تازه ترین پست ها
پذیرفته ترین پست ها
پر بازدید ترین پست ها
پر بحث ترین پست ها
تازه ترین نظر ها
-
ناشناس : درود جناب طالبی حمله به سرداران نظامی در میانه ی جنگ بنظر شما سزاست . آنچه خود میگویی را قبول داری . !؟ اینکه تهدید بالفعل است و سرداری در حفاظت از فرمانده که نه رهبر و مرجعش اعلام پشتیبانی کند . این خطاست . تو به کدام قبله و محرم نگاه میکنی که اینچنین شدی !!!!! اصلن همه جمهوری اسلامی کارهایش خطا اندر خطا ... -
ناشناس : سلام پاسخی به نوشتار صریح بانو اُنظُر ✍️ در این روزگار که بیشتر، سکوت میکنند یا از کنارهگیری و محافظهکاری دم میزنند، گاه نوشتاری میآید که بیهیاهو، اما با شجاعت، تلنگر میزند و دردهای نهفته را به زبان میآورد. نوشتار ۱۳گانهی بانو «أنظر» خطاب به علی شمخانی، از جنس همان یادداشتهاست؛ تذکری زیرپوستی اما ... -
ناشناس : متن پیام مرجع تقلید معظم حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی به شرح ذیل است: بسم الله الرحمن الرحیم هر شخص یا رژیمی که برای ضربه به امت اسلامی و حاکمیت آن رهبری و مرجعیت را تهدید کند یا (لاسمح الله) تعرضی نماید حکم محارب دارد و هر گونه همکاری و تقویت آن توسط مسلمانان یا دولتهای اسلامی حرام است و لازم است عموم ... -
قاسم بابویه دارابی : خدا را شکر بعضی ها تازه از خواب ناز بیدار شدن باز هم شروع به حراحیف و شبهه افکنی برای رهبری حکیم نمودن و از اسرائیل تمجید تلخی او بعد ۱۵ روز که از جفت کوه خف شده بود و شبانه از انجا تا انار قلد را می رفت تا اوضاع را رصد کند او این ندت در شغال اباد بصرف اب گندیده بود زر بیحا نی زند عرضه نداشت تجاوز رژیم ... -
ناشناس : سلام آقاابراهیم، صبح بهخیر 🟩حق یا تکلیف 🔻 امام حسین علیهالسلام وقتی تصمیم به مقابله با یزید گرفت، به تمام همراهان خود اجازه انتخاب داد؛ به بیان امروزی، حضور در میدان مبارزه را برای دیگران "تکلیف" نکرد، بلکه "حق" انتخاب و تصمیمگیری برای آنان قائل شد. جلیل قربانی -
ناشناس : درود و عالی سکه و ستیزه را تفسیر کردی . از اینجا بود که دین ابزار قدرت شد . نه راهنمای حقیقت و آرامش برای زندگانی مردم .🙏🙏🖤🖤 امیر رمضانی دارابی -
ناشناس : دنیای اقتصاد- استفنوالت : حمله گسترده اسرائیل به ایران، جدیدترین دور از نزاع این رژیم برای حذف یا تضعیف تکتک مخالفان منطقهایاش است. در پی حمله حماس در ۷ اکتبر ۲۰۲۳، اسرائیل نبرد سهمگینی را برای نابودی مردم فلسطین بهعنوان یک نیروی سیاسی معنادار آغاز کرد؛ تلاشی که توسط سازمانهای ... -
ناشناس : عصر ایران ۲۸ خرداد ۱۴۰۴ نوت: «آژانس بینالمللی انرژی اتمی سازمان ملل میگوید بخش زیرزمینی سایت هستهای نطنز در نتیجه حملات اسرائیل «آسیب مستقیم» دیده است. تأسیسات نطنز حدود ۷۰ زنجیره سانتریفیوژ در دو کارخانه غنیسازی دارد که یکی از آنها زیرزمین است. ایران همواره تلاش برای ساخت سلاح هستهای را رد کرده اما ... -
ناشناس : سلام رویداد۲۴| در ۲۸ خرداد ۱۴۰۴ نشر داد : «حساب توییتری منسوب به رهبر انقلاب در توییتی به زبان عربی نوشت: باید با قاطعیت با رژیم صهیونیستی تروریست برخورد کنیم. ما هرگز با صهیونیستها سازش نخواهیم کرد.» -
ناشناس : رویداد۲۴ در ساعت ۲۳ / ۵۸ دقیقه ۲۷ خرداد ۱۴۰۴ انتشار داد. لینک .
موضوع های کلی سایت دامنه
کلمه های کلیدی سایت دامنه
- عکس ها
- چهره ها
- تریبون دارابکلا
- انقلاب اسلامی
- دامنه کتاب
- عترت
- تک نگاران دامنه
- اختصاصی
- مباحث دینی
- گوناگون
- ایران
- مسائل روز
- فرهنگ لغت دارابکلا
- جهان
- قرآن در صحنه
- مدرسه فکرت
- دارابکلایی ها
- روحانیت ایران
- لیف روح
- جامعه
- مرجعیت
- دامنه قم
- زندگینامه من
- شعر
- روحانیت دارابکلا
- جبهه
- امام رضا
- کویریات
- خاطرات
- مشهد مقدس
- گفتوگو
- آمریکا
- تاریخ سیاسی دارابکلا
- روزبه روزگرد
- کبل آخوند ملاعلی
- اوسا
- بیشتر بدانید
بایگانی های ماهانه ی سایت دامنه
-
تیر ۱۴۰۴
۴
-
خرداد ۱۴۰۴
۲۱
-
ارديبهشت ۱۴۰۴
۱۶
-
فروردين ۱۴۰۴
۱۴
-
اسفند ۱۴۰۳
۶
-
بهمن ۱۴۰۳
۱۰
-
دی ۱۴۰۳
۱۲
-
آذر ۱۴۰۳
۲۰
-
آبان ۱۴۰۳
۱۳
-
مهر ۱۴۰۳
۱۲
-
شهریور ۱۴۰۳
۲۳
-
مرداد ۱۴۰۳
۱۷
-
تیر ۱۴۰۳
۱۷
-
خرداد ۱۴۰۳
۶
-
ارديبهشت ۱۴۰۳
۸
-
فروردين ۱۴۰۳
۷
-
اسفند ۱۴۰۲
۱۸
-
بهمن ۱۴۰۲
۲۰
-
دی ۱۴۰۲
۸
-
آذر ۱۴۰۲
۲۰
-
آبان ۱۴۰۲
۲۱
-
مهر ۱۴۰۲
۲۰
-
شهریور ۱۴۰۲
۱۹
-
مرداد ۱۴۰۲
۱۸
-
تیر ۱۴۰۲
۱۰
-
خرداد ۱۴۰۲
۱۴
-
ارديبهشت ۱۴۰۲
۸
-
فروردين ۱۴۰۲
۱۷
-
اسفند ۱۴۰۱
۱۲
-
بهمن ۱۴۰۱
۱۶
-
دی ۱۴۰۱
۲۰
-
آذر ۱۴۰۱
۳۱
-
آبان ۱۴۰۱
۲۳
-
مهر ۱۴۰۱
۲۱
-
شهریور ۱۴۰۱
۱۳
-
مرداد ۱۴۰۱
۱۳
-
تیر ۱۴۰۱
۱۲
-
خرداد ۱۴۰۱
۱۵
-
ارديبهشت ۱۴۰۱
۱۵
-
فروردين ۱۴۰۱
۲۷
-
اسفند ۱۴۰۰
۲۴
-
بهمن ۱۴۰۰
۳۰
-
دی ۱۴۰۰
۲۴
-
آذر ۱۴۰۰
۲۴
-
آبان ۱۴۰۰
۳۲
-
مهر ۱۴۰۰
۲۶
-
شهریور ۱۴۰۰
۱۷
-
مرداد ۱۴۰۰
۱۱
-
تیر ۱۴۰۰
۲۵
-
خرداد ۱۴۰۰
۱۶
-
ارديبهشت ۱۴۰۰
۱۴
-
فروردين ۱۴۰۰
۱۷
-
اسفند ۱۳۹۹
۳۴
-
بهمن ۱۳۹۹
۳۸
-
دی ۱۳۹۹
۳۵
-
آذر ۱۳۹۹
۳۶
-
آبان ۱۳۹۹
۲۳
-
مهر ۱۳۹۹
۳۱
-
شهریور ۱۳۹۹
۲۲
-
مرداد ۱۳۹۹
۳۲
-
تیر ۱۳۹۹
۳۰
-
خرداد ۱۳۹۹
۲۵
-
ارديبهشت ۱۳۹۹
۴۱
-
فروردين ۱۳۹۹
۴۰
-
اسفند ۱۳۹۸
۳۶
-
بهمن ۱۳۹۸
۴۹
-
دی ۱۳۹۸
۴۸
-
آذر ۱۳۹۸
۳۸
-
آبان ۱۳۹۸
۳۰
-
مهر ۱۳۹۸
۴۴
-
شهریور ۱۳۹۸
۳۷
-
مرداد ۱۳۹۸
۲۸
-
تیر ۱۳۹۸
۳۵
-
خرداد ۱۳۹۸
۱۸
-
ارديبهشت ۱۳۹۸
۱۸
-
فروردين ۱۳۹۸
۱۸
-
اسفند ۱۳۹۷
۳۰
-
بهمن ۱۳۹۷
۴۰
-
دی ۱۳۹۷
۴۰
-
آذر ۱۳۹۷
۳۴
-
آبان ۱۳۹۷
۴۵
-
مهر ۱۳۹۷
۵۵
-
شهریور ۱۳۹۷
۶۷
-
مرداد ۱۳۹۷
۶۷
-
تیر ۱۳۹۷
۶۴
-
خرداد ۱۳۹۷
۳۵
-
ارديبهشت ۱۳۹۷
۴۸
-
فروردين ۱۳۹۷
۴۸
-
اسفند ۱۳۹۶
۶۶
-
بهمن ۱۳۹۶
۶۵
-
دی ۱۳۹۶
۳۲
-
آذر ۱۳۹۶
۵۷
-
آبان ۱۳۹۶
۴۴
-
مهر ۱۳۹۶
۴۹
-
شهریور ۱۳۹۶
۲۸
-
مرداد ۱۳۹۶
۲۷
-
تیر ۱۳۹۶
۱۶
-
مهر ۱۳۹۵
۱
-
آذر ۱۳۹۴
۱
-
دی ۱۳۹۳
۱
-
تیر ۱۳۹۲
۱
پیوندهای وبلاگ های دامنه
پیشنهاد منابع
دامنهی دارابکلا
درگذشت مادر شهید عباسیان
به قلم سیدعلیاصغر: بانوی مهتابی شبهای دل، مروارید اقیانوس قلب، گلواژه هستی، دست تو را بوسه می زند آسمان، عشق تو در سینه انسان است. چقدر در دل شب های بی ستاره به باغ صبر و صبوری تحمل غم ها یاد خدا در دل تو پنهان بود. چقدر ارج نهم به غصه های دلت. تو وصف لذت شهادت ابراهیمی. مهر جاوید طلعت تو فاخر عصمت. گوهر نادر عفّت می ستایم تو را تا کهکشان ها. بهشت جاودانه فرش زیر پایت. بر مقام مادر شهید عباسیان بوسه می زنم و بر هجرش اشک می ریزم.
