دامنه‌ی داراب‌کلا

مازندران ، ساری ، میاندورود

پست شده در سه شنبه, ۱ فروردين ۱۴۰۲
بازدید ها : ۳۹۵
ساعت پست : ۰۵:۰۹
مشخصات پست

مدرسه فکرت ۸۳

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت

قسمت هشتاد و سوم

 

ندیده‌انگاری پیشه کن

به نام خدا. سلام. معمولا" ایرانیان هنگامه‌ی نوشدن سال، به قرآن پناه می‌برند و لای کتاب را باز می‌کنند که ببینند چه آیه‌ای در پایانِ سال گذشته و آغازِ سال آینده به روی او گشوده می‌شود. من هم یکی از همین ایرانیان. لای قرآن را باز کرده، دیدم چه آیه‌ی شگفتی‌سازی آمده است. دستورالعملی که خدا مستقیم به پیامبر اکرم ص صادر نموده و در جان مؤمنان و باورمندان سپرده. عنی آیه‌ی ۱۹۹ اعراف: «خُذ العفوَ و امُر بِالعُرفِ و اَعْرِض عَن الجاهلینَ» یعنی:

دیدن یا نوشتن نظرات : ۰
پست شده در سه شنبه, ۱ فروردين ۱۴۰۲
بازدید ها : ۳۹۵
ساعت پست : ۰۵:۰۹
دنبال کننده

مدرسه فکرت ۸۳

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
مدرسه فکرت ۸۳

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت

قسمت هشتاد و سوم

 

ندیده‌انگاری پیشه کن

به نام خدا. سلام. معمولا" ایرانیان هنگامه‌ی نوشدن سال، به قرآن پناه می‌برند و لای کتاب را باز می‌کنند که ببینند چه آیه‌ای در پایانِ سال گذشته و آغازِ سال آینده به روی او گشوده می‌شود. من هم یکی از همین ایرانیان. لای قرآن را باز کرده، دیدم چه آیه‌ی شگفتی‌سازی آمده است. دستورالعملی که خدا مستقیم به پیامبر اکرم ص صادر نموده و در جان مؤمنان و باورمندان سپرده. عنی آیه‌ی ۱۹۹ اعراف: «خُذ العفوَ و امُر بِالعُرفِ و اَعْرِض عَن الجاهلینَ» یعنی:

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت

قسمت هشتاد و سوم

 

ندیده‌انگاری پیشه کن

به نام خدا. سلام. معمولا" ایرانیان هنگامه‌ی نوشدن سال، به قرآن پناه می‌برند و لای کتاب را باز می‌کنند که ببینند چه آیه‌ای در پایانِ سال گذشته و آغازِ سال آینده به روی او گشوده می‌شود. من هم یکی از همین ایرانیان. لای قرآن را باز کرده، دیدم چه آیه‌ی شگفتی‌سازی آمده است. دستورالعملی که خدا مستقیم به پیامبر اکرم ص صادر نموده و در جان مؤمنان و باورمندان سپرده. عنی آیه‌ی ۱۹۹ اعراف: «خُذ العفوَ و امُر بِالعُرفِ و اَعْرِض عَن الجاهلینَ» یعنی: ندیده‌انگاری پیشه کن و به نیکی وادار کن و از مردم نادان روی بگردان." ترجمه‌ی مرحوم آیت‌الله موسوی همدانی مترجم المیزان.

 

در "تفسیر عاملی" از فخر رازی، نقلی انجام شده که در تفسیر این آیه آورده که امام جعفر صادق ع فرموده: "براى تربیت و اخلاق، این آیه در قرآن نظیر ندارد." روی همین اساس بنده سعی کرده‌ام به تفاسیر رجوع کنم و آموزه‌های نوین آیه را بکاوم. دستآورد و حاصلش مفصل در آمد اما عصاره‌اش را بر اهل بینش و منش عرضه می‌دارم، باشد بر قلب ما آثار آن وارد شود.

 

بر اساس تفسیر مرحوم علامه طباطبایی طبق این آیه همواره باید "ملازمِ عفو" بود و آن را ترک نکرد، لذا به پیامبر ص امر می‌کند که بدی‌های اشخاصی را که به او بدی می‌کنند، نادیده گرفته و از آنها در گذرَد "و به‌تحقیق (=مسلما") پیامبر ص این دعوت را اجابت نمود و از هیچ یک از کسانی که نسبت به شخص او بدی کردند، انتقامِ شخصی نگرفت."

 

لفظ عفو را برخی مفسرین به معنای "مغفرت" (=پوشاندن و آمرزیدن گناه) می‌گیرند، اما از نظر امام صادق ع عفو درین آیه به معنای "حد وسط" است. مرحوم علامه هم، این تفسیر را با مضمون آیه‌ی شریفه، "سازگارتر" و از نظر معنا نیز، "جامع‌تر" می‌داند. آنگاه است که آیه به پیامبر ص می‌فرماید: مردم را به عُرف فرمان بده. علامه طباطبایی از عُرف تعریفی زیبا ارائه می‌دهد که خیلی دلنشین و عقل‌پذیر است. او عُرف را "سُنن و روش‌های پسندیده‌ای" می‌داند که "عقلای یک جامعه" آن را بشناسند و تأیید کنند، در برابرِ مفهوم منکر که "اعمال ناپسند و غیرمرسوم" است که به قول ایشان "عقل اجتماعی آنها را انکار می‌کند." برخی مفسرین هم عُرف را فضیلتى می‌دانند که عقل آن را بپسندد.

 

آیه در آخر می‌فرماید: از نادانان روی بگردان. در حقیقت این دستور دیگری‌ست در رعایت و اجرای "مراعات و مدارای با مردم" زیرا علامه آن را "نزدیک‌ترین راه برای خنثی‌کردن نتایج نادانیِ مردم و کاستن فسادِ کردار آنها" تلقی و تفسیر می‌کند. حکمتش هم در منظر وی این است که "انتقام‌جوئی و تلافی‌کردن"، بدتر و بیشتر "نادانان را به کجروی و گمراهی" هول می‌دهد.

 

آیت الله العظمی ناصر مکارم شیرازی در صفحه‌ی ۱۲۴ جلد دوم برگزیده‌ی تفسیر نمونه معتقد است که این آیه "شرایط تبلیغ و رهبرى و پیشوایى مردم را به طرز بسیار جالب و فشرده بیان مى‌‏کند." ایشان نکات مهمی برای بخش سوم این آیه بیان می‌دارد که دقت در آن مفید و موجب خردمندی بیشتر می‌شود. ایشان می‌فرماید:

 

"رهبران و مبلّغان در مسیر خود با افراد متعصّب، لجوج، جاهل و بى‏‌خبر، و افرادى که سطح فکر و اخلاق آنها بسیار پایین است، روبرو مى‏‌شوند، از آنها دشنام مى‌‏شنوند، هدف تهمتشان قرار مى‌‏گیرند، سنگ در راهشان مى‏‌افکنند. راه پیروزى بر این مشکل، گلاویزشدن با جاهلان نیست، بلکه بهترین راه، تحمل و حوصله، نادیده‌گرفتن و نشنیده‌گرفتن این گونه کارهاست، و تجربه نشان مى‏‌دهد براى بیدارساختن جاهلان و خاموش‌کردن آتش خشم و حسد و تعصبشان، این بهترین راه است."

 

در "تفسیر اِثناعشَری" اثر حسین شاه‌عبدالعظیمی (از عالمان شیعه در قرن ۱۴ هجری قمری) ذیل همین آیه صفات هجده‌گانه‌ای نام می‌برَد که "بهترین ملکات نفسانیه‌ی راسخه" انسان است که در زیر برخواهم شمرد:

 

عاقل، فهیم، فقیه، حلیم، مدارا، صبور، صدوق، وفى، پرهیزگارى، قناعت، شکر، حیا، سخاوت، قوّت قلب، غیرت دینی، نیکوکارى، صدق سخن، اداى امانت.

 

و در عیون اخبارالرضا ع آمده است که حضرت امام رضا ع در مورد این آیه فرمودند: به‌تحقیق خدا امر فرمود پیغمبر خود را به مُداراتِ مردم.

 

حاشیه در کنار متن: رهبر معظم در پیام نوروزی دو عبارت قشنگ ادا کردند. یکی شادی "نوروزی" یعنی نو شدنِ روز. دیگری شادی "نو روزی". یعنی نوین شدن رِزق و روزی. خدایا یعنی می‌شود شعار امسالِ رهبری معظم بگیرد و مردم تورّم را در حال کاستن ببینند و تولید را در حال افزودن. بگذرم. نوروزی و نو روزی را برای همه‌ی جهانیان شرافتمند و  ایرانیان عزتمند و تمام اعضای خردمند این صحن آرزومندم.

| ۱ فروردین ۱۴۰۲ |
ابراهیم طالبی دارابی دامنه

 

حکومت چقدر بهاء و قیمت دارد؟!

به نام خدا. سلام. رهبری معظم در مشهد مقدس رواق امام خمینی رحمت الله‌ی حرم پاک رضویِ حضرت امام رئوف رضای عالم آل محمد صلوات الله علیه و اله و سلّم، از تحول به عنوان نیاز اساسی کشور پرده برداشته و آن را به معنای «تقویت نقاط قوت و رفع نقاط ضعف و معیوب» دانستند، که پیش نیاز آن «شناسایی» است و سپس تقویت قوت و رفع عیوب. اگر اشتباه نکنم فرمودند نظام قادر به رفع عیوب است. خواستم از همین فراز از جملات مهم و درخشان ایشان، گریزی به علت ایجاد حکومت بزنم و بهاء و قیمت آن را اعلام کنم.

 

اگر فرض بگذاریم تمام ایرانیان -به عنوان مالکانِ انبازِ کشور و به‌وجود‌آورندگانِ همبازِ حکومت- امام علی ع را با هر عنوان و وصفی (امام، وصی، خلیفه، مرد عدل، مظهر عجایب، انسان کامل و جمع اضداد، نماد جاذبه و دافعه، وصی حضرت نبی ص و ...) قبول داشته باشند، -که دارند- آن حضرت روزی بهای حکومت را معلوم کرده بود. کجا؟ در خطبه‌ی ۳۳ خودشان.

 

ابن عباس -عموزاده‌ی پیامبر خدا ص- در ذى‌قار («شهر یا منزلى در نزدیکى بصره») بر امام على -علیه السّلام- وارد شد. امام مشغول وصله‌کردن کفش کهنه‌ی خود بود. امام ع رو به او کرد و فرمود: ارزش این کفش چه قدر است؟ ابن عباس گفت: بهایى ندارد (بسیار کم ارزش است) آنگاه امام علی ع فرمود:

 

"به خدا سوگند! همین کفش بى‌ارزش، براى من، از حکومت بر شما بهتر است، مگر این که با این حکومت، حقّى را به‌پا دارم یا باطلى را دفع کنم."

 

سپس امام علیه السّلام از خیمه بیرون رفت و مردم را با خطبه‌ی مشهورش، به مسائل مهم بعثت انبیا ع، فضایل خویش و نکوهش شورشگران علیه‌ی حکومت خویش آگاه کردند.

 

بنابرین، حکومت بر یک فرض از بهای یک کفش مُندرس و پینه‌بسته و درب‌داغون، کمتر قیمت دارد، ولی اگر دقیق شویم می‌بینم امام علی ع دارد حرف عظیم می‌زند، یعنی مقصد و ذات حکومت، در اصل، اقامه‌ی حق و دفع باطل است. و این دو هدف، هرگز از کلّه‌ی مؤمنین بیرون نمی‌افتد. خودِ حکومت اگر صرفا" حکمرانی شکلی و صوری بر مردم باشد از کهنه‌کفش و بادکنک عطسه‌ی بُز هم، کمتر می‌ارزد ولی بر اساس رسالتی که امام علی ع برای ایجاد حکومت ترسیم کردند، عظمت حکومت، غیرقابلِ قیمت‌گذاری است و بهای آن بالا و بالاترین.

 

بنابرین کاری که امام خمینی ره برای سرنگونی یک حکومت بد کرد، تکمیل نمی‌شود مگر آن که یک حکومت خوب جای آن بنشیند. نمی‌شود حکومت بد را سرنگون کرد ولی از این جا به بعد دین حق ورود ندارد. انگار کار دین فقط براندازیِ حکومت بد (=بخوانید دفع باطل) است و برای برپایی حکومت خوب (=بخوانید اقامه‌ی حق) هیچ حرف و حقی ندارد!

 

حالا که رهبر معظم قوت و عیوب را فرمودند، زمانش هست شناسایی این دو رقم، مدّ نظر همگان قرار گیرد؛ زیرا این کار، کار افکار عمومی‌ست، نه یک دسته و تفکر خاص. اگر ازدیادِ نقاط قوت انقلاب اسلامی (که بی‌شمار است و انکار آن فقط از دست یک عقل ناقص برمی‌آید) همچنان جزوِ وظایف ذاتی صاحبان قدرت قرار گیرد و بنای عمومی قدرت هم بر رفع عیوب گذاشته شود، صحنه‌ی درخشانی شکل می‌گیرد که در آن دست‌کم سه مسئله، حیاتی‌تر تفسیر می‌شود:

 

۱. گسترش دایره‌ی انتخاباتی (با کمترین شروط تعیین صلاحیت توسط یک شورای بی‌طرف، شامل افراد صاحب کفایت و پرهیزنده از لغزش جناح و خط) که اساس گردش قدرت میان آحاد ملت همین سازواره‌ی انتخابات و صندوق آراء عمومی بر مبنای اکثریت نسبی‌ست. قاعده‌ای که عقل از قبول آن اِبا ندارد.

 

۲. گردآمدن ملت گردِ قانون اساسی که همه‌ی اصول آن مورد توجه قرار گیرد از اصل مهم و مرکزی ولایت فقیه گرفته تا اصول حقوق ملت، سپاه، ارتش، نیز نظارتِ (هم شورای نگهبان و هم ملت)، تجارت، زبان فارسی و خط.

 

۳. مشخص کردن جایی بزرگ و امن برای گردهمآیی کسانی که بخواهند با قبول مسئولیت برگزاری امن و بدون آشوب و صدمه‌زدن به اموال عمومی و خصوصی مردم، اعتراض‌ها و انتقادهای خود را در زمینه‌های مورد نظرشان، اعلان و یا حتی فریاد کشند و حکومت هم آن صداها را بشنود و مورد رصد و بررسی قرار دهد و نسبت به مطالبات درستِ معترضان مدنی و دارای اخلاقِ اعتراض (که از همین گِل و آب هستند) اقدام عملی صورت دهد. حتی می‌توان فرد یا شورایی را "رایزن" این مسئله‌ی محوری و دائمی گُزید. زیرا در هر دوره و زمانی و در هر نوع حکومت در هر کشور و دولتی، مسئله‌ی اعتراض و انتقاد و مطالبات وجود دارد؛ چون که فهم و تفاهم مطلق هرگز رخ نخواهد داد. از سوی دیگر احتمالات خطا و فساد و انحراف هم در درون حکومت امری قابل وقوع است.

 

اشاره: من این متن امروزم را در راستای همین پیشنهادات مهم رهبری معظم در صحن و سرای مشهد مقدس، مبنی در شناسایی مسائل و تبیین درست آن، درین صحن مطرح کرده‌ام. امید است همه‌ی ملت و صاحباب فکر و قدرت، به راه‌حل‌ها بیندیشند، نه به منحل‌کردن‌ها و یأس‌آفرینی‌ها و متضادسازی‌ها.

| ۲ فروردین ۱۴۰۲ |
ابراهیم طالبی دارابی دامنه

 

دامنه |, [در پاسخ به مهدی ملایی] جناب مهدی ملایی سلام. مناعت طبع و شرَفِ شخصیت شما را پاس می‌دارم که مرا هم، در چتر عاطفه‌ات جای داده‌ای و مهمتر این که از پیش بُرده شدنِ مدرسه فکرت این‌همه شعَف و شور داری. چه چیزی بالاتر ازین فرستادنِ روحیه و دمیدن انرژی و تقویت قوت قلب؟ بر تندرستی تو هم، این بنده نزد حضرت رب رئوف، تقاضا می‌برَد. سپاس وافرم را به اخلاق نیکویت می‌دوزم. ممنونم که نخستین پیام از جانب شما - دوستی دوستدارِ ازدیاد دانش و ارزش و کوشش- به ما اهداء شد.

 

دامنه | [در پاسخ به عبدالله طالبی] جناب عبدالله سلام. قصدم نبود این متن را بخوانم. ولی باز نیز قوه‌ی عاقله‌ام ندا داد بخوان، شاید عبدالله ترجیحش بر نقل این متن، ترجیحی مناسب بوده باشد. خواندم. از نظر من این متن منتسب به "جانباز" با نام «سید علی مردان»! نشان، از مزخرف‌ترین (=به زیور واژه‌ها زراندودشده) نوشته‌های سال بود. من حتی حدس می‌زنم (حدس، حدس) که این جور متون در تبعیت از تولید محتوا از دره‌ی تیرانا خط می‌گیرند.

 

آدم این قدر بدبین و سیاه‌ساز. جانباز شدی که شدی، خودِ جانبازی یعنی بالاترین درک و صبوری. برای خدا جانباز شدی، نه برای خیک خر خرما. طوری سخن می‌گویی که گویی همه باید صف بکشند نوکری‌ات را بکنند. می‌خواهی دق دلت را روی انقلاب پیاده کنی، بلد نبودی آمدی خود را این گونه آلودی. رفتی دنبال نام و نان و نشان. ضعف خدمت از سوی هر خادم ملت که حقوق هم می‌گیرد، محکوم است و قباحت دارد. اما این جور و طرز، نالیدن که نعوذبالله به کفریات (کُفری‌شدن) شباهت دارد، خود قباحت و وقاحت مضاعف دارد.

 

خوب شد خود جناب عبدالله هم روی متن وقف نکرد و گفت امید است دروغ باشد و حرفش ناراست. کاش عبدالله خودش سخن می‌رانَد که صدهابار قلمی رساتر دارد و از مفاد چنین نامه‌پراکنی‌هایی دوری می‌گزیند و گلایه‌هایش را از روی علایق به دین و میهن و مردم و آرمان انقلاب و از سرِ ساختن و به‌شدن می‌نگارد. معذرت.

دامنه |[در پاسخ به سید ص]جناب سید موسی سلام. ازین‌که یادی از بنده هم، درین تبریک‌گویی کردید، ادب حکم می‌کند پاسخ دهم و برای آن دوست هم، آینده‌های پرثمرتر آرزو کنم و وجود خودت و خانواده‌ات و فرزندانت را از هر گزند مصون‌تر بطلبم. شهیدِ بیت شما هم -که زندگان جاوید در مجاورت خدای باری‌تعالی است- بیش از پیش روحش را در رؤیاهای شما ظهور دهد.

 

دامنه |, [در پاسخ به قاسم ملایی] جناب قاسم ملایی سلام. آقا متشکرم که مرا از دعای خیرت فراموش نکردی. سلامت باشید.  پوزش، دیر جواب سلام و تبریک را دادم، رفته بودم شیر و نون و آب و ماست بخرم. شیر که بپِته، نونِ بربری داغ دَچیمه شیرِ دِله، حسابی خامبر شد و خوردم. حالا سرِ حال آمدم صحن. سپاس هم دارم. قاسم باور بفرما شاگرد این مدرسه‌ام و از همگان‌اعضا، که  تماما" فرهیختگان‌اند، می‌آموزم.

 

دامنه |[در پاسخ به عبدالله طالبی] جناب عبدالله سلام مجدد. نهایت قدردانی از آرزو و دعای آرامش برای بنده. و نیز تقدیر که مرا در پند شیرین خود که ناشی از طینت درست و سرشت راستت هست، شرکت می‌دهی و فرایم می‌خوانی به بارانی شدن. کاش بتوانم چنین خصالی را در خود نمو دهم. شکوفایی شما و خانم‌تان و فرزندانت و از ان جمله آن پسرت که قرآن و نواحی و مراثی و آهنگ‌ها و شعرها را خوب چهچه می‌زند. من هم مثل تو عبدلله درود می‌فرستم به تمامی جانبازان که یادم هرگز نمی‌رود بزرگ‌جانباز این وطن هم، هم‌اینک رهبری معظم است -که خودت هم بهتر از من تاریخ را می‌دانید- دست راست‌شان توسط رفتار کور تروریست‌های سازمان ترور فرقه‌ی منحرف‌شده‌ی مجاهدین خلق در راه انقلاب مجروج شد. از خدا برای حفظ سلامتی دائمی این ابَر جانباز هدایتگر خستگی‌ناپذیر، آیت الله سید علی خامنه‌ای دعا می‌کنم. راستی! تمام کنم با این سخنم که می‌دانید که شیخ اجل سعدی علیه الرحمه هم در شروع سخن از مدح و ستایش و ستودن و رعایت آداب و ادب آغاز می‌کند، پس چنین خصالی، نه فقط ایرادی ندارد، که از نشانه‌ی داشتن ادب و مکارم اخلاق است و باید از این رفتار خوب مراقبت نمود. سپاس. از سوی من این میانبحث تمام. والسلام.

 

دامنه |[در پاسخ به احمد باقریان فرح آبادی] جناب استاد حجت الاسلام باقریان سلام. وقت گذاشتم نوشته‌ی جناب عالی را مطالعه کردم. زیبایی بیشترش آن پاراگراف بود که اجساد مردگان آرمیده در خاک را چون درختان در بهار توصیف کردید که بازشکوفایی می‌شوند و به صحرای محشر رهسپار. خوب بود متن شما که از میان صدها پیام نهفته در دل فصل بهار، بحث معاد را مطرح کردید که آموزندگی داشت. فراوان درود.

 

دامنه |[در پاسخ به شفیعی مازندرانی] جناب استاد شفیعی مازندرانی سلام. آنچه به ما ازین فرخنده‌داشتِ نوروز ایرانی رسیده، بی‌آلایش بوده و جزوِ همذات‌پندارترین جشن‌هایی‌ست که انسان، فرزانگی و سرزندگی خود را در آینه‌ی طبعیتِ خدادادِ دادارِ جهان‌آفرین می‌بیند و این شبیه همان کارهای ستوده است که قرآن نیز در جاهایی پرشمار، مؤمنان را به درس از شگفتی‌های آفرینش فرا خوانده است. مردم ایران اُنس بدون انقطاع به این نوروز عزیز و دوست‌داشتنی دارند و گویی با آن خو گرفتند و آمیختند و جدا نمی‌شوند و هیچ توپخانه‌ای هم قادر نیست فریقِ مردم با عید نوروز شود. از نکات شما در نثر و شعر این پست، بسی تشکر.

 

دامنه [در پاسخ به عزت‌الدین] جناب عزت‌الدین رمضانی سلام. این حلول نو در وجود آن دوست خوب بنده هم گوارا گردد. گرچه پیام‌تان عام بود اما بنده بر خود لازم دیدم سلام شما را علیک بگیرم و برات بهروزی آرزو کنم. نشاط داری دائم، باز هم پرنشاط‌تر شوی. سلام حتمی مرا حتما" به پدر و مادر (فامیل عزیز نسَبی من) برسان. به همراه خانواده و فرزندانت همآره سالم باشید. درود وافر.

 

ابوعارف | طالبی دارابی,[در پاسخ به شیخ‌ مالک رجبی] جناب استاد شیخ مالک سلام. اگر طرفی که دست به انکار مسائلی از دین می‌زند بر بازتاب آن در انکار ضروریات دین آگاه نباشد، حکم چیست؟ به گمان من مطلق حکم‌دادن در این بحث شما محل اشکال است. البته من مستشکل نیستم! فقط بر روشنی مسئله اصرار می‌ورزم.

 

دامنه |, [در پاسخ به آق سید حسین شفیعی] جناب استاد آق سید حسین شفیعی دارابی سلام. چنین نگرشی در تبیین شما با تمایلات مردم ایران تناسب دارد و کوشش شما برای جاانداختن این مسئله‌ی ملی و حتی حیثیتی قابل قبول است. من حتی معتقدم این تلائم (=سازواری) در قلم شما اثرگذار و عاید به حال و آینده است. ممنونم که خوب نوشتید. زیرا تلاش کسانی که فکر دینی آنان به برخی از برداشت‌های گروه سیاسی همسایه‌ی افغان ما شباهت می‌زند، در برخورد نفی‌یی با جشن‌ها و سنت‌های دیرین مردم ایران به زدگی می‌انجامد و سازگاری را صدمه می‌زند. کارِ روحانیت هم تفقه برای رسیدن به حاقّ مسئله است. از بیان حق در بیان شما خرسند شدم. طرح آن در درک مسئله کمک کرده است.

 

ابوعارف | طالبی دارابی,[در پاسخ به شیخ‌ مالک رجبی] جناب استاد شیخ مالک مجددا" سلام. سپاس که ماه رحمت را که سرشار از پیام است و شما هم شیوا و مسلط آن را مطرح فرمودید. حالا اگر کسی همین ماه را -که بر من رحمت بودن آن شکی نیست- بخواهد آن را تعَب بداند، جواب شما به چنین فکر و برداشتی چیست؟

 

شعر عید نوروز سروده‌ی حجت الاسلام احمد باقریان فرح آبادی
 
گرگان: نوروز ۱۳۷۵ شمسی (احمد باقریان ساروی)
عید نوروز است امروز شد طبیعت جمله نو
گل نو و سنبل نو ارض و سما منظومه نو
رخت بر بست از طبیعت آن زمستان سیاه
سرو نو نارنج نو، رویید گل از هر دانه نو
آن دو همسایه که بوده قهر و کینه بینشان
آن دو در آغوش دیدند داده اند یک بوسه نو
قلب من امروز بنمود یاد آن سلمان پاک
ساخت حلوا بهر مولایش علی آماده نو
این سؤال بنمود مولی از صحابی بزرگ
از چه رو کردی مهیا بهر من حلویه نو؟
گفت سلمان: یا علی امروز روز عید ماست
عید نوروزی که گردد ارض چون گلخانه نو
گفت مولی یک سخن چون بحر طوفان میکند
پس برایم روز را سازید شما هر روزه نو
یعنی ای ایرانیان دلهای خود صیقل دهید
همره نوروزتان جان را کنید همواره نو
«ساروی» امروز پنج سال از چهل سالت گذشت
قلب خود صافی نما خالی شو از هر کینه نو

 

دامنه |, [در پاسخ به احمد باقریان فرح آبادی] جناب استاد حاج شیخ احمد باقریان سلام. گرگان که در مدرسه‌ی حوزه‌ی نور آیت الله سیدکاظم نورمفیدی تدریس می‌کردید، روزی با مرحوم پدرم منزلتان در آن کوچه‌ی پشتی مدرسه آمده بودم. اینک که صدر شعر، پیش از سطر نوشتید: «گرگان: نوروز ۱۳۷۵ شمسی (احمد باقریان ساروی)» مرا به ایام ماضی بردید و خاطره‌وارگی‌های شخصی‌ام زنده شد با آن مدرسه‌ی علمیه‌ی باشکوه که بارها برای دیدار اخوی ارشدم شیخ وحدت -که آنجا تدریس می‌کرد- آمد و شد داشتم. و شما درین سروده چقدر سنگین و وزین و خوش‌قافیه و ردیفی نوین با تکرار «نو» که فلسفه‌ی نوروز است ظاهر شدید و چقدر هم به‌زیرکی حضرت سلمان فارسی علیه السلام را وارد منطوق و مفهوم شعر کردید و چه مصرعی‌ست عالی؛ این مصرع: "همره نوروزتان جان را کنید همواره نو". باز هم سروده‌های خود را درین صحن بگذار استاد دانا.

 

نوروز؛ سیاست و فرهنگ
نوشته: جلیل قربانی


۱- آیین سه‌هزار ساله نوروز یکی از کهن‌ترین آیین‌های فرهنگی در جهان با هویتی ایرانی است که با کارکردی فراملیتی در منطقه وسیعی از سوریه، عراق، ترکیه در غرب تا هند، پاکستان، افغانستان در شرق و از قزاقستان، ازبکستان، قزقیرستان، ترکمنستان و جمهوری‌های جنوب روسیه،  گرجستان، ارمنستان و آذربایجان تا کشورهای خلیج فارس و در بین گروه‌های جمعیتی دارای هویت مشترک با مردم منطقه نوروز در کشورهای دیگر برگزار می‌شود.

۲- جشن نوروز در تاریخ بلند خود با مخالفت‌هایی محدودکننده روبرو بوده است. این جشن هم به دلیل قابلیت تبدیل‌شدن به یک اتحاد سیاسی و هم به دلیل قابلیت ایجاد یک اتحادیه فرهنگی با مخالفت روبرو بوده است.

۳- ایجاد یک اتحاد سیاسی بر پایه این جشن، با توجه به تنوع قومی، مذهبی و تقابل‌های تاریخی در گذشته و حال، کاری دور از ذهن به نظر می‌رسد، اما عوامل سیاسی رقیب در مسیر ایجاد این بلوک سیاسی همواره فعال بوده است.

۴- ایجاد یک بلوک فرهنگی بر پایه نوروز، کاری ممکن و مفید در راستای پایداری صلح منطقه‌ای و جهانی است. این جشن باستانی، قابلیت تجمیع جمعیت میلیاردی در منطقه نوروز را در خود دارد و شاید به همین دلیلِ قابلیتِ تبدیل‌شدن به یک اتحاد فرهنگی با مخالفت روبرو بوده است.

۵- قابلیت ایجاد یک اتحادیه فرهنگی فرادینی در منطقه نوروز با مخالفت گروه‌های دینی و مذهبی روبرو بوده است، چرا که برگزاری جشن سالانه نوروز می‌تواند جایگزین مراسم دینی و مذهبی در منطقه نوروز شود.

۶- تلاش برای ایجاد یک اتحادیه فرهنگی بین ساکنان منطقه نوروز یک پدیده تازه جهانی است که رابطه ملت‌ها را مرزهای سیاسی عبور داده و با دورکردن مردم و دولت‌ها از رقابت‌های سیاسی، نظامی و حتی اقتصادی، آن را به یک همزیستی صلح‌جویانه به دور از تعصبات قومی، دینی و مذهبی تبدیل می‌کند.

 

توحید | طالبی, [در پاسخ به جلیل قربانی] جناب جلیل قربانی سلام. جواب‌هایم، به بند ۱ شما: "مردم منطقه نوروز" فکر بکری بود. تازه شنیدم این ترکیب زیبا و مهم را. اگر ابداع خودت است، بکوشیم این عنوان را در فضاهای مَجازی جا بیندازیم و در انتشار آن کم نگذاریم. به بند ۲. شما: "اتحادیه فرهنگی" هم، فکری نوین و با درون‌مایه‌ی زرین است. به بند۴ شما: قابلیت گردآمدنِ جمعیت میلیاردی، خود، یک رویداد روا و فوق‌العاده شکوهمند خواهد بود. به بند ۵ شما: تأکیدت بر اتحادیه‌ی فرادینی در منطقه‌ی نوروز جالب است. علت برخورد احتمالی با این ایده، که مطرح نمودید شاید این باشد که همیشه برداشت از لفظ "فرادینی" غلط است و خیال می‌کنند فرادینی یعنی ضددینی. حال آن که، این لفظ یعنی فراگیربودن آن، نه فروگذاری آن. هر ملتی با دین خود بیاید پای کار ولی همزیستی مسالمت‌آمیز را بپذیرد و دین خود را دستاویز ستیزه‌گری نکند. بلی، درست فرمودی. من هم نظرم این است که سازگاری، یک اصل بدیهی و سکوی مهم صلح حقیقی است و بِسترساز تمدن و فرهنگ و شکوفایی ملی هر ملتی است. کاش همه مانند جمهوری اسلامی ایران، باور راسخ به حُسن همجواری را در بینش و منش کشور خودشان عمومیت بخشند. متنت رفت برای نشر. درود و فراوان تشکر. تازگی داشت و تر و طراوت و طرَب.

 

عارف آهنگر دارابی به دامنه: با سلام و عرض ادب. نوروز مبارک. امید که در پناه خداوند مهربان و در کنار خانواده محترم، کامیاب و تندرست و دلخوش باشید.
 

دامنه |: جناب عارف دوست گرامی من سلام. از شادباش‌گویی آن دوست خوب برای فرارسیدن نوروز به این دوست خود، مشعوف شدم. من هم همین عبارات قشنگ‌تان را برای خودت، می‌خواهم. به پدر و مادر هم سلام و تبریکات مرا اعلان کنید. اضافه کنم: صحن مدرسه فکرت را مثل قبل شروع کن به نوشتن. ما به دستاوردهای فکری همدیگر نیازمندیم.

 

دامنه |: جناب استاد حاج آق سید حسین شفیعی دارابی سلام. تفاوت نگاه دو سیستم سیاسی به تعبیر شما: «ولائی» و «طالبانی» نسبت به جشن نوروز را درین قسمت هم مطالعه نمودم. از آغازیه‌ی نوین شما یعنی "بسم الله العلیم الحکیم" خوشم آمده است. موافقم که این ماه مبارک به قول شما "پدیده معنوی بی بدیل" است. بلی؛  به نظر بنده هم،"ماه"یی پیدا نمی‌شود که بتواند به لحاظ لذت (البته با گذر صبورانه و ایمان‌ورزانه‌ی چند ساعتی‌ی به‌شدت سخت) جای رمضان را بگیرد. علاوه بر قبول سخن و استدلال‌های شما در مورد رفتار نظام ایران با سنت‌های ایرانی سازنده‌ی ایرانی بومی، خواستم گفته باشم در منظر من، جادادن لفظ عربی "عید" برای نوروز، عنوانی نامتجانس است، برای سنت‌های مرسوم ایرانی "جشن" به کار می‌رود. و نیز سده. فراز عالی نامه‌ی امام علی (ع) به مالک اشتر س هم خیلی زیبا و به‌جا بود. درود.

 
ابوعارف | طالبی دارابی: جناب استاد حاج آق سید حسین شفیعی دارابی با سلام و اکرام. چه سخن نابی از پیامبر -صلی الله علیه و آله- که در انتهای متن‌تان پرتوافکن شد: "مگر ندیده‌ای که کارگران هر گاه کارشان تمام شود، مزد به آنها می‌دهند؟». تشکر وافر ازین آورده‌ی مهم نبوی. خواستم تعمدا" یک مطایبه‌ای بکنم. این زمان اما استاد، بعضا" در بعضی از کارخانه‌ها در بعضی از ماه‌ها برای بعضی از کارگرها و در بعضی از شهرها برای بعضی  از سال‌ها، متوالی یا متناوب، حقوق کارگران را نه فقط هنوز عرقش خشک نشده است، نمی‌پردازند که حتی چند ماه هم به تأخیر می‌اندازند. بگذرم. فقط یک اشاره‌ی شوخی اما کمی هم جدی بود که شما ائمه‌های محترم (موقت اَو ثابت) نمازجمعه، لابد (حتی حتما") ازین دردهای دردآور بعضی از کارگران ایران آشنایید. والسلام. بگذرم. ممنونم که از خصال شیخ صدوق ره نکاتی معنوی فرمودی.
 
ابوعارف | طالبی دارابی: جناب استاد باقریان سلام. ازین که بر آن شدی سبدهای "گُل" از پیام بزرگان دین و آیات دین مبین به خوانندگان هدیه نمایی تا "کادوی" خود را پرداخته باشی، موجب بالندگی است و این همان "هُوَ اَزکی..." برای ما هست. این پیام نخست شما هم درین پست، مصداقی از مثال حکیم فردوسی است که دو صد (=دویست) گفته را از نیم‌کردار هم، کمتر می‌دید. گواهی می‌دهم چنین پَندهایی در گفتار شما، قادر است پِندارهای نادرست را میزان کند و آدمی را در ایام الله‌ی معنوی ماهِ دست‌شدنِ چندساعته از خوردن و نوشیدن و نیز ترکِ کارهایی که ارتکاب به آن، روح را کِدر و جَریح و جری می‌کند، مقداری به راه و رهروی و ره‌پویی کشانَد.


پاسخ‌هایم به پرسش‌هایم ( ۱۰ )

- اِخوان الصفا، پدیده‌ی رازآلود فکری قرن ۴ هجری، شامل گروهی متفکر مخفی ایرانی است که در بصره و بغداد شکل گرفت با مرامی این گونه؛ که از نظر آنان دیانت اسلام از "خرافات و اوهام آمیخته" باید پاک باشد و شریعت، زمانی به کمال خواهد رسید که با فلسفه‌ی یونانی درآمیزد و شریعت نیز، همیشه از خرافه شست‌وشو شود.

 

- اینان مگر منابع علوم خود را از چه چیز می‌گرفتند؟

 

- آنان منابع خود را به چهار قسمت تقسیم می‌کردند: آثار مدوّنه‌ی علمی و کارهای بشری. کُتُب و صُحُف سماوی. کتاب طبعیت. اوراق نفوسی (نفْس و دل)

 

- نتیجه ← : دین را دیندار آلوده به خرافه می‌کند، باید خلوص دین را در هر عصری از پارسایان و عالمان آن روزگار آموخت؛ عالمان پارسا که بَری از شیطان رجیم باشند. به قول مولوی: «هر منم گو اوست شیطانِ رجیم / خواه مُفتی یا اصولی یا حکیم»

ابراهیم طالبی دارابی دامنه

 

دامنه |, پیشنهاد: یکی از اعضای شریف مدرسه فکرت پیشقدم شود دعاهای روزانه ماه مبارک رمضان به همراه برگردان فارسی آن را هر روز در صحن بگذارد. تا ثواب انتشار این کار معنوی، نصیب ایشان و درگذشتگانش شود.

دامنه |,[در پاسخ به شیخ محمدرضا احمدی]سلام و صدها درود وافر بر استاد احمدی. سبقت در خیر را عملی کردی با این پیشگام‌شدن. هر روز با خواندن این دعای روزانه، در حق خودت و پدر مرحومت حتماً دست دعا به آسمان بلند می‌کنم. تشکر که پیشنهادم بر زمین زده نشد. درود. این کار بامثوبت هر روز در کام معنویت شما گوارا و با لذت.

 

ابوعارف | طالبی دارابی, [در پاسخ به شیخ‌ مالک رجبی] سلام جناب استاد شیخ مالک. نه. چون پرسشم این بود فردی که به رد یک امر دینی دست می‌زند، ممکن است از بار آن بر انکار ضروری دین خبر نداشته باشد. شما بی‌آنکه پاسخ مسئله را بدهی، دیگران را موظف به مطلع‌سازی وی کرده‌ای. این که نشد جواب!

ابوعارف | طالبی دارابی, [در پاسخ به شیخ‌ مالک رجبی] مجدد سلام جناب استاد شیخ مالک. اینجا هم، خیر، جوابت به پرسش من ربط نداشت. موضوع، موضوع کلام و عقیده بوده است، نه سؤال حکم شرع. به مبحث علم کلام که پاسخ رساله‌ای نمی‌دهند! البته از همت و اهتمام‌تان همآره ممنونم.

شیخ‌ مالک رجبی, [در پاسخ به ابوعارف | طالبی دارابی] سلام مجدد طرف دین را انکار کرد ولی نمیدونه با انکار ضروریات دین کافر میشه باید به او آگاهی داد..فکر میکنم جواب خوبی دادم ..اگر فضلای دیگر جواب دارند استفاده میکنم

شیخ‌ مالک رجبی, [در پاسخ به ابوعارف | طالبی دارابی] سلام مجدد. خیر این کلامی نیست درباره این تعب و سختی در روزه گرفتن هم باید مسائل شرعی آن را مطرح کنیم و ارتباطی با عقائد و کلام ندارد اگر فضلای دیگر جواب دارند در خدمتم استفاده میکنم

شیخ‌ مالک رجبی,[در پاسخ به شیخ‌ مالک رجبی] این جواب ارتباط با کلام و اعتقادات دارد

ابوعارف | طالبی دارابی, [در پاسخ به شیخ‌ مالک رجبی] ارتداد اعلان‌کردن این گونه، موجب می‌شود افراد اعلان‌کننده را داروغگان تلقی کنند که خود را جای خدا می‌نشانند.

ابوعارف | طالبی دارابی, [در پاسخ به شیخ‌ مالک رجبی] نه، جواب شما، حل مسئله نبود، منحل‌کردن آن بود. راحت باش استاد. من متوجه هستم که چرا جواب‌ها این طور می‌شود.

 

شیخ‌ مالک رجبی,  البته این را هم بگویم جواب هر دو مفصل است بنده خیلی کوتاه جواب دادم.


شیخ‌ مالک رجبی, [در پاسخ به ابوعارف | طالبی دارابی] اگر اینطور باشه صد در صد کافره

ابوعارف | طالبی دارابی, [در پاسخ به شیخ‌ مالک رجبی] هر دو جواب شما، کاملاً نادرست بوده است. سپاسگزارم از استاد شیخ مالک.


ابوعارف | طالبی دارابی, [در پاسخ به شیخ‌ مالک رجبی] پس، داروغه‌شدن برخی‌ها، اثبات شد با این جواب! خدا حفظت کناد استاد.

شیخ‌ مالک رجبی, [در پاسخ به ابوعارف | طالبی دارابی] خیلی دلیر هستی که سریع میگویی نادرسته. باشه. به دکتر سروش بگوئیم جوابش را ارسال کند!

 

مردی! همیشه در نوَسان!

 

به نام خدا. سلام. مرحوم حجت الاسلام اکبر هاشمی رفسنجانی در خاطرات روزانه، در روز چهارم فروردین ۱۳۷۹  نوشت:

 

"هر دو [ او و حجت الاسلام حسن روحانی ] قبول داریم اگر وضع به همین منوال پیش برود، انقلاب اسلامی جای خود را به حکومت سکولار خواهد داد و اگر سختگیری شود مردم‌سالاری نظام ممکن است آسیب ببیند و رعایت اعتدال و دادن امتیازاتی از سوی رهبری ضمن کنترل جریان‌های غیر دینی، می‌تواند وضع را مهار کند."

 

روی این یادداشت وی چه تحلیل محتوایی می‌توان صورت داد؟ من این گونه صورت‌بندی می‌کنم. البته در تحلیل محتوا، از ظاهرِ متن به باطنِ متن هم می‌توان رفت. به ترتیب الفاظ در جملات ایشان، پیش می‌روم و آنچه جملات دارد خود را نفوذ می‌دهد اینان است:

 

۱. اکبر و حسن از درون جناح راست، کم کم فکرِ دیگری در سرشان افتاد.

 

۲. واژگان "وضع" بدین "منوال"، نشان می‌دهد او روند حکومت و جامعه (=داده، یعنی مطالبات مردم، - نهاده، یعنی پاسخ قانون‌واره‌ی حکومتی) را معیوب دید.

 

۳. درین گزاره، او نشان داد آن حکومتی که ممکن است روزی حریف و رقیب جمهوری اسلامی شود، حکومتی سکولار است، نه یک حکومت مذهبی با طرز فکر دیگر.

 

۴. گرا داد که درون حکومت "سختگیری" وجود دارد.

 

۵. خواست بگوید آنچه ازین سیاست بسته‌ی سختگیرانه، آسیب می‌بیند و به مرَض مبتلا می‌شود، مردم‌سالاری نظام است، نه شیوه‌ی ولایی.

 

۶. از میان این همه مقدمه و مؤخره ردیف‌کردن، خواست فکر خود را "درست و منطقی و بایسته" معرفی کند و سایر فکرها را غلط و ناشایسته.

 

۷. "دادن امتیازاتی از سوی رهبری" در جمله‌ی وی، دو علامت متضاد می‌دهد: یکی این القا که رهبری معظم اساسا" اهل امتیازدادن نیست. دیگری این فشار که رهبری معظم مجبور است امتیاز دهد.

 

۸. جمله‌اش که این‌بار علاوهدبر خاطره‌گویی، جنبه‌ی توصیفی و تحلیلی هم دارد، نشان می‌دهد یک جریان غیر دینی در ایران وجود دارد و فعال است و یا گُسل شکُفته‌ی خطرناکی است که از نظر او در جامعه به وضع غیرقابل کنترل در آمد.

 

۹. حرفش در عمق نشان داد ایده‌ی کنترل افکار ضد دینی در تفکر او، وجود داد.

 

۱۰. مهارِ بحرانِ سرِ راهِ حکومت و جامعه‌ی اهل مذهب در جمهوری اسلامی، از نظر وی زمانی امکان‌پذیر است که رهبری معظم فردی امتیازدهنده باشد (بخوانید: کوتاه بیاید و شُل شود) و راه حل هم، از نظر وی فقط راه اعتدال است که آقای رفسنجانی درین یادداشت، با لطائف‌الحیَل دارد خود را نماد و ایجادکننده‌ی آن «راه» جا می‌اندازد که پس از او هم در خیال وی، فرد دیگری که نزدیکترین کس به تزش هست، حسن روحانی! است.

 

تحلیل بنده: ندارم. بگذرم! فقط سه کلمه بگویم و رد شِم: رفسنجانی هیچ وقت، مرد اعتدال نبود، فرصت‌طلبی معامله‌گر بود، نه حتی مردِ سازگار، ازین‌رو؛ فردی در نوَسان بود و خود را در طولِ رهبری نمی‌دانست، خواست در عرض ایشان زیست کند، اما خیلی خبط کرد و به زبان کشکولی: خیط شد. نیز کیش‌مات. فکر می‌کرد زرنگ‌تر از او مادر نزایید! و با همین غرور غلط بود که به کام مرگ و سَکت قلب و ایستِ روح رفت. خدا کناد رحمت.

 

| ۴ فروردین ۱۴۰۲ |
ابراهیم طالبی دارابی دامنه

 

سید علی اصغر شفیعی, [در پاسخ به پست بالای دامنه |] سلام عزیزم. تحلیل محتوی تو خیلی حرفه ایی است باید چندین بارخواندوبعنوان یک شیوه تدریسی ذخیره کرد. تحلیل محتوی خواندم و حتی رسما در تولید خبردرسازمان از این دانش بهره می بردم اما روش ترا بالاتراز عمل تحلیل محتوی دیدم. هر چند پیام تحلیل محتوی ترا هم گرفتم. هاشمی رفسنجانی را خدا رحمت کند که توانایی این همه پیام را در دو جمله با زیرکی تمام قرار داد. کسانیکه ایشان را ازبین بردند و روح خوابیده اش را بیدار نمودند و با تخریب پلاسکو عاطفه اجتماعی نسبت به ایشان لطمه زدند زیرک نبودند ناتوان بودند و قدرت مقابله با ایشان را نداشتند. به هر حال هاشمی موجب ادامه زیست انقلاب اسلامی بودند. خدا رحمتش کند. زمانی که هاشمی فوت کردند هرج و مرج در ایران حیات یافت.

 

جناب سید علی اصغر سلام. روز و شب بر آن رفیق ابد و احد در برکات حضرت احدیت. شیوه‌ی تدریسی دیدن متنم به این برمی‌گردد که خود ازین فن -که حتی شاید روزی علم هم شود- برخورداری. سازمان مدیریت و برنامه‌ریزی شما الّا و لابد باید ازین دانش برخوردار باشد. چون هر برنامه‌ای که بخواهد از روح واقعی جامعه شکل بگیرید کارشناسان آن باید این فن را در نظر بگیرند و رشد و توسعه (اقتصاد و سیاست) را متوازن به جلو ببرند، پخش پول (تأمین اعتبار) توسط سازمان شما اگر بر مبنای مطالعات کارشناسی نباشد، محصول آن کال و کبود و کِرمو می‌شود.

سپاس از حضور مجدد شما در شرکت در بحث‌ها پس از یک وقفه‌ی دو هفته‌ای از سوی شما. امید است امورت سامانی بیشتر یافته باشد و فراغتت از فرافتت پیشی یافته باشد. درود به مرحمتت و مرهمت.

ابوعارف | طالبی دارابی, [در پاسخ به عبدالله طالبی] جناب عبدالله سلام. از متن شما استفاده کردم. جای خوشحالی هم دارد که مسائل منطقه را کاوش می‌کنی و بر تن نظریات خود، فرض‌ها و فرضیه‌ها و سؤال‌های فرعی و اصلی و احتمالات (که جزوی تعطیل‌ناپذیر از ذات تحلیل است) می‌پوشانی. چون من روی این موضوع در تیر ماه گذشته، کار کردم و در آن صحن نوشتم، دیگر وقت اعضای محترم را نمی‌گیرم. خواستم رسانده باشم که با دقت و حوصله متن تحلیلی شما را مطالعه کردم و متشکر هم هستم که با تأنی و تأمل به این امور مهمه توجه می‌کنی و از اهتمام به امور ملی و امنیتی خارج نمی‌شوی.

 

ابوعارف | طالبی دارابی: جناب نبی سوادکوهی. از بذل محبت آن دوست گرانقدرم به  بنده و خانواده، ممنونم. لفظ پنجره‌ی  ملکوتی در جمله‌ی شما جالب بود و نو.
 
دامنه |: جناب استاد حاج آقا سید کمال الدین عمادی سلام. تذکرات شما به اطلاعات  جمع افزود. بلی، شکل کار را شما دقیق بیان کردید، قبول دارم. در بیان من، جملات می‌توانست شکلی درست‌تر به خود گیرد که انگاری از دست من در رفت. در مورد رهزن‌شدن برخی علوم که اگر پله‌های ماقبل خود طی نشود، سخن شما سدید است. حتی پاره‌ای افراد درِ منزل علامه حسن زاده را سنگ می‌زدند چون از ابن عربی حرف می‌زد.  بله، چه هم تذکر نابی دادید استاد، حتی به قول امام خمینی ره زمانی کتاب فلسفه را کسانی از حوزه، با انبُردست بلند می‌کردند چون خیال می‌کردند فلسفه نجس است. حتی پیاله‌ی آبی را که شهید آقا سید مصطفی خمینی از آن آب نوشیده بود، آب کشیده بودند چون می‌گفتند پدرش (حاج آقا سید روح الله) فلسفه می‌گوید. آقا از شما ممنونم قناسی متنم را صاف و صوف کردید. طریقت و حقیقت و شریعت هر سه ضلع را در شما می‌بینم، من که حتی مُبتدیِ این منهَج هم حساب نمی‌آیم. از شما که رهنمون من‌اید تشکر بی عدد دارم.
 
ابوعارف | طالبی دارابی: جناب استاد حاج آقا سید حسین شفیعی دارابی سلام. از شما بسیار ممنون هستم، نه فقط به خاطر قبول قضیه‌ی تأخیر در پرداخت حقوق کارگران، بلکه نمونه‌های ارزنده‌ای که از سیره‌ی نبوی و رضوی و جملاتی از رهبری افزوده‌اید که نقل سخن امام رضا ع برای من نو و خیلی مهم بود. بله، سخنرانی شما را در سرچشمه‌ی یزد خبر دارم و مطالب آن را خوانده بود. من هم معتقدم این مسئله یکی از عیوب بسیار بد است که نظام از آن صدمه هم دیده است. از این که برای پاسخ نظر بنده، این وقت ارزشمند را گذاشته و متنی محققانه ارممغان آورده‌اید خیلی خشنود شدم. توجه‌دادن ما به نقلی از کتاب شریف کافی بسیار ارزشمند و کارا بود. درود.
 
دامنه |: جناب استاد آشیخ مالک سلام. خندیدم، خیلی هم؛ موی جیگولی میگولی را لابد خیلی دوست داری! حیف که روحانی وقتی در کسوت آخوندی رفت، داخل هزاران محدودیت می‌رود که ده تای آن را هم، یکی از ماها تاب نمی‌آوریم رعایت کنیم. گفتی: دامنه هم یک شیخ است. خواستم شِخی را پیش شما بیایم ادامه دهم، دیدم رفتی پردیسان و دیگر خیلی زمان می‌برَد طی طریق آن!!!
 
جناب استاد حاج آقا سید حسین شفیعی دارابی سلام. در پاسخ صبر و حوصله و ذوق ورزیدید. پس قدردان هستم. نه دیر هم نشد. به هر حال پاسخ به نظرات باید حساب‌شده و علمی باشد و تأخیر شما، از نوع فرصت برای تحقیق و تفکر است. تازه  لذت هم بردم ازین علاقه و علم شما. بله؛ رسم همین است که اهل فن از یک لغت چه به کار می‌برند. من نظر خودم را مطرح کردم. حرف شما صحیح است. اما حرف من همزمان این هم هست که «عید» شرائط دارد و در مذهب برای آن مستحبات و واجبات و مباحات در نظر گرفته می‌شود، مثل نماز عید قربان. اما نوروز، فقط جشن است، ناشی از نهاد مردم، نه عید به معنای مذهبی قضیه و ناشی از ندای خداوند. جشن نوروز از پشتوانه‌ی فلسفی و حِکمی هم برخوردار است، مانند
 
درس از دامن طبیعت
 
درس از شکوفایی‌یی به اسم بهار (نوشوندگی موجودات)
 
درس از شادی به خاطر عبور از سردی زمستان و ورود به فصل اعتدال که میزان است
 
درس از کار عظیم آفریدگار ایزد متعال خدای مهربان
 
درس از حرمت بزرگ نزد کوچک
 
درس از دیدار چهره به چهره
 
از این که در لفظ امام صادق ع جشن نوروز «عید» آمده است برایم من جدید بود و خوشحالی‌بخش، ضمن قبول؛ عرض هم دارم، در زبان عرب شاید عید معادل جشن باشد، ولی جشن در زبان فارسی گمان نکنم معنای عید داشته باشد. شما خوب می‌دانید چون لغات‌شناسی شما عالی است. صاحبان تفسیر نمونه، عید را  در لغت از ماده‌ی عود گرفته‌اند که به معنی بازگشت است. جشن نوروز به معنای بازگشت نیست، بلکه به معنای پیشرفت است. من برای نوروز همان لفظ جشن را بهتر می‌دانم؛ گرچه استدلال‌ها و استنادهای شما همگی زیبا و از سر تتبُّع و تحقیق و دانش شما بود. درود. معترفم ازین‌که از متون شما می‌آموزم، خیلی خرسندم.
 

شیخ‌ مالک رجبی, [در پاسخ به دامنه |] سلام علیکم بله عمدا گفتم بخندی. نه لازم نیست پردیسان بیایی. در همین مدرسه فکرت ترتیبت را میدهیم. چون شیوخ مشهور در این مدرسه زیاد هستند و منم شاگرد شما و همه آنها . لهذا از اساتید بزرگ این صحن میتوانی کسب فیض نمایی.

 

دامنه |, [در پاسخ به شیخ‌ مالک رجبی] قشنگ باهیتی‌ها. زیرک هستی هنوز. درود. ممنونم از طبع شوخ آن شیخ خوب.

 

ابوعارف | طالبی دارابی[در پاسخ به احمد باقریان فرح آبادی] جناب استاد حاج شیخ احمد باقریان سلام. هم عنوان پیام دوم متن شما جالب است: "دانش بی منفعت" و تعریفی که از رسول خدا ص از این دانش ارائه کردی از "دانشی که سود نبخشد" یعنی این جمله: «آن دانشی است که ضد عمل خالصانه است". البته من فهمم از بیان پیامبر ص درین فراز این است که آن حضرت فقط از یک بُعد پرده برداشتند، وگرنه دانشی که عاید نباشد فقط این نیست، لایه‌های دیگر هم دارد. در کل خواستم بگویم متنون شما درین موضوع خیلی عاید به حال ماست. هرچند خودم را با عمل فرسنگ‌ها در فاصله می‌بینم. اما خود این تذکارها در جای خود جان انسان را جلا می‌دهد. تشکر می‌کنم استاد.

 

دامنه |,[در پاسخ به آق سید حسین شفیعی] سلام مجدد جناب استاد حاج آقا شفیعی. کاملاً درست می‌فرمایید. بحث را با دقت بالا روشن کردید. خداقوت مرا پذیرا باشید. از بحث سودمند همه نفع می برند. فقط یک جمله‌ی توضیحی محضر استاد عرض کنم، منظور من از «عید» این نبود که فقط در آن آداب و مناسک ذکر شد، نه، با شما هم‌عقیده هستم که اعیاد مذهبی، سُرور و نشاط و شادی هم به کمال و تمام هست. از طرف من این میانبحث، تمام. تا بیشتر وقت شما را تصرف نکرده باشم. بسیار بسیار ممنونم.

 

ابوعارف | طالبی دارابی,[در پاسخ به آق سید حسین شفیعی] جناب استاد حاج آقا شفیعی سلام دوباره. یکی از جلوه‌های علمی و روشی شما این است، منابع و نقل قول‌هایی مهم دینی وارد بحث می‌کنید، که نه فقط غنای بحث را تشدید، که قانع‌شدن را فراهم می‌کند. مثل همین کلام امام محمدباقر ع. سپاسگزارم استاد که وقت خوبی برای پاسخ‌دهی می‌گذارید. اجر شما با جده‌ی‌تان حضرت فاطمه‌ی زهرا سلام الله علیها.

 

دامنه |,[در پاسخ به شیخ‌ مالک رجبی] جناب استاد شیخ مالک سلام. در بند سه صورتِ جمعیِ مطلب را خوب بیان کردید. خواستم اِن قُلت بیارم شاید یک علت این هدف مهم، این باشد اگر جامعه به صورت تک و توک یعنی فردی-فردی هدایت شود و به جمع کلی، سرایت نکند، اثر آن، آن‌مقدار نیست که شاکله‌ی جامعه رشدیابندگی و هدایت‌یافتگی به خود گرفته باشد.

 

[در پاسخ به شیخ‌ مالک رجبی] سلام جناب استاد آقا مالک. من از سمت خودم میانبحث را تمام کردم، اما درِ آن برای اعضای شریف صحن باز است. و شما هم مطلب درستی را به اصل موضوع اضافه کردید. تازه، خیلی هم خوشحال شدم برای این مبحث اهمیت قائل شدید. بله، درسته. حتی شنیدم کسی امروزش بهتر از دیروز شود، آن روز هم براش عید است؛ عید هم یعنی بازگشت به دامن حقیقت و بشّاشیت. با ارادت.

 

پیامبر ص و پیروان، مأمور به دو امر

 

به نام خدا. سلام. اول صاف روی این نظر مرحوم علامه طباطبایی بروم که آیه‌ی ۹۱ نمل یعنی "اُمِرتُ آنْ اَعْبُدَ رَبَّ هذِهِ البَلْدَةِ الَّذی حَرَّمَها وَ لَهُ کُلُّ شَی‏ءٍ وَ اُمِرتُ آنْ اَکونَ مِنَ المُسلِمینَ" را سخنى از زبان رسول خدا ص می‌داند و جمله‌ی «اُمِرتُ آنْ اَکونَ مِنَ المُسلِمینَ» را این‌طور تفسیر می‌نماید: یعنی مأمور شده‏‌ام تا از کسانى باشم که تسلیم اراده‌ی خداوند شده‏‌اند و خدا اراده نمى‌‏کند مگر همان را که خلقت به سوى آن هدایت مى‏‌کند و «زبانِ فطرت» به سوى آن مى‏‌خوانَد.

 

در اطیب البیان (تفسیری از مرحوم آیت الله سید عبدالحسین طیب) آمده است: "مقام‌ تسلیم‌ بالاتر ‌از‌ مقام‌ رضا ‌است‌" نیز مقام‌ عبودیت‌، بالاترین‌ مقام‌ ‌است‌ ‌برای‌ انسان‌، ‌حتی‌ ‌از‌ مقام‌ رسالت‌. و لذا ‌در‌ تشهُّد نماز، عبد، مقدّم‌ ‌بر‌ مقام‌ رسالت‌ ذکر ‌شده‌: «اشهد ‌ان‌ محمدا عبده‌ و رسوله‌». عبد‌ مقابل‌ حُر ‌است‌. حر به معنی‌ آزاد و سرخود، ولی عبد‌ باید ‌در‌ تحت‌ اختیار مولا ‌باشد.

 

آقای امید رسا این آیه را این‌گونه به فارسی برگردان کرد: "[بِگو:] «قطعاً [جُز این نیست] که [من] امر شده‌ام که پرستش [و بندگی] نمایم پروردگارِ این سرزمین را، که حرام نمود [جنگ و خونریزی در] آن را؛ و برای او، هر چیزی است؛ و [من] امر شده‌ام که از مسلمانان باشم.

 

نکته‌ی تشریحی بنده: پیامبر ص و پیروان که مأمور به دو امر عبودیت و مسلمانی شده‌اند، هم اهل عقاید توحیدی‌اند و هم اهل مناسک توحیدی. نمی‌شود به آموزه‌های اسلام (به تعبیر من: اسلام نظری) عقیده داشت، اما مناسک و عبادات و دستورالعمل‌های شرعی و بندگی در آن (به تعبیر من: اسلام عملی) را نادیده انگاشت. گزاردن نماز، دادنِ زکات، رفتنِ جهاد، عمل به تولّا و تبرّا، انجام زیارت، اجرای آئین حج، احیای مسجد، و عمل به بی‌شمار کردار دینی، وحتی  بسیاری از امور شخصی و عمومی مذهبی که صورت و ظاهری دارد و سیرت و باطنی، از گردن پیروان ساقط نیست. صرفِ عقیده که کمال نمی‌آورد. امروزه اگر کسی بر فرض بر فرض بر فرض، ادعا کرده باشد و حرفش هم بدون تصرف نقلِ درست شده باشد، که پرستش و عبادت و عبودت، صرفاً پدیده‌ی دلی‌ست و باطنی؛ و مثلاً مثلاً مثلاً و فرضاً فرضاً فرضاً شعار من‌درآوردی هم ساخته باشد که «مُخِ دین، اَعمال باطنی‌ست، نه اَعمال ظاهری» او دچار یک دسته‌بندی مالیخولیایی (=فرورفته در اندوه متراکم ناامیدی و سردی و یأس انبوه) شده و از آثار مترتّبه‌ی آن بر وجود خود خبر نداره و خود را پیامبروارانه! وارد مسائل دین می‌کند و گویی برای هر حرفی، مجاز و مجاب است، در واقع چنین فردی به غلطاً اندر غلط، دست به بدعت در تفسیر دین زده است. در واقع، نه ظاهر دین را فهمیده و نه باطن آن را. مشغول پازل کلمات شده که به بازی کودکانه شبیه است، تا کاری بزرگانه.

 

بنابرین، لازم است یک توضیح هم پیوست کنم: اگر در آن صحن محترم، عضوی فرهنگی و فرهیخته، دست به انتشار متنِ مدعی «مُخ دین...» زده، حتماً و لزوماً به معنای تأیید و امضای وی، پای آن متن نقلی نبوده و نیست. مگر خود هم، بر آن صحّه گذاشته باشد و همپویگی نموده باشد.

| ۵ فروردین ۱۴۰۲ |
ابراهیم طالبی دارابی دامنه

 

دامنه |, [در پاسخ به احمد باقریان فرح آبادی] جناب استاد حاج شیخ احمد باقریان سلام. سخن امام صادق ع به اسحاق بن عمار را در داخل دو قلاب این طور تفسیر کرده‌اید: [به طوری با او برخورد کن که نه او را از خود برانی و نه از تهِ دل تو باخبر شود] آیا به نظر نمی‌رسد همین تبصره‌ی شما خود یک رفتار نفاقی می‌شود. چون نفاق به قول مرحوم آیت الله طالقانی در تفسیر پرتوی از قرآن یعنی رفتار شبیه موش که وقتی لانه می‌سازد دو سوراخه می‌کند که از هر کدام خواست وارد و خارج شود؛ یعنی دو دره بودن. دیروز هم روی قسمت دوم متن شما نظری گذاشتم اما جوابی ندیدم. بگذرم.

 

سخن امام صادق به اسحاق بن عمار این بود: «ای اسحاق با منافق با زبانت برخورد کن [به طوری با او برخورد کن که نه او را از خود برانی و نه از ته دل تو با خبر شود]، دوستیت با مؤمن را خالص گردان، اگر یک یهودی با تو همنشین شد با او خوب همنشین باش».

 

جناب شیخ احمد باقریان [در پاسخ به دامنه |] علیک السلام. تشکر از پرسش و اشکال شما. ظاهرا اگر جز این باشد نفاق است. چون یهود هم این مقدار را میداند که با توجه به مذمت متعدد از انان در قرآن یک مسلمان نمیتواند از ته دل او را دوست داشته باشد، چنانکه خود انان نسبت به ادیات دیگر چنین هستند. از معتقد واقعی به یک دین نمیتوا انتظار داشت که از ته دلب پیروان ادیان دیگر را دذوست داشته باشد. با این جال از جهت اخلاقی طبق اموزه های ثقلین با دیگران رفتار خوب باید داشته باشد موضوع نفاق این است که انسان به دینی معتقد نیست و ایمان ندارد و با این حال تظاهر میکند معتقد و مؤمن است. ملاخظه فرمودی چقدر فرق است بین نفاق و رفتار مخالف عقیده.

 

ابوعارف | طالبی دارابی, [در پاسخ به محمد تقی آهنگر اکبرعمو] جناب محمدتقی آهنگر سلام. واقعا" هم این‌گونه زندگی پرماجرا  یعنی این پست در  دامنه و صحن مدرسه فکرت: بُرش‌هایی از زندگی پرماجرای شیخ وحدت که انسان / طلبه‌ای در آن شرائط فقر و کمبودهای مفرط مادی، دست به مواجهه‌ی فکری و مبارزه‌ی عملی با نظامی استبدادی و طاغوتی (نظام منحط آن پدر و پسری که بدون کمترین دخالت مردم در تعیین سرنوشت سیاسی و دینی خود، توسط انگلیس و سپس آمریکا به سلطنت و پادشاهی گُمارده شده بودند و کوشش می‌کردند اسلام‌زدایی کنند و ملت ایران را غربی‌مآب نمایند) "حیات فکری و سیاسی" محسوب می‌شد که در قلم شما این تعبیرِ رسا و برای من بسیارجالب، به کار رفت. با تعبیر قشنگ و درستِ شما موافقم. به‌جا بود. بلی؛ ممنون و خرسندم متون را خوانده‌ای و می‌خوانی و خواهان ادامه‌ی آنی. به روی دیده. هر شب قسمتی دیگر را خواهی دید و خواهی خواند. با ارادت و امتنان، رفیق آغاز و انجام‌مان.

 

پاسخ‌هایم به پرسش‌هایم ( ۱۱ )

 

- افلاطون یا همان "آریستو کلِس" که منابع متعدد، زادروزش را چهارونیم قرن زودتر از حضرت مسیح بن مریم -علیهما السلام- در آتن یونان می‌دانند، باآن‌همه عقل و هوش و درایتش، باز نیز تحت تعالیم دیگران بود و آموختن از دیگری را ننگ و عار نمی‌دانست.

 

- مگر افلاطون، بزرگ‌فیلسوف آتن، تعالیم چه کسانی را پذیرفته بود؟

 

- خودم سال‌ها پیش از مرحوم عبدالحسین زرین‌کوب در صفحه‌ی ۳۴ کتابش: "کارنامه‌ی اسلام" خوانده بودم که برداشت آزادم از آن صفحه این است که افلاطون وقتی آکادمی (=باغ‌فکر، فکرت‌سَرا)ی خود را ساخت و آن را به روی شاگردانش گشود، درش را «از جانب شرق» ساخت. چرا؟ برای تابیدن آفتاب. او درین سازه، از تعالیم «شرّ و خیر» حضرت زرتشت اثر پذیرفت. و در مسافرتش به مصر هم، از آن تمدن چند تعلیم آموخت.

 

- نتیجه ← : تمدن‌های پوینده و تفکرهای زنده، از نگاه بنده با هدفِ گرفتن تعالیم و تبادل، درهای گشوده به هم دارند، نه بسته و قفل‌شده!

ابراهیم طالبی دارابی دامنه

 

دامنه |: سلام مجدد استاد احمدیان. هم در آن متن اول و هم درین توضیح دوم، تعریفی که از رفتار دوگانه‌کردن داده‌اید، فرقی با رفتاری که در پدیده‌ی نفاق پنهان است، ندارد. انگار یک نفاق، نفاق صحیح است و یک نفاق، نفاق کریه. در هر دو حالت، دوگانگی رفتار و باور مشترک است. من به این نتیجه رسیدم نفاق یک رفتار در طبع بشر است که مصالح‌اش وی را وادار به آن می‌کند. چه بخواهد در دین باشد و چه بخواهد در اخلاق باشد.

 

ابوعارف | طالبی دارابی: به سید علی اصغر: چرا هر چند بار، یک بار، حس مرشد به خود می‌گیرید! و می‌خواهی هر کس را ارشاد کنی!

 

دامنه |: جناب استاد شیخ مالک سلام. جالب‌تر این است شما اون صحن این گفته‌ی «فلان کسَک» را قاطع رد می‌کنی، سپس این صحن، همان حرف «فلان کسَک» را در این صحن تأیید.

 

نظر سید علی اصغر خطاب به من: سلام. نماز روزه تان قبول. چرا سروته یک موضوع را می بندید ؟ مگر نمی گویند که هر کسی اشهد را بخواند مسلمان است. اهل توحید است. کافر و مشرک نیست ! اگر هم از سادگی و آسانی این امر (اشهد گفتن) بگذریم چنانچه با علم و آگاهی روی به دین بیاوریم و اعتقاد و باور قلبی و باطنی شود. چه ایرادی دارد همراه با اجرای مناسک نباشد شما از لحاظ شرعی ایرادات بفرمائید مسلّم است کسی که باور فطری به دین داشته باشد حتما مناسک مذهب رو اجرا می کند. اگر کسی مناسک رو اجرا کند و باور فطری به دین نداشته باشد چگونه می شود ؟ ملکیان بمراتب خیلی قوی تر از توصیف تان که بجای نقد اشاراتش به لغو طبعش پرداختید ؛ است . واقعیت هم دارد که دینداران هستند که مناسک رو انجام نمی دهند حداقل داشتن اعتقاد هم خوب است . اگر شما و هر دوست دیگر قراره از دین دفاع کنید درست و صحیح از دین و دینداری دفاع کنید.

 

ابوعارفر [در پاسخ به سید علی اصغر شفیعی] چرا هر چند بار، یک بار، حس مرشد به خود می‌گیرید! و می‌خواهی هر کس را ارشاد کنی!

 

دامنه |, [در پاسخ به آق سید حسین شفیعی] جناب استاد شفیعی دارابی سلام. مشتاقانه پای وعده‌ای که داده‌اید می‌مانم. معرفی علما را عالی می‌دانم. قلم توانمند و شیوای شما که آکنده از استناد هم هست، برای چنین اموری درخشنده خواهد بود. از مطالب افزوده‌ی این پاسخ هم در شأن شیخ مفید خیلی استفاده کردم. اساساً زندگی علما و دانشمندان پایه‌ی محکم برای زیستن می‌دانم.

 

[در پاسخ به احمد باقریان فرح آبادی] سلام و سپاس استاد. پاسخ شما درین‌باره، مصادره به نفع موضوع درون‌دینی است. نپذیرفتم این سه پاسخ شما را. چون تعریف نفاق به رفتار بازمی‌گردد که در هر دو شق (چه نفاق عقیدتی و چه نفاق اخلاقی) یکی است. با احترام، والسلام.

 

[در پاسخ به احمد باقریان فرح آبادی] مجدداً عرض سلام و احترام استاد باقریان. به همین علت درون‌دینی بودن مسئله‌ی نفاق، عرض کردم دو رفتار عین هم را (یکی درون‌دینی و دیگری برون‌دینی) به نفع آن یکی دیگر مصادره کرده‌اید. وقت حضرت استاد را نگیرم. از حوصله‌ی توأم با وقارتان ممنونم. باز البته اگر نکته داشتید گوش خواهم کرد.

 

[در پاسخ به دامنه |]
بحث نفاق در اسلام درون دینی است
و بر فرض برون دینی هم باشد پاسخ من درون دینی نبود مثال زدم

 

[در پاسخ به شیخ‌ مالک رجبی] جناب استاد شیخ مالک سلام. جالب‌تر این است شما اون صحن این گفته‌ی «فلان کسَک» را قاطع رد می‌کنی، سپس همان حرف «فلان کسَک» را در این صحن، تأیید.

 

دامنه |, [در پاسخ به شیخ‌ مالک رجبی] سلام و احترام استاد شیخ مالک. اما حرف آن «کسَک» این نیست که شما زحمت شرحش را کشیدند. او اعمال ظاهری مثل نماز و ... را برای تقرب به خدا در یکی از بندها رد کرد. البته اگر بارگذارکننده‌ی آن در آن صحن، از صحت آن نقل مطمئن است. بگذار بگذرم.

من از پیامبر اکرم ص آموختم که فرمودند:

لاخیرَ فی دینٍ لیسَ فیهِ رکوعٌ و سجودٌ.

برای عموم ترجمه‌اش را می‌آورم: دینی که در آن نماز نباشد، خیری در آن نیست.

جناب شیخ مالک اگر در برابر این افراد که هر چه در ذهنشان خلجان می‌زند، وارد جامعه می‌کنند، دفاع صورت نگیرد، دیری نمی‌پاید حرف‌های خود را صحیح پنداشته، آن‌گاه اساس دین را می‌زنند. بگذرم. ممنونم از صبر و تأنی‌ات.

 

دامنه |,[در پاسخ به احمد الله وردی زاده] جناب احمد الله وردی زاده سلام. با هر کمبود برای مردم، رنجورم و با هر بهبود برای آنان، خشنود. اما با این‌همه، شاید این کاهش، مابازاء (=عوَض) هم داشته باشد:

۱. کمترشدن مرضِ قند (برنج‌خوری)
۲. فرورفتِ چربیِ خون (گوشت‌خوری)

میزان‌خوردن غذا توسط مردم را هم، به آن علاوه باید کرد که به حجیم‌خوری عادت عجیب کرده‌اند. ترکِ دو بادیه آش، سه دیس پلو، روزانه بارها خوردن پرتقال و خامه و خرما، و یا چندین تکه بامیه و سه چهار حلقه زولبیا. یعنی تن‌دادن اجباری به اصلاح نحوه‌ی تغذیه، چه محتوایش، چه حجمش. زیرا هیچ اجبار بهداشتی تا به حال روی مردم ما جواب نداده است؛ اساساً در دل تاریخ بُخور بار آمده‌اند.با احترام. والسلام.

 

ابوعارف | طالبی دارابی, [در پاسخ به آق سید حسین شفیعی] جناب استاد شفیعی دارابی سلام. گاهی اسم‌هایی که روی علمای اَعلام، اِعلام می‌کنند چنان موزون می‌شود که در هیچ عصری زیبایی خود را از دست نمی‌دهد. مثل همین «شیخ مفید». اما گاهی اصلاً در میان مردم جا نمی‌افتد مثل لقب پیشوند «سیدنا الاستاد» برای مرحوم علامه طباطبایی که آیت الله جوادی آملی لحظه به لحظه در سرِ تفسیر قرآن به کار می‌برَد. متن شما درین صحن برای بنده باز هم عنوان «شیخ مفید» را تر و تازه‌تر کرد. تشکر می‌کنم. فقط سه نکته بگویم در امتداد متن شما:

 

۱. واقعاً جامعه از «مفید بودنِ» شیخ مفید چندان مطلع نیست حتی شاید بهتر است بگویم هیچ مطلع نیست. البته چند سال پیش به وسیله‌ی نفوذ هنر در بین مردم با ساخت «سریال شیخ مفید» ممکن است حافظه‌ی مردم از کارکرد و فقاهت ایشان چیزهایی به دانش خود افزوده باشند.

 

۲. در مورد نظر شیخ مفید در مورد وسعت علم معصوم ع که شما هم حتماً بدان علم دارید در «کتابخانه‌ی مدرسه‌ی فقاهت» متنی به نقل از مجله‌ی «حوزه، جلد ۵۴، صفحه‌ی ۷، خواندم که آنجا استناد شد شیخ مفید علم امام ع را همچون علم بشرى در محدوده‌ی ظواهر می‌داند. و در مورد امام غایب عج نیز، قائل به این نیست که آن حضرت نهانِ آدمی را می‌داند و یا سِرّ درونی بر آن حضرت مخفی نمی‌مانَد. درحالی‌که برخی در توصیف معصوم ع به علم وسیع و حتی توان تکوینی پرداخته‌اند.

 

۳. به نظر من پرداختن به مشاهیر دین و نشر و بازکردن افکار آنان (شامل هر دو سطح: ضعف و قوت) کمی از کارهای روزمرّه‌ی حوزه ندارد و لذا اقدام شما برای شیخ «مفید» را مفید و ارزنده ارزیابی می‌کنم. با احترام، والسلام.

 

ابوعارف | طالبی دارابی, [در پاسخ به شیخ علی اکبر دارابکلایی] جناب استاد داراب‌کلایی سلام. روی این ارزیابی تازه‌ی جناب عالی که بر روی کارکرده‌های صحن محترم «هیئت رزمندگان اسلام داراب‌کلا» صورت داده و در صحن مدرسه فکرت انتشار داده‌اید، بنده نظراتی دارم که در زیر مطرح می‌کنم. ابتدا عرض کنم بر اساس شنیده‌هایم (که هنوز از مدارک علمی و پایان‌نامه‌ی شما مطلع نیستم) شما مدارج عالیه‌ی حوزه و سپس در سال‌های اخیر گویا دکتری در دانشگاه را هم طی کرده‌اید، و در یک محیط مرتبط با آحاد جامعه شاغل بوده‌اید، لذا تحریک شده‌ام روی گفته‌های شما دقت کنم تا ببینم چه می‌خواهید بگویید و عمده‌نگرانی‌تان چیست و کدام راه‌حل و نظریه در نگاه شما برجسته‌تر است و خودتان چه بینشی به مسائل دارید. پس، در زیر یکی‌یکی خواهم آمد:

 

۱. به نظرم این فکر شما که «اثربخشی فضای مجازی جای خودش را به فضای حقیقی در همه عرصه های اجتماعی اعتقادی و سیاسی» داده است، یک ارزیابی واقعی و به دور از بزَک و تظاهر است. روی همین اصل، پس ابتدا خودِ شما (تحصیل‌کرده‌ی دو نهاد حوزه و دانشگاه) زودتر، ژرف‌تر و پرثمرتر باید درین فضای مهم -که بر تمام اشتیاقات بشری غلبه یافته- حضور علنی داشته باشید وگرنه، ارزیابی شما در ردیف حرف بایگانی می‌شود. خرسندم که نسبت به فضای پیام‌رسان، این فکر را دارید و چنین نگرشی نشان تفکر پیشرفته است.


۲. برای چاره‌اندیشی آسیب‌های مطرح در محل، صاحب‌نفوذان داراب‌کلا را فراخوانده‌اید. چنین همتی نیازمند ورود میدانی‌ست. هر ایده‌ای تا در ورق باقی مانده است و فاز عملی به خود نبیند، به مرور بدون برون‌رفت، در انبار مشکلات محل، انباشت می‌شود و کم‌کم به گسل و شکاف مبدل می‌شود. دست‌کم دو کار عملی در همین ماه رمضانی می‌شود صورت داد: اول: تشکیل کارگروه فهرست‌بندی آسیب‌ها و مشکلات محل. دوم: رایزنی عمومی به دور از تبعیض فکری و جناحی روی حل آسیب‌های عمیق‌تر. اگر فقط بگویید و کار را به سایرین محول کنید، اوضاع از همینی هم که هست، بغرنج‌تر می‌شود. پیشتازی روحانیون محل در امور ملموس مردم به یک انقلاب تحولی در ذهن و قلوب آنان منجر می‌شود. من، گرچه در هیچ کاری در محل، مورد مشورت قرار نگرفته و نمی‌گیرم، ولی هرگز نسبت به کار مهم محل اگر رایزنی صورت پذیرد، از پشتیبانی عقب می‌نشینم.


۳. سخن حقی زده‌اید که کسی حق ندارد، کسی را در محل از صحنه‌ی خدمت بیرون براند. این اندیشه و منش، نیازمند کار علمی و دینی بر روی کسانی در محل است که خود را از آمریکای خودکدخداپندار، کدخداتر می‌پندارند و چنان خود را حق‌به‌جانب تصور می‌کنند که گویی دیگران موالی آنان‌نند. تا فکر این افراد نسبت به سایر هم‌محلی‌های خود پاکیزه نشود، داخل‌شدن در هر کاری با خطر بن‌بست مواجه می‌باشد. فرقی ندارد، این طرز فکر هم در افراد متدین و مذهبی دیده می‌شود و هم افرادی که گرایش سیاسی‌شان بیشتر انتقادی است. هر دو دسته تاب‌آوری‌شان نسبت به هم کم و حتی منتفی است. شما وقتی دارای موقعیت علمی و شغلی هستید و در کسوت لباس مقدس پیامبر اکرم ص، و این معضل را تذکر داده‌اید باید آستین بالا زده و خود قدم‌های پیش‌نیاز اصلاح این رفتار را بر عهده بگیرید. هر روحانی محل، هرگز نباید از کسی دیگر اجازه‌ی ورود در کار را بگیرد، روحانی به محض روحانی‌شدن مال همه‌ی مردم است و مختار در ورود به همه‌ی معضلات مهم مردم.


۴. آرزوی درستی کردید که گروه هیئت رزمندگان اسلام داراب‌کلا «قله» شود. بنده هم بسیار شائقم این گروه فاخر و محترم و نزد من بسیار ارزشمند، قله باشد و در رأس. زمانی که من در سال ۱۳۹۲ وبلاگ دامنه‌ی داراب‌کلا را راه‌اندازی کردم، دوستانی دیگر از محل هم «قله‌ی بصیرت» را تأسیس کرده بودند که با هم تبادل دیدگاه و حتی مباحثه و مشاجره‌ی علمی و سیاسی محترمانه داشتیم. حیف که همزمان با درگذشت سید حجت شفیعی دارابی آن قله، کارش را کاملاً رها کرد. اینک که بنده هم از تابستان همین چندماه پیش توسط آقای مهدی رنجبر به آن هیئت محترم رزمندگان اسلام داراب‌کلا دعوت شدم سعی داشته‌ام فعال باشم و اگر دیگران به فرموده‌ی شما آنجا را رونق و شکوفایی دادند، این بنده هم قدری در آن سهیم شوم که دیدم موفق به این هدف مقدس نشدم. خوشبختانه به شهادت شما آن دوستان بسیار عزیز ما در آن صحن، خوب مطالب می‌نوشتند. مقدار فعالیت اندکی هم که از من در آن صحن سر زد، حدسم را به یقین برد که بحث‌هایم در آن صحن ممکن است در راستای مقررات و اهداف آنجا نباشد و دلزدگی ایجاد کند، لذا مزاحمتم را از آن صحن گرامی و ارزشی، کاستم. اما واقعاً آن صحن برای من بوی جبهه و همسنگرانم را می‌دهد و بر همه‌ی آن جمع، حرمت می‌گذارم.


۵. در پاراگراف‌های آخر ارزیابی‌تان اشاره‌ی قشنگ و وزینی کرده و نوشته‌اید: «قطعا امروز قدرت فضای مجازی بهترین روش تبیین ها حقایق و درست منتقل کردن است». من هم درین راستا، خواستم گفته باشم که این سخن شما شناختِ درست از یک فرصت طلایی است و تلاش برای زدودن تهدید. بله، چالش‌های محل، هم ناشی از قصور است، هم سرگرفته از تقصیر و هم برای خود مقصران مشخصی دارد که حاضر به عذرخواهی نیستند. مثلاً اگر مسجد، مرکز تمام معارف اسلام است و بعد از حوزه‌ی علمیه،کانون دین و محل جمعیت‌یافتن دینداران است -که هست- چرا باید هیئت امنای آن همچنان افراد ثابت و با فکرهای یکدست باشد؟ (پایین‌مسجد محل را قضاوت نمی‌کنم، چون مطلع نیستم) مگر مسجد مال تمام مردم نیست؟ پس چرا امور آن دیکته می‌شود و چند نفر خاص و طولانی‌مدت در آن دخالت دارند و بس؟ در فضای مجازی باید این مسائل تبیین شود و کسی خود را مالک الرقاب مردم نداند که شب بنشینند و تمام امور مردم را با سه تا صلوات مصوب کنند. اعضای هیأت امنای مسجد فکورترین افراد محل باید باشند. حیف که راه آن به روی سایرین مسدود است. شما که این آسیب‌ها را می‌دانید سکوت‌تان حرام نیست؟! استفهام کرده‌ام جناب استاد داراب‌کلایی. انتقال حقایق یک رسم دینی رایج میان مسلمین بوده است. شما با درج این مسئله‌ی به این مهمی، پس چرا در خود این احساس تکلیف را نکرده‌اید تذکر دهید. از شما بابت پرداختن به کارکرد صحن رزمندگان ممنونم. در انتهای آن ارزیابی خود، اسامی محترم فعال آنجا را ردیف فرموده‌اید و از متن‌های فراوان و مهمی که آنان نوشته‌اند، استقبال نموده‌اید، که کار ستودنی کرده‌اید. همچنین اسمی هم در آخر از بنده‌ی حقیر بردید، خواستم اولاً بگویم من دیر به آن صحن دعوت شدم، یعنی بعد از چندین ماه و یا چند سال که راه افتاده بود. ثانیاً مقدار نوشته‌های من در آنجا آنقدر کم و اندک بود که حتی اگر اسمم را درج نمی‌کردید هم، حقی را پایمال نمی‌نمودید. پایان.

 

متن زیر در آن صحن (هیئت رزمندگان اسلام داراب‌کلا) انتشار یافت: این جا هم بازنشر می‌شود:

سلام به اعضای شریف صحن محترم هیئت رزمندگان. آقای ... اگر شجاعت در گفتار و وعظ مردم پای منبر دارد، پس چرا از دو فضای فکری و مباحثه‌ای «مدرسه فکرت» و «هیئت رزمندگان اسلام داراب‌کلا» فرار کرده است. به هر دوی این صحن دعوت شد، اما بدون حتی یک سلام کردن به این همه اعضای محترم و اندیشمند، از هر دو جا مخفیانه در رفت. روی منبر یک‌سویه صحبت‌کردن هنر نیست. او را به مناظره درین صحن فرامی‌خوانم با هر منبری که می‌رود. گذشت آن زمان که آخوند بالای منبر می‌رفت و مستمع را خام فرض می‌کرد. اگر جرأت گفتار دارد، بیاید با اعضا مباحثه کند نه آن بالا فقط بگوید و در برود.

 

تبصره: او در منبر مسجد جامع داراب‌کلا گویا منبر می‌رود و منبرش هم زنده (توسط اعضای هیئت امنای مسجد یا منبع دیگر دقیق نمی‌دانم) روی صحن هیئت محترم رزمندگان اسلام داراب‌کلا پخش می‌شود. ابراهیم طالبی دارابی دامنه. شب | ۵ فروردین ۱۴۰۲ |

 

[در پاسخ به ابوعارف | طالبی دارابی بنام پروردگار بصیر و دوستدار اهل بصیرت. آقا ابراهیم سلام. علیک. شبتون به خیر. یک) نوع دوستان از جنابعالی چنین یاد می کنند که آقا ابراهیم، خیلی مودبانه و صبورانه مطلب می نگارد؛ ولی این نوشته، با این توصیف همخوانی ندارد؛ حتی همین تعبیرات و تند تر از این را می توانستید خصوصی با جناب آقای ... در میان بگذارید؛ قطعا این بزرگوار ، پاسخ معقول و مشروعی دارد؛ دو) ضمنا  فراز پایانی این نوشته هم، غیر منتظره بوده است؛ کدام روحانی و خطیب، مستمع را خام فرض کرده است و یا خام فرض می کند؟؛ آیا برخورد نادرست چند نفر معدود از خطیبان، اجازه میدهد که همه را با یک چوب برانید؟؛ آیا پدر ارجمند مرحوم جنابعالی؛ و اخوی بزرگ جنابعالی (فاضل و تیز بین: شیخ وحدت) و اخوی دیگر تان (فاضل گرانمایه دکتر طالبی) مستمعین را خام فرض نموده و می نمایند؟؛ آیا می توانی چنین نسبتی را به بنده بدهید؟؛ خدا شاهد است که اینجانب گاه برای یک صحبت نیم ساعته؛ حدود ده ساعت وقت می گذارم؟؛ همین نوشته امروز که در مورد شیخ مفید نوشتم و بارگذاری کردم؛ بیش از ۵ ساعت وقت گذاشتم. انتظارم این است، به گونه ای ادبیات نوشته مورد نظر خویش را اصلاح کنید و یا بطور کلی حذف نمائید. (حوزه علمیه قم: سید حسین شفیعی دارابی؛ شام شنبه ۵ فروردین ۱۴۰۲ش_ سوم ماه رمضان ۱۴۴۴ق)

 

[در پاسخ به احمد باقریان فرح آبادی] سلام مجدد استاد احمدیان. هم در آن متن اول و هم درین توضیح دوم، تعریفی که از رفتار دوگانه‌کردن داده‌اید، فرقی با رفتاری که در پدیده‌ی نفاق پنهان است، ندارد. انگار یک نفاق، نفاق صحیح است و یک نفاق، نفاق کریه. در هر دو حالت، دوگانگی رفتار و باور مشترک است. من به این نتیجه رسیدم نفاق یک رفتار در طبع بشر است که مصالح‌اش وی را وادار به آن می‌کند. چه بخواهد در دین باشد و چه بخواهد در اخلاق باشد.

 

[در پاسخ به آق سید حسین شفیعی] جناب استاد حجت‌الاسلام آق سید حسین شفیعی دارابی سلام. پاسخم را فعلاً به‌عمد تأخیر می‌اندازم. اما یک حرف حق را بدون هیچ شرمساری بگویم: شما استاد گرانقدر کجا شده فضای مجازی را ترک گفته باشید؟ از همان آغاز حرکت پیام‌رسان‌های مختلف خارجی و داخلی یک پای ثابت، قاطع و از بهترین مشفقان و حتی تذکردهندگان سازنده و دلسوز این گروه‌های متعدد مجازی بودید و نشده صحنه را ترک کنید. اهل فرار ازین صحن‌ها نیستید. پس شما هم در جای خود منبر می‌روید و هم پیش همه‌ی اعضای (کوچک و بزرگِ) صحن‌های مختلف گروه‌های مجازی محل و جاهای دیگر با کمال فروتنی و عالمانه مانده‌اید. گفتم پاسخم را بعداً تکمیلی خواهم داد. هر وقت پای خدمت است روحانیان محل به صحنه می‌آیند، هر وقت حرف حرف‌گفتن شد روحانیان زادگاه دورزده می‌شوند و می‌روند سراغ غریبه‌ها. اگر کسی منبر می‌رود، باید هم پای صحن‌های اعضای گروه‌ها هم شجاعت ماندن داشته باشد. با احترام به شما که هم منبر دارید و هم متن و مقاله و هم‌صحبتی با همه.

 

شیخ‌ مالک رجبی, [در پاسخ به ابوعارف | طالبی دارابی] سلام علیکم آقا ابراهیم شب بخیر. استاد ... یکی از روحانیون موفق در عرصه تبلیغ و ... است از ایشان خبر دارم.. ایشان چون فعالیتش زیاد است فرصت ماندن در گروهای مختلف را ندارند .. فقط یک یا دو گروه فعالیت دارند. اما اینکه نوشتی جواب سلام را بدهند درسته شاید متوجه نبودند.

 

ابوعارف | طالبی دارابی, [در پاسخ به شیخ‌ مالک رجبی] استاد جناب شیخ مالک سلام. می‌خواهم با همین علت‌گویی شما وارد جدال احسن با جناب‌عالی شوم. چون جدل یعنی پیداکردن نکته‌ی مهم در استدلال طرف بحث، و رفتن به بحث احسن با او با همان نکته‌اش. اگر وقت ندارد! پس چطور آقای ... وقت قبول منبررفتن در داراب‌کلا را دارد؟! علت، همان است که گفتم. دررفتن از زیر بحث با اعضا که شهروندان فکور جامعه‌اند. و یک‌طرفه قیل‌وقال نمودن. شما جزوِ ثابت‌قدمان خوب در فضای مجازی و منبر بوده و هستید. البته خودت هم واقفی که فضای مجازی البته پول و پَل نیست! جهاد تبیین فی سبیل‌الله است.

 

شیخ‌ مالک رجبی, [در پاسخ به ابوعارف | طالبی دارابی] سلام علیکم. احسنتم. منم این سخن را قبول دارم ما اهم داریم مهم داریم ایشان دنبال اهم رفت و در گروه فضای مجازی الحمدالله فضلا زیاد هستند که جوابگوی اعضای گروه باشند مسلما حضوری فیزیکی بالاتر از حضور مجازی است ایشان حضور فیزیکی با مردم دارابکلا را پذیرفتند بنظرم حضوری فیزیکی از هر جهت فوائد بیشتری دارد.... ولی اگر ایشان میامد یک ابراز وجود میکرد بعد از سلام و جویای احوال و میگفت چون سرم شلوغه فرصت ماندن در گروهای فضای مجازی را ندارم خوب بود اینچنین حرکتی نشان میدادند. ولی در مجموع استاد ... در تبلیغات موفق هستند و خیلی هم شوخ طبع هم هستند..موفق باشید.

 

ابوعارف | طالبی دارابی, [در پاسخ به شیخ‌ مالک رجبی] واقعا" منبر یک‌طرفه اهَم است؟ که فصلی است و چندروزه. اما فضای مجازی که رهبری معظم همه را فراخوانده وارد شوند اهم نیست؟! عجیبه! دلیل زیر سؤال بردن آقای ... این است آمده در محل ما منبر می‌رود، حال آن‌که حاضر نشد در هیچ کدام از دو صحن مدرسه و هیئت (که مال محل و حومه و حتی ایران است) باشد و بدون رعایت اخلاق، فرار کرد. محل مگر روحانیون زادگاه ندارد، می‌روند دنبال غریبه‌ها که سالی یک ساعت هم به فکر جوان‌های محل و گرفتاری فکری آنان نیستند؟ توجیه نکن برای دیگران استاد مالک!

 

سیدکمال الدین عمادی, سلام بزرگوار. متن بالا خارج از سیره عملی و فرزانگی شماست. دلیل موجه ای برای آن یافت نمی شود. پیشنهاد می کنم حذف کنید. البته میتوانید به خودشان منتقل کنید یا از خروج گله کنید نه اتهام بفرمائید. انتظار داشتیم تعامل بهتری بود.

ابوعارف | طالبی دارابی, سلام استاد نازنین و فهمیم من. ایشان چند بار نزاکت اخلاقی را کنار گذاشت. این حق بنده است که وارد انتقاد شوم. انتظارم را بگویم. رفت توی محل ما منبر می‌رود. حال آن که هیچ کدام از دو گروه مدرسه و هیئت محل را محل نگذاشت و بدون رعایت ادب، در رفت.

سیدکمال الدین عمادی: عزیز ما هستی البته من بر همه امور واقف نیستم در عین حال باز هم نیازمند صبوری است بگذارید به عهده سلیقه ناصواب نه امر شرعی که خدای نکرده حکم قضاوت بر مدار شریعت باشد. سخت است به همین دلیل در آموزه های دین فرمودند برای خطا مومن چهل دلیل بتراشید اگر وجیه نبود آنگاه حکم کنید. لذا هنوز جای برای صبوری هست. بیش از این وقت شریفتان را نمی گیرم

ابوعارف | طالبی دارابی, [در پاسخ به سیدکمال الدین عمادی] استاد و مرشد منی سید عزیز. قلب آدم در  تسخیر  اخلاق شماست. شما آن ورع خود را با این تیپ افراد مقایسه نفرما. فرق از زمین تا ثریا است. در کل بنده  از هر آدمی که مغرور باشد و فرصت‌طلب برائت دارم. نصیحت شما هم روی تخم چشمانم. متن از دو صحن حذف می‌شود.

 

نظر اسماعیل آفاقی خطاب به دامنه> سلام. جناب آقای طالبی ، دعوت از شخصی در صحن به معنی نیاز داشتن افراد گروه از شخصیتهایی است که گروه و صحن را مزین به حضورشان خواهد کرد از اینکه فردی صحن را ترک میکند دو نظر وجود دارد یا دعوت کننده و گروه را نمیشناسد یااینکه فرصت و زمان کافی برای ارائه نظر ندارد اگر از مدیر صحن آشنایی کافی ندارد به راحتی صحن را ترک مکیند ولی زمانی که آشنا به مدعو باشد میتوانست ضمن تماس یا وارد شدن به پی وی از صحن خدا حافظی کند.
 
نظر مصطفی بابویه دارابی: با سلام عرض احترام خدمتِ شما آقا ابراهیم طالبی گرامی. بدونِ پیش داوری نسبت به انتقادِ شما به حاج آقا... ( یا بجهتِ ضیقِ وقت و یا نبود شناخت حداکثری و یا هر مسئله ی دیگری که میبایست از خودِ ایشان طرح سوال کرد) اما بنده اجازه میخواهم در مهم بودن فضایِ مجازی از سخنان رهبر استفاده کنم.
           
اگر من رهبر نبودم حتما رئیس شورای عالی فضای مجازی میشدم و از هر چه بگذرم از فضای مجازی نمی گذرم... و ایشان بارها اشاره کرده اند که خطرناک تر از تحریم; تحریف است... رایانه ها و فضای مجازی و سایبری که الان در اختیار شماست ;اگر بتوانید اینها را یاد بگیرید میتوانید یک کلمه حرف درست خودتان را به هزاران مستمعی (عدد کثرت) که شما را نمیشناسند برسانید! این فرصت فوق العاده ایست مبادا این فرصت را ضایع کنید که اگر ضایع شد خداوند متعال از من و شما روز قیامت سوال خواهد کرد...( بیستم مهر نود و یک) در جنگهای سخت با سلاحهای قدیمی دیگر نمیشود جنگید.. امروز با شمشیر و با نیزه و با این چیزها نمیشود به جنگِ توپ و موشک و مانند اینها رفت... در جهاد تبیین هم همین ‌جور است؛ با شیوه‌های قدیمی نمیشود کار کرد. البتّه بعضی از شیوه‌های قدیمی جایگزین ندارد مثل منبر. مثل مدّاحی؛ اینها قدیمی است امّا اینها جایگزین ندارد؛ اینها همچنان اثرگذار است و هیچ چیز دیگری جای اینها را نمیگیرد...لکن از لحاظِ ابزارهای گوناگون بایستی بِه‌ روز حرکت کرد...(در جمعِ اعضایِ خبرگان ۱۴۰۰/۱۲/۱۹) الان فضای مجازی، یک بخش حقیقی از زندگی مردم شده است( هیئت دولت ۱۳۹۹/۰۶/۰۲) خدای متعال به پیغمبرش میفرماید که «وَ تَخشَى النّاسَ وَاللهُ أَحَقُّ أَن تَخشاهُ»؛ از مردم نباید بترسی؛ از حرف این و آن نباید بترسی... بالاخره هر اقدام مثبتی.هر کار مهمّی ممکن است یک عدّه‌ای مخالف داشته باشد؛ مخالف.مخالفت میکند. امروز با حضور فضای مجازی نوع مخالفتها هم غالباً نوع برخورد‌کننده و تیز و آزار‌دهنده است؛ اگر چنانچه یک حرکت مهمّ صحیحِ متقنِ محاسبه‌شده‌ای انجام میگیرد.باید ملاحظه‌ی اینها را نکنند.(۱۳۹۹/۰۳/۱۴سخنرانی تلویزیونی ) ارادت آقا ابراهیم.
 

آیا حفره‌ی معنویت رخ داده است؟!

به نام خدا. سلام. حجت الاسلام علی اکبر رشاد (رئیس شورای حوزه‌های علمیه‌ی تهران) گفت: "امروز به شدت از جهت معنویت، احساس خلأ می‌کنیم... و در معضلات فرهنگی بیش از هر نقطه‌ای و هر حیثی، معضل معنویت وجود دارد و باید برای ارتقای معنویت تلاش کرد... جهاد تبیین یک تکلیف دینی و ملی برای همه طلاب است تا جامعه را آگاه کنیم."

 

اینک برسی و تفسیر بنده: یکی از کارهای خوب دانشگاه یزد را که دیده‌ام این بوده "سیر مطالعاتی کتب شهید مطهری" را در قالب " انتظار مطهر" جمع‌آوری کرده است. در آنجا دیدگاه آیت الله شهید مرتضی مطهری را خواندم که معنویت اسلامی را مجموعه‌‏ای از حالت‏‌ها می‌داند که "در چارچوبه‌ی برنامه‌ی دین اسلام در ارتباط با خدا به صورت‏‌های مختلف بر روان انسان" وارد می‌گردد. و او آغاز و پایان معنویت در اسلام را کارهایی می‌داند که به خدا ختم شود. آن متفکر بزرگ اسلامی حتی عبادات اسلامی را توأم با فلسفه‌های زندگی می‌داند که "در متن زندگی واقع است". زیرا در نگاه مطهری عبادت در مکتب اسلام "به صورت یک سلسله تعلیماتِ جدا از زندگی که صرفاً به دنیای دیگر تعلق داشته باشد وجود ندارد". ایشان ۹ مورد از معنویت را ذکر می‌کند که اول و آخرش تماما" برای خدا می‌باشد:

 

"خدا و یاد خدا، زهد، قرآن، نماز، دعا، توسل، اخلاص، عبادت، همدردی با ضُعفاء، محرومان، بیچارگان و افتادگان."

 

اینکه که به قول آقای رشاد جامعه با خلأ و معضل معنویت روبروست، به نظرم این حفره و چاک و گودال و به زیان علمی شکاف -که مسیر انسان را با خطر پیمودن و زیستن مواجه کرده است- هرگز پُر نمی‌شود مگر با برنامه‌ی معنویت، که در خود دین و دیانت وجود دارد، وگرنه هر نوع معنویت‌های من‌درآوردی و تحت تعالیمِ افراد شیّاد که دنیازده‌ترین شیاطین هستند، خود، حفره‌ای عمیق‌تر است که بشر را به هراس گمراهی و به کمبود شدید شخصیتی و تعارض فکری و کرداری فرو می‌برَد. به قول استاد شهید مطهری تمامی ادیان برنامه‌های معنوی دارند و اسلام درین رابطه هیچ کمبودی ندارد.

 

به نظر من کمبود اگر هست از خودِ دیندار است که معنوی‌زیستن را سخت می‌پندارد حال آن که معنویت روح و روان و پندار و خیال و گفتار و کردار و خُلق و خوی و حتی در نتیجه جسم را در حد وسط، نگه می‌دارد. که تمام مقصد معنویت ماندن در «حدّ وسط» است.

 

همه باید بکوشیم حفره‌ی معنویت بیشتر ازین سوراخ نشود. درین میان به نظرم کار کسانی که جامه‌ی تبلیغ دیانت و جامه‌ی قدرت سیاست را پوشیده‌اند از همگان بیشتر و خطیرتر است. بدبین نیستم و جزوِ کسانی‌ام که کارکردهای انقلاب اسلامی را شگفت‌انگیز می‌بینند و هرگز دست به کتمان آن نمی‌زنند، اما بترسیم همه، از آن روزی که شگردهای دشمن (قدرت‌های چپاولگر و گروهک‌های همنوا با آنان) مسیر معنوی مردم را عوض و به سوی بدترین بدی‌های عصری ببرد:

 

هرزگی، قفل‌شدن پای برنامه‌های مستهجن از ماهواره، تردید در همه‌ی برنامه‌های دین، بی‌نیازی به اصل دین، برتری‌دادن مکتب لیبرالی مغرب‌زمین که جدا از سهمش در دانش و فن‌آوری نوین، به لحاظ معنوی مرکز تولید فساد و غرقه‌شدن در عرَق و شراب و سست‌کردن تمام بنیادادهای دینی و معنوی و اخلاقی و حتی فروپاشی حدود و ثغور خانواده و شرم و حیاء است، و نیز بدبینی شدید هدفمند علیه‌ی روحانیت وارسته، و همچنین ایجاد شک شدید در جامع‌الشرائط بودنِ رهبری معظم که به نظرم در زمانه‌ی ما کسی بهتر و داناتر و زیرک‌تر از ایشان برای رهبریت نظام نیست، اگر عیب و ایرادی هم هست، بگویند در کجای دنیا نیست!

 

پس؛ تخریب باورهای دینی مردم بی‌رحمانه‌ترین حرکت است که از سوی هر احدالناسی باشد بداند روی شاخه نشسته است و بُن می‌بُرد.

| ۶ فروردین ۱۴۰۲ |
ابراهیم طالبی دارابی دامنه

 

[در پاسخ به احمد باقریان فرح آبادی] جناب استاد باقریان سلام. متن را خواندم. اغلب با افرادی مواجه می‌شوم که ترس از خدا را خوب متوجه نمی‌شوند. خواستم بدانم تعریف خود جناب عالی از خوف چیست؟ شما از خوف چه برداشتی دارید؟ مقدور بود بفرما. ترافیک  کاری داشتید، مختارید. درود.

 

باقریان [در پاسخ به ابوعارف | طالبی دارابی] علیک السلام. تشکر. خدا، ترس ندارد. مقصود ترس از کیفر خدا در براب گناهان و معاصی است. یعنی ترس از عواقب اعمال.

 

دامنه [در پاسخ به داراب کلایی] جناب حجت الاسلام استاد داراب‌کلایی سلام. خیای خرسندم از حضور بیشترتان در صحن فکرت. اول روشن سازم من فقط هیأت امنای بالامسجد را به عنوان نمونه مثال زدم، بقیه‌ی اسامی که شما آوردید در متن من نبود و بنده هم اساسا" به آنان نمی‌پردازم و البته بدون هیچ تعارفی معتقدم بیشترین کارها بر دوش بسیجیان محل است که در تمام بحران‌های طبیعی پیشتاز عمل کردند. چه دو پایگاه خواهران و چه دو پایگاه برادران. بنابرین بنده نه تنها منتقد این عزیران بسیجی مقاومت نبوده و نیستم بلکه دستان آنان را برادرانه می‌فشارم.

 

در مورد معرفی طرز تفکرات خودتان نسبت به اخلاقیات و دین و امور اجتماعی مطالب جالبی را بیان فرمودید که ارزش فراوانی در آن موجود است. موجب خوشحالی است که روحانی این گونه بیندیشد. اما در مورد معایبی که برشمردید مثل "تحجر و جمود فکری، دیگران را نادان تلقی کردن، و مورد القاب" که  توی مزار محل برای شما اتفاق افتاد باید عرض کنم:

 

این خودداری یا پرداختن، نیازمند خردورزی و تلاش عقلی و دینی برای تغییر رفتار است که زمان‌بَر است ولی هر وقت شروع شود زود نیست، حتی ضرور است. خودم به دادنِ پیشوند "آیت‌الله" به مرحوم حجت الاسلام شیخ اسماعیل دارابکلایی انتقاد دارم. البته آن مرحوم را چون فروتن، باسواد و آمیخته به طهارت می‌دیدم، احساس می‌کنم روحش ازین عناوین و القاب و زیادروی در تجلیل و ستایش‌های خیلی غلوانگیز، آزرده باشد. ایشان خیلی خودمونی‌رفتار داشتند و به عبارتی افتادگی پیشه کرده بودند. خودم هم از اول انقلاب وی را انسانی پیشرو در انقلاب می‌دیدم، حتی پیش از پیروزی انقلاب هدایت سیاسی ما را بر عهده داشت و جلوِ هجوم مسلحانه‌ی پاسگاه به عزاداران شب تاسوعا، شجاعانه ایستاد و اگر او نبود شاید داراب‌کلا آن شب خون جوانان خود را در غرقه‌ی خشم پاسگاه می‌دید. سپاس از مواردی که پوست‌کنده و صمیمی مطرح نمودید.

 

اسماعیل آفاقی [در پاسخ به مصطفی بابویه]سلام. از اظهار نظر دوستان و روحانیت حاضر در صحن در طول مدت  بهره کافی میبریم   همانطوری که دقدقه بحث و نظر  در صفحه مجازی مورد نیاز  دانسته شد  الحمدالله در این دو صحن میتوان گفت محدود در خودشان هست اما لازم میدانیم  شخصی بتواند  صحن دیگری ایجاد کند تا اکثر افراد حضور داشته باشند با مدیریت قوی ، هم تحرکات محل را در بر داشته باشد و هم اینکه بر روح و روان جامعه تاثیر گذار باشد

 

مصطفی بابویه, [در پاسخ به اسماعیل آفاقی] با سلام خدمت شما جناب آفاقی. بله پیشنهاد خوبی است; البته اگر بتوان تجمیعی در گروهها انجام شود با حضور طیف های مختلف فکری(البته با رعایت آداب اخلاقی)میتواند بسیار مفید باشد. البته این نکته خاطر نشان میشود که به نظر بنده; در تشکیل گروههای مجازی هم تقریبا به  مثابه تشکیل هیئت های عزاداری حسینی عمل میشود.که هر محله برای خودش هیئتی عزاداری دارد با افراد خاص خودش( هم فکر و هم طیف و هم محل) که این تَشَتُّت(پراکندگی) اصلا خوب نیست.

 

دامنه |,  [در پاسخ به مصطفی] جناب مصطفی بابویه سلام. پیشنهاد معقول شما را می‌پذیرم و از همین حالا آماده‌ام مدرسه‌ی فکرت با تمامی اعضا در گروهی که برادرت آقا مرتضی روی ایتا راه‌اندازی کرده است، ادغام گردد. تا به فرموده‌ی شما تشتت نباشد. زمینه‌های این ادغام را خودت فراهم فرما. بنده با کمال میل حاضرم این پیشنهاد عملی شود. چون مدیریت‌کردن مدرسه فکرت، برای بنده وقت‌گیر و مانع بزرگ برای سایر امور فکری‌ام شده است. سپاس.

 

مصطفی بابویه, [در پاسخ به ابوعارف | طالبی دارابی] سلام مجدد آقا ابراهیم عزیز. بنده هم از شما سپاسگزارم. این نکته را خاطر نشان کنم که عموما نوشتار نافعِ شما (و دیگر دوستان) را میخوانم و استفاده میبرم. به اِقرار خودم و دیگر دوستان، شما از قلمی گویا و روان و ذهنِ دقیق و پویایی برخوردار هستید(دستمریزاد). راستی آقا ابراهیم در هیئت رزمندگان نظریه ولایت فقیه را در حدِ وسعِ فکری خودم مطرح و ادامه میدهم; لطفا بنده را از نظرات و انتقادات خودتان محروم نفرمائید که اگر نظرات و انتقادات شما و دیگر اساتید نباشد ;نقاط ضعف و قوت مبحث برای نگارنده نامشخص است.

 

ابوعارف | طالبی دارابی, [در پاسخ به مصطفی] سلام جناب مصطفی. ارزیابی شما را برای خود نقطه‌ی اتکا می‌کنم و ممنونم از حُسن نیّت آن دوست اهل مطالعه. در مورد شماره‌ی تازه‌ی بحث شما در مورد نظریه‌ی ولایت فقیه توی صحن هیئت محترم، پستی ندیدم. شاید به خاطر انبوه فورواردهای آنجا مطلب شما از دستم در رفت. وگرنه هیچ وقت نشده، متنی از قلم خودت را از مطالعه‌ام بیرون اندازم. آدرسش را همانجا بده، بیام برای اعلان نظرم. ممنونم.

 

جناب مصطفی بابویه سلام. سیر بحث را منسجم تدوین کردید و این ذوق آدم را تحریک می‌کند متن را دنبال کند. این روشمندی در نوشتن، فن است که در اثر ممارست، در وجودت ملکه می‌شود. قدر این شیوه را که امتیازی‌ست در خودت، بدان. به نظر من سقراط تعریف درستی داد و یونگ هم بهترین جمله را تولید کرد یعنی هم آگاهی به جنبه‌های وجودی خود و هم توازن‌بخشی به وجوع شخصیت روحی و فکری خویش. اصل پرداختن به کمال و تکامل و کامل‌شدن یک کار پایان‌ناپذیر بشری است. و دین، جهت‌های این کمال را با دادن آموزه‌های روشن و موافق طبع و سرشت بشر، دقیقاً معلوم کرد. درود به شما مصطفی که خوب تفکر می‌کنید.

 

مصطفی بابویه [در پاسخ به دامنه |] سلام خدمت شما آقا ابراهیم طالبی گرامی و محترم. نظرات شما استادِ عزیز بسیار دلگرم کننده . سازنده و کارگشاست و مشوقی است جهت پیشبرد مبحث. سپاسگزارم که با نظرات و انتقادات  مفید خودتان; کم و کیف مبحث را مورد بررسی قرار میدهید. از این که نوشتارِ بنده را لایقِ نظر و پرداخت; می بینید خُرسندم. ارادت مصطفی.

 

دامنه [در پاسخ به مصطفی بابویه] جناب آقا مصطفی سلام. بنده هم قدردان شما دوست ارزشمندم هستم که بینش و دانش قابل استفاده‌ای داری. اتفاقا" برخی از رفقا هم به من رساندند که متن‌های آقا مصطفی کشِش دارد. و واقعا" هم درست گفتند. ممنونم.

 

جناب ابراهیم رمضانی به ابوعارف طالبی دارابی: با سلام وادب. جای بسی خوشحالی و صد البته امیدواریست که مدیر تیز بین صحن وزین مدرسه فکرت اقای ابو عارف عزیز در راستای وظیفه اخلاقی و عرفی در قِبل محلمون در امر طرح مشکلات جاری ورودنموده ودر پرسش و پاسخی با جناب دارابکلایی به یک نمونه از ان که شاید مهمترین مرکزنشروتبلیغ معارف دینی وپاسخگویی به سوالات و شبهات دینی وفرهنگی دارابکلا اشاره نمودند.  درسته. مسجد وامورات مربوط به ان پایگاه عظیم. نا گفته روشن است و میطلبد که در جبهه جذاب و خانمانسوز فرهنگی هم باید نسبت با نیروهاوایجاد شبهات دینی وفرهنگی دشمن. سربازان کار بلد.باسوادواگاه از نقشه دشمن که نبرد شیرین را به داخل خانه ها مان کشانده ازگوشه نشینی وانزوا گزینی خودرا رها ساخته وکمک حال مقدم نشینان این جبهه باشند. به موازات دغدغه ذهنی اقا ی طالبی با نامبرده هم سخن شده وطرح سوال دارم. یکم: براستی برای جواب به شبهات در امر دین و فرهنگ برا قشر های مختلف ازسوی دست درازان به همه چیز این مرزوبوم که تلاشی بدون تلف زمان دارند. متولیان این عرصه وبویژه هییت امنای محترم وبزرگوار مسجد وبرنامه ریزان چه اندیشیده وعملیاتی نموده اند؟ دوم: بزرگان دین وصاحبان اندیشه وخرد ساکن در محل در قِبال احیانا کوتاهی ویا عدم توان کافی در ساخت و ساز بنای محکم فرهنگ و دینمداری درفکروذهن احاد جامعه علی الخصوص جوانان ونوجوانان هنوز احساس تکلیف ننموده که سکوت رابشکنند ودر راستای اصلاح امور پیشقدم شوند.؟ سوم: وقت گرانقدر عزیزان را ضایع نکنم. مهمتر اینکه حکم سکوت دانایان. اندیشه ورزان وفرهنگیان دارابی در موارد صدرالاشاره در پیشگاه خداوند تعالی چیست.؟ زود دیر می شود. عبادات قبول در گاه حق ان شااالله.

 

اصل مسجد در اسلام: به قلم دامنه: به نام خدا. جناب ابراهیم رمضانی سلام. این بارقه را از فکر عمیق شما می‌بینم که مسئله‌ی مهم‌بودن مسجد در اسلام را دقیق درک می‌کنید. مسجد حتی در زمان رسول الله ص مرکز حکومت و دیانت بود. هنوز هم در جاهایی مثل مصر و مالزی و اندونزی و ...، مسجد یک جامعیت فکری و عبادی دارد و خیلی از امور مردم در آن تصمیم‌سازی می‌شود. نماز و نیاز مردم. در کشور چون افراد شاخص یا میانسال، پرداختن به امور مسجد را دون شأن خود می‌دانند و در آن ورود نمی‌کنند، کارهای فکری هم زمین افتاده است. در حالی که اگر افراد قدَر وارد میدان شوند، مسجد بهترین جا برای بالاترین اندیشه‌پردازی‌هاست. بسنده‌کردن به کارهای نمایشی و ثبت آن به عنوان عملکرد، گرچه یک تحرک محسوب می‌شود اما ژرفا ندارد. متفکرین از درون تصمیم‌گیری دور انداخته شدند و همین ضربه‌ی مهلکی زد به مسجد. سازمان تبلیغات اسلامی هم اسیر کارهای دستوری از بالا شده و قرار بود به محتواها بپردازد، در کمند شکل‌ها گرفتار آمد. ممنون از شما ابراهیم که نمی‌دانستم این‌چنین عمیق به مسائل چشم می‌نهی. حرف، زیاد است و گفتن هم شاید اثربخش نباشد.

 

[در پاسخ به آق سید حسین شفیعی] جناب استاد آق سید حسین شفیعی دارابی سلام. فوری بروم روی اصل مطلب بحث مفیدتان در معرفی شیخ مفید. به نظرم سه فرهنگ زیبا را با این معرفی خوب در میان ما جا انداختید.

 

یکم: همین که شیخ مفید در کتاب سرویه اقدام به پاسخ کردند نشان می‌دهد علمای اَعلام دین با صبرپیشگی تام، جواب جامعه -اعم از عام و خواص، بد و خوب، دیندار و بی‌دین- را به بهترین شیوه می‌دادند. در کنگره‌ی شیخ مفید در قم که جناب شیخ احمد آهنگر آن سال (دهه هفتاد) بنده را هم دعوت کرده بود، با عظمت شیخ مفید آشنایی‌های عمومی پیدا کرده بودم. اینک همت شما آن را در یادم زنده ساخت.

 

دوم: مردم به سقراط که می‌رسند به شیوه‌ی بیدارکردن جوانان توسط او خیره می‌شوند، چون میان جوانان آتن و شاید هم اسپارت می‌رفت. حق هم هست تجلیل شود، ولی اینک شما شیخ مفید با اسناد معتبر به گونه‌ای به خوانندگان معرفی کرده‌ای که خیال آدم آسوده می‌شود چنین بزرگانی در شیعه اساسا" اهل پرسش آزاد و پاسخ آزاد بودند و با طرح سؤال از سوی جامعه، برآشفته نمی‌شدند؛ یعنی یک فرهنگ و خُلقی دینی که نباید میان ما بمیرد. زیرا وقتی شما روی مهمترین اخلاق علمی و عملی شیخ مفید دست می‌گذراید، در حقیقت علاوه بر توصیفش، دارید فرهنگ‌سازی هم می‌کنید تا این خصلت‌ها رواج یاید.

 

سوم: دست گذاشتد روی تلاش بی وقفه‌ی شیخ مفید که دشواری‌های علمی را  با اخلاق محتملانه با پاسخ‌هایی متأمّلانه آسان می‌کرد. و این یعنی یک مکتب و شیوه‌ی عملی که باید میان عالمان دین، رسم شود و گسترش یاید. مسائل ساده را همگان تا حدی بلندند، روحانیان مثل شیخ مفید باید مسائل دشوار را برای مردم شرح دهند تا قبول آن را آسان کنند. ممنونم از شیوایی و رسایی گفتار شما و همیشه آراسته به سادگی نوشتار و استنادهای محکم است.

 

یک تطبیق دینی با مکاتب هندی

 

به نام خدا. سلام. در کتاب «معرفی مکتب‌های فلسفی هند» (نوشته‌ی چاترجی و داتا، ترجمه‌ی دکتر فرناز ناظرزاده کرمانی از انتشارات دانشگاه مذاهب و ادیان قم) که اینک در دستِ مطالعه دارم، پیام‌های معنوی شگفت‌انگیزی دیده می‌شود. با این‌که مکتب‌های نُه‌گانه‌ی هند در دسته‌ی ادیانِ غیر ابراهیمی جای دارند، اما آموزه‌های بسیار نزدیک به هم داریم که در تعلمیات اسلامی و تعالیم علمای دینی خود می‌بینیم. گویی این کتاب یک مثال گویا برای ماست که انسان در سرشت خداجوست و به آفریدگار واحد فکر کرده و به آن مبداء مقدس عشق می‌ورزد. من یکی دو نمونه با برداشت‌هایی که ازین کتاب کرده‌ام مثال می‌آورم.

 

در صفحه‌ی ۱۰۰ کتاب بر "معنویت‌مداری" توجه شده است که در مکاتب هندی تقریبا" این گونه مطرح شده است: معنویت‌مداری یعنی باور و تصدیق به یک اخلاق لایزال و جاوید که میدان را برای امید باز می‌گذارد. چیزی شبیه تفکر ویلیام جیمز فیلسوف روانشناسی که مکتب پراگماتیسم (=کاربردی کردن کارها و فکرها، ایده‌ی عملی) را بنیان نهاد.

 

و یا در صفحه‌ی ۷۷۴ کتاب، مسئله‌ی مهم خیرِ اعلی مورد بررسی قرار گرفته است و تعریف هندی این مسئله چقدر هم به دین اسلام شباهت و حتی انطباق دارد: خیرِ اعلی برای یک انسان تفکر بی وقفه درباره‌ی مَجد و جلال خداوند است. یعنی خیرِ اعلی را در گروِ انکار کامل جدایی هوای نفس و مشاهده‌ی اتحاد آن با خداوند است. همان تقرّب الهی در اسلام که در چند جای قرآن بدان دعوت شدیم که برای آن باید ابتغای (=طلبِ) وسیله هم بکنیم. مثل آیه‌ی ۳۵ مائده: "...وَ ابتَغوا اِلَیهِ الوسیلةَ...".

حالا یک چشم‌انداز هم به مفهوم وسیله در دین مبین:

 

بهتر است از خودم -که هیچ تخصصی در قرآن ندارم- چیزی نگویم حتی از فهم اندکم از آیات آن گذر کنم و بروم سراغ یکی از مفسّرین و نگاه وی را به صورت برداشت آزاد تدوین کنم تا برای خواننده‌ی شریف صحن قابل دسترسی‌تر باشد:

 

مرحوم علامه وسیله را "رساندنِ خود به چیزی با میل و رغبت" معنی می‌کند و حقیقت وسیله را این می‌داند که فرد "به درگاه خدا مراعاتِ راه خدا" را بکند. با سه طریق: یک: به احکام خدا علم پیدا کند، دو: به بندگی او بپردازد، سه: در جستجوی مکارم و عمل به مستحبات شریعت باشد. درین‌صورت است که علامه طباطبایی این وسیله را در ردیفِ "قربت و نزدیکی" می‌گذارد. لذا اِبتغاء وسیله یعنی "انسان حقیقت عبودیت را در خود تحقق دهد". و منظور از وسیله نیز "مطلق هر چیزی‌ست که بنده را به پروردگارش مرتبط و نزدیک سازد"، و "امرِ به ابتغای وسیله از نظر علامه بعد از امر به تقوی در همین آیه‌ی بالا، "ذکر خاص بعد از عام است، چون وسیله معنایی خاص‌تر از تقوی دارد". او روی همین اصل نتیجه می‌گیرد چه بسا کسانی باشند که کمال تقوی را دارند، اما "به خاطر نداشتنِ وسیله (که مصداق اعلاء و اَتّمِ آن ولایت پیامبر ص و ائمه‌ی دین ع است) به رستگاری نمی‌رسند."

 

پس؛ تنها راهِ رسیدن به رستگاری "ابتغاء وسیله به سوی خدا و عبادت" اوست. من وقتی کتاب مکتب‌های فلسفی هند را خوب وارسی کردم، دیدم در معنویت و خیر اعلی به گونه‌ای فکر می‌کنند که ما در مورد تقرب به خدا می‌اندیشیم و بدان می‌خواهیم عامل هم باشیم. چقدر راه رسیدن به خدا و عبودیت به هم شباهت دارد گرچه عبادت‌ها و مناسک و اَشکال کارهای مذهبی ممکن است فرق‌ها داشته باشد، ولی عبودیت (=بندگی) وجه مشترک بشریت است.

| ۷ فروردین ۱۴۰۲ |
ابراهیم طالبی دارابی دامنه

 

ابوعارف | طالبی دارابی,[در پاسخ به جعفر رجبی] سلام به جناب جعفر رجبی. خشنودم که ایتا نصب کردی و بدون کمترین معطلی وارد مدرسه فکرت شدی. خوشحالم از دعوتت به این صحن. ما را بی‌نصیب نکن از دانش فراوان و ادبیات شیوای خود، ای رفیق.

 

آق سید حسین شفیعی [در پاسخ به دامنه |] بنام پروردگار بصیر و دوستدار اهل بصیرت. آقا ابراهیم سلام علیک. نماز و روزه تان قبول باشه. از مطالعه قسمت دوم نسیم های رمضانیه، سپاسگزارم؛ از ویژگیهایتان در مطالعه نوشته های دیگران، تحشیه هائیست که می نگارید؛ گاه در قالب نقد و یا تشویق، و زمانی در قالب درسها و عبرتها و ...؛ این خصیصه ریشه در قرآن کریم دارد؛ زیرا در آیات فراوانی، توصیه به تدبر در ظاهر و باطن آیات شده است. هر سه آموزه ایکه در راستای مفاد نوشته مورد اشاره نگاشته اید، قابل تحسین و شایسته اعمال و اجراء است؛ این نوشته، از معدود نوشته هائی بود خودم نیز پس از اتمام کار مطالعه و نگارش، از ساختار و محتوایش راضی بودم؛ آرزومندم مورد رضای خالق متعال و آل الرسول (ص) قرار گرفته باشد؛ و گامی هرچند کوچک، در جهت تبیین «ذی حقّ» بودن شیخ مفید در توصیف به «مفید» براشته باشم. ضمنا آنچه که در بند دوم در مورد شیوه آموزشی «سقراط» نقل نمودی، برایم تازگی داشت؛ چون اعمال چنین شیوه ای در مورد : «افلاطون» (شاگرد سقراط) مشهور است؛ در مورد او نقل است که وی، معتقد بود: «تعلّم»، «یاد آوری» است و نه «یاد گیری»؛ طبق این ایده، با طرح پرسش مربوطه، ذهن متعلّم را بیدار می کرد و پرده نسیان را کنار می زد؛ تا خودش به کشف مجهول دست یابد و... (حوزه علمیه قم: سید حسین شفیعی دارابی؛ صبح دوشنبه ۷ فروردین ۱۴۰۲ ش_ پنجم ماه رمضان ۱۴۴۴ق)

 

دامنه |,[در پاسخ به آق سید حسین شفیعی] جناب حاج آقا استاد آسید حسین شفیعی سلام علیکم. شادمانم که به نقطه‌نظرات بنده زیر نوشته‌های اعضا و خودتان، رنگ قرآنی داده‌اید، این، به نشاط روحی افزون‌تر منجر می‌شود. پس؛ سپاس استاد. نیز خرسندم که هر سه آموزه‌ای را که از مطالب شما در معرفی شیخ مفید برداشت کرده و  به پیش نهاده بودم، «شایسته اعمال و اجراء» دانسته‌اید. از افلاطون هم مثال مؤثری زدید. بکر بود. اما سقراط را پس کمی بیشتر بگویم:

 

او خود را در حد "خرمگس" معرفی می‌کرد که کار این حشره‌ی پرّان بیدارکردن خواب‌آلودگان است. و سقراط هم کار خود شبیه خرمگس می‌دانست که در شهر و دیار می‌گشت و عمدا" در جمع‌های کوچک جوانان در سرِ کوچه و خیابان می‌رفت و با شیوه و سبک سؤال‌آفرینی و حتی شک ّمفید، ذهن آنان را درگیر می‌کرد. و با این روش، جوانان را نسبیت به امور مملکت خود، فکور بار می‌آوُرد.

 

"درگیر" گفتم یاد عبارت نغز استاد مرحوم محمدرضا حکیمی افتادم که می‌فرمود اسلام ما مکتب "درگیر" است، نه دینی گوشه‌گیر. بگذرم.

 

اما یک حاشیه‌ای هم بزنم که تحشیه‌نویسی خوشبختانه مورد توجه‌ی شما قرار گرفته است: اینک نه من، فراوان دوستداران و هم‌بحثان‌تان از بهبودی شما خوشحال‌اند و خصوصا" وقتی آن وقفه‌ی موقت غیاب شما در عرصه‌ی نوشتن، زیاد به طول انجامیده بود و اندوه هم رسانده بود، به تحرک تازه‌ی شما بدل شد. جای شما در فضای مجازی معلوم بود که خالی شده بود. به نوبه‌ی خودم از حضور گرم و جدی شما درین صحن و آن صحن (و هر صحن دیگری که تشریف دارید و ما نیستیم) بسیار دلگرمم و فراوان از شما یاد می‌گیرم. چه متون، چه رهنمون، چه تذکرات، چه تأییدات و بهتر و بیشتر از همه از نقدونظرات‌تان.

 

وای؛ چه خوب می‌شود و سیره‌ی نبوی ص هم همین را جِلوه‌گر است که علاوه بر صحن، هر ماه در مسجد پایین و بالای محل با حضور داوطلبانه‌ی اعضای همه‌ی صحن‌ها و نیز سایر علاقمندان به مباحث علمی و دینی و اخلاقی و معنوی، هر بار یک مرتبه در هر ماه، گرد هم بیاییم و دیداری و چهره‌به‌چهره مباحثه‌ی چندین‌جانبه میان حاضرین روی دهد و حتی معضلات فکری جامعه و منطقه و محله مورد کنکاش قرار گیرد. که این راه، پیوند و جوشی است میان تقلاهای فکری مَجازی و واقعی.

 

آق سید حسین شفیعی [در پاسخ به دامنه |] بنام پردوردگار بصیر و دوستدار اهل بصیرت. آقا ابراهیم سلام علیک. شب جنابعالی به خیر. در این شب عزیز درود می فرستم به روح بلند مرحوم استاد محمد رضای حکیمی؛ خاطرات شیرینی از او دارم؛ زمانی با جمع چهار نفره در مباحث تربیتی با مشورت ایشان کاری را دنبال می نمودیم؛ اگرچه بعد ها رها شده و به سامان نرسیده است؛ ولی نکته های خوبی را از او فراگرفتم؛  و خاطراتی از او دارم؛ در باب تقویت اراده میفرمود: «روزی دو بسته سیگار می کشیدم؛ به حرم کریمه مشرف شدم و با توسل به او تصمیم گرفتم، سیگار کشیدن را کنار بگذارم، موفق شدم سیگار کشیدن را رها کنم»!1؛  آن مرحوم، تا اخر عمر هم ازدواج نکرده بود؛ همان زمان (بیش از 30 سال قبل)، به ایشان گفته بودم: چرا ازدواج نمی کنی؟؛ پاسخ داد: «زمانیکه می بایست ازدواج کنم، موفق نشدم؛ اکنون هم خلق و خوی خاصی دارم؛ نه من می توانم با دیگری دمساز شوم و نه دیگری می تواند خودش را با روحیات من تطبیق دهد». پیشنهادی در باب برگزاری جلسه پرسش و پاسخ و انجام مناظرات در محل مطرح نموده اید؛ در گذشته هم شما توفیق داشتید هم دیگران و هم بنده؛ به سهم خودم، الان هم اگر شرایط پیش آید و زمینه فراهم شود، از ان استقبال می نمایم. اتفاقا نوشته جدیدم که تنها موفق شدم مواد خامش را تهیه کنم و قلم زدنش به تاخیر افتاد؛ خواهم گفت، این کار اجمند، آدابی دارد؛ حتی امامان معصوم (ع9 هم به همه دست پرودگان خود اجازه حضور در این عرصه را نمیدانند. فعلا بیش از این سخن نمیگویم؛ تا در آن نوشته، بصورت مستند سخن بگویم. ان شاء الله. (حوزه علمیه قم: سید حسین شفیعی دارابی؛ شام روز دوشنبه 7 فروردین ۱۴۰2ش_ پنجم ماه رمضان ۱۴۴۴ق).

 

دامنه [در پاسخ به آق سید حسین شفیعی] سلام مجدد جناب استاد شفیعی دارابی. اوقات روز و شب شما هم به خیر و سلامتی. بسیار خوشحالم کردید از استاد حکیمی خاطراتی گفتید. نمی‌دانستم از نزدیک با ایشان حشرونشر داشتید. بلی، او یکی از پارسایان مورد قبول من است که شخصا" تأسی به بیشتر آموزه‌های دینی و اخلاقی وی را برای خودم ارزشمند می‌دانم. نیز ممنونم که از پیشنهاد بنده در نشست ماهانه در مسجد بالا و پایین استقبال کردید. منظور مناظرات نبود، همه دور هم آییم و روی مثلا" سه موضوع بحث و نقدونظر کنیم. بلی، "حلقه‌ی تکیه" را بنده شکل داده بودم و چندین جلسه در بالاتکیه و پایین‌تکیه با حضور روحانیانی که در دسترس ما بودند برگزار کردیم: شامل: (ترتیب اسامی ذهنی است) شیخ محمدجواد مهاجری. شیخ مرتضی دارابی، شیخ اکبر دارابکلایی، شیخ ابوطالب طالبی وحدت، به گمانم آسید علی صباغ. و با شرکت بیش از چهل جوان محل شامل دانشجو، بسیجی، فعالان سیاسی، اجتماعی. که بعد با برگشتم به قم، ناتمام ماند. اینک منتظرم پیشنهادی که قرار است تنقیح و تشریح کنید، ببینم چیست. من منظرم گرد هم آمدن برای مباحثه و ارائه‌ی نوبتی دیدگاه توسط همه در همان نشست ماه است. سپاس.

 

شیخ ربانی [در پاسخ به دامنه |] سلام علیکم صدیق ارجمند ، عالم عامل و متعهد آقا ابراهیم مساک الله خیرا،  در این ایام نورانی صفا و جلا و قبولی اعمال را از جل جلاله برای آن بزرگ مسئلت دارم، عرض می‌کنم،  با معرفت در باب شخصیت عزیزمان آقا مصطفی حسناتی بحق  فرمودید ، و اضافه کنم آگاه به زمان و مصابیح القلوب هستند ، خداوند به عظمت این ایام مبارک قلبش را شاد نماید که دعای همیشه گی این حقیر می‌باشد،  آمین یا رب العالمین

 

دامنه [در پاسخ به شیخ ربانی] جناب استاد ربانی سلام علیکم. چقدر ذوق دارم که ماه رمضان امسال در پایین‌مسجد منبر دارید. جناب عالی برای بنده روحانی‌یی عالم و عامل هستید. وعظ و پند و تبیین شما به‌یقین در کردارها، کاری می‌افتد؛ زیرا آن دوست دانای من نیک می‌داند که: کونوا دُعاةً لِلنَّاسِ‌ بِغیرِ السنتِکم. و خدا را شکر که می‌دانم کردار شما با زبان شما همآهنگ است. از بذلِ وَدّ آن دوست وَدود ممنون.

 

جناب آقا مصطفی بابویه دارابی است؛ خدای مهربانم را شاکرم که این دوست فرهیخته و زیباروی و دارای حُسن خُلق و صاحب فکر و گفتار را توی صحن هیئت محترم رزمندگان به من شناساند. برایت شادمانی روحی و شیدایی انتظار موعود و عرفان نظری و عملی را آرزومندم. این چهره‌ی جذابت مرا به حرف آورد. کشکولی بگم: با خانم سادات محترمت بگویید اسپند و عود دود کنن. بگذرم. ابراهیم.

 

مصطفی بابویه دارابی [در پاسخ به دامنه |] سلام و عرضِ اَدب خدمت شما جناب آقا ابراهیم طالبی عزیز. آقا ابراهیم غافلگیر شدم. نگاهتون لطیفه.از نگاه مِهرورزانه شما کمال تشکر را دارم. محبت شما بسیار است. از لطف و مهربانی شما متشکرم. بزرگواری شما به خانم سادات اِبلاغ شد. ایشان هم سلام میرسانند. سایه تون مستدام. با تقدیم احترام مصطفی.

 

دامنه [در پاسخ به مصطفی بابویه] جناب آقا مصطفی بابویه سلام. چرا غافلگیر؟ این ذوق و سلیقه‌ی منه که در زیرنویسی عکس‌ها علایقم را ظاهر می‌کنم. ظهور محبت میان مؤمنان و مردم یک اندیشه‌ی توحیدی است. متشکرم از خانم سادات نجیب‌النسَب شما که از ناحیه‌ی مادری با خانمم نسَب و پیوند خونی دارد. به ایشان باز هم سلام و احترام دارم. هر دوی شما در سایه‌ی سرمدی حضرت باری تعالی باشین. خدا نگه دارتان.

 

دامنه |: جناب استاد احمدی سلام. بنده این طور فهمیدم که دوستی بر پایه‌ی تقوا یعنی رفاقتی که در آن مقررات خدای باری‌تعالی رعایت شود. چون اصل تقوا به بندگی نزد خدا بازمی‌گردد که زندگی را پایدار می‌کند. متشکرم از متن مؤثر.
 
جناب استاد شیخ مالک سلام. ۱. چرا «رابِطوا» را در دفاع از حضرت ولی عصر عج خلاصه کردید؟ ۲. به نظر شما روحانیت در برابر افکار بیهوده هم باید «اصبروا و صابروا» باشد؟! معلوم است من جواب کوتاه می‌خواهم در صحن، نه این که زحمت و تکاپو بیفتی مفصل بنویسی.
 
 
دامنه |: سلام مجدد استاد ربانی دام ظله العالی. بنده هم آن سخن امام صادق علیه السلام را عمداً آوردم که ابراری چون جناب‌عالی را توصیف و تشویق نموده باشم. گرچه تشویق کار استاد است و بنده شاگرد. آقا، به علت حضور بایسته و شایسته‌ات در منبر پایین‌مسجد داراب‌کلا بنده خوشحالی‌ام را بروز دادم.
 
سلام مجدد آقا مصطفا. آوازه‌ی آن برنامه را شنیدم، اما پای تلویزیون آمدن برایم کاری دشوار است و معمولاً هم اگر روشن کنم، شبکه‌ی مستند را می‌بینم که از طبیعت می‌گوید و از وحوش. پس بی‌جهت نبود غافلگیرانه بود کارم. اساساً احوال مرگ سراسر درس است. از ویژگی‌های مؤمنین یکی همین مرگ‌اندیشی و معاد است. سپاس.
 
 
دامنه |, [در پاسخ به شفیعی مازندرانی] جناب استاد شفیعی مازندرانی سلام علیکم. ابتدا متواضعانه عرض کنم از بیان دیدگاه شما بالیدم و تذکر شما را وارد می‌دانم اما در صورتی که اگر بنده تمام آموزه‌های مکاتب هندی را با اسلام منطبق اعلام می‌کردم. من  ولی جمله‌ام دقیقا" بی کم و کاست این بود: "تعریف هندی این مسئله چقدر هم به دین اسلام شباهت و حتی انطباق دارد." کدام مسئله؟ خیرِ اعلی. بنابرین انطباق را به طور عام نگفتم. اگر می‌گفتم که، آن وقت اسلام می‌شد نعوذبالله کُپیِ نسخه‌ی هندی! و این حرف غلطِ بزرگی است. خوشحالم تذکر هوشمندانه‌ی استاد، کارساز بود. وجوه افتراق را هم اگر فرصتی دست داد در یک ستون مجزای دیگر خواهم نوشت. از مرحمت شما به والدین بنده بی‌اندازه ممنونم و من هم برای ابوین و اخوین شما علو مقام در فردوس برین آرزومندم. خرسندم متن من از دیده‌ی شما گذشت.

ابوعارف | طالبی دارابی, سلام جناب مرتضی شهابی. به همه‌ی آن اعضا که جای آنان را خالی دیدی، حضورا" و تلفنی دعوت دادم. اما هنوز ایتا نصب نکردند. اگر شما از اعضایی در مدرسه‌ی فکرت اسبق روی بِستر تلگرام، سراغ داری که ایتا نصب کرد، مرا همین الان خبر کن تا اقدام به دعوت کنم. شما اساسا" روی ارتفاع می‌رانی و ما سواری‌سوارها را زیر می‌گیری! یا با سپر جلو، چِک می‌دی! نشد هم از گلگیر عقب حال می‌گیری!
 
پاسخ‌هایم به پرسش‌هایم ( ۱۲ )
 
- ایران در دهه‌ی بیست یکی از بی‌ثبات‌ترین دوره‌ها را به خود دید.
 
- مگر چه اتفاقی افتاد که دچار ناپایدای شد؟
 
- مسائل آن دوره زیاد است ولی در ۴ سال نخست بعد از شهریور ۱۳۲۰، نزدیک ۱۰ کابینه! در ایران سر کار آمد. و این بالاترین علامت ناپایداری سیاسی است. (برای اطلاعات بیشتر: ر.ک: برگ بی برگی. پروفسور فضل الله رضا، ص ۴۳)
 
- نتیجه ← : ریشه شاید این باشد سیاستمداران در ایران در ساست نظری، گفتارگرا هستند. و همین، سطح تنش را به ناپایداری در سیاست عملی می‌برَد!
 
ابراهیم طالبی دارابی دامنه
 

کمی بحران شمال غرب را زیر نظر بگیریم

به نام خدا. سلام. مسئله این است آذربایجان و ارمنستان چند گُسل بازشده و نهفته‌ی تاریخی و معاصر و روزآمد، دارند که فعلا" سه تای آن آتشفشانی شده: قره‌باغ، کریدورِ (=دالان، سرسرا، گذرگاه تنگ) لاچین، کریدور زنگه‌زور. این دو کشور حوزه‌ی قفقاز با هم بر سر قومیت و نژاد و ... ، هم، مسئله‌دار هستند. بر سر برخی از این مسائل حتی با هم جنگ کردند. تاریخ بشر هم وقتی کتاب شد، ۹۹درصد وقت‌های‌شان در جنگ و کشتار گذشت و اینک آذربایجان به پشتوانه‌ی افزارآلات جنگی و وابستگی سیاسی به اسرائیل هر بار خیال می‌کند به کار گیری جنگ و تهدید، راحت‌تر ارمنستان را تسلیم می‌کند. در روابط بین‌الملل به آن «سیاست توسل به زور» می‌گویند که معادل انگلیسیِ آن را بلد نیستم چیست.

 

این، یک اصل طبیعی است که هر تنش و جنگی، بارِ سنگین ناامنی و تهدید خود را در درجه‌ی اول میان همسایگانش خالی و بارانداز می‌کند. به همین علت، کشورهای حریفِ ایران، به‌ویژه رژیم اشغالگر فلسطین (=اسرائیل) از تشدید بحران میان این دو کشور بسیارکوچک منطقه، خوشحال می‌شوند و این دولت‌های دشمن ایران، برای‌شان باکی نیست از این که آذربایجان با سیاست جدید تعیین سرحداد مرزی، با بستن دالان لاچین، قصد محاصره‌ی کامل قره‌باغ را دارد تا باقیمانده‌ی این منطقه‌ی خودمختار ارمنی‌نشین را به خاک خود ضمیمه کند؛ که چنین اقدام خیلی خشن، خواه‌ناخواه به لحاظ انسانی به ارتکاب نسل‌کشی می‌انجامد. بازخوردی که حتی دادِ برخی از اروپانشینان را هم درآورده است.

 

ازین میان، آن سیاست سوم تغییر مرزی آذربایجان که با ایجاد دالان زنگه‌زور می‌خواهد مرز ایران و ارمنستان را با زور و تجاوز آن را به خاک خود اضافه کند تا جمهوری خودمختار نخجوان متعلق به آذربایجان در مجاورت ایران و ترکیه را به خاک خود متصل کند، مستقیم به امنیت ملی ایران هم مربوط می‌شود. زیرا این کار به نظرم دست‌کم سه خطر فوری دارد:

 

۱. ایران از هم‌مرزی و همسایگی‌اش با کشور ارمنستان جدا می‌افتد. ۲. مرز طولانی ایران با آذربایجانی که علاقه‌ی مستمر دارد که به پیمان تروریستی ناتو به سرکردگی ارتش تروریست آمریکا ملحق شود، برای تمامیت ایران شکننده و صدمات‌افزا می‌شود و موقعیت هژمونیک ایران را مختل می‌سازد. ۳. ایران که از طریق خاک امن ارمنستان -که کشوری دوستدار ایران است- به‌آسانی با قاره‌ی اروپا اتصال جغرافیایی، تجاری، ترانزیتی (=جابه‌جایی محموله‌های گمرکی) و نیز گردشگری بدونِ ویزا دارد، موقعیت برتر و مفید خود را از کف می‌دهد.

 

پس؛ علت حساس‌بودن سپاه -که امنیت پایدار را دوشادوش ارتش کاوش رصد و پایش می‌کند- معلوم است. بر فرض بگوییم آذربایجان می‌خواهد فقط مسائل خود را با ارمنستان با هر طریق دلخواهش حل و فصل کند ولو با جنگ، اما چون چنین سیاست راهبردی‌یی مستقیم و غیرمستقیم به امنیت و منافع و حتی تمامیت ارضی ایران ربط پیدا می‌کند، این حق برای ایران محفوظ است از توان سیاسی، نفوذ منطقه‌ای و در صورت وجوبِ حتمی اما احتیاط‌آمیز و باحزم، از بازدارندگی کوبنده‌اش در هر زمان ممکن استفاده کند تا دامنه‌ی این ناپایداری حوزه‌ی قفقازی دوام نیابد و شعله‌های جنگ و تهدیدات مخاطره‌آمیز ورای جنگ، بیشتر ازین زبانه نکشد. که بعداً محل امن برای دسیسه‌چینان تبهکار بین‌المللی شود.

| ۸ فروردین ۱۴۰۲ |
ابراهیم طالبی دارابی دامنه

 

دامنه [در پاسخ به مصطفی بابویه] جناب مصطفی بابویه سلام. طرح‌واره‌ی "انسان کامل" که شما آقا مصطفی به‌خوبی در دادن نمونه‌هایی از گفتارهای گذرای فیلسوفان و متألّهان و بزرگان دینی و سیاسی درخشان ظاهر شدید، گرچه یک کمال‌گرایی پرفضیلت را دنبال می‌کند اما بعضا" گرفتار انسان‌گرایی شده است و غرق‌شدن در افرادی با اسم‌های متفاوت قطب، مراد، مرشد، سرسلسله، صوفی، حافظ و شیخ، رباط و ... . خواستم گفته باشم مزایای این طرح فکری بشری، مَضارّ هم داشته که هنوز هم آثارش توسط برخی کجرویی‌های فکری دنباله دارد. درود دارم بر فکر باز و قلم دلنواز و مشیء محققانه‌ات دوست خردمند و متدین من، که مباحث را به ریشه و اعماق می‌کشانی  تا در استنتاج و برداشت نهایی، خواننده را از کلاف سردرگم و پیچیدگی‌های این نوع موضوعات، بیرون بری.

 

پاسخ مصطفی بابویه به دامنه: سلام خدمت شما جناب آقا ابراهیم طالبی. ممنونم از شما که عُموم پست های بنده را لایق به نظر میدانید. و پیشنهادات و انتقادات و دلگرمی های خودتان را نسبتِ به نوشتار اعلام میدارید...سپاسگزارم. بله همانطور که فرمایش کردید این اندیشه مَضراتی هم داشته که در اندیشه غربی ختمِ به اومانیسم (انسان خدایی) و در اسلام گاها مُنتجِ به غالیان یا غُلات (افراط‌گرایان) (عقیده‌های افراطی در باب ائمه و پیامبران و رساندن آنها به حد خدایی) شده است.مجددا سپاس و ارادت.

 

توحید | طالبی: سلام بر شما جناب مصطفی بابویه. زهی سعادت که درین صحن با شما دیدار فکری رخ می‌دهد که فردی باسواد و دانشور هستی و تاب بحث و نقد و نظر را به‌خوبی داری. جدا ازین‌که به لحاظ نسَب از خاندان بااستعداد هستی. پدرت مرحوم حجت الاسلام شیخ اسماعیل بابویه و مادرت مرحومه حاجیه مهاجر، که هر دو در خاندانی مستعد و باهوش پرورش یافتند و در شما هم سرایت دارد، خودت هم اهل دانشی. و من از نوشته‌هایت بدون هیچ مبالغه‌ای نکته‌ها دریافت می‌کنم. خودم چون یک دهه اندیشه‌های سیاسی غرب را کار کردم، از دهه‌ی ۷۰ تا ۸۰ لذا دقیق متوجه‌ام از کدامین دانشمند و فیلسوف سیاسی نشانی می‌دهی. از شما ممنونم که خوب می‌فهمی. مثال مراجع را کنار آن عناوین باید افزود زیرا این جریان مرجعیت شیعه هم بعضاً از سوی عده‌ای به انحراف کشانده شد و بت‌سازی شدند. اما مرجعیت خالص جلوِ چنین کژی‌یی مقاومت کرد. پاسخ شما روشنگر و عالی بود. درست حاقّ مطلب را گرفتی.

 

ابوعارف | طالبی دارابی: میم سلام کو؟ سلام استاد مالک. کشکولی: سزاکُم‌الله!

 

جناب استاد شیخ مالک سلام. در بند تیک آبی ۴ روزبرگ شیعه قسمت ۵، حرف از "لَومةَ لائِم" (۵۴ / مائده) زدید. یادم است مرحوم علامه در بحث ۲۵ «ادب انسان معنوی» یکی را همین خوف‌نداشتن از شماتت شماتت‌گران می‌داند. از سوی دیگر من فکر می‌کنم شما بیشتر مواقع جذب تفسیر روایی قران هستید و موارد عقلی و فکری در اطراف آیه را نادیده می‌گیرید و زود وصلش می‌کنید به روایت و نقل قول. در حقیقت آیه را تقلیل می‌دهید.

 

این آیه‌ی مورد بحث، اشاره مستقیم دارد موضوع ارتداد و نیز به برخی از به تعبیر علامه: «مردمِ بیماردل و نیرنگ‌باز» عصر رسول الله ص که سعی می‌کردند به جای مؤمنان و پیروان و پا در رکابان مسلمان، از یهود و نصارا، دوستانی برای خود گیرند. و نظر علامه صریحا" این است که هماره "دین از دوچهرگی مردم و سهل‌انگاری آنها صدمه‌ی بسیار» خورده است خصوصا" هنگامه‌ی نیازمندی آنان به شرکت در جهاد. لذاست که خداوند درین مسئله‌ی مهم، موضوع مهمی را مطرح می‌کند که علامه هم بدان با قطعیت اشاره می‌کند. یعنی خداوند «به‌زودی مردمی را خواهد آورد که هم خدا آنها را دوست می دارد و هم آنها خدا را دوست دارند» و یک خصوصیت آنان این است که از ملامت هیچ ملامتگری(=لَومةَ لائِم) هم واهمه و شرم ندارند. آوردن این قوم فقط به دست خود خداست. اما در تفسیر ثعلبی از امامین محمدباقر و جعفر صادق -علیهما‌السلام- روایتی آمده است که صاحبان این خصال (نهراسیدن از سرزنش سرزنش‌کنندگان) کسانی‌اند که قرآن کریم آنان را ″وارث زمین″ خواند.


حالا شما استاد آقای شیخ مالک اینان را صاف به یاران امام مهدی موعود (عج) نسبت می‌دهی و لابد از دلایل روشن هم نزد خود و دانش قرآنی خود برخورداری. اما من واقعا" نمی‌دانم اینان چه زمانی می‌آیند و چه مردمی‌اند اینان. وعده، وعده‌ی خداست و تردیدی نیست، اما مصداق و آدرس آن را نمی‌دانم و زود هم به آدرسی که شما و یا هر کسی می‌دهد، به باور قطعی نمی‌آیم.


راستی! شما شیخ موقّر و متین چرا متن‌های خود با شکلک‌ها و علائیم و مربع و خالخالی و گل و لوزی آغشته و بزک می‌کنی، این کار شایسته‌ی موقّران نیست. بنده، متن‌هایی که با این چیزها نقاشی شده باشد را اصلا" نمی‌خوانم یعنی ذوقم نمی‌کشد. شکل و مربع و لوزی و دایره و ستاره که ببینم، متن را حتی چشم هم نمی‌اندازم. مال شما را یعنی همین قسمت را هم فقط بند ۴ چشمم افتاد و اتفاقی خواندم. متن را ساده و بدون این شکلک‌های آزاردهنده‌ی چشم، بنویس. چشم صحرا پیدا که نشد! میلیارد میلیارد میلیارد می‌ارزد حتی بیشتر. من گفته باشم، واقعاً خواننده‌ی متن‌های گُل‌گلی شده و هی دائم علائم درج شود را نمی‌خوانم. البته من ذوقم را رُک گفتم. اختیار استدامت یا ترک به من ربط ندارد.

 

دامنه |: جناب استاد آقای شفیعی دارابی سلام. از فنون و شروط جدل فرمودید. مورد قبول می‌باشد. حوصله به خرج دادید. حد یک کلاس‌گفتار حساب آمد. خودم علاوه برین، یک مورد مهم دیگر را در روش جدال، اصالت می‌بخشم و آن این است از درون سخنان مقابل، باید اصولی را کشف کرد که خود یا خودشان بدان دامن می‌زنند و با آن احتجاج می‌ورزند. چون خاصیت اصلی جدال، نزاعت در بحث است، بدون توسل به خشونت کلامی و ترور تکلّمی. مثال می‌زنم:

 

اگر فرضاّ زنان مسلمانی پیدا شوند که در جدال علمی با جامعه یا روحانیون، قائل شدند اسلام از طریق وجوب پوشش، آزادی ما را از بین برده است و ما را زیر روسری فرو برد و لای چادر حبس کرد و زیبایی و جمال را پنهان ماند، در جدال احسن با آنان از همین اصلی که خود بدان دامن می‌زنند می‌توان رسوخ کرد و آنان را به انصراف کشاند، انصرافی که البته از القاء دور باشد و به اقناع نزدیک. من باشم با آنان این‌طور جدل می‌ورزم:

 

شما زنانی که این طور برداشت دارید اگر راست می‌گویید که آزادی و برابری و مساوات برای‌تان مهم است، پس چرا از آن سوی دیگر که خداوند از سر رحمت و شفقت و حفظ کیان زنان، در ازدواج‌ها برای زنان هم مهریه در نظر گرفت و هم نفقه و هر دو را هم در ذمه‌ی شوهر نهاد، چرا آنجا دم از آزادی و برابری زن و مرد نمی‌زنید؟! این می‌شود شیوه‌ی جدل که آنان را دست‌کم به سمت منصرف‌شدن از فکر بد مدد می‌دهد. هدف جدل هم همین است؛ یعنی بروز حقیقت با آفتاب حجت، اما با روش داغ و نزاع و گذر از تعارف، ولی بدون خصومت و خشونت.

 

این‌ها را گفتم که بگویم متن غنی و سرشار از مثال و عبارات علمی و تاریخی شما مرا به این گفتن وادار کرد و این خود، اثر زودبازده‌ی گفت‌وشنود در صحن است. و جناب عالی همواره یکی پیشتازترین روحانی‌ها در عرصه‌ی مرابطه‌ی علمی و نوشتاری با آحاد جامعه بوده‌اید با بیشترین حجم متن. تا حدی که من به این نتیجه رسیدم که چیزی به اسم کاهلی در نگارش در ماهیت شما رسوخ ندارد. من و شما اختلاف فکری فراوانی داریم، درست است مقام استادی دارید، اما به هر حال بین ما می‌تواند مباحثه‌ی مفید هم شکل بگیرد، که همان منشی است در شیخ مفید.

 

گام امسال شما در معرفی شیخ مفید به نظرم احیای تراث بود و ارزش مادی (=دانشی) و معنوی (=ارزشی) آن بسیار بالا حساب می‌آید. من لااقل آن را این گونه ارزیابی دارم. از نکات مهم شما درین قسمت همین بود که شیخ مفید را با ادله و نمونه، عالمی اهل گفت و شنود شناساندید و کمتر پیدا می‌شوند عالمان دین که اهل جدال و مناظرات روشمند با سایر دانشمندان باشند، معمولاً خود را بزرگ‌تر از همه فرض می‌کنند و «تک‌گو» و «یک‌سو» هستند. انگار این آیه‌ی جدال احسن قرآن دارد یواش یواش از میان مسلمین رخت بر می‌بندد. و این آموزه‌ی قرآن شاید در کنار آن آیه قرار گیرد که در آیات ۱۷ و ۱۸ زمر جمع شده است و پرتوافکن قرآن می‌باشد؛ «فبشّر عِباد. الذین....». سپاس. از شاگرد بود به استاد.

 

ابوعارف | طالبی دارابی: جناب آقای عبدالله سلام. حتماً. چشم. چون باید تحلیلی / تفسیری بنویسم، می‌افتد برای فردا. امشب دو تا کار عقب‌مانده هم دارم که باید بروم آن دو را پیاده کنم. از توجه‌ات هم به تحلیل بحران شمال غرب سپاس ویژه.

 

شیخ‌ مالک رجبی: سلام آقا ابراهیم اندیشمند متن طولانی نوشتی..در حد ۷۵ سطر .

 

جناب استاد حاج سید کمال الدین عمادی سلام علیکم. با خضرنویسی‌های آن دوست‌استادم آشنام. بنده در قسمت ۵۶ متن شما این طور فهمیدم سبک‌ترین راه درک حضور حضرت حجت عج و حس دیدار معنوی با خصر فرخ‌پی ع از نظر شما این است که دل از هیاهو فارغ شود. بنده هم چونان شما جامعه‌ی دینی ایران را مردمی می‌دانم که از حیات معنوی لذت می‌برند و آن را دوست دارند در زندگی خود درخشان ببینند اما هجوم مسائل حاشیه، مردم را اذیت می‌کند. همآره قلم آن روحانی عالم و عامل برای من ارزش تعقیب دارد، تعقیباتی که مدهوش می‌کند و بوی عرفان می‌دمد. درود.

 

سلام مرآت عزیز ندیده‌ی من. بگذار خونه‌ام را -که هم اینک در حال تعمیر و بازسازی هست- تمام شود، حتماً روزی دعوت‌تان می‌کنم بیایید محل من و بیت من. با خودت و خانم محترمت و اهل بیت‌ت. چون شوق دیدار محل ما را بروز دادید، وظیفه‌ی دینی داشتم دعوتت داده باشم پیش پیش.

 

سلام بامدادی استاد حاج شیخ مالک رجبی. قانع‌کننده سخن راندید. ان‌شاءالله که آن وارثان زمین همانی باشند که شما آرزو دارید. متوجه هستم که به مباحث عقلی در تفسیر هم آگاهی دارید. منظورم این بود آن را هم بیار وسط مبحث هر چند کوتاه و اندک. اما آن پاسخ شکلک را همچنان بر همان پاشنه هستم. اگر واسه‌ی نوجوانان می‌نویسی پس چرا سنگین و حوزوی است. شکلک و ستاره و مربع و گلکاری متن را کنار بگذار، به شخا این چیزهای سبک نمی‌آد. خود دانید. ولی من را از خواندن متون قشنگ و متتبّعانه و قلم شیوا و روان خود، محروم می‌کنی. دوست داشتنی هستی آشیخ مالکِ مالک شش‌دانگ مدرسه فکرت!

 

سید عمادی به دامنه: علیکم السلام والرحمه تشکر و سپاس از عنایت به نوشته های این طلبه جامانده از دو طیف ( دوستان شهید و رهروان عارف ) که این مطالب در واقع غمنامه ای است جهت تسلی خاطر که هرزگاه شدیداً احساس دلتنگی به اصل خویش دارم یادم آمد آوای وحش جک لندن که گرگ طبیعتم لله الحمد به جای اوای وحش و خوی درندگی، آوای خوش وصال دارد گاه میل دارد سر به بیابان گذارد چون زنان جوانمرده، از این حرمان و جاماندگی شیون کنم اما علم رسمی سخت پایبندم کرد و به جای عمل به فقه آل محمد ص سخت سرگرم تدوین و تنظیم آن برای عمل دیگران هستم شد تکلیف ما. آری خضرنگاری ما غمنامه نویسی است. بدون شک هر کس دارای چنین غمی باشد همنوایی می کند هر کسی کو دور ماند از اصل خویش / باز جوید روزگار وصل خویش. خیلی بدم نمی آید روزی گرگ درونم وحشی شود این زندگی به ظاهر شیک ایمانی را از هم درد و مرا رسوای خاص و عام کند چه خوش است این رسوایی. این رسوایی ام آرزوست. دعا کنید این گرگ رام شده ام وحشی شود. سپاس و درود عزیز برادر.

 
جناب استاد سید عمادی سلام. حرف‌های از جنس خلَسه زدید. این خصال شما حاکی از خلوص است. انسان والِه که شود در حیرانی می‌افتد که اوج مراتب عرفانی است. رایحه‌ی مناجاتی شما درین متن به روح ما هم چِک گرفته است، همان بند، یا برخورد. ممنونم از پاسخ با این حال و قال و ذوق.

 

مصطفی بابویه: سلام و عرض احترام جناب آقا ابراهیم طالبی عزیز. عرض میکنم: نمیدانم اعضایِ مدرسه فکرت و اعضای هیئت رزمندگان از نظر حضور نفرات مشابهت دارند یا نه؟ اگر مشابهت ندارند و اگر شما صَلاح میدانید مبحث مطرح شده در هیئت رزمندگان من بابِ ولایت فقیه به تناوب در صحنِ مدرسه فکرت بازارسال شود؟ به جهت نظر دهی دوستانِ جدید و انبساطِ مبحث و رد و بدل شدنِ نظرات تازه. اگر هم اعضای دو گروه مشابهت دارند که فَبها نیازی به بازارسال نیست. در کل نظر شما فصل الخطاب خواهد بود. ارادتمندم آقا ابراهیم.

 

دامنه |: سلام آقا مصطفی عزیز. نه، مشابه نیست. بیش از نیمی (حتی بیشتر ازین) از اعضای فکرت، در هیئت عضو نیستند. اغلب اینان استاد دانشگاه، یا همکار، یا دوست، یا اقوام، یا نیروهای فکری در شهرهای مختلف هستند و از محلی‌ها هم خیلی‌ها فقط عضو مدرسه فکرت هستند، نه هیئت. ازین‌رو مباحث و متون خود را می‌توانی به دلخواه خود در هر صحنی که ترجیح دادید، بارگذاری کنی. گرچه افراد معمولاً میل به نوشتن ندارند، اما مطالب را پی می‌گیرند. من هم از شما دوست دانا و متواضع، ممنونم و خشنود از آشنایی‌های عمیق‌تر.

 

اسرائیلِ این روزها

به نام خدا. سلام. به مسائلی که در درون رژیم اشغالگر فلسطین می‌گذرد ورای ظاهر ماجرا (=تلاش بنیامین نتانیاهو برای تغییر شیوه‌ی قضایی دادگاه عالی)، باید به عمق آن نگریست که به نظرم با ده مسئله‌ی دائمی مواجه است. برمی‌شمارم:

 

نظام پارلمانی، احزاب زیاد، اختلاف دینی، اداره‌ی متصرّفات، برخورد با فلسطینیان، سیاست داخلی، مسائل سیَلان منطقه‌ای، بازخورد جهانی، ایران، فقهی اداره‌کردن کشور. جدا ازین، وجدان این رژیم آسوده نیست، چون بهتر و بیشتر از همه باخبر است چگونه تأسیس شده است؛ روی خاک مردم فلسطین با ادیان مختلف که سازگارانه داشتند زندگی می‌کردند. بنابرین، با این اشاره می‌روم روی ده مسئله‌ی دائمی:

 

مسئله‌ی اول: سیستم سیاسی اسرائیل دموکراسی چندحزبی است که با نظام پارلمانی (120 کرسی کنست) اداره می‌شود، و همین این رژیم را شکننده کرده است چون وحدت ملی (ملیت و هویت) در آن هنوز جوش نگرفته مثل ماست نیم‌بند است و عصاره‌ی آن سفت نمی‌شود هر آن، ممکن است شیر یا دوغ شود. همان موضوع "فروپاشی احتمالی".

 

مسئله‌ی دوم: احزاب زیاد. نظام پارلمانی (=نخست‌وزیرمحوریف کابینه‌سالاری) با چندحزبیِ متعارف شکل می‌گیرد، نه با چندحزبیِ متراکم که شکاف‌های چهارگانه را در خود نهفته یا باز دارد. اما در اسرائیل به علت تنوع جمعیتی (قومی مهاجر و کوچنده) هر بار با تشکیل یک بلوک فکری و صنفی، حزب زاده می‌شود و این رژیم به تعبیر مت زُهدانِ احزاب شده است. شکنندگی اصلی این نظام جعلی، همین سر برآوردنِ فوری حزب از درون تمایلات قومی و دینی و لیبرالی است. یک زمانی در دهه‌ی هفتاد هم، ایران چنین احزاب بی‌مایه‌ای را در خود دید که از 100 حزب هم گذشته بود. در مشروطه هم چنین شده بود و استبداد بازتولید شد و در خود رضاخان تولید کرد. علت در اسرائیل فقط این است هنوز حاضر نیستند هویت خود را واحد و یا منسجم کنند. هر جمعیتی چتر خود را باز می‌کند و یارگیری دائمی دارد که صحنه را بدآرایش و متعارض ساخته و ضدیت در آن نظام، بالاست. شبیه رجَز و حذف و اضافِ مکدّرانه میان دو جناح چپ و راست در ایران در اوج رقابت‌های دهه‌ی هشتاد.

 

مسئله‌ی سوم و دهم: این دو مسئله در ذاتِ اسرائیل غَرس شده است. بر سر اجرای احکامی‌کردنِ کشور (شرعی شدن نظام) چنان با هم تنش دارند که علمای وهابی عربستان با آل سعود این اندازه ندارد! معمولا" احزاب دینی اسرائیل جزوِ تندروترین و متعصب‌ترین حزب‌های آنجا هستند. چنان هم نفوذ دارند که حاضرند با هر کابینه‌ای با کسب امتیاز معامله کنند. فقه "موسوی" هم بسیار قطور و انبوهی از احکام عجیب و غریب است به طوری که بر کتاب توراتِ (تحریفی) چندین جلد تلموت چاپ شد، تلموت از دسته کتاب‌های مجلدی است که آرای فقهی علمای یهود در آن جمع و منتشر می‌شود که مبنای عمل دینی یهودیان است. یهنی تفسیر نظری و عملی بر تورات و فهم دینی یهود است. روی اجرای بند بند تلموت همیشه با هم نزاع و شیطنت و توجیه و فریبکاری دارند.

 

مسئله‌ی چهارم: روی نحوه‌ی اداره‌ی متصرّفات مردم فلسطین، میان احزاب (که قدرت کشور میان آنان مثل گوشت قربانی تکه تکه می‌شود) اختلافات شدیدی حکمفرماست که حاضرند خون همدیگر را بریزند تا یک فلسطینی را در نزدیکی خود نبینند. چه بر سر کرانه و چه بر سر غزه و چه حتی بر سر آن مقدار اعراب داخل اسرائیل از روی استیصال و گرفتاری مجبور شدند با اسرائیل کنار آیند. در واقع کشور اسرائیل حالت کسی را دارد (که با عرض معذرت و جسارت نباشد) توی جمع میهمانان مهم دچار باد معده و روده شده یاشد هرگز نمی‌تواند از بالا آروغ کند و نه از پایین، اگزوز.

 

چون طولانی می‌شود باقیمانده‌ی آن ده مسئله را هر خواننده‌ی خواهان، خود به زیر تحلیل و تفسیر خود ببرد و روی آن فکر نماید. بگذرم. امام ره راست فرمود مسئله‌ی اول مسلمین، محو اسرائیل  است. و هست.

| ۹ فروردین ۱۴۰۲ |
ابراهیم طالبی دارابی دامنه

 

ابوعارف | طالبی دارابی, [در پاسخ به احمد باقریان فرح آبادی] جناب استاد آشیخ احمد باقریان سلام. تکان‌دهنده بود. هم حبط و هم هشدار عظیم پیامبر ص در نقلی که از "سالم مولی ابی حذیفه" روایت کردید. زیبایی تدوین این سری از نوشتارهای شما این است که پیامهای اخلاقی را از ناحیه‌ی قرآن کریم و سپس از ناحیه‌ی عترت علیهم السلام می‌گویید. ولی استاد! روبرویی با حرام (که گویا تمام حرام‌ها شهد و شیرنی و لذایذ خاص! دارد) پرزورتر از طاق و تاب انسان است. لذا پیامبر ص که حد و اندازه‌ی "کوه‌های تهامه" را برای حمل حسنات به آخرت مثال زد، ما ایرانی اگر مثال بزنیم اگر حسنات ما بر فرض از میزان دو رشته‌ی کوه طویل و رفیع البرز و زاگرس هم افزون‌تر باشد، باز هم آدمی از حراستِ حسنات خود در هنگام روبرود شدن با حرامی که امکان وقوع آن بالاست و لذیذ هم هست، عاجز می‌مانَد و درِ فساد را به روی خود می‌گشاید و داخل آن می‌شود. فکر نمی‌کنید شاکله‌ی انسان از ضعف چیده شده است و بخشایشگری بی‌انتهای خدای جل و علا هم نشئت ازین دارد؟ اساسا" انسان بیشتر این را خوش می‌دارد کاش گناه آفریده نمی‌شد و گناهکار هم به ازای آن ایجاد نمی‌گردید. یعنی یک خیال جمیل که همه‌چیز یکسره خیر بود. بزه از زیست بشر تهی می‌بود.  با احترام، والسلام.

 

دامنه |, [در پاسخ به شیخ محمدرضا احمدی] جناب استاد آشیخ محمدرضا احمدی سلام. در دعای روز هفتم رمضان به نظرم سه مفهوم کلیدی وجود دارد.  یکی "اَعِنّی". دومی "هَفوات و آثام". و سومی "دوام ذکر". درس اولی همان جریان مدام و زیبای معاونت و یاری همدیگر کردن است که رشته‌ی پیوسته‌ی آن از میان مؤمنین نباید گسسته گردد. درس دومی فشار دائمی و مستمر دو پدیده‌ی بدِ بیهودگی و گناه به آدم است که رهایی از آن هم همت لازم دارد و هم دستِ مدد الهی.و  درس سومی هم از یادِ حضرت آفریدگار کردگار، بیرون‌نیفتادن است. زیرا شما خود استادید و ذوفنون که عاشق و عابد از معشوق و معبود نمی‌گسلَد. اگر گُسلید، صددرصد دچار حِرمان و گسست و پنبه‌کردن هر چه را که رشته است، می‌شود. آقا خدا بیامرزاد پدرتان را که هر روز درین صحن دعاهای روزانه را برای ما بروز می‌کنید. مساعی شما مقبول درگه خداوند رب العالَمین.

 
شیخ علی اکبر دارابکلایی [در پاسخ به دامنه |]سلام علیکم آقا ابراهیم این بحث ی که به درستی مطرح و تحلیل کردی هم بجا و دقیق بود. اشاره به تاریخچه ی این رژیم غاصب و هم مظلومیت مردم بی دفاع فلسطین است. پیشنهادم این هست وضعیت کنونی و درماندگی این رژیم را با قلم رسای خودت بنگارش دربیار. صمیمانه تشکر دارم. داراب کلایی از تهران
 
دامنه [در پاسخ به شیخ علی اکبر دارابکلایی] جناب حجت الاسلام علی اکبر داراب‌کلایی سلام علیکم. دوست من، شما در تهران مقیم‌اید و به اطلاعات دستِ اول بیش از من دسترسی دارید. من پیشنهاد شما را با یک پیش‌شرط می‌پذیرم. شما اخبارِ موثق دستِ اول در اسرائیل را به صحن بفرستید؛ من هم در تفسیر و تحلیلش وقت مفید می‌گذارم. چون هر خبری که نو و درست و رفونشده باشد، شمّ تحلیلی را برمی‌انگیزانَد. البته می‌دانم که می‌دانید در مورد اسرائیل باید از نشر اخبار دستکاری‌شده پرهیز کرد زیرا موساد (و شاخه‌های این شجره‌ی خبیثه که اعضای داخلی از کشورهای مسلمان جذب کرده) اغلب در جعل خبر پیش‌دستی زبَردستانه دارد تا مسیر را کدر نگه دارد. پس؛ پیش به سوی عملیاتی‌کردن پیشنهاد معقول شما. میدان میدان که می‌گفت حاج قاسم حکیم شهید عزیز، یعنی همین. سپاس هم یادم نمی‌رود که متن بنده را ملاحظه و نظر هم اضافه کردید.
 
 
 
متن دستخط نامه‌ی مرحوم آیت الله شیخ محمد باقر دارابکلایی
از حوزه‌ی علمیه‌ی نجف به به مرحوم حجت الاسلام حاج شیخ احمد آفاقی در حوزه‌ی علمیه‌ی قم
 
به قلم عبدالرحیم آفاقی: سلام و عرض ادب. تفسیر و تحلیل نامه ای از یک دوست در دوره ای کمی دورتر: نامه از طرف آیت ال... دارابکلایی  به پدر مرحومم  حجت الاسلام والمسلمین حاج شیخ احمد آفاقی. نامه در نجف اشرف در تاریخ ۲۴ ربیع الاول سال ۱۳۷۶ هجری قمری و بعبارتی آبان ۱۳۳۵ هجری خورشیدی یعنی حدود ۶۷ سال قبل نگاشته شده است. در آن زمان حاج آقا دارابکلایی در نجف اشرف و مدرسه آیت ا.... بروجردی و پدرم در حوزه علمیه قم مشغول تحصیل بودند  در نظر بود که پدرم نیز به نجف اشرف عزیمت نماید که  بنا به دلایلی منصرف شدند. نامه در کمال اختصار و بسیار شیوا و با خط خوش نگاشته شده و دیگر در این دوره بکارگیری چنین ادبیاتی در نگارش از رسمیت افتاده است .  آیت الله دارابکلایی در زمان نگارش نامه ۲۹ سال سن داشتند و پدرم ۲۵ ساله بودند در این مقطع زمانی پدرم  احتمالا درگیر مصیبتی بوده اند. یکی از مزایای پیشرفت علم و فضای مجازی ارتباط انلاین انسان ها با یکدیگر هست مانند گذشته نیست که برای یک مکاتبه و احوالپرسی زمان چند ماهه لازم بود و آن هم ممکن بود مکاتبه سالم به مقصد نرسد.به هر حال روحشان شاد و یادشان گرامی. تقدیم به اعضای گروه و بخصوص فرزند گرامی آیت ال... دارابکلایی  حاج آقا نجفی.از طرف: عبدالرحیم آفاقی.
 
متن حجت الاسلام شیخ محمد نجفی: با سلام و ارادت و احترام خدمت تمام اعضای محترم گروه، عبادات و طاعات تان عند الله، مقبول. و درود به روان پاک مرحوم حجة الاسلام والمسلمین جناب حاج آقای آفاقی . نامه جالبی بارگذاری شد، دقیقا یک سال پس از ورود مرحوم ابوی  حضرت آیة الله دارابکلائی به حوزه علمیه نجف اشرف، این نامه نگاشته شد. ظاهرا پدر مرحوم حاج آقای آفاقی به رحمت خدا رفت (بنده هنوز در نجف متولد نشده بودم) و نامه تنها وسیله متداول آن زمان بود که حداقل دو ماه طول می‌کشید که به دست طرف مقابل برسد. توضیحی در مورد مدرسه حضرت آیت الله بروجردی بدهم که طلاب و فضلای ایرانی که در نجف اشرف مشغول به تحصیل بودند، خانه اجاره.ای شان سالانه بود و در نتیجه آدرسشان ثابت نبود، به این خاطر، آدرس پستی شان فقط مدرسه حضرت آیت الله بروجردی بود. ظاهرا مرحوم ابوی خبر مصیبتی که بر مرحوم حاج آقای آفاقی وارد شده بود مطّلع شد (بوسیله نامه مرحوم پدر بزرگم و شاید توسط زوار دارابکلائی‌ها) و بر خود لازم دید تسلیتی توسط نامه به محضر دوست عزیزش (به اختصار) ارسال  نماید. (گرماژ = وزن نامه) بین المللی محدود بود و باید خلاصه و تلگرافی نوشته می‌شد.  نسل‌های جدید که هرکدام یک یا دو تلفن همراه دارند، شاید ندانند که ارسال نامه هزینه زیادی داشت و ارسال تلگراف بر اساس تعداد حروف ارسالی محاسبه می‌شد. جناب آقا عبد الرحیم عزیز، ظاهرا در مشهد مقدس مجاور هستید و هرچه فکر میکنم سیمای جنابعالی را الان بیاد ندارم، در هرصورت خدای سبحان به شما جزای خیر دهد که یادی از ابوین گرامی‌مان نمودید و نامه نوستالوژی زیبائی را بارگذاری کردی. خدا رحمت کند مرحوم حاج آقای آفاقی را که هر سال ایام عید اگر در محل (همیشه در یاد دارابکلا) بودم، از ایشان عیدی می‌گرفتم. خلف صالحش، صدیق عزیز و دوست گرامی‌ام حضرت حجة الاسلام والمسلمین حاج شیخ جواد آفاقی را تلفنی هر سال (همانند امسال) تبریک می‌گویم و به ایشان یادآور می‌شوم ، ایشان وعده می‌دهد ولی "هزار وعده خوبان یکی وفا نکند" . در حرم مطهر حضرت ثامن الحجج ، امام الرئوف(علیه السلام)  نایب الزیاره باشید و ملتمس دعا هستم.  ان‌شاء الله در حرم مطهر حضرت معصومه(سلام الله علیها) دعاگویتان خواهم بود. یاعلی.
 

پاسخ‌هایم به پرسش‌هایم ( ۱۳ )

 

- سید بی بی علوی مادرِ محمد بلخی مولوی در لارنده‌ی قونیه‌ی ترکیه درگذشت. یعنی یک سال پس از ورود مولوی به آن جا، که مولوی در ۱۸ سالگی اولین مجلس وعظ و منبرش را در همان لارنده برپا نموده بود.

 

- مگر مرگ مادر، بر مولوی مویه و سوگواری آفریده بود؟

 

- زنهار! این چه پرسشی‌ست! آری؛ مولوی به نقل از آقای محمد نامنی سبزواری در صفحه‌ی ۳۸ کتابش «آشنایی با مولوی» به «مادرش عشقی عظیم می‌ورزید» و از سوگش پریشان، دلگیر، خَموش، تکیده و حتی دِلسیر از دنیا شده بود. پدر مولوی -بهاءالدین ولَد- چاره را درین دید که مولوی برای غلبه بر افسردگی، باید زن بگیرد، برایش «گوهرخاتون» را گرفت و مولوی از گوهر، دو پسر به دنیا آورد: بهاءالدین محمد، علاءالدین محمد.

 

- نتیجه ← : بعدها مولوی خود نوشت: «عشق، مَرکبِ مَقصد است، نه مَقصدِ مَرکب» و نیز بر سوگ غلبه کرد و بعدها در دفتر اول مثنوی بیت ۳۰۳ سرود: «حسّ دنیا، نردبان این جهان / حسِ دینی، نردبان آسمان»

ابراهیم طالبی دارابی دامنه

 

سلام جناب استاد سید عمادی. قطّاع طریق که فرمودید گاه پاره‌ای فقیهان هم، قهارترین قطّاع عرفان ظاهر شدند. البته برخی حق داشتند، چون برخی سالکان عرفان را کژ فهمیده بودند و قید شریعت را می‌زدند. اما برخی هم اساساً طبع فقهی‌شان چنان تک‌ساحتی است که عرفان‌های صحیح را هم در ردیف انحراف رد می‌کنند، مثلاً مولوی را حتی قبول ندارند. متن امشب شما پرشورتر شد. گویی وصل نیکان روی داد بر استاد.

 

نظر عبدالله طالبی: درود جناب آقای طالبی. از قدرت قلم تان باخبرم سیاست در بند بند جوهر ش تنیده و مانند ضربان قلب تپیده شده. با افتخار معماهای که در متن تان پنهان شده رصد میکنم گاه گاهی بیش از ده بار نیز میخوانم. تا آن را آسیاب کنم چه بسا درآن درمانده نیز باشم.  اما شهد کندوی علم تان شیرین است و افسوس که حاسدان روستایم بر تبل تعصب نواخته وشما را از ترویج علم در روستا رانده اند... .

 

جناب آقای عبدالله طالبی سلام. خیلی خرسندم که رفیق هم‌زادگاه من -عبدالله- «مسائل‌دوست» است و سعی دارد از سِرّ روزگارش سَر در آورَد و اگر بَمِ مسائل مثلاً بر او گنگ آمد، از کشف زیرِ مسائل، لنگ نزند. از مطالعات منطقه‌ای‌ات باز نیز خرسندترم، زیرا تو را از یک فرد جوّزده‌ی غرق‌شده‌ی در امور داخلی، خارج و به دنیای وسیع‌تر متصل می‌کند. مطالبی که از اسرائیل وارد متن کردید، تردید نکن کمک می‌کند به خواننده‌ی خواهان، که بتواند به درک مطلب، بهتر و زودتر منتهی شود.

 

بلی؛ درست ادامه دادید، «اسرائیل» نام حضرت یعقوب ع است و چون آن زمان فلسطین میان اَسباط (نواده‌های یعقوبی) او تقسیم شد و هر فرزند به یکی از آن نواحی ۱۲گانه‌ی فلسطین گمارده گردید، اینان -صهیون‌ها، علاقمندان آن کوه صهیون- هم، با سوءتفاهم از آن تاریخ که مشحون و پر از تحریفات هم شده، خود را مثلاً یعقوبی! می‌پندارد، اما بر خلاف آن همه رئوفت و عاطفه که در یعقوب نبی ع جمع بود، این وحشی‌های درّنده‌ی معاصر، حاضرند تمام خون‌ها را از رگ تک‌تک فلسطینیان بیرون بریزند.

 

باور فرما عبدالله، بنده از سوادِ طرفِ بحث‌هایم درین صحن، لذت می‌برم. سواد باعث می‌شود مسائل علمی‌تر و پخته‌تر کاوش و کنکاش و نقد شود و متون همدیگر آسان‌تر، فهم. سواد با درس‌خواندن کلاسیک فرق دارد، ای‌بسا کسی در دانشگاه تا آخرین مراحل تحصیلی پیش می‌رود، اما سواد ندارد!

 

آنچه در تحلیلم نوشته بودم اجابتی بود به درخواست دیشب‌تان. بگذرم. برات بهترین‌ها را از خدای جل و علا طالبم. همیشه یقین دارم در فهم متن‌هایم کم نمی‌آوری. بنده هم از درک مطالب تو عجزی ندارم. باغ و گلستان و کار و بارت پربهاء، عبدالله.

 

جلیل قربانی به توحید طالبی: سلام سحری خدمت آقای مدیر. حدسم این است که احتمالاً درخواست بنده را ندیده‌اید، دوباره می‌فرستم: نشریات مکتوب در گذشته یک بخش داشتند با نام «عکس‌ها سخن می‌گویند!» امشب قصد ارسال یک متن به همراه یک تصویر به گروه داشتم که امکان‌پذیر نشد. فکر کردم مربوط به تنظیمات گوشی من در نصب «ایتا» است، اما از اهل فن پرسیدم، گفتن که مربوط به تنظیمات گروه است. اگر چنین است، پیشنهاد می‌کنم که امکان ارسال تصویر به گروه را فعال سازید.

 

جلیل قربانی [در پاسخ به توحید | طالبی] سلام صبحانه خدمت جناب مدیر

۱- رسانه بدون تصویر «نارسا» است‌.

۲- بگذارید با امکان ارسال عکس، کاریکاتور و فیلم کوتاه، رسانه مدرسه فکرت، جذاب‌تر و
فضای خشک مدرسه تلطیف شود.

۳- من از استیکرها استفاده نمی‌کنم، اما استیکرها به عنوان بیان تصویری، از ضروریات فضای مجازی است و به همین دلیل هر روز بر نوع و کیفیت آنها افزوده می‌شود.

۴- یک نکته خارج از دستور و بی‌ربط را هم این جا بنویسم؛ این که برخلاف دوره تلگرامی، بسیاری از انشاها در دوره ایتایی، آن‌قدر طولانی است که رغبتی به خواندن آنها نیست.

۵- من بر پایه مینی‌مالیسم رایج در فضای مجازی، درباره این اظهارنظر خود شکی ندارم، هر چند به مذاق برخی از محصلان مدرسه خوش ننماید؛ کاش امکان نظرسنجی فراهم بود!

 

محمدتقی آهنگر [در پاسخ به حسین طالبی دارابی] سلامبر همه طاعات وعبادات قبول / ونیز اقا ابراهیم. به نظر می رسد. از شاخصه های مدرسه پویا می تواند باشد دوستان در هر حوزه ای دارند نظرات خودشون رو مطرح می کنند تصاویر مرتبط با موضوع مورد بحث هم باشه قشنگ تره البته قانون مدرسه رو باید رعایت اما برای بهتر شدن راه اصلاح بهترین گزینه. بگدریم ولی تکمیل کردن کار نیک از شروع ان بالا تر است. ارادتمند همه دوستان.

 

توحید | طالبی, [در پاسخ به جلیل قربانی]سلام جناب آقای جلیل قربانی. سحرتان به خیر. آیا فکر نمی‌کنید اگر این امکان افزوده شود، احتمالاً پاره‌ای اعضا این صحن را عکس‌کده کنند!؟ در صحن‌های دیگر مشاهده می‌شود آنقدر عکس پی در پی از فلان محفل، فلان مجلس، فلان دیدار، فلان کار، فلان جا، فلان ملاقات، فلان... می‌گذارند، آدم کوفته و خسته می‌شود و اصلاً متون اعضا لای این همه عکس‌های بی‌معنا، گمِ گور می‌گردد!

 

حسین طالبی داوود, [در پاسخ به توحید | طالبی] سلام، آیا بیننده از دیدن عکس ها کوفته و خسته می شود ولی خواننده از خواندن متن ها کوفته و خسته نمی شود؟ چرا به نظرتان عکس ها بی معنی هستند در صورتی این عکس ها سندی در آینده و یادآوری خاطرات گذشته و اطلاع رسانی اتفاقات حال می باشد. در پاسخ جناب قربانی بهتر بود می فرمودید که قانون این صحن بدین صورت هست نه اینکه دیگر صحن ها و فعالیت دوستان را در آن صحن ها زیر سوال ببرید!

 

ابوعارف [در پاسخ به حسین طالبی دارابی] جناب آقای حسین طالبی سلام. معمولا" جوان‌ها از مُسن‌ها پویاتر فکر می‌کنند، حتی مُسن هم وقتی فکرش خوب می‌درخشد می‌گویند فلانی ذهنش جوان است. با این ریزمقدمه حتم دارم شما دوست گرامی من، رشیدتر از بنده درین موضوع می‌اندیشی و نظر شما را در ردیف فکر درست و ذوق سالم ارزیابی می‌کنم. تشکر وافر هم دارم. علت بسته‌بودن برخی از امور درین صحن را -که در سایر صحن‌ها با اختیار و صلاحدید مدیران محترم آن جاها رایج و روال است- در یک توضیحی البته در آتیه خواهم داد. در متن خود فرموید:

 

"بهتر بود می فرمودید که قانون این صحن بدین صورت هست نه اینکه دیگر صحن ها و فعالیت دوستان را در آن صحن ها زیر سوال ببرید!"

 

دلیل دارم: چون من هم توسط یکی از مدیران محترم آن صحن‌ها دعوت  به آن صحن‌ها شدم و لذا می‌توانم نظرم را بدون تعارف بیان کنم، اما دخالتی نکنم، که نمی‌کنم. اما صحنی که خود مدیریت آن را بر گردن دارم، می‌توانم چگونگیِ پیش بردنِ آن را تنظیم نمایم. نقد یک کار در یک صحن به نظرم زیرِ سؤال بردن معنا نمی‌شود که فرمودید: "نه اینکه ... زیر سوال ببرید!". نه، جناب حسین طالبی، نیک می‌دانی که  تاب ما در نقد و نظرها باید مثل ملت ایران در برابر تنگناهای معیشت، تاب‌آوری‌یی «بالا و مثال‌زدنی» باشد و زود تب نگیریم.

 

شما الحمدُ لِله از دوستان مقاوم و متفکر و صبّار بنده هستید. ممکن است شما تمام آن عکس‌های جَست‌وخیز و نشست‌وبرخاست و جلوس و دیدار و ملاقات و مصافحات و نمایشات و نمایه‌ها و نشانه‌ها را نمادی از عکس‌های «با معنی» حساب کنید، ولی بگذارید بنده هم آزادانه آن را در ردیف عکس‌های «بی معنی» محاسبه کنم. هر دوی ما در برداشت و ارزیابی آن آزادیم. لابد می‌دانید من مطلقِ عکس‌ها را نمی‌گویم. خودم از عکس‌هایی که حقیقتا" با آدم حرف می‌زنند و  با خود صدها پیام حمل می‌کنند، استقبال هم می‌کنم و حتی خوراک روح و بینش عرفانی خودم را سعی دارم با عکس‌های شگفت‌انگیز تأمین کنم. اما این برای خود حد و حدود و شناخت دارد. لذاست که با تاب و طاق، زبان همدیگر را لجام نمی‌زنیم و قلم همدیگر را قلم! نمی‌کنیم. ممنونم از انتقاد روشن و سازنده و دوستانه و دلسوزانه‌ی شما جناب حسین طالبی.

 

محمدتقی آهنگر [در پاسخ به حجت رمضانی دارابی] سلام. اقای رمضانی. اره خوب. الان صدا وسیما از مرجعیت از اینکه مخاطب جدی داشته باشه وخبرهای موثق و صدق مرادم هست. اما بحث برسر تصاویر ارسالی در مدرسه فکرت هست. اخه قانون مدرسه نظرات و استنباط فرد بیشتر مد نظر هست زیاد به کپی اعتقادی نیست. میشه گفت گروه خاصی از این لحاظ هست خوب هم داره مدیریت میشه. ارادت.

 

دامنه [در پاسخ به علی شیردل] سلام جناب آقای علی شیردل. نظر شما هم شایسته است و یک راهکار عالی. در مدرسه فکرت سابق و اسبق که بر بِستر تلگرام طی سه و اندی سال دائر بود و جناب عالی هم عضو آن بودی، بارها مدیریت مدرسه تذکر داد اعضای شریف فکرت در هر بار بارگذاری بیش از پنج عکس ارسال نکنید، اما تعدادی از اعضا مگر زیر بار مقررات ساده و به نفع همه، می‌رفتند! بارها شده در یک ارسال، بیش از سی چهل عکس فرستادند که مدیر مجبور بود خود آن تعداد عکس را به پنج تا شش قطعه، کاهش دهد. پیشنهاد شما مبنی بر یک عکس در یک روز توسط هر عضو را می‌توان مبنایی مناسب قرار داد و البته در کنار پیشنهاد جناب آقای محمدتقی آهنگر که فرمود عکس باید مرتبط با موضوع باشد. مثل پست دیروز جناب آقای عبدالرحیم آفاقی در صحن محترم هیئت که نامه‌ی خطی مرحوم آیت الله آقا دارابکلایی بود از  حوزه‌ی علمیه‌ی نجف به مرحوم حجت الاسلام حاج شیخ احمد آفاقی در حوزه‌ی علمیه‌ی قم که متن و عکس با هم ربط ماهوی داشت. درود.

 

باشه. قبول. پس باید روی این شرطِ یک عکس توسط هر فرد در یک روز و آن هم عکسی مرتبط با متن پایبند بود. عکس می‌تواند با شرح و زیرنویس هم باشد شامل رویدادها و شگفتی‌های طبیعت و تصاویر خود اعضا و محل و روزنامه و نامه و صفحات کتاب و هر چه که اثر متنی و نشاطی و فکری و نیز جبنه‌های خبری و طنزی و هشداری و راهنمایی و حیرت و سیرت و صورت داشته باشد.

 

مدیریت این امکان را هم اینک تا دقایق دیگر درین صحن فراهم می‌کند و این حق برای مدیریت باقی است که اگر مقررات رعایت نشد، آن را ملغا کند. خودم برای پیش‌افتادن این رویکرد تازه شاید یک پستی با متنی مصور روانه کنم. والسلام. سپاس از تمامی اظهارنظرکنندگان محترم درین باب.

 

این گذرگاه داراب‌کلا

عکس‌ها در اینجا


شرحی بر عکس: سلام. اینجای داراب‌کلا در بلندای دو راهی گردنه‌ی امام‌زاده علی اکبر اوسا - داراب‌کلا، در انبِس‌مرَز جنگلِ دیبای داراب‌کلا برای من از زیباترین پاتوق‌هاست. نه این‌که روزی حجت الاسلام سید محمد خاتمی با هلی‌کوپترش (=چرخ‌بال) این مکان نشست، نه، او که همان سال سر قبر زنده‌یاد دکتر علی شریعتی رفت ولی گفت دیدار مرا حتی با قبر مظلوم شریعتی رسانه‌ای نکنید از هر دو چشمم افتاده بود خصوصا" وقتی مفت رفت زیر چتر سوراخ حجت الاسلام اکبر رفسنجانی خدابیامرز. بگذرم. آخر سال ۱۴۰۱ است. این صحنه توسط جناب حمید رضا طالبی عموزاده‌ام ثبت گردیده. آن روبرو هم، چَفت (=آغُل و کومه‌ی گوسفند) است، طرحی از دوره‌ی نمی‌دانم کدام دولتی که دام را یکجاخور کرده بود.

 

ابوعارف: مدیریت مدرسه امروز سهم خود از ارسال یک عکس در یک روز به این صحن را دشت کرد. یک کوپن از شش کوپن امروزش در ارسا قطعات عکس زیرنویس‌شده، سوخته شد!

 

عکس بالا: کاری از جناب آقای حجت رمضانی دارابی

دامنه |, جناب آقای حجت سلام. طنّازی تو را از دهه‌ی شصت یعنی سال ۶۶ به این سو و تا اکنون که این‌همه سالمون، رفِق صمیمی هم شدیم در خاطرم دارم. به هر حال حاج اکبر بزرگِ نوه هسّی. بله، چه خوب که این گونه زیبا حریف من شدند. حرف حساب جواب ندارد. ای گوی و این میدان. ته سهم چهار تا پنج تا دیگه عکس باقیه. غم مَخور حجت!

 

احمد الله وردی زاده, [در پاسخ به جلیل قربانی] سلام و دورد بنده هم یک بار خواستم گراف مربوط به تغییرات مصرف گوشت و برنج از سال ۱۳۹۰ را ارسال کنم، با پاسخ عدم امکان ارسال مدیا روبرو شدم و متوجه شدم برای تنظیمات گروه است. لذا در پایان متن ارسالی این موضوع را یادآور شده بودم. اما مدیر محترم گروه با زیرکی از جنس دانش علوم سیاسی خوانده و سیاستمدارانه با یک پاسخ مطائبه گونه صورت مسئله را پاک نموده بودند. نمی دانم چرا حاج ابراهیم(توحید) عزیز این موضوع را مد نظر ندارند که ما سازمان برنامه و بودجه ایی ها خود استاد پیچاندن هستیم و بقول معروف نباید پیش قاضی نباید ... آره. ابو باجناق ارادتمندیم.

 

شیخ محمدرضا احمدی, [در پاسخ به دامنه |] سلام بر مدیر دانا و مدبّر. معاونت اداری و مالی ما گفته بود از مرخصی استحقاقی تان استفاده کنید، برای سال بعد ذخیره نمی شود، حداکثر آن که معادل ریالی را دریافت کنید. در این گروه، یا باید کوپن بارگذاری عکس را برای روزهای بعد ذخیره کرد، یا معادل ریالی آن را دریافت کنیم، هرجور راحتید.‌

 

علیرضا آهنگر [در پاسخ به دامنه |] سلام. چه خوب شد قبول اصلاحات نمودی. اگر با مدیریت و همکاری دوستان در رعایت قوانین صحن باشه عالیه. البته این پست شما منو یاد فوتبال قدیم انداخته هر وقت کسی میخواست شناخته گردد حتما به روی نامداران فوتبال خطا بد یا لگد پرانی می‌نمود مثل کعبی با جفت پا به فیگو تو تیم ملی ما که هنوز  نزدیک به سی سال تو یادو اذهان مان باقی (که صد البته من شمارو در این ردیف نمی‌بینم) من در تعجبم شما با این سواد رسانه‌ای برتر هنوز منتخب نفرات در مثال در حد چند نفر رو در حافظه نگهداشته آید در این پست شما چه ارزون ایت ا... و چه  راحت حجت‌الاسلام ویا چه با ارزش ملکی دکتر. البته قرار بود دانشگاه تو حوزه علمی گرایش حوزوی و دینی به خود بگیره  ظاهراً امروزه تو بحث برد برد  دست بر تر از آن دانشگاه شده. ارادت مدیر خوب مان.

 

حجت رمضانی دارابی,[در پاسخ به احمدی] حاج آقا سلام از ترس سوختن کوپن جرات نکامبی جواب حضرتعالی ره با عکس هادیم همان ذخیره هاکانیم بهتره

 

محمدتقی آهنگر  [در پاسخ به دامنه |] سلام. لطفتان پایدار. و انشا الله همه ملزم به رعایت قانون مدرسه باشیم.
 

ابوعارف | طالبی دارابی: جناب استاد سید عمادی سلام. دیشب در آن صحن محترم هیئت، نظری بابت شماره‌ی ۵۸ خضرنگاری شما نوشتم اما چون بیش از نیمی (حتی بیشتر) از اعضای فکرت در هیئت محترم رزمندگان داراب‌کلا عضو نیستند، لذا درین صحن نظرم را تفصیلی‌تر بیان می‌کنم تا این اعضای محتم هم اگر طالب بودند، مباحثه‌ی بنده با شما را ببینند.

 

چه ظریفانه سخن از قُطّاعِ طریق کردید. جدا از بحث عرفانی، اول یک حاشیه‌ی سیاسی بزنم که این راهزنان قَتّال و قطع‌کنندگان خشن راه عابرین، اگر اتوبان قزوین کرج را قطع کنند و روح الله عجمیان آن گچکار بسیجی فرودست اقتصادی لُرزبان کوهدشتی لرستانی را روز ۱۲ آبان ۱۴۰۱ با ۱۶ نفر ارذَل وحشی، مانند پیکر پاک حضرت حمزه س مُثله و شهید کنند، همین آزادی‌خواهان! از دادگاه می‌خواهند ترحم شود و محاکمه صورت نگیرد. و دادگاه‌های اخیر ایران کم آوردند و سازش بدی کردند و اعمال قدرت که بخش ذاتی مقابله با آشوب است، را صرف نظر کردند و صدای این چوب خاموش به نظرم روزی از سوی همین آشوب‌گردانان طنین می‌افتد. گفته باشم. بگذرم استاد. حاشیه بود بر متن زیرا لغت مهم قُطّاعِ طریق مرا انصراف داد به آن سو.

 

اما بعد گاه  فقیهان، خود قهارترین قطّاعان در برابر راه هموار و آرام عرفان ظاهر شده و می‌شوند. خُب معلوم است در جاهایی حق هم داشتند راه را قطع کنند و حتی فقهی فتوا صادر نمایند، زیرا تاریخ این قاضی خوب، سالکانی سراغ دارد که عرفان و سلوک را کژ فهمیدند و کج رفتند و کجروی تبلیغ نمودند و حتی قید آدم‌ساز شریعت را زدند. ولی کم نماندند از تبار فقیهان که طبع فقهی‌شان تک‌ساحتی پرورش شده حتی عرفان‌های صحیح را در ردیف ضالّ گذاشته و رد و مردود کرده‌اند، مولوی را حتی ملحد و منحرف پنداشتند که شمش تبریزی او را بد بار آورده!

 

پرشورتر می‌نویسی استاد وقتی خضری می‌شوی! پوزش دیر وارد بحث شدم، امروز صبحی همه! ریختند سر مدیر (کشکولی) ارسالی عکس در صحن مطالبه کردند و طبل اصلاحات کوبیدند و ساز ناکوک زدند و به قول حجت بر مدیر حریف شدند. لذا ساعاتی از عمرم توی آن صحنه و مَحنه و شحنه! گذشت.

 

توحید | طالبی, جناب احمدآقای الله وردی زاده سلام. آقا من زیرکی‌های عمیق شما را می‌دانم. به قول لئو اشتراوس فیلسوف مطرح آمریکایی افراد حکیم و فیلسوف و قدَر و دانشور، حرف‌های خود را در «بین‌السُّطور» می‌زنند، نه روی خودِ سطور. من لای دو خط شما را در متن‌ها -که سفید است و نامرئی- می‌خوانم! نه اون جاها که خط‌خطی و سیاه و مشکی و توپُر است. بس است یا از مینی‌مانیالی! عبور کنم؟!

 

ابوعارف | طالبی دارابی, جناب استاد احمدی سلام. نه آقا، این توشه در هیچ خورجینی قابل ذخیره برای فرداها نیست. هر کس پنج  تا شش عکس در همان یک روز، معادل ریالی و دلاری هم در کار نیست. راستی! احمدی آشیخ ممدرضا کسانی را مثلا" در تهران و مشهد و آشتیان و گرمادره و حسن‌سوی آشخانه و  هزارچم و سرآبله سراغ داشتم که اغلب در مرخصی بودند! ولی سرآخر هنگام بازنشستگی بیشترین طلبِ مرخصی داشتند و عوض آن پول‌وپَل هنگفتی هم گرفتند! مرخصی بودند! ولی رد نمی‌کردند. از حلقوم جِر (=فرو) می‌ره این پول‌ها؟!

 

دامنه | [در پاسخ به محمد تقی آهنگر اکبرعمو] سلام مجدد جناب آقا محمدتقی آهنگر. خود اهل مدرسه و درس و دبیری و تدریسی، لذا ژرفای مسئله مدرسه‌محوری را می‌فهمی که باید خیلی شسته و روفته باشد صحن. سپاس و اکرام.

 

ابوعارف | طالبی دارابی, سلام دوباره جناب حجت. آکّ کِه. اِسا خُب بَیّه. ولی در چنته‌ی تِه همه چی پیدا ووونه! عکس و مکس و متن. شِطون‌کالی ره سنگ زوووهی وا. بلدی حسابی کاجه کاجه عکس ره رو هاکانی. این صحن و این شش‌تایی سهم تو. بسم‌الله. مِر بکون برو جلو.

 

دامنه |: استاد احمدی سلام. مرحوم جواد امامی را خدا رحمت کناد. چقدر زنده‌دل، خوش‌خُلق، خستگی‌ناپذیر، پرتحرک، در خط انقلاب، ارزشمند، و آگاه به مسائل دین و جامعه بود؛ صدای بَم و غُرّان او هنوز در گوش‌هایم طنین‌انداز است. کاش زود به کام فوت نمی‌رفت، اجل آدمی ولی دست حضرت باری است. خوشبختانه همان‌طور که خود در جریانی، همه‌ی این دوستانی که ذکر کردید، در مدرسه فکرت حضور دارند.

 

ابوعارف | طالبی دارابی: جناب.. سلام. شما که کتابخوان هستی و از کتاب نقل هم دارید، این امکان ارسال پنج تا شش عکس برای هر عضو در شبانه‌روز، برای جناب‌عالی شاید عاید باشد. دانشگاه و حوزه دو ریل هستند به سمت دانش بیشتر. یکی بازوی دانشی، دیگری بازوی دینی مردم است. این دو به هم باید صادرات و واردات داشته باشند. پشت‌کردن هر کدام به هم یا استیلای هر کدام بر هم، یا قهر هر کدام از هم، یک کار زیانبار است. سپاس که متن بنده را نقد و حاشیه و مثال و نکته و نقطه و ویرگول و سیخون زدی.

 

دامنه |: سلام جناب استاد احمدی. از همین شگفتی‌های قرآن که قول صدق خدای علی و عظیم است، در شگفتم که چرا از سر جهالت قسمت‌های از اروپا آن را آتش می‌زنند و برخی هم از قدر آن بی‌خبرند و شاید بی‌اعتنا. قرآن پر است ازین پندها که شما ده تای آن را شماره کردید. پند و اندرزهایی که فقط برای ساختن انسان سالم در جهان سالم است. سپاس ازین آورده‌ی وحیانی.

 

پاسخ‌هایم به پرسش‌هایم ( ۱۴ )

- لابد با احادیث مَلاحم آشنایید. یعنی آن دسته روایت که ناقل در آن سعی دارد به نقل از معصوم ع حوادث آینده‌ی جهان و یا علائم ظهور موعود عج را طبق فکر و بینش خود خبر دهد.

 

- مگر این کار در هیچ دوره‌ای از حکومت‌های معاصر و گذشته سابقه داشت؟

 

- من چند سال پیش در مطالعه‌ی ص ۴۰ کتاب «اندیشه‌های سیاسی علامه مجلسی» نوشته‌ی آقای ابوالفضل سلطان‌محمدی از انتشارات بوستان کتاب قم چاپ دوم سال ۱۳۸۶، خوانده و یادداشت کرده بودم که وی به استناد (جلد ۵۲ بحار ص ۲۳۵ حدیث ۱۰۴) گفته بود مرحوم محمدباقر مجلسی (فوت: ۱۱۱۱ هجری) پیش‌گویی‌ها از همین نوع احادیث مَلاحم در علائم ظهور امام عصر عج را بر دولت وقتِ صفویه و در بعضی از پادشاهان این سلسله تطبیق کرده بود.

 

- نتیجه ← : درین جور مسائل، خردمندانه‌ترین رفتار افزودن دانش و انباشت اطلاعات عمومی بدون موضعگیری (چه قبول / چه رد) شتابزده است.

ابراهیم طالبی دارابی دامنه

 

دامنه: سلام. اشاره‌ای بر من لازم شد. اگر درین صحن یا هر صحن با اراده و از روی اخلاق حرفه‌ای به روحانیون محترم صحن «استاد» خطاب می‌کنم، این برمی‌گردد به آدابی که خودم برای خودم قائلم. بنابرین رسم من در احترام به روحانیت ناشی از بینش و منش خودم است. هر تفسیر دیگر روی این رفتار بنده، ناشی از برداشت نادرست است. جزوِ ملازمات خودم می‌دانم کسی که لباس مقدس پیامبر ص را به دوش و سر نهاده، به او استاد بگویم. که اگر خوب دقت کنم باید مباهات کنم روحانیان، استاد من باشند. هر چند این بزرگواران ازین پیشوند هم خود را فروتنانه در عذاب و سختی می‌بینند. والسلام. اما هر برداشت از سوی هر عضو خود یک نوع فضای باز گفتمانی‌ست. فقط معتقدم روی آداب و ادبِ دیگران نباید خدشه و خراش و زخم وارد نمود. درود.

 

سید علی اصغر شفیعی خطاب به دامنه: سلام. فدای تو. دوقلوها چطورند؟ سلام مرا به اهل خانه بویژه خواهرم مهناز برسان. تو مرشد من هستی دربست. کسی که مانند تو پاک و دل خدایی دارد و توانایی بسیار بالایی از علوم و مدیریت را بهمراه دارد مرشد است . در نوشته تان اندیشه کردم سعی می کنم همواره ترا یاری کنم  گاهی نقش منتقد را بازی می کنم که چالش باعث مباحث جدید شود  وگرنه همه می دانند ابراهیم برای من مغز و اندیشه است در کله من. دلگرمی من فخر من پشتوانه معنوی من افتخار من میراث گرانقدرمن مراقب من بر ماندن دین و مذهب تو هستی همواره احساس می کنم که تو بر من نظارت احسن داری و من باید به نسبت با خصایص شما آبروی ترا حفظ کنم.
 
دامنه |:سلام. فروتنی تو درین فراز، یک صعود به بالاترین ارتفاع اخلاقی بود.
 
جلیل قربانی: آقای طالبی سلام، شب به‌خیر
چند سوال؛
 
۱- آیا لباس پیامبر در آن مقطع یک لباس فرم خاص و جدا از بقیه اصحاب و رسوم جامعه جزیرةالعرب بود؟!
 
۲- اگر این لباس خاص بوده، آیا به مصداق «انا بشر مثلکم» با اخلاق پیامبر و انتظارات جامعه سازگار بود؟
 
۳- آیا با توجه توان تکنولوژیک نساجی در جامعه جزیرةالعرب، لباسی با مشخصات امروز دوخت و دوز می‌شد؟
 
۴- با توجه به لباسی شبیه لنگ و قطیفه که در برخی نوشته‌های قدیمی برای مردم آن دوره‌ها آمده، آیا مستندات و مدارک درباره تفاوت لباس پیامبر وجود دارد؟
 
۵- آیا اطلاق لباس پیامبر بر لباس رهبران سایر گروه‌های مذهبی پیرو دین اسلام هم صادق است یا برای یک گروه خاص از پیروان اسلام (رهبران مذهبی شیعه) به ارث گذاشته شد؟
 
ابوعارف | طالبی دارابی: جناب آقای جلیل قربانی سلام.
 
به بند ۱ : نه، چون وقتی یک عرب بادیه‌نشین یا یکی از بلاد دیگر وارد جمع می‌شد، و اگر تا به حال پیامبر ص را ندیده بود، تشخیص نمی‌داد کدام یک، پیامبر ص است.
 
به بند ۲ : پیامبر اکرم ص در همه حال حتی در احرام و غزوه اگر بر فرض پوشش خاصی هم می‌داشت، از تفاخر و غرور مطلقاً به دور بود و ما در هر موقعیت و مقام و محاوره‌، اخلاق حکم می‌کند ایشان را با نهایت ستودگی یاد کنیم.
 
به بند ۳ : نقل است پیامبر اکرم ص، کساء و دستار داشتند و آل کساء حاکی ازین نشانی پوشش است. حالا با هر جنس و متاع که بوده.
 
به بند ۴ : در بند ۱ پاسخ داه شد.
 
به بند ۵ : اطلاق لباس پیامبر ص برای کسوتی که روحانیون ایران به آن پوشش در آمدند، دال بر تطبیق النعل بالنعل نیست.
 
بلاخره، همین که چنین هیئت و البسه‌ای ظاهری فاخر دارد و نوع دوخت و دوز آن از هر نوع سبُکی و جِلفی بیرون است، رایحه و ظاهری نبوی ص می‌دهد. ما به این لباس به دیده‌ی پیامبرپوشی می‌نگریم. هر چه به ایران قدیم‌تر برویم هم، نوع لباس و پوشش مردم، ردا و دراز بود، نه مانند امروز تنگ و جِلف و باریک. به نظرم لباس روحانیت، -حتی اگر نیازمند تغییراتی در سَبکِ دوخت هم شود- باز فاخربودن آن از سایر پوشش‌ها جلوتر نباشد، عقب‌تر هم نیست. مهم فاخربودن است، نه تفاخُر؛ که همه می‌دانیم از مُنهیات کریه است. به‌هرحال عالمان دینی دیار ما، با چنین ظاهری بر ما آشکار شدند. والسلام. سپاس فراوان.
 
دامنه |: راستی کشکولی: شب جمعه کارهای مهمتر و اولویت‌داری نداری! که به لباس روحانیت گیر (=خوانده شود: علاقه نشان) دادی!
 
 
از مَطبخ کدبانوها دَم‌کشیدنِ چه برنجی بو می‌آید؟!
 

به نام خدا. سلام. امروز که پا شدم رفتم سراغ «تیک» دیدم آقای قاسم‌زاده، نه آن قاسم‌زاده‌ی «اطلاعات» که ستون‌نویس آن مؤسسه‌ی مرحوم حجت الاسلام سید محمود دعایی هست، اسفندیارِ قاسم‌زاده‌ی عضو انجمن برنج ایران، مصاحبه‌ی مفصلی داده. خُب مصاحبه را که نمی‌شود حسابی هضم کرد، خاب معمولاً مصاحبه‌های در ایران درهم و برهم است. لذا روی مفاد مهم آن دست به تفسیر و چینش به قلم خودم زدم تا خواننده‌ زودتر از نتیجه‌ی موضوع سر درآورَد. شتابی که جزوِ خصیصه شده گویا. حالا بروم سراغ ماجرا:

 

او خبر داده حجم باقیمانده‌ی برنج ایرانی سال گذشته، در سال جدید به قدری زیاد است (=۵۰ درصد انبارمانده) که احتمال داده است قیمت برنج سال جدید را مانند دو سال قبل (یعنی سال زراعی ۱۴۰۰) به‌شدت جهشی کند. او یکی از "تصمیمات خطرناک کشاورزان" برای تولید سال ۱۴۰۲ را درین می‌داند که آنان تصمیم گرفتند از کاشت "برنج پرمحصول" خودداری کنند و در عوض روی به خرید "بذر برنج‌های بومی" آورده‌اند و این منجر به "کاهش شدید" تولید برنج امسال می‌شود و این یعنی بروزِ "کاهش عرضه" و در نتیجه "جهش قیمت". دقت که کردم دیدم او علت اصلی را درین می‌داند کشاورزان فروش با قیمت بالاتر محصول را انتظار دارند و به همین علت، برنج را انبار کردند. از سوی دیگر توان مردم ایران در خریدِ برنجِ مرغوبِ قیمت‌بالا، بسیار پایین آمد و همین، انباشت بی‌سابقه‌ی برنج داخلی را دامن زد.

 

به نظرم یکی از عامل‌های دخیل در "قیمت برنج ایرانی" این است که محاسبه‌ی هزینه‌ی حمل و نقل و واسطه‌گری صورت می‌گیرد و برنج از خودِ کشاورزان با ۳۰ تا ۳۵ درصد کمتر خریداری می‌شود و کشاورز میلی برای فروش در خود نمی‌بیند. اما کشاورزان حساب این را هم باید بکنند که اگر همان قیمتِ کف / سقفِ بازار را اگر بخواهند ملاک فروش خود بکنند، دیگر کار به جاهایی باریک‌تر ز مو می‌کشد که مصرف‌کننده این قلم کالا را دیگر باید جزوِ آمال و آروزهای میوه‌ها و اقلام بهشتی تصور کند ان هم اگر از پل «صراط» توانسته باشد عبور نموده باشد در چاهِ «وَیل» نیفتاده باشد! اوضاع به این رقم باشد علی رغم همه‌ی برکات و وفوری که در ایران حقیقتا" وجود دارد، قشر تهیدست و حتی متوسط فقط بایددل به آن بوی اَطعمه و اَشربه‌ی بهشت خوش نگه دارد و بس!

 

به‌راستی باید پرسید آن روز که فرا رسد (ممکن است کسی بگوید همین حالا و حتی شش هفت ساله که فرارسیده است) آن روز از مَطبخ کدبانوها، دَم‌کشیدنِ چه برنجی بو می‌آید؟! ایرانی گیلانی مازنی آملی بابلی ساروی؟! یا تایلندی مایلندی؟! عنبربوی خوزستانی؟! یا باسماتی پاکستانی؟! اوروگوئه‌ای؟ یا اوراماناتی؟! ببخشید! اورامانات کردستان که برنج ندارد، عسل دارد.

 

اعترافیه: بنده کارشناس این مسئله و این فن نیستم، پس احتمال این که متن من با غلط مخلوط شده باشد، هست!

| ۱۱ فروردین ۱۴۰۲ |
ابراهیم طالبی دارابی دامنه

 
متن حاج قاسم رخف در صحن مدرسه فکرت: آقای مدیر و بقیه اعضای محترم سلام علیکم. بنده فقط مطالب بسیار عالی و نصایح شما را مطاله میکنم. فقط بعنوان یگ مخاطب عرض مینمایم مدرسه چون مخاطب زیادی دارد و استاد زیادی، عزیزان ما در ادبیات داریم. مطالب باید طوری نوشته شود که همه فهم باشد. مخاطب جهت مطاله به لغت نامه مراجعه نکند. کلاس مسابقه نیست. بعضی از عزیزان سعی دارن مطالب همرا با کلماتی استفاده نمایند که شاید دیگران نتوانند عزیزان چی. سه‌ صفحه مطب می نویسی که مخاطب شاید یگ صفحه آن را بخواند. مطالب باید کوتاه مختصر مفیدو با مفهوم. اول واخر آن مشخص و فرصت برای دیگران باشد. هر یک ازعزیزان در کانال های دیگر عضو هستند آگر شب و روز نگاه کنند تمام نمیشود.
 

دامنه: جناب آقای «حاج قاسم» سلام. کار و بار و روز و روزه و نماز و نیاز و راز آن رخف مقبول درگه حضرت باری . از بیان نظر، پیشنهاد، نقد و راهکار شما به نوبه‌ی خودم متشکرم. هر چه بیشتر به این جور راهکارهای دلسوزانه نزدیکتر شویم، در نتیجه فضای نوشتاری صحن هم، ساده‌تر و روان‌تر و جمع‌وجورتر می‌شود. معقول هم همین هست.

 

اگر در متن‌های من، این نقیصه و کاستی را دیده‌ای، به بزرگواری خود ببخشایید. بنده از پیشنهاد شما استقبال کرده و سعی می‌کنم در آینده عیب‌های نوشتاری خود را بیشتر ازین کاهش دهم.  اعتراف می‌کنم متن‌های بنده جالب نیست و مورد توجه‌ی مخاطبین قرار ندارد.

 

اما در مورد واژه‌ها هم باید عرض کنم هر چند بنده همواره تلاشم این بوده اگر گاه مجبوری لغت سختی هم در متنم آمده، آن را در داخل دو کمان یا همان به قول معروف: پرانتربار و پرانتز بسته به این شکل: (= ...) قرار دهم که معنی نزدیکتر آن را به خواننده رسانده باشم؛ تا هم آن واژه‌های مهم زبان پارسی از میان ما گم و نابود نشوند و هم معنای آن، سریع در دسترس مخاطب قرار گیرد. ممنونم که مطالب صحن را مطالعه می‌کنی و در بهبود روند آن، پیشنهاد هم ارائه دادید. درود.

 

فرهنگ لغت داراب‌کلا قسمت دوم

هِدی‌هِرشا

هدِی هِرشا ترکیبی از دو واژه‌ی محلی است. هدی چند معنی دارد:

مثل به‌هم‌زدن. او اُملت را هدی زد.

مثل فرورفتن. زخم دست او هدی بورده. یعنی سر زخم به هم وصل شد.

مثل چال. او چشمش هدی بورده. یعنی گود افتاد.

مثل همدیگر. آنان هدی را کمک می‌کنند. یا هدی را پُشت و تکیه دادند.

مثل حدود. این هدی نیا مار دارد.

هِرشا هم یعنی دیدن.

پس هدی هرشا. جمعا" یعنی چشم هم چشمی. دیدن از روی همدیگر. تقلید کورکوانه یا شاید هم هوشمندانه از روی کار هم.

هِرشا خود چندین ساخت دارد:

هارِش: ببین.

هرشاهه: دید. نگاه کرد.

اِشاهه: می‌دیده.

اِشنه: وینده. می‌بینه.

حالا چی کار داری مَردِم، اَعی خصوصا" مسئولان! از شیخ تا غیرشیخ از سید تا رَشنق، ای بسا یک تعداد قلیل و خیلی کمی، هِدی هِرشا می‌کنند. چرا میاندوآب بروم! شهری در جنوب استان آذربایجان غربی در شمال غرب ایران تا بخواهم مثال و نمونه‌ها جست‌وجو کنم که آیا هِدی‌هِرشا می‌کنند یا نا؟! می‌روم همین "تبّت" که آقای "تنزین گیاتسو" چهاردهمین "دالایی لاما"ی مذهبی بودائیان تبّتی که مثلا" مثلا" هِدی‌هِرشا کرده بود رفته بود مثلا" میانمار (برمه) که هر یک از تهیدستان آن جا را مثلا" سه کیسه! برنج داد و خواست هفت کیلو گوشت بدهد دید گران است، خود گیاهخوار بود چند کیلو اسفناج داد و مثلا" نعوذبالله سرکیسه کرد و رفت!

 

بعد فوری آقای "خورخه ماریو برگولیو" یعنی پاپ فرانسیس فعلی واتیکان مثلا" هِدی‌هِرشا کرد و سریع مثلا" رفت زیمبابوه زمین فقیر فُقرا را مثلا" شخم کرد و تخم ارزَن و باقلا و نخود داد و مثلا" عکس انداخت و جهان پخش کرد و سالم و تندرست بازگشت.

 

لَختی مثلا"مشاورش به دالایی لاما گفت دیدی من هم لالیم‌بند، لی‌لم تاشی بلدم! بعد مشاور دالایی لاما هم هِدی هِرشا کرد و مثلا" گفت لی‌لم تاشی که سهله ما هم دسته‌جمعی لباس رسمی می‌پوشیم عکاس با خود حمل می‌کنیم و می‌ریم سرکشیِ کسانی که از تب و تابِ تبّت به مَسقط کوچانده شدند.

 

اَرِه! هِدی‌هِرشا میاندوآب و میانه و مریوان و مشهد مقدس و مکه و منا و مدینه و مدیَن و موریتانی و موزامبیک و مالی و مصر نمی‌شناسد! در هر عصر و مصری هست.

| ۱۱ فروردین ۱۴۰۲ |
ابراهیم طالبی دارابی دامنه

 

مصطفی بابویه: سلام و عرضِ احترام خدمت شما آقا ابراهیم طالبی عزیز و سایر عزیزانِ مدرسه فکرت. اول عرض کنم بنده عموما نوشتارِ شما که برگرفته از قلمی روان و زیبا و ذهنی خَلّاق میباشد(که دوستان بسیاری به این مسئله اذعان دارند) و ایضاً نوشتارِ سایر عزیزانِ گروه را مطالعه میکنم و استفاده میبرم. اما درخصوصِ پیشنهاد یکی از دوستان گروه که فرمودند باید نوشتار طوری باشد که به قولِ ایشان همه فهم باشد. بله میتوان گفت پیشنهادِ معقولی میباشد. چرا؟ چون در مدرسه فکرت از طیفهای مختلف فکری حضور دارند. و به قولِ دوستی که میگفت:  در مواجهه با این شرایط میبایست با لِسانِ (زبانِ) قَوم صحبت کرد; نه با لِسانِ قُم! (به تعبیر شما کشکولی) آقا ابراهیم خدمت شما و سایر عزیزانِ گروه ارادت دارم. مصطفی.

 

دامنه |: جناب آقا مصطفی بابویه سلام

 

۱. از همان کشکولی قشنگ‌تان شروع کنم: بله، زبان قوم زبان همه‌فهم خواهد شد و رسا. تأکید شما دوست صاحب سبک هم این راه را هموارتر خواهد کرد. ان شاءالله تعالی.

 

۲. ارزیابی شما از مجموعه نوشته‌هایم می‌تواند یک محک قابل اطمینان باشد، چون هم شما را صاحب فکر می‌دانم و هم اهل صدق. سپاس از بیان نظر که باز هم این مسیر مرا میسّرتر می‌کند.

 

۳. چون منتقد و پیشنهادگر جناب «حاج قاسم» خطابش به مدیر و نیز اعضا بود، بنده نقیصه‌های متنی خودم را خود زودتر گردن گرفتم، که ازین عارضه بیرون بیایم. اما دیدگاه شما هم گفتم محک مهمی برای بنده محسوب می‌شود. درود.

 

۴. گاه اگر بر ادبیات خود غنا نبخشیم دو روز دیگه (=آتیه و آینده) ممکن است حالتی پیش بیاید که دیگر کسی حتی اون صفحه‌ی خاطره‌واره‌ی کتاب فارسی کلاس چهار را (که دو غاز با لاک‌پشت، چوبی بر دهن گرفتند و به آسمان رفتند تا به جزیره‌ی دیگری فرود آیند) نتوانند بخوانند چون از کلیله و دمنه است و متنی سخت و پر لغت. با این حال، متن‌های صحن، صحیح‌تر این است آسان باشد. به تعبیر همیشگی من حتی گاه از دو کفِ دست هم نگذرد.

 

باسمه تعالی. سلام. با دوراندیشی جناب آقا مصطفی بابویه در شناخت و هشدار دقیق نسبت به گول «زمین بازی انگلیسی» را نخوردن، موافق هستم. ایشان ورود هوشمندانه‌ای به این نوع «عملیات فریب» داشتند که دست‌کم دو قصد اصلی چنین رفتارهای به‌ظاهر اطلاع‌رسانی، یکی شقاق درونی و سپس پی آن شوراندن ذهن مردم علیه‌ی هم است. با احترام؛ والسلام. ابراهیم طالبی دارابی دامنه.

 

زنی برتر از وزنِ همه‌ی زمین و زمان

 

به نام خدا. سلام. آنتون چخوف به گمانم حق داشت! چه حقی؟! درست نوروز پارسال (۱۴۰۱) بود که موقع خواندن رُمانِ «مرگ در جنگل» اثر شِروود اندرسُن به صفحه‌ی ۳۷ که رسیدم، دیدم چخوف روسی دارد می‌گوید:

 

«من هنوز دیدی فلسفی از زندگی پیدا نکردم و هر ماه که می‌گذرد، عقیده‌ام عوض می‌شود.»

 

اما بانوی اول دین ما -اسلام مبین- یعنی حضرت خدیجه س از همان روز پرورش در دامن مادر و آموزش در دامان دین حنیف ابراهیمی، دیدی نه تنها فلسفی، بلکه دیدی فرهنگی، مذهبی، سیاسی، اجتماعی، تجاری، انسانی و اخلاقی و پاکیزگی به زندگی پیدا کرده بود و وقتی با آن پشتوانه‌ی فکری و عقلانی رشیدش، با افکار پراکنده‌ی روزگار حجاز و بلاد دیگر مواجه می‌شد از عقیده‌ی حنیفی و منزّه خود دست نمی‌شُست و سخت از آن حراست می‌نمود و تا واپسین روز پیش از مبعث محمد امین، بر آن پویه، پایدار ماند و آنگاه که آخرین پیام‌آور خدای باری تعالی از غار حرا با حرارت و تب و تعَب و لرز روان و عرق سردِ جسمشان، به خانه‌ی خدیجه س بازگشت، او هم اندی بعد به آخرین رسول ختمی مرتبت ص ایمان راسخ آورد و اولین مسلمان درین دین، شد.

 

مگر می‌شد کسی غیر از مقام منیع حضرت خدیجه س، فاطمه‌ی کوثر س را بزایَد؟ و از شیر پاک خود، به او بخورانَد؟! آن بانو تمام هویت و شخصیت و اعتبار و نفوذ و ثروت و دارایی خود را پای دین مبین، فدیه کرد که پیام محمد رسول الله ص توسط ابوجهل‌ها و ابولهب‌ها و ابوسفیان‌ها و ابوهُریره‌ها پایمال نشود. آری؛ او زنی برتر از وزنِ همه‌ی زمین و زمان بود و حضرت نبی ص تا آخرالزمان در عشق خدیجه خواهد ماند. و ای بسا مثل منی دلداده به حضرت خدیجه‌ی اُمّ فاطمه‌ی زهرا -سلام الله علیهما-، انبوه انبوه انسان والِه و شیدا پراکنده باشند در سرزمین وسیع خدا، که عشق‌شان و دلسپردگی‌شان به آن بزرگ‌بانوی دین مبین هرگز تمامی نیابد.

 

درود ابدی بر این روحی پرتوافکن که کارکردش در سراسر وجود مسلمانان طنین‌افکن است و با کمال فضیلت و فیض و فوز، در ده رمضان فوت و وفات یافت؛ یعنی حضرت خدیجه‌ی کبرا سلام الله علیها که همه‌ی وجودش یعنی حضرت محمد ص برای درگذشتش، سخت سوگوار شد و گریست و تا آخر عمر هم، هیچ کسی را با او حتی آنی مقایسه نکرد. ارادتمند ابدی حضرت خدیجه س ابراهیم طالبی دارابی دامنه.


سه ضعف و سه قوت جمهوری اسلامی ایران

به نام خدا. سلام

ضعف

۱. حکومت (هم در مرکزی هم در محلی) خود را در چنبره‌ی گزینش سختگیرانه با تفسیری مضیّق (=تنگ و تنگ نظری) گرفتار کرد و کم کم از دایره‌ی مداراواره خارج شد و یک دایره با شعاع کم و تعصب‌گرانه رسم کرد. چنین کاری آن قدر قبیح است که با هیچ دفاعیه‌ای خنثی نمی‌شود. هر اهل انصافی خود می‌داند تا چه اندازه خود، بستگان، آشناییان، دوستان و هم‌قطارانش چوبِ این پُتک تصفیه‌گرایی را خورده و طعم تلخ آن را چشیده‌اند. چنین ضعفی که بعضا" از مرز گناه هم عبور کرده، شایستگانی را از ورود به سه مدار مهم کمال فردی باز داشته: چرخه‌‌ی شغل، حرفه‌ی قدرت، حلقه‌ی دانش.

 

۲. ساختار کج حکمرانی عمومی (سه قوه) راحت در خود ورود دولت‌هایی بی‌لیاقت، ناکارآمد، بی‌برنامه، فاقد عرضه، منحرف از چارچوب انقلاب را دید که بر سه ساحت محوری نظام ضربات انبوه زدند و در مسیر اصلی انقلاب کوهپایه‌هایی از نابسامانی و فساد آفریدند. در سیاست عدالت اجتماعی، در سیاست نظم و اداره‌ی عمومی و در سیاست فقرزدایی از دوردست‌ها. جای رؤسای چنین دولت‌هایی در مَحکمه و کشیدن تاوان جُرم بود نه مجدد تنفس در حیاط خلوت نظام. عاملین و قاصرین فساد و نابسامانی هرگز پیشگاه قانون خم نشدند هیچ، رجَز هم خواندند. ایران درین زمینه رفیق‌باز! شد و رودربایستی پیشه کرد و حتی به نظرم رهبری معظم هم که فرموده بودند «کِشش ندهید» نتیجه‌ی مطلوب محصول نشد.

 

۳. در برخورد (حل و محو) رواج رفتار « پتیاره» در جامعه‌ی هنجارگرای ایرانی فقط سعی کرده از درِ شرع  وارد شود و چنین رفتارهایی را صرفا" ضد احکام اسلامی تلقی کند و در برابر تقّلای این دسته ناهنجاگراهای اهل آفت و بلا و ستیز، فقط با استدلال احکامی شرع روبرو شد. حال آن که می‌توانست از ناحیه‌ی حفظ کیان فرهنگ دیرین تمدنی ایران با آنان در بیفتد و جامعه را از ننگ مصون کند. مثلا" برهنگی و سر لُخت‌کردن قبل از آن که یک رفتار ضد قرآنی باشد، یک بزه ضد ایرانی است، زیرا در ایران بیش از اسلام و پیش از اسلام پوشش و پرهیز از عریانی حتی سر و پا و سینه رسم بوده است و شدیدا" بدان پایبندی بود. حال آن که ضعف  نظام درین‌باره این بوده که آن را یک رفتار ضد شرع اعلان کرده در حالی که یک اقدام جسارت‌وار و بی‌شرمانه به سرمایه‌ی تمدنی ایران‌زمین هم هست. هر کس در این سرزمین خواست سابقه‌ی حیا و شرم و پاکی تمدنی فرد فرد ایرانی را با رفتاری پتیاره نابود کند مستوجب عقوبت حتمی است. زیرا زمین و تمدن این کهن‌دیار متمدن و پاک‌پوش را آلوده می‌نماید.

 

قوت

 

۱. دمیدن تفکر «نه» به سلطه‌گری در ریه‌ی جهانِ مبارزان از بایسته‌ترین قوت انقلاب بود. با مطالعاتی که طی قریب ۴۴ سال مستمر با کمترین وقفه دارم بینشم به دانشم می‌گوید اگر ایران از دل نهضت اسلامی به رهبری امام ره در منطقه‌ی کانونی نفت و گاز سر بر نمی‌آورد اینک کشورهای منطقه توسط ارتش تروریستی اشغالگر آمریکا و پیمان تروریستی‌تر ناتو بلعیده می‌شدند و یا دستخوش بدترین تغییر به نفع نظام سطله‌گرانه‌ی اروپا (بخش سارق آن) و آمریکا می‌گردید. ایران مانع بازیگرمنطقه شد که مثل آن ذوالقرنین سدی قوی علیه‌ی بدکاری و زورورزندگی یأجوج و مأجوج (=گاگ و مگاگ) ساخت.

 

۲. بِستر تفکر سازگاری تمدن ایرانی با آموزه‌های اسلامی شد. گرچه تندمَزاج‌های قشری‌مآب این تنیدگی ایرانی اسلامی را پس می‌زنند، اما نظام با تمدن ایران و تبار و دیرینگی فکری ایرانی نه فقط رشک نمی‌کند بلکه می‌خواهد آنها را شناسایی و در خردورزی خود داخل کند. تفکر تنفّر از عرب و در واقع در پوششش نفرت‌آفرینی علیه‌ی اسلام و اهل بیت ع توسط جاهلان از صد و اندی سال پیش تا الآن، اینک در ایران رنگ باخت. البته لکه‌گیری هم لازم دارد زیرا هنوز لک‌هایی هست که این فکر شُوم را حمل می‌کند.

 

۳. نظام یک فضایی قشنگ و خوانی گسترده برای اندیشه‌ی خدمت به خلق و عبادت خالق است. اگر کسی پیش بیفتد زمینه‌های آن در محیط سیاست‌گذاری فراهم است. علاوه بر این خودِ حکومت هم قصدش همین هست. سبد آمار نظام درین باره انبوه است. نظام درین مسیر عمدا" علیل نبوده، اگر هم نابکار بوده سهوا" و بعضا" صورت پذیرفت. اراده‌ی فائقه‌ی قدرت، خدمت به خلق و عبادت خالق است و در راه حفظش، قدرت بالندگی و بازدارندگی را متوازن کرد؛ بالندگی برای دوام کیان ملت و بازدارندگی برای بُریدن دستان دسیسه‌چینِ بیرون. زیرا برای دفاع از تمامیت ارضی و بقای چارچوبه‌ی انقلاب هم باید با ابولهب‌ها درآویزد، هم با ابوجهل‌ها و هم با ابوسفیان‌ها که به ترتیب نمادِ سه ضلع شرارت علیه‌ی شرافت، فضیلت، عدالت بودند.

تحریر برای: عید تأسیس جمهوری اسلامی ایران

| ۱۲ فروردین ۱۴۰۲ |
ابراهیم طالبی دارابی دامنه

 

متروپل یا بلاد کبیره. نوشته: جلیل قربانی

۱- در ابتدای دهه ۱۳۶۰ فتوایی با عنوان «بلاد کبیره» از سوی آیت‌الله خمینی منتشر شد که موضوع آن نماز و روزه در شهرهای بزرگ مانند تهران بود و به یک‌باره تمام برنامه‌های مومنانی که از وی تقلید می‌کردند را تحت‌الشعاع قرار داد.

 

۲- وسعت شهرهای بزرگ مانند تهران به اندازه‌ای است که یک نفر ممکن است در یک روز از مسافت شرعی بیش از ۲۱ کیلومتر و حد ترخُص یعنی عبور از حریم یک شهر خارج شود. طبق فتوای بلاد کبیره، اگر تا قبل از اذان ظهر به محل سکونت خود برنگردد، نمازش شکسته و روزه‌اش باطل است.

 

۳- از سال ۱۳۶۷ دانشجوی دوره فوق‌لیسانس اقتصاد دانشگاه علامه طباطبایی شدم. بعد از تعطیلات نوروزی سال ۱۳۶۸ که به دانشگاه رفتم، ماه رمضان شروع شد. روز اول را روز نگرفته بودم و زمین و زمان را برای یافتن راه چاره، زیر و رو می‌کردم.

 

۴- روز دوم ماه رمضان که به دانشگاه رفتم، اعلام شد که انجمن اسلامی دانشکده اقتصاد، برای رفع مشکل دانشجویان مومن، راه‌حل پیدا کرده است؛ دانشجویان غیرتهرانی می‌توانند با اقامت ده‌روزه در محل دانشکده، مشکل اقامت خود را حل کنند.

 

۵- سلف سرویس دانشگاه که برای افطاری همه دانشجویان رو به راه بود، برای سحری این گروه از دانشجویان ده‌روزه هم به راه افتاد. میز و صندلی طبقه دوم کتابخانه که سالن مطالعه بود، برداشته شده و به جای آن لحاف و تشک برای خوابیدن دانشجویان پهن شد. جالب آن که بعد از افطار به جای مراسم دعای افتتاح و مانند آن، فیلم‌های سینمایی را از طریق ویدئو در سالن پخش می‌کردند. یک حمام با یکی دو تا دوش هم در زیر زمین ساختمان بود که برای اتفاق مبادا به کار انداخته شد.

 

۶- خلاصه آن که بعد از ده روز مقیم تهران شدیم و برخلاف ماه‌های عادی تا پایان ماه رمضان به سرخ‌رود نرفتم تا ماه رمضان سال ۱۳۶۸ به خاطره‌ای ماندگار در ذهن ما تبدیل شود. بعدها این فتوای بلاد کبیره به دلیل مشکلات اجرایی، کمتر نامی از آن برده شد و با فتوای مراجع دیگر، کار به‌سامان شد.

 

ابوعارف | طالبی دارابی: جناب جلیل قربانی سلام. یک خاطره‌ی پرجذَبه، ارزنده، با وزن مذهبی بالا و پیامی رسا به وجود و بروز ایمان در قلوب ایرانیان.

 

سلام عصری جناب آقای جلیل قربانی. شک که تونل یقین است. حتی شک «رنه دکارت»ی. ایضاّ «بندیکت اسپونیزا»یی. شما هم که رینه‌ی آمل نزدیکی!

 

دامنه |: جناب استاد احمدی سلام. کامروایی درین فراز دعا معادل فائزین برگردان گردید. این لغت «کامروا» گاه بین متشرّعان معنی‌یی بد می‌دهد و گمان می‌کنند عیش‌ونوش است. حال‌آن‌که این‌طور نیست. شما چه می‌اندیشی را نمی‌دانم.

 

شیخ محمدرضا احمدی: سلام بر جناب طالبی عزیز. از تاخیر عذرخواهم، چون تو مسیر قم بودم. مستحضر هستید که ترجمه کلمات عربی به فارسی از ظرافت خاصی برخوردار است، شاید برای بعضی از کلمات نتوان ترجمه جامع و کامل پیدا کرد. همانند بعضی از کلمات لاتین و یا ضرب المثل ها. کلمه فوز را به رستگاری، کامیابی، کامروایی و پیروزی ترجمه کرده اند. شاید به دلیل مقام والای این عنوان باشد. امیر المومنین هم بعد از ضربت شمشیر در محراب، از کلمه فوز استفاده کردند و در قرآن هم در موارد متعددی از این کلمه استفاده شده است، از جمله: انّ الذین آمنوا و عملوا الصالحات....ذلک الفور العظیم. یا: من یُطع اللهَ و رسولَه فقد فاز فوزا عظیما. گرچه به جوانی که داماد نشده ناکام می‌گویند، اما در اینجا کامروایی و کامیابی، معنایی صرفا معنوی است که یک مقام خاص عندالله است. شاید کلمه رستگار، نزدیکترین ترجمه باشد برای ما.

 

دامنه |: جناب استاد احمدی سلام. اوف اوف اوف. شنیده بودم مسیر پر از راهبندان بود. چطور راندی؟! رمق لابد نداری. توضیحات شما را پذیرفتم. چون فوز معادل فارسی پوز و پوزه هم هست، لذا به سمت برگردان کام یا کامروایی رفت. رستگاری را نزدیک‌تر می‌دانم. موافقم.

 

مهدی ملایی: برداشتن یک بطری از طبیعت برای ما ثانیه ای طول میکشد،ولی برای طبیعت ۴۵۰ سال طول میکشد،اگر به طبیعت کمک نمی کنیم،لااقل چهره ی طبیعت را زشت نکنیم.

 

ابوعارف | طالبی دارابی: جناب آقامهدی ملایی سلام. پستی سازنده، با جمله‌ای آموزنده و نمایی هشداردهنده.

 

مهدی ملایی: سلام بر عمو ابراهیم ، از اینکه  سعی دارین بر تمامی پستهای اعضا نظر بدین جای تشکر و قدردانی دارم ،و گهگاهی هم که مطلبی مینویسیم اول منتظر نظر شما هستیم،و اما بعد، در مورد کم لطفی انسان ها نسبت به طبیعت چه بگوئیم که هر چه تذکر داده شود باز هم هستن کسانی که با آشغالدونی اشتباه میگیرن، وقتی بعدِ بعضی از روزهای خاص مثل همین روز سیزده بدر،که به اصطلاح روز طبیعت هم هست ،به جنگل گذرت میفته میبینی که چه بلائی بر سر این طبیعت زیبا و آرامش بخش میارن،هر چی آشغال هست میریزن و همینجور بیخیال ول میکن میرن،بعضی ها هم که یه کم احساس مسئولیت میکنن داخل پلاستیک میزارن و به چله ی دار،دار میکنن،غافل از اینکه همون شب سگ و شال  میرن سراغشو همه رو پخش میکنن،جدای از آشغال ریختن خسارتی هست که به دار و درخت میزنن و شاخه های تنِ درخت رو قطع میکنن،یا حتی بعضی از درختهای کوچکتر رو از ته قطع میکنن،که شاید ده سال طول کشید تا همین اندازه رشد کرد، خواستم از عزیزان تقاضا کنم که با طبیعت مهربان باشیم،شاید چون خودمان حاشیه نشین جنگل هستیم احساس مسئولیت بیشتری میکنیم،البته اکثر داراب کلاییها بعد تفریح سعی میکنن دور و بر خودشون و تمیز کنن،ببخشید دیگه مثل اینکه از کفِ دست گت آدم هم خله ویشته بیه.
 
ابوعارف | طالبی دارابی: جناب مهدی ملایی سلام
 
۱. معمولاً من وقتی متن کسی را می‌خوانم، اول گرانیگاه (=مرکز ثقل، یا همان کانون) متن را مد نظرم می‌گیرم. مال تو همان «کفِ دستِ گت آدم» کانون بود! «شیرعلی قصاب» هنرپیشه‌ی تنومندِ بِلن‌بالا کف دس جِه هنوز نرسیه! اون را توی فیلم‌های بزن‌بزن، وقتی در ژیان می‌نشاندند، سقف پارچه برزنتی ژیان را لا می‌زدند، چون سر و گردن و کتف و دوش او از آن بیرون می‌زد. این بود گرانیگاه متن تو.
 
۲. اما در شب ۱۳ به در آموزنده نوید و وعید دادید. تز فکری تو را قبول دارم مهدی که خاک و خرابی و چیچم و دِوا و شتِه و ورگ و وگ و کرم و زیرم همه را از آن طبیعت می‌دانی و برای هر کدام مرزی قائلی. اندیشه‌ی پاک تو را صدها بار تحسین.
 
۳. خواهش می‌کنم، هر جا پستی را بلد باشم و آن را از نظر خودم خیلی‌مهم ببینم، نظرم را دریغ نمی‌کنم. شما هم معمولاً دیردیر اِنی ولی دسِ پِر. تِ پیَر ره خدا رحمت هاکنه.

 

 

صدرالدین آفاقی و مادرش. | ۱۲ فروردین ۱۴۰۲ | مشهد مقدس. صحن انقلاب

دامنه |: ادبی به حرم و احترامی به مادر و یادی از دو «آقا»ی پیشوا

سلام. گرچه جناب صدرالدین آفاقی هر بار که مشرّف به حرم می‌شود، به یاد ما هم هست و اغلب ازو خواستم مصوّر مرا از آن صحن و سرا بیآگاهنَد. و دیشب آگاهاند و این فضا را به صفحه شخصی من رساند. اینجا درگاه صحن اسمال طلاست، سقاخانه‌ی دیرین زائران. اوست و مادرش که عمری پا به پای همسرش -یکی از پیشواهای شرعی روستای ما مرحوم حضرت حجت الاسلام حاج شیخ احمد آفاقی- وفادارانه ایستاد تا آن روحانی آگاه به زمانه، مردم دیارش را بیشتر با دین آشنا کند. محرم و رمضان طی نمی‌شد الّا به دیدن و شنیدن صدای روضه و وعظ و حضور ایشان و حضرت آیت‌الله «آقا» در دو مکان مکین پایین و بالا.

 

خواستم بیشتر بگویم، از آن دو «آقا» و پیشوا و پیشنماز با ورع محل ما، اما گفتم از یک کف دست نگذرد، مفیدتر است. حوصله‌ی اعضا را نباید شلیک! کرد. تصویر شب | ۱۲ فروردین ۱۴۰۲ | مشهد مقدس است، صحن انقلاب از سمت ورودی خیابان شیرازی.

 

صدرالدین ممنونم که خود و والامادر را به آستان قدس ایران رساندی و عوض ما دستِ ادب بر سینه گذاشتی تا ما هم از دور، امام رضای رئوف ع را زیارت کنیم، سودی بَریم و توشه برگیریم. حالِ ما را درین روز حُزن و اندو وفات حضرت خدیجه کبری س و روز عید برقراری جمهوری اسلامی ایران با آرای شگفت‌انگیز مردم بردبارمان دگرگون و امام رضایی کردی. کشکولی: یک کوپنِ ارسال عکس سهمیه‌ی شش‌تایی روزانه‌ام را امروز سوزاندی! با احترام والسلام. ابراهیم طالبی دارابی دامنه.

 

دامنه |: خواهر گرانقدر سیده ربابه سجادی سلام علیکم. بسیار قابل تحسین به دلیل اهتمام به جنبه‌ی تفسیری قرآن. می‌فرمودید خانم استاد مفسر قرآن کی هستند؟ و چه بحثی را داشتند. حرکت پسندیده و ستوده‌ای هست. سپاس و عرض ادب بسیار.

 

سیده ربابه: با سلام و عرض ادب. تفسیر سوره یس. استاد سرکار خانم مهاجر. سپاسگزارم از توجه شما بزرگوار.

 

بسیارخوب. سلام مجدد و سپاس بی‌کران. خداقوت و عرض سلام و ادب به استاد محترم تفسیر که معرفی فرمودید؛ خواهر گرانقدر خانم مهاجر.

 

دامنه |: جناب آقای مهدی رنجبر سلام. تفسیر قرآن بهترین مسیر برای معنوی‌زیستن است. سپاسگزارم. در همین جا بر خود فرض می‌دانم به انسان سلیم‌النفس و روحانی فروتن استاد آسید علی صباغ -که همواره در اثر کمالات‌شان از خود ردی از اخلاقی کریمانه و رفتاری رئوفانه باقی می‌گذارند- عرض ادب و ارادت وافر کنم و خداقوت جانانه برسانم. گفتار آن عالم پرهیزگار ما، از کردارش برمی‌خیزد. درود بر تمامی این شرکت‌کنندگان محترم جلسه‌ی تفسیر در پایین‌مسجد محل. با احترام. والسلام. ابراهیم طالبی دارابی دامنه.

 

رنگین‌کمان داراب به دامنه: سلام دوستی در متن های بالا از دوستان خواسته بود که از کلمات آسانتر  استفاده شود تا ما مراجعه  به دنبال لغت نگردیم

 
ابوعارف | طالبی دارابی: جناب آقای حسین رمضانی سلام. از تذکری که به بنده داده‌ای متشکرم. اما درین نظری که آن بالا نوشته بودم نام دو فیلسوف شکّاک مطرح اروپا است و سومین لغت هم «رینه» است که نام شهری در دل کوه‌های بخش لاریجان آمل است.
 
کشکولی: یعنی به جای اسم دو تا فیلسوف باید می‌نوشتم؟ دارا و سارا تا آسان باشد؟! و به جای رینه مثلاً می‌نوشتم: رسَن! لابد «تونل» لغت سختی است! پس به جای تونل هم می‌نویسم: سولاخ!
 
دامنه: جناب آقا حجت سلام. از ناحیه‌ی مادر از خاندان مکرم و گرانقدر «سجادی» و از ناحیه‌ی پدر از خاندان مؤمن مرحوم کل فرَج و عموی بزرگ‌شان مرحوم حاج جعفر شهمیرزادی. پس اَلا، اَلا (آگاه باش) که چنین محجّبه هم باید باشند نوادگان دو خاندان خوب مرحوم کل فرَج غلامی و مرحوم حاج سید حسن سجادی. عمر محیاخانم، عزیزِ پدر و مادرش، «تُطیل» باشد که در دعای هر روز ماه رمضان از خدا طول عمر زیاد طلب می‌کنیم: و تَطیل عُمری. درود داری حجت رمضانی. نیز درود بر دو گت‌بَوای محیا حاج آقا سید محسن سجادی و جناب آقا جعفر مؤذن غلامی. ارادات و احترام والسلام.
 
 
 
سید کمال‌الدین عمادی: در پی سؤالات مکرّر مقلدین و مؤمنین از دفتر حضرت آیت الله  وحید خراسانی (مدظلّه العالی) معظم له، در جلسۀ هفتگی پاسخ به استفتائات شرعی، به این سؤالات اینگونه پاسخ فرمودند: 
 
سوال اول: آیا حضرت عالی به شخص یا اشخاصی از تلامذۀ خود یا غیر آنها، توصیه فرمودید (ولو اشاره) که رسالۀ عملیه چاپ نمایند؟
 
جواب: باسمه تعالی أبداً حتی إشارةً، اگر کسی هم ادعا کرد نفی کنید ما خودمان در کار خودمان گیر هستیم تا برسد به کار دیگران.
 
سوال دوم: آیا حضرت عالی، احتیاطات خودتان را به کسی از تلامذه خودتان یا غیر آنها، ارجاع فرموده اید؟ وظیفه مقلدین حضرت عالی در احتیاطات چه می‌باشد؟
 
جواب: باسمه تعالی أبداً ما به کسی ارجاع ندادیم خود مقلدین به فالأعلم رجوع کنند.
 
سوال سوّم: آیا حضرت عالی در أمور اعتقادی، شخصی از شاگردان خود یا غیر آن‌ها را معین فرموده‌اید که مؤمنین به ایشان رجوع نمایند؟
 
جواب: باسمه تعالی أبداً ما به کسی إرجاع ندادیم.
 
سوال چهارم: آیا حضرت عالی به کسی از شاگردان خود یا غیر آن‌ها اجازۀ اجتهاد شفاهاً دادهاید؟ یا کسی از شاگردان خودتان یا غیر آن‌ها را مجتهد خطاب کرده‌اید؟
 
جواب: باسمه تعالی أبداً.
 
سوال پنجم: اگر کسی ادعای اجازۀ اجتهاد کتبی از حضرت عالی داشته باشد در چه صورتی مورد تایید شما می‌باشد؟
 
جواب: باسمه تعالی اگر خط و امضاء ما باشد و جعلی نباشد معتبر است و إلّا فلا. 
 
سایت آیت الله العظمی وحید خراسانی
 
 
ابوعارف | طالبی دارابی: ↑ : جناب استاد سید عمادی سلام. نظر من در مورد پاسخ آیت‌الله العظمی حسین وحید خراسانی به پرسش ۴ : مگر در این همه سال تدریس، معظم له هیچ مجتهدی پرورش نداده که با قید مطلق «ابداً» حتی یک مجتهد مورد تأیید ندارد؟! چقدر سختگیرانه! حال آن‌که امتیاز حوزه‌ی شیعه بازبودن درِ اجتهاد است.
 
سید کمال‌الدین عمادی: سلام و درود. اگر چه سختگیرانه است ولی به نظر می رسد از الطاف الهی است. البته به معنای عدم پرورش مجتهد نیست بلکه جلوگیری از سوء استفاده های است. شناخت مجتهد به گواهی استاد نیست به آثار و شاگردان یک عالم است. مجتهدی می شناسم ازهیچ کس گواهی نداشت ولی اجتهادشان بین علمای قم شهره بود و آثارش حکایت از دانش عمیق اوست. مدعی اجتهاد حتی صاحب رساله می شناسم که جز انتساب به این و آن نه شاگردی مبرز دارد نه اثر علمی گویا اما صدای طبل و شیپور ایشان.
 
ابوعارف | طالبی دارابی: مجدد عرض ادب و ارادت و سلام استاد عمادی. پاسخ فنی داده‌اید و برایم مهم بود. اما هنوز جای اشکال باقی‌ست که بهترین مجتهدشناس، خودِ استادی است که مجتهد پرورش داده است. معمولاً در حوزه رسم است که انگشت اشارت می‌رود. مثلاً مرحوم آیت الله العظمی سید ابوالقاسم خویی رحمت الله علیه اشاره‌ی دقیق کرد به آیت الله العظمی سید علی سیستانی که همه آن اشاره و گواهی و تأیید را علامت وثوق و اعتماد دانستند. البته مقام علمی آقای سیستانی مورد نظرم هست، از نظر سیاسی با ایشان زوایه‌ی فکری دارم.
 
سید کمال‌الدین عمادی: بزرگوار از عنصر زمان و مکان در اجتهاد و صدور فتوا مختلف حتی مخالف با فتوای قبل غافل نشوید لازم نیست ایت الله العظمی وحید خراسانی دامت برکاته همه آنچه در این تصمیم دخیل است بیان کند او می داند آنکه مجتهد است خود چون گل می بوید آنکه نیست و اصرار دارد اجازه بگیرد باب صدور مجوز بسته شد بسیار حکیمانه و مهم است
 
دامنه |: عبارت عالی «هم‌عهدِ سلیمانیِ میدانِ شماییم» را درستِ درستِ درست گفت جناب مجید یراق بافان. واقعاً مایه‌ی سعادت که کسی با شهید حاج قاسم سلیمانی هم‌پیمان باشد و مهیّای میدان. ممنونم آقا موسای راستگو دوست من و عضو بیت شریف سید علی اصغر. سلام در صدر صحبتم یادم رفتم. معذرت. پس: سلام و والسلام. راستی موسای گرامی ما، من از چهره‌ی رهبری معظم خواندم که از اوج وصف حالش با این سروده‌ی آقای یراق بافان راضی به نظر نمی‌رسد، زیرا سخت است آدم در میان جمع از خود تعریفی عالی بشنود و ایشان هم معمولاً خود را محکم نگه می‌دارند. بارها خودم دیدم.
 
 
 

مراسم یادبود شهید ابراهیم عباسیان

| ۱۲ فروردین ۱۴۰۲ | مسجد بالای داراب کلا

حضور برادرشهید آقای حمید عباسیان درین مراسم

ابوعارف | طالبی دارابی, باسمه تعالی. سلام. امشب داداش حمید عباسیان را توی بالامسجد دیدم. مراسم برادرش شهید ابراهیم عباسیان بود. دیدن این دوست دیرین و بردبار من، دلم را شادمان کرد. منتظر آمدنش بودم در مسجد. خوب شد دیدمش.  قلبم را منور کرد. مرحبا به چنین تصمیمی خوب در احیای نام و یاد و مرام و هویت انقلابی شهیدان محل نوبت به نوبت در هر شب. توسط هر دو مسجد بالا و پایین. شهیدان ستاره‌ی دنباله‌دار هستند و ما دنباله‌های این ستاره‌ها.

 
حاج علی چلویی به شیخ مالک رجبی: آفای ح. ع. ر. د. سلام. واقعا. شما فرصت خواندن تمام مطالب خود رادارید. پس ما که فرصت نداریم خارج شویم. آقای ح ع رد قصد توهین ندارم یکی از دلایل که اکثرا از منبر  دوری می‌کنند همین زیاد صحبت کردن بقول آقای قرائتی مردم یگ ربع اول راگوش می‌دهند بعد یا بلند می شوند یا باید دیگر صحبت ویااینکه چشم انتظارند کی تمام می شوند بعضی ناراحت هستند چی گویند.
 
دامنه |, [در پاسخ به حاج علی چلویی] سلام رخفِ من ابنِ قاسم!.کشکولی: خودت بیشترین مقصر پای منبر هستی. از اول منبر تا آخر خودت خو شوونی و خبر نداری مَردمِ لینگ پلندِر می‌گیره و خیلی‌ها مرض قند دارند تا آخر منبر پیچ‌پلیج می‌گیرند. آخوند هم مگر ول کن ماجراست. خودت چرا مستقیم به منبری اعتراض و انتقاد نمی‌کنی بیست دقیقه وس هسه؟ بقیه ره مردم زور زوری نیشتنه! همه مگه مثل ته صندلی سر نیشتنه؟؟؟؟!!!!
 
حاج علی چلویی به من: سلام مدیر بنده با پررویی به همه تذکر میدهم ومی گویم مردم را گروگان نگیرید آیا تال الان توانستیم مستمع رابیشتر کنیم یا کاری کردیم مردم ازمنبر. که جایگاه پیغمبر است دوری می کنند وسعی می‌کنند در مراسمات بیرون باشند ّبعد ازمنبر.فقط بیایند.شام .یا ناهار بخورند یا همین طولانی کردن دنبال مداح می‌روند ازمداحان پوزش می طلبم واقیت راعرض کردم افراد واقیعت رانمی گویند.

ابوعارف | طالبی دارابی,  [در پاسخ به حاج قاسم] سلام مجدد رفیقِ از اول انقلاب حتی پیش از انقلاب من تا الآن. می‌دانم جرأت نداری این پیشنهاد مرا جواب بدهی. ولی کشکولی است حرفم چون خودت می‌دانی من اصلا" کارم امور مسجد و تکیه‌داری نیست. ولی فقط و فقط یک سال مسجد و تکیه را بده به من و خودت هم پشت من بمان. آن وقت ببین هیچ آخوندی می‌تواند بالای بیست دقیقه و سه ثانیه بیشتر میکروفون را در دهنش بگیرد! هر چیزی برای خود قواعد دارد. کاری خواهم کرد تمام مسجد از حضور مردم و جوانان جای سوزن‌اندختن هم نباشد. این را با قاطعیت می‌گویم. منبر فقط جای آخوند نیست. هر کس بلد است باید بیاید مسجد میکروفون را دست بگیرد. نوازش و مصیبت هم جای خود حرمت عظیمی دارد ولی مسجد مرکز اسلام است. آنجا همه باید بیایند. گفته باشم!!
 
حاج علی چلویی: آقای. مدیر منبر جای نصایح است وبالای منبر باید با لباس پیغمبر رفت سخنران دیگر بجای خودش آنها هم میکروفن راگرفته و مردم.رافراموش میکنند رفیقم. نور چشم مدرسه فکرت راخوب اداره کن من بجای شما خادمی می کنم. عزیز در مراسمات دیگر از عزیزان واساتید غیر روحانی هم استفاده می شود اطلاع رسانی ضعیف بود ببخشید

سید موسی صباغ به حاج علی چلویی: سلام بر دوستان بزرگوار متن های بارگزاری شده توسط اعضای محترم صحن که بعضی مواقع ممکن است طولانی به نظر برسد، حاصل وقت و تلاش و پژوهش است . که بنظرم خیلی هم مفید به فایده. حالا اگر عزیزی وقت مطالعه رو نداره دلیل بر بارگزاری نشدن متن نمیشه. این صحن مدرسه فکر کنم برای علم آگاهی ایجاد شده ،و تبادل نظرات ، اگر قراره مانند صحن های دیگر ،متن ها در حد خبر رسانی باشه ، دیگر اسمش مدرسه نیست. در نگارش تحقیقی  ،نیاز به مقدمه و متن اصلی و نتیجه گیری است که نمیشود در حد  یک یا دو کف دست بسنده کرد.و میشود بعضی از متن ها را برای دانش آموزان و دانشجویان متناسب با مناسبت ها استفاده کرد. به سهم خودم از دوستانی که زحمت نگارش متن های سیاسی ، تاریخی ،مذهبی ،عقیدتی .. را بارگزاری میکنند تقدیر و تشکر میکنم. ارادت ویژه به همه.

ابوعارف | طالبی دارابی,  [در پاسخ حاج علی چلویی:] سلام مجدد رخف محترم و خدوم من. سخن شما متین. من هم نگفتم غیرآخوند برود بالای منبر. نوشته بودم: «هر کس بلد است باید بیاید مسجد میکروفون را دست بگیرد» دست‌گرفتن میکروفون به معنای بالارفتمن از روی پله به منبر نیست. پای تربیون است.
 
پس از تحریر: رخف من نوشتی: "رفیقم. نور چشم مدرسه راخوب اداره کن من بجای شما خادمی می کنم" پیام تو را گرفتم. ذره‌ای در صداقتت به خودم تردید ندارم. بله، جواب شما معلوم شد. پس همان با ظرفیت نیمه‌خالی و فرش‌های معلوم‌تر از جمعیت عزیز، طی کنید. شاید صلاح را شما همین ببینید. من رک گفتم. خلاص! خادمی شما در روز عاشورا همه ساله اشکم را در صورتم سیلاب می‌کند. خدا پدر و مادرت را رحمت کناد. انتقاداتت را به واعظان خبر دارم. ممنونم. ارادت من روحانیت شریف با انتقاد به مسائل هرگز نابود نمی‌شود. درود.

حاج علی چلویی به سید موسی صباغ: آقای صباغ سلام. پس چرا در بقیه کانال انتقال می دهند. من استقبال کردم. فقط گفتم خلاصه و مفید.

حاج علی چلویی به بنده: بنده ارادتمند و پابوس همه دارابکلا یها هستم ازته قلبم بعنوان یگ دارابکلای به شما علاقه مندم

ابوعارف | طالبی دارابی, [در پاسخ به حاج قاسم] به آق سید موسی علاقه‌مندی؟ یا به من؟! اگر به آقا سید موسی، پس حسودی‌ام گرفته! اگر به من، که من چندین ساله ازین قلب و عُلقه‌ات به خودم خبر دارم. پس بیخاد بود مگر فامیل ما را به همسری گرفتی؟! سپاس. پوزش اگر با این میانبحث مربوط به عظمت کار مسجد و وعظ و لزوم حضور انبوه مردم در مسجد و تکیه وقت اعضای شریف را گرفتم.  به‌هررحال ماه رمضان و محرم معمولا" این مسائل سر باز می‌کند. فراوان درود رخف من.
دیدن یا نوشتن نظرات : ۰
مدرسه فکرت ۸۳

مدرسه فکرت ۸۳

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
مدرسه فکرت ۸۳

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت

قسمت هشتاد و سوم

 

ندیده‌انگاری پیشه کن

به نام خدا. سلام. معمولا" ایرانیان هنگامه‌ی نوشدن سال، به قرآن پناه می‌برند و لای کتاب را باز می‌کنند که ببینند چه آیه‌ای در پایانِ سال گذشته و آغازِ سال آینده به روی او گشوده می‌شود. من هم یکی از همین ایرانیان. لای قرآن را باز کرده، دیدم چه آیه‌ی شگفتی‌سازی آمده است. دستورالعملی که خدا مستقیم به پیامبر اکرم ص صادر نموده و در جان مؤمنان و باورمندان سپرده. عنی آیه‌ی ۱۹۹ اعراف: «خُذ العفوَ و امُر بِالعُرفِ و اَعْرِض عَن الجاهلینَ» یعنی:

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت

قسمت هشتاد و سوم

 

ندیده‌انگاری پیشه کن

به نام خدا. سلام. معمولا" ایرانیان هنگامه‌ی نوشدن سال، به قرآن پناه می‌برند و لای کتاب را باز می‌کنند که ببینند چه آیه‌ای در پایانِ سال گذشته و آغازِ سال آینده به روی او گشوده می‌شود. من هم یکی از همین ایرانیان. لای قرآن را باز کرده، دیدم چه آیه‌ی شگفتی‌سازی آمده است. دستورالعملی که خدا مستقیم به پیامبر اکرم ص صادر نموده و در جان مؤمنان و باورمندان سپرده. عنی آیه‌ی ۱۹۹ اعراف: «خُذ العفوَ و امُر بِالعُرفِ و اَعْرِض عَن الجاهلینَ» یعنی: ندیده‌انگاری پیشه کن و به نیکی وادار کن و از مردم نادان روی بگردان." ترجمه‌ی مرحوم آیت‌الله موسوی همدانی مترجم المیزان.

 

در "تفسیر عاملی" از فخر رازی، نقلی انجام شده که در تفسیر این آیه آورده که امام جعفر صادق ع فرموده: "براى تربیت و اخلاق، این آیه در قرآن نظیر ندارد." روی همین اساس بنده سعی کرده‌ام به تفاسیر رجوع کنم و آموزه‌های نوین آیه را بکاوم. دستآورد و حاصلش مفصل در آمد اما عصاره‌اش را بر اهل بینش و منش عرضه می‌دارم، باشد بر قلب ما آثار آن وارد شود.

 

بر اساس تفسیر مرحوم علامه طباطبایی طبق این آیه همواره باید "ملازمِ عفو" بود و آن را ترک نکرد، لذا به پیامبر ص امر می‌کند که بدی‌های اشخاصی را که به او بدی می‌کنند، نادیده گرفته و از آنها در گذرَد "و به‌تحقیق (=مسلما") پیامبر ص این دعوت را اجابت نمود و از هیچ یک از کسانی که نسبت به شخص او بدی کردند، انتقامِ شخصی نگرفت."

 

لفظ عفو را برخی مفسرین به معنای "مغفرت" (=پوشاندن و آمرزیدن گناه) می‌گیرند، اما از نظر امام صادق ع عفو درین آیه به معنای "حد وسط" است. مرحوم علامه هم، این تفسیر را با مضمون آیه‌ی شریفه، "سازگارتر" و از نظر معنا نیز، "جامع‌تر" می‌داند. آنگاه است که آیه به پیامبر ص می‌فرماید: مردم را به عُرف فرمان بده. علامه طباطبایی از عُرف تعریفی زیبا ارائه می‌دهد که خیلی دلنشین و عقل‌پذیر است. او عُرف را "سُنن و روش‌های پسندیده‌ای" می‌داند که "عقلای یک جامعه" آن را بشناسند و تأیید کنند، در برابرِ مفهوم منکر که "اعمال ناپسند و غیرمرسوم" است که به قول ایشان "عقل اجتماعی آنها را انکار می‌کند." برخی مفسرین هم عُرف را فضیلتى می‌دانند که عقل آن را بپسندد.

 

آیه در آخر می‌فرماید: از نادانان روی بگردان. در حقیقت این دستور دیگری‌ست در رعایت و اجرای "مراعات و مدارای با مردم" زیرا علامه آن را "نزدیک‌ترین راه برای خنثی‌کردن نتایج نادانیِ مردم و کاستن فسادِ کردار آنها" تلقی و تفسیر می‌کند. حکمتش هم در منظر وی این است که "انتقام‌جوئی و تلافی‌کردن"، بدتر و بیشتر "نادانان را به کجروی و گمراهی" هول می‌دهد.

 

آیت الله العظمی ناصر مکارم شیرازی در صفحه‌ی ۱۲۴ جلد دوم برگزیده‌ی تفسیر نمونه معتقد است که این آیه "شرایط تبلیغ و رهبرى و پیشوایى مردم را به طرز بسیار جالب و فشرده بیان مى‌‏کند." ایشان نکات مهمی برای بخش سوم این آیه بیان می‌دارد که دقت در آن مفید و موجب خردمندی بیشتر می‌شود. ایشان می‌فرماید:

 

"رهبران و مبلّغان در مسیر خود با افراد متعصّب، لجوج، جاهل و بى‏‌خبر، و افرادى که سطح فکر و اخلاق آنها بسیار پایین است، روبرو مى‏‌شوند، از آنها دشنام مى‌‏شنوند، هدف تهمتشان قرار مى‌‏گیرند، سنگ در راهشان مى‏‌افکنند. راه پیروزى بر این مشکل، گلاویزشدن با جاهلان نیست، بلکه بهترین راه، تحمل و حوصله، نادیده‌گرفتن و نشنیده‌گرفتن این گونه کارهاست، و تجربه نشان مى‏‌دهد براى بیدارساختن جاهلان و خاموش‌کردن آتش خشم و حسد و تعصبشان، این بهترین راه است."

 

در "تفسیر اِثناعشَری" اثر حسین شاه‌عبدالعظیمی (از عالمان شیعه در قرن ۱۴ هجری قمری) ذیل همین آیه صفات هجده‌گانه‌ای نام می‌برَد که "بهترین ملکات نفسانیه‌ی راسخه" انسان است که در زیر برخواهم شمرد:

 

عاقل، فهیم، فقیه، حلیم، مدارا، صبور، صدوق، وفى، پرهیزگارى، قناعت، شکر، حیا، سخاوت، قوّت قلب، غیرت دینی، نیکوکارى، صدق سخن، اداى امانت.

 

و در عیون اخبارالرضا ع آمده است که حضرت امام رضا ع در مورد این آیه فرمودند: به‌تحقیق خدا امر فرمود پیغمبر خود را به مُداراتِ مردم.

 

حاشیه در کنار متن: رهبر معظم در پیام نوروزی دو عبارت قشنگ ادا کردند. یکی شادی "نوروزی" یعنی نو شدنِ روز. دیگری شادی "نو روزی". یعنی نوین شدن رِزق و روزی. خدایا یعنی می‌شود شعار امسالِ رهبری معظم بگیرد و مردم تورّم را در حال کاستن ببینند و تولید را در حال افزودن. بگذرم. نوروزی و نو روزی را برای همه‌ی جهانیان شرافتمند و  ایرانیان عزتمند و تمام اعضای خردمند این صحن آرزومندم.

| ۱ فروردین ۱۴۰۲ |
ابراهیم طالبی دارابی دامنه

 

حکومت چقدر بهاء و قیمت دارد؟!

به نام خدا. سلام. رهبری معظم در مشهد مقدس رواق امام خمینی رحمت الله‌ی حرم پاک رضویِ حضرت امام رئوف رضای عالم آل محمد صلوات الله علیه و اله و سلّم، از تحول به عنوان نیاز اساسی کشور پرده برداشته و آن را به معنای «تقویت نقاط قوت و رفع نقاط ضعف و معیوب» دانستند، که پیش نیاز آن «شناسایی» است و سپس تقویت قوت و رفع عیوب. اگر اشتباه نکنم فرمودند نظام قادر به رفع عیوب است. خواستم از همین فراز از جملات مهم و درخشان ایشان، گریزی به علت ایجاد حکومت بزنم و بهاء و قیمت آن را اعلام کنم.

 

اگر فرض بگذاریم تمام ایرانیان -به عنوان مالکانِ انبازِ کشور و به‌وجود‌آورندگانِ همبازِ حکومت- امام علی ع را با هر عنوان و وصفی (امام، وصی، خلیفه، مرد عدل، مظهر عجایب، انسان کامل و جمع اضداد، نماد جاذبه و دافعه، وصی حضرت نبی ص و ...) قبول داشته باشند، -که دارند- آن حضرت روزی بهای حکومت را معلوم کرده بود. کجا؟ در خطبه‌ی ۳۳ خودشان.

 

ابن عباس -عموزاده‌ی پیامبر خدا ص- در ذى‌قار («شهر یا منزلى در نزدیکى بصره») بر امام على -علیه السّلام- وارد شد. امام مشغول وصله‌کردن کفش کهنه‌ی خود بود. امام ع رو به او کرد و فرمود: ارزش این کفش چه قدر است؟ ابن عباس گفت: بهایى ندارد (بسیار کم ارزش است) آنگاه امام علی ع فرمود:

 

"به خدا سوگند! همین کفش بى‌ارزش، براى من، از حکومت بر شما بهتر است، مگر این که با این حکومت، حقّى را به‌پا دارم یا باطلى را دفع کنم."

 

سپس امام علیه السّلام از خیمه بیرون رفت و مردم را با خطبه‌ی مشهورش، به مسائل مهم بعثت انبیا ع، فضایل خویش و نکوهش شورشگران علیه‌ی حکومت خویش آگاه کردند.

 

بنابرین، حکومت بر یک فرض از بهای یک کفش مُندرس و پینه‌بسته و درب‌داغون، کمتر قیمت دارد، ولی اگر دقیق شویم می‌بینم امام علی ع دارد حرف عظیم می‌زند، یعنی مقصد و ذات حکومت، در اصل، اقامه‌ی حق و دفع باطل است. و این دو هدف، هرگز از کلّه‌ی مؤمنین بیرون نمی‌افتد. خودِ حکومت اگر صرفا" حکمرانی شکلی و صوری بر مردم باشد از کهنه‌کفش و بادکنک عطسه‌ی بُز هم، کمتر می‌ارزد ولی بر اساس رسالتی که امام علی ع برای ایجاد حکومت ترسیم کردند، عظمت حکومت، غیرقابلِ قیمت‌گذاری است و بهای آن بالا و بالاترین.

 

بنابرین کاری که امام خمینی ره برای سرنگونی یک حکومت بد کرد، تکمیل نمی‌شود مگر آن که یک حکومت خوب جای آن بنشیند. نمی‌شود حکومت بد را سرنگون کرد ولی از این جا به بعد دین حق ورود ندارد. انگار کار دین فقط براندازیِ حکومت بد (=بخوانید دفع باطل) است و برای برپایی حکومت خوب (=بخوانید اقامه‌ی حق) هیچ حرف و حقی ندارد!

 

حالا که رهبر معظم قوت و عیوب را فرمودند، زمانش هست شناسایی این دو رقم، مدّ نظر همگان قرار گیرد؛ زیرا این کار، کار افکار عمومی‌ست، نه یک دسته و تفکر خاص. اگر ازدیادِ نقاط قوت انقلاب اسلامی (که بی‌شمار است و انکار آن فقط از دست یک عقل ناقص برمی‌آید) همچنان جزوِ وظایف ذاتی صاحبان قدرت قرار گیرد و بنای عمومی قدرت هم بر رفع عیوب گذاشته شود، صحنه‌ی درخشانی شکل می‌گیرد که در آن دست‌کم سه مسئله، حیاتی‌تر تفسیر می‌شود:

 

۱. گسترش دایره‌ی انتخاباتی (با کمترین شروط تعیین صلاحیت توسط یک شورای بی‌طرف، شامل افراد صاحب کفایت و پرهیزنده از لغزش جناح و خط) که اساس گردش قدرت میان آحاد ملت همین سازواره‌ی انتخابات و صندوق آراء عمومی بر مبنای اکثریت نسبی‌ست. قاعده‌ای که عقل از قبول آن اِبا ندارد.

 

۲. گردآمدن ملت گردِ قانون اساسی که همه‌ی اصول آن مورد توجه قرار گیرد از اصل مهم و مرکزی ولایت فقیه گرفته تا اصول حقوق ملت، سپاه، ارتش، نیز نظارتِ (هم شورای نگهبان و هم ملت)، تجارت، زبان فارسی و خط.

 

۳. مشخص کردن جایی بزرگ و امن برای گردهمآیی کسانی که بخواهند با قبول مسئولیت برگزاری امن و بدون آشوب و صدمه‌زدن به اموال عمومی و خصوصی مردم، اعتراض‌ها و انتقادهای خود را در زمینه‌های مورد نظرشان، اعلان و یا حتی فریاد کشند و حکومت هم آن صداها را بشنود و مورد رصد و بررسی قرار دهد و نسبت به مطالبات درستِ معترضان مدنی و دارای اخلاقِ اعتراض (که از همین گِل و آب هستند) اقدام عملی صورت دهد. حتی می‌توان فرد یا شورایی را "رایزن" این مسئله‌ی محوری و دائمی گُزید. زیرا در هر دوره و زمانی و در هر نوع حکومت در هر کشور و دولتی، مسئله‌ی اعتراض و انتقاد و مطالبات وجود دارد؛ چون که فهم و تفاهم مطلق هرگز رخ نخواهد داد. از سوی دیگر احتمالات خطا و فساد و انحراف هم در درون حکومت امری قابل وقوع است.

 

اشاره: من این متن امروزم را در راستای همین پیشنهادات مهم رهبری معظم در صحن و سرای مشهد مقدس، مبنی در شناسایی مسائل و تبیین درست آن، درین صحن مطرح کرده‌ام. امید است همه‌ی ملت و صاحباب فکر و قدرت، به راه‌حل‌ها بیندیشند، نه به منحل‌کردن‌ها و یأس‌آفرینی‌ها و متضادسازی‌ها.

| ۲ فروردین ۱۴۰۲ |
ابراهیم طالبی دارابی دامنه

 

دامنه |, [در پاسخ به مهدی ملایی] جناب مهدی ملایی سلام. مناعت طبع و شرَفِ شخصیت شما را پاس می‌دارم که مرا هم، در چتر عاطفه‌ات جای داده‌ای و مهمتر این که از پیش بُرده شدنِ مدرسه فکرت این‌همه شعَف و شور داری. چه چیزی بالاتر ازین فرستادنِ روحیه و دمیدن انرژی و تقویت قوت قلب؟ بر تندرستی تو هم، این بنده نزد حضرت رب رئوف، تقاضا می‌برَد. سپاس وافرم را به اخلاق نیکویت می‌دوزم. ممنونم که نخستین پیام از جانب شما - دوستی دوستدارِ ازدیاد دانش و ارزش و کوشش- به ما اهداء شد.

 

دامنه | [در پاسخ به عبدالله طالبی] جناب عبدالله سلام. قصدم نبود این متن را بخوانم. ولی باز نیز قوه‌ی عاقله‌ام ندا داد بخوان، شاید عبدالله ترجیحش بر نقل این متن، ترجیحی مناسب بوده باشد. خواندم. از نظر من این متن منتسب به "جانباز" با نام «سید علی مردان»! نشان، از مزخرف‌ترین (=به زیور واژه‌ها زراندودشده) نوشته‌های سال بود. من حتی حدس می‌زنم (حدس، حدس) که این جور متون در تبعیت از تولید محتوا از دره‌ی تیرانا خط می‌گیرند.

 

آدم این قدر بدبین و سیاه‌ساز. جانباز شدی که شدی، خودِ جانبازی یعنی بالاترین درک و صبوری. برای خدا جانباز شدی، نه برای خیک خر خرما. طوری سخن می‌گویی که گویی همه باید صف بکشند نوکری‌ات را بکنند. می‌خواهی دق دلت را روی انقلاب پیاده کنی، بلد نبودی آمدی خود را این گونه آلودی. رفتی دنبال نام و نان و نشان. ضعف خدمت از سوی هر خادم ملت که حقوق هم می‌گیرد، محکوم است و قباحت دارد. اما این جور و طرز، نالیدن که نعوذبالله به کفریات (کُفری‌شدن) شباهت دارد، خود قباحت و وقاحت مضاعف دارد.

 

خوب شد خود جناب عبدالله هم روی متن وقف نکرد و گفت امید است دروغ باشد و حرفش ناراست. کاش عبدالله خودش سخن می‌رانَد که صدهابار قلمی رساتر دارد و از مفاد چنین نامه‌پراکنی‌هایی دوری می‌گزیند و گلایه‌هایش را از روی علایق به دین و میهن و مردم و آرمان انقلاب و از سرِ ساختن و به‌شدن می‌نگارد. معذرت.

دامنه |[در پاسخ به سید ص]جناب سید موسی سلام. ازین‌که یادی از بنده هم، درین تبریک‌گویی کردید، ادب حکم می‌کند پاسخ دهم و برای آن دوست هم، آینده‌های پرثمرتر آرزو کنم و وجود خودت و خانواده‌ات و فرزندانت را از هر گزند مصون‌تر بطلبم. شهیدِ بیت شما هم -که زندگان جاوید در مجاورت خدای باری‌تعالی است- بیش از پیش روحش را در رؤیاهای شما ظهور دهد.

 

دامنه |, [در پاسخ به قاسم ملایی] جناب قاسم ملایی سلام. آقا متشکرم که مرا از دعای خیرت فراموش نکردی. سلامت باشید.  پوزش، دیر جواب سلام و تبریک را دادم، رفته بودم شیر و نون و آب و ماست بخرم. شیر که بپِته، نونِ بربری داغ دَچیمه شیرِ دِله، حسابی خامبر شد و خوردم. حالا سرِ حال آمدم صحن. سپاس هم دارم. قاسم باور بفرما شاگرد این مدرسه‌ام و از همگان‌اعضا، که  تماما" فرهیختگان‌اند، می‌آموزم.

 

دامنه |[در پاسخ به عبدالله طالبی] جناب عبدالله سلام مجدد. نهایت قدردانی از آرزو و دعای آرامش برای بنده. و نیز تقدیر که مرا در پند شیرین خود که ناشی از طینت درست و سرشت راستت هست، شرکت می‌دهی و فرایم می‌خوانی به بارانی شدن. کاش بتوانم چنین خصالی را در خود نمو دهم. شکوفایی شما و خانم‌تان و فرزندانت و از ان جمله آن پسرت که قرآن و نواحی و مراثی و آهنگ‌ها و شعرها را خوب چهچه می‌زند. من هم مثل تو عبدلله درود می‌فرستم به تمامی جانبازان که یادم هرگز نمی‌رود بزرگ‌جانباز این وطن هم، هم‌اینک رهبری معظم است -که خودت هم بهتر از من تاریخ را می‌دانید- دست راست‌شان توسط رفتار کور تروریست‌های سازمان ترور فرقه‌ی منحرف‌شده‌ی مجاهدین خلق در راه انقلاب مجروج شد. از خدا برای حفظ سلامتی دائمی این ابَر جانباز هدایتگر خستگی‌ناپذیر، آیت الله سید علی خامنه‌ای دعا می‌کنم. راستی! تمام کنم با این سخنم که می‌دانید که شیخ اجل سعدی علیه الرحمه هم در شروع سخن از مدح و ستایش و ستودن و رعایت آداب و ادب آغاز می‌کند، پس چنین خصالی، نه فقط ایرادی ندارد، که از نشانه‌ی داشتن ادب و مکارم اخلاق است و باید از این رفتار خوب مراقبت نمود. سپاس. از سوی من این میانبحث تمام. والسلام.

 

دامنه |[در پاسخ به احمد باقریان فرح آبادی] جناب استاد حجت الاسلام باقریان سلام. وقت گذاشتم نوشته‌ی جناب عالی را مطالعه کردم. زیبایی بیشترش آن پاراگراف بود که اجساد مردگان آرمیده در خاک را چون درختان در بهار توصیف کردید که بازشکوفایی می‌شوند و به صحرای محشر رهسپار. خوب بود متن شما که از میان صدها پیام نهفته در دل فصل بهار، بحث معاد را مطرح کردید که آموزندگی داشت. فراوان درود.

 

دامنه |[در پاسخ به شفیعی مازندرانی] جناب استاد شفیعی مازندرانی سلام. آنچه به ما ازین فرخنده‌داشتِ نوروز ایرانی رسیده، بی‌آلایش بوده و جزوِ همذات‌پندارترین جشن‌هایی‌ست که انسان، فرزانگی و سرزندگی خود را در آینه‌ی طبعیتِ خدادادِ دادارِ جهان‌آفرین می‌بیند و این شبیه همان کارهای ستوده است که قرآن نیز در جاهایی پرشمار، مؤمنان را به درس از شگفتی‌های آفرینش فرا خوانده است. مردم ایران اُنس بدون انقطاع به این نوروز عزیز و دوست‌داشتنی دارند و گویی با آن خو گرفتند و آمیختند و جدا نمی‌شوند و هیچ توپخانه‌ای هم قادر نیست فریقِ مردم با عید نوروز شود. از نکات شما در نثر و شعر این پست، بسی تشکر.

 

دامنه [در پاسخ به عزت‌الدین] جناب عزت‌الدین رمضانی سلام. این حلول نو در وجود آن دوست خوب بنده هم گوارا گردد. گرچه پیام‌تان عام بود اما بنده بر خود لازم دیدم سلام شما را علیک بگیرم و برات بهروزی آرزو کنم. نشاط داری دائم، باز هم پرنشاط‌تر شوی. سلام حتمی مرا حتما" به پدر و مادر (فامیل عزیز نسَبی من) برسان. به همراه خانواده و فرزندانت همآره سالم باشید. درود وافر.

 

ابوعارف | طالبی دارابی,[در پاسخ به شیخ‌ مالک رجبی] جناب استاد شیخ مالک سلام. اگر طرفی که دست به انکار مسائلی از دین می‌زند بر بازتاب آن در انکار ضروریات دین آگاه نباشد، حکم چیست؟ به گمان من مطلق حکم‌دادن در این بحث شما محل اشکال است. البته من مستشکل نیستم! فقط بر روشنی مسئله اصرار می‌ورزم.

 

دامنه |, [در پاسخ به آق سید حسین شفیعی] جناب استاد آق سید حسین شفیعی دارابی سلام. چنین نگرشی در تبیین شما با تمایلات مردم ایران تناسب دارد و کوشش شما برای جاانداختن این مسئله‌ی ملی و حتی حیثیتی قابل قبول است. من حتی معتقدم این تلائم (=سازواری) در قلم شما اثرگذار و عاید به حال و آینده است. ممنونم که خوب نوشتید. زیرا تلاش کسانی که فکر دینی آنان به برخی از برداشت‌های گروه سیاسی همسایه‌ی افغان ما شباهت می‌زند، در برخورد نفی‌یی با جشن‌ها و سنت‌های دیرین مردم ایران به زدگی می‌انجامد و سازگاری را صدمه می‌زند. کارِ روحانیت هم تفقه برای رسیدن به حاقّ مسئله است. از بیان حق در بیان شما خرسند شدم. طرح آن در درک مسئله کمک کرده است.

 

ابوعارف | طالبی دارابی,[در پاسخ به شیخ‌ مالک رجبی] جناب استاد شیخ مالک مجددا" سلام. سپاس که ماه رحمت را که سرشار از پیام است و شما هم شیوا و مسلط آن را مطرح فرمودید. حالا اگر کسی همین ماه را -که بر من رحمت بودن آن شکی نیست- بخواهد آن را تعَب بداند، جواب شما به چنین فکر و برداشتی چیست؟

 

شعر عید نوروز سروده‌ی حجت الاسلام احمد باقریان فرح آبادی
 
گرگان: نوروز ۱۳۷۵ شمسی (احمد باقریان ساروی)
عید نوروز است امروز شد طبیعت جمله نو
گل نو و سنبل نو ارض و سما منظومه نو
رخت بر بست از طبیعت آن زمستان سیاه
سرو نو نارنج نو، رویید گل از هر دانه نو
آن دو همسایه که بوده قهر و کینه بینشان
آن دو در آغوش دیدند داده اند یک بوسه نو
قلب من امروز بنمود یاد آن سلمان پاک
ساخت حلوا بهر مولایش علی آماده نو
این سؤال بنمود مولی از صحابی بزرگ
از چه رو کردی مهیا بهر من حلویه نو؟
گفت سلمان: یا علی امروز روز عید ماست
عید نوروزی که گردد ارض چون گلخانه نو
گفت مولی یک سخن چون بحر طوفان میکند
پس برایم روز را سازید شما هر روزه نو
یعنی ای ایرانیان دلهای خود صیقل دهید
همره نوروزتان جان را کنید همواره نو
«ساروی» امروز پنج سال از چهل سالت گذشت
قلب خود صافی نما خالی شو از هر کینه نو

 

دامنه |, [در پاسخ به احمد باقریان فرح آبادی] جناب استاد حاج شیخ احمد باقریان سلام. گرگان که در مدرسه‌ی حوزه‌ی نور آیت الله سیدکاظم نورمفیدی تدریس می‌کردید، روزی با مرحوم پدرم منزلتان در آن کوچه‌ی پشتی مدرسه آمده بودم. اینک که صدر شعر، پیش از سطر نوشتید: «گرگان: نوروز ۱۳۷۵ شمسی (احمد باقریان ساروی)» مرا به ایام ماضی بردید و خاطره‌وارگی‌های شخصی‌ام زنده شد با آن مدرسه‌ی علمیه‌ی باشکوه که بارها برای دیدار اخوی ارشدم شیخ وحدت -که آنجا تدریس می‌کرد- آمد و شد داشتم. و شما درین سروده چقدر سنگین و وزین و خوش‌قافیه و ردیفی نوین با تکرار «نو» که فلسفه‌ی نوروز است ظاهر شدید و چقدر هم به‌زیرکی حضرت سلمان فارسی علیه السلام را وارد منطوق و مفهوم شعر کردید و چه مصرعی‌ست عالی؛ این مصرع: "همره نوروزتان جان را کنید همواره نو". باز هم سروده‌های خود را درین صحن بگذار استاد دانا.

 

نوروز؛ سیاست و فرهنگ
نوشته: جلیل قربانی


۱- آیین سه‌هزار ساله نوروز یکی از کهن‌ترین آیین‌های فرهنگی در جهان با هویتی ایرانی است که با کارکردی فراملیتی در منطقه وسیعی از سوریه، عراق، ترکیه در غرب تا هند، پاکستان، افغانستان در شرق و از قزاقستان، ازبکستان، قزقیرستان، ترکمنستان و جمهوری‌های جنوب روسیه،  گرجستان، ارمنستان و آذربایجان تا کشورهای خلیج فارس و در بین گروه‌های جمعیتی دارای هویت مشترک با مردم منطقه نوروز در کشورهای دیگر برگزار می‌شود.

۲- جشن نوروز در تاریخ بلند خود با مخالفت‌هایی محدودکننده روبرو بوده است. این جشن هم به دلیل قابلیت تبدیل‌شدن به یک اتحاد سیاسی و هم به دلیل قابلیت ایجاد یک اتحادیه فرهنگی با مخالفت روبرو بوده است.

۳- ایجاد یک اتحاد سیاسی بر پایه این جشن، با توجه به تنوع قومی، مذهبی و تقابل‌های تاریخی در گذشته و حال، کاری دور از ذهن به نظر می‌رسد، اما عوامل سیاسی رقیب در مسیر ایجاد این بلوک سیاسی همواره فعال بوده است.

۴- ایجاد یک بلوک فرهنگی بر پایه نوروز، کاری ممکن و مفید در راستای پایداری صلح منطقه‌ای و جهانی است. این جشن باستانی، قابلیت تجمیع جمعیت میلیاردی در منطقه نوروز را در خود دارد و شاید به همین دلیلِ قابلیتِ تبدیل‌شدن به یک اتحاد فرهنگی با مخالفت روبرو بوده است.

۵- قابلیت ایجاد یک اتحادیه فرهنگی فرادینی در منطقه نوروز با مخالفت گروه‌های دینی و مذهبی روبرو بوده است، چرا که برگزاری جشن سالانه نوروز می‌تواند جایگزین مراسم دینی و مذهبی در منطقه نوروز شود.

۶- تلاش برای ایجاد یک اتحادیه فرهنگی بین ساکنان منطقه نوروز یک پدیده تازه جهانی است که رابطه ملت‌ها را مرزهای سیاسی عبور داده و با دورکردن مردم و دولت‌ها از رقابت‌های سیاسی، نظامی و حتی اقتصادی، آن را به یک همزیستی صلح‌جویانه به دور از تعصبات قومی، دینی و مذهبی تبدیل می‌کند.

 

توحید | طالبی, [در پاسخ به جلیل قربانی] جناب جلیل قربانی سلام. جواب‌هایم، به بند ۱ شما: "مردم منطقه نوروز" فکر بکری بود. تازه شنیدم این ترکیب زیبا و مهم را. اگر ابداع خودت است، بکوشیم این عنوان را در فضاهای مَجازی جا بیندازیم و در انتشار آن کم نگذاریم. به بند ۲. شما: "اتحادیه فرهنگی" هم، فکری نوین و با درون‌مایه‌ی زرین است. به بند۴ شما: قابلیت گردآمدنِ جمعیت میلیاردی، خود، یک رویداد روا و فوق‌العاده شکوهمند خواهد بود. به بند ۵ شما: تأکیدت بر اتحادیه‌ی فرادینی در منطقه‌ی نوروز جالب است. علت برخورد احتمالی با این ایده، که مطرح نمودید شاید این باشد که همیشه برداشت از لفظ "فرادینی" غلط است و خیال می‌کنند فرادینی یعنی ضددینی. حال آن که، این لفظ یعنی فراگیربودن آن، نه فروگذاری آن. هر ملتی با دین خود بیاید پای کار ولی همزیستی مسالمت‌آمیز را بپذیرد و دین خود را دستاویز ستیزه‌گری نکند. بلی، درست فرمودی. من هم نظرم این است که سازگاری، یک اصل بدیهی و سکوی مهم صلح حقیقی است و بِسترساز تمدن و فرهنگ و شکوفایی ملی هر ملتی است. کاش همه مانند جمهوری اسلامی ایران، باور راسخ به حُسن همجواری را در بینش و منش کشور خودشان عمومیت بخشند. متنت رفت برای نشر. درود و فراوان تشکر. تازگی داشت و تر و طراوت و طرَب.

 

عارف آهنگر دارابی به دامنه: با سلام و عرض ادب. نوروز مبارک. امید که در پناه خداوند مهربان و در کنار خانواده محترم، کامیاب و تندرست و دلخوش باشید.
 

دامنه |: جناب عارف دوست گرامی من سلام. از شادباش‌گویی آن دوست خوب برای فرارسیدن نوروز به این دوست خود، مشعوف شدم. من هم همین عبارات قشنگ‌تان را برای خودت، می‌خواهم. به پدر و مادر هم سلام و تبریکات مرا اعلان کنید. اضافه کنم: صحن مدرسه فکرت را مثل قبل شروع کن به نوشتن. ما به دستاوردهای فکری همدیگر نیازمندیم.

 

دامنه |: جناب استاد حاج آق سید حسین شفیعی دارابی سلام. تفاوت نگاه دو سیستم سیاسی به تعبیر شما: «ولائی» و «طالبانی» نسبت به جشن نوروز را درین قسمت هم مطالعه نمودم. از آغازیه‌ی نوین شما یعنی "بسم الله العلیم الحکیم" خوشم آمده است. موافقم که این ماه مبارک به قول شما "پدیده معنوی بی بدیل" است. بلی؛  به نظر بنده هم،"ماه"یی پیدا نمی‌شود که بتواند به لحاظ لذت (البته با گذر صبورانه و ایمان‌ورزانه‌ی چند ساعتی‌ی به‌شدت سخت) جای رمضان را بگیرد. علاوه بر قبول سخن و استدلال‌های شما در مورد رفتار نظام ایران با سنت‌های ایرانی سازنده‌ی ایرانی بومی، خواستم گفته باشم در منظر من، جادادن لفظ عربی "عید" برای نوروز، عنوانی نامتجانس است، برای سنت‌های مرسوم ایرانی "جشن" به کار می‌رود. و نیز سده. فراز عالی نامه‌ی امام علی (ع) به مالک اشتر س هم خیلی زیبا و به‌جا بود. درود.

 
ابوعارف | طالبی دارابی: جناب استاد حاج آق سید حسین شفیعی دارابی با سلام و اکرام. چه سخن نابی از پیامبر -صلی الله علیه و آله- که در انتهای متن‌تان پرتوافکن شد: "مگر ندیده‌ای که کارگران هر گاه کارشان تمام شود، مزد به آنها می‌دهند؟». تشکر وافر ازین آورده‌ی مهم نبوی. خواستم تعمدا" یک مطایبه‌ای بکنم. این زمان اما استاد، بعضا" در بعضی از کارخانه‌ها در بعضی از ماه‌ها برای بعضی از کارگرها و در بعضی از شهرها برای بعضی  از سال‌ها، متوالی یا متناوب، حقوق کارگران را نه فقط هنوز عرقش خشک نشده است، نمی‌پردازند که حتی چند ماه هم به تأخیر می‌اندازند. بگذرم. فقط یک اشاره‌ی شوخی اما کمی هم جدی بود که شما ائمه‌های محترم (موقت اَو ثابت) نمازجمعه، لابد (حتی حتما") ازین دردهای دردآور بعضی از کارگران ایران آشنایید. والسلام. بگذرم. ممنونم که از خصال شیخ صدوق ره نکاتی معنوی فرمودی.
 
ابوعارف | طالبی دارابی: جناب استاد باقریان سلام. ازین که بر آن شدی سبدهای "گُل" از پیام بزرگان دین و آیات دین مبین به خوانندگان هدیه نمایی تا "کادوی" خود را پرداخته باشی، موجب بالندگی است و این همان "هُوَ اَزکی..." برای ما هست. این پیام نخست شما هم درین پست، مصداقی از مثال حکیم فردوسی است که دو صد (=دویست) گفته را از نیم‌کردار هم، کمتر می‌دید. گواهی می‌دهم چنین پَندهایی در گفتار شما، قادر است پِندارهای نادرست را میزان کند و آدمی را در ایام الله‌ی معنوی ماهِ دست‌شدنِ چندساعته از خوردن و نوشیدن و نیز ترکِ کارهایی که ارتکاب به آن، روح را کِدر و جَریح و جری می‌کند، مقداری به راه و رهروی و ره‌پویی کشانَد.


پاسخ‌هایم به پرسش‌هایم ( ۱۰ )

- اِخوان الصفا، پدیده‌ی رازآلود فکری قرن ۴ هجری، شامل گروهی متفکر مخفی ایرانی است که در بصره و بغداد شکل گرفت با مرامی این گونه؛ که از نظر آنان دیانت اسلام از "خرافات و اوهام آمیخته" باید پاک باشد و شریعت، زمانی به کمال خواهد رسید که با فلسفه‌ی یونانی درآمیزد و شریعت نیز، همیشه از خرافه شست‌وشو شود.

 

- اینان مگر منابع علوم خود را از چه چیز می‌گرفتند؟

 

- آنان منابع خود را به چهار قسمت تقسیم می‌کردند: آثار مدوّنه‌ی علمی و کارهای بشری. کُتُب و صُحُف سماوی. کتاب طبعیت. اوراق نفوسی (نفْس و دل)

 

- نتیجه ← : دین را دیندار آلوده به خرافه می‌کند، باید خلوص دین را در هر عصری از پارسایان و عالمان آن روزگار آموخت؛ عالمان پارسا که بَری از شیطان رجیم باشند. به قول مولوی: «هر منم گو اوست شیطانِ رجیم / خواه مُفتی یا اصولی یا حکیم»

ابراهیم طالبی دارابی دامنه

 

دامنه |, پیشنهاد: یکی از اعضای شریف مدرسه فکرت پیشقدم شود دعاهای روزانه ماه مبارک رمضان به همراه برگردان فارسی آن را هر روز در صحن بگذارد. تا ثواب انتشار این کار معنوی، نصیب ایشان و درگذشتگانش شود.

دامنه |,[در پاسخ به شیخ محمدرضا احمدی]سلام و صدها درود وافر بر استاد احمدی. سبقت در خیر را عملی کردی با این پیشگام‌شدن. هر روز با خواندن این دعای روزانه، در حق خودت و پدر مرحومت حتماً دست دعا به آسمان بلند می‌کنم. تشکر که پیشنهادم بر زمین زده نشد. درود. این کار بامثوبت هر روز در کام معنویت شما گوارا و با لذت.

 

ابوعارف | طالبی دارابی, [در پاسخ به شیخ‌ مالک رجبی] سلام جناب استاد شیخ مالک. نه. چون پرسشم این بود فردی که به رد یک امر دینی دست می‌زند، ممکن است از بار آن بر انکار ضروری دین خبر نداشته باشد. شما بی‌آنکه پاسخ مسئله را بدهی، دیگران را موظف به مطلع‌سازی وی کرده‌ای. این که نشد جواب!

ابوعارف | طالبی دارابی, [در پاسخ به شیخ‌ مالک رجبی] مجدد سلام جناب استاد شیخ مالک. اینجا هم، خیر، جوابت به پرسش من ربط نداشت. موضوع، موضوع کلام و عقیده بوده است، نه سؤال حکم شرع. به مبحث علم کلام که پاسخ رساله‌ای نمی‌دهند! البته از همت و اهتمام‌تان همآره ممنونم.

شیخ‌ مالک رجبی, [در پاسخ به ابوعارف | طالبی دارابی] سلام مجدد طرف دین را انکار کرد ولی نمیدونه با انکار ضروریات دین کافر میشه باید به او آگاهی داد..فکر میکنم جواب خوبی دادم ..اگر فضلای دیگر جواب دارند استفاده میکنم

شیخ‌ مالک رجبی, [در پاسخ به ابوعارف | طالبی دارابی] سلام مجدد. خیر این کلامی نیست درباره این تعب و سختی در روزه گرفتن هم باید مسائل شرعی آن را مطرح کنیم و ارتباطی با عقائد و کلام ندارد اگر فضلای دیگر جواب دارند در خدمتم استفاده میکنم

شیخ‌ مالک رجبی,[در پاسخ به شیخ‌ مالک رجبی] این جواب ارتباط با کلام و اعتقادات دارد

ابوعارف | طالبی دارابی, [در پاسخ به شیخ‌ مالک رجبی] ارتداد اعلان‌کردن این گونه، موجب می‌شود افراد اعلان‌کننده را داروغگان تلقی کنند که خود را جای خدا می‌نشانند.

ابوعارف | طالبی دارابی, [در پاسخ به شیخ‌ مالک رجبی] نه، جواب شما، حل مسئله نبود، منحل‌کردن آن بود. راحت باش استاد. من متوجه هستم که چرا جواب‌ها این طور می‌شود.

 

شیخ‌ مالک رجبی,  البته این را هم بگویم جواب هر دو مفصل است بنده خیلی کوتاه جواب دادم.


شیخ‌ مالک رجبی, [در پاسخ به ابوعارف | طالبی دارابی] اگر اینطور باشه صد در صد کافره

ابوعارف | طالبی دارابی, [در پاسخ به شیخ‌ مالک رجبی] هر دو جواب شما، کاملاً نادرست بوده است. سپاسگزارم از استاد شیخ مالک.


ابوعارف | طالبی دارابی, [در پاسخ به شیخ‌ مالک رجبی] پس، داروغه‌شدن برخی‌ها، اثبات شد با این جواب! خدا حفظت کناد استاد.

شیخ‌ مالک رجبی, [در پاسخ به ابوعارف | طالبی دارابی] خیلی دلیر هستی که سریع میگویی نادرسته. باشه. به دکتر سروش بگوئیم جوابش را ارسال کند!

 

مردی! همیشه در نوَسان!

 

به نام خدا. سلام. مرحوم حجت الاسلام اکبر هاشمی رفسنجانی در خاطرات روزانه، در روز چهارم فروردین ۱۳۷۹  نوشت:

 

"هر دو [ او و حجت الاسلام حسن روحانی ] قبول داریم اگر وضع به همین منوال پیش برود، انقلاب اسلامی جای خود را به حکومت سکولار خواهد داد و اگر سختگیری شود مردم‌سالاری نظام ممکن است آسیب ببیند و رعایت اعتدال و دادن امتیازاتی از سوی رهبری ضمن کنترل جریان‌های غیر دینی، می‌تواند وضع را مهار کند."

 

روی این یادداشت وی چه تحلیل محتوایی می‌توان صورت داد؟ من این گونه صورت‌بندی می‌کنم. البته در تحلیل محتوا، از ظاهرِ متن به باطنِ متن هم می‌توان رفت. به ترتیب الفاظ در جملات ایشان، پیش می‌روم و آنچه جملات دارد خود را نفوذ می‌دهد اینان است:

 

۱. اکبر و حسن از درون جناح راست، کم کم فکرِ دیگری در سرشان افتاد.

 

۲. واژگان "وضع" بدین "منوال"، نشان می‌دهد او روند حکومت و جامعه (=داده، یعنی مطالبات مردم، - نهاده، یعنی پاسخ قانون‌واره‌ی حکومتی) را معیوب دید.

 

۳. درین گزاره، او نشان داد آن حکومتی که ممکن است روزی حریف و رقیب جمهوری اسلامی شود، حکومتی سکولار است، نه یک حکومت مذهبی با طرز فکر دیگر.

 

۴. گرا داد که درون حکومت "سختگیری" وجود دارد.

 

۵. خواست بگوید آنچه ازین سیاست بسته‌ی سختگیرانه، آسیب می‌بیند و به مرَض مبتلا می‌شود، مردم‌سالاری نظام است، نه شیوه‌ی ولایی.

 

۶. از میان این همه مقدمه و مؤخره ردیف‌کردن، خواست فکر خود را "درست و منطقی و بایسته" معرفی کند و سایر فکرها را غلط و ناشایسته.

 

۷. "دادن امتیازاتی از سوی رهبری" در جمله‌ی وی، دو علامت متضاد می‌دهد: یکی این القا که رهبری معظم اساسا" اهل امتیازدادن نیست. دیگری این فشار که رهبری معظم مجبور است امتیاز دهد.

 

۸. جمله‌اش که این‌بار علاوهدبر خاطره‌گویی، جنبه‌ی توصیفی و تحلیلی هم دارد، نشان می‌دهد یک جریان غیر دینی در ایران وجود دارد و فعال است و یا گُسل شکُفته‌ی خطرناکی است که از نظر او در جامعه به وضع غیرقابل کنترل در آمد.

 

۹. حرفش در عمق نشان داد ایده‌ی کنترل افکار ضد دینی در تفکر او، وجود داد.

 

۱۰. مهارِ بحرانِ سرِ راهِ حکومت و جامعه‌ی اهل مذهب در جمهوری اسلامی، از نظر وی زمانی امکان‌پذیر است که رهبری معظم فردی امتیازدهنده باشد (بخوانید: کوتاه بیاید و شُل شود) و راه حل هم، از نظر وی فقط راه اعتدال است که آقای رفسنجانی درین یادداشت، با لطائف‌الحیَل دارد خود را نماد و ایجادکننده‌ی آن «راه» جا می‌اندازد که پس از او هم در خیال وی، فرد دیگری که نزدیکترین کس به تزش هست، حسن روحانی! است.

 

تحلیل بنده: ندارم. بگذرم! فقط سه کلمه بگویم و رد شِم: رفسنجانی هیچ وقت، مرد اعتدال نبود، فرصت‌طلبی معامله‌گر بود، نه حتی مردِ سازگار، ازین‌رو؛ فردی در نوَسان بود و خود را در طولِ رهبری نمی‌دانست، خواست در عرض ایشان زیست کند، اما خیلی خبط کرد و به زبان کشکولی: خیط شد. نیز کیش‌مات. فکر می‌کرد زرنگ‌تر از او مادر نزایید! و با همین غرور غلط بود که به کام مرگ و سَکت قلب و ایستِ روح رفت. خدا کناد رحمت.

 

| ۴ فروردین ۱۴۰۲ |
ابراهیم طالبی دارابی دامنه

 

سید علی اصغر شفیعی, [در پاسخ به پست بالای دامنه |] سلام عزیزم. تحلیل محتوی تو خیلی حرفه ایی است باید چندین بارخواندوبعنوان یک شیوه تدریسی ذخیره کرد. تحلیل محتوی خواندم و حتی رسما در تولید خبردرسازمان از این دانش بهره می بردم اما روش ترا بالاتراز عمل تحلیل محتوی دیدم. هر چند پیام تحلیل محتوی ترا هم گرفتم. هاشمی رفسنجانی را خدا رحمت کند که توانایی این همه پیام را در دو جمله با زیرکی تمام قرار داد. کسانیکه ایشان را ازبین بردند و روح خوابیده اش را بیدار نمودند و با تخریب پلاسکو عاطفه اجتماعی نسبت به ایشان لطمه زدند زیرک نبودند ناتوان بودند و قدرت مقابله با ایشان را نداشتند. به هر حال هاشمی موجب ادامه زیست انقلاب اسلامی بودند. خدا رحمتش کند. زمانی که هاشمی فوت کردند هرج و مرج در ایران حیات یافت.

 

جناب سید علی اصغر سلام. روز و شب بر آن رفیق ابد و احد در برکات حضرت احدیت. شیوه‌ی تدریسی دیدن متنم به این برمی‌گردد که خود ازین فن -که حتی شاید روزی علم هم شود- برخورداری. سازمان مدیریت و برنامه‌ریزی شما الّا و لابد باید ازین دانش برخوردار باشد. چون هر برنامه‌ای که بخواهد از روح واقعی جامعه شکل بگیرید کارشناسان آن باید این فن را در نظر بگیرند و رشد و توسعه (اقتصاد و سیاست) را متوازن به جلو ببرند، پخش پول (تأمین اعتبار) توسط سازمان شما اگر بر مبنای مطالعات کارشناسی نباشد، محصول آن کال و کبود و کِرمو می‌شود.

سپاس از حضور مجدد شما در شرکت در بحث‌ها پس از یک وقفه‌ی دو هفته‌ای از سوی شما. امید است امورت سامانی بیشتر یافته باشد و فراغتت از فرافتت پیشی یافته باشد. درود به مرحمتت و مرهمت.

ابوعارف | طالبی دارابی, [در پاسخ به عبدالله طالبی] جناب عبدالله سلام. از متن شما استفاده کردم. جای خوشحالی هم دارد که مسائل منطقه را کاوش می‌کنی و بر تن نظریات خود، فرض‌ها و فرضیه‌ها و سؤال‌های فرعی و اصلی و احتمالات (که جزوی تعطیل‌ناپذیر از ذات تحلیل است) می‌پوشانی. چون من روی این موضوع در تیر ماه گذشته، کار کردم و در آن صحن نوشتم، دیگر وقت اعضای محترم را نمی‌گیرم. خواستم رسانده باشم که با دقت و حوصله متن تحلیلی شما را مطالعه کردم و متشکر هم هستم که با تأنی و تأمل به این امور مهمه توجه می‌کنی و از اهتمام به امور ملی و امنیتی خارج نمی‌شوی.

 

ابوعارف | طالبی دارابی: جناب نبی سوادکوهی. از بذل محبت آن دوست گرانقدرم به  بنده و خانواده، ممنونم. لفظ پنجره‌ی  ملکوتی در جمله‌ی شما جالب بود و نو.
 
دامنه |: جناب استاد حاج آقا سید کمال الدین عمادی سلام. تذکرات شما به اطلاعات  جمع افزود. بلی، شکل کار را شما دقیق بیان کردید، قبول دارم. در بیان من، جملات می‌توانست شکلی درست‌تر به خود گیرد که انگاری از دست من در رفت. در مورد رهزن‌شدن برخی علوم که اگر پله‌های ماقبل خود طی نشود، سخن شما سدید است. حتی پاره‌ای افراد درِ منزل علامه حسن زاده را سنگ می‌زدند چون از ابن عربی حرف می‌زد.  بله، چه هم تذکر نابی دادید استاد، حتی به قول امام خمینی ره زمانی کتاب فلسفه را کسانی از حوزه، با انبُردست بلند می‌کردند چون خیال می‌کردند فلسفه نجس است. حتی پیاله‌ی آبی را که شهید آقا سید مصطفی خمینی از آن آب نوشیده بود، آب کشیده بودند چون می‌گفتند پدرش (حاج آقا سید روح الله) فلسفه می‌گوید. آقا از شما ممنونم قناسی متنم را صاف و صوف کردید. طریقت و حقیقت و شریعت هر سه ضلع را در شما می‌بینم، من که حتی مُبتدیِ این منهَج هم حساب نمی‌آیم. از شما که رهنمون من‌اید تشکر بی عدد دارم.
 
ابوعارف | طالبی دارابی: جناب استاد حاج آقا سید حسین شفیعی دارابی سلام. از شما بسیار ممنون هستم، نه فقط به خاطر قبول قضیه‌ی تأخیر در پرداخت حقوق کارگران، بلکه نمونه‌های ارزنده‌ای که از سیره‌ی نبوی و رضوی و جملاتی از رهبری افزوده‌اید که نقل سخن امام رضا ع برای من نو و خیلی مهم بود. بله، سخنرانی شما را در سرچشمه‌ی یزد خبر دارم و مطالب آن را خوانده بود. من هم معتقدم این مسئله یکی از عیوب بسیار بد است که نظام از آن صدمه هم دیده است. از این که برای پاسخ نظر بنده، این وقت ارزشمند را گذاشته و متنی محققانه ارممغان آورده‌اید خیلی خشنود شدم. توجه‌دادن ما به نقلی از کتاب شریف کافی بسیار ارزشمند و کارا بود. درود.
 
دامنه |: جناب استاد آشیخ مالک سلام. خندیدم، خیلی هم؛ موی جیگولی میگولی را لابد خیلی دوست داری! حیف که روحانی وقتی در کسوت آخوندی رفت، داخل هزاران محدودیت می‌رود که ده تای آن را هم، یکی از ماها تاب نمی‌آوریم رعایت کنیم. گفتی: دامنه هم یک شیخ است. خواستم شِخی را پیش شما بیایم ادامه دهم، دیدم رفتی پردیسان و دیگر خیلی زمان می‌برَد طی طریق آن!!!
 
جناب استاد حاج آقا سید حسین شفیعی دارابی سلام. در پاسخ صبر و حوصله و ذوق ورزیدید. پس قدردان هستم. نه دیر هم نشد. به هر حال پاسخ به نظرات باید حساب‌شده و علمی باشد و تأخیر شما، از نوع فرصت برای تحقیق و تفکر است. تازه  لذت هم بردم ازین علاقه و علم شما. بله؛ رسم همین است که اهل فن از یک لغت چه به کار می‌برند. من نظر خودم را مطرح کردم. حرف شما صحیح است. اما حرف من همزمان این هم هست که «عید» شرائط دارد و در مذهب برای آن مستحبات و واجبات و مباحات در نظر گرفته می‌شود، مثل نماز عید قربان. اما نوروز، فقط جشن است، ناشی از نهاد مردم، نه عید به معنای مذهبی قضیه و ناشی از ندای خداوند. جشن نوروز از پشتوانه‌ی فلسفی و حِکمی هم برخوردار است، مانند
 
درس از دامن طبیعت
 
درس از شکوفایی‌یی به اسم بهار (نوشوندگی موجودات)
 
درس از شادی به خاطر عبور از سردی زمستان و ورود به فصل اعتدال که میزان است
 
درس از کار عظیم آفریدگار ایزد متعال خدای مهربان
 
درس از حرمت بزرگ نزد کوچک
 
درس از دیدار چهره به چهره
 
از این که در لفظ امام صادق ع جشن نوروز «عید» آمده است برایم من جدید بود و خوشحالی‌بخش، ضمن قبول؛ عرض هم دارم، در زبان عرب شاید عید معادل جشن باشد، ولی جشن در زبان فارسی گمان نکنم معنای عید داشته باشد. شما خوب می‌دانید چون لغات‌شناسی شما عالی است. صاحبان تفسیر نمونه، عید را  در لغت از ماده‌ی عود گرفته‌اند که به معنی بازگشت است. جشن نوروز به معنای بازگشت نیست، بلکه به معنای پیشرفت است. من برای نوروز همان لفظ جشن را بهتر می‌دانم؛ گرچه استدلال‌ها و استنادهای شما همگی زیبا و از سر تتبُّع و تحقیق و دانش شما بود. درود. معترفم ازین‌که از متون شما می‌آموزم، خیلی خرسندم.
 

شیخ‌ مالک رجبی, [در پاسخ به دامنه |] سلام علیکم بله عمدا گفتم بخندی. نه لازم نیست پردیسان بیایی. در همین مدرسه فکرت ترتیبت را میدهیم. چون شیوخ مشهور در این مدرسه زیاد هستند و منم شاگرد شما و همه آنها . لهذا از اساتید بزرگ این صحن میتوانی کسب فیض نمایی.

 

دامنه |, [در پاسخ به شیخ‌ مالک رجبی] قشنگ باهیتی‌ها. زیرک هستی هنوز. درود. ممنونم از طبع شوخ آن شیخ خوب.

 

ابوعارف | طالبی دارابی[در پاسخ به احمد باقریان فرح آبادی] جناب استاد حاج شیخ احمد باقریان سلام. هم عنوان پیام دوم متن شما جالب است: "دانش بی منفعت" و تعریفی که از رسول خدا ص از این دانش ارائه کردی از "دانشی که سود نبخشد" یعنی این جمله: «آن دانشی است که ضد عمل خالصانه است". البته من فهمم از بیان پیامبر ص درین فراز این است که آن حضرت فقط از یک بُعد پرده برداشتند، وگرنه دانشی که عاید نباشد فقط این نیست، لایه‌های دیگر هم دارد. در کل خواستم بگویم متنون شما درین موضوع خیلی عاید به حال ماست. هرچند خودم را با عمل فرسنگ‌ها در فاصله می‌بینم. اما خود این تذکارها در جای خود جان انسان را جلا می‌دهد. تشکر می‌کنم استاد.

 

دامنه |,[در پاسخ به آق سید حسین شفیعی] سلام مجدد جناب استاد حاج آقا شفیعی. کاملاً درست می‌فرمایید. بحث را با دقت بالا روشن کردید. خداقوت مرا پذیرا باشید. از بحث سودمند همه نفع می برند. فقط یک جمله‌ی توضیحی محضر استاد عرض کنم، منظور من از «عید» این نبود که فقط در آن آداب و مناسک ذکر شد، نه، با شما هم‌عقیده هستم که اعیاد مذهبی، سُرور و نشاط و شادی هم به کمال و تمام هست. از طرف من این میانبحث، تمام. تا بیشتر وقت شما را تصرف نکرده باشم. بسیار بسیار ممنونم.

 

ابوعارف | طالبی دارابی,[در پاسخ به آق سید حسین شفیعی] جناب استاد حاج آقا شفیعی سلام دوباره. یکی از جلوه‌های علمی و روشی شما این است، منابع و نقل قول‌هایی مهم دینی وارد بحث می‌کنید، که نه فقط غنای بحث را تشدید، که قانع‌شدن را فراهم می‌کند. مثل همین کلام امام محمدباقر ع. سپاسگزارم استاد که وقت خوبی برای پاسخ‌دهی می‌گذارید. اجر شما با جده‌ی‌تان حضرت فاطمه‌ی زهرا سلام الله علیها.

 

دامنه |,[در پاسخ به شیخ‌ مالک رجبی] جناب استاد شیخ مالک سلام. در بند سه صورتِ جمعیِ مطلب را خوب بیان کردید. خواستم اِن قُلت بیارم شاید یک علت این هدف مهم، این باشد اگر جامعه به صورت تک و توک یعنی فردی-فردی هدایت شود و به جمع کلی، سرایت نکند، اثر آن، آن‌مقدار نیست که شاکله‌ی جامعه رشدیابندگی و هدایت‌یافتگی به خود گرفته باشد.

 

[در پاسخ به شیخ‌ مالک رجبی] سلام جناب استاد آقا مالک. من از سمت خودم میانبحث را تمام کردم، اما درِ آن برای اعضای شریف صحن باز است. و شما هم مطلب درستی را به اصل موضوع اضافه کردید. تازه، خیلی هم خوشحال شدم برای این مبحث اهمیت قائل شدید. بله، درسته. حتی شنیدم کسی امروزش بهتر از دیروز شود، آن روز هم براش عید است؛ عید هم یعنی بازگشت به دامن حقیقت و بشّاشیت. با ارادت.

 

پیامبر ص و پیروان، مأمور به دو امر

 

به نام خدا. سلام. اول صاف روی این نظر مرحوم علامه طباطبایی بروم که آیه‌ی ۹۱ نمل یعنی "اُمِرتُ آنْ اَعْبُدَ رَبَّ هذِهِ البَلْدَةِ الَّذی حَرَّمَها وَ لَهُ کُلُّ شَی‏ءٍ وَ اُمِرتُ آنْ اَکونَ مِنَ المُسلِمینَ" را سخنى از زبان رسول خدا ص می‌داند و جمله‌ی «اُمِرتُ آنْ اَکونَ مِنَ المُسلِمینَ» را این‌طور تفسیر می‌نماید: یعنی مأمور شده‏‌ام تا از کسانى باشم که تسلیم اراده‌ی خداوند شده‏‌اند و خدا اراده نمى‌‏کند مگر همان را که خلقت به سوى آن هدایت مى‏‌کند و «زبانِ فطرت» به سوى آن مى‏‌خوانَد.

 

در اطیب البیان (تفسیری از مرحوم آیت الله سید عبدالحسین طیب) آمده است: "مقام‌ تسلیم‌ بالاتر ‌از‌ مقام‌ رضا ‌است‌" نیز مقام‌ عبودیت‌، بالاترین‌ مقام‌ ‌است‌ ‌برای‌ انسان‌، ‌حتی‌ ‌از‌ مقام‌ رسالت‌. و لذا ‌در‌ تشهُّد نماز، عبد، مقدّم‌ ‌بر‌ مقام‌ رسالت‌ ذکر ‌شده‌: «اشهد ‌ان‌ محمدا عبده‌ و رسوله‌». عبد‌ مقابل‌ حُر ‌است‌. حر به معنی‌ آزاد و سرخود، ولی عبد‌ باید ‌در‌ تحت‌ اختیار مولا ‌باشد.

 

آقای امید رسا این آیه را این‌گونه به فارسی برگردان کرد: "[بِگو:] «قطعاً [جُز این نیست] که [من] امر شده‌ام که پرستش [و بندگی] نمایم پروردگارِ این سرزمین را، که حرام نمود [جنگ و خونریزی در] آن را؛ و برای او، هر چیزی است؛ و [من] امر شده‌ام که از مسلمانان باشم.

 

نکته‌ی تشریحی بنده: پیامبر ص و پیروان که مأمور به دو امر عبودیت و مسلمانی شده‌اند، هم اهل عقاید توحیدی‌اند و هم اهل مناسک توحیدی. نمی‌شود به آموزه‌های اسلام (به تعبیر من: اسلام نظری) عقیده داشت، اما مناسک و عبادات و دستورالعمل‌های شرعی و بندگی در آن (به تعبیر من: اسلام عملی) را نادیده انگاشت. گزاردن نماز، دادنِ زکات، رفتنِ جهاد، عمل به تولّا و تبرّا، انجام زیارت، اجرای آئین حج، احیای مسجد، و عمل به بی‌شمار کردار دینی، وحتی  بسیاری از امور شخصی و عمومی مذهبی که صورت و ظاهری دارد و سیرت و باطنی، از گردن پیروان ساقط نیست. صرفِ عقیده که کمال نمی‌آورد. امروزه اگر کسی بر فرض بر فرض بر فرض، ادعا کرده باشد و حرفش هم بدون تصرف نقلِ درست شده باشد، که پرستش و عبادت و عبودت، صرفاً پدیده‌ی دلی‌ست و باطنی؛ و مثلاً مثلاً مثلاً و فرضاً فرضاً فرضاً شعار من‌درآوردی هم ساخته باشد که «مُخِ دین، اَعمال باطنی‌ست، نه اَعمال ظاهری» او دچار یک دسته‌بندی مالیخولیایی (=فرورفته در اندوه متراکم ناامیدی و سردی و یأس انبوه) شده و از آثار مترتّبه‌ی آن بر وجود خود خبر نداره و خود را پیامبروارانه! وارد مسائل دین می‌کند و گویی برای هر حرفی، مجاز و مجاب است، در واقع چنین فردی به غلطاً اندر غلط، دست به بدعت در تفسیر دین زده است. در واقع، نه ظاهر دین را فهمیده و نه باطن آن را. مشغول پازل کلمات شده که به بازی کودکانه شبیه است، تا کاری بزرگانه.

 

بنابرین، لازم است یک توضیح هم پیوست کنم: اگر در آن صحن محترم، عضوی فرهنگی و فرهیخته، دست به انتشار متنِ مدعی «مُخ دین...» زده، حتماً و لزوماً به معنای تأیید و امضای وی، پای آن متن نقلی نبوده و نیست. مگر خود هم، بر آن صحّه گذاشته باشد و همپویگی نموده باشد.

| ۵ فروردین ۱۴۰۲ |
ابراهیم طالبی دارابی دامنه

 

دامنه |, [در پاسخ به احمد باقریان فرح آبادی] جناب استاد حاج شیخ احمد باقریان سلام. سخن امام صادق ع به اسحاق بن عمار را در داخل دو قلاب این طور تفسیر کرده‌اید: [به طوری با او برخورد کن که نه او را از خود برانی و نه از تهِ دل تو باخبر شود] آیا به نظر نمی‌رسد همین تبصره‌ی شما خود یک رفتار نفاقی می‌شود. چون نفاق به قول مرحوم آیت الله طالقانی در تفسیر پرتوی از قرآن یعنی رفتار شبیه موش که وقتی لانه می‌سازد دو سوراخه می‌کند که از هر کدام خواست وارد و خارج شود؛ یعنی دو دره بودن. دیروز هم روی قسمت دوم متن شما نظری گذاشتم اما جوابی ندیدم. بگذرم.

 

سخن امام صادق به اسحاق بن عمار این بود: «ای اسحاق با منافق با زبانت برخورد کن [به طوری با او برخورد کن که نه او را از خود برانی و نه از ته دل تو با خبر شود]، دوستیت با مؤمن را خالص گردان، اگر یک یهودی با تو همنشین شد با او خوب همنشین باش».

 

جناب شیخ احمد باقریان [در پاسخ به دامنه |] علیک السلام. تشکر از پرسش و اشکال شما. ظاهرا اگر جز این باشد نفاق است. چون یهود هم این مقدار را میداند که با توجه به مذمت متعدد از انان در قرآن یک مسلمان نمیتواند از ته دل او را دوست داشته باشد، چنانکه خود انان نسبت به ادیات دیگر چنین هستند. از معتقد واقعی به یک دین نمیتوا انتظار داشت که از ته دلب پیروان ادیان دیگر را دذوست داشته باشد. با این جال از جهت اخلاقی طبق اموزه های ثقلین با دیگران رفتار خوب باید داشته باشد موضوع نفاق این است که انسان به دینی معتقد نیست و ایمان ندارد و با این حال تظاهر میکند معتقد و مؤمن است. ملاخظه فرمودی چقدر فرق است بین نفاق و رفتار مخالف عقیده.

 

ابوعارف | طالبی دارابی, [در پاسخ به محمد تقی آهنگر اکبرعمو] جناب محمدتقی آهنگر سلام. واقعا" هم این‌گونه زندگی پرماجرا  یعنی این پست در  دامنه و صحن مدرسه فکرت: بُرش‌هایی از زندگی پرماجرای شیخ وحدت که انسان / طلبه‌ای در آن شرائط فقر و کمبودهای مفرط مادی، دست به مواجهه‌ی فکری و مبارزه‌ی عملی با نظامی استبدادی و طاغوتی (نظام منحط آن پدر و پسری که بدون کمترین دخالت مردم در تعیین سرنوشت سیاسی و دینی خود، توسط انگلیس و سپس آمریکا به سلطنت و پادشاهی گُمارده شده بودند و کوشش می‌کردند اسلام‌زدایی کنند و ملت ایران را غربی‌مآب نمایند) "حیات فکری و سیاسی" محسوب می‌شد که در قلم شما این تعبیرِ رسا و برای من بسیارجالب، به کار رفت. با تعبیر قشنگ و درستِ شما موافقم. به‌جا بود. بلی؛ ممنون و خرسندم متون را خوانده‌ای و می‌خوانی و خواهان ادامه‌ی آنی. به روی دیده. هر شب قسمتی دیگر را خواهی دید و خواهی خواند. با ارادت و امتنان، رفیق آغاز و انجام‌مان.

 

پاسخ‌هایم به پرسش‌هایم ( ۱۱ )

 

- افلاطون یا همان "آریستو کلِس" که منابع متعدد، زادروزش را چهارونیم قرن زودتر از حضرت مسیح بن مریم -علیهما السلام- در آتن یونان می‌دانند، باآن‌همه عقل و هوش و درایتش، باز نیز تحت تعالیم دیگران بود و آموختن از دیگری را ننگ و عار نمی‌دانست.

 

- مگر افلاطون، بزرگ‌فیلسوف آتن، تعالیم چه کسانی را پذیرفته بود؟

 

- خودم سال‌ها پیش از مرحوم عبدالحسین زرین‌کوب در صفحه‌ی ۳۴ کتابش: "کارنامه‌ی اسلام" خوانده بودم که برداشت آزادم از آن صفحه این است که افلاطون وقتی آکادمی (=باغ‌فکر، فکرت‌سَرا)ی خود را ساخت و آن را به روی شاگردانش گشود، درش را «از جانب شرق» ساخت. چرا؟ برای تابیدن آفتاب. او درین سازه، از تعالیم «شرّ و خیر» حضرت زرتشت اثر پذیرفت. و در مسافرتش به مصر هم، از آن تمدن چند تعلیم آموخت.

 

- نتیجه ← : تمدن‌های پوینده و تفکرهای زنده، از نگاه بنده با هدفِ گرفتن تعالیم و تبادل، درهای گشوده به هم دارند، نه بسته و قفل‌شده!

ابراهیم طالبی دارابی دامنه

 

دامنه |: سلام مجدد استاد احمدیان. هم در آن متن اول و هم درین توضیح دوم، تعریفی که از رفتار دوگانه‌کردن داده‌اید، فرقی با رفتاری که در پدیده‌ی نفاق پنهان است، ندارد. انگار یک نفاق، نفاق صحیح است و یک نفاق، نفاق کریه. در هر دو حالت، دوگانگی رفتار و باور مشترک است. من به این نتیجه رسیدم نفاق یک رفتار در طبع بشر است که مصالح‌اش وی را وادار به آن می‌کند. چه بخواهد در دین باشد و چه بخواهد در اخلاق باشد.

 

ابوعارف | طالبی دارابی: به سید علی اصغر: چرا هر چند بار، یک بار، حس مرشد به خود می‌گیرید! و می‌خواهی هر کس را ارشاد کنی!

 

دامنه |: جناب استاد شیخ مالک سلام. جالب‌تر این است شما اون صحن این گفته‌ی «فلان کسَک» را قاطع رد می‌کنی، سپس این صحن، همان حرف «فلان کسَک» را در این صحن تأیید.

 

نظر سید علی اصغر خطاب به من: سلام. نماز روزه تان قبول. چرا سروته یک موضوع را می بندید ؟ مگر نمی گویند که هر کسی اشهد را بخواند مسلمان است. اهل توحید است. کافر و مشرک نیست ! اگر هم از سادگی و آسانی این امر (اشهد گفتن) بگذریم چنانچه با علم و آگاهی روی به دین بیاوریم و اعتقاد و باور قلبی و باطنی شود. چه ایرادی دارد همراه با اجرای مناسک نباشد شما از لحاظ شرعی ایرادات بفرمائید مسلّم است کسی که باور فطری به دین داشته باشد حتما مناسک مذهب رو اجرا می کند. اگر کسی مناسک رو اجرا کند و باور فطری به دین نداشته باشد چگونه می شود ؟ ملکیان بمراتب خیلی قوی تر از توصیف تان که بجای نقد اشاراتش به لغو طبعش پرداختید ؛ است . واقعیت هم دارد که دینداران هستند که مناسک رو انجام نمی دهند حداقل داشتن اعتقاد هم خوب است . اگر شما و هر دوست دیگر قراره از دین دفاع کنید درست و صحیح از دین و دینداری دفاع کنید.

 

ابوعارفر [در پاسخ به سید علی اصغر شفیعی] چرا هر چند بار، یک بار، حس مرشد به خود می‌گیرید! و می‌خواهی هر کس را ارشاد کنی!

 

دامنه |, [در پاسخ به آق سید حسین شفیعی] جناب استاد شفیعی دارابی سلام. مشتاقانه پای وعده‌ای که داده‌اید می‌مانم. معرفی علما را عالی می‌دانم. قلم توانمند و شیوای شما که آکنده از استناد هم هست، برای چنین اموری درخشنده خواهد بود. از مطالب افزوده‌ی این پاسخ هم در شأن شیخ مفید خیلی استفاده کردم. اساساً زندگی علما و دانشمندان پایه‌ی محکم برای زیستن می‌دانم.

 

[در پاسخ به احمد باقریان فرح آبادی] سلام و سپاس استاد. پاسخ شما درین‌باره، مصادره به نفع موضوع درون‌دینی است. نپذیرفتم این سه پاسخ شما را. چون تعریف نفاق به رفتار بازمی‌گردد که در هر دو شق (چه نفاق عقیدتی و چه نفاق اخلاقی) یکی است. با احترام، والسلام.

 

[در پاسخ به احمد باقریان فرح آبادی] مجدداً عرض سلام و احترام استاد باقریان. به همین علت درون‌دینی بودن مسئله‌ی نفاق، عرض کردم دو رفتار عین هم را (یکی درون‌دینی و دیگری برون‌دینی) به نفع آن یکی دیگر مصادره کرده‌اید. وقت حضرت استاد را نگیرم. از حوصله‌ی توأم با وقارتان ممنونم. باز البته اگر نکته داشتید گوش خواهم کرد.

 

[در پاسخ به دامنه |]
بحث نفاق در اسلام درون دینی است
و بر فرض برون دینی هم باشد پاسخ من درون دینی نبود مثال زدم

 

[در پاسخ به شیخ‌ مالک رجبی] جناب استاد شیخ مالک سلام. جالب‌تر این است شما اون صحن این گفته‌ی «فلان کسَک» را قاطع رد می‌کنی، سپس همان حرف «فلان کسَک» را در این صحن، تأیید.

 

دامنه |, [در پاسخ به شیخ‌ مالک رجبی] سلام و احترام استاد شیخ مالک. اما حرف آن «کسَک» این نیست که شما زحمت شرحش را کشیدند. او اعمال ظاهری مثل نماز و ... را برای تقرب به خدا در یکی از بندها رد کرد. البته اگر بارگذارکننده‌ی آن در آن صحن، از صحت آن نقل مطمئن است. بگذار بگذرم.

من از پیامبر اکرم ص آموختم که فرمودند:

لاخیرَ فی دینٍ لیسَ فیهِ رکوعٌ و سجودٌ.

برای عموم ترجمه‌اش را می‌آورم: دینی که در آن نماز نباشد، خیری در آن نیست.

جناب شیخ مالک اگر در برابر این افراد که هر چه در ذهنشان خلجان می‌زند، وارد جامعه می‌کنند، دفاع صورت نگیرد، دیری نمی‌پاید حرف‌های خود را صحیح پنداشته، آن‌گاه اساس دین را می‌زنند. بگذرم. ممنونم از صبر و تأنی‌ات.

 

دامنه |,[در پاسخ به احمد الله وردی زاده] جناب احمد الله وردی زاده سلام. با هر کمبود برای مردم، رنجورم و با هر بهبود برای آنان، خشنود. اما با این‌همه، شاید این کاهش، مابازاء (=عوَض) هم داشته باشد:

۱. کمترشدن مرضِ قند (برنج‌خوری)
۲. فرورفتِ چربیِ خون (گوشت‌خوری)

میزان‌خوردن غذا توسط مردم را هم، به آن علاوه باید کرد که به حجیم‌خوری عادت عجیب کرده‌اند. ترکِ دو بادیه آش، سه دیس پلو، روزانه بارها خوردن پرتقال و خامه و خرما، و یا چندین تکه بامیه و سه چهار حلقه زولبیا. یعنی تن‌دادن اجباری به اصلاح نحوه‌ی تغذیه، چه محتوایش، چه حجمش. زیرا هیچ اجبار بهداشتی تا به حال روی مردم ما جواب نداده است؛ اساساً در دل تاریخ بُخور بار آمده‌اند.با احترام. والسلام.

 

ابوعارف | طالبی دارابی, [در پاسخ به آق سید حسین شفیعی] جناب استاد شفیعی دارابی سلام. گاهی اسم‌هایی که روی علمای اَعلام، اِعلام می‌کنند چنان موزون می‌شود که در هیچ عصری زیبایی خود را از دست نمی‌دهد. مثل همین «شیخ مفید». اما گاهی اصلاً در میان مردم جا نمی‌افتد مثل لقب پیشوند «سیدنا الاستاد» برای مرحوم علامه طباطبایی که آیت الله جوادی آملی لحظه به لحظه در سرِ تفسیر قرآن به کار می‌برَد. متن شما درین صحن برای بنده باز هم عنوان «شیخ مفید» را تر و تازه‌تر کرد. تشکر می‌کنم. فقط سه نکته بگویم در امتداد متن شما:

 

۱. واقعاً جامعه از «مفید بودنِ» شیخ مفید چندان مطلع نیست حتی شاید بهتر است بگویم هیچ مطلع نیست. البته چند سال پیش به وسیله‌ی نفوذ هنر در بین مردم با ساخت «سریال شیخ مفید» ممکن است حافظه‌ی مردم از کارکرد و فقاهت ایشان چیزهایی به دانش خود افزوده باشند.

 

۲. در مورد نظر شیخ مفید در مورد وسعت علم معصوم ع که شما هم حتماً بدان علم دارید در «کتابخانه‌ی مدرسه‌ی فقاهت» متنی به نقل از مجله‌ی «حوزه، جلد ۵۴، صفحه‌ی ۷، خواندم که آنجا استناد شد شیخ مفید علم امام ع را همچون علم بشرى در محدوده‌ی ظواهر می‌داند. و در مورد امام غایب عج نیز، قائل به این نیست که آن حضرت نهانِ آدمی را می‌داند و یا سِرّ درونی بر آن حضرت مخفی نمی‌مانَد. درحالی‌که برخی در توصیف معصوم ع به علم وسیع و حتی توان تکوینی پرداخته‌اند.

 

۳. به نظر من پرداختن به مشاهیر دین و نشر و بازکردن افکار آنان (شامل هر دو سطح: ضعف و قوت) کمی از کارهای روزمرّه‌ی حوزه ندارد و لذا اقدام شما برای شیخ «مفید» را مفید و ارزنده ارزیابی می‌کنم. با احترام، والسلام.

 

ابوعارف | طالبی دارابی, [در پاسخ به شیخ علی اکبر دارابکلایی] جناب استاد داراب‌کلایی سلام. روی این ارزیابی تازه‌ی جناب عالی که بر روی کارکرده‌های صحن محترم «هیئت رزمندگان اسلام داراب‌کلا» صورت داده و در صحن مدرسه فکرت انتشار داده‌اید، بنده نظراتی دارم که در زیر مطرح می‌کنم. ابتدا عرض کنم بر اساس شنیده‌هایم (که هنوز از مدارک علمی و پایان‌نامه‌ی شما مطلع نیستم) شما مدارج عالیه‌ی حوزه و سپس در سال‌های اخیر گویا دکتری در دانشگاه را هم طی کرده‌اید، و در یک محیط مرتبط با آحاد جامعه شاغل بوده‌اید، لذا تحریک شده‌ام روی گفته‌های شما دقت کنم تا ببینم چه می‌خواهید بگویید و عمده‌نگرانی‌تان چیست و کدام راه‌حل و نظریه در نگاه شما برجسته‌تر است و خودتان چه بینشی به مسائل دارید. پس، در زیر یکی‌یکی خواهم آمد:

 

۱. به نظرم این فکر شما که «اثربخشی فضای مجازی جای خودش را به فضای حقیقی در همه عرصه های اجتماعی اعتقادی و سیاسی» داده است، یک ارزیابی واقعی و به دور از بزَک و تظاهر است. روی همین اصل، پس ابتدا خودِ شما (تحصیل‌کرده‌ی دو نهاد حوزه و دانشگاه) زودتر، ژرف‌تر و پرثمرتر باید درین فضای مهم -که بر تمام اشتیاقات بشری غلبه یافته- حضور علنی داشته باشید وگرنه، ارزیابی شما در ردیف حرف بایگانی می‌شود. خرسندم که نسبت به فضای پیام‌رسان، این فکر را دارید و چنین نگرشی نشان تفکر پیشرفته است.


۲. برای چاره‌اندیشی آسیب‌های مطرح در محل، صاحب‌نفوذان داراب‌کلا را فراخوانده‌اید. چنین همتی نیازمند ورود میدانی‌ست. هر ایده‌ای تا در ورق باقی مانده است و فاز عملی به خود نبیند، به مرور بدون برون‌رفت، در انبار مشکلات محل، انباشت می‌شود و کم‌کم به گسل و شکاف مبدل می‌شود. دست‌کم دو کار عملی در همین ماه رمضانی می‌شود صورت داد: اول: تشکیل کارگروه فهرست‌بندی آسیب‌ها و مشکلات محل. دوم: رایزنی عمومی به دور از تبعیض فکری و جناحی روی حل آسیب‌های عمیق‌تر. اگر فقط بگویید و کار را به سایرین محول کنید، اوضاع از همینی هم که هست، بغرنج‌تر می‌شود. پیشتازی روحانیون محل در امور ملموس مردم به یک انقلاب تحولی در ذهن و قلوب آنان منجر می‌شود. من، گرچه در هیچ کاری در محل، مورد مشورت قرار نگرفته و نمی‌گیرم، ولی هرگز نسبت به کار مهم محل اگر رایزنی صورت پذیرد، از پشتیبانی عقب می‌نشینم.


۳. سخن حقی زده‌اید که کسی حق ندارد، کسی را در محل از صحنه‌ی خدمت بیرون براند. این اندیشه و منش، نیازمند کار علمی و دینی بر روی کسانی در محل است که خود را از آمریکای خودکدخداپندار، کدخداتر می‌پندارند و چنان خود را حق‌به‌جانب تصور می‌کنند که گویی دیگران موالی آنان‌نند. تا فکر این افراد نسبت به سایر هم‌محلی‌های خود پاکیزه نشود، داخل‌شدن در هر کاری با خطر بن‌بست مواجه می‌باشد. فرقی ندارد، این طرز فکر هم در افراد متدین و مذهبی دیده می‌شود و هم افرادی که گرایش سیاسی‌شان بیشتر انتقادی است. هر دو دسته تاب‌آوری‌شان نسبت به هم کم و حتی منتفی است. شما وقتی دارای موقعیت علمی و شغلی هستید و در کسوت لباس مقدس پیامبر اکرم ص، و این معضل را تذکر داده‌اید باید آستین بالا زده و خود قدم‌های پیش‌نیاز اصلاح این رفتار را بر عهده بگیرید. هر روحانی محل، هرگز نباید از کسی دیگر اجازه‌ی ورود در کار را بگیرد، روحانی به محض روحانی‌شدن مال همه‌ی مردم است و مختار در ورود به همه‌ی معضلات مهم مردم.


۴. آرزوی درستی کردید که گروه هیئت رزمندگان اسلام داراب‌کلا «قله» شود. بنده هم بسیار شائقم این گروه فاخر و محترم و نزد من بسیار ارزشمند، قله باشد و در رأس. زمانی که من در سال ۱۳۹۲ وبلاگ دامنه‌ی داراب‌کلا را راه‌اندازی کردم، دوستانی دیگر از محل هم «قله‌ی بصیرت» را تأسیس کرده بودند که با هم تبادل دیدگاه و حتی مباحثه و مشاجره‌ی علمی و سیاسی محترمانه داشتیم. حیف که همزمان با درگذشت سید حجت شفیعی دارابی آن قله، کارش را کاملاً رها کرد. اینک که بنده هم از تابستان همین چندماه پیش توسط آقای مهدی رنجبر به آن هیئت محترم رزمندگان اسلام داراب‌کلا دعوت شدم سعی داشته‌ام فعال باشم و اگر دیگران به فرموده‌ی شما آنجا را رونق و شکوفایی دادند، این بنده هم قدری در آن سهیم شوم که دیدم موفق به این هدف مقدس نشدم. خوشبختانه به شهادت شما آن دوستان بسیار عزیز ما در آن صحن، خوب مطالب می‌نوشتند. مقدار فعالیت اندکی هم که از من در آن صحن سر زد، حدسم را به یقین برد که بحث‌هایم در آن صحن ممکن است در راستای مقررات و اهداف آنجا نباشد و دلزدگی ایجاد کند، لذا مزاحمتم را از آن صحن گرامی و ارزشی، کاستم. اما واقعاً آن صحن برای من بوی جبهه و همسنگرانم را می‌دهد و بر همه‌ی آن جمع، حرمت می‌گذارم.


۵. در پاراگراف‌های آخر ارزیابی‌تان اشاره‌ی قشنگ و وزینی کرده و نوشته‌اید: «قطعا امروز قدرت فضای مجازی بهترین روش تبیین ها حقایق و درست منتقل کردن است». من هم درین راستا، خواستم گفته باشم که این سخن شما شناختِ درست از یک فرصت طلایی است و تلاش برای زدودن تهدید. بله، چالش‌های محل، هم ناشی از قصور است، هم سرگرفته از تقصیر و هم برای خود مقصران مشخصی دارد که حاضر به عذرخواهی نیستند. مثلاً اگر مسجد، مرکز تمام معارف اسلام است و بعد از حوزه‌ی علمیه،کانون دین و محل جمعیت‌یافتن دینداران است -که هست- چرا باید هیئت امنای آن همچنان افراد ثابت و با فکرهای یکدست باشد؟ (پایین‌مسجد محل را قضاوت نمی‌کنم، چون مطلع نیستم) مگر مسجد مال تمام مردم نیست؟ پس چرا امور آن دیکته می‌شود و چند نفر خاص و طولانی‌مدت در آن دخالت دارند و بس؟ در فضای مجازی باید این مسائل تبیین شود و کسی خود را مالک الرقاب مردم نداند که شب بنشینند و تمام امور مردم را با سه تا صلوات مصوب کنند. اعضای هیأت امنای مسجد فکورترین افراد محل باید باشند. حیف که راه آن به روی سایرین مسدود است. شما که این آسیب‌ها را می‌دانید سکوت‌تان حرام نیست؟! استفهام کرده‌ام جناب استاد داراب‌کلایی. انتقال حقایق یک رسم دینی رایج میان مسلمین بوده است. شما با درج این مسئله‌ی به این مهمی، پس چرا در خود این احساس تکلیف را نکرده‌اید تذکر دهید. از شما بابت پرداختن به کارکرد صحن رزمندگان ممنونم. در انتهای آن ارزیابی خود، اسامی محترم فعال آنجا را ردیف فرموده‌اید و از متن‌های فراوان و مهمی که آنان نوشته‌اند، استقبال نموده‌اید، که کار ستودنی کرده‌اید. همچنین اسمی هم در آخر از بنده‌ی حقیر بردید، خواستم اولاً بگویم من دیر به آن صحن دعوت شدم، یعنی بعد از چندین ماه و یا چند سال که راه افتاده بود. ثانیاً مقدار نوشته‌های من در آنجا آنقدر کم و اندک بود که حتی اگر اسمم را درج نمی‌کردید هم، حقی را پایمال نمی‌نمودید. پایان.

 

متن زیر در آن صحن (هیئت رزمندگان اسلام داراب‌کلا) انتشار یافت: این جا هم بازنشر می‌شود:

سلام به اعضای شریف صحن محترم هیئت رزمندگان. آقای ... اگر شجاعت در گفتار و وعظ مردم پای منبر دارد، پس چرا از دو فضای فکری و مباحثه‌ای «مدرسه فکرت» و «هیئت رزمندگان اسلام داراب‌کلا» فرار کرده است. به هر دوی این صحن دعوت شد، اما بدون حتی یک سلام کردن به این همه اعضای محترم و اندیشمند، از هر دو جا مخفیانه در رفت. روی منبر یک‌سویه صحبت‌کردن هنر نیست. او را به مناظره درین صحن فرامی‌خوانم با هر منبری که می‌رود. گذشت آن زمان که آخوند بالای منبر می‌رفت و مستمع را خام فرض می‌کرد. اگر جرأت گفتار دارد، بیاید با اعضا مباحثه کند نه آن بالا فقط بگوید و در برود.

 

تبصره: او در منبر مسجد جامع داراب‌کلا گویا منبر می‌رود و منبرش هم زنده (توسط اعضای هیئت امنای مسجد یا منبع دیگر دقیق نمی‌دانم) روی صحن هیئت محترم رزمندگان اسلام داراب‌کلا پخش می‌شود. ابراهیم طالبی دارابی دامنه. شب | ۵ فروردین ۱۴۰۲ |

 

[در پاسخ به ابوعارف | طالبی دارابی بنام پروردگار بصیر و دوستدار اهل بصیرت. آقا ابراهیم سلام. علیک. شبتون به خیر. یک) نوع دوستان از جنابعالی چنین یاد می کنند که آقا ابراهیم، خیلی مودبانه و صبورانه مطلب می نگارد؛ ولی این نوشته، با این توصیف همخوانی ندارد؛ حتی همین تعبیرات و تند تر از این را می توانستید خصوصی با جناب آقای ... در میان بگذارید؛ قطعا این بزرگوار ، پاسخ معقول و مشروعی دارد؛ دو) ضمنا  فراز پایانی این نوشته هم، غیر منتظره بوده است؛ کدام روحانی و خطیب، مستمع را خام فرض کرده است و یا خام فرض می کند؟؛ آیا برخورد نادرست چند نفر معدود از خطیبان، اجازه میدهد که همه را با یک چوب برانید؟؛ آیا پدر ارجمند مرحوم جنابعالی؛ و اخوی بزرگ جنابعالی (فاضل و تیز بین: شیخ وحدت) و اخوی دیگر تان (فاضل گرانمایه دکتر طالبی) مستمعین را خام فرض نموده و می نمایند؟؛ آیا می توانی چنین نسبتی را به بنده بدهید؟؛ خدا شاهد است که اینجانب گاه برای یک صحبت نیم ساعته؛ حدود ده ساعت وقت می گذارم؟؛ همین نوشته امروز که در مورد شیخ مفید نوشتم و بارگذاری کردم؛ بیش از ۵ ساعت وقت گذاشتم. انتظارم این است، به گونه ای ادبیات نوشته مورد نظر خویش را اصلاح کنید و یا بطور کلی حذف نمائید. (حوزه علمیه قم: سید حسین شفیعی دارابی؛ شام شنبه ۵ فروردین ۱۴۰۲ش_ سوم ماه رمضان ۱۴۴۴ق)

 

[در پاسخ به احمد باقریان فرح آبادی] سلام مجدد استاد احمدیان. هم در آن متن اول و هم درین توضیح دوم، تعریفی که از رفتار دوگانه‌کردن داده‌اید، فرقی با رفتاری که در پدیده‌ی نفاق پنهان است، ندارد. انگار یک نفاق، نفاق صحیح است و یک نفاق، نفاق کریه. در هر دو حالت، دوگانگی رفتار و باور مشترک است. من به این نتیجه رسیدم نفاق یک رفتار در طبع بشر است که مصالح‌اش وی را وادار به آن می‌کند. چه بخواهد در دین باشد و چه بخواهد در اخلاق باشد.

 

[در پاسخ به آق سید حسین شفیعی] جناب استاد حجت‌الاسلام آق سید حسین شفیعی دارابی سلام. پاسخم را فعلاً به‌عمد تأخیر می‌اندازم. اما یک حرف حق را بدون هیچ شرمساری بگویم: شما استاد گرانقدر کجا شده فضای مجازی را ترک گفته باشید؟ از همان آغاز حرکت پیام‌رسان‌های مختلف خارجی و داخلی یک پای ثابت، قاطع و از بهترین مشفقان و حتی تذکردهندگان سازنده و دلسوز این گروه‌های متعدد مجازی بودید و نشده صحنه را ترک کنید. اهل فرار ازین صحن‌ها نیستید. پس شما هم در جای خود منبر می‌روید و هم پیش همه‌ی اعضای (کوچک و بزرگِ) صحن‌های مختلف گروه‌های مجازی محل و جاهای دیگر با کمال فروتنی و عالمانه مانده‌اید. گفتم پاسخم را بعداً تکمیلی خواهم داد. هر وقت پای خدمت است روحانیان محل به صحنه می‌آیند، هر وقت حرف حرف‌گفتن شد روحانیان زادگاه دورزده می‌شوند و می‌روند سراغ غریبه‌ها. اگر کسی منبر می‌رود، باید هم پای صحن‌های اعضای گروه‌ها هم شجاعت ماندن داشته باشد. با احترام به شما که هم منبر دارید و هم متن و مقاله و هم‌صحبتی با همه.

 

شیخ‌ مالک رجبی, [در پاسخ به ابوعارف | طالبی دارابی] سلام علیکم آقا ابراهیم شب بخیر. استاد ... یکی از روحانیون موفق در عرصه تبلیغ و ... است از ایشان خبر دارم.. ایشان چون فعالیتش زیاد است فرصت ماندن در گروهای مختلف را ندارند .. فقط یک یا دو گروه فعالیت دارند. اما اینکه نوشتی جواب سلام را بدهند درسته شاید متوجه نبودند.

 

ابوعارف | طالبی دارابی, [در پاسخ به شیخ‌ مالک رجبی] استاد جناب شیخ مالک سلام. می‌خواهم با همین علت‌گویی شما وارد جدال احسن با جناب‌عالی شوم. چون جدل یعنی پیداکردن نکته‌ی مهم در استدلال طرف بحث، و رفتن به بحث احسن با او با همان نکته‌اش. اگر وقت ندارد! پس چطور آقای ... وقت قبول منبررفتن در داراب‌کلا را دارد؟! علت، همان است که گفتم. دررفتن از زیر بحث با اعضا که شهروندان فکور جامعه‌اند. و یک‌طرفه قیل‌وقال نمودن. شما جزوِ ثابت‌قدمان خوب در فضای مجازی و منبر بوده و هستید. البته خودت هم واقفی که فضای مجازی البته پول و پَل نیست! جهاد تبیین فی سبیل‌الله است.

 

شیخ‌ مالک رجبی, [در پاسخ به ابوعارف | طالبی دارابی] سلام علیکم. احسنتم. منم این سخن را قبول دارم ما اهم داریم مهم داریم ایشان دنبال اهم رفت و در گروه فضای مجازی الحمدالله فضلا زیاد هستند که جوابگوی اعضای گروه باشند مسلما حضوری فیزیکی بالاتر از حضور مجازی است ایشان حضور فیزیکی با مردم دارابکلا را پذیرفتند بنظرم حضوری فیزیکی از هر جهت فوائد بیشتری دارد.... ولی اگر ایشان میامد یک ابراز وجود میکرد بعد از سلام و جویای احوال و میگفت چون سرم شلوغه فرصت ماندن در گروهای فضای مجازی را ندارم خوب بود اینچنین حرکتی نشان میدادند. ولی در مجموع استاد ... در تبلیغات موفق هستند و خیلی هم شوخ طبع هم هستند..موفق باشید.

 

ابوعارف | طالبی دارابی, [در پاسخ به شیخ‌ مالک رجبی] واقعا" منبر یک‌طرفه اهَم است؟ که فصلی است و چندروزه. اما فضای مجازی که رهبری معظم همه را فراخوانده وارد شوند اهم نیست؟! عجیبه! دلیل زیر سؤال بردن آقای ... این است آمده در محل ما منبر می‌رود، حال آن‌که حاضر نشد در هیچ کدام از دو صحن مدرسه و هیئت (که مال محل و حومه و حتی ایران است) باشد و بدون رعایت اخلاق، فرار کرد. محل مگر روحانیون زادگاه ندارد، می‌روند دنبال غریبه‌ها که سالی یک ساعت هم به فکر جوان‌های محل و گرفتاری فکری آنان نیستند؟ توجیه نکن برای دیگران استاد مالک!

 

سیدکمال الدین عمادی, سلام بزرگوار. متن بالا خارج از سیره عملی و فرزانگی شماست. دلیل موجه ای برای آن یافت نمی شود. پیشنهاد می کنم حذف کنید. البته میتوانید به خودشان منتقل کنید یا از خروج گله کنید نه اتهام بفرمائید. انتظار داشتیم تعامل بهتری بود.

ابوعارف | طالبی دارابی, سلام استاد نازنین و فهمیم من. ایشان چند بار نزاکت اخلاقی را کنار گذاشت. این حق بنده است که وارد انتقاد شوم. انتظارم را بگویم. رفت توی محل ما منبر می‌رود. حال آن که هیچ کدام از دو گروه مدرسه و هیئت محل را محل نگذاشت و بدون رعایت ادب، در رفت.

سیدکمال الدین عمادی: عزیز ما هستی البته من بر همه امور واقف نیستم در عین حال باز هم نیازمند صبوری است بگذارید به عهده سلیقه ناصواب نه امر شرعی که خدای نکرده حکم قضاوت بر مدار شریعت باشد. سخت است به همین دلیل در آموزه های دین فرمودند برای خطا مومن چهل دلیل بتراشید اگر وجیه نبود آنگاه حکم کنید. لذا هنوز جای برای صبوری هست. بیش از این وقت شریفتان را نمی گیرم

ابوعارف | طالبی دارابی, [در پاسخ به سیدکمال الدین عمادی] استاد و مرشد منی سید عزیز. قلب آدم در  تسخیر  اخلاق شماست. شما آن ورع خود را با این تیپ افراد مقایسه نفرما. فرق از زمین تا ثریا است. در کل بنده  از هر آدمی که مغرور باشد و فرصت‌طلب برائت دارم. نصیحت شما هم روی تخم چشمانم. متن از دو صحن حذف می‌شود.

 

نظر اسماعیل آفاقی خطاب به دامنه> سلام. جناب آقای طالبی ، دعوت از شخصی در صحن به معنی نیاز داشتن افراد گروه از شخصیتهایی است که گروه و صحن را مزین به حضورشان خواهد کرد از اینکه فردی صحن را ترک میکند دو نظر وجود دارد یا دعوت کننده و گروه را نمیشناسد یااینکه فرصت و زمان کافی برای ارائه نظر ندارد اگر از مدیر صحن آشنایی کافی ندارد به راحتی صحن را ترک مکیند ولی زمانی که آشنا به مدعو باشد میتوانست ضمن تماس یا وارد شدن به پی وی از صحن خدا حافظی کند.
 
نظر مصطفی بابویه دارابی: با سلام عرض احترام خدمتِ شما آقا ابراهیم طالبی گرامی. بدونِ پیش داوری نسبت به انتقادِ شما به حاج آقا... ( یا بجهتِ ضیقِ وقت و یا نبود شناخت حداکثری و یا هر مسئله ی دیگری که میبایست از خودِ ایشان طرح سوال کرد) اما بنده اجازه میخواهم در مهم بودن فضایِ مجازی از سخنان رهبر استفاده کنم.
           
اگر من رهبر نبودم حتما رئیس شورای عالی فضای مجازی میشدم و از هر چه بگذرم از فضای مجازی نمی گذرم... و ایشان بارها اشاره کرده اند که خطرناک تر از تحریم; تحریف است... رایانه ها و فضای مجازی و سایبری که الان در اختیار شماست ;اگر بتوانید اینها را یاد بگیرید میتوانید یک کلمه حرف درست خودتان را به هزاران مستمعی (عدد کثرت) که شما را نمیشناسند برسانید! این فرصت فوق العاده ایست مبادا این فرصت را ضایع کنید که اگر ضایع شد خداوند متعال از من و شما روز قیامت سوال خواهد کرد...( بیستم مهر نود و یک) در جنگهای سخت با سلاحهای قدیمی دیگر نمیشود جنگید.. امروز با شمشیر و با نیزه و با این چیزها نمیشود به جنگِ توپ و موشک و مانند اینها رفت... در جهاد تبیین هم همین ‌جور است؛ با شیوه‌های قدیمی نمیشود کار کرد. البتّه بعضی از شیوه‌های قدیمی جایگزین ندارد مثل منبر. مثل مدّاحی؛ اینها قدیمی است امّا اینها جایگزین ندارد؛ اینها همچنان اثرگذار است و هیچ چیز دیگری جای اینها را نمیگیرد...لکن از لحاظِ ابزارهای گوناگون بایستی بِه‌ روز حرکت کرد...(در جمعِ اعضایِ خبرگان ۱۴۰۰/۱۲/۱۹) الان فضای مجازی، یک بخش حقیقی از زندگی مردم شده است( هیئت دولت ۱۳۹۹/۰۶/۰۲) خدای متعال به پیغمبرش میفرماید که «وَ تَخشَى النّاسَ وَاللهُ أَحَقُّ أَن تَخشاهُ»؛ از مردم نباید بترسی؛ از حرف این و آن نباید بترسی... بالاخره هر اقدام مثبتی.هر کار مهمّی ممکن است یک عدّه‌ای مخالف داشته باشد؛ مخالف.مخالفت میکند. امروز با حضور فضای مجازی نوع مخالفتها هم غالباً نوع برخورد‌کننده و تیز و آزار‌دهنده است؛ اگر چنانچه یک حرکت مهمّ صحیحِ متقنِ محاسبه‌شده‌ای انجام میگیرد.باید ملاحظه‌ی اینها را نکنند.(۱۳۹۹/۰۳/۱۴سخنرانی تلویزیونی ) ارادت آقا ابراهیم.
 

آیا حفره‌ی معنویت رخ داده است؟!

به نام خدا. سلام. حجت الاسلام علی اکبر رشاد (رئیس شورای حوزه‌های علمیه‌ی تهران) گفت: "امروز به شدت از جهت معنویت، احساس خلأ می‌کنیم... و در معضلات فرهنگی بیش از هر نقطه‌ای و هر حیثی، معضل معنویت وجود دارد و باید برای ارتقای معنویت تلاش کرد... جهاد تبیین یک تکلیف دینی و ملی برای همه طلاب است تا جامعه را آگاه کنیم."

 

اینک برسی و تفسیر بنده: یکی از کارهای خوب دانشگاه یزد را که دیده‌ام این بوده "سیر مطالعاتی کتب شهید مطهری" را در قالب " انتظار مطهر" جمع‌آوری کرده است. در آنجا دیدگاه آیت الله شهید مرتضی مطهری را خواندم که معنویت اسلامی را مجموعه‌‏ای از حالت‏‌ها می‌داند که "در چارچوبه‌ی برنامه‌ی دین اسلام در ارتباط با خدا به صورت‏‌های مختلف بر روان انسان" وارد می‌گردد. و او آغاز و پایان معنویت در اسلام را کارهایی می‌داند که به خدا ختم شود. آن متفکر بزرگ اسلامی حتی عبادات اسلامی را توأم با فلسفه‌های زندگی می‌داند که "در متن زندگی واقع است". زیرا در نگاه مطهری عبادت در مکتب اسلام "به صورت یک سلسله تعلیماتِ جدا از زندگی که صرفاً به دنیای دیگر تعلق داشته باشد وجود ندارد". ایشان ۹ مورد از معنویت را ذکر می‌کند که اول و آخرش تماما" برای خدا می‌باشد:

 

"خدا و یاد خدا، زهد، قرآن، نماز، دعا، توسل، اخلاص، عبادت، همدردی با ضُعفاء، محرومان، بیچارگان و افتادگان."

 

اینکه که به قول آقای رشاد جامعه با خلأ و معضل معنویت روبروست، به نظرم این حفره و چاک و گودال و به زیان علمی شکاف -که مسیر انسان را با خطر پیمودن و زیستن مواجه کرده است- هرگز پُر نمی‌شود مگر با برنامه‌ی معنویت، که در خود دین و دیانت وجود دارد، وگرنه هر نوع معنویت‌های من‌درآوردی و تحت تعالیمِ افراد شیّاد که دنیازده‌ترین شیاطین هستند، خود، حفره‌ای عمیق‌تر است که بشر را به هراس گمراهی و به کمبود شدید شخصیتی و تعارض فکری و کرداری فرو می‌برَد. به قول استاد شهید مطهری تمامی ادیان برنامه‌های معنوی دارند و اسلام درین رابطه هیچ کمبودی ندارد.

 

به نظر من کمبود اگر هست از خودِ دیندار است که معنوی‌زیستن را سخت می‌پندارد حال آن که معنویت روح و روان و پندار و خیال و گفتار و کردار و خُلق و خوی و حتی در نتیجه جسم را در حد وسط، نگه می‌دارد. که تمام مقصد معنویت ماندن در «حدّ وسط» است.

 

همه باید بکوشیم حفره‌ی معنویت بیشتر ازین سوراخ نشود. درین میان به نظرم کار کسانی که جامه‌ی تبلیغ دیانت و جامه‌ی قدرت سیاست را پوشیده‌اند از همگان بیشتر و خطیرتر است. بدبین نیستم و جزوِ کسانی‌ام که کارکردهای انقلاب اسلامی را شگفت‌انگیز می‌بینند و هرگز دست به کتمان آن نمی‌زنند، اما بترسیم همه، از آن روزی که شگردهای دشمن (قدرت‌های چپاولگر و گروهک‌های همنوا با آنان) مسیر معنوی مردم را عوض و به سوی بدترین بدی‌های عصری ببرد:

 

هرزگی، قفل‌شدن پای برنامه‌های مستهجن از ماهواره، تردید در همه‌ی برنامه‌های دین، بی‌نیازی به اصل دین، برتری‌دادن مکتب لیبرالی مغرب‌زمین که جدا از سهمش در دانش و فن‌آوری نوین، به لحاظ معنوی مرکز تولید فساد و غرقه‌شدن در عرَق و شراب و سست‌کردن تمام بنیادادهای دینی و معنوی و اخلاقی و حتی فروپاشی حدود و ثغور خانواده و شرم و حیاء است، و نیز بدبینی شدید هدفمند علیه‌ی روحانیت وارسته، و همچنین ایجاد شک شدید در جامع‌الشرائط بودنِ رهبری معظم که به نظرم در زمانه‌ی ما کسی بهتر و داناتر و زیرک‌تر از ایشان برای رهبریت نظام نیست، اگر عیب و ایرادی هم هست، بگویند در کجای دنیا نیست!

 

پس؛ تخریب باورهای دینی مردم بی‌رحمانه‌ترین حرکت است که از سوی هر احدالناسی باشد بداند روی شاخه نشسته است و بُن می‌بُرد.

| ۶ فروردین ۱۴۰۲ |
ابراهیم طالبی دارابی دامنه

 

[در پاسخ به احمد باقریان فرح آبادی] جناب استاد باقریان سلام. متن را خواندم. اغلب با افرادی مواجه می‌شوم که ترس از خدا را خوب متوجه نمی‌شوند. خواستم بدانم تعریف خود جناب عالی از خوف چیست؟ شما از خوف چه برداشتی دارید؟ مقدور بود بفرما. ترافیک  کاری داشتید، مختارید. درود.

 

باقریان [در پاسخ به ابوعارف | طالبی دارابی] علیک السلام. تشکر. خدا، ترس ندارد. مقصود ترس از کیفر خدا در براب گناهان و معاصی است. یعنی ترس از عواقب اعمال.

 

دامنه [در پاسخ به داراب کلایی] جناب حجت الاسلام استاد داراب‌کلایی سلام. خیای خرسندم از حضور بیشترتان در صحن فکرت. اول روشن سازم من فقط هیأت امنای بالامسجد را به عنوان نمونه مثال زدم، بقیه‌ی اسامی که شما آوردید در متن من نبود و بنده هم اساسا" به آنان نمی‌پردازم و البته بدون هیچ تعارفی معتقدم بیشترین کارها بر دوش بسیجیان محل است که در تمام بحران‌های طبیعی پیشتاز عمل کردند. چه دو پایگاه خواهران و چه دو پایگاه برادران. بنابرین بنده نه تنها منتقد این عزیران بسیجی مقاومت نبوده و نیستم بلکه دستان آنان را برادرانه می‌فشارم.

 

در مورد معرفی طرز تفکرات خودتان نسبت به اخلاقیات و دین و امور اجتماعی مطالب جالبی را بیان فرمودید که ارزش فراوانی در آن موجود است. موجب خوشحالی است که روحانی این گونه بیندیشد. اما در مورد معایبی که برشمردید مثل "تحجر و جمود فکری، دیگران را نادان تلقی کردن، و مورد القاب" که  توی مزار محل برای شما اتفاق افتاد باید عرض کنم:

 

این خودداری یا پرداختن، نیازمند خردورزی و تلاش عقلی و دینی برای تغییر رفتار است که زمان‌بَر است ولی هر وقت شروع شود زود نیست، حتی ضرور است. خودم به دادنِ پیشوند "آیت‌الله" به مرحوم حجت الاسلام شیخ اسماعیل دارابکلایی انتقاد دارم. البته آن مرحوم را چون فروتن، باسواد و آمیخته به طهارت می‌دیدم، احساس می‌کنم روحش ازین عناوین و القاب و زیادروی در تجلیل و ستایش‌های خیلی غلوانگیز، آزرده باشد. ایشان خیلی خودمونی‌رفتار داشتند و به عبارتی افتادگی پیشه کرده بودند. خودم هم از اول انقلاب وی را انسانی پیشرو در انقلاب می‌دیدم، حتی پیش از پیروزی انقلاب هدایت سیاسی ما را بر عهده داشت و جلوِ هجوم مسلحانه‌ی پاسگاه به عزاداران شب تاسوعا، شجاعانه ایستاد و اگر او نبود شاید داراب‌کلا آن شب خون جوانان خود را در غرقه‌ی خشم پاسگاه می‌دید. سپاس از مواردی که پوست‌کنده و صمیمی مطرح نمودید.

 

اسماعیل آفاقی [در پاسخ به مصطفی بابویه]سلام. از اظهار نظر دوستان و روحانیت حاضر در صحن در طول مدت  بهره کافی میبریم   همانطوری که دقدقه بحث و نظر  در صفحه مجازی مورد نیاز  دانسته شد  الحمدالله در این دو صحن میتوان گفت محدود در خودشان هست اما لازم میدانیم  شخصی بتواند  صحن دیگری ایجاد کند تا اکثر افراد حضور داشته باشند با مدیریت قوی ، هم تحرکات محل را در بر داشته باشد و هم اینکه بر روح و روان جامعه تاثیر گذار باشد

 

مصطفی بابویه, [در پاسخ به اسماعیل آفاقی] با سلام خدمت شما جناب آفاقی. بله پیشنهاد خوبی است; البته اگر بتوان تجمیعی در گروهها انجام شود با حضور طیف های مختلف فکری(البته با رعایت آداب اخلاقی)میتواند بسیار مفید باشد. البته این نکته خاطر نشان میشود که به نظر بنده; در تشکیل گروههای مجازی هم تقریبا به  مثابه تشکیل هیئت های عزاداری حسینی عمل میشود.که هر محله برای خودش هیئتی عزاداری دارد با افراد خاص خودش( هم فکر و هم طیف و هم محل) که این تَشَتُّت(پراکندگی) اصلا خوب نیست.

 

دامنه |,  [در پاسخ به مصطفی] جناب مصطفی بابویه سلام. پیشنهاد معقول شما را می‌پذیرم و از همین حالا آماده‌ام مدرسه‌ی فکرت با تمامی اعضا در گروهی که برادرت آقا مرتضی روی ایتا راه‌اندازی کرده است، ادغام گردد. تا به فرموده‌ی شما تشتت نباشد. زمینه‌های این ادغام را خودت فراهم فرما. بنده با کمال میل حاضرم این پیشنهاد عملی شود. چون مدیریت‌کردن مدرسه فکرت، برای بنده وقت‌گیر و مانع بزرگ برای سایر امور فکری‌ام شده است. سپاس.

 

مصطفی بابویه, [در پاسخ به ابوعارف | طالبی دارابی] سلام مجدد آقا ابراهیم عزیز. بنده هم از شما سپاسگزارم. این نکته را خاطر نشان کنم که عموما نوشتار نافعِ شما (و دیگر دوستان) را میخوانم و استفاده میبرم. به اِقرار خودم و دیگر دوستان، شما از قلمی گویا و روان و ذهنِ دقیق و پویایی برخوردار هستید(دستمریزاد). راستی آقا ابراهیم در هیئت رزمندگان نظریه ولایت فقیه را در حدِ وسعِ فکری خودم مطرح و ادامه میدهم; لطفا بنده را از نظرات و انتقادات خودتان محروم نفرمائید که اگر نظرات و انتقادات شما و دیگر اساتید نباشد ;نقاط ضعف و قوت مبحث برای نگارنده نامشخص است.

 

ابوعارف | طالبی دارابی, [در پاسخ به مصطفی] سلام جناب مصطفی. ارزیابی شما را برای خود نقطه‌ی اتکا می‌کنم و ممنونم از حُسن نیّت آن دوست اهل مطالعه. در مورد شماره‌ی تازه‌ی بحث شما در مورد نظریه‌ی ولایت فقیه توی صحن هیئت محترم، پستی ندیدم. شاید به خاطر انبوه فورواردهای آنجا مطلب شما از دستم در رفت. وگرنه هیچ وقت نشده، متنی از قلم خودت را از مطالعه‌ام بیرون اندازم. آدرسش را همانجا بده، بیام برای اعلان نظرم. ممنونم.

 

جناب مصطفی بابویه سلام. سیر بحث را منسجم تدوین کردید و این ذوق آدم را تحریک می‌کند متن را دنبال کند. این روشمندی در نوشتن، فن است که در اثر ممارست، در وجودت ملکه می‌شود. قدر این شیوه را که امتیازی‌ست در خودت، بدان. به نظر من سقراط تعریف درستی داد و یونگ هم بهترین جمله را تولید کرد یعنی هم آگاهی به جنبه‌های وجودی خود و هم توازن‌بخشی به وجوع شخصیت روحی و فکری خویش. اصل پرداختن به کمال و تکامل و کامل‌شدن یک کار پایان‌ناپذیر بشری است. و دین، جهت‌های این کمال را با دادن آموزه‌های روشن و موافق طبع و سرشت بشر، دقیقاً معلوم کرد. درود به شما مصطفی که خوب تفکر می‌کنید.

 

مصطفی بابویه [در پاسخ به دامنه |] سلام خدمت شما آقا ابراهیم طالبی گرامی و محترم. نظرات شما استادِ عزیز بسیار دلگرم کننده . سازنده و کارگشاست و مشوقی است جهت پیشبرد مبحث. سپاسگزارم که با نظرات و انتقادات  مفید خودتان; کم و کیف مبحث را مورد بررسی قرار میدهید. از این که نوشتارِ بنده را لایقِ نظر و پرداخت; می بینید خُرسندم. ارادت مصطفی.

 

دامنه [در پاسخ به مصطفی بابویه] جناب آقا مصطفی سلام. بنده هم قدردان شما دوست ارزشمندم هستم که بینش و دانش قابل استفاده‌ای داری. اتفاقا" برخی از رفقا هم به من رساندند که متن‌های آقا مصطفی کشِش دارد. و واقعا" هم درست گفتند. ممنونم.

 

جناب ابراهیم رمضانی به ابوعارف طالبی دارابی: با سلام وادب. جای بسی خوشحالی و صد البته امیدواریست که مدیر تیز بین صحن وزین مدرسه فکرت اقای ابو عارف عزیز در راستای وظیفه اخلاقی و عرفی در قِبل محلمون در امر طرح مشکلات جاری ورودنموده ودر پرسش و پاسخی با جناب دارابکلایی به یک نمونه از ان که شاید مهمترین مرکزنشروتبلیغ معارف دینی وپاسخگویی به سوالات و شبهات دینی وفرهنگی دارابکلا اشاره نمودند.  درسته. مسجد وامورات مربوط به ان پایگاه عظیم. نا گفته روشن است و میطلبد که در جبهه جذاب و خانمانسوز فرهنگی هم باید نسبت با نیروهاوایجاد شبهات دینی وفرهنگی دشمن. سربازان کار بلد.باسوادواگاه از نقشه دشمن که نبرد شیرین را به داخل خانه ها مان کشانده ازگوشه نشینی وانزوا گزینی خودرا رها ساخته وکمک حال مقدم نشینان این جبهه باشند. به موازات دغدغه ذهنی اقا ی طالبی با نامبرده هم سخن شده وطرح سوال دارم. یکم: براستی برای جواب به شبهات در امر دین و فرهنگ برا قشر های مختلف ازسوی دست درازان به همه چیز این مرزوبوم که تلاشی بدون تلف زمان دارند. متولیان این عرصه وبویژه هییت امنای محترم وبزرگوار مسجد وبرنامه ریزان چه اندیشیده وعملیاتی نموده اند؟ دوم: بزرگان دین وصاحبان اندیشه وخرد ساکن در محل در قِبال احیانا کوتاهی ویا عدم توان کافی در ساخت و ساز بنای محکم فرهنگ و دینمداری درفکروذهن احاد جامعه علی الخصوص جوانان ونوجوانان هنوز احساس تکلیف ننموده که سکوت رابشکنند ودر راستای اصلاح امور پیشقدم شوند.؟ سوم: وقت گرانقدر عزیزان را ضایع نکنم. مهمتر اینکه حکم سکوت دانایان. اندیشه ورزان وفرهنگیان دارابی در موارد صدرالاشاره در پیشگاه خداوند تعالی چیست.؟ زود دیر می شود. عبادات قبول در گاه حق ان شااالله.

 

اصل مسجد در اسلام: به قلم دامنه: به نام خدا. جناب ابراهیم رمضانی سلام. این بارقه را از فکر عمیق شما می‌بینم که مسئله‌ی مهم‌بودن مسجد در اسلام را دقیق درک می‌کنید. مسجد حتی در زمان رسول الله ص مرکز حکومت و دیانت بود. هنوز هم در جاهایی مثل مصر و مالزی و اندونزی و ...، مسجد یک جامعیت فکری و عبادی دارد و خیلی از امور مردم در آن تصمیم‌سازی می‌شود. نماز و نیاز مردم. در کشور چون افراد شاخص یا میانسال، پرداختن به امور مسجد را دون شأن خود می‌دانند و در آن ورود نمی‌کنند، کارهای فکری هم زمین افتاده است. در حالی که اگر افراد قدَر وارد میدان شوند، مسجد بهترین جا برای بالاترین اندیشه‌پردازی‌هاست. بسنده‌کردن به کارهای نمایشی و ثبت آن به عنوان عملکرد، گرچه یک تحرک محسوب می‌شود اما ژرفا ندارد. متفکرین از درون تصمیم‌گیری دور انداخته شدند و همین ضربه‌ی مهلکی زد به مسجد. سازمان تبلیغات اسلامی هم اسیر کارهای دستوری از بالا شده و قرار بود به محتواها بپردازد، در کمند شکل‌ها گرفتار آمد. ممنون از شما ابراهیم که نمی‌دانستم این‌چنین عمیق به مسائل چشم می‌نهی. حرف، زیاد است و گفتن هم شاید اثربخش نباشد.

 

[در پاسخ به آق سید حسین شفیعی] جناب استاد آق سید حسین شفیعی دارابی سلام. فوری بروم روی اصل مطلب بحث مفیدتان در معرفی شیخ مفید. به نظرم سه فرهنگ زیبا را با این معرفی خوب در میان ما جا انداختید.

 

یکم: همین که شیخ مفید در کتاب سرویه اقدام به پاسخ کردند نشان می‌دهد علمای اَعلام دین با صبرپیشگی تام، جواب جامعه -اعم از عام و خواص، بد و خوب، دیندار و بی‌دین- را به بهترین شیوه می‌دادند. در کنگره‌ی شیخ مفید در قم که جناب شیخ احمد آهنگر آن سال (دهه هفتاد) بنده را هم دعوت کرده بود، با عظمت شیخ مفید آشنایی‌های عمومی پیدا کرده بودم. اینک همت شما آن را در یادم زنده ساخت.

 

دوم: مردم به سقراط که می‌رسند به شیوه‌ی بیدارکردن جوانان توسط او خیره می‌شوند، چون میان جوانان آتن و شاید هم اسپارت می‌رفت. حق هم هست تجلیل شود، ولی اینک شما شیخ مفید با اسناد معتبر به گونه‌ای به خوانندگان معرفی کرده‌ای که خیال آدم آسوده می‌شود چنین بزرگانی در شیعه اساسا" اهل پرسش آزاد و پاسخ آزاد بودند و با طرح سؤال از سوی جامعه، برآشفته نمی‌شدند؛ یعنی یک فرهنگ و خُلقی دینی که نباید میان ما بمیرد. زیرا وقتی شما روی مهمترین اخلاق علمی و عملی شیخ مفید دست می‌گذراید، در حقیقت علاوه بر توصیفش، دارید فرهنگ‌سازی هم می‌کنید تا این خصلت‌ها رواج یاید.

 

سوم: دست گذاشتد روی تلاش بی وقفه‌ی شیخ مفید که دشواری‌های علمی را  با اخلاق محتملانه با پاسخ‌هایی متأمّلانه آسان می‌کرد. و این یعنی یک مکتب و شیوه‌ی عملی که باید میان عالمان دین، رسم شود و گسترش یاید. مسائل ساده را همگان تا حدی بلندند، روحانیان مثل شیخ مفید باید مسائل دشوار را برای مردم شرح دهند تا قبول آن را آسان کنند. ممنونم از شیوایی و رسایی گفتار شما و همیشه آراسته به سادگی نوشتار و استنادهای محکم است.

 

یک تطبیق دینی با مکاتب هندی

 

به نام خدا. سلام. در کتاب «معرفی مکتب‌های فلسفی هند» (نوشته‌ی چاترجی و داتا، ترجمه‌ی دکتر فرناز ناظرزاده کرمانی از انتشارات دانشگاه مذاهب و ادیان قم) که اینک در دستِ مطالعه دارم، پیام‌های معنوی شگفت‌انگیزی دیده می‌شود. با این‌که مکتب‌های نُه‌گانه‌ی هند در دسته‌ی ادیانِ غیر ابراهیمی جای دارند، اما آموزه‌های بسیار نزدیک به هم داریم که در تعلمیات اسلامی و تعالیم علمای دینی خود می‌بینیم. گویی این کتاب یک مثال گویا برای ماست که انسان در سرشت خداجوست و به آفریدگار واحد فکر کرده و به آن مبداء مقدس عشق می‌ورزد. من یکی دو نمونه با برداشت‌هایی که ازین کتاب کرده‌ام مثال می‌آورم.

 

در صفحه‌ی ۱۰۰ کتاب بر "معنویت‌مداری" توجه شده است که در مکاتب هندی تقریبا" این گونه مطرح شده است: معنویت‌مداری یعنی باور و تصدیق به یک اخلاق لایزال و جاوید که میدان را برای امید باز می‌گذارد. چیزی شبیه تفکر ویلیام جیمز فیلسوف روانشناسی که مکتب پراگماتیسم (=کاربردی کردن کارها و فکرها، ایده‌ی عملی) را بنیان نهاد.

 

و یا در صفحه‌ی ۷۷۴ کتاب، مسئله‌ی مهم خیرِ اعلی مورد بررسی قرار گرفته است و تعریف هندی این مسئله چقدر هم به دین اسلام شباهت و حتی انطباق دارد: خیرِ اعلی برای یک انسان تفکر بی وقفه درباره‌ی مَجد و جلال خداوند است. یعنی خیرِ اعلی را در گروِ انکار کامل جدایی هوای نفس و مشاهده‌ی اتحاد آن با خداوند است. همان تقرّب الهی در اسلام که در چند جای قرآن بدان دعوت شدیم که برای آن باید ابتغای (=طلبِ) وسیله هم بکنیم. مثل آیه‌ی ۳۵ مائده: "...وَ ابتَغوا اِلَیهِ الوسیلةَ...".

حالا یک چشم‌انداز هم به مفهوم وسیله در دین مبین:

 

بهتر است از خودم -که هیچ تخصصی در قرآن ندارم- چیزی نگویم حتی از فهم اندکم از آیات آن گذر کنم و بروم سراغ یکی از مفسّرین و نگاه وی را به صورت برداشت آزاد تدوین کنم تا برای خواننده‌ی شریف صحن قابل دسترسی‌تر باشد:

 

مرحوم علامه وسیله را "رساندنِ خود به چیزی با میل و رغبت" معنی می‌کند و حقیقت وسیله را این می‌داند که فرد "به درگاه خدا مراعاتِ راه خدا" را بکند. با سه طریق: یک: به احکام خدا علم پیدا کند، دو: به بندگی او بپردازد، سه: در جستجوی مکارم و عمل به مستحبات شریعت باشد. درین‌صورت است که علامه طباطبایی این وسیله را در ردیفِ "قربت و نزدیکی" می‌گذارد. لذا اِبتغاء وسیله یعنی "انسان حقیقت عبودیت را در خود تحقق دهد". و منظور از وسیله نیز "مطلق هر چیزی‌ست که بنده را به پروردگارش مرتبط و نزدیک سازد"، و "امرِ به ابتغای وسیله از نظر علامه بعد از امر به تقوی در همین آیه‌ی بالا، "ذکر خاص بعد از عام است، چون وسیله معنایی خاص‌تر از تقوی دارد". او روی همین اصل نتیجه می‌گیرد چه بسا کسانی باشند که کمال تقوی را دارند، اما "به خاطر نداشتنِ وسیله (که مصداق اعلاء و اَتّمِ آن ولایت پیامبر ص و ائمه‌ی دین ع است) به رستگاری نمی‌رسند."

 

پس؛ تنها راهِ رسیدن به رستگاری "ابتغاء وسیله به سوی خدا و عبادت" اوست. من وقتی کتاب مکتب‌های فلسفی هند را خوب وارسی کردم، دیدم در معنویت و خیر اعلی به گونه‌ای فکر می‌کنند که ما در مورد تقرب به خدا می‌اندیشیم و بدان می‌خواهیم عامل هم باشیم. چقدر راه رسیدن به خدا و عبودیت به هم شباهت دارد گرچه عبادت‌ها و مناسک و اَشکال کارهای مذهبی ممکن است فرق‌ها داشته باشد، ولی عبودیت (=بندگی) وجه مشترک بشریت است.

| ۷ فروردین ۱۴۰۲ |
ابراهیم طالبی دارابی دامنه

 

ابوعارف | طالبی دارابی,[در پاسخ به جعفر رجبی] سلام به جناب جعفر رجبی. خشنودم که ایتا نصب کردی و بدون کمترین معطلی وارد مدرسه فکرت شدی. خوشحالم از دعوتت به این صحن. ما را بی‌نصیب نکن از دانش فراوان و ادبیات شیوای خود، ای رفیق.

 

آق سید حسین شفیعی [در پاسخ به دامنه |] بنام پروردگار بصیر و دوستدار اهل بصیرت. آقا ابراهیم سلام علیک. نماز و روزه تان قبول باشه. از مطالعه قسمت دوم نسیم های رمضانیه، سپاسگزارم؛ از ویژگیهایتان در مطالعه نوشته های دیگران، تحشیه هائیست که می نگارید؛ گاه در قالب نقد و یا تشویق، و زمانی در قالب درسها و عبرتها و ...؛ این خصیصه ریشه در قرآن کریم دارد؛ زیرا در آیات فراوانی، توصیه به تدبر در ظاهر و باطن آیات شده است. هر سه آموزه ایکه در راستای مفاد نوشته مورد اشاره نگاشته اید، قابل تحسین و شایسته اعمال و اجراء است؛ این نوشته، از معدود نوشته هائی بود خودم نیز پس از اتمام کار مطالعه و نگارش، از ساختار و محتوایش راضی بودم؛ آرزومندم مورد رضای خالق متعال و آل الرسول (ص) قرار گرفته باشد؛ و گامی هرچند کوچک، در جهت تبیین «ذی حقّ» بودن شیخ مفید در توصیف به «مفید» براشته باشم. ضمنا آنچه که در بند دوم در مورد شیوه آموزشی «سقراط» نقل نمودی، برایم تازگی داشت؛ چون اعمال چنین شیوه ای در مورد : «افلاطون» (شاگرد سقراط) مشهور است؛ در مورد او نقل است که وی، معتقد بود: «تعلّم»، «یاد آوری» است و نه «یاد گیری»؛ طبق این ایده، با طرح پرسش مربوطه، ذهن متعلّم را بیدار می کرد و پرده نسیان را کنار می زد؛ تا خودش به کشف مجهول دست یابد و... (حوزه علمیه قم: سید حسین شفیعی دارابی؛ صبح دوشنبه ۷ فروردین ۱۴۰۲ ش_ پنجم ماه رمضان ۱۴۴۴ق)

 

دامنه |,[در پاسخ به آق سید حسین شفیعی] جناب حاج آقا استاد آسید حسین شفیعی سلام علیکم. شادمانم که به نقطه‌نظرات بنده زیر نوشته‌های اعضا و خودتان، رنگ قرآنی داده‌اید، این، به نشاط روحی افزون‌تر منجر می‌شود. پس؛ سپاس استاد. نیز خرسندم که هر سه آموزه‌ای را که از مطالب شما در معرفی شیخ مفید برداشت کرده و  به پیش نهاده بودم، «شایسته اعمال و اجراء» دانسته‌اید. از افلاطون هم مثال مؤثری زدید. بکر بود. اما سقراط را پس کمی بیشتر بگویم:

 

او خود را در حد "خرمگس" معرفی می‌کرد که کار این حشره‌ی پرّان بیدارکردن خواب‌آلودگان است. و سقراط هم کار خود شبیه خرمگس می‌دانست که در شهر و دیار می‌گشت و عمدا" در جمع‌های کوچک جوانان در سرِ کوچه و خیابان می‌رفت و با شیوه و سبک سؤال‌آفرینی و حتی شک ّمفید، ذهن آنان را درگیر می‌کرد. و با این روش، جوانان را نسبیت به امور مملکت خود، فکور بار می‌آوُرد.

 

"درگیر" گفتم یاد عبارت نغز استاد مرحوم محمدرضا حکیمی افتادم که می‌فرمود اسلام ما مکتب "درگیر" است، نه دینی گوشه‌گیر. بگذرم.

 

اما یک حاشیه‌ای هم بزنم که تحشیه‌نویسی خوشبختانه مورد توجه‌ی شما قرار گرفته است: اینک نه من، فراوان دوستداران و هم‌بحثان‌تان از بهبودی شما خوشحال‌اند و خصوصا" وقتی آن وقفه‌ی موقت غیاب شما در عرصه‌ی نوشتن، زیاد به طول انجامیده بود و اندوه هم رسانده بود، به تحرک تازه‌ی شما بدل شد. جای شما در فضای مجازی معلوم بود که خالی شده بود. به نوبه‌ی خودم از حضور گرم و جدی شما درین صحن و آن صحن (و هر صحن دیگری که تشریف دارید و ما نیستیم) بسیار دلگرمم و فراوان از شما یاد می‌گیرم. چه متون، چه رهنمون، چه تذکرات، چه تأییدات و بهتر و بیشتر از همه از نقدونظرات‌تان.

 

وای؛ چه خوب می‌شود و سیره‌ی نبوی ص هم همین را جِلوه‌گر است که علاوه بر صحن، هر ماه در مسجد پایین و بالای محل با حضور داوطلبانه‌ی اعضای همه‌ی صحن‌ها و نیز سایر علاقمندان به مباحث علمی و دینی و اخلاقی و معنوی، هر بار یک مرتبه در هر ماه، گرد هم بیاییم و دیداری و چهره‌به‌چهره مباحثه‌ی چندین‌جانبه میان حاضرین روی دهد و حتی معضلات فکری جامعه و منطقه و محله مورد کنکاش قرار گیرد. که این راه، پیوند و جوشی است میان تقلاهای فکری مَجازی و واقعی.

 

آق سید حسین شفیعی [در پاسخ به دامنه |] بنام پردوردگار بصیر و دوستدار اهل بصیرت. آقا ابراهیم سلام علیک. شب جنابعالی به خیر. در این شب عزیز درود می فرستم به روح بلند مرحوم استاد محمد رضای حکیمی؛ خاطرات شیرینی از او دارم؛ زمانی با جمع چهار نفره در مباحث تربیتی با مشورت ایشان کاری را دنبال می نمودیم؛ اگرچه بعد ها رها شده و به سامان نرسیده است؛ ولی نکته های خوبی را از او فراگرفتم؛  و خاطراتی از او دارم؛ در باب تقویت اراده میفرمود: «روزی دو بسته سیگار می کشیدم؛ به حرم کریمه مشرف شدم و با توسل به او تصمیم گرفتم، سیگار کشیدن را کنار بگذارم، موفق شدم سیگار کشیدن را رها کنم»!1؛  آن مرحوم، تا اخر عمر هم ازدواج نکرده بود؛ همان زمان (بیش از 30 سال قبل)، به ایشان گفته بودم: چرا ازدواج نمی کنی؟؛ پاسخ داد: «زمانیکه می بایست ازدواج کنم، موفق نشدم؛ اکنون هم خلق و خوی خاصی دارم؛ نه من می توانم با دیگری دمساز شوم و نه دیگری می تواند خودش را با روحیات من تطبیق دهد». پیشنهادی در باب برگزاری جلسه پرسش و پاسخ و انجام مناظرات در محل مطرح نموده اید؛ در گذشته هم شما توفیق داشتید هم دیگران و هم بنده؛ به سهم خودم، الان هم اگر شرایط پیش آید و زمینه فراهم شود، از ان استقبال می نمایم. اتفاقا نوشته جدیدم که تنها موفق شدم مواد خامش را تهیه کنم و قلم زدنش به تاخیر افتاد؛ خواهم گفت، این کار اجمند، آدابی دارد؛ حتی امامان معصوم (ع9 هم به همه دست پرودگان خود اجازه حضور در این عرصه را نمیدانند. فعلا بیش از این سخن نمیگویم؛ تا در آن نوشته، بصورت مستند سخن بگویم. ان شاء الله. (حوزه علمیه قم: سید حسین شفیعی دارابی؛ شام روز دوشنبه 7 فروردین ۱۴۰2ش_ پنجم ماه رمضان ۱۴۴۴ق).

 

دامنه [در پاسخ به آق سید حسین شفیعی] سلام مجدد جناب استاد شفیعی دارابی. اوقات روز و شب شما هم به خیر و سلامتی. بسیار خوشحالم کردید از استاد حکیمی خاطراتی گفتید. نمی‌دانستم از نزدیک با ایشان حشرونشر داشتید. بلی، او یکی از پارسایان مورد قبول من است که شخصا" تأسی به بیشتر آموزه‌های دینی و اخلاقی وی را برای خودم ارزشمند می‌دانم. نیز ممنونم که از پیشنهاد بنده در نشست ماهانه در مسجد بالا و پایین استقبال کردید. منظور مناظرات نبود، همه دور هم آییم و روی مثلا" سه موضوع بحث و نقدونظر کنیم. بلی، "حلقه‌ی تکیه" را بنده شکل داده بودم و چندین جلسه در بالاتکیه و پایین‌تکیه با حضور روحانیانی که در دسترس ما بودند برگزار کردیم: شامل: (ترتیب اسامی ذهنی است) شیخ محمدجواد مهاجری. شیخ مرتضی دارابی، شیخ اکبر دارابکلایی، شیخ ابوطالب طالبی وحدت، به گمانم آسید علی صباغ. و با شرکت بیش از چهل جوان محل شامل دانشجو، بسیجی، فعالان سیاسی، اجتماعی. که بعد با برگشتم به قم، ناتمام ماند. اینک منتظرم پیشنهادی که قرار است تنقیح و تشریح کنید، ببینم چیست. من منظرم گرد هم آمدن برای مباحثه و ارائه‌ی نوبتی دیدگاه توسط همه در همان نشست ماه است. سپاس.

 

شیخ ربانی [در پاسخ به دامنه |] سلام علیکم صدیق ارجمند ، عالم عامل و متعهد آقا ابراهیم مساک الله خیرا،  در این ایام نورانی صفا و جلا و قبولی اعمال را از جل جلاله برای آن بزرگ مسئلت دارم، عرض می‌کنم،  با معرفت در باب شخصیت عزیزمان آقا مصطفی حسناتی بحق  فرمودید ، و اضافه کنم آگاه به زمان و مصابیح القلوب هستند ، خداوند به عظمت این ایام مبارک قلبش را شاد نماید که دعای همیشه گی این حقیر می‌باشد،  آمین یا رب العالمین

 

دامنه [در پاسخ به شیخ ربانی] جناب استاد ربانی سلام علیکم. چقدر ذوق دارم که ماه رمضان امسال در پایین‌مسجد منبر دارید. جناب عالی برای بنده روحانی‌یی عالم و عامل هستید. وعظ و پند و تبیین شما به‌یقین در کردارها، کاری می‌افتد؛ زیرا آن دوست دانای من نیک می‌داند که: کونوا دُعاةً لِلنَّاسِ‌ بِغیرِ السنتِکم. و خدا را شکر که می‌دانم کردار شما با زبان شما همآهنگ است. از بذلِ وَدّ آن دوست وَدود ممنون.

 

جناب آقا مصطفی بابویه دارابی است؛ خدای مهربانم را شاکرم که این دوست فرهیخته و زیباروی و دارای حُسن خُلق و صاحب فکر و گفتار را توی صحن هیئت محترم رزمندگان به من شناساند. برایت شادمانی روحی و شیدایی انتظار موعود و عرفان نظری و عملی را آرزومندم. این چهره‌ی جذابت مرا به حرف آورد. کشکولی بگم: با خانم سادات محترمت بگویید اسپند و عود دود کنن. بگذرم. ابراهیم.

 

مصطفی بابویه دارابی [در پاسخ به دامنه |] سلام و عرضِ اَدب خدمت شما جناب آقا ابراهیم طالبی عزیز. آقا ابراهیم غافلگیر شدم. نگاهتون لطیفه.از نگاه مِهرورزانه شما کمال تشکر را دارم. محبت شما بسیار است. از لطف و مهربانی شما متشکرم. بزرگواری شما به خانم سادات اِبلاغ شد. ایشان هم سلام میرسانند. سایه تون مستدام. با تقدیم احترام مصطفی.

 

دامنه [در پاسخ به مصطفی بابویه] جناب آقا مصطفی بابویه سلام. چرا غافلگیر؟ این ذوق و سلیقه‌ی منه که در زیرنویسی عکس‌ها علایقم را ظاهر می‌کنم. ظهور محبت میان مؤمنان و مردم یک اندیشه‌ی توحیدی است. متشکرم از خانم سادات نجیب‌النسَب شما که از ناحیه‌ی مادری با خانمم نسَب و پیوند خونی دارد. به ایشان باز هم سلام و احترام دارم. هر دوی شما در سایه‌ی سرمدی حضرت باری تعالی باشین. خدا نگه دارتان.

 

دامنه |: جناب استاد احمدی سلام. بنده این طور فهمیدم که دوستی بر پایه‌ی تقوا یعنی رفاقتی که در آن مقررات خدای باری‌تعالی رعایت شود. چون اصل تقوا به بندگی نزد خدا بازمی‌گردد که زندگی را پایدار می‌کند. متشکرم از متن مؤثر.
 
جناب استاد شیخ مالک سلام. ۱. چرا «رابِطوا» را در دفاع از حضرت ولی عصر عج خلاصه کردید؟ ۲. به نظر شما روحانیت در برابر افکار بیهوده هم باید «اصبروا و صابروا» باشد؟! معلوم است من جواب کوتاه می‌خواهم در صحن، نه این که زحمت و تکاپو بیفتی مفصل بنویسی.
 
 
دامنه |: سلام مجدد استاد ربانی دام ظله العالی. بنده هم آن سخن امام صادق علیه السلام را عمداً آوردم که ابراری چون جناب‌عالی را توصیف و تشویق نموده باشم. گرچه تشویق کار استاد است و بنده شاگرد. آقا، به علت حضور بایسته و شایسته‌ات در منبر پایین‌مسجد داراب‌کلا بنده خوشحالی‌ام را بروز دادم.
 
سلام مجدد آقا مصطفا. آوازه‌ی آن برنامه را شنیدم، اما پای تلویزیون آمدن برایم کاری دشوار است و معمولاً هم اگر روشن کنم، شبکه‌ی مستند را می‌بینم که از طبیعت می‌گوید و از وحوش. پس بی‌جهت نبود غافلگیرانه بود کارم. اساساً احوال مرگ سراسر درس است. از ویژگی‌های مؤمنین یکی همین مرگ‌اندیشی و معاد است. سپاس.
 
 
دامنه |, [در پاسخ به شفیعی مازندرانی] جناب استاد شفیعی مازندرانی سلام علیکم. ابتدا متواضعانه عرض کنم از بیان دیدگاه شما بالیدم و تذکر شما را وارد می‌دانم اما در صورتی که اگر بنده تمام آموزه‌های مکاتب هندی را با اسلام منطبق اعلام می‌کردم. من  ولی جمله‌ام دقیقا" بی کم و کاست این بود: "تعریف هندی این مسئله چقدر هم به دین اسلام شباهت و حتی انطباق دارد." کدام مسئله؟ خیرِ اعلی. بنابرین انطباق را به طور عام نگفتم. اگر می‌گفتم که، آن وقت اسلام می‌شد نعوذبالله کُپیِ نسخه‌ی هندی! و این حرف غلطِ بزرگی است. خوشحالم تذکر هوشمندانه‌ی استاد، کارساز بود. وجوه افتراق را هم اگر فرصتی دست داد در یک ستون مجزای دیگر خواهم نوشت. از مرحمت شما به والدین بنده بی‌اندازه ممنونم و من هم برای ابوین و اخوین شما علو مقام در فردوس برین آرزومندم. خرسندم متن من از دیده‌ی شما گذشت.

ابوعارف | طالبی دارابی, سلام جناب مرتضی شهابی. به همه‌ی آن اعضا که جای آنان را خالی دیدی، حضورا" و تلفنی دعوت دادم. اما هنوز ایتا نصب نکردند. اگر شما از اعضایی در مدرسه‌ی فکرت اسبق روی بِستر تلگرام، سراغ داری که ایتا نصب کرد، مرا همین الان خبر کن تا اقدام به دعوت کنم. شما اساسا" روی ارتفاع می‌رانی و ما سواری‌سوارها را زیر می‌گیری! یا با سپر جلو، چِک می‌دی! نشد هم از گلگیر عقب حال می‌گیری!
 
پاسخ‌هایم به پرسش‌هایم ( ۱۲ )
 
- ایران در دهه‌ی بیست یکی از بی‌ثبات‌ترین دوره‌ها را به خود دید.
 
- مگر چه اتفاقی افتاد که دچار ناپایدای شد؟
 
- مسائل آن دوره زیاد است ولی در ۴ سال نخست بعد از شهریور ۱۳۲۰، نزدیک ۱۰ کابینه! در ایران سر کار آمد. و این بالاترین علامت ناپایداری سیاسی است. (برای اطلاعات بیشتر: ر.ک: برگ بی برگی. پروفسور فضل الله رضا، ص ۴۳)
 
- نتیجه ← : ریشه شاید این باشد سیاستمداران در ایران در ساست نظری، گفتارگرا هستند. و همین، سطح تنش را به ناپایداری در سیاست عملی می‌برَد!
 
ابراهیم طالبی دارابی دامنه
 

کمی بحران شمال غرب را زیر نظر بگیریم

به نام خدا. سلام. مسئله این است آذربایجان و ارمنستان چند گُسل بازشده و نهفته‌ی تاریخی و معاصر و روزآمد، دارند که فعلا" سه تای آن آتشفشانی شده: قره‌باغ، کریدورِ (=دالان، سرسرا، گذرگاه تنگ) لاچین، کریدور زنگه‌زور. این دو کشور حوزه‌ی قفقاز با هم بر سر قومیت و نژاد و ... ، هم، مسئله‌دار هستند. بر سر برخی از این مسائل حتی با هم جنگ کردند. تاریخ بشر هم وقتی کتاب شد، ۹۹درصد وقت‌های‌شان در جنگ و کشتار گذشت و اینک آذربایجان به پشتوانه‌ی افزارآلات جنگی و وابستگی سیاسی به اسرائیل هر بار خیال می‌کند به کار گیری جنگ و تهدید، راحت‌تر ارمنستان را تسلیم می‌کند. در روابط بین‌الملل به آن «سیاست توسل به زور» می‌گویند که معادل انگلیسیِ آن را بلد نیستم چیست.

 

این، یک اصل طبیعی است که هر تنش و جنگی، بارِ سنگین ناامنی و تهدید خود را در درجه‌ی اول میان همسایگانش خالی و بارانداز می‌کند. به همین علت، کشورهای حریفِ ایران، به‌ویژه رژیم اشغالگر فلسطین (=اسرائیل) از تشدید بحران میان این دو کشور بسیارکوچک منطقه، خوشحال می‌شوند و این دولت‌های دشمن ایران، برای‌شان باکی نیست از این که آذربایجان با سیاست جدید تعیین سرحداد مرزی، با بستن دالان لاچین، قصد محاصره‌ی کامل قره‌باغ را دارد تا باقیمانده‌ی این منطقه‌ی خودمختار ارمنی‌نشین را به خاک خود ضمیمه کند؛ که چنین اقدام خیلی خشن، خواه‌ناخواه به لحاظ انسانی به ارتکاب نسل‌کشی می‌انجامد. بازخوردی که حتی دادِ برخی از اروپانشینان را هم درآورده است.

 

ازین میان، آن سیاست سوم تغییر مرزی آذربایجان که با ایجاد دالان زنگه‌زور می‌خواهد مرز ایران و ارمنستان را با زور و تجاوز آن را به خاک خود اضافه کند تا جمهوری خودمختار نخجوان متعلق به آذربایجان در مجاورت ایران و ترکیه را به خاک خود متصل کند، مستقیم به امنیت ملی ایران هم مربوط می‌شود. زیرا این کار به نظرم دست‌کم سه خطر فوری دارد:

 

۱. ایران از هم‌مرزی و همسایگی‌اش با کشور ارمنستان جدا می‌افتد. ۲. مرز طولانی ایران با آذربایجانی که علاقه‌ی مستمر دارد که به پیمان تروریستی ناتو به سرکردگی ارتش تروریست آمریکا ملحق شود، برای تمامیت ایران شکننده و صدمات‌افزا می‌شود و موقعیت هژمونیک ایران را مختل می‌سازد. ۳. ایران که از طریق خاک امن ارمنستان -که کشوری دوستدار ایران است- به‌آسانی با قاره‌ی اروپا اتصال جغرافیایی، تجاری، ترانزیتی (=جابه‌جایی محموله‌های گمرکی) و نیز گردشگری بدونِ ویزا دارد، موقعیت برتر و مفید خود را از کف می‌دهد.

 

پس؛ علت حساس‌بودن سپاه -که امنیت پایدار را دوشادوش ارتش کاوش رصد و پایش می‌کند- معلوم است. بر فرض بگوییم آذربایجان می‌خواهد فقط مسائل خود را با ارمنستان با هر طریق دلخواهش حل و فصل کند ولو با جنگ، اما چون چنین سیاست راهبردی‌یی مستقیم و غیرمستقیم به امنیت و منافع و حتی تمامیت ارضی ایران ربط پیدا می‌کند، این حق برای ایران محفوظ است از توان سیاسی، نفوذ منطقه‌ای و در صورت وجوبِ حتمی اما احتیاط‌آمیز و باحزم، از بازدارندگی کوبنده‌اش در هر زمان ممکن استفاده کند تا دامنه‌ی این ناپایداری حوزه‌ی قفقازی دوام نیابد و شعله‌های جنگ و تهدیدات مخاطره‌آمیز ورای جنگ، بیشتر ازین زبانه نکشد. که بعداً محل امن برای دسیسه‌چینان تبهکار بین‌المللی شود.

| ۸ فروردین ۱۴۰۲ |
ابراهیم طالبی دارابی دامنه

 

دامنه [در پاسخ به مصطفی بابویه] جناب مصطفی بابویه سلام. طرح‌واره‌ی "انسان کامل" که شما آقا مصطفی به‌خوبی در دادن نمونه‌هایی از گفتارهای گذرای فیلسوفان و متألّهان و بزرگان دینی و سیاسی درخشان ظاهر شدید، گرچه یک کمال‌گرایی پرفضیلت را دنبال می‌کند اما بعضا" گرفتار انسان‌گرایی شده است و غرق‌شدن در افرادی با اسم‌های متفاوت قطب، مراد، مرشد، سرسلسله، صوفی، حافظ و شیخ، رباط و ... . خواستم گفته باشم مزایای این طرح فکری بشری، مَضارّ هم داشته که هنوز هم آثارش توسط برخی کجرویی‌های فکری دنباله دارد. درود دارم بر فکر باز و قلم دلنواز و مشیء محققانه‌ات دوست خردمند و متدین من، که مباحث را به ریشه و اعماق می‌کشانی  تا در استنتاج و برداشت نهایی، خواننده را از کلاف سردرگم و پیچیدگی‌های این نوع موضوعات، بیرون بری.

 

پاسخ مصطفی بابویه به دامنه: سلام خدمت شما جناب آقا ابراهیم طالبی. ممنونم از شما که عُموم پست های بنده را لایق به نظر میدانید. و پیشنهادات و انتقادات و دلگرمی های خودتان را نسبتِ به نوشتار اعلام میدارید...سپاسگزارم. بله همانطور که فرمایش کردید این اندیشه مَضراتی هم داشته که در اندیشه غربی ختمِ به اومانیسم (انسان خدایی) و در اسلام گاها مُنتجِ به غالیان یا غُلات (افراط‌گرایان) (عقیده‌های افراطی در باب ائمه و پیامبران و رساندن آنها به حد خدایی) شده است.مجددا سپاس و ارادت.

