منو
درباره ی سایت دامنه
دامنه‌ی داراب‌کلا

qaqom.blog.ir
Qalame Qom
Damanehye Dovvom
ابراهیم طالبی دامنه دارابی
دامنه‌ی قلم قم ، روستای داراب‌کلا
ایران، قم، مازندران، ساری، میاندورود

پیشنهادهای مدیر سایت
آخرين نظرات
طبقه بندی موضوعي
بايگانی ماهانه
نويسنده ها

۲۵۰ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «تریبون دارابکلا» ثبت شده است

۰ موافقين ۰ مخالفين ۰

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت

قسمت نود و یکم

این بود آئین بنی‌آدمگی؟!

ماهی هم مثل من تو او خانه می‌خواهد؛ رُود. دریا، مرداب، تالاب، حتی حوض و تُنگ. ماهی کوچولوی صمد هم آزادی می‌خواست و آگاهی. چون مرحوم بهرنگی خود این دو را از شاه طلب داشت. ماهی‌های "دارکلارود" اینک آبشان در بالادست سرقت می‌شود چون دستِ در دستِ بالا دارند و لابد زبان هم برای بیان. بیچاره ماهی زبانش را بنی‌آدم نمی‌فهمد فقط بلد است قلیه‌اش کند و به سیخ کشد و دودی بفروشد. کو رود و روانیِ آب رود. کمی رحم بر جُنبدگان زمین. آفتاب و آب و خاک و هوا که نباشد تو هم عین ماهی می‌شوی، صَوِر کن اون روزت می‌رسد که مثل این ماهی‌های تلف‌شده لَه‌لَه می‌زنی آب به لبت نمی‌رسد چه رسد به بِطین. ممنون عموحمید که سوزِ قتل‌عام ماهی‌ها، جگرت را سوراخ سوراخ کرد و جریح و مکدّر. عکسات حکایت دلت است آقا. اَمان از بی‌رحمان که فراموش‌شان شد تحت نعمت حضرت آفریدگار رحمان‌اند. از رحمانیت و رحیمیت خدا یک رِ را هم دشت نمی‌کنند! این بود آئین بنی‌آدمگی؟!

 

حمید رضا طالبی: سلام عمو ابراهیم سلام. ممنون عمو ابراهیم مدیر فکور مدرسه فکرت بابت نوشتار برای بنی آدمیان. با این نوشتار دل پردرد مرا تسکین دادی.خدا به قلم قلبت جوهر ها افزون نماید.

 

سلام عموحمید. همون صبح قلم بردم همینا ردیف شد و حتی پاکنویس هم نیاز نشد. به سروصدای حاشیه اصلاوابدا، محل نذار. بی‌اعتنایی خود بهترین پاسخه. توی صحن می‌بینی که نسبت به بسیاری از پست‌ها سکوت می‌کنم. حرف دارم، اما گاه مصلحت و حقیقت در جواب‌ندادن است. حتی عنوان «این بود آئین بنی‌آدمگی؟!» هم انگار الهام شد به ذهنم.

 

سلام آقا قاسم لاری. ندیده بودم. اما آقای میرحسین می‌دانم همیشه بیت رهبری معظم رفت‌وآمد داشت و فقط هم آنجا حضور می‌یافت. نامزدی‌اش را هم تا حدی خبر داشتم که با رهبری معظم همآهنگ کرده بود.

۰ موافقين ۳ مخالفين ۰
به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. خاطرات جبهه: به چه تکیه کنیم؟! ( ۱۰۵ ) در اوج سختی‌های نبرد در تابستان ۱۳۶۱ با سه گروهک وطن‌فروش کومله، دموکرات و رزگاری به انضمام متجاوزان بعثی در روستای بوریدر و چشمیدر مریوان در سمت پایگلان و بیساران، نعمت‌الله یاری جویباری همه‌روزه با نغمه‌ی خوش‌اِلحانش "شهید وطن، افتخار میهن" را برای ما می‌خواند. این آهنگ زیرا را که هر عصر رادیو در برنامه‌ی شهید پخش می‌کرد: «شهید وطن، افتخار میهن / گل پَرپَر لاله‌زار میهن . خون پاک تو در رگ‌های ما / برقِ مهر تو، در سیمای ما . به ولای رهبر، همه هم‌‌سوگندیم / به نظام اسلام، همه هم‌پیوندیم»

