qaqom.blog.ir
Qalame Qom
Damanehye Dovvom
ابراهیم طالبی دامنه دارابی
دامنه‌ی قلم قم ، روستای داراب‌کلا
ایران، قم، مازندران، ساری، میاندورود

دامنه‌ی داراب‌کلا

ایران، قم، مازندران، ساری، میاندورود

۲۵۰ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «تریبون دارابکلا» ثبت شده است

گوناگونتریبونعکسقرآن

باب قاسم رمضون

پنجشنبه دی ۱۴۰۱

به قلم دامنه: مرد حروف و نماز. به نام خدا سلام. آمده بود تسلیت پیش آق سید؛ منزل آق سیدمحمد که تسلای مردانه آنجا بود تسلای زنانه در بیت آق سید. نشست. به فکر فرو رفت. باب‌قاسم رمضان را می‌گویم. معمولا" او را سرِ راهی یا جایی یا حین کاری می‌بینم، می‌چِکّلم. او قدیم‌تر شونیشت پیش پدرم هم می‌آمد. مرحوم پدرم در شب‌نشینی کم‌حوصله سریع وِن دِم رِه گِر می‌کرد! (که زود پا شود برود) این بار اما توی عزاخانه دیدمش. رفتم جلوَش زانو زدم و احوالپرسی صمیمی و عکسی انداختم (همین تصویر بالا) آنگاه ازو پرسیدم "دنیا از نظر تِه چیه؟" بی‌درنگ و مکث گفت:

 

تمام دنیا به علم است. تمام علم به نماز است. و تمام علم و نماز به حروف است؛ همه چی با حروف است.

 

 

 

جناب باب‌قاسم رمضان واهابی دارابی

پنجشنبه ۱۵ دی ۱۴۰۱ . عکاس: دامنه

 

میخکوبم کرد با آن جواب در سرعت. البته از پیش مطلع بودم که با آن که خواندن و نوشتن نمی‌داند، اما اِرتکازی (=تکیه بر پیش‌آگاهی درونی) مسائلی را می‌داند و می‌فهمد. آق سید گفت چی پاسخ گفت؟ گفتم این را گفت. برق شگفتی در چشمش درخشید. ناهار داشتیمش؛ قورمه‌سبزی دلچسب. خورد و با کمال فروتنی فاتِه‌خوانی (خواندن حمد و سوره در هنگام تسلیت آمدن) را ترک کرد و بر ترَک تارَک ما چینِ عجب و زنهار انداخت و بر دل آق سید ما دَم مسیحا. حال که تا اینجا آمدم حیف است از حُنفایی (=راستینی دینی) نگویم؛ آیه‌ی ۳۱ و ۳۲ حج که مرحوم علامه حنیف را تمایل به وسط معنی می‌کند. مراد از حنیف‌بودن مردم این است مردم از جانب بُت‌ها به سوی خدا مایل گردند. خدا شعائر علامات و نشانه‌ها را برای اطاعت نصب نمود. احترام به شعائر از تقوای قلب است و حقیقت تقوی و از مصادیق تقوی یعنی ناخشنودی خدا دوری کند که این عمل معنوی قائم به دل انسان است. ۲۹ دی ۱۴۰۱ ابراهیم طالبی دارابی دامنه

۵ موافقین ۱ مخالفین ۰
دامنه | دارابی
گوناگونتریبونعکس

دکتر رضوانه رمضانی دارابی

شنبه دی ۱۴۰۱
...

متن مصاحبه‌ی تصویری فیلم کوتاه

 

در نَعتِ یک نخبه‌ی برتر

 

به قلم دامنه. به نام خدا. سلام. اخیرا" -چهار روز پیش- تلویزیون مازندران با یک نخبه‌ی برجسته از زادگاه داراب‌کلا خانم دکتر رضوانه رمضانی دارابی دخترخانم ربابه دارابکلایی و باجناق محترمم آقاعیسی رمضانی مرحوم حاج مرتضی مصاحبه‌ای کرده و از سیمای تبرستان پخش زنده و سپس بازپخش نموده، خواستم درین صحن هم، این دختر شایسته، محجّبه، باتقوا، پُرپژوهش، شکیبا، نبوغ فوق‌العاده و دارای طهارت نفس بالا و در اخلاق دینی و فردی، انسانی در ردیف صالحان، معرفی کرده باشم و تمام علایقی را که به وی از بدو به دنیاآمدنش تا به الآن دارم، به تمام معنا بروز داده باشم. درین مصاحبه‌ی کوتاه هم، دقیقا" شخصیت، استعداد، ذکاوت، هوش و نیز متانتش را نشان داده است. شاید یک لایه از آیه‌ی ۵۴ اسراء به او هم صدق کند که خدای باری تعالی فرموده: ربُّکم اَعلمُ بِکم اِن یَشا یَرحمکم. خدا صلاح شما را بهتر از شما مى‌داند، اگر بخواهد (و صلاح بداند) بر شما مهربانى [=مشمولِ لطف و رحمتِ خود] کند. ترجمه: برگرفته از بیان السعادة. من شعَف و سُرورم را به کانون خانواده‌ی سراسر عاطفه‌ی وی سرریز می‌کنم و به همه‌ی مَحارم و منتسبان نسَب و سبب او و اساتیدش و خاصّه به روح خداپرست و خداترس و خدادوستِ خود رضوانه تبریک روانه می‌دارم. قاطع گواهم خدا هم به چنین دختری پاک و دانشور و نابغه و دیندار به تمام معنا خشنود است. ۲۴ دی ۱۴۰۱ ابراهیم طالبی دارابی دامنه.