 

توحید | طالبی: سلام بر شما جناب مصطفی بابویه. زهی سعادت که درین صحن با شما دیدار فکری رخ می‌دهد که فردی باسواد و دانشور هستی و تاب بحث و نقد و نظر را به‌خوبی داری. جدا ازین‌که به لحاظ نسَب از خاندان بااستعداد هستی. پدرت مرحوم حجت الاسلام شیخ اسماعیل بابویه و مادرت مرحومه حاجیه مهاجر، که هر دو در خاندانی مستعد و باهوش پرورش یافتند و در شما هم سرایت دارد، خودت هم اهل دانشی. و من از نوشته‌هایت بدون هیچ مبالغه‌ای نکته‌ها دریافت می‌کنم. خودم چون یک دهه اندیشه‌های سیاسی غرب را کار کردم، از دهه‌ی ۷۰ تا ۸۰ لذا دقیق متوجه‌ام از کدامین دانشمند و فیلسوف سیاسی نشانی می‌دهی. از شما ممنونم که خوب می‌فهمی. مثال مراجع را کنار آن عناوین باید افزود زیرا این جریان مرجعیت شیعه هم بعضاً از سوی عده‌ای به انحراف کشانده شد و بت‌سازی شدند. اما مرجعیت خالص جلوِ چنین کژی‌یی مقاومت کرد. پاسخ شما روشنگر و عالی بود. درست حاقّ مطلب را گرفتی.

 

ابوعارف | طالبی دارابی: میم سلام کو؟ سلام استاد مالک. کشکولی: سزاکُم‌الله!

 

جناب استاد شیخ مالک سلام. در بند تیک آبی ۴ روزبرگ شیعه قسمت ۵، حرف از "لَومةَ لائِم" (۵۴ / مائده) زدید. یادم است مرحوم علامه در بحث ۲۵ «ادب انسان معنوی» یکی را همین خوف‌نداشتن از شماتت شماتت‌گران می‌داند. از سوی دیگر من فکر می‌کنم شما بیشتر مواقع جذب تفسیر روایی قران هستید و موارد عقلی و فکری در اطراف آیه را نادیده می‌گیرید و زود وصلش می‌کنید به روایت و نقل قول. در حقیقت آیه را تقلیل می‌دهید.

 

این آیه‌ی مورد بحث، اشاره مستقیم دارد موضوع ارتداد و نیز به برخی از به تعبیر علامه: «مردمِ بیماردل و نیرنگ‌باز» عصر رسول الله ص که سعی می‌کردند به جای مؤمنان و پیروان و پا در رکابان مسلمان، از یهود و نصارا، دوستانی برای خود گیرند. و نظر علامه صریحا" این است که هماره "دین از دوچهرگی مردم و سهل‌انگاری آنها صدمه‌ی بسیار» خورده است خصوصا" هنگامه‌ی نیازمندی آنان به شرکت در جهاد. لذاست که خداوند درین مسئله‌ی مهم، موضوع مهمی را مطرح می‌کند که علامه هم بدان با قطعیت اشاره می‌کند. یعنی خداوند «به‌زودی مردمی را خواهد آورد که هم خدا آنها را دوست می دارد و هم آنها خدا را دوست دارند» و یک خصوصیت آنان این است که از ملامت هیچ ملامتگری(=لَومةَ لائِم) هم واهمه و شرم ندارند. آوردن این قوم فقط به دست خود خداست. اما در تفسیر ثعلبی از امامین محمدباقر و جعفر صادق -علیهما‌السلام- روایتی آمده است که صاحبان این خصال (نهراسیدن از سرزنش سرزنش‌کنندگان) کسانی‌اند که قرآن کریم آنان را ″وارث زمین″ خواند.


حالا شما استاد آقای شیخ مالک اینان را صاف به یاران امام مهدی موعود (عج) نسبت می‌دهی و لابد از دلایل روشن هم نزد خود و دانش قرآنی خود برخورداری. اما من واقعا" نمی‌دانم اینان چه زمانی می‌آیند و چه مردمی‌اند اینان. وعده، وعده‌ی خداست و تردیدی نیست، اما مصداق و آدرس آن را نمی‌دانم و زود هم به آدرسی که شما و یا هر کسی می‌دهد، به باور قطعی نمی‌آیم.


راستی! شما شیخ موقّر و متین چرا متن‌های خود با شکلک‌ها و علائیم و مربع و خالخالی و گل و لوزی آغشته و بزک می‌کنی، این کار شایسته‌ی موقّران نیست. بنده، متن‌هایی که با این چیزها نقاشی شده باشد را اصلا" نمی‌خوانم یعنی ذوقم نمی‌کشد. شکل و مربع و لوزی و دایره و ستاره که ببینم، متن را حتی چشم هم نمی‌اندازم. مال شما را یعنی همین قسمت را هم فقط بند ۴ چشمم افتاد و اتفاقی خواندم. متن را ساده و بدون این شکلک‌های آزاردهنده‌ی چشم، بنویس. چشم صحرا پیدا که نشد! میلیارد میلیارد میلیارد می‌ارزد حتی بیشتر. من گفته باشم، واقعاً خواننده‌ی متن‌های گُل‌گلی شده و هی دائم علائم درج شود را نمی‌خوانم. البته من ذوقم را رُک گفتم. اختیار استدامت یا ترک به من ربط ندارد.

 

دامنه |: جناب استاد آقای شفیعی دارابی سلام. از فنون و شروط جدل فرمودید. مورد قبول می‌باشد. حوصله به خرج دادید. حد یک کلاس‌گفتار حساب آمد. خودم علاوه برین، یک مورد مهم دیگر را در روش جدال، اصالت می‌بخشم و آن این است از درون سخنان مقابل، باید اصولی را کشف کرد که خود یا خودشان بدان دامن می‌زنند و با آن احتجاج می‌ورزند. چون خاصیت اصلی جدال، نزاعت در بحث است، بدون توسل به خشونت کلامی و ترور تکلّمی. مثال می‌زنم:

 

اگر فرضاّ زنان مسلمانی پیدا شوند که در جدال علمی با جامعه یا روحانیون، قائل شدند اسلام از طریق وجوب پوشش، آزادی ما را از بین برده است و ما را زیر روسری فرو برد و لای چادر حبس کرد و زیبایی و جمال را پنهان ماند، در جدال احسن با آنان از همین اصلی که خود بدان دامن می‌زنند می‌توان رسوخ کرد و آنان را به انصراف کشاند، انصرافی که البته از القاء دور باشد و به اقناع نزدیک. من باشم با آنان این‌طور جدل می‌ورزم:

 

شما زنانی که این طور برداشت دارید اگر راست می‌گویید که آزادی و برابری و مساوات برای‌تان مهم است، پس چرا از آن سوی دیگر که خداوند از سر رحمت و شفقت و حفظ کیان زنان، در ازدواج‌ها برای زنان هم مهریه در نظر گرفت و هم نفقه و هر دو را هم در ذمه‌ی شوهر نهاد، چرا آنجا دم از آزادی و برابری زن و مرد نمی‌زنید؟! این می‌شود شیوه‌ی جدل که آنان را دست‌کم به سمت منصرف‌شدن از فکر بد مدد می‌دهد. هدف جدل هم همین است؛ یعنی بروز حقیقت با آفتاب حجت، اما با روش داغ و نزاع و گذر از تعارف، ولی بدون خصومت و خشونت.

 

این‌ها را گفتم که بگویم متن غنی و سرشار از مثال و عبارات علمی و تاریخی شما مرا به این گفتن وادار کرد و این خود، اثر زودبازده‌ی گفت‌وشنود در صحن است. و جناب عالی همواره یکی پیشتازترین روحانی‌ها در عرصه‌ی مرابطه‌ی علمی و نوشتاری با آحاد جامعه بوده‌اید با بیشترین حجم متن. تا حدی که من به این نتیجه رسیدم که چیزی به اسم کاهلی در نگارش در ماهیت شما رسوخ ندارد. من و شما اختلاف فکری فراوانی داریم، درست است مقام استادی دارید، اما به هر حال بین ما می‌تواند مباحثه‌ی مفید هم شکل بگیرد، که همان منشی است در شیخ مفید.

 

گام امسال شما در معرفی شیخ مفید به نظرم احیای تراث بود و ارزش مادی (=دانشی) و معنوی (=ارزشی) آن بسیار بالا حساب می‌آید. من لااقل آن را این گونه ارزیابی دارم. از نکات مهم شما درین قسمت همین بود که شیخ مفید را با ادله و نمونه، عالمی اهل گفت و شنود شناساندید و کمتر پیدا می‌شوند عالمان دین که اهل جدال و مناظرات روشمند با سایر دانشمندان باشند، معمولاً خود را بزرگ‌تر از همه فرض می‌کنند و «تک‌گو» و «یک‌سو» هستند. انگار این آیه‌ی جدال احسن قرآن دارد یواش یواش از میان مسلمین رخت بر می‌بندد. و این آموزه‌ی قرآن شاید در کنار آن آیه قرار گیرد که در آیات ۱۷ و ۱۸ زمر جمع شده است و پرتوافکن قرآن می‌باشد؛ «فبشّر عِباد. الذین....». سپاس. از شاگرد بود به استاد.

 

ابوعارف | طالبی دارابی: جناب آقای عبدالله سلام. حتماً. چشم. چون باید تحلیلی / تفسیری بنویسم، می‌افتد برای فردا. امشب دو تا کار عقب‌مانده هم دارم که باید بروم آن دو را پیاده کنم. از توجه‌ات هم به تحلیل بحران شمال غرب سپاس ویژه.

 

شیخ‌ مالک رجبی: سلام آقا ابراهیم اندیشمند متن طولانی نوشتی..در حد ۷۵ سطر .

 

جناب استاد حاج سید کمال الدین عمادی سلام علیکم. با خضرنویسی‌های آن دوست‌استادم آشنام. بنده در قسمت ۵۶ متن شما این طور فهمیدم سبک‌ترین راه درک حضور حضرت حجت عج و حس دیدار معنوی با خصر فرخ‌پی ع از نظر شما این است که دل از هیاهو فارغ شود. بنده هم چونان شما جامعه‌ی دینی ایران را مردمی می‌دانم که از حیات معنوی لذت می‌برند و آن را دوست دارند در زندگی خود درخشان ببینند اما هجوم مسائل حاشیه، مردم را اذیت می‌کند. همآره قلم آن روحانی عالم و عامل برای من ارزش تعقیب دارد، تعقیباتی که مدهوش می‌کند و بوی عرفان می‌دمد. درود.

 

سلام مرآت عزیز ندیده‌ی من. بگذار خونه‌ام را -که هم اینک در حال تعمیر و بازسازی هست- تمام شود، حتماً روزی دعوت‌تان می‌کنم بیایید محل من و بیت من. با خودت و خانم محترمت و اهل بیت‌ت. چون شوق دیدار محل ما را بروز دادید، وظیفه‌ی دینی داشتم دعوتت داده باشم پیش پیش.

 

سلام بامدادی استاد حاج شیخ مالک رجبی. قانع‌کننده سخن راندید. ان‌شاءالله که آن وارثان زمین همانی باشند که شما آرزو دارید. متوجه هستم که به مباحث عقلی در تفسیر هم آگاهی دارید. منظورم این بود آن را هم بیار وسط مبحث هر چند کوتاه و اندک. اما آن پاسخ شکلک را همچنان بر همان پاشنه هستم. اگر واسه‌ی نوجوانان می‌نویسی پس چرا سنگین و حوزوی است. شکلک و ستاره و مربع و گلکاری متن را کنار بگذار، به شخا این چیزهای سبک نمی‌آد. خود دانید. ولی من را از خواندن متون قشنگ و متتبّعانه و قلم شیوا و روان خود، محروم می‌کنی. دوست داشتنی هستی آشیخ مالکِ مالک شش‌دانگ مدرسه فکرت!

 

سید عمادی به دامنه: علیکم السلام والرحمه تشکر و سپاس از عنایت به نوشته های این طلبه جامانده از دو طیف ( دوستان شهید و رهروان عارف ) که این مطالب در واقع غمنامه ای است جهت تسلی خاطر که هرزگاه شدیداً احساس دلتنگی به اصل خویش دارم یادم آمد آوای وحش جک لندن که گرگ طبیعتم لله الحمد به جای اوای وحش و خوی درندگی، آوای خوش وصال دارد گاه میل دارد سر به بیابان گذارد چون زنان جوانمرده، از این حرمان و جاماندگی شیون کنم اما علم رسمی سخت پایبندم کرد و به جای عمل به فقه آل محمد ص سخت سرگرم تدوین و تنظیم آن برای عمل دیگران هستم شد تکلیف ما. آری خضرنگاری ما غمنامه نویسی است. بدون شک هر کس دارای چنین غمی باشد همنوایی می کند هر کسی کو دور ماند از اصل خویش / باز جوید روزگار وصل خویش. خیلی بدم نمی آید روزی گرگ درونم وحشی شود این زندگی به ظاهر شیک ایمانی را از هم درد و مرا رسوای خاص و عام کند چه خوش است این رسوایی. این رسوایی ام آرزوست. دعا کنید این گرگ رام شده ام وحشی شود. سپاس و درود عزیز برادر.

 
جناب استاد سید عمادی سلام. حرف‌های از جنس خلَسه زدید. این خصال شما حاکی از خلوص است. انسان والِه که شود در حیرانی می‌افتد که اوج مراتب عرفانی است. رایحه‌ی مناجاتی شما درین متن به روح ما هم چِک گرفته است، همان بند، یا برخورد. ممنونم از پاسخ با این حال و قال و ذوق.

 

مصطفی بابویه: سلام و عرض احترام جناب آقا ابراهیم طالبی عزیز. عرض میکنم: نمیدانم اعضایِ مدرسه فکرت و اعضای هیئت رزمندگان از نظر حضور نفرات مشابهت دارند یا نه؟ اگر مشابهت ندارند و اگر شما صَلاح میدانید مبحث مطرح شده در هیئت رزمندگان من بابِ ولایت فقیه به تناوب در صحنِ مدرسه فکرت بازارسال شود؟ به جهت نظر دهی دوستانِ جدید و انبساطِ مبحث و رد و بدل شدنِ نظرات تازه. اگر هم اعضای دو گروه مشابهت دارند که فَبها نیازی به بازارسال نیست. در کل نظر شما فصل الخطاب خواهد بود. ارادتمندم آقا ابراهیم.

 

دامنه |: سلام آقا مصطفی عزیز. نه، مشابه نیست. بیش از نیمی (حتی بیشتر ازین) از اعضای فکرت، در هیئت عضو نیستند. اغلب اینان استاد دانشگاه، یا همکار، یا دوست، یا اقوام، یا نیروهای فکری در شهرهای مختلف هستند و از محلی‌ها هم خیلی‌ها فقط عضو مدرسه فکرت هستند، نه هیئت. ازین‌رو مباحث و متون خود را می‌توانی به دلخواه خود در هر صحنی که ترجیح دادید، بارگذاری کنی. گرچه افراد معمولاً میل به نوشتن ندارند، اما مطالب را پی می‌گیرند. من هم از شما دوست دانا و متواضع، ممنونم و خشنود از آشنایی‌های عمیق‌تر.

 

اسرائیلِ این روزها

به نام خدا. سلام. به مسائلی که در درون رژیم اشغالگر فلسطین می‌گذرد ورای ظاهر ماجرا (=تلاش بنیامین نتانیاهو برای تغییر شیوه‌ی قضایی دادگاه عالی)، باید به عمق آن نگریست که به نظرم با ده مسئله‌ی دائمی مواجه است. برمی‌شمارم:

 

نظام پارلمانی، احزاب زیاد، اختلاف دینی، اداره‌ی متصرّفات، برخورد با فلسطینیان، سیاست داخلی، مسائل سیَلان منطقه‌ای، بازخورد جهانی، ایران، فقهی اداره‌کردن کشور. جدا ازین، وجدان این رژیم آسوده نیست، چون بهتر و بیشتر از همه باخبر است چگونه تأسیس شده است؛ روی خاک مردم فلسطین با ادیان مختلف که سازگارانه داشتند زندگی می‌کردند. بنابرین، با این اشاره می‌روم روی ده مسئله‌ی دائمی:

 

مسئله‌ی اول: سیستم سیاسی اسرائیل دموکراسی چندحزبی است که با نظام پارلمانی (120 کرسی کنست) اداره می‌شود، و همین این رژیم را شکننده کرده است چون وحدت ملی (ملیت و هویت) در آن هنوز جوش نگرفته مثل ماست نیم‌بند است و عصاره‌ی آن سفت نمی‌شود هر آن، ممکن است شیر یا دوغ شود. همان موضوع "فروپاشی احتمالی".

 

مسئله‌ی دوم: احزاب زیاد. نظام پارلمانی (=نخست‌وزیرمحوریف کابینه‌سالاری) با چندحزبیِ متعارف شکل می‌گیرد، نه با چندحزبیِ متراکم که شکاف‌های چهارگانه را در خود نهفته یا باز دارد. اما در اسرائیل به علت تنوع جمعیتی (قومی مهاجر و کوچنده) هر بار با تشکیل یک بلوک فکری و صنفی، حزب زاده می‌شود و این رژیم به تعبیر مت زُهدانِ احزاب شده است. شکنندگی اصلی این نظام جعلی، همین سر برآوردنِ فوری حزب از درون تمایلات قومی و دینی و لیبرالی است. یک زمانی در دهه‌ی هفتاد هم، ایران چنین احزاب بی‌مایه‌ای را در خود دید که از 100 حزب هم گذشته بود. در مشروطه هم چنین شده بود و استبداد بازتولید شد و در خود رضاخان تولید کرد. علت در اسرائیل فقط این است هنوز حاضر نیستند هویت خود را واحد و یا منسجم کنند. هر جمعیتی چتر خود را باز می‌کند و یارگیری دائمی دارد که صحنه را بدآرایش و متعارض ساخته و ضدیت در آن نظام، بالاست. شبیه رجَز و حذف و اضافِ مکدّرانه میان دو جناح چپ و راست در ایران در اوج رقابت‌های دهه‌ی هشتاد.

 

مسئله‌ی سوم و دهم: این دو مسئله در ذاتِ اسرائیل غَرس شده است. بر سر اجرای احکامی‌کردنِ کشور (شرعی شدن نظام) چنان با هم تنش دارند که علمای وهابی عربستان با آل سعود این اندازه ندارد! معمولا" احزاب دینی اسرائیل جزوِ تندروترین و متعصب‌ترین حزب‌های آنجا هستند. چنان هم نفوذ دارند که حاضرند با هر کابینه‌ای با کسب امتیاز معامله کنند. فقه "موسوی" هم بسیار قطور و انبوهی از احکام عجیب و غریب است به طوری که بر کتاب توراتِ (تحریفی) چندین جلد تلموت چاپ شد، تلموت از دسته کتاب‌های مجلدی است که آرای فقهی علمای یهود در آن جمع و منتشر می‌شود که مبنای عمل دینی یهودیان است. یهنی تفسیر نظری و عملی بر تورات و فهم دینی یهود است. روی اجرای بند بند تلموت همیشه با هم نزاع و شیطنت و توجیه و فریبکاری دارند.

 

مسئله‌ی چهارم: روی نحوه‌ی اداره‌ی متصرّفات مردم فلسطین، میان احزاب (که قدرت کشور میان آنان مثل گوشت قربانی تکه تکه می‌شود) اختلافات شدیدی حکمفرماست که حاضرند خون همدیگر را بریزند تا یک فلسطینی را در نزدیکی خود نبینند. چه بر سر کرانه و چه بر سر غزه و چه حتی بر سر آن مقدار اعراب داخل اسرائیل از روی استیصال و گرفتاری مجبور شدند با اسرائیل کنار آیند. در واقع کشور اسرائیل حالت کسی را دارد (که با عرض معذرت و جسارت نباشد) توی جمع میهمانان مهم دچار باد معده و روده شده یاشد هرگز نمی‌تواند از بالا آروغ کند و نه از پایین، اگزوز.

 

چون طولانی می‌شود باقیمانده‌ی آن ده مسئله را هر خواننده‌ی خواهان، خود به زیر تحلیل و تفسیر خود ببرد و روی آن فکر نماید. بگذرم. امام ره راست فرمود مسئله‌ی اول مسلمین، محو اسرائیل  است. و هست.

| ۹ فروردین ۱۴۰۲ |
ابراهیم طالبی دارابی دامنه

 

ابوعارف | طالبی دارابی, [در پاسخ به احمد باقریان فرح آبادی] جناب استاد آشیخ احمد باقریان سلام. تکان‌دهنده بود. هم حبط و هم هشدار عظیم پیامبر ص در نقلی که از "سالم مولی ابی حذیفه" روایت کردید. زیبایی تدوین این سری از نوشتارهای شما این است که پیامهای اخلاقی را از ناحیه‌ی قرآن کریم و سپس از ناحیه‌ی عترت علیهم السلام می‌گویید. ولی استاد! روبرویی با حرام (که گویا تمام حرام‌ها شهد و شیرنی و لذایذ خاص! دارد) پرزورتر از طاق و تاب انسان است. لذا پیامبر ص که حد و اندازه‌ی "کوه‌های تهامه" را برای حمل حسنات به آخرت مثال زد، ما ایرانی اگر مثال بزنیم اگر حسنات ما بر فرض از میزان دو رشته‌ی کوه طویل و رفیع البرز و زاگرس هم افزون‌تر باشد، باز هم آدمی از حراستِ حسنات خود در هنگام روبرود شدن با حرامی که امکان وقوع آن بالاست و لذیذ هم هست، عاجز می‌مانَد و درِ فساد را به روی خود می‌گشاید و داخل آن می‌شود. فکر نمی‌کنید شاکله‌ی انسان از ضعف چیده شده است و بخشایشگری بی‌انتهای خدای جل و علا هم نشئت ازین دارد؟ اساسا" انسان بیشتر این را خوش می‌دارد کاش گناه آفریده نمی‌شد و گناهکار هم به ازای آن ایجاد نمی‌گردید. یعنی یک خیال جمیل که همه‌چیز یکسره خیر بود. بزه از زیست بشر تهی می‌بود.  با احترام، والسلام.

 

دامنه |, [در پاسخ به شیخ محمدرضا احمدی] جناب استاد آشیخ محمدرضا احمدی سلام. در دعای روز هفتم رمضان به نظرم سه مفهوم کلیدی وجود دارد.  یکی "اَعِنّی". دومی "هَفوات و آثام". و سومی "دوام ذکر". درس اولی همان جریان مدام و زیبای معاونت و یاری همدیگر کردن است که رشته‌ی پیوسته‌ی آن از میان مؤمنین نباید گسسته گردد. درس دومی فشار دائمی و مستمر دو پدیده‌ی بدِ بیهودگی و گناه به آدم است که رهایی از آن هم همت لازم دارد و هم دستِ مدد الهی.و  درس سومی هم از یادِ حضرت آفریدگار کردگار، بیرون‌نیفتادن است. زیرا شما خود استادید و ذوفنون که عاشق و عابد از معشوق و معبود نمی‌گسلَد. اگر گُسلید، صددرصد دچار حِرمان و گسست و پنبه‌کردن هر چه را که رشته است، می‌شود. آقا خدا بیامرزاد پدرتان را که هر روز درین صحن دعاهای روزانه را برای ما بروز می‌کنید. مساعی شما مقبول درگه خداوند رب العالَمین.

 
شیخ علی اکبر دارابکلایی [در پاسخ به دامنه |]سلام علیکم آقا ابراهیم این بحث ی که به درستی مطرح و تحلیل کردی هم بجا و دقیق بود. اشاره به تاریخچه ی این رژیم غاصب و هم مظلومیت مردم بی دفاع فلسطین است. پیشنهادم این هست وضعیت کنونی و درماندگی این رژیم را با قلم رسای خودت بنگارش دربیار. صمیمانه تشکر دارم. داراب کلایی از تهران
 
دامنه [در پاسخ به شیخ علی اکبر دارابکلایی] جناب حجت الاسلام علی اکبر داراب‌کلایی سلام علیکم. دوست من، شما در تهران مقیم‌اید و به اطلاعات دستِ اول بیش از من دسترسی دارید. من پیشنهاد شما را با یک پیش‌شرط می‌پذیرم. شما اخبارِ موثق دستِ اول در اسرائیل را به صحن بفرستید؛ من هم در تفسیر و تحلیلش وقت مفید می‌گذارم. چون هر خبری که نو و درست و رفونشده باشد، شمّ تحلیلی را برمی‌انگیزانَد. البته می‌دانم که می‌دانید در مورد اسرائیل باید از نشر اخبار دستکاری‌شده پرهیز کرد زیرا موساد (و شاخه‌های این شجره‌ی خبیثه که اعضای داخلی از کشورهای مسلمان جذب کرده) اغلب در جعل خبر پیش‌دستی زبَردستانه دارد تا مسیر را کدر نگه دارد. پس؛ پیش به سوی عملیاتی‌کردن پیشنهاد معقول شما. میدان میدان که می‌گفت حاج قاسم حکیم شهید عزیز، یعنی همین. سپاس هم یادم نمی‌رود که متن بنده را ملاحظه و نظر هم اضافه کردید.
 
 
 
متن دستخط نامه‌ی مرحوم آیت الله شیخ محمد باقر دارابکلایی
از حوزه‌ی علمیه‌ی نجف به به مرحوم حجت الاسلام حاج شیخ احمد آفاقی در حوزه‌ی علمیه‌ی قم
 
به قلم عبدالرحیم آفاقی: سلام و عرض ادب. تفسیر و تحلیل نامه ای از یک دوست در دوره ای کمی دورتر: نامه از طرف آیت ال... دارابکلایی  به پدر مرحومم  حجت الاسلام والمسلمین حاج شیخ احمد آفاقی. نامه در نجف اشرف در تاریخ ۲۴ ربیع الاول سال ۱۳۷۶ هجری قمری و بعبارتی آبان ۱۳۳۵ هجری خورشیدی یعنی حدود ۶۷ سال قبل نگاشته شده است. در آن زمان حاج آقا دارابکلایی در نجف اشرف و مدرسه آیت ا.... بروجردی و پدرم در حوزه علمیه قم مشغول تحصیل بودند  در نظر بود که پدرم نیز به نجف اشرف عزیمت نماید که  بنا به دلایلی منصرف شدند. نامه در کمال اختصار و بسیار شیوا و با خط خوش نگاشته شده و دیگر در این دوره بکارگیری چنین ادبیاتی در نگارش از رسمیت افتاده است .  آیت الله دارابکلایی در زمان نگارش نامه ۲۹ سال سن داشتند و پدرم ۲۵ ساله بودند در این مقطع زمانی پدرم  احتمالا درگیر مصیبتی بوده اند. یکی از مزایای پیشرفت علم و فضای مجازی ارتباط انلاین انسان ها با یکدیگر هست مانند گذشته نیست که برای یک مکاتبه و احوالپرسی زمان چند ماهه لازم بود و آن هم ممکن بود مکاتبه سالم به مقصد نرسد.به هر حال روحشان شاد و یادشان گرامی. تقدیم به اعضای گروه و بخصوص فرزند گرامی آیت ال... دارابکلایی  حاج آقا نجفی.از طرف: عبدالرحیم آفاقی.
 
متن حجت الاسلام شیخ محمد نجفی: با سلام و ارادت و احترام خدمت تمام اعضای محترم گروه، عبادات و طاعات تان عند الله، مقبول. و درود به روان پاک مرحوم حجة الاسلام والمسلمین جناب حاج آقای آفاقی . نامه جالبی بارگذاری شد، دقیقا یک سال پس از ورود مرحوم ابوی  حضرت آیة الله دارابکلائی به حوزه علمیه نجف اشرف، این نامه نگاشته شد. ظاهرا پدر مرحوم حاج آقای آفاقی به رحمت خدا رفت (بنده هنوز در نجف متولد نشده بودم) و نامه تنها وسیله متداول آن زمان بود که حداقل دو ماه طول می‌کشید که به دست طرف مقابل برسد. توضیحی در مورد مدرسه حضرت آیت الله بروجردی بدهم که طلاب و فضلای ایرانی که در نجف اشرف مشغول به تحصیل بودند، خانه اجاره.ای شان سالانه بود و در نتیجه آدرسشان ثابت نبود، به این خاطر، آدرس پستی شان فقط مدرسه حضرت آیت الله بروجردی بود. ظاهرا مرحوم ابوی خبر مصیبتی که بر مرحوم حاج آقای آفاقی وارد شده بود مطّلع شد (بوسیله نامه مرحوم پدر بزرگم و شاید توسط زوار دارابکلائی‌ها) و بر خود لازم دید تسلیتی توسط نامه به محضر دوست عزیزش (به اختصار) ارسال  نماید. (گرماژ = وزن نامه) بین المللی محدود بود و باید خلاصه و تلگرافی نوشته می‌شد.  نسل‌های جدید که هرکدام یک یا دو تلفن همراه دارند، شاید ندانند که ارسال نامه هزینه زیادی داشت و ارسال تلگراف بر اساس تعداد حروف ارسالی محاسبه می‌شد. جناب آقا عبد الرحیم عزیز، ظاهرا در مشهد مقدس مجاور هستید و هرچه فکر میکنم سیمای جنابعالی را الان بیاد ندارم، در هرصورت خدای سبحان به شما جزای خیر دهد که یادی از ابوین گرامی‌مان نمودید و نامه نوستالوژی زیبائی را بارگذاری کردی. خدا رحمت کند مرحوم حاج آقای آفاقی را که هر سال ایام عید اگر در محل (همیشه در یاد دارابکلا) بودم، از ایشان عیدی می‌گرفتم. خلف صالحش، صدیق عزیز و دوست گرامی‌ام حضرت حجة الاسلام والمسلمین حاج شیخ جواد آفاقی را تلفنی هر سال (همانند امسال) تبریک می‌گویم و به ایشان یادآور می‌شوم ، ایشان وعده می‌دهد ولی "هزار وعده خوبان یکی وفا نکند" . در حرم مطهر حضرت ثامن الحجج ، امام الرئوف(علیه السلام)  نایب الزیاره باشید و ملتمس دعا هستم.  ان‌شاء الله در حرم مطهر حضرت معصومه(سلام الله علیها) دعاگویتان خواهم بود. یاعلی.
 

پاسخ‌هایم به پرسش‌هایم ( ۱۳ )

 

- سید بی بی علوی مادرِ محمد بلخی مولوی در لارنده‌ی قونیه‌ی ترکیه درگذشت. یعنی یک سال پس از ورود مولوی به آن جا، که مولوی در ۱۸ سالگی اولین مجلس وعظ و منبرش را در همان لارنده برپا نموده بود.

 

- مگر مرگ مادر، بر مولوی مویه و سوگواری آفریده بود؟

 

- زنهار! این چه پرسشی‌ست! آری؛ مولوی به نقل از آقای محمد نامنی سبزواری در صفحه‌ی ۳۸ کتابش «آشنایی با مولوی» به «مادرش عشقی عظیم می‌ورزید» و از سوگش پریشان، دلگیر، خَموش، تکیده و حتی دِلسیر از دنیا شده بود. پدر مولوی -بهاءالدین ولَد- چاره را درین دید که مولوی برای غلبه بر افسردگی، باید زن بگیرد، برایش «گوهرخاتون» را گرفت و مولوی از گوهر، دو پسر به دنیا آورد: بهاءالدین محمد، علاءالدین محمد.

 

- نتیجه ← : بعدها مولوی خود نوشت: «عشق، مَرکبِ مَقصد است، نه مَقصدِ مَرکب» و نیز بر سوگ غلبه کرد و بعدها در دفتر اول مثنوی بیت ۳۰۳ سرود: «حسّ دنیا، نردبان این جهان / حسِ دینی، نردبان آسمان»

ابراهیم طالبی دارابی دامنه

 

سلام جناب استاد سید عمادی. قطّاع طریق که فرمودید گاه پاره‌ای فقیهان هم، قهارترین قطّاع عرفان ظاهر شدند. البته برخی حق داشتند، چون برخی سالکان عرفان را کژ فهمیده بودند و قید شریعت را می‌زدند. اما برخی هم اساساً طبع فقهی‌شان چنان تک‌ساحتی است که عرفان‌های صحیح را هم در ردیف انحراف رد می‌کنند، مثلاً مولوی را حتی قبول ندارند. متن امشب شما پرشورتر شد. گویی وصل نیکان روی داد بر استاد.

 

نظر عبدالله طالبی: درود جناب آقای طالبی. از قدرت قلم تان باخبرم سیاست در بند بند جوهر ش تنیده و مانند ضربان قلب تپیده شده. با افتخار معماهای که در متن تان پنهان شده رصد میکنم گاه گاهی بیش از ده بار نیز میخوانم. تا آن را آسیاب کنم چه بسا درآن درمانده نیز باشم.  اما شهد کندوی علم تان شیرین است و افسوس که حاسدان روستایم بر تبل تعصب نواخته وشما را از ترویج علم در روستا رانده اند... .

 

جناب آقای عبدالله طالبی سلام. خیلی خرسندم که رفیق هم‌زادگاه من -عبدالله- «مسائل‌دوست» است و سعی دارد از سِرّ روزگارش سَر در آورَد و اگر بَمِ مسائل مثلاً بر او گنگ آمد، از کشف زیرِ مسائل، لنگ نزند. از مطالعات منطقه‌ای‌ات باز نیز خرسندترم، زیرا تو را از یک فرد جوّزده‌ی غرق‌شده‌ی در امور داخلی، خارج و به دنیای وسیع‌تر متصل می‌کند. مطالبی که از اسرائیل وارد متن کردید، تردید نکن کمک می‌کند به خواننده‌ی خواهان، که بتواند به درک مطلب، بهتر و زودتر منتهی شود.

 

بلی؛ درست ادامه دادید، «اسرائیل» نام حضرت یعقوب ع است و چون آن زمان فلسطین میان اَسباط (نواده‌های یعقوبی) او تقسیم شد و هر فرزند به یکی از آن نواحی ۱۲گانه‌ی فلسطین گمارده گردید، اینان -صهیون‌ها، علاقمندان آن کوه صهیون- هم، با سوءتفاهم از آن تاریخ که مشحون و پر از تحریفات هم شده، خود را مثلاً یعقوبی! می‌پندارد، اما بر خلاف آن همه رئوفت و عاطفه که در یعقوب نبی ع جمع بود، این وحشی‌های درّنده‌ی معاصر، حاضرند تمام خون‌ها را از رگ تک‌تک فلسطینیان بیرون بریزند.

 

باور فرما عبدالله، بنده از سوادِ طرفِ بحث‌هایم درین صحن، لذت می‌برم. سواد باعث می‌شود مسائل علمی‌تر و پخته‌تر کاوش و کنکاش و نقد شود و متون همدیگر آسان‌تر، فهم. سواد با درس‌خواندن کلاسیک فرق دارد، ای‌بسا کسی در دانشگاه تا آخرین مراحل تحصیلی پیش می‌رود، اما سواد ندارد!

 

آنچه در تحلیلم نوشته بودم اجابتی بود به درخواست دیشب‌تان. بگذرم. برات بهترین‌ها را از خدای جل و علا طالبم. همیشه یقین دارم در فهم متن‌هایم کم نمی‌آوری. بنده هم از درک مطالب تو عجزی ندارم. باغ و گلستان و کار و بارت پربهاء، عبدالله.

 

جلیل قربانی به توحید طالبی: سلام سحری خدمت آقای مدیر. حدسم این است که احتمالاً درخواست بنده را ندیده‌اید، دوباره می‌فرستم: نشریات مکتوب در گذشته یک بخش داشتند با نام «عکس‌ها سخن می‌گویند!» امشب قصد ارسال یک متن به همراه یک تصویر به گروه داشتم که امکان‌پذیر نشد. فکر کردم مربوط به تنظیمات گوشی من در نصب «ایتا» است، اما از اهل فن پرسیدم، گفتن که مربوط به تنظیمات گروه است. اگر چنین است، پیشنهاد می‌کنم که امکان ارسال تصویر به گروه را فعال سازید.

 

جلیل قربانی [در پاسخ به توحید | طالبی] سلام صبحانه خدمت جناب مدیر

۱- رسانه بدون تصویر «نارسا» است‌.

۲- بگذارید با امکان ارسال عکس، کاریکاتور و فیلم کوتاه، رسانه مدرسه فکرت، جذاب‌تر و
فضای خشک مدرسه تلطیف شود.

۳- من از استیکرها استفاده نمی‌کنم، اما استیکرها به عنوان بیان تصویری، از ضروریات فضای مجازی است و به همین دلیل هر روز بر نوع و کیفیت آنها افزوده می‌شود.

۴- یک نکته خارج از دستور و بی‌ربط را هم این جا بنویسم؛ این که برخلاف دوره تلگرامی، بسیاری از انشاها در دوره ایتایی، آن‌قدر طولانی است که رغبتی به خواندن آنها نیست.

۵- من بر پایه مینی‌مالیسم رایج در فضای مجازی، درباره این اظهارنظر خود شکی ندارم، هر چند به مذاق برخی از محصلان مدرسه خوش ننماید؛ کاش امکان نظرسنجی فراهم بود!

 

محمدتقی آهنگر [در پاسخ به حسین طالبی دارابی] سلامبر همه طاعات وعبادات قبول / ونیز اقا ابراهیم. به نظر می رسد. از شاخصه های مدرسه پویا می تواند باشد دوستان در هر حوزه ای دارند نظرات خودشون رو مطرح می کنند تصاویر مرتبط با موضوع مورد بحث هم باشه قشنگ تره البته قانون مدرسه رو باید رعایت اما برای بهتر شدن راه اصلاح بهترین گزینه. بگدریم ولی تکمیل کردن کار نیک از شروع ان بالا تر است. ارادتمند همه دوستان.

 

توحید | طالبی, [در پاسخ به جلیل قربانی]سلام جناب آقای جلیل قربانی. سحرتان به خیر. آیا فکر نمی‌کنید اگر این امکان افزوده شود، احتمالاً پاره‌ای اعضا این صحن را عکس‌کده کنند!؟ در صحن‌های دیگر مشاهده می‌شود آنقدر عکس پی در پی از فلان محفل، فلان مجلس، فلان دیدار، فلان کار، فلان جا، فلان ملاقات، فلان... می‌گذارند، آدم کوفته و خسته می‌شود و اصلاً متون اعضا لای این همه عکس‌های بی‌معنا، گمِ گور می‌گردد!

 

حسین طالبی داوود, [در پاسخ به توحید | طالبی] سلام، آیا بیننده از دیدن عکس ها کوفته و خسته می شود ولی خواننده از خواندن متن ها کوفته و خسته نمی شود؟ چرا به نظرتان عکس ها بی معنی هستند در صورتی این عکس ها سندی در آینده و یادآوری خاطرات گذشته و اطلاع رسانی اتفاقات حال می باشد. در پاسخ جناب قربانی بهتر بود می فرمودید که قانون این صحن بدین صورت هست نه اینکه دیگر صحن ها و فعالیت دوستان را در آن صحن ها زیر سوال ببرید!

 

ابوعارف [در پاسخ به حسین طالبی دارابی] جناب آقای حسین طالبی سلام. معمولا" جوان‌ها از مُسن‌ها پویاتر فکر می‌کنند، حتی مُسن هم وقتی فکرش خوب می‌درخشد می‌گویند فلانی ذهنش جوان است. با این ریزمقدمه حتم دارم شما دوست گرامی من، رشیدتر از بنده درین موضوع می‌اندیشی و نظر شما را در ردیف فکر درست و ذوق سالم ارزیابی می‌کنم. تشکر وافر هم دارم. علت بسته‌بودن برخی از امور درین صحن را -که در سایر صحن‌ها با اختیار و صلاحدید مدیران محترم آن جاها رایج و روال است- در یک توضیحی البته در آتیه خواهم داد. در متن خود فرموید:

 

"بهتر بود می فرمودید که قانون این صحن بدین صورت هست نه اینکه دیگر صحن ها و فعالیت دوستان را در آن صحن ها زیر سوال ببرید!"

 

دلیل دارم: چون من هم توسط یکی از مدیران محترم آن صحن‌ها دعوت  به آن صحن‌ها شدم و لذا می‌توانم نظرم را بدون تعارف بیان کنم، اما دخالتی نکنم، که نمی‌کنم. اما صحنی که خود مدیریت آن را بر گردن دارم، می‌توانم چگونگیِ پیش بردنِ آن را تنظیم نمایم. نقد یک کار در یک صحن به نظرم زیرِ سؤال بردن معنا نمی‌شود که فرمودید: "نه اینکه ... زیر سوال ببرید!". نه، جناب حسین طالبی، نیک می‌دانی که  تاب ما در نقد و نظرها باید مثل ملت ایران در برابر تنگناهای معیشت، تاب‌آوری‌یی «بالا و مثال‌زدنی» باشد و زود تب نگیریم.

 

شما الحمدُ لِله از دوستان مقاوم و متفکر و صبّار بنده هستید. ممکن است شما تمام آن عکس‌های جَست‌وخیز و نشست‌وبرخاست و جلوس و دیدار و ملاقات و مصافحات و نمایشات و نمایه‌ها و نشانه‌ها را نمادی از عکس‌های «با معنی» حساب کنید، ولی بگذارید بنده هم آزادانه آن را در ردیف عکس‌های «بی معنی» محاسبه کنم. هر دوی ما در برداشت و ارزیابی آن آزادیم. لابد می‌دانید من مطلقِ عکس‌ها را نمی‌گویم. خودم از عکس‌هایی که حقیقتا" با آدم حرف می‌زنند و  با خود صدها پیام حمل می‌کنند، استقبال هم می‌کنم و حتی خوراک روح و بینش عرفانی خودم را سعی دارم با عکس‌های شگفت‌انگیز تأمین کنم. اما این برای خود حد و حدود و شناخت دارد. لذاست که با تاب و طاق، زبان همدیگر را لجام نمی‌زنیم و قلم همدیگر را قلم! نمی‌کنیم. ممنونم از انتقاد روشن و سازنده و دوستانه و دلسوزانه‌ی شما جناب حسین طالبی.

 

محمدتقی آهنگر [در پاسخ به حجت رمضانی دارابی] سلام. اقای رمضانی. اره خوب. الان صدا وسیما از مرجعیت از اینکه مخاطب جدی داشته باشه وخبرهای موثق و صدق مرادم هست. اما بحث برسر تصاویر ارسالی در مدرسه فکرت هست. اخه قانون مدرسه نظرات و استنباط فرد بیشتر مد نظر هست زیاد به کپی اعتقادی نیست. میشه گفت گروه خاصی از این لحاظ هست خوب هم داره مدیریت میشه. ارادت.

 

دامنه [در پاسخ به علی شیردل] سلام جناب آقای علی شیردل. نظر شما هم شایسته است و یک راهکار عالی. در مدرسه فکرت سابق و اسبق که بر بِستر تلگرام طی سه و اندی سال دائر بود و جناب عالی هم عضو آن بودی، بارها مدیریت مدرسه تذکر داد اعضای شریف فکرت در هر بار بارگذاری بیش از پنج عکس ارسال نکنید، اما تعدادی از اعضا مگر زیر بار مقررات ساده و به نفع همه، می‌رفتند! بارها شده در یک ارسال، بیش از سی چهل عکس فرستادند که مدیر مجبور بود خود آن تعداد عکس را به پنج تا شش قطعه، کاهش دهد. پیشنهاد شما مبنی بر یک عکس در یک روز توسط هر عضو را می‌توان مبنایی مناسب قرار داد و البته در کنار پیشنهاد جناب آقای محمدتقی آهنگر که فرمود عکس باید مرتبط با موضوع باشد. مثل پست دیروز جناب آقای عبدالرحیم آفاقی در صحن محترم هیئت که نامه‌ی خطی مرحوم آیت الله آقا دارابکلایی بود از  حوزه‌ی علمیه‌ی نجف به مرحوم حجت الاسلام حاج شیخ احمد آفاقی در حوزه‌ی علمیه‌ی قم که متن و عکس با هم ربط ماهوی داشت. درود.

 

باشه. قبول. پس باید روی این شرطِ یک عکس توسط هر فرد در یک روز و آن هم عکسی مرتبط با متن پایبند بود. عکس می‌تواند با شرح و زیرنویس هم باشد شامل رویدادها و شگفتی‌های طبیعت و تصاویر خود اعضا و محل و روزنامه و نامه و صفحات کتاب و هر چه که اثر متنی و نشاطی و فکری و نیز جبنه‌های خبری و طنزی و هشداری و راهنمایی و حیرت و سیرت و صورت داشته باشد.

 

مدیریت این امکان را هم اینک تا دقایق دیگر درین صحن فراهم می‌کند و این حق برای مدیریت باقی است که اگر مقررات رعایت نشد، آن را ملغا کند. خودم برای پیش‌افتادن این رویکرد تازه شاید یک پستی با متنی مصور روانه کنم. والسلام. سپاس از تمامی اظهارنظرکنندگان محترم درین باب.

 

این گذرگاه داراب‌کلا

عکس‌ها در اینجا


شرحی بر عکس: سلام. اینجای داراب‌کلا در بلندای دو راهی گردنه‌ی امام‌زاده علی اکبر اوسا - داراب‌کلا، در انبِس‌مرَز جنگلِ دیبای داراب‌کلا برای من از زیباترین پاتوق‌هاست. نه این‌که روزی حجت الاسلام سید محمد خاتمی با هلی‌کوپترش (=چرخ‌بال) این مکان نشست، نه، او که همان سال سر قبر زنده‌یاد دکتر علی شریعتی رفت ولی گفت دیدار مرا حتی با قبر مظلوم شریعتی رسانه‌ای نکنید از هر دو چشمم افتاده بود خصوصا" وقتی مفت رفت زیر چتر سوراخ حجت الاسلام اکبر رفسنجانی خدابیامرز. بگذرم. آخر سال ۱۴۰۱ است. این صحنه توسط جناب حمید رضا طالبی عموزاده‌ام ثبت گردیده. آن روبرو هم، چَفت (=آغُل و کومه‌ی گوسفند) است، طرحی از دوره‌ی نمی‌دانم کدام دولتی که دام را یکجاخور کرده بود.

 

ابوعارف: مدیریت مدرسه امروز سهم خود از ارسال یک عکس در یک روز به این صحن را دشت کرد. یک کوپن از شش کوپن امروزش در ارسا قطعات عکس زیرنویس‌شده، سوخته شد!

 

عکس بالا: کاری از جناب آقای حجت رمضانی دارابی

دامنه |, جناب آقای حجت سلام. طنّازی تو را از دهه‌ی شصت یعنی سال ۶۶ به این سو و تا اکنون که این‌همه سالمون، رفِق صمیمی هم شدیم در خاطرم دارم. به هر حال حاج اکبر بزرگِ نوه هسّی. بله، چه خوب که این گونه زیبا حریف من شدند. حرف حساب جواب ندارد. ای گوی و این میدان. ته سهم چهار تا پنج تا دیگه عکس باقیه. غم مَخور حجت!

 

احمد الله وردی زاده, [در پاسخ به جلیل قربانی] سلام و دورد بنده هم یک بار خواستم گراف مربوط به تغییرات مصرف گوشت و برنج از سال ۱۳۹۰ را ارسال کنم، با پاسخ عدم امکان ارسال مدیا روبرو شدم و متوجه شدم برای تنظیمات گروه است. لذا در پایان متن ارسالی این موضوع را یادآور شده بودم. اما مدیر محترم گروه با زیرکی از جنس دانش علوم سیاسی خوانده و سیاستمدارانه با یک پاسخ مطائبه گونه صورت مسئله را پاک نموده بودند. نمی دانم چرا حاج ابراهیم(توحید) عزیز این موضوع را مد نظر ندارند که ما سازمان برنامه و بودجه ایی ها خود استاد پیچاندن هستیم و بقول معروف نباید پیش قاضی نباید ... آره. ابو باجناق ارادتمندیم.

 

شیخ محمدرضا احمدی, [در پاسخ به دامنه |] سلام بر مدیر دانا و مدبّر. معاونت اداری و مالی ما گفته بود از مرخصی استحقاقی تان استفاده کنید، برای سال بعد ذخیره نمی شود، حداکثر آن که معادل ریالی را دریافت کنید. در این گروه، یا باید کوپن بارگذاری عکس را برای روزهای بعد ذخیره کرد، یا معادل ریالی آن را دریافت کنیم، هرجور راحتید.‌

 

علیرضا آهنگر [در پاسخ به دامنه |] سلام. چه خوب شد قبول اصلاحات نمودی. اگر با مدیریت و همکاری دوستان در رعایت قوانین صحن باشه عالیه. البته این پست شما منو یاد فوتبال قدیم انداخته هر وقت کسی میخواست شناخته گردد حتما به روی نامداران فوتبال خطا بد یا لگد پرانی می‌نمود مثل کعبی با جفت پا به فیگو تو تیم ملی ما که هنوز  نزدیک به سی سال تو یادو اذهان مان باقی (که صد البته من شمارو در این ردیف نمی‌بینم) من در تعجبم شما با این سواد رسانه‌ای برتر هنوز منتخب نفرات در مثال در حد چند نفر رو در حافظه نگهداشته آید در این پست شما چه ارزون ایت ا... و چه  راحت حجت‌الاسلام ویا چه با ارزش ملکی دکتر. البته قرار بود دانشگاه تو حوزه علمی گرایش حوزوی و دینی به خود بگیره  ظاهراً امروزه تو بحث برد برد  دست بر تر از آن دانشگاه شده. ارادت مدیر خوب مان.

 

حجت رمضانی دارابی,[در پاسخ به احمدی] حاج آقا سلام از ترس سوختن کوپن جرات نکامبی جواب حضرتعالی ره با عکس هادیم همان ذخیره هاکانیم بهتره

 

محمدتقی آهنگر  [در پاسخ به دامنه |] سلام. لطفتان پایدار. و انشا الله همه ملزم به رعایت قانون مدرسه باشیم.
 

ابوعارف | طالبی دارابی: جناب استاد سید عمادی سلام. دیشب در آن صحن محترم هیئت، نظری بابت شماره‌ی ۵۸ خضرنگاری شما نوشتم اما چون بیش از نیمی (حتی بیشتر) از اعضای فکرت در هیئت محترم رزمندگان داراب‌کلا عضو نیستند، لذا درین صحن نظرم را تفصیلی‌تر بیان می‌کنم تا این اعضای محتم هم اگر طالب بودند، مباحثه‌ی بنده با شما را ببینند.

 

چه ظریفانه سخن از قُطّاعِ طریق کردید. جدا از بحث عرفانی، اول یک حاشیه‌ی سیاسی بزنم که این راهزنان قَتّال و قطع‌کنندگان خشن راه عابرین، اگر اتوبان قزوین کرج را قطع کنند و روح الله عجمیان آن گچکار بسیجی فرودست اقتصادی لُرزبان کوهدشتی لرستانی را روز ۱۲ آبان ۱۴۰۱ با ۱۶ نفر ارذَل وحشی، مانند پیکر پاک حضرت حمزه س مُثله و شهید کنند، همین آزادی‌خواهان! از دادگاه می‌خواهند ترحم شود و محاکمه صورت نگیرد. و دادگاه‌های اخیر ایران کم آوردند و سازش بدی کردند و اعمال قدرت که بخش ذاتی مقابله با آشوب است، را صرف نظر کردند و صدای این چوب خاموش به نظرم روزی از سوی همین آشوب‌گردانان طنین می‌افتد. گفته باشم. بگذرم استاد. حاشیه بود بر متن زیرا لغت مهم قُطّاعِ طریق مرا انصراف داد به آن سو.

 

اما بعد گاه  فقیهان، خود قهارترین قطّاعان در برابر راه هموار و آرام عرفان ظاهر شده و می‌شوند. خُب معلوم است در جاهایی حق هم داشتند راه را قطع کنند و حتی فقهی فتوا صادر نمایند، زیرا تاریخ این قاضی خوب، سالکانی سراغ دارد که عرفان و سلوک را کژ فهمیدند و کج رفتند و کجروی تبلیغ نمودند و حتی قید آدم‌ساز شریعت را زدند. ولی کم نماندند از تبار فقیهان که طبع فقهی‌شان تک‌ساحتی پرورش شده حتی عرفان‌های صحیح را در ردیف ضالّ گذاشته و رد و مردود کرده‌اند، مولوی را حتی ملحد و منحرف پنداشتند که شمش تبریزی او را بد بار آورده!

 

پرشورتر می‌نویسی استاد وقتی خضری می‌شوی! پوزش دیر وارد بحث شدم، امروز صبحی همه! ریختند سر مدیر (کشکولی) ارسالی عکس در صحن مطالبه کردند و طبل اصلاحات کوبیدند و ساز ناکوک زدند و به قول حجت بر مدیر حریف شدند. لذا ساعاتی از عمرم توی آن صحنه و مَحنه و شحنه! گذشت.

 

توحید | طالبی, جناب احمدآقای الله وردی زاده سلام. آقا من زیرکی‌های عمیق شما را می‌دانم. به قول لئو اشتراوس فیلسوف مطرح آمریکایی افراد حکیم و فیلسوف و قدَر و دانشور، حرف‌های خود را در «بین‌السُّطور» می‌زنند، نه روی خودِ سطور. من لای دو خط شما را در متن‌ها -که سفید است و نامرئی- می‌خوانم! نه اون جاها که خط‌خطی و سیاه و مشکی و توپُر است. بس است یا از مینی‌مانیالی! عبور کنم؟!

 

ابوعارف | طالبی دارابی, جناب استاد احمدی سلام. نه آقا، این توشه در هیچ خورجینی قابل ذخیره برای فرداها نیست. هر کس پنج  تا شش عکس در همان یک روز، معادل ریالی و دلاری هم در کار نیست. راستی! احمدی آشیخ ممدرضا کسانی را مثلا" در تهران و مشهد و آشتیان و گرمادره و حسن‌سوی آشخانه و  هزارچم و سرآبله سراغ داشتم که اغلب در مرخصی بودند! ولی سرآخر هنگام بازنشستگی بیشترین طلبِ مرخصی داشتند و عوض آن پول‌وپَل هنگفتی هم گرفتند! مرخصی بودند! ولی رد نمی‌کردند. از حلقوم جِر (=فرو) می‌ره این پول‌ها؟!

 

دامنه | [در پاسخ به محمد تقی آهنگر اکبرعمو] سلام مجدد جناب آقا محمدتقی آهنگر. خود اهل مدرسه و درس و دبیری و تدریسی، لذا ژرفای مسئله مدرسه‌محوری را می‌فهمی که باید خیلی شسته و روفته باشد صحن. سپاس و اکرام.

 

ابوعارف | طالبی دارابی, سلام دوباره جناب حجت. آکّ کِه. اِسا خُب بَیّه. ولی در چنته‌ی تِه همه چی پیدا ووونه! عکس و مکس و متن. شِطون‌کالی ره سنگ زوووهی وا. بلدی حسابی کاجه کاجه عکس ره رو هاکانی. این صحن و این شش‌تایی سهم تو. بسم‌الله. مِر بکون برو جلو.

 

دامنه |: استاد احمدی سلام. مرحوم جواد امامی را خدا رحمت کناد. چقدر زنده‌دل، خوش‌خُلق، خستگی‌ناپذیر، پرتحرک، در خط انقلاب، ارزشمند، و آگاه به مسائل دین و جامعه بود؛ صدای بَم و غُرّان او هنوز در گوش‌هایم طنین‌انداز است. کاش زود به کام فوت نمی‌رفت، اجل آدمی ولی دست حضرت باری است. خوشبختانه همان‌طور که خود در جریانی، همه‌ی این دوستانی که ذکر کردید، در مدرسه فکرت حضور دارند.

 

ابوعارف | طالبی دارابی: جناب.. سلام. شما که کتابخوان هستی و از کتاب نقل هم دارید، این امکان ارسال پنج تا شش عکس برای هر عضو در شبانه‌روز، برای جناب‌عالی شاید عاید باشد. دانشگاه و حوزه دو ریل هستند به سمت دانش بیشتر. یکی بازوی دانشی، دیگری بازوی دینی مردم است. این دو به هم باید صادرات و واردات داشته باشند. پشت‌کردن هر کدام به هم یا استیلای هر کدام بر هم، یا قهر هر کدام از هم، یک کار زیانبار است. سپاس که متن بنده را نقد و حاشیه و مثال و نکته و نقطه و ویرگول و سیخون زدی.

 

دامنه |: سلام جناب استاد احمدی. از همین شگفتی‌های قرآن که قول صدق خدای علی و عظیم است، در شگفتم که چرا از سر جهالت قسمت‌های از اروپا آن را آتش می‌زنند و برخی هم از قدر آن بی‌خبرند و شاید بی‌اعتنا. قرآن پر است ازین پندها که شما ده تای آن را شماره کردید. پند و اندرزهایی که فقط برای ساختن انسان سالم در جهان سالم است. سپاس ازین آورده‌ی وحیانی.

 

پاسخ‌هایم به پرسش‌هایم ( ۱۴ )

- لابد با احادیث مَلاحم آشنایید. یعنی آن دسته روایت که ناقل در آن سعی دارد به نقل از معصوم ع حوادث آینده‌ی جهان و یا علائم ظهور موعود عج را طبق فکر و بینش خود خبر دهد.

 

- مگر این کار در هیچ دوره‌ای از حکومت‌های معاصر و گذشته سابقه داشت؟

 

- من چند سال پیش در مطالعه‌ی ص ۴۰ کتاب «اندیشه‌های سیاسی علامه مجلسی» نوشته‌ی آقای ابوالفضل سلطان‌محمدی از انتشارات بوستان کتاب قم چاپ دوم سال ۱۳۸۶، خوانده و یادداشت کرده بودم که وی به استناد (جلد ۵۲ بحار ص ۲۳۵ حدیث ۱۰۴) گفته بود مرحوم محمدباقر مجلسی (فوت: ۱۱۱۱ هجری) پیش‌گویی‌ها از همین نوع احادیث مَلاحم در علائم ظهور امام عصر عج را بر دولت وقتِ صفویه و در بعضی از پادشاهان این سلسله تطبیق کرده بود.

 

- نتیجه ← : درین جور مسائل، خردمندانه‌ترین رفتار افزودن دانش و انباشت اطلاعات عمومی بدون موضعگیری (چه قبول / چه رد) شتابزده است.

ابراهیم طالبی دارابی دامنه

 

دامنه: سلام. اشاره‌ای بر من لازم شد. اگر درین صحن یا هر صحن با اراده و از روی اخلاق حرفه‌ای به روحانیون محترم صحن «استاد» خطاب می‌کنم، این برمی‌گردد به آدابی که خودم برای خودم قائلم. بنابرین رسم من در احترام به روحانیت ناشی از بینش و منش خودم است. هر تفسیر دیگر روی این رفتار بنده، ناشی از برداشت نادرست است. جزوِ ملازمات خودم می‌دانم کسی که لباس مقدس پیامبر ص را به دوش و سر نهاده، به او استاد بگویم. که اگر خوب دقت کنم باید مباهات کنم روحانیان، استاد من باشند. هر چند این بزرگواران ازین پیشوند هم خود را فروتنانه در عذاب و سختی می‌بینند. والسلام. اما هر برداشت از سوی هر عضو خود یک نوع فضای باز گفتمانی‌ست. فقط معتقدم روی آداب و ادبِ دیگران نباید خدشه و خراش و زخم وارد نمود. درود.

 

سید علی اصغر شفیعی خطاب به دامنه: سلام. فدای تو. دوقلوها چطورند؟ سلام مرا به اهل خانه بویژه خواهرم مهناز برسان. تو مرشد من هستی دربست. کسی که مانند تو پاک و دل خدایی دارد و توانایی بسیار بالایی از علوم و مدیریت را بهمراه دارد مرشد است . در نوشته تان اندیشه کردم سعی می کنم همواره ترا یاری کنم  گاهی نقش منتقد را بازی می کنم که چالش باعث مباحث جدید شود  وگرنه همه می دانند ابراهیم برای من مغز و اندیشه است در کله من. دلگرمی من فخر من پشتوانه معنوی من افتخار من میراث گرانقدرمن مراقب من بر ماندن دین و مذهب تو هستی همواره احساس می کنم که تو بر من نظارت احسن داری و من باید به نسبت با خصایص شما آبروی ترا حفظ کنم.
 
دامنه |:سلام. فروتنی تو درین فراز، یک صعود به بالاترین ارتفاع اخلاقی بود.
 
جلیل قربانی: آقای طالبی سلام، شب به‌خیر
چند سوال؛
 
۱- آیا لباس پیامبر در آن مقطع یک لباس فرم خاص و جدا از بقیه اصحاب و رسوم جامعه جزیرةالعرب بود؟!
 
۲- اگر این لباس خاص بوده، آیا به مصداق «انا بشر مثلکم» با اخلاق پیامبر و انتظارات جامعه سازگار بود؟
 
۳- آیا با توجه توان تکنولوژیک نساجی در جامعه جزیرةالعرب، لباسی با مشخصات امروز دوخت و دوز می‌شد؟
 
۴- با توجه به لباسی شبیه لنگ و قطیفه که در برخی نوشته‌های قدیمی برای مردم آن دوره‌ها آمده، آیا مستندات و مدارک درباره تفاوت لباس پیامبر وجود دارد؟
 
۵- آیا اطلاق لباس پیامبر بر لباس رهبران سایر گروه‌های مذهبی پیرو دین اسلام هم صادق است یا برای یک گروه خاص از پیروان اسلام (رهبران مذهبی شیعه) به ارث گذاشته شد؟
 
ابوعارف | طالبی دارابی: جناب آقای جلیل قربانی سلام.
 
به بند ۱ : نه، چون وقتی یک عرب بادیه‌نشین یا یکی از بلاد دیگر وارد جمع می‌شد، و اگر تا به حال پیامبر ص را ندیده بود، تشخیص نمی‌داد کدام یک، پیامبر ص است.
 
به بند ۲ : پیامبر اکرم ص در همه حال حتی در احرام و غزوه اگر بر فرض پوشش خاصی هم می‌داشت، از تفاخر و غرور مطلقاً به دور بود و ما در هر موقعیت و مقام و محاوره‌، اخلاق حکم می‌کند ایشان را با نهایت ستودگی یاد کنیم.
 
به بند ۳ : نقل است پیامبر اکرم ص، کساء و دستار داشتند و آل کساء حاکی ازین نشانی پوشش است. حالا با هر جنس و متاع که بوده.
 
به بند ۴ : در بند ۱ پاسخ داه شد.
 
به بند ۵ : اطلاق لباس پیامبر ص برای کسوتی که روحانیون ایران به آن پوشش در آمدند، دال بر تطبیق النعل بالنعل نیست.
 
بلاخره، همین که چنین هیئت و البسه‌ای ظاهری فاخر دارد و نوع دوخت و دوز آن از هر نوع سبُکی و جِلفی بیرون است، رایحه و ظاهری نبوی ص می‌دهد. ما به این لباس به دیده‌ی پیامبرپوشی می‌نگریم. هر چه به ایران قدیم‌تر برویم هم، نوع لباس و پوشش مردم، ردا و دراز بود، نه مانند امروز تنگ و جِلف و باریک. به نظرم لباس روحانیت، -حتی اگر نیازمند تغییراتی در سَبکِ دوخت هم شود- باز فاخربودن آن از سایر پوشش‌ها جلوتر نباشد، عقب‌تر هم نیست. مهم فاخربودن است، نه تفاخُر؛ که همه می‌دانیم از مُنهیات کریه است. به‌هرحال عالمان دینی دیار ما، با چنین ظاهری بر ما آشکار شدند. والسلام. سپاس فراوان.
 
دامنه |: راستی کشکولی: شب جمعه کارهای مهمتر و اولویت‌داری نداری! که به لباس روحانیت گیر (=خوانده شود: علاقه نشان) دادی!
 
 
از مَطبخ کدبانوها دَم‌کشیدنِ چه برنجی بو می‌آید؟!
 

به نام خدا. سلام. امروز که پا شدم رفتم سراغ «تیک» دیدم آقای قاسم‌زاده، نه آن قاسم‌زاده‌ی «اطلاعات» که ستون‌نویس آن مؤسسه‌ی مرحوم حجت الاسلام سید محمود دعایی هست، اسفندیارِ قاسم‌زاده‌ی عضو انجمن برنج ایران، مصاحبه‌ی مفصلی داده. خُب مصاحبه را که نمی‌شود حسابی هضم کرد، خاب معمولاً مصاحبه‌های در ایران درهم و برهم است. لذا روی مفاد مهم آن دست به تفسیر و چینش به قلم خودم زدم تا خواننده‌ زودتر از نتیجه‌ی موضوع سر درآورَد. شتابی که جزوِ خصیصه شده گویا. حالا بروم سراغ ماجرا:

 

او خبر داده حجم باقیمانده‌ی برنج ایرانی سال گذشته، در سال جدید به قدری زیاد است (=۵۰ درصد انبارمانده) که احتمال داده است قیمت برنج سال جدید را مانند دو سال قبل (یعنی سال زراعی ۱۴۰۰) به‌شدت جهشی کند. او یکی از "تصمیمات خطرناک کشاورزان" برای تولید سال ۱۴۰۲ را درین می‌داند که آنان تصمیم گرفتند از کاشت "برنج پرمحصول" خودداری کنند و در عوض روی به خرید "بذر برنج‌های بومی" آورده‌اند و این منجر به "کاهش شدید" تولید برنج امسال می‌شود و این یعنی بروزِ "کاهش عرضه" و در نتیجه "جهش قیمت". دقت که کردم دیدم او علت اصلی را درین می‌داند کشاورزان فروش با قیمت بالاتر محصول را انتظار دارند و به همین علت، برنج را انبار کردند. از سوی دیگر توان مردم ایران در خریدِ برنجِ مرغوبِ قیمت‌بالا، بسیار پایین آمد و همین، انباشت بی‌سابقه‌ی برنج داخلی را دامن زد.

 

به نظرم یکی از عامل‌های دخیل در "قیمت برنج ایرانی" این است که محاسبه‌ی هزینه‌ی حمل و نقل و واسطه‌گری صورت می‌گیرد و برنج از خودِ کشاورزان با ۳۰ تا ۳۵ درصد کمتر خریداری می‌شود و کشاورز میلی برای فروش در خود نمی‌بیند. اما کشاورزان حساب این را هم باید بکنند که اگر همان قیمتِ کف / سقفِ بازار را اگر بخواهند ملاک فروش خود بکنند، دیگر کار به جاهایی باریک‌تر ز مو می‌کشد که مصرف‌کننده این قلم کالا را دیگر باید جزوِ آمال و آروزهای میوه‌ها و اقلام بهشتی تصور کند ان هم اگر از پل «صراط» توانسته باشد عبور نموده باشد در چاهِ «وَیل» نیفتاده باشد! اوضاع به این رقم باشد علی رغم همه‌ی برکات و وفوری که در ایران حقیقتا" وجود دارد، قشر تهیدست و حتی متوسط فقط بایددل به آن بوی اَطعمه و اَشربه‌ی بهشت خوش نگه دارد و بس!

 

به‌راستی باید پرسید آن روز که فرا رسد (ممکن است کسی بگوید همین حالا و حتی شش هفت ساله که فرارسیده است) آن روز از مَطبخ کدبانوها، دَم‌کشیدنِ چه برنجی بو می‌آید؟! ایرانی گیلانی مازنی آملی بابلی ساروی؟! یا تایلندی مایلندی؟! عنبربوی خوزستانی؟! یا باسماتی پاکستانی؟! اوروگوئه‌ای؟ یا اوراماناتی؟! ببخشید! اورامانات کردستان که برنج ندارد، عسل دارد.

 

اعترافیه: بنده کارشناس این مسئله و این فن نیستم، پس احتمال این که متن من با غلط مخلوط شده باشد، هست!

| ۱۱ فروردین ۱۴۰۲ |
ابراهیم طالبی دارابی دامنه

 
متن حاج قاسم رخف در صحن مدرسه فکرت: آقای مدیر و بقیه اعضای محترم سلام علیکم. بنده فقط مطالب بسیار عالی و نصایح شما را مطاله میکنم. فقط بعنوان یگ مخاطب عرض مینمایم مدرسه چون مخاطب زیادی دارد و استاد زیادی، عزیزان ما در ادبیات داریم. مطالب باید طوری نوشته شود که همه فهم باشد. مخاطب جهت مطاله به لغت نامه مراجعه نکند. کلاس مسابقه نیست. بعضی از عزیزان سعی دارن مطالب همرا با کلماتی استفاده نمایند که شاید دیگران نتوانند عزیزان چی. سه‌ صفحه مطب می نویسی که مخاطب شاید یگ صفحه آن را بخواند. مطالب باید کوتاه مختصر مفیدو با مفهوم. اول واخر آن مشخص و فرصت برای دیگران باشد. هر یک ازعزیزان در کانال های دیگر عضو هستند آگر شب و روز نگاه کنند تمام نمیشود.
 

دامنه: جناب آقای «حاج قاسم» سلام. کار و بار و روز و روزه و نماز و نیاز و راز آن رخف مقبول درگه حضرت باری . از بیان نظر، پیشنهاد، نقد و راهکار شما به نوبه‌ی خودم متشکرم. هر چه بیشتر به این جور راهکارهای دلسوزانه نزدیکتر شویم، در نتیجه فضای نوشتاری صحن هم، ساده‌تر و روان‌تر و جمع‌وجورتر می‌شود. معقول هم همین هست.

 

اگر در متن‌های من، این نقیصه و کاستی را دیده‌ای، به بزرگواری خود ببخشایید. بنده از پیشنهاد شما استقبال کرده و سعی می‌کنم در آینده عیب‌های نوشتاری خود را بیشتر ازین کاهش دهم.  اعتراف می‌کنم متن‌های بنده جالب نیست و مورد توجه‌ی مخاطبین قرار ندارد.

 

اما در مورد واژه‌ها هم باید عرض کنم هر چند بنده همواره تلاشم این بوده اگر گاه مجبوری لغت سختی هم در متنم آمده، آن را در داخل دو کمان یا همان به قول معروف: پرانتربار و پرانتز بسته به این شکل: (= ...) قرار دهم که معنی نزدیکتر آن را به خواننده رسانده باشم؛ تا هم آن واژه‌های مهم زبان پارسی از میان ما گم و نابود نشوند و هم معنای آن، سریع در دسترس مخاطب قرار گیرد. ممنونم که مطالب صحن را مطالعه می‌کنی و در بهبود روند آن، پیشنهاد هم ارائه دادید. درود.

 

فرهنگ لغت داراب‌کلا قسمت دوم

هِدی‌هِرشا

هدِی هِرشا ترکیبی از دو واژه‌ی محلی است. هدی چند معنی دارد:

مثل به‌هم‌زدن. او اُملت را هدی زد.

مثل فرورفتن. زخم دست او هدی بورده. یعنی سر زخم به هم وصل شد.

مثل چال. او چشمش هدی بورده. یعنی گود افتاد.

مثل همدیگر. آنان هدی را کمک می‌کنند. یا هدی را پُشت و تکیه دادند.

مثل حدود. این هدی نیا مار دارد.

هِرشا هم یعنی دیدن.

پس هدی هرشا. جمعا" یعنی چشم هم چشمی. دیدن از روی همدیگر. تقلید کورکوانه یا شاید هم هوشمندانه از روی کار هم.

هِرشا خود چندین ساخت دارد:

هارِش: ببین.

هرشاهه: دید. نگاه کرد.

اِشاهه: می‌دیده.

اِشنه: وینده. می‌بینه.

حالا چی کار داری مَردِم، اَعی خصوصا" مسئولان! از شیخ تا غیرشیخ از سید تا رَشنق، ای بسا یک تعداد قلیل و خیلی کمی، هِدی هِرشا می‌کنند. چرا میاندوآب بروم! شهری در جنوب استان آذربایجان غربی در شمال غرب ایران تا بخواهم مثال و نمونه‌ها جست‌وجو کنم که آیا هِدی‌هِرشا می‌کنند یا نا؟! می‌روم همین "تبّت" که آقای "تنزین گیاتسو" چهاردهمین "دالایی لاما"ی مذهبی بودائیان تبّتی که مثلا" مثلا" هِدی‌هِرشا کرده بود رفته بود مثلا" میانمار (برمه) که هر یک از تهیدستان آن جا را مثلا" سه کیسه! برنج داد و خواست هفت کیلو گوشت بدهد دید گران است، خود گیاهخوار بود چند کیلو اسفناج داد و مثلا" نعوذبالله سرکیسه کرد و رفت!

 

بعد فوری آقای "خورخه ماریو برگولیو" یعنی پاپ فرانسیس فعلی واتیکان مثلا" هِدی‌هِرشا کرد و سریع مثلا" رفت زیمبابوه زمین فقیر فُقرا را مثلا" شخم کرد و تخم ارزَن و باقلا و نخود داد و مثلا" عکس انداخت و جهان پخش کرد و سالم و تندرست بازگشت.

 

لَختی مثلا"مشاورش به دالایی لاما گفت دیدی من هم لالیم‌بند، لی‌لم تاشی بلدم! بعد مشاور دالایی لاما هم هِدی هِرشا کرد و مثلا" گفت لی‌لم تاشی که سهله ما هم دسته‌جمعی لباس رسمی می‌پوشیم عکاس با خود حمل می‌کنیم و می‌ریم سرکشیِ کسانی که از تب و تابِ تبّت به مَسقط کوچانده شدند.

 

اَرِه! هِدی‌هِرشا میاندوآب و میانه و مریوان و مشهد مقدس و مکه و منا و مدینه و مدیَن و موریتانی و موزامبیک و مالی و مصر نمی‌شناسد! در هر عصر و مصری هست.

| ۱۱ فروردین ۱۴۰۲ |
ابراهیم طالبی دارابی دامنه

 

مصطفی بابویه: سلام و عرضِ احترام خدمت شما آقا ابراهیم طالبی عزیز و سایر عزیزانِ مدرسه فکرت. اول عرض کنم بنده عموما نوشتارِ شما که برگرفته از قلمی روان و زیبا و ذهنی خَلّاق میباشد(که دوستان بسیاری به این مسئله اذعان دارند) و ایضاً نوشتارِ سایر عزیزانِ گروه را مطالعه میکنم و استفاده میبرم. اما درخصوصِ پیشنهاد یکی از دوستان گروه که فرمودند باید نوشتار طوری باشد که به قولِ ایشان همه فهم باشد. بله میتوان گفت پیشنهادِ معقولی میباشد. چرا؟ چون در مدرسه فکرت از طیفهای مختلف فکری حضور دارند. و به قولِ دوستی که میگفت:  در مواجهه با این شرایط میبایست با لِسانِ (زبانِ) قَوم صحبت کرد; نه با لِسانِ قُم! (به تعبیر شما کشکولی) آقا ابراهیم خدمت شما و سایر عزیزانِ گروه ارادت دارم. مصطفی.

 

دامنه |: جناب آقا مصطفی بابویه سلام

 

۱. از همان کشکولی قشنگ‌تان شروع کنم: بله، زبان قوم زبان همه‌فهم خواهد شد و رسا. تأکید شما دوست صاحب سبک هم این راه را هموارتر خواهد کرد. ان شاءالله تعالی.

 

۲. ارزیابی شما از مجموعه نوشته‌هایم می‌تواند یک محک قابل اطمینان باشد، چون هم شما را صاحب فکر می‌دانم و هم اهل صدق. سپاس از بیان نظر که باز هم این مسیر مرا میسّرتر می‌کند.

 

۳. چون منتقد و پیشنهادگر جناب «حاج قاسم» خطابش به مدیر و نیز اعضا بود، بنده نقیصه‌های متنی خودم را خود زودتر گردن گرفتم، که ازین عارضه بیرون بیایم. اما دیدگاه شما هم گفتم محک مهمی برای بنده محسوب می‌شود. درود.

 

۴. گاه اگر بر ادبیات خود غنا نبخشیم دو روز دیگه (=آتیه و آینده) ممکن است حالتی پیش بیاید که دیگر کسی حتی اون صفحه‌ی خاطره‌واره‌ی کتاب فارسی کلاس چهار را (که دو غاز با لاک‌پشت، چوبی بر دهن گرفتند و به آسمان رفتند تا به جزیره‌ی دیگری فرود آیند) نتوانند بخوانند چون از کلیله و دمنه است و متنی سخت و پر لغت. با این حال، متن‌های صحن، صحیح‌تر این است آسان باشد. به تعبیر همیشگی من حتی گاه از دو کفِ دست هم نگذرد.

 

باسمه تعالی. سلام. با دوراندیشی جناب آقا مصطفی بابویه در شناخت و هشدار دقیق نسبت به گول «زمین بازی انگلیسی» را نخوردن، موافق هستم. ایشان ورود هوشمندانه‌ای به این نوع «عملیات فریب» داشتند که دست‌کم دو قصد اصلی چنین رفتارهای به‌ظاهر اطلاع‌رسانی، یکی شقاق درونی و سپس پی آن شوراندن ذهن مردم علیه‌ی هم است. با احترام؛ والسلام. ابراهیم طالبی دارابی دامنه.

 

زنی برتر از وزنِ همه‌ی زمین و زمان

 

به نام خدا. سلام. آنتون چخوف به گمانم حق داشت! چه حقی؟! درست نوروز پارسال (۱۴۰۱) بود که موقع خواندن رُمانِ «مرگ در جنگل» اثر شِروود اندرسُن به صفحه‌ی ۳۷ که رسیدم، دیدم چخوف روسی دارد می‌گوید:

 

«من هنوز دیدی فلسفی از زندگی پیدا نکردم و هر ماه که می‌گذرد، عقیده‌ام عوض می‌شود.»

 

اما بانوی اول دین ما -اسلام مبین- یعنی حضرت خدیجه س از همان روز پرورش در دامن مادر و آموزش در دامان دین حنیف ابراهیمی، دیدی نه تنها فلسفی، بلکه دیدی فرهنگی، مذهبی، سیاسی، اجتماعی، تجاری، انسانی و اخلاقی و پاکیزگی به زندگی پیدا کرده بود و وقتی با آن پشتوانه‌ی فکری و عقلانی رشیدش، با افکار پراکنده‌ی روزگار حجاز و بلاد دیگر مواجه می‌شد از عقیده‌ی حنیفی و منزّه خود دست نمی‌شُست و سخت از آن حراست می‌نمود و تا واپسین روز پیش از مبعث محمد امین، بر آن پویه، پایدار ماند و آنگاه که آخرین پیام‌آور خدای باری تعالی از غار حرا با حرارت و تب و تعَب و لرز روان و عرق سردِ جسمشان، به خانه‌ی خدیجه س بازگشت، او هم اندی بعد به آخرین رسول ختمی مرتبت ص ایمان راسخ آورد و اولین مسلمان درین دین، شد.

 

مگر می‌شد کسی غیر از مقام منیع حضرت خدیجه س، فاطمه‌ی کوثر س را بزایَد؟ و از شیر پاک خود، به او بخورانَد؟! آن بانو تمام هویت و شخصیت و اعتبار و نفوذ و ثروت و دارایی خود را پای دین مبین، فدیه کرد که پیام محمد رسول الله ص توسط ابوجهل‌ها و ابولهب‌ها و ابوسفیان‌ها و ابوهُریره‌ها پایمال نشود. آری؛ او زنی برتر از وزنِ همه‌ی زمین و زمان بود و حضرت نبی ص تا آخرالزمان در عشق خدیجه خواهد ماند. و ای بسا مثل منی دلداده به حضرت خدیجه‌ی اُمّ فاطمه‌ی زهرا -سلام الله علیهما-، انبوه انبوه انسان والِه و شیدا پراکنده باشند در سرزمین وسیع خدا، که عشق‌شان و دلسپردگی‌شان به آن بزرگ‌بانوی دین مبین هرگز تمامی نیابد.

 

درود ابدی بر این روحی پرتوافکن که کارکردش در سراسر وجود مسلمانان طنین‌افکن است و با کمال فضیلت و فیض و فوز، در ده رمضان فوت و وفات یافت؛ یعنی حضرت خدیجه‌ی کبرا سلام الله علیها که همه‌ی وجودش یعنی حضرت محمد ص برای درگذشتش، سخت سوگوار شد و گریست و تا آخر عمر هم، هیچ کسی را با او حتی آنی مقایسه نکرد. ارادتمند ابدی حضرت خدیجه س ابراهیم طالبی دارابی دامنه.


سه ضعف و سه قوت جمهوری اسلامی ایران

به نام خدا. سلام

ضعف

۱. حکومت (هم در مرکزی هم در محلی) خود را در چنبره‌ی گزینش سختگیرانه با تفسیری مضیّق (=تنگ و تنگ نظری) گرفتار کرد و کم کم از دایره‌ی مداراواره خارج شد و یک دایره با شعاع کم و تعصب‌گرانه رسم کرد. چنین کاری آن قدر قبیح است که با هیچ دفاعیه‌ای خنثی نمی‌شود. هر اهل انصافی خود می‌داند تا چه اندازه خود، بستگان، آشناییان، دوستان و هم‌قطارانش چوبِ این پُتک تصفیه‌گرایی را خورده و طعم تلخ آن را چشیده‌اند. چنین ضعفی که بعضا" از مرز گناه هم عبور کرده، شایستگانی را از ورود به سه مدار مهم کمال فردی باز داشته: چرخه‌‌ی شغل، حرفه‌ی قدرت، حلقه‌ی دانش.

 

۲. ساختار کج حکمرانی عمومی (سه قوه) راحت در خود ورود دولت‌هایی بی‌لیاقت، ناکارآمد، بی‌برنامه، فاقد عرضه، منحرف از چارچوب انقلاب را دید که بر سه ساحت محوری نظام ضربات انبوه زدند و در مسیر اصلی انقلاب کوهپایه‌هایی از نابسامانی و فساد آفریدند. در سیاست عدالت اجتماعی، در سیاست نظم و اداره‌ی عمومی و در سیاست فقرزدایی از دوردست‌ها. جای رؤسای چنین دولت‌هایی در مَحکمه و کشیدن تاوان جُرم بود نه مجدد تنفس در حیاط خلوت نظام. عاملین و قاصرین فساد و نابسامانی هرگز پیشگاه قانون خم نشدند هیچ، رجَز هم خواندند. ایران درین زمینه رفیق‌باز! شد و رودربایستی پیشه کرد و حتی به نظرم رهبری معظم هم که فرموده بودند «کِشش ندهید» نتیجه‌ی مطلوب محصول نشد.

 

۳. در برخورد (حل و محو) رواج رفتار « پتیاره» در جامعه‌ی هنجارگرای ایرانی فقط سعی کرده از درِ شرع  وارد شود و چنین رفتارهایی را صرفا" ضد احکام اسلامی تلقی کند و در برابر تقّلای این دسته ناهنجاگراهای اهل آفت و بلا و ستیز، فقط با استدلال احکامی شرع روبرو شد. حال آن که می‌توانست از ناحیه‌ی حفظ کیان فرهنگ دیرین تمدنی ایران با آنان در بیفتد و جامعه را از ننگ مصون کند. مثلا" برهنگی و سر لُخت‌کردن قبل از آن که یک رفتار ضد قرآنی باشد، یک بزه ضد ایرانی است، زیرا در ایران بیش از اسلام و پیش از اسلام پوشش و پرهیز از عریانی حتی سر و پا و سینه رسم بوده است و شدیدا" بدان پایبندی بود. حال آن که ضعف  نظام درین‌باره این بوده که آن را یک رفتار ضد شرع اعلان کرده در حالی که یک اقدام جسارت‌وار و بی‌شرمانه به سرمایه‌ی تمدنی ایران‌زمین هم هست. هر کس در این سرزمین خواست سابقه‌ی حیا و شرم و پاکی تمدنی فرد فرد ایرانی را با رفتاری پتیاره نابود کند مستوجب عقوبت حتمی است. زیرا زمین و تمدن این کهن‌دیار متمدن و پاک‌پوش را آلوده می‌نماید.

 

قوت

 

۱. دمیدن تفکر «نه» به سلطه‌گری در ریه‌ی جهانِ مبارزان از بایسته‌ترین قوت انقلاب بود. با مطالعاتی که طی قریب ۴۴ سال مستمر با کمترین وقفه دارم بینشم به دانشم می‌گوید اگر ایران از دل نهضت اسلامی به رهبری امام ره در منطقه‌ی کانونی نفت و گاز سر بر نمی‌آورد اینک کشورهای منطقه توسط ارتش تروریستی اشغالگر آمریکا و پیمان تروریستی‌تر ناتو بلعیده می‌شدند و یا دستخوش بدترین تغییر به نفع نظام سطله‌گرانه‌ی اروپا (بخش سارق آن) و آمریکا می‌گردید. ایران مانع بازیگرمنطقه شد که مثل آن ذوالقرنین سدی قوی علیه‌ی بدکاری و زورورزندگی یأجوج و مأجوج (=گاگ و مگاگ) ساخت.

 

۲. بِستر تفکر سازگاری تمدن ایرانی با آموزه‌های اسلامی شد. گرچه تندمَزاج‌های قشری‌مآب این تنیدگی ایرانی اسلامی را پس می‌زنند، اما نظام با تمدن ایران و تبار و دیرینگی فکری ایرانی نه فقط رشک نمی‌کند بلکه می‌خواهد آنها را شناسایی و در خردورزی خود داخل کند. تفکر تنفّر از عرب و در واقع در پوششش نفرت‌آفرینی علیه‌ی اسلام و اهل بیت ع توسط جاهلان از صد و اندی سال پیش تا الآن، اینک در ایران رنگ باخت. البته لکه‌گیری هم لازم دارد زیرا هنوز لک‌هایی هست که این فکر شُوم را حمل می‌کند.

 

۳. نظام یک فضایی قشنگ و خوانی گسترده برای اندیشه‌ی خدمت به خلق و عبادت خالق است. اگر کسی پیش بیفتد زمینه‌های آن در محیط سیاست‌گذاری فراهم است. علاوه بر این خودِ حکومت هم قصدش همین هست. سبد آمار نظام درین باره انبوه است. نظام درین مسیر عمدا" علیل نبوده، اگر هم نابکار بوده سهوا" و بعضا" صورت پذیرفت. اراده‌ی فائقه‌ی قدرت، خدمت به خلق و عبادت خالق است و در راه حفظش، قدرت بالندگی و بازدارندگی را متوازن کرد؛ بالندگی برای دوام کیان ملت و بازدارندگی برای بُریدن دستان دسیسه‌چینِ بیرون. زیرا برای دفاع از تمامیت ارضی و بقای چارچوبه‌ی انقلاب هم باید با ابولهب‌ها درآویزد، هم با ابوجهل‌ها و هم با ابوسفیان‌ها که به ترتیب نمادِ سه ضلع شرارت علیه‌ی شرافت، فضیلت، عدالت بودند.

تحریر برای: عید تأسیس جمهوری اسلامی ایران

| ۱۲ فروردین ۱۴۰۲ |
ابراهیم طالبی دارابی دامنه

 

متروپل یا بلاد کبیره. نوشته: جلیل قربانی

۱- در ابتدای دهه ۱۳۶۰ فتوایی با عنوان «بلاد کبیره» از سوی آیت‌الله خمینی منتشر شد که موضوع آن نماز و روزه در شهرهای بزرگ مانند تهران بود و به یک‌باره تمام برنامه‌های مومنانی که از وی تقلید می‌کردند را تحت‌الشعاع قرار داد.

 

۲- وسعت شهرهای بزرگ مانند تهران به اندازه‌ای است که یک نفر ممکن است در یک روز از مسافت شرعی بیش از ۲۱ کیلومتر و حد ترخُص یعنی عبور از حریم یک شهر خارج شود. طبق فتوای بلاد کبیره، اگر تا قبل از اذان ظهر به محل سکونت خود برنگردد، نمازش شکسته و روزه‌اش باطل است.

 

۳- از سال ۱۳۶۷ دانشجوی دوره فوق‌لیسانس اقتصاد دانشگاه علامه طباطبایی شدم. بعد از تعطیلات نوروزی سال ۱۳۶۸ که به دانشگاه رفتم، ماه رمضان شروع شد. روز اول را روز نگرفته بودم و زمین و زمان را برای یافتن راه چاره، زیر و رو می‌کردم.

 

۴- روز دوم ماه رمضان که به دانشگاه رفتم، اعلام شد که انجمن اسلامی دانشکده اقتصاد، برای رفع مشکل دانشجویان مومن، راه‌حل پیدا کرده است؛ دانشجویان غیرتهرانی می‌توانند با اقامت ده‌روزه در محل دانشکده، مشکل اقامت خود را حل کنند.

 

۵- سلف سرویس دانشگاه که برای افطاری همه دانشجویان رو به راه بود، برای سحری این گروه از دانشجویان ده‌روزه هم به راه افتاد. میز و صندلی طبقه دوم کتابخانه که سالن مطالعه بود، برداشته شده و به جای آن لحاف و تشک برای خوابیدن دانشجویان پهن شد. جالب آن که بعد از افطار به جای مراسم دعای افتتاح و مانند آن، فیلم‌های سینمایی را از طریق ویدئو در سالن پخش می‌کردند. یک حمام با یکی دو تا دوش هم در زیر زمین ساختمان بود که برای اتفاق مبادا به کار انداخته شد.

 

۶- خلاصه آن که بعد از ده روز مقیم تهران شدیم و برخلاف ماه‌های عادی تا پایان ماه رمضان به سرخ‌رود نرفتم تا ماه رمضان سال ۱۳۶۸ به خاطره‌ای ماندگار در ذهن ما تبدیل شود. بعدها این فتوای بلاد کبیره به دلیل مشکلات اجرایی، کمتر نامی از آن برده شد و با فتوای مراجع دیگر، کار به‌سامان شد.

 

ابوعارف | طالبی دارابی: جناب جلیل قربانی سلام. یک خاطره‌ی پرجذَبه، ارزنده، با وزن مذهبی بالا و پیامی رسا به وجود و بروز ایمان در قلوب ایرانیان.

 

سلام عصری جناب آقای جلیل قربانی. شک که تونل یقین است. حتی شک «رنه دکارت»ی. ایضاّ «بندیکت اسپونیزا»یی. شما هم که رینه‌ی آمل نزدیکی!

 

دامنه |: جناب استاد احمدی سلام. کامروایی درین فراز دعا معادل فائزین برگردان گردید. این لغت «کامروا» گاه بین متشرّعان معنی‌یی بد می‌دهد و گمان می‌کنند عیش‌ونوش است. حال‌آن‌که این‌طور نیست. شما چه می‌اندیشی را نمی‌دانم.

 

شیخ محمدرضا احمدی: سلام بر جناب طالبی عزیز. از تاخیر عذرخواهم، چون تو مسیر قم بودم. مستحضر هستید که ترجمه کلمات عربی به فارسی از ظرافت خاصی برخوردار است، شاید برای بعضی از کلمات نتوان ترجمه جامع و کامل پیدا کرد. همانند بعضی از کلمات لاتین و یا ضرب المثل ها. کلمه فوز را به رستگاری، کامیابی، کامروایی و پیروزی ترجمه کرده اند. شاید به دلیل مقام والای این عنوان باشد. امیر المومنین هم بعد از ضربت شمشیر در محراب، از کلمه فوز استفاده کردند و در قرآن هم در موارد متعددی از این کلمه استفاده شده است، از جمله: انّ الذین آمنوا و عملوا الصالحات....ذلک الفور العظیم. یا: من یُطع اللهَ و رسولَه فقد فاز فوزا عظیما. گرچه به جوانی که داماد نشده ناکام می‌گویند، اما در اینجا کامروایی و کامیابی، معنایی صرفا معنوی است که یک مقام خاص عندالله است. شاید کلمه رستگار، نزدیکترین ترجمه باشد برای ما.

 

دامنه |: جناب استاد احمدی سلام. اوف اوف اوف. شنیده بودم مسیر پر از راهبندان بود. چطور راندی؟! رمق لابد نداری. توضیحات شما را پذیرفتم. چون فوز معادل فارسی پوز و پوزه هم هست، لذا به سمت برگردان کام یا کامروایی رفت. رستگاری را نزدیک‌تر می‌دانم. موافقم.

 

مهدی ملایی: برداشتن یک بطری از طبیعت برای ما ثانیه ای طول میکشد،ولی برای طبیعت ۴۵۰ سال طول میکشد،اگر به طبیعت کمک نمی کنیم،لااقل چهره ی طبیعت را زشت نکنیم.

 

ابوعارف | طالبی دارابی: جناب آقامهدی ملایی سلام. پستی سازنده، با جمله‌ای آموزنده و نمایی هشداردهنده.

 

مهدی ملایی: سلام بر عمو ابراهیم ، از اینکه  سعی دارین بر تمامی پستهای اعضا نظر بدین جای تشکر و قدردانی دارم ،و گهگاهی هم که مطلبی مینویسیم اول منتظر نظر شما هستیم،و اما بعد، در مورد کم لطفی انسان ها نسبت به طبیعت چه بگوئیم که هر چه تذکر داده شود باز هم هستن کسانی که با آشغالدونی اشتباه میگیرن، وقتی بعدِ بعضی از روزهای خاص مثل همین روز سیزده بدر،که به اصطلاح روز طبیعت هم هست ،به جنگل گذرت میفته میبینی که چه بلائی بر سر این طبیعت زیبا و آرامش بخش میارن،هر چی آشغال هست میریزن و همینجور بیخیال ول میکن میرن،بعضی ها هم که یه کم احساس مسئولیت میکنن داخل پلاستیک میزارن و به چله ی دار،دار میکنن،غافل از اینکه همون شب سگ و شال  میرن سراغشو همه رو پخش میکنن،جدای از آشغال ریختن خسارتی هست که به دار و درخت میزنن و شاخه های تنِ درخت رو قطع میکنن،یا حتی بعضی از درختهای کوچکتر رو از ته قطع میکنن،که شاید ده سال طول کشید تا همین اندازه رشد کرد، خواستم از عزیزان تقاضا کنم که با طبیعت مهربان باشیم،شاید چون خودمان حاشیه نشین جنگل هستیم احساس مسئولیت بیشتری میکنیم،البته اکثر داراب کلاییها بعد تفریح سعی میکنن دور و بر خودشون و تمیز کنن،ببخشید دیگه مثل اینکه از کفِ دست گت آدم هم خله ویشته بیه.
 
ابوعارف | طالبی دارابی: جناب مهدی ملایی سلام
 
۱. معمولاً من وقتی متن کسی را می‌خوانم، اول گرانیگاه (=مرکز ثقل، یا همان کانون) متن را مد نظرم می‌گیرم. مال تو همان «کفِ دستِ گت آدم» کانون بود! «شیرعلی قصاب» هنرپیشه‌ی تنومندِ بِلن‌بالا کف دس جِه هنوز نرسیه! اون را توی فیلم‌های بزن‌بزن، وقتی در ژیان می‌نشاندند، سقف پارچه برزنتی ژیان را لا می‌زدند، چون سر و گردن و کتف و دوش او از آن بیرون می‌زد. این بود گرانیگاه متن تو.
 
۲. اما در شب ۱۳ به در آموزنده نوید و وعید دادید. تز فکری تو را قبول دارم مهدی که خاک و خرابی و چیچم و دِوا و شتِه و ورگ و وگ و کرم و زیرم همه را از آن طبیعت می‌دانی و برای هر کدام مرزی قائلی. اندیشه‌ی پاک تو را صدها بار تحسین.
 
۳. خواهش می‌کنم، هر جا پستی را بلد باشم و آن را از نظر خودم خیلی‌مهم ببینم، نظرم را دریغ نمی‌کنم. شما هم معمولاً دیردیر اِنی ولی دسِ پِر. تِ پیَر ره خدا رحمت هاکنه.

 

 

صدرالدین آفاقی و مادرش. | ۱۲ فروردین ۱۴۰۲ | مشهد مقدس. صحن انقلاب

دامنه |: ادبی به حرم و احترامی به مادر و یادی از دو «آقا»ی پیشوا

سلام. گرچه جناب صدرالدین آفاقی هر بار که مشرّف به حرم می‌شود، به یاد ما هم هست و اغلب ازو خواستم مصوّر مرا از آن صحن و سرا بیآگاهنَد. و دیشب آگاهاند و این فضا را به صفحه شخصی من رساند. اینجا درگاه صحن اسمال طلاست، سقاخانه‌ی دیرین زائران. اوست و مادرش که عمری پا به پای همسرش -یکی از پیشواهای شرعی روستای ما مرحوم حضرت حجت الاسلام حاج شیخ احمد آفاقی- وفادارانه ایستاد تا آن روحانی آگاه به زمانه، مردم دیارش را بیشتر با دین آشنا کند. محرم و رمضان طی نمی‌شد الّا به دیدن و شنیدن صدای روضه و وعظ و حضور ایشان و حضرت آیت‌الله «آقا» در دو مکان مکین پایین و بالا.

 

خواستم بیشتر بگویم، از آن دو «آقا» و پیشوا و پیشنماز با ورع محل ما، اما گفتم از یک کف دست نگذرد، مفیدتر است. حوصله‌ی اعضا را نباید شلیک! کرد. تصویر شب | ۱۲ فروردین ۱۴۰۲ | مشهد مقدس است، صحن انقلاب از سمت ورودی خیابان شیرازی.

 

صدرالدین ممنونم که خود و والامادر را به آستان قدس ایران رساندی و عوض ما دستِ ادب بر سینه گذاشتی تا ما هم از دور، امام رضای رئوف ع را زیارت کنیم، سودی بَریم و توشه برگیریم. حالِ ما را درین روز حُزن و اندو وفات حضرت خدیجه کبری س و روز عید برقراری جمهوری اسلامی ایران با آرای شگفت‌انگیز مردم بردبارمان دگرگون و امام رضایی کردی. کشکولی: یک کوپنِ ارسال عکس سهمیه‌ی شش‌تایی روزانه‌ام را امروز سوزاندی! با احترام والسلام. ابراهیم طالبی دارابی دامنه.

 

دامنه |: خواهر گرانقدر سیده ربابه سجادی سلام علیکم. بسیار قابل تحسین به دلیل اهتمام به جنبه‌ی تفسیری قرآن. می‌فرمودید خانم استاد مفسر قرآن کی هستند؟ و چه بحثی را داشتند. حرکت پسندیده و ستوده‌ای هست. سپاس و عرض ادب بسیار.

 

سیده ربابه: با سلام و عرض ادب. تفسیر سوره یس. استاد سرکار خانم مهاجر. سپاسگزارم از توجه شما بزرگوار.

 

بسیارخوب. سلام مجدد و سپاس بی‌کران. خداقوت و عرض سلام و ادب به استاد محترم تفسیر که معرفی فرمودید؛ خواهر گرانقدر خانم مهاجر.

 

دامنه |: جناب آقای مهدی رنجبر سلام. تفسیر قرآن بهترین مسیر برای معنوی‌زیستن است. سپاسگزارم. در همین جا بر خود فرض می‌دانم به انسان سلیم‌النفس و روحانی فروتن استاد آسید علی صباغ -که همواره در اثر کمالات‌شان از خود ردی از اخلاقی کریمانه و رفتاری رئوفانه باقی می‌گذارند- عرض ادب و ارادت وافر کنم و خداقوت جانانه برسانم. گفتار آن عالم پرهیزگار ما، از کردارش برمی‌خیزد. درود بر تمامی این شرکت‌کنندگان محترم جلسه‌ی تفسیر در پایین‌مسجد محل. با احترام. والسلام. ابراهیم طالبی دارابی دامنه.

 

رنگین‌کمان داراب به دامنه: سلام دوستی در متن های بالا از دوستان خواسته بود که از کلمات آسانتر  استفاده شود تا ما مراجعه  به دنبال لغت نگردیم

 
ابوعارف | طالبی دارابی: جناب آقای حسین رمضانی سلام. از تذکری که به بنده داده‌ای متشکرم. اما درین نظری که آن بالا نوشته بودم نام دو فیلسوف شکّاک مطرح اروپا است و سومین لغت هم «رینه» است که نام شهری در دل کوه‌های بخش لاریجان آمل است.
 
کشکولی: یعنی به جای اسم دو تا فیلسوف باید می‌نوشتم؟ دارا و سارا تا آسان باشد؟! و به جای رینه مثلاً می‌نوشتم: رسَن! لابد «تونل» لغت سختی است! پس به جای تونل هم می‌نویسم: سولاخ!
 
دامنه: جناب آقا حجت سلام. از ناحیه‌ی مادر از خاندان مکرم و گرانقدر «سجادی» و از ناحیه‌ی پدر از خاندان مؤمن مرحوم کل فرَج و عموی بزرگ‌شان مرحوم حاج جعفر شهمیرزادی. پس اَلا، اَلا (آگاه باش) که چنین محجّبه هم باید باشند نوادگان دو خاندان خوب مرحوم کل فرَج غلامی و مرحوم حاج سید حسن سجادی. عمر محیاخانم، عزیزِ پدر و مادرش، «تُطیل» باشد که در دعای هر روز ماه رمضان از خدا طول عمر زیاد طلب می‌کنیم: و تَطیل عُمری. درود داری حجت رمضانی. نیز درود بر دو گت‌بَوای محیا حاج آقا سید محسن سجادی و جناب آقا جعفر مؤذن غلامی. ارادات و احترام والسلام.
 
 
 
سید کمال‌الدین عمادی: در پی سؤالات مکرّر مقلدین و مؤمنین از دفتر حضرت آیت الله  وحید خراسانی (مدظلّه العالی) معظم له، در جلسۀ هفتگی پاسخ به استفتائات شرعی، به این سؤالات اینگونه پاسخ فرمودند: 
 
سوال اول: آیا حضرت عالی به شخص یا اشخاصی از تلامذۀ خود یا غیر آنها، توصیه فرمودید (ولو اشاره) که رسالۀ عملیه چاپ نمایند؟
 
جواب: باسمه تعالی أبداً حتی إشارةً، اگر کسی هم ادعا کرد نفی کنید ما خودمان در کار خودمان گیر هستیم تا برسد به کار دیگران.
 
سوال دوم: آیا حضرت عالی، احتیاطات خودتان را به کسی از تلامذه خودتان یا غیر آنها، ارجاع فرموده اید؟ وظیفه مقلدین حضرت عالی در احتیاطات چه می‌باشد؟
 
جواب: باسمه تعالی أبداً ما به کسی ارجاع ندادیم خود مقلدین به فالأعلم رجوع کنند.
 
سوال سوّم: آیا حضرت عالی در أمور اعتقادی، شخصی از شاگردان خود یا غیر آن‌ها را معین فرموده‌اید که مؤمنین به ایشان رجوع نمایند؟
 
جواب: باسمه تعالی أبداً ما به کسی إرجاع ندادیم.
 
سوال چهارم: آیا حضرت عالی به کسی از شاگردان خود یا غیر آن‌ها اجازۀ اجتهاد شفاهاً دادهاید؟ یا کسی از شاگردان خودتان یا غیر آن‌ها را مجتهد خطاب کرده‌اید؟
 
جواب: باسمه تعالی أبداً.
 
سوال پنجم: اگر کسی ادعای اجازۀ اجتهاد کتبی از حضرت عالی داشته باشد در چه صورتی مورد تایید شما می‌باشد؟
 
جواب: باسمه تعالی اگر خط و امضاء ما باشد و جعلی نباشد معتبر است و إلّا فلا. 
 
سایت آیت الله العظمی وحید خراسانی
 
 
ابوعارف | طالبی دارابی: ↑ : جناب استاد سید عمادی سلام. نظر من در مورد پاسخ آیت‌الله العظمی حسین وحید خراسانی به پرسش ۴ : مگر در این همه سال تدریس، معظم له هیچ مجتهدی پرورش نداده که با قید مطلق «ابداً» حتی یک مجتهد مورد تأیید ندارد؟! چقدر سختگیرانه! حال آن‌که امتیاز حوزه‌ی شیعه بازبودن درِ اجتهاد است.
 
سید کمال‌الدین عمادی: سلام و درود. اگر چه سختگیرانه است ولی به نظر می رسد از الطاف الهی است. البته به معنای عدم پرورش مجتهد نیست بلکه جلوگیری از سوء استفاده های است. شناخت مجتهد به گواهی استاد نیست به آثار و شاگردان یک عالم است. مجتهدی می شناسم ازهیچ کس گواهی نداشت ولی اجتهادشان بین علمای قم شهره بود و آثارش حکایت از دانش عمیق اوست. مدعی اجتهاد حتی صاحب رساله می شناسم که جز انتساب به این و آن نه شاگردی مبرز دارد نه اثر علمی گویا اما صدای طبل و شیپور ایشان.
 
ابوعارف | طالبی دارابی: مجدد عرض ادب و ارادت و سلام استاد عمادی. پاسخ فنی داده‌اید و برایم مهم بود. اما هنوز جای اشکال باقی‌ست که بهترین مجتهدشناس، خودِ استادی است که مجتهد پرورش داده است. معمولاً در حوزه رسم است که انگشت اشارت می‌رود. مثلاً مرحوم آیت الله العظمی سید ابوالقاسم خویی رحمت الله علیه اشاره‌ی دقیق کرد به آیت الله العظمی سید علی سیستانی که همه آن اشاره و گواهی و تأیید را علامت وثوق و اعتماد دانستند. البته مقام علمی آقای سیستانی مورد نظرم هست، از نظر سیاسی با ایشان زوایه‌ی فکری دارم.
 
سید کمال‌الدین عمادی: بزرگوار از عنصر زمان و مکان در اجتهاد و صدور فتوا مختلف حتی مخالف با فتوای قبل غافل نشوید لازم نیست ایت الله العظمی وحید خراسانی دامت برکاته همه آنچه در این تصمیم دخیل است بیان کند او می داند آنکه مجتهد است خود چون گل می بوید آنکه نیست و اصرار دارد اجازه بگیرد باب صدور مجوز بسته شد بسیار حکیمانه و مهم است
 
دامنه |: عبارت عالی «هم‌عهدِ سلیمانیِ میدانِ شماییم» را درستِ درستِ درست گفت جناب مجید یراق بافان. واقعاً مایه‌ی سعادت که کسی با شهید حاج قاسم سلیمانی هم‌پیمان باشد و مهیّای میدان. ممنونم آقا موسای راستگو دوست من و عضو بیت شریف سید علی اصغر. سلام در صدر صحبتم یادم رفتم. معذرت. پس: سلام و والسلام. راستی موسای گرامی ما، من از چهره‌ی رهبری معظم خواندم که از اوج وصف حالش با این سروده‌ی آقای یراق بافان راضی به نظر نمی‌رسد، زیرا سخت است آدم در میان جمع از خود تعریفی عالی بشنود و ایشان هم معمولاً خود را محکم نگه می‌دارند. بارها خودم دیدم.
 
 
 

مراسم یادبود شهید ابراهیم عباسیان

| ۱۲ فروردین ۱۴۰۲ | مسجد بالای داراب کلا

حضور برادرشهید آقای حمید عباسیان درین مراسم

ابوعارف | طالبی دارابی, باسمه تعالی. سلام. امشب داداش حمید عباسیان را توی بالامسجد دیدم. مراسم برادرش شهید ابراهیم عباسیان بود. دیدن این دوست دیرین و بردبار من، دلم را شادمان کرد. منتظر آمدنش بودم در مسجد. خوب شد دیدمش.  قلبم را منور کرد. مرحبا به چنین تصمیمی خوب در احیای نام و یاد و مرام و هویت انقلابی شهیدان محل نوبت به نوبت در هر شب. توسط هر دو مسجد بالا و پایین. شهیدان ستاره‌ی دنباله‌دار هستند و ما دنباله‌های این ستاره‌ها.

 
حاج علی چلویی به شیخ مالک رجبی: آفای ح. ع. ر. د. سلام. واقعا. شما فرصت خواندن تمام مطالب خود رادارید. پس ما که فرصت نداریم خارج شویم. آقای ح ع رد قصد توهین ندارم یکی از دلایل که اکثرا از منبر  دوری می‌کنند همین زیاد صحبت کردن بقول آقای قرائتی مردم یگ ربع اول راگوش می‌دهند بعد یا بلند می شوند یا باید دیگر صحبت ویااینکه چشم انتظارند کی تمام می شوند بعضی ناراحت هستند چی گویند.
 
دامنه |, [در پاسخ به حاج علی چلویی] سلام رخفِ من ابنِ قاسم!.کشکولی: خودت بیشترین مقصر پای منبر هستی. از اول منبر تا آخر خودت خو شوونی و خبر نداری مَردمِ لینگ پلندِر می‌گیره و خیلی‌ها مرض قند دارند تا آخر منبر پیچ‌پلیج می‌گیرند. آخوند هم مگر ول کن ماجراست. خودت چرا مستقیم به منبری اعتراض و انتقاد نمی‌کنی بیست دقیقه وس هسه؟ بقیه ره مردم زور زوری نیشتنه! همه مگه مثل ته صندلی سر نیشتنه؟؟؟؟!!!!
 
حاج علی چلویی به من: سلام مدیر بنده با پررویی به همه تذکر میدهم ومی گویم مردم را گروگان نگیرید آیا تال الان توانستیم مستمع رابیشتر کنیم یا کاری کردیم مردم ازمنبر. که جایگاه پیغمبر است دوری می کنند وسعی می‌کنند در مراسمات بیرون باشند ّبعد ازمنبر.فقط بیایند.شام .یا ناهار بخورند یا همین طولانی کردن دنبال مداح می‌روند ازمداحان پوزش می طلبم واقیت راعرض کردم افراد واقیعت رانمی گویند.

ابوعارف | طالبی دارابی,  [در پاسخ به حاج قاسم] سلام مجدد رفیقِ از اول انقلاب حتی پیش از انقلاب من تا الآن. می‌دانم جرأت نداری این پیشنهاد مرا جواب بدهی. ولی کشکولی است حرفم چون خودت می‌دانی من اصلا" کارم امور مسجد و تکیه‌داری نیست. ولی فقط و فقط یک سال مسجد و تکیه را بده به من و خودت هم پشت من بمان. آن وقت ببین هیچ آخوندی می‌تواند بالای بیست دقیقه و سه ثانیه بیشتر میکروفون را در دهنش بگیرد! هر چیزی برای خود قواعد دارد. کاری خواهم کرد تمام مسجد از حضور مردم و جوانان جای سوزن‌اندختن هم نباشد. این را با قاطعیت می‌گویم. منبر فقط جای آخوند نیست. هر کس بلد است باید بیاید مسجد میکروفون را دست بگیرد. نوازش و مصیبت هم جای خود حرمت عظیمی دارد ولی مسجد مرکز اسلام است. آنجا همه باید بیایند. گفته باشم!!
 
حاج علی چلویی: آقای. مدیر منبر جای نصایح است وبالای منبر باید با لباس پیغمبر رفت سخنران دیگر بجای خودش آنها هم میکروفن راگرفته و مردم.رافراموش میکنند رفیقم. نور چشم مدرسه فکرت راخوب اداره کن من بجای شما خادمی می کنم. عزیز در مراسمات دیگر از عزیزان واساتید غیر روحانی هم استفاده می شود اطلاع رسانی ضعیف بود ببخشید

سید موسی صباغ به حاج علی چلویی: سلام بر دوستان بزرگوار متن های بارگزاری شده توسط اعضای محترم صحن که بعضی مواقع ممکن است طولانی به نظر برسد، حاصل وقت و تلاش و پژوهش است . که بنظرم خیلی هم مفید به فایده. حالا اگر عزیزی وقت مطالعه رو نداره دلیل بر بارگزاری نشدن متن نمیشه. این صحن مدرسه فکر کنم برای علم آگاهی ایجاد شده ،و تبادل نظرات ، اگر قراره مانند صحن های دیگر ،متن ها در حد خبر رسانی باشه ، دیگر اسمش مدرسه نیست. در نگارش تحقیقی  ،نیاز به مقدمه و متن اصلی و نتیجه گیری است که نمیشود در حد  یک یا دو کف دست بسنده کرد.و میشود بعضی از متن ها را برای دانش آموزان و دانشجویان متناسب با مناسبت ها استفاده کرد. به سهم خودم از دوستانی که زحمت نگارش متن های سیاسی ، تاریخی ،مذهبی ،عقیدتی .. را بارگزاری میکنند تقدیر و تشکر میکنم. ارادت ویژه به همه.

ابوعارف | طالبی دارابی,  [در پاسخ حاج علی چلویی:] سلام مجدد رخف محترم و خدوم من. سخن شما متین. من هم نگفتم غیرآخوند برود بالای منبر. نوشته بودم: «هر کس بلد است باید بیاید مسجد میکروفون را دست بگیرد» دست‌گرفتن میکروفون به معنای بالارفتمن از روی پله به منبر نیست. پای تربیون است.
 
پس از تحریر: رخف من نوشتی: "رفیقم. نور چشم مدرسه راخوب اداره کن من بجای شما خادمی می کنم" پیام تو را گرفتم. ذره‌ای در صداقتت به خودم تردید ندارم. بله، جواب شما معلوم شد. پس همان با ظرفیت نیمه‌خالی و فرش‌های معلوم‌تر از جمعیت عزیز، طی کنید. شاید صلاح را شما همین ببینید. من رک گفتم. خلاص! خادمی شما در روز عاشورا همه ساله اشکم را در صورتم سیلاب می‌کند. خدا پدر و مادرت را رحمت کناد. انتقاداتت را به واعظان خبر دارم. ممنونم. ارادت من روحانیت شریف با انتقاد به مسائل هرگز نابود نمی‌شود. درود.

حاج علی چلویی به سید موسی صباغ: آقای صباغ سلام. پس چرا در بقیه کانال انتقال می دهند. من استقبال کردم. فقط گفتم خلاصه و مفید.

حاج علی چلویی به بنده: بنده ارادتمند و پابوس همه دارابکلا یها هستم ازته قلبم بعنوان یگ دارابکلای به شما علاقه مندم

ابوعارف | طالبی دارابی, [در پاسخ به حاج قاسم] به آق سید موسی علاقه‌مندی؟ یا به من؟! اگر به آقا سید موسی، پس حسودی‌ام گرفته! اگر به من، که من چندین ساله ازین قلب و عُلقه‌ات به خودم خبر دارم. پس بیخاد بود مگر فامیل ما را به همسری گرفتی؟! سپاس. پوزش اگر با این میانبحث مربوط به عظمت کار مسجد و وعظ و لزوم حضور انبوه مردم در مسجد و تکیه وقت اعضای شریف را گرفتم.  به‌هررحال ماه رمضان و محرم معمولا" این مسائل سر باز می‌کند. فراوان درود رخف من.
Notes ۰
پست شده در دوشنبه, ۱۵ اسفند ۱۴۰۱
بازدید ها : ۱۸۴
ساعت پست : ۱۱:۵۹
مشخصات پست

مدرسه فکرت ۸۲

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت

قسمت هشتاد و دوم

پرسش سوم

در آستانه‌ی دررسیدنِ عید شکوهمند ایرانی نوروز، پرسشی در سربرگِ صحن مدرسه فکرت برای بحث، سنجاق می‌شود؛ باشد به علم و عمل ما افزاید. در ادبیات دینی مسلمین (قرآن، روایات، سفارشات) اشاره شده است در اموال شما "حق نیازمندان" نهفته است. فی اموالهِم حقٌّ معلومٌ لِلسَّائِلِ والمحروم (۲۵ / معارج) شما اعضای شریف فکرت به این مسئله چگونه می‌اندیشید؟ این حق در مال همه‌ی مردم وجود دارد؟ یا در اموال برخی از آنها؟ بینش شما نسبت به باور به این آموزه‌ی دینی و پیاده‌کردن آن چیست؟ فقر که به طور تام،ّ ریشه‌کن و تمام نمی‌شود، ولی آیا این اشاره‌ی دینی، به معنی به کار گیریِ شیوه‌ی اقتصادی ویژه و اهتمام همیشگی توسط مؤمنین نیست که جامعه را عاری از فقر بیچارگان نگاه دارند؟ اگر هست آن شیوه‌ها از نظر شما چه و چگونه باید باشد؟ مدیریت مدرسه فکرت

دیدن یا نوشتن نظرات : ۰
پست شده در دوشنبه, ۱۵ اسفند ۱۴۰۱
بازدید ها : ۱۸۴
ساعت پست : ۱۱:۵۹
دنبال کننده

مدرسه فکرت ۸۲

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
مدرسه فکرت ۸۲

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت

قسمت هشتاد و دوم

پرسش سوم

در آستانه‌ی دررسیدنِ عید شکوهمند ایرانی نوروز، پرسشی در سربرگِ صحن مدرسه فکرت برای بحث، سنجاق می‌شود؛ باشد به علم و عمل ما افزاید. در ادبیات دینی مسلمین (قرآن، روایات، سفارشات) اشاره شده است در اموال شما "حق نیازمندان" نهفته است. فی اموالهِم حقٌّ معلومٌ لِلسَّائِلِ والمحروم (۲۵ / معارج) شما اعضای شریف فکرت به این مسئله چگونه می‌اندیشید؟ این حق در مال همه‌ی مردم وجود دارد؟ یا در اموال برخی از آنها؟ بینش شما نسبت به باور به این آموزه‌ی دینی و پیاده‌کردن آن چیست؟ فقر که به طور تام،ّ ریشه‌کن و تمام نمی‌شود، ولی آیا این اشاره‌ی دینی، به معنی به کار گیریِ شیوه‌ی اقتصادی ویژه و اهتمام همیشگی توسط مؤمنین نیست که جامعه را عاری از فقر بیچارگان نگاه دارند؟ اگر هست آن شیوه‌ها از نظر شما چه و چگونه باید باشد؟ مدیریت مدرسه فکرت

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت

قسمت هشتاد و دوم

پرسش سوم

در آستانه‌ی دررسیدنِ عید شکوهمند ایرانی نوروز، پرسشی در سربرگِ صحن مدرسه فکرت برای بحث، سنجاق می‌شود؛ باشد به علم و عمل ما افزاید. در ادبیات دینی مسلمین (قرآن، روایات، سفارشات) اشاره شده است در اموال شما "حق نیازمندان" نهفته است. فی اموالهِم حقٌّ معلومٌ لِلسَّائِلِ والمحروم (۲۵ / معارج) شما اعضای شریف فکرت به این مسئله چگونه می‌اندیشید؟ این حق در مال همه‌ی مردم وجود دارد؟ یا در اموال برخی از آنها؟ بینش شما نسبت به باور به این آموزه‌ی دینی و پیاده‌کردن آن چیست؟ فقر که به طور تام،ّ ریشه‌کن و تمام نمی‌شود، ولی آیا این اشاره‌ی دینی، به معنی به کار گیریِ شیوه‌ی اقتصادی ویژه و اهتمام همیشگی توسط مؤمنین نیست که جامعه را عاری از فقر بیچارگان نگاه دارند؟ اگر هست آن شیوه‌ها از نظر شما چه و چگونه باید باشد؟ مدیریت مدرسه فکرت

پاسخم به پرسش سنجاق‌شده‌ی سوم

به نام خدا. سلام. مقدمه: از این جا شروع می‌کنم که اسلام، مسلمانان را از «بی‌خبری از حال دیگران» بازداشته است. همین یک آموزه کفایت می‌کنم از طریق موشکافی در این منع، پی به کمک به همنوعان ببریم.

 

اشاره: انسان از استمرار کارِ اخلاقی توسط دیگران پی به ضعف یا قوت خود می‌برَد که آیا او هم در چنین کارهایی پیشقدم می‌شود؟ همین الگوبرداری، عامل حرکت جامعه به سمت کمک‌کردن است.

 

پرداخت مسئله: من در قرآن تخصص ندارم که بگویم «حق معلوم» در آیه‌ی ۲۵ معارج چگونه تفسیر می‌شود، اما فهم آزاد من از آیه (=تدبر کوتاه) این است که آیه دارد اذهان را از تمرکز بیش از حد بر خود در تمشیت امور و معیشت روز به سمت مدد به دیگران هدایت می‌کند که در اثر عواملی از تأمین معاش خود عقب ماندند، حالا یا از ضعف عدالت، یا نبودِ فرصت برابر، یا درماندگی در تلاش و یا به کار نگرفته شدن از سوی حکومت و ده‌ها علل دیگر. در چنین حالتی دارا (از هر حد دارندگی) باید به نادارا کمک کند؛ اصلی در اسلام که به نظرم جزوِ ذات است نه عرَضیات.

 

از سوی دیگر اعتقاد دارم اسلام به رسیدگی بر استضعاف درماندگان از آن رو اصرار دارد که چنین شکافی باعث فروریختن ایمان حقیقی مردم می‌شود، زیرا تلاش مستمر مؤمن برای تقویت و ازدیادِ حُب و قُرب به خدای باری‌تعالی در حالی نزدش پذیرنده است که حُب به همنوعان هم داشته باشد وگرنه به فرموده‌ی پیامبر اکرم ص حتی مُسلم هم نیست، زیرا اهتمام به امور مسلمین و مردم نداشتن طبق فرمان آن پیامبر خدا ص باعث بیرون‌افتادن فرد از دین است.

 

در ادامه‌ی پاسخ، جوابم را ازین مسئله خالی نگذارم که جامعه‌ی دینی باید شیوه‌های عملی این کمک را به دانش اقتصادی پیوند بزنند تا بتواند با گشایش اقتصادی و انباشت ثروت ملی، هم جامعه را دارا نگه دارد و هم ضُعفای بازمانده از رشد و دارایی را با سیاست‌های رفاهی و حمایتی از زمینگیرشدن باز بدارد.

 

 اساساً دین در یک معنا یعنی جهت‌دهی انسان به خیر و صلاح. پس چطور ممکن است دین جهت دهد، اما به حال مردم بینوا بی‌خیال باشد. کمک به محروم جنبه‌ی انسان‌دوستی هم دارد که دین آن را تشدید و غیرقابل تعطیل می‌کند. دو اقدام امام خمینی ره که در پس از پیروزی انقلاب در قم مستقر شده بودند این بود که فوراً حساب ۱۰۰ برای مسکن مستمندان ایجاد کرده بودند و کمیته‌ی امداد تشکیل داده بودند. یادم هست مرحوم آیت‌الله‌العظمی مرعشی نجفی پول نون برخی از مردم مسکین را و نیز زغال زمستان محرومین قم را تأمین می‌کردند.

 

و در پایان پاسخم درین نکته جمع می‌شود که در اسلام برخی از کارها در ایام خاص اولویت هم می‌یابد، مثل همیاری عمومی در ماه رمضان و توجه‌ی زیادتر به بیچارگان در روزهای عید، که نوروز از بهترین‌های اعیاد در کنار فطر، قربان، مبعث و ولادت اولیای الهی ع است. کمک به نیازمند هم تسویه‌ی مال است در راه خشنودی خدا و خلق خدا، هم تصفیه‌ی دل است برای صلح و صفا و کاستن درد و نیاز مستمندها. به نظرم اساساً اسلام مسلمان را اهل دهِش بار آورده است که وقتی به کسی کمکی می‌دهد آسودگی می‌یابد که دیٖن و دیْن خود را عملی کرده است. ابوعارف طالبی دارابی.

 

دشتِ قهاوند

به نام خدا. سلام. کشف معدن لیتیوم، ایران را به یک بازیگر بزرگ باتری بدل می‌کند، آن هم با مساحتی "حدود ۱۱ کیلومتر مربع" کجا؟ در ۵۰ کیلومتری شرق شهر همدان. یعنی دشت قهاوند. لیتیوم فلزی قلیاییِ راهبردی کمیاب جهان است. این دشت، ایران را به دومین ذخیره‌گاه بزرگ لیتیوم جهان ارتقاء داد با برآورد ۸ و نیم میلیون تن، یعنی پس از شیلی با ذخیره‌ای کمی بیش از ۹ میلیون تن.

 

لیتیوم لابد می‌دانید برای صنایع باتری، خودروهای برقی، باتری‌های تلفن‌های همراه، کامپیوترهای حملی، صنایع هواپیماسازی، بلبرینگ چرخ‌های قطار، صنعت داروسازی جزوِ اساسی‌ترین کالاست. سمی‌ست، ولی در جهان پیشرفته‌ی جدید، از ضروری‌ترین مواد است. جهان توسعه‌یافته خصوصا" چین که ابَرتولیدکننده‌ی باتری‌های لیتیومی جهانِ پیشروست، نیازمندترین کشور به این ماده است که این می‌تواند ایران را به لحاظ چنین سرمایه‌ی خداداد، هنوز هم نزد آن غول قدرت، برجسته‌تر نگه دارد.

 

بانو! آقا! ایران غنی‌ست، قوی‌اش نگاه داریم؛ مادی و معنوی، با به کارگیری توان ملی، نخست با نگرش بدونِ گزینشگری در استخدام برابر و مساوی سرمایه‌ی انسانی در دایره‌ی جمهوری اسلامی که البته کشف شخصیت حداقلی فرد تا حدی لازم است. سپس ازدیادِ آلات و افزار (اقتصاد جهشی با رشد بالا سپس باثبات و رشدی متعادل) برای مصارف ایرانی و جهانی. واقعا" خود و جهان و ایجاد اقتصاد رشدیابنده را جدی بگیریم و مردم این سرزمین را هرچه بهتر و بیشتر، به امید و آشتی و آرامش دعوت کنیم (همه همدیگر را) تا در لذت از بهره‌وری ارزان و باثبات (دست‌کم کمتر بی‌ثباتِ) دستاوردهای نوین علمی و تجربی، یکدیگر را یاری دهیم؛ با بهترین رویکرد حکومتی و با صحیح‌ترین رواداری سیاسی.

 

دشتِ قهاوند را خبری خوشآیند برای قِوام ایران تلقی کنیم و ملاکی برای غنای خدادادی خود بدانیم. صنعت جهان به لیتیوم وابسته است همین ماده و موادهای کمیاب را در بهترین حالات به پای معاملات و مبادلات ببریم. افسوس، افسوس اگر کسی -چه از درون جامعه‌ی مدنی + چه از درون قدرت سیاسی- بخواهد سرنوشت این مملکت را به عصیانگری و فریادهای زودرَس! گره بزند و اختیار این مُلک و مِلک را به دستِ نابِخردان داخل و بیگانگان خارج بسپارد. و تا تَقّی به تُقّی می‌خورَد، می‌خواهد بی‌جهت کفِ خیابان حوار و هورا بکشد. هم مملکت‌داری مدارای بالا و قاطعیتِ‌های اقتداری می‌طلبد و هم توی جامعه‌ی مدنی سیاست‌ورزی کردن، رفتاری عقلایی می‌خواهد و قابلیت‌های اخلاقی. دست‌کم همه‌ی صاحب‌نظران فیلسوف سیاسی جهان در اعصار مختلف، در ضرورت وجود دولت (=حکومت) رأی به این دادند که استفاده از "زور ضرور" منحصرا" باید در دست دولت باشد و الاّ هرج و مرج و آنارشی‌گری جامعه‌ی بی‌دولت را فرا می‌گیرد و تاوان آن عقب‌ماندگی و ناامنی و ستیزه‌گری مَهیب است.

 

در شرائطی که کشور ایران در آماج بدترین رفتار آمریکا و اروپا (مقلدان نادان آمریکا) قرار دارد، هر بار نیروی جامعه‌ی خود را به سوی جنبش کال و نپخته، علیه‌ی قدرت هول دادن و هندل زدن، هم خطای راهبردی است و هم رفتار غیراخلاقی. بگذاریم با بردباری طولانی، راه‌ها و روندها، درست و متحول شود؛ با تعجیل و شتابگری -آن هم آغشته به خامی و خطاهای عمدی- مسائل نه فقط حل نمی‌شود، بلکه مسائل تازه‌تر و پیچیده‌تر زاده می‌شود. روح‌های معترض عدالتگرا، از قضا باید بیشتر از همه، به متفکران و دانشمندان و شایستگان خود فرصت اندیشیدن و تئوری‌پردازی بدهند، نه ابن که خودسر جلو بیفتند، که کار صد ساله را بخواهند یک شبه (ببخشید سه سوته و سه ساعته) بپیمایند. بگذرم. فقط بگویم از قدیم و ندیم خویشتنداری را ستوده‌اند و ملت‌های زود به ستوه نیامده را پسندیده‌اند.. بَه‌بَه دشتِ قهاوند. به دشتِ قهاوند. دشتی از خداوند، با مواد کمیاب لِتیُم در آن برای ایران و خرید جهان. | ۲۴ اسفند ۱۴۰۱ | ابراهیم طالبی دارابی.

 

متن من در تشویق گروه سرود

دختران فاطمی داراب کلا:

به نام خدای آفرینده‌ی نغمه‌ها
سلام بر شما آبروی ایمان زادگاه ما.
پیرو علمی و عملی حضرت فاطمه‌ی زهرا،
شنیدم نغمه‌ی شماها طنین انداخت بر قلب‌ها،
چهرگانی را می‌بینم نام‌آشنا، از مَحیاخانم مهدی ملایی ما،
تا نوه‌ی دختری برادرم حاج قاسم ملایی دوست فهیم ما،
دیگر عزیزانی که نام‌بردن از آنان افتخار ماست.
کاش بودم با آهنگ صداهای شما غرق نور می‌شدم، یا همنوا با نغمه‌های شما غرور و غیرتم را طنین‌اندازتر می‌نمودم. شما عزیزان و فاطمی‌پویان روستای ما فخر مایید که دیدن چادر و وقارتان آرام‌مان می‌کند. بلندپایه خواهید شد و بلندآوازه. با احترام به طنین رسای شما و زحمات پرورش‌دهندگان شما و تمامی برگزارکنندگان آنجا، بویژه فرماندهان عزیز بسیج خواهران دو پایگاه پایین و بالا، از جایم برمی‌خیزم و به قلب پاک و طَهورای شما، گل‌های حُب و حرمت و حمیت و حمایت می‌ریزم.
برادرتان ابراهیم طالبی دارابی.

 

سیده ربایه سجادی [در پاسخ به دامنه |] سلام و عرض ادب خدمت شما بزرگوار. سپاسگزارم از توجه و پیگیری و دغدغه مندی شما نسبت به هم محلیهاتون. دخترهای ما نیاز به تقدیر واینجور توجهات دارن چه بهتر از طرف شما بزرگان محل باشه با توجه به اینکه دختران ما برای اجراشون تلاش میکنن برای حفظ حجابشان دارن در میان هم سن وسالها شون مبارزه میکنن دارم میبینم به دخترای ما تنه میزنن مادری برام تعریف میکرد وقتی رفتم مغازه مغازدار زد به پشت دخترم وگفت همه دارن چادراشونو میگیرن این چیه گذاشتی رو سرت شاید این برای بعضیها یه داستان باشه ولی برای من خیلی درد ناک من از شما بزرگان محل میخواهم کمکمون کنید تا با برنامه ریزی درست وبهتر  روی دخترا وپسرامون کار کنم ما به بهانه سرود جمشون کردیم شما به ما برنامه بدین تا ما بتونیم بیشتر کار کنیم ودر کنار مون نگه شون داشته باشیم موفق و سربلند باشید

 

دامنه [در پاسخ به سیده ربابه] خواهر خوب من سیده ربابه سجادی سلام. ماشاءالله شماها خواهران حاضر در صحنه چنان از ما پیش هستین که خاطرجمع هستیم. وجود مؤمناتی چون شماها که طهارت وجودی‌تان دارالمؤمنین را عطرآگین ساخته، برای محل مذهبی و انقلابی ما یک عطیه‌ی الهی است. ادبیات شما و نوع تفکر مذهبی شما حاکی از آن است خیلی قوی فکر می‌کنید و صراط را گم نمی‌کنید. صدها درود بر شماها. قرآن خود جاهلیت را به جاهلیت اولی و جاهلیت ثانی تقسیم کرد. در جاهلیت اولی خودِ پیامبر ص مبارزه کرد که زنان آن عصر گردن و گردنبند و چهره و موهای خود را نمایان می‌کردند و به قول محلی روسری (جلباب) را پِکرَی می‌بستند که همه‌جای سر نمایان بود. قرآن پیش‌بینی کرده بود در جاهلیت ثانی که در آینده به وقوع می‌پیوندند زنانی بدعقیده و جاهل و دریده، به عریانی رو می‌کنند که در این موقعیت، مؤمنات بیشتر به حجاب روی خوش نشان می‌دهند و جامعه خود از عریانی آنان به وحشت می‌افتد. آن روز دور نیست. نگران نباشید، شاید جامعه‌ی ما با همین وضع که دارد رخ می‌دهد یک ذره از آن روز بد باشد؛ هنوز کو؟ مقاوم باشید. این یک مَصاف پاکی در برابر ناپاکی است که باید طی شود. با حوصله و خردمندی. وقت شما را نگیرم فامیل عزیزم. جَسته و گریخته نوشتم. چون دیدم شما متنی زیبا نوشتید، فوری جواب نوشتم تا قدردان بوده باشم. سلام منِ ناچیز بر وجود همه‌ی شما مؤمنات بامروّت داراب‌کلا. به آنان یعنی دختران عزیز ما که این همه غرور آفریدند سلام و نهایت حرمت‌گذاری بنده را اعلان فرما.

 

سیده ربابه سجادی به دامنه: سلام وقت بخیر. ممنونم از توصیه‌های برادرانه شما بزرگوار. با وجود شماها پشت ما گرمه و احساس میکنم مثل یه برادر بزرگتر برای ما سرگروها ویه پدر برای دخترای فاطمی ما هستید ممنونم از شما که جواب پیامم دادین حتما سلام شما رو به دختران میرسانم شما هم سلام من حقیر رو به فامیل ما برسون.

 

درسی که آقای نجف آبادی (دایی مقام معظم رهبری) داد

تهیه و تنظیم آزاد: ابراهیم طالبی دارابی

مقدمه: به نام خدا. سلام. روزی جناب آقای بهرام اکبری دوست و برادر گرامی لالیمی بنده و داماد محترم و معزز مرحوم حضرت آیت الله حاج شیخ محمدباقر دارابکلایی پیشوای مذهبی مردم ما و میاندورود مازندران، مطالبی از بایگانی درس‌های اخلاقی سال ۱۳۶۵ خود در کلاس درس استاد آقای سید میردامادی نجف آبادی (دایی مقام معظم رهبری) برای بنده فرستاده بود که دیشب دست به مطالعه‌اش زدم. ضمنِ تشکر وافر از جناب حاجی بهرام همسنگر و همرزم صبورم در جبهه‌ی انجیران مریوان که خدا را شاکرم باز هم در صحن مدرسه فکرت ایشان را می‌بینم، وقت، را رسیده می‌بینم که به یک فراز از آن‌همه درس‌های نغز بپردازم؛ البته با دخل و تصرف در حد ویراستاری و پیراستگی و خلاصه‌نگاری آزاد. آن فراز این است:


سودهای بودنِ در اجتماع و زیان‌های کناره‌گیری از آن

 ۱. از ملکات و فضائل اخلاقی تنها در اجتماع‌بودن میسر است، کسی که رفته توی مخفیگاه پنهان شده آن نمی‌شود فضائل اخلاقی را به دست آورد زیرا عمده‌ی فضایل اخلاقی در ارتباط با اجتماع است، باید با مردم تماس داشته باشد. مثل تواضع که باید در اجتماع باشد تا ظهور کند. همین‌طور محبت و ایثار، عفو و گذشت، بردباری و حلم، کَظم غیظ، عاطفه و ترحم، و خویشتن‌داری. تمام اینها ارتباط با غیر دارد ، اینها فوائد اجتماع است.

۲. انزوا باعث بسیاری از انحرافات و امراض روانی می‌شود. این را تجربه نشان داد، زیرا اجتماع بهترین کلاس برای اصلاح صفات و خوی‌های انسانی است ،کسی که در یک گوشه ای زندگی می کند متوجه نمی شود چه بدی دارد. اجتماع یک سنجش است ، کمبودهایش برطرف می شود.

 ۳. کناره‌گیری و عُزلت، موجب خودپسندی و غرور می‌شود، زیرا هر کسی دارای حب ذات است. اگر در اجتماع باشد گرفتار عُجب و خودپسندی نمی‌شود یکی از خطرات بزرگ کناره‌گیری این است که فقط خودشان را آدم حساب می‌کنند بقیه را نه.

۴. یکی از عیبهای در اجتماع نبودن این است که انسان نسبت به مردم سوءظن پیدا می‌کند زیرا بر اثر ندیدن اجتماع و انسان‌ها مبتلا به خودبینی شدید شده و از طرفی چون از ناحیه‌ی مردم مورد محبت و تقدیر قرار نمی‌گیرد در نتیجه به همه‌ی افراد بدبین و آنان را وظیفه‌نشناس می‌داند.

۵. خود این عزلت باعث بدخُلقی و بداخلاقی و عصبانیت می‌شود، انسان که در اجتماع است سرد و گرم اجتماع را می‌چشند. اجتماع پختگی در انسان بوجود می آورد. ولی کناره‌گیری محرومیت دارد.

۶. حالِ مقاومت و ایستادگی را در اجتماع به تدریج از دست داده و در پیشآمدها و حوادث، به سرعت کمر خم می‌کنند.

 ۷. موجب محروم‌ماندن از تجارب و پیشرفت‌های علمی و عملی و اخلاقی و سیاسی و اجتماعی می‌شود.

۸. آیاتی داریم که دلیل بر رجحان اجتماعی‌بودن دارد.

۹. آیاتی داریم که وادار به فعالیت و کار و تحصیل معاش می‌کند.

۱۰.‌ آیاتی هست که جهان آفرینش را برای انسان محل فعالیت و بهره‌برداری قرار داده است.

۱۱. یا مثلاً نماز جماعت که یکی از دلایل اجتماع‌بودن است. دین اسلام دینی است صد در صد اجتماعی، انسان روزانه چند بار نماز را به جماعت بخواند برای اینکه از حال همدیگر خبر داشته باشند. خلاصه اسلام با این دستورات زیبا و دلنشین دارد مردم را جمع می‌کند تا دشمن نتواند بر آنها مسلط شود. آیات زیادی است که از تفرقه و کناره‌گیری، منع می‌کند . ما یک دستوری نداریم از قرآن و ائمه که دستوری کناره‌گیری باشد.

البته ما یک موارد استثناهایی هم داریم که اگر اجتماع را فساد گرفت و به‌کلی گرایش به فساد پیدا کرد و امر به معروف از خاصیت افتاد، آنجاست که باید کناره‌گیری کرد. مثل اصحاب کهف. برای این که در آن اجتماع اگر بماند، هم خودش فاسد می شود و هم فرزندانش فاسد می‌شوند. اصحاب کهف دیدند سراپای اجتماع همه از فساد است و دیدند که نمی‌توانند دفاع کنند از حق در برابر باطل، کناره گیری کردند. که البته برای خود علت و حکمت داشت. | ۲۴ اسفند ۱۴۰۱ | ابراهیم طالبی دارابی

 

حجت رمضانی: با سلام به آقای مدیر مدرسه فکرت ضمن تشکر از جناب عالی وسلامی عرض کنم به خدمت برادر بزرگوار حضرت حجت السلام حاج بهرام اکبری که شاید بنده را بخوبی بخاط نداشته باشن. فکر می کنم در عملیات بیت المقدس۷ با هم در جبهه جنوب حضور داشتیم. بنده حقیر هم از مطالب کوتاه بارگذاری شده توسط جناب عالی از کتابی که ایشان به شما هدیه فرمودند سعی می کنم درادامه زندگی بهره وافی وکافی را ببرم.

 

دامنه |: جناب حجت سلام. اول یک شوخی بکنم با طعم کشکولی با تو رفیق من از سال ۶۶ تا اینک و آتی و حتی ندای قدقامت در قیامت. وقتی دارم اسم تو را می‌نویسم تایپ تبلت هوشمندم تا واژه‌ی «حجت» را ننوشتم، برام از روی هوش پیش می‌افتد، «حجت‌الاسلام» را پیش رویم پیشنهاد می‌کند. حجت بیا حرفم را بگیر برو حوزه‌ی علمیه تا به جای «حجتِ» خالی و چوک! (=تینار ← تنها) برات حجت‌الاسلام درج کنم. شِخی هِم به تو می‌آد. امابعد؛ بلی، آن سلسله‌دروس را خواندم دیدم پر از است مطلب از سرِ خلوص. جناب حاج بهرام اکبری لطف ورزیده مرا میهمان خود نموده. ایشان همسنگر من و تو طبعی لطیف دارد، اوضاع را مساعد ببیند از خنده آدم را می‌میرانَد. ممنونم که روی گشودی به این مبحث که دلنشین است. راستی! بسی خشنودم که می‌خواهی بهره‌ی وافی و کافی ببری. امید می‌برم به درگه الهی حضرت باریِ شافی.

 
ابوعارف | طالبی دارابی: جناب عبدالله سلام. چه مواجهه‌ی نیکویی، ردّی از خصلت خوبی و روحیه‌ی باز و رفتار ستوده از خود بر جای گذاشتی. خوشحالی‌ام را ظاهر می‌کنم تا رسانده باشم چنین صحنه‌هایی دلکش و جدی، آراینده‌ی صحن فکرت است. عمری پرتداوم برای عبدالله طالبی و استاد ربانی. سلام مرا به بابات، عموعباس من -که اینک در کربلای مُعلّی‌ست- برسان. ارادت: ابوعارف.
 
دامنه | [در پاسخ به شفیعی مازندرانی] جناب استاد شفیعی مازندرانی سلام علیکم. بسیار تشکر از این که اشارات بنده و استاد ربانی درباره‌ اصل و ریشه و آئین‌های متنوع جشن چهارشنبه‌سوری در اجرای واقعی و به دور از آتش‌بازی‌های مُهیب آن را «نکته‌های شایسته» تعبیر کرده‌اید. توضیحات بعدی شما هم به درک بهتر مطلب انجامید. اثر مباحثه همین است استاد و الحمدُ لِله شما درین رابطه سعه‌ی صدر بالایی می‌ورزید. با احترام و دوام عمرتان. ابراهیم.

دامنه | [در پاسخ به سید علی اصغر شفیعی] سلام آقا سید علی اصغر. من دلت را در مغزت و مغزت را در دلت رفوشده می‌بینم. ممنونم. من و تو منشی داریم که اینجا فاش می‌کنم: ما به جای پادشاهان، درس اول‌مان را از پیامبران علیهم السلام می‌گیریم از آینه‌ی مفسران معصوم آنان علیهم السلام. سپس اگر حرفی خوب و عملی خوب در بزرگان هم دیدیم، می‌گیریم و می‌پوییم ولو اگر آن بزرگ، پادشاهی دادگر بوده باشند. کوروش کبیر برای ما در همین جایگاه دادگرها جای دارد. درود داداشی.
 

پاسخ‌هایم به پرسش‌هایم ( ۷ )

- دردهای مقدس داریم و دردهای بشریت. اولی مثل درد عرفانی و دومی مثل درد زندگی. شرائط دردمندی، «خردمندی» است و «حسّاس‌بودن».

- چرا استاد مرحوم محمدرضا حکیمی از رنج بشریت، تا آخر عمرش در خانه‌ی کاهگِلی ماند؟

- از زندگی حکیمی زیاد خوانده و می‌خوانم. این یکی به این علت بود روزی رفت به کوره‌پزخانه و از آنجا "زندگی مرگوار" آنان را دید و در خود پیچید و فلسفه‌ی زندگی‌اش شد «دردمندی»؛ یعنی استاد حکیمی، حکیمِ دردمندی.

- نتیجه ← : به آنچه در زندگی به ما رو کرده، فکر و سپس ربّ رحیم را ستایش کنیم. به قول مرحوم علامه حسن حسن‌زاده آملی که به خدا گفت: اگر داشته‌های مرا حساب کنید، زیاد می‌آد.

ابراهیم طالبی دارابی

 

جناب آق سید حسین شفیعی, به دامنه: سلام علیک صبحتان به خیر شیوه مناظره و مجادله احسنت را می ستایم. اگر توفیقی رفیق راهم شود نوشته ای را تحت عنوان «سپاس از مجادله احسن دو دوست دیرین همراه با چند تذکر» را شب خواهم نوشت. خیلی دعا می کنم که خدا مطالب حقه را بر قلب خیرخواهت خطور دهد و بواسطه قلم زیبایت جاری سازد

دامنه |[در پاسخ به آق سید حسین شفیعی]. سلام استاد. خیرخواهی آن دوست ارشد بنده بر من نعمت است. حتما" انشاء کنید، صحن به وجودتان نیازمند است. از همه جای ایران در مدرسه فکرت هستند، آن را جایی مهم برای بیان بدانید. اغلب هم درس‌خوانده با سلایق متعدد که نمادی از چینش جامعه‌ی ماست. سپاس.

 

نظر آق سید حسین شفیعی: آقا ابراهیم سلام در حال آماده شدن برای اداره کلاس بوده ام چشمم به نوشته جدیدت در خطاب به آقای شفیعی افتاد؛ آنقدر زیبا نگاشتی و منصفانه و عاقلانه و مدبرانه و... که نتوانستم چشم از این نوشته  زیبای جنابعالی برگیرم تا آخر خواندم و شارژ شدم و شروع به تدریس می کنم تنها کاری که می توانم انجام دهم، شریک نمودنت در ثواب تدریس اشت که امام علی (ع) فرمود: «من علمنی حرفا فقد صیرنی عبدا». ماجور و سرفراز باشید.

 

آق سید حسین شفیعی,  سلام قبل از دیدن پیامتان، متن دشت قهاوند را خواندم در حال خواندن به ذهنم رسید ماشاء الله همه فن حریف هستید موفق باشید

 

دامنه |,  [در پاسخ به آق سید حسین شفیعی] از همه‌فن حریف خندیدم حسابی. تشکر وافر استاد. سلام بر شما

 

بهرام اکبری لالیمی, به دامنه.  باز هم سلام. مطلب دشت قهاوند. چقدر لذت بردم ، همش امید ، افتخار، سربلندی ،عزت، در مقابل یاس و ناامیدی که عده ای هر روز بر آن می دمند، این گونه مطالب از خواسته های آقاست کیف کردم ، ادامه بده.

 

دامنه |,  [در پاسخ به بهرام اکبری لالیمی] سلام عزیز و سرورم. خرسندم به طبع نشست. سربازی می‌کنیم همه برای ولایت فقیه و انقلاب اسلامی و شهیدان.

 

دامنه |, [در پاسخ به احمد الله وردی زاده] جناب احمدآقا الله وردی زاده سلام. دیدگاه شما در گواهی به این مسئله، پند برای بنده و اندرزی منصافه برای اهل حل و عقد است. ممنونم و شایسته‌ی سپاس‌اید. درود.

 

دامنه [در پاسخ به سید کاظم صباغ] جناب حاجی سید کاظم سلام. با فرضیه‌ی شما موافقت دارم، اگر یک محققی این فرضیه‌ی شما را با یک پژوهش میدانی هم به سرانجام برساند، به نظر من فرضیه‌ات به روش علمی و میدانی اثبات می‌شود نه پوچ. زیرا شما کارکرد زنان مؤمن را در بروز بدکرداری و واکنش زشت برخی برهنه‌دوستان دخیل می‌دانید. و من این فرضیه را درست می‌دانم. از ورود شما به این بحث مهم دینی و محلی ممنونم. به شما رفیق دیرین و مؤمنم و همه‌ی این خوبان و مؤمناتی که نام بردی و یا اشاره داشتی احترام و سپاس تقدیم می‌کنم.

 

دامنه |: آقا سید علی اصغر من سلام. مقایسه‌ی قواره‌‌ی مخالفین فعلی عصر جمهوری اسلامی (که آدم شرم دارد اسم‌شان را راحت بر زبان آورد) با قواره‌ی مخالفین شاه در عصر طاغوت حد و اندازه را به‌خوبی روشن کرده است. آن بزرگان و کوه تفکر و دریای علم کجا و این «کوتوله‌»های مزدور و مزدبگیر و هرزه کجا. سپاس از توانی که برای تبیین بروز می‌دهی.

 

سلام مجدد سید. علاوه کنم آورده‌ی فکری‌ات را: عقل و وحی حُجّیتِ یکدیگر را تأیید می‌کنند. خوشا با آنها که این دو را از هم تفریق نمی‌کنند. بهره داشت حرفت.

 

با این خطاب یعنی تو زُلیخای منی!؟ و منو زیرزمینی و یواشکی می‌خوای!!! مواظب باش قمیص مرا از پُشت نکشی!!! به حضرت یعقوب ع لو می‌دم. این از کشکولی. بله می‌دونستم چه گفته بودی. من هم خواستم یک فرمول از نبوت و امامت و امت ارائه کرده باشم. سلام هم پیوست.

 

جناب آقای حاج بهرام اکبری سلام. مفید و اندرزواره. نکته بگویم از آن عبور عباد از «لغو». تا بشر به جای عبور از لغو و لهو، روی آن وقف کند زندگی و بندگی را درک نخواهد کرد و طعم رستگاری را نخواهد چشید. درود با این مبحث اخلاق که بر پروا در افراد جهت و قوت می‌دهد. در مشهد مقدس ما را از قلب و ذکر و زیارت، یاد مَبر.

 

سلامی مجدد و از سر سپاس به شما خواهر محترم من حاجیه ربابه‌سادات سجادی. دیدم، هم گریستم و هم قوت قلب گرفتم. این دختران نجیب و هنرورز زادگاه ما واقعاً سفیران نجابت و پاکی‌اند. نغمه‌های آهنگین و پرطنین آنان بوی آن قدم‌هایی می‌دهد که شهید حاج قاسم در جبهه‌ی مقاومت گام می‌گذاشت. عنصراالمعالی سخن زیبایی دارد که برازنده‌ی همین نازنین‌دختران محل‌مان است. سخن این است:

 

در جان خود بَعث (=برانگیختن) ایجاد کنید با هنر و خرَد.

 

شما با این ساخت زیبای این سرود و تصاویری که آدم را به ایمان اینان آگاه می‌کند، دل بیننده را فتح کردید. به نظرم این کار دیدن چندباره دارد؛ چقدر حجاب زیبایی دارند. مرحبا به این فکری که اینان را به این مسیر برد. درود. باز نیز خوشحالی‌ام را از زنده‌بودن زندگی معنوی و بندگی الهی در وجود هم‌زادگاه‌هایم بروز می‌دهم و به جای همه‌ی شما سرپرستان این گروه فاخر و تمام نغمه‌خوانان این جمع به نیابت حرم حضرت معصومه سلام الله علیها را زیارت می‌کنم.

سید علی اصغر شفیعی به دامنه: سلام عامل عاقل و اشاره. دمت گرم واقعا. عالی بود.

 

متن جناب آق سید حسین شفیعی: سپاس از « جدال احسن» دو دوست دیرین؛ همراه با چند تذکر!!!

 

بنام پروردگار بصیر و دوستدار اهل بصیرت. فرهیختگان ارجمند و دو چهره فرهنگی ومومن و انقلابی؛ جنابان : آقای سید علی اصغر شفیعی دارابی و آقا ابراهیم طالبی سلام. در روز های اخیر؛ توفیق یافتم غالب مشاجرات علمی _ سیاسیتان (که آراسته به زیور خیرخواهی و نمادی از «جدال احسن» مورد توصیه قرآن کریم است) را مطالعه نمایم؛ ممکن است برخی از قسمت ها را به دلایل علمی_ تحلیلی پذیرا نباشم؛ ولی فزونی صبغه پای بندیتان به آداب «جدال احسن»؛ موجب می شود که از هردو بزرگوار تشکر نمایم؛ و برایتان در قبال چنین گفتمان ها و بارش فکری سودمند؛ ثوابی مضاعف را از درگاه خدای علیم و حکیم مسئلت نمایم؛ و برای دست یابیتان به موفقیتی بیشتر؛ ذکر نکات پیش روی را سودمند میدانم:

 

۱) مراقب باشید که رهروان استعمار پیر انگلستان و همه معاندان با اسلام و قرآن و ایران اسلامی؛ نتوانند با شاگردهائی نامرئی بویژه با اجرای شعار زنگ زده «تفرق تسد» (تفرقه بیانداز و حکومت کن) در پی ایجاد شکاف بین دو دوست مومن و انقلابی دیرین باشند؛ و با تعریف از یکی از شما دو عزیز؛ در پی تخریب دیگری باشند؛ پس در جهت حفظ وحدت خویش؛ بیشتر مراقب اینگونه خدعه ها باشید؛

 

۲) واقعیات موجود در عرصه خارجی گویای این حقیقت است که معاندان ایران اسلامی؛ به بهانه دفاع از ایران و ایرانیان؛ در پی اجرای سیاست شیطانی «اسلام هراسی» هستند؛ در حالیکه آموزه های گفتاری و رفتاری نبی رحمت اسلام (ص)؛ مقابله سخت با نژاد پرستی کاذب می باشد؛ بدین جهت باید در گفتمانهایتان با دوبال سازنده حرکت کنید؛ یعنی طرد ایران هراسی و نفی اسلام هراسی؛ امروزه شاهدیم که معاندان برای اجرای سیاست شیطانی «اسلام هراسی» می کوشند تا مومنان و انقلابیون رهرو امام و رهبری را معاند با سنن معقول ایرانی جلوه دهند؛ و دیدیم که مجریان سیاست کور «اسلام هراسی»؛ نه تنها مکتب جاوید اسلام را به سخره گرفته اند؛ بلکه با تمام امکاناتشان در پی اجرای سیاست زنگ زده تجزیه ایران واحد و مقتدر نیز می باشند؛

 

۳) نباید مورد نقد دانستن کارکردهای نادرست برخی از مسئولان گذشته و حال موجب شود که دیگران خیال کنند اشما عزیزان؛ ز حضورتان در عرصه انقلاب اسلامی و جبهه نبرد با صدامیان و منافقان کوردل و... پشیمان هستید؛ 

 

۳) یکی از توصیه های بلند و جاوید امام راحل(ره) این بوده است : «هرگاه دیده آید که دشمن از ما تعریف می کند؛ باید در درستی کار خود تامل کنیم» (نقل به معنی)؛ امید است این توصیه حکیمانه آن عبد صالح را؛ همواره آوازه قوه سامعه خویش قرار دهیم. نکته پایانی: ضمن سپاس مجدد؛ موفقیت بیشترتان؛ آرزوی همیشگی اینجانب می باشد. (حوزه علمیه قم: سید حسین شفیعی دارابی: عصر روز چهارشنبه ۲۴ اسفندماه ۱۴۰۱ش_ ۲۲ شعبان ۱۴۴۴ق)

 

جناب استاد حاج آقا سید حسین شفیعی سلام علیکم. یکی از لغات مورد علاقه‌ی من در قرآن، لغت مشفقون است. مرحوم علامه طباطبایی فردِ مُشفِق را کسی می‌داند که بیمناک به حال خود و دیگری‌ست، به همین علت نگران حال دیگران هم هست که خدای ناکرده به آسیبی روبرو نشوند. بنابرین، ممنونم که از مشفقون ما هستید و حالی را که قرآن برای مؤمنانش در نظر می‌گیرد، در وجود شما نسبت به ما بروز و ظهور دادید. جدای این، انسان وقتی موردِ خطاب یک شخصیت علمی یا روحانی یا یک پزشک و مهندس و یک فرد فریس و ذکاء قرار می‌گیرد در خود حس شکوه می‌کند.

 

در بند ۱ نگاه شما را خیرخواهانه می‌بینم و هشداری‌ست به نوعی از حالت شایع در افراد. چنین حالتی معمولاً توی جامعه، نه ندرتاّ، که دائماّ سر بر می‌آورَد، ازین‌رو، مرَضی عمومی‌ست واگیردار. اما من می‌خواهم روی دیگر سکه را باز گویم. گمان نکنم کسی بتواند میان بنده و سید علی‌اصغر را تیره کند. علت شرعی نهفته است که فاش گویم: بین من و او، پیوند غدیری بسته شد در حرم امام رضا ع که شکستن آن حرمت دارد و ذَنب لا یغفر است.

 

در بند ۲ در مقام یک آفت‌شناس ظاهر شدید که چنین فکری، نه فقط امروزه، که از روز طلوع اسلام در ایران یک طرفدارانی برای خود داشته که بنای این داشته و دارند مکتب اسلام را به عنوان یک دین مهاجم و مزاحم معرفی و مثلاً خلوص ایرانی‌گری را با راندن اسلام از سرزمین ایران و خالی‌ساختن آن از دل ایرانیان، احیا کنند. چنین فکری -که از نظر من تا جایی که می‌خواهد کار فکری و نظریه‌پردازی کند- نه فقط باید آزاد باشد که کسی کاری به کارشان نداشته باشد. چون در برابر منطق قوی اسلام، توانی برای کسی نمی‌مانَد که بخواهد اسلام را از قلوب ایرانیان محو کند. اگر دینی به زور وارد قلب مردمی شده باشد، هزار و چهارصد و چهل و اندی سال در دل ملت لانه و آشیانه نمی‌کرد. تلاش این تعداد افراد در محیط پر از نگرش دینی ایران، چنان سست است که حاضر می‌شوند در ستودن تمدن ایران، ستون‌های دین و مذهب و مقدسات سایر ادیان الهی را از پایه تخریب کنند، حال آن‌که اگر واقعاً حامی تمدن ایران هستند، اولین درس تمدن ایرانی که رعایت ادب و احترام به عقاید و اهانت‌نکردن به باورها و شخصیت‌های مذهب و مقامات درجه‌ی اول دینی است با مدارای کوروشی آن. وقتی فلان کتاب یا فلان بنگاه خبر و یا فلان مؤسسه‌ی نشر حاضر می‌شود زشت‌ترین الفاظ را برای پیامبر اسلام ص و آیات وحی در قرآن و ائمه ع و ادعیه‌ی مقدسه و مناسک قطعیه‌ی دینیه به کار گیرد، پیش از آن که اهانتش به مقدسات برسد، خودش، خودش را از فرهنگ و تمدن ایرانی خارج ساخته است، مگر تمدن ایران به کسی اجازه می‌دهد به ادیان و آوردندگان الهی آن هتک و جسارت کند! زهی خیال باطل.

 

در بند ۳ باز نیز کوشیدید با صفت اشفاق و مشفقین، ارتکاب رفتاری را (که اگر در ما رخ دهد عیب عظیمی‌ست) خطایی بزرگ و نابخشودنی‌ست، نشان دهید. این برحذَرداشتن، نشان وجود چنین آفت نیست، بلکه امکان بروز آن است، که باید عرض کنم اگر روزی چنین شود، شماتت را خودم با خودم آغاز می‌کنم، زیرا مَباد، مَباد، بر ما و نیاید، نیاید برای ما آن روز بدِ بدِ بد، که اولین خَبطش خیانت به خون شهیدان است، سپس روبرگرداندن زشت از امام راحل‌مان و آنگاه بی‌وفایی به رهبری معظم‌مان که برای ما پیشوایی صادق و قاطع در برابر امپریالیسم است و با ورع و اوج پارسایی زندگی کرده است.

 

در بند ۴ (که شما سهواّ ۳ مکرر زدید) پند عبد صالح خدا حضرت امام خمینی ره را آوردی که برای ما گرانبهاءترین اندرز است. معیار درستی است. همه با هم باید به این شاخص دقیق، دقت کنیم. از وقتی که مشتاقانه و مشفقانه برای ما صرف کرده‌اید و از ذکر و تذکار آن انصراف ندادید و در دل فرو نبرده‌اید، به نوبه‌ی خودم تشکر وافر دارم و اینجا صاف اعتراف کنم سید علی‌اصغر از من هزاران پله نصیحت‌پذیر است و همین‌اندازه پله هم، از من برجسته و برتر و بالاتر است. عیب من اگر در چندین واگن قطار جا نگیرد، عیب او از یک کیسه‌ی کولک هم تجاوز نمی‌کند.

 

در پایان قلب خودم را آشکارا بازتعریف دهم که تک تک اعضای شریف این صحن را از صمیم دلم، ایمانی و عاطفی دوست می‌دارم و برای تمامی‌شان شأن و منزلت و مقام قُرب خدایی قائلم و حقا که اغلب در مقام آموزگاران من جلوه می‌کنند. والسلام.

 

با ادب و ارادت به شما استاد دانشگاه جامعة المصطفی العالیه ص و حوزه‌ی علمیه (که تذکار گران ارمغان آوردید) و هم به تمام اعضای صحن فکرت که حوصله ورزیدند متن مرا در مقام پاسخ مؤدبانه و محترمانه به متن (سپاسی/تذکری) حضرت عالی مطالعه کردند. ابراهیم طالبی دارابی دامنه.

 

سلام گرم بنده هم به شما رفیق ارجمندم جناب قاسم ملایی. یک کشکولی بگم: یوسف خدا بیامرز شعر کم حفظ بود، خیلی کم. اما یک بیت را آی از بر بود، این را: از محبت خارها گل می‌شود... تِلنگِه (=صوت آهنگین) هم می‌داد می‌خواند. خواستم گفته باشم محبت میان شما و بنده ورای حرف است، از دیرباز چنین احترام و محبتی در ما بود و حالا این صحن محترم هیئت رزمندگان، بیان و آشکارکردن آن را آسان‌تر کرد. آقا من وظیفه داشتم در برابر آن‌همه هنر و شرافتشان عرض ادب کنم و چند کلمه از الفبای قلبم تقدیم‌شان کنم. بر اخوی من و ابوین من همیشه مهر ورزیدی، خدا مادرتان را برای‌تان آفتاب تابان بدارد. درود بر شما و بیت مذهبی شما.

 

ابراهیم رمضانی محمد به دامنه زیر پست زندگینامه‌ی شیخ وحدت: سلام وادب خدمت اقا ابراهیم بزرگوار و دوست داشتنی. یک اینکه خلهِ خوشحالمه وباعث مسرته ازهم محلی بودن ونسبت فامیلی باشما و دو اینکه از اقدام بجا ونو (در محلمون) شما در نگارش زیبا وهنرمندانه (به قلم راوی) از شخصیت علمی و سیاسی امِ ملهِ حاج اقای وحدت که باعث شناخت هر چه بیشتر حداقل برای من حقیر از ان بزرگوار شده متشکر و قدردانم. این کار خدا و خلق الله پسندانه در جهت معرفی بزرگان علمی محل که خود در این وانفسا اوضاع فرهنگی جامعه بنظرم بسیار ثواب و غنیمته. انتظار اینکه این شروعی باشه برای معرفی گت ادِمای علمی دارکلای بزرگ. ارادت قلبی. راستی پشت در مدرسه فکرت کلوش ردیف کامبی از درس گت ادما استفاده کامبه. موفق وسالم باشی.


جناب آقا ابراهیم رمضانی سلام. ممنونم دوست و فامیل دوست‌داشتنی. آقا، شما با این قلم فروتنانه‌ی خود مرا شرمسار و با ادبیات خوش‌نوشتت مرا امیدوار و نیز با استقبال از محتوای نوشتارم درباره‌ی شیخ وحدت مرا پایدار کردی. منم به قالِ خادت: "خَلهِ خوشحالمه". از هر متنی که درش بجا و به‌هنگام لغات زبان مادری چیده شود، لذتم صدچندان می‌شود و شما نشان دادی ازین مهارت برخورداری. حیف که کم می‌نویسی و توی صحن آفتابی نمی‌شوی. شما برادران نیک‌نام: آقا عیسی، آقا موسی، آقا حسینعلی، و خودت آقا ابراهیم و آن تک‌خواهر گرانقدرتان برای زادگاه جزوِ بهترین‌ها هستید و خوشحالم هر چار بِرار در مدرسه فکرت حاضرید (که اگر خط ایتای خواهر را هم به من برسانی دعوتش می‌کنم به تالار فکرت) راستی کسی از شما اعضای خاندان مرحوم حاج محمد را جا نینداخته باشم. من فکر کنم چاتّا برار و اِتّا خواخرین. پدر بسیارمؤمن‌تان را خدا رحمت کناد و مادر خیلی‌مهربان و باایمان‌تان را (که نزد خاندان ما حکم خواهربزرگ برای ما دارند) سلامم برسان. پس کَلوش (=دِوندی) ردیف کاندی! دمِ در فکرت؟! عجب. ویمبه همه‌چیز ردیفه توی فکرت! پس کار، کار ته بیهه! امابعد؛ فرمودی سایر روحانیان روستا را هم معرفی کنم. بنده از افتخاراتم یکی این بوده از سال ۱۳۹۲ تا ۱۳۹۶ تمام روحانیون داراب‌کلا و اوسا (اعم از درگذشته و در قید حیات) را که بالغ بر ۱۵۵ نفر شدند در وبلاگم دامنه‌ی داراب‌کلا به صورت مکتوب و مصور و مستند معرفی کردم و با عنوان روحانیت داراب‌کلا قابل رجوع و مرور و خواندن است. در ستون کناری وبلاگ، بخش آخر آن با عنوان "روحانیت داراب‌کلا". هنوز هم آمادگی دارم هر روحانی بزرگواری بخواهد زندگانی علمی و سیاسی خود را شرح کند به عنوان مصاحبه‌گر و راوی سوم شخص مفرد، این کار را انجام دهم. درود فراران همنوم من اوریم. خرسندم که مطالب مربوط به زندگانی سیاسی مبارزاتی شیخ وحدت گرمت کرد و بر طبع‌ات نشست.

 

متن محلی ابراهیم رمضانی محمد در جواب دامنه : سلام و ارادت قلبی به شما که برام خیلی عزیزی. از ته دل عذر خواهم بابت مزاحمت در صفحه شخصی به جهت اینکه محضر مدرسه جای بحث و مباحثه علمی و سیاسیه و حقیر هم شِ رِه اجازه ندمبه با مطرح کردن اطلاعات خودمونی وقت بزرگان واساتید را بگیرم ومهمتر اینکه حق الناسی بر کوه گناهم اضافه کنم. خا تیِ سرِه درد نیارِم. پِر حرفی نکا نِم بدون چاپلوسی و خودشیرینی که ازش حالِم بد وونِه ارادت قلبی به شما برادران عالم حاج اقا وحدت و شما اقا اروین عزیز و اقا شیخ باقر (اقا دکتر) دارم ودر مقابل مقام علمی شما خضوع دارم وصد البته نسبت فامیلی که جای خودش رو داره. خدا رحمت کند اق شیخ علی اکبر ابوی بزرگوار مادر محترمه و اقا حیدر اخوی خدا بیامِرزی رِه بجهت خاطره دلنشین که از پدر خدا بیامرز دارم. شِ وظیفه دومبه هر موقع سر مزار بوردِمه فاتحه ای از عمق جان با ادب بالای مزارش بخونم. پِر حرفی نکانِم و تِی وقت عزیز رِه نهیرِم.از نگاه پر مهر ومحبت شما نسبت به خانواده وخود مرحوم مشدی محمد پدر عزیزوزحمت کشم بی نهاست ممنونم. راسِی از بخوندِسِن نوشتِه های شما واقِعِن کِف کامبه. بِ همه کسون سِلام برِسِن. همیشه سالم و تندرست باشی.

 

دامنه [در پاسخ به بهرام] جناب آقای بهرام اکبری سلام. در راستای متن شما بنده معتقدم در اسلام هفت پایه کنار هم قدرت را شکل می‌دهند:

رهبر مذهبی سیاسی،
معلمان (منظورم همه‌ی کسانی که نقش آموزاندگی دارند شامل افراد مؤثر و متنفذ و روشنگر و روشنفکر جامعه)،
نظامیان،
روحانیان - دانشمندان،
کارگران،
کشاورزان.
خدمات‌رسانان.

البته این به معنای نادیده‌انگاشتن بقیه‌ی بافت جمعیت نیست. این هفت‌تا پیشتاز قدرت کشورند. از مبحث شما هم تشکر دارم.

 

بهرام اکبری [در پاسخ به دامنه |] سلام علیکم. متشکرم از آقا مدیر که همه مطالب را با دقت مورد نظر قرار می دهید و اگر غیر این بود شاید انگیزه ای برای ادامه نمی دیدم ، چون در این صحن (فضای باز) البته ما در مشهد هم صحن داریم هم رواق ) گفتم مطالبم را بچسبانم ، اگر نچسبانم، می چسبانند، ضمنا نائب الزیاره همه اعضای مدرسه بودم.

 

دامنه [در پاسخ به بهرام] سلام مجدد به روی دوست نام‌آشنای من حاج بهرام اکبری. تعریف من از مدیریت مدرسه فکرت بودن این است، هم ایجاد نظم و مقررات کند و هم با تمام اهتمام در صحن حضور داشته باشد و روی پست‌ها نظر دهد. ذاتاّ هم اهل نظر و نقد و فکرم. ممنونم که تشویق فرستادید. این صحن در قیاس با آن صحن مقدس آقا امام رئوف رضا علیه السلام ذره است مقابل عالَم. هر چند چون امام هشتم ع بنیانگذار مناظره بود، ازین صحن مدرسه فکرت هم خشنود هستند و روح آن امام رئوف ع مؤید اعضا است. همه‌ی اعضای فکرت دل در گروِ امام رضا علیه السلام دارند و سالی یک یا سه باری و حتی بیشتر در آن صحن و سرا و رواق و دار و مضجع حاضر می‌شوند و قوت معنوی می‌گیرند. خندیدم از چسبان چسبان. بچسبان حاج بهرام. تنور فکرت (=فکر تو) در مدرسه‌ی فکرت (=خردمندی) نانِ برشته هم می‌شود. سپاس بابت نیابت برای زیارت. سلام گرمم بر امام رضای عالم آل محمد ص.

 

 

بهرام اکبری لالیمی:

بسم الله الرحمن الرحیم

جهاد تبیین در کلام رهبری

ضرورت تبیین  :

•  1 -  شکل گرفتن شایسته و بایسته جهاد تبیین کار بر زمین مانده است

•  2 -  از تحریف جلوگیری کنیم 

•   3 -  اعتقاد عمومی ایجاد کنیم 

•  4 -  جزو راهبردهای اساسی ما از اول بوده است 

•   5 -  تفکر انقلابی بر همین اساس رواج پیدا کرده است 

•  6 -  مبنای مهم قیام حسینی بود 

•  7 -  اگر تبیین نباشد فرصت برای اغواگری و گمراه سازی توسط  دشمن باز خواهد شد 

•  8 -  دعوت صدر اسلام بر پایه تبیین استوار بود 

•  9 -  مهم ترین وظیفه پیغمبران است 

•  10 -  در سیره علوی نمود پر رنگی داشت

•  11 -   اساس کار ماست 

•  12 -  فریضه قطعی و فوری است

•   13 - مسئله تبیین گفتمان درست می کند 

•  14 -  فکر و مطالبه عمومی ایجاد می کند  

•  15 -  توجه به نیاز های روز 

•  16 -  مبارزه دائمی جریان حق و باطل است 

•  17 -  جهاد تبیین به لشکر سایبری نیاز دارد.

•  18 -  بدون تبیین حقیقت افکارعمومی در ظلمت و فضای غبارآلود باقی خواهد ماند 

•  19 -  عدم تبیین سوء استفاده دشمن را به دنبال خواهد داشت و تبیین خنثی کننده تو طئه دشمن است . 

•  20 -  تحریف حقایق به گمراهی کشاندن مردم است 

شیوه صحیح :

* بیان منطقی * مستدل * بلیغ * دور از جنجال * هنرمندانه * نو آوری در ادبیات و روش ها * دید روشن * فکر باز * اندیشه عمیق * صدای خوش * لحن خوش * استفاده از ظرفیت هنر مانند مداحی و شعر

 

* پیروی از شیوه های اخلاقی * دوری از بد اخلاقی و اختلاف *بدون هیاهو کردن و جنجال کردن و شعار دادن * به شکلی که برای مردم آگاهی و برای مسئولین تنبه به راه حل ها بوجود بیاید * ما مجاز نیستیم به سمت رفتارهای غلط برای رسیدن به اهداف درست برویم.

 

 * منطق قوی * سخن متین * عقلانیت کامل * زینت عاطفه * عواطف انسانی * به کارگیری اخلاق * بر پایه عقلانیت * دعوت به موضوعات اصیل * موضوعاتی که مبنای درستی دارند * در شاکله و قالب مهربانانه * مخاطب شناسی و شناخت اقتضائات * ارائه سخن حق در قالب های درست

                                        

 

شیوه باطل : * قلب واقعیات و حقایق *پنهان کردن اتفاقات خوب و موفقیت ها * وارونه نمایی و بزرگ نمایی ضعف ها * القاء دروغ ها و فریب ها * پنهان کاری ها و فرصت ندادن به بروز حقایق * جریان نظام سلطه برای رسیدن به اهداف خودش خشونت و بی بندوباری جنسی را بکار می گیرد 

 

شیوه باطل : * قلب واقعیات و حقایق *پنهان کردن اتفاقات خوب و موفقیت ها * وارونه نمایی و بزرگ نمایی ضعف ها * القاء دروغ ها و فریب ها * پنهان کاری ها و فرصت ندادن به بروز حقایق * جریان نظام سلطه برای رسیدن به اهداف خودش خشونت و بی بندوباری جنسی را بکار می گیرد 

* تصویرسازی * بمباران اطلاعاتی * پمپاژ اخبار جعلی و منفی ( عمدتا در دست شبکه های اجتماعی و پیام رسان های غربی است )

* تصویرسازی * بمباران اطلاعاتی * پمپاژ اخبار جعلی و منفی ( عمدتا در دست شبکه های اجتماعی و پیام رسان های غربی است )

 

الزامات تبیین :

* کسانی می توانند در فضای تبیین موثر باشند که خودشان درک و فهم و احاطه ی درستی نسبت به موضوعات پیدا کرده باشند ( میدان و عرصه بدرستی برایشان روشن شود ) * فهم صحنه ، میدان و اهمیت مبارزه ای که جریان دارد * شناخت میدان نبرد * شناخت دشمن و مواجهه دشمن .

* رسانه را می توان پدیده ای دو چهره یا دو رویه تعریف کرد ( هم زخم آفرین هم مرحم آفرین ، هم هویت زا ، هم هویت زدا ، هم ایجاد کننده بحران و هم تدبیرکننده آن * اهداف رسانه های همگانی ، برای تصاحب افکار عمومی و تحمیل القائات تولید محتوای رسانه ای می کند و با روایت های جعلی و دروغین اما باور پذیر برای خود تولید قدرت می کند.

* شناخت ابزار و امکاناتی که وجود دارد *شناخت بزرگانی مثل شهید مطهری و شهید مفتح و برخی از روشنفکرانی که یکی از فعال ترین ها رهبر انقلاب است که در فضای جوانان از قبل از انقلاب فعال بودند . 

* توصیه به ایستادگی * توصیه به تنبلی نکردن * توصیه به خسته نشدن * در مقابل دشمن قرار گرفتن * تحمل سختی ها و شداید * خلوص * ایثار مال و جان و آبرو * آگاهی و شناخت دقیق از حقایق و واقعیت ها .

* مجهز شدن به عقلانیت و آگاهی های فراوان * تبیین نباید مختص مجموعه های فعال سیاسی و انقلابی باشد ، توسعه مخاطب به خصوص گروه های اثرگذار و گروه های نخبه و تحصیلات تکمیلی که ممکن است اصلا در فضای سیاسی نباشند . 

موضوعات تبیین : 

* معارف انقلاب اسلامی ( حقایق و محکمات اسلام و انقلاب ) 

* اهداف انقلاب 

* مسائل جاری کشور 

* مسئله اقتصاد مقاومتی 

* پیشرفت علمی 

* مسئله ارتباط با آمریکا

•  * اعتماد به نفس در باور به هویت های ملی و دینی 

•  * امید به آینده 

•  * اعتماد اجتماعی و اعتماد متقابل بین شهروندان و حاکمیت 

•  * سبک زندگی اسلامی ، ایرانی  

•  * مسئله ی فرهنگ 

•  * استد لال های انقلابی 

•  * پاسخ به اشکالات و ابهام آفرینی ها

* کارهای بزرگ و حماسه سازی که در طول این چند دهه در عرصه های گوناگون اقتصادی ، اجتماعی ، عمرانی ، آموزشی، بهداشت و درمان ، صنعتی ، دینی و فرهنگی ، دیپلماسی ، سیاسی ، صورت گرفت . 

خدایا چنان کن سرانجام کار

تو خشنود باشی و ما رستگار

ب- ا –ل ( بهرام اکبری لالیمی )

 

پاسخ دامنه |: سلام جناب حاج بهرام. تشکر می‌کنم، مفید و مؤثر. جمع‌بندی جالبی بود. تأکید می‌کنم خوانندگان این متن را بخوانند. دو نکته‌ی ضروری بگویم شاید هم سه نکته شد.

۱. تبیین‌گر باید خود را با این شاخص‌ها تطبیق دهد، اگر دست‌کم نیمی ازین شاخص‌ها را در خود یافت وارد تبیین شود. چون تبیین در لغت یعنی شکافتن، شرح‌دادن و روشن‌ساختن که لازمه‌ی آن داشتن دانشِ این روش است به علاوه دانش در موضوعات مورد تبیین. در تعریف اصطلاحی هم تبیین کاری دشوار است زیرا می‌خواهد گزاره‌های علمی پیشنهاد کند و حقایق را پیش رو گذارَد.

 

۲. ممکن است -که من دیدم- برخی اصل تبیین را به سُخره بگیرند، شبیه آن دوره که «بصیرت» مسخره می‌شد. این انتقادگران / مسخره‌کنندگان، لابد نمی‌دانند تبیین یک کار مهمی بود که از علوم اجتماعی در غرب سر بر آوُرد. و در دهه‌ی پنجاه در همین ایران افرادی چون بیژن جزنی، مهدی رضایی، حنیف‌نژاد، احسان طبری، مسعود رجوی، زرکش، ابوذر ورادسبی و ... برای حزب و سازمان خود صورت می‌دادند و حتی در حزب جمهوری اسلامی هم مدتی طولانی دوام داشت‌ که شهید بهشتی و آیت‌الله خامنه‌ای بیشتر برای اعضای مرکزی حزب جمهوری اسلامی انجام می‌دادند. حتی سازمان مجاهدین خلق آن زمان، چند جلد کتاب «تبیین» در موضوعات مختلف برای اعضای خود چاپ کرده بود. پس، کسانی که تبیین را مسخره می‌کنند، خیال می‌کنند چیزی من‌درآوردی! است، در واقع از اساس، از تاریج و جریان فکری و صف‌بندی سیاسی و نظریه‌پردازی دورند.

 

۳. بالاخره سه نکته شد، در متن شما بمباران خبری مطرح شد، خواستم گفته باشم این شگرد از آن رو اتخاذ می‌شود که ۱. یا جامعه در میان انبوه خبر گم شود تا آنان راحت اذهان جامعه را از مسئله‌ی اصلی دور کنند و ۲. یا نگذارند جامعه از آن موضوع بیرون بیاید. در بحران پاییز امسال این شگرد بادقت بالا از بیرون پیاده شد. بهترین حرکت ضد این شگرد، بیرون رفتن موقت از آن فضای بمباران خبری است.

 

شیخ محمدرضا احمدی: سلام جناب طالبی عزیز. همچنین دوست گرامی آقا جلیل قربانی که پست اخیرشان را پیدا نکردم. معتقدم دال مرکزی و مهمترین هسته توافق اخیر بین ایران و عربستان، قدرت برتر منطقه ای و در بعضی از موارد، قدرت جهانی ایران است و مهم ترین ویژگی این قدرت، درون‌زا بودن آن است، نه قدرتی که متکی به پیمان‌های خارجی و با ابرقدرتها باشد. این ویژگی را در هیچ کدام از کشورهای منطقه نداریم. گرچه پیشر این موضوع ثابت شده بود، اما جنگ اوکراین(همان جنگ مسکو، واشنگتن) موجب شد در اذهان جهانیان و بخصوص منطقه تبدیل به باور شود. بقیه موارد در حکم شاخ و برگ‌های علل و زمینه های این توافق هستند.

 

دامنه |: جناب استاد احمدی سلام. اول اصطلاح مهم «دال» در متنت را توضیح دهم، چون ممکن است کسانی با آن آشنا نباشند. دال در کنار مدلول معنی می‌دهد. مثلاً اگر کسی گفت بوق، خودِ لفظ بوق می‌شود دال، اما آن صوتی که در درون بوق وجود دارد و ما پی به صوت و صدای بوق می‌بریم، می‌شود مدلول. 

 

من سرِ درس کلاس آقای دکتر محمدرضا تاجیک در دوره‌ی کارشناس ارشد دانشگاه علامه طباطبایی تهران (دوره‌ی آقای نجفقلی جبیبی) زیاد ازو مفهوم دال و مدلول شنیدم. این مثال بوق را خودم ساختم که برای خوانندگان آشناتر شود.

 

حالا متن شما: بله، دال در مسئله‌ی عربستان و ایران، اقتدار پایدار ایران است. مدلول قبول قدرت ایران و آمادگی کشورهای منطقه برای دوستی با ایران. چون با شنیدن نام ایران، مدلولی چون قوی‌بودن و پایداربودن را حس می‌کنند. سپاس فراوان. جناب جلیل قربانی لابد می‌خواهد متن خود را کامل‌تر کند، حذفش کرد. یحتمل.

 

شیخ محمدرضا احمدی, [در پاسخ به دامنه |] سلام جناب طالبی عزیز. همچنین دوست گرامی آقا جلیل قربانی که پست اخیرشان را پیدا نکردم. معتقدم دال مرکزی و مهمترین هسته توافق اخیر بین ایران و عربستان، قدرت برتر منطقه ای و در بعضی از موارد، قدرت جهانی ایران است و مهم ترین ویژگی این قدرت، درون‌زا بودن آن است، نه قدرتی که متکی به پیمان‌های خارجی و با ابرقدرتها باشد. این ویژگی را در هیچ کدام از کشورهای منطقه نداریم. گرچه پیشر این موضوع ثابت شده بود، اما جنگ اوکراین (همان جنگ مسکو، واشنگتن) موجب شد در اذهان جهانیان و بخصوص منطقه تبدیل به باور شود. بقیه موارد در حکم شاخ و برگ‌های علل و زمینه های این توافق هستند.

دامنه |, [در پاسخ به شیخ محمدرضا احمدی] جناب استاد احمدی سلام. اول اصطلاح مهم «دال» در متنت را توضیح دهم، چون ممکن است کسانی با آن آشنا نباشند. دال در کنار مدلول معنی می‌دهد. مثلاً اگر کسی گفت بوق، خودِ لفظ بوق می‌شود دال، اما آن صوتی که در درون بوق وجود دارد و ما پی به صوت و صدای بوق می‌بریم، می‌شود مدلول.

من سرِ درس کلاس آقای دکتر محمدرضا تاجیک در دوره‌ی کارشناس ارشد دانشگاه علامه طباطبایی تهران (دوره‌ی آقای نجفقلی جبیبی) زیاد ازو مفهوم دال و مدلول شنیدم. این مثال بوق را خودم ساختم که برای خوانندگان آشناتر شود.

حالا متن شما: بله، دال در مسئله‌ی عربستان و ایران، اقتدار پایدار ایران است. مدلول قبول قدرت ایران و آمادگی کشورهای منطقه برای دوستی با ایران. چون با شنیدن نام ایران، مدلولی چون قوی‌بودن و پایداربودن را حس می‌کنند. سپاس فراوان. جناب جلیل قربانی لابد می‌خواهد متن خود را کامل‌تر کند، حذفش کرد. یحتمل.

جلیل قربانی  [در پاسخ به شیخ محمدرضا احمدی] سلام جناب آقای احمدی، روز به خیر

۱- چون محتوای پست ارسالی بنده تکراری بوده، آن را حذف کردم، پیام اصلی‌ام آن بود که به‌رغم تبلیغات فراوان، کار جدیدی صورت نگرفته، بلکه کار بر زمین مانده از دوره خاتمی، دوباره در دستور کار قرار گرفت.

۲- درباره پست شما می‌خواهم بگویم که حفظ «سرمایه سیاسی» که نشانه  اقتدار یک کشور است، مستلزم آن است که همانند تمام سرمایه‌ها، ابزارهای لازم برای حفظ آن از گزند تهدیدهای درونی و بیرونی به کار گرفته شود.

۳- عربستان برای رفع تهدیدهای درونی، اصلاحات سیاسی و فرهنگی آرام در داخل را به ابتکار بن‌سلمان آغاز کرده بود و اکنون به فکر رفع تهدیدهای بیرونی افتاده است.

۴- چند روز پیش اشاره کردم که  مهمترین عاملی که در ابتدا، چین را به میانجی‌گری و بعد عربستان را به نشستن در برابر در ایران برای اجرای توافق انجام‌شده در ۲۰ سال پیش کرده است، منافع چین و عربستان برای تامین امنیت به‌ویژه در خرید و فروش نفت خلیج فارس بوده است نه تامین منافع ایران. شاید در آینده ایران بتواند از این رهگذر، نفعی بیش از آن‌چه فعلاً گفته‌ می‌شود، ببرد.

۵- عربستان با هدف رفع تهدید بیرونی دریافته است که برای تثبیت قدرت فعلی و نیل به اهداف درازمدت سیاسی و اقتصادی خود به تنش‌زدایی و در صورت لزوم، معامله با کشورهای مهم پیرامونی و قدرت‌های جهانی نیاز دارد.

۶- در این معامله، محدودکردن یک شبکه تلویزیونی ضد جمهوری اسلامی از سوی عربستان و در مقابل، کاهش کمک‌های ایران به حوثی‌های یمن اگر اتفاق بیفتد، نفع آن برای عربستان به مراتب بیش‌تر از نفع ایران است. رونوشت با سلام به جناب آقای طالبی مدیر محترم.


پاسخ‌هایم به پرسش‌هایم ( ۸ )

- جامعه‌ی توحیدی اگر درست در معنای خودش به کار رود، به تعبیر شهید بهشتی «روح‌دار» است.

- مگر توحیدی‌بودن جامعه شرائط و نشانی‌های خاصی دارد؟

- بله، علامت‌ها دارد؛ باید سیستمی در آن برقرار باشد که به قول شهید بهشتی «از نظر خُلقی، مَنِشی، اخلاقی و ..» بتواند "خُلق اسلامی - الهی" را بین مردم و حکومت پرورش دهد.

- نتیجه ← : جامعه‌ی توحیدی فقط ستم‌ستیز و ستیزده‌زُدا نیست، بِستر خدایی‌شدن همه‌ی سیاست‌ها و سلیقه‌ها و ستایش‌هاست.

ابراهیم طالبی دارابی

دامنه |,  [در پاسخ به جلیل قربانی] جناب جلیل قربانی سلام. از رونوشت به بنده بسی متشکرم؛ بله برای من نوشته‌ها اهمیت دارد خاصه نوشتارهایی که فکر ما درگیر کند.حالیا، درود بر شما.

حتی اگر تماما" بپذیریم به اعتبار تحلیل و اشارات شما جمهوری اسلامی درین مدت -پس از اتمام دوره‌ی حجت الاسلام سید محمد خاتمی- درباره‌ی عربستان دچار سیاست انفعالی و یا حتی تخریبی شده است، باز نیز به نظرم بر مبنای دو پایه‌ی تحلیل شما (=نیاز چین به نفت و انرژی و سرمایه‌گذاری غرب آسیا + احتیاج عربستان به رفع تهدیدهای بیرونی به موازات دفع تهدیدات داخلی) پایه‌ی سوم ساخته می‌شود به اسمِ: رسیدنِ خودبه‌خودیِ بخش عمده (یا حتی دست‌کم: نصفه‌نیمه‌ی) این دو نیاز چینی / عربستانی به سود ایران. پس؛ جناب قربانی، باز هم باید از آن برای "دتانت"رفع تشنج بهره برد و به نفع منافع ملی تحکیم کرد.

بسیار متشکرم دیدگاه خود را منظم و منسجم و پله‌پله (از ۱ به ۶) سیر و ارائه کردید.

ناگفته نگذارم لفظ "حوثی‌ها" تقلیلِ واقعیت موجود سرزمین یمن است که چند سالی‌ست مورد تجاوز قرار گرفته است، مثل این می‌مانَد عربستان مثلا" به ایران و ایرانی بگوید: "صفوی‌"ها (که هنوز هم تندروهای سعودی به کار می‌بَرند) یا "موالی" و یا حتی قدیمی‌تر "مجوسی‌"ها. چرا نقد دارم به این بخش از لفظ شما؟ چون اولا" همه‌ی آنها از حوثیون نیستند که خون و تیره ملاک خطاب‌کردن باشد، ثانیا" اسم رسمی آنان انصارالله یمن است، یعنی نامی بر اساس هویت عقیدتی و مکتبی، نه صرفا" نژادی و قبیلگی. جسارت نباشد، این را کسانی می‌گویند که می‌خواهند این جبهه‌ی حق‌طلب را متهم به خون و قبیلگی و اقلیت ستیزه‌گر کنند. گفتن حوثی‌ها در تحلیل، شبیه لفظ عفلقی‌ها و تکریتی‌ها برای حزب بعث عراق در جنگ تحمیلی از زبان رزمندگان بود. شما بارها دیدم به من سفارش به‌حق آوردید در تحلیل از جانبداری در مسئله باید فاصله گیریم تا موضوع را بدون تمایل شخصی بررسی کنیم، اینک این نقد بابت عبور ازین مرزی است که خود به آن واقف و عامل بودی. با پوزش و فراوان تشکر.

 

تفسیری بر شوقِ گردشگران برای دیدن ایران

به نام خدا. سلام. چین سفرهای گردشگران چینی به اقصی‌نقاط دنیا را پس از سیاست داخلی سختگیرانه‌ی کنترل کرونا، آزاد اعلان کرد. شرکت‌های گردشگری چینی اظهار شگفتی کردند ازین‌که گردشگران چینی برای سفر به ایران آمادگی‌ی کم‌نظیر کردند و تورهای سفر ۱۳روزه به ایران در اتفاقی عجیب درجا خریداری شد. چینی‌ها طبعا" مردمی‌اند که علاقه دارند جاهایی بروند که متفاوت از جغرافیای کشورشان باشد و ایران را چینی‌ها، چنین می‌بیند. لذا تور ۱۳روزه یک شرکت گردشگری به مقصد ایران، یک‌روزه فروخته شد. کارمند آن شرکت حتی این استقبال چینی‌ها به ایران را علاقه‌ای "جنون‌آمیز" ! (بخوانید شیفته‌واره) توصیف نمود که مشتریانی در سنین ۴۰ تا ۵۰ سال هستند؛ که به قول وی "توانایی بیشتری در درک عمق فرهنگ ایرانی" را دارند.

مضافا" این‌که به نقل از "عصر ایران" آژانس‌های گردشگری دیگر چینی هم اعلان کردند که تورهای مقصد ایران "به‌سرعت فروخته شد". مثلا" " ژی" (یک شهروند ۳۲ ساله‌ی چینی ساکن پکن) که قصد دارد به ایران سفر کند، به "گلوبال تایمز" گفت:
 

"ایران دارای فرهنگ غنی است و چیزهای زیادی برای ارائه دارد از غذا گرفته تا مناظر زیبا. علاوه بر این، با فرهنگ چینی بسیار متفاوت است."

 

اشاره‌ی تفسیری که هر کس خواست نخواند، آزاد است:

 

ایرانِ مملوِّ از زیبایی‌ها، دیدنی‌ها، تنوع‌ها، اخلاقیات و خُلقیات دلربا؛ با مردمانی آگاه، با انقلابی نام‌آشنا، با این اقتدار بالا و حسَنات و خدمات روزافزا را پیش چشم خود و دیگر ملل خوار نپنداریم و دست از تضعیف احتمالی آن برداریم و کمی خردمندانه‌تر و بردبارانه‌تر با مسائل بدِ آن (بعضا") و خوبِ آن (اکثرا")  بر بِخوریم و در شکوفایی آن کم نگذاریم و مانع شویم بدخواهانی بخواهند زخمی بر پیکر ایران وارد کنند. ایرانِ مقتدر و مدافع مستضعان و ستمدیدگان جهان، چشمِ جهان را خیره کرد و رَشک و حَقد و دسائس غرب چنان توانی ندارد که این ملت را نسبت به آن‌همه خدمت‌رسانی انقلاب به تمام ایران، به آن‌همه عزت و سربلندی در برابر ذلت و خفّت‌خواهی‌ها، نادم و مشوّش کند.

 

غرب ملت‌های دیگر را نوکر و تسلیمِ خود می‌خواهد، ایران دارد تاوانِ تسلیم‌ناپذیری‌های خود را می‌پردازد و درین راه ظفرمند ظاهر شده است چون از فهم خود حراست دارد. هر کشوری، به همان وجدان‌تا سوگند که با این‌همه هجوم و رفتار نانجیبانه، از هم می‌پاشید؛ ولی ایران هرچه‌بیشتر خود را از خطر ازهم‌پاشیدگی هولناک رهایی داد و حتی فشارهای غلطِ درونی -که صددرصد این بار از روی فکرهای خام و وابسته به بیرون مرز ردیف می‌شد- نتوانست این مردم انقلابی و بردبار را از اصالت بیرون برَد. ملت از ضعف‌ها خبر دارد، از دیرفهمی برخی دست‌اندرکاران مطلع است، اما همین ملت تاب‌آور از جهان می‌پرسد نشانم دهید کجای جهان، حکومتی ضعف ندارد که ما داریم؛ چه دولتی معصوم، زاده شده است که ما از آن بی‌خبریم؟ تازه، ما زیر هزارها توطئه‌ها، روسفید -هم نزد خدای باری‌تعالی و هم پیش حضرت رسول خدا ص- بیرون آمدیم. ما اُمت آن پیامبری هستیم که ایران را برای فردای اسلام، کشوری درصحنه می‌دید که روزی پیروی عملی و نظری سیره‌ی او را شعار خود خواهند ساخت و نخواهد گذاشت برخی عربِ خوشگذران. اسلام را به عنوان دینی دور از دنیا، به حرمسرا ببرند. پس، به این نوید و انتظار شگفت‌انگیز پیامبرمان حضرت محمد مصطفی رسول الله ص تماما" توجه داشته باشیم که خدای ناکرده به جای کمک به تمدن‌سازی نوین ایرانی اسلامی و خیرخواهی تمام‌عیار برای ایران، دستِ نامرئی دسیسه‌چینان (اروپا و آمریکا) نشویم.

معتقدم آمریکا برای آشتی با ما و ترکِ مخاصمات بی‌منطق، شایسته‌تر از اروپا است که چند کشور فاسد با رهبرانی مفسد و کوته‌فکر، این قاره را قرارگاه بدکردارترین آدم‌های جهان کرده‌اند و از خدادورترین قاره شده‌اند که فقط خودخواهانه در پی منابع کمیاب ملل‌اند. حیف آن باقی مردم خوب و دانا و پیشرفته‌ی اروپا که اسیر رهبران نابِخرد و نامیزان خود شده‌اند که در اثر دموکراسی پولی و زدوبندباز به مصادر قدرت می‌رسند. ایران برای تودهنی به اروپا اگر روزی زمان حرف و نشست شد، با خودِ آمریکا مستقیم حرف زند به منافع ملی نزدیکتر است تا بخواهد وقت شگرف خود را با چند کشور که اساسا" شایسته‌ی این نیستند که برای خود حق دخالت جهانی قائل باشند، هدر دهد.

 

مرحوم مهدی بازرگان در کتاب / مقاله‌ی "سازگاری"  برین نظر است دیندار پیشه‌ای سازگار دارد، اینک با استفاده ازین تعبیر فلسفی و سیاسی بازرگان بگویم که ایران انقلابی با تئوری‌های ارزنده حاصل عقلای اولیه‌ی مجلس مؤسسان، فکر «سازگار» دارد نه «ناسازگار» که بخواهد خود را «درگیر» با کشورها ببیند. زیرا نه خاک کم دارد، نه منابع، و نه کمبود عقل و عاطفه که بخواهد ملل دیگر را آزار دهد و خشم بخرد. ما ملتی سازگاریم. ناسازگار آن دولت‌هایی‌اند که دوست دارند برای سایر کشورها تعیین‌تکلیف کنند و حاضر می‌شوند برای هوس‌های خود آسایش دیگران را به هم بریزند و دیکته‌گوی سیاست باشند. کی بی‌اطلاع است که اروپا امنیت را فقط برای قاره‌ی خود می‌خواهد و برای همین اصل غلط، مرتکب بدترین رفتارها و روش‌های بوقلمونی (رنگ‌عوض‌کن) و راسویی (انتشار بوی بد) با جهان شده و می‌شود. مردم ایران جُرم دارند! آذی؛ جُرمی قشنگ به نام آگاهی و مقاومت‌ورزی که همین اروپا و سپس آمریکا را به لجبازی انداخته است که هر بار سبوی انسانیت را می‌شکنند. جمعه | ۲۶ اسفند ۱۴۰۱ | ابراهیم طالبی دارابی دامنه.

 

متن من زیر عکس رنگین کمان در داراب کلا:

سلام جناب حمید طالبی.
همیشه پدیده‌ها پیِ تو و تو پیِ پدیده‌ها.
همیشه طبیعت زیر نظرِ چشمت، چشمت زیر نظر طبیعت.
همیشه رنگین‌کمانی می‌نگری، رنگین‌کمان هم پی تو می‌گردد.
 
بس است؟ یا نه، باز هم:
ببافم
ببالم
بنالم
بنازم
ببارم
بسازم
بسوزم
بگویم
بخواهم
ببوسم!
 
دامنه [در پاسخ به جلیل قربانی] جناب جلیل قربانی سلام. جمعه‌ی تعطیل‌تان گوارا. هر سه نکته‌ی قرمز، نارنجی، آبی را جالب و خواندنی دیدم. مگر می‌شود سراغ آثار زنده‌یاد ابراهیم باستانی پاریزی کرمانی رفت و دستِ پُر برنگشت. متشکرم ازین ارجاع علمی و شوق‌انگیز. اساساً دیرزمانی یمن زیر امپراتوری ایران بود. حکمران آن سرزمین را ایران نصب می‌کرد و فرمان حکومت‌داری صادر می‌کرد.

راستی! کشکولی: ابراهیم را چرا از سرِ باستانی بر داشتی؟! ترسیدی هم‌نام بودنش با اسم من، جلوه کند و صحن را تابان‌تر.

راستی‌تر! کشکولی‌تر: اگر این سه نفر در قید بودند، به مدرسه‌ی فکرت دعوت‌شان می‌کردم: اینان: شادروانان: نادر ابراهیمی، ابراهیم باستانی پاریزی، علی حاتمی. نخن!
 

جلیل قربانی  [در پاسخ به دامنه |] در ارجاع پایین صفحه، نام کامل ایشان را نوشتم.

طنزیم: جلیل در اسم، قربانی هست، اسماعیل، برای قربانی‌شدن آماده است، ابزار قربانی‌کردن در دست ابراهیم است!

 

دامنه |, ای خدای جل و علا، جناب جلیل جمله‌ی جمیل آخرِ سال را زدی؛ آنقدر زیبا که قصارش می‌کنم. قربانی! با جلالت فکری‌ات اسماعیلِ صحن باش و مطمئن باش کاردِ ابراهیم کال‌تر است که سرَت را ببُرّد، گوسفندی (=ملاطفت‌ها و مداراها) همواره از راه می‌رسد و فصلِ خصومت (=تلاش شیطان برای ورود به جلد حضرت ابراهیم ع) می‌کند و اخلاص و عبودیت (=سربلند بیرون آمدن  حضرات: ابراهیم و اسماعیل علهما السلام) را امضاء.


آرام وارد شویم، شدّادِ "بهشت داراب‌کلا" نشویم!!!

به نام خدا. سلام. اینجا (عکس بالا) ایران است، یک گوشه‌ی دلربا و فریبا از آن؛ داراب‌کلا. عموحمید هنرمند و بُرومند و آبرومند من، آن را در دوربین خود انداخته و برای من فرستاده و من هم نسبت به هیچ بی‌خیال نیستم و تا زیر و بَم آن را ننگرم دست از عکس برنمی‌دارم. پس دائم دست به تفسیر عکس‌هایی -که برام فرستاده شود- می‌زنم. اینک این عکس:

 

این نگهبانی به نظر من سه پیام دارد؛ البته دست‌کم؛ نه تماما"، تمام اگر حساب کنیم هزارها پیام نهفته دارد.

پیام اولش این است: قاچاق و غارت، متوقّف، حتی اگر بعضا" «آقازادگانی» استثنائاّ حرامخوار باشند و یا لااوبالیانی جیره‌خوار.

 

پیام ثانی‌اش این است: این بند و نرده و ایستگاه حرف دارد با ما: سرنگون‌سازی درخت و چلّه و شاخه و بوته و ثمره‌ و حتی چَکّوو و موزبولویِ جنگلِ ما اکیدا" ممنوع و متوقف.

 

پیام ثالثش این است: بیا برو بگرد و کف جنگل بیتوته کن و حتی آتیش اندک و کباب بساط کن و اگر خواستی کمی هم محترمانه برقص! اما پس از تفرُّج و تفریح و نشاط‌گیری و کسب فیض!، آنجا را از آت و آشغال و زُبالاتی که آلودید، بِرُوبید.

 

نتیجه: بیاییم آرام وارد جنگل مینوی محل شویم، ولی شدّادِ "بهشت داراب‌کلا" نشویم که شاید مشمولِ نفرین فرشتگان در راه شویم که درختان بال آنان است.

 

اشاره: حمیدرضای طالبی‌ی رفیق خلوصی و فامیل خونی من (که با او هر بار که محل می‌آیم خلوت دارم و جَلوت) بی‌فلسفه عکس نمی‌اندازد؛ دنیایی حرف دارد؛ اما خود چون کشکولی مولِ مول! می‌شود و مولوی را از بر است! مرا به گپ! می‌آرَد. جمعه | ۲۶ اسفند ۱۴۰۱ | ابراهیم طالبی دارابی دامنه.

 

سید کمال‌الدین عمادی, [در پاسخ به دامنه |] سلام بزرگوار جناب طالبی عزیز و محتشم سرزمین دل انگیز داربکلا گوارایتان. خدایش شهیدانی که از این سرزمین به معراج پر کشیدند و مومنانی که آمدند و ماموریت بندگی خود در این مکان بجای آوردند رحمت کند و برکاتش مستدام و طراوتش مستمر. اشارت زیبایی در بیان و بنان حضرت عالی بود لکن جمله "گر خواستی کمی هم محترمانه برقص" سبب فرود آن شد. هر چه اندیشیدم وجهی نیافتم مضافاً بر اینکه این مقوله اگر شما به احترام اشارت کنید دیگران به جسارت هیاهو کنند و صدایش را تحمل نشاید شما چه اجازه بفرمایید چه منع کنید عده ای خواهند رقصید آنهم نه محترمانه که رسم عارفان صوفی است بل رسم میگساران لوطی. اگر چه خودم  هر وقت به سرزمین زیبای روستای خود چاچکام وارد میشوم از شکوه و عظمت طبیعت الهی منطقه طبیعت آدمی به  رقص می آید اما اشک شوق و تماشای جمال الهی امان رقص نمی گذارد . چند سالی است غریبه ها به عنوان مهمانان طبیعت  سیزده فروردین این جلوگاه جمال رب العالمین را با رقص و پایکوبی مختلط خود به قبرستان عقول و قلوب بدل کردن منطقه ما چنین شد اما داربکلا با آن پیشینه الهی و خواستگاه شهیدان اگر چنین شود گمان کنم به جای نشاط باید شاهد افسردگی باشیم . از پیشگاه کریمانه حضرت عالی عذرخواهم

دامنه [در پاسخ به سید کمال‌الدین عمادی] سلام و ارائه‌ی ادب و ارادت مجدد بر استاد اهل قال و حال آقای سید عمادی بامروت. چقدر قشنگ،  چقدر قشنگ استقبال نوشتی. با ادبیاتی بلیغ که من سر در می‌آورم از لِمّ و چَم و خَم آن. خندیدم از طعنه‌ی رقص و لوطی. عقب‌نشینی می‌کنم و آتش‌بس! اعلان، که منظور من از رقص! آن مقدار خفیف! آن بود که خفت بار نیارد. یعنی سماع! با چکّه‌ی محلی و خاش! های مُجاز. راستی چاچکام گوارای گام‌های‌تان. ما را هم بخوان به زیر آن چاچ.

 

دامنه [در پاسخ به سید کمال‌الدین عمادی] سلام دوست بزرگ و استادم حجت الاسلام حاج سید کمال الدین. شرح حالِ افراد فرهیخته را کردن سبک و سیره‌ی خوبی است که انسان را به کسب کمالات موجود در آن فرد سیر می‌دهد. گویا درباره‌ی ریشه‌های انقلاب اسلامی هم کتابی دارد. خدا شما را برای ما مصون از گزند بدارد و آن روحانی آکردی را (که به گواهی صادقانه‌ی مستطاب عالی چنین خصائص و خصالی داشت) غرق رحمت کناد. حمد و سوره‌ای نثار روحش خواهم کرد.

 
دامنه |, [در پاسخ به شیخ‌ مالک رجبی] جناب شیخ مالک سلام. از توجه‌ی آن دوست خوب نسبت به این سلسله‌متونم ممنوم. کتاب‌شدن این مصاحبه‌ام به شیخ وحدت حتمی است، اما هنوز بخش دوم زندگی‌اش (که از سال شصت و پنج تا اکنون را در بر می‌گیرد) قرار است طی مصاحبه‌های مجددم با ایشان، کامل شود و آنگاه نگارش کنم و سپس به زیر چاپ بسپارم که تمام حقوق آن از سوی شیخ وحدت به خودم واگذار شده است.

دامنه |,  [در پاسخ به سید علی اصغر شفیعی] جناب آق سید علی اصغر سلام. برداشت تو حاصل شور و شعورت بود که آن را دلخواه خود توصیف کردید و  به زیرکی"فرمول تعادل»ش خوانده‌ای. آثار مرحوم بابایی به انسان، تعالی‌گرایی می‌بخشد؛ حکمت گمشده‌ی بشر. سلسله‌‌نوشتته‌ام با عنوان "زندگی و بندگی" شمارگان دیگری هم خواهد داشت، که خواهم نگاشت، در مَجالی که دستم دهد. ان شاأالله تعالی.

دامنه | [در پاسخ به سید علی اصغر شفیعی] احتیاج من به دعات، بسی زیادتر است سید.

دامنه |,[در پاسخ به سید علی اصغر شفیعی] سلام مجدد آق سید. خوستار علت "اصرار شیخ وحدت بر دوام مبارزه با رژیم شاه" شدی؛ مصاحبه‌ام با اخوی‌ام آقاابوطالب وحدت روای بود نه تحلیلی. گرچه تحلیل هم دارم، اما به یک متن روایی صدمه می‌زند. اینک که شیخ وحدت خود در صحن مدرسه فکرت حاضرند، لابد اگر یک توضح کوتاه دارند، در بیان درین صحن دریغ نمی‌ورزند. ببینیم خود به این پرسش چه می‌گوید. من درین "بُرش‌هایی از زندگی پرماجرا"ی وی نقشی بیش از راوی سوم شخص مفرد ندارم.
 
دامنه |, [در پاسخ به سید حسین موسوی خوئینی] جناب استاد موسوی خوئینی‌ها سلام بر شما. یکم: له، برای من بود، ولی به دلیل اهمیت نوشته‌ات پس از مشورت با شما، در صحن هم انتشار داده شد.  دوم: مهم دیدگاه خود شما بود که در چند بند آمد. بقیه‌ی ضمیمه از دیدِ نیاز به باپخش نبود چون همگان به ویکی‌پدیا دسترسی دارند و ایضا" منابع مَجازی (که اغلب با تردید توأم است زیرا به مطالب سُست هم بعضا" آلوده است) و حقیقی. سوم: طعنه‌ی قشنگ‌تان مبنی به رنگ جماعت درنیامدن‌تان، تنه نمی‌زند به عقل و گرَوش استقلالی‌اندیشیدن من. ممنونم.

دامنه |, [در پاسخ به شیخ‌ مالک رجبی] جناب استاد شیخ مالک. نیکی‌ها را دیدن خود نیکی‌ورزدیدن است. خواستم بدانم نقدی بر مرحوم حاج "سید احمدآقا خمینی" در فکر خود هم داری که ترجیح دادی فقط همین را مُکفی بدانی؟
 
دامنه |, [در پاسخ به سوادکوهی نبی آرشی] علیک سلام آقای نبی سوادکوهی. چون هر چه شرح‌مَرح! بر روزنوشت صبحگاهی و صبح‌نوردی‌ات درین صحن فکرت می‌نویسم تو ویشه‌تر جیم می‌شی!!! پس فقط بسنده شد به علیک گرفتن که وجوب دارد.
 
ابوعارف: سلام آقای سید علی اصغر. گویا این که آنچه در پاسخ به پرسش سنجاق‌شده‌ی صحن فکرت گفتم مقبولِ قلبت افتاده. این به‌یقین از یک خصلتی پایدار در رفتارت پرده برمی‌داردکه  که نسبت به مستمندان و هر کس دست نیاز به سویت آرَذ، دست دِهش نمی‌بندی جناب آسید. چه خوب است پاسخ تشریحی خودت و سایر اعضای شرفی فکرت به این پرسش سنجاق‌شده‌ی سربرگ بالای صحن فکرت، پیش فرستاده شود و چند و چون این سؤال مهم دینی و اجتماعی روشن‌تر شود.
 

جناب بهرام اکبری سلام. اول صاف برم روی ملالغتی‌بودن خودم. چون ملا وچه هسّمه! در جمله‌ی ما پنج مدل فقر داریم را فقر را فرق تایپ کردید. نیز رو کنم به آخرین جمله‌ات که دل را اووه انداخت! که نوشتی: «یاد چایی شیریندار با نون بخیر» آری قُوت غالبِ ما ایرانی‌هاست. خصوصا" دارکلایی‌ها و شِما لالیمی‌ها. روستای خواهرخوانده‌ی ما. امابعد؛ پاسخ عاجلم به پرسش شما این است:

به نظر من ما دچار فقری عمیق‌تر به اسم «فقر سیاسی» هستیم که هر کدام می‌کوشند از ناحیه‌ی حقانیتی که خود را را مصداق بارز آن تصور می‌کنند، حریف سیاسی و رقیب فکری و طرفِ حزبی خود را به جای دشمن بگذارند و هر چه تیر و تیفنگ است به روی او شلیک کنند. همه از رفع تنش بین‌المللی یکپارچه دفاع می‌کنند اما به داخل که می‌رسند "آشتی" و آرامش سیاسی را دورترین رفتار به خود می‌دانند. انگار آشتی و سازگاری در «سین» برنامه‌ی آنان نیست و خروجین پر از سیاست حذف و ترکِ اخلاق جذب است. یعنی هر چه دورتر از تز شهید بهشتی: جاذبه در حد اعلا، دافعه در اندازه‌ی ضرورت.

 

دامنه |: سلام و ارائه‌ی ادب و ارادت مجدد بر استاد اهل قال و حال آقای سید عمادی بامروت. چقدر قشنگ، چقدر قشنگ استقبال نوشتی. با ادبیاتی بلیغ که من سر در می‌آورم از لِمّ و چَم و خَم آن. خندیدم از طعنه‌ی رقص و لوطی. عقب‌نشینی می‌کنم و آتش‌بس! اعلان، که منظور من از رقص! آن مقدار خفیف! آن بود که خفت بار نیارد. یعنی سماع! با چکّه‌ی محلی و خاش! های مُجاز. راستی چاچکام گوارای گام‌های‌تان. ما را هم بخوان به زیر آن چاچ برای کام! سلام دوباره استاد. به بنده فرمودید «مدیر گروه»، اینجا. خواستم اصلاح فرمایید که من فقط عضو این هیئت محترم هستم و گه‌گاه یک مطالب هم این صحن می‌نویسم. زیاد مزاحم این هیئت معظم نمی‌شوم، زیرا شاید مباحث و نوشته‌های من موجب مزاحمت این صحن تلقی شود. همین‌قدر که از طرف جناب آقامهدی رنجبر دوست گرامی من، به این صحن مفخم دعوت شدم، خدای باری‌تعالی را شاکرم.

استاد عمادی عزیز! مدیران گرانقدر این گروه گرامی، دوستان محترم دیگرم هستند. من فقط مدرسه فکرت را مدیریت می‌کنم و بس. مدیران اینجا تا جایی که من بلدم این گرامیان هستند: جنابان محترمان آقایان رفیقان:

قاسم بابویه بنیانگذار آن
اسماعیل آفاقی
مهدی رنجبر
علی اصغر بابویه پسر آقاقاسم
بگذرم.

 

[در پاسخ به سید علی اصغر شفیعی] سلام سید من علی اصغر. بنده خود را همآره تحتِ تعالیم معلمان منزّه‌ام می‌بینم. جناب آقا جلیل قربانی که فضلش بر من آشکار است و سِمت استادی بر من دارد. انسان اساساً اَنیس تعلیم است و مونِس علم.

 

دامنه [در پاسخ به شیخ‌ مالک رجبی] سلام جناب شیخ مالک. متشکرم از جواب. چون شما با سبک تازه زیر عنوان زیبای «سربرگ شیعه» دارید به افراد، موضوعات، مناسبت‌ها و اتفاقات می‌پردازید به نظر می‌رسد در هر کدام از آن، باید تمام جوانب را در نظر بگیرید و اگر نقص‌ها و ضعف‌ها را پنهان کنید، خواننده کم‌کم شاید گمان کند شما در اصل بحث، دچار گزینشگری هستید. بگذرم. من معتقدم انسان یعنی ضعف‌ها و قوت‌ها با هم. ابتدا عرض کنم ما خود بی‌شمار ضعف‌ها داریم، اما اگر بخواهم جدا از خوبی‌های حجت الاسلام حاج سید احمدآقا خمینی که کم هم نیست، ضعف‌های او را هم مطرح کنم، مثلا" پنج ضعف در او را فقط نام می‌برم و از علل و ریشه‌های آن می‌پرهیزم. چون کارِ اولویت‌دار من این چیزها نیست.

 

یک. به جریان فکری آقای سید ابوالحسن بنی‌صدر مدتی اعتماد کرده بود.

 

دو. ردِ امیرحُجاجی حج، که در واقع حکم رهبری معظم را زمین زده بود. شاید فکر می‌کرد برای او کوچک است. اما اگر قبول می‌کرد و دست به تحرک می‌زد به نظرم یک تحول عظیمی در منطقه ایجاد می‌کرد و می‌توانست در همین پست مذهبی و دارای شرافت بین‌المللی، در جهان اسلام چهره‌ای برای وحدت و تقریب بین مذاهب شود، زیرا فرزند امام خمینی‌بودن خود در میان ملت‌ها یک امتیاز بزرگی بود. خودش هم از نظر فکری فردی روشن بود. به نظرم او با رفتار احساساتی در آن قضیه، از درک حکمت حکم رهبری عاجز شده بود و رهبریتِ این محیط بزرگ مذهبی را  راحت پس زد. افراد راحت‌طلب از مسئولیت پرتحرک ابا دارند! حیف که آن برهه او جاخالی داد. اگر می‌پذیرفت شاید امروزه این خسارات بار نمی‌آمد و مسیر جهان اسلام با رایزنی و تدبیر او عوض می‌شد.

 

سه. رفتار بسیار بد و نابخشودنی با مرحوم آیت الله العظمی منتظری که بحث این مورد، بارها شد. عبور کنم.

 

چهار. ماندن در شهر تهران حتی پس از رحلت امام ره که حتی حاضر نشد به استان‌ها سفر کند و با دردهای مردم آشنا شود و کمی به خود پویایی بدهد. انزواطلبی از او فردی غمگین و گرفته ساخته بود. همین، باعث بود چندین جا در صحنه‌ی مهم انقلاب پس از امام ره جاخالی دهد.

 

پنج. در زمان ریاست بر دفتر و بیت امام ره به نظرم بسیار بسته و مداخله‌گرانه و از سرِ تحکُّم عمل می‌کرد. حتی یک چهره‌ی راست را در آن دفتر نکاشت. حتی کاری می‌کرد که پای آیت‌الله خامنه‌ای هم آن زمان که زیر شایعات مخرب قرار داشت، به‌آسانی به آنجا باز نشود (چیزهای هست که نمی‌شود بگویم) حال آن‌که همه باخبر بودیم آقای خامنه‌ای برای امام خیلی از وزن و اعتبار و وجاهت بالایی برخوردار بود و امام دلی دلدار و قلبی اَلیف به او داشت. چنان هم حرمت می‌گذاشت که حتی سرِ سفره‌ی افطار پس از اقامه‌ی نماز، آنقدر روی سفره می‌ایستاده و منتظر می‌مانده  تا تعقیبات نماز آقاخامنه‌ای تمام شود و به کنار امام برگردد و بنشیند. بگذرم. و در آخر بازم ازت ممنون باشم.

 

جناب آقا مصطفی بابویه سلام. اول عرض کنم برای این‌که این صحن چند تا مصطفی دارد، مجبورم شهرت شما را دنبال اسم بیاورم وگرنه خود لفظ خودمونی مصطفی برام کفایت می‌کرد. مطلبی که ارائه کردید در حد یک کنفرانس ارزشمند در کلاس بود. قابل استفاده می‌نویسی. این موضوع را هم بادقت پیش بردید. سیر انسان کامل را خوب طرح کردید. فقط یک نکته بنده بگویم که انسان کامل در هیچ جای قرآن نیامده است اما بنا به نظر برخی، از این که در قرآن، به انسان «وجهه الهی‌» داده شد، نشان از ریشه‌ی انسان کامل است. شما نشانه‌های کامل‌بودن را با ترکیب مفاهیم عرفانی دادید. اساساً انسان میل به کمال دارد و نیز از سوی خدا دعوت به ازدیاد فضیلت شد که اگر فضایل رشد کند به محدوده‌ی انسان کامل نزدیک می‌شود. تشکر.

 

جناب آقا مصطفی بابویه سلام. مطلبی درخور نوشتید. خودِ اهمیت‌دادن به پرسش سنجاقی صحن، کاری ستودنی است. گرچه جواب به پرسش‌های سنجاق‌شده اجباری نیست، اما اهتمام به آن کاری ارزشمند است. آخر پاسخ نکته‌ی مهمی در کلام شما هست که باید روی آن فکر کرد و همت گماشت. همونی که گفتی هرگز نباید کار به جایی برسد که نیازمند آبروخواه نیازش را بر زبان آرد. درود.

 

در نامه‌ی رهبر کاتولیک‌ها به آقای سیستانی از چه مفاهیمی یاد شد؟

 

به نام خدا. سلام. به نظر بنده در نامه‌ی سه روز پیش پاپ فرانسیس به آیت الله العظمی سید علی سیستانی مرجع شیعی در عراق (که کاردینال گیسوت -رئیس دایره‌ی گفتگوی ادیان واتیکان- آن را تقدیم ایشان کرد) مفاهیم مهمی آمده است که حتی نگاه و مرور گذرا به آن می‌تواند نافع و موجب اندیشیدن و چاره‌جویی و حتی پیش‌زمینه‌ی پژوهش‌های کلیدی شود که جهان را به سمت زندگی سالم‌تر و دولت‌هایی با سیاست‌های مسالمت‌آمیزتر و مردمانی نسبت به هم رئوف‌تر و نظام‌هایی با رویکرد خویشتنداری‌تر، پیش برانَد،

 

گرچه جناب آقای پاپ در واقعیت قضایای جهان تا حد بسیار زیادی چشم به روی حقیقت می‌بندد و حتی حاضر می‌شود از اسرائیل حمایت کند که روشنفکران و مؤمنان ادیان جهان می‌دانند این رژیم جعلی، کشوری نامشروع و غاصبِ سرزمین فلسطینیان است و بر مبنای قاعده‌ی غلطِ غلبه و تغلّب و تقلب، شکل گرفته است که اسناد، گویای دسیسه‌ی پنهان میان فرانسه و انگلستان و واسطه‌ی مرموز، بر ایجاد این دولتِ گماشته‌شده‌ی غرب بر گوشه‌ی مهم و مقدس دیار پهناور مسلمین است؛ دولتی نژادی که رسما" قائل به برتری نژاد یهود است و هنوز هم آژانس سیاسی مخفی آن از سراسر جهان یهود می‌رُباید و بر خاک و خانه و کاشانه‌ی آباء و اجدادی فلسطینیان می‌نشانَد تا دچار کسری جمعیت (یکی از چهار شرط اصلی تشکیل دولت در جهان) نگردد؛ که جنایتی آشکارتر ازین در دنیای کنونی سراغ نداریم. ولی جناب حضرت فرانسیس رهبر مسیحیان کاتولیک جهان، آسان از آن عبور می‌کند و حتی سیاست‌های کشتار و جنگ این رژیم را تقبیح هم نمی‌کند، چه رسد به توبیخ و قطع روابط.

 

اما بااین‌همه در نوشتار جناب پاپ -که خدای باری‌تعالی ان شاءالله به او سلامتیِ توأم با روشن‌بینی و حق‌گرایی عطا کند و بر بقای عمر باعزت حضرت آقای سیستانی بیفزاید - جملات و کلمات و نکات شگفت‌آوری خطاب به مرجع عالی عراق وجود دارد که بنده آن را لای نامه بیرون کشانده و به صورت عبارات، ردیف و به‌صف کرده‌ام ت شاید بر خواننده‌ی شریفی مهم و مطلوب افتد و فکرش جهش گیرد. این گونه:

 

«برادر گرامی" خطاب کردنِ آقای سیستانی توسط آقای فرانسیس، "گفتگوی بین‌الادیان"، "تفاهم بین ملت‌ها"، "گفتگوی برادرانه"، "مشارکت معنوی"، "همبستگی" "صلح"، "دفاع از مستضعفین"، "پایبندی به نفع کسانی که مورد سرکوب قرار گرفتند"، "پاسداری از حریم مقدس زندگی"، "اهمیت وحدت مردم عراق"، "همکاری و دوستی بین مؤمنان در ادیان مختلف"، "توسعه‌ی احترام متقابل"، "انسجام و هماهنگی"، "خیر بشریت"، "احترام به کرامت و حقوق هر فرد"، آزادی مذهب، اندیشه و بیان"، "هماهنگی بین ملت‌ها"؛ و خلاصه این که لزوم تلاشِ "رهبران دینی" در ترغیب (=واداری) "مسئولین جامعه‌ی مدنی" جهت "تقویت فرهنگ مبتنی بر عدالت و صلح و تقویت اقدامات سیاسی" که از نظر پاپ "حقوق اساسی همه" را صیانت می کند. | ۲۷ اسفند ۱۴۰۱ | ابراهیم طالبی دارابی دامنه

 

سخنی چند با جناب حجت الاسلام سید حسین آقا موسویی خوئینی‌ها

 

جناب استاد خوئینی‌ها سلام. در یکی از نوشته‌های خود (خطاب به جناب استاد شیخ مالک) گریزی زیبا هم به بنده زده‌اید و چنیین فرموده‌اید:

 

"از جناب آقای طالبی هم گله دارم که بدون سنجیدنِ جوانب پرسش و ظرفیت افراد، کشکولی سخن می‌گویند."

 

خواستم به همراه تشکر وافر از نقد سازنده‌ای که روانه‌ی این بنده نموده‌ای، فشرده‌جوابی توضیح‌واره، دست و پا کرده باشم، تا بلکه آن دوست بافضل و شرافت و وجیه‌ام را از قصدم نسبت به نقد بر مرحوم حجت الاسلام سید احمدآقا خمینی مطلع ساخته و از گنکی‌ی باقیمانده بر موضع و موضوع خودم پرده برداشته باشم. به شمارگان پیش می‌روم تا از درهم‌تنیدگی جواب فاصله گیرم:

 

یکم: "گله"گُذاریِ گُذرای شما را بر خودم، وارد می‌دانم. بلی؛ سنجش جوانب و همچنین گنجایش اشخاص از متغیّرهای دخیل در امور است. باید ازین پس، حَزمم در هضم تذکرات شما تشدید کنم تا در برابر گیرهای زیرکانه‌ی جناب‌عالی، گیرپاژ (فارسی دقیق آن را بلد نیستم) نکنم و در اثر واماندگی / استیصال، به عجز و فَقد و فقر نیفتم تا مرتکب لابه و لاف شوم! بگذرم. کشکولی شد این عبارتِ عُظمایِ اُخری!

 

دوم: مگر منکرید آنگاه که ابوی سیاستمدار مقتدر شما آیت الله موسوی خوئینی‌ها -که برای بنده و بسیاری از آحاد جامعه‌ی آن روز و این روز، یکی از چهره‌های مطرح و متنفّذ بوده است که نوستالژی مرا زنده می‌کند- امیرحُجاج حج بود و منصوب حضرت امام ره، وجاهت و حمیت و پایمردی وی، این جایگاه و مقام معنوی، مذهبی و سیاسی و جهانی را صدچندان بالاتر برده و چشم همه را خیره ساخته بود؟ و چنین انتصابی از سوی امام ره حاکی از قداست و اهمیت جایگاه امیرحجاجی بود که آن حضرت را واد داشته بود علی‌رغم نیاز شدید کشور به حضور ابوی‌تان در پست‌های حیاتی‌تر وی را در آن مسئله مأموریت دهد که جنبه‌های الهی در آن شغل، بسی مهم و نیازمند خبرگی و شایستگی بود.اما وقتی حجت الاسلام مهدی کروبی بر جای پدرتان جایگزین شد همه دیدیم از سرِ تندروی و احساساتی‌بودنش، مسئله‌ی معنوی / سیاسی حج از مسیر واقعی خود بیرون رفته بود و به جای اهتمام همزمان با معنویت و سیاست، یکسره سیاسی و شعاری، شده و به تحریک اعصابِ متعصبینِ علما و سیاسیون سعودی -که گویی جزوی ذاتی ازین آل است- انجامیده بود و تنش جای آشتی نشسته و تشنج، مسیر ترابط را مسدود نموده بود. خُب منظور من از آن نقدم بر سید احمدآقا خمینی این بود که ایشان وزنه‌ای بود که می‌توانست با پس‌نزدن حکم کتبی صادره‌ی رهبری، آن جهان اسلام فلاکت‌زده را به سمت فلاحت و رفاقت هدایت کند زیرا هم خود روشنفکر بود و هم منتسب به خاندان امام ره. اما او اهم را به مهم واگُذارد و به بهانه‌ی خواست مادرشان مرحومه مادرشهید حاجیه خدیجه ثفقی «قدس ایران» همسر مکرم امام، یک حرکت انقلابی را از خود دور کرد و به رهبری معظم نامه نگاشت و مرقوم داشت:

 

امروز در ملاقات با مادر بزرگوارم با مسأله‌ای مواجه شدم که تنها فرد را رهبر عزیزم دانستم تا موضوع را با او در میان بگذارم چرا که جنابعالی همیشه نسبت به خانواده حضرت امام قدس سره محبت داشته‌اید. والده‌ی مریضم به جِد دستور فرمودند تا از این سفر منصرف شده و در کنارشان باشم. از آن حضرت درخواست می‌کنم در صورتی که اجازه فرماید خواست والده‌ی مکرمه را بر مسئولیت جدید مقدّم دارم و از این سفر روحانی و خدمت مورد علاقه‌ام بخاطر مادر رنجدیده‌ام چشم بپوشم."

 

سوم: بنای بنده در نقد و نوشتن چند ضعف در کنار قبول نقاط قوت شخصیت‌های شخیص و شهیر که به‌هر‌حال روزگاری -یا همین الآن- تمام امور کشور و سرنوشت مردم و عاقبت نظام و حتی گهگاه چگونه‌زیستن، چگونه‌مردن چگونه‌فکرکردن، چگونه‌دین‌ورزی‌کردنِ شهروندان در دست آنان بوده، بر تضعیف و تخریب نیست بلکه گشودن بِستر و مسیر و مسیل و ساختِ سدبند است که مانع از سیلاب خشم مردم شود. چطور وقتی به امام محمد غزالی از سرهای اشاعره‌ی سنی‌مذهب که می‌رسند از دکتر سروش گرفته تا مرحوم سید حسین فردید و از مرحوم آیت الله محمدتقی مصباح یزدی شارح مکتب و منهج "در راه حق" گرفته تا مرحوم علامه استاد حضرت محمدرضا حکیمی شارح و مایل "مکتب تفکیک" راحت و آسان نقدش می‌کنند -که بنده هم طرفدار گفتمان نقدونظرم- اما وقتی به علمای شیعه می‌رسند همش می‌خواهند از سجایا و سزاها بگویند و هر ناقد و نقدی را اگر نگویم تکفیر و تقبیح می‌کنند، دست‌کم از دایره‌ی گفتمانی بیرون‌رانده می‌بینند. بیاییم عشق را با عقل جابجا نکنیم؛ هر کدام در صورت‌فلکی خود (=فارسی آن برگرفته از منابع لغت می‌شود: "هم‌اختران" و "گردایه‌ای از ستاره‌ها".

 

اشاره به شخص شما: زیرک هستی، شکی نیست. اما می‌دانید یک زیرک زمانی زیرکی‌اش معلوم می‌شود که زیرک‌های دیگری هم باشند؟ و الّا اگر در برابر زیرک، کودن باشد زیرکی علَن و علَم نمی‌شود. پسِ شمای زیرک با یک زیرک طرفی که زیرکی‌ات را درک می‌کند. اینجا مجبور شدم در دگرستایی مرتکب اجباری خودستایی شوم! معذورم. ممنونم. ابراهیم طالبی دارابی دامنه.

 

حکم انتصاب آقای سید محمد موسوی خوئینی ها به سمت سرپرست حجاج ایران

زمان: ۱۴ مرداد ۱۳۶۱ / ۱۵ شوال ۱۴۰۲

‏بسم الله الرحمن الرحیم‏

‏جناب حجت الاسلام آقای سید محمد خوئینی ها ـ دامت افاضاته‏

با فرا رسیدن ایام حج، این فریضۀ بزرگ عبادی سیاسی و اجتماعی، که در بین‏‎ ‎‏عبادات بزرگ از ویژگیهای خاص برخوردار است و خداوند تبارک و تعالی مسلمانان‏‎ ‎‏جهان را با شرایط خاص دعوت نموده است تا در ضمن به جا آوردن این فریضۀ بزرگ‏‎ ‎‏از اموری که در بلاد مسلمین از جهات اجتماعی و سیاسی می گذرد مطلع شده و اگر‏‎ ‎‏گرفتاریهایی دارند با یکدیگر در میان گذاشته و حتی الامکان در رفع آن کوشا باشند، و‏‎ ‎‏مع الأسف بسیاری از مسلمانان به واسطۀ کج رویها و یا کج فهمیهای بعضی عناصر و یا‏‎ ‎‏دسیسه های بعض از دست اندرکاران سودجو بعد سیاسی این عبادت شریف را به طاق‏‎ ‎‏نسیان سپرده اند، جنابعالی را به سمت نمایندۀ خویش و سرپرست حجاج محترم ایران‏‎ ‎‏منصوب نمودم، که با بینش خاص سیاسی که دارید به امور حجاج از ابعاد مختلفه‏‎ ‎‏رسیدگی نموده و برای احیای این سنت بزرگ الهی در خطابه ها و مراسم دینی مسلمین را‏‎ ‎‏به وحدت کلمه و اتحاد مسیر دعوت نموده، و آنان را از آنچه در لبنان عزیز و ایران‏‎ ‎‏مجاهد و افغانستان مظلوم از ستمکاران و جهانخواران می گذرد مطلع نمایید، و حجاج‏‎ ‎‏محترم بلاد را به وظایف بزرگ خود در مقابله با چپاولگران بین المللی و تجاوزکاران‏‎ ‎‏آشنا نمایید. البته علمای محترمی که در این سفر هستند، چه آنان که با تقاضای اینجانب‏‎ ‎‏مشرف شده اند و چه دیگران، جنابعالی را تأیید می فرمایند. و حجاج محترم موظفند که‏‎ ‎‏به راهنماییهای شما گوش فرا دهند و از خطوطی که برای آنان ترسیم می نمایید اطاعت‏نموده و تجاوز ننمایند، تا ان شاءالله تعالی این فریضۀ عظیم با محتوا و ابعاد متعددش به جا‏‎ ‎‏آورده شود.‏ بدیهی است که متصدیان امور که به هر مناسبت کارشان با این فریضه و با حجاج‏‎ ‎‏محترم مرتبط است برای هماهنگ نمودن کارها موظفند با شما همکاری و از ارشاداتتان‏‎ ‎‏استفاده نمایند. امید است حجاج محترم کشورهای اسلامی در وحدت کلمه کوشا، و از‏‎ ‎‏اخوت ایمانی، که خداوند تعالی بین مسلمین امر فرموده است، غفلت ننمایند؛ و از‏‎ ‎‏تفرقه افکنی، که کار شیطان و شیاطین انسی است، احتراز نمایند. والسلام علی عبادالله ‏‎ ‎‏الصالحین. روح الله الموسوی الخمینی‏

منبع: اینجا

 

‏حکم انتصاب آقای مهدی کروبی به سمت سرپرست حجاج ایرانی

زمان: ۷ مهر ۱۳۶۴ / ۱۳ محرّم ۱۴۰۶

‏بسم الله الرحمن الرحیم ‏

جناب حجت الاسلام حاج شیخ مهدی کروبی ـ دامت افاضاته‏

‏با تشکر از حجاج عزیزی که در تمامی صحنه ها حاضر بودند و با تشکر از عملکرد‏‎ ‎‏خوب و زحمات شما و سایر برادران دست اندرکار امر حج در داخل و خارج، جنابعالی‏‎ ‎‏را به عنوان نمایندۀ خویش و سرپرست حجاج در سالهای آینده منصوب می نمایم، تا به‏‎ ‎‏تمام برنامه هایی که در احکام سالهای گذشته ذکر گردیده بود عمل نمایید. بدیهی است‏‎ ‎‏که تمام مسئولین با شما همکاریهای لازم را خواهند داشت. ان شاءالله موفق و مؤید باشید.‏‎ ‎‏والسلام.‏

‏۷ / ۷ / ۶۴

‏روح الله الموسوی الخمینی‏

منبع: اینجا

منبع: سایت رسمی مؤسسه‌ی تنظیم و نشر آثار امام خمینی ره با عنوان: "پرتال امام خمینی"

 

جناب آقا مصطفی بابویه سلام. اولاً برای این‌که این صحن چند تا مصطفی دارد، مجبورم شهرت شما را پی اسم بیاورم وگرنه خود لفظ خودمونی مصطفی برام کفایت می‌کرد. مطلبی که ارائه کردید در حد یک کنفرانس در کلاس بود. قابل استفاده می‌نویسی. سیر انسان کامل را خوب طرح کردید. فقط یک نکته بگویم که انسان کامل در هیچ جای قرآن نیامده است اما بنا به نظر برخی از این که در قرآن انسان «وجهه الهی‌» دارد نشان از ریشه‌ی انسان کامل است. شما نشانه‌های کامل‌بودن را دادید. اساساً انسان میل به کمال دارد و نیز از سوی خدا دعوت به ازدیاد فضیلت شد که اگر فضایل رشد کند به محدوده‌ی انسان کامل نزدیک می‌شود.
 
شیخ محمد بابویه: باسلام. پاسخ به پرسش سوم: «به مشکلات مستمندان و مستضعفان رسیدگی کنید»(امام خمینی ره) نزول این آیه ، قبل از آیات زکات می باشد. وشاید همین نشان بر این باشد که باید از دید دیگری بر مسائل نگریست یعنی کمک فرد به فرد مراد نباشد بلکه در درجه اول ، این وظیفه دولت و دولتیان باشد که برای جلوگیری از فقر و برطرف کردن آن از اجتماع مردمی و تامین رفاه برای همه مردم تلاش کنند و آینده نگری ، برنامه های خوب و سازنده ، تصمیم جدی بگیرند و نیز از عواملی که برای جامعه فقرآور است جلوگیری کنند، قناعت در مصرف بودجه ، اجتناب از اسراف و خرجهای بی مورد و نیز صمیمت با مردم . ان شاالله فقر از جامعه رخت بر می بندد و رفاه عمومی مردم تامین می گردد. البته ناگفته نماند جدای از آن وظیفه دولتمردان، در عین حال هرکس باید برای خود و عیال و فرزندان خویش برنامه جدی داشته باشد و پیش بینی های لازم را به عمل آورد چون در این جهان پرماجرای پر آشوب ، منفعت طلبی و خودخواهی به همه چیز چیره گشته و این دنیای پرآشوب و هوس رانی مصداق کامل آن ضرب المثلی است که می گوید : هرکه به فکر خویش است کوسه به فکر ریش است. به همین جهت باید یکایک در فکر خود و خانواده اش بوده باشند و در انتظار وعده و وعیدها و برنامه ها و خدمات دولتی دولتمردان نه نشسته و دل به آنها نبندند بلکه خودشان کمرهمت بسته و واردعمل شوند. تا ضمن تامین نیازی های خود ، به افراد دیگر جامعه و خصوصا به خویشاوندان کمک برسانند.
 
جناب آقای شیخ محمد بابویه سلام. به نظرم پاسخی علمی، دینی، عاطفی و عقلی و نیز از سر تعلق به این توصیه‌ی دینی  به این پرسش سوم داده‌ای که نقطه‌ی اوجش این بود هر کس کمر همت به این حسنه ببندد و اقدام دیگران را حمل بر ساقط‌شدن تکالیفش در برابر بیچارگان نکند. کوتاه بود جوابب اما تمامش پرمغز و پرتی نداشت. سپاس آشیخ ممد از همتت هم به پرسش و هم به جامعه‌ی محتاج به مدد.
 
سید علی اصغر شفیعی: سلام راوی صادق. همواره درکنار شما راهی خاطرات پرمخاطره آقا شیخ وحدت استاد بنده هستم . لذتش فرّارنیست مانند گازهای گلخانه ایی گرما دارد و به دلگرم کننده است . وجود آقا شیخ وحدت تندرست و شاداب بمانند.
 
دامنه |: [در پاسخ به سید علی اصغر شفیعی] جناب آق سِیلَصغَر سلام. برمی‌گردد به شناخت و علایقت به شیخ وحدت. حتی حرف‌شنَوی و دنباله‌روی ارادی‌ات از وی. نیز ارادت و حمایتت ازو حتی بیشتر از منِ اخوی او. البته مشیء انتقادی هم دارید و در بحث‌ها مرتکب تعارف با او نمی‌شوی که به سکوت کشیده شوی. بنده، شیخ وحدت را در سه کلمه به عنوان انسانی پارسا و ترسا، فردی خداشناس، قرآن‌شناس و اسلام‌شناس می‌دانم که در بخش سوم با برخی از اندیشه‌ها و طرز نگاه ایشان به اسلام، منتقدانه می‌اندیشم و اختلاف دیدگاه دارم که خودت هم در جلسات منظمی که برپا می‌دارید این شیوه را در من مشاهده می‌کنید، کاری عقلانی و اخلاقی و بر مبنای آزادی فکری که آثار آن نمی‌تواند بر عاطفه‌ی درون‌خانوادگی‌مان شلیکی کند. حتی این اقدام اخیر آقای وحدت هم -که مخالفت شدیدم را برانگیخته،-مانع از ارادت و حکمفرمایی روابط عاطفی میان‌مان نگردید. شاید به همان گنجایش و تجربیات ایشان بازگردد که کورانی از حوادث را طی کرده و در داخل اکثر آنان حضور داشته است. و معترفم میزان رواداری و فروخوری (=کظم غیض) وی با بسیاری از افراد و بنده قابل قیاس نیست. متشکرم ازت که به تعبیر نُوَت از گازهای گلخانه‌ای! گرما می‌گیری! فقط مراقب باش لایه‌ی اوزونت پاره نشود! کشکولی. چون این گاز مخل اوزن است.
 

سید علی اصغر شفیعی درباره‌ی فرزندش: دلتنگی ام را در آستانه بهار که نه به بارش باران فکرمی کنم و نه به شاخه های سبز؛ رازعاشقانه می سازم.

 

دامنه |: به سید علی اصغر. سلام. دلت را دریا می‌دیدم، درکت حق است، اما مصیبت عارض بر قلبت را تطبیق کن با آن‌همه مصائب سالار دین و اخلاق‌مان آقا امام حسین علیه السلام که طرز صبرش حتی شاید خدای باری‌تعالی را متعجب ساخته باشد، فرشتگان و سایر جهانیان (از جن تا انس، از چوب تا ستاره، از باران تا آفتاب) که جای خود دارد. درود. پیشنهاد: سخن خود را در زیر عکی‌های سیدجوادجان، با سلام و نام خدای حکیم آغاز کن و به مخاطبان درس بیاموز. پوزش.

 

جناب صدرالدین آفاقی سلام. به‌تریبت متنت پیش می‌رم: ۱. ظرفیت در او بود اگر می‌پذیرفت، ولی نپذیرفت که از نظرم راحت‌طلبی تعبیر می‌شود و نیز ممکن است برای خود کاری درجه‌ی چندم! فرض گرفته بود. لذا اِبا کرد و در داوری شخصی من مواجهه‌اش با قضیه‌ی معنوی و مهم الهی، خطا بود. ۲. راستی تا یادم نرفته بگویم می‌شود در نظرنوشتن زیر پسته‌های بنده‌ی حقیر، به ارائه‌ی منقّح دیدگاه‌ات با جمله‌های اِخباری بپردازی و مغزِ مطلبت را شُسته‌ورُفته برسانی و این‌همه متن خود را در لای جملات پرسش‌های متوالی نپیچی؟! در همین نوشته‌ی یک کف و اندی دستی خود، شمردم نُه تا جمله‌ی سؤالی پیش کشیدی. این روش نوشتاری عاید نیست، که هیچ، کار درک مطلب را در نوشتارت به عقب می‌رانَد. من از سرِ سازندگی گفتم، تشخیص درستی یا نادرستی حرفم با خودت. ۳. وقتی جناب عالی از حکم صادره‌ی کتبی رهبری معظم در هفده فروردین هفتاد در انتصاب مرحوم حجت‌الاسلام حاج سیّد احمد خمینی به سرپرستی حجاج ایرانی خبر نداری یا در دسترست نیست، دلیل بر این نیست قطعی‌بودن را نفی (بهتر است بگویم: تشکیک) می‌کنی. بله که قطعی و صادر شده بود. ۴. در مورد جریان فکری بنی صدر چرا من باید بازم جواب بدهم؟! من مطرح کردم که شما اگر آن را قبول ندارید استدلال پیش گذار تا خواننده متوجه‌ی غلط یا ناغلط بودن متن من پی ببرد. ۵. در مورد دفتر امام ره، شما وارد مسئله‌ای دیگر شدی که قضاوت شما از قبل بر آن ماجرا بارها مطرح شده است که به نظر من تکاپوی قبلی‌ات حکایت از تکافوی ادله می‌کند. دیگر تکرار آن ملال بر خواننده است. ۶. رک بگم: در نقد متون من به حاشیه نپرداز. اگر متنم از نظرت قابل رد است، خب، این خودت هستی که باید با گزاره‌های نقدی ادعاهای من را (به تعبیر پوپری:) اِبطال (و یا به تعبیر علمی در علم متدلوژی:) پوچ کنی. اگر این کار را بکنی دیگر نقد خود را با چندین سؤال متوالی و متناوب و حتی عجیب و غریب در لای متنت، صدمه نمی‌زنی. باید نقدکردن را بیاموزی. این روش شما وافی به مطلوب نیست. کماکان خودم را نیازمند نقدهای محکم شما می‌بینم. امید می‌برم چنین استحکام روشمند در نقدت، در دفعات آتی، دیده آید. توفیقات آن دوست محترمم را از خدای باری تعالی خواهانم.

 

جناب عبدالله طالبی دارابی سلام. اول تقدیر کنم ازین پست انتخابی شما. کمی توضیح لازم است: چلیپایی یا «چهار در» در اصل نماد هندویی است. نوعی صلیب یا خورشیدخانه که بشر در آن با آفتاب نماد نور سخن می‌گفت. این نماد در میان آریایی‌ها گسترش داشت. حتی به نقل از منابع، الگوی هیتلر هم شده بود و از خطوط آن در آرم حزب نازی استفاده شد. اگر از کنارگذر یا همان کمربندی سبزوار به مشهد عبور کنید وسط راه این نوع سازه‌ی تمدنی یعنی چلیپایی یا «چهار در» را می‌بینید که بنده چند سال پیش عکسی انداختم و مدرسه فکرت هم منعکس کرده بودم.

 

پست خبری و گزارشی جناب عبدالله طالبی -اگر تماماً از منابع مورد وثوق باشد و نقل قول‌های مندرج در آن صحت داشته باشد- جای نه فقط تأسف خالی، که محل تأمل اساسی و حتی لزوم برخورد قاطع قانونی است.

 

نکته‌ی توضیحی و انتقادی: در حالی که عمر برخی از کشورها (مانند آمریکا) اندک است و تاریخ و آثار کهن ندارند ولی با چه ولعی برای اثبات سابقه‌ی کشورشان دست و پا می‌زنند، راحت می‌بینیم بهترین و قدیمی‌ترین بقایای تمدنی یعنی عرصه و حتی دفینه‌ها تخریب می‌شود. حال آن‌که کشورهای فاقد تمدن کهن حتی عدد سن‌وسال کشورشان از عدد عمر یک سلسله‌ی قاجار هم کمتر است چه رسد به ۳ و اندی قرن پیشینه‌ی تمدنی و سیاسی در ایران. به نظر من حتی یک سفال کهن برای ما مهم است چه رسد چلیپایی یا «چهار در» گلی و خشتی که یادآور خورشیدخانه در بین ایرانیان بوده است

 

دولت در ایران در هر دوره و زمان، باید با چنگ و دندان ازین دارایی‌ها غیر قابل قیمت‌گذاری و نفیس که روح یک ملت را گواهی می‌دهد، حفظ و حراست کند. آیا بس نیست آن‌همه غارت دفینه‌های تاریخی بی‌نظیر تمدن ایران که توسط کاشفان بعضاً سارق فرنگ! در موزه‌های لوور و لندن برده شدند؟ به نظرم این نوع رفتار با روح تمدن، بعنی روی کاربودن یک سری افراد نادان در مشاغلی حساس و ظریف، که حتی نمی‌دانند تمدن و دیرینگی یک کشور چیست؟

 

جناب حجت الاسلام استاد آشیخ جواد آقا آفاقی. رسم است نوشته‌های دیگران را وقتی نقل می‌کنند، نویسنده یا منبع آن را مشخصاً در پایین یا پیشانی متن، درج می‌کنند. این متن مشخص و آشکار است به قلم شما که نیست، نقل است، پس بهتر می‌بود، می‌فرمودید از کیست؟ یا کجاست؟ این شیوه، اعتمادسازتر است. البته به مفاد و محتوای متن وارد نشدم، فقط از جنبه‌ی صوری، محضرت درخواست رساندم. با ادب و ارادت و با احترام فراوان.
 
 
دامنه |, [در پاسخ به شیخ‌ مالک رجبی] سلام آقا شیخ مالک. مگر پاسخ مرا به آقای خوئینی‌ها نخواندی که ازش می‌پرسی «با آن حاج آقای خوئینی‌های معروف» نسبت داری؟! من که بارها در آن سال‌ها در آن مدرسه فکرت بر بِستر تلگرام گفته و امروز هم در پاسخم به ایشان، مشخصاً نام برده‌ام که آیت الله خوئینی‌ها پدر ایشان هستند. لااقل کمی هم شده متن‌ها درین صحن را بخوان. مثلاً بنده که متن‌هایم را برای جن و پری نمی‌نویسم! که راحت بخواهی از کنارش بگذری! بعد دائم از این و اون بپرسی! این کار شما یعنی این صحن و آنچه اعضا می‌نویسن، کشک! و لابد فقط نوشته‌های خود را هی دوباره و چندباره و هزارباره می‌خوانی! و لذت می‌بری!

شیخ‌ مالک رجبی, [در پاسخ به دامنه |] سلام آقای بزرگوار. خواندم ولی دقت نکردم ببخشید با تشکر چون حجم پیامها زیاد است ...علاقه دارم همه را بخوانم ولی فرصت نیست بعضی متنها را فقط به اسمشان میبینم و به جزئیات حسب و نسب توجه نداشتم.

دامنه |,[در پاسخ به شیخ‌ مالک رجبی] سلام جناب استاد شیخ مالک. هم غبار رُوفتن از پیکر مسجد مهم است و هم از پیکر مسجدیان. سنت قشنگی‌ست در گردگیری محیط مسجد که لابد به گردگیری مسجدیان هم منتهی می‌شود. شعار من: نظافت خط دیانت.
 
دامنه |, [در پاسخ به عبدالله طالبی] جناب عبدالله سلام. فضای ایران از ادبیات سیاسی روسی که توسط حزب توده در لایه‌لایه‌های مردم ایران گسترانیده شده بود، هنوز خلاص نشد، که یکی از تبَعات آن شیوع عمدی شایعه‌ها و علاقه‌ی شدید مردم به فرمول شایعه‌ میان سیاسیون است. این مقدمه‌ی من. اما نظر کلی من روی مرگِ سیاسیون در درجه‌ی اول این است جامعه خوش دارد هر چیزی را پیچیده کند تا قبول آن را نزد شنونده پذیراتر و مهمتر و اطلاعاتی‌تر! نماید. بنابرین من عقلم را در دست هوَس و عُلقه نمی‌دهم که اساسا" هوس در وجود آدم دست‌کم دوستدار این چهار گونه کردار غلط‌انداز است:

شایعه‌پردازی،
دروغ‌بافی،
زینت‌دادن خبر (=سیرداغی‌کردن ماجرا)
حوس‌حوسی (هیجانی‌دیدن ماجراها).

گر به قول خودت نظر مرا لااقل درین مورد "حجت" می‌دانید؛ حرف من و شیوه‌ی معمول من در برابر هر ماجرای ماجراچویانه! که پرونده‌اش به روی من باز می‌شود این است:

هیچ احتمالی را زود رد نکن!
هیچ احتمالی را هم سریع قبول نکن!
همواره بین رد و قبول بمان.
تا آسوده به خودت و فکرت بپردازی،
که حاشیه‌ها تو را نرُبایند!
که تولیدخبرِ تار (=سیاه‌سازی وضعیت) مسیرت را به منابع سست‌پایه کج نکنند.

بگذرم. چون امر فرمودی اجابت کردم. موفق باشید که خود هم تصریح کردید در تله‌ی شایعات  صید نمی‌شوی و در عوض، رصَد را وارد تونل آنتی‌تز می‌کنی.

دامنه |,[در پاسخ به مصطفی بابویه] جناب آقا مصطفای بابویه سلام. ورودت به بحث (=هم‌نظری) من و عبدالله، میمون بود؛ هم دیدن تو درین نوع مباحثه‌ها برای من جذبه دارد و هم همواره بحثی بری از عبَث و عاری از سستی به روی ما می‌گشایی. از حمیتت نسبت به دیرنگی تاریخ و کهنی تمدن ایران ممنونم. اسلام دینی امضاگر است، با آنکه مذهبی تأسیسی است اما مظاهر تمدنی و سنت و فرهنگ ملل را که مغایر شرع و عقل نباشد امضا و انگشت مهر می‌کند. مثال دو حمام زنانه و مردانه‌ که از سبقه برخودار بودند مثال مناسبی یود. موافقم. اگر سازه‌اش حداقل زنانه حفظ می‌شد اکنون در برگ‌موزه‌ی محل ما یک سازه‌ی دست‌ساز بومی به نسل نو نشان داده می‌شد. گویا حموم مردانه‌ی قدیمی غسّالخانه‌پیش، شده "خانه‌ی عالِم". (طرحی ملی در گستره‌ی جغرافیای ایرانی برای مقیم‌سازی یک روحانی مهاجر برای امور دینی مردم) این هم شده باشد باز هم خوب است. از کم و کیف این سازه‌ی جایگزین جاماله‌ی حموم، بی‌خبرم. بر وعده‌ات بر بارگذاری دنباله‌ی این مطلبت، خوشبینم. ممنونم.
 
دامنه |: سلام. توفیق حاصل شد مجلس ختم باشکوه امشبِ مرحوم آیت الله حبیب الله طاهری آکردی استاد حوزه و دانشگاه در مسجد مهدوی قم شرکت کنم. چنین مجالسی علاوه بر سرور روح مرحوم و صاحبان مصیبت، دیدارها را میان دوستان میسّر می‌سازد. دیدن جنابان استاد سید محمد شفیعی مازندرانی، استاد سید حسین شفیعی دارابی، استاد سید کمال الدین عمادی، استاد شیخ محمد نجفی، استاد شیخ محمد صالحی مازندرانی فرزند مرحوم آیت الله صالحی مازندرانی، استاد شیخ احمد باقریان ساروی و بزرگواران دیگر  (اگر بشمارم طول می‌کشد) درین آخرِ سالی نعمتی بود که بار سنگینِ دیدار مجدد و عرض تبریک در ایام نوروز را -که متصل به ماه مبارک رمضان هم هست- از گردنم گرفت و ساقط شد و خلاص شدم! روح ایشان که صاحب آثار مکتوب فراوانی بودند و شاگردان زیادی پرورش دادند، محشور با خاندان عصمت و طهارت علیهم السلام. والسلام. سه عکس هم انداختم در آن صحن منعکس کردم. از ترحیم و نیز گزارش تشییع‌اش در قم از روی خبر حوزه‌ی سیما که فرزندش در حال معرفی اخلاقیات پدرش است.
ابراهیم طالبی دارابی دامنه.
 
پاسخم به پست آفای عبدالله: قم چگونه شهری‌ست؟ مجدد سلام جناب عبدالله. می‌دانستم حرفم حجت! نیست. چون نباید هم باشد. اما قم، که کشکولی در کردی باید عرض کنم: قم نه شاقول است که فکرها را دلخواه تِج و تیز و ردیف کند و نه شاه غول! است که در دل و فکر کسی خوف افکنَد. قم شاخص است. هر کس خواست، خود، خود را با آن، شاخص و متشخّص کند. قم حاصل‌جمع ایران است، حتی جهان، چون همه‌ی آحاد ملت در آن جمع شدند و مشغول آموختن‌اند. قم شهر سواد است، شهر علم، شهری که سواد را در ایران عمومی‌تر کرد. زمانی بود که ملت از بی‌سوادی در چندین سال پیش رنج می‌برد، همین شیخ‌ها و سادات روحانی میان مردم رفتند دانش را در سر و دل آنان گسترانیدند. بگذرم. راستی واژگان بازو و بازروه را عالی شکافتی، دو لغت جون‌دار محلی. من همون بازوه هم نیستم، چه رسد با ساقه و تنه.

دامنه |, [در پاسخ به شیخ‌ مالک رجبی] سلام شیخ مالک دوست داشتنی. برای شهیدشدنم که نویدش را دادی با سویدای دلم آمین گفتم. الهی ۱۵۵ ساله که شدم شهادت زیبا و شجاعانه نصیبم شود!

دامنه |,[در پاسخ به باقریان‌ساروی]استاد جناب حاج شیخ احمد باقریان ساروی سلام. حضورتان به مدرسه‌ی فکرت را گرامی می‌دارم. در سال‌های گذشته هم در صحن فکرت که بر بِستر تلگرام ساخته بودم، حضوری مؤثرانه و فعالانه داشتید. سرِ فرصت برمی‌گردم زیر پست‌های شما مه اگر نظری بلد بودم، انشاء کنم، به عون الله تعالی.

دامنه |,[در پاسخ به آتنا طالبی] سلام آتنای طالبی فامیل خوب ما. کجایی تو آتناخانم؟ مدتی بود که کاوش‌هایت را به صحن و سرای مدرسه فکرت نیاورده بودی. امشب خدا را شکر با زنبیل آمدی. کشکولی. موافقم با دستورالعمل تو که روی این مباحث متخصص و صاحب کلاس تدریسی. نکته‌ی درخور توجه و ناجی بود. به جناب دکتر اسماعیلی عزیز سلام مرا برسان.
 
متن سید زینب شفیعی: با سلام و احترام. گذرم هر روز به مدرسه است چون فکرت مهم است. توجیه نباشد، دلیل به فرصت ناکافی داشتن در وقت آزاد و اینکه در آخرسال بودن (خانه تکانی) و هم اول سال بودن(مهیا برای عید باستانی) مدرسه را خواندنم است و بس. عذر تقصیر (شاگردی می‌کنیم) اما این یکی را نتوانستن عبور کردن(کش پی ج در زوهه) عید باستان در پیش داریم و صحبت از بنای باستان. میان بحث جناب دامنه،آقای طالبی و آقای بابویه که آقای بابویه قول پست‌ی دیگر داده‌اند بزودی. اما همانطور که از بطن صحبت دوستان استخراج می‌شود مطالعه بناهای تاریخی هویت فرهنگی،اجتماعی،هویت تفکرات،میزان علم و دانش و اصالت مردم آن دیار را بازگو می‌کند و عادات بومی مردم آن منطقه را فریاد می‌زند. آقای بابویه حمام بومی را مثال زدند آن کال حمام،هرچند بنای سال‌های نه‌چندان دور،هر وقت گذرمان را آنجا می‌شود با یک آه آن‌ جاماله را بدرقه می‌کنیم. به جد بگویم هیچ وقت بدون حسرت از آن‌جا عبور نکردم. و شنیده ام آن‌یکی دیگر گرمابه‌ی قدیمی‌تر زیباتر از این‌یکی با تعدادی پله بالای ۲۰،۳۰عدد با پاگردی به زیر زمین راه می‌یافت با حوضی بزرگ در وسط و سکوهایی در اطراف با فضاهای تفکیک شده از هم در نهایت به اندرون راه پیدا می‌کرد. به نقل از بزرگترها بی واسطه. عاروس حمام که می‌شدغلغله‌ای پرپا بود دیدنی .بازگو کننده : فرهنگ اجتماعات، فرهنگ بومی، هویت محلی، آداب و رسوم و عادات آن دیار. اما حیف فقدان نگاه تاریخی و ضعف رویکرد فرهنگی بومی بنا را از دیدگان ما برچید. طولانی شد. نتوانستن نگفتن.
 
دامنه [در پاسخ به سیده زینب] به خواهر خوبم زینب‌سادات شفیعی خواهرشهید سلام و شب به خیر عرض می‌کنم.
 
یکم: همان آغاز بهاء گذاشتی، این که گذرت هر روز در فکرت است که صحن فکرت برات مهم است.

دوم: باز هم عالی که حتی گردگیری سالِ کهنه و آمادگی سالِ نو گرچه نظرنویسی‌ات را کُند کرده بود، ولی هرگز بازت نداشته که صحن را نخوانی. این را می‌گویند عضو حساس و مشتاق به مدرسه فکرت.

سوم: فرمودی: شاگردی می‌کنیم. باور بفرما خواهر خوب ما، من هم اصلِ کارم درین صحن شاگردی است، دیدی که زیر تقریبا" تمام پست‌های اعضا  ب صبر و حوصله نظر می‌گذارم. پس، یعنی در درجه‌ی اول متن‌های اعضا را می‌خوانم و این یعنی شاگردی‌کردن من.

چهارم: از این که بحث جذبه‌دار کهن‌ایران‌مان سکوت موقتت را به خاطر حضور در گردگیری، شکست داد و موجب شد بگویی: "کش پی ج در زوهه" خودِ همین واکنش قشنگت نشان نفوذ ثمرات فرهنگ در وجود شماست. سپاس.

پنجم: جملات تأثیرگذاری در باب بناها و سهم اصالت تمدنی در عادات ما بیان داشتی که واجد خواندن مجدد متن شماست. حتی ثبت آن.

ششم: که بحث اصلی را پرورش دادید، یعنی پرداخت زیبا با حرف‌های نوین به حموم‌زنانه‌ی قدیمی که تخریب آن اینک روح همه را خراش داده است. موقع تخریب من جبهه بودم، وقتی برگشتم صحنه را دیدم زیاد نمانده بود بِرمه رِه سر هادِم. چون اون حموم درسته زنانه بود ولی عصرها مردانه می‌شد و مردم مثل مور و ملخ دور حوضچه‌ی آب گرم با لگنچه دنبال یک دئیل (کف دست لوله‌شده) آب بودند؛ از بس زنان تا ظهر آب را تا آخرین قطره مصرف می‌کردند، دیگر برای ما جز لِچِک‌حموم و صاوین‌کف!  چیزی باقی نمی‌ماند. پیچ ورودی زنانه‌حمونه چنان وحشت داشت که آدم تیناری از آن نمی‌توانست رد شود و خیال می‌کرد چندنی جِنّ و غول الان آدم راه سر خاسِنّه. بگذرم. خاطره‌ها دارم ازین حموم، چون اَم سِره پیش بود.

درود بر شما که قلمی قدرتمند داری در بیان موضوع و انتقال حس و کنجکاوی خود. خوشحالم به بقایای زادگاه این گونه روشن و حامی، فکر می‌کنی. و ازین که گنجه‌ی لغات محلی‌ات پر است از واژگان زیبا، در شگفتم.
 
 

زندگی و بندگی ( ۱ )

به نام خدا. سلام. زندگی و بندگی راهی به روی هم هستند. زندگی بدون بندگی نمی‌شود و بندگی بدون زندگی ممکن نیست که به فرموده‌ی رسول اکرم ص "دنیا، مزرعه‌ی آخرت است". در کتابی به همین نام : "زندگی و بندگی؛ بر پایه‌ی آموزه‌های قرآن و حدیث" (چاپ دوم / ۱۳۹۶) نوشته‌ی مرحوم رضا بابایی (زاده‌ی ۱ خرداد ۱۳۴۳ در قزوین و درگذشته‌ی ۱۸ فروردین ۱۳۹۹ در قم) نویسنده، طلبه، دین‌پژوه، شعری دیدم که نقلش خالی از لطف نیست:

 

ای دل اَر خواهی تو بهتر زندگی
بندگی کن، بندگی کن، بندگی

 

چون پایه‌ی زندگی سالم بر دو شاخه‌ی پیام آسمان و پیام خرَد استوار است، رستگاری حکم می‌کند زندگی در سایه‌ی بندگی باشد و بندگی در مسیر و بِستر زندگی روی دهد. پیامبران ع و امامان ع و بزرگان و پارسایان استدلال کردند و برای بشر بازگو، که به اوج نمی‌رسد آن کسی که خود را از آموزه‌های وَحیانی و دینی خالی کند. و صد البته هم اگر خود را با خرَد و دانایی بیگانه کند به دام بدعت و بدتر از آن خرافه و حتی تحریف می‌افتد. چند نمونه از مواردی که زندگی و بندگی را پیوسته‌به‌هم نگه می‌دارد، به نقل از همین کتاب نام می‌برم. لطفا" تک‌تک آن را بخوانیم و کمی فکر کنیم:

 

آراستگی، آزادگی، پاکی، بهداشت (که معجزه‌ی اسلام است)، ازدواج، نماز، کار ثواب، کار و کوشش، محبت، آرامش، ذکر، مدارا، اخلاص، پرهیزگاری، پرهیز از اسراف، اعتکاف، همگرایی، ساده‌زیستی، زیارت، نوع‌دوستی، معاشرت، بخشش، میانه‌روی، پیمان، پایداری، بردباری، مهارت، نظم، رایزنی، دانشوری، تغذیه، حق‌الناس، نشاط، توبه، قلب سلیم، امید به رستاخیز، عزای عاشورا، کمک، دعا، تفریح، گستراندن دعوت، شکرگزاری، مهربانی، ترک معصیت و ده‌ها کار و موارد دیگر.

 

اشاره: بالاترین اثر بندگی این است که انسان را در برابر دیگران، عزتمند (اما فروتن نه مغرور) نگاه می‌دارد و خضوع و خشوع را منحصرا" در پیشگاه حضرت باری‌تعالی صورت می‌دهد.

| ۲۵ اسفند ۱۴۰۱ |
ابراهیم طالبی دارابی

 
 

زندگی و بندگی ( ۲ )

به نام خدا. سلام. نوشته بودم آثار مرحوم رضا بابایی خواندن دارد؛ از جمله کتابِ «زندگی و بندگی» ایشان که عنوانِ این سری نوشتارهایم گردیده. برداشتم این است انسان باید در مجاورتِ این دو باشد، تا میانه‌روی کند، نه زیاده‌روی. این دو، همان زندگی و بندگی است. هر کدام ازین دو، نباشد جریان دنیا و عُقبی در هر فرد مختل می‌شود. شاید بی‌علت نبوده باشد که نویسنده از ۴۵۶ صفحه‌ی کتابش، نیمی را زندگی قرار داده و نصفی را هم بندگی.

 

بانو! آقا! صاف بگویم: وقتی خود را در آینه می‌بینیم، دو نیمه ببینیم؛ هم زندگی، هم بندگی. این را نه از روی این که خودم را کاره‌ای یا خدای ناکرده پندگویی بدانم، می‌گویم، از این رو می‌گویم که قرار شد درین صحن آنچه خوب آموختیم و آن را مهم و قابل عرضه یافتیم، دریچه‌اش را به روی هم درین مدرسه بگشاییم، شاید روزنه‌ای، اول برای خودِ نویسنده و سپس برای شریف‌خواننده، باز گردانَد و ما را به "اصلِ خویش"، باز. زیرا هر کسی "دور مانَد از اصل خویش" به وعده‌ی مولوی در سرآغاز مثنوی "باز جویَد روزگارِ وصلِ خویش» که بشر بهتر است از ندای "نیِ" «نیِستانِ» همدیگر بشنوَد.

 

زندگی و بندگی برای خود سرفصل‌های مجزّایی دارد. جمع این فصول و عناوین را در قسمت یک، به‌صورت‌کلی، کمی برشمرده بودم، اینک به صورت تفکیکی به برخی از اَهم آن اشاره می‌نمایم:

 

در زندگی : مانندِ معاشرت، مدارا، میانه‌روی، کارپیشگی، آزاداندیشی، درستکاری، گردشگریی، امانت‌داری، همسرداری، پاکیزگی، دانشوری، مهمان‌نوازی، نوع‌دوستی. بردباری و ... .

 

در بندگی : مثلِ اخلاص، ترسایی، آخرت‌گرایی، حُبّ الهی، امیدواری به رحمت خدایی، نمازگزاری، روزه‌داری، پرهیزگاری، توبه‌گزاری، سیرِ الهی، شکرگزاری و ... .

 

نمونه‌ی بحث این قسمت من این است: ترکِ حرص. واضح است زیاده‌روی، ضدِ میانه‌روی است. زنده‌یاد رضا بابایی مفصّل زیان‌های زیاده‌روی (=حرص) را از ص ۱۴۹ تا ۱۵۵ بحث کرد و آنچه من فهمیدم این است که علت را درین دید که آدمیزاد خیال می‌کند از امکانات هر چه بیشتر برخوردار باشد، خوش‌بخت‌تر است. اما از آسیب‌های آن خبر ندارد، دست‌کم سه آسیب وارد می‌کند: بی‌خیالی به فرجام زندگی. عاقبت‌سوزی، بدگمانی به خدای متعالی. اضطراب دائمی.

 

مثلا" به نظر توجه به این سخن مولا امام علی ع می‌تواند ما را در لای «زندگی و بندگی» بگذارد که آن حضرت، حرص و طمَع را به اسبِ سرکش تشبیه می‌کند که تا صحرای هلاکت می‌تازد و سوارش را بر زمین می‌کوبد. لذا میزان‌کردن زندگی و بندگی، راه را نشان می‌دهد، در همین  زیاده‌روی، مرحوم بابایی راه را رهایی از "هوُس‌های درون" می‌داند. شاعر عارف، مولوی در دفتر دوم بخش چهلم می‌گوید:

 

هر ندایی که تو را بالا کشد

آن ندا می‌دان که از بالا رسد

 

یک نتیجه: زیاده‌روی، گاه، خیلی باریک و نامرئی‌ست؛ به چشم آدم نمی‌آید، اما امام صادق ع (ر.ک: بحارالانوار، جلد ۷۱، ص ۳۴۶) آن را چه زیبا هشدار داده است: ← خداوند سبحان میانه‌روی (=ضدِ تندروی و زیاده‌روی) را دوست دارد و از افراط و اسراف بیزار است، حتی اگر به اندازه‌ی دورانداختنِ هسته‌ی میوه‌ای باشد.

| ۲۸ اسفند ۱۴۰۱ |
ابراهیم طالبی دارابی دامنه

 

دامنه [در پاسخ به شیخ‌ مالک رجبی]

سلام جناب استاد شیخ مالک. متشکرم از جواب. چون شما با سبک تازه زیر عنوان زیبای «سربرگ شیعه» دارید به افراد، موضوعات، مناسبت‌ها و اتفاقات می‌پردازید به نظر می‌رسد در هر کدام از آن، باید تمام جوانب را در نظر بگیرید و اگر نقص‌ها و ضعف‌ها را پنهان کنید، خواننده کم‌کم شاید گمان کند شما در اصل بحث، دچار گزینشگری هستید. بگذرم.

 

من معتقدم انسان یعنی ضعف‌ها و قوت‌ها با هم. ابتدا عرض کنم ما خود بی‌شمار ضعف‌ها داریم، اما اگر بخواهم جدا از خوبی‌های حجت الاسلام حاج سید احمدآقا خمینی که کم هم نیست، ضعف‌های او را هم مطرح کنم، مثلا" پنج ضعف در او را فقط نام می‌برم و از علل و ریشه‌های آن می‌پرهیزم. چون کارِ اولویت‌دار من این چیزها نیست.

یک. به جریان فکری آقای سید ابوالحسن بنی‌صدر مدتی اعتماد کرده بود.

 

دو. ردِ امیرحُجاجی حج، که در واقع حکم رهبری معظم را زمین زده بود. شاید فکر می‌کرد برای او کوچک است. اما اگر قبول می‌کرد و دست به تحرک می‌زد به نظرم یک تحول عظیمی در منطقه ایجاد می‌کرد و می‌توانست در همین پست مذهبی و دارای شرافت بین‌المللی، در جهان اسلام چهره‌ای برای وحدت و تقریب بین مذاهب شود، زیرا فرزند امام خمینی‌بودن خود در میان ملت‌ها یک امتیاز بزرگی بود. خودش هم از نظر فکری فردی روشن بود. به نظرم او با رفتار احساساتی در آن قضیه، از درک حکمت حکم رهبری عاجز شده بود و رهبریتِ این محیط بزرگ مذهبی را  راحت پس زد. افراد راحت‌طلب از مسئولیت پرتحرک ابا دارند! حیف که آن برهه او جاخالی داد. اگر می‌پذیرفت شاید امروزه این خسارات بار نمی‌آمد و مسیر جهان اسلام با رایزنی و تدبیر او عوض می‌شد.

 

سه. رفتار بسیار بد و نابخشودنی با مرحوم آیت الله العظمی منتظری که بحث این مورد، بارها شد. عبور کنم.

 

چهار. ماندن در شهر تهران حتی پس از رحلت امام ره که حتی حاضر نشد به استان‌ها سفر کند و با دردهای مردم آشنا شود و کمی به خود پویایی بدهد. انزواطلبی از او فردی غمگین و گرفته ساخته بود. همین، باعث بود چندین جا در صحنه‌ی مهم انقلاب پس از امام ره جاخالی دهد.

پنج. در زمان ریاست بر دفتر و بیت امام ره به نظرم بسیار بسته و مداخله‌گرانه و از سرِ تحکُّم عمل می‌کرد. حتی یک چهره‌ی راست را در آن دفتر نکاشت. حتی کاری می‌کرد که پای آیت‌الله خامنه‌ای هم آن زمان که زیر شایعات مخرب قرار داشت، به‌آسانی به آنجا باز نشود (چیزهای هست که نمی‌شود بگویم) حال آن‌که همه باخبر بودیم آقای خامنه‌ای برای امام خیلی از وزن و اعتبار و وجاهت بالایی برخوردار بود و امام دلی دلدار و قلبی اَلیف به او داشت. چنان هم حرمت می‌گذاشت که حتی سرِ سفره‌ی افطار پس از اقامه‌ی نماز، آنقدر روی سفره می‌ایستاده و منتظر می‌مانده  تا تعقیبات نماز آقاخامنه‌ای تمام شود و به کنار امام برگردد و بنشیند. بگذرم. و در آخر بازم ازت ممنون باشم.

 

حجت الاسلام سید حسین موسوی خوئینی‌ها [در پاسخ به دامنه |]

یک. اعتمادِ مرحوم حاج‌احمدآقا به جریان فکریِ بنی‌صدر، برداشت شماست. به عبارت دقیق‌تر، شما در شایعات و سوء تفاهم‌های سال‌های ۱۳۵۸ - ۱۳۵۹ مانده‌اید. واقعیت آنست که: امام (رض) از ابتدا با تأسیس « حزب جمهوری اسلامی » مخالف بودند و حتّی پس از اصرار بزرگان نظام و تسلیم به خواست آنها، دلشان صاف نشد و تزاحم و تفرقه‌ی امور، در چشمشان جلوه داشت. عاقبت هم فتیله‌ی آن را پایین کشیدند. امام (رض) از حدود یک دهه پیش از پیروزی انقلاب، تا اوایل ریاست‌جمهوری؛ نظر مثبتی نسبت به بنی‌صدر داشتند و از مخالف‌خوانی و تضادّ « حزب جمهوری اسلامی » و شهید رجایی با او، ناراحت بودند. بیت امام(رض) و شخص حاج‌احمدآقا (ره)، روابط خوبی با بنی‌صدر داشتند و در انتخابات به او رأی دادند. کاری که عمده‌ی روحانیت مبارز و مدرّسین قم هم انجام دادند. [ البته موردی هم مانند پدر من داشتیم که نسبت به بنی‌صدر، نظر منفی داشت؛ با تأسیس حزب، مخالف بود و مخالف ماند ولی به کاندیدای حزب رأی داد و در اختلافات حزب و بنی‌صدر، او را مقصّر می‌دانست. این را گفتم تا گمان نکنید که در روایت تاریخ، منافع شخصی را دخالت می‌دهم. ] امّا از همان بحث انتخاب شهید رجایی به عنوان نخست‌وزیر، یادگار امام(رض) از بنی‌صدر منصرف شدند و اختلافی میان ایشان و آیات بهشتی و رفسنجانی و خامنه‌ای نبود. نتیجه: به عنوان فرزند امام(رض)، مصالح نظام و رضای رهبر را در نظر داشتند و طبق همان پیش رفتند. گاهی با نزدیک‌ترین دوستانش هم، متفاوت بود و گاه، ... امام(رض) هم در نامه‌ای به فرزندش، بر این صدق و صلاح، صحّه گذاشته است.

 

دو. ماندن در شهر تهران هم، از اختراعات شماست که « الحُبُّ یُعْمی و یُصِمّ » اگر به خاطرات یاران امام(رض) و دوستان یادگارش(ره) مراجعه می‌کردید، می‌دیدید که سفر به مناطق محروم کشور( بشاگرد، محلّات قم، روستاهای گیلان و مازندران، ... ) جزء ویژگی‌های مرحوم حاج‌سیّداحمدآقا(ره) بوده است.

 

سه. در آستانه‌ی تحویل سال و حلولِ هلال رمضان، کمی به خود پویایی بدهید و خانه‌ی درون را، با استغفار و حلالیت‌طلبی، جَلا دهید. برای شما عیب است که در هتک و جَرحِ رفتگان، بی‌پروایی کنید. به « صحیفه امام » مراجعه کنید و ببینید که امام خمینی(رض)، حمله به فرزندش را چگونه و با چه تعبیراتی، پیش‌بینی کرده است. با این ذهنیت که شما دارید، امام(رض) را هم می‌توان تخریب کرد. همین‌طور بدون سند و دلیل، نسبت می‌دهید؟ از کجا می‌گویید که « حتی یک چهره‌ی راست را در آن دفتر نکاشت »؟ نام آیت‌الله « سیّدهاشم رسولی محلّاتی » به گوشتان خورده است؟ با خطّ و ربطِ حجت‌الاسلام و المسلمین « محمّدحسن رحیمیان » آشنایید؟ با ترفند کهنه‌ی « چیزهای هست که نمی‌شود بگویم »، ادّعا کرده‌اید که « حتی کاری می‌کرد که پای آیت‌الله خامنه‌ای هم آن زمان که زیر شایعات مخرب قرار داشت، به‌آسانی به آنجا باز نشود. »!!! پس آن ارجوزه‌ای که درباره‌ی نقل قول و شایستگیِ مقام رهبری می‌گویند، چه می‌شود؟؟ و لابدّ دفتر آیت‌الله خامنه‌ای، بسیار ولنگ و باز است و یک در میانِ اعضای دفترشان، از جناح چپ؟ تحکّم هم که مانند تلطّف با رؤسای جمهور روسیه و بلاروس، ترشّحاتِ غرور و قبول و فحول شما را بیشتر می‌کند.

 

دامنه [در پاسخ به سید حسین موسوی خوئینی]

جناب استاد خوئینی‌ها سلام. به‌تمامه از تمام نقدهایت بر متن‌هایم حتی بر خودِ من بسی‌ممنونم. من هم یکی یکی مثل شما پیش می‌آیم تا جواب‌ها جدا جدا خوب دیده شود. آنچه من نوشتم «ضعف‌»های وی نامیدم؛ خوب شد به جای واژه‌ی طبیعی ضعف‌، از لغات شاذّ استفاده نکردم! کشکولی!

 

یک. به عکس، سال‌های ۱۳۵۸ - ۱۳۵۹، شناختن اشخاص شهیر آسان‌تر بود چون صف‌بندی سیاسی / حزبی در حال شکل‌گیری و یارگیری بود. و مرحوم حجت الاسلام سید احمدآقا معلوم بود که آن برهه به کدام نحله تعلق خاطر بیشتری داد. بله من برداشت دارم و هر برداشتی قابل نقب و نقد است. اما در تاریخ باید ماند که عبرت از دست نرود. به خودم عرض می‌کنم: "ما اکثرَ العِبَرَ و اقلَّ الِاعتِبارَ" چه بسیار است عبرت‌ها و چه کم است پند پذیرفتن. پس امید است پندتان را بپذیرم، هر جا درست دیدم. چون سفارش مولا امام علی ع است. (حکمت ۲۸۹ )

 

دو. امام خمینی ره ولی بنا بر خاطرات مرحوم رفسنجانی به «حزب جمهوری اسلامی» از پول‌های شرعی پرداخت می‌کردند (یا «میِ» استمراری نه، کردند). این یعنی موافقت، حتی اگر موقت و مصلحت بوده باشد؛ حزبی که به تعبیر شهید بهشتی "میعادگاه" بود و من البته حزبی نبودم. و ما بر خلاف شما، آن زمان، جانبدار مرحوم حسن حبیبی در آن کارزار اولین انتخاباب ریاست‌جمهوری بودیم.

 

خودِ منصرف‌شدن حاج سیداحمدآقا یعنی بودن در حلقه‌ی بنی‌صدر که حتی می‌خواست به عنوان نخست‌وزیر خود، به مجلس معرفی کند که امام ره ورود کردند عاقبت سید احمد را در "خیر" جدایی از آن جریان می‌دیدند. سید احمد هم تمکین کرد. و اما فرزند امام ره بودن مصونیت نمی‌آورد که ضعف نداشته باشد. دیدن ضعف سیداحمد هم، به معنای ندیدن صلاحیت‌های دیگرش نیست. به قول شما طلبه‌ها: اثبات شیئ نفی ماعدا نمی‌کند. سفرهایی هم که نام بردید: بشاگرد، محلّات قم، روستاهای گیلان و مازندران، که خیلی اندک و جزوِ روالش نبود، ما می‌شنیدیم برای تمدد اعصاب بود و تفرّج، و این اواخر هم شنیدن نوای مستقیم آقای مختاباد برای رهایی از بُریدگی‌هایش از روز و روزگار و شاید و شاید هم التیامی ولو اندک بر عذاب وجدانی که در اثر بدی‌های محرزی که به مرحوم آیت الله العظمی منتظری (در برابر نقدهایش بر شیوه‌ی کشورداری می‌کرد) مرتکب شده بود، رخ داد.

 

سه. چرا باید نقد من بر کارکرد افراد دخیل و حتی مداخله‌گر در تمام امور مملکت -که تاریخ ما را جرح و جِر دادند و نیز شاید هم اصلاح و فلاح- جراحت بر آنان تعبیر می‌شود؟ خودِ آیت‌الله حاج سید حسن آقا خمینی -که شما به‌درستی فرمودید باید اجتهادی سخن بگوید- درباره‌ی  امام خمینی ره معتقد است می‌شود تمام آراء امام را به صورت «یک مکتب فکری» دید و آن گاه آن را نقد کرد. نقد بر آراء امام ره نشانه‌ی اهانت نیست، عمل به فرهنگ عالی شیعه است که در را به روی نظارت و نظرات مسدود نگه نمی‌دارد. پس واژه‌ی "تخریبِ" امام ره که شما آن را زودرَس وارد بحث کردید، در کار نیست؛ هر چه هست دیدن تاریخ است و تحلیل آنچه بر ما گذشت. این‌که این کار مرا رفتن روی مُردگان می‌دانید که دستشان از دنیا کوتاه است، دلیل درستی نیست؟ مگر ما هنوز هم در اقدامی درست، مشغول نقد و نظر روی تاریخ اسلام و مثلا" داوری در کارِ بزه ابوسفیان و ابولهب نیستم؟ و نیز کار ستودنی حضرت سلمان فارسی سلام الله علیه؟ نیز به قول شما اگر همه جا هی باید "سند" رو کنیم این صحن می‍‌شود مخزن کتابخانه‌ی ملی! با پژوهه‌های اسنادی و فضا پر می‌شود از فیش‌های پژوهشی.

 

چهار: آیت‌الله «سیّدهاشم رسولی محلّاتی» پدرهمسر حجت الاسلام ناطق نوری، فردی همیشه بین و بینی بوده و آرام. حجت‌الاسلام «محمّدحسن رحیمیان» هم اول رفیق شفیق و هم‌خط حجت الاسلام مهدی کروبی بوده، بعد که اوضاع وارونه شد او هم تغییر مشیء (بخوانید مشق) داد تا راحت در قدرت بچرخد و اینک هم شد متولی جمکران. اگر روزی میل کردید پای گفتار آیت‌الله خامنه‌ای رهبری معظم رفتید آن کارهایی که علیه‌ی  می‌شده و حتی ایشان گاه و به‌ندرت گلایه نزد امام ره می‌برده، بر شما آشکار می‌شود، البته اگر رهبری بخواهد گذشته را با اختیار خود باز کند.

 

نقد من بر روش مستبدانه و یکه‌سالارانه‌ی کار آق سید احمد آقا خمینی در امور دفتر و  بیت امام ره دلیلی بر اِبرام امور دفتر رهبری معظم نیست. بارها وحیدیان دفتر رهبری را نقد کردم. در آنجا پشت سرِ رهبر معظم نماز هم خواندم، اما این دلیل بر درستی تمام امور دفتر نیست. "تلطّف" رهبری بر سایرین هم، زمانی امکان دارد که چهره‌های مطرح و بیانیه‌پرداز، (که حق هم دارند پیام صادر کنند) در "خط امام" بمانند (همان خط اصیل نوستالژی ما) و به یکی از مهترین اصل آن یعنی «پشتیبان ولایت فقیه" باشید تا «آسیبی به مملکت وارد نشود» پایبند و وفادار باشند. ولی من گویی می‌بینم هر کس خود را طوری در سیاست‌ورزی تعریف می‌کند که انگار «ولی فقیه»، اوست، نه آیت الله سید علی خامنه‌ای. با احترام.

 

سخنی چند با آقا خوئینی‌ها

جناب استاد سلام. در نوشته‌ی خود (به جناب استاد شیخ مالک) گریزی زیبا هم به بنده زدید و چنین:

 

"از جناب آقای طالبی هم گله دارم که بدون سنجیدنِ جوانب پرسش و ظرفیت افراد، کشکولی سخن می‌گویند."

 

خواستم به همراه تشکراز نقد سازنده که روانه‌ی این بنده نمودی، فشرده‌جوابی توضیح‌واره، دست و پا کنم، تا بلکه آن دوست بافضل و شرافت و وجیه‌ام را از قصدم نسبت به نقد بر حجت الاسلام سید احمدآقا خمینی مطلع ساخته و از گنکی باقی بر موضع و موضوع پرده بردارم. به شمارگان پیش می‌روم تا دچار درهم‌تنیدگی نشود:

یکم: "گله"گُذاریِ گُذرایت بر خودم را وارد می‌دانم. بلی سنجش جوانب وگنجایش اشخاص از متغیّرهای دخیل در امور است. باید ازین پس، حَزمم در هضم تذکراتت را تشدید کنم تا در برابر گیرهای زیرکانه‌ات، گیرپاژ (فارسی دقیق آن را بلد نیستم) نکنم و در اثر واماندگی، به عجز و فَقد و فقر نیفتم که مرتکب لابه و لاف شوم! بگذرم. کشکولی شد این عبارتِ عُظمایِ اُخری!

 

دوم: مگر منکرید آنگاه که ابوی سیاستمدار مقتدر شما آیت الله خوئینی‌ها -که برای بنده و بسیاری از آحاد جامعه‌ی آن روز، یکی از چهره‌های متنفّذ بوده و نوستالژی‌ام با ایشان زنده می‌شه- امیرحُجاج حج بود و منصوب حضرت امام ره، وجاهت ،حمیت و پایمردی وی این جایگاه معنوی، مذهبی، سیاسی، جهانی را صدچندان بالاتر برده و چشم همه را خیره ساخته بود؟ و چنین انتصابی از سوی امام حاکی از قداست و اهمیت  مقام امیرحجاجی بود که آن حضرت را واد داشته بود علی‌رغم نیاز شدید کشور به حضور ابوی‌تان در پست‌های حیاتی‌تر، درین مسئله مأموریت دهد که جنبه‌های الهی آن، بسی مهم و نیازمند خبرگی و شایستگی بود. اما وقتی حجت الاسلام مهدی کروبی بر جای پدرتان جایگزین شد همه دیدیم از سرِ تندروی و احساساتی‌بودنش، مسئله‌ی معنوی / سیاسی حج از مسیرش بیرون رفت و به جای اهتمام همزمان با معنویت و سیاست، یکسره سیاسی،شعاری، شده و به تحریک اعصابِ متعصبینِ علما و سیاسیون سعودی -که گویی جزوی ذاتی ازین آل است- انجامیده و تنش جای آشتی نشسته و تشنج، مسیر ترابط را مسدود نموده بود. خُب منظور من از آن نقدم بر مرحوم سید احمدآقا خمینی این بود که ایشان وزنه‌ای بود که می‌توانست با پس‌نزدن حکم صادره‌ی رهبری، آن جهان اسلام فلاکت‌زده را به سمت فلاحت و رفاقت هدایت کند زیرا هم خود روشنفکر بود و هم منتسب به خاندان امام. اما او اهم را به مهم واگُذارد و به بهانه‌ی خواست مادرشان مرحومه مادرشهید حاجیه خدیجه ثفقی «قدس ایران» همسر مکرم امام، یک حرکت انقلابی را از خود دور کرد و به رهبری معظم نامه نگاشت و مرقوم داشت:

 

امروز در ملاقات با مادر بزرگوارم با مسأله‌ای مواجه شدم که تنها فرد را رهبر عزیزم دانستم تا موضوع را با او در میان بگذارم چرا که جنابعالی همیشه نسبت به خانواده حضرت امام قدس سره محبت داشته‌اید. والده‌ی مریضم به جِد دستور فرمودند تا از این سفر منصرف شده و در کنارشان باشم. از آن حضرت درخواست می‌کنم در صورتی که اجازه فرماید خواست والده‌ی مکرمه را بر مسئولیت جدید مقدّم دارم و از این سفر روحانی و خدمت مورد علاقه‌ام بخاطر مادر رنجدیده‌ام چشم بپوشم.

 

سوم: بنای بنده در نقد و نوشتن چند ضعف در کنار قبول نقاط قوت شخصیت‌های شخیص و شهیر که به‌هر‌حال روزگاری -یا همین الآن- تمام امور کشور و سرنوشت مردم و عاقبت نظام و حتی گهگاه چگونه‌زیستن، چگونه‌مردن چگونه‌فکرکردن، چگونه‌دین‌ورزی‌کردنِ شهروندان در دست آنان بوده، بر تضعیف و تخریب نیست بلکه گشودن بِستر و مسیر و مسیل و ساختِ سدبند است که مانع از سیلاب خشم مردم شود. چطور وقتی به امام محمد غزالی از سرهای اشاعره‌ی سنی‌مذهب که می‌رسند از دکتر سروش گرفته تا مرحوم سید حسین فردید و از مرحوم آیت الله محمدتقی مصباح یزدی شارح مکتب و منهج "در راه حق" گرفته تا مرحوم علامه استاد حضرت محمدرضا حکیمی شارح و مایل "مکتب تفکیک" راحت و آسان نقدش می‌کنند -که بنده هم طرفدار گفتمان نقدونظرم- اما وقتی به علمای شیعه می‌رسند همش می‌خواهند از سجایا و سزاها بگویند و هر ناقد و نقدی را اگر نگویم تکفیر و تقبیح می‌کنند، دست‌کم از دایره‌ی گفتمانی بیرون‌رانده می‌بینند. بیاییم عشق را با عقل جابجا نکنیم؛ هر کدام در صورت‌فلکی خود (=هم‌اختران و گردایه‌ای از ستاره‌ها)

 

اشاره به شخص شما: زیرک هستی، شکی نیست. اما می‌دانید یک زیرک زمانی زیرکی‌اش معلوم می‌شود که زیرک‌های دیگری هم باشند؟ و الّا اگر در برابر زیرک، کودن باشد زیرکی علَن و علَم نمی‌شود. پسِ شمای زیرک با یک زیرک طرفی که زیرکی‌ات را درک می‌کند. اینجا مجبور شدم در دگرستایی مرتکب اجباری خودستایی شوم! معذورم. ممنونم.

 

خوئینی [در پاسخ به دامنه |]

سلام. از پاسخ مفصّل و کلماتی که بند به بند و رسمی( شُسته و روفته و اُتوکشیده)، هم‌نشین شده‌اند؛ پیداست که احترام گذاشته و نگران بوده‌اید که مبادا رنجشی پیش آید امّا حرمت‌گذاریِ بنده، صراحت و گزیده‌گویی است تا هم رعایتِ زیرکیِ مخاطب باشد و هم مراعاتِ وقت حاضران گروه:


ا. ایراد بنده، « هَفْوَتی » بود که بر زبان رفته و چون یادگار امام(دام عزُّه)، در کلیشه نگنجیده بود؛ .....    و با این مناسبت، اظهار گلایه از شما شده بود. امیدوارم که ادمین زیرک، متن را به حاشیه نبرده باشند.


ب. ایرادی شنیدنی است که یادگار امام(ره)، برخورد شایسته‌ای با حکم و تشخیص آیت‌الله خامنه‌ای نکرد البته ملاحظاتی هم داشتند که شاید سبب تجدید نظر شما می‌شد. امّا مقدّماتی را که درباره‌ی پدرم و یار رنج و حصرکشیده‌ی امام(رض) آورده‌اید؛ ارتباطی به این نتیجه ندارد. نادرست هم هست:

 

یک. شعارها و برنامه‌های حجّ 1366 ش، همان‌ها بود که در سال‌های پیشین بود. نخستین سالِ « أمیرالحاجّ »ی حجت‌الاسلام و المسلمین حاج شیخ « مهدی کرّوبی » هم نبود.

 

دو. ظاهراً فراموش کرده‌اید که در نخستین سال « أمیرالحاجّ »ی پدرم، عربستان تحمّل نکرد و ایشان و اعضای بعثه را، دستگیر و اخراج کرد.
سه. تصویر و ارزیابی شما از آینده‌ی حجّ و رابطه‌ی ایران - عربستان، پس از « إمارت حاجیان » از سوی یادگار امام(رض) نیز درست نیست. انتساب به خاندان امام)رض)؟! اصلِ مشکل، خود امام(رض) و سلیقه‌ی ایشان در « حجّ ابراهیمی » بود روشنفکر؟! مگر روشنفکریِ آیت‌الله خامنه‌ای، گرهی از تشنّج و انسداد روابط ما و عربستان گشوده است؟


ج. « سیّداحمد فردید اردکانی » درست است.


د. گاهی لازم نیست بَنان و زبان را رَنجه کنیم؛ فقط باید نگاهی به پشت سر بیندازیم. ببینید که چرا در شما روحیه‌ی دادستان‌های نظامی شکل گرفته است؟ اوّل تصمیم می‌گیرید که با که کنار بیایید و چه کسی را، زمین گذارید. سپس برای توجیه، از دلِ تنگ و وسعتِ خاطر یاری می‌طلبید و اصلاً در قید و بندِ چینش و پردازش نیستید وقتی پدرم برای « گشایش بستر و تخفیف آلام و پیشگیری از سیلاب خشم مردم، نامه‌ی محترمانه‌ای به کسی نوشت که تا همین الآن، تمام امور کشور و سرنوشت مردم و عاقبت نظام و حتّی چگونه زیستن و چگونه مردن و چگونه فکر کردن و چگونه دین‌ورزی کردنِ شهروندان در دست اوست »؛ با تکلّف و نیّت‌خوانی، تلاش کردید که اوّلین و جدّی‌ترین گفت‌وگوی دو نگاه و جریان زنده‌ی نظام را، مُشوّه نُمایید آن موقع، فکری از صُوَر فلکی و گفتمان و زمستان نبود؟

 

نقد حال را رها کرده‌اید و مُزدِ خدمتِ کسی را می‌پردازید که دستش از دنیا کوتاه است؟ آن هم با بهم دوختنِ تاریخ و خاطره و تحلیل‌هایی که یک در میان، نادرست هستند؟ پدرم، آن باشد که شما به کلام امام(رض) مستند کرده‌اید، یا نباشد؛ هیچ دخالتی در تقبیح برخورد یادگار امام(ره) با حکم رهبری ندارد. نیازی هم به پامالِ شخصیت آقای کرّوبی نیست. مأجور باشید امّا وقتی پای ارادت به مقام رهبری می‌رسد؛ از حالت دستان و شکل نشستنِ ایشان و سنّتِ داریوش یکم هم مایه می‌گیرید. گویی تمام مشکلات، زیر سرِ گذشته و درگذشتگان است و تُندگویی‌های آیت‌الله خامنه‌ای درباره‌ حکّام آل‌سعود، و تأیید حمله به سفارت عربستان؛ دخالتی در « انسداد رابطه و تحریک اعصابِ متعصّبینِ علما و سیاسیون سعودی » نداشته است!

 

دامنه [در پاسخ به سید حسین موسوی خوئینی]

جناب استاد حجت الاسلام سید حسین موسوی خوئینی‌ها سلام.

۱. من هم حرمت‌گذاری را که در «صراحت و گزیده‌گویی" دانسته‌اید دوست می‌دارم، و هر کس هر چه بیشتر در نقد بر من و متن من، تعارف را ترک کند، بیشتر پسند می‌کنم.

 

۲. فرمودی «هَفْوَتی» (=لغزشی) بوده که بر زبان رفته، ولی بنده خواستم واقعیتی به نام ضعف در سیداحمدآقا را گفته باشم. اگر بر شما گران آمد حق دارید، چون من عین شما تعلق خاطر به اشخاص ندارم.

 

۳. منظور من «امیرالحاجّ»ی پدرتان این بوده خود ایشان به آن نقش و مقام اعتبار داده بود. همین الآن هم این نقد را بر انتصاب رهبری معظم دارم که شخصی نامشهور حجت‌الاسلام سید الفتاح نواب را امیر حجاج ایران کرد که حتی داخل مملکت او را نمی‌شناسند چه رسد به جهان اسلام که یک امیر باید رایزن بزرگ و مقبول امت اسلام باشد. باز حجت‌الاسلام سید علی قاضی عسکر امیر سابق حاحی‌ها که حدی از شهرت داشت. این مقام معنوی و سیاسی از نظر من باید به یک فردی با وزنه‌ی بین‌المللی سپرده شود که به عنوان چهره‌ای  واسط و میانجی عمل کند. سرپرستی حج به معنی مدیر کاروان کل نیست.

 

۴. منظور از لفظ روشنفکر برای سیداحمداقا این بود دُگم نبود. روشنفکریِ آیت‌الله خامنه‌ای اظهر من الشمس است، ایشان با بدی‌های عربستان هم از سرِ عطوفت رفتار کردند، چون خیلی سخت بود کسی بتواند حج تعطیل‌شده را باز کند چون امام ره سخن سختی فرموده بودند: (بدین مضمون) اگر از اسرائیل بگذریم از این جنایت ال سعود (کشتار حاجیان در حج سال ۶۶) نمی‌توانیم بگذریم. حتی فرمودند: با آب زمزم هم پاک نمی‌شود. ولی رهبری معظم، با بینش درست و رفتار مصلحت، راه را برای برگزاری حج دوباره، باز کردند که این نشان روشنفکری ایشان است.

 

۵. بله مرحوم سیّداحمد فردید که من سهوا" سید حسین آوردم. مردی که اساسا" شفاهی‌گو بود، نه اهل کتابت و مکتوبیت. از همه چیز هم می‌گفت. ایضأ دخمه و زخمه! هم داشت.

 

۶. روحیه‌ی دادستان‌های نظامی تصور است، نه تصویر. چون در یک جاهایی جناب‌عالی بسیار گرَوش احساسات‌محورانه دارید، حرف ما را تعَب می‌بینی و شاید هم تب! می‌کنی. کشکولی. ولی این را هم بلدم که ظریفی می‌گفت هر کس گوریلِ درون دارد. بله باید گوریل درون را اَفسار زد که سر بر نیاورَد.

 

۷. در نقدهای پدرتان آیت الله خوئینی‌ها از نظر من همواره حرف‌های مهمی وجود دارد؛ نوین، مهیّج، منطقی، و سبکی از دوری از هراس از طرح میاحث حساس. ولی من برداشتم آن جا این بوده، ایشان در آن تحلیلش سدبندی نکرده بودند، بلکه بدون طی کردن مقدمه (رفتن پیش رهبری برای رایزنی بر سر مسائل راهبردی) سیلابِ احتمالی خشم مردم را تحریک کرده بود. من عقلم که از سکوی علم نشئت می‌گیرد ایت است:

 

آن کسی که باید پیروی کند، رهبری که نیست، پیروان ولایت فقیه‌اند.

 

پدرتان، حتی در مسئولیت روزنامه‌ی سلام در پاسخ مستمر به سؤال خوانندگان از تز امام ره که حاصل تمام تفکر امام ره بوده (یعنی نظریه‌ی ولایت فقیه) دفاع می‌کردند. من تقریباً تمام شمارگان روزنامه سلام را هر روز می‌خواندم و هنوزم در بایگانی‌ام دارم. ولی  وقتی فصل ولایتِ «فقیه و روشنفکری» چون آقاخامنه‌ای فرارسید، آنان (پدرتان نه، چون با مرحوم رفسنجانی در خود «سلام» زوایه‌ی شجاعانه داشتند) این اصل را انگاری فراموش کرده‌اند. حال آن که اغلب مردم منتظر شنیدن رهبرشدن اکبر رفسنجانی بودند در عصر ۱۴ خرداد ۶۸،  ولی خبری که زیر چاپ روزنامه رفت ابن بود: آیت الله خامنه‌ای رهبر شدند. بعد همه فهمیدند عنایت خودِ امام به خامنه‌ای بود. و نیز مشخص شد در صحن خبرگان رهبری، به اشارات‌های امام ره در فضیلت‌های آقای خامنه‌ای بر سایران، استشهاد شد و بدان اِسناد و سندیت داده شد. والسلام. از آن دوست گرامی و استادم هم سپاس فراوان.

 

شیخ احمدی [در پاسخ به دامنه |] سلام بر جناب طالبی عزیز. از مباحث دوستانه بین شما و جناب خوئینی ها بهره می بریم، اما بنده یک نکته ای را عرض می کنم که انتقاد از حاج احمدآقا جایز نیست، اما جواز این همه تعریض به مقام رهبری از کجا آمده است؟ این نوع رفتار ما را به یاد اوایل دوره رهبری در سالهای ۶۸.۶۹ و ۷۰ می‌اندازد، هنوز آلزایمر سیاسی نگرفته ایم که مواضع اشخاص یادمان برود، کسانی بودند و تعریض می زدند که موسوی بزرگ رفت و موسوی های کوچک در به در شدند، اما اینها یادشان رفته بود که در نظام امت_ امامت دارند زندگی می کنند، نه نظام لیبرالی غربی، نظام ولایت فقیه فقط مربوط به حضرت امام نیست، الحسن و الحسین امامان قاما او قعدا. امروزه کسانی هستند که از دست رهبری حکم می گیرند، اما علیه رهبری و سیاست های مصوب حرف می زنند... هر چه زمان گذشت، درستی روش و منش رهبری در هدایت امت، واضح تر شد. این که در بیت حضرت امام گرایش به بنی صدر وجود داشته باشد، طبیعی است، به دلایل زیر، اما خود امام قسم جلاله خوردند که به ریاست جمهوری بنی صدر رای ندادند:


۱. این امر دلیل بر وجود فضای آزاد و دموکراتیک در بیت امام بود،


۲. اگر قرار بود در میان کسانی که در آن سالها سکان ریاست جمهوری در دست او باشد، بنی صدر هم یکی از آنان بود، چون هم اقتصاددان بود و هم با طیف انقلابیون ارتباط داشت.


۳. به نظر من، فعالیتها و ارتباطات و نزدیکی مرحوم سید صادق طباطبایی به بیت امام بی تاثیر نبود،

 

خدا رو شکر همگان دریافتند که چه اشتباه بزرگی کردند و باز هم خدا رو شکر این دریافت ار نوع دریافت شخصی و درونی و با توجه به عملکرد بنی صدر بود، نه تحکُّم.

 

دامنه: جناب استاد آشیخ محمدرضا احمدی سلام. نوشته‌ی مهم شما را -که به نظرم زیبا و رسا هم نوشتید- پیوستی متقن به پاسخم می‌دانم و پشت آن ایستاده‌ام، یعنی پذبرا هستم. تشکر دارم که وقت گذاشتید میانبحث من و استاد خویئنی‌ها را خوانده و نظر افزوده‌اید.

 

سید زینب شفیعی به دامنه: سلام و ارادت
یکم
دوم
سوم
چهارم
پنجم
همه را سپاس
ششم:داده‌هایمان افزون شد با بیان خاطره و توصیف دست اولتان از آن گرمابه (لچک حموم و صاوین کف رو ببخشایید) افسوس دیگه شم سره پیش نیست. و شگفت شما را سپاسگزارم.

 

ابراهیم طالبی دارابی دامنه |: خواهر خوبم زینب‌سادات فامیلِ قابل احترام بازم سلام. خرسندم از خاطره‌ام بر دانش شما افزون شد. از بخشایشی که روی لچک و صاوین در آن خاطره، مطرح کردید، خندیدم. ممنونم. نیز دانشت بر لغات محل، شگفتی هم داشت، اساساً بر کسانی که لغات محلی را خوب در حافظه دارند و از بیان آن کسرِ شأن نمی‌کنند، حرمت بالاتری می‌گذارم. نیز از سمت من هم عرض ادب و ارادت. دامنه.

 

جناب جلیل قربانی سلام. در داخل بحث‌تان نمی‌آیم، اما روی ضربدر آخر، فکر نمی‌کنی عریانی باباطاهر، بابت عریان‌گویی‌ها بود، نه عریانی از پوشش؟!

 

جناب مصطفی بابویه سلام. پیشنهادت در تدوین زندگی‌نامه‌ی مرحوم آیت‌الله آقا داراب‌کلایی و مرحوم آیت‌الله آق سید رضی شفیعی دارابی دو روحانی شهیر زادگاه ما، معقول است و بنده هر چه از دستم برآید در مدد به خودت به این کار، دریغ نمی‌ورزم. نیز زندگی‌نامه‌ی مرحوم حجت الاسلام حاج آقا شیخ احمد آفاقی هم تدوین شود کاری فرهنگ‌ساز خواهد بود.

 

جناب استاد حاج شیخ احمد باقریان سلام و احترام. بحث تطبیقی مهمی بود. دقیق خواندم. قبلاً در سال‌های گذشته هم روی این راسخون در علم زیاد تتبع آزاد کردم. فکر نمی‌کنید راسخون در علم به انحصار خدا و پیامبر ث و امامان ع بردن، یعنی قبول و تثبیت دستِ کوتاه بشر بر فهم قرآن که قابل فهم است و نیازمند تدبر؟ حال آن که سراسر قرآن، آکندگی با متشابهات است تا محکمات.

 

شیخ احمد باقریان ساروی, [در پاسخ به دامنه |]. علیک السلام. تشکر. بنده نظر خودم را با توجه به تفاسیر و روایات تقدیم کردم و جز این فکر نمیکنم و غیر معصوم را راسخ در علم نمیدانم چون دلیلی برای آن نیست.

 

تبریک دامنه |,به مینا بابویه

سلام مینای دیار مینوی ما. چگونه می‌توانم شهرت جهانی دخترِ زادگاه‌ام داراب‌کلا یعنی میناخانم بابویه دارابی را ببینم و بشنوم اما ازین خبر شورانگیز دیارم شادمانی نکنم؟! خدایا قلب پاک مینای دیار مینوی ما را تا سالیان سال پُرپُمپاژ و پاهای وی را تا قیام قیامت گلزن ماهر و ذهن پوینده‌ی وی را تا هر چه او سن‌وسال خواهد یافت، روشن و بدون آلزایمر گردان. میناخانم دختر خوب محل‌مان گوارای وجوت. صدها سپاس از غیرت و مهارتت. و نیز همین‌اندازه سپاس از پدر و مادرت که قدرِ تو را دانستند و مایه گذاشتند. و درود به همه‌ی تبارتان که چنین زیبا، بر درخشندگی‌ات، رخشیدند. سپاس از شورای محترم ورزشی داراب‌کلا و تمام کسانی که برای ارتقای مینای محل ما زحمت کشیدند. ممنونم از شیخ محمد بابویه رفیقم که این رویداد دل‌انگیز را مشفقانه و شورمندانه، مصور و مکتوب، رسانه‌ای کرد. ابراهیم طالبی دارابی دامنه.

 

دامنه |, [در پاسخ به شیخ احمد باقریان ساروی] سلام مجدد استاد باقریان. با این وصف (بسته‌شدن مفهوم راسخ)، دست بشر از فهم قرآن (=بیشتر آن) کوتاه است. قرآن برنامه‌ی عمل مؤمنان است، وقتی متنی از فهم مؤمنان بیرون باشد، عملی‌کردن آن هم توجیه می‌پذیرد. من راسخان در علم را به علمای ربانی تعمیم می‌دهم تا مؤمنان در دریافت قرآن به عجز نیفتند. از طرفی بسته‌شدن راسخ به بسته‌شدن در اجتهاد هم سرایت می‌کند. گویاست من از روی بیش خودم سخن می‌گویم چون در قرآن علم تخصصی ندارم. از وضعیت جسمانی شما با خبرم، پس در شنیدن جواب‌های شما شتاب ندارم. هر طور که آسوده بودید، همان برای من ملاک است.

 

شیخ محمد بابویه [در پاسخ به دامنه |] سلام و درود بر آقا ابراهیم طالبی دوست داشتنی. از طرف خانواده مینا خانم تشکر وافر دارم. از پیام دعا وار شما ، که امیدوارم دعاوَردی شود در مسابقات بین المللی ، آری این اولین حضور مینا خانم در مسابقات فوتبال نوجوانان بانوان کشور عزیزمان در خارج از کشور بین تیم های تاجیکستان ، ازبکستان و ترکمنستان بوده که مینا خانم بعنوان کاپیتان  تیم ایرانی،   با زدن چند گل و بازی کن ثابت در خط فوروارد الحمدلله خوب درخشیده و آینده چشم اندازی را برای خودش در تیم های بالاتر هموار نموده است صرف نظر از اینکه ایشان از خانواده ی بزرگ بابویه هاست اما متعلق به کل داراب کلا می باشد و افتخاریست برای دیارمان
قطعا تشویق تان در شکوفا شدن استعدادشان تاثیر گذار خواهد بود. پیام و تبریکتان در گروه فامیلان بارگزاری شده است. متشکرم.

 

استادم احمدی سلام و سپاسگزارم که وارد پاسخ به پرسش سوم صحن شدید. منتظر بودم ببینم چگونه تفسیر می‌کنید. جواب جالب دادی که در اثربخشی آن شکی ندارم. بند سه نگاهی نوِی را گشود. منم هم برین نظرم. برای بنده مت پاسخت مطالب مفیدی در خود داشت. راستی، برخی یادم است اوائل انقلاب این حق معلوم را با نظریه‌ی مارکسی همراه می‌کردند، یعنی حق معلوم همان استثمار است که توسط سرمایه از کارگر ربوده شد و در مالش مخلوط. و گرفتن این حق، زور و انقلاب را مجاز می‌شمارد. یادت شاید باشد.
 
ابوعارف | طالبی دارابی, [در پاسخ به شیخ محمد] جناب آشیخ محمد بابویه سلام. اول کشکولی: دارم پَر در می‌آورم که گفتی دوستت دارم! منم به خانواده‌ی محترم میناخانم پیشتاز در کسب مقام جهانی آن هم با ایفای نقش کاپیتان تیم ایرانی، ارادت دارم و درود. به بابابزرگ پدری‌اش حاج مصطفی‌اکبر، ویژه تبریک می‌گویم نیز به مادربزرگش. به بابابزرگ مادری‌اش جناب آقای علی سورتیچی همسایه‌ی محترم ما هم تبریک می‌گویم و روح مامان‌بزرگ مادری‌اش حاجیه فاطمه طالبی عموزاده‌ی بنده شاد. نمی‌دانم.  نیز به خانم محترم خودت فوق‌العاده شادباش دارم که عمه معمولا" بِرارزا وسِّه می‌ینّه! برتر از همه به آقامیثم بابویه و همسر گرامی‌اش خانم زهرا سورتیچی مربی تکواندو از صمیم دل خجسته‌باد دارم. لفظ "دعاوار" و "دعاوَردی" در توصیف متنم از سوی شما، خوش‌ساخت بود. بله، درسته، حالا دیگه ایشان سرمایه‌ای برای کل داراب‌کلا حساب می‌آیند. بازم شکوفایی تمام امور زندگی میناخانم گرامی را آرزومندم. متشکرم که متن خوشحالی و تبریکاتم را برای فامیلان هم فرستادید. شایستگی ایشان به سُرورمان انجامیده. سلامم را به شخص ایشان برسان.

توحید | طالبی, [در پاسخ به شیخ‌ مالک رجبی] جناب استاد شیخ مالک سلام. هفت پیام آیه مهم بود. ولی نکته‌هایی که از فکر خودت تراوش کرد و نوشتید از آن هفت تا هنوز هم بهتر بود. بله، درست فرمودید. معمولا" خیلی از اغنیاء خود پیشگام حل مشکلات اقتصادی مردم می‌شوند و این سبب سبقت در خیرات می‌شود. آن اغنیایی که بی‌تفاوت طی می‌کنند، گرچه آزادند، اما آثار خیرات را در زندگی خود محروم‌اند. تشکر وافر دارم که به پرسش سوم صحن توجه فرمودی و پاسخ منظم و متقن ارائه دادید. خرسندم که طرح سؤال را بجا دانستید. درود. خدای متعال را شکر اعضای صحن به پرسش طراحی‌شده عنایت دارند.
 
شایسته‌کاری ( ۷ )
 
آیا بهتر نمی‌بینیم وقتی سماور یا کتری را برای چای، به جوش درمی‌آوریم، همزمان با دم‌دادنِ چای یا دمنوش و نوشیدن آن، باقیِ آب‌جوش خالص را در فلاسک ریخته تا ۱۶ و اندی ساعت بعد حتی بیشتر، آبجوش داشته و از آن طی همین‌مدت هر لحظه که میل و لازم داشتیم، برای نوشیدن‌های بعدی استفاده کرده و از اسراف گاز و آب و وقت، پرهیز نموده باشیم؟ ذخیره‌ی آبجوش خالص در فلاسک (البته بدون ریختن چای یا دمنوش‌ها در آن که زود تیره و تار می‌شود) نشانِ هم نظم، هم تدبیر منزل، هم پرهیختن از اسراف، هم عدم تقلّای دوباره و هم دسترسی آسان به نوشیدنی داغ، است. شایسته است چنین کنیم، ما سال‌هاست، چنین می‌کنیم. ۲۹ اسفند ۱۴۰۱ ، ابوعارف طالبی دارابی.
 

حجت رمضانی,[در پاسخ به ابوعارف | طالبی دارابی] با سلام استاد عزیزشایسته کاری های خوردی که جناب عالی بیان فرمودیددرنوع خود بسیار موشکافنه است و کل مردم کشورعزیزما مبتلابه هستنددر  تهیه جای.حتی چند نوبت درروز. اگرمقایسه ساده ای بکنیم چقدردرصرف جویی انرژی موفق خواهیم بود.الی ماشالله ممنون از راهنمایی جناب عالی.

 

ابوعارف | طالبی دارابی, [در پاسخ به حجت رمضانی] جناب حجت رمضانی سلام. نظر مناسبی زیر این قسمت نگاشته‌اید؛ اثرگذار و تشویقگر برای این عمل. ممنونم که مثل اسمت که حجت است، حجت و برهان را می‌پذیری. بلی، حرف درستی زدی. پس؛ شروع این منشِ زندگی برای هر کسی که حرفم را شایسته‌ی عمل دانسته، در همین آغاز سال نو (که چندی نخواهد گذشت، که در بامداد خواهد آمد) یک شروع خوبی‌ست.

 

سید موسی صباغ دارابی, [در پاسخ به ابوعارف | طالبی دارابی] سلام کاری ایست بسیار زیبا.و شایسته اما طبق عادت : چای خوردن با صدای گینگ گینگ سماور و کتری بیشتر می چسبه. کشکولی بود.

 

ابوعارف | طالبی دارابی, [در پاسخ به سید موسی صباغ دارابی] جناب سید موسی سلام. از تأیید شما برین پست، شادمان شدم. کشکولیِ گینگه‌گینگه‌ی سِموار هِم اَشِنگ (=قشنگ) بود. با سپاس که این سبک از زندگی را قلمِ قبول زدی و حتماً در ثواب آن شریکی. ان‌شاءالله چایی‌مایی! همیشه به کامت بچسبه.

 

پاسخ‌هایم به پرسش‌هایم ( ۹ )

- در دور ماه‌های -نمی‌دانم کی- توی ص ۴۱ کتاب «مرموزات اسدی در مزمورات داوودی» اثر نجم‌الدین رازی خوانده بودم که وی خلقتِ آفرینش را به تبَعِ وجودِ انسان می‌داند.

 

- مگر او از انسان چه برداشتی داشت که هدف آفرینش جهان را برای انسان می‌داند؟

 

- از نظر رازی نجم‌الدین، رازِ جوزی (=گردو) روغن آن است. لذا جهان چونان گردو، "مغز" (=زبان محلی ما: چِکّه > چکیده) می‌خواهد، که مغزِ جهان، در بینش ایشان، انسان است.

 

- نتیجه ← : انسان در فرصت حضور در دنیا، حقایق را بر روی خود نبندد، زیرا "گر بندَد، بر خود خندَد". راستی! من و شما چه مقدار ازین مغز متشکل جهانیم؟ چقدر در روغن این مغز که همان «معرفت» است، سهیمیم؟! ابراهیم طالبی دارابی دامنه

 

دامنه |, [در پاسخ به شیخ محمدرضا احمدی] استاد احمدی سلام. خدا درین آخر سالی، پدر مؤمن و زحمتکش و باصفای شما را در انوار رحمت خود غرق نور کناد و روح آن عزیز کوششگر شاد باشد و پرتو معنوی آن، زندگی سراسر دانش و ارزش و کوشش جناب‌عالی را تابان‌تر نماید.

 

دامنه |,[در پاسخ به شیخ‌ مالک رجبی] جناب استاد شیخ مالک سلام. از سلام‌های‌تان که رِ گرفت (=روانه شد) می‌توان تسبیح ساخت! کشکولی! بسیار متشکرم از خواندن و نظردادن و نیز محبتت به شیخ وحدت.

 

دامنه  [در پاسخ به شیخ محمدرضا احمدی] سلام جناب استاد احمدی. لذت علم بی‌جهت نبود توسط بیکن یا فیلسوف دگر، کتاب شد، لذت بردم، خاصه از مارق، زاهق، لاحق.

متن ابراهیم رمضانی محمد

بسم الله. وبالله. ویا الله.
به رسم زیبای سالِ نو میِ هم محلیا.یعنی دارکلاییا.
که یادی کانِ از ساکنونِ اونجا.باشیرنی بهِمراهِ نِک ونوهِا.
بهه که چه ارامند در جوار الله این جمعیت منتظروچشم براه.
تا بخوانیم صلوات و فاتحه ودعا از برای شادی انها.
فکرتی ها.بیدارِ خفته اندهمه این دوست واشناها.
بی گمان خفتهِ بیداریم ما.به حکم شرع.نشان یعلمون ظاهرا.
ستارا.بارالها.معبودا.ای غفارِ ذنوب ها.
ببخشا این جمع هوشیاران که بخیال خفته اند اینجا.
بِرارا. خواخِرا. رخِفا. پِیِرمارا.
بی وارثا.بدوارثا.بویژه عزیزِ پِیِرمارا.وِشون مِزِیرا.
به حق قدافلح من زکیها.بزدا گردوخاک روح مارا.
به چشم دل ببینیم وسعت.رحمت بی انتها را.
اغفر لنا لا یملک الا الدعا.فانک فعال لما تشا.
یا الله ویا الله و یا الله.ان شاءالله تعالی.

جمعند همه پیرو جوان همه باهم.در جوارامامزاده وشهدائ دارابکلا.
مغفورند ان شاءالله با شفاعت اقا ابا عبدالله.سیدالشهدا.
ای مومنین ای هم محلی ها.دارکلاییها.
بخون فاتحه به نیت اموات مِنو دامنه مدیر فکرتی ها.

به فال نیک می گیریم مصافحه اولین وزیباترین ماه طبیعت با معنوی ترین ما عبودیت خدا را.

ان شاءالله مبارک باشه بر جمع خانواده فکرتی ها.

 

دامنه |, [در پاسخ به ابراهیم رمضانی محمد] جناب همنام من آقا ابراهیم رمضانی سلام. اول رُک (=رُد به گویش محلی) بگویم چقدر به قافیه، آن هم مختوم به آ سخن راندی. دوم عرض کنم زیرکی کردی از مزار دو حلقه‌ی آخرت و اینجا را اتصال دادید. سوم بگویم در متنی مخلوط به محلی / فارسی، حسابی ادبیات دینی و موارد عرفی آخر سالی را به هم چسب زدی. چهارم نیت شما را بِلارم (=بگردم) که اموات خودت و فکرتی‌ها و منِ دامنه را مثلث کردی. خدا پدرت حاج محمد رمضانی را رحمت کند، مرد بزرگی برای بالمله‌ی داراب‌کلا بود. به اخوات مکرمه و  اخوان مکرم جنابان: عیسی، موسی، حسینعلی، علی نیز عرض ادب و احترام دارم فامیل گرامی‌ام. آقا خیلی مرا خاش آمد این ادبیات بکر، تازه مدرسه فکرت داره می‌بینه چه سرمایه‌هایی در صحن دارد. درود وافر اورین!

 

سید حسینی: روز گذشته کسی در گفتمانی که به بنده داشت؛ وقتی که دید اینجانب به تمجید از نوشته هایت در ایام گذشته پرداختم؛ گله مندانه به بنده گفت : «احتمال نمیدهی که این شیوه و نوشته ها؛ تاکتیک باشد»؛ گفتم : اولا : ما مامور به ظاهر هستیم؛ ثانیا: محتوا و تعبیرات در این نوشته ها به گونه ای نیست که بوی اعمال شیوه «تاکتیک» ؛ از آنها استشمام شود!!!؛

 

پست زیر را حجت الاسلام شیخ جواد آفاقی

در صحن هیئت بار گذاشت:

انقلابیِ نمایشی: نویسنده: مهدی جمشیدی

 

۱. «انقلابیِ‌ نمایشی»، کسی است که بنیان‌های فکر اسلامی و انقلابی‌اش دچار چرخش به سوی لیبرالیسم شده است، امّا همچنان «ادّعای انقلابی» دارد و با «ادای انقلابی»، تظاهر می‌کند. او آن‌قدر «عمل‌گرا» و «روزمرّه‌اندیش» بوده که به‌تدریج، دامنۀ تجدیدنظرهایش به قلمرو ارزش‌های اساسی نیز رسیده و از درون، استحاله و مسخ شده است. او خویشتنِ انقلابی‌اش را باخته و جز پوستۀ نمادین و شعاری، چیزی از هویّتش باقی نمانده است. او چون در مواجهه‌های عملی و عینی، احساس کرده است که «منطق انقلابی»، شکست می‌خورد و او را ناکام می‌گذارد، هستۀ انقلابی‌گری را وانهاده و پوستۀ انقلابی را حفظ کرده است تا در عین این «عبور هویّتی» و «چرخش فکری»، دست‌کم برخی از ظواهر را نگاه داشته باشد. در واقع، رندانه و زیرکانه چرخش کرده است، نه صادقانه و شفاف. حرف‌های ناگفتۀ زیرمیزی دارد که تعهد به منافعش، اجازۀ بازگویی آنها را نمی‌دهد. چون می‌خواهد در ساخت قدرت بالا برود و بماند و منزلت سیاسی‌اش تثبیت شود، جسارت ساختارشکنی ندارد. در پی جایابیِ ساختاری است نه طرد شدن. بدین‌جهت، در جادّۀ «محافظه‌کاری» و «کلّی‌گویی»، شب‌روی می‌کند تا مبادا حاشیه‌ای ساخته شود. در خلوت به گونه‌ای سخن می‌گوید که احساس می‌کنیم که تفاوت او با رقیب سیاسی‌اش، فقط «سیاسی» است و مسأله، بودنِ «شخص او» است نه «استقرار ارزش‌ها». او فقط در ظاهر و به‌نام، نمایندۀ ارزش‌هاست نه در واقع. واقع و واقعیّت، چیزی جز منافع شخصِ او نیست و باقی، «پوشش‌ها» و «توجیه‌ها» و «نقاب‌ها»یی برای پنهان نگاه‌داشتن این راز هستند.

 

۲. «انقلابیِ نمایشی»، این‌گونه فهمیده است که لیبرالیسم، «منطقِ زمانه» شده و او نیز چاره‌ای جز بازتولید این منطق ندارد و باید از خود، چنین خویشتنِ جدیدی بسازد. او دربارۀ منافع شخصی‌اش، تاب‌آوری ندارد و اهل مدارا نیست، امّا اگر پای ارزش‌های اسلامی و انقلابی در میان باشد، از هیچ تساهل و تسامحی فروگذار نمی‌کند و هیچ خطّ قرمزی را نمی‌شناسد. به‌خوبی می‌داند که می‌تواند با ارجاع به «مصلحت‌اندیشی» و «خواست مردم» و «عقلانیّت» و «حکمرانی خوب» و «حکمرانی نو» و «بحران حکمرانی» و ... از همۀ ارزش‌ها عبور کند. او هیچ‌گاه دستش از توجیه، خالی نیست؛ برای مستقر نشدن هر یک از ارزش‌ها، ده‌ها استدلال دارد و به این واسطه، اسلام و انقلاب را به «آرزوهای خوب امّا نشدنی» تبدیل می‌کند. حتّی اندکی آرمان‌گرایی را نیز برنمی‌تابد و با تیغ واقعیّت‌ها و شبه‌واقعیّت‌ها به جان آرمان‌ها می‌افتد و از آنها، تصویری «خیالی» و «خام» می‌سازد. گویا ارزش‌ها فقط در صفحه‌های کتاب، شدنی هستند، امّا همین که میدان واقعیّت پدید آمد، باید آنها را کنار نهاد و جانب لیبرالیسم را گرفت. به‌این‌ترتیب، او وانمود می‌کند که ارزش‌های اسلامی و انقلابی، «خوب‌های ناممکن» هستند؛ محال‌هایی برای ناکجاآباد که از سطح شعار، فراتر نمی‌روند و اگر چالش نیافرینند، هیچ گرهی را نمی‌گشایند.

 

۳. «انقلابیِ نمایشی»، به رهبر انقلاب ارجاع می‌دهد، امّا ارجاع‌هایش «گزینشی» و «دلخواهانه» هستند و ازاین‌رو، حاصلش جز «تحریف» نیست. رهبر انقلاب را به نفع خویش، مصادره‌به‌مطلوب می‌کند و از ایشان چهره‌ای می‌سازد که خود می‌خواهد. او همۀ آیت‌الله خامنه‌ای را قبول ندارد، بلکه حتّی بسیاری از درون‌مایه‌های اندیشه‌اش را نمی‌پسندد، امّا چون می‌خواهد در قدرت سیاسی بماند و از نردبان قدرت بالا برود، زبان به اعتراض نمی‌گشاید و شفاف سخن نمی‌گوید، بلکه موذیانه، تفکّر ایشان را تحریف می‌کند. همچنان‌که کسانی در جریان اصلاحات از امام خمینی، چهرۀ لیبرال ساخته‌اند، کسانی نیز در جریان اصول‌گرایان، با آیت‌الله خامنه‌ای چنین معامله‌ای می‌کنند.

 

۴. انقلابیِ نمایشی، بی‌ایدئولوژی است؛ چون «سیّال» و «شناور» است و بر اساس «اقتضاهای شکنندۀ روزمرّه»، هویتّش را تعریف می‌کند. در هر زمانی به رنگی درمی‌آید و این رنگ نیز برآمده از «جوّ» و «فضا» است؛ همچون آفتاب‌پرست، این «زمینه»‎ است که رنگ‌ و لعاب او را تعیین می‌کند. خودش، همان بیرون است و اگر خودی در میان باشد، جز منافع و تمنیّات و لذّت قدرت نیست. به‌این‌ترتیب، ایدئولوژی‌اش به تعبیری، «جوّزدگی» و «عوام‌زدگی» است، البتّه با نام موجّه «مردم» و «جامعه» و «مصلحت» و «عقل سیاسی» و ... . در واقع، ایدئولوژی‌اش تابع جهت وزش باد است نه حقیقت. او از ارزش‌ها، چنان خواجه‌گانی ساخته است که در حرم‌سرای لیبرالیسم، بیتوته کرده‌ و بی هیچ تنش و تلاطمی، به خدمت «سلطنت لذّت» گمارده شده‌اند؛ ارزش‌هایی رقیق و منفعل و بی‌خاصیّت که تسهیل‌گر جمع شدن تحمیلی «لیبرالیسم» با «جامعۀ ایران» هستند.

دیدن یا نوشتن نظرات : ۰
مدرسه فکرت ۸۲

مدرسه فکرت ۸۲

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
مدرسه فکرت ۸۲

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت

قسمت هشتاد و دوم

پرسش سوم

در آستانه‌ی دررسیدنِ عید شکوهمند ایرانی نوروز، پرسشی در سربرگِ صحن مدرسه فکرت برای بحث، سنجاق می‌شود؛ باشد به علم و عمل ما افزاید. در ادبیات دینی مسلمین (قرآن، روایات، سفارشات) اشاره شده است در اموال شما "حق نیازمندان" نهفته است. فی اموالهِم حقٌّ معلومٌ لِلسَّائِلِ والمحروم (۲۵ / معارج) شما اعضای شریف فکرت به این مسئله چگونه می‌اندیشید؟ این حق در مال همه‌ی مردم وجود دارد؟ یا در اموال برخی از آنها؟ بینش شما نسبت به باور به این آموزه‌ی دینی و پیاده‌کردن آن چیست؟ فقر که به طور تام،ّ ریشه‌کن و تمام نمی‌شود، ولی آیا این اشاره‌ی دینی، به معنی به کار گیریِ شیوه‌ی اقتصادی ویژه و اهتمام همیشگی توسط مؤمنین نیست که جامعه را عاری از فقر بیچارگان نگاه دارند؟ اگر هست آن شیوه‌ها از نظر شما چه و چگونه باید باشد؟ مدیریت مدرسه فکرت

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت

قسمت هشتاد و دوم

پرسش سوم

در آستانه‌ی دررسیدنِ عید شکوهمند ایرانی نوروز، پرسشی در سربرگِ صحن مدرسه فکرت برای بحث، سنجاق می‌شود؛ باشد به علم و عمل ما افزاید. در ادبیات دینی مسلمین (قرآن، روایات، سفارشات) اشاره شده است در اموال شما "حق نیازمندان" نهفته است. فی اموالهِم حقٌّ معلومٌ لِلسَّائِلِ والمحروم (۲۵ / معارج) شما اعضای شریف فکرت به این مسئله چگونه می‌اندیشید؟ این حق در مال همه‌ی مردم وجود دارد؟ یا در اموال برخی از آنها؟ بینش شما نسبت به باور به این آموزه‌ی دینی و پیاده‌کردن آن چیست؟ فقر که به طور تام،ّ ریشه‌کن و تمام نمی‌شود، ولی آیا این اشاره‌ی دینی، به معنی به کار گیریِ شیوه‌ی اقتصادی ویژه و اهتمام همیشگی توسط مؤمنین نیست که جامعه را عاری از فقر بیچارگان نگاه دارند؟ اگر هست آن شیوه‌ها از نظر شما چه و چگونه باید باشد؟ مدیریت مدرسه فکرت

پاسخم به پرسش سنجاق‌شده‌ی سوم

به نام خدا. سلام. مقدمه: از این جا شروع می‌کنم که اسلام، مسلمانان را از «بی‌خبری از حال دیگران» بازداشته است. همین یک آموزه کفایت می‌کنم از طریق موشکافی در این منع، پی به کمک به همنوعان ببریم.

 

اشاره: انسان از استمرار کارِ اخلاقی توسط دیگران پی به ضعف یا قوت خود می‌برَد که آیا او هم در چنین کارهایی پیشقدم می‌شود؟ همین الگوبرداری، عامل حرکت جامعه به سمت کمک‌کردن است.

 

پرداخت مسئله: من در قرآن تخصص ندارم که بگویم «حق معلوم» در آیه‌ی ۲۵ معارج چگونه تفسیر می‌شود، اما فهم آزاد من از آیه (=تدبر کوتاه) این است که آیه دارد اذهان را از تمرکز بیش از حد بر خود در تمشیت امور و معیشت روز به سمت مدد به دیگران هدایت می‌کند که در اثر عواملی از تأمین معاش خود عقب ماندند، حالا یا از ضعف عدالت، یا نبودِ فرصت برابر، یا درماندگی در تلاش و یا به کار نگرفته شدن از سوی حکومت و ده‌ها علل دیگر. در چنین حالتی دارا (از هر حد دارندگی) باید به نادارا کمک کند؛ اصلی در اسلام که به نظرم جزوِ ذات است نه عرَضیات.

 

از سوی دیگر اعتقاد دارم اسلام به رسیدگی بر استضعاف درماندگان از آن رو اصرار دارد که چنین شکافی باعث فروریختن ایمان حقیقی مردم می‌شود، زیرا تلاش مستمر مؤمن برای تقویت و ازدیادِ حُب و قُرب به خدای باری‌تعالی در حالی نزدش پذیرنده است که حُب به همنوعان هم داشته باشد وگرنه به فرموده‌ی پیامبر اکرم ص حتی مُسلم هم نیست، زیرا اهتمام به امور مسلمین و مردم نداشتن طبق فرمان آن پیامبر خدا ص باعث بیرون‌افتادن فرد از دین است.

 

در ادامه‌ی پاسخ، جوابم را ازین مسئله خالی نگذارم که جامعه‌ی دینی باید شیوه‌های عملی این کمک را به دانش اقتصادی پیوند بزنند تا بتواند با گشایش اقتصادی و انباشت ثروت ملی، هم جامعه را دارا نگه دارد و هم ضُعفای بازمانده از رشد و دارایی را با سیاست‌های رفاهی و حمایتی از زمینگیرشدن باز بدارد.

 

 اساساً دین در یک معنا یعنی جهت‌دهی انسان به خیر و صلاح. پس چطور ممکن است دین جهت دهد، اما به حال مردم بینوا بی‌خیال باشد. کمک به محروم جنبه‌ی انسان‌دوستی هم دارد که دین آن را تشدید و غیرقابل تعطیل می‌کند. دو اقدام امام خمینی ره که در پس از پیروزی انقلاب در قم مستقر شده بودند این بود که فوراً حساب ۱۰۰ برای مسکن مستمندان ایجاد کرده بودند و کمیته‌ی امداد تشکیل داده بودند. یادم هست مرحوم آیت‌الله‌العظمی مرعشی نجفی پول نون برخی از مردم مسکین را و نیز زغال زمستان محرومین قم را تأمین می‌کردند.

 

و در پایان پاسخم درین نکته جمع می‌شود که در اسلام برخی از کارها در ایام خاص اولویت هم می‌یابد، مثل همیاری عمومی در ماه رمضان و توجه‌ی زیادتر به بیچارگان در روزهای عید، که نوروز از بهترین‌های اعیاد در کنار فطر، قربان، مبعث و ولادت اولیای الهی ع است. کمک به نیازمند هم تسویه‌ی مال است در راه خشنودی خدا و خلق خدا، هم تصفیه‌ی دل است برای صلح و صفا و کاستن درد و نیاز مستمندها. به نظرم اساساً اسلام مسلمان را اهل دهِش بار آورده است که وقتی به کسی کمکی می‌دهد آسودگی می‌یابد که دیٖن و دیْن خود را عملی کرده است. ابوعارف طالبی دارابی.

 

دشتِ قهاوند

به نام خدا. سلام. کشف معدن لیتیوم، ایران را به یک بازیگر بزرگ باتری بدل می‌کند، آن هم با مساحتی "حدود ۱۱ کیلومتر مربع" کجا؟ در ۵۰ کیلومتری شرق شهر همدان. یعنی دشت قهاوند. لیتیوم فلزی قلیاییِ راهبردی کمیاب جهان است. این دشت، ایران را به دومین ذخیره‌گاه بزرگ لیتیوم جهان ارتقاء داد با برآورد ۸ و نیم میلیون تن، یعنی پس از شیلی با ذخیره‌ای کمی بیش از ۹ میلیون تن.

 

لیتیوم لابد می‌دانید برای صنایع باتری، خودروهای برقی، باتری‌های تلفن‌های همراه، کامپیوترهای حملی، صنایع هواپیماسازی، بلبرینگ چرخ‌های قطار، صنعت داروسازی جزوِ اساسی‌ترین کالاست. سمی‌ست، ولی در جهان پیشرفته‌ی جدید، از ضروری‌ترین مواد است. جهان توسعه‌یافته خصوصا" چین که ابَرتولیدکننده‌ی باتری‌های لیتیومی جهانِ پیشروست، نیازمندترین کشور به این ماده است که این می‌تواند ایران را به لحاظ چنین سرمایه‌ی خداداد، هنوز هم نزد آن غول قدرت، برجسته‌تر نگه دارد.

 

بانو! آقا! ایران غنی‌ست، قوی‌اش نگاه داریم؛ مادی و معنوی، با به کارگیری توان ملی، نخست با نگرش بدونِ گزینشگری در استخدام برابر و مساوی سرمایه‌ی انسانی در دایره‌ی جمهوری اسلامی که البته کشف شخصیت حداقلی فرد تا حدی لازم است. سپس ازدیادِ آلات و افزار (اقتصاد جهشی با رشد بالا سپس باثبات و رشدی متعادل) برای مصارف ایرانی و جهانی. واقعا" خود و جهان و ایجاد اقتصاد رشدیابنده را جدی بگیریم و مردم این سرزمین را هرچه بهتر و بیشتر، به امید و آشتی و آرامش دعوت کنیم (همه همدیگر را) تا در لذت از بهره‌وری ارزان و باثبات (دست‌کم کمتر بی‌ثباتِ) دستاوردهای نوین علمی و تجربی، یکدیگر را یاری دهیم؛ با بهترین رویکرد حکومتی و با صحیح‌ترین رواداری سیاسی.

 

دشتِ قهاوند را خبری خوشآیند برای قِوام ایران تلقی کنیم و ملاکی برای غنای خدادادی خود بدانیم. صنعت جهان به لیتیوم وابسته است همین ماده و موادهای کمیاب را در بهترین حالات به پای معاملات و مبادلات ببریم. افسوس، افسوس اگر کسی -چه از درون جامعه‌ی مدنی + چه از درون قدرت سیاسی- بخواهد سرنوشت این مملکت را به عصیانگری و فریادهای زودرَس! گره بزند و اختیار این مُلک و مِلک را به دستِ نابِخردان داخل و بیگانگان خارج بسپارد. و تا تَقّی به تُقّی می‌خورَد، می‌خواهد بی‌جهت کفِ خیابان حوار و هورا بکشد. هم مملکت‌داری مدارای بالا و قاطعیتِ‌های اقتداری می‌طلبد و هم توی جامعه‌ی مدنی سیاست‌ورزی کردن، رفتاری عقلایی می‌خواهد و قابلیت‌های اخلاقی. دست‌کم همه‌ی صاحب‌نظران فیلسوف سیاسی جهان در اعصار مختلف، در ضرورت وجود دولت (=حکومت) رأی به این دادند که استفاده از "زور ضرور" منحصرا" باید در دست دولت باشد و الاّ هرج و مرج و آنارشی‌گری جامعه‌ی بی‌دولت را فرا می‌گیرد و تاوان آن عقب‌ماندگی و ناامنی و ستیزه‌گری مَهیب است.

 

در شرائطی که کشور ایران در آماج بدترین رفتار آمریکا و اروپا (مقلدان نادان آمریکا) قرار دارد، هر بار نیروی جامعه‌ی خود را به سوی جنبش کال و نپخته، علیه‌ی قدرت هول دادن و هندل زدن، هم خطای راهبردی است و هم رفتار غیراخلاقی. بگذاریم با بردباری طولانی، راه‌ها و روندها، درست و متحول شود؛ با تعجیل و شتابگری -آن هم آغشته به خامی و خطاهای عمدی- مسائل نه فقط حل نمی‌شود، بلکه مسائل تازه‌تر و پیچیده‌تر زاده می‌شود. روح‌های معترض عدالتگرا، از قضا باید بیشتر از همه، به متفکران و دانشمندان و شایستگان خود فرصت اندیشیدن و تئوری‌پردازی بدهند، نه ابن که خودسر جلو بیفتند، که کار صد ساله را بخواهند یک شبه (ببخشید سه سوته و سه ساعته) بپیمایند. بگذرم. فقط بگویم از قدیم و ندیم خویشتنداری را ستوده‌اند و ملت‌های زود به ستوه نیامده را پسندیده‌اند.. بَه‌بَه دشتِ قهاوند. به دشتِ قهاوند. دشتی از خداوند، با مواد کمیاب لِتیُم در آن برای ایران و خرید جهان. | ۲۴ اسفند ۱۴۰۱ | ابراهیم طالبی دارابی.

 

متن من در تشویق گروه سرود

دختران فاطمی داراب کلا:

به نام خدای آفرینده‌ی نغمه‌ها
سلام بر شما آبروی ایمان زادگاه ما.
پیرو علمی و عملی حضرت فاطمه‌ی زهرا،
شنیدم نغمه‌ی شماها طنین انداخت بر قلب‌ها،
چهرگانی را می‌بینم نام‌آشنا، از مَحیاخانم مهدی ملایی ما،
تا نوه‌ی دختری برادرم حاج قاسم ملایی دوست فهیم ما،
دیگر عزیزانی که نام‌بردن از آنان افتخار ماست.
کاش بودم با آهنگ صداهای شما غرق نور می‌شدم، یا همنوا با نغمه‌های شما غرور و غیرتم را طنین‌اندازتر می‌نمودم. شما عزیزان و فاطمی‌پویان روستای ما فخر مایید که دیدن چادر و وقارتان آرام‌مان می‌کند. بلندپایه خواهید شد و بلندآوازه. با احترام به طنین رسای شما و زحمات پرورش‌دهندگان شما و تمامی برگزارکنندگان آنجا، بویژه فرماندهان عزیز بسیج خواهران دو پایگاه پایین و بالا، از جایم برمی‌خیزم و به قلب پاک و طَهورای شما، گل‌های حُب و حرمت و حمیت و حمایت می‌ریزم.
برادرتان ابراهیم طالبی دارابی.

 

سیده ربایه سجادی [در پاسخ به دامنه |] سلام و عرض ادب خدمت شما بزرگوار. سپاسگزارم از توجه و پیگیری و دغدغه مندی شما نسبت به هم محلیهاتون. دخترهای ما نیاز به تقدیر واینجور توجهات دارن چه بهتر از طرف شما بزرگان محل باشه با توجه به اینکه دختران ما برای اجراشون تلاش میکنن برای حفظ حجابشان دارن در میان هم سن وسالها شون مبارزه میکنن دارم میبینم به دخترای ما تنه میزنن مادری برام تعریف میکرد وقتی رفتم مغازه مغازدار زد به پشت دخترم وگفت همه دارن چادراشونو میگیرن این چیه گذاشتی رو سرت شاید این برای بعضیها یه داستان باشه ولی برای من خیلی درد ناک من از شما بزرگان محل میخواهم کمکمون کنید تا با برنامه ریزی درست وبهتر  روی دخترا وپسرامون کار کنم ما به بهانه سرود جمشون کردیم شما به ما برنامه بدین تا ما بتونیم بیشتر کار کنیم ودر کنار مون نگه شون داشته باشیم موفق و سربلند باشید

 

دامنه [در پاسخ به سیده ربابه] خواهر خوب من سیده ربابه سجادی سلام. ماشاءالله شماها خواهران حاضر در صحنه چنان از ما پیش هستین که خاطرجمع هستیم. وجود مؤمناتی چون شماها که طهارت وجودی‌تان دارالمؤمنین را عطرآگین ساخته، برای محل مذهبی و انقلابی ما یک عطیه‌ی الهی است. ادبیات شما و نوع تفکر مذهبی شما حاکی از آن است خیلی قوی فکر می‌کنید و صراط را گم نمی‌کنید. صدها درود بر شماها. قرآن خود جاهلیت را به جاهلیت اولی و جاهلیت ثانی تقسیم کرد. در جاهلیت اولی خودِ پیامبر ص مبارزه کرد که زنان آن عصر گردن و گردنبند و چهره و موهای خود را نمایان می‌کردند و به قول محلی روسری (جلباب) را پِکرَی می‌بستند که همه‌جای سر نمایان بود. قرآن پیش‌بینی کرده بود در جاهلیت ثانی که در آینده به وقوع می‌پیوندند زنانی بدعقیده و جاهل و دریده، به عریانی رو می‌کنند که در این موقعیت، مؤمنات بیشتر به حجاب روی خوش نشان می‌دهند و جامعه خود از عریانی آنان به وحشت می‌افتد. آن روز دور نیست. نگران نباشید، شاید جامعه‌ی ما با همین وضع که دارد رخ می‌دهد یک ذره از آن روز بد باشد؛ هنوز کو؟ مقاوم باشید. این یک مَصاف پاکی در برابر ناپاکی است که باید طی شود. با حوصله و خردمندی. وقت شما را نگیرم فامیل عزیزم. جَسته و گریخته نوشتم. چون دیدم شما متنی زیبا نوشتید، فوری جواب نوشتم تا قدردان بوده باشم. سلام منِ ناچیز بر وجود همه‌ی شما مؤمنات بامروّت داراب‌کلا. به آنان یعنی دختران عزیز ما که این همه غرور آفریدند سلام و نهایت حرمت‌گذاری بنده را اعلان فرما.

 

سیده ربابه سجادی به دامنه: سلام وقت بخیر. ممنونم از توصیه‌های برادرانه شما بزرگوار. با وجود شماها پشت ما گرمه و احساس میکنم مثل یه برادر بزرگتر برای ما سرگروها ویه پدر برای دخترای فاطمی ما هستید ممنونم از شما که جواب پیامم دادین حتما سلام شما رو به دختران میرسانم شما هم سلام من حقیر رو به فامیل ما برسون.

 

درسی که آقای نجف آبادی (دایی مقام معظم رهبری) داد

تهیه و تنظیم آزاد: ابراهیم طالبی دارابی

مقدمه: به نام خدا. سلام. روزی جناب آقای بهرام اکبری دوست و برادر گرامی لالیمی بنده و داماد محترم و معزز مرحوم حضرت آیت الله حاج شیخ محمدباقر دارابکلایی پیشوای مذهبی مردم ما و میاندورود مازندران، مطالبی از بایگانی درس‌های اخلاقی سال ۱۳۶۵ خود در کلاس درس استاد آقای سید میردامادی نجف آبادی (دایی مقام معظم رهبری) برای بنده فرستاده بود که دیشب دست به مطالعه‌اش زدم. ضمنِ تشکر وافر از جناب حاجی بهرام همسنگر و همرزم صبورم در جبهه‌ی انجیران مریوان که خدا را شاکرم باز هم در صحن مدرسه فکرت ایشان را می‌بینم، وقت، را رسیده می‌بینم که به یک فراز از آن‌همه درس‌های نغز بپردازم؛ البته با دخل و تصرف در حد ویراستاری و پیراستگی و خلاصه‌نگاری آزاد. آن فراز این است:


سودهای بودنِ در اجتماع و زیان‌های کناره‌گیری از آن

 ۱. از ملکات و فضائل اخلاقی تنها در اجتماع‌بودن میسر است، کسی که رفته توی مخفیگاه پنهان شده آن نمی‌شود فضائل اخلاقی را به دست آورد زیرا عمده‌ی فضایل اخلاقی در ارتباط با اجتماع است، باید با مردم تماس داشته باشد. مثل تواضع که باید در اجتماع باشد تا ظهور کند. همین‌طور محبت و ایثار، عفو و گذشت، بردباری و حلم، کَظم غیظ، عاطفه و ترحم، و خویشتن‌داری. تمام اینها ارتباط با غیر دارد ، اینها فوائد اجتماع است.

۲. انزوا باعث بسیاری از انحرافات و امراض روانی می‌شود. این را تجربه نشان داد، زیرا اجتماع بهترین کلاس برای اصلاح صفات و خوی‌های انسانی است ،کسی که در یک گوشه ای زندگی می کند متوجه نمی شود چه بدی دارد. اجتماع یک سنجش است ، کمبودهایش برطرف می شود.

 ۳. کناره‌گیری و عُزلت، موجب خودپسندی و غرور می‌شود، زیرا هر کسی دارای حب ذات است. اگر در اجتماع باشد گرفتار عُجب و خودپسندی نمی‌شود یکی از خطرات بزرگ کناره‌گیری این است که فقط خودشان را آدم حساب می‌کنند بقیه را نه.

۴. یکی از عیبهای در اجتماع نبودن این است که انسان نسبت به مردم سوءظن پیدا می‌کند زیرا بر اثر ندیدن اجتماع و انسان‌ها مبتلا به خودبینی شدید شده و از طرفی چون از ناحیه‌ی مردم مورد محبت و تقدیر قرار نمی‌گیرد در نتیجه به همه‌ی افراد بدبین و آنان را وظیفه‌نشناس می‌داند.

۵. خود این عزلت باعث بدخُلقی و بداخلاقی و عصبانیت می‌شود، انسان که در اجتماع است سرد و گرم اجتماع را می‌چشند. اجتماع پختگی در انسان بوجود می آورد. ولی کناره‌گیری محرومیت دارد.

۶. حالِ مقاومت و ایستادگی را در اجتماع به تدریج از دست داده و در پیشآمدها و حوادث، به سرعت کمر خم می‌کنند.

 ۷. موجب محروم‌ماندن از تجارب و پیشرفت‌های علمی و عملی و اخلاقی و سیاسی و اجتماعی می‌شود.

۸. آیاتی داریم که دلیل بر رجحان اجتماعی‌بودن دارد.

۹. آیاتی داریم که وادار به فعالیت و کار و تحصیل معاش می‌کند.

۱۰.‌ آیاتی هست که جهان آفرینش را برای انسان محل فعالیت و بهره‌برداری قرار داده است.

۱۱. یا مثلاً نماز جماعت که یکی از دلایل اجتماع‌بودن است. دین اسلام دینی است صد در صد اجتماعی، انسان روزانه چند بار نماز را به جماعت بخواند برای اینکه از حال همدیگر خبر داشته باشند. خلاصه اسلام با این دستورات زیبا و دلنشین دارد مردم را جمع می‌کند تا دشمن نتواند بر آنها مسلط شود. آیات زیادی است که از تفرقه و کناره‌گیری، منع می‌کند . ما یک دستوری نداریم از قرآن و ائمه که دستوری کناره‌گیری باشد.

البته ما یک موارد استثناهایی هم داریم که اگر اجتماع را فساد گرفت و به‌کلی گرایش به فساد پیدا کرد و امر به معروف از خاصیت افتاد، آنجاست که باید کناره‌گیری کرد. مثل اصحاب کهف. برای این که در آن اجتماع اگر بماند، هم خودش فاسد می شود و هم فرزندانش فاسد می‌شوند. اصحاب کهف دیدند سراپای اجتماع همه از فساد است و دیدند که نمی‌توانند دفاع کنند از حق در برابر باطل، کناره گیری کردند. که البته برای خود علت و حکمت داشت. | ۲۴ اسفند ۱۴۰۱ | ابراهیم طالبی دارابی

 

حجت رمضانی: با سلام به آقای مدیر مدرسه فکرت ضمن تشکر از جناب عالی وسلامی عرض کنم به خدمت برادر بزرگوار حضرت حجت السلام حاج بهرام اکبری که شاید بنده را بخوبی بخاط نداشته باشن. فکر می کنم در عملیات بیت المقدس۷ با هم در جبهه جنوب حضور داشتیم. بنده حقیر هم از مطالب کوتاه بارگذاری شده توسط جناب عالی از کتابی که ایشان به شما هدیه فرمودند سعی می کنم درادامه زندگی بهره وافی وکافی را ببرم.

 

دامنه |: جناب حجت سلام. اول یک شوخی بکنم با طعم کشکولی با تو رفیق من از سال ۶۶ تا اینک و آتی و حتی ندای قدقامت در قیامت. وقتی دارم اسم تو را می‌نویسم تایپ تبلت هوشمندم تا واژه‌ی «حجت» را ننوشتم، برام از روی هوش پیش می‌افتد، «حجت‌الاسلام» را پیش رویم پیشنهاد می‌کند. حجت بیا حرفم را بگیر برو حوزه‌ی علمیه تا به جای «حجتِ» خالی و چوک! (=تینار ← تنها) برات حجت‌الاسلام درج کنم. شِخی هِم به تو می‌آد. امابعد؛ بلی، آن سلسله‌دروس را خواندم دیدم پر از است مطلب از سرِ خلوص. جناب حاج بهرام اکبری لطف ورزیده مرا میهمان خود نموده. ایشان همسنگر من و تو طبعی لطیف دارد، اوضاع را مساعد ببیند از خنده آدم را می‌میرانَد. ممنونم که روی گشودی به این مبحث که دلنشین است. راستی! بسی خشنودم که می‌خواهی بهره‌ی وافی و کافی ببری. امید می‌برم به درگه الهی حضرت باریِ شافی.

 
ابوعارف | طالبی دارابی: جناب عبدالله سلام. چه مواجهه‌ی نیکویی، ردّی از خصلت خوبی و روحیه‌ی باز و رفتار ستوده از خود بر جای گذاشتی. خوشحالی‌ام را ظاهر می‌کنم تا رسانده باشم چنین صحنه‌هایی دلکش و جدی، آراینده‌ی صحن فکرت است. عمری پرتداوم برای عبدالله طالبی و استاد ربانی. سلام مرا به بابات، عموعباس من -که اینک در کربلای مُعلّی‌ست- برسان. ارادت: ابوعارف.
 
دامنه | [در پاسخ به شفیعی مازندرانی] جناب استاد شفیعی مازندرانی سلام علیکم. بسیار تشکر از این که اشارات بنده و استاد ربانی درباره‌ اصل و ریشه و آئین‌های متنوع جشن چهارشنبه‌سوری در اجرای واقعی و به دور از آتش‌بازی‌های مُهیب آن را «نکته‌های شایسته» تعبیر کرده‌اید. توضیحات بعدی شما هم به درک بهتر مطلب انجامید. اثر مباحثه همین است استاد و الحمدُ لِله شما درین رابطه سعه‌ی صدر بالایی می‌ورزید. با احترام و دوام عمرتان. ابراهیم.

دامنه | [در پاسخ به سید علی اصغر شفیعی] سلام آقا سید علی اصغر. من دلت را در مغزت و مغزت را در دلت رفوشده می‌بینم. ممنونم. من و تو منشی داریم که اینجا فاش می‌کنم: ما به جای پادشاهان، درس اول‌مان را از پیامبران علیهم السلام می‌گیریم از آینه‌ی مفسران معصوم آنان علیهم السلام. سپس اگر حرفی خوب و عملی خوب در بزرگان هم دیدیم، می‌گیریم و می‌پوییم ولو اگر آن بزرگ، پادشاهی دادگر بوده باشند. کوروش کبیر برای ما در همین جایگاه دادگرها جای دارد. درود داداشی.
 

پاسخ‌هایم به پرسش‌هایم ( ۷ )

- دردهای مقدس داریم و دردهای بشریت. اولی مثل درد عرفانی و دومی مثل درد زندگی. شرائط دردمندی، «خردمندی» است و «حسّاس‌بودن».

- چرا استاد مرحوم محمدرضا حکیمی از رنج بشریت، تا آخر عمرش در خانه‌ی کاهگِلی ماند؟

- از زندگی حکیمی زیاد خوانده و می‌خوانم. این یکی به این علت بود روزی رفت به کوره‌پزخانه و از آنجا "زندگی مرگوار" آنان را دید و در خود پیچید و فلسفه‌ی زندگی‌اش شد «دردمندی»؛ یعنی استاد حکیمی، حکیمِ دردمندی.

- نتیجه ← : به آنچه در زندگی به ما رو کرده، فکر و سپس ربّ رحیم را ستایش کنیم. به قول مرحوم علامه حسن حسن‌زاده آملی که به خدا گفت: اگر داشته‌های مرا حساب کنید، زیاد می‌آد.

ابراهیم طالبی دارابی

 

جناب آق سید حسین شفیعی, به دامنه: سلام علیک صبحتان به خیر شیوه مناظره و مجادله احسنت را می ستایم. اگر توفیقی رفیق راهم شود نوشته ای را تحت عنوان «سپاس از مجادله احسن دو دوست دیرین همراه با چند تذکر» را شب خواهم نوشت. خیلی دعا می کنم که خدا مطالب حقه را بر قلب خیرخواهت خطور دهد و بواسطه قلم زیبایت جاری سازد

دامنه |[در پاسخ به آق سید حسین شفیعی]. سلام استاد. خیرخواهی آن دوست ارشد بنده بر من نعمت است. حتما" انشاء کنید، صحن به وجودتان نیازمند است. از همه جای ایران در مدرسه فکرت هستند، آن را جایی مهم برای بیان بدانید. اغلب هم درس‌خوانده با سلایق متعدد که نمادی از چینش جامعه‌ی ماست. سپاس.

 

نظر آق سید حسین شفیعی: آقا ابراهیم سلام در حال آماده شدن برای اداره کلاس بوده ام چشمم به نوشته جدیدت در خطاب به آقای شفیعی افتاد؛ آنقدر زیبا نگاشتی و منصفانه و عاقلانه و مدبرانه و... که نتوانستم چشم از این نوشته  زیبای جنابعالی برگیرم تا آخر خواندم و شارژ شدم و شروع به تدریس می کنم تنها کاری که می توانم انجام دهم، شریک نمودنت در ثواب تدریس اشت که امام علی (ع) فرمود: «من علمنی حرفا فقد صیرنی عبدا». ماجور و سرفراز باشید.

 

آق سید حسین شفیعی,  سلام قبل از دیدن پیامتان، متن دشت قهاوند را خواندم در حال خواندن به ذهنم رسید ماشاء الله همه فن حریف هستید موفق باشید

 

دامنه |,  [در پاسخ به آق سید حسین شفیعی] از همه‌فن حریف خندیدم حسابی. تشکر وافر استاد. سلام بر شما

 

بهرام اکبری لالیمی, به دامنه.  باز هم سلام. مطلب دشت قهاوند. چقدر لذت بردم ، همش امید ، افتخار، سربلندی ،عزت، در مقابل یاس و ناامیدی که عده ای هر روز بر آن می دمند، این گونه مطالب از خواسته های آقاست کیف کردم ، ادامه بده.

 

دامنه |,  [در پاسخ به بهرام اکبری لالیمی] سلام عزیز و سرورم. خرسندم به طبع نشست. سربازی می‌کنیم همه برای ولایت فقیه و انقلاب اسلامی و شهیدان.

 

دامنه |, [در پاسخ به احمد الله وردی زاده] جناب احمدآقا الله وردی زاده سلام. دیدگاه شما در گواهی به این مسئله، پند برای بنده و اندرزی منصافه برای اهل حل و عقد است. ممنونم و شایسته‌ی سپاس‌اید. درود.

 

دامنه [در پاسخ به سید کاظم صباغ] جناب حاجی سید کاظم سلام. با فرضیه‌ی شما موافقت دارم، اگر یک محققی این فرضیه‌ی شما را با یک پژوهش میدانی هم به سرانجام برساند، به نظر من فرضیه‌ات به روش علمی و میدانی اثبات می‌شود نه پوچ. زیرا شما کارکرد زنان مؤمن را در بروز بدکرداری و واکنش زشت برخی برهنه‌دوستان دخیل می‌دانید. و من این فرضیه را درست می‌دانم. از ورود شما به این بحث مهم دینی و محلی ممنونم. به شما رفیق دیرین و مؤمنم و همه‌ی این خوبان و مؤمناتی که نام بردی و یا اشاره داشتی احترام و سپاس تقدیم می‌کنم.

 

دامنه |: آقا سید علی اصغر من سلام. مقایسه‌ی قواره‌‌ی مخالفین فعلی عصر جمهوری اسلامی (که آدم شرم دارد اسم‌شان را راحت بر زبان آورد) با قواره‌ی مخالفین شاه در عصر طاغوت حد و اندازه را به‌خوبی روشن کرده است. آن بزرگان و کوه تفکر و دریای علم کجا و این «کوتوله‌»های مزدور و مزدبگیر و هرزه کجا. سپاس از توانی که برای تبیین بروز می‌دهی.

 

سلام مجدد سید. علاوه کنم آورده‌ی فکری‌ات را: عقل و وحی حُجّیتِ یکدیگر را تأیید می‌کنند. خوشا با آنها که این دو را از هم تفریق نمی‌کنند. بهره داشت حرفت.

 

با این خطاب یعنی تو زُلیخای منی!؟ و منو زیرزمینی و یواشکی می‌خوای!!! مواظب باش قمیص مرا از پُشت نکشی!!! به حضرت یعقوب ع لو می‌دم. این از کشکولی. بله می‌دونستم چه گفته بودی. من هم خواستم یک فرمول از نبوت و امامت و امت ارائه کرده باشم. سلام هم پیوست.

 

جناب آقای حاج بهرام اکبری سلام. مفید و اندرزواره. نکته بگویم از آن عبور عباد از «لغو». تا بشر به جای عبور از لغو و لهو، روی آن وقف کند زندگی و بندگی را درک نخواهد کرد و طعم رستگاری را نخواهد چشید. درود با این مبحث اخلاق که بر پروا در افراد جهت و قوت می‌دهد. در مشهد مقدس ما را از قلب و ذکر و زیارت، یاد مَبر.

 

سلامی مجدد و از سر سپاس به شما خواهر محترم من حاجیه ربابه‌سادات سجادی. دیدم، هم گریستم و هم قوت قلب گرفتم. این دختران نجیب و هنرورز زادگاه ما واقعاً سفیران نجابت و پاکی‌اند. نغمه‌های آهنگین و پرطنین آنان بوی آن قدم‌هایی می‌دهد که شهید حاج قاسم در جبهه‌ی مقاومت گام می‌گذاشت. عنصراالمعالی سخن زیبایی دارد که برازنده‌ی همین نازنین‌دختران محل‌مان است. سخن این است:

 

در جان خود بَعث (=برانگیختن) ایجاد کنید با هنر و خرَد.

 

شما با این ساخت زیبای این سرود و تصاویری که آدم را به ایمان اینان آگاه می‌کند، دل بیننده را فتح کردید. به نظرم این کار دیدن چندباره دارد؛ چقدر حجاب زیبایی دارند. مرحبا به این فکری که اینان را به این مسیر برد. درود. باز نیز خوشحالی‌ام را از زنده‌بودن زندگی معنوی و بندگی الهی در وجود هم‌زادگاه‌هایم بروز می‌دهم و به جای همه‌ی شما سرپرستان این گروه فاخر و تمام نغمه‌خوانان این جمع به نیابت حرم حضرت معصومه سلام الله علیها را زیارت می‌کنم.

سید علی اصغر شفیعی به دامنه: سلام عامل عاقل و اشاره. دمت گرم واقعا. عالی بود.

 

متن جناب آق سید حسین شفیعی: سپاس از « جدال احسن» دو دوست دیرین؛ همراه با چند تذکر!!!

 

بنام پروردگار بصیر و دوستدار اهل بصیرت. فرهیختگان ارجمند و دو چهره فرهنگی ومومن و انقلابی؛ جنابان : آقای سید علی اصغر شفیعی دارابی و آقا ابراهیم طالبی سلام. در روز های اخیر؛ توفیق یافتم غالب مشاجرات علمی _ سیاسیتان (که آراسته به زیور خیرخواهی و نمادی از «جدال احسن» مورد توصیه قرآن کریم است) را مطالعه نمایم؛ ممکن است برخی از قسمت ها را به دلایل علمی_ تحلیلی پذیرا نباشم؛ ولی فزونی صبغه پای بندیتان به آداب «جدال احسن»؛ موجب می شود که از هردو بزرگوار تشکر نمایم؛ و برایتان در قبال چنین گفتمان ها و بارش فکری سودمند؛ ثوابی مضاعف را از درگاه خدای علیم و حکیم مسئلت نمایم؛ و برای دست یابیتان به موفقیتی بیشتر؛ ذکر نکات پیش روی را سودمند میدانم:

 

۱) مراقب باشید که رهروان استعمار پیر انگلستان و همه معاندان با اسلام و قرآن و ایران اسلامی؛ نتوانند با شاگردهائی نامرئی بویژه با اجرای شعار زنگ زده «تفرق تسد» (تفرقه بیانداز و حکومت کن) در پی ایجاد شکاف بین دو دوست مومن و انقلابی دیرین باشند؛ و با تعریف از یکی از شما دو عزیز؛ در پی تخریب دیگری باشند؛ پس در جهت حفظ وحدت خویش؛ بیشتر مراقب اینگونه خدعه ها باشید؛

 

۲) واقعیات موجود در عرصه خارجی گویای این حقیقت است که معاندان ایران اسلامی؛ به بهانه دفاع از ایران و ایرانیان؛ در پی اجرای سیاست شیطانی «اسلام هراسی» هستند؛ در حالیکه آموزه های گفتاری و رفتاری نبی رحمت اسلام (ص)؛ مقابله سخت با نژاد پرستی کاذب می باشد؛ بدین جهت باید در گفتمانهایتان با دوبال سازنده حرکت کنید؛ یعنی طرد ایران هراسی و نفی اسلام هراسی؛ امروزه شاهدیم که معاندان برای اجرای سیاست شیطانی «اسلام هراسی» می کوشند تا مومنان و انقلابیون رهرو امام و رهبری را معاند با سنن معقول ایرانی جلوه دهند؛ و دیدیم که مجریان سیاست کور «اسلام هراسی»؛ نه تنها مکتب جاوید اسلام را به سخره گرفته اند؛ بلکه با تمام امکاناتشان در پی اجرای سیاست زنگ زده تجزیه ایران واحد و مقتدر نیز می باشند؛

 

۳) نباید مورد نقد دانستن کارکردهای نادرست برخی از مسئولان گذشته و حال موجب شود که دیگران خیال کنند اشما عزیزان؛ ز حضورتان در عرصه انقلاب اسلامی و جبهه نبرد با صدامیان و منافقان کوردل و... پشیمان هستید؛ 

 

۳) یکی از توصیه های بلند و جاوید امام راحل(ره) این بوده است : «هرگاه دیده آید که دشمن از ما تعریف می کند؛ باید در درستی کار خود تامل کنیم» (نقل به معنی)؛ امید است این توصیه حکیمانه آن عبد صالح را؛ همواره آوازه قوه سامعه خویش قرار دهیم. نکته پایانی: ضمن سپاس مجدد؛ موفقیت بیشترتان؛ آرزوی همیشگی اینجانب می باشد. (حوزه علمیه قم: سید حسین شفیعی دارابی: عصر روز چهارشنبه ۲۴ اسفندماه ۱۴۰۱ش_ ۲۲ شعبان ۱۴۴۴ق)

 

جناب استاد حاج آقا سید حسین شفیعی سلام علیکم. یکی از لغات مورد علاقه‌ی من در قرآن، لغت مشفقون است. مرحوم علامه طباطبایی فردِ مُشفِق را کسی می‌داند که بیمناک به حال خود و دیگری‌ست، به همین علت نگران حال دیگران هم هست که خدای ناکرده به آسیبی روبرو نشوند. بنابرین، ممنونم که از مشفقون ما هستید و حالی را که قرآن برای مؤمنانش در نظر می‌گیرد، در وجود شما نسبت به ما بروز و ظهور دادید. جدای این، انسان وقتی موردِ خطاب یک شخصیت علمی یا روحانی یا یک پزشک و مهندس و یک فرد فریس و ذکاء قرار می‌گیرد در خود حس شکوه می‌کند.

 

در بند ۱ نگاه شما را خیرخواهانه می‌بینم و هشداری‌ست به نوعی از حالت شایع در افراد. چنین حالتی معمولاً توی جامعه، نه ندرتاّ، که دائماّ سر بر می‌آورَد، ازین‌رو، مرَضی عمومی‌ست واگیردار. اما من می‌خواهم روی دیگر سکه را باز گویم. گمان نکنم کسی بتواند میان بنده و سید علی‌اصغر را تیره کند. علت شرعی نهفته است که فاش گویم: بین من و او، پیوند غدیری بسته شد در حرم امام رضا ع که شکستن آن حرمت دارد و ذَنب لا یغفر است.

 

در بند ۲ در مقام یک آفت‌شناس ظاهر شدید که چنین فکری، نه فقط امروزه، که از روز طلوع اسلام در ایران یک طرفدارانی برای خود داشته که بنای این داشته و دارند مکتب اسلام را به عنوان یک دین مهاجم و مزاحم معرفی و مثلاً خلوص ایرانی‌گری را با راندن اسلام از سرزمین ایران و خالی‌ساختن آن از دل ایرانیان، احیا کنند. چنین فکری -که از نظر من تا جایی که می‌خواهد کار فکری و نظریه‌پردازی کند- نه فقط باید آزاد باشد که کسی کاری به کارشان نداشته باشد. چون در برابر منطق قوی اسلام، توانی برای کسی نمی‌مانَد که بخواهد اسلام را از قلوب ایرانیان محو کند. اگر دینی به زور وارد قلب مردمی شده باشد، هزار و چهارصد و چهل و اندی سال در دل ملت لانه و آشیانه نمی‌کرد. تلاش این تعداد افراد در محیط پر از نگرش دینی ایران، چنان سست است که حاضر می‌شوند در ستودن تمدن ایران، ستون‌های دین و مذهب و مقدسات سایر ادیان الهی را از پایه تخریب کنند، حال آن‌که اگر واقعاً حامی تمدن ایران هستند، اولین درس تمدن ایرانی که رعایت ادب و احترام به عقاید و اهانت‌نکردن به باورها و شخصیت‌های مذهب و مقامات درجه‌ی اول دینی است با مدارای کوروشی آن. وقتی فلان کتاب یا فلان بنگاه خبر و یا فلان مؤسسه‌ی نشر حاضر می‌شود زشت‌ترین الفاظ را برای پیامبر اسلام ص و آیات وحی در قرآن و ائمه ع و ادعیه‌ی مقدسه و مناسک قطعیه‌ی دینیه به کار گیرد، پیش از آن که اهانتش به مقدسات برسد، خودش، خودش را از فرهنگ و تمدن ایرانی خارج ساخته است، مگر تمدن ایران به کسی اجازه می‌دهد به ادیان و آوردندگان الهی آن هتک و جسارت کند! زهی خیال باطل.

 

در بند ۳ باز نیز کوشیدید با صفت اشفاق و مشفقین، ارتکاب رفتاری را (که اگر در ما رخ دهد عیب عظیمی‌ست) خطایی بزرگ و نابخشودنی‌ست، نشان دهید. این برحذَرداشتن، نشان وجود چنین آفت نیست، بلکه امکان بروز آن است، که باید عرض کنم اگر روزی چنین شود، شماتت را خودم با خودم آغاز می‌کنم، زیرا مَباد، مَباد، بر ما و نیاید، نیاید برای ما آن روز بدِ بدِ بد، که اولین خَبطش خیانت به خون شهیدان است، سپس روبرگرداندن زشت از امام راحل‌مان و آنگاه بی‌وفایی به رهبری معظم‌مان که برای ما پیشوایی صادق و قاطع در برابر امپریالیسم است و با ورع و اوج پارسایی زندگی کرده است.

 

در بند ۴ (که شما سهواّ ۳ مکرر زدید) پند عبد صالح خدا حضرت امام خمینی ره را آوردی که برای ما گرانبهاءترین اندرز است. معیار درستی است. همه با هم باید به این شاخص دقیق، دقت کنیم. از وقتی که مشتاقانه و مشفقانه برای ما صرف کرده‌اید و از ذکر و تذکار آن انصراف ندادید و در دل فرو نبرده‌اید، به نوبه‌ی خودم تشکر وافر دارم و اینجا صاف اعتراف کنم سید علی‌اصغر از من هزاران پله نصیحت‌پذیر است و همین‌اندازه پله هم، از من برجسته و برتر و بالاتر است. عیب من اگر در چندین واگن قطار جا نگیرد، عیب او از یک کیسه‌ی کولک هم تجاوز نمی‌کند.

 

در پایان قلب خودم را آشکارا بازتعریف دهم که تک تک اعضای شریف این صحن را از صمیم دلم، ایمانی و عاطفی دوست می‌دارم و برای تمامی‌شان شأن و منزلت و مقام قُرب خدایی قائلم و حقا که اغلب در مقام آموزگاران من جلوه می‌کنند. والسلام.

 

با ادب و ارادت به شما استاد دانشگاه جامعة المصطفی العالیه ص و حوزه‌ی علمیه (که تذکار گران ارمغان آوردید) و هم به تمام اعضای صحن فکرت که حوصله ورزیدند متن مرا در مقام پاسخ مؤدبانه و محترمانه به متن (سپاسی/تذکری) حضرت عالی مطالعه کردند. ابراهیم طالبی دارابی دامنه.

 

سلام گرم بنده هم به شما رفیق ارجمندم جناب قاسم ملایی. یک کشکولی بگم: یوسف خدا بیامرز شعر کم حفظ بود، خیلی کم. اما یک بیت را آی از بر بود، این را: از محبت خارها گل می‌شود... تِلنگِه (=صوت آهنگین) هم می‌داد می‌خواند. خواستم گفته باشم محبت میان شما و بنده ورای حرف است، از دیرباز چنین احترام و محبتی در ما بود و حالا این صحن محترم هیئت رزمندگان، بیان و آشکارکردن آن را آسان‌تر کرد. آقا من وظیفه داشتم در برابر آن‌همه هنر و شرافتشان عرض ادب کنم و چند کلمه از الفبای قلبم تقدیم‌شان کنم. بر اخوی من و ابوین من همیشه مهر ورزیدی، خدا مادرتان را برای‌تان آفتاب تابان بدارد. درود بر شما و بیت مذهبی شما.

 

ابراهیم رمضانی محمد به دامنه زیر پست زندگینامه‌ی شیخ وحدت: سلام وادب خدمت اقا ابراهیم بزرگوار و دوست داشتنی. یک اینکه خلهِ خوشحالمه وباعث مسرته ازهم محلی بودن ونسبت فامیلی باشما و دو اینکه از اقدام بجا ونو (در محلمون) شما در نگارش زیبا وهنرمندانه (به قلم راوی) از شخصیت علمی و سیاسی امِ ملهِ حاج اقای وحدت که باعث شناخت هر چه بیشتر حداقل برای من حقیر از ان بزرگوار شده متشکر و قدردانم. این کار خدا و خلق الله پسندانه در جهت معرفی بزرگان علمی محل که خود در این وانفسا اوضاع فرهنگی جامعه بنظرم بسیار ثواب و غنیمته. انتظار اینکه این شروعی باشه برای معرفی گت ادِمای علمی دارکلای بزرگ. ارادت قلبی. راستی پشت در مدرسه فکرت کلوش ردیف کامبی از درس گت ادما استفاده کامبه. موفق وسالم باشی.


جناب آقا ابراهیم رمضانی سلام. ممنونم دوست و فامیل دوست‌داشتنی. آقا، شما با این قلم فروتنانه‌ی خود مرا شرمسار و با ادبیات خوش‌نوشتت مرا امیدوار و نیز با استقبال از محتوای نوشتارم درباره‌ی شیخ وحدت مرا پایدار کردی. منم به قالِ خادت: "خَلهِ خوشحالمه". از هر متنی که درش بجا و به‌هنگام لغات زبان مادری چیده شود، لذتم صدچندان می‌شود و شما نشان دادی ازین مهارت برخورداری. حیف که کم می‌نویسی و توی صحن آفتابی نمی‌شوی. شما برادران نیک‌نام: آقا عیسی، آقا موسی، آقا حسینعلی، و خودت آقا ابراهیم و آن تک‌خواهر گرانقدرتان برای زادگاه جزوِ بهترین‌ها هستید و خوشحالم هر چار بِرار در مدرسه فکرت حاضرید (که اگر خط ایتای خواهر را هم به من برسانی دعوتش می‌کنم به تالار فکرت) راستی کسی از شما اعضای خاندان مرحوم حاج محمد را جا نینداخته باشم. من فکر کنم چاتّا برار و اِتّا خواخرین. پدر بسیارمؤمن‌تان را خدا رحمت کناد و مادر خیلی‌مهربان و باایمان‌تان را (که نزد خاندان ما حکم خواهربزرگ برای ما دارند) سلامم برسان. پس کَلوش (=دِوندی) ردیف کاندی! دمِ در فکرت؟! عجب. ویمبه همه‌چیز ردیفه توی فکرت! پس کار، کار ته بیهه! امابعد؛ فرمودی سایر روحانیان روستا را هم معرفی کنم. بنده از افتخاراتم یکی این بوده از سال ۱۳۹۲ تا ۱۳۹۶ تمام روحانیون داراب‌کلا و اوسا (اعم از درگذشته و در قید حیات) را که بالغ بر ۱۵۵ نفر شدند در وبلاگم دامنه‌ی داراب‌کلا به صورت مکتوب و مصور و مستند معرفی کردم و با عنوان روحانیت داراب‌کلا قابل رجوع و مرور و خواندن است. در ستون کناری وبلاگ، بخش آخر آن با عنوان "روحانیت داراب‌کلا". هنوز هم آمادگی دارم هر روحانی بزرگواری بخواهد زندگانی علمی و سیاسی خود را شرح کند به عنوان مصاحبه‌گر و راوی سوم شخص مفرد، این کار را انجام دهم. درود فراران همنوم من اوریم. خرسندم که مطالب مربوط به زندگانی سیاسی مبارزاتی شیخ وحدت گرمت کرد و بر طبع‌ات نشست.

 

متن محلی ابراهیم رمضانی محمد در جواب دامنه : سلام و ارادت قلبی به شما که برام خیلی عزیزی. از ته دل عذر خواهم بابت مزاحمت در صفحه شخصی به جهت اینکه محضر مدرسه جای بحث و مباحثه علمی و سیاسیه و حقیر هم شِ رِه اجازه ندمبه با مطرح کردن اطلاعات خودمونی وقت بزرگان واساتید را بگیرم ومهمتر اینکه حق الناسی بر کوه گناهم اضافه کنم. خا تیِ سرِه درد نیارِم. پِر حرفی نکا نِم بدون چاپلوسی و خودشیرینی که ازش حالِم بد وونِه ارادت قلبی به شما برادران عالم حاج اقا وحدت و شما اقا اروین عزیز و اقا شیخ باقر (اقا دکتر) دارم ودر مقابل مقام علمی شما خضوع دارم وصد البته نسبت فامیلی که جای خودش رو داره. خدا رحمت کند اق شیخ علی اکبر ابوی بزرگوار مادر محترمه و اقا حیدر اخوی خدا بیامِرزی رِه بجهت خاطره دلنشین که از پدر خدا بیامرز دارم. شِ وظیفه دومبه هر موقع سر مزار بوردِمه فاتحه ای از عمق جان با ادب بالای مزارش بخونم. پِر حرفی نکانِم و تِی وقت عزیز رِه نهیرِم.از نگاه پر مهر ومحبت شما نسبت به خانواده وخود مرحوم مشدی محمد پدر عزیزوزحمت کشم بی نهاست ممنونم. راسِی از بخوندِسِن نوشتِه های شما واقِعِن کِف کامبه. بِ همه کسون سِلام برِسِن. همیشه سالم و تندرست باشی.

 

دامنه [در پاسخ به بهرام] جناب آقای بهرام اکبری سلام. در راستای متن شما بنده معتقدم در اسلام هفت پایه کنار هم قدرت را شکل می‌دهند:

رهبر مذهبی سیاسی،
معلمان (منظورم همه‌ی کسانی که نقش آموزاندگی دارند شامل افراد مؤثر و متنفذ و روشنگر و روشنفکر جامعه)،
نظامیان،
روحانیان - دانشمندان،
کارگران،
کشاورزان.
خدمات‌رسانان.

البته این به معنای نادیده‌انگاشتن بقیه‌ی بافت جمعیت نیست. این هفت‌تا پیشتاز قدرت کشورند. از مبحث شما هم تشکر دارم.

 

بهرام اکبری [در پاسخ به دامنه |] سلام علیکم. متشکرم از آقا مدیر که همه مطالب را با دقت مورد نظر قرار می دهید و اگر غیر این بود شاید انگیزه ای برای ادامه نمی دیدم ، چون در این صحن (فضای باز) البته ما در مشهد هم صحن داریم هم رواق ) گفتم مطالبم را بچسبانم ، اگر نچسبانم، می چسبانند، ضمنا نائب الزیاره همه اعضای مدرسه بودم.

 

دامنه [در پاسخ به بهرام] سلام مجدد به روی دوست نام‌آشنای من حاج بهرام اکبری. تعریف من از مدیریت مدرسه فکرت بودن این است، هم ایجاد نظم و مقررات کند و هم با تمام اهتمام در صحن حضور داشته باشد و روی پست‌ها نظر دهد. ذاتاّ هم اهل نظر و نقد و فکرم. ممنونم که تشویق فرستادید. این صحن در قیاس با آن صحن مقدس آقا امام رئوف رضا علیه السلام ذره است مقابل عالَم. هر چند چون امام هشتم ع بنیانگذار مناظره بود، ازین صحن مدرسه فکرت هم خشنود هستند و روح آن امام رئوف ع مؤید اعضا است. همه‌ی اعضای فکرت دل در گروِ امام رضا علیه السلام دارند و سالی یک یا سه باری و حتی بیشتر در آن صحن و سرا و رواق و دار و مضجع حاضر می‌شوند و قوت معنوی می‌گیرند. خندیدم از چسبان چسبان. بچسبان حاج بهرام. تنور فکرت (=فکر تو) در مدرسه‌ی فکرت (=خردمندی) نانِ برشته هم می‌شود. سپاس بابت نیابت برای زیارت. سلام گرمم بر امام رضای عالم آل محمد ص.

 

 

بهرام اکبری لالیمی:

بسم الله الرحمن الرحیم

جهاد تبیین در کلام رهبری

ضرورت تبیین  :

•  1 -  شکل گرفتن شایسته و بایسته جهاد تبیین کار بر زمین مانده است

•  2 -  از تحریف جلوگیری کنیم 

•   3 -  اعتقاد عمومی ایجاد کنیم 

•  4 -  جزو راهبردهای اساسی ما از اول بوده است 

•   5 -  تفکر انقلابی بر همین اساس رواج پیدا کرده است 

•  6 -  مبنای مهم قیام حسینی بود 

•  7 -  اگر تبیین نباشد فرصت برای اغواگری و گمراه سازی توسط  دشمن باز خواهد شد 

•  8 -  دعوت صدر اسلام بر پایه تبیین استوار بود 

•  9 -  مهم ترین وظیفه پیغمبران است 

•  10 -  در سیره علوی نمود پر رنگی داشت

•  11 -   اساس کار ماست 

•  12 -  فریضه قطعی و فوری است

•   13 - مسئله تبیین گفتمان درست می کند 

•  14 -  فکر و مطالبه عمومی ایجاد می کند  

•  15 -  توجه به نیاز های روز 

•  16 -  مبارزه دائمی جریان حق و باطل است 

•  17 -  جهاد تبیین به لشکر سایبری نیاز دارد.

•  18 -  بدون تبیین حقیقت افکارعمومی در ظلمت و فضای غبارآلود باقی خواهد ماند 

•  19 -  عدم تبیین سوء استفاده دشمن را به دنبال خواهد داشت و تبیین خنثی کننده تو طئه دشمن است . 

•  20 -  تحریف حقایق به گمراهی کشاندن مردم است 

شیوه صحیح :

* بیان منطقی * مستدل * بلیغ * دور از جنجال * هنرمندانه * نو آوری در ادبیات و روش ها * دید روشن * فکر باز * اندیشه عمیق * صدای خوش * لحن خوش * استفاده از ظرفیت هنر مانند مداحی و شعر

 

* پیروی از شیوه های اخلاقی * دوری از بد اخلاقی و اختلاف *بدون هیاهو کردن و جنجال کردن و شعار دادن * به شکلی که برای مردم آگاهی و برای مسئولین تنبه به راه حل ها بوجود بیاید * ما مجاز نیستیم به سمت رفتارهای غلط برای رسیدن به اهداف درست برویم.

 

 * منطق قوی * سخن متین * عقلانیت کامل * زینت عاطفه * عواطف انسانی * به کارگیری اخلاق * بر پایه عقلانیت * دعوت به موضوعات اصیل * موضوعاتی که مبنای درستی دارند * در شاکله و قالب مهربانانه * مخاطب شناسی و شناخت اقتضائات * ارائه سخن حق در قالب های درست

                                        

 

شیوه باطل : * قلب واقعیات و حقایق *پنهان کردن اتفاقات خوب و موفقیت ها * وارونه نمایی و بزرگ نمایی ضعف ها * القاء دروغ ها و فریب ها * پنهان کاری ها و فرصت ندادن به بروز حقایق * جریان نظام سلطه برای رسیدن به اهداف خودش خشونت و بی بندوباری جنسی را بکار می گیرد 

 

شیوه باطل : * قلب واقعیات و حقایق *پنهان کردن اتفاقات خوب و موفقیت ها * وارونه نمایی و بزرگ نمایی ضعف ها * القاء دروغ ها و فریب ها * پنهان کاری ها و فرصت ندادن به بروز حقایق * جریان نظام سلطه برای رسیدن به اهداف خودش خشونت و بی بندوباری جنسی را بکار می گیرد 

* تصویرسازی * بمباران اطلاعاتی * پمپاژ اخبار جعلی و منفی ( عمدتا در دست شبکه های اجتماعی و پیام رسان های غربی است )

* تصویرسازی * بمباران اطلاعاتی * پمپاژ اخبار جعلی و منفی ( عمدتا در دست شبکه های اجتماعی و پیام رسان های غربی است )

 

الزامات تبیین :

* کسانی می توانند در فضای تبیین موثر باشند که خودشان درک و فهم و احاطه ی درستی نسبت به موضوعات پیدا کرده باشند ( میدان و عرصه بدرستی برایشان روشن شود ) * فهم صحنه ، میدان و اهمیت مبارزه ای که جریان دارد * شناخت میدان نبرد * شناخت دشمن و مواجهه دشمن .

* رسانه را می توان پدیده ای دو چهره یا دو رویه تعریف کرد ( هم زخم آفرین هم مرحم آفرین ، هم هویت زا ، هم هویت زدا ، هم ایجاد کننده بحران و هم تدبیرکننده آن * اهداف رسانه های همگانی ، برای تصاحب افکار عمومی و تحمیل القائات تولید محتوای رسانه ای می کند و با روایت های جعلی و دروغین اما باور پذیر برای خود تولید قدرت می کند.

* شناخت ابزار و امکاناتی که وجود دارد *شناخت بزرگانی مثل شهید مطهری و شهید مفتح و برخی از روشنفکرانی که یکی از فعال ترین ها رهبر انقلاب است که در فضای جوانان از قبل از انقلاب فعال بودند . 

* توصیه به ایستادگی * توصیه به تنبلی نکردن * توصیه به خسته نشدن * در مقابل دشمن قرار گرفتن * تحمل سختی ها و شداید * خلوص * ایثار مال و جان و آبرو * آگاهی و شناخت دقیق از حقایق و واقعیت ها .

* مجهز شدن به عقلانیت و آگاهی های فراوان * تبیین نباید مختص مجموعه های فعال سیاسی و انقلابی باشد ، توسعه مخاطب به خصوص گروه های اثرگذار و گروه های نخبه و تحصیلات تکمیلی که ممکن است اصلا در فضای سیاسی نباشند . 

موضوعات تبیین : 

* معارف انقلاب اسلامی ( حقایق و محکمات اسلام و انقلاب ) 

* اهداف انقلاب 

* مسائل جاری کشور 

* مسئله اقتصاد مقاومتی 

* پیشرفت علمی 

* مسئله ارتباط با آمریکا

•  * اعتماد به نفس در باور به هویت های ملی و دینی 

•  * امید به آینده 

•  * اعتماد اجتماعی و اعتماد متقابل بین شهروندان و حاکمیت 

•  * سبک زندگی اسلامی ، ایرانی  

•  * مسئله ی فرهنگ 

•  * استد لال های انقلابی 

•  * پاسخ به اشکالات و ابهام آفرینی ها

* کارهای بزرگ و حماسه سازی که در طول این چند دهه در عرصه های گوناگون اقتصادی ، اجتماعی ، عمرانی ، آموزشی، بهداشت و درمان ، صنعتی ، دینی و فرهنگی ، دیپلماسی ، سیاسی ، صورت گرفت . 

خدایا چنان کن سرانجام کار

تو خشنود باشی و ما رستگار

ب- ا –ل ( بهرام اکبری لالیمی )

 

پاسخ دامنه |: سلام جناب حاج بهرام. تشکر می‌کنم، مفید و مؤثر. جمع‌بندی جالبی بود. تأکید می‌کنم خوانندگان این متن را بخوانند. دو نکته‌ی ضروری بگویم شاید هم سه نکته شد.

۱. تبیین‌گر باید خود را با این شاخص‌ها تطبیق دهد، اگر دست‌کم نیمی ازین شاخص‌ها را در خود یافت وارد تبیین شود. چون تبیین در لغت یعنی شکافتن، شرح‌دادن و روشن‌ساختن که لازمه‌ی آن داشتن دانشِ این روش است به علاوه دانش در موضوعات مورد تبیین. در تعریف اصطلاحی هم تبیین کاری دشوار است زیرا می‌خواهد گزاره‌های علمی پیشنهاد کند و حقایق را پیش رو گذارَد.

 

۲. ممکن است -که من دیدم- برخی اصل تبیین را به سُخره بگیرند، شبیه آن دوره که «بصیرت» مسخره می‌شد. این انتقادگران / مسخره‌کنندگان، لابد نمی‌دانند تبیین یک کار مهمی بود که از علوم اجتماعی در غرب سر بر آوُرد. و در دهه‌ی پنجاه در همین ایران افرادی چون بیژن جزنی، مهدی رضایی، حنیف‌نژاد، احسان طبری، مسعود رجوی، زرکش، ابوذر ورادسبی و ... برای حزب و سازمان خود صورت می‌دادند و حتی در حزب جمهوری اسلامی هم مدتی طولانی دوام داشت‌ که شهید بهشتی و آیت‌الله خامنه‌ای بیشتر برای اعضای مرکزی حزب جمهوری اسلامی انجام می‌دادند. حتی سازمان مجاهدین خلق آن زمان، چند جلد کتاب «تبیین» در موضوعات مختلف برای اعضای خود چاپ کرده بود. پس، کسانی که تبیین را مسخره می‌کنند، خیال می‌کنند چیزی من‌درآوردی! است، در واقع از اساس، از تاریج و جریان فکری و صف‌بندی سیاسی و نظریه‌پردازی دورند.

 

۳. بالاخره سه نکته شد، در متن شما بمباران خبری مطرح شد، خواستم گفته باشم این شگرد از آن رو اتخاذ می‌شود که ۱. یا جامعه در میان انبوه خبر گم شود تا آنان راحت اذهان جامعه را از مسئله‌ی اصلی دور کنند و ۲. یا نگذارند جامعه از آن موضوع بیرون بیاید. در بحران پاییز امسال این شگرد بادقت بالا از بیرون پیاده شد. بهترین حرکت ضد این شگرد، بیرون رفتن موقت از آن فضای بمباران خبری است.

 

شیخ محمدرضا احمدی: سلام جناب طالبی عزیز. همچنین دوست گرامی آقا جلیل قربانی که پست اخیرشان را پیدا نکردم. معتقدم دال مرکزی و مهمترین هسته توافق اخیر بین ایران و عربستان، قدرت برتر منطقه ای و در بعضی از موارد، قدرت جهانی ایران است و مهم ترین ویژگی این قدرت، درون‌زا بودن آن است، نه قدرتی که متکی به پیمان‌های خارجی و با ابرقدرتها باشد. این ویژگی را در هیچ کدام از کشورهای منطقه نداریم. گرچه پیشر این موضوع ثابت شده بود، اما جنگ اوکراین(همان جنگ مسکو، واشنگتن) موجب شد در اذهان جهانیان و بخصوص منطقه تبدیل به باور شود. بقیه موارد در حکم شاخ و برگ‌های علل و زمینه های این توافق هستند.

 

دامنه |: جناب استاد احمدی سلام. اول اصطلاح مهم «دال» در متنت را توضیح دهم، چون ممکن است کسانی با آن آشنا نباشند. دال در کنار مدلول معنی می‌دهد. مثلاً اگر کسی گفت بوق، خودِ لفظ بوق می‌شود دال، اما آن صوتی که در درون بوق وجود دارد و ما پی به صوت و صدای بوق می‌بریم، می‌شود مدلول. 

 

من سرِ درس کلاس آقای دکتر محمدرضا تاجیک در دوره‌ی کارشناس ارشد دانشگاه علامه طباطبایی تهران (دوره‌ی آقای نجفقلی جبیبی) زیاد ازو مفهوم دال و مدلول شنیدم. این مثال بوق را خودم ساختم که برای خوانندگان آشناتر شود.

 

حالا متن شما: بله، دال در مسئله‌ی عربستان و ایران، اقتدار پایدار ایران است. مدلول قبول قدرت ایران و آمادگی کشورهای منطقه برای دوستی با ایران. چون با شنیدن نام ایران، مدلولی چون قوی‌بودن و پایداربودن را حس می‌کنند. سپاس فراوان. جناب جلیل قربانی لابد می‌خواهد متن خود را کامل‌تر کند، حذفش کرد. یحتمل.

 

شیخ محمدرضا احمدی, [در پاسخ به دامنه |] سلام جناب طالبی عزیز. همچنین دوست گرامی آقا جلیل قربانی که پست اخیرشان را پیدا نکردم. معتقدم دال مرکزی و مهمترین هسته توافق اخیر بین ایران و عربستان، قدرت برتر منطقه ای و در بعضی از موارد، قدرت جهانی ایران است و مهم ترین ویژگی این قدرت، درون‌زا بودن آن است، نه قدرتی که متکی به پیمان‌های خارجی و با ابرقدرتها باشد. این ویژگی را در هیچ کدام از کشورهای منطقه نداریم. گرچه پیشر این موضوع ثابت شده بود، اما جنگ اوکراین (همان جنگ مسکو، واشنگتن) موجب شد در اذهان جهانیان و بخصوص منطقه تبدیل به باور شود. بقیه موارد در حکم شاخ و برگ‌های علل و زمینه های این توافق هستند.

دامنه |, [در پاسخ به شیخ محمدرضا احمدی] جناب استاد احمدی سلام. اول اصطلاح مهم «دال» در متنت را توضیح دهم، چون ممکن است کسانی با آن آشنا نباشند. دال در کنار مدلول معنی می‌دهد. مثلاً اگر کسی گفت بوق، خودِ لفظ بوق می‌شود دال، اما آن صوتی که در درون بوق وجود دارد و ما پی به صوت و صدای بوق می‌بریم، می‌شود مدلول.

من سرِ درس کلاس آقای دکتر محمدرضا تاجیک در دوره‌ی کارشناس ارشد دانشگاه علامه طباطبایی تهران (دوره‌ی آقای نجفقلی جبیبی) زیاد ازو مفهوم دال و مدلول شنیدم. این مثال بوق را خودم ساختم که برای خوانندگان آشناتر شود.

حالا متن شما: بله، دال در مسئله‌ی عربستان و ایران، اقتدار پایدار ایران است. مدلول قبول قدرت ایران و آمادگی کشورهای منطقه برای دوستی با ایران. چون با شنیدن نام ایران، مدلولی چون قوی‌بودن و پایداربودن را حس می‌کنند. سپاس فراوان. جناب جلیل قربانی لابد می‌خواهد متن خود را کامل‌تر کند، حذفش کرد. یحتمل.

جلیل قربانی  [در پاسخ به شیخ محمدرضا احمدی] سلام جناب آقای احمدی، روز به خیر

۱- چون محتوای پست ارسالی بنده تکراری بوده، آن را حذف کردم، پیام اصلی‌ام آن بود که به‌رغم تبلیغات فراوان، کار جدیدی صورت نگرفته، بلکه کار بر زمین مانده از دوره خاتمی، دوباره در دستور کار قرار گرفت.

۲- درباره پست شما می‌خواهم بگویم که حفظ «سرمایه سیاسی» که نشانه  اقتدار یک کشور است، مستلزم آن است که همانند تمام سرمایه‌ها، ابزارهای لازم برای حفظ آن از گزند تهدیدهای درونی و بیرونی به کار گرفته شود.

۳- عربستان برای رفع تهدیدهای درونی، اصلاحات سیاسی و فرهنگی آرام در داخل را به ابتکار بن‌سلمان آغاز کرده بود و اکنون به فکر رفع تهدیدهای بیرونی افتاده است.

۴- چند روز پیش اشاره کردم که  مهمترین عاملی که در ابتدا، چین را به میانجی‌گری و بعد عربستان را به نشستن در برابر در ایران برای اجرای توافق انجام‌شده در ۲۰ سال پیش کرده است، منافع چین و عربستان برای تامین امنیت به‌ویژه در خرید و فروش نفت خلیج فارس بوده است نه تامین منافع ایران. شاید در آینده ایران بتواند از این رهگذر، نفعی بیش از آن‌چه فعلاً گفته‌ می‌شود، ببرد.

۵- عربستان با هدف رفع تهدید بیرونی دریافته است که برای تثبیت قدرت فعلی و نیل به اهداف درازمدت سیاسی و اقتصادی خود به تنش‌زدایی و در صورت لزوم، معامله با کشورهای مهم پیرامونی و قدرت‌های جهانی نیاز دارد.

۶- در این معامله، محدودکردن یک شبکه تلویزیونی ضد جمهوری اسلامی از سوی عربستان و در مقابل، کاهش کمک‌های ایران به حوثی‌های یمن اگر اتفاق بیفتد، نفع آن برای عربستان به مراتب بیش‌تر از نفع ایران است. رونوشت با سلام به جناب آقای طالبی مدیر محترم.


پاسخ‌هایم به پرسش‌هایم ( ۸ )

- جامعه‌ی توحیدی اگر درست در معنای خودش به کار رود، به تعبیر شهید بهشتی «روح‌دار» است.

- مگر توحیدی‌بودن جامعه شرائط و نشانی‌های خاصی دارد؟

- بله، علامت‌ها دارد؛ باید سیستمی در آن برقرار باشد که به قول شهید بهشتی «از نظر خُلقی، مَنِشی، اخلاقی و ..» بتواند "خُلق اسلامی - الهی" را بین مردم و حکومت پرورش دهد.

- نتیجه ← : جامعه‌ی توحیدی فقط ستم‌ستیز و ستیزده‌زُدا نیست، بِستر خدایی‌شدن همه‌ی سیاست‌ها و سلیقه‌ها و ستایش‌هاست.

ابراهیم طالبی دارابی

دامنه |,  [در پاسخ به جلیل قربانی] جناب جلیل قربانی سلام. از رونوشت به بنده بسی متشکرم؛ بله برای من نوشته‌ها اهمیت دارد خاصه نوشتارهایی که فکر ما درگیر کند.حالیا، درود بر شما.

حتی اگر تماما" بپذیریم به اعتبار تحلیل و اشارات شما جمهوری اسلامی درین مدت -پس از اتمام دوره‌ی حجت الاسلام سید محمد خاتمی- درباره‌ی عربستان دچار سیاست انفعالی و یا حتی تخریبی شده است، باز نیز به نظرم بر مبنای دو پایه‌ی تحلیل شما (=نیاز چین به نفت و انرژی و سرمایه‌گذاری غرب آسیا + احتیاج عربستان به رفع تهدیدهای بیرونی به موازات دفع تهدیدات داخلی) پایه‌ی سوم ساخته می‌شود به اسمِ: رسیدنِ خودبه‌خودیِ بخش عمده (یا حتی دست‌کم: نصفه‌نیمه‌ی) این دو نیاز چینی / عربستانی به سود ایران. پس؛ جناب قربانی، باز هم باید از آن برای "دتانت"رفع تشنج بهره برد و به نفع منافع ملی تحکیم کرد.

بسیار متشکرم دیدگاه خود را منظم و منسجم و پله‌پله (از ۱ به ۶) سیر و ارائه کردید.

ناگفته نگذارم لفظ "حوثی‌ها" تقلیلِ واقعیت موجود سرزمین یمن است که چند سالی‌ست مورد تجاوز قرار گرفته است، مثل این می‌مانَد عربستان مثلا" به ایران و ایرانی بگوید: "صفوی‌"ها (که هنوز هم تندروهای سعودی به کار می‌بَرند) یا "موالی" و یا حتی قدیمی‌تر "مجوسی‌"ها. چرا نقد دارم به این بخش از لفظ شما؟ چون اولا" همه‌ی آنها از حوثیون نیستند که خون و تیره ملاک خطاب‌کردن باشد، ثانیا" اسم رسمی آنان انصارالله یمن است، یعنی نامی بر اساس هویت عقیدتی و مکتبی، نه صرفا" نژادی و قبیلگی. جسارت نباشد، این را کسانی می‌گویند که می‌خواهند این جبهه‌ی حق‌طلب را متهم به خون و قبیلگی و اقلیت ستیزه‌گر کنند. گفتن حوثی‌ها در تحلیل، شبیه لفظ عفلقی‌ها و تکریتی‌ها برای حزب بعث عراق در جنگ تحمیلی از زبان رزمندگان بود. شما بارها دیدم به من سفارش به‌حق آوردید در تحلیل از جانبداری در مسئله باید فاصله گیریم تا موضوع را بدون تمایل شخصی بررسی کنیم، اینک این نقد بابت عبور ازین مرزی است که خود به آن واقف و عامل بودی. با پوزش و فراوان تشکر.

 

تفسیری بر شوقِ گردشگران برای دیدن ایران

به نام خدا. سلام. چین سفرهای گردشگران چینی به اقصی‌نقاط دنیا را پس از سیاست داخلی سختگیرانه‌ی کنترل کرونا، آزاد اعلان کرد. شرکت‌های گردشگری چینی اظهار شگفتی کردند ازین‌که گردشگران چینی برای سفر به ایران آمادگی‌ی کم‌نظیر کردند و تورهای سفر ۱۳روزه به ایران در اتفاقی عجیب درجا خریداری شد. چینی‌ها طبعا" مردمی‌اند که علاقه دارند جاهایی بروند که متفاوت از جغرافیای کشورشان باشد و ایران را چینی‌ها، چنین می‌بیند. لذا تور ۱۳روزه یک شرکت گردشگری به مقصد ایران، یک‌روزه فروخته شد. کارمند آن شرکت حتی این استقبال چینی‌ها به ایران را علاقه‌ای "جنون‌آمیز" ! (بخوانید شیفته‌واره) توصیف نمود که مشتریانی در سنین ۴۰ تا ۵۰ سال هستند؛ که به قول وی "توانایی بیشتری در درک عمق فرهنگ ایرانی" را دارند.

مضافا" این‌که به نقل از "عصر ایران" آژانس‌های گردشگری دیگر چینی هم اعلان کردند که تورهای مقصد ایران "به‌سرعت فروخته شد". مثلا" " ژی" (یک شهروند ۳۲ ساله‌ی چینی ساکن پکن) که قصد دارد به ایران سفر کند، به "گلوبال تایمز" گفت:
 

"ایران دارای فرهنگ غنی است و چیزهای زیادی برای ارائه دارد از غذا گرفته تا مناظر زیبا. علاوه بر این، با فرهنگ چینی بسیار متفاوت است."

 

اشاره‌ی تفسیری که هر کس خواست نخواند، آزاد است:

 

ایرانِ مملوِّ از زیبایی‌ها، دیدنی‌ها، تنوع‌ها، اخلاقیات و خُلقیات دلربا؛ با مردمانی آگاه، با انقلابی نام‌آشنا، با این اقتدار بالا و حسَنات و خدمات روزافزا را پیش چشم خود و دیگر ملل خوار نپنداریم و دست از تضعیف احتمالی آن برداریم و کمی خردمندانه‌تر و بردبارانه‌تر با مسائل بدِ آن (بعضا") و خوبِ آن (اکثرا")  بر بِخوریم و در شکوفایی آن کم نگذاریم و مانع شویم بدخواهانی بخواهند زخمی بر پیکر ایران وارد کنند. ایرانِ مقتدر و مدافع مستضعان و ستمدیدگان جهان، چشمِ جهان را خیره کرد و رَشک و حَقد و دسائس غرب چنان توانی ندارد که این ملت را نسبت به آن‌همه خدمت‌رسانی انقلاب به تمام ایران، به آن‌همه عزت و سربلندی در برابر ذلت و خفّت‌خواهی‌ها، نادم و مشوّش کند.

 

غرب ملت‌های دیگر را نوکر و تسلیمِ خود می‌خواهد، ایران دارد تاوانِ تسلیم‌ناپذیری‌های خود را می‌پردازد و درین راه ظفرمند ظاهر شده است چون از فهم خود حراست دارد. هر کشوری، به همان وجدان‌تا سوگند که با این‌همه هجوم و رفتار نانجیبانه، از هم می‌پاشید؛ ولی ایران هرچه‌بیشتر خود را از خطر ازهم‌پاشیدگی هولناک رهایی داد و حتی فشارهای غلطِ درونی -که صددرصد این بار از روی فکرهای خام و وابسته به بیرون مرز ردیف می‌شد- نتوانست این مردم انقلابی و بردبار را از اصالت بیرون برَد. ملت از ضعف‌ها خبر دارد، از دیرفهمی برخی دست‌اندرکاران مطلع است، اما همین ملت تاب‌آور از جهان می‌پرسد نشانم دهید کجای جهان، حکومتی ضعف ندارد که ما داریم؛ چه دولتی معصوم، زاده شده است که ما از آن بی‌خبریم؟ تازه، ما زیر هزارها توطئه‌ها، روسفید -هم نزد خدای باری‌تعالی و هم پیش حضرت رسول خدا ص- بیرون آمدیم. ما اُمت آن پیامبری هستیم که ایران را برای فردای اسلام، کشوری درصحنه می‌دید که روزی پیروی عملی و نظری سیره‌ی او را شعار خود خواهند ساخت و نخواهد گذاشت برخی عربِ خوشگذران. اسلام را به عنوان دینی دور از دنیا، به حرمسرا ببرند. پس، به این نوید و انتظار شگفت‌انگیز پیامبرمان حضرت محمد مصطفی رسول الله ص تماما" توجه داشته باشیم که خدای ناکرده به جای کمک به تمدن‌سازی نوین ایرانی اسلامی و خیرخواهی تمام‌عیار برای ایران، دستِ نامرئی دسیسه‌چینان (اروپا و آمریکا) نشویم.

معتقدم آمریکا برای آشتی با ما و ترکِ مخاصمات بی‌منطق، شایسته‌تر از اروپا است که چند کشور فاسد با رهبرانی مفسد و کوته‌فکر، این قاره را قرارگاه بدکردارترین آدم‌های جهان کرده‌اند و از خدادورترین قاره شده‌اند که فقط خودخواهانه در پی منابع کمیاب ملل‌اند. حیف آن باقی مردم خوب و دانا و پیشرفته‌ی اروپا که اسیر رهبران نابِخرد و نامیزان خود شده‌اند که در اثر دموکراسی پولی و زدوبندباز به مصادر قدرت می‌رسند. ایران برای تودهنی به اروپا اگر روزی زمان حرف و نشست شد، با خودِ آمریکا مستقیم حرف زند به منافع ملی نزدیکتر است تا بخواهد وقت شگرف خود را با چند کشور که اساسا" شایسته‌ی این نیستند که برای خود حق دخالت جهانی قائل باشند، هدر دهد.

 

مرحوم مهدی بازرگان در کتاب / مقاله‌ی "سازگاری"  برین نظر است دیندار پیشه‌ای سازگار دارد، اینک با استفاده ازین تعبیر فلسفی و سیاسی بازرگان بگویم که ایران انقلابی با تئوری‌های ارزنده حاصل عقلای اولیه‌ی مجلس مؤسسان، فکر «سازگار» دارد نه «ناسازگار» که بخواهد خود را «درگیر» با کشورها ببیند. زیرا نه خاک کم دارد، نه منابع، و نه کمبود عقل و عاطفه که بخواهد ملل دیگر را آزار دهد و خشم بخرد. ما ملتی سازگاریم. ناسازگار آن دولت‌هایی‌اند که دوست دارند برای سایر کشورها تعیین‌تکلیف کنند و حاضر می‌شوند برای هوس‌های خود آسایش دیگران را به هم بریزند و دیکته‌گوی سیاست باشند. کی بی‌اطلاع است که اروپا امنیت را فقط برای قاره‌ی خود می‌خواهد و برای همین اصل غلط، مرتکب بدترین رفتارها و روش‌های بوقلمونی (رنگ‌عوض‌کن) و راسویی (انتشار بوی بد) با جهان شده و می‌شود. مردم ایران جُرم دارند! آذی؛ جُرمی قشنگ به نام آگاهی و مقاومت‌ورزی که همین اروپا و سپس آمریکا را به لجبازی انداخته است که هر بار سبوی انسانیت را می‌شکنند. جمعه | ۲۶ اسفند ۱۴۰۱ | ابراهیم طالبی دارابی دامنه.