 

 
شهید پیرمرد اما سلحشور و قوی‌
پیشمرگه‌ی کُرد و بنده. پشت سر،
شهید نعمت یاری و همسنگران
عکاس: حاج عباسعلی قلی‌زاده

 

 

راست: شهید رمضان ذکریایی

در حال خواندن دعا و بنده.

بالای همان قله. عکاس این صحنه:

شهید نعمت‌الله یاری جویباری

 

 

جبهه‌ی مریوان، بوریدر

تابستان سال ۶۱

نشسته سمت راست

شهید نعمت‌الله یاری جویباری

ایستاده چپ حاح عباسعلی قلی‌زاده

نفر وسط کلاه‌آهنی بنده

عکاس: آقاسیدکاظم صباغ

 

نعمت‌الله توی جنگ رفیق صمیمی‌مان شده بود. خیلی به هم دلبسته شده بودیم. جوانی خوش‌سیما و در نهایتِ اخلاق خدایی. نیز اهل راز و نیاز و در عین حال مثل اغلب جویباری‌ها چابک و تیزپا. گواهی می‌دهم او انسانی پاک و دست‌یافته به حب الهی بود؛ برای همین توی دل همه جای می‌گرفت. آن صبح شُوم هرگز یادم نمی‌رود و هنوز هم وقتی تصورش می‌کنم روح و کالبدم می‌لرزد. آن سپیده‌دم نوبت ضدِ کمین رفتنِ من بود تا جاده و منطقه و جغرافیای کار و کشاورزی مردم بومی و آمدوشد ایمن رزمندگان را به سایر جبهه‌های درگیری تأمین کنیم. اما نمی‌دانم چه شد او گفت من به جای تو می‌روم و من در سنگر بالای قله ماندم و دقایقی نگذشت صدای شلیک تیربار و پژواک آن در شیارها را شنیدیم و از جای پریدیم. فوری اسلحه برداشتیم و زدیم بیرون سنگر. درین هنگام از قله‌ی آلوده‌ی روبرو به سوی ما هم، بی‌امان شلیک می‌کردند و اگر آقاسیدکاظم صباغ آن لحظه نبود و مرا نمی‌گرفت و نمی‌کِشید گلوله‌هایی که بیخ گوش‌هایم زوزه‌کنان عبور می‌کرد، صددرصد پیکرم یا مغز سرم را سوراخ‌سوراخ می‌کرد. بگذرم.

 

کومله‌های کمونیست مسلح زیر بوته‌ی بلوط در شب جاکَن کرده بودند و سرِ سپیده، به سوی نعمت‌الله و رمضان ذکریایی و دو کُرد پیشمرگه که برای حفظ جان مردم بومی برای تأمین می‌رفتند و تا غروب باید می‌ماندند تا دیگران نفس راحت بکشند، شلیک کردند و همگی را شهید و غرق در خون. نعمت ما، یپیشانی‌اش شلیک شده بود و خون پاک این نجیب از شکاف سرش فوّاره کرد و پیکرش خون‌بار و معصوم بر قعر بوته افتاده. رفتیم جای کمین و شهادت‌گاه این همسنگران را از نزدیک دیدیم تا تجربه بیاموزیم و شیوه‌ها و حربه‌های دشمن را بشناسیم. بر پیکر این شهیدان در محوطه‌ی سنگر فرماندهی وداع کردیم و تا مدتی با غمی که ناراحت‌بار بر وجود ما باریدن داشت، کلنجار می‌رفتیم؛ آن هم در سن هفده سالگی. آری آن شهید چه زیبا صدا سر می‌داد: "به ولای رهبر، همه هم‌‌سوگندیم / به نظام اسلام، همه هم‌پیوندیم".

