دامنه‌ی داراب‌کلا

ایران ، قم ، مازندران ، ساری ، میاندورود

دامنه‌ی داراب‌کلا

ایران ، قم ، مازندران ، ساری ، میاندورود

دامنه‌ی داراب‌کلا

Qalame Qom
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)
قم ، مازندران ، ساری ، میاندورود ، داراب‌کلا

پیام مدیر
نظرات
موضوع
بایگانی
پسندیده

۲۶۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «تریبون دارابکلا» ثبت شده است

 

تصاویر هلی‌شات عاشورای داراب‌کلا (  ۱۷ مرداد ۱۴۰۱ )

عکاس: آقای سید محمد صباغ دارابی (آقاسیدکاظم)

 

 

عاشورای داراب‌کلا ( روز ۱۷ مرداد ۱۴۰۱ )

 

 

عکاس: سید محمد صباغ دارابی

 

آتش‌زدن خیمه‌ها. عکاس: ام‌البنین دارابکلایی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۷ مرداد ۱۴۰۱ ، ۱۹:۲۹
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
چادر جبهه هفت تپه

خاطره: به قلم دامنه به نام خدا. سلام. بنده تماما" دور نمی‌دارم که تمام رزمنده‌ها، در تمام جبهه‌ها، تمامِ زمین‌ها و تمام روزهای آنجا را کربلا و عاشورا و اساسا" محرّم می‌دانستند؛ می‌گویید نه! بسم‌الله به این خاطره‌ام: هفت‌تپه قرارگاه ل ۲۵ کربلا بهمن‌ماه ۶۴ در گردان ادوات چادر زدیم؛ داراب‌کلایی‌ها که جمیعا" بیش از ۲۵ نفر بودیم. محرّم هم نبود اما یوسف رزاقی دو ابتکار کرد؛ یک جمله دعای هر فرد در پایان هر سفره‌ی شام و ناهار و هر شب تشکیل حلقه‌ی سینه‌زنی، که از سیدابوالحسن شفیعی مرثیه و نوحه و از ماها هم سر و سینه.

 

بقیه

 

اینک از آن جمعِ جور و جوینده چندنفر در جوار خدایند. این را زان‌رو گنجاندم که بگویم فکر محرّم در سرشت رزمنده سرشته شده بود و حال‌وهوای هر روز او، محرّم بود و ذوبِ در ذَوات امام حسین و اهل بیت نبوت علیهم السلام.

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۳ مرداد ۱۴۰۱ ، ۰۸:۳۸
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
حرارت حرکت امام حسین ع

قسمت ۱ تا ۱۲

سلسله‌نوشتارم در پیام‌رسان

«هیئت رزمندگان اسلام داراب‌کلا»

حرارتِ حرکت ( ۱ ) به مناسبت ماه محرّم: شروع بحث را با قرآن درمی‌آمیزم که در دو آیه‌ی ۸۷ و ۸۸ سوره‌ی توبه نمود بارز دارد. اگر برای خواننده فرصت دست داد خود رجوع کند به این دو آیه‌ی قرآن که پیام درخشنده‌ای در آن هست. اما بحث: امام حسین ع حرکتی کرد که تاریخ، حرارت آن را همچنان به خود حمل می‌کند. در مدینه مانده بود تا مردم و مؤمنین را امامت کنند. اما درین میان معاویه مُرد و پسر نااهلش -که او را پیش از فوت، بر تخت سلطنت نشانده بود- دست به تعرُّض (=دست‌درازی) زد. دست‌درازی -دست‌کم- به سه حریم: به خاندان نبوت، به ساحت مذهب، به اساس حکومت. اما امام حسین ع -یک آنسان استثنای اُسوه در سراسر تاریخ دین و مؤمنین‌- در برابر این سه دست‌درازی که گستاخی هولناکِ یزید بود ایستاد و "راه" را با حرکت نوین خود به بشر آن روز و بشریت همه‌ی اَعصار نشان داد و حرارتِ آن حرکت هرگز به سردی نمی‌گراید.

 

حرارتِ حرکت ( ۲ ) فرمان بیعتِ به‌زور، سختگیری شنیع و در نهایت قتل حسین ع همانا و هجرت معکوس امام حسین ع همانا. چقدر تاریخ محمد ص و حسین ع به هم شباهت گرفت. آن روز -یعنی ۶۱ سال پیش‌تر- ابوجهل سردمدار قتل پیامبر شد و محمدرسول الله ص شبانه از مکه به مدینه (=یثرب) هجرت کرد و اینک ۶۱ سال پس از آن هجرت، نوه‌اش حسین ع که در مدینه تهدید به قتل شد، او هم شبانه به مکه هجرت کرد؛ هجرتی معکوس؛ که اگر نبود هجرت محمد ص مبداء تاریخ، به‌یقین هجرت امام حسین ع مبداء تاریخ شیعیان می‌شد. جَدّ و نوه، این دو اُسوه‌ی حسنه، شبیه هم حرکت تاریخ‌ساز به یادگار گذاشتند تا رَه‌پویی مسلمین میّسر باشد. اینک حسین بن علی ع به مکه در جنوب رفت، ۳۴۰ کیلومتر پایین‌تر از مدینه در شمال حجاز. حرکتی که سرآغاز حرارت شد. چه دقیق فرمود پیامبر ص: انّ لِقتلِ الحسینِ حرارةً فی قُلوبِ المؤمنینَ لاتَبردُ اَبداً. شهادت امام حسین علیه‌السلام یک داغ سوزانی است در دل مؤمنین که هرگز به سردی نمی‌گراید (و هرگز از بین نخواهد رفت). (جامع‌ احادیث‌ الشیعه، ج ١٢، ص ٥٥٦)

 

حرارتِ حرکت ( ۳ ) حال اباعبدالله ع به مکه آمد و سکونت کرد، مأمورین ایشان را همچنان تحت تعقیب دارند و حیله‌هایی در سر پرورانده تا حتی کنار کعبه ترورش کنند. گمان هم وارد نیست که کسی فکر کند دارودسته‌ی حکومتی از داروغگی علیه‌ی حسین ع دست برداشتند. حجم فشار پیچیده‌تر شد. زیرا حاکم وقت اموی شام (یزید) با وجود امام حسین ع حس شکنندگی و خوف می‌کرد. درین‌حین یک آزمون بلکه یک حرکتِ پرحرارت -که عاقبتش تا ابد خاموشی ندارد- رخ داد؛ دعوت ملت دیگر از آقا ع. امام قصد یمن و ایران را داشتند -نمی‌دانم به قاطعیت، اما مورّخانی پرده برداشتند- اما نامه‌ی فراخوان کوفه این دو انتخاب را از اولویت انداخت. چنین است که ملت شیعه‌ی ایران و یمن هنوزم حسرت می‌خوردند کاش به دیار آنان هجرت کرده بود. چه کار بزرگی؛ مسلم را به عنوان ارزیابِ تیزبین به کوفه سفیر و روانه کرد تا دل‌سنجی کند. بیشتر بخوانید ↓

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۷ مرداد ۱۴۰۱ ، ۱۱:۰۶
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

نوشته‌ها و نظرات ردوبدل شده

دامنه: به‌زودی، علاوه بر ستون روزانه‌ی "به چه تکیه کنیم؟!"، در پنج دایره با عناوین زیر، به صورت سلسله‌واره، مطلب خواهم نوشت. البته در هر کاری، طبق آموزه‌ی قرآنی می‌بایست گفت: ان شاءالله تعالی. دایره‌ی دنیا. دایره‌ی ایران. دایره‌ی عرفان. دایره‌ی شعر. دایره‌ی آیه.

 

عبادت در همه‌جای زمین: در مذاهب دیگر مانند یهودیت و مسیحیت، مردم، از غیرِ مَعبدهای عمومی دین خود، از عبادت و نماز منع‌اند. اما اسلام این محدودیت را برداشت. هر مسلمانی در هر کجای دنیا که باشد می‌تواند نماز و عبادتش را به انجام رسانَد. زیرا شارع اسلام این عبادات را در مرحله‌ی اول "فردی" قرار داد اما فواید اجتماعی آن را هم، از نظر دور نداشت و در مرحله‌ی بعدی گذاشت. این سخن پیامبر ص بسیار عرفان می‌آفریند و امتیاز مسلمین است: «برای من، همه‌ی روی زمین مَعبَد و پرستشگاه است.»