 

متن من زیر عکس رنگین کمان در داراب کلا:

سلام جناب حمید طالبی.
همیشه پدیده‌ها پیِ تو و تو پیِ پدیده‌ها.
همیشه طبیعت زیر نظرِ چشمت، چشمت زیر نظر طبیعت.
همیشه رنگین‌کمانی می‌نگری، رنگین‌کمان هم پی تو می‌گردد.
 
بس است؟ یا نه، باز هم:
ببافم
ببالم
بنالم
بنازم
ببارم
بسازم
بسوزم
بگویم
بخواهم
ببوسم!
 
دامنه [در پاسخ به جلیل قربانی] جناب جلیل قربانی سلام. جمعه‌ی تعطیل‌تان گوارا. هر سه نکته‌ی قرمز، نارنجی، آبی را جالب و خواندنی دیدم. مگر می‌شود سراغ آثار زنده‌یاد ابراهیم باستانی پاریزی کرمانی رفت و دستِ پُر برنگشت. متشکرم ازین ارجاع علمی و شوق‌انگیز. اساساً دیرزمانی یمن زیر امپراتوری ایران بود. حکمران آن سرزمین را ایران نصب می‌کرد و فرمان حکومت‌داری صادر می‌کرد.

راستی! کشکولی: ابراهیم را چرا از سرِ باستانی بر داشتی؟! ترسیدی هم‌نام بودنش با اسم من، جلوه کند و صحن را تابان‌تر.

راستی‌تر! کشکولی‌تر: اگر این سه نفر در قید بودند، به مدرسه‌ی فکرت دعوت‌شان می‌کردم: اینان: شادروانان: نادر ابراهیمی، ابراهیم باستانی پاریزی، علی حاتمی. نخن!
 

جلیل قربانی  [در پاسخ به دامنه |] در ارجاع پایین صفحه، نام کامل ایشان را نوشتم.

طنزیم: جلیل در اسم، قربانی هست، اسماعیل، برای قربانی‌شدن آماده است، ابزار قربانی‌کردن در دست ابراهیم است!

 

دامنه |, ای خدای جل و علا، جناب جلیل جمله‌ی جمیل آخرِ سال را زدی؛ آنقدر زیبا که قصارش می‌کنم. قربانی! با جلالت فکری‌ات اسماعیلِ صحن باش و مطمئن باش کاردِ ابراهیم کال‌تر است که سرَت را ببُرّد، گوسفندی (=ملاطفت‌ها و مداراها) همواره از راه می‌رسد و فصلِ خصومت (=تلاش شیطان برای ورود به جلد حضرت ابراهیم ع) می‌کند و اخلاص و عبودیت (=سربلند بیرون آمدن  حضرات: ابراهیم و اسماعیل علهما السلام) را امضاء.


آرام وارد شویم، شدّادِ "بهشت داراب‌کلا" نشویم!!!

به نام خدا. سلام. اینجا (عکس بالا) ایران است، یک گوشه‌ی دلربا و فریبا از آن؛ داراب‌کلا. عموحمید هنرمند و بُرومند و آبرومند من، آن را در دوربین خود انداخته و برای من فرستاده و من هم نسبت به هیچ بی‌خیال نیستم و تا زیر و بَم آن را ننگرم دست از عکس برنمی‌دارم. پس دائم دست به تفسیر عکس‌هایی -که برام فرستاده شود- می‌زنم. اینک این عکس:

 

این نگهبانی به نظر من سه پیام دارد؛ البته دست‌کم؛ نه تماما"، تمام اگر حساب کنیم هزارها پیام نهفته دارد.

پیام اولش این است: قاچاق و غارت، متوقّف، حتی اگر بعضا" «آقازادگانی» استثنائاّ حرامخوار باشند و یا لااوبالیانی جیره‌خوار.

 

پیام ثانی‌اش این است: این بند و نرده و ایستگاه حرف دارد با ما: سرنگون‌سازی درخت و چلّه و شاخه و بوته و ثمره‌ و حتی چَکّوو و موزبولویِ جنگلِ ما اکیدا" ممنوع و متوقف.

 

پیام ثالثش این است: بیا برو بگرد و کف جنگل بیتوته کن و حتی آتیش اندک و کباب بساط کن و اگر خواستی کمی هم محترمانه برقص! اما پس از تفرُّج و تفریح و نشاط‌گیری و کسب فیض!، آنجا را از آت و آشغال و زُبالاتی که آلودید، بِرُوبید.

 

نتیجه: بیاییم آرام وارد جنگل مینوی محل شویم، ولی شدّادِ "بهشت داراب‌کلا" نشویم که شاید مشمولِ نفرین فرشتگان در راه شویم که درختان بال آنان است.

 

اشاره: حمیدرضای طالبی‌ی رفیق خلوصی و فامیل خونی من (که با او هر بار که محل می‌آیم خلوت دارم و جَلوت) بی‌فلسفه عکس نمی‌اندازد؛ دنیایی حرف دارد؛ اما خود چون کشکولی مولِ مول! می‌شود و مولوی را از بر است! مرا به گپ! می‌آرَد. جمعه | ۲۶ اسفند ۱۴۰۱ | ابراهیم طالبی دارابی دامنه.

 

سید کمال‌الدین عمادی, [در پاسخ به دامنه |] سلام بزرگوار جناب طالبی عزیز و محتشم سرزمین دل انگیز داربکلا گوارایتان. خدایش شهیدانی که از این سرزمین به معراج پر کشیدند و مومنانی که آمدند و ماموریت بندگی خود در این مکان بجای آوردند رحمت کند و برکاتش مستدام و طراوتش مستمر. اشارت زیبایی در بیان و بنان حضرت عالی بود لکن جمله "گر خواستی کمی هم محترمانه برقص" سبب فرود آن شد. هر چه اندیشیدم وجهی نیافتم مضافاً بر اینکه این مقوله اگر شما به احترام اشارت کنید دیگران به جسارت هیاهو کنند و صدایش را تحمل نشاید شما چه اجازه بفرمایید چه منع کنید عده ای خواهند رقصید آنهم نه محترمانه که رسم عارفان صوفی است بل رسم میگساران لوطی. اگر چه خودم  هر وقت به سرزمین زیبای روستای خود چاچکام وارد میشوم از شکوه و عظمت طبیعت الهی منطقه طبیعت آدمی به  رقص می آید اما اشک شوق و تماشای جمال الهی امان رقص نمی گذارد . چند سالی است غریبه ها به عنوان مهمانان طبیعت  سیزده فروردین این جلوگاه جمال رب العالمین را با رقص و پایکوبی مختلط خود به قبرستان عقول و قلوب بدل کردن منطقه ما چنین شد اما داربکلا با آن پیشینه الهی و خواستگاه شهیدان اگر چنین شود گمان کنم به جای نشاط باید شاهد افسردگی باشیم . از پیشگاه کریمانه حضرت عالی عذرخواهم

دامنه [در پاسخ به سید کمال‌الدین عمادی] سلام و ارائه‌ی ادب و ارادت مجدد بر استاد اهل قال و حال آقای سید عمادی بامروت. چقدر قشنگ،  چقدر قشنگ استقبال نوشتی. با ادبیاتی بلیغ که من سر در می‌آورم از لِمّ و چَم و خَم آن. خندیدم از طعنه‌ی رقص و لوطی. عقب‌نشینی می‌کنم و آتش‌بس! اعلان، که منظور من از رقص! آن مقدار خفیف! آن بود که خفت بار نیارد. یعنی سماع! با چکّه‌ی محلی و خاش! های مُجاز. راستی چاچکام گوارای گام‌های‌تان. ما را هم بخوان به زیر آن چاچ.

 

دامنه [در پاسخ به سید کمال‌الدین عمادی] سلام دوست بزرگ و استادم حجت الاسلام حاج سید کمال الدین. شرح حالِ افراد فرهیخته را کردن سبک و سیره‌ی خوبی است که انسان را به کسب کمالات موجود در آن فرد سیر می‌دهد. گویا درباره‌ی ریشه‌های انقلاب اسلامی هم کتابی دارد. خدا شما را برای ما مصون از گزند بدارد و آن روحانی آکردی را (که به گواهی صادقانه‌ی مستطاب عالی چنین خصائص و خصالی داشت) غرق رحمت کناد. حمد و سوره‌ای نثار روحش خواهم کرد.

 
دامنه |, [در پاسخ به شیخ‌ مالک رجبی] جناب شیخ مالک سلام. از توجه‌ی آن دوست خوب نسبت به این سلسله‌متونم ممنوم. کتاب‌شدن این مصاحبه‌ام به شیخ وحدت حتمی است، اما هنوز بخش دوم زندگی‌اش (که از سال شصت و پنج تا اکنون را در بر می‌گیرد) قرار است طی مصاحبه‌های مجددم با ایشان، کامل شود و آنگاه نگارش کنم و سپس به زیر چاپ بسپارم که تمام حقوق آن از سوی شیخ وحدت به خودم واگذار شده است.

دامنه |,  [در پاسخ به سید علی اصغر شفیعی] جناب آق سید علی اصغر سلام. برداشت تو حاصل شور و شعورت بود که آن را دلخواه خود توصیف کردید و  به زیرکی"فرمول تعادل»ش خوانده‌ای. آثار مرحوم بابایی به انسان، تعالی‌گرایی می‌بخشد؛ حکمت گمشده‌ی بشر. سلسله‌‌نوشتته‌ام با عنوان "زندگی و بندگی" شمارگان دیگری هم خواهد داشت، که خواهم نگاشت، در مَجالی که دستم دهد. ان شاأالله تعالی.

دامنه | [در پاسخ به سید علی اصغر شفیعی] احتیاج من به دعات، بسی زیادتر است سید.

دامنه |,[در پاسخ به سید علی اصغر شفیعی] سلام مجدد آق سید. خوستار علت "اصرار شیخ وحدت بر دوام مبارزه با رژیم شاه" شدی؛ مصاحبه‌ام با اخوی‌ام آقاابوطالب وحدت روای بود نه تحلیلی. گرچه تحلیل هم دارم، اما به یک متن روایی صدمه می‌زند. اینک که شیخ وحدت خود در صحن مدرسه فکرت حاضرند، لابد اگر یک توضح کوتاه دارند، در بیان درین صحن دریغ نمی‌ورزند. ببینیم خود به این پرسش چه می‌گوید. من درین "بُرش‌هایی از زندگی پرماجرا"ی وی نقشی بیش از راوی سوم شخص مفرد ندارم.
 
دامنه |, [در پاسخ به سید حسین موسوی خوئینی] جناب استاد موسوی خوئینی‌ها سلام بر شما. یکم: له، برای من بود، ولی به دلیل اهمیت نوشته‌ات پس از مشورت با شما، در صحن هم انتشار داده شد.  دوم: مهم دیدگاه خود شما بود که در چند بند آمد. بقیه‌ی ضمیمه از دیدِ نیاز به باپخش نبود چون همگان به ویکی‌پدیا دسترسی دارند و ایضا" منابع مَجازی (که اغلب با تردید توأم است زیرا به مطالب سُست هم بعضا" آلوده است) و حقیقی. سوم: طعنه‌ی قشنگ‌تان مبنی به رنگ جماعت درنیامدن‌تان، تنه نمی‌زند به عقل و گرَوش استقلالی‌اندیشیدن من. ممنونم.

دامنه |, [در پاسخ به شیخ‌ مالک رجبی] جناب استاد شیخ مالک. نیکی‌ها را دیدن خود نیکی‌ورزدیدن است. خواستم بدانم نقدی بر مرحوم حاج "سید احمدآقا خمینی" در فکر خود هم داری که ترجیح دادی فقط همین را مُکفی بدانی؟
 
دامنه |, [در پاسخ به سوادکوهی نبی آرشی] علیک سلام آقای نبی سوادکوهی. چون هر چه شرح‌مَرح! بر روزنوشت صبحگاهی و صبح‌نوردی‌ات درین صحن فکرت می‌نویسم تو ویشه‌تر جیم می‌شی!!! پس فقط بسنده شد به علیک گرفتن که وجوب دارد.
 
ابوعارف: سلام آقای سید علی اصغر. گویا این که آنچه در پاسخ به پرسش سنجاق‌شده‌ی صحن فکرت گفتم مقبولِ قلبت افتاده. این به‌یقین از یک خصلتی پایدار در رفتارت پرده برمی‌داردکه  که نسبت به مستمندان و هر کس دست نیاز به سویت آرَذ، دست دِهش نمی‌بندی جناب آسید. چه خوب است پاسخ تشریحی خودت و سایر اعضای شرفی فکرت به این پرسش سنجاق‌شده‌ی سربرگ بالای صحن فکرت، پیش فرستاده شود و چند و چون این سؤال مهم دینی و اجتماعی روشن‌تر شود.
 

جناب بهرام اکبری سلام. اول صاف برم روی ملالغتی‌بودن خودم. چون ملا وچه هسّمه! در جمله‌ی ما پنج مدل فقر داریم را فقر را فرق تایپ کردید. نیز رو کنم به آخرین جمله‌ات که دل را اووه انداخت! که نوشتی: «یاد چایی شیریندار با نون بخیر» آری قُوت غالبِ ما ایرانی‌هاست. خصوصا" دارکلایی‌ها و شِما لالیمی‌ها. روستای خواهرخوانده‌ی ما. امابعد؛ پاسخ عاجلم به پرسش شما این است:

به نظر من ما دچار فقری عمیق‌تر به اسم «فقر سیاسی» هستیم که هر کدام می‌کوشند از ناحیه‌ی حقانیتی که خود را را مصداق بارز آن تصور می‌کنند، حریف سیاسی و رقیب فکری و طرفِ حزبی خود را به جای دشمن بگذارند و هر چه تیر و تیفنگ است به روی او شلیک کنند. همه از رفع تنش بین‌المللی یکپارچه دفاع می‌کنند اما به داخل که می‌رسند "آشتی" و آرامش سیاسی را دورترین رفتار به خود می‌دانند. انگار آشتی و سازگاری در «سین» برنامه‌ی آنان نیست و خروجین پر از سیاست حذف و ترکِ اخلاق جذب است. یعنی هر چه دورتر از تز شهید بهشتی: جاذبه در حد اعلا، دافعه در اندازه‌ی ضرورت.

 

دامنه |: سلام و ارائه‌ی ادب و ارادت مجدد بر استاد اهل قال و حال آقای سید عمادی بامروت. چقدر قشنگ، چقدر قشنگ استقبال نوشتی. با ادبیاتی بلیغ که من سر در می‌آورم از لِمّ و چَم و خَم آن. خندیدم از طعنه‌ی رقص و لوطی. عقب‌نشینی می‌کنم و آتش‌بس! اعلان، که منظور من از رقص! آن مقدار خفیف! آن بود که خفت بار نیارد. یعنی سماع! با چکّه‌ی محلی و خاش! های مُجاز. راستی چاچکام گوارای گام‌های‌تان. ما را هم بخوان به زیر آن چاچ برای کام! سلام دوباره استاد. به بنده فرمودید «مدیر گروه»، اینجا. خواستم اصلاح فرمایید که من فقط عضو این هیئت محترم هستم و گه‌گاه یک مطالب هم این صحن می‌نویسم. زیاد مزاحم این هیئت معظم نمی‌شوم، زیرا شاید مباحث و نوشته‌های من موجب مزاحمت این صحن تلقی شود. همین‌قدر که از طرف جناب آقامهدی رنجبر دوست گرامی من، به این صحن مفخم دعوت شدم، خدای باری‌تعالی را شاکرم.

استاد عمادی عزیز! مدیران گرانقدر این گروه گرامی، دوستان محترم دیگرم هستند. من فقط مدرسه فکرت را مدیریت می‌کنم و بس. مدیران اینجا تا جایی که من بلدم این گرامیان هستند: جنابان محترمان آقایان رفیقان:

قاسم بابویه بنیانگذار آن
اسماعیل آفاقی
مهدی رنجبر
علی اصغر بابویه پسر آقاقاسم
بگذرم.

 

[در پاسخ به سید علی اصغر شفیعی] سلام سید من علی اصغر. بنده خود را همآره تحتِ تعالیم معلمان منزّه‌ام می‌بینم. جناب آقا جلیل قربانی که فضلش بر من آشکار است و سِمت استادی بر من دارد. انسان اساساً اَنیس تعلیم است و مونِس علم.

 

دامنه [در پاسخ به شیخ‌ مالک رجبی] سلام جناب شیخ مالک. متشکرم از جواب. چون شما با سبک تازه زیر عنوان زیبای «سربرگ شیعه» دارید به افراد، موضوعات، مناسبت‌ها و اتفاقات می‌پردازید به نظر می‌رسد در هر کدام از آن، باید تمام جوانب را در نظر بگیرید و اگر نقص‌ها و ضعف‌ها را پنهان کنید، خواننده کم‌کم شاید گمان کند شما در اصل بحث، دچار گزینشگری هستید. بگذرم. من معتقدم انسان یعنی ضعف‌ها و قوت‌ها با هم. ابتدا عرض کنم ما خود بی‌شمار ضعف‌ها داریم، اما اگر بخواهم جدا از خوبی‌های حجت الاسلام حاج سید احمدآقا خمینی که کم هم نیست، ضعف‌های او را هم مطرح کنم، مثلا" پنج ضعف در او را فقط نام می‌برم و از علل و ریشه‌های آن می‌پرهیزم. چون کارِ اولویت‌دار من این چیزها نیست.

 

یک. به جریان فکری آقای سید ابوالحسن بنی‌صدر مدتی اعتماد کرده بود.

 

دو. ردِ امیرحُجاجی حج، که در واقع حکم رهبری معظم را زمین زده بود. شاید فکر می‌کرد برای او کوچک است. اما اگر قبول می‌کرد و دست به تحرک می‌زد به نظرم یک تحول عظیمی در منطقه ایجاد می‌کرد و می‌توانست در همین پست مذهبی و دارای شرافت بین‌المللی، در جهان اسلام چهره‌ای برای وحدت و تقریب بین مذاهب شود، زیرا فرزند امام خمینی‌بودن خود در میان ملت‌ها یک امتیاز بزرگی بود. خودش هم از نظر فکری فردی روشن بود. به نظرم او با رفتار احساساتی در آن قضیه، از درک حکمت حکم رهبری عاجز شده بود و رهبریتِ این محیط بزرگ مذهبی را  راحت پس زد. افراد راحت‌طلب از مسئولیت پرتحرک ابا دارند! حیف که آن برهه او جاخالی داد. اگر می‌پذیرفت شاید امروزه این خسارات بار نمی‌آمد و مسیر جهان اسلام با رایزنی و تدبیر او عوض می‌شد.

 

سه. رفتار بسیار بد و نابخشودنی با مرحوم آیت الله العظمی منتظری که بحث این مورد، بارها شد. عبور کنم.

 

چهار. ماندن در شهر تهران حتی پس از رحلت امام ره که حتی حاضر نشد به استان‌ها سفر کند و با دردهای مردم آشنا شود و کمی به خود پویایی بدهد. انزواطلبی از او فردی غمگین و گرفته ساخته بود. همین، باعث بود چندین جا در صحنه‌ی مهم انقلاب پس از امام ره جاخالی دهد.

 

پنج. در زمان ریاست بر دفتر و بیت امام ره به نظرم بسیار بسته و مداخله‌گرانه و از سرِ تحکُّم عمل می‌کرد. حتی یک چهره‌ی راست را در آن دفتر نکاشت. حتی کاری می‌کرد که پای آیت‌الله خامنه‌ای هم آن زمان که زیر شایعات مخرب قرار داشت، به‌آسانی به آنجا باز نشود (چیزهای هست که نمی‌شود بگویم) حال آن‌که همه باخبر بودیم آقای خامنه‌ای برای امام خیلی از وزن و اعتبار و وجاهت بالایی برخوردار بود و امام دلی دلدار و قلبی اَلیف به او داشت. چنان هم حرمت می‌گذاشت که حتی سرِ سفره‌ی افطار پس از اقامه‌ی نماز، آنقدر روی سفره می‌ایستاده و منتظر می‌مانده  تا تعقیبات نماز آقاخامنه‌ای تمام شود و به کنار امام برگردد و بنشیند. بگذرم. و در آخر بازم ازت ممنون باشم.

 

جناب آقا مصطفی بابویه سلام. اول عرض کنم برای این‌که این صحن چند تا مصطفی دارد، مجبورم شهرت شما را دنبال اسم بیاورم وگرنه خود لفظ خودمونی مصطفی برام کفایت می‌کرد. مطلبی که ارائه کردید در حد یک کنفرانس ارزشمند در کلاس بود. قابل استفاده می‌نویسی. این موضوع را هم بادقت پیش بردید. سیر انسان کامل را خوب طرح کردید. فقط یک نکته بنده بگویم که انسان کامل در هیچ جای قرآن نیامده است اما بنا به نظر برخی، از این که در قرآن، به انسان «وجهه الهی‌» داده شد، نشان از ریشه‌ی انسان کامل است. شما نشانه‌های کامل‌بودن را با ترکیب مفاهیم عرفانی دادید. اساساً انسان میل به کمال دارد و نیز از سوی خدا دعوت به ازدیاد فضیلت شد که اگر فضایل رشد کند به محدوده‌ی انسان کامل نزدیک می‌شود. تشکر.

 

جناب آقا مصطفی بابویه سلام. مطلبی درخور نوشتید. خودِ اهمیت‌دادن به پرسش سنجاقی صحن، کاری ستودنی است. گرچه جواب به پرسش‌های سنجاق‌شده اجباری نیست، اما اهتمام به آن کاری ارزشمند است. آخر پاسخ نکته‌ی مهمی در کلام شما هست که باید روی آن فکر کرد و همت گماشت. همونی که گفتی هرگز نباید کار به جایی برسد که نیازمند آبروخواه نیازش را بر زبان آرد. درود.

 

در نامه‌ی رهبر کاتولیک‌ها به آقای سیستانی از چه مفاهیمی یاد شد؟

 

به نام خدا. سلام. به نظر بنده در نامه‌ی سه روز پیش پاپ فرانسیس به آیت الله العظمی سید علی سیستانی مرجع شیعی در عراق (که کاردینال گیسوت -رئیس دایره‌ی گفتگوی ادیان واتیکان- آن را تقدیم ایشان کرد) مفاهیم مهمی آمده است که حتی نگاه و مرور گذرا به آن می‌تواند نافع و موجب اندیشیدن و چاره‌جویی و حتی پیش‌زمینه‌ی پژوهش‌های کلیدی شود که جهان را به سمت زندگی سالم‌تر و دولت‌هایی با سیاست‌های مسالمت‌آمیزتر و مردمانی نسبت به هم رئوف‌تر و نظام‌هایی با رویکرد خویشتنداری‌تر، پیش برانَد،

 

گرچه جناب آقای پاپ در واقعیت قضایای جهان تا حد بسیار زیادی چشم به روی حقیقت می‌بندد و حتی حاضر می‌شود از اسرائیل حمایت کند که روشنفکران و مؤمنان ادیان جهان می‌دانند این رژیم جعلی، کشوری نامشروع و غاصبِ سرزمین فلسطینیان است و بر مبنای قاعده‌ی غلطِ غلبه و تغلّب و تقلب، شکل گرفته است که اسناد، گویای دسیسه‌ی پنهان میان فرانسه و انگلستان و واسطه‌ی مرموز، بر ایجاد این دولتِ گماشته‌شده‌ی غرب بر گوشه‌ی مهم و مقدس دیار پهناور مسلمین است؛ دولتی نژادی که رسما" قائل به برتری نژاد یهود است و هنوز هم آژانس سیاسی مخفی آن از سراسر جهان یهود می‌رُباید و بر خاک و خانه و کاشانه‌ی آباء و اجدادی فلسطینیان می‌نشانَد تا دچار کسری جمعیت (یکی از چهار شرط اصلی تشکیل دولت در جهان) نگردد؛ که جنایتی آشکارتر ازین در دنیای کنونی سراغ نداریم. ولی جناب حضرت فرانسیس رهبر مسیحیان کاتولیک جهان، آسان از آن عبور می‌کند و حتی سیاست‌های کشتار و جنگ این رژیم را تقبیح هم نمی‌کند، چه رسد به توبیخ و قطع روابط.

 

اما بااین‌همه در نوشتار جناب پاپ -که خدای باری‌تعالی ان شاءالله به او سلامتیِ توأم با روشن‌بینی و حق‌گرایی عطا کند و بر بقای عمر باعزت حضرت آقای سیستانی بیفزاید - جملات و کلمات و نکات شگفت‌آوری خطاب به مرجع عالی عراق وجود دارد که بنده آن را لای نامه بیرون کشانده و به صورت عبارات، ردیف و به‌صف کرده‌ام ت شاید بر خواننده‌ی شریفی مهم و مطلوب افتد و فکرش جهش گیرد. این گونه:

 

«برادر گرامی" خطاب کردنِ آقای سیستانی توسط آقای فرانسیس، "گفتگوی بین‌الادیان"، "تفاهم بین ملت‌ها"، "گفتگوی برادرانه"، "مشارکت معنوی"، "همبستگی" "صلح"، "دفاع از مستضعفین"، "پایبندی به نفع کسانی که مورد سرکوب قرار گرفتند"، "پاسداری از حریم مقدس زندگی"، "اهمیت وحدت مردم عراق"، "همکاری و دوستی بین مؤمنان در ادیان مختلف"، "توسعه‌ی احترام متقابل"، "انسجام و هماهنگی"، "خیر بشریت"، "احترام به کرامت و حقوق هر فرد"، آزادی مذهب، اندیشه و بیان"، "هماهنگی بین ملت‌ها"؛ و خلاصه این که لزوم تلاشِ "رهبران دینی" در ترغیب (=واداری) "مسئولین جامعه‌ی مدنی" جهت "تقویت فرهنگ مبتنی بر عدالت و صلح و تقویت اقدامات سیاسی" که از نظر پاپ "حقوق اساسی همه" را صیانت می کند. | ۲۷ اسفند ۱۴۰۱ | ابراهیم طالبی دارابی دامنه

 

سخنی چند با جناب حجت الاسلام سید حسین آقا موسویی خوئینی‌ها

 

جناب استاد خوئینی‌ها سلام. در یکی از نوشته‌های خود (خطاب به جناب استاد شیخ مالک) گریزی زیبا هم به بنده زده‌اید و چنیین فرموده‌اید:

 

"از جناب آقای طالبی هم گله دارم که بدون سنجیدنِ جوانب پرسش و ظرفیت افراد، کشکولی سخن می‌گویند."

 

خواستم به همراه تشکر وافر از نقد سازنده‌ای که روانه‌ی این بنده نموده‌ای، فشرده‌جوابی توضیح‌واره، دست و پا کرده باشم، تا بلکه آن دوست بافضل و شرافت و وجیه‌ام را از قصدم نسبت به نقد بر مرحوم حجت الاسلام سید احمدآقا خمینی مطلع ساخته و از گنکی‌ی باقیمانده بر موضع و موضوع خودم پرده برداشته باشم. به شمارگان پیش می‌روم تا از درهم‌تنیدگی جواب فاصله گیرم:

 

یکم: "گله"گُذاریِ گُذرای شما را بر خودم، وارد می‌دانم. بلی؛ سنجش جوانب و همچنین گنجایش اشخاص از متغیّرهای دخیل در امور است. باید ازین پس، حَزمم در هضم تذکرات شما تشدید کنم تا در برابر گیرهای زیرکانه‌ی جناب‌عالی، گیرپاژ (فارسی دقیق آن را بلد نیستم) نکنم و در اثر واماندگی / استیصال، به عجز و فَقد و فقر نیفتم تا مرتکب لابه و لاف شوم! بگذرم. کشکولی شد این عبارتِ عُظمایِ اُخری!

 

دوم: مگر منکرید آنگاه که ابوی سیاستمدار مقتدر شما آیت الله موسوی خوئینی‌ها -که برای بنده و بسیاری از آحاد جامعه‌ی آن روز و این روز، یکی از چهره‌های مطرح و متنفّذ بوده است که نوستالژی مرا زنده می‌کند- امیرحُجاج حج بود و منصوب حضرت امام ره، وجاهت و حمیت و پایمردی وی، این جایگاه و مقام معنوی، مذهبی و سیاسی و جهانی را صدچندان بالاتر برده و چشم همه را خیره ساخته بود؟ و چنین انتصابی از سوی امام ره حاکی از قداست و اهمیت جایگاه امیرحجاجی بود که آن حضرت را واد داشته بود علی‌رغم نیاز شدید کشور به حضور ابوی‌تان در پست‌های حیاتی‌تر وی را در آن مسئله مأموریت دهد که جنبه‌های الهی در آن شغل، بسی مهم و نیازمند خبرگی و شایستگی بود.اما وقتی حجت الاسلام مهدی کروبی بر جای پدرتان جایگزین شد همه دیدیم از سرِ تندروی و احساساتی‌بودنش، مسئله‌ی معنوی / سیاسی حج از مسیر واقعی خود بیرون رفته بود و به جای اهتمام همزمان با معنویت و سیاست، یکسره سیاسی و شعاری، شده و به تحریک اعصابِ متعصبینِ علما و سیاسیون سعودی -که گویی جزوی ذاتی ازین آل است- انجامیده بود و تنش جای آشتی نشسته و تشنج، مسیر ترابط را مسدود نموده بود. خُب منظور من از آن نقدم بر سید احمدآقا خمینی این بود که ایشان وزنه‌ای بود که می‌توانست با پس‌نزدن حکم کتبی صادره‌ی رهبری، آن جهان اسلام فلاکت‌زده را به سمت فلاحت و رفاقت هدایت کند زیرا هم خود روشنفکر بود و هم منتسب به خاندان امام ره. اما او اهم را به مهم واگُذارد و به بهانه‌ی خواست مادرشان مرحومه مادرشهید حاجیه خدیجه ثفقی «قدس ایران» همسر مکرم امام، یک حرکت انقلابی را از خود دور کرد و به رهبری معظم نامه نگاشت و مرقوم داشت:

 

امروز در ملاقات با مادر بزرگوارم با مسأله‌ای مواجه شدم که تنها فرد را رهبر عزیزم دانستم تا موضوع را با او در میان بگذارم چرا که جنابعالی همیشه نسبت به خانواده حضرت امام قدس سره محبت داشته‌اید. والده‌ی مریضم به جِد دستور فرمودند تا از این سفر منصرف شده و در کنارشان باشم. از آن حضرت درخواست می‌کنم در صورتی که اجازه فرماید خواست والده‌ی مکرمه را بر مسئولیت جدید مقدّم دارم و از این سفر روحانی و خدمت مورد علاقه‌ام بخاطر مادر رنجدیده‌ام چشم بپوشم."

 

سوم: بنای بنده در نقد و نوشتن چند ضعف در کنار قبول نقاط قوت شخصیت‌های شخیص و شهیر که به‌هر‌حال روزگاری -یا همین الآن- تمام امور کشور و سرنوشت مردم و عاقبت نظام و حتی گهگاه چگونه‌زیستن، چگونه‌مردن چگونه‌فکرکردن، چگونه‌دین‌ورزی‌کردنِ شهروندان در دست آنان بوده، بر تضعیف و تخریب نیست بلکه گشودن بِستر و مسیر و مسیل و ساختِ سدبند است که مانع از سیلاب خشم مردم شود. چطور وقتی به امام محمد غزالی از سرهای اشاعره‌ی سنی‌مذهب که می‌رسند از دکتر سروش گرفته تا مرحوم سید حسین فردید و از مرحوم آیت الله محمدتقی مصباح یزدی شارح مکتب و منهج "در راه حق" گرفته تا مرحوم علامه استاد حضرت محمدرضا حکیمی شارح و مایل "مکتب تفکیک" راحت و آسان نقدش می‌کنند -که بنده هم طرفدار گفتمان نقدونظرم- اما وقتی به علمای شیعه می‌رسند همش می‌خواهند از سجایا و سزاها بگویند و هر ناقد و نقدی را اگر نگویم تکفیر و تقبیح می‌کنند، دست‌کم از دایره‌ی گفتمانی بیرون‌رانده می‌بینند. بیاییم عشق را با عقل جابجا نکنیم؛ هر کدام در صورت‌فلکی خود (=فارسی آن برگرفته از منابع لغت می‌شود: "هم‌اختران" و "گردایه‌ای از ستاره‌ها".

 

اشاره به شخص شما: زیرک هستی، شکی نیست. اما می‌دانید یک زیرک زمانی زیرکی‌اش معلوم می‌شود که زیرک‌های دیگری هم باشند؟ و الّا اگر در برابر زیرک، کودن باشد زیرکی علَن و علَم نمی‌شود. پسِ شمای زیرک با یک زیرک طرفی که زیرکی‌ات را درک می‌کند. اینجا مجبور شدم در دگرستایی مرتکب اجباری خودستایی شوم! معذورم. ممنونم. ابراهیم طالبی دارابی دامنه.

 

حکم انتصاب آقای سید محمد موسوی خوئینی ها به سمت سرپرست حجاج ایران

زمان: ۱۴ مرداد ۱۳۶۱ / ۱۵ شوال ۱۴۰۲

‏بسم الله الرحمن الرحیم‏

‏جناب حجت الاسلام آقای سید محمد خوئینی ها ـ دامت افاضاته‏

با فرا رسیدن ایام حج، این فریضۀ بزرگ عبادی سیاسی و اجتماعی، که در بین‏‎ ‎‏عبادات بزرگ از ویژگیهای خاص برخوردار است و خداوند تبارک و تعالی مسلمانان‏‎ ‎‏جهان را با شرایط خاص دعوت نموده است تا در ضمن به جا آوردن این فریضۀ بزرگ‏‎ ‎‏از اموری که در بلاد مسلمین از جهات اجتماعی و سیاسی می گذرد مطلع شده و اگر‏‎ ‎‏گرفتاریهایی دارند با یکدیگر در میان گذاشته و حتی الامکان در رفع آن کوشا باشند، و‏‎ ‎‏مع الأسف بسیاری از مسلمانان به واسطۀ کج رویها و یا کج فهمیهای بعضی عناصر و یا‏‎ ‎‏دسیسه های بعض از دست اندرکاران سودجو بعد سیاسی این عبادت شریف را به طاق‏‎ ‎‏نسیان سپرده اند، جنابعالی را به سمت نمایندۀ خویش و سرپرست حجاج محترم ایران‏‎ ‎‏منصوب نمودم، که با بینش خاص سیاسی که دارید به امور حجاج از ابعاد مختلفه‏‎ ‎‏رسیدگی نموده و برای احیای این سنت بزرگ الهی در خطابه ها و مراسم دینی مسلمین را‏‎ ‎‏به وحدت کلمه و اتحاد مسیر دعوت نموده، و آنان را از آنچه در لبنان عزیز و ایران‏‎ ‎‏مجاهد و افغانستان مظلوم از ستمکاران و جهانخواران می گذرد مطلع نمایید، و حجاج‏‎ ‎‏محترم بلاد را به وظایف بزرگ خود در مقابله با چپاولگران بین المللی و تجاوزکاران‏‎ ‎‏آشنا نمایید. البته علمای محترمی که در این سفر هستند، چه آنان که با تقاضای اینجانب‏‎ ‎‏مشرف شده اند و چه دیگران، جنابعالی را تأیید می فرمایند. و حجاج محترم موظفند که‏‎ ‎‏به راهنماییهای شما گوش فرا دهند و از خطوطی که برای آنان ترسیم می نمایید اطاعت‏نموده و تجاوز ننمایند، تا ان شاءالله تعالی این فریضۀ عظیم با محتوا و ابعاد متعددش به جا‏‎ ‎‏آورده شود.‏ بدیهی است که متصدیان امور که به هر مناسبت کارشان با این فریضه و با حجاج‏‎ ‎‏محترم مرتبط است برای هماهنگ نمودن کارها موظفند با شما همکاری و از ارشاداتتان‏‎ ‎‏استفاده نمایند. امید است حجاج محترم کشورهای اسلامی در وحدت کلمه کوشا، و از‏‎ ‎‏اخوت ایمانی، که خداوند تعالی بین مسلمین امر فرموده است، غفلت ننمایند؛ و از‏‎ ‎‏تفرقه افکنی، که کار شیطان و شیاطین انسی است، احتراز نمایند. والسلام علی عبادالله ‏‎ ‎‏الصالحین. روح الله الموسوی الخمینی‏

منبع: اینجا

 

‏حکم انتصاب آقای مهدی کروبی به سمت سرپرست حجاج ایرانی

زمان: ۷ مهر ۱۳۶۴ / ۱۳ محرّم ۱۴۰۶

‏بسم الله الرحمن الرحیم ‏

جناب حجت الاسلام حاج شیخ مهدی کروبی ـ دامت افاضاته‏

‏با تشکر از حجاج عزیزی که در تمامی صحنه ها حاضر بودند و با تشکر از عملکرد‏‎ ‎‏خوب و زحمات شما و سایر برادران دست اندرکار امر حج در داخل و خارج، جنابعالی‏‎ ‎‏را به عنوان نمایندۀ خویش و سرپرست حجاج در سالهای آینده منصوب می نمایم، تا به‏‎ ‎‏تمام برنامه هایی که در احکام سالهای گذشته ذکر گردیده بود عمل نمایید. بدیهی است‏‎ ‎‏که تمام مسئولین با شما همکاریهای لازم را خواهند داشت. ان شاءالله موفق و مؤید باشید.‏‎ ‎‏والسلام.‏

‏۷ / ۷ / ۶۴

‏روح الله الموسوی الخمینی‏

منبع: اینجا

منبع: سایت رسمی مؤسسه‌ی تنظیم و نشر آثار امام خمینی ره با عنوان: "پرتال امام خمینی"

 

جناب آقا مصطفی بابویه سلام. اولاً برای این‌که این صحن چند تا مصطفی دارد، مجبورم شهرت شما را پی اسم بیاورم وگرنه خود لفظ خودمونی مصطفی برام کفایت می‌کرد. مطلبی که ارائه کردید در حد یک کنفرانس در کلاس بود. قابل استفاده می‌نویسی. سیر انسان کامل را خوب طرح کردید. فقط یک نکته بگویم که انسان کامل در هیچ جای قرآن نیامده است اما بنا به نظر برخی از این که در قرآن انسان «وجهه الهی‌» دارد نشان از ریشه‌ی انسان کامل است. شما نشانه‌های کامل‌بودن را دادید. اساساً انسان میل به کمال دارد و نیز از سوی خدا دعوت به ازدیاد فضیلت شد که اگر فضایل رشد کند به محدوده‌ی انسان کامل نزدیک می‌شود.
 
شیخ محمد بابویه: باسلام. پاسخ به پرسش سوم: «به مشکلات مستمندان و مستضعفان رسیدگی کنید»(امام خمینی ره) نزول این آیه ، قبل از آیات زکات می باشد. وشاید همین نشان بر این باشد که باید از دید دیگری بر مسائل نگریست یعنی کمک فرد به فرد مراد نباشد بلکه در درجه اول ، این وظیفه دولت و دولتیان باشد که برای جلوگیری از فقر و برطرف کردن آن از اجتماع مردمی و تامین رفاه برای همه مردم تلاش کنند و آینده نگری ، برنامه های خوب و سازنده ، تصمیم جدی بگیرند و نیز از عواملی که برای جامعه فقرآور است جلوگیری کنند، قناعت در مصرف بودجه ، اجتناب از اسراف و خرجهای بی مورد و نیز صمیمت با مردم . ان شاالله فقر از جامعه رخت بر می بندد و رفاه عمومی مردم تامین می گردد. البته ناگفته نماند جدای از آن وظیفه دولتمردان، در عین حال هرکس باید برای خود و عیال و فرزندان خویش برنامه جدی داشته باشد و پیش بینی های لازم را به عمل آورد چون در این جهان پرماجرای پر آشوب ، منفعت طلبی و خودخواهی به همه چیز چیره گشته و این دنیای پرآشوب و هوس رانی مصداق کامل آن ضرب المثلی است که می گوید : هرکه به فکر خویش است کوسه به فکر ریش است. به همین جهت باید یکایک در فکر خود و خانواده اش بوده باشند و در انتظار وعده و وعیدها و برنامه ها و خدمات دولتی دولتمردان نه نشسته و دل به آنها نبندند بلکه خودشان کمرهمت بسته و واردعمل شوند. تا ضمن تامین نیازی های خود ، به افراد دیگر جامعه و خصوصا به خویشاوندان کمک برسانند.
 
جناب آقای شیخ محمد بابویه سلام. به نظرم پاسخی علمی، دینی، عاطفی و عقلی و نیز از سر تعلق به این توصیه‌ی دینی  به این پرسش سوم داده‌ای که نقطه‌ی اوجش این بود هر کس کمر همت به این حسنه ببندد و اقدام دیگران را حمل بر ساقط‌شدن تکالیفش در برابر بیچارگان نکند. کوتاه بود جوابب اما تمامش پرمغز و پرتی نداشت. سپاس آشیخ ممد از همتت هم به پرسش و هم به جامعه‌ی محتاج به مدد.
 
سید علی اصغر شفیعی: سلام راوی صادق. همواره درکنار شما راهی خاطرات پرمخاطره آقا شیخ وحدت استاد بنده هستم . لذتش فرّارنیست مانند گازهای گلخانه ایی گرما دارد و به دلگرم کننده است . وجود آقا شیخ وحدت تندرست و شاداب بمانند.
 
دامنه |: [در پاسخ به سید علی اصغر شفیعی] جناب آق سِیلَصغَر سلام. برمی‌گردد به شناخت و علایقت به شیخ وحدت. حتی حرف‌شنَوی و دنباله‌روی ارادی‌ات از وی. نیز ارادت و حمایتت ازو حتی بیشتر از منِ اخوی او. البته مشیء انتقادی هم دارید و در بحث‌ها مرتکب تعارف با او نمی‌شوی که به سکوت کشیده شوی. بنده، شیخ وحدت را در سه کلمه به عنوان انسانی پارسا و ترسا، فردی خداشناس، قرآن‌شناس و اسلام‌شناس می‌دانم که در بخش سوم با برخی از اندیشه‌ها و طرز نگاه ایشان به اسلام، منتقدانه می‌اندیشم و اختلاف دیدگاه دارم که خودت هم در جلسات منظمی که برپا می‌دارید این شیوه را در من مشاهده می‌کنید، کاری عقلانی و اخلاقی و بر مبنای آزادی فکری که آثار آن نمی‌تواند بر عاطفه‌ی درون‌خانوادگی‌مان شلیکی کند. حتی این اقدام اخیر آقای وحدت هم -که مخالفت شدیدم را برانگیخته،-مانع از ارادت و حکمفرمایی روابط عاطفی میان‌مان نگردید. شاید به همان گنجایش و تجربیات ایشان بازگردد که کورانی از حوادث را طی کرده و در داخل اکثر آنان حضور داشته است. و معترفم میزان رواداری و فروخوری (=کظم غیض) وی با بسیاری از افراد و بنده قابل قیاس نیست. متشکرم ازت که به تعبیر نُوَت از گازهای گلخانه‌ای! گرما می‌گیری! فقط مراقب باش لایه‌ی اوزونت پاره نشود! کشکولی. چون این گاز مخل اوزن است.
 

سید علی اصغر شفیعی درباره‌ی فرزندش: دلتنگی ام را در آستانه بهار که نه به بارش باران فکرمی کنم و نه به شاخه های سبز؛ رازعاشقانه می سازم.

 

دامنه |: به سید علی اصغر. سلام. دلت را دریا می‌دیدم، درکت حق است، اما مصیبت عارض بر قلبت را تطبیق کن با آن‌همه مصائب سالار دین و اخلاق‌مان آقا امام حسین علیه السلام که طرز صبرش حتی شاید خدای باری‌تعالی را متعجب ساخته باشد، فرشتگان و سایر جهانیان (از جن تا انس، از چوب تا ستاره، از باران تا آفتاب) که جای خود دارد. درود. پیشنهاد: سخن خود را در زیر عکی‌های سیدجوادجان، با سلام و نام خدای حکیم آغاز کن و به مخاطبان درس بیاموز. پوزش.

 

جناب صدرالدین آفاقی سلام. به‌تریبت متنت پیش می‌رم: ۱. ظرفیت در او بود اگر می‌پذیرفت، ولی نپذیرفت که از نظرم راحت‌طلبی تعبیر می‌شود و نیز ممکن است برای خود کاری درجه‌ی چندم! فرض گرفته بود. لذا اِبا کرد و در داوری شخصی من مواجهه‌اش با قضیه‌ی معنوی و مهم الهی، خطا بود. ۲. راستی تا یادم نرفته بگویم می‌شود در نظرنوشتن زیر پسته‌های بنده‌ی حقیر، به ارائه‌ی منقّح دیدگاه‌ات با جمله‌های اِخباری بپردازی و مغزِ مطلبت را شُسته‌ورُفته برسانی و این‌همه متن خود را در لای جملات پرسش‌های متوالی نپیچی؟! در همین نوشته‌ی یک کف و اندی دستی خود، شمردم نُه تا جمله‌ی سؤالی پیش کشیدی. این روش نوشتاری عاید نیست، که هیچ، کار درک مطلب را در نوشتارت به عقب می‌رانَد. من از سرِ سازندگی گفتم، تشخیص درستی یا نادرستی حرفم با خودت. ۳. وقتی جناب عالی از حکم صادره‌ی کتبی رهبری معظم در هفده فروردین هفتاد در انتصاب مرحوم حجت‌الاسلام حاج سیّد احمد خمینی به سرپرستی حجاج ایرانی خبر نداری یا در دسترست نیست، دلیل بر این نیست قطعی‌بودن را نفی (بهتر است بگویم: تشکیک) می‌کنی. بله که قطعی و صادر شده بود. ۴. در مورد جریان فکری بنی صدر چرا من باید بازم جواب بدهم؟! من مطرح کردم که شما اگر آن را قبول ندارید استدلال پیش گذار تا خواننده متوجه‌ی غلط یا ناغلط بودن متن من پی ببرد. ۵. در مورد دفتر امام ره، شما وارد مسئله‌ای دیگر شدی که قضاوت شما از قبل بر آن ماجرا بارها مطرح شده است که به نظر من تکاپوی قبلی‌ات حکایت از تکافوی ادله می‌کند. دیگر تکرار آن ملال بر خواننده است. ۶. رک بگم: در نقد متون من به حاشیه نپرداز. اگر متنم از نظرت قابل رد است، خب، این خودت هستی که باید با گزاره‌های نقدی ادعاهای من را (به تعبیر پوپری:) اِبطال (و یا به تعبیر علمی در علم متدلوژی:) پوچ کنی. اگر این کار را بکنی دیگر نقد خود را با چندین سؤال متوالی و متناوب و حتی عجیب و غریب در لای متنت، صدمه نمی‌زنی. باید نقدکردن را بیاموزی. این روش شما وافی به مطلوب نیست. کماکان خودم را نیازمند نقدهای محکم شما می‌بینم. امید می‌برم چنین استحکام روشمند در نقدت، در دفعات آتی، دیده آید. توفیقات آن دوست محترمم را از خدای باری تعالی خواهانم.

 

جناب عبدالله طالبی دارابی سلام. اول تقدیر کنم ازین پست انتخابی شما. کمی توضیح لازم است: چلیپایی یا «چهار در» در اصل نماد هندویی است. نوعی صلیب یا خورشیدخانه که بشر در آن با آفتاب نماد نور سخن می‌گفت. این نماد در میان آریایی‌ها گسترش داشت. حتی به نقل از منابع، الگوی هیتلر هم شده بود و از خطوط آن در آرم حزب نازی استفاده شد. اگر از کنارگذر یا همان کمربندی سبزوار به مشهد عبور کنید وسط راه این نوع سازه‌ی تمدنی یعنی چلیپایی یا «چهار در» را می‌بینید که بنده چند سال پیش عکسی انداختم و مدرسه فکرت هم منعکس کرده بودم.

 

پست خبری و گزارشی جناب عبدالله طالبی -اگر تماماً از منابع مورد وثوق باشد و نقل قول‌های مندرج در آن صحت داشته باشد- جای نه فقط تأسف خالی، که محل تأمل اساسی و حتی لزوم برخورد قاطع قانونی است.

 

نکته‌ی توضیحی و انتقادی: در حالی که عمر برخی از کشورها (مانند آمریکا) اندک است و تاریخ و آثار کهن ندارند ولی با چه ولعی برای اثبات سابقه‌ی کشورشان دست و پا می‌زنند، راحت می‌بینیم بهترین و قدیمی‌ترین بقایای تمدنی یعنی عرصه و حتی دفینه‌ها تخریب می‌شود. حال آن‌که کشورهای فاقد تمدن کهن حتی عدد سن‌وسال کشورشان از عدد عمر یک سلسله‌ی قاجار هم کمتر است چه رسد به ۳ و اندی قرن پیشینه‌ی تمدنی و سیاسی در ایران. به نظر من حتی یک سفال کهن برای ما مهم است چه رسد چلیپایی یا «چهار در» گلی و خشتی که یادآور خورشیدخانه در بین ایرانیان بوده است

 

دولت در ایران در هر دوره و زمان، باید با چنگ و دندان ازین دارایی‌ها غیر قابل قیمت‌گذاری و نفیس که روح یک ملت را گواهی می‌دهد، حفظ و حراست کند. آیا بس نیست آن‌همه غارت دفینه‌های تاریخی بی‌نظیر تمدن ایران که توسط کاشفان بعضاً سارق فرنگ! در موزه‌های لوور و لندن برده شدند؟ به نظرم این نوع رفتار با روح تمدن، بعنی روی کاربودن یک سری افراد نادان در مشاغلی حساس و ظریف، که حتی نمی‌دانند تمدن و دیرینگی یک کشور چیست؟

 

جناب حجت الاسلام استاد آشیخ جواد آقا آفاقی. رسم است نوشته‌های دیگران را وقتی نقل می‌کنند، نویسنده یا منبع آن را مشخصاً در پایین یا پیشانی متن، درج می‌کنند. این متن مشخص و آشکار است به قلم شما که نیست، نقل است، پس بهتر می‌بود، می‌فرمودید از کیست؟ یا کجاست؟ این شیوه، اعتمادسازتر است. البته به مفاد و محتوای متن وارد نشدم، فقط از جنبه‌ی صوری، محضرت درخواست رساندم. با ادب و ارادت و با احترام فراوان.
 
 
دامنه |, [در پاسخ به شیخ‌ مالک رجبی] سلام آقا شیخ مالک. مگر پاسخ مرا به آقای خوئینی‌ها نخواندی که ازش می‌پرسی «با آن حاج آقای خوئینی‌های معروف» نسبت داری؟! من که بارها در آن سال‌ها در آن مدرسه فکرت بر بِستر تلگرام گفته و امروز هم در پاسخم به ایشان، مشخصاً نام برده‌ام که آیت الله خوئینی‌ها پدر ایشان هستند. لااقل کمی هم شده متن‌ها درین صحن را بخوان. مثلاً بنده که متن‌هایم را برای جن و پری نمی‌نویسم! که راحت بخواهی از کنارش بگذری! بعد دائم از این و اون بپرسی! این کار شما یعنی این صحن و آنچه اعضا می‌نویسن، کشک! و لابد فقط نوشته‌های خود را هی دوباره و چندباره و هزارباره می‌خوانی! و لذت می‌بری!

شیخ‌ مالک رجبی, [در پاسخ به دامنه |] سلام آقای بزرگوار. خواندم ولی دقت نکردم ببخشید با تشکر چون حجم پیامها زیاد است ...علاقه دارم همه را بخوانم ولی فرصت نیست بعضی متنها را فقط به اسمشان میبینم و به جزئیات حسب و نسب توجه نداشتم.

دامنه |,[در پاسخ به شیخ‌ مالک رجبی] سلام جناب استاد شیخ مالک. هم غبار رُوفتن از پیکر مسجد مهم است و هم از پیکر مسجدیان. سنت قشنگی‌ست در گردگیری محیط مسجد که لابد به گردگیری مسجدیان هم منتهی می‌شود. شعار من: نظافت خط دیانت.
 
دامنه |, [در پاسخ به عبدالله طالبی] جناب عبدالله سلام. فضای ایران از ادبیات سیاسی روسی که توسط حزب توده در لایه‌لایه‌های مردم ایران گسترانیده شده بود، هنوز خلاص نشد، که یکی از تبَعات آن شیوع عمدی شایعه‌ها و علاقه‌ی شدید مردم به فرمول شایعه‌ میان سیاسیون است. این مقدمه‌ی من. اما نظر کلی من روی مرگِ سیاسیون در درجه‌ی اول این است جامعه خوش دارد هر چیزی را پیچیده کند تا قبول آن را نزد شنونده پذیراتر و مهمتر و اطلاعاتی‌تر! نماید. بنابرین من عقلم را در دست هوَس و عُلقه نمی‌دهم که اساسا" هوس در وجود آدم دست‌کم دوستدار این چهار گونه کردار غلط‌انداز است:

شایعه‌پردازی،
دروغ‌بافی،
زینت‌دادن خبر (=سیرداغی‌کردن ماجرا)
حوس‌حوسی (هیجانی‌دیدن ماجراها).

گر به قول خودت نظر مرا لااقل درین مورد "حجت" می‌دانید؛ حرف من و شیوه‌ی معمول من در برابر هر ماجرای ماجراچویانه! که پرونده‌اش به روی من باز می‌شود این است:

هیچ احتمالی را زود رد نکن!
هیچ احتمالی را هم سریع قبول نکن!
همواره بین رد و قبول بمان.
تا آسوده به خودت و فکرت بپردازی،
که حاشیه‌ها تو را نرُبایند!
که تولیدخبرِ تار (=سیاه‌سازی وضعیت) مسیرت را به منابع سست‌پایه کج نکنند.

بگذرم. چون امر فرمودی اجابت کردم. موفق باشید که خود هم تصریح کردید در تله‌ی شایعات  صید نمی‌شوی و در عوض، رصَد را وارد تونل آنتی‌تز می‌کنی.

دامنه |,[در پاسخ به مصطفی بابویه] جناب آقا مصطفای بابویه سلام. ورودت به بحث (=هم‌نظری) من و عبدالله، میمون بود؛ هم دیدن تو درین نوع مباحثه‌ها برای من جذبه دارد و هم همواره بحثی بری از عبَث و عاری از سستی به روی ما می‌گشایی. از حمیتت نسبت به دیرنگی تاریخ و کهنی تمدن ایران ممنونم. اسلام دینی امضاگر است، با آنکه مذهبی تأسیسی است اما مظاهر تمدنی و سنت و فرهنگ ملل را که مغایر شرع و عقل نباشد امضا و انگشت مهر می‌کند. مثال دو حمام زنانه و مردانه‌ که از سبقه برخودار بودند مثال مناسبی یود. موافقم. اگر سازه‌اش حداقل زنانه حفظ می‌شد اکنون در برگ‌موزه‌ی محل ما یک سازه‌ی دست‌ساز بومی به نسل نو نشان داده می‌شد. گویا حموم مردانه‌ی قدیمی غسّالخانه‌پیش، شده "خانه‌ی عالِم". (طرحی ملی در گستره‌ی جغرافیای ایرانی برای مقیم‌سازی یک روحانی مهاجر برای امور دینی مردم) این هم شده باشد باز هم خوب است. از کم و کیف این سازه‌ی جایگزین جاماله‌ی حموم، بی‌خبرم. بر وعده‌ات بر بارگذاری دنباله‌ی این مطلبت، خوشبینم. ممنونم.
 
دامنه |: سلام. توفیق حاصل شد مجلس ختم باشکوه امشبِ مرحوم آیت الله حبیب الله طاهری آکردی استاد حوزه و دانشگاه در مسجد مهدوی قم شرکت کنم. چنین مجالسی علاوه بر سرور روح مرحوم و صاحبان مصیبت، دیدارها را میان دوستان میسّر می‌سازد. دیدن جنابان استاد سید محمد شفیعی مازندرانی، استاد سید حسین شفیعی دارابی، استاد سید کمال الدین عمادی، استاد شیخ محمد نجفی، استاد شیخ محمد صالحی مازندرانی فرزند مرحوم آیت الله صالحی مازندرانی، استاد شیخ احمد باقریان ساروی و بزرگواران دیگر  (اگر بشمارم طول می‌کشد) درین آخرِ سالی نعمتی بود که بار سنگینِ دیدار مجدد و عرض تبریک در ایام نوروز را -که متصل به ماه مبارک رمضان هم هست- از گردنم گرفت و ساقط شد و خلاص شدم! روح ایشان که صاحب آثار مکتوب فراوانی بودند و شاگردان زیادی پرورش دادند، محشور با خاندان عصمت و طهارت علیهم السلام. والسلام. سه عکس هم انداختم در آن صحن منعکس کردم. از ترحیم و نیز گزارش تشییع‌اش در قم از روی خبر حوزه‌ی سیما که فرزندش در حال معرفی اخلاقیات پدرش است.
ابراهیم طالبی دارابی دامنه.
 
پاسخم به پست آفای عبدالله: قم چگونه شهری‌ست؟ مجدد سلام جناب عبدالله. می‌دانستم حرفم حجت! نیست. چون نباید هم باشد. اما قم، که کشکولی در کردی باید عرض کنم: قم نه شاقول است که فکرها را دلخواه تِج و تیز و ردیف کند و نه شاه غول! است که در دل و فکر کسی خوف افکنَد. قم شاخص است. هر کس خواست، خود، خود را با آن، شاخص و متشخّص کند. قم حاصل‌جمع ایران است، حتی جهان، چون همه‌ی آحاد ملت در آن جمع شدند و مشغول آموختن‌اند. قم شهر سواد است، شهر علم، شهری که سواد را در ایران عمومی‌تر کرد. زمانی بود که ملت از بی‌سوادی در چندین سال پیش رنج می‌برد، همین شیخ‌ها و سادات روحانی میان مردم رفتند دانش را در سر و دل آنان گسترانیدند. بگذرم. راستی واژگان بازو و بازروه را عالی شکافتی، دو لغت جون‌دار محلی. من همون بازوه هم نیستم، چه رسد با ساقه و تنه.

دامنه |, [در پاسخ به شیخ‌ مالک رجبی] سلام شیخ مالک دوست داشتنی. برای شهیدشدنم که نویدش را دادی با سویدای دلم آمین گفتم. الهی ۱۵۵ ساله که شدم شهادت زیبا و شجاعانه نصیبم شود!

دامنه |,[در پاسخ به باقریان‌ساروی]استاد جناب حاج شیخ احمد باقریان ساروی سلام. حضورتان به مدرسه‌ی فکرت را گرامی می‌دارم. در سال‌های گذشته هم در صحن فکرت که بر بِستر تلگرام ساخته بودم، حضوری مؤثرانه و فعالانه داشتید. سرِ فرصت برمی‌گردم زیر پست‌های شما مه اگر نظری بلد بودم، انشاء کنم، به عون الله تعالی.

دامنه |,[در پاسخ به آتنا طالبی] سلام آتنای طالبی فامیل خوب ما. کجایی تو آتناخانم؟ مدتی بود که کاوش‌هایت را به صحن و سرای مدرسه فکرت نیاورده بودی. امشب خدا را شکر با زنبیل آمدی. کشکولی. موافقم با دستورالعمل تو که روی این مباحث متخصص و صاحب کلاس تدریسی. نکته‌ی درخور توجه و ناجی بود. به جناب دکتر اسماعیلی عزیز سلام مرا برسان.
 
متن سید زینب شفیعی: با سلام و احترام. گذرم هر روز به مدرسه است چون فکرت مهم است. توجیه نباشد، دلیل به فرصت ناکافی داشتن در وقت آزاد و اینکه در آخرسال بودن (خانه تکانی) و هم اول سال بودن(مهیا برای عید باستانی) مدرسه را خواندنم است و بس. عذر تقصیر (شاگردی می‌کنیم) اما این یکی را نتوانستن عبور کردن(کش پی ج در زوهه) عید باستان در پیش داریم و صحبت از بنای باستان. میان بحث جناب دامنه،آقای طالبی و آقای بابویه که آقای بابویه قول پست‌ی دیگر داده‌اند بزودی. اما همانطور که از بطن صحبت دوستان استخراج می‌شود مطالعه بناهای تاریخی هویت فرهنگی،اجتماعی،هویت تفکرات،میزان علم و دانش و اصالت مردم آن دیار را بازگو می‌کند و عادات بومی مردم آن منطقه را فریاد می‌زند. آقای بابویه حمام بومی را مثال زدند آن کال حمام،هرچند بنای سال‌های نه‌چندان دور،هر وقت گذرمان را آنجا می‌شود با یک آه آن‌ جاماله را بدرقه می‌کنیم. به جد بگویم هیچ وقت بدون حسرت از آن‌جا عبور نکردم. و شنیده ام آن‌یکی دیگر گرمابه‌ی قدیمی‌تر زیباتر از این‌یکی با تعدادی پله بالای ۲۰،۳۰عدد با پاگردی به زیر زمین راه می‌یافت با حوضی بزرگ در وسط و سکوهایی در اطراف با فضاهای تفکیک شده از هم در نهایت به اندرون راه پیدا می‌کرد. به نقل از بزرگترها بی واسطه. عاروس حمام که می‌شدغلغله‌ای پرپا بود دیدنی .بازگو کننده : فرهنگ اجتماعات، فرهنگ بومی، هویت محلی، آداب و رسوم و عادات آن دیار. اما حیف فقدان نگاه تاریخی و ضعف رویکرد فرهنگی بومی بنا را از دیدگان ما برچید. طولانی شد. نتوانستن نگفتن.
 
دامنه [در پاسخ به سیده زینب] به خواهر خوبم زینب‌سادات شفیعی خواهرشهید سلام و شب به خیر عرض می‌کنم.
 
یکم: همان آغاز بهاء گذاشتی، این که گذرت هر روز در فکرت است که صحن فکرت برات مهم است.

دوم: باز هم عالی که حتی گردگیری سالِ کهنه و آمادگی سالِ نو گرچه نظرنویسی‌ات را کُند کرده بود، ولی هرگز بازت نداشته که صحن را نخوانی. این را می‌گویند عضو حساس و مشتاق به مدرسه فکرت.

سوم: فرمودی: شاگردی می‌کنیم. باور بفرما خواهر خوب ما، من هم اصلِ کارم درین صحن شاگردی است، دیدی که زیر تقریبا" تمام پست‌های اعضا  ب صبر و حوصله نظر می‌گذارم. پس، یعنی در درجه‌ی اول متن‌های اعضا را می‌خوانم و این یعنی شاگردی‌کردن من.

چهارم: از این که بحث جذبه‌دار کهن‌ایران‌مان سکوت موقتت را به خاطر حضور در گردگیری، شکست داد و موجب شد بگویی: "کش پی ج در زوهه" خودِ همین واکنش قشنگت نشان نفوذ ثمرات فرهنگ در وجود شماست. سپاس.

پنجم: جملات تأثیرگذاری در باب بناها و سهم اصالت تمدنی در عادات ما بیان داشتی که واجد خواندن مجدد متن شماست. حتی ثبت آن.

ششم: که بحث اصلی را پرورش دادید، یعنی پرداخت زیبا با حرف‌های نوین به حموم‌زنانه‌ی قدیمی که تخریب آن اینک روح همه را خراش داده است. موقع تخریب من جبهه بودم، وقتی برگشتم صحنه را دیدم زیاد نمانده بود بِرمه رِه سر هادِم. چون اون حموم درسته زنانه بود ولی عصرها مردانه می‌شد و مردم مثل مور و ملخ دور حوضچه‌ی آب گرم با لگنچه دنبال یک دئیل (کف دست لوله‌شده) آب بودند؛ از بس زنان تا ظهر آب را تا آخرین قطره مصرف می‌کردند، دیگر برای ما جز لِچِک‌حموم و صاوین‌کف!  چیزی باقی نمی‌ماند. پیچ ورودی زنانه‌حمونه چنان وحشت داشت که آدم تیناری از آن نمی‌توانست رد شود و خیال می‌کرد چندنی جِنّ و غول الان آدم راه سر خاسِنّه. بگذرم. خاطره‌ها دارم ازین حموم، چون اَم سِره پیش بود.

درود بر شما که قلمی قدرتمند داری در بیان موضوع و انتقال حس و کنجکاوی خود. خوشحالم به بقایای زادگاه این گونه روشن و حامی، فکر می‌کنی. و ازین که گنجه‌ی لغات محلی‌ات پر است از واژگان زیبا، در شگفتم.
 
 

زندگی و بندگی ( ۱ )

به نام خدا. سلام. زندگی و بندگی راهی به روی هم هستند. زندگی بدون بندگی نمی‌شود و بندگی بدون زندگی ممکن نیست که به فرموده‌ی رسول اکرم ص "دنیا، مزرعه‌ی آخرت است". در کتابی به همین نام : "زندگی و بندگی؛ بر پایه‌ی آموزه‌های قرآن و حدیث" (چاپ دوم / ۱۳۹۶) نوشته‌ی مرحوم رضا بابایی (زاده‌ی ۱ خرداد ۱۳۴۳ در قزوین و درگذشته‌ی ۱۸ فروردین ۱۳۹۹ در قم) نویسنده، طلبه، دین‌پژوه، شعری دیدم که نقلش خالی از لطف نیست:

 

ای دل اَر خواهی تو بهتر زندگی
بندگی کن، بندگی کن، بندگی

 

چون پایه‌ی زندگی سالم بر دو شاخه‌ی پیام آسمان و پیام خرَد استوار است، رستگاری حکم می‌کند زندگی در سایه‌ی بندگی باشد و بندگی در مسیر و بِستر زندگی روی دهد. پیامبران ع و امامان ع و بزرگان و پارسایان استدلال کردند و برای بشر بازگو، که به اوج نمی‌رسد آن کسی که خود را از آموزه‌های وَحیانی و دینی خالی کند. و صد البته هم اگر خود را با خرَد و دانایی بیگانه کند به دام بدعت و بدتر از آن خرافه و حتی تحریف می‌افتد. چند نمونه از مواردی که زندگی و بندگی را پیوسته‌به‌هم نگه می‌دارد، به نقل از همین کتاب نام می‌برم. لطفا" تک‌تک آن را بخوانیم و کمی فکر کنیم:

 

آراستگی، آزادگی، پاکی، بهداشت (که معجزه‌ی اسلام است)، ازدواج، نماز، کار ثواب، کار و کوشش، محبت، آرامش، ذکر، مدارا، اخلاص، پرهیزگاری، پرهیز از اسراف، اعتکاف، همگرایی، ساده‌زیستی، زیارت، نوع‌دوستی، معاشرت، بخشش، میانه‌روی، پیمان، پایداری، بردباری، مهارت، نظم، رایزنی، دانشوری، تغذیه، حق‌الناس، نشاط، توبه، قلب سلیم، امید به رستاخیز، عزای عاشورا، کمک، دعا، تفریح، گستراندن دعوت، شکرگزاری، مهربانی، ترک معصیت و ده‌ها کار و موارد دیگر.

 

اشاره: بالاترین اثر بندگی این است که انسان را در برابر دیگران، عزتمند (اما فروتن نه مغرور) نگاه می‌دارد و خضوع و خشوع را منحصرا" در پیشگاه حضرت باری‌تعالی صورت می‌دهد.

| ۲۵ اسفند ۱۴۰۱ |
ابراهیم طالبی دارابی

 
 

زندگی و بندگی ( ۲ )

به نام خدا. سلام. نوشته بودم آثار مرحوم رضا بابایی خواندن دارد؛ از جمله کتابِ «زندگی و بندگی» ایشان که عنوانِ این سری نوشتارهایم گردیده. برداشتم این است انسان باید در مجاورتِ این دو باشد، تا میانه‌روی کند، نه زیاده‌روی. این دو، همان زندگی و بندگی است. هر کدام ازین دو، نباشد جریان دنیا و عُقبی در هر فرد مختل می‌شود. شاید بی‌علت نبوده باشد که نویسنده از ۴۵۶ صفحه‌ی کتابش، نیمی را زندگی قرار داده و نصفی را هم بندگی.

 

بانو! آقا! صاف بگویم: وقتی خود را در آینه می‌بینیم، دو نیمه ببینیم؛ هم زندگی، هم بندگی. این را نه از روی این که خودم را کاره‌ای یا خدای ناکرده پندگویی بدانم، می‌گویم، از این رو می‌گویم که قرار شد درین صحن آنچه خوب آموختیم و آن را مهم و قابل عرضه یافتیم، دریچه‌اش را به روی هم درین مدرسه بگشاییم، شاید روزنه‌ای، اول برای خودِ نویسنده و سپس برای شریف‌خواننده، باز گردانَد و ما را به "اصلِ خویش"، باز. زیرا هر کسی "دور مانَد از اصل خویش" به وعده‌ی مولوی در سرآغاز مثنوی "باز جویَد روزگارِ وصلِ خویش» که بشر بهتر است از ندای "نیِ" «نیِستانِ» همدیگر بشنوَد.

 

زندگی و بندگی برای خود سرفصل‌های مجزّایی دارد. جمع این فصول و عناوین را در قسمت یک، به‌صورت‌کلی، کمی برشمرده بودم، اینک به صورت تفکیکی به برخی از اَهم آن اشاره می‌نمایم:

 

در زندگی : مانندِ معاشرت، مدارا، میانه‌روی، کارپیشگی، آزاداندیشی، درستکاری، گردشگریی، امانت‌داری، همسرداری، پاکیزگی، دانشوری، مهمان‌نوازی، نوع‌دوستی. بردباری و ... .

 

در بندگی : مثلِ اخلاص، ترسایی، آخرت‌گرایی، حُبّ الهی، امیدواری به رحمت خدایی، نمازگزاری، روزه‌داری، پرهیزگاری، توبه‌گزاری، سیرِ الهی، شکرگزاری و ... .

 

نمونه‌ی بحث این قسمت من این است: ترکِ حرص. واضح است زیاده‌روی، ضدِ میانه‌روی است. زنده‌یاد رضا بابایی مفصّل زیان‌های زیاده‌روی (=حرص) را از ص ۱۴۹ تا ۱۵۵ بحث کرد و آنچه من فهمیدم این است که علت را درین دید که آدمیزاد خیال می‌کند از امکانات هر چه بیشتر برخوردار باشد، خوش‌بخت‌تر است. اما از آسیب‌های آن خبر ندارد، دست‌کم سه آسیب وارد می‌کند: بی‌خیالی به فرجام زندگی. عاقبت‌سوزی، بدگمانی به خدای متعالی. اضطراب دائمی.

 

مثلا" به نظر توجه به این سخن مولا امام علی ع می‌تواند ما را در لای «زندگی و بندگی» بگذارد که آن حضرت، حرص و طمَع را به اسبِ سرکش تشبیه می‌کند که تا صحرای هلاکت می‌تازد و سوارش را بر زمین می‌کوبد. لذا میزان‌کردن زندگی و بندگی، راه را نشان می‌دهد، در همین  زیاده‌روی، مرحوم بابایی راه را رهایی از "هوُس‌های درون" می‌داند. شاعر عارف، مولوی در دفتر دوم بخش چهلم می‌گوید:

 

هر ندایی که تو را بالا کشد

آن ندا می‌دان که از بالا رسد

 

یک نتیجه: زیاده‌روی، گاه، خیلی باریک و نامرئی‌ست؛ به چشم آدم نمی‌آید، اما امام صادق ع (ر.ک: بحارالانوار، جلد ۷۱، ص ۳۴۶) آن را چه زیبا هشدار داده است: ← خداوند سبحان میانه‌روی (=ضدِ تندروی و زیاده‌روی) را دوست دارد و از افراط و اسراف بیزار است، حتی اگر به اندازه‌ی دورانداختنِ هسته‌ی میوه‌ای باشد.

| ۲۸ اسفند ۱۴۰۱ |
ابراهیم طالبی دارابی دامنه

 

دامنه [در پاسخ به شیخ‌ مالک رجبی]

سلام جناب استاد شیخ مالک. متشکرم از جواب. چون شما با سبک تازه زیر عنوان زیبای «سربرگ شیعه» دارید به افراد، موضوعات، مناسبت‌ها و اتفاقات می‌پردازید به نظر می‌رسد در هر کدام از آن، باید تمام جوانب را در نظر بگیرید و اگر نقص‌ها و ضعف‌ها را پنهان کنید، خواننده کم‌کم شاید گمان کند شما در اصل بحث، دچار گزینشگری هستید. بگذرم.

 

من معتقدم انسان یعنی ضعف‌ها و قوت‌ها با هم. ابتدا عرض کنم ما خود بی‌شمار ضعف‌ها داریم، اما اگر بخواهم جدا از خوبی‌های حجت الاسلام حاج سید احمدآقا خمینی که کم هم نیست، ضعف‌های او را هم مطرح کنم، مثلا" پنج ضعف در او را فقط نام می‌برم و از علل و ریشه‌های آن می‌پرهیزم. چون کارِ اولویت‌دار من این چیزها نیست.

یک. به جریان فکری آقای سید ابوالحسن بنی‌صدر مدتی اعتماد کرده بود.

 

دو. ردِ امیرحُجاجی حج، که در واقع حکم رهبری معظم را زمین زده بود. شاید فکر می‌کرد برای او کوچک است. اما اگر قبول می‌کرد و دست به تحرک می‌زد به نظرم یک تحول عظیمی در منطقه ایجاد می‌کرد و می‌توانست در همین پست مذهبی و دارای شرافت بین‌المللی، در جهان اسلام چهره‌ای برای وحدت و تقریب بین مذاهب شود، زیرا فرزند امام خمینی‌بودن خود در میان ملت‌ها یک امتیاز بزرگی بود. خودش هم از نظر فکری فردی روشن بود. به نظرم او با رفتار احساساتی در آن قضیه، از درک حکمت حکم رهبری عاجز شده بود و رهبریتِ این محیط بزرگ مذهبی را  راحت پس زد. افراد راحت‌طلب از مسئولیت پرتحرک ابا دارند! حیف که آن برهه او جاخالی داد. اگر می‌پذیرفت شاید امروزه این خسارات بار نمی‌آمد و مسیر جهان اسلام با رایزنی و تدبیر او عوض می‌شد.

 

سه. رفتار بسیار بد و نابخشودنی با مرحوم آیت الله العظمی منتظری که بحث این مورد، بارها شد. عبور کنم.

 

چهار. ماندن در شهر تهران حتی پس از رحلت امام ره که حتی حاضر نشد به استان‌ها سفر کند و با دردهای مردم آشنا شود و کمی به خود پویایی بدهد. انزواطلبی از او فردی غمگین و گرفته ساخته بود. همین، باعث بود چندین جا در صحنه‌ی مهم انقلاب پس از امام ره جاخالی دهد.

پنج. در زمان ریاست بر دفتر و بیت امام ره به نظرم بسیار بسته و مداخله‌گرانه و از سرِ تحکُّم عمل می‌کرد. حتی یک چهره‌ی راست را در آن دفتر نکاشت. حتی کاری می‌کرد که پای آیت‌الله خامنه‌ای هم آن زمان که زیر شایعات مخرب قرار داشت، به‌آسانی به آنجا باز نشود (چیزهای هست که نمی‌شود بگویم) حال آن‌که همه باخبر بودیم آقای خامنه‌ای برای امام خیلی از وزن و اعتبار و وجاهت بالایی برخوردار بود و امام دلی دلدار و قلبی اَلیف به او داشت. چنان هم حرمت می‌گذاشت که حتی سرِ سفره‌ی افطار پس از اقامه‌ی نماز، آنقدر روی سفره می‌ایستاده و منتظر می‌مانده  تا تعقیبات نماز آقاخامنه‌ای تمام شود و به کنار امام برگردد و بنشیند. بگذرم. و در آخر بازم ازت ممنون باشم.

 

حجت الاسلام سید حسین موسوی خوئینی‌ها [در پاسخ به دامنه |]

یک. اعتمادِ مرحوم حاج‌احمدآقا به جریان فکریِ بنی‌صدر، برداشت شماست. به عبارت دقیق‌تر، شما در شایعات و سوء تفاهم‌های سال‌های ۱۳۵۸ - ۱۳۵۹ مانده‌اید. واقعیت آنست که: امام (رض) از ابتدا با تأسیس « حزب جمهوری اسلامی » مخالف بودند و حتّی پس از اصرار بزرگان نظام و تسلیم به خواست آنها، دلشان صاف نشد و تزاحم و تفرقه‌ی امور، در چشمشان جلوه داشت. عاقبت هم فتیله‌ی آن را پایین کشیدند. امام (رض) از حدود یک دهه پیش از پیروزی انقلاب، تا اوایل ریاست‌جمهوری؛ نظر مثبتی نسبت به بنی‌صدر داشتند و از مخالف‌خوانی و تضادّ « حزب جمهوری اسلامی » و شهید رجایی با او، ناراحت بودند. بیت امام(رض) و شخص حاج‌احمدآقا (ره)، روابط خوبی با بنی‌صدر داشتند و در انتخابات به او رأی دادند. کاری که عمده‌ی روحانیت مبارز و مدرّسین قم هم انجام دادند. [ البته موردی هم مانند پدر من داشتیم که نسبت به بنی‌صدر، نظر منفی داشت؛ با تأسیس حزب، مخالف بود و مخالف ماند ولی به کاندیدای حزب رأی داد و در اختلافات حزب و بنی‌صدر، او را مقصّر می‌دانست. این را گفتم تا گمان نکنید که در روایت تاریخ، منافع شخصی را دخالت می‌دهم. ] امّا از همان بحث انتخاب شهید رجایی به عنوان نخست‌وزیر، یادگار امام(رض) از بنی‌صدر منصرف شدند و اختلافی میان ایشان و آیات بهشتی و رفسنجانی و خامنه‌ای نبود. نتیجه: به عنوان فرزند امام(رض)، مصالح نظام و رضای رهبر را در نظر داشتند و طبق همان پیش رفتند. گاهی با نزدیک‌ترین دوستانش هم، متفاوت بود و گاه، ... امام(رض) هم در نامه‌ای به فرزندش، بر این صدق و صلاح، صحّه گذاشته است.

 

دو. ماندن در شهر تهران هم، از اختراعات شماست که « الحُبُّ یُعْمی و یُصِمّ » اگر به خاطرات یاران امام(رض) و دوستان یادگارش(ره) مراجعه می‌کردید، می‌دیدید که سفر به مناطق محروم کشور( بشاگرد، محلّات قم، روستاهای گیلان و مازندران، ... ) جزء ویژگی‌های مرحوم حاج‌سیّداحمدآقا(ره) بوده است.

 

سه. در آستانه‌ی تحویل سال و حلولِ هلال رمضان، کمی به خود پویایی بدهید و خانه‌ی درون را، با استغفار و حلالیت‌طلبی، جَلا دهید. برای شما عیب است که در هتک و جَرحِ رفتگان، بی‌پروایی کنید. به « صحیفه امام » مراجعه کنید و ببینید که امام خمینی(رض)، حمله به فرزندش را چگونه و با چه تعبیراتی، پیش‌بینی کرده است. با این ذهنیت که شما دارید، امام(رض) را هم می‌توان تخریب کرد. همین‌طور بدون سند و دلیل، نسبت می‌دهید؟ از کجا می‌گویید که « حتی یک چهره‌ی راست را در آن دفتر نکاشت »؟ نام آیت‌الله « سیّدهاشم رسولی محلّاتی » به گوشتان خورده است؟ با خطّ و ربطِ حجت‌الاسلام و المسلمین « محمّدحسن رحیمیان » آشنایید؟ با ترفند کهنه‌ی « چیزهای هست که نمی‌شود بگویم »، ادّعا کرده‌اید که « حتی کاری می‌کرد که پای آیت‌الله خامنه‌ای هم آن زمان که زیر شایعات مخرب قرار داشت، به‌آسانی به آنجا باز نشود. »!!! پس آن ارجوزه‌ای که درباره‌ی نقل قول و شایستگیِ مقام رهبری می‌گویند، چه می‌شود؟؟ و لابدّ دفتر آیت‌الله خامنه‌ای، بسیار ولنگ و باز است و یک در میانِ اعضای دفترشان، از جناح چپ؟ تحکّم هم که مانند تلطّف با رؤسای جمهور روسیه و بلاروس، ترشّحاتِ غرور و قبول و فحول شما را بیشتر می‌کند.

 

دامنه [در پاسخ به سید حسین موسوی خوئینی]

جناب استاد خوئینی‌ها سلام. به‌تمامه از تمام نقدهایت بر متن‌هایم حتی بر خودِ من بسی‌ممنونم. من هم یکی یکی مثل شما پیش می‌آیم تا جواب‌ها جدا جدا خوب دیده شود. آنچه من نوشتم «ضعف‌»های وی نامیدم؛ خوب شد به جای واژه‌ی طبیعی ضعف‌، از لغات شاذّ استفاده نکردم! کشکولی!

 

یک. به عکس، سال‌های ۱۳۵۸ - ۱۳۵۹، شناختن اشخاص شهیر آسان‌تر بود چون صف‌بندی سیاسی / حزبی در حال شکل‌گیری و یارگیری بود. و مرحوم حجت الاسلام سید احمدآقا معلوم بود که آن برهه به کدام نحله تعلق خاطر بیشتری داد. بله من برداشت دارم و هر برداشتی قابل نقب و نقد است. اما در تاریخ باید ماند که عبرت از دست نرود. به خودم عرض می‌کنم: "ما اکثرَ العِبَرَ و اقلَّ الِاعتِبارَ" چه بسیار است عبرت‌ها و چه کم است پند پذیرفتن. پس امید است پندتان را بپذیرم، هر جا درست دیدم. چون سفارش مولا امام علی ع است. (حکمت ۲۸۹ )

 

دو. امام خمینی ره ولی بنا بر خاطرات مرحوم رفسنجانی به «حزب جمهوری اسلامی» از پول‌های شرعی پرداخت می‌کردند (یا «میِ» استمراری نه، کردند). این یعنی موافقت، حتی اگر موقت و مصلحت بوده باشد؛ حزبی که به تعبیر شهید بهشتی "میعادگاه" بود و من البته حزبی نبودم. و ما بر خلاف شما، آن زمان، جانبدار مرحوم حسن حبیبی در آن کارزار اولین انتخاباب ریاست‌جمهوری بودیم.

 

خودِ منصرف‌شدن حاج سیداحمدآقا یعنی بودن در حلقه‌ی بنی‌صدر که حتی می‌خواست به عنوان نخست‌وزیر خود، به مجلس معرفی کند که امام ره ورود کردند عاقبت سید احمد را در "خیر" جدایی از آن جریان می‌دیدند. سید احمد هم تمکین کرد. و اما فرزند امام ره بودن مصونیت نمی‌آورد که ضعف نداشته باشد. دیدن ضعف سیداحمد هم، به معنای ندیدن صلاحیت‌های دیگرش نیست. به قول شما طلبه‌ها: اثبات شیئ نفی ماعدا نمی‌کند. سفرهایی هم که نام بردید: بشاگرد، محلّات قم، روستاهای گیلان و مازندران، که خیلی اندک و جزوِ روالش نبود، ما می‌شنیدیم برای تمدد اعصاب بود و تفرّج، و این اواخر هم شنیدن نوای مستقیم آقای مختاباد برای رهایی از بُریدگی‌هایش از روز و روزگار و شاید و شاید هم التیامی ولو اندک بر عذاب وجدانی که در اثر بدی‌های محرزی که به مرحوم آیت الله العظمی منتظری (در برابر نقدهایش بر شیوه‌ی کشورداری می‌کرد) مرتکب شده بود، رخ داد.

 

سه. چرا باید نقد من بر کارکرد افراد دخیل و حتی مداخله‌گر در تمام امور مملکت -که تاریخ ما را جرح و جِر دادند و نیز شاید هم اصلاح و فلاح- جراحت بر آنان تعبیر می‌شود؟ خودِ آیت‌الله حاج سید حسن آقا خمینی -که شما به‌درستی فرمودید باید اجتهادی سخن بگوید- درباره‌ی  امام خمینی ره معتقد است می‌شود تمام آراء امام را به صورت «یک مکتب فکری» دید و آن گاه آن را نقد کرد. نقد بر آراء امام ره نشانه‌ی اهانت نیست، عمل به فرهنگ عالی شیعه است که در را به روی نظارت و نظرات مسدود نگه نمی‌دارد. پس واژه‌ی "تخریبِ" امام ره که شما آن را زودرَس وارد بحث کردید، در کار نیست؛ هر چه هست دیدن تاریخ است و تحلیل آنچه بر ما گذشت. این‌که این کار مرا رفتن روی مُردگان می‌دانید که دستشان از دنیا کوتاه است، دلیل درستی نیست؟ مگر ما هنوز هم در اقدامی درست، مشغول نقد و نظر روی تاریخ اسلام و مثلا" داوری در کارِ بزه ابوسفیان و ابولهب نیستم؟ و نیز کار ستودنی حضرت سلمان فارسی سلام الله علیه؟ نیز به قول شما اگر همه جا هی باید "سند" رو کنیم این صحن می‍‌شود مخزن کتابخانه‌ی ملی! با پژوهه‌های اسنادی و فضا پر می‌شود از فیش‌های پژوهشی.

 

چهار: آیت‌الله «سیّدهاشم رسولی محلّاتی» پدرهمسر حجت الاسلام ناطق نوری، فردی همیشه بین و بینی بوده و آرام. حجت‌الاسلام «محمّدحسن رحیمیان» هم اول رفیق شفیق و هم‌خط حجت الاسلام مهدی کروبی بوده، بعد که اوضاع وارونه شد او هم تغییر مشیء (بخوانید مشق) داد تا راحت در قدرت بچرخد و اینک هم شد متولی جمکران. اگر روزی میل کردید پای گفتار آیت‌الله خامنه‌ای رهبری معظم رفتید آن کارهایی که علیه‌ی  می‌شده و حتی ایشان گاه و به‌ندرت گلایه نزد امام ره می‌برده، بر شما آشکار می‌شود، البته اگر رهبری بخواهد گذشته را با اختیار خود باز کند.

 

نقد من بر روش مستبدانه و یکه‌سالارانه‌ی کار آق سید احمد آقا خمینی در امور دفتر و  بیت امام ره دلیلی بر اِبرام امور دفتر رهبری معظم نیست. بارها وحیدیان دفتر رهبری را نقد کردم. در آنجا پشت سرِ رهبر معظم نماز هم خواندم، اما این دلیل بر درستی تمام امور دفتر نیست. "تلطّف" رهبری بر سایرین هم، زمانی امکان دارد که چهره‌های مطرح و بیانیه‌پرداز، (که حق هم دارند پیام صادر کنند) در "خط امام" بمانند (همان خط اصیل نوستالژی ما) و به یکی از مهترین اصل آن یعنی «پشتیبان ولایت فقیه" باشید تا «آسیبی به مملکت وارد نشود» پایبند و وفادار باشند. ولی من گویی می‌بینم هر کس خود را طوری در سیاست‌ورزی تعریف می‌کند که انگار «ولی فقیه»، اوست، نه آیت الله سید علی خامنه‌ای. با احترام.

 

سخنی چند با آقا خوئینی‌ها

جناب استاد سلام. در نوشته‌ی خود (به جناب استاد شیخ مالک) گریزی زیبا هم به بنده زدید و چنین:

 

"از جناب آقای طالبی هم گله دارم که بدون سنجیدنِ جوانب پرسش و ظرفیت افراد، کشکولی سخن می‌گویند."

 

خواستم به همراه تشکراز نقد سازنده که روانه‌ی این بنده نمودی، فشرده‌جوابی توضیح‌واره، دست و پا کنم، تا بلکه آن دوست بافضل و شرافت و وجیه‌ام را از قصدم نسبت به نقد بر حجت الاسلام سید احمدآقا خمینی مطلع ساخته و از گنکی باقی بر موضع و موضوع پرده بردارم. به شمارگان پیش می‌روم تا دچار درهم‌تنیدگی نشود:

یکم: "گله"گُذاریِ گُذرایت بر خودم را وارد می‌دانم. بلی سنجش جوانب وگنجایش اشخاص از متغیّرهای دخیل در امور است. باید ازین پس، حَزمم در هضم تذکراتت را تشدید کنم تا در برابر گیرهای زیرکانه‌ات، گیرپاژ (فارسی دقیق آن را بلد نیستم) نکنم و در اثر واماندگی، به عجز و فَقد و فقر نیفتم که مرتکب لابه و لاف شوم! بگذرم. کشکولی شد این عبارتِ عُظمایِ اُخری!

 

دوم: مگر منکرید آنگاه که ابوی سیاستمدار مقتدر شما آیت الله خوئینی‌ها -که برای بنده و بسیاری از آحاد جامعه‌ی آن روز، یکی از چهره‌های متنفّذ بوده و نوستالژی‌ام با ایشان زنده می‌شه- امیرحُجاج حج بود و منصوب حضرت امام ره، وجاهت ،حمیت و پایمردی وی این جایگاه معنوی، مذهبی، سیاسی، جهانی را صدچندان بالاتر برده و چشم همه را خیره ساخته بود؟ و چنین انتصابی از سوی امام حاکی از قداست و اهمیت  مقام امیرحجاجی بود که آن حضرت را واد داشته بود علی‌رغم نیاز شدید کشور به حضور ابوی‌تان در پست‌های حیاتی‌تر، درین مسئله مأموریت دهد که جنبه‌های الهی آن، بسی مهم و نیازمند خبرگی و شایستگی بود. اما وقتی حجت الاسلام مهدی کروبی بر جای پدرتان جایگزین شد همه دیدیم از سرِ تندروی و احساساتی‌بودنش، مسئله‌ی معنوی / سیاسی حج از مسیرش بیرون رفت و به جای اهتمام همزمان با معنویت و سیاست، یکسره سیاسی،شعاری، شده و به تحریک اعصابِ متعصبینِ علما و سیاسیون سعودی -که گویی جزوی ذاتی ازین آل است- انجامیده و تنش جای آشتی نشسته و تشنج، مسیر ترابط را مسدود نموده بود. خُب منظور من از آن نقدم بر مرحوم سید احمدآقا خمینی این بود که ایشان وزنه‌ای بود که می‌توانست با پس‌نزدن حکم صادره‌ی رهبری، آن جهان اسلام فلاکت‌زده را به سمت فلاحت و رفاقت هدایت کند زیرا هم خود روشنفکر بود و هم منتسب به خاندان امام. اما او اهم را به مهم واگُذارد و به بهانه‌ی خواست مادرشان مرحومه مادرشهید حاجیه خدیجه ثفقی «قدس ایران» همسر مکرم امام، یک حرکت انقلابی را از خود دور کرد و به رهبری معظم نامه نگاشت و مرقوم داشت:

 

امروز در ملاقات با مادر بزرگوارم با مسأله‌ای مواجه شدم که تنها فرد را رهبر عزیزم دانستم تا موضوع را با او در میان بگذارم چرا که جنابعالی همیشه نسبت به خانواده حضرت امام قدس سره محبت داشته‌اید. والده‌ی مریضم به جِد دستور فرمودند تا از این سفر منصرف شده و در کنارشان باشم. از آن حضرت درخواست می‌کنم در صورتی که اجازه فرماید خواست والده‌ی مکرمه را بر مسئولیت جدید مقدّم دارم و از این سفر روحانی و خدمت مورد علاقه‌ام بخاطر مادر رنجدیده‌ام چشم بپوشم.

 

سوم: بنای بنده در نقد و نوشتن چند ضعف در کنار قبول نقاط قوت شخصیت‌های شخیص و شهیر که به‌هر‌حال روزگاری -یا همین الآن- تمام امور کشور و سرنوشت مردم و عاقبت نظام و حتی گهگاه چگونه‌زیستن، چگونه‌مردن چگونه‌فکرکردن، چگونه‌دین‌ورزی‌کردنِ شهروندان در دست آنان بوده، بر تضعیف و تخریب نیست بلکه گشودن بِستر و مسیر و مسیل و ساختِ سدبند است که مانع از سیلاب خشم مردم شود. چطور وقتی به امام محمد غزالی از سرهای اشاعره‌ی سنی‌مذهب که می‌رسند از دکتر سروش گرفته تا مرحوم سید حسین فردید و از مرحوم آیت الله محمدتقی مصباح یزدی شارح مکتب و منهج "در راه حق" گرفته تا مرحوم علامه استاد حضرت محمدرضا حکیمی شارح و مایل "مکتب تفکیک" راحت و آسان نقدش می‌کنند -که بنده هم طرفدار گفتمان نقدونظرم- اما وقتی به علمای شیعه می‌رسند همش می‌خواهند از سجایا و سزاها بگویند و هر ناقد و نقدی را اگر نگویم تکفیر و تقبیح می‌کنند، دست‌کم از دایره‌ی گفتمانی بیرون‌رانده می‌بینند. بیاییم عشق را با عقل جابجا نکنیم؛ هر کدام در صورت‌فلکی خود (=هم‌اختران و گردایه‌ای از ستاره‌ها)

 

اشاره به شخص شما: زیرک هستی، شکی نیست. اما می‌دانید یک زیرک زمانی زیرکی‌اش معلوم می‌شود که زیرک‌های دیگری هم باشند؟ و الّا اگر در برابر زیرک، کودن باشد زیرکی علَن و علَم نمی‌شود. پسِ شمای زیرک با یک زیرک طرفی که زیرکی‌ات را درک می‌کند. اینجا مجبور شدم در دگرستایی مرتکب اجباری خودستایی شوم! معذورم. ممنونم.

 

خوئینی [در پاسخ به دامنه |]

سلام. از پاسخ مفصّل و کلماتی که بند به بند و رسمی( شُسته و روفته و اُتوکشیده)، هم‌نشین شده‌اند؛ پیداست که احترام گذاشته و نگران بوده‌اید که مبادا رنجشی پیش آید امّا حرمت‌گذاریِ بنده، صراحت و گزیده‌گویی است تا هم رعایتِ زیرکیِ مخاطب باشد و هم مراعاتِ وقت حاضران گروه:


ا. ایراد بنده، « هَفْوَتی » بود که بر زبان رفته و چون یادگار امام(دام عزُّه)، در کلیشه نگنجیده بود؛ .....    و با این مناسبت، اظهار گلایه از شما شده بود. امیدوارم که ادمین زیرک، متن را به حاشیه نبرده باشند.


ب. ایرادی شنیدنی است که یادگار امام(ره)، برخورد شایسته‌ای با حکم و تشخیص آیت‌الله خامنه‌ای نکرد البته ملاحظاتی هم داشتند که شاید سبب تجدید نظر شما می‌شد. امّا مقدّماتی را که درباره‌ی پدرم و یار رنج و حصرکشیده‌ی امام(رض) آورده‌اید؛ ارتباطی به این نتیجه ندارد. نادرست هم هست:

 

یک. شعارها و برنامه‌های حجّ 1366 ش، همان‌ها بود که در سال‌های پیشین بود. نخستین سالِ « أمیرالحاجّ »ی حجت‌الاسلام و المسلمین حاج شیخ « مهدی کرّوبی » هم نبود.

 

دو. ظاهراً فراموش کرده‌اید که در نخستین سال « أمیرالحاجّ »ی پدرم، عربستان تحمّل نکرد و ایشان و اعضای بعثه را، دستگیر و اخراج کرد.
سه. تصویر و ارزیابی شما از آینده‌ی حجّ و رابطه‌ی ایران - عربستان، پس از « إمارت حاجیان » از سوی یادگار امام(رض) نیز درست نیست. انتساب به خاندان امام)رض)؟! اصلِ مشکل، خود امام(رض) و سلیقه‌ی ایشان در « حجّ ابراهیمی » بود روشنفکر؟! مگر روشنفکریِ آیت‌الله خامنه‌ای، گرهی از تشنّج و انسداد روابط ما و عربستان گشوده است؟


ج. « سیّداحمد فردید اردکانی » درست است.


د. گاهی لازم نیست بَنان و زبان را رَنجه کنیم؛ فقط باید نگاهی به پشت سر بیندازیم. ببینید که چرا در شما روحیه‌ی دادستان‌های نظامی شکل گرفته است؟ اوّل تصمیم می‌گیرید که با که کنار بیایید و چه کسی را، زمین گذارید. سپس برای توجیه، از دلِ تنگ و وسعتِ خاطر یاری می‌طلبید و اصلاً در قید و بندِ چینش و پردازش نیستید وقتی پدرم برای « گشایش بستر و تخفیف آلام و پیشگیری از سیلاب خشم مردم، نامه‌ی محترمانه‌ای به کسی نوشت که تا همین الآن، تمام امور کشور و سرنوشت مردم و عاقبت نظام و حتّی چگونه زیستن و چگونه مردن و چگونه فکر کردن و چگونه دین‌ورزی کردنِ شهروندان در دست اوست »؛ با تکلّف و نیّت‌خوانی، تلاش کردید که اوّلین و جدّی‌ترین گفت‌وگوی دو نگاه و جریان زنده‌ی نظام را، مُشوّه نُمایید آن موقع، فکری از صُوَر فلکی و گفتمان و زمستان نبود؟

 

نقد حال را رها کرده‌اید و مُزدِ خدمتِ کسی را می‌پردازید که دستش از دنیا کوتاه است؟ آن هم با بهم دوختنِ تاریخ و خاطره و تحلیل‌هایی که یک در میان، نادرست هستند؟ پدرم، آن باشد که شما به کلام امام(رض) مستند کرده‌اید، یا نباشد؛ هیچ دخالتی در تقبیح برخورد یادگار امام(ره) با حکم رهبری ندارد. نیازی هم به پامالِ شخصیت آقای کرّوبی نیست. مأجور باشید امّا وقتی پای ارادت به مقام رهبری می‌رسد؛ از حالت دستان و شکل نشستنِ ایشان و سنّتِ داریوش یکم هم مایه می‌گیرید. گویی تمام مشکلات، زیر سرِ گذشته و درگذشتگان است و تُندگویی‌های آیت‌الله خامنه‌ای درباره‌ حکّام آل‌سعود، و تأیید حمله به سفارت عربستان؛ دخالتی در « انسداد رابطه و تحریک اعصابِ متعصّبینِ علما و سیاسیون سعودی » نداشته است!

 

دامنه [در پاسخ به سید حسین موسوی خوئینی]

جناب استاد حجت الاسلام سید حسین موسوی خوئینی‌ها سلام.

۱. من هم حرمت‌گذاری را که در «صراحت و گزیده‌گویی" دانسته‌اید دوست می‌دارم، و هر کس هر چه بیشتر در نقد بر من و متن من، تعارف را ترک کند، بیشتر پسند می‌کنم.

 

۲. فرمودی «هَفْوَتی» (=لغزشی) بوده که بر زبان رفته، ولی بنده خواستم واقعیتی به نام ضعف در سیداحمدآقا را گفته باشم. اگر بر شما گران آمد حق دارید، چون من عین شما تعلق خاطر به اشخاص ندارم.

 

۳. منظور من «امیرالحاجّ»ی پدرتان این بوده خود ایشان به آن نقش و مقام اعتبار داده بود. همین الآن هم این نقد را بر انتصاب رهبری معظم دارم که شخصی نامشهور حجت‌الاسلام سید الفتاح نواب را امیر حجاج ایران کرد که حتی داخل مملکت او را نمی‌شناسند چه رسد به جهان اسلام که یک امیر باید رایزن بزرگ و مقبول امت اسلام باشد. باز حجت‌الاسلام سید علی قاضی عسکر امیر سابق حاحی‌ها که حدی از شهرت داشت. این مقام معنوی و سیاسی از نظر من باید به یک فردی با وزنه‌ی بین‌المللی سپرده شود که به عنوان چهره‌ای  واسط و میانجی عمل کند. سرپرستی حج به معنی مدیر کاروان کل نیست.

 

۴. منظور از لفظ روشنفکر برای سیداحمداقا این بود دُگم نبود. روشنفکریِ آیت‌الله خامنه‌ای اظهر من الشمس است، ایشان با بدی‌های عربستان هم از سرِ عطوفت رفتار کردند، چون خیلی سخت بود کسی بتواند حج تعطیل‌شده را باز کند چون امام ره سخن سختی فرموده بودند: (بدین مضمون) اگر از اسرائیل بگذریم از این جنایت ال سعود (کشتار حاجیان در حج سال ۶۶) نمی‌توانیم بگذریم. حتی فرمودند: با آب زمزم هم پاک نمی‌شود. ولی رهبری معظم، با بینش درست و رفتار مصلحت، راه را برای برگزاری حج دوباره، باز کردند که این نشان روشنفکری ایشان است.

 

۵. بله مرحوم سیّداحمد فردید که من سهوا" سید حسین آوردم. مردی که اساسا" شفاهی‌گو بود، نه اهل کتابت و مکتوبیت. از همه چیز هم می‌گفت. ایضأ دخمه و زخمه! هم داشت.

 

۶. روحیه‌ی دادستان‌های نظامی تصور است، نه تصویر. چون در یک جاهایی جناب‌عالی بسیار گرَوش احساسات‌محورانه دارید، حرف ما را تعَب می‌بینی و شاید هم تب! می‌کنی. کشکولی. ولی این را هم بلدم که ظریفی می‌گفت هر کس گوریلِ درون دارد. بله باید گوریل درون را اَفسار زد که سر بر نیاورَد.

 

۷. در نقدهای پدرتان آیت الله خوئینی‌ها از نظر من همواره حرف‌های مهمی وجود دارد؛ نوین، مهیّج، منطقی، و سبکی از دوری از هراس از طرح میاحث حساس. ولی من برداشتم آن جا این بوده، ایشان در آن تحلیلش سدبندی نکرده بودند، بلکه بدون طی کردن مقدمه (رفتن پیش رهبری برای رایزنی بر سر مسائل راهبردی) سیلابِ احتمالی خشم مردم را تحریک کرده بود. من عقلم که از سکوی علم نشئت می‌گیرد ایت است:

 

آن کسی که باید پیروی کند، رهبری که نیست، پیروان ولایت فقیه‌اند.

 

پدرتان، حتی در مسئولیت روزنامه‌ی سلام در پاسخ مستمر به سؤال خوانندگان از تز امام ره که حاصل تمام تفکر امام ره بوده (یعنی نظریه‌ی ولایت فقیه) دفاع می‌کردند. من تقریباً تمام شمارگان روزنامه سلام را هر روز می‌خواندم و هنوزم در بایگانی‌ام دارم. ولی  وقتی فصل ولایتِ «فقیه و روشنفکری» چون آقاخامنه‌ای فرارسید، آنان (پدرتان نه، چون با مرحوم رفسنجانی در خود «سلام» زوایه‌ی شجاعانه داشتند) این اصل را انگاری فراموش کرده‌اند. حال آن که اغلب مردم منتظر شنیدن رهبرشدن اکبر رفسنجانی بودند در عصر ۱۴ خرداد ۶۸،  ولی خبری که زیر چاپ روزنامه رفت ابن بود: آیت الله خامنه‌ای رهبر شدند. بعد همه فهمیدند عنایت خودِ امام به خامنه‌ای بود. و نیز مشخص شد در صحن خبرگان رهبری، به اشارات‌های امام ره در فضیلت‌های آقای خامنه‌ای بر سایران، استشهاد شد و بدان اِسناد و سندیت داده شد. والسلام. از آن دوست گرامی و استادم هم سپاس فراوان.

 

شیخ احمدی [در پاسخ به دامنه |] سلام بر جناب طالبی عزیز. از مباحث دوستانه بین شما و جناب خوئینی ها بهره می بریم، اما بنده یک نکته ای را عرض می کنم که انتقاد از حاج احمدآقا جایز نیست، اما جواز این همه تعریض به مقام رهبری از کجا آمده است؟ این نوع رفتار ما را به یاد اوایل دوره رهبری در سالهای ۶۸.۶۹ و ۷۰ می‌اندازد، هنوز آلزایمر سیاسی نگرفته ایم که مواضع اشخاص یادمان برود، کسانی بودند و تعریض می زدند که موسوی بزرگ رفت و موسوی های کوچک در به در شدند، اما اینها یادشان رفته بود که در نظام امت_ امامت دارند زندگی می کنند، نه نظام لیبرالی غربی، نظام ولایت فقیه فقط مربوط به حضرت امام نیست، الحسن و الحسین امامان قاما او قعدا. امروزه کسانی هستند که از دست رهبری حکم می گیرند، اما علیه رهبری و سیاست های مصوب حرف می زنند... هر چه زمان گذشت، درستی روش و منش رهبری در هدایت امت، واضح تر شد. این که در بیت حضرت امام گرایش به بنی صدر وجود داشته باشد، طبیعی است، به دلایل زیر، اما خود امام قسم جلاله خوردند که به ریاست جمهوری بنی صدر رای ندادند:


۱. این امر دلیل بر وجود فضای آزاد و دموکراتیک در بیت امام بود،


۲. اگر قرار بود در میان کسانی که در آن سالها سکان ریاست جمهوری در دست او باشد، بنی صدر هم یکی از آنان بود، چون هم اقتصاددان بود و هم با طیف انقلابیون ارتباط داشت.


۳. به نظر من، فعالیتها و ارتباطات و نزدیکی مرحوم سید صادق طباطبایی به بیت امام بی تاثیر نبود،

 

خدا رو شکر همگان دریافتند که چه اشتباه بزرگی کردند و باز هم خدا رو شکر این دریافت ار نوع دریافت شخصی و درونی و با توجه به عملکرد بنی صدر بود، نه تحکُّم.

 

دامنه: جناب استاد آشیخ محمدرضا احمدی سلام. نوشته‌ی مهم شما را -که به نظرم زیبا و رسا هم نوشتید- پیوستی متقن به پاسخم می‌دانم و پشت آن ایستاده‌ام، یعنی پذبرا هستم. تشکر دارم که وقت گذاشتید میانبحث من و استاد خویئنی‌ها را خوانده و نظر افزوده‌اید.

 

سید زینب شفیعی به دامنه: سلام و ارادت
یکم
دوم
سوم
چهارم
پنجم
همه را سپاس
ششم:داده‌هایمان افزون شد با بیان خاطره و توصیف دست اولتان از آن گرمابه (لچک حموم و صاوین کف رو ببخشایید) افسوس دیگه شم سره پیش نیست. و شگفت شما را سپاسگزارم.

 

ابراهیم طالبی دارابی دامنه |: خواهر خوبم زینب‌سادات فامیلِ قابل احترام بازم سلام. خرسندم از خاطره‌ام بر دانش شما افزون شد. از بخشایشی که روی لچک و صاوین در آن خاطره، مطرح کردید، خندیدم. ممنونم. نیز دانشت بر لغات محل، شگفتی هم داشت، اساساً بر کسانی که لغات محلی را خوب در حافظه دارند و از بیان آن کسرِ شأن نمی‌کنند، حرمت بالاتری می‌گذارم. نیز از سمت من هم عرض ادب و ارادت. دامنه.

 

جناب جلیل قربانی سلام. در داخل بحث‌تان نمی‌آیم، اما روی ضربدر آخر، فکر نمی‌کنی عریانی باباطاهر، بابت عریان‌گویی‌ها بود، نه عریانی از پوشش؟!

 

جناب مصطفی بابویه سلام. پیشنهادت در تدوین زندگی‌نامه‌ی مرحوم آیت‌الله آقا داراب‌کلایی و مرحوم آیت‌الله آق سید رضی شفیعی دارابی دو روحانی شهیر زادگاه ما، معقول است و بنده هر چه از دستم برآید در مدد به خودت به این کار، دریغ نمی‌ورزم. نیز زندگی‌نامه‌ی مرحوم حجت الاسلام حاج آقا شیخ احمد آفاقی هم تدوین شود کاری فرهنگ‌ساز خواهد بود.

 

جناب استاد حاج شیخ احمد باقریان سلام و احترام. بحث تطبیقی مهمی بود. دقیق خواندم. قبلاً در سال‌های گذشته هم روی این راسخون در علم زیاد تتبع آزاد کردم. فکر نمی‌کنید راسخون در علم به انحصار خدا و پیامبر ث و امامان ع بردن، یعنی قبول و تثبیت دستِ کوتاه بشر بر فهم قرآن که قابل فهم است و نیازمند تدبر؟ حال آن که سراسر قرآن، آکندگی با متشابهات است تا محکمات.

 

شیخ احمد باقریان ساروی, [در پاسخ به دامنه |]. علیک السلام. تشکر. بنده نظر خودم را با توجه به تفاسیر و روایات تقدیم کردم و جز این فکر نمیکنم و غیر معصوم را راسخ در علم نمیدانم چون دلیلی برای آن نیست.

 

تبریک دامنه |,به مینا بابویه

سلام مینای دیار مینوی ما. چگونه می‌توانم شهرت جهانی دخترِ زادگاه‌ام داراب‌کلا یعنی میناخانم بابویه دارابی را ببینم و بشنوم اما ازین خبر شورانگیز دیارم شادمانی نکنم؟! خدایا قلب پاک مینای دیار مینوی ما را تا سالیان سال پُرپُمپاژ و پاهای وی را تا قیام قیامت گلزن ماهر و ذهن پوینده‌ی وی را تا هر چه او سن‌وسال خواهد یافت، روشن و بدون آلزایمر گردان. میناخانم دختر خوب محل‌مان گوارای وجوت. صدها سپاس از غیرت و مهارتت. و نیز همین‌اندازه سپاس از پدر و مادرت که قدرِ تو را دانستند و مایه گذاشتند. و درود به همه‌ی تبارتان که چنین زیبا، بر درخشندگی‌ات، رخشیدند. سپاس از شورای محترم ورزشی داراب‌کلا و تمام کسانی که برای ارتقای مینای محل ما زحمت کشیدند. ممنونم از شیخ محمد بابویه رفیقم که این رویداد دل‌انگیز را مشفقانه و شورمندانه، مصور و مکتوب، رسانه‌ای کرد. ابراهیم طالبی دارابی دامنه.

 

دامنه |, [در پاسخ به شیخ احمد باقریان ساروی] سلام مجدد استاد باقریان. با این وصف (بسته‌شدن مفهوم راسخ)، دست بشر از فهم قرآن (=بیشتر آن) کوتاه است. قرآن برنامه‌ی عمل مؤمنان است، وقتی متنی از فهم مؤمنان بیرون باشد، عملی‌کردن آن هم توجیه می‌پذیرد. من راسخان در علم را به علمای ربانی تعمیم می‌دهم تا مؤمنان در دریافت قرآن به عجز نیفتند. از طرفی بسته‌شدن راسخ به بسته‌شدن در اجتهاد هم سرایت می‌کند. گویاست من از روی بیش خودم سخن می‌گویم چون در قرآن علم تخصصی ندارم. از وضعیت جسمانی شما با خبرم، پس در شنیدن جواب‌های شما شتاب ندارم. هر طور که آسوده بودید، همان برای من ملاک است.

 

شیخ محمد بابویه [در پاسخ به دامنه |] سلام و درود بر آقا ابراهیم طالبی دوست داشتنی. از طرف خانواده مینا خانم تشکر وافر دارم. از پیام دعا وار شما ، که امیدوارم دعاوَردی شود در مسابقات بین المللی ، آری این اولین حضور مینا خانم در مسابقات فوتبال نوجوانان بانوان کشور عزیزمان در خارج از کشور بین تیم های تاجیکستان ، ازبکستان و ترکمنستان بوده که مینا خانم بعنوان کاپیتان  تیم ایرانی،   با زدن چند گل و بازی کن ثابت در خط فوروارد الحمدلله خوب درخشیده و آینده چشم اندازی را برای خودش در تیم های بالاتر هموار نموده است صرف نظر از اینکه ایشان از خانواده ی بزرگ بابویه هاست اما متعلق به کل داراب کلا می باشد و افتخاریست برای دیارمان
قطعا تشویق تان در شکوفا شدن استعدادشان تاثیر گذار خواهد بود. پیام و تبریکتان در گروه فامیلان بارگزاری شده است. متشکرم.

 

استادم احمدی سلام و سپاسگزارم که وارد پاسخ به پرسش سوم صحن شدید. منتظر بودم ببینم چگونه تفسیر می‌کنید. جواب جالب دادی که در اثربخشی آن شکی ندارم. بند سه نگاهی نوِی را گشود. منم هم برین نظرم. برای بنده مت پاسخت مطالب مفیدی در خود داشت. راستی، برخی یادم است اوائل انقلاب این حق معلوم را با نظریه‌ی مارکسی همراه می‌کردند، یعنی حق معلوم همان استثمار است که توسط سرمایه از کارگر ربوده شد و در مالش مخلوط. و گرفتن این حق، زور و انقلاب را مجاز می‌شمارد. یادت شاید باشد.
 
ابوعارف | طالبی دارابی, [در پاسخ به شیخ محمد] جناب آشیخ محمد بابویه سلام. اول کشکولی: دارم پَر در می‌آورم که گفتی دوستت دارم! منم به خانواده‌ی محترم میناخانم پیشتاز در کسب مقام جهانی آن هم با ایفای نقش کاپیتان تیم ایرانی، ارادت دارم و درود. به بابابزرگ پدری‌اش حاج مصطفی‌اکبر، ویژه تبریک می‌گویم نیز به مادربزرگش. به بابابزرگ مادری‌اش جناب آقای علی سورتیچی همسایه‌ی محترم ما هم تبریک می‌گویم و روح مامان‌بزرگ مادری‌اش حاجیه فاطمه طالبی عموزاده‌ی بنده شاد. نمی‌دانم.  نیز به خانم محترم خودت فوق‌العاده شادباش دارم که عمه معمولا" بِرارزا وسِّه می‌ینّه! برتر از همه به آقامیثم بابویه و همسر گرامی‌اش خانم زهرا سورتیچی مربی تکواندو از صمیم دل خجسته‌باد دارم. لفظ "دعاوار" و "دعاوَردی" در توصیف متنم از سوی شما، خوش‌ساخت بود. بله، درسته، حالا دیگه ایشان سرمایه‌ای برای کل داراب‌کلا حساب می‌آیند. بازم شکوفایی تمام امور زندگی میناخانم گرامی را آرزومندم. متشکرم که متن خوشحالی و تبریکاتم را برای فامیلان هم فرستادید. شایستگی ایشان به سُرورمان انجامیده. سلامم را به شخص ایشان برسان.

توحید | طالبی, [در پاسخ به شیخ‌ مالک رجبی] جناب استاد شیخ مالک سلام. هفت پیام آیه مهم بود. ولی نکته‌هایی که از فکر خودت تراوش کرد و نوشتید از آن هفت تا هنوز هم بهتر بود. بله، درست فرمودید. معمولا" خیلی از اغنیاء خود پیشگام حل مشکلات اقتصادی مردم می‌شوند و این سبب سبقت در خیرات می‌شود. آن اغنیایی که بی‌تفاوت طی می‌کنند، گرچه آزادند، اما آثار خیرات را در زندگی خود محروم‌اند. تشکر وافر دارم که به پرسش سوم صحن توجه فرمودی و پاسخ منظم و متقن ارائه دادید. خرسندم که طرح سؤال را بجا دانستید. درود. خدای متعال را شکر اعضای صحن به پرسش طراحی‌شده عنایت دارند.
 
شایسته‌کاری ( ۷ )
 
آیا بهتر نمی‌بینیم وقتی سماور یا کتری را برای چای، به جوش درمی‌آوریم، همزمان با دم‌دادنِ چای یا دمنوش و نوشیدن آن، باقیِ آب‌جوش خالص را در فلاسک ریخته تا ۱۶ و اندی ساعت بعد حتی بیشتر، آبجوش داشته و از آن طی همین‌مدت هر لحظه که میل و لازم داشتیم، برای نوشیدن‌های بعدی استفاده کرده و از اسراف گاز و آب و وقت، پرهیز نموده باشیم؟ ذخیره‌ی آبجوش خالص در فلاسک (البته بدون ریختن چای یا دمنوش‌ها در آن که زود تیره و تار می‌شود) نشانِ هم نظم، هم تدبیر منزل، هم پرهیختن از اسراف، هم عدم تقلّای دوباره و هم دسترسی آسان به نوشیدنی داغ، است. شایسته است چنین کنیم، ما سال‌هاست، چنین می‌کنیم. ۲۹ اسفند ۱۴۰۱ ، ابوعارف طالبی دارابی.
 

حجت رمضانی,[در پاسخ به ابوعارف | طالبی دارابی] با سلام استاد عزیزشایسته کاری های خوردی که جناب عالی بیان فرمودیددرنوع خود بسیار موشکافنه است و کل مردم کشورعزیزما مبتلابه هستنددر  تهیه جای.حتی چند نوبت درروز. اگرمقایسه ساده ای بکنیم چقدردرصرف جویی انرژی موفق خواهیم بود.الی ماشالله ممنون از راهنمایی جناب عالی.

 

ابوعارف | طالبی دارابی, [در پاسخ به حجت رمضانی] جناب حجت رمضانی سلام. نظر مناسبی زیر این قسمت نگاشته‌اید؛ اثرگذار و تشویقگر برای این عمل. ممنونم که مثل اسمت که حجت است، حجت و برهان را می‌پذیری. بلی، حرف درستی زدی. پس؛ شروع این منشِ زندگی برای هر کسی که حرفم را شایسته‌ی عمل دانسته، در همین آغاز سال نو (که چندی نخواهد گذشت، که در بامداد خواهد آمد) یک شروع خوبی‌ست.

 

سید موسی صباغ دارابی, [در پاسخ به ابوعارف | طالبی دارابی] سلام کاری ایست بسیار زیبا.و شایسته اما طبق عادت : چای خوردن با صدای گینگ گینگ سماور و کتری بیشتر می چسبه. کشکولی بود.

 

ابوعارف | طالبی دارابی, [در پاسخ به سید موسی صباغ دارابی] جناب سید موسی سلام. از تأیید شما برین پست، شادمان شدم. کشکولیِ گینگه‌گینگه‌ی سِموار هِم اَشِنگ (=قشنگ) بود. با سپاس که این سبک از زندگی را قلمِ قبول زدی و حتماً در ثواب آن شریکی. ان‌شاءالله چایی‌مایی! همیشه به کامت بچسبه.

 

پاسخ‌هایم به پرسش‌هایم ( ۹ )

- در دور ماه‌های -نمی‌دانم کی- توی ص ۴۱ کتاب «مرموزات اسدی در مزمورات داوودی» اثر نجم‌الدین رازی خوانده بودم که وی خلقتِ آفرینش را به تبَعِ وجودِ انسان می‌داند.

 

- مگر او از انسان چه برداشتی داشت که هدف آفرینش جهان را برای انسان می‌داند؟

 

- از نظر رازی نجم‌الدین، رازِ جوزی (=گردو) روغن آن است. لذا جهان چونان گردو، "مغز" (=زبان محلی ما: چِکّه > چکیده) می‌خواهد، که مغزِ جهان، در بینش ایشان، انسان است.

 

- نتیجه ← : انسان در فرصت حضور در دنیا، حقایق را بر روی خود نبندد، زیرا "گر بندَد، بر خود خندَد". راستی! من و شما چه مقدار ازین مغز متشکل جهانیم؟ چقدر در روغن این مغز که همان «معرفت» است، سهیمیم؟! ابراهیم طالبی دارابی دامنه

 

دامنه |, [در پاسخ به شیخ محمدرضا احمدی] استاد احمدی سلام. خدا درین آخر سالی، پدر مؤمن و زحمتکش و باصفای شما را در انوار رحمت خود غرق نور کناد و روح آن عزیز کوششگر شاد باشد و پرتو معنوی آن، زندگی سراسر دانش و ارزش و کوشش جناب‌عالی را تابان‌تر نماید.

 

دامنه |,[در پاسخ به شیخ‌ مالک رجبی] جناب استاد شیخ مالک سلام. از سلام‌های‌تان که رِ گرفت (=روانه شد) می‌توان تسبیح ساخت! کشکولی! بسیار متشکرم از خواندن و نظردادن و نیز محبتت به شیخ وحدت.

 

دامنه  [در پاسخ به شیخ محمدرضا احمدی] سلام جناب استاد احمدی. لذت علم بی‌جهت نبود توسط بیکن یا فیلسوف دگر، کتاب شد، لذت بردم، خاصه از مارق، زاهق، لاحق.

متن ابراهیم رمضانی محمد

بسم الله. وبالله. ویا الله.
به رسم زیبای سالِ نو میِ هم محلیا.یعنی دارکلاییا.
که یادی کانِ از ساکنونِ اونجا.باشیرنی بهِمراهِ نِک ونوهِا.
بهه که چه ارامند در جوار الله این جمعیت منتظروچشم براه.
تا بخوانیم صلوات و فاتحه ودعا از برای شادی انها.
فکرتی ها.بیدارِ خفته اندهمه این دوست واشناها.
بی گمان خفتهِ بیداریم ما.به حکم شرع.نشان یعلمون ظاهرا.
ستارا.بارالها.معبودا.ای غفارِ ذنوب ها.
ببخشا این جمع هوشیاران که بخیال خفته اند اینجا.
بِرارا. خواخِرا. رخِفا. پِیِرمارا.
بی وارثا.بدوارثا.بویژه عزیزِ پِیِرمارا.وِشون مِزِیرا.
به حق قدافلح من زکیها.بزدا گردوخاک روح مارا.
به چشم دل ببینیم وسعت.رحمت بی انتها را.
اغفر لنا لا یملک الا الدعا.فانک فعال لما تشا.
یا الله ویا الله و یا الله.ان شاءالله تعالی.

جمعند همه پیرو جوان همه باهم.در جوارامامزاده وشهدائ دارابکلا.
مغفورند ان شاءالله با شفاعت اقا ابا عبدالله.سیدالشهدا.
ای مومنین ای هم محلی ها.دارکلاییها.
بخون فاتحه به نیت اموات مِنو دامنه مدیر فکرتی ها.

به فال نیک می گیریم مصافحه اولین وزیباترین ماه طبیعت با معنوی ترین ما عبودیت خدا را.

ان شاءالله مبارک باشه بر جمع خانواده فکرتی ها.

 

دامنه |, [در پاسخ به ابراهیم رمضانی محمد] جناب همنام من آقا ابراهیم رمضانی سلام. اول رُک (=رُد به گویش محلی) بگویم چقدر به قافیه، آن هم مختوم به آ سخن راندی. دوم عرض کنم زیرکی کردی از مزار دو حلقه‌ی آخرت و اینجا را اتصال دادید. سوم بگویم در متنی مخلوط به محلی / فارسی، حسابی ادبیات دینی و موارد عرفی آخر سالی را به هم چسب زدی. چهارم نیت شما را بِلارم (=بگردم) که اموات خودت و فکرتی‌ها و منِ دامنه را مثلث کردی. خدا پدرت حاج محمد رمضانی را رحمت کند، مرد بزرگی برای بالمله‌ی داراب‌کلا بود. به اخوات مکرمه و  اخوان مکرم جنابان: عیسی، موسی، حسینعلی، علی نیز عرض ادب و احترام دارم فامیل گرامی‌ام. آقا خیلی مرا خاش آمد این ادبیات بکر، تازه مدرسه فکرت داره می‌بینه چه سرمایه‌هایی در صحن دارد. درود وافر اورین!

 

سید حسینی: روز گذشته کسی در گفتمانی که به بنده داشت؛ وقتی که دید اینجانب به تمجید از نوشته هایت در ایام گذشته پرداختم؛ گله مندانه به بنده گفت : «احتمال نمیدهی که این شیوه و نوشته ها؛ تاکتیک باشد»؛ گفتم : اولا : ما مامور به ظاهر هستیم؛ ثانیا: محتوا و تعبیرات در این نوشته ها به گونه ای نیست که بوی اعمال شیوه «تاکتیک» ؛ از آنها استشمام شود!!!؛

 

پست زیر را حجت الاسلام شیخ جواد آفاقی

در صحن هیئت بار گذاشت:

انقلابیِ نمایشی: نویسنده: مهدی جمشیدی

 

۱. «انقلابیِ‌ نمایشی»، کسی است که بنیان‌های فکر اسلامی و انقلابی‌اش دچار چرخش به سوی لیبرالیسم شده است، امّا همچنان «ادّعای انقلابی» دارد و با «ادای انقلابی»، تظاهر می‌کند. او آن‌قدر «عمل‌گرا» و «روزمرّه‌اندیش» بوده که به‌تدریج، دامنۀ تجدیدنظرهایش به قلمرو ارزش‌های اساسی نیز رسیده و از درون، استحاله و مسخ شده است. او خویشتنِ انقلابی‌اش را باخته و جز پوستۀ نمادین و شعاری، چیزی از هویّتش باقی نمانده است. او چون در مواجهه‌های عملی و عینی، احساس کرده است که «منطق انقلابی»، شکست می‌خورد و او را ناکام می‌گذارد، هستۀ انقلابی‌گری را وانهاده و پوستۀ انقلابی را حفظ کرده است تا در عین این «عبور هویّتی» و «چرخش فکری»، دست‌کم برخی از ظواهر را نگاه داشته باشد. در واقع، رندانه و زیرکانه چرخش کرده است، نه صادقانه و شفاف. حرف‌های ناگفتۀ زیرمیزی دارد که تعهد به منافعش، اجازۀ بازگویی آنها را نمی‌دهد. چون می‌خواهد در ساخت قدرت بالا برود و بماند و منزلت سیاسی‌اش تثبیت شود، جسارت ساختارشکنی ندارد. در پی جایابیِ ساختاری است نه طرد شدن. بدین‌جهت، در جادّۀ «محافظه‌کاری» و «کلّی‌گویی»، شب‌روی می‌کند تا مبادا حاشیه‌ای ساخته شود. در خلوت به گونه‌ای سخن می‌گوید که احساس می‌کنیم که تفاوت او با رقیب سیاسی‌اش، فقط «سیاسی» است و مسأله، بودنِ «شخص او» است نه «استقرار ارزش‌ها». او فقط در ظاهر و به‌نام، نمایندۀ ارزش‌هاست نه در واقع. واقع و واقعیّت، چیزی جز منافع شخصِ او نیست و باقی، «پوشش‌ها» و «توجیه‌ها» و «نقاب‌ها»یی برای پنهان نگاه‌داشتن این راز هستند.

 

۲. «انقلابیِ نمایشی»، این‌گونه فهمیده است که لیبرالیسم، «منطقِ زمانه» شده و او نیز چاره‌ای جز بازتولید این منطق ندارد و باید از خود، چنین خویشتنِ جدیدی بسازد. او دربارۀ منافع شخصی‌اش، تاب‌آوری ندارد و اهل مدارا نیست، امّا اگر پای ارزش‌های اسلامی و انقلابی در میان باشد، از هیچ تساهل و تسامحی فروگذار نمی‌کند و هیچ خطّ قرمزی را نمی‌شناسد. به‌خوبی می‌داند که می‌تواند با ارجاع به «مصلحت‌اندیشی» و «خواست مردم» و «عقلانیّت» و «حکمرانی خوب» و «حکمرانی نو» و «بحران حکمرانی» و ... از همۀ ارزش‌ها عبور کند. او هیچ‌گاه دستش از توجیه، خالی نیست؛ برای مستقر نشدن هر یک از ارزش‌ها، ده‌ها استدلال دارد و به این واسطه، اسلام و انقلاب را به «آرزوهای خوب امّا نشدنی» تبدیل می‌کند. حتّی اندکی آرمان‌گرایی را نیز برنمی‌تابد و با تیغ واقعیّت‌ها و شبه‌واقعیّت‌ها به جان آرمان‌ها می‌افتد و از آنها، تصویری «خیالی» و «خام» می‌سازد. گویا ارزش‌ها فقط در صفحه‌های کتاب، شدنی هستند، امّا همین که میدان واقعیّت پدید آمد، باید آنها را کنار نهاد و جانب لیبرالیسم را گرفت. به‌این‌ترتیب، او وانمود می‌کند که ارزش‌های اسلامی و انقلابی، «خوب‌های ناممکن» هستند؛ محال‌هایی برای ناکجاآباد که از سطح شعار، فراتر نمی‌روند و اگر چالش نیافرینند، هیچ گرهی را نمی‌گشایند.

 

۳. «انقلابیِ نمایشی»، به رهبر انقلاب ارجاع می‌دهد، امّا ارجاع‌هایش «گزینشی» و «دلخواهانه» هستند و ازاین‌رو، حاصلش جز «تحریف» نیست. رهبر انقلاب را به نفع خویش، مصادره‌به‌مطلوب می‌کند و از ایشان چهره‌ای می‌سازد که خود می‌خواهد. او همۀ آیت‌الله خامنه‌ای را قبول ندارد، بلکه حتّی بسیاری از درون‌مایه‌های اندیشه‌اش را نمی‌پسندد، امّا چون می‌خواهد در قدرت سیاسی بماند و از نردبان قدرت بالا برود، زبان به اعتراض نمی‌گشاید و شفاف سخن نمی‌گوید، بلکه موذیانه، تفکّر ایشان را تحریف می‌کند. همچنان‌که کسانی در جریان اصلاحات از امام خمینی، چهرۀ لیبرال ساخته‌اند، کسانی نیز در جریان اصول‌گرایان، با آیت‌الله خامنه‌ای چنین معامله‌ای می‌کنند.

 

۴. انقلابیِ نمایشی، بی‌ایدئولوژی است؛ چون «سیّال» و «شناور» است و بر اساس «اقتضاهای شکنندۀ روزمرّه»، هویتّش را تعریف می‌کند. در هر زمانی به رنگی درمی‌آید و این رنگ نیز برآمده از «جوّ» و «فضا» است؛ همچون آفتاب‌پرست، این «زمینه»‎ است که رنگ‌ و لعاب او را تعیین می‌کند. خودش، همان بیرون است و اگر خودی در میان باشد، جز منافع و تمنیّات و لذّت قدرت نیست. به‌این‌ترتیب، ایدئولوژی‌اش به تعبیری، «جوّزدگی» و «عوام‌زدگی» است، البتّه با نام موجّه «مردم» و «جامعه» و «مصلحت» و «عقل سیاسی» و ... . در واقع، ایدئولوژی‌اش تابع جهت وزش باد است نه حقیقت. او از ارزش‌ها، چنان خواجه‌گانی ساخته است که در حرم‌سرای لیبرالیسم، بیتوته کرده‌ و بی هیچ تنش و تلاطمی، به خدمت «سلطنت لذّت» گمارده شده‌اند؛ ارزش‌هایی رقیق و منفعل و بی‌خاصیّت که تسهیل‌گر جمع شدن تحمیلی «لیبرالیسم» با «جامعۀ ایران» هستند.

Notes ۰
پست شده در دوشنبه, ۸ اسفند ۱۴۰۱
بازدید ها : ۵۲۱
ساعت پست : ۰۳:۵۳
مشخصات پست

مدرسه فکرت ۸۱

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت

قسمت هشتاد و یکم

 

جناب استاد حجت‌الاسلام آقا سید حسین موسوی خوئینی سلام. بیت زیر در وسط شعر شما برای من قابل هضم نبود و بر گوارش فهم من، ثقل انداخت! این بیت:

 

جویندگانِ جوهرِ دریایِ کُنهِ تو

در وادیِ یقین و گمان از تو بی‌خبر

مگر می‌شود جوینده‌ای اهل اِکتناه و رفتن به کُنه قضایا باشد، اما

دیدن یا نوشتن نظرات : ۰
پست شده در دوشنبه, ۸ اسفند ۱۴۰۱
بازدید ها : ۵۲۱
ساعت پست : ۰۳:۵۳
دنبال کننده

مدرسه فکرت ۸۱

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
مدرسه فکرت ۸۱

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت

قسمت هشتاد و یکم

 

جناب استاد حجت‌الاسلام آقا سید حسین موسوی خوئینی سلام. بیت زیر در وسط شعر شما برای من قابل هضم نبود و بر گوارش فهم من، ثقل انداخت! این بیت:

 

جویندگانِ جوهرِ دریایِ کُنهِ تو

در وادیِ یقین و گمان از تو بی‌خبر

مگر می‌شود جوینده‌ای اهل اِکتناه و رفتن به کُنه قضایا باشد، اما

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت

قسمت هشتاد و یکم

 

جناب استاد حجت‌الاسلام آقا سید حسین موسوی خوئینی سلام. بیت زیر در وسط شعر شما برای من قابل هضم نبود و بر گوارش فهم من، ثقل انداخت! این بیت:

 

جویندگانِ جوهرِ دریایِ کُنهِ تو

در وادیِ یقین و گمان از تو بی‌خبر

مگر می‌شود جوینده‌ای اهل اِکتناه و رفتن به کُنه قضایا باشد، اما بی‌خبر بیفتد و در وادی شک و اتقان لنگ زند؟ توضیحات آن دوست اهل ذوق خواهد توانست گنگی موقت مرا مرتفع کند.

 

پاسخ به نظرسنجی: به نام خدا. سلام حضرت استاد سید عمادی. نظر شخصی من که از طبع‌ام نشئت می‌گیرد، این مراسم را در همان قواره‌ی قبلی می‌پسندم؛ یعنی یک عالم واله که برکات و کرامات بیشتری در او امکان ظهور دارد عمامه را بر سر طلبه بگذارد. شخصاً معتقدم این روش جدید، خدشه می‌زند به عرف و سنت رایج، هر چند شاید نافی ارزش دینی هم نباشد، ولی هنجار و مرزهای قبلی در آن رعایت نمی‌شود و تا حدی لوث‌شدن یک روال دیرپا در نهاد روحانیت به حساب می‌آید. عمامه‌گذاری یک مجلس عرفانی و شرعی باید باشد، مثل اعطای بالاترین نشان توسط بالاترین مقام. والسلام. ابراهیم طالبی دارابی دامنه.

 

چند و چونِ حرف جدید حدّاد

به نام خدا. سلام. گرچه منتقدانی در داخل، آقای "حداد" را نوعی "شدّاد" !!! معرفی می‌کنند؛ (توضیحا" : همان سلطانِ سلطه‌گرِ عصرِ حضرت هود -علیه السلام- که شخصیتش غرق در "غرور و تکبر و نخوت" و "زرق و برقی" به اسم بهشتِ شدّاد بود) اما این جانب چنین مقایسه‌ای را صرفا" می‌خواند و یا گوش می‌دهد؛ زیرا درباره‌ی شخصیت‌های نظام (چه آنانی که پله‌پله با هزار کار و تجربیات به مصادر رسیدند و چه کسانی که آسانبَری (=آسانسوری) به "واسطه" ! هایی به صدر مجلس و قدرت ِسایه رسیده‌اند و به آن هنوز هم چسبیده) نه قضاوتِ شاذّ می‌کند و نه دچار کیش شخصیت می‌شود، بلکه افراد را از رویِ کارکرد و تفکرات، بررسی و نقد می‌کند.

اینک که آقای غلامعلی حداد عادل سخنی گفته -که به نظرم نوعی جمع‌بندی فوری و زودرس وی پس از "بحران پاییز" است- بنده خواسته است نقب به سخنش بزند. ابتدا صحیح است بخوانیم جناب حداد چه ادعایی کرده است؟  تا سپس بشود آن را پردازش کرد. وی بیان داشته است:

 

"اکثریت قاطع مردم ما کشور اسلامی می‌خواهند؛ اکثریت قاطع مردم گفتند که ما کشور اسلامی می خواهیم. مردم اکثرا" اعتقاد اسلامی دارند؛ ماه محرم و روز عاشورا ببینید چند نفر لباس سیاه به تن دارند؛ من دقت کردم از هر ١٠ نفر ٩ نفر".


شاید تصور روَد به علت مرزبندی سیاسی‌‌ام با ایشان، با این عقیده‌ی آقای حداد عادل مخالفم؛ اما درین فراز، در واقع او حرف دل مرا تکرار کرده است؛ با این نظرش  دقیقا"موافقم. زیرا ریشه‌ی مردم ایران، مذهبی است. روی همین باور دینی، محیطی آکنده از مظاهر اسلامی، عاشورایی، اخلاقی، شریعتی، و در یک کلمه سیره‌ی نبوی می‌خواهند و حتی مناسب‌های ملی و محلی و بومی ایرانی خود را هم، وقتی برگزار می‌کنند، خیلی مراقبت می‌ورزند با مفاد مذهب و مناسبت‌های شیعی و دینی در تصادم و تصادف نباشد. بارها افراد محل آمدند پیش مرحوم پدرم (=یک روحانی خیلی ساده و معمولی روستا) که شخ عمو ببینید فلان روز روا است برای فرزندمان جشن عروسی بگیریم؟ مشخص است که می‌خواستند عروسی‌شان با مناسبت مذهبی عزا و شهادت همزنان نگردد. هنوز هم باور دارم مردم ایران -شامل تمام مذاهب و علایق- وقتی مثلا" عید بزرگ و همگانیِ نوروز که در اقصی نقاط کشور مورد جشن و توجه است، اگر در روز تاسوعا و عاشورا بیفتد و یا حتی در رحلت نبی مکرم مصطفی ص و یا شهادت امام علی مرتضی ع و یا هر سالروز شهادت ائمه‌ی هُدا علیهم السلام، و یا شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها، صددرصد آن روز نوروز، عزا را بر جشن پیشی می‌دهند و دست از سُرور می‌شویند و قداست مناسبت مذهبی را نمی‌شکنند. آقای حداد اینجا راست گفت. من حتی تا حد بسیار بالایی مطمئنم که اگر رفراندوم هم برگزار کنند مردم اسلامی‌ماندن کشور را رأی می‌دهند، نه لائیک یا لیبرال گردیدن را.


| ۱۸ اسفند ۱۴۰۱ |
ابراهیم طالبی دارابی

 

روزنامه ابرار | ۱۸ اسفند ۱۴۰۱ |
 

چه خبره پشت پرده؟!

به نام خدا. سلام. جو بایدن برای حفظ قدرت آمریکا بیش از ما به ضرورت مذاکره با ایران نیاز دارد؛ منافع ملی کشورش هیچ وقت تا این حد زیاد به این ضرورتی که امروز برای آن دولت ایجاب کرده، نرسیده نبود که برای مذاکره دستِ نرم دراز کند!

او -جو- خود را در برابر چین و روس شکننده می‌بیند پس می‌کوشد این وسط لااقل با ایران به توافق  تعجیلی برسد. حاضر شد از واسطه‌ای به اسم هیثم -سلطان تازه‌کار عُمان- بخواهد از منزلتی و آزادی رفت و آمدی که در حریم خلوت و قدرت جمهوری اسلامی دارد، میانجیگری خود را تقویت کند که مذاکره شکل قطعی به خود بگیرد و راه‌حل‌ها دو دسته تقسیم شود، آنی و آتی. فعلا" آنی حل شود، آتی هنوز وقت هست.

بایدن حاضر شد امتیاز بدهد اما در عوض از ایران چه می‌خواهد. شاید بر برخی شگفتی باشد این‌که پشتِ پرده نوری افکنده نیست که مردم هم ازین بلاتکلیفی خارج شوند. اما من فکر می‌کنم ایران در پی این است به آمریکا بقبولاند اسرائیل وقتش برای ماندن در درون جهان اسلام تمام است. قبلا" گفتم برین نظر هستم اسرائیل یک پروژه‌ی موقت غرب در دل سرزمین‌های اسلامی است، زمانش برسد خودشان بقای این دولت جعلی را پایان می‌دهند. چون وقتی چیزی برای غرب منفعت نیافریند، زیانش را تحمل نمی‌کند.

| ۱۸ اسفند ۱۴۰۱ |
ابراهیم طالبی دارابی

 

علیرضا آهنگر موسی [در پاسخ به دامنه |] سلام انشاالله همین هست که در مورد رژیم جعلی وکودک کش اسرائیل فرمودی موریانه ای که در درون سرزمین اشغالی فلسطین به وجود آمده هم ما وهم مقام رهبری پایان این رژیم رو ببینیم انشاالله.

 

دامنه |[در پاسخ به علیرضا] در مورد فروپاشی اسرائیل. جناب آقای علیرضا آهنگر. متشکرم از بیان دیدگاه و گفتن ان شاء الله. من مدتی است این تحلیل در سرم افتاده و چند جا مطرح کردم. زیاد به این فکرم باور دارم. رخ خواهد داد.

 

امیر رمضانی, در پاسخ به دامنه: درود بر شما . حداد و شما هر دو برداشت اشتباهی دارید . جدیدن مردم نماز را بدون مرجع تقلید قبول داشته و میخوانند . از این به بعد هیچ رفراندومی را در ایران مذهبی ها برنده نیستند . میدونی چرا ؟ چون اصلاح طلبان و افساد طلبان و دنیا دوستان  کاری با مردم و برداشت انها با مذهب و دین کردند . که حداقل ۴۴ سال زمان میبرد تا درست شود . نخواستم در مدرسه متن را  بفرستم چون منم مثل شما نظر حداد را میپسندم .ولی واقعیت چیز دیگریست . پر فروغ باشید

دامنه |, [در پاسخ به امیر رمضانی] جناب امیر سلام نه، بذار مدرسه. بگذار روی مسائل مهم روز بحث و همفکری صورت گیرد. در صحن جواب خواهم نوشت. متشکرم امیر

 

دامنه به سید کمال الدین عمادی: سلام استاد عزیز من. خدا را برای وجود نعمتی چون شما دوست و استاد من، شکر می‌گزارم؛ بارها، به موالات. و از محضرت بازم هم ممنونم. لطف و محبت شما برای من چون عسلی مصفاست.

 

حجت الاسلام سید حسین موسوی خوئینی, [در پاسخ به دامنه |] سلام.
۱. غزل از " عطّار نیشابوری " است.
۲. با توجّه به شخصیت/ جایگاه معرفتی عطّار و بحث‌های عقیدتی و فلسفیِ قرن‌های ششم و هفتم هجری قمری؛ شاید تلمیح و کنایه‌ای به آراء بوعلی سینا/ معتزله داشته باشد که بنده، قاصرم.
۳. همان‌طور که هر غوّاصی، به مروارید نمی‌رسد؛ لزومی ندارد که هر تلاش و تأمّلی در کُنه ذات الهی، قرینِ توفیق باشد شما فرض کرده‌اید که هر جوینده‌ای، یابنده است ... به هرحال درباره‌ی صفات الهی، گاهی باریک‌بینی منجر به انحراف می‌شود. رک: روایات درباره‌ی " المتعمّقون ".
۴. معنای دیگری هم متصوّر است: آنها که لافِ غوّاصی در " بَحرِ " ... می‌زنند؛ در " بَرِّ " ...، نادان و ناتوان هستند. [ تقابلِ دریا و وادی ].


دامنه [در پاسخ به سید حسین موسوی خوئینی] جناب استاد موسوی خوئینی‌ها سلام. شرح شما خیال مرا راحت کرد و از گیجی درَم آورد. در فهم این بیتِ شعر مانده بودم. اشارت درستی کردید. موافقم. اما منهای بحث بوعلی سینا و جریان سنی‌مذهب معتزله، وارد همان بحر و برّ می‌شوم. یا برکه و وادی. آنجا خواستم بگویم عطار دارد مطلقا" کار عاقلان را رد می‌کند و بنده عمدا" اهل اکتناه را آوردم تا نشان دهم روی سخنم با خردورزان است.

فکر کنم خدا جل و علا قرآن را قابل فهم بر پیامبر ص نازل کرد که مؤمنان به هر مقدار که تدبُّر بلدند، چیزی بیابند. یعنی رسیدن به مقصد سهل باشد نا متکلَّف. حضرت عطار -که مقبره‌اش در قطعه‌ی قشنگ نیشابور چند باری محل زیارتم گردیده- بی‌خبری محض را نقد کرد که گمان کنم از سرِ شهود ورود کرد، نه از ناحیه‌ی عقول. یعنی عطار همه را به دل دعوت کرد نه به مغز و مخ و عقل. ولی عقل (=نیروی بازدارنده: اُولی النُهی و پیش‌برنده: چراغ راهنما)  وقتی غائب باشد، حتی تکالیف ساقط است چه رسد به چیزهای دیگر. نظرم یک کفِ دست شد. پس بس کنم. راستی جناب خوئینی خواستم دیدارت کنم. کجا؟ و کی؟ را شما تعیین فرمایید. درود. از شرح شما بهره‌ای سودمند و لذتی وافر نصیبم شد. ابراهیم طالبی دارابی و ارادت.

 

آزاد طالبی [در پاسخ به دامنه |] درود جناب طالبی دامنه ..صبح بر شما به خیر.. یک نظریه دیگر در تایید بند ۲ جناب خوئینی هم میشود گفت با اقرار به حدیث از رسول که
چه بسا افرادی کلمات و جملات عمیقی بلد باشند ولی خودشان عمیق نباشند، یعنی بعضی از کلمات بار فهمی دارند و بعضی بار فقه ی پس حتما کسی که جمله ای رانقل میکند بار علمی را به دوش به کشد! نمیتواند از نظر عمقی ان را کالبد شکافی و به دیگران تفهیم کن ، فقط انتقال دهنده میباشد ..ولی در درک ساقط و ایرادی هم نیست .. پاینده باشی.

حجت الاسلام سیدکمال الدین عمادی, [در پاسخ به حجت الاسلام سید حسین موسوی خوئینی] سلام و درود سخن جناب مولوی در مذمت راه عقل ناصواب است انشاالله فرصت شود می نویسم جای با پای چوبین عقل می شود رفت اما با شهود عرفانی هرگز قابل رفتن نیست آنجا تنها عقل به فریاد می رسد نه چشم شهودی لذا در منطق وحی عقل ستایش شده نه دیده دل دیده ووو......به اختصار شهود تا آنجاست که جبرییل امین هم بتواند برود.

 

سید حسین موسوی خوئینی, [در پاسخ به سیدکمال الدین عمادی] سلام بر دوست دیرین و دیریاب مقام، مقام درک فضای شعر عطّار است و ارجاع به " مولوی "، با ملاحظه‌ی نزدیکیِ معرفتیِ او به عطّار بود. به هرحال از آن ارجاع، صرف نظر کردم تا از بحثی بی‌ثمر، منصرف شوید.

 

دامنه [در پاسخ به سیدکمال الدین عمادی] جناب استاد حجت الاسلام سید عمادی سلام. چه خوب خواهدشد میان شما و جناب استاد  حجت الاسلام سید حسین موسوی خوئینی مباحثه‌ای درین صحن شکل گیرد. هر دو صاحب فن و هر دو صاحب علم عرفان.

 

دامنه [در پاسخ به سید حسین موسوی خوئینی] سلام مجدد استاد. خُب؛ مُثمِرش کنید. چرا انصراف. البته ویرایشی که در پاسخم صورت دادید، تاری متن را برطرف کردید و خوش درخشیدید. مهم انتقال پیام است که در ادبیات شما این خصوصیت، به درجه‌ی بالایی وجود دارد.

 
زینب سادات شفیعی [در پاسخ به دامنه |] سلام علیکم کلامتان حس امید را به درون، شاخ و برگ می‌افزاید. بار این‌همه لطف بر‌‌ من سنگین می‌آیدو کمرم را به رسم ادب خم می‌کند. آموختن از اساتید این مدرسه برایم افتخاریست همنشینی و مصاحبت با علما و اندیشمندان برکاتی والا به همراه دارد و در کلام معصوم (ع)هست که می‌فرماید:
همنشینی با علما عبادت محسوب می‌شود. که دراین تالار نصیب بنده شده است این همه تواضع من را خجل می‌کند. این روش تحصیلی مباحثه ، که فرمودید حلقه ایست عالی در این صحن که با کیفیت بالا متعدد، بین اعضا مشاهده می‌شود. بر پایه احترام متقابل اما جدی هم‌اندیشی‌های اینچنینی بنیه یادگیری را تقویت کرده و سطح علمی اعضا را ارتقا داده و سوء تفاهم‌ها را برطرف می‌کند. و انگیزه آفرین است برای مطالعه و جهد بیشتر برای آن به قول شیخ سخن ، سعدی ، علم بی بحث پایدار نماند. طولانی شد بگذرم برای نگهبانی از جان و خود‌سازی با ورود به  بحث انتظار می‌خواهم بست بزنم به موضوع سنجاق شده ای که سنجاقش برداشته شد خاطره‌ای را می‌گویم که برای خود بنده اتفاق افتاد و کم نیست از این دست با یکی صحبتی پیش آمده بود از موضوعی، ختم کلام دعایی نصیب شد و گفتم انشاءالله ظهور زودتر اتفاق بیفتد و همه نجات پیدا کنیم. انتظار بود بگوید آمین و منتظر هم اما جواب کوبنده داد نه بذار یه کم بگذره.تازه خونه ساختیم یه کم توش زندگی کنیم. آسیب شناسی راز طولانی شدن انتظار خیلی هم پیچیده نیست کنکاش را از وجود خود آغاز کنیم.
 

دامنه [در پاسخ به محامین (سید زینب شفیعی] : خواهرم زینب سادات شفیعی دارابی سلام. از پاسخ شما شگفت‌زده شدم. بگو چرا؟ جون میزان دانش شما با همین نوشته‌های مهم‌تان درین صحن، کم‌کم دارد طلوع بیشتری می‌کند که خواننده را متوجه‌ی احاطه‌ات بر مباحث معنوی با ادبیاتی قوی و قلمی قدرتمند می‌سازد. فکر نکنم جایی ازین متنت خالی از اهمیت باشد؛ تمام جملاتت جهش‌دهنده بود. حتی وقتی به‌فراست با آن نقل قولِ قضیه‌ی آمین‌نگفتنِ ظهور تمام کردید و آموزه ساختید با این گزاره:

 

"کنکاش را از وجود خود آغاز کنیم"

من هم از مصاحبتِ با شما درین صحن حظ می‌برم. خواهش خودم را تکرار می‌کنم این مباحثه را قطع نکن. نه فقط گرایش بنده به مطالب اینچنینی خیلی زیاد است، بلکه کسانی هم به من رساندند صحن مدرسه بیشتر باید این نوع مباحث مؤثر رایج باشد و از جوّزدگی و سیاست‌زدگی (نه پرداخت به سیاست که امری ممدوح است)، بَری و عاری. خود شما هم، برای دانش بر پایه‌ی مباحثه، به‌درستی از شیخ اجلّ نشانی آوردی که آن سعدی بزرگ در حکمت هفتم گفته بود:

 

    "سه چیز پایدار نماند:
    مالِ بی‌تجارت
    و علمِ بی‌بحث
    و ملک بی‌سیاست."

 

خرسندی‌ام را مضاعف ساختید فامیل من وقتی به مبحث سنجاق‌شده‌ی صحن، وارد شدید و نظر زیبایی هم نوشته‌اید، ساده، اما پُر، بله؛ حکمت ظهور یکی این است فردِ منتظر (=چشم‌به‌راه) خود را طَهور نگه دارد تا اگر با آمدن ولی عصر عج هم‌عصر شد از گناه خود شرمشار نباشد. ممنونم که در تأیید ضرورت برپایی این تالار فکری، فرموده‌ای "بنیه‌ی یادگیری را تقویت" می‌کند. وقت‌تان همآره با آثار توحید و عرفان و احسان. والسلام که گویا گرم افتادم پاسخم از دو سه کف دست بیرون زد. یک کشکولی هم بفرستم: محل وقتی کسی زیاد حرف بزند می‌گویند: "اُوف‌اُوف (=یا اُوفِی‌ی‌ی‌ی) چَندِه چَنِه کَشِنه! آدم اَندِه وِک! وِکی!" پوزش زیاد پِک‌پِک (=حرّافی) کردم! ابراهیم و ارادت.

 

دامنه [در پاسخ به سوادکوهی نبی آرشی] جناب آقای نبی سوادکوهی سلام. صبحانه‌ی فکری مستمر و روزانه‌ی شما برای این صحن، گوارا و خوشمزه است. من به دو مورد آن می‌پردازم: از "کنـارِ کعبـه" و "خورشـید" و " سعی و طواف" سخن به میان آوردی و صفا و مروه را یادآور شده‌ای که به قول مرحوم دکتر علی شریعتی هاجروار باید زیست، یعنی تلاش کردن، مأیوس نشدن، بردباری ورزیدن، از پرستش خدای باری تعالی دست نکشیدن. ما که در ایران از کعبه‌ی مکرمه به دلیل خصومت حکمفرما میان عربستان با ایران دستمان دور است و همین جمکران تاریخی قم را یک نماد و سمبل برای ظهور فرض می‌کنیم و قانع‌ایم.

 

در مورد "سالروز تاسیس کانون‌های فرهنگی هنری مساجد کشور" نقدی دارم و اِبرامی. اِبرام (=شکوهمندکردن و پافشاری، تأیید) این است این مؤسسه از نظر من میمون است. چون مسجد در زمان رسول الله ص محل تمام امور کشور بود.  اساسا" در حکومت اسلامی، کاخ نباید داشته باشیم. باید عین حضرت سلمان ایرانی رفتار کنیم که مرکز حکومتش زیر چادر بود و هرگز ساختمان و کاخ نساخت.

 

اما نقدم این است این کانون‌های فرهنگی هنری مساجد باید مدنی باشند، نه حکومتی. من ندیدم اینان بیایند از عقول هر محله دعوت به مشاورت کنند. گویی دستورالعملی، کارهایی را پیاده می‌کنند که این ضعف عمده‌ای است.

 

بگذرم. چون در زیر نظرات من، جا خالی می‌دهی و هیچ جوابی نمی‌دهی و فقط پستت را می‌ذاری و الفرار! این آخری کشکولی!  کمربندی مشکی داری زیاد با تو درنیفتم! می‌زنی ما را لِه می‌کنی! و یا اصلا" شاید هم اصلا" نظراتی که زیر نوشته‌هایت می‌نویسم را حتی نخوانی و نبینی! راستی نبی هنوز بیرون قمی؟ یا برگشتی؟ ایرانی؟ یا بیرونی؟

 

خاطره‌ی جبهه توسط سید موسی صباغ: [در پاسخ به احمد] سلام و صبح بخیر به همه. رحمت و رضوان الهی بر روح بزرگش و همه درگذشتگان این صحن. 15 شهریور سال 65 کاروانی کربلا از مازندران اعزام شد به جبهه ، آن روز 35 نفر از محل عازم بودند با بدرقه حاج آقا دارابکلایی از مسجد جامع محل. نیروهای شهرستانی در مصلای بابل تجمع کردند و بعد سخنرانی و نوحه صحرایی معروف  (بهر فتح کربلا این کاروان ، می رود این لشکر از مازندران). و صرف ناهار و بدرقه مردمی در توسط مردم بابل . کاروان از بابل راهی مناطق جنگی شد. اکثر بچه های محل در یه اتوبوس بودند حالا شاید همه اسامی رو نتونم بازگو نمایم اگر دوستان دیگر کمکم کنند ممنون میشم. اق سید اصغر. اقا یوسف رزاقی .حسن صادقی.عیسی رمضانی،رفیقم آقا حجت، آق سید یوسف، حسن لاری. سیدمرتضی شفیعی ، شهید حسن آهنگری ،شهید مختاری، رحمان آفاقی ،مرحوم دبیر حسن بابویه ،عبداله بابویه، محمد چلوئی ،محمد طالبی ، جعفر غلامی ،بخشی رضا ،رضا شهابی ،سیدعباس هاشمی،محمد دباغیان .سید هاشم حسینی،خلیل درواری،یوسف آهنگر ،رضا مهاجر ، عباس کارگر ، مصطفی شیردل ،بنده ،و... طبق روال مسافرت بهم خوش نمیگذره ،بخاطر ماشین گرفتگی اونم تو گرمای تابستان و بوی گازوئیل اتوبوس که هنوزم حس میکنم،اکثر اوقات هم بی حال و خواب آلود.هر از گاهی چشم باز میکردم مرحوم آق یوسف و کنار راننده جلو و جلو باهش خوش و بش میکرد.در مسیر 1000 کیلومتری با اتوبوس خیلی سخت میگذشت . فقط برای نماز صبح و صرف صبحانه و ناهار حق توقف اونم به مقدار کم. ساعت  3 بعد از ظهر صدایی رو شنیدم گفتن پیاده شوید آب تنی ، چشم باز کردن دیدم کنار یه رودخانه با عرض زیاد جریان خروشان آب.( هنوزم نمیدانم کدام شهر بود).اصلا من وقتی این صحنه رو دیدم انگار تازه زنده شدم . خودمو زدم به اب .دیگران نیز....فقط در عجبم چطور در آن شرایط جنگی و بدون نیروی مسلح و نگهبان ، 30، 40 نفر نیروی بسیجی خودشون و به آب زدند.؟!!!کشکولی بگم : مرحوم آق یوسف مخ راننده رو بد جور  زده بود .شیرینی اون اب تنی و سر حال شدنمو مدیون اق یوسف میدونم.شادی روحش ایشان ،اق حجت ،شهید آهنگر ،شهید مختاری ،مرحوم حسن بابویه صلوات.

 

دامنه [در پاسخ به سید ص] جناب آقا سید موسی سلام کشکولی اول بگم: بووووووو اَنچی آدم از یک محل یکدفعه رفتین قتلگاه؟! سعی کنید یادت بیاید کدام رودخانه بود، حیف است ثبت نشود. حالا کشکولی دوم را بگم: فکر کنم هنوز اتوبوس تو را گرفته که نوحه‌سرایی را صحرایی!!! تایپ کردی اشتباهی! معلومه امرو نون‌لاقمه گت بیتی! البته که پیش می‌آید این سهونگاری. یاد یوسف در خاطراتت همیشه بامزه است. تمام حالات یوسف را از برم. بگذرم. ممنونم ازت سید موسی که باین خاطره‌ی قشنگ و زیبا هجدهمین سالگرد روانشاد یوسف رزمنده‌ی نترس جنگ را زنده داشتی. خدا شهیدتان سیدباقر را مقامی والا عطا کناد.

 

سید موسی [در پاسخ به دامنه |] سلام آق ابراهیم. کشکولی : فکر کنم اکثرا از توتم صحرا (توتون ) و چار شو دوش بکشن و واگن بلند هاکردن و سوچکه بوم نخ دوندسن جه فرار هاکردنه بوردنه جبهه. ممنونم از تذکر تان : کلمه نوحه سرایی:  اصلاح شد . نام رودخانه رو دوستانی که در این صحن    مطالعه کردند و همراه بودند  یادآوری نمایند. یا باید به نقشه مراجعه کنم. مسیر تهران به اهواز را. ممنونم.

 

دامنه [در پاسخ به سید موسی صباغ] مجددا" سلام سید موسی. یک خنده‌ی ممتد در من آفریدی. هنگامه‌ای! یادم انداختی به خاطره‌ای. روزی با رفیقی رفته بودیم به سراغ زائر حضرت زینب س . نقل قریب سه دهه پیش است. گفتم چه شوقی داشتی این وقت سال به زیارت در سوریه شتافتی. سریع گفت از دست روزه فرار کردم! زد به مسافرت که روزه را بخورَد.

 

دامنه |[در پاسخ به مصطفی بابویه] جناب آقا مصطفی بابویه سلام. دریاچه‌ی ارومیه و اکوسیستم (=زیست بوم/بوم‌سازگان) پیچیده و سازواره‌ی موجود در آن را پیش‌پرداخت بحث ظهور کردید. این نشانه‌ی ذوق ات در درجه‌ی اول، اما حاکی از یک شناخت و عُلقه است که ساحت وجودی امام عصر عج در نهادت تلألؤ دارد. بلی؛ یک مرغ ماهی‌خوار را ازین دایره و چرخه‌ی به‌هم‌پیوسته کنار گذارند، کل مسئله دچار اختلال می‌شود. حتی ماست تا خمیرمایه‌ای که انباشته از میکروب خوب است به شیر زده نشود ماست نمی‌بندد. مسائل اعتقادی بشر هم کمی از این پیچیدگی ندارد. اما بگذار با این نگرش شما در یک بند مخالف باشم که تا نیامدن امام زمان عج کلیت جهان موجودات را مضطر و مستأصل روایت می‌کنید. نه؛ این گونه اگر تصویر و تصور کنیم کار تمام پیامبران ع را کاری بی‌نتیجه معرفی می‌کنیم که خطاست. ما کارمان را می‌کنیم ولی برای سالمتر شدن مبناها و روبناها میان خود موعود عج را به انتظار می‌نشینیم. اگر تفسیر شما درست است پس چرا برخی موارد سراغ داریم که علمای بزرگ و نیز امام خمینی ره آن توفیق را از هدایت ولی عصر عج اعلان کرده‌اند؟ پس نقش آن امام کاملا" خنثی و برکنارمانده نیست. طوری خاص -طبق قاعده‌ی لطف- مؤمنان را تحت هدایت و رهبری دارد.

 

دامنه | در پاسخ به ازاد طالبی: جناب آقای آزاد سلام. بستگی به این دارد در آن مسئله تا چه حد نیاز است علم هم داشته باشیم. یک دامداری که پنیر لور (=لول‌پندیر به قول محلی) می‌زند نیاز ندارد تا اعماق علم تجربی خود به لحاظ تئوریک فرو روَد. اما یک دانشجوی شیمی هر روز باید بکوشید عمق تولید و کشف خود را وسعت ببخشد و آن را در قالب یک دانش نو به بشر و جهان دانش عرضه کند. نمی‌دانم منظورت همین بود که گفتم یا نه.

 

دامنه [در پاسخ به عبدالله طالبی] جناب آقای عبدالله سلام. رفراندوم (=همه‌پرسی) همیشه با چند گزینه‌ی پرسشی تک‌جوابی از مردم میهن درخواست می‌شود. حال بر فرض (از روی فقط مثال) نظام ایران باز از مردم بخواهد به کدام نظام سیاسی رأی می‌دهید:

- جمهوری اسلامی
- سلطنت پهلوی سوم!
-نظام لیبرالی اروپایی
-جمهوری لائیک مردمی غیرشرعی
-نظام ریاستی آمریکایی
-حکومت روحانیت و متشرعین
-نظام اسلامی انتصابی
-حکومت نظامیان
و یا چند گزینه‌ی دیگر... ؛

من برداشتم از گرایش کنونی مردم این است به جمهوری اسلامی پیشنهادی امام خمینی  -رحمت الله علیه- دوباره رأی بالا می‌دهند. دلیلم این است بقیه‌ی گزینه‌های رقیب، و یا حتی حریف، ایدئولوژی‌یی معتبر در بین مردم نیستند ضمن این که فاقد انطباق با جامعه‌ی متّصف به دیانت و مذهب هستند. بگذرم.

 

دامنه: سلام مجدد جناب عبدالله. در علم سیاست نظام‌های سیاسی چندین نوع تقسیم شده است. که کمی برمی‌شمارم:
ریاستی
نیمه‌ریاستی
پارلمانی
نیمه‌پارلمانی
پادشاهی
خودکامه
نطامی ژنرالی
محلی

که هر کدام در علم جامعه‌شناسی سیاسی ریشه‌های شکل‌گیری خاصی دارد. و معمولا" تک حزبی، دوحزبی، چندحزبی و ... هستند. علم سیاست علم توضیح و توصیف است ولی علم جامعه‌شناسی سیاسی علم تحلیلی و بررسی می‌باشد.

کمی شرح بیشتر: حکومت آمریکا از همان آغاز با شروع اولین ریاست جمهورش جورج واشنگتون نظام ریاستی را برگزید یعنی کلید کشور در دست رئیس‌جمهور باشد و ارباب جهان هم از نظر آمریکایی‌ها هموست. جورج واشنگتون آنقدر برای آمریکا قداست دارد که عکسش نقش دلار شد و هم اسمش نام پایتخت. کلا" آمریکا در همه چیز خود را برتر می‌خواهد. نرسد روزی که دارد قدرت دوم می‌شود؛ به قول محلی: تَش وندِنه و شوطّی کانده. چون همش خودش را رئیس می‌پندارد. بگذرم. خودت بلد بودی. چون پرسیدی کمی توضبح دادم.

 

حجت رمضانی به من: آقای دکتر ابراهیم طالبی عزیزآقا. سید بزرگوار آقای سید کمال عمادی در بخشی از فرمایشاتشان بحث ولیمه را پیش کشیدند اصلا اشاره ایی در فرمایشاتتان نداشتید. توضیح بفرمایید.

 

دامنه [در پاسخ به حجت رمضانی] جناب آقای حجت رمضانی نوه‌ی زیرک مرحوم حاج اکبر (آن مرد بزرگ و متدین داراب‌کلا) اِسلام. اِسا تِه مگه آکسفورد هسّی! که مِفت و کِفت به من دکتری دادی؟ یا نه واحد دانشگاه آزاد زعفرانیه‌ی تهرانی و کیلویی زنبیل می‌ریزی به این و اون می‌دی؟!

 

آق داداش پس از سلام، مدرسه فکرت بر بِستر «ایتا» در دسترس است؟ یا هنوز گوشی‌تان از همان شب -که در منزل احمد بابویه مختل شد- دچار اختلال است همچنان؟

 

خاطره‌ام با حاج شیخ احمد آفاقی

سال‌های پیش کجا پول پیدا می‌شد؛ همه تهاتُر بود یعنی کالا با کالا. مِرغانه با قند. گندم با صابون. جو با جوراب. حالا، من هم همش کمین می‌کردم کی (=چه وقت از سال) شِخ احمدعمو آفاقی -پسرعموی مادرم- به منزل ما می‌آید. سالی چند بار پیش مادر صله‌رحم می‌آمد. چون هم به این سنت دینی پایبند بود و هم سفارش پدرش را زمین نمی‌زد که به وی وصیت کرده بود دخترعموزهرا (مادرم) را مانند خواهر خودش، مساوی ببیند. چون پدربزرگم (ناحیه‌ی مادر) مرحوم آق شیخ باقر آفاقی که در مسجد جامع ساری تدریس می‌کرد بر سر زهری که بهائی‌ها به او خورانده بودند (بنا بر نقل مادرم و اقوام نزدیکم)، خیلی‌خیلی‌زود در جوانی فوت کرد و مادرم در صغارت و صغیری بزرگ شد. روی همین اصل و وصیت پدر شخ احمدعمو، ایشان مواظب مادرم بود که کمبود مالی نداشته باشد. لذا هر وقت به خانه‌ی ما می‌آمد اطمینان داشتم پس از پایان صله‌رحم، به مادرم پول می‌دهد. پول خوبی هم می‌داد. شخ احمدعمو رد که می‌شد هنو جای قدم‌هاش خشک نمی‌شد می‌رفتم سروقت مادرم:

 

پول بده! پول بده!

هه‌هه‌هه! پول بده!

هه‌هه‌هه! پول بده!

شبیه گریه، که دلش بسوزد پول بدهد.

 

پول کجا پیدا می‌شد. می‌گرفتم و یکراست می‌پریدم سراغ فالوده و بستنی، سمِشکه و آدامس خروس‌نشان و گاهی هم اُشنوو و ویژه و زر !

 

تبصره: اَقنِه اگه حاج آقا آفاقی -رحمَهُ الله- خبر می‌داشت که پس از رفتن او، من بی‌مطّلی می‌رم پولشو از مادرم به الحاح و زاری و هق هق می‌گیرم، دیگه نم پس نمی‌داد و سراغ صله‌رحم را هم خط می‌کشید ! خصوصاً پس از چند سال پس انقلاب که مواضع وی جناح راست بود و مواضع خاندان ما و شخص من غیر راست. حتی پدر و مادرم در تمام انتخابات‌ها به نمایندگان جناح چپ رأی می‌داد. و به راست -البته مشهورین افراطی آن- اصلاً اعتماد نداشت. خصوصاً سال رأی میان دو خط ناطق و خاتمی، خاندان ما همه به خاتمی رأی دادند. که شخ احمدعمو ناطقی بود. اما پیش ما و مادرم عمویی محبوب.

 

این خاطره قولی بود که به جناب صدرالدین آفاقی دادم که بگم و ایشان هم خواست بگم.

 

ابراهیم طالبی دارابی

 

دامنه [در پاسخ به مصطفی بابویه] جناب آقای مصطفی بابویه سلام و خداقوت که نشان دادی پژوهنده‌ی جست‌وجوگری. بَقیّتُ اللّه در آیه‌ی هشتاد و شش  در آیه‌ی 86 سوره‌ی هود سوره‌ی هود که خطابی انذاری توأم با نرمی به مردم عصر حضرت شُعیب‌ نبی ع پدرهمسر حضرت موسای نبی ع است در نهی از تقلب در وزن‌کردن و معامله‌ی فریبکارانه و دستکاری در میزان (=ترازو) که با حقِ تأویلی که مکتب شیعه و عرفای بزرگ در تفسیر آن، برای مفسران قرآن قائل‌اند، می‌تواند نامی برای حضرت موعود عج هم باشد. و نقل است حضرت امام محمد باقر -علیه‌السلام- فرموده‌اند امام مهدی عج با شعار همین آیه قیام می‌کنند. که به نظر بنده صلحی درخشان در خود به ارمغان دارد.

بابت دریاچه تشکر؛ اشتباه لفظی از من بود. اما اصل مطلب: اختلاف دیدگاه جزئی من و جناب عالی دوست مطالعه‌گر و مطالبه‌گر درین موضوع خاص و حساس، در تطبیق این عنوان برای امام زمان عج نیست، در تفریق وصفِ حال مردم پیش از ظهور و پس از ظهور است که من چندان حال و وضع بشریت را مانند نگاه محترم شما، تیره و تار نمی‌بینم که یکسره در اضطرات باشند و تا آقا عج نیامدند انگاری خود را ریشه‌کن‌شده (=همان مستأصل در زبان عرب) و به تعبیر خودم بی‌بیخ حس کنند. باید جریان جهان را طبیعی قلمداد کرد حتی ظلم‌هایی که می‌شود. زیرا اختلاف منافع هیچ عصری ،به اشتراکِ منافع مطلق منجر نمی‌شود. دار، دارِ تضاد و تنازع برای بقا (=بخوانید برای تقوا یا ترکِ تقوا به تعبیر و تفسیر ذوقی من) است.

نمی‌شود یقینی گفت امام زمان عج که تشریف آوردند، جهان حضرت ِهستی‌بخش، یکسان گل و بلبل می‌شود و تماما" آشتی بین گوسفند و گرگ. من فکر می‌کنم امام زمان که ظهور بفرمایند (که ان شاء الله ما هم توفیق دیدن روی مهدی و چشیدن بوی این عصاره‌ی عصمت را داشته باشیم) علوم و دانش و رمزهایی را خواهند آورند که گره‌گشاینده هست و متحول‌ساز و حتی مدیریت و معرفت دستخوش تغییرات بینادی می‌شود که باز هم البته جریان باطل، خود را به کری و کوری و لالی می‌زند و موانع هم ایجاد می‌نماید.

زیاد شد جواب. از نگاه مهرورزانه‌ات نسبت به مؤسسه‌ی فکری اندیشه‌ای "مدرسه فکرت" بسیار قدردانم. ابراهیم و ارادت.

 

دامنه |,  [در پاسخ به شیخ‌ مالک رجبی] جناب استاد شیخ مالک سلام. تشکر وافر که نظر گذاشتی و قدردانی عالی که گواهی دادی. درود داری دوست حوزوی و فعال و کنشگر خوب من.

 

شیخ‌ مالک رجبی,  [در پاسخ به دامنه |] خواهش میکنم شاگرد هستم

دامنه [در پاسخ به شیخ‌ مالک رجبی] به خدا (گرجه زود زود نباید سوگند خورد) نزد من روحانی‌یی سلیم‌النفسی شیخ مالک دوست‌داشتنی من.

 

دامنه:. تکنیک برای فکر کردن در متن شما جالب بود. نیز سبک کار نوشتاری شما شایسته‌ی تحسین. برای من نو و روان و شیوا بود و محتوای آن هم سازنده. یعنی در واقع شما درصدد برآمدی دست به اصلاح رفتار تربیتی بزنید. یادم است باری استاد شفیعی مازندرانی نیز همین داستان آلبرت انیشتین را البته با سبک و سیاق دیگر نه با نثر که با نظم شرح کرده بود، اما دقت شما به این مسئله از ایشان نوتر بود. شاید به این علت باشد از این زندگی آلبرت انیشتین و رفتار مادرش برداشت‌های متعددی می‌شود کرد که استاد مازندرانی به این زوایا در نوشتن کتاب‌ها بسیار عنایت دارند. در پایان سادات محترم، فامیل من، از محضرت می‌خواهم با توجه به سابقه‌ی تربیتی شما، این سلسله‌نوشتار را استمرار دهید زیرا این صحن، مدرسه است و فضایی برای تعالیم.

 

دامنه: سلام عموی من عبدالله. نسبت به مادرم چون وصیت شرعی شد، دست نشست. مادرم آموزگار قرآن بود و فردی معنوی و حکیم. اینان (شخ احمد عمو، حاج محمود عمو شهابی و حسین عمو شهابی و حسن عمو شهابی برای مادرم مقامی شاید مقدس قائل بودند و او را بالاتر از خود حرمت می‌کردند. مثال شما هم برای من مهم بود و ضعف‌ها را می‌دانم. ولی در صحن عمومی بنای من بر حفظ حرمت افراد است. خوشحال شدم از دیدارت درین درگاه.

 

عبدالرحیم آفاقی [در پاسخ به دامنه |] عرض سلام و ارادت خدمت فامیل عزیز. شب پنجشنبه هست و اکنون در مسجد جامع ساری حجره شمال شرق هستم  از همینجا فاتحه ای نثار روح عزیز پدر و برادرزاده ام و پدر بزرگ و والدین گرامی شما و برادر بزرگوارتان و سایر درگذشتگان جمع قرائت می کنم. روحشان شاد و یادشان جاودانه. بسیار خاطره جالبی بود و لذت بردم در این خاطره زاویه دیگری از زندگی کوتاه ولی پربار پدر بزرگ مادری شما و یا به عبارتی عموی بزرگوار پدرم(آقا شیخ باقر) را آشکار و بیان فرمودید و من نیز مطلب دیگری از بزرگواری ایشان شنیدم که در این صحن قابل بیان نیست. باز هم بسیار ممنونم.

 

دامنه |, [در پاسخ به عبدالرحیم] جناب آقای عبدالرحیم آفاقی سلام. موجب شادمانی مرا فراهم کردی فامیل من که در آن ضلع مسجد جامع ساری نماز گزاردی. پدربزرگ مادری‌ام مرحوم شیخ باقر آفاقی (عموی مرحوم پدرت) در ضلع شمال غربی آنجا، درس و بحث داشت. رفتگان معظم بیت شما را هم خداوند رحمت فرماید. بر من مایه‌ی مباهات است شرح خاطره‌ای از بنده، قلب کسی را خشنود و یا حتی اطلاعات عمومی کسی را بیشتر سازد. یادکردِ انسان‌های درگذشته (=به تعبیر قرآن کریم: متوفّا)، یک رسم دیرپا در میان ایرانیان است. اگر ایران را بگردیم پر است از بقایای مجلل و مفخم آرامگاه‌ها که چهره‌های شهیر ایرانی و امامزادگان صالح سلسله‌ی سادات -علیهم السلام- را در خود جای داده است؛ از عطار و فردوسی و خیام و بوعلی خرقانی و بسطامی و ابی الخیر و کوروش کبیر گرفته تا صدها چهره‌ی دینی و اسلامی  و سایر ادیان الهی، مانند حضرت امام رضا ع، حضرت معصومه س، حضرت دانیال ع و حضرت حسنی س و بی‌شمار نام‌های دیگر که در اثر بیداد دو دولت/خلیفه‌ی اموی و عباسی به ایرانِ تکثرگرای مسلمان‌شده‌ی اختیاری دارای امنیت بیشتر، پناه آورده بودند و مردم مؤمن ایران هم با مدارا و ارادت و آداب و ادب، این چهره‌ها را میهمان‌نوازی نمودند. ببخشید کمی بیرون از بحث شما رفتم. گرمای موجود در بحث جناب عالی مرا به این چهار سُوق عالم، سَوق داد. درود.

 

حجت رمضانی [در پاسخ به دامنه |] سلام حاج آقا مقام علمی جناب عالی ازلحاظ معنوی خیلی بالاتر ازاینهاست ولی ازلحاظ دانشگاهی وحوزوی فرمودند رتبه دکتری می باشد.

دامنه [در پاسخ به حجت رمضانی] جناب آقا حجت سلام. من که خودم را به تعبیر فروتنانه‌ی استاد سید کمال الدین عمادی چاچکامی که کَهتر را به کار برد، کهتری بیش نیستم؛ صفت تفضیلی به معنی کوچک‌تر و خُردتر. خوبی در خودت جمعیت دارد حجت.

 

دامنه |, [در پاسخ به سید علی اصغر شفیعی] ارزیابی تو برای من سندیت دارد. وقتی گفتی ظریف تو را می‌ماند یعنی مرا کم نگرفتی. حرفه‌ای هستی. چه خوب. هر نقصی تو را آزار دهد، گویی مرا تحت فشار می‌گذارد. شکر خدای جل و علا را که درست شد.

 

دامنه |: سلام جناب آقا سید علی اصغر. از بیان نظرت زیر نوشته‌های اصلی‌ام تشکر می‌کنم زیرا موجب روشنگری بیشتر می‌شود. به ترتیب جمله‌بندی‌هات شماره می‌زنم برای پاسخم. خودت بیاب منظورم کدام جمله‌ات هست:

 

۱. شاید اَسرار حساب نیاید، حوزه تا حد زیادی تابع قواعد کلاسیک نیست.

 

۲. روحانیان چون علم تخصصی دارند وقتی میان مردم می‌آیند خود را در آن تخصص، تنها می‌بینند لذا محضر عموم، محضر یکطرفه می‌شود.

 

۳. موافقم، شهید مطهری هم ۵۰ سال تحصیل در خود حوزه علمیه را لازم نمی‌دانست، می‌گفت زودتر باید بین مردم بروند.

 

۴. مردم هم در مباحثه با روحانیت باید درجات علمی خود را بالا بیاورند. چون هر روحانی دست‌کم در چهار علم دوره دیده: اصول، ادبیات عرب، فقه، تفسیر. پس عامه هم لزوماً درین مصاف دوستانه با روحانیت خود را مطلع نگه دارد. وگرنه نمی‌توانند وارد یک مباحثه‌ی انتقادی تخصصی با آنان شوند.

 

۵. جمله‌ی آخرت انصاف و عدل ترا نمایش داد؛ ممنونم به این تصدیق و حُرّیتت.

 

جناب استاد شیخ مالک سلام. مدرسه، وُزراخانه! ندارد که وزیر اعظم بخواهد. مشاور ارشد من در مدرسه فکرت -یعنی آق سید علی‌اصغر- اختیار دارد و مرا همواره رهنمون است. سپاس از کشکولی‌ات!

 

دامنه |: به آقای وحدت: آق داداش پس از سلام، مدرسه فکرت بر بِستر «ایتا» در دسترس است؟ یا هنوز گوشی‌تان از همان شب -که در منزل احمد بابویه مختل شد- دچار اختلال است همچنان؟

 

ابوطالب طالبی وحدت: سلام و شب به خیر. دیشب ایلیا ایتا را برایم نصب کرد. امشب مدرسه را باز کردم. خاطره‌ی شما در رابطه با مرحوم آفاقی را خواندم. خدا همه‌ی در گذشتگان را رحمت فرماید.

 

خطاب به عضو فکرت: برای من سؤاله چرا هیچوقت در صحن مدرسه فکرت هیچ نظر و پیامی نمی‌گذاری. شاید خیال شود اگر چنین کنی، افراطی‌های جناح ها تو را بهتر دوست خواهند داشت. از این که ازت اجازه نگرفتم دعوتت کردم مدرسه فکرت، پشیمانم. هر وقت نیاز دیدی مدرسه فکرت جای خودت نیست، ترک کن تا پیش دیگران متهم نشوی.


سخنی با دکتر صادق زیباکلام
نوشته‌ی ابراهیم طالبی دارابی دامنه

قسمت اول: به نام خدا. آقای دکتر صادق زیباکلام سلام و احترام. چون در دوران دانشگاه تهران در چند درس، استاد من بوده‌اید مثل درس "تاریخ تحولات ایران: ، درس "نفت و دکتر مصدق" و ... ، شما را شاید بهتر از سایرین بشناسم. گویا درباره‌ی مرحوم زنده‌یاد نلسون ماندلا حرف زدید و این صحن هم به نقل آن سخن‌تان آذین شد.

 

جناب دکتر زیباکلام! حداقل خودت به منِ دانشجویت در سال ۱۳۷۱ گفته بودی -همان زمان میان دانشکده‌ی علوم سیاسی و فنی- که چرا ایران، که در بوسنی وارد شد در آذربایجان و ارمنستان وارد نمی‌شود؟! یعنی دلت دخالت نظامی می‌خواست. ولی ایران خویشتنداری کرده و جنگ دومی را از خاک خود دور ساخته بود. آیا مرحوم نلسون ماندلا در دوره‌ی قدرت خود در حاکمیت، با چنین وضعی مشابه در کشورش -آفریقای جنوبی- مواجه شده بود که مجبور می‌گردید رگ غیرت خود را خون کند و در یک آن مورد، مثل ایران دخالت کند و در دیگری عین ایران پرهیز؟!

 

جناب دکتر زیباکلام! یادت شاید نرود که مرحوم مهندس مهدی بازرگان نخست‌وزیر منصوب امام ره در دولت موقت ایران، شخص خودت را به عنوان نماینده‌ی خود به استان کردستان ایران اعزام کرده بود تا غائله‌ی آنجا را برای ایشان گزارش کنید، میانجیگری کنید، و یا هر کار سِرّی دیگری را که به خودت شخصاً واگذار شده بود، پیگیری نمایید؛ آیا مرحوم نلسون ماندلا در دوره‌ی قدرت خود در حاکمیت، با استانی مثل کردستان در ایران مواجه شده بود که گروه‌ها و احزابی مسلح و وابسته، قصد تجزیه‌ی آن را کرده باشند و خون‌های پاسداران و ارتشیان و حتی مردم کُردزبان هم‌وطن خود را به خاک و خون کشانده باشند و آنگاه ماندلا فقط می‌دید و می‌گفت من دارم شما می‌بخشم؟! چون اهل بخششم؟ اگر جناب عالی ماندلایی هستی چرا به کردستان رفته بودی و از برخورد حاکمیت در برابر آن خشونت‌طلبان دفاع کرده بودی؟!

 

جناب دکتر زیباکلام! جنگ تحمیلی ۸ ساله‌ی صدام‌حسین علیه‌ی ایران و تجاوز خونین به چند استان در سرزمین ایران لابد از یادت نرفته است که برخی بلوک غرب و شرق هم به کمک صدام آمده بودند، بلکه ایران را یک گوشمالی خونین و سخت کرده باشند. و حتماً شما آن زمان صدام را محکوم و رزمندگان را تشویق می‌کردید. آیا مرحوم نلسون ماندلا در دوره‌ی قدرت خود در حاکمیت، با یک جنگ و تجاوزی این‌چنینی به کشورش مواجه گردیده بود که بخواهد دست به اسلحه نبرَد و ارتش را وارد دفاع نکند و به متجاوزین بگوید: بفرمایید؛ بسم‌الله! این هم خاک آفریقای جنوبی ما و هر چه خواستید اشغال کنید چون من اهل بخششم و می‌بخشم؟!

 

جناب دکتر زیباکلام! شما که مشیء مدنی از خود نمایش می‌دهی به‌یقین از حافظه‌ات پاک نشده است ایران در عصر تازه‌استقرار نظام جمهوری اسلامی، یک «سازمان مجاهدین خلق»ی مسلح و سازمان‌یافته هم در روبروی خود می‌دید که بسیار زود ترکِ روش نرم سیاسی مبارزاتی کرد و قیام مسلحانه را اعلان نمود و عملاً جنگ شهری و ترور به راه انداخت و ۱۷۰۰۰ و اندی انسان هم‌وطن خود را به خاک و خون کشاند و حتی در کنار صدام‌حسین رئیس عرب! «ارتش مقاومت ملی» پدید آورد و با اسلحه‌های مدرن اهدایی صدام، روبروی رزمندگان ایران ایستاد و به جای محکوم‌کردن صدام، ایران را مورد هجوم و خیانت قرار داد و هنوز هم دست ازین رفتار نشست و اینک سازمانی عامل برای سازمان سیای آمریکا شد و اِبایی هم از هیچ اقدام رذالتی علیه‌ی کشورش ندارد. آیا مرحوم نلسون ماندلا در دوره‌ی قدرت خود در حاکمیت، با این نوع سازمان در کشورش مواجه شد که در برابر این‌همه کارهای بزه و مزوّر و دریوزانه، شعار دهد هر چه خواستید با کشورتان بکنید چون من اهل بخششم و کاری به کار شما ندارم؟!

 

جناب دکتر زیباکلام! شما شاید بدانید اطلاعات استراتژیک و حیاتی ایران در فاز موشکی و هسته‌ای توسط دو سه جریان داخلی، به آمریکا و اسرائیل فروخته شد تا کشورشان را توسط اشغال نظامی از سوی نیروهای خارجی به سرکردگی ارتش تروریست آمریکا، بر زمین بزنند و مثلاً خودشان حاکم شوند. آیا مرحوم نلسون ماندلا در دوره‌ی قدرت خود در حاکمیت، با چنین سازمان‌های رذلی مواجه شده بود که مانند ایران بخشی از اطلاعات حیاتی کشورش لو رفته باشد و آنگاه او بگوید اشکال ندارد هر چه خواستید بکنید چون من فردی بخششی هستم و خیانت‌پیشگان را آزاد می‌گذارم که با اطلاعات سرّی کشور خود هر چه دوست داشتند بازی کنند و عِرض نظام را ببرند. ادامه در قسمت دوم

 

قسمت دوم

جناب دکتر زیباکلام! در ۴۴ سال عمر نظام جمهوری اسلامی ایران، شاید ۴۴ جور به این سو و آن سو چرخیده‌ای و باز هم داری می‌چرخی و دست‌کم همه ناظر بودند که شما بالاترین غُلو و چاپلوسی سیاسی قاجاری‌گونه را نسبت به شخص حجت الاسلام اکبر هاشمی رفسنجانی صورت داده‌اید و در برابر سیاست‌های وی، مشق پیروی محض و تبلیغ تام می‌کردید. مگر نمی‌دانستید همین مرحوم رفسنجانی مورد وثوق جناب‌عالی، فرمانده جنگ بود و دست‌کم دستور مستقیم چند عملیات را او صادر کرده بود که بتواند در قدرت، نسبت به آمریکا و متخاصمان مانور دهد و دستِ برتر برای امتیازگیری کسب کند. همو بود که امام ره را مُجاب و قانع کرد دست از آن تز خود بردارد که به دلیل احترام به سرزمین مسلمانان عراق، فرمان داده بود رزمندگان هرگز به خاک عراق وارد نشوند، ولی آقای رفسنجانی و سایرین، پیش امام استدلال کردند (بخوانید الحاح و پافشاری ورزیدند) که دشمن وقتی این تز شما (یعنی امام خمینی) را بداند، از خود اطمنیان پیدا می‌کند که ایران هرگز به خاک آنان نمی‌آید و این کاری برخلاف اصول جنگ است. و نیز همین آقای مرحوم رفسنجانی در برابر تمام کارهایی که بخش تندروِ نظام علیه‌ی مرحوم مهندس مهدی بازرگان، حجت‌الاسلام سید مهدی هاشمی، نیروهای گسترده‌ی شبکه‌ی انجمن حجتیه، مرحوم آیت الله العظمی منتظری، دراویش گنابادی و صدها مورد سازمان‌یافته و تک‌موردی، به صورت خودسر و یا دستوریافته، صورت داده بودند، مُهر تأیید می‌زده و به خاطر ماندن در قدرت به هر نحو امکان، سکوت پیشه می‌کرده، حالا چگونه است شمایی که خود را از یک سو ماندلایی جا می‌زنی، سال‌های سال حاضر شده بودی در حد یک پیروِ شیفته و چشم‌بسته از آقای رفسنجانی‌یی تقلید و تبلیغ کنی که هیچ به ماندلا شباهت نداشت. شما چطور این تناقض آشکار را در رفتار خود نادیده می‌انگارید! و راحت دم از مرحوم ماندلا می‌زنید که زمین تا آسمان افکار و رفتارش را با افراد حاکمیت در ایران فرق و تمایز می‌دهید!

 

جناب دکتر زیباکلام! مگر نمی‌دانید همین نلسون ماندلا در دوره‌ی مبارزات و پس از کسب قدرت، سیاست را از دیانتِ مسیحیتِ خودش، جدا نمی‌کرد و به رویارویی با نظام آپارتاید آفریقای جنوبی رفت که سال‌های سال غرب از آن نظام تبعیض نژادی در برابر انبوه سیاه‌پوستان حمایت بدون قید و شرط می‌کرد و ماندلا همزمان با دو جبهه درگیر بود؛ علیه‌ی داخل و علیه‌ی غرب. شما از یک سو، مشیء ماندلا را الگو می‌دانی ولی از سوی دیگر از برخی از جنبش‌های کور و اعتراضات ناپخته و کال در داخل ایران حمایت می‌نمایی. مگر ماندلا در عصر مبازره کاری شبیه خشونت‌طلبان در داخل ایران می‌کرد که اینک شما از سویی ماندلا را به مردم مثال می‌زنی و از سمت دیگر در یک رفتار متناقض و متعارض خودت -که تعجب همگان را برمی‌انگیزد- خشونت‌ورزی برخی معترضان و برخی آشوبگران را امضا می‌کنی؟! کدام رفتار شما را جدی تلقی کنیم؟ ماندلایی بودن؟ یا خشونت‌ورزیدن؟

 

جناب دکتر زیباکلام! شما از طریق الگو معرفی کردن چهره‌ی محبوب و شهیر ماندلا سعی می‌کنی به صورت معکوس نقب و نقدی به چهره‌های مطرح جمهوری اسلامی بزنی، و نمونه‌ای از ماندلا بسازی که او هرگز اهل نظامی و ارتش و به کار گیری زور و قدرت نوبد، ولی مردم دیدند روزی خود را پشت چهره‌ی محبوب حاج قاسم سلیمانی پنهان کرده بودی و به همگان اعلام می‌کردی کاندیدای اصلح فقط حاج قاسم سلیمانی است که می‌تواند به تعبیر شما «فرشته»‌ی نجات شود. ببخشید! شما لابد حاج قاسم را نمی‌شناختید که به وی پست سیاسی ریاست قوه‌ی مجریه پیشنهاد می‌کردی. (البته من هم شایستگی حاج قاسم را از ۲۵  سال پیش‌تر می‌دانستم و حتی معتقدم لیاقت رهبرشدن کشور را هم داشت، گرچه قانون اساسی رهبری را برای فقیه منحصر ساخت) اینک پرسشم این است مگر حاج قاسم مرد سیاست و مقاومت مسلحانه نبود؟ مگر او در رزمگاه ابایی از دفاع مسلحانه داشت؟ و در برابر دست‌درازی‌های لشگرک‌!های مزدور منطقه کمترین تردیدی در ایستادن مسلحانه به خود راه می‌داد؟ حالا چطور باور کنیم از یک سمت شیوه‌ی ماندلایی را تبلیغ می‌کنی ولی از سوی دیگر به حاج قاسم گفتی بیا وسط سیاست و قبای رئیس‌جمهور در قامت شما اندازه است. حاج قاسم که اهل هم نبرد و هم بخشش و عطوفت بود؟ کی بالاتر است؟ حاج قاسم که جمع اضداد بود یا ماندلا که شما دارید ازو یک فرد تک‌بعدی می‌سازی که خلاف‌گویی است، زیرا از نگاه من ماندلا هم فردی جامع بود که اگر مانند ایران با جنایت‌ها مواجه می‌شد حتما در برابر آنان می‌ایستاد. پس شما دردتان رفتار بخششی ماندلایی نیست، ایجاد شکاف در بین مردم است با مثالی از ماندلا برای طعنه به بالایی‌های نظام و شاید حتی به رهبری معظم و بلکه به حضرت امام. اشکالی هم ندارد که بخواهی آنان را مورد نقد قرار دهید، زیرا نقد بر افکار امام و رهبری هیچ تعارضی با شرع و عقل ندارد و من فردی بسته و خُشک‌مغز نیستم. ادامه قسمت سوم


قسمت سوم

جناب دکتر زیباکلام! من هم مرحوم ماندلا را دوست دارم، چه وقتی که در زندان بود و چه وقتی که در قدرت. حتی آنقدر برای من مهم بود که تمام پاورقی‌های اطلاعات را موبه‌مو در آن زمان می‌خواندم که کتاب «آزادی» (خاطرات نلسون ماندلا) را در آن هر روز چاپ می‌کرد. شما نکند یادت رفته است که همین جمهوری اسلامی ایران بود که ماندلا را به سر زبان‌ها در جهان انداخت و دو بار با بالاترین احترام وی را به ایران دعوت کرد و در تهران بهترین تجلیل ازو به عمل آورد و گمان کنم همین دانشگاه تهران -که شما آنجا به ما تدریس می‌کردی- دکتری افتخاری به وی داده بود. آن روزهای غُربت سنگین و بی‌رحمانه‌ی نلسون ماندلا که غرب وی را هرگز برنمی‌تابید و از رئیس‌جمهور سفیدپوست آپارتایدی حمایت محض می‌کرد این ایران بوده که ماندلا را حمایت می‌کرده. حالا شما شدید ماندلایی و بقیه شدند ضد ماندلایی؟!

 

جناب دکتر زیباکلام! "صادق" باشد چون عین نام خودتان! من که می‌دانم داری از طریق پرداختن مستقیم به مرحوم مرد نکونام ماندلا، غیرمستقیم انقلاب اسلامی را می‌کوبی. وقتی از بخشش او دادِ سخن می‌گویی، در واقع داری ضدتبلیغ علیه‌ی نظام ایران می‌کنی. البته عیب ندارد، بکن؛ آزادید و ازین حقِ نقد بر قدرت، برخوردار. ولی آیا فکر می‌کنی اگر نلسون ماندلا قهرمان آزادی و بخشش، در هنگام ریاست‌جمهوری‌اش با عملیات نظامی «فروغ جاویدان» با نماد «درفش کاویان» سازمان مجاهدان خلق ایران! مواجه می‌شد، عملیاتی چونان "مرصاد" علیه‌ی آنان کمین نمی‌کرد؟ فرض که بگویید نه، نمی‌کرد. خُب ما که اُسوه‌ی حسنه‌ی بی‌مانند داریم به اسم حضرت رسول الله ص و امام علی ع و امام حسین ع که هم دشمن را می‌بخشیدند (یوم طُلقا در فتح مکه / گذشتِ از بزهِ آشکار آن جمَل سوار / پذیرفتِ توبه‌ی حُر ریاحی در کربلا) و هم وقتِ نبرد و پیکار با متجاوزان، از هیچ شجاعتی دریغ نمی‌ورزیدند. ببخشید شما از داشتن همزمتن شمشیر دو دَم (=ذوالفقار) و امیری کلام توسط امام علی علیه السلام چه برداشتی داری؟! ما مگر باید در هر موقعیتی که سیاست خاص خود را می‌طلبد از ماندلا پیروی کنیم که کشورش پس از فتح بر آپارتاید، شرائطی پیچیده و پرمسئله مانند ایران نداشت و اسیر این‌همه دسیسه و توطئه نبود. چرا وقتی در «فروغ جاویدان» سازمان مجاهدان (=که در ادبیات سیاسی ایران به دلیل رفتار دوئیتی به "منافقان" مشهور شدند) با توپ و تانک صدام از مرز تا گردنه‌ی چهارزبَرِ حسن آبادِ شهر"اسلام‌آباد غرب" پیش آمدند که به تهران برسند و حکومت را سرنگون کنند و امام خمینی ره و لابد کثیری دیگر از ایرانیان را بکُشند، شماها چیزی نمی‌گویید و آمار کشتار آنان را سانسور می‌کنید و قلمِ عفو بر جرائم آنها می‌کشید که از آنجا -مرز استان دیاله‌ی عراق- تا چهار زبَر استان کرمانشاه، بالای چهار هزار و پانصد و اندی انسان بی‌گناه، شامل رزمندگان و مردم بی‌پناه از زنان و پیران تا چوپانان را از دم تیغ گذراندند. ولی در برابر، رفتار امام ره در برابر آن جنایات را زیر تیغ نقد می‌برید. ببرید، حق شماست نقد کنید، اما آن «فروغ جاویدان» را و علت را هم بگویید. بگویید در برابر آنان، صیاد شیرازی‌ها نباید مرصاد را طراحی می‌کردند! بگویید باید تا تهران می‌آمدند! بگویید افزارآلات صدام درست بود که توسط آنان علیه ملت خود به کار گرفته شد!

 

جناب دکتر زیباکلام! شما نه فقط آن مقدمه را پاک می‌کنید، که پیشگفتاری خلاف برای آن می‌نویسید. فقط بلدید بگویید بخشش، بخشش. اما شجاع نیستید و نمی‌گویید وقتی «فروغ جاویدان» پیاده شد، مرصاد غلط بود! باید به تصور غلط شما ایران در برابر آنان می‌گفت: بفرمایید! خوش آمدید. همه چیز مال شما! چون ما مثل ماندلا می‌گوییم: می‌بخشیم.

 

آقای زیباکلام! شما حتی در شناخت درست ماندلا هم لَنگ می‌زنی. من بر عکس شما می‌گویم اگر مثلا" ماندلا ایرانی بود و در آن وقتِ حمله‌ی نظامی سازمان منافقان ایران، یکی از آحاد رزمندگان صحنه بود و ضجه‌های نونهالان را می‌شنید، صدردصد در برابر قتل و غارت و خیانتِ محرز همبستگی با صدام، در برابر آنان قد علَم می‌کرد و رفتاری شبیه امام ره از خود بروز می‌داد. شاکله‌ی ماندلا را خراب نکنید. لطفا". ادامه قسمت چهارم


قسمت چهارم

جناب دکتر زیباکلام! اگر بخشش ماندلایی خوب است چرا به نظر شما برخی از مخالفان مسلح ایران پیشگام این تز خوب نمی‌شوند تا بخشش پیشه کنند! من که می‌دانم دم از ماندلا می‌زنند ولی در پی انتقام سخت از انقلاب اسلامی هستند. چرا معتقدی جمهوری اسلامی باید گروهک‌های مسلح را ببخشد ولی در عوض آنان همچنان مشغول درگیری خونین با ایران باشند؟ مگر بخشش، فلسفه‌ی همه‌ی زندگی است؟ پس چرا شما در درس تحولات، پیش ما شاهان قاجار را در کلاس توبیخ می‌کردید که بی‌عُرضه بودند و خاک ایران را به روس باختند؟! مگر شما نبودید که به ما می‌گفتید قراردادهای ننگین امضا شد و خاک ایران به دشمنان داده شد؟ معلوم است منظور شما این بود ایران باید قوی عمل می‌کرد و این توقع شما از قاجار مگر جز آن است که باید در جنگ قدرتمندتر ظاهر می‌شدند؟ جمهوری اسلامی ایران به پیشوایی سیاسی مذهبی امام و رهبری معظم‌مان مگر در برابر دشمنان جنگ‌طلب که به خاک میهم چشم طمع دوخته‌اند، قاطع و بی‌بخشش ظاهر نشدند؟ دشمن خونی را می‌بخشند یا پوزه‌اش را به خاک مذلّت می‌مالند؟! چرا واژه‌ها را دستاویز دروغ‌باقی  خود کرده‌اید. شما استاد من در دانشگاه بوده‌اید، رسم من است به هر استادم حرمت گذارم، ولی از ارسطو آموختم که به استادش حضرت افلاطون می‌گفت: «من استادم را دوست می‌دارم، ولی حقیقت را بیشتر». پس، گمان مبَر دارم حرمت استاد خودم را می‌شکنم، نه، دارم مواجهه‌ی علمی می‌کنم.


جناب دکتر زیباکلام! به نظر شما قاجار باید روس را می‌بخشید؟ لطفا" فلسفه‌ی بخشش را لوث نکنید. کوروش کبیر مگر فتوحات نداشت؟ آن هم چه زیاد. آیا حضرت کوروش کبیر -که بنده شخصا" و اختیارا" به آن مرد خوب و جانبدار حقیقت و مروت علاقه و بستگی عقلی و عاطفی و فکری و نیز انتقادی دارم-  او که نزدیک شصت سال از روی زین اسب جنگی خود پایین نیامد و شجاعانه از مرزهای گسترده‌ی ایران در برابر هر امپراطوری دفاع می‌کرده، داشته بخشش می‌کرده یا جنگ و مقاومت و حفظ ثغور و نفوذ بین‌المللی ایران؟ کی می‌خواهید دوئیت در تحلیل را کنار بگذارید. کوروش، هم مرد مدارا بود، هم مرد غیرت و  هم انسان جنگ. پس هم بخشش و هم نبرد (=دفاع بر حق). هر کدام در جای خودش.

 

آقای آزاد طالبی [در پاسخ به دامنه |] درود و صبح به خیر جناب طالبی دامنه. گفته میشد بهلول هم دیوانه بود ولی کلام او راهگشای فکری برای جامعه بود . مقیاس صحبت شما مناظره بین جملات نیست بین شخصیت شخص بوده و به نظرم اصلا بی ربط است.. بالای متن جناب عبدالله اگر صادق زیبا کلام را حدف کنیم چه برداشتی از متن گرفته میشود. استراژیدی افکار یک رهبر که تاریخ ان را رهبر فدای ملت میداند و تاریخ بعدا مشخص میکند لغب سران  نظام ما را  ، همه اون جملاتی که شما به کار بردید قیاس شخصیتی و فکری  بین شما و زیبا کلام بود و توجیه عملکرد این نظام .دروستی و نادرستی فقط در حد نظر اعضا است وگرنه من چیز دیگری نمیبینم. پاینده باشی.

 

سید موسی صباغ  [در پاسخ به دامنه |] سلام آق ابراهیم طالبی . صبحتان بخیر از نقد و تحلیل زیبایتان که قسمت سوم هنوز به تحریر نیامده ، در  گفتار زیبا کلام بر شخصیت مبارز قاره آفریقا نلسون ماندلا ، بسیار لذت و هضم کردم ،شناخت همه جانبه مسائل سیاسی جهان و توطئه های جهانی و داخلی علیه نظام ، وشناساندن سازمانی که یک روزی بنام مجاهدین خلق (تلاش و کوشش برای ملت ) که  علیه ملت خودش یه روزی در آغوش صدام دشمن این ملت ، یه روزی هم دامان غرب که از هیچ توطئه ایی علیه. این ملت فروگذار نکردند، والان هم  مواجب بگیر اسرائیل  و آل سعود. جهادی است بس والا که در جهت اگاهی خودم و اعضا صحن و جوانان این خطئه قدم بر داشتید. قطعا این جهاد مورد رضایت 17000 شهیدی است که بدست این منافقین تروریست انجام شده است.و هم مورد رضایت دلباختگان به این نظام. به سهم خودم از شما تشکر میکنم و در این صبح جمعه سلام و صلوات نثار میکنم به روح والدین و اخوی تان. ان شاا... مغز و قلمتان در جهت تبیین اسلام ناب محمدی همیشه مستدام باد. اردات ویژه. سلام مجدد با کسب اجازه از جنابعالی خواستم بنا به اهمیت موضوع و جهاد تبیین. متن های بارگزاری شده توسط طالبی و نقد شما بر متن. آنرا در صحن رزمندگان بار گزاری نمایم. ارادت خاص.

 

دامنه |[در پاسخ به سید موسی صباغ] سلام سید عزیز سید موسی‌جان افتخار می‌کنم شما آن را بازنشر دهید در هر جایی که تشخیص دادید. من گویی زبان شما شدم و هر دوی  ما درین موضوعات مهم مشترک هستیم در مواضع و مبانی. درود. حتما چنین فرمایید.

 

سید موسی صباغ, [در پاسخ به دامنه |] سلام مجدد آق ابراهیم سپاس فراوان . انرژی دوباره گرفتم

 

مهدی ملایی به دامنه: سلام عمو ابراهیم، صبح زیبای آدینه ی شما بخیر، واقعن از تحلیلتان و بیاناتی که گفتین لذت بردیم،از سربازان متعهد و شجاعی چون شما همین هم انتظار داشتیم که چون کوه در برابر برخی که قصد تفرقه و ایجاد اختلاف بین امت اسلام را دارند،چون شیر غرش کنید و به انها بفهمانید که این بیشه هنوز شیر هایی دارد که نگذارند مردمش ،آرامشِشان  بهم بریزد،واقعن دست مریزاد،نَفسِتان گرم،خداوند عالم پدر و مادر شما را رحمت کند،انشالله که همیشه سالم و تندرست باشید تا شاگردهای مدرسه از نفس گرم و قلم شما استفاده ببرن.

 

سلام بر اعضای صحن رزمندگان. متنی بار گزاری شده در صحن مدرسه فکرت توسط یکی از اعضای محترم از صادق زیبا کلام استاد علوم سیاسی.در مورد نلسون ماندلا و نقد و تحلیل  بر نوشتارش توسط برادر و دوست عزیز ، آقا ابراهیم طالبی ، و

بنابر اهمیت موضوع و جهاد تبیین ،جهت اسفاده اعضا با اجازه از مدیران صحن باز نشر میدهم:

 

گفته های دکتر زیبا کلام متن ارسالی عبدالله طالبی: با اجازه مدیر، کپی از جناب آقای... ولی چون هدفمند بود فرستادم. نلسون ماندلا سنگ پیامبر ما را به سینه نزد ، اما به بهترین شکل ، کار ((پیامبرانه)) کرد . کاش  اسلام پس از  ۱۴۰۰ سال یک خروجی مثل ماندلا داشت نلسون ماندلا مبارز سیاسی آفریقای جنوبی بعد از ۲۷ سال که در زندان بود آزاد شد و در بدو آزادی از زندان ، برای مردم سیاه پوست کشورش سخنرانی کرد. او با صدای رسا و بلند گفت : ای مردم ! چه کسی بیشتر از همه زندان بوده؟ همه یک‌ صدا فریاد زدند: نلسون ماندلا ، نلسون ماندلا ای مردم! چه کسی بیشتر از همه کتک خورد؟ همه فریاد زدند نلسون ماندلا ، نلسون ماندلا چه‌ کسی بیشتر تحقیر شد؟ نلسون ماندلا ، نلسون ماندلا ای مردم! چه کسی بیشتر از همه انفرادی و تنهایی کشید؟ نلسون ماندلا ، نلسون ماندلا حالا دیگر سکوت همه میدان را فراگرفته بود ، آیا نلسون ماندلا چه میخواهد بگوید؟ نلسون ماندلا نگاهی به جمعیت انداخت ، جمعیتی که سیاه سیاه بود. حتی یک سفید پوست  بین‌شان نبود و همه پر از هیجان ، پر از انرژی ، پر از نیاز به "فرمان حمله و انتقامِ ده‌ها سال تحقیر"! نلسون ماندلا گفت : ای مردم! من بخشیدم. من همه را بخشیدم، شما هم ببخشید. ما میخواهیم زندگی کنیم، میخواهیم پیشرفت کنیم، میخواهیم الگوی فرزندان‌مان باشیم. میخواهیم آینده را بسازیم. ما فرصتی برای کینه‌ورزی نداریم! ما برادری میخواهیم. ما با همانهایی که ما را انسان نمی‌دانستند ، برادریم. ما بزرگیم ، ما پاسخمان به آنها محبت است. ما پاسخمان کنار هم ایستادن است. چون ما بزرگیم. آن روز سیاهان رقصیدند ، آن روز سیاهان کینه‌ها را دور ریختند. آن روز سیاهان مردی را شناختند که خیلی بزرگ بود. مردی که حرف‌های نو داشت رهبری که دنیا را به شگفتی وا داشت.رهبری که بزرگ بود و بزرگی را می‌شناخت. و با نفرت؛ با دشمنی و تکبر میانه‌ای نداشت. "نلسون ماندلا" برای همیشه در تاریخ ماندگار شد. نه پوزه‌ای را به خاک مالید! نه مشتش را بی‌جهت گره کرد و بر دهان کسی کوبید و نه بر کسی خشم گرفت. نه سیلی به صورت کسی زد نه دستور انتقام داد . بلکه او انسانیت را به جهان نشان داد. نلسون ماندلا برای همیشه زنده ماند. او وقتی به ریاست جمهوری افریقای جنوبی برگزیده شد حتی قاضی که او را حکم به زندانِ مادام العمر داده بود بخشید و به ضیافت شام دعوت کرد ! نلسون ماندلا چه زیبا گفت: در هر انقلابی اگر انقلابیون , حاکمان و افراد قبلی را کشتند یا انتقام گرفتند ، بدانید آن انقلاب و انقلابیون هیچ وقت کشور را آباد نخواهند کرد. بلکه آنها ظالمانی خواهند شد که فقط دنبال کینه ورزی ، قتل و غارت خواهند بود و در آخر ، کشور را به ویرانه کشانده و به تلی از خاک تبدیل خواهند کرد !

 

نظر حجت رمضانی خطاب به دامنه: آقای دکتر طالبی عزیز. از آنجایی که بنده نه سواد علمی ونه گرایش سیاسی به گروه خاصی دارم از بیانات شیوا و رسای جناب عالی چنین برداشت دارم که در واقع حضرت عالی با نقد ا زاستاد خود که برگرفته از فطرت پاکتان میباشد در ظهور تبیین انقلاب اسلامی بصورت نوین هستید. اشاره کنم به فرمایشات حضرت آقا "همان جهاد تبیین خوب است برادران، جوانان، اهل فکر و تحقیق، طلاب، دانشجویان، روی مبانی [امام] فکر کنند، روی اینها کار کنند. فقط متن باقی نمانَد؛ این متنها درست توضیح داده شود، تبیین شود.» از این جهت اهمیت پیدا میکند که چالش اصلی همه‌ی تحولات بزرگ اجتماعی - از جمله انقلابها - صیانت از جهتگیریهای اصلی این انقلاب یا این تحول است. این مهمترین چالش هر تحول عظیم اجتماعی است که هدفهائی دارد و به سمت آن هدفها حرکت و دعوت میکند. این جهتگیری باید حفظ شود. اگر جهتگیری به سمت هدفها در یک انقلاب، در یک حرکت اجتماعی صیانت نشود و محفوظ نماند، آن انقلاب به ضد خود تبدیل خواهد شد... برای اینکه این جهتگیری غلط و این انحراف اتفاق نیفتد، احتیاج به شاخصهای معینی هست... خوب، شاخص در انقلاب ما چیست؟ این خیلی مهم است. بهترین شاخصها، خود امام و خط امام است. امام بهترین شاخص برای ماست. درود.

 

آقای عبدالله طالبی [در پاسخ به دامنه |] درود جناب  آقای طالبی. من قسمت اول پیام تان را خواندم. به دوم سوم نرسیدم. با گفته های داداشم موافقم پیام تان. آری از خود رای بودن داشت  وحتی انگار ضعف قلم نسبت به دکتر انگار دکتر زمانی شخصیت تان را جراحی کرد  وشما خودتان را خالی کردید. مطمئن م اگر این پیام رهبر شما بود. مثل قضیه آتش زدن برجام که به صلح انجامید. جام زهری بود یا سیره امام حسن ع را طی کرد. پیام تان سبب خاموشی روزنه های صلح شد. امام ماندلا  بزرگترین خیانت را به روح ش کردند تجاوز به خانواده اش که در فیلم نلسون ماندلا بیان داشتند خانواده حد مرزی ندارد هر کسی همچین قدرت ندارد که گذشت  کند. سلامت باشید.

 

سید رضی سجادی خطاب به صحن : سلام از متفکرین این صحن تشکر وقدر دانی میکنم از اقای ابراهیم طالبی و سید موسی صباغ و از شما آقا حجت داماد عزیز و از تمامی که این گرو ه هستن ممنونم.
 
سید رضی سجادی خطاب به دامنه : سلام اقای ابراهیم طالب از نوشته های شما تحلیل کردید بنده افتخار میکنم و از شما تشکر میکنم و اسفاده کردم. انشاالله همیشه قلم شما در این راستا کوشا باشد.
 

آق سید حسین شفیعی [در پاسخ به سید موسی صباغ] بنام پروردگار بصیر و دوستدار اهل بصیرت. معلم فرهیخته جناب آقای سید موسی صباغ (رزمند و معلم و برادر شهید و نویسنده خوش قریحه) سلام علیک. از جنابعالی به جهت بازنشر نوشته چهار قسمتی جناب آقا ابراهیم طالبی (که در جهت نقد کلمات و گفته های متقلبانه و محرفانه  جناب صادق زیبا کلام نوشته شده)؛ در صحن هیبت رزمندگان تشکر می نمایم. اگرچه هنوز هزاران ناگفته ها از خیانت فکری و سیاسی جناب زیبا کلام باقی مانده است؛ ولی آنچه که آقا ابراهیم در این راستا نگاشته است؛ منطقی؛ صادقانه و متعهدانه می باشد؛ بنده با حفظ سلسله مراتب به آقا ابراهیم میگویم : «نطق بک روح الآمین». (حوزه علمیه قم: سید حسین شفیعی دارابی ۱۷ شعبان ۱۴۴۱ق_ ۱۸ اسفند ۱۴۰۱ش)

 

آقای عیسی رمضانی محمد به دامنه: سلام. وآیا نلسون ماندلا با قدرتهای ظالم و تمامیت خواه جهانی درافتاد؟یابا گروه سفید پوست حاکم بر کشورش؟ وآیا اساساً قدرتهای مسلط جهانی می گذارند ایران آسوده باشد و آرامش داشته باشد؟ آیا کشور آفریقای جنوبی همانند ایران در هارتلند(قلب)انرژی ومرکز بیضی ذخایر انرژی جهانی قرار دارد؟ یا یک کشور دور افتاده ای است که شهرتش صرفا معدن الماس و دماغه ارتباطی و سرویس دهی امیدنیک است؟ وآیا ژئوپلیتیکی (سیاست جغرافیایی) که برایران دیکته می کند ویا ایران بوسیله آن می تواند بر دیگران اثر بخشی داشته باشد با آفریقای جنوبی قابل مقایسه است؟ شاهد مثال مورد اخیر، آیا در جنگ جهانی ، ایران اعلام بی طرفی نکرد، آیا به موضع گیری کشور ما وقعی گذاشتن؟ آیا به محض وقوع انقلاب اسلامی ایران گذاشتند آب خوشی از گلوی این مردم پایین برود تا به قول خودتان بتواند ببخشد؟ مگر به ایران حمله‌ نظامی نکردند وگسلهای قومیتی وگروههای تجزیه طلب را فعال نکردند؟ واین دسیسه ها و فتنه ها پی در پی تکرار نشد؟ آیا موقعیت سوق الجیشی و ارتباطی ایران که از گذشته های دور برقرار بوده است و مردمان آن از سابقه تمدنی طولانی برخوردار بوده اند و حرفی برای گفتن داشته و دارند با کشور تحت حاکمیت ماندلا برابر است؟ این مواردتصمیم ساز هستندو تصمیمات واقدامات با تکیه و استناد به همین شرایط گرفته می‌شوند ما نمی‌توانیم در خلاء و بی توجه به واقعیت‌های حاکم بر کشور خودکاری انجام بدهیم. شما چگونه ملت ایران و رهبر آن رابا مردم و کشوری مقایسه می کنید و الگو می دهید که در هیچ شقّی از شقوق که برخی از آنها را ذکر کردم برابر نیستند و شأن و شرایط یکسانی ندارند. برای جلوگیری از اطاله کلام ؛ آیا رهبر مبارز سیاه پوستان که صرفا داعیه دار نجات این قوم از بردگی سفید پوستان و رفع تبعیض نژادی از آنها است را با شخصیتی مقایسه می کنید که نماینده امام زمان است و فقیه و مجتهد جامع الشرایطی که پرچم مبارزه حق با باطل را بدست گرفته وبا قدرتهای هژمون وسلطه گر درافتاد و بازی قدرت‌ها را برهم زد و رهبری انقلابی را عهده دار شده است که زمینه ساز ظهور عدالت‌ گستر جهانی است . انشاءالله. استاد طالبی سپاسگزارم قلم شما بسان زبان ابوذر بُرنده باد.

 

نظر حجت الاسلام آق سید حسین شفیعی دارابی خطاب به دامنه: سپاسی وافر از آقا ابراهیم. بنام پروردگار بصیر و دوستدار اهل بصیرت سلام علیکم طلوع. صبح جمعه پس از نیمه شعبان بر همگان مبارک باد. به جهت مشغله زیاد و نیز کسالت سخت جسمی کمتر فرصت می کنم تک تک نوشته های اعضای محترم مدرسه فکرت را بخوانم؛ اما پس از ادای فریضه صبح امروز و انجام بخشی از تعقیبات وارده برای نماز صبح؛ توفیقی شد تا نوشته چهار قسمتی آقا ابراهیم طالبی که در جهت نقد بخشی از گفتار و رفتار جناب صادق زیبا کلام نگاشته است را با دقت مطالعه نمایم؛ سر انجام هم تصمیم گزفتم؛ نکاتی را در قالب این نوشته یاد آور شوم:

 

۱) از عضو محترم گروه (که به جهت دوری از دارابکلای عزیز؛ نمی‌شناسمش) تشکر می کنم که به قصد خپر خواهی به بارگذاری متنی از جناب صادق زیبا کلام در جهت تمجید از بخشی از کارکرد خوب مبارز جااوید آفریقائی ؛ مرحوم «ماندلا» پرداخت؛ صمیمانه؛ تشکر می کنم؛ چون او با این اقدام نیکش واسطه خیر شد تا آقا ابراهیم؛ به بیان بخشی از حقایق پنهان در زندگی جناب صادق زیبا کلام به پردازد؛

 

۲) از آقا ابراهیم طالبی نیز به جهت نگارش این نوشته چهارقسمتی؛ صمیمانه تشکر می نمایم؛ زیرا نوشته ای کاملا منطقی؛ عالمانه؛ مستدل و مستدی را به نمایش گذاشت؛ البته نقطه های مبهم بسیاری در کارکرد گفتاری و نوشتاری جناب صادق زیبا کلام وجود دارد! که برای بازگویی آنها؛ زمان دیگری لازم است؛

 

۳) یکی از کارکردهای مذمومی که خدای متعال در قرآن از منافقین یاد می کند این است که آنان شعارشان این است : «نومن ببعض و نکفر ببعض»؛ ؛ دیگران هم گویند :«انصاف اقتثضا می کند که ما؛ همه اجزای یک پازل را به بینیم؛ تا قضاوت درستی داشته باشیم؛ از جناب صادق زیبا کلام هم انتظار میرود که شیوه منافقان را دنبال نکند و در بیان زندگی مرحوم «ماندلا»؛ همه اجزای پازل زندگیش را به بیند؛

 

۴) پیشاپیش از اعضای محترم مدرسه فکرت» که وقتی را جهت مطالعه این متن اختصاص میدهند؛ صمیمانه سپاسگزارم؛ و

 

۵) در متون دینی داریم: برخی از شعرا؛ پس از سرودن شعری متین و منطقی و عادلانه؛ امامان معصوم (ع) در جهت تشویق آنان فرموده آند : نطق بک روح الامین؛ اینجانب نیز با تاسی و الگوگیری از مکتب اهلبیت (ع) در تمجید از این نوشته چهار قسمتی آقا ابراهیم میگویم « نطق بک روح الامین».

از دیگر دوستان هم که در بروز این اقدام شایسته آقا ابراهیم سهیم بوده آند صمیمانه تشکر می نمایم و برای همگان آرزوی توفیق و همدلی بیشتر دارم. (حوزه علمیه قم: سید حسین شفیعی دارابی روز جمعه ۱۷ شعبان ۱۴۴۱ق ۱۸ اسفند ۱۴۹۱ش)

 

قاسم ملایی به دامنه: سلام جناب استاد طالبی زکات علم نشر ان است حقا که بدرستی پرداخت زکات نمودید وجهادتبین نمودید تشکروقدردانی ا زروشنگری عالمانه جنابعالی خداوند دراین روزادینه غفرانش را بروح همه اموات خصوصا پدرومادروبرادرمهربانتان نثار نماید

 

توضیح فوری

با یاد و نام خدای حکیم و جان و جهان آفرین. فروتنانه به تک تک صاحب‌نظران محترمی که درین صحن، نسبت به متن چهار قسمتی بنده، خطاب به استاد دوره‌ی دانشجوی‌ام جناب آقای دکتر صادق زیباکلام، ابراز نظر و بیان دیدگاه کردند، اطلاع می‌دهم، تمام نظرات را موبه‌مو بدون حتی صرف‌نظر کردن یک واو و لام، خواندم و می‌خوانم، پاسخ‌هایم را به‌عمد تأخیر انداختم تا نقدها و نظرات همچنان به صورت آزاد و طبیعی و دوستانه و محتملانه ادامه یابد و بِستر بحث مستمر بماند، آنگاه جهت ادای ادب به تمام نظرات تک تک جواب خواهم داد. تا آن هنگام، از صبوری‌تان سپاسگزارم. هدف درین صحن با پرداختن به مسائل مهم روز ایران و جهان، دمیدن فکر نو و اندیشه‌ی صحیح‌تر و برگرفتن تعلیم از مزایای نوشته‌های همدیگر است. وگرنه همه پایان یک بحث مانند طلبه‌های حوزه‌ی علمیه می‌نشینیم با هم چای دیشلمه می‌نوشیم. البته که نسبت بیان واقعیات در تعارف به همدیگر گرفتار نمی‌آییم. درود بی‌عدد بر تمام نظردهندگان محترم. ابراهیم و ارادت.

 

مصطفی بابویه به دامنه: سلام خدمت شما آقا ابراهیم طالبی و همه اعضای مدرسه فکرت. در ابتدا خاطرنشان می شود که نلسون ماندلا یک رهبر بزرگ و تاثیر گذار در تاریخ معاصر بوده که رژیم نژادپرست آفریقای جنوبی را سرنگون کرد و همواره مورد تحسین بسیاری از مردم و اندیشمندان جهان بوده است. همچنین لازم به ذکر است که ارتباط وی با جمهوری اسلامی مثبت بود و دو مرتبه به ایران سفر کرد و حتی در دیدار با مقام معظم رهبری، ایشان را رهبر خود توصیف کرد. (فیلم این دیدار را هم موجود میباشد) اما بعد: درباره متن فوق نیز باید دانست که هر از گاهی به مناسبت های مختلف در فضای مجازی بازنشر می شود و علت بازنشر آن در موقعیت فعلی، جلوگیری از مجازات اغتشاشگران است (زیرا دشمنان برای روحیه دادن به مزدوران خود، به هر شکلی باید این اطمینان را به آنها بدهند که در صورت شناسایی و دستگیری، همچنان از آنها حمایت می کنند)  اما آقا ابراهیم بدانید که این سخنان خیالبافی های یک نویسنده مجهول است و هیچ مستندی ندارد و بعید میدانم ربطی به زیبا کلام داشته باشد(البته صادق زیبا کلام در کانال تلگرامی خودش در تاریخ ۱۷مرداد۱۳۹۶ نامه سرگشاده ای به این مضمون خطاب به دکتر روحانی نوشتند که شما نلسون ماندلا نیستید)  اما جالب اینکه نلسون ماندلا در روز آزادی خود یعنی ۱۱ فوریه ۱۹۹۰، در سخنرانی خود به وضوح اعلام کرد که مبارزه مسلحانه‌ی کنگره ملی آفریقا (حزب متبوع ماندلا) هنوز به پایان نرسیده‌است. او در آن سخنرانی گفت: توسل ما به مبارزه مسلحانه در سال ۱۹۶۰ با تشکیل اومخونتو وسیزوه (شاخه نظامی کنگره ملی آفریقا) اقدامی دفاعی در برابر خشونت آپارتاید بوده و عواملی که ایجاب‌کننده مبارزه مسلحانه بود امروز همچنان باقی است و ما چاره‌ای جز ادامه نداریم... (پر واضح است که قیام مسلحانه یعنی خشونت و کشتن) همچنین بدانید که نلسون ماندلا به دلیل حمایت از صلح ملی و بین‌المللی تحسین بین‌المللی را به دست آورد اما در زمان ریاست جمهوری او، یعنی در سپتامبر ۱۹۹۸ آفریقای جنوبی به لسوتو حمله کرد و انتقادات بین المللی از دولت وی شد و شاید به همین دلیل بود که وقتی دولت کانادا تصمیم گرفت او را به عنوان شهروند افتخاری کانادا برگزیند:حزب اتحاد کانادا و همچنین راب اندرس نماینده پارلمان در مجلس کانادا او را "تروریست" توصیف کرده و با این اقدام مخالفت کردند. (وبگاه سی بی سی) اما صرف نظر از صحت و سقم متن شبهه‌ناک فوق، همه می‌دانیم که توسل به خشونت، گاهی اجتناب ناپذیر است و به تعبیر سعدی "درشتی و نرمی به هم در به است". و یا باز به تعبیر دیگر از همین سعدی شیرین سخن: ترحم بر پلنگ تیز دندان/ستمکاری بود بر گوسپندان. بله! در حقوق شخصی (نه مسائل اجتماعی)، گذشت فضیلت والایی است که اگر به‌جا و به موقع انجام شود و تبعات سوئی برای جامعه نداشته باشد، بسیار ارزشمند است. به همین دلیل در سفر رهبری به استان سیستان و بلوچستان ایشان پاسبانی که در ایام تبعید در قبل از انقلاب مأمور مراقبت از ایشان بود و بسیار بد رفتار و توهین آمیز با ایشان برخورد می‌کرد را را به حضور طلبیدند و نه تنها گزندی به وی نرساندند، بلکه دستور ویژه برای حل مشکلات معیشتی او صادر کردند. ارادت مصطفی.

 

شیخ احمدی به دامنه: سلام جناب طالبی عزیز. بنده همواره شما را در مدیریت گروه با وصف سعه صدر شناختم و البته این ویژگی، یکی از مهمترین ویژگی های یک مدیر است که شما دارید. استفاده بردم از پاسخ شما و سایر عزیزان. اساسا آیا این جملات از نلسون ماندلا صادر شده است. آیا زیباکلام چنین سخنانی دارد؟ متاسفانه اخیرا جملاتی را به شخصیت‌های نسبت می‌دهند که روح آنها هم خبر از این جملات ندارد.  کاش دوست محترم ما آدرس این سخنان را هم می‌نوشتند تا مستند باشد و ما هم با رجوع به منبع اصلی، دیدگاه خود را بیان می کردیم. علاوه بر این، موضوع مهم، نوع نگاه افرادی مثل زیباکلام به روابط بین الملل و منافع و مصالح ملی برمی‌گردد. بنده با ایشان کلاس نداشتم، اما در دوره آمادگی ایشان برای آزمون ارشد شرکت کردم، شخصیتی بشدت شیفته رضاخان و ... اگر هم از هاشمی رفسنجانی دفاع می کند، به دلیل شباهت های مدیریتی هست که بین این دو وجود دارد. مشکل عمده افرادی مثل زیباکلام این است که اصل بنیادین و اساسی "ما می‌توانیم" را باور ندارند. وقتی واکسن برکت تولید شد، زیباکلام چه نوشت؟ گفت ما که یک دوچرخه نمی توانیم بسازیم، چگونه واکسن می‌سازیم؟ اما امروزه تلفات کرونا در ایران و آمریکا و ژاپن را مقایسه کنید، تجمعات مردمی در مقابل ساختمان فایزر را ببینید و... این خط، ادامه همان خطی است که معتقد بود ما آفتابه گلی هم نمی توانیم بسازیم، چگونه می خواهیم نفت را ملی کنیم، آمریکا باید این کار را انجام دهد... زیباکلام به این هم بسنده نکرد و همه دیدیم که اخیرا سفیر فرانسه را به ویلای خودش دعوت کرد تا دل بدهند و قلوه بگیرند... ماندلا شخصیت بزرگی است و شاید معروفترین جمله اش این باشد که ببخش، اما فراموش نکن. باید بدانیم ماهیت مبارزات ماندلا با انقلاب اسلامی یکی است، هر دو در مقابل ظلم ایستادند، ماندلا در مقیاس آفریقای جنوبی، اما انقلاب اسلامی در مقیاس جهانی. ماندلا تبعیض نژادی، سیاه و سفید را می‌دید، اما انقلاب اسلامی تبعیض سیاست بین الملل را زیر سوال برد، موضوعی که به کام آمریکا و ابرقدرتها خوش نیست، چراکه دست بردن در لانه زنبور است. امثال زیباکلام باید بیشتر به این موضوع بپردازند. برای همین اشتراکات مبارزاتی است که ماندلا دو سفر به ایران داشتند و رهبر انقلاب را رهبر خود دانستند.

 

جناب آقای سید موسی صباغ سلام. این رفتار شایسته‌ی شما در بازنشر دادن نوشته‌ی بنده، بی‌تردید حکایت از اخلاص عمل شما و نشان اخلاق فروتنانه‌ی آن دوست محترم است که خود صاحب نظر هستید و دارای شخصیت قابل توجه و حتی بهتر از این حقیر می‌باشید. پس؛ به رسم ادب از کردار شما تشکر می‌کنم و به حکم سیره‌ی نبوی و علوی، از آن تعلیم می‌گیرم. ان‌شاءالله پس از پایان نظرات اعضا در صحن فکرت، پاسخ به نظراتِ همه را خواهم نگاشت. ابراهیم و ارادت.

 

زینب سادات شفیعی [در پاسخ به عبدالله طالبی در مورد پست سخنان زیباکلام] با سلام و احترام. با توجه به پست ارائه شده جدای از اینکه سخنان چه کسی باشد و از زبان چه کسی بیرون آمده باشد توسط دوستان به تفسیر گذاشته شد این تمام. الگویی ماندلایی پیاده شده که سراسر بخشش هست حتی نسبت به بدخواه خود و ملت و زیرکانه خطاباتی در خود جای داد و ادعا شده از الگوی پیامبر گرفته شده (پیامبرانه) مصداق « رُحَمَاء بَیْنَهُمْ» خب این وسط «أَشِدَّاء عَلَى الْکُفَّارِ »چه می‌شود؟ پیامبرانه چه بر سر بنی نضیر، بنی قریضه و بنی قینقاع آمد؟

 

پاسخ‌های دامنه به نظرات اعضا در بالا:

دامنه |,[در پاسخ به سید ص] جناب آقای سید موسی صباغ سلام. اساسا" هر فکری -چه افراد، چه احزاب- به جای یک اقتباس مثبت و عقلانی از دارایی‌های علمی جهان، جهت تحکیم منطقی‌تر پایه‌های تئوری خود و حزب خود، صرفا" و موقتا" و با هدف یک میانبُر فریبکارانه برای غلبه‌ی خود یا سازمان خود بر حکومتی که با آن درگیر است، کسانی چون صدام‌حسین را در آغوش کِشد و یا روی به روبناهای موقتی چون اقدامات متغیّر اروپا و آمریکا بیاورَد، در نهایت هویت خود را از دست می‌دهد. مثلا" همه خیال می‌کردند حجت الاسلام سید محمد خاتمی پس از بحران هشتاد و هشت بلاخره با یک عملیات مخفی از ایران می‌گریزد و در عراق -البته ابتدا در کویت- دولتِ در تبعید شکل می‌دهد کاری که مرحوم آیت الله کاشانی در فصلی از مبارزات خود در مجاورت کرمانشاه کرده بود. به من حتی این اخبار-ترجمه شود: شایعات یا ذهنیات- آنقدر گفته می‌شد که روزی -دی ۱۳۹۲- در نجف در ابتدای شارع الرسول به صورت تصادفی حجت الاسلام سید علی اکبر محتشمی را دیده بودم و همین را از آن مرحوم پرسیده بودم. خندید و گفت خودم تابستان‌ها به ایران برمی‌گردم. جوابش با تلمیح (=گوشه‌چشمی) توأم بود. خواست پیام برساند حتی در مخیّله‌ی آقای خاتمی هم هنوز چنین انتخابی خلَجان و خواهش نزد. بلی؛ من منتقد آقای خاتمی بوده و هستم ولی این قدر شرَف داشت رفتاری این گونه ریسکی علیه‌ی کشورش نکند.

 

امروزه تفکری وجود دارد -شاید در جناب زیباکلام نیز- که حتی حاضر می‌شوند از آمریکا تمنای بمباران ایران را بکنند؛ کاری دهشتناک که جو بایدن آن را خراب‌کردن کل جهان و تیرگیِ تمام فنون دیپلماسی می‌داند. دست‌کم از جو بایدن هم یاد نمی‌گیرند که برای تأمین منافع و حفظ جان سربازان خود حاضر است قدرت برتر منطقه‌ای ایران را مجبورا" بپذیرد. در عوض آنان که آغوش گشودند که برای نابودی انقلاب اسلامی هر تاکتیکی صحیح است، به ورطه افتادند. بگذرم که شما با تأیید مطلب بنده بر تصحیحِ هر فکر و خیالی که حرف‌هایی از جنس جناب زیباکلام را مفید برای تغییر می‌داند، گام برداشته‌اید.

 

سید موسی صباغ  به دامنه |] سلام آق ابراهیم. ممنون و سپاس به آگاهی هام افزودی. تشکر ویزه

 

دامنه |, به آقای آزادی. جناب آقای آزاد طالبی سلام. بحث من سرِ به رُخ کشیدن سیاست مطلقِ"بخشش" بود که برخی در کشور تحت پوشش آن، می‌خواهند به نسل نو بیآموزند (=خوانده شود: حالی! کنند) ما از ماندلا نیاموختیم هیچ، حتی هر چه کردیم همه گناه و دروغ و داروغه‌گری بود. زنده‌یاد مرد مانا ماندلا مقامش محفوظ، اما جمهوری اسلامی خودش مکتب دارد و مخزن ناتمام وحی. و یک پای پولادین ایدئولوژی جهان جدید است و حرف نو عرضه نموده است. چرا باید به جای آیه‌ی منصوص و روایت متقن، تحت قیادتِ کسی از بیرون درآید که خودش بر اساس مقتضیات جامعه‌ی گُسلی و پرشکاف نژادی سیاه-سفید، تصمیم می‌گرفت و بحران‌های عدیده‌ی ما را نداشت. یادگرفتن از دیگران در اقصی‌نقاط جهان عیب نیست، اما جمهوری اسلامی با همه‌ی  عیب و نقص‌هایی که برایش شکل داده‌اند، در بخشش کم نگذاشت. شدتِ و شفقت لازمه‌ی  سیاست است و دو بال دائمی تمدن‌سازی. وگرنه به تسلیم و معاملات و تعاملات خائفانه می‌انجامد.

 

من که می‌دانی چندان عبوس نمی‌شوم اگر جناب آقا آزاد دیدگاه مستقلانه‌ی مرا به عنوان «توجیه» رد کند. حق شماست روی متن و مطلب من، هر نقد و اسمی بزنید. خوشحالم کردی این‌قدر راحت با این دوست و دوستدارت، سخن به صداقت کرده‌ای. باز هم مرا در نقد یاری فرما. صحن، صحنی برای شناخت است و به قول استاد من در دانشگاه جناب دکتر فرهنگ رجایی: معرکه‌ی جهان‌بینی‌ها و آراء.

 

دامنه |,[در پاسخ به مهدی ملایی] جناب آقای مهدی ملایی سلام. این را به آن عقاید قوی و پایدار خود اضافه کنید نسل وفادار انقلاب اسلامی -با همه‌ی تاب‌آوری‌هایی که در برابر پاره‌ای فساد و انحرافات و سوءمدیریت‌ها پیشه کرده- اگر اگر اگر روزی دسیسه‌ی دشمن با بازرگرمی عده‌ای گرفت و عداوت تا مرزهای عقیدتی و میهنی ما پیشروی کند و بخواهند برای این ملت صاحب الزمان عج دام پهن کند و آنچه دستاورد بود را نابود سازند، آن وقت من گمان کنم (حدس متصل به یقین) خوشه‌های خشم این سرزمین سر بر می‌آورَد و آمریکا فقط از همین پیش‌بینی می‌هراسد که گودال‌های ژرف رشته‌ی زاگرس غربی و مرکزی و جنوبی و شمالی و چاله‌های عمیق حاشیه‌ی تل خندقِ لامَردِ فارس و حتی رشته‌رشته‌های نهر خیّن خوزستان جهنّم آتشین می‌شود، آن روز قرآن به مؤمنان حق قتال می‌دهد. هر چند قرآن آنقدر رحمت آورده که حتی از اولیای دَم خواهش می‌کند حق قصاص خود را برای مصلحتی عمیق‌تر به نفع بخشش فرو گذارید ولی اگر دشمن، عنادیت خود را میدان آورَد و شعله‌ی خشم بیفروزد، آن روز تنور ایران هم زبانه خواهد کشید. ایران صلح می‌خواهد، ولی باکی از نابودی جنگ‌طلبان ارتش آمریکا و پیروان کوچولوی آنان ندارد؛ رُک بگویم: رهبری معظم ایران فقط مرد مذهب و نمازشب نیست، استراتژیست نظامی تمام‌عیار است. دشمن دقیق می‌داند این مَرد دانای ایران، هم سحر دارد و هم سِرّ عالم را سردرمی‌آورَد، زین‌رو از رویارویی با او پرهیز عمدی دارد. مهدی ملایی ممنون از بیان و کلام.

 

دامنه |, [در پاسخ به حجت رمضانی دارابی] جناب آقای حجت رمضانی سلام. بله، موافقم. در کار علمی و روشمند تبیین، مهمترین گام کنارگذاشتن تعارف و جهل و خبرهای سُست‌پابه است. اگر تعارف باشد هیچ "توضیح" قادر نیست "تبیین" را در مخاطب قابل قبول کند. اگر خبر سست‌پایه هم مایه‌ی تبیین شود، تمام تبین مختل می‌شود. بدترین حالت هم این است آدم در تحلیل و تبیین، طوری وارد شود که برای دلخوشی خود، حرف بچیند و خیال کند واقعیت را کشف کرده است. این، آدم را از واقعیت دور می‌کند. بنده سعی دارم آنچه می‌فهمم را به اشتراک گذارم. دیدگاه شما حق است. بله؛ مگر هر کسی از نظام حمایت می‌کند، به معنای این است از معایب آن چشم می‌پوشد. مهم این است آدم طوری رفتار نکند که انگار این نظام هر چه از سن و سالش گذشته همه تباهی بوده و به خطِ غلط افتاده. من در سکویی ایستاده‌ایم که از روی آن، آن طور که جمهوری اسلامی این چندین سال برای مردمش کرده را نادیده نگیرم. و وقتی می‌بینم تمام همّ آمریکا این است این نظام را زمین بزند، به خود می‌آیم و از خودم می‌پرسم اگر این نظام این‌همه برتری و مُحسنّات نداشت، آمریکا مگر خام بود به سراغ ما بیاید. پس؛ علت حضور آمریکا در میانه‌ی تمام رویدادهای داخلی ایران نشانه‌ی حقانیت و قدرت فزاینده‌ی ماست. مسائل داخلی را باید با عقلانیت و روش نرم حل کرد و با روشنگری نگذاشت کسی چراغ امید این نسل را پُف بزند. منِ طرفدار انقلاب اسلامی (که منتقدمحور هم هستم) هر کجا ببینم کسی پُف بزند و بلوف کند در برابرش می‌ایستم، با قلم و بینش و منطق. بگذرم. حجت می‌شود مرا فقط ابراهیم صدا کنی؟ چند بار گفتم بنده دکتری طی نکردم. عقب ماندم.

 

دامنه [در پاسخ به عبدالله طالبی] جناب آقای عبدالله طالبی سلام. چون به جای متن و مطلب و استدلالات ِمن، خودِ هویت و ماهیت مرا قضاوت کرده‌ای، و البته آزادی هم داری چنین کنی، پاسخی ندارم خدمت آن دوستِ (حساس به مسائل روزگار و زندگی مردم و دارای گنجایش بحث) در میان بگذارم. از سوی دیگر چون قسمت‌های دوم و سوم و چهارم را هنوز فرصت نکردی مطالعه کنی، پس من هم در جواب تعجیل نمی‌کنم و خویش را در حال انتظار نگه می‌دارم که اگر نقدی رسد، بر برسم. خودت را همیشه راحت ببین در نقد متن‌های من. روشن کنم، یک متن روایت شد از آقای زیباکلام درین صحن، پس می‌توان راحت و بدون فرصت‌سوزی روی آن مباحثه کرد. من تلاشم را نمودم مفهومی وارد تحلیل و بررسی شوم. این که دیدگاهم غلط است یا درست و یا حتی به قول شما «خالی»شدن خودم، چندان رنجم نمی‌دهد، چون آدم فهم خود را خجالت نمی‌کشد به این پیشخوان یا هر جایی که نیاز دید پیش گذارَد. از عبدالله‌ی محترم و صاحب قلم، با تمام احترام ممنونم.

 

دامنه |, [در پاسخ به حاج رضی] جناب آقای سید رضی سجادی سلام. بنده هم از توجه و نظرنوشتن شما شادمان شدم که فعال خوبی هستی؛ هم در میان مردم و هم در فضای مجازی و هم در درون پایگاه. از مهرت به من، بسی ممنونم حاج سید رضی گرامی.

 

حجت رمضانی دارابی, به دامنه سلام استاد عزیز از رهنمودهای جناب عالی بهره مند شدم کمترکسی حاضر می شود با این زبان و پویش با مخاطب خود اینگونه، ساده بگویم کل کل کند.واین همان ذکات علمی است که درطول عمر با عزت دشت فرمودید.ممنونم پاسدار انقلاب.

 

دامنه |,[در پاسخ به عیسی رمضانی محمد] جناب آقای عیسی رمضانی سلام. آقا من در پیشگاه شما معلم توانمند تاریخ و انقلاب معترف به شاگردی‌ام و دانشوری توأم با تقوای الهی جناب عالی موجب می‌شود روی نوشته‌های مستند و مستدل شما توقف متأملّانه‌ی  بیشتری بکنم. متن مرا با مطالب فراوان و دست اول تقویت کردید. با تحلیل‌تان موافقت دارم. نکات پرشماری در  آن دیدم که گفتن آن را تکرار می‌دانم. پس بسیار سپاس از این آورده‌ی علمی‌ات. از جمله‌ی آخری‌ات به این جمله‌ام می‌رسم و به خودم خطاب می‌کنم که اگر دوستی به یک ویژگی مهم توصیفت کرد، بگرد ببیین حکمت این گفته‌اش چیست؟ انده امیدی واثق دارم که کوچکی در مکتب حضرت ابوذر  (س) باشم که در نگاه دکتر علی شریعتی اسلام را تا مغز استخوانش درک می‌کرد. سپاس جناب عیسی آموزگار علم و ادب من. این روزها در غم همسرت تنهایی را داری تفسیر مو هجی ی‌کنی، خدا دلت را از خاطرات آن همسر همراه‌ات خالی ندارد.

 

دامنه | [در پاسخ به سیدحسین شفیعی دارابی] جناب استاد حاج آق سید حسین شفیعی دارابی سلام علیکم. به‌حق حرف از پازل زدید و نگاه پازلی. به نظر من ریشه‌ی تمام خطاها در خطوط تمدنی همین بوده که هر کسی خواست فکر خود را انتشار دهد تمام مهره‌های پازل را ندید و یا نخواست ببیند. مثلا" می‌آیند سخنرانی‌های دینی امام سید موسی صدر را در همایش مطرح می‌کنند اما همان‌جا حاضر نیستند بگویند آن مرد بزرگ حوزه‌ی قم آن زمان که هیچ کس حتی نمی‌دانست لبنان چند فرقه و مذهب و قوم و حزب دارد، او پا را از ایران فراتر گذاشت به لبنان رفت. چرا این پازل مهم زندکی مهم او را سانسور می‌کنند؟! چون می‌خواهند جمهوری اسلامی را توبیخ کنند چرا در منطقه نفوذ داری. بگذرم. این نشان همان تذکر صحیح شما در «نومن ببعض و نکفر ببعض» است. آقا، استاد، دوست بزرگ ما، هدیه‌ی عبارت "نطق بک روح الامین" برای متن چهارقسمتی حقیر بارقه بود. امید است مثل همآره‌ی خود، رهنمون ما باشید درین صحن و آن صحن. خدا به شما در رهایی ازین نقاهت وارده مدد دهد و بهبودی جناب عالی و همه‌ی کسانی که به گردن ما حق و حقوق دارند آرزوی شبانه‌روزی من است. سپاس وافرم از «سپاس وافر»تان. ابراهیم و ارادت.

 

دامنه | [در پاسخ به قاسم ملایی] جناب آقای قاسم ملایی سلام. از رویه و روحیه‌ی باز شما در ورود به این مبحث ممنونم. خرسندم که درین صحن نسبت به مطالب و مباحث احساس مسئولیت می‌کنید. برای آداب قشنگ شما در دعا در حق والدین و اخوی حیدرم، از میزم همین جا برمی‌خیزم و به روح پدرت درود می‌فرستم. بله؛ زکات انسان را زلال می‌کند چون سرچشمه و قنات.

 

دامنه |پاسخ به نظرات سایر اعضای محترم صحن، پس از بازگشتنم از نماز شام و خُفتن.

 

دامنه | [در پاسخ به سید کمال‌الدین عمادی] جناب استاد حاج سید کمال الدین عمادی سلام علیکم.  باعث افتخار است در معیت شما با جناب استاد حجت الاسلام آسید حسین آقای موسوی خوئینی دیدار کنیم. سه روزی هست گویی قم نیست و مسافرت هست. حتی صحن مدرسه را هم را فرصت نکرده است ببیند و پست‌ها را هنوز ندیده است. هر گاه معلوم کرد حتما با شما همآهنگ می‌کنم. احتمال زیاد مرکز دانشنامه‌ی امام خمینی ره قرار بگذارد، کوچه‌ی ممتاز.

 

دامنه |,[در پاسخ به حجت رمضانی دارابی] سلام دوباره حجت. چای دیشلمه اگه گیر نیامد حتما" شیش و شِلپَت که هست! کشکولی چقدر عمق و پهنا و دراز دارد! ندارد؟!

 

دامنه [در پاسخ به مصطفی بابویه] جناب آقای مصطفی بابویه سلام. اول دادن یک توضیح فشرده را بر من واجب ساختی. اذان صبح را که داشتند از مؤذّنه ی‌دادند، داشتم آبجوش می‌خوردم، همان حال، صحن را هم وا کردم و آن متن زیباکلام را که بارگذاری شده بود، دیدم. حتی معطل نکردم. تا نمازم را خواندم، شروع کردم به نوشتن متن برای جواب به آقای دکتر زیباکلام استاد دروس علوم سیاسی خودم. گریزی نبود آقا مصطفی. و الّا اگر حدس می‌زدم دنباله‌ی بحث امام عصر عج را خواهی آورد صحن، کار نقد و بررسی‌ام خطاب به جناب زبباکلام را به فردا موکول می‌کردم. شما درین فرازها به احسَن وجه، درباره‌ی مرحوم ماندلا ظاهر شدید، با اطلاعات خوب و مهمتر از همه با بیش صحیح و انسجام تحلیلی. با تحلیل و اشارات مهم شما دقیقا" همنظرم. در مورد صحت و سُقم متن آقای دکتر زیباکلام که تشکیک کردید، بنده چندان دغدغه‌ی این را نداشتم، مهم نوع مفادی بود که در آن متن مطرح شد و بنده هم در صدر کلام در همان قسمت اول، قید «گویا» را نوشتم تا روش یک کار علمی را رعایت کرده باشم. این جمله‌ام:

"آقای دکتر صادق زیباکلام سلام و احترام. ...گویا درباره‌ی مرحوم زنده‌یاد نلسون ماندلا حرف زدید و این صحن هم به نقل آن سخن‌تان آذین شد."

که واژه‌ی «گویا» همین عدم قطعیت را می‌رساند، ولی به هر حال متنی منتسب به دکتر زیباکلام پخش شد. از بیانات مستند شما بهره بردم و برخی از آن اطلاعات، در ذهنم باقی نمانده بود. تشکر. اون بحث را هم هر وقت تشخیص دادی، بیار صحن. اصل مباحث همان موضوعاتِ نافع و سومند است که جان آدم را جلا می‌دهد، هرچند مسائل روز مملکت هم از تکالیف و حقوق ماست که بدان بپردازیم و از فکر همدیگر کمک بگیریم. درود وافر.

 

دامنه |,[در پاسخ به شیخ محمدرضا احمدی] جناب استاد آشیخ محمدرضا احمدی سلام. سعه‌ی صدر را از رفتار شماها دانش‌آموختگان عالِم  و فاضل حوزه و سایر دانشواران منزّه آموختم. بله من هم مانند شما آقای زیباکلام را در مسیری دیده و می‌بینم که به دیکتاتوری در توسعه باور دارد و حتی حاضر شده بود مرحوم رفسنجانی تقدیس نماید. البته او هر بار به سمتی از نظریه‌ها می‌غلتد. یادم است سرِ کلاس آن هم دهه‌ی هفتاد، در نقد اروپای دو سه قرن پیش می‌گفت زمانی که ما قنات و سیستم آبیاری و دانشمندان اصولی/اخباری داشتیم، اروپایی‌ها از بس در دانش عقب بودند خیال می‌کردند برای رفتن به آن سوی دنیا باید زمین را چاه !!! بکنند! عین حرفش در درس "تحولات" بود. ایشان در کتاب «ما؛ چگونه ما شدیم» که مسائل تاریخ معاصر ایران را از دیدِ تحلیلی کاوش کرده، آنقدر دچار تناقض و مثال‌های غلط شد که خودم الآن تعجب می‌کنم چطور حاضر شد چند تا فیش را کنار هم گذارد و آن را آنی کتاب کند. لابد برای خود در طی کردن مراحل حقوقی استادی لازم می‌دیده. من در تحلیل شخصیت فردی خودش اطلاعات دارم اما عمومی نمی‌کنم اما افکارش ثابت نیست؛ و در اطراف نظریه‌های برخی دانشمندان ساختارگرا پرسه می‌زند و حتی گاه دیدم از روی ترجمه‌های غربی حرف می‌زند فقط کمی آن را زیر و رو می‌کند. یکی از آفت دانش وی حق به جانب کردن غرب است که بد دردی است. از دقت و روشن‌بینی شما همیشه سود به جیبِ عقلم واریز می‌شود و جرنگ جرینگ آن در بیخ گوشم یک زنگوله آویزان، می‌گردد. در دوستی چندین ساله با شما استاد صاحب گفتار و کردار همیشه چیزی آموختم که مرا در بحران‌ها معین بوده است. سپاس و مودّت.

دامنه |, اشاره: سپاس و قدرشناسی از تمام اعضای شریفی که بزرگ‌منشانه و درس‌آموز زیر متن بنده نظر نوشتند. از همه‌ی این صاحب نظران بهره بردم. پایان.

 

  

قبر مرتضی آفاقی فرزند اسماعیل

و قبر مرحوم حسنجان ولی طالبی

ذاکر اهل بیت ع

 

 

قبر بانوی مؤمنه ربابه آهنگر دارابی

فرزند حاج مرتضی و حاجیه کلثوم

بهمن ۱۴۰۱ مزار داراب کلا. عکاس: دامنه

 

مسائل مذهبی

بر بالینِ مُردگان

به نام خدا. سلام. یکی از رفتارهای زیبای مؤمنان، رفتن سوی قبرستان است؛ در آن هشدار و هدایت نهفته است. من هم هر بار در هر ساعت -چه روز و چه شب- از قم یا هر جای ایران وارد داراب‌کلا شوم، نخستین جایم ورود به قبرستان است. معمولا" هم، اگر فرصت بهتری نصیبم شود، باحوصله سرِ قبر خیلی‌ها می‌روم. چندی پیش که محل بودم، علاوه بر قبور ثابت خاندان و خویشاوندان و مشاهیر محل و نیز بیچارگانی که در خاک آرمیده‌اند و به ویژه قبور تابناک شهیدان، دو قبر غمگداز تازه‌ام مرحوم آق سید باقر شفیعی پسرعمه‌ی عزیزم و مرحوم آق سید جواد شفیعی پسر زیبای سید علی اصغر عزیز را هم زیارت کردم، و سپس این سه قبر را هم نیز مثل پاره‌ای دفعات: قبر ذاکر اهل بیت -علیهم السلام- مرحوم حاج حسنجان ولی طالبی، مرحومه ربابه آهنگر حاج کِل مرتضی و روانشاد مرتضی آفاقی. که عکسی هم از هر سه قبر گرفتم. (درج در بالا) حرفی ندارم که عرض کنم؛ خواستم از یک فرهنگ دیرپا و همچنان پابرجا دفاع کنم؛ زیارتِ اهل قبور.

 

واقعا" وقتی دقت کردم و چهره‌های خُفته در مزار را دیدم، فهمیدم خوبان و بزرگان در قبرستان از خوبان و بزرگان میانِ زندگان پیشی گرفتند و ما اگر دیر بجُنبیم از معاریف و مشاهیر واقع در مزار، عقب می‌مانیم و دچار فقر چهرگان و عالمان و مؤمنان می‌شویم. هر چند هنوز هم داراب‌کلا از داشتنِ چهرگان نامدار، عالمان دین و دانشوران بزرگ خالی نیست. بگذرم.

 

هنگام خواندن سوره سر قبر مرتضی فرزند جوانِ (آقا اسماعیل آفاقی / رقیه سادات سجادی) جناب شِخ حسن اِوریم (=پدر شهید محمدباقر، حاج آقا مهاجر) را دیدم. معمولا" با هم گعده‌ی گذرا می‌کنیم و نسبت به هم جوریم؛ با حسرت خاصی گفت: "آخرین سِرهِ همه، اینجِه هَسّه" (ترجمه برای فارس‌زبانان: آخرین سَرای همه، سرآخر اینجا یعنی مزار هست)

خداوند روح ما را پاکیزه‌تر و ارواح رفتگان را از قلب محزون ما نسبت به فراق آنها، آگاه‌تر کند که در خیرات آنان کوتاهی نمی‌کنیم و به یادشان هستیم. از همگان درین صحن محترم هیئت مفخم رزمندگان، التماس دعا دارم.

جمعه| ۱۹ اسفند ۱۴۰۱ |
ابراهیم طالبی دارابی

 

زینب سادات شفیعی [در پاسخ به عبدالله طالبی] با سلام و احترام. با توجه به پست ارائه شده جدای از اینکه سخنان چه کسی باشد و از زبان چه کسی بیرون آمده باشد توسط دوستان به تفسیر گذاشته شد این تمام. الگویی ماندلایی پیاده شده که سراسر بخشش هست حتی نسبت به بدخواه خود و ملت و زیرکانه خطاباتی در خود جای داد و ادعا شده از الگوی پیامبر گرفته شده (پیامبرانه) مصداق « رُحَمَاء بَیْنَهُمْ» خب این وسط «أَشِدَّاء عَلَى الْکُفَّارِ »چه می‌شود؟ پیامبرانه چه بر سر بنی نضیر، بنی قریضه و بنی قینقاع آمد؟

 

سید کاظم صباغ: سلام و درود خدا بر مرد،پُر تلاش جبهه هاو جامعه. سالگرد رفیق عزیز وهم جلسه ای همیشگی تعریض علم (که با ابتکار آقا ابراهیم طالبی بزرگوار و با ذوق آقاسیدعلی اصغر شفیعی گرامی شکل، و همت اعضای جلسه تداوم پیداکرده بود) زنده یاد یوسف رزاقی را به خانواده محترمشان، هم رزمان،و دوستان و هم جلسه ایها (که یوسف عزیز خنده را در جلسات بر همه لبها می نشاند) تسلیت عرض نموده، جهت شادی روح گذشتگان خودتان، و یوسف بزرگوار فاتحه ای را همراه با صلوات هدیه فرمایید. اراتمند همه دوستان گروه.

 

سید کاظم صباغ: سلام بربزرگواران آقا ابراهیم طالبی و آقاموسی که نقدوتحلیل مواضع مذبذبانه دکتر صادق زیبا کلام را هوشمندانه به چالش کشیدید.وآنرا بصورت روشمند برای استفاده دیگران (بویژه اعضای گروه) تدوین کردید. وبقول حجت الاسلام دکتراقا سیدحسین شفیعی خیلی از موارد نامبرده توسط انقلابیون پاسخ داده نشده، بطور مثال تحلیل آقای زیبا کلام را وقتی در چرخش عربستان به سمت چین، و تمایل عربستان به سمت هسته ای شدن، وتمایلش با حرارت بالا به برقراری ارتباط با ایران را، میخوانی، بیشتر شبیه تئاتره، تا تحلیل سیاسی یک استاد دانشگاه. موفق پاینده باشید. ارادت.

 

سید علی اصغر شفیعی به دامنه: سلام رفیق اندیشمند واهل هرمنوتیک من. بعنوان کسی که درس تحلیل محتوی را پاس نمودم باید عرض کنم که غیر از جاهایی که به شخص و شخصیت نویسنده حمله نمودی که شاید حق سیاسی تان باشد اما در تحلیل روا نیست ، تحلیل مبتنی بر واقعیت است . مراتب شکل گیری ثبات جمهوری اسلامی را به لحاظ موضوع، بررسی پدیده هایی که بی تردید راهبرددشمنان انقلاب اسلامی ، برداشت زیبا از حافظه تاریخی و ذهن دامنه دار و بیکران تان است . به نوعی تدریس چگونگی مقایسه و تحلیل است . در هیچ جای جمله ات ندیدم به نلسون ماندلا ذره ایی بی احترامی کنی و حتی روش انتقال حکومت و مصلحت دوران تثبیت حکمرانی اش که با بخشش چندین فرد مرتبط با ایشان در زندان رخ داد رانپذیری . مرزبندی سیاسی و ...بین سازمان ها و احزاب و افرادی که دست بخون جوانان با ترور و خیانت های که درتاریخ ایران نظیر ندارد،آلوده است . مشخص و تمیز داده شده است و حتی مخل امنیت و منافع ملی محسوب شده اند . بار گذاری پست مورد نقد و بررسی بنظر می رسد که طرفدار فرهنگ صلح است و مدل حکمرانی نلسون ماندلا را پدیده مبارک می داند برایش مانند برداشت بنده نویسنده مهم نبود ه است . تکامل یک نظام سیاسی به آشتی ملی و رضایت عمومی است . تکوین مبانی صلح آمیز برای زیست مسالمت آمیز در لوای حکمرانی ضرورت مقتضیات زمان است . صلح درتاریخ اسلام ، متون قرآن مجید و روایات جایگاه ویژه ایی دارد که خودتان بهترو بیشتر از بنده می دانید کتاب صلح امام حسن ع با قلم ،رهبری ، مصداق زمینه های است که صلح برتر از جنگ و مناقشه است. یادآوری: همه پدیده هایی که بعنوان دامنه حمله به فروپاشی نظام در گذشته رخ داده است یا حداقل کش و قوس دادنش را با اندکی تامل و بررسی به هاشمی رفسنجانی ختم می شود .روش و اراده اش که منجر به حاشیه بردن روندانقلاب شده است و هنوز غرامتش را نظام و مردمش دارند، می پردازند .قبل از انقلاب آقای زیبا کلام محکوم به اعدام شد و با رایزنی هاشمی رفسنجانی خریداری شد و زیبا کلام آزادگردید .بله من هم باشم کسی که مرا حیات دوباره ببخشد دربست غلامش هستم .

 

شایسته‌کاری ( ۵ )

واقعاً اگر کسی را دوست می‌داریم، بگوییم به او. فروخوردن لفظ دوستت دارم در حلقوم خود، فایده ندارد و انباشت آن هم به درد قیامت نمی‌خورد. رُک وقتی پسرمان، بابامان، دخترمان، مامان‌مان، عموی‌مان، رفیق‌مان و فامیل‌مان، همسایه‌مان، همکارمان، و حتی یک فرد درست‌کردار و آدم‌های سرکوچه‌ی‌مان را دوست داریم، راحت و آشکارا بگوییم دوستت دارم. لااقل حالی‌شان کنیم دوست‌شان می‌داریم. این قدر مول نباشیم! کجا می‌خواهیم ببریم این‌همه نگفتن‌ها را؟ که گفتن آن طرفِ دوستی‌مان را منقلب و سرشار از انرژی می‌کند و روان و روحش را بشاش. ابراهیم طالبی دارابی دامنه

 

 

چرا خرید سوخو ۳۵ روسی؟

به نام خدا. سلام. گویا  قرار است ایران اقدام به خرید جنگنده‌های سوخو ۳۵ از روسیه کند. (من که می‌گویم کرده است و ماهرانه، مخفی نگه داشته است) البته جزئیات، تعداد، زمانِ تحویل آن جزوِ اطلاعات طبقه‌بندی‌شده و محرمانه است. کمی با فنون سوخو آشنا شویم. چون جزوِ تسلیحات تهاجمی ما شده. من چند تا را برمی‌شمارَم:


-قابلیت انطباق با پهنه و جغرافیای ایران را دارد.

-زیرِ پنج ثانیه، سوخو ۳۵ قادر است سرعتش را متوقف و تماما" تغییر مسیر دهد.

-سامانه‌ی الکترونیک برای رهگیری، جستجو و ردیابی دارد که کار خلبان را تسهیل می‌سازد.

-جنگنده‌ای است که در هوا می‌تواند به درگیری با هواپیماهای رقیب بپردازد، به علت داشتنِ سرعت و ارتفاع‌گیری بیشتر.

دارای پروازِ ابَرپیمایش است.

 

توضیح: کارشناسان تسلحیات سوخو ۳۵ را جنگنده‌ای علیه‌ی جنگنده‌ی اف ۳۵ آمریکا می‌دانند. که قدرت غلبه بر آن را دارد.

 

-از حد فاصلِ ۳۰۰ کیلومتری می‌تواند موشک هوا به هوا و حتی موشک کروز شلیک کند.

 

تبصره: کروز نوعی موشک زیر جوّ است که مسیرش تا هدف هدایت‌پذیر است و می‌تواند کلِ مسیر را توی پایین‌ترین ارتفاع طی کند تا از ردّ رادارهای حریف در امان و مخفی بماند.

 

شرحم برین ماجرا: چرا خرید سوخو ۳۵ روسی؟ معلوم است، به خاطر روند صلح مسلّح. (=دوری از جنگ با ترساندن همدیگر از سلاح که در دنیا رواج گرفته) از نظر من این شاکله‌ی مَهیب جهان زیر سرِ غرب است که منافع را در ذیل تهدید به جنگ تعریف می‌کند. در مورد منطقه‌ی مسلمین، آمریکا یک ایالتی مزدور و وابسته به اسم اسرائیل -بخوانید موی دماغ منطقه و پروژه‌ای موقت که روزی فصلش پاییز می‌شود- ایجاد کرد. و تا توانست آن را به تسلحیات متعدد خصوصا" جنگنده‌ی مجهز و مدرن اف ۳۵ آمریکا تجهیز کرد. ایران هم پیش‌دستی کرد به خرید سوخو ۳۵ روس که شکارچی اف ۳۵ است. مثلا" اگر اسرائیل خواست با آن علیه‌ی مراکز راهبردی ایران حملاتی صورت دهد، ایران بتواند از زمین با موشک‌های مدرن پدافندی خود و از هوا با سوخو ۳۵ روس ردشان را بزند و در همان هوا منهدم‌شان کند. خودم ترجیحاً یک جهانِ عاری از اسلحه را دوست دارم یا همان صلح مصلح؛ نه صلح مسلّح. اما چه باید کرد که جهان غرب راه خطا ایجاد کرده است که مجبوری بازدارنگی پیشه کنی. لذاست ایران هم مجبور شد پایگاه مخفی داخل غارکَند "عقاب ۴۴" را توسط ارتش رونمایی کند. حرف هم مانده است، بماند برای روز و وقتش. | ۲۰ اسفند ۱۴۰۱ | ابراهیم طالبی دارابی.

 

عیسی رمضانی محمد: سلام پیش من بزرگ هستی و مغتنم نگارش حضرت عالی دراکثرمواردضمن غنای درونی از چنان روایی برخوردار است که آدم دلش نمی آید سرسری رد بشود ودست ما را می گیرد تا آخر می برد بلی خواستم از زاویه ای دیگر مطالب شما را تایید کرده باشم. همچنین از لطف آن دوست عزیز سپاسگزارم انشاءالله در کنار خانواده محترم سالم و تندرست باشید و با هم سالمند شوید.

 

دامنه |: جناب آق سید علی اصغر سلام. در پاسخ به مطلب و متن من فرمودی: "تکامل یک نظام سیاسی به آشتی ملی و رضایت عمومی است." بلی؛ سخن حقی را ادا، اراده و ارائه کرده‌ای. قبول. اما من معتقدم انقلاب اسلامی، سرآمدِ آشتی‌ست و یک نمونه‌ی قطعی از تفکری انقلابی و دینی که رضامندی عمومی بسیار بالا را در پیوست خود دارد. آشتی را کسانی باید شروع کنند که خامی (بعضا" هم خیانت) پیشه ساختند و در برابر انقلاب صف‌آرایی کردند.

 

بنده در هیچ کجای چهار قسمت متنم به آقای زیباکلام استاد درس‌های تحصیلی‌ام تعرض نکردم، مواجهه‌ی علمی نمودم؛ ولی شما می‌فرمایی من به "شخص و شخصیت" ایشان «حمله» نمودم. اگر شما به این رأی رسیدی من خبط و خطا به یک شهروند و استاد دانشگاه مرتکب شدم، ابا ندارم پوزش و معذرت بخواهم.

 

خودت بارها به من در مباحثات حضوری فرمودی نقدی را می‌پسندی که "نقد بی‌رحم" باشد؛ تعبیری زیبا و هدفمند از دوست مشترکمان نویسنده و تسهیلگر جناب آقای عارف آهنگر دارابی که در این صحن عضویت دارد. مشخص است "نقد بی‌رحم" در مقابل "نقد تعارفی و صوری" است که از بیان واقعیات و جزئیات به خاطر ملاحظات بی‌جهت، شرم دارد. نقد اگر نقد واقعی و جدّی نباشد، نقد نیست زیرا خرابی‌های متنّ و عیار و اعتبار متون موردِ نقد را بیرون نمی‌اندازد. پس؛ از تذکر و اخطارت بر بنده استقبال می‌کنم و شادمانم که سید علی اصغر من، مطلبم را به قول خودت "تحلیل مبتنی بر واقعیت" دانسته است. ناقص رها نکنم جوابم را که با آن که در احاطه‌ی بیتِ احزان و هجوم غربت و غریبی سیدجوادی، باز هم شفقت می‌ورزی و صحن مدرسه و همچنین صحن هیئت محترم رزمندگان داراب‌کلا را با نگاه و دیدگاه خود خمود و خلوت نمی‌گذرای.

 

جناب آقای علی رضا آهنگری سلام. درین پست خود در آخرین جمله‌ات فرمودی: "هم چنین آقای طالبی از خصوصیات اخلاقی و رفتاری دکتر با اطلاعات بیشتر سخن خواهد گفت." اطاعت امر می‌کنم و خواستت را اجابت و چهار مورد از ویژگی‌های آقای دکتر صادق زیباکلام را عرض می‌کنم:

 

یکی این که خودم سرِ کلاسش که عصر برگزار می‌شد ناگهان یادش افتاد نماز ظهر و عصرش را نخوانده. حتی وضو هم داشته، چون در همان جمع دانشجویان عذرخواهی کرد و پای تخته، روی میزش کفشش را (معمولا" کتانی بندی می‌پوشد) کند و نمازهایش را خواند.

 

دومی این که استادی نیست که زنگ تفریح یا زمانی که کلاس ندارد در دفتر و اتاقش بنشیند، صاف می‌رفت مخزن کتابخانه و آنجا مطالعه می‌کرد. بارها همانجا روی برخی مسائل درسی و امتحانی با ایشان صحبت کردیم.

 

 

سومی اگر بیرون محوطه‌ی دانشکده او را ببنی و بخواهی صحبت کنی آدم رِه رِم کشنه! (برای فارسی زبان‌ها: آدم را به دنبال خود می‌کشانَد) چون دائم راه می‌رود.

 

چهارمی: سبک امتحان‌گیری‌اش اُپن بوک (=کتابِ باز) بود و سه سؤال بیشتر طرح نمی‌کرد که باید دو تا را جواب می‌دادی، آن هم تا چهل و پنج سطر که از سطر چهل و شش به بعد را نمی‌پذیرفت.

 

یک چیز دیگر هم بگویم: بیشتر با دانشجویان می‌پِلکد تا با اساتید همکارش. نیز اساسا" اهل متلک و طعنه و ایرادگرفتن از جن و انس بود. حالا را که عصا به دست شد نمی‌دانم .خصوصا" وقتی با دکتر احمد توکلی فامیل شد و دخترش را به پسر او داد ... بگذرم. آثارش را خوانده‌ام، قابل استناد نمی‌دانم بدون ارجاع زیاد از خود حرف می‌گوید. کتاب ارزشش به سند و منابع آن است؛ نه منابع سست که منابع معتبر و متقن.

 

بس است جناب ابنِ موسی ابنِ حاج باقر و ابنِ مِه کلثوم‌خاله؟

 

جناب آقامصطفی بابویه سلام. بله، خوب شروعی داشتی، قبول دارم تدریجی است، نه یکباره و یا جهشی. همین خود، نشان از تکامل و تحرک اجتماعی می‌دهد. البته خطر پَس‌روی (=ارتجاع) و خطر تباهی و فساد و عصیان (در برابر ایمان) هم در لا به لای سنت "تدریج" وجود دارد.

 

آسیب‌شناسی شما را که چند نمونه از انحطاط اخلاقی در اروپا آوردی، رد نمی‌کنم. و حتی آن همه جنگ و نزاع را هم جریان قسری و طبیعی جهان آدمی می‌دانم که مقداری سبُعیّت در وجودش امکان ظهور دارد. اما این دلیلی نمی‌شود که جهان را (بخوان مزرعه‌ی آخرت به تعبیر پیامبر ختمی مرتبت ص را) طوری تفسیر کنیم که تماما" علف هرز آن را پوشانده باشد. جمعیت جهان از هشت میلیارد نُفوس عبور کرد، ازین میان، بسیار کم کسانی هستند که شرّند و عدوپرور. این همه انسان بیشترشان بی‌آزارند و رفتاری مطابق وجدان دارند اگر حتی پیام دین هم به آنان هنوز نرسیده باشد.

 

من هم مانند شما منتظرم، منتظر امام غائبی که لطف و هدیه برای زمان ماست و زمان آینده. انتظارم از ظهور حضرت موعود عج این است که ایشان دانش‌هایی وحی‌گونه و تازه و نوپدید به ارمغان می‌آورَد که بخشی از باورمندان را منقلب و مسیر را تطهیر می‌سازد. اما وقتی روایت است آن حضرت هم روزی شهید می‌شود و حتی شنیدم و خواندم -مطمئن از وثوق ناقلان نیستم- که برخی از فقهای خشک‌مغز و کج‌خُلق (که امکان وجود چنین فقیهانی کذّاب در هر عصری وجود داشت و دارد)، فتوای! قتل آقا عج را می‌دهند. چیزی شبیه شُرَیح قاضی در کربلا که از ترس جان و ولع دینار و انباشت هِبه و صِله، فتوا به وجوبِ قتل طفلان مسلم س داده بود و نیز مباح‌بودن خون پاک و مطهر حضرت امام حسین ع.

 

آقامصطفی دوست آگاه، باز هم راهنمایی فرما و آورده‌هایی ازین دست زیبا بیآرا. برخی از دوستان که در محل بودم به من گفتند نوشته‌های آقامصطفی را با علاقه می‌خوانند؛ خیال نکن آنچه می‌نویسی مورد توجه نیست، نه، روانیِ قلم خودت و دانش خوبت، متونت را در دسته‌های پرخوان قرار داده است.

 

درود که برای بنده و صحن وقت می‌گذاری. روح پدرت جناب حجت الاسلام شیخ اسماعیل بابویه شاد و روان مطهر مادر گرامی‌ات شادمان. ابراهیم و ارادت.

 

شیخ محمدرضا احمدی:

سلام آقای طالبی عزیز

صباح الخیر

 

همیشه اهل انصاف بودی و انتقاد به مواضع و دیدگاه های سیاسی اجتماعی یک شخص موجب نگردیده تا سجایای اخلاقی شان نادیده گرفته شود.

 

من برای اولین بار می دیدم که یک استاد علوم سیاسی درجه اول این کشور، هنگام تدریس، بدون تکبر، روی زمین بنشیند.

چون قسمت جلوی تخته، نسبت به بقیه قسمت کلاس حدود بیست سی سانتیمتر بالاتر بود، ایشان قدم می زدند و مطالبی روی تخته می نوشتند و جهت استراحت لحظه ای، روی همان قسمت بالا آمده که تمیز هم نبود می‌نشست، تکبر نداشت.

 

دامنه |: جناب آقای عیسی رمضانی سلام. من هم از کنار نوشته‌هایت بی‌حوصله رد نمی‌شوم. سرمایه‌ی علمی روستای مایی که دانشت به ارزشت دوخته است. ما به داشتن انسان‌های دانشور و ارزشمند نیاز داریم و شما یکی از آنهایی. قصدم تمجید و تعریف نیست، خواستم گفته باشم نیکی این است. یعنی طوری باشیم که وقتی مورد قضاوت قرار می‌گیریم مطمئن شویم بدبینی طرفِ مقابل نسبت به خودمان راست نیست. این وضع، به آسودگی وجدان می‌انجامد. شما عیسای عزیز ما درین دسته جای داری. معرفی‌ات کردم که حقوقی را که بر گردنم داری پیش‌پرداخت نموده باشم. بنده واقعا" به وجود رفیقانی ارزشگرا و دانش‌پژوه همانند شما -که برای من خیلی هم فراوان و همواره معینِ و مدیرِ راهم هستند- بر خود می‌بالم. مگر دنیا محل تلاقی انسان‌ها و تعاطی افکار با هم نیست؟ هست. پس چه بسا وقت کم آوریم که از همدیگر بیاموزیم. فرصت را غنیمت بشماریم به هم یاد دهیم، این شیوه‌ی پیاده‌شده‌ی پیامبران ع و امامان ع و بزرگان جهان معنا است. از ابراز دوستی آن دوست وَدودم که معلمم به حساب می‌آیی، بسی ممنونم.

 

دامنه |, [در پاسخ به سید علی اصغر شفیعی] سلام سید و سالار ما. هنوز هم آتش گُداخته‌ای که درگذشت غیرباور آق سیدجوادت، بر جانت انداخته، سوی من هم زبانه می‌کشد و وقتی روی کامپیوترم می‌روم اول یاد آن آفتاب غروب‌کرده‌ات می‌افتم که چه تاری و تاریکی بر نهادت مستولی ساخته. من گرچه مثل تو فردی در برابر مصائب معنوی، حُزن‌زده‌ام، ولی فرامی‌خوانمت که حالا وقتش است این تو باید باشی که درد را بمیرانی. جوادت، از خاطرتم محو نمی‌شود؛ دلتنگ آن خنده‌ی جرقه‌واره‌ی اویم... گریه آمدم... بروم... .

 

شیخ مالک [در پاسخ به ابوعارف | طالبی دارابی] سلام علیک آقا مدیر صباح الخیر. خدمت حضرت عالی عرض کنم که متن نوشتار شما بابت اعلام دوست داشتن به فرد مورد علاقه ریشه در روایات و تفسیر آیات دارد متشکرم اما همین جمله خطوط قرمز دارد که دامنه اش وسیع نیس. به بنده هم ابراز دوستی اعلام نمودی نظر لطف و محبت شماست البته چون یک نویسنده قدر هستی تمام نوشته های شما به طرف مقابل فهماننده دوست داشتن شما به آن مخاطب است . ارادت پر برجاست.

 

ابوعارف | طالبی دارابی,  [در پاسخ به شیخ‌ مالک رجبی] جناب استاد آشیخ مالک رجبی دام ظله سلام. درست می‌فرمایی آقا. اطاعت. ولی من هر که را دوست داشته باشم شرم نمی‌کنم و رُک می‌گویم: «دوستت دارم» کسانی هم به جای این می‌گویند: "قربانت" که این بیشتر رواج دارد. فرق نمی‌کند برای من با هر کسی که صمیمی شوم و در وی اخلاص و بی‌شیلگی ببینیم از ذَکور گرفته تا اُناث، از سرِ برادری و مَحرمیت قلبی و روحی و رفتاری سرشار از نزاکت می‌گویم: «دوستت دارم». مگر زمین و آسمان به هم می‌ریزد؟! این یکی کشکولی! خا دلم این را می‌خواد. به طبع لطیفت سپاس و احترام می‌گذارم ای خوشگلِ شِخ.

 

دامنه |, [در پاسخ به اسماعیل] جناب آقای آفاقی اسماعیل سلام. اول یک کشکولی در کنم: اینجه و اونجه  (این صحن و اون صحن) "آفاقی‌کده" شده! هر چه می‌بینیم آفاقی‌اند؟  خودمونی نام می‌برم: اسمل، موسی، شخ جواد با دو خط، رحمون، رحیم، کریم، ریحانه‌خانم عروس معزز و مکرم بیت ما، و صدرالدین شِمه خَودبِرار. لابد مهدی را یادتون رفت بیارین. اون سه‌تار خواخرهم لابد هستند و ما خطشون را نداریم! (اسمشون را حفظم و تحفّظ می‌کنم و نمی‌آرم) اِسا جواب: با شما در دستِ برتر بودن در منطقه، موافقم. اون روز ده سال پیش که آمده بودی دانشگاه امام ح... (علیه السلام) سامونست‌بدست رفته بودی فرماندهی، من اونجا کمی اون طرف‌تر داشتم کانال باد جت را می‌دیدم که اینک به به کار موشک آمد. گرفتی؟ کد دادم. بگذرم.

 

دامنه |,[در پاسخ به شیخ محمدرضا احمدی] استاد جناب احمدی سلام. ساعت نُه شما به خیر و خوبی و گوارایی. بزرگواری و نوازشگر قلوب مایی. بله، علاوه بر آن تپه، وسط دانشجوها در کلاس روی صندلی‌ها هم می‌آمده. مرا دارابی صدا می‌کرده و از پشت آدم را می‌گرفت و می‌گفت حالا تو جواب بده. روزی دیگر شِنل بلند خریده بودم که خیلی از زانوان من بیرون می‌زد: بالم را در سرسرای دانشکده‌ی "حقوق و علوم سیاسی" دانشگاه تهران گرفته و گفته: ها دارابی؟ ردا پوشیدی؟ کشیشی؟! نمی‌دانم چی جوابش دادم. حتی روزی می‌خواستم او را به داراب‌کلا بیاورم و رفقا را هم اطلاع داده بودم و موافقت کرده بودند. بگذرم. گفتم برایم استاد حرمت دارد، اما حقیقیت حرمتی بیش‌تر.

 

دامنه |: [در پاسخ به اهل قلم] سلام سید. هنوز هم آتش گُداخته‌ای که درگذشت غیرباور آق سیدجوادت، بر جانت انداخته، سوی من هم زبانه می‌کشد و وقتی روی کامپیوترم می‌روم اول یاد آن آفتاب غروب‌کرده‌ات می‌افتم که چه تاری و تاریکی بر نهادت مستولی ساخته. من گرچه مثل تو فردی در برابر مصائب معنوی، حُزن‌زده‌ام، ولی فرامی‌خوانمت که حالا وقتش است این تو باید باشی که درد را بمیرانی. جوادت، از خاطرتم محو نمی‌شود؛ دلتنگ آن خنده‌ی جرقه‌واره‌ی اویم...  گریه آمدم... بروم... .
 
جناب آسید کاظم بازِم سلام. بله، بله، اضاف کردم به فهرست. آقا موسی بابویه را که درج کرده بودم. دو تا حسن را یادم رفته بود. خوب شد فرمودید. بله، دوپینگ! معنوی بود بدون دود! درود.
 
جناب آقا مهدی ملایی سلام. اول مستقیم بگویم: دوست‌تان دارم. آکّ کِه خیال تخت شد! امابعد؛ عجب جواب قشنگی دادی، آره، معجزه می‌کند و حتی تمام دیوارهای جدایی و کدورت را برمی‌دارد و چون آب قنات بِستر محبت را از خاشاک و غریبگی و گلایه‌ها می‌شُویَد. ممنونم زلال به جهان اطرافت می‌نگری؛ سالم، پاک و سرشار نجابت.
 
سلام استاد شیخ مالک. نصیحت مشفقانه‌ای بود. البته من هر چند وقت برای سید علی‌اصغر نکاتی می‌گویم که دلش آسوده باشد. من رمز او را می‌دانم، وقتی من وی را به حُزن هول می‌دهم او متوجه می‌شود باید مشیء عرفانی گیرد و غم را به خداشناسی بکشاند که سید ستایشگر اهل دلی برای خدای جل و علا است. بنده شخصاً در معنای عام آن، این تفکر شما را پیشرفته و درست می‌دانم. پس می‌گویم: چشم. راستی دوستت دارم!
 
دامنه |: سلام آقا سید علی اصغر. ۱. تهدید بالقوه همواره هست در روابط بین‌الملل. ۲. نظام جمهوری اسلامی به دلیل رسیدن قطعی به قدرت برتر و برای حفظ تسلیحات بازدارنده باید هم در حزم باشد، کاری عقلی است. ۳. خرید سوخو ۳۵ به مهندسی معکوس می‌انجامد. ۴. قدرت از بین بَرندگی ایران بیشتر از اسرائیل شد، لابه‌ی این رژیم لاف است. ۵. بله، اگر شرایط جهان صلح‌آمیز می‌بود نیازمان به تسلیحات کمتر می‌بود. ۶. اگر ایران خود را قوی و مدرن نکند، آن روز خطر که بیایید و دچار ضعف شود همین مخالفین خرید یا ساخت افزارآلات جنگی، آن روز به طلبکاران بدل می‌شوند که چرا نظام به فکر این روزهای خطر نبود.
 
سلام مجدد جناب سید. من تمام جنبش‌ها و اعتراض‌ها و نیز سایر آشوب‌هایی که در طول عمر نطام رخ داد را پایه‌ای، متفکرانه، مدبرانه، عاقلانه، مدنی، هنجارواره، سازوار با مقررات و دارای ایده‌ی مورد توافق و رهبری هدایت‌کننده‌ی جنبش و ... ندیدم. فقط یک مورد مهم بود. اعتراضات آبی در مرز یزد و اصفهان. که هم هدف داشت، هم مقررات رعایت شد، هم به گفت‌وگو ختم شد و هم بیل و کلنگ بالا نرفت. و هم به راه‌حل رضایت‌آمیز منجر گشت.
 
سلام سوم جناب آقای علی رضا. هیچ می‌دانی اگر در بحث کسی جملات قبلی مرا تغییر دهد و نقل نادرستی بکند، آن را غیرحرفه‌ای می‌دانم؟ جمله‌ی من درباره‌ی کتابی که ارجاع نداشته باشد و منابع ذکر نکند را شما با جمله‌ای عجیب و غریب نقل کردید. اشکال ندارد، ولی رسم مباحثه رعایت شود، عالی‌تر است. شما اگر کتاب قطور « از سید ضیاء تا بختیار » نوشته‌ی آقای مسعود بهنود را ببینید سراسر کتاب حتی یک منبع ارجاع نداده است. خب، ازین جهت می‌گویم اعتبار ندارد.
 
چرا راه دور بروم یکی از شیوه‌های فردی جناب استاد آق سیدحسین شفیعی همیشه این بوده و هست مطالب خودشان را با ذکر منابع دقیق، با نشانی صفحه و مشخصات و شناسنامه ذکر می‌کند. این گونه نوشته‌ها اعتبار علمی دارد. ازین پس دقت کن به نوشتارهای ایشان، اغلب با ذکر منبع و آدرس حرف می‌زند. زیاد شد جواب. موفق باشید. یادت بیاورم هر چه فریاد داری مستقیم با پاهاچو بکوب به فرق اوریم طالبی، خا؟ چون ون کلّه فولاده نشکنه!
 
سید سلام. این که خوراک منه. کار شاقّی نمی‌کنم، شما الطاف و احسان می‌بارید بر من. خودت می‌دانی اسم من «بازنشسته» نیست، با این واژه هیچ سنخیتی ندارم. من «وابسته» هستم، اسمی که رهبری معظم دستور دادند به مانند ماها بنامند و «بازنشستگان» نگویند. پس، بالاترین لذت برای آدمی سوای مسائل خاص، همین مناظرات و مباحثات علمی است. ناف انسان را با دانش بریده‌اند!
 

[در پاسخ به رخف حاج قاسم] جناب حاج قاسم سلام. اون پاسخ به پرسش شرعی را بیار وسط صحن دوباره. نَشوو ات گوشه خَف نَووش! عجب جواب پوست‌کنده و صاف و مستقیم داده‌ای. خیلی هم کاربردی و میان اغلب ماها این رسم صمیمانه برقرار است. چرا نوشته‌ات را برداشتی.  پیشنهادت این بوده:

اگر جوان بود بگوییم خواهر من دوست‌تان دارم
اگر کمی سن و سال داشت بگوییم مادر دوست‌تان دارم.

حالا حاج قاسم مطلب خودت را دوباره این صحن نشاء کن که نوج بزند. باور کن منطقی حرف زدی. پُستت را بیار.
 
[در پاسخ به ملایی دارابی] جناب آقا مهدی ملایی سلام. اول مستقیم بگویم: دوست‌تان دارم. آکّ کِه خیال تخت شد! امابعد؛ عجب جواب قشنگی دادی، آره، معجزه می‌کند و حتی تمام دیوارهای جدایی و کدورت را برمی‌دارد و چون آب قنات بِستر محبت را از خاشاک و غریبگی و گلایه‌ها می‌شُویَد. ممنونم زلال به جهان اطرافت می‌نگری؛ سالم، پاک و سرشار نجابت.
 
[در پاسخ به حجت رمضانی دارابی] سلام جناب حجت. یعنی شما اگر با یک خاندان و خانواده‌ای دوست هستید و روابط صمیمانه حاکم است به جمیع آنها نمی‌گویی: من دوست‌تان دارم. البته جواب شما هم خواندنی بود و خوب فکر می‌کنی. ممنونم به این دقتت.
 
پرسش شرعی:

از هر کس که می‌تواند پاسخم را بدهد می‌خواهم وارد جواب شود: اساسا" برای من سؤال است «دوستت دارم» کجا مرزشکن شرع و حریم است؟ درین عبارت مگر چه اشکال شرعی مستتر است که از گفتن آن به دیگران (ذُکور / اُناث) نهی باید شد؟ در زبان عرب هم رسم و رایج است که به همه اعم از زن و مرد و دختر و پسر می‌گویند : "و قلبی لیدکم".
 
ابوعارف | طالبی دارابی, [در پاسخ به اسماعیل] سلام جناب آقای آفاقی اسماعیل. ما فعلِ و ذوق خود را بیان کردیم. حالا هر کس هر افاضه‌ای دارد ما می‌بینیم اگر نفع داشت قبول، وگرنه زیرآبی در می‌ریم!

ابوعارف: سلام مجدد آشیخ مالک استاد ما. شما شرعیات می‌گوید و ما هم شرحیات! دل‌مان وقتی این را می‌خواد چطور نگیم! ما در مرزِ مخمصه نذار. بگذرم.
 
جناب استاد آشیخ مالک رجبی دام ظله سلام. درست می‌فرمایی آقا. اطاعت. ولی من هر که را دوست داشته باشم شرم نمی‌کنم و رُک می‌گویم: «دوستت دارم» کسانی هم به جای این می‌گویند: "قربانت" که این بیشتر رواج دارد. فرق نمی‌کند برای من با هر کسی که صمیمی شوم و در وی اخلاص و بی‌شیلگی ببینیم از ذَکور گرفته تا اُناث، از سرِ برادری و مَحرمیت قلبی و روحی و رفتاری سرشار از نزاکت می‌گویم: «دوستت دارم». مگر زمین و آسمان به هم می‌ریزد؟! این یکی کشکولی! خا دلم این را می‌خواد. به طبع لطیفت سپاس و احترام می‌گذارم ای خوشگلِ شِخ.

 

پرسش سید علی اصغر در صحن مدرسه فکرت:

سلام بر مدیر توانا. پرسش ! زوایای آغاز روابط دیپلماتیک با کشور همسایه عربستان سعودی را تحلیل کنید . آیا این روابط پایدار خواهند ماند ؟ این پدیده مبارک چه اتفاقاتی را منطقه ایجاد می کند ؟ چرا چین واسطه این روابط شد ؟ پیش بینی تان از اثر این روابط درآینده در جهان را بفرمائید. از اعضاء محترم پیشنهاد می گردد چنانچه تمایل به پاسخ دارید لطفا بفرمائید. زیرکانه و هوشمندانه ترین تصمیمی است که نظام در این برهه ایی از زمان گرفته است.

 

پاسخ به پرسش آقا سید علی اصغر شفیعی

از نگاه من این رویداد این‌گونه تحلیل می‌شود: چین برای این که آمریکا را در عمل از تحریک بیشتر بر سر تایوان (شبیه چوب در لانه‌ی زنبور کردن) باز دارد و نیز بُرد خارجی خود را میان دو قدرت ثرومند منطقه یعنی ایران و عربستان تعمیق بخشد، حلِ فوری تنش عربستان با ایران را فرصتی مناسب برای این کار دانست. زیرا چین می‌داند عربستان به آمریکا اعتماد کامل ندارد چون آمریکا روی لبه‌ی حربه‌ی حقوق بشر سعی می‌کند تظاهر هم شده روح سران آن را سوهان بکشد. و در مورد ایران هم چین مطمئن است ایران یک مخالف جدی آمریکا در منطقه است. لذا صحیح‌ترین گام را برای آشتی و حل مسئله‌ی دو کشور بزرگ جهان اسلام برداشت تا نشان دهد یک واسط بانفوذ است و نیز می‌خواهد پیام به جهان دهد، چین قصد ورود بیشتر به لبه‌های برخورد با غرب را دارد.

 

گامی در ظاهر پیام ندارد اما عمق آن پر از فرضیه‌های امنیتی و سیاسی و اقتصادی و حتی نظامی است. فعلا" همین مقدار اشاره بس است. فقط بدانیم یک اتفاق مهم هم در اثر این توافق، می‌خواهد بیفتد که دو کشور ایران و عربستان با نظارت چین قرار است به دو قرارداد مهم امضاء شده‌ی سال ۱۳۷۷ (که مربوط به سرمایه‌گذاری است) و قرارداد سال ۱۳۸۰ (که امنیتی است) باز گردند و ادامه‌ی آن را پیاده کنند. هر دو قرارداد توی دولت ۷ و ۸ ایجاد شد. دوره‌ی وزارت خارجه‌ی آقای سید کمال خرزای و امنیت ملی همین آقای علی شمخانی که در دولت ۱۳ سر همین پست هست.

 

علی شمخانی تلاش زیادی روی بازگشت به این دو قرارداد عصر حجت الاسلام سید محمد خاتمی کرد. حیف آقای خاتمی پس از ۸۸، خیلی آسان خود را به عده‌ای دروغ‌بافان و دگردیسان باخت و توان و نفوذ خود را نابود کرد و جمهوری اسلامی را به داشتن عده‌ای از سیاسیون حامی خود که حتی امام خمینی ره را هم دیگر قبول ندارند، معاوضه کرد.

نکته: قدرت‌ها تحت تفسیر عنصر حیاتی "منافع ملی" هر نوع توافق یا قراردادی را ممکن است با رفتار نو، دور بزنند؛ کاری طبیعی و معمول در دنیای سیاست. هر دولتی زیرک این متغیر وابسته و مستقل را باید بداند. اما از این که در سؤال آمده پایدار است یا نه؟ چوابش این است نیاز هر دو کشور همین را ایجاب می‌کند، روابط باثبات، ولی نقطه‌آسیب آن ورود عوامل مداخله‌گر یا رویدادهای غیرقابل پیش‌بینی است که باید آن را خنثی کرد. ابراهیم طالبی دارابی.

 

دامنه |:

جناب عبدالله سلام. می‌دانی که تو را در دسته‌ی کنجکاوان و اهل کنکاشان قرار می‌دهم، پس این نکته‌ی سیاسی مرا که از ساخته‌های ذهن خودم هست، توجه فرما.

 

سیاست، ماندن در قلعه نیست،

بودن ب روی قله است.

 

هر کس واقعاً توانست از روی قله، سیاست را دنبال کند چشم‌انداز دارد، اِشراف دارد، تیزبینی دارد و ... . اما کسی بخواهد در درون قلعه (= دژی که دِب دارد) سیاست بورزد، فقط به فکر نگهبانی است، دروازه‌بانی است، از سوراخ دژ دیدبانی است.

 

آقا عبدالله مگر سیاست از منظرت ماندن در قلعه است؟ که گشایش را طعنه بزنی؟ بزن، حق نقد با هر شهروندی است. دنباله هم دارد حرفم که در جواب به جناب علی رضا عرض می‌کنم. ممنونم که مرا مخاطب و طرفِ خود می‌کنی؛ و حرفت را راحت بیان. منم همین را می‌خوام.

 

جناب آقای علیرضا آهنگر سلام. من اگر تو را نمی‌شناختم از روی حرف‌هایت می‌فهمیدم دارای چه فکری هستی. معمولاً اهل سیاست تعاملی بودی، ولی اینک که تعامل دارد رخ می‌دهد شدی اهل متلک! آقای کتاب‌خوان! تو همواره ناله به بالا سر می‌دادی چرا به جای تعامل، تخاصم می‌کنند! حالا که داری یک خبری گشاینده می‌شنوی که نافع به حال ملت هم هست، دامن طعنه افتادی. تله را با طعنه تفریق کن. چون با تو رُکّم، گفتم.

 

مجدد سلام جناب آقای عبدالله طالبی. ۱. شاید لازم باشد از زبان خودم شفاف شوم: من خودم را با احدالناسی مقایسه نمی‌کنم، اگر هم بکنم صددرصد خودم با هر کسی در پله‌ی پایین‌تر می‌بینم و وی را روی پله‌ی مُشرف‌تر. ۲. دیگر این‌که خودم وفادارم به چارچوبم که در هیچ بحث و گفتگویی پشت فقر دیگران، مشکلات جامعه، انتقادات مردم، مطالبات ملت قایّم نکنم، این رفتار را اگر مرتکب شوم برای خودم مایه‌ی خجلت می‌دانم. ۳. من در مقام نقد، حتی اگر قصد کنم تفکرات امام خمینی ره را هم مورد نقد و بررسی قرار دهم، به تعارف و شکسته‌نفسی! فرو نمی‌روم که حرفم را بخورم. بنابراین بهتر است، اگر کسی می‌خواهد به چهار قسمت مطلبم نقدی بنگارد، همان جملات مرا جواب دهد، نه انگیزه و شاکله‌ی مرا حراج کند. ۴. من برای هر پستی که توِ عبدالله دوستِ جستجوگر من، زیر نوشته‌هایم بنویسد نه فقط رَم! نمی‌کنم بلکه آینه‌به‌دست وای می‌ایستم ببینم واقعاً چه ایرادی از مفاد متنم به من هدیه کرده. ۵. من فکر کردم دیدگاه خودم را مطرح کنم، کمکی به درک مسئله می‌کنم، اگر در شما این پیام من وافی به مقصود نبود، صد بار خواهم گفت: افسوس. و باز هم درود.

 

باز سلام آقا علیرضا. اگر از هیچ کسی نخواسته باشم بنویسد، بنویسد و باز هم بنویسد، از توِ فامیل فرهیخته که می‌خوام بنویسید. نگران این نباش غلط می‌نویسیم، غلط هم باشد این انتظار را در خود بالا بیاوریم هستند کسانی که غلط متن ما را ایراد سخن ما را دوستانه می‌گویند و مرتفع می‌کنند. پس، دستور دین را با لذت عملی کنیم که امر نمود: بخوان و بدان. از طرف من این میانبحث بین شما و من، تمام.

 

علیرضای من سلام بازم. واقعاً همه بیاییم دست به دست هم دهیم این خانه‌سرای مام میهن را به برکت انقلاب اسلامی به تمدن برسانیم و روگذرها را به زیرگذرها وصل کنیم. انقلاب اسلامی در ذات خود تمام لیاقت‌های این سرزمین کهن را قادر است حمل کند. ایدیولوژی من این است: شفقت با انقلاب، شفقت با خداست.

 

جناب آقای رحیم آفاقی البته عبدالرحیم سلام. هم سخن جناب عالی را و سخن جناب صدرالدین را وِفق ذوق و سلیقه‌ی خودم یافتم. حتی عقیده‌ی خودم. جواب مستحکم و مستند و تهی از پیچیدگی.

 

با سلام بر عبدالله. زیبا نوشتی. قبول است. صحیح‌ترین رفتار دفاع از ایران در برابر هر دست‌درازی بیرونی است. ملت مسائل خود را خود حل می‌کند. ما باید مانند آن یوز در بیشه باشیم که اگر دشت بود و باز و دشمن ما را رصد می‌کند، فوری بگردیم لانه (پُشته‌ی کوه‌پایه‌مانند) موریانه پیدا کنیم بر روی آن برویم صید نشویم. ممنونم که تیزهوشانه پیامم را هضم می‌کنی. من هم از رأفت عبدالله ممنونم.

 

نظر شیخ‌ مالک رجبی: خواندم شجاعت لازم بود هرکسی نمیتوانست در آن مبارزات سیاسی در اختناق خفقان رژیم سفاک شرکت کند حاج آقا وحدت با رفقایش جزء مبارزین سیاسی در آن مقطع از تاریخ انقلاب بودند و برای به ثمر رسیدن انقلاب زحمت کشیدند خدا به ایشان اجر عنایت کند.

 

نظر شیخ ربانی, [در مورد خاطرات آقای وحدت |] هوالعزیز. صدیق ارجمندم آقاابراهیم عزیز سلام و شب بخیر و تشکر اینکه یاد مردان بزرگ کردی ،
مرد یعنی یار هستی در وجود
مرد یعنی یک فرشته در سجود
مرد یعنی یک بغل آسودگی
مرد یعنی پاکی از آلودگی
مرد یعنی یک جهان پایندگی
مرد یعنی به خدا دلدادگی

هر چند برای حقیر یک ان قلت از آن بزرگ ...
ولی به احترامش همیشه ایستاده ام
متشکرم عزیز

نظر سید علی اصغر شفیعی,  [در مورد خاطرات آقای وحدت |] سلام رفیق شفیق دلربا. با " دوستت دارم " آغاز می کنم . آقای شیخ وحدت هنوز هم استوار و پایدار در دینداری و زهد و تقوایند . وجه مشترک اکتسابی شما برادران با تقوی زیستن است حقی از کسی را به هیچ عنوان ضایع نکردید . پتانسیل مبارزه برای استقرار جمهوری با پسوند اسلامی در ایران برای فعالین سیاسی باور و اعتقاد بود. اصالت دینداربودن شرط مقاومت و شکیبایی دراین امر بوده است برای اینکه توانایی لجستیکی و فیزیکی در دست نبود که منجر بجنگ رودرروشود. آقا شیخ وحدت یکی از عناصر آگاه به زمان با تاکتیک های هنری و تحلیلی که ید طولایی دراین زمینه دارند شجاعانه وارد عرصه شدند.
هنری = دستخط ایشان برای نوشتن رسمی  مبتنی بر خطوط نستعلیق ، ثلث و... بوده است. و تاکتیکی هم هنر زیست مخفی و کادرسازی را بصورت حرفه ایی داشتند. رسم بیان منطقی و ادبیات فارسی و غربی را خیلی زیبا اجرامی کنند . سخنانش کیفی است . درایت زمان شناسی اش منحصربفرداست. با این شاخصه ها روند حضور در عرصه مبارزه آگاهانه بوده است . از خداوند تمنا دارم که ایشان را در پناه حکومت مطلق خویش تندرست و شاداب نگه دارند.

 

سید حسین موسوی خوئینی, [در پاسخ به ابوعارف | طالبی دارابی] سلام. شوخی می‌فرمایید
۱. یادآوریِ رسم عرب‌زبان‌ها، چه تأثیری در مسئله دارد؟ پرسش را، روشن می‌کند یا مؤیّدِ رَواییِ ابراز دوستی با نامحرمان است؟ خوب « در زبان انگلیسی هم رسم و رایج است که به همه( زن و مرد، دختر و پسر) بگویند: I love you »
۲. آنچه گذشت، بر شیوه‌ی مماشات بود وگرنه در فرهنگ‌های دیگر هم، گاه نرم و گیرا سخن گفتن با دوشیزگان؛ خلاف ادب و عُرف است. در فرهنگ‌های عربی که سخت‌گیری بیشتر است.
۳. منطوق/ مفهوم/ فحوای آیات متعدّد قرآن کریم، دوری از تَحبیبِ نامحرمان است. روایات که بیشتر است.

 

سید علی اصغر شفیعی,  [در پاسخ به سید حسین موسوی خوئینی] سلام سیدبزرگوارو اهل اندیشه. ما مازندرانی ها می گوییم. من تره خامبه! ته مره خانی ؟ یعنی من ترا میخواهم. آیا تو هم مرا میخواهی ؟ مرز بین دوست داشتن با خواستن است . حدومرزی که شرع تعیین کرده است ، روانشناسی هم تایید می کند که دوستی بین دوجنس مخالف منجربه سکس می شود !   استثنائات جایگاه ویژه افرادی است که باورهایش را در این میان قربانی قواعد رایج نمی کنند .

 

انتقاد حجت الاسلام سید حسین شفیعی از بحث من و سید علی اصغر:
 
"نمودی از آهی بسیار جانکاه!!!

بنام پروردگار بصیر و دوستدار اهل بصیرت. آقا ابراهیم. سلام علیک. صبح جنابعالی به خیر. به جای اشتغال به تعقیبات نماز صبح؛ بناچار؛ نکاتی را یاد آور می شوم:

۱) نوشته های فی‌مابین جنابعالی و جناب آقای شفیعی در مورد نهاد مقدس روحانیت را خواندم؛ در عین حالیکه در خلال آنها
 ؛ جملات مثبتی را در جهت تایید و حمایت از نهاد روحانیت می بینم اما متاسفانه صبغه پررنگش را مخالفت و ضربه به آن می بینم (ولو بصورت نا خواسته)؛

۲) طرح اینگونه مسائل در شرایط فعلی که در و دیوار را علیه روحانیت اصیل شیعه بسیج کرده اند؛ چه ضرورتی دارد؟!!؛

۳) چرا اینگونه مباحث را به چنین صحن کشانده اید؟؛ و خیر خواهانه با خود روحانیت در میان نمیگذارید؟

۴) آیا نفع اینگونه نوشته ها بیشتر است و یا ضررش؟؛

۵) البته با عرض پوزش؛ «نهاد روحانیت»؛ استوار و در دل مردم (حتی کسانیکه در ظاهر تصور می شود معاند روحانیت هستند) ریشه دوانده  است.
ممکن است راه در پیش گرفته (بصورت ناخواسته) موجی را علیه این نهاد اصیل ایجاد کند؛ ولی نه تازه است و نه به نتیجه دلخواه دشمن منتهی می شود؛ بدین جهت از دوستانیکه به قصد خیرخواهی و به دفاع از این نهاد کهن پرثمر بدین سوی و سمت کشیده شده و یا خدای ناکرده سوق داده شده اند؛ انتظار میرود بساط این بحث را جمع کنند و بیش از این موجب تشویش اذهان نشوند. اگر نبود تلاش روحانیون پیشین و حال محل؛ در ماجرای غمبار فرزند آقای شفیعی شاهد این همه همیاری مردمی نبودیم. خیرخواهانه میگویم سخت این شیوه در پیش گرفته را خطرناک می بینم و اثر سوئش را کمتر از تبلیغ در جهت پراندن عمامه ها در خیابان نمی بینم. من آنچه شرط بلاغ است با شما میگویم_ خواه از سخنم پند گیرد و یا ملال» (حوزه علمیه قم: سید حسین شفیعی دارابی؛ صبح پنجشنبه ۱۶ شعبان ۱۴۴۱ق_ ۱۸ اسفند ۱۴۰۱ش)

 

بازیابی و تحلیل اطلاعات. شاید مهم‌ترین مصداق بازیابی و تحلیل اطلاعات عملیاتی بود که سازمان سیا برای شناسایی محل دقیق اقامتگاه اسامه بن‌لادن انجام داد. آنها در پوشش پروژه واکسیناسیون عمومی، تمامی ساکنان منازل ابوت‌آباد پاکستان را واکسینه کردند و سپس با تطبیق دی‌.ان.ای بن‌لادن با واکسن‌ها محل دقیق اختفا را شناسایی و به او ضربه زدند.

 

شهید سلیمانی در کارهای فرهنگی معتقد بود که تبلیغ مستقیم درست نیست، بلکه باید فضایی فرهنگی ایجاد شود تا افراد به سوی حق و حقیقت جذب گردند؛ این سیره شهید سلیمانی(ره) برگرفته از دیدگاه مورد تأکید مقام معظم رهبری (مد ظله العالی) در دیدار با سردار سلیمانی(ره) بود که به ایشان فرمودند: «شما در تعاملتان که با گروه های مختلف دارید اصلاً کار فرهنگی مستقیم انجام ندهید. باید فضا را فرهنگی کنید که اگر کسی بیاید در آن فضای فرهنگی قرار بگیرد؛ خود به خود مجذوب شود.»( ر.ک. همان)

 

متن دوم آق سید حسین شفیعی: عذر خواهی و سپاس بنام پروردگار بصیر و دوستدار اهل بصیرت آقا ابراهیم سلام علیک طلوع صبح آدینه مبارک باد. چند نکته را یاد آور می شوم:

۱) از تاخیر غیر عمدی در پاسخ به نوشته روز گذشته جنابعالی (که ظاهراً آن را حذف نمودید) عذر خواهم؛ چون مشغله های بسیاری داشتم که مانع از انجام این اقدام شده؛

۲) مقصودم از گله مندی پیشین؛  بخشی از گفتمانی بود که بین جنابعالی و آقای شفیعی در راستای عنوان «پاسخ هایم به پرسش هایم» صورت پذیرفت (البته می پذیرم شاید در برخی از تعابیر؛ کمی تند نگاشته باشم)؛

۳) تمام چهار قسمت که در نقد گفتار سخیف و متقلبانه و مرموزانه صادق زیبا کلام اجیر غربیها نگاشته اید را خواندم؛ بسیار تا بسیار  منطقی؛ دقیق؛ حساب شده؛ مستند جواب دادی؛ اهل غلو نیستم ولی گاه دیده شده برخی از  افراد سخنی بر زبان و قلم آوردند؛ بزرگان در حقشان گفتند «نطق به روح القدس»؛ اکنون جنابعالی را نیز مستحق توصیف این تعبیر میدانم؛

۴)خیلی دوست دارم در توصیف و تمجید از نوشته های چهار قسمتی اخیر جنابعالی چیزی بنویسم و در مدرسه فکرت بار گذاری کنم ولی خوف این دارم برخی سواستفاده کنند و موضعگیری سخیف نمایند و شرایط بنده هم اجازه نمی‌دهد با آنان دهن به دهن شوم. (حوزه علمیه قم: سید حسین شفیعی دارابی؛ روز جمعه۱۷ شعبان ۱۴۴۱ق_ ۱۹ اسفند ۱۴۰۱ش)

 

روزنامه‌ی مملکت

| ۲۱ اسفند ۱۴۰۱ |

یک خبر، یک نظر

به نام خدا. سلام. خبر خبر اول منطقه و جهان و ایران شده: رابطه‌ی دوباره‌ی عربستان و ایران با پادرمیانی به‌هنگام چین. من در آن صحن (یعنی تالار مدرسه فکرت) تحلیلم را دیروز نوشتم و لابد دیده و خوانده‌اید. اینجا فقط خواستم بازگو کنم سخن آقای علی اکبر صالحی درست است که این حرکت آشتی عربستان با ایران را گامی برای خروج از بن‌بست تعبیر کرده است.

 

اساسا" بدترین فرض در سیاست خارجی فرض بن‌بست است. شما قیاس کنید در حد صرفا" یک مثال که دو موجود زنده (مثلا" دو زرافه) بخواهند با هم سازگاری کنند، اثر این سازگاری خیلی زود بروز می‌کند؛ آن دو حیوان بلندقامت و جسور بر سر درختان اقاقی بیشه‌زار (که بهترین برگ برای خوراک زرافه است) با هم نمی‌جنگند که در اثر این صلح و سازش و آرامش، هم درختان در دَم و بازدم محیط زیست‌شان سالم و قابل رشد باقی می‌مانند و هم دو زرافه متحدانه از قلمرو خود محافظت می‌کنند، هر گونه تنش میان آن دو یعنی تبدیل بیشه‌زار سرسبز به بن‌بست.

 

نیاز عربستان به ایران و نیاز ایران به عربستان در ایجاد بِستر سازش و همگرایی بر اساس اصل حُسن همجواری -که قانون اساسی ما آن را ارمغان آورده- شبیه توافق همین دو زرافه در قلمرو گیاهی خود است. هر دو کشور علاوه به محیط داخلی خود، در پی تثبیت قلمرو  خودند. فقط آشتی میان این دو همسایه‌ی همدین و هم‌کیش است که قلمرو (بخوانید: حوزه‌ی نفوذ) را از آشوب و جنگ و دست‌درازی‌های غرب، ایمن نگه می‌دارد. به این ترجیح عقلی جمهوری اسلامی -که سرِ جنگ با هیچ کشوری ندارد- باید پرداخت و اذهان را از نشانی‌های غلط پاک ساخت. | ۲۱ اسفند ۱۴۰۱ | ابراهیم طالبی دارابی.

 

سید حسین موسوی خوئینی: سلام. به خواست خدا؛ هرگاه و هر کجا که بفرمایید، از دیدارتان بهره‌مند می‌شوم.
 
دامنه |: سلام استاد عزیزم. همان مرکز نشر آثار حضرت امام س چطوره؟ روز و ساعت را خود حضرت عالی تعیین فرمایید. من مهیای آمدن هستم. جناب استاد حاج سید کمال الدین عمادی هم اظهار تمایل کردند به دیدارتان.
 
 
حجت الاسلام سید حسین موسوی خوئینی: البته بنده از مرداد ۱۳۹۶ ، توفیق حضور در " مؤسسه‌ی تنظیم و نشر آثار امام(رض) " را از دست داده‌ام
 
دامنه |: خب، بفرما کجای قم دیدار کنیم؟ کشکولی: حاج سید حسن آقا یعنی شما را هم نتوانست در دایره‌ی قدرت خود باقی بدارد؟!
 
سید حسین موسوی خوئینی خطاب به من: سلام. بنده هیچگاه عضو « مؤسّسه ... » نبودم. در یک برهه‌( تقریباً 4 سال) و با لطف و عنایتِ آیت‌الله « سیّدضیاء مرتضوی » و حجت‌الاسلام و المسلمین دکتر « مهدی پورحسین »؛ در « دانشنامه‌ی امام خمینی (رض) » مشغول به خدمت شدم. و « دانشنامه ... »، دو سال پیش منتشر شد. البته سلسله‌ی محبّت و مودّت بنده و یادگار امام(رض)، باقی است. خدا رحمت کند امام (رض) را که فرمود: زمان و مکان، دو عنصر تعیین‌کننده است در این شرایط پایان سال، باید گفت: بودن یا نبودن؛ مسئله اینست. وگرنه هرجایی که برای شما و آقای عمادی راحت باشد، می‌توان بساطِ آگاهی و آشنایی را گسترد.
 
دامنه |: سلام و عرض ارادت. ممنونم که توضیح دادید و بر اطلاعات بنده از خودت افزودید. خداوند متعال شما و حاج سید حسن آقا خمینی را محفوظ بدارد. راست گفته‌اید. درست است. عنصر زمان -نوروز- حواسم نبود. صدق خوئینیُ و العلیم و الحلیم ! آقا بنده شائق به دیدار روی شمام چون خوی شما را دوست دارم. می‌ذاریم یکی از شب‌های ماه مبارک. فقط ما هم‌سرنوشت اویس قرن نکن! حتی آمد مدینه و باز هم آن روز حضرت رسول الله ص در بیرون شهر بود و بی‌دیدار روی حضرت، برگشت به یمن و نزد مادرش. قرار ما می‌تواند حضور شما و جناب سید عمادی در یک شب ماه رمضان، در منزل بنده باشد. اگر البته بر شما سخت نباشد. راستی می‌خواهم نظر شما را روی پست امروزم بدانم، با عنوان «سه امر و نهی درخشنده‌ی داریوش یکم» که ساعت انتشار هم ۶ و سه دقیقه‌ی امروز یکشنبه ۲۱ اسفند ۱۴۰۱ است. آدرس زمان را هم دادم که مطلب را در لای مطالب در صحن، گم نکنید. ارادات. ابراهیم.
 
دامنه [در پاسخ به سید کاظم صباغ] سلام عصری به رخفم آق سید کاظم. آقا سریع اضاف کردم. خوب یادت هست. سپاس از توجه و اهمیت قائل شدن یک بحث تاریخ سیاسی محل. یک کشکولی بگم: یادت هست اَلمه‌جار می‌رفتیم درس حفظ می‌کردیم. حفظی‌جات باجناقم آی خار بود! همطی کتاب را از اول تا آخر حفظ کارده! لابد الان بکارش می‌آد!
 

خاطره‌ی عشقی دامنه

پاسخی به این پست رخفم سید علی اصغر

سلام آق سید. این عبارتِ خاطرخواهی ناب و رایج بومی ما که "مِن تِره خامبِه! تِه آیا مِره خانی؟" (=برای فارسی‌زبان‌ها: من تو را می‌خواهم آیا تو مرا می‌خواهی؟) مرا به یاد یک خاطره‌ی معاشقه‌ی ایام شباب انداخته. چون صحن مدرسه فکرت صحن بیان افکار به رنگ آزاد و روش بُردبار است مطرح می‌کنم.

دختری دل مرا به‌حدّت و شدت ربوده بود. از من کم‌سن‌وسال‌تر بود و روحش هم خبر نداشت من می‌خواهم او را بخواهم! یوسف رزاقی را در جریان گذاشتم. لامصَّب! بدجوری مرا مشاورت غلط داده بود. فکر کنم مرا دست انداخته بود ولی تظاهر به روراستی می‌کرد. از بس در این جور امور چموش! بود. الآن توی قبرش لابد دارد می‌خندد! گفت: اِوریم! یک روز صبح می‌ری خونه‌شون. می‌گی بیل دارین؟ بعد حرف بخواستی‌ات را بزن!

 

یک گریزی بزنم: معمولا" در روستا بیل و هوکا و کلنگ همدیگر به قرض می‌برند. یک سوره‌ی قرآن هم (ماعون) به همین فرهنگ پرداخته. در آخرین آیه‌اش: وَ یَمنَعونَ الماعون. یعنی یک عده "اسباب و وسایل مورد نیاز را ( مانند وام، زکات، صدقه، عاریه، اثاث خانه و غیره) از دیگران دریغ می دارند." بگذرم. خوب شد به آیه هم تبرک شد.

 


حالا برگردم: من هم خودم را تجهیز کردم و مثلا" مو را لیز دادم، صورتم را از مثلا" از چروک! (چون هنوزم مِه دِیم (=صورت) چروک نکتِه: نیفتاده) گلو را با چند کالِش (=سُرفه) صاف کردم و رفتم با او دیم به دیم (=روبرو، رخ به رخ) شدم. او روی سکّو، من سوی سِرپیش (=حیاط دلِه). گفتم سِعا (=مساوی سلامِ سریع و مخفف) علیک گرفت. چش در چش شدیم. گفتم شِم بیل هادِه اَعی یارمِه (=بیل‌تان را قرض بدین؛ بعدا" می‌آورم) کمی که گذشت، گفتم یه چیز دیگه می‌خوام بگم. بگم. (منم بگم؟ بگم؟ راه انداخته بودم) گفت بگو: گفتم من ترِه خوامبِه! (=من تو را می‌خوام) معطل نکرد و گفت من خواش پیَر مار جِه ترسِمبه! (=من از پدر و مادرم درین باره می‌ترسم)

 

هیچی خیط شدم و تمام. و همان شد و دیگر چشمم را به روی او بستم و حرمتش را نگاه داشتم. حالا آق سید، جوانای امروزه‌روز اگه اینو ("مِن تِره خامبِه! تِه آیا مِره خانی؟") را مبخواهند بگن به تتِه پِبته می‌افتند. از بس توی هول‌تکون‌اند. بگذرم.

 

هر کس خواست ارشادم کند باببت این خاطره بسم الله، بفرماید. مشکلی ندارم. چون بارها این را برای خانمم خدیجه بازگو کردم! و اوضاع ناهموار را از همان آغازیه خط‌تراش زدم و تاریخ سرنوشت من مَغازی نشد و مُغازله شد. و مسیر هم مسطح و صاف و صوف و سبزه‌زار عین سیرجار.

 

دامنه |, [در پاسخ به آقای آزاد طالبی] جناب آقای آزاد طالبی سلام. من از میزان مطالعه‌ی خودم درین باره می‌گویم و بر دانشی که بر من به یموضوع افزوده شد اطمینان دارم می‌توانم پاسخم را این‌گونه مرقوم بدارم که واکنش تندمزاجی، منفی و نابخردانه‌ی خسروپرویز شاه ساسانی به نامه‌ی دعوت پیامبر ص منادی دین نوظهور اسلام، چند علت داشت. می‌شمارم:

 

۱. خسرو پرویز خود را پیشرفته‌تر می‌دید.

۲. جمله‌ی مندرج در نامه: «اسلام بیاور تا رستگار شوی» رنجش داد.

۳. از پرهیز پیامبر ص در بکارگیری القاب برای پادشاه ایران، عصبانی شد.

۴. از امتناع رکوع و خضوع و خشوع فرستاده‌ی رسول خدا ص در برابر خود، خشم کرد.

۵. عذاب شکست کاملش در جنگ طولانی و بازپس دادن فتوحات به مصر و روم، از وی فردی فاقد عقل و خرد و در حال فضیحت ساخته بود.

۶. مُچاله‌کردن یا بر آتش افکندنِ نامه‌ی یک رهبر مذهبی که دعوی نبوت راستین کرد و رسم و آداب مرسوم آن رزوگار را بجا آورد، علامت نبودِ مدارا در وجودش بود.

از شما جناب آقای آزاد مُتمنّی‌ام اگر اسناد و شواهد و نقل قول محکمی دارید برای بیانات خویش، در صحن بنویسد شاید بر اطلاع ما تأثیرگذار بود. درود.

 

شیخ ربانی,  [در پاسخ به دامنه |] سلام مجدد خدمت ابو عارف صباح الخیر و العافیه. شاید توفیق یار شد از نزدیک خدمت دانشمند معظم و متقی و مبارز ، استاد ( وحدت ) رسیده تا رفع نکته ها شود البته شنیدم آقا پیام داده بودن ولی حقیر رؤیت نکردم ، و خاطره بکری بود خیلی خندیدم پس شما هم  مبارزاتی داشتی ولی به مصداق نکشید و مهمتر اینکه ، شما هم بگم بگم داشتید ؟ البته قیاس مع الفارقه. بفرموده شیخ ما یا علی مدد

 

دامنه |,  [در پاسخ به شیخ‌ مالک رجبی] استاد جناب شیخ مالک سلام. الآن این جملات شما، صریح از ناحیه‌ی شرع انوَر است، یا نه فکر و رأی خود را انشاء می‌کنید؟ به ما از شرع بگو؟ شرح را هم خواستی بگو. ولی معلوم کن کدام جمله‌ات مستقیم رأی شرع است و سندش چیست؟ سپاس. بله پاسخت را آن صحن دیدم و ثبتش کردم.

 

دکتر علی شیرخانی: ازحضرت پیامبر ختمی مرتبت بارها در کتب روایی آمده ، فرموده است که؛ النّظّر سهم من سهام ابلیس فمن ترکها خوفاً من الله اعطاه الله ایماناً یجد حلاوته فی قلبه؛ نگاه به نامحرم، تیری از تیرهای شیطان است. هر کس آن را به خاطر ترس از خدا ترک کند، خداوند نیز به او ایمانی می بخشد که در دلش لذت شیرینی آن را احساس می­کند. عفُّوا عَن نساء الناس تَعِفَّ نُساءَکم؛  در مورد زنان مردم عفت بورزید تا دیگران نیز در مورد زنان شما عفت بورزند و زنان شما از تعرض نامحرمان در امان بمانند. این دو روایت در کافی کلینی آمده است ، و آقایان از عدم نظر به نام محرم و عفت نسبت به آنان ،قیاس اولویت به دست آورده و الفاظ محبت آمیز مثل دوستت دارم و عاشقت هستم، را منع و نهی می کنند.

 

ابوعارف | طالبی دارابی, [در پاسخ به دکتر علی شیرخانی] جناب آقای دکتر علی شیرخانی قزوینی سلام. دوستان اول بدانند جناب شیرخانی از رفیقان بنده و آقای استاد شیخ محمدرضا احمدی و استاد دکتر علیرضا زهیری‌اند. ایشان استاد دانشگاه هستند و حوزه. و خود از دانشوران ارشد حوزه و مسلط به مباحث آن و تخصص در خارج فقه و پژوهشگر در تاریخ انقلاب اسلامی و نویسنده‌ی چند کتاب. آقا شیرخانی ممنونم. روشن کردید پاسخی از پاسخ‌های قابل انتظار پرسش را. بنابرین شما با نقل این دو روایت آن هم از کتاب کافی شیخ کُلینی که از کُتب اربعه‌ی شیعه است، رأی به نهی از استعمال عبارت «دوستت دارم» برای نامحرم دادید. از روی رواج عفت و احترام حریم حرمت.

 

شیخ محمدجواد غلامی [در پاسخ به ابوعارف | طالبی دارابی] سلام بر ابوعارف و کذا عادل و عاصم. روز شما و دوستان  به خیر و نور. بهتر بود پرسش شرعی از اهالی فقه و دانایان در این عرصه‌ باشد، اینکه می فرمائید هرکسی می تواند پاسخگو باشه انتظار کارشناسانه و منطقی نیست. شاید پرسش شما از نگاه غیر شرعی مطرح می شد مناسب‌ این صحن  بود. سپاس فراوان از لطف بسیارتان.

 

ابوعارف | طالبی دارابی, در پاسخ به دارابی. جناب استاد شیخ محمدجواد غلامی سلام. تذکر شما پاکیزه است و درست. ولی من گفتم اهل فن شرعیات را بگویند و ماها که عمومیات را علاقه داریم از "فرع فقهی" زدن حوزه سر در نمی‌آوریم شرحیات را بیان داریم. راستی! آمحمدجواد! عادل و عاصم را خوب آمدی. از جمع این سه اسم، نام «اَمل» (=آرزو و آرمان) ساختم که تخلّص من است. میم از عاصم. عین از عادل. الف از عارف.

 

زینب‌سادات شفیعی دارابی [در پاسخ به ابوعارف | طالبی دارابی] سلام علیکم به استاد بزرگوار. «دوستت دارم »ها متفاوت هستند. خانم/خانم   آقا/آقا   خانم/آقا   فرزند/والدین  شاگرد/معلم   و هزاران..... دیگر. اینکه از طرف چه کسی با چه هدفی با چه لحنی و گفتمانی رد و بدل شود. آآنکه در دین نهی شده را با مثالی باز می‌کنم . جدای از اینکه دین و شرع آنچه گوید اول چشم بسته اجرا سپس در مقام جستجو و پیدا کردن حکمت آن. مثالی خودمانی. جلو یک زن به همسرش گفته شود «دوستت دارم». چنان لرزه به اندام زن خواهد انداخت که خواهد طرف را از دم تیغ گذرانَد. زین پس جاسوس تمام عیار خواهد بود. آرامش از خانواده رخت خواهد بست. تا صورت مسئله پیدا شود. و زن که همسر،مادر،مدیر و مدبر خانه که باید آرامش را به خانواده تزریق کند نقش خود را در خطر خواهد دید و آنچنان که شایسته است نقش آفرینی نخواهد کرد. اگر منجر به گسل بزرگ در خانواده نشود.

 

ابوعارف [در پاسخ به محامین] خواهر خوبم زینب‌سادات شفیعی دارابی سلام و عرض ادب و ارادت و دوام صمیمیت در بحث. جمله‌ی مشروط مهمی مطرح کردید که باید دید طرفی که عبارت دو کلمه‌ای بسیار پربارِ «دوستت دارم» را بیان می‌کند: «چه هدفی با چه لحنی و گفتمانی رد و بدل» می‌کند؛ که به قول شما بُمب ویرانگر می‌شود و یا آبشار نوازشگر. این از این. بله درست است دیدگاهی که مطرح کردی، من هم از اول روشن کرده بودم که ابتدا ریبه و شائبه و غَش را باید کنار گذاشت بعد وارد این بیان این عبارت شد. "مثالی خودمانی" هم در ادبیات شیوا و مُسجّع شما  مفصل و با فرض‌ها و واکتنش‌های احتمالی و شاید حتمی درون‌خانوادگی همراه بود، دلنشین شد. باور بفرما خواهر اندیشمندم -که شجاعت و پاکیزگی گفت‌وگو با ما مردان  (بخوانید: برادران ایمانی خود) را دارید و در متن‌هایی که تا به حال نگاشتی، سرآمد ظاهر شده‌اید- منظور کسی که به دیگری می‌گوید مثلا" من ادبیات و ادب و خویشتداری شما را دوست دارم، با کسی که اساسا" به یک کسی بگوید "دوستت دارم" فرقی ندارد. چون در هر دو قضیه، حُب و حُرمت حاکم است، نه میل و تمایل ورای حُب  و شهوت و هوَس که رابطه‌ی آن، مرز و حد شرعی معین و محکم و آهنین دارد. درود به تفکرت که به نظرم باوقار و واقعیت‌گرایانه به مسائل فکر می‌کنید. برادرت: ارادت.

 

دامنه [در پاسخ به شیخ ربانی] جناب استاد شیخ علی ربانی سلام. خبر دهم آقای وحدت به‌زودی به قم بازمی‌گردند. آنگاه در منزل خودم شما و هر روحانی‌یی دیگر (از محلم یا دوستانم) خواستید تشریف بیاورید تا یک نشستی با خود ایشان منعقد کنیم و به قول شما "رفع نکته‌ها" نمایید. آن روز دیر نخواهد بود. بله، من هم بگم بگم کردم. ولی من برای عشقم. او (پیرو رحیم مشا) برای نفرت. این شاگردت بگذرد.

بله استاد؛ آن پیام‌های میان من و آقای وحدت و بخشی از اعضای مدرسه فکرت در بِستر تلگرام موجود است. چون تلگرام فیلتر شد ما هم همان ماه تیرماه، نه ماه پیش فتیله‌ی مدرسه روی تلگرام را کامل کشیدیم پایین و روی بِستر ایتا از هفتم اسفند  یعنی کمتر از دو هفته قبل، بازگشایی کردیم و تمام مخاطبینی که دسترسی داشتم و ایتا نصب کردند دعوت کردم. اما آن پیام‌ها در وبلاگم دامنه‌ی داراب‌کلا روی کلمه‌ی کلیدی "تریبون داراب‌کلا" بدون سانسور موجود است.

 

حاج محسن سجادی به من: سلام.  باعرض خداقوت دلاور. خیلی خرسندیم از روشنگری شما در ارتباط با انجام عملی جهاد تبیین د رصحن مدرسه فکرت. خواستم زودتر از این از شما سرباز پا به رکاب ولایت تشکر کنم ولی الان چند روزه که پیامی از صحن مدرسه برای این شاگرد تنبل نمی آید. نمیدانم مورد بازخواست قرار گرفتم یا مدرسه. بخاطر قرارگرفتن سال جدید تعطیله. به هرحال ازشما ممنونم امیدوارم که همیشه قلم شما مانند مدادالعلما برنده تر از خون شهدا باشد. سرفراز باشید.
 
سلام حاج محسن آقا سجادی. تماس تلفنی می‌گیرم توضیح می‌دهم. نه. ایتای خود را بروززسانی کنی درست می‌شه. گوشی‌ات مشکل فنی دارد لابد.
 

دامنه |[در پاسخ به حاج قاسم] رخف حاج قاسم سلام. با هلی تی تی شورشوری نده! مهم هلی کال است. خیلی شجاعی اون موقع که هلی، کال کرد، اطلاع بده!

اسماعیل آفاقی [در پاسخ به دامنه |]سلام. از دهم اردیبهشت به بعد بیا ته رخف حاج قاسم از خجالتی در میاد.

دامنه |, [در پاسخ به اسماعیل آفاقی] سلام فامیل که کمتر از رخف من حاج قاسم! هلی ندارنی! آق سیدالله ته زن‌برار باغ سال‌ها پاتوق ما بود. اسا که ته دعوت هاکاردی، چشم. البته تا دهم اردیبهشت که محل ساکن می‌شیم برای هلی کال!

اسماعیل آفاقی, [در پاسخ به دامنه |] نگفتم فامیل از خجالتی در میاد گفتم رخف منظور قاسم رخف  البته ما در خدمت هستیم  اسدالله که گفتی  خودش خریداره  اون موقع ره آو بوّرده

دامنه |, [در پاسخ به اسماعیل آفاقی] حاج قاسم رخف من که جای خود خواهم آمد برای هلی تیم. شما هم که قول دادی، حتی اگه نداشتی، خدا برکت هاده دکون‌های شخ‌احمدعموجان ما را پر از هلی هست. آق سید اسدالله هم اگه پِسو کرد، همسایه‌اش آق سیدمحمد رئیسی سحجادی هم مِه رخفه و خیلی هم جون جونی. ون جِه اتا فارغون گِرمه! هِه؟ ندنه؟!!! مِره دنِه. نشد حمیدرضا طالبی که هست، می‌ریم دامنه‌ی انارقلت، هلی‌دِزّی که دارکلا رواج داره!!!!

 

دامنه [در پاسخ به آقای آزاد طالبی اسماعیل] جناب آقای آزاد مجدد سلام. اصل مطلب این است یک رهبر و پیام‌آور دین نوظهور در سرمین موطن ادیان بزرگ،  از یک پادشاه در ایران، یک قیصر در روم و یک فرعون در مصر (مثلث قدرت برتر آن زمان) به رسم ادب و بالاترین رعایت چارچوب دعوت، آنان را به آموزه‌های الهی خود دعوت کرده است و تردیدی ندارم این کار فرهنگی و فکری  پیامبر بزرگ خدا ص از منبع غیب  نشئت و امریه داشت.

برای من پیروِ محمد بن عبدلله رسول رحمت خدا ص این اقدام ایشان، نشان ژرف‌ترین رفتار انسانی بوده است. این‌که سه سرِ قدرتِ وقت، چه رفتاری از خود  در برابر نامه (محترمانه‌ترین نوع دعوت) بروز دادند، فرع قضیه است و دقیق می‌نمایاند که کدام طرف این  چهار ضلع نامه، از خود رفتاری منبعث از خرَد بروز دادند. من اقدام پیامبر خدا ص را ستودنی و ناشی از اخلاقی برآمده از دلسوزی برای رستگاری می‌دانم. هر کدام می‌توانستند در برابر استدلال رسول الله ص، استدلال رو کنند. سایر رفتارهایی که تاریخ در دل خود ثبت کرد، نادرست بود. آنان به جای آن واکنش‌های کریه و جَری، می‌توانستند پاسخ قلمی دهند و در برابر فرستادنِ فرستاده ، خود هم فرستاده سمت پیامبر ص بفرستند. اما آنا سه نشان دادند تا چه میزان از خرد و هوش خود بهره گرفتند. داوری دیگران از جمله شما هم در جای خود محفوظ.

به نظرم من اینک درین پاسخم به شما جناب آزاد، روی اصل قضیه تمرکز کردم، بر شاخه‌نزدن بی‌جهت در بحث وفادار ماندم. ممنونم و می‌دانم مَباید فرصت بحث میان شما و بنده را روی نکات بیرون بحث بکَشم و بکُشم.

 

حجت الاسلام آق سید حسین شفیعی: سلام علیک خیلی زیبا به دفاع از رسول الله پرداختی. فقط اگر زمینه ای پیش آمد از باب «الفضل ما شهد به الاعداء» عباراتی از گوستاولبون فرانسوی و دیگر مستشرقان منصف در تعظیم از آورده های نبوی بنویسید؛ اقدام خوبی خواهد بود

 

‌پیام آقای قاسم ملایی: سلام استاد طالبی. بنده از باجناق خوبم حاج سید مرتضی شفیعی شنیدم که اثاث متزل اقای وحدت را با نیسان اقای شیرمحمد سرخیز بردیم قم. جای بسیارتنگ وتاریک کوچه فقط ماشین دنده عقب رفت نزدیک منزل ایشان خونه در زیر زمین بود. خداوند هر که رابرای احیای انقلاب زحمت کشید حفظ نماید. و هر کس در قید حیات نیست رحمت نماید. خدا پدرومادر و برادرتان را نیز مورد رحمت بی انتها قرار دهد.
 
[در پاسخ به قاسم ملایی] جناب آقای قاسم ملایی سلام. همین‌طور است که جناب حاج سید مرتضی شفیعی برایت توضیح داده است. نقل این خاطره با رعایت خلاصه، از زبان ایشان و قلم شما ،نشان لطف و ارزشگذاری به کارهای یک مبارز علیه‌ی رژیم شاه است. خوشحالم متن بُرش زندگی پرماجرا را دنبال می‌کنی. لحظاتی دیگر قسمت دیگری را هم تنظیم کردم بار می‌گذارم. فرصت دست داد و شائق بودیدی، بخوانید.

بر رحمتی که بر روح والدین عزیزتر از جانم و اخوی حیدرم فرستادی به حرمتت از میزم برمی‌خیزم و بر روح بابای دوست‌داشتنی شما علوّ درجات می‌خواهم. از در حیات بودن مادرتان نخبر ندارم. اگر در قید حیات هستند خدا حفظشان کند. شما و برادرت آقا مهدی برای من دوست‌داشتنی هستین و انسان‌هایی متین و مؤمن. هر دو را دوست‌تان دارم.

قاسم آقا؛ قاری قرآن و مسلط به قرائت و خواندن با لحن. احسن. اُنس با قرآن جایگزین ندارد رفیق قاسم. خودت تجربه داری که قرآن آدم را بالا می‌آورَد. یعنی دیدی معناگرا و روحی در اهتزار و فرهنگی جامع و توانی صبّار در برابر هجوم مشکلات به انسان می‌بخشد. خرسندم که تمایل به قرآن در محل رشد خوبی کرده که باید از به وجودآوردندگان این فرهنگ تشکر وافر کنم. با اردات.
 
پیام مجدد قاسم ملایی: سلام  محضر مبارک استاد طالبی. ممنون از تشویق حضرتعالی. انشالله همه در پناه قران باشیم بله مادرم در قیدحیات هستند. خدار حمت کند اقا حجت شفیعی عزیز را که پایه‌گذار قرائت قران در محل بودند. غفرالله ولنا ولکم
 
سلام دوباره جناب آقا قاسم ملایی. اول یاد کنم از مرحوم سید حجت شفیعی که بر ما روشن ساختی تلاش او این بُستر را هموار ساخت. خدا رحمتش کند و غرق انوار قرآن. بله، پس نعمت بزرگ مادر را دارید. مادران خورشید خانه‌ها هستند و چونان خورشید عالَم‌تاب بر همه‌ی اعضای بیت باران نیکی و خوبی و عشق می‌بارند. بر زیر بال‌های آن مادر عزیرتان تمرین تمام خوبی‌ها را بکنید و در زیر چتر او از هیچ چیزی خیش نشوید. خدا با خوبان خشنود است. سپاس از مرحمتت.
 
آق سید حسین شفعی به من: سلام علیک شکر الله سعیک و بارک الله فی فهمک و عقلک و کلامک و مکتوبتک.پ صبرک و ذکاوتک. ما شاءالله الحمد الله علی انعامه لک.
 

دامنه [در پاسخ به آزاد] جناب آقای آزاد طالبی سلام. انکار نمی‌کنم هنوز هم بشر -از آن عصر تا این عصر- در شناخت شکوه پیامِ پیامبر خاتم ص دست به جهل می‌زند و از کنار آن به طفره می‌رود. زیرا پشت به عصبیتی به اسم «ملیت» و چیزهای عبَث و عاریَت داده است و نمی‌خواهد نوآوری‌های آخرین پیامبر خدا ص را درک کند و بپذیرد. عصر زرین ایران، بله، درست، اما زمانی که نامه‌ی دعوت، به ایران در کاخ کسرا می‌رسد، جامعه‌ی ساسانی اساسا" از خسروپرویز در حال بیزاری‌جستن است؛ چراکه می‌بیند همدستی مُغ‌های فاسد با حکومت نیمه‌فروپاشیده‌ی ساسانی، پایه‌های اعتماد سیاسی و اعتقاد زرتشتی را سست کرده است. یعنی خودِ قدرت حاکم، تمام درخشش‌های عصر زرین ایران را با نابخردی‌های خود، کم‌فروغ و کم‌کم نابود ساخته است.

 
من به پیامبر خاتم ص (که از درون عربِ بنی هاشم برخاسته است اما در کنار خود هم از رُوم، کسی را کنارش می‌گذارَد؛ صُهیب س، هم از ایران، انسانی را با خود و اهل بیت خود می‌کند؛ سلمان ع، هم از حبشه‌ی آفریقا، فردی زجرکشیده‌ی رنگین پوستِ به بردگی کشیده را مؤذن خود برمی‌گزیند، بلال س و هم از یمن، قلب انسانی عارف را فتح می‌کند؛ اُویس قرَن س؛) نمی‌گویم پیام‌آوری برای عرب؛ بلکه ادب و نزاکت کار می‌برم به چنین پیامبر اُسوه‌ای که  این‌همه در جهان پیرو دارد و در بیان قرآن کریم و امام علی ع نیکوترین و ستوده‌ترین خصوصیت‌های انسانی را دارا هست، می‌گویم: پیغمبرِ بشریت، بشارت، رشادت، شهامت، شفقت، شجاعت، و شهادت .
 
چنین انسانی (که بهترین‌های عالَم، والِه و شیدای اویند، یعنی بزرگترین عارفان ایران و جهان، چون به منبع وحی متصل بود) به سه شاه و قیصر و فرعون روزگار خود، با اخلاقی‌ترین رفتار، پیام دعوت می‌فرستد تا خبر داشته باشند رسالتی بر دوش او افتاده است که باید جهان را به دین نوظهور فرابخوانَد. زور هم نکرده است، فقط خبر مخابره کرده است. تاریخ، ادبِ هم پیامبر ص را درین قضیه ثبت کرده است و هم نوع ادب آن سه نفر را.
 
حالا پیامبری که بالاترین کارش محو جاهلیت و رفتارهای کریه جامعه‌ی برده‌زده بوده است و مدینه‌ی نو ساخته است و بر پایه‌ی زیباترین مکارم اخلاقی و فضیلت‌های انسانی مردم را به هم دوخته است، در محیط قدرت‌های وقت یک رشک و ترس برانگیخته است که نکند بنای کاخ‌ها و قصرهای ما به لرزه در آورَد. روی همین هراسِ انباشت و حَقد و حقارت، دست به به اهانت به رسول رحمت ص زدند. این سیل بُهتان و نپذیرفتن و اِباکردن، که از درون کاخ‌های قدرت‌های فاسد و شکننده، بیرون ریخته، هنوز هم علیه‌ی محمد بن عبدالله ص تک و توک نفسَک می‌زند و نُشخوار می‌شود، از هلند و فرانسه تا دانمارک و از آنجا تا بر دل‌های تارناک! و بی‌باک!
 
باری؛ من می‌گویم پیامبر عزیزِ آخرین دین مبین، خودسرانه از کسی دعوت نکرد، کارِ خدا را که به او واگذارده شده بود، پیاده کرد. بازخواستی هم ندارد. خدا را شکر دینی که با رسالت حضرت محمد ص در قلوب قریب دو میلیارد انسان حکّ و ثبت شده است، در درون خود، هزاران فرآورده‌ی اخلاقی، سیاسی ، عرفانی، حماسی، شرعی و اجتماعی جای داده است و همین‌اندازه هم، اندیشمند و عالم و مجاهد راه خدا و عارفان و پارسایان به بشریت اهداء ساخته که صدها هزار کتاب، فقط بخشی ازین خروجی پیروان آن پیامبر خاتم ص است. بگذرم. از سمت من این میابحث تمام. از جناب عالی هم با طرح بحث، زمینه‌ی این جواب را برای بنده فراهم و تمهید ساختی سپاسگزارم. به امید هم‌بحثی با هم در مسائل فراوان دیگر.
 
جناب استاد مالک شیخ جستجوگر سلام. پاسخ شما به استناد روایی، پاسخی از ماوراء و باورهای غیبی است و بنده هم قبول کردم ازین ناحیه، شهیدان چنین‌اند.
 
اما خودم مقدار اُنس و آشنایی با قرآن و تفاسیر بزرگان دارم، معتقدم و یقین دارم که منظور «حیات واقعی» شهیدان است، نه جنبه‌ی آثاری و مَجازی زنده‌بودن. و نیز نه فقط به آن ۱۴ شهید غزوه‌ی بدر برمی‌گردد، بلکه تمام شهداء را (که «سبیل الله» شهید شدند) شامل می‌شود. خودِ خدای باری‌تعالی گفته آنان جوار من زنده‌اند. پس، شهید در واقع حیات دارد و مُردن بر آنان صدق نمی‌کند.
 
از شما بابت زحمتی که در جوابم متحمل شدی و بخشی از وقت درس و بحث پیش آن مقام محترم حوزه را به من و این صحن اختصاص داده‌اید، ممنونم. خُب من روی گوشی نمی‌نویسم، یا روی تبلت بزرگم، یا کامپیوترم تایپ می‌کنم که راحتم.
 
 توی آن عنوانی بالا جلوِ اسمم که خطاب من نوشتی، فرزندانم: عاصم، اُخرا است، عادل وُسطا است و عارف هم اُولیٰ. خندیدم از ردیف‌کردن این اسم که جان و قلب من‌اند.

 

هوش مصنوعی و هوش حقیقی

به نام خدا. سلام. مطلبی را که می‌نویسم از مسائل روز جهان است. سعی دارم آنچه را از متن اخیر آقای نوآم چامسکی ( فیلسوف، زبان‌شناس) فهم کرده‌ام، خلاصه و منسجم مطرح نمایم؛ در واقع طرح مسئله کنم تا کمی فوری‌تر به درک مطلب بینجامد.

 

این زبان‌شناس بزرگ جهان، وضعیت فعلیِ "هوش مصنوعی" را «ابتذال شرّ» دانسته است و این فن‌آوری را قادر به ایجاد "گفت‌وگوهای ناب، فکرشده و بحث‌برانگیز" نمی‌داند. از نظر وی "فقدانِ اخلاق و تفکر معقولانه"، هوش مصنوعی را عاملی برای «ابتذال شرّ» یا به عبارتی دیگر "بی‌تفاوتی نسبت به واقعیت و حقیقت" نموده است. ازین‌رو در نگاه چامسکی فقط با "هوش حقیقی" (=هوش خداداد و طبیعی)، قابلیتِ "تفکر و رفتار خردمندانه"‌ی بشر به نمایش در می‌آید. زیرا قدرتِ "استدلال مبتنی بر اطلاعات و نیل به نتیجه‌گیری" فقط از "توانِ برجسته‌ی مغز انسان" بر می‌آید نه چیز دیگر.

 

علتی که وی ارائه می‌کند این است که، این مغز ماست که هم می‌تواند "روابط میانِ معانی" را شناسایی کند و هم می‌تواند تکامل پیدا نماید که «خلقِ توضیح» کند. او کارآمدی هوش مصنوعی را در صورتی صحیح می‌داند که برای خلقِ "خروجی‌های بدیع " از "هر گونه محتوای غیراخلاقی" و " اَفسارگسیختگی" به دور و عاری باشد. ایرادی که او به هوش مصنوعی وارد می‌کند این است که این فن‌آوری (=تکنولوژی) "استدلال‌های استاندارد ادبی" را به‌خوبی انجام می‌دهد، ولی از "موضع‌گیری روی موضوعات مختلف" سر باز می‌زند؛ لذا طبق ارزیابی این زبان‌شناش شهیر، هوش مصنوعی (=غیرحقیقی و به قول وی: ماشینی)  نه فقط "بر جهل" تکیه دارد بلکه بر "عدم هوشمندی" نیز اتکا می‌ورزد. بنابرین موضع این فیلسوف عصر ما نسبت به این پدیده‌ی نوظهور این است که، چون "ظرفیت استدلال‌کردن" را ندارد، پس "این برنامه، خلاقیت را فدای شکلی از بی‌اخلاقی" نموده است.

 

یک توضیح ضروری من می‌تواند این باشد > "خلقِ توضیح" در ادبیات چامسکی همان تفسیر متن است که انسان را قادر می‌سازد به کُنه مطلب پی ببرد. در حقیقت در وجود انسان قدرتی مرموز نهفته است که اسمش فهمیدن است. فهم، با سواد و دانش و میزان اطلاع فرد، فرق دارد؛ فهم به نظرم مستقیم زیرِ نظرِ عقل و قلب اداره می‌شود، که عاید و سودمند به حال آدم است، زیرا هم منجر به کشف علمی می‌شود، هم منتهی به شهودِ عرفانی، و هم متصل به رفتار معنوی یا فرارَوی. خدا کند توانسته باشم، این مطلب مهم و شاید پیچیده را کمی روشن کرده باشم و گره‌اش را وا. | ۲۲ اسفند ۱۴۰۱ | ابراهیم طالبی دارابی.

 

« سلول شماره‌ی ۱۴ »

به نام خدا. سلام. اخیرا" نسخه‌ی اسپانیولی کتابِ خاطرات دوران مبارزات رهبر معظم («خون دلی که لعل شد: گردآوری: دکتر محمد علی آذرشب») با اسم « سلول شماره‌ی ۱۴ » در پایتخت کشور ونزوئلا رونمایی شد که قبلا" با عنوان «ان مع الصبر نصرا» نیز به عربی انتشار یافته بود. همزمان با رونمایی، پیام رهبر معظم هم، خطاب به ملت‌های اسپانیولی‌زبان منتشر شد که در آن رهبری انقلاب جمله‌ی جالبی فرمودند، یعنی آشنایی ملتهای عدالت‌خواه با هم. بخوانیم این جمله را:

 

"این بخش کوتاهی از سرگذشت من است. چه نیکو است که ما و شما و همه‌ی ملتهای عدالت‌خواه با یکدیگر بیشتر آشنا شویم و بیشتر هم‌افزائی کنیم. نیکروزی شما را از خدا می‌خواهم."

 

دو مسئله‌ی مهمی که در این کتاب -که نسخه‌ی اصلی آن توسط سید حسن نصرالله نوشته شده است- توجه‌ی خواننده را بیشتر جلب می‌کند یکی این است که دستگیری و اعدام شهید حجت الاسلام سید مجتبی نواب صفوی در سال ۱۳۳۴ نخستین شراره در دل آیت الله سید علی خامنه‌ای ایجاد کرد و از همان سال شروع کردند به بیداری مردم برای بیزاری از رژیم. دومی این است که یکی از دفعاتی که توسط ساواک دستگیر شدند مصادف بود با سپتامبر سیاه (قتل‌عام مردم فلسطین توسط نیروهای غیررسمی دولت اردن) لذا برای آیت الله خامنه‌ای از همان زمان مسئله‌ی فلسطین یک مسئله‌ی درجه‌ی یک جهان اسلام بود. | ۲۲ اسفند ۱۴۰۱ | ابراهیم طالبی دارابی.

 

دامنه |, [در پاسخ به شفیعی مازندرانی] جناب استاد حاج آقا سید محمد شفیعی مازندرانی سلام علیکم. این شعرتان را نیز خواندم. یک جا خیلی ایستادم که لذت وافر نصیبم شود و جایی دیگر بازماندم که منظور شاعر چه می‌تواند باشد. ماندم، متوجه آن نشدم. آنجا که لذت افزود این بیت بود:

که اینان، خوب‌روی روزگارند
بهاوَر بنده‌ی پروردگارند

یکم: واژگان خوب‌روی و بهاوَر در وصف شهیدان، بسی دلکش بود. خوب‌روی، از آن رو که مصداق اَتمّ این قول شهید حاج قاسم هستند: "تا شهید نباشی، شهید نمی‌شوی" وقتی کسی میان مردم تمرین شهادت دارد و حالت شهید به خود می‌گیرد، خوب‌روی (=زیباچهره) هم می‌شود. و بهاوَر هم ازین رو که واقعا" شهیدان گرانبهاء و گرانمایه هستند.

دوم: ترکیب اضافی (و شاید هم وصفی) "آبروی آفتاب" برای من گنگ شد؛ اشاره‌ی شعرتان به شهیدان در بیت نخست. اگر نظرم را دیدید، توضیح بفرستید خرسندم خواهی نمود. درود.

 

دامنه |, [در پاسخ به سوادکوهی نبی آرشی] جناب آقای نبی سوادکوهی سلام. در متن امروزت تأسیس "بنیاد شهید" به فرمان اماه ره را مطرح کردید. مفاد آن پیام امام ره، بسیار تکان‌دهنده و هوشمندانه است و در آن به حجت الاسلام مهدی کروبی دستور می‌دهد "هیأتی از معتمدین متدین و آگاه و آشنا به امور" را در آن بنیاد جمع کند و نیز تعبیر عجیب و جدیدی به کار بردند یعنی شهیدان و خانواده‌های شهیدان را «گروه فداکار در راه انقلاب اسلامی» نام نهادند.

 

ارزیابی مسئله: به نظر من آقای کروبی در آوردنِ معتمدین توانمند علمی و معنوی به درون بنیاد عجز ورزیده بود (به قول رایج این روزها "ترکِ فعل" نموده بود) و یا دست به رفتار جناحی زده بود. هنوز هم این بنیاد، در عملِ به مفاد شگفت‌انگیز فرمان امام ره لغزش دارد. نامیدن "گروه فداکار" یک فلسفه‌ی زیستن متعالی است که فقط در میان مردمی رخ می‌دهد که به زندگی دینی و اخلاقی و فکر برتر، اعتقاد راسخ دارند وگرنه اصلا" رفتار فداکاری شکل نمی‌گیرد. سپاس که یادآور شدی. جناب نبی.

 

سید علی اصغر شفیعی, [در پاسخ به دامنه |] سلام تاریخ نگار صادق. از این بخش تاریخ زندگی آقا شیخ وجودت لذت می برم . نویسندگی تو شیفتگی ایجاد می کند . اگر پنج روز پی درپی تاریخ زندگی ایشان را بنویسید با احترام و ذوق میخوانم. خاطره می گویی. تحلیل می کنی. زیبا نویسی داری. با وجوداینکه خاطره می گویید ادبیات جمله را با دقت رعایت می کنید . گاهی نظر خاص خودت را هم می نگاری . از روش سفرنامه بهره می برید. جملات کوتاه را بکار می گیری که در نویسندگی خسته کننده نیست . هر انسانی تاریخ نخواند دچار تکرار تاریخ می شود.

 

دامنه |, [در پاسخ به سید علی اصغر شفیعی]جناب آقا سید علی اصغر سلام. این پیامت علاوه بر این که تعریفی علمی و روشی از شکل کارم ارائه می‌کند، کاری چون ادویه‌ی «کاری» با کارِ دلم کرده است. سپاسگزام بی‌حد.

 

دامنه |, [در پاسخ به شیخ‌ مالک رجبی] جناب استاد شیخ مالک سلام. خودِ جناب عالی از میان این نقل اقوال که جالب هم بود، مفهوم «زنده» بودن را چه می‌دانی؟ یعنی چرا خدا فرمود شهیدان را اموات نگوییم بلکه «اَحیاء»  بنامیم.  آیا این مورد را در مورد همان مورد تخصیص ندهیم که در شأن نزول این آیه رخ داده بود؟  نقل است که گویند که مشرکین مى‌گفتند: "اصحاب محمد خود را در جنگ‌ها بدون هیچ فائده اى از بین می‌برند" سپس این آیه نازل گردید" در جنگ بدر، چهارده نفر از مسلمانان به شهادت رسیدند که شش نفر آنها از مهاجران و هشت نفر از انصار بودند. برخى از مردم مى‌گفتند: فلانى مُرد. این آیه نازل شد و آنان را از این تفکّر نهى کرد. منبع.

 

شیخ‌ مالک رجبی, [در پاسخ به دامنه |] سلام علیکم آقا ابراهیم پرتلاش و علاقمند به مطالعات بسیار زیاد و کنکاش گر و نکته سنج. بعدا جواب شما را خواهم داد ارادت ارادت.

 

سید زینب شفیعی [در پاسخ به ابوعارف | طالبی دارابی] سلام علیکم. ممنون از تحلیل پرمهرتان. پاینده باشید و برقرار.

 

ابوعارف [در پاسخ به سیده زینب]
سلام خواهر خوبم سادات مکرم.
متشکرم از یک یکی که به‌درستی می‌شمارم:
از حُسنِ خُلق
از فرهنگِ قبول
از فکرِ باز
از دانشِ فراوان
از مشیء معنوی
از بینشِ دینی
از منشِ گفت‌وشِنودی شما.
با ادب و ارادت

 

جناب استاد مالک شیخ جستجوگر سلام. پاسخ شما به استناد روایی، پاسخی از ماوراء و باورهای غیبی است و بنده هم قبول کردم ازین ناحیه، شهیدان چنین‌اند. اما خودم مقدار اُنس و آشنایی با قرآن و تفاسیر بزرگان دارم، معتقدم و یقین دارم که منظور «حیات واقعی» شهیدان است، نه جنبه‌ی آثاری و مَجازی زنده‌بودن. و نیز نه فقط به آن ۱۴ شهید غزوه‌ی بدر برمی‌گردد، بلکه تمام شهداء را (که «سبیل الله» شهید شدند) شامل می‌شود. خودِ خدای باری‌تعالی گفته آنان جوار من زنده‌اند. پس، شهید در واقع حیات دارد و مُردن بر آنان صدق نمی‌کند. از شما بابت زحمتی که در جوابم متحمل شدی و بخشی از وقت درس و بحث پیش آن مقام محترم حوزه را به من و این صحن اختصاص داده‌اید، ممنونم. توی آن عنوان، فرزندم عاصم، اُخرا است، عادل وُسطا است و عارف هم اُولیٰ. خندیدم از ردیف‌کردن این اسم که جان و قلب من‌اند.

 

دامنه |, [در پاسخ به سید علی اصغر شفیعی] سلام مجدد آقا سید علی اصغر. بگذار یک تجربه بگویم: اخیراً وقتی وارد جایی شده بودم، ورود اعضای آنجا، خب، با ایستادن مقابل دستگاه است تا شناسایی کند و ثبت کند و مجاز به ورود شود. از یکی پرسیدم چرا بوق قرمز برات داد؟ گفت اولین روز با لبخند خودم را به دستگاه نشان دادم، یک لبخند خاص. حالا چون آن لبخند را گاه کلاً یادم می‌رود، هوشِ این دستگاه مرا، مزاحم تشخیص می‌دهد و خط قرمز بر رویم وا می‌کند. خواستم با آوردن این تجربه، بگویم هوش مصنوعی قادر نیست احساس ، استدلال، و قدرت تحلیل، انگیزه، و نیر «خلق توضیح» را مثلاً در تو یا من را دقیقا درک کند، با این وجود، جای انسان تصمیم می‌گیرد. یعنی از خود ما پیش می‌افتد حدس می‌زند.این فن دارد جای هوش ما می‌نشیند و این فعالیت انسان را هم می‌گیرد. مثل «کنترل از راه دور تلویزیون» که تا آمد، مردم آنقدر تنبل شدند دو قدم نمی‌پرند برند پیش تلویزیون، همان لحاف‌دلِه با اون وَر می‌رند، این ور می‌کنند، اون ور می‌کنند  این کانال، اون کانال. حوصله‌ی ۵ دقیقه ماندن در یک ور را ندارد. بگذرم. ممنونم که به این مبحث مهم و به‌روز من، واکنش نشان دادید و لااقل آن را ارزشی برای خواندن تلقی کردی. چامسکی را بله، می‌دانم که می‌شناسی، چون از اوائل انقلاب در جلسات هفتگی در داراب‌کلا روی شهیرهای جهان بحث می‌کردیم و از جمله وی.

 

دامنه |,  [در پاسخ به شیخ‌ مالک رجبی] استاد مالک شیخِ حاضرجواب سلام. ۱. اول از از آشیخ محمدجواد غلامی بگویم: خُب، خانمش فامیل نسبی نزدیک من است و خودش هم وقتی قم بود با خونه‌ام و فرزندانم آمدوشد داشت. لذا اسمشون ردیف حفظ است از بزرگ به کوچک: عارف، عادل، عاصم. حالا شما هر جور خواستید بنویسید در صدر خطاب، راحت باشید. چون این سه، سه ضلع یک مثلت هستند با انگیزه‌ای که من در نظر داشتم، یعنی عرفان، عدالت، عصمت. لذا اسم سه فرزندم را از روی این سه پایه‌ی مهم بشریت دینی گرفتیم. ۲. بله، پاسخ من و شما روی مبحث شهیدان کفایت کرد و خوب هم شد. منم این میانبحث را تمام می‌دانم. ۳. سور نوه هم چشم، ان‌شاءالله هر وقت داراب‌کلا با شما تلاقی کردم، سورباران‌تان می‌کنم.

دامنه |,  [در پاسخ به دامنه |] به: سید علی اصغر. از: دامنه. چرا نسبت به پاسخم به این پرسش خودت راجع به آشتی عربستان و ایران و نقش چین در آن، ارزیابی انجام ندادید؟ نکند ندیدید. به هر صورت، من پاسخ پرسشت را همان شنبه داده بودم. با اسکورت سلام.

 

دامنه |, [در پاسخ به حاج قاسم] رخف حاج قاسم سلام. تو که عکس گذاشتی دل مرا درین دیرشهر قم بردی، چرا حواله می‌دی به باغ دیگری؟ ترسِنی مِره هلی قول هادی؟! زنبیلِ زنبیل‌آباد قم رِه یارِمی صاف تِه باغ‌سر، تا تِه ره حسابی نقره‌داغ هاکانم.

 

دامنه [در پاسخ به حاج قاسم] «عملیات روانی» خوب بلدی رخف؟ نکنه این فن ره هم آموزش بَدیهی؟! یورمله‌ محل پرورش من بود، من اونجه گت شدم، آنقدر وَگ کپّل زدیم و آقوز و هلی و انجیر چیدیم. یورمله نبود ما کودکی سوءتغذیه می‌گرفتیم. خاندان ما یورمله دو تا عروس گرفتیم. یورمله بیشترشان «طالبی» هستند، از اون آخر بشمار بیا پل پلی. جنگ روانی نکن! کشکولی.

 

دامنه [در پاسخ به سید موسی صباغ ] سید موسای مؤمن به صحن و سرای مکتب امام رضا ع سلام. می‌خواهم با جملاتی حال خودت و خودم و احیانا" حال خوانندگان صحن را خوب‌تر کنم، این گونه:

و آغاز گردید روز مبعث؛ که روز «بلوغ عقل» بود.
و کامل گردید روز غدیر؛ که روز "بلوغ حق" بود.
و احیای مجدد شد روز عاشورا؛ که یومِِ "بلوغ حماسه و خون و عشق و فدَویت" بود.
و حلقه‌ی وصل امت محمد ص شد تمام روز و شب و ماه و سال امام رضا ع؛ که روز "بلوغ بحث و مناظره و تبیین دین" بود.

شما سید موسای ما با این جمله‌ی خبری زیارتی عشقی و دلداگی رضوی ع مصوّری مرا با دادنِ بالِ اوج، به آنجا کشاندی، که تمام صحن‌ها، بست‌ها، رواق‌ها، دارها و کُنج‌ها را از بَرم. بلند می‌شوم از میز تحریرم و با الفبای ایمان می‌گویم:

دوستت دارم امام رئوفم.
دوستت دارم رفیقم سید موسای عزیزم.
دوست‌تان دارم ای همه‌ی خوبان و شریفان این صحن  هیئت محترم رزمندگان؛ آری، دوست‌تان دارم، آن بخش عقل و تفکر و عواطفِ برادرانه و خواهرانه و آن ایمان‌تان را و آن فداکاری‌های اخلاقی‌تان را.

کم نیارم و بی‌باک بگویم مستضعف فکری‌ست آن کسی که آن صحن مطهر حرم امام هشتم ع را در یاد و دلش جای نگذارد.

زیارتت قبول رفیقِ اهل فرهنگ، معلمی، جهاد مقدس دفاعی و تفکر دینی.

 

محمد جواد رمضانی, [در پاسخ به دامنه |] با درود جناب طالبی، لطف می‌کنید «ابتذال شر» را بیشتر توضیح بفرمایید؟

 

دامنه |, [در پاسخ به محمد جواد رمضانی] جناب آقا محمدجواد رمضانی سلام و عرض ادب و ارادت.  اول ممنونم وارد بحث‌ها در صحن شده‌اید. اصل واژگان "ابتذال شر" از خانم هانا آرنت است که جنایات دولتی نه طبیعی را بحث می‌کرد و چامسکی به نظرم از وی وام گرفت در مقاله‌اش اخیرش استخدام کرد. شرّهایی در ردیف نازی، یا همین شرّ سازمان‌یافته‌ی اسرائیل علیه‌ی مسلمین.

 

محمد جواد رمضانی, [در پاسخ به دامنه |] درودی دوباره، عبارت «ابتذال شر» به احتمال زیاد ترجمه گوگل است و نویسندگان کم سواد سایت‌هایی که شما مقاله چامسکی را از آنجا خواندید، مقاله اصلی را در آن قرار داده و بدون تحقیق این اصطلاح بی‌معنی و گمراه کننده را به خورد خوانندگان دادند. «ابتذال شر» ترجمه «banality of evil» است. همانگونه که گفتید، به احتمال زیاد آن را خانم آرِنت در کتابش اولین بار استفاده کرده، اما معنی آن برعکس چیزی است که شما تصور می‌کنید. این اصطلاح موقعی استفاده می‌شود که کسی کار اشتباهی انجام دهد بدون آنکه نیت بدی داشته باشد. اصل مقاله‌ی آقای چامسکی و همچنین ترجمه آن در سایت‌های فارسی را نیز خواندم. متنی درباره آن به زودی خواهم نوشت.

 

دامنه |,[در پاسخ به محمد جواد رمضانی] سلام دوباره آقا محمدجواد. نقدت را بر متن خودم شایسته‌ی تقدیر می‌دانم. اما من بالای متنم در آنجا نوشته بودم که: "سعی دارم آنچه را از متن اخیر آقای نوآم چامسکی ( فیلسوف، زبان‌شناس) فهم کرده‌ام، خلاصه و منسجم مطرح نمایم؛ در واقع طرح مسئله کنم تا کمی فوری‌تر به درک مطلب بینجامد." بنابرین تلاش کردم در طرح مسئله، امانت‌دار بمانم و آنچه فیلسوف چامسکی خود گفت عینا" در دو کمانک ( = «...») بگذارم تا دخل و تصرفی در نقل قول ننموده باشم. خوشحال می‌شوم این بحث به قلم شما هم به صحن آید. درود.

 

جلیل قربانی, [در پاسخ به دامنه |] سلام دوباره. چند نکته درباره آشتی ایران و عربستان «سعودی». نوشته: جلیل قربانی. قطر، امارات، بحرین و دیگر کشورهای عضو شورای همکاری خلیج فارس، اتحادیه اروپا، طالبان افغانستان، چین و روزنامه کیهان از آغاز دوباره روابط دیپلماتیک ایران و عربستان «سعودی» استقبال  کرده‌ و سایر دلواپسان هم سر از پا نمی‌شناسند و از خوشحالی در پوست خود نمی‌گنجند. استقبال دیگر کشورها از این آشتی در راستای ثبات و امنیت در روابط منطقه‌ای و بین‌الملل، قابل توجیه است، اما درباره خوشحالی روزنامه کیهان و دلواپسان باید بگوییم که خدا از این اصلاح‌طلبان نگذرد که در سال ۱۳۹۴ با حمله به سفارت عربستان «سعودی» در تهران و بعد هم با سر دادن شعار «مرگ بر آل‌سعود» در نماز جمعه، اسباب ناراحتی ۷ ساله دلواپسان را فراهم کرده بودند. با توجه به تیتر روزنامه کیهان که نوشت: «اصلاح‌طلبان باید دیپلماسی را از دولت رئیسی یاد بگیرند»؛ در آینده نزدیک با آغاز مذاکرات برجام، باید اصلاح‌طلبان را درباره رفتار دشمن‌شادکن آنها در آتش‌زدن برجام پاسخگو کنیم. باید از اقدام مجلس اصول‌گرا در تصویب بیست ‌دقیقه‌ای برجام ستایش کنیم و اسامی نمایندگان خائن اصلاح‌طلب که به برجام رأی ندادند را برای آگاهی مردم افشا کنیم.

 

دامنه |, [در پاسخ به جلیل قربانی] جناب جلیل قربانی سلام. یکم: تازه داشتیم عادت می‌کردیم از وارونه‌نویسی عمدی / طنزی آقا قربانی آسوده و خیال‌تخت! می‌شدیم، حالا باز صحن آمد و صحنه‌گردان چالش و مالش و سازش و ستیزش و ستایش شد! دوم: خوب، دَمج‌مَمج اوضاع را در رصد داری. برس به رصدت برس. این صحن برای عرضه‌ی آخرین رصدهاست. سوم: آقا سپاس ازین آغاز مَصاف. مرا که از سکوی استقلالم  (شِم تیم نه، مستقل بودنم) خارج نمی‌دانی که؟ و به این دو جناج جسور نسبت به هم نمی‌جسبانی که؟

 

جلیل قربانی, چه وه «چ» کم دارنی؟!

 

دامنه |,[در پاسخ به جلیل قربانی] عمدا" چ را ج زدم، که گیرت دهم تا نکته‌سنجی نکنی. مرا گیر نیندازی. غرق ملالغتی گردی! کشکولی!

 

پاسخ‌هایم به پرسش‌هایم ( ۶ )

 

- صدر اسلام فقط یک تاریخ نیست، قلب و مغز مسلمین است؛ با تمام مکه و مدینه در همه‌ی دارایی‌هاش از کوه‌ها و درّه‌ها و ساختمان‌ها و قبرهاش.

- چرا مرحوم بدیع‌الزمان فروزانفر در ص ۹۴ کتاب "تقریرات" خود معتقد است "زمان رسول الله ص مردم متوجه‌ی عمل بودند، نه متوجه‌ی بحث و تفتیش."

- من فکر کنم چون هنوز خطوط و گُسل رخ نداه بود و پیامبر ص خود مدرسه‌ی ایمان و عشق بود و مردم را صاحبِ "درد" می‌کردند. و درد هم به تعبیر مولوی، «مَجال بحث» نمی‌دهد.

- نتیجه ← : ایمان از تصدیق شروع می‌شود اما کم‌کم علم به او رو می‌کند و شک شروع می‌شود و همین، به تفتیش و بحث می‌انجامد.

ابراهیم طالبی دارابی دارابی

 

جلیل قربانی, [در پاسخ به دامنه |]
درباره عربستان و ایران
نوشته: جلیل قربانی

۱- نگاه برخی گروه‌ها و افراد در دولت ایران به گونه‌ای است که گویی بیشتر برای رفع مشکلات روزمره (مثلاً آسان‌شدن ورود درهم امارات به ایران و کاهش قیمت دلار) به رابطه با کشورهای حاشیه خلیج فارس توجه دارند.

۲- با توجه به نفوذ ایران بر برخی گروه‌های مذهبی در کشورهای همسایه عربستان، رابطه با ایران حتی با معامله سیاسی در برنامه‌های آینده آن کشور، به ویژه از نگاه امنیتی و منافع ملی آن، معامله‌ای به شدت حیاتی و سودآور برای عربستان است.

۳- به نظر من عربستان دریافته است که در منطقه پرتنش خاورمیانه، او در خانه شیشه‌ای زندگی می‌کند و در این شرایط نباید به طرف دیگران سنگ پرتاب کند. این کشور برای حفظ جایگاه اقتصادی فعلی خود و ایجاد آرامش در منطقه به دنبال  ایجاد جای پای قوی‌تری از خود است.

۴- تداوم قدرت اقتصادی روزافزون که قدرت چانه‌زنی عربستان در منطقه و جهان را افزایش داده، نیازمند تعامل با ایران هم هست؛ به خصوص که اکنون پای چین و روسیه و اسراییل و قدرت‌نمایی در برابر آمریکا هم برای عربستان جنبه جدی‌تر به خود گرفته است.

۵- عربستان هنوز در آشتی کشورهای عربی با اسراییل (پیمان ابراهیم) کوتاه نیامده و شرط می‌گذارد تا قدرت تعیین‌کنندگی و وزن سیاسی خود را به امریکا، اسراییل و کشورهای عربی و حتیٰ جمهوری اسلامی ایران یادآوری کند.

۶- به یک مورد اقتصادی اشاره می‌کنم؛ در کنار برنامه‌های بلندمدت عربستان ۲۰۳۰، که نیازمند امنیت منطقه‌ای است، سود شرکت آرامکوی عربستان در سال ۲۰۲۲ از ۱۶۰ میلیارد دلار گذشته است؛ سود این شرکت ۱۰ برابر درآمد نفت ایران در همین سال بود.

دامنه |,[در پاسخ به محمد جواد رمضانی] سلام مجدد جناب محمد جواد. وفا به نقل، همین است که شما مثال و خاطره آوردید. در صحن اما به علت حجم ارسال و حوصله‌ی افراد، باید به کانون یک متن بسنده داشت. تذکر عالمانه‌ی شما را در کلیتِ روش کار علمی وارد می‌دانم. ممنونم. همین بحث باعث شد یادی از تاریخ سیاسی داراب‌کلا شود که به هر حال بخشی از مَصاف سالمِ دو سوی جناح‌ها بود بدون کمترین پرخاشگری نسبت به هم. جامعه‌ی امروز به فضای چالشی و رقاببی دیروز بسیار دلتنگ است.

دامنه |, [در پاسخ به علیرضا]
اولین تذکر مدیریت مدرسه فکرت
سلام آقا علیرضا. لطفا" دست  از بیانِ چیزی که از آن خبر نداری، بر دار.

 

به جناب شیخ وحدت درین صحن فکرت و ازین وقت و فرصت سلام می‌کنم و از ایشان می‌خواهم با یک توضیح مشخص فرمایند که امیر زهتاپچی -نزدیک‌ترین و اسرارآمیزترین دوست دوران مبارزات شما- در مرصاد پرونده‌اش بسته شده بود؟ یا در دستگیری‌های پس از قیام مسلحانه‌ی «سازمان مجاهدین خلق» در سال شصت؟ مطلب درباره‌ی این دو وضعیت، در اصل مصاحبه‌ام با شما در آن دو سال، مبهم است و من هم فرصت نکردم از ۹۵ قسمت مصاحبه با شما، کامل بگردم، که بیابم کدام یک درست است. با تقدیم ادب و ارادت: اخوی‌ات ابوعارف.

 

دامنه |: جناب جلیل قربانی سلام. واقعیت‌نگاری در تحلیل شما را قبول دارم و با هر شش بندش موافقم. تحلیل و اطلاعات درین متن شما کنار هم پهلو گرفتند و فهم را بر ما نه تنها آسان که پذیرا کرد. درست و منطبق بر مسائل حاکم بر منطقه دست به تفسیر زدید. عالی و رسا.

 

می‌گذاری گزاره‌هایی بُگذارم؟ حُسن همجواری از حُسن نیّت برمی‌خیزد، که البته در روابط بین‌الملل به‌ندرت یا به‌کثرت عواملی دخیل، ممکن است به عنوان نقش‌های موذی این دو حُسن را زائل کنند. (طبیعی هم هست، چون میدان، میدان اخلاق و فضیلت نیست، عرصه کسب بالاترین منفعت است)

 

منظورم این است تنش وقتی به سازش بین دو کشور ختم شود، کسانی (دولت / احزاب / افراد) به ارزیابی منافع ملی خود ورود می‌کنند و وقتی معارض تشخیص دهند، به عنوان عوامل دخیل / مُخلّ عمل می‌کنند. پس، باید از اصول و چارچوبی که منافع و رفاه مردم ما را تأمین می‌سازد، پیروی و حفاظت کرد.

 

چقدر شخصاً از علایق سیاسی‌ام هست که وقتی ببینم دو دشمن روبروی هم می‌نشینند. مثلاً من معتقد و طرفدار نشستن با صدام خونی‌ترین دشمن ایران در جنگ او با کویت بودم، که باید با او معامله‌ی قوام‌وار می‌کردیم، که احمد قوام با استالین کرد و ایران را از طُعمه‌ی گرگی‌شدن، شوروی وقت، بیرون برد. اما ما، نظاره‌گر صدام در بحران کویت ماندیم و هیچ از سیاست تاکتیکی بهره نجستیم.

 

من حتی اگر آمریکا و ایران هم با هم بنشینند موافقم، اما خوی زورگویی آمریکا، چشمداشت مرا کور کرد. تاریخ کمتر سراغ دارد چین از نشستن قهر کرده باشد، اما آمریکا در نشستن با ما، اصل انسانیت را ترک کرده است؛ تحریم و توسل به فشار و حتی حمایت از جنبش‌های غلط و منحرَف. اگر نشستن اصالت دارد، چرا باید آمریکا چنان رفتار را تیره و سخت سازد که کار نشستن را مشکل‌تر کند. همان‌گونه که عربستان و ایران با نشست به سازش رسیدند، آمریکا هم فقط با نشست، به سازش با ایران می‌رسد، یعنی هر چه زوری بیشتر بگوید، تحریم را عمیق‌تر کند، کار مذاکره را پیچیده‌تر می‌کند.

 

خلاصه، من معتقدم دولت‌ها هنوز در عصر پیشا«وستفالی» قرار دارند؛ عصری که در اروپا فقط زور، زودترین راه‌حل بود؛ یعنی جنگ و نبرد با ابعاد مذهبی و سیاسی و نظامی. جهان به نظم جدید وارد خواهد شد. این ایده‌ی من است.

 

بار دگر خرسندی‌ام را از بیاناتت در صحن اعلان می‌کنم و این مورد تحلیل عربستان و ایران با وساطت چین هم، جای تشکر مضاعف باقی می‌گذارد؛ تشکر و درود. ابراهیم و ارادت.

 

توضیحی اکید بر تذکز مدیریت مدرسه فکرت

 

وقتی عضوی از مدیریت تذکر مستقیم گرفت، بنده به عنوان عضو فکرت، تا ۵ روز از هم‌بحث‌شدن با فرد تذکرگیرنده، می‌پرهیزم تا تذکر، توأم با جریمه باشد. چنین جربمه‌ای ممکن است پایان ۵ روز، تمدید یا وسط راه تعویق شود.

 

مدیریت مدرسه فکرت

 

ابوعارف | طالبی دارابی: به جناب شیخ وحدت (ابوطالب طالبی) درین صحن فکرت و ازین وقت و فرصت سلام می‌کنم و از ایشان می‌خواهم با یک توضیح مشخص فرمایند که امیر زهتاپچی -نزدیک‌ترین و اسرارآمیزترین دوست دوران مبارزات شما- در مرصاد پرونده‌اش بسته شده بود؟ یا در دستگیری‌های پس از قیام مسلحانه‌ی «سازمان مجاهدین خلق» [سپس: گروه تروریستی «منافقین»] در سال شصت؟ مطلب درباره‌ی این دو وضعیت، در اصل مصاحبه‌ام با شما در آن دو سال، مبهم است و من هم فرصت نکردم از ۹۵ قسمت مصاحبه با شما، کامل بگردم، که بیابم کدام یک درست است. با تقدیم ادب و ارادت: اخوی‌ات ابوعارف

 

ابوطالب طالبی وحدت: سلام به شما ابوعارف. آقای زهتابچی در روز قیام مسلحانه سال ۶۰ دستگیر و همان شب به همراه بیش از ۱۲۰ تن تیرباران شدند.

نعوذ بالله من شرور انفسنا ومن سیآت اعمالنا.

 

ابوعارف | طالبی دارابی: سلامی مجدد به جناب شیخ وحدت. (ابوطالب طالبی) مطلب روشن شد. تشکر برای زدودن این ابهام در ذهن من. ثبت می‌کنم. ابوعارف.

 

دامنه |: جناب محمد جواد رمضانی سلام. گزارشی که تهیه و درین صحن ارسال کردید، کار برداشت را -حتی برای کسی که خواست دست به داوری درین باره بزند- آسان‌تر کرد. به‌هرحال، در ترجمه‌ها این‌انداره تفاوتِ برگردان، یا فهمیدن درست مطلب و قصد نویسنده، امری رایج و رواست.

 

اگر متن تهیه‌شده‌ی شما توانسته باشد خواننده را در دریافت میسّرتر نظرات انتقادی / انتظاری چامسکی، نسبت به متن بنده (هوش مصنوعی و هوش حقیقی) پیش انداخته باشد، این نه فقط ایراد ندارد، که جای بسی خوشحالی هم دارد.

 

در پایان ممکن است از نظر شغلی و فنی، بسیار به هوش مصنوعی نیازپذیرتر شده و اهمیت و ضرورتش را فوری‌تر درک کرده باشید. چامسکی هم، وظیفه‌ی خود را در قبال اخلاق و افکار بشر ایفا کرده است و تقبیح وی از سوی هر کس، نشان از کم‌تابی‌اش می‌دهد. سپاس.

 

شایسته‌کاری ( ۶ )

خُشک‌خُلقی کمی از کج‌خُلقی ندارد. این دو خوی، بیشتر از آن که طرف مقابل را اذیت کند، خودِ پیاده‌کننده‌ی این نوع رفتار را، پیاده! و پیر و پَک و پوک می‌کند. حتی ممکن است بر سه ساختار گردش خون، گوارش هضم و گوارایی روح و روحیه، آثار سوء جسمانی و روحانی باقی بگذارد و در نتیجه شادزی بودن را از آدمی سلب سازد.

 

آیا از دیدن رهبر ایران در دیدار با رهبران جهان خجالت می‌کشیم؟!


به نام خدا. سلام. وقتی روزنامه‌های ایرانی را مرور می‌کردم "عصر ایرانیان" چاپ امروز (| ۲۳ اسفند ۱۴۰۱ |) بیشتر دقتم را با تفکر روبرو کرد. پیشنهاد رهبر معظم در هنگام دیدار آقای آلکساندر لوکاشنکو -رئیس‌جمهور بلاروس- با ایشان، برای تشکیل "یک مجموعه‌ی مشترک، علیه‌ی حربه‌ی تحریم"، هم یک نگاه مدبّرانه به امور جهان بود و هم علامت تلاش بادقتِ ایشان برای اثرگذاری بر رهبران تأثیرگذار و تأثیرپذیر جهان و هم ارائه‌ی منطق و خواست انسانی به روی هر دولت زورگویی که از میزِ نشست برای گفت‌وشنود محترمانه و مذاکره‌ی روشمندانه و رسیدن به راه‌حل‌های صلح‌خواهانه پا پس می‌کشد. سخن دومی هم داشتند رهبری که خیلی حساب‌شده است: "توافق‌ها و حرف‌ها نباید در جلسات به پایان برسد" و در نهایت عین آن کار امام خمینی ره در دعوت آقای میخائیل گورپاچف صدر هیئت رئیسه‌ی شوروی به دامن حضرت ربوبیت، شیوه‌ی دعوت به حقیقت را در این دیدار و فرصت از قلم نینداخته‌اند، لذا؛ با توجه به نیازمندترشدنِ دنیای امروز به معنویت فرموده‌اند:

 

"معنویت می‌تواند عامل حرکت‌دهنده برای ملتها باشد."

 

بنده -که خود را یک عنصر فعال مستقل و سطح ساده، در شکوفایی هرچه بیشترِ انقلاب اسلامی می‌دانم- نه تنها از قامت و قیافه و قافیه و قواعد و وقار و واقع‌گرایی در رفتار رهبری معظم در دیدارهای جهانی لذت می‌برم و بر خود می‌بالم، بلکه از گفتارهای ایشان خطاب رهبران جهان هم، دچار تفکر و حیرت و حسّ شکوه می‌شوم. تملّق هم نمی‌کنم، بلد نیستم چاپلوسی ورزم، اما از آشکارکردن علایق و عقایدم نسبت به رهبری معظم، هم، پیش هیچ احدالنّاسی شرم نمی‌کنم و هراس هم به خود راه نمی‌دهم. در وقتِ انتقاد هم اگر به مسئله‌ای منتقدانه بیندیشم -که پاره‌ای مواقع، چنین‌ بوده و هستم و خواهم بود- از گفتار انتقادی / انتظاری / اصلاحی / اعتقادی پا پس نمی‌کشم. حالا برگردم به عنوان نوشته‌ام:

 

«آیا از دیدن رهبر ایران در دیدار با رهبران جهان خجالت می‌کشیم؟!»

 

جوابم این است: نه فقط خجالت نمی‌کشم، هیچ، بلکه غُدد غُرور و قَبول و فُحول (=چیره‌دستی، هوشیاری، دلیریِ) من، به عنوان یک ایرانی تعالی‌جو، ترشّحات بیشتری نیز می‌کند. «ادْخُلوها بِسَلامٍ آمِنین.» (۱۵ / حجر) از نقد و نظر این نگاه و نگرشم استقبال می‌کنم.

 

| ۲۳ اسفند ۱۴۰۱ |
ابراهیم طالبی دارابی

 

نقد سید علی اصغر بر این متن بالای من: سلام تحلیل گر خبرهای مهم و دوست مهربان. برای ارادت وافر و حماسی از رهبری نیاز به نگارش تان نیست هر کسی با واکنش هایت آشناست می داند که بیش از اندازه منطق و عقل و بسیار پر از احساس ، عاطفی و عشقی به ایشان علاقه دارید و این قاعده برای دیگرانی که گرایش به این نظام دارند ساری و جاری است . امابعد؛ جایی که گاها از رهبرمعظم انتقادکرده باشید من هیچگاه در مدرسه فکرت ندیدم اگر دوستان سراغ دارند برایم ارسال کنند . مولفه های قدرت و سرمایه یک کشوردر جامعه شناسی منابع نیروی انسانی است بعبارتی ساده و روان مردم آن کشور هستند بقیه تابع ها خدمتگذار مردم هستند و بهترین شاخص هردولت و حکمرانی خدمت بهتروبیشتربه مردم است . اعتقاد دارم هر نوع روابط بین المللی اگر منجر به بهبود روشها در خدمات ارزان به مردم شود جزو کارنامه برجسته کشور و حکمرانی است. نباید طوری عمل کرد که نظام سرزمین واتیکان در رم باشد و مردم ایران در جغرافیای ایتالیا زندگی کنند ببردرنگاه انتزاعی ! بنابرین ؛ از سرگیری دیرهنگام روابط دیپلماتیک با عربستان و ... افزایش فعالیت برون مرزی برای بهبود روابط اگر نتیجه اش بر زندگی اقتصادی مردم تاثیر نداشته باشد در اصطلاح کارشناسی ۸۰درصد مردم دچار زندگی خاکستری باقی می مانند.

 


پاسخم به جناب سید علی اصغر
سلام آقا سید علی‌اصغر رفیق آغاز و انجام
سپاس برای این متن و نقد سه ساحتی تو:

ساحت اول این است که بر حسب یک اخلاق پسندیده از دوستی و حُب و حرمت‌نهادن به رهبر مذهبی و سیاسی و نظامی، حمایت و تمجید به عمل آوردی که این به خِرَد من، بِخردانه‌ترین رفتار یک شهروند به مقام اول کشورش هست که در تو و در متن تو به‌روشنی و سرشار از ادب مشاهده شده است.

ساحت دوم متنت این است که بر منش من، قلم نقد دوستانه و سازنده بردی که چرا ارادت خودم را به رهبری معظم، آشکارا توی صحن می‌آورم، ولی انتقاداتم را نه. نقد شما به خوانندگان خواهدفهماند که با آن‌که میان دو رفیق (که عقل منفصل و روح متحد همدیگرند) تمام عمر با هم در رفافت و اوج صمیمیت هستند، اما در مقام بحث، بنای محکمی در نقد دارند و نسبت به هم در تعارف و تکلف نمی‌افتند که واقعیت و حقیقت در حاشیه فرو روَد. پس، کارِ نقدت بر متن و مَنِش‌ام، کاری خارج از قاعده نیست. اما جواب دارد:

شأن رهبری مذهبی به ما الزام می‌دارد که انتقادات از رهبری را تا حد اعلا نباید به صحن عمومی کشاند. باید استنکاف کرد. چون این کار باعث فروریختن باور مردم و هَتک حریم مقام مذهبی (سیاسی امری سواست) می‌شود؛ دغدغه‌ی زیبایی که، هر یک از مردم مؤمن نسبت به ساحت مرجعیت هم در خود بازپرورشده دارند تا قُدسیت مسئله خراش و خدشه نخورد. حدیث وجوبِ «نصیحت ائمه‌ی مسلمین» دلیلی بر عمومی‌کردن آن نیست، مسیر اخلاقی هم دارد. زین‌رو من عامدانه برای مصلحتی بالاتر از اشتیاق یا ترجیحاتم، شأن رهبری را محافظت می‌کنم و دست از انتقاد در ملأعام می‌شُویم. شاید در رعایت اخلاق این کار نزد خدای باری‌تعالی آبرو بخرم.

ساحت سوم متنت این بود مردم به علت شأن فراتری که درون حکومت دینی دارند، مستحقِ سیاستگذاری هوشمندانه‌تر و رفتاری عقلانی‌تر از سوی مقامات سیاسی‌اند. خوب این سخن شما درست است. فرق من با شما درین قضیه این است در تحلیل ماجرا یکدست و یکسان نمی‌اندیشیم. عرضم در زیر:

من معتقدم این ایران نیست که از گشایشِ روابط عاقلانه با جهان، سر باز بزند، این غرب است که از روزی که شاه را از دست داد، خیال می‌کند ایرانِ پس از شاه، باید نابود و قدرت از دست مذهب و مذهبیون بازپس گرفته و به ایرانِ دوباره شاهنشاهی! داده شود. و باز این بار به پسرکوچولوی پهلوی! (پدر، پسر، نوه : رضا، محمدرضا، رضا، آن هم از سوی بیگانه)

تازه این وسط حتی یک سازمان ترور هم (که همه‌ی ملت ایران با آن مخالفت که هیچ، نفرت دارد یعنی سربازان خون‌آشام «مسعود و مریم») خودشان را از طرف آمریکا حکومتِ منصوب بالقوه‌ی بعدی به حساب می‌آورند.. تناقض را ببین، یعنی این دو آلترناتیو حکومت ایران، آن حد از دموکراسی و آرای عمومی و حق انتخاب مردم پرت افتاده‌اند که یکی در درّه‌ی تیرانای آلبانی و دیگری در خوش آب‌وهوای جهان هنوز دَمِ مردم و تمایل مردم را ندیده و استمزاج نکرده، خود را جایگزین! معرفی کرده‌اند. غرب را ببین که در برابر حقانیت ملت و رهبری مقام آن، به چه حیلت‌ و مذلتی افتاده.

و من افتخار می‌کنم در برابر این آدم‌ها با آن پرونده‌های سیاه و فساد و جنایت، از رهبر معظم‌ام دفاع کنم و ایستادگی حمزه‌وار -سلام الله علیه- ایشان را در برابر تمام زورگویی‌های چند کشور بدکار و سارق جهان، بسِتایم و پشت سرش بایستم.

بنده کسی را هم، در حد و اندازه‌ی این رهبرم نمی‌بینم که بخواهم از این رهبر خردمند، هوشمند، محکم عبور کنم. من ایشان را که سرسلسله‌ی مقاومت در برابر مخاصمات غرب علیه‌ی ایران می‌دانم و تنهایش نمی‌گذارم. علاوه بر حجت شرعی و دلیل عقلی‌ام در دفاع از رهبر معظم، حتی با حفظ انتقاد در برخی مسائل سیاست داخلی به ایشان، گواهی شهید حاج قاسم هم، برایم خط عقیدتی محسوب می‌شود که آن ابَرمردِ علم و عمل یعنی حاج قاسم بزرگ، این صراط را رفته و بنده هم در حال قدم‌زدن در همین صراطی‌ هستم که او پیموده و ماها را به طی طریق در آن فراخوانیده.

لذا چشم بینای خودم را کور نمی‌کنم و در نقد و دفاع حاضرم؛ دفاع را باید به صحن آورم که به انسجام ملی مدد می‌دهد و رفع کدورات می‌کند و تمام فکرها و سلیقه‌های سیاسی را کنار هم می‌کشانَد. نقد را هم باید در محافل خاص انتقال دهم که حرمت و حریم خدشه‌دار نشود.

اینک داوری نمی‌کنم که من راهم درست است یا راهی که در آن افراد خود را رودرروی رهبری در نظر می‌گیرند و گمان می‌کنند گامی حق برمی‌دارند و به خیر و صلاح نزدیکتر. صحیح‌تر فکر می‌کنند. از آن رفیق پوزش که با این پاسخِ سه کف و اندی دستی، وقتش را ربودم. ممنونم. و می‌دانم گرایش توأم با انتظار تو را از رهبر معظم.

ابراهیم و سر و پا ارادت به شما

 

فرهنگ لغت داراب کلا

قسمت یکم

نوشته‌ی مشترکِ جناب دکتر اسماعیل عارف‌زاده / ابراهیم طالبی دارابی دامنه

به نام خدا. سلام. اِروای تِه هَچّه بَمِرده. به عبارتی شُسته‌رُفته‌تر این اصطلاح در گویش دارابکلایی‌ها یعنی به اَرواح هر چه مُردگان تو سوگند می‌خورم / می‌دهم. این زمانی اوج می‌گیره که میان دو یا سه نفر در کنار هم این حالات  -که در زیر ذکر می‌شود- پدید آید:

 

یک. موقعی که یکی بگه: مَن اِتّا خَوِر دارمِه اَعی بعداً گوومّبه. طرف و طرف‌های این فرد مثل فردِ فلفل‌خورده به وَلوِله می‌افته و به اِصرار -عین چسب فوری به تنِ طرف می‌چسبد و می‌گوید:  اِروای تِه هَچّه بَمِرده باعی (=بگو). جانِ مادرت باعی. زود باهی. مِه دل حُوسوس هِکته. جان من باعی. تِه جّد قسم باهی. باهی دیگه. چه ناینی؟

 

دو. زمانی یکی از یکی چیزی بخواد. مثلاً بیلی، زنبیلی، موتوری، بینجی و پیچ‌ومِهره‌ای. طرف تا بگه ندارم، این سمج می‌شه عین سریش می‌چسبه و می‌گه:  اِروای تِه هَچّه بَمِرده هادِه. زود پس دِمبِه.

 

سه. و یا وقتی یکی بی‌خیال باشه و هیچی نجُنبه به او از سر لَج یا خوبی می‌گن اِروای تِه هَچّه بَمِرده، یِ کّمه تکون بَخور. تِره بخُّدا قسم، اتّا کمه انصاف دار.

| ۲۳ اسفند ۱۴۰۱ |
ابراهیم طالبی دارابی

 

نظر عبدالله طالبی به من: درود عمو ابراهیم. من گمبه تع هچ وته یا تع هچ وچه اسا ته بایتی ته هچه بمرده. اصولا تع هچ وچه یا تع هچ وته. تورا به هرچی که مُراد توست (کنایه بر پرستش وخدای دارد) وحتی تما م بچه هایت چون قدیما تعداد فرزندان بیشتر امروز بوده تع هچ وته وته نیز امکان دارد هجی گویش وچه یا بچه باشه یا وته نیز به رفتگان اشاره کند و بعضی وقت ها برای قسم دادن گاهی نیز ناسزا گفتن کاربرد دارد. بایتی نیز معنای گفتن دارد که صرف شدنی نیز است  بایتی .بایته .باو . بایتنه .حال باز کنکاش با شما.

 

سلام جناب عبدالله. راوی‌گری لُغوی و واژگانی شما هم درست است. ازین زاویه هم نگاه به آن هم قشنگ است و هم بر باور دینی اشاره دارد. دست مریزاد. من از به کار رفتن استعمال لفظ اِروای (=ارواح) درین عبارت محلی، پی به «هر چه ته بَمرده» می‌برم و ازین‌رو آن را این‌طور موشکافی کردم. ممنونم از اشتیاق، اهتمام و توان دانشی تو عموعبدالله‌ی من در باب لغات زادگاه.

 

 

جناب استاد خوئینی‌ها سلام. بله، منظور بنده هم تَبَرُّج بر وزن تقلُب بود. اما دقت شما در تک تک مندرجات متن‌ها ستودنی‌ست. خودِ شما ازین واژه، چه معادلی برای فارسی پیشنهاد می‌کنید؟ آیا در آن بُرج‌شدن و خود را از دور نشان‌دار و نمایان‌ساختن هم درمی‌آید؟ حالیا درود بر حال و قال شما؛ سبب خیر شدید که باز هم به سوره‌ی احزاب بروم و تبرک و توسل و تیمّنی نموده باشم. و اینک که دیدم خوب در آمد آن را در صحن هم می‌گذارم تا خیر و خبر و خیزشش به همه برسد:

«"و قَرنَ فی‏ بُیوتِکُنَّ و لا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الجاهلیَّةِ الأُولی...» (۳۳ / احزاب)

و در خانه‌های خود بمانید، و همچون دوران جاهلیّت نخستین (در میان مردم) ظاهر نشوید... .

ترجمه‌ی مرحوم آیت‌الله سید محمد باقر موسوی همدانی مترجم المیزان (۱۳۰۴ / ۱۳۷۹ ق)

با ادب و ارادت: ابوعارف

 

صدرالدین آفاقی | به دامنه> با سلام خدمت استاد گرامی. آقای جواد رمضانی در مبحث زبان انگلیسی و ترجمه فکر میکنم‌ مدرک بالایی دارند. علاوه بر مبحث فیزیک که تخصص دانشگاهی  ایشان است به یادگیری زبان انگلیسی همت گماشتند و فکر میکنم هم اکنون به تدریس هم مشغول باشند. اهتمام ایشان به متن انگلیسی و ترجمه صحیح مقاله هوش مصنوعی از این باب است.

دامنه |, سلام جناب صدر. در صحن بگذار تا معرف حضور همه شوند، من که مطلع بودم. ممنونم.

 

دامنه [در پاسخ به شیخ‌ مالک رجبی] جناب استاد شیخ مالک سلام. درین "روزبرگ" (که سلسله‌ستون متوالی شماست) در چهار سطح به تدوین متن پرداختی: چیستی "چهارشنبه‌سوری" و چگونگی آن. خرافی‌خواندن آن، آفت و آسیب‌شناسی آن و حرام شرعی معرفی‌کردن آن. خُب از آنجا که با شروع وبلاگ دامنه از سال ۱۳۹۲ به جمع دامنه‌نویسان پیوسته بودی که بالغ بر ۲۵ نفر در وبلاگم «دامنه‌ی داراب‌کلا» روزانه مطلب می‌نوشتند و از آن زمان تا الآن، کار نوشتن را ترک نکرده‌اید، به نظر من هر روز که پیش‌تر می‌آیی:

۱. شیوایی ادبیاتت بهتر شده است. ۲. محتوای آن غنی‌تر گردیده است. ۳. بیان پاره‌ای مسائل کم‌بهاء (یا به تعبیر تند من: کمی متمایل به سست که مدتی به‌ندرت در مباحثت رؤیت می‌شد) پرهیزانه‌تر شده است.

 

اینک درین متن که از داوری دوری می‌کنم فقط خواستم بدانم به چه ادله‌ای چهارشنبه‌سوری را نه با منطق عقل منطبق، اعلان کرده‌ای و نه با احکام شرع متساوی. سند شما در حرامِ شرعی‌بودن اعلان‌نمودن یک سنت عمومیت‌یافته در میان ملت چیست؟ کتمان نکنم بنده هم با بدبرگزاری این سنت که به انحراف کشانده شد و اغلب و تماما" به سوزی و سازی منتهی شده، به‌شدت مخالفم و اعترافم را جا نگذارم که در ایام دبستان (ک عصر طاغوب بود و والدینم ما را ازین کارها بازمی‌داشتند و بازخواست می‌کردند)-  به این کار در محیط همان دبستان با برافروختین هیزم (=تَندیر جَرده = شاخه و خاشاک برای آتش تنور) مبادرت می‌کردم، لذت می‌بردم و حسی از خُرافگی در خود نمی‌دیدم، بلکه هیجان و شادی فراوان در من ازدیاد می‌یافت. شاید علتش این بود آن سنت به سبک درست پیاده و برگزار می‌شد و به دِهشت‌آفرینی و وحشی‌گری امروزه‌روز، آغشتگی نداشت.

سپاس که به سنت ایرانی پرداختی و پیچ و مهره‌ی آن را چنان با آچار فرانسه و انُبر قفلی سفت بستی که رزوه‌اش کلا" هرز شد! این آخری کشکولی که اساسِ پایه‌گفتار منِ دامنه بوده و هست و خواهد بود. درود.

 

دیدگاه من: در برابر سنت‌های سرزمینی باید افراد آن را سطح‌بندی کرد. یعنی اشکالی بار نیست که بخش فرهیختگان جامعه و یا بخشی از مذهبیون خودنگه‌دار، از اجرای سنتی چهارشنبه سوری دوری گزینند، ولی برای سطوح دیگر جامعه ایرادی نداشته باشد که به روش صحیح و آرام آن را برگزار کنند، لذا خرافی‌خواندن سنت دیرپای سرزمینی اقدامی هوشمندانه نیست. کما این که اسلام با سنن سالم مسالمت ورزیده و امضا نموده است که به احکام امضایی در کنار احکام تأسیسی (وام‌گرفته‌ی بنده از تعبیر حجت‌الاسلام محمد مجتهد شبستری) شهرت یافته است.

 

سید حسین موسوی خوئینی [در پاسخ به ابوعارف | طالبی دارابی] سلام. در کاربرد/ استنباط از لغات بیگانه، نباید مسامحه کرد. به ویژه هنگامی که در سخن الهی درج باشد و معنایش، در زندگی دنیا و آخرتِ ما، قبض و بسط بیندازد. « بُرج شدن » یعنی چه؟! و امّا معادل « تبرُّج »: خویش‌‎آرایی، آراسته بیرون شدن.   فرهنگ تازی به پارسی(بدیع‌الزّمان فروزانفر)، 151. ترجمه‌ی قرآن کریم(سیّدعلی موسوی گرمارودی)، احزاب/ 33.
زینت‌نُمایی.   ترجمه‌ی قرآن کریم(بهاءِ‌الدّین خُرّمشاهی)، احزاب/ 33. آرایش کردن، زیبایی‌های خود را در معرضِ نظر آوردن.   فرهنگ جامع کاربردیِ فرزان[ عربی - فارسی ](پرویز اتابکی)، 2/ 700.

 

ابوعارف | طالبی دارابی, [در پاسخ به سید حسین موسوی خوئینی] جناب استاد موسوی خوئینی سلام شبانه. ممنونم. مفید و حاصلِ اهمیت قائل‌شدن شما برای این مسئله‌ی قرآنی و اجتماعی. همه‌ی معادل‌سازی‌ها در جای خود مهم بود و این نشان از درِ گشوده‌ی فارسی به روی ورود واژگان و گنجایش فراوان برای برگردان آن است. بله، تَبَرُّج با این آورده، بهتر جا افتاد. فقط نمی‌دانم شامل مردان هم می‌شود در دایره‌ی عفت یا نه خطابی خاص به زنان است و بس؟ اضافه کنم که قرآن ترجمه‌ی گروهی مرکز فرهنگ معارف قرآن آتَبَرُّج را "جِلوه‌گری" برگردان کرد و قرآن "مرکز قرآن سپاه" آن را به نمایان‌سازی و زینت خود را آشکارسازی. با کمال خرسندی و تشکر. ارادت: ابوعارف


دامنه |, [۱۴.۰۳.۲۳ ۲۰:۰۰] [در پاسخ به سید علی اصغر شفیعی] سلام مجدد بر جناب سید علی اصغر که اهل بحث و نظر است. در آن نقد سازنده‌ی قبلی بر من یاد آورید که چُنان کنم و چُنان نکنم. کلا" روی فرآورده‌های فکری و عقلی آن رفیق فکر می‌کنم. اما باز کمی توضیح تحلیل  محتوایی:

یکم: منع‌ام کرده بودی از علایقم به رهبری معظم، ننگارم، نه این که مخالف این گرایشم باشی، بلکه استدلال آوری بر من و همگان روشن است این دلدادگی، و حتی بر سایرین هم این محبت به رهبری جاری است. پس نتیجه گرفتی نیازی به این کار نیست.

دوم: امرم کرده بودی از انتقادهایم به رهبری معظم هم بنگارم حتی از اعضا استشهاد کردی آیا تا به حال دیدید دامنه در صحن انتقادی از رهبری کرده باشد؟

خُب من منطق شما را شنیدم و پاسخم را هم، شفاف دادم. اینک وقتی مصلحت‌بینی من و حتی احتجاجم در منطق شما کارگر نیفتاد (یعنی نتوانست جایی در کنار منطق تو باز کند) بنابرین شما اگر خود خواستید این صحن را به نقدهای خودت نسبت به رهبری معظم (که بله درست گفتی: معصوم نیستند) آکنده کنید، بنده هم خواهم خواند و اگر هر جا حرفی برای جواب داشتم دریغ نمی‌ورزم که می‌دانی در مَصاف سازنده با هم‌بحثم بی‌باک ظاهر می‌شوم. این را تا به حال چند دهه است به همه نشان دادم بی‌آنکه از کسی ببُرّم.

خلاصه‌ی حرفم گویاست. من صحنه‌ی خودم را خودم صحنه‌آرایی می‌کنم می‌دانی از جایی دستور نمی‌گیرم که دستور‌پذیر هم نیستم.  نورپردازش صحنه‌ی فکری‌ام هم، خودم هستم با جلوه‌های ویژه و حتی افِکت هم اگر لازم باشد خودم بلدم! سپاس از سیدِ من، که خیر مرا می‌خواهد و منم خیرش را. درود ای دلربای دل‌داغ: دوستت دارم؛ بی‌جایگزین.

 

جناب استاد حاج آقا شفیعی مازندرانی شاعر پرتوان خطه‌ی زادگاه ما سلام علیکم. بیت آخر جالب بود البته با طرح یک سؤال. بیت این بود:
 
مسلمانی تو از جنت صفا گیر 
مگر جا در جحیم و نار داری؟
 
یعنی ای آقا، ای خانم! تو مسلمان هستی باید از بهشت، صفا و شادی و نشاط گیری. مگر تو داخل و خالدِ در آتش دوزخ هستی، شب چهارشنبه‌سوری روی آتش می‌پری از شعله‌ی آن نشاط (=سرخی و انرژی) طلب می‌کنی. حالا سؤالم این است:
 
من که موضع‌ام را روشن کردم در نظری که زیر پست استاد شیخ مالک نوشته بودم، اما مگر همه‌ی ایرانیان مسلمان‌مذهب هستند که نهی را برای مسلمین تخصیص دادید و سایرین را بیرون انداختید؟ پس، این بیت مانع و جامع نبود ضمن آنکه زیبا ردیف شد.
 
شفیعی مازندرانی [در پاسخ به دامنه |] السلام علیکم و رحمه الله ......اکثریت  مخاطب اند نه اقلیت اندک. متشکرم


دامنه |, در پاسخ به شفیعی مازندرانی] جناب استاد شفیعی مازندرانی مجددا" سلام علیکم از جواب آن بزرگوار و اهل شعر و ادب شگفت‌زده شدم. نکند احتمال داده‌اید ابراهیم جواب‌های سَرسری را می‌بیند و رد می‌شود. نه، استاد عزیز. وقتی مسئله‌ی چهارشنبه‌سوری جنبه‌ی بومی ایرانی دارد و گستره‌اش به پهنای ایران و تمام ایرانیان است، شاعر اگر عمومیت آن را در نظر نگیرد، شعرش نمی‌تواند مرزهای زیادی را طی کند. عمر خیام را چه چیزی جهانی کرد؟ شعرش؛ که جنبه‌ی جهانی و انسانی به آن داد. این بیت شعر شما بخشی از جامعه‌ی ایرانی را کامل کنار گذاشت که می‌خواهد با نزاکت این جشن را زنده نگه دارد.

دیگر این که مگر چهارشنبه‌سوری فقط از روی آتش پریدن است؟ نه، آئین و تشریفات و برنامه‌های زیادی در میان مردم دارد، که خیلی هم باعث تحکیم ملی می‌شود و  مردم را لحظاتی از غم و اندوه و ستوهی که در طول آن سال بر هر  خانواده رفت مثل بدهکاری، مریضی، درگذشت بستگان و ...، بیرون می‌برَد. و چه آیئن‌های شکوهمندی هم دارد: مانند پختن آش، شادباش به همدیگر و کوزه‌آویزانی، آجیل مشگل‌گشای، حلوا مالی، فال‌گوشی و گره‌گشایی، قاشق‌زنی، شال انداختن، حاجت خواهی.

ارزیابی مسئله:  به عنوان یک فعال ساده جامعه می‌گویم: روحانیت،مصلحت نیست خود را رویارو با آئین دیرپای مردم کند و فوری با حکم شرعی و شعری تمام آن بافته‌های ذهنی مردم را رشته کند. مردم روحانیت را برای کارهای بسیار می‌خواهند که رافع دردهای فکری‌شان باشند. ببخشید صراحت پیشه کردم و شاید تلخی کردم.

جناب استاد موسوی خوئینی سلام. ممنونم. مفید و حاصل اهمیت قائل‌شدن برای این مسئله‌ی قرآنی و اجتماعی. همه‌ی معادل‌سازی‌ها در جای خود مهم بود و این نشان از درِ گشوده‌ی فارسی به روی ورود واژگان و گنجایش فراوان برگردان است. بله، تَبَرُّج با این آورده، بهتر جا افتاد. فقط نمی‌دانم شامل مردان هم می‌شود در دایره‌ی عفت یا نه خطابی خاص به زنان است و بس؟ اضافه کنم که قرآن ترجمه‌ی گروهی مرکز فرهنگ معارف قرآن آن را "جِلوه‌گری" برگردان کرد و قرآن مرکز قرآن سپاه آن را به نمایان‌سازی و زینت خود را آشکارسازی.

 

دامنه |: جناب قربانی سلام. اون حدود ۱ درصد خرید نفت ایران از سوی چین که مرقوم فرمودید، آمار رسمی است؟ آیا از آن بخش از نفت ایران که با دورزدن تحریم به روش‌های دیگر جابجا می‌شود هم، ارقامی در دست دارید؟ نگاه اقتصادی که به این ماجرا کردی، جالب بود. تشکر.
 