مدرسه فکرت ۶۰
مجموعه پیامهایم در مدرسه فکرت
قسمت شصتم
آن روزهای انقلاب و این روزهای نظام
نویسنده: ابراهیم طالبی دارابی دامنه
به نام خدا. ابتداء آن روزها: یش از این، پارسال در دو صحن نغمه و مدرسهی فڪرت از شهید «عالی جویباری» فرماندهی عارفمَسلڪ ما در گردان مسلمبنعقیل نوشته بودم ڪه به ڪارگزینی سپاه ساری نوشته بود از بخشی از حقوقم بڪاهید چون شالیزار دارم و گویا گاوداری، ڪه درآمدم ڪفاف میڪند. دیروز دیدم شهیدی دیگر یعنی سید محمد امیریمقدم، آر.پی.جی زنِ یڪی از گردانهای لشڪر ۲۷ محمد رسولالله (ص) به علت اینڪه «دو تا از گلولههای آر.پی.جی۷ ڪه شلیڪ ڪرده به هدف نخورده، حلالیت طلبیده و ۱۷ اسفند ۱۳۶۴، مبلغ ۴۰۰۰ ریال از حقوقش را به همین دلیل به سپاه برگردانده است.» (منبع)
حالا این روزها: اڪبر طبری و قاضی شیخ غلامرضا منصوری فراری ڪه عین پروندهی سعید امامی -همهڪارهی «حجتالاسلام علی فلاحیان» وزیر اطلاعات عصر مرحوم رفسنجانی- میگویند ڪشته شد! را در نظر آوریم. اولی یعنی اڪبر طبری برای دو رئیس قوهی پیشین -آقایان سید محمود شاهرودی و شیخ صادق لاریجانی ڪه دَمبهدَم علیهی مخالفان و منتقدان خطابه میخواندند و انڪاریه و ردّیه- گویی ملائڪهی روی زمین بوده و هر ڪاری ڪه اراده مینموده، میڪرده. و حتی وقتی هم، بِزههایش توسط آقای علیرضا زاڪانی -یڪی از همفڪران هر دو رئیس پیشین قوهی قضاییه- افشاء میشود، آقای شیخ صادق لاریجانی برآشفته میشود و از یار و همهڪارهی حوزهی ریاست قوه، یعنی اڪبر طبری به دفاع برمیخیزد و هیچ اقدامی برای تعقیب او نمیڪند و آقای محسنی اژهای مدعیست برای «ایشان» تخلّفش احراز نشده بود.
اما آن دومی یعنی شیخ غلامرضا منصوری -ڪه برخی محافل سعی میڪنند او را در لباس روحانیت نشان ندهند تا مثلاً آبروی روحانیت نرود- هر چه میخواست علیهی روزنامهنگاران و منتقدان میڪرد و هیچڪس در درون قوه قضائیهی عصرِ شیخ صادق لاریجانی جرئت نمیڪرد به این دو، بگوید بالای چشمتان ابروست! چه برسد به فلان روزنامه یا فلان فعال سیاسی یا فلان مظلوم ڪه بخواهد لب به انتقاد و افشاگری بگشاید و حقش را بستاند. تا این ڪه سازمان اطلاعات سپاه ورود ڪرد و از فساد این دو فرد پرده برداشت و ملت باخبر شد میلیاردها تومان مانند یڪ هلوی راحتالحلقوم بلعیده شد و غاپیده. امید است اینان، بیشائبه، در تمام مأموریتهایی ڪه به آن واداشته میشوند ڪاشفی عادل باشند.
انتهاء نڪتهها:
نڪتهی یڪ اینڪه هر گاه باب انتقاد، نه فقط بسته ڪه چندقفله باشد، بیشترین زیان را خودِ جمهوری اسلامی ایران میڪند؛ زیرا اڪبر طبریها و قاضی شیخ غلامرضا منصوریها با خیال راحت و احساس مَصونیت از پستان نظام میدوشند و بر مَشڪ و خیڪِ خود میافزایند و آنگاه حتی رئیس قوهی قضائیه هم فڪر میڪند اینگونه افراد گویی معصوم! هستند و پاڪ و پاڪیزه و به قول ادبیات یڪ جناح خاص: پاڪدست! ڪه هرگز خبط و خطایی از آنان سر نمیزند! زهی خیال باطل!
نڪتهی دو آنڪه آیا روحانیت ایران با این رَختِ بیریختی ڪه اَمثالِ اڪبر طبریها و قاضی شیخ غلامرضا منصوریها بر تَنِ نظام پوشاندند، شرمسار نیستند در روضهخوانیها و سخنرانیها و منبرهایی ڪه ملت متدیّن خویشتندارِ شڪیبا را افاضه میفرمایند و روشنگری، از سجایای حڪومت علوی بگویند و مثلاً عزلِ عثمان بن حُنیفِ استاندار توسط امام علی (ع) به خاطر شرڪت در یڪ مهمانی خلاف عرف علوی را شرح ڪنند!؟ شرم دارند. باور دارم آن وارستههای روحانیت، مدتیست شرم دارند و پیش ملت شرمندهاند ڪه زبانشان برای بیان این نمونهها و شاهدمثالها گِره دارد و نمیچرخد.
نڪتهی سه اینڪه ملت ایران بارها دارد اثبات میڪند «ضدانقلاب» نیست، ضدِّ فساد و غارت است. سالها به ایثار ایثارگران و سازندگان، این انقلاب شڪوفا شد و غنچه و گل داد. اما بهیڪباره، چپاولگران چپاول میڪنند و دل مردم را فسُرده. سه تُن گُل محمدی، با هزار زحمت به یڪ لیتر گلاب و اِسانس تبدیل میشود؛ گلابِ انقلاب را ڪه با خون شهیدان تهیه شده است را یڪشبه به بادِ فنا و تباه ندهید. به قول سَدید امام خمینی -رهبر ڪبیر انقلاب اسلامی- (منبع) بترسید از روزی ڪه مردم بخواهند «ایامالله دیگری» خلق ڪنند:
«این مردم زاغهنشین ڪه شماها را روی مَسند نشاندهاند ملاحظه آنها را بڪنید، و این جمهوری را تضعیفش نڪنید. بترسید از آن روزی ڪه مردم بفهمند در باطنِ ذات شما چیست، و یڪ انفجار حاصل بشود. از آن روز بترسید ڪه ممڪن است یڪی از «ایام الله» -خدای نخواسته- باز پیدا بشود. و آن روز دیگر قضیه این نیست ڪه برگردیم به ۲۲ بهمن. قضیه [این] است ڪه فاتحهی همهی ما را میخوانند!»
۶ تیر ۱۳۹۹
تحلیلی گذرا بر نامهی خوئینی به رهبری
به قلم دامنه :به نام خدا. آیتالله آقای سید محمد موسوی خوئینی در مقدمهی نامهی ۷ تیر ۱۳۹۹ خود به رهبری (منبع) ، منابع دیدگاه انتقادیاش را «مسموعات و مشاهدات و مطالعهٔ گزارشها و تحلیلها» دانسته است. سعی او برای ذڪر این سه منبع، نشان از این دارد ڪه خواسته، نامهاش را مستند ساخته باشد؛ هرچند مسموعات (=شنیدنیها) همیشه نمیتواند منبعی قابل استناد باشد. بیشتر بخوانید ↓
علمای دارابکلا و تخریب بقیع
توضیح دامنه: سند تاریخی و سیاسی به دستخطِ مرحوم شیخ علیاکبر دارابکلایی (مشهور به کوچک آخوند) پدرِ مرحوم آیتالله شیخ محمدباقر دارابکلایی مشهور به «آقا»، دربارهی تخریب قبور چهار امام معصوم (ع) در بقیع توسط وهابیت که مجلس تعزیهداری برای این اقدام زشت و شنیع وهابیها توسط مرحوم حجتالاسلام آقا میرصادق نبوی جدّ مادری مرحوم حجتالاسلام حاج آقاعلی شفیعی در مسجد جامع روستای دارابکلا در سال ۱۳۴۴ هجری قمری (۹۷ سال پیش به تاریخ الان) برگزار گردید.
این سند نزد جناب حاج کبل سیدمحمد شفیعی دارابی محفوظ است که اینک به پاس آن بزرگان در بخش «روحانیت دارابکلا» در دامنه بازنشر میشود. روح روحانیان وارسته و خَدوم محل غریق رحَمات خداوند باری تعالی.
به یاد احمد نصیری

مدرسه فکرت ۵۹
مجموعه پیامهایم در مدرسه فکرت
قسمت پنجاه و نهم
روس و رامی مخلوف
نویسنده: ابراهیم طالبی دارابی دامنه
به نام خدا. رامی مخلوف پسرعمهی بشّار اسد است؛ مرد ثروتمند و سیاسی سوریه که اینروزها بحث روز سوریه با اسم او آمیخته است. داراییها و نفوذ او، مورد شک و در نتیجه مورد وارسی حکومت سوریه قرار گرفته است. او اعتراض خود را به شبکههای اجتماعی کشانده است. اینکه آیا روسیه درین قضیهی پیچیده، دستی نامرئی دارد یا نه، نامعلوم است. زیرا اساس رفتار روسیه از یک قرن پیش تا اکنون، همچنان مخفیکاری و بستهنگهداشتن و جلوگیری از درز خبر و اطلاعات بودهاست. بیشتر بخوانید ↓
اوستا رضا؛ آهنگر در دارابکلا
به قلم حمیدرضا عباسیان: پست ۷۵۸۵ . نامش اوستا رضاست. روزگار را با صنعت آهنگری میگذراند. ابزار کارش، چکش است و سندان، دمی، انبر، کفزن آتش گیر و سوسنگ. ابزار کار کشاورزی و دامی را مثل تبر (تور)، واش ورین (داس)، هوکا (تیشه وجین)، بَلو و هر نوع وسیله ای که برای کار کشاورزی مناسب باشد را تولید میکنند. پدرش که استادکار به نامی بود، از حدود صد سال کمتر یا بیشتر در دارابکلا همراه با آهنگرهای دیگر، در حاشیه رودخانه کنار غسّالخانه دارابکلا به سادگی زندگی میکردند و با کار آهنگری امورات خود را پیش میردند.
حمید عباسیان
اوستا رضا به همراه برادران خود، اوستا غلام و اوستا علی نزد پدر سالها زندگی کردند و فن آهنگری را آموختند. مردم دارابکلا از فن و کار و مهارت آهنگری این خانواده، رضایت داشتند. خانواده اوستا رضا و پدر و برادران همگی مسلمان بودند و نامهای اسلامی داشتند. این خانواده صنعتگر، بعد از سیل ویرانگر سال ۷۵ داربکلا که خانه و کاشانههاشان را آب برد، جملگی در به در شدند و حمایتی از طرف مردم دارابکلا نشدند که هیچ، بلکه مورد غضب نژادپرستانه عده ای از مسلمانانی که دم از رافت اسلامی میزدند قرار گرفتند و دیگر در دارابکلا راهشان ندادند.
