دامنه‌ی داراب‌کلا

قم ، مازندران ، ساری ، میاندورود

دامنه‌ی داراب‌کلا

قم ، مازندران ، ساری ، میاندورود

درباره سایت دامنه
دامنه‌ی داراب‌کلا

Qalame Qom
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)
قم، مازندران، ساری، میاندورود

پیام مدیر
نظرات
موضوع
بایگانی
پسندیده

۲۷۹ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «تریبون دارابکلا» ثبت شده است

۲۶ آبان ۱۴۰۲ ، ۱۱:۲۸

دو پرستارنمونه‌ی داراب‌کلا

به قلم دامنه: به نام خدا. سلام و احترام و شادباش دارم محضر شریف شما هر دو بانوی محترم محلم خواهر: رقیه چلویی دارابی خواهر: زینب‌سادات سجادی دارابی (عضو مدرسه فکرت) برای بنده پزشک و پرستار، مانند دو ریل عمل می‌کنند. هر ریل مُعینِ ریل دیگر. این دو ریل نباشد، هم پایِ پزشکان لنگ است، هم دستِ پرستاران کوتاه. حتی از دیدِ من، کارِ پرستارانه از کار پزشکانه پردامنه‌تر است. اگر پزشک تشخیص می‌دهد و نسخه می‌پیچید و درمان می‌کند -و دستش مریزادش- پرستار، آن هر سه کار و سایر کارهای پیرامونی را یک جا با روح و ریح و نیز روان و رویکردِ مدارانه‌ی خود پیاده می‌کند.

 

 

پرستار با نوازشگری تعمیقی خود در خُوی و خُلق بیمار نفوذ می‌کند و از ژرفا وی را تسکین می‌بخشد و هر بیمار، پرستار محبوب و دلسوز خود را حتی دوست می‌دارد و بدو پیوند عاطفی پیدا می‌کند. گویی پرستار را پیام خدا پیش روی خود پیش‌بینی می‌کند. دست‌تان مریزاد هر دو پرستار. درودتان باد. اگر بازم بنوسیم تا صبح هم می‌توانم تولید محتوا کنم در وجه پرستار؛ ولی همین قدر بس باد. تبریکات مدرسه فکرت را پذیرا باشید. سربلند و ظفَرمند باقی بمانید. با بیان ادب: مدیر مدرسه فکرت. دامنه؛ ابراهیم طالبی دارابی.

ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۰۱ آبان ۱۴۰۲ ، ۱۸:۲۳

مدرسه فکرت ۹۴

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت

قسمت نود و چهارم

 

یادداشت روز دامنه «عیسای روح الله» به نام خدا. سلام شریفان. دستفروشی، فروشندگی، دوره‌گردی، کاسبی و جگرکی می‌کرد. متولد ۱۳۰۶ بود؛ از روستای ابَرجسِ قم، مابینِ کهَک و کِرمِجگان. خود می‌گفت در آن زمان ابرجس فقط جمعه‌ها، حموم، مردانه می‌شد. پدرش اسدالله کدخدای خداپرست و خداترس بود؛ چهار زن هم اختیار کرده بود. اهل سواد و نماز و دعا و زمزمه لبِ جُوی بود. عیسای جعفری بچه‌ی همسرِ چهارمِ اسدالله در ۱۷ سالگی پدرش را از دست داد. عیسی و موسی دوقلو بودند. موسی زیرِ سنگ -که در معدن از کوه پرتاب شده بود- در روستای ابَرجس در دَم مُرد. عیسا اما کارش گرفت. خواهم آوُرد. به خاطر این که خواهرش -اقلیما- در نجف در بیت امام خمینی بود. عیسی پیش مَش یحیی در روستا قرآن و سواد مکتبخانه‌ای آموخت. برادرزاده‌اش در قم مجتهد شده بود و همین به او اعتبار بخشیده بود. او به موسی برادرِ درگذشته‌اش چنان شباهت داشت که پنج بار به جای موسی به کمیسیون معاف در کهک رفت و توانست خود و موسی را از سربازی معاف کند. خودش بدین‌خاطر که سنگِ مثانه، داشت. قضیه‌ی جالب این است مادرش برایش دختر ۸ ساله‌ای را عقد کرد که عیسی مخالفت کرد ولی مادر که مُرد عیسی به سراغ آن دختر رفت که ۱۱ ساله شده بود. ولی چون خیلی کوچک بود خود می‌گفت: «من جرأت نمی‌کردم حتی نزدیکش شوم.» بعد از سه سال و نیم، دختر قهر کرد رفت و دیگر هم نیامد. عیسی در سال ۱۳۲۷ در ابرجس زن دیگر گرفت؛ این بار به قول خودش ازدواج با «دختری از خانواده‌ی متمکّنِ حشَم‌دار» که به نقلش همسرش با «وجودِ اَشراف‌زادگی خیلی سازگار بود.» ولی بعد مجبور شد زن سوم بگیرد، این بار با یک "بیوه" در تهران. پس از انقلاب به  درخواست حجت الاسلام سید احمد خمینی که پیِ فردی معتمد برای بیت امام می‌گشت، اقلیما -خواهرش- عیسی را به سید احمد معرفی کرد، سید احمد پذیرفت. او بدین‌ترتیب به بیت امام در جماران رفت و به اصطلاح حوزوی «خادمِ امام» شد. عیسی معتقد بود: دین و خدا از زندگی هر کسی حذف شود، برکت ازو گرفته می‌شود. ضدّ شراب و کارهای خلاف خدا بود. کل کتاب سرگذشتش (عکس بالا) را دیشب یکسره خواندم و تمامش نمودم؛ کتابی شیرین، نوشته‌ی آقای محمدعلی صدر شیرازی از نشر مرکز اسناد انقلاب اسلامی. لذاست که خواستم با شریفان اشتراک گذاشته باشم.

 

...

 
چند کلام هم در مورد غزه‌ی «مظلوم؛ ولی مقتدر» که بی‌آن یادداشتم بی‌جان خواهد ماند: تیره شد جهان؛ جنایت توسط ایالتِ اسرائیلِ آمریکا چنان فضای دنیا را تیره‌وتار کرد که خودِ غرب ازین رسوایی وحشت نموده است. تیرهای صهیون‌ها کمانه کرد که حتی اسپانیای اروپا هم، خجل شود و شرم کند و مقامات مختلفش علیه‌ی اسرائیل موضع روشن و قاطع بگیرند: مثلا" خانم پون پلارا وزیر امور حقوق اجتماعی اسپانیا (عکس بالا) در واکنش به نسل‌کشی فلسطینیان در باریکه‌ی غزه گفته؛ کشورهای اتحادیه‌ی اروپا باید فوراً علیه‌ی اسرائیل چهار اقدام را انجام دهند: ۱. تعلیق روابط دیپلماتیک با اسرائیل. ۲. وضع قاطعانه‌ی تحریم‌های اقتصادی، ۳. تحریم تسلیحاتی. ۴. احضار نتانیاهو، نخست‌وزیر اسرائیل و سایر حاکمان سیاسی به دادگاه جنایی بین المللی به علت بمباران غیرنظامیان در باریکه‌ی غزه. همچنی ایرنه مونترو وزیر برابری اسپانیا نیز از دولت خواست تا «فوراً» علیه‌ی عاملان «نسل‌کشی» در غزه اقدام کند. او گفت: "ضروری است که به سمت دیگری نگاه نکنیم، لازم است که رهبری بین‌المللی را برای ترویج فوری تحریم‌های اقتصادی، تحریم تسلیحاتی علیه‌ی مسئولان این نسل‌کشی، اعمال کنیم. از نتانیاهو و وزیر دفاعش [یوآف گالانت] شروع کنیم. ضروری است که مسئولان این نسل‌کشی به دادگاه کیفری بین‌المللی معرفی شوند."
 