جناب عبدالله سلام. فرض بگیریم «درباریان» در بیان شما مثلاً بر من صدق می‌کند. حتی باز هم فرض می‌گیریم بنده تزویر می‌ورزم، آنگاه دو پرسش از سمت من می‌تواند درین مواجهه‌ی صمیمانه‌ی علمی پیش گذاشته شود:
 
۱. اگر سرای سیاست در انقلاب اسلامی «درباری‌گری» است، آنگاه کسانی که درین سرای سیاست نخواهند باشند و آزادند فکری دیگری تبیین کنند، آن سرا چه ویژگی‌هایی دارد که متمایز از «دربار»! جمهوری اسلامی ایران است که اگر کسی در آن سرا قرار گیرد، دیگر درباری! محسوب نمی‌شود؟ درباری خطاب کردن طرف بحث آیا جمله‌ی اِخباری و گزاره‌ی علمی حساب می‌آید؟ یا در دسته‌ی جملات ناسزا و خارج از روش علمی؟ 
 
۲. مگر کسی که به صراحت دلیل و علل ارائه می‌کند که حجت‌هایی و مصلحت‌هایی مرا متقاعدم می‌کند جانب رهبری معظم بایستم، آیا این صراحت و شفافیت اسمش تزویر است؟
 
امیدوارم در مباحثه با بنده، من بهتر بتوانم از استدلالات و تبیین شما بیاموزم. در پایان از نقد شما بر من، متشکرم و ان‌شاءالله اگر تشخیص دادم عیبی که در من مشاهده و اعلان کردی، حقیقتاً عیب و ایراد محسوب می‌شود، روی آن فکر کنم. ممنونم.  با ادب و احترام و آرزوی دوام سلامتی‌تان: ابراهیم

 

 
جناب استاد شیخ مالک سلام مجدد. اول اگر احساس می‌کنید با آن جمله‌ی صبحی در زیر پست‌تان، اسائه‌ی ادب شده، معذرت می‌خواهم، قصدم تکرار آن نبود، از برداشتم گفته بودم که الحمدُ لِله چنان بر ادبیات فارسی خود غنا و قوت بخشیدی، من از خواندن آن غرور دستم می‌دهد و حتی از بسیاری، سبقت جستید که قرآن آموخت‌مان در خیرات سبقت جویید و تقویت ادبیات فردی خود کاری ستوده است. از توضیحات بعدی‌تان هم ممنونم که زحمت تتبع در سر داری و خسته نمی‌شوی.
 
جناب بهرام اکبری سلام. آموزشی و بادگرفتنی بود. دقیق خواندم. فقط یک نکته هم بنده بگویم:
 
«تولید خبر» کار افرادی با ذهن‌های سازمانگر است که چنان چیره‌دست هستند که قادرند خبری در اندازه‌ی خبرهای واقعی تولید کنند، اذهان عمومی را درگیر راست و ناراست سازنند. جامعه‌ی آگاه جامعه‌ای است که در شناسایی «خبر» از «تولید خبر» (که جزوِ دسته‌ی فریب است) کم نیاورد. متشکرم که تخصصی وارد ماجرای خبر و رسانه شدید. درود. ابراهیم طالبی دارابی.
 
متن زیر دیدگاه جناب استاد حجت الاسلام موسوی خوئینی است زیرِ یادداشت من درباره‌ی «داریوش یکم» که عینا" درج می‌شود. با سپاس بی‌کران از ایشان که وقت روی متنم گذاشت و دست‌اندازهای آن دید و تذکر داد:

سلام. یادداشت شما را درباره‌ی « داریوش یکم » خواندم:
۱. همان‌طور که در گروه درباره‌ی اهمّیت استناد نوشتید؛ باید دید که منبع گزارش مرحوم « بختورتاش » چیست؟ پس از تشبّثات ایران‌گرایانه‌ی عهد رضاخان، کتاب‌های زیادی پدید آمد که تمام مکارم اخلاق و حتّی یگانه‌پرستی را به شاهان اساطیری و تاریخیِ ایران باستان نسبت می‌دادند!

۲. یگانه‌پرستی شاهان هخامنشی، ثابت نیست. شاید مردمان را به پرستش خویش دعوت می‌کردند. به هرحال رواداریِ داریوش اوّل و احترام به خدایان مصر، مشهور است. چون در قم، دسترسی به متون تاریخی ندارم، به منابع « ویکی‌پدیا » بسنده می‌کنم تا بگویم گفته‌های دیگری هم هست.

۳. واقعاً گمان دارید که « نوع‌دوستی و ارتقای عقول »، داریوش را به فکر کارتاژ انداخته است؟ احتمال دیگری هم هست[ هرچند ارجاع به کتابی از مرحوم « ذبیح‌الله منصوری » داده‌اند که اعتباری ندارد ]:

« در دوره داریوش اول هخامنشی کارتاژ به دلیل غارت کشتی‌های ایرانی از سوی نیروهای دریایی آن کشور مورد حمله ارتش هخامنشی گرفت که به دلیل غافلگیری کارتاژی‌ها بدون جنگ تسلیم شد و غرامت پرداخت کرد[۱] »

۴. چه کسی به خاطر نهی از خوردن گوشت سگ، بر اسلام خرده گرفته است؟!!

۵. یا کجا داریوش اوّل، مردم را از سگ‌دوستی/ سگ‌بازی/ معاشرت با سگان باز داشته است؟؟؟ اصلاً احتمال نمی‌دهید که علاقه و احترام به سگان/ اشتغال پادشاهان به سگان شکاری، انگیزه‌ی این خواسته ( دستور ) بوده باشد؟

۶. هنوز به نیمه‌ی اشکالات نرسیده‌ایم ولی حیفِ وقت و دانشِ شما نیست؟ بر خواننده‌ی بصیر پنهان نیست که مقصود اصلیِ شما، همان فقره‌‎ی « او شورش‌های داخلی ایران را با قاطعیت سرکوب کرد و دایره‌ی وسیع فرمانروایی هخامنشی را در بیرون از مرزهای ایران، باز هم وسعت داد.» است

داریوش در سنگ‌نوشته بیستون از بازسازی نیایشگاه‌هایی که گئومات مغ ویران کرده بود، سخن می‌گوید. همچنین برای دلجویی از مصری‌ها که در زمان کمبوجیه نیایشگاه‌هایشان ویران شده بود، به معابد آن‌ها رفته و ادای احترام کرد و نیایشگاه تازه‌ای برای آمون ساخت که خرابه‌های آن، هنوز از مملکت‌داری داریوش حکایت می‌کند. کاهن بزرگ مصر را که به شوش تبعید شده بود، به مصر بازگرداند و او را بسیار احترام کرد. بواسطهٔ این اقدامات مصری‌ها از داریوش راضی شده و او را یکی از قانون‌گذاران بزرگ خود دانستند.

دیودوروس پس از نام بردن از پنج تن از قانونگذاران مصر (منه وس و شاید منس؛ ساسوشی [ششی؟]؛ سسون خیسش [ششیغ]؛ بئکخوریس؛ و آماسیس) می‌افزاید: می‌گویند ششمین مردی که به تدوین قانون مصر پرداخت، داریوش پدر خشایارشا بود؛ زیرا او از بی قانونی سلف خود کمبوجیه، که در رفتار او با مقدسات مصر بروز یافته بود، خشمگین بود و بر آن شد تا زندگی توأم با فضیلت و احترام به خدایان در پیش گیرد.

داریوش همه دین‌ها را به یک چشم می‌نگریست و از تعصب دینی رویگردان بود. داریوش حتی دستور داد که هر ملتی، قوانین دینی و اخلاقی خود را گرد آورد و بنویسد و بر مبنای سنن و قوانین خود رفتار کند. بدین سان هر جامعه مذهبی یا هر ملتی که به‌طور رسمی شناخته شده بود، قانون نامه‌ای تهیه کرد.

داریوش در سنگ‌نوشته بیستون از بازسازی نیایشگاه‌هایی که گئومات مغ ویران کرده بود، سخن می‌گوید. همچنین برای دلجویی از مصری‌ها که در زمان کمبوجیه نیایشگاه‌هایشان ویران شده بود، به معابد آن‌ها رفته و ادای احترام کرد و نیایشگاه تازه‌ای برای آمون ساخت که خرابه‌های آن، هنوز از مملکت‌داری داریوش حکایت می‌کند. کاهن بزرگ مصر را که به شوش تبعید شده بود، به مصر بازگرداند و او را بسیار احترام کرد. بواسطهٔ این اقدامات مصری‌ها از داریوش راضی شده و او را یکی از قانون‌گذاران بزرگ خود دانستند.

دیودوروس پس از نام بردن از پنج تن از قانونگذاران مصر (منه وس و شاید منس؛ ساسوشی [ششی؟]؛ سسون خیسش [ششیغ]؛ بئکخوریس؛ و آماسیس) می‌افزاید: می‌گویند ششمین مردی که به تدوین قانون مصر پرداخت، داریوش پدر خشایارشا بود؛ زیرا او از بی قانونی سلف خود کمبوجیه، که در رفتار او با مقدسات مصر بروز یافته بود، خشمگین بود و بر آن شد تا زندگی توأم با فضیلت و احترام به خدایان در پیش گیرد.

داریوش همه دین‌ها را به یک چشم می‌نگریست و از تعصب دینی رویگردان بود. داریوش حتی دستور داد که هر ملتی، قوانین دینی و اخلاقی خود را گرد آورد و بنویسد و بر مبنای سنن و قوانین خود رفتار کند. بدین سان هر جامعه مذهبی یا هر ملتی که به‌طور رسمی شناخته شده بود، قانون نامه‌ای تهیه کرد.
 

خاطره‌ی جبهه‌ی جناب شیخ ربانی: خدمت اباعارف آقا ابراهیم عزیز سلام علیکم مساک الله خیرا ، حال که با انسان شریف ، پرتلاش و رزمنده متقی آقا حجت عزیز دعابة دارید خاطره ای را در این صحن شریف نقل کنم . با عرض سلام خدمت آقا حجت بزرگوار، در یکی از اعزام ها به جبهه ، وارد مریوان شدیم و از آنجا به دزلی، زمستان بود برف شدیدی باریده بود با سختی رفتیم طرف رشته کوه ملکخور ، چون برف زیاد باریده بود نزدیک یک متر ، نمی‌شد به راحتی رفت و آمد کرد دستور رسید خودم برای هر نماز جماعت وارد سنگری بشوم و برای افراد آن سنگر صحبت و نماز بر پا کنم ، من وارد هر سنگر که می‌شدم برای اینکه بفهمم مازندرانی کسی هست یا نه می‌گفتم اینجا کسی کهی هست؟ ازچند سنگر جوابی ندادن ،متوجه می‌شدم مازندرانی نیستند، تا رفتم توی سنگری ، جمله را تکرار کردم دیدم یک نوجوانی جواب داد بله ، گفتم اهل کاجه هستی؟ گفت ساری ، گفتم پس همشهری هسمی، گفتم اصلیت ساروی هسی گفت نه یکی از روستاهای ساری گفتم کدوم روستا ؟ گفت دارابکلا گفتم دارابکلا ، گفت بله، با خود گفتم خوب دارابکلا بزرگه حتما پایین محله ای یا ببخلی هسته ، و من هم زیاد در محل نیستم گفتم کاجه دارابکلا، گفت بالامحله !!!! گفتم بالامحله !!!! گفت بله، گفتم، کنه آقا زاده هسی؟ مره نشناسنی؟ گفت نه ، من فرزند حاج حسین رمضانی تازه متوجه شدم که حاج اکبر حسین ( رحمةالله علیه ) آقا زاده هسه با اخوی هایش آقا قنبر و آقا هادی آشنا بودم ولی ایشان را اصلا ندیده بودم ، در آن فضا خیلی خوشحال شده بودم و ارادت شروع شد و... ان شاءالله در همه مراحل زندگی پر صلابت و موفق باشد آقا حجت ما . والسلام

 

دامنه |: سلام استاد بزرگوار ربانی عزیز. خاطره‌ی قشنگی بود. از همان بالا لو ندادی که می‌خواهی راجع به کی صحبت کنی. آخرسر به «حجت» رسیدی و حجت بر ما تمام کردی. «اینجه کی کهی هسه؟» عجب سجع قشنگی داره. بلی؛ آقا حجت از خیلی وقت رخف من است، از سال ۶۹ به گمانم. دوست‌داشتنی و پرتوان و مذهبی است. نیز انقلابی. آقا از خاطره‌ات هوای‌مان عوض شد.

 

خاطره‌ی جبهه‌ی جناب شیخ ربانی: خدمت اباعارف آقا ابراهیم عزیز سلام علیکم مساک الله خیرا ، حال که با انسان شریف ، پرتلاش و رزمنده متقی آقا حجت عزیز دعابة دارید خاطره ای را در این صحن شریف نقل کنم . با عرض سلام خدمت آقا حجت بزرگوار ، در یکی از اعزام ها به جبهه ، وارد مریوان شدیم و از آنجا به دزلی، زمستان بود برف شدیدی باریده بود با سختی رفتیم طرف رشته کوه ملکخور ، چون برف زیاد باریده بود نزدیک یک متر ، نمی‌شد به راحتی رفت و آمد کرد دستور رسید خودم برای هر نماز جماعت وارد سنگری بشوم و برای افراد آن سنگر صحبت و نماز بر پا کنم ، من وارد هر سنگر که می‌شدم برای اینکه بفهمم مازندرانی کسی هست یا نه می‌گفتم اینجا کسی کهی هست ؟ ازچند سنگر جوابی ندادن ،متوجه می‌شدم مازندرانی نیستند ، تا رفتم توی سنگری ، جمله را تکرار کردم دیدم یک نوجوانی جواب داد بله ، گفتم اهل کاجه هستی ؟ گفت ساری ، گفتم پس همشهری هسمی، گفتم اصلیت ساروی هسی گفت نه یکی از روستاهای ساری گفتم کدوم روستا ؟ گفت دارابکلا گفتم دارابکلا ، گفت بله ، با خود گفتم خوب دارابکلا بزرگه حتما پایین محله ای یا ببخلی هسته ، و من هم زیاد در محل نیستم گفتم کاجه دارابکلا، گفت بالامحله !!!! گفتم بالامحله !!!! گفت بله ، گفتم ، کنه آقا زاده هسی؟ مره نشناسنی؟ گفت نه ، من فرزند حاج حسین رمضانی تازه متوجه شدم که حاج اکبر حسین ( رحمةالله علیه ) آقا زاده هسه با اخوی هایش آقا قنبر و آقا هادی آشنا بودم ولی ایشان را اصلا ندیده بودم ، در آن فضا خیلی خوشحال شده بودم و ارادت شروع شد و... ان شاءالله در همه مراحل زندگی پر صلابت و موفق باشد آقا حجت ما . والسلام
 
دامنه |: سلام استاد بزرگوار ربانی عزیز. خاطره‌ی قشنگی بود. از همان بالا لو ندادی که می‌خواهی راجع به کی صحبت کنی. آخرسر به «حجت» رسیدی و حجت بر ما تمام کردی. «اینجه کی کهی هسه؟» عجب سجع قشنگی داره. بلی؛ آقا حجت از خیلی وقت رخف من است، از سال ۶۹ به گمانم. دوست‌داشتنی و پرتوان و مذهبی است. نیز انقلابی. آقا از خاطره‌ات هوای‌مان عوض شد.
 
حجت رمضانی به من: سلام فرمانده عزیز ازسال ۶۶ ستادثارالله ازلطف ومحبت جناب عالی نسبت به این بنده حقیربسیارسپاسگذارم .واما خدمت روحانی وارسته حضرت حجت السلام حاج آقای ربانی عزیزسلام ویژه دارم .توضیح این که درمورد حضوردرجبهه کردستان بعضی ازموارد حساس آن را نفرمودید با کسب اجازه.درسال۶۶درمنطقه عملیاتی دزلی محورتته قله محمدرسول الله(صلوات الله علیه)مشغول نگهبانی بودم که دیدم یک نفرروحانی آمده به سنگر م .پیروفرمایشات حاج آقای ربانی که درفرمایشاتشان مرقوم فرمودند ازبنده وضیعت دشمن را سوال فرمودند که وقتی سنگردشمن را به ایشان نشان دادم یواش عمامه شریفشان را ازسر برداشتن وگفتند خیلی نزدیکند.وبقیه ماجرا خود... مرا ببخشید.
 
دامنه |: جناب آقا حجت رخف قشنگ من سلام. بله من تاریخ را به جای ۶ دوم ۹ زدم که سه سال از سابقه‌ی دوستیِ وَدود (=بسیار مهربانانه)ی‌مان را کم کرد بلی با حاج عباس و تو از سال ۶۶  تا اینک رخفیم و لابد تا قیامت. اما داستان استاد ربانی را خوب ادامه دادید. استاد آشیخ محمدآقا نجفی هم، اگر این خاطره‌ی جناب عالی ببینند، یقین دارم یک طعنه‌ی سنگین به شیخ نیّر خود حاج آقا ربانی خواهد انداخت و حسابی وی را تُش (=تب چو) می‌دهد. استاد ربانی حق داشت، چون اصول رزم را رعایت کرد. سرِ شما کلاخد آهنی، سر ایشان عمامه آن هم سفید که نزد دروبین دشمن سوسو می‌کرد باید هم دست به استتار می‌زد. ربانیذعزیز آن مرد رزمنده از اولین‌ها بود، زودتر از همه‌ی ماها رفته بود جبهه. او اهل جیم نبود. از مزاح قشنگت با شیخ ربانی.
دیدن یا نوشتن نظرات : ۰
مدرسه فکرت ۸۱

مدرسه فکرت ۸۱

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
مدرسه فکرت ۸۱

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت

قسمت هشتاد و یکم

 

جناب استاد حجت‌الاسلام آقا سید حسین موسوی خوئینی سلام. بیت زیر در وسط شعر شما برای من قابل هضم نبود و بر گوارش فهم من، ثقل انداخت! این بیت:

 

جویندگانِ جوهرِ دریایِ کُنهِ تو

در وادیِ یقین و گمان از تو بی‌خبر

مگر می‌شود جوینده‌ای اهل اِکتناه و رفتن به کُنه قضایا باشد، اما

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت

قسمت هشتاد و یکم

 

جناب استاد حجت‌الاسلام آقا سید حسین موسوی خوئینی سلام. بیت زیر در وسط شعر شما برای من قابل هضم نبود و بر گوارش فهم من، ثقل انداخت! این بیت:

 

جویندگانِ جوهرِ دریایِ کُنهِ تو

در وادیِ یقین و گمان از تو بی‌خبر

مگر می‌شود جوینده‌ای اهل اِکتناه و رفتن به کُنه قضایا باشد، اما بی‌خبر بیفتد و در وادی شک و اتقان لنگ زند؟ توضیحات آن دوست اهل ذوق خواهد توانست گنگی موقت مرا مرتفع کند.

 

پاسخ به نظرسنجی: به نام خدا. سلام حضرت استاد سید عمادی. نظر شخصی من که از طبع‌ام نشئت می‌گیرد، این مراسم را در همان قواره‌ی قبلی می‌پسندم؛ یعنی یک عالم واله که برکات و کرامات بیشتری در او امکان ظهور دارد عمامه را بر سر طلبه بگذارد. شخصاً معتقدم این روش جدید، خدشه می‌زند به عرف و سنت رایج، هر چند شاید نافی ارزش دینی هم نباشد، ولی هنجار و مرزهای قبلی در آن رعایت نمی‌شود و تا حدی لوث‌شدن یک روال دیرپا در نهاد روحانیت به حساب می‌آید. عمامه‌گذاری یک مجلس عرفانی و شرعی باید باشد، مثل اعطای بالاترین نشان توسط بالاترین مقام. والسلام. ابراهیم طالبی دارابی دامنه.

 

چند و چونِ حرف جدید حدّاد

به نام خدا. سلام. گرچه منتقدانی در داخل، آقای "حداد" را نوعی "شدّاد" !!! معرفی می‌کنند؛ (توضیحا" : همان سلطانِ سلطه‌گرِ عصرِ حضرت هود -علیه السلام- که شخصیتش غرق در "غرور و تکبر و نخوت" و "زرق و برقی" به اسم بهشتِ شدّاد بود) اما این جانب چنین مقایسه‌ای را صرفا" می‌خواند و یا گوش می‌دهد؛ زیرا درباره‌ی شخصیت‌های نظام (چه آنانی که پله‌پله با هزار کار و تجربیات به مصادر رسیدند و چه کسانی که آسانبَری (=آسانسوری) به "واسطه" ! هایی به صدر مجلس و قدرت ِسایه رسیده‌اند و به آن هنوز هم چسبیده) نه قضاوتِ شاذّ می‌کند و نه دچار کیش شخصیت می‌شود، بلکه افراد را از رویِ کارکرد و تفکرات، بررسی و نقد می‌کند.

اینک که آقای غلامعلی حداد عادل سخنی گفته -که به نظرم نوعی جمع‌بندی فوری و زودرس وی پس از "بحران پاییز" است- بنده خواسته است نقب به سخنش بزند. ابتدا صحیح است بخوانیم جناب حداد چه ادعایی کرده است؟  تا سپس بشود آن را پردازش کرد. وی بیان داشته است:

 

"اکثریت قاطع مردم ما کشور اسلامی می‌خواهند؛ اکثریت قاطع مردم گفتند که ما کشور اسلامی می خواهیم. مردم اکثرا" اعتقاد اسلامی دارند؛ ماه محرم و روز عاشورا ببینید چند نفر لباس سیاه به تن دارند؛ من دقت کردم از هر ١٠ نفر ٩ نفر".


شاید تصور روَد به علت مرزبندی سیاسی‌‌ام با ایشان، با این عقیده‌ی آقای حداد عادل مخالفم؛ اما درین فراز، در واقع او حرف دل مرا تکرار کرده است؛ با این نظرش  دقیقا"موافقم. زیرا ریشه‌ی مردم ایران، مذهبی است. روی همین باور دینی، محیطی آکنده از مظاهر اسلامی، عاشورایی، اخلاقی، شریعتی، و در یک کلمه سیره‌ی نبوی می‌خواهند و حتی مناسب‌های ملی و محلی و بومی ایرانی خود را هم، وقتی برگزار می‌کنند، خیلی مراقبت می‌ورزند با مفاد مذهب و مناسبت‌های شیعی و دینی در تصادم و تصادف نباشد. بارها افراد محل آمدند پیش مرحوم پدرم (=یک روحانی خیلی ساده و معمولی روستا) که شخ عمو ببینید فلان روز روا است برای فرزندمان جشن عروسی بگیریم؟ مشخص است که می‌خواستند عروسی‌شان با مناسبت مذهبی عزا و شهادت همزنان نگردد. هنوز هم باور دارم مردم ایران -شامل تمام مذاهب و علایق- وقتی مثلا" عید بزرگ و همگانیِ نوروز که در اقصی نقاط کشور مورد جشن و توجه است، اگر در روز تاسوعا و عاشورا بیفتد و یا حتی در رحلت نبی مکرم مصطفی ص و یا شهادت امام علی مرتضی ع و یا هر سالروز شهادت ائمه‌ی هُدا علیهم السلام، و یا شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها، صددرصد آن روز نوروز، عزا را بر جشن پیشی می‌دهند و دست از سُرور می‌شویند و قداست مناسبت مذهبی را نمی‌شکنند. آقای حداد اینجا راست گفت. من حتی تا حد بسیار بالایی مطمئنم که اگر رفراندوم هم برگزار کنند مردم اسلامی‌ماندن کشور را رأی می‌دهند، نه لائیک یا لیبرال گردیدن را.


| ۱۸ اسفند ۱۴۰۱ |
ابراهیم طالبی دارابی

 

روزنامه ابرار | ۱۸ اسفند ۱۴۰۱ |
 

چه خبره پشت پرده؟!

به نام خدا. سلام. جو بایدن برای حفظ قدرت آمریکا بیش از ما به ضرورت مذاکره با ایران نیاز دارد؛ منافع ملی کشورش هیچ وقت تا این حد زیاد به این ضرورتی که امروز برای آن دولت ایجاب کرده، نرسیده نبود که برای مذاکره دستِ نرم دراز کند!

او -جو- خود را در برابر چین و روس شکننده می‌بیند پس می‌کوشد این وسط لااقل با ایران به توافق  تعجیلی برسد. حاضر شد از واسطه‌ای به اسم هیثم -سلطان تازه‌کار عُمان- بخواهد از منزلتی و آزادی رفت و آمدی که در حریم خلوت و قدرت جمهوری اسلامی دارد، میانجیگری خود را تقویت کند که مذاکره شکل قطعی به خود بگیرد و راه‌حل‌ها دو دسته تقسیم شود، آنی و آتی. فعلا" آنی حل شود، آتی هنوز وقت هست.

بایدن حاضر شد امتیاز بدهد اما در عوض از ایران چه می‌خواهد. شاید بر برخی شگفتی باشد این‌که پشتِ پرده نوری افکنده نیست که مردم هم ازین بلاتکلیفی خارج شوند. اما من فکر می‌کنم ایران در پی این است به آمریکا بقبولاند اسرائیل وقتش برای ماندن در درون جهان اسلام تمام است. قبلا" گفتم برین نظر هستم اسرائیل یک پروژه‌ی موقت غرب در دل سرزمین‌های اسلامی است، زمانش برسد خودشان بقای این دولت جعلی را پایان می‌دهند. چون وقتی چیزی برای غرب منفعت نیافریند، زیانش را تحمل نمی‌کند.

| ۱۸ اسفند ۱۴۰۱ |
ابراهیم طالبی دارابی

 

علیرضا آهنگر موسی [در پاسخ به دامنه |] سلام انشاالله همین هست که در مورد رژیم جعلی وکودک کش اسرائیل فرمودی موریانه ای که در درون سرزمین اشغالی فلسطین به وجود آمده هم ما وهم مقام رهبری پایان این رژیم رو ببینیم انشاالله.

 

دامنه |[در پاسخ به علیرضا] در مورد فروپاشی اسرائیل. جناب آقای علیرضا آهنگر. متشکرم از بیان دیدگاه و گفتن ان شاء الله. من مدتی است این تحلیل در سرم افتاده و چند جا مطرح کردم. زیاد به این فکرم باور دارم. رخ خواهد داد.

 

امیر رمضانی, در پاسخ به دامنه: درود بر شما . حداد و شما هر دو برداشت اشتباهی دارید . جدیدن مردم نماز را بدون مرجع تقلید قبول داشته و میخوانند . از این به بعد هیچ رفراندومی را در ایران مذهبی ها برنده نیستند . میدونی چرا ؟ چون اصلاح طلبان و افساد طلبان و دنیا دوستان  کاری با مردم و برداشت انها با مذهب و دین کردند . که حداقل ۴۴ سال زمان میبرد تا درست شود . نخواستم در مدرسه متن را  بفرستم چون منم مثل شما نظر حداد را میپسندم .ولی واقعیت چیز دیگریست . پر فروغ باشید

دامنه |, [در پاسخ به امیر رمضانی] جناب امیر سلام نه، بذار مدرسه. بگذار روی مسائل مهم روز بحث و همفکری صورت گیرد. در صحن جواب خواهم نوشت. متشکرم امیر

 

دامنه به سید کمال الدین عمادی: سلام استاد عزیز من. خدا را برای وجود نعمتی چون شما دوست و استاد من، شکر می‌گزارم؛ بارها، به موالات. و از محضرت بازم هم ممنونم. لطف و محبت شما برای من چون عسلی مصفاست.

 

حجت الاسلام سید حسین موسوی خوئینی, [در پاسخ به دامنه |] سلام.
۱. غزل از " عطّار نیشابوری " است.
۲. با توجّه به شخصیت/ جایگاه معرفتی عطّار و بحث‌های عقیدتی و فلسفیِ قرن‌های ششم و هفتم هجری قمری؛ شاید تلمیح و کنایه‌ای به آراء بوعلی سینا/ معتزله داشته باشد که بنده، قاصرم.
۳. همان‌طور که هر غوّاصی، به مروارید نمی‌رسد؛ لزومی ندارد که هر تلاش و تأمّلی در کُنه ذات الهی، قرینِ توفیق باشد شما فرض کرده‌اید که هر جوینده‌ای، یابنده است ... به هرحال درباره‌ی صفات الهی، گاهی باریک‌بینی منجر به انحراف می‌شود. رک: روایات درباره‌ی " المتعمّقون ".
۴. معنای دیگری هم متصوّر است: آنها که لافِ غوّاصی در " بَحرِ " ... می‌زنند؛ در " بَرِّ " ...، نادان و ناتوان هستند. [ تقابلِ دریا و وادی ].


دامنه [در پاسخ به سید حسین موسوی خوئینی] جناب استاد موسوی خوئینی‌ها سلام. شرح شما خیال مرا راحت کرد و از گیجی درَم آورد. در فهم این بیتِ شعر مانده بودم. اشارت درستی کردید. موافقم. اما منهای بحث بوعلی سینا و جریان سنی‌مذهب معتزله، وارد همان بحر و برّ می‌شوم. یا برکه و وادی. آنجا خواستم بگویم عطار دارد مطلقا" کار عاقلان را رد می‌کند و بنده عمدا" اهل اکتناه را آوردم تا نشان دهم روی سخنم با خردورزان است.

فکر کنم خدا جل و علا قرآن را قابل فهم بر پیامبر ص نازل کرد که مؤمنان به هر مقدار که تدبُّر بلدند، چیزی بیابند. یعنی رسیدن به مقصد سهل باشد نا متکلَّف. حضرت عطار -که مقبره‌اش در قطعه‌ی قشنگ نیشابور چند باری محل زیارتم گردیده- بی‌خبری محض را نقد کرد که گمان کنم از سرِ شهود ورود کرد، نه از ناحیه‌ی عقول. یعنی عطار همه را به دل دعوت کرد نه به مغز و مخ و عقل. ولی عقل (=نیروی بازدارنده: اُولی النُهی و پیش‌برنده: چراغ راهنما)  وقتی غائب باشد، حتی تکالیف ساقط است چه رسد به چیزهای دیگر. نظرم یک کفِ دست شد. پس بس کنم. راستی جناب خوئینی خواستم دیدارت کنم. کجا؟ و کی؟ را شما تعیین فرمایید. درود. از شرح شما بهره‌ای سودمند و لذتی وافر نصیبم شد. ابراهیم طالبی دارابی و ارادت.

 

آزاد طالبی [در پاسخ به دامنه |] درود جناب طالبی دامنه ..صبح بر شما به خیر.. یک نظریه دیگر در تایید بند ۲ جناب خوئینی هم میشود گفت با اقرار به حدیث از رسول که
چه بسا افرادی کلمات و جملات عمیقی بلد باشند ولی خودشان عمیق نباشند، یعنی بعضی از کلمات بار فهمی دارند و بعضی بار فقه ی پس حتما کسی که جمله ای رانقل میکند بار علمی را به دوش به کشد! نمیتواند از نظر عمقی ان را کالبد شکافی و به دیگران تفهیم کن ، فقط انتقال دهنده میباشد ..ولی در درک ساقط و ایرادی هم نیست .. پاینده باشی.

حجت الاسلام سیدکمال الدین عمادی, [در پاسخ به حجت الاسلام سید حسین موسوی خوئینی] سلام و درود سخن جناب مولوی در مذمت راه عقل ناصواب است انشاالله فرصت شود می نویسم جای با پای چوبین عقل می شود رفت اما با شهود عرفانی هرگز قابل رفتن نیست آنجا تنها عقل به فریاد می رسد نه چشم شهودی لذا در منطق وحی عقل ستایش شده نه دیده دل دیده ووو......به اختصار شهود تا آنجاست که جبرییل امین هم بتواند برود.

 

سید حسین موسوی خوئینی, [در پاسخ به سیدکمال الدین عمادی] سلام بر دوست دیرین و دیریاب مقام، مقام درک فضای شعر عطّار است و ارجاع به " مولوی "، با ملاحظه‌ی نزدیکیِ معرفتیِ او به عطّار بود. به هرحال از آن ارجاع، صرف نظر کردم تا از بحثی بی‌ثمر، منصرف شوید.

 

دامنه [در پاسخ به سیدکمال الدین عمادی] جناب استاد حجت الاسلام سید عمادی سلام. چه خوب خواهدشد میان شما و جناب استاد  حجت الاسلام سید حسین موسوی خوئینی مباحثه‌ای درین صحن شکل گیرد. هر دو صاحب فن و هر دو صاحب علم عرفان.

 

دامنه [در پاسخ به سید حسین موسوی خوئینی] سلام مجدد استاد. خُب؛ مُثمِرش کنید. چرا انصراف. البته ویرایشی که در پاسخم صورت دادید، تاری متن را برطرف کردید و خوش درخشیدید. مهم انتقال پیام است که در ادبیات شما این خصوصیت، به درجه‌ی بالایی وجود دارد.

 
زینب سادات شفیعی [در پاسخ به دامنه |] سلام علیکم کلامتان حس امید را به درون، شاخ و برگ می‌افزاید. بار این‌همه لطف بر‌‌ من سنگین می‌آیدو کمرم را به رسم ادب خم می‌کند. آموختن از اساتید این مدرسه برایم افتخاریست همنشینی و مصاحبت با علما و اندیشمندان برکاتی والا به همراه دارد و در کلام معصوم (ع)هست که می‌فرماید:
همنشینی با علما عبادت محسوب می‌شود. که دراین تالار نصیب بنده شده است این همه تواضع من را خجل می‌کند. این روش تحصیلی مباحثه ، که فرمودید حلقه ایست عالی در این صحن که با کیفیت بالا متعدد، بین اعضا مشاهده می‌شود. بر پایه احترام متقابل اما جدی هم‌اندیشی‌های اینچنینی بنیه یادگیری را تقویت کرده و سطح علمی اعضا را ارتقا داده و سوء تفاهم‌ها را برطرف می‌کند. و انگیزه آفرین است برای مطالعه و جهد بیشتر برای آن به قول شیخ سخن ، سعدی ، علم بی بحث پایدار نماند. طولانی شد بگذرم برای نگهبانی از جان و خود‌سازی با ورود به  بحث انتظار می‌خواهم بست بزنم به موضوع سنجاق شده ای که سنجاقش برداشته شد خاطره‌ای را می‌گویم که برای خود بنده اتفاق افتاد و کم نیست از این دست با یکی صحبتی پیش آمده بود از موضوعی، ختم کلام دعایی نصیب شد و گفتم انشاءالله ظهور زودتر اتفاق بیفتد و همه نجات پیدا کنیم. انتظار بود بگوید آمین و منتظر هم اما جواب کوبنده داد نه بذار یه کم بگذره.تازه خونه ساختیم یه کم توش زندگی کنیم. آسیب شناسی راز طولانی شدن انتظار خیلی هم پیچیده نیست کنکاش را از وجود خود آغاز کنیم.
 

دامنه [در پاسخ به محامین (سید زینب شفیعی] : خواهرم زینب سادات شفیعی دارابی سلام. از پاسخ شما شگفت‌زده شدم. بگو چرا؟ جون میزان دانش شما با همین نوشته‌های مهم‌تان درین صحن، کم‌کم دارد طلوع بیشتری می‌کند که خواننده را متوجه‌ی احاطه‌ات بر مباحث معنوی با ادبیاتی قوی و قلمی قدرتمند می‌سازد. فکر نکنم جایی ازین متنت خالی از اهمیت باشد؛ تمام جملاتت جهش‌دهنده بود. حتی وقتی به‌فراست با آن نقل قولِ قضیه‌ی آمین‌نگفتنِ ظهور تمام کردید و آموزه ساختید با این گزاره:

 

"کنکاش را از وجود خود آغاز کنیم"

من هم از مصاحبتِ با شما درین صحن حظ می‌برم. خواهش خودم را تکرار می‌کنم این مباحثه را قطع نکن. نه فقط گرایش بنده به مطالب اینچنینی خیلی زیاد است، بلکه کسانی هم به من رساندند صحن مدرسه بیشتر باید این نوع مباحث مؤثر رایج باشد و از جوّزدگی و سیاست‌زدگی (نه پرداخت به سیاست که امری ممدوح است)، بَری و عاری. خود شما هم، برای دانش بر پایه‌ی مباحثه، به‌درستی از شیخ اجلّ نشانی آوردی که آن سعدی بزرگ در حکمت هفتم گفته بود:

 

    "سه چیز پایدار نماند:
    مالِ بی‌تجارت
    و علمِ بی‌بحث
    و ملک بی‌سیاست."

 

خرسندی‌ام را مضاعف ساختید فامیل من وقتی به مبحث سنجاق‌شده‌ی صحن، وارد شدید و نظر زیبایی هم نوشته‌اید، ساده، اما پُر، بله؛ حکمت ظهور یکی این است فردِ منتظر (=چشم‌به‌راه) خود را طَهور نگه دارد تا اگر با آمدن ولی عصر عج هم‌عصر شد از گناه خود شرمشار نباشد. ممنونم که در تأیید ضرورت برپایی این تالار فکری، فرموده‌ای "بنیه‌ی یادگیری را تقویت" می‌کند. وقت‌تان همآره با آثار توحید و عرفان و احسان. والسلام که گویا گرم افتادم پاسخم از دو سه کف دست بیرون زد. یک کشکولی هم بفرستم: محل وقتی کسی زیاد حرف بزند می‌گویند: "اُوف‌اُوف (=یا اُوفِی‌ی‌ی‌ی) چَندِه چَنِه کَشِنه! آدم اَندِه وِک! وِکی!" پوزش زیاد پِک‌پِک (=حرّافی) کردم! ابراهیم و ارادت.

 

دامنه [در پاسخ به سوادکوهی نبی آرشی] جناب آقای نبی سوادکوهی سلام. صبحانه‌ی فکری مستمر و روزانه‌ی شما برای این صحن، گوارا و خوشمزه است. من به دو مورد آن می‌پردازم: از "کنـارِ کعبـه" و "خورشـید" و " سعی و طواف" سخن به میان آوردی و صفا و مروه را یادآور شده‌ای که به قول مرحوم دکتر علی شریعتی هاجروار باید زیست، یعنی تلاش کردن، مأیوس نشدن، بردباری ورزیدن، از پرستش خدای باری تعالی دست نکشیدن. ما که در ایران از کعبه‌ی مکرمه به دلیل خصومت حکمفرما میان عربستان با ایران دستمان دور است و همین جمکران تاریخی قم را یک نماد و سمبل برای ظهور فرض می‌کنیم و قانع‌ایم.

 

در مورد "سالروز تاسیس کانون‌های فرهنگی هنری مساجد کشور" نقدی دارم و اِبرامی. اِبرام (=شکوهمندکردن و پافشاری، تأیید) این است این مؤسسه از نظر من میمون است. چون مسجد در زمان رسول الله ص محل تمام امور کشور بود.  اساسا" در حکومت اسلامی، کاخ نباید داشته باشیم. باید عین حضرت سلمان ایرانی رفتار کنیم که مرکز حکومتش زیر چادر بود و هرگز ساختمان و کاخ نساخت.

 

اما نقدم این است این کانون‌های فرهنگی هنری مساجد باید مدنی باشند، نه حکومتی. من ندیدم اینان بیایند از عقول هر محله دعوت به مشاورت کنند. گویی دستورالعملی، کارهایی را پیاده می‌کنند که این ضعف عمده‌ای است.

 

بگذرم. چون در زیر نظرات من، جا خالی می‌دهی و هیچ جوابی نمی‌دهی و فقط پستت را می‌ذاری و الفرار! این آخری کشکولی!  کمربندی مشکی داری زیاد با تو درنیفتم! می‌زنی ما را لِه می‌کنی! و یا اصلا" شاید هم اصلا" نظراتی که زیر نوشته‌هایت می‌نویسم را حتی نخوانی و نبینی! راستی نبی هنوز بیرون قمی؟ یا برگشتی؟ ایرانی؟ یا بیرونی؟

 

خاطره‌ی جبهه توسط سید موسی صباغ: [در پاسخ به احمد] سلام و صبح بخیر به همه. رحمت و رضوان الهی بر روح بزرگش و همه درگذشتگان این صحن. 15 شهریور سال 65 کاروانی کربلا از مازندران اعزام شد به جبهه ، آن روز 35 نفر از محل عازم بودند با بدرقه حاج آقا دارابکلایی از مسجد جامع محل. نیروهای شهرستانی در مصلای بابل تجمع کردند و بعد سخنرانی و نوحه صحرایی معروف  (بهر فتح کربلا این کاروان ، می رود این لشکر از مازندران). و صرف ناهار و بدرقه مردمی در توسط مردم بابل . کاروان از بابل راهی مناطق جنگی شد. اکثر بچه های محل در یه اتوبوس بودند حالا شاید همه اسامی رو نتونم بازگو نمایم اگر دوستان دیگر کمکم کنند ممنون میشم. اق سید اصغر. اقا یوسف رزاقی .حسن صادقی.عیسی رمضانی،رفیقم آقا حجت، آق سید یوسف، حسن لاری. سیدمرتضی شفیعی ، شهید حسن آهنگری ،شهید مختاری، رحمان آفاقی ،مرحوم دبیر حسن بابویه ،عبداله بابویه، محمد چلوئی ،محمد طالبی ، جعفر غلامی ،بخشی رضا ،رضا شهابی ،سیدعباس هاشمی،محمد دباغیان .سید هاشم حسینی،خلیل درواری،یوسف آهنگر ،رضا مهاجر ، عباس کارگر ، مصطفی شیردل ،بنده ،و... طبق روال مسافرت بهم خوش نمیگذره ،بخاطر ماشین گرفتگی اونم تو گرمای تابستان و بوی گازوئیل اتوبوس که هنوزم حس میکنم،اکثر اوقات هم بی حال و خواب آلود.هر از گاهی چشم باز میکردم مرحوم آق یوسف و کنار راننده جلو و جلو باهش خوش و بش میکرد.در مسیر 1000 کیلومتری با اتوبوس خیلی سخت میگذشت . فقط برای نماز صبح و صرف صبحانه و ناهار حق توقف اونم به مقدار کم. ساعت  3 بعد از ظهر صدایی رو شنیدم گفتن پیاده شوید آب تنی ، چشم باز کردن دیدم کنار یه رودخانه با عرض زیاد جریان خروشان آب.( هنوزم نمیدانم کدام شهر بود).اصلا من وقتی این صحنه رو دیدم انگار تازه زنده شدم . خودمو زدم به اب .دیگران نیز....فقط در عجبم چطور در آن شرایط جنگی و بدون نیروی مسلح و نگهبان ، 30، 40 نفر نیروی بسیجی خودشون و به آب زدند.؟!!!کشکولی بگم : مرحوم آق یوسف مخ راننده رو بد جور  زده بود .شیرینی اون اب تنی و سر حال شدنمو مدیون اق یوسف میدونم.شادی روحش ایشان ،اق حجت ،شهید آهنگر ،شهید مختاری ،مرحوم حسن بابویه صلوات.

 

دامنه [در پاسخ به سید ص] جناب آقا سید موسی سلام کشکولی اول بگم: بووووووو اَنچی آدم از یک محل یکدفعه رفتین قتلگاه؟! سعی کنید یادت بیاید کدام رودخانه بود، حیف است ثبت نشود. حالا کشکولی دوم را بگم: فکر کنم هنوز اتوبوس تو را گرفته که نوحه‌سرایی را صحرایی!!! تایپ کردی اشتباهی! معلومه امرو نون‌لاقمه گت بیتی! البته که پیش می‌آید این سهونگاری. یاد یوسف در خاطراتت همیشه بامزه است. تمام حالات یوسف را از برم. بگذرم. ممنونم ازت سید موسی که باین خاطره‌ی قشنگ و زیبا هجدهمین سالگرد روانشاد یوسف رزمنده‌ی نترس جنگ را زنده داشتی. خدا شهیدتان سیدباقر را مقامی والا عطا کناد.

 

سید موسی [در پاسخ به دامنه |] سلام آق ابراهیم. کشکولی : فکر کنم اکثرا از توتم صحرا (توتون ) و چار شو دوش بکشن و واگن بلند هاکردن و سوچکه بوم نخ دوندسن جه فرار هاکردنه بوردنه جبهه. ممنونم از تذکر تان : کلمه نوحه سرایی:  اصلاح شد . نام رودخانه رو دوستانی که در این صحن    مطالعه کردند و همراه بودند  یادآوری نمایند. یا باید به نقشه مراجعه کنم. مسیر تهران به اهواز را. ممنونم.

 

دامنه [در پاسخ به سید موسی صباغ] مجددا" سلام سید موسی. یک خنده‌ی ممتد در من آفریدی. هنگامه‌ای! یادم انداختی به خاطره‌ای. روزی با رفیقی رفته بودیم به سراغ زائر حضرت زینب س . نقل قریب سه دهه پیش است. گفتم چه شوقی داشتی این وقت سال به زیارت در سوریه شتافتی. سریع گفت از دست روزه فرار کردم! زد به مسافرت که روزه را بخورَد.

 

دامنه |[در پاسخ به مصطفی بابویه] جناب آقا مصطفی بابویه سلام. دریاچه‌ی ارومیه و اکوسیستم (=زیست بوم/بوم‌سازگان) پیچیده و سازواره‌ی موجود در آن را پیش‌پرداخت بحث ظهور کردید. این نشانه‌ی ذوق ات در درجه‌ی اول، اما حاکی از یک شناخت و عُلقه است که ساحت وجودی امام عصر عج در نهادت تلألؤ دارد. بلی؛ یک مرغ ماهی‌خوار را ازین دایره و چرخه‌ی به‌هم‌پیوسته کنار گذارند، کل مسئله دچار اختلال می‌شود. حتی ماست تا خمیرمایه‌ای که انباشته از میکروب خوب است به شیر زده نشود ماست نمی‌بندد. مسائل اعتقادی بشر هم کمی از این پیچیدگی ندارد. اما بگذار با این نگرش شما در یک بند مخالف باشم که تا نیامدن امام زمان عج کلیت جهان موجودات را مضطر و مستأصل روایت می‌کنید. نه؛ این گونه اگر تصویر و تصور کنیم کار تمام پیامبران ع را کاری بی‌نتیجه معرفی می‌کنیم که خطاست. ما کارمان را می‌کنیم ولی برای سالمتر شدن مبناها و روبناها میان خود موعود عج را به انتظار می‌نشینیم. اگر تفسیر شما درست است پس چرا برخی موارد سراغ داریم که علمای بزرگ و نیز امام خمینی ره آن توفیق را از هدایت ولی عصر عج اعلان کرده‌اند؟ پس نقش آن امام کاملا" خنثی و برکنارمانده نیست. طوری خاص -طبق قاعده‌ی لطف- مؤمنان را تحت هدایت و رهبری دارد.

 

دامنه | در پاسخ به ازاد طالبی: جناب آقای آزاد سلام. بستگی به این دارد در آن مسئله تا چه حد نیاز است علم هم داشته باشیم. یک دامداری که پنیر لور (=لول‌پندیر به قول محلی) می‌زند نیاز ندارد تا اعماق علم تجربی خود به لحاظ تئوریک فرو روَد. اما یک دانشجوی شیمی هر روز باید بکوشید عمق تولید و کشف خود را وسعت ببخشد و آن را در قالب یک دانش نو به بشر و جهان دانش عرضه کند. نمی‌دانم منظورت همین بود که گفتم یا نه.

 

دامنه [در پاسخ به عبدالله طالبی] جناب آقای عبدالله سلام. رفراندوم (=همه‌پرسی) همیشه با چند گزینه‌ی پرسشی تک‌جوابی از مردم میهن درخواست می‌شود. حال بر فرض (از روی فقط مثال) نظام ایران باز از مردم بخواهد به کدام نظام سیاسی رأی می‌دهید:

- جمهوری اسلامی
- سلطنت پهلوی سوم!
-نظام لیبرالی اروپایی
-جمهوری لائیک مردمی غیرشرعی
-نظام ریاستی آمریکایی
-حکومت روحانیت و متشرعین
-نظام اسلامی انتصابی
-حکومت نظامیان
و یا چند گزینه‌ی دیگر... ؛

من برداشتم از گرایش کنونی مردم این است به جمهوری اسلامی پیشنهادی امام خمینی  -رحمت الله علیه- دوباره رأی بالا می‌دهند. دلیلم این است بقیه‌ی گزینه‌های رقیب، و یا حتی حریف، ایدئولوژی‌یی معتبر در بین مردم نیستند ضمن این که فاقد انطباق با جامعه‌ی متّصف به دیانت و مذهب هستند. بگذرم.

 

دامنه: سلام مجدد جناب عبدالله. در علم سیاست نظام‌های سیاسی چندین نوع تقسیم شده است. که کمی برمی‌شمارم:
ریاستی
نیمه‌ریاستی
پارلمانی
نیمه‌پارلمانی
پادشاهی
خودکامه
نطامی ژنرالی
محلی

که هر کدام در علم جامعه‌شناسی سیاسی ریشه‌های شکل‌گیری خاصی دارد. و معمولا" تک حزبی، دوحزبی، چندحزبی و ... هستند. علم سیاست علم توضیح و توصیف است ولی علم جامعه‌شناسی سیاسی علم تحلیلی و بررسی می‌باشد.

کمی شرح بیشتر: حکومت آمریکا از همان آغاز با شروع اولین ریاست جمهورش جورج واشنگتون نظام ریاستی را برگزید یعنی کلید کشور در دست رئیس‌جمهور باشد و ارباب جهان هم از نظر آمریکایی‌ها هموست. جورج واشنگتون آنقدر برای آمریکا قداست دارد که عکسش نقش دلار شد و هم اسمش نام پایتخت. کلا" آمریکا در همه چیز خود را برتر می‌خواهد. نرسد روزی که دارد قدرت دوم می‌شود؛ به قول محلی: تَش وندِنه و شوطّی کانده. چون همش خودش را رئیس می‌پندارد. بگذرم. خودت بلد بودی. چون پرسیدی کمی توضبح دادم.

 

حجت رمضانی به من: آقای دکتر ابراهیم طالبی عزیزآقا. سید بزرگوار آقای سید کمال عمادی در بخشی از فرمایشاتشان بحث ولیمه را پیش کشیدند اصلا اشاره ایی در فرمایشاتتان نداشتید. توضیح بفرمایید.

 

دامنه [در پاسخ به حجت رمضانی] جناب آقای حجت رمضانی نوه‌ی زیرک مرحوم حاج اکبر (آن مرد بزرگ و متدین داراب‌کلا) اِسلام. اِسا تِه مگه آکسفورد هسّی! که مِفت و کِفت به من دکتری دادی؟ یا نه واحد دانشگاه آزاد زعفرانیه‌ی تهرانی و کیلویی زنبیل می‌ریزی به این و اون می‌دی؟!

 

آق داداش پس از سلام، مدرسه فکرت بر بِستر «ایتا» در دسترس است؟ یا هنوز گوشی‌تان از همان شب -که در منزل احمد بابویه مختل شد- دچار اختلال است همچنان؟

 

خاطره‌ام با حاج شیخ احمد آفاقی

سال‌های پیش کجا پول پیدا می‌شد؛ همه تهاتُر بود یعنی کالا با کالا. مِرغانه با قند. گندم با صابون. جو با جوراب. حالا، من هم همش کمین می‌کردم کی (=چه وقت از سال) شِخ احمدعمو آفاقی -پسرعموی مادرم- به منزل ما می‌آید. سالی چند بار پیش مادر صله‌رحم می‌آمد. چون هم به این سنت دینی پایبند بود و هم سفارش پدرش را زمین نمی‌زد که به وی وصیت کرده بود دخترعموزهرا (مادرم) را مانند خواهر خودش، مساوی ببیند. چون پدربزرگم (ناحیه‌ی مادر) مرحوم آق شیخ باقر آفاقی که در مسجد جامع ساری تدریس می‌کرد بر سر زهری که بهائی‌ها به او خورانده بودند (بنا بر نقل مادرم و اقوام نزدیکم)، خیلی‌خیلی‌زود در جوانی فوت کرد و مادرم در صغارت و صغیری بزرگ شد. روی همین اصل و وصیت پدر شخ احمدعمو، ایشان مواظب مادرم بود که کمبود مالی نداشته باشد. لذا هر وقت به خانه‌ی ما می‌آمد اطمینان داشتم پس از پایان صله‌رحم، به مادرم پول می‌دهد. پول خوبی هم می‌داد. شخ احمدعمو رد که می‌شد هنو جای قدم‌هاش خشک نمی‌شد می‌رفتم سروقت مادرم:

 

پول بده! پول بده!

هه‌هه‌هه! پول بده!

هه‌هه‌هه! پول بده!

شبیه گریه، که دلش بسوزد پول بدهد.

 

پول کجا پیدا می‌شد. می‌گرفتم و یکراست می‌پریدم سراغ فالوده و بستنی، سمِشکه و آدامس خروس‌نشان و گاهی هم اُشنوو و ویژه و زر !

 

تبصره: اَقنِه اگه حاج آقا آفاقی -رحمَهُ الله- خبر می‌داشت که پس از رفتن او، من بی‌مطّلی می‌رم پولشو از مادرم به الحاح و زاری و هق هق می‌گیرم، دیگه نم پس نمی‌داد و سراغ صله‌رحم را هم خط می‌کشید ! خصوصاً پس از چند سال پس انقلاب که مواضع وی جناح راست بود و مواضع خاندان ما و شخص من غیر راست. حتی پدر و مادرم در تمام انتخابات‌ها به نمایندگان جناح چپ رأی می‌داد. و به راست -البته مشهورین افراطی آن- اصلاً اعتماد نداشت. خصوصاً سال رأی میان دو خط ناطق و خاتمی، خاندان ما همه به خاتمی رأی دادند. که شخ احمدعمو ناطقی بود. اما پیش ما و مادرم عمویی محبوب.

 

این خاطره قولی بود که به جناب صدرالدین آفاقی دادم که بگم و ایشان هم خواست بگم.

 

ابراهیم طالبی دارابی

 

دامنه [در پاسخ به مصطفی بابویه] جناب آقای مصطفی بابویه سلام و خداقوت که نشان دادی پژوهنده‌ی جست‌وجوگری. بَقیّتُ اللّه در آیه‌ی هشتاد و شش  در آیه‌ی 86 سوره‌ی هود سوره‌ی هود که خطابی انذاری توأم با نرمی به مردم عصر حضرت شُعیب‌ نبی ع پدرهمسر حضرت موسای نبی ع است در نهی از تقلب در وزن‌کردن و معامله‌ی فریبکارانه و دستکاری در میزان (=ترازو) که با حقِ تأویلی که مکتب شیعه و عرفای بزرگ در تفسیر آن، برای مفسران قرآن قائل‌اند، می‌تواند نامی برای حضرت موعود عج هم باشد. و نقل است حضرت امام محمد باقر -علیه‌السلام- فرموده‌اند امام مهدی عج با شعار همین آیه قیام می‌کنند. که به نظر بنده صلحی درخشان در خود به ارمغان دارد.

بابت دریاچه تشکر؛ اشتباه لفظی از من بود. اما اصل مطلب: اختلاف دیدگاه جزئی من و جناب عالی دوست مطالعه‌گر و مطالبه‌گر درین موضوع خاص و حساس، در تطبیق این عنوان برای امام زمان عج نیست، در تفریق وصفِ حال مردم پیش از ظهور و پس از ظهور است که من چندان حال و وضع بشریت را مانند نگاه محترم شما، تیره و تار نمی‌بینم که یکسره در اضطرات باشند و تا آقا عج نیامدند انگاری خود را ریشه‌کن‌شده (=همان مستأصل در زبان عرب) و به تعبیر خودم بی‌بیخ حس کنند. باید جریان جهان را طبیعی قلمداد کرد حتی ظلم‌هایی که می‌شود. زیرا اختلاف منافع هیچ عصری ،به اشتراکِ منافع مطلق منجر نمی‌شود. دار، دارِ تضاد و تنازع برای بقا (=بخوانید برای تقوا یا ترکِ تقوا به تعبیر و تفسیر ذوقی من) است.

نمی‌شود یقینی گفت امام زمان عج که تشریف آوردند، جهان حضرت ِهستی‌بخش، یکسان گل و بلبل می‌شود و تماما" آشتی بین گوسفند و گرگ. من فکر می‌کنم امام زمان که ظهور بفرمایند (که ان شاء الله ما هم توفیق دیدن روی مهدی و چشیدن بوی این عصاره‌ی عصمت را داشته باشیم) علوم و دانش و رمزهایی را خواهند آورند که گره‌گشاینده هست و متحول‌ساز و حتی مدیریت و معرفت دستخوش تغییرات بینادی می‌شود که باز هم البته جریان باطل، خود را به کری و کوری و لالی می‌زند و موانع هم ایجاد می‌نماید.

زیاد شد جواب. از نگاه مهرورزانه‌ات نسبت به مؤسسه‌ی فکری اندیشه‌ای "مدرسه فکرت" بسیار قدردانم. ابراهیم و ارادت.

 

دامنه |,  [در پاسخ به شیخ‌ مالک رجبی] جناب استاد شیخ مالک سلام. تشکر وافر که نظر گذاشتی و قدردانی عالی که گواهی دادی. درود داری دوست حوزوی و فعال و کنشگر خوب من.

 

شیخ‌ مالک رجبی,  [در پاسخ به دامنه |] خواهش میکنم شاگرد هستم

دامنه [در پاسخ به شیخ‌ مالک رجبی] به خدا (گرجه زود زود نباید سوگند خورد) نزد من روحانی‌یی سلیم‌النفسی شیخ مالک دوست‌داشتنی من.

 

دامنه:. تکنیک برای فکر کردن در متن شما جالب بود. نیز سبک کار نوشتاری شما شایسته‌ی تحسین. برای من نو و روان و شیوا بود و محتوای آن هم سازنده. یعنی در واقع شما درصدد برآمدی دست به اصلاح رفتار تربیتی بزنید. یادم است باری استاد شفیعی مازندرانی نیز همین داستان آلبرت انیشتین را البته با سبک و سیاق دیگر نه با نثر که با نظم شرح کرده بود، اما دقت شما به این مسئله از ایشان نوتر بود. شاید به این علت باشد از این زندگی آلبرت انیشتین و رفتار مادرش برداشت‌های متعددی می‌شود کرد که استاد مازندرانی به این زوایا در نوشتن کتاب‌ها بسیار عنایت دارند. در پایان سادات محترم، فامیل من، از محضرت می‌خواهم با توجه به سابقه‌ی تربیتی شما، این سلسله‌نوشتار را استمرار دهید زیرا این صحن، مدرسه است و فضایی برای تعالیم.

 

دامنه: سلام عموی من عبدالله. نسبت به مادرم چون وصیت شرعی شد، دست نشست. مادرم آموزگار قرآن بود و فردی معنوی و حکیم. اینان (شخ احمد عمو، حاج محمود عمو شهابی و حسین عمو شهابی و حسن عمو شهابی برای مادرم مقامی شاید مقدس قائل بودند و او را بالاتر از خود حرمت می‌کردند. مثال شما هم برای من مهم بود و ضعف‌ها را می‌دانم. ولی در صحن عمومی بنای من بر حفظ حرمت افراد است. خوشحال شدم از دیدارت درین درگاه.

 

عبدالرحیم آفاقی [در پاسخ به دامنه |] عرض سلام و ارادت خدمت فامیل عزیز. شب پنجشنبه هست و اکنون در مسجد جامع ساری حجره شمال شرق هستم  از همینجا فاتحه ای نثار روح عزیز پدر و برادرزاده ام و پدر بزرگ و والدین گرامی شما و برادر بزرگوارتان و سایر درگذشتگان جمع قرائت می کنم. روحشان شاد و یادشان جاودانه. بسیار خاطره جالبی بود و لذت بردم در این خاطره زاویه دیگری از زندگی کوتاه ولی پربار پدر بزرگ مادری شما و یا به عبارتی عموی بزرگوار پدرم(آقا شیخ باقر) را آشکار و بیان فرمودید و من نیز مطلب دیگری از بزرگواری ایشان شنیدم که در این صحن قابل بیان نیست. باز هم بسیار ممنونم.

 

دامنه |, [در پاسخ به عبدالرحیم] جناب آقای عبدالرحیم آفاقی سلام. موجب شادمانی مرا فراهم کردی فامیل من که در آن ضلع مسجد جامع ساری نماز گزاردی. پدربزرگ مادری‌ام مرحوم شیخ باقر آفاقی (عموی مرحوم پدرت) در ضلع شمال غربی آنجا، درس و بحث داشت. رفتگان معظم بیت شما را هم خداوند رحمت فرماید. بر من مایه‌ی مباهات است شرح خاطره‌ای از بنده، قلب کسی را خشنود و یا حتی اطلاعات عمومی کسی را بیشتر سازد. یادکردِ انسان‌های درگذشته (=به تعبیر قرآن کریم: متوفّا)، یک رسم دیرپا در میان ایرانیان است. اگر ایران را بگردیم پر است از بقایای مجلل و مفخم آرامگاه‌ها که چهره‌های شهیر ایرانی و امامزادگان صالح سلسله‌ی سادات -علیهم السلام- را در خود جای داده است؛ از عطار و فردوسی و خیام و بوعلی خرقانی و بسطامی و ابی الخیر و کوروش کبیر گرفته تا صدها چهره‌ی دینی و اسلامی  و سایر ادیان الهی، مانند حضرت امام رضا ع، حضرت معصومه س، حضرت دانیال ع و حضرت حسنی س و بی‌شمار نام‌های دیگر که در اثر بیداد دو دولت/خلیفه‌ی اموی و عباسی به ایرانِ تکثرگرای مسلمان‌شده‌ی اختیاری دارای امنیت بیشتر، پناه آورده بودند و مردم مؤمن ایران هم با مدارا و ارادت و آداب و ادب، این چهره‌ها را میهمان‌نوازی نمودند. ببخشید کمی بیرون از بحث شما رفتم. گرمای موجود در بحث جناب عالی مرا به این چهار سُوق عالم، سَوق داد. درود.

 

حجت رمضانی [در پاسخ به دامنه |] سلام حاج آقا مقام علمی جناب عالی ازلحاظ معنوی خیلی بالاتر ازاینهاست ولی ازلحاظ دانشگاهی وحوزوی فرمودند رتبه دکتری می باشد.

دامنه [در پاسخ به حجت رمضانی] جناب آقا حجت سلام. من که خودم را به تعبیر فروتنانه‌ی استاد سید کمال الدین عمادی چاچکامی که کَهتر را به کار برد، کهتری بیش نیستم؛ صفت تفضیلی به معنی کوچک‌تر و خُردتر. خوبی در خودت جمعیت دارد حجت.

 

دامنه |, [در پاسخ به سید علی اصغر شفیعی] ارزیابی تو برای من سندیت دارد. وقتی گفتی ظریف تو را می‌ماند یعنی مرا کم نگرفتی. حرفه‌ای هستی. چه خوب. هر نقصی تو را آزار دهد، گویی مرا تحت فشار می‌گذارد. شکر خدای جل و علا را که درست شد.

 

دامنه |: سلام جناب آقا سید علی اصغر. از بیان نظرت زیر نوشته‌های اصلی‌ام تشکر می‌کنم زیرا موجب روشنگری بیشتر می‌شود. به ترتیب جمله‌بندی‌هات شماره می‌زنم برای پاسخم. خودت بیاب منظورم کدام جمله‌ات هست:

 

۱. شاید اَسرار حساب نیاید، حوزه تا حد زیادی تابع قواعد کلاسیک نیست.

 

۲. روحانیان چون علم تخصصی دارند وقتی میان مردم می‌آیند خود را در آن تخصص، تنها می‌بینند لذا محضر عموم، محضر یکطرفه می‌شود.

 

۳. موافقم، شهید مطهری هم ۵۰ سال تحصیل در خود حوزه علمیه را لازم نمی‌دانست، می‌گفت زودتر باید بین مردم بروند.

 

۴. مردم هم در مباحثه با روحانیت باید درجات علمی خود را بالا بیاورند. چون هر روحانی دست‌کم در چهار علم دوره دیده: اصول، ادبیات عرب، فقه، تفسیر. پس عامه هم لزوماً درین مصاف دوستانه با روحانیت خود را مطلع نگه دارد. وگرنه نمی‌توانند وارد یک مباحثه‌ی انتقادی تخصصی با آنان شوند.

 

۵. جمله‌ی آخرت انصاف و عدل ترا نمایش داد؛ ممنونم به این تصدیق و حُرّیتت.

 

جناب استاد شیخ مالک سلام. مدرسه، وُزراخانه! ندارد که وزیر اعظم بخواهد. مشاور ارشد من در مدرسه فکرت -یعنی آق سید علی‌اصغر- اختیار دارد و مرا همواره رهنمون است. سپاس از کشکولی‌ات!

 

دامنه |: به آقای وحدت: آق داداش پس از سلام، مدرسه فکرت بر بِستر «ایتا» در دسترس است؟ یا هنوز گوشی‌تان از همان شب -که در منزل احمد بابویه مختل شد- دچار اختلال است همچنان؟

 

ابوطالب طالبی وحدت: سلام و شب به خیر. دیشب ایلیا ایتا را برایم نصب کرد. امشب مدرسه را باز کردم. خاطره‌ی شما در رابطه با مرحوم آفاقی را خواندم. خدا همه‌ی در گذشتگان را رحمت فرماید.

 

خطاب به عضو فکرت: برای من سؤاله چرا هیچوقت در صحن مدرسه فکرت هیچ نظر و پیامی نمی‌گذاری. شاید خیال شود اگر چنین کنی، افراطی‌های جناح ها تو را بهتر دوست خواهند داشت. از این که ازت اجازه نگرفتم دعوتت کردم مدرسه فکرت، پشیمانم. هر وقت نیاز دیدی مدرسه فکرت جای خودت نیست، ترک کن تا پیش دیگران متهم نشوی.


سخنی با دکتر صادق زیباکلام
نوشته‌ی ابراهیم طالبی دارابی دامنه

قسمت اول: به نام خدا. آقای دکتر صادق زیباکلام سلام و احترام. چون در دوران دانشگاه تهران در چند درس، استاد من بوده‌اید مثل درس "تاریخ تحولات ایران: ، درس "نفت و دکتر مصدق" و ... ، شما را شاید بهتر از سایرین بشناسم. گویا درباره‌ی مرحوم زنده‌یاد نلسون ماندلا حرف زدید و این صحن هم به نقل آن سخن‌تان آذین شد.

 

جناب دکتر زیباکلام! حداقل خودت به منِ دانشجویت در سال ۱۳۷۱ گفته بودی -همان زمان میان دانشکده‌ی علوم سیاسی و فنی- که چرا ایران، که در بوسنی وارد شد در آذربایجان و ارمنستان وارد نمی‌شود؟! یعنی دلت دخالت نظامی می‌خواست. ولی ایران خویشتنداری کرده و جنگ دومی را از خاک خود دور ساخته بود. آیا مرحوم نلسون ماندلا در دوره‌ی قدرت خود در حاکمیت، با چنین وضعی مشابه در کشورش -آفریقای جنوبی- مواجه شده بود که مجبور می‌گردید رگ غیرت خود را خون کند و در یک آن مورد، مثل ایران دخالت کند و در دیگری عین ایران پرهیز؟!

 

جناب دکتر زیباکلام! یادت شاید نرود که مرحوم مهندس مهدی بازرگان نخست‌وزیر منصوب امام ره در دولت موقت ایران، شخص خودت را به عنوان نماینده‌ی خود به استان کردستان ایران اعزام کرده بود تا غائله‌ی آنجا را برای ایشان گزارش کنید، میانجیگری کنید، و یا هر کار سِرّی دیگری را که به خودت شخصاً واگذار شده بود، پیگیری نمایید؛ آیا مرحوم نلسون ماندلا در دوره‌ی قدرت خود در حاکمیت، با استانی مثل کردستان در ایران مواجه شده بود که گروه‌ها و احزابی مسلح و وابسته، قصد تجزیه‌ی آن را کرده باشند و خون‌های پاسداران و ارتشیان و حتی مردم کُردزبان هم‌وطن خود را به خاک و خون کشانده باشند و آنگاه ماندلا فقط می‌دید و می‌گفت من دارم شما می‌بخشم؟! چون اهل بخششم؟ اگر جناب عالی ماندلایی هستی چرا به کردستان رفته بودی و از برخورد حاکمیت در برابر آن خشونت‌طلبان دفاع کرده بودی؟!

 

جناب دکتر زیباکلام! جنگ تحمیلی ۸ ساله‌ی صدام‌حسین علیه‌ی ایران و تجاوز خونین به چند استان در سرزمین ایران لابد از یادت نرفته است که برخی بلوک غرب و شرق هم به کمک صدام آمده بودند، بلکه ایران را یک گوشمالی خونین و سخت کرده باشند. و حتماً شما آن زمان صدام را محکوم و رزمندگان را تشویق می‌کردید. آیا مرحوم نلسون ماندلا در دوره‌ی قدرت خود در حاکمیت، با یک جنگ و تجاوزی این‌چنینی به کشورش مواجه گردیده بود که بخواهد دست به اسلحه نبرَد و ارتش را وارد دفاع نکند و به متجاوزین بگوید: بفرمایید؛ بسم‌الله! این هم خاک آفریقای جنوبی ما و هر چه خواستید اشغال کنید چون من اهل بخششم و می‌بخشم؟!

 

جناب دکتر زیباکلام! شما که مشیء مدنی از خود نمایش می‌دهی به‌یقین از حافظه‌ات پاک نشده است ایران در عصر تازه‌استقرار نظام جمهوری اسلامی، یک «سازمان مجاهدین خلق»ی مسلح و سازمان‌یافته هم در روبروی خود می‌دید که بسیار زود ترکِ روش نرم سیاسی مبارزاتی کرد و قیام مسلحانه را اعلان نمود و عملاً جنگ شهری و ترور به راه انداخت و ۱۷۰۰۰ و اندی انسان هم‌وطن خود را به خاک و خون کشاند و حتی در کنار صدام‌حسین رئیس عرب! «ارتش مقاومت ملی» پدید آورد و با اسلحه‌های مدرن اهدایی صدام، روبروی رزمندگان ایران ایستاد و به جای محکوم‌کردن صدام، ایران را مورد هجوم و خیانت قرار داد و هنوز هم دست ازین رفتار نشست و اینک سازمانی عامل برای سازمان سیای آمریکا شد و اِبایی هم از هیچ اقدام رذالتی علیه‌ی کشورش ندارد. آیا مرحوم نلسون ماندلا در دوره‌ی قدرت خود در حاکمیت، با این نوع سازمان در کشورش مواجه شد که در برابر این‌همه کارهای بزه و مزوّر و دریوزانه، شعار دهد هر چه خواستید با کشورتان بکنید چون من اهل بخششم و کاری به کار شما ندارم؟!

 

جناب دکتر زیباکلام! شما شاید بدانید اطلاعات استراتژیک و حیاتی ایران در فاز موشکی و هسته‌ای توسط دو سه جریان داخلی، به آمریکا و اسرائیل فروخته شد تا کشورشان را توسط اشغال نظامی از سوی نیروهای خارجی به سرکردگی ارتش تروریست آمریکا، بر زمین بزنند و مثلاً خودشان حاکم شوند. آیا مرحوم نلسون ماندلا در دوره‌ی قدرت خود در حاکمیت، با چنین سازمان‌های رذلی مواجه شده بود که مانند ایران بخشی از اطلاعات حیاتی کشورش لو رفته باشد و آنگاه او بگوید اشکال ندارد هر چه خواستید بکنید چون من فردی بخششی هستم و خیانت‌پیشگان را آزاد می‌گذارم که با اطلاعات سرّی کشور خود هر چه دوست داشتند بازی کنند و عِرض نظام را ببرند. ادامه در قسمت دوم

 

قسمت دوم

جناب دکتر زیباکلام! در ۴۴ سال عمر نظام جمهوری اسلامی ایران، شاید ۴۴ جور به این سو و آن سو چرخیده‌ای و باز هم داری می‌چرخی و دست‌کم همه ناظر بودند که شما بالاترین غُلو و چاپلوسی سیاسی قاجاری‌گونه را نسبت به شخص حجت الاسلام اکبر هاشمی رفسنجانی صورت داده‌اید و در برابر سیاست‌های وی، مشق پیروی محض و تبلیغ تام می‌کردید. مگر نمی‌دانستید همین مرحوم رفسنجانی مورد وثوق جناب‌عالی، فرمانده جنگ بود و دست‌کم دستور مستقیم چند عملیات را او صادر کرده بود که بتواند در قدرت، نسبت به آمریکا و متخاصمان مانور دهد و دستِ برتر برای امتیازگیری کسب کند. همو بود که امام ره را مُجاب و قانع کرد دست از آن تز خود بردارد که به دلیل احترام به سرزمین مسلمانان عراق، فرمان داده بود رزمندگان هرگز به خاک عراق وارد نشوند، ولی آقای رفسنجانی و سایرین، پیش امام استدلال کردند (بخوانید الحاح و پافشاری ورزیدند) که دشمن وقتی این تز شما (یعنی امام خمینی) را بداند، از خود اطمنیان پیدا می‌کند که ایران هرگز به خاک آنان نمی‌آید و این کاری برخلاف اصول جنگ است. و نیز همین آقای مرحوم رفسنجانی در برابر تمام کارهایی که بخش تندروِ نظام علیه‌ی مرحوم مهندس مهدی بازرگان، حجت‌الاسلام سید مهدی هاشمی، نیروهای گسترده‌ی شبکه‌ی انجمن حجتیه، مرحوم آیت الله العظمی منتظری، دراویش گنابادی و صدها مورد سازمان‌یافته و تک‌موردی، به صورت خودسر و یا دستوریافته، صورت داده بودند، مُهر تأیید می‌زده و به خاطر ماندن در قدرت به هر نحو امکان، سکوت پیشه می‌کرده، حالا چگونه است شمایی که خود را از یک سو ماندلایی جا می‌زنی، سال‌های سال حاضر شده بودی در حد یک پیروِ شیفته و چشم‌بسته از آقای رفسنجانی‌یی تقلید و تبلیغ کنی که هیچ به ماندلا شباهت نداشت. شما چطور این تناقض آشکار را در رفتار خود نادیده می‌انگارید! و راحت دم از مرحوم ماندلا می‌زنید که زمین تا آسمان افکار و رفتارش را با افراد حاکمیت در ایران فرق و تمایز می‌دهید!

 

جناب دکتر زیباکلام! مگر نمی‌دانید همین نلسون ماندلا در دوره‌ی مبارزات و پس از کسب قدرت، سیاست را از دیانتِ مسیحیتِ خودش، جدا نمی‌کرد و به رویارویی با نظام آپارتاید آفریقای جنوبی رفت که سال‌های سال غرب از آن نظام تبعیض نژادی در برابر انبوه سیاه‌پوستان حمایت بدون قید و شرط می‌کرد و ماندلا همزمان با دو جبهه درگیر بود؛ علیه‌ی داخل و علیه‌ی غرب. شما از یک سو، مشیء ماندلا را الگو می‌دانی ولی از سوی دیگر از برخی از جنبش‌های کور و اعتراضات ناپخته و کال در داخل ایران حمایت می‌نمایی. مگر ماندلا در عصر مبازره کاری شبیه خشونت‌طلبان در داخل ایران می‌کرد که اینک شما از سویی ماندلا را به مردم مثال می‌زنی و از سمت دیگر در یک رفتار متناقض و متعارض خودت -که تعجب همگان را برمی‌انگیزد- خشونت‌ورزی برخی معترضان و برخی آشوبگران را امضا می‌کنی؟! کدام رفتار شما را جدی تلقی کنیم؟ ماندلایی بودن؟ یا خشونت‌ورزیدن؟

 

جناب دکتر زیباکلام! شما از طریق الگو معرفی کردن چهره‌ی محبوب و شهیر ماندلا سعی می‌کنی به صورت معکوس نقب و نقدی به چهره‌های مطرح جمهوری اسلامی بزنی، و نمونه‌ای از ماندلا بسازی که او هرگز اهل نظامی و ارتش و به کار گیری زور و قدرت نوبد، ولی مردم دیدند روزی خود را پشت چهره‌ی محبوب حاج قاسم سلیمانی پنهان کرده بودی و به همگان اعلام می‌کردی کاندیدای اصلح فقط حاج قاسم سلیمانی است که می‌تواند به تعبیر شما «فرشته»‌ی نجات شود. ببخشید! شما لابد حاج قاسم را نمی‌شناختید که به وی پست سیاسی ریاست قوه‌ی مجریه پیشنهاد می‌کردی. (البته من هم شایستگی حاج قاسم را از ۲۵  سال پیش‌تر می‌دانستم و حتی معتقدم لیاقت رهبرشدن کشور را هم داشت، گرچه قانون اساسی رهبری را برای فقیه منحصر ساخت) اینک پرسشم این است مگر حاج قاسم مرد سیاست و مقاومت مسلحانه نبود؟ مگر او در رزمگاه ابایی از دفاع مسلحانه داشت؟ و در برابر دست‌درازی‌های لشگرک‌!های مزدور منطقه کمترین تردیدی در ایستادن مسلحانه به خود راه می‌داد؟ حالا چطور باور کنیم از یک سمت شیوه‌ی ماندلایی را تبلیغ می‌کنی ولی از سوی دیگر به حاج قاسم گفتی بیا وسط سیاست و قبای رئیس‌جمهور در قامت شما اندازه است. حاج قاسم که اهل هم نبرد و هم بخشش و عطوفت بود؟ کی بالاتر است؟ حاج قاسم که جمع اضداد بود یا ماندلا که شما دارید ازو یک فرد تک‌بعدی می‌سازی که خلاف‌گویی است، زیرا از نگاه من ماندلا هم فردی جامع بود که اگر مانند ایران با جنایت‌ها مواجه می‌شد حتما در برابر آنان می‌ایستاد. پس شما دردتان رفتار بخششی ماندلایی نیست، ایجاد شکاف در بین مردم است با مثالی از ماندلا برای طعنه به بالایی‌های نظام و شاید حتی به رهبری معظم و بلکه به حضرت امام. اشکالی هم ندارد که بخواهی آنان را مورد نقد قرار دهید، زیرا نقد بر افکار امام و رهبری هیچ تعارضی با شرع و عقل ندارد و من فردی بسته و خُشک‌مغز نیستم. ادامه قسمت سوم


قسمت سوم

جناب دکتر زیباکلام! من هم مرحوم ماندلا را دوست دارم، چه وقتی که در زندان بود و چه وقتی که در قدرت. حتی آنقدر برای من مهم بود که تمام پاورقی‌های اطلاعات را موبه‌مو در آن زمان می‌خواندم که کتاب «آزادی» (خاطرات نلسون ماندلا) را در آن هر روز چاپ می‌کرد. شما نکند یادت رفته است که همین جمهوری اسلامی ایران بود که ماندلا را به سر زبان‌ها در جهان انداخت و دو بار با بالاترین احترام وی را به ایران دعوت کرد و در تهران بهترین تجلیل ازو به عمل آورد و گمان کنم همین دانشگاه تهران -که شما آنجا به ما تدریس می‌کردی- دکتری افتخاری به وی داده بود. آن روزهای غُربت سنگین و بی‌رحمانه‌ی نلسون ماندلا که غرب وی را هرگز برنمی‌تابید و از رئیس‌جمهور سفیدپوست آپارتایدی حمایت محض می‌کرد این ایران بوده که ماندلا را حمایت می‌کرده. حالا شما شدید ماندلایی و بقیه شدند ضد ماندلایی؟!

 

جناب دکتر زیباکلام! "صادق" باشد چون عین نام خودتان! من که می‌دانم داری از طریق پرداختن مستقیم به مرحوم مرد نکونام ماندلا، غیرمستقیم انقلاب اسلامی را می‌کوبی. وقتی از بخشش او دادِ سخن می‌گویی، در واقع داری ضدتبلیغ علیه‌ی نظام ایران می‌کنی. البته عیب ندارد، بکن؛ آزادید و ازین حقِ نقد بر قدرت، برخوردار. ولی آیا فکر می‌کنی اگر نلسون ماندلا قهرمان آزادی و بخشش، در هنگام ریاست‌جمهوری‌اش با عملیات نظامی «فروغ جاویدان» با نماد «درفش کاویان» سازمان مجاهدان خلق ایران! مواجه می‌شد، عملیاتی چونان "مرصاد" علیه‌ی آنان کمین نمی‌کرد؟ فرض که بگویید نه، نمی‌کرد. خُب ما که اُسوه‌ی حسنه‌ی بی‌مانند داریم به اسم حضرت رسول الله ص و امام علی ع و امام حسین ع که هم دشمن را می‌بخشیدند (یوم طُلقا در فتح مکه / گذشتِ از بزهِ آشکار آن جمَل سوار / پذیرفتِ توبه‌ی حُر ریاحی در کربلا) و هم وقتِ نبرد و پیکار با متجاوزان، از هیچ شجاعتی دریغ نمی‌ورزیدند. ببخشید شما از داشتن همزمتن شمشیر دو دَم (=ذوالفقار) و امیری کلام توسط امام علی علیه السلام چه برداشتی داری؟! ما مگر باید در هر موقعیتی که سیاست خاص خود را می‌طلبد از ماندلا پیروی کنیم که کشورش پس از فتح بر آپارتاید، شرائطی پیچیده و پرمسئله مانند ایران نداشت و اسیر این‌همه دسیسه و توطئه نبود. چرا وقتی در «فروغ جاویدان» سازمان مجاهدان (=که در ادبیات سیاسی ایران به دلیل رفتار دوئیتی به "منافقان" مشهور شدند) با توپ و تانک صدام از مرز تا گردنه‌ی چهارزبَرِ حسن آبادِ شهر"اسلام‌آباد غرب" پیش آمدند که به تهران برسند و حکومت را سرنگون کنند و امام خمینی ره و لابد کثیری دیگر از ایرانیان را بکُشند، شماها چیزی نمی‌گویید و آمار کشتار آنان را سانسور می‌کنید و قلمِ عفو بر جرائم آنها می‌کشید که از آنجا -مرز استان دیاله‌ی عراق- تا چهار زبَر استان کرمانشاه، بالای چهار هزار و پانصد و اندی انسان بی‌گناه، شامل رزمندگان و مردم بی‌پناه از زنان و پیران تا چوپانان را از دم تیغ گذراندند. ولی در برابر، رفتار امام ره در برابر آن جنایات را زیر تیغ نقد می‌برید. ببرید، حق شماست نقد کنید، اما آن «فروغ جاویدان» را و علت را هم بگویید. بگویید در برابر آنان، صیاد شیرازی‌ها نباید مرصاد را طراحی می‌کردند! بگویید باید تا تهران می‌آمدند! بگویید افزارآلات صدام درست بود که توسط آنان علیه ملت خود به کار گرفته شد!

 

جناب دکتر زیباکلام! شما نه فقط آن مقدمه را پاک می‌کنید، که پیشگفتاری خلاف برای آن می‌نویسید. فقط بلدید بگویید بخشش، بخشش. اما شجاع نیستید و نمی‌گویید وقتی «فروغ جاویدان» پیاده شد، مرصاد غلط بود! باید به تصور غلط شما ایران در برابر آنان می‌گفت: بفرمایید! خوش آمدید. همه چیز مال شما! چون ما مثل ماندلا می‌گوییم: می‌بخشیم.

 

آقای زیباکلام! شما حتی در شناخت درست ماندلا هم لَنگ می‌زنی. من بر عکس شما می‌گویم اگر مثلا" ماندلا ایرانی بود و در آن وقتِ حمله‌ی نظامی سازمان منافقان ایران، یکی از آحاد رزمندگان صحنه بود و ضجه‌های نونهالان را می‌شنید، صدردصد در برابر قتل و غارت و خیانتِ محرز همبستگی با صدام، در برابر آنان قد علَم می‌کرد و رفتاری شبیه امام ره از خود بروز می‌داد. شاکله‌ی ماندلا را خراب نکنید. لطفا". ادامه قسمت چهارم


قسمت چهارم

جناب دکتر زیباکلام! اگر بخشش ماندلایی خوب است چرا به نظر شما برخی از مخالفان مسلح ایران پیشگام این تز خوب نمی‌شوند تا بخشش پیشه کنند! من که می‌دانم دم از ماندلا می‌زنند ولی در پی انتقام سخت از انقلاب اسلامی هستند. چرا معتقدی جمهوری اسلامی باید گروهک‌های مسلح را ببخشد ولی در عوض آنان همچنان مشغول درگیری خونین با ایران باشند؟ مگر بخشش، فلسفه‌ی همه‌ی زندگی است؟ پس چرا شما در درس تحولات، پیش ما شاهان قاجار را در کلاس توبیخ می‌کردید که بی‌عُرضه بودند و خاک ایران را به روس باختند؟! مگر شما نبودید که به ما می‌گفتید قراردادهای ننگین امضا شد و خاک ایران به دشمنان داده شد؟ معلوم است منظور شما این بود ایران باید قوی عمل می‌کرد و این توقع شما از قاجار مگر جز آن است که باید در جنگ قدرتمندتر ظاهر می‌شدند؟ جمهوری اسلامی ایران به پیشوایی سیاسی مذهبی امام و رهبری معظم‌مان مگر در برابر دشمنان جنگ‌طلب که به خاک میهم چشم طمع دوخته‌اند، قاطع و بی‌بخشش ظاهر نشدند؟ دشمن خونی را می‌بخشند یا پوزه‌اش را به خاک مذلّت می‌مالند؟! چرا واژه‌ها را دستاویز دروغ‌باقی  خود کرده‌اید. شما استاد من در دانشگاه بوده‌اید، رسم من است به هر استادم حرمت گذارم، ولی از ارسطو آموختم که به استادش حضرت افلاطون می‌گفت: «من استادم را دوست می‌دارم، ولی حقیقت را بیشتر». پس، گمان مبَر دارم حرمت استاد خودم را می‌شکنم، نه، دارم مواجهه‌ی علمی می‌کنم.


جناب دکتر زیباکلام! به نظر شما قاجار باید روس را می‌بخشید؟ لطفا" فلسفه‌ی بخشش را لوث نکنید. کوروش کبیر مگر فتوحات نداشت؟ آن هم چه زیاد. آیا حضرت کوروش کبیر -که بنده شخصا" و اختیارا" به آن مرد خوب و جانبدار حقیقت و مروت علاقه و بستگی عقلی و عاطفی و فکری و نیز انتقادی دارم-  او که نزدیک شصت سال از روی زین اسب جنگی خود پایین نیامد و شجاعانه از مرزهای گسترده‌ی ایران در برابر هر امپراطوری دفاع می‌کرده، داشته بخشش می‌کرده یا جنگ و مقاومت و حفظ ثغور و نفوذ بین‌المللی ایران؟ کی می‌خواهید دوئیت در تحلیل را کنار بگذارید. کوروش، هم مرد مدارا بود، هم مرد غیرت و  هم انسان جنگ. پس هم بخشش و هم نبرد (=دفاع بر حق). هر کدام در جای خودش.

 

آقای آزاد طالبی [در پاسخ به دامنه |] درود و صبح به خیر جناب طالبی دامنه. گفته میشد بهلول هم دیوانه بود ولی کلام او راهگشای فکری برای جامعه بود . مقیاس صحبت شما مناظره بین جملات نیست بین شخصیت شخص بوده و به نظرم اصلا بی ربط است.. بالای متن جناب عبدالله اگر صادق زیبا کلام را حدف کنیم چه برداشتی از متن گرفته میشود. استراژیدی افکار یک رهبر که تاریخ ان را رهبر فدای ملت میداند و تاریخ بعدا مشخص میکند لغب سران  نظام ما را  ، همه اون جملاتی که شما به کار بردید قیاس شخصیتی و فکری  بین شما و زیبا کلام بود و توجیه عملکرد این نظام .دروستی و نادرستی فقط در حد نظر اعضا است وگرنه من چیز دیگری نمیبینم. پاینده باشی.

 

سید موسی صباغ  [در پاسخ به دامنه |] سلام آق ابراهیم طالبی . صبحتان بخیر از نقد و تحلیل زیبایتان که قسمت سوم هنوز به تحریر نیامده ، در  گفتار زیبا کلام بر شخصیت مبارز قاره آفریقا نلسون ماندلا ، بسیار لذت و هضم کردم ،شناخت همه جانبه مسائل سیاسی جهان و توطئه های جهانی و داخلی علیه نظام ، وشناساندن سازمانی که یک روزی بنام مجاهدین خلق (تلاش و کوشش برای ملت ) که  علیه ملت خودش یه روزی در آغوش صدام دشمن این ملت ، یه روزی هم دامان غرب که از هیچ توطئه ایی علیه. این ملت فروگذار نکردند، والان هم  مواجب بگیر اسرائیل  و آل سعود. جهادی است بس والا که در جهت اگاهی خودم و اعضا صحن و جوانان این خطئه قدم بر داشتید. قطعا این جهاد مورد رضایت 17000 شهیدی است که بدست این منافقین تروریست انجام شده است.و هم مورد رضایت دلباختگان به این نظام. به سهم خودم از شما تشکر میکنم و در این صبح جمعه سلام و صلوات نثار میکنم به روح والدین و اخوی تان. ان شاا... مغز و قلمتان در جهت تبیین اسلام ناب محمدی همیشه مستدام باد. اردات ویژه. سلام مجدد با کسب اجازه از جنابعالی خواستم بنا به اهمیت موضوع و جهاد تبیین. متن های بارگزاری شده توسط طالبی و نقد شما بر متن. آنرا در صحن رزمندگان بار گزاری نمایم. ارادت خاص.

 

دامنه |[در پاسخ به سید موسی صباغ] سلام سید عزیز سید موسی‌جان افتخار می‌کنم شما آن را بازنشر دهید در هر جایی که تشخیص دادید. من گویی زبان شما شدم و هر دوی  ما درین موضوعات مهم مشترک هستیم در مواضع و مبانی. درود. حتما چنین فرمایید.

 

سید موسی صباغ, [در پاسخ به دامنه |] سلام مجدد آق ابراهیم سپاس فراوان . انرژی دوباره گرفتم

 

مهدی ملایی به دامنه: سلام عمو ابراهیم، صبح زیبای آدینه ی شما بخیر، واقعن از تحلیلتان و بیاناتی که گفتین لذت بردیم،از سربازان متعهد و شجاعی چون شما همین هم انتظار داشتیم که چون کوه در برابر برخی که قصد تفرقه و ایجاد اختلاف بین امت اسلام را دارند،چون شیر غرش کنید و به انها بفهمانید که این بیشه هنوز شیر هایی دارد که نگذارند مردمش ،آرامشِشان  بهم بریزد،واقعن دست مریزاد،نَفسِتان گرم،خداوند عالم پدر و مادر شما را رحمت کند،انشالله که همیشه سالم و تندرست باشید تا شاگردهای مدرسه از نفس گرم و قلم شما استفاده ببرن.

 

سلام بر اعضای صحن رزمندگان. متنی بار گزاری شده در صحن مدرسه فکرت توسط یکی از اعضای محترم از صادق زیبا کلام استاد علوم سیاسی.در مورد نلسون ماندلا و نقد و تحلیل  بر نوشتارش توسط برادر و دوست عزیز ، آقا ابراهیم طالبی ، و

بنابر اهمیت موضوع و جهاد تبیین ،جهت اسفاده اعضا با اجازه از مدیران صحن باز نشر میدهم:

 

گفته های دکتر زیبا کلام متن ارسالی عبدالله طالبی: با اجازه مدیر، کپی از جناب آقای... ولی چون هدفمند بود فرستادم. نلسون ماندلا سنگ پیامبر ما را به سینه نزد ، اما به بهترین شکل ، کار ((پیامبرانه)) کرد . کاش  اسلام پس از  ۱۴۰۰ سال یک خروجی مثل ماندلا داشت نلسون ماندلا مبارز سیاسی آفریقای جنوبی بعد از ۲۷ سال که در زندان بود آزاد شد و در بدو آزادی از زندان ، برای مردم سیاه پوست کشورش سخنرانی کرد. او با صدای رسا و بلند گفت : ای مردم ! چه کسی بیشتر از همه زندان بوده؟ همه یک‌ صدا فریاد زدند: نلسون ماندلا ، نلسون ماندلا ای مردم! چه کسی بیشتر از همه کتک خورد؟ همه فریاد زدند نلسون ماندلا ، نلسون ماندلا چه‌ کسی بیشتر تحقیر شد؟ نلسون ماندلا ، نلسون ماندلا ای مردم! چه کسی بیشتر از همه انفرادی و تنهایی کشید؟ نلسون ماندلا ، نلسون ماندلا حالا دیگر سکوت همه میدان را فراگرفته بود ، آیا نلسون ماندلا چه میخواهد بگوید؟ نلسون ماندلا نگاهی به جمعیت انداخت ، جمعیتی که سیاه سیاه بود. حتی یک سفید پوست  بین‌شان نبود و همه پر از هیجان ، پر از انرژی ، پر از نیاز به "فرمان حمله و انتقامِ ده‌ها سال تحقیر"! نلسون ماندلا گفت : ای مردم! من بخشیدم. من همه را بخشیدم، شما هم ببخشید. ما میخواهیم زندگی کنیم، میخواهیم پیشرفت کنیم، میخواهیم الگوی فرزندان‌مان باشیم. میخواهیم آینده را بسازیم. ما فرصتی برای کینه‌ورزی نداریم! ما برادری میخواهیم. ما با همانهایی که ما را انسان نمی‌دانستند ، برادریم. ما بزرگیم ، ما پاسخمان به آنها محبت است. ما پاسخمان کنار هم ایستادن است. چون ما بزرگیم. آن روز سیاهان رقصیدند ، آن روز سیاهان کینه‌ها را دور ریختند. آن روز سیاهان مردی را شناختند که خیلی بزرگ بود. مردی که حرف‌های نو داشت رهبری که دنیا را به شگفتی وا داشت.رهبری که بزرگ بود و بزرگی را می‌شناخت. و با نفرت؛ با دشمنی و تکبر میانه‌ای نداشت. "نلسون ماندلا" برای همیشه در تاریخ ماندگار شد. نه پوزه‌ای را به خاک مالید! نه مشتش را بی‌جهت گره کرد و بر دهان کسی کوبید و نه بر کسی خشم گرفت. نه سیلی به صورت کسی زد نه دستور انتقام داد . بلکه او انسانیت را به جهان نشان داد. نلسون ماندلا برای همیشه زنده ماند. او وقتی به ریاست جمهوری افریقای جنوبی برگزیده شد حتی قاضی که او را حکم به زندانِ مادام العمر داده بود بخشید و به ضیافت شام دعوت کرد ! نلسون ماندلا چه زیبا گفت: در هر انقلابی اگر انقلابیون , حاکمان و افراد قبلی را کشتند یا انتقام گرفتند ، بدانید آن انقلاب و انقلابیون هیچ وقت کشور را آباد نخواهند کرد. بلکه آنها ظالمانی خواهند شد که فقط دنبال کینه ورزی ، قتل و غارت خواهند بود و در آخر ، کشور را به ویرانه کشانده و به تلی از خاک تبدیل خواهند کرد !

 

نظر حجت رمضانی خطاب به دامنه: آقای دکتر طالبی عزیز. از آنجایی که بنده نه سواد علمی ونه گرایش سیاسی به گروه خاصی دارم از بیانات شیوا و رسای جناب عالی چنین برداشت دارم که در واقع حضرت عالی با نقد ا زاستاد خود که برگرفته از فطرت پاکتان میباشد در ظهور تبیین انقلاب اسلامی بصورت نوین هستید. اشاره کنم به فرمایشات حضرت آقا "همان جهاد تبیین خوب است برادران، جوانان، اهل فکر و تحقیق، طلاب، دانشجویان، روی مبانی [امام] فکر کنند، روی اینها کار کنند. فقط متن باقی نمانَد؛ این متنها درست توضیح داده شود، تبیین شود.» از این جهت اهمیت پیدا میکند که چالش اصلی همه‌ی تحولات بزرگ اجتماعی - از جمله انقلابها - صیانت از جهتگیریهای اصلی این انقلاب یا این تحول است. این مهمترین چالش هر تحول عظیم اجتماعی است که هدفهائی دارد و به سمت آن هدفها حرکت و دعوت میکند. این جهتگیری باید حفظ شود. اگر جهتگیری به سمت هدفها در یک انقلاب، در یک حرکت اجتماعی صیانت نشود و محفوظ نماند، آن انقلاب به ضد خود تبدیل خواهد شد... برای اینکه این جهتگیری غلط و این انحراف اتفاق نیفتد، احتیاج به شاخصهای معینی هست... خوب، شاخص در انقلاب ما چیست؟ این خیلی مهم است. بهترین شاخصها، خود امام و خط امام است. امام بهترین شاخص برای ماست. درود.

 

آقای عبدالله طالبی [در پاسخ به دامنه |] درود جناب  آقای طالبی. من قسمت اول پیام تان را خواندم. به دوم سوم نرسیدم. با گفته های داداشم موافقم پیام تان. آری از خود رای بودن داشت  وحتی انگار ضعف قلم نسبت به دکتر انگار دکتر زمانی شخصیت تان را جراحی کرد  وشما خودتان را خالی کردید. مطمئن م اگر این پیام رهبر شما بود. مثل قضیه آتش زدن برجام که به صلح انجامید. جام زهری بود یا سیره امام حسن ع را طی کرد. پیام تان سبب خاموشی روزنه های صلح شد. امام ماندلا  بزرگترین خیانت را به روح ش کردند تجاوز به خانواده اش که در فیلم نلسون ماندلا بیان داشتند خانواده حد مرزی ندارد هر کسی همچین قدرت ندارد که گذشت  کند. سلامت باشید.

 

سید رضی سجادی خطاب به صحن : سلام از متفکرین این صحن تشکر وقدر دانی میکنم از اقای ابراهیم طالبی و سید موسی صباغ و از شما آقا حجت داماد عزیز و از تمامی که این گرو ه هستن ممنونم.
 
سید رضی سجادی خطاب به دامنه : سلام اقای ابراهیم طالب از نوشته های شما تحلیل کردید بنده افتخار میکنم و از شما تشکر میکنم و اسفاده کردم. انشاالله همیشه قلم شما در این راستا کوشا باشد.
 

آق سید حسین شفیعی [در پاسخ به سید موسی صباغ] بنام پروردگار بصیر و دوستدار اهل بصیرت. معلم فرهیخته جناب آقای سید موسی صباغ (رزمند و معلم و برادر شهید و نویسنده خوش قریحه) سلام علیک. از جنابعالی به جهت بازنشر نوشته چهار قسمتی جناب آقا ابراهیم طالبی (که در جهت نقد کلمات و گفته های متقلبانه و محرفانه  جناب صادق زیبا کلام نوشته شده)؛ در صحن هیبت رزمندگان تشکر می نمایم. اگرچه هنوز هزاران ناگفته ها از خیانت فکری و سیاسی جناب زیبا کلام باقی مانده است؛ ولی آنچه که آقا ابراهیم در این راستا نگاشته است؛ منطقی؛ صادقانه و متعهدانه می باشد؛ بنده با حفظ سلسله مراتب به آقا ابراهیم میگویم : «نطق بک روح الآمین». (حوزه علمیه قم: سید حسین شفیعی دارابی ۱۷ شعبان ۱۴۴۱ق_ ۱۸ اسفند ۱۴۰۱ش)

 

آقای عیسی رمضانی محمد به دامنه: سلام. وآیا نلسون ماندلا با قدرتهای ظالم و تمامیت خواه جهانی درافتاد؟یابا گروه سفید پوست حاکم بر کشورش؟ وآیا اساساً قدرتهای مسلط جهانی می گذارند ایران آسوده باشد و آرامش داشته باشد؟ آیا کشور آفریقای جنوبی همانند ایران در هارتلند(قلب)انرژی ومرکز بیضی ذخایر انرژی جهانی قرار دارد؟ یا یک کشور دور افتاده ای است که شهرتش صرفا معدن الماس و دماغه ارتباطی و سرویس دهی امیدنیک است؟ وآیا ژئوپلیتیکی (سیاست جغرافیایی) که برایران دیکته می کند ویا ایران بوسیله آن می تواند بر دیگران اثر بخشی داشته باشد با آفریقای جنوبی قابل مقایسه است؟ شاهد مثال مورد اخیر، آیا در جنگ جهانی ، ایران اعلام بی طرفی نکرد، آیا به موضع گیری کشور ما وقعی گذاشتن؟ آیا به محض وقوع انقلاب اسلامی ایران گذاشتند آب خوشی از گلوی این مردم پایین برود تا به قول خودتان بتواند ببخشد؟ مگر به ایران حمله‌ نظامی نکردند وگسلهای قومیتی وگروههای تجزیه طلب را فعال نکردند؟ واین دسیسه ها و فتنه ها پی در پی تکرار نشد؟ آیا موقعیت سوق الجیشی و ارتباطی ایران که از گذشته های دور برقرار بوده است و مردمان آن از سابقه تمدنی طولانی برخوردار بوده اند و حرفی برای گفتن داشته و دارند با کشور تحت حاکمیت ماندلا برابر است؟ این مواردتصمیم ساز هستندو تصمیمات واقدامات با تکیه و استناد به همین شرایط گرفته می‌شوند ما نمی‌توانیم در خلاء و بی توجه به واقعیت‌های حاکم بر کشور خودکاری انجام بدهیم. شما چگونه ملت ایران و رهبر آن رابا مردم و کشوری مقایسه می کنید و الگو می دهید که در هیچ شقّی از شقوق که برخی از آنها را ذکر کردم برابر نیستند و شأن و شرایط یکسانی ندارند. برای جلوگیری از اطاله کلام ؛ آیا رهبر مبارز سیاه پوستان که صرفا داعیه دار نجات این قوم از بردگی سفید پوستان و رفع تبعیض نژادی از آنها است را با شخصیتی مقایسه می کنید که نماینده امام زمان است و فقیه و مجتهد جامع الشرایطی که پرچم مبارزه حق با باطل را بدست گرفته وبا قدرتهای هژمون وسلطه گر درافتاد و بازی قدرت‌ها را برهم زد و رهبری انقلابی را عهده دار شده است که زمینه ساز ظهور عدالت‌ گستر جهانی است . انشاءالله. استاد طالبی سپاسگزارم قلم شما بسان زبان ابوذر بُرنده باد.

 

نظر حجت الاسلام آق سید حسین شفیعی دارابی خطاب به دامنه: سپاسی وافر از آقا ابراهیم. بنام پروردگار بصیر و دوستدار اهل بصیرت سلام علیکم طلوع. صبح جمعه پس از نیمه شعبان بر همگان مبارک باد. به جهت مشغله زیاد و نیز کسالت سخت جسمی کمتر فرصت می کنم تک تک نوشته های اعضای محترم مدرسه فکرت را بخوانم؛ اما پس از ادای فریضه صبح امروز و انجام بخشی از تعقیبات وارده برای نماز صبح؛ توفیقی شد تا نوشته چهار قسمتی آقا ابراهیم طالبی که در جهت نقد بخشی از گفتار و رفتار جناب صادق زیبا کلام نگاشته است را با دقت مطالعه نمایم؛ سر انجام هم تصمیم گزفتم؛ نکاتی را در قالب این نوشته یاد آور شوم:

 

۱) از عضو محترم گروه (که به جهت دوری از دارابکلای عزیز؛ نمی‌شناسمش) تشکر می کنم که به قصد خپر خواهی به بارگذاری متنی از جناب صادق زیبا کلام در جهت تمجید از بخشی از کارکرد خوب مبارز جااوید آفریقائی ؛ مرحوم «ماندلا» پرداخت؛ صمیمانه؛ تشکر می کنم؛ چون او با این اقدام نیکش واسطه خیر شد تا آقا ابراهیم؛ به بیان بخشی از حقایق پنهان در زندگی جناب صادق زیبا کلام به پردازد؛

 

۲) از آقا ابراهیم طالبی نیز به جهت نگارش این نوشته چهارقسمتی؛ صمیمانه تشکر می نمایم؛ زیرا نوشته ای کاملا منطقی؛ عالمانه؛ مستدل و مستدی را به نمایش گذاشت؛ البته نقطه های مبهم بسیاری در کارکرد گفتاری و نوشتاری جناب صادق زیبا کلام وجود دارد! که برای بازگویی آنها؛ زمان دیگری لازم است؛

 

۳) یکی از کارکردهای مذمومی که خدای متعال در قرآن از منافقین یاد می کند این است که آنان شعارشان این است : «نومن ببعض و نکفر ببعض»؛ ؛ دیگران هم گویند :«انصاف اقتثضا می کند که ما؛ همه اجزای یک پازل را به بینیم؛ تا قضاوت درستی داشته باشیم؛ از جناب صادق زیبا کلام هم انتظار میرود که شیوه منافقان را دنبال نکند و در بیان زندگی مرحوم «ماندلا»؛ همه اجزای پازل زندگیش را به بیند؛

 

۴) پیشاپیش از اعضای محترم مدرسه فکرت» که وقتی را جهت مطالعه این متن اختصاص میدهند؛ صمیمانه سپاسگزارم؛ و

 

۵) در متون دینی داریم: برخی از شعرا؛ پس از سرودن شعری متین و منطقی و عادلانه؛ امامان معصوم (ع) در جهت تشویق آنان فرموده آند : نطق بک روح الامین؛ اینجانب نیز با تاسی و الگوگیری از مکتب اهلبیت (ع) در تمجید از این نوشته چهار قسمتی آقا ابراهیم میگویم « نطق بک روح الامین».

از دیگر دوستان هم که در بروز این اقدام شایسته آقا ابراهیم سهیم بوده آند صمیمانه تشکر می نمایم و برای همگان آرزوی توفیق و همدلی بیشتر دارم. (حوزه علمیه قم: سید حسین شفیعی دارابی روز جمعه ۱۷ شعبان ۱۴۴۱ق ۱۸ اسفند ۱۴۹۱ش)

 

قاسم ملایی به دامنه: سلام جناب استاد طالبی زکات علم نشر ان است حقا که بدرستی پرداخت زکات نمودید وجهادتبین نمودید تشکروقدردانی ا زروشنگری عالمانه جنابعالی خداوند دراین روزادینه غفرانش را بروح همه اموات خصوصا پدرومادروبرادرمهربانتان نثار نماید

 

توضیح فوری

با یاد و نام خدای حکیم و جان و جهان آفرین. فروتنانه به تک تک صاحب‌نظران محترمی که درین صحن، نسبت به متن چهار قسمتی بنده، خطاب به استاد دوره‌ی دانشجوی‌ام جناب آقای دکتر صادق زیباکلام، ابراز نظر و بیان دیدگاه کردند، اطلاع می‌دهم، تمام نظرات را موبه‌مو بدون حتی صرف‌نظر کردن یک واو و لام، خواندم و می‌خوانم، پاسخ‌هایم را به‌عمد تأخیر انداختم تا نقدها و نظرات همچنان به صورت آزاد و طبیعی و دوستانه و محتملانه ادامه یابد و بِستر بحث مستمر بماند، آنگاه جهت ادای ادب به تمام نظرات تک تک جواب خواهم داد. تا آن هنگام، از صبوری‌تان سپاسگزارم. هدف درین صحن با پرداختن به مسائل مهم روز ایران و جهان، دمیدن فکر نو و اندیشه‌ی صحیح‌تر و برگرفتن تعلیم از مزایای نوشته‌های همدیگر است. وگرنه همه پایان یک بحث مانند طلبه‌های حوزه‌ی علمیه می‌نشینیم با هم چای دیشلمه می‌نوشیم. البته که نسبت بیان واقعیات در تعارف به همدیگر گرفتار نمی‌آییم. درود بی‌عدد بر تمام نظردهندگان محترم. ابراهیم و ارادت.

 

مصطفی بابویه به دامنه: سلام خدمت شما آقا ابراهیم طالبی و همه اعضای مدرسه فکرت. در ابتدا خاطرنشان می شود که نلسون ماندلا یک رهبر بزرگ و تاثیر گذار در تاریخ معاصر بوده که رژیم نژادپرست آفریقای جنوبی را سرنگون کرد و همواره مورد تحسین بسیاری از مردم و اندیشمندان جهان بوده است. همچنین لازم به ذکر است که ارتباط وی با جمهوری اسلامی مثبت بود و دو مرتبه به ایران سفر کرد و حتی در دیدار با مقام معظم رهبری، ایشان را رهبر خود توصیف کرد. (فیلم این دیدار را هم موجود میباشد) اما بعد: درباره متن فوق نیز باید دانست که هر از گاهی به مناسبت های مختلف در فضای مجازی بازنشر می شود و علت بازنشر آن در موقعیت فعلی، جلوگیری از مجازات اغتشاشگران است (زیرا دشمنان برای روحیه دادن به مزدوران خود، به هر شکلی باید این اطمینان را به آنها بدهند که در صورت شناسایی و دستگیری، همچنان از آنها حمایت می کنند)  اما آقا ابراهیم بدانید که این سخنان خیالبافی های یک نویسنده مجهول است و هیچ مستندی ندارد و بعید میدانم ربطی به زیبا کلام داشته باشد(البته صادق زیبا کلام در کانال تلگرامی خودش در تاریخ ۱۷مرداد۱۳۹۶ نامه سرگشاده ای به این مضمون خطاب به دکتر روحانی نوشتند که شما نلسون ماندلا نیستید)  اما جالب اینکه نلسون ماندلا در روز آزادی خود یعنی ۱۱ فوریه ۱۹۹۰، در سخنرانی خود به وضوح اعلام کرد که مبارزه مسلحانه‌ی کنگره ملی آفریقا (حزب متبوع ماندلا) هنوز به پایان نرسیده‌است. او در آن سخنرانی گفت: توسل ما به مبارزه مسلحانه در سال ۱۹۶۰ با تشکیل اومخونتو وسیزوه (شاخه نظامی کنگره ملی آفریقا) اقدامی دفاعی در برابر خشونت آپارتاید بوده و عواملی که ایجاب‌کننده مبارزه مسلحانه بود امروز همچنان باقی است و ما چاره‌ای جز ادامه نداریم... (پر واضح است که قیام مسلحانه یعنی خشونت و کشتن) همچنین بدانید که نلسون ماندلا به دلیل حمایت از صلح ملی و بین‌المللی تحسین بین‌المللی را به دست آورد اما در زمان ریاست جمهوری او، یعنی در سپتامبر ۱۹۹۸ آفریقای جنوبی به لسوتو حمله کرد و انتقادات بین المللی از دولت وی شد و شاید به همین دلیل بود که وقتی دولت کانادا تصمیم گرفت او را به عنوان شهروند افتخاری کانادا برگزیند:حزب اتحاد کانادا و همچنین راب اندرس نماینده پارلمان در مجلس کانادا او را "تروریست" توصیف کرده و با این اقدام مخالفت کردند. (وبگاه سی بی سی) اما صرف نظر از صحت و سقم متن شبهه‌ناک فوق، همه می‌دانیم که توسل به خشونت، گاهی اجتناب ناپذیر است و به تعبیر سعدی "درشتی و نرمی به هم در به است". و یا باز به تعبیر دیگر از همین سعدی شیرین سخن: ترحم بر پلنگ تیز دندان/ستمکاری بود بر گوسپندان. بله! در حقوق شخصی (نه مسائل اجتماعی)، گذشت فضیلت والایی است که اگر به‌جا و به موقع انجام شود و تبعات سوئی برای جامعه نداشته باشد، بسیار ارزشمند است. به همین دلیل در سفر رهبری به استان سیستان و بلوچستان ایشان پاسبانی که در ایام تبعید در قبل از انقلاب مأمور مراقبت از ایشان بود و بسیار بد رفتار و توهین آمیز با ایشان برخورد می‌کرد را را به حضور طلبیدند و نه تنها گزندی به وی نرساندند، بلکه دستور ویژه برای حل مشکلات معیشتی او صادر کردند. ارادت مصطفی.

 

شیخ احمدی به دامنه: سلام جناب طالبی عزیز. بنده همواره شما را در مدیریت گروه با وصف سعه صدر شناختم و البته این ویژگی، یکی از مهمترین ویژگی های یک مدیر است که شما دارید. استفاده بردم از پاسخ شما و سایر عزیزان. اساسا آیا این جملات از نلسون ماندلا صادر شده است. آیا زیباکلام چنین سخنانی دارد؟ متاسفانه اخیرا جملاتی را به شخصیت‌های نسبت می‌دهند که روح آنها هم خبر از این جملات ندارد.  کاش دوست محترم ما آدرس این سخنان را هم می‌نوشتند تا مستند باشد و ما هم با رجوع به منبع اصلی، دیدگاه خود را بیان می کردیم. علاوه بر این، موضوع مهم، نوع نگاه افرادی مثل زیباکلام به روابط بین الملل و منافع و مصالح ملی برمی‌گردد. بنده با ایشان کلاس نداشتم، اما در دوره آمادگی ایشان برای آزمون ارشد شرکت کردم، شخصیتی بشدت شیفته رضاخان و ... اگر هم از هاشمی رفسنجانی دفاع می کند، به دلیل شباهت های مدیریتی هست که بین این دو وجود دارد. مشکل عمده افرادی مثل زیباکلام این است که اصل بنیادین و اساسی "ما می‌توانیم" را باور ندارند. وقتی واکسن برکت تولید شد، زیباکلام چه نوشت؟ گفت ما که یک دوچرخه نمی توانیم بسازیم، چگونه واکسن می‌سازیم؟ اما امروزه تلفات کرونا در ایران و آمریکا و ژاپن را مقایسه کنید، تجمعات مردمی در مقابل ساختمان فایزر را ببینید و... این خط، ادامه همان خطی است که معتقد بود ما آفتابه گلی هم نمی توانیم بسازیم، چگونه می خواهیم نفت را ملی کنیم، آمریکا باید این کار را انجام دهد... زیباکلام به این هم بسنده نکرد و همه دیدیم که اخیرا سفیر فرانسه را به ویلای خودش دعوت کرد تا دل بدهند و قلوه بگیرند... ماندلا شخصیت بزرگی است و شاید معروفترین جمله اش این باشد که ببخش، اما فراموش نکن. باید بدانیم ماهیت مبارزات ماندلا با انقلاب اسلامی یکی است، هر دو در مقابل ظلم ایستادند، ماندلا در مقیاس آفریقای جنوبی، اما انقلاب اسلامی در مقیاس جهانی. ماندلا تبعیض نژادی، سیاه و سفید را می‌دید، اما انقلاب اسلامی تبعیض سیاست بین الملل را زیر سوال برد، موضوعی که به کام آمریکا و ابرقدرتها خوش نیست، چراکه دست بردن در لانه زنبور است. امثال زیباکلام باید بیشتر به این موضوع بپردازند. برای همین اشتراکات مبارزاتی است که ماندلا دو سفر به ایران داشتند و رهبر انقلاب را رهبر خود دانستند.

 

جناب آقای سید موسی صباغ سلام. این رفتار شایسته‌ی شما در بازنشر دادن نوشته‌ی بنده، بی‌تردید حکایت از اخلاص عمل شما و نشان اخلاق فروتنانه‌ی آن دوست محترم است که خود صاحب نظر هستید و دارای شخصیت قابل توجه و حتی بهتر از این حقیر می‌باشید. پس؛ به رسم ادب از کردار شما تشکر می‌کنم و به حکم سیره‌ی نبوی و علوی، از آن تعلیم می‌گیرم. ان‌شاءالله پس از پایان نظرات اعضا در صحن فکرت، پاسخ به نظراتِ همه را خواهم نگاشت. ابراهیم و ارادت.

 

زینب سادات شفیعی [در پاسخ به عبدالله طالبی در مورد پست سخنان زیباکلام] با سلام و احترام. با توجه به پست ارائه شده جدای از اینکه سخنان چه کسی باشد و از زبان چه کسی بیرون آمده باشد توسط دوستان به تفسیر گذاشته شد این تمام. الگویی ماندلایی پیاده شده که سراسر بخشش هست حتی نسبت به بدخواه خود و ملت و زیرکانه خطاباتی در خود جای داد و ادعا شده از الگوی پیامبر گرفته شده (پیامبرانه) مصداق « رُحَمَاء بَیْنَهُمْ» خب این وسط «أَشِدَّاء عَلَى الْکُفَّارِ »چه می‌شود؟ پیامبرانه چه بر سر بنی نضیر، بنی قریضه و بنی قینقاع آمد؟

 

پاسخ‌های دامنه به نظرات اعضا در بالا:

دامنه |,[در پاسخ به سید ص] جناب آقای سید موسی صباغ سلام. اساسا" هر فکری -چه افراد، چه احزاب- به جای یک اقتباس مثبت و عقلانی از دارایی‌های علمی جهان، جهت تحکیم منطقی‌تر پایه‌های تئوری خود و حزب خود، صرفا" و موقتا" و با هدف یک میانبُر فریبکارانه برای غلبه‌ی خود یا سازمان خود بر حکومتی که با آن درگیر است، کسانی چون صدام‌حسین را در آغوش کِشد و یا روی به روبناهای موقتی چون اقدامات متغیّر اروپا و آمریکا بیاورَد، در نهایت هویت خود را از دست می‌دهد. مثلا" همه خیال می‌کردند حجت الاسلام سید محمد خاتمی پس از بحران هشتاد و هشت بلاخره با یک عملیات مخفی از ایران می‌گریزد و در عراق -البته ابتدا در کویت- دولتِ در تبعید شکل می‌دهد کاری که مرحوم آیت الله کاشانی در فصلی از مبارزات خود در مجاورت کرمانشاه کرده بود. به من حتی این اخبار-ترجمه شود: شایعات یا ذهنیات- آنقدر گفته می‌شد که روزی -دی ۱۳۹۲- در نجف در ابتدای شارع الرسول به صورت تصادفی حجت الاسلام سید علی اکبر محتشمی را دیده بودم و همین را از آن مرحوم پرسیده بودم. خندید و گفت خودم تابستان‌ها به ایران برمی‌گردم. جوابش با تلمیح (=گوشه‌چشمی) توأم بود. خواست پیام برساند حتی در مخیّله‌ی آقای خاتمی هم هنوز چنین انتخابی خلَجان و خواهش نزد. بلی؛ من منتقد آقای خاتمی بوده و هستم ولی این قدر شرَف داشت رفتاری این گونه ریسکی علیه‌ی کشورش نکند.

 

امروزه تفکری وجود دارد -شاید در جناب زیباکلام نیز- که حتی حاضر می‌شوند از آمریکا تمنای بمباران ایران را بکنند؛ کاری دهشتناک که جو بایدن آن را خراب‌کردن کل جهان و تیرگیِ تمام فنون دیپلماسی می‌داند. دست‌کم از جو بایدن هم یاد نمی‌گیرند که برای تأمین منافع و حفظ جان سربازان خود حاضر است قدرت برتر منطقه‌ای ایران را مجبورا" بپذیرد. در عوض آنان که آغوش گشودند که برای نابودی انقلاب اسلامی هر تاکتیکی صحیح است، به ورطه افتادند. بگذرم که شما با تأیید مطلب بنده بر تصحیحِ هر فکر و خیالی که حرف‌هایی از جنس جناب زیباکلام را مفید برای تغییر می‌داند، گام برداشته‌اید.

 

سید موسی صباغ  به دامنه |] سلام آق ابراهیم. ممنون و سپاس به آگاهی هام افزودی. تشکر ویزه

 

دامنه |, به آقای آزادی. جناب آقای آزاد طالبی سلام. بحث من سرِ به رُخ کشیدن سیاست مطلقِ"بخشش" بود که برخی در کشور تحت پوشش آن، می‌خواهند به نسل نو بیآموزند (=خوانده شود: حالی! کنند) ما از ماندلا نیاموختیم هیچ، حتی هر چه کردیم همه گناه و دروغ و داروغه‌گری بود. زنده‌یاد مرد مانا ماندلا مقامش محفوظ، اما جمهوری اسلامی خودش مکتب دارد و مخزن ناتمام وحی. و یک پای پولادین ایدئولوژی جهان جدید است و حرف نو عرضه نموده است. چرا باید به جای آیه‌ی منصوص و روایت متقن، تحت قیادتِ کسی از بیرون درآید که خودش بر اساس مقتضیات جامعه‌ی گُسلی و پرشکاف نژادی سیاه-سفید، تصمیم می‌گرفت و بحران‌های عدیده‌ی ما را نداشت. یادگرفتن از دیگران در اقصی‌نقاط جهان عیب نیست، اما جمهوری اسلامی با همه‌ی  عیب و نقص‌هایی که برایش شکل داده‌اند، در بخشش کم نگذاشت. شدتِ و شفقت لازمه‌ی  سیاست است و دو بال دائمی تمدن‌سازی. وگرنه به تسلیم و معاملات و تعاملات خائفانه می‌انجامد.

 

من که می‌دانی چندان عبوس نمی‌شوم اگر جناب آقا آزاد دیدگاه مستقلانه‌ی مرا به عنوان «توجیه» رد کند. حق شماست روی متن و مطلب من، هر نقد و اسمی بزنید. خوشحالم کردی این‌قدر راحت با این دوست و دوستدارت، سخن به صداقت کرده‌ای. باز هم مرا در نقد یاری فرما. صحن، صحنی برای شناخت است و به قول استاد من در دانشگاه جناب دکتر فرهنگ رجایی: معرکه‌ی جهان‌بینی‌ها و آراء.

 

دامنه |,[در پاسخ به مهدی ملایی] جناب آقای مهدی ملایی سلام. این را به آن عقاید قوی و پایدار خود اضافه کنید نسل وفادار انقلاب اسلامی -با همه‌ی تاب‌آوری‌هایی که در برابر پاره‌ای فساد و انحرافات و سوءمدیریت‌ها پیشه کرده- اگر اگر اگر روزی دسیسه‌ی دشمن با بازرگرمی عده‌ای گرفت و عداوت تا مرزهای عقیدتی و میهنی ما پیشروی کند و بخواهند برای این ملت صاحب الزمان عج دام پهن کند و آنچه دستاورد بود را نابود سازند، آن وقت من گمان کنم (حدس متصل به یقین) خوشه‌های خشم این سرزمین سر بر می‌آورَد و آمریکا فقط از همین پیش‌بینی می‌هراسد که گودال‌های ژرف رشته‌ی زاگرس غربی و مرکزی و جنوبی و شمالی و چاله‌های عمیق حاشیه‌ی تل خندقِ لامَردِ فارس و حتی رشته‌رشته‌های نهر خیّن خوزستان جهنّم آتشین می‌شود، آن روز قرآن به مؤمنان حق قتال می‌دهد. هر چند قرآن آنقدر رحمت آورده که حتی از اولیای دَم خواهش می‌کند حق قصاص خود را برای مصلحتی عمیق‌تر به نفع بخشش فرو گذارید ولی اگر دشمن، عنادیت خود را میدان آورَد و شعله‌ی خشم بیفروزد، آن روز تنور ایران هم زبانه خواهد کشید. ایران صلح می‌خواهد، ولی باکی از نابودی جنگ‌طلبان ارتش آمریکا و پیروان کوچولوی آنان ندارد؛ رُک بگویم: رهبری معظم ایران فقط مرد مذهب و نمازشب نیست، استراتژیست نظامی تمام‌عیار است. دشمن دقیق می‌داند این مَرد دانای ایران، هم سحر دارد و هم سِرّ عالم را سردرمی‌آورَد، زین‌رو از رویارویی با او پرهیز عمدی دارد. مهدی ملایی ممنون از بیان و کلام.

 

دامنه |, [در پاسخ به حجت رمضانی دارابی] جناب آقای حجت رمضانی سلام. بله، موافقم. در کار علمی و روشمند تبیین، مهمترین گام کنارگذاشتن تعارف و جهل و خبرهای سُست‌پابه است. اگر تعارف باشد هیچ "توضیح" قادر نیست "تبیین" را در مخاطب قابل قبول کند. اگر خبر سست‌پایه هم مایه‌ی تبیین شود، تمام تبین مختل می‌شود. بدترین حالت هم این است آدم در تحلیل و تبیین، طوری وارد شود که برای دلخوشی خود، حرف بچیند و خیال کند واقعیت را کشف کرده است. این، آدم را از واقعیت دور می‌کند. بنده سعی دارم آنچه می‌فهمم را به اشتراک گذارم. دیدگاه شما حق است. بله؛ مگر هر کسی از نظام حمایت می‌کند، به معنای این است از معایب آن چشم می‌پوشد. مهم این است آدم طوری رفتار نکند که انگار این نظام هر چه از سن و سالش گذشته همه تباهی بوده و به خطِ غلط افتاده. من در سکویی ایستاده‌ایم که از روی آن، آن طور که جمهوری اسلامی این چندین سال برای مردمش کرده را نادیده نگیرم. و وقتی می‌بینم تمام همّ آمریکا این است این نظام را زمین بزند، به خود می‌آیم و از خودم می‌پرسم اگر این نظام این‌همه برتری و مُحسنّات نداشت، آمریکا مگر خام بود به سراغ ما بیاید. پس؛ علت حضور آمریکا در میانه‌ی تمام رویدادهای داخلی ایران نشانه‌ی حقانیت و قدرت فزاینده‌ی ماست. مسائل داخلی را باید با عقلانیت و روش نرم حل کرد و با روشنگری نگذاشت کسی چراغ امید این نسل را پُف بزند. منِ طرفدار انقلاب اسلامی (که منتقدمحور هم هستم) هر کجا ببینم کسی پُف بزند و بلوف کند در برابرش می‌ایستم، با قلم و بینش و منطق. بگذرم. حجت می‌شود مرا فقط ابراهیم صدا کنی؟ چند بار گفتم بنده دکتری طی نکردم. عقب ماندم.

 

دامنه [در پاسخ به عبدالله طالبی] جناب آقای عبدالله طالبی سلام. چون به جای متن و مطلب و استدلالات ِمن، خودِ هویت و ماهیت مرا قضاوت کرده‌ای، و البته آزادی هم داری چنین کنی، پاسخی ندارم خدمت آن دوستِ (حساس به مسائل روزگار و زندگی مردم و دارای گنجایش بحث) در میان بگذارم. از سوی دیگر چون قسمت‌های دوم و سوم و چهارم را هنوز فرصت نکردی مطالعه کنی، پس من هم در جواب تعجیل نمی‌کنم و خویش را در حال انتظار نگه می‌دارم که اگر نقدی رسد، بر برسم. خودت را همیشه راحت ببین در نقد متن‌های من. روشن کنم، یک متن روایت شد از آقای زیباکلام درین صحن، پس می‌توان راحت و بدون فرصت‌سوزی روی آن مباحثه کرد. من تلاشم را نمودم مفهومی وارد تحلیل و بررسی شوم. این که دیدگاهم غلط است یا درست و یا حتی به قول شما «خالی»شدن خودم، چندان رنجم نمی‌دهد، چون آدم فهم خود را خجالت نمی‌کشد به این پیشخوان یا هر جایی که نیاز دید پیش گذارَد. از عبدالله‌ی محترم و صاحب قلم، با تمام احترام ممنونم.

 

دامنه |, [در پاسخ به حاج رضی] جناب آقای سید رضی سجادی سلام. بنده هم از توجه و نظرنوشتن شما شادمان شدم که فعال خوبی هستی؛ هم در میان مردم و هم در فضای مجازی و هم در درون پایگاه. از مهرت به من، بسی ممنونم حاج سید رضی گرامی.

 

حجت رمضانی دارابی, به دامنه سلام استاد عزیز از رهنمودهای جناب عالی بهره مند شدم کمترکسی حاضر می شود با این زبان و پویش با مخاطب خود اینگونه، ساده بگویم کل کل کند.واین همان ذکات علمی است که درطول عمر با عزت دشت فرمودید.ممنونم پاسدار انقلاب.

 

دامنه |,[در پاسخ به عیسی رمضانی محمد] جناب آقای عیسی رمضانی سلام. آقا من در پیشگاه شما معلم توانمند تاریخ و انقلاب معترف به شاگردی‌ام و دانشوری توأم با تقوای الهی جناب عالی موجب می‌شود روی نوشته‌های مستند و مستدل شما توقف متأملّانه‌ی  بیشتری بکنم. متن مرا با مطالب فراوان و دست اول تقویت کردید. با تحلیل‌تان موافقت دارم. نکات پرشماری در  آن دیدم که گفتن آن را تکرار می‌دانم. پس بسیار سپاس از این آورده‌ی علمی‌ات. از جمله‌ی آخری‌ات به این جمله‌ام می‌رسم و به خودم خطاب می‌کنم که اگر دوستی به یک ویژگی مهم توصیفت کرد، بگرد ببیین حکمت این گفته‌اش چیست؟ انده امیدی واثق دارم که کوچکی در مکتب حضرت ابوذر  (س) باشم که در نگاه دکتر علی شریعتی اسلام را تا مغز استخوانش درک می‌کرد. سپاس جناب عیسی آموزگار علم و ادب من. این روزها در غم همسرت تنهایی را داری تفسیر مو هجی ی‌کنی، خدا دلت را از خاطرات آن همسر همراه‌ات خالی ندارد.

 

دامنه | [در پاسخ به سیدحسین شفیعی دارابی] جناب استاد حاج آق سید حسین شفیعی دارابی سلام علیکم. به‌حق حرف از پازل زدید و نگاه پازلی. به نظر من ریشه‌ی تمام خطاها در خطوط تمدنی همین بوده که هر کسی خواست فکر خود را انتشار دهد تمام مهره‌های پازل را ندید و یا نخواست ببیند. مثلا" می‌آیند سخنرانی‌های دینی امام سید موسی صدر را در همایش مطرح می‌کنند اما همان‌جا حاضر نیستند بگویند آن مرد بزرگ حوزه‌ی قم آن زمان که هیچ کس حتی نمی‌دانست لبنان چند فرقه و مذهب و قوم و حزب دارد، او پا را از ایران فراتر گذاشت به لبنان رفت. چرا این پازل مهم زندکی مهم او را سانسور می‌کنند؟! چون می‌خواهند جمهوری اسلامی را توبیخ کنند چرا در منطقه نفوذ داری. بگذرم. این نشان همان تذکر صحیح شما در «نومن ببعض و نکفر ببعض» است. آقا، استاد، دوست بزرگ ما، هدیه‌ی عبارت "نطق بک روح الامین" برای متن چهارقسمتی حقیر بارقه بود. امید است مثل همآره‌ی خود، رهنمون ما باشید درین صحن و آن صحن. خدا به شما در رهایی ازین نقاهت وارده مدد دهد و بهبودی جناب عالی و همه‌ی کسانی که به گردن ما حق و حقوق دارند آرزوی شبانه‌روزی من است. سپاس وافرم از «سپاس وافر»تان. ابراهیم و ارادت.

 

دامنه | [در پاسخ به قاسم ملایی] جناب آقای قاسم ملایی سلام. از رویه و روحیه‌ی باز شما در ورود به این مبحث ممنونم. خرسندم که درین صحن نسبت به مطالب و مباحث احساس مسئولیت می‌کنید. برای آداب قشنگ شما در دعا در حق والدین و اخوی حیدرم، از میزم همین جا برمی‌خیزم و به روح پدرت درود می‌فرستم. بله؛ زکات انسان را زلال می‌کند چون سرچشمه و قنات.

 

دامنه |پاسخ به نظرات سایر اعضای محترم صحن، پس از بازگشتنم از نماز شام و خُفتن.

 

دامنه | [در پاسخ به سید کمال‌الدین عمادی] جناب استاد حاج سید کمال الدین عمادی سلام علیکم.  باعث افتخار است در معیت شما با جناب استاد حجت الاسلام آسید حسین آقای موسوی خوئینی دیدار کنیم. سه روزی هست گویی قم نیست و مسافرت هست. حتی صحن مدرسه را هم را فرصت نکرده است ببیند و پست‌ها را هنوز ندیده است. هر گاه معلوم کرد حتما با شما همآهنگ می‌کنم. احتمال زیاد مرکز دانشنامه‌ی امام خمینی ره قرار بگذارد، کوچه‌ی ممتاز.

 

دامنه |,[در پاسخ به حجت رمضانی دارابی] سلام دوباره حجت. چای دیشلمه اگه گیر نیامد حتما" شیش و شِلپَت که هست! کشکولی چقدر عمق و پهنا و دراز دارد! ندارد؟!

 

دامنه [در پاسخ به مصطفی بابویه] جناب آقای مصطفی بابویه سلام. اول دادن یک توضیح فشرده را بر من واجب ساختی. اذان صبح را که داشتند از مؤذّنه ی‌دادند، داشتم آبجوش می‌خوردم، همان حال، صحن را هم وا کردم و آن متن زیباکلام را که بارگذاری شده بود، دیدم. حتی معطل نکردم. تا نمازم را خواندم، شروع کردم به نوشتن متن برای جواب به آقای دکتر زیباکلام استاد دروس علوم سیاسی خودم. گریزی نبود آقا مصطفی. و الّا اگر حدس می‌زدم دنباله‌ی بحث امام عصر عج را خواهی آورد صحن، کار نقد و بررسی‌ام خطاب به جناب زبباکلام را به فردا موکول می‌کردم. شما درین فرازها به احسَن وجه، درباره‌ی مرحوم ماندلا ظاهر شدید، با اطلاعات خوب و مهمتر از همه با بیش صحیح و انسجام تحلیلی. با تحلیل و اشارات مهم شما دقیقا" همنظرم. در مورد صحت و سُقم متن آقای دکتر زیباکلام که تشکیک کردید، بنده چندان دغدغه‌ی این را نداشتم، مهم نوع مفادی بود که در آن متن مطرح شد و بنده هم در صدر کلام در همان قسمت اول، قید «گویا» را نوشتم تا روش یک کار علمی را رعایت کرده باشم. این جمله‌ام:

"آقای دکتر صادق زیباکلام سلام و احترام. ...گویا درباره‌ی مرحوم زنده‌یاد نلسون ماندلا حرف زدید و این صحن هم به نقل آن سخن‌تان آذین شد."

که واژه‌ی «گویا» همین عدم قطعیت را می‌رساند، ولی به هر حال متنی منتسب به دکتر زیباکلام پخش شد. از بیانات مستند شما بهره بردم و برخی از آن اطلاعات، در ذهنم باقی نمانده بود. تشکر. اون بحث را هم هر وقت تشخیص دادی، بیار صحن. اصل مباحث همان موضوعاتِ نافع و سومند است که جان آدم را جلا می‌دهد، هرچند مسائل روز مملکت هم از تکالیف و حقوق ماست که بدان بپردازیم و از فکر همدیگر کمک بگیریم. درود وافر.

 

دامنه |,[در پاسخ به شیخ محمدرضا احمدی] جناب استاد آشیخ محمدرضا احمدی سلام. سعه‌ی صدر را از رفتار شماها دانش‌آموختگان عالِم  و فاضل حوزه و سایر دانشواران منزّه آموختم. بله من هم مانند شما آقای زیباکلام را در مسیری دیده و می‌بینم که به دیکتاتوری در توسعه باور دارد و حتی حاضر شده بود مرحوم رفسنجانی تقدیس نماید. البته او هر بار به سمتی از نظریه‌ها می‌غلتد. یادم است سرِ کلاس آن هم دهه‌ی هفتاد، در نقد اروپای دو سه قرن پیش می‌گفت زمانی که ما قنات و سیستم آبیاری و دانشمندان اصولی/اخباری داشتیم، اروپایی‌ها از بس در دانش عقب بودند خیال می‌کردند برای رفتن به آن سوی دنیا باید زمین را چاه !!! بکنند! عین حرفش در درس "تحولات" بود. ایشان در کتاب «ما؛ چگونه ما شدیم» که مسائل تاریخ معاصر ایران را از دیدِ تحلیلی کاوش کرده، آنقدر دچار تناقض و مثال‌های غلط شد که خودم الآن تعجب می‌کنم چطور حاضر شد چند تا فیش را کنار هم گذارد و آن را آنی کتاب کند. لابد برای خود در طی کردن مراحل حقوقی استادی لازم می‌دیده. من در تحلیل شخصیت فردی خودش اطلاعات دارم اما عمومی نمی‌کنم اما افکارش ثابت نیست؛ و در اطراف نظریه‌های برخی دانشمندان ساختارگرا پرسه می‌زند و حتی گاه دیدم از روی ترجمه‌های غربی حرف می‌زند فقط کمی آن را زیر و رو می‌کند. یکی از آفت دانش وی حق به جانب کردن غرب است که بد دردی است. از دقت و روشن‌بینی شما همیشه سود به جیبِ عقلم واریز می‌شود و جرنگ جرینگ آن در بیخ گوشم یک زنگوله آویزان، می‌گردد. در دوستی چندین ساله با شما استاد صاحب گفتار و کردار همیشه چیزی آموختم که مرا در بحران‌ها معین بوده است. سپاس و مودّت.

دامنه |, اشاره: سپاس و قدرشناسی از تمام اعضای شریفی که بزرگ‌منشانه و درس‌آموز زیر متن بنده نظر نوشتند. از همه‌ی این صاحب نظران بهره بردم. پایان.

 

  

قبر مرتضی آفاقی فرزند اسماعیل

و قبر مرحوم حسنجان ولی طالبی

ذاکر اهل بیت ع

 

 

قبر بانوی مؤمنه ربابه آهنگر دارابی

فرزند حاج مرتضی و حاجیه کلثوم

بهمن ۱۴۰۱ مزار داراب کلا. عکاس: دامنه

 

مسائل مذهبی

بر بالینِ مُردگان

به نام خدا. سلام. یکی از رفتارهای زیبای مؤمنان، رفتن سوی قبرستان است؛ در آن هشدار و هدایت نهفته است. من هم هر بار در هر ساعت -چه روز و چه شب- از قم یا هر جای ایران وارد داراب‌کلا شوم، نخستین جایم ورود به قبرستان است. معمولا" هم، اگر فرصت بهتری نصیبم شود، باحوصله سرِ قبر خیلی‌ها می‌روم. چندی پیش که محل بودم، علاوه بر قبور ثابت خاندان و خویشاوندان و مشاهیر محل و نیز بیچارگانی که در خاک آرمیده‌اند و به ویژه قبور تابناک شهیدان، دو قبر غمگداز تازه‌ام مرحوم آق سید باقر شفیعی پسرعمه‌ی عزیزم و مرحوم آق سید جواد شفیعی پسر زیبای سید علی اصغر عزیز را هم زیارت کردم، و سپس این سه قبر را هم نیز مثل پاره‌ای دفعات: قبر ذاکر اهل بیت -علیهم السلام- مرحوم حاج حسنجان ولی طالبی، مرحومه ربابه آهنگر حاج کِل مرتضی و روانشاد مرتضی آفاقی. که عکسی هم از هر سه قبر گرفتم. (درج در بالا) حرفی ندارم که عرض کنم؛ خواستم از یک فرهنگ دیرپا و همچنان پابرجا دفاع کنم؛ زیارتِ اهل قبور.

 

واقعا" وقتی دقت کردم و چهره‌های خُفته در مزار را دیدم، فهمیدم خوبان و بزرگان در قبرستان از خوبان و بزرگان میانِ زندگان پیشی گرفتند و ما اگر دیر بجُنبیم از معاریف و مشاهیر واقع در مزار، عقب می‌مانیم و دچار فقر چهرگان و عالمان و مؤمنان می‌شویم. هر چند هنوز هم داراب‌کلا از داشتنِ چهرگان نامدار، عالمان دین و دانشوران بزرگ خالی نیست. بگذرم.

 

هنگام خواندن سوره سر قبر مرتضی فرزند جوانِ (آقا اسماعیل آفاقی / رقیه سادات سجادی) جناب شِخ حسن اِوریم (=پدر شهید محمدباقر، حاج آقا مهاجر) را دیدم. معمولا" با هم گعده‌ی گذرا می‌کنیم و نسبت به هم جوریم؛ با حسرت خاصی گفت: "آخرین سِرهِ همه، اینجِه هَسّه" (ترجمه برای فارس‌زبانان: آخرین سَرای همه، سرآخر اینجا یعنی مزار هست)

خداوند روح ما را پاکیزه‌تر و ارواح رفتگان را از قلب محزون ما نسبت به فراق آنها، آگاه‌تر کند که در خیرات آنان کوتاهی نمی‌کنیم و به یادشان هستیم. از همگان درین صحن محترم هیئت مفخم رزمندگان، التماس دعا دارم.

جمعه| ۱۹ اسفند ۱۴۰۱ |
ابراهیم طالبی دارابی

 

زینب سادات شفیعی [در پاسخ به عبدالله طالبی] با سلام و احترام. با توجه به پست ارائه شده جدای از اینکه سخنان چه کسی باشد و از زبان چه کسی بیرون آمده باشد توسط دوستان به تفسیر گذاشته شد این تمام. الگویی ماندلایی پیاده شده که سراسر بخشش هست حتی نسبت به بدخواه خود و ملت و زیرکانه خطاباتی در خود جای داد و ادعا شده از الگوی پیامبر گرفته شده (پیامبرانه) مصداق « رُحَمَاء بَیْنَهُمْ» خب این وسط «أَشِدَّاء عَلَى الْکُفَّارِ »چه می‌شود؟ پیامبرانه چه بر سر بنی نضیر، بنی قریضه و بنی قینقاع آمد؟

 

سید کاظم صباغ: سلام و درود خدا بر مرد،پُر تلاش جبهه هاو جامعه. سالگرد رفیق عزیز وهم جلسه ای همیشگی تعریض علم (که با ابتکار آقا ابراهیم طالبی بزرگوار و با ذوق آقاسیدعلی اصغر شفیعی گرامی شکل، و همت اعضای جلسه تداوم پیداکرده بود) زنده یاد یوسف رزاقی را به خانواده محترمشان، هم رزمان،و دوستان و هم جلسه ایها (که یوسف عزیز خنده را در جلسات بر همه لبها می نشاند) تسلیت عرض نموده، جهت شادی روح گذشتگان خودتان، و یوسف بزرگوار فاتحه ای را همراه با صلوات هدیه فرمایید. اراتمند همه دوستان گروه.

 

سید کاظم صباغ: سلام بربزرگواران آقا ابراهیم طالبی و آقاموسی که نقدوتحلیل مواضع مذبذبانه دکتر صادق زیبا کلام را هوشمندانه به چالش کشیدید.وآنرا بصورت روشمند برای استفاده دیگران (بویژه اعضای گروه) تدوین کردید. وبقول حجت الاسلام دکتراقا سیدحسین شفیعی خیلی از موارد نامبرده توسط انقلابیون پاسخ داده نشده، بطور مثال تحلیل آقای زیبا کلام را وقتی در چرخش عربستان به سمت چین، و تمایل عربستان به سمت هسته ای شدن، وتمایلش با حرارت بالا به برقراری ارتباط با ایران را، میخوانی، بیشتر شبیه تئاتره، تا تحلیل سیاسی یک استاد دانشگاه. موفق پاینده باشید. ارادت.

 

سید علی اصغر شفیعی به دامنه: سلام رفیق اندیشمند واهل هرمنوتیک من. بعنوان کسی که درس تحلیل محتوی را پاس نمودم باید عرض کنم که غیر از جاهایی که به شخص و شخصیت نویسنده حمله نمودی که شاید حق سیاسی تان باشد اما در تحلیل روا نیست ، تحلیل مبتنی بر واقعیت است . مراتب شکل گیری ثبات جمهوری اسلامی را به لحاظ موضوع، بررسی پدیده هایی که بی تردید راهبرددشمنان انقلاب اسلامی ، برداشت زیبا از حافظه تاریخی و ذهن دامنه دار و بیکران تان است . به نوعی تدریس چگونگی مقایسه و تحلیل است . در هیچ جای جمله ات ندیدم به نلسون ماندلا ذره ایی بی احترامی کنی و حتی روش انتقال حکومت و مصلحت دوران تثبیت حکمرانی اش که با بخشش چندین فرد مرتبط با ایشان در زندان رخ داد رانپذیری . مرزبندی سیاسی و ...بین سازمان ها و احزاب و افرادی که دست بخون جوانان با ترور و خیانت های که درتاریخ ایران نظیر ندارد،آلوده است . مشخص و تمیز داده شده است و حتی مخل امنیت و منافع ملی محسوب شده اند . بار گذاری پست مورد نقد و بررسی بنظر می رسد که طرفدار فرهنگ صلح است و مدل حکمرانی نلسون ماندلا را پدیده مبارک می داند برایش مانند برداشت بنده نویسنده مهم نبود ه است . تکامل یک نظام سیاسی به آشتی ملی و رضایت عمومی است . تکوین مبانی صلح آمیز برای زیست مسالمت آمیز در لوای حکمرانی ضرورت مقتضیات زمان است . صلح درتاریخ اسلام ، متون قرآن مجید و روایات جایگاه ویژه ایی دارد که خودتان بهترو بیشتر از بنده می دانید کتاب صلح امام حسن ع با قلم ،رهبری ، مصداق زمینه های است که صلح برتر از جنگ و مناقشه است. یادآوری: همه پدیده هایی که بعنوان دامنه حمله به فروپاشی نظام در گذشته رخ داده است یا حداقل کش و قوس دادنش را با اندکی تامل و بررسی به هاشمی رفسنجانی ختم می شود .روش و اراده اش که منجر به حاشیه بردن روندانقلاب شده است و هنوز غرامتش را نظام و مردمش دارند، می پردازند .قبل از انقلاب آقای زیبا کلام محکوم به اعدام شد و با رایزنی هاشمی رفسنجانی خریداری شد و زیبا کلام آزادگردید .بله من هم باشم کسی که مرا حیات دوباره ببخشد دربست غلامش هستم .

 

شایسته‌کاری ( ۵ )

واقعاً اگر کسی را دوست می‌داریم، بگوییم به او. فروخوردن لفظ دوستت دارم در حلقوم خود، فایده ندارد و انباشت آن هم به درد قیامت نمی‌خورد. رُک وقتی پسرمان، بابامان، دخترمان، مامان‌مان، عموی‌مان، رفیق‌مان و فامیل‌مان، همسایه‌مان، همکارمان، و حتی یک فرد درست‌کردار و آدم‌های سرکوچه‌ی‌مان را دوست داریم، راحت و آشکارا بگوییم دوستت دارم. لااقل حالی‌شان کنیم دوست‌شان می‌داریم. این قدر مول نباشیم! کجا می‌خواهیم ببریم این‌همه نگفتن‌ها را؟ که گفتن آن طرفِ دوستی‌مان را منقلب و سرشار از انرژی می‌کند و روان و روحش را بشاش. ابراهیم طالبی دارابی دامنه

 

 

چرا خرید سوخو ۳۵ روسی؟

به نام خدا. سلام. گویا  قرار است ایران اقدام به خرید جنگنده‌های سوخو ۳۵ از روسیه کند. (من که می‌گویم کرده است و ماهرانه، مخفی نگه داشته است) البته جزئیات، تعداد، زمانِ تحویل آن جزوِ اطلاعات طبقه‌بندی‌شده و محرمانه است. کمی با فنون سوخو آشنا شویم. چون جزوِ تسلیحات تهاجمی ما شده. من چند تا را برمی‌شمارَم:


-قابلیت انطباق با پهنه و جغرافیای ایران را دارد.

-زیرِ پنج ثانیه، سوخو ۳۵ قادر است سرعتش را متوقف و تماما" تغییر مسیر دهد.

-سامانه‌ی الکترونیک برای رهگیری، جستجو و ردیابی دارد که کار خلبان را تسهیل می‌سازد.

-جنگنده‌ای است که در هوا می‌تواند به درگیری با هواپیماهای رقیب بپردازد، به علت داشتنِ سرعت و ارتفاع‌گیری بیشتر.

دارای پروازِ ابَرپیمایش است.

 

توضیح: کارشناسان تسلحیات سوخو ۳۵ را جنگنده‌ای علیه‌ی جنگنده‌ی اف ۳۵ آمریکا می‌دانند. که قدرت غلبه بر آن را دارد.

 

-از حد فاصلِ ۳۰۰ کیلومتری می‌تواند موشک هوا به هوا و حتی موشک کروز شلیک کند.

 

تبصره: کروز نوعی موشک زیر جوّ است که مسیرش تا هدف هدایت‌پذیر است و می‌تواند کلِ مسیر را توی پایین‌ترین ارتفاع طی کند تا از ردّ رادارهای حریف در امان و مخفی بماند.

 

شرحم برین ماجرا: چرا خرید سوخو ۳۵ روسی؟ معلوم است، به خاطر روند صلح مسلّح. (=دوری از جنگ با ترساندن همدیگر از سلاح که در دنیا رواج گرفته) از نظر من این شاکله‌ی مَهیب جهان زیر سرِ غرب است که منافع را در ذیل تهدید به جنگ تعریف می‌کند. در مورد منطقه‌ی مسلمین، آمریکا یک ایالتی مزدور و وابسته به اسم اسرائیل -بخوانید موی دماغ منطقه و پروژه‌ای موقت که روزی فصلش پاییز می‌شود- ایجاد کرد. و تا توانست آن را به تسلحیات متعدد خصوصا" جنگنده‌ی مجهز و مدرن اف ۳۵ آمریکا تجهیز کرد. ایران هم پیش‌دستی کرد به خرید سوخو ۳۵ روس که شکارچی اف ۳۵ است. مثلا" اگر اسرائیل خواست با آن علیه‌ی مراکز راهبردی ایران حملاتی صورت دهد، ایران بتواند از زمین با موشک‌های مدرن پدافندی خود و از هوا با سوخو ۳۵ روس ردشان را بزند و در همان هوا منهدم‌شان کند. خودم ترجیحاً یک جهانِ عاری از اسلحه را دوست دارم یا همان صلح مصلح؛ نه صلح مسلّح. اما چه باید کرد که جهان غرب راه خطا ایجاد کرده است که مجبوری بازدارنگی پیشه کنی. لذاست ایران هم مجبور شد پایگاه مخفی داخل غارکَند "عقاب ۴۴" را توسط ارتش رونمایی کند. حرف هم مانده است، بماند برای روز و وقتش. | ۲۰ اسفند ۱۴۰۱ | ابراهیم طالبی دارابی.

 

عیسی رمضانی محمد: سلام پیش من بزرگ هستی و مغتنم نگارش حضرت عالی دراکثرمواردضمن غنای درونی از چنان روایی برخوردار است که آدم دلش نمی آید سرسری رد بشود ودست ما را می گیرد تا آخر می برد بلی خواستم از زاویه ای دیگر مطالب شما را تایید کرده باشم. همچنین از لطف آن دوست عزیز سپاسگزارم انشاءالله در کنار خانواده محترم سالم و تندرست باشید و با هم سالمند شوید.

 

دامنه |: جناب آق سید علی اصغر سلام. در پاسخ به مطلب و متن من فرمودی: "تکامل یک نظام سیاسی به آشتی ملی و رضایت عمومی است." بلی؛ سخن حقی را ادا، اراده و ارائه کرده‌ای. قبول. اما من معتقدم انقلاب اسلامی، سرآمدِ آشتی‌ست و یک نمونه‌ی قطعی از تفکری انقلابی و دینی که رضامندی عمومی بسیار بالا را در پیوست خود دارد. آشتی را کسانی باید شروع کنند که خامی (بعضا" هم خیانت) پیشه ساختند و در برابر انقلاب صف‌آرایی کردند.

 

بنده در هیچ کجای چهار قسمت متنم به آقای زیباکلام استاد درس‌های تحصیلی‌ام تعرض نکردم، مواجهه‌ی علمی نمودم؛ ولی شما می‌فرمایی من به "شخص و شخصیت" ایشان «حمله» نمودم. اگر شما به این رأی رسیدی من خبط و خطا به یک شهروند و استاد دانشگاه مرتکب شدم، ابا ندارم پوزش و معذرت بخواهم.

 

خودت بارها به من در مباحثات حضوری فرمودی نقدی را می‌پسندی که "نقد بی‌رحم" باشد؛ تعبیری زیبا و هدفمند از دوست مشترکمان نویسنده و تسهیلگر جناب آقای عارف آهنگر دارابی که در این صحن عضویت دارد. مشخص است "نقد بی‌رحم" در مقابل "نقد تعارفی و صوری" است که از بیان واقعیات و جزئیات به خاطر ملاحظات بی‌جهت، شرم دارد. نقد اگر نقد واقعی و جدّی نباشد، نقد نیست زیرا خرابی‌های متنّ و عیار و اعتبار متون موردِ نقد را بیرون نمی‌اندازد. پس؛ از تذکر و اخطارت بر بنده استقبال می‌کنم و شادمانم که سید علی اصغر من، مطلبم را به قول خودت "تحلیل مبتنی بر واقعیت" دانسته است. ناقص رها نکنم جوابم را که با آن که در احاطه‌ی بیتِ احزان و هجوم غربت و غریبی سیدجوادی، باز هم شفقت می‌ورزی و صحن مدرسه و همچنین صحن هیئت محترم رزمندگان داراب‌کلا را با نگاه و دیدگاه خود خمود و خلوت نمی‌گذرای.

 

جناب آقای علی رضا آهنگری سلام. درین پست خود در آخرین جمله‌ات فرمودی: "هم چنین آقای طالبی از خصوصیات اخلاقی و رفتاری دکتر با اطلاعات بیشتر سخن خواهد گفت." اطاعت امر می‌کنم و خواستت را اجابت و چهار مورد از ویژگی‌های آقای دکتر صادق زیباکلام را عرض می‌کنم:

 

یکی این که خودم سرِ کلاسش که عصر برگزار می‌شد ناگهان یادش افتاد نماز ظهر و عصرش را نخوانده. حتی وضو هم داشته، چون در همان جمع دانشجویان عذرخواهی کرد و پای تخته، روی میزش کفشش را (معمولا" کتانی بندی می‌پوشد) کند و نمازهایش را خواند.

 

دومی این که استادی نیست که زنگ تفریح یا زمانی که کلاس ندارد در دفتر و اتاقش بنشیند، صاف می‌رفت مخزن کتابخانه و آنجا مطالعه می‌کرد. بارها همانجا روی برخی مسائل درسی و امتحانی با ایشان صحبت کردیم.

 

 

سومی اگر بیرون محوطه‌ی دانشکده او را ببنی و بخواهی صحبت کنی آدم رِه رِم کشنه! (برای فارسی زبان‌ها: آدم را به دنبال خود می‌کشانَد) چون دائم راه می‌رود.

 

چهارمی: سبک امتحان‌گیری‌اش اُپن بوک (=کتابِ باز) بود و سه سؤال بیشتر طرح نمی‌کرد که باید دو تا را جواب می‌دادی، آن هم تا چهل و پنج سطر که از سطر چهل و شش به بعد را نمی‌پذیرفت.

 

یک چیز دیگر هم بگویم: بیشتر با دانشجویان می‌پِلکد تا با اساتید همکارش. نیز اساسا" اهل متلک و طعنه و ایرادگرفتن از جن و انس بود. حالا را که عصا به دست شد نمی‌دانم .خصوصا" وقتی با دکتر احمد توکلی فامیل شد و دخترش را به پسر او داد ... بگذرم. آثارش را خوانده‌ام، قابل استناد نمی‌دانم بدون ارجاع زیاد از خود حرف می‌گوید. کتاب ارزشش به سند و منابع آن است؛ نه منابع سست که منابع معتبر و متقن.

 

بس است جناب ابنِ موسی ابنِ حاج باقر و ابنِ مِه کلثوم‌خاله؟

 

جناب آقامصطفی بابویه سلام. بله، خوب شروعی داشتی، قبول دارم تدریجی است، نه یکباره و یا جهشی. همین خود، نشان از تکامل و تحرک اجتماعی می‌دهد. البته خطر پَس‌روی (=ارتجاع) و خطر تباهی و فساد و عصیان (در برابر ایمان) هم در لا به لای سنت "تدریج" وجود دارد.

 

آسیب‌شناسی شما را که چند نمونه از انحطاط اخلاقی در اروپا آوردی، رد نمی‌کنم. و حتی آن همه جنگ و نزاع را هم جریان قسری و طبیعی جهان آدمی می‌دانم که مقداری سبُعیّت در وجودش امکان ظهور دارد. اما این دلیلی نمی‌شود که جهان را (بخوان مزرعه‌ی آخرت به تعبیر پیامبر ختمی مرتبت ص را) طوری تفسیر کنیم که تماما" علف هرز آن را پوشانده باشد. جمعیت جهان از هشت میلیارد نُفوس عبور کرد، ازین میان، بسیار کم کسانی هستند که شرّند و عدوپرور. این همه انسان بیشترشان بی‌آزارند و رفتاری مطابق وجدان دارند اگر حتی پیام دین هم به آنان هنوز نرسیده باشد.

 

من هم مانند شما منتظرم، منتظر امام غائبی که لطف و هدیه برای زمان ماست و زمان آینده. انتظارم از ظهور حضرت موعود عج این است که ایشان دانش‌هایی وحی‌گونه و تازه و نوپدید به ارمغان می‌آورَد که بخشی از باورمندان را منقلب و مسیر را تطهیر می‌سازد. اما وقتی روایت است آن حضرت هم روزی شهید می‌شود و حتی شنیدم و خواندم -مطمئن از وثوق ناقلان نیستم- که برخی از فقهای خشک‌مغز و کج‌خُلق (که امکان وجود چنین فقیهانی کذّاب در هر عصری وجود داشت و دارد)، فتوای! قتل آقا عج را می‌دهند. چیزی شبیه شُرَیح قاضی در کربلا که از ترس جان و ولع دینار و انباشت هِبه و صِله، فتوا به وجوبِ قتل طفلان مسلم س داده بود و نیز مباح‌بودن خون پاک و مطهر حضرت امام حسین ع.

 

آقامصطفی دوست آگاه، باز هم راهنمایی فرما و آورده‌هایی ازین دست زیبا بیآرا. برخی از دوستان که در محل بودم به من گفتند نوشته‌های آقامصطفی را با علاقه می‌خوانند؛ خیال نکن آنچه می‌نویسی مورد توجه نیست، نه، روانیِ قلم خودت و دانش خوبت، متونت را در دسته‌های پرخوان قرار داده است.

 

درود که برای بنده و صحن وقت می‌گذاری. روح پدرت جناب حجت الاسلام شیخ اسماعیل بابویه شاد و روان مطهر مادر گرامی‌ات شادمان. ابراهیم و ارادت.

 

شیخ محمدرضا احمدی:

سلام آقای طالبی عزیز

صباح الخیر

 

همیشه اهل انصاف بودی و انتقاد به مواضع و دیدگاه های سیاسی اجتماعی یک شخص موجب نگردیده تا سجایای اخلاقی شان نادیده گرفته شود.

 

من برای اولین بار می دیدم که یک استاد علوم سیاسی درجه اول این کشور، هنگام تدریس، بدون تکبر، روی زمین بنشیند.

چون قسمت جلوی تخته، نسبت به بقیه قسمت کلاس حدود بیست سی سانتیمتر بالاتر بود، ایشان قدم می زدند و مطالبی روی تخته می نوشتند و جهت استراحت لحظه ای، روی همان قسمت بالا آمده که تمیز هم نبود می‌نشست، تکبر نداشت.

 

دامنه |: جناب آقای عیسی رمضانی سلام. من هم از کنار نوشته‌هایت بی‌حوصله رد نمی‌شوم. سرمایه‌ی علمی روستای مایی که دانشت به ارزشت دوخته است. ما به داشتن انسان‌های دانشور و ارزشمند نیاز داریم و شما یکی از آنهایی. قصدم تمجید و تعریف نیست، خواستم گفته باشم نیکی این است. یعنی طوری باشیم که وقتی مورد قضاوت قرار می‌گیریم مطمئن شویم بدبینی طرفِ مقابل نسبت به خودمان راست نیست. این وضع، به آسودگی وجدان می‌انجامد. شما عیسای عزیز ما درین دسته جای داری. معرفی‌ات کردم که حقوقی را که بر گردنم داری پیش‌پرداخت نموده باشم. بنده واقعا" به وجود رفیقانی ارزشگرا و دانش‌پژوه همانند شما -که برای من خیلی هم فراوان و همواره معینِ و مدیرِ راهم هستند- بر خود می‌بالم. مگر دنیا محل تلاقی انسان‌ها و تعاطی افکار با هم نیست؟ هست. پس چه بسا وقت کم آوریم که از همدیگر بیاموزیم. فرصت را غنیمت بشماریم به هم یاد دهیم، این شیوه‌ی پیاده‌شده‌ی پیامبران ع و امامان ع و بزرگان جهان معنا است. از ابراز دوستی آن دوست وَدودم که معلمم به حساب می‌آیی، بسی ممنونم.

 

دامنه |, [در پاسخ به سید علی اصغر شفیعی] سلام سید و سالار ما. هنوز هم آتش گُداخته‌ای که درگذشت غیرباور آق سیدجوادت، بر جانت انداخته، سوی من هم زبانه می‌کشد و وقتی روی کامپیوترم می‌روم اول یاد آن آفتاب غروب‌کرده‌ات می‌افتم که چه تاری و تاریکی بر نهادت مستولی ساخته. من گرچه مثل تو فردی در برابر مصائب معنوی، حُزن‌زده‌ام، ولی فرامی‌خوانمت که حالا وقتش است این تو باید باشی که درد را بمیرانی. جوادت، از خاطرتم محو نمی‌شود؛ دلتنگ آن خنده‌ی جرقه‌واره‌ی اویم... گریه آمدم... بروم... .

 

شیخ مالک [در پاسخ به ابوعارف | طالبی دارابی] سلام علیک آقا مدیر صباح الخیر. خدمت حضرت عالی عرض کنم که متن نوشتار شما بابت اعلام دوست داشتن به فرد مورد علاقه ریشه در روایات و تفسیر آیات دارد متشکرم اما همین جمله خطوط قرمز دارد که دامنه اش وسیع نیس. به بنده هم ابراز دوستی اعلام نمودی نظر لطف و محبت شماست البته چون یک نویسنده قدر هستی تمام نوشته های شما به طرف مقابل فهماننده دوست داشتن شما به آن مخاطب است . ارادت پر برجاست.

 

ابوعارف | طالبی دارابی,  [در پاسخ به شیخ‌ مالک رجبی] جناب استاد آشیخ مالک رجبی دام ظله سلام. درست می‌فرمایی آقا. اطاعت. ولی من هر که را دوست داشته باشم شرم نمی‌کنم و رُک می‌گویم: «دوستت دارم» کسانی هم به جای این می‌گویند: "قربانت" که این بیشتر رواج دارد. فرق نمی‌کند برای من با هر کسی که صمیمی شوم و در وی اخلاص و بی‌شیلگی ببینیم از ذَکور گرفته تا اُناث، از سرِ برادری و مَحرمیت قلبی و روحی و رفتاری سرشار از نزاکت می‌گویم: «دوستت دارم». مگر زمین و آسمان به هم می‌ریزد؟! این یکی کشکولی! خا دلم این را می‌خواد. به طبع لطیفت سپاس و احترام می‌گذارم ای خوشگلِ شِخ.

 

دامنه |, [در پاسخ به اسماعیل] جناب آقای آفاقی اسماعیل سلام. اول یک کشکولی در کنم: اینجه و اونجه  (این صحن و اون صحن) "آفاقی‌کده" شده! هر چه می‌بینیم آفاقی‌اند؟  خودمونی نام می‌برم: اسمل، موسی، شخ جواد با دو خط، رحمون، رحیم، کریم، ریحانه‌خانم عروس معزز و مکرم بیت ما، و صدرالدین شِمه خَودبِرار. لابد مهدی را یادتون رفت بیارین. اون سه‌تار خواخرهم لابد هستند و ما خطشون را نداریم! (اسمشون را حفظم و تحفّظ می‌کنم و نمی‌آرم) اِسا جواب: با شما در دستِ برتر بودن در منطقه، موافقم. اون روز ده سال پیش که آمده بودی دانشگاه امام ح... (علیه السلام) سامونست‌بدست رفته بودی فرماندهی، من اونجا کمی اون طرف‌تر داشتم کانال باد جت را می‌دیدم که اینک به به کار موشک آمد. گرفتی؟ کد دادم. بگذرم.

 

دامنه |,[در پاسخ به شیخ محمدرضا احمدی] استاد جناب احمدی سلام. ساعت نُه شما به خیر و خوبی و گوارایی. بزرگواری و نوازشگر قلوب مایی. بله، علاوه بر آن تپه، وسط دانشجوها در کلاس روی صندلی‌ها هم می‌آمده. مرا دارابی صدا می‌کرده و از پشت آدم را می‌گرفت و می‌گفت حالا تو جواب بده. روزی دیگر شِنل بلند خریده بودم که خیلی از زانوان من بیرون می‌زد: بالم را در سرسرای دانشکده‌ی "حقوق و علوم سیاسی" دانشگاه تهران گرفته و گفته: ها دارابی؟ ردا پوشیدی؟ کشیشی؟! نمی‌دانم چی جوابش دادم. حتی روزی می‌خواستم او را به داراب‌کلا بیاورم و رفقا را هم اطلاع داده بودم و موافقت کرده بودند. بگذرم. گفتم برایم استاد حرمت دارد، اما حقیقیت حرمتی بیش‌تر.

 

دامنه |: [در پاسخ به اهل قلم] سلام سید. هنوز هم آتش گُداخته‌ای که درگذشت غیرباور آق سیدجوادت، بر جانت انداخته، سوی من هم زبانه می‌کشد و وقتی روی کامپیوترم می‌روم اول یاد آن آفتاب غروب‌کرده‌ات می‌افتم که چه تاری و تاریکی بر نهادت مستولی ساخته. من گرچه مثل تو فردی در برابر مصائب معنوی، حُزن‌زده‌ام، ولی فرامی‌خوانمت که حالا وقتش است این تو باید باشی که درد را بمیرانی. جوادت، از خاطرتم محو نمی‌شود؛ دلتنگ آن خنده‌ی جرقه‌واره‌ی اویم...  گریه آمدم... بروم... .
 
جناب آسید کاظم بازِم سلام. بله، بله، اضاف کردم به فهرست. آقا موسی بابویه را که درج کرده بودم. دو تا حسن را یادم رفته بود. خوب شد فرمودید. بله، دوپینگ! معنوی بود بدون دود! درود.
 
جناب آقا مهدی ملایی سلام. اول مستقیم بگویم: دوست‌تان دارم. آکّ کِه خیال تخت شد! امابعد؛ عجب جواب قشنگی دادی، آره، معجزه می‌کند و حتی تمام دیوارهای جدایی و کدورت را برمی‌دارد و چون آب قنات بِستر محبت را از خاشاک و غریبگی و گلایه‌ها می‌شُویَد. ممنونم زلال به جهان اطرافت می‌نگری؛ سالم، پاک و سرشار نجابت.
 
سلام استاد شیخ مالک. نصیحت مشفقانه‌ای بود. البته من هر چند وقت برای سید علی‌اصغر نکاتی می‌گویم که دلش آسوده باشد. من رمز او را می‌دانم، وقتی من وی را به حُزن هول می‌دهم او متوجه می‌شود باید مشیء عرفانی گیرد و غم را به خداشناسی بکشاند که سید ستایشگر اهل دلی برای خدای جل و علا است. بنده شخصاً در معنای عام آن، این تفکر شما را پیشرفته و درست می‌دانم. پس می‌گویم: چشم. راستی دوستت دارم!
 
دامنه |: سلام آقا سید علی اصغر. ۱. تهدید بالقوه همواره هست در روابط بین‌الملل. ۲. نظام جمهوری اسلامی به دلیل رسیدن قطعی به قدرت برتر و برای حفظ تسلیحات بازدارنده باید هم در حزم باشد، کاری عقلی است. ۳. خرید سوخو ۳۵ به مهندسی معکوس می‌انجامد. ۴. قدرت از بین بَرندگی ایران بیشتر از اسرائیل شد، لابه‌ی این رژیم لاف است. ۵. بله، اگر شرایط جهان صلح‌آمیز می‌بود نیازمان به تسلیحات کمتر می‌بود. ۶. اگر ایران خود را قوی و مدرن نکند، آن روز خطر که بیایید و دچار ضعف شود همین مخالفین خرید یا ساخت افزارآلات جنگی، آن روز به طلبکاران بدل می‌شوند که چرا نظام به فکر این روزهای خطر نبود.
 
سلام مجدد جناب سید. من تمام جنبش‌ها و اعتراض‌ها و نیز سایر آشوب‌هایی که در طول عمر نطام رخ داد را پایه‌ای، متفکرانه، مدبرانه، عاقلانه، مدنی، هنجارواره، سازوار با مقررات و دارای ایده‌ی مورد توافق و رهبری هدایت‌کننده‌ی جنبش و ... ندیدم. فقط یک مورد مهم بود. اعتراضات آبی در مرز یزد و اصفهان. که هم هدف داشت، هم مقررات رعایت شد، هم به گفت‌وگو ختم شد و هم بیل و کلنگ بالا نرفت. و هم به راه‌حل رضایت‌آمیز منجر گشت.
 
سلام سوم جناب آقای علی رضا. هیچ می‌دانی اگر در بحث کسی جملات قبلی مرا تغییر دهد و نقل نادرستی بکند، آن را غیرحرفه‌ای می‌دانم؟ جمله‌ی من درباره‌ی کتابی که ارجاع نداشته باشد و منابع ذکر نکند را شما با جمله‌ای عجیب و غریب نقل کردید. اشکال ندارد، ولی رسم مباحثه رعایت شود، عالی‌تر است. شما اگر کتاب قطور « از سید ضیاء تا بختیار » نوشته‌ی آقای مسعود بهنود را ببینید سراسر کتاب حتی یک منبع ارجاع نداده است. خب، ازین جهت می‌گویم اعتبار ندارد.
 
چرا راه دور بروم یکی از شیوه‌های فردی جناب استاد آق سیدحسین شفیعی همیشه این بوده و هست مطالب خودشان را با ذکر منابع دقیق، با نشانی صفحه و مشخصات و شناسنامه ذکر می‌کند. این گونه نوشته‌ها اعتبار علمی دارد. ازین پس دقت کن به نوشتارهای ایشان، اغلب با ذکر منبع و آدرس حرف می‌زند. زیاد شد جواب. موفق باشید. یادت بیاورم هر چه فریاد داری مستقیم با پاهاچو بکوب به فرق اوریم طالبی، خا؟ چون ون کلّه فولاده نشکنه!
 
سید سلام. این که خوراک منه. کار شاقّی نمی‌کنم، شما الطاف و احسان می‌بارید بر من. خودت می‌دانی اسم من «بازنشسته» نیست، با این واژه هیچ سنخیتی ندارم. من «وابسته» هستم، اسمی که رهبری معظم دستور دادند به مانند ماها بنامند و «بازنشستگان» نگویند. پس، بالاترین لذت برای آدمی سوای مسائل خاص، همین مناظرات و مباحثات علمی است. ناف انسان را با دانش بریده‌اند!
 

[در پاسخ به رخف حاج قاسم] جناب حاج قاسم سلام. اون پاسخ به پرسش شرعی را بیار وسط صحن دوباره. نَشوو ات گوشه خَف نَووش! عجب جواب پوست‌کنده و صاف و مستقیم داده‌ای. خیلی هم کاربردی و میان اغلب ماها این رسم صمیمانه برقرار است. چرا نوشته‌ات را برداشتی.  پیشنهادت این بوده:

اگر جوان بود بگوییم خواهر من دوست‌تان دارم
اگر کمی سن و سال داشت بگوییم مادر دوست‌تان دارم.

حالا حاج قاسم مطلب خودت را دوباره این صحن نشاء کن که نوج بزند. باور کن منطقی حرف زدی. پُستت را بیار.
 
[در پاسخ به ملایی دارابی] جناب آقا مهدی ملایی سلام. اول مستقیم بگویم: دوست‌تان دارم. آکّ کِه خیال تخت شد! امابعد؛ عجب جواب قشنگی دادی، آره، معجزه می‌کند و حتی تمام دیوارهای جدایی و کدورت را برمی‌دارد و چون آب قنات بِستر محبت را از خاشاک و غریبگی و گلایه‌ها می‌شُویَد. ممنونم زلال به جهان اطرافت می‌نگری؛ سالم، پاک و سرشار نجابت.
 
[در پاسخ به حجت رمضانی دارابی] سلام جناب حجت. یعنی شما اگر با یک خاندان و خانواده‌ای دوست هستید و روابط صمیمانه حاکم است به جمیع آنها نمی‌گویی: من دوست‌تان دارم. البته جواب شما هم خواندنی بود و خوب فکر می‌کنی. ممنونم به این دقتت.
 
پرسش شرعی:

از هر کس که می‌تواند پاسخم را بدهد می‌خواهم وارد جواب شود: اساسا" برای من سؤال است «دوستت دارم» کجا مرزشکن شرع و حریم است؟ درین عبارت مگر چه اشکال شرعی مستتر است که از گفتن آن به دیگران (ذُکور / اُناث) نهی باید شد؟ در زبان عرب هم رسم و رایج است که به همه اعم از زن و مرد و دختر و پسر می‌گویند : "و قلبی لیدکم".
 
ابوعارف | طالبی دارابی, [در پاسخ به اسماعیل] سلام جناب آقای آفاقی اسماعیل. ما فعلِ و ذوق خود را بیان کردیم. حالا هر کس هر افاضه‌ای دارد ما می‌بینیم اگر نفع داشت قبول، وگرنه زیرآبی در می‌ریم!

ابوعارف: سلام مجدد آشیخ مالک استاد ما. شما شرعیات می‌گوید و ما هم شرحیات! دل‌مان وقتی این را می‌خواد چطور نگیم! ما در مرزِ مخمصه نذار. بگذرم.
 
جناب استاد آشیخ مالک رجبی دام ظله سلام. درست می‌فرمایی آقا. اطاعت. ولی من هر که را دوست داشته باشم شرم نمی‌کنم و رُک می‌گویم: «دوستت دارم» کسانی هم به جای این می‌گویند: "قربانت" که این بیشتر رواج دارد. فرق نمی‌کند برای من با هر کسی که صمیمی شوم و در وی اخلاص و بی‌شیلگی ببینیم از ذَکور گرفته تا اُناث، از سرِ برادری و مَحرمیت قلبی و روحی و رفتاری سرشار از نزاکت می‌گویم: «دوستت دارم». مگر زمین و آسمان به هم می‌ریزد؟! این یکی کشکولی! خا دلم این را می‌خواد. به طبع لطیفت سپاس و احترام می‌گذارم ای خوشگلِ شِخ.

 

پرسش سید علی اصغر در صحن مدرسه فکرت:

سلام بر مدیر توانا. پرسش ! زوایای آغاز روابط دیپلماتیک با کشور همسایه عربستان سعودی را تحلیل کنید . آیا این روابط پایدار خواهند ماند ؟ این پدیده مبارک چه اتفاقاتی را منطقه ایجاد می کند ؟ چرا چین واسطه این روابط شد ؟ پیش بینی تان از اثر این روابط درآینده در جهان را بفرمائید. از اعضاء محترم پیشنهاد می گردد چنانچه تمایل به پاسخ دارید لطفا بفرمائید. زیرکانه و هوشمندانه ترین تصمیمی است که نظام در این برهه ایی از زمان گرفته است.

 

پاسخ به پرسش آقا سید علی اصغر شفیعی

از نگاه من این رویداد این‌گونه تحلیل می‌شود: چین برای این که آمریکا را در عمل از تحریک بیشتر بر سر تایوان (شبیه چوب در لانه‌ی زنبور کردن) باز دارد و نیز بُرد خارجی خود را میان دو قدرت ثرومند منطقه یعنی ایران و عربستان تعمیق بخشد، حلِ فوری تنش عربستان با ایران را فرصتی مناسب برای این کار دانست. زیرا چین می‌داند عربستان به آمریکا اعتماد کامل ندارد چون آمریکا روی لبه‌ی حربه‌ی حقوق بشر سعی می‌کند تظاهر هم شده روح سران آن را سوهان بکشد. و در مورد ایران هم چین مطمئن است ایران یک مخالف جدی آمریکا در منطقه است. لذا صحیح‌ترین گام را برای آشتی و حل مسئله‌ی دو کشور بزرگ جهان اسلام برداشت تا نشان دهد یک واسط بانفوذ است و نیز می‌خواهد پیام به جهان دهد، چین قصد ورود بیشتر به لبه‌های برخورد با غرب را دارد.

 

گامی در ظاهر پیام ندارد اما عمق آن پر از فرضیه‌های امنیتی و سیاسی و اقتصادی و حتی نظامی است. فعلا" همین مقدار اشاره بس است. فقط بدانیم یک اتفاق مهم هم در اثر این توافق، می‌خواهد بیفتد که دو کشور ایران و عربستان با نظارت چین قرار است به دو قرارداد مهم امضاء شده‌ی سال ۱۳۷۷ (که مربوط به سرمایه‌گذاری است) و قرارداد سال ۱۳۸۰ (که امنیتی است) باز گردند و ادامه‌ی آن را پیاده کنند. هر دو قرارداد توی دولت ۷ و ۸ ایجاد شد. دوره‌ی وزارت خارجه‌ی آقای سید کمال خرزای و امنیت ملی همین آقای علی شمخانی که در دولت ۱۳ سر همین پست هست.

 

علی شمخانی تلاش زیادی روی بازگشت به این دو قرارداد عصر حجت الاسلام سید محمد خاتمی کرد. حیف آقای خاتمی پس از ۸۸، خیلی آسان خود را به عده‌ای دروغ‌بافان و دگردیسان باخت و توان و نفوذ خود را نابود کرد و جمهوری اسلامی را به داشتن عده‌ای از سیاسیون حامی خود که حتی امام خمینی ره را هم دیگر قبول ندارند، معاوضه کرد.

نکته: قدرت‌ها تحت تفسیر عنصر حیاتی "منافع ملی" هر نوع توافق یا قراردادی را ممکن است با رفتار نو، دور بزنند؛ کاری طبیعی و معمول در دنیای سیاست. هر دولتی زیرک این متغیر وابسته و مستقل را باید بداند. اما از این که در سؤال آمده پایدار است یا نه؟ چوابش این است نیاز هر دو کشور همین را ایجاب می‌کند، روابط باثبات، ولی نقطه‌آسیب آن ورود عوامل مداخله‌گر یا رویدادهای غیرقابل پیش‌بینی است که باید آن را خنثی کرد. ابراهیم طالبی دارابی.

 

دامنه |:

جناب عبدالله سلام. می‌دانی که تو را در دسته‌ی کنجکاوان و اهل کنکاشان قرار می‌دهم، پس این نکته‌ی سیاسی مرا که از ساخته‌های ذهن خودم هست، توجه فرما.

 

سیاست، ماندن در قلعه نیست،

بودن ب روی قله است.

 

هر کس واقعاً توانست از روی قله، سیاست را دنبال کند چشم‌انداز دارد، اِشراف دارد، تیزبینی دارد و ... . اما کسی بخواهد در درون قلعه (= دژی که دِب دارد) سیاست بورزد، فقط به فکر نگهبانی است، دروازه‌بانی است، از سوراخ دژ دیدبانی است.

 

آقا عبدالله مگر سیاست از منظرت ماندن در قلعه است؟ که گشایش را طعنه بزنی؟ بزن، حق نقد با هر شهروندی است. دنباله هم دارد حرفم که در جواب به جناب علی رضا عرض می‌کنم. ممنونم که مرا مخاطب و طرفِ خود می‌کنی؛ و حرفت را راحت بیان. منم همین را می‌خوام.

 

جناب آقای علیرضا آهنگر سلام. من اگر تو را نمی‌شناختم از روی حرف‌هایت می‌فهمیدم دارای چه فکری هستی. معمولاً اهل سیاست تعاملی بودی، ولی اینک که تعامل دارد رخ می‌دهد شدی اهل متلک! آقای کتاب‌خوان! تو همواره ناله به بالا سر می‌دادی چرا به جای تعامل، تخاصم می‌کنند! حالا که داری یک خبری گشاینده می‌شنوی که نافع به حال ملت هم هست، دامن طعنه افتادی. تله را با طعنه تفریق کن. چون با تو رُکّم، گفتم.

 

مجدد سلام جناب آقای عبدالله طالبی. ۱. شاید لازم باشد از زبان خودم شفاف شوم: من خودم را با احدالناسی مقایسه نمی‌کنم، اگر هم بکنم صددرصد خودم با هر کسی در پله‌ی پایین‌تر می‌بینم و وی را روی پله‌ی مُشرف‌تر. ۲. دیگر این‌که خودم وفادارم به چارچوبم که در هیچ بحث و گفتگویی پشت فقر دیگران، مشکلات جامعه، انتقادات مردم، مطالبات ملت قایّم نکنم، این رفتار را اگر مرتکب شوم برای خودم مایه‌ی خجلت می‌دانم. ۳. من در مقام نقد، حتی اگر قصد کنم تفکرات امام خمینی ره را هم مورد نقد و بررسی قرار دهم، به تعارف و شکسته‌نفسی! فرو نمی‌روم که حرفم را بخورم. بنابراین بهتر است، اگر کسی می‌خواهد به چهار قسمت مطلبم نقدی بنگارد، همان جملات مرا جواب دهد، نه انگیزه و شاکله‌ی مرا حراج کند. ۴. من برای هر پستی که توِ عبدالله دوستِ جستجوگر من، زیر نوشته‌هایم بنویسد نه فقط رَم! نمی‌کنم بلکه آینه‌به‌دست وای می‌ایستم ببینم واقعاً چه ایرادی از مفاد متنم به من هدیه کرده. ۵. من فکر کردم دیدگاه خودم را مطرح کنم، کمکی به درک مسئله می‌کنم، اگر در شما این پیام من وافی به مقصود نبود، صد بار خواهم گفت: افسوس. و باز هم درود.

 

باز سلام آقا علیرضا. اگر از هیچ کسی نخواسته باشم بنویسد، بنویسد و باز هم بنویسد، از توِ فامیل فرهیخته که می‌خوام بنویسید. نگران این نباش غلط می‌نویسیم، غلط هم باشد این انتظار را در خود بالا بیاوریم هستند کسانی که غلط متن ما را ایراد سخن ما را دوستانه می‌گویند و مرتفع می‌کنند. پس، دستور دین را با لذت عملی کنیم که امر نمود: بخوان و بدان. از طرف من این میانبحث بین شما و من، تمام.

 

علیرضای من سلام بازم. واقعاً همه بیاییم دست به دست هم دهیم این خانه‌سرای مام میهن را به برکت انقلاب اسلامی به تمدن برسانیم و روگذرها را به زیرگذرها وصل کنیم. انقلاب اسلامی در ذات خود تمام لیاقت‌های این سرزمین کهن را قادر است حمل کند. ایدیولوژی من این است: شفقت با انقلاب، شفقت با خداست.

 

جناب آقای رحیم آفاقی البته عبدالرحیم سلام. هم سخن جناب عالی را و سخن جناب صدرالدین را وِفق ذوق و سلیقه‌ی خودم یافتم. حتی عقیده‌ی خودم. جواب مستحکم و مستند و تهی از پیچیدگی.

 

با سلام بر عبدالله. زیبا نوشتی. قبول است. صحیح‌ترین رفتار دفاع از ایران در برابر هر دست‌درازی بیرونی است. ملت مسائل خود را خود حل می‌کند. ما باید مانند آن یوز در بیشه باشیم که اگر دشت بود و باز و دشمن ما را رصد می‌کند، فوری بگردیم لانه (پُشته‌ی کوه‌پایه‌مانند) موریانه پیدا کنیم بر روی آن برویم صید نشویم. ممنونم که تیزهوشانه پیامم را هضم می‌کنی. من هم از رأفت عبدالله ممنونم.

 

نظر شیخ‌ مالک رجبی: خواندم شجاعت لازم بود هرکسی نمیتوانست در آن مبارزات سیاسی در اختناق خفقان رژیم سفاک شرکت کند حاج آقا وحدت با رفقایش جزء مبارزین سیاسی در آن مقطع از تاریخ انقلاب بودند و برای به ثمر رسیدن انقلاب زحمت کشیدند خدا به ایشان اجر عنایت کند.

 

نظر شیخ ربانی, [در مورد خاطرات آقای وحدت |] هوالعزیز. صدیق ارجمندم آقاابراهیم عزیز سلام و شب بخیر و تشکر اینکه یاد مردان بزرگ کردی ،
مرد یعنی یار هستی در وجود
مرد یعنی یک فرشته در سجود
مرد یعنی یک بغل آسودگی
مرد یعنی پاکی از آلودگی
مرد یعنی یک جهان پایندگی
مرد یعنی به خدا دلدادگی

هر چند برای حقیر یک ان قلت از آن بزرگ ...
ولی به احترامش همیشه ایستاده ام
متشکرم عزیز

نظر سید علی اصغر شفیعی,  [در مورد خاطرات آقای وحدت |] سلام رفیق شفیق دلربا. با " دوستت دارم " آغاز می کنم . آقای شیخ وحدت هنوز هم استوار و پایدار در دینداری و زهد و تقوایند . وجه مشترک اکتسابی شما برادران با تقوی زیستن است حقی از کسی را به هیچ عنوان ضایع نکردید . پتانسیل مبارزه برای استقرار جمهوری با پسوند اسلامی در ایران برای فعالین سیاسی باور و اعتقاد بود. اصالت دینداربودن شرط مقاومت و شکیبایی دراین امر بوده است برای اینکه توانایی لجستیکی و فیزیکی در دست نبود که منجر بجنگ رودرروشود. آقا شیخ وحدت یکی از عناصر آگاه به زمان با تاکتیک های هنری و تحلیلی که ید طولایی دراین زمینه دارند شجاعانه وارد عرصه شدند.
هنری = دستخط ایشان برای نوشتن رسمی  مبتنی بر خطوط نستعلیق ، ثلث و... بوده است. و تاکتیکی هم هنر زیست مخفی و کادرسازی را بصورت حرفه ایی داشتند. رسم بیان منطقی و ادبیات فارسی و غربی را خیلی زیبا اجرامی کنند . سخنانش کیفی است . درایت زمان شناسی اش منحصربفرداست. با این شاخصه ها روند حضور در عرصه مبارزه آگاهانه بوده است . از خداوند تمنا دارم که ایشان را در پناه حکومت مطلق خویش تندرست و شاداب نگه دارند.

 

سید حسین موسوی خوئینی, [در پاسخ به ابوعارف | طالبی دارابی] سلام. شوخی می‌فرمایید
۱. یادآوریِ رسم عرب‌زبان‌ها، چه تأثیری در مسئله دارد؟ پرسش را، روشن می‌کند یا مؤیّدِ رَواییِ ابراز دوستی با نامحرمان است؟ خوب « در زبان انگلیسی هم رسم و رایج است که به همه( زن و مرد، دختر و پسر) بگویند: I love you »
۲. آنچه گذشت، بر شیوه‌ی مماشات بود وگرنه در فرهنگ‌های دیگر هم، گاه نرم و گیرا سخن گفتن با دوشیزگان؛ خلاف ادب و عُرف است. در فرهنگ‌های عربی که سخت‌گیری بیشتر است.
۳. منطوق/ مفهوم/ فحوای آیات متعدّد قرآن کریم، دوری از تَحبیبِ نامحرمان است. روایات که بیشتر است.

 

سید علی اصغر شفیعی,  [در پاسخ به سید حسین موسوی خوئینی] سلام سیدبزرگوارو اهل اندیشه. ما مازندرانی ها می گوییم. من تره خامبه! ته مره خانی ؟ یعنی من ترا میخواهم. آیا تو هم مرا میخواهی ؟ مرز بین دوست داشتن با خواستن است . حدومرزی که شرع تعیین کرده است ، روانشناسی هم تایید می کند که دوستی بین دوجنس مخالف منجربه سکس می شود !   استثنائات جایگاه ویژه افرادی است که باورهایش را در این میان قربانی قواعد رایج نمی کنند .

 

انتقاد حجت الاسلام سید حسین شفیعی از بحث من و سید علی اصغر:
 
"نمودی از آهی بسیار جانکاه!!!

بنام پروردگار بصیر و دوستدار اهل بصیرت. آقا ابراهیم. سلام علیک. صبح جنابعالی به خیر. به جای اشتغال به تعقیبات نماز صبح؛ بناچار؛ نکاتی را یاد آور می شوم:

۱) نوشته های فی‌مابین جنابعالی و جناب آقای شفیعی در مورد نهاد مقدس روحانیت را خواندم؛ در عین حالیکه در خلال آنها
 ؛ جملات مثبتی را در جهت تایید و حمایت از نهاد روحانیت می بینم اما متاسفانه صبغه پررنگش را مخالفت و ضربه به آن می بینم (ولو بصورت نا خواسته)؛

۲) طرح اینگونه مسائل در شرایط فعلی که در و دیوار را علیه روحانیت اصیل شیعه بسیج کرده اند؛ چه ضرورتی دارد؟!!؛

۳) چرا اینگونه مباحث را به چنین صحن کشانده اید؟؛ و خیر خواهانه با خود روحانیت در میان نمیگذارید؟

۴) آیا نفع اینگونه نوشته ها بیشتر است و یا ضررش؟؛

۵) البته با عرض پوزش؛ «نهاد روحانیت»؛ استوار و در دل مردم (حتی کسانیکه در ظاهر تصور می شود معاند روحانیت هستند) ریشه دوانده  است.
ممکن است راه در پیش گرفته (بصورت ناخواسته) موجی را علیه این نهاد اصیل ایجاد کند؛ ولی نه تازه است و نه به نتیجه دلخواه دشمن منتهی می شود؛ بدین جهت از دوستانیکه به قصد خیرخواهی و به دفاع از این نهاد کهن پرثمر بدین سوی و سمت کشیده شده و یا خدای ناکرده سوق داده شده اند؛ انتظار میرود بساط این بحث را جمع کنند و بیش از این موجب تشویش اذهان نشوند. اگر نبود تلاش روحانیون پیشین و حال محل؛ در ماجرای غمبار فرزند آقای شفیعی شاهد این همه همیاری مردمی نبودیم. خیرخواهانه میگویم سخت این شیوه در پیش گرفته را خطرناک می بینم و اثر سوئش را کمتر از تبلیغ در جهت پراندن عمامه ها در خیابان نمی بینم. من آنچه شرط بلاغ است با شما میگویم_ خواه از سخنم پند گیرد و یا ملال» (حوزه علمیه قم: سید حسین شفیعی دارابی؛ صبح پنجشنبه ۱۶ شعبان ۱۴۴۱ق_ ۱۸ اسفند ۱۴۰۱ش)

 

بازیابی و تحلیل اطلاعات. شاید مهم‌ترین مصداق بازیابی و تحلیل اطلاعات عملیاتی بود که سازمان سیا برای شناسایی محل دقیق اقامتگاه اسامه بن‌لادن انجام داد. آنها در پوشش پروژه واکسیناسیون عمومی، تمامی ساکنان منازل ابوت‌آباد پاکستان را واکسینه کردند و سپس با تطبیق دی‌.ان.ای بن‌لادن با واکسن‌ها محل دقیق اختفا را شناسایی و به او ضربه زدند.

 

شهید سلیمانی در کارهای فرهنگی معتقد بود که تبلیغ مستقیم درست نیست، بلکه باید فضایی فرهنگی ایجاد شود تا افراد به سوی حق و حقیقت جذب گردند؛ این سیره شهید سلیمانی(ره) برگرفته از دیدگاه مورد تأکید مقام معظم رهبری (مد ظله العالی) در دیدار با سردار سلیمانی(ره) بود که به ایشان فرمودند: «شما در تعاملتان که با گروه های مختلف دارید اصلاً کار فرهنگی مستقیم انجام ندهید. باید فضا را فرهنگی کنید که اگر کسی بیاید در آن فضای فرهنگی قرار بگیرد؛ خود به خود مجذوب شود.»( ر.ک. همان)

 

متن دوم آق سید حسین شفیعی: عذر خواهی و سپاس بنام پروردگار بصیر و دوستدار اهل بصیرت آقا ابراهیم سلام علیک طلوع صبح آدینه مبارک باد. چند نکته را یاد آور می شوم:

۱) از تاخیر غیر عمدی در پاسخ به نوشته روز گذشته جنابعالی (که ظاهراً آن را حذف نمودید) عذر خواهم؛ چون مشغله های بسیاری داشتم که مانع از انجام این اقدام شده؛

۲) مقصودم از گله مندی پیشین؛  بخشی از گفتمانی بود که بین جنابعالی و آقای شفیعی در راستای عنوان «پاسخ هایم به پرسش هایم» صورت پذیرفت (البته می پذیرم شاید در برخی از تعابیر؛ کمی تند نگاشته باشم)؛

۳) تمام چهار قسمت که در نقد گفتار سخیف و متقلبانه و مرموزانه صادق زیبا کلام اجیر غربیها نگاشته اید را خواندم؛ بسیار تا بسیار  منطقی؛ دقیق؛ حساب شده؛ مستند جواب دادی؛ اهل غلو نیستم ولی گاه دیده شده برخی از  افراد سخنی بر زبان و قلم آوردند؛ بزرگان در حقشان گفتند «نطق به روح القدس»؛ اکنون جنابعالی را نیز مستحق توصیف این تعبیر میدانم؛

۴)خیلی دوست دارم در توصیف و تمجید از نوشته های چهار قسمتی اخیر جنابعالی چیزی بنویسم و در مدرسه فکرت بار گذاری کنم ولی خوف این دارم برخی سواستفاده کنند و موضعگیری سخیف نمایند و شرایط بنده هم اجازه نمی‌دهد با آنان دهن به دهن شوم. (حوزه علمیه قم: سید حسین شفیعی دارابی؛ روز جمعه۱۷ شعبان ۱۴۴۱ق_ ۱۹ اسفند ۱۴۰۱ش)

 

روزنامه‌ی مملکت

| ۲۱ اسفند ۱۴۰۱ |

یک خبر، یک نظر

به نام خدا. سلام. خبر خبر اول منطقه و جهان و ایران شده: رابطه‌ی دوباره‌ی عربستان و ایران با پادرمیانی به‌هنگام چین. من در آن صحن (یعنی تالار مدرسه فکرت) تحلیلم را دیروز نوشتم و لابد دیده و خوانده‌اید. اینجا فقط خواستم بازگو کنم سخن آقای علی اکبر صالحی درست است که این حرکت آشتی عربستان با ایران را گامی برای خروج از بن‌بست تعبیر کرده است.

 

اساسا" بدترین فرض در سیاست خارجی فرض بن‌بست است. شما قیاس کنید در حد صرفا" یک مثال که دو موجود زنده (مثلا" دو زرافه) بخواهند با هم سازگاری کنند، اثر این سازگاری خیلی زود بروز می‌کند؛ آن دو حیوان بلندقامت و جسور بر سر درختان اقاقی بیشه‌زار (که بهترین برگ برای خوراک زرافه است) با هم نمی‌جنگند که در اثر این صلح و سازش و آرامش، هم درختان در دَم و بازدم محیط زیست‌شان سالم و قابل رشد باقی می‌مانند و هم دو زرافه متحدانه از قلمرو خود محافظت می‌کنند، هر گونه تنش میان آن دو یعنی تبدیل بیشه‌زار سرسبز به بن‌بست.

 

نیاز عربستان به ایران و نیاز ایران به عربستان در ایجاد بِستر سازش و همگرایی بر اساس اصل حُسن همجواری -که قانون اساسی ما آن را ارمغان آورده- شبیه توافق همین دو زرافه در قلمرو گیاهی خود است. هر دو کشور علاوه به محیط داخلی خود، در پی تثبیت قلمرو  خودند. فقط آشتی میان این دو همسایه‌ی همدین و هم‌کیش است که قلمرو (بخوانید: حوزه‌ی نفوذ) را از آشوب و جنگ و دست‌درازی‌های غرب، ایمن نگه می‌دارد. به این ترجیح عقلی جمهوری اسلامی -که سرِ جنگ با هیچ کشوری ندارد- باید پرداخت و اذهان را از نشانی‌های غلط پاک ساخت. | ۲۱ اسفند ۱۴۰۱ | ابراهیم طالبی دارابی.

 

سید حسین موسوی خوئینی: سلام. به خواست خدا؛ هرگاه و هر کجا که بفرمایید، از دیدارتان بهره‌مند می‌شوم.
 
دامنه |: سلام استاد عزیزم. همان مرکز نشر آثار حضرت امام س چطوره؟ روز و ساعت را خود حضرت عالی تعیین فرمایید. من مهیای آمدن هستم. جناب استاد حاج سید کمال الدین عمادی هم اظهار تمایل کردند به دیدارتان.
 
 
حجت الاسلام سید حسین موسوی خوئینی: البته بنده از مرداد ۱۳۹۶ ، توفیق حضور در " مؤسسه‌ی تنظیم و نشر آثار امام(رض) " را از دست داده‌ام
 
دامنه |: خب، بفرما کجای قم دیدار کنیم؟ کشکولی: حاج سید حسن آقا یعنی شما را هم نتوانست در دایره‌ی قدرت خود باقی بدارد؟!
 
سید حسین موسوی خوئینی خطاب به من: سلام. بنده هیچگاه عضو « مؤسّسه ... » نبودم. در یک برهه‌( تقریباً 4 سال) و با لطف و عنایتِ آیت‌الله « سیّدضیاء مرتضوی » و حجت‌الاسلام و المسلمین دکتر « مهدی پورحسین »؛ در « دانشنامه‌ی امام خمینی (رض) » مشغول به خدمت شدم. و « دانشنامه ... »، دو سال پیش منتشر شد. البته سلسله‌ی محبّت و مودّت بنده و یادگار امام(رض)، باقی است. خدا رحمت کند امام (رض) را که فرمود: زمان و مکان، دو عنصر تعیین‌کننده است در این شرایط پایان سال، باید گفت: بودن یا نبودن؛ مسئله اینست. وگرنه هرجایی که برای شما و آقای عمادی راحت باشد، می‌توان بساطِ آگاهی و آشنایی را گسترد.
 
دامنه |: سلام و عرض ارادت. ممنونم که توضیح دادید و بر اطلاعات بنده از خودت افزودید. خداوند متعال شما و حاج سید حسن آقا خمینی را محفوظ بدارد. راست گفته‌اید. درست است. عنصر زمان -نوروز- حواسم نبود. صدق خوئینیُ و العلیم و الحلیم ! آقا بنده شائق به دیدار روی شمام چون خوی شما را دوست دارم. می‌ذاریم یکی از شب‌های ماه مبارک. فقط ما هم‌سرنوشت اویس قرن نکن! حتی آمد مدینه و باز هم آن روز حضرت رسول الله ص در بیرون شهر بود و بی‌دیدار روی حضرت، برگشت به یمن و نزد مادرش. قرار ما می‌تواند حضور شما و جناب سید عمادی در یک شب ماه رمضان، در منزل بنده باشد. اگر البته بر شما سخت نباشد. راستی می‌خواهم نظر شما را روی پست امروزم بدانم، با عنوان «سه امر و نهی درخشنده‌ی داریوش یکم» که ساعت انتشار هم ۶ و سه دقیقه‌ی امروز یکشنبه ۲۱ اسفند ۱۴۰۱ است. آدرس زمان را هم دادم که مطلب را در لای مطالب در صحن، گم نکنید. ارادات. ابراهیم.
 
دامنه [در پاسخ به سید کاظم صباغ] سلام عصری به رخفم آق سید کاظم. آقا سریع اضاف کردم. خوب یادت هست. سپاس از توجه و اهمیت قائل شدن یک بحث تاریخ سیاسی محل. یک کشکولی بگم: یادت هست اَلمه‌جار می‌رفتیم درس حفظ می‌کردیم. حفظی‌جات باجناقم آی خار بود! همطی کتاب را از اول تا آخر حفظ کارده! لابد الان بکارش می‌آد!
 

خاطره‌ی عشقی دامنه

پاسخی به این پست رخفم سید علی اصغر

سلام آق سید. این عبارتِ خاطرخواهی ناب و رایج بومی ما که "مِن تِره خامبِه! تِه آیا مِره خانی؟" (=برای فارسی‌زبان‌ها: من تو را می‌خواهم آیا تو مرا می‌خواهی؟) مرا به یاد یک خاطره‌ی معاشقه‌ی ایام شباب انداخته. چون صحن مدرسه فکرت صحن بیان افکار به رنگ آزاد و روش بُردبار است مطرح می‌کنم.

دختری دل مرا به‌حدّت و شدت ربوده بود. از من کم‌سن‌وسال‌تر بود و روحش هم خبر نداشت من می‌خواهم او را بخواهم! یوسف رزاقی را در جریان گذاشتم. لامصَّب! بدجوری مرا مشاورت غلط داده بود. فکر کنم مرا دست انداخته بود ولی تظاهر به روراستی می‌کرد. از بس در این جور امور چموش! بود. الآن توی قبرش لابد دارد می‌خندد! گفت: اِوریم! یک روز صبح می‌ری خونه‌شون. می‌گی بیل دارین؟ بعد حرف بخواستی‌ات را بزن!

 

یک گریزی بزنم: معمولا" در روستا بیل و هوکا و کلنگ همدیگر به قرض می‌برند. یک سوره‌ی قرآن هم (ماعون) به همین فرهنگ پرداخته. در آخرین آیه‌اش: وَ یَمنَعونَ الماعون. یعنی یک عده "اسباب و وسایل مورد نیاز را ( مانند وام، زکات، صدقه، عاریه، اثاث خانه و غیره) از دیگران دریغ می دارند." بگذرم. خوب شد به آیه هم تبرک شد.

 


حالا برگردم: من هم خودم را تجهیز کردم و مثلا" مو را لیز دادم، صورتم را از مثلا" از چروک! (چون هنوزم مِه دِیم (=صورت) چروک نکتِه: نیفتاده) گلو را با چند کالِش (=سُرفه) صاف کردم و رفتم با او دیم به دیم (=روبرو، رخ به رخ) شدم. او روی سکّو، من سوی سِرپیش (=حیاط دلِه). گفتم سِعا (=مساوی سلامِ سریع و مخفف) علیک گرفت. چش در چش شدیم. گفتم شِم بیل هادِه اَعی یارمِه (=بیل‌تان را قرض بدین؛ بعدا" می‌آورم) کمی که گذشت، گفتم یه چیز دیگه می‌خوام بگم. بگم. (منم بگم؟ بگم؟ راه انداخته بودم) گفت بگو: گفتم من ترِه خوامبِه! (=من تو را می‌خوام) معطل نکرد و گفت من خواش پیَر مار جِه ترسِمبه! (=من از پدر و مادرم درین باره می‌ترسم)

 

هیچی خیط شدم و تمام. و همان شد و دیگر چشمم را به روی او بستم و حرمتش را نگاه داشتم. حالا آق سید، جوانای امروزه‌روز اگه اینو ("مِن تِره خامبِه! تِه آیا مِره خانی؟") را مبخواهند بگن به تتِه پِبته می‌افتند. از بس توی هول‌تکون‌اند. بگذرم.

 

هر کس خواست ارشادم کند باببت این خاطره بسم الله، بفرماید. مشکلی ندارم. چون بارها این را برای خانمم خدیجه بازگو کردم! و اوضاع ناهموار را از همان آغازیه خط‌تراش زدم و تاریخ سرنوشت من مَغازی نشد و مُغازله شد. و مسیر هم مسطح و صاف و صوف و سبزه‌زار عین سیرجار.

 

دامنه |, [در پاسخ به آقای آزاد طالبی] جناب آقای آزاد طالبی سلام. من از میزان مطالعه‌ی خودم درین باره می‌گویم و بر دانشی که بر من به یموضوع افزوده شد اطمینان دارم می‌توانم پاسخم را این‌گونه مرقوم بدارم که واکنش تندمزاجی، منفی و نابخردانه‌ی خسروپرویز شاه ساسانی به نامه‌ی دعوت پیامبر ص منادی دین نوظهور اسلام، چند علت داشت. می‌شمارم:

 

۱. خسرو پرویز خود را پیشرفته‌تر می‌دید.

۲. جمله‌ی مندرج در نامه: «اسلام بیاور تا رستگار شوی» رنجش داد.

۳. از پرهیز پیامبر ص در بکارگیری القاب برای پادشاه ایران، عصبانی شد.

۴. از امتناع رکوع و خضوع و خشوع فرستاده‌ی رسول خدا ص در برابر خود، خشم کرد.

۵. عذاب شکست کاملش در جنگ طولانی و بازپس دادن فتوحات به مصر و روم، از وی فردی فاقد عقل و خرد و در حال فضیحت ساخته بود.

۶. مُچاله‌کردن یا بر آتش افکندنِ نامه‌ی یک رهبر مذهبی که دعوی نبوت راستین کرد و رسم و آداب مرسوم آن رزوگار را بجا آورد، علامت نبودِ مدارا در وجودش بود.

از شما جناب آقای آزاد مُتمنّی‌ام اگر اسناد و شواهد و نقل قول محکمی دارید برای بیانات خویش، در صحن بنویسد شاید بر اطلاع ما تأثیرگذار بود. درود.

 

شیخ ربانی,  [در پاسخ به دامنه |] سلام مجدد خدمت ابو عارف صباح الخیر و العافیه. شاید توفیق یار شد از نزدیک خدمت دانشمند معظم و متقی و مبارز ، استاد ( وحدت ) رسیده تا رفع نکته ها شود البته شنیدم آقا پیام داده بودن ولی حقیر رؤیت نکردم ، و خاطره بکری بود خیلی خندیدم پس شما هم  مبارزاتی داشتی ولی به مصداق نکشید و مهمتر اینکه ، شما هم بگم بگم داشتید ؟ البته قیاس مع الفارقه. بفرموده شیخ ما یا علی مدد

 

دامنه |,  [در پاسخ به شیخ‌ مالک رجبی] استاد جناب شیخ مالک سلام. الآن این جملات شما، صریح از ناحیه‌ی شرع انوَر است، یا نه فکر و رأی خود را انشاء می‌کنید؟ به ما از شرع بگو؟ شرح را هم خواستی بگو. ولی معلوم کن کدام جمله‌ات مستقیم رأی شرع است و سندش چیست؟ سپاس. بله پاسخت را آن صحن دیدم و ثبتش کردم.

 

دکتر علی شیرخانی: ازحضرت پیامبر ختمی مرتبت بارها در کتب روایی آمده ، فرموده است که؛ النّظّر سهم من سهام ابلیس فمن ترکها خوفاً من الله اعطاه الله ایماناً یجد حلاوته فی قلبه؛ نگاه به نامحرم، تیری از تیرهای شیطان است. هر کس آن را به خاطر ترس از خدا ترک کند، خداوند نیز به او ایمانی می بخشد که در دلش لذت شیرینی آن را احساس می­کند. عفُّوا عَن نساء الناس تَعِفَّ نُساءَکم؛  در مورد زنان مردم عفت بورزید تا دیگران نیز در مورد زنان شما عفت بورزند و زنان شما از تعرض نامحرمان در امان بمانند. این دو روایت در کافی کلینی آمده است ، و آقایان از عدم نظر به نام محرم و عفت نسبت به آنان ،قیاس اولویت به دست آورده و الفاظ محبت آمیز مثل دوستت دارم و عاشقت هستم، را منع و نهی می کنند.

 

ابوعارف | طالبی دارابی, [در پاسخ به دکتر علی شیرخانی] جناب آقای دکتر علی شیرخانی قزوینی سلام. دوستان اول بدانند جناب شیرخانی از رفیقان بنده و آقای استاد شیخ محمدرضا احمدی و استاد دکتر علیرضا زهیری‌اند. ایشان استاد دانشگاه هستند و حوزه. و خود از دانشوران ارشد حوزه و مسلط به مباحث آن و تخصص در خارج فقه و پژوهشگر در تاریخ انقلاب اسلامی و نویسنده‌ی چند کتاب. آقا شیرخانی ممنونم. روشن کردید پاسخی از پاسخ‌های قابل انتظار پرسش را. بنابرین شما با نقل این دو روایت آن هم از کتاب کافی شیخ کُلینی که از کُتب اربعه‌ی شیعه است، رأی به نهی از استعمال عبارت «دوستت دارم» برای نامحرم دادید. از روی رواج عفت و احترام حریم حرمت.

 

شیخ محمدجواد غلامی [در پاسخ به ابوعارف | طالبی دارابی] سلام بر ابوعارف و کذا عادل و عاصم. روز شما و دوستان  به خیر و نور. بهتر بود پرسش شرعی از اهالی فقه و دانایان در این عرصه‌ باشد، اینکه می فرمائید هرکسی می تواند پاسخگو باشه انتظار کارشناسانه و منطقی نیست. شاید پرسش شما از نگاه غیر شرعی مطرح می شد مناسب‌ این صحن  بود. سپاس فراوان از لطف بسیارتان.

 

ابوعارف | طالبی دارابی, در پاسخ به دارابی. جناب استاد شیخ محمدجواد غلامی سلام. تذکر شما پاکیزه است و درست. ولی من گفتم اهل فن شرعیات را بگویند و ماها که عمومیات را علاقه داریم از "فرع فقهی" زدن حوزه سر در نمی‌آوریم شرحیات را بیان داریم. راستی! آمحمدجواد! عادل و عاصم را خوب آمدی. از جمع این سه اسم، نام «اَمل» (=آرزو و آرمان) ساختم که تخلّص من است. میم از عاصم. عین از عادل. الف از عارف.

 

زینب‌سادات شفیعی دارابی [در پاسخ به ابوعارف | طالبی دارابی] سلام علیکم به استاد بزرگوار. «دوستت دارم »ها متفاوت هستند. خانم/خانم   آقا/آقا   خانم/آقا   فرزند/والدین  شاگرد/معلم   و هزاران..... دیگر. اینکه از طرف چه کسی با چه هدفی با چه لحنی و گفتمانی رد و بدل شود. آآنکه در دین نهی شده را با مثالی باز می‌کنم . جدای از اینکه دین و شرع آنچه گوید اول چشم بسته اجرا سپس در مقام جستجو و پیدا کردن حکمت آن. مثالی خودمانی. جلو یک زن به همسرش گفته شود «دوستت دارم». چنان لرزه به اندام زن خواهد انداخت که خواهد طرف را از دم تیغ گذرانَد. زین پس جاسوس تمام عیار خواهد بود. آرامش از خانواده رخت خواهد بست. تا صورت مسئله پیدا شود. و زن که همسر،مادر،مدیر و مدبر خانه که باید آرامش را به خانواده تزریق کند نقش خود را در خطر خواهد دید و آنچنان که شایسته است نقش آفرینی نخواهد کرد. اگر منجر به گسل بزرگ در خانواده نشود.

 

ابوعارف [در پاسخ به محامین] خواهر خوبم زینب‌سادات شفیعی دارابی سلام و عرض ادب و ارادت و دوام صمیمیت در بحث. جمله‌ی مشروط مهمی مطرح کردید که باید دید طرفی که عبارت دو کلمه‌ای بسیار پربارِ «دوستت دارم» را بیان می‌کند: «چه هدفی با چه لحنی و گفتمانی رد و بدل» می‌کند؛ که به قول شما بُمب ویرانگر می‌شود و یا آبشار نوازشگر. این از این. بله درست است دیدگاهی که مطرح کردی، من هم از اول روشن کرده بودم که ابتدا ریبه و شائبه و غَش را باید کنار گذاشت بعد وارد این بیان این عبارت شد. "مثالی خودمانی" هم در ادبیات شیوا و مُسجّع شما  مفصل و با فرض‌ها و واکتنش‌های احتمالی و شاید حتمی درون‌خانوادگی همراه بود، دلنشین شد. باور بفرما خواهر اندیشمندم -که شجاعت و پاکیزگی گفت‌وگو با ما مردان  (بخوانید: برادران ایمانی خود) را دارید و در متن‌هایی که تا به حال نگاشتی، سرآمد ظاهر شده‌اید- منظور کسی که به دیگری می‌گوید مثلا" من ادبیات و ادب و خویشتداری شما را دوست دارم، با کسی که اساسا" به یک کسی بگوید "دوستت دارم" فرقی ندارد. چون در هر دو قضیه، حُب و حُرمت حاکم است، نه میل و تمایل ورای حُب  و شهوت و هوَس که رابطه‌ی آن، مرز و حد شرعی معین و محکم و آهنین دارد. درود به تفکرت که به نظرم باوقار و واقعیت‌گرایانه به مسائل فکر می‌کنید. برادرت: ارادت.

 

دامنه [در پاسخ به شیخ ربانی] جناب استاد شیخ علی ربانی سلام. خبر دهم آقای وحدت به‌زودی به قم بازمی‌گردند. آنگاه در منزل خودم شما و هر روحانی‌یی دیگر (از محلم یا دوستانم) خواستید تشریف بیاورید تا یک نشستی با خود ایشان منعقد کنیم و به قول شما "رفع نکته‌ها" نمایید. آن روز دیر نخواهد بود. بله، من هم بگم بگم کردم. ولی من برای عشقم. او (پیرو رحیم مشا) برای نفرت. این شاگردت بگذرد.

بله استاد؛ آن پیام‌های میان من و آقای وحدت و بخشی از اعضای مدرسه فکرت در بِستر تلگرام موجود است. چون تلگرام فیلتر شد ما هم همان ماه تیرماه، نه ماه پیش فتیله‌ی مدرسه روی تلگرام را کامل کشیدیم پایین و روی بِستر ایتا از هفتم اسفند  یعنی کمتر از دو هفته قبل، بازگشایی کردیم و تمام مخاطبینی که دسترسی داشتم و ایتا نصب کردند دعوت کردم. اما آن پیام‌ها در وبلاگم دامنه‌ی داراب‌کلا روی کلمه‌ی کلیدی "تریبون داراب‌کلا" بدون سانسور موجود است.

 

حاج محسن سجادی به من: سلام.  باعرض خداقوت دلاور. خیلی خرسندیم از روشنگری شما در ارتباط با انجام عملی جهاد تبیین د رصحن مدرسه فکرت. خواستم زودتر از این از شما سرباز پا به رکاب ولایت تشکر کنم ولی الان چند روزه که پیامی از صحن مدرسه برای این شاگرد تنبل نمی آید. نمیدانم مورد بازخواست قرار گرفتم یا مدرسه. بخاطر قرارگرفتن سال جدید تعطیله. به هرحال ازشما ممنونم امیدوارم که همیشه قلم شما مانند مدادالعلما برنده تر از خون شهدا باشد. سرفراز باشید.
 
سلام حاج محسن آقا سجادی. تماس تلفنی می‌گیرم توضیح می‌دهم. نه. ایتای خود را بروززسانی کنی درست می‌شه. گوشی‌ات مشکل فنی دارد لابد.
 

دامنه |[در پاسخ به حاج قاسم] رخف حاج قاسم سلام. با هلی تی تی شورشوری نده! مهم هلی کال است. خیلی شجاعی اون موقع که هلی، کال کرد، اطلاع بده!

اسماعیل آفاقی [در پاسخ به دامنه |]سلام. از دهم اردیبهشت به بعد بیا ته رخف حاج قاسم از خجالتی در میاد.

دامنه |, [در پاسخ به اسماعیل آفاقی] سلام فامیل که کمتر از رخف من حاج قاسم! هلی ندارنی! آق سیدالله ته زن‌برار باغ سال‌ها پاتوق ما بود. اسا که ته دعوت هاکاردی، چشم. البته تا دهم اردیبهشت که محل ساکن می‌شیم برای هلی کال!

اسماعیل آفاقی, [در پاسخ به دامنه |] نگفتم فامیل از خجالتی در میاد گفتم رخف منظور قاسم رخف  البته ما در خدمت هستیم  اسدالله که گفتی  خودش خریداره  اون موقع ره آو بوّرده

دامنه |, [در پاسخ به اسماعیل آفاقی] حاج قاسم رخف من که جای خود خواهم آمد برای هلی تیم. شما هم که قول دادی، حتی اگه نداشتی، خدا برکت هاده دکون‌های شخ‌احمدعموجان ما را پر از هلی هست. آق سید اسدالله هم اگه پِسو کرد، همسایه‌اش آق سیدمحمد رئیسی سحجادی هم مِه رخفه و خیلی هم جون جونی. ون جِه اتا فارغون گِرمه! هِه؟ ندنه؟!!! مِره دنِه. نشد حمیدرضا طالبی که هست، می‌ریم دامنه‌ی انارقلت، هلی‌دِزّی که دارکلا رواج داره!!!!

 

دامنه [در پاسخ به آقای آزاد طالبی اسماعیل] جناب آقای آزاد مجدد سلام. اصل مطلب این است یک رهبر و پیام‌آور دین نوظهور در سرمین موطن ادیان بزرگ،  از یک پادشاه در ایران، یک قیصر در روم و یک فرعون در مصر (مثلث قدرت برتر آن زمان) به رسم ادب و بالاترین رعایت چارچوب دعوت، آنان را به آموزه‌های الهی خود دعوت کرده است و تردیدی ندارم این کار فرهنگی و فکری  پیامبر بزرگ خدا ص از منبع غیب  نشئت و امریه داشت.

برای من پیروِ محمد بن عبدلله رسول رحمت خدا ص این اقدام ایشان، نشان ژرف‌ترین رفتار انسانی بوده است. این‌که سه سرِ قدرتِ وقت، چه رفتاری از خود  در برابر نامه (محترمانه‌ترین نوع دعوت) بروز دادند، فرع قضیه است و دقیق می‌نمایاند که کدام طرف این  چهار ضلع نامه، از خود رفتاری منبعث از خرَد بروز دادند. من اقدام پیامبر خدا ص را ستودنی و ناشی از اخلاقی برآمده از دلسوزی برای رستگاری می‌دانم. هر کدام می‌توانستند در برابر استدلال رسول الله ص، استدلال رو کنند. سایر رفتارهایی که تاریخ در دل خود ثبت کرد، نادرست بود. آنان به جای آن واکنش‌های کریه و جَری، می‌توانستند پاسخ قلمی دهند و در برابر فرستادنِ فرستاده ، خود هم فرستاده سمت پیامبر ص بفرستند. اما آنا سه نشان دادند تا چه میزان از خرد و هوش خود بهره گرفتند. داوری دیگران از جمله شما هم در جای خود محفوظ.

به نظرم من اینک درین پاسخم به شما جناب آزاد، روی اصل قضیه تمرکز کردم، بر شاخه‌نزدن بی‌جهت در بحث وفادار ماندم. ممنونم و می‌دانم مَباید فرصت بحث میان شما و بنده را روی نکات بیرون بحث بکَشم و بکُشم.

 

حجت الاسلام آق سید حسین شفیعی: سلام علیک خیلی زیبا به دفاع از رسول الله پرداختی. فقط اگر زمینه ای پیش آمد از باب «الفضل ما شهد به الاعداء» عباراتی از گوستاولبون فرانسوی و دیگر مستشرقان منصف در تعظیم از آورده های نبوی بنویسید؛ اقدام خوبی خواهد بود

 

‌پیام آقای قاسم ملایی: سلام استاد طالبی. بنده از باجناق خوبم حاج سید مرتضی شفیعی شنیدم که اثاث متزل اقای وحدت را با نیسان اقای شیرمحمد سرخیز بردیم قم. جای بسیارتنگ وتاریک کوچه فقط ماشین دنده عقب رفت نزدیک منزل ایشان خونه در زیر زمین بود. خداوند هر که رابرای احیای انقلاب زحمت کشید حفظ نماید. و هر کس در قید حیات نیست رحمت نماید. خدا پدرومادر و برادرتان را نیز مورد رحمت بی انتها قرار دهد.
 
[در پاسخ به قاسم ملایی] جناب آقای قاسم ملایی سلام. همین‌طور است که جناب حاج سید مرتضی شفیعی برایت توضیح داده است. نقل این خاطره با رعایت خلاصه، از زبان ایشان و قلم شما ،نشان لطف و ارزشگذاری به کارهای یک مبارز علیه‌ی رژیم شاه است. خوشحالم متن بُرش زندگی پرماجرا را دنبال می‌کنی. لحظاتی دیگر قسمت دیگری را هم تنظیم کردم بار می‌گذارم. فرصت دست داد و شائق بودیدی، بخوانید.

بر رحمتی که بر روح والدین عزیزتر از جانم و اخوی حیدرم فرستادی به حرمتت از میزم برمی‌خیزم و بر روح بابای دوست‌داشتنی شما علوّ درجات می‌خواهم. از در حیات بودن مادرتان نخبر ندارم. اگر در قید حیات هستند خدا حفظشان کند. شما و برادرت آقا مهدی برای من دوست‌داشتنی هستین و انسان‌هایی متین و مؤمن. هر دو را دوست‌تان دارم.

قاسم آقا؛ قاری قرآن و مسلط به قرائت و خواندن با لحن. احسن. اُنس با قرآن جایگزین ندارد رفیق قاسم. خودت تجربه داری که قرآن آدم را بالا می‌آورَد. یعنی دیدی معناگرا و روحی در اهتزار و فرهنگی جامع و توانی صبّار در برابر هجوم مشکلات به انسان می‌بخشد. خرسندم که تمایل به قرآن در محل رشد خوبی کرده که باید از به وجودآوردندگان این فرهنگ تشکر وافر کنم. با اردات.
 
پیام مجدد قاسم ملایی: سلام  محضر مبارک استاد طالبی. ممنون از تشویق حضرتعالی. انشالله همه در پناه قران باشیم بله مادرم در قیدحیات هستند. خدار حمت کند اقا حجت شفیعی عزیز را که پایه‌گذار قرائت قران در محل بودند. غفرالله ولنا ولکم
 
سلام دوباره جناب آقا قاسم ملایی. اول یاد کنم از مرحوم سید حجت شفیعی که بر ما روشن ساختی تلاش او این بُستر را هموار ساخت. خدا رحمتش کند و غرق انوار قرآن. بله، پس نعمت بزرگ مادر را دارید. مادران خورشید خانه‌ها هستند و چونان خورشید عالَم‌تاب بر همه‌ی اعضای بیت باران نیکی و خوبی و عشق می‌بارند. بر زیر بال‌های آن مادر عزیرتان تمرین تمام خوبی‌ها را بکنید و در زیر چتر او از هیچ چیزی خیش نشوید. خدا با خوبان خشنود است. سپاس از مرحمتت.
 
آق سید حسین شفعی به من: سلام علیک شکر الله سعیک و بارک الله فی فهمک و عقلک و کلامک و مکتوبتک.پ صبرک و ذکاوتک. ما شاءالله الحمد الله علی انعامه لک.
 

دامنه [در پاسخ به آزاد] جناب آقای آزاد طالبی سلام. انکار نمی‌کنم هنوز هم بشر -از آن عصر تا این عصر- در شناخت شکوه پیامِ پیامبر خاتم ص دست به جهل می‌زند و از کنار آن به طفره می‌رود. زیرا پشت به عصبیتی به اسم «ملیت» و چیزهای عبَث و عاریَت داده است و نمی‌خواهد نوآوری‌های آخرین پیامبر خدا ص را درک کند و بپذیرد. عصر زرین ایران، بله، درست، اما زمانی که نامه‌ی دعوت، به ایران در کاخ کسرا می‌رسد، جامعه‌ی ساسانی اساسا" از خسروپرویز در حال بیزاری‌جستن است؛ چراکه می‌بیند همدستی مُغ‌های فاسد با حکومت نیمه‌فروپاشیده‌ی ساسانی، پایه‌های اعتماد سیاسی و اعتقاد زرتشتی را سست کرده است. یعنی خودِ قدرت حاکم، تمام درخشش‌های عصر زرین ایران را با نابخردی‌های خود، کم‌فروغ و کم‌کم نابود ساخته است.

 
من به پیامبر خاتم ص (که از درون عربِ بنی هاشم برخاسته است اما در کنار خود هم از رُوم، کسی را کنارش می‌گذارَد؛ صُهیب س، هم از ایران، انسانی را با خود و اهل بیت خود می‌کند؛ سلمان ع، هم از حبشه‌ی آفریقا، فردی زجرکشیده‌ی رنگین پوستِ به بردگی کشیده را مؤذن خود برمی‌گزیند، بلال س و هم از یمن، قلب انسانی عارف را فتح می‌کند؛ اُویس قرَن س؛) نمی‌گویم پیام‌آوری برای عرب؛ بلکه ادب و نزاکت کار می‌برم به چنین پیامبر اُسوه‌ای که  این‌همه در جهان پیرو دارد و در بیان قرآن کریم و امام علی ع نیکوترین و ستوده‌ترین خصوصیت‌های انسانی را دارا هست، می‌گویم: پیغمبرِ بشریت، بشارت، رشادت، شهامت، شفقت، شجاعت، و شهادت .
 
چنین انسانی (که بهترین‌های عالَم، والِه و شیدای اویند، یعنی بزرگترین عارفان ایران و جهان، چون به منبع وحی متصل بود) به سه شاه و قیصر و فرعون روزگار خود، با اخلاقی‌ترین رفتار، پیام دعوت می‌فرستد تا خبر داشته باشند رسالتی بر دوش او افتاده است که باید جهان را به دین نوظهور فرابخوانَد. زور هم نکرده است، فقط خبر مخابره کرده است. تاریخ، ادبِ هم پیامبر ص را درین قضیه ثبت کرده است و هم نوع ادب آن سه نفر را.
 
حالا پیامبری که بالاترین کارش محو جاهلیت و رفتارهای کریه جامعه‌ی برده‌زده بوده است و مدینه‌ی نو ساخته است و بر پایه‌ی زیباترین مکارم اخلاقی و فضیلت‌های انسانی مردم را به هم دوخته است، در محیط قدرت‌های وقت یک رشک و ترس برانگیخته است که نکند بنای کاخ‌ها و قصرهای ما به لرزه در آورَد. روی همین هراسِ انباشت و حَقد و حقارت، دست به به اهانت به رسول رحمت ص زدند. این سیل بُهتان و نپذیرفتن و اِباکردن، که از درون کاخ‌های قدرت‌های فاسد و شکننده، بیرون ریخته، هنوز هم علیه‌ی محمد بن عبدالله ص تک و توک نفسَک می‌زند و نُشخوار می‌شود، از هلند و فرانسه تا دانمارک و از آنجا تا بر دل‌های تارناک! و بی‌باک!
 
باری؛ من می‌گویم پیامبر عزیزِ آخرین دین مبین، خودسرانه از کسی دعوت نکرد، کارِ خدا را که به او واگذارده شده بود، پیاده کرد. بازخواستی هم ندارد. خدا را شکر دینی که با رسالت حضرت محمد ص در قلوب قریب دو میلیارد انسان حکّ و ثبت شده است، در درون خود، هزاران فرآورده‌ی اخلاقی، سیاسی ، عرفانی، حماسی، شرعی و اجتماعی جای داده است و همین‌اندازه هم، اندیشمند و عالم و مجاهد راه خدا و عارفان و پارسایان به بشریت اهداء ساخته که صدها هزار کتاب، فقط بخشی ازین خروجی پیروان آن پیامبر خاتم ص است. بگذرم. از سمت من این میابحث تمام. از جناب عالی هم با طرح بحث، زمینه‌ی این جواب را برای بنده فراهم و تمهید ساختی سپاسگزارم. به امید هم‌بحثی با هم در مسائل فراوان دیگر.
 
جناب استاد مالک شیخ جستجوگر سلام. پاسخ شما به استناد روایی، پاسخی از ماوراء و باورهای غیبی است و بنده هم قبول کردم ازین ناحیه، شهیدان چنین‌اند.
 
اما خودم مقدار اُنس و آشنایی با قرآن و تفاسیر بزرگان دارم، معتقدم و یقین دارم که منظور «حیات واقعی» شهیدان است، نه جنبه‌ی آثاری و مَجازی زنده‌بودن. و نیز نه فقط به آن ۱۴ شهید غزوه‌ی بدر برمی‌گردد، بلکه تمام شهداء را (که «سبیل الله» شهید شدند) شامل می‌شود. خودِ خدای باری‌تعالی گفته آنان جوار من زنده‌اند. پس، شهید در واقع حیات دارد و مُردن بر آنان صدق نمی‌کند.
 
از شما بابت زحمتی که در جوابم متحمل شدی و بخشی از وقت درس و بحث پیش آن مقام محترم حوزه را به من و این صحن اختصاص داده‌اید، ممنونم. خُب من روی گوشی نمی‌نویسم، یا روی تبلت بزرگم، یا کامپیوترم تایپ می‌کنم که راحتم.
 
 توی آن عنوانی بالا جلوِ اسمم که خطاب من نوشتی، فرزندانم: عاصم، اُخرا است، عادل وُسطا است و عارف هم اُولیٰ. خندیدم از ردیف‌کردن این اسم که جان و قلب من‌اند.

 

هوش مصنوعی و هوش حقیقی

به نام خدا. سلام. مطلبی را که می‌نویسم از مسائل روز جهان است. سعی دارم آنچه را از متن اخیر آقای نوآم چامسکی ( فیلسوف، زبان‌شناس) فهم کرده‌ام، خلاصه و منسجم مطرح نمایم؛ در واقع طرح مسئله کنم تا کمی فوری‌تر به درک مطلب بینجامد.

 

این زبان‌شناس بزرگ جهان، وضعیت فعلیِ "هوش مصنوعی" را «ابتذال شرّ» دانسته است و این فن‌آوری را قادر به ایجاد "گفت‌وگوهای ناب، فکرشده و بحث‌برانگیز" نمی‌داند. از نظر وی "فقدانِ اخلاق و تفکر معقولانه"، هوش مصنوعی را عاملی برای «ابتذال شرّ» یا به عبارتی دیگر "بی‌تفاوتی نسبت به واقعیت و حقیقت" نموده است. ازین‌رو در نگاه چامسکی فقط با "هوش حقیقی" (=هوش خداداد و طبیعی)، قابلیتِ "تفکر و رفتار خردمندانه"‌ی بشر به نمایش در می‌آید. زیرا قدرتِ "استدلال مبتنی بر اطلاعات و نیل به نتیجه‌گیری" فقط از "توانِ برجسته‌ی مغز انسان" بر می‌آید نه چیز دیگر.

 

علتی که وی ارائه می‌کند این است که، این مغز ماست که هم می‌تواند "روابط میانِ معانی" را شناسایی کند و هم می‌تواند تکامل پیدا نماید که «خلقِ توضیح» کند. او کارآمدی هوش مصنوعی را در صورتی صحیح می‌داند که برای خلقِ "خروجی‌های بدیع " از "هر گونه محتوای غیراخلاقی" و " اَفسارگسیختگی" به دور و عاری باشد. ایرادی که او به هوش مصنوعی وارد می‌کند این است که این فن‌آوری (=تکنولوژی) "استدلال‌های استاندارد ادبی" را به‌خوبی انجام می‌دهد، ولی از "موضع‌گیری روی موضوعات مختلف" سر باز می‌زند؛ لذا طبق ارزیابی این زبان‌شناش شهیر، هوش مصنوعی (=غیرحقیقی و به قول وی: ماشینی)  نه فقط "بر جهل" تکیه دارد بلکه بر "عدم هوشمندی" نیز اتکا می‌ورزد. بنابرین موضع این فیلسوف عصر ما نسبت به این پدیده‌ی نوظهور این است که، چون "ظرفیت استدلال‌کردن" را ندارد، پس "این برنامه، خلاقیت را فدای شکلی از بی‌اخلاقی" نموده است.

 

یک توضیح ضروری من می‌تواند این باشد > "خلقِ توضیح" در ادبیات چامسکی همان تفسیر متن است که انسان را قادر می‌سازد به کُنه مطلب پی ببرد. در حقیقت در وجود انسان قدرتی مرموز نهفته است که اسمش فهمیدن است. فهم، با سواد و دانش و میزان اطلاع فرد، فرق دارد؛ فهم به نظرم مستقیم زیرِ نظرِ عقل و قلب اداره می‌شود، که عاید و سودمند به حال آدم است، زیرا هم منجر به کشف علمی می‌شود، هم منتهی به شهودِ عرفانی، و هم متصل به رفتار معنوی یا فرارَوی. خدا کند توانسته باشم، این مطلب مهم و شاید پیچیده را کمی روشن کرده باشم و گره‌اش را وا. | ۲۲ اسفند ۱۴۰۱ | ابراهیم طالبی دارابی.

 

« سلول شماره‌ی ۱۴ »

به نام خدا. سلام. اخیرا" نسخه‌ی اسپانیولی کتابِ خاطرات دوران مبارزات رهبر معظم («خون دلی که لعل شد: گردآوری: دکتر محمد علی آذرشب») با اسم « سلول شماره‌ی ۱۴ » در پایتخت کشور ونزوئلا رونمایی شد که قبلا" با عنوان «ان مع الصبر نصرا» نیز به عربی انتشار یافته بود. همزمان با رونمایی، پیام رهبر معظم هم، خطاب به ملت‌های اسپانیولی‌زبان منتشر شد که در آن رهبری انقلاب جمله‌ی جالبی فرمودند، یعنی آشنایی ملتهای عدالت‌خواه با هم. بخوانیم این جمله را:

 

"این بخش کوتاهی از سرگذشت من است. چه نیکو است که ما و شما و همه‌ی ملتهای عدالت‌خواه با یکدیگر بیشتر آشنا شویم و بیشتر هم‌افزائی کنیم. نیکروزی شما را از خدا می‌خواهم."

 

دو مسئله‌ی مهمی که در این کتاب -که نسخه‌ی اصلی آن توسط سید حسن نصرالله نوشته شده است- توجه‌ی خواننده را بیشتر جلب می‌کند یکی این است که دستگیری و اعدام شهید حجت الاسلام سید مجتبی نواب صفوی در سال ۱۳۳۴ نخستین شراره در دل آیت الله سید علی خامنه‌ای ایجاد کرد و از همان سال شروع کردند به بیداری مردم برای بیزاری از رژیم. دومی این است که یکی از دفعاتی که توسط ساواک دستگیر شدند مصادف بود با سپتامبر سیاه (قتل‌عام مردم فلسطین توسط نیروهای غیررسمی دولت اردن) لذا برای آیت الله خامنه‌ای از همان زمان مسئله‌ی فلسطین یک مسئله‌ی درجه‌ی یک جهان اسلام بود. | ۲۲ اسفند ۱۴۰۱ | ابراهیم طالبی دارابی.

 

دامنه |, [در پاسخ به شفیعی مازندرانی] جناب استاد حاج آقا سید محمد شفیعی مازندرانی سلام علیکم. این شعرتان را نیز خواندم. یک جا خیلی ایستادم که لذت وافر نصیبم شود و جایی دیگر بازماندم که منظور شاعر چه می‌تواند باشد. ماندم، متوجه آن نشدم. آنجا که لذت افزود این بیت بود:

که اینان، خوب‌روی روزگارند
بهاوَر بنده‌ی پروردگارند

یکم: واژگان خوب‌روی و بهاوَر در وصف شهیدان، بسی دلکش بود. خوب‌روی، از آن رو که مصداق اَتمّ این قول شهید حاج قاسم هستند: "تا شهید نباشی، شهید نمی‌شوی" وقتی کسی میان مردم تمرین شهادت دارد و حالت شهید به خود می‌گیرد، خوب‌روی (=زیباچهره) هم می‌شود. و بهاوَر هم ازین رو که واقعا" شهیدان گرانبهاء و گرانمایه هستند.

دوم: ترکیب اضافی (و شاید هم وصفی) "آبروی آفتاب" برای من گنگ شد؛ اشاره‌ی شعرتان به شهیدان در بیت نخست. اگر نظرم را دیدید، توضیح بفرستید خرسندم خواهی نمود. درود.

 

دامنه |, [در پاسخ به سوادکوهی نبی آرشی] جناب آقای نبی سوادکوهی سلام. در متن امروزت تأسیس "بنیاد شهید" به فرمان اماه ره را مطرح کردید. مفاد آن پیام امام ره، بسیار تکان‌دهنده و هوشمندانه است و در آن به حجت الاسلام مهدی کروبی دستور می‌دهد "هیأتی از معتمدین متدین و آگاه و آشنا به امور" را در آن بنیاد جمع کند و نیز تعبیر عجیب و جدیدی به کار بردند یعنی شهیدان و خانواده‌های شهیدان را «گروه فداکار در راه انقلاب اسلامی» نام نهادند.

 

ارزیابی مسئله: به نظر من آقای کروبی در آوردنِ معتمدین توانمند علمی و معنوی به درون بنیاد عجز ورزیده بود (به قول رایج این روزها "ترکِ فعل" نموده بود) و یا دست به رفتار جناحی زده بود. هنوز هم این بنیاد، در عملِ به مفاد شگفت‌انگیز فرمان امام ره لغزش دارد. نامیدن "گروه فداکار" یک فلسفه‌ی زیستن متعالی است که فقط در میان مردمی رخ می‌دهد که به زندگی دینی و اخلاقی و فکر برتر، اعتقاد راسخ دارند وگرنه اصلا" رفتار فداکاری شکل نمی‌گیرد. سپاس که یادآور شدی. جناب نبی.

 

سید علی اصغر شفیعی, [در پاسخ به دامنه |] سلام تاریخ نگار صادق. از این بخش تاریخ زندگی آقا شیخ وجودت لذت می برم . نویسندگی تو شیفتگی ایجاد می کند . اگر پنج روز پی درپی تاریخ زندگی ایشان را بنویسید با احترام و ذوق میخوانم. خاطره می گویی. تحلیل می کنی. زیبا نویسی داری. با وجوداینکه خاطره می گویید ادبیات جمله را با دقت رعایت می کنید . گاهی نظر خاص خودت را هم می نگاری . از روش سفرنامه بهره می برید. جملات کوتاه را بکار می گیری که در نویسندگی خسته کننده نیست . هر انسانی تاریخ نخواند دچار تکرار تاریخ می شود.

 

دامنه |, [در پاسخ به سید علی اصغر شفیعی]جناب آقا سید علی اصغر سلام. این پیامت علاوه بر این که تعریفی علمی و روشی از شکل کارم ارائه می‌کند، کاری چون ادویه‌ی «کاری» با کارِ دلم کرده است. سپاسگزام بی‌حد.

 

دامنه |, [در پاسخ به شیخ‌ مالک رجبی] جناب استاد شیخ مالک سلام. خودِ جناب عالی از میان این نقل اقوال که جالب هم بود، مفهوم «زنده» بودن را چه می‌دانی؟ یعنی چرا خدا فرمود شهیدان را اموات نگوییم بلکه «اَحیاء»  بنامیم.  آیا این مورد را در مورد همان مورد تخصیص ندهیم که در شأن نزول این آیه رخ داده بود؟  نقل است که گویند که مشرکین مى‌گفتند: "اصحاب محمد خود را در جنگ‌ها بدون هیچ فائده اى از بین می‌برند" سپس این آیه نازل گردید" در جنگ بدر، چهارده نفر از مسلمانان به شهادت رسیدند که شش نفر آنها از مهاجران و هشت نفر از انصار بودند. برخى از مردم مى‌گفتند: فلانى مُرد. این آیه نازل شد و آنان را از این تفکّر نهى کرد. منبع.

 

شیخ‌ مالک رجبی, [در پاسخ به دامنه |] سلام علیکم آقا ابراهیم پرتلاش و علاقمند به مطالعات بسیار زیاد و کنکاش گر و نکته سنج. بعدا جواب شما را خواهم داد ارادت ارادت.

 

سید زینب شفیعی [در پاسخ به ابوعارف | طالبی دارابی] سلام علیکم. ممنون از تحلیل پرمهرتان. پاینده باشید و برقرار.

 

ابوعارف [در پاسخ به سیده زینب]
سلام خواهر خوبم سادات مکرم.
متشکرم از یک یکی که به‌درستی می‌شمارم:
از حُسنِ خُلق
از فرهنگِ قبول
از فکرِ باز
از دانشِ فراوان
از مشیء معنوی
از بینشِ دینی
از منشِ گفت‌وشِنودی شما.
با ادب و ارادت

 

جناب استاد مالک شیخ جستجوگر سلام. پاسخ شما به استناد روایی، پاسخی از ماوراء و باورهای غیبی است و بنده هم قبول کردم ازین ناحیه، شهیدان چنین‌اند. اما خودم مقدار اُنس و آشنایی با قرآن و تفاسیر بزرگان دارم، معتقدم و یقین دارم که منظور «حیات واقعی» شهیدان است، نه جنبه‌ی آثاری و مَجازی زنده‌بودن. و نیز نه فقط به آن ۱۴ شهید غزوه‌ی بدر برمی‌گردد، بلکه تمام شهداء را (که «سبیل الله» شهید شدند) شامل می‌شود. خودِ خدای باری‌تعالی گفته آنان جوار من زنده‌اند. پس، شهید در واقع حیات دارد و مُردن بر آنان صدق نمی‌کند. از شما بابت زحمتی که در جوابم متحمل شدی و بخشی از وقت درس و بحث پیش آن مقام محترم حوزه را به من و این صحن اختصاص داده‌اید، ممنونم. توی آن عنوان، فرزندم عاصم، اُخرا است، عادل وُسطا است و عارف هم اُولیٰ. خندیدم از ردیف‌کردن این اسم که جان و قلب من‌اند.

 

دامنه |, [در پاسخ به سید علی اصغر شفیعی] سلام مجدد آقا سید علی اصغر. بگذار یک تجربه بگویم: اخیراً وقتی وارد جایی شده بودم، ورود اعضای آنجا، خب، با ایستادن مقابل دستگاه است تا شناسایی کند و ثبت کند و مجاز به ورود شود. از یکی پرسیدم چرا بوق قرمز برات داد؟ گفت اولین روز با لبخند خودم را به دستگاه نشان دادم، یک لبخند خاص. حالا چون آن لبخند را گاه کلاً یادم می‌رود، هوشِ این دستگاه مرا، مزاحم تشخیص می‌دهد و خط قرمز بر رویم وا می‌کند. خواستم با آوردن این تجربه، بگویم هوش مصنوعی قادر نیست احساس ، استدلال، و قدرت تحلیل، انگیزه، و نیر «خلق توضیح» را مثلاً در تو یا من را دقیقا درک کند، با این وجود، جای انسان تصمیم می‌گیرد. یعنی از خود ما پیش می‌افتد حدس می‌زند.این فن دارد جای هوش ما می‌نشیند و این فعالیت انسان را هم می‌گیرد. مثل «کنترل از راه دور تلویزیون» که تا آمد، مردم آنقدر تنبل شدند دو قدم نمی‌پرند برند پیش تلویزیون، همان لحاف‌دلِه با اون وَر می‌رند، این ور می‌کنند، اون ور می‌کنند  این کانال، اون کانال. حوصله‌ی ۵ دقیقه ماندن در یک ور را ندارد. بگذرم. ممنونم که به این مبحث مهم و به‌روز من، واکنش نشان دادید و لااقل آن را ارزشی برای خواندن تلقی کردی. چامسکی را بله، می‌دانم که می‌شناسی، چون از اوائل انقلاب در جلسات هفتگی در داراب‌کلا روی شهیرهای جهان بحث می‌کردیم و از جمله وی.

 

دامنه |,  [در پاسخ به شیخ‌ مالک رجبی] استاد مالک شیخِ حاضرجواب سلام. ۱. اول از از آشیخ محمدجواد غلامی بگویم: خُب، خانمش فامیل نسبی نزدیک من است و خودش هم وقتی قم بود با خونه‌ام و فرزندانم آمدوشد داشت. لذا اسمشون ردیف حفظ است از بزرگ به کوچک: عارف، عادل، عاصم. حالا شما هر جور خواستید بنویسید در صدر خطاب، راحت باشید. چون این سه، سه ضلع یک مثلت هستند با انگیزه‌ای که من در نظر داشتم، یعنی عرفان، عدالت، عصمت. لذا اسم سه فرزندم را از روی این سه پایه‌ی مهم بشریت دینی گرفتیم. ۲. بله، پاسخ من و شما روی مبحث شهیدان کفایت کرد و خوب هم شد. منم این میانبحث را تمام می‌دانم. ۳. سور نوه هم چشم، ان‌شاءالله هر وقت داراب‌کلا با شما تلاقی کردم، سورباران‌تان می‌کنم.

دامنه |,  [در پاسخ به دامنه |] به: سید علی اصغر. از: دامنه. چرا نسبت به پاسخم به این پرسش خودت راجع به آشتی عربستان و ایران و نقش چین در آن، ارزیابی انجام ندادید؟ نکند ندیدید. به هر صورت، من پاسخ پرسشت را همان شنبه داده بودم. با اسکورت سلام.

 

دامنه |, [در پاسخ به حاج قاسم] رخف حاج قاسم سلام. تو که عکس گذاشتی دل مرا درین دیرشهر قم بردی، چرا حواله می‌دی به باغ دیگری؟ ترسِنی مِره هلی قول هادی؟! زنبیلِ زنبیل‌آباد قم رِه یارِمی صاف تِه باغ‌سر، تا تِه ره حسابی نقره‌داغ هاکانم.

 

دامنه [در پاسخ به حاج قاسم] «عملیات روانی» خوب بلدی رخف؟ نکنه این فن ره هم آموزش بَدیهی؟! یورمله‌ محل پرورش من بود، من اونجه گت شدم، آنقدر وَگ کپّل زدیم و آقوز و هلی و انجیر چیدیم. یورمله نبود ما کودکی سوءتغذیه می‌گرفتیم. خاندان ما یورمله دو تا عروس گرفتیم. یورمله بیشترشان «طالبی» هستند، از اون آخر بشمار بیا پل پلی. جنگ روانی نکن! کشکولی.

 

دامنه [در پاسخ به سید موسی صباغ ] سید موسای مؤمن به صحن و سرای مکتب امام رضا ع سلام. می‌خواهم با جملاتی حال خودت و خودم و احیانا" حال خوانندگان صحن را خوب‌تر کنم، این گونه:

و آغاز گردید روز مبعث؛ که روز «بلوغ عقل» بود.
و کامل گردید روز غدیر؛ که روز "بلوغ حق" بود.
و احیای مجدد شد روز عاشورا؛ که یومِِ "بلوغ حماسه و خون و عشق و فدَویت" بود.
و حلقه‌ی وصل امت محمد ص شد تمام روز و شب و ماه و سال امام رضا ع؛ که روز "بلوغ بحث و مناظره و تبیین دین" بود.

شما سید موسای ما با این جمله‌ی خبری زیارتی عشقی و دلداگی رضوی ع مصوّری مرا با دادنِ بالِ اوج، به آنجا کشاندی، که تمام صحن‌ها، بست‌ها، رواق‌ها، دارها و کُنج‌ها را از بَرم. بلند می‌شوم از میز تحریرم و با الفبای ایمان می‌گویم:

دوستت دارم امام رئوفم.
دوستت دارم رفیقم سید موسای عزیزم.
دوست‌تان دارم ای همه‌ی خوبان و شریفان این صحن  هیئت محترم رزمندگان؛ آری، دوست‌تان دارم، آن بخش عقل و تفکر و عواطفِ برادرانه و خواهرانه و آن ایمان‌تان را و آن فداکاری‌های اخلاقی‌تان را.

کم نیارم و بی‌باک بگویم مستضعف فکری‌ست آن کسی که آن صحن مطهر حرم امام هشتم ع را در یاد و دلش جای نگذارد.

زیارتت قبول رفیقِ اهل فرهنگ، معلمی، جهاد مقدس دفاعی و تفکر دینی.

 

محمد جواد رمضانی, [در پاسخ به دامنه |] با درود جناب طالبی، لطف می‌کنید «ابتذال شر» را بیشتر توضیح بفرمایید؟

 

دامنه |, [در پاسخ به محمد جواد رمضانی] جناب آقا محمدجواد رمضانی سلام و عرض ادب و ارادت.  اول ممنونم وارد بحث‌ها در صحن شده‌اید. اصل واژگان "ابتذال شر" از خانم هانا آرنت است که جنایات دولتی نه طبیعی را بحث می‌کرد و چامسکی به نظرم از وی وام گرفت در مقاله‌اش اخیرش استخدام کرد. شرّهایی در ردیف نازی، یا همین شرّ سازمان‌یافته‌ی اسرائیل علیه‌ی مسلمین.

 

محمد جواد رمضانی, [در پاسخ به دامنه |] درودی دوباره، عبارت «ابتذال شر» به احتمال زیاد ترجمه گوگل است و نویسندگان کم سواد سایت‌هایی که شما مقاله چامسکی را از آنجا خواندید، مقاله اصلی را در آن قرار داده و بدون تحقیق این اصطلاح بی‌معنی و گمراه کننده را به خورد خوانندگان دادند. «ابتذال شر» ترجمه «banality of evil» است. همانگونه که گفتید، به احتمال زیاد آن را خانم آرِنت در کتابش اولین بار استفاده کرده، اما معنی آن برعکس چیزی است که شما تصور می‌کنید. این اصطلاح موقعی استفاده می‌شود که کسی کار اشتباهی انجام دهد بدون آنکه نیت بدی داشته باشد. اصل مقاله‌ی آقای چامسکی و همچنین ترجمه آن در سایت‌های فارسی را نیز خواندم. متنی درباره آن به زودی خواهم نوشت.

 

دامنه |,[در پاسخ به محمد جواد رمضانی] سلام دوباره آقا محمدجواد. نقدت را بر متن خودم شایسته‌ی تقدیر می‌دانم. اما من بالای متنم در آنجا نوشته بودم که: "سعی دارم آنچه را از متن اخیر آقای نوآم چامسکی ( فیلسوف، زبان‌شناس) فهم کرده‌ام، خلاصه و منسجم مطرح نمایم؛ در واقع طرح مسئله کنم تا کمی فوری‌تر به درک مطلب بینجامد." بنابرین تلاش کردم در طرح مسئله، امانت‌دار بمانم و آنچه فیلسوف چامسکی خود گفت عینا" در دو کمانک ( = «...») بگذارم تا دخل و تصرفی در نقل قول ننموده باشم. خوشحال می‌شوم این بحث به قلم شما هم به صحن آید. درود.

 

جلیل قربانی, [در پاسخ به دامنه |] سلام دوباره. چند نکته درباره آشتی ایران و عربستان «سعودی». نوشته: جلیل قربانی. قطر، امارات، بحرین و دیگر کشورهای عضو شورای همکاری خلیج فارس، اتحادیه اروپا، طالبان افغانستان، چین و روزنامه کیهان از آغاز دوباره روابط دیپلماتیک ایران و عربستان «سعودی» استقبال  کرده‌ و سایر دلواپسان هم سر از پا نمی‌شناسند و از خوشحالی در پوست خود نمی‌گنجند. استقبال دیگر کشورها از این آشتی در راستای ثبات و امنیت در روابط منطقه‌ای و بین‌الملل، قابل توجیه است، اما درباره خوشحالی روزنامه کیهان و دلواپسان باید بگوییم که خدا از این اصلاح‌طلبان نگذرد که در سال ۱۳۹۴ با حمله به سفارت عربستان «سعودی» در تهران و بعد هم با سر دادن شعار «مرگ بر آل‌سعود» در نماز جمعه، اسباب ناراحتی ۷ ساله دلواپسان را فراهم کرده بودند. با توجه به تیتر روزنامه کیهان که نوشت: «اصلاح‌طلبان باید دیپلماسی را از دولت رئیسی یاد بگیرند»؛ در آینده نزدیک با آغاز مذاکرات برجام، باید اصلاح‌طلبان را درباره رفتار دشمن‌شادکن آنها در آتش‌زدن برجام پاسخگو کنیم. باید از اقدام مجلس اصول‌گرا در تصویب بیست ‌دقیقه‌ای برجام ستایش کنیم و اسامی نمایندگان خائن اصلاح‌طلب که به برجام رأی ندادند را برای آگاهی مردم افشا کنیم.

 

دامنه |, [در پاسخ به جلیل قربانی] جناب جلیل قربانی سلام. یکم: تازه داشتیم عادت می‌کردیم از وارونه‌نویسی عمدی / طنزی آقا قربانی آسوده و خیال‌تخت! می‌شدیم، حالا باز صحن آمد و صحنه‌گردان چالش و مالش و سازش و ستیزش و ستایش شد! دوم: خوب، دَمج‌مَمج اوضاع را در رصد داری. برس به رصدت برس. این صحن برای عرضه‌ی آخرین رصدهاست. سوم: آقا سپاس ازین آغاز مَصاف. مرا که از سکوی استقلالم  (شِم تیم نه، مستقل بودنم) خارج نمی‌دانی که؟ و به این دو جناج جسور نسبت به هم نمی‌جسبانی که؟

 

جلیل قربانی, چه وه «چ» کم دارنی؟!

 

دامنه |,[در پاسخ به جلیل قربانی] عمدا" چ را ج زدم، که گیرت دهم تا نکته‌سنجی نکنی. مرا گیر نیندازی. غرق ملالغتی گردی! کشکولی!

 

پاسخ‌هایم به پرسش‌هایم ( ۶ )

 

- صدر اسلام فقط یک تاریخ نیست، قلب و مغز مسلمین است؛ با تمام مکه و مدینه در همه‌ی دارایی‌هاش از کوه‌ها و درّه‌ها و ساختمان‌ها و قبرهاش.

- چرا مرحوم بدیع‌الزمان فروزانفر در ص ۹۴ کتاب "تقریرات" خود معتقد است "زمان رسول الله ص مردم متوجه‌ی عمل بودند، نه متوجه‌ی بحث و تفتیش."

- من فکر کنم چون هنوز خطوط و گُسل رخ نداه بود و پیامبر ص خود مدرسه‌ی ایمان و عشق بود و مردم را صاحبِ "درد" می‌کردند. و درد هم به تعبیر مولوی، «مَجال بحث» نمی‌دهد.

- نتیجه ← : ایمان از تصدیق شروع می‌شود اما کم‌کم علم به او رو می‌کند و شک شروع می‌شود و همین، به تفتیش و بحث می‌انجامد.

ابراهیم طالبی دارابی دارابی

 

جلیل قربانی, [در پاسخ به دامنه |]
درباره عربستان و ایران
نوشته: جلیل قربانی

۱- نگاه برخی گروه‌ها و افراد در دولت ایران به گونه‌ای است که گویی بیشتر برای رفع مشکلات روزمره (مثلاً آسان‌شدن ورود درهم امارات به ایران و کاهش قیمت دلار) به رابطه با کشورهای حاشیه خلیج فارس توجه دارند.

۲- با توجه به نفوذ ایران بر برخی گروه‌های مذهبی در کشورهای همسایه عربستان، رابطه با ایران حتی با معامله سیاسی در برنامه‌های آینده آن کشور، به ویژه از نگاه امنیتی و منافع ملی آن، معامله‌ای به شدت حیاتی و سودآور برای عربستان است.

۳- به نظر من عربستان دریافته است که در منطقه پرتنش خاورمیانه، او در خانه شیشه‌ای زندگی می‌کند و در این شرایط نباید به طرف دیگران سنگ پرتاب کند. این کشور برای حفظ جایگاه اقتصادی فعلی خود و ایجاد آرامش در منطقه به دنبال  ایجاد جای پای قوی‌تری از خود است.

۴- تداوم قدرت اقتصادی روزافزون که قدرت چانه‌زنی عربستان در منطقه و جهان را افزایش داده، نیازمند تعامل با ایران هم هست؛ به خصوص که اکنون پای چین و روسیه و اسراییل و قدرت‌نمایی در برابر آمریکا هم برای عربستان جنبه جدی‌تر به خود گرفته است.

۵- عربستان هنوز در آشتی کشورهای عربی با اسراییل (پیمان ابراهیم) کوتاه نیامده و شرط می‌گذارد تا قدرت تعیین‌کنندگی و وزن سیاسی خود را به امریکا، اسراییل و کشورهای عربی و حتیٰ جمهوری اسلامی ایران یادآوری کند.

۶- به یک مورد اقتصادی اشاره می‌کنم؛ در کنار برنامه‌های بلندمدت عربستان ۲۰۳۰، که نیازمند امنیت منطقه‌ای است، سود شرکت آرامکوی عربستان در سال ۲۰۲۲ از ۱۶۰ میلیارد دلار گذشته است؛ سود این شرکت ۱۰ برابر درآمد نفت ایران در همین سال بود.

دامنه |,[در پاسخ به محمد جواد رمضانی] سلام مجدد جناب محمد جواد. وفا به نقل، همین است که شما مثال و خاطره آوردید. در صحن اما به علت حجم ارسال و حوصله‌ی افراد، باید به کانون یک متن بسنده داشت. تذکر عالمانه‌ی شما را در کلیتِ روش کار علمی وارد می‌دانم. ممنونم. همین بحث باعث شد یادی از تاریخ سیاسی داراب‌کلا شود که به هر حال بخشی از مَصاف سالمِ دو سوی جناح‌ها بود بدون کمترین پرخاشگری نسبت به هم. جامعه‌ی امروز به فضای چالشی و رقاببی دیروز بسیار دلتنگ است.

دامنه |, [در پاسخ به علیرضا]
اولین تذکر مدیریت مدرسه فکرت
سلام آقا علیرضا. لطفا" دست  از بیانِ چیزی که از آن خبر نداری، بر دار.

 

به جناب شیخ وحدت درین صحن فکرت و ازین وقت و فرصت سلام می‌کنم و از ایشان می‌خواهم با یک توضیح مشخص فرمایند که امیر زهتاپچی -نزدیک‌ترین و اسرارآمیزترین دوست دوران مبارزات شما- در مرصاد پرونده‌اش بسته شده بود؟ یا در دستگیری‌های پس از قیام مسلحانه‌ی «سازمان مجاهدین خلق» در سال شصت؟ مطلب درباره‌ی این دو وضعیت، در اصل مصاحبه‌ام با شما در آن دو سال، مبهم است و من هم فرصت نکردم از ۹۵ قسمت مصاحبه با شما، کامل بگردم، که بیابم کدام یک درست است. با تقدیم ادب و ارادت: اخوی‌ات ابوعارف.

 

دامنه |: جناب جلیل قربانی سلام. واقعیت‌نگاری در تحلیل شما را قبول دارم و با هر شش بندش موافقم. تحلیل و اطلاعات درین متن شما کنار هم پهلو گرفتند و فهم را بر ما نه تنها آسان که پذیرا کرد. درست و منطبق بر مسائل حاکم بر منطقه دست به تفسیر زدید. عالی و رسا.

 

می‌گذاری گزاره‌هایی بُگذارم؟ حُسن همجواری از حُسن نیّت برمی‌خیزد، که البته در روابط بین‌الملل به‌ندرت یا به‌کثرت عواملی دخیل، ممکن است به عنوان نقش‌های موذی این دو حُسن را زائل کنند. (طبیعی هم هست، چون میدان، میدان اخلاق و فضیلت نیست، عرصه کسب بالاترین منفعت است)

 

منظورم این است تنش وقتی به سازش بین دو کشور ختم شود، کسانی (دولت / احزاب / افراد) به ارزیابی منافع ملی خود ورود می‌کنند و وقتی معارض تشخیص دهند، به عنوان عوامل دخیل / مُخلّ عمل می‌کنند. پس، باید از اصول و چارچوبی که منافع و رفاه مردم ما را تأمین می‌سازد، پیروی و حفاظت کرد.

 

چقدر شخصاً از علایق سیاسی‌ام هست که وقتی ببینم دو دشمن روبروی هم می‌نشینند. مثلاً من معتقد و طرفدار نشستن با صدام خونی‌ترین دشمن ایران در جنگ او با کویت بودم، که باید با او معامله‌ی قوام‌وار می‌کردیم، که احمد قوام با استالین کرد و ایران را از طُعمه‌ی گرگی‌شدن، شوروی وقت، بیرون برد. اما ما، نظاره‌گر صدام در بحران کویت ماندیم و هیچ از سیاست تاکتیکی بهره نجستیم.

 

من حتی اگر آمریکا و ایران هم با هم بنشینند موافقم، اما خوی زورگویی آمریکا، چشمداشت مرا کور کرد. تاریخ کمتر سراغ دارد چین از نشستن قهر کرده باشد، اما آمریکا در نشستن با ما، اصل انسانیت را ترک کرده است؛ تحریم و توسل به فشار و حتی حمایت از جنبش‌های غلط و منحرَف. اگر نشستن اصالت دارد، چرا باید آمریکا چنان رفتار را تیره و سخت سازد که کار نشستن را مشکل‌تر کند. همان‌گونه که عربستان و ایران با نشست به سازش رسیدند، آمریکا هم فقط با نشست، به سازش با ایران می‌رسد، یعنی هر چه زوری بیشتر بگوید، تحریم را عمیق‌تر کند، کار مذاکره را پیچیده‌تر می‌کند.

 

خلاصه، من معتقدم دولت‌ها هنوز در عصر پیشا«وستفالی» قرار دارند؛ عصری که در اروپا فقط زور، زودترین راه‌حل بود؛ یعنی جنگ و نبرد با ابعاد مذهبی و سیاسی و نظامی. جهان به نظم جدید وارد خواهد شد. این ایده‌ی من است.

 

بار دگر خرسندی‌ام را از بیاناتت در صحن اعلان می‌کنم و این مورد تحلیل عربستان و ایران با وساطت چین هم، جای تشکر مضاعف باقی می‌گذارد؛ تشکر و درود. ابراهیم و ارادت.

 

توضیحی اکید بر تذکز مدیریت مدرسه فکرت

 

وقتی عضوی از مدیریت تذکر مستقیم گرفت، بنده به عنوان عضو فکرت، تا ۵ روز از هم‌بحث‌شدن با فرد تذکرگیرنده، می‌پرهیزم تا تذکر، توأم با جریمه باشد. چنین جربمه‌ای ممکن است پایان ۵ روز، تمدید یا وسط راه تعویق شود.

 

مدیریت مدرسه فکرت

 

ابوعارف | طالبی دارابی: به جناب شیخ وحدت (ابوطالب طالبی) درین صحن فکرت و ازین وقت و فرصت سلام می‌کنم و از ایشان می‌خواهم با یک توضیح مشخص فرمایند که امیر زهتاپچی -نزدیک‌ترین و اسرارآمیزترین دوست دوران مبارزات شما- در مرصاد پرونده‌اش بسته شده بود؟ یا در دستگیری‌های پس از قیام مسلحانه‌ی «سازمان مجاهدین خلق» [سپس: گروه تروریستی «منافقین»] در سال شصت؟ مطلب درباره‌ی این دو وضعیت، در اصل مصاحبه‌ام با شما در آن دو سال، مبهم است و من هم فرصت نکردم از ۹۵ قسمت مصاحبه با شما، کامل بگردم، که بیابم کدام یک درست است. با تقدیم ادب و ارادت: اخوی‌ات ابوعارف

 

ابوطالب طالبی وحدت: سلام به شما ابوعارف. آقای زهتابچی در روز قیام مسلحانه سال ۶۰ دستگیر و همان شب به همراه بیش از ۱۲۰ تن تیرباران شدند.

نعوذ بالله من شرور انفسنا ومن سیآت اعمالنا.

 

ابوعارف | طالبی دارابی: سلامی مجدد به جناب شیخ وحدت. (ابوطالب طالبی) مطلب روشن شد. تشکر برای زدودن این ابهام در ذهن من. ثبت می‌کنم. ابوعارف.

 

دامنه |: جناب محمد جواد رمضانی سلام. گزارشی که تهیه و درین صحن ارسال کردید، کار برداشت را -حتی برای کسی که خواست دست به داوری درین باره بزند- آسان‌تر کرد. به‌هرحال، در ترجمه‌ها این‌انداره تفاوتِ برگردان، یا فهمیدن درست مطلب و قصد نویسنده، امری رایج و رواست.

 

اگر متن تهیه‌شده‌ی شما توانسته باشد خواننده را در دریافت میسّرتر نظرات انتقادی / انتظاری چامسکی، نسبت به متن بنده (هوش مصنوعی و هوش حقیقی) پیش انداخته باشد، این نه فقط ایراد ندارد، که جای بسی خوشحالی هم دارد.

 

در پایان ممکن است از نظر شغلی و فنی، بسیار به هوش مصنوعی نیازپذیرتر شده و اهمیت و ضرورتش را فوری‌تر درک کرده باشید. چامسکی هم، وظیفه‌ی خود را در قبال اخلاق و افکار بشر ایفا کرده است و تقبیح وی از سوی هر کس، نشان از کم‌تابی‌اش می‌دهد. سپاس.

 

شایسته‌کاری ( ۶ )

خُشک‌خُلقی کمی از کج‌خُلقی ندارد. این دو خوی، بیشتر از آن که طرف مقابل را اذیت کند، خودِ پیاده‌کننده‌ی این نوع رفتار را، پیاده! و پیر و پَک و پوک می‌کند. حتی ممکن است بر سه ساختار گردش خون، گوارش هضم و گوارایی روح و روحیه، آثار سوء جسمانی و روحانی باقی بگذارد و در نتیجه شادزی بودن را از آدمی سلب سازد.

 

آیا از دیدن رهبر ایران در دیدار با رهبران جهان خجالت می‌کشیم؟!


به نام خدا. سلام. وقتی روزنامه‌های ایرانی را مرور می‌کردم "عصر ایرانیان" چاپ امروز (| ۲۳ اسفند ۱۴۰۱ |) بیشتر دقتم را با تفکر روبرو کرد. پیشنهاد رهبر معظم در هنگام دیدار آقای آلکساندر لوکاشنکو -رئیس‌جمهور بلاروس- با ایشان، برای تشکیل "یک مجموعه‌ی مشترک، علیه‌ی حربه‌ی تحریم"، هم یک نگاه مدبّرانه به امور جهان بود و هم علامت تلاش بادقتِ ایشان برای اثرگذاری بر رهبران تأثیرگذار و تأثیرپذیر جهان و هم ارائه‌ی منطق و خواست انسانی به روی هر دولت زورگویی که از میزِ نشست برای گفت‌وشنود محترمانه و مذاکره‌ی روشمندانه و رسیدن به راه‌حل‌های صلح‌خواهانه پا پس می‌کشد. سخن دومی هم داشتند رهبری که خیلی حساب‌شده است: "توافق‌ها و حرف‌ها نباید در جلسات به پایان برسد" و در نهایت عین آن کار امام خمینی ره در دعوت آقای میخائیل گورپاچف صدر هیئت رئیسه‌ی شوروی به دامن حضرت ربوبیت، شیوه‌ی دعوت به حقیقت را در این دیدار و فرصت از قلم نینداخته‌اند، لذا؛ با توجه به نیازمندترشدنِ دنیای امروز به معنویت فرموده‌اند:

 

"معنویت می‌تواند عامل حرکت‌دهنده برای ملتها باشد."

 

بنده -که خود را یک عنصر فعال مستقل و سطح ساده، در شکوفایی هرچه بیشترِ انقلاب اسلامی می‌دانم- نه تنها از قامت و قیافه و قافیه و قواعد و وقار و واقع‌گرایی در رفتار رهبری معظم در دیدارهای جهانی لذت می‌برم و بر خود می‌بالم، بلکه از گفتارهای ایشان خطاب رهبران جهان هم، دچار تفکر و حیرت و حسّ شکوه می‌شوم. تملّق هم نمی‌کنم، بلد نیستم چاپلوسی ورزم، اما از آشکارکردن علایق و عقایدم نسبت به رهبری معظم، هم، پیش هیچ احدالنّاسی شرم نمی‌کنم و هراس هم به خود راه نمی‌دهم. در وقتِ انتقاد هم اگر به مسئله‌ای منتقدانه بیندیشم -که پاره‌ای مواقع، چنین‌ بوده و هستم و خواهم بود- از گفتار انتقادی / انتظاری / اصلاحی / اعتقادی پا پس نمی‌کشم. حالا برگردم به عنوان نوشته‌ام:

 

«آیا از دیدن رهبر ایران در دیدار با رهبران جهان خجالت می‌کشیم؟!»

 

جوابم این است: نه فقط خجالت نمی‌کشم، هیچ، بلکه غُدد غُرور و قَبول و فُحول (=چیره‌دستی، هوشیاری، دلیریِ) من، به عنوان یک ایرانی تعالی‌جو، ترشّحات بیشتری نیز می‌کند. «ادْخُلوها بِسَلامٍ آمِنین.» (۱۵ / حجر) از نقد و نظر این نگاه و نگرشم استقبال می‌کنم.

 

| ۲۳ اسفند ۱۴۰۱ |
ابراهیم طالبی دارابی

 

نقد سید علی اصغر بر این متن بالای من: سلام تحلیل گر خبرهای مهم و دوست مهربان. برای ارادت وافر و حماسی از رهبری نیاز به نگارش تان نیست هر کسی با واکنش هایت آشناست می داند که بیش از اندازه منطق و عقل و بسیار پر از احساس ، عاطفی و عشقی به ایشان علاقه دارید و این قاعده برای دیگرانی که گرایش به این نظام دارند ساری و جاری است . امابعد؛ جایی که گاها از رهبرمعظم انتقادکرده باشید من هیچگاه در مدرسه فکرت ندیدم اگر دوستان سراغ دارند برایم ارسال کنند . مولفه های قدرت و سرمایه یک کشوردر جامعه شناسی منابع نیروی انسانی است بعبارتی ساده و روان مردم آن کشور هستند بقیه تابع ها خدمتگذار مردم هستند و بهترین شاخص هردولت و حکمرانی خدمت بهتروبیشتربه مردم است . اعتقاد دارم هر نوع روابط بین المللی اگر منجر به بهبود روشها در خدمات ارزان به مردم شود جزو کارنامه برجسته کشور و حکمرانی است. نباید طوری عمل کرد که نظام سرزمین واتیکان در رم باشد و مردم ایران در جغرافیای ایتالیا زندگی کنند ببردرنگاه انتزاعی ! بنابرین ؛ از سرگیری دیرهنگام روابط دیپلماتیک با عربستان و ... افزایش فعالیت برون مرزی برای بهبود روابط اگر نتیجه اش بر زندگی اقتصادی مردم تاثیر نداشته باشد در اصطلاح کارشناسی ۸۰درصد مردم دچار زندگی خاکستری باقی می مانند.

 


پاسخم به جناب سید علی اصغر
سلام آقا سید علی‌اصغر رفیق آغاز و انجام
سپاس برای این متن و نقد سه ساحتی تو:

ساحت اول این است که بر حسب یک اخلاق پسندیده از دوستی و حُب و حرمت‌نهادن به رهبر مذهبی و سیاسی و نظامی، حمایت و تمجید به عمل آوردی که این به خِرَد من، بِخردانه‌ترین رفتار یک شهروند به مقام اول کشورش هست که در تو و در متن تو به‌روشنی و سرشار از ادب مشاهده شده است.

ساحت دوم متنت این است که بر منش من، قلم نقد دوستانه و سازنده بردی که چرا ارادت خودم را به رهبری معظم، آشکارا توی صحن می‌آورم، ولی انتقاداتم را نه. نقد شما به خوانندگان خواهدفهماند که با آن‌که میان دو رفیق (که عقل منفصل و روح متحد همدیگرند) تمام عمر با هم در رفافت و اوج صمیمیت هستند، اما در مقام بحث، بنای محکمی در نقد دارند و نسبت به هم در تعارف و تکلف نمی‌افتند که واقعیت و حقیقت در حاشیه فرو روَد. پس، کارِ نقدت بر متن و مَنِش‌ام، کاری خارج از قاعده نیست. اما جواب دارد:

شأن رهبری مذهبی به ما الزام می‌دارد که انتقادات از رهبری را تا حد اعلا نباید به صحن عمومی کشاند. باید استنکاف کرد. چون این کار باعث فروریختن باور مردم و هَتک حریم مقام مذهبی (سیاسی امری سواست) می‌شود؛ دغدغه‌ی زیبایی که، هر یک از مردم مؤمن نسبت به ساحت مرجعیت هم در خود بازپرورشده دارند تا قُدسیت مسئله خراش و خدشه نخورد. حدیث وجوبِ «نصیحت ائمه‌ی مسلمین» دلیلی بر عمومی‌کردن آن نیست، مسیر اخلاقی هم دارد. زین‌رو من عامدانه برای مصلحتی بالاتر از اشتیاق یا ترجیحاتم، شأن رهبری را محافظت می‌کنم و دست از انتقاد در ملأعام می‌شُویم. شاید در رعایت اخلاق این کار نزد خدای باری‌تعالی آبرو بخرم.

ساحت سوم متنت این بود مردم به علت شأن فراتری که درون حکومت دینی دارند، مستحقِ سیاستگذاری هوشمندانه‌تر و رفتاری عقلانی‌تر از سوی مقامات سیاسی‌اند. خوب این سخن شما درست است. فرق من با شما درین قضیه این است در تحلیل ماجرا یکدست و یکسان نمی‌اندیشیم. عرضم در زیر:

من معتقدم این ایران نیست که از گشایشِ روابط عاقلانه با جهان، سر باز بزند، این غرب است که از روزی که شاه را از دست داد، خیال می‌کند ایرانِ پس از شاه، باید نابود و قدرت از دست مذهب و مذهبیون بازپس گرفته و به ایرانِ دوباره شاهنشاهی! داده شود. و باز این بار به پسرکوچولوی پهلوی! (پدر، پسر، نوه : رضا، محمدرضا، رضا، آن هم از سوی بیگانه)

تازه این وسط حتی یک سازمان ترور هم (که همه‌ی ملت ایران با آن مخالفت که هیچ، نفرت دارد یعنی سربازان خون‌آشام «مسعود و مریم») خودشان را از طرف آمریکا حکومتِ منصوب بالقوه‌ی بعدی به حساب می‌آورند.. تناقض را ببین، یعنی این دو آلترناتیو حکومت ایران، آن حد از دموکراسی و آرای عمومی و حق انتخاب مردم پرت افتاده‌اند که یکی در درّه‌ی تیرانای آلبانی و دیگری در خوش آب‌وهوای جهان هنوز دَمِ مردم و تمایل مردم را ندیده و استمزاج نکرده، خود را جایگزین! معرفی کرده‌اند. غرب را ببین که در برابر حقانیت ملت و رهبری مقام آن، به چه حیلت‌ و مذلتی افتاده.

و من افتخار می‌کنم در برابر این آدم‌ها با آن پرونده‌های سیاه و فساد و جنایت، از رهبر معظم‌ام دفاع کنم و ایستادگی حمزه‌وار -سلام الله علیه- ایشان را در برابر تمام زورگویی‌های چند کشور بدکار و سارق جهان، بسِتایم و پشت سرش بایستم.

بنده کسی را هم، در حد و اندازه‌ی این رهبرم نمی‌بینم که بخواهم از این رهبر خردمند، هوشمند، محکم عبور کنم. من ایشان را که سرسلسله‌ی مقاومت در برابر مخاصمات غرب علیه‌ی ایران می‌دانم و تنهایش نمی‌گذارم. علاوه بر حجت شرعی و دلیل عقلی‌ام در دفاع از رهبر معظم، حتی با حفظ انتقاد در برخی مسائل سیاست داخلی به ایشان، گواهی شهید حاج قاسم هم، برایم خط عقیدتی محسوب می‌شود که آن ابَرمردِ علم و عمل یعنی حاج قاسم بزرگ، این صراط را رفته و بنده هم در حال قدم‌زدن در همین صراطی‌ هستم که او پیموده و ماها را به طی طریق در آن فراخوانیده.

لذا چشم بینای خودم را کور نمی‌کنم و در نقد و دفاع حاضرم؛ دفاع را باید به صحن آورم که به انسجام ملی مدد می‌دهد و رفع کدورات می‌کند و تمام فکرها و سلیقه‌های سیاسی را کنار هم می‌کشانَد. نقد را هم باید در محافل خاص انتقال دهم که حرمت و حریم خدشه‌دار نشود.

اینک داوری نمی‌کنم که من راهم درست است یا راهی که در آن افراد خود را رودرروی رهبری در نظر می‌گیرند و گمان می‌کنند گامی حق برمی‌دارند و به خیر و صلاح نزدیکتر. صحیح‌تر فکر می‌کنند. از آن رفیق پوزش که با این پاسخِ سه کف و اندی دستی، وقتش را ربودم. ممنونم. و می‌دانم گرایش توأم با انتظار تو را از رهبر معظم.

ابراهیم و سر و پا ارادت به شما

 

فرهنگ لغت داراب کلا

قسمت یکم

نوشته‌ی مشترکِ جناب دکتر اسماعیل عارف‌زاده / ابراهیم طالبی دارابی دامنه

به نام خدا. سلام. اِروای تِه هَچّه بَمِرده. به عبارتی شُسته‌رُفته‌تر این اصطلاح در گویش دارابکلایی‌ها یعنی به اَرواح هر چه مُردگان تو سوگند می‌خورم / می‌دهم. این زمانی اوج می‌گیره که میان دو یا سه نفر در کنار هم این حالات  -که در زیر ذکر می‌شود- پدید آید:

 

یک. موقعی که یکی بگه: مَن اِتّا خَوِر دارمِه اَعی بعداً گوومّبه. طرف و طرف‌های این فرد مثل فردِ فلفل‌خورده به وَلوِله می‌افته و به اِصرار -عین چسب فوری به تنِ طرف می‌چسبد و می‌گوید:  اِروای تِه هَچّه بَمِرده باعی (=بگو). جانِ مادرت باعی. زود باهی. مِه دل حُوسوس هِکته. جان من باعی. تِه جّد قسم باهی. باهی دیگه. چه ناینی؟

 

دو. زمانی یکی از یکی چیزی بخواد. مثلاً بیلی، زنبیلی، موتوری، بینجی و پیچ‌ومِهره‌ای. طرف تا بگه ندارم، این سمج می‌شه عین سریش می‌چسبه و می‌گه:  اِروای تِه هَچّه بَمِرده هادِه. زود پس دِمبِه.

 

سه. و یا وقتی یکی بی‌خیال باشه و هیچی نجُنبه به او از سر لَج یا خوبی می‌گن اِروای تِه هَچّه بَمِرده، یِ کّمه تکون بَخور. تِره بخُّدا قسم، اتّا کمه انصاف دار.

| ۲۳ اسفند ۱۴۰۱ |
ابراهیم طالبی دارابی

 

نظر عبدالله طالبی به من: درود عمو ابراهیم. من گمبه تع هچ وته یا تع هچ وچه اسا ته بایتی ته هچه بمرده. اصولا تع هچ وچه یا تع هچ وته. تورا به هرچی که مُراد توست (کنایه بر پرستش وخدای دارد) وحتی تما م بچه هایت چون قدیما تعداد فرزندان بیشتر امروز بوده تع هچ وته وته نیز امکان دارد هجی گویش وچه یا بچه باشه یا وته نیز به رفتگان اشاره کند و بعضی وقت ها برای قسم دادن گاهی نیز ناسزا گفتن کاربرد دارد. بایتی نیز معنای گفتن دارد که صرف شدنی نیز است  بایتی .بایته .باو . بایتنه .حال باز کنکاش با شما.

 

سلام جناب عبدالله. راوی‌گری لُغوی و واژگانی شما هم درست است. ازین زاویه هم نگاه به آن هم قشنگ است و هم بر باور دینی اشاره دارد. دست مریزاد. من از به کار رفتن استعمال لفظ اِروای (=ارواح) درین عبارت محلی، پی به «هر چه ته بَمرده» می‌برم و ازین‌رو آن را این‌طور موشکافی کردم. ممنونم از اشتیاق، اهتمام و توان دانشی تو عموعبدالله‌ی من در باب لغات زادگاه.

 

 

جناب استاد خوئینی‌ها سلام. بله، منظور بنده هم تَبَرُّج بر وزن تقلُب بود. اما دقت شما در تک تک مندرجات متن‌ها ستودنی‌ست. خودِ شما ازین واژه، چه معادلی برای فارسی پیشنهاد می‌کنید؟ آیا در آن بُرج‌شدن و خود را از دور نشان‌دار و نمایان‌ساختن هم درمی‌آید؟ حالیا درود بر حال و قال شما؛ سبب خیر شدید که باز هم به سوره‌ی احزاب بروم و تبرک و توسل و تیمّنی نموده باشم. و اینک که دیدم خوب در آمد آن را در صحن هم می‌گذارم تا خیر و خبر و خیزشش به همه برسد:

«"و قَرنَ فی‏ بُیوتِکُنَّ و لا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الجاهلیَّةِ الأُولی...» (۳۳ / احزاب)

و در خانه‌های خود بمانید، و همچون دوران جاهلیّت نخستین (در میان مردم) ظاهر نشوید... .

ترجمه‌ی مرحوم آیت‌الله سید محمد باقر موسوی همدانی مترجم المیزان (۱۳۰۴ / ۱۳۷۹ ق)

با ادب و ارادت: ابوعارف

 

صدرالدین آفاقی | به دامنه> با سلام خدمت استاد گرامی. آقای جواد رمضانی در مبحث زبان انگلیسی و ترجمه فکر میکنم‌ مدرک بالایی دارند. علاوه بر مبحث فیزیک که تخصص دانشگاهی  ایشان است به یادگیری زبان انگلیسی همت گماشتند و فکر میکنم هم اکنون به تدریس هم مشغول باشند. اهتمام ایشان به متن انگلیسی و ترجمه صحیح مقاله هوش مصنوعی از این باب است.

دامنه |, سلام جناب صدر. در صحن بگذار تا معرف حضور همه شوند، من که مطلع بودم. ممنونم.

 

دامنه [در پاسخ به شیخ‌ مالک رجبی] جناب استاد شیخ مالک سلام. درین "روزبرگ" (که سلسله‌ستون متوالی شماست) در چهار سطح به تدوین متن پرداختی: چیستی "چهارشنبه‌سوری" و چگونگی آن. خرافی‌خواندن آن، آفت و آسیب‌شناسی آن و حرام شرعی معرفی‌کردن آن. خُب از آنجا که با شروع وبلاگ دامنه از سال ۱۳۹۲ به جمع دامنه‌نویسان پیوسته بودی که بالغ بر ۲۵ نفر در وبلاگم «دامنه‌ی داراب‌کلا» روزانه مطلب می‌نوشتند و از آن زمان تا الآن، کار نوشتن را ترک نکرده‌اید، به نظر من هر روز که پیش‌تر می‌آیی:

۱. شیوایی ادبیاتت بهتر شده است. ۲. محتوای آن غنی‌تر گردیده است. ۳. بیان پاره‌ای مسائل کم‌بهاء (یا به تعبیر تند من: کمی متمایل به سست که مدتی به‌ندرت در مباحثت رؤیت می‌شد) پرهیزانه‌تر شده است.

 

اینک درین متن که از داوری دوری می‌کنم فقط خواستم بدانم به چه ادله‌ای چهارشنبه‌سوری را نه با منطق عقل منطبق، اعلان کرده‌ای و نه با احکام شرع متساوی. سند شما در حرامِ شرعی‌بودن اعلان‌نمودن یک سنت عمومیت‌یافته در میان ملت چیست؟ کتمان نکنم بنده هم با بدبرگزاری این سنت که به انحراف کشانده شد و اغلب و تماما" به سوزی و سازی منتهی شده، به‌شدت مخالفم و اعترافم را جا نگذارم که در ایام دبستان (ک عصر طاغوب بود و والدینم ما را ازین کارها بازمی‌داشتند و بازخواست می‌کردند)-  به این کار در محیط همان دبستان با برافروختین هیزم (=تَندیر جَرده = شاخه و خاشاک برای آتش تنور) مبادرت می‌کردم، لذت می‌بردم و حسی از خُرافگی در خود نمی‌دیدم، بلکه هیجان و شادی فراوان در من ازدیاد می‌یافت. شاید علتش این بود آن سنت به سبک درست پیاده و برگزار می‌شد و به دِهشت‌آفرینی و وحشی‌گری امروزه‌روز، آغشتگی نداشت.

سپاس که به سنت ایرانی پرداختی و پیچ و مهره‌ی آن را چنان با آچار فرانسه و انُبر قفلی سفت بستی که رزوه‌اش کلا" هرز شد! این آخری کشکولی که اساسِ پایه‌گفتار منِ دامنه بوده و هست و خواهد بود. درود.

 

دیدگاه من: در برابر سنت‌های سرزمینی باید افراد آن را سطح‌بندی کرد. یعنی اشکالی بار نیست که بخش فرهیختگان جامعه و یا بخشی از مذهبیون خودنگه‌دار، از اجرای سنتی چهارشنبه سوری دوری گزینند، ولی برای سطوح دیگر جامعه ایرادی نداشته باشد که به روش صحیح و آرام آن را برگزار کنند، لذا خرافی‌خواندن سنت دیرپای سرزمینی اقدامی هوشمندانه نیست. کما این که اسلام با سنن سالم مسالمت ورزیده و امضا نموده است که به احکام امضایی در کنار احکام تأسیسی (وام‌گرفته‌ی بنده از تعبیر حجت‌الاسلام محمد مجتهد شبستری) شهرت یافته است.

 

سید حسین موسوی خوئینی [در پاسخ به ابوعارف | طالبی دارابی] سلام. در کاربرد/ استنباط از لغات بیگانه، نباید مسامحه کرد. به ویژه هنگامی که در سخن الهی درج باشد و معنایش، در زندگی دنیا و آخرتِ ما، قبض و بسط بیندازد. « بُرج شدن » یعنی چه؟! و امّا معادل « تبرُّج »: خویش‌‎آرایی، آراسته بیرون شدن.   فرهنگ تازی به پارسی(بدیع‌الزّمان فروزانفر)، 151. ترجمه‌ی قرآن کریم(سیّدعلی موسوی گرمارودی)، احزاب/ 33.
زینت‌نُمایی.   ترجمه‌ی قرآن کریم(بهاءِ‌الدّین خُرّمشاهی)، احزاب/ 33. آرایش کردن، زیبایی‌های خود را در معرضِ نظر آوردن.   فرهنگ جامع کاربردیِ فرزان[ عربی - فارسی ](پرویز اتابکی)، 2/ 700.

 

ابوعارف | طالبی دارابی, [در پاسخ به سید حسین موسوی خوئینی] جناب استاد موسوی خوئینی سلام شبانه. ممنونم. مفید و حاصلِ اهمیت قائل‌شدن شما برای این مسئله‌ی قرآنی و اجتماعی. همه‌ی معادل‌سازی‌ها در جای خود مهم بود و این نشان از درِ گشوده‌ی فارسی به روی ورود واژگان و گنجایش فراوان برای برگردان آن است. بله، تَبَرُّج با این آورده، بهتر جا افتاد. فقط نمی‌دانم شامل مردان هم می‌شود در دایره‌ی عفت یا نه خطابی خاص به زنان است و بس؟ اضافه کنم که قرآن ترجمه‌ی گروهی مرکز فرهنگ معارف قرآن آتَبَرُّج را "جِلوه‌گری" برگردان کرد و قرآن "مرکز قرآن سپاه" آن را به نمایان‌سازی و زینت خود را آشکارسازی. با کمال خرسندی و تشکر. ارادت: ابوعارف


دامنه |, [۱۴.۰۳.۲۳ ۲۰:۰۰] [در پاسخ به سید علی اصغر شفیعی] سلام مجدد بر جناب سید علی اصغر که اهل بحث و نظر است. در آن نقد سازنده‌ی قبلی بر من یاد آورید که چُنان کنم و چُنان نکنم. کلا" روی فرآورده‌های فکری و عقلی آن رفیق فکر می‌کنم. اما باز کمی توضیح تحلیل  محتوایی:

یکم: منع‌ام کرده بودی از علایقم به رهبری معظم، ننگارم، نه این که مخالف این گرایشم باشی، بلکه استدلال آوری بر من و همگان روشن است این دلدادگی، و حتی بر سایرین هم این محبت به رهبری جاری است. پس نتیجه گرفتی نیازی به این کار نیست.

دوم: امرم کرده بودی از انتقادهایم به رهبری معظم هم بنگارم حتی از اعضا استشهاد کردی آیا تا به حال دیدید دامنه در صحن انتقادی از رهبری کرده باشد؟

خُب من منطق شما را شنیدم و پاسخم را هم، شفاف دادم. اینک وقتی مصلحت‌بینی من و حتی احتجاجم در منطق شما کارگر نیفتاد (یعنی نتوانست جایی در کنار منطق تو باز کند) بنابرین شما اگر خود خواستید این صحن را به نقدهای خودت نسبت به رهبری معظم (که بله درست گفتی: معصوم نیستند) آکنده کنید، بنده هم خواهم خواند و اگر هر جا حرفی برای جواب داشتم دریغ نمی‌ورزم که می‌دانی در مَصاف سازنده با هم‌بحثم بی‌باک ظاهر می‌شوم. این را تا به حال چند دهه است به همه نشان دادم بی‌آنکه از کسی ببُرّم.

خلاصه‌ی حرفم گویاست. من صحنه‌ی خودم را خودم صحنه‌آرایی می‌کنم می‌دانی از جایی دستور نمی‌گیرم که دستور‌پذیر هم نیستم.  نورپردازش صحنه‌ی فکری‌ام هم، خودم هستم با جلوه‌های ویژه و حتی افِکت هم اگر لازم باشد خودم بلدم! سپاس از سیدِ من، که خیر مرا می‌خواهد و منم خیرش را. درود ای دلربای دل‌داغ: دوستت دارم؛ بی‌جایگزین.

 

جناب استاد حاج آقا شفیعی مازندرانی شاعر پرتوان خطه‌ی زادگاه ما سلام علیکم. بیت آخر جالب بود البته با طرح یک سؤال. بیت این بود:
 
مسلمانی تو از جنت صفا گیر 
مگر جا در جحیم و نار داری؟
 
یعنی ای آقا، ای خانم! تو مسلمان هستی باید از بهشت، صفا و شادی و نشاط گیری. مگر تو داخل و خالدِ در آتش دوزخ هستی، شب چهارشنبه‌سوری روی آتش می‌پری از شعله‌ی آن نشاط (=سرخی و انرژی) طلب می‌کنی. حالا سؤالم این است:
 
من که موضع‌ام را روشن کردم در نظری که زیر پست استاد شیخ مالک نوشته بودم، اما مگر همه‌ی ایرانیان مسلمان‌مذهب هستند که نهی را برای مسلمین تخصیص دادید و سایرین را بیرون انداختید؟ پس، این بیت مانع و جامع نبود ضمن آنکه زیبا ردیف شد.
 
شفیعی مازندرانی [در پاسخ به دامنه |] السلام علیکم و رحمه الله ......اکثریت  مخاطب اند نه اقلیت اندک. متشکرم


دامنه |, در پاسخ به شفیعی مازندرانی] جناب استاد شفیعی مازندرانی مجددا" سلام علیکم از جواب آن بزرگوار و اهل شعر و ادب شگفت‌زده شدم. نکند احتمال داده‌اید ابراهیم جواب‌های سَرسری را می‌بیند و رد می‌شود. نه، استاد عزیز. وقتی مسئله‌ی چهارشنبه‌سوری جنبه‌ی بومی ایرانی دارد و گستره‌اش به پهنای ایران و تمام ایرانیان است، شاعر اگر عمومیت آن را در نظر نگیرد، شعرش نمی‌تواند مرزهای زیادی را طی کند. عمر خیام را چه چیزی جهانی کرد؟ شعرش؛ که جنبه‌ی جهانی و انسانی به آن داد. این بیت شعر شما بخشی از جامعه‌ی ایرانی را کامل کنار گذاشت که می‌خواهد با نزاکت این جشن را زنده نگه دارد.

دیگر این که مگر چهارشنبه‌سوری فقط از روی آتش پریدن است؟ نه، آئین و تشریفات و برنامه‌های زیادی در میان مردم دارد، که خیلی هم باعث تحکیم ملی می‌شود و  مردم را لحظاتی از غم و اندوه و ستوهی که در طول آن سال بر هر  خانواده رفت مثل بدهکاری، مریضی، درگذشت بستگان و ...، بیرون می‌برَد. و چه آیئن‌های شکوهمندی هم دارد: مانند پختن آش، شادباش به همدیگر و کوزه‌آویزانی، آجیل مشگل‌گشای، حلوا مالی، فال‌گوشی و گره‌گشایی، قاشق‌زنی، شال انداختن، حاجت خواهی.

ارزیابی مسئله:  به عنوان یک فعال ساده جامعه می‌گویم: روحانیت،مصلحت نیست خود را رویارو با آئین دیرپای مردم کند و فوری با حکم شرعی و شعری تمام آن بافته‌های ذهنی مردم را رشته کند. مردم روحانیت را برای کارهای بسیار می‌خواهند که رافع دردهای فکری‌شان باشند. ببخشید صراحت پیشه کردم و شاید تلخی کردم.

جناب استاد موسوی خوئینی سلام. ممنونم. مفید و حاصل اهمیت قائل‌شدن برای این مسئله‌ی قرآنی و اجتماعی. همه‌ی معادل‌سازی‌ها در جای خود مهم بود و این نشان از درِ گشوده‌ی فارسی به روی ورود واژگان و گنجایش فراوان برگردان است. بله، تَبَرُّج با این آورده، بهتر جا افتاد. فقط نمی‌دانم شامل مردان هم می‌شود در دایره‌ی عفت یا نه خطابی خاص به زنان است و بس؟ اضافه کنم که قرآن ترجمه‌ی گروهی مرکز فرهنگ معارف قرآن آن را "جِلوه‌گری" برگردان کرد و قرآن مرکز قرآن سپاه آن را به نمایان‌سازی و زینت خود را آشکارسازی.

 

دامنه |: جناب قربانی سلام. اون حدود ۱ درصد خرید نفت ایران از سوی چین که مرقوم فرمودید، آمار رسمی است؟ آیا از آن بخش از نفت ایران که با دورزدن تحریم به روش‌های دیگر جابجا می‌شود هم، ارقامی در دست دارید؟ نگاه اقتصادی که به این ماجرا کردی، جالب بود. تشکر.
 
جناب عبدالله سلام. فرض بگیریم «درباریان» در بیان شما مثلاً بر من صدق می‌کند. حتی باز هم فرض می‌گیریم بنده تزویر می‌ورزم، آنگاه دو پرسش از سمت من می‌تواند درین مواجهه‌ی صمیمانه‌ی علمی پیش گذاشته شود:
 
۱. اگر سرای سیاست در انقلاب اسلامی «درباری‌گری» است، آنگاه کسانی که درین سرای سیاست نخواهند باشند و آزادند فکری دیگری تبیین کنند، آن سرا چه ویژگی‌هایی دارد که متمایز از «دربار»! جمهوری اسلامی ایران است که اگر کسی در آن سرا قرار گیرد، دیگر درباری! محسوب نمی‌شود؟ درباری خطاب کردن طرف بحث آیا جمله‌ی اِخباری و گزاره‌ی علمی حساب می‌آید؟ یا در دسته‌ی جملات ناسزا و خارج از روش علمی؟ 
 
۲. مگر کسی که به صراحت دلیل و علل ارائه می‌کند که حجت‌هایی و مصلحت‌هایی مرا متقاعدم می‌کند جانب رهبری معظم بایستم، آیا این صراحت و شفافیت اسمش تزویر است؟
 
امیدوارم در مباحثه با بنده، من بهتر بتوانم از استدلالات و تبیین شما بیاموزم. در پایان از نقد شما بر من، متشکرم و ان‌شاءالله اگر تشخیص دادم عیبی که در من مشاهده و اعلان کردی، حقیقتاً عیب و ایراد محسوب می‌شود، روی آن فکر کنم. ممنونم.  با ادب و احترام و آرزوی دوام سلامتی‌تان: ابراهیم

 

 
جناب استاد شیخ مالک سلام مجدد. اول اگر احساس می‌کنید با آن جمله‌ی صبحی در زیر پست‌تان، اسائه‌ی ادب شده، معذرت می‌خواهم، قصدم تکرار آن نبود، از برداشتم گفته بودم که الحمدُ لِله چنان بر ادبیات فارسی خود غنا و قوت بخشیدی، من از خواندن آن غرور دستم می‌دهد و حتی از بسیاری، سبقت جستید که قرآن آموخت‌مان در خیرات سبقت جویید و تقویت ادبیات فردی خود کاری ستوده است. از توضیحات بعدی‌تان هم ممنونم که زحمت تتبع در سر داری و خسته نمی‌شوی.
 
جناب بهرام اکبری سلام. آموزشی و بادگرفتنی بود. دقیق خواندم. فقط یک نکته هم بنده بگویم:
 
«تولید خبر» کار افرادی با ذهن‌های سازمانگر است که چنان چیره‌دست هستند که قادرند خبری در اندازه‌ی خبرهای واقعی تولید کنند، اذهان عمومی را درگیر راست و ناراست سازنند. جامعه‌ی آگاه جامعه‌ای است که در شناسایی «خبر» از «تولید خبر» (که جزوِ دسته‌ی فریب است) کم نیاورد. متشکرم که تخصصی وارد ماجرای خبر و رسانه شدید. درود. ابراهیم طالبی دارابی.
 
متن زیر دیدگاه جناب استاد حجت الاسلام موسوی خوئینی است زیرِ یادداشت من درباره‌ی «داریوش یکم» که عینا" درج می‌شود. با سپاس بی‌کران از ایشان که وقت روی متنم گذاشت و دست‌اندازهای آن دید و تذکر داد:

سلام. یادداشت شما را درباره‌ی « داریوش یکم » خواندم:
۱. همان‌طور که در گروه درباره‌ی اهمّیت استناد نوشتید؛ باید دید که منبع گزارش مرحوم « بختورتاش » چیست؟ پس از تشبّثات ایران‌گرایانه‌ی عهد رضاخان، کتاب‌های زیادی پدید آمد که تمام مکارم اخلاق و حتّی یگانه‌پرستی را به شاهان اساطیری و تاریخیِ ایران باستان نسبت می‌دادند!

۲. یگانه‌پرستی شاهان هخامنشی، ثابت نیست. شاید مردمان را به پرستش خویش دعوت می‌کردند. به هرحال رواداریِ داریوش اوّل و احترام به خدایان مصر، مشهور است. چون در قم، دسترسی به متون تاریخی ندارم، به منابع « ویکی‌پدیا » بسنده می‌کنم تا بگویم گفته‌های دیگری هم هست.

۳. واقعاً گمان دارید که « نوع‌دوستی و ارتقای عقول »، داریوش را به فکر کارتاژ انداخته است؟ احتمال دیگری هم هست[ هرچند ارجاع به کتابی از مرحوم « ذبیح‌الله منصوری » داده‌اند که اعتباری ندارد ]:

« در دوره داریوش اول هخامنشی کارتاژ به دلیل غارت کشتی‌های ایرانی از سوی نیروهای دریایی آن کشور مورد حمله ارتش هخامنشی گرفت که به دلیل غافلگیری کارتاژی‌ها بدون جنگ تسلیم شد و غرامت پرداخت کرد[۱] »

۴. چه کسی به خاطر نهی از خوردن گوشت سگ، بر اسلام خرده گرفته است؟!!

۵. یا کجا داریوش اوّل، مردم را از سگ‌دوستی/ سگ‌بازی/ معاشرت با سگان باز داشته است؟؟؟ اصلاً احتمال نمی‌دهید که علاقه و احترام به سگان/ اشتغال پادشاهان به سگان شکاری، انگیزه‌ی این خواسته ( دستور ) بوده باشد؟

۶. هنوز به نیمه‌ی اشکالات نرسیده‌ایم ولی حیفِ وقت و دانشِ شما نیست؟ بر خواننده‌ی بصیر پنهان نیست که مقصود اصلیِ شما، همان فقره‌‎ی « او شورش‌های داخلی ایران را با قاطعیت سرکوب کرد و دایره‌ی وسیع فرمانروایی هخامنشی را در بیرون از مرزهای ایران، باز هم وسعت داد.» است

داریوش در سنگ‌نوشته بیستون از بازسازی نیایشگاه‌هایی که گئومات مغ ویران کرده بود، سخن می‌گوید. همچنین برای دلجویی از مصری‌ها که در زمان کمبوجیه نیایشگاه‌هایشان ویران شده بود، به معابد آن‌ها رفته و ادای احترام کرد و نیایشگاه تازه‌ای برای آمون ساخت که خرابه‌های آن، هنوز از مملکت‌داری داریوش حکایت می‌کند. کاهن بزرگ مصر را که به شوش تبعید شده بود، به مصر بازگرداند و او را بسیار احترام کرد. بواسطهٔ این اقدامات مصری‌ها از داریوش راضی شده و او را یکی از قانون‌گذاران بزرگ خود دانستند.

دیودوروس پس از نام بردن از پنج تن از قانونگذاران مصر (منه وس و شاید منس؛ ساسوشی [ششی؟]؛ سسون خیسش [ششیغ]؛ بئکخوریس؛ و آماسیس) می‌افزاید: می‌گویند ششمین مردی که به تدوین قانون مصر پرداخت، داریوش پدر خشایارشا بود؛ زیرا او از بی قانونی سلف خود کمبوجیه، که در رفتار او با مقدسات مصر بروز یافته بود، خشمگین بود و بر آن شد تا زندگی توأم با فضیلت و احترام به خدایان در پیش گیرد.

داریوش همه دین‌ها را به یک چشم می‌نگریست و از تعصب دینی رویگردان بود. داریوش حتی دستور داد که هر ملتی، قوانین دینی و اخلاقی خود را گرد آورد و بنویسد و بر مبنای سنن و قوانین خود رفتار کند. بدین سان هر جامعه مذهبی یا هر ملتی که به‌طور رسمی شناخته شده بود، قانون نامه‌ای تهیه کرد.

داریوش در سنگ‌نوشته بیستون از بازسازی نیایشگاه‌هایی که گئومات مغ ویران کرده بود، سخن می‌گوید. همچنین برای دلجویی از مصری‌ها که در زمان کمبوجیه نیایشگاه‌هایشان ویران شده بود، به معابد آن‌ها رفته و ادای احترام کرد و نیایشگاه تازه‌ای برای آمون ساخت که خرابه‌های آن، هنوز از مملکت‌داری داریوش حکایت می‌کند. کاهن بزرگ مصر را که به شوش تبعید شده بود، به مصر بازگرداند و او را بسیار احترام کرد. بواسطهٔ این اقدامات مصری‌ها از داریوش راضی شده و او را یکی از قانون‌گذاران بزرگ خود دانستند.

دیودوروس پس از نام بردن از پنج تن از قانونگذاران مصر (منه وس و شاید منس؛ ساسوشی [ششی؟]؛ سسون خیسش [ششیغ]؛ بئکخوریس؛ و آماسیس) می‌افزاید: می‌گویند ششمین مردی که به تدوین قانون مصر پرداخت، داریوش پدر خشایارشا بود؛ زیرا او از بی قانونی سلف خود کمبوجیه، که در رفتار او با مقدسات مصر بروز یافته بود، خشمگین بود و بر آن شد تا زندگی توأم با فضیلت و احترام به خدایان در پیش گیرد.

داریوش همه دین‌ها را به یک چشم می‌نگریست و از تعصب دینی رویگردان بود. داریوش حتی دستور داد که هر ملتی، قوانین دینی و اخلاقی خود را گرد آورد و بنویسد و بر مبنای سنن و قوانین خود رفتار کند. بدین سان هر جامعه مذهبی یا هر ملتی که به‌طور رسمی شناخته شده بود، قانون نامه‌ای تهیه کرد.
 

خاطره‌ی جبهه‌ی جناب شیخ ربانی: خدمت اباعارف آقا ابراهیم عزیز سلام علیکم مساک الله خیرا ، حال که با انسان شریف ، پرتلاش و رزمنده متقی آقا حجت عزیز دعابة دارید خاطره ای را در این صحن شریف نقل کنم . با عرض سلام خدمت آقا حجت بزرگوار، در یکی از اعزام ها به جبهه ، وارد مریوان شدیم و از آنجا به دزلی، زمستان بود برف شدیدی باریده بود با سختی رفتیم طرف رشته کوه ملکخور ، چون برف زیاد باریده بود نزدیک یک متر ، نمی‌شد به راحتی رفت و آمد کرد دستور رسید خودم برای هر نماز جماعت وارد سنگری بشوم و برای افراد آن سنگر صحبت و نماز بر پا کنم ، من وارد هر سنگر که می‌شدم برای اینکه بفهمم مازندرانی کسی هست یا نه می‌گفتم اینجا کسی کهی هست؟ ازچند سنگر جوابی ندادن ،متوجه می‌شدم مازندرانی نیستند، تا رفتم توی سنگری ، جمله را تکرار کردم دیدم یک نوجوانی جواب داد بله ، گفتم اهل کاجه هستی؟ گفت ساری ، گفتم پس همشهری هسمی، گفتم اصلیت ساروی هسی گفت نه یکی از روستاهای ساری گفتم کدوم روستا ؟ گفت دارابکلا گفتم دارابکلا ، گفت بله، با خود گفتم خوب دارابکلا بزرگه حتما پایین محله ای یا ببخلی هسته ، و من هم زیاد در محل نیستم گفتم کاجه دارابکلا، گفت بالامحله !!!! گفتم بالامحله !!!! گفت بله، گفتم، کنه آقا زاده هسی؟ مره نشناسنی؟ گفت نه ، من فرزند حاج حسین رمضانی تازه متوجه شدم که حاج اکبر حسین ( رحمةالله علیه ) آقا زاده هسه با اخوی هایش آقا قنبر و آقا هادی آشنا بودم ولی ایشان را اصلا ندیده بودم ، در آن فضا خیلی خوشحال شده بودم و ارادت شروع شد و... ان شاءالله در همه مراحل زندگی پر صلابت و موفق باشد آقا حجت ما . والسلام

 

دامنه |: سلام استاد بزرگوار ربانی عزیز. خاطره‌ی قشنگی بود. از همان بالا لو ندادی که می‌خواهی راجع به کی صحبت کنی. آخرسر به «حجت» رسیدی و حجت بر ما تمام کردی. «اینجه کی کهی هسه؟» عجب سجع قشنگی داره. بلی؛ آقا حجت از خیلی وقت رخف من است، از سال ۶۹ به گمانم. دوست‌داشتنی و پرتوان و مذهبی است. نیز انقلابی. آقا از خاطره‌ات هوای‌مان عوض شد.

 

خاطره‌ی جبهه‌ی جناب شیخ ربانی: خدمت اباعارف آقا ابراهیم عزیز سلام علیکم مساک الله خیرا ، حال که با انسان شریف ، پرتلاش و رزمنده متقی آقا حجت عزیز دعابة دارید خاطره ای را در این صحن شریف نقل کنم . با عرض سلام خدمت آقا حجت بزرگوار ، در یکی از اعزام ها به جبهه ، وارد مریوان شدیم و از آنجا به دزلی، زمستان بود برف شدیدی باریده بود با سختی رفتیم طرف رشته کوه ملکخور ، چون برف زیاد باریده بود نزدیک یک متر ، نمی‌شد به راحتی رفت و آمد کرد دستور رسید خودم برای هر نماز جماعت وارد سنگری بشوم و برای افراد آن سنگر صحبت و نماز بر پا کنم ، من وارد هر سنگر که می‌شدم برای اینکه بفهمم مازندرانی کسی هست یا نه می‌گفتم اینجا کسی کهی هست ؟ ازچند سنگر جوابی ندادن ،متوجه می‌شدم مازندرانی نیستند ، تا رفتم توی سنگری ، جمله را تکرار کردم دیدم یک نوجوانی جواب داد بله ، گفتم اهل کاجه هستی ؟ گفت ساری ، گفتم پس همشهری هسمی، گفتم اصلیت ساروی هسی گفت نه یکی از روستاهای ساری گفتم کدوم روستا ؟ گفت دارابکلا گفتم دارابکلا ، گفت بله ، با خود گفتم خوب دارابکلا بزرگه حتما پایین محله ای یا ببخلی هسته ، و من هم زیاد در محل نیستم گفتم کاجه دارابکلا، گفت بالامحله !!!! گفتم بالامحله !!!! گفت بله ، گفتم ، کنه آقا زاده هسی؟ مره نشناسنی؟ گفت نه ، من فرزند حاج حسین رمضانی تازه متوجه شدم که حاج اکبر حسین ( رحمةالله علیه ) آقا زاده هسه با اخوی هایش آقا قنبر و آقا هادی آشنا بودم ولی ایشان را اصلا ندیده بودم ، در آن فضا خیلی خوشحال شده بودم و ارادت شروع شد و... ان شاءالله در همه مراحل زندگی پر صلابت و موفق باشد آقا حجت ما . والسلام
 
دامنه |: سلام استاد بزرگوار ربانی عزیز. خاطره‌ی قشنگی بود. از همان بالا لو ندادی که می‌خواهی راجع به کی صحبت کنی. آخرسر به «حجت» رسیدی و حجت بر ما تمام کردی. «اینجه کی کهی هسه؟» عجب سجع قشنگی داره. بلی؛ آقا حجت از خیلی وقت رخف من است، از سال ۶۹ به گمانم. دوست‌داشتنی و پرتوان و مذهبی است. نیز انقلابی. آقا از خاطره‌ات هوای‌مان عوض شد.
 
حجت رمضانی به من: سلام فرمانده عزیز ازسال ۶۶ ستادثارالله ازلطف ومحبت جناب عالی نسبت به این بنده حقیربسیارسپاسگذارم .واما خدمت روحانی وارسته حضرت حجت السلام حاج آقای ربانی عزیزسلام ویژه دارم .توضیح این که درمورد حضوردرجبهه کردستان بعضی ازموارد حساس آن را نفرمودید با کسب اجازه.درسال۶۶درمنطقه عملیاتی دزلی محورتته قله محمدرسول الله(صلوات الله علیه)مشغول نگهبانی بودم که دیدم یک نفرروحانی آمده به سنگر م .پیروفرمایشات حاج آقای ربانی که درفرمایشاتشان مرقوم فرمودند ازبنده وضیعت دشمن را سوال فرمودند که وقتی سنگردشمن را به ایشان نشان دادم یواش عمامه شریفشان را ازسر برداشتن وگفتند خیلی نزدیکند.وبقیه ماجرا خود... مرا ببخشید.
 
دامنه |: جناب آقا حجت رخف قشنگ من سلام. بله من تاریخ را به جای ۶ دوم ۹ زدم که سه سال از سابقه‌ی دوستیِ وَدود (=بسیار مهربانانه)ی‌مان را کم کرد بلی با حاج عباس و تو از سال ۶۶  تا اینک رخفیم و لابد تا قیامت. اما داستان استاد ربانی را خوب ادامه دادید. استاد آشیخ محمدآقا نجفی هم، اگر این خاطره‌ی جناب عالی ببینند، یقین دارم یک طعنه‌ی سنگین به شیخ نیّر خود حاج آقا ربانی خواهد انداخت و حسابی وی را تُش (=تب چو) می‌دهد. استاد ربانی حق داشت، چون اصول رزم را رعایت کرد. سرِ شما کلاخد آهنی، سر ایشان عمامه آن هم سفید که نزد دروبین دشمن سوسو می‌کرد باید هم دست به استتار می‌زد. ربانیذعزیز آن مرد رزمنده از اولین‌ها بود، زودتر از همه‌ی ماها رفته بود جبهه. او اهل جیم نبود. از مزاح قشنگت با شیخ ربانی.
Notes ۰
پست شده در دوشنبه, ۱ اسفند ۱۴۰۱
بازدید ها : ۶۴۱
ساعت پست : ۰۵:۵۲
مشخصات پست

مدرسه فکرت ۸۰

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت

قسمت هفتاد و نهم

 

مدرسه‌ی فکرت بر روی «ایتا»
میدانی برای دیدار فکری با همدیگر : فهمیدن دانش، دمیدن ارزش، دانستن رویش، خواستن روش، گرفتن جهش.

تآسیس مدرسه فکرت روی ایتا

مَطلَع و مطلب

برای شروع دگرباره‌ی "مدرسه فکرت"

به نام خدا. سلام. "مدرسه‌ی فکرت" یک گردهمایی گره‌گشایانه است تا اعضای شریف، دانشور و اهل فکرت و خرَد، گره‌های فکری را به روی همدیگر باز بگشایند. در بیان یکی از دانشمندان خداپرست خوانده‌ام که معتقد بود:

 

"خواستار آن باش که به دست کسی که از تو بهتر است، هدایت شوی."

 

درین صحن، قصد بر هدایت و ارشاد کسی نیست. تمام تلاش این است اعضا به همدیگر دانایی بیفزایند. دانایی خود آثارش را بر انسان کم‌کم یا یکباره می‌گذارد. من همه‌ی اعضای شریف و محترم این تالار فکری را از خودم بهتر می‌دانم؛ پس می‌کوشم بیاموزم و اگر حرفی دارای پشتوانه‌ی منطقی و عقلی و شرعی برای بیان و بحث داشتم، از در میان گذاشتن با چنین اعضایی متفکر و خردمند و مبادی به آدابِ مذهبی و انسانی، دریغ نورزم. مهمترین اصل درین تالار، تقویت اندیشه و آشنایی با نگرش و نگاه همدیگر است. پس در یک جمله می‌توان مقررات را خلاصه کرد: فقط نوشته‌ی اعضا و پرهیز اکید از ارسال هر نوع کپی‌ها و بازفرست‌ها. می‌دانیم که دانایی، توانایی است. با دانش خود، توان یکدیگر را بالا ببریم که اخلاق و ایمان و اراده و روحیه و رفتار و پندار و کردار و گفتار در همین نسخه، نهفته است. آیه‌ی ۱۹۱ آل عمران خطاب و ختمی زیباست برای این مَطلَع و مطلب:

 

الَّذینَ یَذکُرُونَ اللَّهَ قِیاماً وَ قُعُوداً وَ عَلی‏ جُنُوبِهِم وَ یَتَفَکَّرونَ فی‏ خَلقِ السَّماواتِ وَ الارضِ رَبَّنا ما خَلَقتَ هذا باطِلاً سُبحانَکَ... .

 

پیام آیه بر خردورزی و تفکر و اندیشه است: "همان ها که در همه حال، چه ایستاده و نشسته و چه بر پهلو آرمیده، خدا را یاد می‌کنند و در آفرینش آسمان‌ها و زمین می‌اندیشند و با خدا زمزمه می‌کنند که پروردگارا ! این جهان را بی‌هدف نیافریده‌ای که تو از انجام کارهای باطل و بیهوده‌ منزّهی.

 

مدرسه فکرت: با ارادت: | ۷ اسفند ۱۴۰۱ | ابراهیم طالبی دارابی

دیدن یا نوشتن نظرات : ۰
پست شده در دوشنبه, ۱ اسفند ۱۴۰۱
بازدید ها : ۶۴۱
ساعت پست : ۰۵:۵۲
دنبال کننده

مدرسه فکرت ۸۰

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
مدرسه فکرت ۸۰

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت

قسمت هفتاد و نهم

 

مدرسه‌ی فکرت بر روی «ایتا»
میدانی برای دیدار فکری با همدیگر : فهمیدن دانش، دمیدن ارزش، دانستن رویش، خواستن روش، گرفتن جهش.

تآسیس مدرسه فکرت روی ایتا

مَطلَع و مطلب

برای شروع دگرباره‌ی "مدرسه فکرت"

به نام خدا. سلام. "مدرسه‌ی فکرت" یک گردهمایی گره‌گشایانه است تا اعضای شریف، دانشور و اهل فکرت و خرَد، گره‌های فکری را به روی همدیگر باز بگشایند. در بیان یکی از دانشمندان خداپرست خوانده‌ام که معتقد بود:

 

"خواستار آن باش که به دست کسی که از تو بهتر است، هدایت شوی."

 

درین صحن، قصد بر هدایت و ارشاد کسی نیست. تمام تلاش این است اعضا به همدیگر دانایی بیفزایند. دانایی خود آثارش را بر انسان کم‌کم یا یکباره می‌گذارد. من همه‌ی اعضای شریف و محترم این تالار فکری را از خودم بهتر می‌دانم؛ پس می‌کوشم بیاموزم و اگر حرفی دارای پشتوانه‌ی منطقی و عقلی و شرعی برای بیان و بحث داشتم، از در میان گذاشتن با چنین اعضایی متفکر و خردمند و مبادی به آدابِ مذهبی و انسانی، دریغ نورزم. مهمترین اصل درین تالار، تقویت اندیشه و آشنایی با نگرش و نگاه همدیگر است. پس در یک جمله می‌توان مقررات را خلاصه کرد: فقط نوشته‌ی اعضا و پرهیز اکید از ارسال هر نوع کپی‌ها و بازفرست‌ها. می‌دانیم که دانایی، توانایی است. با دانش خود، توان یکدیگر را بالا ببریم که اخلاق و ایمان و اراده و روحیه و رفتار و پندار و کردار و گفتار در همین نسخه، نهفته است. آیه‌ی ۱۹۱ آل عمران خطاب و ختمی زیباست برای این مَطلَع و مطلب:

 

الَّذینَ یَذکُرُونَ اللَّهَ قِیاماً وَ قُعُوداً وَ عَلی‏ جُنُوبِهِم وَ یَتَفَکَّرونَ فی‏ خَلقِ السَّماواتِ وَ الارضِ رَبَّنا ما خَلَقتَ هذا باطِلاً سُبحانَکَ... .

 

پیام آیه بر خردورزی و تفکر و اندیشه است: "همان ها که در همه حال، چه ایستاده و نشسته و چه بر پهلو آرمیده، خدا را یاد می‌کنند و در آفرینش آسمان‌ها و زمین می‌اندیشند و با خدا زمزمه می‌کنند که پروردگارا ! این جهان را بی‌هدف نیافریده‌ای که تو از انجام کارهای باطل و بیهوده‌ منزّهی.

 

مدرسه فکرت: با ارادت: | ۷ اسفند ۱۴۰۱ | ابراهیم طالبی دارابی

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت

قسمت هفتاد و نهم

 

مدرسه‌ی فکرت بر روی «ایتا»
میدانی برای دیدار فکری با همدیگر : فهمیدن دانش، دمیدن ارزش، دانستن رویش، خواستن روش، گرفتن جهش.

تآسیس مدرسه فکرت روی ایتا

مَطلَع و مطلب

برای شروع دگرباره‌ی "مدرسه فکرت"

به نام خدا. سلام. "مدرسه‌ی فکرت" یک گردهمایی گره‌گشایانه است تا اعضای شریف، دانشور و اهل فکرت و خرَد، گره‌های فکری را به روی همدیگر باز بگشایند. در بیان یکی از دانشمندان خداپرست خوانده‌ام که معتقد بود:

 

"خواستار آن باش که به دست کسی که از تو بهتر است، هدایت شوی."

 

درین صحن، قصد بر هدایت و ارشاد کسی نیست. تمام تلاش این است اعضا به همدیگر دانایی بیفزایند. دانایی خود آثارش را بر انسان کم‌کم یا یکباره می‌گذارد. من همه‌ی اعضای شریف و محترم این تالار فکری را از خودم بهتر می‌دانم؛ پس می‌کوشم بیاموزم و اگر حرفی دارای پشتوانه‌ی منطقی و عقلی و شرعی برای بیان و بحث داشتم، از در میان گذاشتن با چنین اعضایی متفکر و خردمند و مبادی به آدابِ مذهبی و انسانی، دریغ نورزم. مهمترین اصل درین تالار، تقویت اندیشه و آشنایی با نگرش و نگاه همدیگر است. پس در یک جمله می‌توان مقررات را خلاصه کرد: فقط نوشته‌ی اعضا و پرهیز اکید از ارسال هر نوع کپی‌ها و بازفرست‌ها. می‌دانیم که دانایی، توانایی است. با دانش خود، توان یکدیگر را بالا ببریم که اخلاق و ایمان و اراده و روحیه و رفتار و پندار و کردار و گفتار در همین نسخه، نهفته است. آیه‌ی ۱۹۱ آل عمران خطاب و ختمی زیباست برای این مَطلَع و مطلب:

 

الَّذینَ یَذکُرُونَ اللَّهَ قِیاماً وَ قُعُوداً وَ عَلی‏ جُنُوبِهِم وَ یَتَفَکَّرونَ فی‏ خَلقِ السَّماواتِ وَ الارضِ رَبَّنا ما خَلَقتَ هذا باطِلاً سُبحانَکَ... .

 

پیام آیه بر خردورزی و تفکر و اندیشه است: "همان ها که در همه حال، چه ایستاده و نشسته و چه بر پهلو آرمیده، خدا را یاد می‌کنند و در آفرینش آسمان‌ها و زمین می‌اندیشند و با خدا زمزمه می‌کنند که پروردگارا ! این جهان را بی‌هدف نیافریده‌ای که تو از انجام کارهای باطل و بیهوده‌ منزّهی.

 

مدرسه فکرت: با ارادت: | ۷ اسفند ۱۴۰۱ | ابراهیم طالبی دارابی

 
 

شیخ شِبلی و دستگاه خلیفه‌ی عباسی

به نام خدا. سلام. شیخ ابوبکر شِبلی (که در ۸۷ سالگی در بغداد متوفّا و در خیزران دفن شد) فقیه شهیر قرن ۴ قمری‌ست. او دارای مَنصب و مقام حکومتی در دستگاه خلیفه‌ی عباسی بود اما آن را ترک کرد و به دنیای معنویت روی آورد. فقیهی که صوفی شد و از کبار و اَجلّه‌ی طریقت گشت. سخن زیاد تولید کرده است. خواستم گفته باشم مگر او بیشتر به چه می‌نگریسته است که سیاست را ترک گفته است؟! خودش مستقیم دادِ سخن سر داده است که مبتلا به چهار "بلا" گردیده است. یعنی چهار دشمن: "نفس. دنیا. شیطان. هوا." تا اینجا مقصدِ نوشته‌ام نیست؛ مسئله‌ی مهتری شیخ شِبلی را رنچ می‌داده است، سه مُصیبت صَعب و سخت. چیست سه مصیبت؟ خواهم گفت. هر سه مُصیبت را سخت‌تر از دیگری می‌پنداشت.

گفتند: کدام است سه تا؟

گفت: آن که حق از دلم برفت!

گفتند: ازین سخت‌تر؟

گفت: آن که باطل به جای حق نشست!

گفتند: سیُّم (=سومی) چیست؟

گفت: آن که مرا دردِ این نگرفته است که علاج و درمان آن کنم و چنین فارغ نباشم!


خُب؛ شِبلی دارد به ما مخاطبینِ این قرن چه پیامی مخابره می‌کند؟! من این طور می‌فهمم؛ اگر از فهم درست، دورم حالی‌ام کنید:

اولی این که انسان در هیچ موقعیتی نباید "حق" را از خود برانَد. اما جانب "حق" را گرفتن، همواره به آسودگی نمی‌انجامد و آسان هم حاصل نمی‌شود. دومی آن که نظاره‌گری برای تماشای نشستنِ باطل جای حق، کاری خطاآلود است و دامنگیر همه می‌شود و بُراده‌های سوهان ندامت، لبه‌های نرم وجدان را می‌سابانَد. و سومی هم این که شِبلی هر دو آسیب جامعه را دید اما خود را فارغ دید و به تعبیر خودش دردش نگرفته که حق و باطل جابجا شد. "فارغ" درین جمله‌ی شیخ شِبلی به نظر من جزوِ کلیدواژه‌ی گفتمانی و بااهمیت اوست. یعنی بی‌خیالِ سیاست شد و راحت از آن گذر کرده و خود را از میدان و ماجرا بیرون انداخته (دین را از سیاست منفک کرد و تماشگر نشست) و فکر کرد آسوده شده است. لذاست ازین‌که به درمان آن دو مصیبت محیط خود همت نگماشته است، دچار مصیبت صعب‌تر شد؛ عذاب خیال و ضربه‌ی وجدان و خراش سرشت و تحریف سرنوشت. زیرا بی‌خیالانه جامعه و مردم روزگار خود را به حال آن دو مصیبتِ صَعب، رها کرد.

 

پیش‌نظریه (طرح مسئله) : اگر قرار می‌بود از میان فقیهان فرضا" یکی حق داشته باشد مردم و سیاست و حکومت را ترک کند، امام خمینی ره از همه اُولی بود؛ زیرا نه فقط از سمت سلطه و سلطنت، که در خود حوزه‌ی علیمه‌ی نجف اشرف، شدیدترین هجوم (شامل: دشنامی، بدنامی، بدفهمی دینی، بدسرانجامی) از ناحیه‌ی برخی از عوامل مداخله‌گر فقیهان دیگر را، به خود دید؛ اما تاب آورد و حتی بسیجگر گردید و یک "نهضت فراگیر" در ایران ایجاد کرد و سرانجام هم بر یک سلطنت دیرپا -که خود را محصول تمدن دیرین ایرانی جا می‌زد- غلبه کرد و نظامی نوین جای آن نشانید. حالا این که این نظام در آن "قواره و قاعده" بماند و چگونه طی کند، جای بحث جداگانه‌ای است. | ۸ اسفند ۱۴۰۱ | ابراهیم طالبی دارابی.

 

خلعت خلیفه‌ی عباسی! و خلع خود از قدرت سیاسی!

به نام خدا. سلام. در شرح شیخ شِبلی ( چند پست بالاتر در همین صحن) بحثم ناتمام ماند. اینک اِتمام آن، که سعی می‌کنم خیلی خلاصه بنویسم و پایان آن هم نظر خودم را هم ارائه نمایم:

 

شِبلی که خراسانی بود و شیعه (برخی وی را مالکی‌مذهب خوانده‌اند) گمارده‌ی سلطان عباسی بر دماوند بود. روزی خلیفه که در بغداد مستقر بود وی که حاکم دماوند بود و حاکم ری را احضار کرد. هر دو روانه شدند. خلیفه هر دو را خلعت هدیه داد و تشویقات کرد و آن دو را به سرِ حکومت ری و دماوند باقی گُذارد. در راه، حاکم ری عسطه‌ای زد و بینی و دهان را با آن خلعت پاک کرد. چون خبر به خلیفه رسید خلعت حاکم ری را با عصبانیت و توبیخ باز سِتاند (یخوانید: خلعِ ید کرد) و عزل (=برکنار و بازداشتن از شغل)

همین یک واقعه، به عنوان جرقه‌ی حهش، چشم شِبلی باز کرد. شروع کرد به بازسازی فکر خود. پیش خود گفت وقتی سلطان برای یک خلعتِ بینی مالیده‌شده، این چنین عقوبت کند پس اگر با آن کسی که خلافتِ واقعی وی را بیالاید، چه‌ها که نمی‌کند؟! این بیمناکی (اندیشناکی) اسبابِ تحولش شد و وی را واداشت حشمت و جاه و مقام را ترک گوید. از آن پس بود شیخ شد شیخی شوریده. نزد صوفی مشهور "خیر نساج" رفت توبه کرد. بعد به دماوند بازگشت و تک تک خانه‌ها در زد از آنان عفو و حلالیت و بخشش خواست؛ و به روایت خواجه عبدالله انصاری (مندرج در صفحه‌ی ۲۱ کتاب شِبلی، اثر کاظم محمدی وایقانی) تا مردم دماوند وی را بحلّ (آمرزیده) کنند.

 

نظر بنده: گرچه شیخ شِبلی حق داشت با آن جرقه‌ی بیداری، مسیر سیاسی خود را، خود تعیین کند و با صوفی‌پیشگی باقی‌مانده‌ی عمرش را طوری سَر و سِر سازد که بتواند دریچه‌ی دانش معنوی، به روی مردم روزگار خود بازگشاید و درین راه آنقدر زهد بورزد که حتی شب به چشمش نمک بپاشد تا به خواب نرود و از حیرت شبانه نگریزد، اما کارش در نهایت به سرزش شدید از خود انجامید و خود را تا آخر عمر شماتت کرد که چرا تماشاگری پیشه کرد و حق را جا نینداخت و با باطل در نیفتاد. امروزه‌روز، هستند کسانی که دم از شیخ شِبلی می‌زنند و ازو کد می‌دهند ولی او را سانسور می‌کنند و بخش ندامتِ زندگی وی را به مردم نمی‌گویند، همین که سیاست را -با آن که فردی فقیه و محدث و عارف بود- کنار گذاشت برای آنان ملاک عمل خیر شده است، حال آن که شِبلی پشیمان شد که سیاست را از دیانت کنار گذاشت. گویا برخی پیشمان‌شدگان -که در وقتِ قدرت و انحصار مدیریت کشور، لیاقتِ خدمت به ملت و ارتقای کشور به درجات بالای رشد و توسعه‌یافتگی و بازدارندگی نداشتند، اینک چون از چشم مردم انقلابی افتادند، دم از جدایی دین از سیاست می‌زنند. حال آن که خبر ندارند وقتی دین را ایزوله می‌کنند و تمام دین را پای ورقه و تاقچه و امامزاده می‌خواهند، در واقع جولان را برای ناشایستگان مهیّا می‌کنند و میدان را دو دستی تقدیم نالایقان می‌کنند؛ حال آن که خدا، صالحان و صادقان را لایقِ دخالت در امور مردم و دین می‌داند. سرشت و سرنوشت شِبلی یک درس تعطیل‌نشدنی برای هر آن کسانی هست که مردم را به غلط دعوت به تفکیک سیاست از دیانت می‌کنند. اینان در حقیقت دارند برای دین، اختیارداری می‌کنند که آن‌همه امر و نهی دارد برای حضور همه در سرنوشت و سرشت. | ۱۰ اسفند ۱۴۰۱ | ابراهیم طالبی دارابی.

 

روزنامه اقتصاد آینده

دوشنبه | ۸ اسفند ۱۴۰۱ |

یک خبر، یک نظر

به نام خدا. سلام

خبر: سخنان آقای حسین قربان‌زاده (رئیس سازمان خصوصی‌سازی) در مورد کارِ دستوری مولّدسازی حجت‌الاسلام سید ابراهیم رئیسی -که من نام دولتش را دولت «دستور» گذاشته‌ام- برایم جالب توجه بود؛ خصوصا" سوگندش به نام مقدس حضرت عباس علیه‌السلام (روزنامه‌ی بالا)  او مولّدسازی را عاملی برای "خیزش عمومی ثروت‌آفرینی و تحرک اقتصاد" نامیده و  این مصوبه را فصل جدیدی از "خارج کردن اموال راکد و منجمد دولتی" تلقی کرده و نقد منتقدان این هیئت هفت نفره را رد کرده و گفته: "همه‌ی امورات مولدسازی از مرحله شناسایی دارایی‌ها، تشخیص دارایی مازاد، ارزش افزایی دارایی‌ها، قیمت‌گذاری و روش واگذاری و مولدسازی آنها به صورت شفاف زیر ذره‌بین رسانه‌ها و مردم خواهد بود." جمله‌ی قسم  ویژه‌اش در عکس هم کاملا" معلوم است. نظر: برای من -شاید برای شما هم- این سؤال ایجاد شده که دولت ۱۳ با آن جزوه‌ی چندهزار صفحه‌ی برنامه! که در هنگام مناظره‌ی انتخاباتی در دستان حجت الاسلام سید ابراهیم رئیسی دیده می‌شده، چند صفحه‌اش را اساسا" توانسته پیاده کند؟! نیز فروش پول خارجی به مردم و نیز فروش اموال و دریافت پول ازین دو منبع را در کجا و چگونه خرج می‌کند؟ من حالا که عمر دولت ۱۳ بعد از فصل بهار آینده، ۲ سال می‌شود، شروع کردم به بررسی یا نقد و یا دادن نظر. وگرنه تا این مدت منطقی نمی‌دیدم دولت تازه را بتوان بررسی کرد. کتمان نکنم برخی از کارهای آقای رئیسی ارزش ستودن دارد. مثل چندبرابر کردن یارانه، غلب بر بحران خوف‌انگیز کرونا. سامانه‌ی آرد و نان پرهیز رئیسی از از سخنرانی‌ها. | ۸ اسفند ۱۴۰۱ | ابراهیم طالبی دارابی

 

استقبال از تصمیم تازه آقا ابراهیم طالبی (آویخته با ذکر چند نکته)!!!

بنام پروردگار بصیر و دوستدار اهل بصیرت. فرهیخته ارجمند و نویسنده خوش قریجه، جناب آقا ابراهیم طالبی سلام علیک. طلوع اعیاد فرخنده گذشته شعبانیه و پیش روی را به جنابعالی تبریک میگویم؛ آرزومندم: توفیق بهره وری از فیوضات معنوی این ماه با عظمت نبوی، رفیق راهتان گردد. اگرچه در ایام نقاهت پس از جراحی دوم (در طول کمتر از چهارماه) به سر می برم؛ اما در فرصت های مناسب، می کوشم، نوشته های دوستان (بویژه جنابعالی) را با دقت بخوانم و بهره مند شوم؛ در فرازی از نوشته «یک خبر، یک نظر» چنین نگاشتی : «من حالا که عمر دولت ۱۳ بعد از فصل بهار آینده، ۲ سال می‌شود، شروع کردم به بررسی یا نقد و یا دادن نظر. وگرنه تا این مدت منطقی نمی‌دیدم دولت تازه را بتوان بررسی کرد...»؛ با خواندن این عبارت، ضریب اطمینانم به گمانه زنی پنهان و گوشه دلم، تا حدودی افزایش یافت؛ زیرا گمانم این بود: این سکوت جنابعالی در قبال پاره ای از نقاط ضعف دولت جناب آقای رئیسی، در آینده ای دور یا نزدیک به نقد و انتقاد نسبت به کار کرد دولت ایشان تبدیل خواهد شد؛ اینجانب، هم از سکوت گذشته حضرتعالی و نیفتادن در دام بدخواهان خرسندم و هم از تصمیم جدیدتان استقبال می کنم؛ اما  خیرخواهانه، از ذکر چند نکته دریغ نمی ورزم:

یک ) نفس انتقاد نسبت به کارکرد دولت جناب آقای رئیسی، امری سودمند، لازم بلکه گاه ضروری است (البته بشرطها و شروطها)؛
دو ) باور اینجانب همانند همه مدافعان خیرخواه دولت جناب آقای رئیسی این نیست که این دولت، دولتی دور از نقطه ضعف و کاملا موفق است؛  بلکه معتقدم: در کنار کارکردهای مثبت این دولت، ضعف هائی در حوزه های مختلف (فرهنگی، اقتصادی و...)  بروز یافته و وجود دارد؛

سه ) شواهد نشان میدهد: در این مدت کوتاهی که بر دولت جناب آقای رئیسی گذشت؛ نه تنها دشمنان خارجی علیه او تلاش نموده؛ بلکه مخالفان چپ و راست داخلی نیز؛ بطور خواسته و ناخواسته از هیچ کوششی در هم نوائی با دشمنان خارجی و معاندان با اصل نظام کوتاهی و دریع نورزیدند؛

چهار ) اجتماع و وحدت مرئی و نامرئی سران فتنه ۸۸ و گردانندگان روزنامه آرمان و آفتاب یزد و اعتماد و... چهره هائی همانند جناب لاریجانی، ناطق نوری، باهنر و...؛ و برخی از نمایندگان وام دار احزاب (پزشکیان و...) برای به شکست کشاندن دولت جناب آقای رئیسی؛ حقیقتی است که هیچ فرد منصفی نمی تواند منکر آن شود؛

پنج ) برداشت جمع چشمگیری از خوانندگان نوشته های تحلیلی و منتقدانه جنابعالی در دو سه سال اخیر اینست که در  این ساسله از نوشته های خود، هم پخته تر از گذشته عمل نموده اید و  هم منصفانه تر و هم....؛  قضاوتها اینست: دست کم در برخی از  این نوشته ها موفق شده اید که از کمند خطرناک وامداری به احزاب کاملا رهائی یابید؛

شش ) همانگونه که اعلان نمودم؛ اینجانب از تصمیم جدیدتان استقبال میکنم؛ و با شناختی که کم و بیش از روحیه جنابعالی دارم؛ تقریبا مطمئنم این تصمیمتان را عملی خواهید نمود؛ و حتی احتمال میدهم:  با نزدیک شدن زمان انتخابات ریاست جمهوری  آینده؛ مصلحت را در این به بینید که بر صبغه انتقادی خود در نوشته های پیش روی بیفزائید؛ بنده از این تصمیم جنابعالی نیز،  استقبال می کنم؛ اما بازهم خیرخواهانه می گویم:

 

الف) بگونه ای انتقاد کنید که با واقعیات همخوانی داشته باشد؛
ب) کنترل قلم را در عرصه انتقاد از دست ندهید؛
ج) در عرصه انتقاد بسیار مراقب باشید که در دامن احزاب و اشخاص و گردانندگان روز نامه های مورد اشاره نیفتید و بطور ناخواسته در زمین  آنان و به نفع آنان قلم نزنیذ؛
د) در هر نوشته ای هواستان به این آیه باشد «کلُّ نَفسِ بِما کَسَبَت رَهینهِ»؛
در پایان دعا می کنم: بیش از پیش در دفاع از اصل نظام و آرمان های امام و رهبری و شهداء عزیز  موفق باشید؛ و دعا کنید که اینجانب و همه دوستان خیرخواه و علاقمند به جنابعالی نیز عاقبت به خیر گردیم. (حوزه علمیه قم: سید حسین شفیعی دارابی: عصر روز  دوشنبه = ششم شعبان ۱۴۴۴ ق// ۸ اسفند ۱۴۰۱ ش)
 
[در پاسخ به سیدحسین شفیعی دارابی] پاسخ به استاد جناب حاج آقا سید حسین شفیعی دارابی. سلام استاد. در متنی با عنوان توضیحی: « استقبال از تصمیم تازه آقا ابراهیم طالبی (آویخته با ذکر چند نکته) !!! » مطالب منطقی و منصافانه و حاوی پیشنهادهای سازنده مطرح کرده‌اید که بنده از آن با نهایت احترام و خرسندی استقبال می‌کنم. هم در آنجاهایی که روش ورودم را مورد تأیید قرار دادید و حتی تأکید بر دوام این نوع نقد و بررسی نموده‌اید؛ و هم در آنجاها که از سرِ شفقت، نکات مشفقانه فرمودید. به استاد خودم اطمینان می‌دهم سعی کرده و می‌کنم از همان مقیاسی که تعیین کردید بیرون نیفتم. زاویه‌ی فکری من با سه دسته همیشه قاطع است، هر چند سعی می‌کنم روابط خودم را با چنین کسانی برهم نزنم؛ چه، تا در گره‌گشایی افکار نادرست آنان دستم کوتاه نگردد: انکاریون. منهاییون. غرب‌پرستان. در نقد دولت سیزده هم -تا جایی که امنیت ملی را زیر نگیرم- در فضای مجازی به مرور خواهم نوشت. زیرا فصل جابجایی قدرت از نیمه‌ی دوم هر دولت، آغاز می‌شود.و بنده به نوبه‌ی خودم خویش را بر حسب امر رهبری معظم، مکلف به جهاد تبیین می‌دانم. بله؛ درست فرموده‌اید، در دفاع از اصل انقلاب و نظام با کسی تعارف ندارم. راه‌کارهای شما را قبول دارم و به دعای برخاسته از نهاد آکنده از نجوای سحری شما آمین می‌گویم. هر عیب و ایرادی هم در نوشته‌هایم دیدید مانند همیشه‌ی‌تان، از تذکر و نقد و پند و حذر، دریغ مَورزید. کماکمان شاگردی بنده پیشگاه شما تمامی ندارد و پله‌ها را به قول محلی: همطی طی می‌کنم برای آموختن از نزدتان. ممنونم متن بنده را لایق نقد و ابرام دانستید. با ارادت: ابراهیم

 

سلام جنابان از سمت راست بَستِ حرم رضوی ع آقایان اسماعیل آفاقی (فامیل) ، ابراهیم گلچین (هم‌کلاس و رفیق) ، قاسم بابویه (رخف و همسنگر) با احترام و عرض زیارت قبول. هر سه قشنگ افتادین. لباس خادم‌الرضایی هم به اندام‌تان می‌آید. یاد ما هم نقطه‌به‌نقطه بیفتین. چرا ماها را سر می‌ذارین و مخفی و یواشکی می‌روین؟! این آخری کشکولی.

 

سید کاظم صباغ: علیکمّ سلام. آقا ابراهیم طالبی بزرگوار. بعداز چهل / پنجاه روزی که بیشتر نوشته هایت تراژدی غم بود. این نوشته شما باعث گردید. لبخندی ( روز تولد امام سجاد ع) بر لبمان بیاد.ریادم هست تمام نیروی آموزش دیده لشکرهای سپاه را به تهران آوردند. در گرمای خرداد فقط خروجی پانصد تن کربن از اکزوزهای اتوبوسها نفسهایمان را بند آورده بودند.

 

دامنه |: سلام محضر رفیق، اولین همسنگرم حاج سید کاظم آقا. وقتی نظرت پای خاطره‌ام می‌نشیند محکم‌تر می‌شوم در بروز احساسات آن روزهای خاص. خوب جزئیات در حافظه‌ات ثبت است. منم از تلنگرت برین قسمت، خندیدم. چه روزی بود آن روز. درود و ارادت رخف.

 

جناب حاج آقا سید حسین شفیعی سلام علیکم. از من برای این کار ثواب و صواب مسئله‌ی جانبازان محل، هر چه بر آید، دریغ نمی‌دارم. بهتر است این کار لازم و جزوِ ضروریات محل، در درون خود پایگاه مقاومت بالا و پایین صورت گیرد؛ چون پایگاه‌ها، طبقه‌بندی بایگانی رسمی دارند و اسناد آن می‌تواند آنجا نگه‌داری شود و در امان.

 

حجت الاسلام سید حسین موسوی خوئینی: سلام. ممنونِ خیرخواهی و نیک‌بینیِ شما هستم.

 

دامنه |: سلام مجدد. خرسند شدم از رضایت و حَسن سیرت آن دوست. استفاده خواهیم برد از محضر شریف شما. التماس دعا.

 

رضا ادبی: سلام علیکم. رضا ادبی هستم. ضمن سپاس از دعوت جناب آقای طالبی، از همراهی با دوستان این گروه خوشوقتم.
 
علیرضا آهنگر موسی: سلام به همه دوستان. صبح همه شما بخیر. علی رضا آهنگر هستم. تشکر از آقای طالبی بابت دعوت به گروه
 
تقی آهنگر: باز بوی خوش مدرسه. سلام به همه و درود براقا ابراهیم. ارادت.
 
عزت‌الدین رمضانی: سلام و درود. افتخاریست شاگردی مدرسه فکرت.
 
دامنه |: جناب رضا ادبی سلام. خرسندم از حضورت.
 
جناب علیرضا آهنگر سلام. ممنونم از حُسن استقبال و قبولت.
 
جناب تقی آهنگر سلام. من هم از بوییدن رایحه‌ی مدرسه، مثل جناب عالی‌ام. ممنونم.
 
جناب عزت‌الدین رمضانی سلام. بنده هم مفتخرم به وجود و حضورت.
 
دکتر بهرام فرجی: سلام بر همه اعضای ارجمند مدرسه ی فکرت و برادر  فرهیخته ام جناب طالبی عزیز. ارادتمند: بهرام فرجی.
 
دامنه |: جناب دکتر بهرام فرجی دوست گرانمایه‌ی من سلام. به حضور و بهره‌گیری از شما پژوهشگر و استاد محترم دانشگاه شادمانم.
 
احمد الله وردی زاده: سلام و عرض ادب و ارادت  خدمت حاضرین در گروه مدرسه فکرت و تشکر از جناب آقای طالبی بابت عضو نمودنم در این گروه، مدتی بود از مدرسه فکرت تلگرامی محروم بودم، نمی دانم سبب این محرومیت چه بود، مدرسه در بستر تلگرام تعطیل بود یا اینکه از بنده سلب توفیق بهره‌مندی از مطالب ارزشمند دوستان دانشمند گروه شده بود. در هر صورت از اینکه مجددا در یک پلتفرم قوی ایرانی با مهندسی معکوس از  تلگرام و با قابلیت بالا در خدمت دوستان هستم بسیار مسرور و مفتخرم
 
دامنه |: جناب الله وردی سلام. کلاً فتیله‌ی مدرسه‌ی فکرت بر روی تلگرام پایین کشیده شده بود از اول مرداد ۱۴۰۱. اینک فرصت گشایش آن روی ایتا فراهم شد. با شما موافقم ایتا عین تلگرام ساخته شد و قوی هم هست. کار در آن به شکل تلگرام، ساده و روان و مجهز است. خرسندم از دیدار دوباره احمد آقا.
 
علیرضا آهنگر موسی: سلام. افتخاریست جهت شاگردی مدرسه‌ای که مدیرش شما باشید.
 
شیخ محمدرضا احمدی: سلام بر استاد طالبی عزیز. هیچ جا خونه خود آدم نمی شه، هم مدرسه باشه، هم فکر باشه، هم اهل فکر. خونه از این بالاتر؟ ممنون به خاطر تلاش چند باره شما در ایجاد این وضعیت...
 
دامنه |: سلام مجدد جناب علیرضا. بنده برای اعضای شریف این صحن فکری، حرمت دانش و ارزش قائلم. از بسط محبتت، بازم خشنودتر شدم.
 
جناب استاد احمدی سلام. چه تعابیری؛ برخوردار از کمال اخلاقی خودتان. منم ممنونم که این تالار بازم همدیگر را ملاقات فکری می‌کنیم. داشتن رفیقی روحانی چون جناب عالی برای این بنده یک فرصت طلایی برای زندگانی دنیوی و اخروی است. از حضور و فکر شما حتماً متنعّم خواهم شد.
 
رزاق ادبی: سلام. جناب آقای طالبی ازاین که دوباره باب گفتگو را باز نمودید متشکرم، امیدوارم مباحث خوبی از دستان داشته باشیم.
 
دامنه |: سلام جناب رزاق ادبی. بسیار خوشحالم به انتظار درست شما. تشکر از بابت رضایت حضور.
 
شیخ محمد بابویه: عرض سلام و ادب خدمت آق مدیر محترم و اعضای فرهیخته و دانش پژو. بسی جای خوشحالیست که مجددا مدرسه فکرت راه اندازی شده تا بلکم قلقلکی بر عقل و بینشم توسط مطالب آموزنده دوستان داده شود تا از رکود فکری بیرون آید. بسیار تشکر.
 
دامنه |: جناب شیخ محمد بابویه دوست فرهیخته سلام. هم در برداشت از راه‌اندازی مدرسه بر روی ایتا مسالمت ورزیدی و هم از انتظاری که برای رونق‌بخشیدن به این صحن مطرح کردی ملاطفت نمودی. لابد چنین خواهند کرد اعضای شریف. سهم خودت را هم برای تقویت این مسیر، کم نگیر. خرسندم شدم از پذیریشی که کردی.
 
دامنه: سلام سید غمدیده‌ی عزیزم. می‌دانم غم درگذشت اسفناک پسرت آق سید جواد بخش وسیعی از ذهنت را به اشغال خود درآورده است. اما نشان دادید ستَبری هستی که در برابر ناملایمات می‌ایستی. بستر مدرسه‌ی فکرت حتی می‌تواند جایی باشد برای مباحثه روی پدیده‌ی حتمی‌الوقوع مرگ و معاد. یعنی جدا از بار مصیبت که گران است و طاقت‌رُبا، می‌شود از روی نظام آفرینش و قانون قطعی قیامت قدری قضیه‌ی مرگ و زندگی و آخرت مورد اندیشه و تفکر قرار گیرد. من از دلت -که چیزهای فراوانی از خاطرات پسر عزیزت وزن آن را بر تو بسیار سنگین کرده است و شاید هرگز از حافظه‌ات محو نشود- باخبر هستم. باز هم فرا می‌خوانم آن رفیق اندیشمندم را به طاقت آوردن عمیق‌تر. خرسندم این صحن باز هم دیدمت. درود و دردت هرچه بیشتر به سمت کاهش سیر کند.
 
پیام تسلیت حجت‌الاسلام آسید حسین آقا موسوی خوئینی به سید علی اصغر: مـوسى (ع) در مناجات با خدا عرض کرد: خداى من! کدام آفریده‌ات را بیشتر دوست مى‌دارى؟  فرمود: آن کس را که چون محبوبش را از او بگیرم، با من آشتى باشد. (مسَکّنُ الفُؤاد عِنْدَ فَقْدِ الْأحبّة وَ الْأولاد، شهید ثانی، ج۱، ص۸۵) سلام. داغی چنین، نه داغی‌ست خُرد. به شما تسلیت می‌گویم و از خداوند برایتان، شُکر و شکیبایی می‌خواهم. ایشان در پناه رحمت خالقش، پروردگار منّانِ مهرْبان است و اگر دریغی باشد، بر ماست که از مکر و آزارِ روزگار ایمن نیستیم. لطفاً : با کارهای نیکو و صدقه و قرائت قرآن، عزیزان از دست رفته را یاری کنید. آرزوهایش را درباره‌ی پدر و مادر، خانواده‌اش، دوستان و همشهریانش برآورده کنید. سعی کنید تا بر سختی‌ها و شهادت سیّدالشّهدا (ع) بگریید و زیاد بگریید. هم سبک می‌شوید؛ هم با بهانه و پُربها، به یاد میوه‌ی دلتان و برای میوه‌ی دل جدّتان (ص) گریسته‌اید؛ هم ثوابش به او می‌رسد که بسیار نیازمندِ عنایتِ جدّش و مادرتان(س) و سالار آزادگان (ع) است.
 
شیخ مجتبی اکبری لالیمی: سلام و درود آقا ابراهیم عزیز. از اینکه در مدرسه فکرت راهمان دادی متشکرم. خودم بشخصه یک مقدار تنبلم ولی از مطالب بسیار وزین دوستان استفاده خواهم کرد. یا علی مدد
 
دامنه |: جناب استاد حجت‌الاسلام آشیخ آقا مجتبی اکبری سلام. موجب مسرّت و ابتهاج بنده است که دوستی متین چون شما -یادگار درخشان پدر شهید شهدای ۷۲ تن نظام، حجت الاسلام حاج آقا اکبری یار و همرزم شهید حجت‌الاسلام عبدالوهاب قاسمی نماینده‌ی ساری- درین صحن مدرسه، حی و حاضر باشید. ممنونم از اعلام رضایت. عزیز و محترم ما هستید استاد و فامیل بااخلاق. فراوان درود و ارادت.
 
جناب استاد حجت‌الاسلام آسید حسین آقا موسوی خوئینی سلام. پیام آموزنده‌ای خطاب به جناب آق سید علی‌اصغر شفیعی دارابی نوشتید که تعالیم مندرج در آن برای ما درس زندگی و معنویت است. تشکر دارم و از یقین برخوردارم که آقا سید دلش ازین پیام پربارتان تسکین می‌یابد. التماس دعا. دامنه |: سلام و عرض ارادت و ادب جناب حجت الاسلام آقای خوئینی در مدرسه‌ی فکرت دعوت‌تان کردم. بهره ببریم از بیانات آن دوست نجیب. رفقا هم همواره جویای شما بوده و هستند. با احترام: ابراهیم طالبی دارابی.
 
دامنه |: سلام جناب ... . دعوت انجام دادم. مدرسه فکرت چند سالی روی تلگرام بود. که چند ماه پیش فتیله‌اش را کشیدم پایین کاملاً. چون بستر تلگرام فیلتر است و من هم فیلترشکن نصب نمی‌کنم. تا این که روی بستر "ایتا" مدرسه‌ی فکرت را آماده کردم. مقررات را ببینید متوجه می‌شوید. حضورت از نظر بنده به دلیل عمق شناختی شما لازم است. همه‌ی افکار و سلایق فکری هستند.
 
اسماعیل آفاقی: سلام. متشکرم همانگونه که گفتید شما را سر بالا بیشتمی. همه جا همراه ما هستید. جا نگذاشتیم. انشاءالله سفر های بعدی با شما همراه باشیم.
 
دامنه |: سلام مجدد و زیارت و نیز خدمات شما خوبان به زائرین قبول درگاه احدیت. ببینیم ما را این دفعه می‌برین؟! یا بازم غِب می‌شین و جامان می‌ذارین! در پناه حرم شریف رضوی باشید و سلامتی‌تان روزافزون. عوض‌مان زیارت و سلام هر بار یادتان نرود. لقمه‌های برکت مهمانخانه‌ی حرم را هم به یاد ما جِر بدین نِماسِه!
 
دامنه |: سلام جناب آقای موسوی خوئینی. پرنکته و سازنده. به نظرم درین مسئله‌ی تسلیت، وارد یک فضای فراتر از ابعاد مادی شده‌اید و درخشش واژگان اثربخش پیام جان ناآرام آدم مصیب‌زده و غیرمصیبت‌زده را آرام می‌کند. ممنونم از تراوش اندیشه که نیازمند چنین سفارش‌های معنوی نسبت به هم هستیم. قلب رفیقم سید علی‌اصغر درخشان شد. درود فراوان.
 
میرزا علی چلویی: سلام خدمت همه دوستان گرامی.
 
دامنه |: سلام جناب علی‌میرزا چلویی. همواره از بودنت در هر جمع و محفل خصوصاً صحن مدرسه فکرت خشنود بوده‌ام. با قلم خود هر وقت فرصت دست داد، گفته‌ها و افکار خود را از ما دریغ مفرما. خداقوت مرد خدا.
 
مهدی ملایی: سلام، از باز گشایی دوباره ی مدرسه بسیار خرسندم،امیدوارم که از دانش بزرگواران گروه نهایت استفاده را ببرم،و از عمو ابراهیم عزیز،که افتخار ما داراب کلا ییها هستن کمال تشکر را دارم. انشالله که قلم ها و قدمها در مسیر حق باشد.
 
جناب آقا مهدی ملایی سلام. همین لفظ صمیمی «عمو ابراهیم» برایم صدها لایه پیام دارد. به وجودت همیشه شائق بودم. بله، درست بیان داشتید طبق مقررات این مدرسه، فقط نوشته‌های خودِ اعضا قابل بارگذاری است و هر گونه ارسال کپی و بازفرست پست‌ها و متن‌ها اکیداً ممنوع است. زیرا هدف، تبادل و مباحثه‌ی اندیشه و تفکرات است که بنده در اولین پست در بالا با عنوان «مطلع و مطلب» قانون مدرسه را بر روی اعضای شریف آشکارا بیان کردم. آقا مهدی تو صاحب فکر و ذوق هستی، در صحن مدرسه مول ! نشو. کشکولی! و حرفت را بیان فرما. ممنونم از محبت دائمی‌ات. درود.
 
عبدالرحیم آفاقی: عرض سلام و ادب خدمت همه خردمندان حاضر در صحن مدرسه و تشکر و امتنان از استاد طالبی عزیز و فامیل گرامی برای دعوت دوباره و انسجام بخشی مجدد مدرسه فکرت. به امید بهره مندی از خرد و دانایی اعضای مدرسه در راستای تعالی
 
دامنه |: سلام جناب عبدالرحیم دوست و فامیل فرهیخته‌ی من. از کمالات شما مطلع‌ام و وجودت و نظراتت در مدرسه مفید است و نوشته‌های پژوهش‌محورت هم همواره خواندن دارد. خوشحالم بازم شما را درین تالار دیدار می‌کنم. لطف دارید به بنده.
 
شیخ محمد غلامی: سلام. شب براهالی مدرسه فکرت و به ویژه به آقای ابراهیم عزیز خوش. در پناه الهی تندرست باشید.
 
دامنه |: جناب حجت‌الاسلام آشیخ محمدجواد غلامی سلام. آقا از بذل محبت‌تان ممنونم. دیدار حضوری با شما کمتر دست می‌دهد چون پایتخت‌نشین هستید، لااقل این صحن دیدار فکری روی دهد. من هم مثل شما برین گردهمایی علاقه دارم. فراوان سلام.
 
شیخ محمد غلامی: سلام مجدد. مشتاق زیارت دوستان و شما بزرگوار هستم، بابت بازگشایی مدرسه تبریکات حقیر را نیز پذیرا باشید...
 
حجت الاسلام آق سید حسین شفیعی: سپاس از آقا ابراهیم و تسلیت مجدد به جناب آقای شفیعی. بسم الله الرحمن الرحیم. آقا ابراهیم سلام علیک. اینجانب نیز همانند دیگر دوستان از بازگشائی مدرسه فکرت در عرصه مجازی «ایتا» (پیام رسانی ایرانی) خرسندم و از جنابعالی به جهت این اقدام فرهنگی، تشکر می نمایم. از فرصت پیش آمده استفاده نموده و مجددا درگذشت نابهنگام مرحوم آقا سید جواد شفیعی دارابی را به والد ماجد آن عزیز و دوست دیرینمان جناب آقای سید علی اصغر شفیعی دارابی و دیگر بازماندگان آن مرحوم بویژه به برادر بزرگوارش آقا سید میثم شفیعی دارابی تسلیت می گویم. آرزومندم با عنایت روح مطهر نبوی از رحمت واسعه الهی در ماه شعبان بهره مند گردد. قم: شفیعی دارابی.
 
دامنه |: استاد گرانقدر جناب حجت‌الاسلام دکتر آسید حسین شفیعی دارابی. برای بنده ارمغانی بود که پیام شما به صحن مدرسه فکرت رسید. انتظار دارم به دلیل دانش و احاطه‌ی بالای شما به مسائل، این تالار را از اندیشه‌ها و آرای خویش، بی‌نصیب نگذارید. خیلی در فضای ذهن صف کشیده بودیم جایگاه خطبه‌های نمازجمعه ساری همچنان شاهد نماز و خطبه‌ی آن استاد باشد، اما نقاهت‌تان مانع از استمرار کار شد. این را گفتم تا از مقام معنوی شما درین صحن به جای خطبه‌ها بهره گیریم. از بال گسترده‌ای که به روی سید عزیزم آق سید علی‌اصغر گشاده‌ای و مثل همیشه نوازشگر غم‌های هم‌نوعان هستید از محضرت تشکر می‌کنم. مطلب مهم شما را صحن هیئت محترم رزمندگان را هم دیدم و بسیار دلشاد شدم، آنجا پاسخم را خواهم نوشت. از حضور و وجودتان در صحن فکرت بر خودم می‌بالم زیرا از گنجایش بالایی در تحمل دیدگاه‌های متفاوت و حتی متعارض برخوردارید. با ارادت: ابراهیم.
 
سید موسی صباغ: سلام بر اعضای مدرسه فکرت، و آق ابراهیم طالبی که عضویت بنده رو در این گروه فراهم نمودند. ان شاا... از فهم و دانش گروه استفاده خواهم برد. سرافراز و پایدار.
 
جناب آق سید موسی صباغ دوست متین من سلام. در وجود شما دانش و ارزش می‌بینم، لذا دیدن روی و رخ و روح و متن و نوشتار و نظراتت درین تالار فکری برای شخص بنده یک توفیق الهی و رغبت روانی است. سپاس از قبول دعوت حقیر.
 
غلام یزدانی: سلام به همه اعضای  وتشکر از مدیر گروه ا زدعوت همه ماتشکر وقدردانی داریم.
 
دامنه |:سلام جناب حاج غلام یزدانی دوست مهربان من. آقا از الطاف و رضایت شما در پذیرفتن دعوت بنده متشکرم. برای بنده ارزشمند و محترمی.
 
سیده ربابه سجادی: با سلام وادب خدمت همه بزرگواران گروه. سپاسگزارم از دعوت شما مدیر محترم گروه اقای طالبی. استفاده میکنیم از بیانات پر بار شما بزرگوارن  موفق و پیروز باشید.
 
دامنه |: سلام و عرض ادب به پیشگاه خواهر گرانقدر و انقلابی محل ما حاجیه سیده ربابه سجادی. از آن فامیل فرهیخته و مؤمنه بسیار ممنونم که دعوتم را بر عضویت در مدرسه فکرت با نهایت بزرگواری پذیرفتند. برای ما افتخاری‌ست بس والا که این صحن به وجود عزیزان گرانقدری چون شماها خوبان پر نقش باشد. خرسندم که همیشه برای انقلاب و ارزش‌ها و مردم، کوشا هستید. درود بر روح پدر عزیزتان مرحوم حاج سید حسن سجادی مرد بزرگ و نیکنام داراب‌کلا. با احترام و ادب: ابراهیم.
 
آق سید حسین شفیعی: سلام مجدد. آرزمندم دعا ها مستجاب شود تا بتوانم بهتر از گذشته ادای وظیفه نمایم. هفته گذشته نیز برای اقامه نماز جمعه و ایراد خطبه ها دعوت شدم؛ توفیق نداشتم پاسخ مثبت دهم. امشب نیز از ناحیه صاحبان مجلس در قائمشهر برای  سخنرانی در مجلس جشن نیمه شعبان  دعوت شدم ولی پاسخ منفی دادم ( حدود سی سال است که در آن مجلس سخنرانی می کنم)
 
سید زینب شفیعی: با‌سلام‌ و‌ احترام. باز‌ مدرسه، باز‌ فکرت. گشوده شدن مجدد مدرسه فکرت را خرسندم. خدا را شاکرم که در جمع حاضرم.
 
دامنه |: سلام فامیل محترم و گرامی‌ام سیده زینب شفیعی. همیشه عضو مدرسه فکرت بودید، اینک هم چون  این مدرسه روی بستر «ایتا» آماده شد، از دعوت شما غافل نشدم. نقطه‌نظرات را در صحن مطرح فرمایید تا با کمک هم به فکر بهتر و اندیشه‌ی منطقی‌تر و روش‌های اخلاقی‌تر بهتر آشنا شویم. خرسندم این‌گونه زیبا جملات نوشتید که نشان اهمیت‌قائل‌شدن به دانش و ارزش است. با درود بی‌شمار.
 
حجت رمضانی: بهترین دوستان کسانی هستند. که وقتی خودتو باور نداری بهت ایمان دارن.
 
دامنه |: ابتدا سلام می‌کنم به دوست خوب و بامحبتم آقا حجت رمضانی. آنگاه خرسندم که قبول کردید دعوت مرا برای بودن در مدرسه فکرت. سپس سپاس از یک جمله‌ی کلیدی که مرقوم فرمودید. درود.
 
 
شیخ ربانی: هو العزیز. صدیق ارجمند آقا ابراهیم سلام علیکم ، اینکه حقیر را لایق حضور در آن صحن مبارک دانستید کمال تشکر را دارم و استفاده می‌کنم. سعیکم مشکور
 
دامنه |: استاد حجت‌الاسلام ربانی رفیق شفیق سلام علیکم. نه فقط من، فراوان سراغ دارم دوستانی را که به وجودتان غرّه‌اند و اینجا جای حضور شایستگانی چون شما دوست فاضل و بااخلاق است. ما را به آموزه‌هایی که خود ترجیح می‌دهید، بساز. سپاس.
 
جواب شیخ ربانی: با سلام مجدد خدمت آن بزرگ مرد عزیز ، ای عزیز ، مرشد ،  دارای صورت زیبا و سیرت زیباست ، صورت زیبا برای مخلوق و سیرت زیبا برای خالق و این اقل العباد محروم از هر دو نعمتم ، پس احسن ، تلمیذ از اساتید معظم است که با بزرگواری مهیا کردید .شکرالله مسائیکم.
 
دامنه: ناب، نو، نوید بود استاد ربانی. شکرا مزیدا.
رهین محبتت: ابراهیم.
 

پاسخ‌هایم به پرسش‌هایم ( ۱ )

ابوالفضل بیهقی -قرن ۴ هجری- نویسنده‌ی بزرگ ایران بود.

چه چیزی سخنش را دلپذیرتر و شنُفتنی‌تر می‌کرد؟

این که "دیده‌ها" را از "شنیده‌ها" جدا می‌کرد.

نتیجه: به شنیده‌ها بسنده نباید کرد.

ابراهیم طالبی دارابی

 

پاسخ‌هایم به پرسش‌هایم ( ۲ )

علامه طباطبایی یکی از ستون‌های مستحکم فکری ایران است.

در کتاب مهر افروخته خواندم: روزی ازو پرسیدند به حرم مشرّف می‌شویم چگونه زیارت کنیم؟

فرمود: "مگر چیزی جز خدا مشاهده می‌شود."

نتیجه ← : هیچ جا حتی حرم مطهر و مقدس از توحید (یگانه‌پرستی حضرت احَد) نباید بیرون شد.

ابراهیم طالبی دارابی

 
 
نظر عبدالله طالبی: درود بر آقاے طالبے عزیز. خوشحال شدم که مدرسه فکرت در طرح مولدسازی دولت به مزایده گذاشته نشده تا سبب شود ذوق و شور خیرینی چون شما را از کف براند بازگشت با نرم افزاری که پشتش معما های خوابیده اما تبلور مهندسی ایرانیست خالی از لطف نیست  (( مبارک باد )) و اما تفاوت زاویه نگاه تان با من. شما نظرتان اینست که انسان در هیچ موقیعتے نباید حق را از خود براند ! چنین روشی بسیار دشوار وتقریبا محال. چون باتوجه براینکه انسان جایز الخطاست و می بینیم سوره اے به نام توبه نیز اعجاز شده که حتے خداوند از گفتن اسم ش در اول سوره نیز فاصله گرفته تا انسان در خلوص ذهنیتش بازگردانده شود نه در زبان و ظاهرش. اما میشود این سوال را به صورت زیر مطرح کرد. که چه زمانے حق ازدل انسان رانده میشود ؟ که از آن پرهیز کنیم ؟ به نظر من زمانے که انسان دروغ بگویید  حال به وجدانش یا به فهم طرف یا اطرافیان مقابلش . شیخ ابوبکر پاک سرشت نیز ظاهرا نتوانست به وجدان بیدار خود دروغ بگویید چون در مقام یڪ فرد آگاه یا به عمدا خطایے مرتکب شد. و وجدان یڪ فرد بیدار هرگز به خواب نخواهد رفت ونیز آرام نشود و هر لحظه مکررا خود را در آینه پاسخگو مے یبیند  وزمانے رهایے پذیر میشود که طبیعت خداوند دست به اعجاز بزند  وتلنگر یا ((سرتپے ))پدرانه نصارش کند . و اماچه بهتر بود مانند مولوی عبدالحمید از بند خویش خلاص و بازتابنده حقانیت می شد. و امابعد تان را نیز بگذرم. هم از تعریف هم از تحریف تان. بهتر بود در ساختار نظام اسلامی از ابتدا خشتی به نام دروغ چیده نشده بود  که بعدا چنین به سمت ریزش خیز بر ندارد یا کج نشود. تا مباداالزامی فراهم شود که هر روز به خودمان اجازه دهیم حقانیت اسلام وحقوق های ملتی را پایمال کنیم تا بازم مبادا تراک این نظام اسلامی بازتر شود. بنظرم بالای مدرسه فکرت گفته ای را سنجاق کنید: (سکوت مجاز ولی دروغ ممنوع) شب تان خوش
 
دامنه |: سلام جناب عبدالله دوست بافکر من. ممنونم که دعوت مرا صحه گذاشتی. عضویتت در مدرسه برای شخص من مفید و لازم بوده و هست. خوشحالم از دیدارت درین تالار. اما پاسخ کوتاه به نکاتت:
 
۱. طعنه‌ی قشنگی زدید. نه، مدرسه‌ی فکرت، یک مؤسسه است، فتیله‌اش بالا و پایین می‌شود ولی خاموش نمی‌گردد. مگر گت پُف چِک هایره!
 
۲. ایتا چون با خود وزرات ارتباطات است، شبیه‌ترین و قوی‌ترین نسخه در مقایسه با تلگرام است که جاذبه و سادگی دارد. باید به داشته‌های داخلی روی آورد.
 
۳. موافقم که جانب حق ایستادن دشوار است. چون گاه تشخیص حق، غبار می‌گیرد و هر کس خود را معیار حق جا می‌زند.
 
۴. برداشتت از سوره‌ی توبه، یک فهم است اما گویا چون جنبه‌ی تنبیه و تنبه داشت، ذکر بسم‌الله به قرینه‌ای که ما خبر نداریم نیامده است. توضیح شما هم نکته هست، اما هنوز باید رویش فکر کرد.
 
۵. شیخ شبلی شوریدگی‌اش زان رو بود که دستگاه عباسی وی را حاکم دماوند ایران کرده بود و سپس در اثر بازگشت و توبه، از تک تک مردم دماوند بحلّی (=حلالیت) خواست. مثل گویش محلی که مادران تهدید توأم با تطمیع می‌کنند ای فرزند! شیر را بحِلّ نمی‌کنم! اگر نماز نخوانی!
 
۶. وجدان اغلب لازم به سرتَب (=کشیده، سیلی) ندارد، چون مرز آن با حقیقت و بطلان بسیار نزدیک است و سرشت انسان هر دو را خوب می‌فهمد.
 
۷. خشت نظام خوب و مستحکم چیده شد. مهم این است کسانی با قصد تعمیر خواستند آن را نماسازی کنند، دیدند بیراهه رفتند. خشت در دست قاطبه است، هر وقت قاطبه به سمت نخواستن رفت، خشت هم می‌ریزد اما خشت انقلاب به برداشت بنده همچنان پر سیمان و مصالح است.
 
۸. از صراحت در گفتارت مباهه می‌کنم و ممنونم به این متنم توجه نشان دادی و قلم نقد بر آن کشاندی. شادمانی‌ام پنهان نباشد ازین مباحثه و علایقت به نقد و بیان افکار خود. درود. با نهایت احترام و ارادت.
 
اسماعیل آفاقی: سلام. سلام بر یکایک شما که استقبال بینظیری در ایجاد و راه‌اندازی مجدد مدرسه فکرت داشتید باید به جناب آقای ابراهیم طالبی تبریک گفت که به نوعی دوستان را بر مسند نوشتاری و ارائه نظر سوق میدهد تا مسئولیت پذیری خوب داشته باشند متشکرم.
 
 
برادر و فامیل گرامی‌ام آقا اسماعیل آفاقی سلام. سلوک آن دوست همیشه درست و بر پایه‌ی وحدت و محبت بوده است. این نگرش شما تحکیم و تألیف قلوب را هموار می‌کند. خرسندم برداشت جمیلی از بازگشایی مدرسه فکرت بر روی بستر ایتا درین مقطع زمانی کرده‌ای. همین‌طور بنده هم ازت ممنونم که هئیت محترم رزمندگان را با صبر و حوصله پیش می‌بری. تشکر وافر.
 
اسحاق آهنگر: سلام به اقا ابراهیم عزیز ودوست داشتنی ودیگر رفقای در گروه وهمچنین به آقای سید علی اصغر عزیز مهربان ازاینکه ما را لایق در جمع خود دانستید ممنونم.
 
دامنه |: جناب آقا اسحاق آهنگر دوست دیرین من سلام. آقا شما شایستگی والایی دارید و افتخار است وجودت و حضورت در صحن مدرسه فکرت. آق سید علی‌اصغر عزیز ما، صاحب مدرسه فکرت است و مشاور ارشد بنده درین تالار فکر و اندیشه. هر دوی ما به فضایل اخلاق جناب‌عالی و روحیه‌ی بارزت و درخشنده‌ات در خدمت به خدا و خلق خدا، واقفیم. ممنونم رخف.
 
سیده زینب شفیعی سیداسدلله: سپاس از این دعوت در فکرت. امید است خوانش و بینش در فکرت،حقیقت را به فطرت بازتابش نماید. تشکر از شما فامیل گرامی  درود فراوان به شما.
 
سلام مجدد به فامیل ارزشمندم خانم سیده زینب شفیعی. بیان در نوشتار شما حاکی از قدرت فکر و دانش است. خرسندم این‌گونه توانا می‌بینم. بله، انتظار بایسته‌ای مطرح فرمودید. به‌یقبن همین خواهد شد. روح پدر عزیزت مرحوم آق سید اسدللله پدر شهید و روح مادر گرانقدرت (خاله‌زاده‌ی مرحوم پدرم) در پرتو انوار الهی باشد. بسیار خوشحالم از بیان نظرات و دیدگاه‌های بانوان شریف مدرسه فکرت. التماس دعا و عرض ادب.
 

سلام و احترام و اکرام

به نام خدای حکیم و جان‌و‌جهان آفرین
مجلس ختم پسرعمه‌ی عزیزم، رفیق دور و درازم زنده‌یاد آق سید محمد باقر شفیعی دارابی فرزند مرحوم حجت الاسلام حاج آق سید علی شفیعی و مرحومه حاجیه رضیه طالبی. برادر اخوان معزز و مکرم جناب الاسلام حاج سید جواد آقا (آق شفیع) شفیعی دارابی و جناب آق سید صادق شفیعی و عموی آقا سیدضیاء (هادی) شفیعی و فامیل نسبی و سببی بسیاری از بزرگواران مقیم قم، در ساعت سه و نیم عصر روز پنجشنبه‌ی جاری (یازدهم اسفند ۱۴۰۱) تا حدود ساعت پنج عصر در مسجد چهارمردان قم سرِ کوچه‌ی هجدهم. یاد آن رفیق نیکنام و دوستدار خداوند و اهل بیت عصمت -علیهم السلام- و انسان خَیّر به حالِ بیچارگان به خیر و نیکنامی.
بازنشرکننده‌ی خبررسانی: ابراهیم طالبی دارابی

 

آیا عربستان واقعا" عملگرا است؟

به نام خدا. سلام. برخی روزنامه‌ها و جریانات داخلی معمولا" هر چند وقت یک بار پای عربستان سعودی را به میان می‌کشند تا محمد بن سلمان شاهزاده‌ی ولیعهد را مردی برای «گذار از سیاست سنتی به سیاست عملگرا و تنش زدا» معرفی کنند. (بخوانید: جا بزنند)

من این ایده را پس می‌زنم زیرا او در صحنه‌هایی که پای مصلحت عام مسلمین در وسط است -حتی اگر ایران هم داخل ماجرا نباشد- فردی بسیار خش و منشاء آزار و نقار جهان اسلام ظاهر می‌شود. گرچه آقای عبدالرضا فرجی راد -استاد ژئوپلیتیک دانشگاه- اخیراً گفته است:

 

«حاکمان پیشین عربستان، طی سال‌ها به دنبال نفوذ در کشورهای منطقه، تفرقه‌افکنی و تشدید بی‌ثباتی بودند اما با روی کار آمدن «محمد بن سلمان» این رویه عوض شده و حالا عربستان می‌کوشد تا نقش دیگرگون شده‌تری در منطقه به دوش بکشد.»


اما به نظر می‌رسد تعبیر "گاو شیرده" در بیان رهبری معظم چنان به واقعیت ساختار سیاسی فعلی عربستان (بخوانید کشور متعلق به یک آل) منطبق بوده است که عده‌ای -احتمالا" نقّاد ولی بعضا" واسط- را وا داشته، برای کنایه به ایران، عمدا" از یک جرثومه‌ی عرب بُت بسازند.

واقعیت آن است که «محمد بن سلمان» اساسا" در محیط داخلی حکومت، رقیب را می‌کشد و چیزی به عنوان رقیب نمی‌شناسد، حتی اگر حریف او از سلسله‌ی خونی خودش باشد. بخش وسیع (شاید تمامِ) خستگی سیاسی امنیتی منطقه‌ی مسلمین ریشه در بلندپروازیی‌های شخص وی دارد. احتمال این می‌رود او نسبت به مذهب هم، دیدِ انقطاع و بریدن پیدا کرده باشد. ایجاد برنامه‌ی تفریح ساحل در دریای سرخ برای آزادی هر کار غیراخلاقی، یک نمونه‌ی آشکار از گذرش از مَنعیات متقن و منکرات شرعی است.

تنها این نیست، او در جهان عرب، تسلیم‌ترین فرد در برابر غرب است. غرب که لااقل هم‌اینک به جهان اسلام در دو قاره‌ی آسیا و آفریقا تعرض بی‌شرمانه دارد و مستوجب سرزش و تشَر است. بگذرم. | ۹ اسفند ۱۴۰۱ | ابراهیم طالبی دارابی.


نظر حاج احمد: سلام صدیق محترم آقاابراهیم. همیشه تحلیل هایت عالی مطابق با واقع و قابل استفاده است. به نظر بنده هم، بن سلمان احتمالا از دین خارج شده است.

 

سلام رفیق‌برادرِ بهتر از جانم جناب حاج شیخ احمد آهنگر. می‌دانستم صَدیقان عزیزم، که بی‌وقفه به عظمتِ شئون مفهوم قرآنی اولوا الالباب (به عبارت ساده: برخوردار از مغز پُخته در معرفت) باور دارند و از آن حَظّی هم برده‌اند، مرکز مطلبم را می‌گیرند. ممنونم که با بیان نظر راسخ و صریح‌ات نسبت به این مسئله‌ی درگیر، مرا در پروراندنِ ژرف‌تر این دیدگاهم مدد داده‌ای. درود بر تو رفیق همه‌ی دوره‌های زندگی من خصوصا" هم‌زایر دایم زیارت حرم حضرت امام رئوف رضوی علیه‌السلام.

 

حاج شیخ احمد آهنگر: از لطف حضرتعالی متشکرم. باید خدمتتان عرض کنم جدای از اطلاعات جامع شما ازذهمه مسائل وموضوعات، تدین ودینداری حضرتعالی برای من بیش ازهمه حائز اهمیت است. انشاالله درپناه ایزدپناه موفق و هرروز بیش از گذشته بدرخشید. چون جزو افتخارت دوستان هستید.

 

سلام مجدد حاج شیخ احمد. چه در صحن، چه در جمع، حضورت همواره قوت قلب است. با کمک همه‌ی اعضای شریف، گشایش فکری و درخشش‌های اخلاقی پدید خواهد آمد. مدرسه هم همین را تعقیب می‌کند. از حُسن خُلق آن رفیق نسبت به بنده و همه‌ی افراد لذت می‌برم.

 

دامنه |: سلام مجدد حاج احمد. چه در صحن، چه در جمع، حضورت همواره قوت قلب است. با کمک همه‌ی اعضای شریف، گشایش فکری و درخشش‌های اخلاقی پدید خواهد آمد. مدرسه هم همین را تعقیب می‌کند. از حُسن خُلق آن رفیق نسبت به بنده و همه‌ی افراد لذت می‌برم.

 

حجت رمضانی: سلام آقا عکس وفیلم گرفتن با من همین.

 

دامنه |: سلام حجت خوب من. آقا همین خود بالاترین شرکت است. از قضا چه هم کاربلد ظاهر شدی در شکار صحنه‌های ناب چهره‌ها در روز پاسدار در مراسم بالامسجد. ممنونم از اعلان شراکت.

 

دامنه |: جناب آقا اسماعیل آهنگر دوست محترمم سلام. خوشحالم از قدم و ان‌شاءالله قلم شما. از محبت و حرمتت به رفیق سید علی‌اصغر غمگسار ما سپاس ویژه می‌کنم. دل دردمند مصیبت‌دیده با همین چند کلام هم آرام و التیام می‌گیرد. عزت مستدام.

 

اسماعیل آهنگر: مخلص عمو ابراهیم. خدا پدرو مادر شما رادرحمت کند. روحشون شاد. روح همه پدرهای آسمانی شاد.

 

خلیل: با سلام. لطفا دهه شصتی ها رو هم با خودتون داشته باشید و بزار افتخار حضور در کنار شما رو درک کنند.

 

سید موسی صباغ: خدا رحمتشون کنه. به رسم ادب و احترام ، فاتحه ایی رو نثارشون کردم.

 

آقا حجت سلام. آقا بزار جوهر قلم آق ابراهیم خشک بشه. چرا زود هل من مبارز طلبیدی. توضیح : آقا حجت به همراه باجناقش اقای شهابی و برادر خانمش حاج رضی کار جهادی ( شخم زمین ها با روتوری) .کارمزدشان هم روی سفره معلومه.خدا قوت بازوانتان سرشار از انرژی.

 

دامنه |: سلام جناب آقا خلیل دوست گرامی من. ما باید ببالیم دهه‌ی شصتی‌های این زمانه اجازه دهند کنارشان قدم بزنیم. ارادت دارم محضرت. شفای پدرت جناب آقا پرویز عزیز -مرد اخلاق و آداب و محبت- آرزوی قلبی ماست.

 

سلام جناب آقا سید موسای عزیز. نشان شخصیت آن دوست محترم است. خوشحالم ساختی رفیق بامرام.

 

بازم سلام سید موسی. داشتم فیلم رو نگاه می‌کردم. پیامت رسید. غذا چیه؟! جغول‌بغول؟! اون بُد مال کیست؟ یک متر ارتفاع داره. لابد ون دله تِشّ خمیرما گند کانده. آنقدر کم خوردین، نون رو سفره موند. جناب حجت خوب ما ضَب سلیقه داره. جالب بوده. شماره تلفن ایتای جناب محمد ابراهیم شهابی باجناق نازنین آقا حجت را برام بفرستین.

 

خلیل: سلامت باشید سپاس از بابت دعای خیری که برای ابوی داشتی ..رحمت خدا بر والدین محترمتان..

 

سید رضی: سلام اقابراهیم قابل شما رو نداره زحمت غذا را اقایان کشیدن ما خوردیم

 

دامنه |: سلام حاج سید رضی فامیل دوست داشتنی. گت‌گت لقمه گیتی ته! خواستم چای بخورم، حواسم رفت روی فرطّه‌فرطّه لقمه‌های شما چهار وشنا تشنا ! ویرّه ویرّه جِر دانی. خوب شد نماسید.

 

سید رضی: سلام مجدد اقا ابراهیم تلیر دسته اماره بوسنی بیه وشنا بیه. انشاالله امدید محل درخدمت شما هسیم فامیل عزیز.

 

دامنه |: ممنونم. حتماً حتماً. اما تیسا نون نا. به مادر عظیم الشأن‌تان آن فامیل ارجمندمان سلامم را حتماً برسان. از محبت‌تان بسیار متشکرم. هر جا باشی حتی پیش تیلر، تلاش و بَتج بَتج کفنِه ته گردن. آفرین.

 

اسماعیل آهنگر: مخلص عمو ابراهیم. خداپدرو مادرشمارارحمت کند روحشون شاد ورح همه پدرهای آسمانی شاد.

 

دامنه |: صدها سپاس اسماعیل عزیز. ممنونم از عنوان محبت‌آمیز و صمیمی «عمو ابراهیم». همنام پدر مرحوم‌تان هستم دیگه. خدا والدین‌تان را سرشار غفران کند که یاد ابوین من کردید.

 

سید موسی صباغ در مباحثه با یک عضو به اسم "محمد" : سلام. شاید اصلاح طلبان در صدد افزایش بیشتر قیمت دلار و زمین زدن دولت باشند اما سیاست غلط اقتصادی دولت مجلس مسبب اصلی است. مجلس هم فقط عنوان انقلابی را برای خودش یدک میکشد. مجلس انقلابی هنوز نتونسته شفافیت ارا را به تصویب برساند. در واگذاری خودرو هم فقط نقش تماشاچی رو داره. میبین چطور خودروایی که قیمت کارخانه ایی ۲۰۰ میلیون قیمت داره ،در بورس به بهانه کفش قیمت از طریق عوامل بیرونی سرمایه داران دست به یکی کرده و قیمت ۲.۵ برابر و بیشتر به خورد مصرف کننده دادند. در بحث واردات خودرو که قرار بود به کاهش قیمت ها کمکی کنه با روی اوردن به خودرهای لوکس که قیمتی بالای یه میلیاردی دارند برای قشر سرمایه دار قدم بر داشتند. در دو روز اخیر هم خبرها حاکی که مجلس خواهان حذف مالیات از منازل بالای ۲۰ میلیارد تومنی است.نمیشه همه نقص ها را به گردن دشمنان و اصلاح طلبان انداخت. آقای رئیسی هم که پارسال تو سخنرانی عنوان میکرد که مدیری که صرف اینکه به من رای نداده نباید کنار گذاشت ، باید فکر امروز رو میکرد که مدیری که بهش رای نداده نه تنها او بلکه برنامه او را هم قبول ندارد که تا امروز نظاره گر زمین زدنش باشه. تاج زاده در دوران اصلاحات عنوان کرده بود که حتی آبدار چی ادارات باید دوم خردادی باشند تا همه چی در مشتشان باشد. این یعنی داشتن یک گروه فکری و برنامه پشت سر دولت. حالا شاید رئیسی به خودش بیاد تا ترمیمی در کابینه و مدیران تصمیم گیر داشته باشه.

 

سید موسی صباغ: سلام مجدد . گوشت گوسفندی لوه کباب که با میزبانی آق مجتبی رمضانی ( جعفر مرتضی) اصلا بدنمون با جغول بغول سازگار نیست. تازه هنوز کباب پزی حاج غلام یزدانی به کنار، که هر ماه در باغش بخور بخوره.

 

دامنه |: سلام مجدد و تشکر از توضیحاتت. نوش جان‌تان. حاج غلام یزدانی ره باید توی گلخانه‌‌ی زیبایش غافلگیر کنم این دفعه.

 

سید کمال‌الدین عمادی: خدایش رحمت کند با اولیای دین علیهم السلام محشور گردد. انشاءالله توفیق حاصل گردد در این مجلس همشهریان عزیز شرکت کنیم تا تسلای آنان و عبرتی برای ما از دار فانی.

 

دامنه |: سلام استاد حضرت حجت الاسلام سید عمادی. موجب مسرّت و طرَب قلب خواهد بود شرف حضورتان. سلامت باشین. بلی، یک فلسفه از سنت زیبای مجالس ترحیم، همین عبرت است که در کلام‌تان اشارت رفت.


آق سیدحسین شفیعی دارابی: سلام علیکم. قطعا حضور در این مجلس؛ افزون بر اینکه موجب تسلی خاطر صاحبان مصیبت می شود و سبب افزایش ضریب بهره مندی مرحوم آقای سید محمد باقر شفیعی از رحمت الهی خواهد شد؛ عاملی است که ثواب الهی را برای افراد شرکت کننده در این مجلس نیز به همراه دارد؛ پس شایسته است عزیزان از حضور در این مجلس دریغ نورزند.

 

سلام استاد شریف جناب حاج آقا شفیعی. بسیار عالی. قلّ و دلّ. ممنونم از تشویق به حضور شایسته.

 

جناب حاج سید رضی سجادی عزیز سلام. به احترام محبتت به مرحوم آق سید محمدباقر و آمرزش‌خواهی برای والدینم، از میزم برمی‌خیزم. سید پاک‌سرشت دعای‌مان کن. نیز دعا برای رفیقم آق سید علی‌اصغر داغدیده و اعضای بیت شریفش. تشکر.

 

سید رضی: سلام  مجدد اقا ابراهیم تلیر دسته اماره بوسنی بیه وشنا بیه. انشاالله امدید محل درخدمت شما هسیم فامیل عزیز.
 
دامنه |: ممنونم. حتماً حتماً. اما تیسا نون نا. به مادر عظیم الشأن‌تان آن فامیل ارجمندمان سلامم را حتماً برسان. از محبت‌تان بسیار متشکرم. هر جا باشی حتی پیش تیلر، تلاش و بَتج بَتج کفنِه ته گردن. آفرین.
 
اسماعیل آهنگر: مخلص عمو ابراهیم. خداپدرو مادرشمارارحمت کند روحشون شاد ورح همه پدرهای آسمانی شاد.
 
دامنه |: صدها سپاس اسماعیل عزیز. ممنونم از عنوان محبت‌آمیز و صمیمی «عمو ابراهیم». همنام پدر مرحوم‌تان هستم دیگه. خدا والدین‌تان را سرشار غفران کند که یاد ابوین من کردید.
 
سید موسی صباغ در مباحثه با یک عضو: سلام. شاید اصلاح طلبان در صدد افزایش بیشتر قیمت دلار و زمین زدن دولت باشند اما سیاست غلط اقتصادی دولت مجلس مسبب اصلی است. مجلس هم فقط عنوان انقلابی را برای خودش یدک میکشد. مجلس انقلابی هنوز نتونسته شفافیت ارا را به تصویب برساند. در واگذاری خودرو هم فقط نقش تماشاچی رو داره. میبین چطور خودروایی که قیمت کارخانه ایی ۲۰۰ میلیون قیمت داره ،در بورس به بهانه کفش قیمت از طریق عوامل بیرونی سرمایه داران دست به یکی کرده و قیمت ۲.۵ برابر و بیشتر به خورد مصرف کننده دادند. در بحث واردات خودرو که قرار بود به کاهش قیمت ها کمکی کنه با روی اوردن به خودرهای لوکس که قیمتی بالای یه میلیاردی دارند برای قشر سرمایه دار قدم بر داشتند. در دو روز اخیر هم خبرها حاکی که مجلس خواهان حذف مالیات از منازل بالای ۲۰ میلیارد تومنی است.نمیشه همه نقص ها را به گردن دشمنان و اصلاح طلبان انداخت. آقای رئیسی هم که پارسال تو سخنرانی عنوان میکرد که مدیری که صرف اینکه به من رای نداده نباید کنار گذاشت ، باید فکر امروز رو میکرد که مدیری که بهش رای نداده نه تنها او بلکه برنامه او را هم قبول ندارد که تا امروز نظاره گر زمین زدنش باشه. تاج زاده در دوران اصلاحات عنوان کرده بود که حتی آبدار چی ادارات باید دوم خردادی باشند تا همه چی در مشتشان باشد. این یعنی داشتن یک گروه فکری و برنامه پشت سر دولت.  حالا شاید رئیسی به خودش بیاد تا ترمیمی در کابینه و مدیران تصمیم گیر داشته باشه.
 
سید موسی صباغ: سلام مجدد . گوشت گوسفندی لوه کباب که با میزبانی آق مجتبی رمضانی ( جعفر مرتضی) اصلا بدنمون با جغول بغول سازگار نیست. تازه هنوز کباب پزی حاج غلام یزدانی به کنار، که هر ماه در باغش بخور بخوره.
 
دامنه |: سلام مجدد و تشکر از توضیحاتت. نوش جان‌تان. حاج غلام یزدانی ره باید توی گلخانه‌‌ی زیبایش غافلگیر کنم این دفعه.
 
سید کمال‌الدین عمادی: خدایش رحمت کند با اولیای دین علیهم السلام محشور گردد. انشاءالله توفیق حاصل گردد در این مجلس همشهریان عزیز شرکت کنیم تا تسلای آنان و عبرتی برای ما از دار فانی.
 
دامنه |: سلام استاد حضرت حجت الاسلام سید عمادی. موجب مسرّت و طرَب قلب خواهد بود شرف حضورتان. سلامت باشین. بلی، یک فلسفه از سنت زیبای مجالس ترحیم، همین عبرت است که در کلام‌تان اشارت رفت.
 
سلام رخفم حاج قاسم. فرمودی دامنه (یعنی من) هم وارد شوم از سیره‌ی موالید مرحوم پدرم بگویم. آقا باور بفرما من خودم دنبال 12 فرزند بودم اما همین جمهوری اسلامی سر ما را گول زد و گفت سه تا بس است و چهارمی به بعد کوپن و حتی دفترچه درمانی و حقوق هم نمی‌گیرد. خدا برکت دهد به پدر و مادرم 10 فرزند آوردند. خصوصا" حاج آقا آفاقی را که گفتم باری درین صحن که 14 تا فرزند به دنیا هدیه کرده. مرحوم حاج اکبر بالامله را هم خدا غریق رحمت کند تا نفس داشت ساخت. مثال مرحوم حاج سید رضا شفیعی هم مثال درستی بود. الحمد لله فراوان هستند این خاندان. چرا از پدر حاج سید محسن آقا سجادی مثال نزنیم که گمانم آن مرحوم هم  سیزده چهارده فرزند شایسته به امانت گذاشت و خدا واشون مادر ره حفظ هاکانه پروین عَمقاضی ره. حالا شیعه شده پیر و نونهال تک و توک و با خطر جمعیت اندک. رخفم حاج قاسم تو که دستت به بالا مالا می‌رسه به جمهوری اسلامی بگو وَچه پول ره ویشته هاکانه و پوشک را هم رایگان. خله گرونه. ماها که آن زمان کاهنه جِل وندسمی. اسا رسم شد مای بی بی!!

هع حجت؟!
تِه دل هِم ۱۲ تا خوانه؟!
خاش گت بَوا سو دکتی لابد !
 

اطلاعیه‌ی اول مدرسه‌ی فکرت

اعضای شریف سلام و ادب و و ارادت و احترام

۱. من چون به خط ایتای تمام مخاطبان محترم دسترسی ندارم، دعوت به صحن فکرت برای آنان ممکن نشده است. اینک هر یک از شما اعضای شریف اگر به خط ایتای هر کس دسترسی دارید و تشخیص می‌دهید باید عضو این تالار فکری شود، خطش را به بنده ارسال کنید تا دعوت انجام گیرد.

۲. آقا سید علی‌اصغر به بنده خبر داده در برخی از گوشی‌ها عدد پیام‌های وارده در مدرسه فکرت نمایش داده نمی‌شود. این نقص فنی البته روی ایتاهایی که روی کامپیوتر نصب است و نیز برخی از گوشی‌های دیگر وجود ندارد، بنابرین برای این‌که از متن‌های بارگذاری‌شده در صحن مدرسه آگاه شوید، منتظر درج عدد و آمار پیام وارده نباشید، هر بار که ایتا آمدید، مدرسه را هم باز کنید تا از دیدن و خواندن مطالب روزانه و نیز بیان نظر عقب نمانید. باشد تا این نقص فنی جزئی، برطرف شود.

با تقدیم بالاترین احترام
ابراهیم طالبی دارابی | دامنه

 

عبدالله طالبی: درود جناب آقای طالبی. شب شما بخیر. بسیار این پیام شما را پسندیدم. تحلیل درباره سیاست های کشورهای همسایه سبب آشنایی و ترویج اندیشه ورفتارهای سیاسی حاکمان شده و توان فکری مقابله یا مصالحه با آنها را ارتقا میدهد و باعث فاصله گرفتن از بیان طوطی وار شعارهای ناروا و پوچ تو خالی می شود. اما عربستان پایتخت مذهبی و معنوی مسلمانان جهان تجلی گاه خانه خداوند متعال زادگاه محمدبن عبدالله پیامبر صلح وعشق نبی اکرم رسول‌الله ( ص) و قبور بقیع نباید عربستان را هدف شعار ناشایستی قرار داد. بُد بعدی نیز تقریبا شاخص قدرت برای اکثر کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس. بگذرم. اما حاکم حاضر محمد بن سلمان در تائید بیانتان خشونت بن سلمان مانند افراطیون داعشی حدمرز ندارد. بازتاب نقش و خشونت وی به منتعقدین را ازجمله در اندام تکه تکه شده جمال خاشقچی میتوان نگریست جاه طلبی یش را نیز در سرکوب وگرفتن ثروت شاهزاده ها وبازرگانان وبه شکلی عقیم کردن انها در امور سیاسی و در منگنه قراردادن و زیر ذروبین بردن شان انعکاس داده ( که خود نشان ضعف وترس و البته شایدم سن و تجربه کم ش قائل بود ). با گفته های آقای فرجی را نیز موافقم. محاسن ولیعهد جوان همنوایی با تکنولوژی روز و استارت پروژه فضایی در شهر نئوم استارت احداث بزرگترین شهر سبز برای آینده گردشگری کشور و اراده مصمم‌تر برای فاصله گرفتن از درامد های نفتی تأمل روابط خارجی با اکثر کشورها حتی با اسرائیل  اگر واقع گرا باشیم و درپوشی روی جنگ یمن بگذاریم پیشروی خوبی داشت. نکته حاشیه به نظرم کمی خالی از لطف بود. اشاره گاو شیرده در بیان رهبری مثال زده اید کاری به عللش ندارم ولی تاریخچه اش را بازنگری کنیم بهتر است بدانیم. اولا این گفتار از جانب ترامپ بود زمانی که شیپور عقب نشینی  و خروج نیروهایش را در سوریه دمیده بود  وعربستان با ممانعتش سبب شد روحیه چپاول ترامپ گل کند و اگر اشتباه نکنم هفت تریلیون دلار از عربستان برای ماندن در سوریه طلب کرد  و بن سلمان نیز پذیرش کرد و ترامپ نیز از خوشحالی این ساده لوحی بن سلمان را به پای اوصاف کشور عربستان نوشت وآن را گاو شیرده نامید. اما آن زمان من خود از رسانه سیما شاهد خنده تلخ ولیعهد بودم ومطمئنم که در ذهنیتش آینده تلخی برای آمریکا ترسیم میکرد. اما در آخر سیاست ما و تمسخر سیاسی به عربستان نیز بی اساس است باید این را بیاد داشته باشیم قردادهای ایران نسبت به چین و روسیه وسوخت های مجانی به لبنان وکمک های میلیارد دلاری به سوریه نیز همین شکل است. گاو شیرده اما در پنهان و به اسم اقتدار باید در بطن خود نیز کنکاش کنیم. ببخشید کمی طولانی شد.
 
 
سلام جناب عبدالله‌ی طالبی دوست محترم من. متن تحلیلی و توضیحی و دارای اطلاعات و اخبار تاریخی شما را با دقت و شوق خواندم. درود می‌فرستم که روی متن‌های اصلی مدرسه فکرت وقت می‌گذارید و نقد و بررسی و شرح مفید می‌نویسی. خوشحالی من تشدید شد در تمام فرازهایی که متن بنده به دنباله‌بخشی مفید، کامل کردید.

۱. من هم با همه‌ی نقدی که به عربستان دارم، همچنان ترجیحم این است دریچه‌ی ما با آن حکومت نباید بسته شود.

۲. منظورم همان است که شما شکل‌گیری قضیه‌ی "گاو شیرده" را شکافتی. یعنی رهبری معظم، منظرش ازین وضع فعلی عصر یکه‌تازی پسر ملک سلمان همان واقعیتی است که غرب دارد این مرکز معنوی جهان اسلام را می‌دوشد و مسلمین هم به دلیل سلطه‌ی غرب بر منطقه و تسلیم سران عرب  فعلا" قادر به جلوگیری نیستند.

۳. آقای فرجی راد به نظر من از یک تحلیل رئالیستی (=واقع‌نمایانه) دور افتاده است. نظر شما البته جای خود محفوظ.

۴. ایران کمکش از سرِ تسلیم در برابر غرب نیست، بلکه اهتمام به امور مسلمین است که در مقابل بی‌رحمی‌های کشورهای اسرائیل‌محور تنها و دچار فقر و جهاد واجب کفایی شده‌اند. ایران به نظر من از روی چارچوبه‌ی مکتب خود را نسبت به تعرضات غرب در حوزه‌ی مسلمین، بی‌رگ و ترسو نمی‌داند

ممنونم از تمام آنچه فرموده‌‌اید؛ چه نقد بر مفاد متنم و چه تشریح بهتر و بیشتر آن. بارها از ائمه‌ی اطهار -علیهم السلام- خوانده‌ایم که تأکید و ارشاد فرموده‌اند با هم مناظره کنید و حلقه‌های علمی تشکیل دهید. سپاس که این مسیر را عین همین سفارش معصومین ع ، پی می‌گیری.
با ارادت: ابراهیم
 
 
آق سید حسین شفیعی: آقا ابراهیم سلام علیک. جناب آقای عبد الله طالبی را نمی شناسم؛ از خواندن پاسخهای عالمانه و حکیمانه و آراسته با شهامت و شجاعت و ادب و تبیین منطقی و.... جنابعالی بسیار خرسند گشته و لذت بردم. موفق باشید.
 
دامنه |: سلام استاد عزیز. باید در بحث نرم نرم افکار بسازم. ممنونم پاسخ‌هایم را درین صفاتی می‌دانی که برشماردید. درود وافر.
 
عبدالله طالبی: درود مجدد. گریزی به بند ۴ شما. در یک مستندی حیات وحش از شبکه نچرال جغرافی سرنوشت گرگی را به تصویر کشید بود که هفته هادرصحرا به دنبال غذا می گشت ولی ناباورانه به لانه برمی گشت وهر روز نیز به توله‌های خودش شیر میداد وسرانجام آنشد که از ضعف جان سپرد وهمچنین توله هایش نیز بعد چند روز از بین رفتند. نکته مهم این است سیاست ما شبیه به همین گرگ است سیاست ایران از دو نظر معیوب است بزرگترین عیب آنست آنقدر در امور منطقه خود را آغشته کرده و فارغ گشته که قدرت اصلی یک حکومت قدرتمند در بنیادش خلاصه میشود نه در خارج یعنی مردم ش رشته های اصلی قدرتند و نیازمند به رسیدگی بیشتر هستند. هرچقدر در فرآیند رسیدگی مردم کوتاهی کند خودبخود به تزلزل ستون هایش شروع و به پاشیدگی نزدیک تر میشود بایدامور منطقه در اولویت دوم قرار داد وگرنه عاقبت گرگ نصیب مان خواهد شد. عیب دوم نیز عمیق تر است در ازای قدرت گرفتن کشورهای که مورد عنایت قرار داده برخلاف کشور های دیگر دست آوردی نصیب نمیشود چالش اقتصادیش را در بُد معنوی میداند. سپاس از توجه تان
 
صدرالدین آفاقی: با سلام خدمت اندیشمند گرامی آقای طالبی. بازگشایی مجدد مدرسه فرصت مغتنمی جهت اینجانب برای بهره مندی بیشتر و بهتر از تعالیم بزرگواران و اهل معرفت مدرسه میباشد. سپاس از این دعوت. عبارت ( دانایی، توانایی است ) که بدان اشاره کردید مرا به یاد بیانی از مولای متقیان امام علی علیه السلام که در حدیث نبوی باب علم میباشد انداخت که ( العلم سلطان.من وجده صال به و من لم یجده صیل علیه) علم قدرت و اقتدار است. هر کس آنرا بدست آورد میتواند حکم کند و هر کس از آن محروم باشد براو غلبه پیدا خواهد شد.
 
دامنه |: سلام دوباره جناب عبدالله‌ی طالبی دوست همیشگی من. ما که به دستاوردهای علم، اتقان می‌ورزیم باید به حاصل آن هم اعتنا کنیم. دو علم دیرپایه‌ی «علوم سیاسی» و علم «روابط بین‌الملل» هر دو در بحث قدرت، قائل هستند اگر کشوری در چند شاخص از جمله موقعیت جغرافیایی، جمعیت، نفوذ منطقه‌ای و ... برتری‌هایی کسب کند، جزو دسته‌های قدرتمند است. ایران درین دسته جای دارد. یعنی نفوذ آن قسری و طبیعی و با تدبیر خبیرانه‌ی رهبری معظم است که شاید طول بکشد قدر این اِشراف ایشان بر دسیسه‌های جهان دانسته شود.
 
شیر تا زَهره دارد، شیر است. غرب می‌خواهد ایران که قسراً و با برنامه و با هدایت رهبری معظم به علت ارتقای قدرت و رشد شاخص‌ها، شبیه شیر در بیشه‌زار و دارای نعره‌ی بازدارندگی فعال شده است، به دست خود، خوف کند و شُغال و کفتار و لاشه‌خوار ! شود. این که نمی‌شود آدم دستِ قدرت و نفوذ خود را خودش قطع کند. غرب هم، چون نمی‌تواند ما را حریف شود و زمین بزند، زوزه می‌کشد. البته این‌که کشور باید در داخل، هم مقتدر و هم خدمتگزار باشد سخن حقی زده‌اید.
 
در آن متن من -که صبح نوشتم- تمام حرفم این بود، جور در نمی‌آید مطبوعاتی مدعی مدرنیته، شعار آزادی بدهند اما از بن سلمان مستبد، یک بُت دروغین و فردی مدرن بسازند. او اساساً فردی به قول شما جاه‌طلب و حتی به نظر من مزدور و مرتبط با سرویس‌های غرب است. پس، تناقض است جریاناتی در داخل ایران، شعار مدرن و آزادی دهند، اما از یک عربِ عقب‌مانده‌ی کودن دفاع کنند که از دموکراسی هیچی سرش نمی‌شود. بازم تشکر وافر که در بحث شرکت فعالانه و منتقدانه دارید.
 
جناب صدرالدین دوست اندیشمند مجاور حرم امام رئوف ع سلام. همین‌که بوی خوش حرم رضوی به مشام صحن می‌افشانی خود یک نعمت است. چه حدیث نورانی‌یی از مولا امام هدی علی ع ارمغان دادی. اما بعد، مدرسه فکرت تا متولد شده، شما را در صحن حی و حاضر داشته. حالا هم تشخیص دادم بر روی سکوی ایتا همان مدرسه را جانمای کنم. البته سال ۱۳۹۹ برای این که یک مدرسه‌ی پشتیبان در آب نمک داشته باشم آن را مخفیانه در بستر «ایتا» قوی‌ترین و فنی‌ترین پیام‌رسان ایران، تأسیس کرده بودم برای روز مبادا جایگزین مدرسه بر روی تلگرام گردد. همین هم شد؛ این‌که دو روز پیش اعضای شریف را مجدداً فراخوان کردم. دیدم استقبال بی‌نظیری هم شده. خدا را ازین باب شاکرم. از صدر هم متشکرم که گرمای صحن را حفظ خواهد کرد. زیارت می‌کنی ولو از لای خیابان‌ها ذره‌ای هم به قول فریدون آسرایی: به یاد ما باش.
 

محمود آهنگر: نفرمایید آقا. مشتاق دیدارم. دفعه بعد ایشالله تو جشن ها و شادیها.

 

[در پاسخ به شفیعی مازندرانی] استاد عزیز حضرت حجت الاسلام شفیعی مازندرانی سلام علیکم. استاد، همان طلیعه‌ی این غزل، حرف اصلی اسلام و انسان را زده‌اید. عالی هم: این بیت معظم غزل‌تان:

    غیرِ دین، درد را دوا نَبُود
    بهرِ فطرت، دل آشنا نبود

افتخار دارم در صحن مدرسه فکرت، روحانیان نام‌آشنا و وارستگان بزرگ محلم حضور دارند و از دعوتشان به این تالار فکری، اطمینان قلبی می‌گیرم. ارادت وافر. ابراهیم


[در پاسخ به محمود آهنگر] سلام آقا محمود عزیز. بله، سرور و شادی جزوِ ذات بشر است و حق تعالی آن را در نهاد همگان نهادند. من هم مشتاق این ملاقات هستم و به‌زودی هم را خواهیم دید. آقا سید علی‌اصغر عزیز ما هم از شما رفقای بامعرفتِ زنده‌یاد آقا سید جواد و میوه‌ی دل آسید یعنی آق سید میثم عزیز -که کمرش به‌سختی شکست و روحش هنوز جریحه‌دار است- بسیار پیش من ابراز رضایت کرد و گفته بود این رفقای وفادار در بالاترین رفتار خود را در عزا و ماتم ایشان ظهور دادند. من هم شاهد شماها خوبان بودم که جست و خیز صادقانه می‌کردین. بر همه‌ی شما درودِ بی‌عدد می‌فرستم.

 

سلام جناب عبدالله‌ی طالبی دوست بامطالعه‌ی بنده. نظام انقلاب اسلامی، هفت هشت دولت به خود دیده. معلوم است دولت‌ها ضعف و حتی انحراف هم داشتند، اما از منظر من، رهبری‌کردن کشور توسط رهبری معظم در راستای مقتضیاتی بوده که باید این‌گونه پیش می‌رفته. ما مسیر اصلی درست و مقاوم طی کردیم. من صعف‌ها را در تمام این هشت دولت می‌بینم. البته خدمات و حسنات و نقاط قوت هم را هم عرضه کردند. انکار نمی‌کنم درصدی بالا ازین وضع نابسامان که دو دهه است مردم را بیشتر تاب‌آور بار آورده، ناشی از ناکارآمدی کسانی است که در تعارف افتادند و شایستگان را نمی‌گمارند. حتی اینک حجت الاسلام سید ابراهیم رئیسی نیز که می‌توانست دولتی منسجم بسازد، ازین کار سر باز زد. وقتی کسی رأی می‌آورد، حق دارد در دوره‌ی چهارساله‌ی خود مدیریت کشورداری را طبق چارچوب خود بچیند، کامل و منظم. حتی دموکراسی‌ترین کشورها وقتی حزبی پیروز می‌شود کشور را کامل به دست می‌گیرد تا وقتِ بعدی کارزار انتخابات از راه برسد.

 

در مورد رفتار و زیان مسالمیت‌آمیز پیشه‌کردن، با شما موافقم. البته صلابت هم در جای خود، خوب جواب می‌دهد. مثل هشدار درست رهبری معظم که اگر یکی بزنی، ده تا می‌خوری. چون دوران «بزن، در رو» از نظر ایشان گذشت. عصر، عصر مقابله‌ی آنی است. اما من برداشتم ازین یکسری مطبوعاتی که حاضر شدند بن‌سلمان را اسوه‌ی مدرنیته! و پیشرفت و عملگرایی (=پراگماتیست) معرفی کنند این است احتمالا" در دایره‌ی نفوذ سرویس‌ها افتادند و حرف دشمنان را بلغور می‌کنند. مطمئن هستم روزی برملا خواهد شد. سپاس از توجه و بیان آزاد دیدگاه‌ات جناب عبدالله. بهره می‌بریم از نقد و توضیحاتت.


