مجموعه پیامهایم در مدرسه فکرت
قسمت پنجاه و ششم
بحث ۱۴۵ : این پرسش برای بحث و نظر در پیشخوان مدرسهی فکرت سنجاق میشود: در آغاز سال ۱۳۹۹، چه کتابی را در دست مطالعه دارید؟ و یا چه کتاب و مقالهای گزینهی شما برای خواندن است؟ چنانچه مایل به شرکت در این گفتوگو هستید، برداشت خود از آخرین کتاب و مقالاتی که خواندهاید و یا مشغول مطالعهاید، بگویید.
جهد، جهش، جهاد، اجتهاد
نویسنده: ابراهیم طالبی دارابی [دامنه]
عضو مدرسهی فڪرت
به نام خدا. سلام. این چهار واژه به هم نزدیکاند. سازگاریِ تغییرواره در آن هست. جُستن و جَستن در آن هست. ڪوشش و پرش و دگرگونی نیز در آن هست.
۱. جهد (=تڪاپو) باید داشت؛ چون انسان جُنبنده است، نه جامد.
۲. جهش باید داشت؛ چون تڪاپو با جهیدن و تغییرِ مؤثر، است و ثمرهی آن سازوارگی. انسانِ راڪد، جامعه را به رڪود میڪشاند، و رڪود، ڪناردستِ رِخوت (=سُستی) مینشیند تا خَمودی (=ضعف و بیحالی) و خامی بنشاند. ڪه مَباد. مَباد.
۳. جهاد (=مبارزهی ڪفایی) باید داشت؛ چون انسان هم در مبارزهی با نفس و هم در مبارزهی با خصم، باید دستبهدفاع باشد و نگذارد در درون برای «جهاد اڪبر»ش و در بیرون برای «جهاد اصغر»ش، بلغزد.
۴. اجتهاد باید داشت؛ چون انسان با تمنای ڪوشش فڪری و فڪرتآفرینی پیش میرود و بر جهل و نادانیها چیره میگردد. در پهنهی تخصصی، اجتهاد به اهلش واگذاشته میشود ڪه با خرَد و تدین و روش، فقاهت میڪنند و استنباط شرعی، تا بشر «راه طیشده»اش را گم نڪند. اما در پهنهی عمومی، همهی آدمیان، بنا به آموزهی قرآن، باید اهل تدبّر باشند و اجتهادات و فهم فڪری و جهد عقلی.
بُرشی بود بر چهار مفهوم، تا دنبالهای داده باشم به وسع و اندازهی درڪم، بر پیام رهبری به واسطهی برگزیدن سال «جهش».
ایران. قم. بهار. ۱ فروردین ۱۳۹۹
پاسخ:
سلام. با شما درین تبصره موافقم. امام علی-علیهالسلام- یک مثال بیهمتا برای امیر سخن و امین سکوت است، ۲۵ سکوت کرد، چون مصلحت بود برای حقیقت اسلام. و سالها سخن گفت چون حقیقت بود برای مصلحت مسلمانان. پس، هم سخن، هم سکوت، اما هر کدام به وقت خود.
به قول شیخ سعدی:
اگر چه پیش خردمند خامُشی ادب است
به وقت مصلحت آن بِه که در سخن کوشی
دو چیز طیرهی عقـل است دَم فـرو بستن
به وقتِ گفتـن و گفتــن به وقتِ خامــوشـی
پاسخ:
من بر این باور زندگی میکنم که اسلام جمعبندی کامل و تامّ همهی آوردههایِ همهی فرستادگان خداست و در آیات نخست بقره نیز، شش ویژگی مؤمنان و پارسایان نشانی درستی به این آموزه است.
