دامنه‌ی داراب‌کلا

قم ، مازندران ، ساری ، میاندورود

طرز شهادت نعمت مقصودلو سرخنکلاته

 

​​​​​​نقشه‌ی منطقه‌ی جنگی جُفیر خوزستان

 

خاطره: به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. شبی بدون ماه تابستان ۶۲ در جُفیر از گردان مسلم بن عقیل که فرمانده‌مان شهید عالی عارف‌پیشه‌ی جویباری بود برای کندن کانال عملیاتی جلو رفتیم و چندصدمتر جلوتر مارپیچ با کلنگ می‌کندیم زیر آتش‌تهیه‌ی دشمن. ناگهان گلوله‌های خمپاره بالای سرمان چون باران باریدن گرفت. کناردستم نعمت مقصودلو سرخنکلاته‌ی گرگان بود. گلوله وسط کمرش پایین آمد و بدنش را پاره‌پاره به هوا برد و بر زمین کوباند و موج و ترکشش ما را بر کفِ کانال گیج و گُنگ انداخت. باران هم گرفت خیس برگشتم سنگر. نور فانوس را بالاتر آوردم. از جامانده‌ها می‌گفتیم. ناگهان دیدم پشت اُورکُتم تیکه‌های جگر و گوشت مقصودلو چسبید. به سیدعسکری شفیعی و زین‌العابدین زلیکانی دودانگه‌ای نشان دادم و ... . آری از پیکر شهید مقصودلو چونان شهدای عاشورا فقط و فقط، قطعات ماند.

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
طرز شهادت نعمت مقصودلو سرخنکلاته
/post/2130
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۱
  • ۴۱۵
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

یادی در فوت عمویم باقر مدّاح

    
 
مرحوم باقر مداح
 
 
 
 
باقر مداح طالبی
شیخ باقر طالبی
 

 

 عموی من -باقر مدّاح- اینک جوار رحمت را درک و لمس کرد. حالیا! معلومه بر ما هنوز هم به خاک نسپُرده شده باز آخرت را با دیدِ پاک خود دیده و این حظّ رحمت را دشت کرده. اویی که به خاطر آخرت‌اندیشی‌اش به مصداق خطبه‌ی دویست‌چهارم امیرالمؤمنین ع "کارهای دشوار دنیا"، پدیده‌ی حتمی "مرگ را از یادِ"ش بیرون نینداخته بود.، حالا ما را ترک کرده. من، این عموی عزیزم را (که صوتِ اذان ماه رمضانش را و جوشیِ حماسیِ "وفاکرده ابوالفضل، وفاکرده ابوالفضل"ش را کناردستِ دوستِ فریقِ (=جداشده)ی عزیزم شهیدم آق سیدجواد شفیعی (که دلتنگشم هر جا و هر زمان) به صورتِ دوتایی دوشاودوشایی میان‌مان در عاشورا و تاسوعا ندا می‌کردند و دل‌ها را به آسمان می‌دوختند) حرمت می‌نهادم. او دلم را سال‌ها رُبوده بود. عروسی‌یی نبود او مداح آن زوجان نبوده باشد. همه با او اَنیس بودند. خوشحالم جای خود حمیدرضا و حمزه‌رضا و سایر صَبیه‌ها باقی گذاشت که برای من همگی بالندگی، پیغام دارند. توی یک بیت و خانه‌ی مصفاّیی که هم پدرشان عمویم بوده و هم مادرشان دخترعمویم. وای وای آن روز وداع که لحظه لحظه نزدیکش می‌شدیم، حالا فرا رسیده: پس ای دخترعموی مکرمم همسر همراه و هم‌جان و هم‌نفس عمویم باقر مدّاح، تسلیتت می‌دهم. فرزندان عمویم تسلیت. حمیدِ عارفِ والهِ واصلِ متصل به غیب من، تسلیت تعزیت. بوسه‌ام بر گونه‌ات. می‌آیم، می‌آیم که دلت، دلِ تابیده‌شده‌ات را به دلم جوش زنم. من حال شما را اینک درک می‌کنم چون منم پدر از دست دادم؛ پدری که تمام عمرم رفیقم بود و عاشق‌پیشه براش زندگی کرده و می‌کنم. به تو حمیدم، به رفیق ماوراءهایم این را هدیه می‌کنم که از بهار -ملک‌الشعراء- آموختم: "به گِردِ بَدی تا می‌توانی نگرد" و پدرت یک مصداق بارز این پند مرحوم بهار بود. پدرت اینک به پدرم سلام می‌دهد: عمو کنار عمو. حالا حالیا حائلید میان پدر و مادر. ای عموزادگانم از دور قلب حزین‌تان را در برمی‌گیرم و درین تنهایی تنهایی‌هایم گریان در غم پدر می‌سوزم و غم جدیدم را به غم دیرینم بَخیه می‌زنم؛ غم دوری پدرم، مادرم برادرم برادر مظلومم. حالاست که باید گویم: «تا خدا نگشود صد دَر بر کسی / یک در نبست» واقعا" هم نبست روی کسی. اهلی شیرازی. امروز پایتخت بیت شما به لرزه در آمد. مرا حمزه و حمید و دخترعموها شریک کنید و تو حمیدِ اَسرار و رازهای غیب من، در لرز و تب درونت مرا مهمان دان. او که راحت شد. دلم به توست، تو که دلت اینک سوخت. فدای آن سوز، آن سوز. آن سوز.  ۵ شهریور ۱۴۰۲، دامنه.

 

متن دوم:

 

مرحوم باقر مدّاح طالبی این عموی پرهیزگارم یک عمر ندایی زلال و پاک و با اخلاص برای دردهای عترت و عصمت  -علیهم السلام- بود. اینک در بیت او خاطره‌اش ماند و یک عمر نفَس‌هایی که برای زندگی باطهارت کشیده است. برای روح این عموی دانا و پاک‌سیرتم درین جمعه‌ی خدا، غفران و آسودگی در آن جهانِ بقا، آرزومندم. بر همسر مهربان و زحمتکشش دخترعموی گرامی‌ام و به آقاحمید و آقاحمزه و دخترعموهایم بردباری و عمر طولانی می‌طلبم. حمیدِ دلم ممنونم مرا به رؤیت این تصاویر عمویم در پشت صحنه و در صفحه‌ی شخصی‌ام مهمان کردی. خلاصه‌ای از آن را صحن نوشته و منعکس ساخته‌ام. قبرش رفتی مرا هم در دلت با خودت ببر

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
یادی در فوت عمویم باقر مدّاح
/post/2351
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۲۱۱
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

مدرسه فکرت ۹۲

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت

قسمت نود و دوم

 