سلام حضرت استاد حجت‌الاسلام ربانی رفیق صدیق. بر مؤمنانی چون شماها خاندانی عالم از بیت شریف روحانیت -که از دیرباز جدّ شما در نجف اشرف تحصیل کرده و در اتاق‌پیش بالمله‌ی داراب‌کلا، حوزه و حجره‌ی طلاب داشته- همیشه حرمت قائل بودم. اینک هم طی سال‌ها پس از انقلاب اسلامی از محضرت همیشه کسب فیض می‌کنم. خوشحالم نفس گرم و محبت‌آمیزت، نسخه است.

 

مسائل روز

به نام خدا. سلام. "پیروز" توله‌یوز ایرانی جان باخت را بذارید کنار. منظور من اون تیتر "عبور..." است. از نظر من حجت الاسلام سید ابراهیم رئیسی رئیس دولت ۱۳ مهترین نقشی که باید ایفا می‌کرد این بوده تمام آثار بد و زشت دولت شیک‌پوش حجت الاسلام حسن روحانی را به عنوان یک "میراث زشت" از بین می‌بُرد. اما حیف در تعارف افتاد و شاید هم به اُفت و خیزان.

در نخستین روز دولت وی، گفته بودم روزی می‌رسد جریان راست از آقای رئیسی هم قطع امید می‌کند و ازو می‌بُرّد. دولتی که به تعبیرم به «دستور» بیفتد، قادر نیست گشایش کند. قضیه‌ی پول خارحی فروشی و ماجرای مشکوک قیمت سرسام‌آور ماشین یک مسئله‌ی پیچیده برای دولت سیزده شده است. من البته جنس جناب رئیسی را جنس سالم و مردم‌مدار می‌دانم، اما باور دارم او سیاست بلد نیست. جای ایشان همان مَحکمه و حتی بهتر خودِ حرم رضوی ع بود که واقعا" تحولات شگرف و نوآوری‌های شگفت آفرید و فضایی امید و سرشار از برابری به روی زائران رضوی خلق نموده بود. شخصا" به اخلاق و منش فردی حجت الاسلام رئیسی احترام قائلم و در وی سلامت در رفتار و صدق در کردار می‌بینم.

اینک؛ تیتر این روزنامه‌ی آرمان  اینجا -که البته از دسته روزنامه‌ی منفی‌باف و وابسته به باند بیت مرحوم رفسنجانی است_ همان چیزی است که بنده دورنمای این روز را دو سال پیش مطرح کرده بودم. تیتر این است: «عبور اصولگرایان از رییسی کلید خورد». حتی به نظرم محمدباقر قالیباف هم شش‌ماهی هست حرف‌های انتخاباتی آغاز و ساز کرده. بگذرم. سیاسی‌میاسی بلد نیستم! | ۱۰ اسفند ۱۴۰۱ | ابراهیم طالبی دارابی.

 

نظر جناب حجت‌الاسلام ربانی: هوالعزیز. صدیق ارجمندم آقاابراهیم سلام علیکم، مسائل روزتان را خواندم و با مقدمه "میراث زشت " موافقم ولی ، به نظر حقیر: باجمله شما " او سیاست بلد نیست جای ایشان ....." با وجود ضعف ها و نقدها که بر دولت آقای رئیسی وارد است اما دولتش با زمین سوخته و مین گذاری شده که یکی از آنها را آقای عباس عبدی ( ارز ۴۲۰۰ ) اشاره کرده بود مواجه شد، با عمر کوتاه دولت آقای رئیسی " یک سال و اندی " آیا استقراض دولت به بانک مرکزی تعطیل نشد ؟ آیا، چاپ اسکناس تعطیل نشد ؟ آیا، قانون مجوز کسب و کار اینترنتی نشد ؟ مطلعید که بیشتر رانت و رشوه‌خواری و پارتی و... آیا، قضیه کرونا جمع نشد ؟ آیا، رتبه بندی معلمان بعد از ۱۱ سال عملی نشد ؟ آیا، مبارزه با حقوقهای نجومی حقیقی نشد ؟ آیا، بیمه فراگیرتر نشد؟ آیا دیپلماسی منطقه ای زنده نشد ؟ و... . آقاابراهیم عزیز، مطلعید نبض اقتصاد دست کارگزاران سازندگی است آنها چنبره زدن روی نفت ، معادن ، نیرو و.... شرکت‌های بزرگ و شرکت‌های توزیع.... و رئیس جمهوری که با صداقت شعار مبارزه با فساد داده به این سادگی... نکته مهمتر ، الآن جنگ واقعی جهانی است استکبار با جنگ ترکیبی و اغتشاشات میدانی و فعلا با برگ برنده ای به نام دلار .... عزیز ، از شما .... چون خبره ای و آگاه به زمان. خدایا خادمان به ملت و کشور امام زمان ( عج) یعنی ایران عزیز را سربلند نگه دار.

 

سلام جناب حجت‌الاسلام استاد ربانی رفیق مشفق محترم. همین آغاز بگویم به روحانیانی که به درد (مادی و معنوی) مردم آشنا هستند، همواره خوشبین‌تر هستم و همین متن شما چنین حالی از شما روایت می‌کند. روند توسعه و رشد اقتصادی یک امر بطئی و آرام است اما گاه مسائلی رخ می‌دهد که باید فوری باشد. مثل الگوی چین در عصر دنگ شیاپینگ در سی سال پیش که حتی رشد ده درصدی را تجربه کرد که چهار نعل باید کشور پیش می‌بُرد. رشد ده درصدی واقعا" رشد سریع و نفسگیری هست تا کشور به متعادل رشد آرام چهار تا پنیج درصد برسد. مثل راندن دوچرخه با رکاب‌زدن آرام و بی‌ریسک (=بدون خطرپذیری)

حالا پاسخ مابقی مطلب شما: رُک بگویم خیلی نگران نیستم که همه‌چیز در دولت آقای رئیسی حل شود. این که به نفع کشورم هست. پس کتمان نمی‌کنم قصد ایشان خدمت و رساندن کشور به مرحله‌ی رشد مناسب است. اما شما نگاه کنید دولت در برابر دو مسئله‌ی دلار و ماشین کاملا زانو زده است. خیلی بد است مردم شب بلند شوند ببینند موجودی کیف‌شان مثلا" یک میلیون بوده اما در برابر دلار و یورو و حتی پول‌های عراق و کشورهای عربی چنان ریزش کرده که خجالت می‌کشد برود خرید. چون با این پول یک نایلون دسته‌دار پُر هم نمی‌شود معامله کرد. اگر این وضع، مثلا" ماه به ماه باشه، حرفیه. اما همه می‌ینیم ساعتی شده قیمت ماشین و پول خارجی (به قول غلط: ارز که یعنی چیزی خیلی ارزشدار) الان ملاک بازار و دلال قیمت همین دو قلم است. هی ذهن جامعه را به هم می‌ریزند. دولت 13 انگار هیچ راه حلی برای این رفتار سوداگرانه ندارد. بگذرم.

در مورد اغتشاشات پاییز -بلکه به نظر من جنایت غیرقابل بخشش عده‌ای فواحش و چهره‌های کریه -که خودِ صداوسیمای جمهوری اسلامی آنان را این قدر بی‌جهت بزرگ کرده بود و چند شبکه را در اختیار این فاسدان قرار داده بود- باید عرض کنم بنده که پشت ماجراها را در رصد داشتم تمام آن قضیه علیه‌ی حاکمیت و رهبری بوده و کسی کاری به دولت آقای رئیسی نداشته حتی جناب حجت‌الاسلام سید ابراهیم رئیسی تا دو ماه اول سعی می‌کرد بی‌طرف از آن عبور کند از موضع‌گیری می‌هراسید. رهبران فاسد و هرزه‌ی اغتشاش تمام منظورشان اصل انقلاب بود. که مفتضحانه رسوا شدند و 22 بهمن مانند یک سیل خروشان آنان را از بستر کشور جاروب کرد. بگذرم، که با مماشات فاحش قوه‌ی قضاییه زمینه‌ی بروز بعدی این مفسدان را بازهم فراهم کرد و به نگاه تحلیلی من ممکن است در آینده‌هایی قابل دسترس، باز هم جولان بدهند. از بیان صریح و دلسوزانه‌ی شما قدردانی دارم. درود فراوان.

 

پاسخ دامنه به زودی: سلام

 

سید موسی صباغ [در پاسخ به حجت رمضانی دارابی] سلام بر آقا حجت. این چچیه با زمینه سیاه!!

دامنه | : سلام آق سید موسای عزیز. نگران مباش، عمرت دراز. ولی جناب حجت خوب من، پیش‌پیش تِه وسه نقشه و دسیسه دکشیه! این هم کشکولی اول صِوی!

 

حاج احمد آهنگر: سلام آقاابراهیم مه زن پیر مرحوم سید اسدالله شفیعی ۱۷ تا وچه داشته.

 

[در پاسخ به احمد آهنگر دارابی] سلام رفیق عزیزم حاج شیخ احمد. وای! پس مقام نخست، مال آق اسدالله عمو است و ما خبر نداشیتم. جالب این‌که همسر اولش، تِه خاله وچه هست و همسر دومش، مِه خاله وچه. حاجی خداقوت زحمت کشیدی این اطلاعات ناب را در صحن جانمایی کردی. خوب خاشه زن‌پیَر هوا ره دانّی حاجی! خدا بیامرزدشان. آقا حجت! مَطّل نکن عکس آق سید اسدالله عمو را بساز و زیرش بزن ۱۷ تا.

 

سید کاظم صباغ: سلام رفیقان محترم.حاج شیخ احمد و کربلایی ابراهیم طالبی. اول آنقلاب کاظم پهلوان اسمل(یکَم باانقلابیون و کمیته محل زاویه داشت)  گوته صبح صبح آقای افاقی سره سر صبحانه کلاس وُری حاضر غیاب کانّه.یعنی همه بیمونه،بعدصبحانه بخارن،اسا طوری بیه. که همه دَرنه واسه یه خانوار پر جمعیت حسرت خوارنه. خدا عاقبت رفسنجانی را بخیر کند کاری را که شاه نتونست (دوتا بچه کافیه). با عقیم کردن مردان بالای پنجاه سال،و قطع حقوق کوپن بچه چهارم،توزیع رایگان قرصهای ضدبارداری ،ومجوزدادن به پزشکان برای بستن لوله رحم مادران بعداز دو فرزند(ویژه مرضیه دستجردی وزیر کابینه احمدی نژاد) نسل کشی شیعه را درطول تاریخ بنام خودش ثبت کرد.(.یعنی اجرای طرح کشیش مالتوس مسیحی صهیونیزم). سرزنده سرافراز باشید. به امیدحق.
 
دامنه |: جناب رفیق شفیق من حاج آقا سید کاظم صباغ عزیز سلام. چه مثال قشنگی زدی از شِخ‌احمدعمو آفاقی عزیز من. منم خاطره دارم. نوجوانی، صبح‌ها می‌رفتیم خونه‌ی پدر و مادر یکی از رفقا. از بس جمعیت زیاد بود آن بیت، روزی مادر آن خانواده، مرا صدا کرد‌ رفتم پیشش. دیدم دارد در حلقومم سوخته‌ی تریاک می‌گذارد! یکدفعه فهمید منم، پلِقم داد و گفت کوربَوی! صدا هاکون وا. در رفتم. نزدیک بود اِما ره تریاکی هاکانه!
 
اما بعد، بابت کنترل موالید، باور بفرما چنان مخالف بودم که گاه لجم می‌آمد ازون سیاست غلطاً در غلط. شجاعت و صداقت رهبری معظم بود که همین چند سال پیش از آن سیاست غلط، پیشگاه ملت در اجتماع مردم در بجنورد، عذرخواهی کردند.
 
 
آن زمان اجرای کنترل موالید، تنها روحانی صریح‌الهجه‌ای که با این سیاست وحشتناک سه فرزند بسِ آقای مرحوم رفسنجانی در سال ۱۳۶۸ در افتاد، مرحوم آیت‌الله شیخ محمد یزدی بود که من جبهه‌ی مریوان بودم و روزنامه‌ی اطلاعات طی چند روز این قضیه و صحبت مصاحبه‌ای آقای یزدی را بازتاب می‌داد و من مو به مو می‌خواندم.
 
آن روزها خدا تازه به من یک فرزند داده بود، عارف، که حتی زمان به دنیاآمدنش هم نبودم و جبهه بودم و پس از چندی، دو سه روزه مرخصی آمدم و دیدم و فوری بازگشتم. با آن‌که با آقای یزدی زاویه‌ی فکری داشتم اما این موضع‌اش را مورد قبولم بود.
 
بله، رفیق آقا سید کاظم، باید هم ازین رفتار ناصحیح دولت وقت، خون جگر خورد. رفیق مشترکمان جناب حاج شیخ احمد آهنگر مثال درخشانی از ۱۷ تایی مرحوم آق سید الله گفت و افکار را خوب تحریک نمود. با تحلیل شما موافقم. ممنونم. آقا اسماعیل آهنگر کاظم آره، ولی بعداً به انقلابیون پیوسته بود.
 

علی شیردل: سلام و ارادت خدمت دوستان. به ویژه اقای طالبی. ممنون بابت دعوت و پذیرش بنده در مدرسه ی فکرت. همیشه برای یادگیری زندگی کرده ام و خوشحالم فرصتی فراهم شده تا در این گروه نیز بیاموزم. به دلیل مشغله ی زیاد در مسیر تعلیم و تربیت، کمتر فرصت حضور و فعالیت در گروه را دارم، اما در حد امکان مشارکت خواهم داشت. سلامت باشید.

 

سلام علی آقای شیردل که از ناحیه‌ی مادری عموزاده‌ی عزیز منی. نوید خوبی دادی، ازت همین انتظار می‌رود. از محبت و لطفت به من، بسیار سپاسگزارم. به دکتر ایمان داداشت هم خبر بده، آنلاین (= همان فارسی برخط، زنده) بشه. بگو مدرسه‌ی فکرت را روی ایتا ببینه. همون روز ۷ اسفند چند روز پیش، که روز بازگشایی مدرسه‌ی فکرت بر سکوی ایتا بود، دعوتش کردم. هنوز ندید. درود.


محمود آهنگر: سلام عمو ابراهیم. ما مشتاق دیداریم. ما انجام وظیفه کردیم. ایشالله آقا میثم وعمو علی اصغر را خدا صبر عطا فرماید. شما بزرگوارید با عشق.


علیرضا آهنگر موسی: سلام به همه دوستان. درود به شما آقای طالبی بنظرم در مورد آقا هاشمی خیلی بی انصافی دارمه میشه چون جریان حاکم اینو می‌خواد شما هم متأسفانه چندین بار با لودر همراه با تفکر خاص هم صدا از روی آن رد میشوید. شاید هم تو این صحن کسانی باشند اگر به یکی از همفکرانشان طعنه زده بشه کفن بپوشن بیان تو خیابون البته که تو این دولت کفن پوشیدن ممدوح وخارج ارعرف هستش. در ضمن مدرسه که از نامش پیداست محل تحصیل برای همه هستش نه افراد خاص وتفکر   خاص برای پیشرفت لازم نیست همیشه رفتار و عملکرد خودرو مورد تایید همدیگر قرار بدهیم البته همدل بودن خوب ولی دل دادن وقلوه گرفتن موجب پیشرفت نمیشه خواهشاً اگر صلاح میدانید دوستانی که تفکر خارج از این صحن رو دارند دعوت به عمل آورید تا گفتمان دل دادن قلوه گرفتن نشه. ارادت دوست خوبمان. سلام درود آقای طالبی. اگر ممکنه صفحه روجهت فرستادن عکس باز بفرمائید ( منظور گروه)

 

سلام جناب علیرضا آهنگر دوست دیرین من. بنده برای نظرات و دیدگاه‌های خودم از کسی -هیچ کسی- اجازه و رخصت نمی‌گیرم. شما هم راحت دیدگاه خود را بیان فرما. نگران بیان افکار دیگران مباش. آسوده و با تحمل بالا، صحن مدرسه را تحمل کن. ارادتم به خودت را که می‌دانی. خب، شما خود پیش می‌افتادی و پیشقدم می‌شدی روی مطالب و نوشتار وارد بحث می‌شدی و فضا را آراسته‌تر می‌ساختی. بازم دیر نشد. احوالپرسی اولیه در صحن که تازه سه روز از راه‌اندازی مدرسه می‌گذرد، کاری بر پایه‌ی سنت دینی و از روی محبت است، این نگاه عاطفی و مؤثر را در این فضا نکوب. درود.

 

حجت الاسلام محمداسماعیل ربانی زاده: با عرض سلام و ادب خدمت آقای ابراهیم طالبی عزیز. از تاخیر بوجود آمده(ناخواسته)در اظهار خوشحالی بنده از حضور در این جمع (هم کلاسی های عزیز) پوزش می طلبم. سپاسگذارم از اینکه مرا هم لایق هم کلاسی با دوستان دیگر دانستید. از شما بابت تاسیس مدرسه فکرت سپاسگذارم امیدوارم که راهگشا در مسائل مختلف باشد. البته از جایگاه شخصیتی شما آگاهی دارم البته همراه با ارادت فقط یک مطلبی را برای روشن شدن خودم میخواهم بدانم (حق طبیعی شاگرد هست) که سابقه (بیوگرافی) شما در تحصیلات آکادمیک در چه زمینه ای هست؟ (البته از قبل میدانستم که استاد دانشگاه بودید و در مسائل سیاسی مهارت خاصی دارید) این را هم عرض کنم که شاگرد پسر شما آقا عارف عزیز در قم بودم در کانون زبان و ارادت بین من و ایشان پابرجاست.

 

سلام جناب حجت‌الاسلام آشیخ اسماعیل ربانی. از لطف آن دوست شایسته و فرهیخته، ممنونم. برای من دعوت شما به مدرسه شوق‌انگیز بود. چون آتیه‌دار هستی و سرمایه‌ی معنوی محل خواهی شد. ان‌شاءالله. بله، خبر داشتم و عارف هم شما را می‌شناخت. خوب شد آن خاطره به یادت افتاد. بنده علوم سیاسی دانشگاه تهران خواندم. پژوهشگر هم بودم چند سال. سپاس. پدرت استاد ربانی عزیز بنده است، شما هم نیز.

 

مهدی رمضانی بالامحله (کوهدشت). سلام علیکم  ما پیر مرد ها هم  دل داریم مارا  هم  جا بده.


سلام به رفیق همه‌ی دوره‌های انقلاب جناب آقا مهدی رمضانی مرد اخلاق و مروت. باور بفرما نزدم حرمت و جایگاه والایی داری. با تمام رغبت دعوتت کردم مدرسه فکرت. التماس دعا.

 

سلام بر جناب استاد طالبی عزیز

 

۱. عنوان "دستور" بر دولت جناب رئیسی جالب هست. 

آقای رئیسی در نطق ها و سخنرانی ها، عموما از کلمات "باید" و "نباید" استفاده می کند و کسی که با این نگاه به مسائل و موضوعات بپردازد، طبیعی است که به طور مرتب "دستور" صادر کند. وزارت خانه های تحت امر او هم این گونه اند که نمونه بارز آن را در وزارت عتف می بینیم.

 

۲. اگر یادتان باشد، زمانی عبور اصلاح طلبان از خاتمی هم مطرح بود و به نظر من طیف تندرویِ آن از خاتمی عبور کردند و به جاهای دیگر وصل شدند، حالا کاری نداریم که خاتمی از آنها عبور کرد یا آنها از خاتمی، از بیانیه های شان می توان فهمید.

 

۳. از همه اینها که بگذریم، سیاه نمایی های طیف مقابل هم جالب است، کسانی که گرانی های سالهای گذشته را نادیده می گرفتند و یا رئیس جمهور شیک پوش را مقصر نمی دانستند، امروز دادِ گرانی سر می دهند. خودشان اذعان دارند که دولت قبلی دو پوست موز زیر پای دولت رئیسی گذاشته، اما بر پیامدهای آن چشم می بندند و... فریاد گرانی، فریاد همه مردم است، اما استفاه ابزاری از آن ممنوع است.

 

۴. گرچه این دولت پرجنب و جوش هست و رهبری هم چند روز پیش برآن صحه گذاشتند، اما داشتن برنامه و اهداف معین و حرکت بر اساس آن و واقعیت های موجود، مهمترین عنصر موفقیت است. 

البته بنده تفاوت اصلی دولت فعلی و قبلی را نه در عملکرد، بلکه در ماهیت و نوع نگاه به دنیا و مسیر پیشرفت کشور می دانم ارادت.

 

سلام جناب استاد عزیزم احمدی. نکات مهم در متن شما برایم جالب بود. ۱. درست به همین خاطری که شما نمونه‌ها آوردی، بنده اسم دولت رئیسی را «دولت دستور» نامیدم، که خوب شد وزارت عتف (علوم، تحقیقات، فناوری) را مثال زدید که برای خودت آن وزارت ملموس است. ۲. خیلی بادقت روی دولت ۱۲ هم مثال آوردی. چون اون زمان به قول شما همین مشکلات را نادیده می‌گرفتند و از دولت حسن روحانی تمام‌قد دفاع می‌کردند و حتی توجیه و بهانه می‌آوردند نمی‌گذارند دولت کار کند! ۳. مهم همین است که فرمودید، یعنی اصل بر داشتن اراده و برنامه و بکارگیری افراد قدَر است. ۴. من هم دولت حسن روحانی را بدترین دولت عصر جمهوری اسلامی ایران می‌دانم که اعتماد را نابود کرده بود و دایم دروغ می‌گفت و فقط هر روز شیک می‌پوشید. در آخر ممنونم که متنی مهمتر از خود متن من نوشتی که مسئله را روشن‌تر کرد. نیز می‌دانم همیشه منصفانه به مسائل انقلاب می‌پردازی و با ساختارشکنان و افراد غرب‌گرا و تندروهای دو جناح مرزبندی شفاف داری. درود.

 

سلام جناب حجت. کادیم مدرسه؟! مدرسه‌ی انجیل‌دِلینگه؟ یا مدرسه‌ی اوسا؟ تِه هِم ضَب بلابلیه! هسّی.

 

دامنه |: سلام حضرت استاد دکتر صحرایی. احکام هم زیباست و هم حکمت با خود حمل کند که انسان اگر آن را کشف کند در عشق و اطاعت از حضرت آفریدگار عمیق‌تر می‌شود. سپاس و ارادت

 

سلام استاد صحرایی: جالب و ظریف بود. مرا یاد آن زمانی افتاده که گاه گاه با هم روی مسائل مباحثه می‌کردیم. روزی بحث از ابرقدرت شد که شما به نقل از کتابی فرمودی زن ابرقدرت است زیرا با یک نگاه جهل تا عارف را زمین‌گیر می‌کند.

 

سلام مجدد جناب آقا شیخ اسماعیل ربانی‌زاده‌ی عزیز. شرمنده می‌کنی. اختیار بازنشر هر مطلبی از بنده در هر کجا، به تشخیص خودت برمی‌گردد و از طرف من نه فقط شما، بلکه هر کس خواست در نشر متون بنده اقدام کند، اختیار تام را دارد. دلیلش روشن است چون چه عیبی دارد خود مدرسه فکرت، منبع تولید محتوا باشد و متون متقن آن برای فضاهای مجازی و حتی محافل واقعی قابل انتشار و پخش باشد. سپاسم بدرقه‌ی راهت جناب ابنِ استاد ربانی. تندرست بمانی.

 

درخواست از جناب علیرضا

 

سلام مجدد جناب آقا علیرضای آهنگر. شب جناب‌عالی، متعالی. در یکی از نوشته‌های امروزت درین صحن، با صراحت و صداقت و حتماً از سرِ انتقاد سازنده، چنین جمله‌ای نوشته‌اید: عیناً می‌آید:

 

«آقای طالبی... شما هم متأسفانه چندین بار با لودر همراه با تفکر خاص، هم صدا از روی آن رد میشوید»

 

خواستم مطلع شوم درین سه روزی که -از ۷ اسفند تا امروز ۱۰ اسفند مدرسه فکرت روی سکوی «ایتا» بازگشایی شد- کدام یک از متن‌های من از آن بالا تا پایین، از چنین عیب و نقص و غلط بزرگی برخوردار بوده است که به تعبیر شما عین «لودر» روی آن رفته و رد شدم. خوشحال می‌شوم نشانی مستقیم بدهی تا اگر واقعاً چنین خطایی از من سر زده باشد، در صدد پوزش و شماتت خودم برآیم. ابراهیم طالبی دارابی.

سلام حاج حجت. معقول و پسندیده است پیشنهادت. پس اِسا اِت لغُز تِه رِه بار هاکانم؟ ته اِماها وِسّه زنده‌زنده دری مراسم تشییع و ختم می‌گیری! هنو تِه باجناق بِرار جعفر مؤذن غلامی جار نزوهه بلندگوپِشت. کشکولی بود. تِه همطی ادامه هاده خاش کار ره.

 

منظورم کار قشنگ و نشاط‌آور هنری‌ات است روی تصاویر اعضا که فضای صحن هیئت را دل‌آرا کرده.

 

دامنه |:سلام شبانه جناب عبدالله‌ی ما. کار منطقی کردی به این میانبحث خاتمه دادی. من هم موافقم بر ختم این بحث. فقط عرضم را پنهان نکنم، نگاه من به صاحب‌مَنصبان در هر پست و مقام، نگاه ارزیابی، نقادی و داوری از سر انصاف است. چون فرمودی: «تعارف با آقای رئیس جمهور را تمام کنید» گفتم. شاید شما همه‌ی مباحث من در صحن‌های دیگر را نبینی، در جای خود نقد هم می‌کنم دولت ۱۳ را. فراوان درود. خداقوت دوست کار و تلاش و کوشش و علاقمند به مطالعه.

 

جواب علیرضا: سلام درود به دوست ارجمند. حتما انتظار از آدم فرهیخته ای مثل شما بالاست و انتظار نگاه منصفانه هم از جانب ما بسیار. آخرین طعنه شما به مرحوم هاشمی (مبارز بی بدیل) در باره موالید لفظ روحانی صریح اللهجه که در مورد ایشان اون هم از زبان شما بنظرم صحیح نمیباشد چون تو همون گروه کلمه خائن هم در مورد ایشان بکارفته که اون نشان از تفکر و دیدگاه آنهاست البته ایراد شما رو بر خود می پذیرم که در چند روز هیچ بحثی در مورد مرحوم هاشمی درمدرسه نداشتید که این بحث در هیئت رزمندگان بارگذاری کردید که در مدرسه اشتباهی ارسال گردید فقط بخاطر کلاس درس همان دانش آموزان در دومدرسه البته بخاطر ارسال پست زیاد در هیئت دست رسی به پست شما در مورد هاشمی سخت و برایم ممکن نمیباشد که خود بهتر میدانید چندین پست در مورد هاشمی یا دولتش داشتید البته با قلمی که از شما سراغ داریم که قلم پاکیست خدا کنه بعدزاویه با مرحوم هاشمی منبری پرخاشگر رو ادامه روحانی صریح اللهجه به عاریت گرفته نشه حتی برای مزاح ویا شاید فرزندفاضل عاریتی به کسی داده نشه هرچند دلار به ۶۵ه‍ ت م برسه.

 

آق سید موسی صباغ: سلام آق ابراهیم. اول اینکه تیتر پیروز جان باخت . احتمالا نشان از آرمان گرایی این روزنامه است!!! معمولا کلمه تلف شدن برای حیوان بکار گرفته میشود، لفظی که برای شهید قاسم سلیمانی بجای شهادت از قتل در روزنامه های اصلاح طلب بکار گرفته میشد. کلمه عبور اصولگرایان از رئیسی ، کپی این روزنامه در دوران اصلاحات است که عبور از خاتمی را تداعی میکند. خاتمی در دوران اصلاحات با تمام نقدی که بر او وارد هست ،قانون اساسی را فصل الخطاب اعلام کرده بود با اعتراض بخشی از تندروهای اصلاح طلبان روبرو شده بود که عنوان میکردند خاتمی را از قطار اصلاحات پیاده خواهیم کرد ... اما سوتیتر این روزنامه در مورد رئیسی ، هم عقیده با شما هستم از اینکه رئیسی آمده جهت خدمت ،و ایجاد تغییر و حل مشکلات معیشتی مردم ،اما مشکل اصولگرایان نداشتن سازماندهی و اتاق فکر بعد انتخابات است ،بر خلاف اصلاح طلبان. که قبل و بعد انتخابات  با پشتیبانی تبلیغی و رسانه ایی وام دار هم هستند و موفقیت ناچیز و به نتیجه نرسیده را چنان بزک میکنند که عمده مردم در حالت انفعال قرار میگیرند. موفقیت این دولت در هفته های اخیر مانند احیا دریاچه ارومیه ، بهره برداری از موشک هایپر سونیک با سرعت ۱۲ ماخ (بالای ۴۰۰۰ کیلومتر در ثانیه ) و امضای تفاهم نامه با چین در راهسازی و حمل و نقل و پالایشگاههاو .... بخاطر نداشتن یه اتاق فکر منسجم و تبلیغی به محاق رفته. متاسفانه اعتماد به مافیای هفت سر خودروسازان که بعنوان یه لک لنگ در جمهوری اسلامی خودنمایی میکنه ، و استفاده از  مدیران باز مانده از دولت خوش نشین قبلی مشکلاتی ، و همچنین انفعال مجلس باصطلاح انقلابی ( شاید به نظر شما اقای قالبیاف بدش نیاد که این دولت به زمین بخورد و جاشو بگیره)عواملی است خدمات این دولت کمتر به چشم میاد. نکته بعدی هم مسئله دلار ،که همانطور با جدیت نیروهای امنیتی لیدر اغتشاشات  و برهم زنندگان امنیت  کشور دستگیر و بعضی ها به دار مجازات سپرده شدند، همین برخورد با برهم زنندگان امنیت اقتصادی صورت گیرد و با تسامح و تساهل برخورد نشود ان شاا.... این دولت از گردنه دست انداز و جاده شنی به جاده آسفالته بر خواهد گشت.


برادر اهل سیاست و دیانتم جناب آق سید موسی سلام. برترین شعَفم زمانی است، شریفی ازین صحن یا آن صحن، متن مرا مداقه قرار دهد و نقد و بررسی کند. بالاترین تشکر، که وارد این مسئله شدید و پرداختِ درستی صورت دادید. من نزدیک دو سال (کمی مانده دو سال شود) نقد و بررسی دولت ۱۳ را منطقی نمی‌دانستم؛ اما حالا که با رصد لحظه‌لحظه‌ی خودم، دارم چینش مهره‌های دولت ۱۴ را می‌بینم، مهم دانستم در مسائل روز، نگاهم را از این گونه موارد سرنوشت‌ساز نبندم. شما با شمّ تیزت، کانون تحلیل مرا کشف کردی؛ خیز آقای محمد باقر قالبیاف طُرقیه‌ای مشهدی برای بسترسازی فضایی که مردمِ طرفدارش به این نتیجه برسند که زمان ظهور قالبیاف فرا رسیده. او نگرشی با طرز نگاه نو با واژگان عاریتی مدرن، این مسیر را استارت زده است. مابقی بماند بعد. از حوصله‌ی بالا و توان فکری قوی شما در بررسی مسائل روز، دچار حیرت نشدم، همین را انتظار دارم. ممنونم. به هر حال دقت به سرنوشت کشور از سوی آحاد ملت، آموزه‌ای است که امام ره و رهبری معظم، آن را تقویت کردند و ما باید به مسائل حساس باشیم. هوش شما در طعنه‌ی من به توله‌پلنگ و حاشیه‌ی غیرتی‌ات در ورای آن ستودنی بود. درود.

 

شفیعی مازندرانی: السلام علیکم و رحمه الله. الحمد لله شما آقا ابراهیم مصداق السّلمان منا اهل البیت هستید. و می دانید که توفیقاتم وسعت ندارد. امید وارم گاهی توفیق خدمت داشته باشم.
 
دامنه |: مجدداً عرض سلام و ادب دارم محضر استاد مکرمم جناب مستطاب شفیعی مازندرانی. همیشه‌ی تحت احسان و زیر چتر عطوفت‌تان بوده‌ام. سعه‌ی صدرتان آموزگاری برای بنده است. از اعضای شریف می‌خواهم حتماً این قطعه غزل ناب استاد را مطالعه و غَور کنند. عالی سرودند؛ غنی، خوش‌وزن، دارای پیام و نور در ادبیات. درود فراوان دارم. با تقدیم ارادت.
 
خاطره‌ی جبهه‌ی جناب شیخ ربانی: خدمت اباعارف آقا ابراهیم عزیز سلام علیکم مساک الله خیرا ، حال که با انسان شریف ، پرتلاش و رزمنده متقی آقا حجت عزیز دعابة دارید خاطره ای را در این صحن شریف نقل کنم . با عرض سلام خدمت آقا حجت بزرگوار ، در یکی از اعزام ها به جبهه ، وارد مریوان شدیم و از آنجا به دزلی، زمستان بود برف شدیدی باریده بود با سختی رفتیم طرف رشته کوه ملکخور ، چون برف زیاد باریده بود نزدیک یک متر ، نمی‌شد به راحتی رفت و آمد کرد دستور رسید خودم برای هر نماز جماعت وارد سنگری بشوم و برای افراد آن سنگر صحبت و نماز بر پا کنم ، من وارد هر سنگر که می‌شدم برای اینکه بفهمم مازندرانی کسی هست یا نه می‌گفتم اینجا کسی کهی هست ؟ ازچند سنگر جوابی ندادن ،متوجه می‌شدم مازندرانی نیستند ، تا رفتم توی سنگری ، جمله را تکرار کردم دیدم یک نوجوانی جواب داد بله ، گفتم اهل کاجه هستی ؟ گفت ساری ، گفتم پس همشهری هسمی، گفتم اصلیت ساروی هسی گفت نه یکی از روستاهای ساری گفتم کدوم روستا ؟ گفت دارابکلا گفتم دارابکلا ، گفت بله ، با خود گفتم خوب دارابکلا بزرگه حتما پایین محله ای یا ببخلی هسته ، و من هم زیاد در محل نیستم گفتم کاجه دارابکلا، گفت بالامحله !!!! گفتم بالامحله !!!! گفت بله ، گفتم ، کنه آقا زاده هسی؟ مره نشناسنی؟ گفت نه ، من فرزند حاج حسین رمضانی تازه متوجه شدم که حاج اکبر حسین ( رحمةالله علیه ) آقا زاده هسه با اخوی هایش آقا قنبر و آقا هادی آشنا بودم ولی ایشان را اصلا ندیده بودم ، در آن فضا خیلی خوشحال شده بودم و ارادت شروع شد و... ان شاءالله در همه مراحل زندگی پر صلابت و موفق باشد آقا حجت ما . والسلام
 
دامنه |: سلام استاد بزرگوار ربانی عزیز. خاطره‌ی قشنگی بود. از همان بالا لو ندادی که می‌خواهی راجع به کی صحبت کنی. آخرسر به «حجت» رسیدی و حجت بر ما تمام کردی. «اینجه کی کهی هسه؟» عجب سجع قشنگی داره. بلی؛ آقا حجت از خیلی وقت رخف من است، از سال ۶۹ به گمانم. دوست‌داشتنی و پرتوان و مذهبی است. نیز انقلابی. آقا از خاطره‌ات هوای‌مان عوض شد.
 
حجت رمضانی به من: سلام فرمانده عزیز ازسال ۶۶ ستادثارالله ازلطف ومحبت جناب عالی نسبت به این بنده حقیربسیارسپاسگذارم .واما خدمت روحانی وارسته حضرت حجت السلام حاج آقای ربانی عزیزسلام ویژه دارم .توضیح این که درمورد حضوردرجبهه کردستان بعضی ازموارد حساس آن را نفرمودید با کسب اجازه.درسال۶۶درمنطقه عملیاتی دزلی محورتته قله محمدرسول الله(صلوات الله علیه)مشغول نگهبانی بودم که دیدم یک نفرروحانی آمده به سنگر م .پیروفرمایشات حاج آقای ربانی که درفرمایشاتشان مرقوم فرمودند ازبنده وضیعت دشمن را سوال فرمودند که وقتی سنگردشمن را به ایشان نشان دادم یواش عمامه شریفشان را ازسر برداشتن وگفتند خیلی نزدیکند.وبقیه ماجرا خود... مرا ببخشید.
 
دامنه |: جناب آقا حجت رخف قشنگ من سلام. بله من تاریخ را به جای ۶ دوم ۹ زدم که سه سال از سابقه‌ی دوستیِ وَدود (=بسیار مهربانانه)ی‌مان را کم کرد بلی با حاج عباس و تو از سال ۶۶  تا اینک رخفیم و لابد تا قیامت. اما داستان استاد ربانی را خوب ادامه دادید. استاد آشیخ محمدآقا نجفی هم، اگر این خاطره‌ی جناب عالی ببینند، یقین دارم یک طعنه‌ی سنگین به شیخ نیّر خود حاج آقا ربانی خواهد انداخت و حسابی وی را تُش (=تب چو) می‌دهد. استاد ربانی حق داشت، چون اصول رزم را رعایت کرد. سرِ شما کلاخد آهنی، سر ایشان عمامه آن هم سفید که نزد دروبین دشمن سوسو می‌کرد باید هم دست به استتار می‌زد. ربانیذعزیز آن مرد رزمنده از اولین‌ها بود، زودتر از همه‌ی ماها رفته بود جبهه. او اهل جیم نبود. از مزاح قشنگت با شیخ غیور بالمله خندیدم و خشنود شدم. چه فضای پاکی است این صحن رزمندگان. رُک، روان، با عزت و حرمت احترام. نقشش با مدیران خوب این هیئت مفخّم، مستدام.
 
استاد مستطاب جناب حاج آقا شفیعی دارابی سلام. از شما بابت نشر مفاد و معارف مندرج درین متن و از استاد نجفی بابت رفتن به روستا و انعقاد این مجلس همه‌ساله تشکر دارم. الحق مرحوم آیت‌الله آقا پیشوای وارسته ما بود؛ در مذهب، در محرم‌الحرام، در ماه رمضان، در آداب دینی، در اخلاقیات، در عبادت. روح آن نیّرین نورانی باد.
 

متن خانم زینب‌سادات شفیعی: حاشیه نویسی/ تفکر‌و‌تعقل. و اما بعد. توحید از ادراکات خاص ذاتی‌ست(بالفطره در همه وجود دارد) اثباتی و استدلالی‌ست نه تقلیدی. هر‌چه به معلومات انسان افزوده گردد قدرت استدلال بالاتر رود. در‌ برخی این گرایش گم شود حتی در حرم. راه حل؟ همه افکار و اعمال در جهت توحید باشد(کسب علم برای خدا باشد) کسیکه معتقد به توحید خدا باشد تنها قدرت را خدا می‌داند و بردگی هیچ قدرتی را قبول نمی‌کند  نفی عبودیت غیر خدا.
خدمت خواهر خوبم خانم زینب‌سادات شفیعی سلام و نیز علیکِ سلام. به نظرم بهترین ورود را به این متن بنده داشته‌اید؛ غنی و برخوردار از پیام. آری، آری درست فرمودید، توحید در سرشت آدمیت بافته شده،انسانِ عاری از شرک. بهتر است بگویم تاروپود انسان از همین "یکتا"دوستی شکل گرفته. شما دقیق رفتی روی شاکله‌ی ذاتی بشر و بشارت خوبی به ما دادید. یک خطر را هم گوشزد کردید که بیخ گوش افرادِ -به قول شما بامعلومات- بیشتر جولان دارد؛ که دچار گم‌گشتی به تعبیر قرآن «ضالّ» می‌شوند. امام خمینی ره جمله‌ی نابی در همین راستا دارد و می‌دانم برایت آشنایت: تهذیب نباشد، علم توحید هم به درد نمی‌خورَد.

راستی، راه‌حل را هم عالی توصیه کردید؛ یعنی تمام جهات قلب و مغز و هوش بشر، همیشه و همه‌حال و همه‌قال، سمت آفریدگار متعال باشد. و همچنین با عبارت «نفی عبودیت غیر خدا» در پایان متن، کار اصلی نوشتار خودت را کرده‌ای.

درود بر این ذهن و منش شما که نشان آمد به صحن، شما بسیار با دقت و هوشیاری به جان و جهان می‌نگری، تحسین برانگیر است این روحیات و رَویّات. شهید عزیزتان روحانی محبوب منطقه و محل حجت الاسلام شهید آق سید جواد شفیعی دارابی آن زمان که بود، نقش بارزی در پروانیدن روح جوانان به معنویات و پیوست‌شان به عالَم بالا ایفا می‌کرد و کسانی که در سایه‌ی کلاس‌های او قد کشیدند اینک از خوبان محل باقی ماندند؛ چون شهید سید جواد، دست جوان در دست خدا می‌گذاشت؛ یدالله. سپاس خواهر بافکرم. با تقدیم ادب و حرمت. ابراهیم

 

متن نبی آرشی. سلام و درود به دوستان گروه مدرسه فکرت علی الخصوص حاج ابراهیم طالبی دارابی گرامی و خانواده محترم،


رفیق نازنین جناب نبی سوادکوهی سلام. نیایشی قشنگ نوشته‌ای رَخفِ عزیز، آن هم با آن دل به خدا پیوسته‌ات که همیشه همان نشان دادی که بوده و هستی. ممنونم به حضورت در مدرسه‌ی فکرت. شما با همین متن نیایش و ستایش خداوند رب العالمین جلّ جلاله (=بزرگ است جلال و شکوه او) عضویتت را درین صحن، رسمیت دادید و خوشحالم با به کارگیری این جمله‌ی تحبیبی‌ات: "دوستان گروه مدرسه فکرت علی الخصوص حاج ابراهیم طالبی دارابی گرامی و خانواده محترم" واقعاً طبیبِ جان ما شدی. قدم و قلم جناب حاج نبی -دوست دوران سخت و هم اینک و همیشه- مبارک و وجودت بر شخص من گوارا. یادآوری کنم نبی، که جناب آق صادق شفیعی پسرعمه‌ی من و دوست نزدیک شما، اخیرأ برادرش آقا سید محمد باقر را از دست داد، بالاتر در چند روز قبل‌تر، اطلاعیه مجلس ترحیم را با عکس انتشار دادم. لابد ندید. به آق صادق عزیزمان تماسی بگیر تسلیت دهید. امروز هم نبش کوچه‌ی ۱۸ چهارمردان مجلس سوگواری برای آن مرحوم برپاست؛ سه و نیم عصر به بعد. به خانم محترم‌تان سلام برادرانه‌ی گرم مرا حتماً برسان. والسلام علیکما.

سلام علیرضای عزیز من. بگذر و بچسب به همان کاری که قراره صورت دهی؛ رساندن پیام به تمام آن دوستان مدرسه فکرت تلگرام اسبق و سابق، که زودتر ایتا نصب کنند که بتوانم دعوتشان کنم این صحن. ممنونم.
 
متن و نظر صدرالدین آفاقی: با سلام. از سیاست های دستگاه بنی امیه و رسوخ آن در دوره های بنی عباس  گسترش جبرگرایی بود تا در سایه آن به مردم اینگونه القا شود که اگر حاکمانی اینچنین بر آنها حکم میرانند جبر ذاتی روزگار و خواست الهی است و نباید در برابر آن قدعلم کرد. رسوخ این فکر در شخصی چون شبلی از این منظر قابل درک‌است. کشتن روح مبارزه در اهل سنت و طریقت نتیجه اجرای سیاستهای جبرگرایانه حاکمان اموی و بنی عباس بوده است تاجایی که در اندیشمندانش هم رسوخ پیدا کرد و گوشه عزلت نشینی را ترجیح میدادند. ولی مبارزات سیاسی ائمه هدی علیه السلام از همان ابتدا درجهت تشکیل حکومت اسلامی بوده است که در زمانهای مختلف و مقتضیات زمان طرز مبارزات آنها متفاوت بوده است.صلح امام حسن علیه السلام و قیام عاشورای امام‌حسین علیه السلام و دعا های امام سجاد علیه السلام و شاگرد علمی پروری امام باقر علیه السلام و امام صادق علیه السلام  و ...در جهت تشکیل حکومت اسلامی بوده است نه صرف تبیین زندگی فردی. امام خمینی رحمه الله علیه هم به تاسی از اجداد کرام خود چنین مبارزه ای را شروع و به سرانجام رساندند. مخالفتهایی که با امام خمینی از ناحیه اهالی حوزه میشد را امام بطور سربسته در مقاطعی یادآور شدند ولی اینکه کم و کیف آن به چه صورت بوده و بیشتر چه مواردی را شامل میشده حداقل بر اینجانب پوشیده است. آیا تنها به همان مخالفتها با تدریس فلسفه و عرفان از جانب ایشان بوده یا موارد مبارزه جهت تشکیل حکومت و طرز حکومت داری پس از پیروزی انقلاب را شامل میشده است؟ و این افراد مخالف بیشتر چه طیفی را شامل میشدند؟
 
 
آق سید حسین شفیعی: گرامیداشت بیست و سومین سالگرد مرحوم آیت الله دارابکلائی!!! بسم الله الرحمن الرحیم. انا لله و انا الیه راجعون. شب پنجشنبه (نهمین شب از ماه پرفضیلت شعبان 1444ق) مجلس گرامیداشت بیست و سومین سالگرد ارتحال ملکوتی عالم جلیل القدر، مرحوم آیت الله  حاج شیخ محمد باقر دارابکلائی (ره)، توسط فرزند شایسته اش حجت الاسلام و المسلمین جناب آقای حاج شیخ محمد نجفی دارابی و دیگر بازماندگان آن مرحوم در مسجد جامع دارابکلا برگزار شد؛ در  این مجلس (که جمع چشمگیری از مردم شریف و مؤمن و عزیز دارابکلائی در آن حضور داشتند)، امام جماعت محترم مسجد جامع دارابکلاء، حجت الاسلام و المسلمین جناب آقای حاج شیخ مرتضی دارابی، به بیان کارکردهای خوب مرحوم آیت الله دارابکلائی پرداخت و از منزلت علمی و عملی فرزند برومندش مرحوم آیت الله حاج شیخ اسماعیل دارابکلائی نیز یاد نمود. اینجانب اوصاف نیک فراوانی را از این دو عالم جلیل القدر و دو چهره معنوی در خاطره دارم؛ از جمله: تواضع و فروتنی، عشق خدمت به دین و مردم، ساده زیستی و پرهیز از زندگی اشرافی، سوز دین داشتن، مدافع انقلاب و نظام و امام و رهبری بودن، تقید به اقامه نماز در اول وقت، تلاش در جهت رفع مشکلات مادی و فرهنگی اقشار محتلف، و... در پایان: از درگاه خدای متعال، منزلت والائی را برای این دو عالم شایسته مسئلت دارم. (حوزه علمیه: سید حسین شفیعی دارابی/ چهارشنبه شب، 10 اسفند ۱۴۰۱ش 8 شعبان  ۱۴۴۴ق)
 
دامنه: استاد مستطاب جناب حاج آقا شفیعی دارابی سلام. از شما بابت نشر مفاد و معارف مندرج درین متن و از استاد نجفی بابت رفتن به روستا و انعقاد این مجلس همه‌ساله تشکر دارم. الحق مرحوم آیت‌الله آقا پیشوای وارسته ما بود؛ در مذهب، در محرم‌الحرام، در ماه رمضان، در آداب دینی، در اخلاقیات، در عبادت. روح آن نیّرین نورانی باد.
 
دامنه |: سلام استاد بزرگوار ربانی عزیز. خاطره‌ی قشنگی بود. از همان بالا لو ندادی که می‌خواهی راجع به کی صحبت کنی. آخرسر به «حجت» رسیدی و حجت بر ما تمام کردی. «اینجه کی کهی هسه؟» عجب سجع قشنگی داره. بلی؛ آقا حجت از خیلی وقت رخف من است، از سال ۶۹ به گمانم. دوست‌داشتنی و پرتوان و مذهبی است. نیز انقلابی. آقا از خاطره‌ات هوای‌مان عوض شد.
 
سلام جناب آقا شهابی. از اطلاع‌رسانی شما متشکرم. خدا آن دو مقام شامخ محل ما را غرق رحمت خود کناد. نیز پدر و مادرت را.
 
محمد ابراهیم: سلام خدمت استاد طالبی انجام وظیفه کردم. خدا پدرومادرو برادر شمارو رحمت کند
 
تقی آهنگر به آق سید حسین: سلام به همه. خدارحمت کنه حاج اقا دارابکلایی وفرزندش اقا اسماعیل رو روح ان دو عزیز غریق رحمت واسعه الهی  انشا الله. یادی کنم از شاخص ترین فضای حاکم بر زندگی اقا که  سالها شاهد ش بودم و در خیلی موارد بیشتر نمایان بود بحث اخلاق و ساده زیستی بود. واقا در بین مردم حیثیت و شرافت داشت اون هم بخاطر نداشتن خلق وخوی اشرافی گری و دنیا گرایی  ) حضرت امیر (ع) نکته زیبایی دارد که الناس بامرائهم اشبه منهم بابائهم. مردم به حاکمان خود شبیه ترند تا به پدرانشان  منطورم اینکه تاثیر بالای سبک زندگی و اخلاقی بزرگان بر مردم دارد و نیز خداوند واجب کرده بزرگان خود را با مردم ناتوان برابر کنند تا رنج فقری مستمندی را ناراحت نکند و اقای ما این چنین بود و به نظر می رسد تبین بشه شخصیت این مرد بزرگ برای الگو پذیری صحیح از رفتارهایش در حوزه های گوناگون برای خومان ودیگران  ارادتمند همه خوبان گروه.
 
 
تقی آهنگر و محمد رمضانپور از ولشکلا. محور تته / قله حیات
 
دامنه |: سلام جناب برادرم تقی. تِه ور کیه؟ ای تتِه! ای تتِه! چه جایی بوده! به قال دارکلایی: تتِه (=پایین‌ته) بوره! کشکولی بود. درود. جان و جسمت همآره برای ما پرتپش.
 
استاد مستطاب حضرت شفیعی مازندرانی سلام علیکم روی این دیدگاه شما نکته‌ای دارم. می‌دانم شما مصلحت و حقیقت و واقعیت هر سه را می‌شناسید و آدرس آن را متخصصانه بلدید. می‌شود مرز تضعیف و نقد را بفرمایید. چون خودِ نقدکردن از نگاه دین مبین اسلام یک نوع تقویت سازنده است. حتی امام خمینی ره و رهبری معظم -مُد ظله العالی- از جایگاه امامت و رهبری دست به نقد و تشر و اشتلم و حتی گلایه‌ی شدید زدند و هشدارها دادند. این سیره‌ی نظارت عامه نباید هرگز تعطیل شود. در شعر بیت یکی مانده به آخر فرمودید: «بزودی حل شود مشکل به عزت» که به نظرم هدف از انتقاد سازنده بر دولت همین است که مشکل رفع شود. دولت ۱۳ عمرش به نیمه رسیده، پس منطقی است کارکردش و سیاستش و نوع کارویژه‌های کشورداری‌اش مورد نقد و بررسی شهروندان قرار گیرد. همه‌ی مناصب در حکومت جمهوری اسلامی ایران از ناحیه‌ی مردم نافذ است پس حق انتقاد هم با مردم است. بله، تضعیف به قصد نابکارسازی و ایجاد تشویش بد است. اما نقد جزوِ تقویت نظام محسوب می‌شود نه تشویش اذهان. ببخشاید صراحت ورزیدم زیرا در شاکله‌ی وجودی شما گشادگی و سعه صدر می‌بینم. با تقدیم احترام: ابراهیم.
 
سلام حجت من. هع؟؟ اَعی ته چشمک مِشمِک، رقاضی دینگویووووو ! کشکولی
 
محمد چوپانی: درود بر شما
 
دامنه |: سلام مخاطب محترم درین صحن. می‌شود خودت را معرفی فرمایی تا بهتر گفت و شنود کنیم؟ من در تبلتم شما را «محمد» می‌بینم اما نمی‌دانم کدام محمد. سپاس.
 
سلام مجدد بر شما محمد. ابراهیم عزیز ما. شاکرم از رحمتی که بر والدینم فرستادی. چه چیزی بهتر از همین احوالپرسی‌های صمیمانه، که به قول آقا حجت عزیز من صله‌ی ارحام حساب می‌آید. ممنونم ممنون.
 
محمد چوپانی: سلام ارادتمند محمد چوپانی.
 
دامنه |: آهان بله. یعنی با اون روحانی آق شیخ ابراهیم که در مسجد جامع داراب‌کلا عمامه زد، نسبت دارید؟ خوشحال شدم آقا. شماره‌ی شیخ ابراهیم را هم بفرس برام. داشتم انگاری، گم کردم. شماره‌ی خودت هم پنهان است، می‌شه خط خودت را هم بفرستی برام؟
 
محمد چوپانی: نسبت دور داریم بنده اهل روستای پلنگ آزاد هستم الان دراداره تبلیغات اسلامی میاندورود مشغولم البته چندسالی استان کرماننشاه وخراسان شمالی بودم چندماهی هست منتقل شدم میاندورودودرجوار دوست وبرادرعزیزم حاج آقا کاظمیان بعنوان معاون فرهنگی مشغولم
 
دامنه |: سلام مجدد. خرسندم شدم. به‌به. جناب حجت‌الاسلام استاد ابوذر کاظمیان سورکی که از دوستان بسیار محترم بنده هستند. ان‌شاءالله دیدار حضوری بکنم ایشان و شما را. خط تلفن شما هم چه جالب مال مشهد مقدس است. در پلنگ آزاد هم دوستان زیادی دارم. آشنایی با شما برای من یک موهبت است. درود.
 

حجت رمضانی به صدرالدین: سلام نامردا منو اغفال خبری کردن.

 

دامنه: آک کّه حجت. خوب آقا صدرالدین آفاقی مُچت رو گرفت. وه صدرالدین هسه، پس رصدگر ماهریه. مِه فامیل مشهدنشین.

تا دَووشی هر خبر ره، واثق نگیری. شاید فاسق خبری برساند. می‌دانی -حتی بهتر از خودم- که قرآن در آیه‌ی ۶ حجرات می‌فرماید:

یا أَیهَا الَّذینَ آمَنوا إِن جاءَکُم فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَیَّنوا أَنْ تُصیبوا قَوماً بِجَهالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلی ما فَعَلْتُمْ نادِمینَ.

ترجمه‌ی مرحوم آیت اله مشکینی: ای کسانی که ایمان آورده اید، اگر فاسقی برای شما خبری آورد بررسی و تحقیق کنید تا مبادا گروهی را به نادانی آسیب رسانید ، آن گاه از کرده خود پشیمان گردید.

آیه آوردم تا تبرک کنیم.

 

آیا باید طالب آملی شد؟!

به نام خدا. سلام. تمام خوبی‌های طالب آملی در یک کفه‌ی ترازو و حرفی هم نیست. خداگرا بود و خود را «بلبل ایران» خواند و نغمات شورانگیزی هم داشت. مثل این شعرش:

 

الهی ذرّه‌ای آگاهیم بخش

رَهــم بنما و بر گمراهی‌ام بخش

 

اما بحث من این نیست، بلکه این است ←: آیا باید طالب آملی شد؟! چون به علت بی‌سامانی سرزمین خود، تمام -بهتر است بگوییم بخشی زیاد- از زندگی‌اش را در ناخرسندی و شکایت از روزگار، گذَراند. ببنید:

 

اینکه می‌بینم همه ناآدمند

ای جهان گر آدمی داری بیار

 

با تمام اینها، اما او که به دردهای عدیده و بی‌شمار دچار شد و حتی برای به دست‌آوردن معیشت، ترک ایران کرد و در قرن دهم در هند مأوا کرد و ملک و مسکن در منطقه‌ی فتح‌پور خرید، باز از امید و رجاء خداوند، نگسلید. ببینید:

 

نارسا بَختم و لیکن همّتم کوتاه نیست

اوج عَنقا گیرم اَر بالِ مگس باشد مرا

 

حتی اگر نحیف، ضعیف هم شود و تمام درد او را فرا بگیرد و شبیه مگس هم شود بال کوچک مگس داشته باشد، ولی چون به خدا و بالا و معنا باور دارد، مثل پرنده‌ی دورپرواز و بالانگر عَنقا (=سیمرغ)، به اوج فکر می‌کند؛ بلند و بلندی‌ها، نه به فرود و سقط و سقوط‌ها.

 

| ۱۱ اسفند ۱۴۰۱ |

ابراهیم طالبی دارابی

 

مشیء سلیمانی

به نام خدا. سلام. بزرگ‌شهید سرباز حاج قاسم سلیمانی در امور فرهنگ بر تبلیغ مستقیم قائل نبود و آن را نادرست می‌دانست، او بر آن بود تا "فضایی فرهنگی" ایجاد کنیم تا آحاد جامعه به سوی منشاء حقیقت شیفته و سپس خودبه‌خود جذب گردند؛ گمان دارم که این سیره در مرام و مکتب شهید سلیمانی ( ره ) در دیدارش با رهبری معظم قوام یافت که به ایشان گفته بودند: «شما در تعامل‌تان که با گروه های مختلف دارید اصلاً کار فرهنگی مستقیم انجام ندهید. باید فضا را فرهنگی کنید که اگر کسی بیاید در آن فضای فرهنگی قرار بگیرد؛ خود به خود مجذوب شود.»

نتیجه‌گیری را به‌عمد چشم پوشیدم که خودِ خواننده‌ی شریف پی به عمق آن برَد.
| ۱۱ اسفند ۱۴۰۱ |
ابراهیم طالبی دارابی

 

علیرضا. درود آقا ابراهیم. اگر ممکنه از آقا جلیل ،جوادی نسب،ودیگر دوستان دعوت به عمل آورید.


علیرضا شما چرا متوجه نیستید؟ ایتا ندارند. من که از خدامه دعوتشان کنم. اگر ایتای آنان داری بفرس دعوت اجابت شود. اگر ندارند، پس خبر بده به همگان آنان ایتا را نصب کنند،  چون مدرسه فکرت فقط در بستر ایتا بازگشایی شد. من هرگز فیلترشکن نصب نمی‌کنم. پس مدرسه فقط در سکوی قوی و آسان ایتا. تمام.

 

جهت جامع‌شدن مباحثه‌ی بنده یا استاد شفیعی مازندرانی

متن منظوم استاد شفیعی مازندرانی در آن صحن:

تضعیف دولت
تضعیف دولت (سیه نمائی، مخفی کاری نسبت به موفقیت های چشمگیر، کاه را کوه نشان دادن و زیر سوال بردن ) راهبرد جدید دشمنان کهنه کار
اگر دشمن ، پی تضعیف دولت
گریبان چاک دارد ا ز حسادت
تو در این عرصه همسوئی مفرما
که این آلاله ی عقل و کیاست
بدان دشمن ز توفیقات ایران
بشّدت خشمگین است و به فکرت
بصیرت پیش آور خویش بشناس
نگر دشمن چه می خواهد زملت
که همسوئی با دیو و ددان ها
نه عقل و نی شریعت ، نی سیاست

اگر این ملک ، «کارامد » نبودی
چرا اهریمنان این گونه حیرت
اگر چه کاستی ها بر ملایند
هزاران دست ها ی پر کفایت
شبان روزان به سختی در تلاشند
بزودی حل شود مشکل به عزت
بفضل یار غایب روز پیش است
مبادا خصم را یار و حمایت
۱۱ اسفند ۱۴۰۱ : شفیعی مازندرانی

پاسخ من به جناب ایشان در آن صحن:

استاد مستطاب حضرت شفیعی مازندرانی سلام علیکم روی این دیدگاه شما نکته‌ای دارم. می‌دانم شما مصلحت و حقیقت و واقعیت هر سه را می‌شناسید و آدرس آن را متخصصانه بلدید. می‌شود مرز تضعیف و نقد را بفرمایید. چون خودِ نقدکردن از نگاه دین مبین اسلام یک نوع تقویت سازنده است. حتی امام خمینی ره و رهبری معظم -مُد ظله العالی- از جایگاه امامت و رهبری دست به نقد و تشر و اشتلم و حتی گلایه‌ی شدید زدند و هشدارها دادند. این سیره‌ی نظارت عامه نباید هرگز تعطیل شود. در شعر بیت یکی مانده به آخر فرمودید: «بزودی حل شود مشکل به عزت» که به نظرم هدف از انتقاد سازنده بر دولت همین است که مشکل رفع شود. دولت ۱۳ عمرش به نیمه رسیده، پس منطقی است کارکردش و سیاستش و نوع کارویژه‌های کشورداری‌اش مورد نقد و بررسی شهروندان قرار گیرد. همه‌ی مناصب در حکومت جمهوری اسلامی ایران از ناحیه‌ی مردم نافذ است پس حق انتقاد هم با مردم است. بله، تضعیف به قصد نابکارسازی و ایجاد تشویش بد است. اما نقد جزوِ تقویت نظام محسوب می‌شود نه تشویش اذهان. ببخشاید صراحت ورزیدم زیرا در شاکله‌ی وجودی شما گشادگی و سعه صدر می‌بینم. با تقدیم احترام: ابراهیم

 

پاسخ استاد به من در آن صحن:
السلام علیکم و رحمه الله و برکاته جناب آقا ابرهیم عزیز ....بیان تفاوت بین نقد و تضعیف برای جنابعالی و برای دوستان دیگر بدون تعارف به مثل معروف : زیره به کرمان بردن است و چون نظر بنده را خواستی بدان اشاره دارم ... بنده اگر بخواهم رئیس دولت را نقد کنم در یک ستون موفقیت ها و در کنارش در ستونی دیگر ضعف هایش را بی طرفانه به نمایش می نهم و فورا راه حل های خود را به عنوان کمک به طرف مورد نقد ، خاطر نشان می سازم تا طرف بفهمد که خیرخواهش هستم و دیگران حتی مخالفان او نیز دریابند که شما واقعا قصد اصلام او و کار او را دارید . این گونه تذکرات بسیار پربها و از مصادیق « ....والنصیحه لائمه المسلمین » است و پاداش الهی خاصی را در بر دارد که الحمد لله نقدهای دلسوزانه جنابعالی و بسیاری از دوستان را در این صراط می بینم و این گونه موارد ، مصداق تضعیف و همسوئی با دشمنان نیست ولی تضعیف دولت شرا ئط و حساب خاص خود را دارد که در رادیوهای بیگانه علیه ایران در شبانه روز با تنوع مختلف مشاهده می شود ...با عرض پوزش و تشکر از شما ...سلام الله علیک ورحمه الله علی ابویک .- ارادتمند شفیعی مازندرانی


پاسخ من به جناب ایشان در آن صحن:

استاد عزیز شفیعی مازندرانی مجددا" سلام. همیشه ناصح و خیرخواه بر ما ظاهر شدین. از متن و استدلال شما بیش از اندازه خوشم آمده است. با تمام مفاد آن موافقم. حتی آن را ارائه‌طریقه توصیف می‌کنم. از سوی دیگر جای تشکر بر من باقی گذاشتید که نقدهای این بنده را در ردیف سازنده و بودن در مسیر و صراط اعلان فرمودید. بهره بردم ازین طبع و چاپ. یک متن اقناعی و روان و بر پایه‌ی اخلاق و مرام. ممنونم. با ارادت دائم: ابراهیم طالبی دارابی.

 


نظر آقای آزاد: درود و احترام به جناب طالبی "دامنه "و همه بزرگان، واجب میدانم که در این وقت و شب پنج شنبه به روح همه عزیزان که سفر به مرکز هستی نموده اند ،فاتحه ای نثار کنم و همچنین از صمیم قلبم  به جناب شفیعی " اهل قلم" بابت فراق فرزندشان تسلیت گویم و صبر ایزد را خواهان هستم  برای ایشان و خانواده محترمشان  .. با سپاس از جناب طالبی"عموی خوبم " از دعوت با گروه.

 

من هم سلام و احترام دارم به شما جناب آزاد دوست دیرباز من. خوشحالم باز هم از دیدار فکری درین صحن. از حُسن سلیقه‌ی شما خوشم آمده در بیان جملاتی با بار عاطفی در حق درگذشتگان در عصر منتهی به شب جمعه، خصوصا" پرداختن به غم وارده بر سید عزیز من ( با عقیده‌ی معادی خود فائق آید برین مصیبت غافلگیرکنننده که بر او و تمامی اعضای بیت شریفش مخصوصا" خانم معظمه‌اش که عزیز و والای من است وارد آمده است)


سلام بازم علیرضا. من راستش از دست تو گیج شدم. هر بار یک چیزی می‌گی. کسی که ایتا نصب نکرده من چه جوری دعوتش کنم صحن؟ خُب اگه ایتا داشتند من به عقلم نمی‌رسید دعوت‌شان کنم؟! احتمال می‌دهم  مطالب بنده را نمی‌خوانی، یا  می‌خوانی ولی سر سری رد می‌شوی. این وسط ماندم که من گیجم یا تو. این هم کشکولی به توان n .


سلام جناب حاج شیخ احمد یک کشکولی از من برای این پُستت طلب داری: مگر کفش هم دارد حضرت عزرائیل (سلام الله علیه، شاید هم سلام الله علیها چون نمی‌دانم از اُناث است یا جنس ذُکور) یک حرف جدی هم دارم: این داستان‌ها آیا فکر نمی‌کنید دستِ جهد و کار و تقلای معاش را از انسان می‌ستاند و تسلیم جبر و قدر می‌کند؟
شما چون تحصیلاتت حوزه است بهتر خواهی گفت.

 

سید کمال‌الدین عمادی: رضوان الهی بر روح مرحوم آقا سید محمد باقر شفیعی دارابی که سبب شد ما برخی از دوستان فرزانه خود خصوصا جناب آقا ابراهیم طالبی دامت افاضاته و عزته که منشا وحدت دلهای یاران ولایی است را در این فرصت زیارت کنیم که زیارت مومنان سبب خشنودی اهل بیت علیهم السلام است. خدا ما را نیز بیامرزد که سخت محتاج مغفرت او هستیم. دلمان می خواست نیمه دوم برنامه شرکت کنیم تا از نصایح و آیات و روایات نورانی اهل بیت علیهم السلام توسط خطیب محترم بهره مند کردیم لکن به دلیل جلسه استانی که ما در حکم میزبان بودیم این توفیق نصیب ما نشد

 
دامنه |: سلام و تقدیم عمیق‌ترین ادب پیشگاه استاد اخلاق و مروت، مستطاب‌دوست جناب سید عمادی عزیز که دیدار و کمی کنارتان نشستن برای من قوت قلب بود. کاش دیدارها در مقاطعی رخ دهد که ما از سینه‌ی استاد کشفیاتی دشت کنیم. حضورتان در مجلس ما، مایه‌ی مسرت خاطر شد. از لطف و احسان درس‌آموزتان به بنده بی‌نهایت قدردانم. حقیر تلمیذی در نزد شماها اساتید باورع و فروتن روزگارم. شخصاً عقیده دارم هم‌نشین شخصیت‌های معناگرا شوم تا نفحات انس به روح بند هاریه. دو واژه‌ی آخری محلی است: یعنی نفوذ کند چون آب در دل خاک. سپاس.
 
سید کمال‌الدین عمادی: علیکم السلام والرحمه ممنون از لطف و عنایتی که به این طلبه دارید که تنها افتخارش سیادت و انتساب به خاتم سفرای الهی صلوات الله علیه و آله مگر اینکه دعای دوستان دلسوخته مدد کند و حق تعالی با عادت احسانش به حسن ظن نیکان و ابرار ما را نیز همره خوبان بپذیرد انشاالله
 
دامنه |: پس از سلام؛ شکرانه بجا می‌آورم از داشتن دوستانی که صاحبان نفس زکیه هستند. کاش جلسه‌ی دوم نداشتید و تمام مجلس بودین، چون جناب شیخ نصری بسیار شیوا و پرمحتوا و مؤثر بر روح حاضرین سخن راند و جوّ مجلس را به سمت معرفت و سرانجام اشک برد؛ خیلی منبر خوبی رفت؛ مطالبی واقعاً مهم با رعایت فصاحت و بلاغت. از آن جناب بازم ممنونم تشریف آوردید. وقت شما را نگیرم. والسلام.
 
دامنه |, [۰۳.۰۳.۲۳ ۰۵:۰۲]
مادیت؟ یا معنویت؟ کدامیک؟

به نام خدا. سلام. نادیده‌انگاری دنیا خلافِ حکمت کارِ آفرینش است. آفریدگار باری‌تعالی دنیا را بسترِ نخستِ بشر ساخته، پس نمی‌شود از آن روی بر تافت. اما در همین بستر، که میدانِ علم و عمل برای شگفت‌انگیزترین کارهاست و تعمیق شناخت و عشق عمیق‌تر به حضرت پروردگار، انسان، سرگشته و حیران و گاه فاسد و از مسیر درست دورمانده می‌شود و حتی می‌زند به پوچی و قهقرایی (عقبگردی) و بدبینی. با تعالیمی که از پیامبران ع، امامان ع و دانشمندان پارسای جهان به ما رسیده، می‌توان به این نتیجه و تقریبا" به این ایده (=ساده‌ترین سطح کار انسان در برابر مسئله) رسید که معمولا" مشکلات مادی زندگی برای یادآوری این است که باید به جای مادیات، روی معنویات تمرکز کرد.

روشن است منظورم این نیست تارِک دنیا شد، بلکه منظور آن است زندگی را با معنویات تابان ساخت که نورِ معنویت، تاریکیِ احتمالی مادیت را محو یا دست‌کم، کم‌رمَق می‌کند و بازار رونق روان و روح را رایج می‌سازد. علت معلوم است؛ لایه‌ی روح بشر باید از لایه‌ی جسم بشر پیشی بگیرد: توازن درون و برون. مگر نشنیده‌ایم همه، که بزرگان دنیا -خداپرستان و درستکاران- به ما آموختند از روحِ قوانین خدا سر درآوردید، نه از لفظ آن. یادم آمده که در ص ۱۲۳ از گفتارهای معنوی زنده‌یاد "سالکِ صلح" خوانده بودم عیسی مسیح ع به گلایه می‌فرموده: "چرا مرا سروَرم سروَرم می‌خوانید ولی گفته‌های مرا اطاعت نمی‌کنید؟!"

پس برگردم به سرعنوان متنم: مادیت؟ یا معنویت؟ کدامیک؟ من می‌گویم هر دو، اما غلبه باید با معنوت باشد. بهترین راه، راه طی‌شده‌ی پیغام‌آوران پاک خدا است.

| ۱۲ اسفند ۱۴۰۱ |
ابراهیم طالبی دارابی

سپاس بسیار

به نام خدا. سلام از همه‌ی بزرگواران و دوستان از جمله هم‌محلی‌های عزیز مقیم قم که در مجلس ختم پسرعمه‌ی عزیزم زنده‌یاد آق سید محمد باقر شفیعی دارابی فرزند مرحوم حجت الاسلام حاج آق سید علی شفیعی و مرحومه حاجیه رضیه طالبی که توسط بیت شریف اخوی معززش جناب حجت الاسلام حاج سید جواد آقا (آق شفیع) شفیعی دارابی منعقد شد در عصر امروز پنجشنبه‌ی (یازدهم اسفند ۱۴۰۱) در مسجد چهارمردان قم شرکت همدلانه کردند متشکرم: جنابان اعم از روحانیان و سایران به ترتیب ذهنی بنده:

آقای شیخ حسن‌پور، آقای سید کمال‌الدین عمادی. آقای شیخ غفاری ساروی. آقای شیخ خلیلی. آقای سید محمد شفیعی مازندرانی. آقای شیخ مجتبی اکبری. آقای سید حسین شفیعی. آقای شیخ نصر سخنران مسلط مجلس. آقای شیخ محمدرضا نصوری. آقای شیخ خلیل طالبی. آقای حاج علی بهرامی. آقای شیخ رضوی. آقای شیخ علیرضا ربانی. آقای شیخ باقر طالبی اخوی. آقای شیخ محمدجواد مهاجری. آقای شیخ مهدی دارابی‌نیا. آقای شیخ موسی چلویی دارابی. آقای شیخ حمید دارابی‌نیا. فرزندان عزیز شیخ رضوی. جناب جلیلی. و تمام بانوان حاضر در بخش زنان.

شاید به سهو اسم بزرگواری از قلم و ذهنم افتاد، به هر حال پوزش می‌خواهم. در پایان از پسرعمه‌زاده‌ی عزیزم آقا سیدضیاء ‌الدین (هادی) شفیعی فرزند جناب حاج آقا سید شفیع، کمال تشکر را دارم که برای عموی خود زنده‌یاد آق سیدمحمد باقر اهتمام کرد و نیز از تمامی منتسبان بیت شریف.

هنگام عکس انداختن برخی از عزیزان شرکت‌کننده در تصاویر نیستند، زیرا زمان عکس گرفتن بنده محدود بود و آمدورفت‌ همزمان نبود.

روح عزیزان سیدباقر و عمه و آقا و رفتگان همگان غرق رحمت حضرت باری‌تعالی. پس از ختم به حرم مطهر حضرت معصومه س شتافتم نبابت کردم برای آق سید باقر و تمام اعضای مدرسه فکرت، هیئت رزمندگان، نغمه و کسانی که دسترسی به حرم هم‌اینک برایشان ممکن نبود و نیست.

با احترام و امتنان
پسردائی ایشان: ابراهیم طالبی دارابی


 متن جناب حجت‌الاسلام شیخ مجتبی اکبری: سلام علیکم. از برادر عزیزم آقا ابراهیم طالبی که با اهتمام تام و تمام گزارش زیبایی از مجلس یادبود مرحوم مغفور آقا سید محمد باقر شفیعی طاب ثراه بیان نمودند همچنین از ابتدا تا انتهای مجلس حضور داشتند، تشکر وافر دارم خصوصا از تشرف ایشان به حرم مطهر حضرت معصومه سلام الله علیها به نیابت از مرحوم آقا سید محمد باقر و همه عزیزان مدرسه فکرت ، یک دنیا سپاس.یا علی مدد.


جناب استاد آشیخ مجتبی سلام و با بیشترین احترام. از لطف و حضور گرمابخش شما و تمامی اعضای بیت مکرم‌تان ممنونم. روح ابوی شهیدت، قرین رحمات خداوند. ابراهیم
 

جناب عبدالله‌ی عزیز سلام. در مورد سلوک و تنزّه مرحوم آیت‌الله آقا، یادآوری‌های آموزنده‌ای نموده‌ای. آقا مرز هر کاری را به تشخیص خود صورت می‌داد.  زیرا در مرحله‌ی اجتهاد بود و شکل سوم فقهی مابین مرجع و تقلید را در خود می‌دید یعنی محتاط. سپاس که ذهن و علایق دینی تو پویا است.

سلام جناب آقای محمد چوپانی. بنده هم از عضویت شما در صحن مدرسه فکرت ابراز خوشحالی می‌کنم. به استاد جناب حجت الاسلام شیخ ابوذر کاظمیان ریاست اداره‌‌ی شما هم از همین‌جا سلام می‌دهم که در مدرسه فکرت حضور دارند.

مجدد سلام جناب عبدالله. در آن جواب استاد شفیعی مازندرانی جامعیت دیدم. نکات جناب‌عالی هم مشمول توجه است. به‌ویژه بند چهارمی که باریکی رابطه میان پاداش دینی نقد و عِقاب گوش‌ندادن به نقد مطرح شد.
سلام جناب آقا علیرضا. من که مطلع‌ام غرق در کتابی. حیرتم این است چرا ازین‌همه کتاب -که حتی گاه از نهایت شور و علایق زنگ می‌زنی به من از کتاب‌های مهم روز آدرس می‌پرسی- شمه‌ای به صحن هدیه نمی‌کنی. کتابخوان حرفه‌ای به دیگران دین دارد، پس دین خود را ادا کن به مدرسه، با چی؟ با متن‌های برگرفته از کتاب که هوش تو، توان تو را در برداشت تقویت می‌کند. اسائه‌ی ادب چیه علیرضا، داریم با هم بحث می‌کنیم. نه هرگز. من توی مُخیّله‌ام اصلا" این پندارها مانور ندارد. شفیق منی.
[در پاسخ به عبدالله طالبی]
ایضا" بازم سلام عبدالله. پوزش آمدم وسط این پست شما خطاب به حاج شیخ احمد آهنگر. فقر مگر اصلا" زدودنی است و قابل محوشدن؟ نه عبدالله. عیب این است حکومت به ضعفای کشورش کمک نکند.  اما کی می‌تواند مدعی باشد انقلاب به داد مردم نیازمندش نرسید؟ اولین کار امام ره دو نهاد مهم بود: امداد به مستضعفان، حساب صد برای مسکن فقیران. همین خود اولویت کاری را نشان می‌دهد. کتمان نکنم ضعف هست و نیز فساد. البته دغدغه و دوستداری‌ات به نیازمندان از جمله بانوان محترم گرفتار و مبتلا فکری مقدس است.

سلام حاج شیخ احمد. پس طرح مسئله کردید. لابد هم "فرع فقهی" پیش کشیدند که شاید به بحث، فَحص شود.

برادر گرامی من جناب نبی سوادکوهی سلام. به پیشگاه خدا عرضه داشتی: "ﺑﺨﻮﺍﻥ، ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻧﻤﺖ." بله؛ واقعا" درگیرکردن فکر خود با خدا، رهگشاست. شاید آدم چون خود آنقدر در پرده‌ی حجاب‌های عدیده -که در رأس آن غفلت جای دارد- گرفتار است میزان این اثر را لمس نکند اما وقتی در اثر ملاقات‌های روزانه با خدا، وجدان خراشیده نمی‌شود بلکه به الهام هم می‌رسد، همین خود بالاترین سلامت درون است. درود. پوزش وقت شما را گرفتم.  از بذل مهرت به بنده و اعضای صحن، بی‌عدد ممنون.
 
جناب آزاد دوست کتاب به دست و کار در کارنامه سلام. جناب عبدالله پیشخاد علویان را چسباند. از بس در دایره‌ی واژگانی غرق است هنگام نوشتن از هجوم لغات، مبهوت می‌شود و ناغافلی! یکی را می‌ذاره لای جمله. من شعارم همیشه این بوده که همه‌ی اشیاء و اعضای جهان و جان دامنه دارند، و هر کس دامنه‌ی وسعت و عمق و میزان بلندی خود را می‌داند. زین رو نام استعاری من در فضای مجازی "دامنه" است. پس دامنِ دامنه‌ی داداش‌عبدالله‌ات را بُرش نده. کشکولی. بذار او وقتی وارد فاز قلم می‌شود جوهرش لک نیندازد. عبدالله لابد نخبه در نقد و ایرادگیری است!
 

مادیت؟ یا معنویت؟ کدامیک؟

به نام خدا. سلام. نادیده‌انگاری دنیا خلافِ حکمت کارِ آفرینش است. آفریدگار باری‌تعالی دنیا را بسترِ نخستِ بشر ساخته، پس نمی‌شود از آن روی بر تافت. اما در همین بستر، که میدانِ علم و عمل برای شگفت‌انگیزترین کارهاست و تعمیق شناخت و عشق عمیق‌تر به حضرت پروردگار، انسان، سرگشته و حیران و گاه فاسد و از مسیر درست دورمانده می‌شود و حتی می‌زند به پوچی و قهقرایی (عقبگردی) و بدبینی. با تعالیمی که از پیامبران ع، امامان ع و دانشمندان پارسای جهان به ما رسیده، می‌توان به این نتیجه و تقریبا" به این ایده (=ساده‌ترین سطح کار انسان در برابر مسئله) رسید که معمولا" مشکلات مادی زندگی برای یادآوری این است که باید به جای مادیات، روی معنویات تمرکز کرد.

روشن است منظورم این نیست تارِک دنیا شد، بلکه منظور آن است زندگی را با معنویات تابان ساخت که نورِ معنویت، تاریکیِ احتمالی مادیت را محو یا دست‌کم، کم‌رمَق می‌کند و بازار رونق روان و روح را رایج می‌سازد. علت معلوم است؛ لایه‌ی روح بشر باید از لایه‌ی جسم بشر پیشی بگیرد: توازن درون و برون. مگر نشنیده‌ایم همه، که بزرگان دنیا -خداپرستان و درستکاران- به ما آموختند از روحِ قوانین خدا سر درآوردید، نه از لفظ آن. یادم آمده که در ص ۱۲۳ از گفتارهای معنوی زنده‌یاد "سالکِ صلح" خوانده بودم عیسی مسیح ع به گلایه می‌فرموده: "چرا مرا سروَرم سروَرم می‌خوانید ولی گفته‌های مرا اطاعت نمی‌کنید؟!"

پس برگردم به سرعنوان متنم: مادیت؟ یا معنویت؟ کدامیک؟ من می‌گویم هر دو، اما غلبه باید با معنوت باشد. بهترین راه، راه طی‌شده‌ی پیغام‌آوران پاک خدا است.

| ۱۲ اسفند ۱۴۰۱ |
ابراهیم طالبی دارابی

 

آیا باید طالب آملی شد؟!

به نام خدا. سلام. تمام خوبی‌های طالب آملی در یک کفه‌ی ترازو و حرفی هم نیست. خداگرا بود و خود را «بلبل ایران» خواند و نغمات شورانگیزی هم داشت. مثل این شعرش:

 

الهی ذرّه‌ای آگاهیم بخش

رَهــم بنما و بر گمراهی‌ام بخش

 

اما بحث من این نیست، بلکه این است ←: آیا باید طالب آملی شد؟! چون به علت بی‌سامانی سرزمین خود، تمام -بهتر است بگوییم بخشی زیاد- از زندگی‌اش را در ناخرسندی و شکایت از روزگار، گذَراند. ببنید:

 

اینکه می‌بینم همه ناآدمند

ای جهان گر آدمی داری بیار

 

با تمام اینها، اما او که به دردهای عدیده و بی‌شمار دچار شد و حتی برای به دست‌آوردن معیشت، ترک ایران کرد و در قرن دهم در هند مأوا کرد و ملک و مسکن در منطقه‌ی فتح‌پور خرید، باز از امید و رجاء خداوند، نگسلید. ببینید:

 

نارسا بَختم و لیکن هم!تم کوتاه نیست

اوج عَنقا گیرم اَر بالِ مگس باشد مرا

 

حتی اگر نحیف، ضعیف هم شود و تمام درد او را فرا بگیرد و شبیه مگس هم شود بال کوچک مگس داشته باشد، ولی چون به خدا و بالا و معنا باور دارد، مثل پرنده‌ی دورپرواز و بالانگر عَنقا (=سیمرغ)، به اوج فکر می‌کند؛ بلند و بلندی‌ها، نه به فرود و سقط و سقوط‌ها.

 

| ۱۱ اسفند ۱۴۰۱ |

ابراهیم طالبی دارابی

 

 
حاج عباسعلی قلی‌زاده | ۱۳ اسفند ۱۴۰۱ | عکاس: دامنه

دوست دارم اولین شهید داراب‌کلا باشم

خاطرات جبهه و جنگ و انقلاب ( ۱۳۷ ) به نام خدا. سلام. پری‌روز بعدِ مدتی طولانی، یکی از اولین همسنگرانم را نزدیکِ تکیه‌پیش داراب‌کلا دیدم؛ جناب حاج عباسعلی قلی‌زاده را. عکسی هم ازو انداختم (که بالا مشاهده می‌کنید) هان! چه حُسن تصادفی، عصر هم جناب حاج سید کاظم صباغ یکی دیگر از اولین همسنگرانم را دیدم؛ کجا؟ وقتی برای فاتحه‌خوانیِ مرحوم "عزیز ملایی" رفته بودم. حاج عباسعلی تا مرا دید شعَف‌انگیز گفت: یادت است ابراهیم آن خاطره‌؟ گفتم: کدام؟ خاطره که، تمام جبهه، خاطره است. شرح داد و گفت یادت نیست گفته بودی "دوست دارم اولین شهید داراب‌کلا باشم چونکه همه‌ی روستاهای اطراف، شهید دادند اما داراب‌کلا هنوز شهید نداد و من می‌خواهم اولین شهید محل باشم و نام محل را سربلند کنم." خندیدم و خندیدند. گفتم آره یادم است ولی همان لحظه یعنی سال ۱۳۶۱ سیدکاظم مرا از شهادت نجات داد (لابد مرا از این فوز عظمی محروم کرد. کشکولی) همان حمله‌ی کمین که اگر او مرا دست نمی‌زد و به زمین نمی‌انداخت، سرم رفته بود. جانم را مدیون سیدکاظمم. بگذرم. خواستم با این خاطره دست‌کم سه حرف به صحن محترم هیئت پرتاب کرده باشم:

 

۱ . واقعا" امام خمینی ره طوری همه‌ی ماها -پیروانش- را ساخته بود که حاضر بودیم جان بدهیم اما یک وجب وطن از مساحت ایران را کم و کسر نبینیم و یک زخم توسط دشمن بر پیکر نظام نیفتد.

۲ . حس شهادت‌طلبی در مزرعه‌ی جان همه‌ی رزمندگان کاشته شده بود و هر بار هر رزمنده با آن حالی که پیدا می‌کرد دوست داشت بذر شهادت مزرعه‌ی درونش نمو کند. من همی یکی از آن. این میل عمومیت داشت.

۳ . خودِ محیط جبهه، جدا از وحشت و دِهشت جنگ، یک فضای فوق‌العاده معنوی هم بود که آدم را منقلب و به سوی تعالی‌گرای هدایت می‌کرد و فقط چاشنی شوخی بود که تلخی جنگ را کم می‌کرد.
| ۱۵ اسفند ۱۴۰۱ |
ابراهیم طالبی دارابی

 

پاسخ‌هایم به پرسش‌هایم ( ۳ )

آیت الله شهید بهشتی هم دین بلد بود، هم علم و هم واقعا" عمل.

فکر می‌کنی شهید مظلوم بهشتی کدام نوع مبارزه و ایجاد جنبش‌های سیاسی را می‌پسندید؟

شهید بهشتی می‌گفت "من طرفدار مبارزه‌ی مبتنی بر برنامه‌ریزی هستم و مبارزه‌ی بدون برنامه‌ریزی نه کافی است و نه درست." (ر.ک: ص چهل و هشت کتاب خاطرات ماندگار از زندگی شهید بهشتی)

نتیجه: هر کس راه نیفتد خود را جنبشی فرض کند و بیفتد وسط. این هم کار حکومت مستقر را خراب می‌کند و هم کار منتقدین را که قصد دارند وفادارانه به پایه‌های انقلاب اسلامی، با روش مدنی آینده‌ی نظام را بهتر کنند.

ابراهیم طالبی دارابی

 

غلام یزدانی [در پاسخ به دامنه |] سلام اقای طالبی اقای قلی زاده فردی متدین بامسولیت درصداوسیما اومد از اوسوال کردم شما مغازه داشتی چرا اداره اومدی گفت دبازار باانصاف بودم بعنوان راننده درمشغول شد بسیار بانظم ودرنگهدارماشین خیلی بسیارحساس بود به بیت المال وهمیشه درماموریت به تنام جوانب رعایت میکرد  خداوند به ایشان سلامتی بدهد عالی بود واز افتخارات محل بود یادم هست در زمان جنگ بانیسان کمک های مردمی ازدارابکلا به جبهه میاورد ویک اقازاده بعنوان خواننده دارد از صدای گرم ایشان درصداوسیما مازندران وگلستان وشبکه تهران  پخش میشود

 

[در پاسخ به غلام] سلام جناب آقا غلام یزدانی. گواهی شما  در معرفی سجایای اخلاقی جناب حاج عباسعلی ارزشمند است. بنده هم ازین خصوصیات ایشان و حتی اخلاقیات خوب دیگرش باخبرم. بله، فردی پرهیزگارند و در جنگ هم مجروح شدند و حتی می‌دانم با چه وضع سختی چند جای بدن‌شان در شلمچه خمپاره خورد. او حتی از پیش از انقلاب تقوای ایشان مشهور بود. برای شما و ایشان آرزوی بالاترین سعادت دارم.

 

نظر زینب سادت شفیعی زیر پست من»: سلام مجدد (با‌ تاخیر)
شیرین به ذائقه بنشست کلام شما
سپاس از حسن توجه‌تا و‌ اما‌ بعد...
عجب اشارت بایسته ای:
تهذیب
خود را میراندن و زنداندن
و چه خوب گفت بزرگ ما
جهاد اکبر  
قیام اکبر  
انقلاب اکبر

این دو چگونه در هم جمع می‌شود؟
_العلم نور
_العلم هوالحجاب الاکبر

مرز را کجاست که اگر نباشد همان ضال است؟
گرفتار اندر پیچ و خم این قال است

تهذیب

شکستن شاخ غول(بخوانید دِب ) سه سر بیرون شدن از خود میخواهد.برکندن از خود می‌خواهد.
حریص به قدرت
حریص به ثروت
حریص به شهرت
مهار می‌خواهد جهاد می‌خواهد.

مرحمت عالی مستدام
بارعایت ادب و احترام

 

[در پاسخ به سیده زینب] خواهر محترمم زینب‌سادات شفیعی سلام و احترام پاسخ اثرگذاری مرقوم فرمودید. متن شما را وقتی پیش آق سید علی اصغر بودم، برایم خواندند. هر دوی‌مان از پاسح شما وجد آمدیم. و کمی هم روی آن بحث کردیم. استخدام واژه‌ی محلی "دِب" برای غول سه نفس، در متن شما بسیار بجا بود و بار معنایی ژرفی داشت. موافقم. در تأیید سخن شما عرض می‌کتم: خود نیک می‌دانیدامور تهذیب، اِستدام (=پیوسته‌کاری) می‌خواهد تا اُسار (=اَفسار) آن سه حرص را -که به‌درستی مطرح کردید- در دست گیرد. سپاس. قابل استفاده بود جواب شما.

 

عبدالله طالبی عباس [در پاسخ به شفیعی مازندرانی] درودجناب آقاے  شفیعی روح لطیف شاعرانه شما و قدرت قلم تحلیل که شعر در محدودے انظباطے مقرر گرداند  مانند نگه داشتن  سنگ کنار شیشه است کاری سخت وطاقت فرساے که شما مقتدرانه آن را رعایت کردید نقد نیز بر آن دارم  چون حب خداوند سکون نیست  مثل تلنگر به موسی نبی نسبت به شبان بگذرم  بسیار زیبا

شناخت زیادے با جناب عالے ندارم
ولے فکر کنم شما اشعارے را  در وصف  پدر رئوف دارابکلا  .معلم مهربان .حاج آقا  محمد باقر دارابکلایے سروده باشید
من آنزمان ۱۳ سالم بود برایم جای سوال بود
که چرا پدرم گریه می کند
اما وقتی بیرون از خانه آمده بودم
دیدم انگار در و دیوار حتی  کوچه ها هم ماتم زده بودند
 پیرمردها بلند بلند گریه میکردند هی می گفتند آقا مرده  آقا آقا
زنها شیون وجیق میزدند
 آنقدر شلوغ شده بود که برای ما جلو رفتن سخت
بود
من از کنجکاوی گوسفندانی که جلوی پای تابوت حاج آقا  
ذبح می شد میشمردم  که اگر اشتباه نکنم  تعدادش از۲۳راس نیز بیشتر شده بود
چقدر عزیز ومدبر
میان مردم روانه به سمت مزار شهدا شدیم
در آرامگاه نیز گفتند  حاج آقا شفیعی میخواهد شعر بسراید  گوشم را تیز تر کردم
فکر کنم یک بیتش رابیاد دارم چون مدتها تکرار میکردم
گل باغ هنر دارابکلایی        زچشم دیده بصر دارابکلایی      همگان را پد ر دارابکلایی

بگذرم لطفا اگر این شعر را در بایگانی خودارید بار گذاری کنید
اما  چند سالی هست
 که عزت آن روز آقا را فهمیدم
موعظه هاے آقا مخلوطی نبود
دروغ نمی گفت  حتے  مصلحتے  
پرهیز میکرد
در اول انقلاب نیز شنیدم
و همه جانبه بر اصول جدا سازے دیانت  با سیاست پایبند بود
حتی شنیده بودم  در مصلای ساری
 نماینده ولایت فقیه در وقت اذان ظهر
درحال موعظه بود
آقا او را  با توپ تشر از بالای منبر به پایین آورد عصا یش رابلند کرد گفت اول نماز مگر صدای اذان رانشنیده ای چطور ثواب نماز  اول وقت را از مردم صلب میکنی  و انگار آینده  دور دستها را با چشم بصیرت  خویش شاهد وحاضر مے دید. روح حاج اقا داربکلای شاد ویادش گرامی باد. سلامت باشید وبرقرار جناب شفیعی

 

دامنه [در پاسخ به عبدالله طالبی] سلام علیکم  برادر بزرگواری که خاطراتی را در ارتحال آیت الله دارابکلایی بیان داشتید ،  مطلبی را در این خاطره قرار دادی که برایم سئوال شد نتوانستم بی تفاوت از کنارش بگذرم و آن مطلب این است(در اول انقلاب نیز شنیدم و همه جانبه بر اصول همه جانبه بر اصول جدا سازی دیانت با سیاست پایبند بود) برادر عزیز ، اول اینکه هر چه را شنیدی نباید بگوئید،  اول باید تحقیق کنی ،چون میشود شایعه که در قرآن کریم مورد لعن خدا وند قرار می گیرند، بنده تا آنجا که اطلاع دارم ، ایشان زمانی که امام در نجف در تبعید بودند وجوهات را برای ایشان می فرستادند ،  و بعد از پیروزی انقلاب خدمت امام رسیدند ، به امام گفتند رسید یکی از وجوهات بدستم نرسید که امام همانجا رسید را نوشتند به او دادند ، و ایشان در قبل از انقلاب رساله امام را در اختیار داشتند و پشت جلد آن با نام مجاهد کبیر از او یاد شده بود ، و یکی از دوستان وقتی نسبت به امام و انقلاب از او سئوال میکند ، یک نوشته ای را در می آورد که آموزش تجوید بود در آخرش نوشته بود :خدایا خدایا تا انقلاب مهدی از نهضت خمینی محافظت بفرما ؛ بعد به آن فرد گفته این نوشته هیچ ربطی به آن نوشته ندارد؛ اینها یعنی چه؟ اگر این ها آنطور که شما می گوئید،  که درست نیست ، باید این چیزها از ایشان نباشد؛ امام که می فرماید اسلام همه اش سیاست است؛ یا می فرماید اسلام سر سیاست است. یعنی در اصول با امام مخالف بود ؛نکنیم این کار را - در آخر انتظار از شاگردان استاد بود که در مقابل این تهمت ها پاسخگو باشند.

 

آقای بهرام اکبری لالیمی [در پاسخ به عبدالله طالبی] سلام علیکم  برادر بزرگواری که خاطراتی را در ارتحال آیت الله دارابکلایی بیان داشتید ،  مطلبی را در این خاطره قرار دادی که برایم سئوال شد نتوانستم بی تفاوت از کنارش بگذرم و آن مطلب این است(در اول انقلاب نیز شنیدم و همه جانبه بر اصول همه جانبه بر اصول جدا سازی دیانت با سیاست پایبند بود) برادر عزیز ، اول اینکه هر چه را شنیدی نباید بگوئید،  اول باید تحقیق کنی ،چون میشود شایعه که در قرآن کریم مورد لعن خدا وند قرار می گیرند، بنده تا آنجا که اطلاع دارم ، ایشان زمانی که امام در نجف در تبعید بودند وجوهات را برای ایشان می فرستادند،  و بعد از پیروزی انقلاب خدمت امام رسیدند، به امام گفتند رسید یکی از وجوهات بدستم نرسید که امام همانجا رسید را نوشتند به او دادند ، و ایشان در قبل از انقلاب رساله امام را در اختیار داشتند و پشت جلد آن با نام مجاهد کبیر از او یاد شده بود ، و یکی از دوستان وقتی نسبت به امام و انقلاب از او سئوال میکند، یک نوشته ای را در می آورد که آموزش تجوید بود در آخرش نوشته بود :خدایا خدایا تا انقلاب مهدی از نهضت خمینی محافظت بفرما ؛ بعد به آن فرد گفته این نوشته هیچ ربطی به آن نوشته ندارد؛ اینها یعنی چه؟ اگر این ها آنطور که شما می گوئید، که درست نیست ، باید این چیزها از ایشان نباشد؛ امام که می فرماید اسلام همه اش سیاست است؛ یا می فرماید اسلام سر سیاست است. یعنی در اصول با امام مخالف بود ؛نکنیم این کار را - در آخر انتظار از شاگردان استاد بود که در مقابل این تهمت ها پاسخگو باشند.

 

دامنه [در پاسخ به بهرام اکبری لالیمی] جناب آقای بهرام اکبری سلام. متن شما را مطالعه کردم. پوزش. چند روزی به علت مسافرت چندروزه از فضای مجازی دور بودم و متن شما را ندیده بودم. اینک که خواندم سه نکته می‌گویم: یک: چون داماد مرحوم آیت الله آقا هستید بنابرین طبق چارچوب تحقیق، در "تاریخ شفاهی" بستگان نزدیک، منبع شفاهی مطمئن هستند. دو: اگر سانسور یا غُلوّ نکنند، شدت اعتماد به نقلِ بستگان بالاتر هم می‌رود. و بنده شما را ازین نقیصه، عاری می‌دانم. سه: از آنجا که بنده با شما رفاقت دارم و تقوای شما را باخبرم و مدتی هم در جبهه کنار هم بودیم، به این نقل شما توجه کرده‌ام. تشکر دارم که احساس مسئولیت کردید و توضیحات نوشتید. در کنار حرم رضوی ع ما راه مشمول نجواهای عبادی خود کنید. با تشکر: ابراهیم طالبی دارابی.

 

عبدالله [در پاسخ به دامنه |]
درود جناب آقای طالبی بیانم را واضح تر میکنم چارچوب امور زنان تغییر کرده زنان درجامعه هاے گوناگون اعم از پزشکے .سیاسی.نظامی.فرهنگی و....از اکثر مردان نیز بهتر ظاهر شدند مانند طوبے آزمود  مریم میرزا خانے  سعیده قدوس ویا مارے کورے
آنگلا مرکل و.....  اگر برفرض اینکه سیاست ما دیانت ما باشداسلام درباره حقوق زنان چرا به روز رسانینمے شودچرا پیرامون خانه وحجاب میگردد
 در صورتے که درمتن قبلیم آسیب هاے اجتماعے انها را توضیح دادهام اگرهم به روز رسانی شده  حدیثی. گفته ای نجوای.حتی
شعاری را بازتاب دهید در ضمن حاج احمد بزرگ ماست و احترام بنده نسبت به ایشان از الزامت بنده بوده وخواهد بود
 خواستیم تفتیش عقاید کنم  تا اندکی ازاین کوه تجربه  علمی استخراج کنم اما شما بازم به داداش آزاد میگوی  عبدالله (چپلیک ) می گیرد چپلیک را بشکافم چپلیک یعنی فشار دوانگشت بربازوی  یا پهلوها   که باعث شوک لحظه ای میشود

 

[در پاسخ به عبدالله طالبی] سلام جناب آقای عبدالله. در گوشه‌ای از پاسخ شما پیشنهاد شما این بود "اسلام به‌روزرسانی شود". حرف خوبی زدید. اما الزمات هم دارد. اگر بپذیری "اسلام به‌روزرسانی شود" آنگاه لازمه‌ی آن این است به علمای دین رجوع کنیم. چون کسی می‌تواند چنین کار بزرگی را بکند که اسلام‌شناش باشد. باید این فرهنگ جا بیفتد دین در هر عصری به عالم دینی نیاز دارد. البته هم علامه طباطبایی و هم شهید مطهری ازین مسئله پرده برداشتند. علامه مسائلی اصولی دین را، ثابت ولی فرع‌های دینی را متغیر می‌داند. مطهری هم مقتضیات زمان و مکان را در فهم دینی خیل می‌داند. همه‌ی این تشخیص بر عهده‌ی دانایان دینی است، چه در کسوت روحانیت باشد و چه نه، مهم شناخت اسلام است. حرف شما هم بیرون از قاعده نبود. ولی توضیح نیاز داشت که بنده ورود کردم. پوزش.

 

آقای آزاد طالبی [در پاسخ به بهرام اکبری لالیمی] درود بر شما  و همه عزیزان ... چون فرمودید که انتظار بود شاگردان مدرسه جواب دهند .منم به عنوان شاگرد این مدرسه نوشتاری را ارائه میدهم  .. از اخر به اول مطالب شما،اول تهمت حرف ناپسندیست ..نظر و اطلاعات ایشان از جناب دارابکلایی و همچنین شما قابل نقد و برسی و سپس قابل نفی و یا تایید است.،  اگر افکارو اطلاعات افراد مغایر با افکارشما باشد تهمت به حساب میاید مشکل از شماست. مگر گفتار و اطلاعاتی که جنابعای داده اید شما همراه جناب دارابکلایی بوده اید که با صراحت مطلب خود را تایید میکنید ..در ضمن تمام تاریخ روایت است از حکاکی روی سنگ و چوب تا سینه به سینه ،از اوستا تا  قران و یا نهج البلاعه .. همه فاعل بر  نقد و برسی .. پاینده باشی

 

دامنه [در پاسخ به آزاد] سلام جناب آقای آزاد. یک جمله‌ی مهم در جواب شما وجود دارد که توجه‌ی مرا جلب کرد.  خطاب به جناب بهرام اکبری فرمودی: «مگر گفتار و اطلاعاتی که جنابعای داده اید شما همراه جناب دارابکلایی بوده اید». با همین جمله‌ات، بخشی از گنگی مطلب گرفته می‌شود. بله، ایشان چون داماد ایشان هستند، جزوِ کسانی محسوب می‌شوند که قول ایشان می‌تواند استناد حساب شود. چون ما در محیط ارتباطات اجتماعی مبنای اولیه‌ی‌مان این است افراد به یکدیگر دروغ نمی‌گویند. قول ایشان (همان‌طور که بالاتر در نظری که زیر نوشتار ایشان نوشتم) گفته‌ام از لحاظ روش کار پژوهشی، از دسته‌قول‌های قابل اعتنا محسوب می‌شود زیرا دسترسی وی به حریم شخصی مرحوم آقا یقنیا" از سایر افراد بیرونِ بیت مرحوم آقا، بیشتر و آسان‌تر است. از نرمی که به همدیگر درین صحن نشان می‌دهیم اما حرف خود را هم صریح مطرح می‌کنیم، خرسندم.

 

علیرضا به دامنه: سلام به همه دوستان آقا مدیر دیار نی وقتی غیبت داری کلاس سو تو کور هسه آخه نگاه ما به شما نگاه مدرسه قدیم نییه انشاالله همیشه سالم و تندرست باشید ارادت آق ابراهیم

 

[در پاسخ به علیرضا] سلام جناب آقای علیرضا آهنگر. چون محل مرا دیدی، دیگر پاسخ من هم توضیح واضحات است. فقط عرض کنم وقتی مستافرتم دست از این صحن و آن صحن می‌شویم. ممنونم.

 

سید موسی صباغ  [در پاسخ به عبدالله طالبی] سلام چند دوباره قبلا عرض کردم نیت متجاوزین ،بخاطر اسلامیت نظام و ریشه کنی آن بوده ، وحضور احاد مردم حتی از اقلیت ها در جبهه ،لبیک به ندای رهبری که ولی فقیه زمانه و معتقد به عدم جدایی دین از سیاست بود. در انتخابات حضرت آقا بطور سریع اعلام نظر مینمودند و فرد اصلح را هم نام می برد و ونام ایشان در تراکت تبلیغاتی کاندیدا بعنوان حامی درج میشد. کشکولی عرض کنم خیلی ما را پیر فرض نمودین ، جوان تر ازونم که تعجبت بیشترتر خواهد شد ،9 سالم بود که انقلاب در سال 57 پیروز شد . اعضای بیت آقا در قم تشریف دارند که اگر سعادت یار شد ارادتتان را حتما ابلاغ خواهم نمود. اما در فضای مجازی با آقازاده حضرت آقا (آق شیخ محمد) در مورد فعالیت سیاسی حضرت آقا سئوال نمودم که علاوه بر تایید متن نگاشته شده قبلی من ،اظهار نمودند حضرت آقا در سال 1328 الی 1334 از یاران نزدیک شهید نواب صفوی بودند و بخاطر جو خفقان و دستگیریها ، حضرت آقا به نجف هجرت نمودند. ممنون و سپاسگزار.

 

آزاد طالبی [در پاسخ به سید موسی صباغ] درود بر شما جناب صباغ..وقتت خوش.. کشکولی گفتی ..منم بگم ،یعنی جناب دارابکلایی هم در ترور رزم آرا و کسروی و .. دست داشتن .. اخه گفتی از یاران نواب بودند ..!.!

 

دامنه [در پاسخ به آزاد] سلام جناب آقای آزاد طالبی. آنچه جناب آقای سید موسی صباغ (سلام هم به ایشان در همین جا) مطرح کردند نقل قول است آن هم از زبان فرزندشان جناب استاد شیخ محمد نجفی. معنی این نقل قول این نیست که شما نتیجه گرفتید. می‌شود در زمانه‌ی مرحوم شهید نواب صفوی زیست و با او به هر طریقی همراه بود، اما این به معنای این نیست، هر چه سازمان فدائیان اسلام کردند، مرحوم آقا خبر داشتند و یا آن زمان دربست آن را پذیرفتند. بد نیست حالا که این بحث را مطرح فرمودید نگاهم را به این مسئله بازگو کنم:

از نگاه بنده آن اقدامات -که منجر به هلاکت رزم‌آرا و احمد کسروی شد- یک دفاعیه‌ی انقلابی علیه‌ی یک مهره‌ی آمریکایی بود و یک واکنش شجاعانه علیه‌ی یک آدم هتاک به اسم کسروی که ابا نداشت از مکذّبین باشد و سست‌ترین حرف را به امامان ع ، قرآن و مسائل دینی نسب دهد.

 

درباره‌ی نقل قول استاد نجفی یادگار مرحوم آقا داوری ندارم. چون علم ندارم ولی برای من تازگی داشت و تا به حال ازین بخش سرگذشت مرحوم آقا مطلع نبودم. این جور مسائل به لحاظ علمی جزوِ نقل قول‌ها باقی می‌مانند و اعتبار خود را از رد یا قبول ما نمی‌گیرند. هر کس می‌تواند آن را بپذیرد یا نپذیرد. مهم نقلی است که صورت گرفت و نو و تازه هم هست.

بنده نقل قول‌ها را در دسته‌ی ارجاعات طبقه‌بندی می‌کنم که کار کنشگر یا پژوهشگر را تسهیل می‌سازد. البته قید کشکولی را هم در بیانات شما دیدم. لذا متوجه هستم کمی مزه‌ی مزاح هم در آن ریخته شد. با تشکر و درود.

 

[در پاسخ به سید علی اصغر شفیعی] سلام جناب آق سید علی اصغر. وقتی دیدم برای پیام تسلیت پرمحتوای جناب حجت الاسلام سید حسین موسوی خوئینی خطاب به خودت، دست به تحلیل محتوا زدید، بیشتر دقت کردم در لای پیام چه نکات ارزنده‌ی نهفته و آشکار است. از رویکرد شما به متن‌ها خوشحالم و می‌توانم بگویم شیوه‌ی همیشگی خودت همین بوده است. باز نیز برای دلت و بیت شریفت، بروز بهترین وضعیت عادی و خویشتنداری در برابر مصیبت را از خدا خواهانم. به‌یقین خدا در عوض شکیبایی شما به بندگان خداجویش چیزهایی نصیب می‌کند که مصیبت را جبران کند. خودم را همواره محتاج نصایح روحانیان در صحن می‌بینم. دیدار در بیتت با تو برایم الهام‌بخش بود.

 

سید علی اصغر [در پاسخ به دامنه |] سلام استاد با وقار من آقا ابراهیم توانایی و مدیریت تان را مرور و تجربه می کنم برای اینکه با فعالیت مضاعف علمی و اجتماعی ات مسئولیت پذیرهستید. بعد اینکه ؛ بزرگی یادم داد که : اگر وارد مباحثی می شویم درراستای فرایند کارشناسی است صرفا روش شناسی استشاید به اون موضوع اعتقاد و باور نداشته باشی . بعبارتی اتهام و برچسب زده نشود .بعد اینکه؛قدرت تحلیل و واکنش هارا طوری ترسیم کنیم که نه مجرمانه باشد و نه مجرمانه تلقی شود .بعد اینکه؛ چنانچه بر تحلیل و تولید محتوی فردی از اعضاء ریپلای کنند و تولیدات فکری را تایید دلیل بر حمایت فرد نیست بلکه منطق تاثیر پذیری بر افکار است . بعد اینکه  ؛ موارد بعنوان نظر و دیدگاه شخصی به تحریر آمده است بنابرین نوع روشی که ارائه شده است انتزاع از قوانین مدرسه فکرت است بدلیل اینکه رعایت قوانین گروه به لحاظ اخلاقی واجب است اما رسمی که من دادم پذیرفتنی اختیاری است .

 

[در پاسخ به سید علی اصغر شفیعی] سلام مجدد آق سید علی اصغر. دقت کردم. درست است هر چهار رهنمود. شما به عنوان «مشاور ارشد مدرسه فکرت» چنین اختیار هم دارید راهکار ارائه کنید. هم به این علت که فردی باتجربه هستید، هم بدین خاطر که وجاهت عمومی دارید و هم سطح فکر و سواد شما در حد مرحله‌ی مناسب و قابل تکیه‌گاه. ممنونم استقبال فرمودید و شکل و مسیر را درین بستر روشن نمودید.

 

سید علی اصغر شفیعی [در پاسخ به دامنه |] سلام مردتوانا و دوست با تقوی باورمندان به تفکیک دین از دولت  بخاطر اینکه دین آسیب نبیند روش مدرن و نظریه بالاتر از فرضیه است . باورمندان جدایی دولت از دین اهالی علم مدیریت یک کشور هستند که اگر دولت آمیخته با دین شود از قانون فراتر می رود و فرایند آنارشی برقرار می شود .

یادآوری : هیچگاه دین نمی تواند از سیاست جدا باشد . اما می تواند از دولت جدا باشد سیاسی کردن دین مد نظر نیست بلکه بهره مندی از علم سیاست است . گرایش تولید تحلیل و محتوی تان به لحاظ روش گفتمان عدالت خواهی است .

 

[در پاسخ به سید علی اصغر شفیعی] سلام مجدد آق سید علی اصغر. توی این ردیف مباحث همین تولید محتوا و تحلیل، واقعا" یک انگیزه‌ی بجایی است. انگیزه‌ای که نتیجه‌اش اندوخته است. من البته نظر شما را متوجه هستم، اما خودم فکر می‌کنم درین باره، میان این دو پارگی نیست. مَضار یک چیز دلیل نمی‌شود اصل پیام دین دستکاری شود. اسلام دین جامع است. سیاست هم لایه‌ی مهم آن.

 

[در پاسخ به سید علی اصغر شفیعی]
سلام آقا سید. جمله‌ی آخرت مهم است. بله گفتمان با گفتار و نوشتار فرق دارد؛ گفتمان زمانی گفتمان است که یا وجه غالب در جامعه پیدا کند و یا به عنوان گفتمان رقیب در پی بازکردن جای پایی محکم و گسترانده‌تر از گفتمان رایج، در میان افکار عمومی پیدا کند. خرسندم این سلسله‌گفتارم را خواهان شدید. به‌یقین بر اراده‌ی استمراری من اثر دارد.

 

دامنه  [در پاسخ به سید علی اصغر شفیعی]
سلام آقا سید. جمله‌ی آخرت مهم است. بله گفتمان با گفتار و نوشتار فرق دارد؛ گفتمان زمانی گفتمان است که یا وجه غالب در جامعه پیدا کند و یا به عنوان گفتمان رقیب در پی بازکردن جای پایی محکم و گسترانده‌تر از گفتمان رایج، در میان افکار عمومی پیدا کند. خرسندم این سلسله‌گفتارم را خواهان شدید. به‌یقین بر اراده‌ی استمراری من اثر دارد.

 

 

[در پاسخ به سید علی اصغر شفیعی]
سلام مجدد جناب آقا سید. قبول دارم که  نکته‌ی مهم همسایگان را فرمودید. دقیق بود. من هم مانند تو قبول دارم پیش نیاز تمدن‌سازی داشتنِ همسایگان است که حریف و رقیب باشند اما با هم دشمنی نورزند. ایراد من از همان آغاز کار آقای دکترظریف به وی همین بود که به جای پرداختن اول به همسایگان، فوری رفت سراغ اروپا.


[در پاسخ به سید علی اصغر شفیعی]
مجدد سلام سید. بله من هم اندیشه‌های سیاسی تو را می‌دانم و هم نقدهایی که بر قدرت و صاححبان قدرت دارید آمیختگی دین با سیاست را همیشه می‌دانستم هم در رفتارت بروز دارد و هم افکارت. ممنونم این مسئله را شفاف کردید.

 

دامنه |, [در پاسخ به شفیعی مازندرانی] جناب استاد حاج آقا شفیعی مازندرانی سلام علیکم. اوج سخن این شعرتان این بیت است: "چو ماهی در دل دریا روانی / نبینی آب را  ای نیک اختر" یعنی در واقع شما قائل‌اید به این که اینان (=کسانی که می‌گویند آزادی ازین مملکت جمع شد) عین آن ماهی هستند که چون در درون آب شناور است  غوطه می‌خورَد ولی نمی‌فهمد آب چیست. آنان هم چون غرق در آزادی‌اند، تشخیص نمی‌دهند آزادی موجود و وفور درین کشور را. درست فهمیدم استاد؟

 

دامنه |[در پاسخ به سید علی اصغر شفیعی] سلام آقا سید علی اصغر. پرنکته ورود کردی. فقط مورد چین را عرض کنم که غرب به دلیل مقابله با شوروی، در برابر چین کوتاه آمده بود و چین از آن فرصت و خلاء تهدید، به نفع اقتصاد رشدیابنده‌ی خود گام برداشت. در واقع اینک غرب ندامت می‌کند چرا به خاطر سد نفوذ علیه‌ی شوروی، چین را به حال خود رها کرده بود که این غول آسیا حالا دارد حرف اول و دوم جهان را می‌زند. اما غرب ایران را تا توانست اذیت کرد چون سایر تهدیدات مثل شوروی و یوگسلاوی دیگر محو شده بود و تمام وقتش را صرف ایران کرد، اما ایران غرب را دور زد و اینک در بسیاری از شاخص جزوِ هشت کشور برتر جهان است. بگذرم.

 

تسلیت: درگذشت آقای عزیز ملایی (مرحوم آق‌اوریم) را به بستگان ایشان تسلیت عرض می‌کنم. خداوند وی مشمول رحمت‌ها و غفران خود کناد. در مراسم تشییع شرکت کرده و این هم عکسی که انداخته بودم. مراسم تلقین و تدفین مرحوم عزیز ملایی دارابی توسط جناب حاج کبل سید محمد شفیعی دارابی حفظه الله.

 

دامنه |: سلام جناب الله وردی زاده. مشکل مهم میان انسان‌ها این است دچار کیش شخصیت می‌شوند. همین موجب می‌شود آن فرد را مقدس کنند و هر گونه نقد را، حمله تفسیر کنند و جناب آقای علیرضا آهنگر که در آن نوشته‌اش پا را فراتر گذاشت و تعبیر «لودر» به کار برد. تذکار شما به قانون اساسی هم مهم بود. البته پیاده‌سازی این قوانین، در همه‌ی کشورها با مشکل مواجه است. نکته این‌که جناب میرحسین موسوی که در سال ۸۸ دائم در بیانیه‌هایش اجرای قانون اساسی «بدون تنازل» را مطرح می‌کرد، اخیراً به نظرم حرف خود را خورد و این بار سراغ قانون اساسی دیگر توسط مؤسسان دیگر رفت. کجای دنیا کشوری اجازه می‌دهد زود و زود قانون اساسی تغییر و حتی کامل عوض شود. البته شما به نظر می‌رسد با این نوع شیوه هم موافقت ندارید.

 

سلام جناب آقای آزاد. توضیحات صریح شما اتفاقاً شیوه‌ی نامناسبی نیست. مهم برای بنده و شما این است پدیده‌ها را با دیدی مستقل می‌نگریم. من به نگرش شما نپرداختم که چرا چنین نظری داری، بلکه تفسیر شخصی خودم را از اقدام فدائیان گفتم. درصدد هم نیستم حرفم به کُرسی بنشانم. و شما بنده را می‌شناسی. بازم تشکر.

 

دامنه |: سلام مجدد جناب آقای علیرضا. قصدم این نیست باز هم مرحوم رفسنجانی را مورد نقد قرار دهم. فرصت ندارم، علاقه هم ندارم. اما چون از بنده پرسش کردی فقط یک مثال می‌زنم تا وقت اعضا اشغال نشود. آقای بهزاد نبوی و آقای محسن آرمین در هفته‌نامه‌ی «عصر ما» یک انتقاد به مرحوم آقای حجت الاسلام هاشمی‌رفسنجانی کرده بودند، او رئیس‌جمهور بود، رفت نمازجمعه خواند و هر دو را یکی از سه ضلع اسرائیل و آمریکا خواند و تهدید کرد اگر ادامه دهید، ۱۰۰۰ تا مسجد کشور را علیه‌ی شما می‌شورانم. نقل به مضمون. بگذرم. حالا شما از من می‌پرسی او آیا خود خالی را از اشتباه می‌دانست! بهتر است خود را تابع شخصیت‌ها نکنیم. این نصیحت امام صادق علیه السلام است.

 

سلام جناب آق سید علی‌اصغر. حاشیه‌ی علمی و تفسیری خوبی زدید. موافقم. البته جوامع سیاسی به دلیل تاثیرپذیری سیّال، در هر شرایطی میل به جنبش دارند، حتی کارل مارکس جنبش‌ها را در درون نظام کاپیتالیستی (=سیستم سرمایه‌داری) هم حتمی‌الوقوع می‌دانست. روی همین ترس از نظریه‌ی مارکس، غرب برنامه‌ی «دولت‌رفاه» را آن زمان اجرا کرد تا جلوِ جنبش‌ها را سد کند. در واقع بروز آن را از بین ببرد. در ایران جنبش‌ها ضعف‌های عمقی دارند که وارد نمی‌شوم. سپاسگزارم که مهم نکته‌پردازی کردید.

 

مسائل روز

به نام خدا. سلام. قرار بود در چشم‌انداز ۲۰ ساله، ایران در منطقه مقام نخست باشد. برخی سیاسیون درین‌باره برین باورند که ایران فقط در دو موضوع هسته‌ای و توان دفاعی دست برتر یافته است و فقط این بخش از چشم‌انداز "عملیاتی شده". لذا پیشنهاد می‌دهند حال که ایران در قدرت دفاعی پیشرفت کرده است، باید دیپلماسی خود را فعال کند. خواستم این را بر اساس دیدگاه خودم مقداری باز کنم.

 

یکم: فکر کنم -بلکه بهتر است بگویم: یقین دارم- که ایران در برخی از مسائل دیگر هم، در منطقه از سایر کشورها پیشی گرفته. مانند پزشکی، نانو، فنون، صنایع، رشد تحصیلی، امنیت پایدار.

 

دوم: با آن که چنین رشدی شتابان روی داده است اما در یک پروژه‌ی مرموز، پول وطن از زمان دو دولت آقایان حجت الاسلام حسن روحانی و حجت الاسلام سید ابراهیم رئیسی، به ورطه‌ی دلّالی افتاده و همین مردم را دچار تشویش و دلشورگی ساخته. من حدس می‌زنم (البته قریب به یقین) چون این دو دولت در ذخیره‌ی ارزی کمبودهایی دارند، فکر می‌کنند به گران‌فروشی دلار به بازار، کسری بودجه‌های خود را جبران می‌کنند، کاری که نه فقط میانبُر و راه‌چاره‌ی استثنایی نیست، بلکه ضربه‌ی مُهلک بر پیکر اقتصاد کشور و سقوط پول ایران است. پول، پله پله باید ارزش ریالی پیدا کند اما عملا" پله پله بلکه نردبان به نردبان سقوط می‌کند.

 

سوم: با دیپلماسی فعال، هیچ دولتی زیان نمی‌کند. خودِ دیپلماسی، نوعی فن رابطه‌ی رسمی با رئیسان و نمایندگان رسمی کشورهای دیگر است برای پیداکردن بهترین و آسان‌ترین رابطه با همدیگر. چه کسی با این فن می‌تواند مخالف باشد؟! مگر آن که عاقل نباشد! بنابرین، مشکل در جای دیگر است؛ در کجا؟ در این که مسائل میان کشورها (با دخالت یا بدون دخالت دست‌های آلوده) همچنان انباشت شود و در دو طرف، انگیزه‌ی به کارگیری فن دیپلماسی، کاهش یاید. حال که کشور به بالاترین مرحله‌ی توان بازدارندگی رسیده، مردان سیاست آن باید از آن برای دیپلماسی بهره بگیرند. مثلا" همین الآن با آن که جمهوری آذربایجان عملا" زمینِ بازی اسرائیل علیه‌ی ایران شده، عادی‌ترین کار باز هم دیپلماسی است زیرا دیپلماسی یک کار دائمی در نظام سیاسی است و حتی کشورها به جنگ هم رفتند نیز، درِ دیپلماسی را به روی خود نمی‌بندند، زیرا نهایتِ جنگ هم، بلاخره میز مذاکره است. قدرت‌های نوظهور، همیشه موانعِ پیش رو دارند؛ زیرا قدرت‌های مسلط آنان را دست‌کم رقیب و در نهایت حریف و حتی خصم خود می‌پندارند و این ایجاب می‌کند فن دیپلماسی با بالاترین رایزنی و بازکردن بهترین روزنه، جزوِ رفتار رایج کشور شود حتی با دولت‌هایی که در رویارویی با ایران کم نمی‌گذراند.

 

نتیجه: دایره‌ی نخبگانی قدرت سیاسی در ایران به نظرم فشل است و تا به حال نتوانسته‌اند نفعِ قدرت نظامی ایران را -که به مدد ارتش و سپاه ایجاد شده و شگفتی جهان را با ایجاد جبهه‌ی مقاومت برانگیخته است- در مناسبات سیاسی دولت‌های خود به‌درستی به کار گیرند و از آن در برابر معاملات سیاسی، سود ببرند. دولت سیزدهم هم سیاست خارجی خود را دقیقا" معلوم نکرده و سر در گم است. به خاطر همین، در اقتصاد ممکن است به دورنمای برنامه‌ی‌های خود نائل نیاید. این وسط، نقد دولت رخ می‌دهد زیرا بر دهان جامعه لگام نمی‌شود بست. ازین رو ممکن است نقّادی‌ها به حسابِ حمله به دولت ارزیابی شود. چرا؟ چون در نگاه پاره‌ای از حامیان دولت ۱۳ این دولت دقیقا" همان دولت ارزشی‌یی هست که سال‌های سال در فکر شکل‌گیری آن بودند که از منظر آنان توانسته بساط دولت قبل را جمع کند؛ دولتی که نماینده‌ی تفکر مرحوم رفسنجانی بوده است و با رهبری معظم نظام زاویه‌ی علنی و مخفی داشته است. پس؛ خود چندان مصلحت نمی‌بینند این دولت  را با نقد بی‌تعارف، به دردسر بیندازند. البته همه فهمیدند که رقابت درون‌جناحی هم در برابر این دولت بروز کرده است. مثلا" آقای محمدرضا باهنر، که دولت فعلی را فاقد توان و تخصص برای اداره‌ی کشور می‌داند و فکر آقای علی لاریجانی را گره‌گشا معرفی می‌کند. بگذرم. فقط روشن کنم خدمات این دولت را نفی نمی‌کنم و بارها شماره هم کرده‌ام. | ۱۶ اسفند ۱۴۰۱ | ابراهیم طالبی دارابی

 

دامنه [در پاسخ به سوادکوهی نبی آرشی]
سلام جناب آقای سوادکوهی. به آخر شعر رسیدم بیشتر جهیدم. آنجا که آمد:

هر چه زیبایی خداوند آفرید
جملگی در غنچه ی نرگس نهُفت

من فکر می‌کنم یک علت اصلی بشرِ منتظر که از خداوند می‌خواهد ظهور منجی ع زودتر فرا رسد این باشد که هم می‌خواهد رازگشایی عالم را با چشمان خود در همین دنیا ببیند زیرا انسان اساسا" موجودی کنجکاو است و هم می‌خواهد خود را از زیر بندها و مشکلات خلاص کند و آقا عج را نافع وجود خود و جهان تفسیر می‌کند. البته هستند منتظرانی که قصد اصلی انتظار ظهور را در تکمیل اخلاص خود می‌بینند. من خودم معتقدم خود انتظار موعود عج برای انسان حس مسئولیت دینی ایجاد می‌کند تا هر کدام، متن جامعه را به سمت فرَج بکشانیم یعنی گشایش و رفاه معنوی و مادی. چرا گفتند انتظار فرَج، چون حضرت مهدی موعود (=وعده داده شده) گشایشگر گره‌ها خواهند شد. بماند که برخی واله‌ها و شیداها و صاحبان کرامت، گویا ملاقات هم دارند با آن حضرت. از محبت شما هم متشکرم. طبع ظریفی دارید با این نوع نگاه به شروع روزها.

 

جناب استاد شیخ مالک رجبی دارابی سلام. خواستم از جناب عالی برای زحمتی که در نوشتن شرعیات و "روزبرگ شیعه" می‌نویسید و در این صحن و آن دو صحن انتشار می‌دهید، تشکر مخصوص کنم. کلا" به رهر فرد وحانی‌یی که قلم و سطور را قدر می‌داند و برای مخاطبین ارزش نوشتن پیام قائل است، علاقه‌ی وافر دارم. شما که از خیلی وقت دور درین بِستر تشریف دارید و بنده هم، شما را می‌شناسم و دوست هم هستیم.

چون بحث احیاء  عید نیمه‌ی شعبان در امشب را مطرح کردید پس خودتان پیشقدم شوید امشب را در صحن مدرسه فکرت بیدارباش بزنید و همه با هم بیاییم مناظره و گفت و شنود روی موضوع انتظار فرَج و موضوع موعود.

 

شیخ محمد نجفی: در پاسخ به آقای آزاد طالبی. با سلام و احترام و عرض تبریک بمناسبت میلاد  منجی عالم ، حضرت حجة بن الحسن(عجل الله تعالی فرجه الشریف) .

با عرض پوزش، بنده نخواستم ورود پیدا کنم و از مرحوم ابوی دفاع کنم ، ولی برادر بزرگوار جناب آقا سید موسی صباغ در (پی وی) پیام داد در مورد مرحوم آقا مطالبی بگویم.
بنده ضمن تایید نوشتار متین و وزین ایشان (که انصافا خوب می‌تگارند) نکاتی را یادآور شدم که ایشان بخشیی از آن را در گروه گذاشتن که برخی از افراد برداشت غلط و نادرست کردند. ناچارم برای روشن شدن موضوع و رفع ابهام توضیحاتی بدهم:

 

مرحوم آیت الله دارابکلائی بعد از ورود به حوزه علمیه قم در سال ۱۳۲۷ شمسی با افکار شهید نواب صفوی آشنا و با ایشان رفیق شد و مرحوم نواب صفوی به ایشان گفت : آقا شیخ محمد باقر ، تلفظ نام فامیلی شما مقداری سخت است ، و شما شبیه به مرحوم شیخ مرتضای انصاری هستی و فامیلی شما انصاری باشد و ایشان بنام شیخ محمد باقر انصاری در آن گروه شناخته می‌شد و در جلسات شرکت و همکاری می‌کرد در سال ۱۳۳۴ که آقای عبد خدائی (نوجوان ۱۵ ساله) در ترور ناموفقش سبب شد که گروه فدائیان اسلام و شهید نواب صفوی شناسائی و در مهر ماه دستگیر شود و جمعی از یارانش به زندان بروند . مرحوم ابوی می‌گفت: چون در تشکیلات (دفتر اسامی افراد) نام ایشان بعنوان شیخ محمد باقر انصاری ثبت بود، شناسائی نشد و دستگیر نشد. مرحوم ابوی در اواخر مهرماه ۱۳۳۴ با مرحوم آیت الله حاج سید رضی شفیعی با هم به حوزه علمیه نجف رفتند که مبادا شناسائی شود. (اگر شناسائی می‌شد فقط به زندان میرفت). متاسفانه بعضی از افراد در این صحن محترم مغرضانه، یا غیر مغرضانه شبهه افکنی کردند که در ترور کسروی و حسینعلی منصور و رزم آرا ، شرکت داشتند؟!!! آیا رزمنده‌گان عزیز در جبهه‌ها تمامشان خط‌شکن و یا در خط مقدم و یا تخریب‌چی بودند؟!!! در گروه فدائیان اسلام فقط چند نفر در شاخه نظامی بودند که اکثرشان دستگیر و با اعدام ناجوانمردانه شهید کردند. بعضی ها حداقل تلاش کنند مقداری فهم فکری و شمّ سیاسی پیدا کنند که اینگونه سخن نگویند و تمسخر نکنند!! موفق و پیروز باشید. یاعلی.

 

سید موسی صباغ [در پاسخ به شیخ محمد نجفی] سلام آق شیخ محمد نجفی. بسیار خرسند از ورودتان در مورد زندگی حضرت آقا، اسباب خیر شد گپ دوستانه در این صحن که ، زاویه دیگری از زندگی مرد عارف را بشناسیم لقب ( شیخ محمد باقر انصاری) برای حضرت آقا که از نبوغ و فهم اطلاعاتی و امنیتی شهید نواب سر چشمه گرفته بود.و معتقدم در ۲۳مین سالگرد رحلت آقا ، این تحفه ایی بود از زندگی ایشان که نصیب اعضای در صحن شد. لذت بردم. پایدار باشید.

 

دامنه |  [در پاسخ به محمد نجفی] جناب استاد حاج شیخ محمد نجفی سلام. روایت شما از بخش ناگفته‌ی زندگانی مرحوم آیت الله دارابکلایی -پیشوای پارسای مذهبی ماها در داراب‌کلا و برخی از متدینین حومه- یک اقدام پربرکت بود. این نمی‌شد مگر به یُمن همین مباحثه و اِ"ن قُلت"ها و نقد و نظرهایی که در صحن رخ داد. بنده این توضحیات شما را -که برای اولین  بار زوایایی از زندگی عزتمند و وارسته‌ی مرحوم آقا ابوی مکرم شما را به روی ما گشوده- جالب، جدید و موجب فخر می‌دانم و این بخشی از تاریخ سیاسی روستای ما شده است که بنده تماما" آن را در دامنه انتشار می‌دهم تا ثبت و ضبط گردد. تشکر می‌کنم به عنوان پاره‌ی تنِ مرحوم آقا این اطلاعات تازه که کگفتار شفاهی کمی از اسناد ندارد را به ماها هدیه داده‌اید. برقرار باشید و از همه‌ی شرکت‌کنندگان درین مبحث هم، قدردانی می‌کنم که سبب خیر شدند. قول رایج شخص شما: "یا علی". ابراهیم طالبی دارابی

 

جواب آقای آزاد به جناب حجت‌الاسلام شیخ محمد نجفی:

درود بر شما جناب نجفی..و با احترام فقط به بند اخر مطالبتان تکیه میکنم و اینکه فرمودید در جنگ ایا رزمندگان ...الا اخر ابتدا هدف از تشکیل یک نهاد و یا گروه یا سازمان چیست ، و ایا از پایین ترین فرد تا راس هِرم همه برای یک هدف مشخص تلاش نمیکنند و نتیجه عملکرد برای همه مورد تایی قرار میگیرد یا نه ..در جنگ کسی که در خص مقدم اونی که در اشپزخانه ...همه هدف یکی نیست و اگر در ته خط هم قرار بگیرند و مرده شوند شهید به حساب نماید ؟به بیان ساده تر کسی که دستور قتل و یا همراه کننده و ضربه زن همه جرمشان ایا قتل نیست.؟البته تایید و تکذیب کشتن رزم ارا کسروی .....ایا در موقعیت مکان و زمان خود صحیح بوده یا نه برای من جای سوال نیست شاید دروست باشه یا نه..ولی بار مفهومی جملات شما باافکار من متفاوت است و یا با سواد ناقص من نتوانستم مفهوم مطالب شما را درک کنم..بازم سپاسگزارم..

 

دامنه |:

مناظره و گفت و شنود عمومی

 

اولین قسمت در صحن مدرسه فکرت

موضوع ← انتظار فرَج و مسئله‌ی موعود

سطح شرکت ← چندین‌نفره شامل تمام اعضا

اشاره: هر عضو محترم این صحن خواست شرکت کند، آزاد است.

۱۶ اسفند ۱۴۰۱

مدیریت مدرسه فکرت

 

فرهنگ درختکاری رهبری

به نام خدا. سلام. هر ساله از دیرباز رهبری معظم یک هنجاری را که خود پیشتاز آن بودند با شوق رغبت اجرایی می‌کنند؛ کاشت درخت بر بِستر زمین. این کار در بیان بزرگان دین هم سفارش شده است. تا جایی که یادم است پای منبر روحانیان محترم محل بارها ارشاد شدیم شاخه‌ی درختان بال فرشتگان است؛ بال‌ها را نباید شکست. هر کدام از ما این فرهنگ قشنگ را حمایت کنیم. خوشحالم که قرار است دولت سیزده، سه میلیارد درخت طی سه سال در سراسر ایران بکارد.

درخت ربط مستقیم به ریه دارد. آن را هم بکاریم، هم هرَس و حراست کنیم تا خوب و پاک نفس بکشیم و زمین را از گرمای زاید نجات دهیم. الحمدُ لِلّه در روستای داراب‌کلا این فرهنگ توسط برخی از افراد مثل آقای علی میرزا چلویی (طرح حاشیه‌ی جاده‌ی داراب‌کلا به سه راه) و آقای محمد مهاجر (انجیرکاری در جای جای جنگل) جدی گرفته شد و درختان زیادی غَرس کردند. از اینان مجددا" متشکرم. به عنوان کسی که در مسائل به رفتارها و گفتارها و رهنمودهای رهبری معظم دقت می‌کنم، این کار ستوده و آموزنده‌ی ایشان را پیاپی دوست می‌دارم.

| ۱۶ اسفند ۱۴۰۱ |
ابراهیم طالبی دارابی

 

نظر حجت الاسلام سید کمال الدین عمادی: سلام و درود بر برادر ارزشمند و فرزانه ام جناب طالبی عزیز. عید میلاد منجی عالم حضرت بقیه الله الاعظم عجل الله تعالی فرجه الشریف را به حضرت عالی و همه اهل تالار تبریک میگویم آرزو دارم برکاتش تا عید میلاد سال دیگر مستدام باشد. از گزارش درختکاری دو تن از مومنان آقایان چلویی و مهاجر -زاد الله عزا و شرف- بسیار خوشحال شدیم و انگیزه شد به این بهانه محضر شما و عزیزان عرض تبریک داشته باشیم. اما یک نکته صرفی از باب ملالغتی عرض کنم. اگرچه کلمه پیاپی و پیوسته واژگانی هستند که تداوم و استمرار را حکایت می کنند اما پیاپی در جای است که قطع متصور است مانند صف طولانی همانند آمدن پیاپی پیامبران س اما پیوسته برای تداوم امری است که به لحاظ عرفی قطع متصور نیست مانند جریان آب از چشمه و رودخانه یا روشنایی لامپ اگرچه در لامپ به لحاظ فلسفی و تکوینی و دقیق همان پیاپی صحیح است اما در عرف چون واقف بر پیاپی نور لامپ نیست آن را پیوسته می داند کلمه پیوسته را بکار میبرد. الغرض چون چون مقصود حضرتعالی در جمله مهعود محبت مستمر ولاینقطع است است.

 

خطاب به یک عضو: برای من سؤاله چرا هیچوقت در صحن مدرسه فکرت هیچ نظر و پیامی نمی‌گذاری. شاید خیال شود اگر چنین کنی، افراطی‌های جناح ها تو را بهتر دوست خواهند داشت. از این که ازت اجازه نگرفتم دعوتت کردم مدرسه فکرت، پشیمانم. هر وقت نیاز دیدی مدرسه فکرت جای خودت نیست، ترک کن تا پیش دیگران متهم نشوی

 

فراخوان عضویت در مدرسه فکرت

با سلام به اعضای شریف هیئت محترم رزمندگان اسلام داراب‌کلا

هر عضوی چنانچه خواست در «مدرسه‌ی فکرت» بر روی بِستر «ایتا» پیام‌رسان قوی و آسان ایرانی عضویت و شرکت کند، به همین خط ایتای من درخواست دهد و رضایت خود را اعلان کند تا دعوت انجام گیرد.

یادآوری می‌شود در صحن مدرسه فکرت فقط بحث و مباحثه میان اعضا و بارگذاری نوشته‌های خودِ عضو برقرار است و هر گونه ارسال کپی، لینک و بازفرست (=فوروارد متن‌ها، فیلم‌ها) ممنوع است.

با تشکر: ابراهیم طالبی دارابی دامنه

 

اولین بحث سنجاق‌شده در فکرت روی بستر ایتا

مناظره و گفت و شنود عمومی

اولین قسمت در صحن مدرسه فکرت

موضوع ← انتظار فرَج و مسئله‌ی موعود

سطح شرکت ← چندین‌نفره شامل تمام اعضا

اشاره: هر عضو محترم این صحن خواست شرکت کند، آزاد است.

مدیریت مدرسه فکرت

 

اطلاعیه‌ی فنی مدرسه فکرت

با سلام و احترام و ادب خدمت اعضای شریف فکرت

دیشب پیام‌رسان «ایتا» نسخه‌ی قالب خود را به‌روز و مدرن‌تر کرده است. لطفاً فرصت کردید بار دیگر ایتای خود در گوشی را در بازار به‌روزرسانی کنید تا فن‌های جدید آن را به کار گیرید. بنده انجام دادم و بسیار راضی‌ام. شباهتش به نسخه‌ی تلگرام هنوز هم بیشتر شده است.

مدیریت مدرسه فکرت

 

قاسم ملایی مرحوم محمدعلی: سلام ارادت محضر شریف حضرتعالی ودوستان گرانمایه امیدوارم بتوانم شاکرد خوبی باشم.


دامنه [در پاسخ به قاسم ملایی] سلام جناب آقای قاسم ملایی. خوشحالم شما را درین صحن هم می‌بینم. نیز تشکر بابت رضایت دعوت.

 

دامنه |: جناب آقا مصطفی بابویه سلام. واجب می‌دانم از جناب عالی تشکر کنم که به مبحث سنجاق‌شده‌ی گفت و گو یا به عبارتی مناظره‌ی جمعی ورود کرده و برای آن اهمیت قائل شده‌ای. سیری که ارائه دادید را خواندم. خواستم به آن بخش که «ظهور منجی» را «اتفاق بزرگ» خوانده‌ای مطلبی را مطرح کنم که از فهمِ تفهمّی خودم ناشی می‌شود نه فهم اکتسابی یا الهامی که معمولاً روی افراد عادی هم چنین الهامات خفیف دور از انتظار نیست. اما بنده با گذر آن دو فهم، فهم تفهُّمی خودم را عرض می‌کنم:

 

مادیون یا کسانی که فعلاً تفسیر الهی از آفرینش جهان را هضم نمی‌کنند یا رد می‌نمایند خودِ آغاز جهان را «بیگ بنگ» (=رویداد بزرگ) می‌دانند دستِ آفریدگار متعال را در آن دخیل نمی‌دانند، به عبارتی لابد منکرند. اما بنده بیگ بنگ» (=رویداد بزرگ) را همین «ظهور بزرگ» می‌دانم که پیشاقیامت قرار است رخ دهد؛ او مردِ انتقام و خون نیست؛ او انسان صلح و مفسر معنوی جهانِ هستی است. امام زمان عج که ناپیدایی او حکمت و راز و اعجاز است، اما پیش خدا آسان. سپاسگزارم که دیدگاه خود را تفصیلی و روان بیان فرمودید.

 

راستی آقا مصطفی! لازم به ذکر است که هیچ متنی از بنده در صحن مدرسه، تایمر و زمان محدود ندارد، که محو و پاک گردد. کامل باقی می‌ماند. پس دغدغه‌ی ندیدن متونم را درین صحن نداشته باش، اما سایر صحن‌ها،متن‌هایم طبق زمان مشخص، حذف می‌شود.

 

سلام جناب آقا سید علی‌اصغر. پیش از آنکه مغزم فعال‌تر شود با وجود نازنین و مؤثر عالمانه و موشکافه‌ی شما، ابتدا قلبم منور شده است که شروع قلمی شما درین، بارقه‌ی درخشانی شده است و توضیح، یا نظر و یا نقد و شرح شما بر متن‌های اعضا، کمک بزرگی در درک مسئله محسوب می‌شود.

 

اما بعد، بله، درست فرموده‌ای. توسعه‌ی متوازن شامل رشد و توسعه هر دو است. رشد به شاخص‌های اقتصادی و علمی راجع است اما توسعه به تفکر و اندیشه و تمدن و فرهنگ. که تلفیق رشد و توسعه همان توازن است.

 

با دنباله‌ی نظر شما مخالف هستم، چون من دقیقاً چند دولتی را که طی این چهل سال قوه‌ی اجرایی کشور را گرفته‌اند، تقصیرکار می‌دانم. حکمرانی هدایت کلان است، مثل گام دوم، مثل نفی قاطع سند ۲۰۳۰، مثل اجازه‌ی مذاکره‌ی مشروط به تیم هسته‌ای، اما این هفت هشت دولت آمدند و کشور را مثل آزمایشگاه محل آزمون و خطای خود کردند. خدا را البته ناظر می‌دانم که بخشی زیادی از وقت همین‌های دولت‌های ناقص‌الخلقه! خدمت و پیشرفت ایران بوده است. اما در منطر عامه هنوز هیچ دولتی ظهور نکرده که واقعاً تحولات شگرف ایجاد کنند. لذا کتمان نمی‌کنم حسنات و خدمات آنان را. رهبری معظم به نظر من، به هر سه فکر رسمی کشور طی این سه دهه اجازه‌ی ورود به قدرت دادند، حیف کسانی مثل آقای تاج‌زاده، آقای احمدی‌نژاد، آقای کرباسچی، آقای مرحوم آیت الله مصباح یزدی، و ده‌ها افراد دیگر، با واردکردن مسائل حاشیه و خارج از ضرورت و حتی مواضع اضافی به درون حاکمیت، جو کشور را از روند رشد و توسعه بازداشتند. بگذرم. از نکات ارزنده‌ات ممنونم که خط و ربط را در ذهن من میزان‌تر می‌کند. لطف شما هم دائمی است بر همگان.

 

مصطفی بابویه در پاسخ به دامنه زیر پست جوابم به سید علی‌اصغر در بالا: سلام مجدد خدمت شما آقا ابراهیم...از حال و هوای گروه برمیاید که بروز و ظهور مسائل سیاسی مشهودتر است که امریست طبیعی...به نظر بنده حافظه سیاسی مردم ایران بیشتر از پنج سال نیست و حاصلیت این حافظه فراموشی و دلزدگی میباشد نه تجمیع و عبرت آموزی.... اما بعد: ذیل نظرات شما در این نوشتار بنده فرد یا گروه ایده آل برای هدایت جامعه را دارای چهار محور اصلی میدانم...

۱-مقبولیت و محبوبیت اجتماعی

۲-کارامدی 

۳-عدالت طلبی

۴-مشروعیت مداری (اصول مداری)...

 

بطور معمول از اوایل انقلاب تا به الان کمتر شخص یا جناحی را مشاهده میکنیم همزمان دارای این چهار محور باشند و معمولا افراد یا احزاب یک یا دو مقوله را دارا بوده اند...در مورد چهار محور مورد نظرم مثالهایی عرض میکنم

۱- در پرنگ بودن صفت مقبولیت و محبوبیت اجتماعی میتوان جریان اصلاحات (اصلاح طلبان) را نام برد که به هر قیمتی برای بدست آوردن مقبولیت اجتماعی تلاش میکنند و حتی گاها شرع و اصول را هم به مذبح میبرند!

 (تا جایی که امام حسین ع را هم استیضاح میکنند! یا در جوانی مشروب میخورده اند و دوست دختر هم داشته اند...)

 

۲- در حوزه کارآمدی میتوان تکنوکراتها (هاشمی رفسنجاتی)را نام برد که برایشان هدف وسیله را توجیه میکند و معتقدند به هر وسیله ای باید به هدف رسید و معتقد به سازندگی به هر قیمتی میباشند و شنیده شدن صدای مخالف مساوی با داخل شدن در گونی...

 

۳- در حوزه عدالت طلبی محض هم میتوان به دکتر احمدی نژاد اشاره کرد که گاها توجهی به مبانی و اصول و ولایت مداری ندارند...

 

۴- در حوزه مشروعیت مداری افراطی و تفریطی هم میتوان جریان اصولگراها را نام برد که گاها سه محور دیگر مخصوصا مقبولیت اجتماعی برایشان کمرنگ جلوه میکند... (البته این نکته خاطر نشان میشود منظور این نیست که احزاب نامبرده بقیه محورها را دارا نیستند بلکه در بروز و ظهور یکی از مبانی خیلی قوی بوده اند و در بقیه مبانی ضعیف عمل کرده اند)

پس همانطور که عرض شد اکثر این احزاب هر چهار محور را توأما دارا نیستند... اما بعنوان مثال شخصیتی مثل سردار قاسم سلیمانی هر چهار فاکتور را توأماً دارا بود(مقبولیت اجتماعی.مشروعیت مداری .عدالت طلبی. کارامدی) که میتوان از او به عنوان شخصیت تَراز در جمهوری اسلامی نام برد...

 

در تاریخ هم میتوان مثالی زد: امام حسین ع هم اصولگرا بود و هم اصلاح طلب...اصولگرا بود چون میفرمود به سیره و اصول جدّم عمل میکنم و اصلاح طلب بود چون میفرمود برای اصلاح امت جدّم آمده ام.

 

دامنه [در پاسخ به مصطفی بابویه] سلام مجدد جناب آقا مصطفی. شماره‌واره پاسخ می‌دهم تا در وقت خودم صرفه‌جویی کنم:

یکم. برخی هم، به جای حافظه‌ی زودگذر و به قول شما پنج ساله، حافظه‌ی قرنی دارند و از صد سال پیش ایران هم، مثال مهم و سرنوشت‌ساز دارند.

دوم. مدرسه مباحثش متنوع است، هر چه بیشتر بگذرد خواهی دانست؛ غلبه‌ی صبغه‌ی سیاست شاید به علت انباشت مسائل حل‌نشده در قدرت باشد که جامعه از جمله اینجا هم، زیاد -و البته مناسب و قابل انتظار- بدان میل نشان داده می‌شود. سیاست به هر حال، نزدیکترین جنبه به جوانب بشر دارد.

سوم. به چهار شرط شما -که مثال‌هایی هم از صحنه‌ی صف‌بندی داخلی زده‌ای- شرط پنجم و ششم هم اضافه می‌کنم؛ داشتن نظریه و برنامه، توان بسیجگر.

چهارم. مثال شهید حاج قاسم یک مثال واقعی و خالی از غلو بود. موافقم.

در کل بخشی از نیروهای شناور دخیل در سیاست هم از یاد شما رفت. آنان هم دو خواسته را در سر دارند: شریعت خدشه نپذیرد، قدرت دفاعی ایران در هر جابجایی قدرت، ذرّه‌ای مورد معامله و خیانت و کاهش قرار نگیرد.

از شکل و محتوای بحث شما راضی‌ام زیرا بایسته‌های یک متن تحلیلی را در خود جای داده است. درود و ارادت. ابراهیم.

 

جناب آقا اسماعیل آفاقی سلام. در متن شما خطاب به استاد نجفی، بحث مهمی آمده است، و آن آشکارکردن زندگی افراد شهیر است. حال که استاد نجفی یک ورقه‌ی مهم از حیات مرحوم آقا را ورق زده و ما را به آن دوره‌ی مهم زندگی ایشان مطلع نموده‌است، ما باید این پرده‌ی بازشده را قدر بشناسیم. من معتقدم مرحوم آقا آن دوره را وقتی آن‌گونه با شهید نواب صفوی طی کرده است، ممکن است در ادامه، یعنی نهضت امام خمینی ره سعی کرده احتیاط‌آمیزتر عمل کند. نکته‌ی دیگر این‌که در سطح کشور از هر فکر و ایدئولوژی، زیاد بودند انسان‌هایی مبارز ضد شاه -شاید همگی- که کار شهید نواب را در بهترین ردیف مبارزات قرار می‌دادند و آن را الگو می‌پنداشتند. اساساً رفتار سیاسی نواب از تبیین اسلام سیاسی شروع شده بود و به اجرای شریعت رسیده بود. مرحوم بروجردی بزرگ هم فقط برای این‌که حوزه را از خطر ویرانی توسط سیستم بهائیت عصر شاه، در امان بدارد، مشئ نواب را با سکوت و عدم رضایت خود توأم کرد. حتی امام خمینی ره هم در طول نهضت مبارزه‌ی مسلحانه را اجازه ندادند. بگذرم. اینک که جناب استاد نجفی این گوشه‌ی زندگی مرحوم آقا آن‌هم مال دهه‌ی سی را پرده‌برداری کردند، تازه می‌فهمیم آقا در آن دهه، سیاسی بود. و این برای من خیلی هم نو و مهم بود.

 

جناب آقا سید علی اصغر سلام مجدد دارم و بسی ممنونم که به بحث سنجاق‌شده وارد شدید. خیلی نکات دارد متنت. لذا تمام آن را درین لحظه نمی‌توان ورود نمود. اما بحث تعبیر شما از عصر غیبت به فاصله‌افتادن مدیریت معصوم علیهم السلام، به نظرم مهم‌تر است. پس پاسخ عاجل من:

 

در قضیه‌ی سنتِ استمهال یعنی مهلتِ برای اختیارداشتن زندگی انسان که ناشی از اراده‌ی خداوند است، آدم خیال می‌کند میان هدایت مستقیم خدا و سعادت بشر در پرتو آن هدایتگری، شکاف افتاده، حال آن که این خود یک فرصت است. پس، طبق فهم من غیبت امام زمان عج، تهدید نیست، فاصله نیست، بحران مدیریت معصوم ع هم نیست، اجازه به بشر است که دست به خوداصلاحی بزند و محیط و جامعه را مهیای ظهور نماید. در واقع عصر خاتمیت رسالت و نبوت، از یک سو عصر رجوع به عقل بشری هم هست تا خود را برای دریافت پیام شرع مختار ببیند. همان طور که خاتمیت حضرت خاتم‌الانبیا ص، فاصله‌ی دوام تفکر و فرهنگ نبوت نیست، غیبت حضرت خاتم‌الاوصیا امام عصر عج هم فاصله نیست. تدبیر عالم است در تکیه‌ی عقلی به شرع و شرع به عقل. مطالب شما مهم بود و حتی برخی موارد هم پرسش کلیدی که کار می‌برَد. با درود و امتنان.

 

حجت‌الاسلام علی اکبر داراب‌کلایی: آقا ابراهیم طالبی سلام علیکم. اعضای محترم گروه به لطف خداوند متعال در کنار توفیق اجرایی و مدیریتی که ایام پایانی خدمت حقیر می باشد . ۳۲ محور در موضوعات سیاسی اجتماعی اقتصادی و اعتقادی به مناسبت های مختلف کار پژوهشی انجام گرفته است و درسال ۱۴۰۰ حسب تاکید مقام معظم رهبری در موضوع جهاد تبیین اولین جلد ان تهیه و چاپ گردید و دومین جلد آن نیز در سال جاری تهیه و چاپ گردید حسب وظیفه pdf هر دو جلد آن را در این صحن بازگذاری نمودم. سعی نمودم متن ها :

۱_دسته بندی شده
۲_دارای موضوع و تحولات سیاسی کشور باشد
۳_بصورت روان بنگارش درآمده است
۴_ پرهیز از دسته بندی های جناحی و گروهی و برحسب واقعیات انقلاب اسلامی و تهدیدات دشمنان و تبیین اهداف آنها

البته : انگیزه بازگذاری در این صحن که جمع صمیمی و علمی و با حضور همه طیف های اجتماعی دیار ما هست و بهره گیری عزیزان از اثر های پژوهشی هست اقدام نموده ام. ان شاءالله مورد استفاده همه ی بزرگواران قرار بگیرد. داراب کلایی از تهران

 

دامنه [در پاسخ به داراب کلایی] جناب حجت الاسلام آقای داراب‌کلایی سلام. از خداوند جل جلاله برای این لحظات پایانی اشتغال رسمی‌تان، توفیق و سلامتی مستمر طلب می‌کنم. با برخی از متون اخلاق‌محور شما در سال‌های اخیر آشنا شده و می‌باشم اما با نوشته‌های سیاسی شما کمتر مواجه شدم یا به روی ما باز نفرمودی. در محل هم کمتر منبر می‌روید و ما ازین زاویه از دریافت بیانات‌تان محروم هستیم. شاید کمتر درین باره شخصا" قلم زدید. اما ۳۲ محور، کار شما را به سوی جامعیت پیش راند. ممنونم صحن مدرسه فکرت را برای انتشار این دو جلد شایسته‌ی نشر دانستید و برای مخاطبین آن، ارزش قائل شدید و جمله‌ی آخر متن‌تان حاکی از همین فروتنی و حرمت‌گذاری است.

در آخر باز نیز انتظار می‌رود به دلیل حضور ملموس در مسائل روز و موضوعات اخلاقی و دینی و روایی، به جدیدترین مسائل کشور و مبتلابه جامعه ورود فرمایی تا بیشتر از دیدگاه‌های هم سر در آوریم تا با این هم‌افزایی فکری، مسیر را تیره و تار نبینیم. آن دو فایل شما را در زیر پیوست می‌کنم که خوانندگان راغب و کنجکاو این صحن، از دیدن و مطالعه و فراگیری و یا حتی نقد و بررسی آن دور نمانند. متشکرم. دو فایل مربوط به متن بالای حجت‌الاسلام علی اکبر داراب‌کلایی در صحن ارسال شد.

 

دامنه |:
جناب آقای قاسم عباسپور سلام. بنده هم از حضور و رضایتت بر دعوتم خوشحال شدم. از دیدار اخیرم با شما در مسجد محل هم خشنود شدم. همه‌ی ما شاگرد در پیشگاه دانش و ارزش هستیم. هرچه بیشتر از همدیگر بیاموزیم، بهتر گره‌های خود را واشده‌تر می‌یابیم. درود وافر و تشکر بر فروتنی و ادب شما.

 

سلام مجدد جناب سید علی اصغر. فکر کنم در جهان جزوِ کمتر کسان باشیم که کانون دوستی ما را بر مباحثه گذاشتند. سختیِ متن قبلی خود را با این شرح سمباده زدی. اینک متوجه‌ی واژه‌ی حکمرانی در بیانت شدم. بزرگترین ایراد اما از دیدِ من چیز دیگر است. جنبش‌ها بی‌آنکه حاصل‌جمع تئوری باشند با کمترین عارضه شکل برخورد به خود می‌گیرند. و بدتر از آن این‌که هنوز ندیدم پس از خموشی جنبش‌ها از بِستر آن حزب یا تشکل -چه مخفی و چه رسمی- سبز شود. زیرا در جامعه‌شناسی سیاسی احزاب در صورتی واقعی‌اند که از درون جنبش‌ها و نیروهای اجتماعی سر در آورند نه از دفتر فلان کس و فلان فرد پولدار و یا متنفذ.

 

شاید بد نباشد وارد یک مثَل شوم بنده درس تاریخ تحولات ایران را نزد دو استاد در دانشگاه تهران گذراندم؛ دکتر صادق زیباکلام و دکتر محمدرضا تخشید (=داماد مرحوم آیت الله محمد یزدی) هر دو مبنایی جدا از هم داشتند؛ تخشید محور درس روی «مجلس» دوره‌های مختلف می‌گذاشت که پس از پیروی نهضت مشروطه وارد فضای قدرت در کشور شد، اما زیباکلام محور را روی احزاب و گروه‌ها و تفکرات سیاسی در حوزه‌ی علمیه می‌برد. پس؛ مجلس در صورتی می‌تواند معیار تاریخ سیاسی باشد که در سرنوشت کشور، در رأس مانده باشد. من اما معتقدم دولت‌ها (=منظورم کابینه‌ها) در نظام جمهوری اسلامی ایران قدرت را در احاطه‌ی خود دارند. پس در تحلیل، ریاست دولت‌ها ملاک است. فقط مثل زدم. از مطلب مهم شما استفاده بردم. کمترین اثرش همین بس، دست به پاسخی نیمه‌طولانی زدم که حوصله‌بَر شما و خوانندگان شاید تلقی شود.

 

پاسخ‌هایم به پرسش‌هایم ( ۴ )

پیامبران محصول انتخاب و گزینش خداوند هستند، نه بروز نبوغ خود.

 

می‌پرسم تفسیر متون (=هرمنوتیک) در پیامبران هم عمل می‌کرد؟ به عبارتی ساده‌تر آنان دچار نقاط غامض (=سخن پوشیده و دشوار) می‌شدند؟

 

من از یک همایش "افلاکیان خاک‌نشین" دریافتم پیامبران گرچه سوابق خاطراتی و فکری و برداشت‌های گوناگون داشتند اما گرفتار مشکل هرمنوتیک (=علم دست‌یابی به معنا و تأویل) نبودند. علت این است آنان فقط خدا را مد نظر داشتند و به او دسترسی. مثل این آیه‌ی سیزده طه : وَ اَنَا اخْتَرتُکَ فَاستَمِعْ لِما یُوحی: و من تو را برگزیده‌ام، پس به آنچه به تو وحی می‌رسد گوش فرا ده"

 

نتیجه: بشنویم و ببینیم خدا چه می‌گوید.

ابراهیم طالبی دارابی

 

جواب زینب سادات شفیعی [در پاسخ به دامنه |]
سلام و ادب. سپاس استاد بزرگوار. موافق محکم نگه داشتن اُسار (=افسار) می‌باشم چرا که اکر رها شود شخص به فنا می‌رود و بر اساس قدرت نفوذپذیری، افراد و چه بسا جامعه‌ای را به نیستی کشاند. خودسازی خانواده سازی جامعه سازی و در نهایت جهانی سازی. خود سازی در رأس امور است. اینکه سخن از عموی بزرگوار به میان آمد رسم ادب به جا آورده و سلام می‌نمایم خدمت شما. خداوند روح آن عزیز سفرکرده را مورد رحمت قرار دهد ودر این شب عزیز مهمان سفره جد بزرگوارش نماید. به تجربه می‌دانم فقدان عزیز بی‌تابی می‌آورد و عنان صبر از انسان می‌زداید. شما خود استادید این را به خود می‌گویم: وقوع این واقعه مرا این آیه به ذهن مرور آمد.آیا مردم پنداشتند که چون گفتند ایمان آوردیم رها می‌شوند و دیگر مورد آزمایش قرار نمی‌گیرند؟ وباز به خود می‌گویم:سنت الهی امتحان، جزء لاینفک زندگی انسان‌هاست و کسی که حکمت امتحان را قبول دارد می‌داند این امتحان ‌ها صفات باطنی و درونی وی را مثل اطاعت ،تقوا، صبر، ایمان، گذشت و ، و و را به صورت عملی به اجرا درمی‌آورد. عیار ایمان را اینجا مشخص می‌کنند وباز مرور آمد که عیار شما بالاست. در پناه حق.

 

دامنه [در پاسخ به سیده زینب شفیعی] خواهرم زینب‌سادات شفیعی سلام. بر اَفسار (معادل اُسار در زبان مادری ما) مطلب زیبایی افزودی. خصوصا" نفوذپذیری نفس آدمی. با اون چهار مرحله‌ی ساختن هم، موافقم که به نظرم شرط کافی آن نگهبانی از جان است، به معنای اُس وجود انسان.

ورود آموزنده‌ای به غمِ حاصله از فوت شوک‌آور سیدجوادآقای عزیز آق سید، بر تار و پود عموزاده‌ات سید علی اصغر، نموده‌ای. به یقین امشب جان رفیق من را حیاتی معنوی بخشیدی با این توسل به مفاد وحی و دعوتش به دقت در برابر سنت ابتلا.

فامیل نَسبی من زینب‌سادات محترم، بنده از مطالب و ادبیات عرفانی و توحیدی‌ات درس می‌گیرم. لطفا" این مباحثه‌ی خلاصه‌واره‌ی من و خودت را -که معمولا" از یک کف دست بیشتر نمی‌شود- همچنان درین صحن ادامه بدهید و مرا از این توفیق معنوی بی‌نصیب مَگذارید.  زیرا مذهب شیعه دو دروازه‌اش هرگز بسته نمی‌شود: اجتهاد در میان علما و مناظره و مباحثه بین مؤمنان. چون در اسلام بر پَروا زیاد تأکید رفته است که به نظر من زیر سایه‌ی دانش رخ می‌دهد و پارسایی را ارمغان می‌آورَد.

سه روز پیش محل بودم، به همراه خانمم خواستیم بیاییم پست‌بانک  پیش شما که یک عرض ادبی محضرتان کرده باشم. بر من یقین شد استعداد شکوهمند برادر شهیدت حجت الاسلام سید جواد شفیعی در شما بروز دارد. درود به روح مادرت و پدرت و برادر شهید عزیزت. با ارادت: برادرت: ابراهیم.

 

دامنه |: جناب استاد شفیعی مازندرانی سلام علیکم. چرا "ما سوا"؟ اشاره‌ام به بیت دوم شما. اما بعد شعر آهنگین و مطنطن بود. خوش ساختی و به قول مرحوم پدرم خاش‌ترکیب بود.

 

شفیعی مازندرانی: السلام علیکم و رحمه الله .....امام معصوم ( ع ) هر امامی ، اختصاص به انسان ها ندارد امام سایر مخلوقات نیز هستند پس ماسوی الله همه مشمول مرحمت نماینده خدا هستند و منتظران فقط انسان ها نیستند .....موفق باشید

 

شیخ محمدرضا احمدی: سلام بر جناب طالبی عزیز اسعدالله ایامکم موضوعی که مطرح فرمودید، مباحث سال‌های اخیر دکتر سروش و طرفداران ایشان می‌باشد. دکتر سروش شروع کننده تفسیر و تلقی خاصی از وحی بود و اخیرا هم خانم وسمقی عنوان پایان نامه اش را به امر پیامبری اختصاص داد. خانم وسمقی در پایان نامه خود با عنوان "مسیر پیامبری" معتقد است برخلاف تصور رایج، مسیر از خدا تا انسان نیست، بلکه از انسان تا خداست، یعنی این خدا نیست که انسان را برمی‌گزیند، بلکه این انسان است که خدا را برمی‌گزیند... جریان باردار شدن حضرت مریم و تولد حضرت عیسی علیه السلام، بدون ازدواج را همه شنیده ایم و آیات قرآن به خوبی این قضیه را تبیین کرده است. در آن جریان، وقتی که مشرکان از حضرت مریم سوال می‌کنند چرا مرتکب کار زشت شده ای، می ‌گوید از بچه در گهواره سوال کنید.  نوزاد چند روزه به سخن می آید و می‌گوید: قَالَ إِنِّی عَبْدُ اللَّهِ آتَانِیَ الْکِتَابَ وَجَعَلَنِی نَبِیًّا سوالی که مطرح هست این است که این طفل چند روزه چگونه توانست مسیر انسان تا خدا را بپیماید و خدا برگزیند؟ با صراحت می گوید خدا به من کتاب داد و مرا پیامبر قرار داد. آیا این مسیر از خدا به انسان نیست؟ یک نوزاد خدا را انتخاب کرد و لیاقت و ظرفیت پیامبری خود را نشان داد، یا خدا او را برگزید؟

 

دامنه |: جناب استاد احمدی سلام. اشاره‌ی خوبی داشتی به سوابق این مسئله. یادم هست که در مدرسه فکرت اسبق (روی بِستر تلگرام در سال قبل) میان من و جناب حجت‌الاسلام احمد باقریان ساروی در مورد کتاب خانم صدیقه وسمقی مباحثه‌ای چند قسمتی شده بود. اینک در نوشته‌ی مهم‌ات، این موضوع چه خوب شرح و یادآوری شد. اثربخشی مثال حضرت عیسی علیه السلام در مهد -که عبدالله بود- کاملاً گویاست. چون مسیر معکوس ترسیمی آقای دکتر عبدالکریم سروش و خانم وسمقی را، شما با همین یک مثال بیّن، ابطال کردید.

 

قصد من هم در قسمت چهار، همین بود که بگویم انبیا ع حاصل گزینش خداوند هستند که مشهورند به بندگان بختیار خدا. که بخت با آنان یار بود که منتخَب و منتجَب خدا شدند و واژه‌ی «مصطفی» (=برگزیده) نقطه اوج این اسم است.

 

رسم من همواره بروز شوقم است نزد هر آن کس به من چیزی یاد دهد، پس تشکر جناب استاد احمدی که متنی آگاهی‌بخش نوشتید و شب مرا مزین به آیات وحی نمودی و نکاتی آموختی.

 

سلام مجدد استاد. توضیح‌تان آنچنان حرفه‌ای بود که ابهامم برطرف شد. در واقع، پرسش من نیاز بود، چون آنچه شاعر در سر می‌پروراند، تماماً در ابیات نشان داده نمی‌شود. این شرح و تفسیر بر بیت دوم، بسیار ره‌گشا بود. درود و تشکر.

 

شیخ محمدرضا احمدی: از شما و دیگر عزیزان این صحن استفاده می‌کنم. لازم است اشاره کنیم که موضوع امامت هم دقیقا بر همین اصل اساسی استوار است. مستحضر هستید که برای اولین بار بعد از شهادت امام رضا علیه السلام، فرزند گرامی شان امام جواد علیه السلام به امامت رسید در حالی که حدودا هشت ساله بودند. امشب که شب ولادت حضرت صاحب الزمان است، آن حضرت هم پنج ساله بودند که به امامت رسیدند و غیبت صغری هم شروع شد. اگر این انسانِ امام، یا انسانِ نبی، برگزیده خدا نباشد، چگونه چنین امری ممکن می‌شود؟ آیا ایشان در این مدت کوتاه این مسیر را طی کرده اند؟

 

سید علی اصغر شفیعی: سلام صاحب ستون پاسخ هایم به پرسش هایم دوست خوشایند ابدی من. همواره خدا را در بیان همه و ستون در گفتار و نوشتار مظلوم می بینم! در بیان توصیف افراد طمطراق جای شعور را می گیرد و حتی در نام بری امامان معصوم که بحق هم است پسوند محترمانه ایی را در ادبیات خودمان داریم . کمتر کسی را سراغ دارم مانند آیت الله جوادی آملی نام الله را می برند با تمامیت حضور توحیدی الله قدرت مطلق را صدا می زنند . پیامبران برگزیدگان خداوند هستند برایم زیبا و قشنگ است . اما برای مسئولیت پذیری پیامبران باور کنید خیلی دشوار بود . به هر حال الله قدرت مطلق استعدادپیامبران را هم حتما مد نظر داشتند هرکسی نمی تواند پیامبرشود . درراستای نظر شما آمده ام تا به الله قدرت مطلق تواضع و فروتنی کنم و بر پیامبران درود صمیمانه بفرستم .

 

دامنه |: سلام جناب سید علی اصغر. این ستون با همین گرایش شما و دو عضو محترم دیگر (خواهر محترمم زینب‌سادات شفیعی و استاد حجت‌الاسلام احمدی) به مفاد آن پابرجا شد. تشکر از هر سه عزیز. امابعد، ادبت را به پیشگاه حضرت احدیت و تمام پیامبران اصل نبوت و همه‌ی امامان اصل امامت را نشان هم دانش و هم معرفتت می‌دانم. از جملات شما بر عظمت خدای باری تعالی و گُزیدگان الله جل جلاله لذت عظیم بردم‌ ممنونم داداش دل و روح من.

 

دفینه‌های زمین


به نام خدا. سلام. در رُمان «آنه شِرلی» خوانده بودم که "بعضی مشکلات، قیمت دارد." اینک خواستم با همین جمله روشن کنم نمی‌شود همیشه تفسیرِ سوء از مشکلات شخصی خود داشت، می‌شود همان را سبب رشد خود نمود گرچه بارِ سنگین آن همچنان قابل حس است. شاید بی‌جهت نباشد می‌گویند فولاد با چکُش خوردن (=درد کشیدن) آبدیده‌تر و سفت‌تر می‌شود. فکر کنم چنین انسان‌هایی همان دفینه‌های ارزشمند زمین‌اند که سوره‌ی زلزال بدان اشاره‌ی مستقیم کرد. شهید استاد مطهری در تفسیر این سوره‌ی مهم معتقد است دفینه‌های باارزش زمین -که در قیامت از آن بیرون می‌آید- همین انسان‌ها هستند، نه طلاها و معدن‌ها و نفت‌ها؛

و اَخرجَتِ الارضُ اَثقالَها.

و زمین بارهای سنگینش را خارج سازد!"

یک نتیجه: کوشش مؤمنان در زندگی تقریبا" دَه دهه‌ای (=یک قرنه) این است وقتِ قیامت که فرا رسد، توشه داشته باشند؛ توشه‌ای از کارکردِ درست که تحسُّر و هراس را از آنان بزُداید. چون روز میلاد امام زمان عج است عرض کنم شاید شانش منتظران بوده که در عصر انتظار به دنیا آمدند یعنی هم‌زندگی با ولی عصر عج هستند. در نگاه بنده حالت انتظار یعنی چشم‌دوختن همراه با فکر و نظر که موجب سالم‌سازی روابط انسان با خدای باری تعالی و اولیاء الله می‌گردد. حالیا، حقیقت ؛ حالیا، حقیقت؛ که انسان اشرف آفریده شد.

| ۱۷ اسفند ۱۴۰۱ |
ابراهیم طالبی دارابی

 

مسائل محل

به نام خدا. سلام. عکسی که می‌بینید پایین‌مسجد است که ۱۳ اسفند ۱۴۰۱ مابین دو نماز انداختم. بر من توفیق بود یکی از نمازهای مغرب و عشایم را در همین چندروز اخیر، پشت سرِ روحانی مکرم، دارای اخلاقی خَلیق و سرشار از وَدودیت، جناب استاد حجت الاسلام آق سید علی صباغ اقامه کردم. سال‌هاست با رفتار پروا و پارسا در ایشان آشنا و اَنیسم. درست است بنده نمازهایم را در وقت‌های جماعت، در بالامسجد می‌گزارم اما آن روز مسیرم را به آن مسجد دیدم و حاضر شدم. خواستم علاوه بر سُروری که به من دست داد تا محضر جناب استاد صباغ باشم، گلایه هم، بگذارم: حالا که ایشان با طیبِ خاطر و عُلقه‌ی وافر امامتِ مسجد پایین را قبول کرده‌اند و راتِب امامت می‌کنند، لااقل وقتِ نماز مغرب، جمع بیشتری برای برپاداشتن نماز، صف ببندند. آرزو می‌کنم آن پنج ردیف فرش‌سجاده‌ی خالی پیش رویِ پیشنمار، با حضور نمازگزاران بیشتر، از خالی به سوی پُر گرایَد. درک می‌کنم مردم محل این روزها کارِ کشاورزی و باغی فشرده‌تری دارند و توفیق از آنان سلب است؛ ولی می‌شود توقع داشت هنگام نماز، دو مسجد بالا و پایین شکوهمندانه‌تر دیده شود. البته بالا، میزان جمعیت را انبوه‌تر دیدم. در پایین هم تعداد قابل توجهی بودند اما انتظار بیشتری می‌رود. شاید آن روز، استثنا، کمی کمتر بودند. نخواستم منفی بنگرم، خواستم یک معروف را بیشتر جا اندازم. از دیدار با دوستان آنجا لذت برده بودم. از استاد صباغ دوست‌داشتنی سپاسگزارم که با منش و روش ستوده، بنده را مورد لطف و مودّت خویش قرار داده و دست معنویت بر روحم کشیده بودند.

| ۱۷ اسفند ۱۴۰۱ |
ابراهیم طالبی دارابی

 

دامنه |,[در پاسخ به تقی آهنگر] سلام مجدد جناب آقا تقی آهنگر. از طرف بنده به خانم محترمتان تسلیت درگذشت برادرش را ارسال بفرما. خداوند متعال مرحوم احمدآقای آهنگری را غریق رحمت کناد.

 

دامنه |, [در پاسخ به علی میرزا چلویی] جناب آقای علی میرزا سلام. از دست دادن همسر سخت است به دوست خوب دوران جوانی‌ام آق سید حسین دارابی (مرحوم حجت الاسلام حاج سید مهدی دارابی) این مصیبت را تسلیت می‌گویم و نیز به تمامی بستگان نسبی و سببی بیت همسرشان. خداوند رحمان و رحیم روح ایشان را با حضرت زهرا س و خاندان عصمت محشور کند. اگر آق حسین را دیدی زحمت مرا هم بکش و سلام و تسلای مرا به وی بگو. ممونم جناب علی میرزا از خبررسانی شما.

 

دامنه | [در پاسخ به شفیعی مازندرانی] جناب استاد شفیعی مازندرانی سلام علیکم. این نیم مصرع دلم را ربوده:
"راه بنما رهی که قد، خم نیست"
یعنی در صراط حضرت حق جل و علا و راه امام زمان عج انسان سربلند راه خواهد پیمود نه خُمار و خمیده.

 

حجت رمضانی: آیت الله شهید بهشتی رحمت الله علیه : ارزشهـا را بشناس و اشخاص را با ارزشها بسنج ،  حمایتها باید از ارزشها باشد! اوݪ ارزشها، بعداشخاص نہ اول اشخاص بعد ارزشها! یکی از مصیبت‌های زمان ما این استـــ کہ اشخاص دارند کم کم، جانشین ارزشها می‌شوند ...سلام و درود خدا و اولیاء الله بر شهدای گرامی خصوصاآیت الله شهید‌بهشتی اللهم عجل لولیک الفرج

 

تقی آهنگر: سلام. بسیار عالی. شهید بهشتی جامعه اسلامی را جامعه هوشیار ها می داند نه جامعه برده ها. اسلامی را شهید بهشتی معرفی چند بعدی است نیاز جامعه ما ونیز تشنه ی تفکرات اوست بگذریم ارادت 

 

دامنه |: سلام جناب آقا حجت. قبول دارم. نیز معتقدم. فقط یک نکته باقی می‌مانَد و آن این که خودِ «ارزش» چگونه کشف و شناخته شود. به نظر من، با روش منطق و عقل و شرع کشف شود و اسیر تفسیرهای جناحی و صنفی نشود.

 

شایسته‌کاری ( ۴ )

 

برخی چای می‌نوشند ولی در واقع چای نمی‌نوشند، بلکه قصد قندخوردن می‌کنند و به جان چای می‌افتند. طرف ۱۰ تا استکان چای می‌نوشد. خُب، معلوم است، مقصد این فرد، حلوا و شیرینی و شکلات است نه چای.

 

هان! ای بانوان، ای آقایان، باور بفرماین شکل و حجم سنگین غذا میان ایرانی‌ها نیاز به اصلاح دارد. نمی‌گویم نخوریم، می‌گویم اندازه‌خور شویم. بارها به چشم خودم دیده‌ام که طرف واسه‌ی اِتّا اِسکان کمرباریک چای، سِکَّلو (=سه حبّه) قند از قندون می‌قاپد!

ابراهیم طالبی دارابی دامنه

 

جناب استاد شفیعی مازندرانی سلام علیکم. این نیم‌مصرع دلم را ربوده: "راه بنما رهی که قد، خم نیست" یعنی در صراط حضرت حق جل و علا و راه امام زمان عج انسان سربلند راه خواهد پیمود نه خُمار و خمیده.

 

جواب شفیعی مازندرانی: السلام علیکم و رحمه الله. الحمد لله ذهن شما همچون قلم شما و این هر دو همچون ذات شما، همواره در صراط امام عصر ( عج) می درخشد. متشکرم.

 

سلام مجدد استاد شفیعی مازندرانی. تعلیم می‌گیریم از تعالیم. این صحن و اون صحن. ممنونم از عنایت و حُبّ و ودّ.

 
سلام جناب آقا حجت. قبول دارم. نیز معتقدم. فقط یک نکته باقی می‌مانَد و آن این که خودِ «ارزش» چگونه کشف و شناخته شود. به نظر من، با روش منطق و عقل و شرع کشف شود و اسیر تفسیرهای جناحی و صنفی نشود.
 

شیخ محمدرضا احمدی [در پاسخ به دامنه |] سلام جناب طالبی عزیز در رابطه با موضوع سنجاق شده، از آنجایی که در آزمون شفاهی درس تاریخ اسلام در معاونت امور اساتید نهاد با این موضوع سر و کار داشتم، نکاتی را عرض می کنم. قسمت اول احمد الکاتب در سال ۱۹۹۷ میلادی کتابی با عنوان "تطور الفکر السیاسی الشیعی من الشوری الی ولایه الفقیه" در لندن منتشر کرد. نویسنده در این کتاب تلاش می کند، جهت حذف نظریه ولایت فقیه به تخریب پایه ها و زیرساخت های کلامی آن بپردازد. وی دو ادعای بزرگ را در این کتاب در خصوص امامت مطرح می کند:

 
۱. می‌گوید امامت از منظر تشیع اصیل و تنصیصی و تعیینی نیست، بلکه انتخاب امام از طریق شورا صورت پذیرفته است. بنا بر این، عقیده کنونی و رایج شیعه مبنی بر انتصاب ائمه غیر مستند می باشد.(کبری)
 

۲. ادعای دوم او انکار وجود مقدس امام زمان علیه السلام است و معتقد است اساساً شخصی به نام حجت بن الحسن المهدی وجود تاریخی ندارد و حسن بن علی الهادی چنین فرزندی نداشته است.(صغری)

ایشان در این کتاب، مدارک تاریخی و اسناد ولادت غیبت و حیات امام مهدی علیه السلام را نقد می‌کند و مدعی می شود:
 

۱. راویان احادیث مربوط به ولادت و غیبت امام مهدی ضعیف و غیر قابل اعتمادند.
۲. بسیاری از احادیث این باب مُرسَل و غیر قابل استناد است.
۳. وقایع تاریخی که بلافاصله پس از شهادت امام حسن عسکری رخ داده است، همگی بیانگر عدم ولادت مهدی موعود است.

۴. بر اساس موازین پژوهش تاریخی و اسناد موجود، مسئله غیبت و قضیه نمایندگان و وکلای امام غایب اثبات پذیر نیست، اینها را جریان انحرافی تشیع ابداع کرده است.
 

نتیجه مهم ایشان: ولایت داشتن فقیه جامع الشرایط بر جامعه اسلامی، بر اساس اصل نیابت عام فقها از امام در عصر غیبت است، پس اگر ثابت شود که اساسا "امام عصری" و "غیبتی" در کار نباشد، منطقا مجالی برای طرح ولایت فقیه باقی نمی ماند، وقتی که اصلی در کار نباشد، فرع نیز مشمول قاعده سالبه به انتفاء موضوع می‌گردد.

شیخ محمدرضا احمدی,  [در پاسخ به شیخ محمدرضا احمدی] قسمت دوم در نقد نظریه و کتاب احمد الکاتب، آقای سید ثامر هاشم العمیدی، دو کتاب تالیف و منتشر کرد. یکی از آن کتابها به نام "المهدی المنتظر فی الفکر الاسلامی" نام دارد. ایشان در این کتاب به شکل غیرمستقیم به نقد سخنان وی در محور دوم، یعنی به صورت مصداقی می پردازد. ایشان در این کتاب از یکصد و پنجاه و نه منبع مطالبی نقل کرده است. این کتاب با عنوان "در انتظار ققنوس" کاوشی در قلمرو موعود شناسی و مهدی باوری، توسط آقای مهدی علیزاده ترجمه و همراه با تحقیق منتشر شده است. مطالب کتاب در دو بخش کلی موعود شناسی و مهدی باوری تنظیم شده است. علتش آن است که مهدویت به‌عنوان یک عقیده از دو بعد قابل بررسی است: عنصر ایمان، موضوع ایمان.  در واژه مرکب "مهدی باوری" جزء اول بیانگر موضوع ایمان و جزء دوم بیانگر خود عنصر باورمندی است. بر پایه این دو بعد اساسی است که "گفتمان مهدویت" شکل می گیرد، اما مطالب این کتاب بیشتر حول موعود شناسی است، چرا که ایشان در مقام پاسخ به ابهام آفرینی های احمد الکاتب درباره مهدویت و مهدی شناسی است، نه مهدی باوری. احمد الکتاب در مقام انکار شخصی به نام مهدی بود، اما ثامر العمیدی ثابت می کند که چنین شخصی با مشخصات خاص خود وجود داشته است.

صدرالدین آفاقی [در پاسخ به دامنه |] به جهت عرض ارادت محضر ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف: آنچه که در باب انتظار فرج وارد شده است همراهی و تلاش و همت در جهت تطبیق همه ارکان زندگی برپایه اهدافی است که انتظار داریم با ظهور آنحضرت اتفاق بیفتد. در زندگی فردی عدالت را در رفتار فردی مان جاری سازیم. در زندگی اجتماعی مظهر رافت و عطوفت نسبت به همنوع  باشیم. اشداء علی الکفار و رحماء بینهم باشیم.  اگر نگاه و رفتار ما در تک تک اعمال یادآور حضور مهدی موعود باشد آنوقت زمینه سازی جهت ظهور خودخود دست یافتنی تر خواهد بود. امری که  با وجود ظواهر پرزرق و برق زندگی مادی ؛ سخت ولی قابل دستیابی است .

 

دامنه |, [در پاسخ به شیخ محمدرضا احمدی] جناب استاد احمدی سلام. برای بنده پرداختن به مطلب سنجاق‌شده دارای اهمیت است و خوشحالم ورود کرده‌ای. به نظر من موضوع را واجد اهمیت دیدی که متنی مهم نوشتی. خواندن این متن دو قسمتی نه فقط بر دانش آدم می‌افزاید بلکه از کمند سخن‌های سست و بی‌پایه می‌رهانَد. من بدون تعارف -و بی‌آنکه پیش هیچ جناحی شرم داشته باشم- می‌گویم که نظریه‌ی "ولایت فقیه" را اصلی گرامی و کانون مرکزی تفکر شیعه می‌دانم. گِرد هر کسی درآمدن در شأن انسان نیست اما فقیه فرق دارد. مطلب شما بر اهمیت این مسئله باز هم افزود که جهان جدید تا چه از حد از بازگشت بشر به اصالت خود می‌هراسد. از هر سو می‌خواهند انسان را از اصلی‌ترین پیام دین خدای باری تعالی، دور نگه دارند. با شما موافقم که شاید سرویس‌ها حتی پول این جور کتاب‌ها را تغذیه کنند عین پروژه سلمان رشدی. بله، کافی‌ست زیربنای ظهور زده شود دیگر نه فقط رجوع به فقیه بی‌وجه می‌گردد که حتی ساختمان فکری فقاهت تخریب می‌شود. کبری و صغری و نتیجه را کاملا گویا چینش کردی. جالب بود. قلم شما هم سه حُسن دارد: شیوا است، منسجم سخن می‌گویی. حاوی پیام است. درود.

 

دامنه |, [در پاسخ به صدرالدین] جناب آقا صدرالدین سلام. خودت می‌دانی دامنه از پاسخ به متن‌های بی سلام می‌پرهیزد.

 

دامنه | [در پاسخ به سیدحسین شفیعی دارابی]
سلام جناب استاد آق سید حسین شفیعی دارابی. مسئله‌ی برابری و یا حتی زیادتِ هر کدام از پیروان حضرت صاحب الزمان عج از پنجاه نفر در عصر حضرت رسول الله ص نشان چیست؟ شاید علامت این باشد دایره‌ی پیروی از منجی عج تنگ نگردد و مردم دور امام غائب ع را خالی نکنند. کارکردهای خوب هم باید تعریف شود. از شما بابت گزارش آن مراسم، متشکرم. شکر خدا که پس از ماه‌هایی سخت در نقاهت و عمل، راه افتاده‌اید.

 

سید کمال‌الدین عمادی, [در پاسخ به دامنه |] سلام و تبریک مجدد میلاد نور علی نور حضرت حجت ابن الحسن عجل الله تعالی فرجه الشریف. من شاید دستی از دور در علوم فلسفه و کلام و فقه دارم سو سو می زنم اما گاهی وقتی خدمت یک مومن فقیر درس ناخوانده می روم حسرت صفا و پاکی او را می خورم وقتی این صفا و طهارت نفس در فرزانه ای می یابم در عین حسرت شور و شعفم وصف ناپذیر است لذا شما لله الحمد آنچه مهم هست برتر از ما داری ما کجا استادی بزرگانی چون شما ما هم هرزگاهی آنچه از اساتید عالی مقام آموختیم روایتگری می کنیم روزی بر منبر روضه ای جانسوز خواندم یک جمله  آن این بود به خیمه و خرگاه حمله کردند ..... وقتی از منبر پایین آمدم پیر مرد درس ناخوانده منوری آمد و گفت آقا خرگاه چیه خوب نیست اگرچه این جمله عین آنچه بود از بزرگان شنیده بودم و رایج بود اما اشاره پیر مرد عمیق و دقیق بود گفتم حق با شماست دیگر تکرار نمی کنم و از او تشکر شایان مردم

سید موسی صباغ, [در پاسخ به دامنه |] سلام مجدد آق ابراهیم. بزرگوارید شما . قصدم نقد نبود اما امارها ، بیشتر جنبه تبلیغاتی دارد، اگر بالفرض هم صحیح باشه ، مهم تر از کاشت مراقبت در داشت نهال عمده ترینش آبیاری است که چه مقدار به بهره برداری میرسد. نکته دیگر : حفاظت از درختان جنگلی که به نظر می رسد سازمان جنگلداری برای حفظ گونه های درختان صنعتی برنامه ایی ندارد ، طوری که اگر توجه داشته باشیم تنه های تنومند درختان در جنگل دچار امراض و آفت  و قارچ شده که نیاز به پیشگیری دارد و این سرمایه های خدادادی و سبزپوش دچار انقرض نشوند. همچنین تشکر از میرزا علی چلوئی که شاهد تلاشش در مراقبت از نهال کاشته شده و آبیاریش در تابستان هستم.

دامنه | جناب آقا اسماعیل آفاقی سلام. حال که خود شما مدیر محترم هیئت برین نظری ارسال تعداد زیاد عکس در هر بارگذاری نامناسب است، پس لااقل مصوب کنید هر عضو محترمی در هر بار ارسال به مثلا" پنج تا شش قطعه عکس بسنده کند. ما بقی را در فرصت‌ها دیگر برساند. چون فضای صحن واقعا" اِشغال می‌شود و آدم پست‌های نوشتاری و نظرات همدیگر را گم می‌کند. البته بنده دخالتی نمی‌کنم در کار مدیریت محترم این صحن. هر چه شما مدیران تصمیم دارید، ما هم رعایت می‌کنیم.

 

[در پاسخ به سید موسی صباغ] سلام مجدد من هم به آق سید موسی. کاملا" متوجه شده بودم از جنبه‌ی اصلاح ویرایشی وارد شدید و  خیلی هم کار درستی صورت داده‌اید. این مطلب تازه‌ی شما را هم قبول دارم. مثلث مشهور کاشت، داشت، برداشت حرف درستی است. من چون این پدیده‌ی درختکاری را خیلی مهم می‌دانم هر چه درین‌باره گفته شود را کم می‌دانم. از نگاه تیزبین شما روی موضوع درخت متشکرم. اون پست شما ذیل عکس روزنامه‌ی "هم میهن" آقایان کرباسجی و محمد قوچانی را هم خوانده بودم. رد نمی‌کنیم زیرا اغلب روزنامه‌ها در چینش هر عکس و متن در روی صفحه نخست، سعی دارند خیلی از ناگفته‌ها را القا کنند. بیشتر ورود نمی‌کنم چون نظر خود شما هم در آن متن نیامده بود.
 
موسوی در جواب پرسش سنجاق شده صحن با موضوع امام زمام عج : با عرض ادب و سلام خدمت برادر بزرگوار آقای طالبی و اعضای محترم. انتظار مذهب  یعنی ادامه شکوفایی وزنده نگهداشتن اسلام انتظار یکی از زیباترین و عمیق ترین جلوه های روح فراری و بی آرام انسان است. آدمیزاد هر چه انسان تر می شودچشم به راه تر میشود.این یک حقیقت زیبایی است که همواره می درخشد.انتظار به معنی نشستن وسکون نیست بلکه به معنی تلاش بیشتر برای مهیا کردن زمینه های ظهور از راه تقوا،نشر انسانیت ورسیدن  به شعور وآگاهی ست.  یک منجی غیبی است و رسالتش نیز معلوم و مشخص. آنکه باید بیاید و آخرین امام از سلسله امامان  فرزند امام حسن عسگری و رسالتش هم معلوم است. رسالتی را که پیامبر آغاز کرد او خواهد گرفت و ادامه خواهد داد. بنابر این مهدی یک امام است ، برای استقرار عدل و احیای حقیقت می آید. این یک رسالت اجتماعی ، سیاسی و اعتقادی و بشری است.
 
پاسخ دامنه: سلام. از مشارکت‌تان در پرسش سنجاقی در هِدر (=سربرگِ) صحن، باید تشکر به عمل آید. خواستم بدانم شکوفایی مذهب در منظرت یعنی تغییرات در تئوری و تفسیر و تأویل‌ها؟ یا نه می‌خواستی درخشان‌سازی تمدن بر پایه‌ی شریعت را مطرح فرمایی؟ این که ناآرامی مؤمنین با موضوع انتظار منجی عج کم یا محو می‌شود یک واقعیت است و درست بر اصل انتظار انگشت تأکید بردی. از حضور و عضویت شما  در مدرسه فکرت ممنونم.
 
دامنه | [در پاسخ به صدرالدین آفاقی] جناب آقای صدرالدین آفاقی سلام. به نظرم تطبیق را منطقی مطرح کردید. نیز در زندگی شخصی و اجتماعی دو عنصر عدل و حُب را برجسته ساختید. بلی درست فرمودی در عصر هجوم به عقاید، خود را اهل انتظار قرار دادن واقعا" همت و عزم و حتی حَزم می‌خواهد.

امابعد؛ بابت سلام یک توضیح بدهکارم کردی آقا صدر:

اون پست مخاطب مستقیم به فرد خاص نبود، گرچه همان پست عمومی سنجاق‌شده هم به سلام مزیّن می‌شد بهتر هم می‌بود. تذکرت وارد است از همه و جناب عالی معذرت می‌خواهم که از درج سلام در طرح مناظره غفلت ورزدیم.

امابعدِ دیگر؛ ولی کشکولی: من  مثلا" خَبط کردم و آن پست سلام نیاوردم، صدر! تو دیگه چرا؟! مرا یاد آن شیخ «اکبر» انداختی که خواست با نامه‌ی بی سلام صاف برود روی هشدار ! به رهبری که آن مردی که دارد می‌آید بنزینی روی آتش است. ولی او هم میدان داده شد و سرانجام مهره‌ای سوخته شد و در ظل آقا اسفندیار، مثل اسپنَد دود شد و خاکستر گردید!

پس صدرالدین: اَعی باز سلام. یک خاطره هم با پدرت -شخ احمدعموی عزیز ما- دارم که خواستی خواهم گفت.
 
احمد الله وردی زاده: سلام‌ و درود. بله خواندم و با شما کاملا هم نظر هستم، اما از آنجا که ارتباط شما با جناب آهنگر ارتباط دوستی و بچه محلی هست، زیاد نخواستم مطول و تفصیلی بنویسم فقط در حد یک یادآوری بود. البته در مورد اتفاقات سالهای ۸۸( قبل و بعدش) نظر خاص خودم را دارم و واقع بینانه موضوع را تحلیل می کنم بدون هیچگونه وابستگی جناحی و گروهی و بعنوان یک رصدگر بی‌طرف. آقا خامنه ای باید پاسخ دهند اگر موسوی، کروبی و ... از مجرمان اغتشاشات بودند، که بودند، اولی که متوهم به محبوبیت نخست‌وزیر خمینی بود و متوجه شده بود با چیز چیز کردن قافیه را در مناظره به رقیب پوپولیست، لومپن پاچه ورمالیده ای بنام احمدی‌نژاد باخته و چیزی برای از دست دادن نداشت زده بود به سیم آخر، دومی که رئیس ستادش به او رای نداده بود، شب یک ساعت خوابیده و... آن همه دروغ شاخدار گفت و کشور را به آشوب کشیده بودند، بحث حصر را از کجا استخراج کرده بود؟ چرا این عاملین اصلی هنوز زنده اند ولی بچه های فریب خورده از سوی مخترعین دروغ تقلب وبیگناه مردم یا کشته شدند یا دچار شکنجه های جسمانی و روانی قاضی مرتضوی در کهریزک شدند. و همینطور اگر اکبر هاشمی رفسنجانی بهرمانی اصلی ترین مهره تبلیغ و دروغ ساز تقلب بوده و دستور شورش علیه جمهوریت نظام را خود و زن دَخُو لب گوری اش صادر کرده بودند و در روز تحلیف ریاست جمهوری در ییلاقات قُرُق شده بندپی شرقی صفا می کرده، نه تنها به اتهام این جرایم مشهود محاکمه و ... نشدند با کدام سطح از تشخیص مصلحت ایران و نظام می بایست رئیس مجمع فرا قانونی و در عرض مجلس شورا اسلامی تشخیص مصلحت نظام باقی می ماند و حرفهایی بسیاری که با نگاه کیش شخصیتی چندان خریدار ندارد.
 
 
جناب احمدآقا الله وردی زاده سلام. مرحوم رفسنجانی قبل از آن که به بندپی شرقی بابل برسد، روز مراسم تحلیف دولت ۹، در مسجد امامزاده ابوطالب در بالادست شهر زیراب، نماز گزارد و آنجا مدتی ماند. اما چرا رهبری معظم از تعقیب مجازات افراد مشهور نظام صرف نظر می‌کنند، نیازمند داشتن اطلاعات استراتژیک پشت پرده‌ی نظام است. من حکمت این کار را نمی‌دانم. البته برای جامعه حق پرسشگری حتی از رهبری معظم نظام قائلم. دیری بود دلم برای متن‌های صریح جناب‌عالی تنگ بود. اما بعد چرا دَخو؟ بنده‌ی خدا مرحوم دهخدا اسم استعار خود را دخو (=ساده لوح) گذاشت از روی تواضع گذاشت که کسی خیال نبرد دهخدا، نعوذ بالله خدای! لغت است. بگذرم. راستی حق وسط باشد، هم‌محلی، دوست و رابطه و رفاقت جایش را به حق وا می‌گذارد. پس تعارف درین صحن مطرح نیست.
 
جواب صدرالدین آفاقی: سلام قولا من رب رحیم. سلام علیکم. از عنایتی که نسبت به متن داشتید سپاس: در مورد کشکولی مطرح شده ؛ منو با شیخ اکبر مرحوم در نیندازید. ما راننده لودر نیستیم که توانایی رانندگی اینچنینی داشته باشیم. میترسم به چپ میل کنیم و خود چپه شویم.!!! خداوند همه رفتگان را غریق رحمت واسعه گرداند. در مورد خاطره ای که از ابوی مرحوم دارید بسیار مشتاق هستم. (آب دریا را اگر نتوان کشید / هم به قدر تشنگی باید چشید)
 
نکته‌ی موعودی
 
سلام. شخصاً برین باورم که در پَسِ پرده‌ی نهان بردنِ امام زمان عج، نه تنها یک تدبیر الهی و الهام‌بخش است، که حتی فکرِ ذهنی این که روزی یک انسانی صالح و صاحب عصمت می‌آید که وضع انسان و جهان را بهتر می‌کند، سازنده و آموزنده است. مهترینِ آن ممانعت از پوچی و بن‌بست است. این به نظرم سرمایه‌ی باورمندان محسوب می‌شود که تماشاگر نباشند و خود و جامعه را برای ورود آقا عج -که محصول و عصاره‌ی تمام جریان دیانت است- منقلب و متحول نگه دارند. چه فلسفه‌ی زیبایی دارد این مکتب و شربعت. ابراهیم طالبی دارابی.
 
 
دامنه |: جناب استاد شیخ مالک سلام. تحسین می‌کنم به این اهتمام. یک بحث روایی، روانی، سیاسی، مذهبی در متن شما دیده‌ام که از قوت قلم برخوردار بود. از وسط به بعد، هنوز هم، متن شما دلکش‌تر شد و استدلالی‌تر. خصوصاً آنجا که ظهور منجی عج را صرفاً یک حالت درونی ندانستید بلکه در شکل تحرک اجتماعی آن را خواسته‌اید. اون جمله که تأثیر انتظار را روی پویایی آدمی تست کردید نیز، عالی بود.
 
من هم یک نکته به بخش روایی بحثت اضاف کنم که مرحوم مهندس مهدی بازرگان در ص ۲۵ کتاب خود «پیروزی حتمی»  که در دوره‌ی شاه با نام مستعار «عبدالله صالح» درباره‌ی امام عصر عج نوشت، روایتی آورده که نوید ائمه ع را مورد بحث قرار داده و گفته انتظار امام زمان عج را کشیدن، عین آن می‌مانَد که گویی فرد منتظر در رکاب حضرت رسول الله ص دارد مجاهدت می‌ورزد. از جناب عالی مجدداً تقدیر به عمل می‌آورم که به مبحث سنجاق‌شده علایق نشان دادید.
 
سلام مجدد جناب الله وردی زاده. همان قانون به رهبری نظام، در اعلان سیاست‌ها و هدایتگری‌ها نفوذ داده است. جدا از آن‌که اختیارات شرعی هم ولی فقیه بر عهده و ضمان دارد. من معتقدم مصلحت‌بینی رهبری معظم شاید ناشی از روحیه‌ی مدارای ایشان باشد که حتی در بودِ امام ره هم در مسائل مختلف بحرانی میانجیگرانه ظاهر شده بودند. من بالاتر می‌روم و می‌گویم چرا نباید برای رهبری کشور اختیار قائل بود. مگر جایگاه رهبری محل تدبیر کلان نیست؟ هست. پس وقتی کسی اختیارات دارد، آن را خلاف آزادی نباید معنا کنیم. سپاس.
 
[در پاسخ به مصطفی درخوش] جناب آقا مصطفی درخوش سلام. خواندن این خبر از ناحیه‌ی خودت که "خبرنگار شهرستانی" هستید، برای من مسرّت‌بخش بود. حالیا؛ خوشا به حال شما. چرا؟ خُب معلومه؛ خبرنگار (=وارونه‌ی نگارنده‌ی خبر) در مبداءِ خبرها جای دارد و جامعه در کسب خبر به خبرنگار تکیه دارد. او نباشد، پدیده‌ها و رویدادها شکل خبری به خود نمی‌گیرد و گَردِ شایعه بر تن آن می‌نشیند و حتی برای فریب به کار می‌آید.

اینک که مفتخریم محل ما خبرنگار هم دارد از شما می‌خواهم این حرفه‌ی شریف را در وجود خودت، حرفه‌ای کن، فنون و رموز و شرائط آن را در خود تقویت نما. و دست‌کم از پنج توانایی چیره‌دستی خود را عقب مینداز: مهارت، صداقت، بینش، نگارش و ذکاوت.

خبرنگاری، اشتغالی مهم و ارزشمند است، چون با دانایی و ارتقای فرهنگ جامعه سروکار دارد. اگر ابی مِخنَف (اولین خبرنگار کربلا) نبود شاید اینک کمتر با جزئیات آن واقعه‌ی مهم تاریخی آشنائیت داشتیم. بنابرین بکوش هر روز بهتر از روز پیش، در تدوین خبر، حرفه‌ای تر و در پردازش آن جذبه‌دار تر ظاهر شوی و اصول اولیه‌ی پردازش و بررسی خبر را بیامور. پوزش، بنده قصد ارشاد هیچ کسی را ندارم، فقط از روی احترام، اولویت‌هایی را پیش رویت نهادم. کتمان نکنم نکته‌نظرات جناب آسید موسی صباغ خطاب به شما که دلسوزانه طرح کردند، مرا ترغیب ساخت، سراغ شما آیم.

در پایان خرسندی‌ام را از دو دیداری که با جناب عالی در دو مسافرت قبلی‌ام و مسافرت اخیرم به محل دست داد، جا نگذارم؛ اولی در مجلس تسلای آقا سید علی اصغر و دومی در بالامسجد. خواستم به امام جمعه‌ی محترم میاندورود، دو پیشنهاد را مشاورت بدهم که دیدم هیئت همراه گویا بسیار تعجیل دارند و آنی و به سرعت نور! ما را از دیدار رودرو با ایشان محروم نمودند. بگذرم. به پدرت آقاموسی -دوست دوره‌ی درس و مدرسه‌ام- سلام برسان. سربلند و ظفرمند بمان. ابراهیم و ارادت.
 

مصطفی درخوش, در جواب دامنه: سلام آقای طالبی. فرصت نشد که در گروه پاسخ دهم. و از همینجا از شما سپاسگزاری میکنم و از رهنمودهای شما و تجربه گرانبهای شما بهره خواهم برد. عذرخواهی خواهی بنده را بپذیرید واقعاً سرم شلوغه.

 
پیام حجت الاسلام سید کمال عمادی: سلام و درود بر عزیزان دارابکلایی خصوصا بر مالک و مدیر ارزشمند و فیهم آن که ظاهراً سرور عزیز جناب طالبی دامت عزتهما و افاضاتهما هستند  یکی از اصول تربیتی بر حق و متعالی اسلام ناب محمدی ص تعادل همه جانبه در امور است که از آن تعبیر به قصد و اقتصاد شده است  از جمله تعادل -قصد- در غم و شادی اصل اعتدال، که در قرآن کریم به آن عنایت فراوانی شده است، در زندگی پر برکت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) و ائمه هدی ( علیهم السلام) و در کلیه اعمال و رفتارشان به روشنی دیده می شود . آنان هرگز در هیچ امری از اعتدال و میانه روی خارج نشدند . سیره رسول خدا (صلی الله علیه و آله) در همه وجوه، سیره ای معتدل بود . همان طوری که حضرت علی ( علیه السلام) در مورد آن حضرت فرموده است: «سیرته القصد» ; (5) رسول خدا، سیره و رفتارش میانه و معتدل بود . رسول خدا (صلی الله علیه و آله) در رفتار فردی، در خانواده و اجتماع، در اداره امور و سیاست، در رویارویی با دشمنان و حتی در میدان نبرد، اعتدال را پاس می داشت و از افراط و تفریط در هر کاری پرهیز می کرد و تاکید فراوان داشت که امتش از او پیروی کنند و در زندگی میانه روی پیشه سازند . از این رو، می فرمود: «یا ایها الناس علیکم بالقصد، علیکم بالقصد، علیکم بالقصد» ; (6) ای مردم! بر شما باد به میانه روی، بر شما باد به میانه روی، بر شما باد به میانه روی ./ نقل از سایت حوزه. اگرچه اعلان خبر درگذشت مومنان وظیفه صاحب عزاست تا مومن گرامی داشته شود و برای او طلب مغفرت شود همچنین سبب تسلی خاطر بازماندگان لکن برای دادن ولیمه نوزاد هم سفارش شد حال که دادن ولیمه نوزاد در فضای مجازی میسر نیست لابد در فضای حقیقی به قربا داده میشود پس لااقل خبر خوش ولادت عزیزان را منتشر کنید هم دانسته شود مومنان در امتثال امر ولی دام ظله ساعی اند هم این خبر خوش فضای فرهنگی و تربیتی تالار را متعادل و از فضای پیوستگی ظاهری خارج گردد و در لابلای آن خبر مسرت بخش معادل آن ولادت است ارسال شود تا غم و شادی پیاپی هم آید حضرت صادق امام به حق ناطق علیه السلام فرمود...وَ عَلَیْکُمْ  بِالْقَصْدِ فِی اَلْغِنَى وَ اَلْفَقْرِ وَ اِسْتَعِینُوا بِبَعْضِ اَلدُّنْیَا عَلَى اَلْآخِرَةِ فَإِنِّی سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ یَقُولُ اِسْتَعِینُوا بِبَعْضِ هَذِهِ عَلَى هَذِهِ وَ لاَ تَکُونُوا کَلاًّ عَلَى اَلنَّاسِ  بحارالانوار ج 75ص 380 قصد در این روایت به معنای تعادل است اقتصاد در روایت به معنای اعتدال است همان میانه روی گرچه روایت مربوط به انفاق و مصرف است ولی حکایت از اصل مسلم دارد حتی در تشییع جنازه هم وارد شد که رسول خدا ص فرمود علیکم بالقصد یعنی جنازه مومن را با وقار به سوی قبرش برید نه عجله کنید نه توقف به دلیل اهمیت بالا این اصل دینی در امور رفتاری و اخلاقی رسول خدا صلوات الله علیه در یک جمله سه بار آن را تکرار کرده ایهاالناس علیکم بالقصد علیکم بالقصد علیکم بالقصد..../کنز العمال ج3 ص 28 با کمال اعتذار و شرمندگی  سید کمال الدین عمادی
 
[در پاسخ به سید کمال‌الدین عمادی] جناب استاد حاج سید کمال الدین عمادی سلام علیکم. برای اجابت به این طرح‌آورده‌ی معقول شما؛ بنده پیش می‌افتم یک خبر از داخل خودم می‌گوید؛  تا سخن سدید شما شکل عملی به خود گیرد.

نوده‌ای داشتم و دارم، "علی"، که اخیرا" خدای مُجیب و رحمان ،دو نوه‌ی دوقلوی دیگر هم به سرای محقّر من افزود؛ به نام‌های "رایان عظیم" و "لیا زهرا". عظیم: معادل صدق الله العلیُ العظیم. پس حالا واجب آمد بر شما که با آن نفس زکیه در آوردگاه سحری امشب در آن قنوت همراه با تسبیح، نَوِگان مرا مشمول ادعیه و اذکار خود کنید.

تصریح کنم بنده هم چونان جناب مستطاب عالی برین نظر بودم که دو سال قبل توی صحن مدرسه فکرت مطرح کرده بودم که بیاییم و بکوشیم علاوه بر خبرسانی درگذشتگان، اخبار شعَف و شادی ازدواج جوانان محل را نیز در صدر خبر صحن‌ها کنیم.

چندان پرت نباشد علتِ عیان کردن دوره‌ی کوتاه نامزدی (=در گویش محلی ما: شیرینی‌خوری) این بوده مردم خبردار شوند چه کسی با چه کسی پیوند عقد برقرار کرده تا خدای ناکرده حریم نوامیس محفوظ باشد. در محل ما در قدیم بر بانوان مکرّم رسم بوده تا ازدواج نمی‌کردند دست به اَبرو و تاکشیدنِ نمی‌بردند، یعنی یک مرد جوان وقتی می‌دید زنی ابرو گرفته یقین می‌کرد این دختر، شوهر کرده و لذا چشمان خود را بر روی آن ناموس می‌بست و بر فرض هم اگر می‌خواست طرح ازدواج با وی بچیند، پا پس می‌کشید و حریم وی را حرمت نگه می‌داشت. راستی بنده کمترینِ این صحن هستم. ابراهیم طالبی دارابی شاگرد شما.
 

جناب استاد حاج سید کمال الدین عمادی: سلام و درود بر برادر ارزشمند و فرزانه ام جناب طالبی عزیز عید میلاد نور علی نور منجی بشر از غم واندوه پیوسته هزار و اندی ساله بر شما و خانواده محترمتان مبارک بزرگوار شعری در گروه داربکلا یا مدرسه فکرت ارسال شد جالب بود خواستم نکته ای بنویسم مجدد وارد شدم پیدا نکردم نکته ای داشت که توجه شما را هم جلب کرده به این مفهوم که خدا همه زیبایی را یکجا به گل نرگس داد اگر مشخص بفرمایید ممنون میشوم در ضمن نقدی در گروه داربکلا نوشتم فضای غم انگیز گروه و تسلیت زیاد شده است جمعیت روستا داربکلا هم زیاد است هر روز شاهد مصیبتی هستیم حذف آن را سفارش نمی کنم ولی ایجاد تعادل فضای غم شادی فضای عقلانیت و احساس فضای  وووو. از لوازم فرهنگ ناب است

 

نظر بعدی آقای سید عمادی [در پاسخ به دامنه |] علیکم السلام والرحمه جناب طالبی دانشمند فهیم و سخن دان و سخن شناس لله الحمد وله الشکر از پذیرش عالمانه کریمانه نقد این برادر کهتر برتر از آن و لله للحمد وله الشکر از اینکه خبری خوشی از نواده گان عزیز آنهم دو قلو با تسمیه قرآنی  را اعلان فرمودی و لله الحمد و الشکر و الثنا الحلی  از آن بهتر که تکمله عرض این برادر کهتر  را در تالار بیان فرمودی امروزه باید هر آنچه دشمن دین خواستار فراموشی آن است ما آن را دامن زنیم و ترویج کنیم دشمن بشدت از ازدواج از فرزند آوری در خانواده مسلمان خصوصا شیعه مخالف بلکه طرحهای بسیار خطرناک برای جلوگیری از این امر در اجرا دارد لذا سخن وجیه شما کلام ضعیف ما به کمال رسانده است با تشکر و سپاس مجدد.


پاسخ‌هایم به پرسش‌هایم ( ۵ )

نقش مجتهد در مدهب شیعه تحلیل تفسیری قانون اسلام است، در دستگاه تفقُّه که چنین کاری بر مردمان عادی منع شده است.

تا به حال هیچ فکر کرده‌ای چرا متفکران بزرگ سُنی، قاضی‌اند ولی متفکران بزرگ شیعه دین‌شناس؟

گرچه عناوین در حوزه، توسط دانشوران آن، به عالمان اطلاق و اعطا می‌شود مثل: آیت‌الله، مجتهد، مرجع، حجت‌الاسلام، اما وقتی طلبه‌ای به مقام تفقه و اجتهاد نائل آمد، هم خودبه‌خود در خود شئون دین‌شناسی می‌بیند و هم از توقُّعات جامعه‌ی خود از خودش، به این نتیجه می‌رسد دین‌شناسی کند تا شریعت -که راه و مسیر است- به سنگلاخ شُبهه و هجوم دچار نشود و دینداران از فهم صحیح بازنمانند.

نتیجه: مجتهدین دین تا کنون نگذاشتند فهم دینی در چنبره‌ی نااهلان بیفتد؛ به منشِ معقول، مدارا، بردباری، سعه‌ی صدر. هر مجتهدی هم که ازین مسیر خارج شد، سرانجام معلوم گشت مردم را دچار خلاء و تردید کرده است
 

عکس اعضای مدرسه فکرت

 

دامنه

 
 
سید احمد شفیعی دارابی
فرزند شفیعی مازندرانی
 
 

سیده

ربابه سجادی

 

 

حاج شیخ احمد

آهنگر دارابی

 

 
حمیدرضا طالبی
 

عیسی رمضانی
دارابی محمد
 

 

احمد بابویه

 

آق سید حسین شفیعی

سید اسدالله

 

 

حجت الاسلام

سید علی صباغ

 

 

سید علی اصغر

 

 

مصطفی بابویه

 

 

حاج علی چلویی

 

حجت‌الاسلام محمد رضا احمدی

 

پروفایل سلمان صالحی

سینصاد خدابنده

 

ابراهیم رمضانی محمد

 

 

قاسم لاری دارابی اوسایی

 

 
حجت الاسلام سید کمال الدین عمادی چاچکامی

 

 

حجت الاسلام شیخ مرتضی چلویی

 

 

قاسم بابویه

 

 

عبدالله طالبی دارابی

 

 

عبدالهادی دباغیان فرزند حاج اصغر

 

 

علی غلامی نژاد

 

 

حجت رمضانی دارابی

 

 

سید علی حسینی مرحوم سید ابراهیم

 

 

سید موسی صباغ

 

 

محمد تقی آهنگر

 

 

جعفر رجبی

 

 

حجت الاسلام شیخ مالک رجبی

 

 

حجت الاسلام سید احمدآقای شفیعی دارابی

 

سید سعید

شفیعی دارابی

 

 

حجت الاسلام سید محمد شفیعی مازندرانی

 

 

علیرضا آهنگر حاج باقر موسی

 

اسماعیل آفاقی

دیدن یا نوشتن نظرات : ۰
مدرسه فکرت ۸۰

مدرسه فکرت ۸۰

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
مدرسه فکرت ۸۰

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت

قسمت هفتاد و نهم

 

مدرسه‌ی فکرت بر روی «ایتا»
میدانی برای دیدار فکری با همدیگر : فهمیدن دانش، دمیدن ارزش، دانستن رویش، خواستن روش، گرفتن جهش.

تآسیس مدرسه فکرت روی ایتا

مَطلَع و مطلب

برای شروع دگرباره‌ی "مدرسه فکرت"

به نام خدا. سلام. "مدرسه‌ی فکرت" یک گردهمایی گره‌گشایانه است تا اعضای شریف، دانشور و اهل فکرت و خرَد، گره‌های فکری را به روی همدیگر باز بگشایند. در بیان یکی از دانشمندان خداپرست خوانده‌ام که معتقد بود:

 

"خواستار آن باش که به دست کسی که از تو بهتر است، هدایت شوی."

 

درین صحن، قصد بر هدایت و ارشاد کسی نیست. تمام تلاش این است اعضا به همدیگر دانایی بیفزایند. دانایی خود آثارش را بر انسان کم‌کم یا یکباره می‌گذارد. من همه‌ی اعضای شریف و محترم این تالار فکری را از خودم بهتر می‌دانم؛ پس می‌کوشم بیاموزم و اگر حرفی دارای پشتوانه‌ی منطقی و عقلی و شرعی برای بیان و بحث داشتم، از در میان گذاشتن با چنین اعضایی متفکر و خردمند و مبادی به آدابِ مذهبی و انسانی، دریغ نورزم. مهمترین اصل درین تالار، تقویت اندیشه و آشنایی با نگرش و نگاه همدیگر است. پس در یک جمله می‌توان مقررات را خلاصه کرد: فقط نوشته‌ی اعضا و پرهیز اکید از ارسال هر نوع کپی‌ها و بازفرست‌ها. می‌دانیم که دانایی، توانایی است. با دانش خود، توان یکدیگر را بالا ببریم که اخلاق و ایمان و اراده و روحیه و رفتار و پندار و کردار و گفتار در همین نسخه، نهفته است. آیه‌ی ۱۹۱ آل عمران خطاب و ختمی زیباست برای این مَطلَع و مطلب:

 

الَّذینَ یَذکُرُونَ اللَّهَ قِیاماً وَ قُعُوداً وَ عَلی‏ جُنُوبِهِم وَ یَتَفَکَّرونَ فی‏ خَلقِ السَّماواتِ وَ الارضِ رَبَّنا ما خَلَقتَ هذا باطِلاً سُبحانَکَ... .

 

پیام آیه بر خردورزی و تفکر و اندیشه است: "همان ها که در همه حال، چه ایستاده و نشسته و چه بر پهلو آرمیده، خدا را یاد می‌کنند و در آفرینش آسمان‌ها و زمین می‌اندیشند و با خدا زمزمه می‌کنند که پروردگارا ! این جهان را بی‌هدف نیافریده‌ای که تو از انجام کارهای باطل و بیهوده‌ منزّهی.

 

مدرسه فکرت: با ارادت: | ۷ اسفند ۱۴۰۱ | ابراهیم طالبی دارابی

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت

قسمت هفتاد و نهم

 

مدرسه‌ی فکرت بر روی «ایتا»
میدانی برای دیدار فکری با همدیگر : فهمیدن دانش، دمیدن ارزش، دانستن رویش، خواستن روش، گرفتن جهش.

تآسیس مدرسه فکرت روی ایتا

مَطلَع و مطلب

برای شروع دگرباره‌ی "مدرسه فکرت"

به نام خدا. سلام. "مدرسه‌ی فکرت" یک گردهمایی گره‌گشایانه است تا اعضای شریف، دانشور و اهل فکرت و خرَد، گره‌های فکری را به روی همدیگر باز بگشایند. در بیان یکی از دانشمندان خداپرست خوانده‌ام که معتقد بود:

 

"خواستار آن باش که به دست کسی که از تو بهتر است، هدایت شوی."

 

درین صحن، قصد بر هدایت و ارشاد کسی نیست. تمام تلاش این است اعضا به همدیگر دانایی بیفزایند. دانایی خود آثارش را بر انسان کم‌کم یا یکباره می‌گذارد. من همه‌ی اعضای شریف و محترم این تالار فکری را از خودم بهتر می‌دانم؛ پس می‌کوشم بیاموزم و اگر حرفی دارای پشتوانه‌ی منطقی و عقلی و شرعی برای بیان و بحث داشتم، از در میان گذاشتن با چنین اعضایی متفکر و خردمند و مبادی به آدابِ مذهبی و انسانی، دریغ نورزم. مهمترین اصل درین تالار، تقویت اندیشه و آشنایی با نگرش و نگاه همدیگر است. پس در یک جمله می‌توان مقررات را خلاصه کرد: فقط نوشته‌ی اعضا و پرهیز اکید از ارسال هر نوع کپی‌ها و بازفرست‌ها. می‌دانیم که دانایی، توانایی است. با دانش خود، توان یکدیگر را بالا ببریم که اخلاق و ایمان و اراده و روحیه و رفتار و پندار و کردار و گفتار در همین نسخه، نهفته است. آیه‌ی ۱۹۱ آل عمران خطاب و ختمی زیباست برای این مَطلَع و مطلب:

 

الَّذینَ یَذکُرُونَ اللَّهَ قِیاماً وَ قُعُوداً وَ عَلی‏ جُنُوبِهِم وَ یَتَفَکَّرونَ فی‏ خَلقِ السَّماواتِ وَ الارضِ رَبَّنا ما خَلَقتَ هذا باطِلاً سُبحانَکَ... .

 

پیام آیه بر خردورزی و تفکر و اندیشه است: "همان ها که در همه حال، چه ایستاده و نشسته و چه بر پهلو آرمیده، خدا را یاد می‌کنند و در آفرینش آسمان‌ها و زمین می‌اندیشند و با خدا زمزمه می‌کنند که پروردگارا ! این جهان را بی‌هدف نیافریده‌ای که تو از انجام کارهای باطل و بیهوده‌ منزّهی.

 

مدرسه فکرت: با ارادت: | ۷ اسفند ۱۴۰۱ | ابراهیم طالبی دارابی

 
 

شیخ شِبلی و دستگاه خلیفه‌ی عباسی

به نام خدا. سلام. شیخ ابوبکر شِبلی (که در ۸۷ سالگی در بغداد متوفّا و در خیزران دفن شد) فقیه شهیر قرن ۴ قمری‌ست. او دارای مَنصب و مقام حکومتی در دستگاه خلیفه‌ی عباسی بود اما آن را ترک کرد و به دنیای معنویت روی آورد. فقیهی که صوفی شد و از کبار و اَجلّه‌ی طریقت گشت. سخن زیاد تولید کرده است. خواستم گفته باشم مگر او بیشتر به چه می‌نگریسته است که سیاست را ترک گفته است؟! خودش مستقیم دادِ سخن سر داده است که مبتلا به چهار "بلا" گردیده است. یعنی چهار دشمن: "نفس. دنیا. شیطان. هوا." تا اینجا مقصدِ نوشته‌ام نیست؛ مسئله‌ی مهتری شیخ شِبلی را رنچ می‌داده است، سه مُصیبت صَعب و سخت. چیست سه مصیبت؟ خواهم گفت. هر سه مُصیبت را سخت‌تر از دیگری می‌پنداشت.

گفتند: کدام است سه تا؟

گفت: آن که حق از دلم برفت!

گفتند: ازین سخت‌تر؟

گفت: آن که باطل به جای حق نشست!

گفتند: سیُّم (=سومی) چیست؟

گفت: آن که مرا دردِ این نگرفته است که علاج و درمان آن کنم و چنین فارغ نباشم!


خُب؛ شِبلی دارد به ما مخاطبینِ این قرن چه پیامی مخابره می‌کند؟! من این طور می‌فهمم؛ اگر از فهم درست، دورم حالی‌ام کنید:

اولی این که انسان در هیچ موقعیتی نباید "حق" را از خود برانَد. اما جانب "حق" را گرفتن، همواره به آسودگی نمی‌انجامد و آسان هم حاصل نمی‌شود. دومی آن که نظاره‌گری برای تماشای نشستنِ باطل جای حق، کاری خطاآلود است و دامنگیر همه می‌شود و بُراده‌های سوهان ندامت، لبه‌های نرم وجدان را می‌سابانَد. و سومی هم این که شِبلی هر دو آسیب جامعه را دید اما خود را فارغ دید و به تعبیر خودش دردش نگرفته که حق و باطل جابجا شد. "فارغ" درین جمله‌ی شیخ شِبلی به نظر من جزوِ کلیدواژه‌ی گفتمانی و بااهمیت اوست. یعنی بی‌خیالِ سیاست شد و راحت از آن گذر کرده و خود را از میدان و ماجرا بیرون انداخته (دین را از سیاست منفک کرد و تماشگر نشست) و فکر کرد آسوده شده است. لذاست ازین‌که به درمان آن دو مصیبت محیط خود همت نگماشته است، دچار مصیبت صعب‌تر شد؛ عذاب خیال و ضربه‌ی وجدان و خراش سرشت و تحریف سرنوشت. زیرا بی‌خیالانه جامعه و مردم روزگار خود را به حال آن دو مصیبتِ صَعب، رها کرد.

 

پیش‌نظریه (طرح مسئله) : اگر قرار می‌بود از میان فقیهان فرضا" یکی حق داشته باشد مردم و سیاست و حکومت را ترک کند، امام خمینی ره از همه اُولی بود؛ زیرا نه فقط از سمت سلطه و سلطنت، که در خود حوزه‌ی علیمه‌ی نجف اشرف، شدیدترین هجوم (شامل: دشنامی، بدنامی، بدفهمی دینی، بدسرانجامی) از ناحیه‌ی برخی از عوامل مداخله‌گر فقیهان دیگر را، به خود دید؛ اما تاب آورد و حتی بسیجگر گردید و یک "نهضت فراگیر" در ایران ایجاد کرد و سرانجام هم بر یک سلطنت دیرپا -که خود را محصول تمدن دیرین ایرانی جا می‌زد- غلبه کرد و نظامی نوین جای آن نشانید. حالا این که این نظام در آن "قواره و قاعده" بماند و چگونه طی کند، جای بحث جداگانه‌ای است. | ۸ اسفند ۱۴۰۱ | ابراهیم طالبی دارابی.

 

خلعت خلیفه‌ی عباسی! و خلع خود از قدرت سیاسی!

به نام خدا. سلام. در شرح شیخ شِبلی ( چند پست بالاتر در همین صحن) بحثم ناتمام ماند. اینک اِتمام آن، که سعی می‌کنم خیلی خلاصه بنویسم و پایان آن هم نظر خودم را هم ارائه نمایم:

 

شِبلی که خراسانی بود و شیعه (برخی وی را مالکی‌مذهب خوانده‌اند) گمارده‌ی سلطان عباسی بر دماوند بود. روزی خلیفه که در بغداد مستقر بود وی که حاکم دماوند بود و حاکم ری را احضار کرد. هر دو روانه شدند. خلیفه هر دو را خلعت هدیه داد و تشویقات کرد و آن دو را به سرِ حکومت ری و دماوند باقی گُذارد. در راه، حاکم ری عسطه‌ای زد و بینی و دهان را با آن خلعت پاک کرد. چون خبر به خلیفه رسید خلعت حاکم ری را با عصبانیت و توبیخ باز سِتاند (یخوانید: خلعِ ید کرد) و عزل (=برکنار و بازداشتن از شغل)

همین یک واقعه، به عنوان جرقه‌ی حهش، چشم شِبلی باز کرد. شروع کرد به بازسازی فکر خود. پیش خود گفت وقتی سلطان برای یک خلعتِ بینی مالیده‌شده، این چنین عقوبت کند پس اگر با آن کسی که خلافتِ واقعی وی را بیالاید، چه‌ها که نمی‌کند؟! این بیمناکی (اندیشناکی) اسبابِ تحولش شد و وی را واداشت حشمت و جاه و مقام را ترک گوید. از آن پس بود شیخ شد شیخی شوریده. نزد صوفی مشهور "خیر نساج" رفت توبه کرد. بعد به دماوند بازگشت و تک تک خانه‌ها در زد از آنان عفو و حلالیت و بخشش خواست؛ و به روایت خواجه عبدالله انصاری (مندرج در صفحه‌ی ۲۱ کتاب شِبلی، اثر کاظم محمدی وایقانی) تا مردم دماوند وی را بحلّ (آمرزیده) کنند.

 

نظر بنده: گرچه شیخ شِبلی حق داشت با آن جرقه‌ی بیداری، مسیر سیاسی خود را، خود تعیین کند و با صوفی‌پیشگی باقی‌مانده‌ی عمرش را طوری سَر و سِر سازد که بتواند دریچه‌ی دانش معنوی، به روی مردم روزگار خود بازگشاید و درین راه آنقدر زهد بورزد که حتی شب به چشمش نمک بپاشد تا به خواب نرود و از حیرت شبانه نگریزد، اما کارش در نهایت به سرزش شدید از خود انجامید و خود را تا آخر عمر شماتت کرد که چرا تماشاگری پیشه کرد و حق را جا نینداخت و با باطل در نیفتاد. امروزه‌روز، هستند کسانی که دم از شیخ شِبلی می‌زنند و ازو کد می‌دهند ولی او را سانسور می‌کنند و بخش ندامتِ زندگی وی را به مردم نمی‌گویند، همین که سیاست را -با آن که فردی فقیه و محدث و عارف بود- کنار گذاشت برای آنان ملاک عمل خیر شده است، حال آن که شِبلی پشیمان شد که سیاست را از دیانت کنار گذاشت. گویا برخی پیشمان‌شدگان -که در وقتِ قدرت و انحصار مدیریت کشور، لیاقتِ خدمت به ملت و ارتقای کشور به درجات بالای رشد و توسعه‌یافتگی و بازدارندگی نداشتند، اینک چون از چشم مردم انقلابی افتادند، دم از جدایی دین از سیاست می‌زنند. حال آن که خبر ندارند وقتی دین را ایزوله می‌کنند و تمام دین را پای ورقه و تاقچه و امامزاده می‌خواهند، در واقع جولان را برای ناشایستگان مهیّا می‌کنند و میدان را دو دستی تقدیم نالایقان می‌کنند؛ حال آن که خدا، صالحان و صادقان را لایقِ دخالت در امور مردم و دین می‌داند. سرشت و سرنوشت شِبلی یک درس تعطیل‌نشدنی برای هر آن کسانی هست که مردم را به غلط دعوت به تفکیک سیاست از دیانت می‌کنند. اینان در حقیقت دارند برای دین، اختیارداری می‌کنند که آن‌همه امر و نهی دارد برای حضور همه در سرنوشت و سرشت. | ۱۰ اسفند ۱۴۰۱ | ابراهیم طالبی دارابی.

 

روزنامه اقتصاد آینده

دوشنبه | ۸ اسفند ۱۴۰۱ |

یک خبر، یک نظر

به نام خدا. سلام

خبر: سخنان آقای حسین قربان‌زاده (رئیس سازمان خصوصی‌سازی) در مورد کارِ دستوری مولّدسازی حجت‌الاسلام سید ابراهیم رئیسی -که من نام دولتش را دولت «دستور» گذاشته‌ام- برایم جالب توجه بود؛ خصوصا" سوگندش به نام مقدس حضرت عباس علیه‌السلام (روزنامه‌ی بالا)  او مولّدسازی را عاملی برای "خیزش عمومی ثروت‌آفرینی و تحرک اقتصاد" نامیده و  این مصوبه را فصل جدیدی از "خارج کردن اموال راکد و منجمد دولتی" تلقی کرده و نقد منتقدان این هیئت هفت نفره را رد کرده و گفته: "همه‌ی امورات مولدسازی از مرحله شناسایی دارایی‌ها، تشخیص دارایی مازاد، ارزش افزایی دارایی‌ها، قیمت‌گذاری و روش واگذاری و مولدسازی آنها به صورت شفاف زیر ذره‌بین رسانه‌ها و مردم خواهد بود." جمله‌ی قسم  ویژه‌اش در عکس هم کاملا" معلوم است. نظر: برای من -شاید برای شما هم- این سؤال ایجاد شده که دولت ۱۳ با آن جزوه‌ی چندهزار صفحه‌ی برنامه! که در هنگام مناظره‌ی انتخاباتی در دستان حجت الاسلام سید ابراهیم رئیسی دیده می‌شده، چند صفحه‌اش را اساسا" توانسته پیاده کند؟! نیز فروش پول خارجی به مردم و نیز فروش اموال و دریافت پول ازین دو منبع را در کجا و چگونه خرج می‌کند؟ من حالا که عمر دولت ۱۳ بعد از فصل بهار آینده، ۲ سال می‌شود، شروع کردم به بررسی یا نقد و یا دادن نظر. وگرنه تا این مدت منطقی نمی‌دیدم دولت تازه را بتوان بررسی کرد. کتمان نکنم برخی از کارهای آقای رئیسی ارزش ستودن دارد. مثل چندبرابر کردن یارانه، غلب بر بحران خوف‌انگیز کرونا. سامانه‌ی آرد و نان پرهیز رئیسی از از سخنرانی‌ها. | ۸ اسفند ۱۴۰۱ | ابراهیم طالبی دارابی

 

استقبال از تصمیم تازه آقا ابراهیم طالبی (آویخته با ذکر چند نکته)!!!

بنام پروردگار بصیر و دوستدار اهل بصیرت. فرهیخته ارجمند و نویسنده خوش قریجه، جناب آقا ابراهیم طالبی سلام علیک. طلوع اعیاد فرخنده گذشته شعبانیه و پیش روی را به جنابعالی تبریک میگویم؛ آرزومندم: توفیق بهره وری از فیوضات معنوی این ماه با عظمت نبوی، رفیق راهتان گردد. اگرچه در ایام نقاهت پس از جراحی دوم (در طول کمتر از چهارماه) به سر می برم؛ اما در فرصت های مناسب، می کوشم، نوشته های دوستان (بویژه جنابعالی) را با دقت بخوانم و بهره مند شوم؛ در فرازی از نوشته «یک خبر، یک نظر» چنین نگاشتی : «من حالا که عمر دولت ۱۳ بعد از فصل بهار آینده، ۲ سال می‌شود، شروع کردم به بررسی یا نقد و یا دادن نظر. وگرنه تا این مدت منطقی نمی‌دیدم دولت تازه را بتوان بررسی کرد...»؛ با خواندن این عبارت، ضریب اطمینانم به گمانه زنی پنهان و گوشه دلم، تا حدودی افزایش یافت؛ زیرا گمانم این بود: این سکوت جنابعالی در قبال پاره ای از نقاط ضعف دولت جناب آقای رئیسی، در آینده ای دور یا نزدیک به نقد و انتقاد نسبت به کار کرد دولت ایشان تبدیل خواهد شد؛ اینجانب، هم از سکوت گذشته حضرتعالی و نیفتادن در دام بدخواهان خرسندم و هم از تصمیم جدیدتان استقبال می کنم؛ اما  خیرخواهانه، از ذکر چند نکته دریغ نمی ورزم:

یک ) نفس انتقاد نسبت به کارکرد دولت جناب آقای رئیسی، امری سودمند، لازم بلکه گاه ضروری است (البته بشرطها و شروطها)؛
دو ) باور اینجانب همانند همه مدافعان خیرخواه دولت جناب آقای رئیسی این نیست که این دولت، دولتی دور از نقطه ضعف و کاملا موفق است؛  بلکه معتقدم: در کنار کارکردهای مثبت این دولت، ضعف هائی در حوزه های مختلف (فرهنگی، اقتصادی و...)  بروز یافته و وجود دارد؛

سه ) شواهد نشان میدهد: در این مدت کوتاهی که بر دولت جناب آقای رئیسی گذشت؛ نه تنها دشمنان خارجی علیه او تلاش نموده؛ بلکه مخالفان چپ و راست داخلی نیز؛ بطور خواسته و ناخواسته از هیچ کوششی در هم نوائی با دشمنان خارجی و معاندان با اصل نظام کوتاهی و دریع نورزیدند؛

چهار ) اجتماع و وحدت مرئی و نامرئی سران فتنه ۸۸ و گردانندگان روزنامه آرمان و آفتاب یزد و اعتماد و... چهره هائی همانند جناب لاریجانی، ناطق نوری، باهنر و...؛ و برخی از نمایندگان وام دار احزاب (پزشکیان و...) برای به شکست کشاندن دولت جناب آقای رئیسی؛ حقیقتی است که هیچ فرد منصفی نمی تواند منکر آن شود؛

پنج ) برداشت جمع چشمگیری از خوانندگان نوشته های تحلیلی و منتقدانه جنابعالی در دو سه سال اخیر اینست که در  این ساسله از نوشته های خود، هم پخته تر از گذشته عمل نموده اید و  هم منصفانه تر و هم....؛  قضاوتها اینست: دست کم در برخی از  این نوشته ها موفق شده اید که از کمند خطرناک وامداری به احزاب کاملا رهائی یابید؛

شش ) همانگونه که اعلان نمودم؛ اینجانب از تصمیم جدیدتان استقبال میکنم؛ و با شناختی که کم و بیش از روحیه جنابعالی دارم؛ تقریبا مطمئنم این تصمیمتان را عملی خواهید نمود؛ و حتی احتمال میدهم:  با نزدیک شدن زمان انتخابات ریاست جمهوری  آینده؛ مصلحت را در این به بینید که بر صبغه انتقادی خود در نوشته های پیش روی بیفزائید؛ بنده از این تصمیم جنابعالی نیز،  استقبال می کنم؛ اما بازهم خیرخواهانه می گویم:

 

الف) بگونه ای انتقاد کنید که با واقعیات همخوانی داشته باشد؛
ب) کنترل قلم را در عرصه انتقاد از دست ندهید؛
ج) در عرصه انتقاد بسیار مراقب باشید که در دامن احزاب و اشخاص و گردانندگان روز نامه های مورد اشاره نیفتید و بطور ناخواسته در زمین  آنان و به نفع آنان قلم نزنیذ؛
د) در هر نوشته ای هواستان به این آیه باشد «کلُّ نَفسِ بِما کَسَبَت رَهینهِ»؛
در پایان دعا می کنم: بیش از پیش در دفاع از اصل نظام و آرمان های امام و رهبری و شهداء عزیز  موفق باشید؛ و دعا کنید که اینجانب و همه دوستان خیرخواه و علاقمند به جنابعالی نیز عاقبت به خیر گردیم. (حوزه علمیه قم: سید حسین شفیعی دارابی: عصر روز  دوشنبه = ششم شعبان ۱۴۴۴ ق// ۸ اسفند ۱۴۰۱ ش)
 
[در پاسخ به سیدحسین شفیعی دارابی] پاسخ به استاد جناب حاج آقا سید حسین شفیعی دارابی. سلام استاد. در متنی با عنوان توضیحی: « استقبال از تصمیم تازه آقا ابراهیم طالبی (آویخته با ذکر چند نکته) !!! » مطالب منطقی و منصافانه و حاوی پیشنهادهای سازنده مطرح کرده‌اید که بنده از آن با نهایت احترام و خرسندی استقبال می‌کنم. هم در آنجاهایی که روش ورودم را مورد تأیید قرار دادید و حتی تأکید بر دوام این نوع نقد و بررسی نموده‌اید؛ و هم در آنجاها که از سرِ شفقت، نکات مشفقانه فرمودید. به استاد خودم اطمینان می‌دهم سعی کرده و می‌کنم از همان مقیاسی که تعیین کردید بیرون نیفتم. زاویه‌ی فکری من با سه دسته همیشه قاطع است، هر چند سعی می‌کنم روابط خودم را با چنین کسانی برهم نزنم؛ چه، تا در گره‌گشایی افکار نادرست آنان دستم کوتاه نگردد: انکاریون. منهاییون. غرب‌پرستان. در نقد دولت سیزده هم -تا جایی که امنیت ملی را زیر نگیرم- در فضای مجازی به مرور خواهم نوشت. زیرا فصل جابجایی قدرت از نیمه‌ی دوم هر دولت، آغاز می‌شود.و بنده به نوبه‌ی خودم خویش را بر حسب امر رهبری معظم، مکلف به جهاد تبیین می‌دانم. بله؛ درست فرموده‌اید، در دفاع از اصل انقلاب و نظام با کسی تعارف ندارم. راه‌کارهای شما را قبول دارم و به دعای برخاسته از نهاد آکنده از نجوای سحری شما آمین می‌گویم. هر عیب و ایرادی هم در نوشته‌هایم دیدید مانند همیشه‌ی‌تان، از تذکر و نقد و پند و حذر، دریغ مَورزید. کماکمان شاگردی بنده پیشگاه شما تمامی ندارد و پله‌ها را به قول محلی: همطی طی می‌کنم برای آموختن از نزدتان. ممنونم متن بنده را لایق نقد و ابرام دانستید. با ارادت: ابراهیم

 

سلام جنابان از سمت راست بَستِ حرم رضوی ع آقایان اسماعیل آفاقی (فامیل) ، ابراهیم گلچین (هم‌کلاس و رفیق) ، قاسم بابویه (رخف و همسنگر) با احترام و عرض زیارت قبول. هر سه قشنگ افتادین. لباس خادم‌الرضایی هم به اندام‌تان می‌آید. یاد ما هم نقطه‌به‌نقطه بیفتین. چرا ماها را سر می‌ذارین و مخفی و یواشکی می‌روین؟! این آخری کشکولی.

 

سید کاظم صباغ: علیکمّ سلام. آقا ابراهیم طالبی بزرگوار. بعداز چهل / پنجاه روزی که بیشتر نوشته هایت تراژدی غم بود. این نوشته شما باعث گردید. لبخندی ( روز تولد امام سجاد ع) بر لبمان بیاد.ریادم هست تمام نیروی آموزش دیده لشکرهای سپاه را به تهران آوردند. در گرمای خرداد فقط خروجی پانصد تن کربن از اکزوزهای اتوبوسها نفسهایمان را بند آورده بودند.

 

دامنه |: سلام محضر رفیق، اولین همسنگرم حاج سید کاظم آقا. وقتی نظرت پای خاطره‌ام می‌نشیند محکم‌تر می‌شوم در بروز احساسات آن روزهای خاص. خوب جزئیات در حافظه‌ات ثبت است. منم از تلنگرت برین قسمت، خندیدم. چه روزی بود آن روز. درود و ارادت رخف.

 

جناب حاج آقا سید حسین شفیعی سلام علیکم. از من برای این کار ثواب و صواب مسئله‌ی جانبازان محل، هر چه بر آید، دریغ نمی‌دارم. بهتر است این کار لازم و جزوِ ضروریات محل، در درون خود پایگاه مقاومت بالا و پایین صورت گیرد؛ چون پایگاه‌ها، طبقه‌بندی بایگانی رسمی دارند و اسناد آن می‌تواند آنجا نگه‌داری شود و در امان.

 

حجت الاسلام سید حسین موسوی خوئینی: سلام. ممنونِ خیرخواهی و نیک‌بینیِ شما هستم.

 

دامنه |: سلام مجدد. خرسند شدم از رضایت و حَسن سیرت آن دوست. استفاده خواهیم برد از محضر شریف شما. التماس دعا.

 

رضا ادبی: سلام علیکم. رضا ادبی هستم. ضمن سپاس از دعوت جناب آقای طالبی، از همراهی با دوستان این گروه خوشوقتم.
 
علیرضا آهنگر موسی: سلام به همه دوستان. صبح همه شما بخیر. علی رضا آهنگر هستم. تشکر از آقای طالبی بابت دعوت به گروه
 
تقی آهنگر: باز بوی خوش مدرسه. سلام به همه و درود براقا ابراهیم. ارادت.
 
عزت‌الدین رمضانی: سلام و درود. افتخاریست شاگردی مدرسه فکرت.
 
دامنه |: جناب رضا ادبی سلام. خرسندم از حضورت.
 
جناب علیرضا آهنگر سلام. ممنونم از حُسن استقبال و قبولت.
 
جناب تقی آهنگر سلام. من هم از بوییدن رایحه‌ی مدرسه، مثل جناب عالی‌ام. ممنونم.
 
جناب عزت‌الدین رمضانی سلام. بنده هم مفتخرم به وجود و حضورت.
 
دکتر بهرام فرجی: سلام بر همه اعضای ارجمند مدرسه ی فکرت و برادر  فرهیخته ام جناب طالبی عزیز. ارادتمند: بهرام فرجی.
 
دامنه |: جناب دکتر بهرام فرجی دوست گرانمایه‌ی من سلام. به حضور و بهره‌گیری از شما پژوهشگر و استاد محترم دانشگاه شادمانم.
 
احمد الله وردی زاده: سلام و عرض ادب و ارادت  خدمت حاضرین در گروه مدرسه فکرت و تشکر از جناب آقای طالبی بابت عضو نمودنم در این گروه، مدتی بود از مدرسه فکرت تلگرامی محروم بودم، نمی دانم سبب این محرومیت چه بود، مدرسه در بستر تلگرام تعطیل بود یا اینکه از بنده سلب توفیق بهره‌مندی از مطالب ارزشمند دوستان دانشمند گروه شده بود. در هر صورت از اینکه مجددا در یک پلتفرم قوی ایرانی با مهندسی معکوس از  تلگرام و با قابلیت بالا در خدمت دوستان هستم بسیار مسرور و مفتخرم
 
دامنه |: جناب الله وردی سلام. کلاً فتیله‌ی مدرسه‌ی فکرت بر روی تلگرام پایین کشیده شده بود از اول مرداد ۱۴۰۱. اینک فرصت گشایش آن روی ایتا فراهم شد. با شما موافقم ایتا عین تلگرام ساخته شد و قوی هم هست. کار در آن به شکل تلگرام، ساده و روان و مجهز است. خرسندم از دیدار دوباره احمد آقا.
 
علیرضا آهنگر موسی: سلام. افتخاریست جهت شاگردی مدرسه‌ای که مدیرش شما باشید.
 
شیخ محمدرضا احمدی: سلام بر استاد طالبی عزیز. هیچ جا خونه خود آدم نمی شه، هم مدرسه باشه، هم فکر باشه، هم اهل فکر. خونه از این بالاتر؟ ممنون به خاطر تلاش چند باره شما در ایجاد این وضعیت...
 
دامنه |: سلام مجدد جناب علیرضا. بنده برای اعضای شریف این صحن فکری، حرمت دانش و ارزش قائلم. از بسط محبتت، بازم خشنودتر شدم.
 
جناب استاد احمدی سلام. چه تعابیری؛ برخوردار از کمال اخلاقی خودتان. منم ممنونم که این تالار بازم همدیگر را ملاقات فکری می‌کنیم. داشتن رفیقی روحانی چون جناب عالی برای این بنده یک فرصت طلایی برای زندگانی دنیوی و اخروی است. از حضور و فکر شما حتماً متنعّم خواهم شد.
 
رزاق ادبی: سلام. جناب آقای طالبی ازاین که دوباره باب گفتگو را باز نمودید متشکرم، امیدوارم مباحث خوبی از دستان داشته باشیم.
 
دامنه |: سلام جناب رزاق ادبی. بسیار خوشحالم به انتظار درست شما. تشکر از بابت رضایت حضور.
 
شیخ محمد بابویه: عرض سلام و ادب خدمت آق مدیر محترم و اعضای فرهیخته و دانش پژو. بسی جای خوشحالیست که مجددا مدرسه فکرت راه اندازی شده تا بلکم قلقلکی بر عقل و بینشم توسط مطالب آموزنده دوستان داده شود تا از رکود فکری بیرون آید. بسیار تشکر.
 
دامنه |: جناب شیخ محمد بابویه دوست فرهیخته سلام. هم در برداشت از راه‌اندازی مدرسه بر روی ایتا مسالمت ورزیدی و هم از انتظاری که برای رونق‌بخشیدن به این صحن مطرح کردی ملاطفت نمودی. لابد چنین خواهند کرد اعضای شریف. سهم خودت را هم برای تقویت این مسیر، کم نگیر. خرسندم شدم از پذیریشی که کردی.
 
دامنه: سلام سید غمدیده‌ی عزیزم. می‌دانم غم درگذشت اسفناک پسرت آق سید جواد بخش وسیعی از ذهنت را به اشغال خود درآورده است. اما نشان دادید ستَبری هستی که در برابر ناملایمات می‌ایستی. بستر مدرسه‌ی فکرت حتی می‌تواند جایی باشد برای مباحثه روی پدیده‌ی حتمی‌الوقوع مرگ و معاد. یعنی جدا از بار مصیبت که گران است و طاقت‌رُبا، می‌شود از روی نظام آفرینش و قانون قطعی قیامت قدری قضیه‌ی مرگ و زندگی و آخرت مورد اندیشه و تفکر قرار گیرد. من از دلت -که چیزهای فراوانی از خاطرات پسر عزیزت وزن آن را بر تو بسیار سنگین کرده است و شاید هرگز از حافظه‌ات محو نشود- باخبر هستم. باز هم فرا می‌خوانم آن رفیق اندیشمندم را به طاقت آوردن عمیق‌تر. خرسندم این صحن باز هم دیدمت. درود و دردت هرچه بیشتر به سمت کاهش سیر کند.
 
پیام تسلیت حجت‌الاسلام آسید حسین آقا موسوی خوئینی به سید علی اصغر: مـوسى (ع) در مناجات با خدا عرض کرد: خداى من! کدام آفریده‌ات را بیشتر دوست مى‌دارى؟  فرمود: آن کس را که چون محبوبش را از او بگیرم، با من آشتى باشد. (مسَکّنُ الفُؤاد عِنْدَ فَقْدِ الْأحبّة وَ الْأولاد، شهید ثانی، ج۱، ص۸۵) سلام. داغی چنین، نه داغی‌ست خُرد. به شما تسلیت می‌گویم و از خداوند برایتان، شُکر و شکیبایی می‌خواهم. ایشان در پناه رحمت خالقش، پروردگار منّانِ مهرْبان است و اگر دریغی باشد، بر ماست که از مکر و آزارِ روزگار ایمن نیستیم. لطفاً : با کارهای نیکو و صدقه و قرائت قرآن، عزیزان از دست رفته را یاری کنید. آرزوهایش را درباره‌ی پدر و مادر، خانواده‌اش، دوستان و همشهریانش برآورده کنید. سعی کنید تا بر سختی‌ها و شهادت سیّدالشّهدا (ع) بگریید و زیاد بگریید. هم سبک می‌شوید؛ هم با بهانه و پُربها، به یاد میوه‌ی دلتان و برای میوه‌ی دل جدّتان (ص) گریسته‌اید؛ هم ثوابش به او می‌رسد که بسیار نیازمندِ عنایتِ جدّش و مادرتان(س) و سالار آزادگان (ع) است.
 
شیخ مجتبی اکبری لالیمی: سلام و درود آقا ابراهیم عزیز. از اینکه در مدرسه فکرت راهمان دادی متشکرم. خودم بشخصه یک مقدار تنبلم ولی از مطالب بسیار وزین دوستان استفاده خواهم کرد. یا علی مدد
 
دامنه |: جناب استاد حجت‌الاسلام آشیخ آقا مجتبی اکبری سلام. موجب مسرّت و ابتهاج بنده است که دوستی متین چون شما -یادگار درخشان پدر شهید شهدای ۷۲ تن نظام، حجت الاسلام حاج آقا اکبری یار و همرزم شهید حجت‌الاسلام عبدالوهاب قاسمی نماینده‌ی ساری- درین صحن مدرسه، حی و حاضر باشید. ممنونم از اعلام رضایت. عزیز و محترم ما هستید استاد و فامیل بااخلاق. فراوان درود و ارادت.
 
جناب استاد حجت‌الاسلام آسید حسین آقا موسوی خوئینی سلام. پیام آموزنده‌ای خطاب به جناب آق سید علی‌اصغر شفیعی دارابی نوشتید که تعالیم مندرج در آن برای ما درس زندگی و معنویت است. تشکر دارم و از یقین برخوردارم که آقا سید دلش ازین پیام پربارتان تسکین می‌یابد. التماس دعا. دامنه |: سلام و عرض ارادت و ادب جناب حجت الاسلام آقای خوئینی در مدرسه‌ی فکرت دعوت‌تان کردم. بهره ببریم از بیانات آن دوست نجیب. رفقا هم همواره جویای شما بوده و هستند. با احترام: ابراهیم طالبی دارابی.
 
دامنه |: سلام جناب ... . دعوت انجام دادم. مدرسه فکرت چند سالی روی تلگرام بود. که چند ماه پیش فتیله‌اش را کشیدم پایین کاملاً. چون بستر تلگرام فیلتر است و من هم فیلترشکن نصب نمی‌کنم. تا این که روی بستر "ایتا" مدرسه‌ی فکرت را آماده کردم. مقررات را ببینید متوجه می‌شوید. حضورت از نظر بنده به دلیل عمق شناختی شما لازم است. همه‌ی افکار و سلایق فکری هستند.
 
اسماعیل آفاقی: سلام. متشکرم همانگونه که گفتید شما را سر بالا بیشتمی. همه جا همراه ما هستید. جا نگذاشتیم. انشاءالله سفر های بعدی با شما همراه باشیم.
 
دامنه |: سلام مجدد و زیارت و نیز خدمات شما خوبان به زائرین قبول درگاه احدیت. ببینیم ما را این دفعه می‌برین؟! یا بازم غِب می‌شین و جامان می‌ذارین! در پناه حرم شریف رضوی باشید و سلامتی‌تان روزافزون. عوض‌مان زیارت و سلام هر بار یادتان نرود. لقمه‌های برکت مهمانخانه‌ی حرم را هم به یاد ما جِر بدین نِماسِه!
 
دامنه |: سلام جناب آقای موسوی خوئینی. پرنکته و سازنده. به نظرم درین مسئله‌ی تسلیت، وارد یک فضای فراتر از ابعاد مادی شده‌اید و درخشش واژگان اثربخش پیام جان ناآرام آدم مصیب‌زده و غیرمصیبت‌زده را آرام می‌کند. ممنونم از تراوش اندیشه که نیازمند چنین سفارش‌های معنوی نسبت به هم هستیم. قلب رفیقم سید علی‌اصغر درخشان شد. درود فراوان.
 
میرزا علی چلویی: سلام خدمت همه دوستان گرامی.
 
دامنه |: سلام جناب علی‌میرزا چلویی. همواره از بودنت در هر جمع و محفل خصوصاً صحن مدرسه فکرت خشنود بوده‌ام. با قلم خود هر وقت فرصت دست داد، گفته‌ها و افکار خود را از ما دریغ مفرما. خداقوت مرد خدا.
 
مهدی ملایی: سلام، از باز گشایی دوباره ی مدرسه بسیار خرسندم،امیدوارم که از دانش بزرگواران گروه نهایت استفاده را ببرم،و از عمو ابراهیم عزیز،که افتخار ما داراب کلا ییها هستن کمال تشکر را دارم. انشالله که قلم ها و قدمها در مسیر حق باشد.
 
جناب آقا مهدی ملایی سلام. همین لفظ صمیمی «عمو ابراهیم» برایم صدها لایه پیام دارد. به وجودت همیشه شائق بودم. بله، درست بیان داشتید طبق مقررات این مدرسه، فقط نوشته‌های خودِ اعضا قابل بارگذاری است و هر گونه ارسال کپی و بازفرست پست‌ها و متن‌ها اکیداً ممنوع است. زیرا هدف، تبادل و مباحثه‌ی اندیشه و تفکرات است که بنده در اولین پست در بالا با عنوان «مطلع و مطلب» قانون مدرسه را بر روی اعضای شریف آشکارا بیان کردم. آقا مهدی تو صاحب فکر و ذوق هستی، در صحن مدرسه مول ! نشو. کشکولی! و حرفت را بیان فرما. ممنونم از محبت دائمی‌ات. درود.
 
عبدالرحیم آفاقی: عرض سلام و ادب خدمت همه خردمندان حاضر در صحن مدرسه و تشکر و امتنان از استاد طالبی عزیز و فامیل گرامی برای دعوت دوباره و انسجام بخشی مجدد مدرسه فکرت. به امید بهره مندی از خرد و دانایی اعضای مدرسه در راستای تعالی
 
دامنه |: سلام جناب عبدالرحیم دوست و فامیل فرهیخته‌ی من. از کمالات شما مطلع‌ام و وجودت و نظراتت در مدرسه مفید است و نوشته‌های پژوهش‌محورت هم همواره خواندن دارد. خوشحالم بازم شما را درین تالار دیدار می‌کنم. لطف دارید به بنده.
 
شیخ محمد غلامی: سلام. شب براهالی مدرسه فکرت و به ویژه به آقای ابراهیم عزیز خوش. در پناه الهی تندرست باشید.
 
دامنه |: جناب حجت‌الاسلام آشیخ محمدجواد غلامی سلام. آقا از بذل محبت‌تان ممنونم. دیدار حضوری با شما کمتر دست می‌دهد چون پایتخت‌نشین هستید، لااقل این صحن دیدار فکری روی دهد. من هم مثل شما برین گردهمایی علاقه دارم. فراوان سلام.
 
شیخ محمد غلامی: سلام مجدد. مشتاق زیارت دوستان و شما بزرگوار هستم، بابت بازگشایی مدرسه تبریکات حقیر را نیز پذیرا باشید...
 
حجت الاسلام آق سید حسین شفیعی: سپاس از آقا ابراهیم و تسلیت مجدد به جناب آقای شفیعی. بسم الله الرحمن الرحیم. آقا ابراهیم سلام علیک. اینجانب نیز همانند دیگر دوستان از بازگشائی مدرسه فکرت در عرصه مجازی «ایتا» (پیام رسانی ایرانی) خرسندم و از جنابعالی به جهت این اقدام فرهنگی، تشکر می نمایم. از فرصت پیش آمده استفاده نموده و مجددا درگذشت نابهنگام مرحوم آقا سید جواد شفیعی دارابی را به والد ماجد آن عزیز و دوست دیرینمان جناب آقای سید علی اصغر شفیعی دارابی و دیگر بازماندگان آن مرحوم بویژه به برادر بزرگوارش آقا سید میثم شفیعی دارابی تسلیت می گویم. آرزومندم با عنایت روح مطهر نبوی از رحمت واسعه الهی در ماه شعبان بهره مند گردد. قم: شفیعی دارابی.
 
دامنه |: استاد گرانقدر جناب حجت‌الاسلام دکتر آسید حسین شفیعی دارابی. برای بنده ارمغانی بود که پیام شما به صحن مدرسه فکرت رسید. انتظار دارم به دلیل دانش و احاطه‌ی بالای شما به مسائل، این تالار را از اندیشه‌ها و آرای خویش، بی‌نصیب نگذارید. خیلی در فضای ذهن صف کشیده بودیم جایگاه خطبه‌های نمازجمعه ساری همچنان شاهد نماز و خطبه‌ی آن استاد باشد، اما نقاهت‌تان مانع از استمرار کار شد. این را گفتم تا از مقام معنوی شما درین صحن به جای خطبه‌ها بهره گیریم. از بال گسترده‌ای که به روی سید عزیزم آق سید علی‌اصغر گشاده‌ای و مثل همیشه نوازشگر غم‌های هم‌نوعان هستید از محضرت تشکر می‌کنم. مطلب مهم شما را صحن هیئت محترم رزمندگان را هم دیدم و بسیار دلشاد شدم، آنجا پاسخم را خواهم نوشت. از حضور و وجودتان در صحن فکرت بر خودم می‌بالم زیرا از گنجایش بالایی در تحمل دیدگاه‌های متفاوت و حتی متعارض برخوردارید. با ارادت: ابراهیم.
 
سید موسی صباغ: سلام بر اعضای مدرسه فکرت، و آق ابراهیم طالبی که عضویت بنده رو در این گروه فراهم نمودند. ان شاا... از فهم و دانش گروه استفاده خواهم برد. سرافراز و پایدار.
 
جناب آق سید موسی صباغ دوست متین من سلام. در وجود شما دانش و ارزش می‌بینم، لذا دیدن روی و رخ و روح و متن و نوشتار و نظراتت درین تالار فکری برای شخص بنده یک توفیق الهی و رغبت روانی است. سپاس از قبول دعوت حقیر.
 
غلام یزدانی: سلام به همه اعضای  وتشکر از مدیر گروه ا زدعوت همه ماتشکر وقدردانی داریم.
 
دامنه |:سلام جناب حاج غلام یزدانی دوست مهربان من. آقا از الطاف و رضایت شما در پذیرفتن دعوت بنده متشکرم. برای بنده ارزشمند و محترمی.
 
سیده ربابه سجادی: با سلام وادب خدمت همه بزرگواران گروه. سپاسگزارم از دعوت شما مدیر محترم گروه اقای طالبی. استفاده میکنیم از بیانات پر بار شما بزرگوارن  موفق و پیروز باشید.
 
دامنه |: سلام و عرض ادب به پیشگاه خواهر گرانقدر و انقلابی محل ما حاجیه سیده ربابه سجادی. از آن فامیل فرهیخته و مؤمنه بسیار ممنونم که دعوتم را بر عضویت در مدرسه فکرت با نهایت بزرگواری پذیرفتند. برای ما افتخاری‌ست بس والا که این صحن به وجود عزیزان گرانقدری چون شماها خوبان پر نقش باشد. خرسندم که همیشه برای انقلاب و ارزش‌ها و مردم، کوشا هستید. درود بر روح پدر عزیزتان مرحوم حاج سید حسن سجادی مرد بزرگ و نیکنام داراب‌کلا. با احترام و ادب: ابراهیم.
 
آق سید حسین شفیعی: سلام مجدد. آرزمندم دعا ها مستجاب شود تا بتوانم بهتر از گذشته ادای وظیفه نمایم. هفته گذشته نیز برای اقامه نماز جمعه و ایراد خطبه ها دعوت شدم؛ توفیق نداشتم پاسخ مثبت دهم. امشب نیز از ناحیه صاحبان مجلس در قائمشهر برای  سخنرانی در مجلس جشن نیمه شعبان  دعوت شدم ولی پاسخ منفی دادم ( حدود سی سال است که در آن مجلس سخنرانی می کنم)
 
سید زینب شفیعی: با‌سلام‌ و‌ احترام. باز‌ مدرسه، باز‌ فکرت. گشوده شدن مجدد مدرسه فکرت را خرسندم. خدا را شاکرم که در جمع حاضرم.
 
دامنه |: سلام فامیل محترم و گرامی‌ام سیده زینب شفیعی. همیشه عضو مدرسه فکرت بودید، اینک هم چون  این مدرسه روی بستر «ایتا» آماده شد، از دعوت شما غافل نشدم. نقطه‌نظرات را در صحن مطرح فرمایید تا با کمک هم به فکر بهتر و اندیشه‌ی منطقی‌تر و روش‌های اخلاقی‌تر بهتر آشنا شویم. خرسندم این‌گونه زیبا جملات نوشتید که نشان اهمیت‌قائل‌شدن به دانش و ارزش است. با درود بی‌شمار.
 
حجت رمضانی: بهترین دوستان کسانی هستند. که وقتی خودتو باور نداری بهت ایمان دارن.
 
دامنه |: ابتدا سلام می‌کنم به دوست خوب و بامحبتم آقا حجت رمضانی. آنگاه خرسندم که قبول کردید دعوت مرا برای بودن در مدرسه فکرت. سپس سپاس از یک جمله‌ی کلیدی که مرقوم فرمودید. درود.
 
 
شیخ ربانی: هو العزیز. صدیق ارجمند آقا ابراهیم سلام علیکم ، اینکه حقیر را لایق حضور در آن صحن مبارک دانستید کمال تشکر را دارم و استفاده می‌کنم. سعیکم مشکور
 
دامنه |: استاد حجت‌الاسلام ربانی رفیق شفیق سلام علیکم. نه فقط من، فراوان سراغ دارم دوستانی را که به وجودتان غرّه‌اند و اینجا جای حضور شایستگانی چون شما دوست فاضل و بااخلاق است. ما را به آموزه‌هایی که خود ترجیح می‌دهید، بساز. سپاس.
 
جواب شیخ ربانی: با سلام مجدد خدمت آن بزرگ مرد عزیز ، ای عزیز ، مرشد ،  دارای صورت زیبا و سیرت زیباست ، صورت زیبا برای مخلوق و سیرت زیبا برای خالق و این اقل العباد محروم از هر دو نعمتم ، پس احسن ، تلمیذ از اساتید معظم است که با بزرگواری مهیا کردید .شکرالله مسائیکم.
 
دامنه: ناب، نو، نوید بود استاد ربانی. شکرا مزیدا.
رهین محبتت: ابراهیم.
 

پاسخ‌هایم به پرسش‌هایم ( ۱ )

ابوالفضل بیهقی -قرن ۴ هجری- نویسنده‌ی بزرگ ایران بود.

چه چیزی سخنش را دلپذیرتر و شنُفتنی‌تر می‌کرد؟

این که "دیده‌ها" را از "شنیده‌ها" جدا می‌کرد.

نتیجه: به شنیده‌ها بسنده نباید کرد.

ابراهیم طالبی دارابی

 

پاسخ‌هایم به پرسش‌هایم ( ۲ )

علامه طباطبایی یکی از ستون‌های مستحکم فکری ایران است.

در کتاب مهر افروخته خواندم: روزی ازو پرسیدند به حرم مشرّف می‌شویم چگونه زیارت کنیم؟

فرمود: "مگر چیزی جز خدا مشاهده می‌شود."

نتیجه ← : هیچ جا حتی حرم مطهر و مقدس از توحید (یگانه‌پرستی حضرت احَد) نباید بیرون شد.

ابراهیم طالبی دارابی

 
 
نظر عبدالله طالبی: درود بر آقاے طالبے عزیز. خوشحال شدم که مدرسه فکرت در طرح مولدسازی دولت به مزایده گذاشته نشده تا سبب شود ذوق و شور خیرینی چون شما را از کف براند بازگشت با نرم افزاری که پشتش معما های خوابیده اما تبلور مهندسی ایرانیست خالی از لطف نیست  (( مبارک باد )) و اما تفاوت زاویه نگاه تان با من. شما نظرتان اینست که انسان در هیچ موقیعتے نباید حق را از خود براند ! چنین روشی بسیار دشوار وتقریبا محال. چون باتوجه براینکه انسان جایز الخطاست و می بینیم سوره اے به نام توبه نیز اعجاز شده که حتے خداوند از گفتن اسم ش در اول سوره نیز فاصله گرفته تا انسان در خلوص ذهنیتش بازگردانده شود نه در زبان و ظاهرش. اما میشود این سوال را به صورت زیر مطرح کرد. که چه زمانے حق ازدل انسان رانده میشود ؟ که از آن پرهیز کنیم ؟ به نظر من زمانے که انسان دروغ بگویید  حال به وجدانش یا به فهم طرف یا اطرافیان مقابلش . شیخ ابوبکر پاک سرشت نیز ظاهرا نتوانست به وجدان بیدار خود دروغ بگویید چون در مقام یڪ فرد آگاه یا به عمدا خطایے مرتکب شد. و وجدان یڪ فرد بیدار هرگز به خواب نخواهد رفت ونیز آرام نشود و هر لحظه مکررا خود را در آینه پاسخگو مے یبیند  وزمانے رهایے پذیر میشود که طبیعت خداوند دست به اعجاز بزند  وتلنگر یا ((سرتپے ))پدرانه نصارش کند . و اماچه بهتر بود مانند مولوی عبدالحمید از بند خویش خلاص و بازتابنده حقانیت می شد. و امابعد تان را نیز بگذرم. هم از تعریف هم از تحریف تان. بهتر بود در ساختار نظام اسلامی از ابتدا خشتی به نام دروغ چیده نشده بود  که بعدا چنین به سمت ریزش خیز بر ندارد یا کج نشود. تا مباداالزامی فراهم شود که هر روز به خودمان اجازه دهیم حقانیت اسلام وحقوق های ملتی را پایمال کنیم تا بازم مبادا تراک این نظام اسلامی بازتر شود. بنظرم بالای مدرسه فکرت گفته ای را سنجاق کنید: (سکوت مجاز ولی دروغ ممنوع) شب تان خوش
 
دامنه |: سلام جناب عبدالله دوست بافکر من. ممنونم که دعوت مرا صحه گذاشتی. عضویتت در مدرسه برای شخص من مفید و لازم بوده و هست. خوشحالم از دیدارت درین تالار. اما پاسخ کوتاه به نکاتت:
 
۱. طعنه‌ی قشنگی زدید. نه، مدرسه‌ی فکرت، یک مؤسسه است، فتیله‌اش بالا و پایین می‌شود ولی خاموش نمی‌گردد. مگر گت پُف چِک هایره!
 
۲. ایتا چون با خود وزرات ارتباطات است، شبیه‌ترین و قوی‌ترین نسخه در مقایسه با تلگرام است که جاذبه و سادگی دارد. باید به داشته‌های داخلی روی آورد.
 
۳. موافقم که جانب حق ایستادن دشوار است. چون گاه تشخیص حق، غبار می‌گیرد و هر کس خود را معیار حق جا می‌زند.
 
۴. برداشتت از سوره‌ی توبه، یک فهم است اما گویا چون جنبه‌ی تنبیه و تنبه داشت، ذکر بسم‌الله به قرینه‌ای که ما خبر نداریم نیامده است. توضیح شما هم نکته هست، اما هنوز باید رویش فکر کرد.
 
۵. شیخ شبلی شوریدگی‌اش زان رو بود که دستگاه عباسی وی را حاکم دماوند ایران کرده بود و سپس در اثر بازگشت و توبه، از تک تک مردم دماوند بحلّی (=حلالیت) خواست. مثل گویش محلی که مادران تهدید توأم با تطمیع می‌کنند ای فرزند! شیر را بحِلّ نمی‌کنم! اگر نماز نخوانی!
 
۶. وجدان اغلب لازم به سرتَب (=کشیده، سیلی) ندارد، چون مرز آن با حقیقت و بطلان بسیار نزدیک است و سرشت انسان هر دو را خوب می‌فهمد.
 
۷. خشت نظام خوب و مستحکم چیده شد. مهم این است کسانی با قصد تعمیر خواستند آن را نماسازی کنند، دیدند بیراهه رفتند. خشت در دست قاطبه است، هر وقت قاطبه به سمت نخواستن رفت، خشت هم می‌ریزد اما خشت انقلاب به برداشت بنده همچنان پر سیمان و مصالح است.
 
۸. از صراحت در گفتارت مباهه می‌کنم و ممنونم به این متنم توجه نشان دادی و قلم نقد بر آن کشاندی. شادمانی‌ام پنهان نباشد ازین مباحثه و علایقت به نقد و بیان افکار خود. درود. با نهایت احترام و ارادت.
 
اسماعیل آفاقی: سلام. سلام بر یکایک شما که استقبال بینظیری در ایجاد و راه‌اندازی مجدد مدرسه فکرت داشتید باید به جناب آقای ابراهیم طالبی تبریک گفت که به نوعی دوستان را بر مسند نوشتاری و ارائه نظر سوق میدهد تا مسئولیت پذیری خوب داشته باشند متشکرم.
 
 
برادر و فامیل گرامی‌ام آقا اسماعیل آفاقی سلام. سلوک آن دوست همیشه درست و بر پایه‌ی وحدت و محبت بوده است. این نگرش شما تحکیم و تألیف قلوب را هموار می‌کند. خرسندم برداشت جمیلی از بازگشایی مدرسه فکرت بر روی بستر ایتا درین مقطع زمانی کرده‌ای. همین‌طور بنده هم ازت ممنونم که هئیت محترم رزمندگان را با صبر و حوصله پیش می‌بری. تشکر وافر.
 
اسحاق آهنگر: سلام به اقا ابراهیم عزیز ودوست داشتنی ودیگر رفقای در گروه وهمچنین به آقای سید علی اصغر عزیز مهربان ازاینکه ما را لایق در جمع خود دانستید ممنونم.
 
دامنه |: جناب آقا اسحاق آهنگر دوست دیرین من سلام. آقا شما شایستگی والایی دارید و افتخار است وجودت و حضورت در صحن مدرسه فکرت. آق سید علی‌اصغر عزیز ما، صاحب مدرسه فکرت است و مشاور ارشد بنده درین تالار فکر و اندیشه. هر دوی ما به فضایل اخلاق جناب‌عالی و روحیه‌ی بارزت و درخشنده‌ات در خدمت به خدا و خلق خدا، واقفیم. ممنونم رخف.
 
سیده زینب شفیعی سیداسدلله: سپاس از این دعوت در فکرت. امید است خوانش و بینش در فکرت،حقیقت را به فطرت بازتابش نماید. تشکر از شما فامیل گرامی  درود فراوان به شما.
 
سلام مجدد به فامیل ارزشمندم خانم سیده زینب شفیعی. بیان در نوشتار شما حاکی از قدرت فکر و دانش است. خرسندم این‌گونه توانا می‌بینم. بله، انتظار بایسته‌ای مطرح فرمودید. به‌یقبن همین خواهد شد. روح پدر عزیزت مرحوم آق سید اسدللله پدر شهید و روح مادر گرانقدرت (خاله‌زاده‌ی مرحوم پدرم) در پرتو انوار الهی باشد. بسیار خوشحالم از بیان نظرات و دیدگاه‌های بانوان شریف مدرسه فکرت. التماس دعا و عرض ادب.
 

سلام و احترام و اکرام

به نام خدای حکیم و جان‌و‌جهان آفرین
مجلس ختم پسرعمه‌ی عزیزم، رفیق دور و درازم زنده‌یاد آق سید محمد باقر شفیعی دارابی فرزند مرحوم حجت الاسلام حاج آق سید علی شفیعی و مرحومه حاجیه رضیه طالبی. برادر اخوان معزز و مکرم جناب الاسلام حاج سید جواد آقا (آق شفیع) شفیعی دارابی و جناب آق سید صادق شفیعی و عموی آقا سیدضیاء (هادی) شفیعی و فامیل نسبی و سببی بسیاری از بزرگواران مقیم قم، در ساعت سه و نیم عصر روز پنجشنبه‌ی جاری (یازدهم اسفند ۱۴۰۱) تا حدود ساعت پنج عصر در مسجد چهارمردان قم سرِ کوچه‌ی هجدهم. یاد آن رفیق نیکنام و دوستدار خداوند و اهل بیت عصمت -علیهم السلام- و انسان خَیّر به حالِ بیچارگان به خیر و نیکنامی.
بازنشرکننده‌ی خبررسانی: ابراهیم طالبی دارابی

 

آیا عربستان واقعا" عملگرا است؟

به نام خدا. سلام. برخی روزنامه‌ها و جریانات داخلی معمولا" هر چند وقت یک بار پای عربستان سعودی را به میان می‌کشند تا محمد بن سلمان شاهزاده‌ی ولیعهد را مردی برای «گذار از سیاست سنتی به سیاست عملگرا و تنش زدا» معرفی کنند. (بخوانید: جا بزنند)

من این ایده را پس می‌زنم زیرا او در صحنه‌هایی که پای مصلحت عام مسلمین در وسط است -حتی اگر ایران هم داخل ماجرا نباشد- فردی بسیار خش و منشاء آزار و نقار جهان اسلام ظاهر می‌شود. گرچه آقای عبدالرضا فرجی راد -استاد ژئوپلیتیک دانشگاه- اخیراً گفته است:

 

«حاکمان پیشین عربستان، طی سال‌ها به دنبال نفوذ در کشورهای منطقه، تفرقه‌افکنی و تشدید بی‌ثباتی بودند اما با روی کار آمدن «محمد بن سلمان» این رویه عوض شده و حالا عربستان می‌کوشد تا نقش دیگرگون شده‌تری در منطقه به دوش بکشد.»


اما به نظر می‌رسد تعبیر "گاو شیرده" در بیان رهبری معظم چنان به واقعیت ساختار سیاسی فعلی عربستان (بخوانید کشور متعلق به یک آل) منطبق بوده است که عده‌ای -احتمالا" نقّاد ولی بعضا" واسط- را وا داشته، برای کنایه به ایران، عمدا" از یک جرثومه‌ی عرب بُت بسازند.

واقعیت آن است که «محمد بن سلمان» اساسا" در محیط داخلی حکومت، رقیب را می‌کشد و چیزی به عنوان رقیب نمی‌شناسد، حتی اگر حریف او از سلسله‌ی خونی خودش باشد. بخش وسیع (شاید تمامِ) خستگی سیاسی امنیتی منطقه‌ی مسلمین ریشه در بلندپروازیی‌های شخص وی دارد. احتمال این می‌رود او نسبت به مذهب هم، دیدِ انقطاع و بریدن پیدا کرده باشد. ایجاد برنامه‌ی تفریح ساحل در دریای سرخ برای آزادی هر کار غیراخلاقی، یک نمونه‌ی آشکار از گذرش از مَنعیات متقن و منکرات شرعی است.

تنها این نیست، او در جهان عرب، تسلیم‌ترین فرد در برابر غرب است. غرب که لااقل هم‌اینک به جهان اسلام در دو قاره‌ی آسیا و آفریقا تعرض بی‌شرمانه دارد و مستوجب سرزش و تشَر است. بگذرم. | ۹ اسفند ۱۴۰۱ | ابراهیم طالبی دارابی.


نظر حاج احمد: سلام صدیق محترم آقاابراهیم. همیشه تحلیل هایت عالی مطابق با واقع و قابل استفاده است. به نظر بنده هم، بن سلمان احتمالا از دین خارج شده است.

 

سلام رفیق‌برادرِ بهتر از جانم جناب حاج شیخ احمد آهنگر. می‌دانستم صَدیقان عزیزم، که بی‌وقفه به عظمتِ شئون مفهوم قرآنی اولوا الالباب (به عبارت ساده: برخوردار از مغز پُخته در معرفت) باور دارند و از آن حَظّی هم برده‌اند، مرکز مطلبم را می‌گیرند. ممنونم که با بیان نظر راسخ و صریح‌ات نسبت به این مسئله‌ی درگیر، مرا در پروراندنِ ژرف‌تر این دیدگاهم مدد داده‌ای. درود بر تو رفیق همه‌ی دوره‌های زندگی من خصوصا" هم‌زایر دایم زیارت حرم حضرت امام رئوف رضوی علیه‌السلام.

 

حاج شیخ احمد آهنگر: از لطف حضرتعالی متشکرم. باید خدمتتان عرض کنم جدای از اطلاعات جامع شما ازذهمه مسائل وموضوعات، تدین ودینداری حضرتعالی برای من بیش ازهمه حائز اهمیت است. انشاالله درپناه ایزدپناه موفق و هرروز بیش از گذشته بدرخشید. چون جزو افتخارت دوستان هستید.

 

سلام مجدد حاج شیخ احمد. چه در صحن، چه در جمع، حضورت همواره قوت قلب است. با کمک همه‌ی اعضای شریف، گشایش فکری و درخشش‌های اخلاقی پدید خواهد آمد. مدرسه هم همین را تعقیب می‌کند. از حُسن خُلق آن رفیق نسبت به بنده و همه‌ی افراد لذت می‌برم.

 

دامنه |: سلام مجدد حاج احمد. چه در صحن، چه در جمع، حضورت همواره قوت قلب است. با کمک همه‌ی اعضای شریف، گشایش فکری و درخشش‌های اخلاقی پدید خواهد آمد. مدرسه هم همین را تعقیب می‌کند. از حُسن خُلق آن رفیق نسبت به بنده و همه‌ی افراد لذت می‌برم.

 

حجت رمضانی: سلام آقا عکس وفیلم گرفتن با من همین.

 

دامنه |: سلام حجت خوب من. آقا همین خود بالاترین شرکت است. از قضا چه هم کاربلد ظاهر شدی در شکار صحنه‌های ناب چهره‌ها در روز پاسدار در مراسم بالامسجد. ممنونم از اعلان شراکت.

 

دامنه |: جناب آقا اسماعیل آهنگر دوست محترمم سلام. خوشحالم از قدم و ان‌شاءالله قلم شما. از محبت و حرمتت به رفیق سید علی‌اصغر غمگسار ما سپاس ویژه می‌کنم. دل دردمند مصیبت‌دیده با همین چند کلام هم آرام و التیام می‌گیرد. عزت مستدام.

 

اسماعیل آهنگر: مخلص عمو ابراهیم. خدا پدرو مادر شما رادرحمت کند. روحشون شاد. روح همه پدرهای آسمانی شاد.

 

خلیل: با سلام. لطفا دهه شصتی ها رو هم با خودتون داشته باشید و بزار افتخار حضور در کنار شما رو درک کنند.

 

سید موسی صباغ: خدا رحمتشون کنه. به رسم ادب و احترام ، فاتحه ایی رو نثارشون کردم.

 

آقا حجت سلام. آقا بزار جوهر قلم آق ابراهیم خشک بشه. چرا زود هل من مبارز طلبیدی. توضیح : آقا حجت به همراه باجناقش اقای شهابی و برادر خانمش حاج رضی کار جهادی ( شخم زمین ها با روتوری) .کارمزدشان هم روی سفره معلومه.خدا قوت بازوانتان سرشار از انرژی.

 

دامنه |: سلام جناب آقا خلیل دوست گرامی من. ما باید ببالیم دهه‌ی شصتی‌های این زمانه اجازه دهند کنارشان قدم بزنیم. ارادت دارم محضرت. شفای پدرت جناب آقا پرویز عزیز -مرد اخلاق و آداب و محبت- آرزوی قلبی ماست.

 

سلام جناب آقا سید موسای عزیز. نشان شخصیت آن دوست محترم است. خوشحالم ساختی رفیق بامرام.

 

بازم سلام سید موسی. داشتم فیلم رو نگاه می‌کردم. پیامت رسید. غذا چیه؟! جغول‌بغول؟! اون بُد مال کیست؟ یک متر ارتفاع داره. لابد ون دله تِشّ خمیرما گند کانده. آنقدر کم خوردین، نون رو سفره موند. جناب حجت خوب ما ضَب سلیقه داره. جالب بوده. شماره تلفن ایتای جناب محمد ابراهیم شهابی باجناق نازنین آقا حجت را برام بفرستین.

 

خلیل: سلامت باشید سپاس از بابت دعای خیری که برای ابوی داشتی ..رحمت خدا بر والدین محترمتان..

 

سید رضی: سلام اقابراهیم قابل شما رو نداره زحمت غذا را اقایان کشیدن ما خوردیم

 

دامنه |: سلام حاج سید رضی فامیل دوست داشتنی. گت‌گت لقمه گیتی ته! خواستم چای بخورم، حواسم رفت روی فرطّه‌فرطّه لقمه‌های شما چهار وشنا تشنا ! ویرّه ویرّه جِر دانی. خوب شد نماسید.

 

سید رضی: سلام مجدد اقا ابراهیم تلیر دسته اماره بوسنی بیه وشنا بیه. انشاالله امدید محل درخدمت شما هسیم فامیل عزیز.

 

دامنه |: ممنونم. حتماً حتماً. اما تیسا نون نا. به مادر عظیم الشأن‌تان آن فامیل ارجمندمان سلامم را حتماً برسان. از محبت‌تان بسیار متشکرم. هر جا باشی حتی پیش تیلر، تلاش و بَتج بَتج کفنِه ته گردن. آفرین.

 

اسماعیل آهنگر: مخلص عمو ابراهیم. خداپدرو مادرشمارارحمت کند روحشون شاد ورح همه پدرهای آسمانی شاد.

 

دامنه |: صدها سپاس اسماعیل عزیز. ممنونم از عنوان محبت‌آمیز و صمیمی «عمو ابراهیم». همنام پدر مرحوم‌تان هستم دیگه. خدا والدین‌تان را سرشار غفران کند که یاد ابوین من کردید.

 

سید موسی صباغ در مباحثه با یک عضو به اسم "محمد" : سلام. شاید اصلاح طلبان در صدد افزایش بیشتر قیمت دلار و زمین زدن دولت باشند اما سیاست غلط اقتصادی دولت مجلس مسبب اصلی است. مجلس هم فقط عنوان انقلابی را برای خودش یدک میکشد. مجلس انقلابی هنوز نتونسته شفافیت ارا را به تصویب برساند. در واگذاری خودرو هم فقط نقش تماشاچی رو داره. میبین چطور خودروایی که قیمت کارخانه ایی ۲۰۰ میلیون قیمت داره ،در بورس به بهانه کفش قیمت از طریق عوامل بیرونی سرمایه داران دست به یکی کرده و قیمت ۲.۵ برابر و بیشتر به خورد مصرف کننده دادند. در بحث واردات خودرو که قرار بود به کاهش قیمت ها کمکی کنه با روی اوردن به خودرهای لوکس که قیمتی بالای یه میلیاردی دارند برای قشر سرمایه دار قدم بر داشتند. در دو روز اخیر هم خبرها حاکی که مجلس خواهان حذف مالیات از منازل بالای ۲۰ میلیارد تومنی است.نمیشه همه نقص ها را به گردن دشمنان و اصلاح طلبان انداخت. آقای رئیسی هم که پارسال تو سخنرانی عنوان میکرد که مدیری که صرف اینکه به من رای نداده نباید کنار گذاشت ، باید فکر امروز رو میکرد که مدیری که بهش رای نداده نه تنها او بلکه برنامه او را هم قبول ندارد که تا امروز نظاره گر زمین زدنش باشه. تاج زاده در دوران اصلاحات عنوان کرده بود که حتی آبدار چی ادارات باید دوم خردادی باشند تا همه چی در مشتشان باشد. این یعنی داشتن یک گروه فکری و برنامه پشت سر دولت. حالا شاید رئیسی به خودش بیاد تا ترمیمی در کابینه و مدیران تصمیم گیر داشته باشه.

 

سید موسی صباغ: سلام مجدد . گوشت گوسفندی لوه کباب که با میزبانی آق مجتبی رمضانی ( جعفر مرتضی) اصلا بدنمون با جغول بغول سازگار نیست. تازه هنوز کباب پزی حاج غلام یزدانی به کنار، که هر ماه در باغش بخور بخوره.

 

دامنه |: سلام مجدد و تشکر از توضیحاتت. نوش جان‌تان. حاج غلام یزدانی ره باید توی گلخانه‌‌ی زیبایش غافلگیر کنم این دفعه.

 

سید کمال‌الدین عمادی: خدایش رحمت کند با اولیای دین علیهم السلام محشور گردد. انشاءالله توفیق حاصل گردد در این مجلس همشهریان عزیز شرکت کنیم تا تسلای آنان و عبرتی برای ما از دار فانی.

 

دامنه |: سلام استاد حضرت حجت الاسلام سید عمادی. موجب مسرّت و طرَب قلب خواهد بود شرف حضورتان. سلامت باشین. بلی، یک فلسفه از سنت زیبای مجالس ترحیم، همین عبرت است که در کلام‌تان اشارت رفت.


آق سیدحسین شفیعی دارابی: سلام علیکم. قطعا حضور در این مجلس؛ افزون بر اینکه موجب تسلی خاطر صاحبان مصیبت می شود و سبب افزایش ضریب بهره مندی مرحوم آقای سید محمد باقر شفیعی از رحمت الهی خواهد شد؛ عاملی است که ثواب الهی را برای افراد شرکت کننده در این مجلس نیز به همراه دارد؛ پس شایسته است عزیزان از حضور در این مجلس دریغ نورزند.

 

سلام استاد شریف جناب حاج آقا شفیعی. بسیار عالی. قلّ و دلّ. ممنونم از تشویق به حضور شایسته.

 

جناب حاج سید رضی سجادی عزیز سلام. به احترام محبتت به مرحوم آق سید محمدباقر و آمرزش‌خواهی برای والدینم، از میزم برمی‌خیزم. سید پاک‌سرشت دعای‌مان کن. نیز دعا برای رفیقم آق سید علی‌اصغر داغدیده و اعضای بیت شریفش. تشکر.

 

سید رضی: سلام  مجدد اقا ابراهیم تلیر دسته اماره بوسنی بیه وشنا بیه. انشاالله امدید محل درخدمت شما هسیم فامیل عزیز.
 
دامنه |: ممنونم. حتماً حتماً. اما تیسا نون نا. به مادر عظیم الشأن‌تان آن فامیل ارجمندمان سلامم را حتماً برسان. از محبت‌تان بسیار متشکرم. هر جا باشی حتی پیش تیلر، تلاش و بَتج بَتج کفنِه ته گردن. آفرین.
 
اسماعیل آهنگر: مخلص عمو ابراهیم. خداپدرو مادرشمارارحمت کند روحشون شاد ورح همه پدرهای آسمانی شاد.
 
دامنه |: صدها سپاس اسماعیل عزیز. ممنونم از عنوان محبت‌آمیز و صمیمی «عمو ابراهیم». همنام پدر مرحوم‌تان هستم دیگه. خدا والدین‌تان را سرشار غفران کند که یاد ابوین من کردید.
 
سید موسی صباغ در مباحثه با یک عضو: سلام. شاید اصلاح طلبان در صدد افزایش بیشتر قیمت دلار و زمین زدن دولت باشند اما سیاست غلط اقتصادی دولت مجلس مسبب اصلی است. مجلس هم فقط عنوان انقلابی را برای خودش یدک میکشد. مجلس انقلابی هنوز نتونسته شفافیت ارا را به تصویب برساند. در واگذاری خودرو هم فقط نقش تماشاچی رو داره. میبین چطور خودروایی که قیمت کارخانه ایی ۲۰۰ میلیون قیمت داره ،در بورس به بهانه کفش قیمت از طریق عوامل بیرونی سرمایه داران دست به یکی کرده و قیمت ۲.۵ برابر و بیشتر به خورد مصرف کننده دادند. در بحث واردات خودرو که قرار بود به کاهش قیمت ها کمکی کنه با روی اوردن به خودرهای لوکس که قیمتی بالای یه میلیاردی دارند برای قشر سرمایه دار قدم بر داشتند. در دو روز اخیر هم خبرها حاکی که مجلس خواهان حذف مالیات از منازل بالای ۲۰ میلیارد تومنی است.نمیشه همه نقص ها را به گردن دشمنان و اصلاح طلبان انداخت. آقای رئیسی هم که پارسال تو سخنرانی عنوان میکرد که مدیری که صرف اینکه به من رای نداده نباید کنار گذاشت ، باید فکر امروز رو میکرد که مدیری که بهش رای نداده نه تنها او بلکه برنامه او را هم قبول ندارد که تا امروز نظاره گر زمین زدنش باشه. تاج زاده در دوران اصلاحات عنوان کرده بود که حتی آبدار چی ادارات باید دوم خردادی باشند تا همه چی در مشتشان باشد. این یعنی داشتن یک گروه فکری و برنامه پشت سر دولت.  حالا شاید رئیسی به خودش بیاد تا ترمیمی در کابینه و مدیران تصمیم گیر داشته باشه.
 
سید موسی صباغ: سلام مجدد . گوشت گوسفندی لوه کباب که با میزبانی آق مجتبی رمضانی ( جعفر مرتضی) اصلا بدنمون با جغول بغول سازگار نیست. تازه هنوز کباب پزی حاج غلام یزدانی به کنار، که هر ماه در باغش بخور بخوره.
 
دامنه |: سلام مجدد و تشکر از توضیحاتت. نوش جان‌تان. حاج غلام یزدانی ره باید توی گلخانه‌‌ی زیبایش غافلگیر کنم این دفعه.
 
سید کمال‌الدین عمادی: خدایش رحمت کند با اولیای دین علیهم السلام محشور گردد. انشاءالله توفیق حاصل گردد در این مجلس همشهریان عزیز شرکت کنیم تا تسلای آنان و عبرتی برای ما از دار فانی.
 
دامنه |: سلام استاد حضرت حجت الاسلام سید عمادی. موجب مسرّت و طرَب قلب خواهد بود شرف حضورتان. سلامت باشین. بلی، یک فلسفه از سنت زیبای مجالس ترحیم، همین عبرت است که در کلام‌تان اشارت رفت.
 
سلام رخفم حاج قاسم. فرمودی دامنه (یعنی من) هم وارد شوم از سیره‌ی موالید مرحوم پدرم بگویم. آقا باور بفرما من خودم دنبال 12 فرزند بودم اما همین جمهوری اسلامی سر ما را گول زد و گفت سه تا بس است و چهارمی به بعد کوپن و حتی دفترچه درمانی و حقوق هم نمی‌گیرد. خدا برکت دهد به پدر و مادرم 10 فرزند آوردند. خصوصا" حاج آقا آفاقی را که گفتم باری درین صحن که 14 تا فرزند به دنیا هدیه کرده. مرحوم حاج اکبر بالامله را هم خدا غریق رحمت کند تا نفس داشت ساخت. مثال مرحوم حاج سید رضا شفیعی هم مثال درستی بود. الحمد لله فراوان هستند این خاندان. چرا از پدر حاج سید محسن آقا سجادی مثال نزنیم که گمانم آن مرحوم هم  سیزده چهارده فرزند شایسته به امانت گذاشت و خدا واشون مادر ره حفظ هاکانه پروین عَمقاضی ره. حالا شیعه شده پیر و نونهال تک و توک و با خطر جمعیت اندک. رخفم حاج قاسم تو که دستت به بالا مالا می‌رسه به جمهوری اسلامی بگو وَچه پول ره ویشته هاکانه و پوشک را هم رایگان. خله گرونه. ماها که آن زمان کاهنه جِل وندسمی. اسا رسم شد مای بی بی!!

هع حجت؟!
تِه دل هِم ۱۲ تا خوانه؟!
خاش گت بَوا سو دکتی لابد !
 

اطلاعیه‌ی اول مدرسه‌ی فکرت

اعضای شریف سلام و ادب و و ارادت و احترام

۱. من چون به خط ایتای تمام مخاطبان محترم دسترسی ندارم، دعوت به صحن فکرت برای آنان ممکن نشده است. اینک هر یک از شما اعضای شریف اگر به خط ایتای هر کس دسترسی دارید و تشخیص می‌دهید باید عضو این تالار فکری شود، خطش را به بنده ارسال کنید تا دعوت انجام گیرد.

۲. آقا سید علی‌اصغر به بنده خبر داده در برخی از گوشی‌ها عدد پیام‌های وارده در مدرسه فکرت نمایش داده نمی‌شود. این نقص فنی البته روی ایتاهایی که روی کامپیوتر نصب است و نیز برخی از گوشی‌های دیگر وجود ندارد، بنابرین برای این‌که از متن‌های بارگذاری‌شده در صحن مدرسه آگاه شوید، منتظر درج عدد و آمار پیام وارده نباشید، هر بار که ایتا آمدید، مدرسه را هم باز کنید تا از دیدن و خواندن مطالب روزانه و نیز بیان نظر عقب نمانید. باشد تا این نقص فنی جزئی، برطرف شود.

با تقدیم بالاترین احترام
ابراهیم طالبی دارابی | دامنه

 

عبدالله طالبی: درود جناب آقای طالبی. شب شما بخیر. بسیار این پیام شما را پسندیدم. تحلیل درباره سیاست های کشورهای همسایه سبب آشنایی و ترویج اندیشه ورفتارهای سیاسی حاکمان شده و توان فکری مقابله یا مصالحه با آنها را ارتقا میدهد و باعث فاصله گرفتن از بیان طوطی وار شعارهای ناروا و پوچ تو خالی می شود. اما عربستان پایتخت مذهبی و معنوی مسلمانان جهان تجلی گاه خانه خداوند متعال زادگاه محمدبن عبدالله پیامبر صلح وعشق نبی اکرم رسول‌الله ( ص) و قبور بقیع نباید عربستان را هدف شعار ناشایستی قرار داد. بُد بعدی نیز تقریبا شاخص قدرت برای اکثر کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس. بگذرم. اما حاکم حاضر محمد بن سلمان در تائید بیانتان خشونت بن سلمان مانند افراطیون داعشی حدمرز ندارد. بازتاب نقش و خشونت وی به منتعقدین را ازجمله در اندام تکه تکه شده جمال خاشقچی میتوان نگریست جاه طلبی یش را نیز در سرکوب وگرفتن ثروت شاهزاده ها وبازرگانان وبه شکلی عقیم کردن انها در امور سیاسی و در منگنه قراردادن و زیر ذروبین بردن شان انعکاس داده ( که خود نشان ضعف وترس و البته شایدم سن و تجربه کم ش قائل بود ). با گفته های آقای فرجی را نیز موافقم. محاسن ولیعهد جوان همنوایی با تکنولوژی روز و استارت پروژه فضایی در شهر نئوم استارت احداث بزرگترین شهر سبز برای آینده گردشگری کشور و اراده مصمم‌تر برای فاصله گرفتن از درامد های نفتی تأمل روابط خارجی با اکثر کشورها حتی با اسرائیل  اگر واقع گرا باشیم و درپوشی روی جنگ یمن بگذاریم پیشروی خوبی داشت. نکته حاشیه به نظرم کمی خالی از لطف بود. اشاره گاو شیرده در بیان رهبری مثال زده اید کاری به عللش ندارم ولی تاریخچه اش را بازنگری کنیم بهتر است بدانیم. اولا این گفتار از جانب ترامپ بود زمانی که شیپور عقب نشینی  و خروج نیروهایش را در سوریه دمیده بود  وعربستان با ممانعتش سبب شد روحیه چپاول ترامپ گل کند و اگر اشتباه نکنم هفت تریلیون دلار از عربستان برای ماندن در سوریه طلب کرد  و بن سلمان نیز پذیرش کرد و ترامپ نیز از خوشحالی این ساده لوحی بن سلمان را به پای اوصاف کشور عربستان نوشت وآن را گاو شیرده نامید. اما آن زمان من خود از رسانه سیما شاهد خنده تلخ ولیعهد بودم ومطمئنم که در ذهنیتش آینده تلخی برای آمریکا ترسیم میکرد. اما در آخر سیاست ما و تمسخر سیاسی به عربستان نیز بی اساس است باید این را بیاد داشته باشیم قردادهای ایران نسبت به چین و روسیه وسوخت های مجانی به لبنان وکمک های میلیارد دلاری به سوریه نیز همین شکل است. گاو شیرده اما در پنهان و به اسم اقتدار باید در بطن خود نیز کنکاش کنیم. ببخشید کمی طولانی شد.
 
 
سلام جناب عبدالله‌ی طالبی دوست محترم من. متن تحلیلی و توضیحی و دارای اطلاعات و اخبار تاریخی شما را با دقت و شوق خواندم. درود می‌فرستم که روی متن‌های اصلی مدرسه فکرت وقت می‌گذارید و نقد و بررسی و شرح مفید می‌نویسی. خوشحالی من تشدید شد در تمام فرازهایی که متن بنده به دنباله‌بخشی مفید، کامل کردید.

۱. من هم با همه‌ی نقدی که به عربستان دارم، همچنان ترجیحم این است دریچه‌ی ما با آن حکومت نباید بسته شود.

۲. منظورم همان است که شما شکل‌گیری قضیه‌ی "گاو شیرده" را شکافتی. یعنی رهبری معظم، منظرش ازین وضع فعلی عصر یکه‌تازی پسر ملک سلمان همان واقعیتی است که غرب دارد این مرکز معنوی جهان اسلام را می‌دوشد و مسلمین هم به دلیل سلطه‌ی غرب بر منطقه و تسلیم سران عرب  فعلا" قادر به جلوگیری نیستند.

۳. آقای فرجی راد به نظر من از یک تحلیل رئالیستی (=واقع‌نمایانه) دور افتاده است. نظر شما البته جای خود محفوظ.

۴. ایران کمکش از سرِ تسلیم در برابر غرب نیست، بلکه اهتمام به امور مسلمین است که در مقابل بی‌رحمی‌های کشورهای اسرائیل‌محور تنها و دچار فقر و جهاد واجب کفایی شده‌اند. ایران به نظر من از روی چارچوبه‌ی مکتب خود را نسبت به تعرضات غرب در حوزه‌ی مسلمین، بی‌رگ و ترسو نمی‌داند

ممنونم از تمام آنچه فرموده‌‌اید؛ چه نقد بر مفاد متنم و چه تشریح بهتر و بیشتر آن. بارها از ائمه‌ی اطهار -علیهم السلام- خوانده‌ایم که تأکید و ارشاد فرموده‌اند با هم مناظره کنید و حلقه‌های علمی تشکیل دهید. سپاس که این مسیر را عین همین سفارش معصومین ع ، پی می‌گیری.
با ارادت: ابراهیم
 
 
آق سید حسین شفیعی: آقا ابراهیم سلام علیک. جناب آقای عبد الله طالبی را نمی شناسم؛ از خواندن پاسخهای عالمانه و حکیمانه و آراسته با شهامت و شجاعت و ادب و تبیین منطقی و.... جنابعالی بسیار خرسند گشته و لذت بردم. موفق باشید.
 
دامنه |: سلام استاد عزیز. باید در بحث نرم نرم افکار بسازم. ممنونم پاسخ‌هایم را درین صفاتی می‌دانی که برشماردید. درود وافر.
 
عبدالله طالبی: درود مجدد. گریزی به بند ۴ شما. در یک مستندی حیات وحش از شبکه نچرال جغرافی سرنوشت گرگی را به تصویر کشید بود که هفته هادرصحرا به دنبال غذا می گشت ولی ناباورانه به لانه برمی گشت وهر روز نیز به توله‌های خودش شیر میداد وسرانجام آنشد که از ضعف جان سپرد وهمچنین توله هایش نیز بعد چند روز از بین رفتند. نکته مهم این است سیاست ما شبیه به همین گرگ است سیاست ایران از دو نظر معیوب است بزرگترین عیب آنست آنقدر در امور منطقه خود را آغشته کرده و فارغ گشته که قدرت اصلی یک حکومت قدرتمند در بنیادش خلاصه میشود نه در خارج یعنی مردم ش رشته های اصلی قدرتند و نیازمند به رسیدگی بیشتر هستند. هرچقدر در فرآیند رسیدگی مردم کوتاهی کند خودبخود به تزلزل ستون هایش شروع و به پاشیدگی نزدیک تر میشود بایدامور منطقه در اولویت دوم قرار داد وگرنه عاقبت گرگ نصیب مان خواهد شد. عیب دوم نیز عمیق تر است در ازای قدرت گرفتن کشورهای که مورد عنایت قرار داده برخلاف کشور های دیگر دست آوردی نصیب نمیشود چالش اقتصادیش را در بُد معنوی میداند. سپاس از توجه تان
 
صدرالدین آفاقی: با سلام خدمت اندیشمند گرامی آقای طالبی. بازگشایی مجدد مدرسه فرصت مغتنمی جهت اینجانب برای بهره مندی بیشتر و بهتر از تعالیم بزرگواران و اهل معرفت مدرسه میباشد. سپاس از این دعوت. عبارت ( دانایی، توانایی است ) که بدان اشاره کردید مرا به یاد بیانی از مولای متقیان امام علی علیه السلام که در حدیث نبوی باب علم میباشد انداخت که ( العلم سلطان.من وجده صال به و من لم یجده صیل علیه) علم قدرت و اقتدار است. هر کس آنرا بدست آورد میتواند حکم کند و هر کس از آن محروم باشد براو غلبه پیدا خواهد شد.
 
دامنه |: سلام دوباره جناب عبدالله‌ی طالبی دوست همیشگی من. ما که به دستاوردهای علم، اتقان می‌ورزیم باید به حاصل آن هم اعتنا کنیم. دو علم دیرپایه‌ی «علوم سیاسی» و علم «روابط بین‌الملل» هر دو در بحث قدرت، قائل هستند اگر کشوری در چند شاخص از جمله موقعیت جغرافیایی، جمعیت، نفوذ منطقه‌ای و ... برتری‌هایی کسب کند، جزو دسته‌های قدرتمند است. ایران درین دسته جای دارد. یعنی نفوذ آن قسری و طبیعی و با تدبیر خبیرانه‌ی رهبری معظم است که شاید طول بکشد قدر این اِشراف ایشان بر دسیسه‌های جهان دانسته شود.
 
شیر تا زَهره دارد، شیر است. غرب می‌خواهد ایران که قسراً و با برنامه و با هدایت رهبری معظم به علت ارتقای قدرت و رشد شاخص‌ها، شبیه شیر در بیشه‌زار و دارای نعره‌ی بازدارندگی فعال شده است، به دست خود، خوف کند و شُغال و کفتار و لاشه‌خوار ! شود. این که نمی‌شود آدم دستِ قدرت و نفوذ خود را خودش قطع کند. غرب هم، چون نمی‌تواند ما را حریف شود و زمین بزند، زوزه می‌کشد. البته این‌که کشور باید در داخل، هم مقتدر و هم خدمتگزار باشد سخن حقی زده‌اید.
 
در آن متن من -که صبح نوشتم- تمام حرفم این بود، جور در نمی‌آید مطبوعاتی مدعی مدرنیته، شعار آزادی بدهند اما از بن سلمان مستبد، یک بُت دروغین و فردی مدرن بسازند. او اساساً فردی به قول شما جاه‌طلب و حتی به نظر من مزدور و مرتبط با سرویس‌های غرب است. پس، تناقض است جریاناتی در داخل ایران، شعار مدرن و آزادی دهند، اما از یک عربِ عقب‌مانده‌ی کودن دفاع کنند که از دموکراسی هیچی سرش نمی‌شود. بازم تشکر وافر که در بحث شرکت فعالانه و منتقدانه دارید.
 
جناب صدرالدین دوست اندیشمند مجاور حرم امام رئوف ع سلام. همین‌که بوی خوش حرم رضوی به مشام صحن می‌افشانی خود یک نعمت است. چه حدیث نورانی‌یی از مولا امام هدی علی ع ارمغان دادی. اما بعد، مدرسه فکرت تا متولد شده، شما را در صحن حی و حاضر داشته. حالا هم تشخیص دادم بر روی سکوی ایتا همان مدرسه را جانمای کنم. البته سال ۱۳۹۹ برای این که یک مدرسه‌ی پشتیبان در آب نمک داشته باشم آن را مخفیانه در بستر «ایتا» قوی‌ترین و فنی‌ترین پیام‌رسان ایران، تأسیس کرده بودم برای روز مبادا جایگزین مدرسه بر روی تلگرام گردد. همین هم شد؛ این‌که دو روز پیش اعضای شریف را مجدداً فراخوان کردم. دیدم استقبال بی‌نظیری هم شده. خدا را ازین باب شاکرم. از صدر هم متشکرم که گرمای صحن را حفظ خواهد کرد. زیارت می‌کنی ولو از لای خیابان‌ها ذره‌ای هم به قول فریدون آسرایی: به یاد ما باش.
 

محمود آهنگر: نفرمایید آقا. مشتاق دیدارم. دفعه بعد ایشالله تو جشن ها و شادیها.

 

[در پاسخ به شفیعی مازندرانی] استاد عزیز حضرت حجت الاسلام شفیعی مازندرانی سلام علیکم. استاد، همان طلیعه‌ی این غزل، حرف اصلی اسلام و انسان را زده‌اید. عالی هم: این بیت معظم غزل‌تان:

    غیرِ دین، درد را دوا نَبُود
    بهرِ فطرت، دل آشنا نبود

افتخار دارم در صحن مدرسه فکرت، روحانیان نام‌آشنا و وارستگان بزرگ محلم حضور دارند و از دعوتشان به این تالار فکری، اطمینان قلبی می‌گیرم. ارادت وافر. ابراهیم


[در پاسخ به محمود آهنگر] سلام آقا محمود عزیز. بله، سرور و شادی جزوِ ذات بشر است و حق تعالی آن را در نهاد همگان نهادند. من هم مشتاق این ملاقات هستم و به‌زودی هم را خواهیم دید. آقا سید علی‌اصغر عزیز ما هم از شما رفقای بامعرفتِ زنده‌یاد آقا سید جواد و میوه‌ی دل آسید یعنی آق سید میثم عزیز -که کمرش به‌سختی شکست و روحش هنوز جریحه‌دار است- بسیار پیش من ابراز رضایت کرد و گفته بود این رفقای وفادار در بالاترین رفتار خود را در عزا و ماتم ایشان ظهور دادند. من هم شاهد شماها خوبان بودم که جست و خیز صادقانه می‌کردین. بر همه‌ی شما درودِ بی‌عدد می‌فرستم.

 

سلام جناب عبدالله‌ی طالبی دوست بامطالعه‌ی بنده. نظام انقلاب اسلامی، هفت هشت دولت به خود دیده. معلوم است دولت‌ها ضعف و حتی انحراف هم داشتند، اما از منظر من، رهبری‌کردن کشور توسط رهبری معظم در راستای مقتضیاتی بوده که باید این‌گونه پیش می‌رفته. ما مسیر اصلی درست و مقاوم طی کردیم. من صعف‌ها را در تمام این هشت دولت می‌بینم. البته خدمات و حسنات و نقاط قوت هم را هم عرضه کردند. انکار نمی‌کنم درصدی بالا ازین وضع نابسامان که دو دهه است مردم را بیشتر تاب‌آور بار آورده، ناشی از ناکارآمدی کسانی است که در تعارف افتادند و شایستگان را نمی‌گمارند. حتی اینک حجت الاسلام سید ابراهیم رئیسی نیز که می‌توانست دولتی منسجم بسازد، ازین کار سر باز زد. وقتی کسی رأی می‌آورد، حق دارد در دوره‌ی چهارساله‌ی خود مدیریت کشورداری را طبق چارچوب خود بچیند، کامل و منظم. حتی دموکراسی‌ترین کشورها وقتی حزبی پیروز می‌شود کشور را کامل به دست می‌گیرد تا وقتِ بعدی کارزار انتخابات از راه برسد.

 

در مورد رفتار و زیان مسالمیت‌آمیز پیشه‌کردن، با شما موافقم. البته صلابت هم در جای خود، خوب جواب می‌دهد. مثل هشدار درست رهبری معظم که اگر یکی بزنی، ده تا می‌خوری. چون دوران «بزن، در رو» از نظر ایشان گذشت. عصر، عصر مقابله‌ی آنی است. اما من برداشتم ازین یکسری مطبوعاتی که حاضر شدند بن‌سلمان را اسوه‌ی مدرنیته! و پیشرفت و عملگرایی (=پراگماتیست) معرفی کنند این است احتمالا" در دایره‌ی نفوذ سرویس‌ها افتادند و حرف دشمنان را بلغور می‌کنند. مطمئن هستم روزی برملا خواهد شد. سپاس از توجه و بیان آزاد دیدگاه‌ات جناب عبدالله. بهره می‌بریم از نقد و توضیحاتت.


سلام حضرت استاد حجت‌الاسلام ربانی رفیق صدیق. بر مؤمنانی چون شماها خاندانی عالم از بیت شریف روحانیت -که از دیرباز جدّ شما در نجف اشرف تحصیل کرده و در اتاق‌پیش بالمله‌ی داراب‌کلا، حوزه و حجره‌ی طلاب داشته- همیشه حرمت قائل بودم. اینک هم طی سال‌ها پس از انقلاب اسلامی از محضرت همیشه کسب فیض می‌کنم. خوشحالم نفس گرم و محبت‌آمیزت، نسخه است.

 

مسائل روز

به نام خدا. سلام. "پیروز" توله‌یوز ایرانی جان باخت را بذارید کنار. منظور من اون تیتر "عبور..." است. از نظر من حجت الاسلام سید ابراهیم رئیسی رئیس دولت ۱۳ مهترین نقشی که باید ایفا می‌کرد این بوده تمام آثار بد و زشت دولت شیک‌پوش حجت الاسلام حسن روحانی را به عنوان یک "میراث زشت" از بین می‌بُرد. اما حیف در تعارف افتاد و شاید هم به اُفت و خیزان.

در نخستین روز دولت وی، گفته بودم روزی می‌رسد جریان راست از آقای رئیسی هم قطع امید می‌کند و ازو می‌بُرّد. دولتی که به تعبیرم به «دستور» بیفتد، قادر نیست گشایش کند. قضیه‌ی پول خارحی فروشی و ماجرای مشکوک قیمت سرسام‌آور ماشین یک مسئله‌ی پیچیده برای دولت سیزده شده است. من البته جنس جناب رئیسی را جنس سالم و مردم‌مدار می‌دانم، اما باور دارم او سیاست بلد نیست. جای ایشان همان مَحکمه و حتی بهتر خودِ حرم رضوی ع بود که واقعا" تحولات شگرف و نوآوری‌های شگفت آفرید و فضایی امید و سرشار از برابری به روی زائران رضوی خلق نموده بود. شخصا" به اخلاق و منش فردی حجت الاسلام رئیسی احترام قائلم و در وی سلامت در رفتار و صدق در کردار می‌بینم.

اینک؛ تیتر این روزنامه‌ی آرمان  اینجا -که البته از دسته روزنامه‌ی منفی‌باف و وابسته به باند بیت مرحوم رفسنجانی است_ همان چیزی است که بنده دورنمای این روز را دو سال پیش مطرح کرده بودم. تیتر این است: «عبور اصولگرایان از رییسی کلید خورد». حتی به نظرم محمدباقر قالیباف هم شش‌ماهی هست حرف‌های انتخاباتی آغاز و ساز کرده. بگذرم. سیاسی‌میاسی بلد نیستم! | ۱۰ اسفند ۱۴۰۱ | ابراهیم طالبی دارابی.

 

نظر جناب حجت‌الاسلام ربانی: هوالعزیز. صدیق ارجمندم آقاابراهیم سلام علیکم، مسائل روزتان را خواندم و با مقدمه "میراث زشت " موافقم ولی ، به نظر حقیر: باجمله شما " او سیاست بلد نیست جای ایشان ....." با وجود ضعف ها و نقدها که بر دولت آقای رئیسی وارد است اما دولتش با زمین سوخته و مین گذاری شده که یکی از آنها را آقای عباس عبدی ( ارز ۴۲۰۰ ) اشاره کرده بود مواجه شد، با عمر کوتاه دولت آقای رئیسی " یک سال و اندی " آیا استقراض دولت به بانک مرکزی تعطیل نشد ؟ آیا، چاپ اسکناس تعطیل نشد ؟ آیا، قانون مجوز کسب و کار اینترنتی نشد ؟ مطلعید که بیشتر رانت و رشوه‌خواری و پارتی و... آیا، قضیه کرونا جمع نشد ؟ آیا، رتبه بندی معلمان بعد از ۱۱ سال عملی نشد ؟ آیا، مبارزه با حقوقهای نجومی حقیقی نشد ؟ آیا، بیمه فراگیرتر نشد؟ آیا دیپلماسی منطقه ای زنده نشد ؟ و... . آقاابراهیم عزیز، مطلعید نبض اقتصاد دست کارگزاران سازندگی است آنها چنبره زدن روی نفت ، معادن ، نیرو و.... شرکت‌های بزرگ و شرکت‌های توزیع.... و رئیس جمهوری که با صداقت شعار مبارزه با فساد داده به این سادگی... نکته مهمتر ، الآن جنگ واقعی جهانی است استکبار با جنگ ترکیبی و اغتشاشات میدانی و فعلا با برگ برنده ای به نام دلار .... عزیز ، از شما .... چون خبره ای و آگاه به زمان. خدایا خادمان به ملت و کشور امام زمان ( عج) یعنی ایران عزیز را سربلند نگه دار.

 

سلام جناب حجت‌الاسلام استاد ربانی رفیق مشفق محترم. همین آغاز بگویم به روحانیانی که به درد (مادی و معنوی) مردم آشنا هستند، همواره خوشبین‌تر هستم و همین متن شما چنین حالی از شما روایت می‌کند. روند توسعه و رشد اقتصادی یک امر بطئی و آرام است اما گاه مسائلی رخ می‌دهد که باید فوری باشد. مثل الگوی چین در عصر دنگ شیاپینگ در سی سال پیش که حتی رشد ده درصدی را تجربه کرد که چهار نعل باید کشور پیش می‌بُرد. رشد ده درصدی واقعا" رشد سریع و نفسگیری هست تا کشور به متعادل رشد آرام چهار تا پنیج درصد برسد. مثل راندن دوچرخه با رکاب‌زدن آرام و بی‌ریسک (=بدون خطرپذیری)

حالا پاسخ مابقی مطلب شما: رُک بگویم خیلی نگران نیستم که همه‌چیز در دولت آقای رئیسی حل شود. این که به نفع کشورم هست. پس کتمان نمی‌کنم قصد ایشان خدمت و رساندن کشور به مرحله‌ی رشد مناسب است. اما شما نگاه کنید دولت در برابر دو مسئله‌ی دلار و ماشین کاملا زانو زده است. خیلی بد است مردم شب بلند شوند ببینند موجودی کیف‌شان مثلا" یک میلیون بوده اما در برابر دلار و یورو و حتی پول‌های عراق و کشورهای عربی چنان ریزش کرده که خجالت می‌کشد برود خرید. چون با این پول یک نایلون دسته‌دار پُر هم نمی‌شود معامله کرد. اگر این وضع، مثلا" ماه به ماه باشه، حرفیه. اما همه می‌ینیم ساعتی شده قیمت ماشین و پول خارجی (به قول غلط: ارز که یعنی چیزی خیلی ارزشدار) الان ملاک بازار و دلال قیمت همین دو قلم است. هی ذهن جامعه را به هم می‌ریزند. دولت 13 انگار هیچ راه حلی برای این رفتار سوداگرانه ندارد. بگذرم.

در مورد اغتشاشات پاییز -بلکه به نظر من جنایت غیرقابل بخشش عده‌ای فواحش و چهره‌های کریه -که خودِ صداوسیمای جمهوری اسلامی آنان را این قدر بی‌جهت بزرگ کرده بود و چند شبکه را در اختیار این فاسدان قرار داده بود- باید عرض کنم بنده که پشت ماجراها را در رصد داشتم تمام آن قضیه علیه‌ی حاکمیت و رهبری بوده و کسی کاری به دولت آقای رئیسی نداشته حتی جناب حجت‌الاسلام سید ابراهیم رئیسی تا دو ماه اول سعی می‌کرد بی‌طرف از آن عبور کند از موضع‌گیری می‌هراسید. رهبران فاسد و هرزه‌ی اغتشاش تمام منظورشان اصل انقلاب بود. که مفتضحانه رسوا شدند و 22 بهمن مانند یک سیل خروشان آنان را از بستر کشور جاروب کرد. بگذرم، که با مماشات فاحش قوه‌ی قضاییه زمینه‌ی بروز بعدی این مفسدان را بازهم فراهم کرد و به نگاه تحلیلی من ممکن است در آینده‌هایی قابل دسترس، باز هم جولان بدهند. از بیان صریح و دلسوزانه‌ی شما قدردانی دارم. درود فراوان.

 

پاسخ دامنه به زودی: سلام

 

سید موسی صباغ [در پاسخ به حجت رمضانی دارابی] سلام بر آقا حجت. این چچیه با زمینه سیاه!!

دامنه | : سلام آق سید موسای عزیز. نگران مباش، عمرت دراز. ولی جناب حجت خوب من، پیش‌پیش تِه وسه نقشه و دسیسه دکشیه! این هم کشکولی اول صِوی!

 

حاج احمد آهنگر: سلام آقاابراهیم مه زن پیر مرحوم سید اسدالله شفیعی ۱۷ تا وچه داشته.

 

[در پاسخ به احمد آهنگر دارابی] سلام رفیق عزیزم حاج شیخ احمد. وای! پس مقام نخست، مال آق اسدالله عمو است و ما خبر نداشیتم. جالب این‌که همسر اولش، تِه خاله وچه هست و همسر دومش، مِه خاله وچه. حاجی خداقوت زحمت کشیدی این اطلاعات ناب را در صحن جانمایی کردی. خوب خاشه زن‌پیَر هوا ره دانّی حاجی! خدا بیامرزدشان. آقا حجت! مَطّل نکن عکس آق سید اسدالله عمو را بساز و زیرش بزن ۱۷ تا.

 

سید کاظم صباغ: سلام رفیقان محترم.حاج شیخ احمد و کربلایی ابراهیم طالبی. اول آنقلاب کاظم پهلوان اسمل(یکَم باانقلابیون و کمیته محل زاویه داشت)  گوته صبح صبح آقای افاقی سره سر صبحانه کلاس وُری حاضر غیاب کانّه.یعنی همه بیمونه،بعدصبحانه بخارن،اسا طوری بیه. که همه دَرنه واسه یه خانوار پر جمعیت حسرت خوارنه. خدا عاقبت رفسنجانی را بخیر کند کاری را که شاه نتونست (دوتا بچه کافیه). با عقیم کردن مردان بالای پنجاه سال،و قطع حقوق کوپن بچه چهارم،توزیع رایگان قرصهای ضدبارداری ،ومجوزدادن به پزشکان برای بستن لوله رحم مادران بعداز دو فرزند(ویژه مرضیه دستجردی وزیر کابینه احمدی نژاد) نسل کشی شیعه را درطول تاریخ بنام خودش ثبت کرد.(.یعنی اجرای طرح کشیش مالتوس مسیحی صهیونیزم). سرزنده سرافراز باشید. به امیدحق.
 
دامنه |: جناب رفیق شفیق من حاج آقا سید کاظم صباغ عزیز سلام. چه مثال قشنگی زدی از شِخ‌احمدعمو آفاقی عزیز من. منم خاطره دارم. نوجوانی، صبح‌ها می‌رفتیم خونه‌ی پدر و مادر یکی از رفقا. از بس جمعیت زیاد بود آن بیت، روزی مادر آن خانواده، مرا صدا کرد‌ رفتم پیشش. دیدم دارد در حلقومم سوخته‌ی تریاک می‌گذارد! یکدفعه فهمید منم، پلِقم داد و گفت کوربَوی! صدا هاکون وا. در رفتم. نزدیک بود اِما ره تریاکی هاکانه!
 
اما بعد، بابت کنترل موالید، باور بفرما چنان مخالف بودم که گاه لجم می‌آمد ازون سیاست غلطاً در غلط. شجاعت و صداقت رهبری معظم بود که همین چند سال پیش از آن سیاست غلط، پیشگاه ملت در اجتماع مردم در بجنورد، عذرخواهی کردند.
 
 
آن زمان اجرای کنترل موالید، تنها روحانی صریح‌الهجه‌ای که با این سیاست وحشتناک سه فرزند بسِ آقای مرحوم رفسنجانی در سال ۱۳۶۸ در افتاد، مرحوم آیت‌الله شیخ محمد یزدی بود که من جبهه‌ی مریوان بودم و روزنامه‌ی اطلاعات طی چند روز این قضیه و صحبت مصاحبه‌ای آقای یزدی را بازتاب می‌داد و من مو به مو می‌خواندم.
 
آن روزها خدا تازه به من یک فرزند داده بود، عارف، که حتی زمان به دنیاآمدنش هم نبودم و جبهه بودم و پس از چندی، دو سه روزه مرخصی آمدم و دیدم و فوری بازگشتم. با آن‌که با آقای یزدی زاویه‌ی فکری داشتم اما این موضع‌اش را مورد قبولم بود.
 
بله، رفیق آقا سید کاظم، باید هم ازین رفتار ناصحیح دولت وقت، خون جگر خورد. رفیق مشترکمان جناب حاج شیخ احمد آهنگر مثال درخشانی از ۱۷ تایی مرحوم آق سید الله گفت و افکار را خوب تحریک نمود. با تحلیل شما موافقم. ممنونم. آقا اسماعیل آهنگر کاظم آره، ولی بعداً به انقلابیون پیوسته بود.
 

علی شیردل: سلام و ارادت خدمت دوستان. به ویژه اقای طالبی. ممنون بابت دعوت و پذیرش بنده در مدرسه ی فکرت. همیشه برای یادگیری زندگی کرده ام و خوشحالم فرصتی فراهم شده تا در این گروه نیز بیاموزم. به دلیل مشغله ی زیاد در مسیر تعلیم و تربیت، کمتر فرصت حضور و فعالیت در گروه را دارم، اما در حد امکان مشارکت خواهم داشت. سلامت باشید.

 

سلام علی آقای شیردل که از ناحیه‌ی مادری عموزاده‌ی عزیز منی. نوید خوبی دادی، ازت همین انتظار می‌رود. از محبت و لطفت به من، بسیار سپاسگزارم. به دکتر ایمان داداشت هم خبر بده، آنلاین (= همان فارسی برخط، زنده) بشه. بگو مدرسه‌ی فکرت را روی ایتا ببینه. همون روز ۷ اسفند چند روز پیش، که روز بازگشایی مدرسه‌ی فکرت بر سکوی ایتا بود، دعوتش کردم. هنوز ندید. درود.


محمود آهنگر: سلام عمو ابراهیم. ما مشتاق دیداریم. ما انجام وظیفه کردیم. ایشالله آقا میثم وعمو علی اصغر را خدا صبر عطا فرماید. شما بزرگوارید با عشق.


علیرضا آهنگر موسی: سلام به همه دوستان. درود به شما آقای طالبی بنظرم در مورد آقا هاشمی خیلی بی انصافی دارمه میشه چون جریان حاکم اینو می‌خواد شما هم متأسفانه چندین بار با لودر همراه با تفکر خاص هم صدا از روی آن رد میشوید. شاید هم تو این صحن کسانی باشند اگر به یکی از همفکرانشان طعنه زده بشه کفن بپوشن بیان تو خیابون البته که تو این دولت کفن پوشیدن ممدوح وخارج ارعرف هستش. در ضمن مدرسه که از نامش پیداست محل تحصیل برای همه هستش نه افراد خاص وتفکر   خاص برای پیشرفت لازم نیست همیشه رفتار و عملکرد خودرو مورد تایید همدیگر قرار بدهیم البته همدل بودن خوب ولی دل دادن وقلوه گرفتن موجب پیشرفت نمیشه خواهشاً اگر صلاح میدانید دوستانی که تفکر خارج از این صحن رو دارند دعوت به عمل آورید تا گفتمان دل دادن قلوه گرفتن نشه. ارادت دوست خوبمان. سلام درود آقای طالبی. اگر ممکنه صفحه روجهت فرستادن عکس باز بفرمائید ( منظور گروه)

 

سلام جناب علیرضا آهنگر دوست دیرین من. بنده برای نظرات و دیدگاه‌های خودم از کسی -هیچ کسی- اجازه و رخصت نمی‌گیرم. شما هم راحت دیدگاه خود را بیان فرما. نگران بیان افکار دیگران مباش. آسوده و با تحمل بالا، صحن مدرسه را تحمل کن. ارادتم به خودت را که می‌دانی. خب، شما خود پیش می‌افتادی و پیشقدم می‌شدی روی مطالب و نوشتار وارد بحث می‌شدی و فضا را آراسته‌تر می‌ساختی. بازم دیر نشد. احوالپرسی اولیه در صحن که تازه سه روز از راه‌اندازی مدرسه می‌گذرد، کاری بر پایه‌ی سنت دینی و از روی محبت است، این نگاه عاطفی و مؤثر را در این فضا نکوب. درود.

 

حجت الاسلام محمداسماعیل ربانی زاده: با عرض سلام و ادب خدمت آقای ابراهیم طالبی عزیز. از تاخیر بوجود آمده(ناخواسته)در اظهار خوشحالی بنده از حضور در این جمع (هم کلاسی های عزیز) پوزش می طلبم. سپاسگذارم از اینکه مرا هم لایق هم کلاسی با دوستان دیگر دانستید. از شما بابت تاسیس مدرسه فکرت سپاسگذارم امیدوارم که راهگشا در مسائل مختلف باشد. البته از جایگاه شخصیتی شما آگاهی دارم البته همراه با ارادت فقط یک مطلبی را برای روشن شدن خودم میخواهم بدانم (حق طبیعی شاگرد هست) که سابقه (بیوگرافی) شما در تحصیلات آکادمیک در چه زمینه ای هست؟ (البته از قبل میدانستم که استاد دانشگاه بودید و در مسائل سیاسی مهارت خاصی دارید) این را هم عرض کنم که شاگرد پسر شما آقا عارف عزیز در قم بودم در کانون زبان و ارادت بین من و ایشان پابرجاست.

 

سلام جناب حجت‌الاسلام آشیخ اسماعیل ربانی. از لطف آن دوست شایسته و فرهیخته، ممنونم. برای من دعوت شما به مدرسه شوق‌انگیز بود. چون آتیه‌دار هستی و سرمایه‌ی معنوی محل خواهی شد. ان‌شاءالله. بله، خبر داشتم و عارف هم شما را می‌شناخت. خوب شد آن خاطره به یادت افتاد. بنده علوم سیاسی دانشگاه تهران خواندم. پژوهشگر هم بودم چند سال. سپاس. پدرت استاد ربانی عزیز بنده است، شما هم نیز.

 

مهدی رمضانی بالامحله (کوهدشت). سلام علیکم  ما پیر مرد ها هم  دل داریم مارا  هم  جا بده.


سلام به رفیق همه‌ی دوره‌های انقلاب جناب آقا مهدی رمضانی مرد اخلاق و مروت. باور بفرما نزدم حرمت و جایگاه والایی داری. با تمام رغبت دعوتت کردم مدرسه فکرت. التماس دعا.

 

سلام بر جناب استاد طالبی عزیز

 

۱. عنوان "دستور" بر دولت جناب رئیسی جالب هست. 

آقای رئیسی در نطق ها و سخنرانی ها، عموما از کلمات "باید" و "نباید" استفاده می کند و کسی که با این نگاه به مسائل و موضوعات بپردازد، طبیعی است که به طور مرتب "دستور" صادر کند. وزارت خانه های تحت امر او هم این گونه اند که نمونه بارز آن را در وزارت عتف می بینیم.

 

۲. اگر یادتان باشد، زمانی عبور اصلاح طلبان از خاتمی هم مطرح بود و به نظر من طیف تندرویِ آن از خاتمی عبور کردند و به جاهای دیگر وصل شدند، حالا کاری نداریم که خاتمی از آنها عبور کرد یا آنها از خاتمی، از بیانیه های شان می توان فهمید.

 

۳. از همه اینها که بگذریم، سیاه نمایی های طیف مقابل هم جالب است، کسانی که گرانی های سالهای گذشته را نادیده می گرفتند و یا رئیس جمهور شیک پوش را مقصر نمی دانستند، امروز دادِ گرانی سر می دهند. خودشان اذعان دارند که دولت قبلی دو پوست موز زیر پای دولت رئیسی گذاشته، اما بر پیامدهای آن چشم می بندند و... فریاد گرانی، فریاد همه مردم است، اما استفاه ابزاری از آن ممنوع است.

 

۴. گرچه این دولت پرجنب و جوش هست و رهبری هم چند روز پیش برآن صحه گذاشتند، اما داشتن برنامه و اهداف معین و حرکت بر اساس آن و واقعیت های موجود، مهمترین عنصر موفقیت است. 

البته بنده تفاوت اصلی دولت فعلی و قبلی را نه در عملکرد، بلکه در ماهیت و نوع نگاه به دنیا و مسیر پیشرفت کشور می دانم ارادت.

 

سلام جناب استاد عزیزم احمدی. نکات مهم در متن شما برایم جالب بود. ۱. درست به همین خاطری که شما نمونه‌ها آوردی، بنده اسم دولت رئیسی را «دولت دستور» نامیدم، که خوب شد وزارت عتف (علوم، تحقیقات، فناوری) را مثال زدید که برای خودت آن وزارت ملموس است. ۲. خیلی بادقت روی دولت ۱۲ هم مثال آوردی. چون اون زمان به قول شما همین مشکلات را نادیده می‌گرفتند و از دولت حسن روحانی تمام‌قد دفاع می‌کردند و حتی توجیه و بهانه می‌آوردند نمی‌گذارند دولت کار کند! ۳. مهم همین است که فرمودید، یعنی اصل بر داشتن اراده و برنامه و بکارگیری افراد قدَر است. ۴. من هم دولت حسن روحانی را بدترین دولت عصر جمهوری اسلامی ایران می‌دانم که اعتماد را نابود کرده بود و دایم دروغ می‌گفت و فقط هر روز شیک می‌پوشید. در آخر ممنونم که متنی مهمتر از خود متن من نوشتی که مسئله را روشن‌تر کرد. نیز می‌دانم همیشه منصفانه به مسائل انقلاب می‌پردازی و با ساختارشکنان و افراد غرب‌گرا و تندروهای دو جناح مرزبندی شفاف داری. درود.

 

سلام جناب حجت. کادیم مدرسه؟! مدرسه‌ی انجیل‌دِلینگه؟ یا مدرسه‌ی اوسا؟ تِه هِم ضَب بلابلیه! هسّی.

 

دامنه |: سلام حضرت استاد دکتر صحرایی. احکام هم زیباست و هم حکمت با خود حمل کند که انسان اگر آن را کشف کند در عشق و اطاعت از حضرت آفریدگار عمیق‌تر می‌شود. سپاس و ارادت

 

سلام استاد صحرایی: جالب و ظریف بود. مرا یاد آن زمانی افتاده که گاه گاه با هم روی مسائل مباحثه می‌کردیم. روزی بحث از ابرقدرت شد که شما به نقل از کتابی فرمودی زن ابرقدرت است زیرا با یک نگاه جهل تا عارف را زمین‌گیر می‌کند.

 

سلام مجدد جناب آقا شیخ اسماعیل ربانی‌زاده‌ی عزیز. شرمنده می‌کنی. اختیار بازنشر هر مطلبی از بنده در هر کجا، به تشخیص خودت برمی‌گردد و از طرف من نه فقط شما، بلکه هر کس خواست در نشر متون بنده اقدام کند، اختیار تام را دارد. دلیلش روشن است چون چه عیبی دارد خود مدرسه فکرت، منبع تولید محتوا باشد و متون متقن آن برای فضاهای مجازی و حتی محافل واقعی قابل انتشار و پخش باشد. سپاسم بدرقه‌ی راهت جناب ابنِ استاد ربانی. تندرست بمانی.

 

درخواست از جناب علیرضا

 

سلام مجدد جناب آقا علیرضای آهنگر. شب جناب‌عالی، متعالی. در یکی از نوشته‌های امروزت درین صحن، با صراحت و صداقت و حتماً از سرِ انتقاد سازنده، چنین جمله‌ای نوشته‌اید: عیناً می‌آید:

 

«آقای طالبی... شما هم متأسفانه چندین بار با لودر همراه با تفکر خاص، هم صدا از روی آن رد میشوید»

 

خواستم مطلع شوم درین سه روزی که -از ۷ اسفند تا امروز ۱۰ اسفند مدرسه فکرت روی سکوی «ایتا» بازگشایی شد- کدام یک از متن‌های من از آن بالا تا پایین، از چنین عیب و نقص و غلط بزرگی برخوردار بوده است که به تعبیر شما عین «لودر» روی آن رفته و رد شدم. خوشحال می‌شوم نشانی مستقیم بدهی تا اگر واقعاً چنین خطایی از من سر زده باشد، در صدد پوزش و شماتت خودم برآیم. ابراهیم طالبی دارابی.

سلام حاج حجت. معقول و پسندیده است پیشنهادت. پس اِسا اِت لغُز تِه رِه بار هاکانم؟ ته اِماها وِسّه زنده‌زنده دری مراسم تشییع و ختم می‌گیری! هنو تِه باجناق بِرار جعفر مؤذن غلامی جار نزوهه بلندگوپِشت. کشکولی بود. تِه همطی ادامه هاده خاش کار ره.

 

منظورم کار قشنگ و نشاط‌آور هنری‌ات است روی تصاویر اعضا که فضای صحن هیئت را دل‌آرا کرده.

 

دامنه |:سلام شبانه جناب عبدالله‌ی ما. کار منطقی کردی به این میانبحث خاتمه دادی. من هم موافقم بر ختم این بحث. فقط عرضم را پنهان نکنم، نگاه من به صاحب‌مَنصبان در هر پست و مقام، نگاه ارزیابی، نقادی و داوری از سر انصاف است. چون فرمودی: «تعارف با آقای رئیس جمهور را تمام کنید» گفتم. شاید شما همه‌ی مباحث من در صحن‌های دیگر را نبینی، در جای خود نقد هم می‌کنم دولت ۱۳ را. فراوان درود. خداقوت دوست کار و تلاش و کوشش و علاقمند به مطالعه.

 

جواب علیرضا: سلام درود به دوست ارجمند. حتما انتظار از آدم فرهیخته ای مثل شما بالاست و انتظار نگاه منصفانه هم از جانب ما بسیار. آخرین طعنه شما به مرحوم هاشمی (مبارز بی بدیل) در باره موالید لفظ روحانی صریح اللهجه که در مورد ایشان اون هم از زبان شما بنظرم صحیح نمیباشد چون تو همون گروه کلمه خائن هم در مورد ایشان بکارفته که اون نشان از تفکر و دیدگاه آنهاست البته ایراد شما رو بر خود می پذیرم که در چند روز هیچ بحثی در مورد مرحوم هاشمی درمدرسه نداشتید که این بحث در هیئت رزمندگان بارگذاری کردید که در مدرسه اشتباهی ارسال گردید فقط بخاطر کلاس درس همان دانش آموزان در دومدرسه البته بخاطر ارسال پست زیاد در هیئت دست رسی به پست شما در مورد هاشمی سخت و برایم ممکن نمیباشد که خود بهتر میدانید چندین پست در مورد هاشمی یا دولتش داشتید البته با قلمی که از شما سراغ داریم که قلم پاکیست خدا کنه بعدزاویه با مرحوم هاشمی منبری پرخاشگر رو ادامه روحانی صریح اللهجه به عاریت گرفته نشه حتی برای مزاح ویا شاید فرزندفاضل عاریتی به کسی داده نشه هرچند دلار به ۶۵ه‍ ت م برسه.

 

آق سید موسی صباغ: سلام آق ابراهیم. اول اینکه تیتر پیروز جان باخت . احتمالا نشان از آرمان گرایی این روزنامه است!!! معمولا کلمه تلف شدن برای حیوان بکار گرفته میشود، لفظی که برای شهید قاسم سلیمانی بجای شهادت از قتل در روزنامه های اصلاح طلب بکار گرفته میشد. کلمه عبور اصولگرایان از رئیسی ، کپی این روزنامه در دوران اصلاحات است که عبور از خاتمی را تداعی میکند. خاتمی در دوران اصلاحات با تمام نقدی که بر او وارد هست ،قانون اساسی را فصل الخطاب اعلام کرده بود با اعتراض بخشی از تندروهای اصلاح طلبان روبرو شده بود که عنوان میکردند خاتمی را از قطار اصلاحات پیاده خواهیم کرد ... اما سوتیتر این روزنامه در مورد رئیسی ، هم عقیده با شما هستم از اینکه رئیسی آمده جهت خدمت ،و ایجاد تغییر و حل مشکلات معیشتی مردم ،اما مشکل اصولگرایان نداشتن سازماندهی و اتاق فکر بعد انتخابات است ،بر خلاف اصلاح طلبان. که قبل و بعد انتخابات  با پشتیبانی تبلیغی و رسانه ایی وام دار هم هستند و موفقیت ناچیز و به نتیجه نرسیده را چنان بزک میکنند که عمده مردم در حالت انفعال قرار میگیرند. موفقیت این دولت در هفته های اخیر مانند احیا دریاچه ارومیه ، بهره برداری از موشک هایپر سونیک با سرعت ۱۲ ماخ (بالای ۴۰۰۰ کیلومتر در ثانیه ) و امضای تفاهم نامه با چین در راهسازی و حمل و نقل و پالایشگاههاو .... بخاطر نداشتن یه اتاق فکر منسجم و تبلیغی به محاق رفته. متاسفانه اعتماد به مافیای هفت سر خودروسازان که بعنوان یه لک لنگ در جمهوری اسلامی خودنمایی میکنه ، و استفاده از  مدیران باز مانده از دولت خوش نشین قبلی مشکلاتی ، و همچنین انفعال مجلس باصطلاح انقلابی ( شاید به نظر شما اقای قالبیاف بدش نیاد که این دولت به زمین بخورد و جاشو بگیره)عواملی است خدمات این دولت کمتر به چشم میاد. نکته بعدی هم مسئله دلار ،که همانطور با جدیت نیروهای امنیتی لیدر اغتشاشات  و برهم زنندگان امنیت  کشور دستگیر و بعضی ها به دار مجازات سپرده شدند، همین برخورد با برهم زنندگان امنیت اقتصادی صورت گیرد و با تسامح و تساهل برخورد نشود ان شاا.... این دولت از گردنه دست انداز و جاده شنی به جاده آسفالته بر خواهد گشت.


برادر اهل سیاست و دیانتم جناب آق سید موسی سلام. برترین شعَفم زمانی است، شریفی ازین صحن یا آن صحن، متن مرا مداقه قرار دهد و نقد و بررسی کند. بالاترین تشکر، که وارد این مسئله شدید و پرداختِ درستی صورت دادید. من نزدیک دو سال (کمی مانده دو سال شود) نقد و بررسی دولت ۱۳ را منطقی نمی‌دانستم؛ اما حالا که با رصد لحظه‌لحظه‌ی خودم، دارم چینش مهره‌های دولت ۱۴ را می‌بینم، مهم دانستم در مسائل روز، نگاهم را از این گونه موارد سرنوشت‌ساز نبندم. شما با شمّ تیزت، کانون تحلیل مرا کشف کردی؛ خیز آقای محمد باقر قالبیاف طُرقیه‌ای مشهدی برای بسترسازی فضایی که مردمِ طرفدارش به این نتیجه برسند که زمان ظهور قالبیاف فرا رسیده. او نگرشی با طرز نگاه نو با واژگان عاریتی مدرن، این مسیر را استارت زده است. مابقی بماند بعد. از حوصله‌ی بالا و توان فکری قوی شما در بررسی مسائل روز، دچار حیرت نشدم، همین را انتظار دارم. ممنونم. به هر حال دقت به سرنوشت کشور از سوی آحاد ملت، آموزه‌ای است که امام ره و رهبری معظم، آن را تقویت کردند و ما باید به مسائل حساس باشیم. هوش شما در طعنه‌ی من به توله‌پلنگ و حاشیه‌ی غیرتی‌ات در ورای آن ستودنی بود. درود.

 

شفیعی مازندرانی: السلام علیکم و رحمه الله. الحمد لله شما آقا ابراهیم مصداق السّلمان منا اهل البیت هستید. و می دانید که توفیقاتم وسعت ندارد. امید وارم گاهی توفیق خدمت داشته باشم.
 
دامنه |: مجدداً عرض سلام و ادب دارم محضر استاد مکرمم جناب مستطاب شفیعی مازندرانی. همیشه‌ی تحت احسان و زیر چتر عطوفت‌تان بوده‌ام. سعه‌ی صدرتان آموزگاری برای بنده است. از اعضای شریف می‌خواهم حتماً این قطعه غزل ناب استاد را مطالعه و غَور کنند. عالی سرودند؛ غنی، خوش‌وزن، دارای پیام و نور در ادبیات. درود فراوان دارم. با تقدیم ارادت.
 
خاطره‌ی جبهه‌ی جناب شیخ ربانی: خدمت اباعارف آقا ابراهیم عزیز سلام علیکم مساک الله خیرا ، حال که با انسان شریف ، پرتلاش و رزمنده متقی آقا حجت عزیز دعابة دارید خاطره ای را در این صحن شریف نقل کنم . با عرض سلام خدمت آقا حجت بزرگوار ، در یکی از اعزام ها به جبهه ، وارد مریوان شدیم و از آنجا به دزلی، زمستان بود برف شدیدی باریده بود با سختی رفتیم طرف رشته کوه ملکخور ، چون برف زیاد باریده بود نزدیک یک متر ، نمی‌شد به راحتی رفت و آمد کرد دستور رسید خودم برای هر نماز جماعت وارد سنگری بشوم و برای افراد آن سنگر صحبت و نماز بر پا کنم ، من وارد هر سنگر که می‌شدم برای اینکه بفهمم مازندرانی کسی هست یا نه می‌گفتم اینجا کسی کهی هست ؟ ازچند سنگر جوابی ندادن ،متوجه می‌شدم مازندرانی نیستند ، تا رفتم توی سنگری ، جمله را تکرار کردم دیدم یک نوجوانی جواب داد بله ، گفتم اهل کاجه هستی ؟ گفت ساری ، گفتم پس همشهری هسمی، گفتم اصلیت ساروی هسی گفت نه یکی از روستاهای ساری گفتم کدوم روستا ؟ گفت دارابکلا گفتم دارابکلا ، گفت بله ، با خود گفتم خوب دارابکلا بزرگه حتما پایین محله ای یا ببخلی هسته ، و من هم زیاد در محل نیستم گفتم کاجه دارابکلا، گفت بالامحله !!!! گفتم بالامحله !!!! گفت بله ، گفتم ، کنه آقا زاده هسی؟ مره نشناسنی؟ گفت نه ، من فرزند حاج حسین رمضانی تازه متوجه شدم که حاج اکبر حسین ( رحمةالله علیه ) آقا زاده هسه با اخوی هایش آقا قنبر و آقا هادی آشنا بودم ولی ایشان را اصلا ندیده بودم ، در آن فضا خیلی خوشحال شده بودم و ارادت شروع شد و... ان شاءالله در همه مراحل زندگی پر صلابت و موفق باشد آقا حجت ما . والسلام
 
دامنه |: سلام استاد بزرگوار ربانی عزیز. خاطره‌ی قشنگی بود. از همان بالا لو ندادی که می‌خواهی راجع به کی صحبت کنی. آخرسر به «حجت» رسیدی و حجت بر ما تمام کردی. «اینجه کی کهی هسه؟» عجب سجع قشنگی داره. بلی؛ آقا حجت از خیلی وقت رخف من است، از سال ۶۹ به گمانم. دوست‌داشتنی و پرتوان و مذهبی است. نیز انقلابی. آقا از خاطره‌ات هوای‌مان عوض شد.
 
حجت رمضانی به من: سلام فرمانده عزیز ازسال ۶۶ ستادثارالله ازلطف ومحبت جناب عالی نسبت به این بنده حقیربسیارسپاسگذارم .واما خدمت روحانی وارسته حضرت حجت السلام حاج آقای ربانی عزیزسلام ویژه دارم .توضیح این که درمورد حضوردرجبهه کردستان بعضی ازموارد حساس آن را نفرمودید با کسب اجازه.درسال۶۶درمنطقه عملیاتی دزلی محورتته قله محمدرسول الله(صلوات الله علیه)مشغول نگهبانی بودم که دیدم یک نفرروحانی آمده به سنگر م .پیروفرمایشات حاج آقای ربانی که درفرمایشاتشان مرقوم فرمودند ازبنده وضیعت دشمن را سوال فرمودند که وقتی سنگردشمن را به ایشان نشان دادم یواش عمامه شریفشان را ازسر برداشتن وگفتند خیلی نزدیکند.وبقیه ماجرا خود... مرا ببخشید.
 
دامنه |: جناب آقا حجت رخف قشنگ من سلام. بله من تاریخ را به جای ۶ دوم ۹ زدم که سه سال از سابقه‌ی دوستیِ وَدود (=بسیار مهربانانه)ی‌مان را کم کرد بلی با حاج عباس و تو از سال ۶۶  تا اینک رخفیم و لابد تا قیامت. اما داستان استاد ربانی را خوب ادامه دادید. استاد آشیخ محمدآقا نجفی هم، اگر این خاطره‌ی جناب عالی ببینند، یقین دارم یک طعنه‌ی سنگین به شیخ نیّر خود حاج آقا ربانی خواهد انداخت و حسابی وی را تُش (=تب چو) می‌دهد. استاد ربانی حق داشت، چون اصول رزم را رعایت کرد. سرِ شما کلاخد آهنی، سر ایشان عمامه آن هم سفید که نزد دروبین دشمن سوسو می‌کرد باید هم دست به استتار می‌زد. ربانیذعزیز آن مرد رزمنده از اولین‌ها بود، زودتر از همه‌ی ماها رفته بود جبهه. او اهل جیم نبود. از مزاح قشنگت با شیخ غیور بالمله خندیدم و خشنود شدم. چه فضای پاکی است این صحن رزمندگان. رُک، روان، با عزت و حرمت احترام. نقشش با مدیران خوب این هیئت مفخّم، مستدام.
 
استاد مستطاب جناب حاج آقا شفیعی دارابی سلام. از شما بابت نشر مفاد و معارف مندرج درین متن و از استاد نجفی بابت رفتن به روستا و انعقاد این مجلس همه‌ساله تشکر دارم. الحق مرحوم آیت‌الله آقا پیشوای وارسته ما بود؛ در مذهب، در محرم‌الحرام، در ماه رمضان، در آداب دینی، در اخلاقیات، در عبادت. روح آن نیّرین نورانی باد.
 

متن خانم زینب‌سادات شفیعی: حاشیه نویسی/ تفکر‌و‌تعقل. و اما بعد. توحید از ادراکات خاص ذاتی‌ست(بالفطره در همه وجود دارد) اثباتی و استدلالی‌ست نه تقلیدی. هر‌چه به معلومات انسان افزوده گردد قدرت استدلال بالاتر رود. در‌ برخی این گرایش گم شود حتی در حرم. راه حل؟ همه افکار و اعمال در جهت توحید باشد(کسب علم برای خدا باشد) کسیکه معتقد به توحید خدا باشد تنها قدرت را خدا می‌داند و بردگی هیچ قدرتی را قبول نمی‌کند  نفی عبودیت غیر خدا.
خدمت خواهر خوبم خانم زینب‌سادات شفیعی سلام و نیز علیکِ سلام. به نظرم بهترین ورود را به این متن بنده داشته‌اید؛ غنی و برخوردار از پیام. آری، آری درست فرمودید، توحید در سرشت آدمیت بافته شده،انسانِ عاری از شرک. بهتر است بگویم تاروپود انسان از همین "یکتا"دوستی شکل گرفته. شما دقیق رفتی روی شاکله‌ی ذاتی بشر و بشارت خوبی به ما دادید. یک خطر را هم گوشزد کردید که بیخ گوش افرادِ -به قول شما بامعلومات- بیشتر جولان دارد؛ که دچار گم‌گشتی به تعبیر قرآن «ضالّ» می‌شوند. امام خمینی ره جمله‌ی نابی در همین راستا دارد و می‌دانم برایت آشنایت: تهذیب نباشد، علم توحید هم به درد نمی‌خورَد.

راستی، راه‌حل را هم عالی توصیه کردید؛ یعنی تمام جهات قلب و مغز و هوش بشر، همیشه و همه‌حال و همه‌قال، سمت آفریدگار متعال باشد. و همچنین با عبارت «نفی عبودیت غیر خدا» در پایان متن، کار اصلی نوشتار خودت را کرده‌ای.

درود بر این ذهن و منش شما که نشان آمد به صحن، شما بسیار با دقت و هوشیاری به جان و جهان می‌نگری، تحسین برانگیر است این روحیات و رَویّات. شهید عزیزتان روحانی محبوب منطقه و محل حجت الاسلام شهید آق سید جواد شفیعی دارابی آن زمان که بود، نقش بارزی در پروانیدن روح جوانان به معنویات و پیوست‌شان به عالَم بالا ایفا می‌کرد و کسانی که در سایه‌ی کلاس‌های او قد کشیدند اینک از خوبان محل باقی ماندند؛ چون شهید سید جواد، دست جوان در دست خدا می‌گذاشت؛ یدالله. سپاس خواهر بافکرم. با تقدیم ادب و حرمت. ابراهیم

 

متن نبی آرشی. سلام و درود به دوستان گروه مدرسه فکرت علی الخصوص حاج ابراهیم طالبی دارابی گرامی و خانواده محترم،


رفیق نازنین جناب نبی سوادکوهی سلام. نیایشی قشنگ نوشته‌ای رَخفِ عزیز، آن هم با آن دل به خدا پیوسته‌ات که همیشه همان نشان دادی که بوده و هستی. ممنونم به حضورت در مدرسه‌ی فکرت. شما با همین متن نیایش و ستایش خداوند رب العالمین جلّ جلاله (=بزرگ است جلال و شکوه او) عضویتت را درین صحن، رسمیت دادید و خوشحالم با به کارگیری این جمله‌ی تحبیبی‌ات: "دوستان گروه مدرسه فکرت علی الخصوص حاج ابراهیم طالبی دارابی گرامی و خانواده محترم" واقعاً طبیبِ جان ما شدی. قدم و قلم جناب حاج نبی -دوست دوران سخت و هم اینک و همیشه- مبارک و وجودت بر شخص من گوارا. یادآوری کنم نبی، که جناب آق صادق شفیعی پسرعمه‌ی من و دوست نزدیک شما، اخیرأ برادرش آقا سید محمد باقر را از دست داد، بالاتر در چند روز قبل‌تر، اطلاعیه مجلس ترحیم را با عکس انتشار دادم. لابد ندید. به آق صادق عزیزمان تماسی بگیر تسلیت دهید. امروز هم نبش کوچه‌ی ۱۸ چهارمردان مجلس سوگواری برای آن مرحوم برپاست؛ سه و نیم عصر به بعد. به خانم محترم‌تان سلام برادرانه‌ی گرم مرا حتماً برسان. والسلام علیکما.

سلام علیرضای عزیز من. بگذر و بچسب به همان کاری که قراره صورت دهی؛ رساندن پیام به تمام آن دوستان مدرسه فکرت تلگرام اسبق و سابق، که زودتر ایتا نصب کنند که بتوانم دعوتشان کنم این صحن. ممنونم.
 
متن و نظر صدرالدین آفاقی: با سلام. از سیاست های دستگاه بنی امیه و رسوخ آن در دوره های بنی عباس  گسترش جبرگرایی بود تا در سایه آن به مردم اینگونه القا شود که اگر حاکمانی اینچنین بر آنها حکم میرانند جبر ذاتی روزگار و خواست الهی است و نباید در برابر آن قدعلم کرد. رسوخ این فکر در شخصی چون شبلی از این منظر قابل درک‌است. کشتن روح مبارزه در اهل سنت و طریقت نتیجه اجرای سیاستهای جبرگرایانه حاکمان اموی و بنی عباس بوده است تاجایی که در اندیشمندانش هم رسوخ پیدا کرد و گوشه عزلت نشینی را ترجیح میدادند. ولی مبارزات سیاسی ائمه هدی علیه السلام از همان ابتدا درجهت تشکیل حکومت اسلامی بوده است که در زمانهای مختلف و مقتضیات زمان طرز مبارزات آنها متفاوت بوده است.صلح امام حسن علیه السلام و قیام عاشورای امام‌حسین علیه السلام و دعا های امام سجاد علیه السلام و شاگرد علمی پروری امام باقر علیه السلام و امام صادق علیه السلام  و ...در جهت تشکیل حکومت اسلامی بوده است نه صرف تبیین زندگی فردی. امام خمینی رحمه الله علیه هم به تاسی از اجداد کرام خود چنین مبارزه ای را شروع و به سرانجام رساندند. مخالفتهایی که با امام خمینی از ناحیه اهالی حوزه میشد را امام بطور سربسته در مقاطعی یادآور شدند ولی اینکه کم و کیف آن به چه صورت بوده و بیشتر چه مواردی را شامل میشده حداقل بر اینجانب پوشیده است. آیا تنها به همان مخالفتها با تدریس فلسفه و عرفان از جانب ایشان بوده یا موارد مبارزه جهت تشکیل حکومت و طرز حکومت داری پس از پیروزی انقلاب را شامل میشده است؟ و این افراد مخالف بیشتر چه طیفی را شامل میشدند؟
 
 
آق سید حسین شفیعی: گرامیداشت بیست و سومین سالگرد مرحوم آیت الله دارابکلائی!!! بسم الله الرحمن الرحیم. انا لله و انا الیه راجعون. شب پنجشنبه (نهمین شب از ماه پرفضیلت شعبان 1444ق) مجلس گرامیداشت بیست و سومین سالگرد ارتحال ملکوتی عالم جلیل القدر، مرحوم آیت الله  حاج شیخ محمد باقر دارابکلائی (ره)، توسط فرزند شایسته اش حجت الاسلام و المسلمین جناب آقای حاج شیخ محمد نجفی دارابی و دیگر بازماندگان آن مرحوم در مسجد جامع دارابکلا برگزار شد؛ در  این مجلس (که جمع چشمگیری از مردم شریف و مؤمن و عزیز دارابکلائی در آن حضور داشتند)، امام جماعت محترم مسجد جامع دارابکلاء، حجت الاسلام و المسلمین جناب آقای حاج شیخ مرتضی دارابی، به بیان کارکردهای خوب مرحوم آیت الله دارابکلائی پرداخت و از منزلت علمی و عملی فرزند برومندش مرحوم آیت الله حاج شیخ اسماعیل دارابکلائی نیز یاد نمود. اینجانب اوصاف نیک فراوانی را از این دو عالم جلیل القدر و دو چهره معنوی در خاطره دارم؛ از جمله: تواضع و فروتنی، عشق خدمت به دین و مردم، ساده زیستی و پرهیز از زندگی اشرافی، سوز دین داشتن، مدافع انقلاب و نظام و امام و رهبری بودن، تقید به اقامه نماز در اول وقت، تلاش در جهت رفع مشکلات مادی و فرهنگی اقشار محتلف، و... در پایان: از درگاه خدای متعال، منزلت والائی را برای این دو عالم شایسته مسئلت دارم. (حوزه علمیه: سید حسین شفیعی دارابی/ چهارشنبه شب، 10 اسفند ۱۴۰۱ش 8 شعبان  ۱۴۴۴ق)
 
دامنه: استاد مستطاب جناب حاج آقا شفیعی دارابی سلام. از شما بابت نشر مفاد و معارف مندرج درین متن و از استاد نجفی بابت رفتن به روستا و انعقاد این مجلس همه‌ساله تشکر دارم. الحق مرحوم آیت‌الله آقا پیشوای وارسته ما بود؛ در مذهب، در محرم‌الحرام، در ماه رمضان، در آداب دینی، در اخلاقیات، در عبادت. روح آن نیّرین نورانی باد.
 
دامنه |: سلام استاد بزرگوار ربانی عزیز. خاطره‌ی قشنگی بود. از همان بالا لو ندادی که می‌خواهی راجع به کی صحبت کنی. آخرسر به «حجت» رسیدی و حجت بر ما تمام کردی. «اینجه کی کهی هسه؟» عجب سجع قشنگی داره. بلی؛ آقا حجت از خیلی وقت رخف من است، از سال ۶۹ به گمانم. دوست‌داشتنی و پرتوان و مذهبی است. نیز انقلابی. آقا از خاطره‌ات هوای‌مان عوض شد.
 
سلام جناب آقا شهابی. از اطلاع‌رسانی شما متشکرم. خدا آن دو مقام شامخ محل ما را غرق رحمت خود کناد. نیز پدر و مادرت را.
 
محمد ابراهیم: سلام خدمت استاد طالبی انجام وظیفه کردم. خدا پدرومادرو برادر شمارو رحمت کند
 
تقی آهنگر به آق سید حسین: سلام به همه. خدارحمت کنه حاج اقا دارابکلایی وفرزندش اقا اسماعیل رو روح ان دو عزیز غریق رحمت واسعه الهی  انشا الله. یادی کنم از شاخص ترین فضای حاکم بر زندگی اقا که  سالها شاهد ش بودم و در خیلی موارد بیشتر نمایان بود بحث اخلاق و ساده زیستی بود. واقا در بین مردم حیثیت و شرافت داشت اون هم بخاطر نداشتن خلق وخوی اشرافی گری و دنیا گرایی  ) حضرت امیر (ع) نکته زیبایی دارد که الناس بامرائهم اشبه منهم بابائهم. مردم به حاکمان خود شبیه ترند تا به پدرانشان  منطورم اینکه تاثیر بالای سبک زندگی و اخلاقی بزرگان بر مردم دارد و نیز خداوند واجب کرده بزرگان خود را با مردم ناتوان برابر کنند تا رنج فقری مستمندی را ناراحت نکند و اقای ما این چنین بود و به نظر می رسد تبین بشه شخصیت این مرد بزرگ برای الگو پذیری صحیح از رفتارهایش در حوزه های گوناگون برای خومان ودیگران  ارادتمند همه خوبان گروه.
 
 
تقی آهنگر و محمد رمضانپور از ولشکلا. محور تته / قله حیات
 
دامنه |: سلام جناب برادرم تقی. تِه ور کیه؟ ای تتِه! ای تتِه! چه جایی بوده! به قال دارکلایی: تتِه (=پایین‌ته) بوره! کشکولی بود. درود. جان و جسمت همآره برای ما پرتپش.
 
استاد مستطاب حضرت شفیعی مازندرانی سلام علیکم روی این دیدگاه شما نکته‌ای دارم. می‌دانم شما مصلحت و حقیقت و واقعیت هر سه را می‌شناسید و آدرس آن را متخصصانه بلدید. می‌شود مرز تضعیف و نقد را بفرمایید. چون خودِ نقدکردن از نگاه دین مبین اسلام یک نوع تقویت سازنده است. حتی امام خمینی ره و رهبری معظم -مُد ظله العالی- از جایگاه امامت و رهبری دست به نقد و تشر و اشتلم و حتی گلایه‌ی شدید زدند و هشدارها دادند. این سیره‌ی نظارت عامه نباید هرگز تعطیل شود. در شعر بیت یکی مانده به آخر فرمودید: «بزودی حل شود مشکل به عزت» که به نظرم هدف از انتقاد سازنده بر دولت همین است که مشکل رفع شود. دولت ۱۳ عمرش به نیمه رسیده، پس منطقی است کارکردش و سیاستش و نوع کارویژه‌های کشورداری‌اش مورد نقد و بررسی شهروندان قرار گیرد. همه‌ی مناصب در حکومت جمهوری اسلامی ایران از ناحیه‌ی مردم نافذ است پس حق انتقاد هم با مردم است. بله، تضعیف به قصد نابکارسازی و ایجاد تشویش بد است. اما نقد جزوِ تقویت نظام محسوب می‌شود نه تشویش اذهان. ببخشاید صراحت ورزیدم زیرا در شاکله‌ی وجودی شما گشادگی و سعه صدر می‌بینم. با تقدیم احترام: ابراهیم.
 
سلام حجت من. هع؟؟ اَعی ته چشمک مِشمِک، رقاضی دینگویووووو ! کشکولی
 
محمد چوپانی: درود بر شما
 
دامنه |: سلام مخاطب محترم درین صحن. می‌شود خودت را معرفی فرمایی تا بهتر گفت و شنود کنیم؟ من در تبلتم شما را «محمد» می‌بینم اما نمی‌دانم کدام محمد. سپاس.
 
سلام مجدد بر شما محمد. ابراهیم عزیز ما. شاکرم از رحمتی که بر والدینم فرستادی. چه چیزی بهتر از همین احوالپرسی‌های صمیمانه، که به قول آقا حجت عزیز من صله‌ی ارحام حساب می‌آید. ممنونم ممنون.
 
محمد چوپانی: سلام ارادتمند محمد چوپانی.
 
دامنه |: آهان بله. یعنی با اون روحانی آق شیخ ابراهیم که در مسجد جامع داراب‌کلا عمامه زد، نسبت دارید؟ خوشحال شدم آقا. شماره‌ی شیخ ابراهیم را هم بفرس برام. داشتم انگاری، گم کردم. شماره‌ی خودت هم پنهان است، می‌شه خط خودت را هم بفرستی برام؟
 
محمد چوپانی: نسبت دور داریم بنده اهل روستای پلنگ آزاد هستم الان دراداره تبلیغات اسلامی میاندورود مشغولم البته چندسالی استان کرماننشاه وخراسان شمالی بودم چندماهی هست منتقل شدم میاندورودودرجوار دوست وبرادرعزیزم حاج آقا کاظمیان بعنوان معاون فرهنگی مشغولم
 
دامنه |: سلام مجدد. خرسندم شدم. به‌به. جناب حجت‌الاسلام استاد ابوذر کاظمیان سورکی که از دوستان بسیار محترم بنده هستند. ان‌شاءالله دیدار حضوری بکنم ایشان و شما را. خط تلفن شما هم چه جالب مال مشهد مقدس است. در پلنگ آزاد هم دوستان زیادی دارم. آشنایی با شما برای من یک موهبت است. درود.
 

حجت رمضانی به صدرالدین: سلام نامردا منو اغفال خبری کردن.

 

دامنه: آک کّه حجت. خوب آقا صدرالدین آفاقی مُچت رو گرفت. وه صدرالدین هسه، پس رصدگر ماهریه. مِه فامیل مشهدنشین.

تا دَووشی هر خبر ره، واثق نگیری. شاید فاسق خبری برساند. می‌دانی -حتی بهتر از خودم- که قرآن در آیه‌ی ۶ حجرات می‌فرماید:

یا أَیهَا الَّذینَ آمَنوا إِن جاءَکُم فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَیَّنوا أَنْ تُصیبوا قَوماً بِجَهالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلی ما فَعَلْتُمْ نادِمینَ.

ترجمه‌ی مرحوم آیت اله مشکینی: ای کسانی که ایمان آورده اید، اگر فاسقی برای شما خبری آورد بررسی و تحقیق کنید تا مبادا گروهی را به نادانی آسیب رسانید ، آن گاه از کرده خود پشیمان گردید.

آیه آوردم تا تبرک کنیم.

 

آیا باید طالب آملی شد؟!

به نام خدا. سلام. تمام خوبی‌های طالب آملی در یک کفه‌ی ترازو و حرفی هم نیست. خداگرا بود و خود را «بلبل ایران» خواند و نغمات شورانگیزی هم داشت. مثل این شعرش:

 

الهی ذرّه‌ای آگاهیم بخش

رَهــم بنما و بر گمراهی‌ام بخش

 

اما بحث من این نیست، بلکه این است ←: آیا باید طالب آملی شد؟! چون به علت بی‌سامانی سرزمین خود، تمام -بهتر است بگوییم بخشی زیاد- از زندگی‌اش را در ناخرسندی و شکایت از روزگار، گذَراند. ببنید:

 

اینکه می‌بینم همه ناآدمند

ای جهان گر آدمی داری بیار

 

با تمام اینها، اما او که به دردهای عدیده و بی‌شمار دچار شد و حتی برای به دست‌آوردن معیشت، ترک ایران کرد و در قرن دهم در هند مأوا کرد و ملک و مسکن در منطقه‌ی فتح‌پور خرید، باز از امید و رجاء خداوند، نگسلید. ببینید:

 

نارسا بَختم و لیکن همّتم کوتاه نیست

اوج عَنقا گیرم اَر بالِ مگس باشد مرا

 

حتی اگر نحیف، ضعیف هم شود و تمام درد او را فرا بگیرد و شبیه مگس هم شود بال کوچک مگس داشته باشد، ولی چون به خدا و بالا و معنا باور دارد، مثل پرنده‌ی دورپرواز و بالانگر عَنقا (=سیمرغ)، به اوج فکر می‌کند؛ بلند و بلندی‌ها، نه به فرود و سقط و سقوط‌ها.

 

| ۱۱ اسفند ۱۴۰۱ |

ابراهیم طالبی دارابی

 

مشیء سلیمانی

به نام خدا. سلام. بزرگ‌شهید سرباز حاج قاسم سلیمانی در امور فرهنگ بر تبلیغ مستقیم قائل نبود و آن را نادرست می‌دانست، او بر آن بود تا "فضایی فرهنگی" ایجاد کنیم تا آحاد جامعه به سوی منشاء حقیقت شیفته و سپس خودبه‌خود جذب گردند؛ گمان دارم که این سیره در مرام و مکتب شهید سلیمانی ( ره ) در دیدارش با رهبری معظم قوام یافت که به ایشان گفته بودند: «شما در تعامل‌تان که با گروه های مختلف دارید اصلاً کار فرهنگی مستقیم انجام ندهید. باید فضا را فرهنگی کنید که اگر کسی بیاید در آن فضای فرهنگی قرار بگیرد؛ خود به خود مجذوب شود.»

نتیجه‌گیری را به‌عمد چشم پوشیدم که خودِ خواننده‌ی شریف پی به عمق آن برَد.
| ۱۱ اسفند ۱۴۰۱ |
ابراهیم طالبی دارابی

 

علیرضا. درود آقا ابراهیم. اگر ممکنه از آقا جلیل ،جوادی نسب،ودیگر دوستان دعوت به عمل آورید.


علیرضا شما چرا متوجه نیستید؟ ایتا ندارند. من که از خدامه دعوتشان کنم. اگر ایتای آنان داری بفرس دعوت اجابت شود. اگر ندارند، پس خبر بده به همگان آنان ایتا را نصب کنند،  چون مدرسه فکرت فقط در بستر ایتا بازگشایی شد. من هرگز فیلترشکن نصب نمی‌کنم. پس مدرسه فقط در سکوی قوی و آسان ایتا. تمام.

 

جهت جامع‌شدن مباحثه‌ی بنده یا استاد شفیعی مازندرانی

متن منظوم استاد شفیعی مازندرانی در آن صحن:

تضعیف دولت
تضعیف دولت (سیه نمائی، مخفی کاری نسبت به موفقیت های چشمگیر، کاه را کوه نشان دادن و زیر سوال بردن ) راهبرد جدید دشمنان کهنه کار
اگر دشمن ، پی تضعیف دولت
گریبان چاک دارد ا ز حسادت
تو در این عرصه همسوئی مفرما
که این آلاله ی عقل و کیاست
بدان دشمن ز توفیقات ایران
بشّدت خشمگین است و به فکرت
بصیرت پیش آور خویش بشناس
نگر دشمن چه می خواهد زملت
که همسوئی با دیو و ددان ها
نه عقل و نی شریعت ، نی سیاست

اگر این ملک ، «کارامد » نبودی
چرا اهریمنان این گونه حیرت
اگر چه کاستی ها بر ملایند
هزاران دست ها ی پر کفایت
شبان روزان به سختی در تلاشند
بزودی حل شود مشکل به عزت
بفضل یار غایب روز پیش است
مبادا خصم را یار و حمایت
۱۱ اسفند ۱۴۰۱ : شفیعی مازندرانی

پاسخ من به جناب ایشان در آن صحن:

استاد مستطاب حضرت شفیعی مازندرانی سلام علیکم روی این دیدگاه شما نکته‌ای دارم. می‌دانم شما مصلحت و حقیقت و واقعیت هر سه را می‌شناسید و آدرس آن را متخصصانه بلدید. می‌شود مرز تضعیف و نقد را بفرمایید. چون خودِ نقدکردن از نگاه دین مبین اسلام یک نوع تقویت سازنده است. حتی امام خمینی ره و رهبری معظم -مُد ظله العالی- از جایگاه امامت و رهبری دست به نقد و تشر و اشتلم و حتی گلایه‌ی شدید زدند و هشدارها دادند. این سیره‌ی نظارت عامه نباید هرگز تعطیل شود. در شعر بیت یکی مانده به آخر فرمودید: «بزودی حل شود مشکل به عزت» که به نظرم هدف از انتقاد سازنده بر دولت همین است که مشکل رفع شود. دولت ۱۳ عمرش به نیمه رسیده، پس منطقی است کارکردش و سیاستش و نوع کارویژه‌های کشورداری‌اش مورد نقد و بررسی شهروندان قرار گیرد. همه‌ی مناصب در حکومت جمهوری اسلامی ایران از ناحیه‌ی مردم نافذ است پس حق انتقاد هم با مردم است. بله، تضعیف به قصد نابکارسازی و ایجاد تشویش بد است. اما نقد جزوِ تقویت نظام محسوب می‌شود نه تشویش اذهان. ببخشاید صراحت ورزیدم زیرا در شاکله‌ی وجودی شما گشادگی و سعه صدر می‌بینم. با تقدیم احترام: ابراهیم

 

پاسخ استاد به من در آن صحن:
السلام علیکم و رحمه الله و برکاته جناب آقا ابرهیم عزیز ....بیان تفاوت بین نقد و تضعیف برای جنابعالی و برای دوستان دیگر بدون تعارف به مثل معروف : زیره به کرمان بردن است و چون نظر بنده را خواستی بدان اشاره دارم ... بنده اگر بخواهم رئیس دولت را نقد کنم در یک ستون موفقیت ها و در کنارش در ستونی دیگر ضعف هایش را بی طرفانه به نمایش می نهم و فورا راه حل های خود را به عنوان کمک به طرف مورد نقد ، خاطر نشان می سازم تا طرف بفهمد که خیرخواهش هستم و دیگران حتی مخالفان او نیز دریابند که شما واقعا قصد اصلام او و کار او را دارید . این گونه تذکرات بسیار پربها و از مصادیق « ....والنصیحه لائمه المسلمین » است و پاداش الهی خاصی را در بر دارد که الحمد لله نقدهای دلسوزانه جنابعالی و بسیاری از دوستان را در این صراط می بینم و این گونه موارد ، مصداق تضعیف و همسوئی با دشمنان نیست ولی تضعیف دولت شرا ئط و حساب خاص خود را دارد که در رادیوهای بیگانه علیه ایران در شبانه روز با تنوع مختلف مشاهده می شود ...با عرض پوزش و تشکر از شما ...سلام الله علیک ورحمه الله علی ابویک .- ارادتمند شفیعی مازندرانی


پاسخ من به جناب ایشان در آن صحن:

استاد عزیز شفیعی مازندرانی مجددا" سلام. همیشه ناصح و خیرخواه بر ما ظاهر شدین. از متن و استدلال شما بیش از اندازه خوشم آمده است. با تمام مفاد آن موافقم. حتی آن را ارائه‌طریقه توصیف می‌کنم. از سوی دیگر جای تشکر بر من باقی گذاشتید که نقدهای این بنده را در ردیف سازنده و بودن در مسیر و صراط اعلان فرمودید. بهره بردم ازین طبع و چاپ. یک متن اقناعی و روان و بر پایه‌ی اخلاق و مرام. ممنونم. با ارادت دائم: ابراهیم طالبی دارابی.

 


نظر آقای آزاد: درود و احترام به جناب طالبی "دامنه "و همه بزرگان، واجب میدانم که در این وقت و شب پنج شنبه به روح همه عزیزان که سفر به مرکز هستی نموده اند ،فاتحه ای نثار کنم و همچنین از صمیم قلبم  به جناب شفیعی " اهل قلم" بابت فراق فرزندشان تسلیت گویم و صبر ایزد را خواهان هستم  برای ایشان و خانواده محترمشان  .. با سپاس از جناب طالبی"عموی خوبم " از دعوت با گروه.

 

من هم سلام و احترام دارم به شما جناب آزاد دوست دیرباز من. خوشحالم باز هم از دیدار فکری درین صحن. از حُسن سلیقه‌ی شما خوشم آمده در بیان جملاتی با بار عاطفی در حق درگذشتگان در عصر منتهی به شب جمعه، خصوصا" پرداختن به غم وارده بر سید عزیز من ( با عقیده‌ی معادی خود فائق آید برین مصیبت غافلگیرکنننده که بر او و تمامی اعضای بیت شریفش مخصوصا" خانم معظمه‌اش که عزیز و والای من است وارد آمده است)


سلام بازم علیرضا. من راستش از دست تو گیج شدم. هر بار یک چیزی می‌گی. کسی که ایتا نصب نکرده من چه جوری دعوتش کنم صحن؟ خُب اگه ایتا داشتند من به عقلم نمی‌رسید دعوت‌شان کنم؟! احتمال می‌دهم  مطالب بنده را نمی‌خوانی، یا  می‌خوانی ولی سر سری رد می‌شوی. این وسط ماندم که من گیجم یا تو. این هم کشکولی به توان n .


سلام جناب حاج شیخ احمد یک کشکولی از من برای این پُستت طلب داری: مگر کفش هم دارد حضرت عزرائیل (سلام الله علیه، شاید هم سلام الله علیها چون نمی‌دانم از اُناث است یا جنس ذُکور) یک حرف جدی هم دارم: این داستان‌ها آیا فکر نمی‌کنید دستِ جهد و کار و تقلای معاش را از انسان می‌ستاند و تسلیم جبر و قدر می‌کند؟
شما چون تحصیلاتت حوزه است بهتر خواهی گفت.

 

سید کمال‌الدین عمادی: رضوان الهی بر روح مرحوم آقا سید محمد باقر شفیعی دارابی که سبب شد ما برخی از دوستان فرزانه خود خصوصا جناب آقا ابراهیم طالبی دامت افاضاته و عزته که منشا وحدت دلهای یاران ولایی است را در این فرصت زیارت کنیم که زیارت مومنان سبب خشنودی اهل بیت علیهم السلام است. خدا ما را نیز بیامرزد که سخت محتاج مغفرت او هستیم. دلمان می خواست نیمه دوم برنامه شرکت کنیم تا از نصایح و آیات و روایات نورانی اهل بیت علیهم السلام توسط خطیب محترم بهره مند کردیم لکن به دلیل جلسه استانی که ما در حکم میزبان بودیم این توفیق نصیب ما نشد

 
دامنه |: سلام و تقدیم عمیق‌ترین ادب پیشگاه استاد اخلاق و مروت، مستطاب‌دوست جناب سید عمادی عزیز که دیدار و کمی کنارتان نشستن برای من قوت قلب بود. کاش دیدارها در مقاطعی رخ دهد که ما از سینه‌ی استاد کشفیاتی دشت کنیم. حضورتان در مجلس ما، مایه‌ی مسرت خاطر شد. از لطف و احسان درس‌آموزتان به بنده بی‌نهایت قدردانم. حقیر تلمیذی در نزد شماها اساتید باورع و فروتن روزگارم. شخصاً عقیده دارم هم‌نشین شخصیت‌های معناگرا شوم تا نفحات انس به روح بند هاریه. دو واژه‌ی آخری محلی است: یعنی نفوذ کند چون آب در دل خاک. سپاس.
 
سید کمال‌الدین عمادی: علیکم السلام والرحمه ممنون از لطف و عنایتی که به این طلبه دارید که تنها افتخارش سیادت و انتساب به خاتم سفرای الهی صلوات الله علیه و آله مگر اینکه دعای دوستان دلسوخته مدد کند و حق تعالی با عادت احسانش به حسن ظن نیکان و ابرار ما را نیز همره خوبان بپذیرد انشاالله
 
دامنه |: پس از سلام؛ شکرانه بجا می‌آورم از داشتن دوستانی که صاحبان نفس زکیه هستند. کاش جلسه‌ی دوم نداشتید و تمام مجلس بودین، چون جناب شیخ نصری بسیار شیوا و پرمحتوا و مؤثر بر روح حاضرین سخن راند و جوّ مجلس را به سمت معرفت و سرانجام اشک برد؛ خیلی منبر خوبی رفت؛ مطالبی واقعاً مهم با رعایت فصاحت و بلاغت. از آن جناب بازم ممنونم تشریف آوردید. وقت شما را نگیرم. والسلام.
 
دامنه |, [۰۳.۰۳.۲۳ ۰۵:۰۲]
مادیت؟ یا معنویت؟ کدامیک؟

به نام خدا. سلام. نادیده‌انگاری دنیا خلافِ حکمت کارِ آفرینش است. آفریدگار باری‌تعالی دنیا را بسترِ نخستِ بشر ساخته، پس نمی‌شود از آن روی بر تافت. اما در همین بستر، که میدانِ علم و عمل برای شگفت‌انگیزترین کارهاست و تعمیق شناخت و عشق عمیق‌تر به حضرت پروردگار، انسان، سرگشته و حیران و گاه فاسد و از مسیر درست دورمانده می‌شود و حتی می‌زند به پوچی و قهقرایی (عقبگردی) و بدبینی. با تعالیمی که از پیامبران ع، امامان ع و دانشمندان پارسای جهان به ما رسیده، می‌توان به این نتیجه و تقریبا" به این ایده (=ساده‌ترین سطح کار انسان در برابر مسئله) رسید که معمولا" مشکلات مادی زندگی برای یادآوری این است که باید به جای مادیات، روی معنویات تمرکز کرد.

روشن است منظورم این نیست تارِک دنیا شد، بلکه منظور آن است زندگی را با معنویات تابان ساخت که نورِ معنویت، تاریکیِ احتمالی مادیت را محو یا دست‌کم، کم‌رمَق می‌کند و بازار رونق روان و روح را رایج می‌سازد. علت معلوم است؛ لایه‌ی روح بشر باید از لایه‌ی جسم بشر پیشی بگیرد: توازن درون و برون. مگر نشنیده‌ایم همه، که بزرگان دنیا -خداپرستان و درستکاران- به ما آموختند از روحِ قوانین خدا سر درآوردید، نه از لفظ آن. یادم آمده که در ص ۱۲۳ از گفتارهای معنوی زنده‌یاد "سالکِ صلح" خوانده بودم عیسی مسیح ع به گلایه می‌فرموده: "چرا مرا سروَرم سروَرم می‌خوانید ولی گفته‌های مرا اطاعت نمی‌کنید؟!"

پس برگردم به سرعنوان متنم: مادیت؟ یا معنویت؟ کدامیک؟ من می‌گویم هر دو، اما غلبه باید با معنوت باشد. بهترین راه، راه طی‌شده‌ی پیغام‌آوران پاک خدا است.

| ۱۲ اسفند ۱۴۰۱ |
ابراهیم طالبی دارابی

سپاس بسیار

به نام خدا. سلام از همه‌ی بزرگواران و دوستان از جمله هم‌محلی‌های عزیز مقیم قم که در مجلس ختم پسرعمه‌ی عزیزم زنده‌یاد آق سید محمد باقر شفیعی دارابی فرزند مرحوم حجت الاسلام حاج آق سید علی شفیعی و مرحومه حاجیه رضیه طالبی که توسط بیت شریف اخوی معززش جناب حجت الاسلام حاج سید جواد آقا (آق شفیع) شفیعی دارابی منعقد شد در عصر امروز پنجشنبه‌ی (یازدهم اسفند ۱۴۰۱) در مسجد چهارمردان قم شرکت همدلانه کردند متشکرم: جنابان اعم از روحانیان و سایران به ترتیب ذهنی بنده:

آقای شیخ حسن‌پور، آقای سید کمال‌الدین عمادی. آقای شیخ غفاری ساروی. آقای شیخ خلیلی. آقای سید محمد شفیعی مازندرانی. آقای شیخ مجتبی اکبری. آقای سید حسین شفیعی. آقای شیخ نصر سخنران مسلط مجلس. آقای شیخ محمدرضا نصوری. آقای شیخ خلیل طالبی. آقای حاج علی بهرامی. آقای شیخ رضوی. آقای شیخ علیرضا ربانی. آقای شیخ باقر طالبی اخوی. آقای شیخ محمدجواد مهاجری. آقای شیخ مهدی دارابی‌نیا. آقای شیخ موسی چلویی دارابی. آقای شیخ حمید دارابی‌نیا. فرزندان عزیز شیخ رضوی. جناب جلیلی. و تمام بانوان حاضر در بخش زنان.

شاید به سهو اسم بزرگواری از قلم و ذهنم افتاد، به هر حال پوزش می‌خواهم. در پایان از پسرعمه‌زاده‌ی عزیزم آقا سیدضیاء ‌الدین (هادی) شفیعی فرزند جناب حاج آقا سید شفیع، کمال تشکر را دارم که برای عموی خود زنده‌یاد آق سیدمحمد باقر اهتمام کرد و نیز از تمامی منتسبان بیت شریف.

هنگام عکس انداختن برخی از عزیزان شرکت‌کننده در تصاویر نیستند، زیرا زمان عکس گرفتن بنده محدود بود و آمدورفت‌ همزمان نبود.

روح عزیزان سیدباقر و عمه و آقا و رفتگان همگان غرق رحمت حضرت باری‌تعالی. پس از ختم به حرم مطهر حضرت معصومه س شتافتم نبابت کردم برای آق سید باقر و تمام اعضای مدرسه فکرت، هیئت رزمندگان، نغمه و کسانی که دسترسی به حرم هم‌اینک برایشان ممکن نبود و نیست.

با احترام و امتنان
پسردائی ایشان: ابراهیم طالبی دارابی


 متن جناب حجت‌الاسلام شیخ مجتبی اکبری: سلام علیکم. از برادر عزیزم آقا ابراهیم طالبی که با اهتمام تام و تمام گزارش زیبایی از مجلس یادبود مرحوم مغفور آقا سید محمد باقر شفیعی طاب ثراه بیان نمودند همچنین از ابتدا تا انتهای مجلس حضور داشتند، تشکر وافر دارم خصوصا از تشرف ایشان به حرم مطهر حضرت معصومه سلام الله علیها به نیابت از مرحوم آقا سید محمد باقر و همه عزیزان مدرسه فکرت ، یک دنیا سپاس.یا علی مدد.


جناب استاد آشیخ مجتبی سلام و با بیشترین احترام. از لطف و حضور گرمابخش شما و تمامی اعضای بیت مکرم‌تان ممنونم. روح ابوی شهیدت، قرین رحمات خداوند. ابراهیم
 

جناب عبدالله‌ی عزیز سلام. در مورد سلوک و تنزّه مرحوم آیت‌الله آقا، یادآوری‌های آموزنده‌ای نموده‌ای. آقا مرز هر کاری را به تشخیص خود صورت می‌داد.  زیرا در مرحله‌ی اجتهاد بود و شکل سوم فقهی مابین مرجع و تقلید را در خود می‌دید یعنی محتاط. سپاس که ذهن و علایق دینی تو پویا است.

سلام جناب آقای محمد چوپانی. بنده هم از عضویت شما در صحن مدرسه فکرت ابراز خوشحالی می‌کنم. به استاد جناب حجت الاسلام شیخ ابوذر کاظمیان ریاست اداره‌‌ی شما هم از همین‌جا سلام می‌دهم که در مدرسه فکرت حضور دارند.

مجدد سلام جناب عبدالله. در آن جواب استاد شفیعی مازندرانی جامعیت دیدم. نکات جناب‌عالی هم مشمول توجه است. به‌ویژه بند چهارمی که باریکی رابطه میان پاداش دینی نقد و عِقاب گوش‌ندادن به نقد مطرح شد.
سلام جناب آقا علیرضا. من که مطلع‌ام غرق در کتابی. حیرتم این است چرا ازین‌همه کتاب -که حتی گاه از نهایت شور و علایق زنگ می‌زنی به من از کتاب‌های مهم روز آدرس می‌پرسی- شمه‌ای به صحن هدیه نمی‌کنی. کتابخوان حرفه‌ای به دیگران دین دارد، پس دین خود را ادا کن به مدرسه، با چی؟ با متن‌های برگرفته از کتاب که هوش تو، توان تو را در برداشت تقویت می‌کند. اسائه‌ی ادب چیه علیرضا، داریم با هم بحث می‌کنیم. نه هرگز. من توی مُخیّله‌ام اصلا" این پندارها مانور ندارد. شفیق منی.
[در پاسخ به عبدالله طالبی]
ایضا" بازم سلام عبدالله. پوزش آمدم وسط این پست شما خطاب به حاج شیخ احمد آهنگر. فقر مگر اصلا" زدودنی است و قابل محوشدن؟ نه عبدالله. عیب این است حکومت به ضعفای کشورش کمک نکند.  اما کی می‌تواند مدعی باشد انقلاب به داد مردم نیازمندش نرسید؟ اولین کار امام ره دو نهاد مهم بود: امداد به مستضعفان، حساب صد برای مسکن فقیران. همین خود اولویت کاری را نشان می‌دهد. کتمان نکنم ضعف هست و نیز فساد. البته دغدغه و دوستداری‌ات به نیازمندان از جمله بانوان محترم گرفتار و مبتلا فکری مقدس است.

سلام حاج شیخ احمد. پس طرح مسئله کردید. لابد هم "فرع فقهی" پیش کشیدند که شاید به بحث، فَحص شود.

برادر گرامی من جناب نبی سوادکوهی سلام. به پیشگاه خدا عرضه داشتی: "ﺑﺨﻮﺍﻥ، ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻧﻤﺖ." بله؛ واقعا" درگیرکردن فکر خود با خدا، رهگشاست. شاید آدم چون خود آنقدر در پرده‌ی حجاب‌های عدیده -که در رأس آن غفلت جای دارد- گرفتار است میزان این اثر را لمس نکند اما وقتی در اثر ملاقات‌های روزانه با خدا، وجدان خراشیده نمی‌شود بلکه به الهام هم می‌رسد، همین خود بالاترین سلامت درون است. درود. پوزش وقت شما را گرفتم.  از بذل مهرت به بنده و اعضای صحن، بی‌عدد ممنون.
 
جناب آزاد دوست کتاب به دست و کار در کارنامه سلام. جناب عبدالله پیشخاد علویان را چسباند. از بس در دایره‌ی واژگانی غرق است هنگام نوشتن از هجوم لغات، مبهوت می‌شود و ناغافلی! یکی را می‌ذاره لای جمله. من شعارم همیشه این بوده که همه‌ی اشیاء و اعضای جهان و جان دامنه دارند، و هر کس دامنه‌ی وسعت و عمق و میزان بلندی خود را می‌داند. زین رو نام استعاری من در فضای مجازی "دامنه" است. پس دامنِ دامنه‌ی داداش‌عبدالله‌ات را بُرش نده. کشکولی. بذار او وقتی وارد فاز قلم می‌شود جوهرش لک نیندازد. عبدالله لابد نخبه در نقد و ایرادگیری است!
 

مادیت؟ یا معنویت؟ کدامیک؟

به نام خدا. سلام. نادیده‌انگاری دنیا خلافِ حکمت کارِ آفرینش است. آفریدگار باری‌تعالی دنیا را بسترِ نخستِ بشر ساخته، پس نمی‌شود از آن روی بر تافت. اما در همین بستر، که میدانِ علم و عمل برای شگفت‌انگیزترین کارهاست و تعمیق شناخت و عشق عمیق‌تر به حضرت پروردگار، انسان، سرگشته و حیران و گاه فاسد و از مسیر درست دورمانده می‌شود و حتی می‌زند به پوچی و قهقرایی (عقبگردی) و بدبینی. با تعالیمی که از پیامبران ع، امامان ع و دانشمندان پارسای جهان به ما رسیده، می‌توان به این نتیجه و تقریبا" به این ایده (=ساده‌ترین سطح کار انسان در برابر مسئله) رسید که معمولا" مشکلات مادی زندگی برای یادآوری این است که باید به جای مادیات، روی معنویات تمرکز کرد.

روشن است منظورم این نیست تارِک دنیا شد، بلکه منظور آن است زندگی را با معنویات تابان ساخت که نورِ معنویت، تاریکیِ احتمالی مادیت را محو یا دست‌کم، کم‌رمَق می‌کند و بازار رونق روان و روح را رایج می‌سازد. علت معلوم است؛ لایه‌ی روح بشر باید از لایه‌ی جسم بشر پیشی بگیرد: توازن درون و برون. مگر نشنیده‌ایم همه، که بزرگان دنیا -خداپرستان و درستکاران- به ما آموختند از روحِ قوانین خدا سر درآوردید، نه از لفظ آن. یادم آمده که در ص ۱۲۳ از گفتارهای معنوی زنده‌یاد "سالکِ صلح" خوانده بودم عیسی مسیح ع به گلایه می‌فرموده: "چرا مرا سروَرم سروَرم می‌خوانید ولی گفته‌های مرا اطاعت نمی‌کنید؟!"

پس برگردم به سرعنوان متنم: مادیت؟ یا معنویت؟ کدامیک؟ من می‌گویم هر دو، اما غلبه باید با معنوت باشد. بهترین راه، راه طی‌شده‌ی پیغام‌آوران پاک خدا است.

| ۱۲ اسفند ۱۴۰۱ |
ابراهیم طالبی دارابی

 

آیا باید طالب آملی شد؟!

به نام خدا. سلام. تمام خوبی‌های طالب آملی در یک کفه‌ی ترازو و حرفی هم نیست. خداگرا بود و خود را «بلبل ایران» خواند و نغمات شورانگیزی هم داشت. مثل این شعرش:

 

الهی ذرّه‌ای آگاهیم بخش

رَهــم بنما و بر گمراهی‌ام بخش

 

اما بحث من این نیست، بلکه این است ←: آیا باید طالب آملی شد؟! چون به علت بی‌سامانی سرزمین خود، تمام -بهتر است بگوییم بخشی زیاد- از زندگی‌اش را در ناخرسندی و شکایت از روزگار، گذَراند. ببنید:

 

اینکه می‌بینم همه ناآدمند

ای جهان گر آدمی داری بیار

 

با تمام اینها، اما او که به دردهای عدیده و بی‌شمار دچار شد و حتی برای به دست‌آوردن معیشت، ترک ایران کرد و در قرن دهم در هند مأوا کرد و ملک و مسکن در منطقه‌ی فتح‌پور خرید، باز از امید و رجاء خداوند، نگسلید. ببینید:

 

نارسا بَختم و لیکن هم!تم کوتاه نیست

اوج عَنقا گیرم اَر بالِ مگس باشد مرا

 

حتی اگر نحیف، ضعیف هم شود و تمام درد او را فرا بگیرد و شبیه مگس هم شود بال کوچک مگس داشته باشد، ولی چون به خدا و بالا و معنا باور دارد، مثل پرنده‌ی دورپرواز و بالانگر عَنقا (=سیمرغ)، به اوج فکر می‌کند؛ بلند و بلندی‌ها، نه به فرود و سقط و سقوط‌ها.

 

| ۱۱ اسفند ۱۴۰۱ |

ابراهیم طالبی دارابی

 

 
حاج عباسعلی قلی‌زاده | ۱۳ اسفند ۱۴۰۱ | عکاس: دامنه

دوست دارم اولین شهید داراب‌کلا باشم

خاطرات جبهه و جنگ و انقلاب ( ۱۳۷ ) به نام خدا. سلام. پری‌روز بعدِ مدتی طولانی، یکی از اولین همسنگرانم را نزدیکِ تکیه‌پیش داراب‌کلا دیدم؛ جناب حاج عباسعلی قلی‌زاده را. عکسی هم ازو انداختم (که بالا مشاهده می‌کنید) هان! چه حُسن تصادفی، عصر هم جناب حاج سید کاظم صباغ یکی دیگر از اولین همسنگرانم را دیدم؛ کجا؟ وقتی برای فاتحه‌خوانیِ مرحوم "عزیز ملایی" رفته بودم. حاج عباسعلی تا مرا دید شعَف‌انگیز گفت: یادت است ابراهیم آن خاطره‌؟ گفتم: کدام؟ خاطره که، تمام جبهه، خاطره است. شرح داد و گفت یادت نیست گفته بودی "دوست دارم اولین شهید داراب‌کلا باشم چونکه همه‌ی روستاهای اطراف، شهید دادند اما داراب‌کلا هنوز شهید نداد و من می‌خواهم اولین شهید محل باشم و نام محل را سربلند کنم." خندیدم و خندیدند. گفتم آره یادم است ولی همان لحظه یعنی سال ۱۳۶۱ سیدکاظم مرا از شهادت نجات داد (لابد مرا از این فوز عظمی محروم کرد. کشکولی) همان حمله‌ی کمین که اگر او مرا دست نمی‌زد و به زمین نمی‌انداخت، سرم رفته بود. جانم را مدیون سیدکاظمم. بگذرم. خواستم با این خاطره دست‌کم سه حرف به صحن محترم هیئت پرتاب کرده باشم:

 

۱ . واقعا" امام خمینی ره طوری همه‌ی ماها -پیروانش- را ساخته بود که حاضر بودیم جان بدهیم اما یک وجب وطن از مساحت ایران را کم و کسر نبینیم و یک زخم توسط دشمن بر پیکر نظام نیفتد.

۲ . حس شهادت‌طلبی در مزرعه‌ی جان همه‌ی رزمندگان کاشته شده بود و هر بار هر رزمنده با آن حالی که پیدا می‌کرد دوست داشت بذر شهادت مزرعه‌ی درونش نمو کند. من همی یکی از آن. این میل عمومیت داشت.

۳ . خودِ محیط جبهه، جدا از وحشت و دِهشت جنگ، یک فضای فوق‌العاده معنوی هم بود که آدم را منقلب و به سوی تعالی‌گرای هدایت می‌کرد و فقط چاشنی شوخی بود که تلخی جنگ را کم می‌کرد.
| ۱۵ اسفند ۱۴۰۱ |
ابراهیم طالبی دارابی

 

پاسخ‌هایم به پرسش‌هایم ( ۳ )

آیت الله شهید بهشتی هم دین بلد بود، هم علم و هم واقعا" عمل.

فکر می‌کنی شهید مظلوم بهشتی کدام نوع مبارزه و ایجاد جنبش‌های سیاسی را می‌پسندید؟

شهید بهشتی می‌گفت "من طرفدار مبارزه‌ی مبتنی بر برنامه‌ریزی هستم و مبارزه‌ی بدون برنامه‌ریزی نه کافی است و نه درست." (ر.ک: ص چهل و هشت کتاب خاطرات ماندگار از زندگی شهید بهشتی)

نتیجه: هر کس راه نیفتد خود را جنبشی فرض کند و بیفتد وسط. این هم کار حکومت مستقر را خراب می‌کند و هم کار منتقدین را که قصد دارند وفادارانه به پایه‌های انقلاب اسلامی، با روش مدنی آینده‌ی نظام را بهتر کنند.

ابراهیم طالبی دارابی

 

غلام یزدانی [در پاسخ به دامنه |] سلام اقای طالبی اقای قلی زاده فردی متدین بامسولیت درصداوسیما اومد از اوسوال کردم شما مغازه داشتی چرا اداره اومدی گفت دبازار باانصاف بودم بعنوان راننده درمشغول شد بسیار بانظم ودرنگهدارماشین خیلی بسیارحساس بود به بیت المال وهمیشه درماموریت به تنام جوانب رعایت میکرد  خداوند به ایشان سلامتی بدهد عالی بود واز افتخارات محل بود یادم هست در زمان جنگ بانیسان کمک های مردمی ازدارابکلا به جبهه میاورد ویک اقازاده بعنوان خواننده دارد از صدای گرم ایشان درصداوسیما مازندران وگلستان وشبکه تهران  پخش میشود

 

[در پاسخ به غلام] سلام جناب آقا غلام یزدانی. گواهی شما  در معرفی سجایای اخلاقی جناب حاج عباسعلی ارزشمند است. بنده هم ازین خصوصیات ایشان و حتی اخلاقیات خوب دیگرش باخبرم. بله، فردی پرهیزگارند و در جنگ هم مجروح شدند و حتی می‌دانم با چه وضع سختی چند جای بدن‌شان در شلمچه خمپاره خورد. او حتی از پیش از انقلاب تقوای ایشان مشهور بود. برای شما و ایشان آرزوی بالاترین سعادت دارم.

 

نظر زینب سادت شفیعی زیر پست من»: سلام مجدد (با‌ تاخیر)
شیرین به ذائقه بنشست کلام شما
سپاس از حسن توجه‌تا و‌ اما‌ بعد...
عجب اشارت بایسته ای:
تهذیب
خود را میراندن و زنداندن
و چه خوب گفت بزرگ ما
جهاد اکبر  
قیام اکبر  
انقلاب اکبر

این دو چگونه در هم جمع می‌شود؟
_العلم نور
_العلم هوالحجاب الاکبر

مرز را کجاست که اگر نباشد همان ضال است؟
گرفتار اندر پیچ و خم این قال است

تهذیب

شکستن شاخ غول(بخوانید دِب ) سه سر بیرون شدن از خود میخواهد.برکندن از خود می‌خواهد.
حریص به قدرت
حریص به ثروت
حریص به شهرت
مهار می‌خواهد جهاد می‌خواهد.

مرحمت عالی مستدام
بارعایت ادب و احترام

 

[در پاسخ به سیده زینب] خواهر محترمم زینب‌سادات شفیعی سلام و احترام پاسخ اثرگذاری مرقوم فرمودید. متن شما را وقتی پیش آق سید علی اصغر بودم، برایم خواندند. هر دوی‌مان از پاسح شما وجد آمدیم. و کمی هم روی آن بحث کردیم. استخدام واژه‌ی محلی "دِب" برای غول سه نفس، در متن شما بسیار بجا بود و بار معنایی ژرفی داشت. موافقم. در تأیید سخن شما عرض می‌کتم: خود نیک می‌دانیدامور تهذیب، اِستدام (=پیوسته‌کاری) می‌خواهد تا اُسار (=اَفسار) آن سه حرص را -که به‌درستی مطرح کردید- در دست گیرد. سپاس. قابل استفاده بود جواب شما.

 

عبدالله طالبی عباس [در پاسخ به شفیعی مازندرانی] درودجناب آقاے  شفیعی روح لطیف شاعرانه شما و قدرت قلم تحلیل که شعر در محدودے انظباطے مقرر گرداند  مانند نگه داشتن  سنگ کنار شیشه است کاری سخت وطاقت فرساے که شما مقتدرانه آن را رعایت کردید نقد نیز بر آن دارم  چون حب خداوند سکون نیست  مثل تلنگر به موسی نبی نسبت به شبان بگذرم  بسیار زیبا

شناخت زیادے با جناب عالے ندارم
ولے فکر کنم شما اشعارے را  در وصف  پدر رئوف دارابکلا  .معلم مهربان .حاج آقا  محمد باقر دارابکلایے سروده باشید
من آنزمان ۱۳ سالم بود برایم جای سوال بود
که چرا پدرم گریه می کند
اما وقتی بیرون از خانه آمده بودم
دیدم انگار در و دیوار حتی  کوچه ها هم ماتم زده بودند
 پیرمردها بلند بلند گریه میکردند هی می گفتند آقا مرده  آقا آقا
زنها شیون وجیق میزدند
 آنقدر شلوغ شده بود که برای ما جلو رفتن سخت
بود
من از کنجکاوی گوسفندانی که جلوی پای تابوت حاج آقا  
ذبح می شد میشمردم  که اگر اشتباه نکنم  تعدادش از۲۳راس نیز بیشتر شده بود
چقدر عزیز ومدبر
میان مردم روانه به سمت مزار شهدا شدیم
در آرامگاه نیز گفتند  حاج آقا شفیعی میخواهد شعر بسراید  گوشم را تیز تر کردم
فکر کنم یک بیتش رابیاد دارم چون مدتها تکرار میکردم
گل باغ هنر دارابکلایی        زچشم دیده بصر دارابکلایی      همگان را پد ر دارابکلایی

بگذرم لطفا اگر این شعر را در بایگانی خودارید بار گذاری کنید
اما  چند سالی هست
 که عزت آن روز آقا را فهمیدم
موعظه هاے آقا مخلوطی نبود
دروغ نمی گفت  حتے  مصلحتے  
پرهیز میکرد
در اول انقلاب نیز شنیدم
و همه جانبه بر اصول جدا سازے دیانت  با سیاست پایبند بود
حتی شنیده بودم  در مصلای ساری
 نماینده ولایت فقیه در وقت اذان ظهر
درحال موعظه بود
آقا او را  با توپ تشر از بالای منبر به پایین آورد عصا یش رابلند کرد گفت اول نماز مگر صدای اذان رانشنیده ای چطور ثواب نماز  اول وقت را از مردم صلب میکنی  و انگار آینده  دور دستها را با چشم بصیرت  خویش شاهد وحاضر مے دید. روح حاج اقا داربکلای شاد ویادش گرامی باد. سلامت باشید وبرقرار جناب شفیعی

 

دامنه [در پاسخ به عبدالله طالبی] سلام علیکم  برادر بزرگواری که خاطراتی را در ارتحال آیت الله دارابکلایی بیان داشتید ،  مطلبی را در این خاطره قرار دادی که برایم سئوال شد نتوانستم بی تفاوت از کنارش بگذرم و آن مطلب این است(در اول انقلاب نیز شنیدم و همه جانبه بر اصول همه جانبه بر اصول جدا سازی دیانت با سیاست پایبند بود) برادر عزیز ، اول اینکه هر چه را شنیدی نباید بگوئید،  اول باید تحقیق کنی ،چون میشود شایعه که در قرآن کریم مورد لعن خدا وند قرار می گیرند، بنده تا آنجا که اطلاع دارم ، ایشان زمانی که امام در نجف در تبعید بودند وجوهات را برای ایشان می فرستادند ،  و بعد از پیروزی انقلاب خدمت امام رسیدند ، به امام گفتند رسید یکی از وجوهات بدستم نرسید که امام همانجا رسید را نوشتند به او دادند ، و ایشان در قبل از انقلاب رساله امام را در اختیار داشتند و پشت جلد آن با نام مجاهد کبیر از او یاد شده بود ، و یکی از دوستان وقتی نسبت به امام و انقلاب از او سئوال میکند ، یک نوشته ای را در می آورد که آموزش تجوید بود در آخرش نوشته بود :خدایا خدایا تا انقلاب مهدی از نهضت خمینی محافظت بفرما ؛ بعد به آن فرد گفته این نوشته هیچ ربطی به آن نوشته ندارد؛ اینها یعنی چه؟ اگر این ها آنطور که شما می گوئید،  که درست نیست ، باید این چیزها از ایشان نباشد؛ امام که می فرماید اسلام همه اش سیاست است؛ یا می فرماید اسلام سر سیاست است. یعنی در اصول با امام مخالف بود ؛نکنیم این کار را - در آخر انتظار از شاگردان استاد بود که در مقابل این تهمت ها پاسخگو باشند.

 

آقای بهرام اکبری لالیمی [در پاسخ به عبدالله طالبی] سلام علیکم  برادر بزرگواری که خاطراتی را در ارتحال آیت الله دارابکلایی بیان داشتید ،  مطلبی را در این خاطره قرار دادی که برایم سئوال شد نتوانستم بی تفاوت از کنارش بگذرم و آن مطلب این است(در اول انقلاب نیز شنیدم و همه جانبه بر اصول همه جانبه بر اصول جدا سازی دیانت با سیاست پایبند بود) برادر عزیز ، اول اینکه هر چه را شنیدی نباید بگوئید،  اول باید تحقیق کنی ،چون میشود شایعه که در قرآن کریم مورد لعن خدا وند قرار می گیرند، بنده تا آنجا که اطلاع دارم ، ایشان زمانی که امام در نجف در تبعید بودند وجوهات را برای ایشان می فرستادند،  و بعد از پیروزی انقلاب خدمت امام رسیدند، به امام گفتند رسید یکی از وجوهات بدستم نرسید که امام همانجا رسید را نوشتند به او دادند ، و ایشان در قبل از انقلاب رساله امام را در اختیار داشتند و پشت جلد آن با نام مجاهد کبیر از او یاد شده بود ، و یکی از دوستان وقتی نسبت به امام و انقلاب از او سئوال میکند، یک نوشته ای را در می آورد که آموزش تجوید بود در آخرش نوشته بود :خدایا خدایا تا انقلاب مهدی از نهضت خمینی محافظت بفرما ؛ بعد به آن فرد گفته این نوشته هیچ ربطی به آن نوشته ندارد؛ اینها یعنی چه؟ اگر این ها آنطور که شما می گوئید، که درست نیست ، باید این چیزها از ایشان نباشد؛ امام که می فرماید اسلام همه اش سیاست است؛ یا می فرماید اسلام سر سیاست است. یعنی در اصول با امام مخالف بود ؛نکنیم این کار را - در آخر انتظار از شاگردان استاد بود که در مقابل این تهمت ها پاسخگو باشند.

 

دامنه [در پاسخ به بهرام اکبری لالیمی] جناب آقای بهرام اکبری سلام. متن شما را مطالعه کردم. پوزش. چند روزی به علت مسافرت چندروزه از فضای مجازی دور بودم و متن شما را ندیده بودم. اینک که خواندم سه نکته می‌گویم: یک: چون داماد مرحوم آیت الله آقا هستید بنابرین طبق چارچوب تحقیق، در "تاریخ شفاهی" بستگان نزدیک، منبع شفاهی مطمئن هستند. دو: اگر سانسور یا غُلوّ نکنند، شدت اعتماد به نقلِ بستگان بالاتر هم می‌رود. و بنده شما را ازین نقیصه، عاری می‌دانم. سه: از آنجا که بنده با شما رفاقت دارم و تقوای شما را باخبرم و مدتی هم در جبهه کنار هم بودیم، به این نقل شما توجه کرده‌ام. تشکر دارم که احساس مسئولیت کردید و توضیحات نوشتید. در کنار حرم رضوی ع ما راه مشمول نجواهای عبادی خود کنید. با تشکر: ابراهیم طالبی دارابی.

 

عبدالله [در پاسخ به دامنه |]
درود جناب آقای طالبی بیانم را واضح تر میکنم چارچوب امور زنان تغییر کرده زنان درجامعه هاے گوناگون اعم از پزشکے .سیاسی.نظامی.فرهنگی و....از اکثر مردان نیز بهتر ظاهر شدند مانند طوبے آزمود  مریم میرزا خانے  سعیده قدوس ویا مارے کورے
آنگلا مرکل و.....  اگر برفرض اینکه سیاست ما دیانت ما باشداسلام درباره حقوق زنان چرا به روز رسانینمے شودچرا پیرامون خانه وحجاب میگردد
 در صورتے که درمتن قبلیم آسیب هاے اجتماعے انها را توضیح دادهام اگرهم به روز رسانی شده  حدیثی. گفته ای نجوای.حتی
شعاری را بازتاب دهید در ضمن حاج احمد بزرگ ماست و احترام بنده نسبت به ایشان از الزامت بنده بوده وخواهد بود
 خواستیم تفتیش عقاید کنم  تا اندکی ازاین کوه تجربه  علمی استخراج کنم اما شما بازم به داداش آزاد میگوی  عبدالله (چپلیک ) می گیرد چپلیک را بشکافم چپلیک یعنی فشار دوانگشت بربازوی  یا پهلوها   که باعث شوک لحظه ای میشود

 

[در پاسخ به عبدالله طالبی] سلام جناب آقای عبدالله. در گوشه‌ای از پاسخ شما پیشنهاد شما این بود "اسلام به‌روزرسانی شود". حرف خوبی زدید. اما الزمات هم دارد. اگر بپذیری "اسلام به‌روزرسانی شود" آنگاه لازمه‌ی آن این است به علمای دین رجوع کنیم. چون کسی می‌تواند چنین کار بزرگی را بکند که اسلام‌شناش باشد. باید این فرهنگ جا بیفتد دین در هر عصری به عالم دینی نیاز دارد. البته هم علامه طباطبایی و هم شهید مطهری ازین مسئله پرده برداشتند. علامه مسائلی اصولی دین را، ثابت ولی فرع‌های دینی را متغیر می‌داند. مطهری هم مقتضیات زمان و مکان را در فهم دینی خیل می‌داند. همه‌ی این تشخیص بر عهده‌ی دانایان دینی است، چه در کسوت روحانیت باشد و چه نه، مهم شناخت اسلام است. حرف شما هم بیرون از قاعده نبود. ولی توضیح نیاز داشت که بنده ورود کردم. پوزش.