۲۰ موافقین ۱ مخالفین ۰
دامنه | دارابی
درگذشت پسر سید علی اصغر
تریبونعکس

درگذشت پسر سید علی اصغر

سه شنبه دی ۱۴۰۱

به قلم دامنه. حضرت رفیق تسلیت. خدایا با نام تو آغاز می‌کنم. اندوه‌بارترین سلام و به آغوش‌کشیدن تو در پیش‌آغازِ تشییع و انتظار رسیدن آمبولانس حامل پیکر سید جوادت، در زندگی من رخ داد؛ یعنی دردی که حتی درِ دلت را دَق‌الباب نکرده، آمده لانه کرده و جدار روحت را جریحه‌دار ساخته و گمان نکنم التیام یابد. نه ذهن من، حتی فکر جن هم نمی‌رسیده چنین حادثه‌ای هولناک را در کانون بیت آرام تو، حتی تخیّل کند. من دقیق می‌دانم قانون آفریدگار متعال را در پدیده‌ی وفات و گذر از دنیا، از ژرفای عقیده باور دارید، زین‌رو نیاز نمی‌بینم دست به ارشاد بزنم، همین سخن عجیب امام صادق علیه السلام را عمیق می‌بینم که در عظمت رفتار تسلیت‌گویی چنین فرموده که مرحوم شیخِ صدوق نقل نموده:

 

کفاک مِنَ التَّعزیةِ بان یَراکَ صاحِبُ المُصیبة.
براى تسلیت‌گفتن، همین‌اندازه کافى‌ست که صاحبِ مصیبت، تو را ببیند.

 

آری؛ من از ساعت شروع تشییع تا آخرین حالات درون‌دردیِ تو درین هفت و اندی روز کنارت بودم و درک می‌کردم که چه می‌کشیدی. اما در مرکز مصیبت و اندوه، بالاترین سطح رفتار دینی تو، از یاد نبردن خدای آفریننده و حیات‌بخش در تمام ساعات بود، که اولاً: دست از ستایش حضرت احد نمی‌کشیدی و ثانیاً: پرستش آن یگانه و یکتای متعال را در صدر وقت‌هایت جای می‌دادی. به همراه تو، درد دردناکت را فراموش نمی‌کنم و با روح خراشیده‌ات در چشیدن تلخی آن، هم‌سَبو هستم.

 

اندیشمند متدین من، یار غار دیروز و امروز و فردای من سید علی اصغر، جوادت با جودش به آخرت پر زد، اما یَم تو انبانی از آب و آبروست و من هچنان از آن یَم، نَم می‌گیرم که کامم از عطش، جرعه‌ای برگیرد و از حرمتی که در پیشگاه مردم داری و از قدری که نزد خدای باری‌تعالی برخورداری، تعالیم می‌گیرم. بر قلبت، بر قلوب تک تک بیتت، بر ساحت محزون بستگانت و بر سینه‌ی دردآمد‌ی یکایک رفیقانت تسلیت می‌گویم. رفیقت: ابراهیم.

 

 

در کنار سید علی اصغر

در روزهای تسلای مردم با وی

در غم فراقِ فرزند پاک‌نهاد و مذهبی‌اش

آقاسید جواد که حالات عجیب و تماماً حزن و اندوه یار غار را

عمیقا" لمس می‌کردم و صدها ساعت،

رفیقان تنهایش نمی‌گذاشتند.