برای محمدم؛ آن امین، آن رسولِ خاتَم النبیّین ( ۱ ) سلام برین جمع‌ام. سلام بر جمیع پیامبرانم، امامانم، صالحانم. باید "سرِ نامه بِنوشت نام خدای / خدای جهان‌داورِ رهنمای"  آن خدایی که خودِ سلمان ساوجی در فراق‌نامه گفته: «رَساننده‌ی عاشقان را به کام / رَهاننده‌ی بستگان را ز دام». چنین خدایی، خود ستوده است و "ستوده"، فرستاده؛ حضرت محمد امین ص. همان محمد: "محمد عالم علم یقین است / محمد رحمه لِلعالمین است" چون حال من به محمدم چنین است روز و "شبی نلتَفت گر ز حالم شوی / ز صد ساله رَه ناله‌ام بشنوی" و وقتی "جمشید و خورشید" را باز می‌کنم این بیت، این نَعت، این نَسقِ قلبم را بر جانم می‌زنم که خدایم: "ز رحمت انبیا را آفریده / وَز ایشان مُصطفی را بر گزیده." آن خداوندگاری که در حکمت آفرینش طوری بارم آورده تا بدانم و بفهمم و فهمیدم "خرد را کار با کارِ خدا نیست / کسی را کار با چون‌و‌چرا نیست" زیرا "فلَک را با چنین کاری چه کار است؟ / همه کاری به حکمِ کردگار است". آنچه تا فراآمدنِ شب ارتحال رسولم در چهلُ‌هشتم، برای پیامبر عَدیم‌النظیرم (=بی‌مانندم) می‌نویسم، همه اِرتکاز (=ثابت بر قلب و معلوم بر مغز) است. شده آیا؟ آیا شده؟ که کسی درجا از شما بپرسد پیامبرت را فقط به کمک حافظه و علاقه‌ات، به صورت حفظشده بدون رجوع به مطالعه‌ی دوباره، معرفی فرما؟ ها بانو؟! ها آقا؟! من هر آنچه اینجا «برای محمدم؛ آن امین، آن رسولِ خاتَم النبیّین» -صلواتُ الله علیه و علی آله اَجمعین- می‌نویسم از همین ارتکاز و حافظه است. پس شروع می‌کنم تا رسیدن رحلت جانگذار آن آکرمِ روی کُره‌ی زمین و تمام کُرات سطح آسمان. دامنه.

 

برای محمدم؛ آن امین، آن رسولِ خاتَم النبیّین ( ۲ ) به نام خدا. سلام. درِ چوبی یک اتاقِ بالایِ همکف مکه، بامدادنِ رو به سپیده، به حدِ شکافی -که بتوان در آن دید انداخت- باز شد. زید دید عمّار، عمّار -آن عِمادِ دین که تا هر حدی که خدا خشنود بود در رکاب بود و جبهه‌ی حق را نِشان و نام- تحتِ تعقب پاسبانان مشرکان ستیزه‌جوست برای جلب و تفتیش فکر و جست‌وجو. عمار، از یک نشستِ مخفیِ مهمِ آشنایی با وحی بر نبی ص برمی‌گشت، که زید سرجلسه‌ی آن حلقه بود. هم‌آنان، پیرُوان، رهرُوان، ره‌پویان محمد در عصر آغازین بعثت، که تعدادشان از عددِ انگشت دو دست جلوتر نمی‌زد. عمار لو رفت و سپس به شکنجه‌گاه یک دَخمه در جوف یک کوه که زراندوزان مکه آن را زندان حق‌طلبان کرده بودند. آن روز عمار تا آن میزان جگرخراش لطمه دید که پدرش یاسر را پیش چمانش سر بُریدند و مادرش آن قهرمان‌بانوی ایمان حضرت سُمیه را جُلوِ چشمانش بی‌حُرمتانه در کف داغ ریگ‌های سوزان بیرون زندان، دَریدند (من که اشکم نمی‌گذارد واژگانم را راحت وارد کنم و همین، ذکر مصیبتم است که اگر خواستید برای دردِ غمگین‌ترین روز پدروپسرومادر بگریید، یا نگریید، خود دانید) و با تیزی نیزه، شکم آن اولین‌های مسلمان را شکافتند. و عمار، آن روز، بی‌رقیب‌ترین اندوه عالَم را به خود دید و همان دَم "چهره" شد، چهره؛ چهره‌ی ماندن پای ایمان و فردی نمونه برای پایداری تا پای دار. و فهمید دریدگی دشمنان محمد ص حد و مرز ندارد و مرز عمار همان زمان معین شد: ماندنِ محکم پشت نبی خدا حضرت محمدِ مصطفی و سپس ولی خدا حضرت علیِ مرتضی. آری؛ بانو، آری آقا، حضرت مصطفی خشن‌ترین روزها بر خود و یاوران دید ولی تسلیم نشد و "خط" را تا رسیدن به مدینه رمز گذاشت. این رمزها را من به حد خودم خواهم گشود. تا خطوط محمدمان را رمزگشا بمانیم. امید است حافظه‌ام قلمم را قلَمه و نوج و نُضج زند. دامنه.

 

نیایش توحیدی دامنه

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
مدرسه فکرت ۹۲
/post/2349
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۱
  • ۴۹۲
ادامه ی مطلب
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

مدرسه فکرت ۹۱

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت

قسمت نود و یکم

این بود آئین بنی‌آدمگی؟!

ماهی هم مثل من تو او خانه می‌خواهد؛ رُود. دریا، مرداب، تالاب، حتی حوض و تُنگ. ماهی کوچولوی صمد هم آزادی می‌خواست و آگاهی. چون مرحوم بهرنگی خود این دو را از شاه طلب داشت. ماهی‌های "دارکلارود" اینک آبشان در بالادست سرقت می‌شود چون دستِ در دستِ بالا دارند و لابد زبان هم برای بیان. بیچاره ماهی زبانش را بنی‌آدم نمی‌فهمد فقط بلد است قلیه‌اش کند و به سیخ کشد و دودی بفروشد. کو رود و روانیِ آب رود. کمی رحم بر جُنبدگان زمین. آفتاب و آب و خاک و هوا که نباشد تو هم عین ماهی می‌شوی، صَوِر کن اون روزت می‌رسد که مثل این ماهی‌های تلف‌شده لَه‌لَه می‌زنی آب به لبت نمی‌رسد چه رسد به بِطین. ممنون عموحمید که سوزِ قتل‌عام ماهی‌ها، جگرت را سوراخ سوراخ کرد و جریح و مکدّر. عکسات حکایت دلت است آقا. اَمان از بی‌رحمان که فراموش‌شان شد تحت نعمت حضرت آفریدگار رحمان‌اند. از رحمانیت و رحیمیت خدا یک رِ را هم دشت نمی‌کنند! این بود آئین بنی‌آدمگی؟!