حجت الاسلام ربانی به دامنه: خدمت صدیق ارجمندم آقاابراهیم حفظه‌الله سلام علیکم مساک الله خیرا . اولا : از اینکه یاد جدّ مادری ما کردی بی نهایت متشکرم و رحمت واسعه الهی را برای والدین آن بزرگ از خداوند متعال مسئلت دارم. ثانیا : ای عزیز ، قلم شما باعث آرامش روح و روان انسان های طالب حقیقت می‌شود چون منبعث از تعهد، ایمان، شجاعت و مؤدب با آداب إسلامی و إنسانی است و ای عزیز، تو با قلم: به عشق می‌خندی و گریه میکنی. شمشیر برّان و فریاد دردهائی. شکننده سکوت و باعث حیران نفاقی. صفای دل و ولای مؤمنانی. قلمت گل سرخی در بیابان.... و همیشه مستدام با مرام. بی نشان.
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۲۹ مهر ۱۴۰۲ ، ۱۹:۴۹

دارابکلارود

به قلم سید اسحق شفیعی دارابی: رودخانه دارابکلا از قدیم الایام این رودخانه به دارابکلارود معروف بود در کتابها و نقشه‌های توپوگرافی یک به صدوپنجاه هزارم نیز به همین نام آمده است. در نقشه‌ی تهیه شده در سال ۱۳۴۵ هم دارابکلارود ذکر شده است. این رودخانه در حد فاصل بین رودخانه‌های تجن و نکا واقع شده و از ارتفاعات جنوبی روستاهای اوسا و مرسم و دارابکلا و نیز از جنوب غربی دارابکلا سرچشمه گرفته و پس از بهم پیوستن دو شاخه اصلی، شاخه اوسا و شاخه تیرنگ گردی، از غرب روستای دارابکلا گذشته و بسمت سورک ، دشت ناز ، دنکسرک و در نهایتاً به شاخه زهکش زردی ملحق و به دریای مازندران می ریزد. طول این رودخانه از خط الراس تا دارابکلا برابر ۱۳.۵ کیلومتر و از دارابکلا تا دریا هم ۳۷.۴ کیلومتر که جمعاً طول رودخانه از راس تا دریا برابر ۵۰.۹ کیلومتر است. و همچنین مساحت حوزه دارابکلارود در بالا دست ۵۸ کیلومتر مربع، بیشترین ارتفاع حوزه برابر ۷۵۰ متر و کمترین ۱۳۵ متر و با آمار آبدهی ۲۰ ساله، متوسط حجم آبدهی سالانه برابر ۱۳.۲ میلیون متر مکعب می باشد که عمدتاً از آب روان و سیلابهای بسیار برخودار است . دارابکلارود از رودهای فصلی، یعنی در بعضی از فصول سال آب ندارد، چون منبع تامین آب آن از بارندگی می شود نه برف، همچنین از نوع رودخانه‌های وحشی بوده ، نمونه‌اش وجود سنگ‌های بسیار بزرگ در بستر و حاشیه‌ی آن است.

ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۰۷ مهر ۱۴۰۲ ، ۲۱:۳۲

آبگوشت تَشی و لِش‌دله‌ی سَخی

آبگوشت تَشی و لِش‌دله‌ی سَخی

 

عکاس: حمیدرضا طالبی

 

 

لش‌دله‌ی سَخی

 


شرح بر آبگوشت تَشی و لش‌دله‌ی سَخی


همین اخیرا" با حمیدرضا باید می‌بود سرِ آبگوشت صحرایی هیمه‌تشی پر از دُمبه و پی که پی‌اش پیگیر پیامدها و پیام‌ها پَس و پیغام‌ها که حمید بلد است پس و پیش هم پیمایش را با پای پیاده در چکمه پایداری کند تا پای دار. پیمود و پیمود پیمانه پُر نمود و پرید و پرید پروا پیشه ساخت تا با پرِ پُر بپرواز. و این عکس آبگوشت و شِمای ماهِ مهرماه لِش‌دِله‌‌ی یالمله که به کِله‌پیش می‌ریزه بعد اتاق‌پیش می‌ره و از داخل خونه‌ی شیخان‌: آشخ ابراهیم غلامی، آشخ محمدجواد غلامی (عموزاادگان هم و رفقای من) عبور از جوفِ خونه‌ی آق‌کاظم خراسانی گذر و به حاج‌گتی خانه‌پیش و از آنجا به پِش‌خانه‌ی حاج‌قاسم شاهمیری از جلوِ دروازه‌ی امبررمضانی پِیَر سِره، دور می‌زند زیرگذر قهوه‌خانه‌ی آقای محمد شاهمیری و مشدی‌دکون‌سر را درمی‌نوَردد و از آنجا نا درمانگاه‌پیش سپس از پشت خونه‌ی مرحوم جُرون شعبون نوری، وصل به جوب حاج‌آیش می‌شود در شالیزارهای داراب‌کلا می‌ریزد مشروب می‌سازد که جد جد جد پدری من مِلاجعفر طالبی دورسالی گَت‌چکمه پوشید خاک داراب‌کلا را توش کرد رفت روی شالیزار ایستاد با رشادت سوگند خورد این ملکی که رُویش ایستاده‌ام مال اسرَم هیچ کجا نیست، مال ملکِ طِلق داراب‌کلاست. همان شد که حاج‌آیش هرگز دیگر اشغال نشد شغل محلی‌ها در امر بینج و برنج و ورمز شد. دامنه + حمید. عکس ازوست متن ازین کوچیکِ شریفان صحن. بگذرم. با میس‌بَزِه پیاز آآآآآبگوشت نه، بل آبگووووشت دودی دود شد. به اتفاق مادرحمید زهرا و خانواده‌اش، جواد رنجبر و خانواده‌اش، غلامحسین کوره‌سرِ پیش. درود.

ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

به قلم دامنه: به نام خدا. تسلیت غمبار مدرسه فکرت. رجوع همه به "الله" است. درگذشت مادری سرشار از مهر و نمونه‌ی اعلا در مادری و مهربانی مادر حاجیه فیروزه لاری اندوهی دردناک داد به من. سالها به خاطر عمق رفاقتم با آق سید اسدالله سجادی در آن بیت آمدوشد داشتم به‌طوری که بیتی محبوب برایم بود و آن مادر گویی مادرِ خودِ من. حتی این اواخر هم دیدمش و عرض ادب کردمش بازم مرا به همان طرز عصر رفاقت عمیق با سید اسدالله دیدمِم، مهر، محبت، مادریت. خدایا چندان غذاهای او به جانم فرو رفت که اگر نبود آن بذل و بخشش ممکن بود گاه گُشنه بخوابم. من و آق سید اسدالله عین دو قلو بودیم، با هم، همیشه، حتی روز، شب، وقت، بی‌وقت.