اسلام -که مسلمین به آن ایمان آوردند و مسلِم شدند- دین کاملی است که تمام آنچه در ادیان الهی بهصورت تحریفنشده وجود داشت، در خود جمعیت داد. تسلسل نبوت هم موجب شد تا حضرت ختمی مرتبت (ص) آخرین آموزههای خدا را به بشر ابلاغ کند و دریچهی پیامبری را بسته نگه دارد. پس؛ آنچه در ادیان ماقبل است در اسلام کاملشدهاش موجود است، اما آنچه در ادیان سابق و اسبق است، شکل کاملشدهیی دین مُنزَل و وحیانی نیست. موحد اگر گوش به آسمان دارد، فطرت و عقل حکم میکند به دین کامل و تمام رجوع کند.
مثال میزنم اگر هر فرد مسلمان به عنوان روحانی یا آگاه به اسلام، اگر بخواهد اصل دعوت را پیاده کند، در جای جای جهان مردم را به کدام دین فرا میخواند؟ من فکر میکنم عقل سلیم میگوید به آخرین آوردههای خدا توسط حضرت محمد (ع) که آخرین دین منزل است و در واقع نوینترین آن. که تمام اصول و فروع آوردههای پیامبران پیشین را در خود جای داده است و مصدّق آن است. حال اگر کسی از آن ادیان به دین اسلام رجوع نمیکند، دست از توحید شاید نکشیده و مأجور هم هست، اما بههرحال به آخرین نامهی خدا به بشر که توسط محمد مصطفی (ع) گشوده شد، توجه نکرده است.
نادیده نینگارم که برای هیچ دینداری در هر دینی داوری نمیکنم، داور خداست. اما من اسلام را -که در شیعه شکل بینقص یافته است- میپذیرم.
پاسخ:
یک سؤال ساده: فرض میکنیم من بیدین هستم، شما اگر بخواهی مرا دعوت به دین بکنی، با توجه به اینکه روحانی هستی، مرا به کدام دین فرا میخوانی؟
پاسخ:
حالا یک سؤال سادهتر: پس چرا به عنوان یک روحانی در مقام دعوت، مرا به مسیحیت و یهودیت و زرتشتیت دعوت نمیکنی؟
پاسخ: از از پاسخ فرار کردی. حق میدهم که نمیتوانی در مقام جواب من بر آیی. چون تفسیر شما از «اسلام» به عنوان یک مکتب نه به عنوان یک «مفهوم» از نظر من نادرست است. از سوی من بحث تمام.
جناب آقای... سلام
در مورد محمدرضا شجریان نوشتی. خواستم بگویم مزیتهای وی انکارنشدنیست. اما دو کاستی هم داشت که آسیب بود. البته کاستیهای من، خروارخروار است و اَستَر هم نمیتواند حملش کند. اما دو کاستی او این بود:
۱. وقتی «تفنگت را زمین بنداز» را خواند، یک سوی ماجرا را توبیخ کرد، نه دو سوی ماجرا را. زیرا آن سوی هم تفنگ برداشت و تیر انداخت.
۲. وقتی جلای وطن کرده بود، نباید آن تصویرها با «معلومالحال»ها رخ میداد.
او اینک در بستر بیماریست و برایش آرزوی سلامتی دارم و با آهنگهایش بزرگ شدم و با صوت قرآنی «ربنّا»یش مانند همهی روزهداران ایران، بارها و سالها لب به طعامِ افطار گشودم.
پاسخ:
دو نکتهات، جنبهی جامعهشناختی دارد و ناشی از بینش شماست. اهمیت هم دارد. اما احتمال میدهم منظور مرا در قضیهی تفنگ بر زمین انداختن را نگرفتی. چون اگر در آن ماجرا انداختن تفنگ سزا بود، اما انداختن تفنگ در همهجا صلاح نیست. مثل قدرت موشکی ایران که بازدارندگی دارد و باید «قوی» بود و بهموقع شلیکش کرد. البته قوی و معنوی هر دو با هم پیش میرود. ممنونم از نکاتت. بیشتر بخوانید ↓