 

آقای آزاد طالبی [در پاسخ به بهرام اکبری لالیمی] درود بر شما  و همه عزیزان ... چون فرمودید که انتظار بود شاگردان مدرسه جواب دهند .منم به عنوان شاگرد این مدرسه نوشتاری را ارائه میدهم  .. از اخر به اول مطالب شما،اول تهمت حرف ناپسندیست ..نظر و اطلاعات ایشان از جناب دارابکلایی و همچنین شما قابل نقد و برسی و سپس قابل نفی و یا تایید است.،  اگر افکارو اطلاعات افراد مغایر با افکارشما باشد تهمت به حساب میاید مشکل از شماست. مگر گفتار و اطلاعاتی که جنابعای داده اید شما همراه جناب دارابکلایی بوده اید که با صراحت مطلب خود را تایید میکنید ..در ضمن تمام تاریخ روایت است از حکاکی روی سنگ و چوب تا سینه به سینه ،از اوستا تا  قران و یا نهج البلاعه .. همه فاعل بر  نقد و برسی .. پاینده باشی

 

دامنه [در پاسخ به آزاد] سلام جناب آقای آزاد. یک جمله‌ی مهم در جواب شما وجود دارد که توجه‌ی مرا جلب کرد.  خطاب به جناب بهرام اکبری فرمودی: «مگر گفتار و اطلاعاتی که جنابعای داده اید شما همراه جناب دارابکلایی بوده اید». با همین جمله‌ات، بخشی از گنگی مطلب گرفته می‌شود. بله، ایشان چون داماد ایشان هستند، جزوِ کسانی محسوب می‌شوند که قول ایشان می‌تواند استناد حساب شود. چون ما در محیط ارتباطات اجتماعی مبنای اولیه‌ی‌مان این است افراد به یکدیگر دروغ نمی‌گویند. قول ایشان (همان‌طور که بالاتر در نظری که زیر نوشتار ایشان نوشتم) گفته‌ام از لحاظ روش کار پژوهشی، از دسته‌قول‌های قابل اعتنا محسوب می‌شود زیرا دسترسی وی به حریم شخصی مرحوم آقا یقنیا" از سایر افراد بیرونِ بیت مرحوم آقا، بیشتر و آسان‌تر است. از نرمی که به همدیگر درین صحن نشان می‌دهیم اما حرف خود را هم صریح مطرح می‌کنیم، خرسندم.

 

علیرضا به دامنه: سلام به همه دوستان آقا مدیر دیار نی وقتی غیبت داری کلاس سو تو کور هسه آخه نگاه ما به شما نگاه مدرسه قدیم نییه انشاالله همیشه سالم و تندرست باشید ارادت آق ابراهیم

 

[در پاسخ به علیرضا] سلام جناب آقای علیرضا آهنگر. چون محل مرا دیدی، دیگر پاسخ من هم توضیح واضحات است. فقط عرض کنم وقتی مستافرتم دست از این صحن و آن صحن می‌شویم. ممنونم.

 

سید موسی صباغ  [در پاسخ به عبدالله طالبی] سلام چند دوباره قبلا عرض کردم نیت متجاوزین ،بخاطر اسلامیت نظام و ریشه کنی آن بوده ، وحضور احاد مردم حتی از اقلیت ها در جبهه ،لبیک به ندای رهبری که ولی فقیه زمانه و معتقد به عدم جدایی دین از سیاست بود. در انتخابات حضرت آقا بطور سریع اعلام نظر مینمودند و فرد اصلح را هم نام می برد و ونام ایشان در تراکت تبلیغاتی کاندیدا بعنوان حامی درج میشد. کشکولی عرض کنم خیلی ما را پیر فرض نمودین ، جوان تر ازونم که تعجبت بیشترتر خواهد شد ،9 سالم بود که انقلاب در سال 57 پیروز شد . اعضای بیت آقا در قم تشریف دارند که اگر سعادت یار شد ارادتتان را حتما ابلاغ خواهم نمود. اما در فضای مجازی با آقازاده حضرت آقا (آق شیخ محمد) در مورد فعالیت سیاسی حضرت آقا سئوال نمودم که علاوه بر تایید متن نگاشته شده قبلی من ،اظهار نمودند حضرت آقا در سال 1328 الی 1334 از یاران نزدیک شهید نواب صفوی بودند و بخاطر جو خفقان و دستگیریها ، حضرت آقا به نجف هجرت نمودند. ممنون و سپاسگزار.

 

آزاد طالبی [در پاسخ به سید موسی صباغ] درود بر شما جناب صباغ..وقتت خوش.. کشکولی گفتی ..منم بگم ،یعنی جناب دارابکلایی هم در ترور رزم آرا و کسروی و .. دست داشتن .. اخه گفتی از یاران نواب بودند ..!.!

 

دامنه [در پاسخ به آزاد] سلام جناب آقای آزاد طالبی. آنچه جناب آقای سید موسی صباغ (سلام هم به ایشان در همین جا) مطرح کردند نقل قول است آن هم از زبان فرزندشان جناب استاد شیخ محمد نجفی. معنی این نقل قول این نیست که شما نتیجه گرفتید. می‌شود در زمانه‌ی مرحوم شهید نواب صفوی زیست و با او به هر طریقی همراه بود، اما این به معنای این نیست، هر چه سازمان فدائیان اسلام کردند، مرحوم آقا خبر داشتند و یا آن زمان دربست آن را پذیرفتند. بد نیست حالا که این بحث را مطرح فرمودید نگاهم را به این مسئله بازگو کنم:

از نگاه بنده آن اقدامات -که منجر به هلاکت رزم‌آرا و احمد کسروی شد- یک دفاعیه‌ی انقلابی علیه‌ی یک مهره‌ی آمریکایی بود و یک واکنش شجاعانه علیه‌ی یک آدم هتاک به اسم کسروی که ابا نداشت از مکذّبین باشد و سست‌ترین حرف را به امامان ع ، قرآن و مسائل دینی نسب دهد.

 

درباره‌ی نقل قول استاد نجفی یادگار مرحوم آقا داوری ندارم. چون علم ندارم ولی برای من تازگی داشت و تا به حال ازین بخش سرگذشت مرحوم آقا مطلع نبودم. این جور مسائل به لحاظ علمی جزوِ نقل قول‌ها باقی می‌مانند و اعتبار خود را از رد یا قبول ما نمی‌گیرند. هر کس می‌تواند آن را بپذیرد یا نپذیرد. مهم نقلی است که صورت گرفت و نو و تازه هم هست.

بنده نقل قول‌ها را در دسته‌ی ارجاعات طبقه‌بندی می‌کنم که کار کنشگر یا پژوهشگر را تسهیل می‌سازد. البته قید کشکولی را هم در بیانات شما دیدم. لذا متوجه هستم کمی مزه‌ی مزاح هم در آن ریخته شد. با تشکر و درود.

 

[در پاسخ به سید علی اصغر شفیعی] سلام جناب آق سید علی اصغر. وقتی دیدم برای پیام تسلیت پرمحتوای جناب حجت الاسلام سید حسین موسوی خوئینی خطاب به خودت، دست به تحلیل محتوا زدید، بیشتر دقت کردم در لای پیام چه نکات ارزنده‌ی نهفته و آشکار است. از رویکرد شما به متن‌ها خوشحالم و می‌توانم بگویم شیوه‌ی همیشگی خودت همین بوده است. باز نیز برای دلت و بیت شریفت، بروز بهترین وضعیت عادی و خویشتنداری در برابر مصیبت را از خدا خواهانم. به‌یقین خدا در عوض شکیبایی شما به بندگان خداجویش چیزهایی نصیب می‌کند که مصیبت را جبران کند. خودم را همواره محتاج نصایح روحانیان در صحن می‌بینم. دیدار در بیتت با تو برایم الهام‌بخش بود.

 

سید علی اصغر [در پاسخ به دامنه |] سلام استاد با وقار من آقا ابراهیم توانایی و مدیریت تان را مرور و تجربه می کنم برای اینکه با فعالیت مضاعف علمی و اجتماعی ات مسئولیت پذیرهستید. بعد اینکه ؛ بزرگی یادم داد که : اگر وارد مباحثی می شویم درراستای فرایند کارشناسی است صرفا روش شناسی استشاید به اون موضوع اعتقاد و باور نداشته باشی . بعبارتی اتهام و برچسب زده نشود .بعد اینکه؛قدرت تحلیل و واکنش هارا طوری ترسیم کنیم که نه مجرمانه باشد و نه مجرمانه تلقی شود .بعد اینکه؛ چنانچه بر تحلیل و تولید محتوی فردی از اعضاء ریپلای کنند و تولیدات فکری را تایید دلیل بر حمایت فرد نیست بلکه منطق تاثیر پذیری بر افکار است . بعد اینکه  ؛ موارد بعنوان نظر و دیدگاه شخصی به تحریر آمده است بنابرین نوع روشی که ارائه شده است انتزاع از قوانین مدرسه فکرت است بدلیل اینکه رعایت قوانین گروه به لحاظ اخلاقی واجب است اما رسمی که من دادم پذیرفتنی اختیاری است .

 

[در پاسخ به سید علی اصغر شفیعی] سلام مجدد آق سید علی اصغر. دقت کردم. درست است هر چهار رهنمود. شما به عنوان «مشاور ارشد مدرسه فکرت» چنین اختیار هم دارید راهکار ارائه کنید. هم به این علت که فردی باتجربه هستید، هم بدین خاطر که وجاهت عمومی دارید و هم سطح فکر و سواد شما در حد مرحله‌ی مناسب و قابل تکیه‌گاه. ممنونم استقبال فرمودید و شکل و مسیر را درین بستر روشن نمودید.

 

سید علی اصغر شفیعی [در پاسخ به دامنه |] سلام مردتوانا و دوست با تقوی باورمندان به تفکیک دین از دولت  بخاطر اینکه دین آسیب نبیند روش مدرن و نظریه بالاتر از فرضیه است . باورمندان جدایی دولت از دین اهالی علم مدیریت یک کشور هستند که اگر دولت آمیخته با دین شود از قانون فراتر می رود و فرایند آنارشی برقرار می شود .

یادآوری : هیچگاه دین نمی تواند از سیاست جدا باشد . اما می تواند از دولت جدا باشد سیاسی کردن دین مد نظر نیست بلکه بهره مندی از علم سیاست است . گرایش تولید تحلیل و محتوی تان به لحاظ روش گفتمان عدالت خواهی است .

 

[در پاسخ به سید علی اصغر شفیعی] سلام مجدد آق سید علی اصغر. توی این ردیف مباحث همین تولید محتوا و تحلیل، واقعا" یک انگیزه‌ی بجایی است. انگیزه‌ای که نتیجه‌اش اندوخته است. من البته نظر شما را متوجه هستم، اما خودم فکر می‌کنم درین باره، میان این دو پارگی نیست. مَضار یک چیز دلیل نمی‌شود اصل پیام دین دستکاری شود. اسلام دین جامع است. سیاست هم لایه‌ی مهم آن.

 

[در پاسخ به سید علی اصغر شفیعی]
سلام آقا سید. جمله‌ی آخرت مهم است. بله گفتمان با گفتار و نوشتار فرق دارد؛ گفتمان زمانی گفتمان است که یا وجه غالب در جامعه پیدا کند و یا به عنوان گفتمان رقیب در پی بازکردن جای پایی محکم و گسترانده‌تر از گفتمان رایج، در میان افکار عمومی پیدا کند. خرسندم این سلسله‌گفتارم را خواهان شدید. به‌یقین بر اراده‌ی استمراری من اثر دارد.

 

دامنه  [در پاسخ به سید علی اصغر شفیعی]
سلام آقا سید. جمله‌ی آخرت مهم است. بله گفتمان با گفتار و نوشتار فرق دارد؛ گفتمان زمانی گفتمان است که یا وجه غالب در جامعه پیدا کند و یا به عنوان گفتمان رقیب در پی بازکردن جای پایی محکم و گسترانده‌تر از گفتمان رایج، در میان افکار عمومی پیدا کند. خرسندم این سلسله‌گفتارم را خواهان شدید. به‌یقین بر اراده‌ی استمراری من اثر دارد.

 

 

[در پاسخ به سید علی اصغر شفیعی]
سلام مجدد جناب آقا سید. قبول دارم که  نکته‌ی مهم همسایگان را فرمودید. دقیق بود. من هم مانند تو قبول دارم پیش نیاز تمدن‌سازی داشتنِ همسایگان است که حریف و رقیب باشند اما با هم دشمنی نورزند. ایراد من از همان آغاز کار آقای دکترظریف به وی همین بود که به جای پرداختن اول به همسایگان، فوری رفت سراغ اروپا.


[در پاسخ به سید علی اصغر شفیعی]
مجدد سلام سید. بله من هم اندیشه‌های سیاسی تو را می‌دانم و هم نقدهایی که بر قدرت و صاححبان قدرت دارید آمیختگی دین با سیاست را همیشه می‌دانستم هم در رفتارت بروز دارد و هم افکارت. ممنونم این مسئله را شفاف کردید.

 

دامنه |, [در پاسخ به شفیعی مازندرانی] جناب استاد حاج آقا شفیعی مازندرانی سلام علیکم. اوج سخن این شعرتان این بیت است: "چو ماهی در دل دریا روانی / نبینی آب را  ای نیک اختر" یعنی در واقع شما قائل‌اید به این که اینان (=کسانی که می‌گویند آزادی ازین مملکت جمع شد) عین آن ماهی هستند که چون در درون آب شناور است  غوطه می‌خورَد ولی نمی‌فهمد آب چیست. آنان هم چون غرق در آزادی‌اند، تشخیص نمی‌دهند آزادی موجود و وفور درین کشور را. درست فهمیدم استاد؟

 

دامنه |[در پاسخ به سید علی اصغر شفیعی] سلام آقا سید علی اصغر. پرنکته ورود کردی. فقط مورد چین را عرض کنم که غرب به دلیل مقابله با شوروی، در برابر چین کوتاه آمده بود و چین از آن فرصت و خلاء تهدید، به نفع اقتصاد رشدیابنده‌ی خود گام برداشت. در واقع اینک غرب ندامت می‌کند چرا به خاطر سد نفوذ علیه‌ی شوروی، چین را به حال خود رها کرده بود که این غول آسیا حالا دارد حرف اول و دوم جهان را می‌زند. اما غرب ایران را تا توانست اذیت کرد چون سایر تهدیدات مثل شوروی و یوگسلاوی دیگر محو شده بود و تمام وقتش را صرف ایران کرد، اما ایران غرب را دور زد و اینک در بسیاری از شاخص جزوِ هشت کشور برتر جهان است. بگذرم.

 

تسلیت: درگذشت آقای عزیز ملایی (مرحوم آق‌اوریم) را به بستگان ایشان تسلیت عرض می‌کنم. خداوند وی مشمول رحمت‌ها و غفران خود کناد. در مراسم تشییع شرکت کرده و این هم عکسی که انداخته بودم. مراسم تلقین و تدفین مرحوم عزیز ملایی دارابی توسط جناب حاج کبل سید محمد شفیعی دارابی حفظه الله.

 

دامنه |: سلام جناب الله وردی زاده. مشکل مهم میان انسان‌ها این است دچار کیش شخصیت می‌شوند. همین موجب می‌شود آن فرد را مقدس کنند و هر گونه نقد را، حمله تفسیر کنند و جناب آقای علیرضا آهنگر که در آن نوشته‌اش پا را فراتر گذاشت و تعبیر «لودر» به کار برد. تذکار شما به قانون اساسی هم مهم بود. البته پیاده‌سازی این قوانین، در همه‌ی کشورها با مشکل مواجه است. نکته این‌که جناب میرحسین موسوی که در سال ۸۸ دائم در بیانیه‌هایش اجرای قانون اساسی «بدون تنازل» را مطرح می‌کرد، اخیراً به نظرم حرف خود را خورد و این بار سراغ قانون اساسی دیگر توسط مؤسسان دیگر رفت. کجای دنیا کشوری اجازه می‌دهد زود و زود قانون اساسی تغییر و حتی کامل عوض شود. البته شما به نظر می‌رسد با این نوع شیوه هم موافقت ندارید.

 

سلام جناب آقای آزاد. توضیحات صریح شما اتفاقاً شیوه‌ی نامناسبی نیست. مهم برای بنده و شما این است پدیده‌ها را با دیدی مستقل می‌نگریم. من به نگرش شما نپرداختم که چرا چنین نظری داری، بلکه تفسیر شخصی خودم را از اقدام فدائیان گفتم. درصدد هم نیستم حرفم به کُرسی بنشانم. و شما بنده را می‌شناسی. بازم تشکر.

 

دامنه |: سلام مجدد جناب آقای علیرضا. قصدم این نیست باز هم مرحوم رفسنجانی را مورد نقد قرار دهم. فرصت ندارم، علاقه هم ندارم. اما چون از بنده پرسش کردی فقط یک مثال می‌زنم تا وقت اعضا اشغال نشود. آقای بهزاد نبوی و آقای محسن آرمین در هفته‌نامه‌ی «عصر ما» یک انتقاد به مرحوم آقای حجت الاسلام هاشمی‌رفسنجانی کرده بودند، او رئیس‌جمهور بود، رفت نمازجمعه خواند و هر دو را یکی از سه ضلع اسرائیل و آمریکا خواند و تهدید کرد اگر ادامه دهید، ۱۰۰۰ تا مسجد کشور را علیه‌ی شما می‌شورانم. نقل به مضمون. بگذرم. حالا شما از من می‌پرسی او آیا خود خالی را از اشتباه می‌دانست! بهتر است خود را تابع شخصیت‌ها نکنیم. این نصیحت امام صادق علیه السلام است.

 

سلام جناب آق سید علی‌اصغر. حاشیه‌ی علمی و تفسیری خوبی زدید. موافقم. البته جوامع سیاسی به دلیل تاثیرپذیری سیّال، در هر شرایطی میل به جنبش دارند، حتی کارل مارکس جنبش‌ها را در درون نظام کاپیتالیستی (=سیستم سرمایه‌داری) هم حتمی‌الوقوع می‌دانست. روی همین ترس از نظریه‌ی مارکس، غرب برنامه‌ی «دولت‌رفاه» را آن زمان اجرا کرد تا جلوِ جنبش‌ها را سد کند. در واقع بروز آن را از بین ببرد. در ایران جنبش‌ها ضعف‌های عمقی دارند که وارد نمی‌شوم. سپاسگزارم که مهم نکته‌پردازی کردید.

 

مسائل روز

به نام خدا. سلام. قرار بود در چشم‌انداز ۲۰ ساله، ایران در منطقه مقام نخست باشد. برخی سیاسیون درین‌باره برین باورند که ایران فقط در دو موضوع هسته‌ای و توان دفاعی دست برتر یافته است و فقط این بخش از چشم‌انداز "عملیاتی شده". لذا پیشنهاد می‌دهند حال که ایران در قدرت دفاعی پیشرفت کرده است، باید دیپلماسی خود را فعال کند. خواستم این را بر اساس دیدگاه خودم مقداری باز کنم.

 

یکم: فکر کنم -بلکه بهتر است بگویم: یقین دارم- که ایران در برخی از مسائل دیگر هم، در منطقه از سایر کشورها پیشی گرفته. مانند پزشکی، نانو، فنون، صنایع، رشد تحصیلی، امنیت پایدار.

 

دوم: با آن که چنین رشدی شتابان روی داده است اما در یک پروژه‌ی مرموز، پول وطن از زمان دو دولت آقایان حجت الاسلام حسن روحانی و حجت الاسلام سید ابراهیم رئیسی، به ورطه‌ی دلّالی افتاده و همین مردم را دچار تشویش و دلشورگی ساخته. من حدس می‌زنم (البته قریب به یقین) چون این دو دولت در ذخیره‌ی ارزی کمبودهایی دارند، فکر می‌کنند به گران‌فروشی دلار به بازار، کسری بودجه‌های خود را جبران می‌کنند، کاری که نه فقط میانبُر و راه‌چاره‌ی استثنایی نیست، بلکه ضربه‌ی مُهلک بر پیکر اقتصاد کشور و سقوط پول ایران است. پول، پله پله باید ارزش ریالی پیدا کند اما عملا" پله پله بلکه نردبان به نردبان سقوط می‌کند.

 

سوم: با دیپلماسی فعال، هیچ دولتی زیان نمی‌کند. خودِ دیپلماسی، نوعی فن رابطه‌ی رسمی با رئیسان و نمایندگان رسمی کشورهای دیگر است برای پیداکردن بهترین و آسان‌ترین رابطه با همدیگر. چه کسی با این فن می‌تواند مخالف باشد؟! مگر آن که عاقل نباشد! بنابرین، مشکل در جای دیگر است؛ در کجا؟ در این که مسائل میان کشورها (با دخالت یا بدون دخالت دست‌های آلوده) همچنان انباشت شود و در دو طرف، انگیزه‌ی به کارگیری فن دیپلماسی، کاهش یاید. حال که کشور به بالاترین مرحله‌ی توان بازدارندگی رسیده، مردان سیاست آن باید از آن برای دیپلماسی بهره بگیرند. مثلا" همین الآن با آن که جمهوری آذربایجان عملا" زمینِ بازی اسرائیل علیه‌ی ایران شده، عادی‌ترین کار باز هم دیپلماسی است زیرا دیپلماسی یک کار دائمی در نظام سیاسی است و حتی کشورها به جنگ هم رفتند نیز، درِ دیپلماسی را به روی خود نمی‌بندند، زیرا نهایتِ جنگ هم، بلاخره میز مذاکره است. قدرت‌های نوظهور، همیشه موانعِ پیش رو دارند؛ زیرا قدرت‌های مسلط آنان را دست‌کم رقیب و در نهایت حریف و حتی خصم خود می‌پندارند و این ایجاب می‌کند فن دیپلماسی با بالاترین رایزنی و بازکردن بهترین روزنه، جزوِ رفتار رایج کشور شود حتی با دولت‌هایی که در رویارویی با ایران کم نمی‌گذراند.

 

نتیجه: دایره‌ی نخبگانی قدرت سیاسی در ایران به نظرم فشل است و تا به حال نتوانسته‌اند نفعِ قدرت نظامی ایران را -که به مدد ارتش و سپاه ایجاد شده و شگفتی جهان را با ایجاد جبهه‌ی مقاومت برانگیخته است- در مناسبات سیاسی دولت‌های خود به‌درستی به کار گیرند و از آن در برابر معاملات سیاسی، سود ببرند. دولت سیزدهم هم سیاست خارجی خود را دقیقا" معلوم نکرده و سر در گم است. به خاطر همین، در اقتصاد ممکن است به دورنمای برنامه‌ی‌های خود نائل نیاید. این وسط، نقد دولت رخ می‌دهد زیرا بر دهان جامعه لگام نمی‌شود بست. ازین رو ممکن است نقّادی‌ها به حسابِ حمله به دولت ارزیابی شود. چرا؟ چون در نگاه پاره‌ای از حامیان دولت ۱۳ این دولت دقیقا" همان دولت ارزشی‌یی هست که سال‌های سال در فکر شکل‌گیری آن بودند که از منظر آنان توانسته بساط دولت قبل را جمع کند؛ دولتی که نماینده‌ی تفکر مرحوم رفسنجانی بوده است و با رهبری معظم نظام زاویه‌ی علنی و مخفی داشته است. پس؛ خود چندان مصلحت نمی‌بینند این دولت  را با نقد بی‌تعارف، به دردسر بیندازند. البته همه فهمیدند که رقابت درون‌جناحی هم در برابر این دولت بروز کرده است. مثلا" آقای محمدرضا باهنر، که دولت فعلی را فاقد توان و تخصص برای اداره‌ی کشور می‌داند و فکر آقای علی لاریجانی را گره‌گشا معرفی می‌کند. بگذرم. فقط روشن کنم خدمات این دولت را نفی نمی‌کنم و بارها شماره هم کرده‌ام. | ۱۶ اسفند ۱۴۰۱ | ابراهیم طالبی دارابی

 

دامنه [در پاسخ به سوادکوهی نبی آرشی]
سلام جناب آقای سوادکوهی. به آخر شعر رسیدم بیشتر جهیدم. آنجا که آمد:

هر چه زیبایی خداوند آفرید
جملگی در غنچه ی نرگس نهُفت

من فکر می‌کنم یک علت اصلی بشرِ منتظر که از خداوند می‌خواهد ظهور منجی ع زودتر فرا رسد این باشد که هم می‌خواهد رازگشایی عالم را با چشمان خود در همین دنیا ببیند زیرا انسان اساسا" موجودی کنجکاو است و هم می‌خواهد خود را از زیر بندها و مشکلات خلاص کند و آقا عج را نافع وجود خود و جهان تفسیر می‌کند. البته هستند منتظرانی که قصد اصلی انتظار ظهور را در تکمیل اخلاص خود می‌بینند. من خودم معتقدم خود انتظار موعود عج برای انسان حس مسئولیت دینی ایجاد می‌کند تا هر کدام، متن جامعه را به سمت فرَج بکشانیم یعنی گشایش و رفاه معنوی و مادی. چرا گفتند انتظار فرَج، چون حضرت مهدی موعود (=وعده داده شده) گشایشگر گره‌ها خواهند شد. بماند که برخی واله‌ها و شیداها و صاحبان کرامت، گویا ملاقات هم دارند با آن حضرت. از محبت شما هم متشکرم. طبع ظریفی دارید با این نوع نگاه به شروع روزها.

 

جناب استاد شیخ مالک رجبی دارابی سلام. خواستم از جناب عالی برای زحمتی که در نوشتن شرعیات و "روزبرگ شیعه" می‌نویسید و در این صحن و آن دو صحن انتشار می‌دهید، تشکر مخصوص کنم. کلا" به رهر فرد وحانی‌یی که قلم و سطور را قدر می‌داند و برای مخاطبین ارزش نوشتن پیام قائل است، علاقه‌ی وافر دارم. شما که از خیلی وقت دور درین بِستر تشریف دارید و بنده هم، شما را می‌شناسم و دوست هم هستیم.

چون بحث احیاء  عید نیمه‌ی شعبان در امشب را مطرح کردید پس خودتان پیشقدم شوید امشب را در صحن مدرسه فکرت بیدارباش بزنید و همه با هم بیاییم مناظره و گفت و شنود روی موضوع انتظار فرَج و موضوع موعود.

 

شیخ محمد نجفی: در پاسخ به آقای آزاد طالبی. با سلام و احترام و عرض تبریک بمناسبت میلاد  منجی عالم ، حضرت حجة بن الحسن(عجل الله تعالی فرجه الشریف) .

با عرض پوزش، بنده نخواستم ورود پیدا کنم و از مرحوم ابوی دفاع کنم ، ولی برادر بزرگوار جناب آقا سید موسی صباغ در (پی وی) پیام داد در مورد مرحوم آقا مطالبی بگویم.
بنده ضمن تایید نوشتار متین و وزین ایشان (که انصافا خوب می‌تگارند) نکاتی را یادآور شدم که ایشان بخشیی از آن را در گروه گذاشتن که برخی از افراد برداشت غلط و نادرست کردند. ناچارم برای روشن شدن موضوع و رفع ابهام توضیحاتی بدهم:

 

مرحوم آیت الله دارابکلائی بعد از ورود به حوزه علمیه قم در سال ۱۳۲۷ شمسی با افکار شهید نواب صفوی آشنا و با ایشان رفیق شد و مرحوم نواب صفوی به ایشان گفت : آقا شیخ محمد باقر ، تلفظ نام فامیلی شما مقداری سخت است ، و شما شبیه به مرحوم شیخ مرتضای انصاری هستی و فامیلی شما انصاری باشد و ایشان بنام شیخ محمد باقر انصاری در آن گروه شناخته می‌شد و در جلسات شرکت و همکاری می‌کرد در سال ۱۳۳۴ که آقای عبد خدائی (نوجوان ۱۵ ساله) در ترور ناموفقش سبب شد که گروه فدائیان اسلام و شهید نواب صفوی شناسائی و در مهر ماه دستگیر شود و جمعی از یارانش به زندان بروند . مرحوم ابوی می‌گفت: چون در تشکیلات (دفتر اسامی افراد) نام ایشان بعنوان شیخ محمد باقر انصاری ثبت بود، شناسائی نشد و دستگیر نشد. مرحوم ابوی در اواخر مهرماه ۱۳۳۴ با مرحوم آیت الله حاج سید رضی شفیعی با هم به حوزه علمیه نجف رفتند که مبادا شناسائی شود. (اگر شناسائی می‌شد فقط به زندان میرفت). متاسفانه بعضی از افراد در این صحن محترم مغرضانه، یا غیر مغرضانه شبهه افکنی کردند که در ترور کسروی و حسینعلی منصور و رزم آرا ، شرکت داشتند؟!!! آیا رزمنده‌گان عزیز در جبهه‌ها تمامشان خط‌شکن و یا در خط مقدم و یا تخریب‌چی بودند؟!!! در گروه فدائیان اسلام فقط چند نفر در شاخه نظامی بودند که اکثرشان دستگیر و با اعدام ناجوانمردانه شهید کردند. بعضی ها حداقل تلاش کنند مقداری فهم فکری و شمّ سیاسی پیدا کنند که اینگونه سخن نگویند و تمسخر نکنند!! موفق و پیروز باشید. یاعلی.

 

سید موسی صباغ [در پاسخ به شیخ محمد نجفی] سلام آق شیخ محمد نجفی. بسیار خرسند از ورودتان در مورد زندگی حضرت آقا، اسباب خیر شد گپ دوستانه در این صحن که ، زاویه دیگری از زندگی مرد عارف را بشناسیم لقب ( شیخ محمد باقر انصاری) برای حضرت آقا که از نبوغ و فهم اطلاعاتی و امنیتی شهید نواب سر چشمه گرفته بود.و معتقدم در ۲۳مین سالگرد رحلت آقا ، این تحفه ایی بود از زندگی ایشان که نصیب اعضای در صحن شد. لذت بردم. پایدار باشید.

 

دامنه |  [در پاسخ به محمد نجفی] جناب استاد حاج شیخ محمد نجفی سلام. روایت شما از بخش ناگفته‌ی زندگانی مرحوم آیت الله دارابکلایی -پیشوای پارسای مذهبی ماها در داراب‌کلا و برخی از متدینین حومه- یک اقدام پربرکت بود. این نمی‌شد مگر به یُمن همین مباحثه و اِ"ن قُلت"ها و نقد و نظرهایی که در صحن رخ داد. بنده این توضحیات شما را -که برای اولین  بار زوایایی از زندگی عزتمند و وارسته‌ی مرحوم آقا ابوی مکرم شما را به روی ما گشوده- جالب، جدید و موجب فخر می‌دانم و این بخشی از تاریخ سیاسی روستای ما شده است که بنده تماما" آن را در دامنه انتشار می‌دهم تا ثبت و ضبط گردد. تشکر می‌کنم به عنوان پاره‌ی تنِ مرحوم آقا این اطلاعات تازه که کگفتار شفاهی کمی از اسناد ندارد را به ماها هدیه داده‌اید. برقرار باشید و از همه‌ی شرکت‌کنندگان درین مبحث هم، قدردانی می‌کنم که سبب خیر شدند. قول رایج شخص شما: "یا علی". ابراهیم طالبی دارابی

 

جواب آقای آزاد به جناب حجت‌الاسلام شیخ محمد نجفی:

درود بر شما جناب نجفی..و با احترام فقط به بند اخر مطالبتان تکیه میکنم و اینکه فرمودید در جنگ ایا رزمندگان ...الا اخر ابتدا هدف از تشکیل یک نهاد و یا گروه یا سازمان چیست ، و ایا از پایین ترین فرد تا راس هِرم همه برای یک هدف مشخص تلاش نمیکنند و نتیجه عملکرد برای همه مورد تایی قرار میگیرد یا نه ..در جنگ کسی که در خص مقدم اونی که در اشپزخانه ...همه هدف یکی نیست و اگر در ته خط هم قرار بگیرند و مرده شوند شهید به حساب نماید ؟به بیان ساده تر کسی که دستور قتل و یا همراه کننده و ضربه زن همه جرمشان ایا قتل نیست.؟البته تایید و تکذیب کشتن رزم ارا کسروی .....ایا در موقعیت مکان و زمان خود صحیح بوده یا نه برای من جای سوال نیست شاید دروست باشه یا نه..ولی بار مفهومی جملات شما باافکار من متفاوت است و یا با سواد ناقص من نتوانستم مفهوم مطالب شما را درک کنم..بازم سپاسگزارم..

 

دامنه |:

مناظره و گفت و شنود عمومی

 

اولین قسمت در صحن مدرسه فکرت

موضوع ← انتظار فرَج و مسئله‌ی موعود

سطح شرکت ← چندین‌نفره شامل تمام اعضا

اشاره: هر عضو محترم این صحن خواست شرکت کند، آزاد است.

۱۶ اسفند ۱۴۰۱

مدیریت مدرسه فکرت

 

فرهنگ درختکاری رهبری

به نام خدا. سلام. هر ساله از دیرباز رهبری معظم یک هنجاری را که خود پیشتاز آن بودند با شوق رغبت اجرایی می‌کنند؛ کاشت درخت بر بِستر زمین. این کار در بیان بزرگان دین هم سفارش شده است. تا جایی که یادم است پای منبر روحانیان محترم محل بارها ارشاد شدیم شاخه‌ی درختان بال فرشتگان است؛ بال‌ها را نباید شکست. هر کدام از ما این فرهنگ قشنگ را حمایت کنیم. خوشحالم که قرار است دولت سیزده، سه میلیارد درخت طی سه سال در سراسر ایران بکارد.

درخت ربط مستقیم به ریه دارد. آن را هم بکاریم، هم هرَس و حراست کنیم تا خوب و پاک نفس بکشیم و زمین را از گرمای زاید نجات دهیم. الحمدُ لِلّه در روستای داراب‌کلا این فرهنگ توسط برخی از افراد مثل آقای علی میرزا چلویی (طرح حاشیه‌ی جاده‌ی داراب‌کلا به سه راه) و آقای محمد مهاجر (انجیرکاری در جای جای جنگل) جدی گرفته شد و درختان زیادی غَرس کردند. از اینان مجددا" متشکرم. به عنوان کسی که در مسائل به رفتارها و گفتارها و رهنمودهای رهبری معظم دقت می‌کنم، این کار ستوده و آموزنده‌ی ایشان را پیاپی دوست می‌دارم.

| ۱۶ اسفند ۱۴۰۱ |
ابراهیم طالبی دارابی

 

نظر حجت الاسلام سید کمال الدین عمادی: سلام و درود بر برادر ارزشمند و فرزانه ام جناب طالبی عزیز. عید میلاد منجی عالم حضرت بقیه الله الاعظم عجل الله تعالی فرجه الشریف را به حضرت عالی و همه اهل تالار تبریک میگویم آرزو دارم برکاتش تا عید میلاد سال دیگر مستدام باشد. از گزارش درختکاری دو تن از مومنان آقایان چلویی و مهاجر -زاد الله عزا و شرف- بسیار خوشحال شدیم و انگیزه شد به این بهانه محضر شما و عزیزان عرض تبریک داشته باشیم. اما یک نکته صرفی از باب ملالغتی عرض کنم. اگرچه کلمه پیاپی و پیوسته واژگانی هستند که تداوم و استمرار را حکایت می کنند اما پیاپی در جای است که قطع متصور است مانند صف طولانی همانند آمدن پیاپی پیامبران س اما پیوسته برای تداوم امری است که به لحاظ عرفی قطع متصور نیست مانند جریان آب از چشمه و رودخانه یا روشنایی لامپ اگرچه در لامپ به لحاظ فلسفی و تکوینی و دقیق همان پیاپی صحیح است اما در عرف چون واقف بر پیاپی نور لامپ نیست آن را پیوسته می داند کلمه پیوسته را بکار میبرد. الغرض چون چون مقصود حضرتعالی در جمله مهعود محبت مستمر ولاینقطع است است.

 

خطاب به یک عضو: برای من سؤاله چرا هیچوقت در صحن مدرسه فکرت هیچ نظر و پیامی نمی‌گذاری. شاید خیال شود اگر چنین کنی، افراطی‌های جناح ها تو را بهتر دوست خواهند داشت. از این که ازت اجازه نگرفتم دعوتت کردم مدرسه فکرت، پشیمانم. هر وقت نیاز دیدی مدرسه فکرت جای خودت نیست، ترک کن تا پیش دیگران متهم نشوی

 

فراخوان عضویت در مدرسه فکرت

با سلام به اعضای شریف هیئت محترم رزمندگان اسلام داراب‌کلا

هر عضوی چنانچه خواست در «مدرسه‌ی فکرت» بر روی بِستر «ایتا» پیام‌رسان قوی و آسان ایرانی عضویت و شرکت کند، به همین خط ایتای من درخواست دهد و رضایت خود را اعلان کند تا دعوت انجام گیرد.

یادآوری می‌شود در صحن مدرسه فکرت فقط بحث و مباحثه میان اعضا و بارگذاری نوشته‌های خودِ عضو برقرار است و هر گونه ارسال کپی، لینک و بازفرست (=فوروارد متن‌ها، فیلم‌ها) ممنوع است.

با تشکر: ابراهیم طالبی دارابی دامنه

 

اولین بحث سنجاق‌شده در فکرت روی بستر ایتا

مناظره و گفت و شنود عمومی

اولین قسمت در صحن مدرسه فکرت

موضوع ← انتظار فرَج و مسئله‌ی موعود

سطح شرکت ← چندین‌نفره شامل تمام اعضا

اشاره: هر عضو محترم این صحن خواست شرکت کند، آزاد است.

مدیریت مدرسه فکرت

 

اطلاعیه‌ی فنی مدرسه فکرت

با سلام و احترام و ادب خدمت اعضای شریف فکرت

دیشب پیام‌رسان «ایتا» نسخه‌ی قالب خود را به‌روز و مدرن‌تر کرده است. لطفاً فرصت کردید بار دیگر ایتای خود در گوشی را در بازار به‌روزرسانی کنید تا فن‌های جدید آن را به کار گیرید. بنده انجام دادم و بسیار راضی‌ام. شباهتش به نسخه‌ی تلگرام هنوز هم بیشتر شده است.

مدیریت مدرسه فکرت

 

قاسم ملایی مرحوم محمدعلی: سلام ارادت محضر شریف حضرتعالی ودوستان گرانمایه امیدوارم بتوانم شاکرد خوبی باشم.


دامنه [در پاسخ به قاسم ملایی] سلام جناب آقای قاسم ملایی. خوشحالم شما را درین صحن هم می‌بینم. نیز تشکر بابت رضایت دعوت.

 

دامنه |: جناب آقا مصطفی بابویه سلام. واجب می‌دانم از جناب عالی تشکر کنم که به مبحث سنجاق‌شده‌ی گفت و گو یا به عبارتی مناظره‌ی جمعی ورود کرده و برای آن اهمیت قائل شده‌ای. سیری که ارائه دادید را خواندم. خواستم به آن بخش که «ظهور منجی» را «اتفاق بزرگ» خوانده‌ای مطلبی را مطرح کنم که از فهمِ تفهمّی خودم ناشی می‌شود نه فهم اکتسابی یا الهامی که معمولاً روی افراد عادی هم چنین الهامات خفیف دور از انتظار نیست. اما بنده با گذر آن دو فهم، فهم تفهُّمی خودم را عرض می‌کنم:

 

مادیون یا کسانی که فعلاً تفسیر الهی از آفرینش جهان را هضم نمی‌کنند یا رد می‌نمایند خودِ آغاز جهان را «بیگ بنگ» (=رویداد بزرگ) می‌دانند دستِ آفریدگار متعال را در آن دخیل نمی‌دانند، به عبارتی لابد منکرند. اما بنده بیگ بنگ» (=رویداد بزرگ) را همین «ظهور بزرگ» می‌دانم که پیشاقیامت قرار است رخ دهد؛ او مردِ انتقام و خون نیست؛ او انسان صلح و مفسر معنوی جهانِ هستی است. امام زمان عج که ناپیدایی او حکمت و راز و اعجاز است، اما پیش خدا آسان. سپاسگزارم که دیدگاه خود را تفصیلی و روان بیان فرمودید.

 

راستی آقا مصطفی! لازم به ذکر است که هیچ متنی از بنده در صحن مدرسه، تایمر و زمان محدود ندارد، که محو و پاک گردد. کامل باقی می‌ماند. پس دغدغه‌ی ندیدن متونم را درین صحن نداشته باش، اما سایر صحن‌ها،متن‌هایم طبق زمان مشخص، حذف می‌شود.

 

سلام جناب آقا سید علی‌اصغر. پیش از آنکه مغزم فعال‌تر شود با وجود نازنین و مؤثر عالمانه و موشکافه‌ی شما، ابتدا قلبم منور شده است که شروع قلمی شما درین، بارقه‌ی درخشانی شده است و توضیح، یا نظر و یا نقد و شرح شما بر متن‌های اعضا، کمک بزرگی در درک مسئله محسوب می‌شود.

 

اما بعد، بله، درست فرموده‌ای. توسعه‌ی متوازن شامل رشد و توسعه هر دو است. رشد به شاخص‌های اقتصادی و علمی راجع است اما توسعه به تفکر و اندیشه و تمدن و فرهنگ. که تلفیق رشد و توسعه همان توازن است.

 

با دنباله‌ی نظر شما مخالف هستم، چون من دقیقاً چند دولتی را که طی این چهل سال قوه‌ی اجرایی کشور را گرفته‌اند، تقصیرکار می‌دانم. حکمرانی هدایت کلان است، مثل گام دوم، مثل نفی قاطع سند ۲۰۳۰، مثل اجازه‌ی مذاکره‌ی مشروط به تیم هسته‌ای، اما این هفت هشت دولت آمدند و کشور را مثل آزمایشگاه محل آزمون و خطای خود کردند. خدا را البته ناظر می‌دانم که بخشی زیادی از وقت همین‌های دولت‌های ناقص‌الخلقه! خدمت و پیشرفت ایران بوده است. اما در منطر عامه هنوز هیچ دولتی ظهور نکرده که واقعاً تحولات شگرف ایجاد کنند. لذا کتمان نمی‌کنم حسنات و خدمات آنان را. رهبری معظم به نظر من، به هر سه فکر رسمی کشور طی این سه دهه اجازه‌ی ورود به قدرت دادند، حیف کسانی مثل آقای تاج‌زاده، آقای احمدی‌نژاد، آقای کرباسچی، آقای مرحوم آیت الله مصباح یزدی، و ده‌ها افراد دیگر، با واردکردن مسائل حاشیه و خارج از ضرورت و حتی مواضع اضافی به درون حاکمیت، جو کشور را از روند رشد و توسعه بازداشتند. بگذرم. از نکات ارزنده‌ات ممنونم که خط و ربط را در ذهن من میزان‌تر می‌کند. لطف شما هم دائمی است بر همگان.

 

مصطفی بابویه در پاسخ به دامنه زیر پست جوابم به سید علی‌اصغر در بالا: سلام مجدد خدمت شما آقا ابراهیم...از حال و هوای گروه برمیاید که بروز و ظهور مسائل سیاسی مشهودتر است که امریست طبیعی...به نظر بنده حافظه سیاسی مردم ایران بیشتر از پنج سال نیست و حاصلیت این حافظه فراموشی و دلزدگی میباشد نه تجمیع و عبرت آموزی.... اما بعد: ذیل نظرات شما در این نوشتار بنده فرد یا گروه ایده آل برای هدایت جامعه را دارای چهار محور اصلی میدانم...

۱-مقبولیت و محبوبیت اجتماعی

۲-کارامدی 

۳-عدالت طلبی

۴-مشروعیت مداری (اصول مداری)...

 

بطور معمول از اوایل انقلاب تا به الان کمتر شخص یا جناحی را مشاهده میکنیم همزمان دارای این چهار محور باشند و معمولا افراد یا احزاب یک یا دو مقوله را دارا بوده اند...در مورد چهار محور مورد نظرم مثالهایی عرض میکنم

۱- در پرنگ بودن صفت مقبولیت و محبوبیت اجتماعی میتوان جریان اصلاحات (اصلاح طلبان) را نام برد که به هر قیمتی برای بدست آوردن مقبولیت اجتماعی تلاش میکنند و حتی گاها شرع و اصول را هم به مذبح میبرند!

 (تا جایی که امام حسین ع را هم استیضاح میکنند! یا در جوانی مشروب میخورده اند و دوست دختر هم داشته اند...)

 

۲- در حوزه کارآمدی میتوان تکنوکراتها (هاشمی رفسنجاتی)را نام برد که برایشان هدف وسیله را توجیه میکند و معتقدند به هر وسیله ای باید به هدف رسید و معتقد به سازندگی به هر قیمتی میباشند و شنیده شدن صدای مخالف مساوی با داخل شدن در گونی...

 

۳- در حوزه عدالت طلبی محض هم میتوان به دکتر احمدی نژاد اشاره کرد که گاها توجهی به مبانی و اصول و ولایت مداری ندارند...

 

۴- در حوزه مشروعیت مداری افراطی و تفریطی هم میتوان جریان اصولگراها را نام برد که گاها سه محور دیگر مخصوصا مقبولیت اجتماعی برایشان کمرنگ جلوه میکند... (البته این نکته خاطر نشان میشود منظور این نیست که احزاب نامبرده بقیه محورها را دارا نیستند بلکه در بروز و ظهور یکی از مبانی خیلی قوی بوده اند و در بقیه مبانی ضعیف عمل کرده اند)

پس همانطور که عرض شد اکثر این احزاب هر چهار محور را توأما دارا نیستند... اما بعنوان مثال شخصیتی مثل سردار قاسم سلیمانی هر چهار فاکتور را توأماً دارا بود(مقبولیت اجتماعی.مشروعیت مداری .عدالت طلبی. کارامدی) که میتوان از او به عنوان شخصیت تَراز در جمهوری اسلامی نام برد...

 

در تاریخ هم میتوان مثالی زد: امام حسین ع هم اصولگرا بود و هم اصلاح طلب...اصولگرا بود چون میفرمود به سیره و اصول جدّم عمل میکنم و اصلاح طلب بود چون میفرمود برای اصلاح امت جدّم آمده ام.

 

دامنه [در پاسخ به مصطفی بابویه] سلام مجدد جناب آقا مصطفی. شماره‌واره پاسخ می‌دهم تا در وقت خودم صرفه‌جویی کنم:

یکم. برخی هم، به جای حافظه‌ی زودگذر و به قول شما پنج ساله، حافظه‌ی قرنی دارند و از صد سال پیش ایران هم، مثال مهم و سرنوشت‌ساز دارند.

دوم. مدرسه مباحثش متنوع است، هر چه بیشتر بگذرد خواهی دانست؛ غلبه‌ی صبغه‌ی سیاست شاید به علت انباشت مسائل حل‌نشده در قدرت باشد که جامعه از جمله اینجا هم، زیاد -و البته مناسب و قابل انتظار- بدان میل نشان داده می‌شود. سیاست به هر حال، نزدیکترین جنبه به جوانب بشر دارد.

سوم. به چهار شرط شما -که مثال‌هایی هم از صحنه‌ی صف‌بندی داخلی زده‌ای- شرط پنجم و ششم هم اضافه می‌کنم؛ داشتن نظریه و برنامه، توان بسیجگر.

چهارم. مثال شهید حاج قاسم یک مثال واقعی و خالی از غلو بود. موافقم.

در کل بخشی از نیروهای شناور دخیل در سیاست هم از یاد شما رفت. آنان هم دو خواسته را در سر دارند: شریعت خدشه نپذیرد، قدرت دفاعی ایران در هر جابجایی قدرت، ذرّه‌ای مورد معامله و خیانت و کاهش قرار نگیرد.

از شکل و محتوای بحث شما راضی‌ام زیرا بایسته‌های یک متن تحلیلی را در خود جای داده است. درود و ارادت. ابراهیم.

 

جناب آقا اسماعیل آفاقی سلام. در متن شما خطاب به استاد نجفی، بحث مهمی آمده است، و آن آشکارکردن زندگی افراد شهیر است. حال که استاد نجفی یک ورقه‌ی مهم از حیات مرحوم آقا را ورق زده و ما را به آن دوره‌ی مهم زندگی ایشان مطلع نموده‌است، ما باید این پرده‌ی بازشده را قدر بشناسیم. من معتقدم مرحوم آقا آن دوره را وقتی آن‌گونه با شهید نواب صفوی طی کرده است، ممکن است در ادامه، یعنی نهضت امام خمینی ره سعی کرده احتیاط‌آمیزتر عمل کند. نکته‌ی دیگر این‌که در سطح کشور از هر فکر و ایدئولوژی، زیاد بودند انسان‌هایی مبارز ضد شاه -شاید همگی- که کار شهید نواب را در بهترین ردیف مبارزات قرار می‌دادند و آن را الگو می‌پنداشتند. اساساً رفتار سیاسی نواب از تبیین اسلام سیاسی شروع شده بود و به اجرای شریعت رسیده بود. مرحوم بروجردی بزرگ هم فقط برای این‌که حوزه را از خطر ویرانی توسط سیستم بهائیت عصر شاه، در امان بدارد، مشئ نواب را با سکوت و عدم رضایت خود توأم کرد. حتی امام خمینی ره هم در طول نهضت مبارزه‌ی مسلحانه را اجازه ندادند. بگذرم. اینک که جناب استاد نجفی این گوشه‌ی زندگی مرحوم آقا آن‌هم مال دهه‌ی سی را پرده‌برداری کردند، تازه می‌فهمیم آقا در آن دهه، سیاسی بود. و این برای من خیلی هم نو و مهم بود.

 

جناب آقا سید علی اصغر سلام مجدد دارم و بسی ممنونم که به بحث سنجاق‌شده وارد شدید. خیلی نکات دارد متنت. لذا تمام آن را درین لحظه نمی‌توان ورود نمود. اما بحث تعبیر شما از عصر غیبت به فاصله‌افتادن مدیریت معصوم علیهم السلام، به نظرم مهم‌تر است. پس پاسخ عاجل من:

 

در قضیه‌ی سنتِ استمهال یعنی مهلتِ برای اختیارداشتن زندگی انسان که ناشی از اراده‌ی خداوند است، آدم خیال می‌کند میان هدایت مستقیم خدا و سعادت بشر در پرتو آن هدایتگری، شکاف افتاده، حال آن که این خود یک فرصت است. پس، طبق فهم من غیبت امام زمان عج، تهدید نیست، فاصله نیست، بحران مدیریت معصوم ع هم نیست، اجازه به بشر است که دست به خوداصلاحی بزند و محیط و جامعه را مهیای ظهور نماید. در واقع عصر خاتمیت رسالت و نبوت، از یک سو عصر رجوع به عقل بشری هم هست تا خود را برای دریافت پیام شرع مختار ببیند. همان طور که خاتمیت حضرت خاتم‌الانبیا ص، فاصله‌ی دوام تفکر و فرهنگ نبوت نیست، غیبت حضرت خاتم‌الاوصیا امام عصر عج هم فاصله نیست. تدبیر عالم است در تکیه‌ی عقلی به شرع و شرع به عقل. مطالب شما مهم بود و حتی برخی موارد هم پرسش کلیدی که کار می‌برَد. با درود و امتنان.

 

حجت‌الاسلام علی اکبر داراب‌کلایی: آقا ابراهیم طالبی سلام علیکم. اعضای محترم گروه به لطف خداوند متعال در کنار توفیق اجرایی و مدیریتی که ایام پایانی خدمت حقیر می باشد . ۳۲ محور در موضوعات سیاسی اجتماعی اقتصادی و اعتقادی به مناسبت های مختلف کار پژوهشی انجام گرفته است و درسال ۱۴۰۰ حسب تاکید مقام معظم رهبری در موضوع جهاد تبیین اولین جلد ان تهیه و چاپ گردید و دومین جلد آن نیز در سال جاری تهیه و چاپ گردید حسب وظیفه pdf هر دو جلد آن را در این صحن بازگذاری نمودم. سعی نمودم متن ها :

۱_دسته بندی شده
۲_دارای موضوع و تحولات سیاسی کشور باشد
۳_بصورت روان بنگارش درآمده است
۴_ پرهیز از دسته بندی های جناحی و گروهی و برحسب واقعیات انقلاب اسلامی و تهدیدات دشمنان و تبیین اهداف آنها

البته : انگیزه بازگذاری در این صحن که جمع صمیمی و علمی و با حضور همه طیف های اجتماعی دیار ما هست و بهره گیری عزیزان از اثر های پژوهشی هست اقدام نموده ام. ان شاءالله مورد استفاده همه ی بزرگواران قرار بگیرد. داراب کلایی از تهران

 

دامنه [در پاسخ به داراب کلایی] جناب حجت الاسلام آقای داراب‌کلایی سلام. از خداوند جل جلاله برای این لحظات پایانی اشتغال رسمی‌تان، توفیق و سلامتی مستمر طلب می‌کنم. با برخی از متون اخلاق‌محور شما در سال‌های اخیر آشنا شده و می‌باشم اما با نوشته‌های سیاسی شما کمتر مواجه شدم یا به روی ما باز نفرمودی. در محل هم کمتر منبر می‌روید و ما ازین زاویه از دریافت بیانات‌تان محروم هستیم. شاید کمتر درین باره شخصا" قلم زدید. اما ۳۲ محور، کار شما را به سوی جامعیت پیش راند. ممنونم صحن مدرسه فکرت را برای انتشار این دو جلد شایسته‌ی نشر دانستید و برای مخاطبین آن، ارزش قائل شدید و جمله‌ی آخر متن‌تان حاکی از همین فروتنی و حرمت‌گذاری است.

در آخر باز نیز انتظار می‌رود به دلیل حضور ملموس در مسائل روز و موضوعات اخلاقی و دینی و روایی، به جدیدترین مسائل کشور و مبتلابه جامعه ورود فرمایی تا بیشتر از دیدگاه‌های هم سر در آوریم تا با این هم‌افزایی فکری، مسیر را تیره و تار نبینیم. آن دو فایل شما را در زیر پیوست می‌کنم که خوانندگان راغب و کنجکاو این صحن، از دیدن و مطالعه و فراگیری و یا حتی نقد و بررسی آن دور نمانند. متشکرم. دو فایل مربوط به متن بالای حجت‌الاسلام علی اکبر داراب‌کلایی در صحن ارسال شد.

 

دامنه |:
جناب آقای قاسم عباسپور سلام. بنده هم از حضور و رضایتت بر دعوتم خوشحال شدم. از دیدار اخیرم با شما در مسجد محل هم خشنود شدم. همه‌ی ما شاگرد در پیشگاه دانش و ارزش هستیم. هرچه بیشتر از همدیگر بیاموزیم، بهتر گره‌های خود را واشده‌تر می‌یابیم. درود وافر و تشکر بر فروتنی و ادب شما.

 

سلام مجدد جناب سید علی اصغر. فکر کنم در جهان جزوِ کمتر کسان باشیم که کانون دوستی ما را بر مباحثه گذاشتند. سختیِ متن قبلی خود را با این شرح سمباده زدی. اینک متوجه‌ی واژه‌ی حکمرانی در بیانت شدم. بزرگترین ایراد اما از دیدِ من چیز دیگر است. جنبش‌ها بی‌آنکه حاصل‌جمع تئوری باشند با کمترین عارضه شکل برخورد به خود می‌گیرند. و بدتر از آن این‌که هنوز ندیدم پس از خموشی جنبش‌ها از بِستر آن حزب یا تشکل -چه مخفی و چه رسمی- سبز شود. زیرا در جامعه‌شناسی سیاسی احزاب در صورتی واقعی‌اند که از درون جنبش‌ها و نیروهای اجتماعی سر در آورند نه از دفتر فلان کس و فلان فرد پولدار و یا متنفذ.

 

شاید بد نباشد وارد یک مثَل شوم بنده درس تاریخ تحولات ایران را نزد دو استاد در دانشگاه تهران گذراندم؛ دکتر صادق زیباکلام و دکتر محمدرضا تخشید (=داماد مرحوم آیت الله محمد یزدی) هر دو مبنایی جدا از هم داشتند؛ تخشید محور درس روی «مجلس» دوره‌های مختلف می‌گذاشت که پس از پیروی نهضت مشروطه وارد فضای قدرت در کشور شد، اما زیباکلام محور را روی احزاب و گروه‌ها و تفکرات سیاسی در حوزه‌ی علمیه می‌برد. پس؛ مجلس در صورتی می‌تواند معیار تاریخ سیاسی باشد که در سرنوشت کشور، در رأس مانده باشد. من اما معتقدم دولت‌ها (=منظورم کابینه‌ها) در نظام جمهوری اسلامی ایران قدرت را در احاطه‌ی خود دارند. پس در تحلیل، ریاست دولت‌ها ملاک است. فقط مثل زدم. از مطلب مهم شما استفاده بردم. کمترین اثرش همین بس، دست به پاسخی نیمه‌طولانی زدم که حوصله‌بَر شما و خوانندگان شاید تلقی شود.

 

پاسخ‌هایم به پرسش‌هایم ( ۴ )

پیامبران محصول انتخاب و گزینش خداوند هستند، نه بروز نبوغ خود.

 

می‌پرسم تفسیر متون (=هرمنوتیک) در پیامبران هم عمل می‌کرد؟ به عبارتی ساده‌تر آنان دچار نقاط غامض (=سخن پوشیده و دشوار) می‌شدند؟

 

من از یک همایش "افلاکیان خاک‌نشین" دریافتم پیامبران گرچه سوابق خاطراتی و فکری و برداشت‌های گوناگون داشتند اما گرفتار مشکل هرمنوتیک (=علم دست‌یابی به معنا و تأویل) نبودند. علت این است آنان فقط خدا را مد نظر داشتند و به او دسترسی. مثل این آیه‌ی سیزده طه : وَ اَنَا اخْتَرتُکَ فَاستَمِعْ لِما یُوحی: و من تو را برگزیده‌ام، پس به آنچه به تو وحی می‌رسد گوش فرا ده"

 

نتیجه: بشنویم و ببینیم خدا چه می‌گوید.

ابراهیم طالبی دارابی

 

جواب زینب سادات شفیعی [در پاسخ به دامنه |]
سلام و ادب. سپاس استاد بزرگوار. موافق محکم نگه داشتن اُسار (=افسار) می‌باشم چرا که اکر رها شود شخص به فنا می‌رود و بر اساس قدرت نفوذپذیری، افراد و چه بسا جامعه‌ای را به نیستی کشاند. خودسازی خانواده سازی جامعه سازی و در نهایت جهانی سازی. خود سازی در رأس امور است. اینکه سخن از عموی بزرگوار به میان آمد رسم ادب به جا آورده و سلام می‌نمایم خدمت شما. خداوند روح آن عزیز سفرکرده را مورد رحمت قرار دهد ودر این شب عزیز مهمان سفره جد بزرگوارش نماید. به تجربه می‌دانم فقدان عزیز بی‌تابی می‌آورد و عنان صبر از انسان می‌زداید. شما خود استادید این را به خود می‌گویم: وقوع این واقعه مرا این آیه به ذهن مرور آمد.آیا مردم پنداشتند که چون گفتند ایمان آوردیم رها می‌شوند و دیگر مورد آزمایش قرار نمی‌گیرند؟ وباز به خود می‌گویم:سنت الهی امتحان، جزء لاینفک زندگی انسان‌هاست و کسی که حکمت امتحان را قبول دارد می‌داند این امتحان ‌ها صفات باطنی و درونی وی را مثل اطاعت ،تقوا، صبر، ایمان، گذشت و ، و و را به صورت عملی به اجرا درمی‌آورد. عیار ایمان را اینجا مشخص می‌کنند وباز مرور آمد که عیار شما بالاست. در پناه حق.

 

دامنه [در پاسخ به سیده زینب شفیعی] خواهرم زینب‌سادات شفیعی سلام. بر اَفسار (معادل اُسار در زبان مادری ما) مطلب زیبایی افزودی. خصوصا" نفوذپذیری نفس آدمی. با اون چهار مرحله‌ی ساختن هم، موافقم که به نظرم شرط کافی آن نگهبانی از جان است، به معنای اُس وجود انسان.

ورود آموزنده‌ای به غمِ حاصله از فوت شوک‌آور سیدجوادآقای عزیز آق سید، بر تار و پود عموزاده‌ات سید علی اصغر، نموده‌ای. به یقین امشب جان رفیق من را حیاتی معنوی بخشیدی با این توسل به مفاد وحی و دعوتش به دقت در برابر سنت ابتلا.

فامیل نَسبی من زینب‌سادات محترم، بنده از مطالب و ادبیات عرفانی و توحیدی‌ات درس می‌گیرم. لطفا" این مباحثه‌ی خلاصه‌واره‌ی من و خودت را -که معمولا" از یک کف دست بیشتر نمی‌شود- همچنان درین صحن ادامه بدهید و مرا از این توفیق معنوی بی‌نصیب مَگذارید.  زیرا مذهب شیعه دو دروازه‌اش هرگز بسته نمی‌شود: اجتهاد در میان علما و مناظره و مباحثه بین مؤمنان. چون در اسلام بر پَروا زیاد تأکید رفته است که به نظر من زیر سایه‌ی دانش رخ می‌دهد و پارسایی را ارمغان می‌آورَد.

سه روز پیش محل بودم، به همراه خانمم خواستیم بیاییم پست‌بانک  پیش شما که یک عرض ادبی محضرتان کرده باشم. بر من یقین شد استعداد شکوهمند برادر شهیدت حجت الاسلام سید جواد شفیعی در شما بروز دارد. درود به روح مادرت و پدرت و برادر شهید عزیزت. با ارادت: برادرت: ابراهیم.

 

دامنه |: جناب استاد شفیعی مازندرانی سلام علیکم. چرا "ما سوا"؟ اشاره‌ام به بیت دوم شما. اما بعد شعر آهنگین و مطنطن بود. خوش ساختی و به قول مرحوم پدرم خاش‌ترکیب بود.

 

شفیعی مازندرانی: السلام علیکم و رحمه الله .....امام معصوم ( ع ) هر امامی ، اختصاص به انسان ها ندارد امام سایر مخلوقات نیز هستند پس ماسوی الله همه مشمول مرحمت نماینده خدا هستند و منتظران فقط انسان ها نیستند .....موفق باشید

 

شیخ محمدرضا احمدی: سلام بر جناب طالبی عزیز اسعدالله ایامکم موضوعی که مطرح فرمودید، مباحث سال‌های اخیر دکتر سروش و طرفداران ایشان می‌باشد. دکتر سروش شروع کننده تفسیر و تلقی خاصی از وحی بود و اخیرا هم خانم وسمقی عنوان پایان نامه اش را به امر پیامبری اختصاص داد. خانم وسمقی در پایان نامه خود با عنوان "مسیر پیامبری" معتقد است برخلاف تصور رایج، مسیر از خدا تا انسان نیست، بلکه از انسان تا خداست، یعنی این خدا نیست که انسان را برمی‌گزیند، بلکه این انسان است که خدا را برمی‌گزیند... جریان باردار شدن حضرت مریم و تولد حضرت عیسی علیه السلام، بدون ازدواج را همه شنیده ایم و آیات قرآن به خوبی این قضیه را تبیین کرده است. در آن جریان، وقتی که مشرکان از حضرت مریم سوال می‌کنند چرا مرتکب کار زشت شده ای، می ‌گوید از بچه در گهواره سوال کنید.  نوزاد چند روزه به سخن می آید و می‌گوید: قَالَ إِنِّی عَبْدُ اللَّهِ آتَانِیَ الْکِتَابَ وَجَعَلَنِی نَبِیًّا سوالی که مطرح هست این است که این طفل چند روزه چگونه توانست مسیر انسان تا خدا را بپیماید و خدا برگزیند؟ با صراحت می گوید خدا به من کتاب داد و مرا پیامبر قرار داد. آیا این مسیر از خدا به انسان نیست؟ یک نوزاد خدا را انتخاب کرد و لیاقت و ظرفیت پیامبری خود را نشان داد، یا خدا او را برگزید؟

 

دامنه |: جناب استاد احمدی سلام. اشاره‌ی خوبی داشتی به سوابق این مسئله. یادم هست که در مدرسه فکرت اسبق (روی بِستر تلگرام در سال قبل) میان من و جناب حجت‌الاسلام احمد باقریان ساروی در مورد کتاب خانم صدیقه وسمقی مباحثه‌ای چند قسمتی شده بود. اینک در نوشته‌ی مهم‌ات، این موضوع چه خوب شرح و یادآوری شد. اثربخشی مثال حضرت عیسی علیه السلام در مهد -که عبدالله بود- کاملاً گویاست. چون مسیر معکوس ترسیمی آقای دکتر عبدالکریم سروش و خانم وسمقی را، شما با همین یک مثال بیّن، ابطال کردید.

 

قصد من هم در قسمت چهار، همین بود که بگویم انبیا ع حاصل گزینش خداوند هستند که مشهورند به بندگان بختیار خدا. که بخت با آنان یار بود که منتخَب و منتجَب خدا شدند و واژه‌ی «مصطفی» (=برگزیده) نقطه اوج این اسم است.

 

رسم من همواره بروز شوقم است نزد هر آن کس به من چیزی یاد دهد، پس تشکر جناب استاد احمدی که متنی آگاهی‌بخش نوشتید و شب مرا مزین به آیات وحی نمودی و نکاتی آموختی.

 

سلام مجدد استاد. توضیح‌تان آنچنان حرفه‌ای بود که ابهامم برطرف شد. در واقع، پرسش من نیاز بود، چون آنچه شاعر در سر می‌پروراند، تماماً در ابیات نشان داده نمی‌شود. این شرح و تفسیر بر بیت دوم، بسیار ره‌گشا بود. درود و تشکر.

 

شیخ محمدرضا احمدی: از شما و دیگر عزیزان این صحن استفاده می‌کنم. لازم است اشاره کنیم که موضوع امامت هم دقیقا بر همین اصل اساسی استوار است. مستحضر هستید که برای اولین بار بعد از شهادت امام رضا علیه السلام، فرزند گرامی شان امام جواد علیه السلام به امامت رسید در حالی که حدودا هشت ساله بودند. امشب که شب ولادت حضرت صاحب الزمان است، آن حضرت هم پنج ساله بودند که به امامت رسیدند و غیبت صغری هم شروع شد. اگر این انسانِ امام، یا انسانِ نبی، برگزیده خدا نباشد، چگونه چنین امری ممکن می‌شود؟ آیا ایشان در این مدت کوتاه این مسیر را طی کرده اند؟

 

سید علی اصغر شفیعی: سلام صاحب ستون پاسخ هایم به پرسش هایم دوست خوشایند ابدی من. همواره خدا را در بیان همه و ستون در گفتار و نوشتار مظلوم می بینم! در بیان توصیف افراد طمطراق جای شعور را می گیرد و حتی در نام بری امامان معصوم که بحق هم است پسوند محترمانه ایی را در ادبیات خودمان داریم . کمتر کسی را سراغ دارم مانند آیت الله جوادی آملی نام الله را می برند با تمامیت حضور توحیدی الله قدرت مطلق را صدا می زنند . پیامبران برگزیدگان خداوند هستند برایم زیبا و قشنگ است . اما برای مسئولیت پذیری پیامبران باور کنید خیلی دشوار بود . به هر حال الله قدرت مطلق استعدادپیامبران را هم حتما مد نظر داشتند هرکسی نمی تواند پیامبرشود . درراستای نظر شما آمده ام تا به الله قدرت مطلق تواضع و فروتنی کنم و بر پیامبران درود صمیمانه بفرستم .

 

دامنه |: سلام جناب سید علی اصغر. این ستون با همین گرایش شما و دو عضو محترم دیگر (خواهر محترمم زینب‌سادات شفیعی و استاد حجت‌الاسلام احمدی) به مفاد آن پابرجا شد. تشکر از هر سه عزیز. امابعد، ادبت را به پیشگاه حضرت احدیت و تمام پیامبران اصل نبوت و همه‌ی امامان اصل امامت را نشان هم دانش و هم معرفتت می‌دانم. از جملات شما بر عظمت خدای باری تعالی و گُزیدگان الله جل جلاله لذت عظیم بردم‌ ممنونم داداش دل و روح من.

 

دفینه‌های زمین


به نام خدا. سلام. در رُمان «آنه شِرلی» خوانده بودم که "بعضی مشکلات، قیمت دارد." اینک خواستم با همین جمله روشن کنم نمی‌شود همیشه تفسیرِ سوء از مشکلات شخصی خود داشت، می‌شود همان را سبب رشد خود نمود گرچه بارِ سنگین آن همچنان قابل حس است. شاید بی‌جهت نباشد می‌گویند فولاد با چکُش خوردن (=درد کشیدن) آبدیده‌تر و سفت‌تر می‌شود. فکر کنم چنین انسان‌هایی همان دفینه‌های ارزشمند زمین‌اند که سوره‌ی زلزال بدان اشاره‌ی مستقیم کرد. شهید استاد مطهری در تفسیر این سوره‌ی مهم معتقد است دفینه‌های باارزش زمین -که در قیامت از آن بیرون می‌آید- همین انسان‌ها هستند، نه طلاها و معدن‌ها و نفت‌ها؛

و اَخرجَتِ الارضُ اَثقالَها.

و زمین بارهای سنگینش را خارج سازد!"

یک نتیجه: کوشش مؤمنان در زندگی تقریبا" دَه دهه‌ای (=یک قرنه) این است وقتِ قیامت که فرا رسد، توشه داشته باشند؛ توشه‌ای از کارکردِ درست که تحسُّر و هراس را از آنان بزُداید. چون روز میلاد امام زمان عج است عرض کنم شاید شانش منتظران بوده که در عصر انتظار به دنیا آمدند یعنی هم‌زندگی با ولی عصر عج هستند. در نگاه بنده حالت انتظار یعنی چشم‌دوختن همراه با فکر و نظر که موجب سالم‌سازی روابط انسان با خدای باری تعالی و اولیاء الله می‌گردد. حالیا، حقیقت ؛ حالیا، حقیقت؛ که انسان اشرف آفریده شد.

| ۱۷ اسفند ۱۴۰۱ |
ابراهیم طالبی دارابی

 

مسائل محل

به نام خدا. سلام. عکسی که می‌بینید پایین‌مسجد است که ۱۳ اسفند ۱۴۰۱ مابین دو نماز انداختم. بر من توفیق بود یکی از نمازهای مغرب و عشایم را در همین چندروز اخیر، پشت سرِ روحانی مکرم، دارای اخلاقی خَلیق و سرشار از وَدودیت، جناب استاد حجت الاسلام آق سید علی صباغ اقامه کردم. سال‌هاست با رفتار پروا و پارسا در ایشان آشنا و اَنیسم. درست است بنده نمازهایم را در وقت‌های جماعت، در بالامسجد می‌گزارم اما آن روز مسیرم را به آن مسجد دیدم و حاضر شدم. خواستم علاوه بر سُروری که به من دست داد تا محضر جناب استاد صباغ باشم، گلایه هم، بگذارم: حالا که ایشان با طیبِ خاطر و عُلقه‌ی وافر امامتِ مسجد پایین را قبول کرده‌اند و راتِب امامت می‌کنند، لااقل وقتِ نماز مغرب، جمع بیشتری برای برپاداشتن نماز، صف ببندند. آرزو می‌کنم آن پنج ردیف فرش‌سجاده‌ی خالی پیش رویِ پیشنمار، با حضور نمازگزاران بیشتر، از خالی به سوی پُر گرایَد. درک می‌کنم مردم محل این روزها کارِ کشاورزی و باغی فشرده‌تری دارند و توفیق از آنان سلب است؛ ولی می‌شود توقع داشت هنگام نماز، دو مسجد بالا و پایین شکوهمندانه‌تر دیده شود. البته بالا، میزان جمعیت را انبوه‌تر دیدم. در پایین هم تعداد قابل توجهی بودند اما انتظار بیشتری می‌رود. شاید آن روز، استثنا، کمی کمتر بودند. نخواستم منفی بنگرم، خواستم یک معروف را بیشتر جا اندازم. از دیدار با دوستان آنجا لذت برده بودم. از استاد صباغ دوست‌داشتنی سپاسگزارم که با منش و روش ستوده، بنده را مورد لطف و مودّت خویش قرار داده و دست معنویت بر روحم کشیده بودند.

| ۱۷ اسفند ۱۴۰۱ |
ابراهیم طالبی دارابی

 

دامنه |,[در پاسخ به تقی آهنگر] سلام مجدد جناب آقا تقی آهنگر. از طرف بنده به خانم محترمتان تسلیت درگذشت برادرش را ارسال بفرما. خداوند متعال مرحوم احمدآقای آهنگری را غریق رحمت کناد.

 

دامنه |, [در پاسخ به علی میرزا چلویی] جناب آقای علی میرزا سلام. از دست دادن همسر سخت است به دوست خوب دوران جوانی‌ام آق سید حسین دارابی (مرحوم حجت الاسلام حاج سید مهدی دارابی) این مصیبت را تسلیت می‌گویم و نیز به تمامی بستگان نسبی و سببی بیت همسرشان. خداوند رحمان و رحیم روح ایشان را با حضرت زهرا س و خاندان عصمت محشور کند. اگر آق حسین را دیدی زحمت مرا هم بکش و سلام و تسلای مرا به وی بگو. ممونم جناب علی میرزا از خبررسانی شما.

 

دامنه | [در پاسخ به شفیعی مازندرانی] جناب استاد شفیعی مازندرانی سلام علیکم. این نیم مصرع دلم را ربوده:
"راه بنما رهی که قد، خم نیست"
یعنی در صراط حضرت حق جل و علا و راه امام زمان عج انسان سربلند راه خواهد پیمود نه خُمار و خمیده.

 

حجت رمضانی: آیت الله شهید بهشتی رحمت الله علیه : ارزشهـا را بشناس و اشخاص را با ارزشها بسنج ،  حمایتها باید از ارزشها باشد! اوݪ ارزشها، بعداشخاص نہ اول اشخاص بعد ارزشها! یکی از مصیبت‌های زمان ما این استـــ کہ اشخاص دارند کم کم، جانشین ارزشها می‌شوند ...سلام و درود خدا و اولیاء الله بر شهدای گرامی خصوصاآیت الله شهید‌بهشتی اللهم عجل لولیک الفرج

 

تقی آهنگر: سلام. بسیار عالی. شهید بهشتی جامعه اسلامی را جامعه هوشیار ها می داند نه جامعه برده ها. اسلامی را شهید بهشتی معرفی چند بعدی است نیاز جامعه ما ونیز تشنه ی تفکرات اوست بگذریم ارادت 

 

دامنه |: سلام جناب آقا حجت. قبول دارم. نیز معتقدم. فقط یک نکته باقی می‌مانَد و آن این که خودِ «ارزش» چگونه کشف و شناخته شود. به نظر من، با روش منطق و عقل و شرع کشف شود و اسیر تفسیرهای جناحی و صنفی نشود.

 

شایسته‌کاری ( ۴ )

 

برخی چای می‌نوشند ولی در واقع چای نمی‌نوشند، بلکه قصد قندخوردن می‌کنند و به جان چای می‌افتند. طرف ۱۰ تا استکان چای می‌نوشد. خُب، معلوم است، مقصد این فرد، حلوا و شیرینی و شکلات است نه چای.

 

هان! ای بانوان، ای آقایان، باور بفرماین شکل و حجم سنگین غذا میان ایرانی‌ها نیاز به اصلاح دارد. نمی‌گویم نخوریم، می‌گویم اندازه‌خور شویم. بارها به چشم خودم دیده‌ام که طرف واسه‌ی اِتّا اِسکان کمرباریک چای، سِکَّلو (=سه حبّه) قند از قندون می‌قاپد!

ابراهیم طالبی دارابی دامنه

 

جناب استاد شفیعی مازندرانی سلام علیکم. این نیم‌مصرع دلم را ربوده: "راه بنما رهی که قد، خم نیست" یعنی در صراط حضرت حق جل و علا و راه امام زمان عج انسان سربلند راه خواهد پیمود نه خُمار و خمیده.

 

جواب شفیعی مازندرانی: السلام علیکم و رحمه الله. الحمد لله ذهن شما همچون قلم شما و این هر دو همچون ذات شما، همواره در صراط امام عصر ( عج) می درخشد. متشکرم.

 

سلام مجدد استاد شفیعی مازندرانی. تعلیم می‌گیریم از تعالیم. این صحن و اون صحن. ممنونم از عنایت و حُبّ و ودّ.

 
سلام جناب آقا حجت. قبول دارم. نیز معتقدم. فقط یک نکته باقی می‌مانَد و آن این که خودِ «ارزش» چگونه کشف و شناخته شود. به نظر من، با روش منطق و عقل و شرع کشف شود و اسیر تفسیرهای جناحی و صنفی نشود.
 

شیخ محمدرضا احمدی [در پاسخ به دامنه |] سلام جناب طالبی عزیز در رابطه با موضوع سنجاق شده، از آنجایی که در آزمون شفاهی درس تاریخ اسلام در معاونت امور اساتید نهاد با این موضوع سر و کار داشتم، نکاتی را عرض می کنم. قسمت اول احمد الکاتب در سال ۱۹۹۷ میلادی کتابی با عنوان "تطور الفکر السیاسی الشیعی من الشوری الی ولایه الفقیه" در لندن منتشر کرد. نویسنده در این کتاب تلاش می کند، جهت حذف نظریه ولایت فقیه به تخریب پایه ها و زیرساخت های کلامی آن بپردازد. وی دو ادعای بزرگ را در این کتاب در خصوص امامت مطرح می کند:

 
۱. می‌گوید امامت از منظر تشیع اصیل و تنصیصی و تعیینی نیست، بلکه انتخاب امام از طریق شورا صورت پذیرفته است. بنا بر این، عقیده کنونی و رایج شیعه مبنی بر انتصاب ائمه غیر مستند می باشد.(کبری)
 

۲. ادعای دوم او انکار وجود مقدس امام زمان علیه السلام است و معتقد است اساساً شخصی به نام حجت بن الحسن المهدی وجود تاریخی ندارد و حسن بن علی الهادی چنین فرزندی نداشته است.(صغری)

ایشان در این کتاب، مدارک تاریخی و اسناد ولادت غیبت و حیات امام مهدی علیه السلام را نقد می‌کند و مدعی می شود:
 

۱. راویان احادیث مربوط به ولادت و غیبت امام مهدی ضعیف و غیر قابل اعتمادند.
۲. بسیاری از احادیث این باب مُرسَل و غیر قابل استناد است.
۳. وقایع تاریخی که بلافاصله پس از شهادت امام حسن عسکری رخ داده است، همگی بیانگر عدم ولادت مهدی موعود است.

۴. بر اساس موازین پژوهش تاریخی و اسناد موجود، مسئله غیبت و قضیه نمایندگان و وکلای امام غایب اثبات پذیر نیست، اینها را جریان انحرافی تشیع ابداع کرده است.
 

نتیجه مهم ایشان: ولایت داشتن فقیه جامع الشرایط بر جامعه اسلامی، بر اساس اصل نیابت عام فقها از امام در عصر غیبت است، پس اگر ثابت شود که اساسا "امام عصری" و "غیبتی" در کار نباشد، منطقا مجالی برای طرح ولایت فقیه باقی نمی ماند، وقتی که اصلی در کار نباشد، فرع نیز مشمول قاعده سالبه به انتفاء موضوع می‌گردد.

شیخ محمدرضا احمدی,  [در پاسخ به شیخ محمدرضا احمدی] قسمت دوم در نقد نظریه و کتاب احمد الکاتب، آقای سید ثامر هاشم العمیدی، دو کتاب تالیف و منتشر کرد. یکی از آن کتابها به نام "المهدی المنتظر فی الفکر الاسلامی" نام دارد. ایشان در این کتاب به شکل غیرمستقیم به نقد سخنان وی در محور دوم، یعنی به صورت مصداقی می پردازد. ایشان در این کتاب از یکصد و پنجاه و نه منبع مطالبی نقل کرده است. این کتاب با عنوان "در انتظار ققنوس" کاوشی در قلمرو موعود شناسی و مهدی باوری، توسط آقای مهدی علیزاده ترجمه و همراه با تحقیق منتشر شده است. مطالب کتاب در دو بخش کلی موعود شناسی و مهدی باوری تنظیم شده است. علتش آن است که مهدویت به‌عنوان یک عقیده از دو بعد قابل بررسی است: عنصر ایمان، موضوع ایمان.  در واژه مرکب "مهدی باوری" جزء اول بیانگر موضوع ایمان و جزء دوم بیانگر خود عنصر باورمندی است. بر پایه این دو بعد اساسی است که "گفتمان مهدویت" شکل می گیرد، اما مطالب این کتاب بیشتر حول موعود شناسی است، چرا که ایشان در مقام پاسخ به ابهام آفرینی های احمد الکاتب درباره مهدویت و مهدی شناسی است، نه مهدی باوری. احمد الکتاب در مقام انکار شخصی به نام مهدی بود، اما ثامر العمیدی ثابت می کند که چنین شخصی با مشخصات خاص خود وجود داشته است.

صدرالدین آفاقی [در پاسخ به دامنه |] به جهت عرض ارادت محضر ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف: آنچه که در باب انتظار فرج وارد شده است همراهی و تلاش و همت در جهت تطبیق همه ارکان زندگی برپایه اهدافی است که انتظار داریم با ظهور آنحضرت اتفاق بیفتد. در زندگی فردی عدالت را در رفتار فردی مان جاری سازیم. در زندگی اجتماعی مظهر رافت و عطوفت نسبت به همنوع  باشیم. اشداء علی الکفار و رحماء بینهم باشیم.  اگر نگاه و رفتار ما در تک تک اعمال یادآور حضور مهدی موعود باشد آنوقت زمینه سازی جهت ظهور خودخود دست یافتنی تر خواهد بود. امری که  با وجود ظواهر پرزرق و برق زندگی مادی ؛ سخت ولی قابل دستیابی است .

 

دامنه |, [در پاسخ به شیخ محمدرضا احمدی] جناب استاد احمدی سلام. برای بنده پرداختن به مطلب سنجاق‌شده دارای اهمیت است و خوشحالم ورود کرده‌ای. به نظر من موضوع را واجد اهمیت دیدی که متنی مهم نوشتی. خواندن این متن دو قسمتی نه فقط بر دانش آدم می‌افزاید بلکه از کمند سخن‌های سست و بی‌پایه می‌رهانَد. من بدون تعارف -و بی‌آنکه پیش هیچ جناحی شرم داشته باشم- می‌گویم که نظریه‌ی "ولایت فقیه" را اصلی گرامی و کانون مرکزی تفکر شیعه می‌دانم. گِرد هر کسی درآمدن در شأن انسان نیست اما فقیه فرق دارد. مطلب شما بر اهمیت این مسئله باز هم افزود که جهان جدید تا چه از حد از بازگشت بشر به اصالت خود می‌هراسد. از هر سو می‌خواهند انسان را از اصلی‌ترین پیام دین خدای باری تعالی، دور نگه دارند. با شما موافقم که شاید سرویس‌ها حتی پول این جور کتاب‌ها را تغذیه کنند عین پروژه سلمان رشدی. بله، کافی‌ست زیربنای ظهور زده شود دیگر نه فقط رجوع به فقیه بی‌وجه می‌گردد که حتی ساختمان فکری فقاهت تخریب می‌شود. کبری و صغری و نتیجه را کاملا گویا چینش کردی. جالب بود. قلم شما هم سه حُسن دارد: شیوا است، منسجم سخن می‌گویی. حاوی پیام است. درود.

 

دامنه |, [در پاسخ به صدرالدین] جناب آقا صدرالدین سلام. خودت می‌دانی دامنه از پاسخ به متن‌های بی سلام می‌پرهیزد.

 

دامنه | [در پاسخ به سیدحسین شفیعی دارابی]
سلام جناب استاد آق سید حسین شفیعی دارابی. مسئله‌ی برابری و یا حتی زیادتِ هر کدام از پیروان حضرت صاحب الزمان عج از پنجاه نفر در عصر حضرت رسول الله ص نشان چیست؟ شاید علامت این باشد دایره‌ی پیروی از منجی عج تنگ نگردد و مردم دور امام غائب ع را خالی نکنند. کارکردهای خوب هم باید تعریف شود. از شما بابت گزارش آن مراسم، متشکرم. شکر خدا که پس از ماه‌هایی سخت در نقاهت و عمل، راه افتاده‌اید.

 

سید کمال‌الدین عمادی, [در پاسخ به دامنه |] سلام و تبریک مجدد میلاد نور علی نور حضرت حجت ابن الحسن عجل الله تعالی فرجه الشریف. من شاید دستی از دور در علوم فلسفه و کلام و فقه دارم سو سو می زنم اما گاهی وقتی خدمت یک مومن فقیر درس ناخوانده می روم حسرت صفا و پاکی او را می خورم وقتی این صفا و طهارت نفس در فرزانه ای می یابم در عین حسرت شور و شعفم وصف ناپذیر است لذا شما لله الحمد آنچه مهم هست برتر از ما داری ما کجا استادی بزرگانی چون شما ما هم هرزگاهی آنچه از اساتید عالی مقام آموختیم روایتگری می کنیم روزی بر منبر روضه ای جانسوز خواندم یک جمله  آن این بود به خیمه و خرگاه حمله کردند ..... وقتی از منبر پایین آمدم پیر مرد درس ناخوانده منوری آمد و گفت آقا خرگاه چیه خوب نیست اگرچه این جمله عین آنچه بود از بزرگان شنیده بودم و رایج بود اما اشاره پیر مرد عمیق و دقیق بود گفتم حق با شماست دیگر تکرار نمی کنم و از او تشکر شایان مردم

سید موسی صباغ, [در پاسخ به دامنه |] سلام مجدد آق ابراهیم. بزرگوارید شما . قصدم نقد نبود اما امارها ، بیشتر جنبه تبلیغاتی دارد، اگر بالفرض هم صحیح باشه ، مهم تر از کاشت مراقبت در داشت نهال عمده ترینش آبیاری است که چه مقدار به بهره برداری میرسد. نکته دیگر : حفاظت از درختان جنگلی که به نظر می رسد سازمان جنگلداری برای حفظ گونه های درختان صنعتی برنامه ایی ندارد ، طوری که اگر توجه داشته باشیم تنه های تنومند درختان در جنگل دچار امراض و آفت  و قارچ شده که نیاز به پیشگیری دارد و این سرمایه های خدادادی و سبزپوش دچار انقرض نشوند. همچنین تشکر از میرزا علی چلوئی که شاهد تلاشش در مراقبت از نهال کاشته شده و آبیاریش در تابستان هستم.

دامنه | جناب آقا اسماعیل آفاقی سلام. حال که خود شما مدیر محترم هیئت برین نظری ارسال تعداد زیاد عکس در هر بارگذاری نامناسب است، پس لااقل مصوب کنید هر عضو محترمی در هر بار ارسال به مثلا" پنج تا شش قطعه عکس بسنده کند. ما بقی را در فرصت‌ها دیگر برساند. چون فضای صحن واقعا" اِشغال می‌شود و آدم پست‌های نوشتاری و نظرات همدیگر را گم می‌کند. البته بنده دخالتی نمی‌کنم در کار مدیریت محترم این صحن. هر چه شما مدیران تصمیم دارید، ما هم رعایت می‌کنیم.

 

[در پاسخ به سید موسی صباغ] سلام مجدد من هم به آق سید موسی. کاملا" متوجه شده بودم از جنبه‌ی اصلاح ویرایشی وارد شدید و  خیلی هم کار درستی صورت داده‌اید. این مطلب تازه‌ی شما را هم قبول دارم. مثلث مشهور کاشت، داشت، برداشت حرف درستی است. من چون این پدیده‌ی درختکاری را خیلی مهم می‌دانم هر چه درین‌باره گفته شود را کم می‌دانم. از نگاه تیزبین شما روی موضوع درخت متشکرم. اون پست شما ذیل عکس روزنامه‌ی "هم میهن" آقایان کرباسجی و محمد قوچانی را هم خوانده بودم. رد نمی‌کنیم زیرا اغلب روزنامه‌ها در چینش هر عکس و متن در روی صفحه نخست، سعی دارند خیلی از ناگفته‌ها را القا کنند. بیشتر ورود نمی‌کنم چون نظر خود شما هم در آن متن نیامده بود.
 
موسوی در جواب پرسش سنجاق شده صحن با موضوع امام زمام عج : با عرض ادب و سلام خدمت برادر بزرگوار آقای طالبی و اعضای محترم. انتظار مذهب  یعنی ادامه شکوفایی وزنده نگهداشتن اسلام انتظار یکی از زیباترین و عمیق ترین جلوه های روح فراری و بی آرام انسان است. آدمیزاد هر چه انسان تر می شودچشم به راه تر میشود.این یک حقیقت زیبایی است که همواره می درخشد.انتظار به معنی نشستن وسکون نیست بلکه به معنی تلاش بیشتر برای مهیا کردن زمینه های ظهور از راه تقوا،نشر انسانیت ورسیدن  به شعور وآگاهی ست.  یک منجی غیبی است و رسالتش نیز معلوم و مشخص. آنکه باید بیاید و آخرین امام از سلسله امامان  فرزند امام حسن عسگری و رسالتش هم معلوم است. رسالتی را که پیامبر آغاز کرد او خواهد گرفت و ادامه خواهد داد. بنابر این مهدی یک امام است ، برای استقرار عدل و احیای حقیقت می آید. این یک رسالت اجتماعی ، سیاسی و اعتقادی و بشری است.
 
پاسخ دامنه: سلام. از مشارکت‌تان در پرسش سنجاقی در هِدر (=سربرگِ) صحن، باید تشکر به عمل آید. خواستم بدانم شکوفایی مذهب در منظرت یعنی تغییرات در تئوری و تفسیر و تأویل‌ها؟ یا نه می‌خواستی درخشان‌سازی تمدن بر پایه‌ی شریعت را مطرح فرمایی؟ این که ناآرامی مؤمنین با موضوع انتظار منجی عج کم یا محو می‌شود یک واقعیت است و درست بر اصل انتظار انگشت تأکید بردی. از حضور و عضویت شما  در مدرسه فکرت ممنونم.
 
دامنه | [در پاسخ به صدرالدین آفاقی] جناب آقای صدرالدین آفاقی سلام. به نظرم تطبیق را منطقی مطرح کردید. نیز در زندگی شخصی و اجتماعی دو عنصر عدل و حُب را برجسته ساختید. بلی درست فرمودی در عصر هجوم به عقاید، خود را اهل انتظار قرار دادن واقعا" همت و عزم و حتی حَزم می‌خواهد.

امابعد؛ بابت سلام یک توضیح بدهکارم کردی آقا صدر:

اون پست مخاطب مستقیم به فرد خاص نبود، گرچه همان پست عمومی سنجاق‌شده هم به سلام مزیّن می‌شد بهتر هم می‌بود. تذکرت وارد است از همه و جناب عالی معذرت می‌خواهم که از درج سلام در طرح مناظره غفلت ورزدیم.

امابعدِ دیگر؛ ولی کشکولی: من  مثلا" خَبط کردم و آن پست سلام نیاوردم، صدر! تو دیگه چرا؟! مرا یاد آن شیخ «اکبر» انداختی که خواست با نامه‌ی بی سلام صاف برود روی هشدار ! به رهبری که آن مردی که دارد می‌آید بنزینی روی آتش است. ولی او هم میدان داده شد و سرانجام مهره‌ای سوخته شد و در ظل آقا اسفندیار، مثل اسپنَد دود شد و خاکستر گردید!

پس صدرالدین: اَعی باز سلام. یک خاطره هم با پدرت -شخ احمدعموی عزیز ما- دارم که خواستی خواهم گفت.
 
احمد الله وردی زاده: سلام‌ و درود. بله خواندم و با شما کاملا هم نظر هستم، اما از آنجا که ارتباط شما با جناب آهنگر ارتباط دوستی و بچه محلی هست، زیاد نخواستم مطول و تفصیلی بنویسم فقط در حد یک یادآوری بود. البته در مورد اتفاقات سالهای ۸۸( قبل و بعدش) نظر خاص خودم را دارم و واقع بینانه موضوع را تحلیل می کنم بدون هیچگونه وابستگی جناحی و گروهی و بعنوان یک رصدگر بی‌طرف. آقا خامنه ای باید پاسخ دهند اگر موسوی، کروبی و ... از مجرمان اغتشاشات بودند، که بودند، اولی که متوهم به محبوبیت نخست‌وزیر خمینی بود و متوجه شده بود با چیز چیز کردن قافیه را در مناظره به رقیب پوپولیست، لومپن پاچه ورمالیده ای بنام احمدی‌نژاد باخته و چیزی برای از دست دادن نداشت زده بود به سیم آخر، دومی که رئیس ستادش به او رای نداده بود، شب یک ساعت خوابیده و... آن همه دروغ شاخدار گفت و کشور را به آشوب کشیده بودند، بحث حصر را از کجا استخراج کرده بود؟ چرا این عاملین اصلی هنوز زنده اند ولی بچه های فریب خورده از سوی مخترعین دروغ تقلب وبیگناه مردم یا کشته شدند یا دچار شکنجه های جسمانی و روانی قاضی مرتضوی در کهریزک شدند. و همینطور اگر اکبر هاشمی رفسنجانی بهرمانی اصلی ترین مهره تبلیغ و دروغ ساز تقلب بوده و دستور شورش علیه جمهوریت نظام را خود و زن دَخُو لب گوری اش صادر کرده بودند و در روز تحلیف ریاست جمهوری در ییلاقات قُرُق شده بندپی شرقی صفا می کرده، نه تنها به اتهام این جرایم مشهود محاکمه و ... نشدند با کدام سطح از تشخیص مصلحت ایران و نظام می بایست رئیس مجمع فرا قانونی و در عرض مجلس شورا اسلامی تشخیص مصلحت نظام باقی می ماند و حرفهایی بسیاری که با نگاه کیش شخصیتی چندان خریدار ندارد.
 
 
جناب احمدآقا الله وردی زاده سلام. مرحوم رفسنجانی قبل از آن که به بندپی شرقی بابل برسد، روز مراسم تحلیف دولت ۹، در مسجد امامزاده ابوطالب در بالادست شهر زیراب، نماز گزارد و آنجا مدتی ماند. اما چرا رهبری معظم از تعقیب مجازات افراد مشهور نظام صرف نظر می‌کنند، نیازمند داشتن اطلاعات استراتژیک پشت پرده‌ی نظام است. من حکمت این کار را نمی‌دانم. البته برای جامعه حق پرسشگری حتی از رهبری معظم نظام قائلم. دیری بود دلم برای متن‌های صریح جناب‌عالی تنگ بود. اما بعد چرا دَخو؟ بنده‌ی خدا مرحوم دهخدا اسم استعار خود را دخو (=ساده لوح) گذاشت از روی تواضع گذاشت که کسی خیال نبرد دهخدا، نعوذ بالله خدای! لغت است. بگذرم. راستی حق وسط باشد، هم‌محلی، دوست و رابطه و رفاقت جایش را به حق وا می‌گذارد. پس تعارف درین صحن مطرح نیست.
 
جواب صدرالدین آفاقی: سلام قولا من رب رحیم. سلام علیکم. از عنایتی که نسبت به متن داشتید سپاس: در مورد کشکولی مطرح شده ؛ منو با شیخ اکبر مرحوم در نیندازید. ما راننده لودر نیستیم که توانایی رانندگی اینچنینی داشته باشیم. میترسم به چپ میل کنیم و خود چپه شویم.!!! خداوند همه رفتگان را غریق رحمت واسعه گرداند. در مورد خاطره ای که از ابوی مرحوم دارید بسیار مشتاق هستم. (آب دریا را اگر نتوان کشید / هم به قدر تشنگی باید چشید)
 
نکته‌ی موعودی
 
سلام. شخصاً برین باورم که در پَسِ پرده‌ی نهان بردنِ امام زمان عج، نه تنها یک تدبیر الهی و الهام‌بخش است، که حتی فکرِ ذهنی این که روزی یک انسانی صالح و صاحب عصمت می‌آید که وضع انسان و جهان را بهتر می‌کند، سازنده و آموزنده است. مهترینِ آن ممانعت از پوچی و بن‌بست است. این به نظرم سرمایه‌ی باورمندان محسوب می‌شود که تماشاگر نباشند و خود و جامعه را برای ورود آقا عج -که محصول و عصاره‌ی تمام جریان دیانت است- منقلب و متحول نگه دارند. چه فلسفه‌ی زیبایی دارد این مکتب و شربعت. ابراهیم طالبی دارابی.
 
 
دامنه |: جناب استاد شیخ مالک سلام. تحسین می‌کنم به این اهتمام. یک بحث روایی، روانی، سیاسی، مذهبی در متن شما دیده‌ام که از قوت قلم برخوردار بود. از وسط به بعد، هنوز هم، متن شما دلکش‌تر شد و استدلالی‌تر. خصوصاً آنجا که ظهور منجی عج را صرفاً یک حالت درونی ندانستید بلکه در شکل تحرک اجتماعی آن را خواسته‌اید. اون جمله که تأثیر انتظار را روی پویایی آدمی تست کردید نیز، عالی بود.
 
من هم یک نکته به بخش روایی بحثت اضاف کنم که مرحوم مهندس مهدی بازرگان در ص ۲۵ کتاب خود «پیروزی حتمی»  که در دوره‌ی شاه با نام مستعار «عبدالله صالح» درباره‌ی امام عصر عج نوشت، روایتی آورده که نوید ائمه ع را مورد بحث قرار داده و گفته انتظار امام زمان عج را کشیدن، عین آن می‌مانَد که گویی فرد منتظر در رکاب حضرت رسول الله ص دارد مجاهدت می‌ورزد. از جناب عالی مجدداً تقدیر به عمل می‌آورم که به مبحث سنجاق‌شده علایق نشان دادید.
 
سلام مجدد جناب الله وردی زاده. همان قانون به رهبری نظام، در اعلان سیاست‌ها و هدایتگری‌ها نفوذ داده است. جدا از آن‌که اختیارات شرعی هم ولی فقیه بر عهده و ضمان دارد. من معتقدم مصلحت‌بینی رهبری معظم شاید ناشی از روحیه‌ی مدارای ایشان باشد که حتی در بودِ امام ره هم در مسائل مختلف بحرانی میانجیگرانه ظاهر شده بودند. من بالاتر می‌روم و می‌گویم چرا نباید برای رهبری کشور اختیار قائل بود. مگر جایگاه رهبری محل تدبیر کلان نیست؟ هست. پس وقتی کسی اختیارات دارد، آن را خلاف آزادی نباید معنا کنیم. سپاس.
 
[در پاسخ به مصطفی درخوش] جناب آقا مصطفی درخوش سلام. خواندن این خبر از ناحیه‌ی خودت که "خبرنگار شهرستانی" هستید، برای من مسرّت‌بخش بود. حالیا؛ خوشا به حال شما. چرا؟ خُب معلومه؛ خبرنگار (=وارونه‌ی نگارنده‌ی خبر) در مبداءِ خبرها جای دارد و جامعه در کسب خبر به خبرنگار تکیه دارد. او نباشد، پدیده‌ها و رویدادها شکل خبری به خود نمی‌گیرد و گَردِ شایعه بر تن آن می‌نشیند و حتی برای فریب به کار می‌آید.

اینک که مفتخریم محل ما خبرنگار هم دارد از شما می‌خواهم این حرفه‌ی شریف را در وجود خودت، حرفه‌ای کن، فنون و رموز و شرائط آن را در خود تقویت نما. و دست‌کم از پنج توانایی چیره‌دستی خود را عقب مینداز: مهارت، صداقت، بینش، نگارش و ذکاوت.

خبرنگاری، اشتغالی مهم و ارزشمند است، چون با دانایی و ارتقای فرهنگ جامعه سروکار دارد. اگر ابی مِخنَف (اولین خبرنگار کربلا) نبود شاید اینک کمتر با جزئیات آن واقعه‌ی مهم تاریخی آشنائیت داشتیم. بنابرین بکوش هر روز بهتر از روز پیش، در تدوین خبر، حرفه‌ای تر و در پردازش آن جذبه‌دار تر ظاهر شوی و اصول اولیه‌ی پردازش و بررسی خبر را بیامور. پوزش، بنده قصد ارشاد هیچ کسی را ندارم، فقط از روی احترام، اولویت‌هایی را پیش رویت نهادم. کتمان نکنم نکته‌نظرات جناب آسید موسی صباغ خطاب به شما که دلسوزانه طرح کردند، مرا ترغیب ساخت، سراغ شما آیم.

در پایان خرسندی‌ام را از دو دیداری که با جناب عالی در دو مسافرت قبلی‌ام و مسافرت اخیرم به محل دست داد، جا نگذارم؛ اولی در مجلس تسلای آقا سید علی اصغر و دومی در بالامسجد. خواستم به امام جمعه‌ی محترم میاندورود، دو پیشنهاد را مشاورت بدهم که دیدم هیئت همراه گویا بسیار تعجیل دارند و آنی و به سرعت نور! ما را از دیدار رودرو با ایشان محروم نمودند. بگذرم. به پدرت آقاموسی -دوست دوره‌ی درس و مدرسه‌ام- سلام برسان. سربلند و ظفرمند بمان. ابراهیم و ارادت.
 

مصطفی درخوش, در جواب دامنه: سلام آقای طالبی. فرصت نشد که در گروه پاسخ دهم. و از همینجا از شما سپاسگزاری میکنم و از رهنمودهای شما و تجربه گرانبهای شما بهره خواهم برد. عذرخواهی خواهی بنده را بپذیرید واقعاً سرم شلوغه.

 
پیام حجت الاسلام سید کمال عمادی: سلام و درود بر عزیزان دارابکلایی خصوصا بر مالک و مدیر ارزشمند و فیهم آن که ظاهراً سرور عزیز جناب طالبی دامت عزتهما و افاضاتهما هستند  یکی از اصول تربیتی بر حق و متعالی اسلام ناب محمدی ص تعادل همه جانبه در امور است که از آن تعبیر به قصد و اقتصاد شده است  از جمله تعادل -قصد- در غم و شادی اصل اعتدال، که در قرآن کریم به آن عنایت فراوانی شده است، در زندگی پر برکت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) و ائمه هدی ( علیهم السلام) و در کلیه اعمال و رفتارشان به روشنی دیده می شود . آنان هرگز در هیچ امری از اعتدال و میانه روی خارج نشدند . سیره رسول خدا (صلی الله علیه و آله) در همه وجوه، سیره ای معتدل بود . همان طوری که حضرت علی ( علیه السلام) در مورد آن حضرت فرموده است: «سیرته القصد» ; (5) رسول خدا، سیره و رفتارش میانه و معتدل بود . رسول خدا (صلی الله علیه و آله) در رفتار فردی، در خانواده و اجتماع، در اداره امور و سیاست، در رویارویی با دشمنان و حتی در میدان نبرد، اعتدال را پاس می داشت و از افراط و تفریط در هر کاری پرهیز می کرد و تاکید فراوان داشت که امتش از او پیروی کنند و در زندگی میانه روی پیشه سازند . از این رو، می فرمود: «یا ایها الناس علیکم بالقصد، علیکم بالقصد، علیکم بالقصد» ; (6) ای مردم! بر شما باد به میانه روی، بر شما باد به میانه روی، بر شما باد به میانه روی ./ نقل از سایت حوزه. اگرچه اعلان خبر درگذشت مومنان وظیفه صاحب عزاست تا مومن گرامی داشته شود و برای او طلب مغفرت شود همچنین سبب تسلی خاطر بازماندگان لکن برای دادن ولیمه نوزاد هم سفارش شد حال که دادن ولیمه نوزاد در فضای مجازی میسر نیست لابد در فضای حقیقی به قربا داده میشود پس لااقل خبر خوش ولادت عزیزان را منتشر کنید هم دانسته شود مومنان در امتثال امر ولی دام ظله ساعی اند هم این خبر خوش فضای فرهنگی و تربیتی تالار را متعادل و از فضای پیوستگی ظاهری خارج گردد و در لابلای آن خبر مسرت بخش معادل آن ولادت است ارسال شود تا غم و شادی پیاپی هم آید حضرت صادق امام به حق ناطق علیه السلام فرمود...وَ عَلَیْکُمْ  بِالْقَصْدِ فِی اَلْغِنَى وَ اَلْفَقْرِ وَ اِسْتَعِینُوا بِبَعْضِ اَلدُّنْیَا عَلَى اَلْآخِرَةِ فَإِنِّی سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ یَقُولُ اِسْتَعِینُوا بِبَعْضِ هَذِهِ عَلَى هَذِهِ وَ لاَ تَکُونُوا کَلاًّ عَلَى اَلنَّاسِ  بحارالانوار ج 75ص 380 قصد در این روایت به معنای تعادل است اقتصاد در روایت به معنای اعتدال است همان میانه روی گرچه روایت مربوط به انفاق و مصرف است ولی حکایت از اصل مسلم دارد حتی در تشییع جنازه هم وارد شد که رسول خدا ص فرمود علیکم بالقصد یعنی جنازه مومن را با وقار به سوی قبرش برید نه عجله کنید نه توقف به دلیل اهمیت بالا این اصل دینی در امور رفتاری و اخلاقی رسول خدا صلوات الله علیه در یک جمله سه بار آن را تکرار کرده ایهاالناس علیکم بالقصد علیکم بالقصد علیکم بالقصد..../کنز العمال ج3 ص 28 با کمال اعتذار و شرمندگی  سید کمال الدین عمادی
 
[در پاسخ به سید کمال‌الدین عمادی] جناب استاد حاج سید کمال الدین عمادی سلام علیکم. برای اجابت به این طرح‌آورده‌ی معقول شما؛ بنده پیش می‌افتم یک خبر از داخل خودم می‌گوید؛  تا سخن سدید شما شکل عملی به خود گیرد.

نوده‌ای داشتم و دارم، "علی"، که اخیرا" خدای مُجیب و رحمان ،دو نوه‌ی دوقلوی دیگر هم به سرای محقّر من افزود؛ به نام‌های "رایان عظیم" و "لیا زهرا". عظیم: معادل صدق الله العلیُ العظیم. پس حالا واجب آمد بر شما که با آن نفس زکیه در آوردگاه سحری امشب در آن قنوت همراه با تسبیح، نَوِگان مرا مشمول ادعیه و اذکار خود کنید.

تصریح کنم بنده هم چونان جناب مستطاب عالی برین نظر بودم که دو سال قبل توی صحن مدرسه فکرت مطرح کرده بودم که بیاییم و بکوشیم علاوه بر خبرسانی درگذشتگان، اخبار شعَف و شادی ازدواج جوانان محل را نیز در صدر خبر صحن‌ها کنیم.

چندان پرت نباشد علتِ عیان کردن دوره‌ی کوتاه نامزدی (=در گویش محلی ما: شیرینی‌خوری) این بوده مردم خبردار شوند چه کسی با چه کسی پیوند عقد برقرار کرده تا خدای ناکرده حریم نوامیس محفوظ باشد. در محل ما در قدیم بر بانوان مکرّم رسم بوده تا ازدواج نمی‌کردند دست به اَبرو و تاکشیدنِ نمی‌بردند، یعنی یک مرد جوان وقتی می‌دید زنی ابرو گرفته یقین می‌کرد این دختر، شوهر کرده و لذا چشمان خود را بر روی آن ناموس می‌بست و بر فرض هم اگر می‌خواست طرح ازدواج با وی بچیند، پا پس می‌کشید و حریم وی را حرمت نگه می‌داشت. راستی بنده کمترینِ این صحن هستم. ابراهیم طالبی دارابی شاگرد شما.
 

جناب استاد حاج سید کمال الدین عمادی: سلام و درود بر برادر ارزشمند و فرزانه ام جناب طالبی عزیز عید میلاد نور علی نور منجی بشر از غم واندوه پیوسته هزار و اندی ساله بر شما و خانواده محترمتان مبارک بزرگوار شعری در گروه داربکلا یا مدرسه فکرت ارسال شد جالب بود خواستم نکته ای بنویسم مجدد وارد شدم پیدا نکردم نکته ای داشت که توجه شما را هم جلب کرده به این مفهوم که خدا همه زیبایی را یکجا به گل نرگس داد اگر مشخص بفرمایید ممنون میشوم در ضمن نقدی در گروه داربکلا نوشتم فضای غم انگیز گروه و تسلیت زیاد شده است جمعیت روستا داربکلا هم زیاد است هر روز شاهد مصیبتی هستیم حذف آن را سفارش نمی کنم ولی ایجاد تعادل فضای غم شادی فضای عقلانیت و احساس فضای  وووو. از لوازم فرهنگ ناب است

 

نظر بعدی آقای سید عمادی [در پاسخ به دامنه |] علیکم السلام والرحمه جناب طالبی دانشمند فهیم و سخن دان و سخن شناس لله الحمد وله الشکر از پذیرش عالمانه کریمانه نقد این برادر کهتر برتر از آن و لله للحمد وله الشکر از اینکه خبری خوشی از نواده گان عزیز آنهم دو قلو با تسمیه قرآنی  را اعلان فرمودی و لله الحمد و الشکر و الثنا الحلی  از آن بهتر که تکمله عرض این برادر کهتر  را در تالار بیان فرمودی امروزه باید هر آنچه دشمن دین خواستار فراموشی آن است ما آن را دامن زنیم و ترویج کنیم دشمن بشدت از ازدواج از فرزند آوری در خانواده مسلمان خصوصا شیعه مخالف بلکه طرحهای بسیار خطرناک برای جلوگیری از این امر در اجرا دارد لذا سخن وجیه شما کلام ضعیف ما به کمال رسانده است با تشکر و سپاس مجدد.


پاسخ‌هایم به پرسش‌هایم ( ۵ )

نقش مجتهد در مدهب شیعه تحلیل تفسیری قانون اسلام است، در دستگاه تفقُّه که چنین کاری بر مردمان عادی منع شده است.

تا به حال هیچ فکر کرده‌ای چرا متفکران بزرگ سُنی، قاضی‌اند ولی متفکران بزرگ شیعه دین‌شناس؟

گرچه عناوین در حوزه، توسط دانشوران آن، به عالمان اطلاق و اعطا می‌شود مثل: آیت‌الله، مجتهد، مرجع، حجت‌الاسلام، اما وقتی طلبه‌ای به مقام تفقه و اجتهاد نائل آمد، هم خودبه‌خود در خود شئون دین‌شناسی می‌بیند و هم از توقُّعات جامعه‌ی خود از خودش، به این نتیجه می‌رسد دین‌شناسی کند تا شریعت -که راه و مسیر است- به سنگلاخ شُبهه و هجوم دچار نشود و دینداران از فهم صحیح بازنمانند.

نتیجه: مجتهدین دین تا کنون نگذاشتند فهم دینی در چنبره‌ی نااهلان بیفتد؛ به منشِ معقول، مدارا، بردباری، سعه‌ی صدر. هر مجتهدی هم که ازین مسیر خارج شد، سرانجام معلوم گشت مردم را دچار خلاء و تردید کرده است
 

عکس اعضای مدرسه فکرت

 

دامنه

 
 
سید احمد شفیعی دارابی
فرزند شفیعی مازندرانی
 
 

سیده

ربابه سجادی

 

 

حاج شیخ احمد

آهنگر دارابی

 

 
حمیدرضا طالبی
 

عیسی رمضانی
دارابی محمد
 

 

احمد بابویه

 

آق سید حسین شفیعی

سید اسدالله

 

 

حجت الاسلام

سید علی صباغ

 

 

سید علی اصغر

 

 

مصطفی بابویه

 

 

حاج علی چلویی

 

حجت‌الاسلام محمد رضا احمدی

 

پروفایل سلمان صالحی

سینصاد خدابنده

 

ابراهیم رمضانی محمد

 

 

قاسم لاری دارابی اوسایی

 

 
حجت الاسلام سید کمال الدین عمادی چاچکامی

 

 

حجت الاسلام شیخ مرتضی چلویی

 

 

قاسم بابویه

 

 

عبدالله طالبی دارابی

 

 

عبدالهادی دباغیان فرزند حاج اصغر

 

 

علی غلامی نژاد

 

 

حجت رمضانی دارابی

 

 

سید علی حسینی مرحوم سید ابراهیم

 

 

سید موسی صباغ

 

 

محمد تقی آهنگر

 

 

جعفر رجبی

 

 

حجت الاسلام شیخ مالک رجبی

 

 

حجت الاسلام سید احمدآقای شفیعی دارابی

 

سید سعید

شفیعی دارابی

 

 

حجت الاسلام سید محمد شفیعی مازندرانی

 

 

علیرضا آهنگر حاج باقر موسی

 

اسماعیل آفاقی

Notes ۰
پست شده در چهارشنبه, ۱۹ بهمن ۱۴۰۱
بازدید ها : ۴۴۰
ساعت پست : ۰۴:۲۳
مشخصات پست

درگذشت مادر زنده‌یاد یوسف رزاقی

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی

 

مرحومه

حاجیه رقیه واحدی

نشر عکس : دامنه

 

 

قبر یوسف رزاقی

 

به قلم دامنه. با یاد و نام آفریدگارِ آفریدگان. سلام. بار دگر باید در غمِ غیاب یک مادر (درگذشته‌ی ۱۸ بهمن ۱۴۰۱) باشیم که در زندگی‌اش طعم تلخ درگذشت دو فرزندش را چشید؛ موسی که در نوجوانی بر اثر سوختگی دردناک درگذشت و زنده‌یاد یوسف رزاقی که در راه تهران برای خرید البسه و مایحتاچ نیازمندان برای توزیع در شب نوروز، در هجدهم اسفند ۱۳۸۳ در نزدکی فیروزکوه بر اثر یک تصادف دلخراش، مظلومانه و تنها جان باخت. این مادر برای ماها سال‌ها مادری کرده، مهربانی نموده، بین ماها با یوسفش فرق نمی‌نهاده و دایی‌زن صداش می‌کردیم. از نان تنوری بی‌نظیرش تا سفره‌های شام و ناهارهایش زیاد به ما خورانده؛ آن هم با اخلاقی راغب و چهره‌ی باز. دلم برای درد دوری دائمی این بانوی خوب، رنجدیده و بسیار زنده‌دل محله‌ی ما سوخت. اما چه باید گفت که قانونِ مرگ بر قباله‌ی سرنوشت همه دیده شده است. کما این که امام صادق ع می‌فرماید:

 

"میان دنیا و آخرت هزار گردنه است که کوچک‌ترین و آسان‌ترین آن‌ها مرگ است."

 

حالا ای یوسف بی‌جبران ما، این هم مادرِ هجران‌دیده‌ی تو؛ آمده نزد تو بفرما. تسلیت دارم بر تمام تبار و تالی و باقییان و نوادگان و منتسبان ایشان. یاد «آقا» پدرِ یوسف -که ذاکر مطرح اهل بیت ع بود و دایی حسینعلی صداش می‌کردیم- را هم گرامی می‌دارم.

 

متن سید علی اصغر شفیعی دارابی: برای مادرِ من شعر کافی نیست. برای او که نگاهش همیشه مظلوم است. دلش گرفته و تنها نشسته در هیسی. برای ابر چه بخوانم؟ که ببارد برای غم‌هایش. صدا، دچارِ سکوت است. نگاه ، دچار سکوت است، برای مادرِ من نذر، چی دارید؟ کشید ماشه‌ی تردید را در خود. فشنگِ حادثه سرد است؟ نه... داغدارِ انسانیست. چه حوصله دارید و می‌گریید. به مادرم بنویسید: «عشق... یعنی او». به یاد یار و رفیقم شادروان یوسفعلی رزاقی، درگذشت غمبار مادر سختکوش و مهربان، نجیب و صمیمی ام شادروانه حاج رقیه واحدی همسر شادروان حسینعلی رزاقی را به خانواده و خاندان واحدی و رزاقی تسلیت عرض نموده؛ از خدای مهرآفرین برای بازماندگان تسلی خاطر را مسئلت می نمایم. سیدعلی اصغر شفیعی دارابی.

دیدن یا نوشتن نظرات : ۱
پست شده در چهارشنبه, ۱۹ بهمن ۱۴۰۱
بازدید ها : ۴۴۰
ساعت پست : ۰۴:۲۳
دنبال کننده

درگذشت مادر زنده‌یاد یوسف رزاقی

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
درگذشت مادر زنده‌یاد یوسف رزاقی

 

مرحومه

حاجیه رقیه واحدی

نشر عکس : دامنه

 

 

قبر یوسف رزاقی

 

به قلم دامنه. با یاد و نام آفریدگارِ آفریدگان. سلام. بار دگر باید در غمِ غیاب یک مادر (درگذشته‌ی ۱۸ بهمن ۱۴۰۱) باشیم که در زندگی‌اش طعم تلخ درگذشت دو فرزندش را چشید؛ موسی که در نوجوانی بر اثر سوختگی دردناک درگذشت و زنده‌یاد یوسف رزاقی که در راه تهران برای خرید البسه و مایحتاچ نیازمندان برای توزیع در شب نوروز، در هجدهم اسفند ۱۳۸۳ در نزدکی فیروزکوه بر اثر یک تصادف دلخراش، مظلومانه و تنها جان باخت. این مادر برای ماها سال‌ها مادری کرده، مهربانی نموده، بین ماها با یوسفش فرق نمی‌نهاده و دایی‌زن صداش می‌کردیم. از نان تنوری بی‌نظیرش تا سفره‌های شام و ناهارهایش زیاد به ما خورانده؛ آن هم با اخلاقی راغب و چهره‌ی باز. دلم برای درد دوری دائمی این بانوی خوب، رنجدیده و بسیار زنده‌دل محله‌ی ما سوخت. اما چه باید گفت که قانونِ مرگ بر قباله‌ی سرنوشت همه دیده شده است. کما این که امام صادق ع می‌فرماید:

 

"میان دنیا و آخرت هزار گردنه است که کوچک‌ترین و آسان‌ترین آن‌ها مرگ است."

 

حالا ای یوسف بی‌جبران ما، این هم مادرِ هجران‌دیده‌ی تو؛ آمده نزد تو بفرما. تسلیت دارم بر تمام تبار و تالی و باقییان و نوادگان و منتسبان ایشان. یاد «آقا» پدرِ یوسف -که ذاکر مطرح اهل بیت ع بود و دایی حسینعلی صداش می‌کردیم- را هم گرامی می‌دارم.

 

متن سید علی اصغر شفیعی دارابی: برای مادرِ من شعر کافی نیست. برای او که نگاهش همیشه مظلوم است. دلش گرفته و تنها نشسته در هیسی. برای ابر چه بخوانم؟ که ببارد برای غم‌هایش. صدا، دچارِ سکوت است. نگاه ، دچار سکوت است، برای مادرِ من نذر، چی دارید؟ کشید ماشه‌ی تردید را در خود. فشنگِ حادثه سرد است؟ نه... داغدارِ انسانیست. چه حوصله دارید و می‌گریید. به مادرم بنویسید: «عشق... یعنی او». به یاد یار و رفیقم شادروان یوسفعلی رزاقی، درگذشت غمبار مادر سختکوش و مهربان، نجیب و صمیمی ام شادروانه حاج رقیه واحدی همسر شادروان حسینعلی رزاقی را به خانواده و خاندان واحدی و رزاقی تسلیت عرض نموده؛ از خدای مهرآفرین برای بازماندگان تسلی خاطر را مسئلت می نمایم. سیدعلی اصغر شفیعی دارابی.

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی

 

مرحومه

حاجیه رقیه واحدی

نشر عکس : دامنه

 

 

قبر یوسف رزاقی

 

به قلم دامنه. با یاد و نام آفریدگارِ آفریدگان. سلام. بار دگر باید در غمِ غیاب یک مادر (درگذشته‌ی ۱۸ بهمن ۱۴۰۱) باشیم که در زندگی‌اش طعم تلخ درگذشت دو فرزندش را چشید؛ موسی که در نوجوانی بر اثر سوختگی دردناک درگذشت و زنده‌یاد یوسف رزاقی که در راه تهران برای خرید البسه و مایحتاچ نیازمندان برای توزیع در شب نوروز، در هجدهم اسفند ۱۳۸۳ در نزدکی فیروزکوه بر اثر یک تصادف دلخراش، مظلومانه و تنها جان باخت. این مادر برای ماها سال‌ها مادری کرده، مهربانی نموده، بین ماها با یوسفش فرق نمی‌نهاده و دایی‌زن صداش می‌کردیم. از نان تنوری بی‌نظیرش تا سفره‌های شام و ناهارهایش زیاد به ما خورانده؛ آن هم با اخلاقی راغب و چهره‌ی باز. دلم برای درد دوری دائمی این بانوی خوب، رنجدیده و بسیار زنده‌دل محله‌ی ما سوخت. اما چه باید گفت که قانونِ مرگ بر قباله‌ی سرنوشت همه دیده شده است. کما این که امام صادق ع می‌فرماید:

 

"میان دنیا و آخرت هزار گردنه است که کوچک‌ترین و آسان‌ترین آن‌ها مرگ است."

 

حالا ای یوسف بی‌جبران ما، این هم مادرِ هجران‌دیده‌ی تو؛ آمده نزد تو بفرما. تسلیت دارم بر تمام تبار و تالی و باقییان و نوادگان و منتسبان ایشان. یاد «آقا» پدرِ یوسف -که ذاکر مطرح اهل بیت ع بود و دایی حسینعلی صداش می‌کردیم- را هم گرامی می‌دارم.

 

متن سید علی اصغر شفیعی دارابی: برای مادرِ من شعر کافی نیست. برای او که نگاهش همیشه مظلوم است. دلش گرفته و تنها نشسته در هیسی. برای ابر چه بخوانم؟ که ببارد برای غم‌هایش. صدا، دچارِ سکوت است. نگاه ، دچار سکوت است، برای مادرِ من نذر، چی دارید؟ کشید ماشه‌ی تردید را در خود. فشنگِ حادثه سرد است؟ نه... داغدارِ انسانیست. چه حوصله دارید و می‌گریید. به مادرم بنویسید: «عشق... یعنی او». به یاد یار و رفیقم شادروان یوسفعلی رزاقی، درگذشت غمبار مادر سختکوش و مهربان، نجیب و صمیمی ام شادروانه حاج رقیه واحدی همسر شادروان حسینعلی رزاقی را به خانواده و خاندان واحدی و رزاقی تسلیت عرض نموده؛ از خدای مهرآفرین برای بازماندگان تسلی خاطر را مسئلت می نمایم. سیدعلی اصغر شفیعی دارابی.

دیدن یا نوشتن نظرات : ۱
درگذشت مادر زنده‌یاد یوسف رزاقی

درگذشت مادر زنده‌یاد یوسف رزاقی

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
درگذشت مادر زنده‌یاد یوسف رزاقی

 

مرحومه

حاجیه رقیه واحدی

نشر عکس : دامنه

 

 

قبر یوسف رزاقی

 

به قلم دامنه. با یاد و نام آفریدگارِ آفریدگان. سلام. بار دگر باید در غمِ غیاب یک مادر (درگذشته‌ی ۱۸ بهمن ۱۴۰۱) باشیم که در زندگی‌اش طعم تلخ درگذشت دو فرزندش را چشید؛ موسی که در نوجوانی بر اثر سوختگی دردناک درگذشت و زنده‌یاد یوسف رزاقی که در راه تهران برای خرید البسه و مایحتاچ نیازمندان برای توزیع در شب نوروز، در هجدهم اسفند ۱۳۸۳ در نزدکی فیروزکوه بر اثر یک تصادف دلخراش، مظلومانه و تنها جان باخت. این مادر برای ماها سال‌ها مادری کرده، مهربانی نموده، بین ماها با یوسفش فرق نمی‌نهاده و دایی‌زن صداش می‌کردیم. از نان تنوری بی‌نظیرش تا سفره‌های شام و ناهارهایش زیاد به ما خورانده؛ آن هم با اخلاقی راغب و چهره‌ی باز. دلم برای درد دوری دائمی این بانوی خوب، رنجدیده و بسیار زنده‌دل محله‌ی ما سوخت. اما چه باید گفت که قانونِ مرگ بر قباله‌ی سرنوشت همه دیده شده است. کما این که امام صادق ع می‌فرماید:

 

"میان دنیا و آخرت هزار گردنه است که کوچک‌ترین و آسان‌ترین آن‌ها مرگ است."

 

حالا ای یوسف بی‌جبران ما، این هم مادرِ هجران‌دیده‌ی تو؛ آمده نزد تو بفرما. تسلیت دارم بر تمام تبار و تالی و باقییان و نوادگان و منتسبان ایشان. یاد «آقا» پدرِ یوسف -که ذاکر مطرح اهل بیت ع بود و دایی حسینعلی صداش می‌کردیم- را هم گرامی می‌دارم.

 

متن سید علی اصغر شفیعی دارابی: برای مادرِ من شعر کافی نیست. برای او که نگاهش همیشه مظلوم است. دلش گرفته و تنها نشسته در هیسی. برای ابر چه بخوانم؟ که ببارد برای غم‌هایش. صدا، دچارِ سکوت است. نگاه ، دچار سکوت است، برای مادرِ من نذر، چی دارید؟ کشید ماشه‌ی تردید را در خود. فشنگِ حادثه سرد است؟ نه... داغدارِ انسانیست. چه حوصله دارید و می‌گریید. به مادرم بنویسید: «عشق... یعنی او». به یاد یار و رفیقم شادروان یوسفعلی رزاقی، درگذشت غمبار مادر سختکوش و مهربان، نجیب و صمیمی ام شادروانه حاج رقیه واحدی همسر شادروان حسینعلی رزاقی را به خانواده و خاندان واحدی و رزاقی تسلیت عرض نموده؛ از خدای مهرآفرین برای بازماندگان تسلی خاطر را مسئلت می نمایم. سیدعلی اصغر شفیعی دارابی.

 

مرحومه

حاجیه رقیه واحدی

نشر عکس : دامنه

 

 

قبر یوسف رزاقی

 

به قلم دامنه. با یاد و نام آفریدگارِ آفریدگان. سلام. بار دگر باید در غمِ غیاب یک مادر (درگذشته‌ی ۱۸ بهمن ۱۴۰۱) باشیم که در زندگی‌اش طعم تلخ درگذشت دو فرزندش را چشید؛ موسی که در نوجوانی بر اثر سوختگی دردناک درگذشت و زنده‌یاد یوسف رزاقی که در راه تهران برای خرید البسه و مایحتاچ نیازمندان برای توزیع در شب نوروز، در هجدهم اسفند ۱۳۸۳ در نزدکی فیروزکوه بر اثر یک تصادف دلخراش، مظلومانه و تنها جان باخت. این مادر برای ماها سال‌ها مادری کرده، مهربانی نموده، بین ماها با یوسفش فرق نمی‌نهاده و دایی‌زن صداش می‌کردیم. از نان تنوری بی‌نظیرش تا سفره‌های شام و ناهارهایش زیاد به ما خورانده؛ آن هم با اخلاقی راغب و چهره‌ی باز. دلم برای درد دوری دائمی این بانوی خوب، رنجدیده و بسیار زنده‌دل محله‌ی ما سوخت. اما چه باید گفت که قانونِ مرگ بر قباله‌ی سرنوشت همه دیده شده است. کما این که امام صادق ع می‌فرماید:

 

"میان دنیا و آخرت هزار گردنه است که کوچک‌ترین و آسان‌ترین آن‌ها مرگ است."

 

حالا ای یوسف بی‌جبران ما، این هم مادرِ هجران‌دیده‌ی تو؛ آمده نزد تو بفرما. تسلیت دارم بر تمام تبار و تالی و باقییان و نوادگان و منتسبان ایشان. یاد «آقا» پدرِ یوسف -که ذاکر مطرح اهل بیت ع بود و دایی حسینعلی صداش می‌کردیم- را هم گرامی می‌دارم.

 

متن سید علی اصغر شفیعی دارابی: برای مادرِ من شعر کافی نیست. برای او که نگاهش همیشه مظلوم است. دلش گرفته و تنها نشسته در هیسی. برای ابر چه بخوانم؟ که ببارد برای غم‌هایش. صدا، دچارِ سکوت است. نگاه ، دچار سکوت است، برای مادرِ من نذر، چی دارید؟ کشید ماشه‌ی تردید را در خود. فشنگِ حادثه سرد است؟ نه... داغدارِ انسانیست. چه حوصله دارید و می‌گریید. به مادرم بنویسید: «عشق... یعنی او». به یاد یار و رفیقم شادروان یوسفعلی رزاقی، درگذشت غمبار مادر سختکوش و مهربان، نجیب و صمیمی ام شادروانه حاج رقیه واحدی همسر شادروان حسینعلی رزاقی را به خانواده و خاندان واحدی و رزاقی تسلیت عرض نموده؛ از خدای مهرآفرین برای بازماندگان تسلی خاطر را مسئلت می نمایم. سیدعلی اصغر شفیعی دارابی.

Notes ۱
پست شده در جمعه, ۷ بهمن ۱۴۰۱
بازدید ها : ۷۰۱
ساعت پست : ۰۹:۲۵
مشخصات پست

بُرش‌هایی از زندگی پرماجرا

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
بُرش‌هایی از زندگی پرماجرا

 

وحدت . دامنه

بُرش‌هایی از زندگی پرماجرا ( ۱ )

مصاحبه‌گر، راوی و نویسنده: ابراهیم طالبی دارابی منبع

سال مصاحبه با شیخ وحدت: ۱۳۹۲

 

پاییز سال ۵۶ است. آقای ابوطالب طالبی دارابی مشهور به «شیخ وحدت» -که به خاطر دوره‌ی فرار و زندگی مخفی پس از دستگیری توسط ساواک، لباس روحانیت را کَند و پوشش عادی داشت- در خانه‌ای اجاره‌ای در دورترین نقطه‌ی قم مستقر است و با زن و دو فرزندش و نیز خواهرمان فاطمه. زندگی سختی را طی می‌کنند. دو‌باره آن جمع ۷ نفره ساروی که از ارادتمندان آیت الله نظری بودند و نیز حسین روزبهی، به شیخ وحدت وصل می‌شوند.

 

آقای روزبهی که پیش از این ازدواج نکرده بود، به ساری رفته و متاهّل شده و به قم برگشته و در خیابان ارم قم پشت مدرسه‌ی حجّتیه خونه‌ای اجاره کرده بود. آقای روزبهی آن زمان به اتفاق برخی دیگر در درس مدرّس افغانی (چهره‌ی مشهور میان طلاب) شرکت می‌کرد. وقتی وحدت از مشهد برگشت و در قم استقرار یافت، روزبهی درس مدرس افغانی را ترک گفت و شیخ وحدت برای او و یکی دیگر از روحانی‌ها به نام آقای «نامش محفوظ» درس را شروع نمود.

دیدن یا نوشتن نظرات : ۱
پست شده در جمعه, ۷ بهمن ۱۴۰۱
بازدید ها : ۷۰۱
ساعت پست : ۰۹:۲۵
دنبال کننده

بُرش‌هایی از زندگی پرماجرا

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
بُرش‌هایی از زندگی پرماجرا

 

وحدت . دامنه

بُرش‌هایی از زندگی پرماجرا ( ۱ )

مصاحبه‌گر، راوی و نویسنده: ابراهیم طالبی دارابی منبع

سال مصاحبه با شیخ وحدت: ۱۳۹۲

 

پاییز سال ۵۶ است. آقای ابوطالب طالبی دارابی مشهور به «شیخ وحدت» -که به خاطر دوره‌ی فرار و زندگی مخفی پس از دستگیری توسط ساواک، لباس روحانیت را کَند و پوشش عادی داشت- در خانه‌ای اجاره‌ای در دورترین نقطه‌ی قم مستقر است و با زن و دو فرزندش و نیز خواهرمان فاطمه. زندگی سختی را طی می‌کنند. دو‌باره آن جمع ۷ نفره ساروی که از ارادتمندان آیت الله نظری بودند و نیز حسین روزبهی، به شیخ وحدت وصل می‌شوند.

 

آقای روزبهی که پیش از این ازدواج نکرده بود، به ساری رفته و متاهّل شده و به قم برگشته و در خیابان ارم قم پشت مدرسه‌ی حجّتیه خونه‌ای اجاره کرده بود. آقای روزبهی آن زمان به اتفاق برخی دیگر در درس مدرّس افغانی (چهره‌ی مشهور میان طلاب) شرکت می‌کرد. وقتی وحدت از مشهد برگشت و در قم استقرار یافت، روزبهی درس مدرس افغانی را ترک گفت و شیخ وحدت برای او و یکی دیگر از روحانی‌ها به نام آقای «نامش محفوظ» درس را شروع نمود.

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی

 

وحدت . دامنه

بُرش‌هایی از زندگی پرماجرا ( ۱ )

مصاحبه‌گر، راوی و نویسنده: ابراهیم طالبی دارابی منبع

سال مصاحبه با شیخ وحدت: ۱۳۹۲

 

پاییز سال ۵۶ است. آقای ابوطالب طالبی دارابی مشهور به «شیخ وحدت» -که به خاطر دوره‌ی فرار و زندگی مخفی پس از دستگیری توسط ساواک، لباس روحانیت را کَند و پوشش عادی داشت- در خانه‌ای اجاره‌ای در دورترین نقطه‌ی قم مستقر است و با زن و دو فرزندش و نیز خواهرمان فاطمه. زندگی سختی را طی می‌کنند. دو‌باره آن جمع ۷ نفره ساروی که از ارادتمندان آیت الله نظری بودند و نیز حسین روزبهی، به شیخ وحدت وصل می‌شوند.

 

آقای روزبهی که پیش از این ازدواج نکرده بود، به ساری رفته و متاهّل شده و به قم برگشته و در خیابان ارم قم پشت مدرسه‌ی حجّتیه خونه‌ای اجاره کرده بود. آقای روزبهی آن زمان به اتفاق برخی دیگر در درس مدرّس افغانی (چهره‌ی مشهور میان طلاب) شرکت می‌کرد. وقتی وحدت از مشهد برگشت و در قم استقرار یافت، روزبهی درس مدرس افغانی را ترک گفت و شیخ وحدت برای او و یکی دیگر از روحانی‌ها به نام آقای «نامش محفوظ» درس را شروع نمود.

 

این درس‌گفتنِ به آنها ادامه یافت تا وقتی که یکی از دوستان دیگر که او هم مثل آقای روزبهی معلم بود، به قم انتقالی گرفت. او اهل بهشهر بود به نام آقای ابراهیم عسکری‌پور. (همان کسی که در اوائل انقلاب کاندیدای مجلس در ساری شده بود) این دو به اتفاق هم یک خانه‌ای دربست در منطقه‌ی حاج زینل قم اجاره کردند که اتفاقا در مسیر رفت و آمد شیخ وحدت به منزلش بود. و نیز در نزدیک مدرسه‌ای که آن دو در آنجا تدریس می‌کردند.

 

اینها صبح‌ها به مدرسه می‌رفتند و بعدازظهرها خونه بودند. شیخ هم می‌آمد منزلشان هم درس می‌داد، هم تا پاسی از شب می‌نشستند و بحث اجتماع و سیاست و مبارزات و عقاید و اوضاع و آثار سیاسی و دینی و کتاب‌ها می‌کردند. یک معلم دیگری هم به جمع سه نفری اینها افزوده شده بود به نام آقای سبحانی که ظاهرا" از اراک بود. شیخ وحدت به اتفاق روزبهی و عسکری‌پور توی خونه‌ی آقای سبحانی معلم اراکی رفت و آمد داشتند و آنجا مسائل تفسیری قرآن و نهج البلاغه و نیز مسائل سیاسی را مورد بحث و تبادل نظر قرار می‌دادند.

 

در همین سال یکی دیگر از خونه‌هایی که این چهار تن، آنجا رفت و آمد می‌کردند خونه‌ای خلوت و خالی آقای آل اسحاق بود که در آن وقت یکی از فرزندان سیاسی‌اش در زندان رژیم شاه بود و دیگری هم که یک مبارز سیاسی بود رفیق شیخ و این جمع بود. این مجموعه‌ی پنج تایی خونه‌ی آیة‌الله آل اسحاق را که خلوت بود و خالی از سکنه، تبدیل به محل بحث و جلسات سیاسی و فکری کردند. خونه‌ای امن در پشت مسجد فاطمیه‌ی مرحوم آیةالله بهجت. اینها در این مدت که فضایی وحشتناک در قم ایجاد شده بود، با دقت و هوشیاری و رعایت نکات امنیتی در اینجا گردِ هم می‌آمدند و مباحثشان را کنکاش و تبادل می‌نمودند.

 

نکته‌ی مهمی که شیخ وحدت در لای این فضا گفت این بود که زیر لایه‌ی ظاهری قم، یک لایه‌ی پنهانی با هسته‌های پنج و شش نفره میان مبارزین مخفی شکل گرفته بود و مرتّب پیگیر مسائل جامعه و رژیم و چگونگی روند اجتماع و حکومت بودند. حالا دیگر علاوه بر این هسته‌ی مخفی ۵نفره شامل شیخ وحدت و روزبهی و عسکری‌پور و سبحانی و پسر آل اسحاق، اون جمع هفت نفره دیگر ساری نیز که در چهار مردان قم خونه اجاره داشتند؛ و یکی از آنها آقای امیر دلدار بود، برای سهولت دسترسی به شیخ وحدت، به این فکر افتادند تا خانه‌ای در مسیر آمد و شدِ شیخ به منزلش، اجاره کنند تا هم پیش وحدت درس بخوانند و هم مبارزات را مخفیانه در مراوداتی راحت‌تر با هم، پی بگیرند.

 

آنها به لطف خدا چنین کردند. یعنی خوشبختانه خانه‌ای در مجاور خانه‌ی اجاره‌ای شیخ وحدت پیدا شد و آنها به آنجا منتقل شدند و همسایه‌ی دیوار به دیوار شیخ گردیدند. حالا شیخ هم درس‌دادن به اینها را پی می‌گرفت و هم درس به روزبهی و عسکری‌پور را و هم نیز آن نشست‌های هسته‌ی ۵ نفره در بیت آل اسحاق را.

 

مهمتر این که ساعت ۷ صبح شیخ وحدت یک کلاس درس مخفی برای این جمع هفت نفره ساروی‌ها گذاشته بود که تا پیروزی انقلاب در ۲۲ بهمن ۵۷ استمرار داشت. که پس از انقلاب این جمع هفت نفره به ساری رفتند و دیگر به قم برنگشتند. طلبه نبودند ولی علاقمند به مباحث حوزوی بودند. و وحدت هنوز نیز با برخی از آنها در ساری مراوده دارد و صمیمی‌ست.

 

من بیفزایم اینجا در انتها سال ۵۶ سالی وحشتناک بود ولی لایه‌های پنهانی مبارزه جریان داشت و همین لایه‌های پنهانی و هسته‌های چند نفری نهایتا" تبدیل به موج کوچک و سپس امواج خروشان شد و بعد سیلی عظیم به راه انداخت و هزیمت و ویرانی رژیم را باعث شد.

یادآوری: آقای وحدت خود درین صحن مدرسه فکرت حضور دارند.

| ۲۱ اسفند ۱۴۰۱ |
ابراهیم طالبی دارابی
 
 

بُرش‌هایی از زندگی پرماجرا ( ۲ )

مصاحبه‌گر، راوی و نویسنده: ابراهیم طالبی دارابی. منبع

سال مصاحبه با شیخ وحدت: ۱۳۹۲

شیخ وحدت بعد از این که شهید حجت الاسلام سید احمد نبوی چاشمی (فرمانده سپاه قم) را پیدا کرد و با هم به قمصر کاشان رفتند، به این فکر افتاد حالا وقتش است تا رفیق عزیز و سیاسی و مبارز دیگرش یعنی آقای امیر زهتاپچی  که دو سال و اندی در زندان قصر رژیم بود را بیابد. آن دو در این زمان که سال ۵۵ و ۵۶ است همدیگر را از زمان دستگیری شان گم کرده اند. آقای وحدت همیشه برای ملاقات با امیر زهتاپچی باید اولا" فقط پنج‌شنبه‌ها می‌رفت تهران. چون امیر توی هفته، تهران را ترک می‌کرد و برای تامین معاشش که ساعت‌فروشی بود و نیز مبارزات مخفی‌اش، سراسر ایران می‌چرخید. و همواره در طول زندگی‌اش تا روز پنج‌شنبه خودش را به تهران می‌رسانید. ثانیا شیخ برای یافتنش به تنها راهی که معمولا هم آن را عملی می‌ساخت، باید می‌رفت خیابان ناصرخسرو مغازه‌ی آقای حسینی دوست صمیمی و سیاسی او و امیر زهتاپچی. زیرا امیر تا از مسافرت شهرها باز می‌گشت، وضعیت و موقعیت خود را به این فرد گزارش می‌کرد تا مبارزین همدیگر با بیابند. شیخ که از زنده‌بودن و سلامت شهید نبوی خیالش راحت شده بود، حالا یک روز پنج‌شنبه حرکت کرد به سمت تهران برای دیدار با امیر. مسقیم خود را رساند به مغازه ی آقای حسینی.

 

حسینی که دوستی سیاسی بود، چهره ی جدید شیخ را دید بسیار متعجّب شد. چون در دفعات پیشین شیخ وحدت را با لباس روحانی که به آنجا آمد و شد داشت، می‌دید. حالا این بار یعنی در ایام فرار با ریش تراشیده و قیافه‌ای تغییریافته و لباس شخصی پوشیده به آنجا رفت، حسینی از اینرو خیلی تعجب کرد. از شیخ پرسید: شما کجایی؟ چرا پیدات نیست؟ این چه وضعی ست! دلمان تنگ شده. شما چیکار می‌کنی؟

 

شیخ سربسته وضعیت دستگیری و فرار و زندگی مخفی‌اش را به او اطلاع داد و گفت برای دیدن امیر به اینجا آمده است و از وی جویای وضع و حال امیر شد و گفت امیر کجاست؟ آیا او از زندان رژیم شاه آزاد شده یا نه هنوز آنجاست؟ الان کجاست که ببینمش؟ آقای حسینی هم وقتی پاسخ شیخ را داد، خبری خوش گفت و شیخ را خیلی خرسند ساخت. او گفت : امیر چند وقتی ست از زندان آزاد شده و در داخل بازار مرکزی تهران در یک نمایندگی ساعت که متعلّق به آقای "نام محفوظ" است، با او همکاری می‌کند.

 

وحدت گفت: من آمدم که ایشونو حتما ببینم. آقای حسینی گوشی تلفن مغازه‌اش را برداشت و زنگ زد به همان نمایندگی ساعت که امیر آنجا بود. حالا ساعت از ظهر گذشته است و نزدیک یک است. شیخ وحدت پیش‌تر از این در وقت اذان ظهر به مسجد معروف ارک که در همان نزدیکی بازار است، رفته بود نمازش را اقامه نموده بود. امیر از آن سوی خط گوشی را برداشت. حسینی به امیر خبرِ مهمی را رساند که امیر را به وَجد آورد. گفت آقای وحدت اینجاست. البته تا آن ساعت به امیر گفت آقای طالبی. چون امیر هنوز نمی‌داند و بی‌خبر است که آقای وحدت دستگیر شده و به زندان اوین و سپس سربازی برده شد و از خرم آباد فرار کرده و حالا با ریشی تراشیده و لباسی غیر آخوندی و با اسمی مستعاری داخل مغازه حسینی انتظار دیدارش را می‌کشد! امیر بلادرنگ گفت آقای وحدت همونجا باشه من ساعت ۲ خودمو می رسانم آنجا. یعنی کمی کمتر از یک ساعت دیگر. وحدت هم عجله‌ای نداشت.

 

ماند تا امیر برسد در ساعت ۲ بعد از ظهر. آری در موعد مقرر امیر زهتاپچی رسید به مغازه ی آقای حسینی در خیابان ناصر خسرو. لحظه‌ای به‌یادماندنی برای شیخ و زهتابچی خلق شد. بعد از دو سه سال، دو یار مبارز،دو دربدر همدیگر را در بهترین نقطه‌ی زندگی‌شان یعنی محل در آغوش‌کشیدن همدیگر، به اشک شوق و دل خوش یافتند. آن سال‌های تیره و تاری پهلوی که کسی جرأت نمی‌کرد به شاهنشاه آریامهر بگوید بالای چشمت ابروست. آری این دو یار، همدیگر را با همه‌ی غربت‌های جسمانی ولی قرابت‌های فکری و مبارزاتی و آرمانی بغل کردند و بشدت خوشحال گردیدند. امیر چون فرد تیز و زیرکی بود بی‌آنکه سؤالی از شیخ کند فهمیده بود بر سر شیخ هم، مانند او چه!! رفته است. چون از تیپ و لباسش متوجه‌ی وضع‌اش شده بود. بنابراین آنجا باب پرسش و صحبت را با شیخ باز نکرد و سریع با حسینی خداحافظی کردند و گفت می‌ریم خونه. آن دو آن روز وصال رفتند خونه‌ی امیر زهتاپچی. همان خونه‌ای که داستانش را در آن سفر آمل تا منجیل و از آنجا تا تهران و خیابان امین‌حضور، مجدد شرح خواهم داد. شب جمعه را تا صبح در آن منزل طبقه‌ی دوم به سر کردند. امیر تا توانست از آنچه بر او گذشت برای شیخ گفت و شیخ نیز تا مقدور بود آنچه بر وی گذشت برای امیر گزارش کرد. شیخ می گوید آن شب، شب بسیار خوبی بود. دامنه در حین مصاحبه در غروب امروز (سال ۱۳۹۲) این قسمت‌های داستان که رسید بر چهره‌ی شیخ وحدت زوم کرد دید خیلی بشّاش و سرخ شده است از فرطِ لذت بازکاوی آن ایام پر حادثه. توی همین دیدار تاریخی‌شان، امیر زهتاپچی یک یادگاری به شیخ وحدت هدیه داد. او بیش از اندازه به شیخ علاقمند بود و بر او احترامی ویژه داشت. هدیه‌اش از نوع فکری بود. یعنی کتاب مناظره‌ی دکتر و پیر نوشته‌ی شهید حجت الاسلام سید عبدالکریم هاشمی‌نژاد که امیر در آن صفحه‌ی نخستش نوشت : تقدیم به آقای وحدت. امیر زهتاپچی یک هدیه‌ی دیگری هم به شیخ در یک فصل دیگری از زندگی‌اش داده بود و آن کتابی سیاسی و مهم آن زمان بود که مرحوم آیة الله حسینعلی منتظری آن را به امیر زهتاپچی هدیه کرده بود. چون امیر به آیة الله منظری خیلی نزدیک بود. و آن خود داستانی دارد. یعنی سفر اختصاصی امیر زهتاپچی با آیة الله منتظری به شمال و شهر گنبد و بازگشت شان به قم با همان ماشین پیکان خودش. داستان پرخاطره‌ی سفر آیة الله منتظری با ماشین امیر به گنبد و سفر بعدی امیر با شیخ وحدت به شمال و داستان هدیه‌ی آن کتاب سیاسی خاص و دیدار آقای وحدت و شهید هاشمی‌نژاد با شهید آیت الله سد اسداله مدنید رد گند محل تبعید آن عالم بزرگ، شرحی دیگر دارد.


بُرش‌هایی از زندگی پرماجرا ( ۳ )
مصاحبه‌گر، راوی و نویسنده: ابراهیم طالبی دارابی منبع
سال مصاحبه با شیخ وحدت: ۱۳۹۲

شیخ وحدت و زِهتاپچی رفتند دیدار آیت‌الله صالحی نجف آبادی. مشغول تحقیق در نهج البلاغه بود. به شیخ و امیر گفت روی این مسئله دارم پژوهش می‌کنم که مقصود امام علی ع درباره‌ی زنان که فرمودند: هُنَّ نواقص العقول" چیست؟ آیا این است اصلا" جنس زن این‌گونه است که عقلش کمبود دارد!؟ یا نه به جنس زن مربوط نیست و به وضعیت اجتماعی اینهاست که محروم از درس و بحث و شغل و ورود به مسائل اجتماعی‌اند. یعنی چون در این گونه امور فعالیت و حضور ندارند، باعث گردیده که تجربه‌ی کافی و عقل سرشار نداشته باشند؟ و همین محرومیت‌ها موجب شده که ذهن جماعت زن کُند گردد!؟ یا نه، آن حضرت (ع) فقط زن‌های زمان حضرت رسول خدا (ص) را این‌گونه توصیف نمود؟ حالا آن تحقیق آقای صالحی به کجا انجامیده، شیخ وحدت یادش نمانده.

 

وحدت و امیر چون صالحی یک روحانی سیاسی و مبارز بود، به دیدارش رفتند تا رهنمود کسب کنند. و الّا آنها با هر روحانی‌یی مراوده نداشتند. کما این که برخی از آنها شاه را حافظ شیعه می‌دانستند و نهضت را عبث و مُشتی در برابر درَفش توصیف می‌نمودند.

 

حالا سفر شیخ و زهتاپچی به قصر شیرین. از تهران در سال ۱۳۵۶ حرکت کردند به قصر شیرین برای آگاهی‌سازی سیاسی و کسب خبر و ... . اواخر آبان‌ماه. شب را در کنگاور کرمانشاه لنگر انداختند. منزل یک رفیق همرزم و مبارز که معلم بود و فردی سیاسی و ضد رژیم. وجود این گونه افراد در شهرها پناهگاهی مطمئن برای مبارزین بود. این سه سیاسی تا دَم‌دمای صبح نشستند رو سیاست کنکاش نمودند؛ مسائلی چون: اوضاع عمومی منطقه‌ی کنگاور، وضع دینی مردم، میزان نارضایی مردم، وضعیت آگاهی سیاسی جامعه‌ی کرمانشاه، مواضع روحانیون آنجا، و نیز درصدِ حمایت مردم از نهضت امام خمینی ره. صبح زود حرکت کردند به سمت شهر مرزی قصر شیرین. زهتاپچی کارهای اشتغالی همیشگی‌اش را که ساعت‌فروشی بود انجام داد و در پوشش این شغل که کسی بوی نمی‌برد، کارهای جانبی سیاسی را رتق و فتق کرد.

 

این جور سفرها توسط سیاسیون چندمنظوره بود و حواشی آن را شیخ برام باز نساخت. آنها بلافاصله بازگشتند یه کنگاور. اما نرسیده به کنگاور، امیر به شیخ گفت اینجا رودخانه‌ی پرآبی‌ست که دیدنی‌ست. راه را به سمت آن کج نمودند و تا سه کیلومتر از جاده‌ی اصلی دور شدند، رسیدند به میدانی که وسیع بود و برگ‌ریزان آبان‌ماه آنجا را زردپوش و زیبا و حسّ‌آفرین ساخته بود. در آن هوای سرد پاییزی، زهتاپچی حوله‌ای بر دورش بست و لباس از تن به دَر و مایووی شنا پوشید و با جهش تند از بالای پرتگاه به عمق آب شیرجه زد و با ولع شنا کرد. او آنجا را مثل کف دستش می‌شناخت. عمق آب و گودی آن رودِ وحشی را دقیق می‌دانست و پرید در کف آن. شیخ وحدت هم وقتی شعَف امیر را در آب زلال دید، تحریک شد و بالاپوش از تن درآورد و پرید توی آب. از همان ثانیه‌های پرش به آب، لرزش شدید گرفت و به توصیفش گویی افتاده بود توی یخ.

 

امیر تا دید شیخ کبود شد و می‌لرزد فوری نجاتش داد و آوردش بیرون. توی ماشین هر چه پارچه و حوله و گونی و آنچه تن را گرم می‌ساخت، ریخت روی سرش. نیم‌ساعت به طول انجامید تا شیخ به وضع عادی بازگشت. و به این ترتیب از سنگ‌کوب‌شدنِ حتمی نجات یافت. امیر اینجا ناجی شیخ شد. حالا شیخ کی؟ ناجی امیر می‌شود؟ بماند که ببینیم چی می‌شود سرنوشت این دو دوست سیاسی مبارز که چون دو خط ریل بودند ولی در یک جای باریک وحدت از امیر بُرید. آنجا که امیر در دیدار شیخ وحدت با او در مرزن‌آباد پس از انقلاب به «مجاهدین خلق» پیوست و حتی سرآخر در مرصاد به کمین رزمندگان افتاد.

 

امیر قهقهه سر داد. شیخ ازش پرسید چطور سردی این آب را تحمل می‌‌کنی؟ این آب آز آب یخچال سردتره؟ بدنت چیه مگه با این آب‌ها نمی‌لرزه؟ امیر از این سؤال شیخ، گریزی زد به زندان قصر رژیم شاه که آنجا محبوس بود. گفت در زندان همیشه صبح زود ورزش می‌کردیم و عرق شدید بر پوست‌مان می‌نشست و ما مجبور بودیم در حوض حیاط  شست‌وشو کنیم. ما زندانیان می‌پریدیم توی آب یخ حوض. حتی در زمستان‌های سردِ پر از برف. به‌همین‌خاطر تن من به سردی آب‌ها عادت کرد.

 

از قضا وقتی این دو برگشتند قم، صاف رفتند خونه‌ی شیخ وحدت. ناگهان دیدند مرحوم پدرمان شیخ علی‌اکبر آنجاست. خوشحال شدند. ولی این شعَفِ زودرَس دیری نپایید. پدر از درد کلیه به خود می‌پیچید. امیر بسیار گرم گرفت پدرمان را. کمی با او شوخی کرد. امیر هیکلی تنومند داشت، قدی به حدّ دو گردن بلندتر از شیخ وحدت. گوشتالو نبود. چابک و قوی‌پیکر بود. امیر با گویش شیرینش به پدرمان گفت هیچ هم غصه نخور. همین امشب با یک آمپول حلّش می‌کنیم. بلندش کردند با وحدت بردندش بیمارستان آیت‌ا.العظمی گلپایگانی. آمپولی تزریقش کردند گرفتگی‌های رگ‌های کلیه از مجاری‌اش دفع شد. پدر دیگر هیچ‌وقت کلیه‌اش کم و کسری نکرد.

 

بُرش‌هایی از زندگی پرماجرا ( ۴ )
مصاحبه‌گر، راوی و نویسنده: ابراهیم طالبی دارابی منبع
سال مصاحبه با شیخ وحدت: ۱۳۹۲

در آن برهه‌ای که امام خمینی ره دستور داده بودند سربازان از پادگان‌ها فرار کنند، یکی از دوستان شیخ وحدت که در تهران دیپلم‌وظیفه بود به نام آقای اکبر حیدری بلافاصله به فرمان امام لبیک گفت و از سربازخانه فرار کرد و آمد قم منزل آقای حسین روزبهی (نماینده‌ی مجلس ششم). شیخ وحدت که بعدازظهرها می‌رفت آنجا برای نشست و بحث، دید آقای حیدری هم با فرار به قم به این جمع چند‌نفره پیوست.

 

شیخ، آقای حیدری را آدمی مطّلع و بسیار رُک می‌داند و وی را خوش‌قلب و خیلی باصفا توصیف. و معتقد است آقای حیدری همین‌الان هم همان حالاتش را حفظ کرده است. وی بعد از انقلاب، معلم شد و الان نیز توی مدارس غیرانتفاعی ساری تدریس می‌کند و عین آقای روزبهی (=بهزادی مستعار دوره‌ی مبارزه) از رفقای بسیارصمیمی شیخ وحدت است و در جمع دکتر حسین پزشکیان. در همین اواخر هم (بعد از ماه رمضان امسال) شیخ به اتفاق دکتر پزشکیان، ناهار را در ساری منزل آقای اکبر حیدری دعوت بودند.

 

یکی دیگر از کسانی که در آن زمان از سربازی طبق فرمان امام فرار کرده بود، آقای هادی (اسحاق) آهنگر دارابی بود که در اصفهان خدمت می‌کرد. آقای هادی آهنگر با فرار به قم، رفته بود منزل برادرهمسرش جناب حجت الاسلام آقا سید شفیع شفیعی (پسرعمه‌ی‌مان).

 

چون در منزل آق سید شفیع تنها بود و به مناسبتی وارد جمع شیخ وحدت‌شون شد. از اینجا به بعد، جمع چهارنفره‌ی آنها با حضور اکبر حیدری و هادی آهنگری به شش تن رسیده بود. هادی از این جمع خیلی خوشش آمده بود و دیگر منزل آقا سیدشفیع (به علت آمد‌وشد زیاد) برنگشت تا لو نرود. (هادی و آق سید شفیع با خواهران یکدیگر ازدواج کرده بودند. به زبان محلی: زن به زن کردند او با خواهر او، او با خواهر او)

 

چون آقای اکبری سرباز فراری انقلابی صبح‌ها در منزل حسین روزبهی به دلیل حضور روزبهی در سرکلاس درس، احساس تنهایی می‌کرد، رفت در منزل شیخ وحدت مستقر شد.

 

حالا با حضور هادی آهنگری هر دو فراری انقلابی در منزل شیخ وحدت پناه گرفتند در منطقه‌ی حاج زینل و آنجا را برای خود امن یافتند. چندی نگذشت که یک هم‌خدمتی دیگر آقای حیدری که اهل شیراز بود و در تهران خدمت می‌نمود در همان پادگانی که حیدری بود، به قم فرار کرد و آمد پیش حیدری منزل شیخ وحدت. حالا در اوج و نُضج نهضت علیه‌ی شاه و رژیم مستبد و خودکامه‌اش، این سه فراری انقلابی در منزل شیخ وحدت یک هسته‌ی سه‌نفره تشکیل دادند و مشغول بحث و نشست و گفت‌وگپ شدند.

 

اینان از صبح می‌نشستند تا پاسی از شب بحث می‌کردند. چون در منزل وحدت محبوس بودند. شیخ وحدت هر روز از منزل می‌رفت تظاهرات و بعدازظهر با تهیه‌ی آذوقه‌ی ناچیز برای این سه، به منزل برمی‌گشت. و این سه سرباز فراری خانه‌ی شیخ را برای خود استراحتگاهی مطلق برای بحث و مناظرات بدل کرده بودند. یکی از کتاب‌هایی که این سه آن را مطالعه می‌کردند و در منزل شیخ روی جزئیات آن با شیخ وحدت بحث می‌کردند کتاب "تضاد توحید" آقای سیدابوالحسن بنی‌صدر بود. بگذرم.

 

پذیرایی شیخ وحدت از اینها هم بسیارساده بود. طلاب یک عبارتی دارند بین خود که می‌گوید : خیرالجُود بذل الموجود. یعنی هرچه داری رو کن. این بهترین جود و بخشش است. وحدت هم چیزی در چنته نداشت. اصلا کسی در آن شرائط مبارزه و انقلاب، به فکر روزیِ فردا نبود. کسی غم فردا را نمی‌خورد. هر روز هر چه آماده بود به همان بسنده می‌نمود. به تعبیر من با درد خود، خو می‌کرد. گاهی می‌شد وحدت تنها چیزی که به این سه سرباز می ‌داد نون سنگک و چای‌ شیرین بود. یا سیب‌ زمینی آب‌پز.

 

این سه سرباز تا آن مقدار منزل شیخ ماندند که دیگر فضای سیاسی کشور برهم خورد و خطر دستگیری آنها برطرف، و هادی آهنگر هم وقتی اوضاع را این گونه دید منزل شیخ را ترک کرد و آمد داراب‌کلا. او هم مثل اکبر حیدری پس از انقلاب، معلم شد.

 

آقای هادی آهنگر خود برای ما رفقا نقل می‌کرد شیخ وحدت روزی آمد به ما سه فراری گفت دیگه از چی هراس دارید؟ کار رژیم تمامه و پاشید بروید و آزاد باشید و بی‌هراس. البته هنوز تا سقوط قطعی رژیم چند وقتی باقی مانده بود. لابد این سه فراری کنگر خورده و لنگر انداخته بودند!

 

البته شیخ وحدت پایان آن شبِ مصاحبه با بنده، اسم این هسته‌ی سه‌نفره را که به طنز و طعنه! روی‌شان گذاشته بود بر من فاش ساخت. گروه «ک...گش!» که البته رودرو به خودشان گفت. چون از بس در منزلش بست گرفته بودند؛ به قول ادبیات سیاسی قاجاری: زاویه.


بُرش‌هایی از زندگی پرماجرا ( ۵ )
مصاحبه‌گر، راوی و نویسنده: ابراهیم طالبی دارابی
سال مصاحبه با شیخ وحدت: ۱۳۹۲

شیخ وحدت که در قیام  خرداد سال ۵۴ فیضیه، دستگیر و به زندان اوین برده شده و سپس به پادگان چهل‌دختر شاهرود کشانده شده و از آنجا به پادگان خرم‌آباد تبعید گردیده و از درون همان پادگان بزرگ و مخوف طبق یک نقشه فراری شده تا به جنگ ظفار برای سرکوب انقلابیون توسط شاه برده نشده باشد، حالا درین برهه یعنی سال ۵۵ و ۵۶  با زندگی مخفی که پیشه ساخته بود، فرصت خوبی در خود دیذ تا آثار مرحوم دکتر علی شریعتی را مطالعه کند.

آغاز آشنایی‌اش با مرحوم دکتر علی شریعتی بر می‌گردد به سال‌های حضور شیخ در مشهد. به‌ویژه در سال ۱۳۵۳ که در منزل مرحوم آیة الله مجتهدی از اساتیدش که برادر آیة الله سیدعلی سیستانی‌ست، به جزوات سخنرانی‌های دکتر علی شریعتی با آرم مخصوصی که بر روی جلدهایش داشت، دسترسی یافت.

از نظر شیخ در مشهد با توجه به فضای بسته‌ی سیاسی و اجتماعی روحانیون، ذهنیّت مثبتی در رابطه با مرحوم شریعتی وجود نداشت. مثلا توی همین آثارش بیشتر روی آن آرم تکیه می‌کردند تا محتوای مباحث شریعتی. و با همین شیوه وی را متّهم می‌کردند به وهّابی گری.

محتوای جزوات شریعتی را بطور کامل شیخ مایل بودند بخوانند اما در مشهد هم دسترسی به آنها سخت بود و هم داشتن آن جرم. وقتی که شیخ مجددا" به قم برگشت، رفت به همان حجره‌ی شیخ محسن مقدسی قائم‌شهری که با هم، در مدرسه فیضیه دستگیر شدند. در آن حجره یک طلبه‌ای به نام احمدی علی‌آبادی رفت و آمد می‌کرد که یک روحانی روشنفکر آگاه به مسائل سیاسی و اجتماعی و نیز شیفته‌ی شریعتی و آثارش بود. او حافظه‌ی بسیار قوی‌یی داشت و بسیاری از عبارات نَغز در جزوات مرحوم شریعتی را از بَر بود.

همین باعث شده بود که شیخ وحدت در قم در اولین فرصت با آن فراغت اجباری که در ایام فراری برایش پدپد آمده بود، بنشیند و تمامی آثار شریعتی را مطالعه کند. و کرد. البته باید بگویم که شیخ متذکر شدند دسترسی به آثار شریعتی کار آسانی نبود. به سختی جزواتش را گیر می‌آورد و در مدتی محدود مطالعه می‌کرد و به صاحبش بر می‌گرداند. بخاطر همین باید در همان مدت محدود کتاب را اجبارا" می‌خواند و پس می‌داد. او به خاطر همین محدودیت‌ها و در دسترس نبودن‌های آثار شریعتی، ناچار بود بعضی از آثار مهم شریعتی را استنساخ کند (از روی نسخه اصلی دوباره نوشتن)

وی این کار را، هم به خاطر علاقه‌ای که به آثار دکتر داشت، می‌کرد و هم این که کسی متوجه نشود این نوشته‌ها چیست، لذا دست به استنساخش می‌زد. یعنی آثار شریعتی را در دفتری می‌نوشت و برای رد گم‌کردن رویش می‌نوشت: درس‌های فلان مرجع و یا فلان عالم دینی.

از باب نمونه کتاب رساله‌ی توضیح المسائل امام خمینی ره را گذاشته بود لای جلد کتاب " کودک" اثر مرحوم آیة الله محمد تقی فلسفی. وحدت یادشه یک روز آقای حجت الاسلام (اسمش محفوظ) آمدند خونه‌ی شیخ وحدت در الوندیه‌ی قم مهمانی. اتفاقا آن روز این آقا همین کتاب را از قفسه‌ی کتابخانه‌ی شیخ در آورد و بازش کرد و دید روی جلد نوشته کودک فلسفی ولی لای آن رساله‌ی امام خمینی‌ست. به شیخ وحدت گفت : این دیگه چیه؟! بگذرم.

شیخ یادشه که دو کتاب مهم دکتر شریعتی «تاریخ ادیان» و «قاسطین، ناکثین مارقین» را کامل استنساخ کرده بود. دامنه، دفتر ۳۰۰ برگی دست نوشته‌ی شیخ را از چند سال پیش نزد خود نگهداری می‌کند و هنوز نیز به عنوان یادگار، آن را سالم محافظت می‌نماید.

از جمله آثاری دیگری که از نظر شیخ وحدت آن زمان سیاسیون مطالعه می‌کردند آثار مرحوم جلال آل احمد، آثار مرحوم سیّدِ قطب، کتاب‌های برادر سیّد قطب، محمد قطب و همچنین آثار حسن البنْاء بود.

دو کتاب حجت‌الاسلام اکبر هاشمی رفسنجانی یکی «فلسطین» نوشته‌ی اکرم زُعَتر ترجمه‌ی رفسنجانی و دیگری «امیر کبیر» نیز آن زمان به سختی گیر می‌آمد. دیگر آثار، مجموعه‌های ادبی کشورهای مختلف دنیا بوده که اغلب در قالب رُمان بود که شیخ می‌خواند. در رأس آنها دو کتاب «بینوایان» ویکتور هوگو و «جنگ و صلح» تولستوی بود که شیخ وحدت این دو کتاب را دوبار در همان خانه‌ی دورافتاده قم منزل آقای برازنده مطالعه کرد. کتاب‌های رمان دیگری هم شیخ می خواند مثل آزادی، خاک خوب و امثال اینها.

جالب این که پس از انقلاب بسیاری از این کتاب‌های سیاسی و رمان‌ها را از کتابخانه‌ی خونه‌ی اخوی ارشدم شیخ وحدت می‌گرفتم می‌خوندم. کتابخانه‌ی غنی‌یی بود. گاه دلم نمی‌آمد پسش بدم از بس شیفته‌ی کتاب و جلد و شمایلش بودم.

 

بُرش‌هایی از زندگی پرماجرا ( ۶ )

مصاحبه‌گر، راوی و نویسنده: ابراهیم طالبی دارابی

سال مصاحبه با شیخ وحدت: ۱۳۹۲

 

کمی به جلو بیایم. روزهای منتهی به زمستان ۵۷ شیخ وحدت با چند زندانی سیاسی آزادشده از زندان شاه ملاقات می‌کند. چنانچه در داستان سرگذشت شیخ با امیر زهتاپچی آورده‌ام که حالا شیخ وحدت در تهران به اتفاق امیر به ملاقات آیة الله محمدرضا مهدوی کنی رفت، در قم نیز چند ملاقات سیاسی انجام می‌دهد که چندتای آن اینهاست:

 

شیخ وحدت به همراه مرحوم آیة الله سید محمود دهسرخی به ملاقات زندانی آزاد‌شده مرحوم آیة الله ربانی شیرازی می‌رود که منزلش کنار منزل آقای دهسرخی در نزدیکی کوچه‌ی ارک منتهی به گذرخان  بود. مدتی بعد با آزادی آقای احمد توکلی (بهشهری و نائب‌رئیس قبلی مجلس شورای اسلامی) از زندان اوین، شیخ به اتفاق آقایان حسین روزبهی و ابراهیم عسکری‌پور به دیدار وی در قم می‌رود پشت کوچه‌ی یخچال قاضی نزدیکی بیت امام خمینی ره. 

 

احمد توکلی در آن ملاقات در سال ۵۷ از درد پا رنج می‌برد که هنوز نیز با آن درد دست و پنجه نرم می‌کند. احمد توکلی نیز پس از دیدار شیخ وحدت و بقیه با وی، به منزل شیخ وحدت می‌رود و آنجا به شیخ می‌گوید چقدر خونه‌ی شما دوره آقای وحدت؟ این‌همه راه را چطور هر روز پیاده می‌آیی و برمی‌گردی. چندی بعد شیخ به ملاقات مرحوم حجت الاسلام حسین غفاری می‌رود برادر حجت الاسلام محی الدین غفاری که در قضایای مشهد داستانش را شرح دادم و خواهم آورد. حسین غفاری نیز از زندانیان سیاسی بود. آن مرحوم که از روحانیون ساری مقیم قم و از دوستان شیخ وحدت بود، چند سال قبل مرحوم شد.

 

شیخ مدتی بعد با آزادی حجت الاسلام شهید سید احمد نبوی (فرمانده سپاه قم و شهر ری) رفیق صمیمی و هم‌مبارزه‌اش به دیدارش می‌شتابد و آثار دوره‌ی دوری و حسرت غربت از هم دیگر را لحظاتی دور می‌ریزند. آنگاه در یکی از روزهای دیگر تصادفا" یکی از صمیمی‌ترین دوست سیاسی‌اش حجت الاسلام محسن مقدسی را جلوِ دارالتبلیغ قم می‌بیند که هر دو در فیضیه در یک حجره دستگیر شده بودند.

 

این دو همرزم علیه‌ی رژیم شاه سرِ خیابان همدیگر را در آغوش می‌کشند و وحدت، محسن مقدسی را به منزل می‌برَد و یک شب تا دمدمای سحر گپ می‌زنند و دلشان را خالی می‌کنند و صبح مقدسی به قائم‌شهر زادگاهش می‌رود و وحدت به ادامه‌ی مبارزه‌ی هر روزه‌اش در سطح شهر قم که کم‌کم با همت و شجاعت و سیاست‌ورزی مردم انقلابی قم و سراسر کشور به اوج خود رسیده بود.

 

توضیح دهم که سرگذشت شیخ وحدت را در پنج دالان نوشتم و هر دالان در چندین قسمت است که به مرور هر شب یک بُرش را تنظیم کرده و می‌گذارم. تمام این سری نوشته‌هایم درباره‌ی ایشان را سال ۱۳۹۲ نوشتم که برای انتشار درین صحن، فقط تنظیم و آرایه‌بندی می‌کنم.

 

بُرش‌هایی از زندگی پرماجرا ( ۸ )
مصاحبه‌گر، راوی و نویسنده: ابراهیم طالبی دارابی
سال مصاحبه با شیخ وحدت: ۱۳۹۲

 

همان زمان که تانک‌ها و نفربرها را در نقاط حساس قم مستقر ساخته بودند، رژیم دستور داده بود روزها هر نوع اجتماعات و تجمع در خیابان‌های ارم و چهارمردان و اطراف حرم و چهارراه بیمارستان (=شهداء) ممنوع است و شب‌ها  نیز هر گونه رفت‌وآمد قدغن.

 

در همین زمان پدرمان به اتفاق مادرمان و نیز مادرخانم شیخ وحدت به اتفاق پدرخانمش حاج قربانعلی هادوی به قم آمده بودند. یک روز بعدازظهر، پدرمان از منزل شیخ رفته بود بیرون. شب شد. همه منتظر و نگرانش که بیاید و سفره بندازند و شام بخورند. وحدت دید پدر دیر کرد. مدتی گذشت باز دید هنوز نیامد. نگرانی‌اش تشدید شد. یک مدت طولانی، طول کشید باز نیز دید، پدر نیامد. ساعت از ۸ شب هم عبور کرد. بازم نیامد. همه نگران شدند. وحدت تصمیم گرفت برود بیرون ببیند قضیه واقعاً چیست؟ نکند برای پدر حادثه رخ داده باشد؟ حالا هر نوع رفت و آمد هم اکیداً ممنوع است.

 

شیخ در طول نزدیک چهار سال دوره‌ی فرار، تمام کوچه‌پس‌کوچه‌های پیچ‌درپیچ و باریک و تاریک قم را از بَر بود. باید هم بلد بود، چون هر آن ممکن بود دچار تعقیب و‌گریز ساواک گردد و در کمین آنان گرفتار آید. به‌هرحال با ریسک بالا برای پیداکردن پدر از خونه زد بیرون و رفت سطح مرکزی شهر.

 

اولین چیزی که به ذهنش رسید این بود که پدر هر گاه در چنین وضعیتی قرار می‌گرفت، یکراست می‌رفت چهارمردان منزل خواهرزاده‌اش جناب حجت الاسلام آق سید شفیع شفیعی پسرعمه‌ی عزیز ما.

 

وحدت هم با آن که خود یک فراری بود و شب هم هر نوع آمد و شد ممنوع، به هر طریقی بود خود را رساند منزل آق سید شفیع.

 

در زد. خود آق سید شفیع آمد دمِ در. پرسید دائی اینجاست؟ گفت: بله، اینجاست. شیخ بشدت خوشحال شد و سید فرما زد و دو تایی رفتند تو.

 

پدر با همان لبخند همیشگی‌اش از وحدت استقبال کرد و گفت: من غروب آمدم این جا. ماندم و دیدم شب شد خواستم برگردم ولی آق سیدشفیع گفت نمی‌توانی بری. بیرون پر مأمورین شد. امنیه‌ها همه جا قُرق کردند.

 

آن شب پدر همان جا خونه‌ی خوارزا ماند و وحدت برگشت تا به خونه اطلاع دهد پدر پیش آق‌شفیع هست. از عرض خیابان چهارمردان (که حالا شده، خیابان انقلاب) روبروی مسجد چهارمردان، یکباره دیده از سمت راستش -یعنی از سمت گلزار- یک ماشین گشت نزدیک شد. وحدت که به وسط خیابان رسیده بود، سرنشین نظامی ماشینِ گشت شب با صدای بسیار بلند به شیخ وحدت فرمان ایست داد. وحدت معطّل نکرد و فرار کرد. مثل تیر رفت توی تاریکی‌ی کوچه‌ی بغل مسجد و از آنجا خود را به‌سرعت رساند کوچه پس کوچه‌های منطقه و به آسانی از دست ماأمورین رژیم بازم گریخت. معمولاً هم گیوه و کتانی پا می‌کرد که هنگام فرار، جا نمانَد. لباس شخصی هم که وقتی به تن باشد، چابکی بیشتری ایجاد می‌کند، برخلاف لباس آخوندی که چهار پنج بسته و تیکه است و در وقتِ جَست‌وخیر، بسیار دست‌وپاگیر.

 

کافی بود فرد مبارز خود را به داخل کوچه‌ها برساند، دیگر راحت می‌توانست فریب دهد. چون هر گاه وارد کوچه‌های قم می‌شدی راحت می‌تونستی خود را مخفی کنی. آنهایی که قم آمدند و به نوعی به این کوچه‌های بسیارباریک (=تنگ‌لولو در زبان مادری ما) و حتی جاهایی هم مسقّف، رفتند به‌خوبی می‌دانند کوچه‌های شهر قم چگونه است و چقدر برای استتار مهیاست.

 

بیشتر کوچه‌ها این‌گونه‌اند؛ سرپوشیده، تنگ، تاریک، حتی وحشتناک و پیچ بالای پیچ. مثل کوچه‌های آشتی می‌مانَد که دو نفر قهر وقتی از روبه‌رو به هم برسند، مجبورند با هم آشتی کنند و هم را در آغوش بکشند. البته اُناث با اُناث! و ذُکور با ذُکور! حتی تنگ‌تر از کوچه‌ی حمام‌پیش سنگفرش پشت خونه‌ی مرحوم حاج شیخ روح الله حبیبی داراب‌کلا.

 

همین سازه‌ی خاص مهندسی شهری قدیمی قم، به کمک مبارزین آمده بود، کی؟ در آن سال‌های وحشت و دهشت و دیجور.

 

وحدت دوید و خود را رساند به میدان میر. و از آنجا باز دوید تا رسید به طرف خیابان آذر. دیگر وقتی آنجا رفع خطر شد، خود را ب‌آرامی به میدان نو رساند(همان جا که جگر سفید (=اِسبه‌شیش) می‌خریدند او و آقا عسکری‌پور) و سپس به لطف خدا رسید منزلش و خبر خوش سلامتی پدر را داد به مادرمان و نیز دیگر حاضرین منزل. آخیییش!

 

بُرش‌هایی از زندگی پرماجرا ( ۹ )

مصاحبه‌گر، راوی و نویسنده: ابراهیم طالبی دارابی

سال مصاحبه با شیخ وحدت: ۱۳۹۲

 

شیخ وحدت حالا سرآغاز تابستان سال ۱۳۵۷ باز برای حفظ امنیت و فریب‌دادن ساواک با خانواده به مشهد کوچ کرد. یادآوری کنم که از سوی ساواک، شیخ وحدت به عنوان یک عنصر انقلابی فراری ضد رژیم از کشور ممنوع الخروج گردید که شیخ وحدت بعدا" اسناد آن را با چشم خود در کتاب خاطرات آیت الله سیدکاظم نورمفیدی هم دید. دامنه تصویر این سند ساواک علیه‌ی شیخ وحدت را در منزل نگه‌داری می‌کند.

 

او این بار اثاث منزلش در قم را با خود به مشهد نبرد. رفتند همان خونه‌ی آن پیرزن و پیرمردی که آنها به این زن مؤمن و بامحبت بی‌بی خطاب می‌کردند. یک اتاق مجهز به ملزومات را این بی‌بی بامرام به آنها داد. این آخرین سفر شیخ به مشهد تا پیروزی انقلاب اسلامی بود.

 

صبح زود روز ۱۷ شهریور این سال آنها از مشهد به قصد ساری و سپس قم بلیط گرفتند و با اتوبوس راهی ساری شدند. نزدیکی‌های ساعت ۲ بعد از ظهر از جنگل گلستان رد شدند و چند کیلومتر این‌سوتر رادیوی اتوبوس در اخبار ساعت ۱۴ خبری از اوضاع تهران، البته به صورت سربسته پخش کرد. شیخ همان‌جا حدس زد و فهمید که باید یک خبرهای مهم و فاجعه‌آمیزی در تهران اتفاق افتاده باشد.

 

ساری که رسیدند بلافاصله رفت پیش رفقای سیاسی و نزدیکش یعنی مرحوم سید محمد منافی، آقای حسین روزبهی و آقای امیر دلدار. در جمع این سه تن، آنها خبرهای کامل قتل‌عام مردم در میدان ژاله‌ی تهران در روز ۱۷ شهریور را به شیخ وحدت دادند. شیخ وحدت هم با کسب اطلاع از این اقدام شوم رژیم و با تألّمات روحی عجیب، بی‌هیچ معطلی زن و بچه‌هایش را اول در امان خدا و سپس خاندان ما و جناب حاج آقای قربانعلی هادوی پدرخانمش گذاشت و حرکت کرد به سوی تهران. و صاف رفت خونه‌ی امیر زهتابچی. در زد. امیر آمد دم در. چهره‌ی امیر را که دید، وحشت کرد.

 

چهره‌ای درهم‌آمیخته. چشمانی به گودی فرورفته. روحیه‌ای به‌شدّت غمگین‌شده. حتی کمرش تا حدی زیاد خمیده‌شده. امیر با آن وضع و حال وقتی وحدت را دید، وی را با شوقی وصف‌ناپذیر در آغوش کشید و شروع کرد به گریه. گریه. گریه. لَختی چنین طی کردند و دوتایی رفتند اتاق بالا که امیر آن را برای همیشه‌ی آن ایام تیره و تار و فرار، در اختیار شیخ وحدت گذاشته بود که این شیخ مبارز در به در، در مرکز ایران هم یک کَهف و پناهی داشته باشد.

 

امیر شروع کرد فضای وحشتناک میدان ژاله را برای شیخ شرح‌کردن. چون خود امیر در آن روز آنجا بود و در تظاهرات شرکت ملموس داشت. گفت:

 

"آقای وحدت من با چشمان خودم دیدم این جلّادان شاه با این تیربارهایی که قد فشنگ‌شان ده سانتی‌متره، مردم را به رگبار بسته بودند و قتل‌عام صورت دادند و مردم با بدنی خونین مثل برگ درخت به زمین می‌ریختند و خون، تمام میدان را گرفته بود، کسی نبود به داد این مردم برسد."

 

زهتابچی این را گفت و کمی مکث کرد و آه سردی کشید و ناراحتی‌اش تشدید شد و با ندای خاص خطاب کرد به شیخ وحدت این را گفت که آن روزها خیلی‌ها در انتخاب این مشیء و یا ردّ آن کنکاش و حتی مخاصمه می‌کردند. یعنی امیر زهتاپچی این مشیء را با با حدّتِ تمام به شیخ گفت:

 

"آقای وحدت با این وضعیت آیا جز مبارزه‌ی مسلّحانه راهی هم وجود دارد؟!"

 

امیر خشمگین شده بود و سر آخر این را گفت:

 

"ما باید اینها (=عوامل رژیم) را بکشیم. ما نمی‌توانیم بی‌تفاوت از کنار اینها بگذریم.″

 

شیخ وحدت در جواب امیر گفت: "شما فکر می‌کنید که اگر ما سلاح بگیریم کشتار آنها قطع می‌شود؟ یا این که در افکار عمومی دنیا، آنها برای کشتار خودشان توجیه پیدا می‌کنند و می‌گویند سلاح در برابر سلاح؟ اما امروز دست رژیم خالی‌ست. دیر یا زود در افکار عمومی مفتضح خواهند شد و نمی‌توانند این وضعیت را ادامه بدهند. راه درست همان است که آیت‌الله خمینی می‌گوید که ما با دست خالی بر اینها پیروز خواهیم شد."


بُرش‌هایی از زندگی پرماجرا ( ۱۰ )
مصاحبه‌گر، راوی و نویسنده: ابراهیم طالبی دارابی
سال مصاحبه با شیخ وحدت: ۱۳۹۲

 

در گیر و دار فراری‌بودن و زندگی مخفی از دست ساواک، حالا برای شیخ وحدت، سختیِ دیگر رخ می‌دهد، قوز بالا قوز: شیخ وحدت گواهی ارتقای رتبه‌ی یک به دو را، بُرد توی مدرسه‌ی حجّتیه‌ی قم پیش مُقسّم شهریه‌ی مرحوم آیة‌الله العظمی سید ابوالقاسم خوئی. این مقسّم که یک روحانی پیرمردی بود، تا قیافه‌ی شیخ را دید، یک نگاهی ورندازانه! به او انداخت و گفت:
تو طلبه‌ای؟!
وحدت: گفت آره من طلبه‌ام.
او گفت: تو چطور طلبه‌ای هستی، تو اصلاً ریش نداری!
وحدت گفت: من در موقعیتی‌ام که نمی‌توانم لباس طلبگی‌ام را بپوشم.

 

قبول نکرد و ثبت نکرد اسم وحدت را به عنوان رتبه‌ی دوم طلبگی. شیخ برایش بسیارسنگین بود اصل این درخواست. و همچنین استنکاف آن آقا برای ثبت نامش در دفتر شهریه. شیخ از همین نقطه فکر کرد این شهریه‌گرفتن‌ها برای او پاشنه‌ی آشیل است.

 

دامنه بیفزاید که  آشیل یکی از فرماندهان قوی رَوم بود. همه‌ی بدنش با آن لباس آهنین، روئین‌تن بود مگر پاشنهاش که رقیب هم از همان نقطه‌ی آسیب‌پذیری‌اش بر او تیر انداخت و ... . مثل چشم اسفندیار در داستان افسانه‌ای ما ایرانیان.

 

حالا شهریه هم طبق تعبیر شیخ وحدت شده بود پاشنه آشیل او، یعنی نقطه‌ی مرکزی آسیب پذیری‌اش. لذا از همان جا تصمیم گرفت که باید قید شهریه را اندک اندک بزند. توی مدرسه مرحوم آیت الله  العظمی گلپایگانی که شیخ وحدت امتحان داده بود، دوباره برای طلاب وقت تعیین کردند برای امتحان. و این شیوه هر سال تکرار می‌شد.

 

شیخ این نوبت دوم را هم رفت امتحان داد، ولی به آنها گفت من نمی‌توانم همواره تحت برنامه‌ی شما عمل کنم. من به خاطر زندگی مخفی‌ام، گاهی قمم. گاهی تهران. گاهی ساری. گاهی مشهد و نیز گاهی در چرخش به شهرهای دیگر. گفتند بلاخره برنامه‌ی ما این است، اگر توانستید نامت می‌ماند، ولی اگر شرکت نکردی حذف می‌شود. سال بعد شیخ اصلاً قم نبود و مشهد مقیم بود و در آزمون شرکت نکرد و بنابرین نامش از لیست شهریه‌ی دفتر گلپایگانی باز نیز حذف شد.

 

دفترهایی که آقایان مراجع داشتند الان هم این جوری است که بعضی از روی دفتر امام خمینی ره شهریه می‌دادند و بعضی از مراجع هم از روی دفتر مرحوم آیة الله العظمی سید محمدرضا گلپایگانی.

 

با حذف اسم وحدت از دفتر گلپایگانی اسم شیخ وحدت از سایر دفترهای مراجعی که طبق دفتر گلپایگانی شهریه می دادند، حذف شد. تنها شهریه‌ای که دریافت می‌کرد از دفتر مراجعی بود که از روی لیست دفتر امام خمینی ره شهریه می‌دادند. دیگر رقم شهریه‌ی طلبگی شیخ وحدت به حدّی تقلیل یافته بود که به تعبیر شیخ: «بحمدالله این دیگر پاشنه آشیل به حساب نمی‌آمد.»

 

چه شهریه را می‌دادند و چه نمی‌دادند، نقشی در زندگی شیخ وحدت نداشت. گاه قُوتِ لایَموت (بخور و نمیر) بِه از هر تقاضا و الحاح و تمنّاست. برای یک مبارز با رژیم شاه این جور چیزها سدّی نیست، که پولاد اراده را سست کند.

 


بُرش‌هایی از زندگی پرماجرا ( ۱۱ )
مصاحبه‌گر، راوی و نویسنده: ابراهیم طالبی دارابی
سال مصاحبه با شیخ وحدت: ۱۳۹۲

 

حالا در زندان اوین سال ۱۳۵۴ است. شیخ وحدت پس از چندین جلسه بازجویی، بالاخره با هفت طلبه‌ی دیگر با اسکورت دو گروهبان به سمت شاهرود برده شدند. حالا او آنجا و بازداشت، و خونه‌ی اجاره‌ی الوندیه‌ی وی رو هوا، خانواده‌ی او بی‌خبر و در داراب‌کلا پیش والدین ما، دختر دومش «محدثه» مریض و بی‌بابا، و پدر و مادر و زن و اقوامش از او کاملا بی‌اطلاع. گفتم اینا هشت نفر طلبه‌اند که دارند بُرده می ‌شوند به سوی شاهرود:

 

شیخ وحدت. هادی قابل. عجمی جامخانه‌ای. تقوی دامغانی. مرادی نجف‌آبادی. سه نفر دیگر را وحدت به یادش نمانده که کی‌ها بودند. این آقای حجت الاسلام مرادی نجف‌آبادی بعد از انقلاب، مُقسّم شهریه‌ی مرحوم آیة الله العظمی منتظری می‌شود. و اما این حجت الاسلام آقای عجمی جامخانه‌ای، او و شیخ وحدت چند وقت پیش هم در خیابان صفاییه قم با همدیگر احوالپرسی داشتتند و بگو و بخند.

 

شیخ وحدت خیلی از آقای عجمی تعریف میکند، می‌گوید او شخصی بسیار باتقوا، پایبند به ارزش‌های دینی، خوش‌قلب، خوش‌طینت و پاک است. غروب نزدیک به شب حرکت کردند. رژیم سعی داشت، شب حرکت دهد که کسی سر در نیاورَد. رسیدند نزدیک شهر ایوانکی. ماشین نظامی را نگه داشتند و نماز گزاردند و شام خوردند. آن دو گروهبان هم هشت‌چشمی اینها را مواظبت و نگهبانی می‌دادند. شیخ وحدت به یک تصمیم بسیار خطرناک و مرگ‌آفرین رسید. که در فیلم‌های سینمایی جزوِ پلان‌های حساس و اضطرابی فیلم محسوب می‌شود. یعنی فرار. او از همان آغاز حرکت، فکر فرار آمد به سرش. اینجا در ایوانکی، گویی کیخسرو شده بود! چون ایوانکی یعنی ایوان کَی. و کی پیشوند پادشاهیست. لذا ایوانکی یعنی شهری یا ایوان بزرگی که کیخسرو و کیقباد آن را تعبیه نمودند.

 

شیخ اوضاع را ورانداز کرد که فرار کند. او اساساً خلاصی و زیر یوغ و یوق و بوق نبودن را بسی دوست دارد و حکمت زندگی‌اش می‌داند! او حالا در مسیر ایوانکی به دامغان نقشهاش را می خواهد پیاده کند. ماشین در حال حرکت است. ساعت از ۱۱ شب هم گذشته است. همه‌ی طلبه‌ها کف ریوی نظامی چادردار ارتش، گرفتند صاف خوابیدند. دو گروهبان که مثلاً آمدند این هشت طلبه را مواظب باشند و بپّان، خودشان به خواب عمیق فرو رفتند ودر هپروت سیر می‌کنند! یکی این سمت آخر ماشین و دیگری آن سمت آخرش. شیخ هم بغل یکی از اینها نشسته است و لمس نموده است که هر دو خوابند.

 

برنامه‌ی فرارش را در ذهن نقشه‌کشی کرد با پرس و جوی ذهنی،مثلاً الان دقیقا کجای دامغانیم؟ سرعت ماشین چند کیلومتر در ساعته؟ اگر بپّرم با این سرعت، پاهام می‌شکنه؟ اینجا که صحراست، گرگ و یوز و کفتار و کرکس نباشه؟ موقعیت دقیقش چیه؟ وقتی پریدم کجا پناه گیرم؟ آیا گروهبان‌ها با فرارم، از خواب می‌پّرند و تیر می‌اندازند؟ شیخ رفت توی ریسک و میسک و شلیک.

 

حالا این نقشه‌کشی آنقدر محاسبات بر آن الصاق و پیوست شد، ماشین از شهر و دیار دامغان هم گذر کرد و ساعت ۱۲ شب به بعد رسید نزدیک شاهرورد و کمی بعد از شاهرورد هم رد شد. و شیخ هنور نپّرید و فرار نکرد. نقشه‌کشی را با بیداری‌اش استمرار می‌دهد و ماشین در جاده‌ی خاص قرار می‌گیرد. نمی‌داند به تبعید می‌روند یا زندان دیگر و یا پادگان و یا اصلاً برای همیشه سر به نیست شدن.


بُرش‌هایی از زندگی پرماجرا ( ۱۲ )
مصاحبه‌گر، راوی و نویسنده: ابراهیم طالبی دارابی
سال مصاحبه با شیخ وحدت: ۱۳۹۲

 

بهتر می‌بینم درین قسمت کلیه‌ی اساتید درس‌های ۱۷گانه‌ی مهم شیخ وحدت را دقیقا شرح دهم:

 

استاد درس اول: درس سیوطی را (که شعر ادبی مهم آن از ابن مالک است و شرحش از جلال الدین سیوطی مصری از اسیوط مصر) نزد حاج آقامهدی مروارید فرزند آیت‌الله حسنعلی مروارید خوانده است. محل تدریس این درس مهم در همان حجره محی‌الدین غفاری مدرسه‌ی خیرات‌خان مشهد بوده است. حاج آقا مهدی هم‌اکنون از بزرگان و از اوتاد مشهد است. و در مسجد ملاّحیدر جنب باب‌الجواد ع حرم رضوی نماز می‌گزارد. یک بار پس از فوت آیت‌الله حسنعلی مروارید، شیخ وحدت شبی خواب دیده که  آیت الله مروارید به شیخ وحدت گفت: مهدی ما یک قدّیس است. بگذارم و بگذرم. گاه در مشهد به مسجد ملاحیدر رفته و نماز جماعت را نزد ایشان می‌خوانم. رفقا هم باری آمده بودند.

 

استاد درس دوم: درس جواهر‌البلاغه در معانی و بیان را نزد حاج آقامرتضی مروارید برادر بزرگتر حاج آقا مهدی تلمّذ کرد. محل درس همان حجره‌ی غفاری.

 

استاد درس سوم: درس مختصرالمعانی را پیش حجت هاشمی خراسانی. در مدرسه‌ی باغ رضوان.

 

استاد درس چهارم: درس حاشیه‌ی ملا عبدالله را که در منطق است پیش آقای واعظی در یکی از مساجد اطراف حرم.

 

استاد درس پنجم: درس اصول‌الفقه (مرحوم مظفّر) را خدمت آیت الله علیزاده گذراند. در مدرسه‌ی آقای موسوی‌نژاد. علیزاده یکی از شخصیت هایی بود که هر گاه مرحوم آیت الله مروارید نبود، او به جای وی نماز جماعت را در مدرسه میرزاجعفر برگزار می‌نمود.

 

استاد درس ششم: درس شرح لُمعه که دو جلد و دو بخش است: یکی را نزد آیت الله علیزاده در مسجد اَبدال‌خان پایین‌خیابان (شهید نواب صفوی فعلی). و دیگری را پیش مرحوم مُحامی در مَدرَس مدرسه‌ی نوّاب.

 

استاد درس هفتم: درس رسائل که اصول است را در محضر مرحوم آقای سید مجتهدی (برادر آیت الله العظمی سید علی سیستانی مرجع عراق) در منزل ایشان. واقع در بالاخیابان. (آیت‌الله شیرازی کنونی) کوچه‌ی چهارباغ سمت موزه‌ی نادر. این هم یکی از الطاف خدا بوده که شیخ وحدت در محضر این بزرگان، مثل آقای مجتهدی رفت‌وآمد داشته باشد. درس رسائل در منزلش بوده و آنجا چای و پذیرایی هم بوده و  نیز این فضای صمیمی و هم‌نفَسی با این شخصیت بزرگ، دارای برکات فراوان بوده است.

 

استاد درس هشتم: درس مکاسب (شیخ انصاری) را پیش سه نفر خوانده: آقای نگارنده در منزلشان. و مرحوم آقای اشکذری در مدرسه‌ی نواب. و آیة الله آشیخ رضا دِهِشت یکی از مهمترین و دوست‌داشتنی‌ترین و مبارز و مبرّز شیخ وحدت. در مسجد اَبدال‌خان. که تجزیه و ترکیب هم پنج‌شنبه‌ها می‌گفت با آیه‌های پیام‌دار و جملات انقلابی (در مورد دِهشت بعدا"دو یا سه خاطره خواهد آمد)

 

استاد درس معالم: در ضمن اضافه کنم که شیخ وحدت درس معالم را نزد آیت الله آشیخ محمدرضا واعظ طبسی خواند. وی در مسجد ملاهاشم بعد از نماز مغرب و عشاء تدریس می‌نمود (این یک مورد از قلم افتاده بود که در اینجا افزودم.)

 

تا اینجا آنچه آورده‌ام، شیخ وحدت آن را در مشهد آموخته. اما بقیه را که بعدا" در مهاجرت تاریخی به قم آموخته را همین جا می‌آورم تا بحث درس و اساتید شیخ وحدت را کامل گفته باشم. در زیر هر چه آموخته در قم بوده.

 

استاد درس نهم: درس کفایفةالاصول را نزد مرحوم آیت الله محمد فاضل لنکرانی. در مسجد اعظم قم.

 

استاد درس دهم: درس خارج اصول را نزد همین مرحوم فاضل.

 

استاد درس یازدهم: درس خارج فقه را پیش مرحوم آیت الله العظمی حسینعلی منتظری. در حسینه‌ی شهدا. جنب منزل ایشان.

 

استاد درس دوازدهم: دروس مسائل عقلی را نزد علامه حسن حسن زاده آملی. در مسجدی واقع در کوچه‌ی ممتاز قم.

 

استاد درس سیزدهم‌: درس اَسفار اربعه ملاصدرا را نزد علامه حسن زاده آملی . همان مسجد.

 

استاد درس چهاردهم: درس اشارات بوعلی سینا را نیز پیش علامه حسن زاده آملی.

 

استاد درس پانزدهم: درس فصوص ابن عربی را که شرح قیصری‌ست نزد علامه حسن زاده  آملی.

 

استاد درس شانزدهم: بخشی از درس مصباح‌الاُنس ابن‌قناری را نزد علامه حسن زاده آملی.

 

استاد درس هفدهم: درس منظومه حکیم سبزواری را خدمت آقای شیخ انصاری شیرازی در حسینیه‌ی ارک قم.

 

فقط این را اضافه کنم که هر طلبه‌ای این ۱۷ درس را به‌درستی و به‌فراست طی کند (البته دروس عرفانی در اجتهاد مرسوم ربطی ندارد) به مرحله‌ی توانایی ورود به سطح اجتهاد و درک و فهم دین می‌رسد.

 


بُرش‌هایی از زندگی پرماجرا ( ۱۳ )
مصاحبه‌گر، راوی و نویسنده: ابراهیم طالبی دارابی
سال مصاحبه با شیخ وحدت: ۱۳۹۲

 

شیخ وحدت در طول مدت فرار که نزدیک ۴ سال به درازا کشید، چندین بار با آیة الله عبدالله نظری عالم شهیر ساری ملاقات و گفت‌وگو کرد. آقای نظری هیچ گاه نشد از دیدار با یک طلبه‌ی مبارز، ابا و اِعراضی داشته باشد. او چتر حمایتش را بر روی امثال شیخ وحدت همیشه گشوده می‌داشت. یک بار شیخ در سفر مخفی به ساری، رفت پیش آیة الله نظری. پس از انجام گپ و گفت و ملاقات، آقای نظری به شیخ وحدت گفت کی بر می‌گردی به قم؟

 

شیخ گفت اتفاقا همین عصر امروز. آیة الله فوری گفت ما امروز بعد از ظهر می‌رویم تهران. شما هم با ما بیا تهران. منتهی به وحدت گفت برای این که سوار کردنت در ساری به لحاظ امنیتی مناسب نیست، ساعت ۳ بعد از ظهر توی قائم‌شهر فلان نقطه باش.

 

آقای نظری هر بار که به تهران می‌رفت از گاراژ آقای پیرزاده (دروازه بابل) ساری یک بنز دیزل ۱۹۰ کرایه می‌کرد. وحدت هم در ساعت مقرّر در مکان مشخص قائم‌شهر حاضر شد و لحظاتی بعد آیة الله نظری با توجه به نظم خاصی که داشتند، به  آن مکان رسید و شیخ را سوار کردند.

 

حجت الاسلام آقای زمانی نیز آن روز با همین ماشین در معیت آقای نظری داشت به تهران می‌رفت. در تهران نیز آیة الله نظری، شیخ را رها نکرد و آن شب وی را برد به منزل اخوی خود که در تهران زندگی می‌کرد. آن شب با هم بودند و شیخ صبح روز بعد رهسپار قم شد.

 

شیخ وحدت در سال‌های فرار معمولاً در شهر ساری که می‌رفت، محل استقرارش ۴ جا بود:

 

منزل مرحوم سید محمد منافی رئیس اسبق بنیاد شهید مازندران
منزل آقای حسین روزبهی
منزل آقای امیر دلدار
منزل شیخ مهدی مؤمنی دارابی اوسایی

 

مطلب دیگر این است که وحدت در طول آن دوره‌ی زندگی مخفی، چیزهایی توصیف‌آمیز از چهره‌ی خود را از این و آن می‌شنید:

 

یکی می‌گفت من شیخ وحدت را در مشهد دیدم که سبیلی بزرگ شبیه مارکسیست‌ها داشت!

دیگری می‌گفت من شیخ وحدت را در ساری دیدم که چهره ای وحشتناک داشت!

دیگری گفته بود من شیخ وحدت را در تهران دیدم که گیسوانی بلند داشت و مثل هیپی‌ها بود!

یک نفر هم گفته بود من شیخ وحدت را در فلان شهر دیدم که کلاه فدائیان اسلام بر سر داشت.
و ... .

 

در حالی که شیخ به من تصریح نموده که در تمام این مدت فرار، فقط همان یک چهره را داشت یعنی یک چهره‌ای کاملا فرهنگی به خود داده بود تا شکّی برای مأمورین نیافریند. اساساً چهره‌ای سیاسی و خاص به خود نمی‌داد تا مورد تردید و اتهام قرار بگیرد.

 

اما علت و فلسفه‌ی نامگذاری اسم مستعار شیخ وحدت چه بود؟

 

وحدت سه تا اسم مستعار برای خود برگزیده بود یکی در آن زمانی که مدرسه‌ی آیة الله میلانی بود و او نام محمد سمیعی را برای خود برگزیده بود. از فرار خرم‌آباد به بعد هم به همه‌ی دوستانش گفته بود ازین‌پس او را به جای ابوطالب طالبی، ابوطالب وحدت صدا کنند. و سوم هم نامی بود که معمولاً برخی از طلاب برای خود بر می‌گزینند و شیخ وحدت هم نامی مستعاری و تخلّصی برای خود داشت و  آن اسم هم معزّالدین بود.

 

من در ایام جوانی وقتی به منزلش می‌رفتم همراه مرحوم پدر، کتاب‌های شیخ را در کتابخانه‌ی منزلش باز می‌نمودم تا تورقی یا مطالعه‌ای یا نگاهی کنم این اسامی مستعاری را در بالای صفحه‌ی دوم کتاب‌هایش می‌دیدم.

 

از دیگر مسائلی که شیخ بر آن تاکید نمود این بود که هرگز مشکلات بیرون و فضای خطر آفرین بیرون را به منزل نمی‌بُرد و اساساً درین‌باره چیزی نمی‌گفت و حتی بسیاری از مسائل را پوشیده نگاه می‌داشت تا در روز خطر، ریسک‌پذیری کمتری داشته باشد. اما یک لطف و دست خدا بر سرش را هرگز فراموش نمی‌کند. می‌گوید در مشهد خانه‌ای اجاره کرده بود که صاحبخانه‌ای مؤمن و بامحبتی داشت.

 

آنها در همین خانه، بقّالی داشتند. هر دوی آن پیرزن و پیرمرد، که از روستاهای مشهد بودند، بسیار زنده‌دل بودند و در نبودِ شیخ، هرگز نمی‌گذاشتند بر خانواده‌ی شیخ، سخت بگذرد. اساساً خریدهای خانه را ازین بقّالی تهیه می‌کردند. پیرزن آن‌چنان بامحبت بود که او را بی‌بی صدا می‌کردند، به‌طوری‌که آن دو پیرمرد و پیرزن، همسر وحدت را دختر خود می‌دانستند.این موجب می‌شد شیخ کلاً دغدغه‌ای ازین‌بابت در دل نداشته باشد؛ نداشت، هم.

 

شیخ این قسمت زندگی خود را باز لطف خدا می داند. چون خیلی با خیال راحت دست به سفر می‌زد و به تهران و قم و ساری می‌رفت. اما نکته‌ی دیگر این که شیخ در طول مبارزه‌ی مخفی سه هدف فوری داشت:

۱. از فضای سیاسی کشور سر در آورَد.
۲. کدام شهر باشد تا آسایش نسبی خانواده مختل نشود.
۳. رفقای خود را در آن ایام وحشت مطلقه‌ی شاه، به‌آسانی پیدا کند.

 

بُرش‌هایی از زندگی پرماجرا ( ۱۴ )
مصاحبه‌گر، راوی و نویسنده: ابراهیم طالبی دارابی
سال مصاحبه با شیخ وحدت: ۱۳۹۲

 

یک فلش‌بک (=برگشت به عقب، از حاضر به زمان غائب رفتن) بکنم: شیخ وحدت در دوره‌ی دبستان در داراب‌کلا، با آقای اکبر چلوئی (مرحوم حاج ابراهیم بالامله) بسیار رفیق بود. رفاقت وصف‌ناشدنی این دو، تا پیروزی انقلاب ادامه یافت و هنوز نیز آن حُبّ عمیق، پابرجاست. اکبر در دوره‌ی زندگی مخفی وحدت، یکی از رانندگان مورد اعتمادش بود که با او به شهرهای قم و مشهد و تهران جابجا می‌شد (دو عزیز دیگر هم آن ایام خطرناک با ماشینی که داشتند ،در سفرهای متعدد شیخ وحدت مورد وثوقش بودند آقایان حاج مصطفی دارابی و حاج عباسعلی قلی‌زاده)


شیخ وحدت هر گاه از مشهد، به داراب کلا می‌آمد، معمولا سر مغازه‌ی اکبر چلوئی (درست رو به روی منزل مرحوم شیردل) که الانه، منزل برادرش هادی چلوئی‌ست، رفت و آمد و نشست و برخاست داشت. در همین مغازه، اتفاق سیاسی مهمی رُخ داد، که بیشتر محلی‌های به سنّ و سال من و بیشتر، آن را شنیده و یا حتی دیده‌اند. آن حادثه‌ی سیاسی خطرناک که آن زمان زَهره می‌خواست این است.


یک بار شیخ وحدت بر همین منوال بالا، از مشهد آمده بود داراب‌کلا. رفت توی مغازه‌ی اکبر چلوئی. او یک شاگردی هم داشت، عبدالله طالبی؛ معروف به یعقوب‌عبدالله. شیخ وحدت دید، اکبر چلوئی یک عکس بسیار بزرگی از شاه را بر دیوار مغازه‌اش نصب کرد. خیلی ازش ناراحت شد. گفت: اکبر، این چیه گذاشتی این جا؟ عکس این خبیث را، تو برای چی این جا نصبش کردی؟ این، یزیدِ زمان است. این، بزرگترین مرجع شیعیان عالم را از ایران به نجف تبعید کرد. (منظور شیخ وحدت امام خمینی ره بود، که آن وقت‌ها حتی بردن لفظ «خمینی» هم، لرزه بر اندام‌ها می‌انداخت. بعد که آسان شد و میراثخواری آغاز، همه شدند «خمینی‌دوست» آن هم چه آسان!)


شیخ وحدت رفت قاب بزرگ عکس شاه را گرفت و آورد پایین. بازش کرد. عکس شاه را در آورد و جِرّ داد و پاره‌پاره‌اش کرد. سپس مُچاله نمود و انداخت دور. بعد به اکبر گفت: تو به جای این عکس، برو ساری. یک دانه عکس زیبای امیرالمومنین (ع) را بگیر، بذار توی قاب و نصبش کن این جا. تا توی مغازه‌ات برکت بیاد.


این واقعه‌ی خطرناک و مهم، آن هم در محیط تنگ روستا، در همه جای داراب کلا، منتشر شده بود. و از آن پس، شیخ وحدت، به عنوان یک چهره‌ی ضد شاه در محل معروف شد. این واقعه، که بسی جرئت و جسوری می‌خواست آن سال‌های استبداد مطلق شاه و سرکوب همه‌ی مخالفان و تبیعد و زندانی کردن بسیاری از مبارزان مذهبی و غیرمذهبی، یعنی در اواسط سال ۱۳۴۹ اتفاق افتاد.


بهتر است از همین سال ۱۳۴۹ نکته‌ای دیگر از زندگی شیخ وحدت را در همین قسمت بگویم و آن مربوط است به آزمونی که شیخ وحدت در آن شرکت نمود. مرحوم آیت الله میلانی، در مشهد مقدس مدرسه‌ای تحت برنامه و منظم تاسیس کرده بود که برای ورود به آن، آزمون می‌گرفتند. مواد امتحانی‌اش شش درس بود. وحدت در آن سال، در آن آزمون شرکت جست و هر شش درس را ۲۰ شد. خصوصا انشاء را.


(انشاء هم یعنی آفریدن و ایجادنمودن. و نوشتن یک متن، نوعی آفرینش است که صفت خداوند متعال است. این درس را این روزها کسی جدی نمی‌گیرد. حال آن که انشاء به نظرم مهمترین درس مدرسه برای تمرین آزادی و تفکر و استقلال‌اندیشی و خلاقیت است)


موضوع انشاء در مورد مدرسه‌ی آیت الله میلانی بود. که شیخ وحدت انشاء را به صورت فرضی، در خطاب به یک دوستِ فرضی نوشت. با این تِم. در آن انشاء یک دوستی از قم، به او نامه‌ای گلایه‌آمیز نوشت. که قم را چرا ترک کردی و رفتی مشهد؟ شیخ وحدت هم در جواب آن دوست فرضی، همه‌ی مسائل گلایه‌ای‌اش را تصدیق کرد و کمبودهای حوزه های مشهد را نیز گوشزد. و بر کاستی‌های مهم مُهر تایید زد؛ اما در ادامه‌ی آن انشاء، این چنین نوشت:

 

«تو اما از یک چیز خبر نداری و آن مدرسه‌ی تحت نظارت و برنامه‌ی آیت الله میلانی است.»

 

شیخ وحدت در آن آزمون برنده و نفر برگزیده و نخست شد. شهریه‌ی حوزه‌ی علمیه‌ی میلانی را با او دادند و در آن مدرسه پذیرفته شد. جایزه‌ای نیز به او تعلق گرفت. اما جایزه چی بود که شیخ وحدت، آن را بر خود اهانت تلقی نمود و دیگر پا در آن مدرسه نگذاشت؟ آری جایزه‌ای بشدت اهانت‌آمیز، از نوع اعانتی!  و آن چی بود؟ اینها بود که خشم شیخ را درآورد. اساسا شیخ وحدت همواره از اعانه (کمکی تحقیرآمیز) انزجار داشت و متنفر بود. به همین دلیل آن مدرسه را برای همیشه ترک گفت. اعانه‌ی تحقیری تصغیری و تسخیری، اینها بود: یک قوطی‌ی یک کیلویی روغن قوی نباتی. چند کیلو برنج. یک کتاب اخلاق. تألیف آقای سبزی خراسانی.

 

بُرش‌هایی از زندگی پرماجرا ( ۱۵ )

مصاحبه‌گر، راوی و نویسنده: ابراهیم طالبی دارابی

سال مصاحبه با شیخ وحدت: ۱۳۹۲

 

شیخ پس از فرار خرم‌آباد، بعد از ۸ روز مخفی‌شدن در قم، آبان ۱۳۵۴ رفت نکا. بعد از نکا رفت ساری سراغ سیاسیون. اول سراغ مرحوم سید محمد منافی رفت. چند روز خونه‌ی او ماند در واقع مخفی شد. مرحوم منافی فروشگاه بزّازی داشت. شیخ در مغازه‌اش پارچه‌ای برای کتوشلواری خود برگزید و به اتفاق منافی بردند پیش یکی از رفقاش مرحوم یوسفی که در بازار پشت مسجد جامع ساری، خیاطی داشت. دوروزه دوخت و شیخ هم آن لباسی را که از خرم آباد خریده بود، از تن به در کرد و این کت شلوار شیک را پوشید تا ۳ سال و نیم به تن داشت.

 

سراغ روزبهی را از منافی گرفت که دیدارش برود. منافی گفت روزبهی از آموزش و پرورش ساری انتقالی گرفت و به قم رفت و در آنجا هم تدریس می کند و هم به درس حوزوی مشغول گردید. چند روز بعد وحدت با همین کت و شلوار تازه، رفت به ملاقات آیة الله عبدالله نظری. خیلی از شیخ استقبال کرد. شیخ قضایای دستگیری و زندان و فرارش را شرح داد. ایشان به وحدت گفت هر وقت آمدید ساری حتما بیا پیشم. در آن دیدار به شیخ مبلغ بسیار زیادی کمک کرد تا زندگی شیخ از هم نپاشد. ۳۰۰۰ تومان داد. از نظر وحدت حمایت مالی آن دیدار و حمایت متوالی دیگرش در طول سالهای فرار مشکلاتش را مرتفع ساخت. کمک و حمایت آیة الله نظری جانانه بود. بعد از ۵ روز دیدارهای مخفی در ساری، به نکا بازگشت.

 

از طریق اطلاع مخفیانه‌ای که به پدر و مادر در دارابکلا دادند، والدین به نکا رفتند و شیخ را دیدار کردند. شیخ سپس باز به تنهایی به قم بازگشت تا خونه‌ای اجاره کند که همسر و تنها فرزند آن سالش را به قم آورد. (چون محدثّه در اوج غربت مُرده بود ). حالا او شش ماهی‌ست که از جوّ قم بی‌خبر است. دست به تحرکاتی می زند.

 

چند روزی گشت و گشت تا آقای حسین روزبهی را پیدا کند. علاوه بر آن جمعی ۷ نفره از جوان‌های ساری که از دوستداران آقای نظری بودند و برای طلبه‌شدن به قم آمدند را نیز پیدا نمود. افرادی مثل آقایان پزشکی و جهاندار و همچنین رفیق صمیمی اش امیر دلدار و...

 

این ۷ تن در نبش کوچه الوندیه چهار‌مردان خونه‌ای اجاره کرده بودند که شیخ وحدت در این مدت پیش اینها و نیز منزل آقای روزبهی و دو رفیق دیگرش حجت الاسلام آل هاشم و حجت الاسلام اسماعیل شریفی، در رفت و آمد بود تا لو نرود. در خونه‌ی آن ۷ تن، داماد آیة الله نظری یعنی حجت‌الاسلام مرحوم اسحاقی می‌آمد تدریس می نمود. آقای روزبهی نیز به همین منزل می آمد و نزد اسحاقی درس حوزوی می آموخت.

 

روزی در میان جمع همین رفقای سیاسی، بحث تهیه‌ی یک خونه ی اجاره ای با امنیت بالا برای شیخ وحدت پیش آمد. آل هاشم که در کوچه‌ای در منطقه‌ی قم نو می‌نشست، خونه‌ای سراغ داشت. آن اتاق را برای شیخ اجاره کرد. چون به لحاظ امنیتی نمی توانست به آن خونه‌ی قبل از دستگیری اش در کوی الوندیه برود. به این ۷ رفیق موضوع را گفت و آنها نیز با اشتیاق تمام رفتند آن اثاث جمع‌شده‌ی آن منزل را به این خونه‌ی قم نو (کوچه‌ی سوهان خودکار) منتقل کردند.

 

شیخ در هر جمعی که جلب توجه می‌کرد، ورود نمی‌کرد تا شناسایی نشود. رفتارهایش احتیاط آمیز بود. وقتی از خونه‌ی اجاره ای مطمئن شد، بلافاصله برگشت ساری. ابتدا به اتفاق یکی از دوستان نزدیکش آقای قدرت واثقی که یک ماشین ژیان داشت، بصورت مخفی و احتیاط‌آمیز و رعایت نکات امنیتی به داراب‌کلا آمد. به مدت ۲۰ دقیقه با پدر و مادر و خواهران و برادران دیدار کرد و فورا" به نکا رفت و با زن و بچه‌اش به قم بازگشت. حالا اواسط آذر سال ۱۳۵۴ است. در همان خونه‌ی جدیدش شروع کرد به تدریس دروس حوزه برای دوستان از جمله آقای آل هاشم و... .

 

در طول این ایام به این سه جا بیشتر نمی‌توانست برود: یکی خونه‌ی آقای حسین روزبهی. دوم خونه‌ی آقای آل هاشم (فرمانده سپاه گرگان شده بود پس از انقلاب) و سوم هم خونه‌ی آن جمع صمیمی ۷ طلبه‌ی ساروی.

 

یک ماه در این خونه‌ی جدید ماند. دید امنیت آن در حد بالا نیست. تصمیم گرفت خونه‌اش را به دور دست‌ترین نقطه‌ی قم منتقل کند تا کسی شک نکند او یک روحانی‌ست. چون همچنان لباس شخصی داشت تا پیروزی انقلاب. اما شیخ دریافت، تردد طلبه‌ها در این کوچه خیلی زیاد است. خونه‌ای در خیابات تهران قم با ۲۵۰ تومان پرداخت ماهانه اجاره کرد. دربست و امن. از مردی مطمئن به نام آقای برازنده. تا تابستان ۱۳۵۵ در این خونه ماند.

 

من به همراه مرحوم پدر و مادرم به این خونه‌ی دو طبقه‌ی زیرزمین‌دار رفته بودم همان سال. کتاب رُمان خرمگس را آنجا روی میز مطالعه‌اش دیده بودم و کمی خواندم و ... .

 

شیخ تابستان آن سال قم را ترک کرد و به اتفاق همسر و فرزندش به مشهد کوچ کرد. چون زندگی مخفی در مشهد آسان‌تر از قم بود.

 

بُرش‌هایی از زندگی پرماجرا ( ۱۶ )
مصاحبه‌گر، راوی و نویسنده: ابراهیم طالبی دارابی
سال مصاحبه با شیخ وحدت: ۱۳۹۲

وحدت و خاتمی و مهدی‌پور مثل سه یار دبستانی حوزه، به حوضه‌ی درون‌شان حیطه و حوصله و احاطه می بخشند. دست خدا، دست شیخ وحدت را حکمت‌گونه می‌گذارد در دست علی اکبر مهدی‌پور. که الآنه یک عالم بزرگ در میانه‌ی همه هست.

 

شیخ وحدت شروع می‌کند نزد او صمدیه شیخ بهایی را به ولَع آموختن و آمیختن. صمدیه را که به خوبی در نزدش تمام می‌کند، آقای مهدی‌پور از او امتحان می‌گیرد. وحدت که به‌خوبی از پس امتحان برآمده، او به وی جایزه‌ای می‌دهد: کتابی قطور و همچنان جزوِ آثار خواندنی روزگار یعنی کتاب "مهدی موعود". که خواندن آن بر شیخ وحدت گویی عبوری مهیّج‌تر از خوان‌های صَعب و سخت رستم بود

 

علی خاتمی از مدرسه‌ی حقانی قم بود که فضایل و دانایی، جمع ساخته بود. او شب‌ها می آمد به حجره‌ی مهدی‌پور و شیخ وحدت در گذرخان. بین این سه بحث‌های مهمی شکل می‌گرفت. این بُحوث و فُحوص و فُصوص همگی جان تشنه‌ی وحدت را از سرابِ دربدری و فرار و اختفا، به سیرابی اَزلی می کشاند. در همین  نشست‌های معروف بین حجره‌ای که بحث‌های دلکش رُخ می نمود و تار و پود وجودی طلبه‌ها را شکل می‌گرفت، یکی هم به اسم آقای ملکی که فردی بسیار اجتماعی و قابل احترام برای آن جمع بوده، ظهور کرده که بعدها سبب‌ساز وصل شیخ وحدت به حجره‌ی محی الدین غفاری مدرسه‌ی خیرات‌خان مشهد گردید. که داستان دارد.

 

شیخ با اینکه حالا دوستانی اینچنین فاضل، مهم، اهل بحث و نقدونظر یافته، اما باز بال‌های بازی در تنش داشته که هی هوای مشهد در سرش می‌انداخته و هی عزم پرواز بر او چنگ می‌گذاشته. و این عشق و نیش هم در سرش بوده و هم در سرشتش. به تقدیری که ملکی سبب شده، حالا شیخ وحدت در مشهد حجره غفاری زمینه‌ای می یابد که با کمی همت و ذرّه‌ای حکمت، به یک طلبه حرفه‌ای و ملّای واقعی بدَل گردد.

 

همان حجره‌ای که شیخ وحدت به محی الدین غفاری وصل می‌گردد و دیدار همیشه‌اش با آمد و شدهای بزرگانی چون آیت الله مروارید و آمیرزا جواد آقا تهرانی و حاج آقا مهدی و... است. این حجره‌ی تاریخی و سرنوشت‌ساز مشهد خیلی پیشتر از این هم، متعلق به آیت الله مروارید و آیت الله آمیرزا جواد آقا تهرانی (عبد صالح خدا) بوده است. و این خود یک نعمت الهی بوده است برای شیخ وحدت درین حجره درس بخواند. دیگر شیخ وحدت به مرحله‌ای از زندگی سرنوشت‌سازش وارد می‌شود که بنیاد علمی او را دقیقا و متواصلا" شکل و قوام می‌دهد. به‌طوری که شیخ از اینجا به بعد، یعنی سال ۱۳۴۸ تا ۱۳۵۳ در مشهد می‌ماند. و به میزانی از درجه‌ی علمی می‌رسد که خود استاد می‌شود و برای طلاب مشهد، کتاب مهم فقهی لُمعه را تدریس می‌نماید.

 

بنابرین مشخص گردیده که تحول فکری و سیاسی شیخ وحدت، از حجره‌ی طبقه‌ی ۳ مدرسه‌ی «خان» قم آغاز گردیده و به حجره‌ی غفاری مدرسه‌ی خیرات‌خان متصل شده و تا حجره خاصّ خاص او یعنی مدرسه‌ی نوّاب بنیان و نُضج و نموّ می‌گیرد.

 

استعداد شیخ وحدت وافر بوده، که فقط درس اساتید را گوش می داده. همین. نه نیاز به مطالعه‌ی بعدی داشته و نه مباحثه‌ای و نه حتی نوشتنی در کارش بوده. مثلا" کتاب مهم نصاب صبیان ابو نصر فراهی افغان را حفظ کرده بود. کتاب امثله را یک روزه یاد گرفت. شرح امثله را در ۸ روز تمام نمود. صرف میر را دو ماهه خواند. کتاب تصریف را همین‌طور. و عوامل فی‌النحو را به همین منوال گذراند. تا رسید به کتاب آنموذج که سه بخش مرفوعات و منصوبات و مجرورات است. شیخ وحدت به این درس که رسیده بود، هوا و هوس مشهد نموده بود و هوش و حواسش به آن حوزه دوخته شده بود.

 

حالا با این تبصره و روشنگری، به اینجا می رسیم که شیخ وحدت آمدن به همراه مرحوم حاج شیخ احمد آفاقی به قم را، نه یک اتفاق برای خود، که یک کاری خدایی تلقی می‌کند. گرچه دل شیخ وحدت به مشهد گره و گیره داشته اما چه کند که آنجا نه حجره‌ای دارد و نه واسطه‌ای. باید در قم زمینه‌ای آفریده می‌شد،  تا وی در مشهد به آمال و آرمانش برسد.

 

مدیر وقت مدرسه‌ی «دو درب» مشهد آقای کاهانی بوده که تا شیخ مهدی مؤمنی دارابی اوسایی مجرّد بوده، حجره را از او پس نمی‌گرفته. و کسی هم توان نداشته حجره را از شیخ مؤمنی برگیرد. او آدم قَدَری بوده و با رفتن او از آن حجره‌ی تاریخی، شیخ وحدت در مشهد بی‌پناه شده بود. حالا در قم زمینه‌ای در حال شکل‌گرفتن هست که برای شیخ وحدت، لطف روشن خدا و دست مدد پروردگار در زندگی اوست. زیرا اگر شیخ وحدت بی‌مهیّاسازی خداوند، مستقیم به مشهد می‌رفت، به یقین از دسته‌ی عاطلین و باطلین و گعده‌گیران و ش‌ نشینانی می‌شد، که جز بار بر اسلام، هیچ عایدات دیگری برای جامعه و جهان ندارند. لذا دنیای طلبگی شیخ وحدت با آشنایی و ورود به درون یک قشر و دسته‌ای خاص از حوزویان متحول می‌گردد. شیخ آحمد آفاقی به مکه رفت و وحدت در الوندیه قم خانه‌ای مجزّا اجاره نمود.

 

بُرش‌هایی از زندگی پرماجرا ( ۱۹ )
مصاحبه‌گر، راوی و نویسنده: ابراهیم طالبی دامنه دارابی
سال مصاحبه با شیخ وحدت: ۱۳۹۲

شیخ وحدت حالا توی همین سال ۱۳۴۹ در مشهد ضبط صوتی می‌خرد که داستان دارد. او به دلیل علاقه‌ی وافر به صوت قرآن عبدالباسط و نوارهای سخنرانی آیت الله فلسفی، از آقای سید عباس میرعمادی پسر عموی آقای سید ضیاء میرعمادی (از روستای اَرا بغل کلکنار کیاسر) که هر دو از هم حجره‌ای‌ها و دوستان دوره‌ی مدرسه‌ی "حاج حسن" شیخ وحدت هستند، ۱۰۰ تومان ۱۰ روزه قرض می گیرد و ضبط صوتی می‌خرد. من با این ضبط کتابی دراز و چرمینه‌جلد، در تابستان‌ها که شیخ وحدت به دارابکلا می‌آمد، خاطره‌ای دارم که بماند.

 

روز دهم مهلت قرض فرا می‌رسد. وحدت در این زمان که در مدرسه‌ی نواب حجره دارد، در بازپس‌دهی قرضش به مخمَصمه می‌افتد یعنی چیزی در بساطش ندارد تا به عَهدش وفا نماید. نماز ظهر و عصرش را در مسجد حاج ملاهاشم -که معمولاً نماز آنجا را مرحوم میرزا احمد مدرس می‌خواند و یا آیت‌الله مروارید- اقامه کرد و به مدرسه‌ی نواب بازگشت. و جلوی یکی از حجره‌ها کز کرد و نشست و به فکری عمیق فرو رفت که چگونه از پسِ این قرض بر بیاید؟ در دل به آقا امام رضا (ع) توسّل می‌جست و در ذهن به دست خدا بر روی سرش، می اندیشید. ناگهان، یکباره دید، یکی از روبروی حجره‌ی طبقه‌ی فوقانی، دست تکان می‌دهد. و هی دستش را بالا و پایین می‌کند. شیخ وحدت که متوجه‌ی این صحنه شد، با اشاره‌ی دست خود به سینه‌اش، به آن فرد حجره‌ی فوقانی گفت: به من می‌گی؟ اون هم با اشاره  گفت:  آری. و  با دست اشاره کرد، بیا.

 

شیخ وحدت رفت بالا و از پله‌ها گذر کرد و رسید داخل همان حجره‌ی معما. آن شخص دفتری را آورد و بازش کرد. توی آن دفتر لیستی بود که اسامی طلبه‌هایی در آن درج شده بود. یکی از این اسم‌ها، نام شیخ وحدت بود. که گفت جلوی آن را امضاء کن. امضاء کرد. دفتر را بست و رفت از توی کشو پولی در آورد و شمرد و ۱۱۰ تومان به شیخ وحدت داد.

 

بعد توضیح داد، این مدرسه موقوفاتی دارد و ما، به بعضی از طلبه‌ها که مصلحت می‌دانیم از این درآمد موقوفات، یک چیزی می‌دهیم. شیخ وحدت خیلی خوشحال شد و بشّاش شد. ۱۰۰ تومان قرضش را اداء نمود و با ۱۰ تومان باقیمانده، نیازهای دیگرش را بسامان ساخت.

 

در حین مصاحبه به شیخ وحدت گفتم خود شما از نقل این خاطره چه برداشتی دارید؟ گفت:

 

"واقع اش این است در زندگی هر وقت تنها بودم و نیازمند، مددهای الهی در آن شرائط سخت را بیشتر لمس می‌کردم. و این هم یکی از امدادهای الهی به من بود. "

 

باز در زندگی حجره‌ای شیخ وحدت در همان سال ۱۳۴۹ خاطره‌ای دیگر وجود دارد که چون به یک دارابکلایی مرتبط است و در آن عزت نفس شیخ وحدت موج می‌زند و توجه‌ی مناسب آن میهمان چند روزه‌اش،  نقلش می‌کنم. مرحوم آشیخ حسن مهاجر پدر آقای حاج ابراهیم مهاجر، تابستان سال ۱۳۴۹ یا ۱۳۵۰ به مشهد رفت. شیخ وحدت روزی در حجره‌اش به درسش مشغول بود؛ او گاه تا ۱۷ ساعت در درون حجره‌اش تنهای تنها مطالعه می‌کرد.

 

دید کسی در می‌زند. شیخ حسن مهاجر بود. رفت تو. او برای التیام درد ترکِ اعتیاد در مشهد مقیم شد. چند روز در حجره‌ی شیخ وحدت میهمان گردید. حاج‌شیخ حسن صبح می‌رفت حرم، ظهر می‌آمد حجره. شب نیز می‌رفت حرم، سپس باز می‌گشت به حجره. شیخ وحدت هم غذا طبخ می‌نمود و با هم می‌خوردند. میان وعده‌ها هم می‌نشستند و با هم گعده می‌کردند. چون ترک اعتیاد کرده بود بدنش درد می‌کرد و آمد و متوسّل شد به حرم.

 

شیخ وحدت در باره آشیخ حسن مهاجر می‌گوید او آدم روشنی بود. شخص با فرهنگی بود. مسائل را خوب درک و هضم می‌کرد. سطح فکری‌اش بالا بود. از همین جاست که او با شیخ وحدت دوست صمیمی شد. خیلی از مسائل را که علنی نمی‌توانست پیش هر کس مطرح کند، به شیخ وحدت، دقیق و رک می‌گفت. شیخ وحدت هرگاه به محل می آمد با شیخ حسن مهاجر نشست و برخاست داشت. شیخ حسن وقتی از حجره به داراب‌کلا بازگشت، شیخ وحدت متوجه شد او ۲۰ تومان پول را مخفیانه گذاشت و رفت ( آن زمان این ۲۰ تومان دو تا ژیان می‌شد شاید). چون با روحیه‌ی شیخ وحدت آشنا بود که به هیچ وجه از هیچ غیر آخوندی پول قبول نمیکند، پول را لای فرش حجره گذاشت و رفت. آری، التقاء عزت شیخ وحدت با فهم مناسب شیخ حسن مهاجر در این خاطره، در ذهن‌ها خطوری ماندنی دارد.

 

منزل شیخ وحدت. ایشان و من
 

بُرش‌هایی از زندگی پرماجرا ( ۲۰ )
مصاحبه‌گر، راوی و نویسنده:
ابراهیم طالبی دامنه دارابی
سال مصاحبه با شیخ وحدت: ۱۳۹۲
عکس بالا سال ۱۳۹۲ است منزل شیخ وحدت در قم که مصاحبه را آنجا با ایشان انجام می‌دادم. در قسمت‌های بعدی، هر قسمت متن‌ها را همراه با عکس‌ها و اسناد انتشار می‌دهم:

 

این قطعه‌ی زندگی سال ۱۳۵۱ شیخ وحدت را که در ماه رمضان همان سال از مشهد آمد آمل، درین بُرش بگویم، که خاطره‌ی شوق و درد، هر دو، درش هست. اولی از نوع دردی‌ست که در سه ماه دوره‌ی نامزدی‌اش با دختر جناب حاج قربانعلی آقای هادوی شهمیرزادی، دو نامه میان‌شان رد و بدل شد. اما یکی از این نامه‌ها را در مدرسه‌ی نواب مشهد، بازش کردند و پاکت خالی به او تحویل دادند! نامه‌هایی سیاسی هم نبود. تبادل عادی وضع همدیگر بود در دوره‌ی خاص زندگی نامزدی. ولی چون می‌دانستند شیخ یک طلبه‌ی سیاسی ضد رژیم است، امورش را آن عده‌ی خاص نظام شاهی، کنترل می‌کردند. او از همان سال تحت کنترل ساواک و مأمورین و راپُرت‌های (=گزارشگرهای) شهربانی بود. کُنترلیست‌ها همیشه هستند و سرَک می‌کشن به این و آن، حتی به زندگی خصوصی آن و این.

 

خاطره‌ی دومی‌اش شوقی‌ست. چون ماه رمضان است ذوق هم هست درین نقل. ماه رمضان آن سال یعنی ۱۳۵۲، شیخ از مشهد مستقیم رفت آمل، برای تبلیغ دین و آئین. در یک روستایی به نام زنگی‌کلا. دهه‌ی سوم ماه رمضان که فرا رسید، یک طلبه‌ای آمد مسجد زنگی‌کلا، که شیخ وحدت در آن منبر می‌رفت. او به شیخ گفت: آقا این نزدیک‌ها یک آقایی را دیدم که خیلی به شما شبیه است. وحدت به ذهنش رسید، نکنه پدر باشد!؟

 

فردا غروب، شیخ وحدت حرکت کرد به سمت آن روستا. رسید و دید، آری، آری، درسته، پدر است... بیست روز کنار هم و مجاور هم بودند، ولی بی‌خبر از هم. آن شب مردم آن روستایی که پدر آنجا منبر می‌رفت و نماز اقامه می‌نمود، از شیخ وحدت خواستند نماز جماعت را ایشان بخواند. پیش از افطار، نماز جماعت می‌خواندند آن روستا. وحدت، نماز جماعت اقامه کرد، خیلی سریع و بی‌معطلی و اطالگی و رعایت حال اَضعف. بعد از اجرای نماز، مردم خیلی خوشحال آمدند پیشش، و با رضایت تامّ و تمام از این که شیخ وحدت با دهان روزه، این جور نماز اجرا و احیاء کرد، به او گفتند: چقدر خوب شد آقا، این پدر شما، پدر ما را در می‌آورد! از بس نماز را طول می داد!!!

 

بعد نیز فردا شب، شیخ را دعوت کردند و گفتند: شما زنگی‌کلا منبرت را تمام کردی بیا اینجا، ما منتظر می‌مانیم برای ما هم منبر برین. من، یعنی دامنه البته حدس قریب به یقینم اینه که پدرمان، برای آن مردم، خیلی منبر سختی می‌رفتند! نگران شدهد! یعنی چیزی نزدیک به فلسفه و درس‌های خاص منظومه‌ی حکیم سبزواری! را شرح می‌کردند که مردم برای خلاصی از منبر سنگینش! رو به شیخ وحدت آورده بودند که منبری ساده و روان می‌رفت. با پدرم فکاهی می‌کردم همش. اینم رویش.

 

شیخ وحدت هم بلاخره، دهه‌ی آخر ماه رمضان را به تعبیر خودش به کمک پدر رفت. و پدر در زیر منبرش، استراحت و نیز احساسی راحت می‌کرد. خدا بیامرزدش. البته شیخ هم تصدیق کرد که پدر، کیف هم می‌کرد. بعد از ماه رمضان هر دو، از دو روستا زنگی‌کلا و آنجا، برگشتند داراب‌کلا. که پس از آن بود که پدر برای شیخ عروسی کرد و جشنی ساده گرفت. اما فرار شیخ وحدت از پادگان خرم آباد در سال ۱۳۵۴ چه گذشت را به‌زودی پی می‌گیرم. این حاشه‌ای بر متن بود.

 

 

عکس بالا چهره‌ی روحانی روحانی شهید حجت السلام سید احمدعلی نبوی چاشمی

یکی از نزدیکترین رفیقان شیخ وحدت در مبارزات و پس از انقلاب. بُرشی دیگر از سرگذشت شیخ وحدت در زیر:

 

بُرش‌هایی از زندگی پرماجرا ( ۲۱ )

مصاحبه‌گر، راوی و نویسنده:
ابراهیم طالبی دامنه دارابی
سال مصاحبه با شیخ وحدت: ۱۳۹۲

شیخ وحدت پیش از کوچ به مشهد درسال ۵۵ مرتب  در قم پیِ سید احمد نبوی رفیق مبارزش می‌گشت. رفت کوچه‌ی عشقعلی منزل مرحوم آیة الله منتظری، دید نیست. چون نبوی تحت تعقیب ساواک بود آنجا را ترک نموده بود. هیچ سراغی از او نبود. در آن وا انفسای دیکتاتوری شاه، شیخ تلاشش را کرد بعد از چندی، رفت سراغ پسرعموی سید احمد، که در نیروگاه قم خونه داشت. در زد. پسرعموی نبوی آمد دم در. شیخ با او صحبت کرد و سراغ نبوی را گرفت. گفت او تحت تعقیب است معلوم نیست کجاست. شیخ اصرار کرد باید او را ببینم. فهمید پسرعمو از او باخبره نمی‌خواهد نشانی دهد. اشاره‌ای کرد که او گاه‌گاه می‌آید و یک سلام علیکی می‌کند نمی‌دانم کجا می‌رود. شیخ گفت پس این بار آمد بگو وحدت می‌خواهد ترا ببیند.

 

شیخ هر هفته سراغ پسرعموی نبوی می‌رفت تا روزی ترتیبی داده شد این دو مبارز فراری تحت تعقیب ساواک، همدیگر را در جایی ملاقات کنند. فلان ساعت، در فلان روز و در فلان جای خیابانی در قم. در قرارهای مبارزین هر دو نفر موظف بودند سر موعد مقرر در قرارگاه حاضر شوند اگر ۵ تا ۱۰ دقیقه هر یک ار طرفین دیر می‌کرد، دیگری موظف بود صحنه را ترک کند. دو رفیق پس از مدتی در نقطه‌ی قرار، همدیگر را به خوبی یافتند. حجت‌الاسلام شهید سید احمد نبوی (همان‌گونه که گفتم فرمانده‌ی سپاه قم و ری شده بود بعد از انقلاب) با تأکید فراوان به شیخ وحدت گفت مصلحت نیست در قم بمانی و همین نظر و ارزیابی‌های قبلی شیخ، موجب شد به مشهد کوچ کند. اما آن دو قرار گذاشتند فردا بعد از ظهر به کاشان بروند.

 

نبوی هر سال در محرم و رمضان در قمصر منبر می‌رفت. آنجا آشنایان زیادی داشت. در مسیر رفتن به کاشان، شیخ وحدت دریافت به قمصر می‌روند. نبوی برای امنیت مقصد را پوشیده نگه داشت. بلاخره به قمصر رفتند و ۲۴ ساعت ماندند. فصل گلاب‌گیری نبود اما به باغ و کارگاه گلاب‌گیری رفتند تماشا کردند و همان جاها و در منزل آن آشنا، به بحث و تحلیل و بررسی اوضاع پرداختند. در این دوره رژیم در اوج اختناق بود تا اواسط سال ۵۶ که فضای باز سیاسی مطرح شد.

 

شیخ می‌گوید این ملاقات مفیدی بود دل هر دوی‌شان با رفتن به قمصر باز شده بود. یکی از چیزهایی که درین ملاقات نبوی به شیخ وحدت گفت این بود که هر وقت به ساری سفر کردی به قائم‌شهر مغازه‌ی پدرخانمم برو پیغامی را به او برسان. شیخ پذیرفت گفت به‌زودی سفری به ساری خواهد نمود.

 

آن دو از قمصر بازگشتند به قم، از همدیگر وداع کردند دیگر هم همدیگر نیافتند تا ۲۲ بهمن ۵۷. چون شیخ وحدت پس از چندی فهمید نبوی در یکی از خیابان‌های تهران توسط ساواک دستگیر، محاکمه و به زندان محکوم شد. روزی از روزهای همان سال، شیخ به ساری سفر کرد و در مسیرش به قائم‌شهر رفت، سراغ پدرخانم سید احمد نبوی چاشمی. پیغام آن مبارز را به ایشان رساند.

 

سپس از همان جا تصمیم گرفت به در خونه‌ی شیخ محسن مقدسی رفیق مبارز دیگرش -که بعد از انقلاب به مرکز تحقیقات سپاه رفت- برود. آنان در ۱۷ خرداد ۵۴ در مدرسه‌ی فیضیه دستگیر شده بودند و او هم‌اینک درین موقعی که شیخ به قائم‌شهر رفت در زندان اوین است. رفت در زد. خانمی آمد دم در. سلام کرد و خود را معرفی نمود گفت من مدتی‌ست از محسن هیچ خبری ندارم وضعیتش چطوره. آمدم بپرسم چه خبری از او دارید. گفت محسن ۵ سال حبس در زندان اوین محکوم شد پدرش ماهی یک بار با او ملاقات می ‌کند. گفت اگر این بار یاد پدر ماند، در ملاقاتش پیامم را به محسن برسانَد. در همین اوضاع سخت ۵۵ است که شیخ به مشهد کوچ کرد.

 

مشهد به دلایل متعدد از قم امن‌تر بود. وحدت به خونه‌ی حسین احمدیان و آقا رضا... اصفهانی می‌رفت و با هم بحث‌های مختلف سیاسی و قرآنی داشتند. شیخ هفته‌ای دو سه بار به آن خونه می‌رفت. آقای دکتر حسین احمدیان اهل ساری‌ست و آقا رضا... از اصفهان. در دوره‌ی دانشجویی فاز مطالعاتی و علایق رضا مباحث قرآنی بود و فاز احمدیان، مسائل سیاسی ایران. به‌طوری که او هم‌اینک نیز که یک پزشکه، فردی مسلط به تاریخ سیاسی ایران است. شیخ وحدت هنوزم با دکتر حسین احمدیان در ساری در ارتباطه و با هم جلسات و نشست دارند با جمع روزبهی و رفقا.

 

شیخ به آن خونه‌ی این دو دانشجوی مبارز رفت و آمد داشت. تا یه روزی ساعت سه و نیم بعد از ظهر سال ۵۵ حسین احمدیان آمد دم در خونه‌ی شیخ. در زد. وحدت خودش رفت دم در. دید احمدیانه. طبق قرار شیخ یک ساعت بعد باید می‌رفت خونه‌ی آنها برای نشست. گفت امروز خونه‌ی ما نیا. دیگر امن نیست. لو رفت. امروز صبح مأمورین ساواک ریختند توی خونه و تمام وسائل، اسباب، اثاثیه و حتی توالت و همه‌ی جاها را گشتند همه چیز را بهم ریختند و از ما سؤال و جواب کردند. مردانگی کرد دکتر احمدیان، شیخ را از باخبر کرد وگرنه آن روز وحدت در آنجا مجدداً دستگیر می‌شد. مدد الهی.

 

عکس بالا: حاج ابراهیم مهاجر. شیخ وحدت و

حجت الاسلام آسید علی صباغ. شب عاشورا. (۸ مهر ۱۳۹۶)

تکیه‌ی داراب‌کلا. عکاس: سید ابراهیم موسوی

 

بُرش‌هایی از زندگی پرماجرا ( ۲۲ )
مصاحبه‌گر، راوی و نویسنده:
ابراهیم طالبی دامنه دارابی
سال مصاحبه با شیخ وحدت: ۱۳۹۲

از همان لحظه‌ی خبررسانی دکتر احمدیان، شیخ وحدت ارتباط با آن خونه را برای رعایت امنیت آن دو دانشجو و خود قطع کرد. داستان این دو دانشجو فعلا به کنار. بریم سر دو موضوع مهم و یک خاطره‌ی شیرین که به نحوی از امتیازات داراب‌کلا محسوب می‌شود. در مشهد یکی از کسانی که شیخ با او در ارتباط بود، دوست پیشینش حجت الاسلام آسید ضیاء میرعمادی اَرایی است.

او ازدواج کرده بود. در دورترین قسمت خیابان طبرسی در کوچه پس کوچه‌ای خونه خریده بود. وحدت به خونه‌ی او هم که در امنیت بود می‌رفت. وی با این که یک چهره‌ی سیاسی بود جنبه‌ی غیرسیاسی هم داشت که همین موجب می‌شد شیخ در مراوده با او احساس ناامنی نکند. چون شیخ از فردای فرار از پادگان خرم آباد، برای حفظ امنیت، فقط و فقط با تعدای خاص از افراد در رفت‌وآمد بود. آن جنبه‌ی غیرسیاسی آقای میرعمادی این بود که او یکی از اعضای فعال انجمن حجّتیه بود و عضو انجمن متعهد می‌شد در کارهای سیاسی وارد نشود.

همین ویژگی باعث شد شیخ دغدغه‌ای در دوستی و آمدوشد با او نداشته باشد. در واقع یک پوششی برایش تا مأمورین ساواک به شیخ مشکوک نشوند. یا اگر دستگیر می‌شد، رژیم فکر می‌کرد او عضو انجمن حجتیه است برای حکومت خطری نمی‌آفریند. شیخ با میرعمادی برنامه‌ی درسی هم می‌چید که کتاب مهم مطوّل را پیش آقای حجت هاشمی خراسانی درس بگیرند.

این استاد مبرّز مشهد هم می‌پذیرد. هر روز ساعت ۷ صبح در منزلش برای این دو تدریس برپا کرد، آنچنان جانانه و جدی که گویی برای ۵۰ شاگرد دارد درس می‌دهد. وحدت این درس آقای حجت را بسیارمؤثر توصیف می‌کند و در همین مصاحبه با بنده، از سر شوق و ارادت، ازین استادش خیلی تعریف می‌کند، دعایی نیز نمود. شیخ برای رفتن به درس مطول، همیشه از کوچه پس کوچه های مشهد می‌رفت. در طول دوره‌ی فرار، هیچ گاه در هیچ نوع کاری از خیابان رفت و آمد نمی‌کرد، کوچه پس کوچه می‌رفت تا چنانچه تعقیب شد، گریز کند، بتواند مخفی شود. به آسانی درروَد.

حالا آن یک خاطره‌ی خوب: شیخ وحدت یک شب رفته بود خونه‌ی آقای سید ضیاء میرعمادی. دید یک پیرمردی آنجا نشسته. با ورود وحدت او از جای برخاست و میرعمادی ایشان را به شیخ معرفی کرد گفت ایشون پدرم هستند. با هم روبوسی کردند نشستند. بعد از چندی ایشان از شیخ پرسید خودتون را معرفی کنید. وحدت گفت: من اهل مازندرانم. شهر ساری. روستای داراب‌کلا. تا گفت داراب‌کلا، پدر میرعمادی گفت: اِه شما داراکلایی هستین؟ پسر کی هستین؟

شیخ گفت: پسر شیخ علی اکبر طالبی. او گفت: در بچگی طلبه که بودم و در مدرسه‌ی رضاخان ساری درس می خواندم. آنجا یک آقایی بود که آدم بسیارمحترم و مُلّایی بود برای ما درس می‌گفت. بعد نمی‌دانم او را چیزی سمّی خوراندند و مسموم شدند و از دنیا رفتند. اسمش آشیخ باقر آفاقی بود. وحدت گفت: این آشیخ باقر آفاقی، پدربزرگ ماست از طرف مادر.

ایشان به محض شنیدن این نسبت فامیلیِ شیخ با آشیخ باقر آفاقی مجدد وحدت را به آغوش کشید بسیار اظهار خوشحالی کرد گفت خیلی افتخاره که شما با پسرم رفیق هستید. بعد همین پیرمرد روشن‌ضمیر شروع کرد فصلی مُشبع از سجایای اخلاقی آشیخ باقر آفاقی را ذکرکردن: این که بسیارملا و باسواد و بسیار فردی محترم و متواضع بود و... .

اضافه کنم مادرم یک برادر روحانی هم داشت به نام شیخ موسی آفاقی که در دوره‌ی نهضت شهید نواب صفوی سربه‌نیست شد. مرحوم مادرم پس از سال‌ها انتظار، آخرش از سرنوشت او سر درنیاورد و با آرزوی پیداشدن برادر از دیار فانی رحلت کرد. بگذرم. یاد آورَم که در همین اوضاع فرزند سوم شیخ وحدت هم در مشهد متولد می‌شود به اسم محسن (داماد مرحوم شیخ روح الله حبیبی)

اما آن موضوع مهم دیگر: یکی دیگر از کسانی که شیخ وحدت با او در مشهد مرتبط بود و به خونه‌اش می‌رفت و بحث و تبادل دیدگاه داشت، یک روحانی بود به نام آقای آشوری بود. شیخ می‌گوید وی چهره‌ای سیاسی و مبارز بود. افکارش سوسیالیستی بود. وحدت گاهی ازو درخواست می‌کرد کتاب‌هایی برای مطالعه معرفی کند، معمولاً کتاب‌های مارکسیستی را آدرس می‌داد. شیخ یک بار از او پرسید برای خودسازی باید چه کار کرد؟ او بی‌شوخی و به‌جدّ گفت: بهترین کار برای خودسازی این است که آدم برود کارخانه به عنوان یک کارگر کار کند. او کتابی نوشته بود در قطع جیبی که بسیار معروف شده بود کتابش به نام: «توحید آشوری».

علمای قم مثل آیت الله خزعلی علیه‌ی او و کتابش موضع گرفته بودند. شیخ وحدت می‌گوید آشوری بر سر مواضع خود پس از انقلاب نیز باقی ماند و با جمهوری اسلامی بدجوری زاویه داشت و تقریبا" از نظر فکری او و شیخ علی‌اکبر گودرزی (رئیس گروه فرقان) قرابت فکری زیادی داشتند. وحدت اشاره کرد او به خاطر مواضع و تندروی‌هایی که داشت از سوی دادگاه انقلاب دستگیر، محاکمه و اعدام شد.

 

حجت الاسلام سید سلمان صفوی

بُرش‌هایی از زندگی پرماجرا ( ۲۳ )
مصاحبه‌گر، راوی و نویسنده:
ابراهیم طالبی دامنه دارابی
سال مصاحبه با شیخ وحدت: ۱۳۹۲

شیخ وحدت باز در یک پنجشنبه جمعه‌ی دیگر  سال خفقان ۵۶ را به تهران نزد امیر زهتاپچی می‌رود. امیر هم با خیلی‌ها مرتبط بود و هم خیلی‌ها توی خونه‌ی امیر رفت و آمد داشتند. شیخ نزدیکی‌های غروب رسید خونه‌ی امیر. در زد و خود امیر آمد دم در. راهنمایی شد به همان اتاق طبقه‌ی بالایی که معمولا" آنجا می‌رفت. وارد شد. دید یک جوانی آنجا نشسته است. یک پیراهن آستین‌کوتاه چهارخونه‌ای تنش است. قد نسبتاً بلند و بدن ورزیده‌ای داشت. حدود بیست و یک و دو سالش بود. ریش پروفسوری گذاشته بود. چشم آبی و مو بور بود. شیخ وحدت وارد شد و سلام کرد. او پا شد و جواب سلام را داد و به وحدت دست داد و بعد هر دو نشستند.

 

اندکی بعد امیر وارد شد و وحدت را به او و او را به وحدت معرفی نمود. گفت ایشان آقای وحدت‌اند و از رفقای قدیمی ما. و به وحدت رو کرد و گفت: آقا سلمان دوست خوب ما. آن شب بر هر سه فرد شب خوشی گذشت. مباحث فراوانی از عقیدتی و قرآنی گرفته تا سیاسی و امنیتی مورد کنکاش و تبادل قرار گرفت. سلمان اولین بحثش را که آن شب مطرح کرده بود، مساله‌ی عالَم ذَر بود. این بحث را برای این طرح نمود چون امیر به او گفته بود آقای وحدت تسلّط زیادی بر آیات قرآن دارد. وحدت و سلمان روی همین مبنا، تا پاسی از شب روی موضوع عالم ذر بحث کردند و نظر مرحوم علامه طباطبایی را شیخ آنجا بیان نمود. و نیز این که بعضی‌ها معتقد بودند این آیه‌ی  شریفه یعنی آیه‌ی ۱۷۲ اعراف در باره‌ی عالم ذَر است‌:

 

اِذ آخَذَ ربکَ مِن بنی آدمَ مِن ظُهورهم ذُرّیّتهم و اَشهدهم على آنفُسهِم اَلستُ بِربِّکُم قالوا بلى شهِدنا اَن تَقولوا یوم القیامةِ اِنّا کُنّا عن هذا غافلین.

 

بیفزایم علامه طباطبایی معتقد است: عالم ذَر روح این عالم است که آن را عالم غیب نیز می‌گویند ... هر موجودی دو وجه دارد وجه الی الله که زمان و تدریج در آن راه ندارد و وجه بغیره که در آن تدریج و زمان (با مقایسه ی موجودات به یکدیگر ) راه دارد. بگذرم.

 

آن شب را شیخ و سلمان و امیر تا بعد از ظهر روز جمعه با هم بودند و گرم بحث و نظر. و عصر آن روز این و سلمان دوتایی حرکت کردند به سوی قم. همین دیدار اتفاقی موجب شد این دو با هم دوست و رفیقی صمیمی شوند. با قراری که گذاشتند بار دیگر در زمان دیگر سلمان و وحدت از قم از پل آهنچی که هنوز نیز محلی‌ست برای سواری‌های مسافرکش شخصی تهران-قم، سوار یک ماشینی شدند و به خونه‌ی زهتاپچی رفتند.

 

دوستی سلمان و وحدت ادامه داشت تا این که پس از مدتی همدیگر را گم کردند. شیخ از امیر زهتاپچی هم سراغ سلمان را می‌گرفت، امیر هم اظهار بی‌اطلاعی می‌کرد. شیخ دغدغه داشت نکنه دستگیر شده باشد و یا سربه‌نیستش کردند و یا در عملیاتی کشته شد یا خودش عمدا" مخفی شده و آفتابی نمی‌شه؟

 

معمولا" آن زمان میان مبارزین رسم بوده و توافقی نانوشته که هیچ وقت از همدیگر اطلاع کامل نداشته باشند تا اگر یکی لو رفت اطلاعات اضافی‌اش به نحوی توسط ساواک کشف نشود. در حد بسیار جزئی از هم باخبر بودند. حتی کسی آدرس خونه و دوستان دیگرش و نام حقیقی و سایر اطلاعات شخصی‌اش را به کسی نمی‌گفت و طرف مقابل هم سعی نمی‌کرد چیزی ازین امور بپرسد.

 

شیخ هم فقط می‌دانست او نام سلمان را بر خود گذاشته و لهجه‌ای اصفهانی دارد. همین. اما این که او کجا زندگی می‌کند و خونه‌اش کجاست و اسم و رسم واقعی‌اش چیست را طبق فرمول مبارزه از او و هیچ کس نمی‌پرسید.

دیدن دو مبارز در دفعه‌ی بعدی فقط با قرار قبلی امکان‌پذیر بود. ارتباطات امروزین را نگاه نکن که انفجار اطلاعات شکل گرفت و جهان دهکده‌ی جهانی شده است و با کسر ثانیه‌ای همه از هم باخبرند و حتی به هم سرَک می‌کشند. آری؛ سلمان و وحدت که مدتی با هم در خانه‌ی امیر رفیق و انیس شدند، یکدیگر را گم کردند و وحدت فقط در حقش دعا می‌کرد هر کجا هست خدا نگه دار و محافظش باشد و از سلمان فقط خاطراتی خوش در ذهنش باقی ماند. و این گم‌گشتگی گذشت و گذشت تا این که بعد از پیروزی انقلاب، باز وحدت و سلمان  همدیگر را ... این ماجرا بماند برای بعد. فعلا" شاید کسی بخواهد بداند سید سلمان کیست؟ فقط بگویم او حجت الاسلام سید سلمان صفوی است برادر سردار رحیم یحیی صفوی. او و شیخ وحدت هنوز هم با هم مرتبطند. سلمان فعلا" در انگلیس است و مؤسسه‌ی مطالعات صلح تأسیس کرد و مابقی بماند. عکس بالا هم سید سلمان است.

 

بُرش‌هایی از زندگی پرماجرا ( ۲۴ )
مصاحبه‌گر، راوی و نویسنده:
ابراهیم طالبی دامنه دارابی
سال مصاحبه با شیخ وحدت: ۱۳۹۲
عکس بالا: تاسوعا. اوسا. ۸ مهر ۱۳۹۶. از راست: مرحوم شیخ اسماعیل دارابکلایی. شیخ باقر طالبی. شیخ ابوطالب طالبی «وحدت». اینک بُرشی دیگر از سرگذشت شیخ وحدت:

 

از سال ۴۹ می‌گویم از کار ستُرگ شیخ وحدت در برچیدن نحوه‌ی جمع‌آوری پول مُلّا. او از مشهد با تصمیمی قطعی اربعین تا چهل و هشتم سال ۱۳۴۹ را آمد تکیه‌ی داراب‌کلا که منبر روَد، با انگیزه‌ی برافکندن کار مشمئز‌کننده‌ی جمع‌آوری پول ملّا. هر روحانیِ منبری، منبر می‌رفت پایان منبرش سه نفر برمی‌خاستند در میان حضّار می‌گشتند هر کس دستش را توی جیبش می‌کرد یکی یک ریال، یکی دو ریال، دیگری پنج قِران می‌داد. پول‌ها را جمع می‌کردند میان حاضرین و جلوی چشم عزادار، می‌آوردند می‌گذاشتند توی مُشتِ منبری. عجب رسمی!

 

در قسمت بانوان نیز چنین می‌کردند پس از جمع‌آوری پول ملا یا تحویل مسئول جمع‌آوری بخش مردان می‌دادند که بدهد به منبری. یا در همان بخش مجلس زنان، که اگه زن آن ملّایی که به منبر رفته، حضور داشت، می‌دادند به او. وحدت تصمیمی سخت گرفت که این بساط را ریشه‌کن کند. زیرا مسئول جمع‌آوری پول ملا، انگار توی کمین نشسته، تا یکی وارد تکیه شود شکارش کند آن فرد هم باید در مرائی جمع، حتما" دست به جیب کند به مسئولی که پیش زانوهاش، زانو زده، پول دهد. اصلِ پول ملا را نمی‌گم، نحوه‌اش را می‌گویم. او آن سال، آمد داراب‌کلا. مرحوم حجت الاسلام آشیخ احمد آفاقی (پسرعموی مادرم) در تکیه‌ی بالا، هم غروب‌ها به منبر می‌رفت،هم شب‌ها. هنوز مسجد و تکیه‌ی پایین‌محله تأسیس نشده بود. وحدت البته دعوت نشده بود.آقای آفاقی رحمهُ الله به اختیار خود منبرهای غروبش را به وحدت واگذار نمود. وحدت هم، چون در درونش به خَرق عادت بد تکیه فکر می‌کرد که چگونه آن را براندازد و آن را تا آن مرحله پنهان نگاه داشت، پیشنهادش را پذیرفت. بزرگترها و هم سن و سال‌های ما یادشانه.

 

وحدت پس از چهار منبر، روز پنجم منبرش را اختصاص داد به جمع‌آوری پول ملّا. مقدمه‌ای چید و درباره‌ی عظمت روحانیت و لزوم بزرگداشت مقام روحانی، این که اینها جانشین پیامبر ص هستند و دین خدا را به مردم ابلاغ می‌کنند و...، چنین گفت: خوب، خود این کار که برای روحانی پولی در نظر می‌گیرید، کار با ارزشی‌ست، اما این بساط سبک پول جمع‌کردن را جمع کنید. این اهانت به یک مُبلّغ دین خداست.

او معتقد بود برایش بسیار دشوار بود که وقتی دعا می‌کرد، نمی‌دانست دعا را طولانی کند و یا کوتاه! چرا که اگر طولانی‌اش می‌کرد ممکن بود اینطور تلقی کنند که برای بیشتر پول جمع‌شدن دارد دعا را کِش می‌دهد. به‌همین‌خاطر در هر منبرش سه تا دعا می‌کرد می‌آمد پایین. حتی برخی از اینهایی که پول جمع می‌کردند در پایان هر منبر، به وحدت گفتند چرا دعا را زود تمام می‌کنی؟ بذار ما از همه بگیریم بعد بیا پایین. وحدت در ادامه‌ی آن منبر چنین گفت:

 

الآن با این وضیعتی که در پایان هر منبر برای روحانی پول جمع می‌کنید، حال منِ منبری با حال یک گدا که از بیرون محل وارد محل می‌شود هیچ تفاوتی ندارد. اون گدا از صبح تا غروب این در و آن در خونه‌ها را یکی یکی می‌زند و یک قِران یک قِران، دو ذار سه ذار می‌گیره، غروب آفتاب می‌آد داخل این اتاق کناری (گداخانه‌ی تکیه) می‌خوابه. پولهاشو می‌شمُره، حساب و کتاب می‌کنه، به خود می‌گه چقدر درآمد داشته. (آن وقت‌ها کنار تکیه، سمت دستشویی یک اتاقکی داشت که گدا‌هایی که از راه‌های دور می‌آمدند محل، روزها گدایی می‌کردند و شب‌ها آن جا می‌خوابیدند) وحدت بازم ادامه داد گفت:

 

منِ آخوند هم از صبح تا بعد از ظهر می‌شینم مطالعه می‌کنم و بعد می‌آم توی تکیه و بعد از منبر یک قِران دو ذار، سه ذار برام جمع می‌شه. به اندازه‌ی همون گدا. با این تفاوت، که گدا در خونه‌ها را می‌زنه، ما آخوندها یه خورده متمدّن‌تر هستیم صاحب‌خانه را اینجا جمع می‌کنیم و پول را این جوری ازشون می‌گیریم و با فریاد غرّا گفت: والله بالله این قبیح است. این تحقیر است. این جسارت است. آدم از گرسنگی بمیرد بهتر است که این جوری پول در بیاورَد و زندگی را اداره کند.

 

وحدت منبرش را تمام نمود آمد پایین. شب نوبت آقای آفاقی شد. آقای آفاقی رفت منبر. بعد از منبر، همان کسانی که جمع کننده‌ی پول بودند، و غروب آن روز هم در تکیه نشسته بودند و صحبت‌های وحدت را شنیده بودند، پاشدند برای آقا آفاقی پول جمع کنند. شیخ وحدت به‌شدت برآشفت گفت: من مگر امروز در باره‌ی همین موضوع صحبت نکردم؟ بنشینید. اون آقایون نشستند. بعد آقای آفاقی آمد پایین و وحدت را خیلی گرم گرفت به او گفت:

 

آقا ته اِما رِه هم راحت هاکاردی با این کاری که هاکردی.

 

وحدت برای اینکه ابتدا خود را از پول ملّا راحت کند همان آغاز آمدنش از مشهد، از دوستش شیخ حسن علم‌الهدی ۴۰۰ تومان پول قرض کرد.چون اراده‌ی راسخش بوده باید این نحو پول ملا را ریشه‌کن کند، لذا خود اطمینان داشت برای پول‌گرفتن داراب‌کلا نمی‌رود. وقتی برگشت مشهد کتاب‌های شخصی‌اش را فروخت پول شیخ حسن علم‌الهدی را بازپس داد. از آن سال به بعد شیوه‌ی وهن‌آلود علیه‌ی روحانیت از زادگاه داراب‌کلا رَخت بر بست به تاریخ پیوست.

 

 شیخ وحدت در دوره‌ی فرار که لباس روحانی را کنار گذاشت

و با پوشش شخصی مخفی در مشهد و تهران و ساری و قم و شهرهای مختلف می‌رفت تا گیر ساواک نیفتد


بُرش‌هایی از زندگی پرماجرا ( ۲۵ )
مصاحبه‌گر، راوی و نویسنده:
ابراهیم طالبی دامنه دارابی
سال مصاحبه با شیخ وحدت: ۱۳۹۲
عکس بالا: شیخ وحدت در دوره‌ی فرار (سال ۵۴ و ۵۵ و ۵۶ و ۷۵) که مجبور شده بود لباس روحانی را کنار گذارِد و با پوشش شخصی، مخفی در مشهد و تهران و ساری و قم آمدوشد کند تا گیر ساواک نیفتد: اینک بُرشی دیگر از سرگذشت شیخ وحدت:

 

شیخ وحدت و امیر زهتاپچی با هم یک سفری دیگر هم به مازندران داشتند در همان سال‌های مبارزه. در بین راه امیر سر صحبت را باز کرد و سفرش با مرحوم آیة الله منتظری را بازگویی کرد. گفت با همین ماشینم یک بار آقای منتظری را برای هواخوری و ... به شمال آوردم و تا گنبد رفیتم و بعد هم به قم برگشتیم. امیر از شخصیت آقای منتظری گفت. گفت آدمی بسیار بی‌شیله و پیله و بسیار متواضع و خوش‌سفر بود. گفت در همین سفر بود که آقای منتظری یک جلد کتاب به من هدیه نمود. کتاب تألیف دکتر مهدی بهار بود با نام میراثخوار استعمار. شیخ وحدت تأکید می‌کند که این کتاب برای امیر خیلی با ارزش بود چون هدیه‌ی آیة الله منتظری به وی بود. اما امیر به خاطر علاقه‌ی زیادی که میان او و وحدت وجود داشت، به شیخ گفت: "من علی‌رغم این که این کتاب را بسیار بهش وابسته هستم اما در عین حال آن را به شما هدیه می‌کنم و به عنوان یادگاری آیة الله منتظری پیش شما بماند."

 

حالا این یادگاری گذاشتن نزد شیخ وحدت زمانی ست که مرحوم آیة الله منتظری در زندان شاه است. حتی اسم منتظری را بردن حبس و شلاق داشت تا چه رسد به این که یادگاری او را با دستخط هدیه‌اش در پیش خود نگاه داشتن. بگذرم که میراث خواری هنوز هم ... .

 

وحدت بعد از ملاقات با امیر و اطلاع از وضعیت امیر که خیلی براش مهم و وپژه بود، و تبادل افکار و اخبار فوری رهسپار مشهد شد. معمولا "انقلابیون پس از دیدار با همدیگر برای دور ماندن از تعقیب و مراقبت ساواک سعی می کردند از منطقه‌ی نزدیک به هم دور شوند. وحدت در مشهد ماند تا تابستان 1356. تا یک روز زهتاپچی آمد مشهد پیش وحدت. این دو مبارز یک دوست مشترکی داشتند به نام مهندس احمد عطّاری که امیر هر وقت مشهد می‌آمد دوتایی می‌رفتند منزل آقای عطّاری. عطاری مدیر کارخانه‌ی دانه های روغنی علی‌آباد کتول بود.

 

شیخ وحدت در مشهد با یکی از کسانی که در آن دوره‌ی فرار با او مراوده داشت، همین مهندس عطّاری بود. از نوع گفت‌وگو ها میان این سه تن در این دیدار بگذریم که معمولا" هم بررسی وضع همدیگر و موقعیت رژیم و مبارزین و مسائل فکری بود. توی همین ملاقات او و امیر با عطاری، شیخ می‌گوید خانم امیر در منزل عطاری دچار درد شدید دندان شد و شیخ و امیر دوتایی بردنش دندانپزشکی و بعد هم امیر برگشت به تهران. بگذرم.

 

دیگر شیخ وحدت امیر را ندید تا سه ماه بعد در پاییز ۱۳۵۶. پاییز ۵۶ که شیخ بار دیگر برای در امان‌ماندن از دست رژیم مجبور بود جای خود را تغییر دهد، از مشهد مقدس کوچ کرد به قم. و در اقصی نقطه‌ی آن زمان قم یعنی منطقه ی خیابان تهران و چیزی حدود ۲ کیلومتر دور از منطقه‌ی حاج‌زینل، و در یک بیابان که چند تا خانه بود، خانه‌ای دربستی با پرداخت ماهی ۲۵۰ تومان اجاره نمود. و خوشبختانه در این خانه تا پیروزی انقلاب ماند و دیگر خانواده‌ی وی دچار امشکلات و سختی های بعدی نشد. چون همیشه شیخ وحدت در این دوره سعی کرد یکی از چهار خواهرمان را به نوبت برای کمک به همسرش به همراه ببرَد.

 

وقتی خواهرها به نوبت می رفتند منزلش، شیخ دیگر کمتر دغدغه ی تنهایی همسرش را داشت و همین به قول شیخ موجب می شد دست به سفرهای متعدد به شهرهای ایران بزند. و می زد. با استقرار دو باره‌ی شیخ وحدت در قم، باب مراوده ی مجدد با امیر زهتاپچی باز و بازتر شد. وحدت که با حضور خواهرها در منزلش احساس آزادی و آسایش می کرد دست به تحرکات تازه زد. اولین اقدام شیخ وحدت تشکیل کلاس درس نهج البلاغه در تهران برای امیر زهتاپچی و ... بود. در پنج‌شنبه‌های هر هفته. شیخ مهم‌ترین خطبه‌های نهج‌البلاغه را  شرح می‌کرد. امیر همین مباحث شیخ را با توافق همدیگر، در طول هفته می‌بُرد توی مساجد و تکایای تهران و سراسر کشور انتشار می‌داد و روشنگری می‌نمود تا از استبداد رهایی یابند.

 

توجه: یادآوری کنم همین امیر زهتاپچی را شیخ وحدت آورد داراب‌کلا و امیر یک بار هم، با عبا در پلّه‌ی اول منبر تکیه‌ی داراب‌کلا، غروب محرم سال احتمالاً سال ۵۲ برای مردم سخرانی کرد. بگذرم. یک بار امیر در اوج مبارزات علیه‌ی رژیم شاه در سال ۵۶ قبل از فضای باز سیاسی دستوری جیمی کارتر، به قم می‌آید پیش شیخ وحدت. آن دو به دیدار مرحوم آیة‌الله نعمت‌الله صالحی نجف آبادی می‌روند. آقای صالحی نجف‌آبادی نویسنده‌ی چندین کتاب موج‌آفرین! مثل شهید جاوید درباره‌ی قیام امام حسین (ع) بود که سروصدا کرده بود. در آن دیدار آقای صالحی نجف‌آبادی برای شیخ وحدت و امیر زهتاپچی یک نقلی مهم دارد درباره‌ی مسأله‌ای که شیخ وحدت مفصلش را برایم گفت که می‌گذرم. وحدت با امیر به کنگاور و قصرشیرین می‌روند که بتوانند... . تا بعد.

 

متن زیز در حال تنظیم است:

بُرش‌هایی از زندگی پرماجرا ( ۲۶ )
مصاحبه‌گر، راوی و نویسنده:
ابراهیم طالبی دامنه دارابی
سال مصاحبه با شیخ وحدت: ۱۳۹۲

 

شیخ وحدت در دوره‌ی فرار چند بار به داراب‌کلا آمده بود. همیشه هم در موقع شب. آن هم به مدت کمتر از یک ربع ساعت و یا ۲۰ دقیقه پیش والدین بیشتر نمی‌ماند. معمولا" هم با دوستش آقای قدرت واثقی که ژیان داشت و معلم بود، می‌آمد. در داراب‌کلا چهار نفر مورد اعتمادش بودند که معمولا" با ماشین اینها اثاثیه‌اش را به قم یا مشهد منتقل می‌ساخت. آقایان: سید مصطفی دارابی. اکبر چلویی. عباسعلی قلی زاده  و علی کارگر. مثلا" یک بار در اوج همین سال‌های زندگی مخفی اثاث منزلش در مشهد را با آقای عباسعلی قلی زاده برد به قم. نیز با آقای سید مصطفی دارابی اثاث منزل قم را منتقل کرد به مشهد. در همین مسافرت مخفی با ماشین آقا مصطفی دارابی، وی در فاضل‌آباد یا علی‌آباد کتول توقف کرد و رفت پادگان به ملاقات آقای اصغر مهاجر که سرباز آنجا بود. بعدها اصغر مهاجر درباره‌ی همین ملاقات به شیخ وحدت گفت، آقا مصطفی وقتی آمد پادگان به وی گفته بود؛ شیخ وحدت توی ماشین است و دارم ایشان را می‌برم مشهد. با اینکه اکبر چلویی و علی کارگر هم با ماشین وانت کار می‌کردند آن سالها، ولی وحدت در ذهنش نمانده آیا با این دو نفر هم مسافرتی کرده یا نه.

 

از این حاشیه‌ی مهم بگذرم. اما یک مطلب را شرح کنم. شیخ در طول چند باری که شب‌ها می‌آمد منزل پدر در داراب‌کلا، در یکی از آن سفرهای شبانه، یک شب را تا صبح در منزل پدر ماند و آن هم شب دراز ماه رمضان در زمستان ۱۳۵۵ بود. آن شب وحدت در منزل پدر منتظر ماند تا مراسم مسجدجامع محل پایان گیرد تا با دو تن از روحانی‌های محل دیدار کند. بلاخره رفت پیش آن تن. یکی پیش مرحوم حجت‌الاسلام شیخ روح الله حبیبی. پیش مرحوم حبیبی با هم نشستند و قدری درباره‌ی اوضاع مملکت صحبت کردند. آقای حبیبی محرم راز شیخ وحدت بود و همسرش هم دخترخاله‌ی تنی مرحوم پدرمان می‌یاشد. شیخ روح الله بسیار نگران بود برای شیخ وحدت. به شیخ گفت "می‌خواهی چی کار کنی با این وضعیت مخفی و دربدری؟ آخه چند سال می‌خواهی صبر کنی؟ این اصلا" غیر قابل تحمل است." همه‌ی اینها را از روی دلسوزی و تسلّیِ خاطر به وحدت می‌گفت. وحدت تنها یک جواب به مرحوم حبیبی داد و آن این بود:

 

در نومیدی بسی امید است
پایان شب سیه سپید است

اَلیسَ الصّبحُ بقریبٍ.

 

بعد از پایان مراسم مسجد شیخ وحدت از پیش شیخ روح الله، رفت منزل‌ یکی دیگر از روحانیان داراب‌کلا. وحدت در زد. یکی آمد دم در. در را باز کرد. وحدت وارد شد. دید از قبل سه نفر دیگر هم آمدند پیش ایشان و گرم صحبت هستند. شیخ وحدت وارد اتاق شد. سلام کرد ولی فهمید خیلی سرد جواب سلامش را داد. ولی وحدت نشست و با آن سه نفر دیگر احوالپرسی کرد اما خود روحانی چند لحظه‌ای نگذشت که از جای خود برخاست و مجلس را ترک نمود و رفت قسمت دیگر منزلش. وحدت قصدش از دیدار این بود که با ایشان اوضاع را بررسی کند. شیخ خیال کرد رفت چای یا پذیرایی را ترتیب دهد. ده دقیقه گذشت نیامد. یک ربع شد، دید نه، خبری نیست. نیم ساعت طی شد، دید کلا" نیامد. دیگه فهمید اساسا" خبری از برگشتش نیست. همه‌ی آن جمع فهمیدند که دیگر برنمی‌گردد. شیخ هم با نهایت تاسّف، منزلش را ترک نمود. بنده احتمال می‌دهم از ورود آقای وحدت به سیاست در آن زمانه موافق نبوده باشد. ازین موضوع عبور کنم. تمام.

 

اما نحوه‌ی خروج شیخ وحدت در آن شب از دارابکلا به ساری و سپس به مشهد داستانی مهم دارد که می گویم مفصلا. ولی اینجا سربسته بگویم آن شب شیخ نتوانست با آن چهار معتمد خود که ماشین داشتند، همآهنگ کند و مجبور شد با یکی دیگر از افراد محلی (آقای ... نامش محفوظ) به پیشنهاد پدرم به ساری برود. گرچه به هرحال صبح زود با همان محلی دربستی به ساری رفت، ولی کار شیخ به گزارش‌دادن به ساواک می‌رسد که شیخ بعد از ... تا بعد.

ادامه دارد...

منبع اصلی متن مصاحب‌هایم: اینجا 

دیدن یا نوشتن نظرات : ۱
بُرش‌هایی از زندگی پرماجرا

بُرش‌هایی از زندگی پرماجرا

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
بُرش‌هایی از زندگی پرماجرا

 

وحدت . دامنه

بُرش‌هایی از زندگی پرماجرا ( ۱ )

مصاحبه‌گر، راوی و نویسنده: ابراهیم طالبی دارابی منبع

سال مصاحبه با شیخ وحدت: ۱۳۹۲

 

پاییز سال ۵۶ است. آقای ابوطالب طالبی دارابی مشهور به «شیخ وحدت» -که به خاطر دوره‌ی فرار و زندگی مخفی پس از دستگیری توسط ساواک، لباس روحانیت را کَند و پوشش عادی داشت- در خانه‌ای اجاره‌ای در دورترین نقطه‌ی قم مستقر است و با زن و دو فرزندش و نیز خواهرمان فاطمه. زندگی سختی را طی می‌کنند. دو‌باره آن جمع ۷ نفره ساروی که از ارادتمندان آیت الله نظری بودند و نیز حسین روزبهی، به شیخ وحدت وصل می‌شوند.

 

آقای روزبهی که پیش از این ازدواج نکرده بود، به ساری رفته و متاهّل شده و به قم برگشته و در خیابان ارم قم پشت مدرسه‌ی حجّتیه خونه‌ای اجاره کرده بود. آقای روزبهی آن زمان به اتفاق برخی دیگر در درس مدرّس افغانی (چهره‌ی مشهور میان طلاب) شرکت می‌کرد. وقتی وحدت از مشهد برگشت و در قم استقرار یافت، روزبهی درس مدرس افغانی را ترک گفت و شیخ وحدت برای او و یکی دیگر از روحانی‌ها به نام آقای «نامش محفوظ» درس را شروع نمود.

 

وحدت . دامنه

بُرش‌هایی از زندگی پرماجرا ( ۱ )

مصاحبه‌گر، راوی و نویسنده: ابراهیم طالبی دارابی منبع

سال مصاحبه با شیخ وحدت: ۱۳۹۲

 

پاییز سال ۵۶ است. آقای ابوطالب طالبی دارابی مشهور به «شیخ وحدت» -که به خاطر دوره‌ی فرار و زندگی مخفی پس از دستگیری توسط ساواک، لباس روحانیت را کَند و پوشش عادی داشت- در خانه‌ای اجاره‌ای در دورترین نقطه‌ی قم مستقر است و با زن و دو فرزندش و نیز خواهرمان فاطمه. زندگی سختی را طی می‌کنند. دو‌باره آن جمع ۷ نفره ساروی که از ارادتمندان آیت الله نظری بودند و نیز حسین روزبهی، به شیخ وحدت وصل می‌شوند.

 

آقای روزبهی که پیش از این ازدواج نکرده بود، به ساری رفته و متاهّل شده و به قم برگشته و در خیابان ارم قم پشت مدرسه‌ی حجّتیه خونه‌ای اجاره کرده بود. آقای روزبهی آن زمان به اتفاق برخی دیگر در درس مدرّس افغانی (چهره‌ی مشهور میان طلاب) شرکت می‌کرد. وقتی وحدت از مشهد برگشت و در قم استقرار یافت، روزبهی درس مدرس افغانی را ترک گفت و شیخ وحدت برای او و یکی دیگر از روحانی‌ها به نام آقای «نامش محفوظ» درس را شروع نمود.

 

این درس‌گفتنِ به آنها ادامه یافت تا وقتی که یکی از دوستان دیگر که او هم مثل آقای روزبهی معلم بود، به قم انتقالی گرفت. او اهل بهشهر بود به نام آقای ابراهیم عسکری‌پور. (همان کسی که در اوائل انقلاب کاندیدای مجلس در ساری شده بود) این دو به اتفاق هم یک خانه‌ای دربست در منطقه‌ی حاج زینل قم اجاره کردند که اتفاقا در مسیر رفت و آمد شیخ وحدت به منزلش بود. و نیز در نزدیک مدرسه‌ای که آن دو در آنجا تدریس می‌کردند.

 

اینها صبح‌ها به مدرسه می‌رفتند و بعدازظهرها خونه بودند. شیخ هم می‌آمد منزلشان هم درس می‌داد، هم تا پاسی از شب می‌نشستند و بحث اجتماع و سیاست و مبارزات و عقاید و اوضاع و آثار سیاسی و دینی و کتاب‌ها می‌کردند. یک معلم دیگری هم به جمع سه نفری اینها افزوده شده بود به نام آقای سبحانی که ظاهرا" از اراک بود. شیخ وحدت به اتفاق روزبهی و عسکری‌پور توی خونه‌ی آقای سبحانی معلم اراکی رفت و آمد داشتند و آنجا مسائل تفسیری قرآن و نهج البلاغه و نیز مسائل سیاسی را مورد بحث و تبادل نظر قرار می‌دادند.

 

در همین سال یکی دیگر از خونه‌هایی که این چهار تن، آنجا رفت و آمد می‌کردند خونه‌ای خلوت و خالی آقای آل اسحاق بود که در آن وقت یکی از فرزندان سیاسی‌اش در زندان رژیم شاه بود و دیگری هم که یک مبارز سیاسی بود رفیق شیخ و این جمع بود. این مجموعه‌ی پنج تایی خونه‌ی آیة‌الله آل اسحاق را که خلوت بود و خالی از سکنه، تبدیل به محل بحث و جلسات سیاسی و فکری کردند. خونه‌ای امن در پشت مسجد فاطمیه‌ی مرحوم آیةالله بهجت. اینها در این مدت که فضایی وحشتناک در قم ایجاد شده بود، با دقت و هوشیاری و رعایت نکات امنیتی در اینجا گردِ هم می‌آمدند و مباحثشان را کنکاش و تبادل می‌نمودند.

 

نکته‌ی مهمی که شیخ وحدت در لای این فضا گفت این بود که زیر لایه‌ی ظاهری قم، یک لایه‌ی پنهانی با هسته‌های پنج و شش نفره میان مبارزین مخفی شکل گرفته بود و مرتّب پیگیر مسائل جامعه و رژیم و چگونگی روند اجتماع و حکومت بودند. حالا دیگر علاوه بر این هسته‌ی مخفی ۵نفره شامل شیخ وحدت و روزبهی و عسکری‌پور و سبحانی و پسر آل اسحاق، اون جمع هفت نفره دیگر ساری نیز که در چهار مردان قم خونه اجاره داشتند؛ و یکی از آنها آقای امیر دلدار بود، برای سهولت دسترسی به شیخ وحدت، به این فکر افتادند تا خانه‌ای در مسیر آمد و شدِ شیخ به منزلش، اجاره کنند تا هم پیش وحدت درس بخوانند و هم مبارزات را مخفیانه در مراوداتی راحت‌تر با هم، پی بگیرند.

 

آنها به لطف خدا چنین کردند. یعنی خوشبختانه خانه‌ای در مجاور خانه‌ی اجاره‌ای شیخ وحدت پیدا شد و آنها به آنجا منتقل شدند و همسایه‌ی دیوار به دیوار شیخ گردیدند. حالا شیخ هم درس‌دادن به اینها را پی می‌گرفت و هم درس به روزبهی و عسکری‌پور را و هم نیز آن نشست‌های هسته‌ی ۵ نفره در بیت آل اسحاق را.

 

مهمتر این که ساعت ۷ صبح شیخ وحدت یک کلاس درس مخفی برای این جمع هفت نفره ساروی‌ها گذاشته بود که تا پیروزی انقلاب در ۲۲ بهمن ۵۷ استمرار داشت. که پس از انقلاب این جمع هفت نفره به ساری رفتند و دیگر به قم برنگشتند. طلبه نبودند ولی علاقمند به مباحث حوزوی بودند. و وحدت هنوز نیز با برخی از آنها در ساری مراوده دارد و صمیمی‌ست.

 

من بیفزایم اینجا در انتها سال ۵۶ سالی وحشتناک بود ولی لایه‌های پنهانی مبارزه جریان داشت و همین لایه‌های پنهانی و هسته‌های چند نفری نهایتا" تبدیل به موج کوچک و سپس امواج خروشان شد و بعد سیلی عظیم به راه انداخت و هزیمت و ویرانی رژیم را باعث شد.

یادآوری: آقای وحدت خود درین صحن مدرسه فکرت حضور دارند.

| ۲۱ اسفند ۱۴۰۱ |
ابراهیم طالبی دارابی
 
 

بُرش‌هایی از زندگی پرماجرا ( ۲ )

مصاحبه‌گر، راوی و نویسنده: ابراهیم طالبی دارابی. منبع

سال مصاحبه با شیخ وحدت: ۱۳۹۲

شیخ وحدت بعد از این که شهید حجت الاسلام سید احمد نبوی چاشمی (فرمانده سپاه قم) را پیدا کرد و با هم به قمصر کاشان رفتند، به این فکر افتاد حالا وقتش است تا رفیق عزیز و سیاسی و مبارز دیگرش یعنی آقای امیر زهتاپچی  که دو سال و اندی در زندان قصر رژیم بود را بیابد. آن دو در این زمان که سال ۵۵ و ۵۶ است همدیگر را از زمان دستگیری شان گم کرده اند. آقای وحدت همیشه برای ملاقات با امیر زهتاپچی باید اولا" فقط پنج‌شنبه‌ها می‌رفت تهران. چون امیر توی هفته، تهران را ترک می‌کرد و برای تامین معاشش که ساعت‌فروشی بود و نیز مبارزات مخفی‌اش، سراسر ایران می‌چرخید. و همواره در طول زندگی‌اش تا روز پنج‌شنبه خودش را به تهران می‌رسانید. ثانیا شیخ برای یافتنش به تنها راهی که معمولا هم آن را عملی می‌ساخت، باید می‌رفت خیابان ناصرخسرو مغازه‌ی آقای حسینی دوست صمیمی و سیاسی او و امیر زهتاپچی. زیرا امیر تا از مسافرت شهرها باز می‌گشت، وضعیت و موقعیت خود را به این فرد گزارش می‌کرد تا مبارزین همدیگر با بیابند. شیخ که از زنده‌بودن و سلامت شهید نبوی خیالش راحت شده بود، حالا یک روز پنج‌شنبه حرکت کرد به سمت تهران برای دیدار با امیر. مسقیم خود را رساند به مغازه ی آقای حسینی.

 

حسینی که دوستی سیاسی بود، چهره ی جدید شیخ را دید بسیار متعجّب شد. چون در دفعات پیشین شیخ وحدت را با لباس روحانی که به آنجا آمد و شد داشت، می‌دید. حالا این بار یعنی در ایام فرار با ریش تراشیده و قیافه‌ای تغییریافته و لباس شخصی پوشیده به آنجا رفت، حسینی از اینرو خیلی تعجب کرد. از شیخ پرسید: شما کجایی؟ چرا پیدات نیست؟ این چه وضعی ست! دلمان تنگ شده. شما چیکار می‌کنی؟

 

شیخ سربسته وضعیت دستگیری و فرار و زندگی مخفی‌اش را به او اطلاع داد و گفت برای دیدن امیر به اینجا آمده است و از وی جویای وضع و حال امیر شد و گفت امیر کجاست؟ آیا او از زندان رژیم شاه آزاد شده یا نه هنوز آنجاست؟ الان کجاست که ببینمش؟ آقای حسینی هم وقتی پاسخ شیخ را داد، خبری خوش گفت و شیخ را خیلی خرسند ساخت. او گفت : امیر چند وقتی ست از زندان آزاد شده و در داخل بازار مرکزی تهران در یک نمایندگی ساعت که متعلّق به آقای "نام محفوظ" است، با او همکاری می‌کند.

 

وحدت گفت: من آمدم که ایشونو حتما ببینم. آقای حسینی گوشی تلفن مغازه‌اش را برداشت و زنگ زد به همان نمایندگی ساعت که امیر آنجا بود. حالا ساعت از ظهر گذشته است و نزدیک یک است. شیخ وحدت پیش‌تر از این در وقت اذان ظهر به مسجد معروف ارک که در همان نزدیکی بازار است، رفته بود نمازش را اقامه نموده بود. امیر از آن سوی خط گوشی را برداشت. حسینی به امیر خبرِ مهمی را رساند که امیر را به وَجد آورد. گفت آقای وحدت اینجاست. البته تا آن ساعت به امیر گفت آقای طالبی. چون امیر هنوز نمی‌داند و بی‌خبر است که آقای وحدت دستگیر شده و به زندان اوین و سپس سربازی برده شد و از خرم آباد فرار کرده و حالا با ریشی تراشیده و لباسی غیر آخوندی و با اسمی مستعاری داخل مغازه حسینی انتظار دیدارش را می‌کشد! امیر بلادرنگ گفت آقای وحدت همونجا باشه من ساعت ۲ خودمو می رسانم آنجا. یعنی کمی کمتر از یک ساعت دیگر. وحدت هم عجله‌ای نداشت.

 

ماند تا امیر برسد در ساعت ۲ بعد از ظهر. آری در موعد مقرر امیر زهتاپچی رسید به مغازه ی آقای حسینی در خیابان ناصر خسرو. لحظه‌ای به‌یادماندنی برای شیخ و زهتابچی خلق شد. بعد از دو سه سال، دو یار مبارز،دو دربدر همدیگر را در بهترین نقطه‌ی زندگی‌شان یعنی محل در آغوش‌کشیدن همدیگر، به اشک شوق و دل خوش یافتند. آن سال‌های تیره و تاری پهلوی که کسی جرأت نمی‌کرد به شاهنشاه آریامهر بگوید بالای چشمت ابروست. آری این دو یار، همدیگر را با همه‌ی غربت‌های جسمانی ولی قرابت‌های فکری و مبارزاتی و آرمانی بغل کردند و بشدت خوشحال گردیدند. امیر چون فرد تیز و زیرکی بود بی‌آنکه سؤالی از شیخ کند فهمیده بود بر سر شیخ هم، مانند او چه!! رفته است. چون از تیپ و لباسش متوجه‌ی وضع‌اش شده بود. بنابراین آنجا باب پرسش و صحبت را با شیخ باز نکرد و سریع با حسینی خداحافظی کردند و گفت می‌ریم خونه. آن دو آن روز وصال رفتند خونه‌ی امیر زهتاپچی. همان خونه‌ای که داستانش را در آن سفر آمل تا منجیل و از آنجا تا تهران و خیابان امین‌حضور، مجدد شرح خواهم داد. شب جمعه را تا صبح در آن منزل طبقه‌ی دوم به سر کردند. امیر تا توانست از آنچه بر او گذشت برای شیخ گفت و شیخ نیز تا مقدور بود آنچه بر وی گذشت برای امیر گزارش کرد. شیخ می گوید آن شب، شب بسیار خوبی بود. دامنه در حین مصاحبه در غروب امروز (سال ۱۳۹۲) این قسمت‌های داستان که رسید بر چهره‌ی شیخ وحدت زوم کرد دید خیلی بشّاش و سرخ شده است از فرطِ لذت بازکاوی آن ایام پر حادثه. توی همین دیدار تاریخی‌شان، امیر زهتاپچی یک یادگاری به شیخ وحدت هدیه داد. او بیش از اندازه به شیخ علاقمند بود و بر او احترامی ویژه داشت. هدیه‌اش از نوع فکری بود. یعنی کتاب مناظره‌ی دکتر و پیر نوشته‌ی شهید حجت الاسلام سید عبدالکریم هاشمی‌نژاد که امیر در آن صفحه‌ی نخستش نوشت : تقدیم به آقای وحدت. امیر زهتاپچی یک هدیه‌ی دیگری هم به شیخ در یک فصل دیگری از زندگی‌اش داده بود و آن کتابی سیاسی و مهم آن زمان بود که مرحوم آیة الله حسینعلی منتظری آن را به امیر زهتاپچی هدیه کرده بود. چون امیر به آیة الله منظری خیلی نزدیک بود. و آن خود داستانی دارد. یعنی سفر اختصاصی امیر زهتاپچی با آیة الله منتظری به شمال و شهر گنبد و بازگشت شان به قم با همان ماشین پیکان خودش. داستان پرخاطره‌ی سفر آیة الله منتظری با ماشین امیر به گنبد و سفر بعدی امیر با شیخ وحدت به شمال و داستان هدیه‌ی آن کتاب سیاسی خاص و دیدار آقای وحدت و شهید هاشمی‌نژاد با شهید آیت الله سد اسداله مدنید رد گند محل تبعید آن عالم بزرگ، شرحی دیگر دارد.


بُرش‌هایی از زندگی پرماجرا ( ۳ )
مصاحبه‌گر، راوی و نویسنده: ابراهیم طالبی دارابی منبع
سال مصاحبه با شیخ وحدت: ۱۳۹۲

شیخ وحدت و زِهتاپچی رفتند دیدار آیت‌الله صالحی نجف آبادی. مشغول تحقیق در نهج البلاغه بود. به شیخ و امیر گفت روی این مسئله دارم پژوهش می‌کنم که مقصود امام علی ع درباره‌ی زنان که فرمودند: هُنَّ نواقص العقول" چیست؟ آیا این است اصلا" جنس زن این‌گونه است که عقلش کمبود دارد!؟ یا نه به جنس زن مربوط نیست و به وضعیت اجتماعی اینهاست که محروم از درس و بحث و شغل و ورود به مسائل اجتماعی‌اند. یعنی چون در این گونه امور فعالیت و حضور ندارند، باعث گردیده که تجربه‌ی کافی و عقل سرشار نداشته باشند؟ و همین محرومیت‌ها موجب شده که ذهن جماعت زن کُند گردد!؟ یا نه، آن حضرت (ع) فقط زن‌های زمان حضرت رسول خدا (ص) را این‌گونه توصیف نمود؟ حالا آن تحقیق آقای صالحی به کجا انجامیده، شیخ وحدت یادش نمانده.

 

وحدت و امیر چون صالحی یک روحانی سیاسی و مبارز بود، به دیدارش رفتند تا رهنمود کسب کنند. و الّا آنها با هر روحانی‌یی مراوده نداشتند. کما این که برخی از آنها شاه را حافظ شیعه می‌دانستند و نهضت را عبث و مُشتی در برابر درَفش توصیف می‌نمودند.

 

حالا سفر شیخ و زهتاپچی به قصر شیرین. از تهران در سال ۱۳۵۶ حرکت کردند به قصر شیرین برای آگاهی‌سازی سیاسی و کسب خبر و ... . اواخر آبان‌ماه. شب را در کنگاور کرمانشاه لنگر انداختند. منزل یک رفیق همرزم و مبارز که معلم بود و فردی سیاسی و ضد رژیم. وجود این گونه افراد در شهرها پناهگاهی مطمئن برای مبارزین بود. این سه سیاسی تا دَم‌دمای صبح نشستند رو سیاست کنکاش نمودند؛ مسائلی چون: اوضاع عمومی منطقه‌ی کنگاور، وضع دینی مردم، میزان نارضایی مردم، وضعیت آگاهی سیاسی جامعه‌ی کرمانشاه، مواضع روحانیون آنجا، و نیز درصدِ حمایت مردم از نهضت امام خمینی ره. صبح زود حرکت کردند به سمت شهر مرزی قصر شیرین. زهتاپچی کارهای اشتغالی همیشگی‌اش را که ساعت‌فروشی بود انجام داد و در پوشش این شغل که کسی بوی نمی‌برد، کارهای جانبی سیاسی را رتق و فتق کرد.

 

این جور سفرها توسط سیاسیون چندمنظوره بود و حواشی آن را شیخ برام باز نساخت. آنها بلافاصله بازگشتند یه کنگاور. اما نرسیده به کنگاور، امیر به شیخ گفت اینجا رودخانه‌ی پرآبی‌ست که دیدنی‌ست. راه را به سمت آن کج نمودند و تا سه کیلومتر از جاده‌ی اصلی دور شدند، رسیدند به میدانی که وسیع بود و برگ‌ریزان آبان‌ماه آنجا را زردپوش و زیبا و حسّ‌آفرین ساخته بود. در آن هوای سرد پاییزی، زهتاپچی حوله‌ای بر دورش بست و لباس از تن به دَر و مایووی شنا پوشید و با جهش تند از بالای پرتگاه به عمق آب شیرجه زد و با ولع شنا کرد. او آنجا را مثل کف دستش می‌شناخت. عمق آب و گودی آن رودِ وحشی را دقیق می‌دانست و پرید در کف آن. شیخ وحدت هم وقتی شعَف امیر را در آب زلال دید، تحریک شد و بالاپوش از تن درآورد و پرید توی آب. از همان ثانیه‌های پرش به آب، لرزش شدید گرفت و به توصیفش گویی افتاده بود توی یخ.

 

امیر تا دید شیخ کبود شد و می‌لرزد فوری نجاتش داد و آوردش بیرون. توی ماشین هر چه پارچه و حوله و گونی و آنچه تن را گرم می‌ساخت، ریخت روی سرش. نیم‌ساعت به طول انجامید تا شیخ به وضع عادی بازگشت. و به این ترتیب از سنگ‌کوب‌شدنِ حتمی نجات یافت. امیر اینجا ناجی شیخ شد. حالا شیخ کی؟ ناجی امیر می‌شود؟ بماند که ببینیم چی می‌شود سرنوشت این دو دوست سیاسی مبارز که چون دو خط ریل بودند ولی در یک جای باریک وحدت از امیر بُرید. آنجا که امیر در دیدار شیخ وحدت با او در مرزن‌آباد پس از انقلاب به «مجاهدین خلق» پیوست و حتی سرآخر در مرصاد به کمین رزمندگان افتاد.

 

امیر قهقهه سر داد. شیخ ازش پرسید چطور سردی این آب را تحمل می‌‌کنی؟ این آب آز آب یخچال سردتره؟ بدنت چیه مگه با این آب‌ها نمی‌لرزه؟ امیر از این سؤال شیخ، گریزی زد به زندان قصر رژیم شاه که آنجا محبوس بود. گفت در زندان همیشه صبح زود ورزش می‌کردیم و عرق شدید بر پوست‌مان می‌نشست و ما مجبور بودیم در حوض حیاط  شست‌وشو کنیم. ما زندانیان می‌پریدیم توی آب یخ حوض. حتی در زمستان‌های سردِ پر از برف. به‌همین‌خاطر تن من به سردی آب‌ها عادت کرد.

 

از قضا وقتی این دو برگشتند قم، صاف رفتند خونه‌ی شیخ وحدت. ناگهان دیدند مرحوم پدرمان شیخ علی‌اکبر آنجاست. خوشحال شدند. ولی این شعَفِ زودرَس دیری نپایید. پدر از درد کلیه به خود می‌پیچید. امیر بسیار گرم گرفت پدرمان را. کمی با او شوخی کرد. امیر هیکلی تنومند داشت، قدی به حدّ دو گردن بلندتر از شیخ وحدت. گوشتالو نبود. چابک و قوی‌پیکر بود. امیر با گویش شیرینش به پدرمان گفت هیچ هم غصه نخور. همین امشب با یک آمپول حلّش می‌کنیم. بلندش کردند با وحدت بردندش بیمارستان آیت‌ا.العظمی گلپایگانی. آمپولی تزریقش کردند گرفتگی‌های رگ‌های کلیه از مجاری‌اش دفع شد. پدر دیگر هیچ‌وقت کلیه‌اش کم و کسری نکرد.

 

بُرش‌هایی از زندگی پرماجرا ( ۴ )
مصاحبه‌گر، راوی و نویسنده: ابراهیم طالبی دارابی منبع
سال مصاحبه با شیخ وحدت: ۱۳۹۲

در آن برهه‌ای که امام خمینی ره دستور داده بودند سربازان از پادگان‌ها فرار کنند، یکی از دوستان شیخ وحدت که در تهران دیپلم‌وظیفه بود به نام آقای اکبر حیدری بلافاصله به فرمان امام لبیک گفت و از سربازخانه فرار کرد و آمد قم منزل آقای حسین روزبهی (نماینده‌ی مجلس ششم). شیخ وحدت که بعدازظهرها می‌رفت آنجا برای نشست و بحث، دید آقای حیدری هم با فرار به قم به این جمع چند‌نفره پیوست.

 

شیخ، آقای حیدری را آدمی مطّلع و بسیار رُک می‌داند و وی را خوش‌قلب و خیلی باصفا توصیف. و معتقد است آقای حیدری همین‌الان هم همان حالاتش را حفظ کرده است. وی بعد از انقلاب، معلم شد و الان نیز توی مدارس غیرانتفاعی ساری تدریس می‌کند و عین آقای روزبهی (=بهزادی مستعار دوره‌ی مبارزه) از رفقای بسیارصمیمی شیخ وحدت است و در جمع دکتر حسین پزشکیان. در همین اواخر هم (بعد از ماه رمضان امسال) شیخ به اتفاق دکتر پزشکیان، ناهار را در ساری منزل آقای اکبر حیدری دعوت بودند.

 

یکی دیگر از کسانی که در آن زمان از سربازی طبق فرمان امام فرار کرده بود، آقای هادی (اسحاق) آهنگر دارابی بود که در اصفهان خدمت می‌کرد. آقای هادی آهنگر با فرار به قم، رفته بود منزل برادرهمسرش جناب حجت الاسلام آقا سید شفیع شفیعی (پسرعمه‌ی‌مان).

 

چون در منزل آق سید شفیع تنها بود و به مناسبتی وارد جمع شیخ وحدت‌شون شد. از اینجا به بعد، جمع چهارنفره‌ی آنها با حضور اکبر حیدری و هادی آهنگری به شش تن رسیده بود. هادی از این جمع خیلی خوشش آمده بود و دیگر منزل آقا سیدشفیع (به علت آمد‌وشد زیاد) برنگشت تا لو نرود. (هادی و آق سید شفیع با خواهران یکدیگر ازدواج کرده بودند. به زبان محلی: زن به زن کردند او با خواهر او، او با خواهر او)

 

چون آقای اکبری سرباز فراری انقلابی صبح‌ها در منزل حسین روزبهی به دلیل حضور روزبهی در سرکلاس درس، احساس تنهایی می‌کرد، رفت در منزل شیخ وحدت مستقر شد.

 

حالا با حضور هادی آهنگری هر دو فراری انقلابی در منزل شیخ وحدت پناه گرفتند در منطقه‌ی حاج زینل و آنجا را برای خود امن یافتند. چندی نگذشت که یک هم‌خدمتی دیگر آقای حیدری که اهل شیراز بود و در تهران خدمت می‌نمود در همان پادگانی که حیدری بود، به قم فرار کرد و آمد پیش حیدری منزل شیخ وحدت. حالا در اوج و نُضج نهضت علیه‌ی شاه و رژیم مستبد و خودکامه‌اش، این سه فراری انقلابی در منزل شیخ وحدت یک هسته‌ی سه‌نفره تشکیل دادند و مشغول بحث و نشست و گفت‌وگپ شدند.

 

اینان از صبح می‌نشستند تا پاسی از شب بحث می‌کردند. چون در منزل وحدت محبوس بودند. شیخ وحدت هر روز از منزل می‌رفت تظاهرات و بعدازظهر با تهیه‌ی آذوقه‌ی ناچیز برای این سه، به منزل برمی‌گشت. و این سه سرباز فراری خانه‌ی شیخ را برای خود استراحتگاهی مطلق برای بحث و مناظرات بدل کرده بودند. یکی از کتاب‌هایی که این سه آن را مطالعه می‌کردند و در منزل شیخ روی جزئیات آن با شیخ وحدت بحث می‌کردند کتاب "تضاد توحید" آقای سیدابوالحسن بنی‌صدر بود. بگذرم.

 

پذیرایی شیخ وحدت از اینها هم بسیارساده بود. طلاب یک عبارتی دارند بین خود که می‌گوید : خیرالجُود بذل الموجود. یعنی هرچه داری رو کن. این بهترین جود و بخشش است. وحدت هم چیزی در چنته نداشت. اصلا کسی در آن شرائط مبارزه و انقلاب، به فکر روزیِ فردا نبود. کسی غم فردا را نمی‌خورد. هر روز هر چه آماده بود به همان بسنده می‌نمود. به تعبیر من با درد خود، خو می‌کرد. گاهی می‌شد وحدت تنها چیزی که به این سه سرباز می ‌داد نون سنگک و چای‌ شیرین بود. یا سیب‌ زمینی آب‌پز.

 

این سه سرباز تا آن مقدار منزل شیخ ماندند که دیگر فضای سیاسی کشور برهم خورد و خطر دستگیری آنها برطرف، و هادی آهنگر هم وقتی اوضاع را این گونه دید منزل شیخ را ترک کرد و آمد داراب‌کلا. او هم مثل اکبر حیدری پس از انقلاب، معلم شد.

 

آقای هادی آهنگر خود برای ما رفقا نقل می‌کرد شیخ وحدت روزی آمد به ما سه فراری گفت دیگه از چی هراس دارید؟ کار رژیم تمامه و پاشید بروید و آزاد باشید و بی‌هراس. البته هنوز تا سقوط قطعی رژیم چند وقتی باقی مانده بود. لابد این سه فراری کنگر خورده و لنگر انداخته بودند!

 

البته شیخ وحدت پایان آن شبِ مصاحبه با بنده، اسم این هسته‌ی سه‌نفره را که به طنز و طعنه! روی‌شان گذاشته بود بر من فاش ساخت. گروه «ک...گش!» که البته رودرو به خودشان گفت. چون از بس در منزلش بست گرفته بودند؛ به قول ادبیات سیاسی قاجاری: زاویه.


بُرش‌هایی از زندگی پرماجرا ( ۵ )
مصاحبه‌گر، راوی و نویسنده: ابراهیم طالبی دارابی
سال مصاحبه با شیخ وحدت: ۱۳۹۲

شیخ وحدت که در قیام  خرداد سال ۵۴ فیضیه، دستگیر و به زندان اوین برده شده و سپس به پادگان چهل‌دختر شاهرود کشانده شده و از آنجا به پادگان خرم‌آباد تبعید گردیده و از درون همان پادگان بزرگ و مخوف طبق یک نقشه فراری شده تا به جنگ ظفار برای سرکوب انقلابیون توسط شاه برده نشده باشد، حالا درین برهه یعنی سال ۵۵ و ۵۶  با زندگی مخفی که پیشه ساخته بود، فرصت خوبی در خود دیذ تا آثار مرحوم دکتر علی شریعتی را مطالعه کند.

آغاز آشنایی‌اش با مرحوم دکتر علی شریعتی بر می‌گردد به سال‌های حضور شیخ در مشهد. به‌ویژه در سال ۱۳۵۳ که در منزل مرحوم آیة الله مجتهدی از اساتیدش که برادر آیة الله سیدعلی سیستانی‌ست، به جزوات سخنرانی‌های دکتر علی شریعتی با آرم مخصوصی که بر روی جلدهایش داشت، دسترسی یافت.

از نظر شیخ در مشهد با توجه به فضای بسته‌ی سیاسی و اجتماعی روحانیون، ذهنیّت مثبتی در رابطه با مرحوم شریعتی وجود نداشت. مثلا توی همین آثارش بیشتر روی آن آرم تکیه می‌کردند تا محتوای مباحث شریعتی. و با همین شیوه وی را متّهم می‌کردند به وهّابی گری.

محتوای جزوات شریعتی را بطور کامل شیخ مایل بودند بخوانند اما در مشهد هم دسترسی به آنها سخت بود و هم داشتن آن جرم. وقتی که شیخ مجددا" به قم برگشت، رفت به همان حجره‌ی شیخ محسن مقدسی قائم‌شهری که با هم، در مدرسه فیضیه دستگیر شدند. در آن حجره یک طلبه‌ای به نام احمدی علی‌آبادی رفت و آمد می‌کرد که یک روحانی روشنفکر آگاه به مسائل سیاسی و اجتماعی و نیز شیفته‌ی شریعتی و آثارش بود. او حافظه‌ی بسیار قوی‌یی داشت و بسیاری از عبارات نَغز در جزوات مرحوم شریعتی را از بَر بود.

همین باعث شده بود که شیخ وحدت در قم در اولین فرصت با آن فراغت اجباری که در ایام فراری برایش پدپد آمده بود، بنشیند و تمامی آثار شریعتی را مطالعه کند. و کرد. البته باید بگویم که شیخ متذکر شدند دسترسی به آثار شریعتی کار آسانی نبود. به سختی جزواتش را گیر می‌آورد و در مدتی محدود مطالعه می‌کرد و به صاحبش بر می‌گرداند. بخاطر همین باید در همان مدت محدود کتاب را اجبارا" می‌خواند و پس می‌داد. او به خاطر همین محدودیت‌ها و در دسترس نبودن‌های آثار شریعتی، ناچار بود بعضی از آثار مهم شریعتی را استنساخ کند (از روی نسخه اصلی دوباره نوشتن)

وی این کار را، هم به خاطر علاقه‌ای که به آثار دکتر داشت، می‌کرد و هم این که کسی متوجه نشود این نوشته‌ها چیست، لذا دست به استنساخش می‌زد. یعنی آثار شریعتی را در دفتری می‌نوشت و برای رد گم‌کردن رویش می‌نوشت: درس‌های فلان مرجع و یا فلان عالم دینی.

از باب نمونه کتاب رساله‌ی توضیح المسائل امام خمینی ره را گذاشته بود لای جلد کتاب " کودک" اثر مرحوم آیة الله محمد تقی فلسفی. وحدت یادشه یک روز آقای حجت الاسلام (اسمش محفوظ) آمدند خونه‌ی شیخ وحدت در الوندیه‌ی قم مهمانی. اتفاقا آن روز این آقا همین کتاب را از قفسه‌ی کتابخانه‌ی شیخ در آورد و بازش کرد و دید روی جلد نوشته کودک فلسفی ولی لای آن رساله‌ی امام خمینی‌ست. به شیخ وحدت گفت : این دیگه چیه؟! بگذرم.

شیخ یادشه که دو کتاب مهم دکتر شریعتی «تاریخ ادیان» و «قاسطین، ناکثین مارقین» را کامل استنساخ کرده بود. دامنه، دفتر ۳۰۰ برگی دست نوشته‌ی شیخ را از چند سال پیش نزد خود نگهداری می‌کند و هنوز نیز به عنوان یادگار، آن را سالم محافظت می‌نماید.

از جمله آثاری دیگری که از نظر شیخ وحدت آن زمان سیاسیون مطالعه می‌کردند آثار مرحوم جلال آل احمد، آثار مرحوم سیّدِ قطب، کتاب‌های برادر سیّد قطب، محمد قطب و همچنین آثار حسن البنْاء بود.

دو کتاب حجت‌الاسلام اکبر هاشمی رفسنجانی یکی «فلسطین» نوشته‌ی اکرم زُعَتر ترجمه‌ی رفسنجانی و دیگری «امیر کبیر» نیز آن زمان به سختی گیر می‌آمد. دیگر آثار، مجموعه‌های ادبی کشورهای مختلف دنیا بوده که اغلب در قالب رُمان بود که شیخ می‌خواند. در رأس آنها دو کتاب «بینوایان» ویکتور هوگو و «جنگ و صلح» تولستوی بود که شیخ وحدت این دو کتاب را دوبار در همان خانه‌ی دورافتاده قم منزل آقای برازنده مطالعه کرد. کتاب‌های رمان دیگری هم شیخ می خواند مثل آزادی، خاک خوب و امثال اینها.

جالب این که پس از انقلاب بسیاری از این کتاب‌های سیاسی و رمان‌ها را از کتابخانه‌ی خونه‌ی اخوی ارشدم شیخ وحدت می‌گرفتم می‌خوندم. کتابخانه‌ی غنی‌یی بود. گاه دلم نمی‌آمد پسش بدم از بس شیفته‌ی کتاب و جلد و شمایلش بودم.

 

بُرش‌هایی از زندگی پرماجرا ( ۶ )

مصاحبه‌گر، راوی و نویسنده: ابراهیم طالبی دارابی

سال مصاحبه با شیخ وحدت: ۱۳۹۲

 

کمی به جلو بیایم. روزهای منتهی به زمستان ۵۷ شیخ وحدت با چند زندانی سیاسی آزادشده از زندان شاه ملاقات می‌کند. چنانچه در داستان سرگذشت شیخ با امیر زهتاپچی آورده‌ام که حالا شیخ وحدت در تهران به اتفاق امیر به ملاقات آیة الله محمدرضا مهدوی کنی رفت، در قم نیز چند ملاقات سیاسی انجام می‌دهد که چندتای آن اینهاست:

 

شیخ وحدت به همراه مرحوم آیة الله سید محمود دهسرخی به ملاقات زندانی آزاد‌شده مرحوم آیة الله ربانی شیرازی می‌رود که منزلش کنار منزل آقای دهسرخی در نزدیکی کوچه‌ی ارک منتهی به گذرخان  بود. مدتی بعد با آزادی آقای احمد توکلی (بهشهری و نائب‌رئیس قبلی مجلس شورای اسلامی) از زندان اوین، شیخ به اتفاق آقایان حسین روزبهی و ابراهیم عسکری‌پور به دیدار وی در قم می‌رود پشت کوچه‌ی یخچال قاضی نزدیکی بیت امام خمینی ره. 

 

احمد توکلی در آن ملاقات در سال ۵۷ از درد پا رنج می‌برد که هنوز نیز با آن درد دست و پنجه نرم می‌کند. احمد توکلی نیز پس از دیدار شیخ وحدت و بقیه با وی، به منزل شیخ وحدت می‌رود و آنجا به شیخ می‌گوید چقدر خونه‌ی شما دوره آقای وحدت؟ این‌همه راه را چطور هر روز پیاده می‌آیی و برمی‌گردی. چندی بعد شیخ به ملاقات مرحوم حجت الاسلام حسین غفاری می‌رود برادر حجت الاسلام محی الدین غفاری که در قضایای مشهد داستانش را شرح دادم و خواهم آورد. حسین غفاری نیز از زندانیان سیاسی بود. آن مرحوم که از روحانیون ساری مقیم قم و از دوستان شیخ وحدت بود، چند سال قبل مرحوم شد.

 

شیخ مدتی بعد با آزادی حجت الاسلام شهید سید احمد نبوی (فرمانده سپاه قم و شهر ری) رفیق صمیمی و هم‌مبارزه‌اش به دیدارش می‌شتابد و آثار دوره‌ی دوری و حسرت غربت از هم دیگر را لحظاتی دور می‌ریزند. آنگاه در یکی از روزهای دیگر تصادفا" یکی از صمیمی‌ترین دوست سیاسی‌اش حجت الاسلام محسن مقدسی را جلوِ دارالتبلیغ قم می‌بیند که هر دو در فیضیه در یک حجره دستگیر شده بودند.

 

این دو همرزم علیه‌ی رژیم شاه سرِ خیابان همدیگر را در آغوش می‌کشند و وحدت، محسن مقدسی را به منزل می‌برَد و یک شب تا دمدمای سحر گپ می‌زنند و دلشان را خالی می‌کنند و صبح مقدسی به قائم‌شهر زادگاهش می‌رود و وحدت به ادامه‌ی مبارزه‌ی هر روزه‌اش در سطح شهر قم که کم‌کم با همت و شجاعت و سیاست‌ورزی مردم انقلابی قم و سراسر کشور به اوج خود رسیده بود.

 

توضیح دهم که سرگذشت شیخ وحدت را در پنج دالان نوشتم و هر دالان در چندین قسمت است که به مرور هر شب یک بُرش را تنظیم کرده و می‌گذارم. تمام این سری نوشته‌هایم درباره‌ی ایشان را سال ۱۳۹۲ نوشتم که برای انتشار درین صحن، فقط تنظیم و آرایه‌بندی می‌کنم.

 

بُرش‌هایی از زندگی پرماجرا ( ۸ )
مصاحبه‌گر، راوی و نویسنده: ابراهیم طالبی دارابی
سال مصاحبه با شیخ وحدت: ۱۳۹۲

 

همان زمان که تانک‌ها و نفربرها را در نقاط حساس قم مستقر ساخته بودند، رژیم دستور داده بود روزها هر نوع اجتماعات و تجمع در خیابان‌های ارم و چهارمردان و اطراف حرم و چهارراه بیمارستان (=شهداء) ممنوع است و شب‌ها  نیز هر گونه رفت‌وآمد قدغن.

 

در همین زمان پدرمان به اتفاق مادرمان و نیز مادرخانم شیخ وحدت به اتفاق پدرخانمش حاج قربانعلی هادوی به قم آمده بودند. یک روز بعدازظهر، پدرمان از منزل شیخ رفته بود بیرون. شب شد. همه منتظر و نگرانش که بیاید و سفره بندازند و شام بخورند. وحدت دید پدر دیر کرد. مدتی گذشت باز دید هنوز نیامد. نگرانی‌اش تشدید شد. یک مدت طولانی، طول کشید باز نیز دید، پدر نیامد. ساعت از ۸ شب هم عبور کرد. بازم نیامد. همه نگران شدند. وحدت تصمیم گرفت برود بیرون ببیند قضیه واقعاً چیست؟ نکند برای پدر حادثه رخ داده باشد؟ حالا هر نوع رفت و آمد هم اکیداً ممنوع است.

 

شیخ در طول نزدیک چهار سال دوره‌ی فرار، تمام کوچه‌پس‌کوچه‌های پیچ‌درپیچ و باریک و تاریک قم را از بَر بود. باید هم بلد بود، چون هر آن ممکن بود دچار تعقیب و‌گریز ساواک گردد و در کمین آنان گرفتار آید. به‌هرحال با ریسک بالا برای پیداکردن پدر از خونه زد بیرون و رفت سطح مرکزی شهر.

 

اولین چیزی که به ذهنش رسید این بود که پدر هر گاه در چنین وضعیتی قرار می‌گرفت، یکراست می‌رفت چهارمردان منزل خواهرزاده‌اش جناب حجت الاسلام آق سید شفیع شفیعی پسرعمه‌ی عزیز ما.

 

وحدت هم با آن که خود یک فراری بود و شب هم هر نوع آمد و شد ممنوع، به هر طریقی بود خود را رساند منزل آق سید شفیع.

 

در زد. خود آق سید شفیع آمد دمِ در. پرسید دائی اینجاست؟ گفت: بله، اینجاست. شیخ بشدت خوشحال شد و سید فرما زد و دو تایی رفتند تو.

 

پدر با همان لبخند همیشگی‌اش از وحدت استقبال کرد و گفت: من غروب آمدم این جا. ماندم و دیدم شب شد خواستم برگردم ولی آق سیدشفیع گفت نمی‌توانی بری. بیرون پر مأمورین شد. امنیه‌ها همه جا قُرق کردند.

 

آن شب پدر همان جا خونه‌ی خوارزا ماند و وحدت برگشت تا به خونه اطلاع دهد پدر پیش آق‌شفیع هست. از عرض خیابان چهارمردان (که حالا شده، خیابان انقلاب) روبروی مسجد چهارمردان، یکباره دیده از سمت راستش -یعنی از سمت گلزار- یک ماشین گشت نزدیک شد. وحدت که به وسط خیابان رسیده بود، سرنشین نظامی ماشینِ گشت شب با صدای بسیار بلند به شیخ وحدت فرمان ایست داد. وحدت معطّل نکرد و فرار کرد. مثل تیر رفت توی تاریکی‌ی کوچه‌ی بغل مسجد و از آنجا خود را به‌سرعت رساند کوچه پس کوچه‌های منطقه و به آسانی از دست ماأمورین رژیم بازم گریخت. معمولاً هم گیوه و کتانی پا می‌کرد که هنگام فرار، جا نمانَد. لباس شخصی هم که وقتی به تن باشد، چابکی بیشتری ایجاد می‌کند، برخلاف لباس آخوندی که چهار پنج بسته و تیکه است و در وقتِ جَست‌وخیر، بسیار دست‌وپاگیر.

 

کافی بود فرد مبارز خود را به داخل کوچه‌ها برساند، دیگر راحت می‌توانست فریب دهد. چون هر گاه وارد کوچه‌های قم می‌شدی راحت می‌تونستی خود را مخفی کنی. آنهایی که قم آمدند و به نوعی به این کوچه‌های بسیارباریک (=تنگ‌لولو در زبان مادری ما) و حتی جاهایی هم مسقّف، رفتند به‌خوبی می‌دانند کوچه‌های شهر قم چگونه است و چقدر برای استتار مهیاست.

 

بیشتر کوچه‌ها این‌گونه‌اند؛ سرپوشیده، تنگ، تاریک، حتی وحشتناک و پیچ بالای پیچ. مثل کوچه‌های آشتی می‌مانَد که دو نفر قهر وقتی از روبه‌رو به هم برسند، مجبورند با هم آشتی کنند و هم را در آغوش بکشند. البته اُناث با اُناث! و ذُکور با ذُکور! حتی تنگ‌تر از کوچه‌ی حمام‌پیش سنگفرش پشت خونه‌ی مرحوم حاج شیخ روح الله حبیبی داراب‌کلا.

 

همین سازه‌ی خاص مهندسی شهری قدیمی قم، به کمک مبارزین آمده بود، کی؟ در آن سال‌های وحشت و دهشت و دیجور.

 

وحدت دوید و خود را رساند به میدان میر. و از آنجا باز دوید تا رسید به طرف خیابان آذر. دیگر وقتی آنجا رفع خطر شد، خود را ب‌آرامی به میدان نو رساند(همان جا که جگر سفید (=اِسبه‌شیش) می‌خریدند او و آقا عسکری‌پور) و سپس به لطف خدا رسید منزلش و خبر خوش سلامتی پدر را داد به مادرمان و نیز دیگر حاضرین منزل. آخیییش!

 

بُرش‌هایی از زندگی پرماجرا ( ۹ )

مصاحبه‌گر، راوی و نویسنده: ابراهیم طالبی دارابی

سال مصاحبه با شیخ وحدت: ۱۳۹۲

 

شیخ وحدت حالا سرآغاز تابستان سال ۱۳۵۷ باز برای حفظ امنیت و فریب‌دادن ساواک با خانواده به مشهد کوچ کرد. یادآوری کنم که از سوی ساواک، شیخ وحدت به عنوان یک عنصر انقلابی فراری ضد رژیم از کشور ممنوع الخروج گردید که شیخ وحدت بعدا" اسناد آن را با چشم خود در کتاب خاطرات آیت الله سیدکاظم نورمفیدی هم دید. دامنه تصویر این سند ساواک علیه‌ی شیخ وحدت را در منزل نگه‌داری می‌کند.

 

او این بار اثاث منزلش در قم را با خود به مشهد نبرد. رفتند همان خونه‌ی آن پیرزن و پیرمردی که آنها به این زن مؤمن و بامحبت بی‌بی خطاب می‌کردند. یک اتاق مجهز به ملزومات را این بی‌بی بامرام به آنها داد. این آخرین سفر شیخ به مشهد تا پیروزی انقلاب اسلامی بود.

 

صبح زود روز ۱۷ شهریور این سال آنها از مشهد به قصد ساری و سپس قم بلیط گرفتند و با اتوبوس راهی ساری شدند. نزدیکی‌های ساعت ۲ بعد از ظهر از جنگل گلستان رد شدند و چند کیلومتر این‌سوتر رادیوی اتوبوس در اخبار ساعت ۱۴ خبری از اوضاع تهران، البته به صورت سربسته پخش کرد. شیخ همان‌جا حدس زد و فهمید که باید یک خبرهای مهم و فاجعه‌آمیزی در تهران اتفاق افتاده باشد.

 

ساری که رسیدند بلافاصله رفت پیش رفقای سیاسی و نزدیکش یعنی مرحوم سید محمد منافی، آقای حسین روزبهی و آقای امیر دلدار. در جمع این سه تن، آنها خبرهای کامل قتل‌عام مردم در میدان ژاله‌ی تهران در روز ۱۷ شهریور را به شیخ وحدت دادند. شیخ وحدت هم با کسب اطلاع از این اقدام شوم رژیم و با تألّمات روحی عجیب، بی‌هیچ معطلی زن و بچه‌هایش را اول در امان خدا و سپس خاندان ما و جناب حاج آقای قربانعلی هادوی پدرخانمش گذاشت و حرکت کرد به سوی تهران. و صاف رفت خونه‌ی امیر زهتابچی. در زد. امیر آمد دم در. چهره‌ی امیر را که دید، وحشت کرد.

 

چهره‌ای درهم‌آمیخته. چشمانی به گودی فرورفته. روحیه‌ای به‌شدّت غمگین‌شده. حتی کمرش تا حدی زیاد خمیده‌شده. امیر با آن وضع و حال وقتی وحدت را دید، وی را با شوقی وصف‌ناپذیر در آغوش کشید و شروع کرد به گریه. گریه. گریه. لَختی چنین طی کردند و دوتایی رفتند اتاق بالا که امیر آن را برای همیشه‌ی آن ایام تیره و تار و فرار، در اختیار شیخ وحدت گذاشته بود که این شیخ مبارز در به در، در مرکز ایران هم یک کَهف و پناهی داشته باشد.

 

امیر شروع کرد فضای وحشتناک میدان ژاله را برای شیخ شرح‌کردن. چون خود امیر در آن روز آنجا بود و در تظاهرات شرکت ملموس داشت. گفت:

 

"آقای وحدت من با چشمان خودم دیدم این جلّادان شاه با این تیربارهایی که قد فشنگ‌شان ده سانتی‌متره، مردم را به رگبار بسته بودند و قتل‌عام صورت دادند و مردم با بدنی خونین مثل برگ درخت به زمین می‌ریختند و خون، تمام میدان را گرفته بود، کسی نبود به داد این مردم برسد."

 

زهتابچی این را گفت و کمی مکث کرد و آه سردی کشید و ناراحتی‌اش تشدید شد و با ندای خاص خطاب کرد به شیخ وحدت این را گفت که آن روزها خیلی‌ها در انتخاب این مشیء و یا ردّ آن کنکاش و حتی مخاصمه می‌کردند. یعنی امیر زهتاپچی این مشیء را با با حدّتِ تمام به شیخ گفت:

 

"آقای وحدت با این وضعیت آیا جز مبارزه‌ی مسلّحانه راهی هم وجود دارد؟!"

 

امیر خشمگین شده بود و سر آخر این را گفت:

 

"ما باید اینها (=عوامل رژیم) را بکشیم. ما نمی‌توانیم بی‌تفاوت از کنار اینها بگذریم.″

 

شیخ وحدت در جواب امیر گفت: "شما فکر می‌کنید که اگر ما سلاح بگیریم کشتار آنها قطع می‌شود؟ یا این که در افکار عمومی دنیا، آنها برای کشتار خودشان توجیه پیدا می‌کنند و می‌گویند سلاح در برابر سلاح؟ اما امروز دست رژیم خالی‌ست. دیر یا زود در افکار عمومی مفتضح خواهند شد و نمی‌توانند این وضعیت را ادامه بدهند. راه درست همان است که آیت‌الله خمینی می‌گوید که ما با دست خالی بر اینها پیروز خواهیم شد."


بُرش‌هایی از زندگی پرماجرا ( ۱۰ )
مصاحبه‌گر، راوی و نویسنده: ابراهیم طالبی دارابی
سال مصاحبه با شیخ وحدت: ۱۳۹۲

 

در گیر و دار فراری‌بودن و زندگی مخفی از دست ساواک، حالا برای شیخ وحدت، سختیِ دیگر رخ می‌دهد، قوز بالا قوز: شیخ وحدت گواهی ارتقای رتبه‌ی یک به دو را، بُرد توی مدرسه‌ی حجّتیه‌ی قم پیش مُقسّم شهریه‌ی مرحوم آیة‌الله العظمی سید ابوالقاسم خوئی. این مقسّم که یک روحانی پیرمردی بود، تا قیافه‌ی شیخ را دید، یک نگاهی ورندازانه! به او انداخت و گفت:
تو طلبه‌ای؟!
وحدت: گفت آره من طلبه‌ام.
او گفت: تو چطور طلبه‌ای هستی، تو اصلاً ریش نداری!
وحدت گفت: من در موقعیتی‌ام که نمی‌توانم لباس طلبگی‌ام را بپوشم.

 

قبول نکرد و ثبت نکرد اسم وحدت را به عنوان رتبه‌ی دوم طلبگی. شیخ برایش بسیارسنگین بود اصل این درخواست. و همچنین استنکاف آن آقا برای ثبت نامش در دفتر شهریه. شیخ از همین نقطه فکر کرد این شهریه‌گرفتن‌ها برای او پاشنه‌ی آشیل است.

 

دامنه بیفزاید که  آشیل یکی از فرماندهان قوی رَوم بود. همه‌ی بدنش با آن لباس آهنین، روئین‌تن بود مگر پاشنهاش که رقیب هم از همان نقطه‌ی آسیب‌پذیری‌اش بر او تیر انداخت و ... . مثل چشم اسفندیار در داستان افسانه‌ای ما ایرانیان.

 

حالا شهریه هم طبق تعبیر شیخ وحدت شده بود پاشنه آشیل او، یعنی نقطه‌ی مرکزی آسیب پذیری‌اش. لذا از همان جا تصمیم گرفت که باید قید شهریه را اندک اندک بزند. توی مدرسه مرحوم آیت الله  العظمی گلپایگانی که شیخ وحدت امتحان داده بود، دوباره برای طلاب وقت تعیین کردند برای امتحان. و این شیوه هر سال تکرار می‌شد.

 

شیخ این نوبت دوم را هم رفت امتحان داد، ولی به آنها گفت من نمی‌توانم همواره تحت برنامه‌ی شما عمل کنم. من به خاطر زندگی مخفی‌ام، گاهی قمم. گاهی تهران. گاهی ساری. گاهی مشهد و نیز گاهی در چرخش به شهرهای دیگر. گفتند بلاخره برنامه‌ی ما این است، اگر توانستید نامت می‌ماند، ولی اگر شرکت نکردی حذف می‌شود. سال بعد شیخ اصلاً قم نبود و مشهد مقیم بود و در آزمون شرکت نکرد و بنابرین نامش از لیست شهریه‌ی دفتر گلپایگانی باز نیز حذف شد.

 

دفترهایی که آقایان مراجع داشتند الان هم این جوری است که بعضی از روی دفتر امام خمینی ره شهریه می‌دادند و بعضی از مراجع هم از روی دفتر مرحوم آیة الله العظمی سید محمدرضا گلپایگانی.

 

با حذف اسم وحدت از دفتر گلپایگانی اسم شیخ وحدت از سایر دفترهای مراجعی که طبق دفتر گلپایگانی شهریه می دادند، حذف شد. تنها شهریه‌ای که دریافت می‌کرد از دفتر مراجعی بود که از روی لیست دفتر امام خمینی ره شهریه می‌دادند. دیگر رقم شهریه‌ی طلبگی شیخ وحدت به حدّی تقلیل یافته بود که به تعبیر شیخ: «بحمدالله این دیگر پاشنه آشیل به حساب نمی‌آمد.»

 

چه شهریه را می‌دادند و چه نمی‌دادند، نقشی در زندگی شیخ وحدت نداشت. گاه قُوتِ لایَموت (بخور و نمیر) بِه از هر تقاضا و الحاح و تمنّاست. برای یک مبارز با رژیم شاه این جور چیزها سدّی نیست، که پولاد اراده را سست کند.

 


بُرش‌هایی از زندگی پرماجرا ( ۱۱ )
مصاحبه‌گر، راوی و نویسنده: ابراهیم طالبی دارابی
سال مصاحبه با شیخ وحدت: ۱۳۹۲

 

حالا در زندان اوین سال ۱۳۵۴ است. شیخ وحدت پس از چندین جلسه بازجویی، بالاخره با هفت طلبه‌ی دیگر با اسکورت دو گروهبان به سمت شاهرود برده شدند. حالا او آنجا و بازداشت، و خونه‌ی اجاره‌ی الوندیه‌ی وی رو هوا، خانواده‌ی او بی‌خبر و در داراب‌کلا پیش والدین ما، دختر دومش «محدثه» مریض و بی‌بابا، و پدر و مادر و زن و اقوامش از او کاملا بی‌اطلاع. گفتم اینا هشت نفر طلبه‌اند که دارند بُرده می ‌شوند به سوی شاهرود:

 

شیخ وحدت. هادی قابل. عجمی جامخانه‌ای. تقوی دامغانی. مرادی نجف‌آبادی. سه نفر دیگر را وحدت به یادش نمانده که کی‌ها بودند. این آقای حجت الاسلام مرادی نجف‌آبادی بعد از انقلاب، مُقسّم شهریه‌ی مرحوم آیة الله العظمی منتظری می‌شود. و اما این حجت الاسلام آقای عجمی جامخانه‌ای، او و شیخ وحدت چند وقت پیش هم در خیابان صفاییه قم با همدیگر احوالپرسی داشتتند و بگو و بخند.

 

شیخ وحدت خیلی از آقای عجمی تعریف میکند، می‌گوید او شخصی بسیار باتقوا، پایبند به ارزش‌های دینی، خوش‌قلب، خوش‌طینت و پاک است. غروب نزدیک به شب حرکت کردند. رژیم سعی داشت، شب حرکت دهد که کسی سر در نیاورَد. رسیدند نزدیک شهر ایوانکی. ماشین نظامی را نگه داشتند و نماز گزاردند و شام خوردند. آن دو گروهبان هم هشت‌چشمی اینها را مواظبت و نگهبانی می‌دادند. شیخ وحدت به یک تصمیم بسیار خطرناک و مرگ‌آفرین رسید. که در فیلم‌های سینمایی جزوِ پلان‌های حساس و اضطرابی فیلم محسوب می‌شود. یعنی فرار. او از همان آغاز حرکت، فکر فرار آمد به سرش. اینجا در ایوانکی، گویی کیخسرو شده بود! چون ایوانکی یعنی ایوان کَی. و کی پیشوند پادشاهیست. لذا ایوانکی یعنی شهری یا ایوان بزرگی که کیخسرو و کیقباد آن را تعبیه نمودند.

 

شیخ اوضاع را ورانداز کرد که فرار کند. او اساساً خلاصی و زیر یوغ و یوق و بوق نبودن را بسی دوست دارد و حکمت زندگی‌اش می‌داند! او حالا در مسیر ایوانکی به دامغان نقشهاش را می خواهد پیاده کند. ماشین در حال حرکت است. ساعت از ۱۱ شب هم گذشته است. همه‌ی طلبه‌ها کف ریوی نظامی چادردار ارتش، گرفتند صاف خوابیدند. دو گروهبان که مثلاً آمدند این هشت طلبه را مواظب باشند و بپّان، خودشان به خواب عمیق فرو رفتند ودر هپروت سیر می‌کنند! یکی این سمت آخر ماشین و دیگری آن سمت آخرش. شیخ هم بغل یکی از اینها نشسته است و لمس نموده است که هر دو خوابند.

 

برنامه‌ی فرارش را در ذهن نقشه‌کشی کرد با پرس و جوی ذهنی،مثلاً الان دقیقا کجای دامغانیم؟ سرعت ماشین چند کیلومتر در ساعته؟ اگر بپّرم با این سرعت، پاهام می‌شکنه؟ اینجا که صحراست، گرگ و یوز و کفتار و کرکس نباشه؟ موقعیت دقیقش چیه؟ وقتی پریدم کجا پناه گیرم؟ آیا گروهبان‌ها با فرارم، از خواب می‌پّرند و تیر می‌اندازند؟ شیخ رفت توی ریسک و میسک و شلیک.

 

حالا این نقشه‌کشی آنقدر محاسبات بر آن الصاق و پیوست شد، ماشین از شهر و دیار دامغان هم گذر کرد و ساعت ۱۲ شب به بعد رسید نزدیک شاهرورد و کمی بعد از شاهرورد هم رد شد. و شیخ هنور نپّرید و فرار نکرد. نقشه‌کشی را با بیداری‌اش استمرار می‌دهد و ماشین در جاده‌ی خاص قرار می‌گیرد. نمی‌داند به تبعید می‌روند یا زندان دیگر و یا پادگان و یا اصلاً برای همیشه سر به نیست شدن.


بُرش‌هایی از زندگی پرماجرا ( ۱۲ )
مصاحبه‌گر، راوی و نویسنده: ابراهیم طالبی دارابی
سال مصاحبه با شیخ وحدت: ۱۳۹۲

 

بهتر می‌بینم درین قسمت کلیه‌ی اساتید درس‌های ۱۷گانه‌ی مهم شیخ وحدت را دقیقا شرح دهم:

 

استاد درس اول: درس سیوطی را (که شعر ادبی مهم آن از ابن مالک است و شرحش از جلال الدین سیوطی مصری از اسیوط مصر) نزد حاج آقامهدی مروارید فرزند آیت‌الله حسنعلی مروارید خوانده است. محل تدریس این درس مهم در همان حجره محی‌الدین غفاری مدرسه‌ی خیرات‌خان مشهد بوده است. حاج آقا مهدی هم‌اکنون از بزرگان و از اوتاد مشهد است. و در مسجد ملاّحیدر جنب باب‌الجواد ع حرم رضوی نماز می‌گزارد. یک بار پس از فوت آیت‌الله حسنعلی مروارید، شیخ وحدت شبی خواب دیده که  آیت الله مروارید به شیخ وحدت گفت: مهدی ما یک قدّیس است. بگذارم و بگذرم. گاه در مشهد به مسجد ملاحیدر رفته و نماز جماعت را نزد ایشان می‌خوانم. رفقا هم باری آمده بودند.

 

استاد درس دوم: درس جواهر‌البلاغه در معانی و بیان را نزد حاج آقامرتضی مروارید برادر بزرگتر حاج آقا مهدی تلمّذ کرد. محل درس همان حجره‌ی غفاری.

 

استاد درس سوم: درس مختصرالمعانی را پیش حجت هاشمی خراسانی. در مدرسه‌ی باغ رضوان.

 

استاد درس چهارم: درس حاشیه‌ی ملا عبدالله را که در منطق است پیش آقای واعظی در یکی از مساجد اطراف حرم.

 

استاد درس پنجم: درس اصول‌الفقه (مرحوم مظفّر) را خدمت آیت الله علیزاده گذراند. در مدرسه‌ی آقای موسوی‌نژاد. علیزاده یکی از شخصیت هایی بود که هر گاه مرحوم آیت الله مروارید نبود، او به جای وی نماز جماعت را در مدرسه میرزاجعفر برگزار می‌نمود.

 

استاد درس ششم: درس شرح لُمعه که دو جلد و دو بخش است: یکی را نزد آیت الله علیزاده در مسجد اَبدال‌خان پایین‌خیابان (شهید نواب صفوی فعلی). و دیگری را پیش مرحوم مُحامی در مَدرَس مدرسه‌ی نوّاب.

 

استاد درس هفتم: درس رسائل که اصول است را در محضر مرحوم آقای سید مجتهدی (برادر آیت الله العظمی سید علی سیستانی مرجع عراق) در منزل ایشان. واقع در بالاخیابان. (آیت‌الله شیرازی کنونی) کوچه‌ی چهارباغ سمت موزه‌ی نادر. این هم یکی از الطاف خدا بوده که شیخ وحدت در محضر این بزرگان، مثل آقای مجتهدی رفت‌وآمد داشته باشد. درس رسائل در منزلش بوده و آنجا چای و پذیرایی هم بوده و  نیز این فضای صمیمی و هم‌نفَسی با این شخصیت بزرگ، دارای برکات فراوان بوده است.

 

استاد درس هشتم: درس مکاسب (شیخ انصاری) را پیش سه نفر خوانده: آقای نگارنده در منزلشان. و مرحوم آقای اشکذری در مدرسه‌ی نواب. و آیة الله آشیخ رضا دِهِشت یکی از مهمترین و دوست‌داشتنی‌ترین و مبارز و مبرّز شیخ وحدت. در مسجد اَبدال‌خان. که تجزیه و ترکیب هم پنج‌شنبه‌ها می‌گفت با آیه‌های پیام‌دار و جملات انقلابی (در مورد دِهشت بعدا"دو یا سه خاطره خواهد آمد)

 

استاد درس معالم: در ضمن اضافه کنم که شیخ وحدت درس معالم را نزد آیت الله آشیخ محمدرضا واعظ طبسی خواند. وی در مسجد ملاهاشم بعد از نماز مغرب و عشاء تدریس می‌نمود (این یک مورد از قلم افتاده بود که در اینجا افزودم.)

 

تا اینجا آنچه آورده‌ام، شیخ وحدت آن را در مشهد آموخته. اما بقیه را که بعدا" در مهاجرت تاریخی به قم آموخته را همین جا می‌آورم تا بحث درس و اساتید شیخ وحدت را کامل گفته باشم. در زیر هر چه آموخته در قم بوده.

 

استاد درس نهم: درس کفایفةالاصول را نزد مرحوم آیت الله محمد فاضل لنکرانی. در مسجد اعظم قم.

 

استاد درس دهم: درس خارج اصول را نزد همین مرحوم فاضل.

 

استاد درس یازدهم: درس خارج فقه را پیش مرحوم آیت الله العظمی حسینعلی منتظری. در حسینه‌ی شهدا. جنب منزل ایشان.

 

استاد درس دوازدهم: دروس مسائل عقلی را نزد علامه حسن حسن زاده آملی. در مسجدی واقع در کوچه‌ی ممتاز قم.

 

استاد درس سیزدهم‌: درس اَسفار اربعه ملاصدرا را نزد علامه حسن زاده آملی . همان مسجد.

 

استاد درس چهاردهم: درس اشارات بوعلی سینا را نیز پیش علامه حسن زاده آملی.

 

استاد درس پانزدهم: درس فصوص ابن عربی را که شرح قیصری‌ست نزد علامه حسن زاده  آملی.

 

استاد درس شانزدهم: بخشی از درس مصباح‌الاُنس ابن‌قناری را نزد علامه حسن زاده آملی.

 

استاد درس هفدهم: درس منظومه حکیم سبزواری را خدمت آقای شیخ انصاری شیرازی در حسینیه‌ی ارک قم.

 

فقط این را اضافه کنم که هر طلبه‌ای این ۱۷ درس را به‌درستی و به‌فراست طی کند (البته دروس عرفانی در اجتهاد مرسوم ربطی ندارد) به مرحله‌ی توانایی ورود به سطح اجتهاد و درک و فهم دین می‌رسد.

 


بُرش‌هایی از زندگی پرماجرا ( ۱۳ )
مصاحبه‌گر، راوی و نویسنده: ابراهیم طالبی دارابی
سال مصاحبه با شیخ وحدت: ۱۳۹۲

 

شیخ وحدت در طول مدت فرار که نزدیک ۴ سال به درازا کشید، چندین بار با آیة الله عبدالله نظری عالم شهیر ساری ملاقات و گفت‌وگو کرد. آقای نظری هیچ گاه نشد از دیدار با یک طلبه‌ی مبارز، ابا و اِعراضی داشته باشد. او چتر حمایتش را بر روی امثال شیخ وحدت همیشه گشوده می‌داشت. یک بار شیخ در سفر مخفی به ساری، رفت پیش آیة الله نظری. پس از انجام گپ و گفت و ملاقات، آقای نظری به شیخ وحدت گفت کی بر می‌گردی به قم؟

 

شیخ گفت اتفاقا همین عصر امروز. آیة الله فوری گفت ما امروز بعد از ظهر می‌رویم تهران. شما هم با ما بیا تهران. منتهی به وحدت گفت برای این که سوار کردنت در ساری به لحاظ امنیتی مناسب نیست، ساعت ۳ بعد از ظهر توی قائم‌شهر فلان نقطه باش.

 

آقای نظری هر بار که به تهران می‌رفت از گاراژ آقای پیرزاده (دروازه بابل) ساری یک بنز دیزل ۱۹۰ کرایه می‌کرد. وحدت هم در ساعت مقرّر در مکان مشخص قائم‌شهر حاضر شد و لحظاتی بعد آیة الله نظری با توجه به نظم خاصی که داشتند، به  آن مکان رسید و شیخ را سوار کردند.

 

حجت الاسلام آقای زمانی نیز آن روز با همین ماشین در معیت آقای نظری داشت به تهران می‌رفت. در تهران نیز آیة الله نظری، شیخ را رها نکرد و آن شب وی را برد به منزل اخوی خود که در تهران زندگی می‌کرد. آن شب با هم بودند و شیخ صبح روز بعد رهسپار قم شد.

 

شیخ وحدت در سال‌های فرار معمولاً در شهر ساری که می‌رفت، محل استقرارش ۴ جا بود:

 

منزل مرحوم سید محمد منافی رئیس اسبق بنیاد شهید مازندران
منزل آقای حسین روزبهی
منزل آقای امیر دلدار
منزل شیخ مهدی مؤمنی دارابی اوسایی

 

مطلب دیگر این است که وحدت در طول آن دوره‌ی زندگی مخفی، چیزهایی توصیف‌آمیز از چهره‌ی خود را از این و آن می‌شنید:

 

یکی می‌گفت من شیخ وحدت را در مشهد دیدم که سبیلی بزرگ شبیه مارکسیست‌ها داشت!

دیگری می‌گفت من شیخ وحدت را در ساری دیدم که چهره ای وحشتناک داشت!

دیگری گفته بود من شیخ وحدت را در تهران دیدم که گیسوانی بلند داشت و مثل هیپی‌ها بود!

یک نفر هم گفته بود من شیخ وحدت را در فلان شهر دیدم که کلاه فدائیان اسلام بر سر داشت.
و ... .

 

در حالی که شیخ به من تصریح نموده که در تمام این مدت فرار، فقط همان یک چهره را داشت یعنی یک چهره‌ای کاملا فرهنگی به خود داده بود تا شکّی برای مأمورین نیافریند. اساساً چهره‌ای سیاسی و خاص به خود نمی‌داد تا مورد تردید و اتهام قرار بگیرد.

 

اما علت و فلسفه‌ی نامگذاری اسم مستعار شیخ وحدت چه بود؟

 

وحدت سه تا اسم مستعار برای خود برگزیده بود یکی در آن زمانی که مدرسه‌ی آیة الله میلانی بود و او نام محمد سمیعی را برای خود برگزیده بود. از فرار خرم‌آباد به بعد هم به همه‌ی دوستانش گفته بود ازین‌پس او را به جای ابوطالب طالبی، ابوطالب وحدت صدا کنند. و سوم هم نامی بود که معمولاً برخی از طلاب برای خود بر می‌گزینند و شیخ وحدت هم نامی مستعاری و تخلّصی برای خود داشت و  آن اسم هم معزّالدین بود.

 

من در ایام جوانی وقتی به منزلش می‌رفتم همراه مرحوم پدر، کتاب‌های شیخ را در کتابخانه‌ی منزلش باز می‌نمودم تا تورقی یا مطالعه‌ای یا نگاهی کنم این اسامی مستعاری را در بالای صفحه‌ی دوم کتاب‌هایش می‌دیدم.

 

از دیگر مسائلی که شیخ بر آن تاکید نمود این بود که هرگز مشکلات بیرون و فضای خطر آفرین بیرون را به منزل نمی‌بُرد و اساساً درین‌باره چیزی نمی‌گفت و حتی بسیاری از مسائل را پوشیده نگاه می‌داشت تا در روز خطر، ریسک‌پذیری کمتری داشته باشد. اما یک لطف و دست خدا بر سرش را هرگز فراموش نمی‌کند. می‌گوید در مشهد خانه‌ای اجاره کرده بود که صاحبخانه‌ای مؤمن و بامحبتی داشت.

 

آنها در همین خانه، بقّالی داشتند. هر دوی آن پیرزن و پیرمرد، که از روستاهای مشهد بودند، بسیار زنده‌دل بودند و در نبودِ شیخ، هرگز نمی‌گذاشتند بر خانواده‌ی شیخ، سخت بگذرد. اساساً خریدهای خانه را ازین بقّالی تهیه می‌کردند. پیرزن آن‌چنان بامحبت بود که او را بی‌بی صدا می‌کردند، به‌طوری‌که آن دو پیرمرد و پیرزن، همسر وحدت را دختر خود می‌دانستند.این موجب می‌شد شیخ کلاً دغدغه‌ای ازین‌بابت در دل نداشته باشد؛ نداشت، هم.

 

شیخ این قسمت زندگی خود را باز لطف خدا می داند. چون خیلی با خیال راحت دست به سفر می‌زد و به تهران و قم و ساری می‌رفت. اما نکته‌ی دیگر این که شیخ در طول مبارزه‌ی مخفی سه هدف فوری داشت:

۱. از فضای سیاسی کشور سر در آورَد.
۲. کدام شهر باشد تا آسایش نسبی خانواده مختل نشود.
۳. رفقای خود را در آن ایام وحشت مطلقه‌ی شاه، به‌آسانی پیدا کند.

 

بُرش‌هایی از زندگی پرماجرا ( ۱۴ )
مصاحبه‌گر، راوی و نویسنده: ابراهیم طالبی دارابی
سال مصاحبه با شیخ وحدت: ۱۳۹۲

 

یک فلش‌بک (=برگشت به عقب، از حاضر به زمان غائب رفتن) بکنم: شیخ وحدت در دوره‌ی دبستان در داراب‌کلا، با آقای اکبر چلوئی (مرحوم حاج ابراهیم بالامله) بسیار رفیق بود. رفاقت وصف‌ناشدنی این دو، تا پیروزی انقلاب ادامه یافت و هنوز نیز آن حُبّ عمیق، پابرجاست. اکبر در دوره‌ی زندگی مخفی وحدت، یکی از رانندگان مورد اعتمادش بود که با او به شهرهای قم و مشهد و تهران جابجا می‌شد (دو عزیز دیگر هم آن ایام خطرناک با ماشینی که داشتند ،در سفرهای متعدد شیخ وحدت مورد وثوقش بودند آقایان حاج مصطفی دارابی و حاج عباسعلی قلی‌زاده)


شیخ وحدت هر گاه از مشهد، به داراب کلا می‌آمد، معمولا سر مغازه‌ی اکبر چلوئی (درست رو به روی منزل مرحوم شیردل) که الانه، منزل برادرش هادی چلوئی‌ست، رفت و آمد و نشست و برخاست داشت. در همین مغازه، اتفاق سیاسی مهمی رُخ داد، که بیشتر محلی‌های به سنّ و سال من و بیشتر، آن را شنیده و یا حتی دیده‌اند. آن حادثه‌ی سیاسی خطرناک که آن زمان زَهره می‌خواست این است.


یک بار شیخ وحدت بر همین منوال بالا، از مشهد آمده بود داراب‌کلا. رفت توی مغازه‌ی اکبر چلوئی. او یک شاگردی هم داشت، عبدالله طالبی؛ معروف به یعقوب‌عبدالله. شیخ وحدت دید، اکبر چلوئی یک عکس بسیار بزرگی از شاه را بر دیوار مغازه‌اش نصب کرد. خیلی ازش ناراحت شد. گفت: اکبر، این چیه گذاشتی این جا؟ عکس این خبیث را، تو برای چی این جا نصبش کردی؟ این، یزیدِ زمان است. این، بزرگترین مرجع شیعیان عالم را از ایران به نجف تبعید کرد. (منظور شیخ وحدت امام خمینی ره بود، که آن وقت‌ها حتی بردن لفظ «خمینی» هم، لرزه بر اندام‌ها می‌انداخت. بعد که آسان شد و میراثخواری آغاز، همه شدند «خمینی‌دوست» آن هم چه آسان!)


شیخ وحدت رفت قاب بزرگ عکس شاه را گرفت و آورد پایین. بازش کرد. عکس شاه را در آورد و جِرّ داد و پاره‌پاره‌اش کرد. سپس مُچاله نمود و انداخت دور. بعد به اکبر گفت: تو به جای این عکس، برو ساری. یک دانه عکس زیبای امیرالمومنین (ع) را بگیر، بذار توی قاب و نصبش کن این جا. تا توی مغازه‌ات برکت بیاد.


این واقعه‌ی خطرناک و مهم، آن هم در محیط تنگ روستا، در همه جای داراب کلا، منتشر شده بود. و از آن پس، شیخ وحدت، به عنوان یک چهره‌ی ضد شاه در محل معروف شد. این واقعه، که بسی جرئت و جسوری می‌خواست آن سال‌های استبداد مطلق شاه و سرکوب همه‌ی مخالفان و تبیعد و زندانی کردن بسیاری از مبارزان مذهبی و غیرمذهبی، یعنی در اواسط سال ۱۳۴۹ اتفاق افتاد.


بهتر است از همین سال ۱۳۴۹ نکته‌ای دیگر از زندگی شیخ وحدت را در همین قسمت بگویم و آن مربوط است به آزمونی که شیخ وحدت در آن شرکت نمود. مرحوم آیت الله میلانی، در مشهد مقدس مدرسه‌ای تحت برنامه و منظم تاسیس کرده بود که برای ورود به آن، آزمون می‌گرفتند. مواد امتحانی‌اش شش درس بود. وحدت در آن سال، در آن آزمون شرکت جست و هر شش درس را ۲۰ شد. خصوصا انشاء را.


(انشاء هم یعنی آفریدن و ایجادنمودن. و نوشتن یک متن، نوعی آفرینش است که صفت خداوند متعال است. این درس را این روزها کسی جدی نمی‌گیرد. حال آن که انشاء به نظرم مهمترین درس مدرسه برای تمرین آزادی و تفکر و استقلال‌اندیشی و خلاقیت است)


موضوع انشاء در مورد مدرسه‌ی آیت الله میلانی بود. که شیخ وحدت انشاء را به صورت فرضی، در خطاب به یک دوستِ فرضی نوشت. با این تِم. در آن انشاء یک دوستی از قم، به او نامه‌ای گلایه‌آمیز نوشت. که قم را چرا ترک کردی و رفتی مشهد؟ شیخ وحدت هم در جواب آن دوست فرضی، همه‌ی مسائل گلایه‌ای‌اش را تصدیق کرد و کمبودهای حوزه های مشهد را نیز گوشزد. و بر کاستی‌های مهم مُهر تایید زد؛ اما در ادامه‌ی آن انشاء، این چنین نوشت:

 

«تو اما از یک چیز خبر نداری و آن مدرسه‌ی تحت نظارت و برنامه‌ی آیت الله میلانی است.»

 

شیخ وحدت در آن آزمون برنده و نفر برگزیده و نخست شد. شهریه‌ی حوزه‌ی علمیه‌ی میلانی را با او دادند و در آن مدرسه پذیرفته شد. جایزه‌ای نیز به او تعلق گرفت. اما جایزه چی بود که شیخ وحدت، آن را بر خود اهانت تلقی نمود و دیگر پا در آن مدرسه نگذاشت؟ آری جایزه‌ای بشدت اهانت‌آمیز، از نوع اعانتی!  و آن چی بود؟ اینها بود که خشم شیخ را درآورد. اساسا شیخ وحدت همواره از اعانه (کمکی تحقیرآمیز) انزجار داشت و متنفر بود. به همین دلیل آن مدرسه را برای همیشه ترک گفت. اعانه‌ی تحقیری تصغیری و تسخیری، اینها بود: یک قوطی‌ی یک کیلویی روغن قوی نباتی. چند کیلو برنج. یک کتاب اخلاق. تألیف آقای سبزی خراسانی.

 

بُرش‌هایی از زندگی پرماجرا ( ۱۵ )

مصاحبه‌گر، راوی و نویسنده: ابراهیم طالبی دارابی

سال مصاحبه با شیخ وحدت: ۱۳۹۲

 

شیخ پس از فرار خرم‌آباد، بعد از ۸ روز مخفی‌شدن در قم، آبان ۱۳۵۴ رفت نکا. بعد از نکا رفت ساری سراغ سیاسیون. اول سراغ مرحوم سید محمد منافی رفت. چند روز خونه‌ی او ماند در واقع مخفی شد. مرحوم منافی فروشگاه بزّازی داشت. شیخ در مغازه‌اش پارچه‌ای برای کتوشلواری خود برگزید و به اتفاق منافی بردند پیش یکی از رفقاش مرحوم یوسفی که در بازار پشت مسجد جامع ساری، خیاطی داشت. دوروزه دوخت و شیخ هم آن لباسی را که از خرم آباد خریده بود، از تن به در کرد و این کت شلوار شیک را پوشید تا ۳ سال و نیم به تن داشت.

 

سراغ روزبهی را از منافی گرفت که دیدارش برود. منافی گفت روزبهی از آموزش و پرورش ساری انتقالی گرفت و به قم رفت و در آنجا هم تدریس می کند و هم به درس حوزوی مشغول گردید. چند روز بعد وحدت با همین کت و شلوار تازه، رفت به ملاقات آیة الله عبدالله نظری. خیلی از شیخ استقبال کرد. شیخ قضایای دستگیری و زندان و فرارش را شرح داد. ایشان به وحدت گفت هر وقت آمدید ساری حتما بیا پیشم. در آن دیدار به شیخ مبلغ بسیار زیادی کمک کرد تا زندگی شیخ از هم نپاشد. ۳۰۰۰ تومان داد. از نظر وحدت حمایت مالی آن دیدار و حمایت متوالی دیگرش در طول سالهای فرار مشکلاتش را مرتفع ساخت. کمک و حمایت آیة الله نظری جانانه بود. بعد از ۵ روز دیدارهای مخفی در ساری، به نکا بازگشت.

 

از طریق اطلاع مخفیانه‌ای که به پدر و مادر در دارابکلا دادند، والدین به نکا رفتند و شیخ را دیدار کردند. شیخ سپس باز به تنهایی به قم بازگشت تا خونه‌ای اجاره کند که همسر و تنها فرزند آن سالش را به قم آورد. (چون محدثّه در اوج غربت مُرده بود ). حالا او شش ماهی‌ست که از جوّ قم بی‌خبر است. دست به تحرکاتی می زند.

 

چند روزی گشت و گشت تا آقای حسین روزبهی را پیدا کند. علاوه بر آن جمعی ۷ نفره از جوان‌های ساری که از دوستداران آقای نظری بودند و برای طلبه‌شدن به قم آمدند را نیز پیدا نمود. افرادی مثل آقایان پزشکی و جهاندار و همچنین رفیق صمیمی اش امیر دلدار و...

 

این ۷ تن در نبش کوچه الوندیه چهار‌مردان خونه‌ای اجاره کرده بودند که شیخ وحدت در این مدت پیش اینها و نیز منزل آقای روزبهی و دو رفیق دیگرش حجت الاسلام آل هاشم و حجت الاسلام اسماعیل شریفی، در رفت و آمد بود تا لو نرود. در خونه‌ی آن ۷ تن، داماد آیة الله نظری یعنی حجت‌الاسلام مرحوم اسحاقی می‌آمد تدریس می نمود. آقای روزبهی نیز به همین منزل می آمد و نزد اسحاقی درس حوزوی می آموخت.

 

روزی در میان جمع همین رفقای سیاسی، بحث تهیه‌ی یک خونه ی اجاره ای با امنیت بالا برای شیخ وحدت پیش آمد. آل هاشم که در کوچه‌ای در منطقه‌ی قم نو می‌نشست، خونه‌ای سراغ داشت. آن اتاق را برای شیخ اجاره کرد. چون به لحاظ امنیتی نمی توانست به آن خونه‌ی قبل از دستگیری اش در کوی الوندیه برود. به این ۷ رفیق موضوع را گفت و آنها نیز با اشتیاق تمام رفتند آن اثاث جمع‌شده‌ی آن منزل را به این خونه‌ی قم نو (کوچه‌ی سوهان خودکار) منتقل کردند.

 

شیخ در هر جمعی که جلب توجه می‌کرد، ورود نمی‌کرد تا شناسایی نشود. رفتارهایش احتیاط آمیز بود. وقتی از خونه‌ی اجاره ای مطمئن شد، بلافاصله برگشت ساری. ابتدا به اتفاق یکی از دوستان نزدیکش آقای قدرت واثقی که یک ماشین ژیان داشت، بصورت مخفی و احتیاط‌آمیز و رعایت نکات امنیتی به داراب‌کلا آمد. به مدت ۲۰ دقیقه با پدر و مادر و خواهران و برادران دیدار کرد و فورا" به نکا رفت و با زن و بچه‌اش به قم بازگشت. حالا اواسط آذر سال ۱۳۵۴ است. در همان خونه‌ی جدیدش شروع کرد به تدریس دروس حوزه برای دوستان از جمله آقای آل هاشم و... .

 

در طول این ایام به این سه جا بیشتر نمی‌توانست برود: یکی خونه‌ی آقای حسین روزبهی. دوم خونه‌ی آقای آل هاشم (فرمانده سپاه گرگان شده بود پس از انقلاب) و سوم هم خونه‌ی آن جمع صمیمی ۷ طلبه‌ی ساروی.

 

یک ماه در این خونه‌ی جدید ماند. دید امنیت آن در حد بالا نیست. تصمیم گرفت خونه‌اش را به دور دست‌ترین نقطه‌ی قم منتقل کند تا کسی شک نکند او یک روحانی‌ست. چون همچنان لباس شخصی داشت تا پیروزی انقلاب. اما شیخ دریافت، تردد طلبه‌ها در این کوچه خیلی زیاد است. خونه‌ای در خیابات تهران قم با ۲۵۰ تومان پرداخت ماهانه اجاره کرد. دربست و امن. از مردی مطمئن به نام آقای برازنده. تا تابستان ۱۳۵۵ در این خونه ماند.

 

من به همراه مرحوم پدر و مادرم به این خونه‌ی دو طبقه‌ی زیرزمین‌دار رفته بودم همان سال. کتاب رُمان خرمگس را آنجا روی میز مطالعه‌اش دیده بودم و کمی خواندم و ... .

 

شیخ تابستان آن سال قم را ترک کرد و به اتفاق همسر و فرزندش به مشهد کوچ کرد. چون زندگی مخفی در مشهد آسان‌تر از قم بود.

 

بُرش‌هایی از زندگی پرماجرا ( ۱۶ )
مصاحبه‌گر، راوی و نویسنده: ابراهیم طالبی دارابی
سال مصاحبه با شیخ وحدت: ۱۳۹۲

وحدت و خاتمی و مهدی‌پور مثل سه یار دبستانی حوزه، به حوضه‌ی درون‌شان حیطه و حوصله و احاطه می بخشند. دست خدا، دست شیخ وحدت را حکمت‌گونه می‌گذارد در دست علی اکبر مهدی‌پور. که الآنه یک عالم بزرگ در میانه‌ی همه هست.

 

شیخ وحدت شروع می‌کند نزد او صمدیه شیخ بهایی را به ولَع آموختن و آمیختن. صمدیه را که به خوبی در نزدش تمام می‌کند، آقای مهدی‌پور از او امتحان می‌گیرد. وحدت که به‌خوبی از پس امتحان برآمده، او به وی جایزه‌ای می‌دهد: کتابی قطور و همچنان جزوِ آثار خواندنی روزگار یعنی کتاب "مهدی موعود". که خواندن آن بر شیخ وحدت گویی عبوری مهیّج‌تر از خوان‌های صَعب و سخت رستم بود

 

علی خاتمی از مدرسه‌ی حقانی قم بود که فضایل و دانایی، جمع ساخته بود. او شب‌ها می آمد به حجره‌ی مهدی‌پور و شیخ وحدت در گذرخان. بین این سه بحث‌های مهمی شکل می‌گرفت. این بُحوث و فُحوص و فُصوص همگی جان تشنه‌ی وحدت را از سرابِ دربدری و فرار و اختفا، به سیرابی اَزلی می کشاند. در همین  نشست‌های معروف بین حجره‌ای که بحث‌های دلکش رُخ می نمود و تار و پود وجودی طلبه‌ها را شکل می‌گرفت، یکی هم به اسم آقای ملکی که فردی بسیار اجتماعی و قابل احترام برای آن جمع بوده، ظهور کرده که بعدها سبب‌ساز وصل شیخ وحدت به حجره‌ی محی الدین غفاری مدرسه‌ی خیرات‌خان مشهد گردید. که داستان دارد.

 

شیخ با اینکه حالا دوستانی اینچنین فاضل، مهم، اهل بحث و نقدونظر یافته، اما باز بال‌های بازی در تنش داشته که هی هوای مشهد در سرش می‌انداخته و هی عزم پرواز بر او چنگ می‌گذاشته. و این عشق و نیش هم در سرش بوده و هم در سرشتش. به تقدیری که ملکی سبب شده، حالا شیخ وحدت در مشهد حجره غفاری زمینه‌ای می یابد که با کمی همت و ذرّه‌ای حکمت، به یک طلبه حرفه‌ای و ملّای واقعی بدَل گردد.

 

همان حجره‌ای که شیخ وحدت به محی الدین غفاری وصل می‌گردد و دیدار همیشه‌اش با آمد و شدهای بزرگانی چون آیت الله مروارید و آمیرزا جواد آقا تهرانی و حاج آقا مهدی و... است. این حجره‌ی تاریخی و سرنوشت‌ساز مشهد خیلی پیشتر از این هم، متعلق به آیت الله مروارید و آیت الله آمیرزا جواد آقا تهرانی (عبد صالح خدا) بوده است. و این خود یک نعمت الهی بوده است برای شیخ وحدت درین حجره درس بخواند. دیگر شیخ وحدت به مرحله‌ای از زندگی سرنوشت‌سازش وارد می‌شود که بنیاد علمی او را دقیقا و متواصلا" شکل و قوام می‌دهد. به‌طوری که شیخ از اینجا به بعد، یعنی سال ۱۳۴۸ تا ۱۳۵۳ در مشهد می‌ماند. و به میزانی از درجه‌ی علمی می‌رسد که خود استاد می‌شود و برای طلاب مشهد، کتاب مهم فقهی لُمعه را تدریس می‌نماید.

 

بنابرین مشخص گردیده که تحول فکری و سیاسی شیخ وحدت، از حجره‌ی طبقه‌ی ۳ مدرسه‌ی «خان» قم آغاز گردیده و به حجره‌ی غفاری مدرسه‌ی خیرات‌خان متصل شده و تا حجره خاصّ خاص او یعنی مدرسه‌ی نوّاب بنیان و نُضج و نموّ می‌گیرد.

 

استعداد شیخ وحدت وافر بوده، که فقط درس اساتید را گوش می داده. همین. نه نیاز به مطالعه‌ی بعدی داشته و نه مباحثه‌ای و نه حتی نوشتنی در کارش بوده. مثلا" کتاب مهم نصاب صبیان ابو نصر فراهی افغان را حفظ کرده بود. کتاب امثله را یک روزه یاد گرفت. شرح امثله را در ۸ روز تمام نمود. صرف میر را دو ماهه خواند. کتاب تصریف را همین‌طور. و عوامل فی‌النحو را به همین منوال گذراند. تا رسید به کتاب آنموذج که سه بخش مرفوعات و منصوبات و مجرورات است. شیخ وحدت به این درس که رسیده بود، هوا و هوس مشهد نموده بود و هوش و حواسش به آن حوزه دوخته شده بود.

 

حالا با این تبصره و روشنگری، به اینجا می رسیم که شیخ وحدت آمدن به همراه مرحوم حاج شیخ احمد آفاقی به قم را، نه یک اتفاق برای خود، که یک کاری خدایی تلقی می‌کند. گرچه دل شیخ وحدت به مشهد گره و گیره داشته اما چه کند که آنجا نه حجره‌ای دارد و نه واسطه‌ای. باید در قم زمینه‌ای آفریده می‌شد،  تا وی در مشهد به آمال و آرمانش برسد.

 

مدیر وقت مدرسه‌ی «دو درب» مشهد آقای کاهانی بوده که تا شیخ مهدی مؤمنی دارابی اوسایی مجرّد بوده، حجره را از او پس نمی‌گرفته. و کسی هم توان نداشته حجره را از شیخ مؤمنی برگیرد. او آدم قَدَری بوده و با رفتن او از آن حجره‌ی تاریخی، شیخ وحدت در مشهد بی‌پناه شده بود. حالا در قم زمینه‌ای در حال شکل‌گرفتن هست که برای شیخ وحدت، لطف روشن خدا و دست مدد پروردگار در زندگی اوست. زیرا اگر شیخ وحدت بی‌مهیّاسازی خداوند، مستقیم به مشهد می‌رفت، به یقین از دسته‌ی عاطلین و باطلین و گعده‌گیران و ش‌ نشینانی می‌شد، که جز بار بر اسلام، هیچ عایدات دیگری برای جامعه و جهان ندارند. لذا دنیای طلبگی شیخ وحدت با آشنایی و ورود به درون یک قشر و دسته‌ای خاص از حوزویان متحول می‌گردد. شیخ آحمد آفاقی به مکه رفت و وحدت در الوندیه قم خانه‌ای مجزّا اجاره نمود.

 

بُرش‌هایی از زندگی پرماجرا ( ۱۹ )
مصاحبه‌گر، راوی و نویسنده: ابراهیم طالبی دامنه دارابی
سال مصاحبه با شیخ وحدت: ۱۳۹۲

شیخ وحدت حالا توی همین سال ۱۳۴۹ در مشهد ضبط صوتی می‌خرد که داستان دارد. او به دلیل علاقه‌ی وافر به صوت قرآن عبدالباسط و نوارهای سخنرانی آیت الله فلسفی، از آقای سید عباس میرعمادی پسر عموی آقای سید ضیاء میرعمادی (از روستای اَرا بغل کلکنار کیاسر) که هر دو از هم حجره‌ای‌ها و دوستان دوره‌ی مدرسه‌ی "حاج حسن" شیخ وحدت هستند، ۱۰۰ تومان ۱۰ روزه قرض می گیرد و ضبط صوتی می‌خرد. من با این ضبط کتابی دراز و چرمینه‌جلد، در تابستان‌ها که شیخ وحدت به دارابکلا می‌آمد، خاطره‌ای دارم که بماند.

 

روز دهم مهلت قرض فرا می‌رسد. وحدت در این زمان که در مدرسه‌ی نواب حجره دارد، در بازپس‌دهی قرضش به مخمَصمه می‌افتد یعنی چیزی در بساطش ندارد تا به عَهدش وفا نماید. نماز ظهر و عصرش را در مسجد حاج ملاهاشم -که معمولاً نماز آنجا را مرحوم میرزا احمد مدرس می‌خواند و یا آیت‌الله مروارید- اقامه کرد و به مدرسه‌ی نواب بازگشت. و جلوی یکی از حجره‌ها کز کرد و نشست و به فکری عمیق فرو رفت که چگونه از پسِ این قرض بر بیاید؟ در دل به آقا امام رضا (ع) توسّل می‌جست و در ذهن به دست خدا بر روی سرش، می اندیشید. ناگهان، یکباره دید، یکی از روبروی حجره‌ی طبقه‌ی فوقانی، دست تکان می‌دهد. و هی دستش را بالا و پایین می‌کند. شیخ وحدت که متوجه‌ی این صحنه شد، با اشاره‌ی دست خود به سینه‌اش، به آن فرد حجره‌ی فوقانی گفت: به من می‌گی؟ اون هم با اشاره  گفت:  آری. و  با دست اشاره کرد، بیا.

 

شیخ وحدت رفت بالا و از پله‌ها گذر کرد و رسید داخل همان حجره‌ی معما. آن شخص دفتری را آورد و بازش کرد. توی آن دفتر لیستی بود که اسامی طلبه‌هایی در آن درج شده بود. یکی از این اسم‌ها، نام شیخ وحدت بود. که گفت جلوی آن را امضاء کن. امضاء کرد. دفتر را بست و رفت از توی کشو پولی در آورد و شمرد و ۱۱۰ تومان به شیخ وحدت داد.

 

بعد توضیح داد، این مدرسه موقوفاتی دارد و ما، به بعضی از طلبه‌ها که مصلحت می‌دانیم از این درآمد موقوفات، یک چیزی می‌دهیم. شیخ وحدت خیلی خوشحال شد و بشّاش شد. ۱۰۰ تومان قرضش را اداء نمود و با ۱۰ تومان باقیمانده، نیازهای دیگرش را بسامان ساخت.

 

در حین مصاحبه به شیخ وحدت گفتم خود شما از نقل این خاطره چه برداشتی دارید؟ گفت:

 

"واقع اش این است در زندگی هر وقت تنها بودم و نیازمند، مددهای الهی در آن شرائط سخت را بیشتر لمس می‌کردم. و این هم یکی از امدادهای الهی به من بود. "

 

باز در زندگی حجره‌ای شیخ وحدت در همان سال ۱۳۴۹ خاطره‌ای دیگر وجود دارد که چون به یک دارابکلایی مرتبط است و در آن عزت نفس شیخ وحدت موج می‌زند و توجه‌ی مناسب آن میهمان چند روزه‌اش،  نقلش می‌کنم. مرحوم آشیخ حسن مهاجر پدر آقای حاج ابراهیم مهاجر، تابستان سال ۱۳۴۹ یا ۱۳۵۰ به مشهد رفت. شیخ وحدت روزی در حجره‌اش به درسش مشغول بود؛ او گاه تا ۱۷ ساعت در درون حجره‌اش تنهای تنها مطالعه می‌کرد.

 

دید کسی در می‌زند. شیخ حسن مهاجر بود. رفت تو. او برای التیام درد ترکِ اعتیاد در مشهد مقیم شد. چند روز در حجره‌ی شیخ وحدت میهمان گردید. حاج‌شیخ حسن صبح می‌رفت حرم، ظهر می‌آمد حجره. شب نیز می‌رفت حرم، سپس باز می‌گشت به حجره. شیخ وحدت هم غذا طبخ می‌نمود و با هم می‌خوردند. میان وعده‌ها هم می‌نشستند و با هم گعده می‌کردند. چون ترک اعتیاد کرده بود بدنش درد می‌کرد و آمد و متوسّل شد به حرم.

 

شیخ وحدت در باره آشیخ حسن مهاجر می‌گوید او آدم روشنی بود. شخص با فرهنگی بود. مسائل را خوب درک و هضم می‌کرد. سطح فکری‌اش بالا بود. از همین جاست که او با شیخ وحدت دوست صمیمی شد. خیلی از مسائل را که علنی نمی‌توانست پیش هر کس مطرح کند، به شیخ وحدت، دقیق و رک می‌گفت. شیخ وحدت هرگاه به محل می آمد با شیخ حسن مهاجر نشست و برخاست داشت. شیخ حسن وقتی از حجره به داراب‌کلا بازگشت، شیخ وحدت متوجه شد او ۲۰ تومان پول را مخفیانه گذاشت و رفت ( آن زمان این ۲۰ تومان دو تا ژیان می‌شد شاید). چون با روحیه‌ی شیخ وحدت آشنا بود که به هیچ وجه از هیچ غیر آخوندی پول قبول نمیکند، پول را لای فرش حجره گذاشت و رفت. آری، التقاء عزت شیخ وحدت با فهم مناسب شیخ حسن مهاجر در این خاطره، در ذهن‌ها خطوری ماندنی دارد.

 

منزل شیخ وحدت. ایشان و من
 

بُرش‌هایی از زندگی پرماجرا ( ۲۰ )
مصاحبه‌گر، راوی و نویسنده:
ابراهیم طالبی دامنه دارابی
سال مصاحبه با شیخ وحدت: ۱۳۹۲
عکس بالا سال ۱۳۹۲ است منزل شیخ وحدت در قم که مصاحبه را آنجا با ایشان انجام می‌دادم. در قسمت‌های بعدی، هر قسمت متن‌ها را همراه با عکس‌ها و اسناد انتشار می‌دهم:

 

این قطعه‌ی زندگی سال ۱۳۵۱ شیخ وحدت را که در ماه رمضان همان سال از مشهد آمد آمل، درین بُرش بگویم، که خاطره‌ی شوق و درد، هر دو، درش هست. اولی از نوع دردی‌ست که در سه ماه دوره‌ی نامزدی‌اش با دختر جناب حاج قربانعلی آقای هادوی شهمیرزادی، دو نامه میان‌شان رد و بدل شد. اما یکی از این نامه‌ها را در مدرسه‌ی نواب مشهد، بازش کردند و پاکت خالی به او تحویل دادند! نامه‌هایی سیاسی هم نبود. تبادل عادی وضع همدیگر بود در دوره‌ی خاص زندگی نامزدی. ولی چون می‌دانستند شیخ یک طلبه‌ی سیاسی ضد رژیم است، امورش را آن عده‌ی خاص نظام شاهی، کنترل می‌کردند. او از همان سال تحت کنترل ساواک و مأمورین و راپُرت‌های (=گزارشگرهای) شهربانی بود. کُنترلیست‌ها همیشه هستند و سرَک می‌کشن به این و آن، حتی به زندگی خصوصی آن و این.

 

خاطره‌ی دومی‌اش شوقی‌ست. چون ماه رمضان است ذوق هم هست درین نقل. ماه رمضان آن سال یعنی ۱۳۵۲، شیخ از مشهد مستقیم رفت آمل، برای تبلیغ دین و آئین. در یک روستایی به نام زنگی‌کلا. دهه‌ی سوم ماه رمضان که فرا رسید، یک طلبه‌ای آمد مسجد زنگی‌کلا، که شیخ وحدت در آن منبر می‌رفت. او به شیخ گفت: آقا این نزدیک‌ها یک آقایی را دیدم که خیلی به شما شبیه است. وحدت به ذهنش رسید، نکنه پدر باشد!؟

 

فردا غروب، شیخ وحدت حرکت کرد به سمت آن روستا. رسید و دید، آری، آری، درسته، پدر است... بیست روز کنار هم و مجاور هم بودند، ولی بی‌خبر از هم. آن شب مردم آن روستایی که پدر آنجا منبر می‌رفت و نماز اقامه می‌نمود، از شیخ وحدت خواستند نماز جماعت را ایشان بخواند. پیش از افطار، نماز جماعت می‌خواندند آن روستا. وحدت، نماز جماعت اقامه کرد، خیلی سریع و بی‌معطلی و اطالگی و رعایت حال اَضعف. بعد از اجرای نماز، مردم خیلی خوشحال آمدند پیشش، و با رضایت تامّ و تمام از این که شیخ وحدت با دهان روزه، این جور نماز اجرا و احیاء کرد، به او گفتند: چقدر خوب شد آقا، این پدر شما، پدر ما را در می‌آورد! از بس نماز را طول می داد!!!

 

بعد نیز فردا شب، شیخ را دعوت کردند و گفتند: شما زنگی‌کلا منبرت را تمام کردی بیا اینجا، ما منتظر می‌مانیم برای ما هم منبر برین. من، یعنی دامنه البته حدس قریب به یقینم اینه که پدرمان، برای آن مردم، خیلی منبر سختی می‌رفتند! نگران شدهد! یعنی چیزی نزدیک به فلسفه و درس‌های خاص منظومه‌ی حکیم سبزواری! را شرح می‌کردند که مردم برای خلاصی از منبر سنگینش! رو به شیخ وحدت آورده بودند که منبری ساده و روان می‌رفت. با پدرم فکاهی می‌کردم همش. اینم رویش.

 

شیخ وحدت هم بلاخره، دهه‌ی آخر ماه رمضان را به تعبیر خودش به کمک پدر رفت. و پدر در زیر منبرش، استراحت و نیز احساسی راحت می‌کرد. خدا بیامرزدش. البته شیخ هم تصدیق کرد که پدر، کیف هم می‌کرد. بعد از ماه رمضان هر دو، از دو روستا زنگی‌کلا و آنجا، برگشتند داراب‌کلا. که پس از آن بود که پدر برای شیخ عروسی کرد و جشنی ساده گرفت. اما فرار شیخ وحدت از پادگان خرم آباد در سال ۱۳۵۴ چه گذشت را به‌زودی پی می‌گیرم. این حاشه‌ای بر متن بود.

 

 

عکس بالا چهره‌ی روحانی روحانی شهید حجت السلام سید احمدعلی نبوی چاشمی

یکی از نزدیکترین رفیقان شیخ وحدت در مبارزات و پس از انقلاب. بُرشی دیگر از سرگذشت شیخ وحدت در زیر:

 

بُرش‌هایی از زندگی پرماجرا ( ۲۱ )

مصاحبه‌گر، راوی و نویسنده:
ابراهیم طالبی دامنه دارابی
سال مصاحبه با شیخ وحدت: ۱۳۹۲

شیخ وحدت پیش از کوچ به مشهد درسال ۵۵ مرتب  در قم پیِ سید احمد نبوی رفیق مبارزش می‌گشت. رفت کوچه‌ی عشقعلی منزل مرحوم آیة الله منتظری، دید نیست. چون نبوی تحت تعقیب ساواک بود آنجا را ترک نموده بود. هیچ سراغی از او نبود. در آن وا انفسای دیکتاتوری شاه، شیخ تلاشش را کرد بعد از چندی، رفت سراغ پسرعموی سید احمد، که در نیروگاه قم خونه داشت. در زد. پسرعموی نبوی آمد دم در. شیخ با او صحبت کرد و سراغ نبوی را گرفت. گفت او تحت تعقیب است معلوم نیست کجاست. شیخ اصرار کرد باید او را ببینم. فهمید پسرعمو از او باخبره نمی‌خواهد نشانی دهد. اشاره‌ای کرد که او گاه‌گاه می‌آید و یک سلام علیکی می‌کند نمی‌دانم کجا می‌رود. شیخ گفت پس این بار آمد بگو وحدت می‌خواهد ترا ببیند.

 

شیخ هر هفته سراغ پسرعموی نبوی می‌رفت تا روزی ترتیبی داده شد این دو مبارز فراری تحت تعقیب ساواک، همدیگر را در جایی ملاقات کنند. فلان ساعت، در فلان روز و در فلان جای خیابانی در قم. در قرارهای مبارزین هر دو نفر موظف بودند سر موعد مقرر در قرارگاه حاضر شوند اگر ۵ تا ۱۰ دقیقه هر یک ار طرفین دیر می‌کرد، دیگری موظف بود صحنه را ترک کند. دو رفیق پس از مدتی در نقطه‌ی قرار، همدیگر را به خوبی یافتند. حجت‌الاسلام شهید سید احمد نبوی (همان‌گونه که گفتم فرمانده‌ی سپاه قم و ری شده بود بعد از انقلاب) با تأکید فراوان به شیخ وحدت گفت مصلحت نیست در قم بمانی و همین نظر و ارزیابی‌های قبلی شیخ، موجب شد به مشهد کوچ کند. اما آن دو قرار گذاشتند فردا بعد از ظهر به کاشان بروند.

 

نبوی هر سال در محرم و رمضان در قمصر منبر می‌رفت. آنجا آشنایان زیادی داشت. در مسیر رفتن به کاشان، شیخ وحدت دریافت به قمصر می‌روند. نبوی برای امنیت مقصد را پوشیده نگه داشت. بلاخره به قمصر رفتند و ۲۴ ساعت ماندند. فصل گلاب‌گیری نبود اما به باغ و کارگاه گلاب‌گیری رفتند تماشا کردند و همان جاها و در منزل آن آشنا، به بحث و تحلیل و بررسی اوضاع پرداختند. در این دوره رژیم در اوج اختناق بود تا اواسط سال ۵۶ که فضای باز سیاسی مطرح شد.

 

شیخ می‌گوید این ملاقات مفیدی بود دل هر دوی‌شان با رفتن به قمصر باز شده بود. یکی از چیزهایی که درین ملاقات نبوی به شیخ وحدت گفت این بود که هر وقت به ساری سفر کردی به قائم‌شهر مغازه‌ی پدرخانمم برو پیغامی را به او برسان. شیخ پذیرفت گفت به‌زودی سفری به ساری خواهد نمود.

 

آن دو از قمصر بازگشتند به قم، از همدیگر وداع کردند دیگر هم همدیگر نیافتند تا ۲۲ بهمن ۵۷. چون شیخ وحدت پس از چندی فهمید نبوی در یکی از خیابان‌های تهران توسط ساواک دستگیر، محاکمه و به زندان محکوم شد. روزی از روزهای همان سال، شیخ به ساری سفر کرد و در مسیرش به قائم‌شهر رفت، سراغ پدرخانم سید احمد نبوی چاشمی. پیغام آن مبارز را به ایشان رساند.

 

سپس از همان جا تصمیم گرفت به در خونه‌ی شیخ محسن مقدسی رفیق مبارز دیگرش -که بعد از انقلاب به مرکز تحقیقات سپاه رفت- برود. آنان در ۱۷ خرداد ۵۴ در مدرسه‌ی فیضیه دستگیر شده بودند و او هم‌اینک درین موقعی که شیخ به قائم‌شهر رفت در زندان اوین است. رفت در زد. خانمی آمد دم در. سلام کرد و خود را معرفی نمود گفت من مدتی‌ست از محسن هیچ خبری ندارم وضعیتش چطوره. آمدم بپرسم چه خبری از او دارید. گفت محسن ۵ سال حبس در زندان اوین محکوم شد پدرش ماهی یک بار با او ملاقات می ‌کند. گفت اگر این بار یاد پدر ماند، در ملاقاتش پیامم را به محسن برسانَد. در همین اوضاع سخت ۵۵ است که شیخ به مشهد کوچ کرد.

 

مشهد به دلایل متعدد از قم امن‌تر بود. وحدت به خونه‌ی حسین احمدیان و آقا رضا... اصفهانی می‌رفت و با هم بحث‌های مختلف سیاسی و قرآنی داشتند. شیخ هفته‌ای دو سه بار به آن خونه می‌رفت. آقای دکتر حسین احمدیان اهل ساری‌ست و آقا رضا... از اصفهان. در دوره‌ی دانشجویی فاز مطالعاتی و علایق رضا مباحث قرآنی بود و فاز احمدیان، مسائل سیاسی ایران. به‌طوری که او هم‌اینک نیز که یک پزشکه، فردی مسلط به تاریخ سیاسی ایران است. شیخ وحدت هنوزم با دکتر حسین احمدیان در ساری در ارتباطه و با هم جلسات و نشست دارند با جمع روزبهی و رفقا.

 

شیخ به آن خونه‌ی این دو دانشجوی مبارز رفت و آمد داشت. تا یه روزی ساعت سه و نیم بعد از ظهر سال ۵۵ حسین احمدیان آمد دم در خونه‌ی شیخ. در زد. وحدت خودش رفت دم در. دید احمدیانه. طبق قرار شیخ یک ساعت بعد باید می‌رفت خونه‌ی آنها برای نشست. گفت امروز خونه‌ی ما نیا. دیگر امن نیست. لو رفت. امروز صبح مأمورین ساواک ریختند توی خونه و تمام وسائل، اسباب، اثاثیه و حتی توالت و همه‌ی جاها را گشتند همه چیز را بهم ریختند و از ما سؤال و جواب کردند. مردانگی کرد دکتر احمدیان، شیخ را از باخبر کرد وگرنه آن روز وحدت در آنجا مجدداً دستگیر می‌شد. مدد الهی.

 

عکس بالا: حاج ابراهیم مهاجر. شیخ وحدت و

حجت الاسلام آسید علی صباغ. شب عاشورا. (۸ مهر ۱۳۹۶)

تکیه‌ی داراب‌کلا. عکاس: سید ابراهیم موسوی

 

بُرش‌هایی از زندگی پرماجرا ( ۲۲ )
مصاحبه‌گر، راوی و نویسنده:
ابراهیم طالبی دامنه دارابی
سال مصاحبه با شیخ وحدت: ۱۳۹۲

از همان لحظه‌ی خبررسانی دکتر احمدیان، شیخ وحدت ارتباط با آن خونه را برای رعایت امنیت آن دو دانشجو و خود قطع کرد. داستان این دو دانشجو فعلا به کنار. بریم سر دو موضوع مهم و یک خاطره‌ی شیرین که به نحوی از امتیازات داراب‌کلا محسوب می‌شود. در مشهد یکی از کسانی که شیخ با او در ارتباط بود، دوست پیشینش حجت الاسلام آسید ضیاء میرعمادی اَرایی است.

او ازدواج کرده بود. در دورترین قسمت خیابان طبرسی در کوچه پس کوچه‌ای خونه خریده بود. وحدت به خونه‌ی او هم که در امنیت بود می‌رفت. وی با این که یک چهره‌ی سیاسی بود جنبه‌ی غیرسیاسی هم داشت که همین موجب می‌شد شیخ در مراوده با او احساس ناامنی نکند. چون شیخ از فردای فرار از پادگان خرم آباد، برای حفظ امنیت، فقط و فقط با تعدای خاص از افراد در رفت‌وآمد بود. آن جنبه‌ی غیرسیاسی آقای میرعمادی این بود که او یکی از اعضای فعال انجمن حجّتیه بود و عضو انجمن متعهد می‌شد در کارهای سیاسی وارد نشود.

همین ویژگی باعث شد شیخ دغدغه‌ای در دوستی و آمدوشد با او نداشته باشد. در واقع یک پوششی برایش تا مأمورین ساواک به شیخ مشکوک نشوند. یا اگر دستگیر می‌شد، رژیم فکر می‌کرد او عضو انجمن حجتیه است برای حکومت خطری نمی‌آفریند. شیخ با میرعمادی برنامه‌ی درسی هم می‌چید که کتاب مهم مطوّل را پیش آقای حجت هاشمی خراسانی درس بگیرند.

این استاد مبرّز مشهد هم می‌پذیرد. هر روز ساعت ۷ صبح در منزلش برای این دو تدریس برپا کرد، آنچنان جانانه و جدی که گویی برای ۵۰ شاگرد دارد درس می‌دهد. وحدت این درس آقای حجت را بسیارمؤثر توصیف می‌کند و در همین مصاحبه با بنده، از سر شوق و ارادت، ازین استادش خیلی تعریف می‌کند، دعایی نیز نمود. شیخ برای رفتن به درس مطول، همیشه از کوچه پس کوچه های مشهد می‌رفت. در طول دوره‌ی فرار، هیچ گاه در هیچ نوع کاری از خیابان رفت و آمد نمی‌کرد، کوچه پس کوچه می‌رفت تا چنانچه تعقیب شد، گریز کند، بتواند مخفی شود. به آسانی درروَد.

حالا آن یک خاطره‌ی خوب: شیخ وحدت یک شب رفته بود خونه‌ی آقای سید ضیاء میرعمادی. دید یک پیرمردی آنجا نشسته. با ورود وحدت او از جای برخاست و میرعمادی ایشان را به شیخ معرفی کرد گفت ایشون پدرم هستند. با هم روبوسی کردند نشستند. بعد از چندی ایشان از شیخ پرسید خودتون را معرفی کنید. وحدت گفت: من اهل مازندرانم. شهر ساری. روستای داراب‌کلا. تا گفت داراب‌کلا، پدر میرعمادی گفت: اِه شما داراکلایی هستین؟ پسر کی هستین؟

شیخ گفت: پسر شیخ علی اکبر طالبی. او گفت: در بچگی طلبه که بودم و در مدرسه‌ی رضاخان ساری درس می خواندم. آنجا یک آقایی بود که آدم بسیارمحترم و مُلّایی بود برای ما درس می‌گفت. بعد نمی‌دانم او را چیزی سمّی خوراندند و مسموم شدند و از دنیا رفتند. اسمش آشیخ باقر آفاقی بود. وحدت گفت: این آشیخ باقر آفاقی، پدربزرگ ماست از طرف مادر.

ایشان به محض شنیدن این نسبت فامیلیِ شیخ با آشیخ باقر آفاقی مجدد وحدت را به آغوش کشید بسیار اظهار خوشحالی کرد گفت خیلی افتخاره که شما با پسرم رفیق هستید. بعد همین پیرمرد روشن‌ضمیر شروع کرد فصلی مُشبع از سجایای اخلاقی آشیخ باقر آفاقی را ذکرکردن: این که بسیارملا و باسواد و بسیار فردی محترم و متواضع بود و... .

اضافه کنم مادرم یک برادر روحانی هم داشت به نام شیخ موسی آفاقی که در دوره‌ی نهضت شهید نواب صفوی سربه‌نیست شد. مرحوم مادرم پس از سال‌ها انتظار، آخرش از سرنوشت او سر درنیاورد و با آرزوی پیداشدن برادر از دیار فانی رحلت کرد. بگذرم. یاد آورَم که در همین اوضاع فرزند سوم شیخ وحدت هم در مشهد متولد می‌شود به اسم محسن (داماد مرحوم شیخ روح الله حبیبی)

اما آن موضوع مهم دیگر: یکی دیگر از کسانی که شیخ وحدت با او در مشهد مرتبط بود و به خونه‌اش می‌رفت و بحث و تبادل دیدگاه داشت، یک روحانی بود به نام آقای آشوری بود. شیخ می‌گوید وی چهره‌ای سیاسی و مبارز بود. افکارش سوسیالیستی بود. وحدت گاهی ازو درخواست می‌کرد کتاب‌هایی برای مطالعه معرفی کند، معمولاً کتاب‌های مارکسیستی را آدرس می‌داد. شیخ یک بار از او پرسید برای خودسازی باید چه کار کرد؟ او بی‌شوخی و به‌جدّ گفت: بهترین کار برای خودسازی این است که آدم برود کارخانه به عنوان یک کارگر کار کند. او کتابی نوشته بود در قطع جیبی که بسیار معروف شده بود کتابش به نام: «توحید آشوری».

علمای قم مثل آیت الله خزعلی علیه‌ی او و کتابش موضع گرفته بودند. شیخ وحدت می‌گوید آشوری بر سر مواضع خود پس از انقلاب نیز باقی ماند و با جمهوری اسلامی بدجوری زاویه داشت و تقریبا" از نظر فکری او و شیخ علی‌اکبر گودرزی (رئیس گروه فرقان) قرابت فکری زیادی داشتند. وحدت اشاره کرد او به خاطر مواضع و تندروی‌هایی که داشت از سوی دادگاه انقلاب دستگیر، محاکمه و اعدام شد.

 

حجت الاسلام سید سلمان صفوی

بُرش‌هایی از زندگی پرماجرا ( ۲۳ )
مصاحبه‌گر، راوی و نویسنده:
ابراهیم طالبی دامنه دارابی
سال مصاحبه با شیخ وحدت: ۱۳۹۲

شیخ وحدت باز در یک پنجشنبه جمعه‌ی دیگر  سال خفقان ۵۶ را به تهران نزد امیر زهتاپچی می‌رود. امیر هم با خیلی‌ها مرتبط بود و هم خیلی‌ها توی خونه‌ی امیر رفت و آمد داشتند. شیخ نزدیکی‌های غروب رسید خونه‌ی امیر. در زد و خود امیر آمد دم در. راهنمایی شد به همان اتاق طبقه‌ی بالایی که معمولا" آنجا می‌رفت. وارد شد. دید یک جوانی آنجا نشسته است. یک پیراهن آستین‌کوتاه چهارخونه‌ای تنش است. قد نسبتاً بلند و بدن ورزیده‌ای داشت. حدود بیست و یک و دو سالش بود. ریش پروفسوری گذاشته بود. چشم آبی و مو بور بود. شیخ وحدت وارد شد و سلام کرد. او پا شد و جواب سلام را داد و به وحدت دست داد و بعد هر دو نشستند.

 

اندکی بعد امیر وارد شد و وحدت را به او و او را به وحدت معرفی نمود. گفت ایشان آقای وحدت‌اند و از رفقای قدیمی ما. و به وحدت رو کرد و گفت: آقا سلمان دوست خوب ما. آن شب بر هر سه فرد شب خوشی گذشت. مباحث فراوانی از عقیدتی و قرآنی گرفته تا سیاسی و امنیتی مورد کنکاش و تبادل قرار گرفت. سلمان اولین بحثش را که آن شب مطرح کرده بود، مساله‌ی عالَم ذَر بود. این بحث را برای این طرح نمود چون امیر به او گفته بود آقای وحدت تسلّط زیادی بر آیات قرآن دارد. وحدت و سلمان روی همین مبنا، تا پاسی از شب روی موضوع عالم ذر بحث کردند و نظر مرحوم علامه طباطبایی را شیخ آنجا بیان نمود. و نیز این که بعضی‌ها معتقد بودند این آیه‌ی  شریفه یعنی آیه‌ی ۱۷۲ اعراف در باره‌ی عالم ذَر است‌:

 

اِذ آخَذَ ربکَ مِن بنی آدمَ مِن ظُهورهم ذُرّیّتهم و اَشهدهم على آنفُسهِم اَلستُ بِربِّکُم قالوا بلى شهِدنا اَن تَقولوا یوم القیامةِ اِنّا کُنّا عن هذا غافلین.

 

بیفزایم علامه طباطبایی معتقد است: عالم ذَر روح این عالم است که آن را عالم غیب نیز می‌گویند ... هر موجودی دو وجه دارد وجه الی الله که زمان و تدریج در آن راه ندارد و وجه بغیره که در آن تدریج و زمان (با مقایسه ی موجودات به یکدیگر ) راه دارد. بگذرم.

 

آن شب را شیخ و سلمان و امیر تا بعد از ظهر روز جمعه با هم بودند و گرم بحث و نظر. و عصر آن روز این و سلمان دوتایی حرکت کردند به سوی قم. همین دیدار اتفاقی موجب شد این دو با هم دوست و رفیقی صمیمی شوند. با قراری که گذاشتند بار دیگر در زمان دیگر سلمان و وحدت از قم از پل آهنچی که هنوز نیز محلی‌ست برای سواری‌های مسافرکش شخصی تهران-قم، سوار یک ماشینی شدند و به خونه‌ی زهتاپچی رفتند.

 

دوستی سلمان و وحدت ادامه داشت تا این که پس از مدتی همدیگر را گم کردند. شیخ از امیر زهتاپچی هم سراغ سلمان را می‌گرفت، امیر هم اظهار بی‌اطلاعی می‌کرد. شیخ دغدغه داشت نکنه دستگیر شده باشد و یا سربه‌نیستش کردند و یا در عملیاتی کشته شد یا خودش عمدا" مخفی شده و آفتابی نمی‌شه؟

 

معمولا" آن زمان میان مبارزین رسم بوده و توافقی نانوشته که هیچ وقت از همدیگر اطلاع کامل نداشته باشند تا اگر یکی لو رفت اطلاعات اضافی‌اش به نحوی توسط ساواک کشف نشود. در حد بسیار جزئی از هم باخبر بودند. حتی کسی آدرس خونه و دوستان دیگرش و نام حقیقی و سایر اطلاعات شخصی‌اش را به کسی نمی‌گفت و طرف مقابل هم سعی نمی‌کرد چیزی ازین امور بپرسد.

 

شیخ هم فقط می‌دانست او نام سلمان را بر خود گذاشته و لهجه‌ای اصفهانی دارد. همین. اما این که او کجا زندگی می‌کند و خونه‌اش کجاست و اسم و رسم واقعی‌اش چیست را طبق فرمول مبارزه از او و هیچ کس نمی‌پرسید.

دیدن دو مبارز در دفعه‌ی بعدی فقط با قرار قبلی امکان‌پذیر بود. ارتباطات امروزین را نگاه نکن که انفجار اطلاعات شکل گرفت و جهان دهکده‌ی جهانی شده است و با کسر ثانیه‌ای همه از هم باخبرند و حتی به هم سرَک می‌کشند. آری؛ سلمان و وحدت که مدتی با هم در خانه‌ی امیر رفیق و انیس شدند، یکدیگر را گم کردند و وحدت فقط در حقش دعا می‌کرد هر کجا هست خدا نگه دار و محافظش باشد و از سلمان فقط خاطراتی خوش در ذهنش باقی ماند. و این گم‌گشتگی گذشت و گذشت تا این که بعد از پیروزی انقلاب، باز وحدت و سلمان  همدیگر را ... این ماجرا بماند برای بعد. فعلا" شاید کسی بخواهد بداند سید سلمان کیست؟ فقط بگویم او حجت الاسلام سید سلمان صفوی است برادر سردار رحیم یحیی صفوی. او و شیخ وحدت هنوز هم با هم مرتبطند. سلمان فعلا" در انگلیس است و مؤسسه‌ی مطالعات صلح تأسیس کرد و مابقی بماند. عکس بالا هم سید سلمان است.

 

بُرش‌هایی از زندگی پرماجرا ( ۲۴ )
مصاحبه‌گر، راوی و نویسنده:
ابراهیم طالبی دامنه دارابی
سال مصاحبه با شیخ وحدت: ۱۳۹۲
عکس بالا: تاسوعا. اوسا. ۸ مهر ۱۳۹۶. از راست: مرحوم شیخ اسماعیل دارابکلایی. شیخ باقر طالبی. شیخ ابوطالب طالبی «وحدت». اینک بُرشی دیگر از سرگذشت شیخ وحدت:

 

از سال ۴۹ می‌گویم از کار ستُرگ شیخ وحدت در برچیدن نحوه‌ی جمع‌آوری پول مُلّا. او از مشهد با تصمیمی قطعی اربعین تا چهل و هشتم سال ۱۳۴۹ را آمد تکیه‌ی داراب‌کلا که منبر روَد، با انگیزه‌ی برافکندن کار مشمئز‌کننده‌ی جمع‌آوری پول ملّا. هر روحانیِ منبری، منبر می‌رفت پایان منبرش سه نفر برمی‌خاستند در میان حضّار می‌گشتند هر کس دستش را توی جیبش می‌کرد یکی یک ریال، یکی دو ریال، دیگری پنج قِران می‌داد. پول‌ها را جمع می‌کردند میان حاضرین و جلوی چشم عزادار، می‌آوردند می‌گذاشتند توی مُشتِ منبری. عجب رسمی!

 

در قسمت بانوان نیز چنین می‌کردند پس از جمع‌آوری پول ملا یا تحویل مسئول جمع‌آوری بخش مردان می‌دادند که بدهد به منبری. یا در همان بخش مجلس زنان، که اگه زن آن ملّایی که به منبر رفته، حضور داشت، می‌دادند به او. وحدت تصمیمی سخت گرفت که این بساط را ریشه‌کن کند. زیرا مسئول جمع‌آوری پول ملا، انگار توی کمین نشسته، تا یکی وارد تکیه شود شکارش کند آن فرد هم باید در مرائی جمع، حتما" دست به جیب کند به مسئولی که پیش زانوهاش، زانو زده، پول دهد. اصلِ پول ملا را نمی‌گم، نحوه‌اش را می‌گویم. او آن سال، آمد داراب‌کلا. مرحوم حجت الاسلام آشیخ احمد آفاقی (پسرعموی مادرم) در تکیه‌ی بالا، هم غروب‌ها به منبر می‌رفت،هم شب‌ها. هنوز مسجد و تکیه‌ی پایین‌محله تأسیس نشده بود. وحدت البته دعوت نشده بود.آقای آفاقی رحمهُ الله به اختیار خود منبرهای غروبش را به وحدت واگذار نمود. وحدت هم، چون در درونش به خَرق عادت بد تکیه فکر می‌کرد که چگونه آن را براندازد و آن را تا آن مرحله پنهان نگاه داشت، پیشنهادش را پذیرفت. بزرگترها و هم سن و سال‌های ما یادشانه.

 

وحدت پس از چهار منبر، روز پنجم منبرش را اختصاص داد به جمع‌آوری پول ملّا. مقدمه‌ای چید و درباره‌ی عظمت روحانیت و لزوم بزرگداشت مقام روحانی، این که اینها جانشین پیامبر ص هستند و دین خدا را به مردم ابلاغ می‌کنند و...، چنین گفت: خوب، خود این کار که برای روحانی پولی در نظر می‌گیرید، کار با ارزشی‌ست، اما این بساط سبک پول جمع‌کردن را جمع کنید. این اهانت به یک مُبلّغ دین خداست.

او معتقد بود برایش بسیار دشوار بود که وقتی دعا می‌کرد، نمی‌دانست دعا را طولانی کند و یا کوتاه! چرا که اگر طولانی‌اش می‌کرد ممکن بود اینطور تلقی کنند که برای بیشتر پول جمع‌شدن دارد دعا را کِش می‌دهد. به‌همین‌خاطر در هر منبرش سه تا دعا می‌کرد می‌آمد پایین. حتی برخی از اینهایی که پول جمع می‌کردند در پایان هر منبر، به وحدت گفتند چرا دعا را زود تمام می‌کنی؟ بذار ما از همه بگیریم بعد بیا پایین. وحدت در ادامه‌ی آن منبر چنین گفت:

 

الآن با این وضیعتی که در پایان هر منبر برای روحانی پول جمع می‌کنید، حال منِ منبری با حال یک گدا که از بیرون محل وارد محل می‌شود هیچ تفاوتی ندارد. اون گدا از صبح تا غروب این در و آن در خونه‌ها را یکی یکی می‌زند و یک قِران یک قِران، دو ذار سه ذار می‌گیره، غروب آفتاب می‌آد داخل این اتاق کناری (گداخانه‌ی تکیه) می‌خوابه. پولهاشو می‌شمُره، حساب و کتاب می‌کنه، به خود می‌گه چقدر درآمد داشته. (آن وقت‌ها کنار تکیه، سمت دستشویی یک اتاقکی داشت که گدا‌هایی که از راه‌های دور می‌آمدند محل، روزها گدایی می‌کردند و شب‌ها آن جا می‌خوابیدند) وحدت بازم ادامه داد گفت:

 

منِ آخوند هم از صبح تا بعد از ظهر می‌شینم مطالعه می‌کنم و بعد می‌آم توی تکیه و بعد از منبر یک قِران دو ذار، سه ذار برام جمع می‌شه. به اندازه‌ی همون گدا. با این تفاوت، که گدا در خونه‌ها را می‌زنه، ما آخوندها یه خورده متمدّن‌تر هستیم صاحب‌خانه را اینجا جمع می‌کنیم و پول را این جوری ازشون می‌گیریم و با فریاد غرّا گفت: والله بالله این قبیح است. این تحقیر است. این جسارت است. آدم از گرسنگی بمیرد بهتر است که این جوری پول در بیاورَد و زندگی را اداره کند.

 

وحدت منبرش را تمام نمود آمد پایین. شب نوبت آقای آفاقی شد. آقای آفاقی رفت منبر. بعد از منبر، همان کسانی که جمع کننده‌ی پول بودند، و غروب آن روز هم در تکیه نشسته بودند و صحبت‌های وحدت را شنیده بودند، پاشدند برای آقا آفاقی پول جمع کنند. شیخ وحدت به‌شدت برآشفت گفت: من مگر امروز در باره‌ی همین موضوع صحبت نکردم؟ بنشینید. اون آقایون نشستند. بعد آقای آفاقی آمد پایین و وحدت را خیلی گرم گرفت به او گفت:

 

آقا ته اِما رِه هم راحت هاکاردی با این کاری که هاکردی.

 

وحدت برای اینکه ابتدا خود را از پول ملّا راحت کند همان آغاز آمدنش از مشهد، از دوستش شیخ حسن علم‌الهدی ۴۰۰ تومان پول قرض کرد.چون اراده‌ی راسخش بوده باید این نحو پول ملا را ریشه‌کن کند، لذا خود اطمینان داشت برای پول‌گرفتن داراب‌کلا نمی‌رود. وقتی برگشت مشهد کتاب‌های شخصی‌اش را فروخت پول شیخ حسن علم‌الهدی را بازپس داد. از آن سال به بعد شیوه‌ی وهن‌آلود علیه‌ی روحانیت از زادگاه داراب‌کلا رَخت بر بست به تاریخ پیوست.

 

 شیخ وحدت در دوره‌ی فرار که لباس روحانی را کنار گذاشت

و با پوشش شخصی مخفی در مشهد و تهران و ساری و قم و شهرهای مختلف می‌رفت تا گیر ساواک نیفتد


بُرش‌هایی از زندگی پرماجرا ( ۲۵ )
مصاحبه‌گر، راوی و نویسنده:
ابراهیم طالبی دامنه دارابی
سال مصاحبه با شیخ وحدت: ۱۳۹۲
عکس بالا: شیخ وحدت در دوره‌ی فرار (سال ۵۴ و ۵۵ و ۵۶ و ۷۵) که مجبور شده بود لباس روحانی را کنار گذارِد و با پوشش شخصی، مخفی در مشهد و تهران و ساری و قم آمدوشد کند تا گیر ساواک نیفتد: اینک بُرشی دیگر از سرگذشت شیخ وحدت:

 

شیخ وحدت و امیر زهتاپچی با هم یک سفری دیگر هم به مازندران داشتند در همان سال‌های مبارزه. در بین راه امیر سر صحبت را باز کرد و سفرش با مرحوم آیة الله منتظری را بازگویی کرد. گفت با همین ماشینم یک بار آقای منتظری را برای هواخوری و ... به شمال آوردم و تا گنبد رفیتم و بعد هم به قم برگشتیم. امیر از شخصیت آقای منتظری گفت. گفت آدمی بسیار بی‌شیله و پیله و بسیار متواضع و خوش‌سفر بود. گفت در همین سفر بود که آقای منتظری یک جلد کتاب به من هدیه نمود. کتاب تألیف دکتر مهدی بهار بود با نام میراثخوار استعمار. شیخ وحدت تأکید می‌کند که این کتاب برای امیر خیلی با ارزش بود چون هدیه‌ی آیة الله منتظری به وی بود. اما امیر به خاطر علاقه‌ی زیادی که میان او و وحدت وجود داشت، به شیخ گفت: "من علی‌رغم این که این کتاب را بسیار بهش وابسته هستم اما در عین حال آن را به شما هدیه می‌کنم و به عنوان یادگاری آیة الله منتظری پیش شما بماند."

 

حالا این یادگاری گذاشتن نزد شیخ وحدت زمانی ست که مرحوم آیة الله منتظری در زندان شاه است. حتی اسم منتظری را بردن حبس و شلاق داشت تا چه رسد به این که یادگاری او را با دستخط هدیه‌اش در پیش خود نگاه داشتن. بگذرم که میراث خواری هنوز هم ... .

 

وحدت بعد از ملاقات با امیر و اطلاع از وضعیت امیر که خیلی براش مهم و وپژه بود، و تبادل افکار و اخبار فوری رهسپار مشهد شد. معمولا "انقلابیون پس از دیدار با همدیگر برای دور ماندن از تعقیب و مراقبت ساواک سعی می کردند از منطقه‌ی نزدیک به هم دور شوند. وحدت در مشهد ماند تا تابستان 1356. تا یک روز زهتاپچی آمد مشهد پیش وحدت. این دو مبارز یک دوست مشترکی داشتند به نام مهندس احمد عطّاری که امیر هر وقت مشهد می‌آمد دوتایی می‌رفتند منزل آقای عطّاری. عطاری مدیر کارخانه‌ی دانه های روغنی علی‌آباد کتول بود.