متن آهنگ "شهید وطن، افتخار میهن" در ادامه‌ی مطلب

۰ موافقين ۰ مخالفين ۰

 مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت و هیئت

قسمت نودم

 

تطهیر سلطنت !!!

به نام خدا. سلام. حجت‌الاسلام مجید انصاری در (۱ مرداد ۱۴۰۲) توی مجلس ختم مرحوم حجت‌الاسلام حسن صانعی -که سال‌های سال بدون هیچ اثرگذاری!!! در مجلس تشریفاتی!!! «مجمع تشخیص مصلحت»! جا خوش کرده بود و اخیرا" هم در ابتلای بیماری درگذشت- گفته بود:

 

"مایه‌ی تأسف است که بعضا" نظام شاهنشاهی توسط کسانی مورد تطهیر قرار می‌گیرد که شاهد بوده‌اند چه بر سر مردم‌ ایران گذشته است‌... جای آقای هاشمی رفسنجانی در تبلیغات رسمی کجا است؟... انقلاب رویش دارد و مرحبا، اما باطل‌کردن شناسنامه‌ی ملت، خیانت به ملت‌ است."

 

چندی کوشیدم این مسئله را جوابی بنویسم، ولی مجال نیافتم، اینک فرصت بر من فراهم شد به این مطلب بپردازم. خُب حرفم چیست؟ تقریبا" گونه‌شناسی سلطنت‌طلبی از دیدِ من این جوری‌ست:


یک سری اساسا" هیچ وقت انقلاب اسلامی را به رسمیت نشناختند و از اول انقلاب هم این سری بدون این که به جمهوری اسلامی زیاد بد و بیراه بگویند تز خود را دارند و سلطنت پهلوی را دوست دارند. خُب! داشته باشند، آزادند. مهم این است با نظام و انقلاب، چالش نمی‌کنند و آزار نمی‌رسانند.

 

یک سری هم کلا" جمیعا" چشمِ دیدنِ جمهوری اسلامی را ندارند، و با غیظ به آن می‌نگرند و خواهان سقوط آنند البته خود را کنارِ گود نگه می‌دارند  چون ترسو هستند و اهل میدان و مبارزه نیستند. این سری، سلطنت پهلوی می‌خواهند ولی خبر ندارند این رژیم چه بود. فقط از سرِ لَج و هوس چنین هستند. خُب، باشند، آزادند.

 

یک سری نیز چون مجموعا" تزشان این است جمهوری اسلامی بدون وقفه و در هر شرائط و موقعیتی بایدبه آنان خِر و چینه (=دهِش و بذل و بخشش مال و پُست) بدهد، ولی می‌بینند چنین نمی‌شود فقط از روی عُقده، عقیده‌ی خود را لگد می‌زنند و با جمهوری اسلامی کج افتاده‌اند و فکر می‌کنند سلطنت پهلوی و آن میراث شَوم میرپنج! برای‌شان نفع و عایدات دارد و آن نوع قدرت سیاسی، ایران را بوستان و گلستان می‌سازد!

 

یک سری اما چون بنای فکر یا علاقه یا سپُردگیِ سرشان به آخور (=خوانده شود: پول، ماده، فسادِ آزا، آزادیِ دریدگی، و اوجش برهنگی و عریان‌صفتی) اروپا و آمریکاست، خیال می‌کنند سلطنت پهلوی جگرگوشه‌ی!! غرب است و اگر دنباله‌ی بی‌مایه‌ی این رژیم با پادرمیانی اروپا و آمریکا و اسرائیل به ایران برگردد، ایران اروپای ثانی!!! می‌شود و راحت می‌شود هر طور خواست گشت!