ممنونم از آقاسید محمد شفیعی دارابی مرحوم آق‌سید اسدالله

و دو پسر خستگی‌ناپذیرش آقا سید رسول شفیعی

و آقا سید رضوان شفیعی که تمام منزل را

در تمام ساعات روز و شب در اختیار صاحب عزا قرار دادند

جا دارد از صبوری و تحمل خوب همسر ایشان تشکر داشته باشم

تصاویر دیگر هم دارم، اما به مرور ایام. والسلام

 

 

سه شنبه ۱۳ دی ۱۴۰۱ روز غمبار درگذشت

مهندس سید جواد شفیعی دارابی بود

و اینجا در عکس بالا، صبح پنج شنبه ۱۵ دی است

حضورم در مزار داراب‌کلا و رفتن سر قبرش که برایم

یک روز بسیار تلخ و دلگیر بود و سرشار دلتنگی

 

 

مراسم درگذشت غمبار

مهندس آق سید جواد در روستای تیرکلا

سید علی اصغر و آقای سید حسینی‌فر

پدر‌همسر سید جواد

آقا موسی راستگو و آقا قاسم بابویه

عکاس: دامنه

 

عکس‌ها در ابعاد بیشتر در اینجا

 

 

↑↑ : نوحه‌ی محزون محمدرضا بذری تقدیم

 

 

↑↑ : آهنگ بر روی تصاویر تشییع‌جنازه، مراسم و هفتم

تمام نظرات و عکس‌ها و

گزارش تصویری توصیفی یک تشییع باشکوه

و پیام پاسخ آق سید علی‌اصغر

و نظرات و تسلیت‌های واصله: در ادامه

۱۱۰ موافقین ۱ مخالفین ۰
ادامه ی مطلب
تریبونعکس

یادواره‌ی شهیدان داراب کلا و قاسم سلیمانی

سه شنبه دی ۱۴۰۱

بیست و پنجمین یادواره ۱۹ شهید داراب کلا

سومین سالگرد شهادت حاج قاسم سلیمانی

 

 

دوشنبه‌شب ۱۴۰۱/۱۰/۱۲ شکل باشکوه گرفت

مسجد جامع روستای دارابکلا با پذیرایی و شام

عکس از هیئت رزمندگان روستای داراب‌کلا میاندورود

۱ موافقین ۲ مخالفین ۰
دامنه | دارابی
متنی از مصطفی بابویه دارابی
دیننویسندگانتریبون

متنی از مصطفی بابویه دارابی

جمعه دی ۱۴۰۱
توضیح دامنه: جناب حجت الاسلام شیخ‌ مالک رجبی دارابی متنی در صحن هیئت رزمندگان اسلام داراب کلا ارسال کرد که جناب آقای مصطفی بابویه دارابی برای پرداختن بیشتر به مسئله، پاسخی نوشت که به علت اهمیت مفاد و پیشنهادات مندرج در آن، در وبلاگم دامنه انتشار داده می‌شود. نظر کوتاه بنده هم در آخر این پست برای توضیحات بند ۱۲ متن، خواهد آمد:
 
 
        

شیخ مالک. مصطفی. دامنه

 
متن حجت الاسلام شیخ‌ مالک رجبی دارابی: هشدار. روزی مردی به دربار کریم‌خان زند میرود و ناله و فریاد سر می‌دهد. کریم‌خان علت را جویا می‌شود، مرد با درشتی می‌گوید: دزد همه اموال‌م را برده است! کریم خان می‌پرسد: وقتی اموالت به سرقت رفت کجا بودی؟! مرد می‌گوید: خواب بودم! کریم‌خان می‌گوید: خب چرا خوابیدی که اموالت را ببرند؟ مرد می‌گوید: من خواب بودم، چون فکر می‌کردم تو بیداری! کریم‌خان سکوت می‌کند و سپس دستور می‌دهد خسارت‌ش را از خزانه جبران کنند و در پایان می‌گوید: این مرد راست گفت! ما باید بیدار باشیم... آهای مسئولین محترم فضای مجازی کشور! آیا بیدار هستید؟ حیا و عفت و پاکدامنی جوانان این مرز و بوم را دزدیدند. این اغتشاشات به خاطر خواب عمیق شماست. این اغتشاشات همان لگد دشمن است بیدار شوید. سه روز قبل سردار نقدی جهت ایراد سخن در جمع روحانیت مجاهد و مبارز در جهت جهاد تبین در ایام فاطمی آمد قم صحبتش تمام شد خودش گفت اگر کسی سوال دارد ما در خدمتیم ..یکی از مبلغین بلند شد گفت جناب سردار سخنانی که گفتید ما همه بلدیم شما بفرمائید چگونه ما بی حجابی ها را کنترل کنیم نتوانست جواب قانع کننده بدهد و دها نفر سوالات دیگر داشتند نتوانست جواب بدهد.
 