 

شیخ وحدت در مشهد با یکی از کسانی که در آن دوره‌ی فرار با او مراوده داشت، همین مهندس عطّاری بود. از نوع گفت‌وگو ها میان این سه تن در این دیدار بگذریم که معمولا" هم بررسی وضع همدیگر و موقعیت رژیم و مبارزین و مسائل فکری بود. توی همین ملاقات او و امیر با عطاری، شیخ می‌گوید خانم امیر در منزل عطاری دچار درد شدید دندان شد و شیخ و امیر دوتایی بردنش دندانپزشکی و بعد هم امیر برگشت به تهران. بگذرم.

 

دیگر شیخ وحدت امیر را ندید تا سه ماه بعد در پاییز ۱۳۵۶. پاییز ۵۶ که شیخ بار دیگر برای در امان‌ماندن از دست رژیم مجبور بود جای خود را تغییر دهد، از مشهد مقدس کوچ کرد به قم. و در اقصی نقطه‌ی آن زمان قم یعنی منطقه ی خیابان تهران و چیزی حدود ۲ کیلومتر دور از منطقه‌ی حاج‌زینل، و در یک بیابان که چند تا خانه بود، خانه‌ای دربستی با پرداخت ماهی ۲۵۰ تومان اجاره نمود. و خوشبختانه در این خانه تا پیروزی انقلاب ماند و دیگر خانواده‌ی وی دچار امشکلات و سختی های بعدی نشد. چون همیشه شیخ وحدت در این دوره سعی کرد یکی از چهار خواهرمان را به نوبت برای کمک به همسرش به همراه ببرَد.

 

وقتی خواهرها به نوبت می رفتند منزلش، شیخ دیگر کمتر دغدغه ی تنهایی همسرش را داشت و همین به قول شیخ موجب می شد دست به سفرهای متعدد به شهرهای ایران بزند. و می زد. با استقرار دو باره‌ی شیخ وحدت در قم، باب مراوده ی مجدد با امیر زهتاپچی باز و بازتر شد. وحدت که با حضور خواهرها در منزلش احساس آزادی و آسایش می کرد دست به تحرکات تازه زد. اولین اقدام شیخ وحدت تشکیل کلاس درس نهج البلاغه در تهران برای امیر زهتاپچی و ... بود. در پنج‌شنبه‌های هر هفته. شیخ مهم‌ترین خطبه‌های نهج‌البلاغه را  شرح می‌کرد. امیر همین مباحث شیخ را با توافق همدیگر، در طول هفته می‌بُرد توی مساجد و تکایای تهران و سراسر کشور انتشار می‌داد و روشنگری می‌نمود تا از استبداد رهایی یابند.

 

توجه: یادآوری کنم همین امیر زهتاپچی را شیخ وحدت آورد داراب‌کلا و امیر یک بار هم، با عبا در پلّه‌ی اول منبر تکیه‌ی داراب‌کلا، غروب محرم سال احتمالاً سال ۵۲ برای مردم سخرانی کرد. بگذرم. یک بار امیر در اوج مبارزات علیه‌ی رژیم شاه در سال ۵۶ قبل از فضای باز سیاسی دستوری جیمی کارتر، به قم می‌آید پیش شیخ وحدت. آن دو به دیدار مرحوم آیة‌الله نعمت‌الله صالحی نجف آبادی می‌روند. آقای صالحی نجف‌آبادی نویسنده‌ی چندین کتاب موج‌آفرین! مثل شهید جاوید درباره‌ی قیام امام حسین (ع) بود که سروصدا کرده بود. در آن دیدار آقای صالحی نجف‌آبادی برای شیخ وحدت و امیر زهتاپچی یک نقلی مهم دارد درباره‌ی مسأله‌ای که شیخ وحدت مفصلش را برایم گفت که می‌گذرم. وحدت با امیر به کنگاور و قصرشیرین می‌روند که بتوانند... . تا بعد.

 

متن زیز در حال تنظیم است:

بُرش‌هایی از زندگی پرماجرا ( ۲۶ )
مصاحبه‌گر، راوی و نویسنده:
ابراهیم طالبی دامنه دارابی
سال مصاحبه با شیخ وحدت: ۱۳۹۲

 

شیخ وحدت در دوره‌ی فرار چند بار به داراب‌کلا آمده بود. همیشه هم در موقع شب. آن هم به مدت کمتر از یک ربع ساعت و یا ۲۰ دقیقه پیش والدین بیشتر نمی‌ماند. معمولا" هم با دوستش آقای قدرت واثقی که ژیان داشت و معلم بود، می‌آمد. در داراب‌کلا چهار نفر مورد اعتمادش بودند که معمولا" با ماشین اینها اثاثیه‌اش را به قم یا مشهد منتقل می‌ساخت. آقایان: سید مصطفی دارابی. اکبر چلویی. عباسعلی قلی زاده  و علی کارگر. مثلا" یک بار در اوج همین سال‌های زندگی مخفی اثاث منزلش در مشهد را با آقای عباسعلی قلی زاده برد به قم. نیز با آقای سید مصطفی دارابی اثاث منزل قم را منتقل کرد به مشهد. در همین مسافرت مخفی با ماشین آقا مصطفی دارابی، وی در فاضل‌آباد یا علی‌آباد کتول توقف کرد و رفت پادگان به ملاقات آقای اصغر مهاجر که سرباز آنجا بود. بعدها اصغر مهاجر درباره‌ی همین ملاقات به شیخ وحدت گفت، آقا مصطفی وقتی آمد پادگان به وی گفته بود؛ شیخ وحدت توی ماشین است و دارم ایشان را می‌برم مشهد. با اینکه اکبر چلویی و علی کارگر هم با ماشین وانت کار می‌کردند آن سالها، ولی وحدت در ذهنش نمانده آیا با این دو نفر هم مسافرتی کرده یا نه.

 

از این حاشیه‌ی مهم بگذرم. اما یک مطلب را شرح کنم. شیخ در طول چند باری که شب‌ها می‌آمد منزل پدر در داراب‌کلا، در یکی از آن سفرهای شبانه، یک شب را تا صبح در منزل پدر ماند و آن هم شب دراز ماه رمضان در زمستان ۱۳۵۵ بود. آن شب وحدت در منزل پدر منتظر ماند تا مراسم مسجدجامع محل پایان گیرد تا با دو تن از روحانی‌های محل دیدار کند. بلاخره رفت پیش آن تن. یکی پیش مرحوم حجت‌الاسلام شیخ روح الله حبیبی. پیش مرحوم حبیبی با هم نشستند و قدری درباره‌ی اوضاع مملکت صحبت کردند. آقای حبیبی محرم راز شیخ وحدت بود و همسرش هم دخترخاله‌ی تنی مرحوم پدرمان می‌یاشد. شیخ روح الله بسیار نگران بود برای شیخ وحدت. به شیخ گفت "می‌خواهی چی کار کنی با این وضعیت مخفی و دربدری؟ آخه چند سال می‌خواهی صبر کنی؟ این اصلا" غیر قابل تحمل است." همه‌ی اینها را از روی دلسوزی و تسلّیِ خاطر به وحدت می‌گفت. وحدت تنها یک جواب به مرحوم حبیبی داد و آن این بود:

 

در نومیدی بسی امید است
پایان شب سیه سپید است

اَلیسَ الصّبحُ بقریبٍ.

 

بعد از پایان مراسم مسجد شیخ وحدت از پیش شیخ روح الله، رفت منزل‌ یکی دیگر از روحانیان داراب‌کلا. وحدت در زد. یکی آمد دم در. در را باز کرد. وحدت وارد شد. دید از قبل سه نفر دیگر هم آمدند پیش ایشان و گرم صحبت هستند. شیخ وحدت وارد اتاق شد. سلام کرد ولی فهمید خیلی سرد جواب سلامش را داد. ولی وحدت نشست و با آن سه نفر دیگر احوالپرسی کرد اما خود روحانی چند لحظه‌ای نگذشت که از جای خود برخاست و مجلس را ترک نمود و رفت قسمت دیگر منزلش. وحدت قصدش از دیدار این بود که با ایشان اوضاع را بررسی کند. شیخ خیال کرد رفت چای یا پذیرایی را ترتیب دهد. ده دقیقه گذشت نیامد. یک ربع شد، دید نه، خبری نیست. نیم ساعت طی شد، دید کلا" نیامد. دیگه فهمید اساسا" خبری از برگشتش نیست. همه‌ی آن جمع فهمیدند که دیگر برنمی‌گردد. شیخ هم با نهایت تاسّف، منزلش را ترک نمود. بنده احتمال می‌دهم از ورود آقای وحدت به سیاست در آن زمانه موافق نبوده باشد. ازین موضوع عبور کنم. تمام.

 

اما نحوه‌ی خروج شیخ وحدت در آن شب از دارابکلا به ساری و سپس به مشهد داستانی مهم دارد که می گویم مفصلا. ولی اینجا سربسته بگویم آن شب شیخ نتوانست با آن چهار معتمد خود که ماشین داشتند، همآهنگ کند و مجبور شد با یکی دیگر از افراد محلی (آقای ... نامش محفوظ) به پیشنهاد پدرم به ساری برود. گرچه به هرحال صبح زود با همان محلی دربستی به ساری رفت، ولی کار شیخ به گزارش‌دادن به ساواک می‌رسد که شیخ بعد از ... تا بعد.

ادامه دارد...

منبع اصلی متن مصاحب‌هایم: اینجا 

Notes ۱
پست شده در شنبه, ۱ بهمن ۱۴۰۱
بازدید ها : ۳۵۹
ساعت پست : ۱۱:۵۲
مشخصات پست

مدرسه فکرت ۷۹

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت

قسمت هفتاد و نهم

مسائل روز

چند خبر، چند نظر
به نام خدا. سلام

امروز یکشنبه ۹ بهمن ۱۴۰۱ از چهار روزنامه‌ چهار خبر نقل می‌کنم و چهار نظرم را در.

 

خبر یکم : روزنامه‌ی "آرمان امروز" وابسته به کارگزاران سازندگی و اعضای بیت مرحوم رفسنجانی نوشته: "اصولگراها به دنبال حذف «جمهوریت»"

 

نظر : لابد شما جناح اون وری‌ها لاشه‌ی دوم نظام یعنی «اسلامیت» را می‌خواهد قیجی کند! حراج انقلاب اسلامی!! یعنی این همه مفت و راحت و مجانی؟!

 

خبر دوم : روزنامه "آفتاب یزد" هم عکسی را تیتر زده و نوشته: محدودیت جدید طالبان برای دختران افغانستان؛ طالبان ثبت نام دختران را در آزمون سال آینده‌ی دانشگاه ممنوع کرده.

 

نظر : در عوض ایران از یک سو سهم زنان را در کنکور و رشته‌ها زیادتر کرده است و از سوی دیگر هنجارشکنی یک عده هم برای نشان دادن مو و آرایش خود غلیظ‌تر شده است!

 

خبر سوم : روزنامه اطلاعات تیتر زده: سدهای تهران فقط چند هفته تا خشکی کامل فاصله دارند.

نظر : قابل توجه‌ی آنانی که کنار استخر و سونای خود، لم می‌دادند و آب و برق نجومی مصرف می‌کردند و مثلا" می‌خواستند این انقلاب را به کمک چند چهره‌ی بوقلمون‌صفت و ملوّن! از بین ببرند.

 

خبر چهارم : روزنامه «مهد تمدن» نوشته : نیاز اورژانسی به ترمیم کابینه.

نظر: حجت الاسلام آق سید ابراهیم رئیسی آن قدر !! مأخوذ به حیا است که چندان رغبت به ترمیم نمی‌کند! او دولتش «دستور» است فقط. کردند، که هیچ. نکردند هم باز هم دستورا" در دستور.

یکشنبه ۹ بهمن ۱۴۰۱ ابراهیم طالبی دارابی دامنه

 


سلام آقا مصطفی. رانتِ اطلاعات (=درآمد از راه فرصت‌طلبی) یعنی همین. آنان همواره خبر دارند کجای پایتخت و چه سرمایه‌ای مستهلک (=نابود) نمی‌شود؛ لذا آورده‌های مردم را به جای بردن به سمت تولید و سرمایه‌گذاری و اشتغال و دادن بازدهی پولی به مردم، وارد زمین‌خری و سوداگری می‌کنند. بانک‌ها که محل پول‌های امانی مردم است، به مردمی که پول می‌گذارند، ۸ درصد سود می‌دهد و همان پول را وقتی وام می‌دهد بالای ۲۴ درصد. خرسندم اساساً با هیچ بانکی تا به امروز سر و کار نداشتم و تنها کارم به بانک فقط جابجایی آنی است و بس. از دقت شما در برخی از موشکافی‌ها سپاس. با ارادت: ابراهیم.

 

سلام مجدد جناب آقا مصطفی. صحیح می‌دانم استدلال و مثال شما.  ذهن خلاق شما در بحث بسیار اثربخش است. در مطالعه‌ی کتاب "چهل حدیث" یا همان «اربعین» امام خمینی ره  در چند سال پیش، به قاعده‌ی قشنگی بر خورده بودم که در ذهنم همان زمان نقش بست. امام در آخرای کتابش فرموده بود:

"میسور با معسور ساقط نمی‌شود."

یعنی اگر چیزی شدنی شد، با سختی از گردن آدم بیرون نمی‌افتد. باید آن را به سرانجام رساند، ولو معسور (=سخت و با عُسر و حرَج) باشد. وقت نماز قم داخل شد و بیشتر نتوانستم بنویسم. ممنونم.

دیدن یا نوشتن نظرات : ۰
پست شده در شنبه, ۱ بهمن ۱۴۰۱
بازدید ها : ۳۵۹
ساعت پست : ۱۱:۵۲
دنبال کننده

مدرسه فکرت ۷۹

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
مدرسه فکرت ۷۹

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت

قسمت هفتاد و نهم

مسائل روز

چند خبر، چند نظر
به نام خدا. سلام

امروز یکشنبه ۹ بهمن ۱۴۰۱ از چهار روزنامه‌ چهار خبر نقل می‌کنم و چهار نظرم را در.

 

خبر یکم : روزنامه‌ی "آرمان امروز" وابسته به کارگزاران سازندگی و اعضای بیت مرحوم رفسنجانی نوشته: "اصولگراها به دنبال حذف «جمهوریت»"

 

نظر : لابد شما جناح اون وری‌ها لاشه‌ی دوم نظام یعنی «اسلامیت» را می‌خواهد قیجی کند! حراج انقلاب اسلامی!! یعنی این همه مفت و راحت و مجانی؟!

 

خبر دوم : روزنامه "آفتاب یزد" هم عکسی را تیتر زده و نوشته: محدودیت جدید طالبان برای دختران افغانستان؛ طالبان ثبت نام دختران را در آزمون سال آینده‌ی دانشگاه ممنوع کرده.

 

نظر : در عوض ایران از یک سو سهم زنان را در کنکور و رشته‌ها زیادتر کرده است و از سوی دیگر هنجارشکنی یک عده هم برای نشان دادن مو و آرایش خود غلیظ‌تر شده است!

 

خبر سوم : روزنامه اطلاعات تیتر زده: سدهای تهران فقط چند هفته تا خشکی کامل فاصله دارند.

نظر : قابل توجه‌ی آنانی که کنار استخر و سونای خود، لم می‌دادند و آب و برق نجومی مصرف می‌کردند و مثلا" می‌خواستند این انقلاب را به کمک چند چهره‌ی بوقلمون‌صفت و ملوّن! از بین ببرند.

 

خبر چهارم : روزنامه «مهد تمدن» نوشته : نیاز اورژانسی به ترمیم کابینه.

نظر: حجت الاسلام آق سید ابراهیم رئیسی آن قدر !! مأخوذ به حیا است که چندان رغبت به ترمیم نمی‌کند! او دولتش «دستور» است فقط. کردند، که هیچ. نکردند هم باز هم دستورا" در دستور.

یکشنبه ۹ بهمن ۱۴۰۱ ابراهیم طالبی دارابی دامنه

 


سلام آقا مصطفی. رانتِ اطلاعات (=درآمد از راه فرصت‌طلبی) یعنی همین. آنان همواره خبر دارند کجای پایتخت و چه سرمایه‌ای مستهلک (=نابود) نمی‌شود؛ لذا آورده‌های مردم را به جای بردن به سمت تولید و سرمایه‌گذاری و اشتغال و دادن بازدهی پولی به مردم، وارد زمین‌خری و سوداگری می‌کنند. بانک‌ها که محل پول‌های امانی مردم است، به مردمی که پول می‌گذارند، ۸ درصد سود می‌دهد و همان پول را وقتی وام می‌دهد بالای ۲۴ درصد. خرسندم اساساً با هیچ بانکی تا به امروز سر و کار نداشتم و تنها کارم به بانک فقط جابجایی آنی است و بس. از دقت شما در برخی از موشکافی‌ها سپاس. با ارادت: ابراهیم.

 

سلام مجدد جناب آقا مصطفی. صحیح می‌دانم استدلال و مثال شما.  ذهن خلاق شما در بحث بسیار اثربخش است. در مطالعه‌ی کتاب "چهل حدیث" یا همان «اربعین» امام خمینی ره  در چند سال پیش، به قاعده‌ی قشنگی بر خورده بودم که در ذهنم همان زمان نقش بست. امام در آخرای کتابش فرموده بود:

"میسور با معسور ساقط نمی‌شود."

یعنی اگر چیزی شدنی شد، با سختی از گردن آدم بیرون نمی‌افتد. باید آن را به سرانجام رساند، ولو معسور (=سخت و با عُسر و حرَج) باشد. وقت نماز قم داخل شد و بیشتر نتوانستم بنویسم. ممنونم.

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت

قسمت هفتاد و نهم

مسائل روز

چند خبر، چند نظر
به نام خدا. سلام

امروز یکشنبه ۹ بهمن ۱۴۰۱ از چهار روزنامه‌ چهار خبر نقل می‌کنم و چهار نظرم را در.

 

خبر یکم : روزنامه‌ی "آرمان امروز" وابسته به کارگزاران سازندگی و اعضای بیت مرحوم رفسنجانی نوشته: "اصولگراها به دنبال حذف «جمهوریت»"

 

نظر : لابد شما جناح اون وری‌ها لاشه‌ی دوم نظام یعنی «اسلامیت» را می‌خواهد قیجی کند! حراج انقلاب اسلامی!! یعنی این همه مفت و راحت و مجانی؟!

 

خبر دوم : روزنامه "آفتاب یزد" هم عکسی را تیتر زده و نوشته: محدودیت جدید طالبان برای دختران افغانستان؛ طالبان ثبت نام دختران را در آزمون سال آینده‌ی دانشگاه ممنوع کرده.

 

نظر : در عوض ایران از یک سو سهم زنان را در کنکور و رشته‌ها زیادتر کرده است و از سوی دیگر هنجارشکنی یک عده هم برای نشان دادن مو و آرایش خود غلیظ‌تر شده است!

 

خبر سوم : روزنامه اطلاعات تیتر زده: سدهای تهران فقط چند هفته تا خشکی کامل فاصله دارند.

نظر : قابل توجه‌ی آنانی که کنار استخر و سونای خود، لم می‌دادند و آب و برق نجومی مصرف می‌کردند و مثلا" می‌خواستند این انقلاب را به کمک چند چهره‌ی بوقلمون‌صفت و ملوّن! از بین ببرند.

 

خبر چهارم : روزنامه «مهد تمدن» نوشته : نیاز اورژانسی به ترمیم کابینه.

نظر: حجت الاسلام آق سید ابراهیم رئیسی آن قدر !! مأخوذ به حیا است که چندان رغبت به ترمیم نمی‌کند! او دولتش «دستور» است فقط. کردند، که هیچ. نکردند هم باز هم دستورا" در دستور.

یکشنبه ۹ بهمن ۱۴۰۱ ابراهیم طالبی دارابی دامنه

 


سلام آقا مصطفی. رانتِ اطلاعات (=درآمد از راه فرصت‌طلبی) یعنی همین. آنان همواره خبر دارند کجای پایتخت و چه سرمایه‌ای مستهلک (=نابود) نمی‌شود؛ لذا آورده‌های مردم را به جای بردن به سمت تولید و سرمایه‌گذاری و اشتغال و دادن بازدهی پولی به مردم، وارد زمین‌خری و سوداگری می‌کنند. بانک‌ها که محل پول‌های امانی مردم است، به مردمی که پول می‌گذارند، ۸ درصد سود می‌دهد و همان پول را وقتی وام می‌دهد بالای ۲۴ درصد. خرسندم اساساً با هیچ بانکی تا به امروز سر و کار نداشتم و تنها کارم به بانک فقط جابجایی آنی است و بس. از دقت شما در برخی از موشکافی‌ها سپاس. با ارادت: ابراهیم.

 

سلام مجدد جناب آقا مصطفی. صحیح می‌دانم استدلال و مثال شما.  ذهن خلاق شما در بحث بسیار اثربخش است. در مطالعه‌ی کتاب "چهل حدیث" یا همان «اربعین» امام خمینی ره  در چند سال پیش، به قاعده‌ی قشنگی بر خورده بودم که در ذهنم همان زمان نقش بست. امام در آخرای کتابش فرموده بود:

"میسور با معسور ساقط نمی‌شود."

یعنی اگر چیزی شدنی شد، با سختی از گردن آدم بیرون نمی‌افتد. باید آن را به سرانجام رساند، ولو معسور (=سخت و با عُسر و حرَج) باشد. وقت نماز قم داخل شد و بیشتر نتوانستم بنویسم. ممنونم.

 

آقا سید اسحاق سلام. بنده هم به نوبه‌ی خودم برای برادرت مرحوم آق سید حجت شفیعی، آرزوی غفران و رحمت الهی می‌کنم. حتماً روزهای حضورش در جبهه در اعمال صالحه‌اش نزد حضرت باری تعالی مؤثر است. یاد آن مرحوم در ایام ماه محرم هم از یاد ما نمی‌رود که همواره در مجالس و دسته‌روی عزاداری‌ها حضور داشت.

 

نظر آق سید علی‌اصغر شفیعی درباره‌ی سید حجت در گروه هیئت رزمندگان اسلام داراب‌کلا: سلام. یاد و نام سلحشور بسیجی، دلاور خستگی ناپذیر سید حجت شفیعی دارابی که فرهنگ اصیل را با جهادی بی بدیل همراه کرده بود، گرامی باد. همسنگر در عملیات کربلای ۴ بودیم. اهل آداب و تمنا بود. عبادت مراجع را داشت. غذاخوردن ایشان هم طوری بود که عبادت بنظر می رسید . از تنهایی و غربت و جنگ نمی ترسید . کم حرف می زد اگر گفتاری داشت نکته بود. یادش با عمو یوسف و عمو حسن شفیعی و سید محمد اندیک همرزمان شادروان ما جاودانه باد. سید علی‌اصغر شفیعی دارابی.

 

سلام آشخ مالک. شکولی: ته معلومه سر سری فضاهای مجازی را اِشنی! یا تِه چش سو ندِنه. همون زیر تصویر اسامی را جناب آقا غلام یزدانی نوشت. باز هم کس دیگه بَنویسه؟! کمی وقت و دقت بذار برای متن‌های دیگران!

 

جواب شیخ مالک: سلام علیکم جناب دامنه. بله بله درسته. تشکر. پیام بعدی را نگاه نکردم فقط عکس را دیدم ولی زیر نویس نبود. در ضمن اخیرا شنیدم بابابزرگ دو قلو شدی. به شما تبریک اندر تبریک میگویم. تکثیر نسل در این زمان واجب است. به جوانان تشویق کنید ۵ الی ۶ فرزند یا بیشتر بیاورند.

 

سلام دوباره جناب شیخ مالک. چرا اندِه کم؟ از مرحوم حاج آقا شیخ احمد آفاقی باید تعلیم گرفت؛ ۱۴ تا ! نا پنج شیش تا. راستی! خبر داشتم کجا رفته بودی، همان شب. ما را نائب بودی اونجا یا نا؟! تقبل الله.

 

 

انجیرخشکه خریدم یا سنگاره؟!

به نام خدا. سلام. چندی پیش انجیرخشکه خریده بودم یک‌ونیم کیلو با مارک (=نشان) استهبان که از قطب‌های انجیر ایران است. دیدم سنگاره! هم داره. عجب! آن هم سنگاره‌هایی شبیه به انجیر، هم در اندازه و هم در رنگ. پیش خودم گفتم این ننگ، کارِ کشاورز و باغدار که اصلا" (یا تقریبا" اصلا") نیست، کار، کارِ یک عده (نه همه) دلّال است که فقط به پول بیشتر فکر می‌کنند؛ حالا از هر راهی که به جیب زنند. بگذرم. عکسی هم انداختم تا تشابه را برسانم.

 

دیده بودیم همه، هر یک از ما، غش در معاملات را که از خیارات برای ابطال خرید یکی همین است غش در کار باشد. مثل آب ریختن در شیر که با چشم قابل تشخیص نیست، ماست که بزنند معلوم می‌شود چنده اُه دَکاردنِه شیر دِله. یا سیب‌زمینی که وقتی کیسه‌ای بخری و توی حیاط خالی کنی، می‌بینی به اندازه‌ی پنج‌مِن لَوِه، خاک، خودشان چَپوندند توش. یا تعمیرگاه که شاید دست به موتور هم نزد و تسمه‌تایم عوض نکند ولی  زنگ بزند بیا ماشینت آماده است. یا ه نه، عوض کرد اما جنس بُنجل گذاشت که سی روز بعد می‌بینی موتور، قفل کرد و سوپاپ کج شد و سرسیلندر باید وا شود که واشرسرسلیندر خودش کلی قیمت دارد، چه رسد به اُجرتِ چفت و بستش. یا کیوی که سرش گَت‌گَت‌ و سفت ردیف می‌کنند و زیرش آش‌ولاش که شکلش تازه است ولی وقتی قورتش دهی از سگ‌لاش! گندش بیشتره. یا برنج -که قُوتِ غالب ایرانی‌ها هم هست- در دست دلّال‌های جیب‌بُر ایمن نیست (خدا را شکر بنده برنج سال خودمان را از انسانی مؤمن و معتمد مورد وثوقم می‌خرم که نه فقط عالِم به حلال است که عامل به آن است) اما امان از بازار ایران که شده دلّال‌‌ترین بازارهای جهان که یک مشت برنج طارم خوش‌عطر را توی کف دستش می‌گذارد و می‌گوید هَه کن و بو کن. او هم گاناهی! هَه می‌کند و بو می‌کند می ‌بیند بَه‌بَه چه بویی. وقتی می‌خرد می‌برَد دست کدبانوی خانه می‌دهد یکهو تا چلو و پلو درست نکرده، تیز می‌فهمد برنج قاطی! دارد. این قُماش توی کف بازار (شاید ماورای بازار) آبروی آن بازاری‌های متدیّن و باانصاف را هم تخریب می‌کنند که در دسته‌ی مُطفّفین نیستند که قرآن شدیدا" اخطار داده است. یا نخودمَمیج مشهد مقدس که وقتی می‌خری خیال می‌کنی مثل این پیدا نمی‌شود. می‌ذاری پیش اون‌ها که تا خبردار می‌شوند، می‌روند زُواردیدن! می‌بینی یکی تُرد است و ده تا نخود دیگر، سفت‌تر از فولاد. که طرف، رویش نمی‌شود از دهن در آورَد و بگذارَد کف پیش‌دستی، محکم با دندان آن را می‌شکُنَد و فردا اولین نوبتِ دندانپزشکی را هم می‌گیرد که یک پانسمانِ پیش از پُرکردنش، خودش کلی پول می‌خواهد.

 

آقا ، بانو شاید شما هم مثل منِ نگارنده‌ی این متن بگویید که کی می‌شود تقلب از متن جامعه‌ی ایران رخت بر بندد؟! و بار بَندلش را جمع کند و از این کشور کوچ کند و در هیچ کشوری هم راه داده نشود! بیشتر می‌شد مثال زد اما دیدم متنم از دو کف دست هم گذشت. به قول آهنگ شهاب مظفری: معذرت. شنبه ۸ بهمن ۱۴۰۱ ابراهیم طالبی دارابی دامنه.

 

سلام جناب آقا خلیل شاه علی. در خودمونی‌ترین جمله: دستت درد نکند. ذوق در آن به کار رفت. همواره در سلامت باشید و همچنان در سایه‌ی توجهات اهل بیت علیهم السلام. از راه دور، دستِ اخلاص جناب عالی را می‌فشارم.

 

 

خاطرات جبهه و جنگ ( ۱۲۹ ) به نام خدا. سلام. اینک که فرخنده‌دهه‌ی فجر می‌آید یاد می‌کنم از مرد عرفان و عمل، مبارز در انقلاب و مدافع در دفاع مقدس شهید محمدباقر مهاجر رفیق پرواپیشه‌ی ما. او زمانی توی شلمچه شهید شد؛ یعنی ۱۵ شهریور ۱۳۶۱ که بنده به اتفاق آقا سیدکاظم و حاج عباسعلی جبهه‌ی مریوان بودیم. اوائل انقلاب اتاقکی خلوت در کنج مغازه‌ی‌شان داشت؛ محل مطالعه و بودنش بود؛ و دائم در آنجا. شاید همانجا خود را ساخت. باری در مسجد این خبر را فاش کردم و اینک باز، بازمی‌گویم. او گروه «پاسداران ولایت فقیه» را در محل مخفیانه تأسیس کرده بود با عضویت شهید حجت الاسلام سید جواد شفیعی. سید عسکری شفیعی. سید کاظم صباغ، سید تقی شفیعی و بنده. رمز ما در فضای عموم برای گردآمدن، «پوف» بود مخفف پاسداران ولایت فقیه. تا همین اواخر شعارهایی که بر دیوار نوشته بودیم یکی روی دیوار بخشی‌محمد هنوز هم مانده بود. شهید محمدباقر از ناحیه‌ی مادری (مرحوم حاجیه زهرا طالبی) فامیل ماست، از عموزادگان. از دوستدارانش بودم و از رفقاش. وصیت‌نامه‌اش محشره با کلیدواژه‌های ناب. مثل این واژه‌ها: "فتح کربلا، نجف و قدس عزیز" ، "حکومت مطلق الهی" ، "حسین زمان" (منظورش امام خمینی ره بود) ، "خط سرخ شهادت" ، "شکست حتمی آمریکا" ، "با خداوند پیمان ببندم" ، "مخلص درگاه خداوند" نیز مثل این فراز: "خداوندا تو خود دانی که چه کسی را به لقای خویش راه دهی ولی تقاضا می‌کنم که دیر یا زود، فردا یا امروز، بصره یا بیت‌المقدس، مرا که عشقی جز تو ندارم و جز تو نمی‌جویم به لقاء خویش برسانی". یادش همآره در یاد. ۱۰ بهمن ۱۴۰۱ ابراهیم طالبی دارابی دامنه.

 

نظر سید علی اصغر: سلام رفیق شفیق من. شهید مهاجر فرماندهی می کرد منابع نیروی انسانی را . فعالیت سیاسی و اجتماعی اش به درگاه نخست وزیری شهید رجایی رسیده بود . بعبارتی فرااستانی عمل می کرد. توانایی ارائه تحلیل اوضاع را بیش از دیگران داشت. اهل مطالعه بود. برای اینکه در تدریس تحلیل فعال بود . کلاس های عقیدتی و سیاسی را اداره می کرد. با هم در کلاس کنگ فو ساری شرکت می کردیم که ایشان ادامه دادند و یک رزمی کار شده بودند. قدرت بدنی بسیار بالایی داشت. از نخبگان دوران خویش بود. باور دارم که چنانچه در قید حیات بودند حتما وزیر می شدند. یاد و نام ایشان جاودانه باد.

 

اسماعیل آفاقی در مورد شهید محمد باقر مهاجر زیر پست سید علی اصغر: روحش شاد. سلام.زمانه (همان عمرش) فرصت نداد تا مدتی از کسب معارفش بهره من شویم اما شهادتش شجاعت به دلها انداخت تا فرزند مرفهی و سرمایه داری که با عرق جبینش سری در جامع داشت فدای مکتب و عقیده دینش شد و باعث کوج شجاعانه جوانانی از دیار ما به سمت نبرد با مهاجمین و غاصبین سرزمین و عقیده دینی ما گردد.

 

سلام آق سید علی‌اصغر. از سینه‌ی دردمندت ۱۰ جمله جوانه زد که هر ۱۰ جمله گویی یک دروازه است برای گشودن ابعاد شخصیتی شهید محمد باقر. ارزنده بود که این زوایا را اشاره کردی. دقتت را در ستودن حقایق برآمده از شخصیت وجودی آن شهید، می‌ستایم. این شهیدان والامقام برای ما سرمایه‌های ناتمام‌اند و چونان کوه یخچال، جان ما را آرام آرام، قطره قطره سیراب می‌کنند. می‌توانم بگویم در معرفی شهید محمد باقر دلت دقیقاً منبع بیان شد و بر مدادت حکم راند و بنده واقفم برین خصالش که برشمردید و بر میزان رفاقت عمیق تو با او آگاهم و ناظر بودم. ارج می‌گذارم به این دید و دیده. درود.

 

نظر حجت الاسلام شیخ محمد نجفی دارابی: سلام بر آقا ابراهیم عزیز. دست مریزاد از عکس اولین شهید دارابکلا، پسر دائی عزیزم، شهید حاج محمد باقر مهاجر . اون مغازه و فروشگاه نفت در محل میدان فعلی "تکیه پیش" . گاهی از وقتها در گوشه آخر مغازه اش که شبها در آنجا می‌خوابید و از مغازه مواظبت میکرد، می‌نشستیم و گفتگو میکردیم. خداوند ایشان و همه شهدا را با سالار شهیدان همنشین فرماید. یادش بخیر. یاعلی.
 
استاد نجفی رفیق صدیق دیرین سلام علیکم. به قول شاعر "شاهد از غیب رسید" خیلی هم خرسندکننده که گواهی دادید آن کُنج مغازه در کنار نفت‌انبار تکیه‌پیش را. و باز خرسنده‌تر که بیتوته با شهید محمدباقر را مطرح کردید و خاطره‌ات تجلی دوباره یافت. خوشا به حال شما از آن خلسه و جلسه با آن شهید دل‌آگاه. عکس شهید محمدباقر را هم از روی آلبوم شخصی خودم انداختم که آلبوم عکس‌ها، همچنان جزوِ ملزومات مهم من است. ممنونم.

 

نظر سید کاظم صباغ: سلام به آقای ابراهیم طالبی بزرگوار. خاطرات جبهه و نوشتار شما را فرصت کردم میخوانم و استفاده میبرم و ممنونم از فرصتی که هزینه میکنید در این گروه. امّا یک مسئله برایم پیش آمد اینکه، شما گروه پیروان ولایت فقیه را که توسط شهید مهاجر (درود خدا بر او باد) که پس از نشست و دیداری که با شهید حسین اقای بهرامی (سلام خدا بر او باد) داشت تشکیل داد را معرفی کردید. که بنده توفیق زیارت شما را در جلسات آن گروه نداشتم. و اعضای گروه را معرفی کردید. اسامی گروه: شهید بزرگوار محمد باقر مهاجر، شهید حجت الاسلام اقاسیدجواد شفیعی، اقای حاج سیدتقی شفیعی، آقای حاج عیسی رمضانی (محمد) آقای حاج خلیل درواری، آقای مهدی آهنگری (باجی حسین) آقای اکبر بابویه (معلم و برادرشهید) آقا حاج عسکری شفیعی، اقاموسی موسو و بنده که زحمت کشیدید نام بردید. شاید بنده اول نظری را در مشهد خواندم (سال ۵۸/۵۹ ممکنه شما در گروه بودید و بعد رفتید؟) بعد امدم مازندران، تابستان ۵۹ بود. که یک شب شهید مهاجر معظم و اقای حاج سید تقی شفیعی آمدنن خانه مان، دعوتم کردند رفتیم یک نشست داشتیم. گفتم برای چی این تشکیلات؟ شهید مهاجر بزرگوار گفتند شهید بهشتی فرمودند، نیروهای حزب اللهی میبایستی تشکیلاتی عمل کنند. که حضرت امام (ر) و انقلاب غریبند و نیروی پای کار و جانفدا میخواهند. قبول کردم. سلامتی شما و همه اعضای گروه را از خداوند مسئلت دارم.

 

سلام جناب آقا سیدکاظم، هم همسنگرم و هم رفیقم. جای گزاردنِ سپاس فراوان باقی گذاشتید که موضوع را عمق بخشیدید و وسیع‌تر آن را باز نمودید. بنده از تمام اسامی بی‌خبر بودم. اینک که حافظه‌ی شما چه قدر هم عالی یاری کرد تمام و کمال به آن قطعه‌ی تاریخ سیاسی محل پرداختی، بسیار شادمانم کردی. روایت شما از آن قضیه و اقدام سیاسی شهید محمدباقر را به اصل متنم، منضم می‌کنم تا ثبت شود و به فراموشی سپرده نگردد. حالیا، بسا درود بر شما رفیق قدیم و حال و آتی ما.

 

خاطره به قلم سید موسی صباغ دارابی: در کنار ابوفلفل ( کنار اروند رود سال ۶۵ ) دچار گرمازدگی شده بودم سردرد شدید. قبلش من دچار گرمازدگی شده بودم ، تو هوای شرجی ، طوری که بی حالی بهم دست داده بود که حتی نمیتونستم کورمازها (مگس) را از خودم دور کنم. آقا حجت شفیعی نگاهم میکرد هی کرکر میخندید میگفت کورماز وره بخوردنه. حتی این خاطره رو تا سال های بعد تعربف میکرد.بعد ۲۴ ساعت که دیگه داشتم تلف میشدم. توسط مرحوم اقا حجت و سید یوسف موسوی منو رسوندن اورژانس لشکر مازندران ، وضع منو که دیدن گفتن این باید سرم وصل بشه اینجا چیزی نداریم. منو با اون وضع پیاده بردن تو اورژانس سپاه قم. یه زیر زمینی که وقتی وارد شدم هوای خنک و سرد تو اون هوای گرما غیر قابل باور بود برام. بلافاصله دو تا سرم ۱ لیتری بهم وصل کردند بعد یه ساعت حالم خوب و خوب شد. حالا نوبت من بود که میگفتم چطوره.کورماز تره نخورنه . بمون تا ۲۴ ساعت بعد تو رو میبرم اورژانس. اما همزمان اقا سید اصغر شفیعی، عیسی رمضانی (مرتضی) هم دچار سر درد شدید و گرمازدگی شدند که با ماشین اینا رو بردند اورژانس. اما هر چی منتظر ماندیم برنگشتند. خبر آمد که وضعشان اونقدر بحرانی شده بود که با هلی کوپتر منتقل شدند به پشت جبهه. روز بعدش بنده به همراه مرحوم آقا یوسف رزاقی ، حسن صادقی ، آقا سید یوسف عازم فاو شدیم. رحمت خدا بر آقا یوسف و آقا حجت. خدا به آقا سید اصغر هم صبر و آرامش عنایت کند.

 

دامنه | : سلام آقا سید موسی. یک خاطره‌ی جذاب و تودرتو بود. برایم قابل لمس بود ازین جهت که آنجا را از نزدیک لمس کرده بودم. یادِ رفتگان، جاوید. جانِ ماندگان، سالم. اضافه پس از ارسال: این خاطره‌ی زیبایت را ثبت می‌کنم در دامنه. با اجازه.

 

سید موسی صباغ: سلام آقا ابراهیم. ممنونم از لطفت . ان شاا... خاطرات سال ۶۵ را سر فرصت خواهم نگاشت.

 

دامنه | : سلام مجدد آق سید موسای ما. به شدتِ هر چه تمام‌تر منتظرم. شکر خدا خاطرات سال ۶۱ و ۶۲ را با حضور ذهنی بسیار قوی و با قلم شیوا و پر از واژه‌های محلی نوشته بودی. به‌یقین مابقی را هم خواهی توانست. در انتظار شمارگان آنم تا با دقت و ذوق بخوانم. ممنونم. درین خاطره هم واژه‌ی کورماز را در بهترین جا وارد خاطره کردی. نمک متن بود و خندیدم. در واقع توان نداشتن حتی در رَماندنِ کورماز، نشان اوج بی‌حالی در گرمازدگی‌ات بود که خواننده را متوجه‌ی وضع وخیم رزمندگان کردی. تمجید می‌کنم.

 

نظر مصطفی بابویه: سلام و عرض احترام خدمت شما آقا ابراهیم عزیز. در این قسمت از خاطرات جنگ یادی نمودید از "شهید محمد باقر مهاجر" یادش گرامی و راهش پر رهرو باد. اما بعد. در نوشتار شما به کلید واژهایی بسیار مهم اشاره کردید. کربلا / نجف / قدس / ولایت فقیه. همانطور که مستحضرید کلید واژه های بالا رمز و پایه های ظهور امام زمان عج میباشد و به مثابه صراط مستقیمی ست به سمت ظهور مهدی فاطمه س. احساس میکنم این روزها نقش و جایگاه کلید واژه مهمی بنام "ولایت فقیه" بسیار محجور مانده و احساس میکنم این روزها اعتقاد به این کلیدواژه کمرنگ شده و در بین خواص هم لقلقه زبان میباشد و  حتی در عمل تدارکاتی برای حذف این کلید واژه در حال اقدام است و میدانید اگر پذیرش و فهم "ولایت فقیه" بدرستی انجام نشود پذیرش "ولایت معصوم" هم بدرستی درک نخواهد شد. بنده در مورد این مبحث(ولایت فقیه) سالهای قبل نوشتاری آماده کردم جهت باز کردن پیچ و مهره این مبحث که با تغییرات در پلتفرم ها نوشتار دیگر در دسترسم نیست. لذا با هم گروه شدن با شما و سایر اساتید فرصت را مغتنم شمرده و خواهش بنده از شما این است به جهت اِشراف شما به مبحث "ولایت فقیه" (همانطور که در خاطره خود عنوان نمودید) مبحث "ولایت فقیه" را برای فهم بیشتر باز کنید که :
اصلا ولایت فقیه یعنی چه؟
این نظریه از کجا سرچشمه میگیرد؟
و فرق آن با ولایت معصوم چیست؟
و چرا در کشور ما باید تصمیمات حول محور "ولایت فقیه"انجام میشود؟
 این جایگاه مترادف با دیکتاتوری نیست؟ و با واژه دموکراسی منافات ندارد؟
و چرا مردم ما انقلاب کردند؟
آیا ما اهداف انقلاب رسیدیم؟
و اینکه آینده این انقلاب را چه پیش بینی میکنید؟ البته بنده هم در حد فهم در این مبحث شرکت خواهم کرد. ارادت مصطفی.
 
پاسخ دامنه به آقا مصطفی: جناب آقا مصطفی سلام و فراوان تشکر و ستایش بابت به بحث فراخواندن صحن محترم هیئت. سامان فکری شما با دقت در استخدام کلمات و جملات معلوم شد و بهتر هم شد متن را به بحث وصل کردید و هشت پرسش پرسیدید. فرق پرسش با سئوال این است در پرسش خودِ پرسشگر هم در آن باره، علم دارد. اما پاسخ‌های کوتاه بنده به خاطر رعایت ایجاز و پیراست در کلام:

پرسیدید: «اصلا ولایت فقیه یعنی چه؟»

پاسخم این است: همه چیز در همین دو لغت پنهان است: ولایت نشان سرپرستی امور دینی مردم است و فقیه هم علامت وجود علمِ دین در مجتهد می‌باشد. که قرآن هم در آیه‌ی نفر (به سکون فاء) در سوره‌ی توبه (۱۲۲) بدان حکم داد: "لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ". پس فقاهت و فقیه یک امر وارداتی یا بدعتی نیست در خود قرآن، نصّ شده است.


پرسیدید: «این نظریه از کجا سرچشمه میگیرد؟»

پاسخم این است: از درون خود فقه و علمای مجتهدی که به حکم عالم دین بودن، در سرنوشت مسلمین اهتمام می‌ورزند و قائل به تولید محتوا برای مدیریت سیاسی هستند، سرچشمه گرفته. مرحوم محقق کرکی، مرحوم نراقی، امام خمینی ره چند نمونه از واضِعان این نظریه‌اند که فراتر از امور حسبیه به دخالت فقیه در امور مسلمین معتقدند. دخالت از نوع هدایت.


پرسیدید: «فرق آن با ولایت معصوم چیست؟»

پاسخم این است: هیچ فرقی در گستره‌ی مدیریت ندارد مگر در منزلت و عصمت. زیرا فقیه حامل علم معصوم ع است، اما معصوم ع علمش از دانش وهَبی و ورای غیب و مختار در دایره‌ی قدرت الهی.


پرسیدید: «چرا در کشور ما باید تصمیمات حول محور "ولایت فقیه"انجام میشود؟»

پاسخم این است: زیرا در همه‌پرسی اولیه، نوع سیستم سیاسی ایران «اسلامی» آمده است و در یک ساختار اسلامی، اُولی آن است کسی که به علم دین آگاه است و نزذ عامه عادل و افقه است، سیستم را رهبری کند، در واقع مردم اِشراف فقیه بر امور خود را صحه گذاشتند و رضامندی را اعلان کردند. پس وفا به پیمان و رأی مردم، یک اصل دینی است.


پرسیدید: «جایگاه مترادف با دیکتاتوری نیست؟ و با واژه دموکراسی منافات ندارد؟»

پاسخم این است: دموکراسی ناظر بر رأی عموم مردم است البته از اتفاق آراء تا اکثریت مطلق و نسبی آن. دیکتاتوری شائبه‌ی فرمان از روی نفس است برای قلع و قمع کردن هر کس سر راه آن سد شود. از سوی دیگر دموکراسی زمانی به صحت، مقرون است که پول و نفوذ و سرویس‌های اط در آن راه نداشته باشد. ملکه‌ی عدل و علم دین در فقیه، مانع از ورود نفس در تصمیم است. دموکراسی البته جزوِ نوع حکومت‌های معیوب است، هر چند بهتر از سایر انواع.


پرسیدید: «و چرا مردم ما انقلاب کردند؟»

پاسخم این است: دقیق‌ترین علت این بود روحانیت و گروه‌های مرجع مبارز آن زمان، تشخیص داده بودند شاه تمام عنان و اختیار کشور را به دست آمریکا داده است و سیاست‌هایی که دارد اجرا می‌کند به محو آثار دینی و شیوع فرهنگ غربی منجر می‌شود و از سوی دیگر فقر و عقب‌ماندگی هم رو به تزاید بود. نیز قریب به اتفاق عالمان دین، به دستور شاه در در زندان و تبعید به سر می‌بردند که مردم را رنجور می‌نمود.


پرسیدید: «آیا ما اهداف انقلاب رسیدیم؟»

پاسخم این است: همچنان به سوی اهداف می‌رویم. البته مانع، فساد، بی‌لیاقتی، تفکر حذف و انحصار برخی روحانیان و برخی امور بیرونی و ... در نرسیدن به آن دخیل است. و از نگاه من اهداف انقلاب، سیّال است، نه جامد و منجمد. لذا هر دوره باید مقتضیات در نظر گرفته شود. بنده جزوِ منتقدین درین بخش هستم اما خدمات انقلاب را بسیار شگفت‌انگیز می‌دانم.


پرسیدید: «و اینکه آینده این انقلاب را چه پیش بینی میکنید؟»

پاسخم این است: نمی‌دانم. اگر مانع مفقود شوند، انقلاب از طریق شایستگان علمی و دینی و پرهیزاندن سیاسیون از ایده‌ی یکدستی سیاست‌ورزی، از ادامه‌ی روند باز نمی‌مانَد، البته ممکن است بر سر راه رشد فزاینده‌ی تمدنی ( اخص، تقلای نظامی و افزارآلات سرّی ) جنگی هم تدارک ببینند، که چون توان بسیجگری رهبری معظم، فوق‌العاده بالا هست، و با یک فرمان یک خطی، می‌تواند چند میلیون آماده‌به‌دفاع وارد صحنه کند، رعب دارند ازین فاز و درافتادن زودهنگام با ایران. با ارادت: ابراهیم.
 

کوه، غار، درخت، آسمان

به نام خدا. سلام. کوه، غار، درخت، آسمان هر چهار تا محل اتصال روح انسان با عالَم بالا بوده است و اغلب منجر به الهام غیبی گردید. مثلا" از درخت کیهانی در ادبیات ملل یاد می‌شود که در روایات اسلامی ازین درخت با عنوان "طوبی" یاد شده است. خواستم بگویم در شهر خبری نیست، شهر رشد غلط در دل طبیعت است، هر چه هست در سر کوه، درون غار، روی درخت، زیر آسمان است. زمانی زمین با آسمان وصلت می‌کند که دل یک آدم لحظاتی از مادیات کنده شود و به معنویات سوق پیدا کند. به قول فردوسی: همه سر نهاده سوی آسمان / سوی کردگار مکان و زمان. ۱۱ بهمن ۱۴۰۱ ابراهیم طالبی دارابی دامنه.

 

نظر مصطفی: سلام مجدد خدمت شما آقا ابراهیم گرامی. توضیحات شما بسیار عالی و برای بنده حاوی نکاتی بسیار ارزنده بود

 

آقا مصطفای محترم سلام. ابتدا ممنونم که مجموعه پاسخ کوتاه‌ام مورد توجه‌ی آن جناب قرار گرفت. البته ناگزیریم به پاسخ کوتاه، زیرا توی صحن، گنجایش جواب مفصل نیست. اما در امتداد این توضیحات تشریحی شما در پست پیوستی بعدی‌ات، بنده متفاوت می‌اندیشم ضمن این که نکات جناب عالی را ارزنده و در ردیف نوشته‌های مطالعه‌شده‌ات جای می‌دهم. متفاوت ازین نظر که من آینده‌ی جوامع را «حرکت خطی» نمی‌بینم. نیز قائل به "جبر تاریخی" نیستم. ساده‌تر بگویم: آنچه شما از آن ترسیم نموده‌اید که به «توالی» (=پشتِ سر هم، تسلسل، پیاپی) شبیه است، باور ندارم. مثال می‌زنم تا فکر خودم را راحت برسانم:

 

آقا مصطفای گرامی سلام دوباره. پنهان ندارم از محضر شما استفاده می‌برم. اما چون حرکت جوهری ملاصدرایی را مطرح کردید نیاز است توضیحی دهم. در این که جوهر اشیاء هم، علاوه بر اَعراض چهارگانه، دچار تحول می‌شود شکی نیست. اما تشخیص این‌که حرکت جوامع بشری عموماً دارای چه مشخصاتی است کار آسانی نیست. مثلاً حرکت جوهری قرمزشدن رنگ داخل شلیل طی یک فرایند چندماهه، پس از شکافتن آن موقع خوردن اثبات می‌شود و حتی مشاهده می‌شود و حتی بالاتر، مزه‌اش معلوم می‌گردد. و این حرکت جوهری شلیل در ایران و چین و پاناما و داردانل و هر جای دنیا، در ردیف هم است، اما برداشت از مراحل تاریخی بشری نمی‌تواند در همه‌جای جهان یکسان باشد. یک فیلسوف چینی اساساً ممکن این ترتیب تاریخی را برای خود گنگ بداند. پس وقتی چیزی تعمیم‌پذیر نباشد نمی‌شود آن را قطعی دانست. اما اصل بحث را بهتر روشن کردید و متوجه‌ی برداشت شما شده‌ام. ممنونم.

 

اجرای نماز (که واحد آن رکعت است) یک توالی است؛ هم ورودیه دارد به اسم تکبیر و هم خروجیه دارد به نام سلام. مابین آن هم، به توالی و ترتیب و نظم باید قیام و قرائت و رکوع و سجود و تشهد بر جای آوُرد. اما تاریخ جوامع بشری این طور نیست که بگویم معلوم است بشر کدام سمت دارد می‌رود و حتماً باید برود. نظمی آهنین و قَسری برای جامعه‌ی انسانی که همه وادار به آن شوند، در طبیعت و نظام آفریدگار نیست، خداوند سرنوشت را به خودشان واگذار و تفویض کرد تا حساب و کتاب عقلانی جلوه کند. البته می‌شود روند حرکت بشر را حدس زد ولی نمی‌توان آن را ردیف برشمرد که شما برشماردی. مثال می‌زنم: امام علی ع پیش‌بینی کرده بودند روزی فرا می‌رسد مردم عین گورخر کپّل همدیگر را گاز می‌گیرند! خُب، وقوع آن باید حتمی باشد، چون امام ع علم راستینی دارد. اما کی و مال کدام زمان و مردم است معلوم نیست؛ چون جامعه از روی یک خط فرضی راه نمی‌پیماید. حتی توی جامعه‌ی مؤمنان هم، چنین است. مثلا" ده فرمان خدا در آیه‌های ۱۵۱ تا ۱۵۴ انعام خلاصه‌ی دیانت و حتی عصاره‌ی اسلام است اما همه در نوسان هستیم که چگونه از پسِ عمل به آن بر آییم. زیاد شد جوابم. پوزش. از شما در شکل‌دهی به بحث تشکر خاص دارم.

 

سلام جناب آقا صدرالدین آفاقی. نظر شما دو بخش است، بخشی مربوط به صحیح و وارد‌نبودنِ نقد بنده بر متن آقا مصطفی است، بخشی هم نقد خودتان بر متن آقا مصطفی. روی بخش دوم لابد خود ایشان پاسخ خواهند داد اما بخش مربوط به خودم باید عرض کنم، من نگرشم به ماجرای تاریخ همان است. البته موافقم که روی مراحل طی شده‌ی گذشته، می‌شود اسم و گذاشت که آن هم نامگذاری‌یی اعتباری است. اما آینده را نمی‌توان ردیف و اسم‌گذاری کرد. نگاه من همان است که در نقد گفتم. صاحبان تفسیر هم، آیه‌ی ۵ قصص را بیشتر به تأویل می‌بَرند، تا تفسیر. من از «نُریدُ»ی خدا درین آیه، واقعاً علم قطعی ندارم که منظور چیست. برخی از مفسران شیعه آن را به حضرت مهدی موعود عج تأویل می‌کنند. اما قطعیت چیست؟! به نظرم غامض و متشابه است. در پایان بسیارممنونم از بیان دیدگاه شما که این «اِن‌قُلت»ها خود موجب گشایش فهم بیشتر است.

 

جناب حجت الاسلام حاج آقا شفیعی سلام علیکم. تقدیر از قدردانی‌تان از آقا مصطفی بابویه. حق هم بود تمجید شوند. البته از آن دسته مشاجرات (=بگومگو) که شجره است و پرثمره و صد البته مَیمون. بسی ممنون.

 

سلام جناب آقای مرآت. باور بفرما از دیرباز فکرم همین بود که آدم طرف مقابل بحث محترم، اما عقایدش برای خودش محترم است. اگر این گونه باشد هر عقیده را احترام کنیم پس چرا اسلام آمده عقاید غلط را از میان برده. استاد شهید مطهری هم در بحث مدارای مطلق منتسب به کوروش در فتوحات، بحثی دارد که با هر عقیده‌ی غلطی نمی‌شود از درِ حرمت وارد شد. با تشکر وافر که این بحث خوب را وارد صحن کردید.

 

شریف و شرافت و شرف

به نام خدا. سلام. امام جواد ع -که خجسته روز میلادش هست- سخنی قشنگ در باب شریف و شرف دارد:

"الشریفُ کلُّ الشریفِ مَن شرفُهُ عِلمُهُ."

یعنی: شریف به تمام‌معنا کسى است که دانشش مایه‌ی شرف او گردد.

منبع: ( علم و حکمت، جلد ۱ ، صفحه‌ی ۵۴ )

ابراهیم طالبی دارابی دامنه

 

بارش فکری «جوادیه»!!! بنام پروردگار بصیر و دوستدار اهل بصیرت. سلام علیکم. فزاسیدن زادشب حضرت جواد الأئمه (ع)(که همراه شد با آغاز دهه مبارکه فجر انقلاب اسلامی بر همگان مبارک باد). به ذهنم رسید: در پرتو این دو واقعه مبارک و سراسر خیر و برکت، بارش فکری داشته باشیم، و از نقطه نظرهای عزیزان در پاسخ از پرسش پیش روی، استفاده کنیم. البته می پذیرم که پرسش مورد نظر، پرسابقه هست؛ ولی امیدوارم در این بارش فکری، به گفته ها و پاسخ های تازه ای دست یابیم. ان شاء الله؛ پرسش این است: امام صادق (ع) در خطاب به «زید شحّام» فرمود : «...خَلْقُنَا وَاحِدٌ وَ عِلْمُنَا وَاحِدٌ وَ فَضْلُنَا وَاحِدٌ وَ کُلُّنَا وَاحِدٌ عِنْدَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَل‏» : «آفرنش ما ائمه، یکی است، علم و دانش ما یکی است، فضیلت و برتری ما یکی است؛ و همه ما ها در نزد خداوند یکی هستیم»؛ این درحالیست که در روایات متعددی، از امام جواد (ع) به عنوان «بهترین مولود» یاد شده است؟؛ پرسش این است: با توجه به مفاد روایت اول، چگونه می توان از «جواد الأئمه» (ع) با وصف «خیر مولود» یاد نمود؟! حوزه علمیه قم: سیدحسین شفیعی دارابی.

 

جناب حجت الاسلام حاج آق سید حسین شفیعی دارابی سلام علیکم. با تبریک این روز مبارک و طلب شفا برای شما، پاسخ بنده در اجابت به «بارش فکری جوادیه» -که ابتکار و ذوق زیبایی از سوی شما بوده- ارائه می‌گردد: احتمال می‌دهم شاید منظور شما از طرح این پرسش «بارش فکری جوادیه» جریان واقفیه باشد که در امام هفتم حضرت موسای کاظم ع توقف کرده بودند و به ادامه‌ی امامت توسط حضرت رضا ع عالم آل محمد ص باور نداشتند و دیرفرزنددار شدن آن امام رئوف ع هم، بر جهالت و دامن‌زدن واقفیه، افزوده بود که نداشتن فرزند دلیلی بر درستی اعتقاد هفت‌امامی است، زیرا امامت از طریق نسل خود امام قبلی، قابل دوامت است. ازین‌رو با تولد حضرت جواد امام محمد تقی ع تمام آن دسایس ابطال شد و جوادالائمه ع «خیر» خوانده شد. البته بنده احتمال داده‌ام، امید است پاسخ درستی به بارش فکری داده باشم. ابراهیم طالبی دارابی دامنه.

 

جناب آق سید اسحاق سلام. درین شعری که سروده‌اید اشاره‌ات به «یارانِ گهواره‌ایِ امام» در وسط ابیات، جرقه می‌زند؛ درخشش جرقه‌ی آن سخن امام ره در سال ۱۳۴۳ یا ۱۳۴۲ که رمزواره گفته بود یاران من در گهواره‌اند. یعنی همین متولدین سال ۴۲ و ۴۳ و حتی ۴۱ و کمی این طرف‌تر و آن طرف‌تر. در واقع امام حدس می‌زد کمتر از دو دهه بعد، بنیاد سست رژیم پهلوی را برخواهد افکند، و افکند، به یاری همان یاران گهواره‌ای. سُرایش مناسبتی خوبی انجام دادید. داشت نظرگذاشتن زیر این پست شما یادم می‌رفت که به قول مرحوم حاج آق‌شیخ احمد آفاقی: «ناگه هون» یادم افتاد. یاد ایشان یاد که از حامیان قاطع انقلابیون در اوج انقلاب در پایین‌تکیه بودند. و برای شما هم سپاس.

 

جواب سید اسحاق شفیعی: سلام و وقت بخیر آقا ابراهیم بزرگوار ، الهی در توجهات امام عصر عج باشید ، ممنون که لطفِ شما بر ما افزون است، بله همانطور که اشاره فرمودید یارانِ گهواره ایِ امامِ راحل نسلی فعال و پیشرو در نهضت و دفاع مقدس بودند و اکنون نیز عقبه ی فکری و پشتیبانی فرهنگیِ جامعه را به دوش دارند و خیلی ها موردِ خطابِ ولایت که فرمودند اَینَ عَمار ها می توانند باشند ان شاء الله . تندرست باشید.

 

نظر اسماعیل آفاقی: سلام. صبح همگی بخیر. خاطرات همیشه در اذهان جوان باقی خواهد ماند بله آنروز را خوب به یاد داریم  روز دوازدهم بهمن را  بنده به اتفاق دیگر دوستان که تعدادشان هم زیاد بودند در دبیرستان سعدی انتهای سالن با یک تلویزیون سیاه و سفید کوچک به تماشای آن لحظات پرشور بودیم که نیمه کاره مانده بود.
 
سلام جناب آقا اسماعیل آفاقی. چه هم خوب. بله، دخالت در پخش مستقیم شده بود. من زیاد هم جزئیات اون صحنه‌ها یادم نیست. سپاس از بیان خاطره‌‌ات از آن روز زیبا و مانا.
 

سلام جناب آقا شیخ مالک. این که «روزبرگ شیعه» حساب نمی‌آد، چون انقلاب متعلق به همه‌ی مذاهب در ایران بود از اهل سنت تا ادیان رسمی الهی دیگر. حتی سایر گرایش‌های سیاسی به مکتب‌های سیاسی هم دخیل در مبارزه علیه رژیم پهلوی بودند. پس اصل انقلاب اختصاص به شیعه ندارد. در نقل خطبه‌ی اسفند سال ۶۸ آقای خامنه‌ای ( رهبر معظم) که بالا مستند کرده‌ای هم خواست مردم مطرح شد نه فقط شیعه.

 

پست شعر شفیعی مازندارنی:

بیست و دو بهمن ، نماد آفتاب است
گوید که ملت دائما پا در رکاب است
گوید که سرزنده است آن پیر دلارام
خطّ کریمش، راه و رسم شیخ و شاب است

و ...

 

حاج آقا شفیعی مازندرانی سلام علیکم. مصرع دوم از بیت دوم، شیخ و شاب آوردید. آیا منظور، شباب (=جوان) است؟ اگر آری، البته برای آن که این راه و رسم همچنان میان پیر و جوان رایج باشد و رونده داشته باشد، کار بزرگ روشنگری نوین لازم دارد. مرحله‌ی تازه‌ی پیش رو، محتاج ورود فکری همه است خاصه روحانیان صاحب فکر و خطابه.

 

جواب شفیعی مازندرانی: السلام علیکم و رحمه الله. تذکر شیرینی است که حاکی از آن است که انقلابیون دیروز باید در میان انقلابیون امروز حضور پر رنگ تری داشته باشند البته مستحضرید که این حضور جلوه های مختلفی دارد از جمله اساتید جوان را به عنوان استاد در دانشگاه ها چه کسانی دارند حهت دهی و همراهی می کنند ؟ ....گاهی گفتم اصلا وقت ندارم به محل بروم یا چیزی در این جاها بنویسم گرچه سخن مبهم و سر بسته ای است که باید چنین باشد ولی واقعا کار بنده وقت بگیر است.اما شاب ، همان شباب است که آذر نوش در کتاب فرهنگ عربی فارسی بدان تصریح دارد ...رحمه الله علی ابویک و سلامه علیک شفیعی مازندرانی.

 

دامنه |: سلام مجدد دارم محضر استاد شفیعی مازندرانی. دقیقاً منظورم را دریافت کرده‌اید و اشارت درستی به ضرورت دیدارهای هم چهره‌به‌چهره و هم دورادور انقلابیون با هم، کرده‌اید. بله، متوجه شاب و شباب بودم، فقط خواستم گفته باشم نسل نو (شباب امروز) نیاز مبرمی به حضور روحانیون در میان خود دارد. باید هم چهره‌ها متنوع باشد. شانس ما این بود از اول شبابی خود از همان اوان انقلاب، با بسیاری از روحانیون محل -که الحمدلله همگان از افاضل و اساتید و شایستگان بوده و هستند- دمخور و بهره‌بردار بودیم. از احسانی که به بنده و والدین بنده همواره می‌ورزید فوق العاده ممنونم و متقابلاً همان دعا را برای بیت‌تان دارم. سُروده‌ای برای امام علی حضرت وصی ع بسُرایید. رباعی (چهارپاره) باشد، هنوز بهتر. باز هم عرض می‌کنم جوانان محل نباید از دیدار بار روحانیان دیار خود محروم باشند. زیان این غیاب سنگین است.

 

شیخ‌ مالک رجبی: سلام و ارادت. بله درسته آقا ابراهیم منظورم این بود انقلاب بدست شیعه که در راس آن امام حکیم بود به ثمر نشست تا همه مذاهب از آن بهره مند میشوند

 

دامنه |: سلام دوباره استاد شیخ مالک دوست گرامی من. حالا درست شد. درود به روح پذیرندگی و فروتنی و توضیح حیّ و حاضری شما. شکراً مزیداً.

 

پاسخ حاج آق سید حسین شفیعی: سپاس و پوزش. بنام پروردگار بصیر و دوستدار اهل بصیرت. ایام فرخنده دهه مبارکه فجر را به همه عزیزان تبریک عرض می نمایم.داز فاضل گرانمایه حجت الاسلام و المسلمین جناب آقای رجبی و از فرهیخته خوش قریحه جناب آقا ابراهیم و از معلم فهیم و خوش نگار جناب آقا سید موسی صباغ تشکر می کنم که به دعوت «بارش فکری جوادیه» پاسخ مثبت داده و مطالب تحلیلی_ حدیثی و تاریخی سودمندی را به نگارش در آورده اند؛ مصمم بودم در یکی دوروز اول و پس از مطالعه نگاشته های شما بزرگواران؛ نقطه نظر خویش را نیز ضمیمه کنم؛ اما تقدیر الهی براین تعلق گرفته که عصر پنجشنبه در بیمارستان امام علی بن ابی طالب علیه السلام بستری شوم تا مجددا صبح جمعه عمل نمایم؛ عذر بنده را پذیرا باشید؛ امید است در فرصت های بعدی (به شرط ادامه حیات و سلامت) به این همراهی مفتخر کردم. ان شاءالله (حوزه علمیه قم: سید حسین شفیعی دارابی: ۱۱ رجب ۱۴۴۴ق_ ۱۳ بهمن ۱۴۰۱ش).

 

دامنه |: سلام و دعای دست به آسمان بنده به محضر شما استاد حاج آقا سید حسین شفیعی که از بدو انقلاب یک نوع محبت متقابل و دوستی‌یی پایدار میان‌مان حکمفرما بوده و هست. از پریشب که نتوانستید آن برنامه‌ی «تالار امیران» حضور بیابید، تا دیشب و امروز، همچنان دغدغه‌ی عمل جراحی شما را دارم و لحظه می‌شمارم که ازین عمل دوم با درمان و بهبودی خوشحال‌کننده بیرون آیید. از ذهنم این فکر خارج نمی‌شود که سلامتی کالبد به شما کامل بازگردد. حتی جمع این هیئت محترم هم در انتظار شفا و بهیابی شمایند. نگران مباشید استاد، خدا شافی کافی است.

 

اسمی بر هشت دولت

به نام خدا. سلام. از نگاه حُسنی، هشت دولت برای خود حسنات و خدمات قائل هستند که به هر حال طی این ۴۴ سال این ثمر (=بازدهی) را در کل برای نظام بر جای گذاشتند. هر کس خدمت کرد زهی سعادت. اما از منظرِ نگاه نقصی هم بر هشت دولت می‌شود اسمی نهاد؛ که بنده درین نوشتارم با روش چکیده‌نویسی و تک‌کلمه‌ای چنین می‌کنم. کاری به سرانجامِ سرنوشتِ شخصی رئیسان دولت ندارم حتی در داوری هم وارد نمی‌شوم. البته مورّخان سیاسی لابد بخشی از آن کاستی‌ها را به حساب دو رهبر نظام هم محاسبه می‌کنند که جایگاه آنان را تنفیذ یا تأیید نموده بودند. و اگر چنین خواهند نوشت حق آن است باید اخطارها و تذکرات پی در پی رهبرین به هشت دولت را هم شفاف بیان نمایند. بگذرم.


دولت آقای مهدی بازرگان > دولتِ خطا.

دولت آقای محمدعلی رجایی > دولتِ مکتب.

دولت آقای میرحسین موسوی > دولتِ خدمت.

دولت آقای اکبر رفسنجانی > دولتِ کلک.

دولت آقای سید محمد خاتمی > دولتِ حرف.

دولت آقای محمود احمدی نژاد > دولتِ دروغ.

دولت آقای حسن روحانی > دولتِ میز.

دولت آقای سید ابراهیم رئیسی > دولتِ دستور.

۱۵ بهمن ۱۴۰۱ ابراهیم طالبی دارابی دامنه


آق سید اسحاق سلام. در یکی از مصراع سرودید: "او پیِ یار و اخی و هم وصی" خواستم عرض کنم درین نیم‌بیت سه خصوصیت اصلی امام علی ع را که در آن حضرت انحصار الهامبخش دارد ردیف کردید که جایی برای تمجید باقی گذاشتید: حضوری که نیست به قول رایج صله داد، اما از دور: بارها آفرین و تحسین. زیرا اگر تمام خصوصیات حضرت امیرالمؤمنین ع را انکار کنند یا کتمان بدارند اما هرگز وصی بودن حضرت وصی ع را نخواهند توانست پنهان نمایند. من این نکته را از مرحوم علامه حسن حسن زاده آملی آموختم در گفتار و نوشتارشان. و شما وصایت را به زیرکی آوردید که زنده‌یاد دکتر علی شریعتی یکی از پایه‌های دین را همین وصایت (وصی‌بودن امام علی ع بعد از نبی ص) می‌داند که نقش خداوند متعال در انتخاب آن بارز است و رسول خدا ص آن را علنا" بیان کردند. خوشا به حال آنان در سراسر جهان که با قاعده و قرار مکتبی، در سمت شیعه‌ی امام علی ع هستند و حق را در علی و علی را در حق می‌بینند. ممنونم ازین حُسن ذوقت. با ارادت: ابراهیم.

 

نظر سید موسی صباغ: سلام آق ابراهیم. اگر مقدور است از خدمات دولت میرحسین، کلک هاشمی، و دروغ احمدی نژاد را فهرست نمایید. ارادت.

 

دامنه |: سلام. به روی دیده آقا سید موسی: تا لحظات دیگر روانه می‌کنم صحن. جناب آقا سید موسی دوست دیرین من سلام. چشم. از سه دولت درخواستی شما، سه مورد از هر کدام ذکر می‌کنم با کمی شرح، چون توضیح مفصل از حوصله‌ی حضار بیرون است: اول عرض کنم که علم روان‌کاوی که بنده مدتی آن را خوانده و کار کرده‌ام، می‌گوید یک دروغ با صدها دروغ دیگر راست نمی‌شود.

 

یکم:

 

آقای محمود احمدی نژاد ( دولت ۹ + ۱۰ ) در مورد دادن هزار متر زمین خانه‌باغی به تمام مردم ایران، به دروغ تکراری طی چند ماه متوالی متوسل شده بود که فاحش‌ترین رفتار غیر اخلاقی بود و هرگز چنین دروغی راست در نیامد.

 

 همو همچنین در قضیه‌ی هولوکاست، با دروغ وارد ماجرا شد زیرا این جریان قرار بود توسط یکی از کشورهای محوری منطقه مطرح شود، ولی او از طریق فردی به اسم «امین» -که شاید !! مشکوک بود- با طرح عمدی این موضوع، فضاسازی جهانی علیه‌ی ایران کرد و دروغش این نبود نتوانست اجماع علیه‌ی صهیونیسم پدید آورَد. کارش غلط در آمد و بلد نبود. او حتی بخشی از سپاه هم دروغ گفت که آثار زیانباری بر سپاه باقی گذاشت.

 

او نیز، در بیت رهبری جوری دروغ می‌زد، چندی بعد نزد مراجع دروغی دیگر، آنگاه در میان باند خود باز نیز جورای دیگر. تکذیب بالای تکذیب که شگرد شده بود. اساس رفتار او بر دروغ بود و دولت خود را با همین دروغ‌ها اداره کرد. وزیر راه او که اساساً بافتش بر دروغ بود. نمونه‌اش منوریل قم که هنوز در بستر رودخانه میلیاردها دلار خاک می‌خورد و در حال نابودی است چرا؟ چون تز دکتری او این بود.

 

دوم:

 

آقای میرحسین موسوی با آوردن وزیران لایق از هر دو جناح چپ و راست، بنای کارش را بر رسیدگی به مایحتاج مردم گذاشت و از طریق سهمیه‌بندی و کوپن، نگذاشت خانه‌ی هیچ نیازمندی خالی از روغن و پنیر و قند و برنج در دروره‌ی بغرنج جنگ، شود.

 

همو در اوج جنگ و تحریم و کمبود دلار و فروش نفت، با وزرایی از هر دو فکر، چنان مدیریت منسجم و بی‌هیاهو کرد که مانع از فساد در بستر دولت و ادارات شد و خودش هم یک ورق پرونده‌ی فساد اقتصادی نداشت.

 

او نیز، سیاست خارجی انقلابی دولت خود را از طریق آقای ولایتی معتمد رهبری معظم به خدمت قدرت قاهره‌ی نظام در آورد و ازین طریق ایران را در منطقه و جهان نمادی برای محور دولت حق، نشان داد و روابط گرمی با ایران شکل گرفته بود خصوصاً از طریق جبهه‌ی پایداری عرب. و با همین منش منطقی، بنای سیاست خدمت داخلی را ریخت و با ایجاد اعتماد بین دولت و ملت، رنج مردم را می‌کاست. تا حدی که وقتی بر سر آن تضاد فکری استعفاء داد بود امام تشرش زد و باز هم ترجیح داد در قدرت بماند، و این حرکت امام ره یعنی وجاهت او در خدمت.

 

سوم:

 

آقای حجت الاسلام مرحوم اکبر رفسنجانی دولتش را با کلک آغاز کرد چون گفت «کابینه‌ی کاری» تشکیل می‌دهد اما کلک زد و کاملاً دولتی خودخواه و سیاسی شکل داده بود. با وزرایی مسئله‌دار مثل حجت‌الاسلام عبدالله نوری و حجت‌الاسلام علی فلاحیان. که نوری کشور را به تنش سیاسی برد و فلاحیان به به رفتار امنیتی با مخالفان. حتی علی‌محمد بشارتی وزیر کشور او هم غلو می‌کرد و کلک سیاسی دولت را لعاب می‌زد.

 

همو، قرارش با رهبری معظم این شده بود سیاست تعدیل اقتصادی را با پس‌زمینه‌ی خطبه‌های نمازجمعه خودش -که عدالت بود- پیش ببرَد اما به رهبری کلک زد و با مثلثی از سه فرد لیبرال (۱ و ۲ و ۳) کشور را به غرب‌زدگی سوق داد و آتش در خرمن نهادهای انقلابی انداخت.

 

او نیز، گفته بود با هزار فروشگاه زنجیره‌ای رفاه نخواهد گذاشت مردم جنس گران بخرند اما کلک زد و در نمازجمعه گفت مشکل ما گرانی نیست، بلکه ارزانی اجناس است و کشور را به سمت شکاف عمیق اجتماعی انداخت. او حتی به دوستانش در جامعه‌ی روحانیت کلک زد و کار به جای باریک کشید و حجت‌الاسلام ناطق نوری با مثال مالزی‌کردن ایران بر سیاست وی تاخت، و حتی با او قهرآلود درافتاد. و باعث شد جناح راست که در نمازجمعه شعار «مخالفِ هاشمی، دشمن پیغمبر است» سر می‌داد را از صحن مصلا و از فریاد نمازگزاران محو کند.

 

بگذرم. اجابت و اطاعت بود به خواست شما که امر فرمودید نمونه بیاورم. سپاس مضاعف هم دارم از آن جناب. حرف‌هایی هم هست که در صحن نمی‌گویم. دأب من نیست. با ارادت: ابراهیم

 

پاسخ سید موسی صباغ : سلام صبح بخیر آقای طالبی بزرگوار. ممنونم از  پاسختان . بر اطلاعاتم از روند کاری دولت ها افزون گردید. علی رغم انتقادی که به احمدی نژاد در بعضی از بخشها وارد است .اما معتقدم کارهای عمرانی راهسازی .مسکن ساخت سالن های ورزشی ،حایگاههای سوخت گاز دهک بندی و... فابل مقایسه با هیچ دولتی تیست.


سلام مجدد آق سید موسای بزرگوار. ممنونم از توجه‌ی آن جناب. نیز خوشحالم دیدگاه شخصی خودتان را هم شفاف بیان داشتید. راضی‌ام از مباحثه‌ی صمیمانه با جناب عالی که سماحت و دقت دارید. درود.

 

شایسته‌کاری ( ۱ )

رو به قبله بخوابیم. جدا از مستحب شرعی، منظورم این است با این حالت خوابیدن، جهتِ جغرافیایی و گردش زمین، روی وضع و حال آدمِ در حال خواب، مؤثر می‌افتد و انسان، هم آرام می‌خوابد و هم از آشفتگی (به زیان محلی: خووِزه یعنی خواب‌زدگی) خلاص می‌شود. حتی شاید خواب‌های خوش هم ببیند. علاوه بر آن، این حالت خوابیدن، موجب می‌شود سرچرخه نگیریم.

 

یک یادآوری: «شایسته‌کاری» عنوان یکی از نوشته‌هایم بوده است که سال‌های پیشین می‌نوشتم و منتشر می‌کردم و اینک درین صحن قصد دارم ادامه بدهم. و اگر ممکن شد بنا دارم آن چندین قسمت پیشین را هم، به مرور درین صحن محترم، بازنشر دهم.

 

شایسته‌کاری ( ۲ )

زمانی که آبگوشت، پته، ماش، آش می‌خوریم یک لقمه‌ی نون نرم را کنار سفره یا میز بگذاریم تا در پایان کار، توی ظرف غذا را با آن لقمه‌ی آخری، حسابی پاک کرده و بخوریم و از هدررفتِ باقی‌مانده‌ی برکت خدا ولو اندک، جلوگیری کنیم. شاید کاری ساده به نظر بیاید اما یک نشان از رفتار شایسته با نعمت‌های آفریدگار بخشنده است حتی با این کارِ به ظاهر کوچکِ لیسیدنِ تَهِ کاسه؛ و به قول محلی: پاک‌بنِه کردن.

 

شایسته‌کاری ( ۳ )

چه خوب است هر چند وقت در مسجدهای مختلف شهر و روستا نیز نماز بگزاریم. مثلاً در داراب‌کلا، نمازگزاران دو مسجد، در یک رسم عالی و ممدوح، مرتب به همان مسجد مورد نظر خود می‌روند. اما گاه فرد به فراخور حال خود می‌تواند از مسجدجامع، باری به پایین‌مسجد برود و به نماز بپیوندد و باری هم فرد خود را از پایین‌مسجد به نماز مسجدجامع برساند. در قم خیلی از مسجدها رفتم و نماز خواندم. از آثار مرحوم علامه طباطبایی دریافتم هر جایی از زمین که نماز بگزاریم همان مکان، گواهی می‌دهد روز قیامت برای‌مان.

 

نظر حجت‌الاسلام شیخ محمد نجفی در مورد متن شایسته‌کاری ( ۳ ) : با سلام و درود در روز پدر بر پدر دوست گرامی، آقا ابراهیم طالبی، مرحوم حجة الاسلام آقا شیخ علی اکبر طالبی. سنت نماز گزاردن در مساجد مختلف از آموزه‌های دینی است. مرحوم ابوی هرگاه به قم می‌آمد، علاوه بر شرکت در نماز حرم و مدرسه فیضیه، در مساجد کوچک و بزرگ شرکت می‌کرد. مرحوم اخوی محترم با اون فولکس مدل قورباغه‌ای به تعبیر خودمانی (گَل تله) و یا پژوی آخوندی (پژو ۵۰۴) هر روز و شب ایشون را سوار می‌کرد و به مسجد های مختلف میرفتیم. ماشالله قم آن‌قدر مسجد زیاد است که نمی‌توان در تمام آنها نماز خواند. بنده نیز این سنت حسنه را در حد امکان انجام وظیفه میکنم. ان‌شاءالله در چنین روزی در حرم مطهرش و در مولدش (کنار کعبه معظمه) باشیم. آمین یا رب العالمین.. یاعلی.

 

استاد و دوست دیرینم آقا نجفی سلام و بسی سپاس. ابتدا دلم مزه کرد نام پدرم را آوردید که بی‌اندازه دوستش داشتم و هنوزم دلتنگشم و گاه گریانش. اما بعد، خیلی خوب شد پیشنهاد بنده را در ردیف سنت رایج قرار دادید، ازین نظر محکم‌تر شدم. و چه هم خوشحال‌تر که یک بخش زیبا از زوایای زندگی معنوی ابوی‌تان حضرت آیت الله آقا را برای ما باز کردید. این اخلاقیات سازنده باید بیان شود که ارزنده و معنابخش است. اون فولکس‌واگن (به سکون پشت سر هم لام و کاف و سین) یادم است هم اخوی‌تان داشت و هم آق‌داداش من. و چه شیوه‌ی مألوفه‌ای هم بود رفتن به همدیگر به مساجد مختلفه. آقا از واژه‌ی گل تله و پژو آخوندی که پشتش خمیده بود، لذت بردم. حالا گویا می‌گن سمند شده ماشین آخوند. ممنونم از بیان نظر و دعا و نیز یا علی گویی همیشگی آن دوست و استاد. سپاس.

 

آقا سید اسحاق سلام. در بیت ۱۳ ، شش صفت عالی از میان انبوه صفات بی‌پایان شامل عاقله، اندیشمند، پیشوا، اوتاد، متفکر و عارف را برای بانوی مکرم دین حضرت زینب س برشمردید که دست مریزاد عرض می‌کنم. طبع نظم آن جناب در کنار به کار گیری واژگان محوری زندگانی ایشان، درین سُرایش نموّی نمایان داشت. سپاس.

 
 
دامنه |: سلام آقا شیخ مجتبی. مقدمه‌ی کار مصاحبه با حاج آقا را فعلاً نوشتم در دامنه و گروه رزمندگان و نغمه و ... گذاشتم، تا مصاحبه را شروع کنم و مابقی زندگی حاج آقا پسر عمه‌ی معزز بنده. ایشان را نشان دهید.
 
شیخ مجتبی اکبری لالیمی: سلام آقا ابراهیم. بروی چشم. از شروع این کار زیبا از شما تشکر می کنم ان شاءالله خدا به شما توفیق بدهد. همواره برقرار باشید.
 
به احمد
 
رفیق اولین سال‌های انقلاب تا به حالای من، احمد سلام
 
در قلب اغلب ماها یک یا چند غمِ از دست دادنِ نزدیک‌ترین کسان حک است؛ محو هم نمی‌شود. آنجا در جدار دل جا گرفته است:
از دست دادن مادر
از دست دادن پدر
از دست دادن خواهر
از دست دادن برادر
از دست دادن عمه
از دست دادن عمو
از دست دادن خاله
از دست دادن دایی
از دست دادن رفیق
از دست دادن فرزند
 
که گمان کنم هیچ غمی به این آخری نتواند رسَد و دَوای جبرانی هم نتوان داشت. شما احمد و شما زن‌عموی ما همسر احمد، چه زودهنگام دو و چند غم در قلب‌تان خانه کرد که شماری از شمارگان غم‌های بالا بر شما بار شد و اینک دَورگرد آن گردِ غم، باز هم بر سر و روی‌تان نشست و قلب‌تان را فشُرد.
 
چه گویم احمد بابویه؛
 
ایام گردشِ اندوه‌تان الهی کم و پر از صبّاری.
یاد آن نازنین شریفه‌ی‌تان هم دور از بی‌تابی.
 
ابراهیم
 
جواب احمد بابویه به بنده: به استاد علم ودانش معرفت من، عمو ابراهیم سلام. 
در حضور شما رفقا چهاردهه آموختم ؛
از حضور در مناسک مذهبی 
از حضور در عرصه جنگ
از حضور در عرصه فعالیت اجتماعی
از حضوردر جلسات آموزش قرآنی
از حضور در مسابقات علمی 
از حضور درجلسات سیاسی
و... بله عموابراهیم از دست هر عزیزی برای هر انسان سخت، اما داغ فرزند تا سالیان سال بر دل پدر ومادر ماندگاراست. قصد تکدر دل بزگواران نبوده، اما رفیقمان عمواصغر بزرگوار که در فراق عزیز دلش و دلمان آقاسیدجواد سوگوار هست، دلنوشته ای به نگارش در آورد . از ایشان سپاس، و از شما که با قلمتان در ابراز همدردی وغفران الهی برای پدر ومادر برادرت ،آرزوی صحت وسلامتی خانواده  محترمتان.
 
 
نظر سید اسحاق شفیعی زیر پست خاطرات ۱۳۳ بنده: سلام آقا ابراهیمِ امروز و رزمنده و برادرِ دیروز ، زیبا شرح دادید سهم دادنی در صورت وجود و موجودِ چیری و مالی ، حق گرفتنی و باید طلب نمود . سهمِ همه ی ما از عشق زخمِ کاری است و ولی حقی بر ما نبود و نیست ، چون همه پیِ احقاقِ حق بودیم و بودند . خوب اشاره فرمودید ، ابر قدرتهایِ زورگو با تحریمِ همه جانبه هر روز میدان را را نظام تنگ و تنگتر کردند تا از پای افتیم ولی با عنایاتِ الهی و درایتِ امام حمایت و وحدتِ امت تیغ شان به سنگ خورد و این ملت چهل و چهارمین سالِ انقلاب را به جشن گرفته است تا ان شاء الله آماده ی تحویل این نظام بدستِ با کفایتِ صاحبش ولیعصر عج است.
 
 
دامنه |: سلام آق سید ایساق. بر حضرت پروردگار، بی انتها شکر که دوستان همرزمی چون شما پروراند که این دنیا توفیق دیدارها حتی اگر نادر و کم، با هم داریم. نیز، نیّر و نورانی ازین‌که دست‌کم بر یک تن از رزمندگان همرزمم درین صحن، این خاطره مز‌مزه کرد. صحیح، کاملاً صحیح گفتی که بلی، ایران در ایام جنگ در تنگدستی و مضیقه بود. همون شلوار گشاد گونی‌مانند جبهه برای ما صدها بار بس بود! که وقتی آن را لبِ نهرهای جاری مد و جزر رودهای کارون و اروند می‌شستیم، چنان چروک می‌شد که انگار شبیه جنگجویان جنگ جهانی اول می‌شدیم! کشکولی نشد؟
 
باسلام و عرض تسلیت بمناسبت رحلت عقیله بنی هاشم حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) . رزمنده گرامی آقا ابراهیم عزیز. آی گفتی خوب هم گفتی، هنوز بعد از سی و چند سال که از جنگ تحمیلی میگذرد ، دلم به چتر منور هست. هرچند یکی یا دو تا چتر منور نیمه سوخته را خودم پیدا کردم و چند تا چتر سوراخ شده را عزیزان رزمنده بسیجی برایم آوردند، ولی هیچ کدام به دلم نچسبید. البته من هم از غنایم جبهه (به تعبیر شما) بی نصیب نبودم . یک عدد حلبی چهار گوش (الان هرچه فکر میکنم که درپوش چه وسیله جنگی بود، یادم نمی‌آید) شبیه کاسه کوچولو که دورش قطار پوکه فشنگ ژ ۳ بسته شده بود که بعضی ها بجای قندان و سیگاریها بجای جا سیگاری استفاده می‌کردند. یک جفت تَهِ خمپاره ۶۰ عراقی شبیه قَلیُون سَر خیلی تمیز و سالم. و دو عدد (یک جفت) چهل تیکه بیرونی چدنی مین ضد نفر که دکوری جالبی است و می‌شود بعنوان گلدان روی طاقچه استفاده نمود. البته الان دم دست نیست ، باید نردبان و یا "کاتی پَلَّه" گذاشت تا اینها آورد و عکس شان را گذاشت. در هر صورت ما را بیاد آن زمان انداختی. زندگیت سرشار از موفقیت باشد. یاعلی.
 
 
سید اسحاق شفیعی: سلامِ بعد از ظهری آقا ابراهیم ، تشکر از کلام خودِمونی ات که بویِ بی ریاییِ آن دوران را دارد . برقرار باشید.
 
دامنه |: استاد حجت الاسلام نجفی رزمنده‌روحانیِ شریف سلام علیکم. حقا که غمبارترین وفات تاریخ، وفات بانوی اسلام حضرت زینب سلام الله علیها است. ممنونم از بیان تسلیت. دیشب این صحن پستی هم برای آن بانوی عظیم الشأن نوشته بودم. یادآوری زیبای شما مرا هم به یاد خاطره‌ای بسیارظریف با آقارحیم یعنی همان سرلشکر پاسدار سید رحیم (=سید یحیی) صفوی انداختید. ماندم عرض کنم یا نه؟ ولی عرض می‌کنم:
 
با ایشان و جمعی دیگر عضویت در مسئولیت یک مجله‌ی تخصصی فصلنامه را بر عهده داشتیم. ایشان ریاست آن فصلنامه را داشتند. در یکی از نشست‌های داخلی برای چاپ یکی از شمارگان، مرا که روبه‌رویش در دور میز مستطیل بسیاربزرگ کنفرانسی‌شکل، نشسته بودم، از همان میکروفون به اسمم خطاب کرد آقای... چرا امروز پیراهن مشکی به تن دارید؟ اتفاقی برای‌تان افتاده؟ نیم‌خیز شدم و سلام کردم گفتم: نه سردار! امروز روز وفات حضرت زینب س است من هم همیشه درین روز سیاه‌پوش می‌شوم... .
 
پایان جلسه آقارحیم از میان آن جمع، سراغم آمد با آن روح مهربانش که با همه خندان و گرم است، آغوشم گرفت و بوسه زد و تشکر ویژه کرد از من، که او یادش نبود آن روز، وفات است و به پوشش مشکی من خیلی افتخار کرد که آن روز را زنده نگه داشتم. بگذرم. حالا صدر کلام شما مرا به آن خاطره هدایت کرد.
 
آقانجفی با این‌که امروز وفات غمبار است، اما راست را بگم به «قَلیُون سَر» و «کاتی پله»ی خاطره‌ات که رسیدم از خنده پخ زدم. آقا شما خوب غنایم ! یادگاری داری، کاتی را بییَل و عکس را بنداز و ما را ببر به آن خیال و خاطرات.
 
حاشیه‌ی شما بر متن خاطره‌ی بنده، قوی‌تر بوده و پرمحصول‌تر. خرسندم کردید با ابراز نظر روی این قسمت خاطراتم و همچنین احسان‌تان به حقیر. نوشته‌ی‌تان دلکش بود. به قول قشنگ همیشگی شما: یا علی.
 
سلام و مجدد علیکم السلام آقا سید اسحاق. سپاس از فرهنگ و اخلاق‌تان. واقعاً عصر جنگ چون تقریباً با خود انقلاب اسلامی همزمانی داشت، یک عصر زرین برای پویندگان معنویت آن دوره بود و رزمنده‌ها را چونان فولاد، آبدیده کرده بود. فولاد هر چه چکش بیشتر بخورد، محکم‌تر می‌گردد. درود.
 
سلام دوباره احمد با آن دل غمگینت. در همه‌ی آن شش تا حضور که فهرست کردید، بنده هم یکی از تعالیم‌گیرندگان جمع بودم، نه بیشتر. از فروتنی و ادب آن دوست و همسنگر جبهه‌ام ممنونم که اتاق کوچک عصر مجردی‌ات در ببخیل، پر از کتاب بود و خاطرات و نشست‌ها.
 

مسائل روز

نقدی بر دو بند از ۱۵ بند پیشنهاد آقای سید محمد خاتمی

به نام خدا. سلام. حجت الاسلام آقای سیدمحمد خاتمی دیروز دیدم که پانزده پیشنهاد داده تا به قول خودش راه را بگشاید زیرا قائل به این شده که "شیوه‌ی اصلاح طلبی... دست کم به صخره‌ی ستَبرِ بُن بست" بر خورده ولی راه را درین دانسته که همه "بی‌لکنت زبان" و «با اتخاذ شیوه‌های مدنی خشونت‌پرهیز» به صدا در بیایند و با این جمله آن را ادامه داده: "من نیز برای مهار بحران و عبور از تنگناها آنچه را گفته و نوشته‌ام تکرار می‌کنم." که شامل ۱۵ پیشنهاد است. کاری به ۱۱ تای آن ندارم، روی ۲ تای آن فعلا" حرف دارم، یکی بند ۱۲ و دیگری بند ۱۴ است که نقل و سپس نقد می‌کنم:


 بند ۱۲ این است: "بازگرداندن نیروهای نظامی به جایگاه و مسوولیت اصلی خود و جلوگیری از دخالت آنها در امر سیاسی و به خصوص درمان درد پر فساد جمع شدن ثروت، اطلاعات، اسلحه و اختیارات غیرقانونی و عدم پاسخگویی در یک جا است."

 

نقدم برین بند:
آقای سید محمد خاتمی اگر می‌خواهد برای آن نیروهای مورد نظر در بند ۱۲ تعیین تکلیف کند اول خود باید مُرّ قانون را رعایت کند زیرا قانون اساسی و قانون موضوعه مأموریت‌هایی حساس و حیاتی برای آنان در نظر گرفته و دستان آنان را تهی و کَت‌بسته و تماشاچی ندانسته و علاوه برین ولی‌فقیه نیز مستقیما" فرامین و دستورها و خط مشیء مشخص برای آنان ترسیم کرده و می‌کنند و به فراخور چرخش دسیسه‌ها این موارد سیّال و غیرثابت است. احتمالا" جناب سید محمد خاتمی در خیال خود غرق است زیرا اگر توی همین پاییز اخیر ورود بسیج مظلوم به صحنه‌ها نبود، بی‌تردید خودِ آقای خاتمی را آن قماش آشوب (که همه چیز را انکار می‌کردند و برای هیچ چیزی حتی مقدسات مسلّم هم، ارزش و حرمت قائل نمی‌شدند) از خانه‌ی ویلایی‌اش در شمال عیان‌نشین تهران به کف خیابان‌ها می‌آوردند و عینِ عصر آن روزِ  دوره‌ی مرحوم محمد مصدق، که آشوبگران یک سگ را به شکل مرحوم آیت الله سید محمود کاشانی یکی از رهبران مذهبی مطرح نهضت ملی درآورده بودند و در خیابان‌ها می‌چرخاندند، وی را نیز از همان شمال تهران تا غرب تهران، به همان شکل فجیع و فضیح درمی‌آوردند. آقای خوش‌پوش و خوش‌نشین! اندازه‌ی خود را ببین.

 

بند ۱۴ هم این است: "تغییر سیاست خارجی از دیپلماسی انزواگرا و ترسان به دیپلماسی فعال و شجاع و متکی به حمایت ملی."

 

نقدم برین بند:

آقای حجت الاسلام سیدمحمد خاتمی گویا یادش رفته که دست‌کم در عراق و سوریه دو روحانی عضو مجمع روحانیون مبارز نقش کلیدی ایفا کرده بودند؛ مرحوم حجت الاسلام سید علی اکبر محتشمی در سوریه و لزوما" لبنان و ایجاد حزب الله و مرحوم حجت الاسلام سید محمود دعایی در عراق که سه جریان سیاسی انقلابی عراق را در حوزه‌ی نجف در برابر حامیان "جدایی دین از سیاست" علَم می‌کرد و محصولش بعدها آشکار شد. حالا چرا نفوذ پرقدرت انقلاب اسلامی در منطقه را -که محیط امنیتی مسلمین و ماست- برنمی‌تابد؟! چرا کار "فعال و شجاعی" را که بزرگ‌شهید انقلاب حضرت حاج قاسم بسط داد و اینک آقاقاآنی با تمام زیرکی آن را به درون خودِ اسرائیل غاصب برده است، در همان ردیفِ کارهای میدانی آقا محتشمی و آقا دعایی محسوب نمی‌کند؟! واقعا" ایران مقصر است؟! که کنار همجواران خود قرار دارد، یا نظام وحشی آمریکا؟ که ۹ هزار اندی کیلومتر راه پیمود و آمد دورتادور ما و تمام مسلمین، پایگاه نظامی زد؟! چرا کاری را که هم چپ در آن دخیل بوده و هم راست، حالا آن را تقبیح می‌کند؟ مگر امام ره همان نکردند با منطقه، که اینک رهبری معظم دارند می‌کنند؟ پس چرا امام و رهبر دومی را هجوم می‌کند، اما رهبر و امام اولی (ره) را سرپوش می‌گذارد؟

 

بگذرم. فقط بگویم مواظب باشیم همه‌ی آنچه از چندی پیش همچنان در درون اسرائیل اتقاق می‌افتد، سربسته بگویم: به قاآنی باید خداقوت فرستاد. یک میلیون جوان از منطقه را مهیاداشتن و سرِ وقت از میان آنان به مأموریت فرستادن، یک قدرت مهیب برای ایران قوی است. دست مریزاد ایران. دشمن این را هدف گرفته. می‌دانم آسیب و آفات هم بر پیکرت ای شجره‌ی طیّبه‌ی انقلاب اسلامی، وارد کرده‌اند از چپ و راست و هر فکر و جناح، اما ریشه‌ات آبیاری است و ثمراتت بی‌شمار. امسال ۲۲ بهمن تظاهرات مردمی باز هم این آفات و آسیب‌ها را می‌شُوید و تنه‌ی تنومند تو را شکوهمندتر و سرفرازتر می‌کند.

| ۱۸ بهمن ۱۴۰۱ |
ابراهیم طالبی دارابی دامنه

 

متن مصطفی بابویه: به نام خدا. در پستهای قبلی عرض شد که با نظریات مختلفی که در اروپا(قرون وسطی و رنسانس) شکل گرفت آرام آرام نقطه پرگار از خداوند برداشته شد و بالتبع و بالطبع وجود آخرت هم کتمان شد چرا؟چون خدا و آخرت را نمیتوان در لوله آزمایش قرار داد. و چه کسی مبنای همه شناختها میباشد؟ انسان. پس اینجا محوریت هستی با انسان قرار گرفت (اومانیسم یا همان انسان خدایی). اما بعد: اینجا نظریه دیگری شکل گرفت بنام "لیبرالیسم"یعنی اصالت آزادی. خب اینجا نکته ای که پیش می آید این است که: آزادی مطلق خودش محدودیت بوجود میاورد. شاید بپرسید چطوری آزادی محدودیت می آورد؟ مثال عرض میکنم: شخصی دوست دارد و آزادی حکم میکند که در جمعی سیگار بکشد ولی دود سیگار بقیه را اذیت میکند; اینجا تکلیف چیست؟ اینجا مدرنیته میگه ببین اکثریت چه چیزی رو میپسنده! خب در جواب میگی پس آزادی شخصی چی میشه؟(پس آزادی مطلق هم خودش محدود کننده است) پس نظریه دیگه ای شکل گرفت بنام "دموکراسی"یعنی مبنای رأی اکثریت. حالا سوال دیگه ای شکل میگیره؟ اگر به دلایلی اکثریت اشتباه کنن چی میشه؟(قوم لوط) در اینجا نظریه دیگه ای بنام "پلورالیسم"یعنی تکثر گرایی عقیدتی و تکثر گرائی دینی در غرب شکل گرفت...(همانطور که مستحضرید بعضا تا چند هزار فرقه در مسیحیت وجود دارد) بعد از این تکثر گرایی دینی نظریه "لائیسیته "مطرح میشود یعنی جدایی دین از سیاست; حالا که هر کسی حرفی واسه خودش داره و گوناگونی و زیادت در عقیده و دین وجود داره نباید دین و عقاید و اخلاق در سیاست نقشی داشته باشد چون این تکثر بودن عقیده; ممکنه سیاست را خراب کند. نظریه دیگری شکل گرفت بنام"آتئیسم"یعنی نفی خدا و جنگ با خدا. آتئیست‌ها معتقدند انسان‌ها خودشان می‌توانند قوانین رفتاری و اصول اخلاقی را وضع کنند، بنابراین هیچ نیازی به دین و مکاتب مذهبی که قانون اخلاقی وضع کنند، نیست. از جمله مشهورترین آتئیست‌ها می‌توان داروین و استیون هاوکینگ را نام برد. داروین معتقد بود که داستان آدم و حوا کاملاً ساختگی است و انسان‌ها از نسل میمون‌ها هستند که طی میلیون‌ها سال تکامل پیدا کرده‌اند. و در نهایت در سالهای اخیر( ۲۰۰۰ تا ۲۰۱۰. م)  "سِیتِنیسم" یعنی شیطان پرستی شکل گرفت و شیطان به عنوان موجودی مقدس پرستیده میشود. نظریات دیگری هم مطرح شد که بخاطر طولانی شدن عنوان نشد. چکیده تمام مسائل ارائه شده در بالا این است که: شیطان تا حدود زیادی به هدف خودش رسیده است و آن هدف این بود:  ابلیس به خداوند عَرضه داشت: طوری انسان را اِغوا کنم که ; انسان تو را (خدا) پرستش نکنه که هیچ; کاری کنم انسان جلوی مَنِ شیطان سجده کنه. و در پایان این نکته خاطر نشان میشود که تمام این ایسم ها نتیجه سلطه و اُلیگارشی یهود و تورات تحریف شده بر دنیای غرب است. مصطفی.

 

سلام آقا مصطفی دوست کمتردیده‌ی من. خوب سیر کردید روند شکل‌گیری مکاتب سیاسی و فکری اروپا را. تحسین‌برانگیز. بسیار مرحبا. آنان هزار سال حکومت و قدرت اربابان کلیسا در دین تحریف‌شده‌ی آلوده به مفاسد پاپ‌ها در کاتولیک‌ها را معیارِ نقد خود قرار دادند و آنگاه برای رهایی از آن بند، فکر کردند ایده‌ی درست‌تری داده‌اند. اما خود اروپایایی‌ها سال‌های بعد، حرف اندیشمندان و فیلسوفان خود را به هیچ گرفتند و فقط به عنوان ورق‌پاره به آن نگریستند و شروع کردند به جنگ‌های بسیارکشنده و ویرانگر و طولانی علیه‌ی همدیگر. میلیون‌ها انسان را خودشان کشتند که چه؟ که مرز و سرحداد خود را با نژاد خود مساوی و محصور کنند. اینک هم که اتحادیه‌ی اروپا شدند در درون ضد همدیگرند. و به هم از روی تظاهر چهره می‌گشایند. بگذرم. بدبخت‌تر آنانی در ایران هستند که آن افکار پوچ در اروپا را معیار و آرمان خود می‌کنند دچار خودباختگی و شیدازدگی دروغین‌اند. از شما بابت دانش به این علوم و پایش برای بررسی و نیز گرایش به فکرهای پاک دینی متشکرم. امید است صحن، صحبت‌های شما را توجه کند.

 

پاسخ مصطفی بابویه: سلام خدمت شما آقا ابراهیم عزیز. خرسندم که نوشتار بنده مورد قبول شما واقع شد از اینکه نظرات خود را عنوان میکنید از شما ممنونم. بعضا بخاطر مشغولیتهای پیش آمده امکان حضور مستمر در فضای گروه از بنده سلب میشود از این بابت عذر تقصیر دارم. همانطور که مستحضرید: اساس و هدف هر دین و شریعتی رساندن شخصیت انسان به تعادل است(که این موضوع در روانشناسی هم موضوعیت دارد). افراط و تفریط سرآغاز هر انحرافی  میباشد. اسلام دینِ اعتدال است و هنر انسان در این است که معتدل باشد و این اعتدال در رفتار و گفتار و حرکات فرد باید ظهور و بروز کند. مثلا اعتدال در امور فردی ;اعتدال در عبادت;اعتدال در سخن گفتن; اعتدال در راه رفتن; اعتدال در خوردن و آشامیدن; اعتدال در دنیاطلبی;اعتدال در خشم و غضب;اعتدال در ارضای غریزه جنسی; اعتدال در اقتصاد و...(کسانی از پُل صراط رد میشوند که به تعادل رسیده باشند) نیچه جنگ جهانی اول و دوم را پیش بینی کرده بود!؟ شاید بپرسید چطوری؟ جواب این است که: نیچه افراط و تفریطی که بر دنیای غرب و مسیحیت تحریف شده حاکم بود را حس میکرد و از آن بیزاری میجُست.و این افراط و تفریط باعث شده بود که غرب" جانب اعتدال" را از بدهد! در قرون وسطی و قبل از رنسانس مسیحیت دچار تساهل و تسامح (آسان گرفتن و سهل انگاری .کوتاه آمدن)افراطی شده بود. این تساهل و تسامح و کوتاه آمدن به حدی بود که مسیحیت تحریف شده; هر گونه دفاع از خود را محدود میکرد و  این بی تعادلی افراطی باعث شد غرب از این طرف بوم بیفتد که نتیجه اش شد خشونتهای مشهود در دو جنگ جهانی اول و دوم. در باب. غریزه جنسی هم غرب به بی تعادلی رسید. کلیسا اجازه ازدواج را محدود کرده بود و مِیل جنسی به شدت سرکوب میشد(کشیشها و بعضا مردم عادی اجازه ازدواج نداشتند )که مشاهده میکنیم بعد از رنسانس و کنار زدن مسیحیت تحریف شده; حاصلش افتادن ;از این طرف بوم بود که نتیجه اش ولنگاری بی حد و حَصر در ارضای غریزه جنسی در دنیای غرب شد. در استفاده از فکر و عقل هم غرب دچار بی تعادلی بود. زمانی در اروپا اجازه تفکر از افراد سلب شد و تفتیش عقاید اَمری متداول بود. نمونه عینی گالیله بود که بخاطر اینکه گفت زمین به دور خورشید میچرخد نه خورشید به دور زمین; محکوم به اعدام شد. در برهه ای کنار زدن و نفی افراطی هر گونه فکر و اندیشه نتیجه اش شد"راسیونالیسم" یا عقل‌گرایی افراطی که از  رنسانس آغاز و تا به حالا دنیای غرب به آن دچار شده است. این تکیه کردن افراطی و تفریطی به عقل و خِرَد  بعنوان معیاری برای سنجش همه چیز = نتیجه اش شد بعضاً کتمان خدا و آخرت. در فیلمهای غربی هم تکیه به سه موضوع مشهود است: یک: شهوت دو: خشونت و غضب سه: و وَهم و خیال. ارادتمند مصطفی.

 

سلام و علیکم السلام جناب آقا مصطفای گرامی ما. کماکان از بیانات تحقیق‌شده‌ات لذت علمی می‌برم. بی‌جهت نبود ویل دورانت کتاب لذات فلسفه را نوشت مرحوم زریاب خویی هم چه شیرین ترجمه‌اش کرد. آری؛ خواندن مباحث محکم و متین چه نقادی چه نظریه‌پردازی، لذات علمی بر انسان وارد می‌کند. نوشته‌های جناب عالی برای من شهد دارد برای خواندن. ممنونم و مثال‌های بایسته درین بسته فرستادید. درود دارم.

 

درگذشت مادر زنده‌یاد یوسف رزاقی

با یاد نام آفریدگارِ آفریدگان. سلام. بار دگر باید در غمِ غیاب یک مادر (درگذشته‌ی ۱۸ بهمن ۱۴۰۱) باشیم که در زندگی‌اش طعم تلخ درگذشت دو فرزندش را چشید؛ موسی که در نوجوانی بر اثر سوختگی دردناک درگذشت و زنده‌یاد یوسف رزاقی که در راه تهران برای خرید البسه و مایحتاچ نیازمندان برای توزیع در شب نوروز، در هجدهم اسفند ۱۳۸۳ در نزدکی فیروزکوه بر اثر یک تصادف دلخراش، مظلومانه و تنها جان باخت. این مادر برای ماها سال‌ها مادری کرده، مهربانی نموده، بین ماها با یوسفش فرق نمی‌نهاده. از نان تنوری بی‌نظیرش تا سفره‌های شام و ناهارهایش زیاد به ما خورانده؛ آن هم با اخلاقی راغب و چهره‌ی باز. دلم برای درد دوری دائمی این بانوی خوب، رنجدیده و بسیار زنده‌دل محله‌ی ما سوخت. اما چه باید گفت که قانونِ مرگ بر قباله‌ی سرنوشت همه دیده شده است. کما این که امام صادق ع می‌فرماید: "میان دنیا و آخرت هزار گردنه است که کوچک‌ترین و آسان‌ترین آن‌ها مرگ است." حالا یوسف بی‌جبران ما، این هم مادرِ هجران‌دیده‌ی تو؛ آمده نزد تو بفرما. تسلیت دارم بر تمام تبار و تالی و باقییان ایشان. یاد «آقا» پدرِ یوسف -که ذاکر مطرح اهل بیت ع بود- را هم گرامی می‌دارم. | ۱۹ بهمن ۱۴۰۱ | ابراهیم طالبی دارابی دامنه.

 

رفیق و همسنگر شریفم جناب آقا سید کاظم سلام و عرض ادب و احترام. آقا برای آن دل ناآرام شما و بی‌تابی‌های چندساله‌ی همسر گرامی‌تان (=دختر عموی عزیز ما) در فراق دردناک‌ترین درد برای والدین -یعنی از دست دادن فرزند که جگر گوشه حساب می‌آیند- باز هم همدردی می‌کنم. یادم است آن سال یک نامه‌ی مکتوب تسلیت با نهایت حس شراکت در اندوه، برایت نوشته بودم و درک می‌کردم چه تلاطمی وجودت را تکان می‌دهد. یاد سید باقرت که همنام عمویش شهید سید باقر صباغ بود، باز هم یاد باد. ابراهیم.

 

پاسخ جناب آقا سید کاظم صباغ: علیکمُ سلام و رحمت ا...آقا ابراهیم بزرگوار. تشکر میکنم از ابراز دوستی و محبت همیشگی شما و خانواده محترمتان، بله هنوز تسلیتنامه سال ۸۴ پیشم هست. انشاا... برای هیچکس، بویژه دوستان دوران مدرسه، و انقلاب و دفاع مقدس، هم محلیها چنین (از دست دادن جوان) حادثه ای پیش نیاید. انشاالله. سلام بنده و خانواده ام را به همسر وفادارت برسان. اتفاقاً عصر امروز جهت عرض تسلیت خدمت خانواده یوسف رزاقی و برادرانش رسیدم، در ادامه رفتیم پیش حاجی/ کربلایی رضا (پدر خانم دوست داشتنی شما) که ذکر و خیر خانواده شما هم شد. صلوات خدا بر روح پدر و مادر و برادر بزرگوارتان باد. سالم و سرزنده باشید. ارادت.


مجدد عرض سلام دارم رفیق شریف آق سید کاظم اولین همسنگرم در جنگ. باور بفرما هر گاه با تو رفیق شفیقم چهره‌به‌چهره می‌شوم آن غبار غم در وجودت را کاملاً لمس می‌کنم که برای جوان برومندت چه‌ها می‌کشی. شکر خدا دل شما و دخترعموی نجیب من، مالال از امید و بردباری و سلامت نفسانی هست. برای محبت‌تان در تسلیت در منزل عمویوسف، بارها ممنون و برای زیارت‌قبول پیش حاجی رضای ما فراوان تشکر.

 

شهر ورزنه در جنوب شرقی استان اصفهان

 

مسائل جامعه

به نام خدا. سلام. جاهای مختلف ایران را رفتم و گشتم. نمی‌دانم چرا شهر ورزنه در جنوب شرقی استان اصفهان را هنوز نرفتم. شهری با زنانی سفیدپوش، چادر و چارقد سفید از جنس پنبه‌ی زمین‌های خودِِ ورزنه. اخیرا" که آقای محمد مقنی‌باشی مستندش را به ورزنه برد، چشم‌اندازهای آن شهر را دیدم ازجمله این مادر محترم را. (عکسش را انداخته و بالا هم گذاشتم دو عکس از بین چهار عکس) او بسیار هنر داشت و فن بیان هم بلد بود. یکی از کارهای دستی‌اش بافت ضدِ چشم‌زخم است آن هم به شکل قلب. او از باوری می‌گوید که خود او و ورزنه‌ای‌ها بدان خو کرده‌اند؛ بافتِ قلب برای درهم کوبیدن افراد شورچشم. هم‌آنانی که وقتی نظرشان به کسی یا چیزی می‌افتد زیان وارد می‌کنند و طرف را زمین می‌زنند. شاید در نظر کسانی این چیزها خرافه تلقی شود، ولی قرآن هم ر آیه‌ی ۵۱ قلم صحبت از زخم چشم می‌کند آن هم در باره‌ی خود پیامبر اکرم ص:

 

«وَ اِن یَکادُ الَّذینَ کَفَروا لَیُزلِقُونَکَ بِاَبصارِهِم لَمَّا سَمِعُوا الذِّکر»

به ترجمه‌ی حاج شیخ حسین انصاریان یعنی: «و کافران چون قرآن را شنیدند، نزدیک بود تو را با چشمان‌شان بلغزانند [و از پای درآورند].


حالا که تا اینجا آمدم حیف است خاطره نگویم: رفقا، همه‌ساله یازدِهِم محرّم می‌رفتیم چلمردی جاده‌ی استخرپشت خونه‌ی آقای محمد کیانی. آن جا تعزیه و نذری پلا بود. ما معمولا"چند ساعتی خونه‌ی جناب کیانی،هم نذری می‌خوردیم از عسل طبیعی تا اسبِه‌حلوا و پلا و انواع چیزمیزها. و هم بحث قرآنی و دینی و سیاسی می‌کردیم. روزی هم، بحث از آیه‌ی ۵۱ قلم شد که مباحثه‌ی خوبی در گرفته بود و حتی چالشی و داغ و زیبا، که مجبور شدیم به قم به یک روحانی محل، زنگ زدیم و نظر ایشان را هم درین باره جویا شده بودیم. خواستم با این پست بگویم باورها را به‌آسانی نمی‌توان از بین مردم منتفی نمود. و خاطره را هم از آن رو مطرح ساختم، تا گفته باشم هیچ کجا نمی‌گذاشتیم وقت ما هرز روَد؛ اصلا و ابدا.

| ۲۰ بهمن ۱۴۰۱ |
ابراهیم طالبی دارابی دامنه

 

گرفتن یادگاری از کتابخانه‌ی "یادگار امام" قم


یادگاری آیا گرفته‌اید؟ متن کامل در لینک بالا:

 

دامنه | : جناب حجت الاسلام شیخ مالک سلام. وقتی داشتم متن شما را -که عنوانی تهییج‌کننده و مناسب هم داشت- می‌خواندم که ببینم حرف شما درین متن نو چیست، در ذهنم این فکر چرخید که شما از کجا اطمینان دارید چنین روایاتی عینا" به آنچه در ایران رخ داد تطابق دارد؟! تا این که رسیدم به این جمله‌ی فروتنانه و منطقی‌ات که نوشته‌اید: «هرچند که نمی‌توان اذعان نمود که احادیث فوق‌الذکر به طور قطع، در رابطه با امام راحل و انقلاب اسلامی ایران، صادر شده است؛» خُب با جمله‌ی تمام‌کننده‌ی بالایت، آن فکر پرسشی خودبه‌خود از سرم خارج شد. ولی باز وقتی ادامه دادم به پایین‌تر رسیدیم، دیدم وای! باز هم شیخ نکته‌ی ورای حرف بالایش گفت. آقا شیخ مالک شما حرف منطقی خود را پایین‌تر نقض کردید و علناً پس گرفتید و «روح الله» روایت را «اسم» تفسیر کردید و برای امام خمینی ره تأویل نمودید. ماندم چه کنم. بگذرم. ولی حق را ور ندهم و عرض کنم از هر گونه متن‌های استدلالی و استنادی بسیار خوشم می‌آید.

 

نظر حجت الاسلام شیخ مالک رجبی دارابی: دو عکس پروفایلت عالی بود. گویا یکی از شاگردان بزرگ دکتر سروش و دکتر علی شریعتی هستی. البته ببخشید جهت خنده گفتم. یوقتی بد برداشت نکنی. علوم از هر دانشمندی کسب کنیم اشکال ندارد.

 

سلام آشیخ مالک. خیلی هم خندیدم. ممنونم از حُسن خُلق آن جناب.


سلام جناب حجت‌الاسلام آق شیخ جواد آفاقی. حرف کشکولی‌ام: فقط عکس؟! هر چند قشنگ‌اید و سراسر گوش نشسته‌اید پس دقیق مطلع شدید. حرف «حضرت آقا» چه بوده.

حرف جدی من : لااقل یک تبیین و تحلیلی هم با قلم خود برای سخنان مهم رهبری معظم می‌نوشتید. فقط حسین شریعتمداری را در ماجراهای مملکتی می‌فرستی به صحن محترم؟ که بالاتر چند روز زودتر از شما، جناب آق سید موسی صباغ هم کپی آن را کامل گذاشته بود و جناب مدیر قاسم هم آن را در «هِدر» (=سربرگ) صحن سنجاق نموده بود. من که البته آن کپی‌ها را هیچ نمی‌خوانم، اما اگر شما تبیین می‌نمودید با قلم خود این سخن رهبری معظم را که حضوراً شرفیاب شدید، لابد خواندن داشت.

 

شیخ‌ مالک رجبی: سلام علیکم آقا ابراهیم اندیشمند. برداشت تفسیری بود به اسم روح الله و یک نظر بود با تحلیلی که انجام گرفت. با توجه به توضیحاتی که داده شد چون در طول تاریخ به اسم روح الله با اوصافی که برای امام راحل اتفاق افتاد نداشتیم..آیا شما سراغ دارید؟؟ منظورم فقط اسم روح الله. اعتقاد ما اینستکه امامان ما علم غیب دارند و به آینده خبر دارند.

 

دامنه |: سلام مجدد استاد شیخ مالک. بنده هم مانند خود شما به این پدیده می‌نگرم؛ نه می‌توان تطبیق یقینی داد و نه می‌شود رد یقینی کرد. چون «مسلّم» گرفته بودید، حاشیه زدم. البته منظور شما را هم در سراسر متن خوب شما متوجه شدم. از پاسخ و توضیح مناسب جناب‌عالی ممنونم.

 

سلام تازه‌تر جناب شیخ مالک. این معنی از «مسلّم» تازه به گوشم رسیده! من تا به حال هر چه مسلّم می‌دیدم، یعنی قطعیت تام. اما شما به روی ما حرف تازه‌ای گشودی استاد شیخ مالک. لابد «مسلّم» ما به «مسلّم» شما در حوزه فرق دارد! کشکولی نشه!

 

پاسخ شیخ مالک: بله درست گفتم. درجه کلمه یقین و یقینیات و قطعیت و قاطعیت از سلم و سلمنا و مسلم و مسلمات بالاتر است.

 

سلام مجدد استاد شیخ مالک. با این حساب در جواب شما، یعنی وقتی می‌گوییم حجاب متعارف زن و مرد از مسلّمات اسلام است، طبق تعریف شما یعنی یقینی نیست! و این استبعاد دارد. من چیز مسلّم و مسلّمات را از یقینیات می‌دانم.

 

شیخ جواد آفاقی: وعلیکم السلام. از لطف وعنایت جنابعالی درگذشته و در حال حاضر برخودار بوده وهستم. قریب ۱۲ سال که در تهران هستم هر سال درنوزدهم بهمن توفیق چنین دیداری باهمراهی همرزمانم در مجموعه نیروی هوایی وپدافند صورت گرفته است. و از زیباییهای دیدارها نوسخنی وعدم تکرار بسیاری از مطالب طی این سالها بوده وشور وشعف مستمعین برگرفته ازشدت اشتیاق به دیدار هرساله حقیقتا بیشتر بوده است. جمعیت حاضر در حسینیه چند صدم کارکنان حاضر در سطح تهران واحیانا استانها میباشند که شانس دیدار را داشته اند..چندفراز از سخنان رهبری معظم جلوه خاصی داشته است. حضور مستمر وحمایت ایشان از ارتش. ارتباط با بدنه ارتش از قبل از انقلاب. تفاوت ارتش شاهنشاهی با ارتش بعد از انقلاب. ومهمتر از همه ماندگاری روحیه انقلابی در بین احاد کارکنان ارتش تابه امروز. شاید اشاره ای بود به حوادث اخیر که از مجموعه ارتش وسایر نیروهای مسلح حتی درسطح سربازی آن سستی وخللی دیده نشد.ارتشی از اول انقلاب با غیرت بود وبرای مردم وانقلاب وحفظ دستاوردهای آن با غیرت ماند.....وهمچنین سخنان مبسوطی نسبت به دهه فجر داشته اند واشاره صریح آن به راهبرد دشمن ایجاد اختلاف ودو دستگی است وتاکتیک دشمن دروغ پردازی است. ونکته آخر اینکه وجود اختلاف وسلایق مختلف طبیعی است آنچه مهم است آنستکه تبدیل به گسل نشود..‌..پایان مطلبم در باره سخنان آقا... اما درباره کپی ها.شایدسر مقاله متعددی را میخوانم. سلیقه شخصی خودم اینست مطلبی را که می پسندم دوست دارم دیگران هم بخوانند. در مشخص کردن نام مقاله نویس هم دوست نداشته وندارم انتحال رخ دهد. درمجموع از مطالب ایشان حداکثر سه موردکپی داشته ام. جدا عرض میکنم دراین سرمقاله ها آنچه برایم مهم است مطالب مستنداست نه اشعار به نویسنده گرچه نویسنده هم پیش مامحترم است. به احترام عزیزان مسوول در گروه اگر مخالفتی هم داشته باشند عمل میکنم. ارادت همچنان باقیست.

 

سلام دوباره استاد آشیخ جواد آقا آفاقی. برای من حضرت عالی رایحه‌ی مرحوم زنده‌یاد حاج‌آقا آفاقی -عموزاده‌ی معزز و محتشم مرحوم مادرم- را می‌دهید و حُسن خُلق شما و رفتار خلیق و جاذب‌تان مرا همواره دوستدارات نگه می‌دارد. نیز به قول محلی: مِره تِ جِه رحم انِه. توضیحات لازمی بود که فرمودید. هم چینش مهمانان را متوجه شدیم و هم اُمّهات سخنان رهبری معظم را از قلم‌تان. نکته‌ی مهمتر این که اشاره داشتید به «نوسخنی» در آن دیدار که با این‌که هر سال دیدار تاریخی آن سال مهم، تجدید می‌شود ولی سخنان هر بار نو و فرازی تازه‌تر است. در مورد کپی، دخالت نمی‌کنم، منظورم این است ما به خود قلم شما استاد گرامی ما محتاجیم. یعنی حیف است محروم باشیم از دیدگاه و نوشته‌های خود حضرت عالی. وگرنه این صحن محترم با مدیریت مدیرهای محترم خیلی هم عادی و آزاد دارد پیش می‌رود و بنده هم نوشته‌های قلمی اعضای شریف را می‌خوانم. بنده هم از لطف شما فامیل ارجمند و والامقامم ممنونم. با ارادت: ابراهیم.

 

جواب شیخ جواد آفاقی: سلام وارادت مجدد خداوند والده گرامیتان دختر عموی عزیز ما وابوی ارجمند واخوی مرحومتان را رحمت کند. در حرم حضرت عبدالعظیم حسنی ع نائب الزیاره ودعاگوی همه مرحومین یادشده هستم.

 

دامنه |: محضرتان مجدد سلام علیکم. چه هم عالی شد صحن حضرت حسنی ع هستید و یاد والدین و اخوی ما نمودید و نیز دارید برای آنان ذکر خیر روانه‌ی درگاه حضرت باری‌تعالی می‌کنید. خشنودم. عکسی هم اخیراً از قبر مرحوم ابوی‌تان حضرت حاج آقا آفاقی در مزار داراب‌کلا انداخته بودم که جهت یادکرد آن روحانی وارسته که پیشوایی مذهبی برای ما در اوائل انقلاب تا پایان عمر بابرکت‌شان بودند، می‌گذارم:

 

عکس:

راست: قبر پدربزرگ مادری‌مان مرحوم آق شیخ باقر آفاقی

چپ: قبر عموزاده‌ی مادرمان مرحوم حجت‌الاسلام حاج آقا شیخ احمد آفاقی.

 

نظر سید موسی صباغ: سلام آق ابراهیم. در متن جوابیه شما به آقا شیخ جواد آفاقی ، نامی از بنده آوردین در ارتباط بارگزاری کپی از حسین شریعتمداری. خواستم عرض کنم که برای تحلیل مسائل روز و آنالیز  افرادی که یه روزی بعنوان رئیس جمهور ، نخست وزیر ، وزیر ،نماینده مجلس و.... نیاز به اطلاعات و آگاهی و مطالعه و رصد اخبار و  تحلیل داخلی و خارجی است. که بنده  بی بهره هستم . و  آقای حسین شریعتمداری رو انسان اگاه و اهل مطالعه و تحلیل های ایشون رو نزدیک به واقعیت میبینم. و به همین خاطر در گروه بارگزاری میکنم برای کسانی که علاقمند به مسائل روز و سیاسی هستند مطالعه فرمایند. و برداشت ها هم آزاد است. ملاک سنجش عملکرد و افکارشان وضعیت فعلی است. ارادت ویژه.

 
دامنه |: سلام جناب آق سید موسای بزرگوار. دلایل و علل بازنشر متن‌ها توسط جناب‌عالی بر من روشن است زیرا بنا دارید دیدگاه را در صحن در معرض دید دیگران قرار دهید و از قِبَل آن سهمی هم در تبیین مسائل روز، داشته باشی حتی اگر با بخشی از مفادش حرف داشته باشی. فکر این کار را رد نمی‌کنم. اما خود من همواره دنبال نوشته‌های اعضای هر صحن هستم که ببینم جامعه و قدرت و دین را چگونه مورد تفکر و تأمل خود قرار می‌دهند. فضای آزاد سایت‌های فراوان، خود جای بس گشاد است و همه به آن دسترسی دارند. در آن پیامم مثال شما را زدم چون خواستم به استاد آشیخ جوادآقا آفاقی رسانده باشم، کپی ارسالی ایشان از آقای حسین شریعتمداری تکراری بود و پیش از ایشان شما آن را در صحن جانمایی کرده بودید و جناب قاسم بابویه مدیر صحن هم آن سنجاق کرد. من متن را نخواندم و داوری محتوایی هم ننموده‌ام، چون فرصت مطالعه‌ی کپی‌ها را ندارم، اما انگیخته و انگیزه شما، از یک رفتار مناسب و عقلی، به دور نیست، طبیعی است؛ به عبارتی جزوی از سلایق و ترجیحات فردی است. در آخر پنهان ندارم قلم خود جناب‌عالی را قوی و دارای بار ادبی، دینی، ارزشی و دانشی می‌دانم که هر وقت وارد شدید استقبال کرده و دقیق مطالعه نموده‌ام. سپاس و متشکرم از اراداتی که بیان فرمودید، ارادت بنده هم همواره هست به شما دوست گرامی ما.
 
اسماعیل آفاقی: سلام. ایام مبارک. جناب آقای ابراهیم طالبی گله مند هستید از نوع حضور بعضی از  منتشرکننده در صحن  بله ما هم مقصر هستیم  ولی نمیشود همه را مثل خود دانست چرا که بعضی از دوستان مثل بنده یا توان بیان مطلب را ندارند  و یا اینکه تحلیلی از نوشتار یا تصویر را ندارند  فلذا همینکه فعالیت در صحن را دارند بسی جای شکر را  هست  تنها خواهشی که از دوستان داریم  مطالب تبلیغاتی و یا اطلاعیه های غیر ضروری را در صحن قرار ندهند.
 
دامنه |: سلام جناب آقا اسماعیل آفاقی. کمی توضیح می‌دهم: اشتباه برداشت کردید. گله ندارم از هیچ کسی. بنده از استاد آشیخ جواد آقا توقع دارم و توقعاتم را رک مطرح کردم که قلم خود را به کار گیرند، کپی فرستادن برای ایشان ضرورت ندارد و خودشان از صاحبان فکر و اندیشه هستند. بنده قیاس نکردم که همه عین هم باشند. حالا که شما خود از «اطلاعیه‌های غیرضروری» سخن به میان آوردید، عرض می‌کنم واقعاً آنچه از سوی چند عضو محترم صحن از عکس‌های این ور و اون ور رفتن امام‌جمعه‌ی شهر سورک بار می‌گذارند، چه بارِ مفهومی در خوانندگان ایجاد می‌کند؟! اینان حُسن نیت دارند و سلامت نفس دارند که بارگذاری می‌کنند، اما نمی‌دانند آثاری باقی نمی‌گذارد هیچ، شئوون آن مقام محترم را خدشه می‌زند. اگر امام جمعه یک تحلیل بدیع و مهمی کرد، خب، نشر دهند، اما دیروز آنجا بود، امروز اینجا هست، فردا کجا می‌رود، بار ندارد. من دعوت‌شده به این صحن هستم و بیش ازین هم برای خود چیزی قائل نیستم. متن نوشتاری اعضا بود می‌خوانم، نبود، باز می‌کنم صحن را، می‌بندم. خودم هم هر روز اگر ممکن بود، متنی می‌نویسم برای صحن. بگذرم. در کار مدیران این صحن هم تا اکنون هیچ دخالتی هم نکرده‌ام. ممنونم.
 
جواب اسماعیل آفاقی: سلام. البته نظرم را خوب متوجه شدید. من برداشت اشتباهی نکردم، کلی در نظر گرفتم  و جهت پاکسازی صحن. متشکرم.
 
نظر مصطفی بابویه: سلام و عرض احترام خدمت شما آقا ابراهیم گرامی و سایر دوستان گروه. با شما هم نظرم. در این گروه محترم (هیئت رزمندگان دارابکلا) علما و فضلا و اساتید و سایر دوستان فرهیخته و محترم حضور دارند و اندیشه ها و قلم ایشان به اندازه ای رِسا و گویا میباشد که فرصت هر گونه کُپی و فوروارد را خواهد گرفت. و میتوان گفت که علاقمندی جهت بهره مندی از افکار و اندیشه های ایشان وجود دارد.  لذا درخواست از علما و اساتید و فرهیختگان این گروه محترم این است که: فرصت و بستر ایجاد شده را مناسب ببینند; به جهت تولید اندیشه های نو و تولید محتوای جدید و نوشتار نو و ثبت نظریات مختلف و انتقال این مفاهیم به سایر عزیزان. که خلأ این تازگی اندیشه و تولید محتوای جدید مدتهاست در فضای مجازی و حقیقی حس میشود. ارادت مصطفی.
 
استاد نجفی سلام. دقیق تشخیص دادید؛ کار مرا راحت کردید. می‌خواهیم صحنی را شاهد باشیم که بیشتر پست‌های ارسالی از اندوخته‌های خود اعضا شکل گرفته باشد. این کار جاذبه‌ها و آثار خودش را دارد. مثلا" حتی در موضوع تسلیت به صاحبان مصیبت، وقتی کسی از قلم خودش استفاده می‌کند ولو در حد چند خط ساده و از دل برآمده، قلب صاحب مصیبت را فتح می‌کند حالا همین تسلیت هم اگر متنی کپی از سو و آن سو باشد، شاید آنچنان روح و قوت قلب نداشته باشد.
 
نظر جناب عیسی رمضانی: سلام بر دوست گرامی و استاد محترم جناب طالبی عزیز فرمایش شما درست است  بنده از مطالب بکرو تحلیل‌های خوب شما آنهم با قلم و نگارش زیبا بهره مند می شوم ، وچقدرهم جذاب می شود که اعضا محترم فقط تراوشات ذهنی خود را در باره مسائل مختلف، با دیگران به اشترک بگذارند. ولی باید توجه داشته باشیم که، دراین صورت،  مشارکت کنندگان  معدود خواهد شدبه چند نفر که باهم مبادله پیام می کنندو  بیشتر اعضا درخوشبینانه ترین حالت فقط منتظر و ناظر ردوبدل شدن پیام‌ها خواهند بود ضمن اینکه چنین وضعیتی درجای خود مفید می باشداما به نظرم چون این گروه هیئت رزمندگان یک گروه عمومی است ونه تخصصی و درقوانین این گروه هم نیست که‌ اعضاء صرفا تحلیل‌های شخصی ارائه کنند لذا هریک ازاعضاء محترم به فراخور زمان و مکان مطالبی را گزینش و بارگذاری می کنند هرچندممکن است برای برخی از اعضای این گروه،  تکراری هم باشه اما تکرار متن های مفید، خالی از فایده نخواهد بود. فِک کامبه ناخواسته از یک دَس کف ویشتِر بَییه. عذرخواهی.
 
دامنه |: جناب آقا سید اسحاق سلام. با شما در مفاد پربار توصیف شخصیت ممتاز امام ره، که در قافیه‌ها بروزش دادید، موافقم. در بیت ۶ که فرمودید «چو فقهِ جعفری را فتح الباب است امام» نقطه‌اوج فقه جعفری را در افکار امام ره معرفی کردید که عالی بود. در بیت ۹ هم که فرمودید «در جمعِ فقها ، اولوالاباب است امام» باز هم عالی ظاهر شدید و واقعیت جایگاه علمی و فقهی امام را مطرح کردید. اما در بیت ۴ که فرمودید: «کلامش بهرِ خلق ، فصل الخطاب است امام» حرف دارم و فصل‌الخطاب خواندن برای غیرمعصوم را قبول ندارم و برین مصرع اشکال وارد می‌دانم، زیرا از منظر من، نمی‌توان برای مردم (به تعبیر شما «بهر خلق») مقام فصل‌الخطابی برای کسی قائل شد زیرا دریچه‌ی تفکر را مسدود می‌کند و نوعی اختناق اندیشه شکل می‌دهد. البته در حوزه‌ی قدرت، مسئله، یا قراردادی است و یا عرفی و شرعی، که این فرق دارد. خود حضرت امام ره برای مقام علمی‌شان در عرصه‌ی عام و مردم شأن فصل‌الخطابی قائل نبودند. بگذرم و از تجلیل (=بزرگداشت) در شئون امام ره بنیانگذار نهضت بی‌نظیر اسلامی و مردمی، به قلم شعری شما ممنونم.
 
پاسخ شیخ مالک: سلام مجدد بر برادر فرهیخته و خوش مباحثه آقا ابراهیم. بله درست فرمودی ولی بدون تاکید آوردی. اگر خواستیم با تاکید حجاب بیافزائیم میگوئیم حجاب از یقینیات قرآن است و قرآن کریم به ضرس قاطع از حجاب دفاع کرده. معلومه دیگه سلم تازه پذیرش کرده و هنوز به مرحله یقین نرسیده تازه علامه جوادی آملی بعد از یقین فرمود اثبات بعد از اثبات تثبیت است. یعنی اثبات و تثبیت از یقین درجه آن بالاتر است.
 
نظر استاد شیخ محمد نجفی: سلام بر آقا مدیر گرامی. ظاهرا منظور دوست گرامی ،آقا ابراهیم عزیز این بود که آن مقاله قبلا در صحن گروه بارگزاری شده است و میخواست از رشحات علمی و قلمی ایشان بهره برداری شود، نه اینکه چرا آن مقاله در صحن بارگزاری شده و چرا مدیران محترم گروه آن را آنالیز نکرده‌اند. درود بیکران بر ابوی گرامی تان .پاینده و پیروز و پایدار باشید. یاعلی.
 

کم نگذارم و بگویم طبق سوره‌ی مبارکه‌ی عصر، تواصی به حق کرده‌ای و نوشته‌ات در دسته‌ی نصیحت‌های نافع قرار دارد و غیرمعقول هم نیست و منبسط شدم وقتی دست به ارشاد من زدی. اما بگذار حرفم را بیرون بریزم و بعد از صد و پنجاه و اندی سال عمر! توی قبرم نبرم: شگفت‌زده نبودم آن زمان وقتی حضرت امام امت- سلام الله علیه- در چهارده خرداد شصت و هشت رحلت کرد، مرجع شرعیاتم را تغییر ندادم و مقلد شرعی فقیه عالیقدر مرحوم آیت الله العظمی منتظری نشدم، یکی از علل باقی‌ماندم بر تقلید از آن حضرت این بود آقای منتظری شرکت در نمازجمعه را در عصر غیبت حضرت موعود عج هم واجب می‌دانست. کاری ندارم که بر یازده نجاست هم، یک نجاست اضافه کرد و عرق آن فعل ویژه را نجس می‌دانست. بگذرم. حالا شما مرا به شرکت در نمازجمعه‌ی سورک فرا می‌خوانی؟! کتمان باقی نگذارم اوائل انقلاب پیش خود حساب می‌کردیم، چون آقاخامنه‌ای یا آقارفسنجانی سه هفته در میان نمازجمعه می‌خواندند از داراب‌کلا راه می‌افتادیم که برویم تهران نمازجمعه و برگردیم. اون زمان نام امام‌جمعه‌ی آن روز را به خاطر جنگ و امنیت اعلان نمی‌کردند. حدسی (=اَطِر پِه) راه می‌افتادیم و گاراژ پیرزاده دروازه بابل ساری، اتوبنز وحدت سوار می‌شدیم و می‌آمدیم مستقیم خیابان انقلاب، دانشگاه تهران. یکدفعه یخ می‌شدیم چون از بالای جایگاه آقای وزیر شعار -که مرحوم شد و اسمش یادم رفت- مثلا" می‌گفت آیت الله موسوی اردبیلی تا دقایق دیگر برای ایراد خطبه وارد می‌شود. خیط برمی‌گشتیم. البته نمازجمعه را اقامه می‌کردیم. آق شیخ مالک ما را همین نمازجمعه پردیسان قم چرا فرا نمی‌خوانی و به سورک حواله می‌دهی؟! من به شرط کشکولی با شما در نمازجمعه‌ی شهر سورک شرکت می‌کنم: یا به خودت یا بنده وقت دهند ایراداتم را به نحوه‌ی برگزاری نمازجمعه در کشور و انتقاداتم را به محتوای نادرست اغلب خطیبان جمعه کشور که گاه به شکل و محتوای نمازجمعه‌ی عربستان سعودی شباهت می‌زند، آزادانه مطرح کنم!!! اما بعد اگر شما آشیخ مالک و یا هر بزرگواری فکر می‌کند امام‌جمعه هر جا رفت و می‌رود و خواهد رفت را باید هَمطی فِرطّه فِرطّه هر کاجه پخش کرد، تا جوان و مردم را حالی کنید یک من ماست چقدر کره می‌دهد، بسم‌الله. لابد ارزیابی‌های شما چون مرد میدانی‌تر هستی، به واقعیات جامعه نزدیک است. خالی نگذارم روی محتوای نمازجمعه‌های سورک داوری ندارم چون خبر از آن ندارم و از پیش‌داوری هم حذر دارم.


آقا مصطفای بابویه‌ی ما سلام و بنده هم تقدیم احترام دارم. من هم با پیشنهاد عقلانی و قابل انتظار حضرت عالی موافقم. درست است حرف شما، بله؛ اساسا" چرا یکی از جاهای تولید محتوا، خود همین صحن رزمندگان نباشد که این‌همه اعضای متفکر و صاحب فکر و نظر و وارد در مسائل دارد. چه می‌شود نوشته‌هایی درین صحن از سوی اعضای فخیم و شریف نگاشته شود که هر کس راحت رغبت کند، نه فقط بخواند حتی اگر ترجیح داد متنی مفید است آن را به جاهای دیگر بفرستد. چرا همیشه این صحن جای دریافت کپی‌ها باشد. چرا داراب‌کلا مرکز تولید محتوا برای سورک و میاندورود نباشد. مگر کم دارد؟ هرگز. البته چند بار روشن گفتم که بنده در کار مدیریت مدیران محترم این صحن محترم دخالتی نمی‌کنم. اگر صبح امروز به پیشگاه استاد حاج آقا شیج جواد آفاقی هم توقع و انتظار برده‌ام دلیلش این بوده ایشان از اعضای صاحب نظر این صحن هستند و از بیت عالِم بزرگ دین. پس خیلی بیراهه نیست اگر خواستم به قول استاد نجفی از رشحات قلمش بهره برگیریم. همین. از شما تشکر وافر دارم که مطلب را خوب پختید. درود.


استاد جناب نجفی سلام علیکم. دقیق تشخیص داده‌اید؛ کار مرا راحت کردید عالی‌جناب. بلی، می‌خواهیم صحنی را شاهد باشیم که بیشتر پست‌های ارسالی از اندوخته‌های خود اعضا شکل گرفته باشد. این کار جاذبه‌ها و آثار خودش را دارد و از عوارض هم خالی است. مثلا" حتی در موضوع تسلیت به صاحبان مصیبت، وقتی کسی از قلم خودش استفاده می‌کند ولو در حد چند خط ساده و از دل برآمده، قلب صاحب آن مصیبت را فتح می‌کند. حالا همین تسلیت هم اگر فرضا" متنی کپی ازین سو و آن سو باشد، شاید آنچنان روح و قوت قلب نداشته باشد که بتواند اثر بگذارد. انگار متنی مرده و بی روح است.


دانشور محترم جناب آقاعیسی رفیق گرانقدرم سلام. با جمله‌ی شما که فرمودید "چقدرهم جذاب می شود که اعضا محترم فقط تراوشات ذهنی خود را در باره مسائل مختلف، با دیگران به اشترک بگذارند" عمق درخواست مشخص شد. با باقی سخنان معقول شما مخالفتی ندارم. ارزیابی و انتظار شما هر دو درست است. من هم، نیاز ضروری‌تر را مد نظر گذاشتم وگرنه هر عضو محترم صحن، از حق پست‌گذاری برخوردار است و مدیریت مدیران محترم این صحن مفخّم هم، چنین فضایی مشاعد و سرشار از خلوص و دوستی را تمهید نموده‌اند و مانع کسی نشده‌اند. من فقط حاجت به کسانی برده‌ام که یقین دارم اگر وارد میدان تبیین شوند، هیچ کمی از آن کسانی ندارند که آن کپی‌ها را نوشته‌اند. از جمله‌ی خودمونی شما که نوشتی: «فِک کامبه ناخواسته از یک دَس کف ویشتِر بَییه» لذت بردم و خندیدم. اگر چند متر هم می‌نوشتید رغبت داشتم نوشته‌های شیوای شما را از ذهن و فکرم متأملانه عبور دهم. باید تشکر روانه کنم که دست به بیان نظر زدید و ما را از حضور خود مطلع کردید. روح آن مونس جان و جام شما شاد.


آقا مصطفی سلام. در عدالت، چه در مفهوم آن و چه در منظور آن، با بینش خوب شما هم‌عقیده هستم. خیلی هم ردیف و در سنخ منطق، سخن می‌گویید. همه مهم بود؛ سخن امام علی ع اساس عدالت را مشخص کرد و سخن افلاطون هم هشدار است بر نظامات سیاسی بی‌اعتنا به عدالت که منجر به نابودی آن نوع حکومت‌ها می‌شود، حتی چاره‌ی کار را برای مواجه نشدن با انقلاباتِ زیر و زبَر کننده، در اجرای عدالت می‌داند. این طور بگویم که به قول استاد شهید آیت‌الله مرتضی مطهری (نقل به مضمون)، هر چه عدلی است، شرعی است. و هر چه شرعی است عدلی. به قول استاد آقا نجفی دارابی: یا علی؛ که معیار عدل و عدالت و حقیقت امان علی ع است. شادمانی‌ام تشدید می‌شود وقتی نوشته‌های محققانه‌ات در صحن محترم رزمندگان سو سو می‌زند. خدا قوت.

 

نظر سید علی اصغر: در پاسخ به آقا عیسی رمضانی دارابی:  سلام مرد عرصه فرهنگ و دانش ، مهربان و مومن. نگارش تان پرفایده و دارای پیام خردمندانه است البته ادبیات مرتب هم دارد . باشکوه بودن در کمیت نیست در کیفیت است . چنانچه به تعداد انگشتان دست در مناظره مجازی برآیند و گروه شاهدباشد زیباتر از بار گزاری پست های است که انتقالش خیلی راحت است و تاثیر خیلی کمی دارد . اگر اعضای محترم گروه فقط کپی ارسال کند و پست جهنده بفرست چه زمانی خواهد توانست تحلیل محتوی کند و دیگران وارد مباحثه با ایشان شوند . مدیریت صمیمانه رزمندگان اسلام وارد محدودیت های فنی نشدند . بعبارتی قوانین وضع نکردند و اعلان نظرهای آقا اسماعیل آقایی هم بیشتر شخصی است تا مدیریتی ! بنابرین بنده شخصا درپی راهی هستم که باور آقا ابراهیم طالبی است و از نوشته های تاثیر گذار و کارشناسی و فنی اش درس می گیرم . انتظارم به پیوست انتظار آقا ابراهیم سنجاق شده است که انتظار داریم علما و اهل تحلیل و فعالین اجتماعی و سیاسی نوشته های خودشان را ارائه بدهند.


سید اندیشمند متدین من سلام. در آغاز بیآغازم که رفیق، قلب تپنده‌ات را در اَعلی‌‌ترین پمپاژ می‌خواهم. و غم قلوب عَطوف تو و زن‌عموی معززمان را در کمترین حد و بهانه. آقا، من به پیام‌رسان‌های خارجی وصل نیستم و اساساً اهل نصب فیلترشکن در گوشی‌هایم ابداً نیستم، پس به آقا سید مهدی حسینی دوست گرامی و گرانقدر ما دسترسی ندارم. اگر ممکن و میسور بود بالاترین مراتب تسلیت مرا به آن جناب حتماً ابلاغ نما. استفاده کنم ازین پست، که بابت هم‌باوری تو با بنده، در لای متن پاسخ متین و درخشنده‌ای که به دوست دانشورم آقا عیسی رمضانی مرحوم محمد در چندین پست بالاتر، نوشته‌اید، وافر تشکر دارم. در آخر باز هم اذعان کنم هیچ روز این روز و شب‌ها نشده که تو در خاطرم حضور نداشته باشی. انگار یک روح ثانی در وجودم طلوع دارد. با تو غمناکم کما این‌که همه‌عمر با تو شاد. ابراهیم.

 

متن حجت الاسلام شیخ محمدرضا احمدی:
 
سلام مرد ۴۴ ساله


میان همه سلام‌ها، این سلام، ویژه است، همانند سلام فرمانده،

سلام به تو و روزی که بذر تو در اوایل دهه چهل با فریادهای روح الله کاشته شد،

سلام به تو و روزهایی که در سالهای ۵۶ و ۵۷ سر از خاک برداشتی و با خروج دیو از کشور و ورود فرشته به تهران، در ۲۲ بهمن متولد شدی،

سلام به تو خونهایی که در آن سالها تو را آبیاری کردند تا در زیر پاهای جلادان و خیانتکاران نمانی و همانند نهالی نوپا آزادانه سر بر آوری،

 سلام به تو و روزهایی که عشق و معنویت را در جبهه‌ها رقم زدی، جوانان برومند زیادی افتادند تا تو همچنان رشد کنی،

سلام به تو و روزهای سنگین قبول قطعنامه که دلها مکدَّر شد، اما باور به وعده های روح الله استوارتر شد و تو تنومندتر،

سلام به تو و آن هجوم‌های فرهنگی همه جانبه که با نام روابط و تبادل فرهنگی، در فکر شبیخون بودند،

سلام به تو و روزهای فتنه سال ۸۸ که فضا را غبارآلود کردند تا ما نه، بلکه تو را ناپیدا کنند، اما تو تناورتر شدی، هرس شدی، بارهای اضافه را پیاده کردی و نسل جدیدی را سوار واگنهای پر از امید خودت نمودی،

سلام به تو و روزهایی که نه سلاح، نه دیپلمات، نه چوب و چماق، بلکه هرزگی و برهنگی به جنگ با تو آمده بود، روزها و ماههایی که جنگ ترکیبی و جنگ شناختی دست در دست خواستند تو را از ریشه بکَنَند و تو را از هویت تهی کنند و ما مظلومیت تو را نظاره می‌کردیم، اما تو همچنان با لبخند و استواری تمام آنان را آگاه کردی و به راه خود ادامه دادی و امروز ۴۴ ساله شدی،

اما امروز، عده ای هنوز نمی دانند با خودشان چند چند هستند، نمی‌دانند با این همه آثاری که این انقلاب از خود به جای گذاشت، غدیری بمانند یا به سقیفه برگردند، گاهی غدیری هستند و گاهی سقیفه ای و گاهی نه غدیری و نه سقیفه ای، به قول قرآن، مُذَبْذَبِینَ بَیْنَ ذلِکَ لا إِلى‌ هؤُلاءِ وَ لا إِلى‌ هؤُلاءِ. هنوز خیلی مانده تا راه را از بیراهه تشخیص دهند، کسانی که خودشان را کوچک می دانند، انقلاب را هم کوچک می بینند، بزرگ منشان، بزرگی انقلاب را به راحتی درک می کنند، فرق بین شعب ابیطالب و خیبر را درک نکردند و نمی دانند ما امروزه گرچه در دامنه در حال حرکتیم، اما در موضع جنگ خیبر هستیم، نه شعب ابیطالب... خیلی مانده تا درک کنند. یک زمانی می گفتند انقلاب چهل سالگی خود را نخواهد دید و عده ای هم در داخل نماینده جان بولتون شده بودند، اخیرا هم عده ای می گفتند نظام برف زمستان را نخواهد دید، اما یادشان رفته بود که انّ ربّک لبالمرصاد

ضد انقلابها آمدند و رفتند، حتی سوپر انقلابیهای‌ پشیمان هم آمدند و رفتند، اما آنچه باقی ماند و انشاالله سالیان سال باقی خواهد ماند، "انقلاب" است و "انقلاب" است و "انقلاب". آیا این عظمت، این سربلندی، این درخت تناور و تنومند و باثمر، سلام ویژه نمی طلبد؟ امروز، به یاد ماندنی ترین روز تولد تو بود. انقلاب ما بر حق بود و آنچه حق باشد، جاودان خواهد ماند، ولو کره المشرکون.

 
استاد احمدی رفیق و سرورم سلام. متن تحلیلی - کنایی عالی آن دوست اندیشه‌پرداز را خواندم. ذخیره هم کردم برای نشر در دامنه، فرصت می‌خواهم تا زیر این نوشته، نظرم را بنویسم. الآن وقت برایم نیست. مجال یافتم، می‌آیم. ممنونم.
 
شیخ احمدی: علیکم السلام جناب استاد طالبی عزیز. طبق معمول از اندیشه زیبا و قلم توانای شما استفاده خواهیم کرد.


استاد آقا احمدی سلام مجدد. اول از ایراد شروع کنم، سپس از سراسر درستی و راستی سخن آن جناب درین متن گیرا. ایراد این است اسمی که برای بذر آنگاه نهال و حالا شجره‌ی تنومند یعنی انقلاب اسلامی ایران برگزیدید نارسا است زیرا آن را فقط در مردان به تقلیل بردید و نوشتید: "مرد ۴۴ ساله" حال آن که این انقلاب حاصل جمع زن و مرد ایران است نه فقط مردان. بهتر می‌‌بود نام آن آدم ۴۴ ساله یا انسان ۴۴ ساله می‌گذاشتی و یا حتی فرد ۴۴ ساله که شمولیت داشت. مثل عنوان کتاب «انسان ۲۵۰ ساله» نوشته‌ی آیت الله سید علی خامنه‌ای -رهبری معظم- در پیش از انقلاب که منظور ۲۵۹ سال امامت ائمه علیهم السلام است که چون نور واحدند جمیعاً شده‌اند انسان ۲۵۰ ساله که پس از این مدت سال امامت حضوری، عصر غیبت امام موعود عج آغاز شد.

اما بعد؛ متن مبتکرانه‌ی شما ۱. هم به‌خوبی نشان داد این انقلاب چگونه و با چه تفکر و مراحل دشواری سر از مرز پرگهر برافراشته ۲. هم تبیین کرد چگونه سرافرازانه یک جنگ لعنتی را ظفرمندانه پشت سر گذاشته، ۳. هم هجمه‌های بی‌رحمانه و غیرمنطقی خصومت عده‌ای مخاصمه‌جو با آن را برملا داشته ۴. هم در یک تعبیر جذاب و واقع‌گرایانه، مردّدین را در قالب "مُذَبْذَبِین" نمایان شاخته ۵. و هم تئوری خیبر را خوب جَلوه داده و از مَهابت شِعب ابی طالب بیرون انداخته. سلام بر این شجره‌‌ی طیبه‌ی ۴۴ ساله که صاحبان قدرت باید بر اصل‌های ثابت و اصل‌های سیّال آن وفادار بمانند و کژراهه نروند و درود بر قلمت که آن را تحریر کرده. آقا احمدی پوزش دیر مجال یافتم که به آن بپردازم. متن شما هم را مجدد انگشت‌نشان کردم بالا.

 
جواب آقای شیخ محمدرضا احمدی: سلام مجدد جناب طالبی عزیز. آنچه شما در بخش اول بیان کردید، دقیقا همان تردیدی بود که در ذهن من وجود داشت، اما در همان زمان در ذهنم آن را به  "رجل" تعبیر کردم و کلمه مرد، نه به معنای جنسیت، بلکه به معنای شخصیت را به کار بردم. اما ایراد شما را می پذیرم. ممنون از حُسن نظر جنابعالی.
 

رمان "محمد" ص

متن آن در لینک بالا در دامنه

 

سلام جناب آقا مصطفی. چون فرمودی فرصت مباحثه نمی‌کنی و وقت آمدن به صحن محترم را نداری، بنده هم از پرداختن به بحث عقب نشستم. اما متون شما را که به فکر و مطالعه و قلم پژوهشگرانه‌ات آراسته است، می‌خوانم. بگذرم.

 

کیهان (۳ اسفند ۱۴۰۱)

 

اترک (۳ اسفند ۱۴۰۱)

 

اعتماد (۳ اسفند ۱۴۰۱)

 

سه خبر، سه نظر 

به نام خدا. سلام

خبر یکم : کیهان نوشته: "تحریریه روزنامه‌های زنجیره‌ای یا شعبه رسانه‌های بیگانه؟!"

 

نظر : اساسا" از دیرباز با مواضع روزنامه کیهان مسئله دارم اما این تیتر کیهان برای این چند روزنامه -خصوصا" طی سال‌های اخیر- دقیق بود. من هم شک ندارم عواملی خطرناک برای بیرون شدند.

 

خبر دوم : اعتماد منعکس ساخته: ولادیمیر پوتین اوکراین را «مناقشه‌ای وجودی» علیه‌ی غرب توصیف کرد.

 

نظر : از همان اولین روز ورود روسیه به این مسئله، در "مدرسه فکرت" نوشته بودم، این یک رویدادِ بی‌مانند است که دو اردوگاه غرب و شرق را به مَصاف هم می‌برَد. تردیدی نیست این یک جنگ معمول نیست یک نبرد طبیعی و قسری است، یا همان «مناقشه‌ی وجودی».

 

خبر سوم : اترک تیتر زده آیت‌الله جنتی گفته: "باید به داد مردم رسید" ... "هم دین ما و هم آرمان‌های انقلاب و سنت و سیره پیامبر (ص) و ائمه به ما آموخته است که راضی نیستند حتی یکی از پیروان آنان گرسنه بماند. آنان مقید بودند که باید شکم مردم سیر باشد."

 

نظر : آیت‌الله شیخ احمد جنتی اگر خیلی راست می‌گوید با این کِبَر سِنّی‌اش، کنار بکشد و بگذارد کسانی وارد مدیریت کشور شوند که شایسته برای رسیدن به دادِ مردم باشند. این که کسی به میز قدرت بچسبد و حاضر نباشد آن را ترک کند، جزوِ آدابی نیست که سنت و سیره بر آن دست نهاده. شایسته کسی است که فکر و جسم درستی برای کار برای مردم داشته باشد و وقتی دید از دیده‌ی مردم افتاده داوطلب میزش را به شایستگان بسپُرد. | ۳ اسفند ۱۴۰۱ | ابراهیم طالبی دارابی.

 

جناب آقای روخ فروز ذاکر محترم اهل بیت -علیهم السلام- سلام. در متن بالا -که گذاشته‌اید- آموختیم میان قلب و اشتیاق و تقرّب، یک ربط وثیق و یک منطق محکم برقرار است. در متن پایین هم که گذاشته‌اید دانستیم که از نظر امام خمینی ره هر چه عارفان والِه، در آثار قلمی‌شان در سالیان فراوان، گفتند، در «چند کلمه‌ی مناجات شعبانیه» مندرج است. و این یعنی جامع‌بودن مناجات شعبانیه.

 

از حُسن انتخاب متن‌های فاخر و دینی توسط ذوق و هوش شما شادمان و خشنودم.

 

جا دارد علاوه بر تقدیر و تجلیل حضوری که در داراب‌کلا رخ داد، درین صحن محترم هیئت هم، از شما قدردانی کنم که مجلس پسرعمه‌ی عزیزم را با لحن گرم و بیان مسلط، گرم کرده بودید. مطالب در مصائب روضه‌ی شما، معمولاً هم متقن است و هم به مَقتل نزدیک و خصوصاً هم خلاصه و عصاره‌واره هست. همینش خوب است جناب حاج اباذر.

 

همچنین از دوست گرامی خودم جناب آقاخلیل شاه علی هم تشکر فراوان دارم که با تسلط و دانایی، مراسم پسرعمه‌ام را اداره کردند و شایستگی خود را در برگزاری‌های این‌چنین مراسمی، بروز دادند.

 

پاسخ روخ فروز: و علیکم السلام و رحمه الله و بر کاته. واقعیتش اینه از محضر اساتید قلم و شخصیت‌های فرهیخته علی الخصوص حضرتعالی بسیار بهره می‌بریم و باعث افتخارماست در جمع خوبان باشیم.

 

پاسخ آقا خلیل شاه علی: با سلام خدمت عمو ابراهیم. ضمن عرض تسلیت دوباره به شما از بابت درگذشت پسر عمه عزیزتان. بله درست فرمودید سرور عزیزمان حاج اقای رخ فروز همیشه و در همه مراسمات که حضور داشتند .چه در انتخاب اشعار و چه در خواندن روضه های مستند مجالس رو پر بار و پر فیض کرده اند .خدا حفظشان کند و ماندگاری ایشان و نوایشان را از خدا وند منان خواهانیم. از بابت لطف و عنایتتان در مورد بنده هم از شما تشکر میکنم.الهی بمانی برای همیشه.

 

قدرت عقب‌راندن ایران را ندارد

اشاره: رفیق آق سید علی اصغر از من خواست روی متن "استراتژی غرب نسبت به ایران" نوشته‌ی جدید آقای دکتر محمود سریع القلم -که "مجمع فعالان اقتصادی " آن را چکیده کرد- نظرم را ارئه دهم. من با قبول و اطاعت از پیشنهاد این رفیق اندیشمندم، ابتدا سعی می‌کنم اصل نوشته‌ی آقای سریع القلم را به سبک روش‌شناسی، "تحلیل محتوا" واقعی کنم، سپس نظرم را در پایان بگویم:

 

من تا جایی که با افکار سریع القلم آشنایم، او در صدد است به لحاظ نظریه‌پردازی، رفتار ایران با جهان را بر مبنای سه پایه‌ی قدرت متعارف، ثروت انباشته و عقلانیت مدرن تنظیم کند. بنابرین با این نگاه، وقتی وارد تحلیل می‌شود سمت و سوی تحلیل را به این سه ضلع مثلث می‌رساند. او دولت فعلی حزب دموکرات آمریکا را با شاخص "تولید ناخالص داخلی ۲۵ تریلیون دلاری" بر راهبردی می‌بیند که باید تحولات جهانی را به سود آمریکا رهبری کند تا بتواند باز هم قدرت ۴ ساله‌ی دوم را از حزب رقیب برُباید. لذا دولت جو بایدن از نظر وی بر پیاده‌سازی سیاستِ "برون‌سُپاری، بدون درگیری های درازمدت و سردردهای سیاسی"، دارد خود را مجدد تجدید قوا می‌کند، با تقسیم سه محور "استرالیا، کره جنوبی، ژاپن و هند در برابر چین" و " لهستان، آلمان، فرانسه، انگلستان و کشورهای اسکاندیناوی در برابر روسیه" ، "اسراییل و عربستان" هم برون‌سُپاری ایران را به عهده گرفته اند و خودِ واشنگتن این مجموعه را مدیریت و هماهنگی می کند.

 

به همین دلیل دولت فعلی آمریکا در برابر ایران، روش سیاسی Remote Control (=کنترل از راه دور) را ادامه می‌دهد چراکه بنیان‌های این روش عبارتند از: "انزوای سیاسی، جلوگیری از سرمایه گذاری خارجی، افزایش نرخ تورم و منوط‌کردن عموم گشایش‌های مالی به تایید وزارت خزانه‌داری."

 

سریع القلم سیاست آمریکا در برابر ایران را عین سیاست آن کشور با شوروی می‌داند که از نگاه آنان "یک سیستم خودمخرّب" بود که با "گذشتِ زمان" خودبه‌خود به انتها می‌رسید و نیازی به جنگ مستقیم نداشت. اینک، همان حالت را برای ایران قیاس می‌کند چون وی معتقد است "اروپا و آمریکا برداشت بسیار منفی از سیستم سیاسی و حاکمیت ایران" دارند و به بخش معارضین نظام امید بسته‌اند.

 

پس سریع‌القلم نتیجه می‌گیرد: "اگر از تاریخ بیاموزیم، ایران نمی‌تواند در خاورمیانه به یک قدرتِ مسلط و پایدار سیاسی و نظامی تبدیل شود. خود سریع القلم در نظریه‌های روابط بین الملی خود، قبول دارد اولین اقدام یک کشور برای قدرتمند‌شدن و تأمین امنیت ملی، "صلح و تفاهم و سازگاری با همسایگان" است. و یک شناخث انتقادی هم دارد از سیر ۱۰۰ ساله‌ی ایران، و آن این است که "از زمان مشروطه تا به حال، ایرانیان در مسیر توسعه و دموکراسی هم‌چنان دورِ خود می‌چرخند."

 

اینک نظر بنده:

 

به نظر من آقای محمود سریع القلم شاید انگیزه‌اش این باشد سطح تخاصم نسبت به ایران را کاهش دهد. بیشتر از طریق تحریک سران حکومت در ایران جهت تغییر نگرش به کشورداری و جهان‌مداری. چون تماما" نگاهش به توسعه و رشد ایران است. از سوی دیگر برای او، اول ثروت کشور اصل است، سپس اگر زمانش رسید، مذهب. نیز تزش این است تمام سیاستگذاری کشوری باید از ریل عقلانیت عبور کند نه شرع و مذهب و نیز ترجیحات روحانیت به عنوان صنف مسلط. ضعف بزرگ وی اما دست‌کم این سه تاست:

 

۱. طرف‌های مخاصم و مقابل ایران را زیادی بزرگ می‌کند،

۲. تمام رفتار غرب را بر هوش و عقل محاسبه‌گر می‌داند،

۳. آنان را همیشه فعال تصور می‌کند، نه منفعل.

 

در همین نوشتارش سعی کرده با دادن کُد، نظام ایران را سیستم خودمخرّب عین شوروی معرفی کند. و با نشانه‌گذاری و سربرگ‌نویسی تحلیلی، خواننده را متوجه‌ی این پیش‌بینی کند که ایران هم با گذر "زمان" ناخودآگاه عین حکومت کمونیستی پایان خود را امضاء می‌کند. که از نظر من این رفتار سریع القلم کریستال‌بینی سیاست غرب است و کِدربینی مطلق سیاست ایران. شاید علت این باشد او از بالاترین تصمیم در درون ساخت قدرت ایران، دچار فقر و فَقد اطلاعاتی (=به تعبیر کارلر ریموند پوپر) است. در مورد خاورمیانه درست است که آقای سریع‌القلم تئوری و نظریات رایج را کشف کرده اما واقعیات چیزهای دیگری است که غرب خود واقف است ایران از حد یک قدرت بزرگ به یک قدرت با توانِ مداخله‌گرانه‌ی بازدارنده‌ی بسیار ویرانگر و نابودکننده صعود کرده است. و آمریکا چون ازین سطح فزاینده‌ی قدرت جهانی ایران مطلع شد، ترجیح داده سیاست امنیتی برون‌سُپاری ایران را از راه پرهیز از جنگ با ایران پی بگیرد.

 

از نظر من، به لحاظ سطح برخورد هم، غرب توان عقب‌راندن ایران را ندارد، مگر آن که بتواند طرفداران انقلاب اسلامی را خیلی راحت به جمع مرددین بیفزاید و فکر آنان را به نفع خود تسخیر نماید. و این علاوه است به آن سیاست پنهان آمریکا برای تأخُّر توسعه و روابط ایران با سیاست و اقتصاد جهان. ابراهیم طالبی دارابی.

نظر حجت‌الاسلام سید کمال‌الدین عمادی:

سلام و درود بر شما بزرگوار جناب دارابی . عیاد شعبانیه در ماه پیامبر اکرم ص بر شما و اهل تالار مبارک باد. از تحلیل واقع گرایانه حضرت عالی نسبت به دیدگاه جناب #سریع_القلم استفاده کردی. اما یک نکته در تحلیل های این دسته از سیاست اندیشان همیشه مغفول میشود. در تحلیل اینها پیوسته القاؤ می شود که در #سیاستگذاری #ریل_عقلانیت لزوما غیر از شرع و #مذهب (هر شرع و مذهب )است و سیاستگذاری در نظام جمهوری اسلامی لزوما مسیر غیر #عقلانیت را طی می کند. سخن این این نگاه در کدام محکمه علمی به اثبات رسید نگاه شریعت غیر از عقلانیت است. آیا واقعا #نظام_سرمایه داری حاکم بر غرب خصوصا آمریکا بر ریل عقلانیت است یا کاملا در مسیر مقابل آن است. این دسته از تحلیل دو اشکال عمده دارند و اولا اینکه توان فهم جمع بین #عقلانیت و #مذهب خصوصا مذهب اهل بیت علیهم السلام را ندارند. دوم این که ما هم قبول داریم باید بر ریل عقلانیت سیاستگذاری شود اما کی گفته فقط شما توان تشخیص عقلانیت را دارید دیگران ندارند. کسانی قدرت فهم بدیهی ترین مفاهیم عقلانیت که دعوت به ندای #فطرت است را ندارند و پیوسته در مقابل این عقلانیت مسلم جبهه دارند چگونه با این #خود_شیفتگی خود را تنها صاحب #فهم_عقلانیت می داند این همان خوی استکباری است که این دسته از اندیشمندان مخالف دین به معنای عام گرفتار هستند با تشکر از نکات ارزشمندی که فرمودی سبب نگارش ما را فراهم فرمودید. سید کمال الدین عمادی.

 

پاسخ: استاد بزرگوار حجت‌الاسلام حاج آقا سید عمادی سلام علیکم. مناسبت‌ها و ادعیه‌ها و اذکار شعبانیه بر شما نیز گوارا بادا. کمال تشکر روانه‌ی شما می‌کنم که متن این شاگردتان را درخور دیدید. اتفاقاً نکات مهمتری هم افزودید.

 

بلی؛ مضافاً این‌که دگر اشکال آقای سریع‌القلم -که این سال‌ها تمام آثارش را هم خوانده‌ام- این است به جای اقناع دست به القا می‌زند، درست عکس یکی از چند اصل مشهور در کتابش «عقل و توسعه‌یافتگی» که آنجا معتقد است همواره باید اقناع صورت داد نه القا و اغوا.

 

نیز اشتباه تحلیلی اخیرش این است، در تساوی موقعیت شوروی و جمهوری اسلامی ایران فعلی در نظر نمی‌گیرد مردم شوروی از تک حزبی آهنین تبری داشتند و میان حکومت و ملت فاصله افتاده بود اما نظام ایران در همین ۲۲ بهمن اخیر، مردم عظیمی را در خیابان دید که حاضر شدند تمام گرفتاری اقتصادی خود را نادید بگیرند و پای انقلاب باز هم امضای تأیید بزنند. دفاع عقلانی شما از شرع و بیان شرعی شما از عقل جالب بود و جای تبیین هم بود. با احترام و ارادت.

 

نظر سید علی‌اصغر: سلام رفیق بادقت و هوشمند من. اول اینکه ؛ تحلیل تو همواره برایم درس آموزنده ایست که شاگردان بادقت آنرا فرامی گیرد و بدلیل این ایام تمرکز ارائه استدلال از من ستانده است . دوم اینکه ؛ از برآوردن تمنای بنده کمال تشکر را دارم . الهی قلم و اندیشه ات برکت داشته باشد تا انگیزه های دینی و مذهبی را بیش از پیش افزون کند.


سلام رفیق دردمند اندیشمندم. امر کردید و اطاعت گردید. خرسندم موافق افتاد. دعای آخر تو هم برایم یک نوید و کردارسازی است. آنچه تو ازم بخواهی، اجابتش بر من سخت نیست، البته اگر در آن دانش داشته باشم. می‌آموزم باز مثل این پنجاه و اندی سال رفاقت. مثل همه‌ی اوقاتت: دلت دانا، سرت جویا، جسمت پویا بادا.

 

 

شب چهل

سید جواد شفیعی

پسر سید علی اصغر

 

 

...


 

...

 

 

شیخ محمدرضا احمدی. جلیل قربانی

 

 

 

تشییع و مراسم دفن پسرعمه‌‌ام،

رفیق همیشگی و هم‌بازی کودکی‌ام

آق سید محمدباقر شفیعی دارابی

پنج شنبه ۲۷ بهمن ۱۴۰۱ همزمان با

(سالروز شهادت امام کاظم علیه السلام)

انگاری به قول رفیق مشترکمان آق سید علی اصغر

از احرام حج برگشتی و حاجی شدی

 

 

آرام گرفتی پسرعمه ولی قلب‌های همه‌ی اعضای بیت و

بستگان و رفیقان و آشناییان را به خودت نزدیک‌تر کردی

 

 

حضور اخوی‌اش

جناب جناب آق سید صادق در سردرگاه منزل آقا و عمه‌ام

 

 

سپاس دوستان و مردم خوب دیار داراب‌کلا

و اطراف شهرها و روستاها

 

 

...

 

 

من. آق سید صادق.

آق سید علی. حسن آهنگر

منزل مرحوم آق سید باقر. ساری

 

 

من. پسرعمه‌ام آق سید صادق

منزل مرحوم آق سید باقر. ساری

 

 

جناب جعفر مؤذن غلامی و

جناب حاج کبل سید محمد شفیعی حفظهما الله

که کار متبرک تدفین و تلقین انجام دادند

 

 

حضور اخوی‌اش

جناب حجت الاسلام آق سید شفیعی دارابی

 

 

رفیق داغدار فرزندش آق سید علی اصغر

 

 

مرحوم آق سید محمدباقر شفیعی دارابی

پسرعمه‌ام یادت از باد نرود هرگز

 

 

مرحوم آق سید محمدباقر شفیعی دارابی (پسرعمه‌ام)

و دائی‌اش مرحوم شیخ علی اکیر طالبی دارابی (پدرم)

 

 

پسرعمه‌ی عزیزم و بزرگوارم

حضرت حجت الاسلام آق سید شفیع شفیعی

 

 

پسرعمه‌ی عزیزم آق سید صادق. مراسم تشییع

 

 

سید علی اصغر

 

 

...

 

 

دخترعمه ربابه‌ی عزیزمان روز تشییع جنازه

 

 

سید علی اصغر در تشییع آق سید محمدباقر

 

 

حجت الاسلام حاج سید احمد آقا شفیعی

پسرعمه‌ی آقا سید باقر اقامه‌ی نماز میت

 

 

گریه‌ی وداع آق سید صادق عزیز با آق سید باقر عزیز

 

 

روز تشییع

 

 

...

 

 

پس از دفن

 

 

تشییع پسرعمه‌ی عزیزم

 

 

آق سید علی پسر آق سید صادق

در فراق غمبار عمویش زنده‌یاد سیدباقر

نشر عکس : دامنه

 

 

در کمال آرامش پرواز به دیار بقا

 

 

نماز میت به امامت حضرت

حجت الاسلام سید احمد آقا شفیعی دارابی

 

 

جعفر رجبی

 

 

...

 

 

اقامه‌ی نماز میت

 

 

مراسم گور تلقین توسط

حاج کبل سید محمد شفیعی حفظه الله

 

 

روز تشییع جنازه


 

...

 

 

گلباران قبر آق سید محمد باقر شفیعی

عکاس این صحنه: حمیدرضا طالبی دارابی

 

 

گلباران قبر آق سید محمد باقر شفیعی

عکاس این صحنه: حمیدرضا طالبی دارابی

 

 

پسرعمه‌ام آقا سید باقر در ماه‌های اخر زندگی

 

 

مراسم هفت

مرحوم آق سید محمد باقر شفیعی دارابی

عصر پنج شنبه | ۴ اسفند ۱۴۰۱ | مزار داراب‌کلا

نشر عکس: دامنه. عکاس: ام البنین دارابکلایی

 

 

...

 

 

...

 

 

...


 

...

 

 

...


گزارش از چهلم آق سید جواد و تشییع آق سید محمدباقر

نوشته‌ی ابراهیم طالبی دارابی

به نام خدا. سلام. لابد نخست عکس‌هایی که بالا گذاشتم را خواهی دید سپس اگر مایل بودی

نمای یکم:

یک جاده‌ی برفی و کولاکی، مسافر را به تردید و تدبیر می‌کشانَد. همین بود که وقتی سید به من تلفن کرد برای دعوت، تأکید هم کرد "اگر برف بود انقلابی رفتار نکن." یعنی تن به خطر نزن و نیا. حالا من مانده‌ام با برف قبلِ قم تا گردنه‌ی جاده افتَر و گردنه‌ی گدوک و دو مجلس و مراسم مهم: تشییع جنازه‌ی پسرعمه‌ام آق سید محمدباقر شفیعی و چهلم پسر آق سید علی‌اصغر مرحوم آق سید جواد شفیعی؛ دو همسایه‌ از عموزادگانِ هم. به هر حال تلفن کردیم منزل پسرعمه‌ام حجت الاسلام آق سید شفیع شفیعی که ایشان را هم ببریم، که دیدیم ساعاتی پیشتر از ما راهی شد. خبردار شدیم شکر خدا تشییع افتاده روز جمعه ۲۸ بهمن ۱۴۰۱. ولی وسط راه خبر آمد تشییع به ساعت ۳ یا ۴ عصر پنج‌شنبه ۲۷ بهمن ۱۴۰۱ همزمان با سالروز شهادت جانسوز حضرت امام کاظم -علیه السلام- موکول شد. روی دوک گدوک بی‌قرار شدیم، اما دلگرمی داشتیم دست‌کم سرِ تشییع نرسیم، حتما″ تَهِ تشییع که می‌رسیم. به ورسک که رسیدیم گفتند تشییع شروع شد! چون پیکرش را در ملامجدین ساری شستشو دادند. کمی بعد فهمیدیم نماز میت هم برگزار و مراسم دفن تمام شد. وای! دیگر شروع شد حسرت و گریه که او را آخرین بار ندیده‌ایم. اویی که علاوه بر نذری‌های عاشورا، برای روز تاسوعا در خونه‌ی خواهرش سیده ربابه (جناب اصغر مهاجر) در اوسا هم، همه‌ساله مشارکت و شرکت شائقانه داشت و رفقا مرتب هر تاسوعا، بیشتر از هر وقت وی را آنجا دیدار می‌کردیم. نمای دوم در ادامه:

 


نمای دوم :


خُب حسرتِ رسیدن به تشییع، نه فقط شامل ما شد بلکه بر دل خیلی کسان از فامیلان و مردم بامرام محل و حومه و شهر و دوردست‌ها ماند. از پسرعمه‌ام آق سید صادق پرسیدم چرا تعجیل شد تشییع؟ حتی محلی‌ها هم نرسیدند برسند. پاسخ داد پیکرش پس از غسل در ساری، زود روانه‌ی محل شد و از سوی دیگر نمی‌خواستیم فرزندان و همسرش، زیاد در انتظار زجردهنده‌ی تشییع برای روز بعد یعنی جمعه به سر برَند. قانع شدم، اما آرام نه. نماز مغرب را خوانده، روانه‌ی چهلم پسر آق سید علی اصغر شده که دیدم داغ دل رفیقم هنوز هم برای سید جواد عزیز دُردانه‌اش تازه‌تر شده. آغوشِ هم رفتیم و در گوش هم، سه چهار مورد، نجوا دادیم. بگذرم که وجودش در وجودم هست و شاید هم وجودم در وجودش. گرمی مجلس چهلم روح ما را نواخت. حضور رفیق‌مان جناب حجت الاسلام شیخ محمدرضا احمدی عضو همین صحن محترم -که از قم به بابل و از آنجا به مجلس چهلم آمد- رونق و حزن مجلس را افزوده بود. حالیا، سیدم را در چهره‌ای زیبا و درخشان و کاملا" معنوی و عرفانی دیدم. گمانم این است این مدت در وضع سوگ، خیلی با خدا خودمانی بوده. یکی یکی آمدند. چهلم را معمولا" طبق سنت رایج داراب‌کلا، هم خلاصه‌تر از سوم و هفتم منعقد می‌کنند و هم در خونه‌ی صاحب عزا و همسایگان برقرار. از تنگِ سیدمله توی منزل آق سید، میهمانان (=بانوان و مردان) نشستند تا خونه‌ی سیدین: آق سید محمد شفیعی و آق سید مجید شفیعی و خونه‌ی آق سید حسین نوربخش و خونه‌ی دخترعمه‌ام سیده رقیه (جناب هادی آهنگر) که برنامه‌ها شامل قرائت جزوات قرآن کریم بود و روضه و پذیرایی شام. برای مراسم روضه در چنین مجالسی به طور عمومی حرف دارم. بماند برای نمای سوم:

 

 

نمای سوم:

 

اساسا" معتقدم روحانی‌یی که برای روضه‌ی سوگواری‌ها دعوت می‌شود، ترجیح آن است به معارف در دین بپردازد، نه به تحریک معایب در سیاست. اندرز ماوراء و معاد کند، نه مواردِ ماسوا. نیاز نیست آسمان و زمین بافَد. سزا هم نیست مردم مَدعوّ را به کشف دانایی خودش حالی و ریا کند. و نیز مجلس سوگ را آغشته به شوخی کند. این عیب وقتی تشدید می‌شود که آدم ببیند حرف توی دهنِ مردم هم دارد می‌گذارَد. حتی اگر کسانی از عالمان کشور از فلسفه‌ی لقب «آیت الله» خالی هستند، باز هم نیازی نیست در یک مراس ماتم‌، نزد عموم مردم آنان را به طعنه و سُخره «آفتُ الله» !!! خطاب کرد. روحانیان، مواعظ را نباید به چیزی وهن، آلوده کنند. من اگر اقتضای مجالس این‌چینی اجازه دهد معمولا" پای چنین منبری‌هایی که از زیِّ طلبگی بیرون می‌زنند، نمی‌نشینم. بگذرم. چه شامی آق سید و بانوی مکرمش و همه‌ی بستگان بیت شریفش تدارک دیدند، گوشتش را با سبزی جنگلی معطر، آغشتند و با رایحه‌ی دلنشین آن، طبع و مزاج میهمانان را به خوبی مساعد خوردن، کردند. غذایی از سرِ سخاوت و به خوشمزگی‌یی صدها بار برتر از رستوران "حاج حسن" ساری و "اکبر جوجه" گلوگاه و حتی ″حاج نائب″ تهران. مجلس تمام شد و همه رفتند. تنها نزدیک سی چهل نفر رفیقان و میهمانان فامیل آق سید، ماندند. ما هم همیشه هر جمعی که دست دهد آن را به یک نشست مباحثه‌ای جدّی بدل می‌کنیم و نمی‌گذاریم اوقات که "چون ابر می‌گذرد" هدر روَد. از جمع خواستم گپ‌گپه را -که چندتا چندتا داشتند پچ پچ می‌کردند- خاتمه دهند و یک بحثی شروع کنیم که همه‌ی جمع بشنوند. پرسش نخست را آقای مهدی مقتدایی طرح کرد و پرسش دوم را بنده و سؤال سوم هم داشتم که طرح کنم دیدم ساعت از ۱۱ و اندی نیمه‌شب گذشت. در نمای چهارم می‌گویم.


نمای چهارم:

آقای مقتدایی موضوع گروه مولدسازی را مطرح کرد که دولت ۱۳ یعنی حجت الاسلام سید ابراهیم رئیسی آن را ایجاد کرد. پیشنهاد شد جناب آقای جلیل قربانی که تخصصش اقتصاد است و در سازمان مدیریت و برنامه مازندران هم، مقام مشاور، این قضیه را از نظر حقوقی و شکل قانونی و مقایسه‌ی جهانی تشریح کند. آقاقربانی حرفه‌ای ظاهر شد و گنگیِ موضوع را گرفت. یکی یکی وارد بحث شدند و هر یک، یا مثال زدند و یا دست به تحلیل. فکر کنم بحثی عایدی بود. و مقداری زوایای آن را از دید تشریحی یا انتقادی یا انتظاری و یا چشم‌اندازی، روشن ساخت. پرسش دوم را بنده وسط آوردم. گفتم: ما رفقا در دهه‌ی دوم و سوم زندگی‌مان، به جشن‌های عروسی و شادی‌های‌مان سال به سال دعوت می‌شدیم، مثلاً یا عروسی سید علی اصغر می‌رفتیم، یا کمی بعد عروسی زنده‌یاد یوسف، بعد عروسی سید رسول و یا عروسی من و محمدحسین و حاج احمد و همین‌طور بشمار برو بالا. اما درین دو یا سه یا حتی چهار دهه‌ی اکنون و آینده‌ی‌مان، داریم به شرکت در مصائب و حزن و عزاهای همدیگر نزدیک و نزدیک‌تر می‌شویم، چه کنیم این آخرین پاره‌های عمرمان سالم‌تر و صحیح‌تر و معنوی‌تر زندگی کنیم و زیاد غرق سیاسیات نشویم؟ روی این پرسشم هم مقداری بحث شد و گویی پرسشی نوین و کمی‌شیرین برای جمع بود. پرسش سومم که در آن نشست دست نداد مطرح کنم این بود که خدا به دندان نرم شیری کودکان پس از ریزش نوبت به نوبت، دندان جایگزین دائمی و سفت و سخت‌تر می‌دهد، علت چیست همین دادنِ دندان، در دوره‌ی کهنسالی به انسان داده نمی‌شود؟ آیا روی علت این حکمت عجیب خدا هیچ فکر کرده‌اید؟ برم روی نمای پنجم.

 


نمای پنجم:

خُب، پرسش ۵ چون آنجا طرح نشد روی آن بحث هم رخ نداد. باید بگذرم. خدا را شاکرم در مجلس سوگواری چهلم فرزند رفیق شفیق‌مان آقا سید به همراه همه‌ی رفیقان، شرکت و در دیدار تسلای درگذشت پسرعمه‌ام آقا سید محمد باقر نیز، نزد اخوان: حاج آقا سید شفیع و آقا سید صادق و خواهران و دامادان و نوادگان و بستگان، در منزل آن مرحوم در ساری حضور یافته و در مراسم سوم در مسجدجامع دارا‌ب‌کلا هم، متنی، درخورِ شایستگی‌ها آن پسرعمه‌ی مذهبی و دوستدار اهل بیت علیهم السلام و گشایشگر گره‌های بیچارگان و نیازمندان ارائه کردم. و پایِ اداره‌ی خوب و مسلط مجلس سوم توسط جناب آقا خلیل شاه علی و مدیحه‌سرایی مُطنطن و پرطنین و متین جناب اباذر روخ فروز و روضه‌ی خیلی‌مناسب و شیوای جناب حجت الاسلام سید احمد آقای شفیعی دارابی ایستادم. شاید درست نباشد اگر از همه‌ی حاضرین در تسلا و در سوم و سایر مراسم و نیز چهلمی که آق سید علی اصغر برپا نمود، تشکر ویژه و وافر نکنم. شَکّرالله مساعیکم.

آخر حرفم چه خوب شعری باشد از آقای ابوالفضل زرویی نصرآباد:

رود، رود، رود، رود
رود گریه‌ی جماعت کبود
در فراق آن‌که رفت
در عزای آن‌که بود

| ۴ اسفند ۱۴۰۱ |
ابراهیم طالبی دارابی

 

نظر حجت‌الاسلام محمدرضا احمدی: سلام جناب استاد طالبی عزیز. درگذشت پسرعمه تان را گرچه حضوری به شما تسلیت گفتم، اما با خواندن خصال نیک آن مرحوم، مجددا به شما و خاندان محترم تسلیت عرض می‌کنم، خداوند به بازماندگان صبر و اجر عنایت فرماید. حضور در محضر سید گرامی انجام وظیفه بود، حقیقتا خیلی دلم می‌خواست وضعیت جوی به گونه ای باشد که بتوانم به محضر سید بزرگوار برسم و حضوری به ایشان تسلیت بگویم، از آنجا که رنگ رخسار نشان می‌دهد از سر درون، سید را مردی متین، با فرهنگ و ادب، همراه با طمانینه یافتم که با اقتدا به مولا و جد خود، توانست این مصیبت بزرگ را هضم نماید. انسانهای فکور، صبورترند، و ایشان هم فکور هستند و هم صبور.

از نمای سوم شما چیزی نمی نویسم، اما تجربه خودم در امر تبلیغ به من می‌گوید باید دیدگاه اصیل برخاسته از قرآن و روایات را برای مردم توضیح داد، چرا که امام صادق علیه السلام فرمود: اگر مردم زیبایی‌های سخنان ما را می‌شناختند، بدون شک از ما پیروی می‌کردند. وظیفه ما را این بیان مشخص کرده است.

عزیزان قدر یکدیگر بدانید 
اجل سنگ است و آدم مثل شیشه

این بیت باید بیشتر ورد زبان ما باشد، چرا که به قول خودتان، به دهه ای از عمر رسیدیم که شرکت در عروسی های مختلف را به فرزندان و جوانان سپردیم و رفتن به مراسم عزا را خود برعهده گرفته ایم، انشاالله همگی عاقبت به خیر شویم، داشت یادم می رفت که سالروز ولادت آقا حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام و روز پاسدار را به شما و اعضای محترم گروه تبریک بگویم، اسعدالله ایامکم. محمدرضا احمدی.

 

جناب حجت الاسلام استاد احمدی دوست گرانمایه‌ی من سلام. قوت قلب بود این پیام تجلیل از مقام شامخ رفیقم آق سید علی اصغر غمدیده‌حال. برداشت درستی از شخصیت این دوست دوست‌داشتنی‌ام صورت دادید. تعریف شما بی‌شائبه است و صدق در آن موج می‌زند. نیز از بیان نظر در مورد اصل تبلیغ و نوع متون منبررفتن، برای من جالب توجه بود. ازینکه مرا بایت یک روز یوم‌الله لایق تبریک دانستی، از جناب عالی تشکر دارم. باید به امام امت ره تبریک گفت که با آن مقام الهی و معنوی و عرفانی و اخلاقی و سیاسی خود، فرموده بود: «ای کاش من یک پاسدار بودم.» که این سخن سرنوشت‌ساز، کار پاسداران را در مراقبت از هوای نفس خود و پرهیختن از امور ممنوعه، شدیدتر می‌کند. بایت پسرعمه‌ی عزیزم نیز، ازت سپاس بی‌کران می‌گزارم و نیز از حضور گرمابخشت در چهلم پسر سید علی اصغر.


سلام آق سید اسحاق. مصرع «همه‌ی بنیان ظلم یکسر کنند» دارای مضامین بلند است. از دقتت در گزینش واژگان غنی خوشم می‌آید. یکسره کردن بنیاد ظلم کاری تمام‌نشدنی است، زیر شرّ پا به پای خیر خود را عدو نگه می‌دارد تا قیام قیامت. مهم این است اگر نتوانستیم بنیان‌های ظالمین را یکسر (=نابود و منهدم) کنیم، دست‌کم کاری کنیم همه‌ی ما وفاداران به اسلام مبین، که بیشتر از هر بار، به عدالت روی آوریم، در تمام امور عدالت، برادر و خواهر حقیقت است.

 

پنج‌پایه‌ی عقیدتی، ایمانی، معنوی
 
به نام خدا. سلام.

 

یکم : جان امام عصر عج

دوم : روح امام حسین ع

سوم : دَم حضرت عیسی مسیح ع

چهارم : رفعت حضرت ادریس ع

پنجم : ختم نبوت حضرت محمد مصطفی ص

 

شرحی اندک بر هر کدام: لازم است گفته آید این متن یک برداشت کاملا" شخصی بنده است که از فهم و دریافت خودم برآمده است. پس اگر قناسی‌یی (=ناموزونی و کجی) در آن دیده شد اهل فن لابد از سر منفعت تذکر، تذکار خواهند داد:

 

۱. به نظرم جان امام عصر عج متوفّا نشده، تا باورمندان، حضور انتظاری داشته باشند و با امید راستین به ظهور، زندگی خود را در مدار دین نگه دارند. به عبارتی خدا سهمی از شأن لایزالی (=سرمدی و ابدی و دائمی) خود را موقتا" به جان امام مهدی موعود عج هم چشانیده تا مؤمنان دچار خلاء مذهبی نشوند. پیوندداشتن با امام زمان عج، به معنی قلمه‌زدن نهال هر مؤمن است به شجره‌ی جان آن امام غائب که خدا از سر حکمت، جان را ازو هنوز نسِتانده و برای بشریت امانت نهاده است. در ادبیات دینی، همه توصیه شدیم به انتظار و ظهور از روی عقیده توجه کنیم و نفس‌مان را با توسل به ذات مقدس آن امامِ دارای حیات موقتا" جاوید، تازه‌تر نماییم.

 
 
۲. روح امام حسین ع در جهان باقی گذاشته شد تا مؤمنان و هر انسان اهلِ الهیات و آزادگی، از او الهام برگیرد. آنچه توسط آقا سیدالشهداء ع در قیام عاشورا، هم تمرین و هم تدریس و هم تلقین شده حاوی تمام زوایای زندگی هر انسان است که بخواهد در ردیف شایستگان قرار گیرد. توسل به روح امام حسین ع به عنوان مقتدای برترِ ادغامِ اسلام نظری در اسلام عملی، یک امر معنوی و واقعی است. تا کنون هیچ انسانی در اندازه‌ی امام حسین ع اسلام را در صحنه‌ی عمل بروز نداده است. شاید علت اصلی این که آن امام شهید و سازنده‌ی مکتب عاشورا را "مصباح و سفینه" نامیده‌اند این باشد این دو صفت در ایشان مُنحصریت دارد و هیچ کسی دیگر، نمی‌تواند خود را به این دو صفت، متُصف و نامدار کند. فقط روح اباعبدالله ع است که سیفنه و مصباح است. از همین رو در منابع روایی درج است: "اِنهُ لَمَکتُوبٌ عَلَى یَمِینِ عَرشِ اللَّهِ مِصبَاحٌ هَادٍ وَ سَفِینَةُ نَجَاة". یعنی: «در طرف راست عرش نوشته شده است حسین چراغ هدایت و کشتى نجات است.» و اوست که ثارالله نامیده شده یعنی ولیِّ دَم و خون او، فقط خداست و اختیار خونش را فقط خدا دارد. علامه طباطبایی توسل به امام حسین ع را یکی از ۲۵ ادبِ انسان معنوی می‌داند. یعنی انسان معنوی نمی‌شود مگر با رعایت دست‌کم ۲۵ ادب که یکی همین پناه به امام حسین ع بردن است و او را وسیله‌ی تقرّب به خدا نمودن. بگذرم.
 
۳ . دَم مسیحیایی حضرت عیسی بن مریم -علیهما السلام- یک پیامش شاید این باشد که بشر از هر چیزی که برایش محیّرالعقول (=حیرانی عقلی) شده است، تعجب نکند و فوری دست به انکار و ردّ نزند. رهبری معظم همین دیروز به اعضای مجلس خبرگان گفتند:
 
"از شُبهه هم نباید رنجید و همچنانکه مرحوم شهید مطهری خودش شُبهه و پاسخ آن را کشف می‌کرد، باید برای مواجهه با شبهه آماده شد."
 
منظورم از آوردن کُد سخن رهبری معظم درین متنم این است که، راه برای آدم این نیست دست به رد مسائل حیرت‌آور بزند، بهتر است آن را در فهرست شُبهه‌های پدید آمده‌ی خودش ثبت کند و سپس به روش علمی و منطقی و عقلی سراغ اهل فن روَد و آن را حل کند، نه خود و عقیده‌ی خود را منحل سازد که به معنای عقیم‌سازی عقیده و عقل خود است. دنیای مسیحیت این پیامبر بزرگِ مبشّر حضرت احمد ص را بد فهمیده است. مسیح ع اساسا" برای از بین بردنِ کژی‌های برآمده در دین تحریف‌شده‌ی حضرت موسی ع توسط مدعیان پیروِ او، برانگیخته شد و اصلاحات اساسی او برای انسان‌سازی، سرانجام جدی گرفته نشد و او را بی‌رحمانه پس از سه و اندی سال نبوت در سن کمتر از سی سال، به صلیب کشاندند، ولی دستِ قادر خدا این «عبدالله و کلمه» (به تعبیر قرآن) را به آسمان برد. دَم مسیح به نگاه من در جهان معنویت، جریان دارد و قادر و قابل آن کسی است که ازین دَم مقدس و جاوید عیسوی ع در خود بدَمد.
 
۴. حضرت ادریس ع چون اولین بنیانگذار درس و تدریس است و به همین علت آن پیامبر خدا را «ادریس» (=درس‌دهنده) نامیده‌اند. او هم به روایت قرآن به آسمان رفعت داده شد و نمُرد. یک پیامبر خیاط بود و در "مسجد سهله"ی کوفه خانه داشت. زائرین کربلا و نجف، در کوفه که حضور یافتد در مقام ایشان دق‌الباب می‌کنند، نماز هم می‌گزارند. توفیق این زیارت نصیب بنده هم شد. علامه طباطبایی معتقد است مسائل فوق طبیعی و مُمتنعات (=چیزی محال و غیرممکن) ناگهان به اسباب غیبی برای حضرت ادریس حلّ می‌شد. من معتقدم باید ازین مقام معنوی ادریسیه، درس‌های دائمی معنوی آموخت.
 
۵. اما ختم نبوت حضرت محمد مصطفی ص نه یک اتقاق، که یک مکتب جاری و به عبارت جهانی نه یک پروژه (=طرح موقت و گذرا) که یک پروسه (=روندی رشدیابنده و دائم) است که حاکی از اکمال دین و اتمام نعمت می‌باشد. ما ازینکه در عصر پسِ از ختم نبوت زاده شدیم باید بسیار شکرگزار باشیم که دیگر ظهور پیامبر بعدی نداریم که سر در گم باشیم و باز دنیال چیزهای جدید بگردیم و وعده و وعید از پیامبر نو، جست‌وجو کنیم. حضرت محمد ص حاصل‌جمعِ همه‌ی آورده‌های آسمانی است و دستاوردهای عظمیش، عصاره‌ی تمام آموزه‌های آمده‌به‌زمین از سوی همه‌ی انبیای الهی می‌باشد. هرگز نباید مقام بی‌مانند پیامبر اکرم ص با هیچ کسی مقایسه شود. او یکجا طعم تلخ تمام رنج و مصائب سایر پیامبران ع را چشیده و خم به ابرو نیاورده و فرهنگ حیات جاوید را به دست وصی خود حضرت امام علی ع سپرده تا جریان نبوت توسط امامت شکل راهبَری و میدانی و عملیاتی به خود گیرد و صرفا" مکتب نظری و پای ورقه باقی نماند و زندگی انسان در چرخه‌ی نظر و عمل پیموده شود که اساس آن بر پایه‌ی مکارم اخلاق و اهتمام به امور مردم و مسلمین (=انسان‌هایی که با خدا در سلم و سلامت‌اند) است. حضرت ستوده‌ی استوار ص، پیامبر همه‌ی پیامبران است و تمام آداب دینی و انسانی در تفکر و سیره‌ی ایشان جمع و منسجم. ازین پیامبر خاتم ص، دائم باید ادب آموخت؛ ادب و اخلاقِ هر رفتار و کاری را. از زندگی شخصی تا زندگانی عمومی و سیاسی و اجتماعی.
 
| ۵ اسفند ۱۴۰۱ |
ابراهیم طالبی دارابی
 
 
دوست گرامی من جناب آقا حجت رمضانی سلام. دیدار با شما و اخوی‌تان آقا قنبر در مجلس سوم پسرعمه‌ام برایم جاذبه داشت. مدتی بود همدیگر را ندیده بودیم. تجدید خاطره شد. برای این کار هنری خوب که تصاویر محزون داشت و خوب هم جانمایی شد، تشکر ویژه دارم. بی‌شک آقا حجت، سازنده و ارسال‌کننده، درین ثواب انعکاس تشییع پیکر یک انسان اهل الهیات و دوستدار ائمه‌ی اطهار علیهم السلام یعنی پسرعمه‌ی عزیزم زنده‌یاد آق سید باقر سهیم است. خداوند پدر مهربان و مادر گرانقدرتان را در رحمت خود جای دهاد. درود. با ارادت: ابراهیم طالبی دارابی
 
 
پاسخ جناب حجت رمضانی: سلام سردار خوبیها. هیچ وقت محبت جناب عالی را به عنوان معلم و فرمانده فراموش نمی کنم. بنده شاگرد تنبل کلاس جناب عالی هستم.
 
آقا حجت عزیز سلام مجدد. آقا شما رادمرد و راسخ هستید و اخلاق نیکو داشتی و داری. درود بر روحیه‌ی باز و رفتار زیبای شما دوست نازنین من حقیقتاً سربازی بیش نیستم و درین سربازی باقی می‌مانم تا سهم خودم را به دین و میهن و انقلاب درخشان ایران بپردازم.. همین. خاطرات من با شما دوست دارای حُسن سلوک، در آن ایام قشنگِ باهم بودن، کنار حاج عباس، هرگز فراموشم نمی‌شود. علاقه‌ی من هم به شما، تمام‌پذیر نیست حجت‌جان. والسلام.
 
 
سلام جناب آقای حجت رمضانی. از هنرمندی تان بسیار خرسندم. آثار خوبی را بجای گذاشتید و لحظه های تشیع جنازه آقا سید بزرگ و مهربان سید محمدباقر شفیعی دوباره درک و احساس می شود. خداوند پدرومادر و جوان مهربان شادروان آقا وحید رمضانی را رحمت کنند . سید علی اصغر.
 
 
سید علی اصغر شفیعی: سلام عزیز دل. وجودت برای مراسم شادی و گاها عزا و سوگواری همواره برکت موجب دلگرمی و خرسندی است . روش نگارش از رویدادها هم منحصربفرداست و حرکت وضعی اش درعلم جامعه شناسی و روانشناسی برند دارد. یکی از عواملی که دل مرا آرام نمود حضور حضرت حجه الاسلام مرد مهربان و اندیشمندوبزرگوارم آقای احمدی بود. ایکاش همسرنجیب شان را برای باشکوه شدن مراسم چهلم پسرم با خودشان می آوردند ! یاد دوست و عموی خوب و مهربانم آقاسیدمحمدباقرشفیعی را گرامی می دارم و خدایش رحمت کند.
 
پاسخ دامنه : سلام رفیق من. برداشت منطقی و مساوق با حقیقت توسط ذهن خلاق شما، ادامه‌ی راه را در نوشتن و پرداخت موضوعات نوین و مبتلابه، بر من میسّرتر می‌کند. چه نقدها و چه قبول و تائیدهای شما برای بنده در یک راستا جای دارد و از آن پند بیرون می‌زند.
 
سید علی اصغر خطاب به دامنه: سلام جانا. هر چی در وجود ظاهری بنده دیده اید دستاورد ممارست با شماست که در مکتب اخلاقی تان بیش از پیش و فراتر از قواعد رایج شاگردی نمودم و زحمت مواظبت از بنده را هم بعهده داشتید و دارید.
 
پاسخ دامنه : سید سلام. ما به وجه متقابل، از هم می‌آموزیم زیرا در هم به عقیده و معنا و دین‌ورزی درآمیزه شدیم. در انقلاب، در جنگ، در همه‌ی امور عمومی زندگی و حتی برخی از شاخص‌های شخصی زندگی کنار هم بوده‌ایم. این را در صحن محترم گفتم که هنجار را معرفی کرده باشم نه خودمان را. این عبارت شما تماما" فروتنی شما را می‌رساند وگرنه بنده، تو که می‌دانی نسبت به رفقا، نگاه همپایگی دارم.
 

آق سید حسین شفیعی: شادباش به ۳۶ پاسدار عزیز دارابکلا.  بسم الله «الحفیظ» و «الحافظ». سلام علیکم. فرارسیدن سالروز ولادت سرور شهیدان، و امام پاسداران، حضرت ابی عبد الله الحسین (ع) را به همه عزیزان، تبریک میگویم. از  جمله آورده های مهم فرهنگی معمار کبیر انقلاب اسلامی ایران، حضرت امام خمینی (ره) این است که چنین روزی بزرگ، به روز «پاسدار» نام گرفت؛ فرصت را غنیمت شمرده، طلوع مجدد این روز جاوید را به همه پاسداران  ارجمند؛ بویژه به ۳۶ پاسدار عزیز دارابکلائی (که در ادامه شاهد ذکر نام و شهرتشان می باشید) صمیمانه تبریک میگویم؛ طبق لیستی که یکی از پاسداران عزیز دارابکلائی، در اختیارم قرار داد؛ و با لحاظ ترتیب حروف تهجی و  حذف القاب و عناوین، نام و شهرت دارابکلائیهای عزیزی که بصورت رسمی موفق به عضویت در نهاد مقدس سپاه پاسداران  انقلاب اسلامی گردیدند؛ و سالهای سال به  مدال گرانسنگ «پاسدار» مفتخر شده اند؛ بدین شرح می باشد:

 

آقایان عزیز و ارجمند: ابراهیم آهنگری، ابراهیم طالبی دارابی؛ ابراهیم گلچین؛ احمد غلامی،  اسماعیل آفاقی، اصغر آهنگری،  تقی آهنگری، حجت رمضانی (پاسدار کمیته)، حسین آهنگر، حنظله کارگر، داود سلیمانی، سیدحسین شفیعی، سیدحسین عمادی، سیدحسن موسوی، سیدعلی اصغر عمادی، سید علی اکبر هاشمی، سیدمحمد حسینی، سید موسی موسوی (پاسدار کمیته انقلاب اسلامی)، سید یاسر موسوی، عبدالله رحیمی، علی اکبر دارابکلایی، علی چلویی، علی غلام نژاد، علی کارگر، صادق رمضانی، صفر قلی زاده، قاسم بابویه، قنبر جنگلبان،  کمیل مختاری، مجتبی رمضانی، محمد مختاری، محمود رمضانی، مهدی رنجبر، مهدی رمضانی، موسی رمضانی، نبی طالبی.

در پایان، ضمن آرزوی موفقیت بیشتر و صحت و سلامتی برای تک تک این عزیزان؛ از فرصت پیش آمده استفاده می کنم و به روح مطهر سردار رشید اسلام حاج محمد حسین آهنگری؛ و نیز  شهید عیسی ملائی و همچنین مرحوم سیدآقا پورصمد (ره) درود می فرستم؛ و برای همگان، بهره مندی از شفاعت آل الرسول (ص) را از درگاه خدای منان مسئلت دارم. آمین یا رب العالمین.( حوزه علمیه قم: سید حسین شفیعی دارابی: عصر اولین روز جمعه = سوم شعبان ۱۴۴۴ق //  ۵ اسفند ۱۴۰۱ ش)

 

دامنه |: استاد گرانقدر حوزه و دانشگاه و دوست و راهنمای مشفق ما جناب حاج آقا سید حسین شفیعی دارابی سلام و عرض ادب و احترام. ازین‌که در دایره تبریک فرخنده‌ی شما قرار گرفتند، خرسندم. ممنونم که ملاطفت می‌ورزید. سلامتی و بهبودی‌تان را طلب می‌کنم از خدای همیشه بخشایگر مهربان. نام شش نفر دیگر برده نشده. معمولاً پیش می‌آید که در فهرست نام‌ها، اسامی از یاد برود. آقایان:
 
جناب علیرضا آهنگر برادر حاج احمد
جناب سلیمان سلیمانی مرحوم استاد نظر
پسرخاله‌ی من جناب موسی رمضانی کل اوریم
جناب سید ابراهیم مسلمی کمیته
جناب حسین واحدی دامغانی کمیته
جناب اسماعیل مهاجر دارابی
 
 
شیخ محمد بابویه: باسلام و عرض ادب. نوستالژی جالبی بود حال و هوای ما رفت به اون دوران. بسیار متشکرم. اشاره کوتاهی به نقش چند عزیز داشتی و چقد خوب بود اشاره ایی هم به نقش حسن آقای آهنگری می نمودی  و تیارت (تئاتر) را تکمیل تر می کردی

 

 
سلام آشیخ محمد بابویه. چندی‌ست دیار نیهی؟! حسن آقا نقش یک مرتبط و معترض سیاسی را بازی می‌کرد و زمینه‌های نشست مخفی میان مردم و متنفذین با دانشجو (آق سید عسکری) را فراهم می‌ساخت. در اجرای نمایشنامه هم از بداهه‌گویی‌های خود می‌گفت و داستان را شیرین‌تر می‌ساخت. بس است؟ یا بازم بگم؟
 
شیخ محمد بابویه: با سلام. ان شاالله درفرصت مقتضی در خدمت خواهم بود. و اما نقش حسن آقا تا جائیکه ذهنم یارم باشد علاوه بر موارد مطرحه، لو دادن آقای عسکری از شهر به روستا و برگزاری جلسات مخفی نزد دارودسته خان هم جزء نقش ایشان بوده البت آقا سید بزرگوار باید واکاوی کند آیا درست گفتم یا خیر؟
 
 

این فیلم کوتاه (در صحن رزمندگان) یک صحنه‌ی معنوی است از بازگشت یک پدر شهید از حج خونین سال ۱۳۶۶ ، مرحوم طالب حاجی، پدر شهید محمد آهنگر دارابی. نمازی با وقار و طمأنینه در پایین‌مسجد داراب‌کلا به امامت حضرت آیت الله سید رضی شفیعی دارابی از مفاخر دیار روحانی‌پرور داراب‌کلا اقامه می‌شود و روحانیان و مؤمنان محل حضور دارند. حضرت مرحوم حجت‌الاسلام حاج شیخ احمد آفاقی امام مسجد پایین، مرحوم حجت‌الاسلام حاج سید باقر رئیسی سجادی، مرحوم حجت‌الاسلام حاج سید مهدی شفیعی برادر حاج سید تقی. مرحوم شیخ حسین عموی شهابی من و نیز پدر شهید حسن رنجبر مرحوم حاج شعبان رنجبر -آن مرد خدا و وارسته و والِه درگاه حضرت کردگار- هم حاضرند.

 
آقا حجت رمضانی رفیق خیلی عزیز من، ازین مراسم ولیمه‌ی حج دایی عزیزش، آهنگ و فیلمی ساخته که دیدن چهره‌ها در آن گمان کنم حال آدم را بهتر کند. رفتگان حاضر درین فیلم را خدا در رحمت خود بدارد، ماندگان آن را سلامت افزاید.
 
از جناب حجت دوست نازنین من -که جایش درین صحن واقعاً خالی بود و اینک آن مدت نبودن‌ها را جبران خواهد کرد- بسیار ممنونم که آکنده از انرژی هست و لب خندانش، نماد این انسان خوش‌خو. این پست به درخواست آقا حجت مبنی بر نوشتن متن ذیل فیلم، اجابت و ارسال شد. تشکر.
 

سید موسی صباغ: سلام. اقا حجت رمضانی خداوند والده شما رو رحمت کنه که یادی از پدران متوفی در این تصویر شد. همچنین در صف اول تصویر مرحومین محمد اقا خیاط (مقتدایی) سیدمحمد صباغ (پدر شهیدصباغ) حاج نادر دباغیان هم دیده میشود. همه پدران اسمانی متعلق به گروه مورد رحمت و غفران الهی قرار گیرند. همچنین رحمت و مغفرت برای والده و برادر آق ابراهیم طالبی.


جناب آق سید موسی رفیق گرامی سلام. چقدر خوب شد شناسایی کردید. من نتوانستم همه را دقیق بجا بیاورم. روح پدر شریف شما را خدا رحمت کند که انسانی آرام و مظهر محبت بود به ماها. نیز مادر عزیزت را هم خدا بیامرزد که از مادران شهید عزیز دیار ماست و ده‌ها بلکه صدها بار هنگام نماز رفتن به مسجد به او احترام کرده‌ام و تعظیم. چقدر هم متین بود. ممنونم از والدین و اخوی حیدرم یاد و طلب مغفرت کردید. واقعا" حاضرین گفتم جمع عزیز مؤمنین بودند و یادشان گرامی.


جانبازان داراب کلا: حجت الاسلام سیدحسین شفیعی دارابی: شادباش به 41 جانباز عزیز و ارجمند دارابکلائی. بسم الله «االشافی». سلام علیکم. زاد روز ولادت حضرت باب الحوائج، عباس بن علی علیه السلام (ع) را به همه عزیزان، تبریک میگویم. در تقویم جمهوری اسلامی ایران، از چنین روز بزرگ، به عنوان روز «جانباز» نام گرفت؛ فرصت را غنیمت شمرده، فرارسیدن این روز سترگ را به همه جانبازان عزیز؛ بویژه به 43  ارجمند دارابکلائی (که در ادامه شاهد ذکر نام و شهرتشان می باشید) صمیمانه تبریک میگویم؛ براساس حروف تهجی و با حذف القاب و عناوین، نام و شهرت  جانبازان سرفراز دارابکلائی که با همیاری چند تن از دوستان مورد شناسائی قرار گرفته اند، بدین شرح می باشد:  
 
احمد آهنگری (فرزند حاج محمد)، احمد جمالی، احمد غلامی (فرزند حسین)، اسحاق علی شامیری، اسماعیل آهنگر (فرزند کاظم)، اسماعیل بابویه (فرزند محمدقلی) اسماعیل چلویی (فرزند حبیب)، اصغر غزلی، امیر رمضانی (فرزند محمد رضا)، باقر چلویی، حسین جوادی نسب، حسین رمضانی (فرزند ابراهیم)، حمید دارابی، رحمان آفاقی، رحمان چلویی، سید احمد صباغ، سید اسحاق شفیعی، سیدتقی شفیعی، سیدعبدالله هاشمی، سیدعلی اصغر موسوی، سیدکاظم صباغ، شعبان گرجی، عبدالله بابویه (فرزند اسماعیل)، عقیل آهنگر (فرزند حاج قنبر )، علی آهنگر  (فرزند حاج رضا)، علی آهنگر (فرزند  حسین) حسین جوادی نسب، حسینعلی چلویی، علیرضا چلویی، علی رمضانی (فرزند حاج حبیب الله)، علی کارگر، عیسی قاسمی (فرزند قاسم )، قاسم آهنگر  (ف رزند ابراهیم)،قنبر جنگلبان، کاظم خراسانی، محمد گرجی، مسلم رمضانی، مهدی رمضانی (فرزند علی)، مهدی رمضانی (فرزند محمد حسین )، موسی رمضانی (محمد)، میرهادی موسوی، در پایان، ضمن آرزوی موفقیت بیشتر و صحت و سلامتی برای تک تک این عزیزان؛ از فرصت پیش آمده استفاده می کنم و به روح مطهر  جانباز سر فراز محمد حسین آهنگری درود می فرستم؛ و برای همگان، ثبات قدم در رهروی از راه امام خمینی (ره) و پیروی از رهنمودهای مقام معظم رهبری؛ و نیز بهره مندی از شفاعت آل الرسول (ص) را از درگاه خدای منان مسئلت دارم. آمین یا رب العالمین. (حوزه علمیه قم: سید حسین شفیعی دارابی: عصر اولین روز  شنبه = چهارم شعبان 1444ق// 6 اسفند 1401ش) تکمله اسامی جانبازان عزیز دارابکلائی. سلام علیکم. سالروز ولادت امام زین العابدین علیه السلام را تبریک می گویم. ظاهراً در ذکر نام جانبازان عزیز دارابکلایی نام برخی از بزرگواران درج نشده؛ یکی از منسوبین شهداء دارابکلائی این اسامی را افزوده است: آقایان: احمد دهقان؛احمد غلامی نژاد؛ سید عسگری شفیعی؛  قنبر رمضانی (فرزند مرحوم حاج حسین)؛ موسی در باری.

 

تعداد جانبازان داراب کلا:

تکمله بهتر از یکی از جانبازان ارجمند: بنام پروردگار بصیر و دوستدار اهل بصیرت: سلام علیکم.  یکی از جانبازان عزیز دارابکلائی، لیست پیش روی (که کاملتر از لیست های پیشین است) را برای اینجانب فرستاد؛ ضمن تشکر از این عزیز، از خود ایشان و دیگر بزرگوارانصاحبان اطلاعات بهتر وبیشتر و برخوردار از توان قلمی مناسب (آقا ابراهیم طالبی، آقا سید اسحاق شفیعی، آقا سید موسی صباغ و....)، تقاضا می کنم: برنامه ای برای ثبت این افتخار های عزیزان دارابکلائی (شهداء، جانبازان، رزمندگان، و... ) تدارک به بینید؛ این اطلاعات بسیار گرانسنگ و موجب افتخار دارابکلاء عزیز و... می باشد؛ خوف این می رود: زمان بگذرد، موفق به ثبت این امور نشویم:

 

سلام حاج آقا شفیعی حفظک الله ، اسامی تا اینجا تکمیل شده را که لیست امروزِ شما و چند نفرِ دیگر را بنده اضافه کردم را خدمت شما ارسال می دارم .

۱- حاج علی رمضانی ف حاج حبیب الله ۲- عبدالله بابویه ف اسماعیل ۳- مهدی رمضانی ف محمد حسین ۴- عیسی قاسمی ف قاسم ۵- حمید دارابی ف سید مصطفی ۶- حاج رحمان چلویی ۷- اسماعیل چلویی ف حبیب ۸- اسماعیل آهنگر ف کاظم ۹- اسحاقعلی شامیری ۱۰- سید اسحاق شفیعی ۱۱- سیدتقی شفیعی ۱۲- احمد جمالی ف محمد ۱۳- شعبان گرجی ۱۴- محمد گرجی ۱۵- باقر چلویی ۱۶-  حسین جوادی نسب ۱۷- سید احمد صباغ ۱۸- مسلم رمضانی ۱۹- کاظم خراسانی ۲۰- اصغر غزلی ۲۱- اسماعیل بابویه ف محمدقلی ۲۲- میرهادی موسوی ۲۳- سیدعلی اصغر موسوی ۲۴- سیدعبدالله هاشمی ۲۵- قنبر جنگلبان ۲۶- علیرضا چلویی ۲۷- موسی رمضانی ف محمد ۲۸- حاج علی کارگر ۲۹- حاج علی چلویی ۳۰- مهدی رمضانی ف علی ۳۱- موسی رمضانی ف ۳۲- امیر رمضانی ف محمد رضا ۳۳- احمد آهنگر ف حاج قاسم ۳۴- حسین رمضانی ف ابراهیم ۳۵- قاسم آهنگر ف ابراهیم ۳۶- عقیل آهنگر ف حاج قنبر ۳۷- سیدکاظم صباغ ۳۸- علی آهنگر ف حاج رضا ۳۹-  علی آهنگر ف  حسین ۴۰- احمد غلامی ف حسین ۴۱- رحمان آفاقی ۴۲- سید خلیل هاشمی ف سید ولی ۴۳- اسماعیل اعتمادیان آزاده ۴۴- علیرضا طالبی آزاده ف اسدالله ۴۵- علی کارگر آزاده ۴۶- علی مقتدایی آزاده ۴۷- حسین رمضانی ف محمدرضا آزاده ۴۸- احمد غلامی نژاد ۴۹- ابراهیم طالبی ۵۰- احمد دهقان ۵۱- حسن صادقی ۵۲- سید عسکری شفیعی ۵۳- سید علی اکبر هاشمی ۵۴- قنبر رمضانی ۵۵- موسی درواری ۵۶- مرحوم محمد حسین آهنگری آزاده ۵۷- مرحوم مصطفی مومنی ۵۸- مرحوم سید حسن شفیعی ۵۹- مرحوم سید حجت ( مهدی ) شفیعی و ... .

 

حجت الاسلام سید عمادی: به به عجب روستای بابرکتی. سلام و درود بر جناب استاد شفیعی دارابی دام  عزه و افاضاته. در یک روستا این همه انسانهای شریف و اصیل مایه افتخار و مباهات است. این حقیر یکی از مردان عرصه دیانت و جهاد را می شناسم که نام شریف او در این گروه می درخشد من قریب دو ماه در اهواز با این مرد بزرگ توفیق همراهی و همکاری داشتم. مومن متشرع بصیر شجاع اهل تهجد و فهم و درایت سیاسی ساده و زلال. آن مدتی که با وی همکاری داشتم از اهواز تا فاو در تردد بودیم از فاو خاطرات بسیار زیبا و دل انگیز دارم  از بهترین دوران من در عرصه دفاع مقدس است من روحانی پایگاه مهم تداراکات  شهید رجایی  ره در اهواز بودم و ایشان یک پاسدار یکی از فرماندهان اما دارای روحانیت بسیار بالا اگر بخواهم خاطرات آن ایام زیبا را تقدیم موجب اطاله کلام و ملال خاطر میشود چون چنین گروهی وزین هر کدام از اعضای آن خود این گونه خاطرات بسیار دارند این پاسدار فهیم ولایی همان حاج علی آقا کارگر است که یکی از اساتید اخلاق من محسوب میشود خدایش سلامت دارد و عزیز. سید کمال الدین عمادی.

 

متن سید اسحاق شفیعی: لیست اسامیِ جانبازان روستای داراب‌کلا:

 

۱- حاج علی رمضانی ف حاج حبیب الله ۲- عبدالله بابویه ف اسماعیل ۳- مهدی رمضانی ف محمد حسین ۴- عیسی قاسمی ف قاسم ۵- حمید دارابی ف سید مصطفی ۶- حاج رحمان چلویی ۷- اسماعیل چلویی ف حبیب ۸- اسماعیل آهنگر ف کاظم ۹- اسحاقعلی شامیری ۱۰- سید اسحاق شفیعی ۱۱- سیدتقی شفیعی ۱۲- احمد جمالی ف محمد ۱۳- شعبان گرجی ۱۴- محمد گرجی ۱۵- باقر چلویی ۱۶- حسین جوادی نسب ۱۷- سید احمد صباغ ۱۸- مسلم رمضانی ۱۹- کاظم خراسانی ۲۰- اصغر غزلی ۲۱- اسماعیل بابویه ف محمدقلی ۲۲- میرهادی موسوی ۲۳- سیدعلی اصغر موسوی ۲۴- سیدعبدالله هاشمی ۲۵- قنبر جنگلبان ۲۶- علیرضا چلویی ۲۷- موسی رمضانی ف محمد ۲۸- حاج علی کارگر ۲۹- حاج علی چلویی ۳۰- مهدی رمضانی ف علی ۳۱- موسی رمضانی ف ۳۲- امیر رمضانی ف محمد رضا ۳۳- احمد آهنگر ف حاج قاسم ۳۴- حسین رمضانی ف ابراهیم ۳۵- قاسم آهنگر ف ابراهیم ۳۶- عقیل آهنگر ف حاج قنبر ۳۷- سیدکاظم صباغ ۳۸- علی آهنگر ف حاج رضا ۳۹- علی آهنگر ف حسین ۴۰- احمد غلامی ف حسین ۴۱- رحمان آفاقی ۴۲- سید خلیل هاشمی ف سید ولی ۴۳- اسماعیل اعتمادیان آزاده ۴۴- علیرضا طالبی آزاده ف اسدالله ۴۵- علی کارگر آزاده ۴۶- علی مقتدایی آزاده ۴۷- حسین رمضانی ف محمدرضا آزاده ۴۸- احمد غلامی نژاد ۴۹- ابراهیم طالبی ۵۰- احمد دهقان ۵۱- حسن صادقی ۵۲- سید عسکری شفیعی ۵۳- سید علی اکبر هاشمی ۵۴- قنبر رمضانی ۵۵- موسی درواری ۵۶- مرحوم محمد حسین آهنگری آزاده ۵۷- مرحوم مصطفی مومنی ۵۸- مرحوم سید حسن شفیعی ۵۹- سید حجت ( مهدی ) شفیعی ۶۰- شیخ محمد جوادی نسب و .....

دیدن یا نوشتن نظرات : ۰
مدرسه فکرت ۷۹

مدرسه فکرت ۷۹

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
مدرسه فکرت ۷۹

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت

قسمت هفتاد و نهم

مسائل روز

چند خبر، چند نظر
به نام خدا. سلام

امروز یکشنبه ۹ بهمن ۱۴۰۱ از چهار روزنامه‌ چهار خبر نقل می‌کنم و چهار نظرم را در.

 

خبر یکم : روزنامه‌ی "آرمان امروز" وابسته به کارگزاران سازندگی و اعضای بیت مرحوم رفسنجانی نوشته: "اصولگراها به دنبال حذف «جمهوریت»"

 

نظر : لابد شما جناح اون وری‌ها لاشه‌ی دوم نظام یعنی «اسلامیت» را می‌خواهد قیجی کند! حراج انقلاب اسلامی!! یعنی این همه مفت و راحت و مجانی؟!

 

خبر دوم : روزنامه "آفتاب یزد" هم عکسی را تیتر زده و نوشته: محدودیت جدید طالبان برای دختران افغانستان؛ طالبان ثبت نام دختران را در آزمون سال آینده‌ی دانشگاه ممنوع کرده.

 

نظر : در عوض ایران از یک سو سهم زنان را در کنکور و رشته‌ها زیادتر کرده است و از سوی دیگر هنجارشکنی یک عده هم برای نشان دادن مو و آرایش خود غلیظ‌تر شده است!

 

خبر سوم : روزنامه اطلاعات تیتر زده: سدهای تهران فقط چند هفته تا خشکی کامل فاصله دارند.

نظر : قابل توجه‌ی آنانی که کنار استخر و سونای خود، لم می‌دادند و آب و برق نجومی مصرف می‌کردند و مثلا" می‌خواستند این انقلاب را به کمک چند چهره‌ی بوقلمون‌صفت و ملوّن! از بین ببرند.

 

خبر چهارم : روزنامه «مهد تمدن» نوشته : نیاز اورژانسی به ترمیم کابینه.

نظر: حجت الاسلام آق سید ابراهیم رئیسی آن قدر !! مأخوذ به حیا است که چندان رغبت به ترمیم نمی‌کند! او دولتش «دستور» است فقط. کردند، که هیچ. نکردند هم باز هم دستورا" در دستور.

یکشنبه ۹ بهمن ۱۴۰۱ ابراهیم طالبی دارابی دامنه

 


سلام آقا مصطفی. رانتِ اطلاعات (=درآمد از راه فرصت‌طلبی) یعنی همین. آنان همواره خبر دارند کجای پایتخت و چه سرمایه‌ای مستهلک (=نابود) نمی‌شود؛ لذا آورده‌های مردم را به جای بردن به سمت تولید و سرمایه‌گذاری و اشتغال و دادن بازدهی پولی به مردم، وارد زمین‌خری و سوداگری می‌کنند. بانک‌ها که محل پول‌های امانی مردم است، به مردمی که پول می‌گذارند، ۸ درصد سود می‌دهد و همان پول را وقتی وام می‌دهد بالای ۲۴ درصد. خرسندم اساساً با هیچ بانکی تا به امروز سر و کار نداشتم و تنها کارم به بانک فقط جابجایی آنی است و بس. از دقت شما در برخی از موشکافی‌ها سپاس. با ارادت: ابراهیم.

 

سلام مجدد جناب آقا مصطفی. صحیح می‌دانم استدلال و مثال شما.  ذهن خلاق شما در بحث بسیار اثربخش است. در مطالعه‌ی کتاب "چهل حدیث" یا همان «اربعین» امام خمینی ره  در چند سال پیش، به قاعده‌ی قشنگی بر خورده بودم که در ذهنم همان زمان نقش بست. امام در آخرای کتابش فرموده بود:

"میسور با معسور ساقط نمی‌شود."

یعنی اگر چیزی شدنی شد، با سختی از گردن آدم بیرون نمی‌افتد. باید آن را به سرانجام رساند، ولو معسور (=سخت و با عُسر و حرَج) باشد. وقت نماز قم داخل شد و بیشتر نتوانستم بنویسم. ممنونم.

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت

قسمت هفتاد و نهم

مسائل روز

چند خبر، چند نظر
به نام خدا. سلام

امروز یکشنبه ۹ بهمن ۱۴۰۱ از چهار روزنامه‌ چهار خبر نقل می‌کنم و چهار نظرم را در.

 

خبر یکم : روزنامه‌ی "آرمان امروز" وابسته به کارگزاران سازندگی و اعضای بیت مرحوم رفسنجانی نوشته: "اصولگراها به دنبال حذف «جمهوریت»"

 

نظر : لابد شما جناح اون وری‌ها لاشه‌ی دوم نظام یعنی «اسلامیت» را می‌خواهد قیجی کند! حراج انقلاب اسلامی!! یعنی این همه مفت و راحت و مجانی؟!

 

خبر دوم : روزنامه "آفتاب یزد" هم عکسی را تیتر زده و نوشته: محدودیت جدید طالبان برای دختران افغانستان؛ طالبان ثبت نام دختران را در آزمون سال آینده‌ی دانشگاه ممنوع کرده.

 

نظر : در عوض ایران از یک سو سهم زنان را در کنکور و رشته‌ها زیادتر کرده است و از سوی دیگر هنجارشکنی یک عده هم برای نشان دادن مو و آرایش خود غلیظ‌تر شده است!

 

خبر سوم : روزنامه اطلاعات تیتر زده: سدهای تهران فقط چند هفته تا خشکی کامل فاصله دارند.

نظر : قابل توجه‌ی آنانی که کنار استخر و سونای خود، لم می‌دادند و آب و برق نجومی مصرف می‌کردند و مثلا" می‌خواستند این انقلاب را به کمک چند چهره‌ی بوقلمون‌صفت و ملوّن! از بین ببرند.

 

خبر چهارم : روزنامه «مهد تمدن» نوشته : نیاز اورژانسی به ترمیم کابینه.

نظر: حجت الاسلام آق سید ابراهیم رئیسی آن قدر !! مأخوذ به حیا است که چندان رغبت به ترمیم نمی‌کند! او دولتش «دستور» است فقط. کردند، که هیچ. نکردند هم باز هم دستورا" در دستور.

یکشنبه ۹ بهمن ۱۴۰۱ ابراهیم طالبی دارابی دامنه

 


سلام آقا مصطفی. رانتِ اطلاعات (=درآمد از راه فرصت‌طلبی) یعنی همین. آنان همواره خبر دارند کجای پایتخت و چه سرمایه‌ای مستهلک (=نابود) نمی‌شود؛ لذا آورده‌های مردم را به جای بردن به سمت تولید و سرمایه‌گذاری و اشتغال و دادن بازدهی پولی به مردم، وارد زمین‌خری و سوداگری می‌کنند. بانک‌ها که محل پول‌های امانی مردم است، به مردمی که پول می‌گذارند، ۸ درصد سود می‌دهد و همان پول را وقتی وام می‌دهد بالای ۲۴ درصد. خرسندم اساساً با هیچ بانکی تا به امروز سر و کار نداشتم و تنها کارم به بانک فقط جابجایی آنی است و بس. از دقت شما در برخی از موشکافی‌ها سپاس. با ارادت: ابراهیم.

 

سلام مجدد جناب آقا مصطفی. صحیح می‌دانم استدلال و مثال شما.  ذهن خلاق شما در بحث بسیار اثربخش است. در مطالعه‌ی کتاب "چهل حدیث" یا همان «اربعین» امام خمینی ره  در چند سال پیش، به قاعده‌ی قشنگی بر خورده بودم که در ذهنم همان زمان نقش بست. امام در آخرای کتابش فرموده بود:

"میسور با معسور ساقط نمی‌شود."

یعنی اگر چیزی شدنی شد، با سختی از گردن آدم بیرون نمی‌افتد. باید آن را به سرانجام رساند، ولو معسور (=سخت و با عُسر و حرَج) باشد. وقت نماز قم داخل شد و بیشتر نتوانستم بنویسم. ممنونم.

 

آقا سید اسحاق سلام. بنده هم به نوبه‌ی خودم برای برادرت مرحوم آق سید حجت شفیعی، آرزوی غفران و رحمت الهی می‌کنم. حتماً روزهای حضورش در جبهه در اعمال صالحه‌اش نزد حضرت باری تعالی مؤثر است. یاد آن مرحوم در ایام ماه محرم هم از یاد ما نمی‌رود که همواره در مجالس و دسته‌روی عزاداری‌ها حضور داشت.

 

نظر آق سید علی‌اصغر شفیعی درباره‌ی سید حجت در گروه هیئت رزمندگان اسلام داراب‌کلا: سلام. یاد و نام سلحشور بسیجی، دلاور خستگی ناپذیر سید حجت شفیعی دارابی که فرهنگ اصیل را با جهادی بی بدیل همراه کرده بود، گرامی باد. همسنگر در عملیات کربلای ۴ بودیم. اهل آداب و تمنا بود. عبادت مراجع را داشت. غذاخوردن ایشان هم طوری بود که عبادت بنظر می رسید . از تنهایی و غربت و جنگ نمی ترسید . کم حرف می زد اگر گفتاری داشت نکته بود. یادش با عمو یوسف و عمو حسن شفیعی و سید محمد اندیک همرزمان شادروان ما جاودانه باد. سید علی‌اصغر شفیعی دارابی.

 

سلام آشخ مالک. شکولی: ته معلومه سر سری فضاهای مجازی را اِشنی! یا تِه چش سو ندِنه. همون زیر تصویر اسامی را جناب آقا غلام یزدانی نوشت. باز هم کس دیگه بَنویسه؟! کمی وقت و دقت بذار برای متن‌های دیگران!

 

جواب شیخ مالک: سلام علیکم جناب دامنه. بله بله درسته. تشکر. پیام بعدی را نگاه نکردم فقط عکس را دیدم ولی زیر نویس نبود. در ضمن اخیرا شنیدم بابابزرگ دو قلو شدی. به شما تبریک اندر تبریک میگویم. تکثیر نسل در این زمان واجب است. به جوانان تشویق کنید ۵ الی ۶ فرزند یا بیشتر بیاورند.

 

سلام دوباره جناب شیخ مالک. چرا اندِه کم؟ از مرحوم حاج آقا شیخ احمد آفاقی باید تعلیم گرفت؛ ۱۴ تا ! نا پنج شیش تا. راستی! خبر داشتم کجا رفته بودی، همان شب. ما را نائب بودی اونجا یا نا؟! تقبل الله.

 

 

انجیرخشکه خریدم یا سنگاره؟!

به نام خدا. سلام. چندی پیش انجیرخشکه خریده بودم یک‌ونیم کیلو با مارک (=نشان) استهبان که از قطب‌های انجیر ایران است. دیدم سنگاره! هم داره. عجب! آن هم سنگاره‌هایی شبیه به انجیر، هم در اندازه و هم در رنگ. پیش خودم گفتم این ننگ، کارِ کشاورز و باغدار که اصلا" (یا تقریبا" اصلا") نیست، کار، کارِ یک عده (نه همه) دلّال است که فقط به پول بیشتر فکر می‌کنند؛ حالا از هر راهی که به جیب زنند. بگذرم. عکسی هم انداختم تا تشابه را برسانم.

 

دیده بودیم همه، هر یک از ما، غش در معاملات را که از خیارات برای ابطال خرید یکی همین است غش در کار باشد. مثل آب ریختن در شیر که با چشم قابل تشخیص نیست، ماست که بزنند معلوم می‌شود چنده اُه دَکاردنِه شیر دِله. یا سیب‌زمینی که وقتی کیسه‌ای بخری و توی حیاط خالی کنی، می‌بینی به اندازه‌ی پنج‌مِن لَوِه، خاک، خودشان چَپوندند توش. یا تعمیرگاه که شاید دست به موتور هم نزد و تسمه‌تایم عوض نکند ولی  زنگ بزند بیا ماشینت آماده است. یا ه نه، عوض کرد اما جنس بُنجل گذاشت که سی روز بعد می‌بینی موتور، قفل کرد و سوپاپ کج شد و سرسیلندر باید وا شود که واشرسرسلیندر خودش کلی قیمت دارد، چه رسد به اُجرتِ چفت و بستش. یا کیوی که سرش گَت‌گَت‌ و سفت ردیف می‌کنند و زیرش آش‌ولاش که شکلش تازه است ولی وقتی قورتش دهی از سگ‌لاش! گندش بیشتره. یا برنج -که قُوتِ غالب ایرانی‌ها هم هست- در دست دلّال‌های جیب‌بُر ایمن نیست (خدا را شکر بنده برنج سال خودمان را از انسانی مؤمن و معتمد مورد وثوقم می‌خرم که نه فقط عالِم به حلال است که عامل به آن است) اما امان از بازار ایران که شده دلّال‌‌ترین بازارهای جهان که یک مشت برنج طارم خوش‌عطر را توی کف دستش می‌گذارد و می‌گوید هَه کن و بو کن. او هم گاناهی! هَه می‌کند و بو می‌کند می ‌بیند بَه‌بَه چه بویی. وقتی می‌خرد می‌برَد دست کدبانوی خانه می‌دهد یکهو تا چلو و پلو درست نکرده، تیز می‌فهمد برنج قاطی! دارد. این قُماش توی کف بازار (شاید ماورای بازار) آبروی آن بازاری‌های متدیّن و باانصاف را هم تخریب می‌کنند که در دسته‌ی مُطفّفین نیستند که قرآن شدیدا" اخطار داده است. یا نخودمَمیج مشهد مقدس که وقتی می‌خری خیال می‌کنی مثل این پیدا نمی‌شود. می‌ذاری پیش اون‌ها که تا خبردار می‌شوند، می‌روند زُواردیدن! می‌بینی یکی تُرد است و ده تا نخود دیگر، سفت‌تر از فولاد. که طرف، رویش نمی‌شود از دهن در آورَد و بگذارَد کف پیش‌دستی، محکم با دندان آن را می‌شکُنَد و فردا اولین نوبتِ دندانپزشکی را هم می‌گیرد که یک پانسمانِ پیش از پُرکردنش، خودش کلی پول می‌خواهد.

 

آقا ، بانو شاید شما هم مثل منِ نگارنده‌ی این متن بگویید که کی می‌شود تقلب از متن جامعه‌ی ایران رخت بر بندد؟! و بار بَندلش را جمع کند و از این کشور کوچ کند و در هیچ کشوری هم راه داده نشود! بیشتر می‌شد مثال زد اما دیدم متنم از دو کف دست هم گذشت. به قول آهنگ شهاب مظفری: معذرت. شنبه ۸ بهمن ۱۴۰۱ ابراهیم طالبی دارابی دامنه.

 

سلام جناب آقا خلیل شاه علی. در خودمونی‌ترین جمله: دستت درد نکند. ذوق در آن به کار رفت. همواره در سلامت باشید و همچنان در سایه‌ی توجهات اهل بیت علیهم السلام. از راه دور، دستِ اخلاص جناب عالی را می‌فشارم.

 

 

خاطرات جبهه و جنگ ( ۱۲۹ ) به نام خدا. سلام. اینک که فرخنده‌دهه‌ی فجر می‌آید یاد می‌کنم از مرد عرفان و عمل، مبارز در انقلاب و مدافع در دفاع مقدس شهید محمدباقر مهاجر رفیق پرواپیشه‌ی ما. او زمانی توی شلمچه شهید شد؛ یعنی ۱۵ شهریور ۱۳۶۱ که بنده به اتفاق آقا سیدکاظم و حاج عباسعلی جبهه‌ی مریوان بودیم. اوائل انقلاب اتاقکی خلوت در کنج مغازه‌ی‌شان داشت؛ محل مطالعه و بودنش بود؛ و دائم در آنجا. شاید همانجا خود را ساخت. باری در مسجد این خبر را فاش کردم و اینک باز، بازمی‌گویم. او گروه «پاسداران ولایت فقیه» را در محل مخفیانه تأسیس کرده بود با عضویت شهید حجت الاسلام سید جواد شفیعی. سید عسکری شفیعی. سید کاظم صباغ، سید تقی شفیعی و بنده. رمز ما در فضای عموم برای گردآمدن، «پوف» بود مخفف پاسداران ولایت فقیه. تا همین اواخر شعارهایی که بر دیوار نوشته بودیم یکی روی دیوار بخشی‌محمد هنوز هم مانده بود. شهید محمدباقر از ناحیه‌ی مادری (مرحوم حاجیه زهرا طالبی) فامیل ماست، از عموزادگان. از دوستدارانش بودم و از رفقاش. وصیت‌نامه‌اش محشره با کلیدواژه‌های ناب. مثل این واژه‌ها: "فتح کربلا، نجف و قدس عزیز" ، "حکومت مطلق الهی" ، "حسین زمان" (منظورش امام خمینی ره بود) ، "خط سرخ شهادت" ، "شکست حتمی آمریکا" ، "با خداوند پیمان ببندم" ، "مخلص درگاه خداوند" نیز مثل این فراز: "خداوندا تو خود دانی که چه کسی را به لقای خویش راه دهی ولی تقاضا می‌کنم که دیر یا زود، فردا یا امروز، بصره یا بیت‌المقدس، مرا که عشقی جز تو ندارم و جز تو نمی‌جویم به لقاء خویش برسانی". یادش همآره در یاد. ۱۰ بهمن ۱۴۰۱ ابراهیم طالبی دارابی دامنه.

 

نظر سید علی اصغر: سلام رفیق شفیق من. شهید مهاجر فرماندهی می کرد منابع نیروی انسانی را . فعالیت سیاسی و اجتماعی اش به درگاه نخست وزیری شهید رجایی رسیده بود . بعبارتی فرااستانی عمل می کرد. توانایی ارائه تحلیل اوضاع را بیش از دیگران داشت. اهل مطالعه بود. برای اینکه در تدریس تحلیل فعال بود . کلاس های عقیدتی و سیاسی را اداره می کرد. با هم در کلاس کنگ فو ساری شرکت می کردیم که ایشان ادامه دادند و یک رزمی کار شده بودند. قدرت بدنی بسیار بالایی داشت. از نخبگان دوران خویش بود. باور دارم که چنانچه در قید حیات بودند حتما وزیر می شدند. یاد و نام ایشان جاودانه باد.

 

اسماعیل آفاقی در مورد شهید محمد باقر مهاجر زیر پست سید علی اصغر: روحش شاد. سلام.زمانه (همان عمرش) فرصت نداد تا مدتی از کسب معارفش بهره من شویم اما شهادتش شجاعت به دلها انداخت تا فرزند مرفهی و سرمایه داری که با عرق جبینش سری در جامع داشت فدای مکتب و عقیده دینش شد و باعث کوج شجاعانه جوانانی از دیار ما به سمت نبرد با مهاجمین و غاصبین سرزمین و عقیده دینی ما گردد.

 

سلام آق سید علی‌اصغر. از سینه‌ی دردمندت ۱۰ جمله جوانه زد که هر ۱۰ جمله گویی یک دروازه است برای گشودن ابعاد شخصیتی شهید محمد باقر. ارزنده بود که این زوایا را اشاره کردی. دقتت را در ستودن حقایق برآمده از شخصیت وجودی آن شهید، می‌ستایم. این شهیدان والامقام برای ما سرمایه‌های ناتمام‌اند و چونان کوه یخچال، جان ما را آرام آرام، قطره قطره سیراب می‌کنند. می‌توانم بگویم در معرفی شهید محمد باقر دلت دقیقاً منبع بیان شد و بر مدادت حکم راند و بنده واقفم برین خصالش که برشمردید و بر میزان رفاقت عمیق تو با او آگاهم و ناظر بودم. ارج می‌گذارم به این دید و دیده. درود.

 

نظر حجت الاسلام شیخ محمد نجفی دارابی: سلام بر آقا ابراهیم عزیز. دست مریزاد از عکس اولین شهید دارابکلا، پسر دائی عزیزم، شهید حاج محمد باقر مهاجر . اون مغازه و فروشگاه نفت در محل میدان فعلی "تکیه پیش" . گاهی از وقتها در گوشه آخر مغازه اش که شبها در آنجا می‌خوابید و از مغازه مواظبت میکرد، می‌نشستیم و گفتگو میکردیم. خداوند ایشان و همه شهدا را با سالار شهیدان همنشین فرماید. یادش بخیر. یاعلی.
 
استاد نجفی رفیق صدیق دیرین سلام علیکم. به قول شاعر "شاهد از غیب رسید" خیلی هم خرسندکننده که گواهی دادید آن کُنج مغازه در کنار نفت‌انبار تکیه‌پیش را. و باز خرسنده‌تر که بیتوته با شهید محمدباقر را مطرح کردید و خاطره‌ات تجلی دوباره یافت. خوشا به حال شما از آن خلسه و جلسه با آن شهید دل‌آگاه. عکس شهید محمدباقر را هم از روی آلبوم شخصی خودم انداختم که آلبوم عکس‌ها، همچنان جزوِ ملزومات مهم من است. ممنونم.

 

نظر سید کاظم صباغ: سلام به آقای ابراهیم طالبی بزرگوار. خاطرات جبهه و نوشتار شما را فرصت کردم میخوانم و استفاده میبرم و ممنونم از فرصتی که هزینه میکنید در این گروه. امّا یک مسئله برایم پیش آمد اینکه، شما گروه پیروان ولایت فقیه را که توسط شهید مهاجر (درود خدا بر او باد) که پس از نشست و دیداری که با شهید حسین اقای بهرامی (سلام خدا بر او باد) داشت تشکیل داد را معرفی کردید. که بنده توفیق زیارت شما را در جلسات آن گروه نداشتم. و اعضای گروه را معرفی کردید. اسامی گروه: شهید بزرگوار محمد باقر مهاجر، شهید حجت الاسلام اقاسیدجواد شفیعی، اقای حاج سیدتقی شفیعی، آقای حاج عیسی رمضانی (محمد) آقای حاج خلیل درواری، آقای مهدی آهنگری (باجی حسین) آقای اکبر بابویه (معلم و برادرشهید) آقا حاج عسکری شفیعی، اقاموسی موسو و بنده که زحمت کشیدید نام بردید. شاید بنده اول نظری را در مشهد خواندم (سال ۵۸/۵۹ ممکنه شما در گروه بودید و بعد رفتید؟) بعد امدم مازندران، تابستان ۵۹ بود. که یک شب شهید مهاجر معظم و اقای حاج سید تقی شفیعی آمدنن خانه مان، دعوتم کردند رفتیم یک نشست داشتیم. گفتم برای چی این تشکیلات؟ شهید مهاجر بزرگوار گفتند شهید بهشتی فرمودند، نیروهای حزب اللهی میبایستی تشکیلاتی عمل کنند. که حضرت امام (ر) و انقلاب غریبند و نیروی پای کار و جانفدا میخواهند. قبول کردم. سلامتی شما و همه اعضای گروه را از خداوند مسئلت دارم.

 

سلام جناب آقا سیدکاظم، هم همسنگرم و هم رفیقم. جای گزاردنِ سپاس فراوان باقی گذاشتید که موضوع را عمق بخشیدید و وسیع‌تر آن را باز نمودید. بنده از تمام اسامی بی‌خبر بودم. اینک که حافظه‌ی شما چه قدر هم عالی یاری کرد تمام و کمال به آن قطعه‌ی تاریخ سیاسی محل پرداختی، بسیار شادمانم کردی. روایت شما از آن قضیه و اقدام سیاسی شهید محمدباقر را به اصل متنم، منضم می‌کنم تا ثبت شود و به فراموشی سپرده نگردد. حالیا، بسا درود بر شما رفیق قدیم و حال و آتی ما.

 

خاطره به قلم سید موسی صباغ دارابی: در کنار ابوفلفل ( کنار اروند رود سال ۶۵ ) دچار گرمازدگی شده بودم سردرد شدید. قبلش من دچار گرمازدگی شده بودم ، تو هوای شرجی ، طوری که بی حالی بهم دست داده بود که حتی نمیتونستم کورمازها (مگس) را از خودم دور کنم. آقا حجت شفیعی نگاهم میکرد هی کرکر میخندید میگفت کورماز وره بخوردنه. حتی این خاطره رو تا سال های بعد تعربف میکرد.بعد ۲۴ ساعت که دیگه داشتم تلف میشدم. توسط مرحوم اقا حجت و سید یوسف موسوی منو رسوندن اورژانس لشکر مازندران ، وضع منو که دیدن گفتن این باید سرم وصل بشه اینجا چیزی نداریم. منو با اون وضع پیاده بردن تو اورژانس سپاه قم. یه زیر زمینی که وقتی وارد شدم هوای خنک و سرد تو اون هوای گرما غیر قابل باور بود برام. بلافاصله دو تا سرم ۱ لیتری بهم وصل کردند بعد یه ساعت حالم خوب و خوب شد. حالا نوبت من بود که میگفتم چطوره.کورماز تره نخورنه . بمون تا ۲۴ ساعت بعد تو رو میبرم اورژانس. اما همزمان اقا سید اصغر شفیعی، عیسی رمضانی (مرتضی) هم دچار سر درد شدید و گرمازدگی شدند که با ماشین اینا رو بردند اورژانس. اما هر چی منتظر ماندیم برنگشتند. خبر آمد که وضعشان اونقدر بحرانی شده بود که با هلی کوپتر منتقل شدند به پشت جبهه. روز بعدش بنده به همراه مرحوم آقا یوسف رزاقی ، حسن صادقی ، آقا سید یوسف عازم فاو شدیم. رحمت خدا بر آقا یوسف و آقا حجت. خدا به آقا سید اصغر هم صبر و آرامش عنایت کند.

 

دامنه | : سلام آقا سید موسی. یک خاطره‌ی جذاب و تودرتو بود. برایم قابل لمس بود ازین جهت که آنجا را از نزدیک لمس کرده بودم. یادِ رفتگان، جاوید. جانِ ماندگان، سالم. اضافه پس از ارسال: این خاطره‌ی زیبایت را ثبت می‌کنم در دامنه. با اجازه.

 

سید موسی صباغ: سلام آقا ابراهیم. ممنونم از لطفت . ان شاا... خاطرات سال ۶۵ را سر فرصت خواهم نگاشت.

 

دامنه | : سلام مجدد آق سید موسای ما. به شدتِ هر چه تمام‌تر منتظرم. شکر خدا خاطرات سال ۶۱ و ۶۲ را با حضور ذهنی بسیار قوی و با قلم شیوا و پر از واژه‌های محلی نوشته بودی. به‌یقین مابقی را هم خواهی توانست. در انتظار شمارگان آنم تا با دقت و ذوق بخوانم. ممنونم. درین خاطره هم واژه‌ی کورماز را در بهترین جا وارد خاطره کردی. نمک متن بود و خندیدم. در واقع توان نداشتن حتی در رَماندنِ کورماز، نشان اوج بی‌حالی در گرمازدگی‌ات بود که خواننده را متوجه‌ی وضع وخیم رزمندگان کردی. تمجید می‌کنم.

 

نظر مصطفی بابویه: سلام و عرض احترام خدمت شما آقا ابراهیم عزیز. در این قسمت از خاطرات جنگ یادی نمودید از "شهید محمد باقر مهاجر" یادش گرامی و راهش پر رهرو باد. اما بعد. در نوشتار شما به کلید واژهایی بسیار مهم اشاره کردید. کربلا / نجف / قدس / ولایت فقیه. همانطور که مستحضرید کلید واژه های بالا رمز و پایه های ظهور امام زمان عج میباشد و به مثابه صراط مستقیمی ست به سمت ظهور مهدی فاطمه س. احساس میکنم این روزها نقش و جایگاه کلید واژه مهمی بنام "ولایت فقیه" بسیار محجور مانده و احساس میکنم این روزها اعتقاد به این کلیدواژه کمرنگ شده و در بین خواص هم لقلقه زبان میباشد و  حتی در عمل تدارکاتی برای حذف این کلید واژه در حال اقدام است و میدانید اگر پذیرش و فهم "ولایت فقیه" بدرستی انجام نشود پذیرش "ولایت معصوم" هم بدرستی درک نخواهد شد. بنده در مورد این مبحث(ولایت فقیه) سالهای قبل نوشتاری آماده کردم جهت باز کردن پیچ و مهره این مبحث که با تغییرات در پلتفرم ها نوشتار دیگر در دسترسم نیست. لذا با هم گروه شدن با شما و سایر اساتید فرصت را مغتنم شمرده و خواهش بنده از شما این است به جهت اِشراف شما به مبحث "ولایت فقیه" (همانطور که در خاطره خود عنوان نمودید) مبحث "ولایت فقیه" را برای فهم بیشتر باز کنید که :
اصلا ولایت فقیه یعنی چه؟
این نظریه از کجا سرچشمه میگیرد؟
و فرق آن با ولایت معصوم چیست؟
و چرا در کشور ما باید تصمیمات حول محور "ولایت فقیه"انجام میشود؟
 این جایگاه مترادف با دیکتاتوری نیست؟ و با واژه دموکراسی منافات ندارد؟
و چرا مردم ما انقلاب کردند؟
آیا ما اهداف انقلاب رسیدیم؟
و اینکه آینده این انقلاب را چه پیش بینی میکنید؟ البته بنده هم در حد فهم در این مبحث شرکت خواهم کرد. ارادت مصطفی.
 
پاسخ دامنه به آقا مصطفی: جناب آقا مصطفی سلام و فراوان تشکر و ستایش بابت به بحث فراخواندن صحن محترم هیئت. سامان فکری شما با دقت در استخدام کلمات و جملات معلوم شد و بهتر هم شد متن را به بحث وصل کردید و هشت پرسش پرسیدید. فرق پرسش با سئوال این است در پرسش خودِ پرسشگر هم در آن باره، علم دارد. اما پاسخ‌های کوتاه بنده به خاطر رعایت ایجاز و پیراست در کلام:

پرسیدید: «اصلا ولایت فقیه یعنی چه؟»

پاسخم این است: همه چیز در همین دو لغت پنهان است: ولایت نشان سرپرستی امور دینی مردم است و فقیه هم علامت وجود علمِ دین در مجتهد می‌باشد. که قرآن هم در آیه‌ی نفر (به سکون فاء) در سوره‌ی توبه (۱۲۲) بدان حکم داد: "لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ". پس فقاهت و فقیه یک امر وارداتی یا بدعتی نیست در خود قرآن، نصّ شده است.


پرسیدید: «این نظریه از کجا سرچشمه میگیرد؟»

پاسخم این است: از درون خود فقه و علمای مجتهدی که به حکم عالم دین بودن، در سرنوشت مسلمین اهتمام می‌ورزند و قائل به تولید محتوا برای مدیریت سیاسی هستند، سرچشمه گرفته. مرحوم محقق کرکی، مرحوم نراقی، امام خمینی ره چند نمونه از واضِعان این نظریه‌اند که فراتر از امور حسبیه به دخالت فقیه در امور مسلمین معتقدند. دخالت از نوع هدایت.


پرسیدید: «فرق آن با ولایت معصوم چیست؟»

پاسخم این است: هیچ فرقی در گستره‌ی مدیریت ندارد مگر در منزلت و عصمت. زیرا فقیه حامل علم معصوم ع است، اما معصوم ع علمش از دانش وهَبی و ورای غیب و مختار در دایره‌ی قدرت الهی.


پرسیدید: «چرا در کشور ما باید تصمیمات حول محور "ولایت فقیه"انجام میشود؟»

پاسخم این است: زیرا در همه‌پرسی اولیه، نوع سیستم سیاسی ایران «اسلامی» آمده است و در یک ساختار اسلامی، اُولی آن است کسی که به علم دین آگاه است و نزذ عامه عادل و افقه است، سیستم را رهبری کند، در واقع مردم اِشراف فقیه بر امور خود را صحه گذاشتند و رضامندی را اعلان کردند. پس وفا به پیمان و رأی مردم، یک اصل دینی است.


پرسیدید: «جایگاه مترادف با دیکتاتوری نیست؟ و با واژه دموکراسی منافات ندارد؟»

پاسخم این است: دموکراسی ناظر بر رأی عموم مردم است البته از اتفاق آراء تا اکثریت مطلق و نسبی آن. دیکتاتوری شائبه‌ی فرمان از روی نفس است برای قلع و قمع کردن هر کس سر راه آن سد شود. از سوی دیگر دموکراسی زمانی به صحت، مقرون است که پول و نفوذ و سرویس‌های اط در آن راه نداشته باشد. ملکه‌ی عدل و علم دین در فقیه، مانع از ورود نفس در تصمیم است. دموکراسی البته جزوِ نوع حکومت‌های معیوب است، هر چند بهتر از سایر انواع.


پرسیدید: «و چرا مردم ما انقلاب کردند؟»

پاسخم این است: دقیق‌ترین علت این بود روحانیت و گروه‌های مرجع مبارز آن زمان، تشخیص داده بودند شاه تمام عنان و اختیار کشور را به دست آمریکا داده است و سیاست‌هایی که دارد اجرا می‌کند به محو آثار دینی و شیوع فرهنگ غربی منجر می‌شود و از سوی دیگر فقر و عقب‌ماندگی هم رو به تزاید بود. نیز قریب به اتفاق عالمان دین، به دستور شاه در در زندان و تبعید به سر می‌بردند که مردم را رنجور می‌نمود.


پرسیدید: «آیا ما اهداف انقلاب رسیدیم؟»

پاسخم این است: همچنان به سوی اهداف می‌رویم. البته مانع، فساد، بی‌لیاقتی، تفکر حذف و انحصار برخی روحانیان و برخی امور بیرونی و ... در نرسیدن به آن دخیل است. و از نگاه من اهداف انقلاب، سیّال است، نه جامد و منجمد. لذا هر دوره باید مقتضیات در نظر گرفته شود. بنده جزوِ منتقدین درین بخش هستم اما خدمات انقلاب را بسیار شگفت‌انگیز می‌دانم.


پرسیدید: «و اینکه آینده این انقلاب را چه پیش بینی میکنید؟»

پاسخم این است: نمی‌دانم. اگر مانع مفقود شوند، انقلاب از طریق شایستگان علمی و دینی و پرهیزاندن سیاسیون از ایده‌ی یکدستی سیاست‌ورزی، از ادامه‌ی روند باز نمی‌مانَد، البته ممکن است بر سر راه رشد فزاینده‌ی تمدنی ( اخص، تقلای نظامی و افزارآلات سرّی ) جنگی هم تدارک ببینند، که چون توان بسیجگری رهبری معظم، فوق‌العاده بالا هست، و با یک فرمان یک خطی، می‌تواند چند میلیون آماده‌به‌دفاع وارد صحنه کند، رعب دارند ازین فاز و درافتادن زودهنگام با ایران. با ارادت: ابراهیم.
 

کوه، غار، درخت، آسمان

به نام خدا. سلام. کوه، غار، درخت، آسمان هر چهار تا محل اتصال روح انسان با عالَم بالا بوده است و اغلب منجر به الهام غیبی گردید. مثلا" از درخت کیهانی در ادبیات ملل یاد می‌شود که در روایات اسلامی ازین درخت با عنوان "طوبی" یاد شده است. خواستم بگویم در شهر خبری نیست، شهر رشد غلط در دل طبیعت است، هر چه هست در سر کوه، درون غار، روی درخت، زیر آسمان است. زمانی زمین با آسمان وصلت می‌کند که دل یک آدم لحظاتی از مادیات کنده شود و به معنویات سوق پیدا کند. به قول فردوسی: همه سر نهاده سوی آسمان / سوی کردگار مکان و زمان. ۱۱ بهمن ۱۴۰۱ ابراهیم طالبی دارابی دامنه.

 

نظر مصطفی: سلام مجدد خدمت شما آقا ابراهیم گرامی. توضیحات شما بسیار عالی و برای بنده حاوی نکاتی بسیار ارزنده بود

 

آقا مصطفای محترم سلام. ابتدا ممنونم که مجموعه پاسخ کوتاه‌ام مورد توجه‌ی آن جناب قرار گرفت. البته ناگزیریم به پاسخ کوتاه، زیرا توی صحن، گنجایش جواب مفصل نیست. اما در امتداد این توضیحات تشریحی شما در پست پیوستی بعدی‌ات، بنده متفاوت می‌اندیشم ضمن این که نکات جناب عالی را ارزنده و در ردیف نوشته‌های مطالعه‌شده‌ات جای می‌دهم. متفاوت ازین نظر که من آینده‌ی جوامع را «حرکت خطی» نمی‌بینم. نیز قائل به "جبر تاریخی" نیستم. ساده‌تر بگویم: آنچه شما از آن ترسیم نموده‌اید که به «توالی» (=پشتِ سر هم، تسلسل، پیاپی) شبیه است، باور ندارم. مثال می‌زنم تا فکر خودم را راحت برسانم:

 

آقا مصطفای گرامی سلام دوباره. پنهان ندارم از محضر شما استفاده می‌برم. اما چون حرکت جوهری ملاصدرایی را مطرح کردید نیاز است توضیحی دهم. در این که جوهر اشیاء هم، علاوه بر اَعراض چهارگانه، دچار تحول می‌شود شکی نیست. اما تشخیص این‌که حرکت جوامع بشری عموماً دارای چه مشخصاتی است کار آسانی نیست. مثلاً حرکت جوهری قرمزشدن رنگ داخل شلیل طی یک فرایند چندماهه، پس از شکافتن آن موقع خوردن اثبات می‌شود و حتی مشاهده می‌شود و حتی بالاتر، مزه‌اش معلوم می‌گردد. و این حرکت جوهری شلیل در ایران و چین و پاناما و داردانل و هر جای دنیا، در ردیف هم است، اما برداشت از مراحل تاریخی بشری نمی‌تواند در همه‌جای جهان یکسان باشد. یک فیلسوف چینی اساساً ممکن این ترتیب تاریخی را برای خود گنگ بداند. پس وقتی چیزی تعمیم‌پذیر نباشد نمی‌شود آن را قطعی دانست. اما اصل بحث را بهتر روشن کردید و متوجه‌ی برداشت شما شده‌ام. ممنونم.

 

اجرای نماز (که واحد آن رکعت است) یک توالی است؛ هم ورودیه دارد به اسم تکبیر و هم خروجیه دارد به نام سلام. مابین آن هم، به توالی و ترتیب و نظم باید قیام و قرائت و رکوع و سجود و تشهد بر جای آوُرد. اما تاریخ جوامع بشری این طور نیست که بگویم معلوم است بشر کدام سمت دارد می‌رود و حتماً باید برود. نظمی آهنین و قَسری برای جامعه‌ی انسانی که همه وادار به آن شوند، در طبیعت و نظام آفریدگار نیست، خداوند سرنوشت را به خودشان واگذار و تفویض کرد تا حساب و کتاب عقلانی جلوه کند. البته می‌شود روند حرکت بشر را حدس زد ولی نمی‌توان آن را ردیف برشمرد که شما برشماردی. مثال می‌زنم: امام علی ع پیش‌بینی کرده بودند روزی فرا می‌رسد مردم عین گورخر کپّل همدیگر را گاز می‌گیرند! خُب، وقوع آن باید حتمی باشد، چون امام ع علم راستینی دارد. اما کی و مال کدام زمان و مردم است معلوم نیست؛ چون جامعه از روی یک خط فرضی راه نمی‌پیماید. حتی توی جامعه‌ی مؤمنان هم، چنین است. مثلا" ده فرمان خدا در آیه‌های ۱۵۱ تا ۱۵۴ انعام خلاصه‌ی دیانت و حتی عصاره‌ی اسلام است اما همه در نوسان هستیم که چگونه از پسِ عمل به آن بر آییم. زیاد شد جوابم. پوزش. از شما در شکل‌دهی به بحث تشکر خاص دارم.

 

سلام جناب آقا صدرالدین آفاقی. نظر شما دو بخش است، بخشی مربوط به صحیح و وارد‌نبودنِ نقد بنده بر متن آقا مصطفی است، بخشی هم نقد خودتان بر متن آقا مصطفی. روی بخش دوم لابد خود ایشان پاسخ خواهند داد اما بخش مربوط به خودم باید عرض کنم، من نگرشم به ماجرای تاریخ همان است. البته موافقم که روی مراحل طی شده‌ی گذشته، می‌شود اسم و گذاشت که آن هم نامگذاری‌یی اعتباری است. اما آینده را نمی‌توان ردیف و اسم‌گذاری کرد. نگاه من همان است که در نقد گفتم. صاحبان تفسیر هم، آیه‌ی ۵ قصص را بیشتر به تأویل می‌بَرند، تا تفسیر. من از «نُریدُ»ی خدا درین آیه، واقعاً علم قطعی ندارم که منظور چیست. برخی از مفسران شیعه آن را به حضرت مهدی موعود عج تأویل می‌کنند. اما قطعیت چیست؟! به نظرم غامض و متشابه است. در پایان بسیارممنونم از بیان دیدگاه شما که این «اِن‌قُلت»ها خود موجب گشایش فهم بیشتر است.

 

جناب حجت الاسلام حاج آقا شفیعی سلام علیکم. تقدیر از قدردانی‌تان از آقا مصطفی بابویه. حق هم بود تمجید شوند. البته از آن دسته مشاجرات (=بگومگو) که شجره است و پرثمره و صد البته مَیمون. بسی ممنون.

 

سلام جناب آقای مرآت. باور بفرما از دیرباز فکرم همین بود که آدم طرف مقابل بحث محترم، اما عقایدش برای خودش محترم است. اگر این گونه باشد هر عقیده را احترام کنیم پس چرا اسلام آمده عقاید غلط را از میان برده. استاد شهید مطهری هم در بحث مدارای مطلق منتسب به کوروش در فتوحات، بحثی دارد که با هر عقیده‌ی غلطی نمی‌شود از درِ حرمت وارد شد. با تشکر وافر که این بحث خوب را وارد صحن کردید.

 

شریف و شرافت و شرف

به نام خدا. سلام. امام جواد ع -که خجسته روز میلادش هست- سخنی قشنگ در باب شریف و شرف دارد:

"الشریفُ کلُّ الشریفِ مَن شرفُهُ عِلمُهُ."

یعنی: شریف به تمام‌معنا کسى است که دانشش مایه‌ی شرف او گردد.

منبع: ( علم و حکمت، جلد ۱ ، صفحه‌ی ۵۴ )

ابراهیم طالبی دارابی دامنه

 

بارش فکری «جوادیه»!!! بنام پروردگار بصیر و دوستدار اهل بصیرت. سلام علیکم. فزاسیدن زادشب حضرت جواد الأئمه (ع)(که همراه شد با آغاز دهه مبارکه فجر انقلاب اسلامی بر همگان مبارک باد). به ذهنم رسید: در پرتو این دو واقعه مبارک و سراسر خیر و برکت، بارش فکری داشته باشیم، و از نقطه نظرهای عزیزان در پاسخ از پرسش پیش روی، استفاده کنیم. البته می پذیرم که پرسش مورد نظر، پرسابقه هست؛ ولی امیدوارم در این بارش فکری، به گفته ها و پاسخ های تازه ای دست یابیم. ان شاء الله؛ پرسش این است: امام صادق (ع) در خطاب به «زید شحّام» فرمود : «...خَلْقُنَا وَاحِدٌ وَ عِلْمُنَا وَاحِدٌ وَ فَضْلُنَا وَاحِدٌ وَ کُلُّنَا وَاحِدٌ عِنْدَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَل‏» : «آفرنش ما ائمه، یکی است، علم و دانش ما یکی است، فضیلت و برتری ما یکی است؛ و همه ما ها در نزد خداوند یکی هستیم»؛ این درحالیست که در روایات متعددی، از امام جواد (ع) به عنوان «بهترین مولود» یاد شده است؟؛ پرسش این است: با توجه به مفاد روایت اول، چگونه می توان از «جواد الأئمه» (ع) با وصف «خیر مولود» یاد نمود؟! حوزه علمیه قم: سیدحسین شفیعی دارابی.

 

جناب حجت الاسلام حاج آق سید حسین شفیعی دارابی سلام علیکم. با تبریک این روز مبارک و طلب شفا برای شما، پاسخ بنده در اجابت به «بارش فکری جوادیه» -که ابتکار و ذوق زیبایی از سوی شما بوده- ارائه می‌گردد: احتمال می‌دهم شاید منظور شما از طرح این پرسش «بارش فکری جوادیه» جریان واقفیه باشد که در امام هفتم حضرت موسای کاظم ع توقف کرده بودند و به ادامه‌ی امامت توسط حضرت رضا ع عالم آل محمد ص باور نداشتند و دیرفرزنددار شدن آن امام رئوف ع هم، بر جهالت و دامن‌زدن واقفیه، افزوده بود که نداشتن فرزند دلیلی بر درستی اعتقاد هفت‌امامی است، زیرا امامت از طریق نسل خود امام قبلی، قابل دوامت است. ازین‌رو با تولد حضرت جواد امام محمد تقی ع تمام آن دسایس ابطال شد و جوادالائمه ع «خیر» خوانده شد. البته بنده احتمال داده‌ام، امید است پاسخ درستی به بارش فکری داده باشم. ابراهیم طالبی دارابی دامنه.

 

جناب آق سید اسحاق سلام. درین شعری که سروده‌اید اشاره‌ات به «یارانِ گهواره‌ایِ امام» در وسط ابیات، جرقه می‌زند؛ درخشش جرقه‌ی آن سخن امام ره در سال ۱۳۴۳ یا ۱۳۴۲ که رمزواره گفته بود یاران من در گهواره‌اند. یعنی همین متولدین سال ۴۲ و ۴۳ و حتی ۴۱ و کمی این طرف‌تر و آن طرف‌تر. در واقع امام حدس می‌زد کمتر از دو دهه بعد، بنیاد سست رژیم پهلوی را برخواهد افکند، و افکند، به یاری همان یاران گهواره‌ای. سُرایش مناسبتی خوبی انجام دادید. داشت نظرگذاشتن زیر این پست شما یادم می‌رفت که به قول مرحوم حاج آق‌شیخ احمد آفاقی: «ناگه هون» یادم افتاد. یاد ایشان یاد که از حامیان قاطع انقلابیون در اوج انقلاب در پایین‌تکیه بودند. و برای شما هم سپاس.

 

جواب سید اسحاق شفیعی: سلام و وقت بخیر آقا ابراهیم بزرگوار ، الهی در توجهات امام عصر عج باشید ، ممنون که لطفِ شما بر ما افزون است، بله همانطور که اشاره فرمودید یارانِ گهواره ایِ امامِ راحل نسلی فعال و پیشرو در نهضت و دفاع مقدس بودند و اکنون نیز عقبه ی فکری و پشتیبانی فرهنگیِ جامعه را به دوش دارند و خیلی ها موردِ خطابِ ولایت که فرمودند اَینَ عَمار ها می توانند باشند ان شاء الله . تندرست باشید.

 

نظر اسماعیل آفاقی: سلام. صبح همگی بخیر. خاطرات همیشه در اذهان جوان باقی خواهد ماند بله آنروز را خوب به یاد داریم  روز دوازدهم بهمن را  بنده به اتفاق دیگر دوستان که تعدادشان هم زیاد بودند در دبیرستان سعدی انتهای سالن با یک تلویزیون سیاه و سفید کوچک به تماشای آن لحظات پرشور بودیم که نیمه کاره مانده بود.
 
سلام جناب آقا اسماعیل آفاقی. چه هم خوب. بله، دخالت در پخش مستقیم شده بود. من زیاد هم جزئیات اون صحنه‌ها یادم نیست. سپاس از بیان خاطره‌‌ات از آن روز زیبا و مانا.
 

سلام جناب آقا شیخ مالک. این که «روزبرگ شیعه» حساب نمی‌آد، چون انقلاب متعلق به همه‌ی مذاهب در ایران بود از اهل سنت تا ادیان رسمی الهی دیگر. حتی سایر گرایش‌های سیاسی به مکتب‌های سیاسی هم دخیل در مبارزه علیه رژیم پهلوی بودند. پس اصل انقلاب اختصاص به شیعه ندارد. در نقل خطبه‌ی اسفند سال ۶۸ آقای خامنه‌ای ( رهبر معظم) که بالا مستند کرده‌ای هم خواست مردم مطرح شد نه فقط شیعه.

 

پست شعر شفیعی مازندارنی:

بیست و دو بهمن ، نماد آفتاب است
گوید که ملت دائما پا در رکاب است
گوید که سرزنده است آن پیر دلارام
خطّ کریمش، راه و رسم شیخ و شاب است

و ...

 

حاج آقا شفیعی مازندرانی سلام علیکم. مصرع دوم از بیت دوم، شیخ و شاب آوردید. آیا منظور، شباب (=جوان) است؟ اگر آری، البته برای آن که این راه و رسم همچنان میان پیر و جوان رایج باشد و رونده داشته باشد، کار بزرگ روشنگری نوین لازم دارد. مرحله‌ی تازه‌ی پیش رو، محتاج ورود فکری همه است خاصه روحانیان صاحب فکر و خطابه.

 

جواب شفیعی مازندرانی: السلام علیکم و رحمه الله. تذکر شیرینی است که حاکی از آن است که انقلابیون دیروز باید در میان انقلابیون امروز حضور پر رنگ تری داشته باشند البته مستحضرید که این حضور جلوه های مختلفی دارد از جمله اساتید جوان را به عنوان استاد در دانشگاه ها چه کسانی دارند حهت دهی و همراهی می کنند ؟ ....گاهی گفتم اصلا وقت ندارم به محل بروم یا چیزی در این جاها بنویسم گرچه سخن مبهم و سر بسته ای است که باید چنین باشد ولی واقعا کار بنده وقت بگیر است.اما شاب ، همان شباب است که آذر نوش در کتاب فرهنگ عربی فارسی بدان تصریح دارد ...رحمه الله علی ابویک و سلامه علیک شفیعی مازندرانی.

 

دامنه |: سلام مجدد دارم محضر استاد شفیعی مازندرانی. دقیقاً منظورم را دریافت کرده‌اید و اشارت درستی به ضرورت دیدارهای هم چهره‌به‌چهره و هم دورادور انقلابیون با هم، کرده‌اید. بله، متوجه شاب و شباب بودم، فقط خواستم گفته باشم نسل نو (شباب امروز) نیاز مبرمی به حضور روحانیون در میان خود دارد. باید هم چهره‌ها متنوع باشد. شانس ما این بود از اول شبابی خود از همان اوان انقلاب، با بسیاری از روحانیون محل -که الحمدلله همگان از افاضل و اساتید و شایستگان بوده و هستند- دمخور و بهره‌بردار بودیم. از احسانی که به بنده و والدین بنده همواره می‌ورزید فوق العاده ممنونم و متقابلاً همان دعا را برای بیت‌تان دارم. سُروده‌ای برای امام علی حضرت وصی ع بسُرایید. رباعی (چهارپاره) باشد، هنوز بهتر. باز هم عرض می‌کنم جوانان محل نباید از دیدار بار روحانیان دیار خود محروم باشند. زیان این غیاب سنگین است.

 

شیخ‌ مالک رجبی: سلام و ارادت. بله درسته آقا ابراهیم منظورم این بود انقلاب بدست شیعه که در راس آن امام حکیم بود به ثمر نشست تا همه مذاهب از آن بهره مند میشوند

 

دامنه |: سلام دوباره استاد شیخ مالک دوست گرامی من. حالا درست شد. درود به روح پذیرندگی و فروتنی و توضیح حیّ و حاضری شما. شکراً مزیداً.

 

پاسخ حاج آق سید حسین شفیعی: سپاس و پوزش. بنام پروردگار بصیر و دوستدار اهل بصیرت. ایام فرخنده دهه مبارکه فجر را به همه عزیزان تبریک عرض می نمایم.داز فاضل گرانمایه حجت الاسلام و المسلمین جناب آقای رجبی و از فرهیخته خوش قریحه جناب آقا ابراهیم و از معلم فهیم و خوش نگار جناب آقا سید موسی صباغ تشکر می کنم که به دعوت «بارش فکری جوادیه» پاسخ مثبت داده و مطالب تحلیلی_ حدیثی و تاریخی سودمندی را به نگارش در آورده اند؛ مصمم بودم در یکی دوروز اول و پس از مطالعه نگاشته های شما بزرگواران؛ نقطه نظر خویش را نیز ضمیمه کنم؛ اما تقدیر الهی براین تعلق گرفته که عصر پنجشنبه در بیمارستان امام علی بن ابی طالب علیه السلام بستری شوم تا مجددا صبح جمعه عمل نمایم؛ عذر بنده را پذیرا باشید؛ امید است در فرصت های بعدی (به شرط ادامه حیات و سلامت) به این همراهی مفتخر کردم. ان شاءالله (حوزه علمیه قم: سید حسین شفیعی دارابی: ۱۱ رجب ۱۴۴۴ق_ ۱۳ بهمن ۱۴۰۱ش).

 

دامنه |: سلام و دعای دست به آسمان بنده به محضر شما استاد حاج آقا سید حسین شفیعی که از بدو انقلاب یک نوع محبت متقابل و دوستی‌یی پایدار میان‌مان حکمفرما بوده و هست. از پریشب که نتوانستید آن برنامه‌ی «تالار امیران» حضور بیابید، تا دیشب و امروز، همچنان دغدغه‌ی عمل جراحی شما را دارم و لحظه می‌شمارم که ازین عمل دوم با درمان و بهبودی خوشحال‌کننده بیرون آیید. از ذهنم این فکر خارج نمی‌شود که سلامتی کالبد به شما کامل بازگردد. حتی جمع این هیئت محترم هم در انتظار شفا و بهیابی شمایند. نگران مباشید استاد، خدا شافی کافی است.

 

اسمی بر هشت دولت

به نام خدا. سلام. از نگاه حُسنی، هشت دولت برای خود حسنات و خدمات قائل هستند که به هر حال طی این ۴۴ سال این ثمر (=بازدهی) را در کل برای نظام بر جای گذاشتند. هر کس خدمت کرد زهی سعادت. اما از منظرِ نگاه نقصی هم بر هشت دولت می‌شود اسمی نهاد؛ که بنده درین نوشتارم با روش چکیده‌نویسی و تک‌کلمه‌ای چنین می‌کنم. کاری به سرانجامِ سرنوشتِ شخصی رئیسان دولت ندارم حتی در داوری هم وارد نمی‌شوم. البته مورّخان سیاسی لابد بخشی از آن کاستی‌ها را به حساب دو رهبر نظام هم محاسبه می‌کنند که جایگاه آنان را تنفیذ یا تأیید نموده بودند. و اگر چنین خواهند نوشت حق آن است باید اخطارها و تذکرات پی در پی رهبرین به هشت دولت را هم شفاف بیان نمایند. بگذرم.


دولت آقای مهدی بازرگان > دولتِ خطا.

دولت آقای محمدعلی رجایی > دولتِ مکتب.

دولت آقای میرحسین موسوی > دولتِ خدمت.

دولت آقای اکبر رفسنجانی > دولتِ کلک.

دولت آقای سید محمد خاتمی > دولتِ حرف.

دولت آقای محمود احمدی نژاد > دولتِ دروغ.

دولت آقای حسن روحانی > دولتِ میز.

دولت آقای سید ابراهیم رئیسی > دولتِ دستور.

۱۵ بهمن ۱۴۰۱ ابراهیم طالبی دارابی دامنه


آق سید اسحاق سلام. در یکی از مصراع سرودید: "او پیِ یار و اخی و هم وصی" خواستم عرض کنم درین نیم‌بیت سه خصوصیت اصلی امام علی ع را که در آن حضرت انحصار الهامبخش دارد ردیف کردید که جایی برای تمجید باقی گذاشتید: حضوری که نیست به قول رایج صله داد، اما از دور: بارها آفرین و تحسین. زیرا اگر تمام خصوصیات حضرت امیرالمؤمنین ع را انکار کنند یا کتمان بدارند اما هرگز وصی بودن حضرت وصی ع را نخواهند توانست پنهان نمایند. من این نکته را از مرحوم علامه حسن حسن زاده آملی آموختم در گفتار و نوشتارشان. و شما وصایت را به زیرکی آوردید که زنده‌یاد دکتر علی شریعتی یکی از پایه‌های دین را همین وصایت (وصی‌بودن امام علی ع بعد از نبی ص) می‌داند که نقش خداوند متعال در انتخاب آن بارز است و رسول خدا ص آن را علنا" بیان کردند. خوشا به حال آنان در سراسر جهان که با قاعده و قرار مکتبی، در سمت شیعه‌ی امام علی ع هستند و حق را در علی و علی را در حق می‌بینند. ممنونم ازین حُسن ذوقت. با ارادت: ابراهیم.

 

نظر سید موسی صباغ: سلام آق ابراهیم. اگر مقدور است از خدمات دولت میرحسین، کلک هاشمی، و دروغ احمدی نژاد را فهرست نمایید. ارادت.

 

دامنه |: سلام. به روی دیده آقا سید موسی: تا لحظات دیگر روانه می‌کنم صحن. جناب آقا سید موسی دوست دیرین من سلام. چشم. از سه دولت درخواستی شما، سه مورد از هر کدام ذکر می‌کنم با کمی شرح، چون توضیح مفصل از حوصله‌ی حضار بیرون است: اول عرض کنم که علم روان‌کاوی که بنده مدتی آن را خوانده و کار کرده‌ام، می‌گوید یک دروغ با صدها دروغ دیگر راست نمی‌شود.

 

یکم:

 

آقای محمود احمدی نژاد ( دولت ۹ + ۱۰ ) در مورد دادن هزار متر زمین خانه‌باغی به تمام مردم ایران، به دروغ تکراری طی چند ماه متوالی متوسل شده بود که فاحش‌ترین رفتار غیر اخلاقی بود و هرگز چنین دروغی راست در نیامد.

 

 همو همچنین در قضیه‌ی هولوکاست، با دروغ وارد ماجرا شد زیرا این جریان قرار بود توسط یکی از کشورهای محوری منطقه مطرح شود، ولی او از طریق فردی به اسم «امین» -که شاید !! مشکوک بود- با طرح عمدی این موضوع، فضاسازی جهانی علیه‌ی ایران کرد و دروغش این نبود نتوانست اجماع علیه‌ی صهیونیسم پدید آورَد. کارش غلط در آمد و بلد نبود. او حتی بخشی از سپاه هم دروغ گفت که آثار زیانباری بر سپاه باقی گذاشت.

 

او نیز، در بیت رهبری جوری دروغ می‌زد، چندی بعد نزد مراجع دروغی دیگر، آنگاه در میان باند خود باز نیز جورای دیگر. تکذیب بالای تکذیب که شگرد شده بود. اساس رفتار او بر دروغ بود و دولت خود را با همین دروغ‌ها اداره کرد. وزیر راه او که اساساً بافتش بر دروغ بود. نمونه‌اش منوریل قم که هنوز در بستر رودخانه میلیاردها دلار خاک می‌خورد و در حال نابودی است چرا؟ چون تز دکتری او این بود.

 

دوم:

 

آقای میرحسین موسوی با آوردن وزیران لایق از هر دو جناح چپ و راست، بنای کارش را بر رسیدگی به مایحتاج مردم گذاشت و از طریق سهمیه‌بندی و کوپن، نگذاشت خانه‌ی هیچ نیازمندی خالی از روغن و پنیر و قند و برنج در دروره‌ی بغرنج جنگ، شود.

 

همو در اوج جنگ و تحریم و کمبود دلار و فروش نفت، با وزرایی از هر دو فکر، چنان مدیریت منسجم و بی‌هیاهو کرد که مانع از فساد در بستر دولت و ادارات شد و خودش هم یک ورق پرونده‌ی فساد اقتصادی نداشت.

 

او نیز، سیاست خارجی انقلابی دولت خود را از طریق آقای ولایتی معتمد رهبری معظم به خدمت قدرت قاهره‌ی نظام در آورد و ازین طریق ایران را در منطقه و جهان نمادی برای محور دولت حق، نشان داد و روابط گرمی با ایران شکل گرفته بود خصوصاً از طریق جبهه‌ی پایداری عرب. و با همین منش منطقی، بنای سیاست خدمت داخلی را ریخت و با ایجاد اعتماد بین دولت و ملت، رنج مردم را می‌کاست. تا حدی که وقتی بر سر آن تضاد فکری استعفاء داد بود امام تشرش زد و باز هم ترجیح داد در قدرت بماند، و این حرکت امام ره یعنی وجاهت او در خدمت.

 

سوم:

 

آقای حجت الاسلام مرحوم اکبر رفسنجانی دولتش را با کلک آغاز کرد چون گفت «کابینه‌ی کاری» تشکیل می‌دهد اما کلک زد و کاملاً دولتی خودخواه و سیاسی شکل داده بود. با وزرایی مسئله‌دار مثل حجت‌الاسلام عبدالله نوری و حجت‌الاسلام علی فلاحیان. که نوری کشور را به تنش سیاسی برد و فلاحیان به به رفتار امنیتی با مخالفان. حتی علی‌محمد بشارتی وزیر کشور او هم غلو می‌کرد و کلک سیاسی دولت را لعاب می‌زد.

 

همو، قرارش با رهبری معظم این شده بود سیاست تعدیل اقتصادی را با پس‌زمینه‌ی خطبه‌های نمازجمعه خودش -که عدالت بود- پیش ببرَد اما به رهبری کلک زد و با مثلثی از سه فرد لیبرال (۱ و ۲ و ۳) کشور را به غرب‌زدگی سوق داد و آتش در خرمن نهادهای انقلابی انداخت.

 

او نیز، گفته بود با هزار فروشگاه زنجیره‌ای رفاه نخواهد گذاشت مردم جنس گران بخرند اما کلک زد و در نمازجمعه گفت مشکل ما گرانی نیست، بلکه ارزانی اجناس است و کشور را به سمت شکاف عمیق اجتماعی انداخت. او حتی به دوستانش در جامعه‌ی روحانیت کلک زد و کار به جای باریک کشید و حجت‌الاسلام ناطق نوری با مثال مالزی‌کردن ایران بر سیاست وی تاخت، و حتی با او قهرآلود درافتاد. و باعث شد جناح راست که در نمازجمعه شعار «مخالفِ هاشمی، دشمن پیغمبر است» سر می‌داد را از صحن مصلا و از فریاد نمازگزاران محو کند.

 

بگذرم. اجابت و اطاعت بود به خواست شما که امر فرمودید نمونه بیاورم. سپاس مضاعف هم دارم از آن جناب. حرف‌هایی هم هست که در صحن نمی‌گویم. دأب من نیست. با ارادت: ابراهیم

 

پاسخ سید موسی صباغ : سلام صبح بخیر آقای طالبی بزرگوار. ممنونم از  پاسختان . بر اطلاعاتم از روند کاری دولت ها افزون گردید. علی رغم انتقادی که به احمدی نژاد در بعضی از بخشها وارد است .اما معتقدم کارهای عمرانی راهسازی .مسکن ساخت سالن های ورزشی ،حایگاههای سوخت گاز دهک بندی و... فابل مقایسه با هیچ دولتی تیست.


سلام مجدد آق سید موسای بزرگوار. ممنونم از توجه‌ی آن جناب. نیز خوشحالم دیدگاه شخصی خودتان را هم شفاف بیان داشتید. راضی‌ام از مباحثه‌ی صمیمانه با جناب عالی که سماحت و دقت دارید. درود.

 

شایسته‌کاری ( ۱ )

رو به قبله بخوابیم. جدا از مستحب شرعی، منظورم این است با این حالت خوابیدن، جهتِ جغرافیایی و گردش زمین، روی وضع و حال آدمِ در حال خواب، مؤثر می‌افتد و انسان، هم آرام می‌خوابد و هم از آشفتگی (به زیان محلی: خووِزه یعنی خواب‌زدگی) خلاص می‌شود. حتی شاید خواب‌های خوش هم ببیند. علاوه بر آن، این حالت خوابیدن، موجب می‌شود سرچرخه نگیریم.

 

یک یادآوری: «شایسته‌کاری» عنوان یکی از نوشته‌هایم بوده است که سال‌های پیشین می‌نوشتم و منتشر می‌کردم و اینک درین صحن قصد دارم ادامه بدهم. و اگر ممکن شد بنا دارم آن چندین قسمت پیشین را هم، به مرور درین صحن محترم، بازنشر دهم.

 

شایسته‌کاری ( ۲ )

زمانی که آبگوشت، پته، ماش، آش می‌خوریم یک لقمه‌ی نون نرم را کنار سفره یا میز بگذاریم تا در پایان کار، توی ظرف غذا را با آن لقمه‌ی آخری، حسابی پاک کرده و بخوریم و از هدررفتِ باقی‌مانده‌ی برکت خدا ولو اندک، جلوگیری کنیم. شاید کاری ساده به نظر بیاید اما یک نشان از رفتار شایسته با نعمت‌های آفریدگار بخشنده است حتی با این کارِ به ظاهر کوچکِ لیسیدنِ تَهِ کاسه؛ و به قول محلی: پاک‌بنِه کردن.

 

شایسته‌کاری ( ۳ )

چه خوب است هر چند وقت در مسجدهای مختلف شهر و روستا نیز نماز بگزاریم. مثلاً در داراب‌کلا، نمازگزاران دو مسجد، در یک رسم عالی و ممدوح، مرتب به همان مسجد مورد نظر خود می‌روند. اما گاه فرد به فراخور حال خود می‌تواند از مسجدجامع، باری به پایین‌مسجد برود و به نماز بپیوندد و باری هم فرد خود را از پایین‌مسجد به نماز مسجدجامع برساند. در قم خیلی از مسجدها رفتم و نماز خواندم. از آثار مرحوم علامه طباطبایی دریافتم هر جایی از زمین که نماز بگزاریم همان مکان، گواهی می‌دهد روز قیامت برای‌مان.

 

نظر حجت‌الاسلام شیخ محمد نجفی در مورد متن شایسته‌کاری ( ۳ ) : با سلام و درود در روز پدر بر پدر دوست گرامی، آقا ابراهیم طالبی، مرحوم حجة الاسلام آقا شیخ علی اکبر طالبی. سنت نماز گزاردن در مساجد مختلف از آموزه‌های دینی است. مرحوم ابوی هرگاه به قم می‌آمد، علاوه بر شرکت در نماز حرم و مدرسه فیضیه، در مساجد کوچک و بزرگ شرکت می‌کرد. مرحوم اخوی محترم با اون فولکس مدل قورباغه‌ای به تعبیر خودمانی (گَل تله) و یا پژوی آخوندی (پژو ۵۰۴) هر روز و شب ایشون را سوار می‌کرد و به مسجد های مختلف میرفتیم. ماشالله قم آن‌قدر مسجد زیاد است که نمی‌توان در تمام آنها نماز خواند. بنده نیز این سنت حسنه را در حد امکان انجام وظیفه میکنم. ان‌شاءالله در چنین روزی در حرم مطهرش و در مولدش (کنار کعبه معظمه) باشیم. آمین یا رب العالمین.. یاعلی.

 

استاد و دوست دیرینم آقا نجفی سلام و بسی سپاس. ابتدا دلم مزه کرد نام پدرم را آوردید که بی‌اندازه دوستش داشتم و هنوزم دلتنگشم و گاه گریانش. اما بعد، خیلی خوب شد پیشنهاد بنده را در ردیف سنت رایج قرار دادید، ازین نظر محکم‌تر شدم. و چه هم خوشحال‌تر که یک بخش زیبا از زوایای زندگی معنوی ابوی‌تان حضرت آیت الله آقا را برای ما باز کردید. این اخلاقیات سازنده باید بیان شود که ارزنده و معنابخش است. اون فولکس‌واگن (به سکون پشت سر هم لام و کاف و سین) یادم است هم اخوی‌تان داشت و هم آق‌داداش من. و چه شیوه‌ی مألوفه‌ای هم بود رفتن به همدیگر به مساجد مختلفه. آقا از واژه‌ی گل تله و پژو آخوندی که پشتش خمیده بود، لذت بردم. حالا گویا می‌گن سمند شده ماشین آخوند. ممنونم از بیان نظر و دعا و نیز یا علی گویی همیشگی آن دوست و استاد. سپاس.

 

آقا سید اسحاق سلام. در بیت ۱۳ ، شش صفت عالی از میان انبوه صفات بی‌پایان شامل عاقله، اندیشمند، پیشوا، اوتاد، متفکر و عارف را برای بانوی مکرم دین حضرت زینب س برشمردید که دست مریزاد عرض می‌کنم. طبع نظم آن جناب در کنار به کار گیری واژگان محوری زندگانی ایشان، درین سُرایش نموّی نمایان داشت. سپاس.

 
 
دامنه |: سلام آقا شیخ مجتبی. مقدمه‌ی کار مصاحبه با حاج آقا را فعلاً نوشتم در دامنه و گروه رزمندگان و نغمه و ... گذاشتم، تا مصاحبه را شروع کنم و مابقی زندگی حاج آقا پسر عمه‌ی معزز بنده. ایشان را نشان دهید.
 
شیخ مجتبی اکبری لالیمی: سلام آقا ابراهیم. بروی چشم. از شروع این کار زیبا از شما تشکر می کنم ان شاءالله خدا به شما توفیق بدهد. همواره برقرار باشید.
 
به احمد
 
رفیق اولین سال‌های انقلاب تا به حالای من، احمد سلام
 
در قلب اغلب ماها یک یا چند غمِ از دست دادنِ نزدیک‌ترین کسان حک است؛ محو هم نمی‌شود. آنجا در جدار دل جا گرفته است:
از دست دادن مادر
از دست دادن پدر
از دست دادن خواهر
از دست دادن برادر
از دست دادن عمه
از دست دادن عمو
از دست دادن خاله
از دست دادن دایی
از دست دادن رفیق
از دست دادن فرزند
 
که گمان کنم هیچ غمی به این آخری نتواند رسَد و دَوای جبرانی هم نتوان داشت. شما احمد و شما زن‌عموی ما همسر احمد، چه زودهنگام دو و چند غم در قلب‌تان خانه کرد که شماری از شمارگان غم‌های بالا بر شما بار شد و اینک دَورگرد آن گردِ غم، باز هم بر سر و روی‌تان نشست و قلب‌تان را فشُرد.
 
چه گویم احمد بابویه؛
 
ایام گردشِ اندوه‌تان الهی کم و پر از صبّاری.
یاد آن نازنین شریفه‌ی‌تان هم دور از بی‌تابی.
 
ابراهیم
 
جواب احمد بابویه به بنده: به استاد علم ودانش معرفت من، عمو ابراهیم سلام. 
در حضور شما رفقا چهاردهه آموختم ؛
از حضور در مناسک مذهبی 
از حضور در عرصه جنگ
از حضور در عرصه فعالیت اجتماعی
از حضوردر جلسات آموزش قرآنی
از حضور در مسابقات علمی 
از حضور درجلسات سیاسی
و... بله عموابراهیم از دست هر عزیزی برای هر انسان سخت، اما داغ فرزند تا سالیان سال بر دل پدر ومادر ماندگاراست. قصد تکدر دل بزگواران نبوده، اما رفیقمان عمواصغر بزرگوار که در فراق عزیز دلش و دلمان آقاسیدجواد سوگوار هست، دلنوشته ای به نگارش در آورد . از ایشان سپاس، و از شما که با قلمتان در ابراز همدردی وغفران الهی برای پدر ومادر برادرت ،آرزوی صحت وسلامتی خانواده  محترمتان.
 
 
نظر سید اسحاق شفیعی زیر پست خاطرات ۱۳۳ بنده: سلام آقا ابراهیمِ امروز و رزمنده و برادرِ دیروز ، زیبا شرح دادید سهم دادنی در صورت وجود و موجودِ چیری و مالی ، حق گرفتنی و باید طلب نمود . سهمِ همه ی ما از عشق زخمِ کاری است و ولی حقی بر ما نبود و نیست ، چون همه پیِ احقاقِ حق بودیم و بودند . خوب اشاره فرمودید ، ابر قدرتهایِ زورگو با تحریمِ همه جانبه هر روز میدان را را نظام تنگ و تنگتر کردند تا از پای افتیم ولی با عنایاتِ الهی و درایتِ امام حمایت و وحدتِ امت تیغ شان به سنگ خورد و این ملت چهل و چهارمین سالِ انقلاب را به جشن گرفته است تا ان شاء الله آماده ی تحویل این نظام بدستِ با کفایتِ صاحبش ولیعصر عج است.
 
 
دامنه |: سلام آق سید ایساق. بر حضرت پروردگار، بی انتها شکر که دوستان همرزمی چون شما پروراند که این دنیا توفیق دیدارها حتی اگر نادر و کم، با هم داریم. نیز، نیّر و نورانی ازین‌که دست‌کم بر یک تن از رزمندگان همرزمم درین صحن، این خاطره مز‌مزه کرد. صحیح، کاملاً صحیح گفتی که بلی، ایران در ایام جنگ در تنگدستی و مضیقه بود. همون شلوار گشاد گونی‌مانند جبهه برای ما صدها بار بس بود! که وقتی آن را لبِ نهرهای جاری مد و جزر رودهای کارون و اروند می‌شستیم، چنان چروک می‌شد که انگار شبیه جنگجویان جنگ جهانی اول می‌شدیم! کشکولی نشد؟
 
باسلام و عرض تسلیت بمناسبت رحلت عقیله بنی هاشم حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) . رزمنده گرامی آقا ابراهیم عزیز. آی گفتی خوب هم گفتی، هنوز بعد از سی و چند سال که از جنگ تحمیلی میگذرد ، دلم به چتر منور هست. هرچند یکی یا دو تا چتر منور نیمه سوخته را خودم پیدا کردم و چند تا چتر سوراخ شده را عزیزان رزمنده بسیجی برایم آوردند، ولی هیچ کدام به دلم نچسبید. البته من هم از غنایم جبهه (به تعبیر شما) بی نصیب نبودم . یک عدد حلبی چهار گوش (الان هرچه فکر میکنم که درپوش چه وسیله جنگی بود، یادم نمی‌آید) شبیه کاسه کوچولو که دورش قطار پوکه فشنگ ژ ۳ بسته شده بود که بعضی ها بجای قندان و سیگاریها بجای جا سیگاری استفاده می‌کردند. یک جفت تَهِ خمپاره ۶۰ عراقی شبیه قَلیُون سَر خیلی تمیز و سالم. و دو عدد (یک جفت) چهل تیکه بیرونی چدنی مین ضد نفر که دکوری جالبی است و می‌شود بعنوان گلدان روی طاقچه استفاده نمود. البته الان دم دست نیست ، باید نردبان و یا "کاتی پَلَّه" گذاشت تا اینها آورد و عکس شان را گذاشت. در هر صورت ما را بیاد آن زمان انداختی. زندگیت سرشار از موفقیت باشد. یاعلی.
 
 
سید اسحاق شفیعی: سلامِ بعد از ظهری آقا ابراهیم ، تشکر از کلام خودِمونی ات که بویِ بی ریاییِ آن دوران را دارد . برقرار باشید.
 
دامنه |: استاد حجت الاسلام نجفی رزمنده‌روحانیِ شریف سلام علیکم. حقا که غمبارترین وفات تاریخ، وفات بانوی اسلام حضرت زینب سلام الله علیها است. ممنونم از بیان تسلیت. دیشب این صحن پستی هم برای آن بانوی عظیم الشأن نوشته بودم. یادآوری زیبای شما مرا هم به یاد خاطره‌ای بسیارظریف با آقارحیم یعنی همان سرلشکر پاسدار سید رحیم (=سید یحیی) صفوی انداختید. ماندم عرض کنم یا نه؟ ولی عرض می‌کنم:
 
با ایشان و جمعی دیگر عضویت در مسئولیت یک مجله‌ی تخصصی فصلنامه را بر عهده داشتیم. ایشان ریاست آن فصلنامه را داشتند. در یکی از نشست‌های داخلی برای چاپ یکی از شمارگان، مرا که روبه‌رویش در دور میز مستطیل بسیاربزرگ کنفرانسی‌شکل، نشسته بودم، از همان میکروفون به اسمم خطاب کرد آقای... چرا امروز پیراهن مشکی به تن دارید؟ اتفاقی برای‌تان افتاده؟ نیم‌خیز شدم و سلام کردم گفتم: نه سردار! امروز روز وفات حضرت زینب س است من هم همیشه درین روز سیاه‌پوش می‌شوم... .
 
پایان جلسه آقارحیم از میان آن جمع، سراغم آمد با آن روح مهربانش که با همه خندان و گرم است، آغوشم گرفت و بوسه زد و تشکر ویژه کرد از من، که او یادش نبود آن روز، وفات است و به پوشش مشکی من خیلی افتخار کرد که آن روز را زنده نگه داشتم. بگذرم. حالا صدر کلام شما مرا به آن خاطره هدایت کرد.
 
آقانجفی با این‌که امروز وفات غمبار است، اما راست را بگم به «قَلیُون سَر» و «کاتی پله»ی خاطره‌ات که رسیدم از خنده پخ زدم. آقا شما خوب غنایم ! یادگاری داری، کاتی را بییَل و عکس را بنداز و ما را ببر به آن خیال و خاطرات.
 
حاشیه‌ی شما بر متن خاطره‌ی بنده، قوی‌تر بوده و پرمحصول‌تر. خرسندم کردید با ابراز نظر روی این قسمت خاطراتم و همچنین احسان‌تان به حقیر. نوشته‌ی‌تان دلکش بود. به قول قشنگ همیشگی شما: یا علی.
 
سلام و مجدد علیکم السلام آقا سید اسحاق. سپاس از فرهنگ و اخلاق‌تان. واقعاً عصر جنگ چون تقریباً با خود انقلاب اسلامی همزمانی داشت، یک عصر زرین برای پویندگان معنویت آن دوره بود و رزمنده‌ها را چونان فولاد، آبدیده کرده بود. فولاد هر چه چکش بیشتر بخورد، محکم‌تر می‌گردد. درود.
 
سلام دوباره احمد با آن دل غمگینت. در همه‌ی آن شش تا حضور که فهرست کردید، بنده هم یکی از تعالیم‌گیرندگان جمع بودم، نه بیشتر. از فروتنی و ادب آن دوست و همسنگر جبهه‌ام ممنونم که اتاق کوچک عصر مجردی‌ات در ببخیل، پر از کتاب بود و خاطرات و نشست‌ها.
 

مسائل روز

نقدی بر دو بند از ۱۵ بند پیشنهاد آقای سید محمد خاتمی

به نام خدا. سلام. حجت الاسلام آقای سیدمحمد خاتمی دیروز دیدم که پانزده پیشنهاد داده تا به قول خودش راه را بگشاید زیرا قائل به این شده که "شیوه‌ی اصلاح طلبی... دست کم به صخره‌ی ستَبرِ بُن بست" بر خورده ولی راه را درین دانسته که همه "بی‌لکنت زبان" و «با اتخاذ شیوه‌های مدنی خشونت‌پرهیز» به صدا در بیایند و با این جمله آن را ادامه داده: "من نیز برای مهار بحران و عبور از تنگناها آنچه را گفته و نوشته‌ام تکرار می‌کنم." که شامل ۱۵ پیشنهاد است. کاری به ۱۱ تای آن ندارم، روی ۲ تای آن فعلا" حرف دارم، یکی بند ۱۲ و دیگری بند ۱۴ است که نقل و سپس نقد می‌کنم:


 بند ۱۲ این است: "بازگرداندن نیروهای نظامی به جایگاه و مسوولیت اصلی خود و جلوگیری از دخالت آنها در امر سیاسی و به خصوص درمان درد پر فساد جمع شدن ثروت، اطلاعات، اسلحه و اختیارات غیرقانونی و عدم پاسخگویی در یک جا است."

 

نقدم برین بند:
آقای سید محمد خاتمی اگر می‌خواهد برای آن نیروهای مورد نظر در بند ۱۲ تعیین تکلیف کند اول خود باید مُرّ قانون را رعایت کند زیرا قانون اساسی و قانون موضوعه مأموریت‌هایی حساس و حیاتی برای آنان در نظر گرفته و دستان آنان را تهی و کَت‌بسته و تماشاچی ندانسته و علاوه برین ولی‌فقیه نیز مستقیما" فرامین و دستورها و خط مشیء مشخص برای آنان ترسیم کرده و می‌کنند و به فراخور چرخش دسیسه‌ها این موارد سیّال و غیرثابت است. احتمالا" جناب سید محمد خاتمی در خیال خود غرق است زیرا اگر توی همین پاییز اخیر ورود بسیج مظلوم به صحنه‌ها نبود، بی‌تردید خودِ آقای خاتمی را آن قماش آشوب (که همه چیز را انکار می‌کردند و برای هیچ چیزی حتی مقدسات مسلّم هم، ارزش و حرمت قائل نمی‌شدند) از خانه‌ی ویلایی‌اش در شمال عیان‌نشین تهران به کف خیابان‌ها می‌آوردند و عینِ عصر آن روزِ  دوره‌ی مرحوم محمد مصدق، که آشوبگران یک سگ را به شکل مرحوم آیت الله سید محمود کاشانی یکی از رهبران مذهبی مطرح نهضت ملی درآورده بودند و در خیابان‌ها می‌چرخاندند، وی را نیز از همان شمال تهران تا غرب تهران، به همان شکل فجیع و فضیح درمی‌آوردند. آقای خوش‌پوش و خوش‌نشین! اندازه‌ی خود را ببین.

 

بند ۱۴ هم این است: "تغییر سیاست خارجی از دیپلماسی انزواگرا و ترسان به دیپلماسی فعال و شجاع و متکی به حمایت ملی."

 

نقدم برین بند:

آقای حجت الاسلام سیدمحمد خاتمی گویا یادش رفته که دست‌کم در عراق و سوریه دو روحانی عضو مجمع روحانیون مبارز نقش کلیدی ایفا کرده بودند؛ مرحوم حجت الاسلام سید علی اکبر محتشمی در سوریه و لزوما" لبنان و ایجاد حزب الله و مرحوم حجت الاسلام سید محمود دعایی در عراق که سه جریان سیاسی انقلابی عراق را در حوزه‌ی نجف در برابر حامیان "جدایی دین از سیاست" علَم می‌کرد و محصولش بعدها آشکار شد. حالا چرا نفوذ پرقدرت انقلاب اسلامی در منطقه را -که محیط امنیتی مسلمین و ماست- برنمی‌تابد؟! چرا کار "فعال و شجاعی" را که بزرگ‌شهید انقلاب حضرت حاج قاسم بسط داد و اینک آقاقاآنی با تمام زیرکی آن را به درون خودِ اسرائیل غاصب برده است، در همان ردیفِ کارهای میدانی آقا محتشمی و آقا دعایی محسوب نمی‌کند؟! واقعا" ایران مقصر است؟! که کنار همجواران خود قرار دارد، یا نظام وحشی آمریکا؟ که ۹ هزار اندی کیلومتر راه پیمود و آمد دورتادور ما و تمام مسلمین، پایگاه نظامی زد؟! چرا کاری را که هم چپ در آن دخیل بوده و هم راست، حالا آن را تقبیح می‌کند؟ مگر امام ره همان نکردند با منطقه، که اینک رهبری معظم دارند می‌کنند؟ پس چرا امام و رهبر دومی را هجوم می‌کند، اما رهبر و امام اولی (ره) را سرپوش می‌گذارد؟

 

بگذرم. فقط بگویم مواظب باشیم همه‌ی آنچه از چندی پیش همچنان در درون اسرائیل اتقاق می‌افتد، سربسته بگویم: به قاآنی باید خداقوت فرستاد. یک میلیون جوان از منطقه را مهیاداشتن و سرِ وقت از میان آنان به مأموریت فرستادن، یک قدرت مهیب برای ایران قوی است. دست مریزاد ایران. دشمن این را هدف گرفته. می‌دانم آسیب و آفات هم بر پیکرت ای شجره‌ی طیّبه‌ی انقلاب اسلامی، وارد کرده‌اند از چپ و راست و هر فکر و جناح، اما ریشه‌ات آبیاری است و ثمراتت بی‌شمار. امسال ۲۲ بهمن تظاهرات مردمی باز هم این آفات و آسیب‌ها را می‌شُوید و تنه‌ی تنومند تو را شکوهمندتر و سرفرازتر می‌کند.

| ۱۸ بهمن ۱۴۰۱ |
ابراهیم طالبی دارابی دامنه

 

متن مصطفی بابویه: به نام خدا. در پستهای قبلی عرض شد که با نظریات مختلفی که در اروپا(قرون وسطی و رنسانس) شکل گرفت آرام آرام نقطه پرگار از خداوند برداشته شد و بالتبع و بالطبع وجود آخرت هم کتمان شد چرا؟چون خدا و آخرت را نمیتوان در لوله آزمایش قرار داد. و چه کسی مبنای همه شناختها میباشد؟ انسان. پس اینجا محوریت هستی با انسان قرار گرفت (اومانیسم یا همان انسان خدایی). اما بعد: اینجا نظریه دیگری شکل گرفت بنام "لیبرالیسم"یعنی اصالت آزادی. خب اینجا نکته ای که پیش می آید این است که: آزادی مطلق خودش محدودیت بوجود میاورد. شاید بپرسید چطوری آزادی محدودیت می آورد؟ مثال عرض میکنم: شخصی دوست دارد و آزادی حکم میکند که در جمعی سیگار بکشد ولی دود سیگار بقیه را اذیت میکند; اینجا تکلیف چیست؟ اینجا مدرنیته میگه ببین اکثریت چه چیزی رو میپسنده! خب در جواب میگی پس آزادی شخصی چی میشه؟(پس آزادی مطلق هم خودش محدود کننده است) پس نظریه دیگه ای شکل گرفت بنام "دموکراسی"یعنی مبنای رأی اکثریت. حالا سوال دیگه ای شکل میگیره؟ اگر به دلایلی اکثریت اشتباه کنن چی میشه؟(قوم لوط) در اینجا نظریه دیگه ای بنام "پلورالیسم"یعنی تکثر گرایی عقیدتی و تکثر گرائی دینی در غرب شکل گرفت...(همانطور که مستحضرید بعضا تا چند هزار فرقه در مسیحیت وجود دارد) بعد از این تکثر گرایی دینی نظریه "لائیسیته "مطرح میشود یعنی جدایی دین از سیاست; حالا که هر کسی حرفی واسه خودش داره و گوناگونی و زیادت در عقیده و دین وجود داره نباید دین و عقاید و اخلاق در سیاست نقشی داشته باشد چون این تکثر بودن عقیده; ممکنه سیاست را خراب کند. نظریه دیگری شکل گرفت بنام"آتئیسم"یعنی نفی خدا و جنگ با خدا. آتئیست‌ها معتقدند انسان‌ها خودشان می‌توانند قوانین رفتاری و اصول اخلاقی را وضع کنند، بنابراین هیچ نیازی به دین و مکاتب مذهبی که قانون اخلاقی وضع کنند، نیست. از جمله مشهورترین آتئیست‌ها می‌توان داروین و استیون هاوکینگ را نام برد. داروین معتقد بود که داستان آدم و حوا کاملاً ساختگی است و انسان‌ها از نسل میمون‌ها هستند که طی میلیون‌ها سال تکامل پیدا کرده‌اند. و در نهایت در سالهای اخیر( ۲۰۰۰ تا ۲۰۱۰. م)  "سِیتِنیسم" یعنی شیطان پرستی شکل گرفت و شیطان به عنوان موجودی مقدس پرستیده میشود. نظریات دیگری هم مطرح شد که بخاطر طولانی شدن عنوان نشد. چکیده تمام مسائل ارائه شده در بالا این است که: شیطان تا حدود زیادی به هدف خودش رسیده است و آن هدف این بود:  ابلیس به خداوند عَرضه داشت: طوری انسان را اِغوا کنم که ; انسان تو را (خدا) پرستش نکنه که هیچ; کاری کنم انسان جلوی مَنِ شیطان سجده کنه. و در پایان این نکته خاطر نشان میشود که تمام این ایسم ها نتیجه سلطه و اُلیگارشی یهود و تورات تحریف شده بر دنیای غرب است. مصطفی.

 

سلام آقا مصطفی دوست کمتردیده‌ی من. خوب سیر کردید روند شکل‌گیری مکاتب سیاسی و فکری اروپا را. تحسین‌برانگیز. بسیار مرحبا. آنان هزار سال حکومت و قدرت اربابان کلیسا در دین تحریف‌شده‌ی آلوده به مفاسد پاپ‌ها در کاتولیک‌ها را معیارِ نقد خود قرار دادند و آنگاه برای رهایی از آن بند، فکر کردند ایده‌ی درست‌تری داده‌اند. اما خود اروپایایی‌ها سال‌های بعد، حرف اندیشمندان و فیلسوفان خود را به هیچ گرفتند و فقط به عنوان ورق‌پاره به آن نگریستند و شروع کردند به جنگ‌های بسیارکشنده و ویرانگر و طولانی علیه‌ی همدیگر. میلیون‌ها انسان را خودشان کشتند که چه؟ که مرز و سرحداد خود را با نژاد خود مساوی و محصور کنند. اینک هم که اتحادیه‌ی اروپا شدند در درون ضد همدیگرند. و به هم از روی تظاهر چهره می‌گشایند. بگذرم. بدبخت‌تر آنانی در ایران هستند که آن افکار پوچ در اروپا را معیار و آرمان خود می‌کنند دچار خودباختگی و شیدازدگی دروغین‌اند. از شما بابت دانش به این علوم و پایش برای بررسی و نیز گرایش به فکرهای پاک دینی متشکرم. امید است صحن، صحبت‌های شما را توجه کند.

 

پاسخ مصطفی بابویه: سلام خدمت شما آقا ابراهیم عزیز. خرسندم که نوشتار بنده مورد قبول شما واقع شد از اینکه نظرات خود را عنوان میکنید از شما ممنونم. بعضا بخاطر مشغولیتهای پیش آمده امکان حضور مستمر در فضای گروه از بنده سلب میشود از این بابت عذر تقصیر دارم. همانطور که مستحضرید: اساس و هدف هر دین و شریعتی رساندن شخصیت انسان به تعادل است(که این موضوع در روانشناسی هم موضوعیت دارد). افراط و تفریط سرآغاز هر انحرافی  میباشد. اسلام دینِ اعتدال است و هنر انسان در این است که معتدل باشد و این اعتدال در رفتار و گفتار و حرکات فرد باید ظهور و بروز کند. مثلا اعتدال در امور فردی ;اعتدال در عبادت;اعتدال در سخن گفتن; اعتدال در راه رفتن; اعتدال در خوردن و آشامیدن; اعتدال در دنیاطلبی;اعتدال در خشم و غضب;اعتدال در ارضای غریزه جنسی; اعتدال در اقتصاد و...(کسانی از پُل صراط رد میشوند که به تعادل رسیده باشند) نیچه جنگ جهانی اول و دوم را پیش بینی کرده بود!؟ شاید بپرسید چطوری؟ جواب این است که: نیچه افراط و تفریطی که بر دنیای غرب و مسیحیت تحریف شده حاکم بود را حس میکرد و از آن بیزاری میجُست.و این افراط و تفریط باعث شده بود که غرب" جانب اعتدال" را از بدهد! در قرون وسطی و قبل از رنسانس مسیحیت دچار تساهل و تسامح (آسان گرفتن و سهل انگاری .کوتاه آمدن)افراطی شده بود. این تساهل و تسامح و کوتاه آمدن به حدی بود که مسیحیت تحریف شده; هر گونه دفاع از خود را محدود میکرد و  این بی تعادلی افراطی باعث شد غرب از این طرف بوم بیفتد که نتیجه اش شد خشونتهای مشهود در دو جنگ جهانی اول و دوم. در باب. غریزه جنسی هم غرب به بی تعادلی رسید. کلیسا اجازه ازدواج را محدود کرده بود و مِیل جنسی به شدت سرکوب میشد(کشیشها و بعضا مردم عادی اجازه ازدواج نداشتند )که مشاهده میکنیم بعد از رنسانس و کنار زدن مسیحیت تحریف شده; حاصلش افتادن ;از این طرف بوم بود که نتیجه اش ولنگاری بی حد و حَصر در ارضای غریزه جنسی در دنیای غرب شد. در استفاده از فکر و عقل هم غرب دچار بی تعادلی بود. زمانی در اروپا اجازه تفکر از افراد سلب شد و تفتیش عقاید اَمری متداول بود. نمونه عینی گالیله بود که بخاطر اینکه گفت زمین به دور خورشید میچرخد نه خورشید به دور زمین; محکوم به اعدام شد. در برهه ای کنار زدن و نفی افراطی هر گونه فکر و اندیشه نتیجه اش شد"راسیونالیسم" یا عقل‌گرایی افراطی که از  رنسانس آغاز و تا به حالا دنیای غرب به آن دچار شده است. این تکیه کردن افراطی و تفریطی به عقل و خِرَد  بعنوان معیاری برای سنجش همه چیز = نتیجه اش شد بعضاً کتمان خدا و آخرت. در فیلمهای غربی هم تکیه به سه موضوع مشهود است: یک: شهوت دو: خشونت و غضب سه: و وَهم و خیال. ارادتمند مصطفی.

 

سلام و علیکم السلام جناب آقا مصطفای گرامی ما. کماکان از بیانات تحقیق‌شده‌ات لذت علمی می‌برم. بی‌جهت نبود ویل دورانت کتاب لذات فلسفه را نوشت مرحوم زریاب خویی هم چه شیرین ترجمه‌اش کرد. آری؛ خواندن مباحث محکم و متین چه نقادی چه نظریه‌پردازی، لذات علمی بر انسان وارد می‌کند. نوشته‌های جناب عالی برای من شهد دارد برای خواندن. ممنونم و مثال‌های بایسته درین بسته فرستادید. درود دارم.

 

درگذشت مادر زنده‌یاد یوسف رزاقی

با یاد نام آفریدگارِ آفریدگان. سلام. بار دگر باید در غمِ غیاب یک مادر (درگذشته‌ی ۱۸ بهمن ۱۴۰۱) باشیم که در زندگی‌اش طعم تلخ درگذشت دو فرزندش را چشید؛ موسی که در نوجوانی بر اثر سوختگی دردناک درگذشت و زنده‌یاد یوسف رزاقی که در راه تهران برای خرید البسه و مایحتاچ نیازمندان برای توزیع در شب نوروز، در هجدهم اسفند ۱۳۸۳ در نزدکی فیروزکوه بر اثر یک تصادف دلخراش، مظلومانه و تنها جان باخت. این مادر برای ماها سال‌ها مادری کرده، مهربانی نموده، بین ماها با یوسفش فرق نمی‌نهاده. از نان تنوری بی‌نظیرش تا سفره‌های شام و ناهارهایش زیاد به ما خورانده؛ آن هم با اخلاقی راغب و چهره‌ی باز. دلم برای درد دوری دائمی این بانوی خوب، رنجدیده و بسیار زنده‌دل محله‌ی ما سوخت. اما چه باید گفت که قانونِ مرگ بر قباله‌ی سرنوشت همه دیده شده است. کما این که امام صادق ع می‌فرماید: "میان دنیا و آخرت هزار گردنه است که کوچک‌ترین و آسان‌ترین آن‌ها مرگ است." حالا یوسف بی‌جبران ما، این هم مادرِ هجران‌دیده‌ی تو؛ آمده نزد تو بفرما. تسلیت دارم بر تمام تبار و تالی و باقییان ایشان. یاد «آقا» پدرِ یوسف -که ذاکر مطرح اهل بیت ع بود- را هم گرامی می‌دارم. | ۱۹ بهمن ۱۴۰۱ | ابراهیم طالبی دارابی دامنه.

 

رفیق و همسنگر شریفم جناب آقا سید کاظم سلام و عرض ادب و احترام. آقا برای آن دل ناآرام شما و بی‌تابی‌های چندساله‌ی همسر گرامی‌تان (=دختر عموی عزیز ما) در فراق دردناک‌ترین درد برای والدین -یعنی از دست دادن فرزند که جگر گوشه حساب می‌آیند- باز هم همدردی می‌کنم. یادم است آن سال یک نامه‌ی مکتوب تسلیت با نهایت حس شراکت در اندوه، برایت نوشته بودم و درک می‌کردم چه تلاطمی وجودت را تکان می‌دهد. یاد سید باقرت که همنام عمویش شهید سید باقر صباغ بود، باز هم یاد باد. ابراهیم.

 

پاسخ جناب آقا سید کاظم صباغ: علیکمُ سلام و رحمت ا...آقا ابراهیم بزرگوار. تشکر میکنم از ابراز دوستی و محبت همیشگی شما و خانواده محترمتان، بله هنوز تسلیتنامه سال ۸۴ پیشم هست. انشاا... برای هیچکس، بویژه دوستان دوران مدرسه، و انقلاب و دفاع مقدس، هم محلیها چنین (از دست دادن جوان) حادثه ای پیش نیاید. انشاالله. سلام بنده و خانواده ام را به همسر وفادارت برسان. اتفاقاً عصر امروز جهت عرض تسلیت خدمت خانواده یوسف رزاقی و برادرانش رسیدم، در ادامه رفتیم پیش حاجی/ کربلایی رضا (پدر خانم دوست داشتنی شما) که ذکر و خیر خانواده شما هم شد. صلوات خدا بر روح پدر و مادر و برادر بزرگوارتان باد. سالم و سرزنده باشید. ارادت.


مجدد عرض سلام دارم رفیق شریف آق سید کاظم اولین همسنگرم در جنگ. باور بفرما هر گاه با تو رفیق شفیقم چهره‌به‌چهره می‌شوم آن غبار غم در وجودت را کاملاً لمس می‌کنم که برای جوان برومندت چه‌ها می‌کشی. شکر خدا دل شما و دخترعموی نجیب من، مالال از امید و بردباری و سلامت نفسانی هست. برای محبت‌تان در تسلیت در منزل عمویوسف، بارها ممنون و برای زیارت‌قبول پیش حاجی رضای ما فراوان تشکر.

 

شهر ورزنه در جنوب شرقی استان اصفهان

 

مسائل جامعه

به نام خدا. سلام. جاهای مختلف ایران را رفتم و گشتم. نمی‌دانم چرا شهر ورزنه در جنوب شرقی استان اصفهان را هنوز نرفتم. شهری با زنانی سفیدپوش، چادر و چارقد سفید از جنس پنبه‌ی زمین‌های خودِِ ورزنه. اخیرا" که آقای محمد مقنی‌باشی مستندش را به ورزنه برد، چشم‌اندازهای آن شهر را دیدم ازجمله این مادر محترم را. (عکسش را انداخته و بالا هم گذاشتم دو عکس از بین چهار عکس) او بسیار هنر داشت و فن بیان هم بلد بود. یکی از کارهای دستی‌اش بافت ضدِ چشم‌زخم است آن هم به شکل قلب. او از باوری می‌گوید که خود او و ورزنه‌ای‌ها بدان خو کرده‌اند؛ بافتِ قلب برای درهم کوبیدن افراد شورچشم. هم‌آنانی که وقتی نظرشان به کسی یا چیزی می‌افتد زیان وارد می‌کنند و طرف را زمین می‌زنند. شاید در نظر کسانی این چیزها خرافه تلقی شود، ولی قرآن هم ر آیه‌ی ۵۱ قلم صحبت از زخم چشم می‌کند آن هم در باره‌ی خود پیامبر اکرم ص:

 

«وَ اِن یَکادُ الَّذینَ کَفَروا لَیُزلِقُونَکَ بِاَبصارِهِم لَمَّا سَمِعُوا الذِّکر»

به ترجمه‌ی حاج شیخ حسین انصاریان یعنی: «و کافران چون قرآن را شنیدند، نزدیک بود تو را با چشمان‌شان بلغزانند [و از پای درآورند].


حالا که تا اینجا آمدم حیف است خاطره نگویم: رفقا، همه‌ساله یازدِهِم محرّم می‌رفتیم چلمردی جاده‌ی استخرپشت خونه‌ی آقای محمد کیانی. آن جا تعزیه و نذری پلا بود. ما معمولا"چند ساعتی خونه‌ی جناب کیانی،هم نذری می‌خوردیم از عسل طبیعی تا اسبِه‌حلوا و پلا و انواع چیزمیزها. و هم بحث قرآنی و دینی و سیاسی می‌کردیم. روزی هم، بحث از آیه‌ی ۵۱ قلم شد که مباحثه‌ی خوبی در گرفته بود و حتی چالشی و داغ و زیبا، که مجبور شدیم به قم به یک روحانی محل، زنگ زدیم و نظر ایشان را هم درین باره جویا شده بودیم. خواستم با این پست بگویم باورها را به‌آسانی نمی‌توان از بین مردم منتفی نمود. و خاطره را هم از آن رو مطرح ساختم، تا گفته باشم هیچ کجا نمی‌گذاشتیم وقت ما هرز روَد؛ اصلا و ابدا.

| ۲۰ بهمن ۱۴۰۱ |
ابراهیم طالبی دارابی دامنه

 

گرفتن یادگاری از کتابخانه‌ی "یادگار امام" قم


یادگاری آیا گرفته‌اید؟ متن کامل در لینک بالا:

 

دامنه | : جناب حجت الاسلام شیخ مالک سلام. وقتی داشتم متن شما را -که عنوانی تهییج‌کننده و مناسب هم داشت- می‌خواندم که ببینم حرف شما درین متن نو چیست، در ذهنم این فکر چرخید که شما از کجا اطمینان دارید چنین روایاتی عینا" به آنچه در ایران رخ داد تطابق دارد؟! تا این که رسیدم به این جمله‌ی فروتنانه و منطقی‌ات که نوشته‌اید: «هرچند که نمی‌توان اذعان نمود که احادیث فوق‌الذکر به طور قطع، در رابطه با امام راحل و انقلاب اسلامی ایران، صادر شده است؛» خُب با جمله‌ی تمام‌کننده‌ی بالایت، آن فکر پرسشی خودبه‌خود از سرم خارج شد. ولی باز وقتی ادامه دادم به پایین‌تر رسیدیم، دیدم وای! باز هم شیخ نکته‌ی ورای حرف بالایش گفت. آقا شیخ مالک شما حرف منطقی خود را پایین‌تر نقض کردید و علناً پس گرفتید و «روح الله» روایت را «اسم» تفسیر کردید و برای امام خمینی ره تأویل نمودید. ماندم چه کنم. بگذرم. ولی حق را ور ندهم و عرض کنم از هر گونه متن‌های استدلالی و استنادی بسیار خوشم می‌آید.

 

نظر حجت الاسلام شیخ مالک رجبی دارابی: دو عکس پروفایلت عالی بود. گویا یکی از شاگردان بزرگ دکتر سروش و دکتر علی شریعتی هستی. البته ببخشید جهت خنده گفتم. یوقتی بد برداشت نکنی. علوم از هر دانشمندی کسب کنیم اشکال ندارد.

 

سلام آشیخ مالک. خیلی هم خندیدم. ممنونم از حُسن خُلق آن جناب.


سلام جناب حجت‌الاسلام آق شیخ جواد آفاقی. حرف کشکولی‌ام: فقط عکس؟! هر چند قشنگ‌اید و سراسر گوش نشسته‌اید پس دقیق مطلع شدید. حرف «حضرت آقا» چه بوده.

حرف جدی من : لااقل یک تبیین و تحلیلی هم با قلم خود برای سخنان مهم رهبری معظم می‌نوشتید. فقط حسین شریعتمداری را در ماجراهای مملکتی می‌فرستی به صحن محترم؟ که بالاتر چند روز زودتر از شما، جناب آق سید موسی صباغ هم کپی آن را کامل گذاشته بود و جناب مدیر قاسم هم آن را در «هِدر» (=سربرگ) صحن سنجاق نموده بود. من که البته آن کپی‌ها را هیچ نمی‌خوانم، اما اگر شما تبیین می‌نمودید با قلم خود این سخن رهبری معظم را که حضوراً شرفیاب شدید، لابد خواندن داشت.

 

شیخ‌ مالک رجبی: سلام علیکم آقا ابراهیم اندیشمند. برداشت تفسیری بود به اسم روح الله و یک نظر بود با تحلیلی که انجام گرفت. با توجه به توضیحاتی که داده شد چون در طول تاریخ به اسم روح الله با اوصافی که برای امام راحل اتفاق افتاد نداشتیم..آیا شما سراغ دارید؟؟ منظورم فقط اسم روح الله. اعتقاد ما اینستکه امامان ما علم غیب دارند و به آینده خبر دارند.

 

دامنه |: سلام مجدد استاد شیخ مالک. بنده هم مانند خود شما به این پدیده می‌نگرم؛ نه می‌توان تطبیق یقینی داد و نه می‌شود رد یقینی کرد. چون «مسلّم» گرفته بودید، حاشیه زدم. البته منظور شما را هم در سراسر متن خوب شما متوجه شدم. از پاسخ و توضیح مناسب جناب‌عالی ممنونم.

 

سلام تازه‌تر جناب شیخ مالک. این معنی از «مسلّم» تازه به گوشم رسیده! من تا به حال هر چه مسلّم می‌دیدم، یعنی قطعیت تام. اما شما به روی ما حرف تازه‌ای گشودی استاد شیخ مالک. لابد «مسلّم» ما به «مسلّم» شما در حوزه فرق دارد! کشکولی نشه!

 

پاسخ شیخ مالک: بله درست گفتم. درجه کلمه یقین و یقینیات و قطعیت و قاطعیت از سلم و سلمنا و مسلم و مسلمات بالاتر است.

 

سلام مجدد استاد شیخ مالک. با این حساب در جواب شما، یعنی وقتی می‌گوییم حجاب متعارف زن و مرد از مسلّمات اسلام است، طبق تعریف شما یعنی یقینی نیست! و این استبعاد دارد. من چیز مسلّم و مسلّمات را از یقینیات می‌دانم.

 

شیخ جواد آفاقی: وعلیکم السلام. از لطف وعنایت جنابعالی درگذشته و در حال حاضر برخودار بوده وهستم. قریب ۱۲ سال که در تهران هستم هر سال درنوزدهم بهمن توفیق چنین دیداری باهمراهی همرزمانم در مجموعه نیروی هوایی وپدافند صورت گرفته است. و از زیباییهای دیدارها نوسخنی وعدم تکرار بسیاری از مطالب طی این سالها بوده وشور وشعف مستمعین برگرفته ازشدت اشتیاق به دیدار هرساله حقیقتا بیشتر بوده است. جمعیت حاضر در حسینیه چند صدم کارکنان حاضر در سطح تهران واحیانا استانها میباشند که شانس دیدار را داشته اند..چندفراز از سخنان رهبری معظم جلوه خاصی داشته است. حضور مستمر وحمایت ایشان از ارتش. ارتباط با بدنه ارتش از قبل از انقلاب. تفاوت ارتش شاهنشاهی با ارتش بعد از انقلاب. ومهمتر از همه ماندگاری روحیه انقلابی در بین احاد کارکنان ارتش تابه امروز. شاید اشاره ای بود به حوادث اخیر که از مجموعه ارتش وسایر نیروهای مسلح حتی درسطح سربازی آن سستی وخللی دیده نشد.ارتشی از اول انقلاب با غیرت بود وبرای مردم وانقلاب وحفظ دستاوردهای آن با غیرت ماند.....وهمچنین سخنان مبسوطی نسبت به دهه فجر داشته اند واشاره صریح آن به راهبرد دشمن ایجاد اختلاف ودو دستگی است وتاکتیک دشمن دروغ پردازی است. ونکته آخر اینکه وجود اختلاف وسلایق مختلف طبیعی است آنچه مهم است آنستکه تبدیل به گسل نشود..‌..پایان مطلبم در باره سخنان آقا... اما درباره کپی ها.شایدسر مقاله متعددی را میخوانم. سلیقه شخصی خودم اینست مطلبی را که می پسندم دوست دارم دیگران هم بخوانند. در مشخص کردن نام مقاله نویس هم دوست نداشته وندارم انتحال رخ دهد. درمجموع از مطالب ایشان حداکثر سه موردکپی داشته ام. جدا عرض میکنم دراین سرمقاله ها آنچه برایم مهم است مطالب مستنداست نه اشعار به نویسنده گرچه نویسنده هم پیش مامحترم است. به احترام عزیزان مسوول در گروه اگر مخالفتی هم داشته باشند عمل میکنم. ارادت همچنان باقیست.

 

سلام دوباره استاد آشیخ جواد آقا آفاقی. برای من حضرت عالی رایحه‌ی مرحوم زنده‌یاد حاج‌آقا آفاقی -عموزاده‌ی معزز و محتشم مرحوم مادرم- را می‌دهید و حُسن خُلق شما و رفتار خلیق و جاذب‌تان مرا همواره دوستدارات نگه می‌دارد. نیز به قول محلی: مِره تِ جِه رحم انِه. توضیحات لازمی بود که فرمودید. هم چینش مهمانان را متوجه شدیم و هم اُمّهات سخنان رهبری معظم را از قلم‌تان. نکته‌ی مهمتر این که اشاره داشتید به «نوسخنی» در آن دیدار که با این‌که هر سال دیدار تاریخی آن سال مهم، تجدید می‌شود ولی سخنان هر بار نو و فرازی تازه‌تر است. در مورد کپی، دخالت نمی‌کنم، منظورم این است ما به خود قلم شما استاد گرامی ما محتاجیم. یعنی حیف است محروم باشیم از دیدگاه و نوشته‌های خود حضرت عالی. وگرنه این صحن محترم با مدیریت مدیرهای محترم خیلی هم عادی و آزاد دارد پیش می‌رود و بنده هم نوشته‌های قلمی اعضای شریف را می‌خوانم. بنده هم از لطف شما فامیل ارجمند و والامقامم ممنونم. با ارادت: ابراهیم.

 

جواب شیخ جواد آفاقی: سلام وارادت مجدد خداوند والده گرامیتان دختر عموی عزیز ما وابوی ارجمند واخوی مرحومتان را رحمت کند. در حرم حضرت عبدالعظیم حسنی ع نائب الزیاره ودعاگوی همه مرحومین یادشده هستم.

 

دامنه |: محضرتان مجدد سلام علیکم. چه هم عالی شد صحن حضرت حسنی ع هستید و یاد والدین و اخوی ما نمودید و نیز دارید برای آنان ذکر خیر روانه‌ی درگاه حضرت باری‌تعالی می‌کنید. خشنودم. عکسی هم اخیراً از قبر مرحوم ابوی‌تان حضرت حاج آقا آفاقی در مزار داراب‌کلا انداخته بودم که جهت یادکرد آن روحانی وارسته که پیشوایی مذهبی برای ما در اوائل انقلاب تا پایان عمر بابرکت‌شان بودند، می‌گذارم:

 

عکس:

راست: قبر پدربزرگ مادری‌مان مرحوم آق شیخ باقر آفاقی

چپ: قبر عموزاده‌ی مادرمان مرحوم حجت‌الاسلام حاج آقا شیخ احمد آفاقی.

 

نظر سید موسی صباغ: سلام آق ابراهیم. در متن جوابیه شما به آقا شیخ جواد آفاقی ، نامی از بنده آوردین در ارتباط بارگزاری کپی از حسین شریعتمداری. خواستم عرض کنم که برای تحلیل مسائل روز و آنالیز  افرادی که یه روزی بعنوان رئیس جمهور ، نخست وزیر ، وزیر ،نماینده مجلس و.... نیاز به اطلاعات و آگاهی و مطالعه و رصد اخبار و  تحلیل داخلی و خارجی است. که بنده  بی بهره هستم . و  آقای حسین شریعتمداری رو انسان اگاه و اهل مطالعه و تحلیل های ایشون رو نزدیک به واقعیت میبینم. و به همین خاطر در گروه بارگزاری میکنم برای کسانی که علاقمند به مسائل روز و سیاسی هستند مطالعه فرمایند. و برداشت ها هم آزاد است. ملاک سنجش عملکرد و افکارشان وضعیت فعلی است. ارادت ویژه.

 
دامنه |: سلام جناب آق سید موسای بزرگوار. دلایل و علل بازنشر متن‌ها توسط جناب‌عالی بر من روشن است زیرا بنا دارید دیدگاه را در صحن در معرض دید دیگران قرار دهید و از قِبَل آن سهمی هم در تبیین مسائل روز، داشته باشی حتی اگر با بخشی از مفادش حرف داشته باشی. فکر این کار را رد نمی‌کنم. اما خود من همواره دنبال نوشته‌های اعضای هر صحن هستم که ببینم جامعه و قدرت و دین را چگونه مورد تفکر و تأمل خود قرار می‌دهند. فضای آزاد سایت‌های فراوان، خود جای بس گشاد است و همه به آن دسترسی دارند. در آن پیامم مثال شما را زدم چون خواستم به استاد آشیخ جوادآقا آفاقی رسانده باشم، کپی ارسالی ایشان از آقای حسین شریعتمداری تکراری بود و پیش از ایشان شما آن را در صحن جانمایی کرده بودید و جناب قاسم بابویه مدیر صحن هم آن سنجاق کرد. من متن را نخواندم و داوری محتوایی هم ننموده‌ام، چون فرصت مطالعه‌ی کپی‌ها را ندارم، اما انگیخته و انگیزه شما، از یک رفتار مناسب و عقلی، به دور نیست، طبیعی است؛ به عبارتی جزوی از سلایق و ترجیحات فردی است. در آخر پنهان ندارم قلم خود جناب‌عالی را قوی و دارای بار ادبی، دینی، ارزشی و دانشی می‌دانم که هر وقت وارد شدید استقبال کرده و دقیق مطالعه نموده‌ام. سپاس و متشکرم از اراداتی که بیان فرمودید، ارادت بنده هم همواره هست به شما دوست گرامی ما.
 
اسماعیل آفاقی: سلام. ایام مبارک. جناب آقای ابراهیم طالبی گله مند هستید از نوع حضور بعضی از  منتشرکننده در صحن  بله ما هم مقصر هستیم  ولی نمیشود همه را مثل خود دانست چرا که بعضی از دوستان مثل بنده یا توان بیان مطلب را ندارند  و یا اینکه تحلیلی از نوشتار یا تصویر را ندارند  فلذا همینکه فعالیت در صحن را دارند بسی جای شکر را  هست  تنها خواهشی که از دوستان داریم  مطالب تبلیغاتی و یا اطلاعیه های غیر ضروری را در صحن قرار ندهند.
 
دامنه |: سلام جناب آقا اسماعیل آفاقی. کمی توضیح می‌دهم: اشتباه برداشت کردید. گله ندارم از هیچ کسی. بنده از استاد آشیخ جواد آقا توقع دارم و توقعاتم را رک مطرح کردم که قلم خود را به کار گیرند، کپی فرستادن برای ایشان ضرورت ندارد و خودشان از صاحبان فکر و اندیشه هستند. بنده قیاس نکردم که همه عین هم باشند. حالا که شما خود از «اطلاعیه‌های غیرضروری» سخن به میان آوردید، عرض می‌کنم واقعاً آنچه از سوی چند عضو محترم صحن از عکس‌های این ور و اون ور رفتن امام‌جمعه‌ی شهر سورک بار می‌گذارند، چه بارِ مفهومی در خوانندگان ایجاد می‌کند؟! اینان حُسن نیت دارند و سلامت نفس دارند که بارگذاری می‌کنند، اما نمی‌دانند آثاری باقی نمی‌گذارد هیچ، شئوون آن مقام محترم را خدشه می‌زند. اگر امام جمعه یک تحلیل بدیع و مهمی کرد، خب، نشر دهند، اما دیروز آنجا بود، امروز اینجا هست، فردا کجا می‌رود، بار ندارد. من دعوت‌شده به این صحن هستم و بیش ازین هم برای خود چیزی قائل نیستم. متن نوشتاری اعضا بود می‌خوانم، نبود، باز می‌کنم صحن را، می‌بندم. خودم هم هر روز اگر ممکن بود، متنی می‌نویسم برای صحن. بگذرم. در کار مدیران این صحن هم تا اکنون هیچ دخالتی هم نکرده‌ام. ممنونم.
 
جواب اسماعیل آفاقی: سلام. البته نظرم را خوب متوجه شدید. من برداشت اشتباهی نکردم، کلی در نظر گرفتم  و جهت پاکسازی صحن. متشکرم.
 
نظر مصطفی بابویه: سلام و عرض احترام خدمت شما آقا ابراهیم گرامی و سایر دوستان گروه. با شما هم نظرم. در این گروه محترم (هیئت رزمندگان دارابکلا) علما و فضلا و اساتید و سایر دوستان فرهیخته و محترم حضور دارند و اندیشه ها و قلم ایشان به اندازه ای رِسا و گویا میباشد که فرصت هر گونه کُپی و فوروارد را خواهد گرفت. و میتوان گفت که علاقمندی جهت بهره مندی از افکار و اندیشه های ایشان وجود دارد.  لذا درخواست از علما و اساتید و فرهیختگان این گروه محترم این است که: فرصت و بستر ایجاد شده را مناسب ببینند; به جهت تولید اندیشه های نو و تولید محتوای جدید و نوشتار نو و ثبت نظریات مختلف و انتقال این مفاهیم به سایر عزیزان. که خلأ این تازگی اندیشه و تولید محتوای جدید مدتهاست در فضای مجازی و حقیقی حس میشود. ارادت مصطفی.
 
استاد نجفی سلام. دقیق تشخیص دادید؛ کار مرا راحت کردید. می‌خواهیم صحنی را شاهد باشیم که بیشتر پست‌های ارسالی از اندوخته‌های خود اعضا شکل گرفته باشد. این کار جاذبه‌ها و آثار خودش را دارد. مثلا" حتی در موضوع تسلیت به صاحبان مصیبت، وقتی کسی از قلم خودش استفاده می‌کند ولو در حد چند خط ساده و از دل برآمده، قلب صاحب مصیبت را فتح می‌کند حالا همین تسلیت هم اگر متنی کپی از سو و آن سو باشد، شاید آنچنان روح و قوت قلب نداشته باشد.
 
نظر جناب عیسی رمضانی: سلام بر دوست گرامی و استاد محترم جناب طالبی عزیز فرمایش شما درست است  بنده از مطالب بکرو تحلیل‌های خوب شما آنهم با قلم و نگارش زیبا بهره مند می شوم ، وچقدرهم جذاب می شود که اعضا محترم فقط تراوشات ذهنی خود را در باره مسائل مختلف، با دیگران به اشترک بگذارند. ولی باید توجه داشته باشیم که، دراین صورت،  مشارکت کنندگان  معدود خواهد شدبه چند نفر که باهم مبادله پیام می کنندو  بیشتر اعضا درخوشبینانه ترین حالت فقط منتظر و ناظر ردوبدل شدن پیام‌ها خواهند بود ضمن اینکه چنین وضعیتی درجای خود مفید می باشداما به نظرم چون این گروه هیئت رزمندگان یک گروه عمومی است ونه تخصصی و درقوانین این گروه هم نیست که‌ اعضاء صرفا تحلیل‌های شخصی ارائه کنند لذا هریک ازاعضاء محترم به فراخور زمان و مکان مطالبی را گزینش و بارگذاری می کنند هرچندممکن است برای برخی از اعضای این گروه،  تکراری هم باشه اما تکرار متن های مفید، خالی از فایده نخواهد بود. فِک کامبه ناخواسته از یک دَس کف ویشتِر بَییه. عذرخواهی.
 
دامنه |: جناب آقا سید اسحاق سلام. با شما در مفاد پربار توصیف شخصیت ممتاز امام ره، که در قافیه‌ها بروزش دادید، موافقم. در بیت ۶ که فرمودید «چو فقهِ جعفری را فتح الباب است امام» نقطه‌اوج فقه جعفری را در افکار امام ره معرفی کردید که عالی بود. در بیت ۹ هم که فرمودید «در جمعِ فقها ، اولوالاباب است امام» باز هم عالی ظاهر شدید و واقعیت جایگاه علمی و فقهی امام را مطرح کردید. اما در بیت ۴ که فرمودید: «کلامش بهرِ خلق ، فصل الخطاب است امام» حرف دارم و فصل‌الخطاب خواندن برای غیرمعصوم را قبول ندارم و برین مصرع اشکال وارد می‌دانم، زیرا از منظر من، نمی‌توان برای مردم (به تعبیر شما «بهر خلق») مقام فصل‌الخطابی برای کسی قائل شد زیرا دریچه‌ی تفکر را مسدود می‌کند و نوعی اختناق اندیشه شکل می‌دهد. البته در حوزه‌ی قدرت، مسئله، یا قراردادی است و یا عرفی و شرعی، که این فرق دارد. خود حضرت امام ره برای مقام علمی‌شان در عرصه‌ی عام و مردم شأن فصل‌الخطابی قائل نبودند. بگذرم و از تجلیل (=بزرگداشت) در شئون امام ره بنیانگذار نهضت بی‌نظیر اسلامی و مردمی، به قلم شعری شما ممنونم.
 
پاسخ شیخ مالک: سلام مجدد بر برادر فرهیخته و خوش مباحثه آقا ابراهیم. بله درست فرمودی ولی بدون تاکید آوردی. اگر خواستیم با تاکید حجاب بیافزائیم میگوئیم حجاب از یقینیات قرآن است و قرآن کریم به ضرس قاطع از حجاب دفاع کرده. معلومه دیگه سلم تازه پذیرش کرده و هنوز به مرحله یقین نرسیده تازه علامه جوادی آملی بعد از یقین فرمود اثبات بعد از اثبات تثبیت است. یعنی اثبات و تثبیت از یقین درجه آن بالاتر است.
 
نظر استاد شیخ محمد نجفی: سلام بر آقا مدیر گرامی. ظاهرا منظور دوست گرامی ،آقا ابراهیم عزیز این بود که آن مقاله قبلا در صحن گروه بارگزاری شده است و میخواست از رشحات علمی و قلمی ایشان بهره برداری شود، نه اینکه چرا آن مقاله در صحن بارگزاری شده و چرا مدیران محترم گروه آن را آنالیز نکرده‌اند. درود بیکران بر ابوی گرامی تان .پاینده و پیروز و پایدار باشید. یاعلی.
 

کم نگذارم و بگویم طبق سوره‌ی مبارکه‌ی عصر، تواصی به حق کرده‌ای و نوشته‌ات در دسته‌ی نصیحت‌های نافع قرار دارد و غیرمعقول هم نیست و منبسط شدم وقتی دست به ارشاد من زدی. اما بگذار حرفم را بیرون بریزم و بعد از صد و پنجاه و اندی سال عمر! توی قبرم نبرم: شگفت‌زده نبودم آن زمان وقتی حضرت امام امت- سلام الله علیه- در چهارده خرداد شصت و هشت رحلت کرد، مرجع شرعیاتم را تغییر ندادم و مقلد شرعی فقیه عالیقدر مرحوم آیت الله العظمی منتظری نشدم، یکی از علل باقی‌ماندم بر تقلید از آن حضرت این بود آقای منتظری شرکت در نمازجمعه را در عصر غیبت حضرت موعود عج هم واجب می‌دانست. کاری ندارم که بر یازده نجاست هم، یک نجاست اضافه کرد و عرق آن فعل ویژه را نجس می‌دانست. بگذرم. حالا شما مرا به شرکت در نمازجمعه‌ی سورک فرا می‌خوانی؟! کتمان باقی نگذارم اوائل انقلاب پیش خود حساب می‌کردیم، چون آقاخامنه‌ای یا آقارفسنجانی سه هفته در میان نمازجمعه می‌خواندند از داراب‌کلا راه می‌افتادیم که برویم تهران نمازجمعه و برگردیم. اون زمان نام امام‌جمعه‌ی آن روز را به خاطر جنگ و امنیت اعلان نمی‌کردند. حدسی (=اَطِر پِه) راه می‌افتادیم و گاراژ پیرزاده دروازه بابل ساری، اتوبنز وحدت سوار می‌شدیم و می‌آمدیم مستقیم خیابان انقلاب، دانشگاه تهران. یکدفعه یخ می‌شدیم چون از بالای جایگاه آقای وزیر شعار -که مرحوم شد و اسمش یادم رفت- مثلا" می‌گفت آیت الله موسوی اردبیلی تا دقایق دیگر برای ایراد خطبه وارد می‌شود. خیط برمی‌گشتیم. البته نمازجمعه را اقامه می‌کردیم. آق شیخ مالک ما را همین نمازجمعه پردیسان قم چرا فرا نمی‌خوانی و به سورک حواله می‌دهی؟! من به شرط کشکولی با شما در نمازجمعه‌ی شهر سورک شرکت می‌کنم: یا به خودت یا بنده وقت دهند ایراداتم را به نحوه‌ی برگزاری نمازجمعه در کشور و انتقاداتم را به محتوای نادرست اغلب خطیبان جمعه کشور که گاه به شکل و محتوای نمازجمعه‌ی عربستان سعودی شباهت می‌زند، آزادانه مطرح کنم!!! اما بعد اگر شما آشیخ مالک و یا هر بزرگواری فکر می‌کند امام‌جمعه هر جا رفت و می‌رود و خواهد رفت را باید هَمطی فِرطّه فِرطّه هر کاجه پخش کرد، تا جوان و مردم را حالی کنید یک من ماست چقدر کره می‌دهد، بسم‌الله. لابد ارزیابی‌های شما چون مرد میدانی‌تر هستی، به واقعیات جامعه نزدیک است. خالی نگذارم روی محتوای نمازجمعه‌های سورک داوری ندارم چون خبر از آن ندارم و از پیش‌داوری هم حذر دارم.


آقا مصطفای بابویه‌ی ما سلام و بنده هم تقدیم احترام دارم. من هم با پیشنهاد عقلانی و قابل انتظار حضرت عالی موافقم. درست است حرف شما، بله؛ اساسا" چرا یکی از جاهای تولید محتوا، خود همین صحن رزمندگان نباشد که این‌همه اعضای متفکر و صاحب فکر و نظر و وارد در مسائل دارد. چه می‌شود نوشته‌هایی درین صحن از سوی اعضای فخیم و شریف نگاشته شود که هر کس راحت رغبت کند، نه فقط بخواند حتی اگر ترجیح داد متنی مفید است آن را به جاهای دیگر بفرستد. چرا همیشه این صحن جای دریافت کپی‌ها باشد. چرا داراب‌کلا مرکز تولید محتوا برای سورک و میاندورود نباشد. مگر کم دارد؟ هرگز. البته چند بار روشن گفتم که بنده در کار مدیریت مدیران محترم این صحن محترم دخالتی نمی‌کنم. اگر صبح امروز به پیشگاه استاد حاج آقا شیج جواد آفاقی هم توقع و انتظار برده‌ام دلیلش این بوده ایشان از اعضای صاحب نظر این صحن هستند و از بیت عالِم بزرگ دین. پس خیلی بیراهه نیست اگر خواستم به قول استاد نجفی از رشحات قلمش بهره برگیریم. همین. از شما تشکر وافر دارم که مطلب را خوب پختید. درود.


استاد جناب نجفی سلام علیکم. دقیق تشخیص داده‌اید؛ کار مرا راحت کردید عالی‌جناب. بلی، می‌خواهیم صحنی را شاهد باشیم که بیشتر پست‌های ارسالی از اندوخته‌های خود اعضا شکل گرفته باشد. این کار جاذبه‌ها و آثار خودش را دارد و از عوارض هم خالی است. مثلا" حتی در موضوع تسلیت به صاحبان مصیبت، وقتی کسی از قلم خودش استفاده می‌کند ولو در حد چند خط ساده و از دل برآمده، قلب صاحب آن مصیبت را فتح می‌کند. حالا همین تسلیت هم اگر فرضا" متنی کپی ازین سو و آن سو باشد، شاید آنچنان روح و قوت قلب نداشته باشد که بتواند اثر بگذارد. انگار متنی مرده و بی روح است.


دانشور محترم جناب آقاعیسی رفیق گرانقدرم سلام. با جمله‌ی شما که فرمودید "چقدرهم جذاب می شود که اعضا محترم فقط تراوشات ذهنی خود را در باره مسائل مختلف، با دیگران به اشترک بگذارند" عمق درخواست مشخص شد. با باقی سخنان معقول شما مخالفتی ندارم. ارزیابی و انتظار شما هر دو درست است. من هم، نیاز ضروری‌تر را مد نظر گذاشتم وگرنه هر عضو محترم صحن، از حق پست‌گذاری برخوردار است و مدیریت مدیران محترم این صحن مفخّم هم، چنین فضایی مشاعد و سرشار از خلوص و دوستی را تمهید نموده‌اند و مانع کسی نشده‌اند. من فقط حاجت به کسانی برده‌ام که یقین دارم اگر وارد میدان تبیین شوند، هیچ کمی از آن کسانی ندارند که آن کپی‌ها را نوشته‌اند. از جمله‌ی خودمونی شما که نوشتی: «فِک کامبه ناخواسته از یک دَس کف ویشتِر بَییه» لذت بردم و خندیدم. اگر چند متر هم می‌نوشتید رغبت داشتم نوشته‌های شیوای شما را از ذهن و فکرم متأملانه عبور دهم. باید تشکر روانه کنم که دست به بیان نظر زدید و ما را از حضور خود مطلع کردید. روح آن مونس جان و جام شما شاد.


آقا مصطفی سلام. در عدالت، چه در مفهوم آن و چه در منظور آن، با بینش خوب شما هم‌عقیده هستم. خیلی هم ردیف و در سنخ منطق، سخن می‌گویید. همه مهم بود؛ سخن امام علی ع اساس عدالت را مشخص کرد و سخن افلاطون هم هشدار است بر نظامات سیاسی بی‌اعتنا به عدالت که منجر به نابودی آن نوع حکومت‌ها می‌شود، حتی چاره‌ی کار را برای مواجه نشدن با انقلاباتِ زیر و زبَر کننده، در اجرای عدالت می‌داند. این طور بگویم که به قول استاد شهید آیت‌الله مرتضی مطهری (نقل به مضمون)، هر چه عدلی است، شرعی است. و هر چه شرعی است عدلی. به قول استاد آقا نجفی دارابی: یا علی؛ که معیار عدل و عدالت و حقیقت امان علی ع است. شادمانی‌ام تشدید می‌شود وقتی نوشته‌های محققانه‌ات در صحن محترم رزمندگان سو سو می‌زند. خدا قوت.

 

نظر سید علی اصغر: در پاسخ به آقا عیسی رمضانی دارابی:  سلام مرد عرصه فرهنگ و دانش ، مهربان و مومن. نگارش تان پرفایده و دارای پیام خردمندانه است البته ادبیات مرتب هم دارد . باشکوه بودن در کمیت نیست در کیفیت است . چنانچه به تعداد انگشتان دست در مناظره مجازی برآیند و گروه شاهدباشد زیباتر از بار گزاری پست های است که انتقالش خیلی راحت است و تاثیر خیلی کمی دارد . اگر اعضای محترم گروه فقط کپی ارسال کند و پست جهنده بفرست چه زمانی خواهد توانست تحلیل محتوی کند و دیگران وارد مباحثه با ایشان شوند . مدیریت صمیمانه رزمندگان اسلام وارد محدودیت های فنی نشدند . بعبارتی قوانین وضع نکردند و اعلان نظرهای آقا اسماعیل آقایی هم بیشتر شخصی است تا مدیریتی ! بنابرین بنده شخصا درپی راهی هستم که باور آقا ابراهیم طالبی است و از نوشته های تاثیر گذار و کارشناسی و فنی اش درس می گیرم . انتظارم به پیوست انتظار آقا ابراهیم سنجاق شده است که انتظار داریم علما و اهل تحلیل و فعالین اجتماعی و سیاسی نوشته های خودشان را ارائه بدهند.


سید اندیشمند متدین من سلام. در آغاز بیآغازم که رفیق، قلب تپنده‌ات را در اَعلی‌‌ترین پمپاژ می‌خواهم. و غم قلوب عَطوف تو و زن‌عموی معززمان را در کمترین حد و بهانه. آقا، من به پیام‌رسان‌های خارجی وصل نیستم و اساساً اهل نصب فیلترشکن در گوشی‌هایم ابداً نیستم، پس به آقا سید مهدی حسینی دوست گرامی و گرانقدر ما دسترسی ندارم. اگر ممکن و میسور بود بالاترین مراتب تسلیت مرا به آن جناب حتماً ابلاغ نما. استفاده کنم ازین پست، که بابت هم‌باوری تو با بنده، در لای متن پاسخ متین و درخشنده‌ای که به دوست دانشورم آقا عیسی رمضانی مرحوم محمد در چندین پست بالاتر، نوشته‌اید، وافر تشکر دارم. در آخر باز هم اذعان کنم هیچ روز این روز و شب‌ها نشده که تو در خاطرم حضور نداشته باشی. انگار یک روح ثانی در وجودم طلوع دارد. با تو غمناکم کما این‌که همه‌عمر با تو شاد. ابراهیم.

 

متن حجت الاسلام شیخ محمدرضا احمدی:
 
سلام مرد ۴۴ ساله


میان همه سلام‌ها، این سلام، ویژه است، همانند سلام فرمانده،

سلام به تو و روزی که بذر تو در اوایل دهه چهل با فریادهای روح الله کاشته شد،

سلام به تو و روزهایی که در سالهای ۵۶ و ۵۷ سر از خاک برداشتی و با خروج دیو از کشور و ورود فرشته به تهران، در ۲۲ بهمن متولد شدی،

سلام به تو خونهایی که در آن سالها تو را آبیاری کردند تا در زیر پاهای جلادان و خیانتکاران نمانی و همانند نهالی نوپا آزادانه سر بر آوری،

 سلام به تو و روزهایی که عشق و معنویت را در جبهه‌ها رقم زدی، جوانان برومند زیادی افتادند تا تو همچنان رشد کنی،

سلام به تو و روزهای سنگین قبول قطعنامه که دلها مکدَّر شد، اما باور به وعده های روح الله استوارتر شد و تو تنومندتر،

سلام به تو و آن هجوم‌های فرهنگی همه جانبه که با نام روابط و تبادل فرهنگی، در فکر شبیخون بودند،

سلام به تو و روزهای فتنه سال ۸۸ که فضا را غبارآلود کردند تا ما نه، بلکه تو را ناپیدا کنند، اما تو تناورتر شدی، هرس شدی، بارهای اضافه را پیاده کردی و نسل جدیدی را سوار واگنهای پر از امید خودت نمودی،

سلام به تو و روزهایی که نه سلاح، نه دیپلمات، نه چوب و چماق، بلکه هرزگی و برهنگی به جنگ با تو آمده بود، روزها و ماههایی که جنگ ترکیبی و جنگ شناختی دست در دست خواستند تو را از ریشه بکَنَند و تو را از هویت تهی کنند و ما مظلومیت تو را نظاره می‌کردیم، اما تو همچنان با لبخند و استواری تمام آنان را آگاه کردی و به راه خود ادامه دادی و امروز ۴۴ ساله شدی،

اما امروز، عده ای هنوز نمی دانند با خودشان چند چند هستند، نمی‌دانند با این همه آثاری که این انقلاب از خود به جای گذاشت، غدیری بمانند یا به سقیفه برگردند، گاهی غدیری هستند و گاهی سقیفه ای و گاهی نه غدیری و نه سقیفه ای، به قول قرآن، مُذَبْذَبِینَ بَیْنَ ذلِکَ لا إِلى‌ هؤُلاءِ وَ لا إِلى‌ هؤُلاءِ. هنوز خیلی مانده تا راه را از بیراهه تشخیص دهند، کسانی که خودشان را کوچک می دانند، انقلاب را هم کوچک می بینند، بزرگ منشان، بزرگی انقلاب را به راحتی درک می کنند، فرق بین شعب ابیطالب و خیبر را درک نکردند و نمی دانند ما امروزه گرچه در دامنه در حال حرکتیم، اما در موضع جنگ خیبر هستیم، نه شعب ابیطالب... خیلی مانده تا درک کنند. یک زمانی می گفتند انقلاب چهل سالگی خود را نخواهد دید و عده ای هم در داخل نماینده جان بولتون شده بودند، اخیرا هم عده ای می گفتند نظام برف زمستان را نخواهد دید، اما یادشان رفته بود که انّ ربّک لبالمرصاد

ضد انقلابها آمدند و رفتند، حتی سوپر انقلابیهای‌ پشیمان هم آمدند و رفتند، اما آنچه باقی ماند و انشاالله سالیان سال باقی خواهد ماند، "انقلاب" است و "انقلاب" است و "انقلاب". آیا این عظمت، این سربلندی، این درخت تناور و تنومند و باثمر، سلام ویژه نمی طلبد؟ امروز، به یاد ماندنی ترین روز تولد تو بود. انقلاب ما بر حق بود و آنچه حق باشد، جاودان خواهد ماند، ولو کره المشرکون.

 
استاد احمدی رفیق و سرورم سلام. متن تحلیلی - کنایی عالی آن دوست اندیشه‌پرداز را خواندم. ذخیره هم کردم برای نشر در دامنه، فرصت می‌خواهم تا زیر این نوشته، نظرم را بنویسم. الآن وقت برایم نیست. مجال یافتم، می‌آیم. ممنونم.
 
شیخ احمدی: علیکم السلام جناب استاد طالبی عزیز. طبق معمول از اندیشه زیبا و قلم توانای شما استفاده خواهیم کرد.


استاد آقا احمدی سلام مجدد. اول از ایراد شروع کنم، سپس از سراسر درستی و راستی سخن آن جناب درین متن گیرا. ایراد این است اسمی که برای بذر آنگاه نهال و حالا شجره‌ی تنومند یعنی انقلاب اسلامی ایران برگزیدید نارسا است زیرا آن را فقط در مردان به تقلیل بردید و نوشتید: "مرد ۴۴ ساله" حال آن که این انقلاب حاصل جمع زن و مرد ایران است نه فقط مردان. بهتر می‌‌بود نام آن آدم ۴۴ ساله یا انسان ۴۴ ساله می‌گذاشتی و یا حتی فرد ۴۴ ساله که شمولیت داشت. مثل عنوان کتاب «انسان ۲۵۰ ساله» نوشته‌ی آیت الله سید علی خامنه‌ای -رهبری معظم- در پیش از انقلاب که منظور ۲۵۹ سال امامت ائمه علیهم السلام است که چون نور واحدند جمیعاً شده‌اند انسان ۲۵۰ ساله که پس از این مدت سال امامت حضوری، عصر غیبت امام موعود عج آغاز شد.

اما بعد؛ متن مبتکرانه‌ی شما ۱. هم به‌خوبی نشان داد این انقلاب چگونه و با چه تفکر و مراحل دشواری سر از مرز پرگهر برافراشته ۲. هم تبیین کرد چگونه سرافرازانه یک جنگ لعنتی را ظفرمندانه پشت سر گذاشته، ۳. هم هجمه‌های بی‌رحمانه و غیرمنطقی خصومت عده‌ای مخاصمه‌جو با آن را برملا داشته ۴. هم در یک تعبیر جذاب و واقع‌گرایانه، مردّدین را در قالب "مُذَبْذَبِین" نمایان شاخته ۵. و هم تئوری خیبر را خوب جَلوه داده و از مَهابت شِعب ابی طالب بیرون انداخته. سلام بر این شجره‌‌ی طیبه‌ی ۴۴ ساله که صاحبان قدرت باید بر اصل‌های ثابت و اصل‌های سیّال آن وفادار بمانند و کژراهه نروند و درود بر قلمت که آن را تحریر کرده. آقا احمدی پوزش دیر مجال یافتم که به آن بپردازم. متن شما هم را مجدد انگشت‌نشان کردم بالا.

 
جواب آقای شیخ محمدرضا احمدی: سلام مجدد جناب طالبی عزیز. آنچه شما در بخش اول بیان کردید، دقیقا همان تردیدی بود که در ذهن من وجود داشت، اما در همان زمان در ذهنم آن را به  "رجل" تعبیر کردم و کلمه مرد، نه به معنای جنسیت، بلکه به معنای شخصیت را به کار بردم. اما ایراد شما را می پذیرم. ممنون از حُسن نظر جنابعالی.
 

رمان "محمد" ص

متن آن در لینک بالا در دامنه

 

سلام جناب آقا مصطفی. چون فرمودی فرصت مباحثه نمی‌کنی و وقت آمدن به صحن محترم را نداری، بنده هم از پرداختن به بحث عقب نشستم. اما متون شما را که به فکر و مطالعه و قلم پژوهشگرانه‌ات آراسته است، می‌خوانم. بگذرم.

 

کیهان (۳ اسفند ۱۴۰۱)

 

اترک (۳ اسفند ۱۴۰۱)

 

اعتماد (۳ اسفند ۱۴۰۱)

 

سه خبر، سه نظر 

به نام خدا. سلام

خبر یکم : کیهان نوشته: "تحریریه روزنامه‌های زنجیره‌ای یا شعبه رسانه‌های بیگانه؟!"

 

نظر : اساسا" از دیرباز با مواضع روزنامه کیهان مسئله دارم اما این تیتر کیهان برای این چند روزنامه -خصوصا" طی سال‌های اخیر- دقیق بود. من هم شک ندارم عواملی خطرناک برای بیرون شدند.

 

خبر دوم : اعتماد منعکس ساخته: ولادیمیر پوتین اوکراین را «مناقشه‌ای وجودی» علیه‌ی غرب توصیف کرد.

 

نظر : از همان اولین روز ورود روسیه به این مسئله، در "مدرسه فکرت" نوشته بودم، این یک رویدادِ بی‌مانند است که دو اردوگاه غرب و شرق را به مَصاف هم می‌برَد. تردیدی نیست این یک جنگ معمول نیست یک نبرد طبیعی و قسری است، یا همان «مناقشه‌ی وجودی».

 

خبر سوم : اترک تیتر زده آیت‌الله جنتی گفته: "باید به داد مردم رسید" ... "هم دین ما و هم آرمان‌های انقلاب و سنت و سیره پیامبر (ص) و ائمه به ما آموخته است که راضی نیستند حتی یکی از پیروان آنان گرسنه بماند. آنان مقید بودند که باید شکم مردم سیر باشد."

 

نظر : آیت‌الله شیخ احمد جنتی اگر خیلی راست می‌گوید با این کِبَر سِنّی‌اش، کنار بکشد و بگذارد کسانی وارد مدیریت کشور شوند که شایسته برای رسیدن به دادِ مردم باشند. این که کسی به میز قدرت بچسبد و حاضر نباشد آن را ترک کند، جزوِ آدابی نیست که سنت و سیره بر آن دست نهاده. شایسته کسی است که فکر و جسم درستی برای کار برای مردم داشته باشد و وقتی دید از دیده‌ی مردم افتاده داوطلب میزش را به شایستگان بسپُرد. | ۳ اسفند ۱۴۰۱ | ابراهیم طالبی دارابی.

 

جناب آقای روخ فروز ذاکر محترم اهل بیت -علیهم السلام- سلام. در متن بالا -که گذاشته‌اید- آموختیم میان قلب و اشتیاق و تقرّب، یک ربط وثیق و یک منطق محکم برقرار است. در متن پایین هم که گذاشته‌اید دانستیم که از نظر امام خمینی ره هر چه عارفان والِه، در آثار قلمی‌شان در سالیان فراوان، گفتند، در «چند کلمه‌ی مناجات شعبانیه» مندرج است. و این یعنی جامع‌بودن مناجات شعبانیه.

 

از حُسن انتخاب متن‌های فاخر و دینی توسط ذوق و هوش شما شادمان و خشنودم.

 

جا دارد علاوه بر تقدیر و تجلیل حضوری که در داراب‌کلا رخ داد، درین صحن محترم هیئت هم، از شما قدردانی کنم که مجلس پسرعمه‌ی عزیزم را با لحن گرم و بیان مسلط، گرم کرده بودید. مطالب در مصائب روضه‌ی شما، معمولاً هم متقن است و هم به مَقتل نزدیک و خصوصاً هم خلاصه و عصاره‌واره هست. همینش خوب است جناب حاج اباذر.

 

همچنین از دوست گرامی خودم جناب آقاخلیل شاه علی هم تشکر فراوان دارم که با تسلط و دانایی، مراسم پسرعمه‌ام را اداره کردند و شایستگی خود را در برگزاری‌های این‌چنین مراسمی، بروز دادند.

 

پاسخ روخ فروز: و علیکم السلام و رحمه الله و بر کاته. واقعیتش اینه از محضر اساتید قلم و شخصیت‌های فرهیخته علی الخصوص حضرتعالی بسیار بهره می‌بریم و باعث افتخارماست در جمع خوبان باشیم.

 

پاسخ آقا خلیل شاه علی: با سلام خدمت عمو ابراهیم. ضمن عرض تسلیت دوباره به شما از بابت درگذشت پسر عمه عزیزتان. بله درست فرمودید سرور عزیزمان حاج اقای رخ فروز همیشه و در همه مراسمات که حضور داشتند .چه در انتخاب اشعار و چه در خواندن روضه های مستند مجالس رو پر بار و پر فیض کرده اند .خدا حفظشان کند و ماندگاری ایشان و نوایشان را از خدا وند منان خواهانیم. از بابت لطف و عنایتتان در مورد بنده هم از شما تشکر میکنم.الهی بمانی برای همیشه.

 

قدرت عقب‌راندن ایران را ندارد

اشاره: رفیق آق سید علی اصغر از من خواست روی متن "استراتژی غرب نسبت به ایران" نوشته‌ی جدید آقای دکتر محمود سریع القلم -که "مجمع فعالان اقتصادی " آن را چکیده کرد- نظرم را ارئه دهم. من با قبول و اطاعت از پیشنهاد این رفیق اندیشمندم، ابتدا سعی می‌کنم اصل نوشته‌ی آقای سریع القلم را به سبک روش‌شناسی، "تحلیل محتوا" واقعی کنم، سپس نظرم را در پایان بگویم:

 

من تا جایی که با افکار سریع القلم آشنایم، او در صدد است به لحاظ نظریه‌پردازی، رفتار ایران با جهان را بر مبنای سه پایه‌ی قدرت متعارف، ثروت انباشته و عقلانیت مدرن تنظیم کند. بنابرین با این نگاه، وقتی وارد تحلیل می‌شود سمت و سوی تحلیل را به این سه ضلع مثلث می‌رساند. او دولت فعلی حزب دموکرات آمریکا را با شاخص "تولید ناخالص داخلی ۲۵ تریلیون دلاری" بر راهبردی می‌بیند که باید تحولات جهانی را به سود آمریکا رهبری کند تا بتواند باز هم قدرت ۴ ساله‌ی دوم را از حزب رقیب برُباید. لذا دولت جو بایدن از نظر وی بر پیاده‌سازی سیاستِ "برون‌سُپاری، بدون درگیری های درازمدت و سردردهای سیاسی"، دارد خود را مجدد تجدید قوا می‌کند، با تقسیم سه محور "استرالیا، کره جنوبی، ژاپن و هند در برابر چین" و " لهستان، آلمان، فرانسه، انگلستان و کشورهای اسکاندیناوی در برابر روسیه" ، "اسراییل و عربستان" هم برون‌سُپاری ایران را به عهده گرفته اند و خودِ واشنگتن این مجموعه را مدیریت و هماهنگی می کند.

 

به همین دلیل دولت فعلی آمریکا در برابر ایران، روش سیاسی Remote Control (=کنترل از راه دور) را ادامه می‌دهد چراکه بنیان‌های این روش عبارتند از: "انزوای سیاسی، جلوگیری از سرمایه گذاری خارجی، افزایش نرخ تورم و منوط‌کردن عموم گشایش‌های مالی به تایید وزارت خزانه‌داری."

 

سریع القلم سیاست آمریکا در برابر ایران را عین سیاست آن کشور با شوروی می‌داند که از نگاه آنان "یک سیستم خودمخرّب" بود که با "گذشتِ زمان" خودبه‌خود به انتها می‌رسید و نیازی به جنگ مستقیم نداشت. اینک، همان حالت را برای ایران قیاس می‌کند چون وی معتقد است "اروپا و آمریکا برداشت بسیار منفی از سیستم سیاسی و حاکمیت ایران" دارند و به بخش معارضین نظام امید بسته‌اند.

 

پس سریع‌القلم نتیجه می‌گیرد: "اگر از تاریخ بیاموزیم، ایران نمی‌تواند در خاورمیانه به یک قدرتِ مسلط و پایدار سیاسی و نظامی تبدیل شود. خود سریع القلم در نظریه‌های روابط بین الملی خود، قبول دارد اولین اقدام یک کشور برای قدرتمند‌شدن و تأمین امنیت ملی، "صلح و تفاهم و سازگاری با همسایگان" است. و یک شناخث انتقادی هم دارد از سیر ۱۰۰ ساله‌ی ایران، و آن این است که "از زمان مشروطه تا به حال، ایرانیان در مسیر توسعه و دموکراسی هم‌چنان دورِ خود می‌چرخند."

 

اینک نظر بنده:

 

به نظر من آقای محمود سریع القلم شاید انگیزه‌اش این باشد سطح تخاصم نسبت به ایران را کاهش دهد. بیشتر از طریق تحریک سران حکومت در ایران جهت تغییر نگرش به کشورداری و جهان‌مداری. چون تماما" نگاهش به توسعه و رشد ایران است. از سوی دیگر برای او، اول ثروت کشور اصل است، سپس اگر زمانش رسید، مذهب. نیز تزش این است تمام سیاستگذاری کشوری باید از ریل عقلانیت عبور کند نه شرع و مذهب و نیز ترجیحات روحانیت به عنوان صنف مسلط. ضعف بزرگ وی اما دست‌کم این سه تاست:

 

۱. طرف‌های مخاصم و مقابل ایران را زیادی بزرگ می‌کند،

۲. تمام رفتار غرب را بر هوش و عقل محاسبه‌گر می‌داند،

۳. آنان را همیشه فعال تصور می‌کند، نه منفعل.

 

در همین نوشتارش سعی کرده با دادن کُد، نظام ایران را سیستم خودمخرّب عین شوروی معرفی کند. و با نشانه‌گذاری و سربرگ‌نویسی تحلیلی، خواننده را متوجه‌ی این پیش‌بینی کند که ایران هم با گذر "زمان" ناخودآگاه عین حکومت کمونیستی پایان خود را امضاء می‌کند. که از نظر من این رفتار سریع القلم کریستال‌بینی سیاست غرب است و کِدربینی مطلق سیاست ایران. شاید علت این باشد او از بالاترین تصمیم در درون ساخت قدرت ایران، دچار فقر و فَقد اطلاعاتی (=به تعبیر کارلر ریموند پوپر) است. در مورد خاورمیانه درست است که آقای سریع‌القلم تئوری و نظریات رایج را کشف کرده اما واقعیات چیزهای دیگری است که غرب خود واقف است ایران از حد یک قدرت بزرگ به یک قدرت با توانِ مداخله‌گرانه‌ی بازدارنده‌ی بسیار ویرانگر و نابودکننده صعود کرده است. و آمریکا چون ازین سطح فزاینده‌ی قدرت جهانی ایران مطلع شد، ترجیح داده سیاست امنیتی برون‌سُپاری ایران را از راه پرهیز از جنگ با ایران پی بگیرد.

 

از نظر من، به لحاظ سطح برخورد هم، غرب توان عقب‌راندن ایران را ندارد، مگر آن که بتواند طرفداران انقلاب اسلامی را خیلی راحت به جمع مرددین بیفزاید و فکر آنان را به نفع خود تسخیر نماید. و این علاوه است به آن سیاست پنهان آمریکا برای تأخُّر توسعه و روابط ایران با سیاست و اقتصاد جهان. ابراهیم طالبی دارابی.

نظر حجت‌الاسلام سید کمال‌الدین عمادی:

سلام و درود بر شما بزرگوار جناب دارابی . عیاد شعبانیه در ماه پیامبر اکرم ص بر شما و اهل تالار مبارک باد. از تحلیل واقع گرایانه حضرت عالی نسبت به دیدگاه جناب #سریع_القلم استفاده کردی. اما یک نکته در تحلیل های این دسته از سیاست اندیشان همیشه مغفول میشود. در تحلیل اینها پیوسته القاؤ می شود که در #سیاستگذاری #ریل_عقلانیت لزوما غیر از شرع و #مذهب (هر شرع و مذهب )است و سیاستگذاری در نظام جمهوری اسلامی لزوما مسیر غیر #عقلانیت را طی می کند. سخن این این نگاه در کدام محکمه علمی به اثبات رسید نگاه شریعت غیر از عقلانیت است. آیا واقعا #نظام_سرمایه داری حاکم بر غرب خصوصا آمریکا بر ریل عقلانیت است یا کاملا در مسیر مقابل آن است. این دسته از تحلیل دو اشکال عمده دارند و اولا اینکه توان فهم جمع بین #عقلانیت و #مذهب خصوصا مذهب اهل بیت علیهم السلام را ندارند. دوم این که ما هم قبول داریم باید بر ریل عقلانیت سیاستگذاری شود اما کی گفته فقط شما توان تشخیص عقلانیت را دارید دیگران ندارند. کسانی قدرت فهم بدیهی ترین مفاهیم عقلانیت که دعوت به ندای #فطرت است را ندارند و پیوسته در مقابل این عقلانیت مسلم جبهه دارند چگونه با این #خود_شیفتگی خود را تنها صاحب #فهم_عقلانیت می داند این همان خوی استکباری است که این دسته از اندیشمندان مخالف دین به معنای عام گرفتار هستند با تشکر از نکات ارزشمندی که فرمودی سبب نگارش ما را فراهم فرمودید. سید کمال الدین عمادی.

 

پاسخ: استاد بزرگوار حجت‌الاسلام حاج آقا سید عمادی سلام علیکم. مناسبت‌ها و ادعیه‌ها و اذکار شعبانیه بر شما نیز گوارا بادا. کمال تشکر روانه‌ی شما می‌کنم که متن این شاگردتان را درخور دیدید. اتفاقاً نکات مهمتری هم افزودید.

 

بلی؛ مضافاً این‌که دگر اشکال آقای سریع‌القلم -که این سال‌ها تمام آثارش را هم خوانده‌ام- این است به جای اقناع دست به القا می‌زند، درست عکس یکی از چند اصل مشهور در کتابش «عقل و توسعه‌یافتگی» که آنجا معتقد است همواره باید اقناع صورت داد نه القا و اغوا.

 

نیز اشتباه تحلیلی اخیرش این است، در تساوی موقعیت شوروی و جمهوری اسلامی ایران فعلی در نظر نمی‌گیرد مردم شوروی از تک حزبی آهنین تبری داشتند و میان حکومت و ملت فاصله افتاده بود اما نظام ایران در همین ۲۲ بهمن اخیر، مردم عظیمی را در خیابان دید که حاضر شدند تمام گرفتاری اقتصادی خود را نادید بگیرند و پای انقلاب باز هم امضای تأیید بزنند. دفاع عقلانی شما از شرع و بیان شرعی شما از عقل جالب بود و جای تبیین هم بود. با احترام و ارادت.

 

نظر سید علی‌اصغر: سلام رفیق بادقت و هوشمند من. اول اینکه ؛ تحلیل تو همواره برایم درس آموزنده ایست که شاگردان بادقت آنرا فرامی گیرد و بدلیل این ایام تمرکز ارائه استدلال از من ستانده است . دوم اینکه ؛ از برآوردن تمنای بنده کمال تشکر را دارم . الهی قلم و اندیشه ات برکت داشته باشد تا انگیزه های دینی و مذهبی را بیش از پیش افزون کند.


سلام رفیق دردمند اندیشمندم. امر کردید و اطاعت گردید. خرسندم موافق افتاد. دعای آخر تو هم برایم یک نوید و کردارسازی است. آنچه تو ازم بخواهی، اجابتش بر من سخت نیست، البته اگر در آن دانش داشته باشم. می‌آموزم باز مثل این پنجاه و اندی سال رفاقت. مثل همه‌ی اوقاتت: دلت دانا، سرت جویا، جسمت پویا بادا.

 

 

شب چهل

سید جواد شفیعی

پسر سید علی اصغر

 

 

...


 

...

 

 

شیخ محمدرضا احمدی. جلیل قربانی

 

 

 

تشییع و مراسم دفن پسرعمه‌‌ام،

رفیق همیشگی و هم‌بازی کودکی‌ام

آق سید محمدباقر شفیعی دارابی

پنج شنبه ۲۷ بهمن ۱۴۰۱ همزمان با

(سالروز شهادت امام کاظم علیه السلام)

انگاری به قول رفیق مشترکمان آق سید علی اصغر

از احرام حج برگشتی و حاجی شدی

 

 

آرام گرفتی پسرعمه ولی قلب‌های همه‌ی اعضای بیت و

بستگان و رفیقان و آشناییان را به خودت نزدیک‌تر کردی

 

 

حضور اخوی‌اش

جناب جناب آق سید صادق در سردرگاه منزل آقا و عمه‌ام

 

 

سپاس دوستان و مردم خوب دیار داراب‌کلا

و اطراف شهرها و روستاها

 

 

...

 

 

من. آق سید صادق.

آق سید علی. حسن آهنگر

منزل مرحوم آق سید باقر. ساری

 

 

من. پسرعمه‌ام آق سید صادق

منزل مرحوم آق سید باقر. ساری

 

 

جناب جعفر مؤذن غلامی و

جناب حاج کبل سید محمد شفیعی حفظهما الله

که کار متبرک تدفین و تلقین انجام دادند

 

 

حضور اخوی‌اش

جناب حجت الاسلام آق سید شفیعی دارابی

 

 

رفیق داغدار فرزندش آق سید علی اصغر

 

 

مرحوم آق سید محمدباقر شفیعی دارابی

پسرعمه‌ام یادت از باد نرود هرگز

 

 

مرحوم آق سید محمدباقر شفیعی دارابی (پسرعمه‌ام)

و دائی‌اش مرحوم شیخ علی اکیر طالبی دارابی (پدرم)

 

 

پسرعمه‌ی عزیزم و بزرگوارم

حضرت حجت الاسلام آق سید شفیع شفیعی

 

 

پسرعمه‌ی عزیزم آق سید صادق. مراسم تشییع

 

 

سید علی اصغر

 

 

...

 

 

دخترعمه ربابه‌ی عزیزمان روز تشییع جنازه

 

 

سید علی اصغر در تشییع آق سید محمدباقر

 

 

حجت الاسلام حاج سید احمد آقا شفیعی

پسرعمه‌ی آقا سید باقر اقامه‌ی نماز میت

 

 

گریه‌ی وداع آق سید صادق عزیز با آق سید باقر عزیز

 

 

روز تشییع

 

 

...

 

 

پس از دفن

 

 

تشییع پسرعمه‌ی عزیزم

 

 

آق سید علی پسر آق سید صادق

در فراق غمبار عمویش زنده‌یاد سیدباقر

نشر عکس : دامنه

 

 

در کمال آرامش پرواز به دیار بقا

 

 

نماز میت به امامت حضرت

حجت الاسلام سید احمد آقا شفیعی دارابی

 

 

جعفر رجبی

 

 

...

 

 

اقامه‌ی نماز میت

 

 

مراسم گور تلقین توسط

حاج کبل سید محمد شفیعی حفظه الله

 

 

روز تشییع جنازه


 

...

 

 

گلباران قبر آق سید محمد باقر شفیعی

عکاس این صحنه: حمیدرضا طالبی دارابی

 

 

گلباران قبر آق سید محمد باقر شفیعی

عکاس این صحنه: حمیدرضا طالبی دارابی

 

 

پسرعمه‌ام آقا سید باقر در ماه‌های اخر زندگی

 

 

مراسم هفت

مرحوم آق سید محمد باقر شفیعی دارابی

عصر پنج شنبه | ۴ اسفند ۱۴۰۱ | مزار داراب‌کلا

نشر عکس: دامنه. عکاس: ام البنین دارابکلایی

 

 

...

 

 

...

 

 

...


 

...

 

 

...


گزارش از چهلم آق سید جواد و تشییع آق سید محمدباقر

نوشته‌ی ابراهیم طالبی دارابی

به نام خدا. سلام. لابد نخست عکس‌هایی که بالا گذاشتم را خواهی دید سپس اگر مایل بودی

نمای یکم:

یک جاده‌ی برفی و کولاکی، مسافر را به تردید و تدبیر می‌کشانَد. همین بود که وقتی سید به من تلفن کرد برای دعوت، تأکید هم کرد "اگر برف بود انقلابی رفتار نکن." یعنی تن به خطر نزن و نیا. حالا من مانده‌ام با برف قبلِ قم تا گردنه‌ی جاده افتَر و گردنه‌ی گدوک و دو مجلس و مراسم مهم: تشییع جنازه‌ی پسرعمه‌ام آق سید محمدباقر شفیعی و چهلم پسر آق سید علی‌اصغر مرحوم آق سید جواد شفیعی؛ دو همسایه‌ از عموزادگانِ هم. به هر حال تلفن کردیم منزل پسرعمه‌ام حجت الاسلام آق سید شفیع شفیعی که ایشان را هم ببریم، که دیدیم ساعاتی پیشتر از ما راهی شد. خبردار شدیم شکر خدا تشییع افتاده روز جمعه ۲۸ بهمن ۱۴۰۱. ولی وسط راه خبر آمد تشییع به ساعت ۳ یا ۴ عصر پنج‌شنبه ۲۷ بهمن ۱۴۰۱ همزمان با سالروز شهادت جانسوز حضرت امام کاظم -علیه السلام- موکول شد. روی دوک گدوک بی‌قرار شدیم، اما دلگرمی داشتیم دست‌کم سرِ تشییع نرسیم، حتما″ تَهِ تشییع که می‌رسیم. به ورسک که رسیدیم گفتند تشییع شروع شد! چون پیکرش را در ملامجدین ساری شستشو دادند. کمی بعد فهمیدیم نماز میت هم برگزار و مراسم دفن تمام شد. وای! دیگر شروع شد حسرت و گریه که او را آخرین بار ندیده‌ایم. اویی که علاوه بر نذری‌های عاشورا، برای روز تاسوعا در خونه‌ی خواهرش سیده ربابه (جناب اصغر مهاجر) در اوسا هم، همه‌ساله مشارکت و شرکت شائقانه داشت و رفقا مرتب هر تاسوعا، بیشتر از هر وقت وی را آنجا دیدار می‌کردیم. نمای دوم در ادامه:

 


نمای دوم :


خُب حسرتِ رسیدن به تشییع، نه فقط شامل ما شد بلکه بر دل خیلی کسان از فامیلان و مردم بامرام محل و حومه و شهر و دوردست‌ها ماند. از پسرعمه‌ام آق سید صادق پرسیدم چرا تعجیل شد تشییع؟ حتی محلی‌ها هم نرسیدند برسند. پاسخ داد پیکرش پس از غسل در ساری، زود روانه‌ی محل شد و از سوی دیگر نمی‌خواستیم فرزندان و همسرش، زیاد در انتظار زجردهنده‌ی تشییع برای روز بعد یعنی جمعه به سر برَند. قانع شدم، اما آرام نه. نماز مغرب را خوانده، روانه‌ی چهلم پسر آق سید علی اصغر شده که دیدم داغ دل رفیقم هنوز هم برای سید جواد عزیز دُردانه‌اش تازه‌تر شده. آغوشِ هم رفتیم و در گوش هم، سه چهار مورد، نجوا دادیم. بگذرم که وجودش در وجودم هست و شاید هم وجودم در وجودش. گرمی مجلس چهلم روح ما را نواخت. حضور رفیق‌مان جناب حجت الاسلام شیخ محمدرضا احمدی عضو همین صحن محترم -که از قم به بابل و از آنجا به مجلس چهلم آمد- رونق و حزن مجلس را افزوده بود. حالیا، سیدم را در چهره‌ای زیبا و درخشان و کاملا" معنوی و عرفانی دیدم. گمانم این است این مدت در وضع سوگ، خیلی با خدا خودمانی بوده. یکی یکی آمدند. چهلم را معمولا" طبق سنت رایج داراب‌کلا، هم خلاصه‌تر از سوم و هفتم منعقد می‌کنند و هم در خونه‌ی صاحب عزا و همسایگان برقرار. از تنگِ سیدمله توی منزل آق سید، میهمانان (=بانوان و مردان) نشستند تا خونه‌ی سیدین: آق سید محمد شفیعی و آق سید مجید شفیعی و خونه‌ی آق سید حسین نوربخش و خونه‌ی دخترعمه‌ام سیده رقیه (جناب هادی آهنگر) که برنامه‌ها شامل قرائت جزوات قرآن کریم بود و روضه و پذیرایی شام. برای مراسم روضه در چنین مجالسی به طور عمومی حرف دارم. بماند برای نمای سوم:

 

 

نمای سوم:

 

اساسا" معتقدم روحانی‌یی که برای روضه‌ی سوگواری‌ها دعوت می‌شود، ترجیح آن است به معارف در دین بپردازد، نه به تحریک معایب در سیاست. اندرز ماوراء و معاد کند، نه مواردِ ماسوا. نیاز نیست آسمان و زمین بافَد. سزا هم نیست مردم مَدعوّ را به کشف دانایی خودش حالی و ریا کند. و نیز مجلس سوگ را آغشته به شوخی کند. این عیب وقتی تشدید می‌شود که آدم ببیند حرف توی دهنِ مردم هم دارد می‌گذارَد. حتی اگر کسانی از عالمان کشور از فلسفه‌ی لقب «آیت الله» خالی هستند، باز هم نیازی نیست در یک مراس ماتم‌، نزد عموم مردم آنان را به طعنه و سُخره «آفتُ الله» !!! خطاب کرد. روحانیان، مواعظ را نباید به چیزی وهن، آلوده کنند. من اگر اقتضای مجالس این‌چینی اجازه دهد معمولا" پای چنین منبری‌هایی که از زیِّ طلبگی بیرون می‌زنند، نمی‌نشینم. بگذرم. چه شامی آق سید و بانوی مکرمش و همه‌ی بستگان بیت شریفش تدارک دیدند، گوشتش را با سبزی جنگلی معطر، آغشتند و با رایحه‌ی دلنشین آن، طبع و مزاج میهمانان را به خوبی مساعد خوردن، کردند. غذایی از سرِ سخاوت و به خوشمزگی‌یی صدها بار برتر از رستوران "حاج حسن" ساری و "اکبر جوجه" گلوگاه و حتی ″حاج نائب″ تهران. مجلس تمام شد و همه رفتند. تنها نزدیک سی چهل نفر رفیقان و میهمانان فامیل آق سید، ماندند. ما هم همیشه هر جمعی که دست دهد آن را به یک نشست مباحثه‌ای جدّی بدل می‌کنیم و نمی‌گذاریم اوقات که "چون ابر می‌گذرد" هدر روَد. از جمع خواستم گپ‌گپه را -که چندتا چندتا داشتند پچ پچ می‌کردند- خاتمه دهند و یک بحثی شروع کنیم که همه‌ی جمع بشنوند. پرسش نخست را آقای مهدی مقتدایی طرح کرد و پرسش دوم را بنده و سؤال سوم هم داشتم که طرح کنم دیدم ساعت از ۱۱ و اندی نیمه‌شب گذشت. در نمای چهارم می‌گویم.


نمای چهارم:

آقای مقتدایی موضوع گروه مولدسازی را مطرح کرد که دولت ۱۳ یعنی حجت الاسلام سید ابراهیم رئیسی آن را ایجاد کرد. پیشنهاد شد جناب آقای جلیل قربانی که تخصصش اقتصاد است و در سازمان مدیریت و برنامه مازندران هم، مقام مشاور، این قضیه را از نظر حقوقی و شکل قانونی و مقایسه‌ی جهانی تشریح کند. آقاقربانی حرفه‌ای ظاهر شد و گنگیِ موضوع را گرفت. یکی یکی وارد بحث شدند و هر یک، یا مثال زدند و یا دست به تحلیل. فکر کنم بحثی عایدی بود. و مقداری زوایای آن را از دید تشریحی یا انتقادی یا انتظاری و یا چشم‌اندازی، روشن ساخت. پرسش دوم را بنده وسط آوردم. گفتم: ما رفقا در دهه‌ی دوم و سوم زندگی‌مان، به جشن‌های عروسی و شادی‌های‌مان سال به سال دعوت می‌شدیم، مثلاً یا عروسی سید علی اصغر می‌رفتیم، یا کمی بعد عروسی زنده‌یاد یوسف، بعد عروسی سید رسول و یا عروسی من و محمدحسین و حاج احمد و همین‌طور بشمار برو بالا. اما درین دو یا سه یا حتی چهار دهه‌ی اکنون و آینده‌ی‌مان، داریم به شرکت در مصائب و حزن و عزاهای همدیگر نزدیک و نزدیک‌تر می‌شویم، چه کنیم این آخرین پاره‌های عمرمان سالم‌تر و صحیح‌تر و معنوی‌تر زندگی کنیم و زیاد غرق سیاسیات نشویم؟ روی این پرسشم هم مقداری بحث شد و گویی پرسشی نوین و کمی‌شیرین برای جمع بود. پرسش سومم که در آن نشست دست نداد مطرح کنم این بود که خدا به دندان نرم شیری کودکان پس از ریزش نوبت به نوبت، دندان جایگزین دائمی و سفت و سخت‌تر می‌دهد، علت چیست همین دادنِ دندان، در دوره‌ی کهنسالی به انسان داده نمی‌شود؟ آیا روی علت این حکمت عجیب خدا هیچ فکر کرده‌اید؟ برم روی نمای پنجم.

 


نمای پنجم:

خُب، پرسش ۵ چون آنجا طرح نشد روی آن بحث هم رخ نداد. باید بگذرم. خدا را شاکرم در مجلس سوگواری چهلم فرزند رفیق شفیق‌مان آقا سید به همراه همه‌ی رفیقان، شرکت و در دیدار تسلای درگذشت پسرعمه‌ام آقا سید محمد باقر نیز، نزد اخوان: حاج آقا سید شفیع و آقا سید صادق و خواهران و دامادان و نوادگان و بستگان، در منزل آن مرحوم در ساری حضور یافته و در مراسم سوم در مسجدجامع دارا‌ب‌کلا هم، متنی، درخورِ شایستگی‌ها آن پسرعمه‌ی مذهبی و دوستدار اهل بیت علیهم السلام و گشایشگر گره‌های بیچارگان و نیازمندان ارائه کردم. و پایِ اداره‌ی خوب و مسلط مجلس سوم توسط جناب آقا خلیل شاه علی و مدیحه‌سرایی مُطنطن و پرطنین و متین جناب اباذر روخ فروز و روضه‌ی خیلی‌مناسب و شیوای جناب حجت الاسلام سید احمد آقای شفیعی دارابی ایستادم. شاید درست نباشد اگر از همه‌ی حاضرین در تسلا و در سوم و سایر مراسم و نیز چهلمی که آق سید علی اصغر برپا نمود، تشکر ویژه و وافر نکنم. شَکّرالله مساعیکم.

آخر حرفم چه خوب شعری باشد از آقای ابوالفضل زرویی نصرآباد:

رود، رود، رود، رود
رود گریه‌ی جماعت کبود
در فراق آن‌که رفت
در عزای آن‌که بود

| ۴ اسفند ۱۴۰۱ |
ابراهیم طالبی دارابی

 

نظر حجت‌الاسلام محمدرضا احمدی: سلام جناب استاد طالبی عزیز. درگذشت پسرعمه تان را گرچه حضوری به شما تسلیت گفتم، اما با خواندن خصال نیک آن مرحوم، مجددا به شما و خاندان محترم تسلیت عرض می‌کنم، خداوند به بازماندگان صبر و اجر عنایت فرماید. حضور در محضر سید گرامی انجام وظیفه بود، حقیقتا خیلی دلم می‌خواست وضعیت جوی به گونه ای باشد که بتوانم به محضر سید بزرگوار برسم و حضوری به ایشان تسلیت بگویم، از آنجا که رنگ رخسار نشان می‌دهد از سر درون، سید را مردی متین، با فرهنگ و ادب، همراه با طمانینه یافتم که با اقتدا به مولا و جد خود، توانست این مصیبت بزرگ را هضم نماید. انسانهای فکور، صبورترند، و ایشان هم فکور هستند و هم صبور.

از نمای سوم شما چیزی نمی نویسم، اما تجربه خودم در امر تبلیغ به من می‌گوید باید دیدگاه اصیل برخاسته از قرآن و روایات را برای مردم توضیح داد، چرا که امام صادق علیه السلام فرمود: اگر مردم زیبایی‌های سخنان ما را می‌شناختند، بدون شک از ما پیروی می‌کردند. وظیفه ما را این بیان مشخص کرده است.

عزیزان قدر یکدیگر بدانید 
اجل سنگ است و آدم مثل شیشه

این بیت باید بیشتر ورد زبان ما باشد، چرا که به قول خودتان، به دهه ای از عمر رسیدیم که شرکت در عروسی های مختلف را به فرزندان و جوانان سپردیم و رفتن به مراسم عزا را خود برعهده گرفته ایم، انشاالله همگی عاقبت به خیر شویم، داشت یادم می رفت که سالروز ولادت آقا حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام و روز پاسدار را به شما و اعضای محترم گروه تبریک بگویم، اسعدالله ایامکم. محمدرضا احمدی.

 

جناب حجت الاسلام استاد احمدی دوست گرانمایه‌ی من سلام. قوت قلب بود این پیام تجلیل از مقام شامخ رفیقم آق سید علی اصغر غمدیده‌حال. برداشت درستی از شخصیت این دوست دوست‌داشتنی‌ام صورت دادید. تعریف شما بی‌شائبه است و صدق در آن موج می‌زند. نیز از بیان نظر در مورد اصل تبلیغ و نوع متون منبررفتن، برای من جالب توجه بود. ازینکه مرا بایت یک روز یوم‌الله لایق تبریک دانستی، از جناب عالی تشکر دارم. باید به امام امت ره تبریک گفت که با آن مقام الهی و معنوی و عرفانی و اخلاقی و سیاسی خود، فرموده بود: «ای کاش من یک پاسدار بودم.» که این سخن سرنوشت‌ساز، کار پاسداران را در مراقبت از هوای نفس خود و پرهیختن از امور ممنوعه، شدیدتر می‌کند. بایت پسرعمه‌ی عزیزم نیز، ازت سپاس بی‌کران می‌گزارم و نیز از حضور گرمابخشت در چهلم پسر سید علی اصغر.


سلام آق سید اسحاق. مصرع «همه‌ی بنیان ظلم یکسر کنند» دارای مضامین بلند است. از دقتت در گزینش واژگان غنی خوشم می‌آید. یکسره کردن بنیاد ظلم کاری تمام‌نشدنی است، زیر شرّ پا به پای خیر خود را عدو نگه می‌دارد تا قیام قیامت. مهم این است اگر نتوانستیم بنیان‌های ظالمین را یکسر (=نابود و منهدم) کنیم، دست‌کم کاری کنیم همه‌ی ما وفاداران به اسلام مبین، که بیشتر از هر بار، به عدالت روی آوریم، در تمام امور عدالت، برادر و خواهر حقیقت است.

 

پنج‌پایه‌ی عقیدتی، ایمانی، معنوی
 
به نام خدا. سلام.

 

یکم : جان امام عصر عج

دوم : روح امام حسین ع

سوم : دَم حضرت عیسی مسیح ع

چهارم : رفعت حضرت ادریس ع

پنجم : ختم نبوت حضرت محمد مصطفی ص

 

شرحی اندک بر هر کدام: لازم است گفته آید این متن یک برداشت کاملا" شخصی بنده است که از فهم و دریافت خودم برآمده است. پس اگر قناسی‌یی (=ناموزونی و کجی) در آن دیده شد اهل فن لابد از سر منفعت تذکر، تذکار خواهند داد:

 

۱. به نظرم جان امام عصر عج متوفّا نشده، تا باورمندان، حضور انتظاری داشته باشند و با امید راستین به ظهور، زندگی خود را در مدار دین نگه دارند. به عبارتی خدا سهمی از شأن لایزالی (=سرمدی و ابدی و دائمی) خود را موقتا" به جان امام مهدی موعود عج هم چشانیده تا مؤمنان دچار خلاء مذهبی نشوند. پیوندداشتن با امام زمان عج، به معنی قلمه‌زدن نهال هر مؤمن است به شجره‌ی جان آن امام غائب که خدا از سر حکمت، جان را ازو هنوز نسِتانده و برای بشریت امانت نهاده است. در ادبیات دینی، همه توصیه شدیم به انتظار و ظهور از روی عقیده توجه کنیم و نفس‌مان را با توسل به ذات مقدس آن امامِ دارای حیات موقتا" جاوید، تازه‌تر نماییم.

 
 
۲. روح امام حسین ع در جهان باقی گذاشته شد تا مؤمنان و هر انسان اهلِ الهیات و آزادگی، از او الهام برگیرد. آنچه توسط آقا سیدالشهداء ع در قیام عاشورا، هم تمرین و هم تدریس و هم تلقین شده حاوی تمام زوایای زندگی هر انسان است که بخواهد در ردیف شایستگان قرار گیرد. توسل به روح امام حسین ع به عنوان مقتدای برترِ ادغامِ اسلام نظری در اسلام عملی، یک امر معنوی و واقعی است. تا کنون هیچ انسانی در اندازه‌ی امام حسین ع اسلام را در صحنه‌ی عمل بروز نداده است. شاید علت اصلی این که آن امام شهید و سازنده‌ی مکتب عاشورا را "مصباح و سفینه" نامیده‌اند این باشد این دو صفت در ایشان مُنحصریت دارد و هیچ کسی دیگر، نمی‌تواند خود را به این دو صفت، متُصف و نامدار کند. فقط روح اباعبدالله ع است که سیفنه و مصباح است. از همین رو در منابع روایی درج است: "اِنهُ لَمَکتُوبٌ عَلَى یَمِینِ عَرشِ اللَّهِ مِصبَاحٌ هَادٍ وَ سَفِینَةُ نَجَاة". یعنی: «در طرف راست عرش نوشته شده است حسین چراغ هدایت و کشتى نجات است.» و اوست که ثارالله نامیده شده یعنی ولیِّ دَم و خون او، فقط خداست و اختیار خونش را فقط خدا دارد. علامه طباطبایی توسل به امام حسین ع را یکی از ۲۵ ادبِ انسان معنوی می‌داند. یعنی انسان معنوی نمی‌شود مگر با رعایت دست‌کم ۲۵ ادب که یکی همین پناه به امام حسین ع بردن است و او را وسیله‌ی تقرّب به خدا نمودن. بگذرم.
 
۳ . دَم مسیحیایی حضرت عیسی بن مریم -علیهما السلام- یک پیامش شاید این باشد که بشر از هر چیزی که برایش محیّرالعقول (=حیرانی عقلی) شده است، تعجب نکند و فوری دست به انکار و ردّ نزند. رهبری معظم همین دیروز به اعضای مجلس خبرگان گفتند:
 
"از شُبهه هم نباید رنجید و همچنانکه مرحوم شهید مطهری خودش شُبهه و پاسخ آن را کشف می‌کرد، باید برای مواجهه با شبهه آماده شد."
 
منظورم از آوردن کُد سخن رهبری معظم درین متنم این است که، راه برای آدم این نیست دست به رد مسائل حیرت‌آور بزند، بهتر است آن را در فهرست شُبهه‌های پدید آمده‌ی خودش ثبت کند و سپس به روش علمی و منطقی و عقلی سراغ اهل فن روَد و آن را حل کند، نه خود و عقیده‌ی خود را منحل سازد که به معنای عقیم‌سازی عقیده و عقل خود است. دنیای مسیحیت این پیامبر بزرگِ مبشّر حضرت احمد ص را بد فهمیده است. مسیح ع اساسا" برای از بین بردنِ کژی‌های برآمده در دین تحریف‌شده‌ی حضرت موسی ع توسط مدعیان پیروِ او، برانگیخته شد و اصلاحات اساسی او برای انسان‌سازی، سرانجام جدی گرفته نشد و او را بی‌رحمانه پس از سه و اندی سال نبوت در سن کمتر از سی سال، به صلیب کشاندند، ولی دستِ قادر خدا این «عبدالله و کلمه» (به تعبیر قرآن) را به آسمان برد. دَم مسیح به نگاه من در جهان معنویت، جریان دارد و قادر و قابل آن کسی است که ازین دَم مقدس و جاوید عیسوی ع در خود بدَمد.
 
۴. حضرت ادریس ع چون اولین بنیانگذار درس و تدریس است و به همین علت آن پیامبر خدا را «ادریس» (=درس‌دهنده) نامیده‌اند. او هم به روایت قرآن به آسمان رفعت داده شد و نمُرد. یک پیامبر خیاط بود و در "مسجد سهله"ی کوفه خانه داشت. زائرین کربلا و نجف، در کوفه که حضور یافتد در مقام ایشان دق‌الباب می‌کنند، نماز هم می‌گزارند. توفیق این زیارت نصیب بنده هم شد. علامه طباطبایی معتقد است مسائل فوق طبیعی و مُمتنعات (=چیزی محال و غیرممکن) ناگهان به اسباب غیبی برای حضرت ادریس حلّ می‌شد. من معتقدم باید ازین مقام معنوی ادریسیه، درس‌های دائمی معنوی آموخت.
 
۵. اما ختم نبوت حضرت محمد مصطفی ص نه یک اتقاق، که یک مکتب جاری و به عبارت جهانی نه یک پروژه (=طرح موقت و گذرا) که یک پروسه (=روندی رشدیابنده و دائم) است که حاکی از اکمال دین و اتمام نعمت می‌باشد. ما ازینکه در عصر پسِ از ختم نبوت زاده شدیم باید بسیار شکرگزار باشیم که دیگر ظهور پیامبر بعدی نداریم که سر در گم باشیم و باز دنیال چیزهای جدید بگردیم و وعده و وعید از پیامبر نو، جست‌وجو کنیم. حضرت محمد ص حاصل‌جمعِ همه‌ی آورده‌های آسمانی است و دستاوردهای عظمیش، عصاره‌ی تمام آموزه‌های آمده‌به‌زمین از سوی همه‌ی انبیای الهی می‌باشد. هرگز نباید مقام بی‌مانند پیامبر اکرم ص با هیچ کسی مقایسه شود. او یکجا طعم تلخ تمام رنج و مصائب سایر پیامبران ع را چشیده و خم به ابرو نیاورده و فرهنگ حیات جاوید را به دست وصی خود حضرت امام علی ع سپرده تا جریان نبوت توسط امامت شکل راهبَری و میدانی و عملیاتی به خود گیرد و صرفا" مکتب نظری و پای ورقه باقی نماند و زندگی انسان در چرخه‌ی نظر و عمل پیموده شود که اساس آن بر پایه‌ی مکارم اخلاق و اهتمام به امور مردم و مسلمین (=انسان‌هایی که با خدا در سلم و سلامت‌اند) است. حضرت ستوده‌ی استوار ص، پیامبر همه‌ی پیامبران است و تمام آداب دینی و انسانی در تفکر و سیره‌ی ایشان جمع و منسجم. ازین پیامبر خاتم ص، دائم باید ادب آموخت؛ ادب و اخلاقِ هر رفتار و کاری را. از زندگی شخصی تا زندگانی عمومی و سیاسی و اجتماعی.
 
| ۵ اسفند ۱۴۰۱ |
ابراهیم طالبی دارابی
 
 
دوست گرامی من جناب آقا حجت رمضانی سلام. دیدار با شما و اخوی‌تان آقا قنبر در مجلس سوم پسرعمه‌ام برایم جاذبه داشت. مدتی بود همدیگر را ندیده بودیم. تجدید خاطره شد. برای این کار هنری خوب که تصاویر محزون داشت و خوب هم جانمایی شد، تشکر ویژه دارم. بی‌شک آقا حجت، سازنده و ارسال‌کننده، درین ثواب انعکاس تشییع پیکر یک انسان اهل الهیات و دوستدار ائمه‌ی اطهار علیهم السلام یعنی پسرعمه‌ی عزیزم زنده‌یاد آق سید باقر سهیم است. خداوند پدر مهربان و مادر گرانقدرتان را در رحمت خود جای دهاد. درود. با ارادت: ابراهیم طالبی دارابی
 
 
پاسخ جناب حجت رمضانی: سلام سردار خوبیها. هیچ وقت محبت جناب عالی را به عنوان معلم و فرمانده فراموش نمی کنم. بنده شاگرد تنبل کلاس جناب عالی هستم.
 
آقا حجت عزیز سلام مجدد. آقا شما رادمرد و راسخ هستید و اخلاق نیکو داشتی و داری. درود بر روحیه‌ی باز و رفتار زیبای شما دوست نازنین من حقیقتاً سربازی بیش نیستم و درین سربازی باقی می‌مانم تا سهم خودم را به دین و میهن و انقلاب درخشان ایران بپردازم.. همین. خاطرات من با شما دوست دارای حُسن سلوک، در آن ایام قشنگِ باهم بودن، کنار حاج عباس، هرگز فراموشم نمی‌شود. علاقه‌ی من هم به شما، تمام‌پذیر نیست حجت‌جان. والسلام.
 
 
سلام جناب آقای حجت رمضانی. از هنرمندی تان بسیار خرسندم. آثار خوبی را بجای گذاشتید و لحظه های تشیع جنازه آقا سید بزرگ و مهربان سید محمدباقر شفیعی دوباره درک و احساس می شود. خداوند پدرومادر و جوان مهربان شادروان آقا وحید رمضانی را رحمت کنند . سید علی اصغر.
 
 
سید علی اصغر شفیعی: سلام عزیز دل. وجودت برای مراسم شادی و گاها عزا و سوگواری همواره برکت موجب دلگرمی و خرسندی است . روش نگارش از رویدادها هم منحصربفرداست و حرکت وضعی اش درعلم جامعه شناسی و روانشناسی برند دارد. یکی از عواملی که دل مرا آرام نمود حضور حضرت حجه الاسلام مرد مهربان و اندیشمندوبزرگوارم آقای احمدی بود. ایکاش همسرنجیب شان را برای باشکوه شدن مراسم چهلم پسرم با خودشان می آوردند ! یاد دوست و عموی خوب و مهربانم آقاسیدمحمدباقرشفیعی را گرامی می دارم و خدایش رحمت کند.
 
پاسخ دامنه : سلام رفیق من. برداشت منطقی و مساوق با حقیقت توسط ذهن خلاق شما، ادامه‌ی راه را در نوشتن و پرداخت موضوعات نوین و مبتلابه، بر من میسّرتر می‌کند. چه نقدها و چه قبول و تائیدهای شما برای بنده در یک راستا جای دارد و از آن پند بیرون می‌زند.
 
سید علی اصغر خطاب به دامنه: سلام جانا. هر چی در وجود ظاهری بنده دیده اید دستاورد ممارست با شماست که در مکتب اخلاقی تان بیش از پیش و فراتر از قواعد رایج شاگردی نمودم و زحمت مواظبت از بنده را هم بعهده داشتید و دارید.
 
پاسخ دامنه : سید سلام. ما به وجه متقابل، از هم می‌آموزیم زیرا در هم به عقیده و معنا و دین‌ورزی درآمیزه شدیم. در انقلاب، در جنگ، در همه‌ی امور عمومی زندگی و حتی برخی از شاخص‌های شخصی زندگی کنار هم بوده‌ایم. این را در صحن محترم گفتم که هنجار را معرفی کرده باشم نه خودمان را. این عبارت شما تماما" فروتنی شما را می‌رساند وگرنه بنده، تو که می‌دانی نسبت به رفقا، نگاه همپایگی دارم.
 