 

اما یک سری را آقای مجید انصاری گمانم تغافل می‌کند و فرافکنی و حتی دچار پرت و پلا گویی گردیده‌اند. آقای انصاری! در کدام جناح از میان دو جناح کشور، ریزش فکری و عقیدتی و حتی مذهبی صورت گرفته است و به هذیان‌گویی علیه‌ی نظام افتاده است؟ در چپ یا در راست؟ کدام جناح است که از این نظر که عرض می‌کنم و فقط می‌شمارم به انحراف رفته است؟

 

دین را روی دیوار خانه می‌خواهد. سیاست را از دین مُنفک می‌طلبد. آمریکا را نه شیطان بلکه حلّال می‌خواند. اروپا را "چشم و چراغ" جهان تصور می‌کند. خدا را هم اخیرا" (البته بعضا" قلیلا" اندکا") نعوذُ بالله موهوم!!! می‌بینند. تعدای هم نماز و دعا و عبادات و توسلات مذهبی را بی‌بهاء جا می‌زنند. بگذرم. این را بدان آقای حجت‌الاسلام مجید انصاری در یکی از همین دو جناح افرادی مشاهده می‌شوند که به حدی از ابتذال عقیدتی سیاسی رسیده‌اند که دو پَهلوی دست‌نشانه‌ی انگلستان و آمریکا را بر همه‌ی مقدسات و کارکردهای شگفت‌انگیز جمهوری اسلامی رجحان می‌دهند و دهن را با صدایی کلفت پر می‌کنند و در آرزوی "رضا"ی پرورشی غرب!! هستند که بیاید برایشان بدون دموکراسی شاهی کند و سلطنت بپا. در همین اطراف شما آقای مجید انصاری کسانی هستند که پَهلُوی دو پَهلَوی پَهلو گرفته‌اند و لنگر انداخته‌اند و رزوشماری می‌کنند کَنگر هم بخورند! بگذرم. فقط عرض کنم به دامن مردم و انقلاب و زیر سایه‌ی رهبری معظم -که ولی فقیه‌ی شجاع و پاک و وارسته‌ی ماست- بازگردید.

 

نیز بگویم اگر جناح راست مرحوم حجت‌الاسلام اکبر رفسنجانی را در مناسبت‌های تبلیغی حذف کرد -که البته تاریخ را نباید دست‌کاری کرد- اما شماها هم گویا یادتان نیست جناب انصاری و لابد از ذهن‌تان محو شده است، که مرحوم آیت الله العظمی حسینعلی منتظری را فقط به خاطر یک نقد بر رفتار سیاسی، اساسا" از اسم و رسم و حیاتِ آزاد و درس و بحث حوزه و حتی حیاط خانه با تخریب دیوار، معدوم کرده بودید.

 

من، نه به راست تعلق خاطر دارم و نه به چپ گرَوِش. سکوی خودم را دارم. سخنم از سرِ بررسی بود و نیز تلاش برای تبیین مسائل روز داخلی. یک نکته هم پردازش کنم: همه‌ی این تطهیرکنندگان و سلطنت‌جویان! را اگر جمع کنند استودیوم شهید شیرودی را هم پُر نمی‌کنند! چه رسد به استودیوم آزادی!!! دامنه.

۱ موافقين ۰ مخالفين ۰

آخرین اتفاق آدم، رحلت است: به قلم دامنه > با یاد و اسم الله. باید آماده بود و توشه داشت؛ همان زادِ معاد. مردِ مکرّم از حلقه‌ی مکرمین از حج برمی‌گشت که اجل (=مدت عمرِ دنیوی‌اش) سر آمد؛ یعنی رحلت حجت الاسلام سید علی صباغ دارابی که حسرت و شگفتی در نهاد دوستدارانش افکند. وفاتی که من فکر می‌کنم هم برای وی، هم خاندان و هم برای مردم دیار روحانی‌پرور ما، زودهنگام بود. شخصا" حدس می‌زنم آن روحانی

۱ موافقين ۱ مخالفين ۰

 

 

...