 
 
متن آقای مصطفی بابویه دارابی: با سلام خدمت شما جناب حاج آقا رجبی گرامی و سایر اعضای گروه. مبحث خوبی مطرح فرمودید. مبحث حجاب و عفاف. که این روزها بسیار مطرح میباشد. اما بعد: هشدار بسیار جدی: دشمن در صدد آن است که اسلام شیعی. با نگاه آخرالزمانی را از جامعه اسلامی حذف و یا کمرنگ کند و سنگر اول حذف دین اسلام. حذف و کمرنگ کردن حجاب و عفاف در جامعه هست. اما شاید بپرسید حذف اسلام و یا کمرنگ شدن دین اسلام چه عواقبی دارد؟؟ بنده کاملا بصورت پراگماتیستم (عمل گرایانه)و دنیایی به شما جواب میدهم و جواب بسیار خلاصه عرض میشود.
۱ موافقین ۱ مخالفین ۰
ادامه ی مطلب
یک خاطره‌ام از عشقی گرگانی
اختصاصیتریبون

یک خاطره‌ام از عشقی گرگانی

شنبه آذر ۱۴۰۱

به قلم دامنه. خاطرات جبهه و جنگ ( ۱۲۲ ) به نام خدا. سلام. به رزمنده‌ی عشقی گرگانی که مقنّی قوی و قدَری بود و آمده بود جبهه و همسنگرم شد توی جوفیر گفتم از کندن کانال شناسایی چه حسی داری؟ با لهجه‌ی زیبای گرگانی -که به مشهدی شباهت می‌زند- گفت وقتی توی بلاد قنات و چاه می‌کندم یا نوکند می‌کردم، همیشه این فکر را در سرم می‌پروراندم که حتی اگر یک قطره ازین آب چاه و قنات، به یک پرنده هم برسد -چه رسد به انسان اشرف مخلوقات- کاری می‌کند که من به دوزخ نروم! حالا این کانال که در جهاد فی سبیل الله است با من چه‌ها که نمی‌کند.

 

پیش خود فهمیدم این آقای عشقی مقنّی، عین آن چاه‌کَن که بوعلی سینای فیلسوف را با پاسخش، شرمیگن کرده بود، چقدر عارف و واصل است. همان جواب به بوعلی که من گرچه چاه‌کن هستم اما بر نفسِ سرکش خود حاکمم ولی تو در دربار شاه، گوش به فرمان شاهی!!!

 

 

تابستان سال ۱۳۶۲ جبهه جوفیر. ایستاده: از چپ:

بنده، خوش‌اثرم، عشقی گرگانی. سید عسکری شفیعی

 

 

کنار کارون - اینجا - خاطره‌انگیز برای رزمنده‌ها

 

روزی به عشقی گرگانی دوست‌داشتنی گفتم می‌روم مرخصی شش ساعته به اهواز کنار رود کارون آب طالبی و هویج بستنی بخورم، می‌آیی بریم؟ به شوخی گفت: شهر بیام شرّ می‌شه! خواست بگوید حالا که نزدیک چهار ماه متوالی در خط مقدم و پشت خاکریز، خاک‌مالیزه (بر وزن گالوانیزه)  شده، اگر به شهر در آید، همه(زن تا مرد)  از دیدنش مثل داستان اصحاب کهف انگشت به دهان می‌شوند و شوکه می‌شن! بگذرم. عور نشم! چند عکس دارم از عشقی عزیز که یکی را می‌گذارم. یکی هم عکسی از لبِ کارون است که من نداشتم اما از دوست محترمم جناب علی عسکری مزینانی (مدیر شاهدان کویر مزینان)زادگاه زنده‌یاد دکتر علی شریعتی گرفتم. لبِ کارون در اهواز است که ایام جنگ، گاه از خط و خاکریز اینجا می‌آمدیم و یک دمی می‌زدیم و هوای تازه به شُش می‌زدیم. خصوصا" منِ طالبی دارابی! که آب طالبی اهوازی زیاد علاقه داشتم و لیوانش هم حد پارچ بود جول‌دِله که هر چه هود می‌کشیدی به تَه نمی‌رسیدی. چه رمقی هم به رزمنده می‌داد همان دو سه ساعت مرخصی لبِ رود کارون. آنچه درین قسمت نوشتم مال سال ۱۳۶۲ بود که با آق سید عسکری شفیعی و آقا حسن آهنگر (مرحوم کِل مرتضی) با هم بودیم خط و جبهه. ۲۶ آذر ۱۴۰۱ ابراهیم طالبی دارابی دامنه.

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰
دامنه | دارابی
تریبون

نوشته‌ها و نظرات در فضاهای مجازی ۵

جمعه آذر ۱۴۰۱

قسمت پنجم

نوشته‌ها و نظرات ردوبدل شده

 

متن اول حجت الاسلام محمدرضا احمدی: سلبریتی‌ها: تقلب، گرانی، هرزگی. از سال ۸۸ تاکنون سه واقعه را تجربه کردیم که هر کدام ویژگی خاص جامعه شناختی خود را دارند.