 

 

من این درد جانسوز وفاتش در شب شهادت امام حسن عسکری ع را به روح مرحوم آق سید علی سجادی که چون پروانه گرد این همسر بی‌همتایش می‌گردید و به برادر بهتر از جانم آق سید اسدالله سجادی و آقا سید رضا و شش خواهر خیلی مهربان‌شان -که نزد من عین چهار خواهرم، مَجد و حُرمت داشته و دارند- و نیز به دو عروس گرانقدر آن مادر و همچنین به آقایان دوستان خوبم آقای اصغر ملایی، آ قای اسماعیل آفاقی، آقای سید اسماعیل حسینی، آقای آهنگری، آقای میرزایی و آقای صباغ -دامادهای محترم و بامعرفت این بیت- و تمامی نوادگان و بستگان ایشان جانانه و غمگینانه تسلیت می‌گویم. خیلی بر من ناگوار شد شنیدن این فوت. برای آن مادر پاک‌سرشتم و مظهر عطوفتم -که روح عظیم و منش خلیق و خُلقی لطیف داشت- سوگوارم و برای اهتزاز روحش قرآن می‌خوانم و به حرمتش اشک می‌ریزم که یک خنده‌اش بر منِ فرزندش حد زمین تا عرش ارزش داشت. مادرم قیامت مرا مثل همین دنیا مهربان باش. ۱ مهر ۱۴۰۲مدیر مدرسه فکرت. ابراهیم طالبی دامنه دارابی.

ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۰۱ مهر ۱۴۰۲ ، ۰۵:۵۵

مدرسه فکرت ۹۳

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت و هیئت

قسمت نود و سوم

 

پرسش ۲۰۴ این بود در پیشخوان صحن: «رزمندگی چیست؟ فکر می‌کنید یک رزمنده چگونه باید خود را آماده نگه دارد؟ ویژگی رزمنده چه می‌تواند باشد؟ آیا در ایران و اسلام تفکر فلسفی و دینی برای رزم وجود دارد؟»

 

پاسخم به بحث ۲۰۴ :

۱. آنچه چهار پاسخ‌دهنده به ترتیب زمان جواب آقایان سید یاسر موسوی، شیخ محمد بابویه، محمدتقی آهنگر و حاج بهرام اکبری لالیمی دادند، چنان ژرفناک بود که جزوِ باورهای من هم شد. از این چهار تن تشکر و بدین چهار تن درود.

 

۲. رزم -برخلاف جنگ- نبردِ دلاورانه است و مبنای دفاع در آن هست. روح سلحشوری هر مردمی موجب رستگاری آنان است. پس رزمندگی یعنی حضور در نبردی مشروع و دفاعی.

 

۳. رزمنده با حدِ کم، سه راه خود را مهیا نگاه می‌دارد: اولی: دشمن‌شناسی به‌هنگام. دومی: آشنایی عمیق با آموزه‌ی دفاعی و دلاوری در دین. سومی: رهبری شجاع و در میدان که مسیر را هدایتگری کند؛ هم امام خمینی و هم امام خامنه‌ای هر دو درین راه شایستگان طریق بوده و هستند.

 

۴. ویژگی رزمنده به نظرم هزاران صفت است، اما حدِ کم پنج چیز است: یک. آموزش عقیده برای خلع ید نشدن در برابر هجمه و دسیسه. دو. کسب صفات معنوی جهت ایثار در راه دین و میهن و مردم. سه. آشنایی حرفه‌ای با اصول جنگ و ضد جنگ. چهار. ماندن در نهاد بسیج و سازماندهی حرفه‌ای در آن. پنج. تحکیم شناخت خود از مسائل روز و ایجاد فرهنگ تبری و تولی در خود.

 

۵. بله، در ایران و اسلام انبانی از تز دفاع، دلیری، رزم و غیوری وجود دارد و تاریخ این دو مهم یعنی اسلام و ایران صدها شاهد مثال دارد که مردم را پای دلیری برده و از خوف و خفت رهایی داده است. تمدن ایران اگر تز رزم نداشت همه‌ی داشته‌هایش نابود می‌شد. اسلام هم آیات فرستاد که در قرآن جزوِ درخشنده‌ترین نوع رزم است. از سمت من این بحث، تمام. اما مسیر پاسخ به آن بر هر عضوی مسدود نیست. والسلام و تقدیر از پاسخ‌ها توسط چهار عضو کِرام.

ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۱۵ شهریور ۱۴۰۲ ، ۱۱:۵۴

مسیر اربعینی در روستای داراب‌کلا

 

اربعین در قبرستان قدیمی امامزاده جعفر

روستای داراب‌کلا (۱۵ شهریور ۱۴۰۲)

عکاس: حمیدرضا طالبی . نشر عکس : دامنه

 

 

مسیر پیاده‌روی اربعین

به سمت قبرستان قدیمی امامزاده جعفر

 

 

امامزاده جعفر داراب‌کلا

 

 

آقا مهدی ملایی دوست گرامی بنده

 

 

نمایش اُسرای کربلا

 

 

دوستان خوب بنده


به قلم دامنه: مسیر پاک‌زیستی اربعینی در روستای داراب‌کلا. به نام خدا. سلام. اربعین در قبرستان قدیمی امامزاده جعفر روستای داراب‌کلا (۱۵ شهریور ۱۴۰۲) عکاس: حمیدرضا طالبی . نشر عکس : دامنه. به تمامی حاضرین سلام دارم و تسلیت اربعین. از حمید کِرام من، بسی ممنونم این مراسم را برای دامنه و مدرسه فکرت به‌صورت زنده پوشش داد. درود بر همگان این تصمیم مذهبی و گسترش شعائر مذهبی. قم. ارادتمند همه‌ی‌تان: دامنه

ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۰۸ شهریور ۱۴۰۲ ، ۲۳:۰۸

طرز شهادت نعمت مقصودلو سرخنکلاته

 

​​​​​​نقشه‌ی منطقه‌ی جنگی جُفیر خوزستان

 

خاطره: به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. شبی بدون ماه تابستان ۶۲ در جُفیر از گردان مسلم بن عقیل که فرمانده‌مان شهید عالی عارف‌پیشه‌ی جویباری بود برای کندن کانال عملیاتی جلو رفتیم و چندصدمتر جلوتر مارپیچ با کلنگ می‌کندیم زیر آتش‌تهیه‌ی دشمن. ناگهان گلوله‌های خمپاره بالای سرمان چون باران باریدن گرفت. کناردستم نعمت مقصودلو سرخنکلاته‌ی گرگان بود. گلوله وسط کمرش پایین آمد و بدنش را پاره‌پاره به هوا برد و بر زمین کوباند و موج و ترکشش ما را بر کفِ کانال گیج و گُنگ انداخت. باران هم گرفت خیس برگشتم سنگر. نور فانوس را بالاتر آوردم. از جامانده‌ها می‌گفتیم. ناگهان دیدم پشت اُورکُتم تیکه‌های جگر و گوشت مقصودلو چسبید. به سیدعسکری شفیعی و زین‌العابدین زلیکانی دودانگه‌ای نشان دادم و ... . آری از پیکر شهید مقصودلو چونان شهدای عاشورا فقط و فقط، قطعات ماند.

ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۰۵ شهریور ۱۴۰۲ ، ۰۷:۵۷

یادی در فوت عمویم باقر مدّاح

    
 
مرحوم باقر مداح
 
 
 
 
باقر مداح طالبی
شیخ باقر طالبی
 

 

 عموی من -باقر مدّاح- اینک جوار رحمت را درک و لمس کرد. حالیا! معلومه بر ما هنوز هم به خاک نسپُرده شده باز آخرت را با دیدِ پاک خود دیده و این حظّ رحمت را دشت کرده. اویی که به خاطر آخرت‌اندیشی‌اش به مصداق خطبه‌ی دویست‌چهارم امیرالمؤمنین ع "کارهای دشوار دنیا"، پدیده‌ی حتمی "مرگ را از یادِ"ش بیرون نینداخته بود.، حالا ما را ترک کرده. من، این عموی عزیزم را (که صوتِ اذان ماه رمضانش را و جوشیِ حماسیِ "وفاکرده ابوالفضل، وفاکرده ابوالفضل"ش را کناردستِ دوستِ فریقِ (=جداشده)ی عزیزم شهیدم آق سیدجواد شفیعی (که دلتنگشم هر جا و هر زمان) به صورتِ دوتایی دوشاودوشایی میان‌مان در عاشورا و تاسوعا ندا می‌کردند و دل‌ها را به آسمان می‌دوختند) حرمت می‌نهادم. او دلم را سال‌ها رُبوده بود. عروسی‌یی نبود او مداح آن زوجان نبوده باشد. همه با او اَنیس بودند. خوشحالم جای خود حمیدرضا و حمزه‌رضا و سایر صَبیه‌ها باقی گذاشت که برای من همگی بالندگی، پیغام دارند. توی یک بیت و خانه‌ی مصفاّیی که هم پدرشان عمویم بوده و هم مادرشان دخترعمویم. وای وای آن روز وداع که لحظه لحظه نزدیکش می‌شدیم، حالا فرا رسیده: پس ای دخترعموی مکرمم همسر همراه و هم‌جان و هم‌نفس عمویم باقر مدّاح، تسلیتت می‌دهم. فرزندان عمویم تسلیت. حمیدِ عارفِ والهِ واصلِ متصل به غیب من، تسلیت تعزیت. بوسه‌ام بر گونه‌ات. می‌آیم، می‌آیم که دلت، دلِ تابیده‌شده‌ات را به دلم جوش زنم. من حال شما را اینک درک می‌کنم چون منم پدر از دست دادم؛ پدری که تمام عمرم رفیقم بود و عاشق‌پیشه براش زندگی کرده و می‌کنم. به تو حمیدم، به رفیق ماوراءهایم این را هدیه می‌کنم که از بهار -ملک‌الشعراء- آموختم: "به گِردِ بَدی تا می‌توانی نگرد" و پدرت یک مصداق بارز این پند مرحوم بهار بود. پدرت اینک به پدرم سلام می‌دهد: عمو کنار عمو. حالا حالیا حائلید میان پدر و مادر. ای عموزادگانم از دور قلب حزین‌تان را در برمی‌گیرم و درین تنهایی تنهایی‌هایم گریان در غم پدر می‌سوزم و غم جدیدم را به غم دیرینم بَخیه می‌زنم؛ غم دوری پدرم، مادرم برادرم برادر مظلومم. حالاست که باید گویم: «تا خدا نگشود صد دَر بر کسی / یک در نبست» واقعا" هم نبست روی کسی. اهلی شیرازی. امروز پایتخت بیت شما به لرزه در آمد. مرا حمزه و حمید و دخترعموها شریک کنید و تو حمیدِ اَسرار و رازهای غیب من، در لرز و تب درونت مرا مهمان دان. او که راحت شد. دلم به توست، تو که دلت اینک سوخت. فدای آن سوز، آن سوز. آن سوز.  ۵ شهریور ۱۴۰۲، دامنه.

 

متن دوم:

 

مرحوم باقر مدّاح طالبی این عموی پرهیزگارم یک عمر ندایی زلال و پاک و با اخلاص برای دردهای عترت و عصمت  -علیهم السلام- بود. اینک در بیت او خاطره‌اش ماند و یک عمر نفَس‌هایی که برای زندگی باطهارت کشیده است. برای روح این عموی دانا و پاک‌سیرتم درین جمعه‌ی خدا، غفران و آسودگی در آن جهانِ بقا، آرزومندم. بر همسر مهربان و زحمتکشش دخترعموی گرامی‌ام و به آقاحمید و آقاحمزه و دخترعموهایم بردباری و عمر طولانی می‌طلبم. حمیدِ دلم ممنونم مرا به رؤیت این تصاویر عمویم در پشت صحنه و در صفحه‌ی شخصی‌ام مهمان کردی. خلاصه‌ای از آن را صحن نوشته و منعکس ساخته‌ام. قبرش رفتی مرا هم در دلت با خودت ببر

ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۰۵ شهریور ۱۴۰۲ ، ۰۶:۳۷

مدرسه فکرت ۹۲

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت

قسمت نود و دوم

 


برای محمدم؛ آن امین، آن رسولِ خاتَم النبیّین ( ۱ ) سلام برین جمع‌ام. سلام بر جمیع پیامبرانم، امامانم، صالحانم. باید "سرِ نامه بِنوشت نام خدای / خدای جهان‌داورِ رهنمای"  آن خدایی که خودِ سلمان ساوجی در فراق‌نامه گفته: «رَساننده‌ی عاشقان را به کام / رَهاننده‌ی بستگان را ز دام». چنین خدایی، خود ستوده است و "ستوده"، فرستاده؛ حضرت محمد امین ص. همان محمد: "محمد عالم علم یقین است / محمد رحمه لِلعالمین است" چون حال من به محمدم چنین است روز و "شبی نلتَفت گر ز حالم شوی / ز صد ساله رَه ناله‌ام بشنوی" و وقتی "جمشید و خورشید" را باز می‌کنم این بیت، این نَعت، این نَسقِ قلبم را بر جانم می‌زنم که خدایم: "ز رحمت انبیا را آفریده / وَز ایشان مُصطفی را بر گزیده." آن خداوندگاری که در حکمت آفرینش طوری بارم آورده تا بدانم و بفهمم و فهمیدم "خرد را کار با کارِ خدا نیست / کسی را کار با چون‌و‌چرا نیست" زیرا "فلَک را با چنین کاری چه کار است؟ / همه کاری به حکمِ کردگار است". آنچه تا فراآمدنِ شب ارتحال رسولم در چهلُ‌هشتم، برای پیامبر عَدیم‌النظیرم (=بی‌مانندم) می‌نویسم، همه اِرتکاز (=ثابت بر قلب و معلوم بر مغز) است. شده آیا؟ آیا شده؟ که کسی درجا از شما بپرسد پیامبرت را فقط به کمک حافظه و علاقه‌ات، به صورت حفظشده بدون رجوع به مطالعه‌ی دوباره، معرفی فرما؟ ها بانو؟! ها آقا؟! من هر آنچه اینجا «برای محمدم؛ آن امین، آن رسولِ خاتَم النبیّین» -صلواتُ الله علیه و علی آله اَجمعین- می‌نویسم از همین ارتکاز و حافظه است. پس شروع می‌کنم تا رسیدن رحلت جانگذار آن آکرمِ روی کُره‌ی زمین و تمام کُرات سطح آسمان. دامنه.