 

حمید رضا طالبی: سلام عمو ابراهیم سلام. ممنون عمو ابراهیم مدیر فکور مدرسه فکرت بابت نوشتار برای بنی آدمیان. با این نوشتار دل پردرد مرا تسکین دادی.خدا به قلم قلبت جوهر ها افزون نماید.

 

سلام عموحمید. همون صبح قلم بردم همینا ردیف شد و حتی پاکنویس هم نیاز نشد. به سروصدای حاشیه اصلاوابدا، محل نذار. بی‌اعتنایی خود بهترین پاسخه. توی صحن می‌بینی که نسبت به بسیاری از پست‌ها سکوت می‌کنم. حرف دارم، اما گاه مصلحت و حقیقت در جواب‌ندادن است. حتی عنوان «این بود آئین بنی‌آدمگی؟!» هم انگار الهام شد به ذهنم.

 

سلام آقا قاسم لاری. ندیده بودم. اما آقای میرحسین می‌دانم همیشه بیت رهبری معظم رفت‌وآمد داشت و فقط هم آنجا حضور می‌یافت. نامزدی‌اش را هم تا حدی خبر داشتم که با رهبری معظم همآهنگ کرده بود.

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
مدرسه فکرت ۹۱
/post/2342
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۲۹۶
ادامه ی مطلب
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

نعمت یاری جویباری

نعمت یاری جویباری
به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. خاطرات جبهه: به چه تکیه کنیم؟! ( ۱۰۵ ) در اوج سختی‌های نبرد در تابستان ۱۳۶۱ با سه گروهک وطن‌فروش کومله، دموکرات و رزگاری به انضمام متجاوزان بعثی در روستای بوریدر و چشمیدر مریوان در سمت پایگلان و بیساران، نعمت‌الله یاری جویباری همه‌روزه با نغمه‌ی خوش‌اِلحانش "شهید وطن، افتخار میهن" را برای ما می‌خواند. این آهنگ زیرا را که هر عصر رادیو در برنامه‌ی شهید پخش می‌کرد: «شهید وطن، افتخار میهن / گل پَرپَر لاله‌زار میهن . خون پاک تو در رگ‌های ما / برقِ مهر تو، در سیمای ما . به ولای رهبر، همه هم‌‌سوگندیم / به نظام اسلام، همه هم‌پیوندیم»

 

 
شهید پیرمرد اما سلحشور و قوی‌
پیشمرگه‌ی کُرد و بنده. پشت سر،
شهید نعمت یاری و همسنگران
عکاس: حاج عباسعلی قلی‌زاده

 

 

راست: شهید رمضان ذکریایی

در حال خواندن دعا و بنده.

بالای همان قله. عکاس این صحنه:

شهید نعمت‌الله یاری جویباری

 

 

جبهه‌ی مریوان، بوریدر

تابستان سال ۶۱

نشسته سمت راست

شهید نعمت‌الله یاری جویباری

ایستاده چپ حاح عباسعلی قلی‌زاده

نفر وسط کلاه‌آهنی بنده

عکاس: آقاسیدکاظم صباغ

 

نعمت‌الله توی جنگ رفیق صمیمی‌مان شده بود. خیلی به هم دلبسته شده بودیم. جوانی خوش‌سیما و در نهایتِ اخلاق خدایی. نیز اهل راز و نیاز و در عین حال مثل اغلب جویباری‌ها چابک و تیزپا. گواهی می‌دهم او انسانی پاک و دست‌یافته به حب الهی بود؛ برای همین توی دل همه جای می‌گرفت. آن صبح شُوم هرگز یادم نمی‌رود و هنوز هم وقتی تصورش می‌کنم روح و کالبدم می‌لرزد. آن سپیده‌دم نوبت ضدِ کمین رفتنِ من بود تا جاده و منطقه و جغرافیای کار و کشاورزی مردم بومی و آمدوشد ایمن رزمندگان را به سایر جبهه‌های درگیری تأمین کنیم. اما نمی‌دانم چه شد او گفت من به جای تو می‌روم و من در سنگر بالای قله ماندم و دقایقی نگذشت صدای شلیک تیربار و پژواک آن در شیارها را شنیدیم و از جای پریدیم. فوری اسلحه برداشتیم و زدیم بیرون سنگر. درین هنگام از قله‌ی آلوده‌ی روبرو به سوی ما هم، بی‌امان شلیک می‌کردند و اگر آقاسیدکاظم صباغ آن لحظه نبود و مرا نمی‌گرفت و نمی‌کِشید گلوله‌هایی که بیخ گوش‌هایم زوزه‌کنان عبور می‌کرد، صددرصد پیکرم یا مغز سرم را سوراخ‌سوراخ می‌کرد. بگذرم.

 

کومله‌های کمونیست مسلح زیر بوته‌ی بلوط در شب جاکَن کرده بودند و سرِ سپیده، به سوی نعمت‌الله و رمضان ذکریایی و دو کُرد پیشمرگه که برای حفظ جان مردم بومی برای تأمین می‌رفتند و تا غروب باید می‌ماندند تا دیگران نفس راحت بکشند، شلیک کردند و همگی را شهید و غرق در خون. نعمت ما، یپیشانی‌اش شلیک شده بود و خون پاک این نجیب از شکاف سرش فوّاره کرد و پیکرش خون‌بار و معصوم بر قعر بوته افتاده. رفتیم جای کمین و شهادت‌گاه این همسنگران را از نزدیک دیدیم تا تجربه بیاموزیم و شیوه‌ها و حربه‌های دشمن را بشناسیم. بر پیکر این شهیدان در محوطه‌ی سنگر فرماندهی وداع کردیم و تا مدتی با غمی که ناراحت‌بار بر وجود ما باریدن داشت، کلنجار می‌رفتیم؛ آن هم در سن هفده سالگی. آری آن شهید چه زیبا صدا سر می‌داد: "به ولای رهبر، همه هم‌‌سوگندیم / به نظام اسلام، همه هم‌پیوندیم".

متن آهنگ "شهید وطن، افتخار میهن" در ادامه‌ی مطلب

مدرسه فکرت ۹۰

 مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت و هیئت

قسمت نودم

 

تطهیر سلطنت !!!