اوستا رضا که بعد از پدر همچنان به کار آهنگری مشغول است و سهمی هرچند اندک در چرخه صنعت دارد، هر سال فصل کشاورزی که شروع میشود، مغازه ای در دارابکلا اجاره میکند، و واش وِرین و هوکا و بلو و تور و دره کشاورزان اهالی دارابکلا را دَمبِره و تِج (تیز) میکند و بعد میرود.
اوستا رضا. دارابکلا
عکس از روی فیلم حمید عباسیان
امروز که برای دَمبره کردن تُورَم رفته بودم پیشش، نام پدرش را پرسیدم اما متاسفانه یادم رفت، اما به رحمت خدا رفت. یادم میاید سی سال پیش، اولین تلویزیونم را که یک تلویزیون ۱۴ اینچ سیاه و سفید بود، از برادرِ اوستا رضا، اوستا علی خریده بودم، به قیمت پنج هزارتومان. یادش بخیر.
امروز اوستا رضا، یک گوشی سامسونگ اندروید، مثل گوشی من داشت. امشب که این چند خط خاطره سی سال گذشته را داشتم تحریر میکردم، گوشی ام به دلیل اشکال در باطری، سه بار خاموش شد. اما گوشی اوستا رضا را نمی دانم ....! بدرود.
مدرسه فکرت ۵۸
مجموعه پیامهایم در مدرسه فکرت
قسمت پنجاه و هشتم
پاسخم به بحث ۱۵۴
قسمت دوم:
مقدمه: تردیدی نیست که نقدپذیری، آنهم نقدپذیربودن رهبری، یک «فضیلت» است و ارزش. فضیلت -که لفظی عربیست- به بک معنی یعنی دارایی، یعنی افزون، یعنی زیادهبرآن. که فردِ بافضیلت، یعنی کسی که دارندهی آن علم و یا عمل خوب است.
۲. وقتی آقای هاشمیرفسنجانی رئیسجمهور شد، عملکرد اقتصاد تعدیل اقتصادی او مورد نقد جدّی جناح چپ قرار گرفت که وی را به خاطرِ گذرِ آسان و بیتوجه به مستمندان و فرودستان، از عدالت اجتماعی -که در نمازجمعههای سلسلهوارش بیان میکرد- به سمت سیاست لیبرالی تعدیل اقتصادی سرزنش میکرد.
رهبری در آن زمان، زیر بار این انتقادها نمیرفتند و حتی در انتخابات مجلس چهارم رسماً گفتند به اینهایی که چوب لای چرخ دولت میگذارند، رأی ندهید. و مجلس چهارم با فرق اساسی با مجلس سوم شکل گرفت.
جناح راست نیز تا مدت زیادی خود را زیر چتر هاشمی رفسنجانی گذاشت و در نمازجمعه شعار «مخالفِ هاشمی مخالفِ رهبر است؛ مخالفِ رهبری دشمنِ پیغبر است» را چندسال تکرار کرد و هیچ هم تذکر نگرفت.
رهبری، تا مدتی دست از حمایت از هاشمی نمیکشیدند. تا اینکه بههرحال در یکدورهای، این نقد و نقدهای جدیدتر نسبت به افکار و رفتار آقای هاشمیرفسنجانی را پذیراشدند و خود نیز یکی از منتقدان بیتعارف و جدی وی گردیدند.
این رفتار سیاسی و اخلاقی رهبری یکی دیگر از نقدپذیریهای ایشان بود که از نظر من، در فضای سیاسی جمهوری اسلامی تأثیرگذاری ژرفی داشت، بهگونهای که بستر را برای فضای بازتر انتقادها فراهم کرد. اگر رهبری این بستر را نمیآفریدند، احتمال میرفت تز آقای عطاءالله مهاجرانی مبنی بر تغییر قانون اساسی به نفع کاندیداتوری دنبالهدار هاشمیرفسنجانی جا میافتاد و رفسنجانی با دستبردن در قانون اساسی، دورهی ریاست جمهوریاش را بیوقفه ادامه میداد. اما نقدپذیری رهبری و تغییر مشیءشان از حامی رفسنجانی به یک منتقدِ توصیهگرانهی رفسنجانی، جلوی گام خطرناک دیکتاتوری دولتی را گرفت.
تا بعد...
پاسخ:
سلام و صبح بهخیر و گوارایی
آقای... با تشکر
اساساً توصیهکردن یک آموزهی قرآنیست در سورهی عصر. درین سوره، واژهی «تواصوا» بکار رفتهاست که میفهمانَد توصیهکردن امری متقابل و متداول (=جاری و برقرار) است میان مؤمنان. یعنی همه، همدیگر را به حق و صبر سفارش کنند. بنابرین، توصیهی شما به اعضای مدرسهی فکرت به ژرفاندیشی در نهجالبلاغه کار شایستهای بودهاست.
چون سفارش و ارشاد بهحقی فرمودی، سه نکته میگویم:
۱. بیشک در خانهی تمام ایرانیان، قرآن و نهجالبلاغه، و در خانهی خیلی از مردم، مثنوی مولوی، حافظ، بوستانوگلستان سعدی و لغتنامههای عمید و معین و حتی لغتنامهی چندجلدی دهخدا، و نیز تاریخ تمدن ویل دورانت و چند کتاب مادر دیگر وجود داشته و دارد و این نشان از ادب و فرهنگ والای ایرانیان است. ایرانیان با اُنس با این کتابها زندگی میکنند و تمرین رستگاری.
۲. من نیز، ریا کنم که علاوه بر رجوع جاری به این کتابها، در سال ۸۷ با خود عهد کردم طی چندماه متوالی (=پیدرپی) نهجالبلاغه را مطالعه و خلاصهبرداری کنم. کردم. تمام خطبهها و نامههای امام علی -علیهالسلام- را واژهبهواژه خوانده و یادداشتبرداری کردم. بیشتر بخوانید ↓
مدرسه فکرت ۵۷
مجموعه پیامهایم در مدرسه فکرت
قسمت پنجاه و هفتم
یک بُرش به یک سرشت
سید علیاصغر، یک شخصیت فراجناحیست؛ نه اینکه اکنون اینگونه شده باشد، نه، که از طلوع خورشید پیروزی انقلاب چنین بوده است. افکار و آراءاش -که ریشه در اندیشهاش دارد- در هر زمینه و موضوعی طی ۴۱ سال انقلاب آرمانبخش اسلامی، همیشه مبتنی بر هویت مستقلانهاش بوده است. هر گاه بر دیدگاههایش در مسیر انقلاب ایراد دید، بیهیچ دگماتیسمی اصلاح کرد و هرگاه آن فکر و رفتارش را درست بود، بیهیچ هراسی پایفشاری نمود.
در تمام چهار دهه انقلاب و پنج دهه رفاقت، میان من و او حتی یک مو حائل نبودونیست، که نسبت به همدیگر چه در نقد و چه در تأیید، تعارف داشته باشیم. و نیز یک ریگ نبودهونیست که بر روح هم خدشه بخراشیم.
این را نوشتم که شخصیت بزرگ وی را برای خودم و او یادآوری کرده باشم و نیز ستوده نموده. او بلد است هم رفاقت را، هم سیاست را، هم دیانت را، هم فرزانگی را و هم رفع اشکال را. و یکی از کسانیست که در طول این مدتِ دراز سنّوسال و مُعمّری، از هیچ نقد و انتقادم بر خودش، نه فقط نرنجیده است؛ بل آن را یک نعمت و هدیهی وجودیاش میدانسته است.
خدا را شاکرم که او از هر نظر و در هر ساحتی، برای من یک انسان شریف، خودسازنده، انتقادپذیر و دگرساز است و روحی برای اخلاص و آینهورزیست و آییندین خواهی. درود بر سرشت و سلام به سرنوشت.
بحث ۱۴۹ : امروز در چند سایت خبری رسمی و موثّق، کسب خبر کردم که یک منبع امنیتی عراق دیروز (جمعه ۱۵ فروردین ۱۳۹۹) به خبرگزاری «المعلومه» اطلاع داد که آمریکا در حال برنامهریزی برای تشویق کشورهاست تا سفارت خود را به پایگاه «عین الاسد» یعنی به شهر هیت -غرب استان الانبار عراق- منتقل کنند.
پرسش این است این خبر را چگونه تحلیل و یا تفسیر و یا ارزیابی میکنید؟ و نیز این اقدام احتمالی در صورت وقوع و واقعیتیافتن، چه پیامها و بازخوردهای داخلی، منطقهای، جهانی و دیپلماتیک و... دارد؟
این بحث برای گفتوگوی ۱۴۹، در پیشخوان مدرسهی فکرت سنجاق میشود.
پاسخم به بحث ۱۴۹
۱. اگر به اصل خبر تردید وارد باشد، ممکن است نوعی عملیات روانی پیشدستانه باشد. هم علیهی مقاومت و دولت عراق و هم ایجاد تشویش در ذهن مقامات ایران.
۲. اگر خبر یک اطلاعات باشد یعنی واقعیت داشته باشد، میتواند نشانگر دستکم سه هدف باشد:
الف. عمل به استراتژی نیل تا فرات. اینبار نه در جغرافیای سرزمینی، بلکه در جغرافیای قدرت.
ب. تجزیهی عراق، که هم خط حائل مرز سوریه و عراق را تسهیل میکند و هم حضور آمریکا و سنتکام را رسمیت میبخشد.
ج. نقشهی خاورمیانه نوین که هنوز ابعاد آن امنیتی باقی مانده و دولتها از کموکیف آن دقیقاً مطلع نیستند.
۳. اگر به فرض میان روس و آمریکا بر سر قیمومیت نامرئی بر سوریه و عراق معامله و تبانی صورت گرفته باشد، عینالاسد عراق میتواند همان نقش را برای آمریکا داشته باشد که بندر لاذقیهی سوریه برای روسیه.
۴. از نظر من بازخوردهای منفی این حرکت میتواند خود را به سه شکل نشان دهد: درگیری دائمی محور مقاومت، بنبست صلح پایدار میان اعراب و اسرائیل غاصب، ایجاد سد نفوذ در برابر ایران. کما اینکه این سدّ تا کنون مانع بزرگی برای سیاست منطقهای ایران شده است. که تنش «سعودی - ایرانی» به جای «صهیونی- اسلامی» بدترین نوع آن است.
پاسخهای دیگری هم دارم که به همین مقدار بسنده میکنم تا وقت خواننده زیاد گرفته نشود. فقط این فاکتور را نباید از نظر دور داشت که آمریکا، از نفوذ و قدرت بازدارندگی ایران و تأثیرگذاریاش بر جنبشهای رهاییبخش، سخت واهمه دارد و برای نابودکردن ایران نیز عاجز و درمانده، است. ازینرو، در مواجهه با ایران میخواهد نقش حائل و ناظر را بازی کند، نه حملهوری همهجانبه و جنگ نظامی را.