 

برای محمدم؛ آن امین، آن رسولِ خاتَم النبیّین ( ۲ ) به نام خدا. سلام. درِ چوبی یک اتاقِ بالایِ همکف مکه، بامدادنِ رو به سپیده، به حدِ شکافی -که بتوان در آن دید انداخت- باز شد. زید دید عمّار، عمّار -آن عِمادِ دین که تا هر حدی که خدا خشنود بود در رکاب بود و جبهه‌ی حق را نِشان و نام- تحتِ تعقب پاسبانان مشرکان ستیزه‌جوست برای جلب و تفتیش فکر و جست‌وجو. عمار، از یک نشستِ مخفیِ مهمِ آشنایی با وحی بر نبی ص برمی‌گشت، که زید سرجلسه‌ی آن حلقه بود. هم‌آنان، پیرُوان، رهرُوان، ره‌پویان محمد در عصر آغازین بعثت، که تعدادشان از عددِ انگشت دو دست جلوتر نمی‌زد. عمار لو رفت و سپس به شکنجه‌گاه یک دَخمه در جوف یک کوه که زراندوزان مکه آن را زندان حق‌طلبان کرده بودند. آن روز عمار تا آن میزان جگرخراش لطمه دید که پدرش یاسر را پیش چمانش سر بُریدند و مادرش آن قهرمان‌بانوی ایمان حضرت سُمیه را جُلوِ چشمانش بی‌حُرمتانه در کف داغ ریگ‌های سوزان بیرون زندان، دَریدند (من که اشکم نمی‌گذارد واژگانم را راحت وارد کنم و همین، ذکر مصیبتم است که اگر خواستید برای دردِ غمگین‌ترین روز پدروپسرومادر بگریید، یا نگریید، خود دانید) و با تیزی نیزه، شکم آن اولین‌های مسلمان را شکافتند. و عمار، آن روز، بی‌رقیب‌ترین اندوه عالَم را به خود دید و همان دَم "چهره" شد، چهره؛ چهره‌ی ماندن پای ایمان و فردی نمونه برای پایداری تا پای دار. و فهمید دریدگی دشمنان محمد ص حد و مرز ندارد و مرز عمار همان زمان معین شد: ماندنِ محکم پشت نبی خدا حضرت محمدِ مصطفی و سپس ولی خدا حضرت علیِ مرتضی. آری؛ بانو، آری آقا، حضرت مصطفی خشن‌ترین روزها بر خود و یاوران دید ولی تسلیم نشد و "خط" را تا رسیدن به مدینه رمز گذاشت. این رمزها را من به حد خودم خواهم گشود. تا خطوط محمدمان را رمزگشا بمانیم. امید است حافظه‌ام قلمم را قلَمه و نوج و نُضج زند. دامنه.

 

نیایش توحیدی دامنه

ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۰۸ مرداد ۱۴۰۲ ، ۰۹:۵۱

مدرسه فکرت ۹۱

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت

قسمت نود و یکم

این بود آئین بنی‌آدمگی؟!

ماهی هم مثل من تو او خانه می‌خواهد؛ رُود. دریا، مرداب، تالاب، حتی حوض و تُنگ. ماهی کوچولوی صمد هم آزادی می‌خواست و آگاهی. چون مرحوم بهرنگی خود این دو را از شاه طلب داشت. ماهی‌های "دارکلارود" اینک آبشان در بالادست سرقت می‌شود چون دستِ در دستِ بالا دارند و لابد زبان هم برای بیان. بیچاره ماهی زبانش را بنی‌آدم نمی‌فهمد فقط بلد است قلیه‌اش کند و به سیخ کشد و دودی بفروشد. کو رود و روانیِ آب رود. کمی رحم بر جُنبدگان زمین. آفتاب و آب و خاک و هوا که نباشد تو هم عین ماهی می‌شوی، صَوِر کن اون روزت می‌رسد که مثل این ماهی‌های تلف‌شده لَه‌لَه می‌زنی آب به لبت نمی‌رسد چه رسد به بِطین. ممنون عموحمید که سوزِ قتل‌عام ماهی‌ها، جگرت را سوراخ سوراخ کرد و جریح و مکدّر. عکسات حکایت دلت است آقا. اَمان از بی‌رحمان که فراموش‌شان شد تحت نعمت حضرت آفریدگار رحمان‌اند. از رحمانیت و رحیمیت خدا یک رِ را هم دشت نمی‌کنند! این بود آئین بنی‌آدمگی؟!

 

حمید رضا طالبی: سلام عمو ابراهیم سلام. ممنون عمو ابراهیم مدیر فکور مدرسه فکرت بابت نوشتار برای بنی آدمیان. با این نوشتار دل پردرد مرا تسکین دادی.خدا به قلم قلبت جوهر ها افزون نماید.

 

سلام عموحمید. همون صبح قلم بردم همینا ردیف شد و حتی پاکنویس هم نیاز نشد. به سروصدای حاشیه اصلاوابدا، محل نذار. بی‌اعتنایی خود بهترین پاسخه. توی صحن می‌بینی که نسبت به بسیاری از پست‌ها سکوت می‌کنم. حرف دارم، اما گاه مصلحت و حقیقت در جواب‌ندادن است. حتی عنوان «این بود آئین بنی‌آدمگی؟!» هم انگار الهام شد به ذهنم.

 

سلام آقا قاسم لاری. ندیده بودم. اما آقای میرحسین می‌دانم همیشه بیت رهبری معظم رفت‌وآمد داشت و فقط هم آنجا حضور می‌یافت. نامزدی‌اش را هم تا حدی خبر داشتم که با رهبری معظم همآهنگ کرده بود.

ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۰۷ مرداد ۱۴۰۲ ، ۰۹:۱۵

نعمت یاری جویباری

نعمت یاری جویباری
به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. خاطرات جبهه: به چه تکیه کنیم؟! ( ۱۰۵ ) در اوج سختی‌های نبرد در تابستان ۱۳۶۱ با سه گروهک وطن‌فروش کومله، دموکرات و رزگاری به انضمام متجاوزان بعثی در روستای بوریدر و چشمیدر مریوان در سمت پایگلان و بیساران، نعمت‌الله یاری جویباری همه‌روزه با نغمه‌ی خوش‌اِلحانش "شهید وطن، افتخار میهن" را برای ما می‌خواند. این آهنگ زیرا را که هر عصر رادیو در برنامه‌ی شهید پخش می‌کرد: «شهید وطن، افتخار میهن / گل پَرپَر لاله‌زار میهن . خون پاک تو در رگ‌های ما / برقِ مهر تو، در سیمای ما . به ولای رهبر، همه هم‌‌سوگندیم / به نظام اسلام، همه هم‌پیوندیم»

 

 
شهید پیرمرد اما سلحشور و قوی‌
پیشمرگه‌ی کُرد و بنده. پشت سر،
شهید نعمت یاری و همسنگران
عکاس: حاج عباسعلی قلی‌زاده

 

 

راست: شهید رمضان ذکریایی

در حال خواندن دعا و بنده.

بالای همان قله. عکاس این صحنه:

شهید نعمت‌الله یاری جویباری

 

 

جبهه‌ی مریوان، بوریدر

تابستان سال ۶۱

نشسته سمت راست

شهید نعمت‌الله یاری جویباری

ایستاده چپ حاح عباسعلی قلی‌زاده

نفر وسط کلاه‌آهنی بنده

عکاس: آقاسیدکاظم صباغ

 

نعمت‌الله توی جنگ رفیق صمیمی‌مان شده بود. خیلی به هم دلبسته شده بودیم. جوانی خوش‌سیما و در نهایتِ اخلاق خدایی. نیز اهل راز و نیاز و در عین حال مثل اغلب جویباری‌ها چابک و تیزپا. گواهی می‌دهم او انسانی پاک و دست‌یافته به حب الهی بود؛ برای همین توی دل همه جای می‌گرفت. آن صبح شُوم هرگز یادم نمی‌رود و هنوز هم وقتی تصورش می‌کنم روح و کالبدم می‌لرزد. آن سپیده‌دم نوبت ضدِ کمین رفتنِ من بود تا جاده و منطقه و جغرافیای کار و کشاورزی مردم بومی و آمدوشد ایمن رزمندگان را به سایر جبهه‌های درگیری تأمین کنیم. اما نمی‌دانم چه شد او گفت من به جای تو می‌روم و من در سنگر بالای قله ماندم و دقایقی نگذشت صدای شلیک تیربار و پژواک آن در شیارها را شنیدیم و از جای پریدیم. فوری اسلحه برداشتیم و زدیم بیرون سنگر. درین هنگام از قله‌ی آلوده‌ی روبرو به سوی ما هم، بی‌امان شلیک می‌کردند و اگر آقاسیدکاظم صباغ آن لحظه نبود و مرا نمی‌گرفت و نمی‌کِشید گلوله‌هایی که بیخ گوش‌هایم زوزه‌کنان عبور می‌کرد، صددرصد پیکرم یا مغز سرم را سوراخ‌سوراخ می‌کرد. بگذرم.