 

 

تشییع جنازه‌ی مرحوم حاج پرویز شاه‌علی

پنجشنبه ۸ تیر ۱۴۰۲ روز عرفه. پیش خانه

۰ موافقين ۰ مخالفين ۰

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت و هیئت

قسمت هشتاد و نهم

 

به نام خدا. سلام. حجت‌الاسلام آقای شیخ محسن قرائتی اخیراً گفته: "خانواده من می‌گوید اگر من [شیخ محسن قرائتی] بتوانم مردم را بگریانم و حجت‌الاسلام [شیخ کاظم] صدیقی بتواند مردم را بخنداند، امام زمان (عج) ظهور می‌کند". جدا از طعم طنز این، می‌تواند آدرس از دو رویکردِ غلط و نقد بر روش غلط هم

۱۰ موافقين ۱ مخالفين ۰

به نام خدا. سلام. امروز با خوردن تا آمدم روی کامپیوترم دیدم خبرگزاری رسا -که اخبار حوزه‌ی علمیه را نشر می‌دهد- حرف‌های آقای حجت الاسلام محمد حاج ابوالقاسم دولابی "نماینده‌ی ویژه‌ی رئیس‌جمهور رئیسی در امور روحانیت" را در گردهمایی طلاب شهرستان خدابنده و حومه -که در دفتر آیت الله جعفر سبحانی برگزار شد- اینجا و اینجا نشر داد. محمد حاج ابوالقاسم -که زمانی احکام‌گوی بین دو نماز حرم حضرت معصومه س بود و اینک علاوه برین پست در دولت دستور، عضو مجلس خبرگان رهبری نیز هست- گفت:

 

متأسفانه دولت‌های ما در گذشته کارنامه‌ی خوبی در حمایت از نهادهای دینی بر جای نگذاشته‌اند و امروزه از بین حدود ۷۵ هزار مسجد در کشور، درب تعداد ۵۰ هزار مسجد بسته است که این فاجعه‌ای است که باید بر آن خون گریست."

 

 

خُب؛ من می‌خواهم نظر خودم را روی این حرف بدون تعارف بگویم. به نظر من برای بررسی این حرف چند مطلب نیاز هست:

 

یکم: «گفتمانِ حرف!» یعنی فقط سخن و حرف که نه فقط عمل نمی‌شود، به کردار هم در نمی‌آید که صرفا" حرف هست، آن‌هم سُست و پَست. زنده‌یاد دکتر علی شریعنی در حسینیه‌ی ارشاد تهران -که مخالفین روزگار او، آن را «یزیدیه‌ی الحاد»!!! می‌خواندند، وقتی لب به سخن می‌گشود، شنونده در روی صندلی نرم حسینیه‌ میخ‌کوب می‌شد و اگر تا سه ساعت هم سخن به درازا می‌کشید (مانند آن نوارِ "آری این چنین بود برادر")، مستمع بازهم صاحبِ سخن را سرِ ذوق درمی‌آوُرد. آقا، بانو، گفتمانِ حرف، فقط حرف! همه را فراری داده است.

 


دوم: از سوی دیگر روی مثبت. روزی دوستی روحانی یک حرف قشنگی زده بود. بدین مضمون گفت:

 

"من سالیان سال در آن ارگان تجربه‌ی سخن و منبر دارم، این مقدار را تشخیص می‌دهم که بیش از بیست و پنج دقیقه منبربودن بی‌فایده است چون بعد از بیست و پنج دقیقه مخاطبین خسته و هر کدام به کار ذهنی خود مشغول می‌شوند."

 

واقعا" چنین دغدغه‌ای قدر دارد که خود روحانی تشخیص دهد توی بیست و پنج دقیقه منبر را تمام کند.

 

سوم: حالا خودِ رئیس امور روحانیت دولت سیزده گفته از ۷۵ هزار مسجد ایران، ۵۰ هزار مسجد بسته است؛ لابد ریشه دارد؛ ریشه در عیب در سخنان. ریشه در غیبت در سخنران. ریشه در دولت‌گرایی امام‌جماعتان. ریشه در تکیه‌کردن بر روحانیون دولتی در محرم و ماه رمضان. تا وقتی منبر را این گونه بین دولتی‌ها و نهادی‌ها و موسسه‌ای‌ها حراج می‌کنند، حال و روز مساجد همین می‌شود که شد. من بیشتر پیش نروم چون می‌دانم روحانیونی باپروا از دستِ این قماش هم‌صنف خود -که کاری جز "گفتمان حرف" ندارند- بیش از خودِ ماها در رنج و ملامت و عذاب‌اند. به نظر من تا زمانی که مسجدها به صورت تصمیم دستوری اداره می‌شوند، اوضاع بدتر ازین هم می‌شود. مسجد یعنی محل حضور بندگان برای توحیدورزی محض و آگاهی از حقیقت دین و جامعه و جهان و حساس‌شدن به سرنوشت حال و آینده، بدون ترس و واهمه از قدرت فائقه. هر کس ضد این رفتار کند، بداند مردم را فراری داده است. | ۱۲ خرداد ۱۴۰۲ |