۱۷ فروردین ۱۳۹۹ا
ابراهیم طالبی دارابی دامنه
یادی از مرحوم اکبر دستیار
سال ۱۳۶۷ جبههی مریوان بود. روی صعبالعبورترین قُلل. نترس بود آن سال. گاه پیش من میآمد و خوشوبِش میکردیم که روحیههایمان را نبازیم. خیلی مؤدّب بود و نیز خندان. یادم است برای تسهیل تسویهحساب پایانِ مأموریت وی، نزد یکی از دستاندرکاران قرارگاه توصیهی کرده بودم که مؤثر افتاده بود. چون در محل و نکا رانندهی کامیون و تریلی بود و کارهایش انباشته شده بود، آن گشایش برایش شیرین بود. روی همین حساب تا آخر عمر هر وقت با من روبرو میشد چنان ادب سپاس به جای میآورد که من شرمسار اخلاقش میشدم. بیشتر بخوانید ↓
مدرسه فکرت ۵۶
مجموعه پیامهایم در مدرسه فکرت
قسمت پنجاه و ششم
بحث ۱۴۵ : این پرسش برای بحث و نظر در پیشخوان مدرسهی فکرت سنجاق میشود: در آغاز سال ۱۳۹۹، چه کتابی را در دست مطالعه دارید؟ و یا چه کتاب و مقالهای گزینهی شما برای خواندن است؟ چنانچه مایل به شرکت در این گفتوگو هستید، برداشت خود از آخرین کتاب و مقالاتی که خواندهاید و یا مشغول مطالعهاید، بگویید.
جهد، جهش، جهاد، اجتهاد
نویسنده: ابراهیم طالبی دارابی [دامنه]
عضو مدرسهی فڪرت
به نام خدا. سلام. این چهار واژه به هم نزدیکاند. سازگاریِ تغییرواره در آن هست. جُستن و جَستن در آن هست. ڪوشش و پرش و دگرگونی نیز در آن هست.
۱. جهد (=تڪاپو) باید داشت؛ چون انسان جُنبنده است، نه جامد.
۲. جهش باید داشت؛ چون تڪاپو با جهیدن و تغییرِ مؤثر، است و ثمرهی آن سازوارگی. انسانِ راڪد، جامعه را به رڪود میڪشاند، و رڪود، ڪناردستِ رِخوت (=سُستی) مینشیند تا خَمودی (=ضعف و بیحالی) و خامی بنشاند. ڪه مَباد. مَباد.
۳. جهاد (=مبارزهی ڪفایی) باید داشت؛ چون انسان هم در مبارزهی با نفس و هم در مبارزهی با خصم، باید دستبهدفاع باشد و نگذارد در درون برای «جهاد اڪبر»ش و در بیرون برای «جهاد اصغر»ش، بلغزد.
۴. اجتهاد باید داشت؛ چون انسان با تمنای ڪوشش فڪری و فڪرتآفرینی پیش میرود و بر جهل و نادانیها چیره میگردد. در پهنهی تخصصی، اجتهاد به اهلش واگذاشته میشود ڪه با خرَد و تدین و روش، فقاهت میڪنند و استنباط شرعی، تا بشر «راه طیشده»اش را گم نڪند. اما در پهنهی عمومی، همهی آدمیان، بنا به آموزهی قرآن، باید اهل تدبّر باشند و اجتهادات و فهم فڪری و جهد عقلی.
بُرشی بود بر چهار مفهوم، تا دنبالهای داده باشم به وسع و اندازهی درڪم، بر پیام رهبری به واسطهی برگزیدن سال «جهش».
ایران. قم. بهار. ۱ فروردین ۱۳۹۹
پاسخ:
سلام. با شما درین تبصره موافقم. امام علی-علیهالسلام- یک مثال بیهمتا برای امیر سخن و امین سکوت است، ۲۵ سکوت کرد، چون مصلحت بود برای حقیقت اسلام. و سالها سخن گفت چون حقیقت بود برای مصلحت مسلمانان. پس، هم سخن، هم سکوت، اما هر کدام به وقت خود.
به قول شیخ سعدی:
اگر چه پیش خردمند خامُشی ادب است
به وقت مصلحت آن بِه که در سخن کوشی
دو چیز طیرهی عقـل است دَم فـرو بستن
به وقتِ گفتـن و گفتــن به وقتِ خامــوشـی
پاسخ:
من بر این باور زندگی میکنم که اسلام جمعبندی کامل و تامّ همهی آوردههایِ همهی فرستادگان خداست و در آیات نخست بقره نیز، شش ویژگی مؤمنان و پارسایان نشانی درستی به این آموزه است.
اسلام -که مسلمین به آن ایمان آوردند و مسلِم شدند- دین کاملی است که تمام آنچه در ادیان الهی بهصورت تحریفنشده وجود داشت، در خود جمعیت داد. تسلسل نبوت هم موجب شد تا حضرت ختمی مرتبت (ص) آخرین آموزههای خدا را به بشر ابلاغ کند و دریچهی پیامبری را بسته نگه دارد. پس؛ آنچه در ادیان ماقبل است در اسلام کاملشدهاش موجود است، اما آنچه در ادیان سابق و اسبق است، شکل کاملشدهیی دین مُنزَل و وحیانی نیست. موحد اگر گوش به آسمان دارد، فطرت و عقل حکم میکند به دین کامل و تمام رجوع کند.
مثال میزنم اگر هر فرد مسلمان به عنوان روحانی یا آگاه به اسلام، اگر بخواهد اصل دعوت را پیاده کند، در جای جای جهان مردم را به کدام دین فرا میخواند؟ من فکر میکنم عقل سلیم میگوید به آخرین آوردههای خدا توسط حضرت محمد (ع) که آخرین دین منزل است و در واقع نوینترین آن. که تمام اصول و فروع آوردههای پیامبران پیشین را در خود جای داده است و مصدّق آن است. حال اگر کسی از آن ادیان به دین اسلام رجوع نمیکند، دست از توحید شاید نکشیده و مأجور هم هست، اما بههرحال به آخرین نامهی خدا به بشر که توسط محمد مصطفی (ع) گشوده شد، توجه نکرده است.
نادیده نینگارم که برای هیچ دینداری در هر دینی داوری نمیکنم، داور خداست. اما من اسلام را -که در شیعه شکل بینقص یافته است- میپذیرم.
پاسخ:
یک سؤال ساده: فرض میکنیم من بیدین هستم، شما اگر بخواهی مرا دعوت به دین بکنی، با توجه به اینکه روحانی هستی، مرا به کدام دین فرا میخوانی؟
پاسخ:
حالا یک سؤال سادهتر: پس چرا به عنوان یک روحانی در مقام دعوت، مرا به مسیحیت و یهودیت و زرتشتیت دعوت نمیکنی؟
پاسخ: از از پاسخ فرار کردی. حق میدهم که نمیتوانی در مقام جواب من بر آیی. چون تفسیر شما از «اسلام» به عنوان یک مکتب نه به عنوان یک «مفهوم» از نظر من نادرست است. از سوی من بحث تمام.
جناب آقای... سلام
در مورد محمدرضا شجریان نوشتی. خواستم بگویم مزیتهای وی انکارنشدنیست. اما دو کاستی هم داشت که آسیب بود. البته کاستیهای من، خروارخروار است و اَستَر هم نمیتواند حملش کند. اما دو کاستی او این بود:
۱. وقتی «تفنگت را زمین بنداز» را خواند، یک سوی ماجرا را توبیخ کرد، نه دو سوی ماجرا را. زیرا آن سوی هم تفنگ برداشت و تیر انداخت.
۲. وقتی جلای وطن کرده بود، نباید آن تصویرها با «معلومالحال»ها رخ میداد.
او اینک در بستر بیماریست و برایش آرزوی سلامتی دارم و با آهنگهایش بزرگ شدم و با صوت قرآنی «ربنّا»یش مانند همهی روزهداران ایران، بارها و سالها لب به طعامِ افطار گشودم.
پاسخ:
دو نکتهات، جنبهی جامعهشناختی دارد و ناشی از بینش شماست. اهمیت هم دارد. اما احتمال میدهم منظور مرا در قضیهی تفنگ بر زمین انداختن را نگرفتی. چون اگر در آن ماجرا انداختن تفنگ سزا بود، اما انداختن تفنگ در همهجا صلاح نیست. مثل قدرت موشکی ایران که بازدارندگی دارد و باید «قوی» بود و بهموقع شلیکش کرد. البته قوی و معنوی هر دو با هم پیش میرود. ممنونم از نکاتت. بیشتر بخوانید ↓
مدرسه فکرت ۵۵
مجموعه پیامهایم در مدرسه فکرت
قسمت پنجاه و پنجم
سلام بر ااعضای نغمه
از نظر من اجازات مراجع عالیقدر به روحانیونی که استحقاق و فضیلت دارند، امری مبارک و شایسته است زیرا هیچکس بهتر از مراجع و مجتهدین بزرگ، شاگردان حوزه را نمیشناسند. برای امثال ما هم وقتی یک روحانی از مرجع سرشناس اجازهنامه داشته باشد، وثوق و اعتماد میآفریند. البته این اجازات لزوماً باید بر مبنای سنت رایج باشد و از دخالتها و حُبوبغضهای عوامل غریبه بهدور. و لابد بهدورند. درود میفرستم به اساتید مبرّز و مبارز در نغمه.
انگل
برداشتهایم از فیلم «انگل». محصول ۲۰۱۹ ڪرهجنوبی. برندهی جایزهی نخل «ڪَن»، برندهی ۴ جایزهی اُسڪار و چند جایزهی دیگر. وقتی ازین همه امتیاز فیلم سردرآوردم، رفتم سراغش ببینم ڪه «انگل» مگه چه میخواهد بگوید. نشستم دیدم. فیلم ۲ساعتو۲دقیقه است اما بیننده را میخڪوب میڪند تا ثانیهای را از دست ندهد. به سراغ یڪ مسألهی جهانی میرود؛ زندگی سرمایهداران و بیچارگان، داراها و ندارها، ڪه دنیای سرمایهداری به این نڪبت و شڪاف بیرحمانهی طبقاتی دامن زده است. در واقع از نظر من، تمام حرف فیلم این است ڪه نظامهای سرمایهداری در اثر ثروت و رفاه و بیعاری، میان پولدارها و فقرا فاصله، تضاد، شڪاف، تنفّر و در نهایت حس تقابل خونین انداخته است.
یڪ خانوادهی بااستعداد چهارنفره (پدر و مادر و پسر و دختر) ڪه ڪارهایی با درآمد بسیار ناچیز دارند، مانند ساخت جعبه پیتزا، توزیع ڪیڪ تایوانی و... در یڪ زیرزمین ساختمانی قدیمی زندگی میڪنند، در اثر فلاڪت و فقر، خودبهخود وادار میشوند با شگردها و حیلههای حرفهایی وارد زندگی و خانهی مجلّل یڪ سرمایهدارِ ثروتمند مرفّه به نام آقای «پارڪ» شوند. اینطوری:
پسر برای تدریس خصوصی زبان انگلیسی به «داهیه» دخترِ آقای «پارڪ» به زندگیشان راه مییابد و دختر دلباختهی وی میشود و اسرار زندگیشان را فاش میڪند. پسر با یڪ حیلهی تازه به «داهیه» میگوید دخترعموی وی هنردرمانی وارد است و میتواند به برادر خردسال شما ڪمڪ ڪند تا از این بحران روحی خلاص شود. در حقیقت، دخترعمو همان خواهر پسره است ڪه از این طریق وارد خانهی «پارڪ» میشود. حالا این دختر با شگردِ بدنام ڪردن رانندهی «پارڪ» به اعتیاد ڪوڪائین، دسیسهچینی میڪند تا پدرش را رانندهی «پارڪ» ڪند، اما نمیگوید پدرش است، میگوید عمویش است ڪه به شیگاگو رفته است. پدر هم با این شگرد، وارد خانهی «پارڪ» میشود. و حالا پدر با دسیسهای دیگر باعث میشود زن خدمتڪار خانه، از آنجا اخراج شود و به جایش همسرش به عنوان مستخدم وارد زندگیشان شود. و شد، بیآنڪه ڪسی بفهمد. با چهار شگرد، این خانوادهی چهارنفرهی فقیر، بیآنڪه نسبت خود را لُو دهند، در خانهی «پارڪ» مشغول میشوند: معلم زبان، مربی هنردرمانی، راننده، خدمتڪار. از اینجا فیلم -ڪه بخش عمدهی آن در قالب ڪمدی تلخ پیش میرود_ شڪاف طبقاتی دونوع زندگی رفاه و راحت و مَلول و فلاڪتبار را به بیننده مینمایاند، ڪه مقصر اصلی آن نظام سرمایهداری بیرحم است و بیعدالتی محض.