 

آپارتاید غرب: اسلام ما را از سوگند بیجا برحذر داشت وگرنه به "به پیر، به پیغمبر" قسم می‌خوردم (زیرا این قَسَم از قِسم غلیظ سوگندهاست) که آنچه بر سر ایران دارند می‌آورند فقط آپارتاید (=فرق قائل‌شدنِ) اتمی‌ست. دوئیت و رفتار متناقض غرب واضح است، فقط یک آدم لجباز می‌تواند آن را انکار کند. همه‌ی داروندارِ اتمی ایران باید زیر دوربینِ آژانس بین‌الملل (در واقع جاسوسان نظام سلطه) باشد و آستانه‌ی اتمی ما تحت کنترل غرب، اما اسرائیل درین مسئله از تمام قاعده‌ها مستثنی باشد و هیچ کس حق نداشته باشد ازو یک پرسش اتمی بپرسد و هیچ کشور منطقه نباید ازو جلو زنَد. من درین مسئله، راهبرد رهبری معظم را می‌پذیرم که هم جلوِ غرب ایستادند و هم همزمان اجازه‌ی حرف دادند؛ بیشا، آن که رفت برای حرف با غرب، باید جانبدار منافع ملی باشد، نه هواخواه و دلسِپُردِ غرب. بیشتر بخوانید ↓

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ مرداد ۱۴۰۱ ، ۱۰:۲۹
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
به قلم دامنه. به نام خدا. سلام. ژاپن بر لکسوس سامانه‌ی "کمک به خروج ایمن" نصب کرده است که درب خودرو را به سنسور (=حسگر) نقطه‌کور خودرو، مرتبط می‌کند؛ مثل برخوردنکردن با دوچرخه‌ی پشتِ سر. یک راهکار انسان‌دوستی با هدف بازداری از تصادف؛ زیرا این سامانه به راننده و سرنشین لکسوس اخطار می‌دهد که  احتمال برخورد درب ماشین با دوچرخه سوار یا عابر پیاده  وجود دارد، ازین‌رو به صورت الکترونیکی مانع ازین اتفاق می‌شود. این سامانه علاوه برین، چه می‌کند؟ کمک می‌کند راننده بین خطوط برانَد، نور بالای خودرو، هوشمند روشن و خاموش شود، علائم جاده را ارزیابی می‌کند و به وسیله‌ی پیام‌های صوتی و چراغک‌های نشانگر، راننده و سرنشینان خودروی لکسوس را از بازکردن ناگهانی درب خودرو، باخبر می‌سازد. اگر به عکسی که (به نقل از عصر ایران) در بالا گذاشتم دقت شود، درک مطلب آسان می‌گردد.
 
 
 
 
خواستم گفته باشم:
 
۱. میان عابر و راننده، حقوق متقابل برقرار است؛ هر دو در برابر این حقوق، پاسخگوی اخلاقی هستند، نیز جوابگوی قانونی. رعایت آن، منجر به نظم و آسایش عمومی می‌شود.
 
۲. در قم و اخیراً در مشهد مقدس که بودم، دیده‌ام راه عبور دوچرخه با رنگ آبی در امتداد خیابان مشخص شده است و این به آمدوشدِ شهری کمک شایانی می‌کند.
 
۳. یادم نمی‌رود، هرگز، که زمانی در همین ایران ما حتی مدرن‌ها هم سر باز می‌زدند که کمربند ایمنی ببندند، اما زمان و اخلاق و مقررات بر آنان غلبه کرد و اینک هر یک از ما، تا نشستیم بر صندلی ماشین، ابتدا کمربند ایمنی بستیم.
 
۴. شاید نسل نو ندیده باشد، اما ما زیاد دیدیم و برخوردیم که یک زمانی راننده‌ها نه فقط در صندلی جلو، دو نفر سوار می‌کردند، که در کناردستِ سمتِ چپ خود هم، یک مسافر دیکر ولو چاق و گوشتی! می‌نشاندند، که هم راننده و هم او گویا به پهلوی همدیگر فرو می‌رفتند و روی یک باسن می‌نشستند؛ به قول محلی: ی وَر پَلو و وقتی هم در مقصد پیاده می‌شد تا هفتاد قدم می‌لنگید؛ لینگ به قول محلی پلَندر می‌گرفت.
 
۵. حتی اتوبنز وحدت گاراژ پیرزاده‌ی دروازه بابلِ ساری هم، وقتی مسافر سوار می‌کرد برای تهران، صندلی جلوِی، دو نفر می‌نشانید؛ من آن زمان از همین گاراژ گاه به تهران می‌آمدم. بنز دیزل که با گازوئیل کار می‌کرد و کیلومتراندازش هم خطی عمودی بود و صندلی‌اش راحت و گشاد.
 
۶. اینها به کنار، توی خط "سه‌راه - داراب‌کلا" که در اصل چهارراه است، نه سه‌راه، سواری کجا پیدا می‌شد، سه نفر کنار راننده‌ی نیسان و مزدا مُچاله‌شده سوار می‌شدند، ۵۰ و ۶۰ نفر دیگر پشت وانتش که روزهایی بارانی برزنت هم می‌کشیدند که آدم آن تَه از گند (چون گاه، گاله می‌دادند) و فشردگی (چون ازدحام بود و ماشین هم، کم) خفه می‌شد. وانت‌دارهایی خاطره‌آمیز، که گاه آنقدر به مسافرین مشکوک می‌شدند که نکند تکیه‌پیش که رسیدند کِره (=کرایه) ندهند، بینِ راه می‌زد گوشه، کرایه جمع می‌کرد و بعد راه می‌افتاد. شاید برخی از داشتنِ دو ذار کِره هم محروم بودند گاه. یا ماهرانه خَف می‌شدند و در می‌رفتند! خدا آن روز نمی‌آوُرد که لو می‌رفتند، تا غسالخانه‌پیش دنبال‌شان می‌کردند که کره‌تِه بده. محصل بودند و لابد کاتب‌های دوش چپ و راست آن را توی پرونده ننوشتند! تا پنج‌ذار و یک تومن را نمی‌گرفتند، ول‌کن نبودند. بگذرم. حالا لکسوس، لکسوس، آمد و با این‌همه آپشنش، فارسیِ آپشن چی هست این بنده نمی‌داند. خواستم بنویسم «لوازم جانبی ماشین» دیدیم این هر سه کلمه هم، فارسی نیست. فارسی چه زبان خوش‌مُدارایی‌ست؛ با همه‌ی لغات تا می‌کند و لغد (=لگد) هم نمی‌زند و سازگار می‌افتد.
 
۷. چند چیز دیگه هم مونده، که چون متنم طول کشیده، از خِرشَرش! (= خیر و شرّش) گذشتم.
۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۸ خرداد ۱۴۰۱ ، ۱۴:۴۴
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت

قسمت هفتاد و هشتم

سلام استاد احمدی. هنوز هم آن غرب‌ستایان غَرّه‌اند و از کار نابخردانه‌ی‌شان در برجام که به رسوایی آنان انجامید، دفاع می‌کنند. البته در تاریخ ثبت است که رهبری معظم به آنان هم فرصت مذاکره داد و هم صدها بار هشدار و تحذیر و نهیب و تذکر دادند. بگذرم.

 

چرا «عزت» و «عزیز» مهم است؟

میدان ارزش دانش ( ۳۲ )

به قلم دامنه: به نام خدا. متن کامل در لینک بالا در دامنه.

 

سلام استاد سید عمادی. مهم و مفید ترسیم کرده‌اید. امید است قبساتی که بر قلب موسای کلیم ع نور و بینش افکند، بر دل ماها هم ذره‌ای زبانه کشد و راه را در مرام و پویه‌ی الهی بپیماییم. درود بی‌پایان آقا.

 

به مناسبت میلاد امام رضا ع :

 

کجاها باید به دل چسبید و کجاها باید از آن عبور کرد؟
 
امام رضا ع پاسخ داده‌اند: "دل‌ها روآوردن و پشت‌کردن و نشاط و کسالت دارند. پس چون روى آورند، بینا و فهیم مى‌شوند و چون پشت مى‌کنند، خسته و افسرده مى‌گردند. پس آنها را هنگام روى‌آوردن و نشاط به کار گیرید و به گاهِ پشت‌کردن و کسالت، آزاد بگذارید." منبع
 
به حرف چه کسی نمی‌بایست گوش کرد؟
 
امام رضا ع پاسخ داده‌اند: "هر کس نظر تو در اصلاح خود را نپذیرد، به نظرش درباره‌ی خودت گوش مَده و منتظر باش تا بدى، او را اصلاح کند و آن که کار را از راهش بجوید نمى‌لغزد و اگر هم بلغزد راه‌چاره دارد." منبع
 

سلام جناب آقای قربانی. روزتان به خیر و خوبی.