۰ موافقين ۱ مخالفين ۱

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت

قسمت هشتاد و هشتم

 

سه قلمرو

به نام خدا. سلام. قلمرو بدن را شریعت مشخص می‌کند. قلمرو زبان در الهیات بیان می‌شود. قلمرو قلب در اعماق جان تعیین می‌شود که با احسان پیوند دارد. احسان (=حُسن بینی جهانی و نیکی و خوبی انسانی) به شهود نیاز دارد چون از اعماق قلب، فوَران می‌کند. پس انسان سه ساحت دارد: بدن. زبان. قلب. یعنی کردار درست. اندیشه‌ی صحیح. نگاه کمالی. که به قول ویلیام چیتک در صفحه‌ی ۳۱ کتابش «تصوف»، "کمال عمل، کمال فهم، کمال نفس" نام گرفته است. دامنه.

۱ موافقين ۱ مخالفين ۰

به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. این جا امام‌زاده جعفر روستای داراب‌کلا در میاندورود مازندران است. اردیبهشت ۱۴۰۲، عکس از : حمیدرضا طالبی. نشر از : دامنه. از قدیم تا کنون این مکان یک خوفی در دل انداخته که اگر کسی فقط یک خاشک‌چو (=چوب خشک) ازین مکان را به خانه ببرد، صددرصد خانه، یا طویله، یا سوچکه (=گرمخانه‌ی توتون) یا سرداب و یا سر و دیم (=صورت) او به آتش کشیده می‌شود یا اَلِه (=پیسی صورتی‌رنگ) وِن دیم‌لت (=تمام رخ و رخساره) را سر می‌گیرد.

 

 

من گمان کنم این‌همه دارهای تنومند که هنوزم آنجا سالم و سربلند ماند، ناشی از همین ترس بود. ضرب المثل است که جانِ ترس! برادرِ مرگ است! حمیدرضا بلده از کاجه تا کاجه را در قاب عکس دینگنه (=بندازد). درین قطعه هم قاب قرینه است از چهار جهت بالا، بِن، یسار و یمین. همین.

۰ موافقين ۰ مخالفين ۰

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت و هیئت

قسمت هشتاد و هفتم

 

منبر و کیک زرد و کیک کبود!

به نام خدا. سلام. می‌خواستم منبر شامگاه پنجشنبه ۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۲ حجت‌الاسلام شیخ حسین انصاریان در مسجد اعظم قم را که برای ۶۴‌امین سالگرد وفات آیت‌الله العظمی سید حسین بروجردی (عکس‌ها) برگزار شد، متن بنویسم اما دیدم روزنامه‌ی"ابرار اقتصادی" امروز ۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۲ عکس کیک زرد را انداخت (منعکس در زیر) و دلم را از آن منبر به کیک زرد منصرف کرد که خبرش مرا به وجد آورد و آن منبر داشت روح من را می‌پَژمُرد؛ چون خودِ آق شیخ حسین انصاریان قریب‌به‌اتقاقِ منبرهایش کهنه و عجیب‌وغریب! است و انگاری مربوط به چند قرن قبل و خودش هم سخت از زمان و زمانه، عقب؛ ولی هم‌لباسان خود را بالای منبر -آن هم در مراسم مرجع عام شیعیان- لِه کرد.