به نام خدا. سلام. حجت‌الاسلام مجید انصاری در (۱ مرداد ۱۴۰۲) توی مجلس ختم مرحوم حجت‌الاسلام حسن صانعی -که سال‌های سال بدون هیچ اثرگذاری!!! در مجلس تشریفاتی!!! «مجمع تشخیص مصلحت»! جا خوش کرده بود و اخیرا" هم در ابتلای بیماری درگذشت- گفته بود:

 

"مایه‌ی تأسف است که بعضا" نظام شاهنشاهی توسط کسانی مورد تطهیر قرار می‌گیرد که شاهد بوده‌اند چه بر سر مردم‌ ایران گذشته است‌... جای آقای هاشمی رفسنجانی در تبلیغات رسمی کجا است؟... انقلاب رویش دارد و مرحبا، اما باطل‌کردن شناسنامه‌ی ملت، خیانت به ملت‌ است."

 

چندی کوشیدم این مسئله را جوابی بنویسم، ولی مجال نیافتم، اینک فرصت بر من فراهم شد به این مطلب بپردازم. خُب حرفم چیست؟ تقریبا" گونه‌شناسی سلطنت‌طلبی از دیدِ من این جوری‌ست:


یک سری اساسا" هیچ وقت انقلاب اسلامی را به رسمیت نشناختند و از اول انقلاب هم این سری بدون این که به جمهوری اسلامی زیاد بد و بیراه بگویند تز خود را دارند و سلطنت پهلوی را دوست دارند. خُب! داشته باشند، آزادند. مهم این است با نظام و انقلاب، چالش نمی‌کنند و آزار نمی‌رسانند.

 

یک سری هم کلا" جمیعا" چشمِ دیدنِ جمهوری اسلامی را ندارند، و با غیظ به آن می‌نگرند و خواهان سقوط آنند البته خود را کنارِ گود نگه می‌دارند  چون ترسو هستند و اهل میدان و مبارزه نیستند. این سری، سلطنت پهلوی می‌خواهند ولی خبر ندارند این رژیم چه بود. فقط از سرِ لَج و هوس چنین هستند. خُب، باشند، آزادند.

 

یک سری نیز چون مجموعا" تزشان این است جمهوری اسلامی بدون وقفه و در هر شرائط و موقعیتی بایدبه آنان خِر و چینه (=دهِش و بذل و بخشش مال و پُست) بدهد، ولی می‌بینند چنین نمی‌شود فقط از روی عُقده، عقیده‌ی خود را لگد می‌زنند و با جمهوری اسلامی کج افتاده‌اند و فکر می‌کنند سلطنت پهلوی و آن میراث شَوم میرپنج! برای‌شان نفع و عایدات دارد و آن نوع قدرت سیاسی، ایران را بوستان و گلستان می‌سازد!

 

یک سری اما چون بنای فکر یا علاقه یا سپُردگیِ سرشان به آخور (=خوانده شود: پول، ماده، فسادِ آزا، آزادیِ دریدگی، و اوجش برهنگی و عریان‌صفتی) اروپا و آمریکاست، خیال می‌کنند سلطنت پهلوی جگرگوشه‌ی!! غرب است و اگر دنباله‌ی بی‌مایه‌ی این رژیم با پادرمیانی اروپا و آمریکا و اسرائیل به ایران برگردد، ایران اروپای ثانی!!! می‌شود و راحت می‌شود هر طور خواست گشت!

 

اما یک سری را آقای مجید انصاری گمانم تغافل می‌کند و فرافکنی و حتی دچار پرت و پلا گویی گردیده‌اند. آقای انصاری! در کدام جناح از میان دو جناح کشور، ریزش فکری و عقیدتی و حتی مذهبی صورت گرفته است و به هذیان‌گویی علیه‌ی نظام افتاده است؟ در چپ یا در راست؟ کدام جناح است که از این نظر که عرض می‌کنم و فقط می‌شمارم به انحراف رفته است؟

 

دین را روی دیوار خانه می‌خواهد. سیاست را از دین مُنفک می‌طلبد. آمریکا را نه شیطان بلکه حلّال می‌خواند. اروپا را "چشم و چراغ" جهان تصور می‌کند. خدا را هم اخیرا" (البته بعضا" قلیلا" اندکا") نعوذُ بالله موهوم!!! می‌بینند. تعدای هم نماز و دعا و عبادات و توسلات مذهبی را بی‌بهاء جا می‌زنند. بگذرم. این را بدان آقای حجت‌الاسلام مجید انصاری در یکی از همین دو جناح افرادی مشاهده می‌شوند که به حدی از ابتذال عقیدتی سیاسی رسیده‌اند که دو پَهلوی دست‌نشانه‌ی انگلستان و آمریکا را بر همه‌ی مقدسات و کارکردهای شگفت‌انگیز جمهوری اسلامی رجحان می‌دهند و دهن را با صدایی کلفت پر می‌کنند و در آرزوی "رضا"ی پرورشی غرب!! هستند که بیاید برایشان بدون دموکراسی شاهی کند و سلطنت بپا. در همین اطراف شما آقای مجید انصاری کسانی هستند که پَهلُوی دو پَهلَوی پَهلو گرفته‌اند و لنگر انداخته‌اند و رزوشماری می‌کنند کَنگر هم بخورند! بگذرم. فقط عرض کنم به دامن مردم و انقلاب و زیر سایه‌ی رهبری معظم -که ولی فقیه‌ی شجاع و پاک و وارسته‌ی ماست- بازگردید.

 

نیز بگویم اگر جناح راست مرحوم حجت‌الاسلام اکبر رفسنجانی را در مناسبت‌های تبلیغی حذف کرد -که البته تاریخ را نباید دست‌کاری کرد- اما شماها هم گویا یادتان نیست جناب انصاری و لابد از ذهن‌تان محو شده است، که مرحوم آیت الله العظمی حسینعلی منتظری را فقط به خاطر یک نقد بر رفتار سیاسی، اساسا" از اسم و رسم و حیاتِ آزاد و درس و بحث حوزه و حتی حیاط خانه با تخریب دیوار، معدوم کرده بودید.

 

من، نه به راست تعلق خاطر دارم و نه به چپ گرَوِش. سکوی خودم را دارم. سخنم از سرِ بررسی بود و نیز تلاش برای تبیین مسائل روز داخلی. یک نکته هم پردازش کنم: همه‌ی این تطهیرکنندگان و سلطنت‌جویان! را اگر جمع کنند استودیوم شهید شیرودی را هم پُر نمی‌کنند! چه رسد به استودیوم آزادی!!! دامنه.