 

۱. در انتخابات ریاست جمهوری سال ۸۸، جناحی که شکست سنگینی را متحمل شده بود، با طرح ادعای واهی تقلب در انتخابات آتش اختلاف را روشن و روز به روز با حمایت بیگانگان و ضدانقلاب، آن را شعله‌ور تر ساخت. هشت ماه طول کشید تا آتش این فتنه خاموش شود، اما سلبریتی‌های هنری و ورزشی تنها با یک مچ‌بند سبز ساده، موضعگیری نرم داشتند. موضوع سیاسی مانند انتخابات یا تقلب در انتخابات، برای آنها جذابیت زیادی ندارد، چون اساسا آنان آدم‌های سیاسی نیستند و در هر حالت سیاسی، مشغول تجارت خود هستند. چرا در موضوعی که نقشی در زندگی‌شان ندارد دخالت کنند؟

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰
ادامه ی مطلب
روحانیتتریبونجهان، جامعه

کتاب عشق پنجم

جمعه آذر ۱۴۰۱

به قلم دامنه: مسائل فکری: به نام خدا. سلام. کتاب‌هایی‌ست که از همان طرح جلد و طرز چاپ دل را خوش می‌کند مثل این کتاب «عشق پنجم» گردآوری آقای محمدحسین دیزجی. دارم می‌خوانمش. در فضای مجازی درباره‌ی کتاب -این کالای راهبردی و راهبَری- معمولا" می‌نویسم، لذا باز از کتاب گفتم تا ازین گران‌متاع دوری نکنیم. عشق پنجم سرنوشت بچه‌های دوره‌ی دبیرستانی جنگه که تلاش‌هایی زائدالوصف (=فوقِ بیان و وصف‌ناشدنی) صورت داده سرانجام مرآت ما شدند، با شهادت؛ که به قول امام ره حتی خانواده‌های‌شان "چشم و چراغ ملتند". یک جای این کتاب چقدر زیباست گویی دارد حالات ماها را توی آن ایام نشان می‌ده:

 

کتاب

«عشق پنجم»

عکس : دامنه

گردآوری آقای محمدحسین دیزجی

 

شهید علیرضا افتخاری‌پور پول توجیبی را با برادرش روی هم می‌گذاشتند کتاب می‌خریدند. کتاب ۲۵ ریال بود پول توجیبی ۵ ریال. باید چند بار از خیرِ پول توجیبی و خرید خوراکی برای خودشان می‌گذشتند تا یک کتاب به کتابخانه‌ی کوچک آن‌ها اضافه می‌شد. یاد آورم یکی از کارهای سترگ روحانیان داراب‌کلا در اوائل انقلاب را، که با همت آنان و پیش‌قراولی مرحوم حجت‌الاسلام صادق‌الوعد، مغازه‌ی زیر بالخانه‌ی قدیمی مرحوم کِل اکبر رجبی (پشت انبارنفت آقایان مهاجر) را اجاره کرده و آن را با تابلویی درشت با خط خوش "کتابخانه‌ی اَمانی داراب‌کلا" نام نهاده بودند. نگاه به آن دل آدم می‌ربود. شده بود پاتوق دائم ما. کتاب کارِ خود را می‌کند. کسی خوب کتاب خوانَد فهم (قوی‌ترین عنصر وجودی) در خود خواهدافزود. شهید افتخاری‌پور از ارتباط با مردم شروع کرد آرام‌آرام‌ به ارتباط با خدا رسید. راه خدا، از راه مردم می‌گذرد. چه الگوهای دبیرستانی داریم. در باره‌ی شهیدی دیگر به نام حسین شفیعی که درین کتاب شرح حالش زیبا ترسیم شد به این پست بنده با عنوان " نگاهی نو به شهید حسین شفیعی" رجوع شود.

۰ موافقین ۲ مخالفین ۰
دامنه | دارابی
ترکش جنگی و تراکنش بانکی!
اختصاصیتریبونعکس

ترکش جنگی و تراکنش بانکی!

شنبه آذر ۱۴۰۱

به قلم دامنه: به چه تکیه کنیم؟! ( ۱۱۶ ) خاطرات جبهه و جنگ. به نام خدا. سلام. هشت ماه پیش از شروع جنگ هم، صدام در مرزها ایران را اذیت می‌کرد. زمانی هم که جنگ را آغاز کرد در همان ماه اول، ۱۳ هزار متر مربع خاک ما را اشغال کرد. او بلندپروازانه قصد داشت نظام ایران را ساقط کند و سه جزیره‌ی ایران یعنی دو تُنب و ابوموسی در خلیج فارس را به تصرف خود درآوَرد و حاکم بلامنازع جهان عرب و مسلط بر خلیج فارس و نفت و گاز شود. اما کار او فقط با مقاومت سرسختانه‌ی رزمندگان ایران گره خورد و تجهیزات مدرن جنگی‌اش، هر بار به غنمیت رزمندگان درمی‌آمد. به‌طوری‌که سپاه در مراحلی، دو هزار تانک از عراق غنیمت گرفت و حتی لشگر زرهی خود را ابتدا با همین تانک‌ها تأسیس نمود. پیامبر خدا ص غنایم جنگی در غزوات و سریات را میان رزمندگان تقسیم می‌کرد. (گویی با کسر خمس) اگر در جنگ عراق علیه‌ی ایران، از آن‌همه غنیمت‌های جنگی، به رزمندگان هم معادل ریالی‌اش می‌دادند (کشکولی نیست!) الآن رزمندگان زندگی‌یی این‌گونه سخت نداشتند که برای یک وام شِندرغاز (=پولِ اندک و کمِ کم) معطل باشند و سال‌های سال به جای داشتن دفترچه‌پس‌انداز، ده‌ها دفترچه‌ی اَقساط! داشته باشند.