من خودم در هنگام دیدن فیلم، بر این فلسفهی زیستی نقب پرسشگرانه زدم ڪه اساساً چگونه میشود یڪ تز اقتصادی را با امپراطوری رسانه، به عنوان تفڪری برتر، جهانی، قابل پیروی و حتی پایان تاریخ خواند، در صورتیڪه همین تز عامل اصلی فلاڪت و شڪاف میان دارا و ندار در درون ڪشورهای سرمایهداریست؟ تا آن حد ڪه «بونگ جون هو» در درون همان ڪره جنوبی پیدا میشود ڪه با این فهم تیز، به نقد عمیق و نفی چنین نظام ظالمانهای میرسد. «پارڪِ» سرمایهدار از طبقهی فرادست، برای آموزش دختر و پسر خردسالش، نیازمند دو معلم زبان و هنردرمانی شدهاست ڪه هر دو از طبقهی فرودست ڪره جنوبیاند. نشاندان واقعیتی به اسم دوگانهی فقر آموزشی و فقر اقتصادی. بگذرم.
فیلم بهخوبی و رسا میرساند ڪه در ڪره جنوبی هر خانهی مرفّهای، یڪ زیرزمین بتونی عمیق تودرتو دارد ڪه از ترس موشڪهای ڪره شمالی به عنوان پناهگاه در روز مبادا عمل میڪند. اما چون چنین حملهای فقط در حد تصوّر مانده است، این زیرزمینها -ڪه مانند سیاهچالههای تنگ و پیچدرپیچ و مَخوف در اعماق چندمتری بَرجها و خانههای باشڪوه و شیڪ پولدارهای ڪره جنوبی تعبیه شده است- به محلی برای زندگی مخفی بیچارگان و مستمندان تبدیل شده است؛ بیآنڪه صاحبان ثروتمند آن خانهها ازین قضیه خبردار باشند، اما فیلم «انگل» به روی بیننده پردهی این راز را برمیدارد و زندگی شڪنندهی دنیای سرمایهداری و بیچارگی را برملا میڪند. وقتی فیلم اتاقی شیڪ پر از انواع غذاهای بستهبندی شدهی مدرن را نشان میدهد، بیننده حیرت میڪند اما بلافاصله میفهمد اینهمه، برای سه سگ داخل خانه است ڪه از بچهها برایشان عزیزترند و در ناز و وفوری و نعمت. و من خرسندم ڪه انگل را از «شاتل» دیدم. چندجا دیالوگها اوج داشت ازجمله این جاها:
پس، آڪسفورد هم بخش جعل سند و مدرڪ دارد!
رفتار نمایشی داشتن به شڪل نابغهها رفتارڪردن است!
قلب انسان دروغ نمیگوید؛ نبض او این را میگوید!
میدونی چه نقشهای شڪست نمیخورَد؟ آن وقت ڪه هیچ نقشهای نداشته باشی. انسان نباید برای دیگران نقشه بڪشد!
وقتی زندگی زیر نظر ڪارآگاه میگذرد، ڪه جُرمی ڪنی!
پول هرچه اَخم و تَخم را از بین میبره!
حسابی ڪُفری شده! (شبیه همان جملهی رایج ایرانیان، وقتی داغ میڪنند میگویند مرا «ڪُفری» نڪن)
۳ اسفند ۱۳۹۸
ابراهیم طالبی دارابی [دامنه]
پاسخ:
سلام جناب ...
حالا خرسندترم؛ زیرا شما هم «انگل» را به تماشا نشستید. چه خوب. تعبیر ژرف و فلسفی برای آن بهکار بردی. آری؛ همین است. متشکرم. متشکرم.
دستکم پنج ساعت برای «انگل» وقت گذاشتم، جمعهی دیروز. دو ساعت برا دیدن آن، دو ساعت برای تفکر و فرورفتن در زوایای آن و یک ساعت برای نوشتن تحلیل آن.
بازنشر دامنه
شرح عارف آهنگر بر روی این عکس: «یادداشتی از من با عنوان "به کجا چنین شتابان"، در شماره امروز (شنبه ٣ اسفند ٩٨) روزنامه جام جم منتشر شده است.»
دامنه:، حتماً وقت میذارم برا دیدن هر دو فیلم. ممنونم معرفی فرمودی. جالب این است، نقد بر سرمایهداری مرفه، از درون خودشان آغاز شده است. دیگر متهم نمیشوند که جهان سوم! چون «مغضوبین زمین»اند، نگاه نقد به غرب سرمایهداری دارند. بههرحال کارگردانها از روشنفکران جامعه به حساب میآیند.
«جوکر» را کمی از نقدها و بررسیهایی که چندی پیش مطالعه کرده بودم، فهمیدم که «فیلیپس» این فیلم را در ژانر وحشت و نقد ساخت و پیام عمیقی دارد. اما نمیدانستم اینهمه باشد، با اینحال، حالا که شما هم مهر تأیید زدی بر این دو فیلم، لازم شد که ببینم. و میبینم. با درود.
در بارهی متن جناب..
با سلام و احترام. متن را علاوه بر دربردارندگی محتوای سرشار و خیلیغنی، در عین حال بسیار زیبا و دلنشین دیدم. با وجود استدلال و قراین، از ترکیبات بکر بهره دارد. مانند: روح بهبند کشیدهی کودک، مردگی مردم بیتخیّل، ماشین پُرآپشن اما تهی از بنزین، بدهکار نساختن به بزرگسال.
من گرچه در این موضوع متخصص و کارشناس نیستم، ولی این نوشته را از علایق و اولویتهای خودم یافتم. یعنی با چنین نگرش ژرفی موافقت دارم. بر طبع فکری من نشست.
متن نوشتهی جناب ...، گرچه بُرش روزنامه بود و با خط ریزِ ریز، اما چون دلکش بود و کشش داشت، با صرف حوصله خواندم، خاصه وقتی میدانم که نویسندهاش دوستی از دیرباز من است. من همیشه عینک میزنم به چشمم که دور را در بیرون ببینم، اما شکر خدا خط ریزِ ریزِ پوست شکلات مینو را بیعینک راحت و آرام میخوانم. وقتی متن از مسألهی خدادادهی قدرت «تخیّل» خیلیخوب مایه گذاشت، مرا به همراه یک آموزهی تربیتی، به دوردست عرفان نیز بُرد، چون تخیل را قدرت برتر در وجود انسان میدانم، چه برای کودک، چه در هنگامهی کهولت. عالی بود این نگاه، نگرش و نگارشات. احتمال میدهم تیتر متن را روزنامه برگزید، زیرا اگر جناب... تیتر را نیز، پیشنهاد میداد، بهیقین رسانندهتر بود. بیشتر بخوانید ↓
مدرسه فکرت ۵۴
مجموعه پیامهایم در مدرسه فکرت
قسمت پنجاه و چهارم
پاسخ:
سلام جناب آقای ... نیازمندی به پند و یادآوری و در اصطلاح قرآنی تذکر، منفعت قلوب مؤمنین است. تأیید میکنم این عبارت شما را که فرمودی: «همه ما کوتاهی در انجام چنین دستورات نابی داریم» آری؛ و من از همه بیشتر گرفتار این کوتاهی و تقصیر و قصورم. اساساً انسان به اینگونه سخنان که روح را به پرواز سالمتر مجهز میکند، احتیاج دارد، مثلاً وقتی هر یک از ما برای همدیگر آیهی کرامت و تقوا در سورهی حُجرات را میخوانیم و به یادِ هم، میآوریم که: گرامیترین شما باپرواترینتان نزد خداست؛ به این معنا نیست، گویندهی آیه خود را پیشتاز و یا پارساترین بداند. نه. من حقیقتاً هر متن معنوی یا اخلاقی و یا دینی که درین مدرسه مینویسم، خودم را دورترین فرد به آن حُسن میبینم، حتی بیتوشهترین. چون خودم از همه کس، بیشتر از کاستیهایم، گناهانم، و ضعفهایم آگاهی دارم. منطق بحث شما هم نشان از همین گوشزد دارد. خواهندهی دعای خیرم. ممنونم.
پاسخ:
سلام. ازینکه اخلاق دینی و خدمت نظامی را پارادوکسیکال (=متناقضنما) خواندی، نکتهای مهم است، زیرا ویژگی نظامی که صلابت و توان جنگیدن است، با اخلاق ناسازگار مینمایاند. اما شهید سلیمانی، و خیل عظیم شهیدان دفاع مقدس و ایجاد نیروی مسلح مکتبی این فضا را دگرگون کرد و آنچه در جبهه دفاع مقدس رخ میداد، از چندین دانشگاه اخلاق پیشی داشت. آری؛ مرتبطبودن با علمای اخلاق، روح یک نظامی را پرورش میدهد. از بذل محبت و حرمت شما به شهید عزیز سلیمانی بسی متشکرم.
پاسخ:
سلام جناب آقای... خواندم، نکتهآمیز بود و نیز نکتهآموز. البته من بند لوزی آبی را مخالف دموکراسی میدانم، چون درین زمانه، هر آن، صدها شهروند در مسافرت و گشتوگذار و سیاحتاند، لذا از نظر من بهتر همین است وقتی من مشهد هستم، مجاز باشم، رأی بدهم، هرچند حوزهی انتخابیهام سلماس باشد یا دشتناز. لالیم باشد یا نائین. مرو باشد یا یزد. تهران باشد یا مهران.
ممنونم. خندیدم؛ چون قُرص روی دلیل خود ایستادی آقای .... جالب هم بود، چون سلامت رأی را مدّ نظر داری. من هم قُرصام، نخند ! چون ممکنه مثلاً در هر رأیگیری بیش از ۳ و نیم میلیون ایرانی در سفر داخلی باشند؛ از مشهد مقدس گرفته تا مشهد اردهال. از دامنهی خزر گیلان و گلستان و مازندران گرفته تا شهر «دامنه»ی فریدن اصفهان. و از بم گرفته تا قم. بگذرُم!