آیه‌ی ۳۶ سوره اسراء:

لَا تَقْفُ ما لَیسَ لَکَ بِهِ عِلمٌ إِنَّ السَّمعَ والبَصَرَ والفُؤَادَ کُلُّ أُولئِکَ کَانَ عَنهُ مَسئُولًا.

و (ای انسان) هرگز آنچه را که بدان علم و اطمینان نداری دنبال مکن که چشم و گوش و دل همه مسئولند.

 

ایران‌شناسی ( ۱۱ )

فلسفه‌ی "حکمران عادل" نخستین بار در خطّه‌ی ایران برخاست. و ایرانی‌ها به مسائل مربوط به معنا و هدفِ زندگی سخت می‌بالند و با دو سنت پیچیده‌ یکی باستان و دیگری اسلام درهم‌تنیده‌اند.

 

خُرّم تن آن کس که دلِ ریش ندارد
و اندیشه یار ستم‌اندیش ندارد
 

میدان ارزش دانش ( ۳۳ )

صندوق توسعه‌ی ملی؟ یا صندوق اعانه؟!

به نام خدا. سلام. صندوق توسعه‌ی ملی که ارزها آنجا جمع‌آوری می‌شود، برای ایمنی منابع برای نسل‌های آتی، است نه برای تأمین منافع آنی دولت‌های قبلی و فعلی و آتی. واقعاً مسئولان دولتی به این صندوق چه نگاهی داشته و دارند؟! در متنی گزارشی که از قول دکتر ساسان شاه‌ویسی، اقتصاددان، امروز صبح زود خوانده‌ام که دولت ۱۱ و ۱۲ (حجت‌الاسلام حسن روحانی) «۶۱ درصد منابع صندوق توسعه ملی که سهم نسل‌های آینده قلمداد می‌شود» را در ۸ سال ریاست خود «خرج هزینه‌های جاری کرده است.» اگر این نقل واقعیت داشته باشد و بعید است _با توجه به وضع تنبلی مُزمنِ آن دولت_ واقعیت نداشته باشد، چه فاجعه‌ای مثل خیانت آن دولت به کسانی که در بورس سرمایه برده بودند، صورت گرفته است و ملت را هم به هیچ حساب کرده‌اند.

 

آنچه این اقتصاددان آمار داده است در دوره‌ی ۴ساله‌ی دوم دولت آقای حسن روحانی، صندوق توسعه‌ی ملی «با کسری ۱۳ میلیارد دلاری» به دولت ۱۳ آقای رئیسی واگذار گردیده است. حال آن‌که، آقای فرزین، مدیر اسبق صندوق توسعه‌ی ملی، می‌گوید "او صندوق را با حدود ۵۴ میلیارد منابع، تحویل دولت روحانی" داده بود. بگذرم. خواستم فقط از یک نمونه‌ی غلط یا خیانت و بی‌تدبیری یاد کرده باشم. چون چندان ازین فن و فنون سر در نمی‌آورم.

 

حالا نقل این است که حجت‌الاسلام سید ابراهیم رئیسی گویا گفته است «اجازه دادیم سهم ۴۰ درصدی قانونی صندوق توسعه، به صندوق ریخته شود تا صندوق توسعه ملی به اهدافش نزدیک شود». نمی‌دانم راست است و این اتفاق واقعاً افتاده است؟ یا نه؟ چون مدتی است حقیقتاً ملت به سخنان دست‌اندرکاران مملکت خود بسیار بی‌اعتماد گردیده است؛ زیرا از بس دروغ و فریب از کار آمده است. مثل اون یکی که گفته بود به هر ایرانی یک باغ ۱۰۰۰ متری می‌دهد! یا مثل اون یکی دیگر که گفته بود دیدید این‌همه ایرباس خریدیم از اروپا و به‌زودی همه از راه می‌رسند! و یا آن یکی اسبق و آن دیگری ماسبق که هر یک گفته بودند:ما هزارها فروشگاه زنجیره‌ای زده‌ایم و مردم را به رفاه رسانده‌ایم. و پس و پیرو او هم چندین و چند بار سخن رانده بود فقط، که ما مردم‌سالاری دینی را صادر می‌کنیم!

 

اقتصاددانان اما (البته تا جایی که من نظریه‌ها و مواضع روزشان را دنبال می‌کنم) برین نظرند که نه‌ فقط دولت‌ها، حتی اتاق بازرگانی‌ها هم، صندوق توسعه‌ی ملی "به‌ عنوان یک صندوق اعانه" و کمک‌کار می‌بینند که هر جا بودجه‌ی عمومی کم شد، از این جیب ملی، ارتزاق کنند.

آیا صندوق ملی توسعه به جایگاه و ساختار اصلی خود بازمی‌گردد؟! نمی‌دانم. چون دارم چند دهه می‌بینم «خودکامگی در تخصیص منابع» وجود دارد و هر رئیس دولتی خودمختارانه دستِ تصرف دراز می‌کند به این دَخل، که باید بسیار حساب‌شده کِشوی آن کشیده شود، چون مال تمام کشور است. نه مثل دخل یک مغازه و بقّالی بازوبسته شود و هر مشتری که آمد کشوی دخلش را وا کند و امور اصلی آن را وا گذارد.

دامنه / ۲۲ خرداد ۱۴۰۱

بیشتر بخوانید ↓

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ ارديبهشت ۱۴۰۱ ، ۱۴:۳۶
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت

قسمت هفتاد و هفتم

جناب حجت‌الاسلام استاد سید عمادی سلام و صدها با صلای رسا سپاس. نه این‌که این پست شما را پی نگرفته باشم، نه، خواندم و صبر ورزیدم تا از دیشب به این سمت، رویش کاوش ذهنی کرده باشم. با این پیش‌پرده که از شگفت‌انگیزترین کار بشری یعنی عبودیت -و به تعبیر این بنده، بندگی‌ی خودخواسته و خداطلبیده نزد حضرت باری- به نمایش گذاشته و آن را به ادامه‌ی بحث بسیار سنگین تفارق میان رحمت و ولایت ملتصق ساخته‌اید، من دلالت شدم به این هدایت که در حقیقت، بندگی یعنی کسب اخلاقِ خدایی. و این اوج عظمت انسانِ اهلی است که خود را در اهلیتِ حق‌تعالیٰ خدای بلندمرتبه قرار داده است، و شده کسی که می‌تواند اهل کوی حضرت دوست شود و در آن شهرپایه‌ی الهی زیست کند. کیف کردم ازین پرده‌گشایی. خدا خیرت دهاد استاد. یک پست خوب همچنین این است که فکرِ فرد را به انجام تراوش و و سرانجام تألیف فرا خوانَد تا الیف خدا گردد و انیس اولیای الله.

۱ ⟨ ۲ ⟨ ۱۴۰۱ 

سلام جناب حجت‌الاسلام شیخ غلامی دارابی. ابرقدرتی‌ی ابلیس با چه قدرتی سرکوب می‌شود مهم است. اگر او و اذناب و جنودش همه‌جای جهان در یک آن و صدها آن، حضور ویرانگری دارند، ازو ابرقدرت‌تر خودِ انسان است که خدا به وی چهار نفْس به سکون فا داده است: ۱. امٌاره‌ای که بلد است چگونه وی را به در برَد. ۲. لوّامه‌ای که قادر است وی را مجدد از دست شروری چون اماره بازپس بگیرد و تحویل صاحبش دهد. ۳. مطمئنّه که الماس وجودش را تراش می‌دهد و نوک پایه‌اس را تیز می‌کند و کف وجودش را قلع می‌زند و روح و روانش را رایحه می‌مالد. و ۴. یادم رفت و شاید هم نیست. غرَض: ابلیس، رانده شده که با ابرقدرتی تمام ما را هم برانَد. از کجا از یزدان‌شهر به شیطان‌شهر. ولی همین آدمی می‌تواند وی را با سهمگین‌ترین سلاح ویرانگر نابود کند؛ کجا؟ آنجا که انسان در مرز قدم می‌زند و نمی‌خواهد پا از سرزمین پروردگار به برهوت غیر ذی زرع اذناب و ایادی ابلیس سُکنا گزیند. بگذرم.