 

کافی‌ست همین اندازه از سختیِ کار بدانیم یک رزمنده گاه تا چندماه در داخل لباس رزم می‌ماند و با همان لباس و پوتین، باید آماده‌باش می‌خوابید و حتی یک شب نمی‌توانست لباس راحتی بپوشد. آن هم آن لباس رزمی‌یی که در جبهه به شوخی به جنس و دوخت آن می‌گفتند: ایران‌گونی. چون از گونی هم زِبرتر و خشن‌تر بود. علاوه برین اساسا" توی جبهه، منهای غذا -که واقعا" حال و جان می‌داد به رزمنده- روز و شب با مَرمی و پوکّه و خرجِ تی ان تی گلوله و منوّر (بعضی هم چتر منوّر!!) و بمب و تَرکِش سروکار داشت و بالاترین بازی رزمنده، بازی با گردنی خود بود یعنی همان پلاک جنگی که باید در گردن می‌گذاشتی اگر مفقود شدی و جثّه‌ات رفت زیر خاک و توی آتش، بشود شناسایی‌ات کرد زیرا جنس پلاک نه زنگ می‌زد و نه زود ذوب می‌شد. من پلاک جنگی‌ام و نیز سه تا ترکش‌ها و سربند «زائران کربلا» را هنوز به یادگار دارم. (عکس‌هایی هم درین متن انداختم تا سند برابر ثبت شود!!) عکاس عکس سربند و جمع اعزامی در حیاط مسجدجامع ساری، آق سیدعلی‌اصغر است، سال شصت و چهار و شصت و سه.

 

اگر بروید تن رزمنده را بازبینی کنید می‌بینید یا پا، یا گردن، یا بینی، یا کلّه، یا گوش، یا انگوس و یا پوستِ پشت و رُوش هنوز ریزه‌ترکش توش هست. ای! ای! آن روزها، تعداد ترکِش در بدنِ رزمنده، ملاک و شاخص و معیار ارزش بود ولی حالاها -از آن زمان که اون خطیب مرحوم نمازجمعه، "مانور تجمل" خواند و لباس بسیجی‌ها راگویا "بُنجل" (=به قول محلی دَجو بَجو) خواند- کی قدر این رزمندگان را می‌داند؟! دیگر تَراکُنش بانکی!! شاخص شد و ترکش جنگی رفت پسِ کارش! تا اینجا آمدم، پس سه خاطره هم بگویم البته توی لاین دیگر:

 

 

 

سربند «زائران کربلا» و پلاک جنگی‌ام

در جبهه سال ۱۳۶۴. عکاس: سیدعلی‌اصغر

 

 

جمع اعزامی در حیاط مسجدجامع ساری

عکاس: آق سیدعلی‌اصغر سال ۱۳۶۳

 

 

مرحوم جلیل محسنی شهریور ۱۳۹۷

 

 

من و فامیل‌مان مرحوم جلیل محسنی

عکاس: آقا اسماعیل دارابکلایی

 

به چه تکیه کنیم؟! ( ۱۱۷ ) خاطرات جبهه و جنگ. سه خاطره از جنس دگر. به نام خدا. سلام.

خاطره‌ی یک: یک بار حینِ کندن کانال شناسایی (البته برای مهیاسازی گروه اطلاعات عملیات) عراق ما را دید. از آن سو شروع شد عین وارش توپ و خمپاره ریختن و و ازین سو همه‌ی ما بر زمین‌افتادن و پرت‌وپلاشدن. ترکش‌های بزرگ و داغ و سرخ مثل ماشه (که در آتش، سرخ می‌شود و عین اَنگلِه سوزان) افتاد کنارمان. ترکشی بزرگ در حد یازده سیزده سانت هم صاف آمد میان دو زانویم که دَمرو روی خاک افتاده بودم و کله‌ام را با دو دست گرفته بودم. ترکش، حدِ یک وجب که کم مانده بود مرا نفله کند. شانس آورده بودم. چون هنوز اول زندگی جوانی و مجرّدی‌ام بودم و اگر چِک می‌گرفت آرزوبه‌دل در قبر می‌آرَمیدم.