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
مدرسه فکرت ۹۰
/post/2332
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۲۵۴
ادامه ی مطلب
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

درگذشت حجت الاسلام سید علی صباغ

درگذشت حجت الاسلام سید علی صباغ

آخرین اتفاق آدم، رحلت است: به قلم دامنه > با یاد و اسم الله. باید آماده بود و توشه داشت؛ همان زادِ معاد. مردِ مکرّم از حلقه‌ی مکرمین از حج برمی‌گشت که اجل (=مدت عمرِ دنیوی‌اش) سر آمد؛ یعنی رحلت حجت الاسلام سید علی صباغ دارابی که حسرت و شگفتی در نهاد دوستدارانش افکند. وفاتی که من فکر می‌کنم هم برای وی، هم خاندان و هم برای مردم دیار روحانی‌پرور ما، زودهنگام بود. شخصا" حدس می‌زنم آن روحانی

درگذشت حجت الاسلام سید علی صباغ
ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
درگذشت حجت الاسلام سید علی صباغ
/post/2323
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۴۵۶
ادامه ی مطلب
۱
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

تشییع جنازه حاج پرویز شاه‌علی

تشییع جنازه حاج پرویز شاه‌علی

 

 

...

 

 

تشییع جنازه‌ی مرحوم حاج پرویز شاه‌علی

پنجشنبه ۸ تیر ۱۴۰۲ روز عرفه. پیش خانه

تشییع جنازه حاج پرویز شاه‌علی
ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
تشییع جنازه حاج پرویز شاه‌علی
/post/2320
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۱
  • ۳۵۴
ادامه ی مطلب
۱
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

مدرسه فکرت ۸۹

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت و هیئت

قسمت هشتاد و نهم

 

به نام خدا. سلام. حجت‌الاسلام آقای شیخ محسن قرائتی اخیراً گفته: "خانواده من می‌گوید اگر من [شیخ محسن قرائتی] بتوانم مردم را بگریانم و حجت‌الاسلام [شیخ کاظم] صدیقی بتواند مردم را بخنداند، امام زمان (عج) ظهور می‌کند". جدا از طعم طنز این، می‌تواند آدرس از دو رویکردِ غلط و نقد بر روش غلط هم

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
مدرسه فکرت ۸۹
/post/2319
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۲۹۳
ادامه ی مطلب
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

۷۵۰۰۰ مسجد ایران

به نام خدا. سلام. امروز با خوردن تا آمدم روی کامپیوترم دیدم خبرگزاری رسا -که اخبار حوزه‌ی علمیه را نشر می‌دهد- حرف‌های آقای حجت الاسلام محمد حاج ابوالقاسم دولابی "نماینده‌ی ویژه‌ی رئیس‌جمهور رئیسی در امور روحانیت" را در گردهمایی طلاب شهرستان خدابنده و حومه -که در دفتر آیت الله جعفر سبحانی برگزار شد- اینجا و اینجا نشر داد. محمد حاج ابوالقاسم -که زمانی احکام‌گوی بین دو نماز حرم حضرت معصومه س بود و اینک علاوه برین پست در دولت دستور، عضو مجلس خبرگان رهبری نیز هست- گفت:

 

متأسفانه دولت‌های ما در گذشته کارنامه‌ی خوبی در حمایت از نهادهای دینی بر جای نگذاشته‌اند و امروزه از بین حدود ۷۵ هزار مسجد در کشور، درب تعداد ۵۰ هزار مسجد بسته است که این فاجعه‌ای است که باید بر آن خون گریست."

 

 

خُب؛ من می‌خواهم نظر خودم را روی این حرف بدون تعارف بگویم. به نظر من برای بررسی این حرف چند مطلب نیاز هست:

 

یکم: «گفتمانِ حرف!» یعنی فقط سخن و حرف که نه فقط عمل نمی‌شود، به کردار هم در نمی‌آید که صرفا" حرف هست، آن‌هم سُست و پَست. زنده‌یاد دکتر علی شریعنی در حسینیه‌ی ارشاد تهران -که مخالفین روزگار او، آن را «یزیدیه‌ی الحاد»!!! می‌خواندند، وقتی لب به سخن می‌گشود، شنونده در روی صندلی نرم حسینیه‌ میخ‌کوب می‌شد و اگر تا سه ساعت هم سخن به درازا می‌کشید (مانند آن نوارِ "آری این چنین بود برادر")، مستمع بازهم صاحبِ سخن را سرِ ذوق درمی‌آوُرد. آقا، بانو، گفتمانِ حرف، فقط حرف! همه را فراری داده است.

 


دوم: از سوی دیگر روی مثبت. روزی دوستی روحانی یک حرف قشنگی زده بود. بدین مضمون گفت:

 

"من سالیان سال در آن ارگان تجربه‌ی سخن و منبر دارم، این مقدار را تشخیص می‌دهم که بیش از بیست و پنج دقیقه منبربودن بی‌فایده است چون بعد از بیست و پنج دقیقه مخاطبین خسته و هر کدام به کار ذهنی خود مشغول می‌شوند."

 

واقعا" چنین دغدغه‌ای قدر دارد که خود روحانی تشخیص دهد توی بیست و پنج دقیقه منبر را تمام کند.

 

سوم: حالا خودِ رئیس امور روحانیت دولت سیزده گفته از ۷۵ هزار مسجد ایران، ۵۰ هزار مسجد بسته است؛ لابد ریشه دارد؛ ریشه در عیب در سخنان. ریشه در غیبت در سخنران. ریشه در دولت‌گرایی امام‌جماعتان. ریشه در تکیه‌کردن بر روحانیون دولتی در محرم و ماه رمضان. تا وقتی منبر را این گونه بین دولتی‌ها و نهادی‌ها و موسسه‌ای‌ها حراج می‌کنند، حال و روز مساجد همین می‌شود که شد. من بیشتر پیش نروم چون می‌دانم روحانیونی باپروا از دستِ این قماش هم‌صنف خود -که کاری جز "گفتمان حرف" ندارند- بیش از خودِ ماها در رنج و ملامت و عذاب‌اند. به نظر من تا زمانی که مسجدها به صورت تصمیم دستوری اداره می‌شوند، اوضاع بدتر ازین هم می‌شود. مسجد یعنی محل حضور بندگان برای توحیدورزی محض و آگاهی از حقیقت دین و جامعه و جهان و حساس‌شدن به سرنوشت حال و آینده، بدون ترس و واهمه از قدرت فائقه. هر کس ضد این رفتار کند، بداند مردم را فراری داده است. | ۱۲ خرداد ۱۴۰۲ |

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
۷۵۰۰۰ مسجد ایران
/post/2303
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۱
  • ۲۴۶
۱
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

مدرسه فکرت ۸۸

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت

قسمت هشتاد و هشتم

 

سه قلمرو

به نام خدا. سلام. قلمرو بدن را شریعت مشخص می‌کند. قلمرو زبان در الهیات بیان می‌شود. قلمرو قلب در اعماق جان تعیین می‌شود که با احسان پیوند دارد. احسان (=حُسن بینی جهانی و نیکی و خوبی انسانی) به شهود نیاز دارد چون از اعماق قلب، فوَران می‌کند. پس انسان سه ساحت دارد: بدن. زبان. قلب. یعنی کردار درست. اندیشه‌ی صحیح. نگاه کمالی. که به قول ویلیام چیتک در صفحه‌ی ۳۱ کتابش «تصوف»، "کمال عمل، کمال فهم، کمال نفس" نام گرفته است. دامنه.