در «مدرسهی سلیمانی» (۱۴)
به نام خدا. سلام. شهید حاج قاسم سلیمانی بزرگانسانی آگاه و مهیّا بود؛ آگاه بود، چونڪه به اعتراف خودِ جنگسالاران آمریڪا، «ژنرال سلیمانی، یڪ نابغه» بود. مهیّا بود، چونڪه جهان اسلام دستڪم از سه سو در تب و تعَب بود:
از دسیسههای دشمنان خارجی،
از ذلّتپذیریهای سران ڪشورهای خائف و «شیرده»،
از مزدوری عدهای اندڪ از وطنفروشان خیانتپیشه ڪه حاضرند حتی با موساد و سیا و رژیم قبیلهای سعودی درآمیزند. با این وجود، گرچه در مڪتب اسلام زندگی و زندهبودن یڪ ارزش و مزرعهی آخرت است و امانت و هدیهی خدا، اما حاج قاسم سلیمانی برای شهادت بیتاب بود و از «مرگ» هرگز نمیهراسید و در مبارزه با امپریالیسم، بیباڪ بود: دستڪم با این دو استناد، او در پی فیض و فوزِ شهادت بود:
یڪم: بارها از رهبری، عاجزانه طلبیدند ڪه برایش دعا ڪنند تا «شهید» شوند و با شهادت از این دنیا پَر بڪشند.
دوم: سلیمانی در ۲ مهر ماه ۱۳۹۷ وقتی گزارشی در رابطه با تهدیدات شده بود در بالای آن گزارش نوشته بودند:
«خداوندا ! از تو میخواهم به دست بدترین دشمنان اسلام ڪشته شوم.»
و چه ڪسی بدتر -و به تعبیر رهبری: «شقیتر»- از رئیسِ بدنام و شَریر ڪشور یاغی، امپریالیستی و تاراجگر آمریڪا.
۱۷ بهمن ۱۳۹۸
ابراهیم طالبی دارابی [دامنه]
دامنه:
رهبری در سخنرانی دیروز (۱۶ بهمن ۱۳۹۸) باز نیز موضع رسمی انقلاب اسلامی ایران را در بارهی سرزمین فلسطین و «فلسطینیالاصل»ها، شجاعانه و بهطور شفّاف بیان ڪرده، و طرح ظالمانه و منحرفانهی «معاملهی قرن» ترامپ را درهم فرو ریختند، ڪه به دلیل اهمیت آن در اینجا ارائه میڪنم: بیشتر بخوانید ↓
مدرسه فکرت ۵۳
پاسخم به جناب آقای...
سلام
ظهرتان به نیکی. بله، بیانیهی شما را خواندم. نکات فراوانی داشت. از نظر من چه این فرد روحانی یعنی «آقای تبریزیان» که کتاب پزشکی را در آتش سوزاند و چه آن فرد غربی که قرآن را به آتش کشید، چه آن معاویه که قرآنها را به نیزهها بُرد و چه آن عده که در ماجرای بنزینی آبان امسال، در شیراز یا جای دیگر، حتی قرآنها را به آتش کشیدند، همه و همه کار و کردهیشان از یک جنس است؛ زشت، قبیح، ناشی از حُمق و بهشدت محکوم. ممنون.
شانزده نڪته از یڪ نامه
پنج: اگر در بارهی جهان و تحوّلات روزگار مشڪلى براى تو پدید آمد آن را به عدم آگاهى ارتباط ده، زیرا تو ابتدا با ناآگاهى متولّد شدى و سپس علوم را فراگرفتى، و چه بسیار است آنچه را ڪه نمىدانى و خدا مىداند، ڪه اندیشهات سرگردان، و بینش تو در آن راه ندارد، سپس آنها را مىشناسى. پس به قدرتى پناه بَر ڪه تو را آفریده، روزى داده و اعتدال در اندام تو آورده است.
پاسخ:
با عرض سلام دوم. فکر میکردم کسانیکه در رشتهی اقتصاد، مقتصد شدند، احساساتی نمیشن! پس؛ میشن! به امید روزی که تشریفات و القاب از ایران رخت بربندد. البته ادب و احترام، از بُنیههای انسان ایرانیست. زندهیاد نادر ابراهیمی همهجا به درد آدم میخورَد.
سخنان حضرت زهرا سلام الله علیها (۱)
به مناسبت فاطمیه: «بهترین چیز براى حفظ شخصیت زن آن است که مردى را نبیند و نیز مورد مشاهدهی مردان قرار نگیرد.»
در «مدرسهی سلیمانی» (۶)
به نام خدا. سلام. شهید حاج قاسم سلیمانی در یکی از سخنرانیهای تفصیلی و تحلیلیاش -که به ابعاد معنویت در دفاع مقدس پرداخته بود- به نکتهایی بسیار معنادار اشاره کرد که در این قسمت با اشتیاق و ارادت به آن مقام بلندپایهی جهان اسلام، بازنویس میکنم؛ باشد که شاید اهل دقت راهیابی کنند:
«همینطور که در دین اسلام یک خلاصههایی وجود دارد، یعنی وقتی ما میخواهیم بگوییم که دین در امیرالمومنین (ع) خلاصه شده است یا امیرالمومنین (ع) دینِ مطلق است معنایش این نیست که دیگران از دین بهرهای نبردند. دیگران هم در رکاب پیغمبر (ص) بودند و دیگران نیز هر کدام یک بخشی از خلاصههای دین در آنها بود، یکی در تقوا بود، یکی در شجاعت بود، ولی اینکه همه، همهی موجودی دین را بگیرند، کمتر بود. امام راحل هم در تربیتی که در جامعه ما انجام داد مثل آن سلولهای بنیادی بود که تحوُّل ایجاد کرد و این تحوّل هم در جاهایی که تاثیر گذاشت به عنوان آدمهایی که به نحوی خلاصهی امام بودند ظاهر شد. البته کسانی که به معنای واقعی در ابعاد مختلف رفتار امام، معنویت امام، شخصیت امام، خلاصهی امام راحل باشند کمتر پیدا میشود.»
۶ بهمن ۱۳۹۸
ابراهیم طالبی دارابی [دامنه]
سخنان حضرت زهرا سلام الله علیها (۲)
به مناسبت فاطمیه : حضرت فاطمه (س) در آخرین لحظات عمرش به همسر خود امام علی (ع) چنین سفارش نمود: «پس از من با دختر خواهرم اُمامَه ازدواج نما، چونکه او نسبت به فرزندانم مانند خودم دلسوز و متدیّن است . همانا مردان در هر حال، نیازمند به زن مى باشند.»
امام علی (ع) نیز به وصیت فاطمهی زهرا (س) عمل کرد و با اُمامَه دختر زینب -از فرزندان پیامبر (ص) و حضرت خدیجه (س) پیش از بعثت- ازدواج کرد و از او صاحب پسری شد به اسم «محمد اوسط».
نکتهی تشریحی: حضرت فاطمه (س) در تربیت فرزندان و پرورش آنان پیشگام بود و به امورشان اهتمام تامّ داشت. برای آن مربّی و اُسوه که هم به تربیت جامعه توجه داشت و هم به آموزش در خانه، همین بس که حضرت زینب کبری -سلام الله علیها- را در دامان پاک خود پرورانده، که در برابر اَعظمِ مصائب؛ یعنی واقعهی عاشورا و دورهی سخت اسارت، برترین مدیریت بحران را از خود بروز داد و با تدبّر و تحمل نگذاشت پیام عاشورا به محاصرهی دغَلکاران بنی امیه درآید و به مانند بسیاری از رویدادهای تاریخ اسلام به نسیانی و وارونگی بیفتد؛ بلکه آن حضرت آن را با هنر خطابه و فریاد حق، جهانی کرد. بنابراین، حضرت فاطمه (س) حتی برای پس از شهادت خود نیز دغدغهی دلسوزی فرزندانش را داشت و لذا امام علی (ع) را سفارش به ازدواج با «اُمامَه» نمود.
پاسخ:
جناب آقامهدی رنجبر سلام
بنده یک درسآموز، درین مدرسهام؛ و به خوبان و بزرگوارانی چونان شما افتخار دوستی و ارادت دارم. پایداری در تدیّن، شرافت، شریعت، مقاومت، اخلاق، منطق، دانش و در یک کلام انسانماندن و دینورزی از اصولیست که از نیاکانمان آموختیم تا راه را بر گمراهی تشخیص دهیم. امید است درین اصول مردود و مردّد نگردیم.
و شما یادی از والدین عزیزم کردی، مهدی، درود میفرستم به مادرت که اُمالشهید شکیبا و شکور است و به پدرت که برای همنسلهای من یک مرد نیکو و نیک و دلصاف و دلآرام بود. همون «مششعبون رنجبر» به زبان رایجمان؛ که تا تکیه و مسجد و روضه و چای خوشطعم و تکقند به ذهنمان میآید، او در اول خاطراتمان صف میشود. خدا وی را رحمتش بدارد.
درود بر شهیدان که روح تازگیبخش و انوار درخشان محلمان هستند برای ابد. خداقوت به همهی شما که برای علمای محل، شهیدان برومند روستایمان و نیز برای بزرگداشت بزرگسردار دین و وطن و جهان اسلام شهید حاج قاسم سلیمانی یادوارهای در فاطمیه گرفتهاید؛ پسندیدهترین ارجگذاری به آنان.
شانزده نڪته از یڪ نامه
شش: همانا داستان آن کس که دنیا را آزمود، چونان مسافرانى است که در سرمنزلى بىآب و علف و دشوار اقامت دارند و قصد کوچکردن به سرزمینى را دارند که در آنجا آسایش و رفاه فراهم است. پس مشکلات راه را تحمّل مىکنند، و جدایى دوستان را مىپذیرند، و سختىِ سفر، و ناگوارى غذا را با جان و دل قبول مىکنند، تا به جایگاه وسیع، و منزلگاه امن، با آرامش قدم بگذارند، و از تمام سختىهاى طول سفر احساس ناراحتى ندارند، و هزینههاى مصرفشده را غرامت نمىشمارند، و هیچچیز براى آنان دوستداشتنى نیست جز آنکه به منزل امن، و محل آرامش برسند.
نوشتهی آقای... :
چند نکته درباره اصلاحطلبی
۱- اصلاحطلبی امری نسبی است و در هر زمان، افراد اصلاحطلب در جامعه وجود دارند.
۲- قدرت اصلاحات بستگی به خواست عمومی و پذیرش حکومت دارد. مطالبات عمومی و آمادگی حاکمیت برای تغییر شرایط، درجه اصلاحطلبی را تعیین میکند.
۳- اصلاحطلبی، تغییر روند اداره امور حکمرانی در حوزههای سیاست، اقتصاد، اجتماع و فرهنگ با کمترین هزینه است و تفاوت آن با انقلاب در همین است!
دو سوال؛
۱- مخالفان اصلاحطلبی، اگر به دنبال آلترناتیو یا بدیل هستند، جز انقلاب چه جایگزین دیگری دارند؟
۲- چه کسی حاضر است هزینههای یک انقلاب را بپردازد؟
نتیجه؛
اصلاحطلبییک فرایند است که در این فرایند، ممکن است عدهای سوار قطار آن شوند و عدهای نیز از قطار آن پیاده شوند تا سوار قطار انقلاب شوند یا از طی مسیر پا پس بکشند.