 

من آن را نگفتم! من این را گویم: چه شبی بهتر از دیشب‌شب، شب شهادت امام علی ع که می‌بایست می‌رفت به خانه‌ی نهج‌البلاغه. رفتم و غَوری کرده و چه به چشمم تلألؤ افکنده؟ این، این، عرض می‌کنم پایین. اما چگونه باید درِ خانه‌ی نهج‌البلاغه را دق‌ّالباب کرد؟! اقیانوس است، باید البسه‌ی غوّاصی بر تنِ فکر و الهمه‌ی صیّادی بر روح ذهن پوشاند تا بتوان از میان آن همه دُرّ در میان صدف، دست به گوهر زد و جان را جوهر. چراااااا؟ زیرا اگر بتوان از آفریدگار -که نه دیده به آن بیناست و نه پدیده به آن نمایان- یکی‌چند آفریده سراغ داد که جِلوه‌ی خدا درو جَلا یافته باشه، یکی از آن سرپناهان امیر مؤمنان علی علیه‌السلام است. و این دیشب در آن بیت به چشمم بیشتر آمد که دفعتاً یادداشت نوشتم و شد این: «چشمِ زخم حقیقت دارد، استفاده از نیروهاى مرموز طبیعت حقیقت دارد، سِحر و جادو وجود دارد، و فال نیک راست است، و رویدادِ بد را بدشگون دانستن، درست نیست. بوى خوش، درمان و نشاط‌آور است، عسل درمان‌کننده و نشاط‌آور است، سوارى بهبودى‌آور است، و نگاه به سبزه‌زار درمان‌کننده و نشاط‌آور است.»

حکمت ۴۰۰ بود یا همان کلمات قصار نهج‌البلاغه. دامنه.

۲ ⟨ ۲ ⟨ ۱۴۰۱

 

استاد احمدی سلام. از تذکره، مستندات آوردید. درود. بنده هم فرازی دیگر باز می‌کنم با تمرکز بر یک واژه‌ی حیرت‌انگیز. در زیر: پس از نبی رحمت ص از علی ع قانت‌تر کیست در آیینی که محمد رسول ص از خدا آن را به سینه امانت گرفت و به امت داد و آنان را از احتمالِ پرسه در پلیدی رهاند؟ دارم درس پس می‌دهم وگرنه خود واقف و بدان آگاه‌ابد: در آغاز آیه‌ی ۳۱ احزاب نکته‌ای زیبا آمده: «وَ مَن یَقنُتْ...» این واژه از قنوت است و قنوت به نظر صاحبِ المیزان یعنی خضوع و اطاعت؛ که در نظر برخی مترجمان و مفسران برجسته‌ی قرآن، برگردان فارسی آن «مداومتِ بر طاعت»، «دوام اعمال‌ صالحه‌»، «فروتنی و فرمانبری» و نیز از نگاه صاحب کتاب بیان‌السعادة «تسلیم‌پیشگی» است. زیرا قنوت -که در نماز هم جزوی مستحب و از صحنه‌های دل‌انگیز نیاز و راز و درخواست هست- به معناى خضوع و اطاعت و طاعت و ملازمت و مداومت می‌باشد. این که قرآن در‌ حق‌ حضرت مریم‌ س می‌فرماید: «وَ کانَت‌ مِن‌َ القانِتِین‌َ» و یا می‌فرماید «یا مَریَم‌ُ اقنُتِی‌ لِرَبِّک‌ِ» و یا می‌فرماید «أَمَّن‌ هُوَ قانِت‌ٌ آناءَ اللَّیل‌ِ» همه‌وهمه نشان تسلیم‌پیشگی آن بانوی بزرگ در پیشگاه خداوند متعال بوده است که یکی از سرشناسان این واژه و فعل بوده‌اند. چونان که ابراهیم ع در آیه‌ی ۱۲۰ نحل به‌تنهایی اُمت معرفی و به قانتا و حنیفا توصیف شده است. و من درین عصر با شناختی که از نیمه‌نزدیک به قاسم سلیمانی داشتم وی را -که والاترین شهید مسیر سیدالشهداء ع و اصول علوی ع است- انسانی به تمام‌معنا قانت دیدم. مطیع خدا و در خط طاعت حضرت رَبّ. یاد مرام او قنوت‌آفرین است و قانت‌زا. درود بَرو که آبرو بود و آرزو. دامنه.

۳ ⟨ ۲ ⟨ ۱۴۰۱

 

جناب سلام. سپاس. آن سرکرده ابلیس، سِرّش در سرش هست که سده سده راه می‌پیماید تا سرسپرده بیابد، سرِ لیست سیاهش اسمش را اسم‌نویسی کند. سرِ ابلیس را می‌توان بر سنگ کوفت، سخت است، سترگی و سلامت نفس می‌طلبد. انسان سالم در فصای متسالم سرشناسه‌ای به اسم ابلیس را سر می‌بُرّد، وگرنه سرش سرِ دارِ سیر و سیاحت سفیه ابلیس است.

 

سلام آقای... این فراز درست. دست مریزاد آزاد. دو فراز دگرگونه ز این، هم، می‌توان لیوانِ مؤمن و مسلم را دید و ایضاً استکانِ کسانی که وادی دیگری را برگزیدند. یکی این‌که: ای اهالی قبیله‌ی قبله! صدها انتقاد بر شما روا، اما مرحبا که از میان ۳۶۵ روز سال خدا، این سه شب را دوست دارید انسانی‌تر و عابدتر باشید. دیگری این‌که: ای اهالی قبیله‌ی پشت‌کرده‌به‌قبله! هزاران سپاس ارزانی شما که پندارید که پند همه هستید و پیشی‌گرفته از تمام‌تمام انسان، اما دریغا و زِنهارا که که از میان ۳۶۵ روز سال خدا را مثلاً عالی می‌گذرانید و به نظر خود عقلانی، اما این سه شب را چرا دوست ندارید انسانی‌تر و عاقل‌تر باشید؟! تا دست‌کم بر رخ تابان آیین مذهبی و عبادی هم‌نوعان خود را تیغ و چنگ نکشید. مگر قدر را بشر، خودسر ساخته؟! خدا خود فرموده لیالی قدر. حرفم این بود جناب آزاد سخن شما حق، اما در واقع اگر نقد بر مؤمن وارد است، این طور نیست بر سایرین نباشد. درود.

 

شایسته‌کاری ( ۲۶ )

نگذاریم مداد و قلم و روان‌نویس و خودکار و دوات و ابزارآلات نوشتن، از جیب و ذهن و جامدادی روی میز مطالعه‌مان پَر بزند. گاه به فروشگاه‌های نوشت‌افزار هم سر بزنیم. آن زمان کارِ ستوده یکی این بوده در جیب کسی خودنویس چی بوده. نگذاریم در فصای غش‌آلود مجازی فراموش کنیم که فراموش می‌شویم. بیشتر بخوانید ↓

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ ارديبهشت ۱۴۰۱ ، ۱۶:۲۶
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
 
 
مرحوم حسن‌نجّار (درگذشته‌ی ۴ فروردین ۱۴۰۱) عکاس: عکاسی لاله‌ی داراب‌کلا
 
به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. در دوره‌ی نوجوانی‌ام، سه تابستان و چندین تعطیلات در طول سال را، پیش حسن‌نجّار، نجاری آموختم. از همان اوان، از بیکاری و عاطلی‌باطلی، ذاتأ بدم می‌آمد، زین‌رو، پیش او خودم را مشغول می‌کردم. هم هنر با چوب بود که بوی چوب را هنوزم دوست دارم. و هم کَم‌کَمکی، درآمد. به‌خصوص شاگردونه! که از سوی مردمی که به کارگاه، کار می‌آوردند، به من می‌رسید. دست‌کم از نگاه من، پنج چیز در حسن‌نجّار، برجستگی داشت که من شاهدش بودم:
 
یکی خواندنِ نماز در همان هنگام اذان‌گفتن، که کارگاه را همان‌دم وا می‌گذاشت، وضویی جانانه سرِ حوض می‌ساخت و استوار و ستَبر به نماز می‌ایستاد. دومی به‌شدت ضد شراب و شرابخوارها بود و از چنین افرادی بسیار بد داشت. سومی در گرمای داغ و هلاک‌کننده‌ی تابستان او و شهید ابراهیم عباسیان -که مدتی پیش حسن‌نجّار باهم کار می‌کردیم- می‌دیدم که روزه می‌گرفتند. من می‌خوردم؛ چون به من در آن سن روزه نمی‌رسید؛ لبِ مرز بودم ولی خوردن بیشتر مرا جذب می‌کرد! تا نخوردن و نیاشامیدن. چهارمی علاقه‌ی فراوان و احترام عجیبش به امام خمینی که من حقیقتاً می‌دیدم یک حرمت شگفت‌انگیزی برای امام قائل بودند و سخنانش را همیشه پای رادیو گوش فرا می‌دادند. پنجمی دوستی عمیق با اهل بیت -علیهم السلام- که درین کار دلبرانه، اهل ریاکاری نبود؛ از عمق جانش عترت را دوست می‌داشت و حرمت می‌نهاد.
 