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
مدرسه فکرت ۸۸
/post/2306
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۱
  • ۲۲۹
ادامه ی مطلب
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

امام‌زاده جعفر روستای داراب‌کلا

امام‌زاده جعفر روستای داراب‌کلا

به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. این جا امام‌زاده جعفر روستای داراب‌کلا در میاندورود مازندران است. اردیبهشت ۱۴۰۲، عکس از : حمیدرضا طالبی. نشر از : دامنه. از قدیم تا کنون این مکان یک خوفی در دل انداخته که اگر کسی فقط یک خاشک‌چو (=چوب خشک) ازین مکان را به خانه ببرد، صددرصد خانه، یا طویله، یا سوچکه (=گرمخانه‌ی توتون) یا سرداب و یا سر و دیم (=صورت) او به آتش کشیده می‌شود یا اَلِه (=پیسی صورتی‌رنگ) وِن دیم‌لت (=تمام رخ و رخساره) را سر می‌گیرد.

 

 

من گمان کنم این‌همه دارهای تنومند که هنوزم آنجا سالم و سربلند ماند، ناشی از همین ترس بود. ضرب المثل است که جانِ ترس! برادرِ مرگ است! حمیدرضا بلده از کاجه تا کاجه را در قاب عکس دینگنه (=بندازد). درین قطعه هم قاب قرینه است از چهار جهت بالا، بِن، یسار و یمین. همین.

امام‌زاده جعفر روستای داراب‌کلا
ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
امام‌زاده جعفر روستای داراب‌کلا
/post/2297
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۱
  • ۸۰۶
۱
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

مدرسه فکرت ۸۷

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت و هیئت

قسمت هشتاد و هفتم

 

منبر و کیک زرد و کیک کبود!

به نام خدا. سلام. می‌خواستم منبر شامگاه پنجشنبه ۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۲ حجت‌الاسلام شیخ حسین انصاریان در مسجد اعظم قم را که برای ۶۴‌امین سالگرد وفات آیت‌الله العظمی سید حسین بروجردی (عکس‌ها) برگزار شد، متن بنویسم اما دیدم روزنامه‌ی"ابرار اقتصادی" امروز ۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۲ عکس کیک زرد را انداخت (منعکس در زیر) و دلم را از آن منبر به کیک زرد منصرف کرد که خبرش مرا به وجد آورد و آن منبر داشت روح من را می‌پَژمُرد؛ چون خودِ آق شیخ حسین انصاریان قریب‌به‌اتقاقِ منبرهایش کهنه و عجیب‌وغریب! است و انگاری مربوط به چند قرن قبل و خودش هم سخت از زمان و زمانه، عقب؛ ولی هم‌لباسان خود را بالای منبر -آن هم در مراسم مرجع عام شیعیان- لِه کرد.

 

 

حقیقتا" تولید کیک زرد در ساغند اردکان یزد مرکز حلواجات و ارده، آن هم به روش هیپ‌لیچینگ (=تئوری استخراج جامد مایع با حالتِ انحلال در یک حلّال مناسب، یعنی استحصال در خودِ معدن) برای من وجدآور بود. به این علت که معادن اورانیوم ایران، پراکنده است و حمل‌کردن آن برای استحصال متمرکز، سخت؛ که اینک کیک زرد در خودِ معادن، فرآوری می‌شود. به ما هم اورانیوم نمی‌دادند؛ مثلا" سه مرتبه از سه مکان جهان، اورانیوم خریداری شد و  پول آن هم پرداخت، اما تحویل ندادند و نمی‌دهند اصلا". و این تزِ درون‌زایی با نقش جوانان، دل ایران و عزتمندان را شاد کرد. جالب این که مغناطیس‌سنجی هم با هواپیما انجام شد و عمق ۱۵ هزار متری زمین در سراسر کشور شناسایی شد.

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
مدرسه فکرت ۸۷
/post/2299
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۲۸۹
ادامه ی مطلب
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

مدرسه فکرت ۸۶

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت

قسمت هشتاد و ششم

چهار تا خبر چهار تا نظر
از لابه‌لای روزنامه‌های ۳۱ فروردین ۱۴۰۲ کشور

به نام خدا. سلام. متن تنظیم خبر و تدوین نظر هر دو از دامنه است. اینک بنگریم مهم‌هایش را:

 

 
روزنامه‌ی سیاست روز ( ۳۱ فروردین ۱۴۰۲ )

 

خبر یکم را : از روزنامه‌ی «سیاست روز» آقای یوسف‌پور گویم که تیتر مراسم تاج‌گذاری چارلز سوم پادشاه انگلستان روز ششم ماه «مه» که می‌شه شنبه ۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۲ برگزار می‌شود. گراهام اسمیت رهبر "جنبش جمهوری‌خواهان" انگلیس هم گفت همان روز در مسیر عبور پادشاه، تظاهراتی اعتراضی ضدسلطنتی علیه‌ی چارلز با پلاکاردهای زرد! برگزار می‌کنند و بر آن خواهند نوشت: «تو شاهِ من نیستی». منبع.

 

نظر: همان بالای این روزنامه خبر رفراندم در ایران است که جواب خوبی‌ست به خبر تاجگذاری چارلز سوم. انگلیس، ضد سلطنت تظاهرات هست، در ایران اما عده‌ای شوطّی‌کُن! برای رفراندم و بازگشت به سلطنت مشغول جیغ و داد؛ حتی اگر سومی پهلَوی به اسرائیل روَد و دریوزگی ورزَد. دامنه بگذرد.

 

 

 
روزنامه‌ی آذربایجان ( ۳۱ فروردین ۱۴۰۲ )
 

خبر دوم را : از روزنامه‌ی «آذربایجان» واگو کنم که حجت الاسلام آل‌هاشم دادِ سخن داده که "به نظر من دفاع فردی، سازمانی، نهادی، جمعی یا گروهی کم‌فایده است و نتیجه کاملی نمی‌دهد. این موضوع باید به صورت متمرکز و دولتی حل شود و تمام جمع‌ها و گروه‌های مَجازی طبق نقشه و برنامه‌های مدون دولتی، هماهنگ عمل کنند. منبع.