 

کومله‌های کمونیست مسلح زیر بوته‌ی بلوط در شب جاکَن کرده بودند و سرِ سپیده، به سوی نعمت‌الله و رمضان ذکریایی و دو کُرد پیشمرگه که برای حفظ جان مردم بومی برای تأمین می‌رفتند و تا غروب باید می‌ماندند تا دیگران نفس راحت بکشند، شلیک کردند و همگی را شهید و غرق در خون. نعمت ما، یپیشانی‌اش شلیک شده بود و خون پاک این نجیب از شکاف سرش فوّاره کرد و پیکرش خون‌بار و معصوم بر قعر بوته افتاده. رفتیم جای کمین و شهادت‌گاه این همسنگران را از نزدیک دیدیم تا تجربه بیاموزیم و شیوه‌ها و حربه‌های دشمن را بشناسیم. بر پیکر این شهیدان در محوطه‌ی سنگر فرماندهی وداع کردیم و تا مدتی با غمی که ناراحت‌بار بر وجود ما باریدن داشت، کلنجار می‌رفتیم؛ آن هم در سن هفده سالگی. آری آن شهید چه زیبا صدا سر می‌داد: "به ولای رهبر، همه هم‌‌سوگندیم / به نظام اسلام، همه هم‌پیوندیم".

متن آهنگ "شهید وطن، افتخار میهن" در ادامه‌ی مطلب

ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۰۱ مرداد ۱۴۰۲ ، ۰۷:۲۴

مدرسه فکرت ۹۰

 مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت و هیئت

قسمت نودم

 

تطهیر سلطنت !!!

به نام خدا. سلام. حجت‌الاسلام مجید انصاری در (۱ مرداد ۱۴۰۲) توی مجلس ختم مرحوم حجت‌الاسلام حسن صانعی -که سال‌های سال بدون هیچ اثرگذاری!!! در مجلس تشریفاتی!!! «مجمع تشخیص مصلحت»! جا خوش کرده بود و اخیرا" هم در ابتلای بیماری درگذشت- گفته بود:

 

"مایه‌ی تأسف است که بعضا" نظام شاهنشاهی توسط کسانی مورد تطهیر قرار می‌گیرد که شاهد بوده‌اند چه بر سر مردم‌ ایران گذشته است‌... جای آقای هاشمی رفسنجانی در تبلیغات رسمی کجا است؟... انقلاب رویش دارد و مرحبا، اما باطل‌کردن شناسنامه‌ی ملت، خیانت به ملت‌ است."

 

چندی کوشیدم این مسئله را جوابی بنویسم، ولی مجال نیافتم، اینک فرصت بر من فراهم شد به این مطلب بپردازم. خُب حرفم چیست؟ تقریبا" گونه‌شناسی سلطنت‌طلبی از دیدِ من این جوری‌ست:


یک سری اساسا" هیچ وقت انقلاب اسلامی را به رسمیت نشناختند و از اول انقلاب هم این سری بدون این که به جمهوری اسلامی زیاد بد و بیراه بگویند تز خود را دارند و سلطنت پهلوی را دوست دارند. خُب! داشته باشند، آزادند. مهم این است با نظام و انقلاب، چالش نمی‌کنند و آزار نمی‌رسانند.

 

یک سری هم کلا" جمیعا" چشمِ دیدنِ جمهوری اسلامی را ندارند، و با غیظ به آن می‌نگرند و خواهان سقوط آنند البته خود را کنارِ گود نگه می‌دارند  چون ترسو هستند و اهل میدان و مبارزه نیستند. این سری، سلطنت پهلوی می‌خواهند ولی خبر ندارند این رژیم چه بود. فقط از سرِ لَج و هوس چنین هستند. خُب، باشند، آزادند.

 

یک سری نیز چون مجموعا" تزشان این است جمهوری اسلامی بدون وقفه و در هر شرائط و موقعیتی بایدبه آنان خِر و چینه (=دهِش و بذل و بخشش مال و پُست) بدهد، ولی می‌بینند چنین نمی‌شود فقط از روی عُقده، عقیده‌ی خود را لگد می‌زنند و با جمهوری اسلامی کج افتاده‌اند و فکر می‌کنند سلطنت پهلوی و آن میراث شَوم میرپنج! برای‌شان نفع و عایدات دارد و آن نوع قدرت سیاسی، ایران را بوستان و گلستان می‌سازد!

 

یک سری اما چون بنای فکر یا علاقه یا سپُردگیِ سرشان به آخور (=خوانده شود: پول، ماده، فسادِ آزا، آزادیِ دریدگی، و اوجش برهنگی و عریان‌صفتی) اروپا و آمریکاست، خیال می‌کنند سلطنت پهلوی جگرگوشه‌ی!! غرب است و اگر دنباله‌ی بی‌مایه‌ی این رژیم با پادرمیانی اروپا و آمریکا و اسرائیل به ایران برگردد، ایران اروپای ثانی!!! می‌شود و راحت می‌شود هر طور خواست گشت!

 

اما یک سری را آقای مجید انصاری گمانم تغافل می‌کند و فرافکنی و حتی دچار پرت و پلا گویی گردیده‌اند. آقای انصاری! در کدام جناح از میان دو جناح کشور، ریزش فکری و عقیدتی و حتی مذهبی صورت گرفته است و به هذیان‌گویی علیه‌ی نظام افتاده است؟ در چپ یا در راست؟ کدام جناح است که از این نظر که عرض می‌کنم و فقط می‌شمارم به انحراف رفته است؟

 

دین را روی دیوار خانه می‌خواهد. سیاست را از دین مُنفک می‌طلبد. آمریکا را نه شیطان بلکه حلّال می‌خواند. اروپا را "چشم و چراغ" جهان تصور می‌کند. خدا را هم اخیرا" (البته بعضا" قلیلا" اندکا") نعوذُ بالله موهوم!!! می‌بینند. تعدای هم نماز و دعا و عبادات و توسلات مذهبی را بی‌بهاء جا می‌زنند. بگذرم. این را بدان آقای حجت‌الاسلام مجید انصاری در یکی از همین دو جناح افرادی مشاهده می‌شوند که به حدی از ابتذال عقیدتی سیاسی رسیده‌اند که دو پَهلوی دست‌نشانه‌ی انگلستان و آمریکا را بر همه‌ی مقدسات و کارکردهای شگفت‌انگیز جمهوری اسلامی رجحان می‌دهند و دهن را با صدایی کلفت پر می‌کنند و در آرزوی "رضا"ی پرورشی غرب!! هستند که بیاید برایشان بدون دموکراسی شاهی کند و سلطنت بپا. در همین اطراف شما آقای مجید انصاری کسانی هستند که پَهلُوی دو پَهلَوی پَهلو گرفته‌اند و لنگر انداخته‌اند و رزوشماری می‌کنند کَنگر هم بخورند! بگذرم. فقط عرض کنم به دامن مردم و انقلاب و زیر سایه‌ی رهبری معظم -که ولی فقیه‌ی شجاع و پاک و وارسته‌ی ماست- بازگردید.