آق سید حسین شفیعی: شادباش به ۳۶ پاسدار عزیز دارابکلا.  بسم الله «الحفیظ» و «الحافظ». سلام علیکم. فرارسیدن سالروز ولادت سرور شهیدان، و امام پاسداران، حضرت ابی عبد الله الحسین (ع) را به همه عزیزان، تبریک میگویم. از  جمله آورده های مهم فرهنگی معمار کبیر انقلاب اسلامی ایران، حضرت امام خمینی (ره) این است که چنین روزی بزرگ، به روز «پاسدار» نام گرفت؛ فرصت را غنیمت شمرده، طلوع مجدد این روز جاوید را به همه پاسداران  ارجمند؛ بویژه به ۳۶ پاسدار عزیز دارابکلائی (که در ادامه شاهد ذکر نام و شهرتشان می باشید) صمیمانه تبریک میگویم؛ طبق لیستی که یکی از پاسداران عزیز دارابکلائی، در اختیارم قرار داد؛ و با لحاظ ترتیب حروف تهجی و  حذف القاب و عناوین، نام و شهرت دارابکلائیهای عزیزی که بصورت رسمی موفق به عضویت در نهاد مقدس سپاه پاسداران  انقلاب اسلامی گردیدند؛ و سالهای سال به  مدال گرانسنگ «پاسدار» مفتخر شده اند؛ بدین شرح می باشد:

 

آقایان عزیز و ارجمند: ابراهیم آهنگری، ابراهیم طالبی دارابی؛ ابراهیم گلچین؛ احمد غلامی،  اسماعیل آفاقی، اصغر آهنگری،  تقی آهنگری، حجت رمضانی (پاسدار کمیته)، حسین آهنگر، حنظله کارگر، داود سلیمانی، سیدحسین شفیعی، سیدحسین عمادی، سیدحسن موسوی، سیدعلی اصغر عمادی، سید علی اکبر هاشمی، سیدمحمد حسینی، سید موسی موسوی (پاسدار کمیته انقلاب اسلامی)، سید یاسر موسوی، عبدالله رحیمی، علی اکبر دارابکلایی، علی چلویی، علی غلام نژاد، علی کارگر، صادق رمضانی، صفر قلی زاده، قاسم بابویه، قنبر جنگلبان،  کمیل مختاری، مجتبی رمضانی، محمد مختاری، محمود رمضانی، مهدی رنجبر، مهدی رمضانی، موسی رمضانی، نبی طالبی.

در پایان، ضمن آرزوی موفقیت بیشتر و صحت و سلامتی برای تک تک این عزیزان؛ از فرصت پیش آمده استفاده می کنم و به روح مطهر سردار رشید اسلام حاج محمد حسین آهنگری؛ و نیز  شهید عیسی ملائی و همچنین مرحوم سیدآقا پورصمد (ره) درود می فرستم؛ و برای همگان، بهره مندی از شفاعت آل الرسول (ص) را از درگاه خدای منان مسئلت دارم. آمین یا رب العالمین.( حوزه علمیه قم: سید حسین شفیعی دارابی: عصر اولین روز جمعه = سوم شعبان ۱۴۴۴ق //  ۵ اسفند ۱۴۰۱ ش)

 

دامنه |: استاد گرانقدر حوزه و دانشگاه و دوست و راهنمای مشفق ما جناب حاج آقا سید حسین شفیعی دارابی سلام و عرض ادب و احترام. ازین‌که در دایره تبریک فرخنده‌ی شما قرار گرفتند، خرسندم. ممنونم که ملاطفت می‌ورزید. سلامتی و بهبودی‌تان را طلب می‌کنم از خدای همیشه بخشایگر مهربان. نام شش نفر دیگر برده نشده. معمولاً پیش می‌آید که در فهرست نام‌ها، اسامی از یاد برود. آقایان:
 
جناب علیرضا آهنگر برادر حاج احمد
جناب سلیمان سلیمانی مرحوم استاد نظر
پسرخاله‌ی من جناب موسی رمضانی کل اوریم
جناب سید ابراهیم مسلمی کمیته
جناب حسین واحدی دامغانی کمیته
جناب اسماعیل مهاجر دارابی
 
 
شیخ محمد بابویه: باسلام و عرض ادب. نوستالژی جالبی بود حال و هوای ما رفت به اون دوران. بسیار متشکرم. اشاره کوتاهی به نقش چند عزیز داشتی و چقد خوب بود اشاره ایی هم به نقش حسن آقای آهنگری می نمودی  و تیارت (تئاتر) را تکمیل تر می کردی

 

 
سلام آشیخ محمد بابویه. چندی‌ست دیار نیهی؟! حسن آقا نقش یک مرتبط و معترض سیاسی را بازی می‌کرد و زمینه‌های نشست مخفی میان مردم و متنفذین با دانشجو (آق سید عسکری) را فراهم می‌ساخت. در اجرای نمایشنامه هم از بداهه‌گویی‌های خود می‌گفت و داستان را شیرین‌تر می‌ساخت. بس است؟ یا بازم بگم؟
 
شیخ محمد بابویه: با سلام. ان شاالله درفرصت مقتضی در خدمت خواهم بود. و اما نقش حسن آقا تا جائیکه ذهنم یارم باشد علاوه بر موارد مطرحه، لو دادن آقای عسکری از شهر به روستا و برگزاری جلسات مخفی نزد دارودسته خان هم جزء نقش ایشان بوده البت آقا سید بزرگوار باید واکاوی کند آیا درست گفتم یا خیر؟
 
 

این فیلم کوتاه (در صحن رزمندگان) یک صحنه‌ی معنوی است از بازگشت یک پدر شهید از حج خونین سال ۱۳۶۶ ، مرحوم طالب حاجی، پدر شهید محمد آهنگر دارابی. نمازی با وقار و طمأنینه در پایین‌مسجد داراب‌کلا به امامت حضرت آیت الله سید رضی شفیعی دارابی از مفاخر دیار روحانی‌پرور داراب‌کلا اقامه می‌شود و روحانیان و مؤمنان محل حضور دارند. حضرت مرحوم حجت‌الاسلام حاج شیخ احمد آفاقی امام مسجد پایین، مرحوم حجت‌الاسلام حاج سید باقر رئیسی سجادی، مرحوم حجت‌الاسلام حاج سید مهدی شفیعی برادر حاج سید تقی. مرحوم شیخ حسین عموی شهابی من و نیز پدر شهید حسن رنجبر مرحوم حاج شعبان رنجبر -آن مرد خدا و وارسته و والِه درگاه حضرت کردگار- هم حاضرند.

 
آقا حجت رمضانی رفیق خیلی عزیز من، ازین مراسم ولیمه‌ی حج دایی عزیزش، آهنگ و فیلمی ساخته که دیدن چهره‌ها در آن گمان کنم حال آدم را بهتر کند. رفتگان حاضر درین فیلم را خدا در رحمت خود بدارد، ماندگان آن را سلامت افزاید.
 
از جناب حجت دوست نازنین من -که جایش درین صحن واقعاً خالی بود و اینک آن مدت نبودن‌ها را جبران خواهد کرد- بسیار ممنونم که آکنده از انرژی هست و لب خندانش، نماد این انسان خوش‌خو. این پست به درخواست آقا حجت مبنی بر نوشتن متن ذیل فیلم، اجابت و ارسال شد. تشکر.
 

سید موسی صباغ: سلام. اقا حجت رمضانی خداوند والده شما رو رحمت کنه که یادی از پدران متوفی در این تصویر شد. همچنین در صف اول تصویر مرحومین محمد اقا خیاط (مقتدایی) سیدمحمد صباغ (پدر شهیدصباغ) حاج نادر دباغیان هم دیده میشود. همه پدران اسمانی متعلق به گروه مورد رحمت و غفران الهی قرار گیرند. همچنین رحمت و مغفرت برای والده و برادر آق ابراهیم طالبی.


جناب آق سید موسی رفیق گرامی سلام. چقدر خوب شد شناسایی کردید. من نتوانستم همه را دقیق بجا بیاورم. روح پدر شریف شما را خدا رحمت کند که انسانی آرام و مظهر محبت بود به ماها. نیز مادر عزیزت را هم خدا بیامرزد که از مادران شهید عزیز دیار ماست و ده‌ها بلکه صدها بار هنگام نماز رفتن به مسجد به او احترام کرده‌ام و تعظیم. چقدر هم متین بود. ممنونم از والدین و اخوی حیدرم یاد و طلب مغفرت کردید. واقعا" حاضرین گفتم جمع عزیز مؤمنین بودند و یادشان گرامی.


جانبازان داراب کلا: حجت الاسلام سیدحسین شفیعی دارابی: شادباش به 41 جانباز عزیز و ارجمند دارابکلائی. بسم الله «االشافی». سلام علیکم. زاد روز ولادت حضرت باب الحوائج، عباس بن علی علیه السلام (ع) را به همه عزیزان، تبریک میگویم. در تقویم جمهوری اسلامی ایران، از چنین روز بزرگ، به عنوان روز «جانباز» نام گرفت؛ فرصت را غنیمت شمرده، فرارسیدن این روز سترگ را به همه جانبازان عزیز؛ بویژه به 43  ارجمند دارابکلائی (که در ادامه شاهد ذکر نام و شهرتشان می باشید) صمیمانه تبریک میگویم؛ براساس حروف تهجی و با حذف القاب و عناوین، نام و شهرت  جانبازان سرفراز دارابکلائی که با همیاری چند تن از دوستان مورد شناسائی قرار گرفته اند، بدین شرح می باشد:  
 
احمد آهنگری (فرزند حاج محمد)، احمد جمالی، احمد غلامی (فرزند حسین)، اسحاق علی شامیری، اسماعیل آهنگر (فرزند کاظم)، اسماعیل بابویه (فرزند محمدقلی) اسماعیل چلویی (فرزند حبیب)، اصغر غزلی، امیر رمضانی (فرزند محمد رضا)، باقر چلویی، حسین جوادی نسب، حسین رمضانی (فرزند ابراهیم)، حمید دارابی، رحمان آفاقی، رحمان چلویی، سید احمد صباغ، سید اسحاق شفیعی، سیدتقی شفیعی، سیدعبدالله هاشمی، سیدعلی اصغر موسوی، سیدکاظم صباغ، شعبان گرجی، عبدالله بابویه (فرزند اسماعیل)، عقیل آهنگر (فرزند حاج قنبر )، علی آهنگر  (فرزند حاج رضا)، علی آهنگر (فرزند  حسین) حسین جوادی نسب، حسینعلی چلویی، علیرضا چلویی، علی رمضانی (فرزند حاج حبیب الله)، علی کارگر، عیسی قاسمی (فرزند قاسم )، قاسم آهنگر  (ف رزند ابراهیم)،قنبر جنگلبان، کاظم خراسانی، محمد گرجی، مسلم رمضانی، مهدی رمضانی (فرزند علی)، مهدی رمضانی (فرزند محمد حسین )، موسی رمضانی (محمد)، میرهادی موسوی، در پایان، ضمن آرزوی موفقیت بیشتر و صحت و سلامتی برای تک تک این عزیزان؛ از فرصت پیش آمده استفاده می کنم و به روح مطهر  جانباز سر فراز محمد حسین آهنگری درود می فرستم؛ و برای همگان، ثبات قدم در رهروی از راه امام خمینی (ره) و پیروی از رهنمودهای مقام معظم رهبری؛ و نیز بهره مندی از شفاعت آل الرسول (ص) را از درگاه خدای منان مسئلت دارم. آمین یا رب العالمین. (حوزه علمیه قم: سید حسین شفیعی دارابی: عصر اولین روز  شنبه = چهارم شعبان 1444ق// 6 اسفند 1401ش) تکمله اسامی جانبازان عزیز دارابکلائی. سلام علیکم. سالروز ولادت امام زین العابدین علیه السلام را تبریک می گویم. ظاهراً در ذکر نام جانبازان عزیز دارابکلایی نام برخی از بزرگواران درج نشده؛ یکی از منسوبین شهداء دارابکلائی این اسامی را افزوده است: آقایان: احمد دهقان؛احمد غلامی نژاد؛ سید عسگری شفیعی؛  قنبر رمضانی (فرزند مرحوم حاج حسین)؛ موسی در باری.

 

تعداد جانبازان داراب کلا:

تکمله بهتر از یکی از جانبازان ارجمند: بنام پروردگار بصیر و دوستدار اهل بصیرت: سلام علیکم.  یکی از جانبازان عزیز دارابکلائی، لیست پیش روی (که کاملتر از لیست های پیشین است) را برای اینجانب فرستاد؛ ضمن تشکر از این عزیز، از خود ایشان و دیگر بزرگوارانصاحبان اطلاعات بهتر وبیشتر و برخوردار از توان قلمی مناسب (آقا ابراهیم طالبی، آقا سید اسحاق شفیعی، آقا سید موسی صباغ و....)، تقاضا می کنم: برنامه ای برای ثبت این افتخار های عزیزان دارابکلائی (شهداء، جانبازان، رزمندگان، و... ) تدارک به بینید؛ این اطلاعات بسیار گرانسنگ و موجب افتخار دارابکلاء عزیز و... می باشد؛ خوف این می رود: زمان بگذرد، موفق به ثبت این امور نشویم:

 

سلام حاج آقا شفیعی حفظک الله ، اسامی تا اینجا تکمیل شده را که لیست امروزِ شما و چند نفرِ دیگر را بنده اضافه کردم را خدمت شما ارسال می دارم .

۱- حاج علی رمضانی ف حاج حبیب الله ۲- عبدالله بابویه ف اسماعیل ۳- مهدی رمضانی ف محمد حسین ۴- عیسی قاسمی ف قاسم ۵- حمید دارابی ف سید مصطفی ۶- حاج رحمان چلویی ۷- اسماعیل چلویی ف حبیب ۸- اسماعیل آهنگر ف کاظم ۹- اسحاقعلی شامیری ۱۰- سید اسحاق شفیعی ۱۱- سیدتقی شفیعی ۱۲- احمد جمالی ف محمد ۱۳- شعبان گرجی ۱۴- محمد گرجی ۱۵- باقر چلویی ۱۶-  حسین جوادی نسب ۱۷- سید احمد صباغ ۱۸- مسلم رمضانی ۱۹- کاظم خراسانی ۲۰- اصغر غزلی ۲۱- اسماعیل بابویه ف محمدقلی ۲۲- میرهادی موسوی ۲۳- سیدعلی اصغر موسوی ۲۴- سیدعبدالله هاشمی ۲۵- قنبر جنگلبان ۲۶- علیرضا چلویی ۲۷- موسی رمضانی ف محمد ۲۸- حاج علی کارگر ۲۹- حاج علی چلویی ۳۰- مهدی رمضانی ف علی ۳۱- موسی رمضانی ف ۳۲- امیر رمضانی ف محمد رضا ۳۳- احمد آهنگر ف حاج قاسم ۳۴- حسین رمضانی ف ابراهیم ۳۵- قاسم آهنگر ف ابراهیم ۳۶- عقیل آهنگر ف حاج قنبر ۳۷- سیدکاظم صباغ ۳۸- علی آهنگر ف حاج رضا ۳۹-  علی آهنگر ف  حسین ۴۰- احمد غلامی ف حسین ۴۱- رحمان آفاقی ۴۲- سید خلیل هاشمی ف سید ولی ۴۳- اسماعیل اعتمادیان آزاده ۴۴- علیرضا طالبی آزاده ف اسدالله ۴۵- علی کارگر آزاده ۴۶- علی مقتدایی آزاده ۴۷- حسین رمضانی ف محمدرضا آزاده ۴۸- احمد غلامی نژاد ۴۹- ابراهیم طالبی ۵۰- احمد دهقان ۵۱- حسن صادقی ۵۲- سید عسکری شفیعی ۵۳- سید علی اکبر هاشمی ۵۴- قنبر رمضانی ۵۵- موسی درواری ۵۶- مرحوم محمد حسین آهنگری آزاده ۵۷- مرحوم مصطفی مومنی ۵۸- مرحوم سید حسن شفیعی ۵۹- مرحوم سید حجت ( مهدی ) شفیعی و ... .

 

حجت الاسلام سید عمادی: به به عجب روستای بابرکتی. سلام و درود بر جناب استاد شفیعی دارابی دام  عزه و افاضاته. در یک روستا این همه انسانهای شریف و اصیل مایه افتخار و مباهات است. این حقیر یکی از مردان عرصه دیانت و جهاد را می شناسم که نام شریف او در این گروه می درخشد من قریب دو ماه در اهواز با این مرد بزرگ توفیق همراهی و همکاری داشتم. مومن متشرع بصیر شجاع اهل تهجد و فهم و درایت سیاسی ساده و زلال. آن مدتی که با وی همکاری داشتم از اهواز تا فاو در تردد بودیم از فاو خاطرات بسیار زیبا و دل انگیز دارم  از بهترین دوران من در عرصه دفاع مقدس است من روحانی پایگاه مهم تداراکات  شهید رجایی  ره در اهواز بودم و ایشان یک پاسدار یکی از فرماندهان اما دارای روحانیت بسیار بالا اگر بخواهم خاطرات آن ایام زیبا را تقدیم موجب اطاله کلام و ملال خاطر میشود چون چنین گروهی وزین هر کدام از اعضای آن خود این گونه خاطرات بسیار دارند این پاسدار فهیم ولایی همان حاج علی آقا کارگر است که یکی از اساتید اخلاق من محسوب میشود خدایش سلامت دارد و عزیز. سید کمال الدین عمادی.

 

متن سید اسحاق شفیعی: لیست اسامیِ جانبازان روستای داراب‌کلا:

 

۱- حاج علی رمضانی ف حاج حبیب الله ۲- عبدالله بابویه ف اسماعیل ۳- مهدی رمضانی ف محمد حسین ۴- عیسی قاسمی ف قاسم ۵- حمید دارابی ف سید مصطفی ۶- حاج رحمان چلویی ۷- اسماعیل چلویی ف حبیب ۸- اسماعیل آهنگر ف کاظم ۹- اسحاقعلی شامیری ۱۰- سید اسحاق شفیعی ۱۱- سیدتقی شفیعی ۱۲- احمد جمالی ف محمد ۱۳- شعبان گرجی ۱۴- محمد گرجی ۱۵- باقر چلویی ۱۶- حسین جوادی نسب ۱۷- سید احمد صباغ ۱۸- مسلم رمضانی ۱۹- کاظم خراسانی ۲۰- اصغر غزلی ۲۱- اسماعیل بابویه ف محمدقلی ۲۲- میرهادی موسوی ۲۳- سیدعلی اصغر موسوی ۲۴- سیدعبدالله هاشمی ۲۵- قنبر جنگلبان ۲۶- علیرضا چلویی ۲۷- موسی رمضانی ف محمد ۲۸- حاج علی کارگر ۲۹- حاج علی چلویی ۳۰- مهدی رمضانی ف علی ۳۱- موسی رمضانی ف ۳۲- امیر رمضانی ف محمد رضا ۳۳- احمد آهنگر ف حاج قاسم ۳۴- حسین رمضانی ف ابراهیم ۳۵- قاسم آهنگر ف ابراهیم ۳۶- عقیل آهنگر ف حاج قنبر ۳۷- سیدکاظم صباغ ۳۸- علی آهنگر ف حاج رضا ۳۹- علی آهنگر ف حسین ۴۰- احمد غلامی ف حسین ۴۱- رحمان آفاقی ۴۲- سید خلیل هاشمی ف سید ولی ۴۳- اسماعیل اعتمادیان آزاده ۴۴- علیرضا طالبی آزاده ف اسدالله ۴۵- علی کارگر آزاده ۴۶- علی مقتدایی آزاده ۴۷- حسین رمضانی ف محمدرضا آزاده ۴۸- احمد غلامی نژاد ۴۹- ابراهیم طالبی ۵۰- احمد دهقان ۵۱- حسن صادقی ۵۲- سید عسکری شفیعی ۵۳- سید علی اکبر هاشمی ۵۴- قنبر رمضانی ۵۵- موسی درواری ۵۶- مرحوم محمد حسین آهنگری آزاده ۵۷- مرحوم مصطفی مومنی ۵۸- مرحوم سید حسن شفیعی ۵۹- سید حجت ( مهدی ) شفیعی ۶۰- شیخ محمد جوادی نسب و .....

Notes ۰
پست شده در پنجشنبه, ۲۹ دی ۱۴۰۱
بازدید ها : ۳۲۳
ساعت پست : ۰۸:۳۶
مشخصات پست

باب قاسم رمضون

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی

به قلم دامنه: مرد حروف و نماز. به نام خدا سلام. آمده بود تسلیت پیش آق سید؛ منزل آق سیدمحمد که تسلای مردانه آنجا بود تسلای زنانه در بیت آق سید. نشست. به فکر فرو رفت. باب‌قاسم رمضان را می‌گویم. معمولا" او را سرِ راهی یا جایی یا حین کاری می‌بینم، می‌چِکّلم. او قدیم‌تر شونیشت پیش پدرم هم می‌آمد. مرحوم پدرم در شب‌نشینی کم‌حوصله سریع وِن دِم رِه گِر می‌کرد! (که زود پا شود برود) این بار اما توی عزاخانه دیدمش. رفتم جلوَش زانو زدم و احوالپرسی صمیمی و عکسی انداختم (همین تصویر بالا) آنگاه ازو پرسیدم "دنیا از نظر تِه چیه؟" بی‌درنگ و مکث گفت:

 

تمام دنیا به علم است. تمام علم به نماز است. و تمام علم و نماز به حروف است؛ همه چی با حروف است.

 

 

 

جناب باب‌قاسم رمضان واهابی دارابی

پنجشنبه ۱۵ دی ۱۴۰۱ . عکاس: دامنه

 

میخکوبم کرد با آن جواب در سرعت. البته از پیش مطلع بودم که با آن که خواندن و نوشتن نمی‌داند، اما اِرتکازی (=تکیه بر پیش‌آگاهی درونی) مسائلی را می‌داند و می‌فهمد. آق سید گفت چی پاسخ گفت؟ گفتم این را گفت. برق شگفتی در چشمش درخشید. ناهار داشتیمش؛ قورمه‌سبزی دلچسب. خورد و با کمال فروتنی فاتِه‌خوانی (خواندن حمد و سوره در هنگام تسلیت آمدن) را ترک کرد و بر ترَک تارَک ما چینِ عجب و زنهار انداخت و بر دل آق سید ما دَم مسیحا. حال که تا اینجا آمدم حیف است از حُنفایی (=راستینی دینی) نگویم؛ آیه‌ی ۳۱ و ۳۲ حج که مرحوم علامه حنیف را تمایل به وسط معنی می‌کند. مراد از حنیف‌بودن مردم این است مردم از جانب بُت‌ها به سوی خدا مایل گردند. خدا شعائر علامات و نشانه‌ها را برای اطاعت نصب نمود. احترام به شعائر از تقوای قلب است و حقیقت تقوی و از مصادیق تقوی یعنی ناخشنودی خدا دوری کند که این عمل معنوی قائم به دل انسان است. ۲۹ دی ۱۴۰۱ ابراهیم طالبی دارابی دامنه

دیدن یا نوشتن نظرات : ۵
پست شده در پنجشنبه, ۲۹ دی ۱۴۰۱
بازدید ها : ۳۲۳
ساعت پست : ۰۸:۳۶
دنبال کننده

باب قاسم رمضون

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
باب قاسم رمضون

به قلم دامنه: مرد حروف و نماز. به نام خدا سلام. آمده بود تسلیت پیش آق سید؛ منزل آق سیدمحمد که تسلای مردانه آنجا بود تسلای زنانه در بیت آق سید. نشست. به فکر فرو رفت. باب‌قاسم رمضان را می‌گویم. معمولا" او را سرِ راهی یا جایی یا حین کاری می‌بینم، می‌چِکّلم. او قدیم‌تر شونیشت پیش پدرم هم می‌آمد. مرحوم پدرم در شب‌نشینی کم‌حوصله سریع وِن دِم رِه گِر می‌کرد! (که زود پا شود برود) این بار اما توی عزاخانه دیدمش. رفتم جلوَش زانو زدم و احوالپرسی صمیمی و عکسی انداختم (همین تصویر بالا) آنگاه ازو پرسیدم "دنیا از نظر تِه چیه؟" بی‌درنگ و مکث گفت:

 

تمام دنیا به علم است. تمام علم به نماز است. و تمام علم و نماز به حروف است؛ همه چی با حروف است.

 

 

 

جناب باب‌قاسم رمضان واهابی دارابی

پنجشنبه ۱۵ دی ۱۴۰۱ . عکاس: دامنه

 

میخکوبم کرد با آن جواب در سرعت. البته از پیش مطلع بودم که با آن که خواندن و نوشتن نمی‌داند، اما اِرتکازی (=تکیه بر پیش‌آگاهی درونی) مسائلی را می‌داند و می‌فهمد. آق سید گفت چی پاسخ گفت؟ گفتم این را گفت. برق شگفتی در چشمش درخشید. ناهار داشتیمش؛ قورمه‌سبزی دلچسب. خورد و با کمال فروتنی فاتِه‌خوانی (خواندن حمد و سوره در هنگام تسلیت آمدن) را ترک کرد و بر ترَک تارَک ما چینِ عجب و زنهار انداخت و بر دل آق سید ما دَم مسیحا. حال که تا اینجا آمدم حیف است از حُنفایی (=راستینی دینی) نگویم؛ آیه‌ی ۳۱ و ۳۲ حج که مرحوم علامه حنیف را تمایل به وسط معنی می‌کند. مراد از حنیف‌بودن مردم این است مردم از جانب بُت‌ها به سوی خدا مایل گردند. خدا شعائر علامات و نشانه‌ها را برای اطاعت نصب نمود. احترام به شعائر از تقوای قلب است و حقیقت تقوی و از مصادیق تقوی یعنی ناخشنودی خدا دوری کند که این عمل معنوی قائم به دل انسان است. ۲۹ دی ۱۴۰۱ ابراهیم طالبی دارابی دامنه

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی

به قلم دامنه: مرد حروف و نماز. به نام خدا سلام. آمده بود تسلیت پیش آق سید؛ منزل آق سیدمحمد که تسلای مردانه آنجا بود تسلای زنانه در بیت آق سید. نشست. به فکر فرو رفت. باب‌قاسم رمضان را می‌گویم. معمولا" او را سرِ راهی یا جایی یا حین کاری می‌بینم، می‌چِکّلم. او قدیم‌تر شونیشت پیش پدرم هم می‌آمد. مرحوم پدرم در شب‌نشینی کم‌حوصله سریع وِن دِم رِه گِر می‌کرد! (که زود پا شود برود) این بار اما توی عزاخانه دیدمش. رفتم جلوَش زانو زدم و احوالپرسی صمیمی و عکسی انداختم (همین تصویر بالا) آنگاه ازو پرسیدم "دنیا از نظر تِه چیه؟" بی‌درنگ و مکث گفت:

 

تمام دنیا به علم است. تمام علم به نماز است. و تمام علم و نماز به حروف است؛ همه چی با حروف است.

 

 

 

جناب باب‌قاسم رمضان واهابی دارابی

پنجشنبه ۱۵ دی ۱۴۰۱ . عکاس: دامنه

 

میخکوبم کرد با آن جواب در سرعت. البته از پیش مطلع بودم که با آن که خواندن و نوشتن نمی‌داند، اما اِرتکازی (=تکیه بر پیش‌آگاهی درونی) مسائلی را می‌داند و می‌فهمد. آق سید گفت چی پاسخ گفت؟ گفتم این را گفت. برق شگفتی در چشمش درخشید. ناهار داشتیمش؛ قورمه‌سبزی دلچسب. خورد و با کمال فروتنی فاتِه‌خوانی (خواندن حمد و سوره در هنگام تسلیت آمدن) را ترک کرد و بر ترَک تارَک ما چینِ عجب و زنهار انداخت و بر دل آق سید ما دَم مسیحا. حال که تا اینجا آمدم حیف است از حُنفایی (=راستینی دینی) نگویم؛ آیه‌ی ۳۱ و ۳۲ حج که مرحوم علامه حنیف را تمایل به وسط معنی می‌کند. مراد از حنیف‌بودن مردم این است مردم از جانب بُت‌ها به سوی خدا مایل گردند. خدا شعائر علامات و نشانه‌ها را برای اطاعت نصب نمود. احترام به شعائر از تقوای قلب است و حقیقت تقوی و از مصادیق تقوی یعنی ناخشنودی خدا دوری کند که این عمل معنوی قائم به دل انسان است. ۲۹ دی ۱۴۰۱ ابراهیم طالبی دارابی دامنه

دیدن یا نوشتن نظرات : ۵
باب قاسم رمضون

باب قاسم رمضون

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
باب قاسم رمضون

به قلم دامنه: مرد حروف و نماز. به نام خدا سلام. آمده بود تسلیت پیش آق سید؛ منزل آق سیدمحمد که تسلای مردانه آنجا بود تسلای زنانه در بیت آق سید. نشست. به فکر فرو رفت. باب‌قاسم رمضان را می‌گویم. معمولا" او را سرِ راهی یا جایی یا حین کاری می‌بینم، می‌چِکّلم. او قدیم‌تر شونیشت پیش پدرم هم می‌آمد. مرحوم پدرم در شب‌نشینی کم‌حوصله سریع وِن دِم رِه گِر می‌کرد! (که زود پا شود برود) این بار اما توی عزاخانه دیدمش. رفتم جلوَش زانو زدم و احوالپرسی صمیمی و عکسی انداختم (همین تصویر بالا) آنگاه ازو پرسیدم "دنیا از نظر تِه چیه؟" بی‌درنگ و مکث گفت:

 

تمام دنیا به علم است. تمام علم به نماز است. و تمام علم و نماز به حروف است؛ همه چی با حروف است.

 

 

 

جناب باب‌قاسم رمضان واهابی دارابی

پنجشنبه ۱۵ دی ۱۴۰۱ . عکاس: دامنه

 

میخکوبم کرد با آن جواب در سرعت. البته از پیش مطلع بودم که با آن که خواندن و نوشتن نمی‌داند، اما اِرتکازی (=تکیه بر پیش‌آگاهی درونی) مسائلی را می‌داند و می‌فهمد. آق سید گفت چی پاسخ گفت؟ گفتم این را گفت. برق شگفتی در چشمش درخشید. ناهار داشتیمش؛ قورمه‌سبزی دلچسب. خورد و با کمال فروتنی فاتِه‌خوانی (خواندن حمد و سوره در هنگام تسلیت آمدن) را ترک کرد و بر ترَک تارَک ما چینِ عجب و زنهار انداخت و بر دل آق سید ما دَم مسیحا. حال که تا اینجا آمدم حیف است از حُنفایی (=راستینی دینی) نگویم؛ آیه‌ی ۳۱ و ۳۲ حج که مرحوم علامه حنیف را تمایل به وسط معنی می‌کند. مراد از حنیف‌بودن مردم این است مردم از جانب بُت‌ها به سوی خدا مایل گردند. خدا شعائر علامات و نشانه‌ها را برای اطاعت نصب نمود. احترام به شعائر از تقوای قلب است و حقیقت تقوی و از مصادیق تقوی یعنی ناخشنودی خدا دوری کند که این عمل معنوی قائم به دل انسان است. ۲۹ دی ۱۴۰۱ ابراهیم طالبی دارابی دامنه

به قلم دامنه: مرد حروف و نماز. به نام خدا سلام. آمده بود تسلیت پیش آق سید؛ منزل آق سیدمحمد که تسلای مردانه آنجا بود تسلای زنانه در بیت آق سید. نشست. به فکر فرو رفت. باب‌قاسم رمضان را می‌گویم. معمولا" او را سرِ راهی یا جایی یا حین کاری می‌بینم، می‌چِکّلم. او قدیم‌تر شونیشت پیش پدرم هم می‌آمد. مرحوم پدرم در شب‌نشینی کم‌حوصله سریع وِن دِم رِه گِر می‌کرد! (که زود پا شود برود) این بار اما توی عزاخانه دیدمش. رفتم جلوَش زانو زدم و احوالپرسی صمیمی و عکسی انداختم (همین تصویر بالا) آنگاه ازو پرسیدم "دنیا از نظر تِه چیه؟" بی‌درنگ و مکث گفت:

 

تمام دنیا به علم است. تمام علم به نماز است. و تمام علم و نماز به حروف است؛ همه چی با حروف است.

 

 

 

جناب باب‌قاسم رمضان واهابی دارابی

پنجشنبه ۱۵ دی ۱۴۰۱ . عکاس: دامنه

 

میخکوبم کرد با آن جواب در سرعت. البته از پیش مطلع بودم که با آن که خواندن و نوشتن نمی‌داند، اما اِرتکازی (=تکیه بر پیش‌آگاهی درونی) مسائلی را می‌داند و می‌فهمد. آق سید گفت چی پاسخ گفت؟ گفتم این را گفت. برق شگفتی در چشمش درخشید. ناهار داشتیمش؛ قورمه‌سبزی دلچسب. خورد و با کمال فروتنی فاتِه‌خوانی (خواندن حمد و سوره در هنگام تسلیت آمدن) را ترک کرد و بر ترَک تارَک ما چینِ عجب و زنهار انداخت و بر دل آق سید ما دَم مسیحا. حال که تا اینجا آمدم حیف است از حُنفایی (=راستینی دینی) نگویم؛ آیه‌ی ۳۱ و ۳۲ حج که مرحوم علامه حنیف را تمایل به وسط معنی می‌کند. مراد از حنیف‌بودن مردم این است مردم از جانب بُت‌ها به سوی خدا مایل گردند. خدا شعائر علامات و نشانه‌ها را برای اطاعت نصب نمود. احترام به شعائر از تقوای قلب است و حقیقت تقوی و از مصادیق تقوی یعنی ناخشنودی خدا دوری کند که این عمل معنوی قائم به دل انسان است. ۲۹ دی ۱۴۰۱ ابراهیم طالبی دارابی دامنه

Notes ۵
پست شده در شنبه, ۲۴ دی ۱۴۰۱
بازدید ها : ۱۳۸۰
ساعت پست : ۰۸:۱۸
مشخصات پست

دکتر رضوانه رمضانی دارابی

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
...

متن مصاحبه‌ی تصویری فیلم کوتاه

 

در نَعتِ یک نخبه‌ی برتر

 

به قلم دامنه. به نام خدا. سلام. اخیرا" -چهار روز پیش- تلویزیون مازندران با یک نخبه‌ی برجسته از زادگاه داراب‌کلا خانم دکتر رضوانه رمضانی دارابی دخترخانم ربابه دارابکلایی و باجناق محترمم آقاعیسی رمضانی مرحوم حاج مرتضی مصاحبه‌ای کرده و از سیمای تبرستان پخش زنده و سپس بازپخش نموده، خواستم درین صحن هم، این دختر شایسته، محجّبه، باتقوا، پُرپژوهش، شکیبا، نبوغ فوق‌العاده و دارای طهارت نفس بالا و در اخلاق دینی و فردی، انسانی در ردیف صالحان، معرفی کرده باشم و تمام علایقی را که به وی از بدو به دنیاآمدنش تا به الآن دارم، به تمام معنا بروز داده باشم. درین مصاحبه‌ی کوتاه هم، دقیقا" شخصیت، استعداد، ذکاوت، هوش و نیز متانتش را نشان داده است. شاید یک لایه از آیه‌ی ۵۴ اسراء به او هم صدق کند که خدای باری تعالی فرموده: ربُّکم اَعلمُ بِکم اِن یَشا یَرحمکم. خدا صلاح شما را بهتر از شما مى‌داند، اگر بخواهد (و صلاح بداند) بر شما مهربانى [=مشمولِ لطف و رحمتِ خود] کند. ترجمه: برگرفته از بیان السعادة. من شعَف و سُرورم را به کانون خانواده‌ی سراسر عاطفه‌ی وی سرریز می‌کنم و به همه‌ی مَحارم و منتسبان نسَب و سبب او و اساتیدش و خاصّه به روح خداپرست و خداترس و خدادوستِ خود رضوانه تبریک روانه می‌دارم. قاطع گواهم خدا هم به چنین دختری پاک و دانشور و نابغه و دیندار به تمام معنا خشنود است. ۲۴ دی ۱۴۰۱ ابراهیم طالبی دارابی دامنه.

دیدن یا نوشتن نظرات : ۵
پست شده در شنبه, ۲۴ دی ۱۴۰۱
بازدید ها : ۱۳۸۰
ساعت پست : ۰۸:۱۸
دنبال کننده

دکتر رضوانه رمضانی دارابی

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
دکتر رضوانه رمضانی دارابی
...

متن مصاحبه‌ی تصویری فیلم کوتاه

 

در نَعتِ یک نخبه‌ی برتر

 

به قلم دامنه. به نام خدا. سلام. اخیرا" -چهار روز پیش- تلویزیون مازندران با یک نخبه‌ی برجسته از زادگاه داراب‌کلا خانم دکتر رضوانه رمضانی دارابی دخترخانم ربابه دارابکلایی و باجناق محترمم آقاعیسی رمضانی مرحوم حاج مرتضی مصاحبه‌ای کرده و از سیمای تبرستان پخش زنده و سپس بازپخش نموده، خواستم درین صحن هم، این دختر شایسته، محجّبه، باتقوا، پُرپژوهش، شکیبا، نبوغ فوق‌العاده و دارای طهارت نفس بالا و در اخلاق دینی و فردی، انسانی در ردیف صالحان، معرفی کرده باشم و تمام علایقی را که به وی از بدو به دنیاآمدنش تا به الآن دارم، به تمام معنا بروز داده باشم. درین مصاحبه‌ی کوتاه هم، دقیقا" شخصیت، استعداد، ذکاوت، هوش و نیز متانتش را نشان داده است. شاید یک لایه از آیه‌ی ۵۴ اسراء به او هم صدق کند که خدای باری تعالی فرموده: ربُّکم اَعلمُ بِکم اِن یَشا یَرحمکم. خدا صلاح شما را بهتر از شما مى‌داند، اگر بخواهد (و صلاح بداند) بر شما مهربانى [=مشمولِ لطف و رحمتِ خود] کند. ترجمه: برگرفته از بیان السعادة. من شعَف و سُرورم را به کانون خانواده‌ی سراسر عاطفه‌ی وی سرریز می‌کنم و به همه‌ی مَحارم و منتسبان نسَب و سبب او و اساتیدش و خاصّه به روح خداپرست و خداترس و خدادوستِ خود رضوانه تبریک روانه می‌دارم. قاطع گواهم خدا هم به چنین دختری پاک و دانشور و نابغه و دیندار به تمام معنا خشنود است. ۲۴ دی ۱۴۰۱ ابراهیم طالبی دارابی دامنه.

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
...

متن مصاحبه‌ی تصویری فیلم کوتاه

 

در نَعتِ یک نخبه‌ی برتر

 

به قلم دامنه. به نام خدا. سلام. اخیرا" -چهار روز پیش- تلویزیون مازندران با یک نخبه‌ی برجسته از زادگاه داراب‌کلا خانم دکتر رضوانه رمضانی دارابی دخترخانم ربابه دارابکلایی و باجناق محترمم آقاعیسی رمضانی مرحوم حاج مرتضی مصاحبه‌ای کرده و از سیمای تبرستان پخش زنده و سپس بازپخش نموده، خواستم درین صحن هم، این دختر شایسته، محجّبه، باتقوا، پُرپژوهش، شکیبا، نبوغ فوق‌العاده و دارای طهارت نفس بالا و در اخلاق دینی و فردی، انسانی در ردیف صالحان، معرفی کرده باشم و تمام علایقی را که به وی از بدو به دنیاآمدنش تا به الآن دارم، به تمام معنا بروز داده باشم. درین مصاحبه‌ی کوتاه هم، دقیقا" شخصیت، استعداد، ذکاوت، هوش و نیز متانتش را نشان داده است. شاید یک لایه از آیه‌ی ۵۴ اسراء به او هم صدق کند که خدای باری تعالی فرموده: ربُّکم اَعلمُ بِکم اِن یَشا یَرحمکم. خدا صلاح شما را بهتر از شما مى‌داند، اگر بخواهد (و صلاح بداند) بر شما مهربانى [=مشمولِ لطف و رحمتِ خود] کند. ترجمه: برگرفته از بیان السعادة. من شعَف و سُرورم را به کانون خانواده‌ی سراسر عاطفه‌ی وی سرریز می‌کنم و به همه‌ی مَحارم و منتسبان نسَب و سبب او و اساتیدش و خاصّه به روح خداپرست و خداترس و خدادوستِ خود رضوانه تبریک روانه می‌دارم. قاطع گواهم خدا هم به چنین دختری پاک و دانشور و نابغه و دیندار به تمام معنا خشنود است. ۲۴ دی ۱۴۰۱ ابراهیم طالبی دارابی دامنه.

دیدن یا نوشتن نظرات : ۵
دکتر رضوانه رمضانی دارابی

دکتر رضوانه رمضانی دارابی

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
دکتر رضوانه رمضانی دارابی
...

متن مصاحبه‌ی تصویری فیلم کوتاه

 

در نَعتِ یک نخبه‌ی برتر

 

به قلم دامنه. به نام خدا. سلام. اخیرا" -چهار روز پیش- تلویزیون مازندران با یک نخبه‌ی برجسته از زادگاه داراب‌کلا خانم دکتر رضوانه رمضانی دارابی دخترخانم ربابه دارابکلایی و باجناق محترمم آقاعیسی رمضانی مرحوم حاج مرتضی مصاحبه‌ای کرده و از سیمای تبرستان پخش زنده و سپس بازپخش نموده، خواستم درین صحن هم، این دختر شایسته، محجّبه، باتقوا، پُرپژوهش، شکیبا، نبوغ فوق‌العاده و دارای طهارت نفس بالا و در اخلاق دینی و فردی، انسانی در ردیف صالحان، معرفی کرده باشم و تمام علایقی را که به وی از بدو به دنیاآمدنش تا به الآن دارم، به تمام معنا بروز داده باشم. درین مصاحبه‌ی کوتاه هم، دقیقا" شخصیت، استعداد، ذکاوت، هوش و نیز متانتش را نشان داده است. شاید یک لایه از آیه‌ی ۵۴ اسراء به او هم صدق کند که خدای باری تعالی فرموده: ربُّکم اَعلمُ بِکم اِن یَشا یَرحمکم. خدا صلاح شما را بهتر از شما مى‌داند، اگر بخواهد (و صلاح بداند) بر شما مهربانى [=مشمولِ لطف و رحمتِ خود] کند. ترجمه: برگرفته از بیان السعادة. من شعَف و سُرورم را به کانون خانواده‌ی سراسر عاطفه‌ی وی سرریز می‌کنم و به همه‌ی مَحارم و منتسبان نسَب و سبب او و اساتیدش و خاصّه به روح خداپرست و خداترس و خدادوستِ خود رضوانه تبریک روانه می‌دارم. قاطع گواهم خدا هم به چنین دختری پاک و دانشور و نابغه و دیندار به تمام معنا خشنود است. ۲۴ دی ۱۴۰۱ ابراهیم طالبی دارابی دامنه.

...

متن مصاحبه‌ی تصویری فیلم کوتاه

 

در نَعتِ یک نخبه‌ی برتر

 

به قلم دامنه. به نام خدا. سلام. اخیرا" -چهار روز پیش- تلویزیون مازندران با یک نخبه‌ی برجسته از زادگاه داراب‌کلا خانم دکتر رضوانه رمضانی دارابی دخترخانم ربابه دارابکلایی و باجناق محترمم آقاعیسی رمضانی مرحوم حاج مرتضی مصاحبه‌ای کرده و از سیمای تبرستان پخش زنده و سپس بازپخش نموده، خواستم درین صحن هم، این دختر شایسته، محجّبه، باتقوا، پُرپژوهش، شکیبا، نبوغ فوق‌العاده و دارای طهارت نفس بالا و در اخلاق دینی و فردی، انسانی در ردیف صالحان، معرفی کرده باشم و تمام علایقی را که به وی از بدو به دنیاآمدنش تا به الآن دارم، به تمام معنا بروز داده باشم. درین مصاحبه‌ی کوتاه هم، دقیقا" شخصیت، استعداد، ذکاوت، هوش و نیز متانتش را نشان داده است. شاید یک لایه از آیه‌ی ۵۴ اسراء به او هم صدق کند که خدای باری تعالی فرموده: ربُّکم اَعلمُ بِکم اِن یَشا یَرحمکم. خدا صلاح شما را بهتر از شما مى‌داند، اگر بخواهد (و صلاح بداند) بر شما مهربانى [=مشمولِ لطف و رحمتِ خود] کند. ترجمه: برگرفته از بیان السعادة. من شعَف و سُرورم را به کانون خانواده‌ی سراسر عاطفه‌ی وی سرریز می‌کنم و به همه‌ی مَحارم و منتسبان نسَب و سبب او و اساتیدش و خاصّه به روح خداپرست و خداترس و خدادوستِ خود رضوانه تبریک روانه می‌دارم. قاطع گواهم خدا هم به چنین دختری پاک و دانشور و نابغه و دیندار به تمام معنا خشنود است. ۲۴ دی ۱۴۰۱ ابراهیم طالبی دارابی دامنه.

Notes ۵
پست شده در سه شنبه, ۲۰ دی ۱۴۰۱
بازدید ها : ۱۴۸۵
ساعت پست : ۰۹:۲۳
مشخصات پست

درگذشت پسر سید علی اصغر

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
درگذشت پسر سید علی اصغر

به قلم دامنه. حضرت رفیق تسلیت. خدایا با نام تو آغاز می‌کنم. اندوه‌بارترین سلام و به آغوش‌کشیدن تو در پیش‌آغازِ تشییع و انتظار رسیدن آمبولانس حامل پیکر سید جوادت، در زندگی من رخ داد؛ یعنی دردی که حتی درِ دلت را دَق‌الباب نکرده، آمده لانه کرده و جدار روحت را جریحه‌دار ساخته و گمان نکنم التیام یابد. نه ذهن من، حتی فکر جن هم نمی‌رسیده چنین حادثه‌ای هولناک را در کانون بیت آرام تو، حتی تخیّل کند. من دقیق می‌دانم قانون آفریدگار متعال را در پدیده‌ی وفات و گذر از دنیا، از ژرفای عقیده باور دارید، زین‌رو نیاز نمی‌بینم دست به ارشاد بزنم، همین سخن عجیب امام صادق علیه السلام را عمیق می‌بینم که در عظمت رفتار تسلیت‌گویی چنین فرموده که مرحوم شیخِ صدوق نقل نموده:

 

کفاک مِنَ التَّعزیةِ بان یَراکَ صاحِبُ المُصیبة.
براى تسلیت‌گفتن، همین‌اندازه کافى‌ست که صاحبِ مصیبت، تو را ببیند.

 

آری؛ من از ساعت شروع تشییع تا آخرین حالات درون‌دردیِ تو درین هفت و اندی روز کنارت بودم و درک می‌کردم که چه می‌کشیدی. اما در مرکز مصیبت و اندوه، بالاترین سطح رفتار دینی تو، از یاد نبردن خدای آفریننده و حیات‌بخش در تمام ساعات بود، که اولاً: دست از ستایش حضرت احد نمی‌کشیدی و ثانیاً: پرستش آن یگانه و یکتای متعال را در صدر وقت‌هایت جای می‌دادی. به همراه تو، درد دردناکت را فراموش نمی‌کنم و با روح خراشیده‌ات در چشیدن تلخی آن، هم‌سَبو هستم.

 

اندیشمند متدین من، یار غار دیروز و امروز و فردای من سید علی اصغر، جوادت با جودش به آخرت پر زد، اما یَم تو انبانی از آب و آبروست و من هچنان از آن یَم، نَم می‌گیرم که کامم از عطش، جرعه‌ای برگیرد و از حرمتی که در پیشگاه مردم داری و از قدری که نزد خدای باری‌تعالی برخورداری، تعالیم می‌گیرم. بر قلبت، بر قلوب تک تک بیتت، بر ساحت محزون بستگانت و بر سینه‌ی دردآمد‌ی یکایک رفیقانت تسلیت می‌گویم. رفیقت: ابراهیم.

 

 

در کنار سید علی اصغر

در روزهای تسلای مردم با وی

در غم فراقِ فرزند پاک‌نهاد و مذهبی‌اش

آقاسید جواد که حالات عجیب و تماماً حزن و اندوه یار غار را

عمیقا" لمس می‌کردم و صدها ساعت،

رفیقان تنهایش نمی‌گذاشتند.

ممنونم از آقاسید محمد شفیعی دارابی مرحوم آق‌سید اسدالله

و دو پسر خستگی‌ناپذیرش آقا سید رسول شفیعی

و آقا سید رضوان شفیعی که تمام منزل را

در تمام ساعات روز و شب در اختیار صاحب عزا قرار دادند

جا دارد از صبوری و تحمل خوب همسر ایشان تشکر داشته باشم

تصاویر دیگر هم دارم، اما به مرور ایام. والسلام

 

 

سه شنبه ۱۳ دی ۱۴۰۱ روز غمبار درگذشت

مهندس سید جواد شفیعی دارابی بود

و اینجا در عکس بالا، صبح پنج شنبه ۱۵ دی است

حضورم در مزار داراب‌کلا و رفتن سر قبرش که برایم

یک روز بسیار تلخ و دلگیر بود و سرشار دلتنگی

 

 

مراسم درگذشت غمبار

مهندس آق سید جواد در روستای تیرکلا

سید علی اصغر و آقای سید حسینی‌فر

پدر‌همسر سید جواد

آقا موسی راستگو و آقا قاسم بابویه

عکاس: دامنه

 

عکس‌ها در ابعاد بیشتر در اینجا

 

 

↑↑ : نوحه‌ی محزون محمدرضا بذری تقدیم

 

 

↑↑ : آهنگ بر روی تصاویر تشییع‌جنازه، مراسم و هفتم

تمام نظرات و عکس‌ها و

گزارش تصویری توصیفی یک تشییع باشکوه

و پیام پاسخ آق سید علی‌اصغر

و نظرات و تسلیت‌های واصله: در ادامه

دیدن یا نوشتن نظرات : ۰
پست شده در سه شنبه, ۲۰ دی ۱۴۰۱
بازدید ها : ۱۴۸۵
ساعت پست : ۰۹:۲۳
دنبال کننده

درگذشت پسر سید علی اصغر

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
درگذشت پسر سید علی اصغر

به قلم دامنه. حضرت رفیق تسلیت. خدایا با نام تو آغاز می‌کنم. اندوه‌بارترین سلام و به آغوش‌کشیدن تو در پیش‌آغازِ تشییع و انتظار رسیدن آمبولانس حامل پیکر سید جوادت، در زندگی من رخ داد؛ یعنی دردی که حتی درِ دلت را دَق‌الباب نکرده، آمده لانه کرده و جدار روحت را جریحه‌دار ساخته و گمان نکنم التیام یابد. نه ذهن من، حتی فکر جن هم نمی‌رسیده چنین حادثه‌ای هولناک را در کانون بیت آرام تو، حتی تخیّل کند. من دقیق می‌دانم قانون آفریدگار متعال را در پدیده‌ی وفات و گذر از دنیا، از ژرفای عقیده باور دارید، زین‌رو نیاز نمی‌بینم دست به ارشاد بزنم، همین سخن عجیب امام صادق علیه السلام را عمیق می‌بینم که در عظمت رفتار تسلیت‌گویی چنین فرموده که مرحوم شیخِ صدوق نقل نموده:

 

کفاک مِنَ التَّعزیةِ بان یَراکَ صاحِبُ المُصیبة.
براى تسلیت‌گفتن، همین‌اندازه کافى‌ست که صاحبِ مصیبت، تو را ببیند.

 

آری؛ من از ساعت شروع تشییع تا آخرین حالات درون‌دردیِ تو درین هفت و اندی روز کنارت بودم و درک می‌کردم که چه می‌کشیدی. اما در مرکز مصیبت و اندوه، بالاترین سطح رفتار دینی تو، از یاد نبردن خدای آفریننده و حیات‌بخش در تمام ساعات بود، که اولاً: دست از ستایش حضرت احد نمی‌کشیدی و ثانیاً: پرستش آن یگانه و یکتای متعال را در صدر وقت‌هایت جای می‌دادی. به همراه تو، درد دردناکت را فراموش نمی‌کنم و با روح خراشیده‌ات در چشیدن تلخی آن، هم‌سَبو هستم.

 

اندیشمند متدین من، یار غار دیروز و امروز و فردای من سید علی اصغر، جوادت با جودش به آخرت پر زد، اما یَم تو انبانی از آب و آبروست و من هچنان از آن یَم، نَم می‌گیرم که کامم از عطش، جرعه‌ای برگیرد و از حرمتی که در پیشگاه مردم داری و از قدری که نزد خدای باری‌تعالی برخورداری، تعالیم می‌گیرم. بر قلبت، بر قلوب تک تک بیتت، بر ساحت محزون بستگانت و بر سینه‌ی دردآمد‌ی یکایک رفیقانت تسلیت می‌گویم. رفیقت: ابراهیم.

 

 

در کنار سید علی اصغر

در روزهای تسلای مردم با وی

در غم فراقِ فرزند پاک‌نهاد و مذهبی‌اش

آقاسید جواد که حالات عجیب و تماماً حزن و اندوه یار غار را

عمیقا" لمس می‌کردم و صدها ساعت،

رفیقان تنهایش نمی‌گذاشتند.

ممنونم از آقاسید محمد شفیعی دارابی مرحوم آق‌سید اسدالله

و دو پسر خستگی‌ناپذیرش آقا سید رسول شفیعی

و آقا سید رضوان شفیعی که تمام منزل را

در تمام ساعات روز و شب در اختیار صاحب عزا قرار دادند

جا دارد از صبوری و تحمل خوب همسر ایشان تشکر داشته باشم

تصاویر دیگر هم دارم، اما به مرور ایام. والسلام

 

 

سه شنبه ۱۳ دی ۱۴۰۱ روز غمبار درگذشت

مهندس سید جواد شفیعی دارابی بود

و اینجا در عکس بالا، صبح پنج شنبه ۱۵ دی است

حضورم در مزار داراب‌کلا و رفتن سر قبرش که برایم

یک روز بسیار تلخ و دلگیر بود و سرشار دلتنگی

 

 

مراسم درگذشت غمبار

مهندس آق سید جواد در روستای تیرکلا

سید علی اصغر و آقای سید حسینی‌فر

پدر‌همسر سید جواد

آقا موسی راستگو و آقا قاسم بابویه

عکاس: دامنه

 

عکس‌ها در ابعاد بیشتر در اینجا

 

 

↑↑ : نوحه‌ی محزون محمدرضا بذری تقدیم

 

 

↑↑ : آهنگ بر روی تصاویر تشییع‌جنازه، مراسم و هفتم

تمام نظرات و عکس‌ها و

گزارش تصویری توصیفی یک تشییع باشکوه

و پیام پاسخ آق سید علی‌اصغر

و نظرات و تسلیت‌های واصله: در ادامه

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی

به قلم دامنه. حضرت رفیق تسلیت. خدایا با نام تو آغاز می‌کنم. اندوه‌بارترین سلام و به آغوش‌کشیدن تو در پیش‌آغازِ تشییع و انتظار رسیدن آمبولانس حامل پیکر سید جوادت، در زندگی من رخ داد؛ یعنی دردی که حتی درِ دلت را دَق‌الباب نکرده، آمده لانه کرده و جدار روحت را جریحه‌دار ساخته و گمان نکنم التیام یابد. نه ذهن من، حتی فکر جن هم نمی‌رسیده چنین حادثه‌ای هولناک را در کانون بیت آرام تو، حتی تخیّل کند. من دقیق می‌دانم قانون آفریدگار متعال را در پدیده‌ی وفات و گذر از دنیا، از ژرفای عقیده باور دارید، زین‌رو نیاز نمی‌بینم دست به ارشاد بزنم، همین سخن عجیب امام صادق علیه السلام را عمیق می‌بینم که در عظمت رفتار تسلیت‌گویی چنین فرموده که مرحوم شیخِ صدوق نقل نموده:

 

کفاک مِنَ التَّعزیةِ بان یَراکَ صاحِبُ المُصیبة.
براى تسلیت‌گفتن، همین‌اندازه کافى‌ست که صاحبِ مصیبت، تو را ببیند.

 

آری؛ من از ساعت شروع تشییع تا آخرین حالات درون‌دردیِ تو درین هفت و اندی روز کنارت بودم و درک می‌کردم که چه می‌کشیدی. اما در مرکز مصیبت و اندوه، بالاترین سطح رفتار دینی تو، از یاد نبردن خدای آفریننده و حیات‌بخش در تمام ساعات بود، که اولاً: دست از ستایش حضرت احد نمی‌کشیدی و ثانیاً: پرستش آن یگانه و یکتای متعال را در صدر وقت‌هایت جای می‌دادی. به همراه تو، درد دردناکت را فراموش نمی‌کنم و با روح خراشیده‌ات در چشیدن تلخی آن، هم‌سَبو هستم.

 

اندیشمند متدین من، یار غار دیروز و امروز و فردای من سید علی اصغر، جوادت با جودش به آخرت پر زد، اما یَم تو انبانی از آب و آبروست و من هچنان از آن یَم، نَم می‌گیرم که کامم از عطش، جرعه‌ای برگیرد و از حرمتی که در پیشگاه مردم داری و از قدری که نزد خدای باری‌تعالی برخورداری، تعالیم می‌گیرم. بر قلبت، بر قلوب تک تک بیتت، بر ساحت محزون بستگانت و بر سینه‌ی دردآمد‌ی یکایک رفیقانت تسلیت می‌گویم. رفیقت: ابراهیم.

 

 

در کنار سید علی اصغر

در روزهای تسلای مردم با وی

در غم فراقِ فرزند پاک‌نهاد و مذهبی‌اش

آقاسید جواد که حالات عجیب و تماماً حزن و اندوه یار غار را

عمیقا" لمس می‌کردم و صدها ساعت،

رفیقان تنهایش نمی‌گذاشتند.

ممنونم از آقاسید محمد شفیعی دارابی مرحوم آق‌سید اسدالله

و دو پسر خستگی‌ناپذیرش آقا سید رسول شفیعی

و آقا سید رضوان شفیعی که تمام منزل را

در تمام ساعات روز و شب در اختیار صاحب عزا قرار دادند

جا دارد از صبوری و تحمل خوب همسر ایشان تشکر داشته باشم

تصاویر دیگر هم دارم، اما به مرور ایام. والسلام

 

 

سه شنبه ۱۳ دی ۱۴۰۱ روز غمبار درگذشت

مهندس سید جواد شفیعی دارابی بود

و اینجا در عکس بالا، صبح پنج شنبه ۱۵ دی است

حضورم در مزار داراب‌کلا و رفتن سر قبرش که برایم

یک روز بسیار تلخ و دلگیر بود و سرشار دلتنگی

 

 

مراسم درگذشت غمبار

مهندس آق سید جواد در روستای تیرکلا

سید علی اصغر و آقای سید حسینی‌فر

پدر‌همسر سید جواد

آقا موسی راستگو و آقا قاسم بابویه

عکاس: دامنه

 

عکس‌ها در ابعاد بیشتر در اینجا

 

 

↑↑ : نوحه‌ی محزون محمدرضا بذری تقدیم

 

 

↑↑ : آهنگ بر روی تصاویر تشییع‌جنازه، مراسم و هفتم

تمام نظرات و عکس‌ها و

گزارش تصویری توصیفی یک تشییع باشکوه

و پیام پاسخ آق سید علی‌اصغر

و نظرات و تسلیت‌های واصله: در ادامه

 

متن گزارش تصویری و توصیفی یک تشییع باشکوه

نویسنده: ابراهیم طالبی دارابی دامنه
تصویربردار: خواهرخانمم اُم‌البنین دارابکلایی

 

به نام خدا. سلام

پلان اول: عصر روز پس از شب یلدا دو گوشی‌ام دو پیام در خود ثبت کرد. اولی شرح درد یک حادثه‌ی واقعا" شوک‌آور بود از زبان برادر برای برادر؛ آق سید میثم برای آق سید جواد. دومی توقع یک رفیق بود برای رفیق؛ آقا احمد بابویه برای بنده. بی‌درنگ با آق سید علی اصغر یار غار تماس گرفتم و شرح ماجرا را برایم کامل گفت. وسط منتهی به آخر، بغض هر دوی ما ترکید؛ چون با گریه و ناله به او گفتم الهی دل امام رضایی ع تو مرهم پیدا کند. کمتر پیش می‌آمد ذهن از اتفاقی که افتاد تهی شود. یکسره به یاد. بیش و کم مطلع می‌شدم سطوح هوش سید جواد کمتر از ۴ است و این یعنی اوج بحران یک پیکر. گویا طبیعتا" هوش باید نزدیک ۸ باشد. روز و شب از پسِ ناگواری‌ها گذشت. تا رسید سه‌شنبه ۱۳ دی ۱۴۰۱ که صبح زود در سوگ سومین سالگرد حزن‌انگیز بهترین مرد نظر و عمل شهید حاج قاسم سلیمانی داشتم تحلیلی می‌نوشتم که چرا آن قهرمانِ یکتا، به میدان جبهه‌ی مقاومت ورود کرد؟ که دیدم تلفنم روی میز کامپیوترم روی ویبره به لرزش در آمد. شک در دلم نشست. برداشتم. دیدم یک رفیق این بار جعفر با حسرت می‌گوید ابراهیم آمادگی آمدن به محل داشته باش. چی شد؟ گفت: وضع سید جواد بغرنج شد و احتمال بالا، خبر ناگوار خواهیم شنید. ایستادم رو به حرم گریستم و دست تضرع و الحاح دراز کردم. تمام کار و بارم برهم خورد. چیزی نگشت جعفر باز نزدیک ظهر مجدد به گوشی‌ام زنگ زد. هنوز گوشی را نگرفته فکر بد بر سرم زد که نکند سید جواد ما تمام کرده باشد؟! بله، حدسم درست بود؛ فقط گفت تشریف بیاور. و ادامه داد همان‌طور که گفتم تمام کرد. بی‌درنگ تلفن یار غار را گرفتم. همان اولین بوق تماس گوشی را برداشت، چون در گوشی‌اش، من «عمو ابراهیم» درجم. با یک سلامِ گلوگرفته ناخودآگاه شروع کردم به خواندن نوحه؛ کدام نوحه؟ نوحه‌ی سوزانگیز و جانکاه حاج مجید بنی‌فاطمه:

«او می‌دوید و من می‌دویدم
او سوی مَقتل من سوی قاتل

او می‌نشست و من می‌نشستم
او روی سینه من در مقابل

او می‌کشید و من می‌کشیدم
او از کمر تیغ من آهِ باطل

او می‌بُرید و من می‌بُریدم
او از حسین سر من غیر از او دل»

 


پلان دوم: منِ بی‌باک و جگردار، در عمرم بدجوری بی‌تاب شدم. خانمم از نماز مسجد برگشت. کی؟ بعد از ظهر سه‌شنبه ۱۳ دی ۱۴۰۱ که صبح به او نگفتم اون تلفنی که به من شده چی بوده؟ پنهان داشتم شاید حال سید جواد خوب شود. تا آیفون صدا کرد گریه‌ام گرفت. نتوانستم طاقت بیاورم. گفتم عمو اصغر را مصیبت گرفته. متوجه نشد و خیال کرد سید حسن نصرالله چیزی شد. چون قبلا" گفته بودم خبری شایعه‌واره به من رسیده بود حال سید حسن نصرالله خوب نیست. نگران و حیران پرید داخل و هول خورد و با حالتی از اندوه، تکرار کرد سید حسن نصرالله چی شد؟ گفتم نه، با گریه و جملاتی نامفهوم به او فهماندم سید علی اصغر عزادار شد، جوادش رفت... . شروع کرد به نوازش و بی‌تابی و همدردی از راه دور با زن‌عمو کِل‌معصومه که زنانِ رفیقان، عین ما رفیقان، بسیار با هم اَنیس و اَلیف هستند. گفتم هر چه نیاز دارید بردارید و راهی شویم. بعد علیرضا زنگ زد. سپس حسن. آنگاه زنگ پشتِ زنگ. که همین امشب منزل حاج احمد جلسه گذاشتیم برای تشییع و تنظیم کارها؛ خودت را برسان. به همه گفتم دارم آماده می‌شوم که شب حرکت کنم.


پلان سوم: نشد زودتر، دو و نیم شب وارد آزادراه قم گرمسار شدم. نماز صبحِ یک روز بسیار سرد را در جاده اَفتَر (حد فاصل سُرخه‌ی سمنان - فیروزکوه) روی پرده‌ی شخصی، کنار جاده خواندیم. چنان سوز سرما که حتی بخار بینی‌ام بر روی موی بالای لبم، یخ می‌بست. وسط راه بازهم تماس بالای تماس. هنگام رانندگی می‌پرهیزم از گرفتن گوشی. یک زنگ را گرفتم دیدم حسن است. کجایی؟ گفتم: رَمپ پل هوایی سمسکنده را رد کردم و نزدیک بادله‌ام. گفت: همه سرِ کوچه‌ی سیدمله جمع‌ایم. پرسیدم سید چی؟ گفت: همینجا پیش ماست. نوحه‌ی پخش ماشینم روی صدا و آهنگ محمد حسین پویانفر بود و هر چه به محل نزدیک‌تر می‌شدم رخسار گریان یار غار در ذهنم بیشتر نقش می‌بست و حالات زارش جلوِ دیدگانم خیمه می‌زد. رسیدم تکیه‌پیش و رفتم کوچه‌ی بانک و ماشینم را بی‌وقفه در خونه‌ی امیر پارک کردم و لباس عزا بر تن و شال سیاهِ همدردی بر گردن کردم و راهی دیدار یار غار شدم. پایان پلان سوم.


پلان چهارم: با خانم با کوهی از غم که خبر فوت سید جواد چون پتکی بر فرقم بود و آوار کوهی بر سرم، روانه‌ی دیدار در کوچه‌ی سیدمله شدم. اما پرسان‌پرسان فهمیدم یار غار با همه‌ی یاران، کُنج آفتابگیر بالاتیکه در ضلع شرقی بیرونی رو به تکیه‌پیش، نشسته است و منتظر پیکر فرزندش آقا جواد. مردم بامرام با چهرگانی گرفته و ماتم‌زده، وی را احاطه‌کرده، چون نگین در بر گرفتند. اولین نگاهم به او افتاد، گرفتگیِ بغض، گلویم را می‌فشرد و شوری اشک، چشمم را  می‌سوزاند. دیدم یارم در بند و اسارت یک حادثه‌ی دردآور، زانوی غم گرفته و گویا از ازل به ابد می‌نگریسته. تا مرا دیده، برخاسته. دو تایی با دستانی باز به آغوش هم پریدیم. کتف هم را گرفتیم و گریه را سرِ سفره‌ی دلِ خونبارِش‌مان چیدیم. لحظاتی در آغوش هم گریستیم و گوشه‌ای کز کرده و به انتظار یک نعش که در عشق امام حسین ع زندگی کرده بود، لحظه می‌شماردیم. یکی یکی رفیقان آمدند و همدیگر را به یک درد مشترک بغل گرفتیم. اینجا عمیق‌ترین چاهِ انتظار در قلب ما در سرزمین دل سید علی اصغر کَنده شد. آمبولانس رسید با آژیری که انگار داد می‌زد آی آقا سید ! این هم جواد فرزندت! مردم دور آمبولانس هجوم آوردند، تو گویی تمام آمبولانس برای جمعیت، عطر سید جواد می‌دهد. تابوت که در آمد آهِ سید از نهاد دل به آسمان هفتم رفت. دستم در حلقه‌ی بازوی او رفت و چسبان با او دنبال تابوت ناله‌کنان رفتیم. پلان پنجم در پست بعد.

 


پلان پنجم: جمعیت در همان شروع یک موج بزرگ شد. داخل حیاط مسجد جامع و بالاتکیه شدیدم که عمری سید جواد در جوف آن برای ماه محرم زنجیر زد. آق سید محمد شفیعی ذاکر اهل بیت ع آغاز کرد به یک نوحه‌ی نو و فوق‌العاده سوزناک و سراسر حزن با اَلحان گیرا. از کجا؟ از همین خیابان پهلوی تکیه تا سیدمله که یادآور شب‌های زنجیرزنی دسته‌هاست. زن و مرد می‌گریستند. یار غار، غمخوار عروسش سیده بهاره می‌شد. اشک می‌ریخت و می‌گفت: عروس عزیز مرا مواظب باشید. و بر سینه می‌زد و من چون دستش را بر بازویم چسبانده بودم زمزمه‌های غمبارش را می‌شنیدم. خیلی داغِ دل داشت که سیدجوادش ۱۳ شبانه روز بی‌آب و غذا تشنه و گرسنه مُرد. این را هر باره با گریه و داد و درد می‌گفت. داخل کوچه شدیدم؛ خونه‌ی آق سید. وداع جانگذاری شکل گرفت. از آنجا بود که همه‌ی رفیقان و اعضای بیت سید علی اصغر و دوستان و همسایگان به یکباره با هم برخوردیم و شروع کردیم به سر و سینه‌ی خود زدن. زن‌عمواصغر را درین تنگه، بسیار در تنگنای فراق فرزند دیدیم و در آن ثانیه‌ها عظیم‌ترین مصائب حضرت زینب کبری سلام الله علیها دیدگانم عبور می‌کرد و به او نزدیک شدم و چشم در چشمش گفتم: الهی زن‌عمو من برایت بمیرم این غم را در چهره‌ات نبینم! از نظر من هر لحظه حدس می‌زدم زن‌عمو با این حالت و رنج تعَب، دستِ خود کار می‌دهد. خون در بدنش گردش نداشت؛ این قدر در غم غرق و مستهلک شده بود و با عکسی از سیدجواد که در دستانش بود نوازش دلخراش می‌داد.


پلان ششم: تابوت از تنگه برگشت و به سمت آقامدرسه پیش رفت. جمعیت چون سیل روان بود؛ آن چه هم کنار و گوشه ایستاده بود. مردم محل و حومه و همکاران اداری آق سید و خیل فراوان همدردان. دوباره شروع ناله‌ی همه. از سید و سیده بهاره و سیده فاضله و سیده رحمانه و از مادرش کِل‌معصومه تا نوازش‌های محزون و ردیف و شعرگونِ زن‌عموطاهره یادگار نجیب و شریف زنده‌یاد عمویوسف. شاید سرِ جمعیت غسالخانه بود و آخرش سیدمله. خودِ غسالخانه هم که رسیدیم انبوه جمعیت منتظر را دیدیم. از آهنگرمله وارد حیاط غسالخانه شدیم. تغسیل در سکوت سپری شد و گاه با ترکیدن بغض اعضای بیت و خویشاوندان از درون اتاق کفن، جمعیت بیرون را مدهوش می‌ساخت. کنار یار غار ماندیم تا غسل تمام شد. پیکر سید جواد را وقتی روی سکوی کفن که گذاشتند فریادها به آسمان بلند شد؛ یک رفتار فوق‌العاده عاطفی و سرشار از درد دوری و وداع دائمی. بوسیدن و خداحافظی با جسد سیدی که حالا زیبایی و مظلومیت هنوز بر چهره‌اش مانده بود، آغاز شد. پس از دیده‌بوسی و وداع غمگین سید، من هم بر قلب سید جواد بوسه نواختم و بال و بنای سید را با حسن و جعفر رجبی گرفتیم و بیرون آمدیم. اینجا بود که باز آن تلاقی تنگه‌ی سیدمله دگرباره رخ داد. زنان و مَحارم یک سوی حیاط و ماها سمت روبروی‌شان. یک نوازش جانسوز شکل گرفت و اشک، امان‌مان می‌برید. آق سید میثم را این زمان اولین‌بار بود دیدم و آغوشش گرفتم و دوتایی زدیم به آخرِ گریستن. مرگِ برادر برای برادر یک دشواری عظیمی‌ست. بی‌دلیل نبود که امام حسین ع با شهادت حضرت ابوالفضل س گفت: "الان انکسر ظَهری" اکنون کمر من شکست. این صحنه‌ی حیاط غسالخانه که کنار یار غار و همه‌ی اعضای بیت وی و زن عموطاهره و رفیقان رخ داد در عکسی که گذاشتم، مشهود است.


پلان هفتم: تابوت از پیش غسالخانه در میان امواج مردمی عبور داده شد که در یک روز کاریِ غیر تعطیل و نه در عصر که در ساعت ده صبح به بعد شکل گرفت و بسیاری با مرخصی ساعتی و یا مرخصی روزانه و توقف کار در زمین کشاورزی، به مراسم سنتی مذهبی شکوهمند تشییع جنازه آمده بودند که در دین مبین‌مان بسیار ستوده و حمیده شده و نزد مردم زادگاه‌مان با نهایت حرمت و نکوداشت صورت می‌گیرد. به تشییع بی‌نظیر شهیدان محل ما و اوسا و مرسم شباهت می‌زد. دو نوحه‌ی دیگر هم درین مسیر خوانده شد، توسط ذاکرین محترم آقای علی طالبی دارابی و جناب اباذر روخ فروز که هر دو نوحه در ردیف نواحی‌یی دل‌انگیز اجرا شد. و صدای طنین‌افکن لا اله الا الله و شهادتین خدا و پیامبر ص این مسیر را هنوز حزن‌انگیزتر کرده بود. من صدهای بَم یار غار را هم می‌شنیدم که ضمن زمزمه‌ی نوحه، با نوچه‌اش جواد درد دل می‌کرد و رفیقان جواد چه رسمی زیبا به نمایش گذاشته بودند. نوای یار غار چقدر هم از دل برآمده و سوگوار. مزار رسیدیم. نماز از بهترین صحنه‌های تشییع است که بیش از همه، خانواده‌ی مصیبت‌دیده را آرام می‌کند. کتمان نکنم حجت الاسلام جناب آقا شیخ مرتضی چلویی دارابی امام جماعت محترم مسجد جامع محل‌مان در حضور حجت الاسلام جناب آسید علی صباغ دارابی امام جماعت محترم پایین‌مسجد، نماز میت متینی خواند؛ آرام، گریان، با ادای محزون کلمات و غرّش صوت کلام. ممنونم، که حضورا" هم تقدیر کرده بودم همان مزار از ایشان. پس از نماز انبوه مردم بود که سرازیر شدند به سوی سید علی اصغر که ببوسندش و تسلیت گویند. آنقدر زیاد که داشت مراسم دفن را صدمه می‌زد که از مردم خواهش کردیم دیده‌بوسی را بگذارید برای پس از مراسم تلقین و دفن و خاکسپاری. دست سید را با رفیقان گرفتیم کشاندیم سمت قبر. که این لحظات اندوه‌بار مراسم تلقین توسط جناب حاج کبل سید محمد شفیعی دارابی -حفظهُ الله- اجرا می‌شود و آن روز هم ایشان خیلی با حزن و لحن غمگین اجرا کرد. زیر باران اشک آق سید و حرف‌های ردیف و از قلب برآمده‌ی سیده بهاره همسر سوگوار سید جواد و نیز غمِ نگاه همه‌ی دربرگرفتگانِ قبر، گورِ تلقین تمام شد و این تنها بیل بود که به دست یکی یکی از مردم خوب دیار و یاران سید جواد، پیکر آرام و خفته‌وار او را، با نرمه‌ی خاک و کلوخ درد، از چشمان ما محو می‌کرد. لحظاتِ پیش از دفن، با سید که از کنار قبر کنده شده در اول قبرستان (که زیر پای پدر سید علی اصغر مرحوم سید ابراهیم شفیعی حفر شده بود) برای نماز میت عبور کرده بودیم، نگاهی به تَهِ قبر افکند و با حسرت گفته بود: "پسر! پسر! تِه جا اینجِه بیِه؟! تِه بلارم من، پسر. آخ‌ ایییییییی." زیر کوهی از آوار غم، با سید و حسن، سوار سمند حجت الاسلام شیخ مرتضی شدیم و رسیدیم سیدمله و با یک دنیا غم توی خونه‌ی آق سید محمد شفیعی قرار گرفتیم و تا یک هفته و اندی سنت تسلا برقرار بود و آمد و شد مردم بی‌وقفه پایدار. پلان هشتم و پلان نهم یعنی آخر هم، مربوط به شب سوم و روز مراسم تیرکلا است که خواهم نوشت.


پلان هشتم: شب سوم مسجد جامع داراب‌کلا یک برنامه‌ی فاخر به خود دید، با حاضرینی مفخّم از دور و نزدیک، شامل همکاران سازمانی سید و سایر مسئولان اداری و میهمانان تیرکلا زادگاه همسر سیدجواد و نیز مردم بامرام محل. یک دقایقی هم نوبت من شد به امر یار غار و رفیقان. با متنی با عنوان «زبان حالِ رفیقان»، گوشه‌ای از آن:

 

به نام آفریدگار متعال
سلام بر پیامبران، امامان، صالحان

رفیق ! دیدیم، به چشم خود چشمان تو را -بارها ، چه‌ها- در مصیبت سنگین امام حسین ع در غم جوانش حضرت علی اکبر ع (آن مقام منیع کربلا) گریست، گریست و بر گونه‌ی سرخ‌فامت جوی جاری کرد. حالا، حالا سید ما، آن مصیبت -عین آن- آمده وسط قلبت نشست.

 

آقای ما ! کدام مادر و کدام پدر می‌تواند بر بالین مصائب فرزند بنشیند که پدری سراسر عاطفه و مادری تماما" مِهر چون شما دو تن، بتواند؟! ها آقای ما؟!

 

قربان دل به دردآمده‌ی‌تان بریم ! همه‌ی سنگینی این بار جانکاه را عرضه کن به همان صاحب کربلا که برای دردهای آن روزِ درد از سوی لشگر دَد و عمرسعد، زندگی دینی و معنوی خود را در راه حضرت سیدالشهدا ع سند زده‌اید، ما گواهیم رفیق که سند زده‌اید. آری؛ سند زده‌اید.

 

زیبادل ما ! زیباروِ ما ! می‌دانیم انبانی غم در سینه‌ات پهلو گرفت و ابرِ درد در قلبت بارید و تو را به سوگی فاجعه‌وار فرو برد که شبِ خود را به دلِ تنهایی می‌بندی و آنگاه غرقِ در حیرت، شماره به شماره رژه‌ی به صف‌شدگان آه را می‌بینی. می‌بینی عروسِِ مظهر معرفتت سیده بهاره، کشان کشان دوری سید جوادت را برای سید رایان -نوه‌ات- در نغمه می‌دمَد. آه! که آن نَغماتِ نِقمات جگر می‌سوزانَد.

 


یار غار ! قرار تو برهم خورد و نهاد آرام‌تان ناآرام و مطلقِ در دریای درد، غوطه‌ور. چگونه می‌توانیم بعدِ پنجاه و اندی سال رفاقت در مطلق بشّاشیّت، این گونه تو را در لاکِ سوگ، فروغلتیده بنگریمت؟! دردِ یوسف نازنین‌مان مگر کم بود که سیلاب سید جواد به راه افتاد و درد را در جانت لنگر انداخت؟!

 

ای اندیشمند متدین ما ! خدا را با دلی زار می‌خوانیم که اندوه تو را بکاهد و اساسِ سوگوارگی را از بیت و پیکره‌ات به طریق غیب به دور اندازد و ریشه‌سوز گرداند.


سادات شریف ما ! که خاندان سیادتت شرافت هست و همپیوند خونی و نسَبی با چهار خاندان مکرم چهار شهید؛ همپیوندید با خاندان شهید حجت الاسلام سید جواد شفیعی. همپیوندید با خاندان شهید سیدباقر صباغ. همپیوندید با خاندان شهید محمد حسین آهنگر سردار. همپیوندید با خاندان شهید حجت الاسلام علی‌اکبر گرجی.

 

تو بودی رفیق که بارها برای مصیبت‌دیده‌ها، مَصائب‌نامه نوشتی و برای آنان باران اشک شدی و گریستی و پشت جایگاه سخنگاه خواندی. ما نگریستیم که با قلب محزون همپای غم آنان -عزیز از دست‌دادگان- ماندی. و حال همان همدردان بر آن دل نازک تو، سراسر درّه‌ی درد شدند و در مصیبت مُهلک بیتت، به تعَب و جنب و جوش افتادند. درودی بی‌کران برین مردم بامرام.


دنباله‌ی پلان هشتم:

رفیق ! هیچ می‌دانی همدردان تو که پای مصیبت فرزندشان به سوگ نشسته‌اند، دردِ تو را اینک عمیق درک می‌کنند؟ و وقت تسلا، آغوشت می‌گرفتند و به مظلومت وفات فرزندت بغض می‌ترکاندند؟ همانان حالا درین محفل عزا، اشک درون‌شان را پنهانی پاک می‌کنند. مصیبت یعنی اصابت مستقیم تیرِ درد بر پیکر صاحب مصیبت که دودِ داغی دل را از ناحیه‌ی اشک به بیرون می‌فرستد، همان اشکی که از خون سرچشمه می‌گیرد و از عیون به بیرون غُلغُل می‌زند. شما و آنان اینک اینجا، به آن حالین؛ جوشان.

 

آقا سید ما ! درگاه خانه‌ات دیگر یک سایه نمی‌اندازد، سایه‌ی شمایل زیبای سید جوادت. حالا آخر واژگان این جملات را به ضَم بخوان: دیگر سرِ سفرهُ، حینِ اذانُ، وقت نمازگزاردنُ، هنگام جمع افطارُ، خصوص شب دسته‌روی ماه محرم، جوادت را پیدا نمی‌کنی! او دیگر یک غائب دائمی بیت تو و آن زن‌عموی عزیر دانای ماست؛ یعنی حضرت مؤمنه‌ی معصومه، آن مادرِ مظهر مَودّت و مهر و مدیریت منزل. این بار فقط آقا سید میثم هست که برایت بوی سید جواد را می‌دهد که شَدید سوخت و  پشتش محکم شکست. اُوی را ببوی. ببوس. بیاب.

 

آقا ! خیلی سوختیم ازین اتفاق دلخراش که قلب‌ها را تراش داد و شکافت و سینه‌ها را به درد، تلنبار ساخت.

 

رفیق ! ما مویه‌ای باریک‌تر ز موی عزیزانت سیده فاضله و سیده رحمانه را به عمق جان‌مان در روز تشییع می‌شنیدیم که کلمه به کلمه دادِ دردشان بر سرِ دل ما خراش می‌انداخت و فریاد دوری و جدایی از برادر، امان‌شان می‌بُرید و بر نای‌شان سدّ می‌زد. در حَیرتیم رفیق که چگونه بر این همه هجوم غم، غلبه خواهی کرد. بلی صبر، حُسنی هست که برای تو می‌توان آرزو کرد.

 

همپویه‌ی زیارت سالیانه‌ی بی‌تعطیل حضرت امام رضای ما ! از آن دلِ گریان و قلبِ عرفان و نگرشِ اندودشده به ایمان و ارادت خالصه‌ات به امام رئوف علیه آلاف تحیه و الثنا باخبریم، پس از محضر ربوبی همان امام حرم حضرت رئوفِ عالم آل محمد ص -که جوار انوار بارگاهش مرکز پیمان الَست و ابَد ما رفیقان است- طلب می‌کنیم که در تنهایی‌های فرداهای زودرس که راه می‌رسد، تنت نلرزد و کوه فروریخته بر سرت، آوار نگردد و غم، عن قریب از کوی بیتت، به دَر روَد و بار سنگین مصیبت، از جانِ به لب آمده‌ی سیّده بهاره، متواری شود و جای آن شکوفه‌های تازه بشکُفَد. ما که می‌دانیم رفیق! سید جوادت برای‌تان لقمه‌ی نان بود؛ عین برکت. دسته‌ی گل بود، مثل محمدی. (صلوات غرّای حُضار مجلس که فضا را عطرآگین نموده بود که من از پشت تریبون برق نگاه را در چشمان همگان دیدم) بدان جوادت، مؤمن بود، بسیار شیفته‌ی آقامان امام حسین ع، در صراط حق بود، نیکودل، نیکوصفت. امید ازین بیت بلا بگُریزد.

از سوی رفیقانت

 

پلان نهم، آخر: اما در مراسم تیرکلا (مابین ساری و جویبار) بر بنده اجبار کردند چند دقیقه‌ای پشت تریبون قرار گیرم. قبول کردم و دست رد بر سینه‌ی دو پدر داغدیده سید علی اصغر و سید حسینی فر، نزدم و همانجا متنی نگاشته و تکمیل کردم و دقایقی با عنوان "زمزمه‌ی قلب سیده بهاره" و با سرشناسه‌ی یک جهانِ غم در جانم جمع، از زبان همسر سید جواد ارائه دادم، مجلسی پرشور با مردمانی سراسر شعور. با این گزاره‌ها:


به نام حضرت واجب الوجود خدای باری تعالی

سلام بر پیامبران، امامان، صالحان


ترازوی زندگی من از میزان افتاد و با مرگِ ناهنگام جوادم، آن صمیمی‌ترین و عاشقانه‌ترین آهنگ طبیعی من و او از تاب و تب ایستاد!

جوادِ من ! این چه زلزله‌ی چندریشتری‌یی بود که در اعماق زندگی تو و من رفت و تو را از دست من به انتهای زمین در برزخ انتظار قیامت، بلعید! و مرا در برَهوت تنهایی به تبعید بُرد.


حال چگونه در آن کویر داغ غربت تو، روح من از سوزش یورش بادِ اندوه و غم، تاب آورَد؟!


تیرگیِ دنیا در یک قدمی دیده‌ام جولان می‌دهد جواد جان من! ولی یقین دان که یک ندای غیب نمی‌گذارد یأس مرا در صبرِ بر مصیبت هجومی تو، درهم بریزد و در کام سرخوردگی فرو برَد. این را با سید رایان‌مان در پیمان دارم که از هم نگسلم جواد جان من.


ستاره‌ی پرفروغِ بی‌غروب من آق جوادم! هیچ می‌دانی بی تو چه می‌کشم و خواهم کشید؟! روح من خراش ژرف برداشت و هیچ طبیبی مرا یارای درمان نیست ولی درین غربت و غم، بدان پناه من اول فقط خداست و دین محمد و آل محمد ص و آن گاه پناهگاه من دو بابا. آن گاه دو بابا. پدرم حسینی‌فر و پدرم سید علی اصغر.


اندیشمند متدین ما سید علی اصغر تسلیت. سید شریف و بزرگوار آقای حسینی‌فر تسلیت.


پایان پلان آخر.

 

و آخر حرفم درین گزارش مفصل، یک مصیبت دگر است، حال حضرت رقیه س دخت معصوم صاحب دشت کربلا، تا دل یار غار را برای تمرکز بر مصائبی بی‌مانند در جهانِ جن و انسان فراخوانم و آرامَش بیبابم و در تسکین آلام ببینم:

مرا دشمن به قصدَ کُشت می‌زد
به جسمِ کوچکِ من مُشت می‌زد
هر آن گه پایم از رَه خسته می‌شد
مرا با نیزه‌ای از پُشت می‌زد

 

امید است توانسته باشم حرف دل رفیقان را رسانده و حق مطلب را ادا نموده باشم.

 

شنبه ۱ بهمن ۱۴۰۱ ابراهیم طالبی دارابی دامنه

 

لازم به ذکر است وقتی از محل به قم برگشتم این متن تسلیت را سه شنبه، ۲۰ دی ۱۴۰۱، ۰۹:۲۳ ب.ظ با عنوان حضرت رفیق تسلیت در صحن هیئت و نغمه و دامنه نوشته و منتشر کرده بودم که مجدد رونمایی می‌کنم:

 

به قلم دامنه. حضرت رفیق تسلیت. خدایا با نام تو آغاز می‌کنم. اندوه‌بارترین سلام و به آغوش‌کشیدن تو در پیش‌آغازِ تشییع و انتظار رسیدن آمبولانس حامل پیکر سید جوادت، در زندگی من رخ داد؛ یعنی دردی که حتی درِ دلت را دَق‌الباب نکرده، آمده لانه کرده و جدار روحت را جریحه‌دار ساخته و گمان نکنم التیام یابد. نه ذهن من، حتی فکر جن هم نمی‌رسیده چنین حادثه‌ای هولناک را در کانون بیت آرام تو، حتی تخیّل کند. من دقیق می‌دانم قانون آفریدگار متعال را در پدیده‌ی وفات و گذر از دنیا، از ژرفای عقیده باور دارید، زین‌رو نیاز نمی‌بینم دست به ارشاد بزنم، همین سخن عجیب امام صادق علیه السلام را عمیق می‌بینم که در عظمت رفتار تسلیت‌گویی چنین فرموده که مرحوم شیخِ صدوق نقل نموده:

 

کفاک مِنَ التَّعزیةِ بان یَراکَ صاحِبُ المُصیبة.
براى تسلیت‌گفتن، همین‌اندازه کافى‌ست که صاحبِ مصیبت، تو را ببیند.

 

آری؛ من از ساعت شروع تشییع تا آخرین حالات درون‌دردیِ تو درین هفت و اندی روز کنارت بودم و درک می‌کردم که چه می‌کشیدی. اما در مرکز مصیبت و اندوه، بالاترین سطح رفتار دینی تو، از یاد نبردن خدای آفریننده و حیات‌بخش در تمام ساعات بود، که اولاً: دست از ستایش حضرت احد نمی‌کشیدی و ثانیاً: پرستش آن یگانه و یکتای متعال را در صدر وقت‌هایت جای می‌دادی. به همراه تو، درد دردناکت را فراموش نمی‌کنم و با روح خراشیده‌ات در چشیدن تلخی آن، هم‌سَبو هستم.

 

اندیشمند متدین من، یار غار دیروز و امروز و فردای من سید علی اصغر، جوادت با جودش به آخرت پر زد، اما یَم تو انبانی از آب و آبروست و من هچنان از آن یَم، نَم می‌گیرم که کامم از عطش، جرعه‌ای برگیرد و از حرمتی که در پیشگاه مردم داری و از قدری که نزد خدای باری‌تعالی برخورداری، تعالیم می‌گیرم. بر قلبت، بر قلوب تک تک بیتت، بر ساحت محزون بستگانت و بر سینه‌ی دردآمد‌ی یکایک رفیقانت تسلیت می‌گویم. رفیقت: ابراهیم.

 

متن سوم:  گزارش از چهلم آق سید جواد و تشییع آق سید محمدباقر

نوشته‌ی ابراهیم طالبی دارابی دامنه

به نام خدا. سلام. لابد نخست عکس‌هایی که بالا گذاشتم را خواهی دید سپس اگر مایل بودی متن گزارشم را خواهی خواند:

 

نمای یکم:

یک جاده‌ی برفی و کولاکی، مسافر را به تردید و تدبیر می‌کشانَد. همین بود که وقتی سید به من تلفن کرد برای دعوت، تأکید هم کرد "اگر برف بود انقلابی رفتار نکن." یعنی تن به خطر نزن و نیا. حالا من مانده‌ام با برف قبلِ قم تا گردنه‌ی جاده افتَر و گردنه‌ی گدوک و دو مجلس و مراسم مهم: تشییع جنازه‌ی پسرعمه‌ام آق سید محمدباقر شفیعی و چهلم پسر آق سید علی‌اصغر مرحوم آق سید جواد شفیعی؛ دو همسایه‌ از عموزادگانِ هم. به هر حال تلفن کردیم منزل پسرعمه‌ام حجت الاسلام آق سید شفیع شفیعی که ایشان را هم ببریم، که دیدیم ساعاتی پیشتر از ما راهی شد. خبردار شدیم شکر خدا تشییع افتاده روز جمعه ۲۸ بهمن ۱۴۰۱. ولی وسط راه خبر آمد تشییع به ساعت ۳ یا ۴ عصر پنج‌شنبه ۲۷ بهمن ۱۴۰۱ همزمان با سالروز شهادت جانسوز حضرت امام کاظم -علیه السلام- موکول شد. روی دوک گدوک بی‌قرار شدیم، اما دلگرمی داشتیم دست‌کم سرِ تشییع نرسیم، حتما″ تَهِ تشییع که می‌رسیم. به ورسک که رسیدیم گفتند تشییع شروع شد! چون پیکرش را در ملامجدین ساری شستشو دادند. کمی بعد فهمیدیم نماز میت هم برگزار و مراسم دفن تمام شد. وای! دیگر شروع شد حسرت و گریه که او را آخرین بار ندیده‌ایم. اویی که علاوه بر نذری‌های عاشورا، برای روز تاسوعا در خونه‌ی خواهرش سیده ربابه (جناب اصغر مهاجر) در اوسا هم، همه‌ساله مشارکت و شرکت شائقانه داشت و رفقا مرتب هر تاسوعا، بیشتر از هر وقت وی را آنجا دیدار می‌کردیم. نمای دوم در ادامه:

 


نمای دوم :

 

خُب، حسرتِ رسیدن به تشییع، نه فقط شامل ما شد بلکه بر دل خیلی کسان از فامیلان و مردم بامرام محل و حومه و شهر و دوردست‌ها ماند. از پسرعمه‌ام آق سید صادق پرسیدم چرا تعجیل شد تشییع؟ حتی محلی‌ها هم نرسیدند برسند. پاسخ داد پیکرش پس از غسل در ساری، زود روانه‌ی محل شد و از سوی دیگر نمی‌خواستیم فرزندان و همسرش، زیاد در انتظار زجردهنده‌ی تشییع برای روز بعد یعنی جمعه به سر برَند. قانع شدم، اما آرام نه. نماز مغرب را خوانده، روانه‌ی چهلم پسر آق سید علی اصغر شده که دیدم داغ دل رفیقم هنوز هم برای سید جواد عزیز دُردانه‌اش تازه‌تر شده. آغوشِ هم رفتیم و در گوش هم، سه چهار مورد، نجوا دادیم. بگذرم که وجودش در وجودم هست و شاید هم وجودم در وجودش. گرمی مجلس چهلم روح ما را نواخت. حضور رفیق‌مان جناب حجت الاسلام شیخ محمدرضا احمدی عضو همین صحن محترم -که از قم به بابل و از آنجا به مجلس چهلم آمد- رونق و حزن مجلس را افزوده بود. حالیا، سیدم را در چهره‌ای زیبا و درخشان و کاملا" معنوی و عرفانی دیدم. گمانم این است این مدت در وضع سوگ، خیلی با خدا خودمانی بوده. یکی یکی آمدند. چهلم را معمولا" طبق سنت رایج داراب‌کلا، هم خلاصه‌تر از سوم و هفتم منعقد می‌کنند و هم در خونه‌ی صاحب عزا و همسایگان برقرار. از تنگِ سیدمله توی منزل آق سید، میهمانان (=بانوان و مردان) نشستند تا خونه‌ی سیدین: آق سید محمد شفیعی و آق سید مجید شفیعی و خونه‌ی آق سید حسین نوربخش و خونه‌ی دخترعمه‌ام سیده رقیه (جناب هادی آهنگر) که برنامه‌ها شامل قرائت جزوات قرآن کریم بود و روضه و پذیرایی شام. برای مراسم روضه در چنین مجالسی به طور عمومی حرف دارم. بماند برای نمای سوم:

 

 

نمای سوم:

 

اساسا" معتقدم روحانی‌یی که برای روضه‌ی سوگواری‌ها دعوت می‌شود، ترجیح آن است به معارف در دین بپردازد، نه به تحریک معایب در سیاست. اندرز ماوراء و معاد کند، نه مواردِ ماسوا. نیاز نیست آسمان و زمین بافَد. سزا هم نیست مردم مَدعوّ را به کشف دانایی خودش حالی و ریا کند. و نیز مجلس سوگ را آغشته به شوخی کند. این عیب وقتی تشدید می‌شود که آدم ببیند حرف توی دهنِ مردم هم دارد می‌گذارَد. حتی اگر کسانی از عالمان کشور از فلسفه‌ی لقب «آیت الله» خالی هستند، باز هم نیازی نیست در یک مراس ماتم‌، نزد عموم مردم آنان را به طعنه و سُخره «آفتُ الله» !!! خطاب کرد. روحانیان، مواعظ را نباید به چیزی وهن، آلوده کنند. من اگر اقتضای مجالس این‌چینی اجازه دهد معمولا" پای چنین منبری‌هایی که از زیِّ طلبگی بیرون می‌زنند، نمی‌نشینم. بگذرم. چه شامی آق سید و بانوی مکرمش و همه‌ی بستگان بیت شریفش تدارک دیدند، گوشتش را با سبزی جنگلی معطر، آغشتند و با رایحه‌ی دلنشین آن، طبع و مزاج میهمانان را به خوبی مساعد خوردن، کردند. غذایی از سرِ سخاوت و به خوشمزگی‌یی صدها بار برتر از رستوران "حاج حسن" ساری و "اکبر جوجه" گلوگاه و حتی ″حاج نائب″ تهران. مجلس تمام شد و همه رفتند. تنها نزدیک سی چهل نفر رفیقان و میهمانان فامیل آق سید، ماندند. ما هم همیشه هر جمعی که دست دهد آن را به یک نشست مباحثه‌ای جدّی بدل می‌کنیم و نمی‌گذاریم اوقات که "چون ابر می‌گذرد" هدر روَد. از جمع خواستم گپ‌گپه را -که چندتا چندتا داشتند پچ پچ می‌کردند- خاتمه دهند و یک بحثی شروع کنیم که همه‌ی جمع بشنوند. پرسش نخست را آقای مهدی مقتدایی طرح کرد و پرسش دوم را بنده و سؤال سوم هم داشتم که طرح کنم دیدم ساعت از ۱۱ و اندی نیمه‌شب گذشت. در نمای چهارم می‌گویم.

 


نمای چهارم:

آقای مقتدایی موضوع گروه مولدسازی را مطرح کرد که دولت ۱۳ یعنی حجت الاسلام سید ابراهیم رئیسی آن را ایجاد کرد. پیشنهاد شد جناب آقای جلیل قربانی که تخصصش اقتصاد است و در سازمان مدیریت و برنامه مازندران هم، مقام مشاور، این قضیه را از نظر حقوقی و شکل قانونی و مقایسه‌ی جهانی تشریح کند. آقاقربانی حرفه‌ای ظاهر شد و گنگیِ موضوع را گرفت. یکی یکی وارد بحث شدند و هر یک، یا مثال زدند و یا دست به تحلیل. فکر کنم بحثی عایدی بود. و مقداری زوایای آن را از دید تشریحی یا انتقادی یا انتظاری و یا چشم‌اندازی، روشن ساخت. پرسش دوم را بنده وسط آوردم. گفتم: ما رفقا در دهه‌ی دوم و سوم زندگی‌مان، به جشن‌های عروسی و شادی‌های‌مان سال به سال دعوت می‌شدیم، مثلاً یا عروسی سید علی اصغر می‌رفتیم، یا کمی بعد عروسی زنده‌یاد یوسف، بعد عروسی سید رسول و یا عروسی من و محمدحسین و حاج احمد و همین‌طور بشمار برو بالا. اما درین دو یا سه یا حتی چهار دهه‌ی اکنون و آینده‌ی‌مان، داریم به شرکت در مصائب و حزن و عزاهای همدیگر نزدیک و نزدیک‌تر می‌شویم، چه کنیم این آخرین پاره‌های عمرمان سالم‌تر و صحیح‌تر و معنوی‌تر زندگی کنیم و زیاد غرق سیاسیات نشویم؟ روی این پرسشم هم مقداری بحث شد و گویی پرسشی نوین و کمی‌شیرین برای جمع بود. پرسش سومم که در آن نشست دست نداد مطرح کنم این بود که خدا به دندان نرم شیری کودکان پس از ریزش نوبت به نوبت، دندان جایگزین دائمی و سفت و سخت‌تر می‌دهد، علت چیست همین دادنِ دندان، در دوره‌ی کهنسالی به انسان داده نمی‌شود؟ آیا روی علت این حکمت عجیب خدا هیچ فکر کرده‌اید؟ برم روی نمای پنجم.

 


نمای پنجم:

خُب، پرسش ۵ چون آنجا طرح نشد روی آن بحث هم رخ نداد. باید بگذرم. خدا را شاکرم در مجلس سوگواری چهلم فرزند رفیق شفیق‌مان آقا سید به همراه همه‌ی رفیقان، شرکت و در دیدار تسلای درگذشت پسرعمه‌ام آقا سید محمد باقر نیز، نزد اخوان: حاج آقا سید شفیع و آقا سید صادق و خواهران و دامادان و نوادگان و بستگان، در منزل آن مرحوم در ساری حضور یافته و در مراسم سوم در مسجدجامع دارا‌ب‌کلا هم، متنی، درخورِ شایستگی‌ها آن پسرعمه‌ی مذهبی و دوستدار اهل بیت علیهم السلام و گشایشگر گره‌های بیچارگان و نیازمندان ارائه کردم. و پایِ اداره‌ی خوب و مسلط مجلس سوم توسط جناب آقا خلیل شاه علی و مدیحه‌سرایی مُطنطن و پرطنین و متین جناب اباذر روخ فروز و روضه‌ی خیلی‌مناسب و شیوای جناب حجت الاسلام سید احمد آقای شفیعی دارابی ایستادم. شاید درست نباشد اگر از همه‌ی حاضرین در تسلا و در سوم و سایر مراسم و نیز چهلمی که آق سید علی اصغر برپا نمود، تشکر ویژه و وافر نکنم. شَکّرالله مساعیکم.

آخر حرفم چه خوب شعری باشد از آقای ابوالفضل زرویی نصرآباد:

رود، رود، رود، رود
رود گریه‌ی جماعت کبود
در فراق آن‌که رفت
در عزای آن‌که بود

| ۴ اسفند ۱۴۰۱ | ابراهیم طالبی دارابی

دیدن یا نوشتن نظرات : ۰
درگذشت پسر سید علی اصغر

درگذشت پسر سید علی اصغر

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
درگذشت پسر سید علی اصغر

به قلم دامنه. حضرت رفیق تسلیت. خدایا با نام تو آغاز می‌کنم. اندوه‌بارترین سلام و به آغوش‌کشیدن تو در پیش‌آغازِ تشییع و انتظار رسیدن آمبولانس حامل پیکر سید جوادت، در زندگی من رخ داد؛ یعنی دردی که حتی درِ دلت را دَق‌الباب نکرده، آمده لانه کرده و جدار روحت را جریحه‌دار ساخته و گمان نکنم التیام یابد. نه ذهن من، حتی فکر جن هم نمی‌رسیده چنین حادثه‌ای هولناک را در کانون بیت آرام تو، حتی تخیّل کند. من دقیق می‌دانم قانون آفریدگار متعال را در پدیده‌ی وفات و گذر از دنیا، از ژرفای عقیده باور دارید، زین‌رو نیاز نمی‌بینم دست به ارشاد بزنم، همین سخن عجیب امام صادق علیه السلام را عمیق می‌بینم که در عظمت رفتار تسلیت‌گویی چنین فرموده که مرحوم شیخِ صدوق نقل نموده:

 

کفاک مِنَ التَّعزیةِ بان یَراکَ صاحِبُ المُصیبة.
براى تسلیت‌گفتن، همین‌اندازه کافى‌ست که صاحبِ مصیبت، تو را ببیند.

 

آری؛ من از ساعت شروع تشییع تا آخرین حالات درون‌دردیِ تو درین هفت و اندی روز کنارت بودم و درک می‌کردم که چه می‌کشیدی. اما در مرکز مصیبت و اندوه، بالاترین سطح رفتار دینی تو، از یاد نبردن خدای آفریننده و حیات‌بخش در تمام ساعات بود، که اولاً: دست از ستایش حضرت احد نمی‌کشیدی و ثانیاً: پرستش آن یگانه و یکتای متعال را در صدر وقت‌هایت جای می‌دادی. به همراه تو، درد دردناکت را فراموش نمی‌کنم و با روح خراشیده‌ات در چشیدن تلخی آن، هم‌سَبو هستم.

 

اندیشمند متدین من، یار غار دیروز و امروز و فردای من سید علی اصغر، جوادت با جودش به آخرت پر زد، اما یَم تو انبانی از آب و آبروست و من هچنان از آن یَم، نَم می‌گیرم که کامم از عطش، جرعه‌ای برگیرد و از حرمتی که در پیشگاه مردم داری و از قدری که نزد خدای باری‌تعالی برخورداری، تعالیم می‌گیرم. بر قلبت، بر قلوب تک تک بیتت، بر ساحت محزون بستگانت و بر سینه‌ی دردآمد‌ی یکایک رفیقانت تسلیت می‌گویم. رفیقت: ابراهیم.

 

 

در کنار سید علی اصغر

در روزهای تسلای مردم با وی

در غم فراقِ فرزند پاک‌نهاد و مذهبی‌اش

آقاسید جواد که حالات عجیب و تماماً حزن و اندوه یار غار را

عمیقا" لمس می‌کردم و صدها ساعت،

رفیقان تنهایش نمی‌گذاشتند.

ممنونم از آقاسید محمد شفیعی دارابی مرحوم آق‌سید اسدالله

و دو پسر خستگی‌ناپذیرش آقا سید رسول شفیعی

و آقا سید رضوان شفیعی که تمام منزل را

در تمام ساعات روز و شب در اختیار صاحب عزا قرار دادند

جا دارد از صبوری و تحمل خوب همسر ایشان تشکر داشته باشم

تصاویر دیگر هم دارم، اما به مرور ایام. والسلام

 

 

سه شنبه ۱۳ دی ۱۴۰۱ روز غمبار درگذشت

مهندس سید جواد شفیعی دارابی بود

و اینجا در عکس بالا، صبح پنج شنبه ۱۵ دی است

حضورم در مزار داراب‌کلا و رفتن سر قبرش که برایم

یک روز بسیار تلخ و دلگیر بود و سرشار دلتنگی

 

 

مراسم درگذشت غمبار

مهندس آق سید جواد در روستای تیرکلا

سید علی اصغر و آقای سید حسینی‌فر

پدر‌همسر سید جواد

آقا موسی راستگو و آقا قاسم بابویه

عکاس: دامنه

 

عکس‌ها در ابعاد بیشتر در اینجا

 

 

↑↑ : نوحه‌ی محزون محمدرضا بذری تقدیم

 

 

↑↑ : آهنگ بر روی تصاویر تشییع‌جنازه، مراسم و هفتم

تمام نظرات و عکس‌ها و

گزارش تصویری توصیفی یک تشییع باشکوه

و پیام پاسخ آق سید علی‌اصغر

و نظرات و تسلیت‌های واصله: در ادامه

به قلم دامنه. حضرت رفیق تسلیت. خدایا با نام تو آغاز می‌کنم. اندوه‌بارترین سلام و به آغوش‌کشیدن تو در پیش‌آغازِ تشییع و انتظار رسیدن آمبولانس حامل پیکر سید جوادت، در زندگی من رخ داد؛ یعنی دردی که حتی درِ دلت را دَق‌الباب نکرده، آمده لانه کرده و جدار روحت را جریحه‌دار ساخته و گمان نکنم التیام یابد. نه ذهن من، حتی فکر جن هم نمی‌رسیده چنین حادثه‌ای هولناک را در کانون بیت آرام تو، حتی تخیّل کند. من دقیق می‌دانم قانون آفریدگار متعال را در پدیده‌ی وفات و گذر از دنیا، از ژرفای عقیده باور دارید، زین‌رو نیاز نمی‌بینم دست به ارشاد بزنم، همین سخن عجیب امام صادق علیه السلام را عمیق می‌بینم که در عظمت رفتار تسلیت‌گویی چنین فرموده که مرحوم شیخِ صدوق نقل نموده:

 

کفاک مِنَ التَّعزیةِ بان یَراکَ صاحِبُ المُصیبة.
براى تسلیت‌گفتن، همین‌اندازه کافى‌ست که صاحبِ مصیبت، تو را ببیند.

 

آری؛ من از ساعت شروع تشییع تا آخرین حالات درون‌دردیِ تو درین هفت و اندی روز کنارت بودم و درک می‌کردم که چه می‌کشیدی. اما در مرکز مصیبت و اندوه، بالاترین سطح رفتار دینی تو، از یاد نبردن خدای آفریننده و حیات‌بخش در تمام ساعات بود، که اولاً: دست از ستایش حضرت احد نمی‌کشیدی و ثانیاً: پرستش آن یگانه و یکتای متعال را در صدر وقت‌هایت جای می‌دادی. به همراه تو، درد دردناکت را فراموش نمی‌کنم و با روح خراشیده‌ات در چشیدن تلخی آن، هم‌سَبو هستم.

 

اندیشمند متدین من، یار غار دیروز و امروز و فردای من سید علی اصغر، جوادت با جودش به آخرت پر زد، اما یَم تو انبانی از آب و آبروست و من هچنان از آن یَم، نَم می‌گیرم که کامم از عطش، جرعه‌ای برگیرد و از حرمتی که در پیشگاه مردم داری و از قدری که نزد خدای باری‌تعالی برخورداری، تعالیم می‌گیرم. بر قلبت، بر قلوب تک تک بیتت، بر ساحت محزون بستگانت و بر سینه‌ی دردآمد‌ی یکایک رفیقانت تسلیت می‌گویم. رفیقت: ابراهیم.

 

 

در کنار سید علی اصغر

در روزهای تسلای مردم با وی

در غم فراقِ فرزند پاک‌نهاد و مذهبی‌اش

آقاسید جواد که حالات عجیب و تماماً حزن و اندوه یار غار را

عمیقا" لمس می‌کردم و صدها ساعت،

رفیقان تنهایش نمی‌گذاشتند.

ممنونم از آقاسید محمد شفیعی دارابی مرحوم آق‌سید اسدالله

و دو پسر خستگی‌ناپذیرش آقا سید رسول شفیعی

و آقا سید رضوان شفیعی که تمام منزل را

در تمام ساعات روز و شب در اختیار صاحب عزا قرار دادند

جا دارد از صبوری و تحمل خوب همسر ایشان تشکر داشته باشم

تصاویر دیگر هم دارم، اما به مرور ایام. والسلام

 

 

سه شنبه ۱۳ دی ۱۴۰۱ روز غمبار درگذشت

مهندس سید جواد شفیعی دارابی بود

و اینجا در عکس بالا، صبح پنج شنبه ۱۵ دی است

حضورم در مزار داراب‌کلا و رفتن سر قبرش که برایم

یک روز بسیار تلخ و دلگیر بود و سرشار دلتنگی

 

 

مراسم درگذشت غمبار

مهندس آق سید جواد در روستای تیرکلا

سید علی اصغر و آقای سید حسینی‌فر

پدر‌همسر سید جواد

آقا موسی راستگو و آقا قاسم بابویه

عکاس: دامنه

 

عکس‌ها در ابعاد بیشتر در اینجا

 

 

↑↑ : نوحه‌ی محزون محمدرضا بذری تقدیم

 

 

↑↑ : آهنگ بر روی تصاویر تشییع‌جنازه، مراسم و هفتم

تمام نظرات و عکس‌ها و

گزارش تصویری توصیفی یک تشییع باشکوه

و پیام پاسخ آق سید علی‌اصغر

و نظرات و تسلیت‌های واصله: در ادامه

 

متن گزارش تصویری و توصیفی یک تشییع باشکوه

نویسنده: ابراهیم طالبی دارابی دامنه
تصویربردار: خواهرخانمم اُم‌البنین دارابکلایی

 

به نام خدا. سلام

پلان اول: عصر روز پس از شب یلدا دو گوشی‌ام دو پیام در خود ثبت کرد. اولی شرح درد یک حادثه‌ی واقعا" شوک‌آور بود از زبان برادر برای برادر؛ آق سید میثم برای آق سید جواد. دومی توقع یک رفیق بود برای رفیق؛ آقا احمد بابویه برای بنده. بی‌درنگ با آق سید علی اصغر یار غار تماس گرفتم و شرح ماجرا را برایم کامل گفت. وسط منتهی به آخر، بغض هر دوی ما ترکید؛ چون با گریه و ناله به او گفتم الهی دل امام رضایی ع تو مرهم پیدا کند. کمتر پیش می‌آمد ذهن از اتفاقی که افتاد تهی شود. یکسره به یاد. بیش و کم مطلع می‌شدم سطوح هوش سید جواد کمتر از ۴ است و این یعنی اوج بحران یک پیکر. گویا طبیعتا" هوش باید نزدیک ۸ باشد. روز و شب از پسِ ناگواری‌ها گذشت. تا رسید سه‌شنبه ۱۳ دی ۱۴۰۱ که صبح زود در سوگ سومین سالگرد حزن‌انگیز بهترین مرد نظر و عمل شهید حاج قاسم سلیمانی داشتم تحلیلی می‌نوشتم که چرا آن قهرمانِ یکتا، به میدان جبهه‌ی مقاومت ورود کرد؟ که دیدم تلفنم روی میز کامپیوترم روی ویبره به لرزش در آمد. شک در دلم نشست. برداشتم. دیدم یک رفیق این بار جعفر با حسرت می‌گوید ابراهیم آمادگی آمدن به محل داشته باش. چی شد؟ گفت: وضع سید جواد بغرنج شد و احتمال بالا، خبر ناگوار خواهیم شنید. ایستادم رو به حرم گریستم و دست تضرع و الحاح دراز کردم. تمام کار و بارم برهم خورد. چیزی نگشت جعفر باز نزدیک ظهر مجدد به گوشی‌ام زنگ زد. هنوز گوشی را نگرفته فکر بد بر سرم زد که نکند سید جواد ما تمام کرده باشد؟! بله، حدسم درست بود؛ فقط گفت تشریف بیاور. و ادامه داد همان‌طور که گفتم تمام کرد. بی‌درنگ تلفن یار غار را گرفتم. همان اولین بوق تماس گوشی را برداشت، چون در گوشی‌اش، من «عمو ابراهیم» درجم. با یک سلامِ گلوگرفته ناخودآگاه شروع کردم به خواندن نوحه؛ کدام نوحه؟ نوحه‌ی سوزانگیز و جانکاه حاج مجید بنی‌فاطمه:

«او می‌دوید و من می‌دویدم
او سوی مَقتل من سوی قاتل

او می‌نشست و من می‌نشستم
او روی سینه من در مقابل

او می‌کشید و من می‌کشیدم
او از کمر تیغ من آهِ باطل

او می‌بُرید و من می‌بُریدم
او از حسین سر من غیر از او دل»

 


پلان دوم: منِ بی‌باک و جگردار، در عمرم بدجوری بی‌تاب شدم. خانمم از نماز مسجد برگشت. کی؟ بعد از ظهر سه‌شنبه ۱۳ دی ۱۴۰۱ که صبح به او نگفتم اون تلفنی که به من شده چی بوده؟ پنهان داشتم شاید حال سید جواد خوب شود. تا آیفون صدا کرد گریه‌ام گرفت. نتوانستم طاقت بیاورم. گفتم عمو اصغر را مصیبت گرفته. متوجه نشد و خیال کرد سید حسن نصرالله چیزی شد. چون قبلا" گفته بودم خبری شایعه‌واره به من رسیده بود حال سید حسن نصرالله خوب نیست. نگران و حیران پرید داخل و هول خورد و با حالتی از اندوه، تکرار کرد سید حسن نصرالله چی شد؟ گفتم نه، با گریه و جملاتی نامفهوم به او فهماندم سید علی اصغر عزادار شد، جوادش رفت... . شروع کرد به نوازش و بی‌تابی و همدردی از راه دور با زن‌عمو کِل‌معصومه که زنانِ رفیقان، عین ما رفیقان، بسیار با هم اَنیس و اَلیف هستند. گفتم هر چه نیاز دارید بردارید و راهی شویم. بعد علیرضا زنگ زد. سپس حسن. آنگاه زنگ پشتِ زنگ. که همین امشب منزل حاج احمد جلسه گذاشتیم برای تشییع و تنظیم کارها؛ خودت را برسان. به همه گفتم دارم آماده می‌شوم که شب حرکت کنم.


پلان سوم: نشد زودتر، دو و نیم شب وارد آزادراه قم گرمسار شدم. نماز صبحِ یک روز بسیار سرد را در جاده اَفتَر (حد فاصل سُرخه‌ی سمنان - فیروزکوه) روی پرده‌ی شخصی، کنار جاده خواندیم. چنان سوز سرما که حتی بخار بینی‌ام بر روی موی بالای لبم، یخ می‌بست. وسط راه بازهم تماس بالای تماس. هنگام رانندگی می‌پرهیزم از گرفتن گوشی. یک زنگ را گرفتم دیدم حسن است. کجایی؟ گفتم: رَمپ پل هوایی سمسکنده را رد کردم و نزدیک بادله‌ام. گفت: همه سرِ کوچه‌ی سیدمله جمع‌ایم. پرسیدم سید چی؟ گفت: همینجا پیش ماست. نوحه‌ی پخش ماشینم روی صدا و آهنگ محمد حسین پویانفر بود و هر چه به محل نزدیک‌تر می‌شدم رخسار گریان یار غار در ذهنم بیشتر نقش می‌بست و حالات زارش جلوِ دیدگانم خیمه می‌زد. رسیدم تکیه‌پیش و رفتم کوچه‌ی بانک و ماشینم را بی‌وقفه در خونه‌ی امیر پارک کردم و لباس عزا بر تن و شال سیاهِ همدردی بر گردن کردم و راهی دیدار یار غار شدم. پایان پلان سوم.


پلان چهارم: با خانم با کوهی از غم که خبر فوت سید جواد چون پتکی بر فرقم بود و آوار کوهی بر سرم، روانه‌ی دیدار در کوچه‌ی سیدمله شدم. اما پرسان‌پرسان فهمیدم یار غار با همه‌ی یاران، کُنج آفتابگیر بالاتیکه در ضلع شرقی بیرونی رو به تکیه‌پیش، نشسته است و منتظر پیکر فرزندش آقا جواد. مردم بامرام با چهرگانی گرفته و ماتم‌زده، وی را احاطه‌کرده، چون نگین در بر گرفتند. اولین نگاهم به او افتاد، گرفتگیِ بغض، گلویم را می‌فشرد و شوری اشک، چشمم را  می‌سوزاند. دیدم یارم در بند و اسارت یک حادثه‌ی دردآور، زانوی غم گرفته و گویا از ازل به ابد می‌نگریسته. تا مرا دیده، برخاسته. دو تایی با دستانی باز به آغوش هم پریدیم. کتف هم را گرفتیم و گریه را سرِ سفره‌ی دلِ خونبارِش‌مان چیدیم. لحظاتی در آغوش هم گریستیم و گوشه‌ای کز کرده و به انتظار یک نعش که در عشق امام حسین ع زندگی کرده بود، لحظه می‌شماردیم. یکی یکی رفیقان آمدند و همدیگر را به یک درد مشترک بغل گرفتیم. اینجا عمیق‌ترین چاهِ انتظار در قلب ما در سرزمین دل سید علی اصغر کَنده شد. آمبولانس رسید با آژیری که انگار داد می‌زد آی آقا سید ! این هم جواد فرزندت! مردم دور آمبولانس هجوم آوردند، تو گویی تمام آمبولانس برای جمعیت، عطر سید جواد می‌دهد. تابوت که در آمد آهِ سید از نهاد دل به آسمان هفتم رفت. دستم در حلقه‌ی بازوی او رفت و چسبان با او دنبال تابوت ناله‌کنان رفتیم. پلان پنجم در پست بعد.

 


پلان پنجم: جمعیت در همان شروع یک موج بزرگ شد. داخل حیاط مسجد جامع و بالاتکیه شدیدم که عمری سید جواد در جوف آن برای ماه محرم زنجیر زد. آق سید محمد شفیعی ذاکر اهل بیت ع آغاز کرد به یک نوحه‌ی نو و فوق‌العاده سوزناک و سراسر حزن با اَلحان گیرا. از کجا؟ از همین خیابان پهلوی تکیه تا سیدمله که یادآور شب‌های زنجیرزنی دسته‌هاست. زن و مرد می‌گریستند. یار غار، غمخوار عروسش سیده بهاره می‌شد. اشک می‌ریخت و می‌گفت: عروس عزیز مرا مواظب باشید. و بر سینه می‌زد و من چون دستش را بر بازویم چسبانده بودم زمزمه‌های غمبارش را می‌شنیدم. خیلی داغِ دل داشت که سیدجوادش ۱۳ شبانه روز بی‌آب و غذا تشنه و گرسنه مُرد. این را هر باره با گریه و داد و درد می‌گفت. داخل کوچه شدیدم؛ خونه‌ی آق سید. وداع جانگذاری شکل گرفت. از آنجا بود که همه‌ی رفیقان و اعضای بیت سید علی اصغر و دوستان و همسایگان به یکباره با هم برخوردیم و شروع کردیم به سر و سینه‌ی خود زدن. زن‌عمواصغر را درین تنگه، بسیار در تنگنای فراق فرزند دیدیم و در آن ثانیه‌ها عظیم‌ترین مصائب حضرت زینب کبری سلام الله علیها دیدگانم عبور می‌کرد و به او نزدیک شدم و چشم در چشمش گفتم: الهی زن‌عمو من برایت بمیرم این غم را در چهره‌ات نبینم! از نظر من هر لحظه حدس می‌زدم زن‌عمو با این حالت و رنج تعَب، دستِ خود کار می‌دهد. خون در بدنش گردش نداشت؛ این قدر در غم غرق و مستهلک شده بود و با عکسی از سیدجواد که در دستانش بود نوازش دلخراش می‌داد.


پلان ششم: تابوت از تنگه برگشت و به سمت آقامدرسه پیش رفت. جمعیت چون سیل روان بود؛ آن چه هم کنار و گوشه ایستاده بود. مردم محل و حومه و همکاران اداری آق سید و خیل فراوان همدردان. دوباره شروع ناله‌ی همه. از سید و سیده بهاره و سیده فاضله و سیده رحمانه و از مادرش کِل‌معصومه تا نوازش‌های محزون و ردیف و شعرگونِ زن‌عموطاهره یادگار نجیب و شریف زنده‌یاد عمویوسف. شاید سرِ جمعیت غسالخانه بود و آخرش سیدمله. خودِ غسالخانه هم که رسیدیم انبوه جمعیت منتظر را دیدیم. از آهنگرمله وارد حیاط غسالخانه شدیم. تغسیل در سکوت سپری شد و گاه با ترکیدن بغض اعضای بیت و خویشاوندان از درون اتاق کفن، جمعیت بیرون را مدهوش می‌ساخت. کنار یار غار ماندیم تا غسل تمام شد. پیکر سید جواد را وقتی روی سکوی کفن که گذاشتند فریادها به آسمان بلند شد؛ یک رفتار فوق‌العاده عاطفی و سرشار از درد دوری و وداع دائمی. بوسیدن و خداحافظی با جسد سیدی که حالا زیبایی و مظلومیت هنوز بر چهره‌اش مانده بود، آغاز شد. پس از دیده‌بوسی و وداع غمگین سید، من هم بر قلب سید جواد بوسه نواختم و بال و بنای سید را با حسن و جعفر رجبی گرفتیم و بیرون آمدیم. اینجا بود که باز آن تلاقی تنگه‌ی سیدمله دگرباره رخ داد. زنان و مَحارم یک سوی حیاط و ماها سمت روبروی‌شان. یک نوازش جانسوز شکل گرفت و اشک، امان‌مان می‌برید. آق سید میثم را این زمان اولین‌بار بود دیدم و آغوشش گرفتم و دوتایی زدیم به آخرِ گریستن. مرگِ برادر برای برادر یک دشواری عظیمی‌ست. بی‌دلیل نبود که امام حسین ع با شهادت حضرت ابوالفضل س گفت: "الان انکسر ظَهری" اکنون کمر من شکست. این صحنه‌ی حیاط غسالخانه که کنار یار غار و همه‌ی اعضای بیت وی و زن عموطاهره و رفیقان رخ داد در عکسی که گذاشتم، مشهود است.


پلان هفتم: تابوت از پیش غسالخانه در میان امواج مردمی عبور داده شد که در یک روز کاریِ غیر تعطیل و نه در عصر که در ساعت ده صبح به بعد شکل گرفت و بسیاری با مرخصی ساعتی و یا مرخصی روزانه و توقف کار در زمین کشاورزی، به مراسم سنتی مذهبی شکوهمند تشییع جنازه آمده بودند که در دین مبین‌مان بسیار ستوده و حمیده شده و نزد مردم زادگاه‌مان با نهایت حرمت و نکوداشت صورت می‌گیرد. به تشییع بی‌نظیر شهیدان محل ما و اوسا و مرسم شباهت می‌زد. دو نوحه‌ی دیگر هم درین مسیر خوانده شد، توسط ذاکرین محترم آقای علی طالبی دارابی و جناب اباذر روخ فروز که هر دو نوحه در ردیف نواحی‌یی دل‌انگیز اجرا شد. و صدای طنین‌افکن لا اله الا الله و شهادتین خدا و پیامبر ص این مسیر را هنوز حزن‌انگیزتر کرده بود. من صدهای بَم یار غار را هم می‌شنیدم که ضمن زمزمه‌ی نوحه، با نوچه‌اش جواد درد دل می‌کرد و رفیقان جواد چه رسمی زیبا به نمایش گذاشته بودند. نوای یار غار چقدر هم از دل برآمده و سوگوار. مزار رسیدیم. نماز از بهترین صحنه‌های تشییع است که بیش از همه، خانواده‌ی مصیبت‌دیده را آرام می‌کند. کتمان نکنم حجت الاسلام جناب آقا شیخ مرتضی چلویی دارابی امام جماعت محترم مسجد جامع محل‌مان در حضور حجت الاسلام جناب آسید علی صباغ دارابی امام جماعت محترم پایین‌مسجد، نماز میت متینی خواند؛ آرام، گریان، با ادای محزون کلمات و غرّش صوت کلام. ممنونم، که حضورا" هم تقدیر کرده بودم همان مزار از ایشان. پس از نماز انبوه مردم بود که سرازیر شدند به سوی سید علی اصغر که ببوسندش و تسلیت گویند. آنقدر زیاد که داشت مراسم دفن را صدمه می‌زد که از مردم خواهش کردیم دیده‌بوسی را بگذارید برای پس از مراسم تلقین و دفن و خاکسپاری. دست سید را با رفیقان گرفتیم کشاندیم سمت قبر. که این لحظات اندوه‌بار مراسم تلقین توسط جناب حاج کبل سید محمد شفیعی دارابی -حفظهُ الله- اجرا می‌شود و آن روز هم ایشان خیلی با حزن و لحن غمگین اجرا کرد. زیر باران اشک آق سید و حرف‌های ردیف و از قلب برآمده‌ی سیده بهاره همسر سوگوار سید جواد و نیز غمِ نگاه همه‌ی دربرگرفتگانِ قبر، گورِ تلقین تمام شد و این تنها بیل بود که به دست یکی یکی از مردم خوب دیار و یاران سید جواد، پیکر آرام و خفته‌وار او را، با نرمه‌ی خاک و کلوخ درد، از چشمان ما محو می‌کرد. لحظاتِ پیش از دفن، با سید که از کنار قبر کنده شده در اول قبرستان (که زیر پای پدر سید علی اصغر مرحوم سید ابراهیم شفیعی حفر شده بود) برای نماز میت عبور کرده بودیم، نگاهی به تَهِ قبر افکند و با حسرت گفته بود: "پسر! پسر! تِه جا اینجِه بیِه؟! تِه بلارم من، پسر. آخ‌ ایییییییی." زیر کوهی از آوار غم، با سید و حسن، سوار سمند حجت الاسلام شیخ مرتضی شدیم و رسیدیم سیدمله و با یک دنیا غم توی خونه‌ی آق سید محمد شفیعی قرار گرفتیم و تا یک هفته و اندی سنت تسلا برقرار بود و آمد و شد مردم بی‌وقفه پایدار. پلان هشتم و پلان نهم یعنی آخر هم، مربوط به شب سوم و روز مراسم تیرکلا است که خواهم نوشت.


پلان هشتم: شب سوم مسجد جامع داراب‌کلا یک برنامه‌ی فاخر به خود دید، با حاضرینی مفخّم از دور و نزدیک، شامل همکاران سازمانی سید و سایر مسئولان اداری و میهمانان تیرکلا زادگاه همسر سیدجواد و نیز مردم بامرام محل. یک دقایقی هم نوبت من شد به امر یار غار و رفیقان. با متنی با عنوان «زبان حالِ رفیقان»، گوشه‌ای از آن:

 

به نام آفریدگار متعال
سلام بر پیامبران، امامان، صالحان

رفیق ! دیدیم، به چشم خود چشمان تو را -بارها ، چه‌ها- در مصیبت سنگین امام حسین ع در غم جوانش حضرت علی اکبر ع (آن مقام منیع کربلا) گریست، گریست و بر گونه‌ی سرخ‌فامت جوی جاری کرد. حالا، حالا سید ما، آن مصیبت -عین آن- آمده وسط قلبت نشست.

 

آقای ما ! کدام مادر و کدام پدر می‌تواند بر بالین مصائب فرزند بنشیند که پدری سراسر عاطفه و مادری تماما" مِهر چون شما دو تن، بتواند؟! ها آقای ما؟!

 

قربان دل به دردآمده‌ی‌تان بریم ! همه‌ی سنگینی این بار جانکاه را عرضه کن به همان صاحب کربلا که برای دردهای آن روزِ درد از سوی لشگر دَد و عمرسعد، زندگی دینی و معنوی خود را در راه حضرت سیدالشهدا ع سند زده‌اید، ما گواهیم رفیق که سند زده‌اید. آری؛ سند زده‌اید.

 

زیبادل ما ! زیباروِ ما ! می‌دانیم انبانی غم در سینه‌ات پهلو گرفت و ابرِ درد در قلبت بارید و تو را به سوگی فاجعه‌وار فرو برد که شبِ خود را به دلِ تنهایی می‌بندی و آنگاه غرقِ در حیرت، شماره به شماره رژه‌ی به صف‌شدگان آه را می‌بینی. می‌بینی عروسِِ مظهر معرفتت سیده بهاره، کشان کشان دوری سید جوادت را برای سید رایان -نوه‌ات- در نغمه می‌دمَد. آه! که آن نَغماتِ نِقمات جگر می‌سوزانَد.

 


یار غار ! قرار تو برهم خورد و نهاد آرام‌تان ناآرام و مطلقِ در دریای درد، غوطه‌ور. چگونه می‌توانیم بعدِ پنجاه و اندی سال رفاقت در مطلق بشّاشیّت، این گونه تو را در لاکِ سوگ، فروغلتیده بنگریمت؟! دردِ یوسف نازنین‌مان مگر کم بود که سیلاب سید جواد به راه افتاد و درد را در جانت لنگر انداخت؟!

 

ای اندیشمند متدین ما ! خدا را با دلی زار می‌خوانیم که اندوه تو را بکاهد و اساسِ سوگوارگی را از بیت و پیکره‌ات به طریق غیب به دور اندازد و ریشه‌سوز گرداند.


سادات شریف ما ! که خاندان سیادتت شرافت هست و همپیوند خونی و نسَبی با چهار خاندان مکرم چهار شهید؛ همپیوندید با خاندان شهید حجت الاسلام سید جواد شفیعی. همپیوندید با خاندان شهید سیدباقر صباغ. همپیوندید با خاندان شهید محمد حسین آهنگر سردار. همپیوندید با خاندان شهید حجت الاسلام علی‌اکبر گرجی.

 

تو بودی رفیق که بارها برای مصیبت‌دیده‌ها، مَصائب‌نامه نوشتی و برای آنان باران اشک شدی و گریستی و پشت جایگاه سخنگاه خواندی. ما نگریستیم که با قلب محزون همپای غم آنان -عزیز از دست‌دادگان- ماندی. و حال همان همدردان بر آن دل نازک تو، سراسر درّه‌ی درد شدند و در مصیبت مُهلک بیتت، به تعَب و جنب و جوش افتادند. درودی بی‌کران برین مردم بامرام.


دنباله‌ی پلان هشتم:

رفیق ! هیچ می‌دانی همدردان تو که پای مصیبت فرزندشان به سوگ نشسته‌اند، دردِ تو را اینک عمیق درک می‌کنند؟ و وقت تسلا، آغوشت می‌گرفتند و به مظلومت وفات فرزندت بغض می‌ترکاندند؟ همانان حالا درین محفل عزا، اشک درون‌شان را پنهانی پاک می‌کنند. مصیبت یعنی اصابت مستقیم تیرِ درد بر پیکر صاحب مصیبت که دودِ داغی دل را از ناحیه‌ی اشک به بیرون می‌فرستد، همان اشکی که از خون سرچشمه می‌گیرد و از عیون به بیرون غُلغُل می‌زند. شما و آنان اینک اینجا، به آن حالین؛ جوشان.

 

آقا سید ما ! درگاه خانه‌ات دیگر یک سایه نمی‌اندازد، سایه‌ی شمایل زیبای سید جوادت. حالا آخر واژگان این جملات را به ضَم بخوان: دیگر سرِ سفرهُ، حینِ اذانُ، وقت نمازگزاردنُ، هنگام جمع افطارُ، خصوص شب دسته‌روی ماه محرم، جوادت را پیدا نمی‌کنی! او دیگر یک غائب دائمی بیت تو و آن زن‌عموی عزیر دانای ماست؛ یعنی حضرت مؤمنه‌ی معصومه، آن مادرِ مظهر مَودّت و مهر و مدیریت منزل. این بار فقط آقا سید میثم هست که برایت بوی سید جواد را می‌دهد که شَدید سوخت و  پشتش محکم شکست. اُوی را ببوی. ببوس. بیاب.

 

آقا ! خیلی سوختیم ازین اتفاق دلخراش که قلب‌ها را تراش داد و شکافت و سینه‌ها را به درد، تلنبار ساخت.

 

رفیق ! ما مویه‌ای باریک‌تر ز موی عزیزانت سیده فاضله و سیده رحمانه را به عمق جان‌مان در روز تشییع می‌شنیدیم که کلمه به کلمه دادِ دردشان بر سرِ دل ما خراش می‌انداخت و فریاد دوری و جدایی از برادر، امان‌شان می‌بُرید و بر نای‌شان سدّ می‌زد. در حَیرتیم رفیق که چگونه بر این همه هجوم غم، غلبه خواهی کرد. بلی صبر، حُسنی هست که برای تو می‌توان آرزو کرد.

 

همپویه‌ی زیارت سالیانه‌ی بی‌تعطیل حضرت امام رضای ما ! از آن دلِ گریان و قلبِ عرفان و نگرشِ اندودشده به ایمان و ارادت خالصه‌ات به امام رئوف علیه آلاف تحیه و الثنا باخبریم، پس از محضر ربوبی همان امام حرم حضرت رئوفِ عالم آل محمد ص -که جوار انوار بارگاهش مرکز پیمان الَست و ابَد ما رفیقان است- طلب می‌کنیم که در تنهایی‌های فرداهای زودرس که راه می‌رسد، تنت نلرزد و کوه فروریخته بر سرت، آوار نگردد و غم، عن قریب از کوی بیتت، به دَر روَد و بار سنگین مصیبت، از جانِ به لب آمده‌ی سیّده بهاره، متواری شود و جای آن شکوفه‌های تازه بشکُفَد. ما که می‌دانیم رفیق! سید جوادت برای‌تان لقمه‌ی نان بود؛ عین برکت. دسته‌ی گل بود، مثل محمدی. (صلوات غرّای حُضار مجلس که فضا را عطرآگین نموده بود که من از پشت تریبون برق نگاه را در چشمان همگان دیدم) بدان جوادت، مؤمن بود، بسیار شیفته‌ی آقامان امام حسین ع، در صراط حق بود، نیکودل، نیکوصفت. امید ازین بیت بلا بگُریزد.

از سوی رفیقانت

 

پلان نهم، آخر: اما در مراسم تیرکلا (مابین ساری و جویبار) بر بنده اجبار کردند چند دقیقه‌ای پشت تریبون قرار گیرم. قبول کردم و دست رد بر سینه‌ی دو پدر داغدیده سید علی اصغر و سید حسینی فر، نزدم و همانجا متنی نگاشته و تکمیل کردم و دقایقی با عنوان "زمزمه‌ی قلب سیده بهاره" و با سرشناسه‌ی یک جهانِ غم در جانم جمع، از زبان همسر سید جواد ارائه دادم، مجلسی پرشور با مردمانی سراسر شعور. با این گزاره‌ها:


به نام حضرت واجب الوجود خدای باری تعالی

سلام بر پیامبران، امامان، صالحان


ترازوی زندگی من از میزان افتاد و با مرگِ ناهنگام جوادم، آن صمیمی‌ترین و عاشقانه‌ترین آهنگ طبیعی من و او از تاب و تب ایستاد!

جوادِ من ! این چه زلزله‌ی چندریشتری‌یی بود که در اعماق زندگی تو و من رفت و تو را از دست من به انتهای زمین در برزخ انتظار قیامت، بلعید! و مرا در برَهوت تنهایی به تبعید بُرد.


حال چگونه در آن کویر داغ غربت تو، روح من از سوزش یورش بادِ اندوه و غم، تاب آورَد؟!


تیرگیِ دنیا در یک قدمی دیده‌ام جولان می‌دهد جواد جان من! ولی یقین دان که یک ندای غیب نمی‌گذارد یأس مرا در صبرِ بر مصیبت هجومی تو، درهم بریزد و در کام سرخوردگی فرو برَد. این را با سید رایان‌مان در پیمان دارم که از هم نگسلم جواد جان من.


ستاره‌ی پرفروغِ بی‌غروب من آق جوادم! هیچ می‌دانی بی تو چه می‌کشم و خواهم کشید؟! روح من خراش ژرف برداشت و هیچ طبیبی مرا یارای درمان نیست ولی درین غربت و غم، بدان پناه من اول فقط خداست و دین محمد و آل محمد ص و آن گاه پناهگاه من دو بابا. آن گاه دو بابا. پدرم حسینی‌فر و پدرم سید علی اصغر.


اندیشمند متدین ما سید علی اصغر تسلیت. سید شریف و بزرگوار آقای حسینی‌فر تسلیت.


پایان پلان آخر.

 

و آخر حرفم درین گزارش مفصل، یک مصیبت دگر است، حال حضرت رقیه س دخت معصوم صاحب دشت کربلا، تا دل یار غار را برای تمرکز بر مصائبی بی‌مانند در جهانِ جن و انسان فراخوانم و آرامَش بیبابم و در تسکین آلام ببینم:

مرا دشمن به قصدَ کُشت می‌زد
به جسمِ کوچکِ من مُشت می‌زد
هر آن گه پایم از رَه خسته می‌شد
مرا با نیزه‌ای از پُشت می‌زد

 

امید است توانسته باشم حرف دل رفیقان را رسانده و حق مطلب را ادا نموده باشم.

 

شنبه ۱ بهمن ۱۴۰۱ ابراهیم طالبی دارابی دامنه

 

لازم به ذکر است وقتی از محل به قم برگشتم این متن تسلیت را سه شنبه، ۲۰ دی ۱۴۰۱، ۰۹:۲۳ ب.ظ با عنوان حضرت رفیق تسلیت در صحن هیئت و نغمه و دامنه نوشته و منتشر کرده بودم که مجدد رونمایی می‌کنم:

 

به قلم دامنه. حضرت رفیق تسلیت. خدایا با نام تو آغاز می‌کنم. اندوه‌بارترین سلام و به آغوش‌کشیدن تو در پیش‌آغازِ تشییع و انتظار رسیدن آمبولانس حامل پیکر سید جوادت، در زندگی من رخ داد؛ یعنی دردی که حتی درِ دلت را دَق‌الباب نکرده، آمده لانه کرده و جدار روحت را جریحه‌دار ساخته و گمان نکنم التیام یابد. نه ذهن من، حتی فکر جن هم نمی‌رسیده چنین حادثه‌ای هولناک را در کانون بیت آرام تو، حتی تخیّل کند. من دقیق می‌دانم قانون آفریدگار متعال را در پدیده‌ی وفات و گذر از دنیا، از ژرفای عقیده باور دارید، زین‌رو نیاز نمی‌بینم دست به ارشاد بزنم، همین سخن عجیب امام صادق علیه السلام را عمیق می‌بینم که در عظمت رفتار تسلیت‌گویی چنین فرموده که مرحوم شیخِ صدوق نقل نموده:

 

کفاک مِنَ التَّعزیةِ بان یَراکَ صاحِبُ المُصیبة.
براى تسلیت‌گفتن، همین‌اندازه کافى‌ست که صاحبِ مصیبت، تو را ببیند.

 

آری؛ من از ساعت شروع تشییع تا آخرین حالات درون‌دردیِ تو درین هفت و اندی روز کنارت بودم و درک می‌کردم که چه می‌کشیدی. اما در مرکز مصیبت و اندوه، بالاترین سطح رفتار دینی تو، از یاد نبردن خدای آفریننده و حیات‌بخش در تمام ساعات بود، که اولاً: دست از ستایش حضرت احد نمی‌کشیدی و ثانیاً: پرستش آن یگانه و یکتای متعال را در صدر وقت‌هایت جای می‌دادی. به همراه تو، درد دردناکت را فراموش نمی‌کنم و با روح خراشیده‌ات در چشیدن تلخی آن، هم‌سَبو هستم.

 

اندیشمند متدین من، یار غار دیروز و امروز و فردای من سید علی اصغر، جوادت با جودش به آخرت پر زد، اما یَم تو انبانی از آب و آبروست و من هچنان از آن یَم، نَم می‌گیرم که کامم از عطش، جرعه‌ای برگیرد و از حرمتی که در پیشگاه مردم داری و از قدری که نزد خدای باری‌تعالی برخورداری، تعالیم می‌گیرم. بر قلبت، بر قلوب تک تک بیتت، بر ساحت محزون بستگانت و بر سینه‌ی دردآمد‌ی یکایک رفیقانت تسلیت می‌گویم. رفیقت: ابراهیم.

 

متن سوم:  گزارش از چهلم آق سید جواد و تشییع آق سید محمدباقر

نوشته‌ی ابراهیم طالبی دارابی دامنه

به نام خدا. سلام. لابد نخست عکس‌هایی که بالا گذاشتم را خواهی دید سپس اگر مایل بودی متن گزارشم را خواهی خواند:

 

نمای یکم:

یک جاده‌ی برفی و کولاکی، مسافر را به تردید و تدبیر می‌کشانَد. همین بود که وقتی سید به من تلفن کرد برای دعوت، تأکید هم کرد "اگر برف بود انقلابی رفتار نکن." یعنی تن به خطر نزن و نیا. حالا من مانده‌ام با برف قبلِ قم تا گردنه‌ی جاده افتَر و گردنه‌ی گدوک و دو مجلس و مراسم مهم: تشییع جنازه‌ی پسرعمه‌ام آق سید محمدباقر شفیعی و چهلم پسر آق سید علی‌اصغر مرحوم آق سید جواد شفیعی؛ دو همسایه‌ از عموزادگانِ هم. به هر حال تلفن کردیم منزل پسرعمه‌ام حجت الاسلام آق سید شفیع شفیعی که ایشان را هم ببریم، که دیدیم ساعاتی پیشتر از ما راهی شد. خبردار شدیم شکر خدا تشییع افتاده روز جمعه ۲۸ بهمن ۱۴۰۱. ولی وسط راه خبر آمد تشییع به ساعت ۳ یا ۴ عصر پنج‌شنبه ۲۷ بهمن ۱۴۰۱ همزمان با سالروز شهادت جانسوز حضرت امام کاظم -علیه السلام- موکول شد. روی دوک گدوک بی‌قرار شدیم، اما دلگرمی داشتیم دست‌کم سرِ تشییع نرسیم، حتما″ تَهِ تشییع که می‌رسیم. به ورسک که رسیدیم گفتند تشییع شروع شد! چون پیکرش را در ملامجدین ساری شستشو دادند. کمی بعد فهمیدیم نماز میت هم برگزار و مراسم دفن تمام شد. وای! دیگر شروع شد حسرت و گریه که او را آخرین بار ندیده‌ایم. اویی که علاوه بر نذری‌های عاشورا، برای روز تاسوعا در خونه‌ی خواهرش سیده ربابه (جناب اصغر مهاجر) در اوسا هم، همه‌ساله مشارکت و شرکت شائقانه داشت و رفقا مرتب هر تاسوعا، بیشتر از هر وقت وی را آنجا دیدار می‌کردیم. نمای دوم در ادامه:

 


نمای دوم :

 

خُب، حسرتِ رسیدن به تشییع، نه فقط شامل ما شد بلکه بر دل خیلی کسان از فامیلان و مردم بامرام محل و حومه و شهر و دوردست‌ها ماند. از پسرعمه‌ام آق سید صادق پرسیدم چرا تعجیل شد تشییع؟ حتی محلی‌ها هم نرسیدند برسند. پاسخ داد پیکرش پس از غسل در ساری، زود روانه‌ی محل شد و از سوی دیگر نمی‌خواستیم فرزندان و همسرش، زیاد در انتظار زجردهنده‌ی تشییع برای روز بعد یعنی جمعه به سر برَند. قانع شدم، اما آرام نه. نماز مغرب را خوانده، روانه‌ی چهلم پسر آق سید علی اصغر شده که دیدم داغ دل رفیقم هنوز هم برای سید جواد عزیز دُردانه‌اش تازه‌تر شده. آغوشِ هم رفتیم و در گوش هم، سه چهار مورد، نجوا دادیم. بگذرم که وجودش در وجودم هست و شاید هم وجودم در وجودش. گرمی مجلس چهلم روح ما را نواخت. حضور رفیق‌مان جناب حجت الاسلام شیخ محمدرضا احمدی عضو همین صحن محترم -که از قم به بابل و از آنجا به مجلس چهلم آمد- رونق و حزن مجلس را افزوده بود. حالیا، سیدم را در چهره‌ای زیبا و درخشان و کاملا" معنوی و عرفانی دیدم. گمانم این است این مدت در وضع سوگ، خیلی با خدا خودمانی بوده. یکی یکی آمدند. چهلم را معمولا" طبق سنت رایج داراب‌کلا، هم خلاصه‌تر از سوم و هفتم منعقد می‌کنند و هم در خونه‌ی صاحب عزا و همسایگان برقرار. از تنگِ سیدمله توی منزل آق سید، میهمانان (=بانوان و مردان) نشستند تا خونه‌ی سیدین: آق سید محمد شفیعی و آق سید مجید شفیعی و خونه‌ی آق سید حسین نوربخش و خونه‌ی دخترعمه‌ام سیده رقیه (جناب هادی آهنگر) که برنامه‌ها شامل قرائت جزوات قرآن کریم بود و روضه و پذیرایی شام. برای مراسم روضه در چنین مجالسی به طور عمومی حرف دارم. بماند برای نمای سوم:

 

 

نمای سوم:

 

اساسا" معتقدم روحانی‌یی که برای روضه‌ی سوگواری‌ها دعوت می‌شود، ترجیح آن است به معارف در دین بپردازد، نه به تحریک معایب در سیاست. اندرز ماوراء و معاد کند، نه مواردِ ماسوا. نیاز نیست آسمان و زمین بافَد. سزا هم نیست مردم مَدعوّ را به کشف دانایی خودش حالی و ریا کند. و نیز مجلس سوگ را آغشته به شوخی کند. این عیب وقتی تشدید می‌شود که آدم ببیند حرف توی دهنِ مردم هم دارد می‌گذارَد. حتی اگر کسانی از عالمان کشور از فلسفه‌ی لقب «آیت الله» خالی هستند، باز هم نیازی نیست در یک مراس ماتم‌، نزد عموم مردم آنان را به طعنه و سُخره «آفتُ الله» !!! خطاب کرد. روحانیان، مواعظ را نباید به چیزی وهن، آلوده کنند. من اگر اقتضای مجالس این‌چینی اجازه دهد معمولا" پای چنین منبری‌هایی که از زیِّ طلبگی بیرون می‌زنند، نمی‌نشینم. بگذرم. چه شامی آق سید و بانوی مکرمش و همه‌ی بستگان بیت شریفش تدارک دیدند، گوشتش را با سبزی جنگلی معطر، آغشتند و با رایحه‌ی دلنشین آن، طبع و مزاج میهمانان را به خوبی مساعد خوردن، کردند. غذایی از سرِ سخاوت و به خوشمزگی‌یی صدها بار برتر از رستوران "حاج حسن" ساری و "اکبر جوجه" گلوگاه و حتی ″حاج نائب″ تهران. مجلس تمام شد و همه رفتند. تنها نزدیک سی چهل نفر رفیقان و میهمانان فامیل آق سید، ماندند. ما هم همیشه هر جمعی که دست دهد آن را به یک نشست مباحثه‌ای جدّی بدل می‌کنیم و نمی‌گذاریم اوقات که "چون ابر می‌گذرد" هدر روَد. از جمع خواستم گپ‌گپه را -که چندتا چندتا داشتند پچ پچ می‌کردند- خاتمه دهند و یک بحثی شروع کنیم که همه‌ی جمع بشنوند. پرسش نخست را آقای مهدی مقتدایی طرح کرد و پرسش دوم را بنده و سؤال سوم هم داشتم که طرح کنم دیدم ساعت از ۱۱ و اندی نیمه‌شب گذشت. در نمای چهارم می‌گویم.

 


نمای چهارم:

آقای مقتدایی موضوع گروه مولدسازی را مطرح کرد که دولت ۱۳ یعنی حجت الاسلام سید ابراهیم رئیسی آن را ایجاد کرد. پیشنهاد شد جناب آقای جلیل قربانی که تخصصش اقتصاد است و در سازمان مدیریت و برنامه مازندران هم، مقام مشاور، این قضیه را از نظر حقوقی و شکل قانونی و مقایسه‌ی جهانی تشریح کند. آقاقربانی حرفه‌ای ظاهر شد و گنگیِ موضوع را گرفت. یکی یکی وارد بحث شدند و هر یک، یا مثال زدند و یا دست به تحلیل. فکر کنم بحثی عایدی بود. و مقداری زوایای آن را از دید تشریحی یا انتقادی یا انتظاری و یا چشم‌اندازی، روشن ساخت. پرسش دوم را بنده وسط آوردم. گفتم: ما رفقا در دهه‌ی دوم و سوم زندگی‌مان، به جشن‌های عروسی و شادی‌های‌مان سال به سال دعوت می‌شدیم، مثلاً یا عروسی سید علی اصغر می‌رفتیم، یا کمی بعد عروسی زنده‌یاد یوسف، بعد عروسی سید رسول و یا عروسی من و محمدحسین و حاج احمد و همین‌طور بشمار برو بالا. اما درین دو یا سه یا حتی چهار دهه‌ی اکنون و آینده‌ی‌مان، داریم به شرکت در مصائب و حزن و عزاهای همدیگر نزدیک و نزدیک‌تر می‌شویم، چه کنیم این آخرین پاره‌های عمرمان سالم‌تر و صحیح‌تر و معنوی‌تر زندگی کنیم و زیاد غرق سیاسیات نشویم؟ روی این پرسشم هم مقداری بحث شد و گویی پرسشی نوین و کمی‌شیرین برای جمع بود. پرسش سومم که در آن نشست دست نداد مطرح کنم این بود که خدا به دندان نرم شیری کودکان پس از ریزش نوبت به نوبت، دندان جایگزین دائمی و سفت و سخت‌تر می‌دهد، علت چیست همین دادنِ دندان، در دوره‌ی کهنسالی به انسان داده نمی‌شود؟ آیا روی علت این حکمت عجیب خدا هیچ فکر کرده‌اید؟ برم روی نمای پنجم.

 


نمای پنجم:

خُب، پرسش ۵ چون آنجا طرح نشد روی آن بحث هم رخ نداد. باید بگذرم. خدا را شاکرم در مجلس سوگواری چهلم فرزند رفیق شفیق‌مان آقا سید به همراه همه‌ی رفیقان، شرکت و در دیدار تسلای درگذشت پسرعمه‌ام آقا سید محمد باقر نیز، نزد اخوان: حاج آقا سید شفیع و آقا سید صادق و خواهران و دامادان و نوادگان و بستگان، در منزل آن مرحوم در ساری حضور یافته و در مراسم سوم در مسجدجامع دارا‌ب‌کلا هم، متنی، درخورِ شایستگی‌ها آن پسرعمه‌ی مذهبی و دوستدار اهل بیت علیهم السلام و گشایشگر گره‌های بیچارگان و نیازمندان ارائه کردم. و پایِ اداره‌ی خوب و مسلط مجلس سوم توسط جناب آقا خلیل شاه علی و مدیحه‌سرایی مُطنطن و پرطنین و متین جناب اباذر روخ فروز و روضه‌ی خیلی‌مناسب و شیوای جناب حجت الاسلام سید احمد آقای شفیعی دارابی ایستادم. شاید درست نباشد اگر از همه‌ی حاضرین در تسلا و در سوم و سایر مراسم و نیز چهلمی که آق سید علی اصغر برپا نمود، تشکر ویژه و وافر نکنم. شَکّرالله مساعیکم.

آخر حرفم چه خوب شعری باشد از آقای ابوالفضل زرویی نصرآباد:

رود، رود، رود، رود
رود گریه‌ی جماعت کبود
در فراق آن‌که رفت
در عزای آن‌که بود

| ۴ اسفند ۱۴۰۱ | ابراهیم طالبی دارابی

Notes ۰
پست شده در سه شنبه, ۱۳ دی ۱۴۰۱
بازدید ها : ۳۵۹
ساعت پست : ۱۰:۰۸
مشخصات پست

یادواره‌ی شهیدان داراب کلا و قاسم سلیمانی

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی

بیست و پنجمین یادواره ۱۹ شهید داراب کلا

سومین سالگرد شهادت حاج قاسم سلیمانی

 

 

دوشنبه‌شب ۱۴۰۱/۱۰/۱۲ شکل باشکوه گرفت

مسجد جامع روستای دارابکلا با پذیرایی و شام

عکس از هیئت رزمندگان روستای داراب‌کلا میاندورود

دیدن یا نوشتن نظرات : ۱
پست شده در سه شنبه, ۱۳ دی ۱۴۰۱
بازدید ها : ۳۵۹
ساعت پست : ۱۰:۰۸
دنبال کننده

یادواره‌ی شهیدان داراب کلا و قاسم سلیمانی

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
یادواره‌ی شهیدان داراب کلا و قاسم سلیمانی

بیست و پنجمین یادواره ۱۹ شهید داراب کلا

سومین سالگرد شهادت حاج قاسم سلیمانی

 

 

دوشنبه‌شب ۱۴۰۱/۱۰/۱۲ شکل باشکوه گرفت

مسجد جامع روستای دارابکلا با پذیرایی و شام

عکس از هیئت رزمندگان روستای داراب‌کلا میاندورود

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی

بیست و پنجمین یادواره ۱۹ شهید داراب کلا

سومین سالگرد شهادت حاج قاسم سلیمانی

 

 

دوشنبه‌شب ۱۴۰۱/۱۰/۱۲ شکل باشکوه گرفت

مسجد جامع روستای دارابکلا با پذیرایی و شام

عکس از هیئت رزمندگان روستای داراب‌کلا میاندورود

دیدن یا نوشتن نظرات : ۱
یادواره‌ی شهیدان داراب کلا و قاسم سلیمانی

یادواره‌ی شهیدان داراب کلا و قاسم سلیمانی

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
یادواره‌ی شهیدان داراب کلا و قاسم سلیمانی

بیست و پنجمین یادواره ۱۹ شهید داراب کلا

سومین سالگرد شهادت حاج قاسم سلیمانی

 

 

دوشنبه‌شب ۱۴۰۱/۱۰/۱۲ شکل باشکوه گرفت

مسجد جامع روستای دارابکلا با پذیرایی و شام

عکس از هیئت رزمندگان روستای داراب‌کلا میاندورود

بیست و پنجمین یادواره ۱۹ شهید داراب کلا

سومین سالگرد شهادت حاج قاسم سلیمانی

 

 

دوشنبه‌شب ۱۴۰۱/۱۰/۱۲ شکل باشکوه گرفت

مسجد جامع روستای دارابکلا با پذیرایی و شام

عکس از هیئت رزمندگان روستای داراب‌کلا میاندورود

Notes ۱
پست شده در جمعه, ۲ دی ۱۴۰۱
بازدید ها : ۳۴۳
ساعت پست : ۰۳:۲۹
مشخصات پست

متنی از مصطفی بابویه دارابی

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
متنی از مصطفی بابویه دارابی
توضیح دامنه: جناب حجت الاسلام شیخ‌ مالک رجبی دارابی متنی در صحن هیئت رزمندگان اسلام داراب کلا ارسال کرد که جناب آقای مصطفی بابویه دارابی برای پرداختن بیشتر به مسئله، پاسخی نوشت که به علت اهمیت مفاد و پیشنهادات مندرج در آن، در وبلاگم دامنه انتشار داده می‌شود. نظر کوتاه بنده هم در آخر این پست برای توضیحات بند ۱۲ متن، خواهد آمد:
 
 
        

شیخ مالک. مصطفی. دامنه

 
متن حجت الاسلام شیخ‌ مالک رجبی دارابی: هشدار. روزی مردی به دربار کریم‌خان زند میرود و ناله و فریاد سر می‌دهد. کریم‌خان علت را جویا می‌شود، مرد با درشتی می‌گوید: دزد همه اموال‌م را برده است! کریم خان می‌پرسد: وقتی اموالت به سرقت رفت کجا بودی؟! مرد می‌گوید: خواب بودم! کریم‌خان می‌گوید: خب چرا خوابیدی که اموالت را ببرند؟ مرد می‌گوید: من خواب بودم، چون فکر می‌کردم تو بیداری! کریم‌خان سکوت می‌کند و سپس دستور می‌دهد خسارت‌ش را از خزانه جبران کنند و در پایان می‌گوید: این مرد راست گفت! ما باید بیدار باشیم... آهای مسئولین محترم فضای مجازی کشور! آیا بیدار هستید؟ حیا و عفت و پاکدامنی جوانان این مرز و بوم را دزدیدند. این اغتشاشات به خاطر خواب عمیق شماست. این اغتشاشات همان لگد دشمن است بیدار شوید. سه روز قبل سردار نقدی جهت ایراد سخن در جمع روحانیت مجاهد و مبارز در جهت جهاد تبین در ایام فاطمی آمد قم صحبتش تمام شد خودش گفت اگر کسی سوال دارد ما در خدمتیم ..یکی از مبلغین بلند شد گفت جناب سردار سخنانی که گفتید ما همه بلدیم شما بفرمائید چگونه ما بی حجابی ها را کنترل کنیم نتوانست جواب قانع کننده بدهد و دها نفر سوالات دیگر داشتند نتوانست جواب بدهد.
 
 
 
متن آقای مصطفی بابویه دارابی: با سلام خدمت شما جناب حاج آقا رجبی گرامی و سایر اعضای گروه. مبحث خوبی مطرح فرمودید. مبحث حجاب و عفاف. که این روزها بسیار مطرح میباشد. اما بعد: هشدار بسیار جدی: دشمن در صدد آن است که اسلام شیعی. با نگاه آخرالزمانی را از جامعه اسلامی حذف و یا کمرنگ کند و سنگر اول حذف دین اسلام. حذف و کمرنگ کردن حجاب و عفاف در جامعه هست. اما شاید بپرسید حذف اسلام و یا کمرنگ شدن دین اسلام چه عواقبی دارد؟؟ بنده کاملا بصورت پراگماتیستم (عمل گرایانه)و دنیایی به شما جواب میدهم و جواب بسیار خلاصه عرض میشود.
دیدن یا نوشتن نظرات : ۱
پست شده در جمعه, ۲ دی ۱۴۰۱
بازدید ها : ۳۴۳
ساعت پست : ۰۳:۲۹
دنبال کننده

متنی از مصطفی بابویه دارابی

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
متنی از مصطفی بابویه دارابی
توضیح دامنه: جناب حجت الاسلام شیخ‌ مالک رجبی دارابی متنی در صحن هیئت رزمندگان اسلام داراب کلا ارسال کرد که جناب آقای مصطفی بابویه دارابی برای پرداختن بیشتر به مسئله، پاسخی نوشت که به علت اهمیت مفاد و پیشنهادات مندرج در آن، در وبلاگم دامنه انتشار داده می‌شود. نظر کوتاه بنده هم در آخر این پست برای توضیحات بند ۱۲ متن، خواهد آمد:
 
 
        

شیخ مالک. مصطفی. دامنه

 
متن حجت الاسلام شیخ‌ مالک رجبی دارابی: هشدار. روزی مردی به دربار کریم‌خان زند میرود و ناله و فریاد سر می‌دهد. کریم‌خان علت را جویا می‌شود، مرد با درشتی می‌گوید: دزد همه اموال‌م را برده است! کریم خان می‌پرسد: وقتی اموالت به سرقت رفت کجا بودی؟! مرد می‌گوید: خواب بودم! کریم‌خان می‌گوید: خب چرا خوابیدی که اموالت را ببرند؟ مرد می‌گوید: من خواب بودم، چون فکر می‌کردم تو بیداری! کریم‌خان سکوت می‌کند و سپس دستور می‌دهد خسارت‌ش را از خزانه جبران کنند و در پایان می‌گوید: این مرد راست گفت! ما باید بیدار باشیم... آهای مسئولین محترم فضای مجازی کشور! آیا بیدار هستید؟ حیا و عفت و پاکدامنی جوانان این مرز و بوم را دزدیدند. این اغتشاشات به خاطر خواب عمیق شماست. این اغتشاشات همان لگد دشمن است بیدار شوید. سه روز قبل سردار نقدی جهت ایراد سخن در جمع روحانیت مجاهد و مبارز در جهت جهاد تبین در ایام فاطمی آمد قم صحبتش تمام شد خودش گفت اگر کسی سوال دارد ما در خدمتیم ..یکی از مبلغین بلند شد گفت جناب سردار سخنانی که گفتید ما همه بلدیم شما بفرمائید چگونه ما بی حجابی ها را کنترل کنیم نتوانست جواب قانع کننده بدهد و دها نفر سوالات دیگر داشتند نتوانست جواب بدهد.
 
 
 
متن آقای مصطفی بابویه دارابی: با سلام خدمت شما جناب حاج آقا رجبی گرامی و سایر اعضای گروه. مبحث خوبی مطرح فرمودید. مبحث حجاب و عفاف. که این روزها بسیار مطرح میباشد. اما بعد: هشدار بسیار جدی: دشمن در صدد آن است که اسلام شیعی. با نگاه آخرالزمانی را از جامعه اسلامی حذف و یا کمرنگ کند و سنگر اول حذف دین اسلام. حذف و کمرنگ کردن حجاب و عفاف در جامعه هست. اما شاید بپرسید حذف اسلام و یا کمرنگ شدن دین اسلام چه عواقبی دارد؟؟ بنده کاملا بصورت پراگماتیستم (عمل گرایانه)و دنیایی به شما جواب میدهم و جواب بسیار خلاصه عرض میشود.
ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
توضیح دامنه: جناب حجت الاسلام شیخ‌ مالک رجبی دارابی متنی در صحن هیئت رزمندگان اسلام داراب کلا ارسال کرد که جناب آقای مصطفی بابویه دارابی برای پرداختن بیشتر به مسئله، پاسخی نوشت که به علت اهمیت مفاد و پیشنهادات مندرج در آن، در وبلاگم دامنه انتشار داده می‌شود. نظر کوتاه بنده هم در آخر این پست برای توضیحات بند ۱۲ متن، خواهد آمد:
 
 
        

شیخ مالک. مصطفی. دامنه

 
متن حجت الاسلام شیخ‌ مالک رجبی دارابی: هشدار. روزی مردی به دربار کریم‌خان زند میرود و ناله و فریاد سر می‌دهد. کریم‌خان علت را جویا می‌شود، مرد با درشتی می‌گوید: دزد همه اموال‌م را برده است! کریم خان می‌پرسد: وقتی اموالت به سرقت رفت کجا بودی؟! مرد می‌گوید: خواب بودم! کریم‌خان می‌گوید: خب چرا خوابیدی که اموالت را ببرند؟ مرد می‌گوید: من خواب بودم، چون فکر می‌کردم تو بیداری! کریم‌خان سکوت می‌کند و سپس دستور می‌دهد خسارت‌ش را از خزانه جبران کنند و در پایان می‌گوید: این مرد راست گفت! ما باید بیدار باشیم... آهای مسئولین محترم فضای مجازی کشور! آیا بیدار هستید؟ حیا و عفت و پاکدامنی جوانان این مرز و بوم را دزدیدند. این اغتشاشات به خاطر خواب عمیق شماست. این اغتشاشات همان لگد دشمن است بیدار شوید. سه روز قبل سردار نقدی جهت ایراد سخن در جمع روحانیت مجاهد و مبارز در جهت جهاد تبین در ایام فاطمی آمد قم صحبتش تمام شد خودش گفت اگر کسی سوال دارد ما در خدمتیم ..یکی از مبلغین بلند شد گفت جناب سردار سخنانی که گفتید ما همه بلدیم شما بفرمائید چگونه ما بی حجابی ها را کنترل کنیم نتوانست جواب قانع کننده بدهد و دها نفر سوالات دیگر داشتند نتوانست جواب بدهد.
 
 
 
متن آقای مصطفی بابویه دارابی: با سلام خدمت شما جناب حاج آقا رجبی گرامی و سایر اعضای گروه. مبحث خوبی مطرح فرمودید. مبحث حجاب و عفاف. که این روزها بسیار مطرح میباشد. اما بعد: هشدار بسیار جدی: دشمن در صدد آن است که اسلام شیعی. با نگاه آخرالزمانی را از جامعه اسلامی حذف و یا کمرنگ کند و سنگر اول حذف دین اسلام. حذف و کمرنگ کردن حجاب و عفاف در جامعه هست. اما شاید بپرسید حذف اسلام و یا کمرنگ شدن دین اسلام چه عواقبی دارد؟؟ بنده کاملا بصورت پراگماتیستم (عمل گرایانه)و دنیایی به شما جواب میدهم و جواب بسیار خلاصه عرض میشود. تجزیه ایران. شاید بپرسید چگونه به این نتیجه میتوان رسید؟ جواب این است که تکه های ایران را یک نخ تسبیه به هم متصل کرده و آن نخ تسبیح. دین اسلام شیعی با ماهیت آخرالزمانی است. با نبود دین اسلام اون عرب خوزستانی و اهوازی که نفت و گاز زیر پایش است چرا باید با ایران بماند؟ که مشاهده میکنیم با وجود اینهمه منابع پرسود در استان خوزستان و اهواز. این استان جزو مناطق محروم قرار میگیرد و کمترین امکانات در اختیارشان است ولی متاسفانه اکثر بودجه کشور کجا مصرف میشود؟ تهران. خب با این تفاصیل اون عرب خوزستانی چرا با ما (ایران) مانده؟ بخاطر وجود یک نخ تسبیح یعنی اسلام. یا اون ترک تبریزی و اردبیلی چرا با اینکه خودشان قطب صنعتی کشورن با ایران مانده اند؟ اسلام. اون سنی بلوچ با وجود کمترین بهرمندی از امکانات کشور چرا با ایران مانده؟ بخاطر اسلام شیعی آخرالزمانی. یا اون کُرد سنی چرا با ایران مانده؟؟؟ و میبینیم این استانها غالبا از نقاط محروم محسوب میشوند و اکثر امکانات کجا مصرف میشود؟ تهران فارس زبان (آریایی) دشمن هم روی دو گسل بیشتر زوم کرده ۱- گسل قومیتی (پان ترکی .پان عربی.پان آریائی.پان پلوچ. پان کُرد.و...) ۲- گسل دینی و مذهبی. پس اگر دین اسلام نباشد یعنی عملا تجزیه ایران. پس اگر من جای دشمن باشم چکار میکنم؟ اول نخ تسبیح را پاره میکنیم. و آن نخ تسبیح چیزی نیست جز دین اسلام با نگاه آخرالزمانی. پس میبینیم دشمن در قدم اول زدن اسلام .شروع به کمرنگ کردن حجاب کرده که کمرنگ شدن عفاف و حجاب: سرمنشا اصلی زدن دین اسلام است. (پس این هشدار را جدی بگیریم و همه و همه باید تلاش کنیم)
 
اما راهکار چیست؟
 
۱- بخش قابل توجهی از علت تشدید بی‌حجابی و بدحجابی در جامعه، معلول عملکرد نامطلوب برخی از مسئولین و در واقع واکنش به مشکلات اجتماعی و معیشتی افراد است که با لجبازی در برابر اجرای قوانین و مقررات نمود پیدا کرده است، لذا همان‌گونه که رهبر معظم انقلاب همواره تأکید داشته و دارند، باید احیاء و بازسازی اعتماد عمومی نیز با اقداماتی مانند؛ تشدید مبارزه با فساد و برخورد قاطع و یکسان با همه مفسدین، اصلاح ساختار و سازمان و سیستم‌ها و یا اجرای درست و کامل قوانین و مقررات، به طور جدی در دستور کار مسئولین محترم قرار گیرد. بی‌شک در صورت رفع و حل این مشکل و بازگشت و احیاء اعتماد عمومی، بخش قابل توجهی از مسئله حجاب و عفاف نیز خود به خود حل و مشکل آن برطرف خواهد شد.
 
 
۲- اصلاح نظام آموزشی با تأکید بسیار ویژه بر بخش تربیتی آن با همکاری متخصصین علوم دینی، علوم اجتماعی و کارشناسان روانشناسی و جامعه‌شناسی برای نهادینه‌سازی حجاب در محیط‌های آموزشی از مدرسه تا دانشگاه به‌عنوان مهمترین، اصلی‌ترین، مؤترترین و ماندگارترین بخش کار.
 
 
۳- بازنگری در برنامه‌های رسانه ملی با هدف تولید فیلم و برنامه‌های فاخر در جهت ترویج حجاب با توجه به نقش اساسی که صدا و سیما در تعلیم و تربیت عمومی دارد.
متأسفانه در حال حاضر در بسیاری از فیلم‌های ایرانی، خواسته یا ناخواسته چهره خانواده‌های متدین و به‌خصوص زنان محجبه مخدوش و از نظر تحصیلی، رفتاری، اخلاقی و حتی اقتصادی بد و ناموفق و بالعکس خانم‌های مانتویی موفق و متین و موقر و توأم با آرامش خیال جلوه داده می‌شوند.
 
 
۴- تسریع در ابلاغ و اجرای قانون صیانت از فضای مجازی به‌عنوان سرمنشاء بسیار مهم و اصلی بروز و گسترش ناهنجاری‌های اخلاقی در جامعه.
 
 
۵- ترغیب شعرا و نیز نویسندگان و طراحان کتاب کودک به طراحی و تدوین محتواهایی که به نوعی مروج حجاب و عفاف هستند.
 
 
۶- برگزاری اردوهای فرهنگی توجیحی و تفریحی برای طراحان البسه و طراحان نقش روی البسه، کیف مدرسه و بسته‌بندی کالاها و نظایر آن.
 
 
۷- ترغیب مراکز تولید اسباب بازی به ساخت اسباب‌بازی‌هایی که به نوعی مروج حجاب و عفاف هستند.
 
 
۸- برگزاری اردوهای عمومی تفریحی و تربیتی با محوریت حجاب و عفاف برای اقشار و اصناف مختلف از جمله؛ کارمندان دولت، پرستاران و معلمین زن با هدف ترویج حجاب برای هر دو گروه با حجاب و بدحجاب با همفکری کارشناسان حرفه‌ای روانشناسی، جامعه‌شناسی و حوزوی و با کمک دستگاههای ذیربط از جمله؛ آموزش و پرورش، بسیج و سازمان تبلیغات اسلامی.
 
 
۹- برگزاری دوره های آموزشی تخصصی در این زمینه برای معلمین زن مدارس و تربیت تخصصی بانوان مربی و یا آمر به معروف و ناهی از منکر با کمک حوزه های علمیه خواهران.
 
 
۱۰- کار فرهنگی برای خانواده‌ها با کمک مساجد با حضور در مجتمع‌ها و بین خانواده‌ها با محوریت ائمه جمعه و جماعات و کمک طلاب خواهر و معلمین زن واجدشرایط.
 
 
۱۱- کار فرهنگی ترغیبی و تشویقی و تبیینی برای دانش آموزان با مشارکت مدارس و مساجد و حوزه‌های علمیه.
 
 
۱۲- اجرای آموزش‌های حرفه‌ای برای تغییر و اصلاح رفتار آمران به معروف و ناهیان منکر به‌ویژه گشت ارشاد در برخورد با بدحجاب‌ها به عنوان یک هموطن ایرانی.
 
 
۱۳- پژوهش در مورد آثار نامطلوب استفاده بیش از حد از لوازم آرایشی در ابعاد مختلف فرهنگی اجتماعی، اقتصادی، سلامت فردی و ... و تبیین و قیاس آن با سایر کشورها برای افکار عمومی.
 
 
۱۴- پژوهش در مورد علت بالا بودن آمار ناهنجاریهای اخلاقی و تجاوز به زنان در غرب و تبیین آن برای خانواده‌ها.
 
 
۱۵- بیان نظرات صاحب‌نظران بی‌طرف غربی و شرقی در مورد اثرات مثبت حجاب با کمک رسانه‌ها و فضای مجازی.
 
 
۱۶- اختصاص موضوع انشا و تحقیق دانش آموزی به موضوع حجاب و عفاف و آثار مطلوب آن در جامعه و خانواده.
 
 
۱۷- ترغیب دانشجویان به ویژه دانشجویان رشته های علوم اجتماعی به تهیه مقاله، تدوین پایان نامه و رساله با موضوع حجاب و عفاف.
 
 
۱۸- انجام پروژه‌ها مطالعاتی و بیان پیشینه حجاب در ادیان مختلف و در ایران باستان و سایر کشورها.
 
 
۱۹- پژوهش در مورد میزان تهدیدات و آسیب‌پذیری زنان بد پوشش و تعرض به زنان بی‌حجاب و بدحجاب نسبت به محجبه و انتقال آن به افکار عمومی جامعه با روش‌های حرفه‌ای.
 
 
۲۰- تربیت و اعزام مبلغین حرفه‌ای حجاب و عفاف به مساجد، مدارس، ادارات و سایر مراکز دولتی و غیردولتی و اماکنی مانند؛ مترو، ترمینال‌های مسافربری و فرودگاه‌ها.
 
 
۲۱- استفاده از ظرفیت ناوگان حمل و نقل هوایی، دریایی، ریلی و زمینی مانند؛ فضای داخل ایستگاه‌ها یا داخل تاکسی و اتوبوس و قطار یا هواپیما برای تبلیغ و ترویج حجاب و عفاف.
 
 
۲۲- الزام شهرداری‌ها به طراحی دیوارنوشته و نصب تابلوهای ترجیحاً ترغیبی و نیز هشداردهنده و انذاردهنده در مورد حجاب با استفاده از آیات و روایات اسلامی.
 
 
۲۳- ایجاد سایت، کانال و گروه تخصصی با موضوع حجاب و عفاف در فضای مجازی با کمک فعالان واجدشرایط فضای مجازی و یا از طریق دستگاهها و نهادهای ذیربط مانند حوزه‌های علمیه و ارشاد.
 
 
۲۴- تولید فیلم و انیمیشن و کلیپ حرفه‌ای و کارشناسی شده در رسانه ملی و فضای مجازی در مورد پیامدهای مثبت و منفی حجاب و عفاف با تشکیل گروه‌های مردمی و دولتی تخصصی.
 
 
۲۵- ترغیب و تشویق کارگردانان و تهیه کنندگان متعهد به تولید فیلم‌های ارزشی و فاخر که به‌طور مستقیم و ترجیحاً غیرمستقیم مروج و معرف حجاب و عفاف باشند.
 
 
۲۶- ترغیب و تشویق تولیدکنندگان و طراحان البسه و سایر محصولات مروج فرهنگ و عفاف.
 
 
۲۷- ساخت ورزشگاه و مراکز تفریحی و خدماتی ویژه بانوان محجبه و یا اختصاص تخفیف و تسهیلات ویژه از سوی مراکز موجود به آنها.
 
 
۲۸- اختصاص یارانه به چادر و پوشش اسلامی با حمایت و مساعدت دولت.
 
 
۲۹- اختصاص امتیازات ویژه به بانوان محجبه در تمام بخش‌ها و دستگاه‌ها.
 
 
۳۰- اتخاذ تدابیر لازم برای خنثی‌سازی اثرات مخرب شبکه‌های تلویزیونی ماهواره‌ای اعم از آفندی و یا پدافندی با اقداماتی مانند؛ ایجاد اختلال در پخش برنامه‌های آنها، روشنگری یا ساخت فیلم‌های فاخر و سایر اقدامات مشابه.
 
 
۳۱- اخطار به کسبه و لباس فروشی‌های نامتعارف و جمع آوری لباس‌های مبتذل از فروشگاه‌ها.
 
 
۳۲- برخورد با طراحان، تولیدکنندگان و فروشندگان البسه و سایر محصولات مغایر با حجاب و عفاف.
 
 
۳۳- گسترش و افزایش گشت ارشاد با رویکرد جدید و ترجیحاً تشویقی و تبلیغی.
 
 
۳۴- برخورد قضایی با مغرضین و مزدوران بیگانه که مروج ناهنجاری‌های اخلاقی در داخل کشور هستند.
 
 
۳۵- فراهم نمودن شرایط برای ایجاد ارتباط صمیمانه بانوان محجبه واجد‌شرایط با افراد بدحجاب با هدف ایجاد وحدت عاطفی و جذب و ترویج و تعمیم فرهنگ حجاب و عفاف. از اینکه مطالب طولانی شد از همه عزیزان پوزش میطلبم. ارادتمند دوستان: مصطفی. پایان.
 
 
پاسخ کوتاه دامنه: جناب آقای مصطفی بابویه سلام و عرض خداقوت و عزت. به نظرم دست به تدوین متن مفیدی زده‌اید. اگر اجازه دهید کامل آن را در وبلاگم دامنه منتشر کنم. چون زحمت یک پژوهش درین متن دیده می‌شود. من روی بند ۱۲ یک نظری کوتاه می‌دهم: در قرن های گذشته به «آمرِ به معروف و ناهیِ از منکر» می‌گفتند: «مُحتسِب» چون این امور را حِسبه می‌گویند، یعنی تشکیلات نظارتی بر امور مردم از پاکیزگی گرفته تا شهرداری و محیط و اقتصاد و حمام و دکان و عروسی، عزاداری و مراسم و سیاست و ... . شهید آیت الله مطهری از کتاب کافی روایت نقل کرده که امر به معروف آن چیزی است که زمین بدان آباد می شود. و به عبارتی تمام امور به همین امر به معروف و نهی از منکر بستگی دارد. به نظرم یک اصل حیاتی اسلامی است که البته شرط و پیش‌نیاز دارد و باید آن را دقیقاً در عمل رعایت کرد.
 
بیست (یا بیشتر) سال پیش در داراب‌کلا ستاد امر به معروف و نهی از منکر تأسیس شده بود و از ما هم در کمال تعجب و شگفتی دعوت به عضویت شد و فرم توزیع شد و ... . آن ایام، من کتاب شهید مطهری را خوانده بودم که داستان محتسب را -که قصاب را امر و نهی کرد- مفصل مطرح کرد بود. آنجا هم به آنها گفتم چند شرط دارد امر یا نهی، که اگر درست رعایت نشود، این دستور دینی مهم، نه فقط مؤثر نمی‌افتد، بلکه وارونه می‌شود و به داروغگی و دروغ و ریاکاری می‌انجامد. البته دیگر هم سراغ ما نیامد آن ستاد داراب‌کلا. چون جناب‌عالی معمولاً پس از نظردادن بنده، مباحثه را دنبال نمی‌کنی و با یک جمله‌کوتاه خاتمه می‌دهی به بحثم با خودت، بنده هم به حد همین یک کف دست بسنده کردم. ممنونم که روی مسائل به ژرفا می‌روی. تحسین می‌کنم شیوه‌نامه‌ی جناب‌عالی را. با ارادت: ابراهیم.
دیدن یا نوشتن نظرات : ۱
متنی از مصطفی بابویه دارابی

متنی از مصطفی بابویه دارابی

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
متنی از مصطفی بابویه دارابی
توضیح دامنه: جناب حجت الاسلام شیخ‌ مالک رجبی دارابی متنی در صحن هیئت رزمندگان اسلام داراب کلا ارسال کرد که جناب آقای مصطفی بابویه دارابی برای پرداختن بیشتر به مسئله، پاسخی نوشت که به علت اهمیت مفاد و پیشنهادات مندرج در آن، در وبلاگم دامنه انتشار داده می‌شود. نظر کوتاه بنده هم در آخر این پست برای توضیحات بند ۱۲ متن، خواهد آمد:
 
 
        

شیخ مالک. مصطفی. دامنه

 
متن حجت الاسلام شیخ‌ مالک رجبی دارابی: هشدار. روزی مردی به دربار کریم‌خان زند میرود و ناله و فریاد سر می‌دهد. کریم‌خان علت را جویا می‌شود، مرد با درشتی می‌گوید: دزد همه اموال‌م را برده است! کریم خان می‌پرسد: وقتی اموالت به سرقت رفت کجا بودی؟! مرد می‌گوید: خواب بودم! کریم‌خان می‌گوید: خب چرا خوابیدی که اموالت را ببرند؟ مرد می‌گوید: من خواب بودم، چون فکر می‌کردم تو بیداری! کریم‌خان سکوت می‌کند و سپس دستور می‌دهد خسارت‌ش را از خزانه جبران کنند و در پایان می‌گوید: این مرد راست گفت! ما باید بیدار باشیم... آهای مسئولین محترم فضای مجازی کشور! آیا بیدار هستید؟ حیا و عفت و پاکدامنی جوانان این مرز و بوم را دزدیدند. این اغتشاشات به خاطر خواب عمیق شماست. این اغتشاشات همان لگد دشمن است بیدار شوید. سه روز قبل سردار نقدی جهت ایراد سخن در جمع روحانیت مجاهد و مبارز در جهت جهاد تبین در ایام فاطمی آمد قم صحبتش تمام شد خودش گفت اگر کسی سوال دارد ما در خدمتیم ..یکی از مبلغین بلند شد گفت جناب سردار سخنانی که گفتید ما همه بلدیم شما بفرمائید چگونه ما بی حجابی ها را کنترل کنیم نتوانست جواب قانع کننده بدهد و دها نفر سوالات دیگر داشتند نتوانست جواب بدهد.
 
 
 
متن آقای مصطفی بابویه دارابی: با سلام خدمت شما جناب حاج آقا رجبی گرامی و سایر اعضای گروه. مبحث خوبی مطرح فرمودید. مبحث حجاب و عفاف. که این روزها بسیار مطرح میباشد. اما بعد: هشدار بسیار جدی: دشمن در صدد آن است که اسلام شیعی. با نگاه آخرالزمانی را از جامعه اسلامی حذف و یا کمرنگ کند و سنگر اول حذف دین اسلام. حذف و کمرنگ کردن حجاب و عفاف در جامعه هست. اما شاید بپرسید حذف اسلام و یا کمرنگ شدن دین اسلام چه عواقبی دارد؟؟ بنده کاملا بصورت پراگماتیستم (عمل گرایانه)و دنیایی به شما جواب میدهم و جواب بسیار خلاصه عرض میشود.
توضیح دامنه: جناب حجت الاسلام شیخ‌ مالک رجبی دارابی متنی در صحن هیئت رزمندگان اسلام داراب کلا ارسال کرد که جناب آقای مصطفی بابویه دارابی برای پرداختن بیشتر به مسئله، پاسخی نوشت که به علت اهمیت مفاد و پیشنهادات مندرج در آن، در وبلاگم دامنه انتشار داده می‌شود. نظر کوتاه بنده هم در آخر این پست برای توضیحات بند ۱۲ متن، خواهد آمد:
 
 
        

شیخ مالک. مصطفی. دامنه

 
متن حجت الاسلام شیخ‌ مالک رجبی دارابی: هشدار. روزی مردی به دربار کریم‌خان زند میرود و ناله و فریاد سر می‌دهد. کریم‌خان علت را جویا می‌شود، مرد با درشتی می‌گوید: دزد همه اموال‌م را برده است! کریم خان می‌پرسد: وقتی اموالت به سرقت رفت کجا بودی؟! مرد می‌گوید: خواب بودم! کریم‌خان می‌گوید: خب چرا خوابیدی که اموالت را ببرند؟ مرد می‌گوید: من خواب بودم، چون فکر می‌کردم تو بیداری! کریم‌خان سکوت می‌کند و سپس دستور می‌دهد خسارت‌ش را از خزانه جبران کنند و در پایان می‌گوید: این مرد راست گفت! ما باید بیدار باشیم... آهای مسئولین محترم فضای مجازی کشور! آیا بیدار هستید؟ حیا و عفت و پاکدامنی جوانان این مرز و بوم را دزدیدند. این اغتشاشات به خاطر خواب عمیق شماست. این اغتشاشات همان لگد دشمن است بیدار شوید. سه روز قبل سردار نقدی جهت ایراد سخن در جمع روحانیت مجاهد و مبارز در جهت جهاد تبین در ایام فاطمی آمد قم صحبتش تمام شد خودش گفت اگر کسی سوال دارد ما در خدمتیم ..یکی از مبلغین بلند شد گفت جناب سردار سخنانی که گفتید ما همه بلدیم شما بفرمائید چگونه ما بی حجابی ها را کنترل کنیم نتوانست جواب قانع کننده بدهد و دها نفر سوالات دیگر داشتند نتوانست جواب بدهد.
 
 
 
متن آقای مصطفی بابویه دارابی: با سلام خدمت شما جناب حاج آقا رجبی گرامی و سایر اعضای گروه. مبحث خوبی مطرح فرمودید. مبحث حجاب و عفاف. که این روزها بسیار مطرح میباشد. اما بعد: هشدار بسیار جدی: دشمن در صدد آن است که اسلام شیعی. با نگاه آخرالزمانی را از جامعه اسلامی حذف و یا کمرنگ کند و سنگر اول حذف دین اسلام. حذف و کمرنگ کردن حجاب و عفاف در جامعه هست. اما شاید بپرسید حذف اسلام و یا کمرنگ شدن دین اسلام چه عواقبی دارد؟؟ بنده کاملا بصورت پراگماتیستم (عمل گرایانه)و دنیایی به شما جواب میدهم و جواب بسیار خلاصه عرض میشود. تجزیه ایران. شاید بپرسید چگونه به این نتیجه میتوان رسید؟ جواب این است که تکه های ایران را یک نخ تسبیه به هم متصل کرده و آن نخ تسبیح. دین اسلام شیعی با ماهیت آخرالزمانی است. با نبود دین اسلام اون عرب خوزستانی و اهوازی که نفت و گاز زیر پایش است چرا باید با ایران بماند؟ که مشاهده میکنیم با وجود اینهمه منابع پرسود در استان خوزستان و اهواز. این استان جزو مناطق محروم قرار میگیرد و کمترین امکانات در اختیارشان است ولی متاسفانه اکثر بودجه کشور کجا مصرف میشود؟ تهران. خب با این تفاصیل اون عرب خوزستانی چرا با ما (ایران) مانده؟ بخاطر وجود یک نخ تسبیح یعنی اسلام. یا اون ترک تبریزی و اردبیلی چرا با اینکه خودشان قطب صنعتی کشورن با ایران مانده اند؟ اسلام. اون سنی بلوچ با وجود کمترین بهرمندی از امکانات کشور چرا با ایران مانده؟ بخاطر اسلام شیعی آخرالزمانی. یا اون کُرد سنی چرا با ایران مانده؟؟؟ و میبینیم این استانها غالبا از نقاط محروم محسوب میشوند و اکثر امکانات کجا مصرف میشود؟ تهران فارس زبان (آریایی) دشمن هم روی دو گسل بیشتر زوم کرده ۱- گسل قومیتی (پان ترکی .پان عربی.پان آریائی.پان پلوچ. پان کُرد.و...) ۲- گسل دینی و مذهبی. پس اگر دین اسلام نباشد یعنی عملا تجزیه ایران. پس اگر من جای دشمن باشم چکار میکنم؟ اول نخ تسبیح را پاره میکنیم. و آن نخ تسبیح چیزی نیست جز دین اسلام با نگاه آخرالزمانی. پس میبینیم دشمن در قدم اول زدن اسلام .شروع به کمرنگ کردن حجاب کرده که کمرنگ شدن عفاف و حجاب: سرمنشا اصلی زدن دین اسلام است. (پس این هشدار را جدی بگیریم و همه و همه باید تلاش کنیم)
 
اما راهکار چیست؟
 
۱- بخش قابل توجهی از علت تشدید بی‌حجابی و بدحجابی در جامعه، معلول عملکرد نامطلوب برخی از مسئولین و در واقع واکنش به مشکلات اجتماعی و معیشتی افراد است که با لجبازی در برابر اجرای قوانین و مقررات نمود پیدا کرده است، لذا همان‌گونه که رهبر معظم انقلاب همواره تأکید داشته و دارند، باید احیاء و بازسازی اعتماد عمومی نیز با اقداماتی مانند؛ تشدید مبارزه با فساد و برخورد قاطع و یکسان با همه مفسدین، اصلاح ساختار و سازمان و سیستم‌ها و یا اجرای درست و کامل قوانین و مقررات، به طور جدی در دستور کار مسئولین محترم قرار گیرد. بی‌شک در صورت رفع و حل این مشکل و بازگشت و احیاء اعتماد عمومی، بخش قابل توجهی از مسئله حجاب و عفاف نیز خود به خود حل و مشکل آن برطرف خواهد شد.
 
 
۲- اصلاح نظام آموزشی با تأکید بسیار ویژه بر بخش تربیتی آن با همکاری متخصصین علوم دینی، علوم اجتماعی و کارشناسان روانشناسی و جامعه‌شناسی برای نهادینه‌سازی حجاب در محیط‌های آموزشی از مدرسه تا دانشگاه به‌عنوان مهمترین، اصلی‌ترین، مؤترترین و ماندگارترین بخش کار.
 
 
۳- بازنگری در برنامه‌های رسانه ملی با هدف تولید فیلم و برنامه‌های فاخر در جهت ترویج حجاب با توجه به نقش اساسی که صدا و سیما در تعلیم و تربیت عمومی دارد.
متأسفانه در حال حاضر در بسیاری از فیلم‌های ایرانی، خواسته یا ناخواسته چهره خانواده‌های متدین و به‌خصوص زنان محجبه مخدوش و از نظر تحصیلی، رفتاری، اخلاقی و حتی اقتصادی بد و ناموفق و بالعکس خانم‌های مانتویی موفق و متین و موقر و توأم با آرامش خیال جلوه داده می‌شوند.
 
 
۴- تسریع در ابلاغ و اجرای قانون صیانت از فضای مجازی به‌عنوان سرمنشاء بسیار مهم و اصلی بروز و گسترش ناهنجاری‌های اخلاقی در جامعه.
 
 
۵- ترغیب شعرا و نیز نویسندگان و طراحان کتاب کودک به طراحی و تدوین محتواهایی که به نوعی مروج حجاب و عفاف هستند.
 
 
۶- برگزاری اردوهای فرهنگی توجیحی و تفریحی برای طراحان البسه و طراحان نقش روی البسه، کیف مدرسه و بسته‌بندی کالاها و نظایر آن.
 
 
۷- ترغیب مراکز تولید اسباب بازی به ساخت اسباب‌بازی‌هایی که به نوعی مروج حجاب و عفاف هستند.
 
 
۸- برگزاری اردوهای عمومی تفریحی و تربیتی با محوریت حجاب و عفاف برای اقشار و اصناف مختلف از جمله؛ کارمندان دولت، پرستاران و معلمین زن با هدف ترویج حجاب برای هر دو گروه با حجاب و بدحجاب با همفکری کارشناسان حرفه‌ای روانشناسی، جامعه‌شناسی و حوزوی و با کمک دستگاههای ذیربط از جمله؛ آموزش و پرورش، بسیج و سازمان تبلیغات اسلامی.
 
 
۹- برگزاری دوره های آموزشی تخصصی در این زمینه برای معلمین زن مدارس و تربیت تخصصی بانوان مربی و یا آمر به معروف و ناهی از منکر با کمک حوزه های علمیه خواهران.
 
 
۱۰- کار فرهنگی برای خانواده‌ها با کمک مساجد با حضور در مجتمع‌ها و بین خانواده‌ها با محوریت ائمه جمعه و جماعات و کمک طلاب خواهر و معلمین زن واجدشرایط.
 
 
۱۱- کار فرهنگی ترغیبی و تشویقی و تبیینی برای دانش آموزان با مشارکت مدارس و مساجد و حوزه‌های علمیه.
 
 
۱۲- اجرای آموزش‌های حرفه‌ای برای تغییر و اصلاح رفتار آمران به معروف و ناهیان منکر به‌ویژه گشت ارشاد در برخورد با بدحجاب‌ها به عنوان یک هموطن ایرانی.
 
 
۱۳- پژوهش در مورد آثار نامطلوب استفاده بیش از حد از لوازم آرایشی در ابعاد مختلف فرهنگی اجتماعی، اقتصادی، سلامت فردی و ... و تبیین و قیاس آن با سایر کشورها برای افکار عمومی.
 
 
۱۴- پژوهش در مورد علت بالا بودن آمار ناهنجاریهای اخلاقی و تجاوز به زنان در غرب و تبیین آن برای خانواده‌ها.
 
 
۱۵- بیان نظرات صاحب‌نظران بی‌طرف غربی و شرقی در مورد اثرات مثبت حجاب با کمک رسانه‌ها و فضای مجازی.
 
 
۱۶- اختصاص موضوع انشا و تحقیق دانش آموزی به موضوع حجاب و عفاف و آثار مطلوب آن در جامعه و خانواده.
 
 
۱۷- ترغیب دانشجویان به ویژه دانشجویان رشته های علوم اجتماعی به تهیه مقاله، تدوین پایان نامه و رساله با موضوع حجاب و عفاف.
 
 
۱۸- انجام پروژه‌ها مطالعاتی و بیان پیشینه حجاب در ادیان مختلف و در ایران باستان و سایر کشورها.
 
 
۱۹- پژوهش در مورد میزان تهدیدات و آسیب‌پذیری زنان بد پوشش و تعرض به زنان بی‌حجاب و بدحجاب نسبت به محجبه و انتقال آن به افکار عمومی جامعه با روش‌های حرفه‌ای.
 
 
۲۰- تربیت و اعزام مبلغین حرفه‌ای حجاب و عفاف به مساجد، مدارس، ادارات و سایر مراکز دولتی و غیردولتی و اماکنی مانند؛ مترو، ترمینال‌های مسافربری و فرودگاه‌ها.
 
 
۲۱- استفاده از ظرفیت ناوگان حمل و نقل هوایی، دریایی، ریلی و زمینی مانند؛ فضای داخل ایستگاه‌ها یا داخل تاکسی و اتوبوس و قطار یا هواپیما برای تبلیغ و ترویج حجاب و عفاف.
 
 
۲۲- الزام شهرداری‌ها به طراحی دیوارنوشته و نصب تابلوهای ترجیحاً ترغیبی و نیز هشداردهنده و انذاردهنده در مورد حجاب با استفاده از آیات و روایات اسلامی.
 
 
۲۳- ایجاد سایت، کانال و گروه تخصصی با موضوع حجاب و عفاف در فضای مجازی با کمک فعالان واجدشرایط فضای مجازی و یا از طریق دستگاهها و نهادهای ذیربط مانند حوزه‌های علمیه و ارشاد.
 
 
۲۴- تولید فیلم و انیمیشن و کلیپ حرفه‌ای و کارشناسی شده در رسانه ملی و فضای مجازی در مورد پیامدهای مثبت و منفی حجاب و عفاف با تشکیل گروه‌های مردمی و دولتی تخصصی.
 
 
۲۵- ترغیب و تشویق کارگردانان و تهیه کنندگان متعهد به تولید فیلم‌های ارزشی و فاخر که به‌طور مستقیم و ترجیحاً غیرمستقیم مروج و معرف حجاب و عفاف باشند.
 
 
۲۶- ترغیب و تشویق تولیدکنندگان و طراحان البسه و سایر محصولات مروج فرهنگ و عفاف.
 
 
۲۷- ساخت ورزشگاه و مراکز تفریحی و خدماتی ویژه بانوان محجبه و یا اختصاص تخفیف و تسهیلات ویژه از سوی مراکز موجود به آنها.
 
 
۲۸- اختصاص یارانه به چادر و پوشش اسلامی با حمایت و مساعدت دولت.
 
 
۲۹- اختصاص امتیازات ویژه به بانوان محجبه در تمام بخش‌ها و دستگاه‌ها.
 
 
۳۰- اتخاذ تدابیر لازم برای خنثی‌سازی اثرات مخرب شبکه‌های تلویزیونی ماهواره‌ای اعم از آفندی و یا پدافندی با اقداماتی مانند؛ ایجاد اختلال در پخش برنامه‌های آنها، روشنگری یا ساخت فیلم‌های فاخر و سایر اقدامات مشابه.
 
 
۳۱- اخطار به کسبه و لباس فروشی‌های نامتعارف و جمع آوری لباس‌های مبتذل از فروشگاه‌ها.
 
 
۳۲- برخورد با طراحان، تولیدکنندگان و فروشندگان البسه و سایر محصولات مغایر با حجاب و عفاف.
 
 
۳۳- گسترش و افزایش گشت ارشاد با رویکرد جدید و ترجیحاً تشویقی و تبلیغی.
 
 
۳۴- برخورد قضایی با مغرضین و مزدوران بیگانه که مروج ناهنجاری‌های اخلاقی در داخل کشور هستند.
 
 
۳۵- فراهم نمودن شرایط برای ایجاد ارتباط صمیمانه بانوان محجبه واجد‌شرایط با افراد بدحجاب با هدف ایجاد وحدت عاطفی و جذب و ترویج و تعمیم فرهنگ حجاب و عفاف. از اینکه مطالب طولانی شد از همه عزیزان پوزش میطلبم. ارادتمند دوستان: مصطفی. پایان.
 
 
پاسخ کوتاه دامنه: جناب آقای مصطفی بابویه سلام و عرض خداقوت و عزت. به نظرم دست به تدوین متن مفیدی زده‌اید. اگر اجازه دهید کامل آن را در وبلاگم دامنه منتشر کنم. چون زحمت یک پژوهش درین متن دیده می‌شود. من روی بند ۱۲ یک نظری کوتاه می‌دهم: در قرن های گذشته به «آمرِ به معروف و ناهیِ از منکر» می‌گفتند: «مُحتسِب» چون این امور را حِسبه می‌گویند، یعنی تشکیلات نظارتی بر امور مردم از پاکیزگی گرفته تا شهرداری و محیط و اقتصاد و حمام و دکان و عروسی، عزاداری و مراسم و سیاست و ... . شهید آیت الله مطهری از کتاب کافی روایت نقل کرده که امر به معروف آن چیزی است که زمین بدان آباد می شود. و به عبارتی تمام امور به همین امر به معروف و نهی از منکر بستگی دارد. به نظرم یک اصل حیاتی اسلامی است که البته شرط و پیش‌نیاز دارد و باید آن را دقیقاً در عمل رعایت کرد.
 
بیست (یا بیشتر) سال پیش در داراب‌کلا ستاد امر به معروف و نهی از منکر تأسیس شده بود و از ما هم در کمال تعجب و شگفتی دعوت به عضویت شد و فرم توزیع شد و ... . آن ایام، من کتاب شهید مطهری را خوانده بودم که داستان محتسب را -که قصاب را امر و نهی کرد- مفصل مطرح کرد بود. آنجا هم به آنها گفتم چند شرط دارد امر یا نهی، که اگر درست رعایت نشود، این دستور دینی مهم، نه فقط مؤثر نمی‌افتد، بلکه وارونه می‌شود و به داروغگی و دروغ و ریاکاری می‌انجامد. البته دیگر هم سراغ ما نیامد آن ستاد داراب‌کلا. چون جناب‌عالی معمولاً پس از نظردادن بنده، مباحثه را دنبال نمی‌کنی و با یک جمله‌کوتاه خاتمه می‌دهی به بحثم با خودت، بنده هم به حد همین یک کف دست بسنده کردم. ممنونم که روی مسائل به ژرفا می‌روی. تحسین می‌کنم شیوه‌نامه‌ی جناب‌عالی را. با ارادت: ابراهیم.
Notes ۱
پست شده در شنبه, ۲۶ آذر ۱۴۰۱
بازدید ها : ۱۷۲
ساعت پست : ۰۹:۵۴
مشخصات پست

یک خاطره‌ام از عشقی گرگانی

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
یک خاطره‌ام از عشقی گرگانی

به قلم دامنه. خاطرات جبهه و جنگ ( ۱۲۲ ) به نام خدا. سلام. به رزمنده‌ی عشقی گرگانی که مقنّی قوی و قدَری بود و آمده بود جبهه و همسنگرم شد توی جوفیر گفتم از کندن کانال شناسایی چه حسی داری؟ با لهجه‌ی زیبای گرگانی -که به مشهدی شباهت می‌زند- گفت وقتی توی بلاد قنات و چاه می‌کندم یا نوکند می‌کردم، همیشه این فکر را در سرم می‌پروراندم که حتی اگر یک قطره ازین آب چاه و قنات، به یک پرنده هم برسد -چه رسد به انسان اشرف مخلوقات- کاری می‌کند که من به دوزخ نروم! حالا این کانال که در جهاد فی سبیل الله است با من چه‌ها که نمی‌کند.

 

پیش خود فهمیدم این آقای عشقی مقنّی، عین آن چاه‌کَن که بوعلی سینای فیلسوف را با پاسخش، شرمیگن کرده بود، چقدر عارف و واصل است. همان جواب به بوعلی که من گرچه چاه‌کن هستم اما بر نفسِ سرکش خود حاکمم ولی تو در دربار شاه، گوش به فرمان شاهی!!!

 

 

تابستان سال ۱۳۶۲ جبهه جوفیر. ایستاده: از چپ:

بنده، خوش‌اثرم، عشقی گرگانی. سید عسکری شفیعی

 

 

کنار کارون - اینجا - خاطره‌انگیز برای رزمنده‌ها

 

روزی به عشقی گرگانی دوست‌داشتنی گفتم می‌روم مرخصی شش ساعته به اهواز کنار رود کارون آب طالبی و هویج بستنی بخورم، می‌آیی بریم؟ به شوخی گفت: شهر بیام شرّ می‌شه! خواست بگوید حالا که نزدیک چهار ماه متوالی در خط مقدم و پشت خاکریز، خاک‌مالیزه (بر وزن گالوانیزه)  شده، اگر به شهر در آید، همه(زن تا مرد)  از دیدنش مثل داستان اصحاب کهف انگشت به دهان می‌شوند و شوکه می‌شن! بگذرم. عور نشم! چند عکس دارم از عشقی عزیز که یکی را می‌گذارم. یکی هم عکسی از لبِ کارون است که من نداشتم اما از دوست محترمم جناب علی عسکری مزینانی (مدیر شاهدان کویر مزینان)زادگاه زنده‌یاد دکتر علی شریعتی گرفتم. لبِ کارون در اهواز است که ایام جنگ، گاه از خط و خاکریز اینجا می‌آمدیم و یک دمی می‌زدیم و هوای تازه به شُش می‌زدیم. خصوصا" منِ طالبی دارابی! که آب طالبی اهوازی زیاد علاقه داشتم و لیوانش هم حد پارچ بود جول‌دِله که هر چه هود می‌کشیدی به تَه نمی‌رسیدی. چه رمقی هم به رزمنده می‌داد همان دو سه ساعت مرخصی لبِ رود کارون. آنچه درین قسمت نوشتم مال سال ۱۳۶۲ بود که با آق سید عسکری شفیعی و آقا حسن آهنگر (مرحوم کِل مرتضی) با هم بودیم خط و جبهه. ۲۶ آذر ۱۴۰۱ ابراهیم طالبی دارابی دامنه.

دیدن یا نوشتن نظرات : ۰
پست شده در شنبه, ۲۶ آذر ۱۴۰۱
بازدید ها : ۱۷۲
ساعت پست : ۰۹:۵۴
دنبال کننده

یک خاطره‌ام از عشقی گرگانی

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
یک خاطره‌ام از عشقی گرگانی

به قلم دامنه. خاطرات جبهه و جنگ ( ۱۲۲ ) به نام خدا. سلام. به رزمنده‌ی عشقی گرگانی که مقنّی قوی و قدَری بود و آمده بود جبهه و همسنگرم شد توی جوفیر گفتم از کندن کانال شناسایی چه حسی داری؟ با لهجه‌ی زیبای گرگانی -که به مشهدی شباهت می‌زند- گفت وقتی توی بلاد قنات و چاه می‌کندم یا نوکند می‌کردم، همیشه این فکر را در سرم می‌پروراندم که حتی اگر یک قطره ازین آب چاه و قنات، به یک پرنده هم برسد -چه رسد به انسان اشرف مخلوقات- کاری می‌کند که من به دوزخ نروم! حالا این کانال که در جهاد فی سبیل الله است با من چه‌ها که نمی‌کند.

 

پیش خود فهمیدم این آقای عشقی مقنّی، عین آن چاه‌کَن که بوعلی سینای فیلسوف را با پاسخش، شرمیگن کرده بود، چقدر عارف و واصل است. همان جواب به بوعلی که من گرچه چاه‌کن هستم اما بر نفسِ سرکش خود حاکمم ولی تو در دربار شاه، گوش به فرمان شاهی!!!

 

 

تابستان سال ۱۳۶۲ جبهه جوفیر. ایستاده: از چپ:

بنده، خوش‌اثرم، عشقی گرگانی. سید عسکری شفیعی

 

 

کنار کارون - اینجا - خاطره‌انگیز برای رزمنده‌ها

 

روزی به عشقی گرگانی دوست‌داشتنی گفتم می‌روم مرخصی شش ساعته به اهواز کنار رود کارون آب طالبی و هویج بستنی بخورم، می‌آیی بریم؟ به شوخی گفت: شهر بیام شرّ می‌شه! خواست بگوید حالا که نزدیک چهار ماه متوالی در خط مقدم و پشت خاکریز، خاک‌مالیزه (بر وزن گالوانیزه)  شده، اگر به شهر در آید، همه(زن تا مرد)  از دیدنش مثل داستان اصحاب کهف انگشت به دهان می‌شوند و شوکه می‌شن! بگذرم. عور نشم! چند عکس دارم از عشقی عزیز که یکی را می‌گذارم. یکی هم عکسی از لبِ کارون است که من نداشتم اما از دوست محترمم جناب علی عسکری مزینانی (مدیر شاهدان کویر مزینان)زادگاه زنده‌یاد دکتر علی شریعتی گرفتم. لبِ کارون در اهواز است که ایام جنگ، گاه از خط و خاکریز اینجا می‌آمدیم و یک دمی می‌زدیم و هوای تازه به شُش می‌زدیم. خصوصا" منِ طالبی دارابی! که آب طالبی اهوازی زیاد علاقه داشتم و لیوانش هم حد پارچ بود جول‌دِله که هر چه هود می‌کشیدی به تَه نمی‌رسیدی. چه رمقی هم به رزمنده می‌داد همان دو سه ساعت مرخصی لبِ رود کارون. آنچه درین قسمت نوشتم مال سال ۱۳۶۲ بود که با آق سید عسکری شفیعی و آقا حسن آهنگر (مرحوم کِل مرتضی) با هم بودیم خط و جبهه. ۲۶ آذر ۱۴۰۱ ابراهیم طالبی دارابی دامنه.

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی

به قلم دامنه. خاطرات جبهه و جنگ ( ۱۲۲ ) به نام خدا. سلام. به رزمنده‌ی عشقی گرگانی که مقنّی قوی و قدَری بود و آمده بود جبهه و همسنگرم شد توی جوفیر گفتم از کندن کانال شناسایی چه حسی داری؟ با لهجه‌ی زیبای گرگانی -که به مشهدی شباهت می‌زند- گفت وقتی توی بلاد قنات و چاه می‌کندم یا نوکند می‌کردم، همیشه این فکر را در سرم می‌پروراندم که حتی اگر یک قطره ازین آب چاه و قنات، به یک پرنده هم برسد -چه رسد به انسان اشرف مخلوقات- کاری می‌کند که من به دوزخ نروم! حالا این کانال که در جهاد فی سبیل الله است با من چه‌ها که نمی‌کند.

 

پیش خود فهمیدم این آقای عشقی مقنّی، عین آن چاه‌کَن که بوعلی سینای فیلسوف را با پاسخش، شرمیگن کرده بود، چقدر عارف و واصل است. همان جواب به بوعلی که من گرچه چاه‌کن هستم اما بر نفسِ سرکش خود حاکمم ولی تو در دربار شاه، گوش به فرمان شاهی!!!

 

 

تابستان سال ۱۳۶۲ جبهه جوفیر. ایستاده: از چپ:

بنده، خوش‌اثرم، عشقی گرگانی. سید عسکری شفیعی

 

 

کنار کارون - اینجا - خاطره‌انگیز برای رزمنده‌ها

 

روزی به عشقی گرگانی دوست‌داشتنی گفتم می‌روم مرخصی شش ساعته به اهواز کنار رود کارون آب طالبی و هویج بستنی بخورم، می‌آیی بریم؟ به شوخی گفت: شهر بیام شرّ می‌شه! خواست بگوید حالا که نزدیک چهار ماه متوالی در خط مقدم و پشت خاکریز، خاک‌مالیزه (بر وزن گالوانیزه)  شده، اگر به شهر در آید، همه(زن تا مرد)  از دیدنش مثل داستان اصحاب کهف انگشت به دهان می‌شوند و شوکه می‌شن! بگذرم. عور نشم! چند عکس دارم از عشقی عزیز که یکی را می‌گذارم. یکی هم عکسی از لبِ کارون است که من نداشتم اما از دوست محترمم جناب علی عسکری مزینانی (مدیر شاهدان کویر مزینان)زادگاه زنده‌یاد دکتر علی شریعتی گرفتم. لبِ کارون در اهواز است که ایام جنگ، گاه از خط و خاکریز اینجا می‌آمدیم و یک دمی می‌زدیم و هوای تازه به شُش می‌زدیم. خصوصا" منِ طالبی دارابی! که آب طالبی اهوازی زیاد علاقه داشتم و لیوانش هم حد پارچ بود جول‌دِله که هر چه هود می‌کشیدی به تَه نمی‌رسیدی. چه رمقی هم به رزمنده می‌داد همان دو سه ساعت مرخصی لبِ رود کارون. آنچه درین قسمت نوشتم مال سال ۱۳۶۲ بود که با آق سید عسکری شفیعی و آقا حسن آهنگر (مرحوم کِل مرتضی) با هم بودیم خط و جبهه. ۲۶ آذر ۱۴۰۱ ابراهیم طالبی دارابی دامنه.

دیدن یا نوشتن نظرات : ۰
یک خاطره‌ام از عشقی گرگانی

یک خاطره‌ام از عشقی گرگانی

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
یک خاطره‌ام از عشقی گرگانی

به قلم دامنه. خاطرات جبهه و جنگ ( ۱۲۲ ) به نام خدا. سلام. به رزمنده‌ی عشقی گرگانی که مقنّی قوی و قدَری بود و آمده بود جبهه و همسنگرم شد توی جوفیر گفتم از کندن کانال شناسایی چه حسی داری؟ با لهجه‌ی زیبای گرگانی -که به مشهدی شباهت می‌زند- گفت وقتی توی بلاد قنات و چاه می‌کندم یا نوکند می‌کردم، همیشه این فکر را در سرم می‌پروراندم که حتی اگر یک قطره ازین آب چاه و قنات، به یک پرنده هم برسد -چه رسد به انسان اشرف مخلوقات- کاری می‌کند که من به دوزخ نروم! حالا این کانال که در جهاد فی سبیل الله است با من چه‌ها که نمی‌کند.

 

پیش خود فهمیدم این آقای عشقی مقنّی، عین آن چاه‌کَن که بوعلی سینای فیلسوف را با پاسخش، شرمیگن کرده بود، چقدر عارف و واصل است. همان جواب به بوعلی که من گرچه چاه‌کن هستم اما بر نفسِ سرکش خود حاکمم ولی تو در دربار شاه، گوش به فرمان شاهی!!!

 

 

تابستان سال ۱۳۶۲ جبهه جوفیر. ایستاده: از چپ:

بنده، خوش‌اثرم، عشقی گرگانی. سید عسکری شفیعی

 

 

کنار کارون - اینجا - خاطره‌انگیز برای رزمنده‌ها

 

روزی به عشقی گرگانی دوست‌داشتنی گفتم می‌روم مرخصی شش ساعته به اهواز کنار رود کارون آب طالبی و هویج بستنی بخورم، می‌آیی بریم؟ به شوخی گفت: شهر بیام شرّ می‌شه! خواست بگوید حالا که نزدیک چهار ماه متوالی در خط مقدم و پشت خاکریز، خاک‌مالیزه (بر وزن گالوانیزه)  شده، اگر به شهر در آید، همه(زن تا مرد)  از دیدنش مثل داستان اصحاب کهف انگشت به دهان می‌شوند و شوکه می‌شن! بگذرم. عور نشم! چند عکس دارم از عشقی عزیز که یکی را می‌گذارم. یکی هم عکسی از لبِ کارون است که من نداشتم اما از دوست محترمم جناب علی عسکری مزینانی (مدیر شاهدان کویر مزینان)زادگاه زنده‌یاد دکتر علی شریعتی گرفتم. لبِ کارون در اهواز است که ایام جنگ، گاه از خط و خاکریز اینجا می‌آمدیم و یک دمی می‌زدیم و هوای تازه به شُش می‌زدیم. خصوصا" منِ طالبی دارابی! که آب طالبی اهوازی زیاد علاقه داشتم و لیوانش هم حد پارچ بود جول‌دِله که هر چه هود می‌کشیدی به تَه نمی‌رسیدی. چه رمقی هم به رزمنده می‌داد همان دو سه ساعت مرخصی لبِ رود کارون. آنچه درین قسمت نوشتم مال سال ۱۳۶۲ بود که با آق سید عسکری شفیعی و آقا حسن آهنگر (مرحوم کِل مرتضی) با هم بودیم خط و جبهه. ۲۶ آذر ۱۴۰۱ ابراهیم طالبی دارابی دامنه.

به قلم دامنه. خاطرات جبهه و جنگ ( ۱۲۲ ) به نام خدا. سلام. به رزمنده‌ی عشقی گرگانی که مقنّی قوی و قدَری بود و آمده بود جبهه و همسنگرم شد توی جوفیر گفتم از کندن کانال شناسایی چه حسی داری؟ با لهجه‌ی زیبای گرگانی -که به مشهدی شباهت می‌زند- گفت وقتی توی بلاد قنات و چاه می‌کندم یا نوکند می‌کردم، همیشه این فکر را در سرم می‌پروراندم که حتی اگر یک قطره ازین آب چاه و قنات، به یک پرنده هم برسد -چه رسد به انسان اشرف مخلوقات- کاری می‌کند که من به دوزخ نروم! حالا این کانال که در جهاد فی سبیل الله است با من چه‌ها که نمی‌کند.

 

پیش خود فهمیدم این آقای عشقی مقنّی، عین آن چاه‌کَن که بوعلی سینای فیلسوف را با پاسخش، شرمیگن کرده بود، چقدر عارف و واصل است. همان جواب به بوعلی که من گرچه چاه‌کن هستم اما بر نفسِ سرکش خود حاکمم ولی تو در دربار شاه، گوش به فرمان شاهی!!!

 

 

تابستان سال ۱۳۶۲ جبهه جوفیر. ایستاده: از چپ:

بنده، خوش‌اثرم، عشقی گرگانی. سید عسکری شفیعی

 

 

کنار کارون - اینجا - خاطره‌انگیز برای رزمنده‌ها

 

روزی به عشقی گرگانی دوست‌داشتنی گفتم می‌روم مرخصی شش ساعته به اهواز کنار رود کارون آب طالبی و هویج بستنی بخورم، می‌آیی بریم؟ به شوخی گفت: شهر بیام شرّ می‌شه! خواست بگوید حالا که نزدیک چهار ماه متوالی در خط مقدم و پشت خاکریز، خاک‌مالیزه (بر وزن گالوانیزه)  شده، اگر به شهر در آید، همه(زن تا مرد)  از دیدنش مثل داستان اصحاب کهف انگشت به دهان می‌شوند و شوکه می‌شن! بگذرم. عور نشم! چند عکس دارم از عشقی عزیز که یکی را می‌گذارم. یکی هم عکسی از لبِ کارون است که من نداشتم اما از دوست محترمم جناب علی عسکری مزینانی (مدیر شاهدان کویر مزینان)زادگاه زنده‌یاد دکتر علی شریعتی گرفتم. لبِ کارون در اهواز است که ایام جنگ، گاه از خط و خاکریز اینجا می‌آمدیم و یک دمی می‌زدیم و هوای تازه به شُش می‌زدیم. خصوصا" منِ طالبی دارابی! که آب طالبی اهوازی زیاد علاقه داشتم و لیوانش هم حد پارچ بود جول‌دِله که هر چه هود می‌کشیدی به تَه نمی‌رسیدی. چه رمقی هم به رزمنده می‌داد همان دو سه ساعت مرخصی لبِ رود کارون. آنچه درین قسمت نوشتم مال سال ۱۳۶۲ بود که با آق سید عسکری شفیعی و آقا حسن آهنگر (مرحوم کِل مرتضی) با هم بودیم خط و جبهه. ۲۶ آذر ۱۴۰۱ ابراهیم طالبی دارابی دامنه.

Notes ۰
پست شده در جمعه, ۱۸ آذر ۱۴۰۱
بازدید ها : ۳۵۴
ساعت پست : ۱۱:۲۹
مشخصات پست

کتاب عشق پنجم

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی

به قلم دامنه: مسائل فکری: به نام خدا. سلام. کتاب‌هایی‌ست که از همان طرح جلد و طرز چاپ دل را خوش می‌کند مثل این کتاب «عشق پنجم» گردآوری آقای محمدحسین دیزجی. دارم می‌خوانمش. در فضای مجازی درباره‌ی کتاب -این کالای راهبردی و راهبَری- معمولا" می‌نویسم، لذا باز از کتاب گفتم تا ازین گران‌متاع دوری نکنیم. عشق پنجم سرنوشت بچه‌های دوره‌ی دبیرستانی جنگه که تلاش‌هایی زائدالوصف (=فوقِ بیان و وصف‌ناشدنی) صورت داده سرانجام مرآت ما شدند، با شهادت؛ که به قول امام ره حتی خانواده‌های‌شان "چشم و چراغ ملتند". یک جای این کتاب چقدر زیباست گویی دارد حالات ماها را توی آن ایام نشان می‌ده:

 

کتاب

«عشق پنجم»

عکس : دامنه

گردآوری آقای محمدحسین دیزجی

 

شهید علیرضا افتخاری‌پور پول توجیبی را با برادرش روی هم می‌گذاشتند کتاب می‌خریدند. کتاب ۲۵ ریال بود پول توجیبی ۵ ریال. باید چند بار از خیرِ پول توجیبی و خرید خوراکی برای خودشان می‌گذشتند تا یک کتاب به کتابخانه‌ی کوچک آن‌ها اضافه می‌شد. یاد آورم یکی از کارهای سترگ روحانیان داراب‌کلا در اوائل انقلاب را، که با همت آنان و پیش‌قراولی مرحوم حجت‌الاسلام صادق‌الوعد، مغازه‌ی زیر بالخانه‌ی قدیمی مرحوم کِل اکبر رجبی (پشت انبارنفت آقایان مهاجر) را اجاره کرده و آن را با تابلویی درشت با خط خوش "کتابخانه‌ی اَمانی داراب‌کلا" نام نهاده بودند. نگاه به آن دل آدم می‌ربود. شده بود پاتوق دائم ما. کتاب کارِ خود را می‌کند. کسی خوب کتاب خوانَد فهم (قوی‌ترین عنصر وجودی) در خود خواهدافزود. شهید افتخاری‌پور از ارتباط با مردم شروع کرد آرام‌آرام‌ به ارتباط با خدا رسید. راه خدا، از راه مردم می‌گذرد. چه الگوهای دبیرستانی داریم. در باره‌ی شهیدی دیگر به نام حسین شفیعی که درین کتاب شرح حالش زیبا ترسیم شد به این پست بنده با عنوان " نگاهی نو به شهید حسین شفیعی" رجوع شود.

دیدن یا نوشتن نظرات : ۰
پست شده در جمعه, ۱۸ آذر ۱۴۰۱
بازدید ها : ۳۵۴
ساعت پست : ۱۱:۲۹
دنبال کننده

کتاب عشق پنجم

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
کتاب عشق پنجم

به قلم دامنه: مسائل فکری: به نام خدا. سلام. کتاب‌هایی‌ست که از همان طرح جلد و طرز چاپ دل را خوش می‌کند مثل این کتاب «عشق پنجم» گردآوری آقای محمدحسین دیزجی. دارم می‌خوانمش. در فضای مجازی درباره‌ی کتاب -این کالای راهبردی و راهبَری- معمولا" می‌نویسم، لذا باز از کتاب گفتم تا ازین گران‌متاع دوری نکنیم. عشق پنجم سرنوشت بچه‌های دوره‌ی دبیرستانی جنگه که تلاش‌هایی زائدالوصف (=فوقِ بیان و وصف‌ناشدنی) صورت داده سرانجام مرآت ما شدند، با شهادت؛ که به قول امام ره حتی خانواده‌های‌شان "چشم و چراغ ملتند". یک جای این کتاب چقدر زیباست گویی دارد حالات ماها را توی آن ایام نشان می‌ده:

 

کتاب

«عشق پنجم»

عکس : دامنه

گردآوری آقای محمدحسین دیزجی

 

شهید علیرضا افتخاری‌پور پول توجیبی را با برادرش روی هم می‌گذاشتند کتاب می‌خریدند. کتاب ۲۵ ریال بود پول توجیبی ۵ ریال. باید چند بار از خیرِ پول توجیبی و خرید خوراکی برای خودشان می‌گذشتند تا یک کتاب به کتابخانه‌ی کوچک آن‌ها اضافه می‌شد. یاد آورم یکی از کارهای سترگ روحانیان داراب‌کلا در اوائل انقلاب را، که با همت آنان و پیش‌قراولی مرحوم حجت‌الاسلام صادق‌الوعد، مغازه‌ی زیر بالخانه‌ی قدیمی مرحوم کِل اکبر رجبی (پشت انبارنفت آقایان مهاجر) را اجاره کرده و آن را با تابلویی درشت با خط خوش "کتابخانه‌ی اَمانی داراب‌کلا" نام نهاده بودند. نگاه به آن دل آدم می‌ربود. شده بود پاتوق دائم ما. کتاب کارِ خود را می‌کند. کسی خوب کتاب خوانَد فهم (قوی‌ترین عنصر وجودی) در خود خواهدافزود. شهید افتخاری‌پور از ارتباط با مردم شروع کرد آرام‌آرام‌ به ارتباط با خدا رسید. راه خدا، از راه مردم می‌گذرد. چه الگوهای دبیرستانی داریم. در باره‌ی شهیدی دیگر به نام حسین شفیعی که درین کتاب شرح حالش زیبا ترسیم شد به این پست بنده با عنوان " نگاهی نو به شهید حسین شفیعی" رجوع شود.

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی

به قلم دامنه: مسائل فکری: به نام خدا. سلام. کتاب‌هایی‌ست که از همان طرح جلد و طرز چاپ دل را خوش می‌کند مثل این کتاب «عشق پنجم» گردآوری آقای محمدحسین دیزجی. دارم می‌خوانمش. در فضای مجازی درباره‌ی کتاب -این کالای راهبردی و راهبَری- معمولا" می‌نویسم، لذا باز از کتاب گفتم تا ازین گران‌متاع دوری نکنیم. عشق پنجم سرنوشت بچه‌های دوره‌ی دبیرستانی جنگه که تلاش‌هایی زائدالوصف (=فوقِ بیان و وصف‌ناشدنی) صورت داده سرانجام مرآت ما شدند، با شهادت؛ که به قول امام ره حتی خانواده‌های‌شان "چشم و چراغ ملتند". یک جای این کتاب چقدر زیباست گویی دارد حالات ماها را توی آن ایام نشان می‌ده:

 

کتاب

«عشق پنجم»

عکس : دامنه

گردآوری آقای محمدحسین دیزجی

 

شهید علیرضا افتخاری‌پور پول توجیبی را با برادرش روی هم می‌گذاشتند کتاب می‌خریدند. کتاب ۲۵ ریال بود پول توجیبی ۵ ریال. باید چند بار از خیرِ پول توجیبی و خرید خوراکی برای خودشان می‌گذشتند تا یک کتاب به کتابخانه‌ی کوچک آن‌ها اضافه می‌شد. یاد آورم یکی از کارهای سترگ روحانیان داراب‌کلا در اوائل انقلاب را، که با همت آنان و پیش‌قراولی مرحوم حجت‌الاسلام صادق‌الوعد، مغازه‌ی زیر بالخانه‌ی قدیمی مرحوم کِل اکبر رجبی (پشت انبارنفت آقایان مهاجر) را اجاره کرده و آن را با تابلویی درشت با خط خوش "کتابخانه‌ی اَمانی داراب‌کلا" نام نهاده بودند. نگاه به آن دل آدم می‌ربود. شده بود پاتوق دائم ما. کتاب کارِ خود را می‌کند. کسی خوب کتاب خوانَد فهم (قوی‌ترین عنصر وجودی) در خود خواهدافزود. شهید افتخاری‌پور از ارتباط با مردم شروع کرد آرام‌آرام‌ به ارتباط با خدا رسید. راه خدا، از راه مردم می‌گذرد. چه الگوهای دبیرستانی داریم. در باره‌ی شهیدی دیگر به نام حسین شفیعی که درین کتاب شرح حالش زیبا ترسیم شد به این پست بنده با عنوان " نگاهی نو به شهید حسین شفیعی" رجوع شود.

دیدن یا نوشتن نظرات : ۰
کتاب عشق پنجم

کتاب عشق پنجم

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
کتاب عشق پنجم

به قلم دامنه: مسائل فکری: به نام خدا. سلام. کتاب‌هایی‌ست که از همان طرح جلد و طرز چاپ دل را خوش می‌کند مثل این کتاب «عشق پنجم» گردآوری آقای محمدحسین دیزجی. دارم می‌خوانمش. در فضای مجازی درباره‌ی کتاب -این کالای راهبردی و راهبَری- معمولا" می‌نویسم، لذا باز از کتاب گفتم تا ازین گران‌متاع دوری نکنیم. عشق پنجم سرنوشت بچه‌های دوره‌ی دبیرستانی جنگه که تلاش‌هایی زائدالوصف (=فوقِ بیان و وصف‌ناشدنی) صورت داده سرانجام مرآت ما شدند، با شهادت؛ که به قول امام ره حتی خانواده‌های‌شان "چشم و چراغ ملتند". یک جای این کتاب چقدر زیباست گویی دارد حالات ماها را توی آن ایام نشان می‌ده:

 

کتاب

«عشق پنجم»

عکس : دامنه

گردآوری آقای محمدحسین دیزجی

 

شهید علیرضا افتخاری‌پور پول توجیبی را با برادرش روی هم می‌گذاشتند کتاب می‌خریدند. کتاب ۲۵ ریال بود پول توجیبی ۵ ریال. باید چند بار از خیرِ پول توجیبی و خرید خوراکی برای خودشان می‌گذشتند تا یک کتاب به کتابخانه‌ی کوچک آن‌ها اضافه می‌شد. یاد آورم یکی از کارهای سترگ روحانیان داراب‌کلا در اوائل انقلاب را، که با همت آنان و پیش‌قراولی مرحوم حجت‌الاسلام صادق‌الوعد، مغازه‌ی زیر بالخانه‌ی قدیمی مرحوم کِل اکبر رجبی (پشت انبارنفت آقایان مهاجر) را اجاره کرده و آن را با تابلویی درشت با خط خوش "کتابخانه‌ی اَمانی داراب‌کلا" نام نهاده بودند. نگاه به آن دل آدم می‌ربود. شده بود پاتوق دائم ما. کتاب کارِ خود را می‌کند. کسی خوب کتاب خوانَد فهم (قوی‌ترین عنصر وجودی) در خود خواهدافزود. شهید افتخاری‌پور از ارتباط با مردم شروع کرد آرام‌آرام‌ به ارتباط با خدا رسید. راه خدا، از راه مردم می‌گذرد. چه الگوهای دبیرستانی داریم. در باره‌ی شهیدی دیگر به نام حسین شفیعی که درین کتاب شرح حالش زیبا ترسیم شد به این پست بنده با عنوان " نگاهی نو به شهید حسین شفیعی" رجوع شود.

به قلم دامنه: مسائل فکری: به نام خدا. سلام. کتاب‌هایی‌ست که از همان طرح جلد و طرز چاپ دل را خوش می‌کند مثل این کتاب «عشق پنجم» گردآوری آقای محمدحسین دیزجی. دارم می‌خوانمش. در فضای مجازی درباره‌ی کتاب -این کالای راهبردی و راهبَری- معمولا" می‌نویسم، لذا باز از کتاب گفتم تا ازین گران‌متاع دوری نکنیم. عشق پنجم سرنوشت بچه‌های دوره‌ی دبیرستانی جنگه که تلاش‌هایی زائدالوصف (=فوقِ بیان و وصف‌ناشدنی) صورت داده سرانجام مرآت ما شدند، با شهادت؛ که به قول امام ره حتی خانواده‌های‌شان "چشم و چراغ ملتند". یک جای این کتاب چقدر زیباست گویی دارد حالات ماها را توی آن ایام نشان می‌ده:

 

کتاب

«عشق پنجم»

عکس : دامنه

گردآوری آقای محمدحسین دیزجی

 

شهید علیرضا افتخاری‌پور پول توجیبی را با برادرش روی هم می‌گذاشتند کتاب می‌خریدند. کتاب ۲۵ ریال بود پول توجیبی ۵ ریال. باید چند بار از خیرِ پول توجیبی و خرید خوراکی برای خودشان می‌گذشتند تا یک کتاب به کتابخانه‌ی کوچک آن‌ها اضافه می‌شد. یاد آورم یکی از کارهای سترگ روحانیان داراب‌کلا در اوائل انقلاب را، که با همت آنان و پیش‌قراولی مرحوم حجت‌الاسلام صادق‌الوعد، مغازه‌ی زیر بالخانه‌ی قدیمی مرحوم کِل اکبر رجبی (پشت انبارنفت آقایان مهاجر) را اجاره کرده و آن را با تابلویی درشت با خط خوش "کتابخانه‌ی اَمانی داراب‌کلا" نام نهاده بودند. نگاه به آن دل آدم می‌ربود. شده بود پاتوق دائم ما. کتاب کارِ خود را می‌کند. کسی خوب کتاب خوانَد فهم (قوی‌ترین عنصر وجودی) در خود خواهدافزود. شهید افتخاری‌پور از ارتباط با مردم شروع کرد آرام‌آرام‌ به ارتباط با خدا رسید. راه خدا، از راه مردم می‌گذرد. چه الگوهای دبیرستانی داریم. در باره‌ی شهیدی دیگر به نام حسین شفیعی که درین کتاب شرح حالش زیبا ترسیم شد به این پست بنده با عنوان " نگاهی نو به شهید حسین شفیعی" رجوع شود.

Notes ۰
پست شده در شنبه, ۱۲ آذر ۱۴۰۱
بازدید ها : ۴۲۴
ساعت پست : ۰۳:۳۰
مشخصات پست

ترکش جنگی و تراکنش بانکی!

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
ترکش جنگی و تراکنش بانکی!

به قلم دامنه: به چه تکیه کنیم؟! ( ۱۱۶ ) خاطرات جبهه و جنگ. به نام خدا. سلام. هشت ماه پیش از شروع جنگ هم، صدام در مرزها ایران را اذیت می‌کرد. زمانی هم که جنگ را آغاز کرد در همان ماه اول، ۱۳ هزار متر مربع خاک ما را اشغال کرد. او بلندپروازانه قصد داشت نظام ایران را ساقط کند و سه جزیره‌ی ایران یعنی دو تُنب و ابوموسی در خلیج فارس را به تصرف خود درآوَرد و حاکم بلامنازع جهان عرب و مسلط بر خلیج فارس و نفت و گاز شود. اما کار او فقط با مقاومت سرسختانه‌ی رزمندگان ایران گره خورد و تجهیزات مدرن جنگی‌اش، هر بار به غنمیت رزمندگان درمی‌آمد. به‌طوری‌که سپاه در مراحلی، دو هزار تانک از عراق غنیمت گرفت و حتی لشگر زرهی خود را ابتدا با همین تانک‌ها تأسیس نمود. پیامبر خدا ص غنایم جنگی در غزوات و سریات را میان رزمندگان تقسیم می‌کرد. (گویی با کسر خمس) اگر در جنگ عراق علیه‌ی ایران، از آن‌همه غنیمت‌های جنگی، به رزمندگان هم معادل ریالی‌اش می‌دادند (کشکولی نیست!) الآن رزمندگان زندگی‌یی این‌گونه سخت نداشتند که برای یک وام شِندرغاز (=پولِ اندک و کمِ کم) معطل باشند و سال‌های سال به جای داشتن دفترچه‌پس‌انداز، ده‌ها دفترچه‌ی اَقساط! داشته باشند.

 

کافی‌ست همین اندازه از سختیِ کار بدانیم یک رزمنده گاه تا چندماه در داخل لباس رزم می‌ماند و با همان لباس و پوتین، باید آماده‌باش می‌خوابید و حتی یک شب نمی‌توانست لباس راحتی بپوشد. آن هم آن لباس رزمی‌یی که در جبهه به شوخی به جنس و دوخت آن می‌گفتند: ایران‌گونی. چون از گونی هم زِبرتر و خشن‌تر بود. علاوه برین اساسا" توی جبهه، منهای غذا -که واقعا" حال و جان می‌داد به رزمنده- روز و شب با مَرمی و پوکّه و خرجِ تی ان تی گلوله و منوّر (بعضی هم چتر منوّر!!) و بمب و تَرکِش سروکار داشت و بالاترین بازی رزمنده، بازی با گردنی خود بود یعنی همان پلاک جنگی که باید در گردن می‌گذاشتی اگر مفقود شدی و جثّه‌ات رفت زیر خاک و توی آتش، بشود شناسایی‌ات کرد زیرا جنس پلاک نه زنگ می‌زد و نه زود ذوب می‌شد. من پلاک جنگی‌ام و نیز سه تا ترکش‌ها و سربند «زائران کربلا» را هنوز به یادگار دارم. (عکس‌هایی هم درین متن انداختم تا سند برابر ثبت شود!!) عکاس عکس سربند و جمع اعزامی در حیاط مسجدجامع ساری، آق سیدعلی‌اصغر است، سال شصت و چهار و شصت و سه.

 

اگر بروید تن رزمنده را بازبینی کنید می‌بینید یا پا، یا گردن، یا بینی، یا کلّه، یا گوش، یا انگوس و یا پوستِ پشت و رُوش هنوز ریزه‌ترکش توش هست. ای! ای! آن روزها، تعداد ترکِش در بدنِ رزمنده، ملاک و شاخص و معیار ارزش بود ولی حالاها -از آن زمان که اون خطیب مرحوم نمازجمعه، "مانور تجمل" خواند و لباس بسیجی‌ها راگویا "بُنجل" (=به قول محلی دَجو بَجو) خواند- کی قدر این رزمندگان را می‌داند؟! دیگر تَراکُنش بانکی!! شاخص شد و ترکش جنگی رفت پسِ کارش! تا اینجا آمدم، پس سه خاطره هم بگویم البته توی لاین دیگر:

 

 

 

سربند «زائران کربلا» و پلاک جنگی‌ام

در جبهه سال ۱۳۶۴. عکاس: سیدعلی‌اصغر

 

 

جمع اعزامی در حیاط مسجدجامع ساری

عکاس: آق سیدعلی‌اصغر سال ۱۳۶۳

 

 

مرحوم جلیل محسنی شهریور ۱۳۹۷

 

 

من و فامیل‌مان مرحوم جلیل محسنی

عکاس: آقا اسماعیل دارابکلایی

 

به چه تکیه کنیم؟! ( ۱۱۷ ) خاطرات جبهه و جنگ. سه خاطره از جنس دگر. به نام خدا. سلام.

خاطره‌ی یک: یک بار حینِ کندن کانال شناسایی (البته برای مهیاسازی گروه اطلاعات عملیات) عراق ما را دید. از آن سو شروع شد عین وارش توپ و خمپاره ریختن و و ازین سو همه‌ی ما بر زمین‌افتادن و پرت‌وپلاشدن. ترکش‌های بزرگ و داغ و سرخ مثل ماشه (که در آتش، سرخ می‌شود و عین اَنگلِه سوزان) افتاد کنارمان. ترکشی بزرگ در حد یازده سیزده سانت هم صاف آمد میان دو زانویم که دَمرو روی خاک افتاده بودم و کله‌ام را با دو دست گرفته بودم. ترکش، حدِ یک وجب که کم مانده بود مرا نفله کند. شانس آورده بودم. چون هنوز اول زندگی جوانی و مجرّدی‌ام بودم و اگر چِک می‌گرفت آرزوبه‌دل در قبر می‌آرَمیدم.

دیدن یا نوشتن نظرات : ۰
پست شده در شنبه, ۱۲ آذر ۱۴۰۱
بازدید ها : ۴۲۴
ساعت پست : ۰۳:۳۰
دنبال کننده

ترکش جنگی و تراکنش بانکی!

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
ترکش جنگی و تراکنش بانکی!

به قلم دامنه: به چه تکیه کنیم؟! ( ۱۱۶ ) خاطرات جبهه و جنگ. به نام خدا. سلام. هشت ماه پیش از شروع جنگ هم، صدام در مرزها ایران را اذیت می‌کرد. زمانی هم که جنگ را آغاز کرد در همان ماه اول، ۱۳ هزار متر مربع خاک ما را اشغال کرد. او بلندپروازانه قصد داشت نظام ایران را ساقط کند و سه جزیره‌ی ایران یعنی دو تُنب و ابوموسی در خلیج فارس را به تصرف خود درآوَرد و حاکم بلامنازع جهان عرب و مسلط بر خلیج فارس و نفت و گاز شود. اما کار او فقط با مقاومت سرسختانه‌ی رزمندگان ایران گره خورد و تجهیزات مدرن جنگی‌اش، هر بار به غنمیت رزمندگان درمی‌آمد. به‌طوری‌که سپاه در مراحلی، دو هزار تانک از عراق غنیمت گرفت و حتی لشگر زرهی خود را ابتدا با همین تانک‌ها تأسیس نمود. پیامبر خدا ص غنایم جنگی در غزوات و سریات را میان رزمندگان تقسیم می‌کرد. (گویی با کسر خمس) اگر در جنگ عراق علیه‌ی ایران، از آن‌همه غنیمت‌های جنگی، به رزمندگان هم معادل ریالی‌اش می‌دادند (کشکولی نیست!) الآن رزمندگان زندگی‌یی این‌گونه سخت نداشتند که برای یک وام شِندرغاز (=پولِ اندک و کمِ کم) معطل باشند و سال‌های سال به جای داشتن دفترچه‌پس‌انداز، ده‌ها دفترچه‌ی اَقساط! داشته باشند.

 

کافی‌ست همین اندازه از سختیِ کار بدانیم یک رزمنده گاه تا چندماه در داخل لباس رزم می‌ماند و با همان لباس و پوتین، باید آماده‌باش می‌خوابید و حتی یک شب نمی‌توانست لباس راحتی بپوشد. آن هم آن لباس رزمی‌یی که در جبهه به شوخی به جنس و دوخت آن می‌گفتند: ایران‌گونی. چون از گونی هم زِبرتر و خشن‌تر بود. علاوه برین اساسا" توی جبهه، منهای غذا -که واقعا" حال و جان می‌داد به رزمنده- روز و شب با مَرمی و پوکّه و خرجِ تی ان تی گلوله و منوّر (بعضی هم چتر منوّر!!) و بمب و تَرکِش سروکار داشت و بالاترین بازی رزمنده، بازی با گردنی خود بود یعنی همان پلاک جنگی که باید در گردن می‌گذاشتی اگر مفقود شدی و جثّه‌ات رفت زیر خاک و توی آتش، بشود شناسایی‌ات کرد زیرا جنس پلاک نه زنگ می‌زد و نه زود ذوب می‌شد. من پلاک جنگی‌ام و نیز سه تا ترکش‌ها و سربند «زائران کربلا» را هنوز به یادگار دارم. (عکس‌هایی هم درین متن انداختم تا سند برابر ثبت شود!!) عکاس عکس سربند و جمع اعزامی در حیاط مسجدجامع ساری، آق سیدعلی‌اصغر است، سال شصت و چهار و شصت و سه.

 

اگر بروید تن رزمنده را بازبینی کنید می‌بینید یا پا، یا گردن، یا بینی، یا کلّه، یا گوش، یا انگوس و یا پوستِ پشت و رُوش هنوز ریزه‌ترکش توش هست. ای! ای! آن روزها، تعداد ترکِش در بدنِ رزمنده، ملاک و شاخص و معیار ارزش بود ولی حالاها -از آن زمان که اون خطیب مرحوم نمازجمعه، "مانور تجمل" خواند و لباس بسیجی‌ها راگویا "بُنجل" (=به قول محلی دَجو بَجو) خواند- کی قدر این رزمندگان را می‌داند؟! دیگر تَراکُنش بانکی!! شاخص شد و ترکش جنگی رفت پسِ کارش! تا اینجا آمدم، پس سه خاطره هم بگویم البته توی لاین دیگر:

 

 

 

سربند «زائران کربلا» و پلاک جنگی‌ام

در جبهه سال ۱۳۶۴. عکاس: سیدعلی‌اصغر

 

 

جمع اعزامی در حیاط مسجدجامع ساری

عکاس: آق سیدعلی‌اصغر سال ۱۳۶۳

 

 

مرحوم جلیل محسنی شهریور ۱۳۹۷

 

 

من و فامیل‌مان مرحوم جلیل محسنی

عکاس: آقا اسماعیل دارابکلایی

 

به چه تکیه کنیم؟! ( ۱۱۷ ) خاطرات جبهه و جنگ. سه خاطره از جنس دگر. به نام خدا. سلام.

خاطره‌ی یک: یک بار حینِ کندن کانال شناسایی (البته برای مهیاسازی گروه اطلاعات عملیات) عراق ما را دید. از آن سو شروع شد عین وارش توپ و خمپاره ریختن و و ازین سو همه‌ی ما بر زمین‌افتادن و پرت‌وپلاشدن. ترکش‌های بزرگ و داغ و سرخ مثل ماشه (که در آتش، سرخ می‌شود و عین اَنگلِه سوزان) افتاد کنارمان. ترکشی بزرگ در حد یازده سیزده سانت هم صاف آمد میان دو زانویم که دَمرو روی خاک افتاده بودم و کله‌ام را با دو دست گرفته بودم. ترکش، حدِ یک وجب که کم مانده بود مرا نفله کند. شانس آورده بودم. چون هنوز اول زندگی جوانی و مجرّدی‌ام بودم و اگر چِک می‌گرفت آرزوبه‌دل در قبر می‌آرَمیدم.

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی

به قلم دامنه: به چه تکیه کنیم؟! ( ۱۱۶ ) خاطرات جبهه و جنگ. به نام خدا. سلام. هشت ماه پیش از شروع جنگ هم، صدام در مرزها ایران را اذیت می‌کرد. زمانی هم که جنگ را آغاز کرد در همان ماه اول، ۱۳ هزار متر مربع خاک ما را اشغال کرد. او بلندپروازانه قصد داشت نظام ایران را ساقط کند و سه جزیره‌ی ایران یعنی دو تُنب و ابوموسی در خلیج فارس را به تصرف خود درآوَرد و حاکم بلامنازع جهان عرب و مسلط بر خلیج فارس و نفت و گاز شود. اما کار او فقط با مقاومت سرسختانه‌ی رزمندگان ایران گره خورد و تجهیزات مدرن جنگی‌اش، هر بار به غنمیت رزمندگان درمی‌آمد. به‌طوری‌که سپاه در مراحلی، دو هزار تانک از عراق غنیمت گرفت و حتی لشگر زرهی خود را ابتدا با همین تانک‌ها تأسیس نمود. پیامبر خدا ص غنایم جنگی در غزوات و سریات را میان رزمندگان تقسیم می‌کرد. (گویی با کسر خمس) اگر در جنگ عراق علیه‌ی ایران، از آن‌همه غنیمت‌های جنگی، به رزمندگان هم معادل ریالی‌اش می‌دادند (کشکولی نیست!) الآن رزمندگان زندگی‌یی این‌گونه سخت نداشتند که برای یک وام شِندرغاز (=پولِ اندک و کمِ کم) معطل باشند و سال‌های سال به جای داشتن دفترچه‌پس‌انداز، ده‌ها دفترچه‌ی اَقساط! داشته باشند.

 

کافی‌ست همین اندازه از سختیِ کار بدانیم یک رزمنده گاه تا چندماه در داخل لباس رزم می‌ماند و با همان لباس و پوتین، باید آماده‌باش می‌خوابید و حتی یک شب نمی‌توانست لباس راحتی بپوشد. آن هم آن لباس رزمی‌یی که در جبهه به شوخی به جنس و دوخت آن می‌گفتند: ایران‌گونی. چون از گونی هم زِبرتر و خشن‌تر بود. علاوه برین اساسا" توی جبهه، منهای غذا -که واقعا" حال و جان می‌داد به رزمنده- روز و شب با مَرمی و پوکّه و خرجِ تی ان تی گلوله و منوّر (بعضی هم چتر منوّر!!) و بمب و تَرکِش سروکار داشت و بالاترین بازی رزمنده، بازی با گردنی خود بود یعنی همان پلاک جنگی که باید در گردن می‌گذاشتی اگر مفقود شدی و جثّه‌ات رفت زیر خاک و توی آتش، بشود شناسایی‌ات کرد زیرا جنس پلاک نه زنگ می‌زد و نه زود ذوب می‌شد. من پلاک جنگی‌ام و نیز سه تا ترکش‌ها و سربند «زائران کربلا» را هنوز به یادگار دارم. (عکس‌هایی هم درین متن انداختم تا سند برابر ثبت شود!!) عکاس عکس سربند و جمع اعزامی در حیاط مسجدجامع ساری، آق سیدعلی‌اصغر است، سال شصت و چهار و شصت و سه.

 

اگر بروید تن رزمنده را بازبینی کنید می‌بینید یا پا، یا گردن، یا بینی، یا کلّه، یا گوش، یا انگوس و یا پوستِ پشت و رُوش هنوز ریزه‌ترکش توش هست. ای! ای! آن روزها، تعداد ترکِش در بدنِ رزمنده، ملاک و شاخص و معیار ارزش بود ولی حالاها -از آن زمان که اون خطیب مرحوم نمازجمعه، "مانور تجمل" خواند و لباس بسیجی‌ها راگویا "بُنجل" (=به قول محلی دَجو بَجو) خواند- کی قدر این رزمندگان را می‌داند؟! دیگر تَراکُنش بانکی!! شاخص شد و ترکش جنگی رفت پسِ کارش! تا اینجا آمدم، پس سه خاطره هم بگویم البته توی لاین دیگر:

 

 

 

سربند «زائران کربلا» و پلاک جنگی‌ام

در جبهه سال ۱۳۶۴. عکاس: سیدعلی‌اصغر

 

 

جمع اعزامی در حیاط مسجدجامع ساری

عکاس: آق سیدعلی‌اصغر سال ۱۳۶۳

 

 

مرحوم جلیل محسنی شهریور ۱۳۹۷

 

 

من و فامیل‌مان مرحوم جلیل محسنی

عکاس: آقا اسماعیل دارابکلایی

 

به چه تکیه کنیم؟! ( ۱۱۷ ) خاطرات جبهه و جنگ. سه خاطره از جنس دگر. به نام خدا. سلام.

خاطره‌ی یک: یک بار حینِ کندن کانال شناسایی (البته برای مهیاسازی گروه اطلاعات عملیات) عراق ما را دید. از آن سو شروع شد عین وارش توپ و خمپاره ریختن و و ازین سو همه‌ی ما بر زمین‌افتادن و پرت‌وپلاشدن. ترکش‌های بزرگ و داغ و سرخ مثل ماشه (که در آتش، سرخ می‌شود و عین اَنگلِه سوزان) افتاد کنارمان. ترکشی بزرگ در حد یازده سیزده سانت هم صاف آمد میان دو زانویم که دَمرو روی خاک افتاده بودم و کله‌ام را با دو دست گرفته بودم. ترکش، حدِ یک وجب که کم مانده بود مرا نفله کند. شانس آورده بودم. چون هنوز اول زندگی جوانی و مجرّدی‌ام بودم و اگر چِک می‌گرفت آرزوبه‌دل در قبر می‌آرَمیدم.

خاطره‌ی دو: وقتی گلوله را داخل قبضه‌ی خمپاره می‌گذاشتیم تا به دل لشگر عراق پرتاب کنیم باید دهن را باز (=به قول دارکلایی‌ها: وا و اِلا) می‌کردیم و دو انگشت اشاره را، توی سوراخ گوش فرو می‌کردیم که در اثر غرّش مَهیب صدای انفجار بر اثر چاشنی با تَهِ لوله، غول (=کر) نشویم. کافی بود فقط یک بار ازین کار عقب می‌ماندی، گوشَت تا سه هفته وزوز می‌کرد و انگار چندین موتور هوندا در آن بوق و گازوگوز. اما زنده‌یاد یوسف رزاقی اصلا" این کار را نمی‌کرد. بلکه با حالت مسخره‌بازی عمدی، لاله‌ی زیر گوشش را با دو دست می‌گرفت و پایش را چاک می‌زد و نیمی از زبان (نه، نه، ۹۰درصد زبانش را از دهنش درمی‌آوُرد و چشمانش را شَت می‌کرد و دِ پرتاب. از خنده آدم می‌مُرد و روده‌بُر می‌شد. باری؛ من دو سه باری رفتم پیش‌شان (۹۰ و اندی متر او و سیدعلی‌اصغر از قبضه‌ی من در فاو فاصله‌ی عرضی و نیمه‌طولی داشتند) همین رفتار روحیه‌بخش را درآورده بود و با خواندن آیه‌ی هفده‌ی انفال: "وَ مَا رَمَیتَ اِذ رَمَیتَ وَلَٰکِنَّ اللَّهَ رَمىٰ" البته با تلفظ غلط و درهم، پرتاب می‌کرد. حیف شد یوسف. اعجوبه‌ی بود در روحیه و شادی و غیوری. حقیقتا" باید -دست‌کم توی جبهه و جهادها- یوسف‌واره بود.

 

خاطره‌ی سه: آقا، بانو، رزمنده دلش پس از سه و اندی ماه یکسره در جبهه بودن، برای آب و خاک زادگاه تنگِ تنگ می‌شد. آدم فقط توی آن غربت و هجران یاران، محیط محل و محله‌هایش را در ذهن عبور می‌داد، پیش خود می‌گفت کی می‌شود وقت تسویه‌حساب شود، برود محل و قارت‌خیل و قنات‌پشون و تیرنگ‌گردی و مشدی‌دکون‌سر و الویژه! تکیه‌پیش را بازم ببیند. روزی پس از چهارماه و اندی، از جبهه با قطار رسیدیم تهران. سپس ساری و سه‌راه که آن زمان به آن می‌گفتیم: لبِ خط. تا رسیدم آنجا دلم حُرّی ریخت (سوگند به همان خاک‌ریزه‌ی مِلجِه‌کاتی) کیسه‌ی جنگی‌ام را که مثل گونی گره زدم بودم، زدم زمین و دراز کشیدم لبِ خط را کامل ماچ کردم و فکر کنم گریستم. معمولا"ماها لبِ خط (سه‌راه) را -با آن که قتلگاه تصادفات هم شده بود- از آنِ داراب‌کلا می‌دانستیم. نمی‌دانستیم حالا حتی تابلوی داراب‌کلا هم گوییا آن حِدار معلوم و دیار نیست! زمین را بوسیدم و آمدم تکیه‌پیش و اولین نفر هم که مرا دید و بوسید جلیل بود. سر اون مغازه‌ی قدیمی‌اش در ابتدای کوچه‌ی منتهی به حموم‌پیش (روبروی دکان مرحوم گال‌وَردی) که چنان خاشم داد که هنوز خالیک جلیل بر گونه‌ام نقش بسته است! اخیرا" هنگامی که شنیدم آقاجلیل محسنی (اسم تک داراب‌کلا و این فامیل عزیز ما با آن اخلاق زیبا و پرکِششَش) به جوار خدا رفته و در خاک آرمیده، خیلی پَک و نگران شده بودم و چندروزی از یادم درنمی‌رفت. عکسی هم ازش گذاشتم تا یاد این نمازگزار مؤمن خدا را که گاه اذان هم از بلندگوی مسجدجامع محل می‌گفت کرده باشم. ۱۲ آذر ۱۴۰۱ ابراهیم طالبی دارابی دامنه.

دیدن یا نوشتن نظرات : ۰
ترکش جنگی و تراکنش بانکی!

ترکش جنگی و تراکنش بانکی!

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
ترکش جنگی و تراکنش بانکی!

به قلم دامنه: به چه تکیه کنیم؟! ( ۱۱۶ ) خاطرات جبهه و جنگ. به نام خدا. سلام. هشت ماه پیش از شروع جنگ هم، صدام در مرزها ایران را اذیت می‌کرد. زمانی هم که جنگ را آغاز کرد در همان ماه اول، ۱۳ هزار متر مربع خاک ما را اشغال کرد. او بلندپروازانه قصد داشت نظام ایران را ساقط کند و سه جزیره‌ی ایران یعنی دو تُنب و ابوموسی در خلیج فارس را به تصرف خود درآوَرد و حاکم بلامنازع جهان عرب و مسلط بر خلیج فارس و نفت و گاز شود. اما کار او فقط با مقاومت سرسختانه‌ی رزمندگان ایران گره خورد و تجهیزات مدرن جنگی‌اش، هر بار به غنمیت رزمندگان درمی‌آمد. به‌طوری‌که سپاه در مراحلی، دو هزار تانک از عراق غنیمت گرفت و حتی لشگر زرهی خود را ابتدا با همین تانک‌ها تأسیس نمود. پیامبر خدا ص غنایم جنگی در غزوات و سریات را میان رزمندگان تقسیم می‌کرد. (گویی با کسر خمس) اگر در جنگ عراق علیه‌ی ایران، از آن‌همه غنیمت‌های جنگی، به رزمندگان هم معادل ریالی‌اش می‌دادند (کشکولی نیست!) الآن رزمندگان زندگی‌یی این‌گونه سخت نداشتند که برای یک وام شِندرغاز (=پولِ اندک و کمِ کم) معطل باشند و سال‌های سال به جای داشتن دفترچه‌پس‌انداز، ده‌ها دفترچه‌ی اَقساط! داشته باشند.

 

کافی‌ست همین اندازه از سختیِ کار بدانیم یک رزمنده گاه تا چندماه در داخل لباس رزم می‌ماند و با همان لباس و پوتین، باید آماده‌باش می‌خوابید و حتی یک شب نمی‌توانست لباس راحتی بپوشد. آن هم آن لباس رزمی‌یی که در جبهه به شوخی به جنس و دوخت آن می‌گفتند: ایران‌گونی. چون از گونی هم زِبرتر و خشن‌تر بود. علاوه برین اساسا" توی جبهه، منهای غذا -که واقعا" حال و جان می‌داد به رزمنده- روز و شب با مَرمی و پوکّه و خرجِ تی ان تی گلوله و منوّر (بعضی هم چتر منوّر!!) و بمب و تَرکِش سروکار داشت و بالاترین بازی رزمنده، بازی با گردنی خود بود یعنی همان پلاک جنگی که باید در گردن می‌گذاشتی اگر مفقود شدی و جثّه‌ات رفت زیر خاک و توی آتش، بشود شناسایی‌ات کرد زیرا جنس پلاک نه زنگ می‌زد و نه زود ذوب می‌شد. من پلاک جنگی‌ام و نیز سه تا ترکش‌ها و سربند «زائران کربلا» را هنوز به یادگار دارم. (عکس‌هایی هم درین متن انداختم تا سند برابر ثبت شود!!) عکاس عکس سربند و جمع اعزامی در حیاط مسجدجامع ساری، آق سیدعلی‌اصغر است، سال شصت و چهار و شصت و سه.

 

اگر بروید تن رزمنده را بازبینی کنید می‌بینید یا پا، یا گردن، یا بینی، یا کلّه، یا گوش، یا انگوس و یا پوستِ پشت و رُوش هنوز ریزه‌ترکش توش هست. ای! ای! آن روزها، تعداد ترکِش در بدنِ رزمنده، ملاک و شاخص و معیار ارزش بود ولی حالاها -از آن زمان که اون خطیب مرحوم نمازجمعه، "مانور تجمل" خواند و لباس بسیجی‌ها راگویا "بُنجل" (=به قول محلی دَجو بَجو) خواند- کی قدر این رزمندگان را می‌داند؟! دیگر تَراکُنش بانکی!! شاخص شد و ترکش جنگی رفت پسِ کارش! تا اینجا آمدم، پس سه خاطره هم بگویم البته توی لاین دیگر:

 

 

 

سربند «زائران کربلا» و پلاک جنگی‌ام

در جبهه سال ۱۳۶۴. عکاس: سیدعلی‌اصغر

 

 

جمع اعزامی در حیاط مسجدجامع ساری

عکاس: آق سیدعلی‌اصغر سال ۱۳۶۳

 

 

مرحوم جلیل محسنی شهریور ۱۳۹۷

 

 

من و فامیل‌مان مرحوم جلیل محسنی

عکاس: آقا اسماعیل دارابکلایی

 

به چه تکیه کنیم؟! ( ۱۱۷ ) خاطرات جبهه و جنگ. سه خاطره از جنس دگر. به نام خدا. سلام.

خاطره‌ی یک: یک بار حینِ کندن کانال شناسایی (البته برای مهیاسازی گروه اطلاعات عملیات) عراق ما را دید. از آن سو شروع شد عین وارش توپ و خمپاره ریختن و و ازین سو همه‌ی ما بر زمین‌افتادن و پرت‌وپلاشدن. ترکش‌های بزرگ و داغ و سرخ مثل ماشه (که در آتش، سرخ می‌شود و عین اَنگلِه سوزان) افتاد کنارمان. ترکشی بزرگ در حد یازده سیزده سانت هم صاف آمد میان دو زانویم که دَمرو روی خاک افتاده بودم و کله‌ام را با دو دست گرفته بودم. ترکش، حدِ یک وجب که کم مانده بود مرا نفله کند. شانس آورده بودم. چون هنوز اول زندگی جوانی و مجرّدی‌ام بودم و اگر چِک می‌گرفت آرزوبه‌دل در قبر می‌آرَمیدم.

به قلم دامنه: به چه تکیه کنیم؟! ( ۱۱۶ ) خاطرات جبهه و جنگ. به نام خدا. سلام. هشت ماه پیش از شروع جنگ هم، صدام در مرزها ایران را اذیت می‌کرد. زمانی هم که جنگ را آغاز کرد در همان ماه اول، ۱۳ هزار متر مربع خاک ما را اشغال کرد. او بلندپروازانه قصد داشت نظام ایران را ساقط کند و سه جزیره‌ی ایران یعنی دو تُنب و ابوموسی در خلیج فارس را به تصرف خود درآوَرد و حاکم بلامنازع جهان عرب و مسلط بر خلیج فارس و نفت و گاز شود. اما کار او فقط با مقاومت سرسختانه‌ی رزمندگان ایران گره خورد و تجهیزات مدرن جنگی‌اش، هر بار به غنمیت رزمندگان درمی‌آمد. به‌طوری‌که سپاه در مراحلی، دو هزار تانک از عراق غنیمت گرفت و حتی لشگر زرهی خود را ابتدا با همین تانک‌ها تأسیس نمود. پیامبر خدا ص غنایم جنگی در غزوات و سریات را میان رزمندگان تقسیم می‌کرد. (گویی با کسر خمس) اگر در جنگ عراق علیه‌ی ایران، از آن‌همه غنیمت‌های جنگی، به رزمندگان هم معادل ریالی‌اش می‌دادند (کشکولی نیست!) الآن رزمندگان زندگی‌یی این‌گونه سخت نداشتند که برای یک وام شِندرغاز (=پولِ اندک و کمِ کم) معطل باشند و سال‌های سال به جای داشتن دفترچه‌پس‌انداز، ده‌ها دفترچه‌ی اَقساط! داشته باشند.

 

کافی‌ست همین اندازه از سختیِ کار بدانیم یک رزمنده گاه تا چندماه در داخل لباس رزم می‌ماند و با همان لباس و پوتین، باید آماده‌باش می‌خوابید و حتی یک شب نمی‌توانست لباس راحتی بپوشد. آن هم آن لباس رزمی‌یی که در جبهه به شوخی به جنس و دوخت آن می‌گفتند: ایران‌گونی. چون از گونی هم زِبرتر و خشن‌تر بود. علاوه برین اساسا" توی جبهه، منهای غذا -که واقعا" حال و جان می‌داد به رزمنده- روز و شب با مَرمی و پوکّه و خرجِ تی ان تی گلوله و منوّر (بعضی هم چتر منوّر!!) و بمب و تَرکِش سروکار داشت و بالاترین بازی رزمنده، بازی با گردنی خود بود یعنی همان پلاک جنگی که باید در گردن می‌گذاشتی اگر مفقود شدی و جثّه‌ات رفت زیر خاک و توی آتش، بشود شناسایی‌ات کرد زیرا جنس پلاک نه زنگ می‌زد و نه زود ذوب می‌شد. من پلاک جنگی‌ام و نیز سه تا ترکش‌ها و سربند «زائران کربلا» را هنوز به یادگار دارم. (عکس‌هایی هم درین متن انداختم تا سند برابر ثبت شود!!) عکاس عکس سربند و جمع اعزامی در حیاط مسجدجامع ساری، آق سیدعلی‌اصغر است، سال شصت و چهار و شصت و سه.

 

اگر بروید تن رزمنده را بازبینی کنید می‌بینید یا پا، یا گردن، یا بینی، یا کلّه، یا گوش، یا انگوس و یا پوستِ پشت و رُوش هنوز ریزه‌ترکش توش هست. ای! ای! آن روزها، تعداد ترکِش در بدنِ رزمنده، ملاک و شاخص و معیار ارزش بود ولی حالاها -از آن زمان که اون خطیب مرحوم نمازجمعه، "مانور تجمل" خواند و لباس بسیجی‌ها راگویا "بُنجل" (=به قول محلی دَجو بَجو) خواند- کی قدر این رزمندگان را می‌داند؟! دیگر تَراکُنش بانکی!! شاخص شد و ترکش جنگی رفت پسِ کارش! تا اینجا آمدم، پس سه خاطره هم بگویم البته توی لاین دیگر:

 

 

 

سربند «زائران کربلا» و پلاک جنگی‌ام

در جبهه سال ۱۳۶۴. عکاس: سیدعلی‌اصغر

 

 

جمع اعزامی در حیاط مسجدجامع ساری

عکاس: آق سیدعلی‌اصغر سال ۱۳۶۳

 

 

مرحوم جلیل محسنی شهریور ۱۳۹۷

 

 

من و فامیل‌مان مرحوم جلیل محسنی

عکاس: آقا اسماعیل دارابکلایی

 

به چه تکیه کنیم؟! ( ۱۱۷ ) خاطرات جبهه و جنگ. سه خاطره از جنس دگر. به نام خدا. سلام.

خاطره‌ی یک: یک بار حینِ کندن کانال شناسایی (البته برای مهیاسازی گروه اطلاعات عملیات) عراق ما را دید. از آن سو شروع شد عین وارش توپ و خمپاره ریختن و و ازین سو همه‌ی ما بر زمین‌افتادن و پرت‌وپلاشدن. ترکش‌های بزرگ و داغ و سرخ مثل ماشه (که در آتش، سرخ می‌شود و عین اَنگلِه سوزان) افتاد کنارمان. ترکشی بزرگ در حد یازده سیزده سانت هم صاف آمد میان دو زانویم که دَمرو روی خاک افتاده بودم و کله‌ام را با دو دست گرفته بودم. ترکش، حدِ یک وجب که کم مانده بود مرا نفله کند. شانس آورده بودم. چون هنوز اول زندگی جوانی و مجرّدی‌ام بودم و اگر چِک می‌گرفت آرزوبه‌دل در قبر می‌آرَمیدم.

خاطره‌ی دو: وقتی گلوله را داخل قبضه‌ی خمپاره می‌گذاشتیم تا به دل لشگر عراق پرتاب کنیم باید دهن را باز (=به قول دارکلایی‌ها: وا و اِلا) می‌کردیم و دو انگشت اشاره را، توی سوراخ گوش فرو می‌کردیم که در اثر غرّش مَهیب صدای انفجار بر اثر چاشنی با تَهِ لوله، غول (=کر) نشویم. کافی بود فقط یک بار ازین کار عقب می‌ماندی، گوشَت تا سه هفته وزوز می‌کرد و انگار چندین موتور هوندا در آن بوق و گازوگوز. اما زنده‌یاد یوسف رزاقی اصلا" این کار را نمی‌کرد. بلکه با حالت مسخره‌بازی عمدی، لاله‌ی زیر گوشش را با دو دست می‌گرفت و پایش را چاک می‌زد و نیمی از زبان (نه، نه، ۹۰درصد زبانش را از دهنش درمی‌آوُرد و چشمانش را شَت می‌کرد و دِ پرتاب. از خنده آدم می‌مُرد و روده‌بُر می‌شد. باری؛ من دو سه باری رفتم پیش‌شان (۹۰ و اندی متر او و سیدعلی‌اصغر از قبضه‌ی من در فاو فاصله‌ی عرضی و نیمه‌طولی داشتند) همین رفتار روحیه‌بخش را درآورده بود و با خواندن آیه‌ی هفده‌ی انفال: "وَ مَا رَمَیتَ اِذ رَمَیتَ وَلَٰکِنَّ اللَّهَ رَمىٰ" البته با تلفظ غلط و درهم، پرتاب می‌کرد. حیف شد یوسف. اعجوبه‌ی بود در روحیه و شادی و غیوری. حقیقتا" باید -دست‌کم توی جبهه و جهادها- یوسف‌واره بود.

 

خاطره‌ی سه: آقا، بانو، رزمنده دلش پس از سه و اندی ماه یکسره در جبهه بودن، برای آب و خاک زادگاه تنگِ تنگ می‌شد. آدم فقط توی آن غربت و هجران یاران، محیط محل و محله‌هایش را در ذهن عبور می‌داد، پیش خود می‌گفت کی می‌شود وقت تسویه‌حساب شود، برود محل و قارت‌خیل و قنات‌پشون و تیرنگ‌گردی و مشدی‌دکون‌سر و الویژه! تکیه‌پیش را بازم ببیند. روزی پس از چهارماه و اندی، از جبهه با قطار رسیدیم تهران. سپس ساری و سه‌راه که آن زمان به آن می‌گفتیم: لبِ خط. تا رسیدم آنجا دلم حُرّی ریخت (سوگند به همان خاک‌ریزه‌ی مِلجِه‌کاتی) کیسه‌ی جنگی‌ام را که مثل گونی گره زدم بودم، زدم زمین و دراز کشیدم لبِ خط را کامل ماچ کردم و فکر کنم گریستم. معمولا"ماها لبِ خط (سه‌راه) را -با آن که قتلگاه تصادفات هم شده بود- از آنِ داراب‌کلا می‌دانستیم. نمی‌دانستیم حالا حتی تابلوی داراب‌کلا هم گوییا آن حِدار معلوم و دیار نیست! زمین را بوسیدم و آمدم تکیه‌پیش و اولین نفر هم که مرا دید و بوسید جلیل بود. سر اون مغازه‌ی قدیمی‌اش در ابتدای کوچه‌ی منتهی به حموم‌پیش (روبروی دکان مرحوم گال‌وَردی) که چنان خاشم داد که هنوز خالیک جلیل بر گونه‌ام نقش بسته است! اخیرا" هنگامی که شنیدم آقاجلیل محسنی (اسم تک داراب‌کلا و این فامیل عزیز ما با آن اخلاق زیبا و پرکِششَش) به جوار خدا رفته و در خاک آرمیده، خیلی پَک و نگران شده بودم و چندروزی از یادم درنمی‌رفت. عکسی هم ازش گذاشتم تا یاد این نمازگزار مؤمن خدا را که گاه اذان هم از بلندگوی مسجدجامع محل می‌گفت کرده باشم. ۱۲ آذر ۱۴۰۱ ابراهیم طالبی دارابی دامنه.

Notes ۰
پست شده در يكشنبه, ۶ آذر ۱۴۰۱
بازدید ها : ۳۳۵
ساعت پست : ۱۱:۲۶
مشخصات پست

قسمت ۱۱۵ خاطراتم از جبهه و جنگ

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
قسمت ۱۱۵ خاطراتم از جبهه و جنگ

به قلم دامنه. خاطرات جبهه و جنگ. احتمال شهیدشدن رزمندگان بالای ۹۹ درصد. به چه تکیه کنیم؟! ( ۱۱۵ ) به نام خدا. سلام. چته‌های (=عضو رسمی و رده) حزب کمونیستی کومله -که این روزها هم مثل لِسک! (=حلزون) شاخک درآوردند که مثلا" یک خودی نشان دهند و چند اسکناس دلار بگیرند- در همان زمان جنگ هم، عین حزب دموکرات و رزگاری، دریدگی اخلاقی داشتند. وقتی رزمنده‌ای را اسیر می‌کردند پیشانی‌اش را مته می‌کردند، میخ می‌کوبیدند، سر می‌بریدند، و حتی زنده‌زنده عین رفتار گروهک رجوی، پوست می‌کندند. کاری که داعش (قبل از فروپاشی به دست شهید عزیز حاج قاسم سلیمانی) بارها و بارها نسبت به زن و مرد و هر اسیر و مردم عادی می‌کرد، تقلیدی از رفتار همین چهار سازمان مسلح مزدور بود که به خاک میهن و مردم وطن، برای خشنودی صدام خیانت‌ها می‌کردند که صدها کتاب گنجایش ثبت آن را ندارد.

 

 

دامنه. ۱۳۶۱ جبهه‌ی

مریوان. بوریدر. خواب که لازم‌تر از بیداری! بود

 

 

دامنه. تابستان ۱۳۶۲ جبهه‌ی جوفیر

 

 

دامنه. ۱۳۶۱ جبهه‌ی مریوان. بوریدر. درود بر حیوان

زحمتکش الاغ که رزمندگان را کمک‌کار بود برتر از تانک

 

 

تابستان ۱۳۶۱ جبهه‌ی مریوان. بوریدر چشمیدر

راست: حاج اسماعیل قربانی میانگاله نکا. سمت چپ: دامنه


آن زمان ما در اوائل انقلاب دو حزب کومله و دموکرات با ۱۲ هزار نفر مسلح تجزیه‌طلب به همراه ۲ هزار مسلح رزگاری که شیخ عثمان نقشبندی آن را تأسیس کرده بود، برای تصرف کامل کردستان به جنگ با رزمندگان آمده بودند. که آقامحسن (رضایی میرقائد) که بعد از ابوشریف، فرمانده کل سپاه شده بود، شهید محمد بروجردی را به کردستان اعزام کرد.

دیدن یا نوشتن نظرات : ۰
پست شده در يكشنبه, ۶ آذر ۱۴۰۱
بازدید ها : ۳۳۵
ساعت پست : ۱۱:۲۶
دنبال کننده

قسمت ۱۱۵ خاطراتم از جبهه و جنگ

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
قسمت ۱۱۵ خاطراتم از جبهه و جنگ

به قلم دامنه. خاطرات جبهه و جنگ. احتمال شهیدشدن رزمندگان بالای ۹۹ درصد. به چه تکیه کنیم؟! ( ۱۱۵ ) به نام خدا. سلام. چته‌های (=عضو رسمی و رده) حزب کمونیستی کومله -که این روزها هم مثل لِسک! (=حلزون) شاخک درآوردند که مثلا" یک خودی نشان دهند و چند اسکناس دلار بگیرند- در همان زمان جنگ هم، عین حزب دموکرات و رزگاری، دریدگی اخلاقی داشتند. وقتی رزمنده‌ای را اسیر می‌کردند پیشانی‌اش را مته می‌کردند، میخ می‌کوبیدند، سر می‌بریدند، و حتی زنده‌زنده عین رفتار گروهک رجوی، پوست می‌کندند. کاری که داعش (قبل از فروپاشی به دست شهید عزیز حاج قاسم سلیمانی) بارها و بارها نسبت به زن و مرد و هر اسیر و مردم عادی می‌کرد، تقلیدی از رفتار همین چهار سازمان مسلح مزدور بود که به خاک میهن و مردم وطن، برای خشنودی صدام خیانت‌ها می‌کردند که صدها کتاب گنجایش ثبت آن را ندارد.

 

 

دامنه. ۱۳۶۱ جبهه‌ی

مریوان. بوریدر. خواب که لازم‌تر از بیداری! بود

 

 

دامنه. تابستان ۱۳۶۲ جبهه‌ی جوفیر

 

 

دامنه. ۱۳۶۱ جبهه‌ی مریوان. بوریدر. درود بر حیوان

زحمتکش الاغ که رزمندگان را کمک‌کار بود برتر از تانک

 

 

تابستان ۱۳۶۱ جبهه‌ی مریوان. بوریدر چشمیدر

راست: حاج اسماعیل قربانی میانگاله نکا. سمت چپ: دامنه


آن زمان ما در اوائل انقلاب دو حزب کومله و دموکرات با ۱۲ هزار نفر مسلح تجزیه‌طلب به همراه ۲ هزار مسلح رزگاری که شیخ عثمان نقشبندی آن را تأسیس کرده بود، برای تصرف کامل کردستان به جنگ با رزمندگان آمده بودند. که آقامحسن (رضایی میرقائد) که بعد از ابوشریف، فرمانده کل سپاه شده بود، شهید محمد بروجردی را به کردستان اعزام کرد.

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی

به قلم دامنه. خاطرات جبهه و جنگ. احتمال شهیدشدن رزمندگان بالای ۹۹ درصد. به چه تکیه کنیم؟! ( ۱۱۵ ) به نام خدا. سلام. چته‌های (=عضو رسمی و رده) حزب کمونیستی کومله -که این روزها هم مثل لِسک! (=حلزون) شاخک درآوردند که مثلا" یک خودی نشان دهند و چند اسکناس دلار بگیرند- در همان زمان جنگ هم، عین حزب دموکرات و رزگاری، دریدگی اخلاقی داشتند. وقتی رزمنده‌ای را اسیر می‌کردند پیشانی‌اش را مته می‌کردند، میخ می‌کوبیدند، سر می‌بریدند، و حتی زنده‌زنده عین رفتار گروهک رجوی، پوست می‌کندند. کاری که داعش (قبل از فروپاشی به دست شهید عزیز حاج قاسم سلیمانی) بارها و بارها نسبت به زن و مرد و هر اسیر و مردم عادی می‌کرد، تقلیدی از رفتار همین چهار سازمان مسلح مزدور بود که به خاک میهن و مردم وطن، برای خشنودی صدام خیانت‌ها می‌کردند که صدها کتاب گنجایش ثبت آن را ندارد.

 

 

دامنه. ۱۳۶۱ جبهه‌ی

مریوان. بوریدر. خواب که لازم‌تر از بیداری! بود

 

 

دامنه. تابستان ۱۳۶۲ جبهه‌ی جوفیر

 

 

دامنه. ۱۳۶۱ جبهه‌ی مریوان. بوریدر. درود بر حیوان

زحمتکش الاغ که رزمندگان را کمک‌کار بود برتر از تانک

 

 

تابستان ۱۳۶۱ جبهه‌ی مریوان. بوریدر چشمیدر

راست: حاج اسماعیل قربانی میانگاله نکا. سمت چپ: دامنه


آن زمان ما در اوائل انقلاب دو حزب کومله و دموکرات با ۱۲ هزار نفر مسلح تجزیه‌طلب به همراه ۲ هزار مسلح رزگاری که شیخ عثمان نقشبندی آن را تأسیس کرده بود، برای تصرف کامل کردستان به جنگ با رزمندگان آمده بودند. که آقامحسن (رضایی میرقائد) که بعد از ابوشریف، فرمانده کل سپاه شده بود، شهید محمد بروجردی را به کردستان اعزام کرد.

 

شهید محمد بروجردی آن مرد خدا و عارف الی الله، آنقدر با کُردها رئوفت داشت و جذّاب عمل می‌کرد، که خودِ کردهای غیور وی را «مسیح کردستان» لقب داده بودند؛ یعنی کسی که مردم کُرد را از دست مسلّحین آن سه حزب مزدور نجات داد. و شهید محمد بروجردی بود که حاج احمد متوسلیان را (اسیر مزدوران اسرائیل که هنوز سرنوشتش مثل امام موسی صدر نامشخص است) از جبهه‌ی جنوب، مأمور کرد که به داد کردستان برسد.

 

زمانی که ملخ‌خور و دزلی و قوچ سلطان و بیسارن و همه‌جای مریوان و کردستان، شب و روز با خون شهید آغشته می‌شد که وجبی از خاک، به دست صدام نیفتد و میهن در تصرف دشمن نباشد، همین احزاب مسلح و خائن بودند که خون رزمندگان را بی‌رحم‌تر از صدام بر زمین می‌ریختند. کار به جایی کشیده بود که تمام سپاه مریوان توسط آنان تصرف شده بود و درجا ۲۵ پاسدار را به فجیع‌ترین حالت سر بریده بودند. آنجا بود که امام خمینی ره هشدار صادر کردند همه به کردستان بروند و من گوش آنانی را که اگر کوتاهی ورزند، می‌کِشم.

 

با حکم قاطع و کوبنده‌ی امام (ره) مزدوران پا به فرار گذاشتند. راستش را بگویم وقتی ما آن زمان به عنوان بسیجی داوطلب اعزام می‌شدیم، همه دوست داشتیم به جبهه‌ی جنوب بیفتیم، زیرا کردستان خوفناک بود و سر می‌بریدند اما شانس ما در چند اعزام‌مان، دو بار هم به کردستان آن هم مریوان -که از همه جا درگیری‌اش سهمناک‌تر بود- افتادیم. باری نزدیک ۵ ماه متوالی و باری هم بیش از ۱۰ ماه یکسره، با دو سه بار مرخصی چند روزه. خواستم بگویم هر شب که چه عرض کنم، هر صبح و عصر هم «اَشهَد» و وصی‌ناظر خود را می‌گفتیم.

 

اگر از رزمندگانی که جبهه‌ی کردستان را دَشت و گشت! کردند پرسش شود، فکر نکنم کسی بگوید کمین یا شبیخون نخورده باشد و یا در چند قدمی آن، توی مخاطره نیفتاده باشد. حتی در راحت‌ترین روزها هم، حالت جنگی و احتمال شهیدشدن بالای ۹۹ درصد بود و این‌که رزمندگانی زنده به آغوش زادگاه‌های خود برگشتند و اینک با آن خاطره‌ها حتی متراژی هم فاصله ندارند، لابد خواست خدا بود و شانس و اقبال تک تک ماها. درود بادا بر تمام شهدا. چند عکس هم از آن سال‌های جبهه (به‌ویژه سوارشدنم بر حیوان زحمتکش الاغ بالاتر از تانک در ناهمواری‌های در کردستان)  برای استنادسازی خاطره گذاشتم در بالا.

دیدن یا نوشتن نظرات : ۰
قسمت ۱۱۵ خاطراتم از جبهه و جنگ

قسمت ۱۱۵ خاطراتم از جبهه و جنگ

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
قسمت ۱۱۵ خاطراتم از جبهه و جنگ

به قلم دامنه. خاطرات جبهه و جنگ. احتمال شهیدشدن رزمندگان بالای ۹۹ درصد. به چه تکیه کنیم؟! ( ۱۱۵ ) به نام خدا. سلام. چته‌های (=عضو رسمی و رده) حزب کمونیستی کومله -که این روزها هم مثل لِسک! (=حلزون) شاخک درآوردند که مثلا" یک خودی نشان دهند و چند اسکناس دلار بگیرند- در همان زمان جنگ هم، عین حزب دموکرات و رزگاری، دریدگی اخلاقی داشتند. وقتی رزمنده‌ای را اسیر می‌کردند پیشانی‌اش را مته می‌کردند، میخ می‌کوبیدند، سر می‌بریدند، و حتی زنده‌زنده عین رفتار گروهک رجوی، پوست می‌کندند. کاری که داعش (قبل از فروپاشی به دست شهید عزیز حاج قاسم سلیمانی) بارها و بارها نسبت به زن و مرد و هر اسیر و مردم عادی می‌کرد، تقلیدی از رفتار همین چهار سازمان مسلح مزدور بود که به خاک میهن و مردم وطن، برای خشنودی صدام خیانت‌ها می‌کردند که صدها کتاب گنجایش ثبت آن را ندارد.

 

 

دامنه. ۱۳۶۱ جبهه‌ی

مریوان. بوریدر. خواب که لازم‌تر از بیداری! بود

 

 

دامنه. تابستان ۱۳۶۲ جبهه‌ی جوفیر

 

 

دامنه. ۱۳۶۱ جبهه‌ی مریوان. بوریدر. درود بر حیوان

زحمتکش الاغ که رزمندگان را کمک‌کار بود برتر از تانک

 

 

تابستان ۱۳۶۱ جبهه‌ی مریوان. بوریدر چشمیدر

راست: حاج اسماعیل قربانی میانگاله نکا. سمت چپ: دامنه


آن زمان ما در اوائل انقلاب دو حزب کومله و دموکرات با ۱۲ هزار نفر مسلح تجزیه‌طلب به همراه ۲ هزار مسلح رزگاری که شیخ عثمان نقشبندی آن را تأسیس کرده بود، برای تصرف کامل کردستان به جنگ با رزمندگان آمده بودند. که آقامحسن (رضایی میرقائد) که بعد از ابوشریف، فرمانده کل سپاه شده بود، شهید محمد بروجردی را به کردستان اعزام کرد.

به قلم دامنه. خاطرات جبهه و جنگ. احتمال شهیدشدن رزمندگان بالای ۹۹ درصد. به چه تکیه کنیم؟! ( ۱۱۵ ) به نام خدا. سلام. چته‌های (=عضو رسمی و رده) حزب کمونیستی کومله -که این روزها هم مثل لِسک! (=حلزون) شاخک درآوردند که مثلا" یک خودی نشان دهند و چند اسکناس دلار بگیرند- در همان زمان جنگ هم، عین حزب دموکرات و رزگاری، دریدگی اخلاقی داشتند. وقتی رزمنده‌ای را اسیر می‌کردند پیشانی‌اش را مته می‌کردند، میخ می‌کوبیدند، سر می‌بریدند، و حتی زنده‌زنده عین رفتار گروهک رجوی، پوست می‌کندند. کاری که داعش (قبل از فروپاشی به دست شهید عزیز حاج قاسم سلیمانی) بارها و بارها نسبت به زن و مرد و هر اسیر و مردم عادی می‌کرد، تقلیدی از رفتار همین چهار سازمان مسلح مزدور بود که به خاک میهن و مردم وطن، برای خشنودی صدام خیانت‌ها می‌کردند که صدها کتاب گنجایش ثبت آن را ندارد.

 

 

دامنه. ۱۳۶۱ جبهه‌ی

مریوان. بوریدر. خواب که لازم‌تر از بیداری! بود

 

 

دامنه. تابستان ۱۳۶۲ جبهه‌ی جوفیر

 

 

دامنه. ۱۳۶۱ جبهه‌ی مریوان. بوریدر. درود بر حیوان

زحمتکش الاغ که رزمندگان را کمک‌کار بود برتر از تانک

 

 

تابستان ۱۳۶۱ جبهه‌ی مریوان. بوریدر چشمیدر

راست: حاج اسماعیل قربانی میانگاله نکا. سمت چپ: دامنه


آن زمان ما در اوائل انقلاب دو حزب کومله و دموکرات با ۱۲ هزار نفر مسلح تجزیه‌طلب به همراه ۲ هزار مسلح رزگاری که شیخ عثمان نقشبندی آن را تأسیس کرده بود، برای تصرف کامل کردستان به جنگ با رزمندگان آمده بودند. که آقامحسن (رضایی میرقائد) که بعد از ابوشریف، فرمانده کل سپاه شده بود، شهید محمد بروجردی را به کردستان اعزام کرد.

 

شهید محمد بروجردی آن مرد خدا و عارف الی الله، آنقدر با کُردها رئوفت داشت و جذّاب عمل می‌کرد، که خودِ کردهای غیور وی را «مسیح کردستان» لقب داده بودند؛ یعنی کسی که مردم کُرد را از دست مسلّحین آن سه حزب مزدور نجات داد. و شهید محمد بروجردی بود که حاج احمد متوسلیان را (اسیر مزدوران اسرائیل که هنوز سرنوشتش مثل امام موسی صدر نامشخص است) از جبهه‌ی جنوب، مأمور کرد که به داد کردستان برسد.

 

زمانی که ملخ‌خور و دزلی و قوچ سلطان و بیسارن و همه‌جای مریوان و کردستان، شب و روز با خون شهید آغشته می‌شد که وجبی از خاک، به دست صدام نیفتد و میهن در تصرف دشمن نباشد، همین احزاب مسلح و خائن بودند که خون رزمندگان را بی‌رحم‌تر از صدام بر زمین می‌ریختند. کار به جایی کشیده بود که تمام سپاه مریوان توسط آنان تصرف شده بود و درجا ۲۵ پاسدار را به فجیع‌ترین حالت سر بریده بودند. آنجا بود که امام خمینی ره هشدار صادر کردند همه به کردستان بروند و من گوش آنانی را که اگر کوتاهی ورزند، می‌کِشم.

 

با حکم قاطع و کوبنده‌ی امام (ره) مزدوران پا به فرار گذاشتند. راستش را بگویم وقتی ما آن زمان به عنوان بسیجی داوطلب اعزام می‌شدیم، همه دوست داشتیم به جبهه‌ی جنوب بیفتیم، زیرا کردستان خوفناک بود و سر می‌بریدند اما شانس ما در چند اعزام‌مان، دو بار هم به کردستان آن هم مریوان -که از همه جا درگیری‌اش سهمناک‌تر بود- افتادیم. باری نزدیک ۵ ماه متوالی و باری هم بیش از ۱۰ ماه یکسره، با دو سه بار مرخصی چند روزه. خواستم بگویم هر شب که چه عرض کنم، هر صبح و عصر هم «اَشهَد» و وصی‌ناظر خود را می‌گفتیم.

 

اگر از رزمندگانی که جبهه‌ی کردستان را دَشت و گشت! کردند پرسش شود، فکر نکنم کسی بگوید کمین یا شبیخون نخورده باشد و یا در چند قدمی آن، توی مخاطره نیفتاده باشد. حتی در راحت‌ترین روزها هم، حالت جنگی و احتمال شهیدشدن بالای ۹۹ درصد بود و این‌که رزمندگانی زنده به آغوش زادگاه‌های خود برگشتند و اینک با آن خاطره‌ها حتی متراژی هم فاصله ندارند، لابد خواست خدا بود و شانس و اقبال تک تک ماها. درود بادا بر تمام شهدا. چند عکس هم از آن سال‌های جبهه (به‌ویژه سوارشدنم بر حیوان زحمتکش الاغ بالاتر از تانک در ناهمواری‌های در کردستان)  برای استنادسازی خاطره گذاشتم در بالا.

Notes ۰
پست شده در شنبه, ۵ آذر ۱۴۰۱
بازدید ها : ۱۴۸
ساعت پست : ۰۴:۲۵
مشخصات پست

مغز و مرز

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی

به قلم دامنه. مسائل روز: مغز و مرز. به نام خدا. سلام. نکته‌هایی در سخنان امروز ( ۵ آذر ۱۴۰۱ ) رهبری  با بسیجیان محترم هست که به دیدِ بنده باید ملت روی آن چاره کند. من دست‌کم سه محور را برجسته‌تر دیدم یکی مغز و مرز است. دیگری صدای ملت. و سومی فشار مذاکراه. تصاحب مغز ملت و تغییردادن آن به سود فرهنگ و ظاهر خود؛ به قول مرحوم دکتر علی شریعتی الیناسیون فرهنگی. رهبری گفت: "اگر مغز یک ملت تصرف شود آن ملت سرزمین خود را دو دستی به دشمن تحویل می‌دهد".

من نمی‌دانستم حتی رئیس فیفا هم، آدم روشن و بیداری‌ست و وقتی دیدم آن جمله‌ی شاهکارش را بیان داشته به جریان بیداری جهانی بیشتر یقین نمودم.  این جمله‌ی آقای "جیانی اینفانتینو" رئیس فدراسیون جهانی فوتبال (فیفا) که در نشست خبری ( ۲۸ آبان ۱۴۰۱ ) آغاز مسابقات جام جهانی ۲۰۲۲ قطر مطرح کرده بود:

 

«من اروپایی هستم. من فکر می‌کنم به خاطر کاری که ما اروپایی‌ها در ۳ هزار سال گذشته در سراسر جهان انجام داده‌ایم، باید برای ۳ هزار سال آینده عذرخواهی کنیم.»

 

اما صدای ملت؛ واقعا" باید توسط حکومت شنیده شود. دیری‌ست، دیری، که صدای ملت صدها بار در فضای گسترده طنین انداخت. مردم مفهوم مغز و مرز را می‌فهمند و می‌دانند اگر مغز را به دشمن بدهند، مرز هم ندارند و کشور را به فنا داده‌اند. ازین‌روست، ملت روی مرز ایران و تمامیت خاک میهن حساس است و مغز خود را با خرَد و شریعت، رشید نگه داشته است.

دیدن یا نوشتن نظرات : ۰
پست شده در شنبه, ۵ آذر ۱۴۰۱
بازدید ها : ۱۴۸
ساعت پست : ۰۴:۲۵
دنبال کننده

مغز و مرز

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
مغز و مرز

به قلم دامنه. مسائل روز: مغز و مرز. به نام خدا. سلام. نکته‌هایی در سخنان امروز ( ۵ آذر ۱۴۰۱ ) رهبری  با بسیجیان محترم هست که به دیدِ بنده باید ملت روی آن چاره کند. من دست‌کم سه محور را برجسته‌تر دیدم یکی مغز و مرز است. دیگری صدای ملت. و سومی فشار مذاکراه. تصاحب مغز ملت و تغییردادن آن به سود فرهنگ و ظاهر خود؛ به قول مرحوم دکتر علی شریعتی الیناسیون فرهنگی. رهبری گفت: "اگر مغز یک ملت تصرف شود آن ملت سرزمین خود را دو دستی به دشمن تحویل می‌دهد".

من نمی‌دانستم حتی رئیس فیفا هم، آدم روشن و بیداری‌ست و وقتی دیدم آن جمله‌ی شاهکارش را بیان داشته به جریان بیداری جهانی بیشتر یقین نمودم.  این جمله‌ی آقای "جیانی اینفانتینو" رئیس فدراسیون جهانی فوتبال (فیفا) که در نشست خبری ( ۲۸ آبان ۱۴۰۱ ) آغاز مسابقات جام جهانی ۲۰۲۲ قطر مطرح کرده بود:

 

«من اروپایی هستم. من فکر می‌کنم به خاطر کاری که ما اروپایی‌ها در ۳ هزار سال گذشته در سراسر جهان انجام داده‌ایم، باید برای ۳ هزار سال آینده عذرخواهی کنیم.»

 

اما صدای ملت؛ واقعا" باید توسط حکومت شنیده شود. دیری‌ست، دیری، که صدای ملت صدها بار در فضای گسترده طنین انداخت. مردم مفهوم مغز و مرز را می‌فهمند و می‌دانند اگر مغز را به دشمن بدهند، مرز هم ندارند و کشور را به فنا داده‌اند. ازین‌روست، ملت روی مرز ایران و تمامیت خاک میهن حساس است و مغز خود را با خرَد و شریعت، رشید نگه داشته است.

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی

به قلم دامنه. مسائل روز: مغز و مرز. به نام خدا. سلام. نکته‌هایی در سخنان امروز ( ۵ آذر ۱۴۰۱ ) رهبری  با بسیجیان محترم هست که به دیدِ بنده باید ملت روی آن چاره کند. من دست‌کم سه محور را برجسته‌تر دیدم یکی مغز و مرز است. دیگری صدای ملت. و سومی فشار مذاکراه. تصاحب مغز ملت و تغییردادن آن به سود فرهنگ و ظاهر خود؛ به قول مرحوم دکتر علی شریعتی الیناسیون فرهنگی. رهبری گفت: "اگر مغز یک ملت تصرف شود آن ملت سرزمین خود را دو دستی به دشمن تحویل می‌دهد".

من نمی‌دانستم حتی رئیس فیفا هم، آدم روشن و بیداری‌ست و وقتی دیدم آن جمله‌ی شاهکارش را بیان داشته به جریان بیداری جهانی بیشتر یقین نمودم.  این جمله‌ی آقای "جیانی اینفانتینو" رئیس فدراسیون جهانی فوتبال (فیفا) که در نشست خبری ( ۲۸ آبان ۱۴۰۱ ) آغاز مسابقات جام جهانی ۲۰۲۲ قطر مطرح کرده بود:

 

«من اروپایی هستم. من فکر می‌کنم به خاطر کاری که ما اروپایی‌ها در ۳ هزار سال گذشته در سراسر جهان انجام داده‌ایم، باید برای ۳ هزار سال آینده عذرخواهی کنیم.»

 

اما صدای ملت؛ واقعا" باید توسط حکومت شنیده شود. دیری‌ست، دیری، که صدای ملت صدها بار در فضای گسترده طنین انداخت. مردم مفهوم مغز و مرز را می‌فهمند و می‌دانند اگر مغز را به دشمن بدهند، مرز هم ندارند و کشور را به فنا داده‌اند. ازین‌روست، ملت روی مرز ایران و تمامیت خاک میهن حساس است و مغز خود را با خرَد و شریعت، رشید نگه داشته است.

دیدن یا نوشتن نظرات : ۰
مغز و مرز

مغز و مرز

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
مغز و مرز

به قلم دامنه. مسائل روز: مغز و مرز. به نام خدا. سلام. نکته‌هایی در سخنان امروز ( ۵ آذر ۱۴۰۱ ) رهبری  با بسیجیان محترم هست که به دیدِ بنده باید ملت روی آن چاره کند. من دست‌کم سه محور را برجسته‌تر دیدم یکی مغز و مرز است. دیگری صدای ملت. و سومی فشار مذاکراه. تصاحب مغز ملت و تغییردادن آن به سود فرهنگ و ظاهر خود؛ به قول مرحوم دکتر علی شریعتی الیناسیون فرهنگی. رهبری گفت: "اگر مغز یک ملت تصرف شود آن ملت سرزمین خود را دو دستی به دشمن تحویل می‌دهد".

من نمی‌دانستم حتی رئیس فیفا هم، آدم روشن و بیداری‌ست و وقتی دیدم آن جمله‌ی شاهکارش را بیان داشته به جریان بیداری جهانی بیشتر یقین نمودم.  این جمله‌ی آقای "جیانی اینفانتینو" رئیس فدراسیون جهانی فوتبال (فیفا) که در نشست خبری ( ۲۸ آبان ۱۴۰۱ ) آغاز مسابقات جام جهانی ۲۰۲۲ قطر مطرح کرده بود:

 

«من اروپایی هستم. من فکر می‌کنم به خاطر کاری که ما اروپایی‌ها در ۳ هزار سال گذشته در سراسر جهان انجام داده‌ایم، باید برای ۳ هزار سال آینده عذرخواهی کنیم.»

 

اما صدای ملت؛ واقعا" باید توسط حکومت شنیده شود. دیری‌ست، دیری، که صدای ملت صدها بار در فضای گسترده طنین انداخت. مردم مفهوم مغز و مرز را می‌فهمند و می‌دانند اگر مغز را به دشمن بدهند، مرز هم ندارند و کشور را به فنا داده‌اند. ازین‌روست، ملت روی مرز ایران و تمامیت خاک میهن حساس است و مغز خود را با خرَد و شریعت، رشید نگه داشته است.

به قلم دامنه. مسائل روز: مغز و مرز. به نام خدا. سلام. نکته‌هایی در سخنان امروز ( ۵ آذر ۱۴۰۱ ) رهبری  با بسیجیان محترم هست که به دیدِ بنده باید ملت روی آن چاره کند. من دست‌کم سه محور را برجسته‌تر دیدم یکی مغز و مرز است. دیگری صدای ملت. و سومی فشار مذاکراه. تصاحب مغز ملت و تغییردادن آن به سود فرهنگ و ظاهر خود؛ به قول مرحوم دکتر علی شریعتی الیناسیون فرهنگی. رهبری گفت: "اگر مغز یک ملت تصرف شود آن ملت سرزمین خود را دو دستی به دشمن تحویل می‌دهد".

من نمی‌دانستم حتی رئیس فیفا هم، آدم روشن و بیداری‌ست و وقتی دیدم آن جمله‌ی شاهکارش را بیان داشته به جریان بیداری جهانی بیشتر یقین نمودم.  این جمله‌ی آقای "جیانی اینفانتینو" رئیس فدراسیون جهانی فوتبال (فیفا) که در نشست خبری ( ۲۸ آبان ۱۴۰۱ ) آغاز مسابقات جام جهانی ۲۰۲۲ قطر مطرح کرده بود:

 

«من اروپایی هستم. من فکر می‌کنم به خاطر کاری که ما اروپایی‌ها در ۳ هزار سال گذشته در سراسر جهان انجام داده‌ایم، باید برای ۳ هزار سال آینده عذرخواهی کنیم.»

 

اما صدای ملت؛ واقعا" باید توسط حکومت شنیده شود. دیری‌ست، دیری، که صدای ملت صدها بار در فضای گسترده طنین انداخت. مردم مفهوم مغز و مرز را می‌فهمند و می‌دانند اگر مغز را به دشمن بدهند، مرز هم ندارند و کشور را به فنا داده‌اند. ازین‌روست، ملت روی مرز ایران و تمامیت خاک میهن حساس است و مغز خود را با خرَد و شریعت، رشید نگه داشته است.

Notes ۰
پست شده در سه شنبه, ۱ آذر ۱۴۰۱
بازدید ها : ۲۵۲
ساعت پست : ۰۲:۱۲
مشخصات پست

خاطرات جبهه و جنگ و مسائل روز

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
خاطرات جبهه و جنگ و مسائل روز

به قلم دامنه. به چه تکیه کنیم؟! ( ۱۱۴ ) به نام خدا. سلام. یکی از دلخراش‌ترین صحنه‌ی جبهه‌رفتن‌هایم این بوده که سال ۱۳۶۲ وقتی از جوفیر خوزستان پس از نزدیک پنج ماه داغ بهار و تابستان، برگشتیم برای آمدن به تسویه و خانه، باید یک راه طولانی را طی می‌کردیم تا وارد پایگاه شهید بهشتی مستقر در غرب شهر اهواز می‌شدیم که کیسه‌ی انفرادی لوازم شخصی خود را از انبار (=کانتینر) برداریم. این پایگاه، پیش از هفت‌تپه مقر اصلی لشگر ۲۵ کربلا مازندران بود و همه به گونه‌ای از آن خاطره داریم. وقتی داشتم کیسه‌ی انفرادی‌ام را می‌رفتم بگیرم مواجه شدم با کیسه انفرادی‌ کسانی که کنار ما بودند و اما پیش چشمان ما بدن‌شان تکه‌پاره شد و دلیرانه دفاع کردند و شَهد شهادت نوشیدند و حالا کسی نیست آن کیسه‌ها را کول کشد. دلم در آن روز داغ، با همین مشاهده‌ی کیسه انفرادی‌ آن شهیدها، داغی دردناکی خورده بود. عین انبُری داغ که بر پست گوسفند می‌گذارند تا نشانه گذارند. آیا کسی را دیده‌اید که عصر عاشورا در روستای داراب‌کلا پس از خاتمه‌ی مراسم عزا و آتش‌زدن خیمه‌ها و نوحه‌ها و زنجیزها، چه حال غمباری دارد؟ انگار همه‌ی کسان خود را از دسد داده است. حالِ منِ بسیجی در آن روز، بدتر ازین وضع بغرنچ بود. آن هم کیسه انفرادی‌ شهید نعمت مقصودلو که بخشی از قلب و جگر و گوشت تنِ پاره‌پاره شده‌اش به پشت اورکتم در کمین شب ریخته بود و وقتی داخل سنگر آویزان کردم فهمیدم.

 

 

تابستان ۱۳۶۲

جبهه‌ی جنوب قرارگاه مرکزی سپاه

 

 

تابستان ۱۳۶۲ جبهه

بنده پیراهن دو جیب در چپ

حسن‌آقا آهنگر کبل مرتضی

سمت راست. روی پل اهواز

 

 

تابستان ۱۳۶۲ جبهه‌ی جوفیر. ایستاده راست:

بنده لباس پلنگی. منصوری پاسدار گرگانی

آق سید عسکری شفیعی نشسته: از راست:

آقای شعبان معافی آقای زین‌العابدین زلیکانی

از تلاوک دودانگه‌ی ساری، محمد بازاری جامخانه

 

از همین جا گریزی زنم به مظلومیت بسیج مستضعفین که هنوز هم برای قربت به سوی الله و فنای در خدای باری تعالی، با آخرین اخلاص‌ها طالب شهادت و شرافت و رشادت هستند؛ همین روزها، چه خوبانی از بسیج و انتظامی و گمنامان امام زمان (عج) نه توسط صدام، که خون پاکشان به قمه و دشنه‌ی عده‌ای رذل و نانجیب که از سر غفلت یا ارادت سرباز سازمان سیا شدند و گوش‌به‌دستور چند زن فاحشه و هرزه و دریده، بر کف خیابان ایران ریخته شده است.

دیدن یا نوشتن نظرات : ۰
پست شده در سه شنبه, ۱ آذر ۱۴۰۱
بازدید ها : ۲۵۲
ساعت پست : ۰۲:۱۲
دنبال کننده

خاطرات جبهه و جنگ و مسائل روز

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
خاطرات جبهه و جنگ و مسائل روز

به قلم دامنه. به چه تکیه کنیم؟! ( ۱۱۴ ) به نام خدا. سلام. یکی از دلخراش‌ترین صحنه‌ی جبهه‌رفتن‌هایم این بوده که سال ۱۳۶۲ وقتی از جوفیر خوزستان پس از نزدیک پنج ماه داغ بهار و تابستان، برگشتیم برای آمدن به تسویه و خانه، باید یک راه طولانی را طی می‌کردیم تا وارد پایگاه شهید بهشتی مستقر در غرب شهر اهواز می‌شدیم که کیسه‌ی انفرادی لوازم شخصی خود را از انبار (=کانتینر) برداریم. این پایگاه، پیش از هفت‌تپه مقر اصلی لشگر ۲۵ کربلا مازندران بود و همه به گونه‌ای از آن خاطره داریم. وقتی داشتم کیسه‌ی انفرادی‌ام را می‌رفتم بگیرم مواجه شدم با کیسه انفرادی‌ کسانی که کنار ما بودند و اما پیش چشمان ما بدن‌شان تکه‌پاره شد و دلیرانه دفاع کردند و شَهد شهادت نوشیدند و حالا کسی نیست آن کیسه‌ها را کول کشد. دلم در آن روز داغ، با همین مشاهده‌ی کیسه انفرادی‌ آن شهیدها، داغی دردناکی خورده بود. عین انبُری داغ که بر پست گوسفند می‌گذارند تا نشانه گذارند. آیا کسی را دیده‌اید که عصر عاشورا در روستای داراب‌کلا پس از خاتمه‌ی مراسم عزا و آتش‌زدن خیمه‌ها و نوحه‌ها و زنجیزها، چه حال غمباری دارد؟ انگار همه‌ی کسان خود را از دسد داده است. حالِ منِ بسیجی در آن روز، بدتر ازین وضع بغرنچ بود. آن هم کیسه انفرادی‌ شهید نعمت مقصودلو که بخشی از قلب و جگر و گوشت تنِ پاره‌پاره شده‌اش به پشت اورکتم در کمین شب ریخته بود و وقتی داخل سنگر آویزان کردم فهمیدم.

 

 

تابستان ۱۳۶۲

جبهه‌ی جنوب قرارگاه مرکزی سپاه

 

 

تابستان ۱۳۶۲ جبهه

بنده پیراهن دو جیب در چپ

حسن‌آقا آهنگر کبل مرتضی

سمت راست. روی پل اهواز

 

 

تابستان ۱۳۶۲ جبهه‌ی جوفیر. ایستاده راست:

بنده لباس پلنگی. منصوری پاسدار گرگانی

آق سید عسکری شفیعی نشسته: از راست:

آقای شعبان معافی آقای زین‌العابدین زلیکانی

از تلاوک دودانگه‌ی ساری، محمد بازاری جامخانه

 

از همین جا گریزی زنم به مظلومیت بسیج مستضعفین که هنوز هم برای قربت به سوی الله و فنای در خدای باری تعالی، با آخرین اخلاص‌ها طالب شهادت و شرافت و رشادت هستند؛ همین روزها، چه خوبانی از بسیج و انتظامی و گمنامان امام زمان (عج) نه توسط صدام، که خون پاکشان به قمه و دشنه‌ی عده‌ای رذل و نانجیب که از سر غفلت یا ارادت سرباز سازمان سیا شدند و گوش‌به‌دستور چند زن فاحشه و هرزه و دریده، بر کف خیابان ایران ریخته شده است.

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی

به قلم دامنه. به چه تکیه کنیم؟! ( ۱۱۴ ) به نام خدا. سلام. یکی از دلخراش‌ترین صحنه‌ی جبهه‌رفتن‌هایم این بوده که سال ۱۳۶۲ وقتی از جوفیر خوزستان پس از نزدیک پنج ماه داغ بهار و تابستان، برگشتیم برای آمدن به تسویه و خانه، باید یک راه طولانی را طی می‌کردیم تا وارد پایگاه شهید بهشتی مستقر در غرب شهر اهواز می‌شدیم که کیسه‌ی انفرادی لوازم شخصی خود را از انبار (=کانتینر) برداریم. این پایگاه، پیش از هفت‌تپه مقر اصلی لشگر ۲۵ کربلا مازندران بود و همه به گونه‌ای از آن خاطره داریم. وقتی داشتم کیسه‌ی انفرادی‌ام را می‌رفتم بگیرم مواجه شدم با کیسه انفرادی‌ کسانی که کنار ما بودند و اما پیش چشمان ما بدن‌شان تکه‌پاره شد و دلیرانه دفاع کردند و شَهد شهادت نوشیدند و حالا کسی نیست آن کیسه‌ها را کول کشد. دلم در آن روز داغ، با همین مشاهده‌ی کیسه انفرادی‌ آن شهیدها، داغی دردناکی خورده بود. عین انبُری داغ که بر پست گوسفند می‌گذارند تا نشانه گذارند. آیا کسی را دیده‌اید که عصر عاشورا در روستای داراب‌کلا پس از خاتمه‌ی مراسم عزا و آتش‌زدن خیمه‌ها و نوحه‌ها و زنجیزها، چه حال غمباری دارد؟ انگار همه‌ی کسان خود را از دسد داده است. حالِ منِ بسیجی در آن روز، بدتر ازین وضع بغرنچ بود. آن هم کیسه انفرادی‌ شهید نعمت مقصودلو که بخشی از قلب و جگر و گوشت تنِ پاره‌پاره شده‌اش به پشت اورکتم در کمین شب ریخته بود و وقتی داخل سنگر آویزان کردم فهمیدم.

 

 

تابستان ۱۳۶۲

جبهه‌ی جنوب قرارگاه مرکزی سپاه

 

 

تابستان ۱۳۶۲ جبهه

بنده پیراهن دو جیب در چپ

حسن‌آقا آهنگر کبل مرتضی

سمت راست. روی پل اهواز

 

 

تابستان ۱۳۶۲ جبهه‌ی جوفیر. ایستاده راست:

بنده لباس پلنگی. منصوری پاسدار گرگانی

آق سید عسکری شفیعی نشسته: از راست:

آقای شعبان معافی آقای زین‌العابدین زلیکانی

از تلاوک دودانگه‌ی ساری، محمد بازاری جامخانه

 

از همین جا گریزی زنم به مظلومیت بسیج مستضعفین که هنوز هم برای قربت به سوی الله و فنای در خدای باری تعالی، با آخرین اخلاص‌ها طالب شهادت و شرافت و رشادت هستند؛ همین روزها، چه خوبانی از بسیج و انتظامی و گمنامان امام زمان (عج) نه توسط صدام، که خون پاکشان به قمه و دشنه‌ی عده‌ای رذل و نانجیب که از سر غفلت یا ارادت سرباز سازمان سیا شدند و گوش‌به‌دستور چند زن فاحشه و هرزه و دریده، بر کف خیابان ایران ریخته شده است.

بسیجی که حاضر است جان خود را با بالاترین خلوص به خدا هدیه کند تا مردم کشورش دچار ناامنی و هرج‌ومرج نشوند، خدا‌بی‌خبرانی چند، حاضر شدند به هر خشونت و وحشت و وحشی‌گری چنگ زنند که به چند دلار واریزی برسند! ننگ ازین بدتر که حاضر می‌شوند خونِ بسیجی بی‌دفاع و مظلوم را با کینه و قدّاره بریزند!! اگر سر بر بالین راحت و آسوده می‌گذاری بدان این آسایش، با بیداری بسیج و نیروهای امنیت حاصل می‌شود. کافی‌ست سپاه و انتظامی و ارتش و بسیج و محافظین مثلا" (تأکید می‌کنم مثلا" و فرضا") بگویند ما سه روز کنار کشیدیم، سوگند یاد می‌کنم همین قماش قمه‌به‌دست اول سراغ همین دفتر روزنامه‌هایی می‌شوند که به اسم آزادی و نمی‌دانم چی و چی، هر چه غلط و دروغ است علیه‌ی انقلاب اسلامی و مدافعان نظام و وطن می‌نویسند، می‌ریزند. خیال نکنید با شما کاری ندارند، نه، اگر اینان آزادی عمل شریرانه پیدا کنند اول همین شماها را لَت و پار می‌کنند. تردید ندارم. به یادتان آورم حزب مرموز «زحمتکشان» مظفر بقایی را که در آن دهه‌ی پیش از پیروزی انقلاب، چه نقش‌های را که بازی نکرد! همین یک اشاره بس است.

 

روز تأسیس بسیج را هم، گرامی می‌دارم که شجره‌ی طیّبه است و ازین تناور درخت تنومند اما فروتن، ساقه‌ها و شاخه‌ها و برگ‌ها و میوه‌ها و ثمرات کثیره هر روز برمی‌خیزد. پیشانی شما ای بسیج، هم جَبهه‌ی مُهر نماز برای ستایش است و هم جَبهه‌ی سربند برای عزتی آبرومند. جَبهه و جِبهه‌ی شما همآره در حرمت و احترام. والسلام.

دیدن یا نوشتن نظرات : ۰
خاطرات جبهه و جنگ و مسائل روز

خاطرات جبهه و جنگ و مسائل روز

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
خاطرات جبهه و جنگ و مسائل روز

به قلم دامنه. به چه تکیه کنیم؟! ( ۱۱۴ ) به نام خدا. سلام. یکی از دلخراش‌ترین صحنه‌ی جبهه‌رفتن‌هایم این بوده که سال ۱۳۶۲ وقتی از جوفیر خوزستان پس از نزدیک پنج ماه داغ بهار و تابستان، برگشتیم برای آمدن به تسویه و خانه، باید یک راه طولانی را طی می‌کردیم تا وارد پایگاه شهید بهشتی مستقر در غرب شهر اهواز می‌شدیم که کیسه‌ی انفرادی لوازم شخصی خود را از انبار (=کانتینر) برداریم. این پایگاه، پیش از هفت‌تپه مقر اصلی لشگر ۲۵ کربلا مازندران بود و همه به گونه‌ای از آن خاطره داریم. وقتی داشتم کیسه‌ی انفرادی‌ام را می‌رفتم بگیرم مواجه شدم با کیسه انفرادی‌ کسانی که کنار ما بودند و اما پیش چشمان ما بدن‌شان تکه‌پاره شد و دلیرانه دفاع کردند و شَهد شهادت نوشیدند و حالا کسی نیست آن کیسه‌ها را کول کشد. دلم در آن روز داغ، با همین مشاهده‌ی کیسه انفرادی‌ آن شهیدها، داغی دردناکی خورده بود. عین انبُری داغ که بر پست گوسفند می‌گذارند تا نشانه گذارند. آیا کسی را دیده‌اید که عصر عاشورا در روستای داراب‌کلا پس از خاتمه‌ی مراسم عزا و آتش‌زدن خیمه‌ها و نوحه‌ها و زنجیزها، چه حال غمباری دارد؟ انگار همه‌ی کسان خود را از دسد داده است. حالِ منِ بسیجی در آن روز، بدتر ازین وضع بغرنچ بود. آن هم کیسه انفرادی‌ شهید نعمت مقصودلو که بخشی از قلب و جگر و گوشت تنِ پاره‌پاره شده‌اش به پشت اورکتم در کمین شب ریخته بود و وقتی داخل سنگر آویزان کردم فهمیدم.

 

 

تابستان ۱۳۶۲

جبهه‌ی جنوب قرارگاه مرکزی سپاه

 

 

تابستان ۱۳۶۲ جبهه

بنده پیراهن دو جیب در چپ

حسن‌آقا آهنگر کبل مرتضی

سمت راست. روی پل اهواز

 

 

تابستان ۱۳۶۲ جبهه‌ی جوفیر. ایستاده راست:

بنده لباس پلنگی. منصوری پاسدار گرگانی

آق سید عسکری شفیعی نشسته: از راست:

آقای شعبان معافی آقای زین‌العابدین زلیکانی

از تلاوک دودانگه‌ی ساری، محمد بازاری جامخانه

 

از همین جا گریزی زنم به مظلومیت بسیج مستضعفین که هنوز هم برای قربت به سوی الله و فنای در خدای باری تعالی، با آخرین اخلاص‌ها طالب شهادت و شرافت و رشادت هستند؛ همین روزها، چه خوبانی از بسیج و انتظامی و گمنامان امام زمان (عج) نه توسط صدام، که خون پاکشان به قمه و دشنه‌ی عده‌ای رذل و نانجیب که از سر غفلت یا ارادت سرباز سازمان سیا شدند و گوش‌به‌دستور چند زن فاحشه و هرزه و دریده، بر کف خیابان ایران ریخته شده است.

به قلم دامنه. به چه تکیه کنیم؟! ( ۱۱۴ ) به نام خدا. سلام. یکی از دلخراش‌ترین صحنه‌ی جبهه‌رفتن‌هایم این بوده که سال ۱۳۶۲ وقتی از جوفیر خوزستان پس از نزدیک پنج ماه داغ بهار و تابستان، برگشتیم برای آمدن به تسویه و خانه، باید یک راه طولانی را طی می‌کردیم تا وارد پایگاه شهید بهشتی مستقر در غرب شهر اهواز می‌شدیم که کیسه‌ی انفرادی لوازم شخصی خود را از انبار (=کانتینر) برداریم. این پایگاه، پیش از هفت‌تپه مقر اصلی لشگر ۲۵ کربلا مازندران بود و همه به گونه‌ای از آن خاطره داریم. وقتی داشتم کیسه‌ی انفرادی‌ام را می‌رفتم بگیرم مواجه شدم با کیسه انفرادی‌ کسانی که کنار ما بودند و اما پیش چشمان ما بدن‌شان تکه‌پاره شد و دلیرانه دفاع کردند و شَهد شهادت نوشیدند و حالا کسی نیست آن کیسه‌ها را کول کشد. دلم در آن روز داغ، با همین مشاهده‌ی کیسه انفرادی‌ آن شهیدها، داغی دردناکی خورده بود. عین انبُری داغ که بر پست گوسفند می‌گذارند تا نشانه گذارند. آیا کسی را دیده‌اید که عصر عاشورا در روستای داراب‌کلا پس از خاتمه‌ی مراسم عزا و آتش‌زدن خیمه‌ها و نوحه‌ها و زنجیزها، چه حال غمباری دارد؟ انگار همه‌ی کسان خود را از دسد داده است. حالِ منِ بسیجی در آن روز، بدتر ازین وضع بغرنچ بود. آن هم کیسه انفرادی‌ شهید نعمت مقصودلو که بخشی از قلب و جگر و گوشت تنِ پاره‌پاره شده‌اش به پشت اورکتم در کمین شب ریخته بود و وقتی داخل سنگر آویزان کردم فهمیدم.

 

 

تابستان ۱۳۶۲

جبهه‌ی جنوب قرارگاه مرکزی سپاه

 

 

تابستان ۱۳۶۲ جبهه

بنده پیراهن دو جیب در چپ

حسن‌آقا آهنگر کبل مرتضی

سمت راست. روی پل اهواز

 

 

تابستان ۱۳۶۲ جبهه‌ی جوفیر. ایستاده راست:

بنده لباس پلنگی. منصوری پاسدار گرگانی

آق سید عسکری شفیعی نشسته: از راست:

آقای شعبان معافی آقای زین‌العابدین زلیکانی

از تلاوک دودانگه‌ی ساری، محمد بازاری جامخانه

 

از همین جا گریزی زنم به مظلومیت بسیج مستضعفین که هنوز هم برای قربت به سوی الله و فنای در خدای باری تعالی، با آخرین اخلاص‌ها طالب شهادت و شرافت و رشادت هستند؛ همین روزها، چه خوبانی از بسیج و انتظامی و گمنامان امام زمان (عج) نه توسط صدام، که خون پاکشان به قمه و دشنه‌ی عده‌ای رذل و نانجیب که از سر غفلت یا ارادت سرباز سازمان سیا شدند و گوش‌به‌دستور چند زن فاحشه و هرزه و دریده، بر کف خیابان ایران ریخته شده است.

بسیجی که حاضر است جان خود را با بالاترین خلوص به خدا هدیه کند تا مردم کشورش دچار ناامنی و هرج‌ومرج نشوند، خدا‌بی‌خبرانی چند، حاضر شدند به هر خشونت و وحشت و وحشی‌گری چنگ زنند که به چند دلار واریزی برسند! ننگ ازین بدتر که حاضر می‌شوند خونِ بسیجی بی‌دفاع و مظلوم را با کینه و قدّاره بریزند!! اگر سر بر بالین راحت و آسوده می‌گذاری بدان این آسایش، با بیداری بسیج و نیروهای امنیت حاصل می‌شود. کافی‌ست سپاه و انتظامی و ارتش و بسیج و محافظین مثلا" (تأکید می‌کنم مثلا" و فرضا") بگویند ما سه روز کنار کشیدیم، سوگند یاد می‌کنم همین قماش قمه‌به‌دست اول سراغ همین دفتر روزنامه‌هایی می‌شوند که به اسم آزادی و نمی‌دانم چی و چی، هر چه غلط و دروغ است علیه‌ی انقلاب اسلامی و مدافعان نظام و وطن می‌نویسند، می‌ریزند. خیال نکنید با شما کاری ندارند، نه، اگر اینان آزادی عمل شریرانه پیدا کنند اول همین شماها را لَت و پار می‌کنند. تردید ندارم. به یادتان آورم حزب مرموز «زحمتکشان» مظفر بقایی را که در آن دهه‌ی پیش از پیروزی انقلاب، چه نقش‌های را که بازی نکرد! همین یک اشاره بس است.

 

روز تأسیس بسیج را هم، گرامی می‌دارم که شجره‌ی طیّبه است و ازین تناور درخت تنومند اما فروتن، ساقه‌ها و شاخه‌ها و برگ‌ها و میوه‌ها و ثمرات کثیره هر روز برمی‌خیزد. پیشانی شما ای بسیج، هم جَبهه‌ی مُهر نماز برای ستایش است و هم جَبهه‌ی سربند برای عزتی آبرومند. جَبهه و جِبهه‌ی شما همآره در حرمت و احترام. والسلام.

Notes ۰
پست شده در يكشنبه, ۲۹ آبان ۱۴۰۱
بازدید ها : ۴۴۲
ساعت پست : ۰۸:۵۱
مشخصات پست

مریوان نصب آنتن پشت بام

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
مریوان نصب آنتن پشت بام

به قلم دامنه. ۲۹ آبان ۱۴۰۱ : خاطرات جبهه و جنگ. به چه تکیه کنیم؟! ( ۱۱۳ ) به نام خدا. سلام. تا عکسی که در لای متن این قسمت خاطره‌ی جبهه گذاشتم دیده نشود، متن چندان فایده ندارد. حالا مدتی طولانی پس از قبول قطعنامه است جوّ جبهه هم آرام و آتش‌بس برقرار. ما (من و آقای صدیقی و آق سید اسماعیل بیکایی) توی قرارگاه‌مان در ساختمانی در شمال غربی شهر مریوان، فکری به سرمان زده؛ آنتن. آری آنتن. از بس تلویزیون ندیده بودیم دل‌مان برای آن پَر می‌کشید. لینگچی کردیم و رفتیم پشت‌بام. یک آنتن درب داغون نصب کردیم تا گیرنده‌ی ما بتواند کارتونی، مسابقه‌هفته‌ی منوچهر نوذری‌یی، سریال مخمصه‌یی را صاف بگیرد که کمی از عارضه‌ی تک بُعدیِ رزمندگی که اگر در یک اعزامی، طولانی‌مدت در جبهه می‌بودی بر تو غلبه می‌کرد، بکاهد. کاهید.

 

  

 

مریوان. ۱۳۶۷

پشت بام ساختمان عقیدتی سیاسی

سپاه مریوان از راست: آقای صدیقی و بنده

عکاس: سید اسماعیل بیکایی بابلی

 

آقا سید اسماعیل بیکایی گفتم و یاد او افتادم. بابلی بود، مذهبی، باسواد و اهل مطالعه و کتاب. مدتی که ساری بودم دیدم از آن سوی خیابان دولت نزدیکی میدان امام یکی با یک خروار کتاب به‌دست دارد به سمت من می‌آید. من هم داشتم می‌رفتم دورِ شرقی میدان امام از دکّه‌ی جراید، روزنامه‌ی اطلاعات بخرم. آن سال‌ها چند روزنامه‌ی مختلف‌الاضلاع را همه‌روزه می‌خریدم و یک واوش را سر نمی‌گذاشتم؛ اطلاعات، کیهان، رسالت، و سپس سلام که آمده بود. روزنامه‌ی جمهوری اسلامی که مفت به محل کارها می‌آمد و حرفه‌ای هم نبود ولی مدتی‌ست مسیر این روزنامه تغییر ناگهانی کرد تا حدی تغییر، که از صراط منحرف و منصرف شده است.بگذرم. داشتم می‌گفتم. آنقدر کتاب دستش بود که از سرش بالا زده بود و کجکی جلوِ پایش را می‌دید. مثل کسی که سی شانه تخم‌مرغ را یکجا از اول شکمش تا روی ابرویش حمل کند. راستی سی شانه تخم‌مرغ حالا پولش چند می‌شود؟! اندازه‌ی سه چهار و پنج پیکان و ژیان آن زمان. یعنی وسط‌های دهه‌ی شصت. ای بابا من چرا امروز در خاطره از مسیر، کج می‌شوم؟! رسید به من سلام کرد و خنده‌ی خاصش را هم نمود که وقتی هم می‌خندید تِک، میم می‌شد؛ شبیه اون قسمتِ مرغ‌های چاق. گفتم این‌همه کتاب؟ گفت برای تو آوردم. هدیه. آقا، بانو، من هم از خداخواسته، (چون عاشق کتابم و سپس اگر وقت کردم عاشق چیزهای دگر!!!) از ذوق دست و بالم را گم کردم. کتاب‌ها را با نخ نایلونی که کاهو و سبزی‌خوردن را با آن می‌بندند، بسته بود و لبه‌ی چند کتاب را خم ساخته بود. اولین کتاب که روی بسته بود و چشمم افتاد دیدم "نفت" است.

دیدن یا نوشتن نظرات : ۰
پست شده در يكشنبه, ۲۹ آبان ۱۴۰۱
بازدید ها : ۴۴۲
ساعت پست : ۰۸:۵۱
دنبال کننده

مریوان نصب آنتن پشت بام

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
مریوان نصب آنتن پشت بام

به قلم دامنه. ۲۹ آبان ۱۴۰۱ : خاطرات جبهه و جنگ. به چه تکیه کنیم؟! ( ۱۱۳ ) به نام خدا. سلام. تا عکسی که در لای متن این قسمت خاطره‌ی جبهه گذاشتم دیده نشود، متن چندان فایده ندارد. حالا مدتی طولانی پس از قبول قطعنامه است جوّ جبهه هم آرام و آتش‌بس برقرار. ما (من و آقای صدیقی و آق سید اسماعیل بیکایی) توی قرارگاه‌مان در ساختمانی در شمال غربی شهر مریوان، فکری به سرمان زده؛ آنتن. آری آنتن. از بس تلویزیون ندیده بودیم دل‌مان برای آن پَر می‌کشید. لینگچی کردیم و رفتیم پشت‌بام. یک آنتن درب داغون نصب کردیم تا گیرنده‌ی ما بتواند کارتونی، مسابقه‌هفته‌ی منوچهر نوذری‌یی، سریال مخمصه‌یی را صاف بگیرد که کمی از عارضه‌ی تک بُعدیِ رزمندگی که اگر در یک اعزامی، طولانی‌مدت در جبهه می‌بودی بر تو غلبه می‌کرد، بکاهد. کاهید.

 

  

 

مریوان. ۱۳۶۷

پشت بام ساختمان عقیدتی سیاسی

سپاه مریوان از راست: آقای صدیقی و بنده

عکاس: سید اسماعیل بیکایی بابلی

 

آقا سید اسماعیل بیکایی گفتم و یاد او افتادم. بابلی بود، مذهبی، باسواد و اهل مطالعه و کتاب. مدتی که ساری بودم دیدم از آن سوی خیابان دولت نزدیکی میدان امام یکی با یک خروار کتاب به‌دست دارد به سمت من می‌آید. من هم داشتم می‌رفتم دورِ شرقی میدان امام از دکّه‌ی جراید، روزنامه‌ی اطلاعات بخرم. آن سال‌ها چند روزنامه‌ی مختلف‌الاضلاع را همه‌روزه می‌خریدم و یک واوش را سر نمی‌گذاشتم؛ اطلاعات، کیهان، رسالت، و سپس سلام که آمده بود. روزنامه‌ی جمهوری اسلامی که مفت به محل کارها می‌آمد و حرفه‌ای هم نبود ولی مدتی‌ست مسیر این روزنامه تغییر ناگهانی کرد تا حدی تغییر، که از صراط منحرف و منصرف شده است.بگذرم. داشتم می‌گفتم. آنقدر کتاب دستش بود که از سرش بالا زده بود و کجکی جلوِ پایش را می‌دید. مثل کسی که سی شانه تخم‌مرغ را یکجا از اول شکمش تا روی ابرویش حمل کند. راستی سی شانه تخم‌مرغ حالا پولش چند می‌شود؟! اندازه‌ی سه چهار و پنج پیکان و ژیان آن زمان. یعنی وسط‌های دهه‌ی شصت. ای بابا من چرا امروز در خاطره از مسیر، کج می‌شوم؟! رسید به من سلام کرد و خنده‌ی خاصش را هم نمود که وقتی هم می‌خندید تِک، میم می‌شد؛ شبیه اون قسمتِ مرغ‌های چاق. گفتم این‌همه کتاب؟ گفت برای تو آوردم. هدیه. آقا، بانو، من هم از خداخواسته، (چون عاشق کتابم و سپس اگر وقت کردم عاشق چیزهای دگر!!!) از ذوق دست و بالم را گم کردم. کتاب‌ها را با نخ نایلونی که کاهو و سبزی‌خوردن را با آن می‌بندند، بسته بود و لبه‌ی چند کتاب را خم ساخته بود. اولین کتاب که روی بسته بود و چشمم افتاد دیدم "نفت" است.

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی

به قلم دامنه. ۲۹ آبان ۱۴۰۱ : خاطرات جبهه و جنگ. به چه تکیه کنیم؟! ( ۱۱۳ ) به نام خدا. سلام. تا عکسی که در لای متن این قسمت خاطره‌ی جبهه گذاشتم دیده نشود، متن چندان فایده ندارد. حالا مدتی طولانی پس از قبول قطعنامه است جوّ جبهه هم آرام و آتش‌بس برقرار. ما (من و آقای صدیقی و آق سید اسماعیل بیکایی) توی قرارگاه‌مان در ساختمانی در شمال غربی شهر مریوان، فکری به سرمان زده؛ آنتن. آری آنتن. از بس تلویزیون ندیده بودیم دل‌مان برای آن پَر می‌کشید. لینگچی کردیم و رفتیم پشت‌بام. یک آنتن درب داغون نصب کردیم تا گیرنده‌ی ما بتواند کارتونی، مسابقه‌هفته‌ی منوچهر نوذری‌یی، سریال مخمصه‌یی را صاف بگیرد که کمی از عارضه‌ی تک بُعدیِ رزمندگی که اگر در یک اعزامی، طولانی‌مدت در جبهه می‌بودی بر تو غلبه می‌کرد، بکاهد. کاهید.

 

  

 

مریوان. ۱۳۶۷

پشت بام ساختمان عقیدتی سیاسی

سپاه مریوان از راست: آقای صدیقی و بنده

عکاس: سید اسماعیل بیکایی بابلی

 

آقا سید اسماعیل بیکایی گفتم و یاد او افتادم. بابلی بود، مذهبی، باسواد و اهل مطالعه و کتاب. مدتی که ساری بودم دیدم از آن سوی خیابان دولت نزدیکی میدان امام یکی با یک خروار کتاب به‌دست دارد به سمت من می‌آید. من هم داشتم می‌رفتم دورِ شرقی میدان امام از دکّه‌ی جراید، روزنامه‌ی اطلاعات بخرم. آن سال‌ها چند روزنامه‌ی مختلف‌الاضلاع را همه‌روزه می‌خریدم و یک واوش را سر نمی‌گذاشتم؛ اطلاعات، کیهان، رسالت، و سپس سلام که آمده بود. روزنامه‌ی جمهوری اسلامی که مفت به محل کارها می‌آمد و حرفه‌ای هم نبود ولی مدتی‌ست مسیر این روزنامه تغییر ناگهانی کرد تا حدی تغییر، که از صراط منحرف و منصرف شده است.بگذرم. داشتم می‌گفتم. آنقدر کتاب دستش بود که از سرش بالا زده بود و کجکی جلوِ پایش را می‌دید. مثل کسی که سی شانه تخم‌مرغ را یکجا از اول شکمش تا روی ابرویش حمل کند. راستی سی شانه تخم‌مرغ حالا پولش چند می‌شود؟! اندازه‌ی سه چهار و پنج پیکان و ژیان آن زمان. یعنی وسط‌های دهه‌ی شصت. ای بابا من چرا امروز در خاطره از مسیر، کج می‌شوم؟! رسید به من سلام کرد و خنده‌ی خاصش را هم نمود که وقتی هم می‌خندید تِک، میم می‌شد؛ شبیه اون قسمتِ مرغ‌های چاق. گفتم این‌همه کتاب؟ گفت برای تو آوردم. هدیه. آقا، بانو، من هم از خداخواسته، (چون عاشق کتابم و سپس اگر وقت کردم عاشق چیزهای دگر!!!) از ذوق دست و بالم را گم کردم. کتاب‌ها را با نخ نایلونی که کاهو و سبزی‌خوردن را با آن می‌بندند، بسته بود و لبه‌ی چند کتاب را خم ساخته بود. اولین کتاب که روی بسته بود و چشمم افتاد دیدم "نفت" است.

 آری نفت. همان مایه‌ی غلیظ سیاه که سازمان سیا و انتلیجنت‌سرویس انگلیس و شرکت شل و توتال و هراز کوفت و زهرمار دیگر را به فکر غارتش انداخت که رهبری معظم هم دیروز حسابی لیبرال‌دموکراسیِ سارق را رسوا کردند. درین فراز از سخنان‌شان:

 

"با منطق لیبرال‌دموکراسی، غربی‌ها توانستند حدود سه قرن همه‌ی دنیا را غارت کنند؛ یک جا گفتند اینجا آزادی نیست، وارد شدند؛ یک جا گفتند دموکراسی نیست، وارد شدند؛ به بهانه‌ی ایجاد دموکراسی و به بهانه‌هایی مانند این، اموال آن کشور را، خزائن آن کشور را، منابع آن کشور را غارت کردند بردند؛ اروپای فقیر ثروتمند شد، به قیمت به گِل نشستن بسیاری از کشورهای ثروتمند مثل هند. هند را اینها بیچاره کردند؛ شما این کتاب نهرو ــ نگاهی به تاریخ جهان ــ را اگر بخوانید درست توجّه میکنید که چه اتّفاقی افتاده؛ و خیلی کشورهای دیگر؛ چین را، جاهای دیگر را [بیچاره کردند]. حالا ایران، استعمارِ مستقیمِ به آن صورت نشد، امّا اینجا هم هر چه توانستند کردند، با منطق لیبرال‌دموکراسی؛ یعنی گفتند آزادی و دموکراسی، آزادی و مردمی؛ با این عنوان، کشورها را تسخیر کردند؛ هم علیه آزادی، هم علیه مردمی بودن کشورها، هر چه توانستند کردند."

 

جالب این که همین روز هم آقای «جیانی اینفانتینو» رئیس فیفا موضع مهمی نسبت به غرب گرفت که قصاری ماندگار در قصه‌ی پرغُصه‌ی غرب خواهد شد؛ این جمله‌اش، که عرق شرم بر پیشانی غرب‌باختگان وطنی جاری می‌کند البته اگر نخواهند همچنان بی‌شرم! و جاده‌صاف‌کن غرب باشند:

 

"من اروپایی هستم. این قاره در طول ۳۰۰۰ سال گذشته رفتارهای بدی در سراسر دنیا داشته و باید تا ۳۰۰۰ سال آینده به عذرخواهی ادامه دهد، پیش از آن که بخواهد به بقیه درس اخلاقی بدهد."

 

صحبت از سخن رهبری معظم شد، خاطره‌ام به راه راست آمد، چون جناب سید اسماعیل بیکایی از دهه‌ی هفتاد به بعد به دفتر رهبری در تهران منتقل شد و روزی هم در خیابان صفائیه‌ی قم مرا دید و راسخ دعوتم کرد که برم آنجا مشغول شِم. نمی‌دانست کارم پژوهش‌محور است. بگذرم. یاد او کردم حیف است نگویم به خانه‌ی هم در بابل و او هم به خانه‌ی ما در محل شدوآمد داشتیم. آنقدر هم این خانواده، مذهبی و متشرّع و دانا که همسرش آن دهه، پوشه می‌بست. از پاروی نانوانی سنگکی هم پیشی گرفت نوشته‌ام چه رسد به حد دو کف دست.

دیدن یا نوشتن نظرات : ۰
مریوان نصب آنتن پشت بام

مریوان نصب آنتن پشت بام

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
مریوان نصب آنتن پشت بام

به قلم دامنه. ۲۹ آبان ۱۴۰۱ : خاطرات جبهه و جنگ. به چه تکیه کنیم؟! ( ۱۱۳ ) به نام خدا. سلام. تا عکسی که در لای متن این قسمت خاطره‌ی جبهه گذاشتم دیده نشود، متن چندان فایده ندارد. حالا مدتی طولانی پس از قبول قطعنامه است جوّ جبهه هم آرام و آتش‌بس برقرار. ما (من و آقای صدیقی و آق سید اسماعیل بیکایی) توی قرارگاه‌مان در ساختمانی در شمال غربی شهر مریوان، فکری به سرمان زده؛ آنتن. آری آنتن. از بس تلویزیون ندیده بودیم دل‌مان برای آن پَر می‌کشید. لینگچی کردیم و رفتیم پشت‌بام. یک آنتن درب داغون نصب کردیم تا گیرنده‌ی ما بتواند کارتونی، مسابقه‌هفته‌ی منوچهر نوذری‌یی، سریال مخمصه‌یی را صاف بگیرد که کمی از عارضه‌ی تک بُعدیِ رزمندگی که اگر در یک اعزامی، طولانی‌مدت در جبهه می‌بودی بر تو غلبه می‌کرد، بکاهد. کاهید.

 

  

 

مریوان. ۱۳۶۷

پشت بام ساختمان عقیدتی سیاسی

سپاه مریوان از راست: آقای صدیقی و بنده

عکاس: سید اسماعیل بیکایی بابلی

 

آقا سید اسماعیل بیکایی گفتم و یاد او افتادم. بابلی بود، مذهبی، باسواد و اهل مطالعه و کتاب. مدتی که ساری بودم دیدم از آن سوی خیابان دولت نزدیکی میدان امام یکی با یک خروار کتاب به‌دست دارد به سمت من می‌آید. من هم داشتم می‌رفتم دورِ شرقی میدان امام از دکّه‌ی جراید، روزنامه‌ی اطلاعات بخرم. آن سال‌ها چند روزنامه‌ی مختلف‌الاضلاع را همه‌روزه می‌خریدم و یک واوش را سر نمی‌گذاشتم؛ اطلاعات، کیهان، رسالت، و سپس سلام که آمده بود. روزنامه‌ی جمهوری اسلامی که مفت به محل کارها می‌آمد و حرفه‌ای هم نبود ولی مدتی‌ست مسیر این روزنامه تغییر ناگهانی کرد تا حدی تغییر، که از صراط منحرف و منصرف شده است.بگذرم. داشتم می‌گفتم. آنقدر کتاب دستش بود که از سرش بالا زده بود و کجکی جلوِ پایش را می‌دید. مثل کسی که سی شانه تخم‌مرغ را یکجا از اول شکمش تا روی ابرویش حمل کند. راستی سی شانه تخم‌مرغ حالا پولش چند می‌شود؟! اندازه‌ی سه چهار و پنج پیکان و ژیان آن زمان. یعنی وسط‌های دهه‌ی شصت. ای بابا من چرا امروز در خاطره از مسیر، کج می‌شوم؟! رسید به من سلام کرد و خنده‌ی خاصش را هم نمود که وقتی هم می‌خندید تِک، میم می‌شد؛ شبیه اون قسمتِ مرغ‌های چاق. گفتم این‌همه کتاب؟ گفت برای تو آوردم. هدیه. آقا، بانو، من هم از خداخواسته، (چون عاشق کتابم و سپس اگر وقت کردم عاشق چیزهای دگر!!!) از ذوق دست و بالم را گم کردم. کتاب‌ها را با نخ نایلونی که کاهو و سبزی‌خوردن را با آن می‌بندند، بسته بود و لبه‌ی چند کتاب را خم ساخته بود. اولین کتاب که روی بسته بود و چشمم افتاد دیدم "نفت" است.

به قلم دامنه. ۲۹ آبان ۱۴۰۱ : خاطرات جبهه و جنگ. به چه تکیه کنیم؟! ( ۱۱۳ ) به نام خدا. سلام. تا عکسی که در لای متن این قسمت خاطره‌ی جبهه گذاشتم دیده نشود، متن چندان فایده ندارد. حالا مدتی طولانی پس از قبول قطعنامه است جوّ جبهه هم آرام و آتش‌بس برقرار. ما (من و آقای صدیقی و آق سید اسماعیل بیکایی) توی قرارگاه‌مان در ساختمانی در شمال غربی شهر مریوان، فکری به سرمان زده؛ آنتن. آری آنتن. از بس تلویزیون ندیده بودیم دل‌مان برای آن پَر می‌کشید. لینگچی کردیم و رفتیم پشت‌بام. یک آنتن درب داغون نصب کردیم تا گیرنده‌ی ما بتواند کارتونی، مسابقه‌هفته‌ی منوچهر نوذری‌یی، سریال مخمصه‌یی را صاف بگیرد که کمی از عارضه‌ی تک بُعدیِ رزمندگی که اگر در یک اعزامی، طولانی‌مدت در جبهه می‌بودی بر تو غلبه می‌کرد، بکاهد. کاهید.

 

  

 

مریوان. ۱۳۶۷

پشت بام ساختمان عقیدتی سیاسی

سپاه مریوان از راست: آقای صدیقی و بنده

عکاس: سید اسماعیل بیکایی بابلی

 

آقا سید اسماعیل بیکایی گفتم و یاد او افتادم. بابلی بود، مذهبی، باسواد و اهل مطالعه و کتاب. مدتی که ساری بودم دیدم از آن سوی خیابان دولت نزدیکی میدان امام یکی با یک خروار کتاب به‌دست دارد به سمت من می‌آید. من هم داشتم می‌رفتم دورِ شرقی میدان امام از دکّه‌ی جراید، روزنامه‌ی اطلاعات بخرم. آن سال‌ها چند روزنامه‌ی مختلف‌الاضلاع را همه‌روزه می‌خریدم و یک واوش را سر نمی‌گذاشتم؛ اطلاعات، کیهان، رسالت، و سپس سلام که آمده بود. روزنامه‌ی جمهوری اسلامی که مفت به محل کارها می‌آمد و حرفه‌ای هم نبود ولی مدتی‌ست مسیر این روزنامه تغییر ناگهانی کرد تا حدی تغییر، که از صراط منحرف و منصرف شده است.بگذرم. داشتم می‌گفتم. آنقدر کتاب دستش بود که از سرش بالا زده بود و کجکی جلوِ پایش را می‌دید. مثل کسی که سی شانه تخم‌مرغ را یکجا از اول شکمش تا روی ابرویش حمل کند. راستی سی شانه تخم‌مرغ حالا پولش چند می‌شود؟! اندازه‌ی سه چهار و پنج پیکان و ژیان آن زمان. یعنی وسط‌های دهه‌ی شصت. ای بابا من چرا امروز در خاطره از مسیر، کج می‌شوم؟! رسید به من سلام کرد و خنده‌ی خاصش را هم نمود که وقتی هم می‌خندید تِک، میم می‌شد؛ شبیه اون قسمتِ مرغ‌های چاق. گفتم این‌همه کتاب؟ گفت برای تو آوردم. هدیه. آقا، بانو، من هم از خداخواسته، (چون عاشق کتابم و سپس اگر وقت کردم عاشق چیزهای دگر!!!) از ذوق دست و بالم را گم کردم. کتاب‌ها را با نخ نایلونی که کاهو و سبزی‌خوردن را با آن می‌بندند، بسته بود و لبه‌ی چند کتاب را خم ساخته بود. اولین کتاب که روی بسته بود و چشمم افتاد دیدم "نفت" است.

 آری نفت. همان مایه‌ی غلیظ سیاه که سازمان سیا و انتلیجنت‌سرویس انگلیس و شرکت شل و توتال و هراز کوفت و زهرمار دیگر را به فکر غارتش انداخت که رهبری معظم هم دیروز حسابی لیبرال‌دموکراسیِ سارق را رسوا کردند. درین فراز از سخنان‌شان:

 

"با منطق لیبرال‌دموکراسی، غربی‌ها توانستند حدود سه قرن همه‌ی دنیا را غارت کنند؛ یک جا گفتند اینجا آزادی نیست، وارد شدند؛ یک جا گفتند دموکراسی نیست، وارد شدند؛ به بهانه‌ی ایجاد دموکراسی و به بهانه‌هایی مانند این، اموال آن کشور را، خزائن آن کشور را، منابع آن کشور را غارت کردند بردند؛ اروپای فقیر ثروتمند شد، به قیمت به گِل نشستن بسیاری از کشورهای ثروتمند مثل هند. هند را اینها بیچاره کردند؛ شما این کتاب نهرو ــ نگاهی به تاریخ جهان ــ را اگر بخوانید درست توجّه میکنید که چه اتّفاقی افتاده؛ و خیلی کشورهای دیگر؛ چین را، جاهای دیگر را [بیچاره کردند]. حالا ایران، استعمارِ مستقیمِ به آن صورت نشد، امّا اینجا هم هر چه توانستند کردند، با منطق لیبرال‌دموکراسی؛ یعنی گفتند آزادی و دموکراسی، آزادی و مردمی؛ با این عنوان، کشورها را تسخیر کردند؛ هم علیه آزادی، هم علیه مردمی بودن کشورها، هر چه توانستند کردند."

 

جالب این که همین روز هم آقای «جیانی اینفانتینو» رئیس فیفا موضع مهمی نسبت به غرب گرفت که قصاری ماندگار در قصه‌ی پرغُصه‌ی غرب خواهد شد؛ این جمله‌اش، که عرق شرم بر پیشانی غرب‌باختگان وطنی جاری می‌کند البته اگر نخواهند همچنان بی‌شرم! و جاده‌صاف‌کن غرب باشند:

 

"من اروپایی هستم. این قاره در طول ۳۰۰۰ سال گذشته رفتارهای بدی در سراسر دنیا داشته و باید تا ۳۰۰۰ سال آینده به عذرخواهی ادامه دهد، پیش از آن که بخواهد به بقیه درس اخلاقی بدهد."

 

صحبت از سخن رهبری معظم شد، خاطره‌ام به راه راست آمد، چون جناب سید اسماعیل بیکایی از دهه‌ی هفتاد به بعد به دفتر رهبری در تهران منتقل شد و روزی هم در خیابان صفائیه‌ی قم مرا دید و راسخ دعوتم کرد که برم آنجا مشغول شِم. نمی‌دانست کارم پژوهش‌محور است. بگذرم. یاد او کردم حیف است نگویم به خانه‌ی هم در بابل و او هم به خانه‌ی ما در محل شدوآمد داشتیم. آنقدر هم این خانواده، مذهبی و متشرّع و دانا که همسرش آن دهه، پوشه می‌بست. از پاروی نانوانی سنگکی هم پیشی گرفت نوشته‌ام چه رسد به حد دو کف دست.

Notes ۰
پست شده در دوشنبه, ۲۳ آبان ۱۴۰۱
بازدید ها : ۲۱۹
ساعت پست : ۱۲:۲۲
مشخصات پست

مزه‌ی گوشت شتر جبهه

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
مزه‌ی گوشت شتر جبهه

به قلم دامنه: خاطرات جبهه و جنگ. مزه‌ی گوشت شتر جبهه. به چه تکیه کنیم؟! ( ۱۱۱ ) به نام خدا. سلام. اولین اعزامان -که بهار سال ۱۳۶۱ بود- مستقیم برده شدیم پادگان «الله اکبر» ارتش در اسلام‌آباد غرب نزدیک کِرند کرمانشاه، باختران آن زمان. چون جوان نوپا بودم دو چیز بیش از هر چیز دقتم را به خود جذب کرد و حس کنجکاوی‌ام را شکوفا ساخته بود و یک چیز هم هنوز مزّه‌اش زیر زبانم درک می‌شود؛ مزه‌ی گوشت شتر جبهه که ذائقه‌ی من در آن روز، مزه‌اش را شیرین چشِش می‌کرد. نخستین بار بود در عمرم گوشت شتر را در وعده‌ی ناهارم دیده بودم. و واقعا" ارتش آن را به خوشمزگی هرچه‌تمامتر پخت می‌کرد. یادم است زردچوبه‌ای بسیارمعطر زده شده بود و بو و طعمش چندمتر آن‌طرف‌تر را پُر می‌نمود. حسابی سیرمان می‌کرد.

 

  

 

پادگان الله اکبر ارتش. اسلام‌آباد غرب

۱۳۶۱. راست بنده، بقیه همرزمان مرزن‌آبادی

 

چند روزی بودیم و تجهیزات جنگی را هم می‌رفتیم می‌دیدیم. یک عکس هم گذاشتم که نفر سمت راستی ریزه‌میزه! بغل نفربر زرهی بنده هستم و بقیه هم، همرزمان مرزن‌آبادی ما. همه خیال می‌کردیم با دادن شُترگوشت! می‌خواهند سرِ ما را خَن (=سرگرم) کنند ببَرند عملیات و شربت شهادت نوش کنیم یا خرزهره‌ی اسارت را چون جام زهر به خوردمان دهند. اما تخیّل ما واقع نیفتاد و صاف برده شدیدم مریوان که آن سال شدیدا" تحت شرارت‌های مسلّحین وطن‌فروش شَریر بود؛ گروهک‌هایی که از آبشخور غرب و شرق می‌خوردند و رزمندگان میهن خود را سلاخی می‌نمودند و اسم خود را هم خلقی می‌گذاشتند حتی با مته پیشانی رزمنده را سوراخ می‌کردند تا زجرکُش به شهادت برسانند. بگذرم.

دیدن یا نوشتن نظرات : ۰
پست شده در دوشنبه, ۲۳ آبان ۱۴۰۱
بازدید ها : ۲۱۹
ساعت پست : ۱۲:۲۲
دنبال کننده

مزه‌ی گوشت شتر جبهه

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
مزه‌ی گوشت شتر جبهه

به قلم دامنه: خاطرات جبهه و جنگ. مزه‌ی گوشت شتر جبهه. به چه تکیه کنیم؟! ( ۱۱۱ ) به نام خدا. سلام. اولین اعزامان -که بهار سال ۱۳۶۱ بود- مستقیم برده شدیم پادگان «الله اکبر» ارتش در اسلام‌آباد غرب نزدیک کِرند کرمانشاه، باختران آن زمان. چون جوان نوپا بودم دو چیز بیش از هر چیز دقتم را به خود جذب کرد و حس کنجکاوی‌ام را شکوفا ساخته بود و یک چیز هم هنوز مزّه‌اش زیر زبانم درک می‌شود؛ مزه‌ی گوشت شتر جبهه که ذائقه‌ی من در آن روز، مزه‌اش را شیرین چشِش می‌کرد. نخستین بار بود در عمرم گوشت شتر را در وعده‌ی ناهارم دیده بودم. و واقعا" ارتش آن را به خوشمزگی هرچه‌تمامتر پخت می‌کرد. یادم است زردچوبه‌ای بسیارمعطر زده شده بود و بو و طعمش چندمتر آن‌طرف‌تر را پُر می‌نمود. حسابی سیرمان می‌کرد.

 

  

 

پادگان الله اکبر ارتش. اسلام‌آباد غرب

۱۳۶۱. راست بنده، بقیه همرزمان مرزن‌آبادی

 

چند روزی بودیم و تجهیزات جنگی را هم می‌رفتیم می‌دیدیم. یک عکس هم گذاشتم که نفر سمت راستی ریزه‌میزه! بغل نفربر زرهی بنده هستم و بقیه هم، همرزمان مرزن‌آبادی ما. همه خیال می‌کردیم با دادن شُترگوشت! می‌خواهند سرِ ما را خَن (=سرگرم) کنند ببَرند عملیات و شربت شهادت نوش کنیم یا خرزهره‌ی اسارت را چون جام زهر به خوردمان دهند. اما تخیّل ما واقع نیفتاد و صاف برده شدیدم مریوان که آن سال شدیدا" تحت شرارت‌های مسلّحین وطن‌فروش شَریر بود؛ گروهک‌هایی که از آبشخور غرب و شرق می‌خوردند و رزمندگان میهن خود را سلاخی می‌نمودند و اسم خود را هم خلقی می‌گذاشتند حتی با مته پیشانی رزمنده را سوراخ می‌کردند تا زجرکُش به شهادت برسانند. بگذرم.

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی

به قلم دامنه: خاطرات جبهه و جنگ. مزه‌ی گوشت شتر جبهه. به چه تکیه کنیم؟! ( ۱۱۱ ) به نام خدا. سلام. اولین اعزامان -که بهار سال ۱۳۶۱ بود- مستقیم برده شدیم پادگان «الله اکبر» ارتش در اسلام‌آباد غرب نزدیک کِرند کرمانشاه، باختران آن زمان. چون جوان نوپا بودم دو چیز بیش از هر چیز دقتم را به خود جذب کرد و حس کنجکاوی‌ام را شکوفا ساخته بود و یک چیز هم هنوز مزّه‌اش زیر زبانم درک می‌شود؛ مزه‌ی گوشت شتر جبهه که ذائقه‌ی من در آن روز، مزه‌اش را شیرین چشِش می‌کرد. نخستین بار بود در عمرم گوشت شتر را در وعده‌ی ناهارم دیده بودم. و واقعا" ارتش آن را به خوشمزگی هرچه‌تمامتر پخت می‌کرد. یادم است زردچوبه‌ای بسیارمعطر زده شده بود و بو و طعمش چندمتر آن‌طرف‌تر را پُر می‌نمود. حسابی سیرمان می‌کرد.

 

  

 

پادگان الله اکبر ارتش. اسلام‌آباد غرب

۱۳۶۱. راست بنده، بقیه همرزمان مرزن‌آبادی

 

چند روزی بودیم و تجهیزات جنگی را هم می‌رفتیم می‌دیدیم. یک عکس هم گذاشتم که نفر سمت راستی ریزه‌میزه! بغل نفربر زرهی بنده هستم و بقیه هم، همرزمان مرزن‌آبادی ما. همه خیال می‌کردیم با دادن شُترگوشت! می‌خواهند سرِ ما را خَن (=سرگرم) کنند ببَرند عملیات و شربت شهادت نوش کنیم یا خرزهره‌ی اسارت را چون جام زهر به خوردمان دهند. اما تخیّل ما واقع نیفتاد و صاف برده شدیدم مریوان که آن سال شدیدا" تحت شرارت‌های مسلّحین وطن‌فروش شَریر بود؛ گروهک‌هایی که از آبشخور غرب و شرق می‌خوردند و رزمندگان میهن خود را سلاخی می‌نمودند و اسم خود را هم خلقی می‌گذاشتند حتی با مته پیشانی رزمنده را سوراخ می‌کردند تا زجرکُش به شهادت برسانند. بگذرم.

 

اما آن دو چیز که بیش از هر چیز دقتم را به خود جذب کرده بود، چه بود؟ یکی این بود نظامی‌های ارتشی با آن که در حال جنگ با دشمن بودند، نظم و آرایه‌های فردی خود را عین زمان صلح رعایت می‌کردند و ما در داخل پادگان از کنارشان که رد می‌شدیم و سلام و احترام خاص هم می‌نمودیم خود را جیکا! در برابر شاهین! می‌دیدیم؛ تنومند، خوش‌قواره، تیپِ درست و لباسی صاف و صوف. اما همآنان با مای بسیجی‌ها (به قول مشهور: ترمزبریده!) بسیار مهربان رفتار داشتند و حتی احترام‌آمیز؛ تا جایی احترام که انگاری ما ارشد هستیم! و آنها زیرِ دست. دومی هم این بود ذاتا" کنجکاوم و می‌خواستم از جغرافیای منطقه سر در بیاورم. هنوز هم وقتی وارد شهری می‌شوم سعی دارم زیروبم شهر رابشناسم و به عبارت فنی "شهرشناسی" کنم که جزوِ اصول دفاع شهری هم هست. آنجا هم ذوقم گل می‌کرد تمام پادگان را زیر پا می‌گذاشتم و می‌گشتم تا از طریق طلوع آفتاب و غروب دقیق بدانم چه سمت و سویی هستیم و حتی جاده‌ی منتهی به پادگان را می‌رفتم نظاره که ببینم از کنار ما چه نوع ماشین‌های جنگی آمدوشد دارند. همین بود که با انواع تجهیزات جنگی در داخل پادگان روبرو شدم و تا به حال با چشمم ندیده بودم. خیلی بود. تمام پادگان را احاطه کرده بود. هنوزم درین فکرم چرا این تانک و نفربرها و سایر پدافندها را به خط نمی‌بردند. لابد برای پشتیبانی روز مبادا بود. نمی‌دانم.

دیدن یا نوشتن نظرات : ۰
مزه‌ی گوشت شتر جبهه

مزه‌ی گوشت شتر جبهه

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
مزه‌ی گوشت شتر جبهه

به قلم دامنه: خاطرات جبهه و جنگ. مزه‌ی گوشت شتر جبهه. به چه تکیه کنیم؟! ( ۱۱۱ ) به نام خدا. سلام. اولین اعزامان -که بهار سال ۱۳۶۱ بود- مستقیم برده شدیم پادگان «الله اکبر» ارتش در اسلام‌آباد غرب نزدیک کِرند کرمانشاه، باختران آن زمان. چون جوان نوپا بودم دو چیز بیش از هر چیز دقتم را به خود جذب کرد و حس کنجکاوی‌ام را شکوفا ساخته بود و یک چیز هم هنوز مزّه‌اش زیر زبانم درک می‌شود؛ مزه‌ی گوشت شتر جبهه که ذائقه‌ی من در آن روز، مزه‌اش را شیرین چشِش می‌کرد. نخستین بار بود در عمرم گوشت شتر را در وعده‌ی ناهارم دیده بودم. و واقعا" ارتش آن را به خوشمزگی هرچه‌تمامتر پخت می‌کرد. یادم است زردچوبه‌ای بسیارمعطر زده شده بود و بو و طعمش چندمتر آن‌طرف‌تر را پُر می‌نمود. حسابی سیرمان می‌کرد.

 

  

 

پادگان الله اکبر ارتش. اسلام‌آباد غرب

۱۳۶۱. راست بنده، بقیه همرزمان مرزن‌آبادی

 

چند روزی بودیم و تجهیزات جنگی را هم می‌رفتیم می‌دیدیم. یک عکس هم گذاشتم که نفر سمت راستی ریزه‌میزه! بغل نفربر زرهی بنده هستم و بقیه هم، همرزمان مرزن‌آبادی ما. همه خیال می‌کردیم با دادن شُترگوشت! می‌خواهند سرِ ما را خَن (=سرگرم) کنند ببَرند عملیات و شربت شهادت نوش کنیم یا خرزهره‌ی اسارت را چون جام زهر به خوردمان دهند. اما تخیّل ما واقع نیفتاد و صاف برده شدیدم مریوان که آن سال شدیدا" تحت شرارت‌های مسلّحین وطن‌فروش شَریر بود؛ گروهک‌هایی که از آبشخور غرب و شرق می‌خوردند و رزمندگان میهن خود را سلاخی می‌نمودند و اسم خود را هم خلقی می‌گذاشتند حتی با مته پیشانی رزمنده را سوراخ می‌کردند تا زجرکُش به شهادت برسانند. بگذرم.

به قلم دامنه: خاطرات جبهه و جنگ. مزه‌ی گوشت شتر جبهه. به چه تکیه کنیم؟! ( ۱۱۱ ) به نام خدا. سلام. اولین اعزامان -که بهار سال ۱۳۶۱ بود- مستقیم برده شدیم پادگان «الله اکبر» ارتش در اسلام‌آباد غرب نزدیک کِرند کرمانشاه، باختران آن زمان. چون جوان نوپا بودم دو چیز بیش از هر چیز دقتم را به خود جذب کرد و حس کنجکاوی‌ام را شکوفا ساخته بود و یک چیز هم هنوز مزّه‌اش زیر زبانم درک می‌شود؛ مزه‌ی گوشت شتر جبهه که ذائقه‌ی من در آن روز، مزه‌اش را شیرین چشِش می‌کرد. نخستین بار بود در عمرم گوشت شتر را در وعده‌ی ناهارم دیده بودم. و واقعا" ارتش آن را به خوشمزگی هرچه‌تمامتر پخت می‌کرد. یادم است زردچوبه‌ای بسیارمعطر زده شده بود و بو و طعمش چندمتر آن‌طرف‌تر را پُر می‌نمود. حسابی سیرمان می‌کرد.

 

  

 

پادگان الله اکبر ارتش. اسلام‌آباد غرب

۱۳۶۱. راست بنده، بقیه همرزمان مرزن‌آبادی

 

چند روزی بودیم و تجهیزات جنگی را هم می‌رفتیم می‌دیدیم. یک عکس هم گذاشتم که نفر سمت راستی ریزه‌میزه! بغل نفربر زرهی بنده هستم و بقیه هم، همرزمان مرزن‌آبادی ما. همه خیال می‌کردیم با دادن شُترگوشت! می‌خواهند سرِ ما را خَن (=سرگرم) کنند ببَرند عملیات و شربت شهادت نوش کنیم یا خرزهره‌ی اسارت را چون جام زهر به خوردمان دهند. اما تخیّل ما واقع نیفتاد و صاف برده شدیدم مریوان که آن سال شدیدا" تحت شرارت‌های مسلّحین وطن‌فروش شَریر بود؛ گروهک‌هایی که از آبشخور غرب و شرق می‌خوردند و رزمندگان میهن خود را سلاخی می‌نمودند و اسم خود را هم خلقی می‌گذاشتند حتی با مته پیشانی رزمنده را سوراخ می‌کردند تا زجرکُش به شهادت برسانند. بگذرم.

 

اما آن دو چیز که بیش از هر چیز دقتم را به خود جذب کرده بود، چه بود؟ یکی این بود نظامی‌های ارتشی با آن که در حال جنگ با دشمن بودند، نظم و آرایه‌های فردی خود را عین زمان صلح رعایت می‌کردند و ما در داخل پادگان از کنارشان که رد می‌شدیم و سلام و احترام خاص هم می‌نمودیم خود را جیکا! در برابر شاهین! می‌دیدیم؛ تنومند، خوش‌قواره، تیپِ درست و لباسی صاف و صوف. اما همآنان با مای بسیجی‌ها (به قول مشهور: ترمزبریده!) بسیار مهربان رفتار داشتند و حتی احترام‌آمیز؛ تا جایی احترام که انگاری ما ارشد هستیم! و آنها زیرِ دست. دومی هم این بود ذاتا" کنجکاوم و می‌خواستم از جغرافیای منطقه سر در بیاورم. هنوز هم وقتی وارد شهری می‌شوم سعی دارم زیروبم شهر رابشناسم و به عبارت فنی "شهرشناسی" کنم که جزوِ اصول دفاع شهری هم هست. آنجا هم ذوقم گل می‌کرد تمام پادگان را زیر پا می‌گذاشتم و می‌گشتم تا از طریق طلوع آفتاب و غروب دقیق بدانم چه سمت و سویی هستیم و حتی جاده‌ی منتهی به پادگان را می‌رفتم نظاره که ببینم از کنار ما چه نوع ماشین‌های جنگی آمدوشد دارند. همین بود که با انواع تجهیزات جنگی در داخل پادگان روبرو شدم و تا به حال با چشمم ندیده بودم. خیلی بود. تمام پادگان را احاطه کرده بود. هنوزم درین فکرم چرا این تانک و نفربرها و سایر پدافندها را به خط نمی‌بردند. لابد برای پشتیبانی روز مبادا بود. نمی‌دانم.

Notes ۰
پست شده در جمعه, ۲۰ آبان ۱۴۰۱
بازدید ها : ۱۹۷
ساعت پست : ۰۹:۱۳
مشخصات پست

چرا یوسف مرا به سنگرشان فرا خواند؟!

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
چرا یوسف مرا به سنگرشان فرا خواند؟!

به قلم دامنه: خاطرات جبهه و جنگ. به چه تکیه کنیم؟! ( ۱۱۰ ) به نام خدا. سلام. بی‌علت نبود مقامات لشگر اصرار کردند سر را تیغ کنیم. سِری سِری، چندتا چندتا از قرارگاه‌مان هفت‌تپه می‌بردند فاو عراق در عملیات والفجر ۸. شب رسیدیم اروندکنار. بعد برده شدیدم به فاو. یوسف و سید علی‌اصغر با یک معلم کردکویی آقای محمدی توی یک سنگر تهاجمی، من و دو نفر رزمنده‌ی دیگر ملایی و دیگری اسمش ذهنم نیست، توی یک سنگر تهاجمی دیگر. سنگر که چه عرض کنم شبیه لانه‌ی شال بود، حتی نماز را نشسته هم نمی‌شد دقیق خواند، از بس سقفش کوتاه بود و باید درازکش توش بودیم. هر سه‌ی‌مان مسؤول قبضه بودیم. یوسف و سید علی‌اصغر مسؤول قبضه‌ی خمپاره ۱۲۰ و من مسؤول قبضه‌ی خمپاره ۸۰. روزی یوسف به باسیم من -که موقعیت "حسن" نام داشت- زنگ زد. البته یک لیست اسم رمز داشتیم و باید از روی آن سخن می‌گفتیم. گفت ابراهیم بیا پیش ما. نود و اندی متر از هم فاصله داشتیم. رفتم. موقع رفتن باید بِدو بِدو می‌رفتی. گاه بمب و گلوله عین وارش می‌بارید.

 

از راست: من. یوسف. سید علی‌اصغر

 

چرا یوسف دعوتم کرد؟ وقتی رفتم معلوم گشت. او صبح زود دل به خطر زده بود و جندین متر جلوتر گشت زد چیزی از سنگرهای بجامانده‌ی بعثی‌ها پیدا کند به شکم زنَد؛ چون جیره‌ی غذایی ما در آن عملیات، آنی و توی وقت‌های معین بود و بسیار هم کم و دیردیر می‌رسید. یوسف هم، شکمو و بِخور، لذا رفت گشت و گشت و گشت، خیلی هم کار خطری کرد، بلاخره یک تانک عراقی یا نفربر زیر خاک پیدا کرد و از برجکش رفت داخل. یک کیسه سه‌خطی از انواع کنسرو و کمپوت و خشکبار و تربار! جامانده‌ی عراقی‌ها را پُر کرد و کول گرفت و خندان‌خندان خود را رساند توی سنگرشان. دلش نیامد تیناری (=تنهایی) بخورند، مرا صدا کردند و رفتم خوردم و شاید به اندازه‌ی یک سال خندیدم. هنگام آمدن هم، زیر سیل توپ و تفنگ به حالت فرار (=جیم) رسیدم سنگرم و آن دو رفیق آنقدر دم سنگرشان ایستاندند تا من سالم برسم به سنگرم.

دیدن یا نوشتن نظرات : ۰
پست شده در جمعه, ۲۰ آبان ۱۴۰۱
بازدید ها : ۱۹۷
ساعت پست : ۰۹:۱۳
دنبال کننده

چرا یوسف مرا به سنگرشان فرا خواند؟!

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
چرا یوسف مرا به سنگرشان فرا خواند؟!

به قلم دامنه: خاطرات جبهه و جنگ. به چه تکیه کنیم؟! ( ۱۱۰ ) به نام خدا. سلام. بی‌علت نبود مقامات لشگر اصرار کردند سر را تیغ کنیم. سِری سِری، چندتا چندتا از قرارگاه‌مان هفت‌تپه می‌بردند فاو عراق در عملیات والفجر ۸. شب رسیدیم اروندکنار. بعد برده شدیدم به فاو. یوسف و سید علی‌اصغر با یک معلم کردکویی آقای محمدی توی یک سنگر تهاجمی، من و دو نفر رزمنده‌ی دیگر ملایی و دیگری اسمش ذهنم نیست، توی یک سنگر تهاجمی دیگر. سنگر که چه عرض کنم شبیه لانه‌ی شال بود، حتی نماز را نشسته هم نمی‌شد دقیق خواند، از بس سقفش کوتاه بود و باید درازکش توش بودیم. هر سه‌ی‌مان مسؤول قبضه بودیم. یوسف و سید علی‌اصغر مسؤول قبضه‌ی خمپاره ۱۲۰ و من مسؤول قبضه‌ی خمپاره ۸۰. روزی یوسف به باسیم من -که موقعیت "حسن" نام داشت- زنگ زد. البته یک لیست اسم رمز داشتیم و باید از روی آن سخن می‌گفتیم. گفت ابراهیم بیا پیش ما. نود و اندی متر از هم فاصله داشتیم. رفتم. موقع رفتن باید بِدو بِدو می‌رفتی. گاه بمب و گلوله عین وارش می‌بارید.

 

از راست: من. یوسف. سید علی‌اصغر

 

چرا یوسف دعوتم کرد؟ وقتی رفتم معلوم گشت. او صبح زود دل به خطر زده بود و جندین متر جلوتر گشت زد چیزی از سنگرهای بجامانده‌ی بعثی‌ها پیدا کند به شکم زنَد؛ چون جیره‌ی غذایی ما در آن عملیات، آنی و توی وقت‌های معین بود و بسیار هم کم و دیردیر می‌رسید. یوسف هم، شکمو و بِخور، لذا رفت گشت و گشت و گشت، خیلی هم کار خطری کرد، بلاخره یک تانک عراقی یا نفربر زیر خاک پیدا کرد و از برجکش رفت داخل. یک کیسه سه‌خطی از انواع کنسرو و کمپوت و خشکبار و تربار! جامانده‌ی عراقی‌ها را پُر کرد و کول گرفت و خندان‌خندان خود را رساند توی سنگرشان. دلش نیامد تیناری (=تنهایی) بخورند، مرا صدا کردند و رفتم خوردم و شاید به اندازه‌ی یک سال خندیدم. هنگام آمدن هم، زیر سیل توپ و تفنگ به حالت فرار (=جیم) رسیدم سنگرم و آن دو رفیق آنقدر دم سنگرشان ایستاندند تا من سالم برسم به سنگرم.

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی

به قلم دامنه: خاطرات جبهه و جنگ. به چه تکیه کنیم؟! ( ۱۱۰ ) به نام خدا. سلام. بی‌علت نبود مقامات لشگر اصرار کردند سر را تیغ کنیم. سِری سِری، چندتا چندتا از قرارگاه‌مان هفت‌تپه می‌بردند فاو عراق در عملیات والفجر ۸. شب رسیدیم اروندکنار. بعد برده شدیدم به فاو. یوسف و سید علی‌اصغر با یک معلم کردکویی آقای محمدی توی یک سنگر تهاجمی، من و دو نفر رزمنده‌ی دیگر ملایی و دیگری اسمش ذهنم نیست، توی یک سنگر تهاجمی دیگر. سنگر که چه عرض کنم شبیه لانه‌ی شال بود، حتی نماز را نشسته هم نمی‌شد دقیق خواند، از بس سقفش کوتاه بود و باید درازکش توش بودیم. هر سه‌ی‌مان مسؤول قبضه بودیم. یوسف و سید علی‌اصغر مسؤول قبضه‌ی خمپاره ۱۲۰ و من مسؤول قبضه‌ی خمپاره ۸۰. روزی یوسف به باسیم من -که موقعیت "حسن" نام داشت- زنگ زد. البته یک لیست اسم رمز داشتیم و باید از روی آن سخن می‌گفتیم. گفت ابراهیم بیا پیش ما. نود و اندی متر از هم فاصله داشتیم. رفتم. موقع رفتن باید بِدو بِدو می‌رفتی. گاه بمب و گلوله عین وارش می‌بارید.

 

از راست: من. یوسف. سید علی‌اصغر

 

چرا یوسف دعوتم کرد؟ وقتی رفتم معلوم گشت. او صبح زود دل به خطر زده بود و جندین متر جلوتر گشت زد چیزی از سنگرهای بجامانده‌ی بعثی‌ها پیدا کند به شکم زنَد؛ چون جیره‌ی غذایی ما در آن عملیات، آنی و توی وقت‌های معین بود و بسیار هم کم و دیردیر می‌رسید. یوسف هم، شکمو و بِخور، لذا رفت گشت و گشت و گشت، خیلی هم کار خطری کرد، بلاخره یک تانک عراقی یا نفربر زیر خاک پیدا کرد و از برجکش رفت داخل. یک کیسه سه‌خطی از انواع کنسرو و کمپوت و خشکبار و تربار! جامانده‌ی عراقی‌ها را پُر کرد و کول گرفت و خندان‌خندان خود را رساند توی سنگرشان. دلش نیامد تیناری (=تنهایی) بخورند، مرا صدا کردند و رفتم خوردم و شاید به اندازه‌ی یک سال خندیدم. هنگام آمدن هم، زیر سیل توپ و تفنگ به حالت فرار (=جیم) رسیدم سنگرم و آن دو رفیق آنقدر دم سنگرشان ایستاندند تا من سالم برسم به سنگرم.

اینجا کمی عقب برگردم و بگویم آن سال، اعزام دسته‌جمعی‌مان توی داراب‌کلا عجیب سروصدایی کرده بود. مردم (مردان و زنان) از روی حسّ دوستی عاطفی و پیوستگی دینی، تا سپاه سورک (شهرک جهاد) هم، خود را رسانده و بدرقه‌ی عظیمی کرده بودند. حتی داخل اتوبوس هم -که مثل قطار ردیف شده بود- ما را ول نمی‌کردند و کَش و خاش می‌کردند. یادم هست حسن آهنگر -که در دو اعزام قبلی به جبهه آمده بود- اما در آن اعزام، به علت شغل اداری یا نبودن موقعیت نیامده بود، به‌شدت تحت احساساتش غرق شده بود. حسن‌ی که دیردیر گریه می‌آمد، آن روز تا آخرین لحظه، دست از سرِ ما بر نمی‌داشت و سخت می‌گریست. آمد داخل اتوبوس یک جوری دیگر با ما وداع کرد. آقا، بانو، آن هم چه وداعی. طوری بوسمان می‌داد که بر ما یقین شده بود عمودی می‌رویم ولی افقی برمی‌گردیم! وصی ناظر را هم گفتیم! حسن آغوش‌مان گرفت و کیپ و سفت، زبان من و یوسف و سید علی‌اصغر را یکی یکی به دهانش گرفت و از روی حزن فِراق و دلتنگی دوری و شاید یک عمر احتمال جدایی! خالیک ما را می‌خورد و قورت می‌داد و هِق هِق بِرمه (=به قول شهری‌ها: گریه) سر می‌داد. منِ مجرّد، ازین بوس‌ها ! هیچ نمی‌دانستم. لابد یوسف و سید علی‌اصغر بلد بودند و من بگذرم. آن اعزام ۲۵ نفر فقط دارابکلایی‌ها بودیم و سیل رزمنده چنان راه افتاده بود که ... . یک عکس هم از ما سه تا درین پست گذاشتم به یاد زنده‌یاد رزمنده‌ی جانباز و دلاور یوسف رزاقی.

دیدن یا نوشتن نظرات : ۰
چرا یوسف مرا به سنگرشان فرا خواند؟!

چرا یوسف مرا به سنگرشان فرا خواند؟!

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
چرا یوسف مرا به سنگرشان فرا خواند؟!

به قلم دامنه: خاطرات جبهه و جنگ. به چه تکیه کنیم؟! ( ۱۱۰ ) به نام خدا. سلام. بی‌علت نبود مقامات لشگر اصرار کردند سر را تیغ کنیم. سِری سِری، چندتا چندتا از قرارگاه‌مان هفت‌تپه می‌بردند فاو عراق در عملیات والفجر ۸. شب رسیدیم اروندکنار. بعد برده شدیدم به فاو. یوسف و سید علی‌اصغر با یک معلم کردکویی آقای محمدی توی یک سنگر تهاجمی، من و دو نفر رزمنده‌ی دیگر ملایی و دیگری اسمش ذهنم نیست، توی یک سنگر تهاجمی دیگر. سنگر که چه عرض کنم شبیه لانه‌ی شال بود، حتی نماز را نشسته هم نمی‌شد دقیق خواند، از بس سقفش کوتاه بود و باید درازکش توش بودیم. هر سه‌ی‌مان مسؤول قبضه بودیم. یوسف و سید علی‌اصغر مسؤول قبضه‌ی خمپاره ۱۲۰ و من مسؤول قبضه‌ی خمپاره ۸۰. روزی یوسف به باسیم من -که موقعیت "حسن" نام داشت- زنگ زد. البته یک لیست اسم رمز داشتیم و باید از روی آن سخن می‌گفتیم. گفت ابراهیم بیا پیش ما. نود و اندی متر از هم فاصله داشتیم. رفتم. موقع رفتن باید بِدو بِدو می‌رفتی. گاه بمب و گلوله عین وارش می‌بارید.

 

از راست: من. یوسف. سید علی‌اصغر

 

چرا یوسف دعوتم کرد؟ وقتی رفتم معلوم گشت. او صبح زود دل به خطر زده بود و جندین متر جلوتر گشت زد چیزی از سنگرهای بجامانده‌ی بعثی‌ها پیدا کند به شکم زنَد؛ چون جیره‌ی غذایی ما در آن عملیات، آنی و توی وقت‌های معین بود و بسیار هم کم و دیردیر می‌رسید. یوسف هم، شکمو و بِخور، لذا رفت گشت و گشت و گشت، خیلی هم کار خطری کرد، بلاخره یک تانک عراقی یا نفربر زیر خاک پیدا کرد و از برجکش رفت داخل. یک کیسه سه‌خطی از انواع کنسرو و کمپوت و خشکبار و تربار! جامانده‌ی عراقی‌ها را پُر کرد و کول گرفت و خندان‌خندان خود را رساند توی سنگرشان. دلش نیامد تیناری (=تنهایی) بخورند، مرا صدا کردند و رفتم خوردم و شاید به اندازه‌ی یک سال خندیدم. هنگام آمدن هم، زیر سیل توپ و تفنگ به حالت فرار (=جیم) رسیدم سنگرم و آن دو رفیق آنقدر دم سنگرشان ایستاندند تا من سالم برسم به سنگرم.

به قلم دامنه: خاطرات جبهه و جنگ. به چه تکیه کنیم؟! ( ۱۱۰ ) به نام خدا. سلام. بی‌علت نبود مقامات لشگر اصرار کردند سر را تیغ کنیم. سِری سِری، چندتا چندتا از قرارگاه‌مان هفت‌تپه می‌بردند فاو عراق در عملیات والفجر ۸. شب رسیدیم اروندکنار. بعد برده شدیدم به فاو. یوسف و سید علی‌اصغر با یک معلم کردکویی آقای محمدی توی یک سنگر تهاجمی، من و دو نفر رزمنده‌ی دیگر ملایی و دیگری اسمش ذهنم نیست، توی یک سنگر تهاجمی دیگر. سنگر که چه عرض کنم شبیه لانه‌ی شال بود، حتی نماز را نشسته هم نمی‌شد دقیق خواند، از بس سقفش کوتاه بود و باید درازکش توش بودیم. هر سه‌ی‌مان مسؤول قبضه بودیم. یوسف و سید علی‌اصغر مسؤول قبضه‌ی خمپاره ۱۲۰ و من مسؤول قبضه‌ی خمپاره ۸۰. روزی یوسف به باسیم من -که موقعیت "حسن" نام داشت- زنگ زد. البته یک لیست اسم رمز داشتیم و باید از روی آن سخن می‌گفتیم. گفت ابراهیم بیا پیش ما. نود و اندی متر از هم فاصله داشتیم. رفتم. موقع رفتن باید بِدو بِدو می‌رفتی. گاه بمب و گلوله عین وارش می‌بارید.

 

از راست: من. یوسف. سید علی‌اصغر

 

چرا یوسف دعوتم کرد؟ وقتی رفتم معلوم گشت. او صبح زود دل به خطر زده بود و جندین متر جلوتر گشت زد چیزی از سنگرهای بجامانده‌ی بعثی‌ها پیدا کند به شکم زنَد؛ چون جیره‌ی غذایی ما در آن عملیات، آنی و توی وقت‌های معین بود و بسیار هم کم و دیردیر می‌رسید. یوسف هم، شکمو و بِخور، لذا رفت گشت و گشت و گشت، خیلی هم کار خطری کرد، بلاخره یک تانک عراقی یا نفربر زیر خاک پیدا کرد و از برجکش رفت داخل. یک کیسه سه‌خطی از انواع کنسرو و کمپوت و خشکبار و تربار! جامانده‌ی عراقی‌ها را پُر کرد و کول گرفت و خندان‌خندان خود را رساند توی سنگرشان. دلش نیامد تیناری (=تنهایی) بخورند، مرا صدا کردند و رفتم خوردم و شاید به اندازه‌ی یک سال خندیدم. هنگام آمدن هم، زیر سیل توپ و تفنگ به حالت فرار (=جیم) رسیدم سنگرم و آن دو رفیق آنقدر دم سنگرشان ایستاندند تا من سالم برسم به سنگرم.

اینجا کمی عقب برگردم و بگویم آن سال، اعزام دسته‌جمعی‌مان توی داراب‌کلا عجیب سروصدایی کرده بود. مردم (مردان و زنان) از روی حسّ دوستی عاطفی و پیوستگی دینی، تا سپاه سورک (شهرک جهاد) هم، خود را رسانده و بدرقه‌ی عظیمی کرده بودند. حتی داخل اتوبوس هم -که مثل قطار ردیف شده بود- ما را ول نمی‌کردند و کَش و خاش می‌کردند. یادم هست حسن آهنگر -که در دو اعزام قبلی به جبهه آمده بود- اما در آن اعزام، به علت شغل اداری یا نبودن موقعیت نیامده بود، به‌شدت تحت احساساتش غرق شده بود. حسن‌ی که دیردیر گریه می‌آمد، آن روز تا آخرین لحظه، دست از سرِ ما بر نمی‌داشت و سخت می‌گریست. آمد داخل اتوبوس یک جوری دیگر با ما وداع کرد. آقا، بانو، آن هم چه وداعی. طوری بوسمان می‌داد که بر ما یقین شده بود عمودی می‌رویم ولی افقی برمی‌گردیم! وصی ناظر را هم گفتیم! حسن آغوش‌مان گرفت و کیپ و سفت، زبان من و یوسف و سید علی‌اصغر را یکی یکی به دهانش گرفت و از روی حزن فِراق و دلتنگی دوری و شاید یک عمر احتمال جدایی! خالیک ما را می‌خورد و قورت می‌داد و هِق هِق بِرمه (=به قول شهری‌ها: گریه) سر می‌داد. منِ مجرّد، ازین بوس‌ها ! هیچ نمی‌دانستم. لابد یوسف و سید علی‌اصغر بلد بودند و من بگذرم. آن اعزام ۲۵ نفر فقط دارابکلایی‌ها بودیم و سیل رزمنده چنان راه افتاده بود که ... . یک عکس هم از ما سه تا درین پست گذاشتم به یاد زنده‌یاد رزمنده‌ی جانباز و دلاور یوسف رزاقی.

Notes ۰
پست شده در چهارشنبه, ۱۸ آبان ۱۴۰۱
بازدید ها : ۷۴۳
ساعت پست : ۰۷:۵۹
مشخصات پست

خاطرات جنگی‌ام

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی

به قلم دامنه: خاطرات جبهه. چرا سرمان را تیغ زدند؟! به چه تکیه کنیم؟! ( ۱۰۹ ) به نام خدا. سلام. در یکی از اعزام‌های‌مان در سال ۱۳۶۴، از بس صدام به بکارگیری سلاح شیمیایی علیه‌ی رزمندگان روی آورده بود، تا می‌رسیدی جبهه در جا یا با کمی تأخیر می‌گفتند حتما" سر را با تیغ صاف و صوف کنند. آن روز هم که بهمن‌ماه بود و هوا هم نیمه‌سرد، من و یوسف و سیدعلی‌اصغر و سیدابوالحسن شفیعی و سیدابراهیم حسینی و شایدم سیدمحمد اندیک رفتیم آرایشگاه لشگر، بهتر است بگویم تراشگاه لشگر، چند کیلومتر از گردان ادوات ما، آن‌طرف‌تر تا سرمان را از بیخ بزنیم به قول محلی: سِلوپ شویم، آن هم با تیغ سوسمارنشان! عین حَلق در حج؛ این جا البته بدون «تقصیر» (=کوتاه‌کردن ناخن) و صد البته مثل حاجیان به قصد قربت و در اینجا نه فقط قربت که اَقرب و نیز به یک نیّت نزدیک‌تر به حضرت خالق  یعنی به قصد نوشیدن شربت شهادت که اکبر عبدی هم زیاد در «اخراجی‌های یک تا سه»ی آقای مسعود ده‌نمکی ازین شربت‌ها خورد و شهید هم نشد هیچ، یک زخم یک سانتی هم برنداشت. آقا، بانو، یکی‌یکی ردیف شدیدم و سلمانی‌ها هم، عین میرغضبان، سریع سریع سرمان را کچل کردند و شدیم عین چوکَهی مازندران و رَش‌کهی گیلان.

 

 

من و حسن آهنگر کل مرتضی

قرارگاه مرکزی سپاه. سال ۱۳۶۲ سمت ابوقریب

 

 

من و آق سیدکاظم صباغ

سال ۱۳۶۱. عکاس حاج عباسعلی قلی‌زاده

 

 

اشاره‌ام به این کلاه و زیرپیراهنی

از چپ: من، مرحوم آق سید ابوالحسن شفیعی

و زنده‌یاد یوسف رزاقی. ۱۳۶۴ بالای زیگورات چغازنبیل

و عکاس آق سید علی اصغر شفیعی دارابی

 


وداع خواهرم حاجیه طاهره طالبی با بنده

سال ۱۳۶۴ حیاط مسجد جامع داراب‌کلا

پشت عکس نمای تکیه است. عکاس: حاج نقی طالبی

در عکس مادر گرامی حاج احمد آهنگر در سمت راست من که بسیار نگران و گریان ماست. خدا رحمت کند. آن روز نیمی از مردم محل آمده بودند برای بدرقه‌ی‌مان که بالای ۲۵ نفر یکجا رهسپار جبهه شده بودیم. یاد یوسف رزاقی و سید ابوالحسن و سید ابراهیم حسینی و آق سید محمد اندیک جاویدان. خدت رحمت‌شان کناد

 

علت روشن است؛ چون اگر موی سر باشد و بدتر از آن بلند و گیسومانند هم شود، ماسک جنگی ضد شیمیایی در کاسه‌ی سر جا نمی‌گرفت و گازهای شیمیایی و میکروبی و بدتر از همه گاز خردَل -که بر پوست بدن را پِله می‌بست و بدتر از آبله- از مَنفذ مو، نفوذ می‌کرد و خاصیت ماسک جنگی را کاملا"زائل می‌ساخت و آن‌گاه نه فقط رزمنده نمی‌بودی که می‌شدی یک نعش بی‌هوش بر سر راه رزمندگان که بدتر می‌بودی از عدو. ما با سرِ تیغ‌زده مثل حاجی‌های منا وارد گردان ادوات شدیم و سخت شدیم موجب خنده‌ی این و آن. دیدیم نه نمی‌شه مضحکه!! باشیم همین‌طور. لشگر هم البسه در آن حد نمی‌دهد به رزمنده. یک روز که همان روز بعد بود یوسف گفت بریم دزفول. رفتیم. چی خریدیم؟! هر کدام یک کلاه جنگی درجه‌ی عالی و یک زیرپوش نخی رنگی. آن هم از جیب خود. عکسی از آن روزها انداختم و گذاشتم در زیر این پست تا ثبت با سند برابر باشد. بگذرم. زیرا خاطره‌ی آن روز و چندین روز بعد، که رفتیم زیگورات چغازنبیل چنان زیاد است که اگر ادامه دهم از چندین کف دست بیشتر می‌شود. راستی! در رود کارون شعبه‌ی دزفول هم آن روز یوسف به‌زور ما را برد شنا و آب‌تنی به گویش محلی سَنو و اوه‌لی. ماسک جنگی هم واقعا" در والفجر ۸ به دادمان آمده بود و یوسف می‌زد به سر و دماغش و ادا و اطوار و مسخره‌بازی قهّاری در می‌آوُرد که حقیقتا" پمپاژ روحیه و خنده آن هم در گیرودار جنگ، بود.

دیدن یا نوشتن نظرات : ۰
پست شده در چهارشنبه, ۱۸ آبان ۱۴۰۱
بازدید ها : ۷۴۳
ساعت پست : ۰۷:۵۹
دنبال کننده

خاطرات جنگی‌ام

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
خاطرات جنگی‌ام

به قلم دامنه: خاطرات جبهه. چرا سرمان را تیغ زدند؟! به چه تکیه کنیم؟! ( ۱۰۹ ) به نام خدا. سلام. در یکی از اعزام‌های‌مان در سال ۱۳۶۴، از بس صدام به بکارگیری سلاح شیمیایی علیه‌ی رزمندگان روی آورده بود، تا می‌رسیدی جبهه در جا یا با کمی تأخیر می‌گفتند حتما" سر را با تیغ صاف و صوف کنند. آن روز هم که بهمن‌ماه بود و هوا هم نیمه‌سرد، من و یوسف و سیدعلی‌اصغر و سیدابوالحسن شفیعی و سیدابراهیم حسینی و شایدم سیدمحمد اندیک رفتیم آرایشگاه لشگر، بهتر است بگویم تراشگاه لشگر، چند کیلومتر از گردان ادوات ما، آن‌طرف‌تر تا سرمان را از بیخ بزنیم به قول محلی: سِلوپ شویم، آن هم با تیغ سوسمارنشان! عین حَلق در حج؛ این جا البته بدون «تقصیر» (=کوتاه‌کردن ناخن) و صد البته مثل حاجیان به قصد قربت و در اینجا نه فقط قربت که اَقرب و نیز به یک نیّت نزدیک‌تر به حضرت خالق  یعنی به قصد نوشیدن شربت شهادت که اکبر عبدی هم زیاد در «اخراجی‌های یک تا سه»ی آقای مسعود ده‌نمکی ازین شربت‌ها خورد و شهید هم نشد هیچ، یک زخم یک سانتی هم برنداشت. آقا، بانو، یکی‌یکی ردیف شدیدم و سلمانی‌ها هم، عین میرغضبان، سریع سریع سرمان را کچل کردند و شدیم عین چوکَهی مازندران و رَش‌کهی گیلان.

 

 

من و حسن آهنگر کل مرتضی

قرارگاه مرکزی سپاه. سال ۱۳۶۲ سمت ابوقریب

 

 

من و آق سیدکاظم صباغ

سال ۱۳۶۱. عکاس حاج عباسعلی قلی‌زاده

 

 

اشاره‌ام به این کلاه و زیرپیراهنی

از چپ: من، مرحوم آق سید ابوالحسن شفیعی

و زنده‌یاد یوسف رزاقی. ۱۳۶۴ بالای زیگورات چغازنبیل

و عکاس آق سید علی اصغر شفیعی دارابی

 


وداع خواهرم حاجیه طاهره طالبی با بنده

سال ۱۳۶۴ حیاط مسجد جامع داراب‌کلا

پشت عکس نمای تکیه است. عکاس: حاج نقی طالبی

در عکس مادر گرامی حاج احمد آهنگر در سمت راست من که بسیار نگران و گریان ماست. خدا رحمت کند. آن روز نیمی از مردم محل آمده بودند برای بدرقه‌ی‌مان که بالای ۲۵ نفر یکجا رهسپار جبهه شده بودیم. یاد یوسف رزاقی و سید ابوالحسن و سید ابراهیم حسینی و آق سید محمد اندیک جاویدان. خدت رحمت‌شان کناد

 

علت روشن است؛ چون اگر موی سر باشد و بدتر از آن بلند و گیسومانند هم شود، ماسک جنگی ضد شیمیایی در کاسه‌ی سر جا نمی‌گرفت و گازهای شیمیایی و میکروبی و بدتر از همه گاز خردَل -که بر پوست بدن را پِله می‌بست و بدتر از آبله- از مَنفذ مو، نفوذ می‌کرد و خاصیت ماسک جنگی را کاملا"زائل می‌ساخت و آن‌گاه نه فقط رزمنده نمی‌بودی که می‌شدی یک نعش بی‌هوش بر سر راه رزمندگان که بدتر می‌بودی از عدو. ما با سرِ تیغ‌زده مثل حاجی‌های منا وارد گردان ادوات شدیم و سخت شدیم موجب خنده‌ی این و آن. دیدیم نه نمی‌شه مضحکه!! باشیم همین‌طور. لشگر هم البسه در آن حد نمی‌دهد به رزمنده. یک روز که همان روز بعد بود یوسف گفت بریم دزفول. رفتیم. چی خریدیم؟! هر کدام یک کلاه جنگی درجه‌ی عالی و یک زیرپوش نخی رنگی. آن هم از جیب خود. عکسی از آن روزها انداختم و گذاشتم در زیر این پست تا ثبت با سند برابر باشد. بگذرم. زیرا خاطره‌ی آن روز و چندین روز بعد، که رفتیم زیگورات چغازنبیل چنان زیاد است که اگر ادامه دهم از چندین کف دست بیشتر می‌شود. راستی! در رود کارون شعبه‌ی دزفول هم آن روز یوسف به‌زور ما را برد شنا و آب‌تنی به گویش محلی سَنو و اوه‌لی. ماسک جنگی هم واقعا" در والفجر ۸ به دادمان آمده بود و یوسف می‌زد به سر و دماغش و ادا و اطوار و مسخره‌بازی قهّاری در می‌آوُرد که حقیقتا" پمپاژ روحیه و خنده آن هم در گیرودار جنگ، بود.

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی

به قلم دامنه: خاطرات جبهه. چرا سرمان را تیغ زدند؟! به چه تکیه کنیم؟! ( ۱۰۹ ) به نام خدا. سلام. در یکی از اعزام‌های‌مان در سال ۱۳۶۴، از بس صدام به بکارگیری سلاح شیمیایی علیه‌ی رزمندگان روی آورده بود، تا می‌رسیدی جبهه در جا یا با کمی تأخیر می‌گفتند حتما" سر را با تیغ صاف و صوف کنند. آن روز هم که بهمن‌ماه بود و هوا هم نیمه‌سرد، من و یوسف و سیدعلی‌اصغر و سیدابوالحسن شفیعی و سیدابراهیم حسینی و شایدم سیدمحمد اندیک رفتیم آرایشگاه لشگر، بهتر است بگویم تراشگاه لشگر، چند کیلومتر از گردان ادوات ما، آن‌طرف‌تر تا سرمان را از بیخ بزنیم به قول محلی: سِلوپ شویم، آن هم با تیغ سوسمارنشان! عین حَلق در حج؛ این جا البته بدون «تقصیر» (=کوتاه‌کردن ناخن) و صد البته مثل حاجیان به قصد قربت و در اینجا نه فقط قربت که اَقرب و نیز به یک نیّت نزدیک‌تر به حضرت خالق  یعنی به قصد نوشیدن شربت شهادت که اکبر عبدی هم زیاد در «اخراجی‌های یک تا سه»ی آقای مسعود ده‌نمکی ازین شربت‌ها خورد و شهید هم نشد هیچ، یک زخم یک سانتی هم برنداشت. آقا، بانو، یکی‌یکی ردیف شدیدم و سلمانی‌ها هم، عین میرغضبان، سریع سریع سرمان را کچل کردند و شدیم عین چوکَهی مازندران و رَش‌کهی گیلان.

 

 

من و حسن آهنگر کل مرتضی

قرارگاه مرکزی سپاه. سال ۱۳۶۲ سمت ابوقریب

 

 

من و آق سیدکاظم صباغ

سال ۱۳۶۱. عکاس حاج عباسعلی قلی‌زاده

 

 

اشاره‌ام به این کلاه و زیرپیراهنی

از چپ: من، مرحوم آق سید ابوالحسن شفیعی

و زنده‌یاد یوسف رزاقی. ۱۳۶۴ بالای زیگورات چغازنبیل

و عکاس آق سید علی اصغر شفیعی دارابی

 


وداع خواهرم حاجیه طاهره طالبی با بنده

سال ۱۳۶۴ حیاط مسجد جامع داراب‌کلا

پشت عکس نمای تکیه است. عکاس: حاج نقی طالبی

در عکس مادر گرامی حاج احمد آهنگر در سمت راست من که بسیار نگران و گریان ماست. خدا رحمت کند. آن روز نیمی از مردم محل آمده بودند برای بدرقه‌ی‌مان که بالای ۲۵ نفر یکجا رهسپار جبهه شده بودیم. یاد یوسف رزاقی و سید ابوالحسن و سید ابراهیم حسینی و آق سید محمد اندیک جاویدان. خدت رحمت‌شان کناد

 

علت روشن است؛ چون اگر موی سر باشد و بدتر از آن بلند و گیسومانند هم شود، ماسک جنگی ضد شیمیایی در کاسه‌ی سر جا نمی‌گرفت و گازهای شیمیایی و میکروبی و بدتر از همه گاز خردَل -که بر پوست بدن را پِله می‌بست و بدتر از آبله- از مَنفذ مو، نفوذ می‌کرد و خاصیت ماسک جنگی را کاملا"زائل می‌ساخت و آن‌گاه نه فقط رزمنده نمی‌بودی که می‌شدی یک نعش بی‌هوش بر سر راه رزمندگان که بدتر می‌بودی از عدو. ما با سرِ تیغ‌زده مثل حاجی‌های منا وارد گردان ادوات شدیم و سخت شدیم موجب خنده‌ی این و آن. دیدیم نه نمی‌شه مضحکه!! باشیم همین‌طور. لشگر هم البسه در آن حد نمی‌دهد به رزمنده. یک روز که همان روز بعد بود یوسف گفت بریم دزفول. رفتیم. چی خریدیم؟! هر کدام یک کلاه جنگی درجه‌ی عالی و یک زیرپوش نخی رنگی. آن هم از جیب خود. عکسی از آن روزها انداختم و گذاشتم در زیر این پست تا ثبت با سند برابر باشد. بگذرم. زیرا خاطره‌ی آن روز و چندین روز بعد، که رفتیم زیگورات چغازنبیل چنان زیاد است که اگر ادامه دهم از چندین کف دست بیشتر می‌شود. راستی! در رود کارون شعبه‌ی دزفول هم آن روز یوسف به‌زور ما را برد شنا و آب‌تنی به گویش محلی سَنو و اوه‌لی. ماسک جنگی هم واقعا" در والفجر ۸ به دادمان آمده بود و یوسف می‌زد به سر و دماغش و ادا و اطوار و مسخره‌بازی قهّاری در می‌آوُرد که حقیقتا" پمپاژ روحیه و خنده آن هم در گیرودار جنگ، بود.

دیدن یا نوشتن نظرات : ۰
خاطرات جنگی‌ام

خاطرات جنگی‌ام

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
خاطرات جنگی‌ام

به قلم دامنه: خاطرات جبهه. چرا سرمان را تیغ زدند؟! به چه تکیه کنیم؟! ( ۱۰۹ ) به نام خدا. سلام. در یکی از اعزام‌های‌مان در سال ۱۳۶۴، از بس صدام به بکارگیری سلاح شیمیایی علیه‌ی رزمندگان روی آورده بود، تا می‌رسیدی جبهه در جا یا با کمی تأخیر می‌گفتند حتما" سر را با تیغ صاف و صوف کنند. آن روز هم که بهمن‌ماه بود و هوا هم نیمه‌سرد، من و یوسف و سیدعلی‌اصغر و سیدابوالحسن شفیعی و سیدابراهیم حسینی و شایدم سیدمحمد اندیک رفتیم آرایشگاه لشگر، بهتر است بگویم تراشگاه لشگر، چند کیلومتر از گردان ادوات ما، آن‌طرف‌تر تا سرمان را از بیخ بزنیم به قول محلی: سِلوپ شویم، آن هم با تیغ سوسمارنشان! عین حَلق در حج؛ این جا البته بدون «تقصیر» (=کوتاه‌کردن ناخن) و صد البته مثل حاجیان به قصد قربت و در اینجا نه فقط قربت که اَقرب و نیز به یک نیّت نزدیک‌تر به حضرت خالق  یعنی به قصد نوشیدن شربت شهادت که اکبر عبدی هم زیاد در «اخراجی‌های یک تا سه»ی آقای مسعود ده‌نمکی ازین شربت‌ها خورد و شهید هم نشد هیچ، یک زخم یک سانتی هم برنداشت. آقا، بانو، یکی‌یکی ردیف شدیدم و سلمانی‌ها هم، عین میرغضبان، سریع سریع سرمان را کچل کردند و شدیم عین چوکَهی مازندران و رَش‌کهی گیلان.

 

 

من و حسن آهنگر کل مرتضی

قرارگاه مرکزی سپاه. سال ۱۳۶۲ سمت ابوقریب

 

 

من و آق سیدکاظم صباغ

سال ۱۳۶۱. عکاس حاج عباسعلی قلی‌زاده

 

 

اشاره‌ام به این کلاه و زیرپیراهنی

از چپ: من، مرحوم آق سید ابوالحسن شفیعی

و زنده‌یاد یوسف رزاقی. ۱۳۶۴ بالای زیگورات چغازنبیل

و عکاس آق سید علی اصغر شفیعی دارابی

 


وداع خواهرم حاجیه طاهره طالبی با بنده

سال ۱۳۶۴ حیاط مسجد جامع داراب‌کلا

پشت عکس نمای تکیه است. عکاس: حاج نقی طالبی

در عکس مادر گرامی حاج احمد آهنگر در سمت راست من که بسیار نگران و گریان ماست. خدا رحمت کند. آن روز نیمی از مردم محل آمده بودند برای بدرقه‌ی‌مان که بالای ۲۵ نفر یکجا رهسپار جبهه شده بودیم. یاد یوسف رزاقی و سید ابوالحسن و سید ابراهیم حسینی و آق سید محمد اندیک جاویدان. خدت رحمت‌شان کناد

 

علت روشن است؛ چون اگر موی سر باشد و بدتر از آن بلند و گیسومانند هم شود، ماسک جنگی ضد شیمیایی در کاسه‌ی سر جا نمی‌گرفت و گازهای شیمیایی و میکروبی و بدتر از همه گاز خردَل -که بر پوست بدن را پِله می‌بست و بدتر از آبله- از مَنفذ مو، نفوذ می‌کرد و خاصیت ماسک جنگی را کاملا"زائل می‌ساخت و آن‌گاه نه فقط رزمنده نمی‌بودی که می‌شدی یک نعش بی‌هوش بر سر راه رزمندگان که بدتر می‌بودی از عدو. ما با سرِ تیغ‌زده مثل حاجی‌های منا وارد گردان ادوات شدیم و سخت شدیم موجب خنده‌ی این و آن. دیدیم نه نمی‌شه مضحکه!! باشیم همین‌طور. لشگر هم البسه در آن حد نمی‌دهد به رزمنده. یک روز که همان روز بعد بود یوسف گفت بریم دزفول. رفتیم. چی خریدیم؟! هر کدام یک کلاه جنگی درجه‌ی عالی و یک زیرپوش نخی رنگی. آن هم از جیب خود. عکسی از آن روزها انداختم و گذاشتم در زیر این پست تا ثبت با سند برابر باشد. بگذرم. زیرا خاطره‌ی آن روز و چندین روز بعد، که رفتیم زیگورات چغازنبیل چنان زیاد است که اگر ادامه دهم از چندین کف دست بیشتر می‌شود. راستی! در رود کارون شعبه‌ی دزفول هم آن روز یوسف به‌زور ما را برد شنا و آب‌تنی به گویش محلی سَنو و اوه‌لی. ماسک جنگی هم واقعا" در والفجر ۸ به دادمان آمده بود و یوسف می‌زد به سر و دماغش و ادا و اطوار و مسخره‌بازی قهّاری در می‌آوُرد که حقیقتا" پمپاژ روحیه و خنده آن هم در گیرودار جنگ، بود.

به قلم دامنه: خاطرات جبهه. چرا سرمان را تیغ زدند؟! به چه تکیه کنیم؟! ( ۱۰۹ ) به نام خدا. سلام. در یکی از اعزام‌های‌مان در سال ۱۳۶۴، از بس صدام به بکارگیری سلاح شیمیایی علیه‌ی رزمندگان روی آورده بود، تا می‌رسیدی جبهه در جا یا با کمی تأخیر می‌گفتند حتما" سر را با تیغ صاف و صوف کنند. آن روز هم که بهمن‌ماه بود و هوا هم نیمه‌سرد، من و یوسف و سیدعلی‌اصغر و سیدابوالحسن شفیعی و سیدابراهیم حسینی و شایدم سیدمحمد اندیک رفتیم آرایشگاه لشگر، بهتر است بگویم تراشگاه لشگر، چند کیلومتر از گردان ادوات ما، آن‌طرف‌تر تا سرمان را از بیخ بزنیم به قول محلی: سِلوپ شویم، آن هم با تیغ سوسمارنشان! عین حَلق در حج؛ این جا البته بدون «تقصیر» (=کوتاه‌کردن ناخن) و صد البته مثل حاجیان به قصد قربت و در اینجا نه فقط قربت که اَقرب و نیز به یک نیّت نزدیک‌تر به حضرت خالق  یعنی به قصد نوشیدن شربت شهادت که اکبر عبدی هم زیاد در «اخراجی‌های یک تا سه»ی آقای مسعود ده‌نمکی ازین شربت‌ها خورد و شهید هم نشد هیچ، یک زخم یک سانتی هم برنداشت. آقا، بانو، یکی‌یکی ردیف شدیدم و سلمانی‌ها هم، عین میرغضبان، سریع سریع سرمان را کچل کردند و شدیم عین چوکَهی مازندران و رَش‌کهی گیلان.

 

 

من و حسن آهنگر کل مرتضی

قرارگاه مرکزی سپاه. سال ۱۳۶۲ سمت ابوقریب

 

 

من و آق سیدکاظم صباغ

سال ۱۳۶۱. عکاس حاج عباسعلی قلی‌زاده

 

 

اشاره‌ام به این کلاه و زیرپیراهنی

از چپ: من، مرحوم آق سید ابوالحسن شفیعی

و زنده‌یاد یوسف رزاقی. ۱۳۶۴ بالای زیگورات چغازنبیل

و عکاس آق سید علی اصغر شفیعی دارابی

 


وداع خواهرم حاجیه طاهره طالبی با بنده

سال ۱۳۶۴ حیاط مسجد جامع داراب‌کلا

پشت عکس نمای تکیه است. عکاس: حاج نقی طالبی

در عکس مادر گرامی حاج احمد آهنگر در سمت راست من که بسیار نگران و گریان ماست. خدا رحمت کند. آن روز نیمی از مردم محل آمده بودند برای بدرقه‌ی‌مان که بالای ۲۵ نفر یکجا رهسپار جبهه شده بودیم. یاد یوسف رزاقی و سید ابوالحسن و سید ابراهیم حسینی و آق سید محمد اندیک جاویدان. خدت رحمت‌شان کناد

 

علت روشن است؛ چون اگر موی سر باشد و بدتر از آن بلند و گیسومانند هم شود، ماسک جنگی ضد شیمیایی در کاسه‌ی سر جا نمی‌گرفت و گازهای شیمیایی و میکروبی و بدتر از همه گاز خردَل -که بر پوست بدن را پِله می‌بست و بدتر از آبله- از مَنفذ مو، نفوذ می‌کرد و خاصیت ماسک جنگی را کاملا"زائل می‌ساخت و آن‌گاه نه فقط رزمنده نمی‌بودی که می‌شدی یک نعش بی‌هوش بر سر راه رزمندگان که بدتر می‌بودی از عدو. ما با سرِ تیغ‌زده مثل حاجی‌های منا وارد گردان ادوات شدیم و سخت شدیم موجب خنده‌ی این و آن. دیدیم نه نمی‌شه مضحکه!! باشیم همین‌طور. لشگر هم البسه در آن حد نمی‌دهد به رزمنده. یک روز که همان روز بعد بود یوسف گفت بریم دزفول. رفتیم. چی خریدیم؟! هر کدام یک کلاه جنگی درجه‌ی عالی و یک زیرپوش نخی رنگی. آن هم از جیب خود. عکسی از آن روزها انداختم و گذاشتم در زیر این پست تا ثبت با سند برابر باشد. بگذرم. زیرا خاطره‌ی آن روز و چندین روز بعد، که رفتیم زیگورات چغازنبیل چنان زیاد است که اگر ادامه دهم از چندین کف دست بیشتر می‌شود. راستی! در رود کارون شعبه‌ی دزفول هم آن روز یوسف به‌زور ما را برد شنا و آب‌تنی به گویش محلی سَنو و اوه‌لی. ماسک جنگی هم واقعا" در والفجر ۸ به دادمان آمده بود و یوسف می‌زد به سر و دماغش و ادا و اطوار و مسخره‌بازی قهّاری در می‌آوُرد که حقیقتا" پمپاژ روحیه و خنده آن هم در گیرودار جنگ، بود.

Notes ۰