 

نظر: این سید خوب یعنی سید محمدعلی آل‌هاشم البته روحانی‌یی مردمی هست و با آه آنان آخته و آغشته. ولی ماها دیدیم هر کجا همآهنگی شعار شده، دولت‌ها خراب‌خریب‌تر کردند. همین ماشین برای مردم بس، که از بس با همآهنگی، قیمتش را به اَفلاک بردند، خریداران را به اِفلاک و فلاکت رساندند!

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
مدرسه فکرت ۸۶
/post/2292
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۳۹۶
ادامه ی مطلب
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

خاطراتم از شهیدان و بزرگان داراب‌کلا

خاطراتم از شهیدان و بزرگان داراب‌کلا

خاطراتم از شهیدان و بزرگان داراب‌کلا قسمت ( ۱ ) به نام خدا سلام. خاطره‌ام را از شهید حجت‌الاسلام آق سید جواد شفیعی دارابی فرزند مرحوم آق سید اسدالله ذاکر و مؤذن محل آغاز می‌کنم. سبب این کار خواهر گرامی‌ام

خاطراتم از شهیدان و بزرگان داراب‌کلا
ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
خاطراتم از شهیدان و بزرگان داراب‌کلا
/post/2294
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۲۰۸
ادامه ی مطلب
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

تاریخ سیاسی داراب‌کلا

تاریخ سیاسی داراب‌کلا

تاریخ سیاسی داراب‌کلا قسمت قسمت ( ۱ تا ۸ )  به نام خدا. سلام. آن زمان دور  -اول انقلاب تا دو سه سال بعدش- همه‌ی مذهبی‌های انقلابی، با هم بودیم. به همدیگر اَخم نمی‌کردیم. زیرِ سقف مقدس یک بالخانه یعنی کتابخانه‌ی سردرگاهِ بالاتکیه، بیتوته و طی می‌کردیم. مثلا" جشن ملی قشنگِ ۲۲بهمن‌ها را متحدانه، مردم‌واره می‌گرفتیم، نه دستوری، دولتی‌طور! و آمرانه از عوامل بالا. توی تکیه‌پیش، بین دو سمتِ خط (=جاده‌ی شنی) دُخلِه‌ی درخت (=پایه‌ی) بلند راست می‌کردیم و با سنگ در چاله، دفنش، در حد و قدِ و قِوای خودِ دار و درخت. و بعد دورتادور،

تاریخ سیاسی داراب‌کلا
ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
تاریخ سیاسی داراب‌کلا
/post/2293
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۴۰۵
ادامه ی مطلب
۱
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

کتابخانه آیت ا... دارابکلایی

کتابخانه آیت ا... دارابکلایی

به نام خدا. سلام. این کتابخانه‌ی عمومی / امانی مرحوم «آیت الله محمدباقر دارابکلایی» ساختمان قلم‌چی روستای داراب‌کلاست. عکسی که جناب حمید رضا طالبی در ۸ فروردین ۱۴۰۲ از آن انداخته و در دامنه نشر یافته. زیاده عرضی نیست؛ الّا سه الی چهار تا:

 

یک: خودِ وجود ساختمانِ کتابخانه یکی از شاخص‌های رشد و بالاآمدن سطوح فرهنگیِ هر جایی است.

 

دو: نام این کتابخانه مزیّن به اسم «آقا» است که پیشوای مذهبی و معنوی و شرعی بسیاری از مردم محل و محلات مجاور بوده است یعنی روحانی پارسای روزگار مرحوم «آیت الله محمدباقر دارابکلایی» و این شاید نویدِ این باشد که کتاب‌خوان‌های این کتابخانه، راه معنوی‌یی جست‌وجو نمایند که یک نمادِ آن، آن مرحوم بود؛ آن روحانی عالم و عامل که کردارش با گفتارش همنوا بود.

 

 

سه: کتاب، اندرون انسان را پرورش می‌دهد چه‌سان که جو و سویا و گردو و انجیر و گندم، بیرون انسان را. پس، از کتاب‌های این کتاب‌سرای مجلّل، بر شکوه و جلال درون خود باید افزود.

 

چهار: ذکر خداقوت است، به چه کسان؟ به بانیان، به دست‌اندرکاران، به کمک‌کنندگان چه در ساخت و چه در تهیه و غنای مخزن کتاب، به مسئولان آن، و به متصدیان اکنونش که این سازه‌ی فکر و فرهنگ دیار ما داراب‌کلا را اداره می‌کنند. ممنونم حمیدرضا با ثبت این بقا.

کتابخانه آیت ا... دارابکلایی
ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
کتابخانه آیت ا... دارابکلایی
/post/2281
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۲
  • ۲۰۲
۱
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

مدرسه فکرت ۸۵

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت

قسمت هشتاد و پنجم

در جامعه‌ی توحیدی «بِ»ی همه جَرّ می‌دهد!

به نام خدا. سلام. انسان -شرفمند موجود- هم شاگردِ آموزشگاه جهان است و هم نیرویِ پرورشیِ هستی. هم دانش می‌آموزد و هم ارزش می‌گیرد. گویند همه‌چیزِ انسان را شاید بتوان به یغما برَند، اما فهمش را هرگز. پیام‌های مخابره‌ی ملِکان به پیامبران -علیهم‌السّلام- همه حاوی دمیدنِ فکر و معنا در انسان بوده است. این دو را هیچ رُستم و یَلی، از کفش نتوانَد رُبود، الّا حینی که خود به جُمود گرایَد و

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
مدرسه فکرت ۸۵
/post/2295
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۴۴۲
ادامه ی مطلب
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

مدرسه فکرت ۸۴

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت

قسمت هشتاد و چهارم

 

تاریکی تاریخی را به در کنیم!

به نام خدا. سلام. مسعود رجوی و موسی خیابانی با جمعی از اعضای خود نزد امام می‌روند. کی؟ ۶ اردیبهشت ۱۳۵۸. کجا؟ قم. نجف نیز پیش امام دیداری صورت گرفت. آن دو سرِ سازمان به امام چه گفتند که امام بر تلاش سازنده برای نجات کشور تأکید کرد و فرمود:

 

«اسلام بیش از هر چیزی به آزادی عنایت دارد و در اسلام خلاف آزادی نیست؛ الاّ در چیزهایی که مخالف با عفت عمومی است."