پاسخ:
جناب آقای... سلام
گرچه با قید «برای» متن خود را به مخاطب مورد نظر خودت نوشتی؛ اما من از خواندن آن بهره بردم؛ چون آکادمیک و نظریهواره است. البته با افزودن چند نکتهام به نوشتارت که نقد نیست، اما یک نگاه از زاویهی دیگر است به این مسألهی پرداختهشدهی شما. روشن سازم خودم هیچ گرایشی به صفبندیهای داخلی ایران ندارم. بیشتر بخوانید ↓
تخریب حصارهای درختان جاده دارابکلا
به قلم دامنه : به نام خدا. به کاشتههای دیگران احترام باید گذاشت. دیشب از طریق جناب حاج علیمیرزا چلویی باخبر شدم، باز نیز حصارهای تختهای دورِ درختهای انجیر جادهی دارابکلا -که با زحمات و هزینههای فراوان ایشان و دوستانش کاشته و حصاربندی شد تا حیوانات آن را نچَرند و روزی فرا برسد مردم از ثمرهی آن بخورند- باز نیز با نهایت تأسّف مورد تخریب قرار گرفت.
تخریب حصارهای درختان جاده دارابکلا
عکاس و ارسال: میرزاعلی چلویی
گرچه معلوم نیست این کارِ آزاردهنده، کار کیست؛ اما قباحت و زشتی آن بر هیچ کسی پوشیده نیست. اینکه بیایی حصارهایی را با خود ببَری و چندتای دیگر را خراب کنی، جز زشتی، چیزی بر خود نیفزودهای. اگر شمای تخریبگر! حرف کسی را گوش نمیدهی، دستکم به این سخن پیامبر اکرم (ص) گوش بسُپار که بارها نهی فرمودند درختان را قطع نکنید، زیرا: «نزد من شکستن شاخهای از درخت، همچون شکستنِ بال فرشتگان است.» در پایان به جناب حاج علیمیرزا چلویی و دوستانش -که این کار خیر و خوب را با هزینههای شخصی و خیراندیشانه انجام دادند- میگویم از اینگونه اقدامهای غیرانسانی و غیراخلاقی و شاید هم حسودانهی چنین فرد یا افرادی به خود ناامیدی راه ندهند. اقدام شما چنان نیکو و پسندیده است که هر نیکگوهری درمییاید در چه راه درستی خیرات کردهاید. شاید روزی فرا رسد این رفتار زشت، رخت بر بندد. البته زمان میبرَد.
مدرسه فکرت ۵۲
پاسخم به پرسش جناب آقای...
سلام. از نظر من این پرسش قابل تأمل از ریشهی جستوجوی بیتاب به عدالت سرشاخه میگیرد. جواب من اما این است:
جناح چپ از ولیفقیه تفسیر به عصمت نمیڪند، اما از آن جایگاه، انتظار عدالت به عصمت دارد. این نشدنیست و تناقض بیّن (=آشڪار) و نیز بُنِ خطای چپ.
جناح راست از ولیفقیه تفسیر به شِبهعصمت میڪند و روی همین اساس آنچه رهبری میڪند وفق مُراد تحلیل میڪند و حتی تلاش دارد به دیگران بقبولاند نیّات (=درونداشت) رهبری را هم باید ڪشف ڪرد و به آن عمل نمود؛ چونکه اینان معتقدند، گاه رهبری محذور به بیان آشڪار است.
پس، من دیدگاهم این است جمهوری اسلامی مولود و زادهی بشر است. بشر معصوم نیست، پس حڪومت مدینهی فاضله یڪ تصور است نه تصویر. باید ڪژیها را ڪاست، نه یوتوپیا (=آرمانشهر) ساخت.
پیوست:
در پایان با توجه به اینڪه بحث از یزید ڪردید، فڪر دینی من به من میگوید یز ید ڪه عنصری فرومایه و فاسد بود، از رسوایی بزرگ ترسید و از روی تظاهر سعی ڪرد اُسرای عاشورا را به مدینه منزل دهد تا به خیال خود به عاقبتِ سوء خود چاره ڪند. جنایت او در روز عاشورا آنقدر انحراف و فاجعه بود، ڪه خود از نتیجهی هولناڪ ڪار خود بشدت هراسید.
جنابان شیخ احمدی و آقای...
با سلام و احترام. بحث خوبی طرح ڪردیدهاید. پاسخ و بیان مسأله از هر دو سو جالب بود. من بادقت خواندم.
علاوه بر این، استنادی به عبارت شبهمعصوم در پست من شد، ڪه تشڪر دارم. به جملهی ڪه پرانتزی از متن مدیر باز شد، یڪ پرانتز برای توضیح عمومی باز میڪنم:
منظورم من در آن پاسخ به پرسش، در بیان خطای چپ و راست این است:
۱. چپ -و هر ڪه اینگونه میاندیشد- ولیفقیه را بهدرستی در راستهی معصوم نمیگذارد، اما بهنادرستی انتظار عصمت ازو و حڪومتش دارد. زیرا همیشه توقع دارد همهی ڪارها و ڪردههای رهبری باید درست باشد. این شدنی نیست، منطقی هم حتی نیست.
۲. راست -و هر ڪه اینگونه میاندیشد- ولیفقیه را بهنادرستی در راستهی معصوم میگذارد و حتی تلقّی شِبهمعصوم ازو دارد، و بهنادرستی تمام گفتار و ڪردار و رفتار او و حڪومتش را درست و وفقِ صحت میداند.
از نظر من، هر دو فڪر غلط است. حڪومت مؤسسهایی انسانی است، و مانند انسان اشتباه میڪند. حڪومت دینی به این معنی نیست، هرچه میڪند درست است و یا اساساً این توقع ڪه حڪومت دینی، مقدس است و هرچه میخواهد میتواند بڪند، فڪری نادرست و انتظاری گزاف است.
۱۱ دی ۱۳۹۸
ابراهیم طالبی دارابی [دامنه]
تذکر:
لطف شود، آهنگ با صوت و تصویر زن، در مدرسهی فکرت بازنشر نشود. ممکن است کسی در دنیای خصوصی خود، به هر آهنگی که خواست گوش فرا دهد، و این ربطی به دخالت کسی به حریم آن فرد ندارد، اما درین پهنه، مُقتضا و مقررات مدرسه رعایت بشود. امید است درین تذکر، ضمیر مرجعاش را بیابد، که مییابد.
جناب آقای... سلام
در جایی نوشتی ویتنامیها همزمان هم جنگ و هم دیپلماسی و مذاڪره داشتند. سخن شما درست. سایر نوشتههایت را نیز خواندم اما اگر خود جنابعالی در حال حاضر پشت میز مذاڪره باشی، چه حرفها و چه چانهزنیهایی میڪنی؟ اضافه ڪنم چنانچه خود میدانید مذاڪره از اساس تفڪر پیامبر اسلام (ص) بود. آن رسول رحمت، هم دفاع میڪرد و هم مذاڪره و هم فراخوانِ دعوت به حق و حقیقت.
انتزاعی چرا پاسخ دادی! البته رئالیستی هم هست. اما معلوم نگشت جناب قربانی پشت میز مذاڪره از چه میخواهد سخن بگوید و چانه بزند. چون مذاڪره فنّ چانهزنی هوشمندانه است. دربارهی بند ۲، قید «تمام زمینهها» نمیتواند محور مذاڪره باشد. در پایان، زاویهی دید داریم، اصل مذاڪره را مهم میدانم، چگونگی آن را حرف دارم. از پاسخی ڪه مرقوم فرمودی ممنونم.
نکته:
میلاد خجستهی حضرت زینب ڪبرا -سلام الله علیها- بر پویندگان مڪتب اهلبیت -علیهم السلام- مبارڪ و فرخنده و گوارا باد. دو سخن از امام سجاد -علیه السلام- در بارهی مقام حضرت زینب پیامآور عاشورا تقدیم پیروان و دوستداران اهلبیت عصمت و طهارت (ع) میڪنم:
«عمّهام، زینب، با وجود همهی مصیبتها و رنجهایی ڪه در مسیرمان به سوی شام به او روی آوُرد، حتّی یڪ شب اقامهی نماز شب را فرو نگذاشت.»
«او هیچگاه چیزی از امروز برای فردای خود نیندوخت.»
پاسخ:
ممنون جناب. ڪشڪولی بگم: مدیر، مدرسه هِمِنِدِله دَوندِسّه ڪه نیِه. مرخصیهای چهارفصل داره مدیر. مرخصیهای بهارانه، تابستانه، پاییزانه و زمستانه.
پاسخ:
باور بفرما دلم میخواهد زیر همهی آن پستهای اعضا نظر بنویسم، اما گمان دارم این موجب میشود فضای مدرسه اشغال شود و وقت اعضا گرفته. همه را تڪتڪ خواندم. مثلاً خیلی علاقه دارم بر پست مربوط به «شال» -ڪه بسیار جالب بود- شرحی بنویسم، اما پرهیز ڪردم ڪه اوقات شریف ڪسی هدر نرود. مشق شما چون رونویسی نیست، خودنوشت است، جالب است جناب قربانی! حتی اگر با آن تفاوت نظر داشته باشم. متشڪرم.
اطلاعیه:
سلام. نظرت برایت محفوظ، یا بلڪُم محظوظ. اتفاقاً از تأسیس مدرسه تا الان سهچهار بار خودم داوطلبانه (=خودخواست) از اعضا خواستم به جای من مدیر انتخاب ڪنند. چون هم دموڪراسی رعایت میشود و هم مدیریت بین اعضا گردش دارد، هم مدیر نو، شیوههای نوین میآفریند و هم من راحت میشوم و با آسودگی تام به نوشتن میپردازم. اما نمیدانم چرا تمرین دموڪراسی در مدرسه را استقبال نمیڪنند. بیشتر بخوانید ↓
مدرسه فکرت ۵۱
آنارشیگری
پست ۴۸۰ : به نام خدا. سلام. گرچه وقتی اسم آنارشیسم میآید، ذهن همگان به دمِدستیترین تعریف آن یعنی هرجومرج ڪشانده میشود، اما این تعریفی جامع و مانع از آن نیست. یڪ فلسفه از آنارشیسم این است ڪه افراد در پناه آن اساساً به ایجاد هرگونه حڪومت و دولت و قدرتی رضایت ندارند. خودِ واژهی ترڪیبی آنارشیسم یعنی نبودِ حڪومت، نبودِ ریاست،. زیرا درین ایدئولوژی، سلطهگری و حڪمرانی هیچ ڪسی پذیرفته نیست؛ به جای آن قائل به محوریت انجمن و سمن (=سازمانهای مردمنهاد) هستند. بگذرم.
خواستم بگویم من مدتیست به پدیدهی فراگیر، فڪر میڪنم ڪه نسلهای جدید در گسترهی جهانی، به نوعی آنارشیگری را دنبال میڪنند، بیآنڪه البته خود ازین مڪتب سیاسی سر در بیاورند. در ایران نیز، به نظرم نمیتوانیم این پدیده را نادیده بگیریم؛ گویی نوعی خفیف یا تند ازین فڪر در رفتارها بروز دارد. نمیخواهم بگویم چنین فڪر و رفتاری داوطلبانه و مبتنی بر انتخاب است، بلڪه منظورم این است وقتی به آن خیره میشویم چنین چیزی در افڪار و رفتار سرریز دارد.