برای درگذشت این همسایه‌ی محل متأثر شدم. همسرش فامیل ماست (خاله‌زاده‌ی مرحوم پدرم، فرزند مرحوم حجت‌الاسلام شیخ روح‌الله حبیبی) خودش هم، باجناق برادرم جناب شیخ باقر. تسلیت به تمام بازماندگان و منتسبانِ نسبی و سببی دو خاندان بابویه و حبیبی. روحش هم با نماز و روزه و غیورمردی و معصومین ع محشور و گرامی. یادش هنوز در ذهنم مانده که همین دو ماه پیش به عیادتش در منزلش رفتیم و دیدیم آن مرد تنومند و عضلانی چه آسان آب شده، اما هیبتش را در رخسارش باقی گذارده بود.
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ فروردين ۱۴۰۱ ، ۱۷:۴۷
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

 

به قلم دامنه: به نام خدا. درگذشتِ مردِ زحمتکش داراب‌کلا آقای باقر ابراهیمی موجب شد تا یادش کنم و ذکر خاطره‌اش. در آن دوره‌ی جوانی آقاحمید عباسیان و من برای یاددادنِ نماز پیش آقاباقر رفتیم. حمید گفت من پیشنماز می‌ایستم و شما دو تا به من ببندید. ما بستیم. وسط نماز، هنگام قنوت، کِتری -که برای چای بار گذاشته بود- پِلخّه‌پِلخّه (=جوش) آمده بود. باقر ول کرد و رفت کتری را نجات دهد. نماز ما هم شکست! آن شب، زیاد خندیدم و همیشه باقر را می‌دیدیم ازین نماز و کتری می‌گفتیم و مزاح می‌کردیم. خاطرات با او فراوان داریم. بگذریم. او از همان نوجوانی، کار می‌کرد، زحمت می‌کشید. اول، چوپان شده بود و اوس‌صحرا و آغوزگاله در یدِ قدرت و سلطه‌ی بود و همه ازش حساب! می‌بردند. اینک او هم، از میان ما رَخت بر بست و تن و روحش را به دست تقدیر خدا سپرد. روح این مردِ مهربان و بی‌اذیت‌وآزارِ روزگار، همواره در گِرداگردِ خوبان صالحان، و فراقش هم بر بستگان تسلیت باد. ارادتمندش: ابراهیم طالبی دارابی دامنه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ اسفند ۱۴۰۰ ، ۰۸:۵۴
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت

قسمت هفتاد و ششم

 
نخستین نوشته‌ام در شروع قرن ۱۵
 
به نام خدا. سلام. در همان آغاز قرن ۱۵، در سه منبع دستِ دل بردم، قرآن مجید، مثنوی مولوی، المیزان علامه. در اولی بخشی از آیه‌ی ۲۱ نور «...وَ لکِنَّ اللهَ یُزَکِّی مَن یَشاءُ...» نوید شد؛ یعنی «...ولى خدا هر که را بخواهد پاک مى‌سازد.» و جالب این شد که دومی یعنی مثنوی، این را مژده داد از دفتر نخست:
 
چون محمد پاک شد زین نار و دود
هر کجا رو کرد وَجه‌الله بود
و...
هر که را باشد ز سینه فتحِ باب
بیند او بر چرخ دل صد آفتاب
 
و در تفسیر المیزان، علامه جالب‌تر نکته گشود که تزکیه را به مشیتِ خدا وابسته می‌کند و این برای کسی‌ست که هم استعداد آن را داشته، و هم به «زبانِ استعداد» آن را از خدا درخواست کند، چون دنباله‌ی آیه، «وَ اللهُ سَمیعٌ عَلیمٌ» آمده است. و همین سمیع‌بودن خدا درین آیه، نشان می‌دهد انسان، شایسته است که برای پاکی و پاک‌شدن، باید «درخواست» داشته باشد از خداوند.
 
و من شادباش دارم به هر کس که نوشوندگی را در ظاهر و باطن خود اثر می‌دهد و نوروز را برای خویشتنِ خویش، پیامی ژرف و رسا برای نوزایی، نوگرایی، نوپایی، نونوایی و نوسازی می‌بیند. > ۱ / ۱ / ۱۴۰۱ ← دامنه
 
سلام جناب آقای عیسی آهنگر. آشنا کردید ما را به دیدگاه خودتان. ازین‌باره، متشکر می‌باشم. برداشت من از نگرش شما به تاریخ سیاسی ایران این است که جناب‌عالی، خط سلطنت دو پهلوی «پدر و پسر» را خطی متوازن و اراده‌ای آگاهانه و حتی شاید هم با مشروعیت سیاسی قطعی و خدشه‌ناپذیر برای بیرون‌بردن ایران از عقب‌ماندگی می‌دانید و گویی می‌خواهی بگویی اگر بر سرِ این دو سلطانِ سلطنت، چیزهایی چون اشغال ایران، نهضت ملی و انقلاب اسلامی و ... قرار نمی‌گرفت، این دو شاه خط پیشرفت را ادامه می‌دادند و دستِ مردم ایران را  با کفایت تمام یا قابل قبول، در کفِ دستان رشد و توسعه و مدرنیته می‌سپردند و امروزه ایران را آبادتر از هر دولتی به رخ جهان می‌تاباندند و کناردستِ بلاد اروپا و دول توسعه ‌یافته می‌نشاندند. حتی حدس می‌زنم تز سلطنت از نگاه شما شکل قجری و صفوی هم نباید داشته باشد، چون پیش‌فرض شما این است «سلسله‌ی پهلوی» مدرن می‌اندیشید و اگر فرصت دوامِ حکومت می‌یافت، بوته‌ی مدرنیزاسیون را به درخت مدرنیته، ازهمه‌کس‌بهتر، به هم قلمه می‌زد، زیرا شایسته‌تر از هر کس به این دو هدف باور داشت. اگر برداشت من از طرز نگاه شما نادرست است و نتوانستم تفکر شما را بخوانم، چنانچه مایل بودید مطلع‌ام کنید.
 
حرف من با شما این است، دیدگاه شما هم، به‌هرحال یک فکری‌ست که در لایه‌های از جامعه‌ی گذشته و اینکِ ایران، طرفدارانی -البته اندک- دارد و چه کسی می‌تواند کِرکِره‌ی فهم و فکر کسی را گِل بگیرد، و من آزادی فکر شما را برهم نمی‌زنم، اما تماماً متفاوت می‌اندیشم. البته هر گاه در کسی حوصله و گنجایش مباحثه سراغ داشته باشم، در تبادل نظر، درنگ و دریغ و بیمی نمی‌کنم، اما گویا شما کمتر حوصله‌ی مباحثه با شخص بنده را دارید و یا من گمان می‌کنم چنین هستید، همین مرا وامی‌دارد متن‌های شما را فقط بخوانم و مزاحم وقت‌تان نگردم.
 