 

این دیدار در منابع این گونه روایت شد که بیشتر روحانیون (نه سنتی، بلکه روحانیون انقلابی) با دیدار امام با آنان مخالف بودند و جالب این که یکی از مخالفان دیدار مرحوم  منتظری بود. برای منِ مایل به دانستن مسائل انقلاب این قطعه گنگ ماند، چون اطلاعاتش قطره‌چکانی صورت گرفت. نقل است این دیدار ظاهرا" با نقش مرحوم سید احمدآقا منعقد شد.

 

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
مدرسه فکرت ۸۴
/post/2284
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۱
  • ۳۵۳
ادامه ی مطلب
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

خلوتی مسجد جامع داراب‌کلا، چرا؟!

به قلم مهدی ملایی دارابی. متنی به نگارش در آمده در هیئت محترم رزمندگان در ۱۸ فروردین ۱۴۰۲ | سلام، شب بر شما خوش، نماز و روزتون هم قبول. امروز که بعد مدتی بعلت شرایط کاری وقت شد موقع نماز ظهر برم مسجد، باز بعلت مشغول بودن در مغازه نشد سر وقت برسم و بین دو نماز رسیدم، تو راه با خود فکر میکردم که امروز جمعه حتمن داخل مسجد جا نیست و همش فکر میکردم مثل سالهای قبل باید هِی چنبار اقا جعفر غلامی اعلان کنن که با گفتن یاعلی صف رو جلوتر ببرن تا همه جا بشن، و حتمن خانمها هم داخل حیاط مسجد فرش پهن کردن و نشستن، وقتی داخل حیاط مسجد شدم دیدم، نه، تو حیاط خلوته و اثری از شلوغی نمازگزاران خانم نیست، رفتم  کفشامو داخل جا کفشی بزارم دیدم اکثر جای کفش ها خالی هسش، خیلی بهت زده شدم، یعنی چی؟ امروز جمعه، مگه میشه؟ مگه داریم؟ خلاصه رفتم داخل مسجد دیدم نصف مسجد هم جمعیت نیست که اونم ۸۰درصد، پیرمردا و بازنشسته ها، بقیه هم شاید زیر ۴۰ سال. واقعن برام جای تعجب بود که مسجدِ جامع ِدارب کلا، اونم تو روز جمعه، اینهمه خلوت، شمردم شاید هفتا صف نماز گزار بودن ،حالا به اندازه ی دو صف هم رفته باشن نماز جمعه، که بازم نصف مسجد خالی بود.

 

مهدی ملایی فرزند مرحوم حاج محمدعلی سرتاش

مهدی ملایی دارابی

مرحوم حاج محمدعلی سرتاش

 

یاد سالهایِ قبلِ نماز ظهرهایِ جمعه ی مسجد بخیر، اگه دیر میرسیدی  باید صبر میکردی تا نماز تموم بشه، شاید یه جایی به زور خودتو جا میدادی، حالا میدونم خیلی داره تلاش و کار میشه ولی نتونستم متوجه خلوتی نگران کننده یِ مسجدِ روستاییِ بشم که یه روزی دارالمومنین میگفتنش، اگه بزرگی، یا مسئول مسجد، یا هیئت امنا دلیلی برای این خلوتی مسجد جامع محل داره، می‌شنویم. سپاسگزار از پاسخگویی شما. البت بعد نماز، آقای دکتری که مشاور خانواده بود رو اوردن یه نیم ساعت صحبت کرد که بسیار، هم ،خوب وشیوا صحبت کرد،هم اخباری واقعن تکان دهنده از وضع منطقه ی میان دو رود و استان داده بود که خییییلی نگران کننده بود، یکیش که بخام بگم ، میگفت تو منطقه ی میان دو رود از ۱۰۰ تا ازدواج ۷۳ تا به طلاق ختم میشه، و بقیه مطالبش هم جای تامل داشت. اما در جای خودش کار مثبتی بود که همچین افرادی رو آوردن واسه آگاهی بخشی، نفسشون گرم، بازم از این افراد بیشتر دعوت کنین، ممنون از شما.

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
خلوتی مسجد جامع داراب‌کلا، چرا؟!
/post/2286
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۳۴۰
۴
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

مدرسه فکرت ۸۳

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت

قسمت هشتاد و سوم

 

ندیده‌انگاری پیشه کن

به نام خدا. سلام. معمولا" ایرانیان هنگامه‌ی نوشدن سال، به قرآن پناه می‌برند و لای کتاب را باز می‌کنند که ببینند چه آیه‌ای در پایانِ سال گذشته و آغازِ سال آینده به روی او گشوده می‌شود. من هم یکی از همین ایرانیان. لای قرآن را باز کرده، دیدم چه آیه‌ی شگفتی‌سازی آمده است. دستورالعملی که خدا مستقیم به پیامبر اکرم ص صادر نموده و در جان مؤمنان و باورمندان سپرده. عنی آیه‌ی ۱۹۹ اعراف: «خُذ العفوَ و امُر بِالعُرفِ و اَعْرِض عَن الجاهلینَ» یعنی:

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
مدرسه فکرت ۸۳
/post/2269
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۲۵۶
ادامه ی مطلب
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

مدرسه فکرت ۸۲

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت

قسمت هشتاد و دوم

پرسش سوم

در آستانه‌ی دررسیدنِ عید شکوهمند ایرانی نوروز، پرسشی در سربرگِ صحن مدرسه فکرت برای بحث، سنجاق می‌شود؛ باشد به علم و عمل ما افزاید. در ادبیات دینی مسلمین (قرآن، روایات، سفارشات) اشاره شده است در اموال شما "حق نیازمندان" نهفته است. فی اموالهِم حقٌّ معلومٌ لِلسَّائِلِ والمحروم (۲۵ / معارج) شما اعضای شریف فکرت به این مسئله چگونه می‌اندیشید؟ این حق در مال همه‌ی مردم وجود دارد؟ یا در اموال برخی از آنها؟ بینش شما نسبت به باور به این آموزه‌ی دینی و پیاده‌کردن آن چیست؟ فقر که به طور تام،ّ ریشه‌کن و تمام نمی‌شود، ولی آیا این اشاره‌ی دینی، به معنی به کار گیریِ شیوه‌ی اقتصادی ویژه و اهتمام همیشگی توسط مؤمنین نیست که جامعه را عاری از فقر بیچارگان نگاه دارند؟ اگر هست آن شیوه‌ها از نظر شما چه و چگونه باید باشد؟ مدیریت مدرسه فکرت

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
مدرسه فکرت ۸۲
/post/2279
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۱۴۱
ادامه ی مطلب
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
قبل ۱ ۲ ۳ ۴ ۵ ... ۱۱ ۱۲ ۱۳ بعد