بررسی بیانیهی اخیر مجمع روحانیون مبارز
ابراهیم طالبی دارابی دامنه / ۱۵ بهمن ۱۳۹۹
به نام خدا. من فقط به تحتانی بیانیه (منبع) میپردازم که در واقع آنان در همین بخش، داغ! کردهاند. مجمع، گویی با یک تحقیقات میدانی، به یقین رسیده که بهقطع و یقین شمارِ «ایرانیانی که فکر میکنند» با پیروزی جو بایدن، «فرصتی به وجود آمده است تا مشکلات فیمابین ایران و آمریکا برطرف شود و یا کاهش پیدا کند بیآنکه لطمهای به اصول و موازین اصلی انقلاب و عزت و استقلال ملت و مصالح ملی وارد آید و ایران باید این فرصت را غنیمت شمارد» «بیشمار» میباشند. یعنی به زعم مجمع، اکثریت ملت.
و با همین موازین ظنی یا تحقیقاتشده میگویند «در مقابل کم نیستند کسانی که اظهار میکنند که این دولت آمریکا است که باید بدون فوت وقت هرچه زودتر و بدون هرگونه پیششرطی تمام تحریمهای یکجانبه بر ضد ایران را لغو کند و خساراتی که از ناحیهی این تحریمها بر ایران وارد شده است را بپردازد و از منطقه خارج شود.»
و جالب این که بلافاصله دست به تحلیل و داوری رویکردِ این نوع تفکر میزند و معنی تز آنان را اینگونه معرفی میکند: «یعنی این ما هستیم که باید بگوئیم آمریکا چه باید و چه نباید انجام دهد.»
مجمع، بلافاصله یک قدم بعد، خود را در خلأ میگذارد و مانند کسی که در مسألهای فاقد تصمیم و سردرگم مانده است، میگوید: «ما بر این باوریم که با قطع نظر از این که کدام یک از این دو نگاه، صواب یا بر خطا است و یا شاید راهکار دیگری میتواند پیش روی ایران باشد، پیش از این رویکردها و نیز مهمتر از آنها این است که باید فضای گفتگو و اظهار نظر و بیان دیدگاه ها ایجاد شود و هر فرد یا جناح و هر حزبی با آزادی کامل بتواند نظرخود را برای برون رفت کشور از مشکلات بحرانآفرین کنونی بیان کند.»
آنگاه بیانیه بیآنکه خود امضاءکنندگان متوجه باشند، انگار راه چهارمی را در رابطه با رابطه و مذاکره با آمریکا مطرح میکند و آن این است که نوشتهاند: «اگر بهترین تصمیم دربارهی این موضوع مهم و یا هر موضوعی که سرنوشتساز است و منافع کل مردم ایران و کل کشور را در بر میگیرد در جمعی محدود هرچند صاحب قدرت و در غیاب افکار عمومی گرفته شود و وفاق و همدلی اکثریت جامعه را همراه نداشته باشد به سرانجام تلخی دچار می شود.»
و سپس مجمع حرف اصلی خود را با این درخواست ظاهر میکند: «پس باید انحصار در تصمیم گیری شکسته شود و سازوکار به رسمیت شناختهشدن افکار عمومی احیا شود و بنیان مشروعیتبخشی اکثریت آراء به ساختار ادارهی کشور تقویت گردد تا ایران عزیز در مسیر توسعهی همهجانبه قرار گیرد و تا تنشها در روابط بین این کشور و سایر کشورها در منطقه و در جهان برطرف و یا به حداقل برسد.»