 

نیز بگویم اگر جناح راست مرحوم حجت‌الاسلام اکبر رفسنجانی را در مناسبت‌های تبلیغی حذف کرد -که البته تاریخ را نباید دست‌کاری کرد- اما شماها هم گویا یادتان نیست جناب انصاری و لابد از ذهن‌تان محو شده است، که مرحوم آیت الله العظمی حسینعلی منتظری را فقط به خاطر یک نقد بر رفتار سیاسی، اساسا" از اسم و رسم و حیاتِ آزاد و درس و بحث حوزه و حتی حیاط خانه با تخریب دیوار، معدوم کرده بودید.

 

من، نه به راست تعلق خاطر دارم و نه به چپ گرَوِش. سکوی خودم را دارم. سخنم از سرِ بررسی بود و نیز تلاش برای تبیین مسائل روز داخلی. یک نکته هم پردازش کنم: همه‌ی این تطهیرکنندگان و سلطنت‌جویان! را اگر جمع کنند استودیوم شهید شیرودی را هم پُر نمی‌کنند! چه رسد به استودیوم آزادی!!! دامنه.

ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
درگذشت حجت الاسلام سید علی صباغ

آخرین اتفاق آدم، رحلت است: به قلم دامنه > با یاد و اسم الله. باید آماده بود و توشه داشت؛ همان زادِ معاد. مردِ مکرّم از حلقه‌ی مکرمین از حج برمی‌گشت که اجل (=مدت عمرِ دنیوی‌اش) سر آمد؛ یعنی رحلت حجت الاسلام سید علی صباغ دارابی که حسرت و شگفتی در نهاد دوستدارانش افکند. وفاتی که من فکر می‌کنم هم برای وی، هم خاندان و هم برای مردم دیار روحانی‌پرور ما، زودهنگام بود. شخصا" حدس می‌زنم آن روحانی

ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
تشییع جنازه حاج پرویز شاه‌علی

 

 

...

 

 

تشییع جنازه‌ی مرحوم حاج پرویز شاه‌علی

پنجشنبه ۸ تیر ۱۴۰۲ روز عرفه. پیش خانه

ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۱۲ خرداد ۱۴۰۲ ، ۱۳:۳۳

مدرسه فکرت ۸۹

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت و هیئت

قسمت هشتاد و نهم

 

به نام خدا. سلام. حجت‌الاسلام آقای شیخ محسن قرائتی اخیراً گفته: "خانواده من می‌گوید اگر من [شیخ محسن قرائتی] بتوانم مردم را بگریانم و حجت‌الاسلام [شیخ کاظم] صدیقی بتواند مردم را بخنداند، امام زمان (عج) ظهور می‌کند". جدا از طعم طنز این، می‌تواند آدرس از دو رویکردِ غلط و نقد بر روش غلط هم

ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۱۲ خرداد ۱۴۰۲ ، ۰۸:۴۲

۷۵۰۰۰ مسجد ایران

به نام خدا. سلام. امروز با خوردن تا آمدم روی کامپیوترم دیدم خبرگزاری رسا -که اخبار حوزه‌ی علمیه را نشر می‌دهد- حرف‌های آقای حجت الاسلام محمد حاج ابوالقاسم دولابی "نماینده‌ی ویژه‌ی رئیس‌جمهور رئیسی در امور روحانیت" را در گردهمایی طلاب شهرستان خدابنده و حومه -که در دفتر آیت الله جعفر سبحانی برگزار شد- اینجا و اینجا نشر داد. محمد حاج ابوالقاسم -که زمانی احکام‌گوی بین دو نماز حرم حضرت معصومه س بود و اینک علاوه برین پست در دولت دستور، عضو مجلس خبرگان رهبری نیز هست- گفت:

 

متأسفانه دولت‌های ما در گذشته کارنامه‌ی خوبی در حمایت از نهادهای دینی بر جای نگذاشته‌اند و امروزه از بین حدود ۷۵ هزار مسجد در کشور، درب تعداد ۵۰ هزار مسجد بسته است که این فاجعه‌ای است که باید بر آن خون گریست."

 

 

خُب؛ من می‌خواهم نظر خودم را روی این حرف بدون تعارف بگویم. به نظر من برای بررسی این حرف چند مطلب نیاز هست:

 

یکم: «گفتمانِ حرف!» یعنی فقط سخن و حرف که نه فقط عمل نمی‌شود، به کردار هم در نمی‌آید که صرفا" حرف هست، آن‌هم سُست و پَست. زنده‌یاد دکتر علی شریعنی در حسینیه‌ی ارشاد تهران -که مخالفین روزگار او، آن را «یزیدیه‌ی الحاد»!!! می‌خواندند، وقتی لب به سخن می‌گشود، شنونده در روی صندلی نرم حسینیه‌ میخ‌کوب می‌شد و اگر تا سه ساعت هم سخن به درازا می‌کشید (مانند آن نوارِ "آری این چنین بود برادر")، مستمع بازهم صاحبِ سخن را سرِ ذوق درمی‌آوُرد. آقا، بانو، گفتمانِ حرف، فقط حرف! همه را فراری داده است.

 


دوم: از سوی دیگر روی مثبت. روزی دوستی روحانی یک حرف قشنگی زده بود. بدین مضمون گفت:

 

"من سالیان سال در آن ارگان تجربه‌ی سخن و منبر دارم، این مقدار را تشخیص می‌دهم که بیش از بیست و پنج دقیقه منبربودن بی‌فایده است چون بعد از بیست و پنج دقیقه مخاطبین خسته و هر کدام به کار ذهنی خود مشغول می‌شوند."

 

واقعا" چنین دغدغه‌ای قدر دارد که خود روحانی تشخیص دهد توی بیست و پنج دقیقه منبر را تمام کند.

 

سوم: حالا خودِ رئیس امور روحانیت دولت سیزده گفته از ۷۵ هزار مسجد ایران، ۵۰ هزار مسجد بسته است؛ لابد ریشه دارد؛ ریشه در عیب در سخنان. ریشه در غیبت در سخنران. ریشه در دولت‌گرایی امام‌جماعتان. ریشه در تکیه‌کردن بر روحانیون دولتی در محرم و ماه رمضان. تا وقتی منبر را این گونه بین دولتی‌ها و نهادی‌ها و موسسه‌ای‌ها حراج می‌کنند، حال و روز مساجد همین می‌شود که شد. من بیشتر پیش نروم چون می‌دانم روحانیونی باپروا از دستِ این قماش هم‌صنف خود -که کاری جز "گفتمان حرف" ندارند- بیش از خودِ ماها در رنج و ملامت و عذاب‌اند. به نظر من تا زمانی که مسجدها به صورت تصمیم دستوری اداره می‌شوند، اوضاع بدتر ازین هم می‌شود. مسجد یعنی محل حضور بندگان برای توحیدورزی محض و آگاهی از حقیقت دین و جامعه و جهان و حساس‌شدن به سرنوشت حال و آینده، بدون ترس و واهمه از قدرت فائقه. هر کس ضد این رفتار کند، بداند مردم را فراری داده است. | ۱۲ خرداد ۱۴۰۲ |

ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۰۷ خرداد ۱۴۰۲ ، ۱۳:۱۵

مدرسه فکرت ۸۸

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت

قسمت هشتاد و هشتم

 

سه قلمرو

به نام خدا. سلام. قلمرو بدن را شریعت مشخص می‌کند. قلمرو زبان در الهیات بیان می‌شود. قلمرو قلب در اعماق جان تعیین می‌شود که با احسان پیوند دارد. احسان (=حُسن بینی جهانی و نیکی و خوبی انسانی) به شهود نیاز دارد چون از اعماق قلب، فوَران می‌کند. پس انسان سه ساحت دارد: بدن. زبان. قلب. یعنی کردار درست. اندیشه‌ی صحیح. نگاه کمالی. که به قول ویلیام چیتک در صفحه‌ی ۳۱ کتابش «تصوف»، "کمال عمل، کمال فهم، کمال نفس" نام گرفته است. دامنه.

ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۱۶ ارديبهشت ۱۴۰۲ ، ۰۹:۴۱

امام‌زاده جعفر روستای داراب‌کلا

امام‌زاده جعفر روستای داراب‌کلا

به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. این جا امام‌زاده جعفر روستای داراب‌کلا در میاندورود مازندران است. اردیبهشت ۱۴۰۲، عکس از : حمیدرضا طالبی. نشر از : دامنه. از قدیم تا کنون این مکان یک خوفی در دل انداخته که اگر کسی فقط یک خاشک‌چو (=چوب خشک) ازین مکان را به خانه ببرد، صددرصد خانه، یا طویله، یا سوچکه (=گرمخانه‌ی توتون) یا سرداب و یا سر و دیم (=صورت) او به آتش کشیده می‌شود یا اَلِه (=پیسی صورتی‌رنگ) وِن دیم‌لت (=تمام رخ و رخساره) را سر می‌گیرد.

 

 

من گمان کنم این‌همه دارهای تنومند که هنوزم آنجا سالم و سربلند ماند، ناشی از همین ترس بود. ضرب المثل است که جانِ ترس! برادرِ مرگ است! حمیدرضا بلده از کاجه تا کاجه را در قاب عکس دینگنه (=بندازد). درین قطعه هم قاب قرینه است از چهار جهت بالا، بِن، یسار و یمین. همین.

ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۱۳ ارديبهشت ۱۴۰۲ ، ۰۹:۲۸

مدرسه فکرت ۸۷

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت و هیئت

قسمت هشتاد و هفتم

 

منبر و کیک زرد و کیک کبود!

به نام خدا. سلام. می‌خواستم منبر شامگاه پنجشنبه ۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۲ حجت‌الاسلام شیخ حسین انصاریان در مسجد اعظم قم را که برای ۶۴‌امین سالگرد وفات آیت‌الله العظمی سید حسین بروجردی (عکس‌ها) برگزار شد، متن بنویسم اما دیدم روزنامه‌ی"ابرار اقتصادی" امروز ۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۲ عکس کیک زرد را انداخت (منعکس در زیر) و دلم را از آن منبر به کیک زرد منصرف کرد که خبرش مرا به وجد آورد و آن منبر داشت روح من را می‌پَژمُرد؛ چون خودِ آق شیخ حسین انصاریان قریب‌به‌اتقاقِ منبرهایش کهنه و عجیب‌وغریب! است و انگاری مربوط به چند قرن قبل و خودش هم سخت از زمان و زمانه، عقب؛ ولی هم‌لباسان خود را بالای منبر -آن هم در مراسم مرجع عام شیعیان- لِه کرد.

 

 

حقیقتا" تولید کیک زرد در ساغند اردکان یزد مرکز حلواجات و ارده، آن هم به روش هیپ‌لیچینگ (=تئوری استخراج جامد مایع با حالتِ انحلال در یک حلّال مناسب، یعنی استحصال در خودِ معدن) برای من وجدآور بود. به این علت که معادن اورانیوم ایران، پراکنده است و حمل‌کردن آن برای استحصال متمرکز، سخت؛ که اینک کیک زرد در خودِ معادن، فرآوری می‌شود. به ما هم اورانیوم نمی‌دادند؛ مثلا" سه مرتبه از سه مکان جهان، اورانیوم خریداری شد و  پول آن هم پرداخت، اما تحویل ندادند و نمی‌دهند اصلا". و این تزِ درون‌زایی با نقش جوانان، دل ایران و عزتمندان را شاد کرد. جالب این که مغناطیس‌سنجی هم با هواپیما انجام شد و عمق ۱۵ هزار متری زمین در سراسر کشور شناسایی شد.

ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۳۱ فروردين ۱۴۰۲ ، ۱۱:۴۶

مدرسه فکرت ۸۶

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت

قسمت هشتاد و ششم

چهار تا خبر چهار تا نظر
از لابه‌لای روزنامه‌های ۳۱ فروردین ۱۴۰۲ کشور

به نام خدا. سلام. متن تنظیم خبر و تدوین نظر هر دو از دامنه است. اینک بنگریم مهم‌هایش را:

 

 
روزنامه‌ی سیاست روز ( ۳۱ فروردین ۱۴۰۲ )

 

خبر یکم را : از روزنامه‌ی «سیاست روز» آقای یوسف‌پور گویم که تیتر مراسم تاج‌گذاری چارلز سوم پادشاه انگلستان روز ششم ماه «مه» که می‌شه شنبه ۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۲ برگزار می‌شود. گراهام اسمیت رهبر "جنبش جمهوری‌خواهان" انگلیس هم گفت همان روز در مسیر عبور پادشاه، تظاهراتی اعتراضی ضدسلطنتی علیه‌ی چارلز با پلاکاردهای زرد! برگزار می‌کنند و بر آن خواهند نوشت: «تو شاهِ من نیستی». منبع.

 

نظر: همان بالای این روزنامه خبر رفراندم در ایران است که جواب خوبی‌ست به خبر تاجگذاری چارلز سوم. انگلیس، ضد سلطنت تظاهرات هست، در ایران اما عده‌ای شوطّی‌کُن! برای رفراندم و بازگشت به سلطنت مشغول جیغ و داد؛ حتی اگر سومی پهلَوی به اسرائیل روَد و دریوزگی ورزَد. دامنه بگذرد.

 

 

 
روزنامه‌ی آذربایجان ( ۳۱ فروردین ۱۴۰۲ )
 

خبر دوم را : از روزنامه‌ی «آذربایجان» واگو کنم که حجت الاسلام آل‌هاشم دادِ سخن داده که "به نظر من دفاع فردی، سازمانی، نهادی، جمعی یا گروهی کم‌فایده است و نتیجه کاملی نمی‌دهد. این موضوع باید به صورت متمرکز و دولتی حل شود و تمام جمع‌ها و گروه‌های مَجازی طبق نقشه و برنامه‌های مدون دولتی، هماهنگ عمل کنند. منبع.

 

نظر: این سید خوب یعنی سید محمدعلی آل‌هاشم البته روحانی‌یی مردمی هست و با آه آنان آخته و آغشته. ولی ماها دیدیم هر کجا همآهنگی شعار شده، دولت‌ها خراب‌خریب‌تر کردند. همین ماشین برای مردم بس، که از بس با همآهنگی، قیمتش را به اَفلاک بردند، خریداران را به اِفلاک و فلاکت رساندند!

ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
خاطراتم از شهیدان و بزرگان داراب‌کلا

خاطراتم از شهیدان و بزرگان داراب‌کلا قسمت ( ۱ ) به نام خدا سلام. خاطره‌ام را از شهید حجت‌الاسلام آق سید جواد شفیعی دارابی فرزند مرحوم آق سید اسدالله ذاکر و مؤذن محل آغاز می‌کنم. سبب این کار خواهر گرامی‌ام

ابراهیم طالبی | دامنه دارابی