 
آزار و آخرت در تفکر فردوسی
 
به نام خدا. سلام. حکیم ابوالقاسم فردوسی در شاهنامه -که به نظر من مرامنامه‌ی مانا وبرگرفته از روح اسلام و مذهب شیعه و ریشه‌های ایران برای هر ایرانی جهتِ اخلاقی، انسانی، دینی، جهانی و حماسی‌زیستن است- علاوه بر بارها سخن از زندگی و شکوفایی و خرّم‌زیستن و خردمندزیستن زده است، به اِنذار دو مفهوم انسان‌سازِ آخرت و آزار، کم نگذاشته است و به تعارف و تکلُّف نیفتاده است. مثلاً به‌زیبایی و حکمت می‌فرماید: «چنان دان که گیتی تُرا دشمن است / زمین بَستر و گور پیراهن است <> اگر چرخِ گردان کِشد زینِ تو / سرانجام خِشت است بالینِ تو» منبع
 
و برای پرهیزاندن بشر از آزار، رُک و مستقیم سراغ اولین ذی‌حقان در همسایگی‌ها می‌رود که دیواربه‌دیوار اویند. و من فکر می‌کنم در لِسان فردوسی همسایه فقط خانه‌به‌خانه نیست، ممکن است آدم‌به‌آدم، بلادبه‌بلاد، شهربه‌شهر، دِه‌به‌ده و حتی کشوربه‌کشور و بالاتر عقایدبه‌عقاید و مذهب‌به‌مذهب هم باشد. واقعاً قشنگ و خوش‌روح گفت:
 
«مَجویید آزار همسایگان / هم آن بزرگان و پُرمایگان» و نیز پس از نهی از آزار بزرگان و پرمایه‌های دانش و ارزش و مفاخر، به پاک‌شدنِ فرد فرد بشر پرداخت و نیکی را بر بالای زین آن بار کرد و سروده است: «به پاکان گرایید و نیکی کنید / دل و پُشتِ خواهندگان مَشکنید» منبع
 
روشن است چنین متن‌هایی که می‌نویسم مقصدِ نخستش، نَهیبِ محکم بر خودم است تا تازیانه‌ی بدی را از پرونده‌ام بکاهم و سپس اگر خوانندگانِ خواهان داشت، رویش بیندیشند و اندیشناک شوند. بگذرم. >  ۱ فروردین ۱۴۰۱ ← دامنه بیشتر بخوانید ↓
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ اسفند ۱۴۰۰ ، ۰۹:۱۹
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

متن نقلی از سیدباقر شفیعی دارابی فرزند مرحوم سید طالب: نماز گزاردن شما [دامنه] مرا یاد خاطره ای انداخت. آن‌زمان کمیته عمران طرح هادی دارابکلا بودیم. من به اتفاق آقای هادی آهنگر ومرحوم یوسف رزاقی همراه حاج آقای دارابکلایی به نکاچوب رفتیم برای گرفتن حق مردم داراب کلا. وجلسه ای با مسئولین نکاچوب داشتیم. وبحث بالا کشید حتی به مشاجره و در نهایت داشت قضیه به نفع دارابکلا تمام میشد که حاج آقای دارابکلایی به ساعتش نگاه کرد و گفت وقت اذان است وباید به نماز بروم. گفتم حاج آقا دیگر گاو را پوست کردیم و به دمش رسیدیم  کمی صبر کنید. اما ایشان سماجت به رفتن داشت ومسئولین نکاچوب وابن الوقت دنبال چنین وقتی بودند که آنها هم با شدت تمام بر انجام چنین عملی پافشاری کردند  وختم جلسه. سوال کردم گرفتن حق مردم واجب‌تر است یا ادای نماز؟ به سوالم آنروز جواب داده نشد ودیگر جلسه ای هم برگزار نشد ولی یک چیز را میدانم حق الناس توسط هیچکس بخشیده  نمی شود.

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ بهمن ۱۴۰۰ ، ۰۹:۰۱
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت

قسمت هفتاد و پنجم

 

۱۰ اسفند ۱۴۰۰ / ابراهیم طالبی دارابی دامنه

شایسته‌کاری ۱۳
در آپارتمانی در مشهد چند سال متوالی هر بار یکی دو روز و شبی میهمان می‌شدم. آنان شیوه‌ی شایسته‌ای در  شستنِ سبزی (چه خوردنی، چه خورشتی، چه آشی) به کار می‌بستند؛ هنگام شست‌وشو آب در تشتی جمع می‌شد و در وقتش پای گل‌های راه‌پله، کنار پنجره، کنج خانه و داخل باغچه می‌ریختند. هم آب بی‌جهت به فاضلاب نمی‌رفت و هم به گل‌وگیاه‌وزیا می‌رسید. البته امروزه خریدِ سبزی پاک‌کرده و شسته و آماده هم، کم‌کم رونق گرفته است.
 
تلاش / تضاد
یادِ خدا می‌کنم سپس سلام. به قلم دامنه: چون در تضادِ با آمیزه‌ی عظیمِ «ایران و اسلام‌»اند، اتحادِ این دو را، شرم دارند و بی‌آنکه آزرم کنند از کنارِ اصلی‌‌ترین موضع و موضوع فردوسی -مانند آن کسی که یواشکی بر اثر ترسِ از باغبان، از پشتِ پرچینِ باغ دولّاشده می‌گریزد- در می‌روند. به کجا؟ به وَهمکده و دروغگاه. اینان، گویی نمی‌بینند حکیم در آغاز شاهنامه، که کتابِ دین و میهن و مُهیمن هر سه هست، درگاه خدا را از آینه‌ی اهلبیت -علیهم السلام- می‌بیند: «منم بنده‌ی اهلِ بیتِ نبی / ستاینده‌ی خاک و پای وصی». تازه، حکیم فردوسی فقط به همین بسنده نکرده، بلکه پس از سُرودنِ چند بیت نابِ دیگر در حقِ حضرت نبی ص و حضرت وصی یعنی علی ع، ادامه داده اگر کسی مرا (=فردوسی را) به خاطر این عقیده و علاقه، ملامت می‌کند، باکی نیست: «گرت زین بد آید گناهِ من است / چنین است و این دین و راهِ من است». می‌فرماید اگر ازین آئین و مرامِ اهلِ بیتیِ فردوسی بدت می‌آید بدان که این شماتت وارد نیست زیرا منِ فردوسی گناهم این است راهم راه محمد و علی آن دو مُتحدِ نفسانی‌ست. و چنان در بیت بعدی این موضع و موضوع عقیدتی‌اش را که در واقع عقاید وقتِ ملت ایران بود، راسخانه بیان و تکرار می‌کند، تو گویی او می‌خواهد به‌شدت درست بودنِ باور و بار و بََرِ مذهبی‌اش را آشکار کند: «بر این زادم و هم بر این بگذرم / چنان دان که خاکِ پیِ حیدرم». جنابِ فردوسی‌ی شریفِ اَلیف، ما هم در رکابِ تو هستیم، ای زنده‌سازِ زبان فاخر فارسی و احیاگرِ اسلام ناب نبوی و علوی، ای فردوسی. پس بدان ای فخرِ فخرِ فارسی‌زبانان و مسلمانان و جهانیان، اینان که در تلاش برای تضاد دین با میهن‌اند هرگز نخواهند رهِ تو را به دروغ بپیمایند که در صدر شاهنامه‌ی جاودانه‌ات نوشتی: «به نام خداوندِ جان و خرَد / کز این برتر اندیشه بر نگذرَد» و این اولین بیتت را به دومین بیت نغزت پیوستی که گُسستی درش نباشد: «خداوندِ نام و خداوندِ جای / خداوندِ روزی‌دِه رهنمای». چچچچ ۱۹
 
سلام جناب آقای شعبانی. از «خمسه مخزن الاسرار» حکیم نظامی گنجوی گفتید در وصف حضرت نبی ص. این بیت «سِکّه تو زَن، تا اُمرا کم زنَند / خطبه تو کن، تا خُطبا دم زنند» تلؤلؤی بیشتری دارد که برداشتم این است که امیر حقیقی و همیشگی فقط پیامبر خاتم ص است که کسی نباید سکه به نام خود بزند و ادای به جانشینی و خلیفگیِ او را در بیاورَد، جز حضرت وصی علی ع و اوصیای معصوم او ع و صالحان مردم‌مدار که امامِ مؤمنان و رهنُمای آزادگان و پیشوای صادق ملت هستند. سخن و خبطه، خطبه و سخن توست ای رسول رحمت و اسوه‌ی مکارم اخلاق، تا دیگر خطیبان، حرف تو را تفسیر و تکرار کنند که حق است و پویایی، تا بشر در راه تو بماند و در تله‌ی رخوت و رکود نیفتد. با تشکر.
 
نکته‌ی عمومی سیاسی:
گاه دیده می‌شود حتی بدیهی‌ترین اصل قدرت -که اتوریته است- انکار می‌شود. فقط در آنارشسیم، اتوریته (=نفوذ مشروع، اقتدار قانونی) نفی می‌شود. اتوریته حتی در انسان عادی هم امری رایج است. که البته اخلاق و دین آن را بالانس و توزین می‌کند. بهتر است اگر کسی در دانشی، تخصص ندارد، دست‌کم واژگان تخصصی علوم را زیر نگیرد. سخنم جنبه‌ی اطلاع‌رسانی داشت و اشاره به هیچ کس نیست.
 