 

 

حقیقتا" تولید کیک زرد در ساغند اردکان یزد مرکز حلواجات و ارده، آن هم به روش هیپ‌لیچینگ (=تئوری استخراج جامد مایع با حالتِ انحلال در یک حلّال مناسب، یعنی استحصال در خودِ معدن) برای من وجدآور بود. به این علت که معادن اورانیوم ایران، پراکنده است و حمل‌کردن آن برای استحصال متمرکز، سخت؛ که اینک کیک زرد در خودِ معادن، فرآوری می‌شود. به ما هم اورانیوم نمی‌دادند؛ مثلا" سه مرتبه از سه مکان جهان، اورانیوم خریداری شد و  پول آن هم پرداخت، اما تحویل ندادند و نمی‌دهند اصلا". و این تزِ درون‌زایی با نقش جوانان، دل ایران و عزتمندان را شاد کرد. جالب این که مغناطیس‌سنجی هم با هواپیما انجام شد و عمق ۱۵ هزار متری زمین در سراسر کشور شناسایی شد.

۰ موافقين ۰ مخالفين ۰

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت

قسمت هشتاد و ششم

چهار تا خبر چهار تا نظر
از لابه‌لای روزنامه‌های ۳۱ فروردین ۱۴۰۲ کشور

به نام خدا. سلام. متن تنظیم خبر و تدوین نظر هر دو از دامنه است. اینک بنگریم مهم‌هایش را:

 

 
روزنامه‌ی سیاست روز ( ۳۱ فروردین ۱۴۰۲ )

 

خبر یکم را : از روزنامه‌ی «سیاست روز» آقای یوسف‌پور گویم که تیتر مراسم تاج‌گذاری چارلز سوم پادشاه انگلستان روز ششم ماه «مه» که می‌شه شنبه ۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۲ برگزار می‌شود. گراهام اسمیت رهبر "جنبش جمهوری‌خواهان" انگلیس هم گفت همان روز در مسیر عبور پادشاه، تظاهراتی اعتراضی ضدسلطنتی علیه‌ی چارلز با پلاکاردهای زرد! برگزار می‌کنند و بر آن خواهند نوشت: «تو شاهِ من نیستی». منبع.

 

نظر: همان بالای این روزنامه خبر رفراندم در ایران است که جواب خوبی‌ست به خبر تاجگذاری چارلز سوم. انگلیس، ضد سلطنت تظاهرات هست، در ایران اما عده‌ای شوطّی‌کُن! برای رفراندم و بازگشت به سلطنت مشغول جیغ و داد؛ حتی اگر سومی پهلَوی به اسرائیل روَد و دریوزگی ورزَد. دامنه بگذرد.

 

 

 
روزنامه‌ی آذربایجان ( ۳۱ فروردین ۱۴۰۲ )
 

خبر دوم را : از روزنامه‌ی «آذربایجان» واگو کنم که حجت الاسلام آل‌هاشم دادِ سخن داده که "به نظر من دفاع فردی، سازمانی، نهادی، جمعی یا گروهی کم‌فایده است و نتیجه کاملی نمی‌دهد. این موضوع باید به صورت متمرکز و دولتی حل شود و تمام جمع‌ها و گروه‌های مَجازی طبق نقشه و برنامه‌های مدون دولتی، هماهنگ عمل کنند. منبع.

 

نظر: این سید خوب یعنی سید محمدعلی آل‌هاشم البته روحانی‌یی مردمی هست و با آه آنان آخته و آغشته. ولی ماها دیدیم هر کجا همآهنگی شعار شده، دولت‌ها خراب‌خریب‌تر کردند. همین ماشین برای مردم بس، که از بس با همآهنگی، قیمتش را به اَفلاک بردند، خریداران را به اِفلاک و فلاکت رساندند!

۰ موافقين ۰ مخالفين ۰

خاطراتم از شهیدان و بزرگان داراب‌کلا قسمت ( ۱ ) به نام خدا سلام. خاطره‌ام را از شهید حجت‌الاسلام آق سید جواد شفیعی دارابی فرزند مرحوم آق سید اسدالله ذاکر و مؤذن محل آغاز می‌کنم. سبب این کار خواهر گرامی‌ام