نکتهی تشریحی:
مجمع درین بیانیهی دههی فجری، در کمال شگفتی یکی از اصلیترین مبانی فکری خود را -که شاکلهی حقیقی نیروهای مذهبی و انقلابی جناح چپ و خط امام بوده است- کنار گذاشته است و آن مبارزهی بیرودربایستی با امپریالیسم آمریکا است. در واقع مجمع درین فراز از بیانیهی خام و غلط خود، در حال دمیدنِ شرم پیش روی نیروهای چپ مذهبی وفادار انقلاب است که باید از راه مقاومت در برابر آمریکا، نادم و پشیمان شوند و راه سازش و قبول آمریکا را جایگزین مبارزه و مقاومت کنند. مجمع گویا به شک و تردید رسیده است که ملت ایران، آمریکا را خصم و در حال مخاصمه با ایران میداند. همین دگردیسی نارس است که بخشی از این جریان را نیازمند بازبینی و بازسازی خود کرده است. دیر بجنبند، خود را برای همیشه، تمامشده خواهند یافت. ملت، با هیچ فکر و طیفی، شوخی ندارد. موضع ضدآمریکایی مثل یک موج نیست که با بادی برخیزد و سپس با یک جو آرامشی فرو ریزد؛ موضع ضدآمریکایی، یک خط است، یک مکتب، و یک حقیقت. عقل سلیم ایجاب میکند هر کشوری با ملت ایران حرف دارد، اول ترک مخاصمه کند، سپس طرح دوستی بگشاید و سرِ میز گفتوگو بنشیند. این اسلام است که به مسلم آموخته: هم سخنگفتن بیاموزد، هم سخنشنُفتن. و هم در جای خود -در صورتی که مورد خصم و خصومت واقع شده باشد- سلاحگرفتن و دفاعکردن و مقاومتورزیدن.
عشق چون شقالقمر
ای روی تو پاکیزهتر از کف کلیم
آن را مانی که کرد احمد به دو نیم
تا آن رخ یوسفی به ما بنمودی
ما بر سر آتشیم چون ابراهیم
(رباعی شمارهی ۲۹۹ سنایی)
به نام خدا. سنایی غزنوی ( ۴۶۳ - ۵۲۵ ه.ق) بر این رباعی نامی ننهاد، اما من آن را «عشق چون شقالقمر» مینامم. پیام شعر روشن است و شاید نیاز به شرح نباشد. اما من کمی از برداشتهای خودم را ازین رباعی عالی، بیان میکنم. شاید دستکم چیزی گیرِ خودم آید. عشقِ خوب، مثل ماه شقالقمر است. نیمی از آنِ عاشق و نیمی سهمِ معشوق. عاشق و معشوق دو نیمپارهی ماه هستند که با هم میتابند؛ همان ماهی که حضرت احمد مصطفی (ص) آن را دو نیم کرد و معجزه آفرید. کف پاکیزهی کلیم به نظر من اشاره به آن لحظهای است که موسی کلیمالله (ع) در آن حال ناب خود در پیشگاه پروردگار نعلین خود را درآورد و وارد وادی مقدس طویٰ شد، یعنی آیهی ۱۲ طه: فاخلَع نَعلَیکَ إِنَّکَ بِالْوادِ الْمُقَدَّسِ طُوًى. کفشهایت را از پا بیرون بیاور، چرا که در سرزمین پاک و مبارک «طُوی» هستی. و رخِ یوسفی نیز جمال حضرت یوسف (ع) است که پیامبری زیباروی بود. آتش همان آتش عشق است که بر حضرت ابراهیم شیخ الانبیا (ع) مانند گلستان بَرد و سرد و زیبا شد. بگذرم.
نظر:
سلام. من از جغرافیای دقیق منطقهی ارومیه اطلاع عمیقی ندارم. مطالعه داشتم که معضل آن چه میشود. اما به نظر میرسد دیدگاه شما درین باره نیازمند مقدار زیادی تأنی و تأمل است. در واقع شما با این فرضیه میخواهید بفرمایید آنچه در گاوخونی اصفهان، مهالوی شیراز، هامون سیستان و حتی زایندهرود زاگرس مرکزی اتفاق افتاده بود و سپس با تَرسالی از خطر نابودی نجات یافتند، نیز، مانند روند خشکشدن دریاچهی ارومیه، امری کاملاً طبیعی بود و باید خشک میشد؟ خصوصاً هامون سیستان که افغانستان حقآبهی ما را کم کرده بود. که بعد تقریباً با مذاکره حل و فصل شد. من به جغرافیا و شهرشناسی بسیار علاقه دارم، اگر روشن بفرمایی متشکر میشوم. گویا دیدگاه شما و آنچه در پست بالاتر توسط جناب .... مطرح گردیده، دیدگاهی شاذّ باشد. دستکم برای من اعجاب داشت. توضیح تکمیلی جنابعالی میتواند گنگی بحث را مرتفع کند. بیشتر بخوانید ↓