جناب آقای ... تشکر. ۱. در پاسخ به کامنت جناب صدرالدین، قدرت و قوی‌بودن را کامل گفتم: این عبارتم که اگر قوی می‌خواهیم باشیم با بچسبیم به ترکیبی از: «ذکاوت و قوی‌شدن و آزادی و رفاه عمومی و رسیدگی معیشت مردم». چرا؟ چون جهان امروز دست‌پخت غرب است که بشریت را با انبار بزرگ و دهشتناک سلاح سازمان تروریستی ناتو در حال تهدید نگه می‌دارد. پس سخن شما در فاز قدرت دست‌کم درین فصل عصر که در دست غرب است، ایدئالیستی بیش نیست. ۲. بر فرض سخن شما را مفروض و حتمی بگیریم، آن‌وقت خودتان از خودتان نمی‌پرسید پس پوتین چرا تا مانش نرفت؟ اگر اروپا سلاح انبار نمی‌کرد پوتین تا مانش مانع نمی‌دید و آن سوی فرانسه هم می‌رفت. ۳. در تاریخ زیاد می‌خوانیم فلان کشور در فلان سال استقلال یافت؟ به نظر شما این کشوره‌ها مگر مستعمرات و متصرفات کدام کشورها بودند که با انقلاب و ایستادگی به استقلال رسیدند. بی‌درنگ من می‌گویم کشورهای غرب، مثل انگلیس، فرانسه، پرتغال، آلمان، و ... . پس اینها خود را تطهیرشده ندانند. ۴. در بحران ۸۸ پیامک در ایران کنترل می‌شد و غرب و خیلی‌ها آن را محکوم کردند. در یورش شورشیان ترامپ به کنگره هم غرب دست به بستن زد، اما آنجا نه فقط محکوم نکردند بلکه به‌به‌چه‌چه زدند! ۵. بسیارخوب! انبارکردن سلاح زشت است. پس ما الآن باید پیش و بیش از همه کدام ارتش جهان را محکوم کنیم؟ لابد برخی از شهروندان ایران فی‌الفور می‌گویند : سپاه ایران و ارتش ایران! که در میز مذاکرات هم پی همین خلع سلاح سپاه و ارتش مکتبی‌شده‌ی ما هستند. ۶. ببندم متنم را: دست پوتین خونین است، دست غرب خونین‌تر. اینان خود برای خود خون آفریدند. که در اولین شب رویداد هم گفتم تلفات انسانی حتی خون سرباز بد است. خدا کند غرب از اذیت انسان دست بردارد. تا اقتصاد بر همه مزه کند.
 
 
سلام جناب... در اینجا یک سؤالی را از «...» پرسیده بودید. اگر از من می‌پرسیدید جوابم این بود: فکر کنم من به حد لازم نظر و توضیحات درین باب داده باشم از اولین‌شب رویداد تا چند دفعه بعد، و احتمالاً شما مجال خواندن آن را نیافته‌اید. پس من هم بگذرم. حالا که تا اینجا آمدم لااقل یک جمله فقط جهت اطلاع عمومی بگویم: پیش‌تر گفته بودم که «ولودیمیر زلنسکی» رئیس‌جمهوری فعلی اوکراین، یهودی است که در توضیح به جناب قربانی عرض کردم عیبی هم نیست، اما اینجا خواستم چیزی دیگه‌ای هم گفته باشم، که برملاشده «تابعیت اسرائیل» را هم دارد. لابد متوجه‌ی بارِ معنایی این «تابعیت» هستند اعضای صحن. یعنی هم شهروند اوکراین است، هم شهروند اسرائیل. متعاقب آن چند چیز دیگر هم. بگذرم. بنا بر سه‌بند انگشت نوشتن است. بیشتر بخوانید ↓

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ بهمن ۱۴۰۰ ، ۱۹:۳۹
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

متن نقلی از سیدباقر شفیعی دارابی فرزند مرحوم سید طالب: بنده زمانی در روستای دارابکلا روستای مدیر محترم وبعضی از دوستان گروه عضو هیئت امنای تلفن همراه انسان وارسته حاج مهدی دباغیان از خیرین ومسئولین زمان شاه وفعلی بودم یک روز جهت کاری همراه مرحوم حاج آقای دارابکلایی که امام جماعت ورییس حوزه داراب کلا بود به بابل رفتیم وچون ایشان با آقای هادی روحانی  امام جمعه بابل ونماینده ولی فقیه در حوزه نجف همدرس ورفیق بودند رفتیم البته در حدود سی سال پیش که ماشین هم کم بود و ما هم  ماشین نداشتیم با ماشین شخصی به بابل رفتیم

 

 

سیدباقر شفیعی دارابی

 

مرحوم آیت‌الله شیخ محمدباقر دارابکلایی

 

و در برگشت پیش آقای روحانی رفته و هنگام برگشت آقای روحانی ماشینی را جهت اعزام ما به ساری در اختیار ماگذاشت ولی با واکنش سریع وعصبانی نه انقلابی حاج آقای داراب کلایی روبرو گردید که به زبان مازندران گفت هادی این ماشین مال کیه گفت از دفتر ما گفت شخصی شماست گفت نه دولتی است با عصبانیت  اعتراض کرد و به من گفت برویم با مینی بوس میرویم این قضیه را گفتم که بیشتر روشن بشود باسپاس

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۹ دی ۱۴۰۰ ، ۰۹:۵۵
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت

قسمت هفتاد و چهارم

مزرعه‌ی فکرت ۱۱
سه خبر ، سه نظر
۲۰ بهمن ۱۴۰۰ / ابراهیم طالبی دارابی دامنه
 
به نام خدا. سلام
 
خبر یکم: ۲۱ اسفند ۱۳۷۳ : با درخواست خانواده و موافقت آیت‌الله خامنه‌ای، دکتر از لندن احضار شده است... دکترِ بی‌هوشی از لندن آمده... جمعه ۲۶ اسفند۱۳۷۳ رادیوی ماشین در ساعت حدود چهارونیم خبر فوت احمدآقا را داد.» از خاطرات مرحوم هاشمی رفسنجانی.
 
نظر: شگفت‌زده نشدم، چون هر دو سوی جناحین راست و چپ دیدیم کم‌وبیش، کسانی را، که خود را به پزشکان در انگلیس یا به محروسه و ممالک ِدیگه عرضه کردند تا بهبود بیابند. اما خُب منتقدم و گلایه‌مند که چرا چنین امکانی برای همه فراهم نیست. البته گرچه بینش سوسیالیستی در بعد عدالت اجتماعی را اُولی می‌دانم، ولی مساوات برای ابد، ایده است و یوتوپیا.
 
خبر دوم: ۱۹ بهمن ۱۴۰۰ : «در مقابل این تهاجم ترکیبی و دسته‌جمعی [«جبهه‌ی دشمن علیه‌ی ایران»]، نمی‌توانیم همیشه در موضع دفاعی بمانیم و ما نیز باید در زمینه‌های مختلف از جمله رسانه‌ای، امنیتی و اقتصادی تهاجم ترکیبی کنیم که در این زمینه اهل فکر و اقدام به خصوص مسئولان، موظف به تلاش هستند.» سخنرانی دیروز رهبر معظم.
 
نظر: با همه‌ی وجود و عقایدم با چنین تز رهبری معظم موافقم و حتی خواهان ایجاد «مکتب رزم پویا» (این ایده‌ی شخصی من است) هستم؛ چیزی شبیه فقه پویا. زیرا جهانِ پیشِ رو در تعارضِ منافع، به‌شدت پیچیده‌تر، ترکیب‌بندی خواهد شد. بلوک‌بندی سه‌گانه‌ی جهانی در پیش است که به‌مراتب از عصر جنگ سرد داغتر است.
 
خبر سوم. سال ۱۳۵۶ : همایش ایرانِ هسته‌ای آغاز می‌شود و آقای جیمی کارتر رئیس‌جمهور وقت آمریکا نیز به همایش پیام تبریک می‌دهد... این مقطع یادآور جمله‌ی شاه بود که که گفته بود: «هیچ کس از من به خدا و پیامبر نزدیک‌تر نیست.» از یادداشت‌هایم بر کتاب «دایرةالمعارف مصوّر تاریخ زندگی امام خمینی» جعفر شیرعلی‌نیا. نشر سایان، ص ۱۹۵ .
 