نڪته: من بارها به افرادی بر میخورم ڪه وقتی ڪمی میشڪافم میبینم اساساً هیچ طبقه، هیچ قدرت، تقریباً هیچ ڪس و نیز هیچ شیوهی سیاسی و حڪومتی را قبول ندارد؛ انگار سرخورده است و به همه ڪس منتقد و منتظر یڪ واقعه در آینده. بنابراین، هرگاه چنین فڪری، زمینهی بروز رفتاری پیدا ڪند، به آنارشیگری شباهت میزند. امید است، نسل تازهی ما با خویشتنداری و بردباری و درجهی بالایی از دانایی، آیندهساز بماند. زیرا آنان ڪه میآیند، روزی هم میروند. جهان یعنی آینده و رونده.
۱۹ آذر ۱۳۹۸
ابراهیم طالبی دارابی [دامنه]
پاسخ
سلام جناب... البته شما خود زیادتر از من خبردار هستی. من ڪه در توانم نیست ڪسی را قانع ڪنم، در روحیهی من هم نیست اساساً به قصد قانعڪردن ڪسی، وارد پاسخ شوم، اما چون خودت خواستی و گفتی، من فقط سه مثال میآورم:
۱. در دههی پنجاه هرچه میڪوشیدند فتوای ترور از امام خمینی بگیرند، امام به شیوه رضایت نداد.
۲. هرچه سازمان مجاهدین خلقِ اواخر دههی پنجاه بر شیوهی قیام مسلحانه علیه رژیم شاه اصرار میڪرد، امام هرگز قبول نمیڪرد و فقط به حضور دایمی و منسجم مردم در تظاهرات خیابانی موافق بودند، ڪه ڪمیتههایی هدایتگر این تظاهرات را منظم و مردمی و مسالمتآمیز پیش میبرد.
۳. حتی وقتی سینما رڪس آبادان را آتش زدند، امام و تمام مبارزین -ڪه از رهبر نهضت خط میگرفتند- رژیم شاه را درین حرڪت شوم، رسوا ڪردند، تا به ملت بفهمانند آتشزدن ڪارِ درستی نیست و انقلابیون چنین رفتاری ندارند و این شیوه شدیداً محڪوم است.
درڪِ زودرَس
پست ۴۸۱ : به نام خدا. سلام. سالها پیش در ڪتاب «در خدمت و خیانت روشنفڪران» اثر مرحوم جلال آلاحمد خوانده بودم ڪه او در ص ۲۶ نوشت: روشنفڪر قادر به «درڪِ زودرَس از وقایع اجتماعی» است.
نڪته: نمیدانم درین مسیر آیا ڪارشناسان «اط...» و «ام...» ڪه لزوماً باید درڪِ زودرَس از اجتماع داشته باشند و مبتلا به بلیهی درڪِ دیررَس نباشند، دادههای خود را به مقامات بالا -و نه لزوماً والا- بهدرستی میرسانند، تا تبدیل به نهاده شود و میان سه حالت متعادل سیستم، به تعبیر «تالڪوت پارسونز» تعادل برقرار باشد؛ یعنی میان دادهها، نهادهها و بازخوردها.
افزوده: هرگاه میان دادهها، نهادهها و بازخوردها در هر سیستمی توازُن نباشد، سیستم دچار نقص در عملڪرد میشود و به تعبیر پارسونز اختلال سیستمی پدید میآید.
توضیح: دادهها یعنی مطالبات مردم از نظام ڪه بزرگترین سیستم است. نهادهها یعنی پردازش دادههای مردم توسط حڪومت و تبدیل دادهها به قانون و جوابهای رضایتبخش. بازخوردها یعنی واڪنشهای مردمی ڪه یا بازخورد منفی است و یا بازخورد مثبت. هر دادهای، اگر درست به نهاده بدل شود، بازخورد آن نیز مثبت است. بگذرم.
۲۰ آذر ۱۳۹۸
ابراهیم طالبی دارابی [دامنه]
پاسخ
سلام. تیلوتپیل شد، ولی وارِش آمده بود شست! جایی هم ڪه درهبهدست ایستادهام، رأس جغرافیایی انارقلّت است، ڪه انارباغ ماست.
آداب قاجاری!
پست ۴۸۲ : به نام خدا. سلام. حاجیخان قدسی شعری دارد ڪه به ڪسانی طعنه میزند ڪه دوست دارند نامدار و ناموَر معرفی شوند. مثل «عبداللهخان بهادُر» ڪه اصرار داشت نامش در شاهنامه بیاید. اما حڪیم فردوسی، الحق حڪیم بوده... . شعر حاجیخان قدسی این است ڪه از ابراهیم باستانی پاریزی قرض گرفتم:
نهنگی ڪه از غایتِ اِحتشام
نگُنجد به بحر، از بزرگیاش نام
نڪته: برخی آدابِ قاجاری ڪه آڪنده از القاب و اِعطای ڪیلویی! و دلبخواهیِ نام و نشان به اینُوآن بود، گویا در فڪر و ذهن عدهای از قدرتلیسان مَزمِزه ڪرده! البته سانسور نڪنم پارهایی علما در آن عصر، از سرِ اڪراه و یا اجبار، شاهان قجری را با القاب و پیشوند و پسوندهای گران خطاب میڪردند ڪه همین امر بر شاهان و شاهزادگان مُشتبَهه شد ڪه شاید چُنان باشند! بگذرم. تطبیق امروزهروز با خودِ خواننده.
پاسخ
سلام. من از اِڪراه و اجبار هر دو نام بردم. یعنی در دل ازین ڪار ڪراهت داشتند اما مجبور بودند. حالا شما در ڪنار اڪراه و اجبار خواستی اقبال را هم بنشانی مخیّری جناب. بلی، مُلا احمد نراقی در ڪتاب اخلاقی «معراجالسعاده» -ڪه در اڪثر خانهها موجود است- در مقدمهاش دو صفحه در وصف فتحعلیشاه مطلب مینویسد و چنان هم مینویسد ڪه اگر اسم فتحعلیشاه را از آن صفحه حذف ڪنی، گویا دارد یڪ انسان قدّیس الهی را توصیف میڪند و حتی دولت او را «مصون از زوال» میخواند. بگذرمُ و فقط بگویم ڪه الحمدُلِله این شیوه! دیگر منسوخ شد. نشد؟! دیگر ڪی در ڪجای جهان به رئیس ڪشورش میگوید «قطبِ عالَم امڪان»!!؟ الان حتی حُڪّام سعودی هم خود را خادمُ الحرمَین الشّریفَین لقب دادهاند! چه رسد به «دالایی لاما»ی حالای تبّت! بیشتتر بخوانید ↓
مدرسه فکرت ۵۰
مجموعه پیامهایم در مدرسه فکرت
قسمت پنجاهم
پاسخ
سلام. سپاس. بلی؛ من هم برین نظرم که باید متعارَف باشد و همآره عزادارییی معرفتافزا، اصیل، خالص، عمومی، بهدور از تحریفات و خصوصاً بهاندازه و بیمزاحمت بر مردم باقی بماند. اما در بارهی کافیبودن تعطیلی جمعه، با شما جناب همنظر نیستم. بههرحال، کارگر و کارمند و کارکنان و اساساً همهی زحمتکشان به استراحت و تفریح ژرف و بهینه نیاز دارند. اگر توضیحی بر پاسخم دارید، خواهم خواند. درود.
پاسخ
سلام. در مورد جمعه، خُب، روز جمعه نمازجمعه و آداب شرعی دیگری دارد که برداشت فقهی و زمینهی فکری مسلمین و اساساً جامعهی دینی نمیتواند از تعطیلی این روز خاص خدا، چشمپوشی کند.
پاسخ
سلام. عموماً عارض به خوانندگان شریف هستم که بخشش و عفو اولیای دَم (=قاعدهی خونبهاء) کاری در ردیف کار حضرت پروردگار به حساب میآید و همین بخشش تساوی برقرار میکند، زیرا خدای عادل و متعال این حق را به صاحب خون داده، و برای آنان هم حق قصاص قائل شد و هم حق عفو. و این عظمت و عدالت خدا را نشان میدهد؛ که به همان اولیای دم سفارش میکند اگر عفو کنید، بر قصاص ارجح است. پس، وقتی آنان گذشت کردند، میان قاتل و مقتول در همان حقالناس تساوی ایجاد میشود، و الا مفهوم گذشت، امری صوری باقی میماند. مؤمنان میدانند در قانون قرآن و وحی الهی هیچ کم و کسری نیست، اگر هم گاه بد تفسیر میشود، مقصر مفسّران هستند.
زنگ شعر:
یک بیت از مرحوم نیما یوشیج:
قطرهی باران، که در افتد به خاک
زو بدمد بس گوهر تابناک
پاسخ
من هرگاه احساس کنم نظردادنم بر خودم واجب است، تردید نمیکنم. مثلاً وقتی ببینم کسی «مرگ بر آمریکا» را مورد نقد یا هَجو قرار دهد به او، در چارچوب نقد و بررسی یادآوری میکنم اگر شعار مرگ بر آمریکا را ناروا میدانی پس چرا قتلعام مردم جایجای جهان توسط آمریکا را نادیده میگیری. کشتار که قباحت و ستم آن اظهر من الشمس است. بگذرم. شما فرمودی آن نظرت با نظر امام خمینی تفاوت دارد، جوابم این بود، در پهنهی تفکر میتوان دیدگاه دیگری داشت. و این درس توحید و دیانت است که تفاوت دیدگاه اساس رونق بشریت است.
یادی از توتون و خاطرهها:
نظر حمید عباسیان: چه شد یاد توتم افتادی ، و خاطراتش را در ذهنمان زنده کردی، ترابوزان، بارلی، ویرجنیا، نام توتونهایی بود که میکاشتیم، البته نخبندی تن واگن سوچکه و بوم سر ، رج نخ و توتم سوزن ، بوقچه و عدل بندی و یک و یک و دو و سه و چار و پنج و شش و کبود سیاه و کبود تیلن و سم زنی توتم چینی ، کشه گیری و چارشو دوش گیری هم خاطراتی داشت، ممنون از اینکه با عنوان واژه های محلی خاطرات را نیز زنده نگه میداری. باسپاس.
پاسخ:
سلام. اساساً از هر نوشتاری که در آن واژگان دارابکلا صف بکشند، خوشم میآید، چون خون مرا تازهتر، رگ مرا بازتر، قلب مرا خوشضربانتر و روح مرا پرندهتر میسازد. پس، پُستی خوش نوشتی که با تمام بزرگشدمان آمیختگی دارد؛ لامصب! توتون، توتم! و من هم بیفزایم: اسب و توتمبار و سوچکهسر هیمهبزن را. و لِسکدوا و تیمجار، آن ولچو که سر تیمجار میذاشتند و مترسک جیکا رَم ده. و آن چوصندوق و کارشناش بد عُنق دخانیات. و آن کاوِهپوست، که بر گُردهی برگ توتم میبستند موقع تختکردن. و نیز آن زحمتی که خواهران و مادران دیارمان میکشیدند و هرگز یک اُف به خدا و خانواده نمیگفتند. و آن سرداب تاریک و نَمور که توتمشقهها را میذاشتن نم بکشه تا تخت بشه. و آن بدخریدنهای دخانیات. بیشتر بخوانید ↓