۰ موافقین ۱ مخالفین ۰
ادامه ی مطلب
قسمت ۱۱۵ خاطراتم از جبهه و جنگ
اختصاصیتریبونعکس

قسمت ۱۱۵ خاطراتم از جبهه و جنگ

يكشنبه آذر ۱۴۰۱

به قلم دامنه. خاطرات جبهه و جنگ. احتمال شهیدشدن رزمندگان بالای ۹۹ درصد. به چه تکیه کنیم؟! ( ۱۱۵ ) به نام خدا. سلام. چته‌های (=عضو رسمی و رده) حزب کمونیستی کومله -که این روزها هم مثل لِسک! (=حلزون) شاخک درآوردند که مثلا" یک خودی نشان دهند و چند اسکناس دلار بگیرند- در همان زمان جنگ هم، عین حزب دموکرات و رزگاری، دریدگی اخلاقی داشتند. وقتی رزمنده‌ای را اسیر می‌کردند پیشانی‌اش را مته می‌کردند، میخ می‌کوبیدند، سر می‌بریدند، و حتی زنده‌زنده عین رفتار گروهک رجوی، پوست می‌کندند. کاری که داعش (قبل از فروپاشی به دست شهید عزیز حاج قاسم سلیمانی) بارها و بارها نسبت به زن و مرد و هر اسیر و مردم عادی می‌کرد، تقلیدی از رفتار همین چهار سازمان مسلح مزدور بود که به خاک میهن و مردم وطن، برای خشنودی صدام خیانت‌ها می‌کردند که صدها کتاب گنجایش ثبت آن را ندارد.

 

 

دامنه. ۱۳۶۱ جبهه‌ی

مریوان. بوریدر. خواب که لازم‌تر از بیداری! بود

 

 

دامنه. تابستان ۱۳۶۲ جبهه‌ی جوفیر

 

 

دامنه. ۱۳۶۱ جبهه‌ی مریوان. بوریدر. درود بر حیوان

زحمتکش الاغ که رزمندگان را کمک‌کار بود برتر از تانک

 

 

تابستان ۱۳۶۱ جبهه‌ی مریوان. بوریدر چشمیدر

راست: حاج اسماعیل قربانی میانگاله نکا. سمت چپ: دامنه


آن زمان ما در اوائل انقلاب دو حزب کومله و دموکرات با ۱۲ هزار نفر مسلح تجزیه‌طلب به همراه ۲ هزار مسلح رزگاری که شیخ عثمان نقشبندی آن را تأسیس کرده بود، برای تصرف کامل کردستان به جنگ با رزمندگان آمده بودند. که آقامحسن (رضایی میرقائد) که بعد از ابوشریف، فرمانده کل سپاه شده بود، شهید محمد بروجردی را به کردستان اعزام کرد.

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰
ادامه ی مطلب
مغز و مرز
تریبونانقلاب

مغز و مرز

شنبه آذر ۱۴۰۱

به قلم دامنه. مسائل روز: مغز و مرز. به نام خدا. سلام. نکته‌های ژرفی در سخنان امروز ( ۵ آذر ۱۴۰۱ ) رهبری معظم با بسیجیان محترم هست که به دیدِ بنده باید ملت روی آن چاره کند. من دست‌کم سه محور را برجسته‌تر دیدم یکی مغز و مرز است. دیگری صدای ملت. و سومی فشار مذاکراه. این یک واقعیت تلخ معاصر است که خدایان‌پنداران تجارت و غارت، اول بنا دارند "بر مغزها تسلط" یابند. چرا؟ خُب چگونه ممکن می‌شود ملتی را که عقل و خرَد خود را به کار انداخته باشد، غارت کرد و به رنگ و لعاب خود درآورد؟! به هیچ راهی نمی‌شود، مگر تصاحب مغز ملت و تغییردادن آن به سود فرهنگ و ظاهر خود؛ به قول مرحوم دکتر علی شریعتی الیناسیون فرهنگی. و به تعبیر مهم رهبری معظم "اگر مغز یک ملت تصرف شود آن ملت سرزمین خود را دو دستی به دشمن تحویل می‌دهد".

 

 

رهبری معظم

از روی مستند "غیررسمی" قسمت پنج

 

اتفاقا" یکی از علت‌های اصلی پدیده‌ی بدبین‌سازی نسبت به روحانیت همین است. این صنف است که به قول مرحوم دکتر علی شریعتی هرگز اجازه‌ی قرارداد استعماری را نمی‌دهد. آنان عصبانی هستند میان روحانیت و ملت پیوند عقیدتی و الفت و ارادت متقابل حکمفرماست. آگاه باشید مغز خود را در اختیار این خدایان‌پنداران تجارت و غارت بین‌الملل قرار ندهید. اروپا و آمریکا آلوده‌تر از آنند که بخواهند به دیگران درس اخلاق و زندگی بدهند. من نمی‌دانستم حتی رئیس فیفا هم، آدم روشن و بیداری‌ست و وقتی دیدم آن جمله‌ی شاهکارش را بیان داشته به جریان بیداری جهانی بیشتر یقین نمودم. فکر نکنم کاری که همین یک جمله کرده و می‌کند، چندین کتاب بتواند بکند. این جمله را باید زرنویس کرد و بارها به بحث گذاشت و زنده‌اش داشت و لای کتاب مدارس جای داد. این جمله‌ی آقای "جیانی اینفانتینو" رئیس فدراسیون جهانی فوتبال (فیفا) که در نشست خبری ( ۲۸ آبان ۱۴۰۱ ) آغاز مسابقات جام جهانی ۲۰۲۲ قطر مطرح کرده بود:

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰
ادامه ی مطلب
خاطرات جبهه و جنگ و مسائل روز
تریبونعکس

خاطرات جبهه و جنگ و مسائل روز

سه شنبه آذر ۱۴۰۱

به قلم دامنه. به چه تکیه کنیم؟! ( ۱۱۴ ) به نام خدا. سلام. یکی از دلخراش‌ترین صحنه‌ی جبهه‌رفتن‌هایم این بوده که سال ۱۳۶۲ وقتی از جوفیر خوزستان پس از نزدیک پنج ماه داغ بهار و تابستان، برگشتیم برای آمدن به تسویه و خانه، باید یک راه طولانی را طی می‌کردیم تا وارد پایگاه شهید بهشتی مستقر در غرب شهر اهواز می‌شدیم که کیسه‌ی انفرادی لوازم شخصی خود را از انبار (=کانتینر) برداریم. این پایگاه، پیش از هفت‌تپه مقر اصلی لشگر ۲۵ کربلا مازندران بود و همه به گونه‌ای از آن خاطره داریم. وقتی داشتم کیسه‌ی انفرادی‌ام را می‌رفتم بگیرم مواجه شدم با کیسه انفرادی‌ کسانی که کنار ما بودند و اما پیش چشمان ما بدن‌شان تکه‌پاره شد و دلیرانه دفاع کردند و شَهد شهادت نوشیدند و حالا کسی نیست آن کیسه‌ها را کول کشد. دلم در آن روز داغ، با همین مشاهده‌ی کیسه انفرادی‌ آن شهیدها، داغی دردناکی خورده بود. عین انبُری داغ که بر پست گوسفند می‌گذارند تا نشانه گذارند. آیا کسی را دیده‌اید که عصر عاشورا در روستای داراب‌کلا پس از خاتمه‌ی مراسم عزا و آتش‌زدن خیمه‌ها و نوحه‌ها و زنجیزها، چه حال غمباری دارد؟ انگار همه‌ی کسان خود را از دسد داده است. حالِ منِ بسیجی در آن روز، بدتر ازین وضع بغرنچ بود. آن هم کیسه انفرادی‌ شهید نعمت مقصودلو که بخشی از قلب و جگر و گوشت تنِ پاره‌پاره شده‌اش به پشت اورکتم در کمین شب ریخته بود و وقتی داخل سنگر آویزان کردم فهمیدم.

 

 

تابستان ۱۳۶۲

جبهه‌ی جنوب قرارگاه مرکزی سپاه

 

 

تابستان ۱۳۶۲ جبهه

بنده پیراهن دو جیب در چپ

حسن‌آقا آهنگر کبل مرتضی

سمت راست. روی پل اهواز

 

 

تابستان ۱۳۶۲ جبهه‌ی جوفیر. ایستاده راست:

بنده لباس پلنگی. منصوری پاسدار گرگانی

آق سید عسکری شفیعی نشسته: از راست:

آقای شعبان معافی آقای زین‌العابدین زلیکانی

از تلاوک دودانگه‌ی ساری، محمد بازاری جامخانه

 

از همین جا گریزی زنم به مظلومیت بسیج مستضعفین که هنوز هم برای قربت به سوی الله و فنای در خدای باری تعالی، با آخرین اخلاص‌ها طالب شهادت و شرافت و رشادت هستند؛ همین روزها، چه خوبانی از بسیج و انتظامی و گمنامان امام زمان (عج) نه توسط صدام، که خون پاکشان به قمه و دشنه‌ی عده‌ای رذل و نانجیب که از سر غفلت یا ارادت سرباز سازمان سیا شدند و گوش‌به‌دستور چند زن فاحشه و هرزه و دریده، بر کف خیابان ایران ریخته شده است.

۰ موافقین ۱ مخالفین ۰
ادامه ی مطلب