نظر: من شاه را درین‌که هسته‌ای‌شدن را در سر می‌پروراند، شماتت نمی‌کنم، حتی برای یک قطعه‌ی تاریخی حکومتش، همواره در عجبم که چه کسی فرصت بزرگ به‌خودآمدن را از او سلب کرده بود! همان فرصتی که امام از درِ نصیحت وارد شدند و گفتند گوش کن، ولی نکرد. زیرا بنای امام در آغازین زمان مبارزه، بر درگیرشدن با شاه نبود و حتی واژگونی سلطنت را هم به فرصتی دوردست موکول‌شده، می‌دانستند. اما شاه تحتِ تحریک عوامل مرموز یا نخوت و غرور خود، به امام بد کرد و حتی آمد کنار حرم ایستاد و با یک سخنرانی تحریک‌آمیز تمام روحانیت را مرتجع خواند و با این کار پایه‌های لرزان سلطنتش را سست‌تر ساخت. حالا خنده‌ام نمی‌گیرد چنین شاهی خود را با آن‌همه خفّت و خوف و خواری، اَقرَب به خدا و پیامبر ص می‌دانست! ولی عقرب برای مردمش شد و آنقدر نیش زد و روحانیت و روشنفکران را گَزید تا خود به گزندِ بدی گرفتار شد و سرانجام در بدترین فلاکت مُرد.
 
پاسخ بنده به این پست استاد ارجمند حجت‌الاسلام سیدحسین موسوی خوئینی:
 
جناب استاد حجت الاسلام سید حسین موسوی خوئینی‌
سلام و عرض ادب و ارادت. نه فقط خوشحال که بدهکار هستم ازین‌که به «ایرادِ» سخن پرداخته و «ایرادهای» متن مرا هم می‌گیرید. سپاسِ بی‌کران ازین منظر. من گزارشِ دیدِ خودم از فضای عمومی دهه‌ی نخست انقلاب را عرض می‌کنم که عموماً مردم از هر گرایش و مرام و مذهب و قومیت، طوری محبوبانه به امام / منتظری (سلام الله علیهما) می‌نگریسند که مثلاً شیعه‌ی امامیه به پیامبر ص / علی ع می‌نگرد؛ متحدِ نفسانی و یک روح در دو بدن و حتی امام علی ع اَنفَس برای حضرت محمد بن عبدالله ص. پس از این مقدمه، سراغ ادامه‌ی پاسخم به استاد گرامی‌ام می‌روم:
 
۱. نه، من هم مانند شما متشابهات را بر محکمات عرضه می‌کنم همان‌طور که روایت باید به قرآن عرضه کرد و چنانچه موافقت نیفتاد باید کوبید بر فَرق و حتی بیخِ دیوار.
 
۲. فرض بگیریم امام دست به پیشگیری زدند و با عزل منتظری، حکومت اسلامی را به عنوان یک ناجی، نجات دادند، زیرا آن‌طور که نقلِ رایج است گویا ترس داشتند منتظری نظام را به دست لیبرال‌ها می‌سپُرند. خُب اگر این دغدغه راست است، دست‌کم دو ایراد وارد است: اولی این‌که خودِ امام که دو دستی کشور و نظام را دستِ لیرال‌ها داده بودند و چه کسی شایسته‌تر از مرحومِ محروم! مهدی بازرگان که در سلامتِ نفسش و سابقه‌ی مبارزاتی‌اش و ساده‌زیستی‌اش و حتی کار و تلاشش، زبانزد عام و خاص بودند و حتی مطهری پشتِ سرش به نماز می‌ایستادند. و حکومت را هم داشت به شکل عقلانی پیش می‌بردند (ولو به نقص و نقض) ولی او را هم کاری کردند که کنار رفت و سرآخر مجبور شدند «آخرت؛ مقصد اصلی انبیاء» را بنویسند. دومی این‌که چرا امام باید برای پس از دوره‌ی زعامت و رحلتشان، برای «ولیِ» احتمالی بعدی تعیین تکلیف کنند؟ به چه حقِ نوشته و نانوشته‌ای؟ «ولیِ» بعدی حالا فرض گیریم اگر منتظری بود و لیبرال‌ها را باز نیز به حکومت بازمی‌گرداند؛ خُب این چه خطا و خطری می‌توانست باشد که او به عنوان رهبری آتی، این‌گونه ترجیح می‌خواست داده باشد؟ از فرض بروم بیرون. مگر صدرِ «اصلاحات» با شبه‌انقلابِ «دوم خرداد» نمی‌خواست جامعه‌ی مدنی را فربه‌تر از حکومت سیاسی / نظامی کند؟ فربه‌ترکردن جامعه‌ی مدنی مگر غیر از سیاستی‌ست که همه‌ی فکرهای جامعه را، هم در بستر سیاسی آزاد بگذارد و هم به آنان مانند همه‌ی شهروندان (بدون درجه‌ی یک و دو و سه)، مَجال ورود به قدرت بدهد؟ این که یعنی همان ترسی که امام از افتادنِ رهبری به دست منتظری داشتند. چطور شما (شامل طیفی از تفکر) میان این دو امر، جانب خاتمی را می‌گیرید اما جانب منتظری را نه؟ در واقع منتظری می‌گفت و می‌خواست که دایره‌ی حکومت را بازتر نگه دارد و از برپایی زودرسِ «قیامت» در جمهوری اسلامی جلوگیری کند که از طریق دو کار بیهوده و مخاطره‌آمیزِ «گُزینش» و «استصواب» به جای حضراتِ معزز مُنکر و نَکیر ایستاد و نوح‌پندارنه، دست به پالایش و تصفیه‌ی مردم زد. منتظری می‌خواست (قصدش بود، این‌که آیا توانش و یا واقعاً اراده‌اش را هم داشت یا نه، محل بحث نیست) به همان عصری برگردد که امام سالِ اولِ نظام آن‌گونه بودند و حتی شهید بهشتی را از نامزدشدنِ ریاست‌جمهوری بازداشتند و روحانیون را از تسخیر مصادر رئوس نظام منع کردند. چیزی که الآن به یک مطالبه‌ی فراگیر تبدیل شده و در گفتمانِ لیدرهای جناح چپ، جزوی لاینفک گردیده.
 
۳. برای منیِ که مرجع تقلید شرعی‌ام امام است و مقتدای مورد وثوقم هم ایشان، حتی مسئله‌ی وصیت‌نامه‌ی سیاسی امام هم چندان روشن نیست که این دیگر چه وجه و منهجی دارد که یک رهبر سیاسی و دینی برای پس از عمرشان هم، برای تمام امور مردم و مملکت دست به توصیه‌ی اکید بزنند. وصیت در اسلام حدودش روشن است؛ اختیار تکلیف ثُلث اموال، آن‌هم تازه مخیّر است بکند یا نکند و نیز سفارش به وُراثِ طبقات. خواستم بگویم برای امثالِ ما که از همان اَلستِ انقلاب بوده‌ایم و دل به امام سپرده‌ایم و همچنان شئون و کارهای عظیمش را ستوده نگه می‌داریم، جای سؤال است چرا باید برای نسل بعدی از طریق وصیت اِعمال ولایت کرد. گرچه وصیت در حد نوشتار باشد و سفارش.
 
۴. من معتقدم مطالباتی که امروز سرِ راه نظام قرارگرفته که بسی بازتر از آن چیزی است که تصورش را هم نمی‌کردیم، ما را باید فراتر از اندیشه‌ای ببَرد که تمام همّ و غمِ آن این باشد که پاسبخشِ نظام بمانَد و ببیند کی در قدرت باشد و کی نباشد. حذف منتظری از همین نوع نگاه پاسبخشی / وصیت‌نامه‌ای بوده است که برای خود حقی ابدی قائل‌اند و برای پس از مرگ هم، دغدغه دارند پازل قدرت را بچینند. بنده نگاه اعتقادی و انتقادی به امام و نظام دارم لذا ازین منظر نگاه می‌افکنم. با احترام و پوزش اگر طول کشید. من البته از اندیشه‌ی باز و فکر مدارای مدرن و مبتنی بر مبانی محکم دینی شما استاد مطمئن / ممنونم.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ دی ۱۴۰۰ ، ۱۱:۰۱
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
آخرین لحظات وداع با برادرمان حیدر

 

 

روز تشییع. تکیه‌پیش. عکاس: حمیدرضا طالبی دارابی

 

 

هنگام کفن‌کردن و آخرین لحظات وداع

این چهره‌ی برادرمان، دلنشین و سرشار از آرامش است

 

 

هنگام ورود تابوت پیکر برادر

 

همه‌ی عکس‌ها در اینجا

قربانی‌کردن پای تابوت زنده‌یاد حیدر

بیشتر ببینید ↓

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ دی ۱۴۰۰ ، ۱۵:۵۳
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی