دامنه‌ی داراب‌کلا

مازندران ، ساری ، میاندورود

پست شده در پنجشنبه, ۱۷ خرداد ۱۴۰۳
بازدید ها : ۱۳۹۸
ساعت پست : ۰۸:۵۲
مشخصات پست

نوشته های اُنظُر ۵

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی

   پروفایل اُنظُر

مندرجات این صفحه فقط نقل است، نه نظرات رد یا تأیید دامنه:

متن‌های "سلمان صالحی" ، "رضیَ الله"، "اُنظُر" و سایرها در دامنه:

  

  

(دوشنبه ۲۱ خرداد ۱۴۰۳)

روزنامه سازندگی

روزنامه هم‌میهن

روزنامه اعتماد

روزنامه شرق

روزنامه ابتکار

دروغ ، ترفند ، وهن

کاوش اُنظُر : در این تحلیل امروزم خواهم گفت چرا دیروز بلافاصله بعد از باخبرشدن از لیست رسمی شش تا نامزد تأییده شده، اولین نفر در داخل مدرسه بودم که ضمن ارائه ی تحلیل از شش صورت رقابت پیش رو، از شورای نگهبان به خاطر رفتار این بارش، عمیقاً و صراحتاً تشکر کردم. و در تحلیل امرزم خواهم نوشت رقابت این شش تا چگونه صورت هایی دارد و شکل رفتار نامزدها را نیز برآورد و بررسی خواهم نمود.

 

دیروز بیستم خرداد متننی تحلیلی نوشتم در ساعت سه و چهل عصر، چهار و بیست دقیقه ی عصر، و آخر هم ساعت پنج و یازده دقیقه ی عصر با سرعنوان «شش کاندیدا با شش فرض تحلیل» و در آن از شش شکل رقابت احتمالی این شش کاندیدا ترسیماتی ارائه داده، در پایان آن تشکر بعمل آوردم از رفتار این بار شورای نگهبان. اینطور نوشته بودم:

 

«تحلیل، از فن احتمالات پیروی می کند. پس احتمالات با متغیرات تغییر می کند. روشن سازم بنده فقط تحلیل کردم. نه چیزی دیگر. با توجه به ایرانی بودنم و علایق به منافع ملی و امنیت و توسعه، لازم می دانم از سماحتی منطقی که شورای نگهبان در این دوره ورزیده و از هر تفکری کاندیدا در رقابت باقی گذاشته تشکر کنم و برای آنان از خدای بلندمرتبه جهت دوام چنین رفتارها به نفع همزمان ملت و حکومت، مسئلت کنم.»

 

حالا امروز در این وقت صبح تحلیلی خواهم نوشت با سرعنوان «دروغ ، ترفند ، وهن»

 

با نوشته ی کاملم بر می گردم... اُنظُر.

 

دروغ و ترفند : این پنج نامزد از جناح پاره پاره شده ی راست (که حاضر شدند برای قدرت و ثروت، آن انسجام درونی و اتحاد بیرونی دو دهه ی نخست خودشان در انقلاب را، این جور ضایع و خوردکننده از بین ببرند، به گُر گرفته یی جدا از جناح به انشعاب در یک فاز جدا تن دهند، تا از لاشه ی قدرت قسمت های قلب و قُلوه گاه و جگر و دل و کلیه ی آن را سهم خود سازند و بقیه ی هم جناحی های خود را دنبال دُنبلان  و دُم و دنبالچه و کله پاچه ی این لاشه بفرستند) اینک در این رقابت جدی جدی یی که احتمال بروز خیزش دوم خردادی دیگر از آن بسیار بالاست (که آقای حجت الاسلام علی اکبر ناطق نوری نامزد دلخواه حاکمیت را از پیروزی تصوری باز داشته بود) اگر از همین حالا بخواهند رفتار پیشین دوره ی سیزده را تکرار کنند و از وقت و هزینه ی بیت المال ملت در سازمان سیما و صدا سودجویی کنند، سپس با معامله ی زشت در پشت صحنه و گرفتن امتیاز و جا نشانی نیروهای خود در ساختار دولت به نفع یک نامزد دیگر کنارگیری کنند اسم این رفتار اول از همه «دروغ» نام دارد و در ادامه چندین کار قبح آمیز دیگر. پس صدق بورزند و تا آخر در انتخابات با هم رقایت کنند. اگر ملت پس از مناظرات شنید یکی یا سه تا به نفع دیگری کنار رفت و رفتند بدانند روی آنان نامی جز «دروغ» و کنشی جز «ترفند» نمی گذارند. با مردم صادق باشند تا آخر بمانند تا دروغ و ترفند بر سر اسم شان نگذارند. عبور کنم.

 

وهن : چرا بنده دیروز عصر از شورای نگهبان به خاطر رفتار این بارش، عمیقاً و صراحتاً تشکر کرد. ساده است جوابش. همین شش تا وقتی عصر دیروز در زمان بجا و سر وقت پنج روزه ی اول توسط آن شورا لیست و به کشور ابلاغ شد، همه مشاهده کردند چقدر خوشایند جامعه را بر سر امید آورد و همین کمتر از چند ساعت حتی امنیت ملی ایران ضریب بالا گرفت و جهان را با حیرت مواجه کرد. آیا چنین رفتار عقلانی و خردمندانه ی شورای نگهبان جایی جز تشکر گذاشته بود. بنده مشامم تیز است درجا بو بردم که این بیشن و رأی شورای نگهبان تا چه میزان مطابق با منافع نظام و حقوق اساسی عمومی مردم است. یک آن خیال کنید اگر شورا به جای این شش تا فقط آن پنج تا از یک جناح را لیست می کرد، واقعاً ملت چه برداشتی می کرد! ملت ایران در یک تقسیم کلی، همه می دانند دو جناح هستند. این از اول انقلاب به بعد کم کم شکل گرفت. حال تصور کنید آقای مسعود پزشکیان نامزد جناح چپ مذهبی و مورد حمایت تمام احزاب حاضر در جبهه ی اصلاح طلب، در میان شش تا نبود، آیا جز وهن می شد روی کار شورای نگهبان گذاشت! پس عقلی و شرعی و اخلاقی بود بنده به خاطر این کار بزرگ شورای نگهبان تشکر کرده باشم. اطلاع برساند این بنده، سازوکار شورا در مورد نامزدها این است هر نامزد باید حداقل از دوازده عضو شورای نگهیان، هفت رأی تأیید بگیرد. بنابراین آنان که از این هفت تا رأی تأیید بازماندند، حق و حقوقی دارند که آن مربوط است به بحث دیگر. اما اینک فضا با این رفتار شورا رقابتی ماند و حتی مردم از سرِ شوق سیاسی « ۵ + ۱ » را در واکنش مثبت به این برخورد خوب شورای نگهبان ساختند. این یعنی یک مسعود پزشکیان چپ مذهبی با پنج نامزد جناح چندپاره ی راست رقابت می کند. پس اگر ملت با این چینش لیست، دکتر مسعود پزشکیان را فرستاد پاستور، معنی اش این است او بر همه ی گرایش های چند پاره ی جناح راست، پیروز شد و رقابت را برد. پس تشکر از شورا که چنین حسی را در کشور پدید آورد.

 

اما در ادامه رقابت این شش تا چگونه صورت هایی دارد؟ و بنده شکل رفتار نامزدها را  چگونه برآورد و بررسی می کنم؟ که پس از تهیه بر می گردم. اُنظُر.

دیدن یا نوشتن نظرات : ۳
پست شده در پنجشنبه, ۱۷ خرداد ۱۴۰۳
بازدید ها : ۱۳۹۸
ساعت پست : ۰۸:۵۲
دنبال کننده

نوشته های اُنظُر ۵

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
نوشته های اُنظُر ۵

   پروفایل اُنظُر

مندرجات این صفحه فقط نقل است، نه نظرات رد یا تأیید دامنه:

متن‌های "سلمان صالحی" ، "رضیَ الله"، "اُنظُر" و سایرها در دامنه:

  

  

(دوشنبه ۲۱ خرداد ۱۴۰۳)

روزنامه سازندگی

روزنامه هم‌میهن

روزنامه اعتماد

روزنامه شرق

روزنامه ابتکار

دروغ ، ترفند ، وهن

کاوش اُنظُر : در این تحلیل امروزم خواهم گفت چرا دیروز بلافاصله بعد از باخبرشدن از لیست رسمی شش تا نامزد تأییده شده، اولین نفر در داخل مدرسه بودم که ضمن ارائه ی تحلیل از شش صورت رقابت پیش رو، از شورای نگهبان به خاطر رفتار این بارش، عمیقاً و صراحتاً تشکر کردم. و در تحلیل امرزم خواهم نوشت رقابت این شش تا چگونه صورت هایی دارد و شکل رفتار نامزدها را نیز برآورد و بررسی خواهم نمود.

 

دیروز بیستم خرداد متننی تحلیلی نوشتم در ساعت سه و چهل عصر، چهار و بیست دقیقه ی عصر، و آخر هم ساعت پنج و یازده دقیقه ی عصر با سرعنوان «شش کاندیدا با شش فرض تحلیل» و در آن از شش شکل رقابت احتمالی این شش کاندیدا ترسیماتی ارائه داده، در پایان آن تشکر بعمل آوردم از رفتار این بار شورای نگهبان. اینطور نوشته بودم:

 

«تحلیل، از فن احتمالات پیروی می کند. پس احتمالات با متغیرات تغییر می کند. روشن سازم بنده فقط تحلیل کردم. نه چیزی دیگر. با توجه به ایرانی بودنم و علایق به منافع ملی و امنیت و توسعه، لازم می دانم از سماحتی منطقی که شورای نگهبان در این دوره ورزیده و از هر تفکری کاندیدا در رقابت باقی گذاشته تشکر کنم و برای آنان از خدای بلندمرتبه جهت دوام چنین رفتارها به نفع همزمان ملت و حکومت، مسئلت کنم.»

 

حالا امروز در این وقت صبح تحلیلی خواهم نوشت با سرعنوان «دروغ ، ترفند ، وهن»

 

با نوشته ی کاملم بر می گردم... اُنظُر.

 

دروغ و ترفند : این پنج نامزد از جناح پاره پاره شده ی راست (که حاضر شدند برای قدرت و ثروت، آن انسجام درونی و اتحاد بیرونی دو دهه ی نخست خودشان در انقلاب را، این جور ضایع و خوردکننده از بین ببرند، به گُر گرفته یی جدا از جناح به انشعاب در یک فاز جدا تن دهند، تا از لاشه ی قدرت قسمت های قلب و قُلوه گاه و جگر و دل و کلیه ی آن را سهم خود سازند و بقیه ی هم جناحی های خود را دنبال دُنبلان  و دُم و دنبالچه و کله پاچه ی این لاشه بفرستند) اینک در این رقابت جدی جدی یی که احتمال بروز خیزش دوم خردادی دیگر از آن بسیار بالاست (که آقای حجت الاسلام علی اکبر ناطق نوری نامزد دلخواه حاکمیت را از پیروزی تصوری باز داشته بود) اگر از همین حالا بخواهند رفتار پیشین دوره ی سیزده را تکرار کنند و از وقت و هزینه ی بیت المال ملت در سازمان سیما و صدا سودجویی کنند، سپس با معامله ی زشت در پشت صحنه و گرفتن امتیاز و جا نشانی نیروهای خود در ساختار دولت به نفع یک نامزد دیگر کنارگیری کنند اسم این رفتار اول از همه «دروغ» نام دارد و در ادامه چندین کار قبح آمیز دیگر. پس صدق بورزند و تا آخر در انتخابات با هم رقایت کنند. اگر ملت پس از مناظرات شنید یکی یا سه تا به نفع دیگری کنار رفت و رفتند بدانند روی آنان نامی جز «دروغ» و کنشی جز «ترفند» نمی گذارند. با مردم صادق باشند تا آخر بمانند تا دروغ و ترفند بر سر اسم شان نگذارند. عبور کنم.

 

وهن : چرا بنده دیروز عصر از شورای نگهبان به خاطر رفتار این بارش، عمیقاً و صراحتاً تشکر کرد. ساده است جوابش. همین شش تا وقتی عصر دیروز در زمان بجا و سر وقت پنج روزه ی اول توسط آن شورا لیست و به کشور ابلاغ شد، همه مشاهده کردند چقدر خوشایند جامعه را بر سر امید آورد و همین کمتر از چند ساعت حتی امنیت ملی ایران ضریب بالا گرفت و جهان را با حیرت مواجه کرد. آیا چنین رفتار عقلانی و خردمندانه ی شورای نگهبان جایی جز تشکر گذاشته بود. بنده مشامم تیز است درجا بو بردم که این بیشن و رأی شورای نگهبان تا چه میزان مطابق با منافع نظام و حقوق اساسی عمومی مردم است. یک آن خیال کنید اگر شورا به جای این شش تا فقط آن پنج تا از یک جناح را لیست می کرد، واقعاً ملت چه برداشتی می کرد! ملت ایران در یک تقسیم کلی، همه می دانند دو جناح هستند. این از اول انقلاب به بعد کم کم شکل گرفت. حال تصور کنید آقای مسعود پزشکیان نامزد جناح چپ مذهبی و مورد حمایت تمام احزاب حاضر در جبهه ی اصلاح طلب، در میان شش تا نبود، آیا جز وهن می شد روی کار شورای نگهبان گذاشت! پس عقلی و شرعی و اخلاقی بود بنده به خاطر این کار بزرگ شورای نگهبان تشکر کرده باشم. اطلاع برساند این بنده، سازوکار شورا در مورد نامزدها این است هر نامزد باید حداقل از دوازده عضو شورای نگهیان، هفت رأی تأیید بگیرد. بنابراین آنان که از این هفت تا رأی تأیید بازماندند، حق و حقوقی دارند که آن مربوط است به بحث دیگر. اما اینک فضا با این رفتار شورا رقابتی ماند و حتی مردم از سرِ شوق سیاسی « ۵ + ۱ » را در واکنش مثبت به این برخورد خوب شورای نگهبان ساختند. این یعنی یک مسعود پزشکیان چپ مذهبی با پنج نامزد جناح چندپاره ی راست رقابت می کند. پس اگر ملت با این چینش لیست، دکتر مسعود پزشکیان را فرستاد پاستور، معنی اش این است او بر همه ی گرایش های چند پاره ی جناح راست، پیروز شد و رقابت را برد. پس تشکر از شورا که چنین حسی را در کشور پدید آورد.

 

اما در ادامه رقابت این شش تا چگونه صورت هایی دارد؟ و بنده شکل رفتار نامزدها را  چگونه برآورد و بررسی می کنم؟ که پس از تهیه بر می گردم. اُنظُر.

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی

   پروفایل اُنظُر

مندرجات این صفحه فقط نقل است، نه نظرات رد یا تأیید دامنه:

متن‌های "سلمان صالحی" ، "رضیَ الله"، "اُنظُر" و سایرها در دامنه:

  

  

(دوشنبه ۲۱ خرداد ۱۴۰۳)

روزنامه سازندگی

روزنامه هم‌میهن

روزنامه اعتماد

روزنامه شرق

روزنامه ابتکار

دروغ ، ترفند ، وهن

کاوش اُنظُر : در این تحلیل امروزم خواهم گفت چرا دیروز بلافاصله بعد از باخبرشدن از لیست رسمی شش تا نامزد تأییده شده، اولین نفر در داخل مدرسه بودم که ضمن ارائه ی تحلیل از شش صورت رقابت پیش رو، از شورای نگهبان به خاطر رفتار این بارش، عمیقاً و صراحتاً تشکر کردم. و در تحلیل امرزم خواهم نوشت رقابت این شش تا چگونه صورت هایی دارد و شکل رفتار نامزدها را نیز برآورد و بررسی خواهم نمود.

 

دیروز بیستم خرداد متننی تحلیلی نوشتم در ساعت سه و چهل عصر، چهار و بیست دقیقه ی عصر، و آخر هم ساعت پنج و یازده دقیقه ی عصر با سرعنوان «شش کاندیدا با شش فرض تحلیل» و در آن از شش شکل رقابت احتمالی این شش کاندیدا ترسیماتی ارائه داده، در پایان آن تشکر بعمل آوردم از رفتار این بار شورای نگهبان. اینطور نوشته بودم:

 

«تحلیل، از فن احتمالات پیروی می کند. پس احتمالات با متغیرات تغییر می کند. روشن سازم بنده فقط تحلیل کردم. نه چیزی دیگر. با توجه به ایرانی بودنم و علایق به منافع ملی و امنیت و توسعه، لازم می دانم از سماحتی منطقی که شورای نگهبان در این دوره ورزیده و از هر تفکری کاندیدا در رقابت باقی گذاشته تشکر کنم و برای آنان از خدای بلندمرتبه جهت دوام چنین رفتارها به نفع همزمان ملت و حکومت، مسئلت کنم.»

 

حالا امروز در این وقت صبح تحلیلی خواهم نوشت با سرعنوان «دروغ ، ترفند ، وهن»

 

با نوشته ی کاملم بر می گردم... اُنظُر.

 

دروغ و ترفند : این پنج نامزد از جناح پاره پاره شده ی راست (که حاضر شدند برای قدرت و ثروت، آن انسجام درونی و اتحاد بیرونی دو دهه ی نخست خودشان در انقلاب را، این جور ضایع و خوردکننده از بین ببرند، به گُر گرفته یی جدا از جناح به انشعاب در یک فاز جدا تن دهند، تا از لاشه ی قدرت قسمت های قلب و قُلوه گاه و جگر و دل و کلیه ی آن را سهم خود سازند و بقیه ی هم جناحی های خود را دنبال دُنبلان  و دُم و دنبالچه و کله پاچه ی این لاشه بفرستند) اینک در این رقابت جدی جدی یی که احتمال بروز خیزش دوم خردادی دیگر از آن بسیار بالاست (که آقای حجت الاسلام علی اکبر ناطق نوری نامزد دلخواه حاکمیت را از پیروزی تصوری باز داشته بود) اگر از همین حالا بخواهند رفتار پیشین دوره ی سیزده را تکرار کنند و از وقت و هزینه ی بیت المال ملت در سازمان سیما و صدا سودجویی کنند، سپس با معامله ی زشت در پشت صحنه و گرفتن امتیاز و جا نشانی نیروهای خود در ساختار دولت به نفع یک نامزد دیگر کنارگیری کنند اسم این رفتار اول از همه «دروغ» نام دارد و در ادامه چندین کار قبح آمیز دیگر. پس صدق بورزند و تا آخر در انتخابات با هم رقایت کنند. اگر ملت پس از مناظرات شنید یکی یا سه تا به نفع دیگری کنار رفت و رفتند بدانند روی آنان نامی جز «دروغ» و کنشی جز «ترفند» نمی گذارند. با مردم صادق باشند تا آخر بمانند تا دروغ و ترفند بر سر اسم شان نگذارند. عبور کنم.

 

وهن : چرا بنده دیروز عصر از شورای نگهبان به خاطر رفتار این بارش، عمیقاً و صراحتاً تشکر کرد. ساده است جوابش. همین شش تا وقتی عصر دیروز در زمان بجا و سر وقت پنج روزه ی اول توسط آن شورا لیست و به کشور ابلاغ شد، همه مشاهده کردند چقدر خوشایند جامعه را بر سر امید آورد و همین کمتر از چند ساعت حتی امنیت ملی ایران ضریب بالا گرفت و جهان را با حیرت مواجه کرد. آیا چنین رفتار عقلانی و خردمندانه ی شورای نگهبان جایی جز تشکر گذاشته بود. بنده مشامم تیز است درجا بو بردم که این بیشن و رأی شورای نگهبان تا چه میزان مطابق با منافع نظام و حقوق اساسی عمومی مردم است. یک آن خیال کنید اگر شورا به جای این شش تا فقط آن پنج تا از یک جناح را لیست می کرد، واقعاً ملت چه برداشتی می کرد! ملت ایران در یک تقسیم کلی، همه می دانند دو جناح هستند. این از اول انقلاب به بعد کم کم شکل گرفت. حال تصور کنید آقای مسعود پزشکیان نامزد جناح چپ مذهبی و مورد حمایت تمام احزاب حاضر در جبهه ی اصلاح طلب، در میان شش تا نبود، آیا جز وهن می شد روی کار شورای نگهبان گذاشت! پس عقلی و شرعی و اخلاقی بود بنده به خاطر این کار بزرگ شورای نگهبان تشکر کرده باشم. اطلاع برساند این بنده، سازوکار شورا در مورد نامزدها این است هر نامزد باید حداقل از دوازده عضو شورای نگهیان، هفت رأی تأیید بگیرد. بنابراین آنان که از این هفت تا رأی تأیید بازماندند، حق و حقوقی دارند که آن مربوط است به بحث دیگر. اما اینک فضا با این رفتار شورا رقابتی ماند و حتی مردم از سرِ شوق سیاسی « ۵ + ۱ » را در واکنش مثبت به این برخورد خوب شورای نگهبان ساختند. این یعنی یک مسعود پزشکیان چپ مذهبی با پنج نامزد جناح چندپاره ی راست رقابت می کند. پس اگر ملت با این چینش لیست، دکتر مسعود پزشکیان را فرستاد پاستور، معنی اش این است او بر همه ی گرایش های چند پاره ی جناح راست، پیروز شد و رقابت را برد. پس تشکر از شورا که چنین حسی را در کشور پدید آورد.

 

اما در ادامه رقابت این شش تا چگونه صورت هایی دارد؟ و بنده شکل رفتار نامزدها را  چگونه برآورد و بررسی می کنم؟ که پس از تهیه بر می گردم. اُنظُر.

اما رقابت این شش تا
چگونه صورت هایی دارد؟
شکل رفتار نامزدها را چگونه برآورد و بررسی می کنم؟

شکل یک : آقای محمدباقر قالیباف نگران ترین نامزد است. چون به دید تحلیلی بنده، وی دو فرض مهم را در نظر داشت. یک. انتظار داشت شورای نگهبان فقط از جناح راست چند نفر را کنارش تأیید کند و رقابت شکل نگیرد. این بهترین الگوی وی بود برای خیز از بهارستان به پاستور. دو. تصور دومش این بود شورا در عالی ترین وجهش، آقای اسحاق جهانگیری از جناح لیبرالی چپ را تأیید می کند و او با این گزینه، با شوقی زیاد در حمله ی عمدی و تهاجمی به جهانگیری در مناظره ها، به خاطر همدستی با دولت آقای حسن روحانی، رأی راست را جمع می کند. اما ناگهان خیمه ی خود را خراب دید. شگفت این که آقای مسعود پزشکیان از چپ مذهبی "خط امام" را شورا آورد میان. پس آقای قالیباف متضررترین فرد در این چینش است. زیرا دستش در حمله به آقای مسعود پزشکیان خالی شد، چون خودش هم خبر دارد این فرد فساد ندارد و ساده زندگی می کند و حمله به او کار خود قالیباف را به لنگ می اندازد. در این شکل حرف زیاد دارد اُنظُر. ولی چون بنده اهل افشاگری نیستم، وارد مسائلی که فضای مدنی و مدرن و شرعی رقابت را مخدوش کند، پرهیزی عقیده مندانه می دانم. هر چند در این داخل مدرسه بنده را «سنی»، «غیرشیعه»، «ضدانقلاب»، «دشمن»، حتی به روایت یک عضو محترم که حتماً از نیروهای ارزشی نظام است «خر» خطاب کردند و حتی «پادویی» برای اسرائیل که مواجهه یی با هیچ کدامشان نکردم چون بنده با این جور نسبت ها اصلاً وارد حرف نمی شوم زیرا فقط وقت هدردادن است. برای تمام آنها احترام قائلم و سلام و سلامتی آرزومندم. اُنظُر.

برای ادمه شکل های دیگر بر می گردم.

 

شکل دو در رقابت : آقای سعید جلیلی نامزد نوپایداری و پایداری ها (با لیدری سعید جلیلی و پاجوش ها هر دو از پیروان شادروان آیت الله مصباح) سعی بلیغی دارد به جای رقابت با آقای مسعود پزشکیان، اول با چهار رقیب جدی هم جناحی های خود مقابله کند تا خود را میان راست جا اندازد. او  (که در دسترسی بیست و چهار ساعته ی اخبار طبقه بندی نظام اوکی دارد) می داند و خبر ها دستش است که بخش معتدل راست حاضر شده بودند در صورت آمدن آقای علی لاریجانی برای لاریجانی کار کنند، اینک به سوی او نمی آیند،  بلکه رأی آنها میان آقای قالیباف و آقای مسعود پزشکیان سرشکن می شود. و اولین و خطیرترین مشکلش همین است.جدا از آن، رأی سایر جناح راست در کیسه ی تنگ خود ندارد. «جمع شوند» هم برای او ناجی نیست. پس درصدد است اول با انتشار اخبار سری، قالیباف را در وسط رینگ بزند. به نظر اُنظُر شکل دوم از همه شکل ها، دو قطبی سازتر است. چون میان آقای سعید جلیلی  و آقای مسعود پزشکیان یک دوقطبی مطلق برقرار می شود و جامعه را تحریک می کند برای رأی «نه» به او خیز بردارند. اُنظُر.


یک چند برای حیوان خوب خدا «خر»

البته بنده حیوان باربر و در خدمت بشر  به نام «خر»  فقط کمی کوچکتر از اسب را که بارها هم برخی ها به این حیوان خدا ستم و سیخ فرو کرده اند، یک موجود خوب خدا برای جهان می دانم. این حیوان را همه مسخره می کنند. که با این حرف ها علیه ی خرهای بارکش، به این حیوان زحمتکش حقوق شرعی بدهکار هستند.  عبور کنم. باکی نیست مرا خر و هر چه دلشان رضا داد خطاب کنند. خر که حیوان خوب خداست. بنده اما به همه ی آنها در این جمع باصفا می گویم: آقا. پایان اُنظُر.

متن حاج علی چلویی علیه ی انظر

آقای اهل قلم این هم واژه ی «خر» در جواب آقای قلم: که فرمود واژه ی «خر» را ندیدند:

 

بنده این آقای محترم را نمی شناسم. اعتراضی هم به خود وی ندارم. او دارای این آزادی است که هر چه به بنده بگوید. متن کاملش عیناً می آورم:

 

"آهای خانم واقا تو چقدر کینه ای هستی چقدر حسادت داری آویعنی آیت الله شهید رئیسی در حال خدمت بود  رهبر بزرگوار انقلاب  فرمودن شهید خدمت قبلا دنبال مدرک تحصیلی بودید اما الان می گوید چرا پنج روز امکانات صرف شد تو مگر فضولی با این حرفت برای مان یقین شد تو اصلا با رهبر گینه داری توکه جرات نداری خود رامعرفی کنی ترسو تو آنقدر احمقی که رهبری رازیر سوال میبری چرا۵روز عزای عمومی اعلام کرد تو خر کی هستی بی شعور الان متوجه شدم تو سگ صفت یک منافقی این کار بجز از منافق از کسی دیگر ساخته نیست به اینجا رسیدم که شما وگروهتان در این شهادت دست داشتین امیدوارم طور بمیری کس سراغت را نگیرد چون الان یقین دارم منافقی مردن حیف است برایت به گویم سقت شوی کس به دنبالت نیاید جگر مارا سوزاندی  منافق"

 

تحلیل محتوای بیانیه ی انتخاباتی تازه ی آقای قالیباف

کاوش اُنظُر : سرتیپ خلبان آقای محمد باقر قالیباف یکی از شش نامزد امروز ( ۲۱ . ۳ . ۱۴۰۳ ) بیانیه ی تبلیغاتی اش را صادر کرد. ببینیم در لای متن چه می توان کشف کرد. بنده به دید خود تحلیل و برداشتم این است. بیانیه ی وی را به روش ربط واژگانی و و تز گفتمانی می پیچم:


- او بر این تز است که ایران الان در فاز اقتصاد و رفاه، "جهش" باید کند.

ربط واژگانی این عبارت، «جهش» است که نقطه هدف این حرفش جذب بخش کارگری است.


ولی تز گفتمانی خود را مبهم گذاشت. تا، ناگفته به بخش خاکستری کد بدهد با دولت سیزده مرزبندی کرده. و بخش حامیان دولت سیزده را با خود حساس نسازد.


- بعد دست گذاشت به این مسئله ی مهم و اعتراف و اعلام کرد "معیشت و قدرت خرید خانوار‌های ما وضعیت مناسبی ندارد."

ربط واژگانی این عبارت، « قدرت خرید» است. او مستقم با این ادبیات زیر زبان مردم را نشانه گرفت که طی این سه سال دولت سیزده، حرف اصلی بینوایان شد. ولی حامیان قدرت مانور می دهند دولت سیزده وضع مردم خوب کرد. اما آقای قالیباف با این واژه گزینی آن مانور را خنثی کرد.


در این عبارت هم تز گفتمانی خود را جا گذاشت و رفت.

 

- سپس گفت "شاخص های عدالت و برابری از آرمان ها فاصله دارد"

ربط واژگانی این عبارت، «فاصله» است. او ماهرانه با بکاگیری این لفظ دولت سیزده را از خود جدا دانست تا ضعف ها و ناکارامدی های انباشته شده ی آن را از گردن خود ساقط سازد.


در این عبارت تز گفتمانی آقای قالیباف بسیار زیرکانه سرریز کرد و آن همان تفکر تکنوکراتی بودن دولت اوست که پیشرانه اش دیزل باشد که قدرتمند است.

 

- آنگاه سحن از "بازکردن گره های درهم‌ پیچیده" کرد که قول داد به "پشتوانه ی کارنامه ای" که گفت دارد قدرتش را  دارد.

ربط واژگانی این عبارت، «گره» و « کارنامه» است که با زبان کنایی زیربنای هر دو دولت سیزده و ماقبلش را زد.


در این عبارت تز گفتمانی قالیبافی این است که او با انگشت روی واژه ی کارنامه ی خودش، نظریه ی "کارکردگرا"را قبول کرد که در علوم تطبیقی جایگاه دارد در برابر تیم بی تجربه ی حرم رضوی دولت سیزده که ساختارگرایی را دنبال کرد و دیوانسالاری فاسد آن دولت را زمین زد.

 

- اشاره کرد به "آگاهی کامل از مشکلات پیچیده ی کشور"

ربط واژگانی این عبارت، «مشکلات» است که ستایندگان دولت سیزده ادعایی گزاف دارند و از سر لجاجت با دیگران، از آن دولت، تبلیغی مقلدانه و انتقام جویانه از ضدهای خود (هر کس با کس ضد خود) می کنند.

در این عبارت تز گفتمانی قالیباف مفقود است. فقط شعار خوبی ساخت.

 

- او رسماً نام دولتش را "دولتی مسئولیت پذیر، تحول گرا، شایسته سالار، مردمی و انقلابی"

ربط واژگانی این عبارت، « تحول گرا» است که سالها اسم گروه خود را تحول خواهان می گفتند که با آبادگران (پاکدستان سابق) مرز داشت


در این عبارت تز گفتمانی قالیباف فقط جنبه ی نیمه دموکراتیک پیدا کرد.

 

-و سرانجام حرف از تغییر زد به این سبک :" امروز هر کسی که بخواهد تغییری ایجاد کند..." و نیز شعار ساخت که طعنه است به  دولت سیزده این حرفش: »آنچه وعده می دهم را به سرانجام می رسانم."


بنده عبور کنم.  او حتی یک اسم از دولت سیزده نبرد؛ چون به رأی خاکستری چشم دوخت. اما احتمال این سرریز رأی به سوی وی پرده ی ابهام است چون پزشکیان ظهور کرد. اُنظُر. دو فیلمنامه نویس در تیم قالیباف هستند که در سناریو نویسی استادند. ناشی از همان فن است این بیانیه ی کد و رمزدار. پاکنویس از حوصله ام بیرون بود و سرم شلوغ.

توضیحات تکمیلی اُنظُر

توضیحی از اُنظُر : دیروز عصر (  ۲۱  . ۳ . ۱۴۰۳ ) بنده پس از صدور بیانیه ی متنی آقای باقر قالیباف تحلیلی در داخل مدرسه نوشته و منشتر کردم. آقای اهل قلم در این نوشته اش در مورد تحلیلم، تحلیلی نوشت و این توضیح را. که جدا از ارزش علمی تحلیلش که همیشه راهگشا می نویسد، این اشتباه اما وجود دارد که ایشان تصور کرد بنده سخنان تلویزیونی آقای باقر قالیباف را تحلیل محتوا کردم، حال آنکه بنده اصلاً از آن برنامه ی سیما و حضور قالیباف نه مطلع بودم و نه دیدهام. بنده متن کامل بیانیه ی دیروز آقای قالیباف را حالا دوباره عیناً با نقل مستقیم جهت استناد به منبع رسمی کشور یعنی خبرگزاری ایسنا این داخل می گذارم و هم تصویر آن بیانیه را. تا نشان داده شود بنده از یک بیانیه ی حقیقی که خود آقای  قالیباف منشترش کرده، تحلیل ارائه دادم که یکی از اعضای محترم طی واکنشی نسبت به آن حرف از «دروغ پردازی» بنده زده است که این تصور عضو محترم و بزرگوار نیز اشتباه بوده است. بنده شهروند ایران هستم و طبق حق طبیعی و قانونی ام می توانم روی مسائل جامعه تحلیلم را بنویسم. سلب این حق بنده، از نظر شرع هم سزا نیست چه رسد از نظر حق طبیعی بنده. بنابراین ضمن احترام به ایشان، بر تحلیلم هر اسمی خواستند بگذارند لااقل خیلی آسان و آسوده اتهام نزنند که بنده دروغ پردازی کردم. عبور کنم. بر ایشان شخصیت محترم مدرسه و بر آقای اهل قلم شخصیت محترم مدرسه سلام و عرض سلامتی و سعادت دارم. اُنظُر.

 

توضیحی از اُنظُر : دیروز عصر ( ۲۱ . ۳ . ۱۴۰۳ ) بنده پس از صدور بیانیه ی متنی آقای باقر قالیباف تحلیلی در داخل مدرسه نوشته و منشتر کردم. آقای اهل قلم در این نوشته اش در مورد تحلیلم، تحلیلی نوشت و این توضیح را. که جدا از ارزش علمی تحلیلش که همیشه راهگشا می نویسد، این اشتباه اما وجود دارد که ایشان تصور کرد بنده سخنان تلویزیونی آقای باقر قالیباف را تحلیل محتوا کردم، حال آنکه بنده اصلاً از آن برنامه ی سیما و حضور قالیباف نه مطلع بودم و نه دیدهام. بنده متن کامل بیانیه ی دیروز آقای قالیباف را حالا دوباره عیناً با نقل مستقیم جهت استناد به منبع رسمی کشور یعنی خبرگزاری ایسنا این داخل می گذارم و هم تصویر آن بیانیه را. تا نشان داده شود بنده از یک بیانیه ی حقیقی که خود آقای قالیباف منشترش کرده، تحلیل ارائه دادم که یکی از اعضای محترم طی واکنشی نسبت به آن حرف از «دروغ پردازی» بنده زده است که این تصور عضو محترم و بزرگوار نیز اشتباه بوده است. بنده شهروند ایران هستم و طبق حق طبیعی و قانونی ام می توانم روی مسائل جامعه تحلیلم را بنویسم. سلب این حق بنده، از نظر شرع هم سزا نیست چه رسد از نظر حق طبیعی بنده. بنابراین ضمن احترام به ایشان، بر تحلیلم هر اسمی خواستند بگذارند لااقل خیلی آسان و آسوده اتهام نزنند که بنده دروغ پردازی کردم. عبور کنم. بر ایشان شخصیت محترم مدرسه و بر آقای اهل قلم شخصیت محترم مدرسه سلام و عرض سلامتی و سعادت دارم. اُنظُر. در زیر ادامه ی آنچه وعده شد : متن بیانیه ی قالیباف: در زیر در بخش کامنت ها آمده اشت:

 

توضیح: فقط نمی دانم چرا اُنظُر که یک ایرانی است، نباید تحلیل یا نظر بنویسد. جز این است بنده هم حق نوشتن دارم مانند همگان. پس دروغ چیه؟ دروغ پرداز چیه. یک بیانیه صادر شده از سوی یک ایرانی. یک تحلیل محتوا نوشتم که بنده هم یک ایرانی ام. در اندیشیدن و نوشتن، در تساوی هستیم همه، نه در تبعیض و تفاخر و فرق. بنده حتی در بالای تحلیل دیروزم با صراحت نوشتم: «بیانیه ی تبلیغاتی اش را صادر کرد. ببینیم در لای متن چه می توان کشف کرد.» کجای نوشته ام نوشته شده بود سخنرانی اش؟ که تصور به دروغ پردازی شد؟!! در ایران رواج دارد که به مردم می گویند تاب بیاورید. درست هم می گویند. به داخل مدرسه هم باید گفت تاب آورید. چون تاب فکر دیگران را داشتن، یک اصل عقلی و انسانی و بدیهی است. با احترام فراوان. اُنظُر.


متن کامل آن عضو محترم و شخصیت بزرگوار که بنده را اتهام به دروغ پردازی پیش از شنیدن سخنان قالیباف زده است حال آنکه بنده روی بیانیه ی رسمی آقای قالیباف تحلیل محتوا صورت دادم با برداشت هایی که از محتوای آن بیانیه کردم: متن کامل آن عضو بزرگوار و قابل احترام در بخش کامنت ها درج شد که نسبت به این متن عضو محترم، نظری ندارم. برای ایشان شخصیت و بزرگواری و حرمت قائلم. پایان. اُنظُر.

 

صراط مستقیم و سُبُل یعنی چه؟

از تراوشات نو و مطالعات دینی اُنظُر

نوشته ی اُنظُر. وقتی نگاه مفسرین دیده شد، بنده به این نتایج نائل گردید که صراط مستقیم و سُبُل از این پنج محور بیرون نیست. حتماً معانی دیگری را دربرمی گیرد، چون تفسیر مفاهیم دینی به دری بسته نمی خورد و این از امتیاز اسلام است و نیز از مجاهدت های علمی طولانی مجتهدین کلامی و عقلی و اصولی، که اینان البته علاوه بر مخالفان فکری، مجتهدان دیگری را هم در برابر خود داشتند که کمتر به مباحث عقلانی اعتماد می کردند و حتی طاقت تحمل فقهای عقلانی را نداشتند و دست به تکفیرشان بسیار بالا و خطرناک بود. مثلاً در بیان مثال، فرق است میان حکیم و فقیه و فیلسوف شادروان میرزا احمد آشتیانی با مثلاً یک فقیه که اصلا کاری به هیچ چیزی جز دستیابی به احکام شرعیه با پیروی از اُسلوب اخبار و احادیث ندارد، نوعی «اخباری گری» در برابر روش اجتهادی و اصولی.  با این مقدمه چینی حالا مفهوم صراط مستقیم از پنج چیز خارج نیست:


یکی این است طُرق سوی خدا از نظر نقص، کمال، نایابی، رواجی، دوری، نزدیکی اش از منبع حقیقت و صراط مستقیم، متعدد است. مثل طریقه ی اسلام و ایمان، عبادت، اخلاص، اِخبات (تواضع. مُخبتین در قرآن از این لغت ریشه دارد)

 

دیگر این است همانطور که صراط مستقیم، مُهیمن و مافوق همه ی سبیل ها و راه ها است، اصحاب صراط مستقیم نیز، به روایت علمای دینی در شیعه، مُهیمن و مافوق سایر مردم اند. البته نه در کرمّنا، در میزان تقوا.

 

سوم را می توان اینطور ارزانی داشت که مسلمان باید با اینکه مسلمان مؤمن است، اما باز باید بگوید «اهدنَا الصِراطَ المستقیم» یعنی مرا به مسلمان تراز خودم برسان. منظور کاملین و برترهای دینی اند.

 

چهارم اما چیست؟ این است که خدا کسانی را که در راه خدا جهاد می کنند (به قول یکی از عالمان مشهور دین: خودِ خدا را می خواهند) به سبیل و صراط، هدایت می کند.

 

پنج را این می شود نوشت که مزیت اصحاب صراط مستقیم «به علم آنهاست» نه به عمل. طبق آیه ی یازده ی مجادله و آیه ی ده فاطر علم بر عمل پیشی دارد که اول کلمه بالا می رود، سپس عمل ترفیع می شود. «اِلیهِ یَصعدُ الکَلِم الطَّیِبُ والعملُ الصَالحُ یَرفعهُ». پس هر کس، از علم (دانایی + توانایی) دیگران با هر حربه ای جلوگیری کند، در حقیقت مرحله ی عمل را از او ستانده است. و این بد پدیده ای است. اُنظُر.

 

فساد و قدسی سازی از علل امتناع توسعه یافتگی

کاوش اُنظُر :  آقای مهرداد بذرپاش متولد ۱۳۵۹ وزیر راه و شهرسازی دولت سیزده یک وزیری هست که گمان می رفت، رد صلاحیت نشود. حتی بنده نیز  در تحلیلم احتمال داده بودم تأییدش می کنند. اما حالا که نامزد نیست می شود صحبت کرد. چون شش تا نامزد ،که مشغول رقابت شدند جواز حضور دارند و باید میدان داشته باشند خود را عرضه کنند. وولی ی که رد شد، اشکالی نمی بینم مسئله ای را پیش بکشم. خود وی فردی دارای حاشیه های زیادی است. هر کس خود بکاود. اما بنده می خواهد وارد یک علت یابی شود نه نقل خبر. نقل صرف خبر، چندان به حال کسانی که پی شناخت لایه های قدرت هستند، منفعت و اقناعی ندارد. در فضای واقعی قدرت، اکثر، اشاره ی آقای سیامک ره‌پیک قائم مقام دبیر شورای نگهبان را به این وزیر نسبت می دهند. این حرف چندی قبلش که ممکن است "در وزارت بوده اما تدبیر او احراز نشود."

 

آقای مهرداد بذرپاش به همراه آقای سید صولت مرتضوی و محمدمهدی اسماعیلی سه وزیر مهم و مورد وثوق برای دولت سیزده، هر سه رد صلاحیت شدند. اما نه به خاطر مصداق "رجال" نبودن، بلکه به علت گزارشی که از یکی از عوامل چهارگانه نسبت به وی و اسماعیلی وزیر ارشاد به شورای نگهبان داده، رد شدند. هر سه ی اینها با محسن منصوری فرد ذی نفوذ دولت و معاون اجرایی دولت سیزده قطب سیاسی در دولت سیزده شکل داده بودند که دو تای آنها از تیم حرم رضوی دولت سیزده بودند. نیز برادران مقداد و میثم که همه می دانند نسبت خویشاوندی شان را.

 

این به کنار، چگونه کسانی که در فساد پرونده داشتند، یکی دویست میلیارد زمانی که در اصفهان « ... » و دیگری حیف و میل وسیعی که انجام داد دو دو جا، و آن یکی در حرم قائم مقام قدس و سازمان اقتصادی بود، توی دولت سیزده جاسازی شدند که خود آقای قالیباف در مجلس با وزیرشدن آنها مخالفت کرده بود، ولی سرانجام فشار بیرونی و نقل قول از یک جمله ی تعریفی، وزیرشان کردند! عبور کنم.

 

این به قوه ی قضاییه مربوط است که با فساد بجنگد یا مماشات کند، حرف بنده جای دیگر است. وقتی سه وزیر آلوده اند و رد صلاحیت هم شدند، آن هم از سوی شورای نگهبان (که نیروهایی از جناح راست آنان را غیر قابل نقد تخیل می کند) ولی  همین ها در دولت سیزده نه تنها وزیر بودند، بلکه قدرتنمایی می کردند!

 

مهم این است: جامعه آموخت که بگوید هیچ کس، هیچ دولتی را مقدس نسازد. مقدس سازی مانع از نقد است. هر جایی و کسی نقدناپذیر شود به فساد می کشد. حتماً روزی که فضا عادی شد و پرده افتاد و قلم ها کار افتاد، دست برمی دارند از تقدس بازی! چون جامعه این جور اقدام را پس می زند. .وزیران و حامیان وزیران کارنامه خواستند بنویسند، بنویسند، خوب هم است. ولی مقدس سازی نکنند که در پایه با عقل و توسعه یافتگی در تضاد است. دانشمندان علم جامعه شناسی سیاست که از ایران هم بینشان هستند و کتاب نوشتند، یکی از علل امتناع توسعه را فساد و قدسی سازی دولت و افراد می دانند. اُنظُر.

چرا نامزدها این روزها برنامه ی هفتم توسعه را تکرار می کنند؟

کاوش اُنظُر : پس از تهیه بر می گردم. اما پیش از آن، بنده باید دو نظر بگذارد ... نیز روی این طرح بالا مربوط به موضع شش تا نامزد نسبت به "طرح صیانت" که در جامعه در حال انتشار و رد و بدل شدن است و نیز داغ، دیدگاه و توضیحاتم را بیان کنم. برای این کار هم، پس از تهیه بر می گردم. اُنظُر.

ریشه ی تضاد با شهیدن باکری ها

کاوش اُنظُر : چون در جامعه این مسئله گسترش یافته و برخی از منابع هم دست به  افشاگری زدند، حالا بنده راحتم که به این موضوع بپردازم. هدفم تنویر افکار عمومی و رفتن روی مسائل نیمه حاد کشور است. ریشه ی این تضاد چیست؟ چون آقای مسعود پزشکیان اخیراً آقای علی عبدالعلی زاده از چهره های چپ مذهبی (نه چپ لیبرال) را رئیس ستاد انتخابات خود کرد، آن تضاد سر باز کرد. ریشه است این است: مهدی باکری شهید عارف و سالک الی الله که در ایران از محبوب ترین چهره هاست و حمید باکری برادرش شهید مسلک عشق در هورها و مفقود الجسد در آب یا خاک، یک برادر داشتند بزرگتر از خود، به اسم علی باکری عضو اولیه ی سازمان مجاهدین خلق (که بعد به علت جنگ مسلحانه با انقلاب به منافقین شهرت یافت) باندی از تبریز که نقل است ریشه در انجمن حجتیه داشته، از طریق آقای صادق محصولی از پایه گذاران حزب راستگرای افراطی پایداری (متعلقین به مکتب شادروان آیت الله مصباح یزدی) مورد هجوم بودند. و آن شهیدین باکری با این باند زاویه داشتند و نسبت "منافق" دادن به آن دو شهید بانفوذ و محبوب قلوب، در زمانی که زنده بودند و در جنگ می درخشیدند، رفتاری بود که تبریز را دو قطب کرده بود. راست: آقای محصولی. او هم، فرمانده سپاه آذربایجان و اردبیل بود تا وقتی آقای محسن رضایی فرمانده کل وقت سپاه، سپاه را به چند منطقه تقسیم کرد. و قطب چپ هم مسعود پزشکیان و  علی عبدالعلی زاده و باکری ها. عبور کنم. این چیزها بخشی از تاریخ انقلاب است که کاملاً طبیعی است که هر بار مطرح می شود. کسی هم جلودارش نیست. یعنی نمی شود جلویش را گرفت. موجب روشن شدن روزهای انقلاب می شود برای نسل بعدی. البته علی باکری در سال ۱۳۵۱ با حکم و گزارش ساواک اعدام شد. پس، بحث روی این جور مسائل از طبییعات رقابت انتخاباتی است که جامعه ی ایران را نسبت به امور خود حساس و مسئولیت پذیر نگه می دارد. از نظر بنده روایت انقلاب باید شکل طبیعی به خود بگیرد، نه شکل رسمی و دولتی و قدرت پسند و دستوری. عبور کنم. گرامی باید یاد شهیدین باکری، حمید و مهدی و تمامی شهدای جنگ تحمیلی و جهان اسلام در محور مقاومت. پایان. اُنظُر.

منبع

طرح صیانت

صیانت

کاوش اُنظُر : این طرح صیانت در سال ۱۴۰۰ (شروع دولت سیزده و ادامه ی دوره ی مجلس یازده) برای تنظمیات فضای مجازی به دلخواه نظام طراحی شد و اوایل تیر ۱۴۰۰ در دستور کار مجلس قرار گرفت که آقای قالیباف رئیسش بود و اینک نامزد ریاست کشور. لایحه البته نبود، ولی وزیر ارتباطات دولت سیزده که مخابرات اینترنت اینترانت پیام‌رسان ها و تجسس!! در ید قدرت اوست چون باید وزارت اطلاعات بر وزیر اوکی دهد) با هدف قشنگ و مهم حفاظت از امنیت و روان اجتماعی جامعه استارت خورد و هنوز هم سرانجامی نیافت با آن که مجلس دوازده آغاز شده و دولت چهارده نیز روز نهم یا دهم تیر ممکن است مشخص شود. بازتاب طبیعی این طرح، ایران را تقریباً سه دسته کرد: طرفداران آزادی و لغو فیلترینگ. طرفداران محدویت و و تقویت فیلترینگ.  طرفداران آزادی مطلق و رها و لغو مطلق فیلترینگ. اینک این مسئله یکی از اصلی ترین چالش پیش روی شش نامزد است. نقل است تا اینجای رقابت فقط نامزد آقای حجت اسلام مصطفی پورمحمدی نسبت به آن در سکوت است پنج نامزد دیگر آقایان به ترتیب الفبا (برای پرهیز از تقدم ندانستن اسم هیچ کس در بحث) : آقای مسعود پزشکیان آقای سعید جلیلی آقای علیرضا زاکانی آقای سید امیرحسین قاضی زاده‌ هاشمی آقای محمدباقر قالیباف موضع گرفتند که در لای عکس بالا دیده می شود. جز پزشکیان، چهار تای بقیه موافق طرح مطرح شدند. اینکه در مناظرات اگر صیانت از پرسش ها باشد آنان نظر عوض می کنند بنده نمی دانم. هر احتمالاتی برای تمام سیاستمداران دنیا متصور است. نظر بنده چی است؟ مشخص است نظری در این موارد نمی دهم. کارم بررسی خاکستری هاست.  اُنظُر. متنم پاکنویس نیست.


چرا نامزدها این روزها
برنامه ی هفتم توسعه را تکرار می کنند؟

 

کاوش اُنظُر : قانون برنامه ی هفتم توسعه ی جمهوری اسلامی ایران برای سال های ۱۴۰۳ - ۱۴۰۷ است و مسیر تصویب را از مجلس تا شورای نگهبان و سپس مجمع تشخیص مصلحت طی کرده است و به نظر می رسد آقای محمد مخبر سرپرست ادامه ی باقیمانده ی دو سه هفته ای دولت سیزده در پاستور آن را برای اجرا ابلاغ کرده است. دقیق نمی دانم. اگر کسی می داند چه بهتر. اول بدانیم برنامه ی پنج ساله نوشتن بک رفتار مناسب در بلوک شرق بود که از سوسیالیسم مایه می گرفت. لیبرالیسم غرب چنین کاری را نمی کند. به نظر بنده ایران اقتباس درستی کرده است چون تقلید از دنیا بد است، اما قتباس امری عقلی و بدیهی است. در این برنامه ی توسعه ی ۵ ساله مگر چی هست که نامزدها تا اینجا هم آقای مسعود پزشکیان و هم محمدباقر قالیباف گوئیا گفتند به برنامه ی هفتم عمل می کنند. برخی آن را میثاق ملی نیز نامیدند. به نظرم پایبندی به هر برنامه یی که واقعاً از خرد جمعی ناشی شده باشد کاری عقلانی است. این برنامه مواد فراوانی دارد. اهل مطالعه این را درک می کنند که کتابچه ی قانون را خواندن کاری دلچسب نیست. اما بنده با مروری که افکنده ام نمونه هایی می آورم تا نشان دهم آیا واقعاً قادرند به این برنامه اقدام کنند. لازم به ذکر است برنامه با ادبیات جالب طراحی شده است. مثلاً برخی از مواد معمولاً با واژه و عبارت "مکلف است" تصویب شده است، الّا نیروهای مسلح که برای حرمت و حفظ اعتبار این ساختار به جای "مکلف است" از عبارت "مجاز است" استفاده شده است (به نظر بنده رفتار درستی هم بوده است چون جایگاه نیروهای مسلح که در سهام هیچ کس نباید باشد و مال ملت و انقلاب است همواره باید محفوظ داشته شود هم از سوی نظام، هم از سوی جامعه ی مدنی و هم از سوی خود مسَلحین) عبور کنم. اما چند ماده ی مهم که واقعاً بعید می نماید به دست آید و دولتی بتواند آن را پیاده کند. نام می برم از برنامه ی هفتم : نقل قول کاملاً مستقیم و بدون تصرف است. فکر کنم اگر روی خواندن آن وقت صرف شود به علم شما نسبت به دورنمای کشور افزوده می شود. با این همه بنده هیچ اصراری بر خواندن نوشته هایم ندارم. این بسته هر کس دارد که چی را بخواند چی را نخواند.

 

- «بانک مرکزی موظف است ظرف یکسال از لازم الاجرا شدن این قانون نسبت به ارزیابی کیفیت داراییهای بانکها و مؤسسات اعتباری غیر بانکی مبتنی بر اطلاعات ثبت- شده در «سامانه املاک و مستغلات شبکه بانکی» و «سامانه سهامداری شبکه بانکی» و سایر داراییهای بانک یا مؤسسه اعتباری غیر بانکی اقدام نموده و پس از آن هر دو سال یکبار، ارزیابی کیفیت داراییهای بانکها و مؤسسات اعتباری غیر بانکی را تکرار کند.»


- «وزارت ارتباطات و فناوری اطلاعات مکلف است با هماهنگی و همکاری وزارت اطلاعات، سازمان اطلاعات سپاه، سازمان پدافند غیر عامل کشور و بهره گیری از شرکت ها و مؤسسات دارای پروانه یا گواهینامه ممیزی امن از سازمان فناوری اطلاعات ایران، نسبت به ارائه خدمات امن سازی»

 

- «وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی مکلف است با همکاری وزارتخانه های کشور، راه و شهر سازی، میراث فرهنگی، گردشگری و صنایع دستی، امورخارجه و امور اقتصادی و دارایی برنامه جامع زیارت مشتمل بر تسهیل امر زیارت، امور فرهنگی و اجتماعی زائر و بهبود و ارتقای زیرساختهای لازم را ظرف شش ماه از لازم الاجرا شدن این قانون تهیه کند و به تصویب شورای عالی زیارت برساند.»


- «تبصره- وزارت امور خارجه مکلف است با هدف افزایش نقش منطقهای جمهوری اسلامی ایران و تقویت نظام چندقطبی با اقدامات سیاسی (دیپلماتیک)، روابط متوازن با کشورهای منطقه را برقرار کرده و نسبت به توسعه آن در طول برنامه اقدام نماید.»


-«حمایت و صیانت از حقوق، هویت و سرمایه اجتماعی هموطنان خارج از کشور در چهارچوب منافع ملی، تسهیل مشارکت آنها در فعالیت های اقتصادی، فرهنگی و علمی کشور، تلاش برای استمرار ارتباط فرهنگی با سرزمین مادری از طریق تسهیل تردد آنها به داخل کشور، بستر سازی دسترسی به خدمات مشاورهای حقوقی و تقویت جایگاه و عملکرد شورای عالی امور ایرانیان خارج از کشور با همکاری تمامی دستگاه های اجرائی ذیربط.»

 

- «در ماده ۸۶ برنامه هفتم پیش‌بینی برای اختصاص بودجه به مرزهای شرقی شده و این‌که در طول برنامه انسداد کامل رخ دهد."



این مورد آخری همان «دیوارسازی» و فنس است که امروزه در جهان باب شد. نمونه بیارم: در مرز آمریکا با مکزیک. در مزر اسرائیل (اشغالگر) با همسایه ها. در ترکیه. حتی در سالیان دور در چین همان دیوار مشهور چین. در گرگان ما که نامش استرآباد بود که این منطقه با بقیه حائل شده بود و در بیان حکیم فردوسی شاعر نام آور ایرانی داستانش با سیستان مطرح شد. اُنظُر. متن بنده پاکنویس نیست.

اُنظُر کیست؟!!!

امروز می گویم

بنده، زاده شدم

ایرانی ام

قانونی ام

انقلابی ام

اما مصدّقی هرگز نیستم

(که مصدقی بودن شعار شادروان مهندس مهدی بازرگان در حزب نهضت آزادی بود)

سکونت ام چرخشی است

حرکت ام مداری است

که دانایان یاد دادند

البته فقط متوسّمین، نه صرفاً عالمین


در عقایدم قُرصم


که ثمود نباید بود


قومی که حتی به ناقه ستم کردند


راه ام راهی است که نشان داده شده است

نه این که خودم راه بسازم


سرم به آسمان است


پایم به زمین


تا تعادل کنم و با فرق بر زمین نخورم


باورهای خودم را راز می دانم


بودن خودم را عِلّی می دانم، نه صُدفی


برای دنیا و پسا دنیا، پل قائلم، نه دیوار


نگفته هایم بیش از گفته هایم است


نمی دانم هایم اما، پیشِ می دانم هایم لنگ می زند


انسان نزد من یعنی نه شی، که حیّ


جهان، پیشم مسیر است، نه بن بست


بنده اُنظُر ام


حق و تکلیف هر دو را متوازن آموختم


عبور کنم


فعلاً بعداً بای. ✋ اُنظُر.

از امام باقر چه (ع) می دانیم؟!

اُنظُر می نگرد و می نگارد. نوشته ام با خواندن گزارش خبرنگار خانم "زهرا زنگنه" در گفتگویش با مدرس حوزه حجت اسلام  سید حسین مؤمنی به دست آمده است، حاصلی از یک مطالعه ی دو و نیم ساعته ام. حضرت امام باقر (ع) چند صد نفر شاگرد تعلیم داد و همین به چند هزار شاگرد تبدیل شد برای حضرت امام صادق (ع) . شما را  به تکرار دعوت می دهم که بار دیگر همین جمله ام را بنگرید : چند صد شاگرد + چند هزار شاگرد. این، چه چیزی را می رساند؟ بنده در نظرم این  (صدها به هزارها) سه چیز را :

 

یکی این : میز داشتند امامان، نه میز ثروت، نه میز قدرت، نه میز شُهرت. شاگرد بود پای میز آن امامان.

 

دیگر این : شاگردهای خود را دانشمند بار می آوردند، که هر کدام بک بلاد را می توانستند رهبری علمی کنند.

 

سوم هم دارد، این : شاگرد را به امام بعدی متصل می کردند. این معنی دارد یعنی دانش باید به نسل بعد منتقل شود.

 

این انتقال و این فرهنگ باقری (ع) یعنی به رسمیت شناختن آزادی نشر، آزادی نشست، آزادی دانش. اهمیت علم در دین. واقعاً امامان سلسله جنبان علم و قیام علمی و عملی در برابر جهل و نیز نابرابری بودند. حتی امام زمان عجل... هم که "غائب ز میانه" شد، ذخیره ی جهان شد تا قیام به صلح، کند و در برابر جور و جمود و جهالت نو، ایستادگی فرماید و بشر را به دانش و درستی رهنمون باشد. الها رجاء تا ظهورش انشاءالله. نوشته ام را با یکی از صدها سفارش امام باقر (ع) بدوزم که امروز در مدینه دیگر هیچ حاجی نمی ماند، همه مکه روانه اند. سفارشش این بود: «اِن مُدِحتَ فلا تَفرَحْ و اِن ذُمِمتَ فلا تَجزَع». به این معنی است سخن مولا امام باقر: اگر مدح شدی، شاد نشو، اگر نکوهش شدی، بی تابی نکن. اُنظُر.

ابهاماتی آیا هست در رقابت شش نامزد؟

کاوش اُنظُر : بنده می خواهد در نوشته ی امروزش به این ابهامات محتمل بپردازد. گام به گام هر قسمت را کوتاه تهیه می کنم در داخل مدرسه می گذارم. و سرانجام همه را یکجا در یک پست جا می دهم تا اگر خواننده ای داشت، لااقل دسترسی اش به تمامت متن، میسر باشد. پس از تهیه بر می گردم. اُنظُر.  از نظر بنده بله ابهاماتی دارد. ذهنم این موارد را قابل طرح دانست. از شش تا نامزد، پنج تا تصور می شود می خواهند شبیه کابینه ی سیزده شوند، اما همین ملت تشخیصش این شده است یکی از آنها (که آقای مسعود پزشکیان از جناح چپ مذهبی است) خطش از این پنج تا جداست. اما ابهامات چیست؟ زیاد است. ولی بنده یکی را بازش می کند. سیاست چرا کیّسی می خواهد؟ برای اینکه سیاست جایی است که ممکن است هر بار شبیخون بخوری. مورد تضاد واقع شوی. یا یک دولت سایه ی غیر رسمی پنهان سر راهت سد شود. و هزارها اتفاق رخ نماید که مجبوری طرح نو در اندازی. با این نگاه به سیاست، یک آدم کیّس : هوشمند (هوشمرد / هوشزن) نمی تواند بگوید سیاست یک پا دارد تمام. این مسیر است که یک نامزد پیروز را با واقعیت آشنا می کند. به نظر بنده این پنج تا برای خود هویت و تفکر قائل اند و دوست دارند بمانند و موقعیت اجتماعی و پایگاه رأی خود را آزمون کنند. چند بار به نفع دیگری جا خالی دادند. دیگر خود را در چند قدمی پاستور حس می کنند. پس شبیه نشان دادن خود به کابینه ی سیزده یک رفتار اخلاقی و تعارف عرفی است. اما بنده آن را تشبّه می دانم تا شبیه شدن. شبیه شدن در ذات هیچ کدام از این پنج تا نیست، چون نوعی تقلید است و نامزد این را برای خود افت می بیند چه بسا خود را کارامدتر و متفکرتر و کارکردگراتر از سیزده بداند. با این نشانه، ابهام این است آیا حاضرند برای دست شستن از رأی خاکستری و مردّدها همچنان خود را یک دنباله رو ی محض برای کابینه ی سیزده تنزل رتبه دهند؟! بنده بعید می دانم. چون این کابینه ی سه ساله ی پیش، برای کسانی که گرفتار کیش شخصت و اسیر جوّ و آلوده به تقدیس نیستند، آشکار است از ضعیف ترین ها در نوع نظریه پردازی ها و توسعه به روش علمی و فاقد توانمندی در رفع گرانی و مشکلات مردم و هزاران مسائل حاد دیگر بود و فقط مورد حمایت قدرت بود. اعلام پیروی از سیزده برای آنان رأی ساز نیست. پس، از ترس یا هر چه اسمش است تشبّه می کنند ولی سعی می کنند برای رأی هم شده چیزهایی را بیان کنند که مردم بفهمند راه نو در سر دارند. مناظرات این را عیان می کند. زیرا مگر می شود دولتی نو سر کار بیاید که عقل خودش را تعطیل کند عقل کابینه ی سیزده را روی خود گذارد که درگذشت. البته این مال فرضی است که اگر تا آخر دروغ نگویند و نامزد بمانند و مردم را مسخره نکنند و کنار بروند. ابهام دیگر هم این است این پنج تا نامزد برای آقای مسعود پزشکیان را در جلسات سرّی خود یک نوع رقیبی قدرتمند در حال ظهور حساب باز کردند. گرازش وضعیت هم از برخی جاها بابت جدی گرفتن پزشکیان به آنها فرستادند!!! به همین خاطر احساس خطر کردند و فشار پشت پرده به نامزدها به نفع آن فردی که شانسش میان پنج تا بیشتر باشد، جهت شکست پزشکیان زیاد شده تا انصراف بوجود آورند. بنده به شش نامزد در زمان رقابت هرگز چیزی نمی گویم. چون دور از ادب است به جای حرف های آنها به خود آنها در حین رقایت پرداخت. اُنظُر

چین و روس به کدام یک از شش نامزد فکر می کنند؟

کاوش اُنظُر. در فن تحلیل ابتدا پیش از واردشدن به خروجی سؤال، ابتدا باید مفاهیم ورودی سؤال را کاوید. همان کلیدواژه ها. بنده از ایده ی خودم نمی گویم، زیرا بهتر است در تحلیل کشور از موادی بهره جست که صاحب نظران یا صاحب منصبان می گویند و از آن طریق کش و قوس ها را فهمید. بنده سراغ یک ژنرال ایران رفتم که در تقوا و جهاد دفاع و اخلاق، از مشاهیر است (البته ضعف هایی در سیاست ورزی دارد که تصور نشود تعریف از او، خالی از دیدن آن ضعف هاست) او اخیراً چین و روس را یک ارزیابی استراتژیک کرده است که منبع مورد مطالعه ی بنده، آن را دقیق به گزارشی مکتوب تبدیل کرد. کاملش را بنده اخیراً خواند. وی آقای سید رحیم یحیی صفوی استاد درس جغرافیا در دانشگاه جامع امنیت ملی و دفاعی است که گفت :

 

«روسیه و چین هر دو منافع محور هستند و باید در مناسبات سیاست خارجی این ملاحظه را داشته باشیم"


و از این نظر بنده همین داده در گفتارش را برای تحلیلم فرض می گیرم. چون حرف دقیقی زد. یعنی هر دو نظام، پایه ی رفتار خارجی شان ریشه در اصول ایدئولوژیک سیاست داخلی شان دارد. رسم است که سیاست خارجی را باید ادامه ی سیاست داخلی خواند. بنابراین بنده بر این نظرم، چون چند دهه است میزان سازگاری سازی این دو نظام با ایران، با هر کابینه ای بالاست. آنها به خاطر دسترسی آسان به اطلاعات پنهان ایران، خیلی تیز رفتارسنجی می کنند و نمی گذارند روابط با هیچ کابینه ای بر هم بخورد. کافی است روی یکی از مهمترین فاز امنیت بین المللی دست به معامله یا نبرد شطرنجی نهان با ایران بزنند، آنگاه می توانند راهبرد خود را با فرصت! پیش ببرند. بنده نظرم محفوظ. ولی می توانم گوشه ای را بگویم که آن دو کشور برای اینکه هزینه ی دوباره سازی بر خود تحمیل نکنند، نزدیکترین فرد برای دوام منافع خود را گمان کنم (گمان گمان گمان) که آقای سعید جلیلی با شناسه نامزدس شماره ی ۴۴ می دانند. عبور کنم. پایه ی فکری بنده این است ایران باید این دو نظام را با خود دائم در تطبیق نگه دارد و رابطه را در سطح راهبردها ببرد. اُنظُر.

دولت سایه

کاوش اُنظُر : صبح آقای آهنگر داراب از بنده پرسید که در مورد دولت سایه نظرم را بگویم. آنجا دیدگاهم را گفتم. حالا وقتی به سایتی رجوع داشتم دیدم خود آقای سعید جلیلی نامزد ریاست جمهوری نهم برای دوره ی چهاردهم دولت در جمعی از طلبه ها و نمایندگان آنها علاوه بر آن جمله ی قبلی اش که «»، مجدداً از تشکیل دولت سایه ی خود در گذشته حرف زد، و اعلام کرد حتی اگر در «مسئولیت ریاست دولت» قرار گیرد «خواهان آن خواهم بود که یک دولت‌سایه تشکیل شود» و تعریفش از دولت سایه هم این است : "دولت سایه یک تشکیلات دارای گفتمان است. دولت سایه حلقه بسته نیست بلکه حلقه‌ای باز است" و لذا قول داد "هر دانشگاه و هر حوزه ی علمیه باید یک دولت سایه باشد و این ها کمک به دولت است.»

 

با این توضیحات صریح و خوب آقای سعید جلیلی اصل مسئله ی دولت سایه از ابهام بیرون رفت و خودش هم قبول کرد در دوره ی پیشین دولت سایه تشکیل داده بود. بنده چند بار این داخل مدرسه همین مسئله را گفته بودم، اما متهم شده بودم دروغ پردازی می کند و کذا و کذا... اما خود ایشان به این شک و تردیدها فیصله داد و مهمتر این که برای دولت سایه در کنار دولت رسمی خود نظریه پردازی کرد. بنده این تز آقای سعید جلیلی  را درست و مترقی می دانم که یک حرکا دموکراتیک حساب می آید. البته اگر واقعاً به دولت سایه که نوعی رقیب است برای انتخابات دوره ی پانزدهم فرصت داده شود کار تشکیلاتی کنند. زیرا دولت سایه یعنی تشکیل یک کابینه ی سایه با وزیران سایه و صوری به موازات کابینه ی رسمی نظام. اولی فقط اسمش دولت است ولی دومی کارش قدرت پردازی در کشور است. در یک کلمه دولت سایه یعنی اجازه ی فعالیت به حزب رقیب یا  مخالف دولت مستقر که طی چهار سال روی برنامه و سیاست های خود تشکیلاتی کار صورت می دهد بی آنکه سر راه خود مزاحمی ببیند. در غیر این صورت اسمش دولت سایه نیست یک باند نفوذ است. اُنظُر.

 

بررسی صلاحیت‌ها در شورای نگهبان چگونه است؟

نگاهی به دو رفتار اخیر قالیباف

کاوش اُنظُر. پس از تهیه بر می گردم. از آقای باقر قالیباف نامزد دوره ی چهاردهم در روزهای اخیر دو حرف در فضای مطبوعات نقل می شود می خواهم آن را در محتوا و مقصود بررسی کنم تا دیدگاه وی بهتر معلوم شود. به هر حال شش نامزد روی سرنوشت کشور می خواهند به پاستور بروند. اولی این حرف که گفت :

 

"عافیت طلبی را کنار گذاشتم و آمدم تا برنامه ی هفتم را اجرا کنم"

 

بنده چطور به این جمله دید می اندازم؟ در ظاهر امر جمله دو نشان را انتقال می دهد یکی این که آقای قالیباف «آمد» و عزم برنامه ی هفتم را کرده است که در مجلس دوره ی وی قانون شده است. و بلافاصله باید به جمله پایه ی اولش برگشت که چرا گفت "عافیت طلبی را کنار گذاشتم." بنده تجزیه ی این حرفش را اینطور می فهمم: یا خواست باعثان وضع موجود را "عافیت طلب" نسبت دهد. یا خواست برساند که برنامه ی هفتم کار هر خرمکوبی نیست، باید مثل خودم ابتدا عافیت طلبی را ترک کند سپس به عمل بپردازد. یا خواست مرز و مرامش را با همه ی چند دولت قبل ایران برجسته کند. وی با لفظ «آمدم» درصدد برآمد ورودش را مهم و حیاتی جلوه دهد. در این عبارت آقای قالیباف هنر زیادی بکار رفته است. هم جمله است، هم کلیدوازه دارد. هم طعنه است. هم کنایه. و واقع نوعی رفتار که به مردم آدرس دهد قالیباف، فرق دارد.

 

دومی این حرفش است که گفت :

 

"من نگفتم وزیر فعلی ارشاد را نگه می‌دارم. در انتخاب وزیر باید شایسته گزینی کنیم، متاسفانه در برخی جا‌ها این کار را انجام ندادیم"

 

خب این سخن (که یک موضع از مبانی تازه ی آقای باقر قالیباف است) چطور ارزیابی می شود؟ یک. با این رفتار بخش زائد دولت سیزده را سنگین کنایه زد. دو. با اسم بردن از وزیری خاص از دولت سیزده (آقای محمد مهدی اسماعیلی که کاندیدا هم شده بود و از سوی شورای نگهبان ردصلاحیت شد) وارد رفتاری شد تا به رأی های ساکت و دقیقه ی نودی حالی کند با طرز فکر فرهنگی حاکم بر دولت سیزده مخالف است. و همچنان یک نقد تند هم زد که او شایسته سلاری راه می اندازد که دیگران (یعنی سایر دولت های پیشین) چنین فکر و عملی نداشتند. عبور کنم. جملات این ایام نامزدها شنیدنی تر است و در روزهایی که به سرعت دارد می آید، افشاگرانه تر هم می شود. ایرانی عادت دارد حرف های سیاستمدارهای خود را بین خودشان خیلی نقل کنند. خصوصاً وقتی جملات، شاه جمله (کلیدی) بازگو شود. مثل این جمله ی حضرت سعدی : "عالم ناپرهیزکار، کور مشعله دار است" اُنظُر.

 
جمع ، کم ، تفریق ، تقسیم در سیاست

کاوش اُنظُر. اُنظُر می خواهد امروز روی دو تیتر از دو روزنامه از دو جناح چپ و راست، چاپ امروز ( ۲۶ . ۳ . ۱۴۰۳ ) بر روی سه نامزد، تحلیل محتوا صورت دهد. و نیز این که آقا "بی نشان" هم مدرسه ای محترم، در نقدی بر اُنظُر گفت (البته به نقل گفت) (اُنظُر اهل ترفند است ... و قدرت اجتماع نقیضین در خود را دارد) را عملیاتی (فرضی فرضی فرضی) کند... پس تهیه می کنم، بر می گردم.


چارچوب فکری بحث : سیاست، چه داخلی چه خارجی، محل تضاد منافع است. پس؛ چهار عمل "جمع ، کم ، تفریق ، تقسیم" جزئی لاینفک در سیاست است. بویژه وقتی پایه ای ترین رفتار سیاسی پیش پای جامعه در حال انجام باشد یعنی انتخابات که ذات دموکراسی (همان جمهوریت) است. جناح چپ در این بازی واقعی رقابتی (که به شکرانه ی خدا، شورای نگهبان سماحت ورزید این بار، از دو تفکر عمده ی کشور، نامزد چید روی میز) هیچ نگرانی از عمل به چهل عمل جمع ، کم ، تفریق ، تقسیم ندارد. زیرا با یک کاندیدا در صحنه اجازه یافته است و این یعنی اگر برای گرفتن رأی اکثریت مردم پیش بیفتد نظام آنان را در دایره ی قدرت راه مجدد داده است زیرا شورای نگهبان در مقام صالح دانستن، آقای مسعود پزشیکان (از چپ مذهبی) را «صالح» تشخیص داد و کنار پنح «صالح» دیگر گذاشت. حالا چون جناح راست در یک پیچ بغرنج مهم (از دست دادن قدرت / به کف آوردن مجدد قدرت) پنج «صالح» آورد وسط، البته نه از روی تاکتیک، که این بار از روی تشتت و استیصال در درون آفت زده ی راست، مجبور شده است عمل جمع ، کم ، تفریق ، تقسیم در سیاست را پیاده کند. اما آیا می تواند؟ و چرا به این روز افتاد؟

 


اینک ورود به بحث: بنده از محافل مخفی راست کسب اطلاع کرده است (البته نشئاتی از آن در بستر اجتماع هم سرایت کرده است) و بر اساس آن کسب خبر، به این نتیجه رسیده ام که بشدت از معادلاتی که بر روی این انتخابات در حال شکل گیری است به هراس افتاده اند. بنده ترتیبات این انتخابات را ترسیم می کنم تا علت هراس معلوم و بیرون افتد : بر می گردم. تا هم تحلیل محتوا را تکمیل کنم و هم یک ترفند هم بزنم !! چون تا اینجای بحث، مسائل تئوریک را باز کردم. اما بقیه ی حرفم ماند.... اُنظُر.


اینک ورود به بحث: بنده از محافل مخفی راست کسب اطلاع کرده است (البته نشئاتی از آن در بستر اجتماع هم سرایت کرده است) و بر اساس آن کسب خبر، به این نتیجه رسیده ام که بشدت از معادلاتی که بر روی این انتخابات در حال شکل گیری است به هراس افتاده اند. بنده ترتیبات این انتخابات را ترسیم می کنم تا علت هراس معلوم و بیرون افتد :

 

ترتیبات انتخابات سال ۱۳۸۴ که به دلیل حضور همزمان سه کاندیدا در چپ (آقای مصطفی معین، آقای حجت اسلام مهدی کروبی، آقای شادروان حجت اسلام رفسنجانی) که به باخت چپ در مرحله ی دوم از میان آقای رفسنجانی و آقای محمود احمدی نژاد انجامید و قدرت از چپ به راست و نماینده ی نوظهورشان آقای احمدی نژاد انتقال یافت. این ترتیب که زیان چپ بود در این دوره به خاطر تک کاندیدایی منتفی است. پس راست از این مسئله آگاه شده است. از همین رو تلاش می کند سیاست "جمع ، کم ، تفریق ، تقسیم" صحنه ی رقابت را به نفع خود رقم بزند. چون رأی ملت یک قدرت سیل آسا است اگر هجومی شود.

 

ترتیبات انتخابات سال ۱۳۸۸ که

ترتیبات انتخابات سال ۱۳۹۲ که

ترتیبات انتخابات سال ۱۳۹۶ که

ترتیبات انتخابات سال ۱۴۰۰ که


و نیز حتی این شِمای تارو مات را هم رویش احتمالات داده اند. یعنی: ترتیبات انتخابات سال ۱۳۷۶ که دو قطبی ترین و حادترین و پرتنش ترین انتخابات تاریخ ایران بود که فقط یک جمله پس از شمارش آراء آب آشتی بر رود نظام جاری کرده بود. این که گفته شده بود فصل تازه ای از انقلاب اسلامی آغاز شده است. و با این پیام:

 

«ملت عزیز ایران، صحنۀ زیبا و پرشوری که در روز جمعۀ دوم خرداد و در پای صندوق‌های رأی آفریدید، حقیقتاً یک حماسۀ تاریخی بود. آگاهی و هوشیاری سیاسی شما یک بار دیگر به کمک خداوند، درست در لحظۀ مقتضی، کار خود را کرد و از ایران اسلامی چهره‌ای با نشاط، مصمم، و سرشار از ایمان و آگاهی به دنیا نشان داد»

 

اون چند ترتیبات خالی را پر می کنم. برمی گردم. اُنظُر.


ترتیبات انتخابات سال ۱۳۸۸ که آقایان به ترتیب الفبا: محمود احمدی نژاد، محسن رضایی، حجت اسلام مهدی کروبی، میرحسین موسوی رقابت کردند. جولان روی دو تا قطب شد  احمدی نژاد و میرحسین. این ترتیب رقابتش متصور است اما بازخوردش نه. چون روی آن مسئله وجود آمده بود و بعید است دیگر نتیجه ی انتخابات نامزدها اعتراض به خیابان ببرند. اگر هم شکل بگیرد ، حلش در بیت ممکن است. این البته فرض بعید است.

 

ترتیبات انتخابات سال ۱۳۹۲ که باز رد صلاحیت آقای حجت اسلام شادروان رفسنجانی جو آن دوره را بر هم زده بود و راست با چند کاندیدای همزمان (خصوصاً ماندن آقایان سیعد جلیلی  و باقر قالیباف) صحنه را  از آقای حجت اسلام حسن روحانی باخت. زیرا به خاطر قضایای ۱۳۸۸ که راست در ادبیات سیاسی اش از آن به «فتنه» یاد  می کند جناج چپ در یک کار خیلی غلط و پشیمان کننده، کاندیدای نیابتی را حمایت کرد  یعنی حسن روحانی را. اینک راست از وقوع این ترتیب بشدت خوف ور داشته است. زیرا این بار همان کار چپ را قرار است میانه های راست برای آقای مسعود پزشکیان بکنند و او را کاندیدای نیابتی خود کرده اند. پس راست از این ترتیبات  ۹۲یی از همه بیشتر ترسیده است. نگاه ها دوخته شد به حمایت همه جانبه ی همه ی چپ و راست میانه از آقای مسعود پزشکیان. لذا راست تلاش می کند با پا در میانی چهره های ذی نفوذ  دست به "جمع ، کم ، تفریق ، تقسیم" بزنند تا کاری که ۹۲ بر سر خود دیدند، این بار برعکس از سمت آقای مسعود پزشکیان روی خود آوار نکنند. "جمع ، کم ، تفریق ، تقسیم" یعنی چه؟ یعنی پنج کاندیدا را کم کنند. مردم را روی یک فرد جمع کنند. از تفریق پرهیز دهند و قدرت را در پشت به خاطر انصراف بین خود تقسیم کنند.

 

ترتیبات انتخابات سال ۱۳۹۶ که

ترتیبات انتخابات سال ۱۴۰۰ که


بر می گردم. تا این ترتیبات باقی را تکمیل کنم  اُنظُر.


ترتیبات انتخابات سال ۱۳۹۶ که داستان بزرگی از باخت راست از دست آقای حجت اسلام حسن روحانی است که هر چه بسیج نیرو کرد نتوانست از دو قطبی یی که پدید آورده بود حسن روحانی را شکست دهد و او باز بر راست پیروز شد با آن که خود راست بود اما با مواضعی ضد راست، رأی مردم را با ائتلافی که با چپ کرد، گرفت. البته بخشی از چپ فهمید او نانجیب سیاسی است (دقت شود: نگفتم نانجیب ذاتی، گفتم نانجیب سیاسی) حالا اگر عوامل راست رایزنی "جمع ، کم ، تفریق ، تقسیم" را نتوانند به دلخواه تنظیم کنند، دو حالت را متصور می بینند: پزشکیان مستقیم پاستور. بالاترین خسران برای خود که شماتت پس از انتخابات میان شان معرکه خواهد ساخت. شکست نامزد راست حلقه ی شادروان آیت الله مصباح یعنی آقایان سعید جلیلی. که در این صورت اگر مردم نیمه کاره وارد صندوق شوند آنان فکر می کنند حتی اگر آقای باقر قالیباف پیروز شود اهل ساخت و پاخت با چپ می شود. پس از این ترتیب هم واهمه در سر برده اند. بر می گردم. تا این ترتیبات باقی را تکمیل کنم و نیز یک ترفند عمدی بزنم!  اُنظُر.


ترتیبات انتخابات سال ۱۴۰۰ که

بر می گردم


ترتیبات انتخابات سال ۱۴۰۰ که در این ترتیب یک نامزد دلخواه بود و یک آقای عبدالناصر همتی و بقیه پوششی بودند و سرگرمی. و چون چپ و حتی  در ۱۴۰۰ از سوی شورای نگهبان درو و قلع و قمع شده بود، کاندیدای مورد وثوق راست بر آقای همتی پیروز شد چون عوامل ذی نفوذ با فشار بسیار بالا آقای سعید جلیلی را وادار به انصراف کرده بودند. البته آقای علیرضا زاکانی که اصلاً حساب نمی آید . او باز نیز وارد شد اما رأی او شاید زیر پانصد هزار هم نباشد. پس این بار آن ترتیب هم قابل تکرار نیست که به دولت سیزده انجامیده بود دولتی که حتی تیم نداشت. بیشرشان را از حرم رضوی و سازمان اقتصادی آستان قدس وارد دولت و ساختار کشور کرد و کشور را راکد در سیاست داخلی و اقتصادی و جهانی کرد. فقط قدرت از او تعریف می کرد ولی مشکلات کشور عجز داشت و قول های سر خرمن هم که داده بود همه باد بود که طوفان آن قول ها و برنامه های روی کاغذ را برد. اینک چون، پزشکیان وارد رقابت شده است راست دقیق می داند پزشکیان زمین تا آسمان با آقای همتی فرق دارد. این خوفی است که راست از پزشکیان کرده است. این که واقعیت را کی رقم می زند؟ ملت؛ که همچنان به موج این دو قطبی شدن فعال و لازم در رقابت افزوده می شود. مناظره هم سهم همه را روشن می کند. پس راست هیچ روزنه ای ندارد مگر جمع ، کم ، تفریق ، تقسیم صورت دهد و فقط یکی را روبروی پزشکیان قرار دهد. اما هر دو نامزد (جلیلی و قالیباف) چند بار به رخ آوردند ما هر دو برای دو دوره ی قبل  (آقای باقر قالیباف برای سال ۱۳۹۲ و آقای سعید جلیلی برای ۱۴۰۰ ) انصراف دادند. این بار هر کدام از این دو با اطمینان بالا بر قامت خود ردای پاستور دوختند و منتظر تنفیذ در اسرع وقت اند. عبور کنم. تیترهای هدفدار هر دو روزنامه از دو جناح را عمداً گذاشتم که بگویم یک سمت یعنی راست در  حال جمع ، کم ، تفریق ، تقسیم است. یک سو یعنی چپ با برداشتی که از رأی جامعه ی خاکستری و ساکت دارد، کاندیدای تک نفره ی خود را به رخ راست می کشد. تا دو قطبی فازهای عملیات روانی راست را خنثی کند. راست به سمت افشاگری میل کرد ولی از پزشکیان فسادی سراغ ندارد همین دست آنان را تهی ساخت. در عوض پزشکیان روحیه ای انتقادی خود را افزایش داده است تا دو کاندیدای مطرح راست را (قالیباف / جلیلی) را به دامن حمایت و ستایش از دولت سیزده هول دهد. قالیباف خط عملیات روانی پزشکیان را فهمید و شروع کرد به حرفهایی که مردم را بباوراند که با دولت سیزده زاویه داشت و دارد. اما جلیلی تصورش این است هر  چه بیشتر دولت سیزده ای خو را جا زند رأی اش بیشتر است با آن که خودش با آن دولت در جاهایی زیاد زاویه داشت و حتی برخورد. عبور کنم. پاکنویش نیست.

بر می گردم. ترفندم را بزنم!  اُنظُر.

تئوریک و تحلیل از نظر گذشت

اینک ترفند. باز می گرد.. اُنظُر


ترفند !!

اُنظُر می کارد: آقای باقر قالیباف برای آن که در مجلس دوازده بر جناح تندروی راست (حلقه ی مصباحیون) فائق آید با آقای مسعود پزشکیان نماینده ی تبریز در مجلس همین دوره رایزنی کرد. پزشکیان توانست حدود صد نماینده را با خود همآهنگ کند. روز رأی گیری این قدرت آقای پزشکیان کاری کرد که قالیباف در ریاست قوه ی مقننه ماند و نامزد (حلقه ی مصباحیون) یعنی حجت اسلام آقای مجتبی ذوالنور فرمانده سابق تیپ سپاه امام صادق (ع) طلاب قم را با بدترین رأی نازل شکست داد. طوری که حجت اسلام آقای حمید رسایی که روزگاری مدیر اداره ی ارشاد قم بود در اثر این شکست فاحش از دست قالیباف، خصوصاً رأی خیلی مفتضخ برای آقای منوچهر متکی (کمتر از پنج رأی، دقیق نمی دانم) به عصبانیت افتادند. حتی اینان که میرحسین موسوی را فتنه معرفی می کنند که چرا او دم از تقلب در انتخابات هشتاد و هشت زد، خودشان رأی گیری را تقلب اعلام کردند که مجلس چند هفته ی پیش محبور شد تن به شمارش دوباره ی رأی ها بدهد. حالا قالیباف برای جبران کاری که پزشکیان برای او در مجلس کرد که وی را قادر ساخت بر راست افراطی و "پاجوش ها" غلبه کند، در یک حرکت سیاسی و فریب نامزد شد تا هم خود را تست کند، هم آقای سعید جلیلی را از پاستور بازدارد و هم مخفی و یک رفتار سیاسی ماهرانه آقای مسعود پزشکیان به قدرت برساند. زیرا آقای باقر قالیباف قوه ی مقننه که خود را فردی اقتدارگرا اما مردم سالار و نواصولگرای سوم می دانم بدترین فرد در پاستور را آقای سعید جلیلی می داند که اگر با نیامدن مردم پای صندوق یا رأی پیروان راست حلقه ی مصباح ممکن است قدرت را تصاحب کند و جنگ او و قالیباف مجلس وی را از خاصیت بیندازد. چون آقای سعید جلیلی نزدیکترین فرد به قدرت سخت در کشور است و باند وی در آن نهادها پخش اند. قالیباف قصد برهم زدن بازی جلیلی را کرده است. زیرا ریاست قوه ی مقننه ی وی با رأیی که پزشکیان برایش ساخت تا مصباحیون را از قدرت گیری در مجلس دور نگه دارد، محرز است. پس زمینه سازی برای شکست سعید جلیلی برای او هدف است. اما ورود مسعود پزشکیان  به پاستور برای او ابزار. پس او وسیله و ابزار را با هم وسط ماجرا آوود. تا پاستور پزشکیانی و بهارستان قالیباف کشور را به سمت یک ائتلاف نوظهور پیش بیندازد و از آن موقعیت به بعد است که این دو، دو قدرتمند کشورداری می شوند. عبور کنم. ترفند، آنتی ترفند می خواهد که بنده آن را هرگز نمی گوید. باشد برای نهم تیر که تیر غیب شلیک که شد. اُنظُر. پاکنویس وقتش نیست.

تعریف ترفند

ترفند در منظر بنده رفتاری است از سوی تحلیلگر  برای گیج کردن طرف با هدف جای دادن یک حقیقت مهم، در لای متن.

ساده تر : تحلیلگر یک واقعیت مهم را در وسط متن خود جاسازی می کند که صراحت ورزیدن ،آن کار را نمی تواند بکند.

مکر و ماکر یک واژه ی قرآنی نیز است. اُنظُر.

 

در دیدار با آقای  مسعود پزشکیان در قم

وضعیت کشور به روایت یک مرجع تقلید قم

تأکید بر چاره ای برای برونرفت از این وضعیت

 

کاوش اُنظُر.  امروز ( ۲۶ .  ۳  . ۱۴۰۳ ) آقای  مسعود پزشکیان به شهر قم رفت و با آیت الله کریمی جهرمی (نقل است که «از مراجع تقلید قم» است) دیدار کرد.  شاید کنجکاوی کنید این آیت الله العظمی کیست. ایشان داماد شادروان آیت الله العظمی لطف الله صافی گلپایگانی اند که خود آقاصافی نیز داماد از مراجع تراز بالای ایران شادروان آیت الله العظمی سید محمد رضا گلپایگانی. آقاجهرمی کرسی تفسیر قرآن کریم و نهج البلاغه دارد. ایشان چه گفتند؟ به دید بنده که روی سخنان مکتوبش در سایت پایگاه ایشان و سایت خبربان مطالعه صورت  دادم، مواردی بسیارمهمی است که دست گذاشتند بر واقعیات تلخی که بر مردم می گذرد که کمتر آخوندی شهامت بیان آن را دارد. مثل حیرانی، وَیرانی، معیشت سخت ملت، چاره چویی برای بیرون بردن کشور از این وضعیت بد، مردم را یکسان دیدن، و بین هیچ گروه فرق ننهادن، زندگی مردم را به آسایش تبدیل کردن و کمال. بهتر است چکیده بنویسم از از سخنانش: وی گفت :

 

"در ایران امروز ما، جوانان ما دچار حیرت شده اند و برای ازدواج، برای معیشت و کار آبرومند خود حیران هستند... جوانان دچار حیرانی روح هستند و نسل حیرت زده از لحاظ اخلاقی دچار مشکل شده است... عزیزانی که در مصدر امور قرار می گیرند، باید برای حیرانی جوانان و بلکه همه ملت فکر اساسی کنند."

 

همچنین گفت : "در برخورد هایی که با قشرهای مختلف مردم داریم، عمده ی گرفتاری ها شکایت از وضع معیشت و اقتصاد خانواده هاست بکوشید که در هرحال با استفاده از کارشناسان خبره در این قسمت و حتی ارتباط دوستانه با کشورهای مختلف راه چاره ای برای برون رفت از این وضعیت پیدا کنید...  از مهمترین فرمایشات امیرالمومنین علیه السلام دانستند و فرمودند: در حدیث شریف از آن وجود مبارک آمده که الناس صنفان  : إما أخ لک فی الدین أو نظیر لک فی الخلق  پس همه ی مردم را یکسان ببینید و بین هیچ گروه فرقی نگذارید اگر می توانید خدمتی به خلق الله انجام دهید با توکل به خدا وارد میدان شوید و هرجا عرصه ی خدمت فراهم است بدون در نظر گرفتن سلایق، زندگی مردم را رو به سوی کمال و آسایش ببرید."

 

این را یاد داشته باشیم همین حرف ها را اگر یک دانشجو، یک استاد دانشگاه، یک روشنفکر دینی، یک سخنگوی سندیکایی کارگری (که سندیکا اصلاً کجا بود دهن همه را قفل و زنجیر زدند) یا یک آدم بی پناهی، یا یک حزبی و انسان اهل سیاستی، یا یک فعال در جامعه مدنی یی، بزند، به سرعت آنان را به ضد انقلاب و هزار جاهای موهوم! وصل می کنند و یا می گویند دارد نظام را تضعیف می کند و دل مردم را خالی. نظام، از هیچ کس، جز از دست خود قدرت و قدرت پرستان تضعیف نشده است. صدای خود را تا آخرین وولوم بالا بردند و تمام بلندگوهای عمومی را عین عصر فاشیستی "بنیتو موسولینی" در تصرف خود در آووردند و صدای مردم را تا بدترین حد، پایین کشیدند که حتی از حلقوم هم بیرون نزدند چه رسد به این که به تریبون عمومی دست پیدا کنند. این مرجع حرف از واقعیت زد و لااقل در همین حد دیدار (که بازتاب هم دارد) زبان قشر خاکستری شد.  هر حکومتی زبان ملتش را الکَن کند، جایش نفوذی ها را می نشاند که دمار دربار شاه از همین خطای  فاحش در آوورده شد. مرحبا به این عالم بزرگ که شهامت یاد داد به همه ی حوزه ی شهر خودشان قم. اُنظُرم.

 

فشار جناح راست بر ۵ کاندیدا

برای اجماع بر یک کاندیدا، چرا؟

کاوش اُنظُر. آقای محسن رضایی که زیر یک پارجه نوشته یی با عنوان «شورای مرکز اجماع نیروهای انقلاب» سخن می گفت، گفت باید از بین ۵ کاندیدا، "به انتخاب یک کاندیدا و استفاده از سایر نامزدها در دولت آینده" اقدام کنیم. از این حرف و حرکت آقای محسن رضایی چه پیام هایی می شود برداشت داشت؟ و خود وی چه نقشی برای خود در کشور و قدرت قائل است؟


علت اصلی تکاپوی جناح راست (که دیگر، یک رأسی نیست، چند رأسی است. یعنی لیدر پذیر نیست) این است زلزله نگارهای !! آنان که به زور، نه از روی روند دموکراتیک، خود را «پدرسالار و مادرسالار» (در عبارت صحیح تر مادرشوهر و واقعی تر کدخدا) جا زده اند، تشخیص داده اند آقای مسعود پزشکیان یه یک زلزله ی چند ریشتری این انتخابات تبدیل می شود پس باید پا در میانی کنند (همان جمع، کم، تفریق، تقسیم) و بر ۵ کاندیدا الزام دارند باید به نفع یک نفر انصراف دهند و در عوض به قول خود آقای محسن رضایی در دولت آینده ی جناح راستی استفاده شوند (همان تقسیم گوشت قدرت میان خود) این که سرانجام می توانند یا نه، فعلاً حرف این پستم نیست. معلوم است که از پیروزی پزشکیان و از دست دادن پاستوری که به اشغال مطلق دولت سیزده ای ها و فک و فامیل های آنها در آمده است، بشدت هراسیده اند. بر آنان گزارش وضعیت!! معلوم کرده است که با این وضع راست باخت خود را پیشاپیش پای صندوق مهر زد. بنده نمی خواهد بگوید چرا به این واکنش رسیدند، می خواهد بگوید صحنه ی قدرت در کشور چه صورتی دارد. کمی آنها را بشناسید.

پس یکی از محورها این است دانست این محسن رضایی کیست. مأمور است؟! یا خودکار وسط دار سیاست در ایران شده است و سوت در جیب گذاشت و سود در آن ور جیب؟

برای تتمیم بحث برمی گردم. اُنظُرم.


اُنظُر داشت می گفت : ادامه ی مطلب : آقای محسن رضایی سه لایه دارد :

لایه ی یک، لایه ی جنگ

لایه ی دو، لایه ی قدرت

لایه ی سه، لایه ی اقتصاد

لایه ی چهار، لایه ی زد و بند (همان رایزن شدن، نه البته راهزن)


بنده در بررسی به این نتیجه رسیده است که راست تا اینجای کار به این یقین رسیده است که آمدن آقای مسعود پزشکیان، از وقوع یک زلزله ی ریشتر بالا، خبر می دهد. جنب و جوش برای قول تقسیم قدرت میان پنج نامزد راست و تقاضای انصراف از تک تک آنها بر روی یکی از میان خود، بالاترین نشان از این برآووردشان است. زلزله یی که فکر می کنند دولت سیزده را از قدرت محو می کند. زیرا آنها متوجه شدند پزشکیان گفته است اگر ملت به او رو کند، وی را به پاستور برساند نشانده های دولت سیزده را که بدون سلسله مراتب اداری به بالاترین جاهای قدرت نشانده شده اند، برکنار می کند. زلزله از این نظر. و الا بنده فقط ناقل و ناقد این صف سیاسی هستم نه جانبدار و هواخواه. حالا آقای محسن رضایی:


لایه ی یک، لایه ی جنگ : در این لایه، او یک مرد میدان بود، در دفاع مقدس بود که طلایی ترین بخش عمرش را (که میانسالی است و انسان زبده ترین شهوت را در خود انباشته دارد و دائم به ارضاء و اطفای آن میل می کند) آنجا گذراند. پس او یک قهرمان از نظر جنگ و دفع دشمن بود. این حرمت برای او نزد مردم به گمانم هرگز منهدم نمی شود. و رسم میان ملت ایران  بوده است که قهرمانان ملی خود را در تاریخ طولانی اش مقاماتی قابل ستودن می دیده است.

 

لایه ی دو، لایه ی قدرت

لایه ی سه، لایه ی اقتصاد

لایه ی چهار، لایه ی زد و بند (همان رایزن شدن، نه البته راهزن)

برای ترسیمات لایه های ی بعدی برمی گردم. اُنظُرم.

 

اُنظُر و ادامه ی پستش : آقای محسن رضایی در لایه ی دو، لایه ی قدرت چگونه دیده می شود؟

 

لایه ی دو، لایه ی قدرت : توی این لایه او نه از راه مناسبات دموکراتیک بلکه از طریق اهباه به عنوان یک «متهب» از «واهب»، هبه ی قدرت گرفت و پس از کسب دستور خود به لباس شخصبی در آمد و پوشش فرماندهی را از تن کند و با نصب در مجمع تشخیص مصلحت در مقام «دبیری» جاخوش ترین فرد در سیاست شد و آنجا را پاتوق تیم ساز قدرت از طریق یارگیری نظامیان بازنشست و حتی رسمی های مأمور به خدمت، کرد. تصورش (خیالات در او قوی است) این بود وقتی گفت به لباس شخصی در می آید می تواند تمرین دموکراسی کند. اما هرگز در هیچ انتخاباتی از سوی مردم نه تنها جدی گرفته نشد بلکه مورد شماری از طنزها گردیده است. وی مشامش مشام تیزی است اما توان کنده شدن از جایی که خودش هم از آنجا سیر است ندارد چون مطمئن است غیر از دایره ی راست هیچ جریانی به او اعتماد نمی کند و نکرده است. تنها توان او شخصیتی است که از جنگ برای او باقی مانده است. وی در جنگ سوریه از فراری ترین افراد بوده است. با سرباز شهید قاسم سلیمانی در انتخابات دوم خرداد میان دو قطبی (خاتمی - ناطق) فرمان اولین عملیات سیاسی را در ستاد مشترک شان در قصر فیروزه زده بود  با رمز محمد رسول الله ص و فرمان داده بود در صبحگاه که بروید به ناطق رأی دهید و قاسم سلیمانی در مقابل رفتار حزبی اش در سپاه (که سم است برای نطامیان) در کرمان به عنوان فرمانده سپاه ثارالله استان کرمان صبحگاه برگزار کرد و در یک دست پیام عدم دخالت سپاه در حزب بازی را بلند کرد و در دستان دیگرش پیام و فرمان صادره ی وی و نمایندگی ولی... را و از همان جا گفت من با پیام امام وفادارم نه به این فرمان که سپاه را می خواهد خرج «...» کند. مضمونی نقل شد. آقای محسن رضایی اینک هم زورش همین قدر است که وقتی هوا پس معرکه نیست درجه پوش ظاهر شود. در سیاست (که محل تعارض و تضاد و خردجمعی است) او که به فرماندهی عادت کرده است، جایی برای تنفسش نیست. این مقدار هم از هبه است و وهاب بودن قدرت نسبت به او.

 

لایه ی سه، لایه ی اقتصاد

لایه ی چهار، لایه ی زد و بند (همان رایزن شدن، نه البته راهزن)

برای ترسیمات د و لایه ی بعدی برمی گردم. اُنظُرم. پاکنویس نیست.

 

   

 

دولت سایه ی سعید جلیلی

و گروه فشار سعید قاسمی

کاوش اُنظُر : اولی سعید از مشهد است ،دومی سعید از لنگرود. هر دو جبهه ای بودند. یکی بعد از جنگ تریل سوار شد و دومی تیبا ران. بیشتر می گوید اُنظُر از اینان. از سایت صاحب گزارشی خواندم که گوئیا آقای داوود دانش جعفری کارشناس اقتصادی از آقای سعید جلیلی توی تلویزیون سوال کرد : "در سال های اخیر فضایی به نام دولت در سایه ایجاد کرده بودید؛ این دولت در سایه چه بود و اعتبارات و بودجه آن چگونه تامین می شد؟" او همچینن پرسیده که آیا در دوره ی دولت سیزده هم دولت در سایه بود؟ جواب آقای سعید جلیلی این بود:

 

«دولت سایه دکان و دستگاه نیست حزب یا تشکیلات نیست بلکه یک گفتمان است و تعریف ما از دولت سایه این است که هر فردی که دل در گروی انقلاب و کشور دارد... برای حل معضلات کشور به میدان بیاید...»

 

او به زبان آمد که در دوره ی دولت سیزده "ما دولت در سایه بودیم زیرا باید به دولت کمک کنیم که ظرفیت ها را تقویت و کمبودها را نیز جبران کنیم." حتی تصریح ساخته «در موضوع اقتصادی ۱۲ پیشنهاد» را به دولت سیزده داد که توسط آن دولت «طی دو روز دستورات لازم صادر شد»

 

بنده قبلاً به درخواست آقای "دارابی استاد" دولت سایه را تعریف و تشریح کردم و نیاز به بازگفتن آن نیست. اینجا بنده می خواهد بر اساس همین نقل (اگر همین باشد، که روایت شده است، چون بنده از صدایش نشنیده ام) آقای سعید جلیلی را با چند سؤال ساده مواجه کند.

 

- چرا حاکمیت و قدرت همین فرصت تشکیل "دولت سایه" را از سایر رقیبان و احزاب منتقد دریغ کرد و فقط به خودت مجال داده است؟!

 

_ چرا خودت به عنوان کسی که اهمیت و حق تشکیل دولت سایه را واقفید، صدایت در طول این مدت برای حق دیگران جهت تشکیل آن، در نیامده است تابگویی آنان هم مانند خودت می توانند دولت سایه بسازند و آزاد عین خودت، از مزاحمت قدرت خاطرجمع باشند؟

 

- نیز می شود بفرمایید این دولت سایه را در کدام ساختمان، در چه ساعاتی، با چه کسانی، در دفتر دستک کدام جای خصوصی برگزار می کردی با آن که در تمام این مدت بر سر کار بودی با حکم نصب. آیا مردم مطمئن باشند دولت سایه را در وقت شخصی خودت و در امکانات غیردولتی برگزار می کردی؟ می توانی صراحت خرج دهی در طول مدت دولت سایه حتی از یک شمع بیت المال استفاده نکرد؟ (رفتار علوی امام علی بن علی طالب (علیها سلام) با کردار عقیلی برادرش عقیل بن ابی طالب)

 

- اگر فقط خودت از رانت قدرت برای ایجاد دولت سایه برخوردار بودی و گروه فشار موتور تریل سوار هم هرگز علیه ی خودت جولان در خیابان نداد، چگونه این تبعض را برای خودت قبول کردی؟

 

- چگونه ممکن است خودت قائل به کاری دموکراتیک و مدرن و مترقی یعنی خلق "دولت سایه" باشی ولی همه جا با گروه فشار موتور تریل و هوندا سوار پیمان و سر و سر داشتی؟ گروه فشار مگر قانون می شناسد؟

 

- به عنوان دولت سایه چند بار به قدرت فشار آوردی که به جامعه ی مدنی فشار نیاورد؟ به عنوان "دولت سایه" آیا هرگز اعتراضات مردم و همچنین اغتشاشات و تخریبگری و علاوه بر آن حمله به دو سفارت در تهران را مورد نقد یا تشریح و ارزیابی قرار داده بودی یا با آنان فالوده می خوردی؟! فکاهی.

 

- چرا برای خودت قدرت اینهمه فرق قائل است. آیا تحلیل مردم راست است که می گویند چون به یک "بیت" وصلی اینهمه آزادی عمل داری؟! خودت هم خبر داری آن بیت متصدی بررسی های داخلی بودی!

 

- می توانی آمار هم بدهی "دولت در سایه" ی چند باز از حقوق زندانیان و محکومان و از حق آزادی احزاب رقیب خودت وارد چانه زنی با قدرت حاکمیت شدی؟

 

- و نیز شما که تز دیپلماسی پیامبر خاتم (ص) را نوشتید و در مذاکرات با قدرت های خارجی پای ثابت بودید (و این کار شما البته چیزی باارزشی بود) چه میزان با "آتش به اختیارها"های تهران موافق بودی؟ حال آن خودت اهل مذاکره بودی. بنده روشن سازد از دیدم مذاکره حتماً باید چاشنی مقاومت داشته باشد و چارچوب عقلانیت. چون طرف های مذاکره ذاتاً سر مفاد قراردادها فریبکار می شوند (اصل ذاتی سیاست) بنابراین شل آمدن در میز مذاکره به قرادادهایی شبیه وثوق الدوله می انجامد و ننگین قرارهای گلستان و ترکمن چای و در بخش اعظم توافق نامه ی "برجام".

 

و آخر این که چرا شما بیشترین رفتارت را با کسی تنظیم می کنی (آقای سعید قاسمی) که کارهایی هزینه زا برای نظام می کند. برای خودت و سعید قاسمی در مسائل شرعی و تشرعات و خدمات به تهیدستان ارزش و احترام زیاد قائلم. پشت سرت اگر سمت کعبه نماز ایستی، به اکراه نماز نمی بندم بلکه به قبول وجود حدی از تقوا قبول دارم بایستم. حتی اگر نهمین رئیس جمهورت بکنند  یا نکنند باید بدانی دولت سایه فرهنگ سیاسی خاصش را دارد و چارچوب نظری ویژه. باند درست کردی با بیت المال نظام اسمش را گذاشتی  سایه!! آقای اهل تهجد و جبهه از سایه ای که برایت چتر کردند بیرون آی. که واقعاً فردی متعقد و پابند بمانی. هر آن این را هم بدان مردم را نمی شود زود پیش بینی کرد.  توهم اطرافیان چسبیده به قدرت را تفکر جا نزن. برات عیب دارد. حیفی. چون ارزشی هستی. اُنظُرم. پاکنویس نیست.

گروه فشار دو دوره تاریخ انقلاب اسلامی

پاسخ مفصلاً و تشریحاً اُنظُر ایرانی

به آقای سید صباغ دارابی

جواب اُنظُر : سلام آقای صباغ دارابی. به خاطر پروفایل شما یادم افتاده است در داخل مدرسه متوجه شده بودیم همه که پارسال موسم حج برادر روحانی شما در حج به رحمت خدا پیوست. اینک هم موسم مهم حج است بنده برای برادرتان در سالگرد درگذشتش که آخر عمری مزه ی معنوی حج را چشیده بود، مقام و درجات جنت طلب می کند و حاجیان گرانقدر سراسر جهان در حج امسال آرزوی نیل به بالاترین درکات حج، دارم. شما هم مدرسه ای محترم در این چند روایت از اتفاقات انقلاب، که بسیار مناسب و مطلع و جزئی نگری مسلط، از تاریخ آن روزها، در صدد برآمدی با بیان نظر و دیدگاه و نقد مطلب بنده و حتی احتمال بالا، برای یادکردن بیشتر از برخی اتفاق های دیگر، شناخت از تاریخ انقلاب را بیشتر و عمیق تر کنید، تشکر تام دارم. محفوظ باشید. شما به یک عبارت تاریخ آن را به دو دوره تقسیم کرده اید که بنده این تقسیم بندی شما را کاملاً درست و منطقی و قابل بررسی های پرژرفا می داند:

 

دوره ی اول: از ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ تا ۱۴خرداد ۱۳۶۸ ؛

دوره ی دوم: از همین روز پس از رحلت، تا الان ۲۹ خرداد ۱۴۰۳؛

 

که بنده از همین نقطه، جواب ها را بر سر موضوع گروه های فشار، به شکل روایت به روایت شروع می کند:

 

روایت اول : امروز ۲۹ خرداد است، پس یکی از بدترین فشار گروه فشار مذهبی "مؤسسه ی در راه حق" (بعدها اسم این  مؤسسه تغییر نام یافت و خود از گوگل بخواهید اسم جدید ا) را فاش (البته باز) کنم که در آن یکی از نفرهای اول و ایده پرداز، آقای شادروان آیت الله محمدتقی مصباح یزدی بود. البته نام اصلی این عالم دینی و فیلسوف قوی حوزه، آیت الله "محمد تقی‌ گیوه چی" بوده است ولی اسم فامیلی پسوند مستعار "مصباح" را برای خود بر گزیده بود که در لفط و لغت، معانی قشنگ و ارزشی یی دارد مانند: (چراغ، سراج، فانوس، مِشکات) برای روح درگذشته ی آن روحانی که در نقش خود جلودار بود و بی باک از فهمش از اسلام پرده بر می داشت آرزوی رحمت و مغفرت می کنم. آقای  صباغ دارابی حالا اما با این یاد، پس یاد یک شخصیت شایسته است ذکر شود، شادروان علی شریعتی که نخستین تئوریسن انقلاب بود که آماج گروه فشار در حوزه ی علمیه ی شهر محل درس و بحث برادر سیدتان شادروان حجت اسلام صباغ دارابی در قم قرار گرفت. آن گروه فشار آنقدر سرسام آور از پول بیت المال حتی با جمع آوری پول های اعانه ی شرعی، هزینه کردند تا در چاپ های میلیونی شبنامه ها علیه ی دکتر علی شریعتی چاپ، و مخفیانه در سراسر ایران توزیع کنند تا فشار آورند تفکر این متفکر از ساختار کشور محو شود. کی؟ همان آغاز پیروزی انقلاب که جای تفرقه اندازی نبود، یک تبعیض بزرگ وحشتناک هم خود نظام مرتکب شد و آن این بود در اثر فشار گروه فشار حوزه (شامل برخی طلبه ها و برخی علمای شاخص آن شهر قم و آن مؤسسه ی ویژه خوار !!) سعی شد شریعتی زُدایی شود. مثلاً هم او و هم حجت اسلام حاج آقا سید مصطفی خمینی هر دو نقل است توسط عوامل ساواک کشته شدند به فاصله ی اندک در همان سال که سال فضای باز شاه !!! هم بود. شریعتی که به تازگی به لندن هجرت کرده بود و حاج آقا سید مصطفی هم در نجف پیش پدر مقیم بود. اما نظام جمهوری اسلامی ایران برای دومی لفظ شهید تصویب کرد که در نهضت هم شهیدش می خواندند و برای اولی نه. بنده البته بر اساس اعتقاداتم علی شریعتی را شادروان می دانم و از بکارگیری لفظ شهید (که عده ای از پیروان و یا علاقه مندان او بکار می گیرند) عمداً خودداری می کنم که وی را هم در زمان نهضت معلم شهید می خواندند. در ایران هم، قاعده حکمفرما نیست، به صورت ذوقی برخی از افراد را پس از مردن، شهید می نامند. تازه ترین رفتار تعجب آور همین آنچه در سی اردیبهشت اخیر در جلوی چشم ملت گذشت، است که پیام رسمی این بوده «خبر تلخِ درگذشتِ شهادت گونه ی ... را دریافت کردم». اما بعد فشارهای جو روانی که گروه فشار رویاندند در سطوح بالا، کم کم لفظ «شهادت گونه» تغییر وجه داد که جامعه اینک از چنین نامی شوکه است. (بخشی واقعاً متأثرانه و متألمانه از لفظ «شهید» استفاده می کنند و حتی پا از حد فراتر برده، و با ماشین تبلیغاتی سازمان سیما شروع کردند چاپلوسانه از یک فرد اجرایی دچار ضعف ها و کارکردهای بشدت قابل انتقاد (و البته با پرونده عملکردهای عدیده ی طولانی در مصادر کشور که جایی برررسی و تفسیر توسط پژوهشگران تاریخ انقلاب دارد) موجودی قدسی و حتی «آسمانی» ساختن و در مصرف بیت المال زیاده روی نمودن. عبور کنم و بخشی هم واقعاً از چنین اطلاقی به هر مردنی روی هر کسی پرهیز می کنند. مثلاً آقای آیت الله العظمی سیستانی در پیامش لفظ شهید نیاوورد و بسیاری در جامعه چنین مردن هایی را شهید اطلاق نمی کنند) منظور بنده این است فشار همیشه در میان انقلاب اسلامی نقش دارد. از طرز درگذشت مشکوک علی شریعتی گرفته تا درگذشت مشکوک حاج آقا سید مصطفی خمینی هر دو در سال ۵۶ با دخالت مرموز و نامرئی احتمالی ساواک تا همین قضیه ی تازه که خود مردم دقیقاً آن را دارند پیش چشم خود لمس می کنند. اگر مرگ مشکوک توسط ساواک می تواند ملاکی برای شهادت کسی باشد (که باید هم باشد) پس چرا میان دو مرگ مشکوک مساوی علی شریعتی و حجت اسلام حاج آقا سید مصطفی خمینی، نظام فرق گذاشت؟! و باقی مثال ها. روشن سازم بنده هرگز منظورم این نیست که شریعتی را شهید صدا بزنند. نه، فشار را خواستم شاهد مثال کنم. گروه فشاری که از یک سو نمی گذارند نظام از تفکر شریعتی حتی حرف بزند و از سمت دیگر رفتاری را با عادی ترین افراد حکومت می کنند که مردم به هاج و واج می افتند. تصریحاً بگویم که با شهید اعلام کردن هیچ کسی در تاریخ انقلاب اسلامی، در خودم احساس بدی ندارم، ولی تبعیض آشکار بر سر این مسئله، هر انسان دارای شعور و حقیقت گرایی را اگر نگران نکند (که می کند) لااقل با سؤال و ابهام مواجه می کند. حتی در این انقلاب به خطر خشکه سری عده ای، بر سرِ شهید نامیدن انسان های مبارزی که به دست جلادان شاه اتفاق افتاد، امتناع و استنکاف است و بنیاد شهید، در کمال شرمساری شده محلی برای شهید خودی و شهید غیرخودی. خدایی که عادل است از این تبعض نمی گذرد. و درد بالاتر، در کشور با کسانی که در دفاع مقدس به درجه ی رفیع و معنوی شهادت رسیدند که واقعاً شهید مقدس و اصیل به آنان اطلاق می شود، رفتاری تبعیض آمیز کردند. شهدایی را عزیز داشتند (که شایسته هم همین است زیرا عزیزتر و بلند ُاز شهید دفاع مقدس نزد خدای بلندمرتبه، کیست؟) اما بر بعضی از شهرهای کشور، شهدای جنگ عراق علیه ی  ایران چنین نکردند. پس فشار و گروه فشار، رفتارشان بشدت بر چهره ی نظام سیاسی ایران آفت و برفک انداخته است. این ور و آن ور ندارد. به شهیدان مبارزه با شاه، به شهیدان دفاع مقدس، به شهیدان ترور که توسط سه سازمان  فرقان، منافقین خلق،  موساد اسرائیل ترور شدند، به به شهیدان سلامت در عصر وحشت کرونا که با بالاترین شهامت وسط میدان پزشکی و پرستاری شب و روز زحمت و مرارت و رنج و تعب کشیده بودند، درود می فرستم و بر روح پرفتوح آنان یادباد می گویم.

 

روایت دوم : آقای صباغ دارابی عضو گرامی مدرسه شما در بحث مهم خود، میان معرفی آقای میرحسین موسوی برای وزیر خارجه شدن و مخالفت آیت در مجلس و سپس ترور و شهادتش، پیوند و ربط قائل شده اید. بنده از جزئیات علت مخالفت شهید سید حسن آیت با پست وزرات آقای میرحسین موسوی چندان اطلاعی ندارم، علمم در این مورد کم حتی هیچ است، و خوشحال شدم شما این پرده را بالا زدید، حتی اگر بینش شما در این مورد واقعیت باشد یا نباشد، نفس عمل علمی و سیاسی شما، مهم بوده است. شخصاً خوشحال شدم ورقی را ورق زدید. اما بنده تاریخ عضو "حزب زحمتکشان ملت ایران" را از بر هستم. هم تمام جزئیات سرگذشت آقای مظفر بقایی رهبر آن را خوانده ام (سی سال پیش) و هم از زاویه یی که او با آیت پیدا کرده بود مطلع ام. و شما حتماً بلدید که شهید سید حسن آیت (که بنده یکی از مهترین کتاب های وی در تحلیل تاریخ معاصر را خوانده و در خانه ام دارم) عضو رسمی و قدیمی حزب زحمتکشان ملت ایران بود و از آنجا با ختلاف با مظفر بقایی (کلاه شاپو پوش) و باقی اعضای مرموز، جدا و به حزب «جمهوری اسلامی» پیوسته بود که یکی از عالی ترین و سیاستمدارترین مقام سیاسی انقلاب شهید آیت الله دکتر بهشتی آن را بنا نهاده بود. عبور کنم، ترورش را حالا جستجو فرمایند هر کس خواست عمیق تر سر در آورد که به کی و کدام حزب نسبت می دهند. اُنظُرِ ایرانی.

 

روایت ها را در چند قسمت دیگر پس از تهیه ادامه می دهم و بر می گردم. از حضرتعالی خیلی تشکر می شود که باب این بحث را باز کردید. و بنده هم روی تک تک شماره های عبارت های شما متمرکز می شود تا به اصل موضوع ات پرداخته شود.

یک پیام فراگیر از اُنظُرِ ایرانی:

هر گاه هر عضو محترمی در متن یا پاسخ یا نظر خود به جای پرداختن به متن و دیدگاه بنده، به خود بنده نسبت دهد، از همان لحظه به بعد فقط خواننده ی نوشته هایش می شوم. زیرا با این کار، قاعده ی بازی منطقی بحث را (که لازمه اش جدیت و چالش است) با نسبت دادن های مکرر به بنده از طریق بکارگیری الفاظ خاص! دستخوش تغییر می کند. روشن سازم: همه ی کسانی که به بنده هر نسبتی می دهند آزاد آزادند و مخیّر و از این لحظ هیچ نگرانی یی برایم نیست.  در عوض بنده برای تمامی آنها احترام و جایگاه قائلم و بدیشان سلام و سلامتی می فرستم هر چند خود باعث می شوند، مباحثه ی بنده با خودشان لغو شود.  لذا بنده به تمام نوشته هایی که در سر دارم در داخل مدرسه، تفسیر و تحلیل و یا تدوین و منشتر کنم بدون حتی نیم سانت عقب نشینی و بدون حتی یک ثانیه واهمه از هیج تهدید و الفاظی که بکار می بندند، ادامه می دهم. برای تمامشان بهترین درودها و بالاترین احترامات را می فرستم. مدرسه داخلش جای نوشتن است.  چه تدوین، چه نظر، چه نقد، چه چالش. با تشکر فراوان به همگان. اُنظُرِ ایرانی

تفسیری فقهی افغان

از تراوشات نو و مطالعات دینی اُنظُر : هر شریعت دینی ممکن است روزی به خاطر تفسیر فقیهان آن شریعت و فرقه و مذهب وارد قدرت و سیاست و حکومت شود زیرا دین در نگاه جامع، (نه یک سو نگر) به سرنوشت بشر و دخالت فقه در اداره و سامان مردم و جامعه چشم دوخته است. در افغانستان یک نمونه از این تفقه دیده می شود. حزب جنجگو / دولتمرد "طالبان" به قول خودشان (طالب ها یا طلبه ها) سه سالی بیشتر است که با غلبه ی جنگی بر جناح حاکم و ائتلافی قبلی آن کشور، قدرت را بدون برگزاری انتخابات یا رجوع به رأی تصاحب کرد. احتمال فکری آن فرقه رأی مردم جایی در امارت اسلامی ندارد. به آن کشور فعلاً «دولت سرپرست» می گویند. حاکم آن یک فقیه است به اسم «ملا هبت الله آخند زاده" که از دوره ی ماقبل حکومت این گروه در افغانستان با رهبری فقیه دیگر به اسم «ملامحمد عمر» (از کشته شدگان جنگ آمریکا که در آن کشور از وی با نام «شهید» یاد می شود، کما این که شهید آیت الله عبدالعلی مزاری چهره ی برجسته ی جهادی از شیعه نیز در فرهنگ سیاسی و مدهبی این کشور "شهید" نامیده می شود) تبعیت دارد که توسط حمله ی نظامی آمریکا به آنجا فروپاشید. مدتی دولت های دست نشانده ی غرب، کشور را در دست داشت که با جنگ داخلی خونین، مجدد قدرت در ید مطلق "طالبان" افتاد که کشور را مثل دوره ی عصر «ملامحمد عمر» بر پایه ی شریعت اداره می کند. خودشان اسم آن را گذاشته اند : «امارت اسلامی» یعنی یک «امیر» (امر دهنده ی شرعی) که وی را «امیر مؤمنین» می نامند، در سلسله مراتب هرمی قدرت، بر همه فرمان می راند و بر تمام ولایات (که بیش از ۳۴ ولایت دارد و چندین زیرمجموعه ی ولایت که ولسوالی نامیده می شود عین فرمانداری در ایران، که البته در ابران فقط اسمشان فرماندار است ولی مسلوب الاختیارند) احاطه ی شرعی و سیاسی دارد.

 

این گروه حاکم، فعلاً قدرت بلامنازعه ی افغانستان است که مقداری زیاد طرز تفکر خودشان برای اقتضائات زمانه را تغییر دادند و از آن نگرش تند حکومت اولشان بر افغانستان دست کشیدند. اما ته مانده ی فکری و رسوب شده ی هیچ گروه مذهبی، بآسانی پاک نمی شود. خصوصاً در مذهب برخی از احکام قطعی خداوند است که نمی شود با آن شوخی کرد و یا در افتاد و یا معطلش ساخت. "طالبان" (یعنی مجموعه ای از شبکه ی طلبه های حوزه های علمیه ی این فرقه در بلاد افغانستان و شرق پاکستان) حاکم الان بر افغانستان، کشور را با دید شریعت محوری اداره می کند. مثلاً طبق قاعده ی شرعی طالبان: «زنان افغان حق ندارند بدون همراهی مردی مَحرم، مسافت های طولانی را بپیمایند، با هواپیما سفر کنند و یا وارد ساختمان ها و اماکن دولتی شوند.» رعایت این دستور شرعی در دایره ی "حکومت امارت اسلامی" و جامعه ی عمومی در تمام کشور اجباری شده، و وجود قیّم و سرپرست برای زنان در ملاء عام، امری لازم الاجرا اعلام شده است. دید بنده در این مقاله ام صرفاً دیدی تبیینی بوده و می خواسته نشان دهد شریعت چگونه، گاه به دستاویزی جهت فقیه فرقه ها، به تنزل یا ترقی کشانده شده است و سر آن نزاع یا سازگاری و یا تفرق فقیهی جدید (فرقه سازی از درون فرقه) ایجاد شده است. اُنظُر.

جامعه ی بی سئوال را
جامعه یی بی جواب بار می آورند!

کاوش اُنظُر : نکاتی که باید روی فروش نفت و مسئله ی انتقال مسالمت آمیز قدرت فکر کرد. قدرت و حاکمیت (چه از سر طبیعت بازی قانونی سیاسی، چه از روی ناچاری بازیگردانی صوری که بعید نمی نماید) با سماحت و رفتار خوب و عقلانی این بار شورای نگهبان (که از دیرزمان نشان داده است در طول عمرش، نگهبان ترین جایی برای حراست از اندوخته های بشدت پایین و تهیدستانه ی جناح راست است) قبول کرده است فعلاً دو فکر برای رفتن به پاستور با هم رقابت کنند؛ پنج نامزد از جناح "راست" و یک نامزد از جناح "چپ مذهبی" ولی مورد حمایت حزب های اصلاح طلب. اما خبرهایی که حداقل بنده مطالعه می کند، تقریباً نشان می دهد قدرت و حاکمیت (البته زیردستان و گُر گرفته های نوین راست) تشویش گرفته اند. وقتی چنین حالتی بر قدرت و حاکمیت وارد شود، رقابت از شکل قواره ی آن، به سمت میدانداری چهره های "تار" تنیده در حفره ها، تغییر جهت می دهد. بنده این تارها را بری تاری کردن فضا، همین حالا دارد احتمال می دهد. بهترین رفتار در برابر تارها و تار کردن ها، فقط این است قصد آنان را در جا خواند و هرگز در مسیر سناریوهای پله پله ی تارها نیفتاد. قدرت و حاکمیت (مجبوراً / اختیاراً) به خاطر نیاز در محیط بین الملل، از پیروزی یک «اکسیر» برای رسوب زدایی عنصرهایی که سد راه روابط ایران با جهان شده است، خود را مهیا نگه داشته است. اما نگرانی زیرپایه های قدرت و حاکمیت، چنین میلی را ندارند و احتمال این وجود دارد مسیر را تا جمعه ی بعد و حتی شاید شاید شاید پس از جمعه!! تار و تیره کنند. به سئوالم برگردم آیا باید روی مسئله ی انتقال مسالمت آمیز قدرت فکر کرد؟! روشن سازم همه به رقابت نامزدها با هر درجه از شدت و حدّت، باید مدد دهند تا با بهترین حضور آزاد مردم، به نهم تیر رسد. فاز سرویس های مخرب جوخه ای !! منطقه را نباید از قلم انداخت. عبور کنم.

 

این روزها بنده می بیند روی فروش نفت خیلی مانور و جولان داده می شود و آن را بخشی از عملکرد و عقل و درایت و حضور جهانی ایران در اقتصاد بین الملل، علیرغم تحریم (که از جنگ بدتر است) که حاکم است، جلوه می دهند. اما چرا اینان یادشان رفته است سند بالا دستی و قانون نانوشته ی چشم انداز و حتی فرمان های حاکمیتی، منع داشته است که ایران به خام فروشی نفت روی بیاورد. به نظر اهل مطالعه و تیزبینان این جز این است اینان بطور ناخواسته دارند اعتراف می کنند بن بست تحریم چنان شکننده است، که آنان را ناچار کرده است با روش دور زدن تحریم نفت خام بفروشند که دلار به دست بیاورند. (یعن همان شب و مخفی و با اسکورت قایق ها نفت را به فروش ارزات رسانیدن) چگونه می شود افتخار کرد برای تحریم، و فکری راهبردی نکرد و حتی سند بالادستی را نادیده گرفت و نفت را بدون شفافیت فروخت و حتی گاه به ارتش چین!!! داد نه به اقتصاد آنجا. این کار و سماجت سر سرنوشت کشور و بی توجهی به معشیت مردم، شکاف فرادستان قدرت را با فرودستان جامعه افزایش می دهد و بطور بالقوه به تعبیر مرسوم ادبیات سیاسی جهانی «لشگر گرسنگان» پدید می آورد که روزی هر آن، محتمل است در برابر قدرت کشورهای خود قد علَم کنند و آن گاه سرکوب گرسنگان، کاری بشدت ریسک پذیر است و سرزنش زا. ایران مردمش بر حسب خلق و خو، مردمانی پرسشگرند. جواب می خواهند. بر جامعه ی پرسشگر، بآسانی نمی شود تا آخر حکومت کرد و سرپوش گذشت و در رفت، آن جامعه ی بی سئوالو  راکد است که آن را جامعه یی بی جواب بار می آورند! عبور کنم. اُنظُر.

کشور در اختیار کی یا کیا بود؟

کاوش اُنظُر : از نظر عامه کشور با سه چارچوب مورد توجه (یا گردآوری ، یا داوری) قرار می گیرد: صدرات کشور، مدیریت کشور، احزاب کشور. بنده روی دومی می خواهد کاوشی ارائه دهد، یعنی دولت ها، چون اطلاعات بنده از اخبار احزاب، کم است و به موضوع اول هم تمایلی برای ورود ندارم. از این لحاظ می خواهم قدرت را در چرخش میان دولت ها (کابینه ها) مورد توجه قرار دهم. زیرا مهترین شاخص ها برای گردآوری یا حتی داوری، در بخش قوه ی اجرایی هر کشور صورت می گیرد. پس کشور دست کی و کیا بود؟ این مسئله یی مهم برای روز و روزگار ایران است.

 

منهای دولت شادروان بازرگان که دولت موقت برای دوره ی گذار و انتقال بود و جمعی مشهور از ملیون و مذهبیون (که ورودی به آن نمی کنم)، سایر دولت های انقلاب اسلامی، یا به تفکر راست بر می گشت، یا به تفکر چپ. جامعه به لحاظ حسی و عقلی، نسبت به نزدیکترین دولت به زمان حال دقت می ورزد، نه به زمان ماضی. لذا هر چه از سالهای اولیه به سالهای حال حاضر می رسیم مردم آن را بیشتر لمس می کنند زیرا با آن دست و پنجه نرم می نمایند.

 

دولت آقای میرحسین موسوی از خامنه تبریز : گرایش چپ مذهبی با نگرش سوسیالیستی یعنی توزیع عدالت میان عامه. این دولت ترکیبی از نیروهای چپ و راست و چهره های بی طرف بود. غلبه با چپ. یعنی رأس کابینه تفکر چپ داشت.

 

دولت آقای  شادروان حجت اسلام هاشمی از رفسنجان : گرایش میانه ی مذهبی با نگرش لیرالیستی. یعنی توزیع فرصت آزاد به پولدار و سرمایه دار. این دولت نیز ترکیبی از نیروهای چپ و راست و میانه و چهره های بی طرف بود. غلبه با راست. یعنی رأس کابینه، تفکر راست میانه داشت.

 

دولت آقای حجت اسلام سید محمد خاتمی از اردکان : گرایش چپ اصلاح طلب با نگرش دموکراتیک. یعنی توزیع آزادی به همگان و اقتصاد ترکیبی. این دولت نیز ترکیبی از نیروهای چپ و راست و میانه و چهره های بی طرف بود. غلبه با اصلاح طلب. یعنی رأس کابینه، تفکر اصلاح طلب داشت. (اصلاح طلب یعنی آوردن فکر مدرن جهانی به جای ماندن در تفکر چپ مذهبی یا راست سنتی)

 

دولت آقای محمود احمدی نژاد از گرمسار : گرایش راست افراطی با نگرش پوپولیستی (کار توده واری). یعنی توزیع پول و سهم به محرومان و اقتصاد دستوری. این دولت شکل یافته ی یکدست راست بود با چهره های تندرو بود. غلبه با راست افراطی. یعنی رأس کابینه، تفکر خشونت طلب و افشاگر داشت.

 

دولت آقای حجت اسلام حسن روحانی از سرخه ی سمنان : گرایش راست مدرن با نگرش غربگرایی تعاملی (معامله و سود سرمایه گذاری). یعنی توزیع فرصت بین پولدارها برای گشایش اقتصاد. این دولت ترکیبی از راست میانه و چهره های غربگرا بود. غلبه با راست مدرن. یعنی رأس کابینه، تفکر سازش با آمریکا داشت.

 

تا اینجا یعنی تا مرداد ۱۴۰۰ پنج نوع دولت و با پنج نوع تفکر و گرایش و نگرش جدا از هم کشور را اداره و مدیریت کرد. که در باره ی همه ی آنها می شود با آمار و ارقام و تحلیل داوری یا گردآوری کرد. کار بنده گردآوری است و از داوری پرهیز می کنم. چکیده این که : کشور تا الان میان همه ی تفکرهای حامی و درون نظام و تابع نظام شکل گرفت و اگر کشور پیشرفت کرد به دست همین پنج تفکر بود و یا اگر پسرفت کرد و ضعف چیره شد باز هم ناشی از همین پنج تفکر بود. بنابراین نامزدهای شش گانه (پنج نفر از شاخه های چندگونه ی راست مورد حمایت محافل مختلف و یک نفر از جناح چپ مذهبی مورد حمایت تمام حزب های اصلاح طلب) به لحاظ جامعه شناسی سیاسی می توانند بر گذشته نقد یا ابرام وارد کنند و تفکر جدید خود را اعلام کنند که چگونه دولتی می خواهند بسازند گرایش و نگرش دولت شان چسیت. این به پس از مراسم تنفیذ در مرداد امسال بر می گردد که  پیروز انتخابات، چه نوع کابینه ای می خواهد بسازد. که گردآوری آن به زمان تشکیل دولت موکول می شود.

 

اما در این میان نزدیکترین دولت به زمان حال، دولت سیزده است که در شرائط ویژه به بستر قدرت راه یافت، یعنی با حذف عمدی نامزدهای رقیب، یک انتخابات فرمایشی درون جناحی صوری!!. اما نگاه کلی به این دولت فعلی که رأس آن در میان نیست و در سی اردیبهشت در مسیر بازگشت درگذشت:

 

دولت آقای شادروان حجت اسلام سید ابراهیم رئیسی از نوغان مشهد : گرایش ولایی (مطیع محض) با نگرش روزآمدی (هر بار رفتار مصلحتی با جامعه و جهان). یعنی توزیع کالا بین محرومان برای حامی پروری برای نظام. این ،خالصی از راست تازه کار بود. غلبه با راست ولایی مطیع تام. یعنی رأس کابینه، تفکر نگاه به امر بیت داشت.

 

گردآوری نهایی این پست: زمان برگزاری انتخابات ها معمولاً کشور زیر آماج حرف های نامزدها قرار می گیرد. نقد و بیان در جامعه، روان می شود. هر کس برای گرفتن رأی از مردم، موقعیت شناس می شود که برای محبوبیت در دل ملت، به کدام دولت حمله کند که ببرد. یا از کدام دولت دم بزند، که نبازد. شش نامزد تا جایی که بنده مطالعه کردم خود را چنین (عامدانه / دستورانه) چینش کردند: به ترتیب الفبای نامزدها:

 

آقای مسعود پزشکیان از مهاباد و تبریز: خود را به دولت سید محمد خاتمی پیوند می زند. به دولت سیزده گه گاه حمله می کند.

 

مصطفی پور محمدی از قم و رفسنجان: خود را از پیوند با دولت ها پنهان می کند. به دولت سیزده صریح و تلویح حمله می کند.

 

سعید جلیلی از مشهد: خود را به هیچ دولتی پیوند نمی زند. زبردستانه دولت سیزده را تحقیر می کند و دفاع ظاهری هم از آن دولت نمی کند.

 

علیرضا زاکانی از تهران: خود را شورمستانه به دولت سیزده پیوند می زند. به دولت حسن روحانی بی وقفه حمله می کند که پزشکیان را با این روش ادامه می او معرفی کند.

 

سید امیرحسین قاضی زاده هاشمی از مشهد: خود را ارادتمندانه به دولت سیزده پیوند می زند. به دولت حسن روحانی  زیر زیری حمله می کند.

 

محمدباقر قالیباف از طرقیه ی مشهد: خود را در پیوند با دولت ها مخفی می کند. به دولت سیزده با زبان اشاره حمله می کند.

 

روشن سازم بنده در مورد پیوند با حمله ی شش نامزد، بی طرف هستم و داوری نمی کنم. فقط ارزیابی ام را نقل نمودم.  به پرسش بر می گردم: کشور در اختیار کی یا کیا بود؟ در اختیار هر شش تفکر. این که نقص گردن کیست، باید خود واقف شد که کارکردهای این شش تفکر (که رأس دولت نشستند) چه می گوید. عبور کنم. پاکنویس نیست. اُنظُر

صف آرایی نامزدها چه رنگی گرفته؟

کاوش اُنظُر : از یک سو نامزدهای خامس (پنج تایی) جناح راست مشهور به اصولگرایان در برابر یک نامزد از جناح چپ مذهبی مورد حمایت حزب های اصلاح طلب، به یمن تمهیدات سازمان سیما و صدا با سبک و سلایق خودشان دست به روشن سازی های مردم می زنند، تا رأی آنان را به سبد خود بریزند. این یک عرف است و تمام دنیایی که صندوق انتخابات دارند، شیوه و روشی رایج محسوب می شود. از سوی دیگر تریبون های امام جمعه ها وولومش باز باز است (بسته نمی شود!!) تا در خطبه های دوتایی مردم را هدایت کنند به "راه راست"! مثلاً همین حجت اسلام آقای رسول فلاحتی در نماز جمعه ی دیروز یکم تیر رشت، به نمازگزاران خودش با اطمینان و قطعی گفته است :

 

«آنها [یعنی مردم] هوشمندانه» کسی را که «از رهبری اطاعت محض داشته باشد انتخاب خواهند کرد.»

 

او حتی فعل امر یا حال ساده هم بکار نبرد، که نوعی خواهش یا درخواست یا توصیه یا دستور یا جمله ی خبری حساب آید، بلکه از فعل "آینده" استفاده کرده که با افعال کمکی (خواهم، خواهی، خواهد = خواهیم، خواهید، خواهند به همراه ماضی ساده) ساخته می شود. حالا این نامزد مورد نظرش کیست که به قولش "اطاعت محض" دارد، بماند. او گمان می کند سیاست محل دستور از یک سو و اطاعت بی چون و چرا از سوی دیگر است. احتمالاً انقلاب اسلامی را با عصر شاهنشاهی، اشتباهی جا زده است. بنده عبور کند، که ادبیات سیاسی چاپلوسی امام جمعه ها به تقلید از عربستان سعودی ها (البته نه همه ی آنها، بلکه نون خورها) مگر می تواند جز این باشد؟! غصه ی نون و برکناری را می خورند که زبان از ادبیات عصر علوی می کِشند و زبان شاهنشاهی باز می گشایند که چهارشاهی بیشتر به جیب بزنند!! سیاست محل «شاوِرهم فى الامر» است، حتی از سر استحباب، سپس نیاز اگر شد «عَزمْتَ» است از سر عزم و راسخیت. حتی برای پیامبر خاتم (ص) که اسوه ی حسنه بوده است و دارای تمام مکارم اخلاق. رسولی که فضایل علم و عمل را یکجا و بدون افت و خیزها داشته است. سلام خدا و خلق خدا بر او بادا.


اما بخش اول نوشته ام : صف آرایی نامزدها چه رنگی گرفته؟

 

کاوش اُنظُر : روی سه نامزد بحث می کنم. چون بقیه هیچ ضرورتی ندارد به آنها بپردازم. به هر حال مجاز به رقابت شدند و بنده تعرض به هیچ شش نامزد نمی برم. زیرا اصل رقابت آزاد یعنی دادن فرصت مساوی و برابر و بدون تبعیض به هر شش نامزد. اما چون سه گانه ی صف آرایی (که یکی از چند احتمال فرضی قبلی ام بوده است) به هر صورت رخ داده است و اهل فن دقیقاً صحنه را می فهمند، بنده فقط به سه نامزد می پردازم:

کاوش اُنظُر : بنده برآووردم تا اینجای کار این است جو به سمت سه صف آرایی جدی با سه نوع دو قطبی فعال در حال پیشروی است. چگونه؟ با این ترسیماتی که از این سه صف + سه دو قطبی ارائه می کنم: میان آقایان به الفبا : مسعود پزشکیان، سعید جلیلی، محمد باقر قالیباف:
 

دو قطبی مسعود پزشکیان / باقر قالیباف
دو قطبی مسعود پزشکیان / سعید جلیلی
دو قطبی سعید جلیلی / باقر قالیباف


ترسیم: دو قطبی مسعود پزشکیان / باقر قالیباف : این دو با یک رویکرد سازنده، خود را به مصاف هم نمی اندازند. هر دو خردمندانه نسبت به هم رفتار دارند. دو قطبی این دو با مدنی ترین رفتار در حال پیشروی است. این دو قطبی در عین جدی بودن دیدگاه دو طرف، با بالاترین کنش اخلاقی ممدوح و قانونی ترین رقابت سالم شکاف فعالی را باز کرده است که در علم جامعه شناسی سیاسی، از شکاف های مؤثر  و مدنی است. زیرا دو فکر و رویکرد عقلانی و سیاسی را با چند وجه اختلاف در سیاستگذاری به مصاف هم می کشاند و تولید مشارکت و رأی می کند.

ترسیم: دو قطبی مسعود پزشکیان / سعید جلیلی :

خود این دو نامزد در کمال تأنی به هم نمی پرند. چون آقای سعید جلیلی در اساس اطمینان دارد (می پندارد، پندار در سر می پروراند) که آن سخن «جمع شوید» «یک رئیس جمهور ... انتخاب کنید» را به نفع خود و "گرا"یی جهت بسیج رأی خود برداشت می کند لذا با این تضمین خیال می کند به رقیب نتازد ارجحیت دارد. وی تقریباً یقین دارد پایگاه "رأی" ثابت جناح راست که توسط مذهبیون مساجد، پایگاه های مقاومت، حوزه، نهادهای انقلابی و نقاط محروم و متشرعین مال اوست. لذا وقتش را تماماً صرف بیان افکار و ایده ها و کارکردهای دولت سایه اش می کند. آقای مسعود پزشکیان هم این را متوجه شده است که آقای سعید جلیلی روی یک خط ترسیم شده دارد گام می گذارد. لذا او نیز در گفتارش به وی نمی تازد. اما دو قطبی مسعود پزشکیان / سعید جلیلی کجاست؟ در درون جامعه میان دو جناح راست و چپ که تضاد دیرینه و اغلب دوستانه با هم دارند. این قطبی میان دو نامزد، مدنی و مدرن و مذهبی و متشرعانه رعایت می شود اما چون حامیان از تمایل رأی مردم باخبر شدند، بدرفتارهای عملی و عصبانیت های گفتاری خود را نسبت به پزشکیان تشدید کردند و گمان می کنند هر چه این کار سلبی تبلیغی خود را تموّج (موج دار) کنند، مثمرتر است. چه کسی مأمور این کار شده است؟ در صحنه: آقای ع.ز ولی در بیرون چهره های تار که رخنه در حفره های قدرت دارند. آنان فرمان دادند به تخریب. اما خود آقای سعید جلیلی اخلاق این رفتار را ندارد. چرا آقای ع.ز (با خط گیری از فرمان چهره های تار رخنه کرده در حفره های قدرت) تلاش دارد آقای پزشکیان را به جای اتصال تفکراتی به حجت اسلام آقای سید محمد خاتمی، عمداً به حجت اسلام آقای حسن روحانی پیوند و جوش می زند؟ دو علت از دید بنده: یک: برآوورد کردند پیوند زدن وی به آقای خاتمی نه تنها وی را تضعیف نمی کند بلکه امتیازاتش را میان خاکستری ها بالاتر می برد. دو : یقین کردند پیوند زدن وی به آقای روحانی شدیداً به اعتبارش صدمه می زند زیرا از آن دولت این خصلت در ذهنیت باقی مانده است مردم را در وسط کارهای مهم تنها می گذاشته است. البته چنین رفتاری از سوی آقای ع.ز (که مأمور است نه نامزد) با پزشکیان خوشایند شخص آقای سعید جلیلی نیست. او از این کار ابا می کند و خسارت علیه ی خود می داند. گمان آقای ع.ز این است چون خیلی مُفت، از دولت سیزده به خاطر انصراف آن سالش به نفع نامزد دلخواه قدرت! پست بامزه ی شهرداری تهران را تصاحب کرد، اینک اگر آقای سعید جلیلی مثلاً ببرد وی را رایگان معاون اولش می کند. رفتاری سوداگرانه تر از این، در سیاست پیدا نشده است.


ترسیم دو قطبی سعید جلیلی / باقر قالیباف :

میان این دو از درون پایگاه اجتماعی "رأی" ثابت و متغیر در جناح راست نوعی رقابت و دو قطبی نانوشته برپاست. همدیگر را ضایع نمی کنند. به هم نمی تازند. اما مخفی و با زبان اشاره خط همدیگر را متمایز از همدیگر نشان می دهند. آقای قالیباف خود را کارکردگرا و آقای  سعید جلیلی خود را ساختارگرا نشان می دهد. اولی با زبان و صورتی که به خنده آن را در رخ خود آمیخته می کند تا قاطعیت اجرایی اش را نزد مردم، باورپذیر سازد، قول می دهد فردی اجرایی و با قوت است. دومی اما می کوشد خود را برنامه ریز نشان دهد که مردم باور کنند سازماندهی نیرو و عقل کل در ید قدرت اوست. قالیباف این دوره دارد به دید بنده "شناور" نقش ایفا می کند. با شنای «مُرده». نوعی از شنا که طرف مقابل خیال می کند او روی آب جان داد ولی در حقیقت دارد رقیبش را از تلاطم واقعی اش بی خبر می سازد. دو قطبی این دو نه در سر صندق برای رأی خاکستری ها که برای جذب قلوب راستی ها است که سنتی ترین سیاسیون آن رأی خود را از افراطییون باز می دارند و به همین دلیل آقای باقر قالیباف دست بر عصا راه می رود و بلد است چگونه آنان را در روز رأی از آقای سعید جلیلی جدا سازد. سعید جلیلی یی که بیش از همه، خود را «نازپروده ی» قدرت می داند. عبور کنم. این سه نامزد فعلاً سبد سیب خود را نوبت گذاشتند. به زعم بنده (برآوورد احتمالی) مردم اگر هجومی بیایند، این سه سبد، یکی اش، شگفتی ساز می شود تا آن حد که آمارش دو برابر هر دو سبد می شود. پایان متن بنده. اگر وقت کسی با نوشته های امروزم تباه شد، معذرت می خواهم. اُنظُر.

چرا جناح راست از رقابت با مسعود پزشکیان به هراس افتاد؟!!

کاوش اُنظُر : آقای حمید رضا ترقی از شورای مرکزی حزب «مؤتلفه اسلامی» که در حرم رضوی خادم نیز است دیروز گفته است :
 

«اگر قالیباف کناره گیری کند، به طور قطع آرای او به سبد جلیلی ریخته نخواهد شد اما چنانچه جلیلی به نفع قالیباف کناره گیری کند، احتمال اینکه آرای او به سبد رأی قالیباف اضافه شود، بسیار بیشتر است، البته مخالف این دیدگاه هم وجود دارند که معتقدند هیچ اجماعی صورت نگیرد و اجماع به دور دوم موکول شود.»


بنده می خواهم این جمله ی آقای ترقی را با توجه با عنوانی که برای پست خود برگزیدم، تحلیل محتوا کنم. اول باید با این پرسش از خود جمله ی آقای ترقی، به سراغ تحلیل محتوا رفت که چرا اینک، آقای ترقی به این مسئله رسیده است؟ کاملاً واضح است که تازه دریافتند شخصیت و میزان نفوذ آقای مسعود پزشکیان در مقایسه با آقای عبدالناصر همتی (که در انتخابات فرمایشی! ۱۴۰۰ اجازه ی رقابت با نامزد دلخواه حاکمیت پیدا کرده بود) فرق اساسی دارد! سال ۱۴۰۰ حاکمیت با قلع و قمع کردن رقیب و باقی نگذاشتن حتی یک نفر از جناح چپ مذهبی تمام عنان را به دست راست و شخص نامزد دلخواه داده بود که حتی تیم برای قوه ی مجریه نداشت و مشغول امور حرم رضوی بود. ولی بنای حاکمیت و قدرت بر آن شده بود کشور را به دست یکدستان بسپارد که سه سال تمام در برابر چندین مسئله ی مهم اقتصاد کشور مانند تورم، گرانی، خانه سازی، حقوق کارگران و کارمندان، کنترل قیمت کالاهای اساسی و کاهش ارزش پول ملی و قیمت فزاینده ی ارز خصوصاً دلار آمریکا و نیز صدها امور بغرنج جامعه و در رأس آن فساد در درون سیستم حتی داخل کابینه دچار ناکارامدی مفرط شده بود و حتی این پنج نامزد راست هم میان سخنان خود چنان غفلتاً چیزهایی می گویند که بعد به هوش می آیند می بیند چقدر به دولت سیزده نقد وارد کردند!!! این است که چهره های مطرح تر جناح راست دیدند رقابت نه تنها تناتنگ شده، بلکه احتمال باخت هر پنج تا از یک تا بالا رفته است. پس راست در واقع از رقابت با آقای مسعود پزشکیان سخت به هراس افتاده است. فضایی که هم اینک مشاهده می شود که همه (البته بسیاری فرهنگ رقابت را رعایت می کنند) به جای معرفی نامزد جناح راستی خود، بسیج شدند (در واقع از رخنه ای های سایه نشین پایتخت در حفره ها فرمان گرفتند) علیه ی مسعود پزشکیان می پردازند، ناشی از این است وزنه ی وی قدرتمند دیده اند. البته این کارشان به نفع مسعود پزشکیان تمام می شود. کاری که هر بار صورت دادند ولی پاستور را همانی رفت که از سوی عوامل قدرت تخریب شد. بنده ترسیمگر سیاسی ام و کاری به جانبداری هیج نامزد ندارم. فضای رقابت را کاوش می کنم. همین. اُنظُر.

 
اما تحلیل محتوا روی تک تک جملات آقای حمید ترقی از چهره های قدیمی و مذهبی و حزبی و فعال جناح راست:


 آقای حمید ترقی : «اگر قالیباف کناره گیری کند،»

 

تحلیل محتوای اُنظُر : یعنی دارد از یک تصمیم گیری در پشت صحنه ی جناح راست پرده بر می دارد که در نشست های خود هراس افتادند و به آقای قالیباف فشار می آورند بزند کنار بکشد تا آقای سعید جلیلی پاستور را از کف ندهد.

 

آقای حمید ترقی "به طور قطع آرای او به سبد جلیلی ریخته نخواهد شد"

 

تحلیل محتوای اُنظُر :او در این جمله اش یعنی [آقای قالیباف] دارد هشدار به تصمیم سازان نشست های جناح راست می دهد که اگر خطا کنید آقای قالیباف را مجبور به انصراف به نفع آقای سعید جلیلی کنید مطمئن باشید کسانی که از میان جلیلی / قالیباف سمت آقای قالیباف رفتند، حاضر نمی شوند به آقای سعید جلیلی رأی دهند. یعنی یا سفید رأی می دهند یا مانند طرفداران آقای علی لاریجانی (دو بار رد صلاحیت شده از سوی شورای نگهبان) به سوی آقای مسعود پزشکیان می روند. البته آقای حمید ترقی در این قسمت هشدار بیشتر می خواهد سران مداخله گر راست را مجاب کند فشار از روی آقای قالیباف بردارند به جای آن عقلانیت صحنه را در نظر بگیرند و برای شکست پزشکیان، تن به اجماع روی آقای قالیباف بدهند که حامیان قالیباف از افراطی گریان راست گرا مرزبندی دارند و به قالیباف به چشم یک تکنوکرات مهارت گرا می نگرند. و نگران حضور آقای سعید جلیلی هستند که سیاست داخلی و خارجی را به سمت تنش و تضاد بیشتر می کشاند. در حالی که از دید طرفداران آقای قالیباف (اکثرشان) قالیباف حریف قدری در سیاست جهانی است و فردی سازگار با سیاست آرام داخلی.


آقای حمید ترقی : "اما چنانچه جلیلی به نفع قالیباف کناره گیری کند،"


تحلیل محتوای اُنظُر : در این جمله نیز می خواهد از فرض اول و قابل دفاع خود در میان تصمیم سازان سران راست، پرده بر دارد که در واقع از این جای جمله به بعد، آقای ترقی دارد به استدلال اقناعی متوسل می شود یعنی اگر سران بپذیرند آقای سعید جلیلی را به سود آقای باقر قالیباف منصرف کنند، حاصل آن به سود راست قطعی است.


آقای حمید ترقی : «احتمال اینکه آرای او به سبد رأی قالیباف اضافه شود، بسیار بیشتر است،"


تحلیل محتوای اُنظُر : او در این جمله یعنی آقای سعید جلیلی. لذا آقای ترقی احتمال بالایی می دهد رأی کسانی که پشت سر آقای سعید جلیلی صف کشیدند، به سمت قالیباف می آید ولی هرگز به سمت پزشکیان نمی رود. او با زبان اشاره ی کنایی ماهرانه، دارد تصمیم سازان سران راست را متوجه ی رویکردی می کند که پایگاه رأی آقای سعید جلیلی مربوط است به تندروهای جناح راست که هرگز با جناح چپ مشی آشتی جویانه ندارند. حال آن که به نظر آقای ترقی کسانی که طرف آقای قالیباف ایستاده اند سیاست را بهتر می فهمند و منافع و تضاد را بالانس نگه می دارند.

 

آقای حمید ترقی : «البته مخالف این دیدگاه هم وجود دارند که معتقدند هیچ اجماعی صورت نگیرد و اجماع به دور دوم موکول شود.»


تحلیل محتوای اُنظُر : این جمله ی آقای ترقی از روی ناچاری است چون دارد می گوید وقتی هیچ کدام حاضر نیستند به نفع منفت جناح راست فداکاری کنند باید چربی یکی از فرض ها را بر تن بمالند یا پزشکیان را در پاستور ببنند و یا موکول شدن به دور دوم که دو قطبی شدیدتری رخ خواهد داد. عبور کنم. اُنظُر. پاکنویس نیست

در حد و میزان تان نیست اُنظُرهای ایران را بیرون کنید


پاسخ اُنظُر به شیخ ربانی:

آقای بی نشان سلام و احترام. فرمودی : به جای پرداخت به متن بنده، باز به خود بنده تاختی و این جمله ی تشکیکی زیر انشاء کردی:


«تا از صداقت شما ( انصاف که هیچ ) ارزیابی ،،،،».


فقط می خواهم همین یک تیکه متنت را بررسی فکاهی کنم و روی خودت داوری ندارم. شما آقای بی نشان محترم و گرانقدر مدرسه، روزی از روی انصاف و تقوا و دانش ارزشگرای خود، به بنده (اُنظُر) بر سر وعظ رفتی و فرموده بودی : "محضر خدا"... حالا شما بفرما پس کجاست آن محضر خدا؟ حالا همین وعظی که برای دیگران قباله و حواله کردی، گوئیا به خودت ارجاع شد؟!!! راستی شما در "محضر خدا" چقدر نقیب می پنداری خودت را و حتی اَطیَب. این دو خصّه، گوارایت. شما با چه اسلوبی بنده را به زیر ارزیابی خودت بردی و پیشاپیش به خاطر یک نامزد خودت، «صداقت» مرا مورد سخره و انصاف را به خودت: ( انصاف که هیچ ) ارزیابی کردید؟!! نکند پیش از قبر و قیامت، خودت را در مقام نکیر و منکر تخیّل کرده ای؟ از باروی قضاوت مردم پایین بیا تا بتوانی حرف مرا در بحثی برابر، بشنوی. رفتی عاج فیل نشستید و خودت را ارزیاب مردم جا زدی!!! سپس می خواهی از بنده تحلیل هم بشنوی؟ بازی بحث را بر هم می زنی! آقای بی نشان. باز نیز به جای متنم، مرا قضاوت نشستی و حکم به بی انصافی داده ای. البته شما بزرگوار "مختار ما یُرید" هستید و "فعال ما یشا". هر چه دلت رضا داد بر بنده جاری نما. قبلاً هم خطاب به بنده با فعل نفی گفته بودید نمی توانی انصاف داشته باشی. شما چرا این قدر در هنگامه ی متنت، قلما رها و غیرمقید ظاهر می شود که راحت در باره ی خود فرد، دست به حکم می زند؟ در مقام تدریس یا تدوین یا هر چه که قرار داری، متنم را بکوب، نه خودم را. یادت بیاورم افراد محتسب در عصرهای ماضی اموی و عباسی و دولت عثمانی (ترکیه ی فعلی) را. که شهید استاد مطهری گفته بود محتسب ها که وظیفه ی ارشاد خلق را به دوش می کشیدند، از بس خود را حق به جانب و از سوی حکومت مأمور مواجب گیر می پنداشتند، از قصّاب ها بدتر شده بودند. به جای نصیحت و وعظ و اندرز، گردن مردم را می زدند. شما در هنگام نوشتن عنان قلمت را افسار بزن که گردن نزند! به قلمت اندرز بده که در اندازه ات نیست مردم را شماتت کنی. یعنی به شما (بر اساس آنچه در داخل مدرسه می نوشتی) یک انسانی اخلاق مدار و اهل مدارا و آرام و صاحب بردباری می آمد و می آید، چی شده شما باخدای باایمان باانصاف باصدقت را که یکباره برای خاطر یک نامزدت آقای سعید جلیلی، حاضر شدی شولای دیگر بر تن بپوشانی؟!!. بنده متنم را روانه ی مدرسه می کنم ولی شما مرا مورد تاخت و تاز قرار می دهی. بنده البته این رفتارهای احتمالی را پیش بینی خود داشتم. درست است که خودت هم یقین داری در درون اجتماع اُنظُرهای درون هر کسی را خفه کرده اند ولی در مدرسه فکرت جایی برای خفقان و خفه کردن نیست. اُنظُرها را جامعه منتشرند فقط دیده نمی شوند. باز نیز به شما محترم شخصیت مدرسه پیشنهاد می دهم اُنظُرهای ایران را مورد توجه قرار دهید، ندهید هم سرنوشت شاه مستبدی می شوید که اول به فرمان و فرمول آمریکا دو حزب فورمالتیه (حزب ترقی و حزب ایران نوین) ساخت و بعد دید دو حزبی با مرام یکه سالاری شاه سنخیت ندارد تک حزبی کرد کشور باتمدن ایران را «حزب رستاخیز» و دستور دارد هر کس عضو رستاخیز نشود از کشور برود!! شما آقای بی نشان در حد و میزان تان نیست اُنظُرهای ایران را بیرون کنید. با احترام و معذرت از صراحت کلامی بنده. تشکر از شما که پندی برای بنده اید، نه محتسب و نقیب. اُنظُر.

گذری بر نظریه ها ( ۷ )

انحلال حکومت ها

نوشته ی اُنظُر  :از نظر جان لاک مشروعیت حکومت از «رضایت افراد» و بر پایه ی قاعده ی اکثریت است. زیرا اتفاق آراء از نظر وی هرگز وجود ندارد. دولتِ لاک، حکومت پول است. یعنی مبنای تأسیس آن، اقتصادی است که در آن انسان ها برای حفظ اموال و پول، به وجود دولت نیازمندند. لاک میان دولت و حکومت فرق قائل است. انحلال دولت فقط با هجوم نیروهای خارجی ممکن است ولی انحلال حکومت در فلسفه ی سیاسی لاک، حق مردم است. او بر این نظر است در صورتی که «حکومت ها از کارویژه ی (فونکسیونالیسم) اصلی خود، انحراف پیدا کنند، مردم حق دارند آن را منحل کنند. حکومت ها در اندیشه ی وی از دو منشاء ناشی می شود : یا از رضایت مردم بر شالوده ی حق و عدالت. یا از «غلبه و زور و غصب و ستمگری» بنا می شوند. در مجموع دولت لاک یک مؤسسه ی طبیعی نیست، آسمانی هم نبوده، مصنوعی است یعنی مردم آن را می سازند. لذا هنگام ضرورت می توان آن را منحل کرد. غایت دولت لاک «صلح، امنیت، رفاه آدمیان» است. و او هستی چنین دولتی را تا جایی قابل توجیه می داند که محیطی پدید بیاورد که در آن مردم قادر به درک غایات خود و رسیدن به آن باشند. رسیدن به «پاره ای آسایش ها» از مهترین غایات از دیدگاه جان لاک است. به همین علت دولت لاک نام دیگرش «دولت اجرا و ابقای حقوق بشر» است. که پایه ی بر قرارداد دارد و هدفش سعادت مادی و معنوی و با ارزش های سه گانه ی «صلح، نظم، مالکیت». در چنین دولتی طبق نظر لاک، مردم حق الغای رضایت دارند. یعنی می توانند رضایت خود را نسبت به حکومت و دولت، لغو کنند. چون به لحاظ فلسفی هیچ حکومتی حق هوس ندارد تا به دلخواه خود بر مردم حکومت کند. فرد و دولت هر دو در منظر لاک با قوانین اخلاقی و طبیعی محدودند. و به خاطر همین لاک برای مردم، هم حق ایجاد دولت قائل است و هم «حق انقلاب مردم». زیرا آخرین راه حل قضیه این است که دولت منحرف از هدف و اصول را منحل کنند. دلیلش ابن است «تحمل حکومت ناروا، خیانت به جامعه ی مدنی» است. و مردم باید از نیروی درونی طبیعی خود که «همواره برای تغییر و و برکناری» مهیا هستند، به ضد حکومت بشورند. او شورش بر حکومت ناصالح را نه تنها حق مردم، حتی تکلیف ایشان می داند. چون که طبق فلسفه ی سیاسی لاک، هر حکومتی بدون رضایت صاحبان حق یعنی مردم، حقوق مردم را پایمال کرده است و عملی غیر اخلاقی مرتکب شده است، پس؛ خود را در معرض انقلاب مردم قرار داده است. اُنظُر.

 

[در پاسخ به شیخ ربانی]
پاسخ کوتاه اُنظُر : سلام آقای بی نشان. با احترام و تشکر فراوان از ختم کلام  خوب تان. مرام و نشان و علم و عمل به قرآن از آن تان. آمین به دعای خیرتان.


"گفت اَدخُل فی عِبادی تل تقی
جَنَةُ مِن رؤیتی یا متَّقی"


بعد ادامه داد مولوی در مثنوی:


"کاین تعلق چیست با این خاکمان
چون سرشت ما بده ست از آسمان"

 

با تقدیم فرهمندترین اقبال و احترام.
اُنظُر

 

چرا ایران و ایرانیان را گروگان گرفته اید؟!

کاوش اُنظُر : فرض حرف تان درست! که تمام دولت های قبلف همگی نابلد، ناکارامد و بد بودند و کارنامه ی سیاه و ننگ آور از خود بر جای گذاشته و کشور را به این روز تلخ انداخته اند؛ اما شما که به یمن انتخابات مهره چین شده ی  سه سال پیش، کشور را (با تصاحب کامل سه قوه و تمام نهادهی حاکمیت) در دست گرفته اید و هنوز هم قدرت در دست شماست، پس چرا نتوانسته اید کشور را از مخمصه و پیچ و گردنه بیرون ببرید! آنقدر واضح است که نه داخل ایران، حتی بیرون آن، فهمیده بودند دولت سیزده، دولت «بیت» بود؛ یعنی گوش به فرمان و مطیع محض و متناسب با هر نوع دستور و فرمان و میان راستی ها یک دولتی تصور و تخیل می شد مورد وثوق، قابل دفاع و ارزشگرا. و تمام ساختار نظام با تمام قدرت (سایه و عیان) نیز پشتیبان شان، پس چرا ایران هچنان در وضعیتی قرار دارد که خود نامزدهای جناح راست هم، چشم در چشم مردم در متینگ های تبلیغانی خودشان می گویند اگر به پاستور بروند چنین و چنان می کنند و کشور را نجات می دهند و مردم را از گرداب سختی بیرون می کشند. مگر ادعا ندارید که دولت سیزده با تمام دولت های گذشته فرق داشته! و نمی دانم چه کرد و چه کرده، پس چرا به مردم چیزهایی می گویید که حتی ساده ترین فرد جامعه هم می فهمد دارید قول می دهید اگر قدرت برسید ایران را از این وضعیتِ به خود خودتان» «اسفبار»، نجات می دهید. شما که مدعی اید دولت سیزده طی سه سال همه چیز را درست کرده!! پس چرا در حرف های شما بوی حل مسائل و رفع مشکلات و گشایش معیشت و حتی دادن طلا و زمین و خانه و یارانه و کارت و کارهای دهن پر کن دیگر می آید!! جز این است با زبان بی زبانی دارید اعتراف می کنید دولت سیزده نتوانست کاری از پیش ببرد و یکی از  شما اگر رأی بگیرد مشکلات کشور را حل می کند. سه سال وقت کمی نبود که کارهای استراتژیک و مهم بر زمین ماند. قدّیس سازی و چاپلوسی کردن در وصف سیزدهمین دولت پیشکش تان، بگویید مگر چه مشکلاتی همچنان باقی است که خود حلّال و مُحل و مُحلِلّ!!! دارید جا می زنید. معلوم است شما با افکار بسته و پوسیده و پوچ و بدون درک جهان و ایران و ایرانیان، خود ایران و ایرانیان را گروگان گرفته اید؟! و می خواهید فقط خودتان حکومت کنید و به خیال خود، ارزش های خیالی خود را مثلاً برقرار و پایدار بدارید. اگر دولت سیزده کشور را آباد کرد پس چرا شما همچنان قول می دهید اگر پاستور را بگیرید این هفت مسئله ی مهم کشور را حل می کنید؟ پس مسئله حل نشده بود. خود اعتراف کرده اید که مشکل کشور حل نشده است. این هفت تا، که مردم را در هر ساعت و اوقات به فکر فرو برده است:

 

تحریم

تورم

شغل

تولید

گرانی

فساد

قیمت دلار

 

بیراهه نروید و مردم را با حرف سرگرم نکنید! بگویید چرا همین سه سال دولت سیزده، که تمام امور کشور در ید قدرت مطلق شما بود و حتی جهان هم بو برده بود دولتی که سر کار آمده است دولت «بیت» است و رابطه اش با آن رابطه ی مراد و مریدی است (منظورم این است رابطه ی حسنه ای برقرار است) و تمام نهادهای قدرت و امنیت، با آن دولت یکدستانه رفتار می کرد و می کند و حتی یک ساعت هم تحت فشارش قرار نمی داد و نمی دهد، چرا نتوانست این هفت تا مشکل اصلی کشور را حل کند! تمام اختیارات هم در دستش بود. طوری صحبت می کنید که انگاری این سه سال، شما نبودید که کشور را به اشغال خود درآورده اید. شما تا کی می خواهید ایران و ایرانیان را گروگانِ فکر غلط و ستیزه جویانه با داخل و خارج، نگه دارید! ماشین تبلیغ شما هرگز نخواهد توانست عده ای را مقدس سازد و عده ای را خبیث. عیب و نقص اگر بوده است که بود، این طور نبود که فقط مال قبلی ها بوده باشد، به همه بر می گردد. طرفدار دارید، خوب، حرفی نیست؟ آیا بقیه مگر طرفدار ندارند! مردم، همه با شمایند؟!! مردم ایران در یک تقسیم بندی عمومی، حداقل دو نوع فکر دارند، و در موقعیت های سیاسی و انتخاباتی برخی به راست و شاخه های آن  نزدیکترند و برخی به چپ و شاخه های آن. پس بگذارید خود مردم در کمال آزادی و آرامش، دست به انتخاب بزنند و صندوق رأی را تمام کننده و فصل الخطاب بکنند. هیچ کس جز مردم در این باره  فصل الخطاب نیستند. مردم «میزان» هستند. نتیجه ی حاصله هر چی باشد، قانونی است. چون خود نظام، گزینش فرد اول اجرایی کشورش را طبق میثاق قانون اساسی به ملت واگذار کرده است. چرا وقتی فضا را برای خود مغلوبه می بینید، همه چیز را سعی دارید برهم بزنید و تیره کنید! بگذارید آب در کام ایران گیر نکند و استخوان بر گلوی آن. سیاست، حلب نیست که آن را بتوانید آفتابه و جاجیم در آورید، سیاست، چینی بند زن، نیاز دارد. زیرا جهان زیست انسان، ترَک به دست خود انسان، ترَک، خورده است. بگذارید مردم خود تشخیص دهند حلب زن را یا چینی بند زن را. اُنظُر.

پاستور با این سه نفر به کجا کشانده می شود؟!

کاوش اُنظُر : اول باید دانست کشور در چه وضعیتی است. بنده بر این نظر است کشور را گره فرا گرفته است. این شش تا هم همگی گفتند می خواهند کارهایی برای کشور کنند که من اسمش را می گذارم گره گشایی. چون عاجزترین دولت نظام (که دولت سیزده بود) پس از سه سال نه تنها هرگز کارای این را نداشت گره های کشور را باز کند، بلکه کشور را به بن بست های بیشتر فرو برده بود. حال که مدتی پیش این دولت، مدیر کابینه اش درگذشت، این شش نامزد حرف هایی زدند که کاملاً معلوم کردند کشور طی این سه سال (که تمام حاکمیت با آن همسان و همبافت شده بود) باز در گره های کور و کلافی سر در گم، گرفتار گردیده است. بنده فقط یک مثال دو وجهی می زند و آن را با تمثیلی عینی تخیلی تحلیل می کند:
 
گره ی گرانی
 
گره ی تحریم
 
پیش خود خیال کنید ایران یک جهان است و ۳۱ استان آن، کشورهای جهان در آن. در این میان، گرگان ما توسط یک استان دیگر مثلاً پایتخت تهران (که ابرقدرت است و به خاطر تعارض منافع منطقه ای) تحریم شود. و این استان ابرقدرت زبردست هم، به سایر استان ها هشدار دهد اگر با گرگان معامله کنید شما را هم تحت تحریم می برم و جریمه می کنم و اقتصاد بزرگم را بر روی شما می بندم. در این میان گرگان کاملاً در محاصره ی تحریم گیر می کند و مردم خود را از جهان، منقطع و منفعل (بی اقدام، دست و پا بسته) می سازد. و حتی نمی تواند یک فرغون خربزه و خیار گالیکش را، یک سبد انجیر گلوگاه را، یک جعبه کاهوی نوکنده را، یک بنکه تمشک کردکوی را، یک سیخ ماهی ترکمن صحرا و بندر گز را، یک گونی پنبه ی گنبد را و حتی یک قالب پنیر محلی اینچه برون را به بیرون از مرز گرگان، بفروشد و یا چیزی از بیرون مرزش، بخرد. اینجاست که سه حالت پیش می آید:
 
جنگیدن : که بدترین راه حل ها میان انسان ها است؛ کُشت و کُشتار
 
مذاکره کردن : عقلانی ترین رفتار سیاسی است؛ چون ضد جنگ است
 
دست روی دست گذاشتن : خیانت به کشور است؛ زشت ترین گروگان گیری مردم
 
 
آن در جنگ است که یا باید ببری، یا ببازی و یا آتش بس بدون پیروزی امضاء کنی. اما در مذاکره، اصل عقلانی بر بده و بستان است. باید چیزی بدهی تا چیزی بگیری. وگرنه اسمش مذاکره نیست. چون سر میز مذاکره حلوا خیرات نمی کنند، زرنگی کنند بقاپند، بلکه منافع ملی دو طرف را روی آن می گذارند و برای رهایی از بن بست و مخاطرات مخاصمات،  تن به معامله می دهند زیرا مصلحت گاه بالاترین ضرورت است. گرگان در مثال بالا، فقط با مذاکره می تواند به اقصاد ۳۱ استان وصل شود و ۳۱ استان هم به اقتصاد و منابع مهم گرگان. این است که جهان فقط با تعامل ممکن است. اقتصاد و توسعه اصل حیات است. قدرت بازدارنده هم در کنارش. پس، گره ی گرانی و گره ی تحریم گرگان، فقط در این صورت باز می شود. حالا با این مثال خیالی، به سمت اصل سؤال متنم می روم:
 
پاستور با این سه نفر به کجا کشانده می شود؟!
 
به ترتیب الفبا که احتمال پاستور رفتن این سه تا میان مردم پچ پچ می شود: و حتی غالب نظرسنجی ها (اعتبار آن را بنده کاری ندارم) نیز می گوید همین ترتیب است، فقط آقای باقر قالیباف از آقای سعید جلیلی پس و پیش می افتد. ولی پزشیکیان همچنان پیشتاز است.
 
 
آقای مسعود پزشکیان
 
آقای سعید جلیلی
 
آقای باقر قالیباف
 
 
اگر آقای مسعود پزشکیان پاستور برود: به نظر می رسد آقای باقر قالیباف در قوه ی مقننه، متحد مهم و قدرتمندپزشکیان می شود، ولی آقای سعید جلیلی خود را بدترین رفتار عصبانی و تلخکامی، در لایه ی سایه پنهان می سازد و علاوه بر آن، سازماندهی نیروهای فشار!! را (با دستور عوامل رخنه در حفره) استارت می زند.
 
 
اگر آقای باقر قالیباف پاستور برود: به نظر می رسد آقای مسعود پزشکیان در قوه ی مقننه (که بیش از صد نماینده را در فراکسیون جمع کرده است) از چهره های متحد و مؤثر آقای باقر قالیباف می شود و نمی گذارد جریان افراطی مصباحییون، اَفسارداری کنند و حتی ممکن است به جمع ریاست قوه ی مقننه برود. و ولی آقای سعید جلیلی در لایه ی سایه پنهان می گردد اما ای بار در سازماندهی فشار به عجز می افتد زیرا باقر قالیباف خود از آن رخنه ای ها در حفره ها آدرس دارد. اما سعید جلیلی صدمه ی خود را وارد می کند. چون فرداً شخصیتی «کینه» ای دارد. مشهدشناسی شود.
 
اگر آقای سعید جلیلی پاستور برود: به نظر می رسد هم آقای باقر قالیباف در قوه ی مقننه و هم آقای مسعود پزشکیان در فراکسیون، در برابر تندروی و ذهن بسته ی دولت سعید جلیلی می ایستند. و خود سعید جلیلی کشور را به بدترین بن بست ها می برد. و نظام در اثر اشغال تمام مناصب دولتی و حاکمیتی توسط جریان سعید جلیلی که ناشی و افراطی و خشن اند، دچار شدیدترین بحران های داخلی و خارجی می شود.
 
توضیح:
جریان یعنی چه؟
عرض می کنم: حاکمیت، دخالتگر است. شما تاریخ را مرور کنید، حتی بانفوذترین سیاستمدار ایران پس از چهارده ی خرداد شصت و هشت (یعنی شادروان حجت اسلام رفسنجانی) نتوانست قوه ی مجریه را با اختیارات قانون اساسی اش، پیش ببرد و حتی قدرت فردی خود او  را هم عاجز ساخته بودند. "جریان" در ادبیات سیاسی ایران یعنی به راه افتادن عده ای با تفکر خاص و غیرشفاف برای سیاست ورزی بدون شناسنامه و رزومه، با چراغ سبز قدرت. خود لفظ "جریان" یعنی جاری شدن آب از زیر کاه یا خاک، و یا از بالادست به سمت پایین دست. جریان سعید جلیلی آب زیر کاه است از بالادست به سمت پایین دست! برای دخالت و اخلال بر سر هر کس که با حاکمیت به زاویه افتد. اگر جریان آقای سعید جلیلی فائق آید به پاستور دست یابد، بیشترین مواد تاریخی که نیاز می افتد مطالعه ی تحلیلی و علّی و معلولی شود، فرقه ی "خوارج" است که افکار تکفیری داشتند بر همه کسان، الّا خودشان. تمام مردم را فاسق می پنداشتند، مگر خودشان را، که خویش را معیار و مصداق ایمان و مطیع قرآن می خواندند! اگر عمده روحانیت به جریان جلیلی قادر نیستند، "نه" بگویند، نه به خاطر این است که آقای سعید جلیلی سواد دارد، نه، (سوادش اندک است، مدرک دالّ بر سواد نیست او با رابطه و به خاطر بررس بودن در "بیت" به بالادست فرستاده شد) خود این دسته روحانیت، بسته می اندیشد و فکر تندرو و حذفی دارد و برخی هم از دادگاه ویژه روحانیت می ترسند که خلع ید و خلع لباس نشوند که بی عمامه و عبا بسیار برایشان عیب است. عبور کنم.  روشن سازم نمی گویم کسی خوراج است، نعوذ بالله، ولی رواج چنین فکری احتمال می رود. نیز روشن سازم بنده نمی گویم کی برود پاستور. خود عقل هر کس ممیّز هر فرد است، ولی این بار کی نرود پاستور مهم است. اگر ملت هر کس از این شش تا را رأی دهد، او قانونی است. پس باید دموکراسی را (ولو دموکراسی شُل) محترم داشت و به او فرصتِ کار داد. اُنظُر.

 

چینی نظام چه ترک هایی دارد؟!

کدامیک از این پنج تا چینی بند زن تواند باشد؟!

کاوش اُنظُر : یکی از این شش تا، وقت های میلیاردی بیت المال را خورد و فرار کرد در رفت؛ (یعنی سوء استفاده از برنامه های تبلیغاتی از اموال عمومی در سازمان سیما و صدا یا هر جای متعلق به عموم ملت) با تمام تظاهرها و مجامله کردن هایی که کرد، حتی قرائت غلط الفاظ آیه و روایت و دادن آمار و آدرس های پراشتباه و بی وجه، یعنی آقای سید امیرحسین قاضی زاده هاشمی که متولد هزار و سیصد و پنجاه است ولی در یک اشتباه عجیب گفت بیانیه های نهضت و انقلاب را منتشر می کرد!!! یعنی در هفت سالگی مبارز علیه ی شاه بود! و این بار می خواست تالی تلو دولت سیزده باشد که سه سال کشور را به بدترین وضعیت انداخت و چاپلوسان از آن دولت دارند تقدس می بافند و فکر می کنند مردم چنین تملّقاتی را می پذیرند. عبور کنم. این فرد از مشهد یعنی آقای سید امیرحسین قاضی زاده هاشمی که رأیی هم نداشت با این رفتارش مردم را مسخره کرد و وقت عموم مردم را به سرقت برد. البته او می دانست بودن و نبودن او علی السویه بود، یعنی هیچ تفاوتی نداشت باشد یا نباشد ولی سرقت وقت ملت را کرد و آسان در رفت. این حرکت اسمی دارد که بنده پرهیز دارد بگوید. بیایم سر اصل بحثم: چینی نظام چه ترک هایی دارد؟! از نظر بنده بسیار زیاد. چک لیست می کنم در فارسی مساوی است با «بازبینه» :

 

- حد اقل نیمی (حتی بیشتر از نیم) از ملت دستخوش بی اعتمادی به نظام شدند.

 

- مطالبات صرفاً صنفی بخشی از مردم (معلمان، کارگران، کامیونداران، کشاورزان، باغداران، بازنشستگان، بازرگانان و ...) از سوی نظام همچنان بی جواب ماند. نظام بدهکار ملت شد.

 

- تعدادی از مردم به خاطر کمترین خطا (شامل بدهی وام، عسر در پرداخت مهریه ی زن، اعتراض در تجمعات، حتی شرکت در «اغتشاشات»، و ...) در زندان هستند اما ابَربدهکاران و فسادگران دبش و بانک و دولت و قضا و دیوان سالاری و برخی از نهادها... راحت بیرون بسر می برند.

 

- همچنان حصریون در حصر و زندگی کنترلی هستند بی آنکه مردم دادگاهی از آنان را تا به این ساعت دیده باشند. آنان فقط به حکم خطبه ی نمازجمعه ی آقای آیت الله احمد جنتی به حصر رفتند. آقای میرحسین موسوی و آقای حجت اسلام مهدی کروبی که نسبت به قضایای هشتاد و هشت حرف دارند.

 

- کشور در اثر نوسانات دلار به دلیل بی کفایتی در اداره ی کشور و دلال بازی های عده ای سوداگر، برای مردم شکننده، بی ثبات و دچار گرانی افسارگسیخته شده است و این سه سالی هم نرخ تورم مدام روی عدد وحشتناک ماند.

 

- میان زندگی مردم و مسئولان شکاف ایجاد شده است، با آن که مسئولان شب و روز می گویند وقت شان صرف خدمت به ملت است، اما یکباره مردم می بینند به آنان پیشوند «آیت الله» عطا کرده اند، "دکتر" خطابشان می کنند و یک شبه به مدارج و مدارکی دست می یایند که ملت عادی باید از سد کنکور و هزاران هفت خان عبور کند و آن را هم نمی تواند. اینان که طی این مدت انقلاب مشغول خدمت بودند پس کی فرصت کردند دکتری بگیرند و آیت اللهی بگیرند. مگر آن که مدرک، کشک و پشم باشد! مسئولان اشرافی شدند و مردم همچنان برای خریدن یک کیلو گوشت نزدیک یک میلیون تومانی، آه حسرت سر می دهند و سبد غذایی و سفره ی روز و شب خود را از بسیاری از کالاهای مورد نیاز بدن، خالی می بینند و اگر هم بروند بخرند باید یک گوشه از زندگی خود را تا ماه بعدی واریز حقوق ناچیز، زخمی کنند تا بتوانند یک وعده گوشت در ماه خورده باشند.

 

- نظام نمی گذارد در سیاست داخلی آزادی فعالیت احزاب و بیان تفکر و چاپ و نشر کتاب به آن مقیاس آرمانی که در انقلاب وعده داده شد، پیاده شود. تا حزب پا بگیرد برایش پرونده می سازند و اسمش را حزب «منحله» می گذارند! انگاری فقط حزب ها هستند که خطا می کنند. اگر یک نهاد هزاران خطا کند کسی نمی گوید بالای چشمش ابرو است!!

 

- تحریم به علت دو عامل (هم ستیزه جویی دشمنی سلطه جو مثل آمریکا که خواهان پذیرش تسلط خود بر جهان است و هم از سوی بی سیاستی برخی مسئولان که بلد نیستند الفبای سیاست جهانی را بیاموزند) مردم را مستأصل کرده است و معیشت و برنامه ی درازمدت هر ایرانی را مختل ساخته است، مگر «زالوصفتان» را که این عده در هر نظام و مرام و رژیمی اهل زد و بند و سوادگری اند.

 

- و نیز ده ها مورد دیگر از جمله مهمترین آن فساد و اختلاس در درون نظام حتی در دولت سیزده (که نظام به آن خیلی زیادی می نازد!!! و دائم دست به تملق و تعریف بیجا و تبلیغ از آن می زند) که این فسادها مردم را به سمت بیزاری جستن و از منتقدبودن به مخالف بودن سوق می دهد.

 

واقعاً چطور ممکن است از یک سو به حق، شهید قاسم سلیمانی (آن خفته ی شهادت دلارام و دلاویز و سربلند و مبرور جهان اسلام در خاک ساده و بی آلایش و کنار سایر مردم درگذشته و یا شهید در قبرستان) بگوید ج.ا.ا «حرم» است، ولی در همین "حرم"، وزیر و وزرا و مدیر و نماینده و قاضی و دفتردار جاهایی خاص و چندین فرد مشهور دست به فساد بزنند ولی گوشمالی نشوند و اگر زندان هم می روند برایشان از قصر هم بهتر بگذرد. این بود آن وعده و آرمان که همه ی ملت علیه ی شاه شوریدند و حالا شاهد بدتر از دربار شاه شوند؟؟!! که آن دربار فاسد پیش آمریکا و اروپا دریوزگی می کردند. نظام حقیقتاً از دید ملت، ترَک ور داشت، زیاد هم بر داشت. حالا برسم به سؤال فرعی متنم:

 

کدامیک از این پنج تا چینی بند زن تواند باشد؟!

 

این را ملت در فرداروز هشت تیر معلوم می کند که گوئیا تا شنبه مشخص می شود اسم چه کسی برای پاستور در می آید. اگر هم رقابت تنگاتنگ بود، شاید در شنبه ی بعدش. هر کدام از این پنج تا را ملت برگزید باید حرف ملت را مورد توجه قرار داد که چرا با این مقدار ترَک بر نظام، حاضر شد فلان اسم را در صندوق اندازد. صندوقی که هیچ فرد بالاتر از خود ندارد. صندوق است که حرف آخر را می زند. گردنکشی در برابر نتیجه ی صندوق، یعنی برهم زدن قاعده ی عقلی دموکراسی. بنده در مورد رأی به هیچ فردی، علنی حرفی نمی زنم اما برآوورد دارم که این سنجش به بنده می گوید قاطبه ی مردم، از میان آقای مسعود پزشکیان و آقای محمد باقر قالیباف (اگر فشارش نیاورند!!! که برود و برای همشه خود را نابود کند) اولی را چینی بند زنِ قوری نظام می دانند و دومی را قادر به دم کردن چای در قوری نظام. گوئیا پزشکیان را بیشتر پسندیده اند (قاعده ی اکثریت) ولی این را هم باور دارند اگر باقر قالیباف هم پیش بیفتد، باز هم کشور به غلتک می افتد، نه به بارو. پایان. اما آن دیگری (آقای سعید جلیلی)  اگر بر فرض به پاستور رود، بنده می گوید باید یک دوره ی جدید و بدیع پربدعت برای نظام «نام» گذاشت. برای این هر سه فرد احتمالی، آرزوی سلامتی در راه خدمت به کشور و وفاداری به حقوق اساسی ملت، می کنم. امید است بی تاب شده ها  آرامش پیدا کنند و دست از عصبانیت علیه ی نامزد رقیب بشویند. رقابت یک اصل مدنی است. باید فن این رقابت را بلد بود و بی جهت دل آشوبه نکنند که بخواهند ادای عقل کل در آورند. بنده به پاستور رفتم، اما نه کاخ «ساختمان سلمان» آنجا بلکه کنارش ساختمان انستیوتو پاستور آن انسان شادوران که میکروب شناس بود!! اُنظُر.

وحشت از رأی

تا

وضعیت کشور

کاوش اُنظُر :

وحشت از رأی :

قانون اساسی هرگز نگفته رأی مال ملت وابسته به نظام، یا تابع فلان فرد، یا طرفدار کدام جناح، بلکه به وجه مطلق و بی قید و شرط و به صورت عام گفته : آراء عمومی. مثل دو اصل  شش و نود و نه آن. در اصل شش، هم حرف الزامی «باید» آمده، و هم صحبت اتّکا و اداره‌ی جمهوری اسلامی با «آراء عمومی» زده : «امور کشور باید به اتکاء آراء عمومی اداره شود، از راه انتخابات...» و توی  اصل نود و نه نیز آمده : "شورای‏ نگهبان‏ نظارت‏ بر انتخابات‏... و مراجعه‏ به‏ آرا عمومی‏ و همه‏ پرسی‏ را بر عهده‏ دارد." بنابراین دو لفظ «مراجعه‏ به‏ آرا عمومی»‏ و «همه‏ پرسی»، یعنی گرفتن رأی از عموم مردم و نیز اختیار کشور از آن انتخاب مردم از راه صندوق رأی بودن. اینکه بیایند صحنه ی انتخابات را مصاف جنگ و لشگرکشی میان حق / باطل، یا مردم خوب / مردم بد، یا انقلابی / ضد انقلاب، جلوه دهند، از دو حال خارج نیست: یا با اصل رأی از مردم، در مبانی و نتیجه ی حاصله مشکل دارند و یا از خروجی آراء عمومی غیردلخواه خود وحشت می ورزند. چنین رفتاری هیچ نامی نداشته باشد، مخالفت با روح این دو ماده ی قانون اساسی است که بر تمام مردم جاری است، نه بر عده ای از مردم. همه ی مردم حق رأی دارند. که امسال بالغ بر شصت و یک میلیون نفر شرط سنی رأی دادن را دارا هستند. پس فقط یک شرط دارد و آن هم شرط سن رأی دادن. هر ایرانی با هم منصب و مقام و طبقه و دسته و سلیقه و عقیده و مرام و ایمان و کیش و مذهب و قومیت و زبان و رنگ و لهجه از حق رأی یکسان برخوردار است و می تواند نظر خود را به عنوان هر «یک رأی ، یک قدرت» اعمال کند. در اسم «همه‏ پرسی» هم نام و لفظ "همه" آمده است، نه "یک عده". اینکه برخی خود را اختیاردار، پندار می کنند، فقط ناشی از این است خود را از بقیه ی ملت سرتر می دانند و با خودحق پنداری، میان مردم شاغول و تراز و مرز می کشند. این اسمش وحشت از رأی است. می خواهند فقط آنچه خود می پسندند بر سایران تحمیل کنند. ملاک، عموم مردم اند. امروز خود این عموم، تصمیم ساز بزرگ و نهایی اند. آنان هستند که معلوم می کنند کدام فرد حق نشستن بر ساختمان سلمان در پاستور را دارد. حقی خداداد که انقلاب اسلامی با ظفر بر شاه به محیط ایران ارمغان داد. این حق را با انواع انحصارات و استبدادات نباید محدود و مخصوص و آپارتاید کرد.

وضعیت کشور

اما وضعیت کشور. بنده با توجه مواضع دو نامزد از سه نامزد سه ضلعی (چپ مذهبی / راست افراطی / راست نوگرایی) وضعیت کشور را ترسیم می کنم. از دید بنده این سه ضلع به ترتیبی که برشمردم آقای مسعود پزشکیان ضلع چپ مذهبی قرار دارد، آن دو دیگر آقای سعید جلیلی ضلع راست افراطی و آقای باقر قالیباف ضلع راست نوگرایی. روی مواضع سیاسی و مبانی فکری آقای پزشکیان نمی روم، چون او ادعا نکرده است دولت سیزده را ادامه می دهد. او منتقدانه وارد صحنه شد و حرف هایی از زبان بخشی از مردم زد که حتی یکی از افراد ستادهای رقیب (محسن منصوری مسئول ستاد سعید جلیلی) در یک عصبانیت شدید (که ناشی از افکار افراطی جریان سعید جلیلی است) از لفظ «پسماند» استفاده کرد. حتی آقای علیرضا سلیمانی، سردبیر رجانیوز (متعلق به آقای میثم نیلی برادر آقای مقداد نیلی داماد دولت سیزده) گفته: رأی حامیان آقای قالیباف «یک مشت رای حرام در نقش پیاده نظام ستاد پزشکیان" است. عبور کنم. این جور حرف ها ناشی از استیصال است. اما خود دو نامزد، آقایان به الفبا : سعید جلیلی و باقر قالیباف حرف هایی زدند که جمع بند حرفشان و ثمر دیدگاه شان می تواند این باشد :

 

بر اساس تز باقر قالیباف : کشور به یک مدیر دارای عملکرد و کارکرد نیاز دارد. ساحل مکران پایتخت دوم می شود (الگوگیری باقر قالیباف از شهر کیپ تاون آفریقای جنوبی و بمبئی هندوستان) جوان خانه می خواهد و او به جوان، دو ساله رایگان خانه می دهد. دویست متر زمین به خانه به دوشان سند می زند که خانه بسازد. ایران را با روش گفت و گو از بن بست نجات می دهد. باتجربه ها را سر کار می آورد. بیمه و بانک را درست می کند. شغل و تولید ایجاد می کند. اینترنت را رشد می دهد. پذیرفتین «گروه ویژه اقدام مالی مشترک» (همان مخفف : FATF) را موافق است. شرق را دیوار می کشد تا در داخل شغل برای جویندگان کار ایجاد کند. چون دوازده سال شهردار تهران بود ایران را مانند تهران می کند. عبور کنم. همه ی این تزها و وعده ها نشان می دهد از دید آقای محمد باقر قالیباف کشور در وضعیت خراب قرار دارد که به دست وی آباد می شود.

 

بر اساس تز سعید جلیلی:  کابینه ای با برنامه تشکیل می شود. از تجربه ی دولت سایه ی یازده ساله اش بهره می گیرد. معتقد است کلاً حد و میزان و وسعت یک جهان برای او فرصت است که می خواهد آن را جهش دهد، یعنی به صورت پرش فوری به چندین پله، ایران را ارتقاء دهد. مثل کسانی که کلاس یک را جهشی می رفتند کلاس پنج. برای بیکاری طرح دارد. برای احیای کارخانه تجربه از خود دارد. چون مدتی در تیم مذاکره بوده، قول داده برجام را حل کند. سرسخت بر این باور است تحریم را راحت بلد است دور بزند. گشت ارشاد را نمی دانم چه موضعی گرفته. نیز کشف حجاب را. بر این تز است که با بودن او انقلاب سر جای اصلی اش می ماند. خواهان آوردن نیروهای ارزشی و پایبند به نظام به دایره ی قدرت است. خودش چون در عصر آقای محمد احمدی نژاد با حکم وی ریاست شورای امنیت ملی را عهده دار بود، اطمینان دارد جهان را می شناسد و بلد است در برابر آن چه کند. مهترین محور حرف هایش این است که در هر مسئله ای می گوید: دو دیدگاه وجود دارد و برای دیدگاه خود ارزش و حقانیت قائل است. در کل خود را عقل کل جلوه داده است، چون اغلب موارد گفته این او بوده که دولت سیزده را خط می داده و برنامه می داده و حتی پیشنهاد جابجایی افراد را را بر آن دولت اعمال می کرده. پس او خود را برحق می داند که این سه سال گذشته را تعقیب کند. و با زبان خاص این را رسانده که کشور در وضعیتی قرار دارد که فقط او ناجی آن می باشه.

 

و حرف اُنظُر : اینک بار دگر بر اساس جمهوریت، عموم مردم چنان قدرت و فرصتی پیدا کردند که صندوق را تمام کننده بدانند، اینکه آیا از آن شصت و یک و خورده ای میلیون نفر رأی دهنده، هجومی می آیند یا معدود، هنوز بدرستی معلوم نیست. نظرسنجی های محافلی هم چندان ثقه نیست. بنده بهتر را آن می داند مردم رأی دادن را این بار از رأی ندادن نافذتر بدانند. گویئا گفتند تا ظهر فردا رسماً اعلام می شود کی برنده شده است یا به دور دو رفته است. هر که هست، باشد، چون رأی ملت شرف دارد و شورای نگهبان (که به باور جناح راست عِدل عَدل هستند) این نامزدها را معتبر و محرز از لحاظ سلامت صلاحیت، اعلام کردند. پس رأی عمومی را باید محترم شمرد. کشور در هر شرائطی خدمتگذار صادق راسخ دانای مسلط بر محیط کار و اداره ی مملکت می خواهد تا پس از کسب جواز نشست بر میز پاستور، اسیر باند و جمود و انحصار و فساد و شاخ به شاخ با احزاب و نابودی گرایش ها و متضاد با دانشمندان و درگیر با جهان، نشود. خودش فکر سازنده داشته باشد و متفکران توسعه گرا و نیروهای رشدمحور را میدان دهد. هم به دانش تن دهد و هم ارزش های تمدنی ایرانی و فرهنگ مترقی اسلامی را تقویت نماید. اُنظُر.

متصدیان دو عنوان «قدس»

کاوش اُنظُر : دو نفر، هر دو اهل مشهد، هر دو متصدی «قدس»، هر دو آدم خوب و بزرگ و فروتن. یکی "آستان قدس" و دیگری "سپاه قدس" به ترتیب : حجت اسلام آقای احمد مروی و سردار سپاه آقای اسماعیل قاآنی در انتخابات اخیر، جلوی چشم ملت خلاف قانون و ضد عرف رفتار کردند. از خلاف شرع خبر ندارم، چون در این زمینه داوری کردن بشدت، احتیاط نیاز دارد. چرا رفتاری خلاف قانون و ضد عرف؟ اول شئوون دو تا قدس را عرض کنم، سپس به نقد رفتار بپردازم:

 

قدس مشهد  : مال همه ی ایرانیان است، حتی متعلق (علاقه ی خاطر) به شیعیان و مسلمانان و دینداران سایر ادیان. این حرم جای خرج جناحی نیست. این قدس، باید در خدمت معنویت باشد؛ بدون ذره ای تمایلات جناحی.

 

قدس بیت المقدس : مال مِلکیت فلسطینان است و نیز قبله ی اول مسلمانان. این بیت مقدس بیش از هفتاد سال به اِشغال ارتشی در آمده که در ظاهر می گوید یهود است، ولی دروغ می گوید و از طریق یهود، به قدرت و تسلط فکر می کند. و هم اینک مردم موجود در نوار غزه را چندین ماه یکسره قتل عام می کند و بر مردمی که در شهر قدس زندگی می کنند نیز، بشدت حکومت نظامی و سرکوب پیش گرفته است. این قدس به علت گرفتارشدن، باید از چنگال اشغالگری آزاد شود و همین است که سپاه قدس، در ایران تشکیل شده است.

 

حالا نقد : اینان دو نفر حجت اسلام آقای احمد مروی و سردار سپاه آقای اسماعیل قاآنی اما این مسئله را نادیده گرفتند و هر دو وارد سیاست شدند (که اکیداً منع اند طبق قانون و حتی دستورها) این دو با هدف محرزِ شکست دادن حتمی آقای مسعود پزشکیان، جلسه ای در درون حرم رضوی تشکیل داده بودند تا از مقام و موقعیت خود، سوء استفاده کنند، بلکه بتوانند دو نامزد به ترتیب الفبا : آقای سعید جلیلی و آقای باقر قالیباف را متقاعد کنند برای خطری چون به پاستور رفتن احتمالی مسعود پزشکیان، یکی به نفع دیگری منصرف شود (نمی دانم قصدشان کنارکشیدن کی برای کی بود) این کار این دو نفر، واقعاً مورد نقد، و لازم به تشرگرفتن از سوی ملت است.

 

آقای حجت اسلام احمد مروی شما متصدی آستان قدس شدی که آنجا را محیطی منبسط معنوی و عمومی نگه داری، نه جناحی. یک سانت از فضای آن حرم، یک ریال از نذور آن حرم، یک ثانیه از اوقات آن حرم، هرگز نباید خرج یک جناح شود. این کار شما در درجه ی اول برونرفت از حوزه ی مسئولیت است و در مراحل بعدی فروافتادن در گرداب جناح گرایی که برای حرم سمی سهمگین و مهیب است. برای شخص شما، نه فقط احترام، حتی اهمیت قائلم. از این اشتباهی که مرتکب شده ای و حتی نتوانستی به هدف برسی، خود را اصلاح کن و تا وقتی متصدی قدس رضوی هستی به اخلاق این تصدی پابندی بورز. حرم را حرم همه دان نه فرصتی برای صرف هدف جناح.

 

آقای اسماعیل قاآنی شما متصدی قدس شریف شدی که برای رهایی آن بیت مقدس، به مدد مبارزین فلسطین بشتابی. در حالی که همین روزها غزه ای ها آماج حمله و آوار و آوارگی و بی غذایی اند و نان و آب ندارند شب، سیر سر بر بالین بگذارند، شما از تهران بلند می شوی می آیی مشهد تا برای شکست مسعود پزشکیان، آن دو نفر را تبدیل به به نفر بکنی که در رأی، بر رقیب غالب شوند، درین هدف هم شکست خوردید، زیرا هیچ کدام حرفت را نگرفتند. از خودت بپرس در حالی که مردم غزه گرفتارند و حتی بخشی از مردم ایران پول مسافرت زیارت مشهد را ندارند، خودت چگونه به مشهد آمدی و رضا دادی قصد جناحی ات را پیش قبر امام رضا (ع) برملا کنی. هزینه و وقت و حوصله ی این سفرت را چگونه حساب کردی. یقین کن در این آزمون باختی. یادت بیاورم که جای مقام چه انسان بی مانندی نشستی که بال می گشود برای تمام جناح ها قاسم سلیمانی شهید آرمیده بر خاک ساده در قبرستان عمومی کرمان مثل همه ی قبرهای ساده ی مردم. حالا شما به جای این که آدرست را این روزها در جبهه ی مقاومت بدهند!! می آیی مشهد برای شکست پزشکیان. عبرت بگیر ای برادر باتقوا و مبارز و دلسوخته و خاکی و نافذ و دارای سوابقی درخشنده و پاکیزه در مغز امنیتی سپاه. قاآنی بزرگ و متقی اسماعیل دورنت را ذبح چه جیزی کردی؟! هان! هشدار! هوشیار شو. از این خطای بزرگ خودت را بیرون بر. قاآنی، تا وقتی قاآنی عظیم قدس است که آن جایگاه رفیع را خرج قدس کند نه جناح. زِبری حرفم را به حساب زبَری عالی خودت دان که مولا امام علی (ع) یادمان داده حرف حق را می شود حتی در وسعت «داد» بیان کرد. نزد بنده انسانی بزرگ بوده ای، مرد شرف، فن شهامت، فرد نظریه پرداز بوده ای. اینک این شائبه را از خودت دور کن اخوی معنوی ما. آن قدس را به این قدس، یپوند بزن، اما نه برای یک جناح، بلکه برای عموم. اُنظُر.

ثروتمندی و ثروت اندوزی

کاوش اُنظُر : مودی دیروز باز نیز پس از پیروزی در انتخابات هفته ی پیش هند، گفته «به غرب فکر کن» را سیاست خود قرار می دهد. این نخست وزیر هندویی مذهب هندوستان یعنی "نارندرا مودی" از ده سال پیش تا کنون همچنان نخست وزیر هندوستان ماند؛ چون حزب او «بهاراتیا جاناتا» (در فارسی می شود : حزب مردم هند) با رأی اکثریت پیروز پارلمان صاحب قدرت می شود. یعنی طبق چارچوب دموکراسی چندحزبی پارلمانی، رهبر حزب پیروز، مستقیماً نخست وزیر می شود. عبور کنم. حالا، سنگ بنای سیاست «به غرب فکر کن» چیست که او باز نیز شعارش را ساز کرده است؟ حتماً می دانید. اما اگر احیاناً نمی دانید (منظورم این است از این سیاست خبر ندارید) عرض می کنم. چون دفعتاً تصور می شود این استراتژی یعنی غربگرا شدن، یا نگاه تقلیدی و پیروی به تفکر اروپا و آمریکا دوختن. اما منظور مودی این نیست. گرچه او یک مسلمان ستیز افراطی است و حقوق فردی مردم هند را محدود ساخته است و با کلیت غرب و حتی اسرائیل اشغالگر دوست نزدیک و ستاینده است، اما در این سیاست، منظورش ادامه ی دوختن اولویت اقتصاد هند به بازار کشورهای سمت غرب هندوستان است؛ یعنی ایران امارات قطر عربستان و تمام کشورهایی که به ضلع غرب کشور هند جای می گیرند. زیرا بازار گشاد، زراندوز، پراشتها، حتی نیازمند دارند. مودی پیشرفت هند را در گرو تجارت با کشورهای غرب هند قرار داده است. حالا با این توضیح مقدمانی برگردیم ایران که مردم آن می خواهند جمعه ی پانزده ی تیر، از بین دو نامزد منتخب راه یافته به مرحله ی دوم رأی گیری، یکی را به پاستور فرستاده، و در ساختمان سلمان بنشانند. آقایان به ترتیب الفبا حتی به ترتیب میزان بیشتر رأی در مرحله ی اول: آقای مسعود پزشکیان آقای سعید جلیلی. هر دو، دو نماد دو تفکر مطرح در سیاست ورزی ایران.

 

ملت جیب دارد. باید جیب پُر داشته باشد. چون هر فرد تا جیب نداشته باشد نمی تواند اقتصاد خود و اهل خانه ی خود را بچرخاند. حکومت هم باید جیب داشته باشد همان خزانه ی ملی. یوسف (ع) هم وقتی قدرت را در دست گرفت و به عنوان پیامبر سیاست ورز، «عزیز» مصر شد، بالاترین راه حلش ذخیره ی ثروت و کالا و تجارت بود، تا بر قحطی قطعی و احتمالی فائق آید. عزیز عنوان قدرت اجرایی برتر بود در کنار عنوان فرعون که پیشوند پادشاهان مصر و نماد خدا ! و خدایی کردن ! روی زمین بود. «عزیز» یعنی نفوذناپذیر. فقط خداوند، عزیز مطلق است بس. بقیه، هیچکس، نمی تواند عزیز باشد یا بماند؛ چون به هر حال از یک جایی (نفس درون، نفوس بیرون) بر او نفوذ می شود. عبور کنم. جیب ملت  جیب حکومت، باید سمت ثروتمندی برود، نه ثروت اندوزی (مال، مقام پرستی) ملت و حکومت بی ثروت، ملتی و دولتی گرسنه وابسته و تهیدست اند. پس اقتصاد در سیاست، همواره باید اولین کار هر دولتمرد باشد.

 

حالا از خود بپرسیم اقتصاد ایران تب دارد یا تب ندارد؟ اگر ندارد خوب به تقدس سازی ادامه دهند بگویند اوضاع چقدر قشنگ نرمال است و ملت چه حد بی مسئله و بی مشکل شده است. اما اگر تب دارد، تب علامت چرک است  که یا مخفی مانده (توسط عوامل قدرت یا کنترل اخبار پشت پرده برای دور نگه داشتن از ملت) و یا دُمل آن، بیرون زده، فسادش به بالای زخم فوران کرده است، ملت جراحی آن را طلب می کند. هر گونه باشد، اقتصاد کشور و مردم باید گردش داشته باشد، رکود اقتصاد به انواع مرض های بی درمان منتهی می شود آبگیر را هم گنداب می کند  که کم کم ملت را به عجز، عقب ماندگی می کشاند. روزی سر درس یکی از اساتید در بجنورد مطرح شده بود در اروپا (گمانم انگلستان بود) روزی برای رونق اقتصاد خود فکری (مکر در اقتصاد) به سرشان زد. آن این بود به فرهنگ چین پرجمعیت میلیاردی نفوذ کنند و به آنان زیرکانه بقبولانند اگر فقط یک سانت به طول لباس روپوش خود اضافه کنند، چقدر به اندام تقرییاً چاقشان جور در می آید و بهتر نشان داده می شوند. می دانید این سیاست چه کرد؟ خیاط های انگلستان را حیات دوباره داد و صنعت نساجی انگلستان را روی پای خود ایستاداند.

 

اینک باید دید این دو کاندیدای مورد اعتماد دو سوی ملت (یکی از چپ مذهبی و دیگری از راست پایداری) کدام یک اقتصاد ایران را ثروتمند می کند و کدام یک کشور را به دست باندهای ثروت اندوز می دهد که فساد کنند و در امان باشند و قوه دادگاه هم کاری به کارشان نداشته باشد. باید دید کدام از این دو نامزد، نظر و رأی مجدد آن سی و نه درصد شرکت کنندگان مرحله ی اول را، باز هم به سمت خود می دوزد و برای آن شصت و یک درصد مردمی  که (به هر علت و دلیل موجه یا ناموجه) پای رأی نیامدند و شهروند این مملکتند و کشور هم ملک مشاع (مشترک) همه ی ایرانیان است، برنامه ی جذبشان را دارند یا نه. آیا کدام یک از این دو نامزد، ایران را به اقتصاد جهان وصل می کند و کدام یک اگر مورد اقبال مردم قرار گیرد، ایران را ممکن است بسته تر نگه دارد. کدام یک پهنای باند اینترنت را پهن تر می کند و کدام یک آن را مسدودتر. کدام یک شاید اهل گشت ارشاد شود و کدام یک ارشاد کردن مردم را با این وضع غلط می داند. کدام یک در عمل خود درون سیستم و ببرون سیستم خود پاکدست بوده است و با فساد اقتصادی مقابله کرده است و کدام در این مسئله عاجز مانده است یا در مبارزه با فساد تبعیض نموده است. کدام یک فهم باز از جهان و ایران و اسلام دارد و کدام یک فهم بسته و منحصر به خود. یا اگر هر دو، فکری باز دارند، کدام یک امروزی تر می اندیشد و در مصاف مسائل جهان، قدرت کلام نافذتری دارد. باید دید چه کسی عین "منوچهر اقبال" کاشمری می شود که شاه با نخست وزیری او بود ساواک را ساخت و به جان منتقدان و مبارزان و حتی کمونیست های ایران افتاد و همه را قلع و قمع کرد و تا اتاق خواب مردم را هم می گشت که چه اعلامیه ای دارند. عبور کنم. این راه و این ملت. تشخیص ملت هر چی بود این ترجیحی است که خود خواستند. چون فضای رأی آزاد به طور کامل برایبرگزدین یکی از دو نماینده ی اصلی دو فکر مهیا است. بنده هرگز بنا نداشته و ندارم بگویم کی باشد. ملت هر که را پسندیدند. باید تابع قاعده ی دموکراسی بود هر چند آن قاعده به تفکر هر کس زاویه پیدا کند. جمعه ی پیش رو، آیا قاطبه ی سیصد و شصت درجه ای ملت می آید؟ یا قائمه ی نود درجه ای آن؟ و یا حتی زاویه ی چهل و پنج درجه ی آن، بنده نمی دانم. فقط باید دانست حتی با یک رأی بیشتر، یکی از این دو، به پاستور می رود و ساختمان سلمان پاستور شرقی را تصاحب می کند که آیا در لای آن همه کارهای دشوار و گره گشایانه ی پیش روی نهاد ریاست جمهور، بر بن بست کوچه ی اختر !! پاستور شرقی در تفکر انقلابی آرمانی آزادگرانه ی نهضت اسلامی مردمی، سخت تر می گیرد!!! یا آن دو را آسوده تر!! می سازد. اُنظُر

دیدن یا نوشتن نظرات : ۳
نوشته های اُنظُر ۵

نوشته های اُنظُر ۵

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
نوشته های اُنظُر ۵

   پروفایل اُنظُر

مندرجات این صفحه فقط نقل است، نه نظرات رد یا تأیید دامنه:

متن‌های "سلمان صالحی" ، "رضیَ الله"، "اُنظُر" و سایرها در دامنه:

  

  

(دوشنبه ۲۱ خرداد ۱۴۰۳)

روزنامه سازندگی

روزنامه هم‌میهن

روزنامه اعتماد

روزنامه شرق

روزنامه ابتکار

دروغ ، ترفند ، وهن

کاوش اُنظُر : در این تحلیل امروزم خواهم گفت چرا دیروز بلافاصله بعد از باخبرشدن از لیست رسمی شش تا نامزد تأییده شده، اولین نفر در داخل مدرسه بودم که ضمن ارائه ی تحلیل از شش صورت رقابت پیش رو، از شورای نگهبان به خاطر رفتار این بارش، عمیقاً و صراحتاً تشکر کردم. و در تحلیل امرزم خواهم نوشت رقابت این شش تا چگونه صورت هایی دارد و شکل رفتار نامزدها را نیز برآورد و بررسی خواهم نمود.

 

دیروز بیستم خرداد متننی تحلیلی نوشتم در ساعت سه و چهل عصر، چهار و بیست دقیقه ی عصر، و آخر هم ساعت پنج و یازده دقیقه ی عصر با سرعنوان «شش کاندیدا با شش فرض تحلیل» و در آن از شش شکل رقابت احتمالی این شش کاندیدا ترسیماتی ارائه داده، در پایان آن تشکر بعمل آوردم از رفتار این بار شورای نگهبان. اینطور نوشته بودم:

 

«تحلیل، از فن احتمالات پیروی می کند. پس احتمالات با متغیرات تغییر می کند. روشن سازم بنده فقط تحلیل کردم. نه چیزی دیگر. با توجه به ایرانی بودنم و علایق به منافع ملی و امنیت و توسعه، لازم می دانم از سماحتی منطقی که شورای نگهبان در این دوره ورزیده و از هر تفکری کاندیدا در رقابت باقی گذاشته تشکر کنم و برای آنان از خدای بلندمرتبه جهت دوام چنین رفتارها به نفع همزمان ملت و حکومت، مسئلت کنم.»

 

حالا امروز در این وقت صبح تحلیلی خواهم نوشت با سرعنوان «دروغ ، ترفند ، وهن»

 

با نوشته ی کاملم بر می گردم... اُنظُر.

 

دروغ و ترفند : این پنج نامزد از جناح پاره پاره شده ی راست (که حاضر شدند برای قدرت و ثروت، آن انسجام درونی و اتحاد بیرونی دو دهه ی نخست خودشان در انقلاب را، این جور ضایع و خوردکننده از بین ببرند، به گُر گرفته یی جدا از جناح به انشعاب در یک فاز جدا تن دهند، تا از لاشه ی قدرت قسمت های قلب و قُلوه گاه و جگر و دل و کلیه ی آن را سهم خود سازند و بقیه ی هم جناحی های خود را دنبال دُنبلان  و دُم و دنبالچه و کله پاچه ی این لاشه بفرستند) اینک در این رقابت جدی جدی یی که احتمال بروز خیزش دوم خردادی دیگر از آن بسیار بالاست (که آقای حجت الاسلام علی اکبر ناطق نوری نامزد دلخواه حاکمیت را از پیروزی تصوری باز داشته بود) اگر از همین حالا بخواهند رفتار پیشین دوره ی سیزده را تکرار کنند و از وقت و هزینه ی بیت المال ملت در سازمان سیما و صدا سودجویی کنند، سپس با معامله ی زشت در پشت صحنه و گرفتن امتیاز و جا نشانی نیروهای خود در ساختار دولت به نفع یک نامزد دیگر کنارگیری کنند اسم این رفتار اول از همه «دروغ» نام دارد و در ادامه چندین کار قبح آمیز دیگر. پس صدق بورزند و تا آخر در انتخابات با هم رقایت کنند. اگر ملت پس از مناظرات شنید یکی یا سه تا به نفع دیگری کنار رفت و رفتند بدانند روی آنان نامی جز «دروغ» و کنشی جز «ترفند» نمی گذارند. با مردم صادق باشند تا آخر بمانند تا دروغ و ترفند بر سر اسم شان نگذارند. عبور کنم.

 

وهن : چرا بنده دیروز عصر از شورای نگهبان به خاطر رفتار این بارش، عمیقاً و صراحتاً تشکر کرد. ساده است جوابش. همین شش تا وقتی عصر دیروز در زمان بجا و سر وقت پنج روزه ی اول توسط آن شورا لیست و به کشور ابلاغ شد، همه مشاهده کردند چقدر خوشایند جامعه را بر سر امید آورد و همین کمتر از چند ساعت حتی امنیت ملی ایران ضریب بالا گرفت و جهان را با حیرت مواجه کرد. آیا چنین رفتار عقلانی و خردمندانه ی شورای نگهبان جایی جز تشکر گذاشته بود. بنده مشامم تیز است درجا بو بردم که این بیشن و رأی شورای نگهبان تا چه میزان مطابق با منافع نظام و حقوق اساسی عمومی مردم است. یک آن خیال کنید اگر شورا به جای این شش تا فقط آن پنج تا از یک جناح را لیست می کرد، واقعاً ملت چه برداشتی می کرد! ملت ایران در یک تقسیم کلی، همه می دانند دو جناح هستند. این از اول انقلاب به بعد کم کم شکل گرفت. حال تصور کنید آقای مسعود پزشکیان نامزد جناح چپ مذهبی و مورد حمایت تمام احزاب حاضر در جبهه ی اصلاح طلب، در میان شش تا نبود، آیا جز وهن می شد روی کار شورای نگهبان گذاشت! پس عقلی و شرعی و اخلاقی بود بنده به خاطر این کار بزرگ شورای نگهبان تشکر کرده باشم. اطلاع برساند این بنده، سازوکار شورا در مورد نامزدها این است هر نامزد باید حداقل از دوازده عضو شورای نگهیان، هفت رأی تأیید بگیرد. بنابراین آنان که از این هفت تا رأی تأیید بازماندند، حق و حقوقی دارند که آن مربوط است به بحث دیگر. اما اینک فضا با این رفتار شورا رقابتی ماند و حتی مردم از سرِ شوق سیاسی « ۵ + ۱ » را در واکنش مثبت به این برخورد خوب شورای نگهبان ساختند. این یعنی یک مسعود پزشکیان چپ مذهبی با پنج نامزد جناح چندپاره ی راست رقابت می کند. پس اگر ملت با این چینش لیست، دکتر مسعود پزشکیان را فرستاد پاستور، معنی اش این است او بر همه ی گرایش های چند پاره ی جناح راست، پیروز شد و رقابت را برد. پس تشکر از شورا که چنین حسی را در کشور پدید آورد.

 

اما در ادامه رقابت این شش تا چگونه صورت هایی دارد؟ و بنده شکل رفتار نامزدها را  چگونه برآورد و بررسی می کنم؟ که پس از تهیه بر می گردم. اُنظُر.

   پروفایل اُنظُر

مندرجات این صفحه فقط نقل است، نه نظرات رد یا تأیید دامنه:

متن‌های "سلمان صالحی" ، "رضیَ الله"، "اُنظُر" و سایرها در دامنه:

  

  

(دوشنبه ۲۱ خرداد ۱۴۰۳)

روزنامه سازندگی

روزنامه هم‌میهن

روزنامه اعتماد

روزنامه شرق

روزنامه ابتکار

دروغ ، ترفند ، وهن

کاوش اُنظُر : در این تحلیل امروزم خواهم گفت چرا دیروز بلافاصله بعد از باخبرشدن از لیست رسمی شش تا نامزد تأییده شده، اولین نفر در داخل مدرسه بودم که ضمن ارائه ی تحلیل از شش صورت رقابت پیش رو، از شورای نگهبان به خاطر رفتار این بارش، عمیقاً و صراحتاً تشکر کردم. و در تحلیل امرزم خواهم نوشت رقابت این شش تا چگونه صورت هایی دارد و شکل رفتار نامزدها را نیز برآورد و بررسی خواهم نمود.

 

دیروز بیستم خرداد متننی تحلیلی نوشتم در ساعت سه و چهل عصر، چهار و بیست دقیقه ی عصر، و آخر هم ساعت پنج و یازده دقیقه ی عصر با سرعنوان «شش کاندیدا با شش فرض تحلیل» و در آن از شش شکل رقابت احتمالی این شش کاندیدا ترسیماتی ارائه داده، در پایان آن تشکر بعمل آوردم از رفتار این بار شورای نگهبان. اینطور نوشته بودم:

 

«تحلیل، از فن احتمالات پیروی می کند. پس احتمالات با متغیرات تغییر می کند. روشن سازم بنده فقط تحلیل کردم. نه چیزی دیگر. با توجه به ایرانی بودنم و علایق به منافع ملی و امنیت و توسعه، لازم می دانم از سماحتی منطقی که شورای نگهبان در این دوره ورزیده و از هر تفکری کاندیدا در رقابت باقی گذاشته تشکر کنم و برای آنان از خدای بلندمرتبه جهت دوام چنین رفتارها به نفع همزمان ملت و حکومت، مسئلت کنم.»

 

حالا امروز در این وقت صبح تحلیلی خواهم نوشت با سرعنوان «دروغ ، ترفند ، وهن»

 

با نوشته ی کاملم بر می گردم... اُنظُر.

 

دروغ و ترفند : این پنج نامزد از جناح پاره پاره شده ی راست (که حاضر شدند برای قدرت و ثروت، آن انسجام درونی و اتحاد بیرونی دو دهه ی نخست خودشان در انقلاب را، این جور ضایع و خوردکننده از بین ببرند، به گُر گرفته یی جدا از جناح به انشعاب در یک فاز جدا تن دهند، تا از لاشه ی قدرت قسمت های قلب و قُلوه گاه و جگر و دل و کلیه ی آن را سهم خود سازند و بقیه ی هم جناحی های خود را دنبال دُنبلان  و دُم و دنبالچه و کله پاچه ی این لاشه بفرستند) اینک در این رقابت جدی جدی یی که احتمال بروز خیزش دوم خردادی دیگر از آن بسیار بالاست (که آقای حجت الاسلام علی اکبر ناطق نوری نامزد دلخواه حاکمیت را از پیروزی تصوری باز داشته بود) اگر از همین حالا بخواهند رفتار پیشین دوره ی سیزده را تکرار کنند و از وقت و هزینه ی بیت المال ملت در سازمان سیما و صدا سودجویی کنند، سپس با معامله ی زشت در پشت صحنه و گرفتن امتیاز و جا نشانی نیروهای خود در ساختار دولت به نفع یک نامزد دیگر کنارگیری کنند اسم این رفتار اول از همه «دروغ» نام دارد و در ادامه چندین کار قبح آمیز دیگر. پس صدق بورزند و تا آخر در انتخابات با هم رقایت کنند. اگر ملت پس از مناظرات شنید یکی یا سه تا به نفع دیگری کنار رفت و رفتند بدانند روی آنان نامی جز «دروغ» و کنشی جز «ترفند» نمی گذارند. با مردم صادق باشند تا آخر بمانند تا دروغ و ترفند بر سر اسم شان نگذارند. عبور کنم.

 

وهن : چرا بنده دیروز عصر از شورای نگهبان به خاطر رفتار این بارش، عمیقاً و صراحتاً تشکر کرد. ساده است جوابش. همین شش تا وقتی عصر دیروز در زمان بجا و سر وقت پنج روزه ی اول توسط آن شورا لیست و به کشور ابلاغ شد، همه مشاهده کردند چقدر خوشایند جامعه را بر سر امید آورد و همین کمتر از چند ساعت حتی امنیت ملی ایران ضریب بالا گرفت و جهان را با حیرت مواجه کرد. آیا چنین رفتار عقلانی و خردمندانه ی شورای نگهبان جایی جز تشکر گذاشته بود. بنده مشامم تیز است درجا بو بردم که این بیشن و رأی شورای نگهبان تا چه میزان مطابق با منافع نظام و حقوق اساسی عمومی مردم است. یک آن خیال کنید اگر شورا به جای این شش تا فقط آن پنج تا از یک جناح را لیست می کرد، واقعاً ملت چه برداشتی می کرد! ملت ایران در یک تقسیم کلی، همه می دانند دو جناح هستند. این از اول انقلاب به بعد کم کم شکل گرفت. حال تصور کنید آقای مسعود پزشکیان نامزد جناح چپ مذهبی و مورد حمایت تمام احزاب حاضر در جبهه ی اصلاح طلب، در میان شش تا نبود، آیا جز وهن می شد روی کار شورای نگهبان گذاشت! پس عقلی و شرعی و اخلاقی بود بنده به خاطر این کار بزرگ شورای نگهبان تشکر کرده باشم. اطلاع برساند این بنده، سازوکار شورا در مورد نامزدها این است هر نامزد باید حداقل از دوازده عضو شورای نگهیان، هفت رأی تأیید بگیرد. بنابراین آنان که از این هفت تا رأی تأیید بازماندند، حق و حقوقی دارند که آن مربوط است به بحث دیگر. اما اینک فضا با این رفتار شورا رقابتی ماند و حتی مردم از سرِ شوق سیاسی « ۵ + ۱ » را در واکنش مثبت به این برخورد خوب شورای نگهبان ساختند. این یعنی یک مسعود پزشکیان چپ مذهبی با پنج نامزد جناح چندپاره ی راست رقابت می کند. پس اگر ملت با این چینش لیست، دکتر مسعود پزشکیان را فرستاد پاستور، معنی اش این است او بر همه ی گرایش های چند پاره ی جناح راست، پیروز شد و رقابت را برد. پس تشکر از شورا که چنین حسی را در کشور پدید آورد.

 

اما در ادامه رقابت این شش تا چگونه صورت هایی دارد؟ و بنده شکل رفتار نامزدها را  چگونه برآورد و بررسی می کنم؟ که پس از تهیه بر می گردم. اُنظُر.

اما رقابت این شش تا
چگونه صورت هایی دارد؟
شکل رفتار نامزدها را چگونه برآورد و بررسی می کنم؟

شکل یک : آقای محمدباقر قالیباف نگران ترین نامزد است. چون به دید تحلیلی بنده، وی دو فرض مهم را در نظر داشت. یک. انتظار داشت شورای نگهبان فقط از جناح راست چند نفر را کنارش تأیید کند و رقابت شکل نگیرد. این بهترین الگوی وی بود برای خیز از بهارستان به پاستور. دو. تصور دومش این بود شورا در عالی ترین وجهش، آقای اسحاق جهانگیری از جناح لیبرالی چپ را تأیید می کند و او با این گزینه، با شوقی زیاد در حمله ی عمدی و تهاجمی به جهانگیری در مناظره ها، به خاطر همدستی با دولت آقای حسن روحانی، رأی راست را جمع می کند. اما ناگهان خیمه ی خود را خراب دید. شگفت این که آقای مسعود پزشکیان از چپ مذهبی "خط امام" را شورا آورد میان. پس آقای قالیباف متضررترین فرد در این چینش است. زیرا دستش در حمله به آقای مسعود پزشکیان خالی شد، چون خودش هم خبر دارد این فرد فساد ندارد و ساده زندگی می کند و حمله به او کار خود قالیباف را به لنگ می اندازد. در این شکل حرف زیاد دارد اُنظُر. ولی چون بنده اهل افشاگری نیستم، وارد مسائلی که فضای مدنی و مدرن و شرعی رقابت را مخدوش کند، پرهیزی عقیده مندانه می دانم. هر چند در این داخل مدرسه بنده را «سنی»، «غیرشیعه»، «ضدانقلاب»، «دشمن»، حتی به روایت یک عضو محترم که حتماً از نیروهای ارزشی نظام است «خر» خطاب کردند و حتی «پادویی» برای اسرائیل که مواجهه یی با هیچ کدامشان نکردم چون بنده با این جور نسبت ها اصلاً وارد حرف نمی شوم زیرا فقط وقت هدردادن است. برای تمام آنها احترام قائلم و سلام و سلامتی آرزومندم. اُنظُر.

برای ادمه شکل های دیگر بر می گردم.

 

شکل دو در رقابت : آقای سعید جلیلی نامزد نوپایداری و پایداری ها (با لیدری سعید جلیلی و پاجوش ها هر دو از پیروان شادروان آیت الله مصباح) سعی بلیغی دارد به جای رقابت با آقای مسعود پزشکیان، اول با چهار رقیب جدی هم جناحی های خود مقابله کند تا خود را میان راست جا اندازد. او  (که در دسترسی بیست و چهار ساعته ی اخبار طبقه بندی نظام اوکی دارد) می داند و خبر ها دستش است که بخش معتدل راست حاضر شده بودند در صورت آمدن آقای علی لاریجانی برای لاریجانی کار کنند، اینک به سوی او نمی آیند،  بلکه رأی آنها میان آقای قالیباف و آقای مسعود پزشکیان سرشکن می شود. و اولین و خطیرترین مشکلش همین است.جدا از آن، رأی سایر جناح راست در کیسه ی تنگ خود ندارد. «جمع شوند» هم برای او ناجی نیست. پس درصدد است اول با انتشار اخبار سری، قالیباف را در وسط رینگ بزند. به نظر اُنظُر شکل دوم از همه شکل ها، دو قطبی سازتر است. چون میان آقای سعید جلیلی  و آقای مسعود پزشکیان یک دوقطبی مطلق برقرار می شود و جامعه را تحریک می کند برای رأی «نه» به او خیز بردارند. اُنظُر.


یک چند برای حیوان خوب خدا «خر»

البته بنده حیوان باربر و در خدمت بشر  به نام «خر»  فقط کمی کوچکتر از اسب را که بارها هم برخی ها به این حیوان خدا ستم و سیخ فرو کرده اند، یک موجود خوب خدا برای جهان می دانم. این حیوان را همه مسخره می کنند. که با این حرف ها علیه ی خرهای بارکش، به این حیوان زحمتکش حقوق شرعی بدهکار هستند.  عبور کنم. باکی نیست مرا خر و هر چه دلشان رضا داد خطاب کنند. خر که حیوان خوب خداست. بنده اما به همه ی آنها در این جمع باصفا می گویم: آقا. پایان اُنظُر.

متن حاج علی چلویی علیه ی انظر

آقای اهل قلم این هم واژه ی «خر» در جواب آقای قلم: که فرمود واژه ی «خر» را ندیدند:

 

بنده این آقای محترم را نمی شناسم. اعتراضی هم به خود وی ندارم. او دارای این آزادی است که هر چه به بنده بگوید. متن کاملش عیناً می آورم:

 

"آهای خانم واقا تو چقدر کینه ای هستی چقدر حسادت داری آویعنی آیت الله شهید رئیسی در حال خدمت بود  رهبر بزرگوار انقلاب  فرمودن شهید خدمت قبلا دنبال مدرک تحصیلی بودید اما الان می گوید چرا پنج روز امکانات صرف شد تو مگر فضولی با این حرفت برای مان یقین شد تو اصلا با رهبر گینه داری توکه جرات نداری خود رامعرفی کنی ترسو تو آنقدر احمقی که رهبری رازیر سوال میبری چرا۵روز عزای عمومی اعلام کرد تو خر کی هستی بی شعور الان متوجه شدم تو سگ صفت یک منافقی این کار بجز از منافق از کسی دیگر ساخته نیست به اینجا رسیدم که شما وگروهتان در این شهادت دست داشتین امیدوارم طور بمیری کس سراغت را نگیرد چون الان یقین دارم منافقی مردن حیف است برایت به گویم سقت شوی کس به دنبالت نیاید جگر مارا سوزاندی  منافق"

 

تحلیل محتوای بیانیه ی انتخاباتی تازه ی آقای قالیباف

کاوش اُنظُر : سرتیپ خلبان آقای محمد باقر قالیباف یکی از شش نامزد امروز ( ۲۱ . ۳ . ۱۴۰۳ ) بیانیه ی تبلیغاتی اش را صادر کرد. ببینیم در لای متن چه می توان کشف کرد. بنده به دید خود تحلیل و برداشتم این است. بیانیه ی وی را به روش ربط واژگانی و و تز گفتمانی می پیچم:


- او بر این تز است که ایران الان در فاز اقتصاد و رفاه، "جهش" باید کند.

ربط واژگانی این عبارت، «جهش» است که نقطه هدف این حرفش جذب بخش کارگری است.


ولی تز گفتمانی خود را مبهم گذاشت. تا، ناگفته به بخش خاکستری کد بدهد با دولت سیزده مرزبندی کرده. و بخش حامیان دولت سیزده را با خود حساس نسازد.


- بعد دست گذاشت به این مسئله ی مهم و اعتراف و اعلام کرد "معیشت و قدرت خرید خانوار‌های ما وضعیت مناسبی ندارد."

ربط واژگانی این عبارت، « قدرت خرید» است. او مستقم با این ادبیات زیر زبان مردم را نشانه گرفت که طی این سه سال دولت سیزده، حرف اصلی بینوایان شد. ولی حامیان قدرت مانور می دهند دولت سیزده وضع مردم خوب کرد. اما آقای قالیباف با این واژه گزینی آن مانور را خنثی کرد.


در این عبارت هم تز گفتمانی خود را جا گذاشت و رفت.

 

- سپس گفت "شاخص های عدالت و برابری از آرمان ها فاصله دارد"

ربط واژگانی این عبارت، «فاصله» است. او ماهرانه با بکاگیری این لفظ دولت سیزده را از خود جدا دانست تا ضعف ها و ناکارامدی های انباشته شده ی آن را از گردن خود ساقط سازد.


در این عبارت تز گفتمانی آقای قالیباف بسیار زیرکانه سرریز کرد و آن همان تفکر تکنوکراتی بودن دولت اوست که پیشرانه اش دیزل باشد که قدرتمند است.

 

- آنگاه سحن از "بازکردن گره های درهم‌ پیچیده" کرد که قول داد به "پشتوانه ی کارنامه ای" که گفت دارد قدرتش را  دارد.

ربط واژگانی این عبارت، «گره» و « کارنامه» است که با زبان کنایی زیربنای هر دو دولت سیزده و ماقبلش را زد.


در این عبارت تز گفتمانی قالیبافی این است که او با انگشت روی واژه ی کارنامه ی خودش، نظریه ی "کارکردگرا"را قبول کرد که در علوم تطبیقی جایگاه دارد در برابر تیم بی تجربه ی حرم رضوی دولت سیزده که ساختارگرایی را دنبال کرد و دیوانسالاری فاسد آن دولت را زمین زد.

 

- اشاره کرد به "آگاهی کامل از مشکلات پیچیده ی کشور"

ربط واژگانی این عبارت، «مشکلات» است که ستایندگان دولت سیزده ادعایی گزاف دارند و از سر لجاجت با دیگران، از آن دولت، تبلیغی مقلدانه و انتقام جویانه از ضدهای خود (هر کس با کس ضد خود) می کنند.

در این عبارت تز گفتمانی قالیباف مفقود است. فقط شعار خوبی ساخت.

 

- او رسماً نام دولتش را "دولتی مسئولیت پذیر، تحول گرا، شایسته سالار، مردمی و انقلابی"

ربط واژگانی این عبارت، « تحول گرا» است که سالها اسم گروه خود را تحول خواهان می گفتند که با آبادگران (پاکدستان سابق) مرز داشت


در این عبارت تز گفتمانی قالیباف فقط جنبه ی نیمه دموکراتیک پیدا کرد.

 

-و سرانجام حرف از تغییر زد به این سبک :" امروز هر کسی که بخواهد تغییری ایجاد کند..." و نیز شعار ساخت که طعنه است به  دولت سیزده این حرفش: »آنچه وعده می دهم را به سرانجام می رسانم."


بنده عبور کنم.  او حتی یک اسم از دولت سیزده نبرد؛ چون به رأی خاکستری چشم دوخت. اما احتمال این سرریز رأی به سوی وی پرده ی ابهام است چون پزشکیان ظهور کرد. اُنظُر. دو فیلمنامه نویس در تیم قالیباف هستند که در سناریو نویسی استادند. ناشی از همان فن است این بیانیه ی کد و رمزدار. پاکنویس از حوصله ام بیرون بود و سرم شلوغ.

توضیحات تکمیلی اُنظُر

توضیحی از اُنظُر : دیروز عصر (  ۲۱  . ۳ . ۱۴۰۳ ) بنده پس از صدور بیانیه ی متنی آقای باقر قالیباف تحلیلی در داخل مدرسه نوشته و منشتر کردم. آقای اهل قلم در این نوشته اش در مورد تحلیلم، تحلیلی نوشت و این توضیح را. که جدا از ارزش علمی تحلیلش که همیشه راهگشا می نویسد، این اشتباه اما وجود دارد که ایشان تصور کرد بنده سخنان تلویزیونی آقای باقر قالیباف را تحلیل محتوا کردم، حال آنکه بنده اصلاً از آن برنامه ی سیما و حضور قالیباف نه مطلع بودم و نه دیدهام. بنده متن کامل بیانیه ی دیروز آقای قالیباف را حالا دوباره عیناً با نقل مستقیم جهت استناد به منبع رسمی کشور یعنی خبرگزاری ایسنا این داخل می گذارم و هم تصویر آن بیانیه را. تا نشان داده شود بنده از یک بیانیه ی حقیقی که خود آقای  قالیباف منشترش کرده، تحلیل ارائه دادم که یکی از اعضای محترم طی واکنشی نسبت به آن حرف از «دروغ پردازی» بنده زده است که این تصور عضو محترم و بزرگوار نیز اشتباه بوده است. بنده شهروند ایران هستم و طبق حق طبیعی و قانونی ام می توانم روی مسائل جامعه تحلیلم را بنویسم. سلب این حق بنده، از نظر شرع هم سزا نیست چه رسد از نظر حق طبیعی بنده. بنابراین ضمن احترام به ایشان، بر تحلیلم هر اسمی خواستند بگذارند لااقل خیلی آسان و آسوده اتهام نزنند که بنده دروغ پردازی کردم. عبور کنم. بر ایشان شخصیت محترم مدرسه و بر آقای اهل قلم شخصیت محترم مدرسه سلام و عرض سلامتی و سعادت دارم. اُنظُر.

 

توضیحی از اُنظُر : دیروز عصر ( ۲۱ . ۳ . ۱۴۰۳ ) بنده پس از صدور بیانیه ی متنی آقای باقر قالیباف تحلیلی در داخل مدرسه نوشته و منشتر کردم. آقای اهل قلم در این نوشته اش در مورد تحلیلم، تحلیلی نوشت و این توضیح را. که جدا از ارزش علمی تحلیلش که همیشه راهگشا می نویسد، این اشتباه اما وجود دارد که ایشان تصور کرد بنده سخنان تلویزیونی آقای باقر قالیباف را تحلیل محتوا کردم، حال آنکه بنده اصلاً از آن برنامه ی سیما و حضور قالیباف نه مطلع بودم و نه دیدهام. بنده متن کامل بیانیه ی دیروز آقای قالیباف را حالا دوباره عیناً با نقل مستقیم جهت استناد به منبع رسمی کشور یعنی خبرگزاری ایسنا این داخل می گذارم و هم تصویر آن بیانیه را. تا نشان داده شود بنده از یک بیانیه ی حقیقی که خود آقای قالیباف منشترش کرده، تحلیل ارائه دادم که یکی از اعضای محترم طی واکنشی نسبت به آن حرف از «دروغ پردازی» بنده زده است که این تصور عضو محترم و بزرگوار نیز اشتباه بوده است. بنده شهروند ایران هستم و طبق حق طبیعی و قانونی ام می توانم روی مسائل جامعه تحلیلم را بنویسم. سلب این حق بنده، از نظر شرع هم سزا نیست چه رسد از نظر حق طبیعی بنده. بنابراین ضمن احترام به ایشان، بر تحلیلم هر اسمی خواستند بگذارند لااقل خیلی آسان و آسوده اتهام نزنند که بنده دروغ پردازی کردم. عبور کنم. بر ایشان شخصیت محترم مدرسه و بر آقای اهل قلم شخصیت محترم مدرسه سلام و عرض سلامتی و سعادت دارم. اُنظُر. در زیر ادامه ی آنچه وعده شد : متن بیانیه ی قالیباف: در زیر در بخش کامنت ها آمده اشت:

 

توضیح: فقط نمی دانم چرا اُنظُر که یک ایرانی است، نباید تحلیل یا نظر بنویسد. جز این است بنده هم حق نوشتن دارم مانند همگان. پس دروغ چیه؟ دروغ پرداز چیه. یک بیانیه صادر شده از سوی یک ایرانی. یک تحلیل محتوا نوشتم که بنده هم یک ایرانی ام. در اندیشیدن و نوشتن، در تساوی هستیم همه، نه در تبعیض و تفاخر و فرق. بنده حتی در بالای تحلیل دیروزم با صراحت نوشتم: «بیانیه ی تبلیغاتی اش را صادر کرد. ببینیم در لای متن چه می توان کشف کرد.» کجای نوشته ام نوشته شده بود سخنرانی اش؟ که تصور به دروغ پردازی شد؟!! در ایران رواج دارد که به مردم می گویند تاب بیاورید. درست هم می گویند. به داخل مدرسه هم باید گفت تاب آورید. چون تاب فکر دیگران را داشتن، یک اصل عقلی و انسانی و بدیهی است. با احترام فراوان. اُنظُر.


متن کامل آن عضو محترم و شخصیت بزرگوار که بنده را اتهام به دروغ پردازی پیش از شنیدن سخنان قالیباف زده است حال آنکه بنده روی بیانیه ی رسمی آقای قالیباف تحلیل محتوا صورت دادم با برداشت هایی که از محتوای آن بیانیه کردم: متن کامل آن عضو بزرگوار و قابل احترام در بخش کامنت ها درج شد که نسبت به این متن عضو محترم، نظری ندارم. برای ایشان شخصیت و بزرگواری و حرمت قائلم. پایان. اُنظُر.

 

صراط مستقیم و سُبُل یعنی چه؟

از تراوشات نو و مطالعات دینی اُنظُر

نوشته ی اُنظُر. وقتی نگاه مفسرین دیده شد، بنده به این نتایج نائل گردید که صراط مستقیم و سُبُل از این پنج محور بیرون نیست. حتماً معانی دیگری را دربرمی گیرد، چون تفسیر مفاهیم دینی به دری بسته نمی خورد و این از امتیاز اسلام است و نیز از مجاهدت های علمی طولانی مجتهدین کلامی و عقلی و اصولی، که اینان البته علاوه بر مخالفان فکری، مجتهدان دیگری را هم در برابر خود داشتند که کمتر به مباحث عقلانی اعتماد می کردند و حتی طاقت تحمل فقهای عقلانی را نداشتند و دست به تکفیرشان بسیار بالا و خطرناک بود. مثلاً در بیان مثال، فرق است میان حکیم و فقیه و فیلسوف شادروان میرزا احمد آشتیانی با مثلاً یک فقیه که اصلا کاری به هیچ چیزی جز دستیابی به احکام شرعیه با پیروی از اُسلوب اخبار و احادیث ندارد، نوعی «اخباری گری» در برابر روش اجتهادی و اصولی.  با این مقدمه چینی حالا مفهوم صراط مستقیم از پنج چیز خارج نیست:


یکی این است طُرق سوی خدا از نظر نقص، کمال، نایابی، رواجی، دوری، نزدیکی اش از منبع حقیقت و صراط مستقیم، متعدد است. مثل طریقه ی اسلام و ایمان، عبادت، اخلاص، اِخبات (تواضع. مُخبتین در قرآن از این لغت ریشه دارد)

 

دیگر این است همانطور که صراط مستقیم، مُهیمن و مافوق همه ی سبیل ها و راه ها است، اصحاب صراط مستقیم نیز، به روایت علمای دینی در شیعه، مُهیمن و مافوق سایر مردم اند. البته نه در کرمّنا، در میزان تقوا.

 

سوم را می توان اینطور ارزانی داشت که مسلمان باید با اینکه مسلمان مؤمن است، اما باز باید بگوید «اهدنَا الصِراطَ المستقیم» یعنی مرا به مسلمان تراز خودم برسان. منظور کاملین و برترهای دینی اند.

 

چهارم اما چیست؟ این است که خدا کسانی را که در راه خدا جهاد می کنند (به قول یکی از عالمان مشهور دین: خودِ خدا را می خواهند) به سبیل و صراط، هدایت می کند.

 

پنج را این می شود نوشت که مزیت اصحاب صراط مستقیم «به علم آنهاست» نه به عمل. طبق آیه ی یازده ی مجادله و آیه ی ده فاطر علم بر عمل پیشی دارد که اول کلمه بالا می رود، سپس عمل ترفیع می شود. «اِلیهِ یَصعدُ الکَلِم الطَّیِبُ والعملُ الصَالحُ یَرفعهُ». پس هر کس، از علم (دانایی + توانایی) دیگران با هر حربه ای جلوگیری کند، در حقیقت مرحله ی عمل را از او ستانده است. و این بد پدیده ای است. اُنظُر.

 

فساد و قدسی سازی از علل امتناع توسعه یافتگی

کاوش اُنظُر :  آقای مهرداد بذرپاش متولد ۱۳۵۹ وزیر راه و شهرسازی دولت سیزده یک وزیری هست که گمان می رفت، رد صلاحیت نشود. حتی بنده نیز  در تحلیلم احتمال داده بودم تأییدش می کنند. اما حالا که نامزد نیست می شود صحبت کرد. چون شش تا نامزد ،که مشغول رقابت شدند جواز حضور دارند و باید میدان داشته باشند خود را عرضه کنند. وولی ی که رد شد، اشکالی نمی بینم مسئله ای را پیش بکشم. خود وی فردی دارای حاشیه های زیادی است. هر کس خود بکاود. اما بنده می خواهد وارد یک علت یابی شود نه نقل خبر. نقل صرف خبر، چندان به حال کسانی که پی شناخت لایه های قدرت هستند، منفعت و اقناعی ندارد. در فضای واقعی قدرت، اکثر، اشاره ی آقای سیامک ره‌پیک قائم مقام دبیر شورای نگهبان را به این وزیر نسبت می دهند. این حرف چندی قبلش که ممکن است "در وزارت بوده اما تدبیر او احراز نشود."

 

آقای مهرداد بذرپاش به همراه آقای سید صولت مرتضوی و محمدمهدی اسماعیلی سه وزیر مهم و مورد وثوق برای دولت سیزده، هر سه رد صلاحیت شدند. اما نه به خاطر مصداق "رجال" نبودن، بلکه به علت گزارشی که از یکی از عوامل چهارگانه نسبت به وی و اسماعیلی وزیر ارشاد به شورای نگهبان داده، رد شدند. هر سه ی اینها با محسن منصوری فرد ذی نفوذ دولت و معاون اجرایی دولت سیزده قطب سیاسی در دولت سیزده شکل داده بودند که دو تای آنها از تیم حرم رضوی دولت سیزده بودند. نیز برادران مقداد و میثم که همه می دانند نسبت خویشاوندی شان را.

 

این به کنار، چگونه کسانی که در فساد پرونده داشتند، یکی دویست میلیارد زمانی که در اصفهان « ... » و دیگری حیف و میل وسیعی که انجام داد دو دو جا، و آن یکی در حرم قائم مقام قدس و سازمان اقتصادی بود، توی دولت سیزده جاسازی شدند که خود آقای قالیباف در مجلس با وزیرشدن آنها مخالفت کرده بود، ولی سرانجام فشار بیرونی و نقل قول از یک جمله ی تعریفی، وزیرشان کردند! عبور کنم.

 

این به قوه ی قضاییه مربوط است که با فساد بجنگد یا مماشات کند، حرف بنده جای دیگر است. وقتی سه وزیر آلوده اند و رد صلاحیت هم شدند، آن هم از سوی شورای نگهبان (که نیروهایی از جناح راست آنان را غیر قابل نقد تخیل می کند) ولی  همین ها در دولت سیزده نه تنها وزیر بودند، بلکه قدرتنمایی می کردند!

 

مهم این است: جامعه آموخت که بگوید هیچ کس، هیچ دولتی را مقدس نسازد. مقدس سازی مانع از نقد است. هر جایی و کسی نقدناپذیر شود به فساد می کشد. حتماً روزی که فضا عادی شد و پرده افتاد و قلم ها کار افتاد، دست برمی دارند از تقدس بازی! چون جامعه این جور اقدام را پس می زند. .وزیران و حامیان وزیران کارنامه خواستند بنویسند، بنویسند، خوب هم است. ولی مقدس سازی نکنند که در پایه با عقل و توسعه یافتگی در تضاد است. دانشمندان علم جامعه شناسی سیاست که از ایران هم بینشان هستند و کتاب نوشتند، یکی از علل امتناع توسعه را فساد و قدسی سازی دولت و افراد می دانند. اُنظُر.

چرا نامزدها این روزها برنامه ی هفتم توسعه را تکرار می کنند؟

کاوش اُنظُر : پس از تهیه بر می گردم. اما پیش از آن، بنده باید دو نظر بگذارد ... نیز روی این طرح بالا مربوط به موضع شش تا نامزد نسبت به "طرح صیانت" که در جامعه در حال انتشار و رد و بدل شدن است و نیز داغ، دیدگاه و توضیحاتم را بیان کنم. برای این کار هم، پس از تهیه بر می گردم. اُنظُر.

ریشه ی تضاد با شهیدن باکری ها

کاوش اُنظُر : چون در جامعه این مسئله گسترش یافته و برخی از منابع هم دست به  افشاگری زدند، حالا بنده راحتم که به این موضوع بپردازم. هدفم تنویر افکار عمومی و رفتن روی مسائل نیمه حاد کشور است. ریشه ی این تضاد چیست؟ چون آقای مسعود پزشکیان اخیراً آقای علی عبدالعلی زاده از چهره های چپ مذهبی (نه چپ لیبرال) را رئیس ستاد انتخابات خود کرد، آن تضاد سر باز کرد. ریشه است این است: مهدی باکری شهید عارف و سالک الی الله که در ایران از محبوب ترین چهره هاست و حمید باکری برادرش شهید مسلک عشق در هورها و مفقود الجسد در آب یا خاک، یک برادر داشتند بزرگتر از خود، به اسم علی باکری عضو اولیه ی سازمان مجاهدین خلق (که بعد به علت جنگ مسلحانه با انقلاب به منافقین شهرت یافت) باندی از تبریز که نقل است ریشه در انجمن حجتیه داشته، از طریق آقای صادق محصولی از پایه گذاران حزب راستگرای افراطی پایداری (متعلقین به مکتب شادروان آیت الله مصباح یزدی) مورد هجوم بودند. و آن شهیدین باکری با این باند زاویه داشتند و نسبت "منافق" دادن به آن دو شهید بانفوذ و محبوب قلوب، در زمانی که زنده بودند و در جنگ می درخشیدند، رفتاری بود که تبریز را دو قطب کرده بود. راست: آقای محصولی. او هم، فرمانده سپاه آذربایجان و اردبیل بود تا وقتی آقای محسن رضایی فرمانده کل وقت سپاه، سپاه را به چند منطقه تقسیم کرد. و قطب چپ هم مسعود پزشکیان و  علی عبدالعلی زاده و باکری ها. عبور کنم. این چیزها بخشی از تاریخ انقلاب است که کاملاً طبیعی است که هر بار مطرح می شود. کسی هم جلودارش نیست. یعنی نمی شود جلویش را گرفت. موجب روشن شدن روزهای انقلاب می شود برای نسل بعدی. البته علی باکری در سال ۱۳۵۱ با حکم و گزارش ساواک اعدام شد. پس، بحث روی این جور مسائل از طبییعات رقابت انتخاباتی است که جامعه ی ایران را نسبت به امور خود حساس و مسئولیت پذیر نگه می دارد. از نظر بنده روایت انقلاب باید شکل طبیعی به خود بگیرد، نه شکل رسمی و دولتی و قدرت پسند و دستوری. عبور کنم. گرامی باید یاد شهیدین باکری، حمید و مهدی و تمامی شهدای جنگ تحمیلی و جهان اسلام در محور مقاومت. پایان. اُنظُر.

منبع

طرح صیانت

صیانت

کاوش اُنظُر : این طرح صیانت در سال ۱۴۰۰ (شروع دولت سیزده و ادامه ی دوره ی مجلس یازده) برای تنظمیات فضای مجازی به دلخواه نظام طراحی شد و اوایل تیر ۱۴۰۰ در دستور کار مجلس قرار گرفت که آقای قالیباف رئیسش بود و اینک نامزد ریاست کشور. لایحه البته نبود، ولی وزیر ارتباطات دولت سیزده که مخابرات اینترنت اینترانت پیام‌رسان ها و تجسس!! در ید قدرت اوست چون باید وزارت اطلاعات بر وزیر اوکی دهد) با هدف قشنگ و مهم حفاظت از امنیت و روان اجتماعی جامعه استارت خورد و هنوز هم سرانجامی نیافت با آن که مجلس دوازده آغاز شده و دولت چهارده نیز روز نهم یا دهم تیر ممکن است مشخص شود. بازتاب طبیعی این طرح، ایران را تقریباً سه دسته کرد: طرفداران آزادی و لغو فیلترینگ. طرفداران محدویت و و تقویت فیلترینگ.  طرفداران آزادی مطلق و رها و لغو مطلق فیلترینگ. اینک این مسئله یکی از اصلی ترین چالش پیش روی شش نامزد است. نقل است تا اینجای رقابت فقط نامزد آقای حجت اسلام مصطفی پورمحمدی نسبت به آن در سکوت است پنج نامزد دیگر آقایان به ترتیب الفبا (برای پرهیز از تقدم ندانستن اسم هیچ کس در بحث) : آقای مسعود پزشکیان آقای سعید جلیلی آقای علیرضا زاکانی آقای سید امیرحسین قاضی زاده‌ هاشمی آقای محمدباقر قالیباف موضع گرفتند که در لای عکس بالا دیده می شود. جز پزشکیان، چهار تای بقیه موافق طرح مطرح شدند. اینکه در مناظرات اگر صیانت از پرسش ها باشد آنان نظر عوض می کنند بنده نمی دانم. هر احتمالاتی برای تمام سیاستمداران دنیا متصور است. نظر بنده چی است؟ مشخص است نظری در این موارد نمی دهم. کارم بررسی خاکستری هاست.  اُنظُر. متنم پاکنویس نیست.


چرا نامزدها این روزها
برنامه ی هفتم توسعه را تکرار می کنند؟

 

کاوش اُنظُر : قانون برنامه ی هفتم توسعه ی جمهوری اسلامی ایران برای سال های ۱۴۰۳ - ۱۴۰۷ است و مسیر تصویب را از مجلس تا شورای نگهبان و سپس مجمع تشخیص مصلحت طی کرده است و به نظر می رسد آقای محمد مخبر سرپرست ادامه ی باقیمانده ی دو سه هفته ای دولت سیزده در پاستور آن را برای اجرا ابلاغ کرده است. دقیق نمی دانم. اگر کسی می داند چه بهتر. اول بدانیم برنامه ی پنج ساله نوشتن بک رفتار مناسب در بلوک شرق بود که از سوسیالیسم مایه می گرفت. لیبرالیسم غرب چنین کاری را نمی کند. به نظر بنده ایران اقتباس درستی کرده است چون تقلید از دنیا بد است، اما قتباس امری عقلی و بدیهی است. در این برنامه ی توسعه ی ۵ ساله مگر چی هست که نامزدها تا اینجا هم آقای مسعود پزشکیان و هم محمدباقر قالیباف گوئیا گفتند به برنامه ی هفتم عمل می کنند. برخی آن را میثاق ملی نیز نامیدند. به نظرم پایبندی به هر برنامه یی که واقعاً از خرد جمعی ناشی شده باشد کاری عقلانی است. این برنامه مواد فراوانی دارد. اهل مطالعه این را درک می کنند که کتابچه ی قانون را خواندن کاری دلچسب نیست. اما بنده با مروری که افکنده ام نمونه هایی می آورم تا نشان دهم آیا واقعاً قادرند به این برنامه اقدام کنند. لازم به ذکر است برنامه با ادبیات جالب طراحی شده است. مثلاً برخی از مواد معمولاً با واژه و عبارت "مکلف است" تصویب شده است، الّا نیروهای مسلح که برای حرمت و حفظ اعتبار این ساختار به جای "مکلف است" از عبارت "مجاز است" استفاده شده است (به نظر بنده رفتار درستی هم بوده است چون جایگاه نیروهای مسلح که در سهام هیچ کس نباید باشد و مال ملت و انقلاب است همواره باید محفوظ داشته شود هم از سوی نظام، هم از سوی جامعه ی مدنی و هم از سوی خود مسَلحین) عبور کنم. اما چند ماده ی مهم که واقعاً بعید می نماید به دست آید و دولتی بتواند آن را پیاده کند. نام می برم از برنامه ی هفتم : نقل قول کاملاً مستقیم و بدون تصرف است. فکر کنم اگر روی خواندن آن وقت صرف شود به علم شما نسبت به دورنمای کشور افزوده می شود. با این همه بنده هیچ اصراری بر خواندن نوشته هایم ندارم. این بسته هر کس دارد که چی را بخواند چی را نخواند.

 

- «بانک مرکزی موظف است ظرف یکسال از لازم الاجرا شدن این قانون نسبت به ارزیابی کیفیت داراییهای بانکها و مؤسسات اعتباری غیر بانکی مبتنی بر اطلاعات ثبت- شده در «سامانه املاک و مستغلات شبکه بانکی» و «سامانه سهامداری شبکه بانکی» و سایر داراییهای بانک یا مؤسسه اعتباری غیر بانکی اقدام نموده و پس از آن هر دو سال یکبار، ارزیابی کیفیت داراییهای بانکها و مؤسسات اعتباری غیر بانکی را تکرار کند.»


- «وزارت ارتباطات و فناوری اطلاعات مکلف است با هماهنگی و همکاری وزارت اطلاعات، سازمان اطلاعات سپاه، سازمان پدافند غیر عامل کشور و بهره گیری از شرکت ها و مؤسسات دارای پروانه یا گواهینامه ممیزی امن از سازمان فناوری اطلاعات ایران، نسبت به ارائه خدمات امن سازی»

 

- «وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی مکلف است با همکاری وزارتخانه های کشور، راه و شهر سازی، میراث فرهنگی، گردشگری و صنایع دستی، امورخارجه و امور اقتصادی و دارایی برنامه جامع زیارت مشتمل بر تسهیل امر زیارت، امور فرهنگی و اجتماعی زائر و بهبود و ارتقای زیرساختهای لازم را ظرف شش ماه از لازم الاجرا شدن این قانون تهیه کند و به تصویب شورای عالی زیارت برساند.»


- «تبصره- وزارت امور خارجه مکلف است با هدف افزایش نقش منطقهای جمهوری اسلامی ایران و تقویت نظام چندقطبی با اقدامات سیاسی (دیپلماتیک)، روابط متوازن با کشورهای منطقه را برقرار کرده و نسبت به توسعه آن در طول برنامه اقدام نماید.»


-«حمایت و صیانت از حقوق، هویت و سرمایه اجتماعی هموطنان خارج از کشور در چهارچوب منافع ملی، تسهیل مشارکت آنها در فعالیت های اقتصادی، فرهنگی و علمی کشور، تلاش برای استمرار ارتباط فرهنگی با سرزمین مادری از طریق تسهیل تردد آنها به داخل کشور، بستر سازی دسترسی به خدمات مشاورهای حقوقی و تقویت جایگاه و عملکرد شورای عالی امور ایرانیان خارج از کشور با همکاری تمامی دستگاه های اجرائی ذیربط.»

 

- «در ماده ۸۶ برنامه هفتم پیش‌بینی برای اختصاص بودجه به مرزهای شرقی شده و این‌که در طول برنامه انسداد کامل رخ دهد."



این مورد آخری همان «دیوارسازی» و فنس است که امروزه در جهان باب شد. نمونه بیارم: در مرز آمریکا با مکزیک. در مزر اسرائیل (اشغالگر) با همسایه ها. در ترکیه. حتی در سالیان دور در چین همان دیوار مشهور چین. در گرگان ما که نامش استرآباد بود که این منطقه با بقیه حائل شده بود و در بیان حکیم فردوسی شاعر نام آور ایرانی داستانش با سیستان مطرح شد. اُنظُر. متن بنده پاکنویس نیست.

اُنظُر کیست؟!!!

امروز می گویم

بنده، زاده شدم

ایرانی ام

قانونی ام

انقلابی ام

اما مصدّقی هرگز نیستم

(که مصدقی بودن شعار شادروان مهندس مهدی بازرگان در حزب نهضت آزادی بود)

سکونت ام چرخشی است

حرکت ام مداری است

که دانایان یاد دادند

البته فقط متوسّمین، نه صرفاً عالمین


در عقایدم قُرصم


که ثمود نباید بود


قومی که حتی به ناقه ستم کردند


راه ام راهی است که نشان داده شده است

نه این که خودم راه بسازم


سرم به آسمان است


پایم به زمین


تا تعادل کنم و با فرق بر زمین نخورم


باورهای خودم را راز می دانم


بودن خودم را عِلّی می دانم، نه صُدفی


برای دنیا و پسا دنیا، پل قائلم، نه دیوار


نگفته هایم بیش از گفته هایم است


نمی دانم هایم اما، پیشِ می دانم هایم لنگ می زند


انسان نزد من یعنی نه شی، که حیّ


جهان، پیشم مسیر است، نه بن بست


بنده اُنظُر ام


حق و تکلیف هر دو را متوازن آموختم


عبور کنم


فعلاً بعداً بای. ✋ اُنظُر.

از امام باقر چه (ع) می دانیم؟!

اُنظُر می نگرد و می نگارد. نوشته ام با خواندن گزارش خبرنگار خانم "زهرا زنگنه" در گفتگویش با مدرس حوزه حجت اسلام  سید حسین مؤمنی به دست آمده است، حاصلی از یک مطالعه ی دو و نیم ساعته ام. حضرت امام باقر (ع) چند صد نفر شاگرد تعلیم داد و همین به چند هزار شاگرد تبدیل شد برای حضرت امام صادق (ع) . شما را  به تکرار دعوت می دهم که بار دیگر همین جمله ام را بنگرید : چند صد شاگرد + چند هزار شاگرد. این، چه چیزی را می رساند؟ بنده در نظرم این  (صدها به هزارها) سه چیز را :

 

یکی این : میز داشتند امامان، نه میز ثروت، نه میز قدرت، نه میز شُهرت. شاگرد بود پای میز آن امامان.

 

دیگر این : شاگردهای خود را دانشمند بار می آوردند، که هر کدام بک بلاد را می توانستند رهبری علمی کنند.

 

سوم هم دارد، این : شاگرد را به امام بعدی متصل می کردند. این معنی دارد یعنی دانش باید به نسل بعد منتقل شود.

 

این انتقال و این فرهنگ باقری (ع) یعنی به رسمیت شناختن آزادی نشر، آزادی نشست، آزادی دانش. اهمیت علم در دین. واقعاً امامان سلسله جنبان علم و قیام علمی و عملی در برابر جهل و نیز نابرابری بودند. حتی امام زمان عجل... هم که "غائب ز میانه" شد، ذخیره ی جهان شد تا قیام به صلح، کند و در برابر جور و جمود و جهالت نو، ایستادگی فرماید و بشر را به دانش و درستی رهنمون باشد. الها رجاء تا ظهورش انشاءالله. نوشته ام را با یکی از صدها سفارش امام باقر (ع) بدوزم که امروز در مدینه دیگر هیچ حاجی نمی ماند، همه مکه روانه اند. سفارشش این بود: «اِن مُدِحتَ فلا تَفرَحْ و اِن ذُمِمتَ فلا تَجزَع». به این معنی است سخن مولا امام باقر: اگر مدح شدی، شاد نشو، اگر نکوهش شدی، بی تابی نکن. اُنظُر.

ابهاماتی آیا هست در رقابت شش نامزد؟

کاوش اُنظُر : بنده می خواهد در نوشته ی امروزش به این ابهامات محتمل بپردازد. گام به گام هر قسمت را کوتاه تهیه می کنم در داخل مدرسه می گذارم. و سرانجام همه را یکجا در یک پست جا می دهم تا اگر خواننده ای داشت، لااقل دسترسی اش به تمامت متن، میسر باشد. پس از تهیه بر می گردم. اُنظُر.  از نظر بنده بله ابهاماتی دارد. ذهنم این موارد را قابل طرح دانست. از شش تا نامزد، پنج تا تصور می شود می خواهند شبیه کابینه ی سیزده شوند، اما همین ملت تشخیصش این شده است یکی از آنها (که آقای مسعود پزشکیان از جناح چپ مذهبی است) خطش از این پنج تا جداست. اما ابهامات چیست؟ زیاد است. ولی بنده یکی را بازش می کند. سیاست چرا کیّسی می خواهد؟ برای اینکه سیاست جایی است که ممکن است هر بار شبیخون بخوری. مورد تضاد واقع شوی. یا یک دولت سایه ی غیر رسمی پنهان سر راهت سد شود. و هزارها اتفاق رخ نماید که مجبوری طرح نو در اندازی. با این نگاه به سیاست، یک آدم کیّس : هوشمند (هوشمرد / هوشزن) نمی تواند بگوید سیاست یک پا دارد تمام. این مسیر است که یک نامزد پیروز را با واقعیت آشنا می کند. به نظر بنده این پنج تا برای خود هویت و تفکر قائل اند و دوست دارند بمانند و موقعیت اجتماعی و پایگاه رأی خود را آزمون کنند. چند بار به نفع دیگری جا خالی دادند. دیگر خود را در چند قدمی پاستور حس می کنند. پس شبیه نشان دادن خود به کابینه ی سیزده یک رفتار اخلاقی و تعارف عرفی است. اما بنده آن را تشبّه می دانم تا شبیه شدن. شبیه شدن در ذات هیچ کدام از این پنج تا نیست، چون نوعی تقلید است و نامزد این را برای خود افت می بیند چه بسا خود را کارامدتر و متفکرتر و کارکردگراتر از سیزده بداند. با این نشانه، ابهام این است آیا حاضرند برای دست شستن از رأی خاکستری و مردّدها همچنان خود را یک دنباله رو ی محض برای کابینه ی سیزده تنزل رتبه دهند؟! بنده بعید می دانم. چون این کابینه ی سه ساله ی پیش، برای کسانی که گرفتار کیش شخصت و اسیر جوّ و آلوده به تقدیس نیستند، آشکار است از ضعیف ترین ها در نوع نظریه پردازی ها و توسعه به روش علمی و فاقد توانمندی در رفع گرانی و مشکلات مردم و هزاران مسائل حاد دیگر بود و فقط مورد حمایت قدرت بود. اعلام پیروی از سیزده برای آنان رأی ساز نیست. پس، از ترس یا هر چه اسمش است تشبّه می کنند ولی سعی می کنند برای رأی هم شده چیزهایی را بیان کنند که مردم بفهمند راه نو در سر دارند. مناظرات این را عیان می کند. زیرا مگر می شود دولتی نو سر کار بیاید که عقل خودش را تعطیل کند عقل کابینه ی سیزده را روی خود گذارد که درگذشت. البته این مال فرضی است که اگر تا آخر دروغ نگویند و نامزد بمانند و مردم را مسخره نکنند و کنار بروند. ابهام دیگر هم این است این پنج تا نامزد برای آقای مسعود پزشکیان را در جلسات سرّی خود یک نوع رقیبی قدرتمند در حال ظهور حساب باز کردند. گرازش وضعیت هم از برخی جاها بابت جدی گرفتن پزشکیان به آنها فرستادند!!! به همین خاطر احساس خطر کردند و فشار پشت پرده به نامزدها به نفع آن فردی که شانسش میان پنج تا بیشتر باشد، جهت شکست پزشکیان زیاد شده تا انصراف بوجود آورند. بنده به شش نامزد در زمان رقابت هرگز چیزی نمی گویم. چون دور از ادب است به جای حرف های آنها به خود آنها در حین رقایت پرداخت. اُنظُر

چین و روس به کدام یک از شش نامزد فکر می کنند؟

کاوش اُنظُر. در فن تحلیل ابتدا پیش از واردشدن به خروجی سؤال، ابتدا باید مفاهیم ورودی سؤال را کاوید. همان کلیدواژه ها. بنده از ایده ی خودم نمی گویم، زیرا بهتر است در تحلیل کشور از موادی بهره جست که صاحب نظران یا صاحب منصبان می گویند و از آن طریق کش و قوس ها را فهمید. بنده سراغ یک ژنرال ایران رفتم که در تقوا و جهاد دفاع و اخلاق، از مشاهیر است (البته ضعف هایی در سیاست ورزی دارد که تصور نشود تعریف از او، خالی از دیدن آن ضعف هاست) او اخیراً چین و روس را یک ارزیابی استراتژیک کرده است که منبع مورد مطالعه ی بنده، آن را دقیق به گزارشی مکتوب تبدیل کرد. کاملش را بنده اخیراً خواند. وی آقای سید رحیم یحیی صفوی استاد درس جغرافیا در دانشگاه جامع امنیت ملی و دفاعی است که گفت :

 

«روسیه و چین هر دو منافع محور هستند و باید در مناسبات سیاست خارجی این ملاحظه را داشته باشیم"


و از این نظر بنده همین داده در گفتارش را برای تحلیلم فرض می گیرم. چون حرف دقیقی زد. یعنی هر دو نظام، پایه ی رفتار خارجی شان ریشه در اصول ایدئولوژیک سیاست داخلی شان دارد. رسم است که سیاست خارجی را باید ادامه ی سیاست داخلی خواند. بنابراین بنده بر این نظرم، چون چند دهه است میزان سازگاری سازی این دو نظام با ایران، با هر کابینه ای بالاست. آنها به خاطر دسترسی آسان به اطلاعات پنهان ایران، خیلی تیز رفتارسنجی می کنند و نمی گذارند روابط با هیچ کابینه ای بر هم بخورد. کافی است روی یکی از مهمترین فاز امنیت بین المللی دست به معامله یا نبرد شطرنجی نهان با ایران بزنند، آنگاه می توانند راهبرد خود را با فرصت! پیش ببرند. بنده نظرم محفوظ. ولی می توانم گوشه ای را بگویم که آن دو کشور برای اینکه هزینه ی دوباره سازی بر خود تحمیل نکنند، نزدیکترین فرد برای دوام منافع خود را گمان کنم (گمان گمان گمان) که آقای سعید جلیلی با شناسه نامزدس شماره ی ۴۴ می دانند. عبور کنم. پایه ی فکری بنده این است ایران باید این دو نظام را با خود دائم در تطبیق نگه دارد و رابطه را در سطح راهبردها ببرد. اُنظُر.

دولت سایه

کاوش اُنظُر : صبح آقای آهنگر داراب از بنده پرسید که در مورد دولت سایه نظرم را بگویم. آنجا دیدگاهم را گفتم. حالا وقتی به سایتی رجوع داشتم دیدم خود آقای سعید جلیلی نامزد ریاست جمهوری نهم برای دوره ی چهاردهم دولت در جمعی از طلبه ها و نمایندگان آنها علاوه بر آن جمله ی قبلی اش که «»، مجدداً از تشکیل دولت سایه ی خود در گذشته حرف زد، و اعلام کرد حتی اگر در «مسئولیت ریاست دولت» قرار گیرد «خواهان آن خواهم بود که یک دولت‌سایه تشکیل شود» و تعریفش از دولت سایه هم این است : "دولت سایه یک تشکیلات دارای گفتمان است. دولت سایه حلقه بسته نیست بلکه حلقه‌ای باز است" و لذا قول داد "هر دانشگاه و هر حوزه ی علمیه باید یک دولت سایه باشد و این ها کمک به دولت است.»

 

با این توضیحات صریح و خوب آقای سعید جلیلی اصل مسئله ی دولت سایه از ابهام بیرون رفت و خودش هم قبول کرد در دوره ی پیشین دولت سایه تشکیل داده بود. بنده چند بار این داخل مدرسه همین مسئله را گفته بودم، اما متهم شده بودم دروغ پردازی می کند و کذا و کذا... اما خود ایشان به این شک و تردیدها فیصله داد و مهمتر این که برای دولت سایه در کنار دولت رسمی خود نظریه پردازی کرد. بنده این تز آقای سعید جلیلی  را درست و مترقی می دانم که یک حرکا دموکراتیک حساب می آید. البته اگر واقعاً به دولت سایه که نوعی رقیب است برای انتخابات دوره ی پانزدهم فرصت داده شود کار تشکیلاتی کنند. زیرا دولت سایه یعنی تشکیل یک کابینه ی سایه با وزیران سایه و صوری به موازات کابینه ی رسمی نظام. اولی فقط اسمش دولت است ولی دومی کارش قدرت پردازی در کشور است. در یک کلمه دولت سایه یعنی اجازه ی فعالیت به حزب رقیب یا  مخالف دولت مستقر که طی چهار سال روی برنامه و سیاست های خود تشکیلاتی کار صورت می دهد بی آنکه سر راه خود مزاحمی ببیند. در غیر این صورت اسمش دولت سایه نیست یک باند نفوذ است. اُنظُر.

 

بررسی صلاحیت‌ها در شورای نگهبان چگونه است؟

نگاهی به دو رفتار اخیر قالیباف

کاوش اُنظُر. پس از تهیه بر می گردم. از آقای باقر قالیباف نامزد دوره ی چهاردهم در روزهای اخیر دو حرف در فضای مطبوعات نقل می شود می خواهم آن را در محتوا و مقصود بررسی کنم تا دیدگاه وی بهتر معلوم شود. به هر حال شش نامزد روی سرنوشت کشور می خواهند به پاستور بروند. اولی این حرف که گفت :

 

"عافیت طلبی را کنار گذاشتم و آمدم تا برنامه ی هفتم را اجرا کنم"

 

بنده چطور به این جمله دید می اندازم؟ در ظاهر امر جمله دو نشان را انتقال می دهد یکی این که آقای قالیباف «آمد» و عزم برنامه ی هفتم را کرده است که در مجلس دوره ی وی قانون شده است. و بلافاصله باید به جمله پایه ی اولش برگشت که چرا گفت "عافیت طلبی را کنار گذاشتم." بنده تجزیه ی این حرفش را اینطور می فهمم: یا خواست باعثان وضع موجود را "عافیت طلب" نسبت دهد. یا خواست برساند که برنامه ی هفتم کار هر خرمکوبی نیست، باید مثل خودم ابتدا عافیت طلبی را ترک کند سپس به عمل بپردازد. یا خواست مرز و مرامش را با همه ی چند دولت قبل ایران برجسته کند. وی با لفظ «آمدم» درصدد برآمد ورودش را مهم و حیاتی جلوه دهد. در این عبارت آقای قالیباف هنر زیادی بکار رفته است. هم جمله است، هم کلیدوازه دارد. هم طعنه است. هم کنایه. و واقع نوعی رفتار که به مردم آدرس دهد قالیباف، فرق دارد.

 

دومی این حرفش است که گفت :

 

"من نگفتم وزیر فعلی ارشاد را نگه می‌دارم. در انتخاب وزیر باید شایسته گزینی کنیم، متاسفانه در برخی جا‌ها این کار را انجام ندادیم"

 

خب این سخن (که یک موضع از مبانی تازه ی آقای باقر قالیباف است) چطور ارزیابی می شود؟ یک. با این رفتار بخش زائد دولت سیزده را سنگین کنایه زد. دو. با اسم بردن از وزیری خاص از دولت سیزده (آقای محمد مهدی اسماعیلی که کاندیدا هم شده بود و از سوی شورای نگهبان ردصلاحیت شد) وارد رفتاری شد تا به رأی های ساکت و دقیقه ی نودی حالی کند با طرز فکر فرهنگی حاکم بر دولت سیزده مخالف است. و همچنان یک نقد تند هم زد که او شایسته سلاری راه می اندازد که دیگران (یعنی سایر دولت های پیشین) چنین فکر و عملی نداشتند. عبور کنم. جملات این ایام نامزدها شنیدنی تر است و در روزهایی که به سرعت دارد می آید، افشاگرانه تر هم می شود. ایرانی عادت دارد حرف های سیاستمدارهای خود را بین خودشان خیلی نقل کنند. خصوصاً وقتی جملات، شاه جمله (کلیدی) بازگو شود. مثل این جمله ی حضرت سعدی : "عالم ناپرهیزکار، کور مشعله دار است" اُنظُر.

 
جمع ، کم ، تفریق ، تقسیم در سیاست

کاوش اُنظُر. اُنظُر می خواهد امروز روی دو تیتر از دو روزنامه از دو جناح چپ و راست، چاپ امروز ( ۲۶ . ۳ . ۱۴۰۳ ) بر روی سه نامزد، تحلیل محتوا صورت دهد. و نیز این که آقا "بی نشان" هم مدرسه ای محترم، در نقدی بر اُنظُر گفت (البته به نقل گفت) (اُنظُر اهل ترفند است ... و قدرت اجتماع نقیضین در خود را دارد) را عملیاتی (فرضی فرضی فرضی) کند... پس تهیه می کنم، بر می گردم.


چارچوب فکری بحث : سیاست، چه داخلی چه خارجی، محل تضاد منافع است. پس؛ چهار عمل "جمع ، کم ، تفریق ، تقسیم" جزئی لاینفک در سیاست است. بویژه وقتی پایه ای ترین رفتار سیاسی پیش پای جامعه در حال انجام باشد یعنی انتخابات که ذات دموکراسی (همان جمهوریت) است. جناح چپ در این بازی واقعی رقابتی (که به شکرانه ی خدا، شورای نگهبان سماحت ورزید این بار، از دو تفکر عمده ی کشور، نامزد چید روی میز) هیچ نگرانی از عمل به چهل عمل جمع ، کم ، تفریق ، تقسیم ندارد. زیرا با یک کاندیدا در صحنه اجازه یافته است و این یعنی اگر برای گرفتن رأی اکثریت مردم پیش بیفتد نظام آنان را در دایره ی قدرت راه مجدد داده است زیرا شورای نگهبان در مقام صالح دانستن، آقای مسعود پزشیکان (از چپ مذهبی) را «صالح» تشخیص داد و کنار پنح «صالح» دیگر گذاشت. حالا چون جناح راست در یک پیچ بغرنج مهم (از دست دادن قدرت / به کف آوردن مجدد قدرت) پنج «صالح» آورد وسط، البته نه از روی تاکتیک، که این بار از روی تشتت و استیصال در درون آفت زده ی راست، مجبور شده است عمل جمع ، کم ، تفریق ، تقسیم در سیاست را پیاده کند. اما آیا می تواند؟ و چرا به این روز افتاد؟

 


اینک ورود به بحث: بنده از محافل مخفی راست کسب اطلاع کرده است (البته نشئاتی از آن در بستر اجتماع هم سرایت کرده است) و بر اساس آن کسب خبر، به این نتیجه رسیده ام که بشدت از معادلاتی که بر روی این انتخابات در حال شکل گیری است به هراس افتاده اند. بنده ترتیبات این انتخابات را ترسیم می کنم تا علت هراس معلوم و بیرون افتد : بر می گردم. تا هم تحلیل محتوا را تکمیل کنم و هم یک ترفند هم بزنم !! چون تا اینجای بحث، مسائل تئوریک را باز کردم. اما بقیه ی حرفم ماند.... اُنظُر.


اینک ورود به بحث: بنده از محافل مخفی راست کسب اطلاع کرده است (البته نشئاتی از آن در بستر اجتماع هم سرایت کرده است) و بر اساس آن کسب خبر، به این نتیجه رسیده ام که بشدت از معادلاتی که بر روی این انتخابات در حال شکل گیری است به هراس افتاده اند. بنده ترتیبات این انتخابات را ترسیم می کنم تا علت هراس معلوم و بیرون افتد :

 

ترتیبات انتخابات سال ۱۳۸۴ که به دلیل حضور همزمان سه کاندیدا در چپ (آقای مصطفی معین، آقای حجت اسلام مهدی کروبی، آقای شادروان حجت اسلام رفسنجانی) که به باخت چپ در مرحله ی دوم از میان آقای رفسنجانی و آقای محمود احمدی نژاد انجامید و قدرت از چپ به راست و نماینده ی نوظهورشان آقای احمدی نژاد انتقال یافت. این ترتیب که زیان چپ بود در این دوره به خاطر تک کاندیدایی منتفی است. پس راست از این مسئله آگاه شده است. از همین رو تلاش می کند سیاست "جمع ، کم ، تفریق ، تقسیم" صحنه ی رقابت را به نفع خود رقم بزند. چون رأی ملت یک قدرت سیل آسا است اگر هجومی شود.

 

ترتیبات انتخابات سال ۱۳۸۸ که

ترتیبات انتخابات سال ۱۳۹۲ که

ترتیبات انتخابات سال ۱۳۹۶ که

ترتیبات انتخابات سال ۱۴۰۰ که


و نیز حتی این شِمای تارو مات را هم رویش احتمالات داده اند. یعنی: ترتیبات انتخابات سال ۱۳۷۶ که دو قطبی ترین و حادترین و پرتنش ترین انتخابات تاریخ ایران بود که فقط یک جمله پس از شمارش آراء آب آشتی بر رود نظام جاری کرده بود. این که گفته شده بود فصل تازه ای از انقلاب اسلامی آغاز شده است. و با این پیام:

 

«ملت عزیز ایران، صحنۀ زیبا و پرشوری که در روز جمعۀ دوم خرداد و در پای صندوق‌های رأی آفریدید، حقیقتاً یک حماسۀ تاریخی بود. آگاهی و هوشیاری سیاسی شما یک بار دیگر به کمک خداوند، درست در لحظۀ مقتضی، کار خود را کرد و از ایران اسلامی چهره‌ای با نشاط، مصمم، و سرشار از ایمان و آگاهی به دنیا نشان داد»

 

اون چند ترتیبات خالی را پر می کنم. برمی گردم. اُنظُر.


ترتیبات انتخابات سال ۱۳۸۸ که آقایان به ترتیب الفبا: محمود احمدی نژاد، محسن رضایی، حجت اسلام مهدی کروبی، میرحسین موسوی رقابت کردند. جولان روی دو تا قطب شد  احمدی نژاد و میرحسین. این ترتیب رقابتش متصور است اما بازخوردش نه. چون روی آن مسئله وجود آمده بود و بعید است دیگر نتیجه ی انتخابات نامزدها اعتراض به خیابان ببرند. اگر هم شکل بگیرد ، حلش در بیت ممکن است. این البته فرض بعید است.

 

ترتیبات انتخابات سال ۱۳۹۲ که باز رد صلاحیت آقای حجت اسلام شادروان رفسنجانی جو آن دوره را بر هم زده بود و راست با چند کاندیدای همزمان (خصوصاً ماندن آقایان سیعد جلیلی  و باقر قالیباف) صحنه را  از آقای حجت اسلام حسن روحانی باخت. زیرا به خاطر قضایای ۱۳۸۸ که راست در ادبیات سیاسی اش از آن به «فتنه» یاد  می کند جناج چپ در یک کار خیلی غلط و پشیمان کننده، کاندیدای نیابتی را حمایت کرد  یعنی حسن روحانی را. اینک راست از وقوع این ترتیب بشدت خوف ور داشته است. زیرا این بار همان کار چپ را قرار است میانه های راست برای آقای مسعود پزشکیان بکنند و او را کاندیدای نیابتی خود کرده اند. پس راست از این ترتیبات  ۹۲یی از همه بیشتر ترسیده است. نگاه ها دوخته شد به حمایت همه جانبه ی همه ی چپ و راست میانه از آقای مسعود پزشکیان. لذا راست تلاش می کند با پا در میانی چهره های ذی نفوذ  دست به "جمع ، کم ، تفریق ، تقسیم" بزنند تا کاری که ۹۲ بر سر خود دیدند، این بار برعکس از سمت آقای مسعود پزشکیان روی خود آوار نکنند. "جمع ، کم ، تفریق ، تقسیم" یعنی چه؟ یعنی پنج کاندیدا را کم کنند. مردم را روی یک فرد جمع کنند. از تفریق پرهیز دهند و قدرت را در پشت به خاطر انصراف بین خود تقسیم کنند.

 

ترتیبات انتخابات سال ۱۳۹۶ که

ترتیبات انتخابات سال ۱۴۰۰ که


بر می گردم. تا این ترتیبات باقی را تکمیل کنم  اُنظُر.


ترتیبات انتخابات سال ۱۳۹۶ که داستان بزرگی از باخت راست از دست آقای حجت اسلام حسن روحانی است که هر چه بسیج نیرو کرد نتوانست از دو قطبی یی که پدید آورده بود حسن روحانی را شکست دهد و او باز بر راست پیروز شد با آن که خود راست بود اما با مواضعی ضد راست، رأی مردم را با ائتلافی که با چپ کرد، گرفت. البته بخشی از چپ فهمید او نانجیب سیاسی است (دقت شود: نگفتم نانجیب ذاتی، گفتم نانجیب سیاسی) حالا اگر عوامل راست رایزنی "جمع ، کم ، تفریق ، تقسیم" را نتوانند به دلخواه تنظیم کنند، دو حالت را متصور می بینند: پزشکیان مستقیم پاستور. بالاترین خسران برای خود که شماتت پس از انتخابات میان شان معرکه خواهد ساخت. شکست نامزد راست حلقه ی شادروان آیت الله مصباح یعنی آقایان سعید جلیلی. که در این صورت اگر مردم نیمه کاره وارد صندوق شوند آنان فکر می کنند حتی اگر آقای باقر قالیباف پیروز شود اهل ساخت و پاخت با چپ می شود. پس از این ترتیب هم واهمه در سر برده اند. بر می گردم. تا این ترتیبات باقی را تکمیل کنم و نیز یک ترفند عمدی بزنم!  اُنظُر.


ترتیبات انتخابات سال ۱۴۰۰ که

بر می گردم


ترتیبات انتخابات سال ۱۴۰۰ که در این ترتیب یک نامزد دلخواه بود و یک آقای عبدالناصر همتی و بقیه پوششی بودند و سرگرمی. و چون چپ و حتی  در ۱۴۰۰ از سوی شورای نگهبان درو و قلع و قمع شده بود، کاندیدای مورد وثوق راست بر آقای همتی پیروز شد چون عوامل ذی نفوذ با فشار بسیار بالا آقای سعید جلیلی را وادار به انصراف کرده بودند. البته آقای علیرضا زاکانی که اصلاً حساب نمی آید . او باز نیز وارد شد اما رأی او شاید زیر پانصد هزار هم نباشد. پس این بار آن ترتیب هم قابل تکرار نیست که به دولت سیزده انجامیده بود دولتی که حتی تیم نداشت. بیشرشان را از حرم رضوی و سازمان اقتصادی آستان قدس وارد دولت و ساختار کشور کرد و کشور را راکد در سیاست داخلی و اقتصادی و جهانی کرد. فقط قدرت از او تعریف می کرد ولی مشکلات کشور عجز داشت و قول های سر خرمن هم که داده بود همه باد بود که طوفان آن قول ها و برنامه های روی کاغذ را برد. اینک چون، پزشکیان وارد رقابت شده است راست دقیق می داند پزشکیان زمین تا آسمان با آقای همتی فرق دارد. این خوفی است که راست از پزشکیان کرده است. این که واقعیت را کی رقم می زند؟ ملت؛ که همچنان به موج این دو قطبی شدن فعال و لازم در رقابت افزوده می شود. مناظره هم سهم همه را روشن می کند. پس راست هیچ روزنه ای ندارد مگر جمع ، کم ، تفریق ، تقسیم صورت دهد و فقط یکی را روبروی پزشکیان قرار دهد. اما هر دو نامزد (جلیلی و قالیباف) چند بار به رخ آوردند ما هر دو برای دو دوره ی قبل  (آقای باقر قالیباف برای سال ۱۳۹۲ و آقای سعید جلیلی برای ۱۴۰۰ ) انصراف دادند. این بار هر کدام از این دو با اطمینان بالا بر قامت خود ردای پاستور دوختند و منتظر تنفیذ در اسرع وقت اند. عبور کنم. تیترهای هدفدار هر دو روزنامه از دو جناح را عمداً گذاشتم که بگویم یک سمت یعنی راست در  حال جمع ، کم ، تفریق ، تقسیم است. یک سو یعنی چپ با برداشتی که از رأی جامعه ی خاکستری و ساکت دارد، کاندیدای تک نفره ی خود را به رخ راست می کشد. تا دو قطبی فازهای عملیات روانی راست را خنثی کند. راست به سمت افشاگری میل کرد ولی از پزشکیان فسادی سراغ ندارد همین دست آنان را تهی ساخت. در عوض پزشکیان روحیه ای انتقادی خود را افزایش داده است تا دو کاندیدای مطرح راست را (قالیباف / جلیلی) را به دامن حمایت و ستایش از دولت سیزده هول دهد. قالیباف خط عملیات روانی پزشکیان را فهمید و شروع کرد به حرفهایی که مردم را بباوراند که با دولت سیزده زاویه داشت و دارد. اما جلیلی تصورش این است هر  چه بیشتر دولت سیزده ای خو را جا زند رأی اش بیشتر است با آن که خودش با آن دولت در جاهایی زیاد زاویه داشت و حتی برخورد. عبور کنم. پاکنویش نیست.

بر می گردم. ترفندم را بزنم!  اُنظُر.

تئوریک و تحلیل از نظر گذشت

اینک ترفند. باز می گرد.. اُنظُر


ترفند !!

اُنظُر می کارد: آقای باقر قالیباف برای آن که در مجلس دوازده بر جناح تندروی راست (حلقه ی مصباحیون) فائق آید با آقای مسعود پزشکیان نماینده ی تبریز در مجلس همین دوره رایزنی کرد. پزشکیان توانست حدود صد نماینده را با خود همآهنگ کند. روز رأی گیری این قدرت آقای پزشکیان کاری کرد که قالیباف در ریاست قوه ی مقننه ماند و نامزد (حلقه ی مصباحیون) یعنی حجت اسلام آقای مجتبی ذوالنور فرمانده سابق تیپ سپاه امام صادق (ع) طلاب قم را با بدترین رأی نازل شکست داد. طوری که حجت اسلام آقای حمید رسایی که روزگاری مدیر اداره ی ارشاد قم بود در اثر این شکست فاحش از دست قالیباف، خصوصاً رأی خیلی مفتضخ برای آقای منوچهر متکی (کمتر از پنج رأی، دقیق نمی دانم) به عصبانیت افتادند. حتی اینان که میرحسین موسوی را فتنه معرفی می کنند که چرا او دم از تقلب در انتخابات هشتاد و هشت زد، خودشان رأی گیری را تقلب اعلام کردند که مجلس چند هفته ی پیش محبور شد تن به شمارش دوباره ی رأی ها بدهد. حالا قالیباف برای جبران کاری که پزشکیان برای او در مجلس کرد که وی را قادر ساخت بر راست افراطی و "پاجوش ها" غلبه کند، در یک حرکت سیاسی و فریب نامزد شد تا هم خود را تست کند، هم آقای سعید جلیلی را از پاستور بازدارد و هم مخفی و یک رفتار سیاسی ماهرانه آقای مسعود پزشکیان به قدرت برساند. زیرا آقای باقر قالیباف قوه ی مقننه که خود را فردی اقتدارگرا اما مردم سالار و نواصولگرای سوم می دانم بدترین فرد در پاستور را آقای سعید جلیلی می داند که اگر با نیامدن مردم پای صندوق یا رأی پیروان راست حلقه ی مصباح ممکن است قدرت را تصاحب کند و جنگ او و قالیباف مجلس وی را از خاصیت بیندازد. چون آقای سعید جلیلی نزدیکترین فرد به قدرت سخت در کشور است و باند وی در آن نهادها پخش اند. قالیباف قصد برهم زدن بازی جلیلی را کرده است. زیرا ریاست قوه ی مقننه ی وی با رأیی که پزشکیان برایش ساخت تا مصباحیون را از قدرت گیری در مجلس دور نگه دارد، محرز است. پس زمینه سازی برای شکست سعید جلیلی برای او هدف است. اما ورود مسعود پزشکیان  به پاستور برای او ابزار. پس او وسیله و ابزار را با هم وسط ماجرا آوود. تا پاستور پزشکیانی و بهارستان قالیباف کشور را به سمت یک ائتلاف نوظهور پیش بیندازد و از آن موقعیت به بعد است که این دو، دو قدرتمند کشورداری می شوند. عبور کنم. ترفند، آنتی ترفند می خواهد که بنده آن را هرگز نمی گوید. باشد برای نهم تیر که تیر غیب شلیک که شد. اُنظُر. پاکنویس وقتش نیست.

تعریف ترفند

ترفند در منظر بنده رفتاری است از سوی تحلیلگر  برای گیج کردن طرف با هدف جای دادن یک حقیقت مهم، در لای متن.

ساده تر : تحلیلگر یک واقعیت مهم را در وسط متن خود جاسازی می کند که صراحت ورزیدن ،آن کار را نمی تواند بکند.

مکر و ماکر یک واژه ی قرآنی نیز است. اُنظُر.

 

در دیدار با آقای  مسعود پزشکیان در قم

وضعیت کشور به روایت یک مرجع تقلید قم

تأکید بر چاره ای برای برونرفت از این وضعیت

 

کاوش اُنظُر.  امروز ( ۲۶ .  ۳  . ۱۴۰۳ ) آقای  مسعود پزشکیان به شهر قم رفت و با آیت الله کریمی جهرمی (نقل است که «از مراجع تقلید قم» است) دیدار کرد.  شاید کنجکاوی کنید این آیت الله العظمی کیست. ایشان داماد شادروان آیت الله العظمی لطف الله صافی گلپایگانی اند که خود آقاصافی نیز داماد از مراجع تراز بالای ایران شادروان آیت الله العظمی سید محمد رضا گلپایگانی. آقاجهرمی کرسی تفسیر قرآن کریم و نهج البلاغه دارد. ایشان چه گفتند؟ به دید بنده که روی سخنان مکتوبش در سایت پایگاه ایشان و سایت خبربان مطالعه صورت  دادم، مواردی بسیارمهمی است که دست گذاشتند بر واقعیات تلخی که بر مردم می گذرد که کمتر آخوندی شهامت بیان آن را دارد. مثل حیرانی، وَیرانی، معیشت سخت ملت، چاره چویی برای بیرون بردن کشور از این وضعیت بد، مردم را یکسان دیدن، و بین هیچ گروه فرق ننهادن، زندگی مردم را به آسایش تبدیل کردن و کمال. بهتر است چکیده بنویسم از از سخنانش: وی گفت :

 

"در ایران امروز ما، جوانان ما دچار حیرت شده اند و برای ازدواج، برای معیشت و کار آبرومند خود حیران هستند... جوانان دچار حیرانی روح هستند و نسل حیرت زده از لحاظ اخلاقی دچار مشکل شده است... عزیزانی که در مصدر امور قرار می گیرند، باید برای حیرانی جوانان و بلکه همه ملت فکر اساسی کنند."

 

همچنین گفت : "در برخورد هایی که با قشرهای مختلف مردم داریم، عمده ی گرفتاری ها شکایت از وضع معیشت و اقتصاد خانواده هاست بکوشید که در هرحال با استفاده از کارشناسان خبره در این قسمت و حتی ارتباط دوستانه با کشورهای مختلف راه چاره ای برای برون رفت از این وضعیت پیدا کنید...  از مهمترین فرمایشات امیرالمومنین علیه السلام دانستند و فرمودند: در حدیث شریف از آن وجود مبارک آمده که الناس صنفان  : إما أخ لک فی الدین أو نظیر لک فی الخلق  پس همه ی مردم را یکسان ببینید و بین هیچ گروه فرقی نگذارید اگر می توانید خدمتی به خلق الله انجام دهید با توکل به خدا وارد میدان شوید و هرجا عرصه ی خدمت فراهم است بدون در نظر گرفتن سلایق، زندگی مردم را رو به سوی کمال و آسایش ببرید."

 

این را یاد داشته باشیم همین حرف ها را اگر یک دانشجو، یک استاد دانشگاه، یک روشنفکر دینی، یک سخنگوی سندیکایی کارگری (که سندیکا اصلاً کجا بود دهن همه را قفل و زنجیر زدند) یا یک آدم بی پناهی، یا یک حزبی و انسان اهل سیاستی، یا یک فعال در جامعه مدنی یی، بزند، به سرعت آنان را به ضد انقلاب و هزار جاهای موهوم! وصل می کنند و یا می گویند دارد نظام را تضعیف می کند و دل مردم را خالی. نظام، از هیچ کس، جز از دست خود قدرت و قدرت پرستان تضعیف نشده است. صدای خود را تا آخرین وولوم بالا بردند و تمام بلندگوهای عمومی را عین عصر فاشیستی "بنیتو موسولینی" در تصرف خود در آووردند و صدای مردم را تا بدترین حد، پایین کشیدند که حتی از حلقوم هم بیرون نزدند چه رسد به این که به تریبون عمومی دست پیدا کنند. این مرجع حرف از واقعیت زد و لااقل در همین حد دیدار (که بازتاب هم دارد) زبان قشر خاکستری شد.  هر حکومتی زبان ملتش را الکَن کند، جایش نفوذی ها را می نشاند که دمار دربار شاه از همین خطای  فاحش در آوورده شد. مرحبا به این عالم بزرگ که شهامت یاد داد به همه ی حوزه ی شهر خودشان قم. اُنظُرم.

 

فشار جناح راست بر ۵ کاندیدا

برای اجماع بر یک کاندیدا، چرا؟

کاوش اُنظُر. آقای محسن رضایی که زیر یک پارجه نوشته یی با عنوان «شورای مرکز اجماع نیروهای انقلاب» سخن می گفت، گفت باید از بین ۵ کاندیدا، "به انتخاب یک کاندیدا و استفاده از سایر نامزدها در دولت آینده" اقدام کنیم. از این حرف و حرکت آقای محسن رضایی چه پیام هایی می شود برداشت داشت؟ و خود وی چه نقشی برای خود در کشور و قدرت قائل است؟


علت اصلی تکاپوی جناح راست (که دیگر، یک رأسی نیست، چند رأسی است. یعنی لیدر پذیر نیست) این است زلزله نگارهای !! آنان که به زور، نه از روی روند دموکراتیک، خود را «پدرسالار و مادرسالار» (در عبارت صحیح تر مادرشوهر و واقعی تر کدخدا) جا زده اند، تشخیص داده اند آقای مسعود پزشکیان یه یک زلزله ی چند ریشتری این انتخابات تبدیل می شود پس باید پا در میانی کنند (همان جمع، کم، تفریق، تقسیم) و بر ۵ کاندیدا الزام دارند باید به نفع یک نفر انصراف دهند و در عوض به قول خود آقای محسن رضایی در دولت آینده ی جناح راستی استفاده شوند (همان تقسیم گوشت قدرت میان خود) این که سرانجام می توانند یا نه، فعلاً حرف این پستم نیست. معلوم است که از پیروزی پزشکیان و از دست دادن پاستوری که به اشغال مطلق دولت سیزده ای ها و فک و فامیل های آنها در آمده است، بشدت هراسیده اند. بر آنان گزارش وضعیت!! معلوم کرده است که با این وضع راست باخت خود را پیشاپیش پای صندوق مهر زد. بنده نمی خواهد بگوید چرا به این واکنش رسیدند، می خواهد بگوید صحنه ی قدرت در کشور چه صورتی دارد. کمی آنها را بشناسید.

پس یکی از محورها این است دانست این محسن رضایی کیست. مأمور است؟! یا خودکار وسط دار سیاست در ایران شده است و سوت در جیب گذاشت و سود در آن ور جیب؟

برای تتمیم بحث برمی گردم. اُنظُرم.


اُنظُر داشت می گفت : ادامه ی مطلب : آقای محسن رضایی سه لایه دارد :

لایه ی یک، لایه ی جنگ

لایه ی دو، لایه ی قدرت

لایه ی سه، لایه ی اقتصاد

لایه ی چهار، لایه ی زد و بند (همان رایزن شدن، نه البته راهزن)


بنده در بررسی به این نتیجه رسیده است که راست تا اینجای کار به این یقین رسیده است که آمدن آقای مسعود پزشکیان، از وقوع یک زلزله ی ریشتر بالا، خبر می دهد. جنب و جوش برای قول تقسیم قدرت میان پنج نامزد راست و تقاضای انصراف از تک تک آنها بر روی یکی از میان خود، بالاترین نشان از این برآووردشان است. زلزله یی که فکر می کنند دولت سیزده را از قدرت محو می کند. زیرا آنها متوجه شدند پزشکیان گفته است اگر ملت به او رو کند، وی را به پاستور برساند نشانده های دولت سیزده را که بدون سلسله مراتب اداری به بالاترین جاهای قدرت نشانده شده اند، برکنار می کند. زلزله از این نظر. و الا بنده فقط ناقل و ناقد این صف سیاسی هستم نه جانبدار و هواخواه. حالا آقای محسن رضایی:


لایه ی یک، لایه ی جنگ : در این لایه، او یک مرد میدان بود، در دفاع مقدس بود که طلایی ترین بخش عمرش را (که میانسالی است و انسان زبده ترین شهوت را در خود انباشته دارد و دائم به ارضاء و اطفای آن میل می کند) آنجا گذراند. پس او یک قهرمان از نظر جنگ و دفع دشمن بود. این حرمت برای او نزد مردم به گمانم هرگز منهدم نمی شود. و رسم میان ملت ایران  بوده است که قهرمانان ملی خود را در تاریخ طولانی اش مقاماتی قابل ستودن می دیده است.

 

لایه ی دو، لایه ی قدرت

لایه ی سه، لایه ی اقتصاد

لایه ی چهار، لایه ی زد و بند (همان رایزن شدن، نه البته راهزن)

برای ترسیمات لایه های ی بعدی برمی گردم. اُنظُرم.

 

اُنظُر و ادامه ی پستش : آقای محسن رضایی در لایه ی دو، لایه ی قدرت چگونه دیده می شود؟

 

لایه ی دو، لایه ی قدرت : توی این لایه او نه از راه مناسبات دموکراتیک بلکه از طریق اهباه به عنوان یک «متهب» از «واهب»، هبه ی قدرت گرفت و پس از کسب دستور خود به لباس شخصبی در آمد و پوشش فرماندهی را از تن کند و با نصب در مجمع تشخیص مصلحت در مقام «دبیری» جاخوش ترین فرد در سیاست شد و آنجا را پاتوق تیم ساز قدرت از طریق یارگیری نظامیان بازنشست و حتی رسمی های مأمور به خدمت، کرد. تصورش (خیالات در او قوی است) این بود وقتی گفت به لباس شخصی در می آید می تواند تمرین دموکراسی کند. اما هرگز در هیچ انتخاباتی از سوی مردم نه تنها جدی گرفته نشد بلکه مورد شماری از طنزها گردیده است. وی مشامش مشام تیزی است اما توان کنده شدن از جایی که خودش هم از آنجا سیر است ندارد چون مطمئن است غیر از دایره ی راست هیچ جریانی به او اعتماد نمی کند و نکرده است. تنها توان او شخصیتی است که از جنگ برای او باقی مانده است. وی در جنگ سوریه از فراری ترین افراد بوده است. با سرباز شهید قاسم سلیمانی در انتخابات دوم خرداد میان دو قطبی (خاتمی - ناطق) فرمان اولین عملیات سیاسی را در ستاد مشترک شان در قصر فیروزه زده بود  با رمز محمد رسول الله ص و فرمان داده بود در صبحگاه که بروید به ناطق رأی دهید و قاسم سلیمانی در مقابل رفتار حزبی اش در سپاه (که سم است برای نطامیان) در کرمان به عنوان فرمانده سپاه ثارالله استان کرمان صبحگاه برگزار کرد و در یک دست پیام عدم دخالت سپاه در حزب بازی را بلند کرد و در دستان دیگرش پیام و فرمان صادره ی وی و نمایندگی ولی... را و از همان جا گفت من با پیام امام وفادارم نه به این فرمان که سپاه را می خواهد خرج «...» کند. مضمونی نقل شد. آقای محسن رضایی اینک هم زورش همین قدر است که وقتی هوا پس معرکه نیست درجه پوش ظاهر شود. در سیاست (که محل تعارض و تضاد و خردجمعی است) او که به فرماندهی عادت کرده است، جایی برای تنفسش نیست. این مقدار هم از هبه است و وهاب بودن قدرت نسبت به او.

 

لایه ی سه، لایه ی اقتصاد

لایه ی چهار، لایه ی زد و بند (همان رایزن شدن، نه البته راهزن)

برای ترسیمات د و لایه ی بعدی برمی گردم. اُنظُرم. پاکنویس نیست.

 

   

 

دولت سایه ی سعید جلیلی

و گروه فشار سعید قاسمی

کاوش اُنظُر : اولی سعید از مشهد است ،دومی سعید از لنگرود. هر دو جبهه ای بودند. یکی بعد از جنگ تریل سوار شد و دومی تیبا ران. بیشتر می گوید اُنظُر از اینان. از سایت صاحب گزارشی خواندم که گوئیا آقای داوود دانش جعفری کارشناس اقتصادی از آقای سعید جلیلی توی تلویزیون سوال کرد : "در سال های اخیر فضایی به نام دولت در سایه ایجاد کرده بودید؛ این دولت در سایه چه بود و اعتبارات و بودجه آن چگونه تامین می شد؟" او همچینن پرسیده که آیا در دوره ی دولت سیزده هم دولت در سایه بود؟ جواب آقای سعید جلیلی این بود:

 

«دولت سایه دکان و دستگاه نیست حزب یا تشکیلات نیست بلکه یک گفتمان است و تعریف ما از دولت سایه این است که هر فردی که دل در گروی انقلاب و کشور دارد... برای حل معضلات کشور به میدان بیاید...»

 

او به زبان آمد که در دوره ی دولت سیزده "ما دولت در سایه بودیم زیرا باید به دولت کمک کنیم که ظرفیت ها را تقویت و کمبودها را نیز جبران کنیم." حتی تصریح ساخته «در موضوع اقتصادی ۱۲ پیشنهاد» را به دولت سیزده داد که توسط آن دولت «طی دو روز دستورات لازم صادر شد»

 

بنده قبلاً به درخواست آقای "دارابی استاد" دولت سایه را تعریف و تشریح کردم و نیاز به بازگفتن آن نیست. اینجا بنده می خواهد بر اساس همین نقل (اگر همین باشد، که روایت شده است، چون بنده از صدایش نشنیده ام) آقای سعید جلیلی را با چند سؤال ساده مواجه کند.

 

- چرا حاکمیت و قدرت همین فرصت تشکیل "دولت سایه" را از سایر رقیبان و احزاب منتقد دریغ کرد و فقط به خودت مجال داده است؟!

 

_ چرا خودت به عنوان کسی که اهمیت و حق تشکیل دولت سایه را واقفید، صدایت در طول این مدت برای حق دیگران جهت تشکیل آن، در نیامده است تابگویی آنان هم مانند خودت می توانند دولت سایه بسازند و آزاد عین خودت، از مزاحمت قدرت خاطرجمع باشند؟

 

- نیز می شود بفرمایید این دولت سایه را در کدام ساختمان، در چه ساعاتی، با چه کسانی، در دفتر دستک کدام جای خصوصی برگزار می کردی با آن که در تمام این مدت بر سر کار بودی با حکم نصب. آیا مردم مطمئن باشند دولت سایه را در وقت شخصی خودت و در امکانات غیردولتی برگزار می کردی؟ می توانی صراحت خرج دهی در طول مدت دولت سایه حتی از یک شمع بیت المال استفاده نکرد؟ (رفتار علوی امام علی بن علی طالب (علیها سلام) با کردار عقیلی برادرش عقیل بن ابی طالب)

 

- اگر فقط خودت از رانت قدرت برای ایجاد دولت سایه برخوردار بودی و گروه فشار موتور تریل سوار هم هرگز علیه ی خودت جولان در خیابان نداد، چگونه این تبعض را برای خودت قبول کردی؟

 

- چگونه ممکن است خودت قائل به کاری دموکراتیک و مدرن و مترقی یعنی خلق "دولت سایه" باشی ولی همه جا با گروه فشار موتور تریل و هوندا سوار پیمان و سر و سر داشتی؟ گروه فشار مگر قانون می شناسد؟

 

- به عنوان دولت سایه چند بار به قدرت فشار آوردی که به جامعه ی مدنی فشار نیاورد؟ به عنوان "دولت سایه" آیا هرگز اعتراضات مردم و همچنین اغتشاشات و تخریبگری و علاوه بر آن حمله به دو سفارت در تهران را مورد نقد یا تشریح و ارزیابی قرار داده بودی یا با آنان فالوده می خوردی؟! فکاهی.

 

- چرا برای خودت قدرت اینهمه فرق قائل است. آیا تحلیل مردم راست است که می گویند چون به یک "بیت" وصلی اینهمه آزادی عمل داری؟! خودت هم خبر داری آن بیت متصدی بررسی های داخلی بودی!

 

- می توانی آمار هم بدهی "دولت در سایه" ی چند باز از حقوق زندانیان و محکومان و از حق آزادی احزاب رقیب خودت وارد چانه زنی با قدرت حاکمیت شدی؟

 

- و نیز شما که تز دیپلماسی پیامبر خاتم (ص) را نوشتید و در مذاکرات با قدرت های خارجی پای ثابت بودید (و این کار شما البته چیزی باارزشی بود) چه میزان با "آتش به اختیارها"های تهران موافق بودی؟ حال آن خودت اهل مذاکره بودی. بنده روشن سازد از دیدم مذاکره حتماً باید چاشنی مقاومت داشته باشد و چارچوب عقلانیت. چون طرف های مذاکره ذاتاً سر مفاد قراردادها فریبکار می شوند (اصل ذاتی سیاست) بنابراین شل آمدن در میز مذاکره به قرادادهایی شبیه وثوق الدوله می انجامد و ننگین قرارهای گلستان و ترکمن چای و در بخش اعظم توافق نامه ی "برجام".

 

و آخر این که چرا شما بیشترین رفتارت را با کسی تنظیم می کنی (آقای سعید قاسمی) که کارهایی هزینه زا برای نظام می کند. برای خودت و سعید قاسمی در مسائل شرعی و تشرعات و خدمات به تهیدستان ارزش و احترام زیاد قائلم. پشت سرت اگر سمت کعبه نماز ایستی، به اکراه نماز نمی بندم بلکه به قبول وجود حدی از تقوا قبول دارم بایستم. حتی اگر نهمین رئیس جمهورت بکنند  یا نکنند باید بدانی دولت سایه فرهنگ سیاسی خاصش را دارد و چارچوب نظری ویژه. باند درست کردی با بیت المال نظام اسمش را گذاشتی  سایه!! آقای اهل تهجد و جبهه از سایه ای که برایت چتر کردند بیرون آی. که واقعاً فردی متعقد و پابند بمانی. هر آن این را هم بدان مردم را نمی شود زود پیش بینی کرد.  توهم اطرافیان چسبیده به قدرت را تفکر جا نزن. برات عیب دارد. حیفی. چون ارزشی هستی. اُنظُرم. پاکنویس نیست.

گروه فشار دو دوره تاریخ انقلاب اسلامی

پاسخ مفصلاً و تشریحاً اُنظُر ایرانی

به آقای سید صباغ دارابی

جواب اُنظُر : سلام آقای صباغ دارابی. به خاطر پروفایل شما یادم افتاده است در داخل مدرسه متوجه شده بودیم همه که پارسال موسم حج برادر روحانی شما در حج به رحمت خدا پیوست. اینک هم موسم مهم حج است بنده برای برادرتان در سالگرد درگذشتش که آخر عمری مزه ی معنوی حج را چشیده بود، مقام و درجات جنت طلب می کند و حاجیان گرانقدر سراسر جهان در حج امسال آرزوی نیل به بالاترین درکات حج، دارم. شما هم مدرسه ای محترم در این چند روایت از اتفاقات انقلاب، که بسیار مناسب و مطلع و جزئی نگری مسلط، از تاریخ آن روزها، در صدد برآمدی با بیان نظر و دیدگاه و نقد مطلب بنده و حتی احتمال بالا، برای یادکردن بیشتر از برخی اتفاق های دیگر، شناخت از تاریخ انقلاب را بیشتر و عمیق تر کنید، تشکر تام دارم. محفوظ باشید. شما به یک عبارت تاریخ آن را به دو دوره تقسیم کرده اید که بنده این تقسیم بندی شما را کاملاً درست و منطقی و قابل بررسی های پرژرفا می داند:

 

دوره ی اول: از ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ تا ۱۴خرداد ۱۳۶۸ ؛

دوره ی دوم: از همین روز پس از رحلت، تا الان ۲۹ خرداد ۱۴۰۳؛

 

که بنده از همین نقطه، جواب ها را بر سر موضوع گروه های فشار، به شکل روایت به روایت شروع می کند:

 

روایت اول : امروز ۲۹ خرداد است، پس یکی از بدترین فشار گروه فشار مذهبی "مؤسسه ی در راه حق" (بعدها اسم این  مؤسسه تغییر نام یافت و خود از گوگل بخواهید اسم جدید ا) را فاش (البته باز) کنم که در آن یکی از نفرهای اول و ایده پرداز، آقای شادروان آیت الله محمدتقی مصباح یزدی بود. البته نام اصلی این عالم دینی و فیلسوف قوی حوزه، آیت الله "محمد تقی‌ گیوه چی" بوده است ولی اسم فامیلی پسوند مستعار "مصباح" را برای خود بر گزیده بود که در لفط و لغت، معانی قشنگ و ارزشی یی دارد مانند: (چراغ، سراج، فانوس، مِشکات) برای روح درگذشته ی آن روحانی که در نقش خود جلودار بود و بی باک از فهمش از اسلام پرده بر می داشت آرزوی رحمت و مغفرت می کنم. آقای  صباغ دارابی حالا اما با این یاد، پس یاد یک شخصیت شایسته است ذکر شود، شادروان علی شریعتی که نخستین تئوریسن انقلاب بود که آماج گروه فشار در حوزه ی علمیه ی شهر محل درس و بحث برادر سیدتان شادروان حجت اسلام صباغ دارابی در قم قرار گرفت. آن گروه فشار آنقدر سرسام آور از پول بیت المال حتی با جمع آوری پول های اعانه ی شرعی، هزینه کردند تا در چاپ های میلیونی شبنامه ها علیه ی دکتر علی شریعتی چاپ، و مخفیانه در سراسر ایران توزیع کنند تا فشار آورند تفکر این متفکر از ساختار کشور محو شود. کی؟ همان آغاز پیروزی انقلاب که جای تفرقه اندازی نبود، یک تبعیض بزرگ وحشتناک هم خود نظام مرتکب شد و آن این بود در اثر فشار گروه فشار حوزه (شامل برخی طلبه ها و برخی علمای شاخص آن شهر قم و آن مؤسسه ی ویژه خوار !!) سعی شد شریعتی زُدایی شود. مثلاً هم او و هم حجت اسلام حاج آقا سید مصطفی خمینی هر دو نقل است توسط عوامل ساواک کشته شدند به فاصله ی اندک در همان سال که سال فضای باز شاه !!! هم بود. شریعتی که به تازگی به لندن هجرت کرده بود و حاج آقا سید مصطفی هم در نجف پیش پدر مقیم بود. اما نظام جمهوری اسلامی ایران برای دومی لفظ شهید تصویب کرد که در نهضت هم شهیدش می خواندند و برای اولی نه. بنده البته بر اساس اعتقاداتم علی شریعتی را شادروان می دانم و از بکارگیری لفظ شهید (که عده ای از پیروان و یا علاقه مندان او بکار می گیرند) عمداً خودداری می کنم که وی را هم در زمان نهضت معلم شهید می خواندند. در ایران هم، قاعده حکمفرما نیست، به صورت ذوقی برخی از افراد را پس از مردن، شهید می نامند. تازه ترین رفتار تعجب آور همین آنچه در سی اردیبهشت اخیر در جلوی چشم ملت گذشت، است که پیام رسمی این بوده «خبر تلخِ درگذشتِ شهادت گونه ی ... را دریافت کردم». اما بعد فشارهای جو روانی که گروه فشار رویاندند در سطوح بالا، کم کم لفظ «شهادت گونه» تغییر وجه داد که جامعه اینک از چنین نامی شوکه است. (بخشی واقعاً متأثرانه و متألمانه از لفظ «شهید» استفاده می کنند و حتی پا از حد فراتر برده، و با ماشین تبلیغاتی سازمان سیما شروع کردند چاپلوسانه از یک فرد اجرایی دچار ضعف ها و کارکردهای بشدت قابل انتقاد (و البته با پرونده عملکردهای عدیده ی طولانی در مصادر کشور که جایی برررسی و تفسیر توسط پژوهشگران تاریخ انقلاب دارد) موجودی قدسی و حتی «آسمانی» ساختن و در مصرف بیت المال زیاده روی نمودن. عبور کنم و بخشی هم واقعاً از چنین اطلاقی به هر مردنی روی هر کسی پرهیز می کنند. مثلاً آقای آیت الله العظمی سیستانی در پیامش لفظ شهید نیاوورد و بسیاری در جامعه چنین مردن هایی را شهید اطلاق نمی کنند) منظور بنده این است فشار همیشه در میان انقلاب اسلامی نقش دارد. از طرز درگذشت مشکوک علی شریعتی گرفته تا درگذشت مشکوک حاج آقا سید مصطفی خمینی هر دو در سال ۵۶ با دخالت مرموز و نامرئی احتمالی ساواک تا همین قضیه ی تازه که خود مردم دقیقاً آن را دارند پیش چشم خود لمس می کنند. اگر مرگ مشکوک توسط ساواک می تواند ملاکی برای شهادت کسی باشد (که باید هم باشد) پس چرا میان دو مرگ مشکوک مساوی علی شریعتی و حجت اسلام حاج آقا سید مصطفی خمینی، نظام فرق گذاشت؟! و باقی مثال ها. روشن سازم بنده هرگز منظورم این نیست که شریعتی را شهید صدا بزنند. نه، فشار را خواستم شاهد مثال کنم. گروه فشاری که از یک سو نمی گذارند نظام از تفکر شریعتی حتی حرف بزند و از سمت دیگر رفتاری را با عادی ترین افراد حکومت می کنند که مردم به هاج و واج می افتند. تصریحاً بگویم که با شهید اعلام کردن هیچ کسی در تاریخ انقلاب اسلامی، در خودم احساس بدی ندارم، ولی تبعیض آشکار بر سر این مسئله، هر انسان دارای شعور و حقیقت گرایی را اگر نگران نکند (که می کند) لااقل با سؤال و ابهام مواجه می کند. حتی در این انقلاب به خطر خشکه سری عده ای، بر سرِ شهید نامیدن انسان های مبارزی که به دست جلادان شاه اتفاق افتاد، امتناع و استنکاف است و بنیاد شهید، در کمال شرمساری شده محلی برای شهید خودی و شهید غیرخودی. خدایی که عادل است از این تبعض نمی گذرد. و درد بالاتر، در کشور با کسانی که در دفاع مقدس به درجه ی رفیع و معنوی شهادت رسیدند که واقعاً شهید مقدس و اصیل به آنان اطلاق می شود، رفتاری تبعیض آمیز کردند. شهدایی را عزیز داشتند (که شایسته هم همین است زیرا عزیزتر و بلند ُاز شهید دفاع مقدس نزد خدای بلندمرتبه، کیست؟) اما بر بعضی از شهرهای کشور، شهدای جنگ عراق علیه ی  ایران چنین نکردند. پس فشار و گروه فشار، رفتارشان بشدت بر چهره ی نظام سیاسی ایران آفت و برفک انداخته است. این ور و آن ور ندارد. به شهیدان مبارزه با شاه، به شهیدان دفاع مقدس، به شهیدان ترور که توسط سه سازمان  فرقان، منافقین خلق،  موساد اسرائیل ترور شدند، به به شهیدان سلامت در عصر وحشت کرونا که با بالاترین شهامت وسط میدان پزشکی و پرستاری شب و روز زحمت و مرارت و رنج و تعب کشیده بودند، درود می فرستم و بر روح پرفتوح آنان یادباد می گویم.

 

روایت دوم : آقای صباغ دارابی عضو گرامی مدرسه شما در بحث مهم خود، میان معرفی آقای میرحسین موسوی برای وزیر خارجه شدن و مخالفت آیت در مجلس و سپس ترور و شهادتش، پیوند و ربط قائل شده اید. بنده از جزئیات علت مخالفت شهید سید حسن آیت با پست وزرات آقای میرحسین موسوی چندان اطلاعی ندارم، علمم در این مورد کم حتی هیچ است، و خوشحال شدم شما این پرده را بالا زدید، حتی اگر بینش شما در این مورد واقعیت باشد یا نباشد، نفس عمل علمی و سیاسی شما، مهم بوده است. شخصاً خوشحال شدم ورقی را ورق زدید. اما بنده تاریخ عضو "حزب زحمتکشان ملت ایران" را از بر هستم. هم تمام جزئیات سرگذشت آقای مظفر بقایی رهبر آن را خوانده ام (سی سال پیش) و هم از زاویه یی که او با آیت پیدا کرده بود مطلع ام. و شما حتماً بلدید که شهید سید حسن آیت (که بنده یکی از مهترین کتاب های وی در تحلیل تاریخ معاصر را خوانده و در خانه ام دارم) عضو رسمی و قدیمی حزب زحمتکشان ملت ایران بود و از آنجا با ختلاف با مظفر بقایی (کلاه شاپو پوش) و باقی اعضای مرموز، جدا و به حزب «جمهوری اسلامی» پیوسته بود که یکی از عالی ترین و سیاستمدارترین مقام سیاسی انقلاب شهید آیت الله دکتر بهشتی آن را بنا نهاده بود. عبور کنم، ترورش را حالا جستجو فرمایند هر کس خواست عمیق تر سر در آورد که به کی و کدام حزب نسبت می دهند. اُنظُرِ ایرانی.

 

روایت ها را در چند قسمت دیگر پس از تهیه ادامه می دهم و بر می گردم. از حضرتعالی خیلی تشکر می شود که باب این بحث را باز کردید. و بنده هم روی تک تک شماره های عبارت های شما متمرکز می شود تا به اصل موضوع ات پرداخته شود.

یک پیام فراگیر از اُنظُرِ ایرانی:

هر گاه هر عضو محترمی در متن یا پاسخ یا نظر خود به جای پرداختن به متن و دیدگاه بنده، به خود بنده نسبت دهد، از همان لحظه به بعد فقط خواننده ی نوشته هایش می شوم. زیرا با این کار، قاعده ی بازی منطقی بحث را (که لازمه اش جدیت و چالش است) با نسبت دادن های مکرر به بنده از طریق بکارگیری الفاظ خاص! دستخوش تغییر می کند. روشن سازم: همه ی کسانی که به بنده هر نسبتی می دهند آزاد آزادند و مخیّر و از این لحظ هیچ نگرانی یی برایم نیست.  در عوض بنده برای تمامی آنها احترام و جایگاه قائلم و بدیشان سلام و سلامتی می فرستم هر چند خود باعث می شوند، مباحثه ی بنده با خودشان لغو شود.  لذا بنده به تمام نوشته هایی که در سر دارم در داخل مدرسه، تفسیر و تحلیل و یا تدوین و منشتر کنم بدون حتی نیم سانت عقب نشینی و بدون حتی یک ثانیه واهمه از هیج تهدید و الفاظی که بکار می بندند، ادامه می دهم. برای تمامشان بهترین درودها و بالاترین احترامات را می فرستم. مدرسه داخلش جای نوشتن است.  چه تدوین، چه نظر، چه نقد، چه چالش. با تشکر فراوان به همگان. اُنظُرِ ایرانی

تفسیری فقهی افغان

از تراوشات نو و مطالعات دینی اُنظُر : هر شریعت دینی ممکن است روزی به خاطر تفسیر فقیهان آن شریعت و فرقه و مذهب وارد قدرت و سیاست و حکومت شود زیرا دین در نگاه جامع، (نه یک سو نگر) به سرنوشت بشر و دخالت فقه در اداره و سامان مردم و جامعه چشم دوخته است. در افغانستان یک نمونه از این تفقه دیده می شود. حزب جنجگو / دولتمرد "طالبان" به قول خودشان (طالب ها یا طلبه ها) سه سالی بیشتر است که با غلبه ی جنگی بر جناح حاکم و ائتلافی قبلی آن کشور، قدرت را بدون برگزاری انتخابات یا رجوع به رأی تصاحب کرد. احتمال فکری آن فرقه رأی مردم جایی در امارت اسلامی ندارد. به آن کشور فعلاً «دولت سرپرست» می گویند. حاکم آن یک فقیه است به اسم «ملا هبت الله آخند زاده" که از دوره ی ماقبل حکومت این گروه در افغانستان با رهبری فقیه دیگر به اسم «ملامحمد عمر» (از کشته شدگان جنگ آمریکا که در آن کشور از وی با نام «شهید» یاد می شود، کما این که شهید آیت الله عبدالعلی مزاری چهره ی برجسته ی جهادی از شیعه نیز در فرهنگ سیاسی و مدهبی این کشور "شهید" نامیده می شود) تبعیت دارد که توسط حمله ی نظامی آمریکا به آنجا فروپاشید. مدتی دولت های دست نشانده ی غرب، کشور را در دست داشت که با جنگ داخلی خونین، مجدد قدرت در ید مطلق "طالبان" افتاد که کشور را مثل دوره ی عصر «ملامحمد عمر» بر پایه ی شریعت اداره می کند. خودشان اسم آن را گذاشته اند : «امارت اسلامی» یعنی یک «امیر» (امر دهنده ی شرعی) که وی را «امیر مؤمنین» می نامند، در سلسله مراتب هرمی قدرت، بر همه فرمان می راند و بر تمام ولایات (که بیش از ۳۴ ولایت دارد و چندین زیرمجموعه ی ولایت که ولسوالی نامیده می شود عین فرمانداری در ایران، که البته در ابران فقط اسمشان فرماندار است ولی مسلوب الاختیارند) احاطه ی شرعی و سیاسی دارد.

 

این گروه حاکم، فعلاً قدرت بلامنازعه ی افغانستان است که مقداری زیاد طرز تفکر خودشان برای اقتضائات زمانه را تغییر دادند و از آن نگرش تند حکومت اولشان بر افغانستان دست کشیدند. اما ته مانده ی فکری و رسوب شده ی هیچ گروه مذهبی، بآسانی پاک نمی شود. خصوصاً در مذهب برخی از احکام قطعی خداوند است که نمی شود با آن شوخی کرد و یا در افتاد و یا معطلش ساخت. "طالبان" (یعنی مجموعه ای از شبکه ی طلبه های حوزه های علمیه ی این فرقه در بلاد افغانستان و شرق پاکستان) حاکم الان بر افغانستان، کشور را با دید شریعت محوری اداره می کند. مثلاً طبق قاعده ی شرعی طالبان: «زنان افغان حق ندارند بدون همراهی مردی مَحرم، مسافت های طولانی را بپیمایند، با هواپیما سفر کنند و یا وارد ساختمان ها و اماکن دولتی شوند.» رعایت این دستور شرعی در دایره ی "حکومت امارت اسلامی" و جامعه ی عمومی در تمام کشور اجباری شده، و وجود قیّم و سرپرست برای زنان در ملاء عام، امری لازم الاجرا اعلام شده است. دید بنده در این مقاله ام صرفاً دیدی تبیینی بوده و می خواسته نشان دهد شریعت چگونه، گاه به دستاویزی جهت فقیه فرقه ها، به تنزل یا ترقی کشانده شده است و سر آن نزاع یا سازگاری و یا تفرق فقیهی جدید (فرقه سازی از درون فرقه) ایجاد شده است. اُنظُر.

جامعه ی بی سئوال را
جامعه یی بی جواب بار می آورند!

کاوش اُنظُر : نکاتی که باید روی فروش نفت و مسئله ی انتقال مسالمت آمیز قدرت فکر کرد. قدرت و حاکمیت (چه از سر طبیعت بازی قانونی سیاسی، چه از روی ناچاری بازیگردانی صوری که بعید نمی نماید) با سماحت و رفتار خوب و عقلانی این بار شورای نگهبان (که از دیرزمان نشان داده است در طول عمرش، نگهبان ترین جایی برای حراست از اندوخته های بشدت پایین و تهیدستانه ی جناح راست است) قبول کرده است فعلاً دو فکر برای رفتن به پاستور با هم رقابت کنند؛ پنج نامزد از جناح "راست" و یک نامزد از جناح "چپ مذهبی" ولی مورد حمایت حزب های اصلاح طلب. اما خبرهایی که حداقل بنده مطالعه می کند، تقریباً نشان می دهد قدرت و حاکمیت (البته زیردستان و گُر گرفته های نوین راست) تشویش گرفته اند. وقتی چنین حالتی بر قدرت و حاکمیت وارد شود، رقابت از شکل قواره ی آن، به سمت میدانداری چهره های "تار" تنیده در حفره ها، تغییر جهت می دهد. بنده این تارها را بری تاری کردن فضا، همین حالا دارد احتمال می دهد. بهترین رفتار در برابر تارها و تار کردن ها، فقط این است قصد آنان را در جا خواند و هرگز در مسیر سناریوهای پله پله ی تارها نیفتاد. قدرت و حاکمیت (مجبوراً / اختیاراً) به خاطر نیاز در محیط بین الملل، از پیروزی یک «اکسیر» برای رسوب زدایی عنصرهایی که سد راه روابط ایران با جهان شده است، خود را مهیا نگه داشته است. اما نگرانی زیرپایه های قدرت و حاکمیت، چنین میلی را ندارند و احتمال این وجود دارد مسیر را تا جمعه ی بعد و حتی شاید شاید شاید پس از جمعه!! تار و تیره کنند. به سئوالم برگردم آیا باید روی مسئله ی انتقال مسالمت آمیز قدرت فکر کرد؟! روشن سازم همه به رقابت نامزدها با هر درجه از شدت و حدّت، باید مدد دهند تا با بهترین حضور آزاد مردم، به نهم تیر رسد. فاز سرویس های مخرب جوخه ای !! منطقه را نباید از قلم انداخت. عبور کنم.

 

این روزها بنده می بیند روی فروش نفت خیلی مانور و جولان داده می شود و آن را بخشی از عملکرد و عقل و درایت و حضور جهانی ایران در اقتصاد بین الملل، علیرغم تحریم (که از جنگ بدتر است) که حاکم است، جلوه می دهند. اما چرا اینان یادشان رفته است سند بالا دستی و قانون نانوشته ی چشم انداز و حتی فرمان های حاکمیتی، منع داشته است که ایران به خام فروشی نفت روی بیاورد. به نظر اهل مطالعه و تیزبینان این جز این است اینان بطور ناخواسته دارند اعتراف می کنند بن بست تحریم چنان شکننده است، که آنان را ناچار کرده است با روش دور زدن تحریم نفت خام بفروشند که دلار به دست بیاورند. (یعن همان شب و مخفی و با اسکورت قایق ها نفت را به فروش ارزات رسانیدن) چگونه می شود افتخار کرد برای تحریم، و فکری راهبردی نکرد و حتی سند بالادستی را نادیده گرفت و نفت را بدون شفافیت فروخت و حتی گاه به ارتش چین!!! داد نه به اقتصاد آنجا. این کار و سماجت سر سرنوشت کشور و بی توجهی به معشیت مردم، شکاف فرادستان قدرت را با فرودستان جامعه افزایش می دهد و بطور بالقوه به تعبیر مرسوم ادبیات سیاسی جهانی «لشگر گرسنگان» پدید می آورد که روزی هر آن، محتمل است در برابر قدرت کشورهای خود قد علَم کنند و آن گاه سرکوب گرسنگان، کاری بشدت ریسک پذیر است و سرزنش زا. ایران مردمش بر حسب خلق و خو، مردمانی پرسشگرند. جواب می خواهند. بر جامعه ی پرسشگر، بآسانی نمی شود تا آخر حکومت کرد و سرپوش گذشت و در رفت، آن جامعه ی بی سئوالو  راکد است که آن را جامعه یی بی جواب بار می آورند! عبور کنم. اُنظُر.

کشور در اختیار کی یا کیا بود؟

کاوش اُنظُر : از نظر عامه کشور با سه چارچوب مورد توجه (یا گردآوری ، یا داوری) قرار می گیرد: صدرات کشور، مدیریت کشور، احزاب کشور. بنده روی دومی می خواهد کاوشی ارائه دهد، یعنی دولت ها، چون اطلاعات بنده از اخبار احزاب، کم است و به موضوع اول هم تمایلی برای ورود ندارم. از این لحاظ می خواهم قدرت را در چرخش میان دولت ها (کابینه ها) مورد توجه قرار دهم. زیرا مهترین شاخص ها برای گردآوری یا حتی داوری، در بخش قوه ی اجرایی هر کشور صورت می گیرد. پس کشور دست کی و کیا بود؟ این مسئله یی مهم برای روز و روزگار ایران است.

 

منهای دولت شادروان بازرگان که دولت موقت برای دوره ی گذار و انتقال بود و جمعی مشهور از ملیون و مذهبیون (که ورودی به آن نمی کنم)، سایر دولت های انقلاب اسلامی، یا به تفکر راست بر می گشت، یا به تفکر چپ. جامعه به لحاظ حسی و عقلی، نسبت به نزدیکترین دولت به زمان حال دقت می ورزد، نه به زمان ماضی. لذا هر چه از سالهای اولیه به سالهای حال حاضر می رسیم مردم آن را بیشتر لمس می کنند زیرا با آن دست و پنجه نرم می نمایند.

 

دولت آقای میرحسین موسوی از خامنه تبریز : گرایش چپ مذهبی با نگرش سوسیالیستی یعنی توزیع عدالت میان عامه. این دولت ترکیبی از نیروهای چپ و راست و چهره های بی طرف بود. غلبه با چپ. یعنی رأس کابینه تفکر چپ داشت.

 

دولت آقای  شادروان حجت اسلام هاشمی از رفسنجان : گرایش میانه ی مذهبی با نگرش لیرالیستی. یعنی توزیع فرصت آزاد به پولدار و سرمایه دار. این دولت نیز ترکیبی از نیروهای چپ و راست و میانه و چهره های بی طرف بود. غلبه با راست. یعنی رأس کابینه، تفکر راست میانه داشت.

 

دولت آقای حجت اسلام سید محمد خاتمی از اردکان : گرایش چپ اصلاح طلب با نگرش دموکراتیک. یعنی توزیع آزادی به همگان و اقتصاد ترکیبی. این دولت نیز ترکیبی از نیروهای چپ و راست و میانه و چهره های بی طرف بود. غلبه با اصلاح طلب. یعنی رأس کابینه، تفکر اصلاح طلب داشت. (اصلاح طلب یعنی آوردن فکر مدرن جهانی به جای ماندن در تفکر چپ مذهبی یا راست سنتی)

 

دولت آقای محمود احمدی نژاد از گرمسار : گرایش راست افراطی با نگرش پوپولیستی (کار توده واری). یعنی توزیع پول و سهم به محرومان و اقتصاد دستوری. این دولت شکل یافته ی یکدست راست بود با چهره های تندرو بود. غلبه با راست افراطی. یعنی رأس کابینه، تفکر خشونت طلب و افشاگر داشت.

 

دولت آقای حجت اسلام حسن روحانی از سرخه ی سمنان : گرایش راست مدرن با نگرش غربگرایی تعاملی (معامله و سود سرمایه گذاری). یعنی توزیع فرصت بین پولدارها برای گشایش اقتصاد. این دولت ترکیبی از راست میانه و چهره های غربگرا بود. غلبه با راست مدرن. یعنی رأس کابینه، تفکر سازش با آمریکا داشت.

 

تا اینجا یعنی تا مرداد ۱۴۰۰ پنج نوع دولت و با پنج نوع تفکر و گرایش و نگرش جدا از هم کشور را اداره و مدیریت کرد. که در باره ی همه ی آنها می شود با آمار و ارقام و تحلیل داوری یا گردآوری کرد. کار بنده گردآوری است و از داوری پرهیز می کنم. چکیده این که : کشور تا الان میان همه ی تفکرهای حامی و درون نظام و تابع نظام شکل گرفت و اگر کشور پیشرفت کرد به دست همین پنج تفکر بود و یا اگر پسرفت کرد و ضعف چیره شد باز هم ناشی از همین پنج تفکر بود. بنابراین نامزدهای شش گانه (پنج نفر از شاخه های چندگونه ی راست مورد حمایت محافل مختلف و یک نفر از جناح چپ مذهبی مورد حمایت تمام حزب های اصلاح طلب) به لحاظ جامعه شناسی سیاسی می توانند بر گذشته نقد یا ابرام وارد کنند و تفکر جدید خود را اعلام کنند که چگونه دولتی می خواهند بسازند گرایش و نگرش دولت شان چسیت. این به پس از مراسم تنفیذ در مرداد امسال بر می گردد که  پیروز انتخابات، چه نوع کابینه ای می خواهد بسازد. که گردآوری آن به زمان تشکیل دولت موکول می شود.

 

اما در این میان نزدیکترین دولت به زمان حال، دولت سیزده است که در شرائط ویژه به بستر قدرت راه یافت، یعنی با حذف عمدی نامزدهای رقیب، یک انتخابات فرمایشی درون جناحی صوری!!. اما نگاه کلی به این دولت فعلی که رأس آن در میان نیست و در سی اردیبهشت در مسیر بازگشت درگذشت:

 

دولت آقای شادروان حجت اسلام سید ابراهیم رئیسی از نوغان مشهد : گرایش ولایی (مطیع محض) با نگرش روزآمدی (هر بار رفتار مصلحتی با جامعه و جهان). یعنی توزیع کالا بین محرومان برای حامی پروری برای نظام. این ،خالصی از راست تازه کار بود. غلبه با راست ولایی مطیع تام. یعنی رأس کابینه، تفکر نگاه به امر بیت داشت.

 

گردآوری نهایی این پست: زمان برگزاری انتخابات ها معمولاً کشور زیر آماج حرف های نامزدها قرار می گیرد. نقد و بیان در جامعه، روان می شود. هر کس برای گرفتن رأی از مردم، موقعیت شناس می شود که برای محبوبیت در دل ملت، به کدام دولت حمله کند که ببرد. یا از کدام دولت دم بزند، که نبازد. شش نامزد تا جایی که بنده مطالعه کردم خود را چنین (عامدانه / دستورانه) چینش کردند: به ترتیب الفبای نامزدها:

 

آقای مسعود پزشکیان از مهاباد و تبریز: خود را به دولت سید محمد خاتمی پیوند می زند. به دولت سیزده گه گاه حمله می کند.

 

مصطفی پور محمدی از قم و رفسنجان: خود را از پیوند با دولت ها پنهان می کند. به دولت سیزده صریح و تلویح حمله می کند.

 

سعید جلیلی از مشهد: خود را به هیچ دولتی پیوند نمی زند. زبردستانه دولت سیزده را تحقیر می کند و دفاع ظاهری هم از آن دولت نمی کند.

 

علیرضا زاکانی از تهران: خود را شورمستانه به دولت سیزده پیوند می زند. به دولت حسن روحانی بی وقفه حمله می کند که پزشکیان را با این روش ادامه می او معرفی کند.

 

سید امیرحسین قاضی زاده هاشمی از مشهد: خود را ارادتمندانه به دولت سیزده پیوند می زند. به دولت حسن روحانی  زیر زیری حمله می کند.

 

محمدباقر قالیباف از طرقیه ی مشهد: خود را در پیوند با دولت ها مخفی می کند. به دولت سیزده با زبان اشاره حمله می کند.

 

روشن سازم بنده در مورد پیوند با حمله ی شش نامزد، بی طرف هستم و داوری نمی کنم. فقط ارزیابی ام را نقل نمودم.  به پرسش بر می گردم: کشور در اختیار کی یا کیا بود؟ در اختیار هر شش تفکر. این که نقص گردن کیست، باید خود واقف شد که کارکردهای این شش تفکر (که رأس دولت نشستند) چه می گوید. عبور کنم. پاکنویس نیست. اُنظُر

صف آرایی نامزدها چه رنگی گرفته؟

کاوش اُنظُر : از یک سو نامزدهای خامس (پنج تایی) جناح راست مشهور به اصولگرایان در برابر یک نامزد از جناح چپ مذهبی مورد حمایت حزب های اصلاح طلب، به یمن تمهیدات سازمان سیما و صدا با سبک و سلایق خودشان دست به روشن سازی های مردم می زنند، تا رأی آنان را به سبد خود بریزند. این یک عرف است و تمام دنیایی که صندوق انتخابات دارند، شیوه و روشی رایج محسوب می شود. از سوی دیگر تریبون های امام جمعه ها وولومش باز باز است (بسته نمی شود!!) تا در خطبه های دوتایی مردم را هدایت کنند به "راه راست"! مثلاً همین حجت اسلام آقای رسول فلاحتی در نماز جمعه ی دیروز یکم تیر رشت، به نمازگزاران خودش با اطمینان و قطعی گفته است :

 

«آنها [یعنی مردم] هوشمندانه» کسی را که «از رهبری اطاعت محض داشته باشد انتخاب خواهند کرد.»

 

او حتی فعل امر یا حال ساده هم بکار نبرد، که نوعی خواهش یا درخواست یا توصیه یا دستور یا جمله ی خبری حساب آید، بلکه از فعل "آینده" استفاده کرده که با افعال کمکی (خواهم، خواهی، خواهد = خواهیم، خواهید، خواهند به همراه ماضی ساده) ساخته می شود. حالا این نامزد مورد نظرش کیست که به قولش "اطاعت محض" دارد، بماند. او گمان می کند سیاست محل دستور از یک سو و اطاعت بی چون و چرا از سوی دیگر است. احتمالاً انقلاب اسلامی را با عصر شاهنشاهی، اشتباهی جا زده است. بنده عبور کند، که ادبیات سیاسی چاپلوسی امام جمعه ها به تقلید از عربستان سعودی ها (البته نه همه ی آنها، بلکه نون خورها) مگر می تواند جز این باشد؟! غصه ی نون و برکناری را می خورند که زبان از ادبیات عصر علوی می کِشند و زبان شاهنشاهی باز می گشایند که چهارشاهی بیشتر به جیب بزنند!! سیاست محل «شاوِرهم فى الامر» است، حتی از سر استحباب، سپس نیاز اگر شد «عَزمْتَ» است از سر عزم و راسخیت. حتی برای پیامبر خاتم (ص) که اسوه ی حسنه بوده است و دارای تمام مکارم اخلاق. رسولی که فضایل علم و عمل را یکجا و بدون افت و خیزها داشته است. سلام خدا و خلق خدا بر او بادا.


اما بخش اول نوشته ام : صف آرایی نامزدها چه رنگی گرفته؟

 

کاوش اُنظُر : روی سه نامزد بحث می کنم. چون بقیه هیچ ضرورتی ندارد به آنها بپردازم. به هر حال مجاز به رقابت شدند و بنده تعرض به هیچ شش نامزد نمی برم. زیرا اصل رقابت آزاد یعنی دادن فرصت مساوی و برابر و بدون تبعیض به هر شش نامزد. اما چون سه گانه ی صف آرایی (که یکی از چند احتمال فرضی قبلی ام بوده است) به هر صورت رخ داده است و اهل فن دقیقاً صحنه را می فهمند، بنده فقط به سه نامزد می پردازم:

کاوش اُنظُر : بنده برآووردم تا اینجای کار این است جو به سمت سه صف آرایی جدی با سه نوع دو قطبی فعال در حال پیشروی است. چگونه؟ با این ترسیماتی که از این سه صف + سه دو قطبی ارائه می کنم: میان آقایان به الفبا : مسعود پزشکیان، سعید جلیلی، محمد باقر قالیباف:
 

دو قطبی مسعود پزشکیان / باقر قالیباف
دو قطبی مسعود پزشکیان / سعید جلیلی
دو قطبی سعید جلیلی / باقر قالیباف


ترسیم: دو قطبی مسعود پزشکیان / باقر قالیباف : این دو با یک رویکرد سازنده، خود را به مصاف هم نمی اندازند. هر دو خردمندانه نسبت به هم رفتار دارند. دو قطبی این دو با مدنی ترین رفتار در حال پیشروی است. این دو قطبی در عین جدی بودن دیدگاه دو طرف، با بالاترین کنش اخلاقی ممدوح و قانونی ترین رقابت سالم شکاف فعالی را باز کرده است که در علم جامعه شناسی سیاسی، از شکاف های مؤثر  و مدنی است. زیرا دو فکر و رویکرد عقلانی و سیاسی را با چند وجه اختلاف در سیاستگذاری به مصاف هم می کشاند و تولید مشارکت و رأی می کند.

ترسیم: دو قطبی مسعود پزشکیان / سعید جلیلی :

خود این دو نامزد در کمال تأنی به هم نمی پرند. چون آقای سعید جلیلی در اساس اطمینان دارد (می پندارد، پندار در سر می پروراند) که آن سخن «جمع شوید» «یک رئیس جمهور ... انتخاب کنید» را به نفع خود و "گرا"یی جهت بسیج رأی خود برداشت می کند لذا با این تضمین خیال می کند به رقیب نتازد ارجحیت دارد. وی تقریباً یقین دارد پایگاه "رأی" ثابت جناح راست که توسط مذهبیون مساجد، پایگاه های مقاومت، حوزه، نهادهای انقلابی و نقاط محروم و متشرعین مال اوست. لذا وقتش را تماماً صرف بیان افکار و ایده ها و کارکردهای دولت سایه اش می کند. آقای مسعود پزشکیان هم این را متوجه شده است که آقای سعید جلیلی روی یک خط ترسیم شده دارد گام می گذارد. لذا او نیز در گفتارش به وی نمی تازد. اما دو قطبی مسعود پزشکیان / سعید جلیلی کجاست؟ در درون جامعه میان دو جناح راست و چپ که تضاد دیرینه و اغلب دوستانه با هم دارند. این قطبی میان دو نامزد، مدنی و مدرن و مذهبی و متشرعانه رعایت می شود اما چون حامیان از تمایل رأی مردم باخبر شدند، بدرفتارهای عملی و عصبانیت های گفتاری خود را نسبت به پزشکیان تشدید کردند و گمان می کنند هر چه این کار سلبی تبلیغی خود را تموّج (موج دار) کنند، مثمرتر است. چه کسی مأمور این کار شده است؟ در صحنه: آقای ع.ز ولی در بیرون چهره های تار که رخنه در حفره های قدرت دارند. آنان فرمان دادند به تخریب. اما خود آقای سعید جلیلی اخلاق این رفتار را ندارد. چرا آقای ع.ز (با خط گیری از فرمان چهره های تار رخنه کرده در حفره های قدرت) تلاش دارد آقای پزشکیان را به جای اتصال تفکراتی به حجت اسلام آقای سید محمد خاتمی، عمداً به حجت اسلام آقای حسن روحانی پیوند و جوش می زند؟ دو علت از دید بنده: یک: برآوورد کردند پیوند زدن وی به آقای خاتمی نه تنها وی را تضعیف نمی کند بلکه امتیازاتش را میان خاکستری ها بالاتر می برد. دو : یقین کردند پیوند زدن وی به آقای روحانی شدیداً به اعتبارش صدمه می زند زیرا از آن دولت این خصلت در ذهنیت باقی مانده است مردم را در وسط کارهای مهم تنها می گذاشته است. البته چنین رفتاری از سوی آقای ع.ز (که مأمور است نه نامزد) با پزشکیان خوشایند شخص آقای سعید جلیلی نیست. او از این کار ابا می کند و خسارت علیه ی خود می داند. گمان آقای ع.ز این است چون خیلی مُفت، از دولت سیزده به خاطر انصراف آن سالش به نفع نامزد دلخواه قدرت! پست بامزه ی شهرداری تهران را تصاحب کرد، اینک اگر آقای سعید جلیلی مثلاً ببرد وی را رایگان معاون اولش می کند. رفتاری سوداگرانه تر از این، در سیاست پیدا نشده است.


ترسیم دو قطبی سعید جلیلی / باقر قالیباف :

میان این دو از درون پایگاه اجتماعی "رأی" ثابت و متغیر در جناح راست نوعی رقابت و دو قطبی نانوشته برپاست. همدیگر را ضایع نمی کنند. به هم نمی تازند. اما مخفی و با زبان اشاره خط همدیگر را متمایز از همدیگر نشان می دهند. آقای قالیباف خود را کارکردگرا و آقای  سعید جلیلی خود را ساختارگرا نشان می دهد. اولی با زبان و صورتی که به خنده آن را در رخ خود آمیخته می کند تا قاطعیت اجرایی اش را نزد مردم، باورپذیر سازد، قول می دهد فردی اجرایی و با قوت است. دومی اما می کوشد خود را برنامه ریز نشان دهد که مردم باور کنند سازماندهی نیرو و عقل کل در ید قدرت اوست. قالیباف این دوره دارد به دید بنده "شناور" نقش ایفا می کند. با شنای «مُرده». نوعی از شنا که طرف مقابل خیال می کند او روی آب جان داد ولی در حقیقت دارد رقیبش را از تلاطم واقعی اش بی خبر می سازد. دو قطبی این دو نه در سر صندق برای رأی خاکستری ها که برای جذب قلوب راستی ها است که سنتی ترین سیاسیون آن رأی خود را از افراطییون باز می دارند و به همین دلیل آقای باقر قالیباف دست بر عصا راه می رود و بلد است چگونه آنان را در روز رأی از آقای سعید جلیلی جدا سازد. سعید جلیلی یی که بیش از همه، خود را «نازپروده ی» قدرت می داند. عبور کنم. این سه نامزد فعلاً سبد سیب خود را نوبت گذاشتند. به زعم بنده (برآوورد احتمالی) مردم اگر هجومی بیایند، این سه سبد، یکی اش، شگفتی ساز می شود تا آن حد که آمارش دو برابر هر دو سبد می شود. پایان متن بنده. اگر وقت کسی با نوشته های امروزم تباه شد، معذرت می خواهم. اُنظُر.

چرا جناح راست از رقابت با مسعود پزشکیان به هراس افتاد؟!!

کاوش اُنظُر : آقای حمید رضا ترقی از شورای مرکزی حزب «مؤتلفه اسلامی» که در حرم رضوی خادم نیز است دیروز گفته است :
 

«اگر قالیباف کناره گیری کند، به طور قطع آرای او به سبد جلیلی ریخته نخواهد شد اما چنانچه جلیلی به نفع قالیباف کناره گیری کند، احتمال اینکه آرای او به سبد رأی قالیباف اضافه شود، بسیار بیشتر است، البته مخالف این دیدگاه هم وجود دارند که معتقدند هیچ اجماعی صورت نگیرد و اجماع به دور دوم موکول شود.»


بنده می خواهم این جمله ی آقای ترقی را با توجه با عنوانی که برای پست خود برگزیدم، تحلیل محتوا کنم. اول باید با این پرسش از خود جمله ی آقای ترقی، به سراغ تحلیل محتوا رفت که چرا اینک، آقای ترقی به این مسئله رسیده است؟ کاملاً واضح است که تازه دریافتند شخصیت و میزان نفوذ آقای مسعود پزشکیان در مقایسه با آقای عبدالناصر همتی (که در انتخابات فرمایشی! ۱۴۰۰ اجازه ی رقابت با نامزد دلخواه حاکمیت پیدا کرده بود) فرق اساسی دارد! سال ۱۴۰۰ حاکمیت با قلع و قمع کردن رقیب و باقی نگذاشتن حتی یک نفر از جناح چپ مذهبی تمام عنان را به دست راست و شخص نامزد دلخواه داده بود که حتی تیم برای قوه ی مجریه نداشت و مشغول امور حرم رضوی بود. ولی بنای حاکمیت و قدرت بر آن شده بود کشور را به دست یکدستان بسپارد که سه سال تمام در برابر چندین مسئله ی مهم اقتصاد کشور مانند تورم، گرانی، خانه سازی، حقوق کارگران و کارمندان، کنترل قیمت کالاهای اساسی و کاهش ارزش پول ملی و قیمت فزاینده ی ارز خصوصاً دلار آمریکا و نیز صدها امور بغرنج جامعه و در رأس آن فساد در درون سیستم حتی داخل کابینه دچار ناکارامدی مفرط شده بود و حتی این پنج نامزد راست هم میان سخنان خود چنان غفلتاً چیزهایی می گویند که بعد به هوش می آیند می بیند چقدر به دولت سیزده نقد وارد کردند!!! این است که چهره های مطرح تر جناح راست دیدند رقابت نه تنها تناتنگ شده، بلکه احتمال باخت هر پنج تا از یک تا بالا رفته است. پس راست در واقع از رقابت با آقای مسعود پزشکیان سخت به هراس افتاده است. فضایی که هم اینک مشاهده می شود که همه (البته بسیاری فرهنگ رقابت را رعایت می کنند) به جای معرفی نامزد جناح راستی خود، بسیج شدند (در واقع از رخنه ای های سایه نشین پایتخت در حفره ها فرمان گرفتند) علیه ی مسعود پزشکیان می پردازند، ناشی از این است وزنه ی وی قدرتمند دیده اند. البته این کارشان به نفع مسعود پزشکیان تمام می شود. کاری که هر بار صورت دادند ولی پاستور را همانی رفت که از سوی عوامل قدرت تخریب شد. بنده ترسیمگر سیاسی ام و کاری به جانبداری هیج نامزد ندارم. فضای رقابت را کاوش می کنم. همین. اُنظُر.

 
اما تحلیل محتوا روی تک تک جملات آقای حمید ترقی از چهره های قدیمی و مذهبی و حزبی و فعال جناح راست:


 آقای حمید ترقی : «اگر قالیباف کناره گیری کند،»

 

تحلیل محتوای اُنظُر : یعنی دارد از یک تصمیم گیری در پشت صحنه ی جناح راست پرده بر می دارد که در نشست های خود هراس افتادند و به آقای قالیباف فشار می آورند بزند کنار بکشد تا آقای سعید جلیلی پاستور را از کف ندهد.

 

آقای حمید ترقی "به طور قطع آرای او به سبد جلیلی ریخته نخواهد شد"

 

تحلیل محتوای اُنظُر :او در این جمله اش یعنی [آقای قالیباف] دارد هشدار به تصمیم سازان نشست های جناح راست می دهد که اگر خطا کنید آقای قالیباف را مجبور به انصراف به نفع آقای سعید جلیلی کنید مطمئن باشید کسانی که از میان جلیلی / قالیباف سمت آقای قالیباف رفتند، حاضر نمی شوند به آقای سعید جلیلی رأی دهند. یعنی یا سفید رأی می دهند یا مانند طرفداران آقای علی لاریجانی (دو بار رد صلاحیت شده از سوی شورای نگهبان) به سوی آقای مسعود پزشکیان می روند. البته آقای حمید ترقی در این قسمت هشدار بیشتر می خواهد سران مداخله گر راست را مجاب کند فشار از روی آقای قالیباف بردارند به جای آن عقلانیت صحنه را در نظر بگیرند و برای شکست پزشکیان، تن به اجماع روی آقای قالیباف بدهند که حامیان قالیباف از افراطی گریان راست گرا مرزبندی دارند و به قالیباف به چشم یک تکنوکرات مهارت گرا می نگرند. و نگران حضور آقای سعید جلیلی هستند که سیاست داخلی و خارجی را به سمت تنش و تضاد بیشتر می کشاند. در حالی که از دید طرفداران آقای قالیباف (اکثرشان) قالیباف حریف قدری در سیاست جهانی است و فردی سازگار با سیاست آرام داخلی.


آقای حمید ترقی : "اما چنانچه جلیلی به نفع قالیباف کناره گیری کند،"


تحلیل محتوای اُنظُر : در این جمله نیز می خواهد از فرض اول و قابل دفاع خود در میان تصمیم سازان سران راست، پرده بر دارد که در واقع از این جای جمله به بعد، آقای ترقی دارد به استدلال اقناعی متوسل می شود یعنی اگر سران بپذیرند آقای سعید جلیلی را به سود آقای باقر قالیباف منصرف کنند، حاصل آن به سود راست قطعی است.


آقای حمید ترقی : «احتمال اینکه آرای او به سبد رأی قالیباف اضافه شود، بسیار بیشتر است،"


تحلیل محتوای اُنظُر : او در این جمله یعنی آقای سعید جلیلی. لذا آقای ترقی احتمال بالایی می دهد رأی کسانی که پشت سر آقای سعید جلیلی صف کشیدند، به سمت قالیباف می آید ولی هرگز به سمت پزشکیان نمی رود. او با زبان اشاره ی کنایی ماهرانه، دارد تصمیم سازان سران راست را متوجه ی رویکردی می کند که پایگاه رأی آقای سعید جلیلی مربوط است به تندروهای جناح راست که هرگز با جناح چپ مشی آشتی جویانه ندارند. حال آن که به نظر آقای ترقی کسانی که طرف آقای قالیباف ایستاده اند سیاست را بهتر می فهمند و منافع و تضاد را بالانس نگه می دارند.

 

آقای حمید ترقی : «البته مخالف این دیدگاه هم وجود دارند که معتقدند هیچ اجماعی صورت نگیرد و اجماع به دور دوم موکول شود.»


تحلیل محتوای اُنظُر : این جمله ی آقای ترقی از روی ناچاری است چون دارد می گوید وقتی هیچ کدام حاضر نیستند به نفع منفت جناح راست فداکاری کنند باید چربی یکی از فرض ها را بر تن بمالند یا پزشکیان را در پاستور ببنند و یا موکول شدن به دور دوم که دو قطبی شدیدتری رخ خواهد داد. عبور کنم. اُنظُر. پاکنویس نیست

در حد و میزان تان نیست اُنظُرهای ایران را بیرون کنید


پاسخ اُنظُر به شیخ ربانی:

آقای بی نشان سلام و احترام. فرمودی : به جای پرداخت به متن بنده، باز به خود بنده تاختی و این جمله ی تشکیکی زیر انشاء کردی:


«تا از صداقت شما ( انصاف که هیچ ) ارزیابی ،،،،».


فقط می خواهم همین یک تیکه متنت را بررسی فکاهی کنم و روی خودت داوری ندارم. شما آقای بی نشان محترم و گرانقدر مدرسه، روزی از روی انصاف و تقوا و دانش ارزشگرای خود، به بنده (اُنظُر) بر سر وعظ رفتی و فرموده بودی : "محضر خدا"... حالا شما بفرما پس کجاست آن محضر خدا؟ حالا همین وعظی که برای دیگران قباله و حواله کردی، گوئیا به خودت ارجاع شد؟!!! راستی شما در "محضر خدا" چقدر نقیب می پنداری خودت را و حتی اَطیَب. این دو خصّه، گوارایت. شما با چه اسلوبی بنده را به زیر ارزیابی خودت بردی و پیشاپیش به خاطر یک نامزد خودت، «صداقت» مرا مورد سخره و انصاف را به خودت: ( انصاف که هیچ ) ارزیابی کردید؟!! نکند پیش از قبر و قیامت، خودت را در مقام نکیر و منکر تخیّل کرده ای؟ از باروی قضاوت مردم پایین بیا تا بتوانی حرف مرا در بحثی برابر، بشنوی. رفتی عاج فیل نشستید و خودت را ارزیاب مردم جا زدی!!! سپس می خواهی از بنده تحلیل هم بشنوی؟ بازی بحث را بر هم می زنی! آقای بی نشان. باز نیز به جای متنم، مرا قضاوت نشستی و حکم به بی انصافی داده ای. البته شما بزرگوار "مختار ما یُرید" هستید و "فعال ما یشا". هر چه دلت رضا داد بر بنده جاری نما. قبلاً هم خطاب به بنده با فعل نفی گفته بودید نمی توانی انصاف داشته باشی. شما چرا این قدر در هنگامه ی متنت، قلما رها و غیرمقید ظاهر می شود که راحت در باره ی خود فرد، دست به حکم می زند؟ در مقام تدریس یا تدوین یا هر چه که قرار داری، متنم را بکوب، نه خودم را. یادت بیاورم افراد محتسب در عصرهای ماضی اموی و عباسی و دولت عثمانی (ترکیه ی فعلی) را. که شهید استاد مطهری گفته بود محتسب ها که وظیفه ی ارشاد خلق را به دوش می کشیدند، از بس خود را حق به جانب و از سوی حکومت مأمور مواجب گیر می پنداشتند، از قصّاب ها بدتر شده بودند. به جای نصیحت و وعظ و اندرز، گردن مردم را می زدند. شما در هنگام نوشتن عنان قلمت را افسار بزن که گردن نزند! به قلمت اندرز بده که در اندازه ات نیست مردم را شماتت کنی. یعنی به شما (بر اساس آنچه در داخل مدرسه می نوشتی) یک انسانی اخلاق مدار و اهل مدارا و آرام و صاحب بردباری می آمد و می آید، چی شده شما باخدای باایمان باانصاف باصدقت را که یکباره برای خاطر یک نامزدت آقای سعید جلیلی، حاضر شدی شولای دیگر بر تن بپوشانی؟!!. بنده متنم را روانه ی مدرسه می کنم ولی شما مرا مورد تاخت و تاز قرار می دهی. بنده البته این رفتارهای احتمالی را پیش بینی خود داشتم. درست است که خودت هم یقین داری در درون اجتماع اُنظُرهای درون هر کسی را خفه کرده اند ولی در مدرسه فکرت جایی برای خفقان و خفه کردن نیست. اُنظُرها را جامعه منتشرند فقط دیده نمی شوند. باز نیز به شما محترم شخصیت مدرسه پیشنهاد می دهم اُنظُرهای ایران را مورد توجه قرار دهید، ندهید هم سرنوشت شاه مستبدی می شوید که اول به فرمان و فرمول آمریکا دو حزب فورمالتیه (حزب ترقی و حزب ایران نوین) ساخت و بعد دید دو حزبی با مرام یکه سالاری شاه سنخیت ندارد تک حزبی کرد کشور باتمدن ایران را «حزب رستاخیز» و دستور دارد هر کس عضو رستاخیز نشود از کشور برود!! شما آقای بی نشان در حد و میزان تان نیست اُنظُرهای ایران را بیرون کنید. با احترام و معذرت از صراحت کلامی بنده. تشکر از شما که پندی برای بنده اید، نه محتسب و نقیب. اُنظُر.

گذری بر نظریه ها ( ۷ )

انحلال حکومت ها

نوشته ی اُنظُر  :از نظر جان لاک مشروعیت حکومت از «رضایت افراد» و بر پایه ی قاعده ی اکثریت است. زیرا اتفاق آراء از نظر وی هرگز وجود ندارد. دولتِ لاک، حکومت پول است. یعنی مبنای تأسیس آن، اقتصادی است که در آن انسان ها برای حفظ اموال و پول، به وجود دولت نیازمندند. لاک میان دولت و حکومت فرق قائل است. انحلال دولت فقط با هجوم نیروهای خارجی ممکن است ولی انحلال حکومت در فلسفه ی سیاسی لاک، حق مردم است. او بر این نظر است در صورتی که «حکومت ها از کارویژه ی (فونکسیونالیسم) اصلی خود، انحراف پیدا کنند، مردم حق دارند آن را منحل کنند. حکومت ها در اندیشه ی وی از دو منشاء ناشی می شود : یا از رضایت مردم بر شالوده ی حق و عدالت. یا از «غلبه و زور و غصب و ستمگری» بنا می شوند. در مجموع دولت لاک یک مؤسسه ی طبیعی نیست، آسمانی هم نبوده، مصنوعی است یعنی مردم آن را می سازند. لذا هنگام ضرورت می توان آن را منحل کرد. غایت دولت لاک «صلح، امنیت، رفاه آدمیان» است. و او هستی چنین دولتی را تا جایی قابل توجیه می داند که محیطی پدید بیاورد که در آن مردم قادر به درک غایات خود و رسیدن به آن باشند. رسیدن به «پاره ای آسایش ها» از مهترین غایات از دیدگاه جان لاک است. به همین علت دولت لاک نام دیگرش «دولت اجرا و ابقای حقوق بشر» است. که پایه ی بر قرارداد دارد و هدفش سعادت مادی و معنوی و با ارزش های سه گانه ی «صلح، نظم، مالکیت». در چنین دولتی طبق نظر لاک، مردم حق الغای رضایت دارند. یعنی می توانند رضایت خود را نسبت به حکومت و دولت، لغو کنند. چون به لحاظ فلسفی هیچ حکومتی حق هوس ندارد تا به دلخواه خود بر مردم حکومت کند. فرد و دولت هر دو در منظر لاک با قوانین اخلاقی و طبیعی محدودند. و به خاطر همین لاک برای مردم، هم حق ایجاد دولت قائل است و هم «حق انقلاب مردم». زیرا آخرین راه حل قضیه این است که دولت منحرف از هدف و اصول را منحل کنند. دلیلش ابن است «تحمل حکومت ناروا، خیانت به جامعه ی مدنی» است. و مردم باید از نیروی درونی طبیعی خود که «همواره برای تغییر و و برکناری» مهیا هستند، به ضد حکومت بشورند. او شورش بر حکومت ناصالح را نه تنها حق مردم، حتی تکلیف ایشان می داند. چون که طبق فلسفه ی سیاسی لاک، هر حکومتی بدون رضایت صاحبان حق یعنی مردم، حقوق مردم را پایمال کرده است و عملی غیر اخلاقی مرتکب شده است، پس؛ خود را در معرض انقلاب مردم قرار داده است. اُنظُر.

 

[در پاسخ به شیخ ربانی]
پاسخ کوتاه اُنظُر : سلام آقای بی نشان. با احترام و تشکر فراوان از ختم کلام  خوب تان. مرام و نشان و علم و عمل به قرآن از آن تان. آمین به دعای خیرتان.


"گفت اَدخُل فی عِبادی تل تقی
جَنَةُ مِن رؤیتی یا متَّقی"


بعد ادامه داد مولوی در مثنوی:


"کاین تعلق چیست با این خاکمان
چون سرشت ما بده ست از آسمان"

 

با تقدیم فرهمندترین اقبال و احترام.
اُنظُر

 

چرا ایران و ایرانیان را گروگان گرفته اید؟!

کاوش اُنظُر : فرض حرف تان درست! که تمام دولت های قبلف همگی نابلد، ناکارامد و بد بودند و کارنامه ی سیاه و ننگ آور از خود بر جای گذاشته و کشور را به این روز تلخ انداخته اند؛ اما شما که به یمن انتخابات مهره چین شده ی  سه سال پیش، کشور را (با تصاحب کامل سه قوه و تمام نهادهی حاکمیت) در دست گرفته اید و هنوز هم قدرت در دست شماست، پس چرا نتوانسته اید کشور را از مخمصه و پیچ و گردنه بیرون ببرید! آنقدر واضح است که نه داخل ایران، حتی بیرون آن، فهمیده بودند دولت سیزده، دولت «بیت» بود؛ یعنی گوش به فرمان و مطیع محض و متناسب با هر نوع دستور و فرمان و میان راستی ها یک دولتی تصور و تخیل می شد مورد وثوق، قابل دفاع و ارزشگرا. و تمام ساختار نظام با تمام قدرت (سایه و عیان) نیز پشتیبان شان، پس چرا ایران هچنان در وضعیتی قرار دارد که خود نامزدهای جناح راست هم، چشم در چشم مردم در متینگ های تبلیغانی خودشان می گویند اگر به پاستور بروند چنین و چنان می کنند و کشور را نجات می دهند و مردم را از گرداب سختی بیرون می کشند. مگر ادعا ندارید که دولت سیزده با تمام دولت های گذشته فرق داشته! و نمی دانم چه کرد و چه کرده، پس چرا به مردم چیزهایی می گویید که حتی ساده ترین فرد جامعه هم می فهمد دارید قول می دهید اگر قدرت برسید ایران را از این وضعیتِ به خود خودتان» «اسفبار»، نجات می دهید. شما که مدعی اید دولت سیزده طی سه سال همه چیز را درست کرده!! پس چرا در حرف های شما بوی حل مسائل و رفع مشکلات و گشایش معیشت و حتی دادن طلا و زمین و خانه و یارانه و کارت و کارهای دهن پر کن دیگر می آید!! جز این است با زبان بی زبانی دارید اعتراف می کنید دولت سیزده نتوانست کاری از پیش ببرد و یکی از  شما اگر رأی بگیرد مشکلات کشور را حل می کند. سه سال وقت کمی نبود که کارهای استراتژیک و مهم بر زمین ماند. قدّیس سازی و چاپلوسی کردن در وصف سیزدهمین دولت پیشکش تان، بگویید مگر چه مشکلاتی همچنان باقی است که خود حلّال و مُحل و مُحلِلّ!!! دارید جا می زنید. معلوم است شما با افکار بسته و پوسیده و پوچ و بدون درک جهان و ایران و ایرانیان، خود ایران و ایرانیان را گروگان گرفته اید؟! و می خواهید فقط خودتان حکومت کنید و به خیال خود، ارزش های خیالی خود را مثلاً برقرار و پایدار بدارید. اگر دولت سیزده کشور را آباد کرد پس چرا شما همچنان قول می دهید اگر پاستور را بگیرید این هفت مسئله ی مهم کشور را حل می کنید؟ پس مسئله حل نشده بود. خود اعتراف کرده اید که مشکل کشور حل نشده است. این هفت تا، که مردم را در هر ساعت و اوقات به فکر فرو برده است:

 

تحریم

تورم

شغل

تولید

گرانی

فساد

قیمت دلار

 

بیراهه نروید و مردم را با حرف سرگرم نکنید! بگویید چرا همین سه سال دولت سیزده، که تمام امور کشور در ید قدرت مطلق شما بود و حتی جهان هم بو برده بود دولتی که سر کار آمده است دولت «بیت» است و رابطه اش با آن رابطه ی مراد و مریدی است (منظورم این است رابطه ی حسنه ای برقرار است) و تمام نهادهای قدرت و امنیت، با آن دولت یکدستانه رفتار می کرد و می کند و حتی یک ساعت هم تحت فشارش قرار نمی داد و نمی دهد، چرا نتوانست این هفت تا مشکل اصلی کشور را حل کند! تمام اختیارات هم در دستش بود. طوری صحبت می کنید که انگاری این سه سال، شما نبودید که کشور را به اشغال خود درآورده اید. شما تا کی می خواهید ایران و ایرانیان را گروگانِ فکر غلط و ستیزه جویانه با داخل و خارج، نگه دارید! ماشین تبلیغ شما هرگز نخواهد توانست عده ای را مقدس سازد و عده ای را خبیث. عیب و نقص اگر بوده است که بود، این طور نبود که فقط مال قبلی ها بوده باشد، به همه بر می گردد. طرفدار دارید، خوب، حرفی نیست؟ آیا بقیه مگر طرفدار ندارند! مردم، همه با شمایند؟!! مردم ایران در یک تقسیم بندی عمومی، حداقل دو نوع فکر دارند، و در موقعیت های سیاسی و انتخاباتی برخی به راست و شاخه های آن  نزدیکترند و برخی به چپ و شاخه های آن. پس بگذارید خود مردم در کمال آزادی و آرامش، دست به انتخاب بزنند و صندوق رأی را تمام کننده و فصل الخطاب بکنند. هیچ کس جز مردم در این باره  فصل الخطاب نیستند. مردم «میزان» هستند. نتیجه ی حاصله هر چی باشد، قانونی است. چون خود نظام، گزینش فرد اول اجرایی کشورش را طبق میثاق قانون اساسی به ملت واگذار کرده است. چرا وقتی فضا را برای خود مغلوبه می بینید، همه چیز را سعی دارید برهم بزنید و تیره کنید! بگذارید آب در کام ایران گیر نکند و استخوان بر گلوی آن. سیاست، حلب نیست که آن را بتوانید آفتابه و جاجیم در آورید، سیاست، چینی بند زن، نیاز دارد. زیرا جهان زیست انسان، ترَک به دست خود انسان، ترَک، خورده است. بگذارید مردم خود تشخیص دهند حلب زن را یا چینی بند زن را. اُنظُر.

پاستور با این سه نفر به کجا کشانده می شود؟!

کاوش اُنظُر : اول باید دانست کشور در چه وضعیتی است. بنده بر این نظر است کشور را گره فرا گرفته است. این شش تا هم همگی گفتند می خواهند کارهایی برای کشور کنند که من اسمش را می گذارم گره گشایی. چون عاجزترین دولت نظام (که دولت سیزده بود) پس از سه سال نه تنها هرگز کارای این را نداشت گره های کشور را باز کند، بلکه کشور را به بن بست های بیشتر فرو برده بود. حال که مدتی پیش این دولت، مدیر کابینه اش درگذشت، این شش نامزد حرف هایی زدند که کاملاً معلوم کردند کشور طی این سه سال (که تمام حاکمیت با آن همسان و همبافت شده بود) باز در گره های کور و کلافی سر در گم، گرفتار گردیده است. بنده فقط یک مثال دو وجهی می زند و آن را با تمثیلی عینی تخیلی تحلیل می کند:
 
گره ی گرانی
 
گره ی تحریم
 
پیش خود خیال کنید ایران یک جهان است و ۳۱ استان آن، کشورهای جهان در آن. در این میان، گرگان ما توسط یک استان دیگر مثلاً پایتخت تهران (که ابرقدرت است و به خاطر تعارض منافع منطقه ای) تحریم شود. و این استان ابرقدرت زبردست هم، به سایر استان ها هشدار دهد اگر با گرگان معامله کنید شما را هم تحت تحریم می برم و جریمه می کنم و اقتصاد بزرگم را بر روی شما می بندم. در این میان گرگان کاملاً در محاصره ی تحریم گیر می کند و مردم خود را از جهان، منقطع و منفعل (بی اقدام، دست و پا بسته) می سازد. و حتی نمی تواند یک فرغون خربزه و خیار گالیکش را، یک سبد انجیر گلوگاه را، یک جعبه کاهوی نوکنده را، یک بنکه تمشک کردکوی را، یک سیخ ماهی ترکمن صحرا و بندر گز را، یک گونی پنبه ی گنبد را و حتی یک قالب پنیر محلی اینچه برون را به بیرون از مرز گرگان، بفروشد و یا چیزی از بیرون مرزش، بخرد. اینجاست که سه حالت پیش می آید:
 
جنگیدن : که بدترین راه حل ها میان انسان ها است؛ کُشت و کُشتار
 
مذاکره کردن : عقلانی ترین رفتار سیاسی است؛ چون ضد جنگ است
 
دست روی دست گذاشتن : خیانت به کشور است؛ زشت ترین گروگان گیری مردم
 
 
آن در جنگ است که یا باید ببری، یا ببازی و یا آتش بس بدون پیروزی امضاء کنی. اما در مذاکره، اصل عقلانی بر بده و بستان است. باید چیزی بدهی تا چیزی بگیری. وگرنه اسمش مذاکره نیست. چون سر میز مذاکره حلوا خیرات نمی کنند، زرنگی کنند بقاپند، بلکه منافع ملی دو طرف را روی آن می گذارند و برای رهایی از بن بست و مخاطرات مخاصمات،  تن به معامله می دهند زیرا مصلحت گاه بالاترین ضرورت است. گرگان در مثال بالا، فقط با مذاکره می تواند به اقصاد ۳۱ استان وصل شود و ۳۱ استان هم به اقتصاد و منابع مهم گرگان. این است که جهان فقط با تعامل ممکن است. اقتصاد و توسعه اصل حیات است. قدرت بازدارنده هم در کنارش. پس، گره ی گرانی و گره ی تحریم گرگان، فقط در این صورت باز می شود. حالا با این مثال خیالی، به سمت اصل سؤال متنم می روم:
 
پاستور با این سه نفر به کجا کشانده می شود؟!
 
به ترتیب الفبا که احتمال پاستور رفتن این سه تا میان مردم پچ پچ می شود: و حتی غالب نظرسنجی ها (اعتبار آن را بنده کاری ندارم) نیز می گوید همین ترتیب است، فقط آقای باقر قالیباف از آقای سعید جلیلی پس و پیش می افتد. ولی پزشیکیان همچنان پیشتاز است.
 
 
آقای مسعود پزشکیان
 
آقای سعید جلیلی
 
آقای باقر قالیباف
 
 
اگر آقای مسعود پزشکیان پاستور برود: به نظر می رسد آقای باقر قالیباف در قوه ی مقننه، متحد مهم و قدرتمندپزشکیان می شود، ولی آقای سعید جلیلی خود را بدترین رفتار عصبانی و تلخکامی، در لایه ی سایه پنهان می سازد و علاوه بر آن، سازماندهی نیروهای فشار!! را (با دستور عوامل رخنه در حفره) استارت می زند.
 
 
اگر آقای باقر قالیباف پاستور برود: به نظر می رسد آقای مسعود پزشکیان در قوه ی مقننه (که بیش از صد نماینده را در فراکسیون جمع کرده است) از چهره های متحد و مؤثر آقای باقر قالیباف می شود و نمی گذارد جریان افراطی مصباحییون، اَفسارداری کنند و حتی ممکن است به جمع ریاست قوه ی مقننه برود. و ولی آقای سعید جلیلی در لایه ی سایه پنهان می گردد اما ای بار در سازماندهی فشار به عجز می افتد زیرا باقر قالیباف خود از آن رخنه ای ها در حفره ها آدرس دارد. اما سعید جلیلی صدمه ی خود را وارد می کند. چون فرداً شخصیتی «کینه» ای دارد. مشهدشناسی شود.
 
اگر آقای سعید جلیلی پاستور برود: به نظر می رسد هم آقای باقر قالیباف در قوه ی مقننه و هم آقای مسعود پزشکیان در فراکسیون، در برابر تندروی و ذهن بسته ی دولت سعید جلیلی می ایستند. و خود سعید جلیلی کشور را به بدترین بن بست ها می برد. و نظام در اثر اشغال تمام مناصب دولتی و حاکمیتی توسط جریان سعید جلیلی که ناشی و افراطی و خشن اند، دچار شدیدترین بحران های داخلی و خارجی می شود.
 
توضیح:
جریان یعنی چه؟
عرض می کنم: حاکمیت، دخالتگر است. شما تاریخ را مرور کنید، حتی بانفوذترین سیاستمدار ایران پس از چهارده ی خرداد شصت و هشت (یعنی شادروان حجت اسلام رفسنجانی) نتوانست قوه ی مجریه را با اختیارات قانون اساسی اش، پیش ببرد و حتی قدرت فردی خود او  را هم عاجز ساخته بودند. "جریان" در ادبیات سیاسی ایران یعنی به راه افتادن عده ای با تفکر خاص و غیرشفاف برای سیاست ورزی بدون شناسنامه و رزومه، با چراغ سبز قدرت. خود لفظ "جریان" یعنی جاری شدن آب از زیر کاه یا خاک، و یا از بالادست به سمت پایین دست. جریان سعید جلیلی آب زیر کاه است از بالادست به سمت پایین دست! برای دخالت و اخلال بر سر هر کس که با حاکمیت به زاویه افتد. اگر جریان آقای سعید جلیلی فائق آید به پاستور دست یابد، بیشترین مواد تاریخی که نیاز می افتد مطالعه ی تحلیلی و علّی و معلولی شود، فرقه ی "خوارج" است که افکار تکفیری داشتند بر همه کسان، الّا خودشان. تمام مردم را فاسق می پنداشتند، مگر خودشان را، که خویش را معیار و مصداق ایمان و مطیع قرآن می خواندند! اگر عمده روحانیت به جریان جلیلی قادر نیستند، "نه" بگویند، نه به خاطر این است که آقای سعید جلیلی سواد دارد، نه، (سوادش اندک است، مدرک دالّ بر سواد نیست او با رابطه و به خاطر بررس بودن در "بیت" به بالادست فرستاده شد) خود این دسته روحانیت، بسته می اندیشد و فکر تندرو و حذفی دارد و برخی هم از دادگاه ویژه روحانیت می ترسند که خلع ید و خلع لباس نشوند که بی عمامه و عبا بسیار برایشان عیب است. عبور کنم.  روشن سازم نمی گویم کسی خوراج است، نعوذ بالله، ولی رواج چنین فکری احتمال می رود. نیز روشن سازم بنده نمی گویم کی برود پاستور. خود عقل هر کس ممیّز هر فرد است، ولی این بار کی نرود پاستور مهم است. اگر ملت هر کس از این شش تا را رأی دهد، او قانونی است. پس باید دموکراسی را (ولو دموکراسی شُل) محترم داشت و به او فرصتِ کار داد. اُنظُر.

 

چینی نظام چه ترک هایی دارد؟!

کدامیک از این پنج تا چینی بند زن تواند باشد؟!

کاوش اُنظُر : یکی از این شش تا، وقت های میلیاردی بیت المال را خورد و فرار کرد در رفت؛ (یعنی سوء استفاده از برنامه های تبلیغاتی از اموال عمومی در سازمان سیما و صدا یا هر جای متعلق به عموم ملت) با تمام تظاهرها و مجامله کردن هایی که کرد، حتی قرائت غلط الفاظ آیه و روایت و دادن آمار و آدرس های پراشتباه و بی وجه، یعنی آقای سید امیرحسین قاضی زاده هاشمی که متولد هزار و سیصد و پنجاه است ولی در یک اشتباه عجیب گفت بیانیه های نهضت و انقلاب را منتشر می کرد!!! یعنی در هفت سالگی مبارز علیه ی شاه بود! و این بار می خواست تالی تلو دولت سیزده باشد که سه سال کشور را به بدترین وضعیت انداخت و چاپلوسان از آن دولت دارند تقدس می بافند و فکر می کنند مردم چنین تملّقاتی را می پذیرند. عبور کنم. این فرد از مشهد یعنی آقای سید امیرحسین قاضی زاده هاشمی که رأیی هم نداشت با این رفتارش مردم را مسخره کرد و وقت عموم مردم را به سرقت برد. البته او می دانست بودن و نبودن او علی السویه بود، یعنی هیچ تفاوتی نداشت باشد یا نباشد ولی سرقت وقت ملت را کرد و آسان در رفت. این حرکت اسمی دارد که بنده پرهیز دارد بگوید. بیایم سر اصل بحثم: چینی نظام چه ترک هایی دارد؟! از نظر بنده بسیار زیاد. چک لیست می کنم در فارسی مساوی است با «بازبینه» :

 

- حد اقل نیمی (حتی بیشتر از نیم) از ملت دستخوش بی اعتمادی به نظام شدند.

 

- مطالبات صرفاً صنفی بخشی از مردم (معلمان، کارگران، کامیونداران، کشاورزان، باغداران، بازنشستگان، بازرگانان و ...) از سوی نظام همچنان بی جواب ماند. نظام بدهکار ملت شد.

 

- تعدادی از مردم به خاطر کمترین خطا (شامل بدهی وام، عسر در پرداخت مهریه ی زن، اعتراض در تجمعات، حتی شرکت در «اغتشاشات»، و ...) در زندان هستند اما ابَربدهکاران و فسادگران دبش و بانک و دولت و قضا و دیوان سالاری و برخی از نهادها... راحت بیرون بسر می برند.

 

- همچنان حصریون در حصر و زندگی کنترلی هستند بی آنکه مردم دادگاهی از آنان را تا به این ساعت دیده باشند. آنان فقط به حکم خطبه ی نمازجمعه ی آقای آیت الله احمد جنتی به حصر رفتند. آقای میرحسین موسوی و آقای حجت اسلام مهدی کروبی که نسبت به قضایای هشتاد و هشت حرف دارند.

 

- کشور در اثر نوسانات دلار به دلیل بی کفایتی در اداره ی کشور و دلال بازی های عده ای سوداگر، برای مردم شکننده، بی ثبات و دچار گرانی افسارگسیخته شده است و این سه سالی هم نرخ تورم مدام روی عدد وحشتناک ماند.

 

- میان زندگی مردم و مسئولان شکاف ایجاد شده است، با آن که مسئولان شب و روز می گویند وقت شان صرف خدمت به ملت است، اما یکباره مردم می بینند به آنان پیشوند «آیت الله» عطا کرده اند، "دکتر" خطابشان می کنند و یک شبه به مدارج و مدارکی دست می یایند که ملت عادی باید از سد کنکور و هزاران هفت خان عبور کند و آن را هم نمی تواند. اینان که طی این مدت انقلاب مشغول خدمت بودند پس کی فرصت کردند دکتری بگیرند و آیت اللهی بگیرند. مگر آن که مدرک، کشک و پشم باشد! مسئولان اشرافی شدند و مردم همچنان برای خریدن یک کیلو گوشت نزدیک یک میلیون تومانی، آه حسرت سر می دهند و سبد غذایی و سفره ی روز و شب خود را از بسیاری از کالاهای مورد نیاز بدن، خالی می بینند و اگر هم بروند بخرند باید یک گوشه از زندگی خود را تا ماه بعدی واریز حقوق ناچیز، زخمی کنند تا بتوانند یک وعده گوشت در ماه خورده باشند.

 

- نظام نمی گذارد در سیاست داخلی آزادی فعالیت احزاب و بیان تفکر و چاپ و نشر کتاب به آن مقیاس آرمانی که در انقلاب وعده داده شد، پیاده شود. تا حزب پا بگیرد برایش پرونده می سازند و اسمش را حزب «منحله» می گذارند! انگاری فقط حزب ها هستند که خطا می کنند. اگر یک نهاد هزاران خطا کند کسی نمی گوید بالای چشمش ابرو است!!

 

- تحریم به علت دو عامل (هم ستیزه جویی دشمنی سلطه جو مثل آمریکا که خواهان پذیرش تسلط خود بر جهان است و هم از سوی بی سیاستی برخی مسئولان که بلد نیستند الفبای سیاست جهانی را بیاموزند) مردم را مستأصل کرده است و معیشت و برنامه ی درازمدت هر ایرانی را مختل ساخته است، مگر «زالوصفتان» را که این عده در هر نظام و مرام و رژیمی اهل زد و بند و سوادگری اند.

 

- و نیز ده ها مورد دیگر از جمله مهمترین آن فساد و اختلاس در درون نظام حتی در دولت سیزده (که نظام به آن خیلی زیادی می نازد!!! و دائم دست به تملق و تعریف بیجا و تبلیغ از آن می زند) که این فسادها مردم را به سمت بیزاری جستن و از منتقدبودن به مخالف بودن سوق می دهد.

 

واقعاً چطور ممکن است از یک سو به حق، شهید قاسم سلیمانی (آن خفته ی شهادت دلارام و دلاویز و سربلند و مبرور جهان اسلام در خاک ساده و بی آلایش و کنار سایر مردم درگذشته و یا شهید در قبرستان) بگوید ج.ا.ا «حرم» است، ولی در همین "حرم"، وزیر و وزرا و مدیر و نماینده و قاضی و دفتردار جاهایی خاص و چندین فرد مشهور دست به فساد بزنند ولی گوشمالی نشوند و اگر زندان هم می روند برایشان از قصر هم بهتر بگذرد. این بود آن وعده و آرمان که همه ی ملت علیه ی شاه شوریدند و حالا شاهد بدتر از دربار شاه شوند؟؟!! که آن دربار فاسد پیش آمریکا و اروپا دریوزگی می کردند. نظام حقیقتاً از دید ملت، ترَک ور داشت، زیاد هم بر داشت. حالا برسم به سؤال فرعی متنم:

 

کدامیک از این پنج تا چینی بند زن تواند باشد؟!

 

این را ملت در فرداروز هشت تیر معلوم می کند که گوئیا تا شنبه مشخص می شود اسم چه کسی برای پاستور در می آید. اگر هم رقابت تنگاتنگ بود، شاید در شنبه ی بعدش. هر کدام از این پنج تا را ملت برگزید باید حرف ملت را مورد توجه قرار داد که چرا با این مقدار ترَک بر نظام، حاضر شد فلان اسم را در صندوق اندازد. صندوقی که هیچ فرد بالاتر از خود ندارد. صندوق است که حرف آخر را می زند. گردنکشی در برابر نتیجه ی صندوق، یعنی برهم زدن قاعده ی عقلی دموکراسی. بنده در مورد رأی به هیچ فردی، علنی حرفی نمی زنم اما برآوورد دارم که این سنجش به بنده می گوید قاطبه ی مردم، از میان آقای مسعود پزشکیان و آقای محمد باقر قالیباف (اگر فشارش نیاورند!!! که برود و برای همشه خود را نابود کند) اولی را چینی بند زنِ قوری نظام می دانند و دومی را قادر به دم کردن چای در قوری نظام. گوئیا پزشکیان را بیشتر پسندیده اند (قاعده ی اکثریت) ولی این را هم باور دارند اگر باقر قالیباف هم پیش بیفتد، باز هم کشور به غلتک می افتد، نه به بارو. پایان. اما آن دیگری (آقای سعید جلیلی)  اگر بر فرض به پاستور رود، بنده می گوید باید یک دوره ی جدید و بدیع پربدعت برای نظام «نام» گذاشت. برای این هر سه فرد احتمالی، آرزوی سلامتی در راه خدمت به کشور و وفاداری به حقوق اساسی ملت، می کنم. امید است بی تاب شده ها  آرامش پیدا کنند و دست از عصبانیت علیه ی نامزد رقیب بشویند. رقابت یک اصل مدنی است. باید فن این رقابت را بلد بود و بی جهت دل آشوبه نکنند که بخواهند ادای عقل کل در آورند. بنده به پاستور رفتم، اما نه کاخ «ساختمان سلمان» آنجا بلکه کنارش ساختمان انستیوتو پاستور آن انسان شادوران که میکروب شناس بود!! اُنظُر.

وحشت از رأی

تا

وضعیت کشور

کاوش اُنظُر :

وحشت از رأی :

قانون اساسی هرگز نگفته رأی مال ملت وابسته به نظام، یا تابع فلان فرد، یا طرفدار کدام جناح، بلکه به وجه مطلق و بی قید و شرط و به صورت عام گفته : آراء عمومی. مثل دو اصل  شش و نود و نه آن. در اصل شش، هم حرف الزامی «باید» آمده، و هم صحبت اتّکا و اداره‌ی جمهوری اسلامی با «آراء عمومی» زده : «امور کشور باید به اتکاء آراء عمومی اداره شود، از راه انتخابات...» و توی  اصل نود و نه نیز آمده : "شورای‏ نگهبان‏ نظارت‏ بر انتخابات‏... و مراجعه‏ به‏ آرا عمومی‏ و همه‏ پرسی‏ را بر عهده‏ دارد." بنابراین دو لفظ «مراجعه‏ به‏ آرا عمومی»‏ و «همه‏ پرسی»، یعنی گرفتن رأی از عموم مردم و نیز اختیار کشور از آن انتخاب مردم از راه صندوق رأی بودن. اینکه بیایند صحنه ی انتخابات را مصاف جنگ و لشگرکشی میان حق / باطل، یا مردم خوب / مردم بد، یا انقلابی / ضد انقلاب، جلوه دهند، از دو حال خارج نیست: یا با اصل رأی از مردم، در مبانی و نتیجه ی حاصله مشکل دارند و یا از خروجی آراء عمومی غیردلخواه خود وحشت می ورزند. چنین رفتاری هیچ نامی نداشته باشد، مخالفت با روح این دو ماده ی قانون اساسی است که بر تمام مردم جاری است، نه بر عده ای از مردم. همه ی مردم حق رأی دارند. که امسال بالغ بر شصت و یک میلیون نفر شرط سنی رأی دادن را دارا هستند. پس فقط یک شرط دارد و آن هم شرط سن رأی دادن. هر ایرانی با هم منصب و مقام و طبقه و دسته و سلیقه و عقیده و مرام و ایمان و کیش و مذهب و قومیت و زبان و رنگ و لهجه از حق رأی یکسان برخوردار است و می تواند نظر خود را به عنوان هر «یک رأی ، یک قدرت» اعمال کند. در اسم «همه‏ پرسی» هم نام و لفظ "همه" آمده است، نه "یک عده". اینکه برخی خود را اختیاردار، پندار می کنند، فقط ناشی از این است خود را از بقیه ی ملت سرتر می دانند و با خودحق پنداری، میان مردم شاغول و تراز و مرز می کشند. این اسمش وحشت از رأی است. می خواهند فقط آنچه خود می پسندند بر سایران تحمیل کنند. ملاک، عموم مردم اند. امروز خود این عموم، تصمیم ساز بزرگ و نهایی اند. آنان هستند که معلوم می کنند کدام فرد حق نشستن بر ساختمان سلمان در پاستور را دارد. حقی خداداد که انقلاب اسلامی با ظفر بر شاه به محیط ایران ارمغان داد. این حق را با انواع انحصارات و استبدادات نباید محدود و مخصوص و آپارتاید کرد.

وضعیت کشور

اما وضعیت کشور. بنده با توجه مواضع دو نامزد از سه نامزد سه ضلعی (چپ مذهبی / راست افراطی / راست نوگرایی) وضعیت کشور را ترسیم می کنم. از دید بنده این سه ضلع به ترتیبی که برشمردم آقای مسعود پزشکیان ضلع چپ مذهبی قرار دارد، آن دو دیگر آقای سعید جلیلی ضلع راست افراطی و آقای باقر قالیباف ضلع راست نوگرایی. روی مواضع سیاسی و مبانی فکری آقای پزشکیان نمی روم، چون او ادعا نکرده است دولت سیزده را ادامه می دهد. او منتقدانه وارد صحنه شد و حرف هایی از زبان بخشی از مردم زد که حتی یکی از افراد ستادهای رقیب (محسن منصوری مسئول ستاد سعید جلیلی) در یک عصبانیت شدید (که ناشی از افکار افراطی جریان سعید جلیلی است) از لفظ «پسماند» استفاده کرد. حتی آقای علیرضا سلیمانی، سردبیر رجانیوز (متعلق به آقای میثم نیلی برادر آقای مقداد نیلی داماد دولت سیزده) گفته: رأی حامیان آقای قالیباف «یک مشت رای حرام در نقش پیاده نظام ستاد پزشکیان" است. عبور کنم. این جور حرف ها ناشی از استیصال است. اما خود دو نامزد، آقایان به الفبا : سعید جلیلی و باقر قالیباف حرف هایی زدند که جمع بند حرفشان و ثمر دیدگاه شان می تواند این باشد :

 

بر اساس تز باقر قالیباف : کشور به یک مدیر دارای عملکرد و کارکرد نیاز دارد. ساحل مکران پایتخت دوم می شود (الگوگیری باقر قالیباف از شهر کیپ تاون آفریقای جنوبی و بمبئی هندوستان) جوان خانه می خواهد و او به جوان، دو ساله رایگان خانه می دهد. دویست متر زمین به خانه به دوشان سند می زند که خانه بسازد. ایران را با روش گفت و گو از بن بست نجات می دهد. باتجربه ها را سر کار می آورد. بیمه و بانک را درست می کند. شغل و تولید ایجاد می کند. اینترنت را رشد می دهد. پذیرفتین «گروه ویژه اقدام مالی مشترک» (همان مخفف : FATF) را موافق است. شرق را دیوار می کشد تا در داخل شغل برای جویندگان کار ایجاد کند. چون دوازده سال شهردار تهران بود ایران را مانند تهران می کند. عبور کنم. همه ی این تزها و وعده ها نشان می دهد از دید آقای محمد باقر قالیباف کشور در وضعیت خراب قرار دارد که به دست وی آباد می شود.

 

بر اساس تز سعید جلیلی:  کابینه ای با برنامه تشکیل می شود. از تجربه ی دولت سایه ی یازده ساله اش بهره می گیرد. معتقد است کلاً حد و میزان و وسعت یک جهان برای او فرصت است که می خواهد آن را جهش دهد، یعنی به صورت پرش فوری به چندین پله، ایران را ارتقاء دهد. مثل کسانی که کلاس یک را جهشی می رفتند کلاس پنج. برای بیکاری طرح دارد. برای احیای کارخانه تجربه از خود دارد. چون مدتی در تیم مذاکره بوده، قول داده برجام را حل کند. سرسخت بر این باور است تحریم را راحت بلد است دور بزند. گشت ارشاد را نمی دانم چه موضعی گرفته. نیز کشف حجاب را. بر این تز است که با بودن او انقلاب سر جای اصلی اش می ماند. خواهان آوردن نیروهای ارزشی و پایبند به نظام به دایره ی قدرت است. خودش چون در عصر آقای محمد احمدی نژاد با حکم وی ریاست شورای امنیت ملی را عهده دار بود، اطمینان دارد جهان را می شناسد و بلد است در برابر آن چه کند. مهترین محور حرف هایش این است که در هر مسئله ای می گوید: دو دیدگاه وجود دارد و برای دیدگاه خود ارزش و حقانیت قائل است. در کل خود را عقل کل جلوه داده است، چون اغلب موارد گفته این او بوده که دولت سیزده را خط می داده و برنامه می داده و حتی پیشنهاد جابجایی افراد را را بر آن دولت اعمال می کرده. پس او خود را برحق می داند که این سه سال گذشته را تعقیب کند. و با زبان خاص این را رسانده که کشور در وضعیتی قرار دارد که فقط او ناجی آن می باشه.

 

و حرف اُنظُر : اینک بار دگر بر اساس جمهوریت، عموم مردم چنان قدرت و فرصتی پیدا کردند که صندوق را تمام کننده بدانند، اینکه آیا از آن شصت و یک و خورده ای میلیون نفر رأی دهنده، هجومی می آیند یا معدود، هنوز بدرستی معلوم نیست. نظرسنجی های محافلی هم چندان ثقه نیست. بنده بهتر را آن می داند مردم رأی دادن را این بار از رأی ندادن نافذتر بدانند. گویئا گفتند تا ظهر فردا رسماً اعلام می شود کی برنده شده است یا به دور دو رفته است. هر که هست، باشد، چون رأی ملت شرف دارد و شورای نگهبان (که به باور جناح راست عِدل عَدل هستند) این نامزدها را معتبر و محرز از لحاظ سلامت صلاحیت، اعلام کردند. پس رأی عمومی را باید محترم شمرد. کشور در هر شرائطی خدمتگذار صادق راسخ دانای مسلط بر محیط کار و اداره ی مملکت می خواهد تا پس از کسب جواز نشست بر میز پاستور، اسیر باند و جمود و انحصار و فساد و شاخ به شاخ با احزاب و نابودی گرایش ها و متضاد با دانشمندان و درگیر با جهان، نشود. خودش فکر سازنده داشته باشد و متفکران توسعه گرا و نیروهای رشدمحور را میدان دهد. هم به دانش تن دهد و هم ارزش های تمدنی ایرانی و فرهنگ مترقی اسلامی را تقویت نماید. اُنظُر.

متصدیان دو عنوان «قدس»

کاوش اُنظُر : دو نفر، هر دو اهل مشهد، هر دو متصدی «قدس»، هر دو آدم خوب و بزرگ و فروتن. یکی "آستان قدس" و دیگری "سپاه قدس" به ترتیب : حجت اسلام آقای احمد مروی و سردار سپاه آقای اسماعیل قاآنی در انتخابات اخیر، جلوی چشم ملت خلاف قانون و ضد عرف رفتار کردند. از خلاف شرع خبر ندارم، چون در این زمینه داوری کردن بشدت، احتیاط نیاز دارد. چرا رفتاری خلاف قانون و ضد عرف؟ اول شئوون دو تا قدس را عرض کنم، سپس به نقد رفتار بپردازم:

 

قدس مشهد  : مال همه ی ایرانیان است، حتی متعلق (علاقه ی خاطر) به شیعیان و مسلمانان و دینداران سایر ادیان. این حرم جای خرج جناحی نیست. این قدس، باید در خدمت معنویت باشد؛ بدون ذره ای تمایلات جناحی.

 

قدس بیت المقدس : مال مِلکیت فلسطینان است و نیز قبله ی اول مسلمانان. این بیت مقدس بیش از هفتاد سال به اِشغال ارتشی در آمده که در ظاهر می گوید یهود است، ولی دروغ می گوید و از طریق یهود، به قدرت و تسلط فکر می کند. و هم اینک مردم موجود در نوار غزه را چندین ماه یکسره قتل عام می کند و بر مردمی که در شهر قدس زندگی می کنند نیز، بشدت حکومت نظامی و سرکوب پیش گرفته است. این قدس به علت گرفتارشدن، باید از چنگال اشغالگری آزاد شود و همین است که سپاه قدس، در ایران تشکیل شده است.

 

حالا نقد : اینان دو نفر حجت اسلام آقای احمد مروی و سردار سپاه آقای اسماعیل قاآنی اما این مسئله را نادیده گرفتند و هر دو وارد سیاست شدند (که اکیداً منع اند طبق قانون و حتی دستورها) این دو با هدف محرزِ شکست دادن حتمی آقای مسعود پزشکیان، جلسه ای در درون حرم رضوی تشکیل داده بودند تا از مقام و موقعیت خود، سوء استفاده کنند، بلکه بتوانند دو نامزد به ترتیب الفبا : آقای سعید جلیلی و آقای باقر قالیباف را متقاعد کنند برای خطری چون به پاستور رفتن احتمالی مسعود پزشکیان، یکی به نفع دیگری منصرف شود (نمی دانم قصدشان کنارکشیدن کی برای کی بود) این کار این دو نفر، واقعاً مورد نقد، و لازم به تشرگرفتن از سوی ملت است.

 

آقای حجت اسلام احمد مروی شما متصدی آستان قدس شدی که آنجا را محیطی منبسط معنوی و عمومی نگه داری، نه جناحی. یک سانت از فضای آن حرم، یک ریال از نذور آن حرم، یک ثانیه از اوقات آن حرم، هرگز نباید خرج یک جناح شود. این کار شما در درجه ی اول برونرفت از حوزه ی مسئولیت است و در مراحل بعدی فروافتادن در گرداب جناح گرایی که برای حرم سمی سهمگین و مهیب است. برای شخص شما، نه فقط احترام، حتی اهمیت قائلم. از این اشتباهی که مرتکب شده ای و حتی نتوانستی به هدف برسی، خود را اصلاح کن و تا وقتی متصدی قدس رضوی هستی به اخلاق این تصدی پابندی بورز. حرم را حرم همه دان نه فرصتی برای صرف هدف جناح.

 

آقای اسماعیل قاآنی شما متصدی قدس شریف شدی که برای رهایی آن بیت مقدس، به مدد مبارزین فلسطین بشتابی. در حالی که همین روزها غزه ای ها آماج حمله و آوار و آوارگی و بی غذایی اند و نان و آب ندارند شب، سیر سر بر بالین بگذارند، شما از تهران بلند می شوی می آیی مشهد تا برای شکست مسعود پزشکیان، آن دو نفر را تبدیل به به نفر بکنی که در رأی، بر رقیب غالب شوند، درین هدف هم شکست خوردید، زیرا هیچ کدام حرفت را نگرفتند. از خودت بپرس در حالی که مردم غزه گرفتارند و حتی بخشی از مردم ایران پول مسافرت زیارت مشهد را ندارند، خودت چگونه به مشهد آمدی و رضا دادی قصد جناحی ات را پیش قبر امام رضا (ع) برملا کنی. هزینه و وقت و حوصله ی این سفرت را چگونه حساب کردی. یقین کن در این آزمون باختی. یادت بیاورم که جای مقام چه انسان بی مانندی نشستی که بال می گشود برای تمام جناح ها قاسم سلیمانی شهید آرمیده بر خاک ساده در قبرستان عمومی کرمان مثل همه ی قبرهای ساده ی مردم. حالا شما به جای این که آدرست را این روزها در جبهه ی مقاومت بدهند!! می آیی مشهد برای شکست پزشکیان. عبرت بگیر ای برادر باتقوا و مبارز و دلسوخته و خاکی و نافذ و دارای سوابقی درخشنده و پاکیزه در مغز امنیتی سپاه. قاآنی بزرگ و متقی اسماعیل دورنت را ذبح چه جیزی کردی؟! هان! هشدار! هوشیار شو. از این خطای بزرگ خودت را بیرون بر. قاآنی، تا وقتی قاآنی عظیم قدس است که آن جایگاه رفیع را خرج قدس کند نه جناح. زِبری حرفم را به حساب زبَری عالی خودت دان که مولا امام علی (ع) یادمان داده حرف حق را می شود حتی در وسعت «داد» بیان کرد. نزد بنده انسانی بزرگ بوده ای، مرد شرف، فن شهامت، فرد نظریه پرداز بوده ای. اینک این شائبه را از خودت دور کن اخوی معنوی ما. آن قدس را به این قدس، یپوند بزن، اما نه برای یک جناح، بلکه برای عموم. اُنظُر.

ثروتمندی و ثروت اندوزی

کاوش اُنظُر : مودی دیروز باز نیز پس از پیروزی در انتخابات هفته ی پیش هند، گفته «به غرب فکر کن» را سیاست خود قرار می دهد. این نخست وزیر هندویی مذهب هندوستان یعنی "نارندرا مودی" از ده سال پیش تا کنون همچنان نخست وزیر هندوستان ماند؛ چون حزب او «بهاراتیا جاناتا» (در فارسی می شود : حزب مردم هند) با رأی اکثریت پیروز پارلمان صاحب قدرت می شود. یعنی طبق چارچوب دموکراسی چندحزبی پارلمانی، رهبر حزب پیروز، مستقیماً نخست وزیر می شود. عبور کنم. حالا، سنگ بنای سیاست «به غرب فکر کن» چیست که او باز نیز شعارش را ساز کرده است؟ حتماً می دانید. اما اگر احیاناً نمی دانید (منظورم این است از این سیاست خبر ندارید) عرض می کنم. چون دفعتاً تصور می شود این استراتژی یعنی غربگرا شدن، یا نگاه تقلیدی و پیروی به تفکر اروپا و آمریکا دوختن. اما منظور مودی این نیست. گرچه او یک مسلمان ستیز افراطی است و حقوق فردی مردم هند را محدود ساخته است و با کلیت غرب و حتی اسرائیل اشغالگر دوست نزدیک و ستاینده است، اما در این سیاست، منظورش ادامه ی دوختن اولویت اقتصاد هند به بازار کشورهای سمت غرب هندوستان است؛ یعنی ایران امارات قطر عربستان و تمام کشورهایی که به ضلع غرب کشور هند جای می گیرند. زیرا بازار گشاد، زراندوز، پراشتها، حتی نیازمند دارند. مودی پیشرفت هند را در گرو تجارت با کشورهای غرب هند قرار داده است. حالا با این توضیح مقدمانی برگردیم ایران که مردم آن می خواهند جمعه ی پانزده ی تیر، از بین دو نامزد منتخب راه یافته به مرحله ی دوم رأی گیری، یکی را به پاستور فرستاده، و در ساختمان سلمان بنشانند. آقایان به ترتیب الفبا حتی به ترتیب میزان بیشتر رأی در مرحله ی اول: آقای مسعود پزشکیان آقای سعید جلیلی. هر دو، دو نماد دو تفکر مطرح در سیاست ورزی ایران.

 

ملت جیب دارد. باید جیب پُر داشته باشد. چون هر فرد تا جیب نداشته باشد نمی تواند اقتصاد خود و اهل خانه ی خود را بچرخاند. حکومت هم باید جیب داشته باشد همان خزانه ی ملی. یوسف (ع) هم وقتی قدرت را در دست گرفت و به عنوان پیامبر سیاست ورز، «عزیز» مصر شد، بالاترین راه حلش ذخیره ی ثروت و کالا و تجارت بود، تا بر قحطی قطعی و احتمالی فائق آید. عزیز عنوان قدرت اجرایی برتر بود در کنار عنوان فرعون که پیشوند پادشاهان مصر و نماد خدا ! و خدایی کردن ! روی زمین بود. «عزیز» یعنی نفوذناپذیر. فقط خداوند، عزیز مطلق است بس. بقیه، هیچکس، نمی تواند عزیز باشد یا بماند؛ چون به هر حال از یک جایی (نفس درون، نفوس بیرون) بر او نفوذ می شود. عبور کنم. جیب ملت  جیب حکومت، باید سمت ثروتمندی برود، نه ثروت اندوزی (مال، مقام پرستی) ملت و حکومت بی ثروت، ملتی و دولتی گرسنه وابسته و تهیدست اند. پس اقتصاد در سیاست، همواره باید اولین کار هر دولتمرد باشد.

 

حالا از خود بپرسیم اقتصاد ایران تب دارد یا تب ندارد؟ اگر ندارد خوب به تقدس سازی ادامه دهند بگویند اوضاع چقدر قشنگ نرمال است و ملت چه حد بی مسئله و بی مشکل شده است. اما اگر تب دارد، تب علامت چرک است  که یا مخفی مانده (توسط عوامل قدرت یا کنترل اخبار پشت پرده برای دور نگه داشتن از ملت) و یا دُمل آن، بیرون زده، فسادش به بالای زخم فوران کرده است، ملت جراحی آن را طلب می کند. هر گونه باشد، اقتصاد کشور و مردم باید گردش داشته باشد، رکود اقتصاد به انواع مرض های بی درمان منتهی می شود آبگیر را هم گنداب می کند  که کم کم ملت را به عجز، عقب ماندگی می کشاند. روزی سر درس یکی از اساتید در بجنورد مطرح شده بود در اروپا (گمانم انگلستان بود) روزی برای رونق اقتصاد خود فکری (مکر در اقتصاد) به سرشان زد. آن این بود به فرهنگ چین پرجمعیت میلیاردی نفوذ کنند و به آنان زیرکانه بقبولانند اگر فقط یک سانت به طول لباس روپوش خود اضافه کنند، چقدر به اندام تقرییاً چاقشان جور در می آید و بهتر نشان داده می شوند. می دانید این سیاست چه کرد؟ خیاط های انگلستان را حیات دوباره داد و صنعت نساجی انگلستان را روی پای خود ایستاداند.

 

اینک باید دید این دو کاندیدای مورد اعتماد دو سوی ملت (یکی از چپ مذهبی و دیگری از راست پایداری) کدام یک اقتصاد ایران را ثروتمند می کند و کدام یک کشور را به دست باندهای ثروت اندوز می دهد که فساد کنند و در امان باشند و قوه دادگاه هم کاری به کارشان نداشته باشد. باید دید کدام از این دو نامزد، نظر و رأی مجدد آن سی و نه درصد شرکت کنندگان مرحله ی اول را، باز هم به سمت خود می دوزد و برای آن شصت و یک درصد مردمی  که (به هر علت و دلیل موجه یا ناموجه) پای رأی نیامدند و شهروند این مملکتند و کشور هم ملک مشاع (مشترک) همه ی ایرانیان است، برنامه ی جذبشان را دارند یا نه. آیا کدام یک از این دو نامزد، ایران را به اقتصاد جهان وصل می کند و کدام یک اگر مورد اقبال مردم قرار گیرد، ایران را ممکن است بسته تر نگه دارد. کدام یک پهنای باند اینترنت را پهن تر می کند و کدام یک آن را مسدودتر. کدام یک شاید اهل گشت ارشاد شود و کدام یک ارشاد کردن مردم را با این وضع غلط می داند. کدام یک در عمل خود درون سیستم و ببرون سیستم خود پاکدست بوده است و با فساد اقتصادی مقابله کرده است و کدام در این مسئله عاجز مانده است یا در مبارزه با فساد تبعیض نموده است. کدام یک فهم باز از جهان و ایران و اسلام دارد و کدام یک فهم بسته و منحصر به خود. یا اگر هر دو، فکری باز دارند، کدام یک امروزی تر می اندیشد و در مصاف مسائل جهان، قدرت کلام نافذتری دارد. باید دید چه کسی عین "منوچهر اقبال" کاشمری می شود که شاه با نخست وزیری او بود ساواک را ساخت و به جان منتقدان و مبارزان و حتی کمونیست های ایران افتاد و همه را قلع و قمع کرد و تا اتاق خواب مردم را هم می گشت که چه اعلامیه ای دارند. عبور کنم. این راه و این ملت. تشخیص ملت هر چی بود این ترجیحی است که خود خواستند. چون فضای رأی آزاد به طور کامل برایبرگزدین یکی از دو نماینده ی اصلی دو فکر مهیا است. بنده هرگز بنا نداشته و ندارم بگویم کی باشد. ملت هر که را پسندیدند. باید تابع قاعده ی دموکراسی بود هر چند آن قاعده به تفکر هر کس زاویه پیدا کند. جمعه ی پیش رو، آیا قاطبه ی سیصد و شصت درجه ای ملت می آید؟ یا قائمه ی نود درجه ای آن؟ و یا حتی زاویه ی چهل و پنج درجه ی آن، بنده نمی دانم. فقط باید دانست حتی با یک رأی بیشتر، یکی از این دو، به پاستور می رود و ساختمان سلمان پاستور شرقی را تصاحب می کند که آیا در لای آن همه کارهای دشوار و گره گشایانه ی پیش روی نهاد ریاست جمهور، بر بن بست کوچه ی اختر !! پاستور شرقی در تفکر انقلابی آرمانی آزادگرانه ی نهضت اسلامی مردمی، سخت تر می گیرد!!! یا آن دو را آسوده تر!! می سازد. اُنظُر

Notes ۳
پست شده در يكشنبه, ۲۳ ارديبهشت ۱۴۰۳
بازدید ها : ۶۸۷
ساعت پست : ۰۵:۱۵
مشخصات پست

عصر مدرسه

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
 
 
سلسله بحث عصر مدرسه
 
نویسنده: قم. ابراهیم طالبی دارابی دامنه
 

چرا سپاه در شهرها و روستاها دخالت دارد؟

واژه‌شناسی: دخالت در این جا به معنای هم نقش است و هم موجه. خواستم این نقش را در نُه علت جست‌وجو کنم. البته بند ۱۰ را عمداً ناگفته گذاشتم:
 

علت ۱ : وقوع جنگ

شاید اصلی‌ترین علت، همین عامل جنگ بوده باشد که سپاه را به نهادی مرتبط با مردم تبدیل کرد. زیرا هدایت جنگ را بر عهده داشت و مردم در جنگ، با دلخواه خود نقش سپاه را پذیرا شدند.
 
 

علت ۲ : شورش‌های داخلی دهه‌ی شصت

گروه‌هایی سیاسی با سه هدف منفک و بعضاً متحد به رویارویی خشن با انقلاب اسلامی روی آورده بودند، (تجزیه، خودمختاری، تصاحب قدرت) سپاه در سرکوب این گروه‌ها دخالت و امنیت را حکمفرما کرد و همین اشتیاق مردم را به سپاه ایجاد کرد.
 
 

علت ۳ : باقی ماندن مشیء مسلحانه‌ی گروه‌ها

علی‌رغم سرکوب تجزیه‌طلبان، اما همچنان گروه‌های سیاسی وابسته یا تشنه‌ی تنازع و قدرت، سعی کردند تناسب قدرت را برهم بزنند و حکومت را به قدرت‌طلبی روحانیت متهم کنند، سپاه در برابر آنان ایستاد و غائله‌های بی‌شماری را درهم کوبید و نگذاشت ثبات سیاسی کشور خدشه‌دار شود. این رویکرد سپاه موجب جانبداری مردم از نقش سپاه در حفاظت از انقلاب و کشور شد.
 
 

علت ۴ : تأسیس بسیج مستضعفین

با ایجاد بسیج، مسئولیت جذب، سازماندهی رزم و آموزش، سیاستگذاری، و هدایت این سازمان بر عهده‌ی سپاه گذاشته شد و این از عامل‌های مهم دخالت سپاه در امور مهم عمومی شد و مردم هم خود را به سپاه مرتبط یافتند.
 
 

علت ۵ : مکتبی - انقلابی بودن نهاد سپاه

سپاه سیاسی‌ترین نهاد عمومی کشور بوده و هست چون حفاظت انقلاب و کشور و سران حکومت مستقیماً به آن واگذار شد. چنین امری سپاه را دارای نقش مستقیم در امور مهم کرد و دخالت درین امور جزوِ ذات و سرشت سپاه شد.
دیدن یا نوشتن نظرات : ۲
پست شده در يكشنبه, ۲۳ ارديبهشت ۱۴۰۳
بازدید ها : ۶۸۷
ساعت پست : ۰۵:۱۵
دنبال کننده

عصر مدرسه

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
عصر مدرسه
 
 
سلسله بحث عصر مدرسه
 
نویسنده: قم. ابراهیم طالبی دارابی دامنه
 

چرا سپاه در شهرها و روستاها دخالت دارد؟

واژه‌شناسی: دخالت در این جا به معنای هم نقش است و هم موجه. خواستم این نقش را در نُه علت جست‌وجو کنم. البته بند ۱۰ را عمداً ناگفته گذاشتم:
 

علت ۱ : وقوع جنگ

شاید اصلی‌ترین علت، همین عامل جنگ بوده باشد که سپاه را به نهادی مرتبط با مردم تبدیل کرد. زیرا هدایت جنگ را بر عهده داشت و مردم در جنگ، با دلخواه خود نقش سپاه را پذیرا شدند.
 
 

علت ۲ : شورش‌های داخلی دهه‌ی شصت

گروه‌هایی سیاسی با سه هدف منفک و بعضاً متحد به رویارویی خشن با انقلاب اسلامی روی آورده بودند، (تجزیه، خودمختاری، تصاحب قدرت) سپاه در سرکوب این گروه‌ها دخالت و امنیت را حکمفرما کرد و همین اشتیاق مردم را به سپاه ایجاد کرد.
 
 

علت ۳ : باقی ماندن مشیء مسلحانه‌ی گروه‌ها

علی‌رغم سرکوب تجزیه‌طلبان، اما همچنان گروه‌های سیاسی وابسته یا تشنه‌ی تنازع و قدرت، سعی کردند تناسب قدرت را برهم بزنند و حکومت را به قدرت‌طلبی روحانیت متهم کنند، سپاه در برابر آنان ایستاد و غائله‌های بی‌شماری را درهم کوبید و نگذاشت ثبات سیاسی کشور خدشه‌دار شود. این رویکرد سپاه موجب جانبداری مردم از نقش سپاه در حفاظت از انقلاب و کشور شد.
 
 

علت ۴ : تأسیس بسیج مستضعفین

با ایجاد بسیج، مسئولیت جذب، سازماندهی رزم و آموزش، سیاستگذاری، و هدایت این سازمان بر عهده‌ی سپاه گذاشته شد و این از عامل‌های مهم دخالت سپاه در امور مهم عمومی شد و مردم هم خود را به سپاه مرتبط یافتند.
 
 

علت ۵ : مکتبی - انقلابی بودن نهاد سپاه

سپاه سیاسی‌ترین نهاد عمومی کشور بوده و هست چون حفاظت انقلاب و کشور و سران حکومت مستقیماً به آن واگذار شد. چنین امری سپاه را دارای نقش مستقیم در امور مهم کرد و دخالت درین امور جزوِ ذات و سرشت سپاه شد.
ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
 
 
سلسله بحث عصر مدرسه
 
نویسنده: قم. ابراهیم طالبی دارابی دامنه
 

چرا سپاه در شهرها و روستاها دخالت دارد؟

واژه‌شناسی: دخالت در این جا به معنای هم نقش است و هم موجه. خواستم این نقش را در نُه علت جست‌وجو کنم. البته بند ۱۰ را عمداً ناگفته گذاشتم:
 

علت ۱ : وقوع جنگ

شاید اصلی‌ترین علت، همین عامل جنگ بوده باشد که سپاه را به نهادی مرتبط با مردم تبدیل کرد. زیرا هدایت جنگ را بر عهده داشت و مردم در جنگ، با دلخواه خود نقش سپاه را پذیرا شدند.
 
 

علت ۲ : شورش‌های داخلی دهه‌ی شصت

گروه‌هایی سیاسی با سه هدف منفک و بعضاً متحد به رویارویی خشن با انقلاب اسلامی روی آورده بودند، (تجزیه، خودمختاری، تصاحب قدرت) سپاه در سرکوب این گروه‌ها دخالت و امنیت را حکمفرما کرد و همین اشتیاق مردم را به سپاه ایجاد کرد.
 
 

علت ۳ : باقی ماندن مشیء مسلحانه‌ی گروه‌ها

علی‌رغم سرکوب تجزیه‌طلبان، اما همچنان گروه‌های سیاسی وابسته یا تشنه‌ی تنازع و قدرت، سعی کردند تناسب قدرت را برهم بزنند و حکومت را به قدرت‌طلبی روحانیت متهم کنند، سپاه در برابر آنان ایستاد و غائله‌های بی‌شماری را درهم کوبید و نگذاشت ثبات سیاسی کشور خدشه‌دار شود. این رویکرد سپاه موجب جانبداری مردم از نقش سپاه در حفاظت از انقلاب و کشور شد.
 
 

علت ۴ : تأسیس بسیج مستضعفین

با ایجاد بسیج، مسئولیت جذب، سازماندهی رزم و آموزش، سیاستگذاری، و هدایت این سازمان بر عهده‌ی سپاه گذاشته شد و این از عامل‌های مهم دخالت سپاه در امور مهم عمومی شد و مردم هم خود را به سپاه مرتبط یافتند.
 
 

علت ۵ : مکتبی - انقلابی بودن نهاد سپاه

سپاه سیاسی‌ترین نهاد عمومی کشور بوده و هست چون حفاظت انقلاب و کشور و سران حکومت مستقیماً به آن واگذار شد. چنین امری سپاه را دارای نقش مستقیم در امور مهم کرد و دخالت درین امور جزوِ ذات و سرشت سپاه شد.
 
 

علت ۶ : اعضای اولیه‌ی سپاه

نخستین اعضای سپاه -که در درون این نهاد به پاسداران قدیمی مشهورند- جزوِ پیشروترین انقلابیون بودند و نمی‌توانستند از امور مردم و انقلاب خود را کنار بکشند و یا نظاره‌گر باقی بمانند، زمان مبارزات با شاه آنها دوشادوش سیاسیون در نهضت حضور تعیین‌کننده داشتند.
 
 

علت ۷ : ارتباط سیاسیون با سپاه

نیروهای انقلاب تماماً با سپاه و اعضای برجسته‌ی این نهاد یا رفاقت داشتند یا قرار کاری و نشست‌های سیاسی. همین، زمینه‌ساز نقش سپاه در امور شد و فضای حاکم بر سپاه را سیاسی و انقلابی نگه داشت.
 
 

علت ۸ : تمایل مردم به رابطه با سپاه

این تمایل چنان بالا بود که خیلی از افراد دوست داشتند یک پاسدار باشند که جمله‌ی امام خمینی رحمت الله «ای کاش من یک پاسدار بودم» این عظمت و شأن سپاهی‌شدن را صدچندان بالا برده بود. و پاسدارشدن جزو آمال گردیده بود. زیرا پُر پرستیژترین شغل انقلاب و امنیتی‌ترین اشتغال محسوب می‌شد.
 
 

علت ۹ : مأموریت بحرانی به سپاه

در بسیاری از مواقع، کار فقط با دخالت سپاه حل می‌شد، مثل غائله‌ی ترکمن‌صحرا، مثل نجات پاوه، مثل سرکوب شیخ خزعل، مثل نابودی خانه‌های تیمی، مثل شرارت‌های مرزی، مثل مبارزه با قاچاق و سوداگری، و حتی مقابله با هواپیماربایی که به یک اقدام فراگیر بدل گردیده بود.
 

مقصد شریف با کدام شیوه‌ی صحیح؟

امام خمینی رحمت الله در کتاب "شرح جنود عقل و جهل"ص ۳۱۲ تا ۳۱۵ مطلبی دارد بس‌مهم، با عنوان "رِفق و مُدارا" که چکیده‌اش را می‌توانم این طور برداشت کنم. عبارات داخل گیومه "..." همه از آنِ قلمِ امام است :

 

اول

بر "مَدخلیتِ کامل" رِفق و مُدارا در "انجام امور" دست گذاشت؛ و این تفکر امام، وسعت دارد درین اثر؛ بسا که در "معاشرت با خلق" باشد؛ یعنی تدبیر امور دنیا. و چه بسا "راجع به امور دینی و هدایت و ارشاد" مردم.

 

دوم

روی امر و نهی (معروف + منکر) هم آن را دخیل می‌داند؛ یعنی ارشاد و حذردادن باید بر پایه‌ی مدارا باشد و از رِفق و حُسن برخورد، مایه یگیرد.

 

سوم

بر  همین اساس امام  معتقد است در "ریاضت نفس و سلوک الی الله تعالی" انسان باید اول اهل رِفق و مُدارا باشد. استناد امام به این حدیث است که "رفق میمنَت دارد و خُرق و عُنف، شُوم است" رِفق چیست؟! معلومه خا، مساوی هست با نرم‌خویی. مدارا چیست؟! معلومه این هم؛ برابر است با معاشرت نیکو و تحمّل دیگران. ( اینجا )

 

چهارم

می‌رود روی آثار این اصل، که اگر بر فرض کسی بخواهد مثلاً "با شدّت و سلطه" کسی را به اطاعت وا دارد، امکان ندارد زیرا "قلب او همراه" نیست. مثال هم می‌زند امام، این مثال: "فتح قلوب از فتح ممالک بالاتر است". حتی "فتوحات اسلامیه در اثر فتح قلوب نظامی اسلامی بوده و اِلّا با عِده و عُده این پیشرفت غیرممکن بود."

 

پنجم

بالجمله چارچوب رِفق و مُدارا در نگاه امام رحمت الله، به عنوان یک شیوه و عقیده "در پیشرفت مقاصد، از همه چیز مؤثرتر است." بهترین نمونه برای این عبارت و تفکر آن حضرت، همان خُلق عظیم پیامبر اکرم صلوات الله است که دل همه را نرم می‌کرد، سپس مکتب را در قلب می‌نشاند. لذاست که درین کتاب برای مقاصد دینی مانند "ارشاد و هدایت مردم" اصل مدارا و رِفق از "مُهمات" شمرده شده است که "بدون آن، این مقصد شریف" طی نخواهد شد.

 

چرا نباید هر سایتی را باز کرد؟!

حد کم به دو علت. اینک برمی‌شْمُرَم:

یکم. علت اخلاق دینی:

دین به ایمانوردان به‌آسانی اجازه نمی‌دهد که بر هر کاری دست یازند. ورود به هر سایت، زیان اخلاقی دارد. گاه آنقدر مسائلِ زرد در سایت‌ها هست که انسان باید شرم کند حتی ثانیه‌ای در آن درنگ و مکث کند؛ درنگ همانا و بیراهگی همانا و خسران همانا.

 

دوم. علت اخلاق حرفه‌ای:

لابد مُخبر هستید سایت‌ها اغلب دام و تور برای بازدیدکنندگان هستند؛ صیدشان چندین چیز است که من ورود نمی‌کنم. اما یک آدم حرفه‌ای و زیرک، هرگز خود را در دام این صیادان سارق! نمی‌اندازد. برخی ازین سایت‌ها با شگرد فریب تیتر می‌زنند؛ در تیترِ خبر، خواننده را با جمله‌ی پرسشی و تعجبی و بدون تصریح اصل خبر، تحریک می‌کنند تا طرف دست به بازکردن آن پست بزند که کنجکاوی کند ببیند چی هست، اما واقعاً در آن ارزش خبری وجود ندارد. هدف اصلی آنان، نه خبر و اطلاعات دادن، که به نمایش گذاشتن تبلیغات فریبنده‌ی‌شان است. یعنی با فکر تجاری، تور پهن می‌کنند برای مخاطبان احتمالی. دیگر این که بدذاتی برخی سایت‌ها این است که در تَه یا گوشه و یا جاهایی مخفی‌تر از سایت، ویدئویی تبلیغی جاسازی می‌کنند که بدون رضایت و یا اختیار شما، خودبه‌خود دانلود می‌شود و این کار باعث سوختن بخشی زیاد از بسته‌ی اینترنت یا هزینه‌ی وای‌فای شما می‌شود بی آن که از چن باخبر بوده باشید. پس؛ برای درهم کوبیدن چنین شگردهایی، اساساً به سمت بازکردن چنین سایت‌هایی نروید که هیچ ارزش و حقی برای مخاطب قائل نیستند. گفته باشم. ۲۷ بهمن ۱۴۰۲ دامنه توحید.

 

خدا خدا می‌کنیم که

تقریباً همه با این عبارت آشناییم. مفهومِ "کاشکی" در آن پنهان است؛ نوعی آرزو برای وقوع. هم برای نَعت و نِعمت است و هم واسه‌ی نفرین و نفرت. البته به انضمام نقمت و لعنت. بله؛ درست حدس زده‌اید وِرد زبان هم شده است. با این عبارت، خداوند بزرگِ قادر را میانجی مسئله‌ها می‌کنیم. حالا می‌روم روی مثالات که مطلب راحت هضم شود نویسنده یا گوینده چه اراده کرده است:

 

مثلاً

خدا خدا می‌کنیم که سرش به سنگ بخورَد و خودش روزی بفهمد دارد راهِ کج می‌رود.

 

مثلاً

خدا خدا می‌کنیم که خواستگاری‌اش ختم به خیر شود؛ چون همه با چنین پیوندی یا رُک مخالفند یا رو در رو مسئله دارند.

 

مثلاً

خدا خدا می‌کنیم که کاشکی باران بیاید زراعت وسیع امسال ما نخشکد تا خرج کربلا و حج و زیارت مشهد مقدس در آید.

 

مثلاً

خدا خدا می‌کنیم که انقلاب ما ختم به خیر شود و به انقلاب مهدی ع بپیوندد تا غیب و ظهور با هم جوش خورند.

 

خلاصه؛ خواستم رسانده باشم میان زبان مردم با کاش و آرزو یا لعن و عَوعَو!! ربط است. مردم میانجی‌گرانه بین سه ضلع مسئله و خود و خدا نوعی دعا، پنهان یا عیان می‌کنند. این نشان می‌دهد در طول زمان، رجوع به مبداء اَقدسِ آفریننده، همآره وجود داشته است. حالا من خدا خدا می‌کنم که مردم مؤمن و خداپرستِ خداترسِ خدادوست از فرهنگ دینیِ قشنگِ "خدا خدا می‌کنیم که..." هیچ وقت دست برندارند و همیشه خدا را وارد و ناظر و دخیل مؤثر امور خود بدانند. بگذرم. دامنه‌ی توحید.

 

طی‌‌الارض چیه؟ طی‌اللِسان چیه؟

کرامات شِمّه‌ای از اهل کمال یا فرد کمال‌یافته است، وقتی مسیر جغرافیایی با سرعت و حیرت‌آور پیموده شد، حتی راه روی آبراه که چند فرسخ طیِ وقت اندک، طی شود این طی‌الارض است.ولی برو بالاتر هستند وارسته‌های والِه که طی‌اللِسان هم دارند. پارسایانی که خواندن قرآن را در کمترین وقت به ختم می‌بَرند. مگر آوازه‌ی مرحوم آیت الله حسنعلی مقدادی اصفهانی نخودکی را نشنیده‌اید؟! من مشهد مقدس زیر پای سنگ قبرش زانو زدم.

 

سنگ قبر مرحوم آیت الله نخودکی
حرم امام رضا (ع). ارسالی مسعود دارابکلایی مشهد

 

نقل است مرحوم نخودکی این هر دو طی را یکجا داشت. هم ارض و ه لسان. زندگی‌اش در فقر مطلق گذشت؛ در چهار فرسخی مشهد مقدس. او توی یک دِه بود توان اجاره در مشهد را نداشت. عصرها به حرم می‌آمد. نمازش را می‌گُزارد، آنگاه به دِه باز می‌گشت. این چهار فرسخ راه را طی‌‌الارض می‌کرد و همان ساعات، طی‌اللسان هم می‌نمود؛ نصف قرآن را در راه رفت قرائت می‌کرد. بقیه را در هنگام برگشت. این می‌شد ختم قرائت. اگر کرامات محیّرالعقول و خارق‌العاده است اما به قول بزرگان دین انکارش هم سادگی است و کاری از سوی اهل انکار.

 

رونق جادو جنبل

امروز در ستون روزم می‌خواستم برین شعر، تعلیقه بنوسم. این: "بر احوال آن مرد باید گریست / که دخلش بود نوزده، خرج بیست" اما دیدم مسئله‌ی دیگر چاق و چلّه‌تر شده است. این: گویا فردی مدعی شده است دو کتیبه‌ی دالان شرقی مسجد عتیق اصفهان، "باطلُ السّحر" می‌باشند که به امر شاه‌عباس توسط شیخ بهائی نگاشته شدند.
 
باری؛ شیّادی در محیط ایران کاری روتین شده است، زیرا خرافه زورش از منطق و عقیده بیشتر و جاذبه‌اش شدیدتر است و کسب و کاسبی با آن سهل‌تر. روزی روزگاری چاه قنات کشاورزی روستای جمکران قم را که آب محصولات زراعی و مثمرات انار را سیراب می‌ساخت، دهنه‌ای برای انداختن کاغذ حاجات و نامه‌ی احتیاجات نزد حضرت صاحب عصر و زمان امام مهدی موعود ع جا زده بودند؛ حالا که آن دهنه چند سالی‌ست مسدود و حصار شده است برخی دارند برای خرافه‌دوستان، پله‌ای می‌تراشند. بخوانید چاله و چوله‌ای. خود کارشناسان فن می‌گویند متن روی دو کتیبه‌ی آن دالان، فقط اطلاعاتی درباره‌ی دادن مالیات در آن زمان بوده است.
 
سِحر کجا بودُ باطل‌کننده آن کجا. برخی فکر می‌کنند سِحر و جادو جنبل با پرَگ دودکردن دعانویسان شیّاد، باطل و از میان بُرده می‌شود. این بردگی است؛ بردگی از نوع خُرافی. نیز استثمار است، ثمره‌گیری مالی از جیب افراد کلافه و زودباور و گرفتار. دامنه‌ی توحید.

 

گاه باید در نگاه، درنگ کرد

شاید دهها بار از سمت بست شیرازی وارد حرم امام هشتم ع شدید، یعنی از همان خیابانی که موزه‌ی نادرشاه دارد. اما لابد آن لحظات، جوّ معنوی نزدیک‌شدن به حرم، شما را گرفته و اصلاً نیم‌نگاهی هم، به دوش چپِ خود نکردید که مدرسه‌ی صالح ابوصالح مشهور به «مدرسه نواب» را به نظاره نشینید. درست وصل به بست است. تردید ندارم ازین پس به مدرسه‌ی علمیه‌ی نوّاب چشم خواهید دوخت. مدرسه توسط مرحوم ابوصالح رضوی ساخته شد؛ همو که مدت‌ها نقیب و نائب سادات و مُتولی روضه‌ی منوره‌ی رضوی بود، یک مَنصب مقدس که علما و فقها بدان نائل می‌شدند. خلاصه این که؛ این مدرسه در مشهد مقدس بسیار بااهمیت است و در خود بزرگانی را جا داده بود: آیت الله مطهری، آقا خامنه‌ای رهبر معظم، علامه محمدرضا حکیمی، بدیع‌الزمان فروزان‌فر، ادیب‌نیشابوری. با اساتید شهیری چون حاج شیخ هاشم قزوینی و حاج شیخ مجتبی قزوینی. و نیز در مبارزات علیه‌ی شاه، پایگاه انقلابیون شده بود مثل شهید حجت‌الاسلام هاشمی‌نژاد که در صحن آن بارها سخن سر داد. آری؛ گاه باید در نگاه درنگ کرد. اطراف خود را خوب باید با مکث دیدُ سَرسری سیر ننِمود.

 

ناف

بله ناف. می‌خواهم چیزی خیلی پیش‌پا افتاده بگویم که زین پس همَش با دیدن و حتی فکرکردن ناف، یاد مادر بیفتید و احتمالاً دامنه را هم دعا (البته که دعای خیر) فرمایید. کافی‌ست هر بار ناف خود را می‌بینیم و درون آن را در حمام از پیچش مو و پشم و تجمع غبارها پاک می‌کنیم، یاد مادر خود کنیم. همان موجود بی‌همتای هر کدام از ماها، که لفظ ایثار فقط با کار آن گوهر یکتا، معنا یافت. تا ۹ ماه 🌒 که در رحِم شکمش بودیم با لوله‌ی بند ناف، از خون سرخ خود به تن ما شبانه‌روز بی‌وقفه خون رساندند (بخوانید کالری، ویتامین، پروتئین و مواد معدنی و آلی و کانی دادند) و آنگاه که ماها را زادند، بازهم از خونِ خود تا دو سال در کام ما نوشاندند؛ این بار نه سرخ، که سفید. و شیر، همان خونِ مادر است اما خدا آن سفید کرده است که نوزاد از رنگ سرخی خون، نهراسد. پس پدر در منطق من برای «به کار آوردن» است و مادر برای «به بار آوردن». تمام. پس ناف را مُساوْ با یاد مادر گیرید. درود دارید.

 

منظور از لا اله الّا الله

آن روز که از مکه ندای اسلام از سینه‌ی پیامبر اکرم ص برخاست و شعار لا اله الّا الله به گوش جان‌ها رسید که اگر این اعتقاد را داشته باشید "تُفلحوا" می‌شوید، منظور فقط نفی خدایان دروغین مکه و اکناف آن نبود بلکه "لا" بر همه‌ی بُتان بود چه بُت‌های هُبل و عُزا و لات و چه خدایانی با اسم و رسم‌های دگر بلاد. در کهن‌دیار ایران هم چنین "خدایان"ی باب بود:
 
سروش : ایزدِ پیام‌آور
 تیر : ایزدِ باران
 بهرام : ایزدِ پیروزی در جنگ
 هوم : ایزدِ گیاه
 میترا : الهه‌ی مهر
آناهیتا : الهه‌ی باران
خشاتریا : الهه‌ی جنگ
آذر : الهه‌ی حرارت و گرمی
ایندرا : الهه‌ی قهر و خشم
وایو : الهه‌ی طوفان
 
اما اسلام با نه به هر اِلَه فقط بر الله نوید داد و یگانه راه را توحید دانست. پس منظور از لا اله الّا الله، نه و نفی به هر بُت و خدای ساخته‌شده‌ی دست‌و‌ذهن بشر است چه پیکرتراشیده و چه ذهن‌پروریده.
 

رابطه‌ی تنهایی و امام زمان علیه السلام

مرحوم عباس کیارستمی (۱ تیر ۱۳۱۹ - ۱۴ تیر ۱۳۹۵) در ستایش "تنهایی" حرف‌هایی دارد که گمان کنم اگر خواننده‌ای دقت ورزد، نه فقط به ژرفای آن نائل خواهد آید، بلکه ممکن است این ایده را تمجید هم، نماید که باب طبع من استُ جزوِ دأب دائم من. لُبّ صحبتش به صورت چکیده با برداشت متداخلانه‌ی من، اینه:

 

تنهایی یا حتی حسِ تنهایی شکوهمنده. با آن، امکان حضور در هر جایی را که بخواهی وجود داره؛ چون در کنار دیگران، فرصت به حرکت درآوردن قدرت تخیل وجود نداره. در تنهایی تا دلت بخواهد با هر آدمی می‌توانی گفت‌وگو کنی. ایضاً درد دل. آدم در تنهایی آدم بهتریه. عین درخت که در تنهایی درخت‌تره!!! دلیلش این است آدم در جمع قرار که می‌گیره، ناچاره منافع جمع رو حفظ کنه و وقتی که به منافع جمعی فکر می‌کنه، به ناچار از خلوص خود جدا می‌شه. اساساً از دید او:

 

"آدم از زمانی که موجودی اجتماعی می‌شه، مسلّماً یه چیزایی به دست می‌آره، ولی خیلی چیزا رو هم از دست می‌ده." آدم در جمع... آدمه ولی... ولی...  آدمیه که به ناچار به منافع جمع فکر می‌کنه."

 

علت راز این صحبت کیارستمی این است انسان در تنهایی "دلیلی برای دروغ گفتن" ندارد. این امتیاز بالاییه. زنده‌یاد دکتر علی شریعتی نیز اوج عقیده‌اش "تنهایی" بود و بهترین و باخلوص‌ترین حرف‌هایش را در کتاب "گفت‌وگوهای تنهایی" زده و نوشته است.

 

حالا بیا با هم برویم سراغ امام زمان علیه السلام. چرا فکر باید کرد آن حضرت در تنهایی سختی می‌کشد؟! برای آن صالح و قائم عصر عج، غیبت و پرده‌ی پنهان، فرصت است چون انسان کامل است و تاب هر موقعیتی را به‌تمامه دارد. البته خود نیز منتظر است که وقت ظهورش رسد. آری؛ کمی خود را تنها کن تا از آسیب خدشه‌خدشه‌های جمع و آفات نِق‌نُق‌ها فراوان آن، بَری شی. آخه فکر توحیدی یک فازش تفرُّد است؛ یعنی فردیت، یگانگی، تنهایی، خلوتُ خلوتگهی، دامنه‌ی توحید قم. ۵ اسفند ۱۴۰۳ در آستانه‌ی شب احیای نیمه‌ی شعبان.

 

یا مهدی ادرکنی

وعد ، وعید ، موعود

چون نیمه‌ی شعبان جشن میلاد منجی ع است سه لغت دینی را (بدون ورود به دو مکتب اشاعره و معتزله) باز می‌کنم که هر سه تحت اراده و مَشیت (=خواست) خداوند است.
 
وعد :
خداوند چون «لا یُخلِفُ المِیعاد" است (سه / آل عمران) پس به نوید پاداش‌های خود عمل می‌کند. و ما به وعده‌ی خدا در روز رستاخیز حتی تجلی بخشی از آن در دنیا، باور راسخ داریم.
 
وعید :
همان خدا چون خُلفِ وعده نمی‌کند، وعیدها (کیفردادن گناه‌کارها) را هم، روز جزا پیاده می‌کند مگر آن که فرد از گناه خود، توبه‌ی نصوح کند. مثلاً کسی که شراب می‌نوشد یا دائم دروغ می‌زند و یا همیشه حق مردم را می‌خورَد و برای همنوع پیله می‌تنَد، او طبق قانون وعید، محاکمه می‌شود و سزای عمل خود را می‌چشد.
 
موعود :
موعود مقدّر و مقررّ است یعنی هادیِ سُبُلی که وعده آمدنش "داده‌شده" است. انسانی "ازپیش تعیین‌شده" که در فرهنگ اعتقادی شیعه یعنی فرزند امام حسن عسکری و حضرت نرجس خاتون (یا همان مِلیکا زاده‌ی روم شرقی) -علیهما السلام- که اسمی بامسمّی دارد؛ مهدی موعود علیه السلام. که چشم‌انتظاری برای ظهورش نزذ منتظران، یک عبادت است و آن "هادی" دولتِ "کریمه" تأسیس می‌کند که آرمانی‌ترین دولت کُره‌ گیتی‌ست. این اعتقاد و افکار با آن که درست است، زیبایی هم در آن موج می‌زند. حتی موعودگرایی تحت عنوان «Messianism» در بسیاری از مکاتب و مذاهب دیگر (چه آسمانی چه زمینی) مطرح است که دنبال منجی هستند و ظهورش.
 
زیبایی ظهور منجی میان ما شیعیان این است امام و نام امام مشخّص است. همه عاشق آن امام غائب‌اند؛ طوری عاشق، که برای نیامدن و تأخیر ظهورش نُدبه می‌کنند، ناله می‌کنند، نجوا سر می‌دهند، به آن حضرت دل سپرده‌اند؛ شب و سحر و اغلب غروب دلتنگشند؛ شیفته‌اش‌اند؛ شیفتگی و عشقی آشفتگی درش نیست، ندامت ندارد، هرچه هم بیشتر پیش می‌رود، گدازه‌تر می‌گرددُ گرمابخش‌تر. چه‌ها که سربندِ "یامهدی ادرکنی" در جبهه با ماها نکرد. بیا آقا بیا مقتدا، بیا دادگر بینوایان. قم. یکشنبه ششم اسفند ۱۴۰۲ دامنه‌ی توحید.
 

آرام یا پر سر و صدا؟!

یک نویسنده‌ی اهل چکسلواک به اسم یان کولارژ -که کنار میرزاکوچک خان مبارزه کرد- در وصف ایرانی‌ها گفته بود زندگی ایرانی‌ها در خانه‌هایشان، آرام ولی در بیرون و بازار، پر سر و صدا است. از نظر او ایزانی‌جماعت طبق خُلقیات خود هنگام تنهایی آواز می‌خوانند و چون راحت می‌نشینند در فکر فرو می‌روند. برای اطلاعات بیشتر: (ر. ک ص ۲۱۹ و ۲۲۲ کتاب بیگانه‌ای کنار میرزا)
 
من البته جوری دیگر نظر دارم. ایرانی‌ها علاوه بر بازار در منزل هم اهل سر و صدا شدند و به جای به فکر فرورفتن، بسیارهم شلوغ می‌کنند. انگار هر فرد دارد دیگری را فریاد می‌زند و یا پای گیرنده‌ها فقط سر و صدا می‌شنود. آقا! بانو! سکوت و خلوت و سر بر زانوی فکر فروبردن کار بزرگی است. این حالت را از خود دور نیندازیم. کشتزار خود را چنان با مطالعه و تفکر بکاریم که بتوانیم خرمن داشته باشیم. ۸ اسفند ۱۴۰۲ دامنه.
 

منبع عکس

گفت: "آگاهانه و صادقانه رأی ندادم"

می‌گویم: دروغ گفت

حجت‌الاسلام آقای سید محمد خاتمی به هر حال تحت فشار وجدان! یا اینُ آن، آمد وسط تا خود را موجّه نشان دهد؛ از دلِ شکافی که توهّم می‌زند میان ملت موج می‌زند! و یا بر آن دامن می‌زند، محبوبیت! گدایی کند. او مثلاً آمد این چیزا را مطرح ساخت تا برای توجیه! کار غلطش، تقلا صورت داده باشد:

 

اول گفت: "این بنده‌ی کوچک خدا همیشه بر انتخابات و اهمیت آن تاکید داشته است و دارد." بعد گفت: "مطلوب‌ترین راه برای رهایی از این وضع یک مصالحه ملی" و "استقرار مردم‌سالاری توسعه‌گرا" است. سپس مطرح کرد: "در چنین وضعی براندازان نرم و سخت می‌کوشند از این نارضایتی در راستای ادعاهای واهی خود سوء‌استفاده کنند در حالیکه بر این باورم اکثریت قاطع ناراضیان (و بسیاری از کسانی که در انتخابات شرکت کردند) ناراضی‌اند، اما بهم‌خوردن امنیت و ثبات کشور را نمی‌خواهند. غالب مردم اصلاح کم‌هزینه و پرفایده امور را طالبند، لذا نظرِ "براندازی نه ممکن است، نه مطلوب" و آنگاه حرف آخرش را گفت: "این بار... آگاهانه و صادقانه رأی ندادم تا به هیچکس دروغ نگفته باشم... به این امید که با رأی‌ندادن در این شرایط، اعتماد آسیب‌دیده مردم از حکومت... تا حدی ترمیم شود."

 

او گفت رأی نداد تا به هیچ کس دروغ نگفته باشد، اما من می‌گویم او دروغ گفته است و حرفم را اثبات می‌کنم. هشت مورد از تحلیلم در قسمت دوم در زیر:


یکم: اگر انتخابات نزدش اهمیت داشت پس چرا وقتی آن ۱۱۰ نفر از میان جناح او انشعاب زدند بیانیه نوشتند که به هر نحو ممکن، حتی با هدفِ «روزنه‌گشایی» هم شده باید درین انتخابات شرکت کرد و حرف از تحریم نزد، او جانب بقیه‌ی جناح خود ایستاد و آن طیف آمریکایی اروپایی را ترجیح داد؟! حتی رفتار آقای علی مطهری را که فکر می‌کرد بهترین رفتار تعیین لیست نامزد از میان همین افراد فیلترشده است، وقعی ننهاد؟! پس من می‌گویم: او دروغ گفته است.


دوم: اگر راه رهایی مصالحه ملی و استقرار مردم‌سالاری توسعه‌گراست پس چرا خودِ وی غرورانه با دمیدنِ تحریم انتخابات ۱۱ اسفند مجلس، خیال کرد قادر است مجلسِ ترحیمِ ختمِ نظام را بگیرد. نیز اگر او تز توسعه‌گرا دارد، مگر در توسعه‌گرایی باید انقلاب نوپا و با اقتصاد حالِ ظهور را این‌گونه دستاویز چند افراطی دگردیس‌شده درون جناح خود کرد که به جای گام‌های خُرامان، تخریبگری و آشوب را دامن می‌زنند؟! پس من می‌گویم: او دروغ گفته است.


سوم: اگر او واقعاً باور دارد براندازان از نارضایتی در راستای ادعاهای واهی خود سوء‌استفاده می‌کنند، پس چرا در طول پاییز اغتشاشِ هرزگان، او به جای جانبداری از ولایت فقیه (عمود انقلاب) و مقابله با سوء‌استفاده کنندگان، دودوزانه سمت اغتشاش ایستاد و آن شعار دروغ و فاسد سه تا «ز» را شعار درست توصیف و حتی بیانیه‌ی تحریک و تأیید صادر کرد؟! پس من می‌گویم: او دروغ گفته است.

 

چهارم: اگر آقای خاتمی صادقانه قبول دارد اکثریت قاطع ناراضیان با آن که ناراضی‌اند اما بهم‌خوردن امنیت و ثبات کشور را نمی‌خواهند، به مردم مؤمن جواب دهد چرا وقتی برخی از اطرافیان جناح او از تهدید ترامپ به بمباران ۵۲ نقطه‌ی فرهنگی و مذهبی ایران تلویحی و تصریحی خوشحالی کردند او برابر این برهم‌زنندگان امنیت ملی و حتی رفتار ضد منافع ملی اینان نایستاد؟! و کریه‌ترین کار هزرگان در پاییز پارسال به بهانه مُردن یک زن کُردِ مشکوک با سابقه‌ی غش و جراحی را محکوم نکرد و از مظلومیت انقلاب دفاع نکرد تا امنیت از بیرون مرز به مدت چندماه دچار تردید نشود؟! پس من می‌گویم: او دروغ گفته است.


پنجم: اگر در منظر وی مردم اصلاح کم‌هزینه می‌خواهند و فکرِ براندازی، ممکن و مطلوب نیست پس چرا وی هر بار کشور آماج هجوم بیگانگان در بیرون برای تهییج افکار عمومی در درون می‌شود او به جای حضور در میدان دفاع از نظام و انقلاب، سالوسانه برای این که مثلاً محبوب بماند، یا سکوت می‌کند یا آنتریک؟ و حتی با صدور بیانیه و سردادنِ حرف گزاف و بزَک، گزَک دست آنان می‌دهد و گُرز به اغتشاشگران؟! پس من می‌گویم: او دروغ گفته است.


ششم: اگر حقیقت دارد که به این امید رأی نداد که مثلاً به قول خودش "اعتماد آسیب‌دیده مردم از حکومت" را "تا حدی ترمیم" کند؛ چرا پس وقتی دید سرش به سنگ خورد و مردم بالای ۴۲٪ آمدند به میدان صندوق آن هم در میان بالاترین سطح عوام‌فریبی دشمنان انقلاب و ایران که خط تخریب رأی‌دهندگان را دنبال می‌کردند، این فرد که مدعی آسیب است نیامد از مردمی که شرکت کردند تشکر کند؟! نکند مردم فقط آنانی هستند که رأی نداند؟! تازه از میان همان شهروندان که نیامدند میدان صندوق، سی درصدشان برای همیشه‌ی این نظام، نمی‌آمدند میدان صندوق. مابقیِ شرکت‌نکردگان را هم مگر باید یک جور حساب کرد و به نفع جناح خود دوخت؟! این است که پس من می‌گویم: او دروغ گفته است.


هفتم: اگر او خود را آگاه و صادق جا زد که رأی نداد من ازو سؤالم این است پس چرا با این صداقت و آگاهی که از آن دم می‌زند وقتی نهاد نگهبان تمام نمایندگان مجلس ششم را از دَم، تارومار کرده بود او با فضاحت تمام، انتخابات مجلس هفتم را برگزار کرد و افتخار هم نمود؟! این سالوسی‌هاست که نشان می‌دهد سیاست فریب در سر دارد و دروغ در ذاتش رفت. پس من می‌گویم: او دروغ گفته است.


هشتم: اگر خاتمی صادق است بگوید چرا همین حالا هم که قلیلی از دوروبری‌های واقعاً "خنّاس" او شیطنتاً روی حرفِ «ن» جمله‌ی "رأی ندادم" او، اِعراب فتحه گذاشتند تا به مردم حالی کنند خاتمی به نظام «نَه» گفت، این حرکت کثیف را محکوم نکرد؟! این است که پس من می‌گویم: او دروغ گفته است.


بس باشد. فقط گفته باشم آقای حجت‌الاسلام سید محمد خاتمی بهتر است از خودت لکه‌زدایی کنی وگرنه پیسی خواهی گرفت. اگر خیال می‌کنی با این جور مواضع خفیف، حکومت می‌آید تو را می‌گیرد و توپ در می‌روَد در جهان (=به قول محلی به فرد سیگاری که خیلی دود هوا کند می‌گویند: کمِل دَسّه در می‌کند) که آی مردم حکومت خاتمی را گرفت! سخت در غلطی. چون آقاخامنه‌ای زیرک‌تر از آنه که هر اِنس و جِن درباره‌اش خراب خیال کند. آقاخاتمی کمِل دَسّه در نکن برگرد به دامن مردم. پنجشنبه ۱۷ اسفند ۱۴۰۲ ، دامنه.

 

محمدمنّان؛ پدیده‌ی انتخابات ۱۱ اسفند قم

همین حالا بگویم محمدمنّان نفر دوم از سه نفر راه‌یافته به مجلس ۱۲ -که از لیست راست سر برآوُرد- به دیدِ من از چهره‌های آینده‌ی قوه‌ی مقننه خواهد شد؛ البته برآورد من این را می‌گوید. گرچه به لحاظ لیستی محمدمنّان در راست فهرست شد اما خودش چندباری شنیدم که گفت فردی مستقل است و زیر چتر ☔ هیچ  جناح نیست. تا جایی که رویش دست به مطالعه زدم توسعه‌گرا، زبل، کارکردگرا و جزوِ دانش‌پیشگان زرنگ است. من حدس می‌زنم او پدیده‌ی مجلس دوازدهم می‌شود؛ البته با یقین زیاد دور نیست این حرفم. بگذرم. ۱۸ اسفند ۱۴۰۲ .

 

وقتی این یخ‌لولو را دیدم یاد خانه‌های گالِه‌به‌سر داراب‌کلای قدیم افتادم که از لبِ دربِن (=سکّو) آویزان می‌شد گاه تا نزدیک بنِه (=کف زمین) می‌رسید. چه خوبه آدم به بلندی‌های مرکز فرستنده‌ی صداوسیما دسترسی داشته باشد تا ازین یخ‌لولوها لمس کند. مثلاً فرستنده‌های درازنوی کردکوی، حیران اردبیل، بینالود نیشابور و قِس علی هذا.  این جا اما به گمانم! قله‌ی سوردار شهر نور باشد، دکلی از دکل‌های فرستنده‌ی قوی‌ّی صداوسیما. این مَردی که دارد یخ‌لولو میک می‌زند را نمی‌شناسم! خُلخاندِه (=انگاری) آشنا به نظر رِسِنِه! اسمش سرِ زِوونم درِه، ولی یادم رفته. بگذرم اساساً در ارتفاعات انسان استعلای معنوی می‌گیرد و خدا را عمیقی‌تر به دل می‌برَد. ۲۲ اسفند ۱۴۰۲ . آهان  غلام یزدانیه.

 


یکی از بزرگانی که ازو باید یاد کرد که بنده بارها درین مدرسه و سایت دامنه ازش یاد کردم مرحوم حاج آق مهدی دباغیان است. خصوصاً ماه رمضان که به خیرات ایشان همه‌ساله از آن سرِ روستا در انجیردِلینگِه گرفته تا دو سمت یورمله و بالملِه و به این سوی روستا در ببخیل و المِه‌جار به درِ تک تک خانه‌ها فرِنی و آش افطار می‌بُردند. زنان هر نماشون (=غروب) فرنی‌ها و کاسه‌آش‌ها را داخل سینی بزرگ بر سر  می‌گرفتند به منزل مردم تحویل می‌دادند؛ چه طعمی هم داشت. این کار ستوده‌اش در اذهان ماند. مگر می‌شود مردی چنین خیرات چشمگیر و فراگیر کند اما همسری هم‌پا و همدوش وی را نصرت و هدایت نرسانَد؛ هرگز. آن مرد بزرگ محل ما چون در کنارش همسر مؤمن و محترم حاجیه عفت را داشت توانست چنین گشاده‌رو و گشاده‌دست باشد. روحش شاد و فاتحه و صلوات. و سلامت و عزت مضاعف برای همسرش باد که ضیافت رمضان را در اعمال حسنه‌ی خود داشت. فرزندش آقامحمد دباغیان هم درین مدرسه حضور دارد. چهارشنبه، ۲۳ اسفند ۱۴۰۲ .

 

سه وجه اشتراک امام خمینی و رهبری معظم

۱. ایستادگی در برابر امپراتوری غرب. ۲. ساده‌زیستی و قناعت طبع. ۳. هوش و کاریزمای منحصر به فرد. ۲۴ اسفند ۱۴۰۳‌.

 

عیب، غم، غلام

سلطانی به وزیرش گفت: سه تا سؤال می‌کنم اگه فردا جواب دادی که هیچ، وگرنه عزلی.

سؤال اول: «خدا چی می‌خورد»؟

سؤال دوم: «خدا چی می‌پوشد»؟

سؤال سوم: «خدا چی کار می‌کند»؟

وزیر بلد نبود، دست به تقلب زد؛ از غلامش -که زیرک و فهیم بود- پرسید. 

غلام پاسخ گفت: هر سه تا جواب را می‌دانم، اما جواب سؤال سومی را فردا می‌دهم.

این که «خدا چی می‌خورد»؟
غمِ بندگانش را.

این که «خدا چی می‌پوشد»؟
عیبِ بندگانش را.

هر دو فردا رفتند نزد سلطان. وزیر دو تا پاسخ را داد. سلطان پذیرفت و گفت خودت پیدا کردی یا از کسی گرفتی؟

گفت ازین غلامم گرفتم.

سلطان گفت حالا لباس وزارتت را در آر بده به غلام.

وزیر بعد از خلع وزارت به غلام گفت: پس جواب سؤال سوم چی شد؟ غلام گفت: هنوز نفهمیدی خدا چی کار می‌کند؟ خدا در یک لحظه، غلام را وزیر می‌کند، وزیر را غلام!

والسلام.
۲۵ اسفند ۱۴۰۲ ، دامنه‌ی توحید با دخل و تصرف داستان

 

  ... 

تَندیرنون

پس هنوزم در محل مادرانی این‌چُنین مهربان نسبت به فرزندان حیّ‌وحاضرند که با طیبِ خاطر حاضرند افطاری سرِ سفره نون داغ تَندیر تنظیم کنند. حالیا برین دلرَحمین، آفرین. واقعاً هیچ حُبّی به گردِ پای مادران نمی‌رسد؛ حُب و محبت فقط در دایره‌ی مادری معنای اصلی‌اش را می‌گیرد. پس؛ دست مریزاد. اما بگذارم یک خاطره هم بنگارم:

 

محله‌ی ما اون قدیما هر سو بوی کوله‌ی تَندیرنون می‌آمد و فضای حموم‌پیش ببخل را بشدت می‌پیچاند. تحریک می‌شدیم می‌رفتیم روی تَندیرها که هنوز اَنگله‌ی آن خاموش نشده بود و زیر خاکستر گرما داشت. هم دستانمان را گرم می‌کردیم و از جدار تَندیر (=به قول شهری‌ها: تنور) کولِه‌های جامانده‌ی نون را که حسابی بِرشته می‌شد می‌کَندیم و موروکّه موروکّه (صدایی زیبا و پرسروصدا از جَویدنِ نون برشته‌شده) می‌دادیم می‌خوردیم. جانِ مزه را می‌کرد. سالی سه بار هم ازین شیرینی‌های مَن‌درآوردی عِجِرغِرِبی  -که جز زیان به بدن چیزی عاید نمی‌کند- گیرمان نمی‌آمد. همین کولِه‌ها، مغزمان را حسابی شست‌وشو داد و حالا اصلا - ابدا، تحت شست‌وشوی مغزی!! هیچ کس و نهادی نمی‌شویم. نون، همون تَندیرنون. ممنون از فامیل محترم محلم که مُجازم نمودند ازین عکس تَندیرنون، درین صحن پرده بر دارم و پَرّه‌ای بنالم و مُشکی معطر بپراکَنم. چون معلوم است هر روزه‌دار با دیدنش، عطر مادرش به مشامش می‌رسد. برای روح تمام مادران به خاک آرمیده، نیز برای دوام عمر تمام مادران و بانوان روی خاک که زحمات تقبل نموده، سختتان نیست صلواتی باحرارتِ حُب محمد و آل محمد بفرستید.  ۲۶ اسفند ۱۴۰۲ .

 

بِف‌ف‌ف‌ف... تموم بالمله‌ای!!!

ازین سر، تا اون سرِ سمت پرده، یعنی ضلع غربی مسجدجامع داراب‌کلا و در عکس بعدی ازون گوش تا این گوش دیوار ضلع شرقی آن، تموم تا ۹۹ و اندی درصد، بالمله‌ای‌اند. خدا بده برکت و نعمت. بِف‌ف‌ف‌ف تموم بالمله‌ای!!! بِف (=مساوی است با تعجب در انبوهی و ازدحام) بازم حرفم اثبات شد این مؤمنین اتاق‌پیش و اکنافش اگر نباشند، مسجد از حضّار انبوه، تخلیه خواهد بود. خدا نیارد آن روز. کافی‌ست آن بالاتپه یک مسجد سوم، راست شود؛ دیگر برای مسجدجامع باید سهمیه زد! دامنه از قِسم کشکولی بگذرد. امابعد این قاسم بابویه رخف من نیست ولی توی مسجد. پسردائی‌اش قاسم ملایی اون هم رخف من، ولی هستُ پیش ستون نشسته است کنار سید موسی و سید اسحاق البته در عکس‌های دیگر، نه این دو عکس.

 

حالیا درود بر استاد ما. خرسندم پس از سال‌های سال، جناب حجت‌الاسلام آسید محمد شفیعی مازندرانی استاد محترم و دانشمند -که از شهیران محل ماست و از دیرباز پیش از انقلاب وارد مبارزات شد و چندین جلد کتاب نگاشت و صدها ترم تدریس کرد و در طول جنگ، اهل جبهه و جهاد در دفاع مقدس بود- امسال در مسجدجامع زادگاه سخنران می‌رانند. بنده ده‌ها بار پای منبرش نشستم و پندهای اخلاقی آموختم. خدا را شکر این بار، باز هم منبرش را به یاد ماها آوُردند. ۲۷ اسفند ۱۴۰۲ .

 

آخرین کتابی که سال ۱۴۰۲ خواندم

 بالاخره دیشب تو بگو بامداد، خواندن این کتاب ۳۹۴ صفحه‌ای را -که مُخم درگیر خود نمود تمام کردم. به‌شدت شیرین، کِشنده، افزاینده، آنم شب در رمضان که بیداری مزه‌اش فوق خوابیدن است. کتاب هم کارش هم بیدارداشتن است، هم بیداری‌دادن. حالا این اریک فون دِانیکن در «ارابه‌های خداوند» چی خواست گوید که مرا خوبلِه بامداد نگه داشت؟ (خوبلِه حالتی در مرز خواب بیداری) من که کلی وقت گذاشتم دِانیکن خواست به جهان بشر بگوید هوشمندانی بیگانه (=موجودات فرازمینی) در گذشته‌های دور به ملاقات انسان‌ها آمدند.


وی که کوشش دارد رازهای دنیا را کشف کند دست روی فن، تخیل و باورها می‌گذارد تا چنین نشان دهد انسان «آینده‌ی درخشانی در برابر خود دارد» و مهمترین راهکارهای او یکی شناخت رموز متون باستان و دیگر سر درآوردن از رازهای فضا است. حتی پیشنهاد می‌دهد سالی را به نام «باستان‌شناسی تخیلی» بنامند. او مردمان جهان را در دو دسته تقسیم می‌کند: کسانی که دنبال دلایل عقلانی و علمی هستند و کسانی که از زیر تأثیرات آداب قومی بیرون نمی‌روند. این نویسنده‌ی سوئیسی به طور صریح بر بازگشت به زندگی دوباره‌ی جسمانی بر اساس یک پیمان باستانی معتقد است. او قبرهای چندده‌هزار ساله در اَریحا کشف کرده که در خانه‌هایی گِرد گنبدی، زندگی می‌کردند. دِانیکن با این کار خواست بگوید نیاکان انسان، زندگی اتفاقی بر پایه‌ی هوا و هوس نداشتند بلکه پیمان داشتند که بر اعتقادات باشند. مثلاً یکی از باشکوه‌ترین کار نیاکان، هدیه‌ی عطر به خدا بود و این معنایی جز دمیدن طراوت در اعتقادات و حیات نبود. ۲۹ اسفند ۱۴۰۲ آخرین روز سال. توحید.

اسلام سیاسی در ایران

اولین کتاب امسالم که مشغولم

۱ . ۱. ۱۴۰۳ ،

متن آن در لینک بالا در دامنه

قالَ...

کانَ...

به قلم دامنه‌ی توحید: چگونه می‌شود وفات بانوی اول اسلام و مسلمین -حضرت خدیجه‌ی کبرای عزیز و محبوب‌مان -سلام الله علیها- باشدُ، پُستی دیگر، پیش از پرداختن به آن نمونه‌زنِ دین و آئین، نوشت. خصوص وقتی دل کسی انباشتِ عشقُ حُبّ به او باشد که خدای بارئ وحی فرستاده که ای مردم! ای مؤمنین! او از هر رِجسی به دور بوده و به دور است.

 

اینک گویم من، از خانه‌ی او بوده خاندان اهلبیت -علیهم السلام- پا گرفت و این‌همه دلدادگان دورِ آن بیت پاکان، حلقه دارند. پیامبر اکرم ص هم قالَ... داشت و هم کانَ... . این یعنی، آن رسول دین و مردم، هم سخن آورده، هم عمل. هم گفتار کرد، هم کردار. قالَ... یعنی بدانیم رسول الله چه‌ها فرمود. کانَ... یعنی آن حضرت چه‌ها کرد. اولی یعنی مجموعه سخنان (تئوی و سَیر) و دومی یعنی مجموعه کرداران (عمل و سیره) و حضرت خدیجه س درین هر دو، شریکِ بدون تردید مأموریت‌های حضرت محمد ص بوده. و چنین بوده که اسلام پا گرفته. بنابرین ما ایمان‌آورندگان، باید میلاد و وفات آن بانوی معزز دین و مسلمین را همآره زنده و سازنده نگه داریم. روحم فداش و غمم براش.

 

آزادی روی اسم هر چیزی!!!

برخی تازه‌به‌دوران رسیده‌ها چنان «آزادی» را عین «ولا الضَّالِّین»! غلیظ اَدا می‌کنند که انگاری خیار بوته‌ای را از مزرعه‌ی پدرشان چینده‌اند. آزادی، پیش از آن که لَقلقه‌ی زبان‌تان باشد، یک شعار استراتژیک انقلاب بوده است: «استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی»

 

آنقدر شعار آزادی توی اوج انقلاب رایج بود که همان سال ۵۷ و ۵۸ اسم خیلی چیزها شد آزادی: میدان آزادی، سینما آزادی، ورزشگاه آزادی، روزنامه‌ی آزادی، حتی کلّه‌پاچه‌ی آزادی! سیراب‌شیردون آزادی! و برو بالاتر سیگار آزادی! که عکسش را بالا اِلصاقیدم! آنقدر هم این سیگار رواج داشت، همه چَچکل‌به‌دست (=چوب یک سر آتش) آن را دودش می‌کردند! بگذرم. فقط خواستم گفته باشم نَدیدبَدیدها خیال می‌کنند شعار آزادی را اینا کشف کردند! البته واضح است آزادی از دید اینان، معنایی جز ولنگاری و بستن مسیر رشد و توسعه‌ی انقلاب اسلامی نیست. رفتار این تیپ آزادیخواهان! به چیزی غیر از چَچکل‌به‌دستانِ سیگار «آزادی»، شبیه نیست. ۳ . ۱ . ۱۴۰۳ ، توحید.

 

     

چرا برنج می‌دن به نوروزخوانان؟

این عزیزآقای فرخی هست که همراه با قدرت‌الله میرزایی نوروزخوانی می‌کنند همه‌ساله در روستاهای غرب گلستان که هم از آمدنِ بهار خبر دهند و هم خیر و هدیه جمع کنند عکاس این سه صحنه خانم فائزه کابلی است از خزرنما.  اینان ۳۰ سال مدام که با نوروزخوان ماندند؛ بقا بر یک سنت زیبای دیرینه. با آن عصا (در محل ما به آن می‌گویند: غازکَل دَس‌چو = چوبدستی شبیه به کلّه‌ی غاز) که گرگانی‌ها بدان "قولچوماق: علامت قدرت" می‌نامند، بر دروازه می‌کوبند و یاالله‌یاالله گویان وارد خونه‌های مردم می‌شوند مژده‌ی خجسته فصلِ سبز را به صاحب‌خانه می‌دهند و طبق رسمُ رسوم برنج و  تخم‌مرغ و پول می‌ستانند؛ سپس در حق صاحب‌خانه و اعضای خانه دعا می‌کنند و شاداب و شادمان و خندان می‌روند. برنج (=دُنه) را از آن رو می‌دهند که شالیزارشان -که نماد شمال ایران است- پرثمر شود و در سراپرده‌ی خانه تا آخر سال نوِ بعد فقر نیفتد. بگذرم. ۵ . ۱ . ۱۴۰۳ دامنه‌ی توحید.

 

حاصلخیز و سؤال‌خیز

من باورم این است قرآن کتابی‌ست هم حاصلخیز، هم سؤال‌خیز. دیده‌اید زمین وقتی شوره‌زار باشد کِشت نمی‌شود؟ چون خاکش حاصلخیز نیست: یعنی محصول و ثمر از آن برنمی‌خیزد. قرآن زمینش تماماً حاصلخیز است، هر چه بخواهی از آن دِرو و برداشت خواهی داشت و خِرمن خود را پربار خواهی نمود. سؤال‌خیز هم هست؛ زیرا از بِ بسم الله‌ی اول قرآن تا سین ناس در سوره‌ی آخر ناس، همه و همه در دلش حامل پیام و رمز و راز است و نیاز به تفسیر و فهم دارد. تا خودِ خواننده‌ی قرآن، ذهنی سؤال‌خیز نداشته باشد، از سؤال‌خیزی کلام‌الله مجید هم سر در نمی‌آورَد. این بود که خواسته شد در قرآن تدبر کنید. تدبر یک معنی‌اش یعنی بر پشت قرار گیرید تا مسلط شوید. پشت آیات قرار گیریم، دست به سؤال زنیم تا شهدِ ژرفای قرآن را حد وُسع خود بچِشیم. به قول خود قرآن خطاب به حضرت رسول الله ص:

 

فاِنَّما یَسَّرناهُ بِلِسانِکَ لَعَلَّهُم یَتَذَکَّرون

 

پس قطعاً [جُز این نیست] که آسان نمودیم آن را به زبانِ تو ؛ [تا] شاید آنها یادآور شوند! آیه‌ی ۵۸  دُخان.

اشاره بود فقط. بگذرم. ۷ . ۱ . ۱۴۰۳ دامنه‌ی توحید.

 

دامنه: اِمْبِه (=می‌آم) برای این جواب آق سید سعید بزرگوار و کنار ساحل خلیج فارس. آق سید سعید سلام. با همان شمارگان متنت پاسخ را می‌برم به انتها. در ابتدا از شما تشکر خاص دارم که به متن‌های اصلی‌ام توجه نشان می‌دهی، و بعضاً اعلان نظر هم می‌کنی. به قول خودت: مانا باشی؛ ماندگار و برقرار. ۱. دقیق دست گذاشتی روی بالاترین صفت قرآن. بله، از اعجاز قرآن یکی علم به همه‌ی زمان است. بستگی دارد سواد قرآنی انسان تا کجا قد بکشد که عین سینه‌ی شرحِ پیامبر اکرم ص گنجایش فهم پیدا نماید. ۲. من هم آینده‌پژوهی را مورد نیاز بشری می‌دانم، البته با افکار زودرَس آخرالزمانی‌ی افراد سخت مخالفم و نیز با آینده‌بینی در ردیف طالع‌بین‌ها. ۳. قرآن هنوز هم در خود حوزه مهجور است. اغلب حوزوی‌ها شیفته‌ی روایت شدند، که در آن به همه‌ی روایت‌ها یقین هم نیست. خود رسول اکرم ص فرمود هرگز عترت و قرآن را از هم مفترق (=جدا، سَوا) نکنید. هر دو را با هم تفحص و تدبر کنید. ۴. تخصص ندارم درین مسئله چهارم، پس پرهیخت دارم از نظردادن.

 

فردی به اسم «محمد مهاجری»

بارها در سایت‌ها می‌بینم که وقتی اسم این فرد را می‌آورند، وی را «فعال اصولگرا» !!! می‌نامند. خواستم درین‌باره دو سه نکته بگویم:

نکته‌ی نخست: وی زمانی در تصدی‌گری آقای مهدی نصیری در روزنامه کیهان، ستون‌نویس ثابت آن حلقه‌ی بسته و مُستبده! بود و نوشته‌هایش همان زمان هم، پریشان‌گویی بیش بود. بعد که او را از کیهان در عصر تصدی‌گری آقای حسین شریعتمداری، اخراج کردند، به عنوان فردی مغضوب، خشم و غضب خود را با راه‌اندازی سایت بدقَواره‌ی «خبرآنلاین» علیه‌ی کیهان‌نشینان و نظام نشان داد.

 

نکته‌ی دوم: سایت «خبرآنلاین» از دیدِ من، بدترین رسانه است؛ حتی از پایگاه‌ها و بنگاه‌های خبری بیگانه هم، بغض‌آلودتر علیه‌ی انقلاب و نظام خبرپراکنی و لجن‌گویی و شایعه‌نویسی می‌کند؛ آن وقت این فرد را -که مواضع‌اش حتی از جناح چپ آمریکایی و برخی هرزگان نیز بدتر و شنیع‌تر است- می‌گویند: «فعال اصولگرا». این نوعی لوث‌کردن مسئله است. به کجای این فرد اصلاً اصولگرایی می‌خورد؟!

 

نکته‌ی سوم: من که در عمرم هیچ وقت جناح راست نبوده و هنوز هم نیستم، مزّه‌ی اصولگرایی را هیچ نمی‌فهمم چه جوریه؛ شور؟ تلخ؟ ملس؟ کز؟ بی‌نمک؟!!! اما برای من مُحرز است تقسیم کار صورت گرفته است از سوی محفل ضد نظام. این شخص تا توانسته است، پیش‌پیش سنگرهای خبری معاندین فراری به غرب را، با جهالت و جاه‌طلبی‌اش پر کرده است. به این فرد نه فقط نباید گفت «فعال اصولگرا» حتی نباید اسمش را برد. دائم خواست مطرح باشد؛ اما هرگز نتوانست. از چپ و راست چنین افرادی -که به جای مغز، بُغض جمع کرده‌اند- زیادندُ زیادی! ۸ . ۱ . ۱۴۰۳، دامنه‌ی توحید

 

خانم من هم چنین کرد

 

گویا طی یک همآهنگی که نمی‌دانم از کدام مصدر مصمّم در قم، خانم‌های مُحجّب قرار شد صبحانه‌ی امروزشان را هر کدام جُدا جُدا، فرد به فرد، گروه گروه یا دسته دسته و نیز بِصتابِصتا (-بی سرصدا) به کف پارک‌ها (=بوستان‌ها) در قم ببرند و در آنجا بخورند تا فضای عمومی آن را به نفع رفتار عفیفانه غلبه و چیرگی دهند. اقدام، اقدام مناسبی‌ست. ولی اگر مثلاً من به آن نهاد تصمیم‌گیر دسترسی داشته بودم پیشنهاد می‌کردم عصر یا دمِ غروب را برمی‌گزیدند. چون این ساعت روز، آنان که شُل حجاب‌اند یا جسور در پوشش برهنه‌طور، همه تا لنگه‌ی ظهر حتی بیشتر از ظهر، خواب‌اند، و یا این ساعت اصلاً بیرون نمی‌زنند. آری؛ خانم من هم چنین کرد امروز. بارُ بَندل قُوتِ لایَموتش را برداشتُ رفت کفِ پارک. ترجیحاً پارک بنفشه در شهرک مرحوم امام. آنچه از دِیاری دیدم انگاری برای کسان -یعن رهگذاران- هم، قُوت برداشت: بُنکه‌ی سوغات نخودمَمیج مشهد، چند تا موز اکوادور، خیاروگوجه و سه تا کال انار. شکلات نباتی هم رویش. بقیه را ندیدم که یواشکی برده باشد! زنان معمولاً یواشکی خیلی چیزها در بساط خود جاساز می‌کنند و ناگهان بیرون می‌ریزند! لو دهم خانمم یک بار صبحانه در خونه خورد! حالا پارک چه لقمه می‌گیرد خدای دانا دانَدُ حضران ملائک دوش راست و چپ. نمی‌دانم این نوشته‌ام درِش فرهنگ یا دانش یا پیام هست یا نه. فکر کردم مطرح کنم بار عمومی داشته باشدُ رساییتِ رسالت هنجاری. ۱۳ اردیبهشت ۱۴۰۳ دامنه‌ی توحید.

 

یک دعای مهم

که آیت الله جوادی آملی بر آن تأکید اکید دارد

 

آن دعایی که در گزارش روضه‌ی منزل پسرعمه‌ام حجت‌الاسلام استاد آسید شفیع شفیعی دارابی که توسط حجت الاسلام استاد سید کمال‌الدین عمادی بر منبر خوانده و تفسیر و تعلیل شد، این دعاست که جناب استاد به درخواستم برای انتشار برایم فرستاده‌اند. دعایی که آیت الله العظمی عبدالله جوادی آملی تأکید کردند هم در ساختمان مؤسسه‌ی بین‌المللی اِسرا بر دیوار کتیبه کنند و هم فرمودند می‌شود (حتی اُولیٰ و ارجح است) آن را به جای تعقیبات نماز عصر قرائت کرد. از استاد سپاسی وافر دارم. دامنه‌ی توحید.

 

امام صادق ع به درخواست زُراره آموزش دادند:

 

اللهُم عَرّفنی نَفسَکَ،

فَاِنّکَ اِن لَم تُعَرِّفنی نَفسَک،

 لَم اَعرِف نَبِیَّک.

 

اللهُم عَرّفنی رسُولَکَ،

فَاِنَّکَ اِن لَم تُعَرِّفنی رَسُولَکَ،

لَم اَعرِف حُجَّتَک.

 

اللهُم عَرّفنی حُجَّتَک،

فَاِنَّکَ اِن لَم تُعَرِّفنی حُجَّتَک،

ضَلَلتُ عَن دِینی.

 

پروردگارا! خودت را به من بشناسان،

زیرا اگر خودت را به من نشناسانی،

پیامبر تو را نخواهم شناخت.

 

پروردگارا! پیامبر خود را به من بشناسان،

زیرا اگر رسول خود را به من نشناسانی،

حجت تو را نخواهم شناخت.

 

پروردگارا! حجت خود را به من بشناسان،

زیرا اگر حجت خود را به من نشناسانی،

در دین خود گمراه خواهم شد.

۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۳ : دامنه‌ی توحید.

 

لُقمه‌ی اصولگرایان مگر حرام است؟!!!

یک آقایی -گمان کنم در سازمان صداسیما- نقش دارد گفت «لقمه‌»ی اصولگرایی «حرام» است و البته او در مورد اصلاح‌طلبی هم جمله گفت که من برای رعایت عفت کلام، از آوردن مستقیم لفط آن خودداری می‌کنم. فعلاً قصد من این است به این سؤال جواب دهم چرا او لقمه‌ی اصولگرایان را حرام دانست ولی مال  اصلاح‌طلبان اون را [...] را حرام خواند؟
 
من حدسم این است فکر کرد اصولگرایان بیشتر و ژرفی‌تر و بِن‌رِخی‌تر (=زیرزمینی و یواشکی‌تر) روی سُفره‌ی انقلاب را پِسو (=در گویش محلی یعنی جمع‌آوری رِندانه) کردندُ بُردندُ خوردندُ دوختندُ پوشیدندُ اما پوشاندند!!! ازهمین‌روی، برای اصولگرایان روی «لُقمه» مانور دارد و برای اصلاح‌طلبان روی اون‌شان [...] جولان کرد. باید دید از این دو جناح (=خوانده شود برخی از افراد جناح راست و چپ) کدامین بیشتر و حجمی‌تر خورانده‌ی انقلاب بودندُ هنوزِم نون‌خور نظام باقی مانده‌اند. به قول طنز محسن مخملباف در فیلم "عروسی خوبان" ساخته‌شده در دهه‌ی شصت: "حرامخوری خوشمزه است"!!! دامنه اما بگذرد. ۱۸ اردیبهشت ۱۴۰۳ دامنه‌ی توحید.

 

بُمب اتم حق ذاتی ایران‌مان

سید علینقی خرازی (=مشهور به کمال) رئیس شورای راهبردی روابط خارجی ایران به شبکه‌ی الجزیره مباشر گفت:

 

«اگر موجودیت ایران تهدید شود، ناچاریم دکترین هسته‌ای خود را تغییر دهیم.»

 

نکته‌ی سیاسی: یک فعال سیاسی به‌درستی می‌فهمد باید فعل «تغییر دهیم» را در واقع «تغییر دادیم» بخواند. نمی‌دانم نکته‌ی رمزی مرا کسی گرفته؟ یا نه. حق ذاتی ایران = بمب اتم. تهدید علیه‌ی تهدید، حق خدادادی ماست. دامنه‌ی توحید.

وقتی مسلمانان عرب بسیج نشوند!

خبرها آمده عصر جمعه‌ی دیروز ۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۳ صدها زنبور سرخ به سربازان ارتش فاشیست اسرائیل در جنوب نوار اشغالی غزه حمله کردند که من در یورو نیوز -سایت خبری وابسته به اروپا- دیدم، نقل کرده چند نفر از این سربازان اشغالگر، در بیمارستان شیبا بستری شدند. خواستم گفته باشم نمی‌خواهم مطلقاً این اتفاق را در ردیف دستِ غیب قرار دهم یا ردش کنم، هدفم این بود بگویم وقتی مسلمانان عرب بسیج نشوند! زنبورها -ولو به صورت اتفاقی- جای خالی آنان پر می‌کنند. انگار طبیعت خشمش را نشان داد حتی با چند پرواز زنبور سرخ. دامنه‌ی توحید.

تعطیلی شنبه‌ها

آیا با حجت‌الاسلام محمدتقی نقدعلی نماینده‌ی خمینی‌شهر، می‌شود موافقت داشت. من، جوابم آره است که گفت تعطیلی شنبه‌ها، «روز جمعه به عنوان روز عبادت» را «تحت‌الشعاع قرار می‌دهد و آثار سوء فرهنگی» دارد. البته من تا تحت‌الشعاع  با او موافقم. این که آثار سوء فرهنگی دارد را متوجه نمی‌شوم. ولی جمعه برای مسلمین روز خاص تعطیل است که کارهای خوب در آن روز، زیبا است. مانند این کارها: نظافت و استحمام. کنار هم، تفریح. استراحت. رسیدگی به امور هفته‌ی پیش و پس. رفتن به دَمن و دامنه و صحرا و اساساً تماشاها بعد از مرور نُدبه و یا قرائت سوره‌ی جمعه. به‌ویژه زنان و بانوان روز جمعه برای کنارِ هم بودن اعضا بهترین غذاها و طبخ‌ها را -که یک هفته از چشم‌های پُر اشتها جا داده بودند- رو می‌کنند. حتی جمعه روز نوید شنبه‌ی در راه است. چون ما ایرانی‌ها عادت داریم تا می‌خواهیم یک کار مهم را آغاز کنیم هی وعده می‌دهیم شنبه بیاد شروع می‌کنم! هی هزار شنبه آمد و رفت، ولی طرف هنوز شنبه! شمبه! می‌کند. جمعه بوی امام زمان مهدی موعود علیه السلام هم می‌دهد. کاش روزی بیاید که ما هم همعصرش شویم و تبعیت از معصوم را مستقیم لمس کنیم. دامنه‌ی توحید.

 

چه باشد «اهلُ الله»؟

اینی که دارم مطرح می‌کنم خیلی ژرفا دارد، تا جایی که هنوز خودم نمی‌دانم منظور کیست. «اهلُ الله» را مرحوم آیت الله حسن حسن‌زاده آملی در ص ۳۵ اثر شریفش «نامه‌ها بر نامه‌ها» طرح کرده بود. خشنودی مرا باعث‌اند اگر دانایان بگویند اهلُ الله کیان‌اند؟ شامل مردم می‌شود یا عنوانی خاص است؟ چون از اطلاق آن خبر ندارم، راحت می‌گویم: من نمی‌دانم. شعری بگویم از ایشان ختم کلام، درج در جان کلام:

 

دوست بگو، دوست بگو، دوستْ دوست
تا نگری هر چه بودْ، اوست اوست


(۱۹ خرداد ۱۴۰۳) دامنه‌ی توحید.

کتاب‌فروشِ لبِ جاده

اینی که دارم می‌نویسم دقت اگر به خرج روَد، قشنگ و ظریف است (کشکولی: اون دکتر ظریف! نه، که قرارداد نویس شده بود) ظریف به معنی باریک. او یعنی این شخصیت داستان متنم که لب خیابان کتاب می‌فروخت، اهل همدان بود. گفتند چه کتاب‌هایی؟! گفت بیشتر آثار استاد مطهری و دکتر شریعتی.

 

درست آمدم مغز مطلب را بگویم. از صفحه‌ی ۴۴ کتابی که خوانده بودم؛ دور سال‌ها. خاطرات آقای علی خوش‌لفظ در «شبی که مهتاب گم شد) او پنجه‌بوکس به‌دستِ دوره‌ی طاغوت بود، اما همین دستفروشی کتاب سرِ جاده، از وی یک «انسان» ساخت که راه خدا را در جبهه پوییدن، یافت و آنجا را می‌پیمود. آنقدر ه زیاد، که گویی تمام ۱۰۰۰ُ اندی کیلومتر مرز جنگی همه جا, پا نهاد، جاهایی را پیماد که مای بسیجی هم آن جا را یا جنگیدیم، یا خاکریزش را نگه داشتیم و یا خون دادیم: مثل دِزلی، مثل راه‌خون، مثل فاو، مثل جُوفَیر، مثل هورها، روی آکاسی‌ها. بعضی در دوکوهه، برخی در هفت‌تپه و برخی هم در زُرباطیه.

 

نتیجه اندازم بر ساحت متنمُ برم. انسان دائم در معرض عَوض شدن است. عوض از یک آدم کم‌دان به انسان پُردان. عوض از یک مسیر غیر معنوی به سمت مسیر معنا. دیشب دوستی بافکر به من نوشت: در اثر تجربه و سکوت درون، «راه روشنی برای شناخت خود و خداوند هستی توسط خودش نشانم داده شد» همین یک گوشه متن دوست، الگوی من شد که این پست را رونمایی کنم. ۲۶ خرداد ۱۴۰۳ دامنه‌ی توحید.

 

محیط اعظم
 
اینی که دارم مطرح می‌کنم با بینش هر انسان مرتبط است. بیدل دهلوی برای فراستِ شُهودی آدمی جایی طراحی کرده است به اسم محیط اعظم هر کس، که عقل و شهود و بینش در آن هست. در نگرش این شاعر از مشاهیر ادب فارسی، بینش، برتر از دانش است. و علم هم با چراغ شُهود (=دسترسی راستین به اطلاعات بینشی خود) افروخته می‌شود. می‌گوید:
 
«چراغ علم میَفْروز جز به قدر شهود
 خطاست دانشِ بسیار و بینش اندک»
 
دل‌ْآگاهان بلدند که بیدل در دستگاه اعظمش، گناه را سبب بازشدنِ چترِ رحمتِ خدا می‌داند و خودِ گناه، دریای رحمت را آزمون می‌کند. بنگرید این مصرع او را: 
 
«امتحانِ رحمتی دارم گناهی می‌کنم»
 
یعنی انسان طوری آفریده شده که گناه هم می‌کند و اگر هم گناه می‌کند علتش این است چشمداشت به رحمت خدا دارد. رحمت خدا نبود گناه سخت‌ترین فعل انسان می‌شد. روز عرفه بود، مقداری رفتم در فضای شهود. (دوشنبه ۲۸ خرداد ۱۴۰۳) دامنه‌ی توحید
 
 
اوراق را شیرازه کن
آیت الله محی‌الدین حائری شیرازی جبهه که بودیم کتابی از آن مرحوم می‌خواندیم، در علم اخلاق. اگر اینی که دارم می‌نویسم دقت شود او به تعبیرم استراتژیست (=فرمول‌بند) در علم اخلاق بود. حتی واضع واژگان. من پای چند درسش نشستم. البته از قضاوت افعالش پرهیز دارم. ازوست (قدس هم نوشت) که سلمان س و ابوذر س وقتی به هم می‌رسیدند انگار دنیا را به آنها می دادند. اخوت بسته بودند. بگذرمُ سُروده‌ی زنده‌یاد اقبال لاهوری را بنْگارم: «باز این اوراق را شیرازه کن / باز آئین محبت تازه کن»
 
شرح شیرازه: یک نوع اقدام تعمیری با چسب و گیره و اهرم فشار که ورق‌های کتاب مستعمل و جلد وا رفته را به هم متصل، و جلد کتاب را از خطر پاره و از بین رفتن، جلوگیری می‌کنند. ۲۹ خرداد ۱۴۰۳. دامنه‌ی توحید.
 
 
عقیده خود بالاترین قدرت است
 
هیچ قدرت به پای عقیده نمی‌رسد. خود لفظ عقیده یعنی به چیزی، محکم متصل شدن. از ریشه‌ی لغت عقد است، که دختر و پسر با خطبه‌ی لفظی عربی و هتجار عرفی «عقد» پایند هم نگه داشته می‌شوند، که هر طرف آن، این عقد را زودتر بشکنَد، اوست که وفا را نابود کرده است.
 
من معتقدم عقیده خود بالاترین قدرت است. مثالش را می‌زنم: وقتی حضرت حمزه سید الشهداء -علیه السلام- مسلمان شده بود، یک دشمن سرسخت حضرت محمد بن عبدالله پیامبر اکرم خدا ص، وحشت کرده بود، او کی بود؟ عُتبه. چون از توسعه و گسترش اسلام، نگران گردیده بود. عقیده‌ی حمزه به دین مبین اسلام، پشت رسول خدا ص را به‌شدت گرم و مستظهر (=پشتیبان‌دار شده) کرده بود و قلب آن پیغمبر خدا ص را غرق نور و قوت. و وجودش را خوشنود. ۳۱ خرداد ۱۴۰۳ ،دامنه‌ی توحید.
 
 
در سایه‌سار آیه
 
واِنّا اِلى ربنا لَمُنقَلِبون.
 
آیه‌ی ۱۴ زخرف
 
و ما به سوی پروردگارمان بازمی‌گردیم (و حساب و کتاب نحوه‌ی زندگی دنیای خود را بازپس می‌دهیم)
 
مُنقَلِبون درین آیه یعنی برگرداندن. از نظر مترجمان مفسر، اشاره است به جهان معاد و محاسبه. البته این ترجمه‌ی فیض الاسلام از قرآن که از روی آن عکس انداختم سبک نوینی در ترجمه و تفسیر فوری ارائه کرده است که دیدنش جذبه دارد. ۱ تیر ۱۴۰۳ ،دامنه‌ی توحید.
 
 

به نهضت خوش آمدید
من در فصل ۱۳ کتاب «مفهوم در دنیای من تا ما» اثر نویسندگان: گِرِگ کیل برگر و مارک کیل برگر آموختم که این کتاب نهضت اجتماعی را با دقت تعریف کرده است. از نظر این کتاب (ر.ک : ص ۲۵۸) هر حرکت دسته‌جمعی که در آن، افراد گاهی طی سال‌ها و دهه‌ها، هوشیار می‌شوند، می‌آموزند، به حرکت در می‌آیند تا در مقابل قدرتمندان بایستند، مسائل و دردهای جامعه را التیام بخشند و ارزش‌های بااهمیت را از «نو» احیاء کنند، نهضت اجتماعی است.

پس؛ یک نهضت بر اساسِ ارزش‌ها و دانش‌ها خلق می‌شود و مهمترین هدف آن ایجاد «تغییری اساسی» در ذهن افراد است. به علت همین اهمیت است که آنان در فصل مهم کتاب‌شان گذاشتند: «به نهضت خوش آمدید» ۳ تیر ۱۴۰۳ ، دامنه‌ی توحید.

 

در راهِ برگشتن به شهر

 

به قلم دامنه‌ی توحید

گفت بیآسایید.

آساییدند.

پِچ‌پِچ شروع شد.

چه امر مهمی‌ست که فرمود آسایید بیخ خُم؟!

ناگهان جهاز شتر روی هم ریزاندند.

شگفتی افزون شد.

رفت روی آن.

ناگهان گفت آن چیزی را که هنوز پژواکش در فضاست.

علی، مولاست.

بخّاً بخا راست شد.

کینه‌ها هم به کنار دل برخی‌ها.

نبی خواست به حکم نبوی، خبر مهم گوید.

که گفت. کار نبی، نباء است؛ یعنی خبر عظیم.

علی، عظیم بودُ

و آن عظیم، عزم کردُ

عظیم پس از خود را زعیم کرد.

بر نبی آخر ص و امام آغاز ع آن روز فرخنده‌ترین بود.

راه و راهبَر و رهرُو را کنار برکه‌ی خُم معلوم نمود

 که بودن در آن، کس را کژ نخواهد برد.

آری؛ آن روز موعود،

در راهِ برگشتن به شهر مدینه

پس از آخرین حج، معرفی کرد

آن کس را که راهش را راهنماست

و سیره‌اش را رهگشا.

۴ . ۴ . ۱۴۰۳ ، دامنه‌ی توحید.

 

داریوش چیِ کوروش کبیر می‌شد؟ و چه کرده بود؟

 

داریوش داماد کوروش کبیر بود، همسر آتوسا. هر دو هم، از نسل هخامنش. حالا چه می‌خواهم بگویم؟ اینا، این را:

 

داریوش در اواخر سلطنتش از ۲۹ گروه مختلف بیعت گرفت. او سپس در ۴۸۶ قبل از میلاد مسیح علیه السلام درگذشت. بیعت واژه‌ی عربی‌ست از ریشه‌ی بیع، یعنی معامله، خریدفروش، بده‌بستان. در فارسی یعنی پیمان، قرارداد، اخذ قول، بستن سوگند با هم. بگذرم. در آن سنگ‌نوشته‌ی داریوش این شعار راهبردی آمده بود که از روی دفتر یادداشتم، چکیده، می‌نویسم چون مهم است:

 

«... این آرزوی من نیست که ضعیف در حق قوی، بدی روا دارد. و نه این آرزوی من است که قوی در حق ضعیف ظلم کند...»

 

دقت ورزیدید لابد؛ گفت قوی ظلم نکند. ولی به ضعیف گفت، بدی نکند. چون ضعیف توانِ ظلم بر قوی را ندارد. پس؛ قوی، قدرتِ ظلم‌کردن دارد. نتیجه: نه بدی، نه ظلم. سخت است البته، اما فرمول تمدن این است. حتی داریوش جهانگشا هم باشد، باید از مردم و ۲۹ گروه مهم آن روز پیمان وفا و اتحاد و انسجام داخلی بگیرد، زیرا هیچ فردی به‌تنهایی نمی‌تواند بر ملتی پادشاهی کند و حکم برانَد. ۱۰ . ۴ . ۱۴۰۳ ، دامنه‌ی توحید.

.

دیدن یا نوشتن نظرات : ۲
عصر مدرسه

عصر مدرسه

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
عصر مدرسه
 
 
سلسله بحث عصر مدرسه
 
نویسنده: قم. ابراهیم طالبی دارابی دامنه
 

چرا سپاه در شهرها و روستاها دخالت دارد؟

واژه‌شناسی: دخالت در این جا به معنای هم نقش است و هم موجه. خواستم این نقش را در نُه علت جست‌وجو کنم. البته بند ۱۰ را عمداً ناگفته گذاشتم:
 

علت ۱ : وقوع جنگ

شاید اصلی‌ترین علت، همین عامل جنگ بوده باشد که سپاه را به نهادی مرتبط با مردم تبدیل کرد. زیرا هدایت جنگ را بر عهده داشت و مردم در جنگ، با دلخواه خود نقش سپاه را پذیرا شدند.
 
 

علت ۲ : شورش‌های داخلی دهه‌ی شصت

گروه‌هایی سیاسی با سه هدف منفک و بعضاً متحد به رویارویی خشن با انقلاب اسلامی روی آورده بودند، (تجزیه، خودمختاری، تصاحب قدرت) سپاه در سرکوب این گروه‌ها دخالت و امنیت را حکمفرما کرد و همین اشتیاق مردم را به سپاه ایجاد کرد.
 
 

علت ۳ : باقی ماندن مشیء مسلحانه‌ی گروه‌ها

علی‌رغم سرکوب تجزیه‌طلبان، اما همچنان گروه‌های سیاسی وابسته یا تشنه‌ی تنازع و قدرت، سعی کردند تناسب قدرت را برهم بزنند و حکومت را به قدرت‌طلبی روحانیت متهم کنند، سپاه در برابر آنان ایستاد و غائله‌های بی‌شماری را درهم کوبید و نگذاشت ثبات سیاسی کشور خدشه‌دار شود. این رویکرد سپاه موجب جانبداری مردم از نقش سپاه در حفاظت از انقلاب و کشور شد.
 
 

علت ۴ : تأسیس بسیج مستضعفین

با ایجاد بسیج، مسئولیت جذب، سازماندهی رزم و آموزش، سیاستگذاری، و هدایت این سازمان بر عهده‌ی سپاه گذاشته شد و این از عامل‌های مهم دخالت سپاه در امور مهم عمومی شد و مردم هم خود را به سپاه مرتبط یافتند.
 
 

علت ۵ : مکتبی - انقلابی بودن نهاد سپاه

سپاه سیاسی‌ترین نهاد عمومی کشور بوده و هست چون حفاظت انقلاب و کشور و سران حکومت مستقیماً به آن واگذار شد. چنین امری سپاه را دارای نقش مستقیم در امور مهم کرد و دخالت درین امور جزوِ ذات و سرشت سپاه شد.
 
 
سلسله بحث عصر مدرسه
 
نویسنده: قم. ابراهیم طالبی دارابی دامنه
 

چرا سپاه در شهرها و روستاها دخالت دارد؟

واژه‌شناسی: دخالت در این جا به معنای هم نقش است و هم موجه. خواستم این نقش را در نُه علت جست‌وجو کنم. البته بند ۱۰ را عمداً ناگفته گذاشتم:
 

علت ۱ : وقوع جنگ

شاید اصلی‌ترین علت، همین عامل جنگ بوده باشد که سپاه را به نهادی مرتبط با مردم تبدیل کرد. زیرا هدایت جنگ را بر عهده داشت و مردم در جنگ، با دلخواه خود نقش سپاه را پذیرا شدند.
 
 

علت ۲ : شورش‌های داخلی دهه‌ی شصت

گروه‌هایی سیاسی با سه هدف منفک و بعضاً متحد به رویارویی خشن با انقلاب اسلامی روی آورده بودند، (تجزیه، خودمختاری، تصاحب قدرت) سپاه در سرکوب این گروه‌ها دخالت و امنیت را حکمفرما کرد و همین اشتیاق مردم را به سپاه ایجاد کرد.
 
 

علت ۳ : باقی ماندن مشیء مسلحانه‌ی گروه‌ها

علی‌رغم سرکوب تجزیه‌طلبان، اما همچنان گروه‌های سیاسی وابسته یا تشنه‌ی تنازع و قدرت، سعی کردند تناسب قدرت را برهم بزنند و حکومت را به قدرت‌طلبی روحانیت متهم کنند، سپاه در برابر آنان ایستاد و غائله‌های بی‌شماری را درهم کوبید و نگذاشت ثبات سیاسی کشور خدشه‌دار شود. این رویکرد سپاه موجب جانبداری مردم از نقش سپاه در حفاظت از انقلاب و کشور شد.
 
 

علت ۴ : تأسیس بسیج مستضعفین

با ایجاد بسیج، مسئولیت جذب، سازماندهی رزم و آموزش، سیاستگذاری، و هدایت این سازمان بر عهده‌ی سپاه گذاشته شد و این از عامل‌های مهم دخالت سپاه در امور مهم عمومی شد و مردم هم خود را به سپاه مرتبط یافتند.
 
 

علت ۵ : مکتبی - انقلابی بودن نهاد سپاه

سپاه سیاسی‌ترین نهاد عمومی کشور بوده و هست چون حفاظت انقلاب و کشور و سران حکومت مستقیماً به آن واگذار شد. چنین امری سپاه را دارای نقش مستقیم در امور مهم کرد و دخالت درین امور جزوِ ذات و سرشت سپاه شد.
 
 

علت ۶ : اعضای اولیه‌ی سپاه

نخستین اعضای سپاه -که در درون این نهاد به پاسداران قدیمی مشهورند- جزوِ پیشروترین انقلابیون بودند و نمی‌توانستند از امور مردم و انقلاب خود را کنار بکشند و یا نظاره‌گر باقی بمانند، زمان مبارزات با شاه آنها دوشادوش سیاسیون در نهضت حضور تعیین‌کننده داشتند.
 
 

علت ۷ : ارتباط سیاسیون با سپاه

نیروهای انقلاب تماماً با سپاه و اعضای برجسته‌ی این نهاد یا رفاقت داشتند یا قرار کاری و نشست‌های سیاسی. همین، زمینه‌ساز نقش سپاه در امور شد و فضای حاکم بر سپاه را سیاسی و انقلابی نگه داشت.
 
 

علت ۸ : تمایل مردم به رابطه با سپاه

این تمایل چنان بالا بود که خیلی از افراد دوست داشتند یک پاسدار باشند که جمله‌ی امام خمینی رحمت الله «ای کاش من یک پاسدار بودم» این عظمت و شأن سپاهی‌شدن را صدچندان بالا برده بود. و پاسدارشدن جزو آمال گردیده بود. زیرا پُر پرستیژترین شغل انقلاب و امنیتی‌ترین اشتغال محسوب می‌شد.
 
 

علت ۹ : مأموریت بحرانی به سپاه

در بسیاری از مواقع، کار فقط با دخالت سپاه حل می‌شد، مثل غائله‌ی ترکمن‌صحرا، مثل نجات پاوه، مثل سرکوب شیخ خزعل، مثل نابودی خانه‌های تیمی، مثل شرارت‌های مرزی، مثل مبارزه با قاچاق و سوداگری، و حتی مقابله با هواپیماربایی که به یک اقدام فراگیر بدل گردیده بود.
 

مقصد شریف با کدام شیوه‌ی صحیح؟

امام خمینی رحمت الله در کتاب "شرح جنود عقل و جهل"ص ۳۱۲ تا ۳۱۵ مطلبی دارد بس‌مهم، با عنوان "رِفق و مُدارا" که چکیده‌اش را می‌توانم این طور برداشت کنم. عبارات داخل گیومه "..." همه از آنِ قلمِ امام است :

 

اول

بر "مَدخلیتِ کامل" رِفق و مُدارا در "انجام امور" دست گذاشت؛ و این تفکر امام، وسعت دارد درین اثر؛ بسا که در "معاشرت با خلق" باشد؛ یعنی تدبیر امور دنیا. و چه بسا "راجع به امور دینی و هدایت و ارشاد" مردم.

 

دوم

روی امر و نهی (معروف + منکر) هم آن را دخیل می‌داند؛ یعنی ارشاد و حذردادن باید بر پایه‌ی مدارا باشد و از رِفق و حُسن برخورد، مایه یگیرد.

 

سوم

بر  همین اساس امام  معتقد است در "ریاضت نفس و سلوک الی الله تعالی" انسان باید اول اهل رِفق و مُدارا باشد. استناد امام به این حدیث است که "رفق میمنَت دارد و خُرق و عُنف، شُوم است" رِفق چیست؟! معلومه خا، مساوی هست با نرم‌خویی. مدارا چیست؟! معلومه این هم؛ برابر است با معاشرت نیکو و تحمّل دیگران. ( اینجا )

 

چهارم

می‌رود روی آثار این اصل، که اگر بر فرض کسی بخواهد مثلاً "با شدّت و سلطه" کسی را به اطاعت وا دارد، امکان ندارد زیرا "قلب او همراه" نیست. مثال هم می‌زند امام، این مثال: "فتح قلوب از فتح ممالک بالاتر است". حتی "فتوحات اسلامیه در اثر فتح قلوب نظامی اسلامی بوده و اِلّا با عِده و عُده این پیشرفت غیرممکن بود."

 

پنجم

بالجمله چارچوب رِفق و مُدارا در نگاه امام رحمت الله، به عنوان یک شیوه و عقیده "در پیشرفت مقاصد، از همه چیز مؤثرتر است." بهترین نمونه برای این عبارت و تفکر آن حضرت، همان خُلق عظیم پیامبر اکرم صلوات الله است که دل همه را نرم می‌کرد، سپس مکتب را در قلب می‌نشاند. لذاست که درین کتاب برای مقاصد دینی مانند "ارشاد و هدایت مردم" اصل مدارا و رِفق از "مُهمات" شمرده شده است که "بدون آن، این مقصد شریف" طی نخواهد شد.

 

چرا نباید هر سایتی را باز کرد؟!

حد کم به دو علت. اینک برمی‌شْمُرَم:

یکم. علت اخلاق دینی:

دین به ایمانوردان به‌آسانی اجازه نمی‌دهد که بر هر کاری دست یازند. ورود به هر سایت، زیان اخلاقی دارد. گاه آنقدر مسائلِ زرد در سایت‌ها هست که انسان باید شرم کند حتی ثانیه‌ای در آن درنگ و مکث کند؛ درنگ همانا و بیراهگی همانا و خسران همانا.

 

دوم. علت اخلاق حرفه‌ای:

لابد مُخبر هستید سایت‌ها اغلب دام و تور برای بازدیدکنندگان هستند؛ صیدشان چندین چیز است که من ورود نمی‌کنم. اما یک آدم حرفه‌ای و زیرک، هرگز خود را در دام این صیادان سارق! نمی‌اندازد. برخی ازین سایت‌ها با شگرد فریب تیتر می‌زنند؛ در تیترِ خبر، خواننده را با جمله‌ی پرسشی و تعجبی و بدون تصریح اصل خبر، تحریک می‌کنند تا طرف دست به بازکردن آن پست بزند که کنجکاوی کند ببیند چی هست، اما واقعاً در آن ارزش خبری وجود ندارد. هدف اصلی آنان، نه خبر و اطلاعات دادن، که به نمایش گذاشتن تبلیغات فریبنده‌ی‌شان است. یعنی با فکر تجاری، تور پهن می‌کنند برای مخاطبان احتمالی. دیگر این که بدذاتی برخی سایت‌ها این است که در تَه یا گوشه و یا جاهایی مخفی‌تر از سایت، ویدئویی تبلیغی جاسازی می‌کنند که بدون رضایت و یا اختیار شما، خودبه‌خود دانلود می‌شود و این کار باعث سوختن بخشی زیاد از بسته‌ی اینترنت یا هزینه‌ی وای‌فای شما می‌شود بی آن که از چن باخبر بوده باشید. پس؛ برای درهم کوبیدن چنین شگردهایی، اساساً به سمت بازکردن چنین سایت‌هایی نروید که هیچ ارزش و حقی برای مخاطب قائل نیستند. گفته باشم. ۲۷ بهمن ۱۴۰۲ دامنه توحید.

 

خدا خدا می‌کنیم که

تقریباً همه با این عبارت آشناییم. مفهومِ "کاشکی" در آن پنهان است؛ نوعی آرزو برای وقوع. هم برای نَعت و نِعمت است و هم واسه‌ی نفرین و نفرت. البته به انضمام نقمت و لعنت. بله؛ درست حدس زده‌اید وِرد زبان هم شده است. با این عبارت، خداوند بزرگِ قادر را میانجی مسئله‌ها می‌کنیم. حالا می‌روم روی مثالات که مطلب راحت هضم شود نویسنده یا گوینده چه اراده کرده است:

 

مثلاً

خدا خدا می‌کنیم که سرش به سنگ بخورَد و خودش روزی بفهمد دارد راهِ کج می‌رود.

 

مثلاً

خدا خدا می‌کنیم که خواستگاری‌اش ختم به خیر شود؛ چون همه با چنین پیوندی یا رُک مخالفند یا رو در رو مسئله دارند.

 

مثلاً

خدا خدا می‌کنیم که کاشکی باران بیاید زراعت وسیع امسال ما نخشکد تا خرج کربلا و حج و زیارت مشهد مقدس در آید.

 

مثلاً

خدا خدا می‌کنیم که انقلاب ما ختم به خیر شود و به انقلاب مهدی ع بپیوندد تا غیب و ظهور با هم جوش خورند.

 

خلاصه؛ خواستم رسانده باشم میان زبان مردم با کاش و آرزو یا لعن و عَوعَو!! ربط است. مردم میانجی‌گرانه بین سه ضلع مسئله و خود و خدا نوعی دعا، پنهان یا عیان می‌کنند. این نشان می‌دهد در طول زمان، رجوع به مبداء اَقدسِ آفریننده، همآره وجود داشته است. حالا من خدا خدا می‌کنم که مردم مؤمن و خداپرستِ خداترسِ خدادوست از فرهنگ دینیِ قشنگِ "خدا خدا می‌کنیم که..." هیچ وقت دست برندارند و همیشه خدا را وارد و ناظر و دخیل مؤثر امور خود بدانند. بگذرم. دامنه‌ی توحید.

 

طی‌‌الارض چیه؟ طی‌اللِسان چیه؟

کرامات شِمّه‌ای از اهل کمال یا فرد کمال‌یافته است، وقتی مسیر جغرافیایی با سرعت و حیرت‌آور پیموده شد، حتی راه روی آبراه که چند فرسخ طیِ وقت اندک، طی شود این طی‌الارض است.ولی برو بالاتر هستند وارسته‌های والِه که طی‌اللِسان هم دارند. پارسایانی که خواندن قرآن را در کمترین وقت به ختم می‌بَرند. مگر آوازه‌ی مرحوم آیت الله حسنعلی مقدادی اصفهانی نخودکی را نشنیده‌اید؟! من مشهد مقدس زیر پای سنگ قبرش زانو زدم.

 

سنگ قبر مرحوم آیت الله نخودکی
حرم امام رضا (ع). ارسالی مسعود دارابکلایی مشهد

 

نقل است مرحوم نخودکی این هر دو طی را یکجا داشت. هم ارض و ه لسان. زندگی‌اش در فقر مطلق گذشت؛ در چهار فرسخی مشهد مقدس. او توی یک دِه بود توان اجاره در مشهد را نداشت. عصرها به حرم می‌آمد. نمازش را می‌گُزارد، آنگاه به دِه باز می‌گشت. این چهار فرسخ راه را طی‌‌الارض می‌کرد و همان ساعات، طی‌اللسان هم می‌نمود؛ نصف قرآن را در راه رفت قرائت می‌کرد. بقیه را در هنگام برگشت. این می‌شد ختم قرائت. اگر کرامات محیّرالعقول و خارق‌العاده است اما به قول بزرگان دین انکارش هم سادگی است و کاری از سوی اهل انکار.

 

رونق جادو جنبل

امروز در ستون روزم می‌خواستم برین شعر، تعلیقه بنوسم. این: "بر احوال آن مرد باید گریست / که دخلش بود نوزده، خرج بیست" اما دیدم مسئله‌ی دیگر چاق و چلّه‌تر شده است. این: گویا فردی مدعی شده است دو کتیبه‌ی دالان شرقی مسجد عتیق اصفهان، "باطلُ السّحر" می‌باشند که به امر شاه‌عباس توسط شیخ بهائی نگاشته شدند.
 
باری؛ شیّادی در محیط ایران کاری روتین شده است، زیرا خرافه زورش از منطق و عقیده بیشتر و جاذبه‌اش شدیدتر است و کسب و کاسبی با آن سهل‌تر. روزی روزگاری چاه قنات کشاورزی روستای جمکران قم را که آب محصولات زراعی و مثمرات انار را سیراب می‌ساخت، دهنه‌ای برای انداختن کاغذ حاجات و نامه‌ی احتیاجات نزد حضرت صاحب عصر و زمان امام مهدی موعود ع جا زده بودند؛ حالا که آن دهنه چند سالی‌ست مسدود و حصار شده است برخی دارند برای خرافه‌دوستان، پله‌ای می‌تراشند. بخوانید چاله و چوله‌ای. خود کارشناسان فن می‌گویند متن روی دو کتیبه‌ی آن دالان، فقط اطلاعاتی درباره‌ی دادن مالیات در آن زمان بوده است.
 
سِحر کجا بودُ باطل‌کننده آن کجا. برخی فکر می‌کنند سِحر و جادو جنبل با پرَگ دودکردن دعانویسان شیّاد، باطل و از میان بُرده می‌شود. این بردگی است؛ بردگی از نوع خُرافی. نیز استثمار است، ثمره‌گیری مالی از جیب افراد کلافه و زودباور و گرفتار. دامنه‌ی توحید.

 

گاه باید در نگاه، درنگ کرد

شاید دهها بار از سمت بست شیرازی وارد حرم امام هشتم ع شدید، یعنی از همان خیابانی که موزه‌ی نادرشاه دارد. اما لابد آن لحظات، جوّ معنوی نزدیک‌شدن به حرم، شما را گرفته و اصلاً نیم‌نگاهی هم، به دوش چپِ خود نکردید که مدرسه‌ی صالح ابوصالح مشهور به «مدرسه نواب» را به نظاره نشینید. درست وصل به بست است. تردید ندارم ازین پس به مدرسه‌ی علمیه‌ی نوّاب چشم خواهید دوخت. مدرسه توسط مرحوم ابوصالح رضوی ساخته شد؛ همو که مدت‌ها نقیب و نائب سادات و مُتولی روضه‌ی منوره‌ی رضوی بود، یک مَنصب مقدس که علما و فقها بدان نائل می‌شدند. خلاصه این که؛ این مدرسه در مشهد مقدس بسیار بااهمیت است و در خود بزرگانی را جا داده بود: آیت الله مطهری، آقا خامنه‌ای رهبر معظم، علامه محمدرضا حکیمی، بدیع‌الزمان فروزان‌فر، ادیب‌نیشابوری. با اساتید شهیری چون حاج شیخ هاشم قزوینی و حاج شیخ مجتبی قزوینی. و نیز در مبارزات علیه‌ی شاه، پایگاه انقلابیون شده بود مثل شهید حجت‌الاسلام هاشمی‌نژاد که در صحن آن بارها سخن سر داد. آری؛ گاه باید در نگاه درنگ کرد. اطراف خود را خوب باید با مکث دیدُ سَرسری سیر ننِمود.

 

ناف

بله ناف. می‌خواهم چیزی خیلی پیش‌پا افتاده بگویم که زین پس همَش با دیدن و حتی فکرکردن ناف، یاد مادر بیفتید و احتمالاً دامنه را هم دعا (البته که دعای خیر) فرمایید. کافی‌ست هر بار ناف خود را می‌بینیم و درون آن را در حمام از پیچش مو و پشم و تجمع غبارها پاک می‌کنیم، یاد مادر خود کنیم. همان موجود بی‌همتای هر کدام از ماها، که لفظ ایثار فقط با کار آن گوهر یکتا، معنا یافت. تا ۹ ماه 🌒 که در رحِم شکمش بودیم با لوله‌ی بند ناف، از خون سرخ خود به تن ما شبانه‌روز بی‌وقفه خون رساندند (بخوانید کالری، ویتامین، پروتئین و مواد معدنی و آلی و کانی دادند) و آنگاه که ماها را زادند، بازهم از خونِ خود تا دو سال در کام ما نوشاندند؛ این بار نه سرخ، که سفید. و شیر، همان خونِ مادر است اما خدا آن سفید کرده است که نوزاد از رنگ سرخی خون، نهراسد. پس پدر در منطق من برای «به کار آوردن» است و مادر برای «به بار آوردن». تمام. پس ناف را مُساوْ با یاد مادر گیرید. درود دارید.

 

منظور از لا اله الّا الله

آن روز که از مکه ندای اسلام از سینه‌ی پیامبر اکرم ص برخاست و شعار لا اله الّا الله به گوش جان‌ها رسید که اگر این اعتقاد را داشته باشید "تُفلحوا" می‌شوید، منظور فقط نفی خدایان دروغین مکه و اکناف آن نبود بلکه "لا" بر همه‌ی بُتان بود چه بُت‌های هُبل و عُزا و لات و چه خدایانی با اسم و رسم‌های دگر بلاد. در کهن‌دیار ایران هم چنین "خدایان"ی باب بود:
 
سروش : ایزدِ پیام‌آور
 تیر : ایزدِ باران
 بهرام : ایزدِ پیروزی در جنگ
 هوم : ایزدِ گیاه
 میترا : الهه‌ی مهر
آناهیتا : الهه‌ی باران
خشاتریا : الهه‌ی جنگ
آذر : الهه‌ی حرارت و گرمی
ایندرا : الهه‌ی قهر و خشم
وایو : الهه‌ی طوفان
 
اما اسلام با نه به هر اِلَه فقط بر الله نوید داد و یگانه راه را توحید دانست. پس منظور از لا اله الّا الله، نه و نفی به هر بُت و خدای ساخته‌شده‌ی دست‌و‌ذهن بشر است چه پیکرتراشیده و چه ذهن‌پروریده.
 

رابطه‌ی تنهایی و امام زمان علیه السلام

مرحوم عباس کیارستمی (۱ تیر ۱۳۱۹ - ۱۴ تیر ۱۳۹۵) در ستایش "تنهایی" حرف‌هایی دارد که گمان کنم اگر خواننده‌ای دقت ورزد، نه فقط به ژرفای آن نائل خواهد آید، بلکه ممکن است این ایده را تمجید هم، نماید که باب طبع من استُ جزوِ دأب دائم من. لُبّ صحبتش به صورت چکیده با برداشت متداخلانه‌ی من، اینه:

 

تنهایی یا حتی حسِ تنهایی شکوهمنده. با آن، امکان حضور در هر جایی را که بخواهی وجود داره؛ چون در کنار دیگران، فرصت به حرکت درآوردن قدرت تخیل وجود نداره. در تنهایی تا دلت بخواهد با هر آدمی می‌توانی گفت‌وگو کنی. ایضاً درد دل. آدم در تنهایی آدم بهتریه. عین درخت که در تنهایی درخت‌تره!!! دلیلش این است آدم در جمع قرار که می‌گیره، ناچاره منافع جمع رو حفظ کنه و وقتی که به منافع جمعی فکر می‌کنه، به ناچار از خلوص خود جدا می‌شه. اساساً از دید او:

 

"آدم از زمانی که موجودی اجتماعی می‌شه، مسلّماً یه چیزایی به دست می‌آره، ولی خیلی چیزا رو هم از دست می‌ده." آدم در جمع... آدمه ولی... ولی...  آدمیه که به ناچار به منافع جمع فکر می‌کنه."

 

علت راز این صحبت کیارستمی این است انسان در تنهایی "دلیلی برای دروغ گفتن" ندارد. این امتیاز بالاییه. زنده‌یاد دکتر علی شریعتی نیز اوج عقیده‌اش "تنهایی" بود و بهترین و باخلوص‌ترین حرف‌هایش را در کتاب "گفت‌وگوهای تنهایی" زده و نوشته است.

 

حالا بیا با هم برویم سراغ امام زمان علیه السلام. چرا فکر باید کرد آن حضرت در تنهایی سختی می‌کشد؟! برای آن صالح و قائم عصر عج، غیبت و پرده‌ی پنهان، فرصت است چون انسان کامل است و تاب هر موقعیتی را به‌تمامه دارد. البته خود نیز منتظر است که وقت ظهورش رسد. آری؛ کمی خود را تنها کن تا از آسیب خدشه‌خدشه‌های جمع و آفات نِق‌نُق‌ها فراوان آن، بَری شی. آخه فکر توحیدی یک فازش تفرُّد است؛ یعنی فردیت، یگانگی، تنهایی، خلوتُ خلوتگهی، دامنه‌ی توحید قم. ۵ اسفند ۱۴۰۳ در آستانه‌ی شب احیای نیمه‌ی شعبان.

 

یا مهدی ادرکنی

وعد ، وعید ، موعود

چون نیمه‌ی شعبان جشن میلاد منجی ع است سه لغت دینی را (بدون ورود به دو مکتب اشاعره و معتزله) باز می‌کنم که هر سه تحت اراده و مَشیت (=خواست) خداوند است.
 
وعد :
خداوند چون «لا یُخلِفُ المِیعاد" است (سه / آل عمران) پس به نوید پاداش‌های خود عمل می‌کند. و ما به وعده‌ی خدا در روز رستاخیز حتی تجلی بخشی از آن در دنیا، باور راسخ داریم.
 
وعید :
همان خدا چون خُلفِ وعده نمی‌کند، وعیدها (کیفردادن گناه‌کارها) را هم، روز جزا پیاده می‌کند مگر آن که فرد از گناه خود، توبه‌ی نصوح کند. مثلاً کسی که شراب می‌نوشد یا دائم دروغ می‌زند و یا همیشه حق مردم را می‌خورَد و برای همنوع پیله می‌تنَد، او طبق قانون وعید، محاکمه می‌شود و سزای عمل خود را می‌چشد.
 
موعود :
موعود مقدّر و مقررّ است یعنی هادیِ سُبُلی که وعده آمدنش "داده‌شده" است. انسانی "ازپیش تعیین‌شده" که در فرهنگ اعتقادی شیعه یعنی فرزند امام حسن عسکری و حضرت نرجس خاتون (یا همان مِلیکا زاده‌ی روم شرقی) -علیهما السلام- که اسمی بامسمّی دارد؛ مهدی موعود علیه السلام. که چشم‌انتظاری برای ظهورش نزذ منتظران، یک عبادت است و آن "هادی" دولتِ "کریمه" تأسیس می‌کند که آرمانی‌ترین دولت کُره‌ گیتی‌ست. این اعتقاد و افکار با آن که درست است، زیبایی هم در آن موج می‌زند. حتی موعودگرایی تحت عنوان «Messianism» در بسیاری از مکاتب و مذاهب دیگر (چه آسمانی چه زمینی) مطرح است که دنبال منجی هستند و ظهورش.
 
زیبایی ظهور منجی میان ما شیعیان این است امام و نام امام مشخّص است. همه عاشق آن امام غائب‌اند؛ طوری عاشق، که برای نیامدن و تأخیر ظهورش نُدبه می‌کنند، ناله می‌کنند، نجوا سر می‌دهند، به آن حضرت دل سپرده‌اند؛ شب و سحر و اغلب غروب دلتنگشند؛ شیفته‌اش‌اند؛ شیفتگی و عشقی آشفتگی درش نیست، ندامت ندارد، هرچه هم بیشتر پیش می‌رود، گدازه‌تر می‌گرددُ گرمابخش‌تر. چه‌ها که سربندِ "یامهدی ادرکنی" در جبهه با ماها نکرد. بیا آقا بیا مقتدا، بیا دادگر بینوایان. قم. یکشنبه ششم اسفند ۱۴۰۲ دامنه‌ی توحید.
 

آرام یا پر سر و صدا؟!

یک نویسنده‌ی اهل چکسلواک به اسم یان کولارژ -که کنار میرزاکوچک خان مبارزه کرد- در وصف ایرانی‌ها گفته بود زندگی ایرانی‌ها در خانه‌هایشان، آرام ولی در بیرون و بازار، پر سر و صدا است. از نظر او ایزانی‌جماعت طبق خُلقیات خود هنگام تنهایی آواز می‌خوانند و چون راحت می‌نشینند در فکر فرو می‌روند. برای اطلاعات بیشتر: (ر. ک ص ۲۱۹ و ۲۲۲ کتاب بیگانه‌ای کنار میرزا)
 
من البته جوری دیگر نظر دارم. ایرانی‌ها علاوه بر بازار در منزل هم اهل سر و صدا شدند و به جای به فکر فرورفتن، بسیارهم شلوغ می‌کنند. انگار هر فرد دارد دیگری را فریاد می‌زند و یا پای گیرنده‌ها فقط سر و صدا می‌شنود. آقا! بانو! سکوت و خلوت و سر بر زانوی فکر فروبردن کار بزرگی است. این حالت را از خود دور نیندازیم. کشتزار خود را چنان با مطالعه و تفکر بکاریم که بتوانیم خرمن داشته باشیم. ۸ اسفند ۱۴۰۲ دامنه.
 

منبع عکس

گفت: "آگاهانه و صادقانه رأی ندادم"

می‌گویم: دروغ گفت

حجت‌الاسلام آقای سید محمد خاتمی به هر حال تحت فشار وجدان! یا اینُ آن، آمد وسط تا خود را موجّه نشان دهد؛ از دلِ شکافی که توهّم می‌زند میان ملت موج می‌زند! و یا بر آن دامن می‌زند، محبوبیت! گدایی کند. او مثلاً آمد این چیزا را مطرح ساخت تا برای توجیه! کار غلطش، تقلا صورت داده باشد:

 

اول گفت: "این بنده‌ی کوچک خدا همیشه بر انتخابات و اهمیت آن تاکید داشته است و دارد." بعد گفت: "مطلوب‌ترین راه برای رهایی از این وضع یک مصالحه ملی" و "استقرار مردم‌سالاری توسعه‌گرا" است. سپس مطرح کرد: "در چنین وضعی براندازان نرم و سخت می‌کوشند از این نارضایتی در راستای ادعاهای واهی خود سوء‌استفاده کنند در حالیکه بر این باورم اکثریت قاطع ناراضیان (و بسیاری از کسانی که در انتخابات شرکت کردند) ناراضی‌اند، اما بهم‌خوردن امنیت و ثبات کشور را نمی‌خواهند. غالب مردم اصلاح کم‌هزینه و پرفایده امور را طالبند، لذا نظرِ "براندازی نه ممکن است، نه مطلوب" و آنگاه حرف آخرش را گفت: "این بار... آگاهانه و صادقانه رأی ندادم تا به هیچکس دروغ نگفته باشم... به این امید که با رأی‌ندادن در این شرایط، اعتماد آسیب‌دیده مردم از حکومت... تا حدی ترمیم شود."

 

او گفت رأی نداد تا به هیچ کس دروغ نگفته باشد، اما من می‌گویم او دروغ گفته است و حرفم را اثبات می‌کنم. هشت مورد از تحلیلم در قسمت دوم در زیر:


یکم: اگر انتخابات نزدش اهمیت داشت پس چرا وقتی آن ۱۱۰ نفر از میان جناح او انشعاب زدند بیانیه نوشتند که به هر نحو ممکن، حتی با هدفِ «روزنه‌گشایی» هم شده باید درین انتخابات شرکت کرد و حرف از تحریم نزد، او جانب بقیه‌ی جناح خود ایستاد و آن طیف آمریکایی اروپایی را ترجیح داد؟! حتی رفتار آقای علی مطهری را که فکر می‌کرد بهترین رفتار تعیین لیست نامزد از میان همین افراد فیلترشده است، وقعی ننهاد؟! پس من می‌گویم: او دروغ گفته است.


دوم: اگر راه رهایی مصالحه ملی و استقرار مردم‌سالاری توسعه‌گراست پس چرا خودِ وی غرورانه با دمیدنِ تحریم انتخابات ۱۱ اسفند مجلس، خیال کرد قادر است مجلسِ ترحیمِ ختمِ نظام را بگیرد. نیز اگر او تز توسعه‌گرا دارد، مگر در توسعه‌گرایی باید انقلاب نوپا و با اقتصاد حالِ ظهور را این‌گونه دستاویز چند افراطی دگردیس‌شده درون جناح خود کرد که به جای گام‌های خُرامان، تخریبگری و آشوب را دامن می‌زنند؟! پس من می‌گویم: او دروغ گفته است.


سوم: اگر او واقعاً باور دارد براندازان از نارضایتی در راستای ادعاهای واهی خود سوء‌استفاده می‌کنند، پس چرا در طول پاییز اغتشاشِ هرزگان، او به جای جانبداری از ولایت فقیه (عمود انقلاب) و مقابله با سوء‌استفاده کنندگان، دودوزانه سمت اغتشاش ایستاد و آن شعار دروغ و فاسد سه تا «ز» را شعار درست توصیف و حتی بیانیه‌ی تحریک و تأیید صادر کرد؟! پس من می‌گویم: او دروغ گفته است.

 

چهارم: اگر آقای خاتمی صادقانه قبول دارد اکثریت قاطع ناراضیان با آن که ناراضی‌اند اما بهم‌خوردن امنیت و ثبات کشور را نمی‌خواهند، به مردم مؤمن جواب دهد چرا وقتی برخی از اطرافیان جناح او از تهدید ترامپ به بمباران ۵۲ نقطه‌ی فرهنگی و مذهبی ایران تلویحی و تصریحی خوشحالی کردند او برابر این برهم‌زنندگان امنیت ملی و حتی رفتار ضد منافع ملی اینان نایستاد؟! و کریه‌ترین کار هزرگان در پاییز پارسال به بهانه مُردن یک زن کُردِ مشکوک با سابقه‌ی غش و جراحی را محکوم نکرد و از مظلومیت انقلاب دفاع نکرد تا امنیت از بیرون مرز به مدت چندماه دچار تردید نشود؟! پس من می‌گویم: او دروغ گفته است.


پنجم: اگر در منظر وی مردم اصلاح کم‌هزینه می‌خواهند و فکرِ براندازی، ممکن و مطلوب نیست پس چرا وی هر بار کشور آماج هجوم بیگانگان در بیرون برای تهییج افکار عمومی در درون می‌شود او به جای حضور در میدان دفاع از نظام و انقلاب، سالوسانه برای این که مثلاً محبوب بماند، یا سکوت می‌کند یا آنتریک؟ و حتی با صدور بیانیه و سردادنِ حرف گزاف و بزَک، گزَک دست آنان می‌دهد و گُرز به اغتشاشگران؟! پس من می‌گویم: او دروغ گفته است.


ششم: اگر حقیقت دارد که به این امید رأی نداد که مثلاً به قول خودش "اعتماد آسیب‌دیده مردم از حکومت" را "تا حدی ترمیم" کند؛ چرا پس وقتی دید سرش به سنگ خورد و مردم بالای ۴۲٪ آمدند به میدان صندوق آن هم در میان بالاترین سطح عوام‌فریبی دشمنان انقلاب و ایران که خط تخریب رأی‌دهندگان را دنبال می‌کردند، این فرد که مدعی آسیب است نیامد از مردمی که شرکت کردند تشکر کند؟! نکند مردم فقط آنانی هستند که رأی نداند؟! تازه از میان همان شهروندان که نیامدند میدان صندوق، سی درصدشان برای همیشه‌ی این نظام، نمی‌آمدند میدان صندوق. مابقیِ شرکت‌نکردگان را هم مگر باید یک جور حساب کرد و به نفع جناح خود دوخت؟! این است که پس من می‌گویم: او دروغ گفته است.


هفتم: اگر او خود را آگاه و صادق جا زد که رأی نداد من ازو سؤالم این است پس چرا با این صداقت و آگاهی که از آن دم می‌زند وقتی نهاد نگهبان تمام نمایندگان مجلس ششم را از دَم، تارومار کرده بود او با فضاحت تمام، انتخابات مجلس هفتم را برگزار کرد و افتخار هم نمود؟! این سالوسی‌هاست که نشان می‌دهد سیاست فریب در سر دارد و دروغ در ذاتش رفت. پس من می‌گویم: او دروغ گفته است.


هشتم: اگر خاتمی صادق است بگوید چرا همین حالا هم که قلیلی از دوروبری‌های واقعاً "خنّاس" او شیطنتاً روی حرفِ «ن» جمله‌ی "رأی ندادم" او، اِعراب فتحه گذاشتند تا به مردم حالی کنند خاتمی به نظام «نَه» گفت، این حرکت کثیف را محکوم نکرد؟! این است که پس من می‌گویم: او دروغ گفته است.


بس باشد. فقط گفته باشم آقای حجت‌الاسلام سید محمد خاتمی بهتر است از خودت لکه‌زدایی کنی وگرنه پیسی خواهی گرفت. اگر خیال می‌کنی با این جور مواضع خفیف، حکومت می‌آید تو را می‌گیرد و توپ در می‌روَد در جهان (=به قول محلی به فرد سیگاری که خیلی دود هوا کند می‌گویند: کمِل دَسّه در می‌کند) که آی مردم حکومت خاتمی را گرفت! سخت در غلطی. چون آقاخامنه‌ای زیرک‌تر از آنه که هر اِنس و جِن درباره‌اش خراب خیال کند. آقاخاتمی کمِل دَسّه در نکن برگرد به دامن مردم. پنجشنبه ۱۷ اسفند ۱۴۰۲ ، دامنه.

 

محمدمنّان؛ پدیده‌ی انتخابات ۱۱ اسفند قم

همین حالا بگویم محمدمنّان نفر دوم از سه نفر راه‌یافته به مجلس ۱۲ -که از لیست راست سر برآوُرد- به دیدِ من از چهره‌های آینده‌ی قوه‌ی مقننه خواهد شد؛ البته برآورد من این را می‌گوید. گرچه به لحاظ لیستی محمدمنّان در راست فهرست شد اما خودش چندباری شنیدم که گفت فردی مستقل است و زیر چتر ☔ هیچ  جناح نیست. تا جایی که رویش دست به مطالعه زدم توسعه‌گرا، زبل، کارکردگرا و جزوِ دانش‌پیشگان زرنگ است. من حدس می‌زنم او پدیده‌ی مجلس دوازدهم می‌شود؛ البته با یقین زیاد دور نیست این حرفم. بگذرم. ۱۸ اسفند ۱۴۰۲ .

 

وقتی این یخ‌لولو را دیدم یاد خانه‌های گالِه‌به‌سر داراب‌کلای قدیم افتادم که از لبِ دربِن (=سکّو) آویزان می‌شد گاه تا نزدیک بنِه (=کف زمین) می‌رسید. چه خوبه آدم به بلندی‌های مرکز فرستنده‌ی صداوسیما دسترسی داشته باشد تا ازین یخ‌لولوها لمس کند. مثلاً فرستنده‌های درازنوی کردکوی، حیران اردبیل، بینالود نیشابور و قِس علی هذا.  این جا اما به گمانم! قله‌ی سوردار شهر نور باشد، دکلی از دکل‌های فرستنده‌ی قوی‌ّی صداوسیما. این مَردی که دارد یخ‌لولو میک می‌زند را نمی‌شناسم! خُلخاندِه (=انگاری) آشنا به نظر رِسِنِه! اسمش سرِ زِوونم درِه، ولی یادم رفته. بگذرم اساساً در ارتفاعات انسان استعلای معنوی می‌گیرد و خدا را عمیقی‌تر به دل می‌برَد. ۲۲ اسفند ۱۴۰۲ . آهان  غلام یزدانیه.

 


یکی از بزرگانی که ازو باید یاد کرد که بنده بارها درین مدرسه و سایت دامنه ازش یاد کردم مرحوم حاج آق مهدی دباغیان است. خصوصاً ماه رمضان که به خیرات ایشان همه‌ساله از آن سرِ روستا در انجیردِلینگِه گرفته تا دو سمت یورمله و بالملِه و به این سوی روستا در ببخیل و المِه‌جار به درِ تک تک خانه‌ها فرِنی و آش افطار می‌بُردند. زنان هر نماشون (=غروب) فرنی‌ها و کاسه‌آش‌ها را داخل سینی بزرگ بر سر  می‌گرفتند به منزل مردم تحویل می‌دادند؛ چه طعمی هم داشت. این کار ستوده‌اش در اذهان ماند. مگر می‌شود مردی چنین خیرات چشمگیر و فراگیر کند اما همسری هم‌پا و همدوش وی را نصرت و هدایت نرسانَد؛ هرگز. آن مرد بزرگ محل ما چون در کنارش همسر مؤمن و محترم حاجیه عفت را داشت توانست چنین گشاده‌رو و گشاده‌دست باشد. روحش شاد و فاتحه و صلوات. و سلامت و عزت مضاعف برای همسرش باد که ضیافت رمضان را در اعمال حسنه‌ی خود داشت. فرزندش آقامحمد دباغیان هم درین مدرسه حضور دارد. چهارشنبه، ۲۳ اسفند ۱۴۰۲ .

 

سه وجه اشتراک امام خمینی و رهبری معظم

۱. ایستادگی در برابر امپراتوری غرب. ۲. ساده‌زیستی و قناعت طبع. ۳. هوش و کاریزمای منحصر به فرد. ۲۴ اسفند ۱۴۰۳‌.

 

عیب، غم، غلام

سلطانی به وزیرش گفت: سه تا سؤال می‌کنم اگه فردا جواب دادی که هیچ، وگرنه عزلی.

سؤال اول: «خدا چی می‌خورد»؟

سؤال دوم: «خدا چی می‌پوشد»؟

سؤال سوم: «خدا چی کار می‌کند»؟

وزیر بلد نبود، دست به تقلب زد؛ از غلامش -که زیرک و فهیم بود- پرسید. 

غلام پاسخ گفت: هر سه تا جواب را می‌دانم، اما جواب سؤال سومی را فردا می‌دهم.

این که «خدا چی می‌خورد»؟
غمِ بندگانش را.

این که «خدا چی می‌پوشد»؟
عیبِ بندگانش را.

هر دو فردا رفتند نزد سلطان. وزیر دو تا پاسخ را داد. سلطان پذیرفت و گفت خودت پیدا کردی یا از کسی گرفتی؟

گفت ازین غلامم گرفتم.

سلطان گفت حالا لباس وزارتت را در آر بده به غلام.

وزیر بعد از خلع وزارت به غلام گفت: پس جواب سؤال سوم چی شد؟ غلام گفت: هنوز نفهمیدی خدا چی کار می‌کند؟ خدا در یک لحظه، غلام را وزیر می‌کند، وزیر را غلام!

والسلام.
۲۵ اسفند ۱۴۰۲ ، دامنه‌ی توحید با دخل و تصرف داستان

 

  ... 

تَندیرنون

پس هنوزم در محل مادرانی این‌چُنین مهربان نسبت به فرزندان حیّ‌وحاضرند که با طیبِ خاطر حاضرند افطاری سرِ سفره نون داغ تَندیر تنظیم کنند. حالیا برین دلرَحمین، آفرین. واقعاً هیچ حُبّی به گردِ پای مادران نمی‌رسد؛ حُب و محبت فقط در دایره‌ی مادری معنای اصلی‌اش را می‌گیرد. پس؛ دست مریزاد. اما بگذارم یک خاطره هم بنگارم:

 

محله‌ی ما اون قدیما هر سو بوی کوله‌ی تَندیرنون می‌آمد و فضای حموم‌پیش ببخل را بشدت می‌پیچاند. تحریک می‌شدیم می‌رفتیم روی تَندیرها که هنوز اَنگله‌ی آن خاموش نشده بود و زیر خاکستر گرما داشت. هم دستانمان را گرم می‌کردیم و از جدار تَندیر (=به قول شهری‌ها: تنور) کولِه‌های جامانده‌ی نون را که حسابی بِرشته می‌شد می‌کَندیم و موروکّه موروکّه (صدایی زیبا و پرسروصدا از جَویدنِ نون برشته‌شده) می‌دادیم می‌خوردیم. جانِ مزه را می‌کرد. سالی سه بار هم ازین شیرینی‌های مَن‌درآوردی عِجِرغِرِبی  -که جز زیان به بدن چیزی عاید نمی‌کند- گیرمان نمی‌آمد. همین کولِه‌ها، مغزمان را حسابی شست‌وشو داد و حالا اصلا - ابدا، تحت شست‌وشوی مغزی!! هیچ کس و نهادی نمی‌شویم. نون، همون تَندیرنون. ممنون از فامیل محترم محلم که مُجازم نمودند ازین عکس تَندیرنون، درین صحن پرده بر دارم و پَرّه‌ای بنالم و مُشکی معطر بپراکَنم. چون معلوم است هر روزه‌دار با دیدنش، عطر مادرش به مشامش می‌رسد. برای روح تمام مادران به خاک آرمیده، نیز برای دوام عمر تمام مادران و بانوان روی خاک که زحمات تقبل نموده، سختتان نیست صلواتی باحرارتِ حُب محمد و آل محمد بفرستید.  ۲۶ اسفند ۱۴۰۲ .

 

بِف‌ف‌ف‌ف... تموم بالمله‌ای!!!

ازین سر، تا اون سرِ سمت پرده، یعنی ضلع غربی مسجدجامع داراب‌کلا و در عکس بعدی ازون گوش تا این گوش دیوار ضلع شرقی آن، تموم تا ۹۹ و اندی درصد، بالمله‌ای‌اند. خدا بده برکت و نعمت. بِف‌ف‌ف‌ف تموم بالمله‌ای!!! بِف (=مساوی است با تعجب در انبوهی و ازدحام) بازم حرفم اثبات شد این مؤمنین اتاق‌پیش و اکنافش اگر نباشند، مسجد از حضّار انبوه، تخلیه خواهد بود. خدا نیارد آن روز. کافی‌ست آن بالاتپه یک مسجد سوم، راست شود؛ دیگر برای مسجدجامع باید سهمیه زد! دامنه از قِسم کشکولی بگذرد. امابعد این قاسم بابویه رخف من نیست ولی توی مسجد. پسردائی‌اش قاسم ملایی اون هم رخف من، ولی هستُ پیش ستون نشسته است کنار سید موسی و سید اسحاق البته در عکس‌های دیگر، نه این دو عکس.

 

حالیا درود بر استاد ما. خرسندم پس از سال‌های سال، جناب حجت‌الاسلام آسید محمد شفیعی مازندرانی استاد محترم و دانشمند -که از شهیران محل ماست و از دیرباز پیش از انقلاب وارد مبارزات شد و چندین جلد کتاب نگاشت و صدها ترم تدریس کرد و در طول جنگ، اهل جبهه و جهاد در دفاع مقدس بود- امسال در مسجدجامع زادگاه سخنران می‌رانند. بنده ده‌ها بار پای منبرش نشستم و پندهای اخلاقی آموختم. خدا را شکر این بار، باز هم منبرش را به یاد ماها آوُردند. ۲۷ اسفند ۱۴۰۲ .

 

آخرین کتابی که سال ۱۴۰۲ خواندم

 بالاخره دیشب تو بگو بامداد، خواندن این کتاب ۳۹۴ صفحه‌ای را -که مُخم درگیر خود نمود تمام کردم. به‌شدت شیرین، کِشنده، افزاینده، آنم شب در رمضان که بیداری مزه‌اش فوق خوابیدن است. کتاب هم کارش هم بیدارداشتن است، هم بیداری‌دادن. حالا این اریک فون دِانیکن در «ارابه‌های خداوند» چی خواست گوید که مرا خوبلِه بامداد نگه داشت؟ (خوبلِه حالتی در مرز خواب بیداری) من که کلی وقت گذاشتم دِانیکن خواست به جهان بشر بگوید هوشمندانی بیگانه (=موجودات فرازمینی) در گذشته‌های دور به ملاقات انسان‌ها آمدند.


وی که کوشش دارد رازهای دنیا را کشف کند دست روی فن، تخیل و باورها می‌گذارد تا چنین نشان دهد انسان «آینده‌ی درخشانی در برابر خود دارد» و مهمترین راهکارهای او یکی شناخت رموز متون باستان و دیگر سر درآوردن از رازهای فضا است. حتی پیشنهاد می‌دهد سالی را به نام «باستان‌شناسی تخیلی» بنامند. او مردمان جهان را در دو دسته تقسیم می‌کند: کسانی که دنبال دلایل عقلانی و علمی هستند و کسانی که از زیر تأثیرات آداب قومی بیرون نمی‌روند. این نویسنده‌ی سوئیسی به طور صریح بر بازگشت به زندگی دوباره‌ی جسمانی بر اساس یک پیمان باستانی معتقد است. او قبرهای چندده‌هزار ساله در اَریحا کشف کرده که در خانه‌هایی گِرد گنبدی، زندگی می‌کردند. دِانیکن با این کار خواست بگوید نیاکان انسان، زندگی اتفاقی بر پایه‌ی هوا و هوس نداشتند بلکه پیمان داشتند که بر اعتقادات باشند. مثلاً یکی از باشکوه‌ترین کار نیاکان، هدیه‌ی عطر به خدا بود و این معنایی جز دمیدن طراوت در اعتقادات و حیات نبود. ۲۹ اسفند ۱۴۰۲ آخرین روز سال. توحید.

اسلام سیاسی در ایران

اولین کتاب امسالم که مشغولم

۱ . ۱. ۱۴۰۳ ،

متن آن در لینک بالا در دامنه

قالَ...

کانَ...

به قلم دامنه‌ی توحید: چگونه می‌شود وفات بانوی اول اسلام و مسلمین -حضرت خدیجه‌ی کبرای عزیز و محبوب‌مان -سلام الله علیها- باشدُ، پُستی دیگر، پیش از پرداختن به آن نمونه‌زنِ دین و آئین، نوشت. خصوص وقتی دل کسی انباشتِ عشقُ حُبّ به او باشد که خدای بارئ وحی فرستاده که ای مردم! ای مؤمنین! او از هر رِجسی به دور بوده و به دور است.

 

اینک گویم من، از خانه‌ی او بوده خاندان اهلبیت -علیهم السلام- پا گرفت و این‌همه دلدادگان دورِ آن بیت پاکان، حلقه دارند. پیامبر اکرم ص هم قالَ... داشت و هم کانَ... . این یعنی، آن رسول دین و مردم، هم سخن آورده، هم عمل. هم گفتار کرد، هم کردار. قالَ... یعنی بدانیم رسول الله چه‌ها فرمود. کانَ... یعنی آن حضرت چه‌ها کرد. اولی یعنی مجموعه سخنان (تئوی و سَیر) و دومی یعنی مجموعه کرداران (عمل و سیره) و حضرت خدیجه س درین هر دو، شریکِ بدون تردید مأموریت‌های حضرت محمد ص بوده. و چنین بوده که اسلام پا گرفته. بنابرین ما ایمان‌آورندگان، باید میلاد و وفات آن بانوی معزز دین و مسلمین را همآره زنده و سازنده نگه داریم. روحم فداش و غمم براش.

 

آزادی روی اسم هر چیزی!!!

برخی تازه‌به‌دوران رسیده‌ها چنان «آزادی» را عین «ولا الضَّالِّین»! غلیظ اَدا می‌کنند که انگاری خیار بوته‌ای را از مزرعه‌ی پدرشان چینده‌اند. آزادی، پیش از آن که لَقلقه‌ی زبان‌تان باشد، یک شعار استراتژیک انقلاب بوده است: «استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی»

 

آنقدر شعار آزادی توی اوج انقلاب رایج بود که همان سال ۵۷ و ۵۸ اسم خیلی چیزها شد آزادی: میدان آزادی، سینما آزادی، ورزشگاه آزادی، روزنامه‌ی آزادی، حتی کلّه‌پاچه‌ی آزادی! سیراب‌شیردون آزادی! و برو بالاتر سیگار آزادی! که عکسش را بالا اِلصاقیدم! آنقدر هم این سیگار رواج داشت، همه چَچکل‌به‌دست (=چوب یک سر آتش) آن را دودش می‌کردند! بگذرم. فقط خواستم گفته باشم نَدیدبَدیدها خیال می‌کنند شعار آزادی را اینا کشف کردند! البته واضح است آزادی از دید اینان، معنایی جز ولنگاری و بستن مسیر رشد و توسعه‌ی انقلاب اسلامی نیست. رفتار این تیپ آزادیخواهان! به چیزی غیر از چَچکل‌به‌دستانِ سیگار «آزادی»، شبیه نیست. ۳ . ۱ . ۱۴۰۳ ، توحید.

 

     

چرا برنج می‌دن به نوروزخوانان؟

این عزیزآقای فرخی هست که همراه با قدرت‌الله میرزایی نوروزخوانی می‌کنند همه‌ساله در روستاهای غرب گلستان که هم از آمدنِ بهار خبر دهند و هم خیر و هدیه جمع کنند عکاس این سه صحنه خانم فائزه کابلی است از خزرنما.  اینان ۳۰ سال مدام که با نوروزخوان ماندند؛ بقا بر یک سنت زیبای دیرینه. با آن عصا (در محل ما به آن می‌گویند: غازکَل دَس‌چو = چوبدستی شبیه به کلّه‌ی غاز) که گرگانی‌ها بدان "قولچوماق: علامت قدرت" می‌نامند، بر دروازه می‌کوبند و یاالله‌یاالله گویان وارد خونه‌های مردم می‌شوند مژده‌ی خجسته فصلِ سبز را به صاحب‌خانه می‌دهند و طبق رسمُ رسوم برنج و  تخم‌مرغ و پول می‌ستانند؛ سپس در حق صاحب‌خانه و اعضای خانه دعا می‌کنند و شاداب و شادمان و خندان می‌روند. برنج (=دُنه) را از آن رو می‌دهند که شالیزارشان -که نماد شمال ایران است- پرثمر شود و در سراپرده‌ی خانه تا آخر سال نوِ بعد فقر نیفتد. بگذرم. ۵ . ۱ . ۱۴۰۳ دامنه‌ی توحید.

 

حاصلخیز و سؤال‌خیز

من باورم این است قرآن کتابی‌ست هم حاصلخیز، هم سؤال‌خیز. دیده‌اید زمین وقتی شوره‌زار باشد کِشت نمی‌شود؟ چون خاکش حاصلخیز نیست: یعنی محصول و ثمر از آن برنمی‌خیزد. قرآن زمینش تماماً حاصلخیز است، هر چه بخواهی از آن دِرو و برداشت خواهی داشت و خِرمن خود را پربار خواهی نمود. سؤال‌خیز هم هست؛ زیرا از بِ بسم الله‌ی اول قرآن تا سین ناس در سوره‌ی آخر ناس، همه و همه در دلش حامل پیام و رمز و راز است و نیاز به تفسیر و فهم دارد. تا خودِ خواننده‌ی قرآن، ذهنی سؤال‌خیز نداشته باشد، از سؤال‌خیزی کلام‌الله مجید هم سر در نمی‌آورَد. این بود که خواسته شد در قرآن تدبر کنید. تدبر یک معنی‌اش یعنی بر پشت قرار گیرید تا مسلط شوید. پشت آیات قرار گیریم، دست به سؤال زنیم تا شهدِ ژرفای قرآن را حد وُسع خود بچِشیم. به قول خود قرآن خطاب به حضرت رسول الله ص:

 

فاِنَّما یَسَّرناهُ بِلِسانِکَ لَعَلَّهُم یَتَذَکَّرون

 

پس قطعاً [جُز این نیست] که آسان نمودیم آن را به زبانِ تو ؛ [تا] شاید آنها یادآور شوند! آیه‌ی ۵۸  دُخان.

اشاره بود فقط. بگذرم. ۷ . ۱ . ۱۴۰۳ دامنه‌ی توحید.

 

دامنه: اِمْبِه (=می‌آم) برای این جواب آق سید سعید بزرگوار و کنار ساحل خلیج فارس. آق سید سعید سلام. با همان شمارگان متنت پاسخ را می‌برم به انتها. در ابتدا از شما تشکر خاص دارم که به متن‌های اصلی‌ام توجه نشان می‌دهی، و بعضاً اعلان نظر هم می‌کنی. به قول خودت: مانا باشی؛ ماندگار و برقرار. ۱. دقیق دست گذاشتی روی بالاترین صفت قرآن. بله، از اعجاز قرآن یکی علم به همه‌ی زمان است. بستگی دارد سواد قرآنی انسان تا کجا قد بکشد که عین سینه‌ی شرحِ پیامبر اکرم ص گنجایش فهم پیدا نماید. ۲. من هم آینده‌پژوهی را مورد نیاز بشری می‌دانم، البته با افکار زودرَس آخرالزمانی‌ی افراد سخت مخالفم و نیز با آینده‌بینی در ردیف طالع‌بین‌ها. ۳. قرآن هنوز هم در خود حوزه مهجور است. اغلب حوزوی‌ها شیفته‌ی روایت شدند، که در آن به همه‌ی روایت‌ها یقین هم نیست. خود رسول اکرم ص فرمود هرگز عترت و قرآن را از هم مفترق (=جدا، سَوا) نکنید. هر دو را با هم تفحص و تدبر کنید. ۴. تخصص ندارم درین مسئله چهارم، پس پرهیخت دارم از نظردادن.

 

فردی به اسم «محمد مهاجری»

بارها در سایت‌ها می‌بینم که وقتی اسم این فرد را می‌آورند، وی را «فعال اصولگرا» !!! می‌نامند. خواستم درین‌باره دو سه نکته بگویم:

نکته‌ی نخست: وی زمانی در تصدی‌گری آقای مهدی نصیری در روزنامه کیهان، ستون‌نویس ثابت آن حلقه‌ی بسته و مُستبده! بود و نوشته‌هایش همان زمان هم، پریشان‌گویی بیش بود. بعد که او را از کیهان در عصر تصدی‌گری آقای حسین شریعتمداری، اخراج کردند، به عنوان فردی مغضوب، خشم و غضب خود را با راه‌اندازی سایت بدقَواره‌ی «خبرآنلاین» علیه‌ی کیهان‌نشینان و نظام نشان داد.

 

نکته‌ی دوم: سایت «خبرآنلاین» از دیدِ من، بدترین رسانه است؛ حتی از پایگاه‌ها و بنگاه‌های خبری بیگانه هم، بغض‌آلودتر علیه‌ی انقلاب و نظام خبرپراکنی و لجن‌گویی و شایعه‌نویسی می‌کند؛ آن وقت این فرد را -که مواضع‌اش حتی از جناح چپ آمریکایی و برخی هرزگان نیز بدتر و شنیع‌تر است- می‌گویند: «فعال اصولگرا». این نوعی لوث‌کردن مسئله است. به کجای این فرد اصلاً اصولگرایی می‌خورد؟!

 

نکته‌ی سوم: من که در عمرم هیچ وقت جناح راست نبوده و هنوز هم نیستم، مزّه‌ی اصولگرایی را هیچ نمی‌فهمم چه جوریه؛ شور؟ تلخ؟ ملس؟ کز؟ بی‌نمک؟!!! اما برای من مُحرز است تقسیم کار صورت گرفته است از سوی محفل ضد نظام. این شخص تا توانسته است، پیش‌پیش سنگرهای خبری معاندین فراری به غرب را، با جهالت و جاه‌طلبی‌اش پر کرده است. به این فرد نه فقط نباید گفت «فعال اصولگرا» حتی نباید اسمش را برد. دائم خواست مطرح باشد؛ اما هرگز نتوانست. از چپ و راست چنین افرادی -که به جای مغز، بُغض جمع کرده‌اند- زیادندُ زیادی! ۸ . ۱ . ۱۴۰۳، دامنه‌ی توحید

 

خانم من هم چنین کرد

 

گویا طی یک همآهنگی که نمی‌دانم از کدام مصدر مصمّم در قم، خانم‌های مُحجّب قرار شد صبحانه‌ی امروزشان را هر کدام جُدا جُدا، فرد به فرد، گروه گروه یا دسته دسته و نیز بِصتابِصتا (-بی سرصدا) به کف پارک‌ها (=بوستان‌ها) در قم ببرند و در آنجا بخورند تا فضای عمومی آن را به نفع رفتار عفیفانه غلبه و چیرگی دهند. اقدام، اقدام مناسبی‌ست. ولی اگر مثلاً من به آن نهاد تصمیم‌گیر دسترسی داشته بودم پیشنهاد می‌کردم عصر یا دمِ غروب را برمی‌گزیدند. چون این ساعت روز، آنان که شُل حجاب‌اند یا جسور در پوشش برهنه‌طور، همه تا لنگه‌ی ظهر حتی بیشتر از ظهر، خواب‌اند، و یا این ساعت اصلاً بیرون نمی‌زنند. آری؛ خانم من هم چنین کرد امروز. بارُ بَندل قُوتِ لایَموتش را برداشتُ رفت کفِ پارک. ترجیحاً پارک بنفشه در شهرک مرحوم امام. آنچه از دِیاری دیدم انگاری برای کسان -یعن رهگذاران- هم، قُوت برداشت: بُنکه‌ی سوغات نخودمَمیج مشهد، چند تا موز اکوادور، خیاروگوجه و سه تا کال انار. شکلات نباتی هم رویش. بقیه را ندیدم که یواشکی برده باشد! زنان معمولاً یواشکی خیلی چیزها در بساط خود جاساز می‌کنند و ناگهان بیرون می‌ریزند! لو دهم خانمم یک بار صبحانه در خونه خورد! حالا پارک چه لقمه می‌گیرد خدای دانا دانَدُ حضران ملائک دوش راست و چپ. نمی‌دانم این نوشته‌ام درِش فرهنگ یا دانش یا پیام هست یا نه. فکر کردم مطرح کنم بار عمومی داشته باشدُ رساییتِ رسالت هنجاری. ۱۳ اردیبهشت ۱۴۰۳ دامنه‌ی توحید.

 

یک دعای مهم

که آیت الله جوادی آملی بر آن تأکید اکید دارد

 

آن دعایی که در گزارش روضه‌ی منزل پسرعمه‌ام حجت‌الاسلام استاد آسید شفیع شفیعی دارابی که توسط حجت الاسلام استاد سید کمال‌الدین عمادی بر منبر خوانده و تفسیر و تعلیل شد، این دعاست که جناب استاد به درخواستم برای انتشار برایم فرستاده‌اند. دعایی که آیت الله العظمی عبدالله جوادی آملی تأکید کردند هم در ساختمان مؤسسه‌ی بین‌المللی اِسرا بر دیوار کتیبه کنند و هم فرمودند می‌شود (حتی اُولیٰ و ارجح است) آن را به جای تعقیبات نماز عصر قرائت کرد. از استاد سپاسی وافر دارم. دامنه‌ی توحید.

 

امام صادق ع به درخواست زُراره آموزش دادند:

 

اللهُم عَرّفنی نَفسَکَ،

فَاِنّکَ اِن لَم تُعَرِّفنی نَفسَک،

 لَم اَعرِف نَبِیَّک.

 

اللهُم عَرّفنی رسُولَکَ،

فَاِنَّکَ اِن لَم تُعَرِّفنی رَسُولَکَ،

لَم اَعرِف حُجَّتَک.

 

اللهُم عَرّفنی حُجَّتَک،

فَاِنَّکَ اِن لَم تُعَرِّفنی حُجَّتَک،

ضَلَلتُ عَن دِینی.

 

پروردگارا! خودت را به من بشناسان،

زیرا اگر خودت را به من نشناسانی،

پیامبر تو را نخواهم شناخت.

 

پروردگارا! پیامبر خود را به من بشناسان،

زیرا اگر رسول خود را به من نشناسانی،

حجت تو را نخواهم شناخت.

 

پروردگارا! حجت خود را به من بشناسان،

زیرا اگر حجت خود را به من نشناسانی،

در دین خود گمراه خواهم شد.

۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۳ : دامنه‌ی توحید.

 

لُقمه‌ی اصولگرایان مگر حرام است؟!!!

یک آقایی -گمان کنم در سازمان صداسیما- نقش دارد گفت «لقمه‌»ی اصولگرایی «حرام» است و البته او در مورد اصلاح‌طلبی هم جمله گفت که من برای رعایت عفت کلام، از آوردن مستقیم لفط آن خودداری می‌کنم. فعلاً قصد من این است به این سؤال جواب دهم چرا او لقمه‌ی اصولگرایان را حرام دانست ولی مال  اصلاح‌طلبان اون را [...] را حرام خواند؟
 
من حدسم این است فکر کرد اصولگرایان بیشتر و ژرفی‌تر و بِن‌رِخی‌تر (=زیرزمینی و یواشکی‌تر) روی سُفره‌ی انقلاب را پِسو (=در گویش محلی یعنی جمع‌آوری رِندانه) کردندُ بُردندُ خوردندُ دوختندُ پوشیدندُ اما پوشاندند!!! ازهمین‌روی، برای اصولگرایان روی «لُقمه» مانور دارد و برای اصلاح‌طلبان روی اون‌شان [...] جولان کرد. باید دید از این دو جناح (=خوانده شود برخی از افراد جناح راست و چپ) کدامین بیشتر و حجمی‌تر خورانده‌ی انقلاب بودندُ هنوزِم نون‌خور نظام باقی مانده‌اند. به قول طنز محسن مخملباف در فیلم "عروسی خوبان" ساخته‌شده در دهه‌ی شصت: "حرامخوری خوشمزه است"!!! دامنه اما بگذرد. ۱۸ اردیبهشت ۱۴۰۳ دامنه‌ی توحید.

 

بُمب اتم حق ذاتی ایران‌مان

سید علینقی خرازی (=مشهور به کمال) رئیس شورای راهبردی روابط خارجی ایران به شبکه‌ی الجزیره مباشر گفت:

 

«اگر موجودیت ایران تهدید شود، ناچاریم دکترین هسته‌ای خود را تغییر دهیم.»

 

نکته‌ی سیاسی: یک فعال سیاسی به‌درستی می‌فهمد باید فعل «تغییر دهیم» را در واقع «تغییر دادیم» بخواند. نمی‌دانم نکته‌ی رمزی مرا کسی گرفته؟ یا نه. حق ذاتی ایران = بمب اتم. تهدید علیه‌ی تهدید، حق خدادادی ماست. دامنه‌ی توحید.

وقتی مسلمانان عرب بسیج نشوند!

خبرها آمده عصر جمعه‌ی دیروز ۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۳ صدها زنبور سرخ به سربازان ارتش فاشیست اسرائیل در جنوب نوار اشغالی غزه حمله کردند که من در یورو نیوز -سایت خبری وابسته به اروپا- دیدم، نقل کرده چند نفر از این سربازان اشغالگر، در بیمارستان شیبا بستری شدند. خواستم گفته باشم نمی‌خواهم مطلقاً این اتفاق را در ردیف دستِ غیب قرار دهم یا ردش کنم، هدفم این بود بگویم وقتی مسلمانان عرب بسیج نشوند! زنبورها -ولو به صورت اتفاقی- جای خالی آنان پر می‌کنند. انگار طبیعت خشمش را نشان داد حتی با چند پرواز زنبور سرخ. دامنه‌ی توحید.

تعطیلی شنبه‌ها

آیا با حجت‌الاسلام محمدتقی نقدعلی نماینده‌ی خمینی‌شهر، می‌شود موافقت داشت. من، جوابم آره است که گفت تعطیلی شنبه‌ها، «روز جمعه به عنوان روز عبادت» را «تحت‌الشعاع قرار می‌دهد و آثار سوء فرهنگی» دارد. البته من تا تحت‌الشعاع  با او موافقم. این که آثار سوء فرهنگی دارد را متوجه نمی‌شوم. ولی جمعه برای مسلمین روز خاص تعطیل است که کارهای خوب در آن روز، زیبا است. مانند این کارها: نظافت و استحمام. کنار هم، تفریح. استراحت. رسیدگی به امور هفته‌ی پیش و پس. رفتن به دَمن و دامنه و صحرا و اساساً تماشاها بعد از مرور نُدبه و یا قرائت سوره‌ی جمعه. به‌ویژه زنان و بانوان روز جمعه برای کنارِ هم بودن اعضا بهترین غذاها و طبخ‌ها را -که یک هفته از چشم‌های پُر اشتها جا داده بودند- رو می‌کنند. حتی جمعه روز نوید شنبه‌ی در راه است. چون ما ایرانی‌ها عادت داریم تا می‌خواهیم یک کار مهم را آغاز کنیم هی وعده می‌دهیم شنبه بیاد شروع می‌کنم! هی هزار شنبه آمد و رفت، ولی طرف هنوز شنبه! شمبه! می‌کند. جمعه بوی امام زمان مهدی موعود علیه السلام هم می‌دهد. کاش روزی بیاید که ما هم همعصرش شویم و تبعیت از معصوم را مستقیم لمس کنیم. دامنه‌ی توحید.

 

چه باشد «اهلُ الله»؟

اینی که دارم مطرح می‌کنم خیلی ژرفا دارد، تا جایی که هنوز خودم نمی‌دانم منظور کیست. «اهلُ الله» را مرحوم آیت الله حسن حسن‌زاده آملی در ص ۳۵ اثر شریفش «نامه‌ها بر نامه‌ها» طرح کرده بود. خشنودی مرا باعث‌اند اگر دانایان بگویند اهلُ الله کیان‌اند؟ شامل مردم می‌شود یا عنوانی خاص است؟ چون از اطلاق آن خبر ندارم، راحت می‌گویم: من نمی‌دانم. شعری بگویم از ایشان ختم کلام، درج در جان کلام:

 

دوست بگو، دوست بگو، دوستْ دوست
تا نگری هر چه بودْ، اوست اوست


(۱۹ خرداد ۱۴۰۳) دامنه‌ی توحید.

کتاب‌فروشِ لبِ جاده

اینی که دارم می‌نویسم دقت اگر به خرج روَد، قشنگ و ظریف است (کشکولی: اون دکتر ظریف! نه، که قرارداد نویس شده بود) ظریف به معنی باریک. او یعنی این شخصیت داستان متنم که لب خیابان کتاب می‌فروخت، اهل همدان بود. گفتند چه کتاب‌هایی؟! گفت بیشتر آثار استاد مطهری و دکتر شریعتی.

 

درست آمدم مغز مطلب را بگویم. از صفحه‌ی ۴۴ کتابی که خوانده بودم؛ دور سال‌ها. خاطرات آقای علی خوش‌لفظ در «شبی که مهتاب گم شد) او پنجه‌بوکس به‌دستِ دوره‌ی طاغوت بود، اما همین دستفروشی کتاب سرِ جاده، از وی یک «انسان» ساخت که راه خدا را در جبهه پوییدن، یافت و آنجا را می‌پیمود. آنقدر ه زیاد، که گویی تمام ۱۰۰۰ُ اندی کیلومتر مرز جنگی همه جا, پا نهاد، جاهایی را پیماد که مای بسیجی هم آن جا را یا جنگیدیم، یا خاکریزش را نگه داشتیم و یا خون دادیم: مثل دِزلی، مثل راه‌خون، مثل فاو، مثل جُوفَیر، مثل هورها، روی آکاسی‌ها. بعضی در دوکوهه، برخی در هفت‌تپه و برخی هم در زُرباطیه.

 

نتیجه اندازم بر ساحت متنمُ برم. انسان دائم در معرض عَوض شدن است. عوض از یک آدم کم‌دان به انسان پُردان. عوض از یک مسیر غیر معنوی به سمت مسیر معنا. دیشب دوستی بافکر به من نوشت: در اثر تجربه و سکوت درون، «راه روشنی برای شناخت خود و خداوند هستی توسط خودش نشانم داده شد» همین یک گوشه متن دوست، الگوی من شد که این پست را رونمایی کنم. ۲۶ خرداد ۱۴۰۳ دامنه‌ی توحید.

 

محیط اعظم
 
اینی که دارم مطرح می‌کنم با بینش هر انسان مرتبط است. بیدل دهلوی برای فراستِ شُهودی آدمی جایی طراحی کرده است به اسم محیط اعظم هر کس، که عقل و شهود و بینش در آن هست. در نگرش این شاعر از مشاهیر ادب فارسی، بینش، برتر از دانش است. و علم هم با چراغ شُهود (=دسترسی راستین به اطلاعات بینشی خود) افروخته می‌شود. می‌گوید:
 
«چراغ علم میَفْروز جز به قدر شهود
 خطاست دانشِ بسیار و بینش اندک»
 
دل‌ْآگاهان بلدند که بیدل در دستگاه اعظمش، گناه را سبب بازشدنِ چترِ رحمتِ خدا می‌داند و خودِ گناه، دریای رحمت را آزمون می‌کند. بنگرید این مصرع او را: 
 
«امتحانِ رحمتی دارم گناهی می‌کنم»
 
یعنی انسان طوری آفریده شده که گناه هم می‌کند و اگر هم گناه می‌کند علتش این است چشمداشت به رحمت خدا دارد. رحمت خدا نبود گناه سخت‌ترین فعل انسان می‌شد. روز عرفه بود، مقداری رفتم در فضای شهود. (دوشنبه ۲۸ خرداد ۱۴۰۳) دامنه‌ی توحید
 
 
اوراق را شیرازه کن
آیت الله محی‌الدین حائری شیرازی جبهه که بودیم کتابی از آن مرحوم می‌خواندیم، در علم اخلاق. اگر اینی که دارم می‌نویسم دقت شود او به تعبیرم استراتژیست (=فرمول‌بند) در علم اخلاق بود. حتی واضع واژگان. من پای چند درسش نشستم. البته از قضاوت افعالش پرهیز دارم. ازوست (قدس هم نوشت) که سلمان س و ابوذر س وقتی به هم می‌رسیدند انگار دنیا را به آنها می دادند. اخوت بسته بودند. بگذرمُ سُروده‌ی زنده‌یاد اقبال لاهوری را بنْگارم: «باز این اوراق را شیرازه کن / باز آئین محبت تازه کن»
 
شرح شیرازه: یک نوع اقدام تعمیری با چسب و گیره و اهرم فشار که ورق‌های کتاب مستعمل و جلد وا رفته را به هم متصل، و جلد کتاب را از خطر پاره و از بین رفتن، جلوگیری می‌کنند. ۲۹ خرداد ۱۴۰۳. دامنه‌ی توحید.
 
 
عقیده خود بالاترین قدرت است
 
هیچ قدرت به پای عقیده نمی‌رسد. خود لفظ عقیده یعنی به چیزی، محکم متصل شدن. از ریشه‌ی لغت عقد است، که دختر و پسر با خطبه‌ی لفظی عربی و هتجار عرفی «عقد» پایند هم نگه داشته می‌شوند، که هر طرف آن، این عقد را زودتر بشکنَد، اوست که وفا را نابود کرده است.
 
من معتقدم عقیده خود بالاترین قدرت است. مثالش را می‌زنم: وقتی حضرت حمزه سید الشهداء -علیه السلام- مسلمان شده بود، یک دشمن سرسخت حضرت محمد بن عبدالله پیامبر اکرم خدا ص، وحشت کرده بود، او کی بود؟ عُتبه. چون از توسعه و گسترش اسلام، نگران گردیده بود. عقیده‌ی حمزه به دین مبین اسلام، پشت رسول خدا ص را به‌شدت گرم و مستظهر (=پشتیبان‌دار شده) کرده بود و قلب آن پیغمبر خدا ص را غرق نور و قوت. و وجودش را خوشنود. ۳۱ خرداد ۱۴۰۳ ،دامنه‌ی توحید.
 
 
در سایه‌سار آیه
 
واِنّا اِلى ربنا لَمُنقَلِبون.
 
آیه‌ی ۱۴ زخرف
 
و ما به سوی پروردگارمان بازمی‌گردیم (و حساب و کتاب نحوه‌ی زندگی دنیای خود را بازپس می‌دهیم)
 
مُنقَلِبون درین آیه یعنی برگرداندن. از نظر مترجمان مفسر، اشاره است به جهان معاد و محاسبه. البته این ترجمه‌ی فیض الاسلام از قرآن که از روی آن عکس انداختم سبک نوینی در ترجمه و تفسیر فوری ارائه کرده است که دیدنش جذبه دارد. ۱ تیر ۱۴۰۳ ،دامنه‌ی توحید.
 
 

به نهضت خوش آمدید
من در فصل ۱۳ کتاب «مفهوم در دنیای من تا ما» اثر نویسندگان: گِرِگ کیل برگر و مارک کیل برگر آموختم که این کتاب نهضت اجتماعی را با دقت تعریف کرده است. از نظر این کتاب (ر.ک : ص ۲۵۸) هر حرکت دسته‌جمعی که در آن، افراد گاهی طی سال‌ها و دهه‌ها، هوشیار می‌شوند، می‌آموزند، به حرکت در می‌آیند تا در مقابل قدرتمندان بایستند، مسائل و دردهای جامعه را التیام بخشند و ارزش‌های بااهمیت را از «نو» احیاء کنند، نهضت اجتماعی است.

پس؛ یک نهضت بر اساسِ ارزش‌ها و دانش‌ها خلق می‌شود و مهمترین هدف آن ایجاد «تغییری اساسی» در ذهن افراد است. به علت همین اهمیت است که آنان در فصل مهم کتاب‌شان گذاشتند: «به نهضت خوش آمدید» ۳ تیر ۱۴۰۳ ، دامنه‌ی توحید.

 

در راهِ برگشتن به شهر

 

به قلم دامنه‌ی توحید

گفت بیآسایید.

آساییدند.

پِچ‌پِچ شروع شد.

چه امر مهمی‌ست که فرمود آسایید بیخ خُم؟!

ناگهان جهاز شتر روی هم ریزاندند.

شگفتی افزون شد.

رفت روی آن.

ناگهان گفت آن چیزی را که هنوز پژواکش در فضاست.

علی، مولاست.

بخّاً بخا راست شد.

کینه‌ها هم به کنار دل برخی‌ها.

نبی خواست به حکم نبوی، خبر مهم گوید.

که گفت. کار نبی، نباء است؛ یعنی خبر عظیم.

علی، عظیم بودُ

و آن عظیم، عزم کردُ

عظیم پس از خود را زعیم کرد.

بر نبی آخر ص و امام آغاز ع آن روز فرخنده‌ترین بود.

راه و راهبَر و رهرُو را کنار برکه‌ی خُم معلوم نمود

 که بودن در آن، کس را کژ نخواهد برد.

آری؛ آن روز موعود،

در راهِ برگشتن به شهر مدینه

پس از آخرین حج، معرفی کرد

آن کس را که راهش را راهنماست

و سیره‌اش را رهگشا.

۴ . ۴ . ۱۴۰۳ ، دامنه‌ی توحید.

 

داریوش چیِ کوروش کبیر می‌شد؟ و چه کرده بود؟

 

داریوش داماد کوروش کبیر بود، همسر آتوسا. هر دو هم، از نسل هخامنش. حالا چه می‌خواهم بگویم؟ اینا، این را:

 

داریوش در اواخر سلطنتش از ۲۹ گروه مختلف بیعت گرفت. او سپس در ۴۸۶ قبل از میلاد مسیح علیه السلام درگذشت. بیعت واژه‌ی عربی‌ست از ریشه‌ی بیع، یعنی معامله، خریدفروش، بده‌بستان. در فارسی یعنی پیمان، قرارداد، اخذ قول، بستن سوگند با هم. بگذرم. در آن سنگ‌نوشته‌ی داریوش این شعار راهبردی آمده بود که از روی دفتر یادداشتم، چکیده، می‌نویسم چون مهم است:

 

«... این آرزوی من نیست که ضعیف در حق قوی، بدی روا دارد. و نه این آرزوی من است که قوی در حق ضعیف ظلم کند...»

 

دقت ورزیدید لابد؛ گفت قوی ظلم نکند. ولی به ضعیف گفت، بدی نکند. چون ضعیف توانِ ظلم بر قوی را ندارد. پس؛ قوی، قدرتِ ظلم‌کردن دارد. نتیجه: نه بدی، نه ظلم. سخت است البته، اما فرمول تمدن این است. حتی داریوش جهانگشا هم باشد، باید از مردم و ۲۹ گروه مهم آن روز پیمان وفا و اتحاد و انسجام داخلی بگیرد، زیرا هیچ فردی به‌تنهایی نمی‌تواند بر ملتی پادشاهی کند و حکم برانَد. ۱۰ . ۴ . ۱۴۰۳ ، دامنه‌ی توحید.

.

Notes ۲
پست شده در پنجشنبه, ۲۳ فروردين ۱۴۰۳
بازدید ها : ۳۳۹
ساعت پست : ۰۹:۵۸
مشخصات پست

رفیقم آق سید عسکری شفیعی تسلیت

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی

رفیق و همرزم جبهه‌ی جوفَیری من! تسلیت. آق سید عسکری‌جانم سلام. می‌دانی دنبال عکسی ازت در آلبومم می‌گشتم، که بعد آمدم فضای مجازی را هم مرور نمایم صحنه‌ای ازت بیابم، تازه‌ترین عکست را همین دیدم. خیلی دلم می‌خواست زیرنویسی مخصوص به خودت، ای همسنگر جبهه‌ی جوفَیری‌ام پای این عکست به‌یادگار بنگارم، اما هفت حیف! و هفتاد ناله! که مصیبت نابهنگام و سوزناک، سوزای جانت را سِتانْد و من را پای سوگوارگی غمت نشاندْ.

 

 

تو از اولین فرماندهان قادر و قابلِ بسیجی در نبرد دفاع مقدس بودی؛ من مَسرورُ سرمَست معاونت در گردان مسلم بن عقیل -علیه السلام و الرحمه- آنم نخستین سال‌های جنگ که نه فقط شایستگانی بودی برای فردای انقلاب که بهترینانی بودی برای فصل جنگیدن و فضای صلحیدن. بگذرم. تو تا مرز شهادت رفته بودیُ منم کنارت آن شبِ سختِ پاتکِ عراق به کمین‌مان در کانال کنار هورالعظیم در گُردانی خط‌شکن که افتخار می‌نمودیم شهید عارفِ بالله عالی جویباری فرمانده‌ی‌مان بوده بود) در اثر خمپاره‌باران بر هوا افتادم اما این من نبودم که شهید شوم، نعمت مقصودلو بود که جلوِ چشم هر دوی‌مان قطعه قطعه شد و پودر در هوا و حتی سرش از تنش جدا. بااین‌همه حسودان پشت جبهه نتوانستند طاقت آورند که تو در کمیته‌ی انقلاب اسلامی شغل بگیری! شگفتی داشت؛ اما استبعاد نه نداشت. چون رقیب فکری خود را عین شکار شب گنجشگ می‌زدند که در انقلاب شغل‌ها و پست‌ها به خودِ آنها رسد. آنقدر بر تو ستم ساختند که مجبور شدی برای اِمرار معاشت به کمیته‌ای با نام دگر اشتغال یابی. خدای بارئ خوب می‌داند آن زیرآب‌زنان چند! حبس احساسات خود بودندُ خامی می‌ورزیدند. بگذرم.

 

اینک چه نویسم سودت دهم ها رفیق؟ فقط این: بانوی دانا و مدرس مدرسه خواهرم بانو شهربانوی پاک و صاف از کنارت رخت بر بستُ خاکسار شد و تو را در دوری خود به دورترین فراق پرتاب ساخت. تسلیتت رفیق، تسلیت به پسرت آقا سیدمصطفی که دیگر نه در خانه و آن سرا، که در زیر خاک قبرستان داراب‌کلا باید مادر جستجو کند. به دخترت سادات که خود در جوارِ رنج دستُ پنجه نرم می‌کند و بی‌مادری بر آن رنج رنجور، افزون. تسلیت به تمامی خواهران مُحّجبه و محبوبت که همه‌ی‌شان برام عزیز و دوست‌داشتنی‌اند. تسلیت به همه‌ی برادرانت که براداران منم هستند. به رفیقان سیه‌پوشیده‌ام. به تک تک اعضای پرشمار خاندان بزرگ و متحدِ مرد خوشنامُ پرآوازه‌ُ شهیرِ دیارُ محل‌مان مرحوم حاج اکبر رمضانی که چهره بود پیش مردم‌ِ مان. تسلیت بر هر بازمانده از آن بانو که آخرین بار پس از مشهد مقدس به اتفاق خانمم وی را در مسیر محل سوار کرده بودم به خانه‌ی پدری‌اش اتاق‌پیش رسانده بودم و طی همان مسافت چه ادب‌هایی کار زد یادش پیش من یاد. خدایا این بانو بارها برای ما سفره چید در منزلش از هر لذیذی لذیذتر که مزه‌ی ماهی‌های شکم‌پُری مگر از زیر زبانم در می‌رود. حالیا درود از دور بر قبرت که فراق آفرید میان قلب ما. پنجشنبه ۲۳ فروردین ۱۴۰۳ دامنه‌ی سه.

دیدن یا نوشتن نظرات : ۲
پست شده در پنجشنبه, ۲۳ فروردين ۱۴۰۳
بازدید ها : ۳۳۹
ساعت پست : ۰۹:۵۸
دنبال کننده

رفیقم آق سید عسکری شفیعی تسلیت

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
رفیقم آق سید عسکری شفیعی تسلیت

رفیق و همرزم جبهه‌ی جوفَیری من! تسلیت. آق سید عسکری‌جانم سلام. می‌دانی دنبال عکسی ازت در آلبومم می‌گشتم، که بعد آمدم فضای مجازی را هم مرور نمایم صحنه‌ای ازت بیابم، تازه‌ترین عکست را همین دیدم. خیلی دلم می‌خواست زیرنویسی مخصوص به خودت، ای همسنگر جبهه‌ی جوفَیری‌ام پای این عکست به‌یادگار بنگارم، اما هفت حیف! و هفتاد ناله! که مصیبت نابهنگام و سوزناک، سوزای جانت را سِتانْد و من را پای سوگوارگی غمت نشاندْ.

 

 

تو از اولین فرماندهان قادر و قابلِ بسیجی در نبرد دفاع مقدس بودی؛ من مَسرورُ سرمَست معاونت در گردان مسلم بن عقیل -علیه السلام و الرحمه- آنم نخستین سال‌های جنگ که نه فقط شایستگانی بودی برای فردای انقلاب که بهترینانی بودی برای فصل جنگیدن و فضای صلحیدن. بگذرم. تو تا مرز شهادت رفته بودیُ منم کنارت آن شبِ سختِ پاتکِ عراق به کمین‌مان در کانال کنار هورالعظیم در گُردانی خط‌شکن که افتخار می‌نمودیم شهید عارفِ بالله عالی جویباری فرمانده‌ی‌مان بوده بود) در اثر خمپاره‌باران بر هوا افتادم اما این من نبودم که شهید شوم، نعمت مقصودلو بود که جلوِ چشم هر دوی‌مان قطعه قطعه شد و پودر در هوا و حتی سرش از تنش جدا. بااین‌همه حسودان پشت جبهه نتوانستند طاقت آورند که تو در کمیته‌ی انقلاب اسلامی شغل بگیری! شگفتی داشت؛ اما استبعاد نه نداشت. چون رقیب فکری خود را عین شکار شب گنجشگ می‌زدند که در انقلاب شغل‌ها و پست‌ها به خودِ آنها رسد. آنقدر بر تو ستم ساختند که مجبور شدی برای اِمرار معاشت به کمیته‌ای با نام دگر اشتغال یابی. خدای بارئ خوب می‌داند آن زیرآب‌زنان چند! حبس احساسات خود بودندُ خامی می‌ورزیدند. بگذرم.

 

اینک چه نویسم سودت دهم ها رفیق؟ فقط این: بانوی دانا و مدرس مدرسه خواهرم بانو شهربانوی پاک و صاف از کنارت رخت بر بستُ خاکسار شد و تو را در دوری خود به دورترین فراق پرتاب ساخت. تسلیتت رفیق، تسلیت به پسرت آقا سیدمصطفی که دیگر نه در خانه و آن سرا، که در زیر خاک قبرستان داراب‌کلا باید مادر جستجو کند. به دخترت سادات که خود در جوارِ رنج دستُ پنجه نرم می‌کند و بی‌مادری بر آن رنج رنجور، افزون. تسلیت به تمامی خواهران مُحّجبه و محبوبت که همه‌ی‌شان برام عزیز و دوست‌داشتنی‌اند. تسلیت به همه‌ی برادرانت که براداران منم هستند. به رفیقان سیه‌پوشیده‌ام. به تک تک اعضای پرشمار خاندان بزرگ و متحدِ مرد خوشنامُ پرآوازه‌ُ شهیرِ دیارُ محل‌مان مرحوم حاج اکبر رمضانی که چهره بود پیش مردم‌ِ مان. تسلیت بر هر بازمانده از آن بانو که آخرین بار پس از مشهد مقدس به اتفاق خانمم وی را در مسیر محل سوار کرده بودم به خانه‌ی پدری‌اش اتاق‌پیش رسانده بودم و طی همان مسافت چه ادب‌هایی کار زد یادش پیش من یاد. خدایا این بانو بارها برای ما سفره چید در منزلش از هر لذیذی لذیذتر که مزه‌ی ماهی‌های شکم‌پُری مگر از زیر زبانم در می‌رود. حالیا درود از دور بر قبرت که فراق آفرید میان قلب ما. پنجشنبه ۲۳ فروردین ۱۴۰۳ دامنه‌ی سه.

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی

رفیق و همرزم جبهه‌ی جوفَیری من! تسلیت. آق سید عسکری‌جانم سلام. می‌دانی دنبال عکسی ازت در آلبومم می‌گشتم، که بعد آمدم فضای مجازی را هم مرور نمایم صحنه‌ای ازت بیابم، تازه‌ترین عکست را همین دیدم. خیلی دلم می‌خواست زیرنویسی مخصوص به خودت، ای همسنگر جبهه‌ی جوفَیری‌ام پای این عکست به‌یادگار بنگارم، اما هفت حیف! و هفتاد ناله! که مصیبت نابهنگام و سوزناک، سوزای جانت را سِتانْد و من را پای سوگوارگی غمت نشاندْ.

 

 

تو از اولین فرماندهان قادر و قابلِ بسیجی در نبرد دفاع مقدس بودی؛ من مَسرورُ سرمَست معاونت در گردان مسلم بن عقیل -علیه السلام و الرحمه- آنم نخستین سال‌های جنگ که نه فقط شایستگانی بودی برای فردای انقلاب که بهترینانی بودی برای فصل جنگیدن و فضای صلحیدن. بگذرم. تو تا مرز شهادت رفته بودیُ منم کنارت آن شبِ سختِ پاتکِ عراق به کمین‌مان در کانال کنار هورالعظیم در گُردانی خط‌شکن که افتخار می‌نمودیم شهید عارفِ بالله عالی جویباری فرمانده‌ی‌مان بوده بود) در اثر خمپاره‌باران بر هوا افتادم اما این من نبودم که شهید شوم، نعمت مقصودلو بود که جلوِ چشم هر دوی‌مان قطعه قطعه شد و پودر در هوا و حتی سرش از تنش جدا. بااین‌همه حسودان پشت جبهه نتوانستند طاقت آورند که تو در کمیته‌ی انقلاب اسلامی شغل بگیری! شگفتی داشت؛ اما استبعاد نه نداشت. چون رقیب فکری خود را عین شکار شب گنجشگ می‌زدند که در انقلاب شغل‌ها و پست‌ها به خودِ آنها رسد. آنقدر بر تو ستم ساختند که مجبور شدی برای اِمرار معاشت به کمیته‌ای با نام دگر اشتغال یابی. خدای بارئ خوب می‌داند آن زیرآب‌زنان چند! حبس احساسات خود بودندُ خامی می‌ورزیدند. بگذرم.

 

اینک چه نویسم سودت دهم ها رفیق؟ فقط این: بانوی دانا و مدرس مدرسه خواهرم بانو شهربانوی پاک و صاف از کنارت رخت بر بستُ خاکسار شد و تو را در دوری خود به دورترین فراق پرتاب ساخت. تسلیتت رفیق، تسلیت به پسرت آقا سیدمصطفی که دیگر نه در خانه و آن سرا، که در زیر خاک قبرستان داراب‌کلا باید مادر جستجو کند. به دخترت سادات که خود در جوارِ رنج دستُ پنجه نرم می‌کند و بی‌مادری بر آن رنج رنجور، افزون. تسلیت به تمامی خواهران مُحّجبه و محبوبت که همه‌ی‌شان برام عزیز و دوست‌داشتنی‌اند. تسلیت به همه‌ی برادرانت که براداران منم هستند. به رفیقان سیه‌پوشیده‌ام. به تک تک اعضای پرشمار خاندان بزرگ و متحدِ مرد خوشنامُ پرآوازه‌ُ شهیرِ دیارُ محل‌مان مرحوم حاج اکبر رمضانی که چهره بود پیش مردم‌ِ مان. تسلیت بر هر بازمانده از آن بانو که آخرین بار پس از مشهد مقدس به اتفاق خانمم وی را در مسیر محل سوار کرده بودم به خانه‌ی پدری‌اش اتاق‌پیش رسانده بودم و طی همان مسافت چه ادب‌هایی کار زد یادش پیش من یاد. خدایا این بانو بارها برای ما سفره چید در منزلش از هر لذیذی لذیذتر که مزه‌ی ماهی‌های شکم‌پُری مگر از زیر زبانم در می‌رود. حالیا درود از دور بر قبرت که فراق آفرید میان قلب ما. پنجشنبه ۲۳ فروردین ۱۴۰۳ دامنه‌ی سه.

دیدن یا نوشتن نظرات : ۲
رفیقم آق سید عسکری شفیعی تسلیت

رفیقم آق سید عسکری شفیعی تسلیت

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
رفیقم آق سید عسکری شفیعی تسلیت

رفیق و همرزم جبهه‌ی جوفَیری من! تسلیت. آق سید عسکری‌جانم سلام. می‌دانی دنبال عکسی ازت در آلبومم می‌گشتم، که بعد آمدم فضای مجازی را هم مرور نمایم صحنه‌ای ازت بیابم، تازه‌ترین عکست را همین دیدم. خیلی دلم می‌خواست زیرنویسی مخصوص به خودت، ای همسنگر جبهه‌ی جوفَیری‌ام پای این عکست به‌یادگار بنگارم، اما هفت حیف! و هفتاد ناله! که مصیبت نابهنگام و سوزناک، سوزای جانت را سِتانْد و من را پای سوگوارگی غمت نشاندْ.

 

 

تو از اولین فرماندهان قادر و قابلِ بسیجی در نبرد دفاع مقدس بودی؛ من مَسرورُ سرمَست معاونت در گردان مسلم بن عقیل -علیه السلام و الرحمه- آنم نخستین سال‌های جنگ که نه فقط شایستگانی بودی برای فردای انقلاب که بهترینانی بودی برای فصل جنگیدن و فضای صلحیدن. بگذرم. تو تا مرز شهادت رفته بودیُ منم کنارت آن شبِ سختِ پاتکِ عراق به کمین‌مان در کانال کنار هورالعظیم در گُردانی خط‌شکن که افتخار می‌نمودیم شهید عارفِ بالله عالی جویباری فرمانده‌ی‌مان بوده بود) در اثر خمپاره‌باران بر هوا افتادم اما این من نبودم که شهید شوم، نعمت مقصودلو بود که جلوِ چشم هر دوی‌مان قطعه قطعه شد و پودر در هوا و حتی سرش از تنش جدا. بااین‌همه حسودان پشت جبهه نتوانستند طاقت آورند که تو در کمیته‌ی انقلاب اسلامی شغل بگیری! شگفتی داشت؛ اما استبعاد نه نداشت. چون رقیب فکری خود را عین شکار شب گنجشگ می‌زدند که در انقلاب شغل‌ها و پست‌ها به خودِ آنها رسد. آنقدر بر تو ستم ساختند که مجبور شدی برای اِمرار معاشت به کمیته‌ای با نام دگر اشتغال یابی. خدای بارئ خوب می‌داند آن زیرآب‌زنان چند! حبس احساسات خود بودندُ خامی می‌ورزیدند. بگذرم.

 

اینک چه نویسم سودت دهم ها رفیق؟ فقط این: بانوی دانا و مدرس مدرسه خواهرم بانو شهربانوی پاک و صاف از کنارت رخت بر بستُ خاکسار شد و تو را در دوری خود به دورترین فراق پرتاب ساخت. تسلیتت رفیق، تسلیت به پسرت آقا سیدمصطفی که دیگر نه در خانه و آن سرا، که در زیر خاک قبرستان داراب‌کلا باید مادر جستجو کند. به دخترت سادات که خود در جوارِ رنج دستُ پنجه نرم می‌کند و بی‌مادری بر آن رنج رنجور، افزون. تسلیت به تمامی خواهران مُحّجبه و محبوبت که همه‌ی‌شان برام عزیز و دوست‌داشتنی‌اند. تسلیت به همه‌ی برادرانت که براداران منم هستند. به رفیقان سیه‌پوشیده‌ام. به تک تک اعضای پرشمار خاندان بزرگ و متحدِ مرد خوشنامُ پرآوازه‌ُ شهیرِ دیارُ محل‌مان مرحوم حاج اکبر رمضانی که چهره بود پیش مردم‌ِ مان. تسلیت بر هر بازمانده از آن بانو که آخرین بار پس از مشهد مقدس به اتفاق خانمم وی را در مسیر محل سوار کرده بودم به خانه‌ی پدری‌اش اتاق‌پیش رسانده بودم و طی همان مسافت چه ادب‌هایی کار زد یادش پیش من یاد. خدایا این بانو بارها برای ما سفره چید در منزلش از هر لذیذی لذیذتر که مزه‌ی ماهی‌های شکم‌پُری مگر از زیر زبانم در می‌رود. حالیا درود از دور بر قبرت که فراق آفرید میان قلب ما. پنجشنبه ۲۳ فروردین ۱۴۰۳ دامنه‌ی سه.

رفیق و همرزم جبهه‌ی جوفَیری من! تسلیت. آق سید عسکری‌جانم سلام. می‌دانی دنبال عکسی ازت در آلبومم می‌گشتم، که بعد آمدم فضای مجازی را هم مرور نمایم صحنه‌ای ازت بیابم، تازه‌ترین عکست را همین دیدم. خیلی دلم می‌خواست زیرنویسی مخصوص به خودت، ای همسنگر جبهه‌ی جوفَیری‌ام پای این عکست به‌یادگار بنگارم، اما هفت حیف! و هفتاد ناله! که مصیبت نابهنگام و سوزناک، سوزای جانت را سِتانْد و من را پای سوگوارگی غمت نشاندْ.

 

 

تو از اولین فرماندهان قادر و قابلِ بسیجی در نبرد دفاع مقدس بودی؛ من مَسرورُ سرمَست معاونت در گردان مسلم بن عقیل -علیه السلام و الرحمه- آنم نخستین سال‌های جنگ که نه فقط شایستگانی بودی برای فردای انقلاب که بهترینانی بودی برای فصل جنگیدن و فضای صلحیدن. بگذرم. تو تا مرز شهادت رفته بودیُ منم کنارت آن شبِ سختِ پاتکِ عراق به کمین‌مان در کانال کنار هورالعظیم در گُردانی خط‌شکن که افتخار می‌نمودیم شهید عارفِ بالله عالی جویباری فرمانده‌ی‌مان بوده بود) در اثر خمپاره‌باران بر هوا افتادم اما این من نبودم که شهید شوم، نعمت مقصودلو بود که جلوِ چشم هر دوی‌مان قطعه قطعه شد و پودر در هوا و حتی سرش از تنش جدا. بااین‌همه حسودان پشت جبهه نتوانستند طاقت آورند که تو در کمیته‌ی انقلاب اسلامی شغل بگیری! شگفتی داشت؛ اما استبعاد نه نداشت. چون رقیب فکری خود را عین شکار شب گنجشگ می‌زدند که در انقلاب شغل‌ها و پست‌ها به خودِ آنها رسد. آنقدر بر تو ستم ساختند که مجبور شدی برای اِمرار معاشت به کمیته‌ای با نام دگر اشتغال یابی. خدای بارئ خوب می‌داند آن زیرآب‌زنان چند! حبس احساسات خود بودندُ خامی می‌ورزیدند. بگذرم.

 

اینک چه نویسم سودت دهم ها رفیق؟ فقط این: بانوی دانا و مدرس مدرسه خواهرم بانو شهربانوی پاک و صاف از کنارت رخت بر بستُ خاکسار شد و تو را در دوری خود به دورترین فراق پرتاب ساخت. تسلیتت رفیق، تسلیت به پسرت آقا سیدمصطفی که دیگر نه در خانه و آن سرا، که در زیر خاک قبرستان داراب‌کلا باید مادر جستجو کند. به دخترت سادات که خود در جوارِ رنج دستُ پنجه نرم می‌کند و بی‌مادری بر آن رنج رنجور، افزون. تسلیت به تمامی خواهران مُحّجبه و محبوبت که همه‌ی‌شان برام عزیز و دوست‌داشتنی‌اند. تسلیت به همه‌ی برادرانت که براداران منم هستند. به رفیقان سیه‌پوشیده‌ام. به تک تک اعضای پرشمار خاندان بزرگ و متحدِ مرد خوشنامُ پرآوازه‌ُ شهیرِ دیارُ محل‌مان مرحوم حاج اکبر رمضانی که چهره بود پیش مردم‌ِ مان. تسلیت بر هر بازمانده از آن بانو که آخرین بار پس از مشهد مقدس به اتفاق خانمم وی را در مسیر محل سوار کرده بودم به خانه‌ی پدری‌اش اتاق‌پیش رسانده بودم و طی همان مسافت چه ادب‌هایی کار زد یادش پیش من یاد. خدایا این بانو بارها برای ما سفره چید در منزلش از هر لذیذی لذیذتر که مزه‌ی ماهی‌های شکم‌پُری مگر از زیر زبانم در می‌رود. حالیا درود از دور بر قبرت که فراق آفرید میان قلب ما. پنجشنبه ۲۳ فروردین ۱۴۰۳ دامنه‌ی سه.

Notes ۲
پست شده در چهارشنبه, ۱ فروردين ۱۴۰۳
بازدید ها : ۸۵۲
ساعت پست : ۰۳:۲۵
مشخصات پست

مدرسه فکرت ۹۷

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت

قسمت نود و هفتم

 

جناب ابوذر رحیمی سلام و احترام. خرسندم از آغازبه‌کار آن جناب درین سایت یادداشت. برای متن این پست شما یک نکته عرض می‌کنم و آن این که در نهاد آدم ناحیه‌ای از ناحیه‌ی خداوند متعال تعبیه شده که در بهترین زمان وی را سرِ عقل می‌آورَد تا ندای وجدان را بشنود؛ شاید ساحران مفتون فرعون، پس از دیدن اعجاز، وجدان خفته‌ی‌شان از همان ناحیه‌ی مخفی نهاد آدم بیدار و متنبّه شد. متن خوبی نوشتید. مستدام ادامه دهید و روی کارِ خود عزم کنید تا سایت برپا بماند. دامنه.

 

جواب ابوذر رحیمی: سلام و عرض ادب. نکته‌ی ظریفی را اشاره کردید. از اشاره‌ی زیبای حضرتعالی، به یاد حکایت متنبه شدن فضیل عیاض افتادم. جایی که در اوج راهزنی و دزدی، به طور اتفاق ندای قرآن را می‌شنود که می‌فرماید: "آیا وقت آن نیامد که دلِ خفته‌ی شما بیدار گردد؟". و فضیل فریاد می‌زند که: آمد! آمد! و نیز از وقت بگذشت.

دیدن یا نوشتن نظرات : ۰
پست شده در چهارشنبه, ۱ فروردين ۱۴۰۳
بازدید ها : ۸۵۲
ساعت پست : ۰۳:۲۵
دنبال کننده

مدرسه فکرت ۹۷

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
مدرسه فکرت ۹۷

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت

قسمت نود و هفتم

 

جناب ابوذر رحیمی سلام و احترام. خرسندم از آغازبه‌کار آن جناب درین سایت یادداشت. برای متن این پست شما یک نکته عرض می‌کنم و آن این که در نهاد آدم ناحیه‌ای از ناحیه‌ی خداوند متعال تعبیه شده که در بهترین زمان وی را سرِ عقل می‌آورَد تا ندای وجدان را بشنود؛ شاید ساحران مفتون فرعون، پس از دیدن اعجاز، وجدان خفته‌ی‌شان از همان ناحیه‌ی مخفی نهاد آدم بیدار و متنبّه شد. متن خوبی نوشتید. مستدام ادامه دهید و روی کارِ خود عزم کنید تا سایت برپا بماند. دامنه.

 

جواب ابوذر رحیمی: سلام و عرض ادب. نکته‌ی ظریفی را اشاره کردید. از اشاره‌ی زیبای حضرتعالی، به یاد حکایت متنبه شدن فضیل عیاض افتادم. جایی که در اوج راهزنی و دزدی، به طور اتفاق ندای قرآن را می‌شنود که می‌فرماید: "آیا وقت آن نیامد که دلِ خفته‌ی شما بیدار گردد؟". و فضیل فریاد می‌زند که: آمد! آمد! و نیز از وقت بگذشت.

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت

قسمت نود و هفتم

 

جناب ابوذر رحیمی سلام و احترام. خرسندم از آغازبه‌کار آن جناب درین سایت یادداشت. برای متن این پست شما یک نکته عرض می‌کنم و آن این که در نهاد آدم ناحیه‌ای از ناحیه‌ی خداوند متعال تعبیه شده که در بهترین زمان وی را سرِ عقل می‌آورَد تا ندای وجدان را بشنود؛ شاید ساحران مفتون فرعون، پس از دیدن اعجاز، وجدان خفته‌ی‌شان از همان ناحیه‌ی مخفی نهاد آدم بیدار و متنبّه شد. متن خوبی نوشتید. مستدام ادامه دهید و روی کارِ خود عزم کنید تا سایت برپا بماند. دامنه.

 

جواب ابوذر رحیمی: سلام و عرض ادب. نکته‌ی ظریفی را اشاره کردید. از اشاره‌ی زیبای حضرتعالی، به یاد حکایت متنبه شدن فضیل عیاض افتادم. جایی که در اوج راهزنی و دزدی، به طور اتفاق ندای قرآن را می‌شنود که می‌فرماید: "آیا وقت آن نیامد که دلِ خفته‌ی شما بیدار گردد؟". و فضیل فریاد می‌زند که: آمد! آمد! و نیز از وقت بگذشت.

خاطره‌ی  ۷ رفیق داراب‌کلا

سید حمید دارابی: سلام آقا ابراهیم عزیز اما خاطره ۵۰۰ کیلومتر  از بین ۷ رفیق سه نفر زنده هستند خداوند حفظ شان کند بقیه را خداوند رحمت کنه

حاج ابراهیم مهاجردارابی

حاج اصغر دباغیان

حاج سید مصطفی دارابی

حاج سید باقر سجادی

حاج سید علی شفیعی نانوا

حاج ممدلی شیردل

حاج سید اسماعیل صباغ

 

حجت‌الاسلام آقا شیفع شفیعی یه تابستانی دارابکلا بودند معمولا هر وقت می آمدند بعضی شب ها جلسه و شب نشینی آنها شرکت می کردند قرابت نزدیکی با بعضی ها دارد حاج ابراهیم مهاجر خطاب به آقا شفیع که پسر دایی کی دعوت کاندی اماره برای شام آقا شفیع فرموند منزل بنده قم است آنجا در خدمت شما هستم زمان گذشت بعد چند ماه حاج ابراهیم به آقا شفیع زنگ می زند که ما شب جمعه فلان تاریخ شام پیش شما هستیم این چند نفر تلفن قطع شد آقا شفیع تصور کردن که اینا شوخی می‌کنند شب جمعه موعود فرا رسیدن ۷ نفر موقع اذان مغرب رفتن حرم حضرت معصومه سلام الله نماز و زیارت بعد برای صرف شام راهی منزل آقا شفیع شدند رسیدند دم در زنگ زدن آقا شفیع آمد دم درب با تعجب دید رفقای ۷ تن آمدند کلّی عذرخواهی فرمودند بنده فکر نمی کردم که شما جدی گفته باشید بالاخره آن شب آقا شفیع از بیرون کباب سفارش داد و شام میل کردند و شب‌نشینی تمام شد جالب اینجاست که شبانه برگشتن دارابکلا. در هر صورت بنده در خدمتم.

 

آسید حمید دارابی سلام. چه داستان دلکشی. خیلی خندیدم. چه حوصله‌ای داشتند آن ۷ تن. خیلی‌هم به هم متحد بودند. پدرت را سلامت بدارد خدا. داستان واقعاً جالب بود. اولین بار شنیدم. آق سید شفیع پسرعمه‌ی منه. این دفعه رفتم پیشش می‌گم. دامنه.

 

شیخ محمد بابویه: سلام بر دامنه ی ارجمند. من باب یادآوری و روانشاد به مرحومین دیارمان ، قابل عرض می باشد که در گلشهر مشهد مقدس قبرستانی وجود دارد که همسر اول مرحوم حجت الاسلام شیخ مهدی مومنی اوسایی در اونجا دفن می باشد. بنده بارها با پای پیاده از کوی طلاب خیابان طبرسی ، خیابان دریا، فلکه شیرمحمد به سمت قبرستان رفتم. این مطلب بدان عنوان عرض نمودم که هم یادی از اون مرحومه شده باشد و هم آگاهی یافتن نسل جدید. ضمنا بابت جواب بر کشکول ما و نیز طلب رحمت بر والدینم کمال تشکر را دارم.

 

آشیخ محمد ابنِ شیخ قربان بابویه سلام علیکم و رحمت واسعه برای والدین‌ات. چه خوب شد چنین اطلاعاتی را رساندید. داستان فوت آن مرحومه را سال‌ها قبل وقتی خاطرات «زندگی پرماجرا» (اینجا) را که بالغ بر ۲۵۹ صفحه شد، می‌نوشتم مفصل در آن نوشته‌ام، آوردم. هر دو همسر حجت‌الاسلام مرحوم شیخ مهدی مؤمنی اوسایی، دخترعموهای من فرزندان مرحوم حاج اسدالله طالبی ببخیل بودند. وقتی همسرش -که خیلی غمناک درگذشت- آقای شیخ مهدی مؤمنی با خواهر دیگر آن مرحومه، ازدواج کرد. می‌دانستم مشهد دفن است، اما نمی‌دانستم قبرش توی قبرستان گلشهر مشهد مقدس است. چه حکمتی شد این کتاب «خاتون و قوماندان» که دیروز دستم رسید تا ۱۴ فروردین هم باید امانت را به مخزن برگردانم. بتوانم تمام کنم خوب است. ازین اطلاعاتت خیلی ممنونم. نیمه‌ی رمضان است یاد می‌کنم هم از آن مرحومه دخترعمویم، هم از مرحوم حجت الاسلام شیخ مهدی مؤمنی که امامزاده علی اکبر اوسا پیش دامادش مهندس نخبه‌ی برق مرحوم اکبر مؤمنی دوست صمیمی دوره‌ی دبستان من دفن است. خدا آنان را رحمت کناد. متن من ویرایش نیست. ایرادمیراد را خودت صحیح تلفظ کن شیخ محمد.

 

حاج علی چلویی به دامنه: سلام. شما ره نصیحت کامبه بیرون درنی خاک دارکلا ره نَروشین.

 

حاج علی چلویی به آقا اسماعیل آفاقی: آقا اسماعیل من وسط مله هم درمه خ خ خ خ خ.

 

سلام حاج علی چلویی. وسط مله ره مرحوم میرزاحمد دباغیان ج خانه‌سر بـخریهی. اصلُ نسَب که پای مَله‌ای هسّی. بالامسجد چ وِه دری!!!

 

قاسم لاری: سلام وقت بخیر بنده وارد ماجرای شما نمی‌شوم اما با این متن آخر برداشت من این است که آقای چلویی بساطتو جمع کن اینجا جای تو نیست به طور خلاصه با زبان بی زبانی بهش گفتید.

 

آقاقاسم لاری سلام. شما چرا در هوا!!! بدون مشخص‌کردن اسم مخاطبت نظر می‌گذاری؟! امابعد؛ حاج علی چلویی مِه رخِف، خادش یک وزنه‌ی سنگین!!! است، بساط‌مساط را از «بالا»!!!! جمع نمی‌کند که برود «پایین»!!!! او اساساً «بالا»یی است. کشکولی بود به او.

 

سلام مجدد حاج علی چلویی. ارشاد کردی ما را، تقبل‌الله. ولی منِ بنده پوست و خونم دارکلاست، اصلاً این زادگاه، فروختنی نیست که بشود کسی آن را بفروشد. هر کس هم عِرض و آبروی زادگاه‌اش را بفروشد، در واقع هویت مادری پدری خود را خدشه‌دار کرده است. بگذرم. این زادگاه، توشه و زادِ معادِ عالمان بزرگ دین بوده و هست. بارها گفته‌ام حتی تظاهرات‌های مهم و سراسری داراب‌کلا، باید در خود روستا برگزار شود، نه کوچه‌های سورک. چون داراب‌کلا هویت بارز و شاخص دارد و موجودیت درخشان تاریخی.

 

حاج علی: اقااباهیم سلام تعارف ورا ناورا دانه بعضی ها ظاهرا دنبال سند دینه مگر اوسا پسوند دارکلا نه دانه حاج قاسم قدرت نمای کننده من زمین خورده استادم آقای لاری هسمه.

 

سلام حاج علی. دقیقاً رفتی روی حرف منطق. موافقم. شاید ۱۰۰ در ۱۰۰ اوسایی‌ها، فامیلی‌شان پسوند «دارابی» دارد. آن بالا هم گفتم سه روستای داراب‌کلا و مُرسم و اوسا با هم فامیل خونی و ازدواجی شدند. این یعنی پیوند و اتحاد سه روستا. سپاس و التماس دعا.

 

کشکولی: تو و قاسم لاری کُشتی بگیریند، قاسم را لِه لَوردِه کاندی! می‌گی: زمین‌خورده‌ی قدرتِ قاسم لاری هستی! البته قاسم لاری دانِ مشکی داردها! کاراته‌کا هست!

 

قاسم لاری به دامنه: سلام خیلی دیر وقت هم است ولی جواب میدم اگر خدا قبول کنه مشغول به دعا بودم هر چند بنده قاسم لاری دارابی ف مرحوم حاج عباسعلی زمین خورده همه عزیزان و خصوصا حاج علی آقا هستم اما ذکر این نکته لازم است اشاره کنم جدای اینکه مربی تاکتیک بودم نزدیک به ده سال رئیس اداره تربیت بدنی شهرستان بودم و نزدیک به پنج سال هم معاونت تربیت بدنی ل 25 کزبلا بودم و کمربند مشکی دان دو را دارم و باز با این اوصاف خاک زیر پای دوستان و عزیزانی مثل شماها و امثالهم هستم.
 

حاج علی چلویی به دامنه: من می شناسم دستم بالاست بروی استا دوست نمی کشم اما سند بی سنداقا ابراهیم اینتا. کی بی خواسته سند هاده هم انده سراه ره هادانه به سورک  وسه خوادره زحمت نیکننه جدی کومبه بالا حاج محمد خورمی با تبر اساه برای اوه کوته علی مره بااو با چهارتا وچه درخدمت درمه

 

برادر و همسنگرم حاج علی چلویی. اول یک کشکولی قَهّار بارَت کنم تا دلم!!! حسابی خالی شود: طوری تایپ می‌کنی که مجبوریم ببریم نزدِ حاج کبل سید محمد -که نُسَخ‌شناس قَهّاری هست- برای ما متن‌هایت را برای ما معنی کند!!! امابعد؛ تو نه فقط منبع خاطرات جبهه و انقلاب و فراانقلاب و فتنه و آشوب و اغتشاشی!!! حتی مخزن‌الاَسرارِ اطلاعات طبقه‌بندی‌دارِ!!! دارکلاُ اوساُ مُرسمُ اَسرمُ ساریُ سورکُ لالیمُ و حتی "اَنجیرنِِسوم"ی. آقا حاجی (که با دخترعموی ما فرزند مرحومه حاجیه‌جمیله ازدواج کردی و شدی فامیل درجه‌ی یکم) کی بیام پیشت مصاحبه، تا آن‌همه ذخیره در دل و مغز و حافظه را کتابش کنم، تا تِج نداهی!!!! خبرم کن. تو خیلی حیفی این مقدار خاطره و اطلاعیه و اطلاعاتِ مَحرمانه و مُهرُمومانه!!! را به گور!!! ببری!!! خدانگه‌دارت رخف: قم. دامنه‌ی کشکولی. خواستی جدّی هم تعبیر کنی مرا، بازم باکی نیست!!! اینجه هم سلام‌کردن یادم رفت. معذرت حاج علی چلویی. سلام رخِف رخِف رخِف رخِف رخِف رخِف رخِف.

 

می‌شه کسی این پیام حاج علی چلویی را برای من کامل معنی کند. من که قاطی کردم. متن کاملش این جا بازنشر می‌شود که یه وقت حذف و خَف نکند! کشکولی متن حاج علی چلویی عیناً بی کم‌وکاست:

 

«من می شناسم دستم بالاست بروی استا دوست نمی کشم اما سند بی سنداقا ابراهیم اینتا. کی بی خواسته سند هاده هم انده سراه ره هادانه به سورک وسه خوادره زحمت نیکننه جدی کومبه بالا حاج محمد خورمی با تبر اساه برای اوه کوته علی مره بااو با چهارتا وچه درخدمت درمه»

 

سید موسی صباغ: سلام بر آق ابراهیم. ترجمه متن حاج علی ::

 

من شناخت دارم ، دستم بالاست ( تسلیم هستم ) به روی استادم دست نمیکشم.

اما سند بی سند.

کی خواسته سند بده؟

همینکه سه راه را به سورک دادن کافیه!!

خودتشون و زحمت نیفکنین.

جدی میگم

حاج محمد خرمی با تبر وایستاده برای آب.

گوته علی مره با او : نامفهوم است

با چهار تا فرزند در خدمت هستم.

 

آق سدموسی سلام. آقا تِ یک پا مترجم زبردست هستی که من نمی‌دانستم. چقدر خوب برگردان کردی. جا افتاد حالا برام. حاج علی چلویی گمان کنم خوبلِه متن می‌نویسد! کشکولی! خو دست وه اسیر است، حتی مسجددله هم یک چُرت عمیق می‌زند! حتی به من گفت حین رانندگی هم خو می‌رود! ولی ماشینش له نمی‌رود.

 

چرا سانسور؟!!!

آقای علی چلوبی در متن اول صبح دیروز نوشت: «من می شناسم دستم بالاست بروی استا دست نمی کشم اما سند بی سنداقا ابراهیم اینتا. کی بی خواسته سند هاده هم انده سراه ره هادانه به سورک وسه خوادره زحمت نیکننه جدی کومبه بالا حاج محمد خورمی با تبر اساه برای اوه کوته علی مره بااو با چهارتا وچه درخدمت درمه» اما وقتی آخر شب شد همان را این طور کرد: «سلام منظورم من آقای لاری را کاملا از بقیه بهتر می شناسم هم استاد بنده هم باهم دریگ پادگان مربی بودیم درمقابل استادم آقای لاری گفتم دستم بالاست اما یگ عزیزی فرمود ا میدان تا اوسا را سند میدهیم من هم شوخی کردم عرض کردم هم آنقدر سراه رابه سورک دادن هر که عامل کار بود خدا نبخشد اورا باید به آینده گان جواب بدهند اما قضیه آب که پیش آمد آن حس وطن پرستی اگثر دارابکلای ها عمل کرد پیغام میدادن یا بعضی مثل حاج محمد خرمی فرمود هرزمان نیاز شد یگ  ندا بدهید با چهار پسرم به پشتیبانی شما ایستاده ایم  محلی ره خوب ترجمه هاکانین» اما این عبارت داخل متن صبح خود را که گفته بود: «اما سند بی سنداقا ابراهیم اینتا.» سانسور کرد!!!

 

قضیه‌ی جعبه‌ی گز

داستان واقعی
اما نوشته‌ی آزادِ ابراهیم طالبی دامنه دارابی

روزی برای امام خمینی رحمت الله جعبه‌ای گزِ درجه‌ی یک از یزد یا اصفهان -تردید از من است- هدیه رسید. امام بازش کردُ خورد. فوراً از ادامه‌ی خوردن دست کشیدُ به حاج سید احمد یا اعضای دفتر -تردید از من است- گفت همین جعبه‌گز را ببرید بدهید به فُلانی، گز خوشمزه‌ای است. همه تعجب کردند. به امام گفتند آن شخص با ما فاصله‌ی فکری و تقابل پیدا کرده است. معاون مرحوم مهدی بازرگان بود. امام گفت به همین خاطر هم می‌گویم ببرید به او هم بدهید. آن شخص با امام دوست بود و مراوده داشت. روزِ بعد شد. امام پرسید جعبه‌ی گز را بردید دادید؟! گفتند نه. امام نگران شدُ گفت چرا نبردید؟! گفتند چون سرِ جعبه را باز کردید، احساس کردیم خوبیت ندارد. تصمیم گرفتیم یک جعبه گز دست‌نخورده! تهیه کنیم. امام در جواب، فرمودند اتفاقاً همین جعبه‌ی بازشده خوب است، چون فلانی می‌فهمد گزش خوب بوده، به او هم دادیم. در واقع آنها داشتند کار خود را -بخوانید تعلّل خود را- توجیه می‌کردند پیش امام. چون پیش خود گفته بودند یک روز تأخیر اندازیم شاید امام این کاری را که به ما محول کردند، فراموشش کنند! به هر حال، تا دیدند امام اصرار دارند و خیلی‌هم پافشارانه پیگیرند، فوری بردند دادند به همان فُلانی. آن فرد در اوج تعجب ازین‌که امام برایش در آن موقعیت و مواضع‌اش، گز فرستاد، شرمنده شد و خیلی‌هم خوشحال و شگفت‌زده. بگذرم. کارِ گزی -و به ظاهر یک رفتار پیش‌پاافتاده‌ی- امام، دل آن فرد را کاملاً فتح کرده بود. بانو! آقا! تألیف قلوب یعنی همین. باید پیِ تألیف قلوب بود، نه تعلیفِ علوف! معنی کنم؟! به روی چشم. اولی یعنی پیوند و اُلفت دل. دومی یعنی دنبال علف و علوف بودن! کنایه از انباشتِ فقط مال و منال و پُرکردن شکاف و شکوف دنیا. شرح مختصر یک لغت داخل متنم: تعلّل: یعنی کسی که خود را عمدی علیل و ناتوان نشان دهد. دَست‌دَست کند تا از زیر بار آن، شانه خالی کند. اِهمال‌کار، بهانه‌تراش، طفره‌رونده. ۸ . ۱ . ۱۴۰۳ ، دامنه.

 

رفیق و همسنگرم حاج قاسم لاری دارابی از کشور پهناور اوسا که بیش از نیمی‌شان "لاری‌"اند و مؤمنی و فلّاح. آقا ممنونم از پاسخ مُشبَع و قشنگ و اتوبیوگرافیک (=زندگینامه‌نویسیِ خودنوشت) که باید هم چُنین پست‌هایی می‌داشتی حتی بالاترش را. من که زیرُبَم تک تکِ محلی‌ها از دارکلا و مُرسِم و اوسا را مُخبَرم!!! حتی می‌دانم کمربندِ کاراته‌ی تو روز نخست گِر نمی‌آمد از بس کمرباریک!!! بودی و قدی حدودای دو مترُ و نوزده سانتی داشتی. حالا، گردوخاکِ فتنه‌ها شما امنینی‌های گُردانی را، گِرد و دایره کرد!!! البته تَپچِه نه! آقاقاسم من چه کنم از دایره‌ی دائر انقلاب بیرون انداخته نشوم و در خط و ربط بمانم و طرد نشم؟!!! بگذرم. سالم و سال‌ها کنار مِن!!! زنده بمانی تا اوسا که سهله، کیاسر را هم پا گذاریم!!! راستی دعای دیشبت قبول است. راستی! پوزش قاسم، سلام یادم رفت بالا بکنم: سلام فرمانده!


بی‌بهانه دوستش دارم!

حال که بالا حرف از حاج کبل سید محمد شفیعی -آن مرد خالص و صالح- به وسط آوُردم، چه خوب است سه‌چند جمله بگویم: من که توی داراب‌کلا اگر بخواهم نام ببرم کیا را بی‌بهانه دوست دارم! در لیست من حاج کبل سید محمد بدون هیچ تردید وجود دارد. علاقه‌ام به ایشان از همان جرقه‌ی انقلاب شروع شد. حالا هنوز هم در قلمرو عشق و حُب من نام وی همآره می‌درخشد. امروز هم در دعای روز شانزدهم ماه رمضان داریم که باید با اَبرار مُوافقت و محبت داشت و با اَشرار مُرافقت و برائت. وَه! چه اَبراری (=نیکان و اهل بِرّ در عمل و عقیده) بهتر از وی. جدا از قرابت عقیدتی ایمانی با حاج کبل سید محمد، این سه متغیّر هم در عشقم بهش نقش ایفا دارد:

 

یک > همسر محترمش دخترخاله‌ی مرحوم پدرم هست. که ما خاله صدایش می‌زنیم؛ فرزند مرحوم حاج باقر آهنگر -آن مرد بزرگ و خیّر و صالحِ خدابیامرز محل- است؛ یک خواهرش همسر دوم مرحوم آق سید اسدالله شفیعی (پدر شهید حجت الاسلام آق سیدجواد) هست که چندسال پیش به رحمت خدا پیوست و روح آن خاله‌ی عزیزم هم، غریق رحمت حضرت رب العالمین هست، چون یک تکه نور و مظهر مهربانی و اخلاق خدایی بود. دو برادرش هم حاج باقرموسی هست (که یک پایش کربلا وصل است برای ساخت تلّ زینبه سلام الله علیها) و یکی هم حاج باقرمحمد که چلکاچین از قدیم دامپروری داشت و دارد. همسر مرحوم حاج باقر آهنگر، حاجیه کلثوم‌خاله، خاله‌ی تنی پدرم است که او هم چندسال پیش به جوار حق رفت و در خاک آرَمید. روح‌شان درین روزِ پس از نیمه‌ی رمضان، سرشار رحمت خداوند باد.


دو > چند سال پیش مقاله‌ای نوشته بودم تحت عنوان دَه اتاق انقلاب داراب‌کلا، یکی از آن ده تا، اتاقِ وزیری سمت شرقی خونه‌ی حاج کبل سید محمد بود که می‌شود اسمش را گذاشت بیتِ حل و فصل، نه البته به کشکولی: شورای "حل و عقد"!!! که خاص اهل سنت بود. من چند باری در نسشت‌های این اتاق انقلاب شرکت داشتم؛ روحیه‌ی بازِ صاحبخانه: خاله‌ام و حاج کبل سید محمد، آدم را شِفتِ رفتن به این نشست می‌کرد.


سه > حاج کبل سید محمد پیشروِ همه‌ی ماست؛ در تقوا، در اخلاق، در سبک زندگی. او کَفنُ‌دفنِ مردم را با کمال خلوص طی تمام عمرش هنوز برعهده دارد و گورِ تلقین خوانی او به خاطر طهارت نفسش به صاحب‌عزا قوت قلب می‌دهد که جسد با زمزمه‌ی پاکش دفن می‌شود و زیر لحد به خاک سپرده می‌شود. سلامتش بدارد خدای بارئ‌تعالی. آری؛ بی‌بهانه دوستش دارم! دامنه.

 

سلام آق سید حاج حمید دارابی. بذار چک کنم. امرو نمی‌دونم حواسم چرا قاطرخرینی رفت! نه، نشد سید حمید. این بار تِ حواس رفت قاطرخرینی. هر دو ریپلای (=در جواب‌رفتن) من درست است. آخه حاج علی چلویی آنقدر خاش پِیر ره دوست داشته و دانّه اسم حساب کاربری (=اکانت) خود گذاشت حاج قاسم. قاسم نام پدر خدابیامرزش هست. افتاد؟! به قول فردوس؟! خا. من که حسودمَسود! نیمه. خدا بیامرزدش. خیلی مرحوم پدرش حاج قاسم چلویی را سمت ببخیل می‌دیدم. با اسبش همه‌روزه از سنگ‌چکّلی تیرنگ‌گردی هیمه می‌آوُرد. راستی سید حاج حمید! قم باد سر کرد بدجور. شد غبارآلود. حتی با خود چَلکو آوُرد و حیاط ما را آلود! حالا که خیلی می‌گی دارکلایی هستی! بگو به من در صحن که چَلْکو چیه؟! هع؟! پس خواستی مدیر اینجه خاشک‌چو بوووشه هیچ که را نِشناسه! آق سید حمید؟! در پایان بسیارزیاد سپاس والدین و اخوی‌ام را خدابیامرزی دادی،مرام و معرفت داری. خدا رفتگان خاندان‌تان را محشور اهل بیت علیهم السلام کناد.

 

سید حمید دارابی: سلام آقا ابراهیم. چلکو به معنی خار و خاشاک.


سلام بازم سید حمید. نا. غلط است جوابت. باید برای کلاس سال قبل!!!

 

نقد سید سعید شفیعی بر دامنه: نقدی بر مدیر محترم یا جدی است یا کشکولی برداشت با خودتان. مدیر محترم بعد از نوشتن و بار گذاری " فرتی " مطالب را "قایم " میکند تا کسی نتواند نخواند یا کپی برداری نماید. شاید هم میگه تقصیر خودشونه باید مطالب به موقع بخونند البته نخواستم بگم اصولا در سیستم اداری برای حذف و یا امحا یه قواانینی است . و شاید هم مثل اون رییس محترم کتابخانه گفت چون کتابها قابل استفاده نبود باید از بین بروند اگرچه مطالب مدیر خواندنی است. شاید هم شعار هنر برای هنر . مطلب برای دل خودم مینویسم جدا از شوخی بهتر است مطالب حداقل یک هفته ای دو هفته یک ماهی بماند. مانا باشید

 

سعیدسید سلام. نوشتی که مدیر مدرسه فکرت:

 

 «فرتی مطالب را "قایم" میکند تا کسی نتواند نخواند یا کپی برداری نماید.»

 

۱. چون ملالغتی هستم اول یک غلط بگیرم: وقتی فعل کمکی منفی «نتواند» در جمله به کار گرفتی، فعل اصلی‌ات نباید منفی باشد. پس: نتواند بخواند درست است. نه «نتواند نخواند» البته می‌دانم از دستور زبان فارسی باخبری. از دستت در رفت! ۲. من برای این‌که نوشته‌هایم درین صحن، تایم دارد به همین خاطر، برخی از نوشته‌هایم با فن و ترفندی که روی آن سوار کردم، در لحظه‌ی فرارسیدن پایان تایم، از دیدِ خوانندگان صحن محو می‌شود، ولی اصل متن حذف نمی‌شود و بایگانی هم هست. فلسفه‌ی این کارم، ایجاد انگیزش در زنده‌بودن صحن است؛ تا اعضا را هر لحظه تازه داشته باشم. هر کس دیر بیاد ایتا، مطمئناً پیام‌های مرا بعد از چند ساعت یا روز بعد نخواهد دید. البته تایم برخی پست‌ها بیشتر است و در صحن باقی می‌مانَد. ۳. حال با توجه به توقع و نقد و انتظار و تذکرت به مدیر، من همین جا شرط می‌ذارم اگر ۱۱ نفر از اعضا را بتوانی بیاری وسط که عین خودت بخواهند متن‌های مدیر از دید اعضا محو نشود، من روی شیوه‌ی کارم درین صحن تجدیدنظر می‌کنم. بعون الله تعالی. دامنه

 

ابراهیم رمضانی بالمله: سلام و ارادت محضر مدرسه واقای مدیر. موافقم با پیشنهاد جناب اقای شفیعی. آقا ابراهیم عزیز .من تمام مطالب ارسالی شما رو با دقت و شاید بعضی رو چند بار می خونم وبرایم جالبه مخصوصا تحلیل شما در مورد موضوعات مختلف رو. پس بهتره قیافه نٓهِیر وبِیِل مطالب دَوُشِ تا کسی علاقمنده ودیر سر کلاس میاد استفاده کنه.

 

درمه امبه واس پاسخ. آقا ابراهیم رمضانی هنرمند و رفیقم سلام. قشنگ فارسی کاندی! لهجه ندانّی. تازه تو با آق سید سعید شدین دو نفر. راستی قیافه نهیر را عالی آمدی! پِرستیژ داشت حرفت. چشم!

 

صدرالدین آفاقی: با سلام و آرزوی قبولی طاعات. بنده را هم بعنوان نفر بعدی کمپین ( نه به حذف ارادی مطالب مدیر) ثبت بفرمایید.

 

آقاصدر آفاقی دارابی مشهدی از صنف فاخر پزشکی سلام. شدین با سید سعید و اوریم رمضانی سه تا تازه. اع چنده کم ات سِسْکه! کمپینِ «نه» به رفتارِ مدیر مدرسه فکرت در حذف و محو و ماتِ مطالبش از صحن، خیلی موشک بود! هایپرسونیک حتی!

 

شیخ محمد بابویه: سلام و آرزوی قبولی طاعات. فک کنم حاج علی به زبان پاکستانی نوشته باشد بهتره این متن را نشون رانندگان اتوبوس پاکستانی پای کوه حضرت خضر نبی (ع) نزدیک منزلتان بدهید تا برات ترجمه کنند ضمنا نفر چهارم بنده را در کمپین اضافه فرمایید. با تشکر.

 

آشیخ محمد بابویه رفیق ببخلی من سلام. واقعاً قشنگ بود کنایه‌ات به حاج علی چلویی. یاد آن اتوبوس‌های پاکستان به خیر؛ هم خطاطی و حکاکی روی تمام بدنه، هم فرمانش سمت راست بود. پشت هلال‌احمر کنار پل علیخانی هم محل پاتوق‌شان بود. امابعد، تازه شدین چارتا. تو که معلومه چرا. چون وقتی پیش حاج علی ملایی که می‌شینی شونیشتن، حواست نیست ایتا و مدرسه فکرت هم هست! باشه. گرفتم.

 

سید حمید دارابی: سلام آقا ابراهیم. چلکو به معنی خار و خاشاک.

 

سلام بازم سید حمید. نا. غلط است جوابت. باید برای کلاس سال قبل!!!

 

رنگین کمان داراب: سلام پنبه باز شده رو می گویند چلکو.

 

سلام آقای حسین رنگین‌کمان. یک معنایش بله درست است. اما باز هم هست. تازه‌نوج درختان که شبیه دانه‌هاست.

 

موسی رمضانی شابا: سلام خدمت آقا مدیر محترم و توانا، خدا اموات شما را هزار هزار بار دراین ماه عزیز رحمت کناد بخاطر یاد آوری بزرگ مرد مومن ، باوقار، همیشه در صحنه و در یک کلام انسان کامل. من از جان و دل سلام درود می‌فرستم به این بزرگ مرد دوست داشتنی حاج کبل سید محمد شفیعی إن شاءالله که بیشتر از صد و بیست سال سر حال و سرزنده باشه حاج آقای شفیعی استاد م در مساحی ( متراژ زمین) و مال رسی هست. اتفاقا چند روز قبل به فکر ام خطور کرد که در یک مراسم از خدمات اش تقدیر و تشکر شود یا شورای محل یک مراسم بزرگ داشت( تجلیل) برایش بگیرن واقعا جا دارد

 

امید به آینده (حجت‌الاسلام آشیخ داراب‌کلایی) : سلام علیکم. آقا ابراهیم کنشگر فعال. این پست و نگاهت حسب بر داشت من خوب و بدون حب و بغض نوشتی و معمولا آنچه از دل برخواست بر دل می نشیند نصیری هایی که سر سفره انقلاب بزرگ شدن و امروز بغض گلوی نظام اند فریب خوردگانی که به صرف شهرت نام عاقبت بخیر نشدند.

 

می‌آم برای پاسخ استاد. بگذار انشاء کنم ذهنم را در جواب: حجت‌الاسلام آشیخ داراب‌کلایی استاد محترم و هادیِ سیاسی نظام سلام. آقا، دوست فاضل ما، باور بفرما از تأییدت نیرو گرفتم. درست رفتی روی آن نگفته‌ی عمدی من. پس، نشان می‌دهد، رمزی هم بگویم، این صحن چابکانی هستند که درجا می‌گیرند. ممنونم، ممنونم. من خدایم را زان رو شاکرم که وابسته به هیچ فرد و جناحی نیستم؛ سکوی تحلیل و تفسیر خودم را محکم و مستقل نگه می‌دارم و عقل و شرع برام رهنمون هستند به انضمام کتاب و روحانیت و اندیشمندان صالح.

 

جناب آقا موسی رمضانی سلام. ۱. من هم در همین صدر کلام رحمت می‌فرستم بارها و بارها بر روح پدرت مرحوم حاج‌شابا و دو برادرت مرحوم ممدلی و آن دومی که در دنیا هم زیاد رنج کشید. خبر ندارم آیا مادر گرانقدرت حیات دارند یا نه، اگر دارند، تا می‌توانید در خدمتش باشید که هستید. ۲. خوشحالم خیلی شما به عنوان کسی شورای داراب‌کلا بودی (نمی‌دانم این دوره‌ی جاری هم، هستی هنوز، یا نه) گواهی دادی بر حَسنات و وَجنات یکی از اَخیار و اَبرار یعنی حاج کبل سید محمد شفیعی -حفظهُ الله تعالی- ۳. دبیر محترم ممنونم ازین حُسن استقبال شما. ارادات دارم به شما دوست گرانقدر ما.

 

هی!! فامیل ؟؟؟ آق اسماعیل آفافی! انتریک می‌کنی؟! کشکولی. سلام راستی. حاج علی چلویی برق و رعدش نول است، نه فاز! مرا نمی‌گیرد. مرا خله خله دوست دارد.

 

محضر استاد حجت الاسلام شفیعی مازندرانی سلام. ممنونم ما را با این عبارت علویی امام علی ع رهنمون شدید. دقیق همین است. خط، فقط خط «ولایت». احزاب هم لازم است، اما نباید از چتر ولایت خود را بیرون ببرند. ملاک من، ولی‌فقیه است، نه هیچ جناح راست و چپ و وسط. ولی فقیه صراط مستقیم است. سپاس.

 

شیخ محمد بابویه: سلام بر آق ابراهیم. اتفاقا بر عکس شما ، بنظر بنده الان باید اون سه چهار نفر که کنار حاج علی در مسجد بیتوته می کنند باید وارد صحنه شوند تا ترجمه آقا موسی را بر حاج علی تفسیر کنند بهر حال ما که از این ترجمه در ترجمه چیزیی عایدمان نشد اگر شما یکی دو دانگ قسمتت شد ما را هم شریک کن باتشکر

 

سلام آشیخ محمد ابن شیخ قربان بابویه. دقیق متوجه شدم. اشاره‌ی آق سید موسی سر راست بود. اون نامفهوم هم جاش سه لغت است که سید موسی زیرکی کرد، دررفت!!!

 

حجت رمضانی دارابی در صحن مدرسه : با سلام عزیزان. ضمن قبولی طاعات و عبادات ماه مبارک رمضان و همچنین تبریک به مناسبت عیدی این ماه پر برکت به استخضار میرساند عزیز دل ما آقا ابراهیم عزیز دستش در امر خیری گیر می باشد. انشاالله بزودی پس از انجام این مناسک خیر و شادی در صحن حاضر خواهند شد و حسابی از خجالت همه در خواهند آمد (عروسی دارند. کدام کشور هستند نمی دانم. ۲۱ فروردین ۱۴۰۳ )

 

حاج علی چلویی: هر کشوری باشد می رویم.

 

حجت رمضانی دارابی [در پاسخ به حاج علی چلویی] سلام حاج آقا. تِرِ دعوت کانّه  نشونی. اِسا که وِ غیر قابل دسترس هسته خانِ بوری، هنیش سِ سرجا.

 

حاج علی چلویی:  آقای رمضانی درسه قم یک کشوره. چقدر راه.

 

رفیقم آق سید عسکری شفیعی تسلیت

نوشته ی دامنه: ۱۴۰۳/۰۱/۲۳  :

متن آن در لینک بالا در دامنه

انسانِ خلق ، خلقِ انسان

این از حیرانی‌های دائمی من است که خدای بارئ‌تعالی چه‌سان در آفرینش انسان بالاترین رمزها و ریزترین زوایا را دخالت داد. موجودی آفرید که اول، مخلوق است؛ سپس به صفت برگرفتگی از اخلاق آفریندگی خدای بارئ، خلاق و خلق‌کننده نیز هست. من به این قدرت انسان می‌گویم ذهن‌نویس قادر. یک راننده در حین رانندگی ذهن‌نویس می‌شود و مقصد و مقصود را می‌نویسد. یک مستندساز ابتدا ذهن‌نویس و همین را سرِ صحنه‌ی واقعی حیات می‌برد از حرکت، سکون، نقش، نشانه، شکوفه، نوشاندنِ شیر، زدنِ ماست، شرح حال اشخاص و رشدُنموّها. یک نویسنده نیز پیش از آثارنگاری محفوظات و معلوماتش، در آغاز ذهن‌نویس است در ذهن خلق می‌کند در صفحه آنگاه می‌نگارد تا کتابش کند یا مقال یا خطاب یا عتاب یا عبرت یا عبرات یا تخیلات یا تفکرات. پله پله تا ملاقات خدا. پنجشنبه ۲۳ فروردین ۱۴۰۳ دامنه‌ی دو.

 

متنی به قلم دامنه ی یک بر ای فضای اخیر مدرسه:

نه سناریو و یک تبصره‌ی تصمیم

شریفان سلام. من سناریست نیستم. کمی که فکر کنم -در هر مسئله‌ای که باشد- ذهنم سناریوساز می‌شود. زین‌رو، نه سناریو خلجان زد. عرض می‌شود:

اولین سناریو: فیصله‌یافته تلقی شده و عبور شود.

دومین سناریو: نوشتن متن مارمُهره توسط دامنه‌ی یک بر روی یک پیشینه و کارنامه

سومین سناریو: تصمیم مدیر مدرسه بر سرِ پنج عضو

چهارمین سناریو: تغییر مدیر مدرسه.

پنجمین سناریو: دادن یک فرصت برابر به طرفین برای نوشتن یک متن خاتمه‌بخش در حد دو کف دست.

ششمین سناریو: اجرای پیشنهاد برادرم آق سید موسی که خواهان پذیرفتن تمام مسئولیت این مدت توسط دامنه شدند.

هفتمین سناریو: موقتاً مدرسه به حالت منع نوشتن قرار گیرد که در وضعیت این فن، نوشتن در صحن امکان‌پذیر نمی‌شود. این تنفس سپس لغو گردد.

هشتمین سناریو: دامنه‌ی یک به علت مسئولیت مالکیت مدرسه، از مدرسه تا مدتی بیرون بماند.

نهمین سناریو: انحلال موقت یا دائمی مدرسه

اینک واگذار می‌کنم اعضای شریف خود برگزینند که کدامیک از نه سناریو صورت تحقق به خود بگیرد. هر کدام رجحان دهند همان انجام می‌گیرد. من منهای سناریوی یکم هر سناریویی را ترجیح دهند، متن مارمُهره را پشت‌بند آن خواهم نوشت.

توجه: با توجه به این که یک مأموریت پیش‌رزرو در پیش دارم و یک مسافرت مشهد مقدس پیش‌پرداخت‌شده از پیش با جمع خانوادگی رفقا که امسال نوزدهمین سال این زیارت پیمان‌نوشتِ رضوی‌مان است؛ پیشنهاد می‌کنم برای پرهیختن از شتابزدگی و غلیان احساسات، اجرای هر سناریو، به پس از پایان و بازگشت مأموریت و مسافرتم موکول شود تا با کنکاشم و نیز تأملاتم، تدبیر پایان‌بخش اتخاذ شود.


تبصره و یک تصمیم تازه: از امروز پنجشنبه ۲۳ فروردین ۱۴۰۳ امین من در مدرسه برادر ارجمندم جناب آق سید موسی است؛ برادر مبارز و اخوی شهید صباغ و شخصیتی مرضی الطرفین بین مردم محل‌مان. توقع دارم هر گاه من بنا به مأموریت‌ها یا مسافرت‌ها غایب هستم، هر تذکر و صلاح‌اندیشی‌های وی در صحن، توسط تمام اعضای این جا، محترم انگاشته شود. پنجشنبه‌روز ۲۳ فروردین ۱۴۰۳ مدیر مدرسه فکرت ابراهیم طالبی دارابی دامنه‌ی یک

 

عکسهای مشهد را این جا بذارم

در مشهد مقدس چه گذشت؟

شش خانواده در نوزدهمین زیارت متوالی هر ساله‌ی رضوی، رهسپار مشهد مقدس شدیم همان اوایل اردیبهشت. مشهد آدم را در جاده به سمت خود می‌کِشَد؛ تو گویی انگاری جاذبه‌ی کشِشی دارد و ماشین‌ها حسابی به خود گاز می‌گیرند. وقتی هم خانوادگی باشد، جذبه‌ی زیارت، زادِ تقوا می ‌زاید؛ هم ازین‌رو که با بودن خانم‌های جمع، حواس‌جمع مراقب زبانتی که بدلُغتی نکنی. هم ازآن‌رو رعایت آسایش‌شان را بکنی و بر جیب خود سخت نگیری و معادی و معاشی شوی. جمع، این جوری بود. پول‌دوستی در میان نیست. همه را بر تلاش دیدم که زیارت روح، به سیاحت جسم سایه اندازد. و انداخت. هر بار در روز و شب که وقت زیارت حرم فرا می‌رسید، این تشرُّف را سه مرتبه صورت می‌دادیم. البته همت و شوق خانم‌های جمع بر ماها پیشی داشتُ آنان پیش از بانگ سحرگاهان هم، حرم بیتوته می‌کردندُ نجوا. البته با کاسه‌های پر از حلیم به هتل بازمی‌گشتند. این جا بود که دانسته شد باز هم مردان روزی‌خورِ خانم‌هاشان هستند!! حلیم نذری دلچسب -که معده را نوازش می‌دادُ و صورت را سرخ‌فام نگه می‌داشت- به هتل اقامت‌مان می‌رسید، این سُفره‌ی یک‌بار مصرف بود که آنی پهن می‌شدُ هجوم به حلیم حرَم آغاز. البته دأبم این است سُفره‌ی یک‌بار مصرف، چندبار مصرف، شود. راستی! هر بار -چه صبح و چه عصر و چه دمِ شب- به چایخانه‌های سه‌گانه‌ی حرم (گوش صحن امام حسن مجتبی ع (=هدایت) گوش باغ رضوان و گوش صحن کوثر) خود را می‌رساندیم و دَمنوش و چای تناول می‌کردیم. البته دَمنوش را نازُک‌نارنجی‌های!!! جمع ما می‌نوشیدندُ من فقط چای. یک زیبایی از هزار و یک زیبایی امسال حرم این بود فضای روی مَضجَع سبزآمیزِ سیر، گردیده بود که رنگ برق آن و لاله‌ی برّاق آرام آن، روح و روان را استعلا می‌داد (=به اوج می‌کشاند) والسّلام. نگفته نروم که من هر مرتبه، برای مدرسه نیز -با آن که لایق نبودم- ولی خودم را شائق، نائب می‌نمودم برای زیارت جای شریفان. چند عکس هم به برای این مسافرت زیارتی -که جزوی از اخلاق خوب ایرانی است- انداختیم همگی، که بخشی از آن منعکس می‌شود. بخشی دیگر شاید به وقت دگر. ۹ اردیبهشت ۱۴۰۳ دامنه‌ی یک.

 

موضع آیت‌الله العظمی جوادی آملی

آیت‌الله آقای جوادی آملی در پیام خود (در ۲۷ فروردین ۱۴۰۳) در تجلیل و حمایت از عملیات موشکی سپاه علیه‌ی اسرائیل از "فتح مطلق" تعریفی نو ارائه داده بود که برخی از آن به عنوان یک اشاره‌ی رمزی حکیمانه برداشت کردند. از نظر ایشان آن فتحی مطلق است که "مقاومت را می‌پرورانَد". دیدگاه‌ام این است جوادی آملی خواست اصل قیام را ارزشمند کند. مثل عاشورا که ظاهرش شکست!! استُ پر از مصائب ولی باطنش ظفر استُ پر از مطالب. پیام صادره‌ی حضرت جوادی چنان واژگان نوِی داشت که موجب شد از حوزه‌ی قم جمعی از روحانیون بر موضع ایشان دست فشُرند. جاذب این جا بود که نفر هفتم لیست امضاءکنندگان در تصویر بالا جناب حجت الاسلام استاد حاج سید کمال‌الدین عمادی رئیس پژوهشگاه اسرا می‌باشد که مدرسه فکرت افتخار دارد به حضور ایشان درین صحن. از برجستگی پیام این روحانیون این بوده بیان آقای جوادی آملی را "قول فصل و حکم عدل" توصیف کردند. درست هم همین است که در پیام آمده است در "حوادث واقعه" مردم این مرز و بوم "متوقّع راهنمایی‌ها و موضع‌گیری‌های" آقای  جوادی آملی می‌مانند. بگذرم. دامنه‌ی یک.

 

شیخ محمد رضا احمدی: سلام آقای طالبی سراسر پیام کوتاه آیت‌الله جوادی، مملو از نکات قرآنی و عرفانی است. از ماه رمضان شروع کرد و به فتح قریب و مبین و مطلق رسید. از بهترین پیام‌ها مربوط به این واقعه مبارک بود. واقعا زیبا و دلنشین بود که ریشه طوفان الاقصی و وعده صادق را از قرآن ارائه نمودند.

 

استاد حجت‌الاسلام آشیخ محمدرضا احمدی سلام. من هم روی هر سه فتح خیلی ایست کردم. اما فتح مطلق را که فرجام کار مقاومت منطقه است رمز حیات فلسطینیان یافتم. در حقیقت آپارتاید نژادی آفریقای جنوبی را مرحوم ماندلا از طریق زندان‌کشیدن نابود کرد. و اینک آپارتاید نظامی رژیمی ساختاری اسرائیل را مقاومت ویران خواهد کرد. دیر شاید بشود، اما نابودی آپارتاید دوم هم در جهان وقوع‌اش حتمی‌ست. از اشاراتت متشکرم. قبول دارم.

 

سلامٌ علیکما. به رسم ادبُ و ارادت از شما جنابان: حجت الاسلام استاد حاج سید کمال‌الدین عمادی رئیس پژوهشگاه اسرا و حجت الاسلام استاد شاکر نویسنده‌ی کتاب‌های نوجوانان که دعوت و تمنای مجدد مرا در ورود دوباره به مدرسه فکرت، مورد قبول قرار داده‌اد، تشکر وافر می‌کنم. تردیدی نیست که وجود روحانیانی پاک‌سیرت و انقلابی درین صحن، موجب مسرّتم هستُ و باعث تألیف قلوبُ تقویت اخلاقُ معارف دین. بیش‌ازاندازه خشنودی‌ام را از ورودتان به مدرسه تشدید ساختید. درود.
۹ اردیبهشت ۱۴۰۳ دامنه‌ی یک.


استاد حجت‌الاسلام آشیخ محمدرضا احمدی سلام. چه هم خوب که چنین نگاشته و نگاره‌ بر ذوق شما در شتافتن به زیارت مشهد مقدسُ نیل به این مقصد افزود. غسل زیارت از خوشایندترین غسل‌هاست؛ چون هنگام آن انسان حال وصال می‌یابد. سپاس، سپاس. جات خالی بود ولی نیابت صورت دادم. حرف شما هم شد در مشهد. چون رفقا علاقه‌ای خاص دارند به شما احمدی.


رفیقم سید علی اصغر سلام. ۱. من هم مانندت از مدیریت مدرن و شایسته‌ی حضرت حجت الاسلام احمد مروی متولی حرم حضرت رضوی علیه السلام راضی‌ام. ۲. حرفت حقیقت دارد پس موافقم. بابت دیدار حرم امام رضا علیه السلام، تمام سخنت را قبول دارم. ۳. این کشش ناشی کیش و آئین شیعه است که دیدار اولیای الهی را در حیات و ممات ارج می‌گذارد. ۴. شب‌های حرم هنوزم درخشان‌تر بود چون به طبع ما می‌نشست. از تفسیرت از زیارت متشکرم.

 

  ↓↓↓

در نواب حرم رضوی مشهد مقدس

(از ۳ تا ۶ اردیبهشت ۱۴۰۳)

عکاس : دامنه . خانم‌های رفقا و دامنه

آنچه از مسافرت اخیرمان عاید ذکر است

پنج شب پنج نشست در محل صورت گرفت تا پاسی از شب. بهتر است گویم تا اوایل بامداد. شبی منزل جعفر. شبی خونه‌ی حاج احمد آهنگر. بعد شب‌های پیاپی در خونه‌های حسن صادقیُ عموهادی آهنگریُ باغ‌ویلای حاج غلام یزدانی. جدا از دو نشست عاجل در خونه‌ی حسن آهنگر مرحوم کل مرتضی و بیت سید علی اصغر. به ترتیب خونه‌ها روی این مسائل مباحثه و مشاوره شد: شلیک سپاه به اسرائیل. روند شکل‌گیری و شکل‌دهی مدرسه فکرت. بررسی کتاب "محدودیت صِفر". صف‌بندی سیاسی کشور و مجدد بحث عمیق‌تر شلیک سپاه به اسرائیل. و نهایت در ویلای آقاغلام بحث چرایی کار اخوی‌ام آقای ابوطالب طالبی وحدت در بیرون‌رفتن از لباس روحانیت و تفکرات جدیدش. من در هر پنج نشست دیدگاه‌های خودم را صریح و بی‌تعارف کشیدم وسط. در این جا حالا دو بحث را میان بیاورم بدَک (=نیمچه بد. حالی میان خوب و بد) نباشد. البته به باشگاه تکواندوی جناب عزت‌الدین رمضانی نیز رفتم که به درِ بسته خوردم. گویی آن شب نبود آقاعزت. اما دو بحث:

 

در بررسی کتاب "محدودیت صِفر" در منزل حسن شرح دادم که نویسنده اروپایی می‌خواهد این را بگوید که آدمی ضرور است هر بار خود را در محدودیت صِفر قرار دهد تا دو حال درو زنده شود: اول خاطره‌ها (شامل رویدادها، روندها و راهیابی‌ها) در او تجدید شود تا بر بازسازی شخصیت خود کوش کند. دوم الهامات را در نهادش شکل دهد. در حقیقت کتاب "محدودیت صِفر" می‌خواهد تعلیم دهد اگر کسی خود را در محدودیت صِفر قرار دهد -یعنی خود را از انباشت بسیاری از چیزهای در ضمیرش، خالی‌الذهن کند- در معرضِ هم بازسازی خاطرات قرار می‌گیرد و هم تحت الهامات. بانو و آقا الهاماتت دریاب که وقتی به امر الهی یا دستِ غیب برتر، سویت سوسو می‌زند. معذرت قصدم نصیحت نیست. اساساً روحیه‌ی نصیحت ندارم.

 

اما در بحث چرایی کار اخوی‌ام آقای ابوطالب طالبی وحدت در ویلای غلام احتجاج کردم بر فرض اگر وی می‌پندارد دارای فکر تازه یا احیای منشِ مُرده‌ی (=بخوانید فراموش شده‌ی) فضائل و اخلاقیات عالمان دین در میان جامعه‌ی روحانیت گردیده است، بهتر آن می‌بود در همان لباس دین از فکرش تبلیغ و از اقدامش دفاع می‌نمود، نه این که ابتدا لباس صنف خود را پس بزند (اقدامی گستاخانه و نامشروع و شبهه‌ناک)، سپس همان فکر حوزوی خود را در افکارش تبیین کند. درین حالت بود جامعه دست‌کم از قصد او متوجه می‌شد و مثلاً به این جرقه منتهی می‌گردید که عجب! پس در بین روحانیت هم فکر نو (=اُولی است بخوانید: نوعی دگراندیشی) وجود می‌گیرد. وقتی از لباس زد بیرون، دیگر در مقام روحانی جای ندارد تا بخواهد از زبان یک روحانی با مردم و یا جمعی معدود، مواجهه‌ی فکری دینی نماید. بیرون بردن خود از لباس آخوند، یک نوع داوری و قضاوت تندش بود، که نه به صواب مساوی بود، نه با ثواب مطابقت می‌نمود.

 

راستی رفیق دیرین‌مان غلام، تشکر وُفور که ماهی غزل و سالمون خوراندی‌مون. حتی یک تلی هم نداشت. تَش‌سر هم پخت و چه با سبک ابتکار با تَلّی از شِویدپلو. وسط کار سفره، چشمم را به بشقاب همه دوختم، دیدم همه چه جور کود کردند (=پُرِپُر عین دماونده کوه) الحمدُ لِله خوش‌خوراکی میان رفقا هنوز تر و تازه مانده است. احساس کردم با آن که همگی (منهای یکی) پا به بالای شصت و دو و سه و چهار سال گذاشته‌ایم، ولی پیر نشده‌ایم. علامت پیری کم‌اشتهایی‌ست، ولی هر چه داشتیم اشتهاء، آن هم از همه نوع و رقَم. بگذرم. فقط بگویم زیارت کربلا را در همین باغ غلام تصویب کردیم. صدها سلام بی‌انتها  به غلام یزدان که تمام امور رفیقم سید علی اصغر را گردن گرفت که با صلوات حضار ختم شود. چه  عاقبت قشنگی داشت نشست باغ آقا اَسیوپیش. ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۳ دامنه‌ی یک.

 

عِرضُ حیثیتُ خداقوت!

امروز -۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۳- مجلس بر رفع ایرادات شورای نگهبان اقدامات اصلاحی صورت داد. جای جالب‌ترش آن جایی بود که این عبارت را برای دلخوشی (= خواستید، بخوانید: تأمین و تمکین نظر نهاد نگهبان) پس از عبارت «مصالح عمومی» در بند دال الحاق کرد. این ترکیب‌بندی اخلاقی و امنیتی را: «امنیت شخصی مانند امنیت عِرْض و حیثیت اشخاص». متعجب نیستم چرا تا به حال طی ۴۰ و ۴ اندی سال به فکر کسی فرو نرفت عِرْض و حیثیت افراد! چون کارهای فرعی از کارهای اصلی دورشان داشت! صد البته خدمات و حسنات نظام آنچنان زیاد است که این ضعف و نقص‌ها حتی چشم! هم نمی‌آید. دوری از مروت است برای این کار تأمین حقوق شخصی افراد نگفت خداقوت مجلس شُورا، اما اغلب در فُرادا! دامنه‌ی سه.

 

۳) دو خرسندی دیگر: الف) از اینکه جناب آقای سید علی اصغر شفیعی در قالب اثر نوشتاری خود؛ مجددا به جمع اصحاب مدرسه فکرت بازگشت خرسندم؛ ب) از اینکه آقا ابراهیم تصمیم گرفت تا با نام رسمی خود به بارگذاری نوشته های خود در صحن مدرسه فکرت مطالبی بنویسد و...؛ و با این اقدامش مانع از فزونی تشویش اذهان و روح  دوستان شود نیز تشکر می نمایم و ابراز خرسندی مضاعف می نمایم؛ (حوزه علمیه قم: سید حسین شفیعی دارابی/ عصر روز دوشنبه ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۳ش_ ۱۹ سوال المکرم ۱۴۴۵ق)

 

آقای حاج غلام رفیق دیرین‌مان سلام. حالیا درود بر شما با آن کلبه‌ی سرشار سخا و صفای شما. یاد یوسف روانشاد یاد باد. خرسندی‌ام صدچندان که دختر باهوشُ استعدادت مقطع دکتری زبان انگلیسی در دانشگاه پذیرفته شد و می‌رسد روزی کُرسی تدریس گیرد. سلام مرا به دکتر فرشته برسان و به خانم‌ات حاجیه ربابه هم سلام مرا تقدیم کن. پوزش و ویرایش دکتر زهراخانم یزدانی دختر حاج غلام یزدانی صحیح است. فرشته‌خانم دختر دیگر ایشان در رشته‌ی هنر و نقاشی تحصیلات کرده است که عکس‌هایی از فرشته‌خانم را که در نکا نمایش در آمده بود در صحن گذاشته بودم. برای هر دوی این خوبان، دنیای خوب و آخرت آرام آرزومندم. دامنه‌ی یک.

 

امیرجناب سلام. از برداشت شما خوشحال شدم. چون فکر خودت را نسبت به کندن لباس روحانیت مطرح کردید حتی ضمنی نوعی تفارُق در مقایسه‌ی لباس مردم معمولی قائلی.  ولی نظر من برنمی‌گردد. میان محدودیت صِفْر و نقد یک رفتار که جنبه‌ی عام دارد هیچ پارادوکسی (=تناقض، ناجورایی) نیست. درود بابت زیارت‌قبول گویی‌ات.

 

استاد شاکر هم در نویسندگی‌ات قهاریت است هم در مطایبه‌هایت! کشکولی: کجا نص‌کاله جواب را جایزه می‌دن؟! که من بدم! راستی! رواق را هم باز صحیح نگفتی. سلام و درود دوباره. سرِ سه حساب نیست جواب. حواس باشد!

 

سید علی اصغر شفیعی: سلام استاد ابراهیم  در پی حضور کیفی با دستاوردهای بسیار ارزشمند تان بی تعارف بهره مندم شدم . نکاتی که مطرح می کردید بویژه درمور " نماز " تارپودم را شاداب نموده‌است . درمورد حمله ایران به رژیم غاصب صهیونیستی همواره‌اعتقاددارم‌ایران‌دربازی های سیاست جهانی حضور دارد و دارای قدرتی است که به هیچ عنوان کتمان شدنی نیست . اما درمورد استادوحدت باید عرض کنم که ایشان از لباس روحانیت خارج نشدند که روحانی نباشند بلکه بنابه مصلحتی که خودشان برآن ارادت دارند لباس را از تن برآوردند این عمل را من " شجاعانه ، مشروع و بی غل و غش" می دانم . اگر پاسداری بعد از سی سال لباس از تن در می آورد نمی شود به ایشان گفت تو پاسدار نیستی!  چونکه دوستان پاسدار بازنشسته  را که مراوده دارم همان نقش گذشته را دارند. در نشست هایی که با ایشان " وحدت " گاها دارم توانایی مبانی دینی و مذهبی ایشان قابل مقایسه  نیست ... از طرفی، بخاطر اینکه ایشان در این صحن نیستن که از خویش دفاع کنند ، گوشزد اخلاقی دارم که نباید در موردش روحیه انتقادی داشته باشید .

 

دامنه ۱ | حال که حجت الاسلام ربانی استاد محترم ما چنین جُستندُ جَستند، یارِ غارُ غارِ یار را می‌ذارم. امید است آخرت مانند دنیا در غار هم پناه گیریم. یک عکس جمعی سرِ قبر شیخ بهائی -اعلی الله مقامه- است که آن شب حجت الاسلام استاد آشیخ محمد نجفی دارابی رفیق شیفق‌مان طی تماس تلفنی از قم ما را از سالگردش مطلع‌مان کرده بود که سریع دَوان دَوان رفتیم سر قبرش کنار دارالزهد محل پاتوق دائمی خودمان که آینه هم دارد. نیز فرموده بود شب شهادت حضرت حمزه -علیه السلام- هم هست. که نماز برای آن اسدالله‌ی شهید جنگ سرنوشت‌ساز اُحُد خواندیم که جگرش توسط هِند عٕنود بلعیده شد. سلام و اردات استاد ربانی. دامنه

 

استاد شاکر سلام. طبع شوخت بر وفق مراد است. همیشه سالم و متسالم. فراوان درود از دعای خیرت.

 

رفیقم سید علی اصغر سلام. ۱. نکته‌های مابین نمازجماعت میان ما به پیشنمازی جناب حاج شیخ احمد آهنگر، از آدابی بوده و هست که سال‌ها در زیارت رضوی بین‌مان جاری شده است. ۲. من چنین شغلی در عمرم نداشته‌ام. مرا با کسی دیگر لابد اشتباه گرفته‌ای. در محل برام چندین نفر زده بودند که داخل چنین لباسی نروم. لابد آنان حکم خدا را و حس دل خود را علیه‌ام جاری کردند. بگذرم. فکر کنم پاسخ من به متن شما کامل شد. ممنونم.

 

جناب حجت‌الاسلام شفیعی مازندرانی استاد محترم ما سلام. از نوشته‌ی مُلَیّن آن استاد اخلاق با کلمات مهرورزانه در مورد زیارت رضوی بالیدم. هیچ ایران‌گردی‌یی به پای مشهدرَوی نمی‌رسد. استاد فراوان فراوان سپاس.

پیچیدگی مبارزه با باطل

جناب حجت الاسلام سید کمال‌الدین عمادی استاد مستطاب سلام. روی نوشته‌ی مُزیّن به زینت شیواییُ رساییُ احساسیُ عقلانیُ شرعیُ سیاسیُ جهانیِ شما دو فراز نیمه‌مفصّل می‌آیم تا وقت هممدرسه‌های صحن را بیش‌ازین اِشغال نکنم؛ زیرا متن شما حق مطلب را ادا کرده است:

 

فراز اول بحث من: خوشحالم بر متن من و تفسیر مهمتر جناب حجت الاسلام احمدی استاد محترم بنده بر روی متم، مُهرِ اِبرام زده‌اید و شورانگیز این‌که مسئله را با ادبیات فارسی مبین به زیوَر تبیین بُردید. همه‌جای نوشته‌ی پرشورتان زیبا و رسا بود، خاصّه وقتی "خیال واهیِ" کسانی را منطقاً شخم زدید که حتی حاضر شده بودند به دست افزارآلات ارتش اسرائیل!! ایران را اروپایی!! کنند!! چه خیال خامی. و چه درست مطرح کردید این قماش خود را در "قید و بند جمهوری اسلامی" می‌پندارند و برای به دَر آمدن ازین بند!!! مهیا هستند حتی اسرائیل مثلاً ایران را برهم بزند!! زهی خیال باطل. قلم شما دَم داشت، دَمی زنده‌کننده‌ی وجدان‌ها. درود بر شما.

 

امابعد فراز دوم بحث من: حالیا! مرد ارزشمند و فرزانه جناب سید عمادی ما! می‌دانم روح رزم و حماسه در وجود شما در همان هشت سال جنگ در جبهه، کوه ستَبری ساخت و همین، اصل مبارزه با باطل را در درون شما عمارت کرده است. و شما بر هر دو طبع و نیاز خود، اِمارت دارید. من هم، مانند شما و جناب آقامصطفی بابویه -دوست اندیشمند و اخلاقمدار و متفکرم- مبارزه با باطل را مبارزه‌ای ازَلیُ ابَدی می‌دانم؛ وگرنه اصل نبوت (=پیام آوری از آسمان به زمین) رخ نمی‌نُمُود. نظریه‌ی ساده‌ی من این است:

 

اسرائیل باطل است. با باطل باید از درِ گفت و گوی موسوی - هارونی و محمدی ص وارد شد که دربار فرعون و سپس حضرت محمد سه دربار شاهان وقت را محلی برای محاجّه و تبادل نامه بدل کرده بودند. اما باطل از روی غرور و غضب، اغلب خود را به "صُمُّ بُکمٌ عُمیٌ" می‌زند. پس؛ مبارزه با او از راه دیگر باید شروع شود. چون باطل بَدواً و طبعاً ضد حق رفتار می‌کند. لذاست که باید غرق شود چون فرعون و رد شود چون رفتار نبوی. اسرائیل، باطلی نوین است. از دست‌سازهای اروپا و از پَروریده‌های آمریکا. بنابرین چون ساخت این نظام جعلی اساساً بر مبنای جلوگیری از پیشروی اسلام و مسلمین است، پس پشت آن قدرت‌های باطل با تجهیزات مدرن ایستاده‌اند. همین، مبارزه با اسرائیل را هم پرانگیزه‌تر کرده است و هم پیچیده‌تر و احتیاط‌آمیزتر. این است که در ویرانی این رژیم دست‌ساختِ غرب، نباید شتاب کرد چون عده‌ای پشت این رژیم قصد نمایش اُحُد دیگری دارند تا از دامنه‌ی تنگه‌ی کوه اُحُد، جمهوری اسلامی را از پشت هجوم کنند و بر تن قدرت اسلام زخم زند. اما بینش و پیچش سپاه با امر و دستور رهبری معظم بر مبارزه با باطلی به اسم اسرائیل نقشه‌ی مبارزه را به‌کلی عوض کرد و نوید نوینی به جهان پرتاب شد. من به عنوان پیگیر تحلیل مسائل روز و جهان معتقدم باید همچنان اصل پیچیدگی نابودی اسرائیل را مد نظر داشت. من نه فقط طرفدار اصل پرتاب موشک به خاک اشغال‌شده بوده و هستم و حتی می‌باشم (یعنی تکرار در آتی با خرج‌های خاص)، بلکه طرفِ این شلیک‌ام. البته احتمال و جبر، بر من حکم می‌کرد باید کمی مؤخّر شلیک می‌شد تا اسرائیل خطاهای خود را بدتر از خطاهای مرتکب‌شده می‌کرد و غزه به عاملی برای آخرین حد رسوایی و فروپاشی مشروعیتی این رژیم می‌رسید. اما حکیم متأله حضرت آیت الله العظمی عبدالله جوادی آملی، متنی را از سویدا (=خط خال دلش) نگاشت که تنه می‌زند به بردن پیام مرحوم امام خمینی نزد میخائیل گورپاچف صدرِ هیأت رئیسه‌ی کمونیستی شوروی. آن دیدار جوادی آملی مقدمه‌ی فروپاشی نظام کمونیستی شد و من امید می‌برَم (البته حتم تحلیلی و علم به ماوقَع ندارم) ولی باور دارم که این پیام رمزنگار معظم له، رمز واژگونی اسرائیل در آتی شود. از خواندن و نوشتن شما همآره خوشم می‌آید حضرتِ عمادی سیدُسادات قدَر چاچکام یکی از بام‌های ایران. والسلام. چگونه می‌توانم تمام کنم ولی نگویم مرا مرهون خود ساخته‌اید که الحاح‌ام برای آمدن مجدد به مدرسه را با نهایت نجابت پذیرفتید. بودن شما در صحن، تلائُم (=سازواری) مرا و همه را در مدرسه بازتاب می‌دهد. با احترام: شاگردُ مرهونت: دامنه. تقدیم بالاترین سپاس از فائقه‌های اثرگذارت استاد. شاگردی کردمُ و تکلیف ارائه دادم. سلام دوبارهُ و احترام مجدد. دامنهُ ارداتُ ادب.

 

سید کمال الدین عمادی: سپاسمند و شکرگزارم از این همه لطف و بصیرت همراه با ظرافت نگارشی جناب دامنه بزرگوار البته ما خود شاگرد این مدرسه هستیم هنوز باید در محضر شریف عالمان ربانی همچون آیت الله العظمی جوادی ها زانو ادب زده سرتا پا گوش دل بود تا ادراک و سلوک میسر شود

 

جناب حجت الاسلام آشیخ محمدجواد استاد محترم بازم سلام. چرا حجت الاسلام ابوالقاسم علیدوست؟ وی در مورد وجوب حجاب و لزوم قانونی آن، گویی شُل وارد شدُ انگاری قید و اما و اگرها کرد. به آخوند نمی‌آید حکم خدا را شُل بگیرد. باید روی اصول و فروع دین محکم بود. چطور او را سخنران برگزیدند متعجبم. البته داوری قطعی ندارم. می‌گذارم به حساب احتمالات و حدسیات. از لطفتت ممنونم. منتظرم گردهمایی را خوب اجرا کنی و ما را از کمُ کیف آن بهره‌مند. ممنونم. بااحترام: دامنه

 

مجدد سلام استاد ربانی. همان متن مربوط به شیخ بهائی شما در صحن مدرسه توسط رفقا در داخل حرم مشهد مقدس برایم قرائت شد. چون من این‌مدت مسافرت در فضای مجازی به‌کلی نبودم. رفقا گوشی خود را در اختیارم می‌گذاشتند در طول مدت زیارت و بودنم در محل، که از فضای مدرسه مطلع‌ام کرده باشند. متن شما را رفقا قرائت کرده بودند. ممنونم. حاح آقا نجفی دارابی یادگار مرحوم آقا لطف کرده بودند به بنده زنگ زده یودند. در حقیقت به زنگ من زنگ زده بودند. چون هر سال در زیارت رضوی با ایشان یک ارتباطی می‌گیرم. متنم ویرایش نیست. دست‌انداز داشت شما صحیح‌اش را تلفظ فرما. ارادت: دامنه

 

رفیقم سید علی اصغر سلام. می‌شود منو «استاد» صدا نزنی؟ مرا همون ابراهیم بگو. دور می‌افتم وقتی من را استاد خطاب می‌کنی. تو نکته‌هایم را که بین نماز طرح می‌کردم، بادقت می‌گرفتی. شأن مذهبی و معنوی تو مدخلیت دارد درین رفتارت. راستی دلم تنگ تنگ تنگ شد برای تو. برای تو. برای تو.

 

یک مراسم دوست مصیبت‌زده‌ی ما، اما بارها بارها خاطره‌ها

پنجشنبه‌ی آخرِ فروردین‌ماه خودم را از قم، به همراه رفقا به مراسم هفت درگذشت بانو شهربانو رمضانی -همسر رفیقُ همسنگرم آق سیدعسکری شفیعی- رساندم. عهدی که باید وفا می‌نمودم. گمان کنم از دسته مراسمی بود که شکوه اجرایش کمُ کسری نداشت. آقامختار -خوب، خیلی‌خوب- اجرا کرد. رفیقم سید علی اصغر با لحن محزون مطلب خواند. ذاکر هم، متین به نوحهُ مرثیه رفت. سید علی اصغر اصرار داشت مطلب را بنده پشت تریبون ارائه دهم، زیرِ بار اصرارش نرفتم، بلکه حریفش شدم زیرا با آن‌که پس از درد دوری دلبندش آق سیدجواد هرگز پشت تریبون نرفت، حرف مرا رد نکردُ پس یک سالُ اندی سکوت تریبونی، بلاخره پیشنهادم را پذیرفت پشت تریبون رفتُ الحق بااُبُّهتُ محزونُ فاخر ظاهر شد. به آق سیدعسکری -که درین صحن هستند- انتقاد شدیدی دارم. نه سرِ قبر منبر گذاشتند، نه مجلس ترحیمی که جمعه‌شب در مسجدجامع داراب‌کلا منعقد کردند منبر تدارک دیدند. این کار به هر کسی بیاید به آق سیدعسکری -محبوب دل ما- نمی‌آمد که منبر در هر دو مراسم حذف شود. چرا آخه؟! چرا؟ مگر اصل ختم‌هاُ ترحیم‌ها به روضه‌ی روی منبر نیست؟ هان! آگاه باشیم همین منبرها بود که ماها را در مذهب پایبند داشت. از مراسم ختم‌ها منبر را حذف نکنیم. این کار، کار نکوهیده است. همان زاویه که مزار نشسته بودم سه عکس هم انداختم که این شکوه آئینی را ثبت کرده باشم. مجدد بر دو خاندان خوب شفیعی سادات و رمضانی حاج اکبر بزرگ تسلیت می‌گویم. آری؛ آن روز باشکوهُ حُزن یک مراسم دوست مصیبت‌زده‌ی ما بودُ بارها بارها خاطره‌هاُ یادها. ۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۳ دامنه‌ی یک

 

جناب حجت‌الاسلام استاد آشیخ مالک سلام. شعَف دستم داد آن جاها سیر و سلوک داری. چه جاهای مشاهد و شریفه‌ای. در هر شهادتگاه ائمه‌ی هُدیٰ ما را یاد آرُ عِرْق عشق ما را اظهار نما.

شرحی برین عکس

تکیه‌پیشُ یک‌دنیا پاتوق. کیست از تکیه‌پیش خاطره نداشته باشد، حتی اگر سوار بر پشت وانت می‌شدُ کرایه را از راننده می‌غاپیدُ درمی‌رفت! حتی از چابک‌ترین وانتت‌رانان آن زمان. چون یک قَران هم یک چیزی می‌شد. حالا این گروه سرود معزز محل‌مان، این میدان را میدان انقلابی کردند. عکس سوم کلَک است. نوعی لُوش (=دروازه) کلَک علامت مرز استُ حریم. از کلَک هم نباید هرگز بگذریم حتی برای چار کال هَلی‌زِلکا. عکس چهار به برداشت من می‌خواهد حرف بزند که ای انسان! با تکیه بر عشق عین گل سیرُ و سیرت کن. تکیه‌گاه گُل یک قَیّم چوبی استُ بس، ولی انسان باید به عقیده و عشق و مبدأ جاویدان و محکم تکیه کندُ بالاُ بالاُ بالا روَد. دامنه‌ی سه. یادم رفت بگم که قیّم را ور داری، گل می‌پژمُرَدُ خامیرِ خامیر می‌شودُ عطرش مُنهدَمُ مُنهزَم. عموحمیدرضای من، بسی ممنونتم که دیشب چندین عکس فرستادی که به‌مرور ایام خواهم زیرنویس کرد بر منتخب‌هایی از آن. از دیدارت در اوس‌صحرا شوق آمد مرا. دیدار با خیلی‌ها در برنامه بود، وقت کم آوُردم. بگذرم. قم آمدم. کی باز محل برسم خدا می‌داندُ دلِ پایِ دارِ من.

تاریخ انقلاب در داراب‌کلا

قسمت ۱۹
نوشته‌ی دامنه‌ی سه

مدتی در کارِ نوشتن تاریخ سیاسی داراب‌کلا درنگ افتاد. مطلع‌اند دنبال‌کنندگان که من در پیِ درخواست فامیل اندیشمند و محترمم محامین در همین صحن، چندین قسمت از تاریخ محل را نوشته بودمُ مسائل قابل عرضه را مطرح نموده بودم، که به زیر و زیورِ بحث هم رفته بود. اینک دنباله‌ی تاریخ و ادامه که قسمت ۱۹ است:


هنوز جرقه‌ی انقلاب نجَهیده بود. گمان کنم سال ۵۵ یا کمتر بود. یک نشست سیاسی و قرآنی تحت نام حجتیه میان روحانیت محل مقیم قم و مشهد با تعدادی از تحصیلکردگان محل -مانند مرحوم مهدی بریمانی، محمد آهنگر فضل‌الله حاج محمود، هادی آهنگر حاج اسماعیل و ...- در پایین‌مسجد (پایگاه مرحوم حجت الاسلام حاج شیخ احمد آفاقی) برگزار می‌شد. چون مرحوم آیت الله آقا داراب‌کلایی چندان تمایلی به آن نشان نمی‌دادند حتی به نظر می‌رسد مخالف بودند. آن سال تابستان اکثر روحانیون محل از هر دو حوزه به محل آمده بودند. جلسه‌ی مخفی تشکیل شد. مرحوم شیخ عباسعلی مختاری دارابی بی رعب و وحشت، رفت منبر. شروع کرد به سخن علیه‌ی شاه و سلطنت و نظام طاغوت که وحشت ایجاد شده بود. قدرت سخنوری بالایی هم داشت. وسط صحبت چنان ترسی بر جو جلسه حاکم شد که حاج سید مرتضی شفیعی -برادر جناب استاد حجت الاسلام سید محمد شفیعی مازندرانی- مجبور شد برای کنترل و حفاظت جلسه به بیرون برود و در دل شب اطراف مسجد و تکیه را بپاید که یک وقت مأموران نریزند بیایند دستگیرشان کنند چون محل ما پاسگاه ژاندارمری داشت.

 

خبرِ آن منبرُ نشست، چطور به گوش پاسگاه رسید اللهُ اعلَم. چنان جوّ حساس شده بود که فردای آن به سراغ برخی از روحانیون رفتند و آنان را برای انحلال این سری نشست‌ها و ترک آن تحت فشار قرار داده بودند. سخنرانی سیاسی بی‌مهابا و بی‌محبای آقای شیخ مختاری همانا، پاشیدنِ نشست‌هاُ و ترک کل جلسه همانا.

 

گاه از خود درون خبر مخابره می‌شود. از ابتدای تاریخ بشر نفْسُ جاسوسی در نفوس افراد نفوذ یافتُ هنوزکه‌هنوزه، چنین ضعف و خَبطی احاطه می‌کند بر افراد کم‌جنبه و تحریک‌پذیر. آری؛ ۱. روحانیت داراب‌کلا با رژیم شاه مخالف بود اما زمینه‌ی مخالفت، بُروز و ظهور نداشت. ۲. میان روحانیت روستا و جوان‌ها -به عبارتی عامی‌تر میان مُلّاها و مُکلّاها- رابطه‌ی مخفی فکری برقرار بود اما به‌شدت محافظه‌کارانه. لابد فشار رژیم باعث بود این نحوه مبارزه، تحمیل شود. ۳. حالا را نبین چند تا بچه روی مواریث انقلاب خرماخوران راه انداخته‌اندُ خدا را پس از خرما به یادشان می‌آورند، آن زمان مبارزه با شاه و خفقان، چون سوزِ سرمای مردافکنِ زمستان، پَر می‌سوزانْد. ادامه دارد... دامنه‌ی سه.

گفت: "در سیاست غرقی تو"

خواستُ برپاخاستُ خاصُّ خاصِ خاص که با این نقدش بر من، تیمارم کند. هیچ احتمال در آن نمی‌بینم که خواست من را نفیُ ضایعُ رسوا سازد. سازندگی در گفتارش بود. دوغ بُزِ قاهان قم دیشب، مرا به خواب عمیق، نه قهقهرا فرو برده بود. نماز صبحم را که بپا داشتم. روی نقدش غَلت زدم که غلط‌هایم را بیابم. گویی (چون هنوز یقین در من نُضج نزد) مرا به ترکِ سیاستُ حتی مدتی موقتاً از صحن مدرسه فراخوان داد. روی ترک نوشتن در مدرسه دارم فکر می‌کنم. اما من سرنوشت‌سازترین فازهای زندگی‌ام را یا با حرم امام رضا ع معینُ‌الضُعَفا (و من یکی از اصلی‌ترین ضُعفا) در میان می‌گذارم، یا با حرم اهلبیت حضرت فاطمه‌ی معصومه س. پس غروب جمعه‌ی پیشِ رو، شب شهادت پیشوای صادق ع امام دانشمند شیعیان باید خودم را به حرم برسانم تا توسل جویمُ کسب تکلیف کنم. خیرِ مسیرم را بگیرم. که بمانم مدرسه برای نگاشتن، یا نه. تا آن روز همچنان می‌نویسم. تا ببینم سرنوشتم چی می‌شود.

 

داشتم می‌گفتم. وقتی به من پیامک مخابراتی کردُ گفت: "در سیاست غرقی تو" پس از نماز صبح امروزم زدم به رخت، ولی خوابم نبرد. تشویش نه، تشویق سراغم آمد. پریدم رفتم کتابخانه‌ی فسقلی خودم. کتاب "کلیات احادیث قدسی" کریم فیضی را (که امانت از مخزن است) برداشتم روی سینه‌ام گذاشتم که ببینم صدرم را شرح می‌کند یا قبض؟! آقای کریم فیضی از نویسندگان مورد قبول من است. او درین اثر، «الجواهر السُنه فی الاحادیث القُدسیه» را به فارسی فاخر برگردان کرد. دلِ دغدغه‌دارشده‌ی من، مرا برد به صفحه. آری صفحه، که هر بار از آن باید بیاموزی و بیامیزی. اساساَ اسلام به "صفحه"، محتوای خود را پُر کرده است و مُصحَف (=قرآن شریف) حاصل صفحه است. گِرام قدیم هم بر حسب صفحه به صدا در می‌آمدُ آهنگ پخش می‌کرد. همه باید صفحه داشته باشیم و با صفحه به صفا و صلح برسیم؛ صلحی صوری نه، صلح واقعی که در خود چالش و نقد جدی و بی‌رحم حمل می‌کند نه بزَک‌گویی کردن به روی هم.

 

باز برگردم. داشتم می‌گفتم. بُرد مرا روی صفحه‌ی ۳۸۴ کتاب روی یک حدیث قُدسی قشنگ (=نحوی از کلام پیامبر اکرم ص که از قول خداوند منتقل شد) چه حدیث قدسی‌یی هم. چی بود حدیث؟ آتش معرفت افکند بر سرم.

 

"ای احمدِ محمد! زهدان آنچه از جَهد که به انجام می‌رسانند، از روی تمایل درونی است، نه ترس آتش و نه ترس از شوق بهشت."

 

من را نرسد خود را زاهد جا بزنم. زُهد (=تمرین نظری عملی‌ی بی‌میلی دنیادوستی) کار صَعب (=بسیار سخت)ی هست. دشواری‌های آن آدم را از پای درمی‌آورَد. ولی این حدیث را ایدئولوژی خودم می‌دانستم بی‌آن‌که این مدت عمرم ازین قدسی مخبَر شده باشم. دوختم این حدیث را به حدیث قدسی دیگر که رسول الله ص نقل کردند:

 

"... و حق بر من است که شما راضی باشم و خواسته‌های‌تان را در روز قیامت بدهم"

 

بگذرمُ بروم. فقط بگویم فرمایشت را گرفتم ای آقای "انسان" که مرا فراخواندی به ترک مدرسهُ نوشتنُ سیاستُ پوست‌کنده فرمودی: "تو در سیاست غرقی، غرق" از آقای انسان ممنونم که مرا برای شنا در غیر دنیای سیاست دعوت کرد. ولی بگذار از حرم هم الهام بگیرم. اگر الهامم کرد حتماً شنایم را تغییر می‌دهم. با بالاترین حرمت بر محضرت. ایضاً معذرت.  روز معلم را بر ساحت اولین معلمانم پیغامبر خداوند ص و امامان عصمت علیهم السلام و سپس معلم‌های سرنوشت فکری‌ام در جوانی زنده‌یاد دکتر علی شریعتی و شهید مطهری و در رأس همه معلمان مبارزم مرحوم امام و رهبری معظم و در آخر یک آموزگار دل‌آگاه در حد یک انسان اعلا جناب آقای «...» -که از ذکر نامش پرهیز دارم- سلام می‌رسانم. ۱۳ اردیبهشت ۱۴۰۳ دامنه‌ی یک.

 

رفیقم سید علی اصغر سلام. در آدم جایی وجود دارد که با آن ارتباط عقلانی تلطیف می‌شود؛ ساحت مخفی عاطفه. آیا می‌دانستی وسط قرآن کجاست؟ آنجا که اصحاب کهف پس از ۳۰۰ُ اندی سال بیدار شدند و خدا وحی کرد بر آنان وقتی بازار (= خوانده شود دل اجتماع) رفتید، متلطّف (نرم و لَیّن) برخورد کنید که با شما سخت نگیرند مردم دوره‌ی کهف. آری درست گفتی. آرامشت را آرزوست. خیلی به من سفارش می‌کنند بر سیدم. چشم هستم پیشت همه‌زمان. غار با تو، آری با تو، نور می‌تابد. بیا بریم در غار حرا و آنگاه غار ثور. منظورم سیر آفاقی نیست، مسیر اَنفُسی آن دو غار بقاست، متظورم بهاء است، نه بهانه. مکعب باید بود، نه مربع. کعبه مکعب است، چون داخلش جا هست. مکعب هم باید باشند انسان.  رفیقم سید علی اصغر سلام مجدد. نه، چنین نیست. این عبارت وقتی استخدام می‌شود فرض گرفته می‌شود طرفِ مخاطبت در مرز بدعاقبتی دچار است. نوعی تخفیف شخصیت و تحقیر فرد محسوب می‌شود. چون احتمال خطاکاری فرد را فرض می‌گیرند. البته استاد شاکر دوست متفکرم می‌داند مبحثم کلی است نه اشاره به متن خودش. بگذرم.

 

عمو حمیدرضا سلام. جا دارد ازت تشکر کنم که همآره وقت‌های خوبی برایم می‌چینی. آن روز هم جزوِ ساعات درخشان هر دوی‌مان بود. مرور کرده بودیم هم را و همه را. عکس هم از هنر توست که زاویه‌شناسی.

 

عمو حمزه سلام. چه صیدی کردی من و آق سید موسی را. روحم خبر نداشت از عق وَری هم مورد سوژه‌ایم. ممنونم. ثبت با سند برابر شد. راستی آقاحجت هم زیاد مزار عکس انداخته بود ولی هنو رو نکرد. یا من ندیدم.

 

رفیقم سید علی اصغر سلام. فضای مجلس مزار توسط مختار و بیانات خودت تغییر و به نفع اشک جریان پیدا کرده بود. آهنگ محسن چاوشی هم که توسط آقا مختار یا مجریان مراسم پخش شده بود در وصف مادر، جو را سراسر دگرگون ساخته بود. امید است دلِ سوخته‌ات، برشته‌تر ازین نشود که سوز کربلا خود به حد کافی جگرت را گرم و گریان دارد.

 

جناب حجت‌الاسلام استاد شاکر سلام. حالیا خوشا به سعادت صبیه‌ی محترم شما. راستی عوارض ورود به ایالات متفقه‌ی داراب‌کلا پرداخت شد؟!

 

حضرت حجت الاسلام شفیعی مازندرانی استاد محترم ما سلام. سروده‌اید: «زمانه پوست افکند است از افکار بد کیشان  به سود حرکت غزه به سود ساحت اقصی» آیا افکنده منظوره است؟ یا افکن؟ یا عمداً ه مقصوره افکنده را از آخرش کَندید؟ برایم گنگ شد.اما بیت، بیت عمیقی است. توصیف حال و زوز جهان نسبت به غزه‌ی قهرمان است.

 

شیخ شاکر طاهرخوش: با سلامی مجدد به استاد قلم و نگارش مان جناب آقای طالبی بزرگوار. مدرسه صبیه ام مبلغی را درخواست نمودند؛ چون ایالت زیبای دارابکلا بود، اطاعت امر نموده، دخترمان ۱۰۰ تومان را جرینگی(= نقداً) از ما گرفت و سرمان کلاه گذاشت و به ما خندید.

 

جناب استاد شاکر (=طاهر خوش) عجب جرنگی هم جواب دادی. جرنگ جرینگ پولت تا قم ارتعاش داشت. خوش‌طبع و خوش‌بیان هستید نیز دانا و مهربان. سپاسگزارم رفیق شفیق من.

 

شیخ شاکر طاهرخوش: إن شاءالله عاقبت بخیر شوید.

 

استاد حجت‌الاسلام شاکر سلام. راستی این که من این جور دعای امری را اصلاً قبول ندارم. چون این دعا نوعی تحقیر مقام فعل و قول فرد مخاطب، محسوب می‌شود.

 

سید موسی صباغ: سلام. خا . اون گت چله تنه .برو بچین.

 

سلام دوباره آق سید موسی رفیق دیرین. گت چِلّه باید هِنگِروم چِنگِروم (=برای فارسی‌زبان‌ها ترجمه می‌کنم: یعنی پربار و پرخوشه) باشد. امشب هم دوغ بُز روستای قاهان قم را خوردم حسابی شادابم. ممنونم.

 

تشکر ویژه از رفیقم حاج سید تقی ۱. یکی به علت این که ایشان به بنده خبر رساندند که یکی از اعضای تیم فوتبال بانوان ایران -که داراب‌کلایی هستُ اهل ببخل- گویا در مسابقات جهانی از دادنِ دست به مرد اجنبیُ نامحرم (=دو داورِ مرد مسابقه) خودداری شرعی کردند. من اسم این فوتبالیست محترم را نمی‌دانم اما بر کار سترگ و نستوه او، غَرّه شدم و بالیدم برین حفظ حریم شرعی. ۲. دومی این که وقتی فاروج قوچان را رد کردیم زنگ گوشی‌ام به صدا در آمد. من هنگام رانندگی نه تماس‌ها را جواب می‌دهم و نه پیامک‌ها را می‌بینم. دادم به همنشین که در ماشینم بود. دید جناب حاج سید تقی شفیعی است. خبر داده بود کجایید؟ برای شما شش تا غذای حرم رضوی گرفتم. حیف که زودتر تماس نگرفت. از تناول طعام حرم افتادیم. در چایخانه هم چند بار گشتیم جناب ایشان را ندیدیم. آن رفیق مزار به من گفته بود فلان روز تا فلان شب مشهدند. تلاقی نخوردیم با هم. بابت هر دو کار نیکش سپاس. سلام برادرم حاج سید تقی. باز برکت باد بر برکاتت. دامنه‌ی دو.

 

دامنه و سید موسی صباغ. عکاس ناغفلی : حمزه طالبی

آسید موسی سلام سه‌قَضی. این صید تصویری را دیده بودی توی صحن؟ عموحمزه شکارمان کرده بود. مال اول اردیبهشت است که بعدِ نمازجماعت بالامسجد، گِرد هم گراهایی به هم داده بودیم! خب شد حمزه شنود کار نگذاشته بود! انگاری از هر سو تحت دوربینیم! برات این جا مراسله صورت دادم تجدید خاطر شود.

خوب شد عینک نزدیک پاهاتو دمِج‌ممِج نکاردی. ببین نزدیک پاهات عینک کسی رو زمینه.

 

سید موسی صباغ: سلام مجدد. شانس بیاردمه. عینک ره نمتمه. وگرنه معلوم نیه چنده اون کال عینک وسه غرامت بس‌ِ هادم.


دامنه: کال‌عینک اصطلاحی قشنگ بود. خندیدم خیلی. غرامت هم جنگ لفظی زیبایی بود. درود.

 

اینک وقتم را متمرکز کنم بر جواب به چندین پست بالا. خدا کناد از پسِ جواب‌ها برآیمُ برتابم. می‌آم کمی بعد واسه‌ی جواب‌مِواب... از این جا به بعد باید در پست‌ها برای پاسخ مشارکت کنم. هر چند جناب آقای انسان مرا دستور داد مدرسه را ترک کن. اما تا غروب جمعه‌ی همین هفته شب شهادت امام عظیم‌الشأن‌مان حضرت امام جعفر صادق ع سه شبانه‌روز فرصت دارم. بگذرم.

 

کلبه‌ی حاج غلام یزدانی آقا اَسیوپیش دارابکلا

هشت اردیبهشت ۱۴۰۳   عکاس : دامنه

جناب حاج غلام سلام. آن شب در کلبه‌ات چند هنر و خیر ازت دیدم. در پست دیگرت مُعکًس (=عکسی‌طور) می‌آیم. عکاس اون عکسم با آق سید موسی از پیش معلوم بود آق حمزه است. خودش همان شب در مدرسه گذاشت.  البته من تا پس از مشهد و برگشت به قم، از مدرسه و فضای مجازی دور بودم. راستی پرتغال والنسیا عجب آبداره. جبران کنم کَی برایت. هنوز بلد نیستم پرتغال درسته یا پرتقال! حاج غلام یزدانی سلام. همه از همه عکس می‌انداختند در کلبه‌ات، من غرق طرح سنگ ویلایت شده بودم آن شب. این هم عکسی که مخفی انداختم از نمای وردی‌اش. آق سید موسی با یک خط و نام دیگه!!! هم هست در مدرسه. دروغ ۱۳؟ نه، نه. مهم این بود لیستی از خیراتی که در حق عامه کردی مرا به وجد آوُرده بود. شگفتی‌ساز شد. درود. راستی خطر نکردمُ گفتی موقع رفت از خطیرکوه نرو شهمیرزاد، به حرفت عمل کردم. علت این بود موقع رفتن سینه‌کَش زیاد دارد. باشه، هنگام برگشت به محل به دل خطیرکوه می‌زنم که از بالای دوآب درمی‌آید کمی پایین‌تر از رستوران دم‌زنون و روستای اُوریم. این هم سنگ‌فرش دیوار کلبه‌ات. غرق وسط دایره‌اش‌ام. نه غرق سیاست‌میاست! حاج احمد هم دارد ماهی قزل را را سخ‌پِلخ می‌کند!

 

جناب حجت‌الاسلام آسید حسین آقا استاد محترم ما سلام. مرکز پیامت درین بحث این عبارت بود: «شگرد تقویت بعد عاطفی و احساسی و کاهش دادن بعد معرفتی» به نظر من هم این عنصر معرفت نادیده شود عصاره و اسطوره از منبر و محرم گرفته می‌شود. هر چند عاطفه مؤید معرفت باشد حُسن استُ مقوّم امر. بر آسیب‌شناسی‌تان صحّه می‌گذارم. مدیحه منهای منبر مثل ذبح بدون ذکر بسم الله می‌مانَد. موافقم من. با احترام: دامنه

 

جناب برادرم قاسم لاری سلام. داستان با نتیجه‌اش مناسب نیست. خدا شلاق‌به‌دست نیست. هر کس این داستان را به «فِرّوا...» پیوند زد اشتباه محض مرتکب شد. خدا را با آن مرد شلاق‌به‌دست یکسان پنداشته است. خدا بندگانش را شلاق نمی‌زند. این داستان از اساس سست است. از برادرِ رزمنده‌مبارزُ آماده بر دارِ شهادتم، آقاقاسم توقع است دقت وافر کند در انتخاب و خلاصه‌سازی داستان. ارادت داداش قاسم لاری‌ام.

 

حجت‌الاسلام استاد آشیخ مالک سلام. سخت مخالفم با حذف دیدار دوره‌ی مسجد حنّانه و مزار کمیل بن زیاد نخعی یار محبوب امام علی علیه السلام. خودم هر دو مکان به بالاترین آرامش رسیده بودم. هر دو مکان مکانی مکین‌اند. کی به این تصمیم نادرست رسید؟ واقعاً بد کردند. از زیارت‌هایت نَمی به ما هم بچکان.

 

دوست دیرین یار نازنین من آقا حاج سید تقی سلام. از من برداشتی از سَر و سِرّت هست که نشان داده‌ای از همان فردای انقلاب با من از درِ صّدق هستی. خاطره‌ای با تو دارم که گفتن آن آنقدر مهم هست می‌شود حتی یک یادداشت روزش کرد. وقتی مقام معاون استاندار مازندران شده بودی دستِ پاک رفیقم حاج سید رسول را فشردی. آن زیز و بَم‌ها بمب دوستی‌ات بود که چون فشانه بر سر ما افشاندی. خواهم گفت روزی که صدقُ خلوص در انجام کارهایت آغشتی. زمانی بود که اغلب کوشش داشتند زیربنای ورود افراد شاخص محل را بزنند ولی تو یک‌تنه پای تقویت موقعیت افراد ایستادی. تاریخ دست‌نخورده‌ی آن رفیق عین آینه پیشمه. دامنه

 

و این ماند که الآن می‌آم برم یک گز یزد پر از مغز پسته با یک چای نیمه‌تیره بنوشم برمی‌گردم

جواب خاص دوست و استاد متفکرم جناب حجت‌الاسلام آشیخ محمدجواد سلام. مقدمه: محیط دانشگاه (البته دانشگاه‌های اصلی وزارت علوم منظورمه) به نظر من با روحانی سازوارگی دارد. مطهری شهید وقتی به اجازه‌ی امام وارد محیط دانشگاه تهران شد، تازه دانش فراوانش فهمیده شد و‌ خود نیز در زیر خروارها پرسش آزاد دانشجویان شاکله‌ی فکری‌اش ساخته‌تر شد. برای نخستین بار می‌خواهم یک نفر را نصیحت!!! کنم؛ دوستم محمدجواد را که دوستش می‌دارم شفاف عین آب قنات در کاریزها. محمدجواد دانشگاه را برای خود بِستر عقلانیت و معنویت و دانش نما و آنی از پرسش دانشجویانت نگریز. هر چه پرسش شیشه‌ای باشد جوابت هم اسلامی‌تر می‌شود چون مجبورت می‌کند در آماج سؤالات، دست به اسلام‌شناسی ژرف‌تر بزنی. در بیان فهم خود از احدی نهراس بگذر روح مطهری در وجودت شکوفا شود. طعنه خورد و حرف شنید ولی مقاومت ورزید و دست به تکفیر نزد. اما بعد گزارش دلنشین نوشتید. وقتی رسیدم که فرمودی ابزار انسان دو تاست: عقل و عاطفه. لذت من صدچندان شد. من پایه‌ی هنر ارزشی و الهی را در ترسیم سازه‌های مذهبی می‌دانم. مثل محراب، مثل مسجد. مثل بُفعه. مثل مضجع. مثل حرم. مثل صحنه‌سازی عاشورا و حتی بقیع. عکسی از حرم رضوی انداختم که کنج صحن کنار غدیر بقیع را مسجم ساختند. می‌گذارم. درست گفتید هنر انسان را به اعماق می‌برَد و من معتقدم بی‌هنری وی را به دهنه‌ی خوفناک درًه پرت می‌کند. بارک الله آشیخ غلامی.

 

این سه عکس که انداختم. بقیع قدیم را در حرم امام رضا علیه السلام جانمایی مجسمی کردند. من غرق این جور جاهام نه غرق سیاست که جناب آقای انسان مرا نهیب زد.

 

من محمدجواد جای لاکچری می‌نویسم: پسندواره. چون لوکس هم معادل خارجی آن است. شیک هم می‌شود گفت. درود. جواب‌های واجب من به پست‌های صحن شد پیس‌مَما (=کاملاً خالی و تمام و صافُ صوف) والسلام خامه و نامه تمام.

 

شیخ محمد غلامی: با سپاس از حسن نظر جناب عالی دو نکته را متذکر شوم  حقیر طلبه ای کوچکی هستم، شاید تنها عنوانی که قابل باشم و البته خوش دارم در مورد خودم گفته شود عنوان "شیخ" است نه بیشتر بابت نصیحت مشفقانه و خدا پسندانه شما دوست و استاد بزرگوار تشکر و قدردانی می کنم. امیدوارم پیرامون نکاتی مفیدی که اشاره داشتین بتونم گام های مثبت بردارم مجدد سپاس...

 

مصطفی بابویه: با سلام و احترام خدمت همه اعضای محترم مدرسه ی فکرت... بعد از مدتی مشغولیتِ کاری، امروز فرصتی دست داد فعالیتهای گروه را مرور میکردم. با ورود آقا ابراهیمِ طالبی مدیر محترمِ مدرسه ی فکرت انبساط و گشایشی در مکاتبات حاصل شد... که این ایفایِ نقشِ ایشان در گشایشِ مکاتبات و مباحثات بسیار مثمرِ ثمر و قابل تقدیر میباشد ؛ که بنظر ادامه ی آن بسیار سودمند است... اما بعد: مدتی است که مبحث رکود در اقتصادِ کشور بولد و هایلایت(پررنگ و ضخیم) شده! مدتیست قصد داشتم اقتصاد دولت جناب رئیسی را نقد و بررسی کنم ، که بخاطر موضوعاتِ پیرامون جنگ اسرائیل و فلسطین و دنیا این امر میسر نشد‌‌..‌ ان شاالله در برگشتِ از مسافرت در فرصتی مقتضی ریشه ها و مسائل و مشکلات اقتصادی دولت رئیسی با کمک دوستان باز خواهد شد... این نکته یادآور میشود که: تنها تریبونِ عمومی در دسترس شما عزیزان و بنده همین فضاهای مجازی میباشد ، که میبایست از این فضایِ ایجاد شده نهایت استفاده را برد، و با تبادلِ اطلاعات ، مطالبه ای درست و اصولی در افکار عمومی جامعه شکل داد ...‌ که این مطالبات و فهمِ درست بتواند راهگشای آینده کشور باشد... به لطف و اراده خداوند متعال... با تقدیم احترام مصطفی.

 

آقامصطفی سلام. قصد اقتصاد را کرده‌ای. آن را لازم‌البحث می‌دانم. در توان فکر و قلمت هم هست که از پسش برآیی. درنگ و تردیک مکن. منتظر می‌مانم بررسی تحلیلی‌ات از راه برسد. هر کجای کشوری دلی خوش و قلبی میزان برات آرزومندم که همآره چنینی و برای من انسانی بسیار لطیف. در محل سه دیدار با تو دست داد که هر سه تا برایم ترنُم داشت. وجه تو مرا وصل به پسردایی‌ات شهید محمدباقر مهاجر می‌کند. هر دو گِروِش عرفانی و عبادی دارید. درود. از الطافت به خودم ممنونم. نوازشگری مهربانی. مِهر در دلت مُهر است. ممنونم. ادبُ ارادتُ دامنه.

 

سادات شریفِ موسوی: سلام و عرض احترام تبریک، خدمت مدیر محترم و معلمین گرامی در گروه و اساتید محترم. آنانی که با قلب خود درس میدهند و با قلب خود می‌نویسند و با قلب خود می‌خوانند و با قلب مهربان خود جمعیتی از زیر دستان طالب آموزش را فرا می‌دهند. آنانی که معضلات خود را در برابر مشکلات جمعی از فرزندان سرزمین ،محو کرده تا عزیزان کلاس و مدرسه روحیه پرقدرتی داشته باشند. آنانی که وقتی زمان تدریس فرا می‌رسد، ذهن خود را شفاف کرده تا اصل مطلب را بتوانند به مقابل خود ،القا کنند . معلم بودن هنر است و معلمی شغل هنرمندان است . و تبریک مجدد و مخصوص، خدمت مدیریت محترم جناب آقای طالبی گرامی که مدیر و معلم این مدرسه ی ماست.

 

فامیل محترم و ارزشمند ما سادات شریفِ موسوی سلامٌ علیکِ از خوبان روزگاری چون شما -که نزد من بسیار شرافت و قُرب و ارج دارید- همواره همین انتظار ساطع است که دست تعلیم بر سر دانش‌آموزان خود دارید. شما معلم متقی و مؤمن محل مایی. مردم به روی شما خاندان پاک سوگند می‌خورند. خدا را شاکرم محل و زادگاه‌ام توانست اشخاص باشخصیتی چون شماها پرهیزگاران و باحجابان تربیت کند. و امروزه این شما معلم‌های پارسا هستید که در هجوم دسیسه‌شده‌ی بیگانگان به ضلع ایمان انسان در ایران، به عنوان ناجی ظاهر شوید. حاج قاسم عزیز جان خود را فِدیه‌ی انقلاب و مقاومت در برابر مخاصمین کرد، اینک شما هستید که باید تعلیم دهید نسل نو را تا تحت امواج نروند و زیر بمباران نمانند. من کِه باشم که مرا «معلم» خوانده‌ای؟! همواره تحت تعالیم زُعمایی چون شماها عُبّادِ عبید خدای متعال می‌مانم که چیزی بر نداشته‌هایم بیفزایم. معلمی بر وجود آن سادات معظم گوارا و لذیذ باد. کشکولی: الهی حقوق ماهانه‌ی معلمان چنان رقم و ارقام گیرد که هفته‌ی فلاکت! را هرگز درک نکنند تا از ۲۵ روز مانده به ماه بعد، هی بسم الله! بسم الله! نکنند که کَی حقوق واریز می‌شود! برقرار باشید. به محمد پسردایی‌ بافکر من سلامم را برسان. متنم بدون ویرایش چاپ شد. غلط غلوطش را تصحیح کن و نمره‌ی قبولی بر کارنامه‌ی ما بزن تا تجدید نیاریم. با تقدیم ادب و ارادت دامنه.

 

سادات موسوی [در پاسخ به دامنه] با سلام  و احترام مجدد خدمت مدیر محترم واساتید بزرگوار واعضای گروه تشکر می کنم از لطف شما نسبت به حقیر . و این نشان بزرگواری شماست. و همین طور فرصت را غنیمت شمرده از دلسوزی و تلاش و کوشش مدیر گرامی از بوجود آوردن این فضای مجازی (مدرسه فکرت)ایجاد فضای دلنشین  برای انتقال معلومات و تجربیات ارزشمند و هم چنین برقراری رابطه صمیمی و و دوستانه برای کسب علم و دانش بر خود وظیفه می دونم که در کسوت شاگردی از زحمات وخدمات فرهنگی و علمی ارزشمند شما تقدیر و تشکر نمایم.گرچه می دونم نیاز به تشکر ما نداشته برای رضایت خداوند و آرامش درونی خود این کار را انجام می دهید. اما تشکر و قدر دانی کوچک ما می تواند باعث دلشادی و ایجاد انگیزه ی بیشتر باشد. با تقدیم  احترامات.

نقدی بر متن روایت بوسه

استاد مستطاب جناب حجت‌الاسلام سید کمال الدین عمادی سلام. ۱. ابتدا روشن سازم من از علم حوزه بی‌بهره‌ام، پس درین بخش راحت و آسوده بگویم بی‌سوادم. ۲. دوم اظهار بدارم شیوه‌ی کار تحقیق‌محور -خصوصاً بر روی روایات- را خیلی می‌پسندم. چون بر خلاف قرآن -که قطعی‌الصدور است و غیرقابل تحریف مانده است- هزاران روایت روی مؤمنان ریخته است که حتی شیخ کُلینی غالب احادیث داخل در کتابش را (چیزی حدود چهار پنج هزار به بالاتر را. تردید دارم در عدد) از روایت‌های دسته‌ی ضعیف یا حتی پایین‌تر یا مشکوک یا قابل تأمل می‌دانست. جماعت روحانی -البته آنان که رنج مطالعه بر تن خود نمی‌زنند منظورم‌اند) مُرده‌اند برای بمباران بمب‌های خوشه‌ای بر سرُ روی مردم توسط روایت‌های خیالی و تورات‌طوری!! ۳. سوم تشکر از استاد که چنین منشی را گشودند. اما نقد.

 

نقد من روی فن روایات نیست. بلد هم نیستم. روی مفهوم این روایت است. هر چند بوسه بر دست کارگر یا کشاورز یا باغدار و نخیل‌پرور وقت آن روز مدینه، پیامی مهم دینی اخلاقی در ابعاد جهانی، عرفانی و اجتماعی از سوی رسول الله ص به جامعه‌ی وقت و فردای تاریخ بود. چگونه ممکن است پیامبر خدا ص که علمش از همه‌ی پیامبران بیشتر و احاطه‌اش از همه برتر بوده است، سؤالی از آن فرد بکند که نشان می‌دهد پیامبر ما نعوذ بالله (خدا مرا ببخشاید دارم این را طرح مسئله می‌کنم) ساده‌ترین مسئله یعنی علت زِبْری زِمُختی کفِ دستِ یک کشاورز محیط زندگی مشترک خود را که حتی او را می‌شناسد، نداند؟ حال آن که خود آن حضرت صلوات الله کار می‌کرد، با خود مردم مستمند بود و در ساخت مسجد مصالح می‌آوُرد. زبری دست را حتی یک بچه هم می‌داند ناشی از چیست. آن وقت عقلِ کل جامعه‌ی مسلمین حضرت سیدالمُرسلین ص عاجز نشان داده می‌شود از دانستن ساده‌ترین مسئله. این روایت چه ضعیف، چه سست، چه صحیح، چه موثق، چه جعلی، چه اسرائیلیاتی! و چه هر اسمی (که حوزوی‌ها آن را بلدند) داشته باشد، عقل منِ ضعیف، آن را قبول نمی‌کندُ پس می‌زند. اصل بوسه‌ی نبی مکرم ص را بر دستان قشر کار را چرا قبول ۱۰۰ در ۱۰۰ی دارم. اما پیامبر عظیم و دانای ما، این نحوه پُرس و جو کرده باشد را خیلی نادرست می‌دانم. بگذرم. بازم از سبک کار شما تقدیر کنم. حتی خواهان این روندم. حتی چون به شما ایمان و باور اخلاقی دارم نتایج تتبُعات‌تان را با حفظ حق نقد و نظر، برای خود صائب می‌دانم. ادبُ ارادتُ دامنه.

 

اِلاّ مَن رَحِمَ اللهُ

جز کسی که خدا به او رحم کند؛ همانا او عزیز و مهربان است آیه‌ی ۴۲ دخان «اِلاّ مَن رَحِمَ اللهُ انّهُ هُوَ العزیزُ الرحیم». مرحوم علامه این آیه را از ادلّه‌ی شفاعت در قیامت می‌داند. چه برآیند حیاتی‌یی. امید (خمیرمایه‌ی ایمان) ضد یأس (خمیرمایه‌ی الحاد) است؛ پس انتظار شفاعت، امید و طرَب من است. حکم جناب آقای «انسان» بدینسان برایم حجت و خودش نزدم عزیز و سامانگر است. هر ۵ روز بازسازی، گَه تا ۵۰ روز و آن گاه از ۵۰۰ وُ  ۵۰۰۰ روز عبور کند کم نباشدُ باکی نیز. تا آن کَه اَبرو گیرد چشم کور نکند! غرقه‌ی در رود نیل را چه اثر و ترسی از ریزش باران؟!!! والسلام. «سعدی از سرزنشِ خلق نتَرسد هیهات :: غرقه در نیل چه اندیشه کند باران را» ۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۳ خاتمه دامنه.

عکسها در اینجا

قدم به قدم تا حرمُ منزلِ پسرعمه‌ام

غروب راه افتادم؛ البته با اتوبوس. چون اتوبوسی‌ام؛ نه آن اتوبوسی را که به استقبال حکومت‌گردانان می‌برندُ ایضاً خودسران! در مسیر جوانی خوشگل دیدم. گشاده‌رو گفتم خیلی زیبایی، ولی سیگاری که داری می‌کشی صدمه می‌بینی. خندیدُ پذیرفت. درجا یک نخ سیگارش را مُچاله نمودُ لِه. نه! از ستاد امر به معروف!!! نیستم هرگز هم نمی‌شوم! خودم، خودم هستم. حالا از روی عکس‌ها پیش می‌روم. هوا هم برای شهادت امام صادق ع شکل غم داشت بالاسر حرم. پیش از حرم، طبق دأب سرِ قبر مرحوم مرجع مرعشی رفتم. سپس از لای کوچه‌ی ارک، عبور کردم که روزگاری -سال شصت و سه- آنجا خوابگاه داشتم؛ فاطمیه. از صحن‌های حرم یکی یکی عرض ادب و زیارت کردم. چه ازدحام زیبایی بود. جوّی تماماً حزن و مذهبی. مسجد اعظم، جوف حرم را هم تحیت داده و سر مزار بانوی عارفین پروین اعتصامی حضور یافتم. آنگاه نیابتاً برای مدرسه فکرت و اهل دلانی که در دلم لانه دارند خاصه یک اُسوه‌ام زیارت صورت دادم. من حالی خوبی داشتم پس گمان کنم دست‌کم امشب نائب قابلی بوده باشم. خودم به خودم بگویم: قبول باشه مدیر دامنه. نماز مغرب را رفتم بیت‌النور در عماریاسر که عبادتگاه بانوی کرامت حضرت معصومه س بود و محل ورودُ جلوسُ شهودش به قم. وارد خودِ محرابش شدمُ نماز گُزاردم. سپس قدم به سمت منزلِ پسرعمه‌ام حجت الاسلام استاد آق سید شفیع شفیعی گذاشتمُ وارد بیت شریفش شدم. نیم ساعت بعد مدعوین همه آمدندُ دیدارها تازه شدُ گپُ‌گفت‌ها نو و نوشیدن چای با حلوا نو به نو. شگفت‌زده شدم وقتی آمدنِ حجت الاسلام استاد آق سید کمال‌الدین عمادی را شاهد شدم. حجت الاسلام استاد آق شیخ مجتبی اکبری لالیمی (که هنوز از نزدیکی‌های یکی از شهرهای مشهد مقدس خود را قم نرساند) همآهنگی کرد که منبر را حضرت سید عمادی بروند. چه مَآلی؛ عِلّی و عالی. امشب شکوه منبر باز نیز در منِ بچه‌پامنبر، تجلی کرد. حقیقت، منبر محل گشودن حجاب و درمانگر جهالت است وقتی منبری پارسا باشدِ دانا. استاد سید عمادی با منبرش وَجه مرا وَجد آوردندُ نشاط مرا شلعه بخشیدند. چه گفتند؟ سرجمع بدون یک واو کم، این را. البته کمی بعد از شروع منبر با آمدن حجت الاسلام استاد شفیعی مازندرانی -که این روزها چهره‌ی درخشان و زیباتری پیدا کردند، چشمان من منوّرتر شد:

 

بیاناتی که حافظه‌ی من از منبر به خاطر سپُرد: زمین از حجت زنده خالی نیست. فرود ملائک در قدر، جایگاه می‌خواهد، پس جامعه‌ی مؤمنین امام زنده دارد و فرشتگان بر آن امام زمان حضرت مهدی منتظر فرود می‌آیند. تلاش کسانی که مسئله‌ی امام دوازدهم را از تولد چنین امامی به اسم حضرت صاحب عج جدا می‌کنند، بدترین تذلذُل است که در ایمان مردم رخنه می‌دهند. جالب این‌که اینان از درون خود حوزه سر بر آوردند و در مسئله‌ی مهدی موعود تردید انداختند. روایت مطرح کردند که تواتر داشت و بر باور به مفاد آن دست اکید می‌گذاشت. حتی علامه جوادی آملی دستور دادند متن آن را در کتیبه‌ی مؤسسه‌ی اِسرا حک کردند و بر کارکنان آن پژوهشگاه و مؤمنان اجتماع، تأکید کردند این عبارت (=دعا) منقول امام صادق ع به نقل از زُراره را به جای تعقیبات نماز عصر بخوانند. (حضرت عمادی پس از منبر در بین مسیر به بنده فرمودند متن آن را در ایتا ارسال می‌کنند) بحث منبر را به شهود کشاندند که بهترین نوع از معرفت است و برای آن مثالی از عالِم سالک زدند که شاگرد امام صادق ع بود و از امام خواست خودش را کامل به او معرفی کند که امام برای ایجاد شهود در او امر کردند به آب فرات اندازند تا با همان لباس غرق شود. دوبار برای نجات از غرق از امام صادق مدد خواست ولی باز امام امر کردند تا به فرات اندازند. این بار بود که عالَم شهود و توحید در وی باریدن گرفتُ گفت: یا "الله" مرا نجات ده. و امام صادق ع این بار وی را از خطر غرق نجات داد چون خدا آن صحنه در امام صادق تجلی کرد و توحید در آن فرد. پس نتیجه گرفت بهترین راه معرفت به امام، راه شهود است. یعنی شناخت درونی و دلی به تعبیر من کشف به کمک حسگر قلبی. و اشارت داشت به فهم غلط و منحط وهّابی که قرآن را بسنده می‌دانندُ وجود پیامبر ص را در حد نامه‌رسان و به تعبیر خودشان نعوذُ بالله: «پُستچی» پایین می‌آورند. برق‌های بیت را خاموش کردندُ مصیبت نحوه‌ی دستگیری بسیار رقّت‌انگیز امام صادق شیخ الائمه ع را به لحنی منظوم خواندندُ عصر عاشورا را به مصیبت دو امام پیوند زدندُ اشک جمع را رودی سیران و سیلان ساختند. از منبر که پایین آمدند تازه خارجِ منبر شد بر وزن خارجِ فقه. هر کدام گوشه‌ای از منبر سنگین وی را مورد اِمعان نظر قرار دادندُ من هم عرض کشکولی! کوتاه کردم به جمع که امشب با وعظ آقاعمادی منبر عظمت خود را باز یافت و با توجه به رُجحان شهود بر استدلال در معرفت به امام ع توسط ایشان، وی ما را با این منبرش میان مرز آن سخن به ترتیب آگوستین و آنسُلم: "ایمان بیاور، سپس بفهم" ؛ "بفهم، سپس ایمان بیاور" غوطه‌ور کردند. که استاد با جوابی گشاده و باز، لذت شهود را برجسته کردند و فهم را هم ضمیمه‌ی ایمان. حجت الاسلام استاد آشیخ محمد نجفی نکته گفتند که شهود هم ناشی از دلیل و استدلال و فهم است. بگذرم. شب محزون و شب معلومات بود امشب‌شب. باورم شده است آقای سید عمادی مُلّای به تمام‌معنا است. خدا برای خلق و خلقت وی را از جمیع بلیه‌ها و گزندها مصونش دارد. پسرعمه! ممنونم شب خوبی در بیت رقم زدید. آقا و عمه و آق سید محمدباقر را خدا رحمت کناد. دامنه.

 

وقتی رهبر ارکستر باشی

خانم لی یونگ آئه نقشی در سریال کره‌ای با اسمِ «استاد؛ رشته‌های حقیقت» بر عهده گرفت که به سرعت نور در جهان مشهور شد. او رهبر ارکستر است درین سریال، سرگذشت زندگی چاسئوم. او دارد درین اثر جهانی، به رازآلوده‌بودن زندگی پی می‌برَد. لابد می‌دانید راز چیزی‌ست هر کس دوست دارد نفر بعدی تماماً از آن بی‌اطلاع بمانَد. مطلب بعدی این است اغلب فکر می‌کنند حقایق پنهانی یکباره کشف می‌شود حال آن که، تدریج در کشف، یک اصله که بدان دقت لازمه. غرَض من از نشاندن این زن در نماد صحن اینه چرا ما نتوانیم با فن هنر و سینما اُسوه‌هایی در بُعد جهانی ایجاد کنیم. این در حالی‌ست که ایران و اسلام در خود اُسوه‌‌های واقعی دارند نیاز به افسانه و اُسطوره (=آفریدن فرد خیالی خوب) ندارند. بیاییم به حکومت بقبولانیم هنر را در ابعاد جهانی جدی بگیرد به ذات هنر برگردد بر هنرمند متفکر بها دهد. سرعتِ کارِ هنری به سرعت نور شباهت می‌زند. یک کار سینمایی‌ی شُستهُ رُفته گاه کارِ هزار کتاب و میلیون سخنران را می‌کند. از نظر من هنر در یک فرد در هر رشتهُ فن، یعنی انسان توانِ تسخُر طبیعت را پیدا کردُ می‌خواهد بر نقش‌های طبیعت نقش خود را بزند. قرآن هم گفت این انسان! مَسخَّر کن جهان، حتی کهکشان را. کُره‌ی کوچک گوشه‌ی جهان چرا سریال را در دستور کار خود قرار داده است؟! شاید رقابت با فرهنگ چینی باشد، ولی راه، راه عقلانی و احساسی است برای تصاحب افکار جهان در جذب کالاهای اقتصاد خود. آری؛ حس و عقل کنار هم شِبه‌معجزه‌اند و هنر را می‌آفرینند. به احترام همه‌ی هنرمندان باشخصیت و متفکر از میزم برمی‌خیزم. بگذرم. خاتمه دامنه

 

شیخ محمد غلامی: اقا ابراهیم سلام عصر بر شما خوش ورود خوبی به عرصه ی هنر بویژه سریال و سینما کردین، با کسب اجازه نکته ای به مطلب مفید شما اضافه کنم.  مهمترین بخش تولید فیلم و سریال و آن هم در برد جهانی سرمایه گذاری در این عرصه است. مثلأ در فیلم محمد رسول الله به کارگردانی جناب استاد مجید مجیدی در سال ۹۴ حدود ۴۰ میلیون دلار هزینه شد که در تاریخ سینما ی کشور بی‌نظیر بود. البته این فیلم جهانی شد و در بیش از ۱۰۰ کشور اکران شد و هنوز هم  در برخی از کشورها در حال پخش است. و همچنین سریال مردان آنجلس به کارگردانی جناب  استاد مرحوم فرج آلله سلحشور که مورد توجه واتیکان و مسیحیان جهان قرار گرفته است. بنابر این میخوام خدمت جناب عالی و دیگر عزیزان عرض کنم توجه به متریال در صنعت سینما اهمیت دارد و در جنوب شرق آسیا بخصوص کشور کره جنوبی بسیار توجه می شود به همین جهت آثار آنها بیشتر دیده می شود و جهان شمول شده است. محمدجوادغلامی دارابی....


جناب حجت‌الاسلام رفیق متفکرم آشیخ محمدجواد سلام. چقدر مرا پرِ سیمرغ دادی که به کوه قاف عطار پر بزنم. نکته‌ی عالمانه‌ات متن مرا مزیّن کرد. خرسندم در مقام استاد دانشگاه هنر تهران و معاون فرهنگی آن جا، رشد علمی کردید. سید علی اصغر در مشهد مقدس از شیوه‌ی شیوای منبرت به ما خیلی گفت. بهره بردم از کل این متنت. دوستت: دامنه


اِسا (=حالا) پاسخ به پست‌ها. از پایین به بالا. ببینم تا کجا. چون چهار تا گردن مرغ مگر چقدر آدم را دارد با کمی خیارماست و نعنا.


تذکر به استاد حجت الاسلام ربانی از همین شروع، قدرت مدیر مدرسه را نشان دهم! سلام استاد خوبم ربانی گرامی. مقررات مدرسه فکرت مجاز نمی‌دارد کپی نوشته‌های دیگران عیناً درین صحن انتشار یاید، مگر آن که آن را خلاصه یا برداشت آزاد کرد. این کار شما، خلاف مقررات بود. تذکر وارد است به شما. اگر این نوشته به قلم خودتان بود روی جریان فکری حشاشین (=جریان فکری عصر اسماعیله‌ی الموت قزوین) وارد بحث می‌شدم. جریانی متفکر باطن‌گرا که چون در کار داروگیاهی و فلسفه بودند به حشاشین مشهور شدند. از ریشه‌ی حشیش. چون اصل پست کپی است و ارسالش خلاف آئین‌نامه‌ی مدرسه، وارد محتوای آن نشدم. بگذرم.
با ادب و ارادت: دامنه.


آقا صدرالدین آفاقی سلام. بسیار خوب بحث را پردازش کردید. آن نکته‌ی ذهنی‌ات عالی‌تر بود. درست هم هست. در زمان امام هادی ع تشکیلات امامت جهانی‌تر شد. لابد می‌دانید چرا؟ امام هادی ع امامت را از طریق ایجاد وکالت در سراسر قلمرو اسلام و مسلمین گَسترانیده بودند. دستگاه خلافت عباسیان ازین تشکیلات وکالت، شعبه‌ی شرعی و سیاسی امامت وحشت کرده بود که در جمله‌ی قسمت آخر پست اول جناب‌عالی اشارتش رفت.. از شما بابت این نوشته تقدیر می‌کند مدیریت مدرسه فکرت. ادب و اردات: دامنه


برادر و رفیقم جناب سید تقی شفیعی دارابی مدیر اداره‌ی منابع طبیعی میاندورود سلام. خداوند مادر آقایان سید محمد سید احمد و سید حسین واعظی را رحمت کناد. عرض تسلیت مرا به هر سه برادر برسان. از شما متشکرم برای اطلاع‌رسانی درگذشت این مادر زحتمکش حاجیه سیده خدیجه شفیعی دارابی همسر مرحوم سید ابوالحسن که آن زمان این مرد کاری و پرتلاش نماد کار با دُرشکه‌ی اسب بود و فرهنگ کار تجاری را در محل باب کرد. تسلیت می‌گوید مدیر مدرسه فکرت به تمامی بستگان و شما فامیل آن مرحومه. ادبُ ارداتُ دامنه.

::
رفیق سید علی اصغر سلام. حالیا حرف از حق می‌زنی. من هم آقا مصطفای متفکر را فردی قابل رجوع و انسانی متواضع و برخوردار از فضائل می‌دانم. آورده‌های وی به این صحن، هیچ گاه هرز نداشت و هرگز سطرهای قلمش با نَقص و نُقصان پُر نمی‌شد. آگاه است و می‌داند سخن را کجا بگوید و کجا صبرِ در بیان کند. دامنه رفیقت سید.

::
جناب حجت‌الاسلام آسید حسین آقا استاد محترم صحن ما سلام. یقین دارم منبرِ مطالعه‌شده و مطابق استانداردهای حجمِ حرف و زمان معیّن ارائه، بالاترین کارکرد را دارد در میان هر نوع دیگر تبادل اندیشه. من طرفدار منبرهای دیالوگی هستم. یعنی منبری پس از منبر حلقه چند دقیقه‌ای تشکیل دهد دست‌کم بازخورد کار یا سؤالات ناشی از حرف‌های آن منبر را رودرو بشنود. لابد بر جیرف مفید افتاد. ازدحام این را می‌گوید. کاش می‌گفتید در منبر چه گذشت. با احترام و ادب: دامنه.

::
سلام آقا مصطفی. این عبارتت تنبُه کاربرد دستور زبان داشت که شما باب تفعیل آن را به کار بردید. باب تفعُل باید می‌بردید. فن آن در ید توست. وارد توضیح نمی‌شوم. ارادت و ادب: دامنه

::
عموحمزه سلام. گرچه هنگام تشییع عمه‌ی مرحومه‌ات (=دخترعموی من) در محل بودم و خودم را شائق و محزون به بیت آن مرحومه رساندم و از بدو تا ختم در مراسم کفن و دفن بودم، اما این جا هم از راه دور باز نیز درین مراسم به صورت روحی شرکت جستم. آن مرحومه برایم انسانی آشنا و آبرومند بود و من با آقای بخشی‌محمد رفیقم از خیلی‌سال پیش. تسلیت مجدد و خدا کناد رحمت. ارادت به عموهایم حمید و حمزه. دامنه.

::
جناب آقا مصطفی داراب‌کلایی سلام و تشکر بابت این خبررسانی دلشادکننده و هویت‌بخش. تمام اما خطاب من به خواهر گرانقدرم، خانم سیده مریم هاشمی دارابی مربی و مسئول این گروه سرود: سلام به شما سیده مریم هاشمی دارابی. چون خواهر رفیقم آق سید رسولی برایم ترجیحات بیشتری پیدا کرد از اقدام انقلابی و هنری‌ات ببالم. هیچ تصور هم نمی‌کردم شما این قدر قادر و توانمند فکری باشی. نام داراب‌کلا را به ایران نشان دادی. درود می‌فرستم به خودت و همه‌ی گروه جذابت. ظرافت‌ها در هنر را می‌شناسی. این مرا خشنود کرد. سرود شما را با جان و دل دیدم. از حاج ابوذر روحی لنگرود هم در فازهایی سرتر بودید. به همه‌ی یارانت که ازت تعلیم گرفتند سلامی به فرخنای تاریخ دارم. غَرّه شدم به این فخری که آفریدند. روح مامان و بابای عزیزت که برای من حکم مادر و پدر داشتند دائم در اهتزاز زیر پرچم اباعبدالله الحسین علیه السلام در بهشت برین باد.عمو سیدرسول که اَنفَس من است و جان من، سلام برسان. خرسندم درین صحن هستید تو و عمورسولم. برادر و ارادتمندت: داداش دامنه.

::
جناب حجت‌الاسلام استاد سید کمال‌الدین عمادی سلام.  دست مریزاد. در سایت هم این سند را پیوست کردم. آن روایت دعا را هم ارسال فرمایید که باید در تعقیبات نماز عصر خواند و در کتیبه‌ی ساختمان مؤسسه‌ی اِسرا شما حک شد. منبر شما غنی بود. خودتان هم مسلط سخن می‌گفتید. هنر منبرت یکی این بود چشم به همه‌ی مستمعین کرام می‌دوختید نه افراد خاص. حرف شما در رفتار شما بروز دارد و همین منبرت را عامل و مؤثر می‌کند. کاش منبری‌ها همواره پس از منبر لحظاتی کنار حاضرین بمانند و سخن بشنوند و سریع مثل جن و پری غِب نشن! کشکولی این آخری. ادب و ارادت: دامنه شاگردت.

 

نکته پس از ارسال: استاد سید عمادی خیلی بهتر می‌بینم اِعراب‌گذاری روی عبارات عربی در حداقل باشد. شکل عبارت را خراب می‌کند. البته شما چون از روی سایت برداشتید اِعراب را نتوانستید حذف کند. تازگی برخی قرآن‌ها با کمترین اعراب‌گذاری چاپ می‌شود و چه چشمنواز هم هست. پوزش: دامنه.

 

سید سعید شفیعی: درود  بر مدیر محترم که بعد از غیبت  عامدانه فصلی , مدرسه را مزین نموده اید و اینکه مدرسه در مسیر جوشش و خروش بیشتر قرار گرفته است . اینکه وارد نشدن در برخی موارد حتما دلیل قانع کننده خواهید داشت . "شاید ما مو میبینیم شما پیچش مو " مانا باشید
::
جناب محمدرضا رضوی سلام. این مراسم دفن شهدای گمنام در صحن جمکران را زنده داشتم. حاج آقا سلحشور جذاب خواند. خدا آقا و عمه‌ام و آقا سید محمدباقر را رحمت کند. به پدرت حجت الاسلام آقا رضوی داماد محترم عمه‌ام سلام برسان. نیز به مادرت دخترعمه‌ی عزیزم. تشکر: دامنه. به زبان شما: دایی ابراهیم

::
آق سید سعید سلام دارم برات رخِف. همین اسا. نشو تا بارت! کنم‌ آق سید سعید اَعی باز سلام. مِه زِوون پَلی (=نمی‌چرخد) که مو چیه؟ پیچ مو چیه! اِما شِما روان‌شناسان جِ خوف داریم که نکند مثل کسانی که روح را قبض و باز حاضر می‌کنند آن دیم ما را ببینید! راستش متوجه نشدم به کدام پستت پاسخ ندادم. من از بِن درشومبه بالاوَری. هنوز ت پست‌ها جِ دیم به دیم نَیمه.

::
سید سعید این جمله‌ات در مورد من نشان لطف ژرف شماست: که فرمودی «درود  بر مدیر محترم که بعد از غیبت  عامدانه فصلی , مدرسه را مزین نموده اید و اینکه مدرسه در مسیر جوشش و خروش بیشتر قرار گرفته است» باور کن عمدی به خودم مرخصی طولانی می‌دم. تا خودم را بسازم. عرفان برای من فاز نخست است. البته در نبود من امین و مورد اعتماد من دوستم آق سید موسی هست صحن و نمی‌گذارد مدرسه بی در و پیکر شود. این مدرسه دیوار چین دارد نه نرده‌‌ی لَرگ و فِک. فکرت است نه فِک‌دار. این جا هم پنبه‌سرگیر نیست، محل تضارب آرا است. سلامُ صدها درود استاد درس روان‌ها.

 

هنوز مِه تهروک (=نیرو و توان) در نرفت و با اشتیاق دارم تایپ می‌کنم. چار تا گردن مرغ هم ضَب پتانسیل داشت! پس ادامه می‌دم به جواب‌ها. فقط یک آن برم یک فنجان شیر بدون شکر بخورم بیایم.

 

سید سعید شفیعی: درود بر شما اقا ابراهیم.  بگذریم  شما بزرگوارید پاسخدهیتان به موقع است. اما منظور به خودم نبود. عدم واکنش شما به برخی مطالب مندرج هم مدرسه ای هاست. به قولی " به در گومبی دیوار بشنوه. پسرزن گونه " شی مار بشنوئه " .


جناب حجت‌الاسلام آشیخ مالک سلام. روز به روز خوشگل‌تر می‌شی رفیق. خیلی قشنگی. به هیبت و هیئتت می‌آد. زیارتت قبول قبول قبول مرد بی‌تکلًف و دور از ریا و

تظاهر. تو را قبول دارم چون قلبت عین آینه است. بعض مواقع هم اگر بر سر دامنه تشر می‌زنی، از روی عمق دوستی‌ست. دامنه تِ رخف.

ایتا اَلپِک اَلپِک (=قطع و وصل) می‌زند در قم. هی اختلال داره الآن. گویا با نوشتن‌های زیاد الآنه‌ی من، دی (=دود) آمد کُنده‌اش!


مجدد سلام آشیخ مالک. مطلب مفیدی بود. به آن علم نداشتم. به دانش عمومی‌ام افزودی. درود و ارادتِ: دامنه

 

عمو حمزه‌ی من سلام. صید قشنگی بود. خانمم دیدُ از هوش رفت از بس پدردوست استُ هواخواهش. حاج رضا برای من علاوه بر پدرخانم‌بودن، یک رفیق تمام‌عیار است. سیگار را می‌گوید سیکار. خلوت خلوت دود کانده. موقع خواستگاری‌ام در سال ۱۳۶۵، گفت: اِمشو اَرِه، فرداشو سِرِه. منم قهر کردم سه ماه رفتم اصفهان درس تا وقت عروسی برگشتم محل. منظورش این بود دختر نباید خونه‌ی پدرش دوره‌ی نامزدی (و آن فرهنگ قشنگ نومزه‌بازی) داشته باشد. هنوز با او این مورد را شوخی می‌کنم. حاج رضا واقعاً مؤمن و اهل خداست. دوست من است. متشکرم حمزه از ارسال این عکس و صحنه‌ی دود و دُخان. ارادت: دامنه دوستان خوبم به ترتیب از راست آقایان: آق سید مهدی صباغ، آق مصطفی درخوش خبرنگار دفتر امام جمعه میاندورود، قاسم بابویه، علی رحیمی همگی دسته‌جمعی سلام که صحن آزادی حرم رضوی ع ایستادین. کشکولی نگم این جا از کَش پَلی (=بغل و پهلو) در زنده: آهای نفر سوم! از سمت راست از صحن آزادی حسابی آزادی بیاموز! نری بگی اسم صحن را دگش (=عوض) کنند بگذارند صحن انسداد! کشکولی. راستی قاسم! رخف این جه و اون جه و هر کاجه‌ی من حتی جبهه و کوچه و موچه: خادِر رِه هلاکِن! بگذرم. یادت است افراد می‌رفتند کِک‌کالی‌بِن واشون را چَمی می‌افتاد. چَمی: حالتی از خارِش در پوست پس از رفتن به لانه‌ی مرغ. نوعی حشره‌ی ریز که آدم را می‌گَزد و تا مدت مدید باید بَرِکی تن‌پِه رِه (=بدن و پوست) را. زیارت همه قبول است. خوشحال شدم شما را از دور دیدم. دامنه.


رسیدم تازه به این نوشته‌ی رفیق شفیق دیرینم مرد خدا حاج آقا سید محسن سجادی که نزدم وجاهت دارد و وزن. برم چای بنوشم با سوهان کمالی بلوار بهار. چون جواب سنگین لازم دارد این آق سید حاج محسن من و ما. خواهم خود را رساند صحن. کَفُ کتِله کردم اَندِه جواب هِدامه!


برادرم حاج سید محسن آقا سجادی سلام. بالاترین محبت در متنت درج شد. لابد می‌دانید کجاست؟ این عبارتت: «حیف که این شادمانی ازکفم رفت واین باعث شدتافامیلم نبینم امیدوارم در محلت بعدی توفیق زیارت داشته باشم» همین دمِ در کشکولی را بیارم: آخر این ماه عازم رامسرم. آن جا که کارم پایان یافت، راهی دارکلاهم. حالا بگو عصرانه‌ی آن روز را دوم خرداد! بیاییم منزلت؟ یا سوم خرداد؟ سیاسی‌میاسی شد. ولی من قصدم حاجی‌دیدن است و شنید خاطرات فشرده‌ی حج پارسال‌تان از زبان خوش‌بیان خودت. در پایان تعلق دلم به خودت برِت مُبرهَن است. از اول انقلاب تا الآن منِ رفیقت حتی یک برخورد نیمه‌تلخ ازت ندیدم. بگذرم. ایام به کام. شب‌ها به تهجدتان. رکوع و سجودتان مشمول دعات شوم حاجی بزرگ. ادب و ارادتِ دامنه


رفیق من جناب آقا قاسم لاری اوسایی دارابی سلام. منظور جناب امیر از لفظ بدون تنوین عربی اصلن (=اصلاً) این است که عبارت فارسی را از هر چه علائم عربی دارد پاکسازی کنیم تا فارسی سلیس شود و خلوص گیرد. البته من قائل به رعایت علائم سجاوندی در فارسی هستم. چون فارسی حروف مُصوّت (=صوتی) ندارد باید سرکش گذاشت. مثلاً بعد از مزینان به سمت سبزوار جایی هست به اسم «خرو» که اگر سرکش نداشته باشد خَرُو خوانده می‌شود حال آن‌که خَرْوْ است. به سکون دو حرف ر و واو. یا در دامغان به سمنان روستای صح است. اگر علامت صوتی نداشته باشم صحُو خوانده می‌شود حال آن که صحو است. عین خرو. بگذرم. تو حال خواندن حرف‌های مرا نداری! بیخاد خادِر ره دینگومه وسط بحثت! کشکولی. ارادت: دامنه


جناب آقا موسی رمضانی دبیر محترم و اهل ادبیات و دل و شعر سلام. برای والدین و اخوی حیدرم معرفت و محبت کار زدی. برات بلند می‌شوم. اما بعد بله، پدربزرگت چهره‌ی درخشان تکیه بود. من کوچیک بودم چشمانم را به او در داخل تکیه می‌دوختم. خنده که می‌کرد دندانش بر دل آدم برق می‌انداخت. سینه‌زنی موقع جای سمت قلب سینه‌اش را شکاف می‌داد. چَکّی (=دگمه قفلی فلزی) پیراهن مشکی را از قفل باز می‌کرد مستقیم می‌نواخت بر پوست بدنش. قرمزتَش می‌شد جاماله. خونه‌اش محرم اَشیر (=روضه به زبان محلی: یا مجلس اشارات و عشیر هم می‌گویند یعن یک دهه روضه‌خوانی) می‌گرفت شیر چفته‌سر می‌داد. بگذرم. ممنونم بر پدربزرگت غرور داری. عالی است فکر و تعلق خاطرت. او با پدرم دوست نزدیک بود. درود بر روحش و نیز پدرت شابا و داداش‌هات. ارادت دامنه.


استاد حجت‌الاسلام حاج سید کمال الدین عمادی سلام. این پاسخ شما به آقای مهدی ملایی مورد توجه‌ی عجیب من واقع شد. بیشترین دلیل موفقیت شما یعنی داشتنِ موقعیت و‌ مقام در حکومت و سیاست است مگر؟ برایم جاذبه دارد این نگاه نو را کمی شرح بفرمایید. دوست دارم خبردار شوم چگونه است که شما نقدها بر روحانیت دالّ فرض می‌کنید بر موفقیت، نه ضعف. خیلی مهم است همان که می‌فرمایی «نه این که ضعف نداشتیم» را چند نمونه ضعف را بگویید از روحانیت که بدانم ضعف مورد نظرتان چه مواردی است. به درد پژوهش من می‌خورَد. ارادت: دامنه شاگردت.

 

حاج سید تقی شفیعی: سلام خدا قوت ماشاالله از ساعت 13تا16/38دقیق بالای بیست و چند پیام بنوشتی و  ارسال هاکاردی ته هلاک بهی آن شیر شتر بیه که بی قند بخودی چقدر انرژی داشته انورته پیام شخصی ره بوین

سلام بر رفیق خاص من حاج سید تقی. آیا این پیام شما خطاب به دامنه است؟ اگر آره، مِه پیَرمار (=پدر و مادر) مه وسه اسم انتخاب هاکاردنه: اِوریم. چرا پس معلوم نیست به کی نامه نوشتی ها؟ ادامه خا خودت پیام بده این ور اون ور دیگه کجاست؟ من اینجا دکته هسمه فعلا ادامه‌ی دیگر اون دوغ بُز بود خوردم مال قاهان قم. شیر شُتر را نپه خارمه.


اکبرآقای رنجبر سلام. چند شب پیش با رفقا سر قبر بابااصغر رنجبر زانو زدیم. شاید ۱۵۰۰ بار خونه‌ی‌تان جلسه داشتیم در انقلاب. نه مادرت و نه پدرت یک آخ نگفتند از این‌همه مهمان‌پذیری. قبر بابات نور که رفیق عظیم الشأن ما بود. دلم برای خنده‌اش تنگ تنگ تنگ شد! زیارتت قبول که تل زینبیه را دارین می‌سازین. دست مریزاد اکبر. درود و ارادت: دامنه


استاد حجت‌الاسلام آشیخ مالک سلام. از توضیحاتت و توجه به آنچه مطرح کردم ممنونم. خدا سلامتت بدارد.‌آمدی ایران؟ یا نا؟ تقدیم درود: دامنه


مگر نمی‌دانی ت رخف دامنه آدم عجیبی هست؟! بخوام نظر بذارم، هیچ چیزی مرا خسته نمی‌کند. آره رخف.


آق قاسم لاری سلام دوباره. این خاله‌زنِک‌ها این دلِه چی کار در کانّه؟ اِسپیچ درنه گِرنه؟ کشکولی. ارادت دامنه


آق مصطفی سلام. از عنایات ممنون دوست دانشمندم. جای شما نیابت کردم. نمی‌دانم تلاشم این است در صراط مستقیم باشم. اما این که خدا تفضل کند راستین باشم اللهُ علمٌ. درود وافر: دامنه اعضا اگر از دست جواب‌های دامنه هلاک شدند اخطار بفرستند. من چون یک ماه و اندی نبودم،  پیام‌های بی‌جواب کوفا (=دِپو، جمع) شد. به هر حال امروز چون خونه تنهام و در ساوه هم کار فوریتی‌ام را خوب انجام دادم رسیدم قم. شارژم. شارژر من به همان چهار عدد گردن مرغ وصل است هنوز. با یک پیاله الآن برم آب لیمو بزنم به حَلقُ حُلقومم که خفقان نگیرم!


آق مصطفی سلام سه باره. خودت با بحث‌های قشنگ دینی و سیاست منطقه‌ای‌ات مایه‌ی بسط فکری و نشاط مناظراتی هستی. منِ دامنه درین صحن شاگردترین هستمُ بس. درودت باد. ارادتم زیاد. دامنه.


فوری جواب: سلام سوم آمحمدجواد. خیلی شائقم منبرت را بشنوم. دهه‌ی اول محرم امسال در اواسط تیرماه، داراب‌کلا اگر بیایی، من هم هستم و خوب می‌شود اگر شنونده‌ی یک منبر ازت باشم دست‌کم. ممنونم. دامنه.

 

شیخ محمد بابویه ببخلی دارابی در یک پستی نوشت دیگر مدرسه فکرت را نمی‌بیند. تخ می‌زند نخوانده می‌رود پایین. خا آقا مگر کسی تِ ره زور هاکارده این دله جسد بووشی! کشکولی. بُو هون علی پلی دیم به دیم باشین. این هم دَسّه در هاکاردن داشت؟! این پست من تله است. رک بگم تله کار گذاشتم براش. اگ برات مهم نیست مدرسه جرئت داری بزن بیرون! نمی‌خونی تخ می‌زنی می‌ری زیر، که چی بشه؟! خب بود رئیس ستاد یک آخوند بودی که فکر کردم بر عقلت چیزی افزود با این همه عقل وفوری که درت سراغ دارم. مواظب بش تپ نزنن ته ره! من فقط دعوتت کردم. بقیه هر جور خواستی باش. دامنه ذاتش این نیست از کسی تمنا کنه. گفته باشم.

 

حاج علی چلویی هم رخف من یک پیام خطاب به دامنه داد پیدا نکردم کجاست. گفت: «ابراهیم دوست دیرین تو خودت می‌دانی دوستت دارم...» خا مگه نمی‌خواستی دوستم نداشته باشی. دوست نداشته باشی که اسمت رخف نیست. کی هست که دامنه را دوست نداشته باشد؟! این کشکولی را با هدف تحریک گیجگاه علی چلویی باب کردم! چون او اهل مبایعه! است. بگذرم. من هم دوستت دارم، تو را، تو را، تو را. ندوندی مگ رخف شو و روز من؟؟؟؟؟؟ اسا بدان!

 

تَمّت. دامنه رفت.

 

شیخ مالک: سلام مجدد استاد ابراهیم اسپند دود کن صلوات زیاد بفرس شما هم قشنگی...به خودم می‌گویم سیرت مهمه نه صورت سلام مجدد آقا ابراهیم از استاد بزرگ خودم حاج آقا عمادی نکاتی درباره علم و منبرش نوشتی در پستهای قبلی بسیار عالی نوشتی ایشان استاد متواضع هستند هر از گاهی توفیق رفیق ما شود از بیانات و اخلاق و تدریسش بهره مند میشوم روش خوبیست با حوصله همه پستها را جواب میدهید تشکر

 

آشیخ مالک استاد خوب ما سلام. زیارت گوارای وجودت. بله، استاد شریف و عظیم الشأن سید عمادی سلیم النفس هست. خیلی از اعضا به من اظهار داشتند به ایشان علاقه سپردند. علت همین مدرسه بود. ان‌شاءالله خونه‌ی محلم درست بشه، از نیات من اینه خونه یک منبر بذارم هر ماه یک روضه برگزار کنم و از هر بار از وجود شماها روحانیت معزز محل و روحانیون و دانشمندان و پژوهشگران داخل مدرسه فکرت برای منبر استفاده کنم. حتماً استاد سید عمادی یکی از آن کسان منتخب بنده خواهد بود. البته پس از منبر حسابی دور منبری را خواهیم گرفت تا بحث و نظر مطرح شود. این نیت من است. ارادت دارم به شما آقا مالک ماه. درود وفور و معطر: دامنه

 

ممنونم آشیخ مالک. آخه یک ماه مونده بود برخی جواب‌ها که لازم بود همه را جواب بدم. باید از اعضا عذرخواهی کنم که وقت‌شان را درین صحن به مدت طولانی در دادن جواب‌های پشت سر هم گرفتم. تشکر دارم ازت که همواره حرف‌های خود را بی‌شیلهُ پیله مطرح می‌کنی و از نقد و نظر نمی هراسی. ادب و‌ ارادت: دامنه.

 

مالک رجبی دارابی قبل از آنکه عازم کربلا شوم خانواده بنده برای خانواده شما دعوت کردند برای مراسم اربعین ابوالزوجه مثل اینکه در مشهد در محضر ثامن الحجج بودید دوست داشتیم مجلس به قدومتان مزین باشد مجلس در همان زنبیل آباد نزدیک خانه شما در مجمع نمایندگان طلاب ساری و دارابکلا بود و بزرگان دارابکلا استاد حاج سید حسین شفیعی و حاج شیخ خلیل طالبی و اساتید دیگر حضور داشتند..و استاد حاج آقا عمادی هم حضور داشتند.

 

سیدکمال الدین عمادی: جناب استاد سلام آقا ابراهیم دامنه ته نماشون بخیر مگر تا ته بنوشته مه ره نخوندستی؟! مطلب به این مهمی که سازمان سیاه بفهمسته و یارون و رفقون نه  مگر به این سادگی درسته وره بااورم نه نوونه مه جان برار.  «مشروطه هر وقت شرطش برسه رسنه" فقط اتا راهنمایی کامبه فقط اسا ره نش از کجا بمومی را هارش.

 

مجدد سلام حضرت استاد سید عمادی. آهان. اون که بله، از طاغوت آمدیم به یک نظام که بر شایسته‌سالار دینی دست می‌گذارد. ازین نظر قبول دارم اصلاً قابل مقایسه هم نیست. دوست داشتم آن ضعف‌ها پس از تشکیل جمهوری اسلامی ایران بر بخشی روحانیت بروز کرد، از زبان شما به ما برسد. مثل مقاله‌ی «مشکلات اساسی سازمان روحانیت» که استاد شهید مرتضی مطهری مطرح کرده بود. بسیارسپاس. دامنه.:: نماشون به خیر قشنگ بود  استاد.محل ما نماشتِه هم می‌گن. یعنی وقت نمایش تِه آفتاب که دارد مار (=محو) می‌رود.

 

پیشرو ، پَسرو ، دست‌تنها

"خاطرات ماندگار" کتابی در زندگی شهید بهشتی است. چند سال پیش خواندم ولی خلاصه‌اش در دفترم هست. این را که می‌نویسم خیلی مهم است. همکلاسی‌های شهید بهشتی در شانزده و هفده سالگی ازو می‌پرسند چرا امام علی ع با آن که می دانست در محراب شهید می‌شود به مسجد رفت؟ جواب شهید بهشتی محشر است. می‌گویید نه. آزِمون کن.

 

برای این که علی ع در آن خط حکومتی بود که پَسرو و پیشرو را نفی می‌کرد. اگر از آن خط منحرف می‌شد و توی خط پَسرو و یا پیشرو می‌افتاد و می‌دید آرمانش ذبح شده است. علی ع خودش ترجیح داد خودش شهید شود ولی آرمانش نابود نشود. از سخنرانی‌های شهید بهشتی پیرامون اولی‌الامر و ولی‌فقیه.

 

شهید بهشتی اهل تشکیلات بود. خودش در شانزده سالگی در یک روستا منبر می‌رفت. کدخدای آن جا بد بود. مردم می‌خواستند جای او سیدجعفر را بگذارند تا از شرّش خلاص شوند. بهشتی وارد عمل شد کدخدا را با نیروی مردم و تدبیر رهیری خود برکنار کرد. بهشتی ازین ماجرا درس سیاست می‌دهد و می‌گوید: «مگر دست‌تنها می‌شود» منظورش این است رهبری به مردم نیاز دارد و مردم به رهبری. نه شهید بهشتی به‌تنهایی بلد بود بساط شرّ کدخدای بد را برچیند و نه مردم بدون رهبری بهشتی قادر بودند سیدجعفر را جای کدخدای از خدا بی‌خبر بنشانند. بگذرم. لابد اثر یادداشت من در شما اثر کرد؛ یا یک نَم داد. نه پیشرو (رهبر جامعه را جلو نزدن) ، نه پَسرو (از رهبر جامعه عقب نماندن)، و نه دست‌تنها بودن. خاتمه دامنه.

 

آشیخ محمد بابویه سلام. دیروز عمدی آی سرِ شیخ را از سرت کَندم که بگویم دامنه با تو جدی وارد محاجّه شد. یقین داشتم در تله‌ی من گرفتار می‌شوی و می‌آیی صحن. بِصتابِصتا (=بی‌سرصدا، مخفی) البته مدرسه را می‌خواندی! من خبر دارم از بسیاری که مدرسه فکرت را زودتر از هر پیام‌رسانی باز می‌کنند که ببنند چه خبره. حتی برخی تا وارد گوشی می‌شوند نخست مدرسه فکرت براشون مهم است. اِسا تِ دَهیی (=داشتی) نازُ کِرشمِه می‌آمدی. تِ کِرشمِه‌ی دور!!! که کِشت بینجِ بینجِسّون (=نَه؛ ایالتی از آمریکا نیست! در زبان محلی مازنی یعنی: شالیزار) مِه رخف علی ملایی (البته حاجی شده در تمتُّع) ت ناز و غَمزه تیل تَپیل شد!! عین تیل آباد جاده خوش‌ییلاق آزادشهر به شاهرود. اما چرا غٍب نشم؟ مگر مدیر در مدرسه اُسار (=اَفسار) دَوسّه هسِّه؟ مدیر اُ، جُ، سُ، شُ، رُ، خُ، زُ، ندارد مگر؟ (چند نیاز طبیعی آدمی) یعنی آبُ جُو، سمت‌سوُُ روزُ شبُ خوابُ (آخری جیزه نمی‌گه) ندارد؟!!! مگر چنده ذار به مدیر می‌دن واسه مدرسه راه‌انداختن!!! اَره اَره درست گفتی: «روان شناختی ات احسن داردُ روان شناسی ات تحسین برانگیز" بله که چُنینه. من تِ ره خاشکِه سینه گت هاکادمه (=کردم) محمد! می‌دونستم می‌آیی برای نوشتن. مگر می‌شد پس از حرف دامنه نیایی. داغون کارده تِ ره!!! سند ابن بابوِیه‌ی تو را مخدوش می‌ساخته! پوزش از کشکولی. تو را زدم چون خیلی به من نزدیکی. جامت چنده ترک داشت اتا دَتینگ دادم کل جام تیکه تیکه شد. باز جام مجنون که لیلی هر چه ترخ تروخ داد نشکسِّه!! خاتمه دامنه.

 

جناب حجت‌الاسلام آسید حسین آقا سلام استاد محترم صحن ما . همین اول بگویم حدود پانزده ساعت پیرامون منبرتان در جیرفت کرمان مطالعه صورت دادید نشان همان سفارش پدرِ حاج شیخ عباس قمی به اوست که منبر بدون مطالعه دِین (=بدهی) به مردم باقی می‌گذارَد. بنابرین مهم بود این فراز. موافقم که خودِ محل منبر بر محتوای آن اثر می‌گذارد و نیز بر مخاطب. معتقدم میان منبر و مخاطب رابطه‌ی کشش حاکم است. مثال شیروان را کامل قبول دارم. چون وقتی منبر فصاحت و بلاغت به کار روَد جان مطلب رسانده می‌شود و مخاطب غنی‌شده و پاسخ‌گرفته خود را حس می‌کند. جلسات عمومی با جلسات خاص با شما موافقم که متفاوت است. مثل حلقه‌ی خاص مرحوم علامه با سیزده تن از شاگردانش مانند شهید مطهری و دکتر دینانی. ثواب پرسیدن هم از نظر من مهمترین عامل غنی‌شدن فرهنگ شیعه بوده در اعصار و قُرون. ولی باعث تأسف است که امروزه پرسیدن با هراس عجین شده است چون طرف خود را شمع‌آجین! می‌ببند. نه، بعد که بالاها را مرور کردم متن را پس از ساوه دقیق خواندم. از پاسخ قانع شدم. خاتمه دامنه.

 

سیده مریم هاشمی دارابی: بنام خدای که در ذات وفکرت آدمی نمیخشکد. قلم، زبان خدا و زبان ذهن است و قویترین و بی صدا ترین سلاح یک انسان. وهمچنین امانت آدمی است که زلال و شفاف رو کاغذنگاشته شود تا در اذهان ثبت گردد، وهمچنین مقدس و حرمت دارد. حرمتش نه برای اهل قلم، بلکه برا صاحبان قلم و اندیشه ها،. عرض سلام و احترام خدمت دوستان وبرادر ارزشی و گرانقدر جناب آقای طالبی دارابی دامنه، سخن گفتن در محضر استادان اهل قلم، خصوصا آقای طالبی بسی سخت و دشوار است. بنده حقیر سیده، هاشمی دارابی مربی گروه سرود دختران ال طاها کمال تقدیر تشکر را دارم از شما بزرگوار که گروه مارا مورد لطف و محبت خویش قرار دادی وحمایتی که شما از کار فرهنگی داشتین باعث دلگرمی بنده و گروه همراهم شد،. اثری که صورت گرفت و نتیجه ی ثمرش این شد، انجام وظیفه ی من و تلاش و همت دخترای عزیزم بود که ساعت ها در کنارهم در ماه مبارک رمضان با دهان روزه و در حس و حال معنویت با تمام سختی قرار گرفتیم تا این اثر به این زیبای ارائه گردد،. خدای خوبم را شاکرم که در همه حال، حامی و حافظ من و گروهم هست و خواهد بود.، تا عنایت و رضایت خدا در کار نباشد هیچ عملی محقق نخواهد شد ومن بر این امر خدا ایمان دارم. هر قدمی برا درخشش دارابکلا گرفته شود قطعا عرق خود را به این دیار نشان می‌دهند، حتی اگر قدم ها کوچک باشن،. جناب طالبی بزرگوار، در اول فرمایشات، شما فرمودین که رفیق شفیق داداش رسول خوبم هستین، بله!! داداش رسولم بی نظیره و قطعا رفقای ناب و اکسیر چون شما و دیگر دوستان را برای خود گزینش می‌کند تا در همنشینی با شماها در اوج آرامش و قرار باشد الهی که همیشه برقرار و سلامت باشین،، مجدداً از حمایت شما نسبت به گروه سرود دختران ال طاها، تشکر و قدردانی را دارم، بینهایت سپاسگزارم.
 
دامنه ۱ | ابراهیم طالبی دارابی: بانوی بافکر و اندیشه و هنر خانم سیده مریم هاشمی دارابی سلام. طوفنده ظاهر شدید؛ نشان می‌دهد از قدَرهای فکری محل مایید. در ادبیاتت علم و دانش و قدرت فکری‌ات منتقل شد. تا این میزان، نمی‌دانستم در بیان و دانش قوی هستید. به چنین شخصیتی می‌آید گروه سرودی راه بیندازد که تمام ذهن‌ها در محل را به خود معطوف کند و در تمام گروه‌ها و کانال‌ها حرف، حرف شماست و اقدام‌تان. همه می‌پرسند خانم سید مریم هاشمی دارابی کیست که چنین پیروزمند وارد شد و امتیاز برترشدن را از رقبای جدی‌اش ربود و ظفرمندانه در افکار عمومی مطرح شد. من رک هستم. رک می‌گویم، بانوان این مدرسه اگر به حرف آیند، در اکثر متون و مطالب و مسائل، بر ما مردان پیشی می‌گیرند ماها را در فن بیان و بینش حریف‌اند. حیف که محافظه‌کارانه خویشتنداری زیاد از حد دارند. علت تفوق فکری آنان بر مردان را هم می‌گویم: بانوان از نظر ساعات خودسازی و در خلوت فکری خودبودن، از همه لحاظ، مردان را جلوَند. امابعد، نه فقط در صحن سخت نبود بر شما خواهر متفکرم و حتی به قول شما پیش دامنه، بلکه نشان دادی ادبیاتی زبردستانه داری. به مقام علمی شما و همه‌ی بانوان مدرسه -که همگی در حکم خواهران مکتبی و اخلاقی من هستند- از میزم برمی‌خیزم و احترام می‌دهم. شما خواهرِ رفیقِ اَنیس و پارسای من آق سید رسول هاشمی، بر ما قبولاندی هنر را بلدی و از سطح دانش بالایی برخورداری. حسودی‌مون شده! کشکولی. بلی؛ حقیقت را از پردن برون افکندی: حاج سید رسول مظهر خوبی و نماد یک انسان معنوی است که می‌شود سرش سوگند خورد. او میان ما رفقا یک ستاره‌ی نورانی است و یک ساداتِ به‌تمام‌معنا نجیب و پاکیزه. در تعبیر من داداشت عمورسول یک کیمیای شکیبا و حافظ منافع تمام دوستان و اقوام است. خشنودم این دو خواهر و برادر عضو مدرسه فکرت‌اند. برای اقدام فرهنگی‌ات که نام محل را جهانی کردید، تشکر بی‌عدد دارم و می‌خواهم کمک مالی هم به گروه‌ت بکنم. فی امان الله. با ادب و ارادت: برادرت: دامنه
 
عرض سلام و ادب و احترام خدمت اعضای محترم مدرسه..‌. پستهای این چند روزِ گروه را امروز مطالعه میکردم... با ورودِ آقا ابراهیم طالبی افزایش چشمگیری در کمیتِ مکاتبات مشهود است (غوغای ابراهیم نگر [مزاحی با آقا ابراهیم طالبی بقول ایشان کشکولی])... به جناب انظر با تقدیم تحیات عرض میکنم شما صاحب اختیار هستین بنده صرفا نظر خود را اعلام نمودم... و از آقا ابراهیم طالبی عزیز متشکرم و از الطافتان بینهایت سپاسگزارم. ارادتمند مصطفی.

 

آقا مصطفی بابویه سلام. معرکه‌آراء خودت درین صحن از منِ دامنه صدها پله تیزتر است. با متن‌های دامنه سُر می‌خورند! ولی با متون متین مصطفی، بُر. از کُتْب و زُهد و رُشد و حُب تو تعلیم‌پذیرم. ممنونم. دامنهُ ارادت.

 

شرح عکس
توسط دامنه‌ی دو پیام تابلو: گُل را نچینیم. سراسر صحن‌ها و رواق‌های حرم امام رضا -علیه السلام- به گلُ گیاهُ زیاُ زیبا آذین شده بود. ازین کارکرد حرم بسیار راضی بودیم. هم نمای شکوهمند داشت. هم بو و عطر دلنشین. و هم شوق زیارت در آدم پدید می‌آوُرد. کنار رفقا هفته‌ی پیش این فضای دل‌انگیز را حس کردیم. عکسی از آن در کنار مسیر نقاره‌خوانان انداختم تا شرح کنم. اینک آن وعده وفا شد. درود بر مبتکرین آن و تمجید از حجت الاسلام احمد مروی تولیت شایسته‌ی حرم رضوی. دامنه‌ی دو.

 

ین سیّدَین

سیّدَین (=دو سید) آق سید علی اصغر و آق سید حاج رسول دو رفیق کهنه‌کار (=باسابقه و باتجربه) من‌اند در حَرم و علَن. اگر در جبهه شهید می‌شدند هر دو را با دستان خادَم (=خودم) داخل یک قبر می‌گذاشتم. سنگ قبر را هم می‌نوشتم: دوقلوی چسبناکُ جذّاب. آخه در آموزش اعزام به جبهه در مرزن‌آباد چالوس با هم دوره گذراندند. ولی پدر آق سید رسول آن سال از درخت پرت شده بود و او مجبور گردیده بود پس از درمان و چاره‌ی پدر، به جبهه روَد. این دو، چاره داشته باشند دستشویی را هم با هم می‌روند! یک روز از هم خبر نداشته باشد دق می‌کنند. این صحنه در نمازخانه‌ی باباامان بجنورد است که عکسی از سیدین انداختم. الهی مثل من یکصد و پنجاه و پنج سال!!! عمر کنند. سَیّ رسول اخلاق‌نمونه است میان ما و مردم. همو آدم را از خنده می‌کُشد از بس بشّاش است در جمع مون. سَیّ لَصغ مُخ روزگاره. کسی نمی‌تونه بجُنبه، ولی او نفهمه چرا جُمب خورده! تیزه. هوشش سرشاره. من مُریدی نمی‌کنم! ولی مُرید مرام مؤمنانه‌ی این دو مؤمن روزگارم. خدا را با تمام وجود دوست دارند و عبادتش را می‌کنند. امضاء می‌کنم بر کفَنِ این سیّدَین محترمَین. دامنه‌ی دو.

 

جواب سید علی اصغر به دامنه: سلام عزیز دل سید. عشق آفریدی تو. بازسازی ذهنی که با واقعیت همراه است . توانایی برداشت از ذهن را دارید .. هرچند من نمی توانم به پای ایجاد خرسندی ات برسم اما شاگردی هستم که همواره از شما می آموزم . تعارف نمی کنم  تو خودت می دانی در گفتن و واکنش ها گستاخی می کنم !  فرهنگ سازی کردی که ما بیشتر به تهذیب نفس و مراقبه بپردازیم .

 

هفت دیو

به قلم دامنه. دیو (=هیکل بد) در ایران روح پلیدی حساب می‌آیند که در باور ایرانی‌ها روی بام خانه‌ها و بلندی‌های و گودی‌ها درّه‌ها و حتی در فضا در پروازند. ویل دورانت (ر.ک: کتاب روایت تفکر و تمدن ص ۳۸) گفته بود پارسی‌ها معتقدند دیوها پیوسته بر آنند تا انسان را به بدی ببرند. میان دیو و انسان جدال برپاست. قصد من از نوشتن هفت دیو این می‌باشد که بگویم همه چیز را نَوِنِه (=نبایست) گردن دیو اندازیم. این رفتار، گریختن از تقصیرکاری خود است. گاه خویشتن هر کس از دیو پیشی می‌گیرد. نمی‌گویم پلید می‌شود، ولی شاکله‌ی فرد را پژمُرد می‌کند. خاتمه دامنه.

 

سید سعید شفیعی: با سلام درود انشالله همیشه سالم تندرست باشند و در کنار هم باشید و سایه مدیر هم بر مدرسه مستدام باشد از مطالب سید اهل قلم استفاده می شود و انشالله سید رسول گرامی نیز مدرسه را با قلمش نور ببخشد . کشکولی " مثل نورالدین خانزاده در سریال نون خ دعا نماییم "خدایا تعداد سید ها را دوبرابر رشنق ها نماید " البته دعای نون خ این بود خدایا حتی المقدور ....... "

 

شفیعی مازندرانی: السلام علیکم و رحمه الله ...هر گز گناه برخی افرادرا به حساب جمع قلمداد نکنید —اصولی باشد یا اصلاحی. و لاتزر وازره وزر اخری ( انعام - ۱۶۴ )

 

آق سید سعید سلام. از «سایه‌ی مدیر سر مدرسه مستدام» ویشته خنده‌ام گرفت. قشنگ آمدی. لذت در کلمات از میوه‌جات گاه لذیذتر است. ارادت: دامنه.

 

حضرت استاد حجت الاسلام شفیعی مازندرانی استاد محترم مدرسه و جامعه و حوزه سلام. با شما موافقم. چون من هم در متن خودم قید کردم: 

 

«از دو جناح (=خوانده شود برخی از افراد جناح راست و چپ)

 

پس، قید «برخی» همین استثناء است که در پندتان وارد شد که نباید به حساب جمع آوُرد. من شاگرد شمام و در قلمرُو دانش و ارزش عزم حزم دارم. ارادتُ ادب دامنه.

 

سید سعید سلام سه‌باره. درس بود درین صِوی (=صبحی) برایم مهم و مفید بود. انگار چهار صفحه رفتم روانشناسی خواندم کتابخانه. ممنونم. انتظار و امید جزوِ فلسفه‌ی زیست دینی‌ست که شیعه منتظر امام زنده و غائب با نام مشخص حضرت مهدی عج است. همین باعث شد فرد شیعه سرخورده نشود. تشکر وافر. دامنهُ ادب.

 

فرهنگ فراموش‌شده دوچرخه در قم

پنجشنبه اردیبهشت ۱۴۰۳ رجوع به لینک بالا

 

مجدّد المذهب

آیت الله العظمی اراکی مرجع رحمت الله روزی در نجف پیش از پیروزی انقلاب به مرحوم امام خمینی گفته بود:

 

«شما هستید که می‌توانید مجدّد المذهب باشید.»

 

من این مطلب را در ص ۵۱ کتاب آیت الله رضا استادی خواندم با عنوان "آیینه‌ی صدق و صفا" شرح حال مرحوم آقا اراکی. اول لابد می‌خواهید بدانید جواب امام چی بود. پاسخش فقط این بود: «دعا کنید.»

 

من می‌خواهم همین جمله‌ی کوتاه مرجع و امام را تحلیل محتوا و به عبارت دیگر پردازش کنم. ببینم حلّاجی متنی بلدم. حلّاج، پنبه‌زن است که با نخِ روده‌ی گاو، گوسفند، بُز و حتی شاید حیوان‌های حرام‌گوشت! پنبه‌های از قوزک درآمده را، شادُ گشادُ بازُ کوفا می‌کند که در لحاف نرمی نرمی بزند. ببینم من می‌توانم این پنبه‌ی سخن بالا را به نرمی نرمی بیاورم که برای خواننده‌ی البته خواهنده، شادُ کوفا شودُ گشایش زاید. بسم الله.

 

راستی: طرح جدید مدرسه فکرت در لوگوی این پُستم، به هنر و خط آقاابراهیم رمضانی بالامحله‌ی مرحوم محمد، رفیق هنرمند و ارزشمند من است. دستش مریزاد.

 

جمله‌ی اراکی از سه کلیدواژه دارد: شامل یک: "شما هستید" دو: "می‌توانید" سه: "مجدّد المذهب"

 

مجدّد المذهب : در شیعه اصل تطوُّر (=حالی به حالی دگر گردیدن) وجود دارد که هر قرن توسط یک یا چند فقیه، حاصل می‌شود، به آن مجدّد المذهب می‌گویند. یعنی مذهب را از خطرات فراموشی، انحراف، بالای تاقچه خاک‌خوردن، التقاط، انجماد، رکود، و حتی نابودی و انقراض نجات می‌دهد و آن را زنده و مجدداً به صحنه می‌آورَد. مثلاً شیخ طوسی را مجدّد المذهب قرن می‌گفتند. آقای اراکی این اصطلاح را علاوه بر دوره‌ی غربت امام در نجف، در فردای پس از رحلت امام نیز مطرح کرده بودند که امام خمینی مجدّد المذهب قرن خوانده بود. یعنی احیاگر مذهب در عصر بیستم. و من در زمان درگذشت امام در خرداد شصت و هشت، لفظ "احیاگر قرن" را برای پارچه‌نویسی به ستاد بزرگداشت رحلت امام داراب‌کلا پیشنهاد و آنها هم آن را درج کرده و در میدان ساعت ساری نصب نموده بودند. بگذرم؛ قضیه دارد.

 

شما هستید : مرحوم اراکی در این خطاب خواستند انحصار ایجاد کنند. یعنی توی این بلبشوی شاه و حوزهف این فقط از امام بر می‌آید که مذهب را به جایگاه زنده‌اش برگرداند که بشود با آن زندگی کرد. چون در هر دو ساختار حوزه و شاه، امام مخالفین سرسخت، بی‌منطق، کَنود و عَنودی داشت. بنابرین، شایسته فقط امام بود که توان تجدید حیات مذهب را در آن زمان تیره و ابری، داشت.

 

می‌توانید : این فعل معنی مهمی در آن مقطع داشت. یعنی این تنها "امامِ تنها" اما ازهمه‌لحاظ قابلُ قادرُ لایق، هست که توان انجام تجدید بنای دین و حکومت و به صحنه‌آوردن مقارن مردم و اسلام را در ایران و جهان اسلام دارد. اراکی زیرکانه سخن گفت و بقیه‌ی افراد هم‌ردیف یا تقریباً هم‌ردیف آن عصر را از علایق و عقیده‌ی خود بیرون گذاشت و فقط امام خمینی را مُحقّ این هدف مقدس معرفی کرد. اما امام واقعاً تنها بود فقط شاگردان خود را با نهضت خود همراه داشت.

 

اما چرا امام فقط گفت: «دعا کنید.» من نظرم این است: یک: قبول این حرف که باید مذهب دوباره تجدید شود. دو: دعا یعنی کاری صورت دهند که تحقق آن با مدد خداوند میسّرتر شود. و امام تعارف نکردند بلکه دعا را هم کنار مبازه مؤثر دانستند. سه: به اراکی به طور ضمنی اشارت کرد که برو همین را در میان حوزه جا بینداز. برای این که روزی مرحوم آیت الله حکیم بزرگ در جواب امام که در سهله‌ی کوفه به او گفت چرا در عراق دست به قیام نمی‌زنید؟ جواب داد (نقل مضمونی) مردم با من نیستند. یعنی نمی‌شود به عراقی‌ها در امور مهم اعتماد کرد وسط ماجرا پشت آدم را خالی می‌کنند. لذا امام خواست به آقا اراکی بفهمانَد (=منظور من ازین لفظ جاانداختن مطلب است، نه آن معنی بد آن) شماها هم باید وارد میدان شوید و فضای مبارزه را مستعد سازید. درود بر میدان که پیش نیاز پشبردِ تئوری‌های اسلام است. بگذرم. فقط یک حاشیه در متن بگویم: سال‌های ۶۳ تا ۶۶ بارها در حیاط مدرسه فیضیه قم پشت سر مرحوم آقا اراکی نماز شام و خُفتن خواندم. آنقدر رکوع را لَس (=کُند) می‌داد که آدم درمی‌مانْد سجود برود یا قیام کند. وُوسنیه (=پاره‌پوره می‌کرد) نمازگزاران را. کشکولی این یکی. خاتمه دامنه.

 

این سه آهنگر

من سندنویس حاج اسمِل آنگر بودم. سند زمین ممین را می‌گفت اِوریم تِ بَنویس. حاج ممدلی آنگر هم چون پدر مرحوم آقامصفطی و پدربزرگ آقاحمید حاج ولی بود، با من گرم می‌گرفت. حاج اوریم آنگر هم چون پدر خلیل جوشکار بود همیشه دیم به دیم (=رُخ در رُخ) بودیم. هر سه رفتند امامزاده باقر مزار داراب‌کلا. سه مؤمن بودند دو تاشون نفر راست و وسط، برای آنگرمله یَل روزگار بودند و حلًال گِره‌های گورگِر (=گره‌ی بد پیچ‌درپیچ و کلافه‌کننده) خاندان‌های هم‌نام خود بودند. اولی راست پدرخانم سید علی اصغر است عکس را هم از روی قفسه‌ی کتابخانه‌اش انداختم. خدا هر سه را رحمت کناد که حاج محمدعلی و حاج اسماعیل وارد مسجد و تکیه می‌شدند انگاری ۳۳ نفر جا را پِر می‌کردند. دامنه‌ی دو.

 

دکتر سید محمد علی حسینی زاده

استاد علوم سیاسی

دانشگاه شهید بهشتی تهران. عکاس: دامنه


اسلام سیاسی در ایران

این تز مقطع دکترای سیاسی دوستم استاد دانشگاه، تحصیلکرده‌ی حوزه دکتر سیدمحمدعلی حسینی‌زاده است که در مدرسه فکرت حضور دارند. شمه‌اش که بنده پس از مطالعه بدان رسیدم:

آنچه من فهمیدم ایشان معتقدند از دهه‌ی ۴۰ جریان‌های گوناگونی در بازسازی سیاسی اسلام نقش داشتند که سه گفتمانِ سه شاخه‌ی اصلی اسلام سیاسی ایرانی شدند:

۱. اسلام سیاسی لیبرال به رهبری بازرگان
با شاخص‌هایی چون:

- اسلام به مثابه‌ی ایدئولوژی
- نفی سکولاریسم
- آزادی و ضدیت با استبداد
- دموکراسی و حاکمیت مردم

 
۲. اسلام سیاسی چپ به رهبری دکتر شریعتی
با شاخص‌هایی چون:

- ایدئولوژی جامع انقلابی اسلام
- توحید و تساوی انسان
- شهادت الهام عاشورا
- انتظار برای ترسیم آرمان امام زمان ع
- تقیه با هدف امنیت اعضای تشکیلات
- اجتهاد و نوسازی فکری مکتب
- انقلاب در برابر رفرم (=اصلاح)
- شیعه به مثابه‌ی یک حزب تمام علیه‌ی زر و زور و تزویر
- امت و امامت با نفی دموکراسی ابتذالی غربی


۳. اسلام سیاسی فقاهت به رهبری امام خمینی
با شاخص‌هایی چون:

- نظریه‌ی ولایت مطلقه‌ی فقیه
- اسلام رکن جمهوری اسلامی
- علم فقه دایره‌ی اجرای احکام دینی
- عام‌گرایی و نقش همیشگی مردم در امور حکومت

 
کتاب در آرایش گفتمان‌ها برین نظر است گفتمان اسلام سیاسی فقاهتی قدرتمندترین گفتمان‌ها از بین گفتمان‌های رقیب است. هیچ گفتمانی تا این جا قادر نیست برین گفتمان غالب، غلبه کند. یعنی توانمندی این گفتمان‌ها آنقدرها نیست که بتوانند گفتمان اصلی جمهوری اسلامی را کنار بزنند جایش نشینند. زیرا گفتمان فقاهتی، هم تثبیت شد. هم بر سیاست،  هژمونی یافت. دامنه‌ی توحید.

 

ابراهیم رمضانی بالمله: سلام وادب جناب آقا ابراهیم طالبی.شما محبت دارین که بازم خط ناقصم را تو صحن آوردی.ما تا هنرمندبودن خیلی راهه .بازم ازت ممنونم دوست عزیزم
::
حجت‌الاسلام استاد آشیخ مالک سلام دوباره و احترام به آن مقام. اصرار دارم این سلسله نوشتار را ادامه دهید چون خیلی خوب در قسمت نخست شروع کردید و توضیح و تفسیر عالمانه و پرنکته کردید. لطف شما شامل من هست همیشه دوست بامحبتم. ممنونم. با ارادت: دامنه

 

خطاط ابراهیم رمضانی دارابی بالمله . نشر عکس : دامنه
جناب آقاابراهیم رمضانی دوست بافضلم سلام. اولاً دیداری که در محل با جناب‌عالی دست داد هفته‌ای که گذشت، و به مصافحه (=لمس دست با دست) و معانقه (=لمس گردن با گردن) انجامید، برایم جذاب بود. اساساً دیدار یعنی حالتی که «دید» و «دیده»ی دو انسان را روی هم به وجود می‌آورَد و به مدد نور چشم، چهره‌ی هر دو به همدیگر گشوده می‌شود. این کم قدرتی نیست که آفریدگار متعال آفریده است. پس این نعمت خدادادی است که باید خیلی آن را ارج گذاشت که دو درخت، دو تخت، دو کنَف، دو چرخ، دو صدف قادر نیستند همدیگر را ببینند. ثانیاً خوشحالم که توانستم هنر خط آن دوست گرانقدرم را لوگوی یادداشت‌های روزم در مدرسه برگزینم. زیبا نگاشتی همنوم من. خوشنودم از انجام هر چه که دو دوست را به هم اُنس، تبادل، درک متقابل و دمیدنِ حس مؤثر می‌دهد. درودُ ارادتُ ادب: دامنه‌ی یک.

 

دامنه ۲ | ابراهیم طالبی دارابی: شرحی کشکولی: هی مُدام می‌گفتند دامنه روز قدس امسال کجا بود کجا بود کجا بود، این هم پس از مدتی عمدی در سکوت، حضورم در روز قدس. بدون شرح مَرح! فقط عکس؛ گپ‌مَپ زیرُ ذیلش لایَجوز! و نیز تمّت. هر کس هو الفتّاحُ العلیم را گذرانده باشد از تمّت عمّ جزء سر در می‌آورَد.

 

ابراهیم رمضانی بالمله:سلام.پس در جمع برادران افغانستانی تشریف داشتید.قبول باشه

 

سلام مجدد.منم اینکه افتخار داشتم از نزدیک دیدار و گپ و گفت با شما داشته باشم مسرور شدم.مشتاق دیدارت بودم.ان شاالله همیشه سالم و تندرست باشین

 

مجدد آقابراهیم ابن مرحوم محمد (خدا نمایدش رحمت) کشکولی:

۱. خُب تِ چِش سو دنِه!
۲. زیزم‌کالی رِه ضَب چوخِس چوخِس کاردی وا، پیچوک که بودی!


فارسیِ متن من برای اعضایی که مازنی بلد نیستند:
۱. چشمت خوب نور می‌ده و می‌بینه.
۲. زمانی که کوچیک بودی زیاد لانه‌ی زنبور را با چوب خراب می‌کردی زنبورها را لج می‌آوردی.


مجدد من هم سلام به جناب رمضانی ابراهیم. کشکولی: خودت خیال می‌کنی بانک سپه ساری بیشتر تو را وَرا (=جور و منطبق) بود؟ یا در وقت ذوق و عرفان خط، خط‌خطی می‌کردی؟! مشتاقانه اَعی باز (=مرتبه‌ی دیگر) دیدار ردیف کن حتی اگر شد بالمله کیله دله (=توی جوب) قلباً دلشادی‌ام دست داده بود دیدارت. درودُ بارها ارادت: دامنه


حجت‌الاسلام آشیخ محمدجواد استاد سلام. موافقم. از نظر بنده امتیاز درخشنده‌ی شیخ اجل این بوده فقه را در مدرسه‌ی نظامیه‌ی بغداد گذرانده و عرفان را با الهامات طوفنده که سراغش می‌آمده. شاعری که از عرفان تهی باشد، شعرش فقط در الفاظ حبس می‌شودُ بس. خرسندم به شاعر محبوبم ارج نهادی. درود بی‌عدد داری. ارداتُ ادب: دامنه

::
حجت‌الاسلام شفیعی مازندرانی استاد سلام. درین شعرتان آیه‌ی ربنا آتنا را تفسیر کردید. منظور از حسَنه را «همسر ناب» دانستید. البته منبع هم دادید ولی برای من این سؤال پیش آمد: این دعا را حضرت ابراهیم ع مطرح کرد که زمانی بود همسر داشت. اما هدف آن حضرت این نبود. شما می‌توانم بپرسم چرا آیه را به تقلیل برده‌اید؟ البته برداشت من این است. به‌یقین جواب شما مرا به بستر یقین می‌کشانَد. ارادت: ابراهیم

 

یک رساییدن!

حجت رمضانی چندین پست علیه‌ی مدیر مدرسه فکرت در طول این مدت یک ماهُ اندی نوشتُ پراکانْد. قلمرو تازه‌اش قلمداد می‌کنمُ می‌گذَرم. چُستُ جُستُ جَستِ متن هر جُنبده را به‌تمامه می‌فهمم. امید است این حجت از سر کلاس درس جدّش مرحوم حاج اکبر بزرگ‌مرد دیار مؤمنین داراب‌کلا کارنامه بگیرد فقط. حرف ندارمُ تمام. دامنه.

::
مدیر و امین وی را بذار تنِ شیشه‌ی عکاسی‌ات عموحمزه! از همه سو لنز دوربین‌ات تنظیم است. سلامُ سپاس عموحمزه.

::
آقا مصطفی سلام. دقیق مطالعه کردم. لفظ «تحویل» خاورمیانه در اندیشه‌ات بسیار اهمیت دارد. البته می‌دانم چون تحول و تحولات را بلدی، حرف تحویل زدی که بفهمانی بر سر این منطقه دست مداخله‌گر وجود دارد. از فهم و فحص تو در هر مسئله عایدات تولید می‌شود. قلمت هرگز صامت نماند. ارادت: دامنه

::
آقا عبدالرحیم برادرِ عبدالرحمان و ایضاً عبدالکریم و چند عبد و عباد دیگر سلام. عجب عکسی انداختی از دو وَره در کَشه‌ی اون زنه‌ی زحتمکش امام زاده‌ی روستایی لئی نکا که نوشتی: لایی. یادمه پارسال هم عید فطری آن طرف دیدمت! دامنه‌ی پرحرارت و پرارادات.

::
تِ هِی نخلِ دار
به رخ ما بکش
ای سید سعید مقیم خلیج فارس.
سلامُ سلامتیُ صدها پیمانه شیر برای شما.
ما اینجا ممرِز دار داریم و انجیلی‌دار و دها کرک و سیکا و وره‌مار

::
و نیز اینجه هم باز نخل و نخیل!
عالی است شرح‌ات. جُرعه شد بر کامم. هر چه چش پت شد نفهمیدم بنه چی افتاده است سید سعید

حجت رمضانی: سلام مدیر توانا وصبورمهربان آنچه را نوشتم برای همدلی بیشتر بود و...

 

جناب مصطفی داراب‌کلایی سلام. عکس‌های خیلی خوبی از حضور مردم داراب‌کلا در شهر سورک گرفتی. یکی از یکی بهتر. باید حضور بانوان محترم محل را هم عکس می‌گرفتی تا در تاریخ ثبت می‌شد. بانوان داراب‌کلا عظیم‌تر در شعائر دینی عمومی حضور دارند. متشکرم از ذوق و هنرت. ارادت: دامنه.

::
حاج علی چلویی رخف من سلام. تو فقط هی زنگ تفریح مدرسه را با سنگ بزن. معلومه زود می‌خوایی بری دکون‌سر بار بفروشی! کشکولی. این همه دخل را خرج کن! یک بار هم شده اِماره شوم و ناهار دعوت کن ای مین‌جمع‌کن!

::
سیروس رجبی سلام. تِ چون فیلم‌میلم زیاد ویندی، ذهن کشفی پیدا کردی. نکند فامیل سید جعفر کشفی هستی که تز ولایت فقیه را آن فقیه شامخ خوب تبویب کرد. راستی به تِ نِنِه گریختن از صحنه، چون گویی شعارت اِشعار به شفافیت است. دامنهُ دگر هیچ! بر وزن آن کتاب اوریانا فالاچی.

::
چنده آرام این عکس حاج قاسم ملایی. من با آن که محل بودم مرا عروسی پسرش دعوت نکرد! خوب بَیّه؛ در عوض جیب مرا پُر داشته است. قاسم سلام. ترتیل را هم خیلی خوب می‌خونی. روزی پس از نماز پای قرائتت در بالامسجد بودم و لذت نصیبم کردی. اخیراً آقاعیسی درواری ترتیل کرد و من لذت برده بودم. خط ایتای عیسی را برام برسان. سلامم را نیز به ایشان. عموحمزه عکسهایی که صیدانه می‌آری در کلوزآپ (=تمرکز روی چهره) دیدن دارد

 

هنوز مه تهروک (= تاب و توان) در نرفت. زیاد مانده است پست‌های یک ماه و اندی اخیر که جوابش مانده است بر ذِمّه‌ی من. بازم ادامه می‌دهم تا جوهرم تمام نشد!

::
ریش به تو می‌آد سیروس بن اسحاق بن نصرالله بن باقر بن دیگه نمی‌دانم کی. ریشه با ریش خوب صرف می‌شود. آفرین سیروس. سلام سه قضی.

::
جعفر مؤذن دوست شفیق من است. خیلی هم دوستش دارم. فقط خدا کنه این حال و جولان را همگان اذان صبح نگیره؛ وَچه از گرِه (=گهواره) دق کانده!

::
عبد صالح خدا
شوهرخاله‌ی عظیم‌الشأن ما
حاج آقا کبل سید محمد انسان مورد تبعیت من. عمرت دراز.

::
آقا اسماعیل آفافی سلام. حرکت ارزشمندی انجام دادید. وقتی چهره‌ی آقا سید عسکری و آقا سید مصطفی را درین عکس دیدم، روحیه گرفتم. کار شما را مدیر مدرسه فکرت می‌ستاید. از برادرم حاج سید تقی شفیعی تشکر وافر دارم که مرکز خوبی را تحویل گرفتند و درِ خوبی‌ها را روی هم گشودند. ای همه‌ی جمع سلام می‌کنم محضرتان. روح خواهر گرامی‌مان مرحومه بانو شهربانو رمضانی از تبار مرحوم حاج اکبر بالامحله غریق رحمت و قرین ائمه‌ ع باد. دامنه.

::
حاجیه سیده نرگس سجادی سلام. فامیل خیلی گرامی مایی. بی‌شمار شوند هر چه سجادی‌اند. ادب و ارادت دارد دامنه با تمام فامیل‌های شریفش. روز قدس شما و دخترانت قبول درگه خدا. دامنه: فامیل شما.

::
چرا زیر پست‌ من ریپلای نمی‌کنی در خلا می‌گذاری؟!

::
سلام سوم آقا ابراهیم رمضانی مه رخف بالامله‌ای. خا قیافه دارمه، گِرمه! حالا درست شد؟! کشکولی.

::
سلام حاج علی چلویی. وسط محل خا باش. مهم این است در اصل پای‌مله‌ای هستی! البته می‌گن گویی البته دقیق خبر ندارم که حاج علی بالامسجد دنی بوووشه، کره گرد خورشید نچرخنه. البته من می‌دانم وزن تو را و وزنه‌هایی که یک‌تنه برمی‌داری که هر که بلند کند فردا باید تخت بیمارستان تِج (=لِه و دراز به حالت مُردن) برود. توجه پوزش می‌طلبم از پاسخ ‌هایی که دادم چون حجم صحن را اشغال کردم. هنوز هم مانده اما.

 

حجت الاسلام سید مصطفی دارابی: سلام. کلمه (دیو) در اصطلاح مازندرانی به موجود قوی هیکل اطلاق میشود. اصولا افراد بر اساس بد غذایی و بد شکل خوابیدن و فشار روح بخاری در وقت ترمیم بدن، این حالت پیش میاد،که بر گردن (دیو یا دب) می گذارند... در لغت فرانسه(دی یو) خوانده میشود به معنی رب و پرورگار و خدا می باشد،چون خداوند را موجودی قدرتمند یافتند،چه اینکه ۵هزار لغت فرانسه با لغت مازندرانی یکی می باشد و طبق نقلی فرانسه ریشه از مازندران دارد...(بماند) اطلاقات دیو: خدا،موجود قوی هیکل،انسان قدرتمند،موجود نامرئی و... قدرت انسان هم بی نهایت است چه اینکه بی منتهاست،حتی از اجنه و دیو و فرشته و پری پیشی میگیرد، لذا وقتی اشتباه و مکاری میکند گردن نمیگیرد و به گرده دیگران می اندازد.. به قول شریف شاعر:توخودحجاب خودی حافظ از میان برخیز، غرض طلوع صبح کاذبی است به امر استاد طالبی عزیز. موفق و موید ان شاالله

 

حضرت آقا سید مصطفی دارابی سلام. جناب حجت‌الاسلام هیچ می‌دانی طی سه هفته‌ی اخیر سه بار یاد شما افتادم و ذکر خیرت نمودم؟! می‌گویم:

 

۱. از اوس‌صحرا داشتیم گپ‌زنان با عموحمید می‌رفتیم (عمو سید حمیدت نه) اسکلتی دیدم (اسکت آدمی نه) گفتم این مال کیه؟ گفت مال داماد شما آقا سید حسین دارابی (داداشت) که برای کلاس فوتبال باشگاه بزرگ تأسیس کرد. همان جا بود حرف از شما زدم آقا مصطفی که در مدرسه متن‌های مؤثر می‌نوشتی که یکباره رفتی درون سکوت. خدا را شکر سکوت را به صدا تبدُّل کردی آن هم با دیو!

 

۲. فاطمه‌سادات دخترکوچولویت اخیراً همراه خواهرزاده‌ام فرزانه (همسر داداش آقا سید حسین شما) آمد خونه‌ی قم ما. گفتم اسمت چیه؟ گفت اسم را. گفتم به بابات بگو دامنه بهت سلام و ارادت رسوند. گفتم حتماً می‌گی‌ها؟ گفت: خا. حالا بفرما رسوند؟ یا نا؟ غرَض این جا هم یادت افتادم سید مصطفای ماه ما.

 

۳. پری‌شب مدیر داشت سه نفر را صحبت می‌کرد که چشمش به شما افتاد. این بود گفتم سرِ سه، سه مرگِ سه! زدم به دریاُ و آمودریاُ جازموریان آمدم پیشت. گفتم چرا؟ آخه چرا؟! متن و مطلب و مطلوب را گذاشتی بالای طاق؟ مگر مدیر تکلیف «ما لا یُطاق» گردنت انداخت؟! کشکولی شدُ دیو واری وار!

 

اینک صبح صحن طلوع کرد به یُمن قلم قشنگت. و چه دیوی را شرح کردی. اون قسمت گفتی گردنِ دیگران یِنّه (=می‌گذاره) خیلی فیلسوفانه بود و پر حکمت و خوشم آمد. قشنگ شروعی بود. درود. شوخی داشتم باز، ولی بذار پست‌های دیگرت که از راه رسید بعد و بُعد. درود.

 

راستی باباسیدسعید دارابی ابن آق‌سید مصطفی را سلام برسان. همبازی قهار من بود با پسرعمه‌ام مرحوم آق سید محمدباقر شفیعی در منزل عمه‌ام و عمه‌شی‌ام حجت‌الاسلام (سید حاج آق علی). دایی حمید و خواهرزاده‌ات مبیناخانم و فرزانه‌خانم و آقا سید حسین داداشت هم هستند همگی درین صحن. والسلام.

 

اضاف بر سازمان: لابد اول دیو گفتی! بعدش فرشته! چنین به نظرم رسیده. فرشته‌وَش بیا در پست بعدی که سید خوش‌کلام هستی و عمامه و عبا بسیار بهِت می‌آد حتی به فکرت. دامنهُ یک سیر سیر ارادت.

 

فرستادم ولی ویرایشش هم بکنم که بد تایپ نشده باشد که نذارمش گردن دیو. به گویش اَسرم و مُرسم و اُسا : دِوْ. به سکون فاء. جواب به پست شما برام اهمیت داشت که بر یادداشت روزم پیشی‌اش افتاد. سپاس.

 

برادر گرانسنگم آقاحاج سید تقی سلام. نه تنها برنامه‌های تألیفانه‌ات در اتحاد و همبستگی قلبی و حتی فکری برای من جذاب است، بلکه گاه می‌بینم رفتار شگفتی می‌کنی که خام در آینه هم نمی‌بینه که جناب‌عالی در خشت‌خام می‌بینی. این نشان دست‌کم دو چیز است: ۱. تفکر وحدت‌گرایانه‌ات. ۲. رفتارفراجناحی‌ات چون در محیط امام رئوفی که باید هم همه‌ی جامعه مقصودت باشد. صدها بار سلام‌ات. ارادت و ادب: دامنه رفیقت.

::

استاد آشیخ محمدجواد سلام. آها، متوجه شدم. نُصرت باد فکرت. سپاس و التماس دعا. برادر و شاگردت: دامنه

::

حجت الاسلام رفیق باصفایم آشیخ مالک سلام. طرفدار متن‌هایت هستم. بدان واوی سر نمی‌ذارم. چون همواره در آن محتوای کلام اهل بیت علیهم السلام هست. بله، متوجه‌ام به هر حال سرتان در حوزه به چند کار بند است. من هم منظورم قطع نکردن این سلسله گفتارت بود. این که در هفته چند بار برات مقدور می‌شود، مهم نیست. مهم استدامت آن است که نوید دادید خواهی پرداخت. درخت دانش‌ات پربارتر باد. ارادت دارد دامنه.

::

هان حجت! خبرت خیر است.

سلام باد به خودت و خانمت. که هر دِ برای ما شرافت دارید.

دامنه فقط خاشک خالی!

ارادت! بی‌ارادت!!! به حجت، فعلاً تا چند وقت!

::

آق سید حمید دارابی سلام. با آن که درین پست ۷ فروردین به دامنه وعده‌ی کله‌پاچهُ سیراب شیرودن و هزارلا دادی، ولی داخل حیاط مسجد دیدار هم داشتیم، قشنگ از زیر قولت در رفتی و کله‌پاچه دود شد رفت! معذرت که دامنه رُدْ (=رُک) است.

::

آقاجواد رنجبر سلام. نشان‌دادن این‌همه خوبان محل، به اقتدای نماز آرامبخش مرحوم آیت الله حاج سید رضی شفیعی دارابی رئیس بااقتدار وقت جامعه‌ی روحانیت مازندران، چشمنواز بود. گویا آن سال مرحوم طالب حاجی (پدربزرگ آتناخانم طالبی عموزاده‌ام که درین صحن تشریف دارند و بهش سلام می‌کنم) از حج بازگشته بود. روح آن پدر شهید و پدران شهید درین محفل عبادی یاد باد. راستی خشنود شده بودم آن شب دیدارت کردم آقاجواد رنجبر. همچنین توفیقی بود مادر گرانقدرتان را عرض ادب داشتم و وجود برکت آن مادرشهید را درک کردم. سلام برسان. دامنه به همراه ادب و ارادت.

 

شیخ مالک: سلام آقا ابراهیم در خدمتم درس پس میدهیم

 

مجدد سلام استاد حجت الاسلام آشیخ مالک. باز نیز زیبا و خواندنی نوشتید. حقیقتاً امان از مرز میان مدح و تمجید به‌جا و لازم و مؤثر، با تملق. نیز سخت است حسد را کنار گذاشت. این است که اغلب عجز غلبه دارد بر افراد. شما در شرح مطلب خیلی خوب ظاهر شدید. جنبه‌ی ذاتی را هم به نظرم بادقت مطرح کردید چون برخی واقعاً قدرت نُطق برای تمجید ندارند. از این شماره‌ی دو هم خوب ما را در محضر حضرت امام علی علیه السلام نشاندی. خیلی خیلی عالی. همین پستم رعایت استحقاق بود که صورتش دادم تا حسد و عجز سراغم نیامده باشد. صحن مزیّن شد به نوشته‌ای درخشان از شما. دامنهُ ارادت پرحرارت.

 

شیخ مالک: خواهش میکنم استاد ما شاگرد هستیم شما طراح در نوشتن هستید باید تنظیم کلمات و ساختار ادبیات را از شما یاد بگیرم با تشکر

 

سلام سوم استاد مالک بدون یک کلمه تعارف: دیروز خانمم متن‌هایت را خواند. می‌دانی چه گفت آشیخ مالک؟ گفت چه ادبیات قوی و روان و پرباری دارد. بگذرم. ارادت دارم و مشتاق متونت می‌مانم.

 

سلام آقا اسماعیل آفافی. خوب شد متولی پایین‌مسجد نشدی! دِ بار دامنه آمد پایین‌مسجد ولی تو را فقط بار دِیُّم دید که خیلی هم خوب بود چون دیرزمانی بود خانم‌تان سادات شریف حاجیه سیده کبرا سجادی را ندیده بودم. که آن صبح دِ تایی را با هم دیدار کردم. خدا پدرت شخ احمدعمو و پدرش مرحوم حاج سید علی و مادرش که سال‌ها برام مادر بود رحمت کند. بهش بگو من هر بار مزار می‌رم، سر قبر مرتضای عزیزش هم عرض سلام و حمد دارم. حادثه‌ای که روح هر دو را آزُرد و مرتضای دُردانه‌ی‌تان را رُبود. روحش در تلألؤ باد. دامنه و یک دنیا ادب به محضر هر دو فامیل باشرافت.

 

حجت‌الاسلام استاد آشیخ محسن مهاجرنیا رئیس پژوهشگاه اندیشه اسلامی سلام. آمدم دیدارت اما گویا به جایی رفته بودید. خیلی ارادت. دلم تنگ شد برای خودت و پژوهش‌ها و درس‌گفتارهایت. با ادب و ارادت: مدیر مدرسه فکرت ابراهیم طالبی دارابی دامنه

 

از قلبِ خودت استفتا کن

مطالعات من معلوماتی بر مجهولات بی‌شمارم مستولی (=چیره) می‌کند، که هر گاه به ضمیرم در می‌زنم، گشاده‌رُویانه در را بر رویم باز می‌کند. امروز هم بعدِ نماز صبحم از خدای عزیزم خواستم اگر می‌شود مرا امروز هدایتی خاص کُناد. کرد. دستِ مدَد به لطف حضرت رَبّ، مرا برده است روی یکی از نوشته‌های سال‌های دورم. می‌نویسم:

 

در کتابِ الله مجید تصریح (شاید هم اشاره) شده است که انسان در یک حدودی مُلهَم است. یعنی بر او الهام (=فَرتاب و اِلقا) می‌شود. بذار یک داستان بنویسم از رسول خاتم خدا حضرت مصطفی ص. امید است خوب خوانده شود توسط خواهندَه‌ها.

 

شخصی پیش پیامبر خدا ص رسید. گفت چه چیزی را اِثم (=گناه) بدانیم؟ پیامبر ص جواب داد: "از قلبِ خودت استفتا کن". یعنی فتوا و جواب را از خودِ خویشتنِ خود بخواه. که مولوی رحمت الله آن را احسَن وجه به شعر در آوُرد. این طُور:

 

پس پیمبَر گفت اِستَفتوا القُلوب

گرچه مُفتیتان بُرون گوید خُطوب

 

قلوب و خُطوب را خود بیابید که چیست. منظور مولوی این است نبیند فتوادهندگان بیرون چه می‌گویند، ببین فَرتاب درونت چه می‌گوید. بحث من عرفانی است، به فقه نباید آن را آسود. فقه، جایگاه رفیع احکام استُ مقدسُ محترمُ مفتَرض. ولی با این همه مقام رفیع، فقه به تعبیر آیت الله عبدالله جوادی آملی "دینِ اصغر" است اما عرفان با همه راز و رمز و معرفت درون، «دینِ اکبر» است. آری؛ پیام آور ما مصطفای خاتم الانبیا ص یاد داده: قلب خودت منبع صدور فتوا کن. یک حرف فعلاً بس درین صبح زود. ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۳ ،خاتمه دامنه.

رهاورد  اخلاقی

در دانشگاه مفید قم آقای مجتبی مطهری فرزند شهید مطهری نشستی گذاشت با نام «رهاورد فلسفه در اخلاق» که یک دقت پرظرافتی لازم دارد. من چکیده‌ای از برداشتم را ارائه می‌دهم:

همه می‌دانیم حضرت زهرا س به فضّه می‌گفت ما باید با هم کار کنیم. و یا امام امیر علی ع قنبر را به بازار می‌بُرد، پیراهن نو را برای وی می‌خرید ولی پیراهن کهنه را برای خود و به قنبر می‌فرمود "تو جوانی و باید پیراهن نو را بپوشی". چرا این کار اخلاقی رخ می‌دهد؟ لابد می‌دانید اخلاق علمی‌ مربوط به معالجه و درمان رذائل اخلاقی صحبت می‌کند، اما اخلاق عملی نوعی زیبایی معنوی و روح است و کار اخلاقی از زیبایی روح  نشئت می‌گیرد. به قول مرحوم میرزا جواد آقا ملکی تبریز «تا روح تزکیه، نورانی، پاک و آسمانی نشود امکان این نیست که کردار خوب انجام دهد و خصلت‌های خوب پیدا کند».

 

پس روشن شد حضرت امام علی ع و حضرت فاطمه زهرا س روح‌شان منبع صدور کردار با فضه و قنبر بود، زیرا یک رفتار اخلاقی ریشه در روح دارد نه فقط در علم. نتیجه این که: هر کس دیگران را به بردگی و فرمان امور خود بگمارَد، بداند کردارش از روح ناشی نشده است، از مَنیت و خودبرتربینی او بیرون زده است. مردانی می‌نشیند بر اریکه‌ی خانه و پی در پی فرمان صادر می‌کنند:

 

چای بیاور! جوراب بشور! ناهارم کو؟ خودکار چرا اینجا نیست؟ برو آب بیاور. پشتم را بخارُن. این پوست هندوانه را از پیشم ببر. این تخمه‌پوست را جارودستی بزن. چرا این غذا تلخه می‌دهد. شِکَر چرا نریختی توی شیر؟ و صدها نِق و نُق دیگر و جوواجور.

 

بگذرم. رهاورد اخلاق سازندگی فرد و جامعه و قدرت و حکومت است. دامنه‌ی دو.

 

وه چه شبی هست امشب قم

امشب فرخنده زادروز بانوی برجسته‌ی شیعه حضرت معصومه س است. مَسرورم ازین خجسته‌میلاد. گرچه شب شادی و شادکامی است اما آهنگ و برف زمستان قم که حرم قم را به قشنگ‌ترین شکل ممکن برده بود، دلربایی‌های خاصی دارد که زیر همین تصاویر آن روز در نیمه‌شعبان هشتم اسفند ۱۴۰۲ قم خواهم گذاشت. خاتمه دامنه

 

جناب محمدتقی آقا دبیر گرامی سلام. به نظرم مطلب مهمی بود بر تشریح متن من. و شما به‌درستی آن را بسط دادی. زیباترین بخش گفتارت رمیدن افراد از هم در اثر فقدان حُبّ است. آدم چرا حاضر است روزی ده‌پانزده تا حَب (=قرص دارو) بخورد، اثر هم نبیند ولی همآره تکرار بکند. اما حاضر نباشد حُبّ ورزد که حال آدم با این اکسیر و کیمیا خوباً در خوب می‌شود ولی از آن می‌گریزد. من گمان کنم نگذاشتن عنصر محبت در نهاد خود است. درود و ارادت برادر تقی. دامنه.

 

سلام فامیل محترم حاجیه سیده خدیجه. نکته‌پردازی ریزی بوده است. من این طور فهم کردم: انسان اسیر تعریف دیدن از سمت دیگران است. علتش این است انسان از شناختگی خود در بدی مخفی‌کاری می‌کند ولی در خوبی، پیِ عیان‌سازی است. پس؛ خود که از خود تعریف کند، مفهوم م مزه‌ای نمی‌کند؛ لذاست که محتاج می‌شود به تعاریف دیگری از خودش. خیلی هم این کار، طبیعی است و در میان ملل، جاری. زیاد می‌شود این تمایل را از خود دور و یاد ضمیر خود سرکوب کرد. متشکرم از پرداختن به نوشتن. روح والدین‌تان (مولودعمه و سیدمحمد) در پرتو انوار الهی بوده باد. با ادب و احترام: دامنه.

 

آی کمک

سوخت دامنه تمام شده است!!!

آی کمک

آی کمک

سوخت دامنه

تمام شده است

بنزین هم در کارت

نمانده است.

هر چه داشت

مشهدراه

باک ریخته است!!!

عازم جای‌ام

ول مسیر

ول‌ویلانگ

گردیده است.

آی کمک

آی مدَد آی مدَد.

 

سلام فامیل سخاوتمند. از سخاوتت ممنونم محل اون هفته بودم. نه، قمم. بگذرم. یک اطلاعیه خطاب به صحن حالا. اخیراً محل به دیدار حاج علی میرزا رفتم نرسیده به فیضی باغ‌سر. او نبود. فردی آمد جلو گفت: جناب دامنه سلام. من نشناختمش. گفت متن‌هایت محل طرفدار دارد و پخش می‌شود می‌خوانم. بازم نشناختم. گفتم کیستی؟ گفت نقی یا تقی. به گوشی‌ام زنگ زد که خطش را ذخیره کنم و در مدرسه فکرت دعوت. اِسا هر چه گشتم خطش نیست که نیست. آیا کسی خطش را ندارد بفرستد؟ هنگام گپ معرفی کرد برادر حسن آقا است لِطفعلی حسن. بگذرم.

 

سلام عمو حمیدم

نمی‌دانم شهرت را

شماره‌اش را طالبم.

طالبی هستم چون!!! ممنونم عموحمید. تماس می‌گیرم. یورمله را مهیا کن. آمدم! هر کاجه عموحمید خط مشیء کند. همان مسیر. تمام. چون چت دو نفره در صحن ممنوع است. خاتمه دادم. تو حق یک جواب داری در حد یک کف دست. یا جای انگشت شست!

 

 به قلم دامنه:  ۲۱  .  ۲ . ۱۴۰۳ ،

چرا این عکس رهبری معظم برام جاذبه دارد؟ درین عکس -که جدیداً اجازه‌ی انتشار یافته است- چند چیز جلوه دارد. البته به دید خودم. یکی یکی برمی‌شمارم:
 
۱. اون بیست و یک کتاب روی هم در جُلوَش؛ که نشان می‌دهد مطالعه‌ی رهبری معظم تطبیقی است، یعنی دست به مقایسه‌ی متون آثار مختلف می‌زند. ۲. خودِ کتابِ بازِ در حالِ مطالعه، که به صفحات انتهایی کتاب رسیده است که درین حالت، انسان به شعَف و شادی می‌رسد کتاب را به پایان بُرده است. ۳. اصل حضور در کتابخانه که یک فرهنگ و ادب دیرین در بین ایرانیان است. هم آشپزخانه، هم کتابخانه، هم بالخانه، سه عنصر اصلی رفتار ایرانی بوده است. ۴. موی بلند رهبری که نوعی خَرق عادت در میان نظام روحانیت است. دیرزمانی، داشتنِ مو بر سر برای فرد روحانی عیب و نقص بزرگ پنداشته می‌شد. ایراد می‌گرفت مُلّا را ببین زِلف گذاشته است! موی بلند سر، به تیپ و قیافه‌ی رهبری می‌آید زیرا اساساً فردی زیبا و جزوِ جاذبه‌داران از نظر رخ و چهره است. در دانش هم جزوِ پیشروان کتاب خواندن است، بی‌شمار کتاب خواند. ۵. اون نوشته‌ی پای عکس در سمت راست که حقیقت را بیان می‌کند. شیرینی جمله در خود جمله موج می‌زند: هیچ چیز جای کتاب را پُر نمی‌کند؛ البته به دید و ایده‌ی من: الّا یک رفیق اُنسا و دانا. ۶. دستِ راست رهبری که مشخص است از خود دوش به سمت پایین از کار افتاده است. یک نماد از رفتار مسلحانه‌ی سازمان ترور رجوی علیه‌ی شاخص‌های متفکر انقلاب. ۷. طرز نشستن، که وضع غَرقه است در لای کتاب و نشان از فرورفتن در اعماق متن است. ۸. اصل سبک مطالعه که نشان می‌دهد رهبر معظم برای خواندن، آدابی را -از روی استحباب یا وجوب و یا سلیقه و نظم- رعایت می‌کند. مثل گذاشتن عرقچین بر سر و پوشیدن سینپوش روی دَشداشه (=پیراهن بلند) که از دوخت‌های خاص روحانیت است که در پوشش پیراهن و قبا صنف روحانی به تقلید اروپا نرفته است. ۹. چشمگیری و تنوع موضوعی کتاب‌های چیده‌شده در قفسه‌ی کتابخانه. ۱۰. اگر گفتید چیست؟ می‌ذارم به کنجکاوی مخاطب. حالا یک بند بگویمُ بِگذرم: لقاءُ الله را واردید همه. از واژه‌ی ملاقات و تلاقی می‌آید؛ یعنی دیدار و رو به رو شدن. در معنای معنوی عرفانی (=شناختی) یعنی نوعی تجلّی (=بُروز، جِلوه) است؛ یعنی یک حقیقتی برای سالک (رونده) اهل سُلوک، که طبق نظریه‌ی مرحوم میرزا مهدی اصفهانی اعلی الله مقامه (واضع مکتب تفکیک) حقیقت و وقوع دارد. او معتقد بود:
 
برای یک آدم صاحبدل چیزی بالاتر از این آیه نیست که خدا وحی فرستاده: مرا یاد کنید تا شما را یاد کنم. (ر.ک: انسان شناسی قرآنی، شهید مطهری، ص ۱۳۳)
 
یک خواسته‌ی معنوی است دیدار با خدا و یاد خدا. عین دعای کُمیل، که در آن حتی یک خواسته‌ی مادی وجود ندارد، تماماً معنویت است. من از دیدن عکس مطالعه‌ی آقاخامنه‌ای لذت بردم چراکه مرا به لقاءُ الله برد و کتاب، این کار ناب را با انسان می‌کند. خاتمه دامنه.
 
تبصره : قدس آنلاین (۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۳) از قول محمد صادق علیزاده -خبرنگار حوزه ی کتاب- نوشته: این تصویری که از سیدنا القائد در کتابخانۀ شخصی‌شان منتشر شده، به احتمال زیاد مربوط به کتب فلسفی کتابخانۀ ایشان باشد آنهم بخشی از بخش فلسفه و کتب مربوطه! توی همین بخش کوچک منتشر شده هم اما اسم و اثر خیلی‌ها هست از افلاطون و کارل پوپر و ویتگنشتاین گرفته تا حضرات آیات علامه طباطبایی و جوادی آملی. خب بیایید برویم توی نخ کتاب‌ها. آنجور که از توی تصویر معلوم است و تا حدی قابل تشخیص، این اسامی و عناوین توی قفسه‌ها چیده شده‌اند؛ اسامی و عناوینی که در نوع خودشان قابل توجهند: منطق معرفت در نظر غزالی اثر دکتر غلامحسین ابراهیمی دینانی، تحلیل ذهن اثر برتراند راسل، شرح رسائل فارسی سهروردی اثر سیدجعفر سجادی، جهان باز اثر کارل پوپر، ترجمه الهیات شفا از آیت‌الله محمدمهدی گیلانی، ترس و لرز اثر کی‌یر کیگارد، فلسفه حقوق بشر از آیت‌الله جوادی آملی، جمهور اثر افلاطون، شرح مبسوط منظومه اثر شهید مطهری، مبادی مابعدالطبیعی علوم نوین اثر ادوین آرتور برت، شرح اسفار اربعه اثر آیت‌الله مصباح یزدی، اصول حکومت آتن اثر ارسطو، نهایه الحکمه اثر علامه طباطبایی، رساله منطقی فلسفی اثر لودویگ ویتگنشتاین، شرح حال و آرای فلسفی ملاصدرا از سیدجلال‌الدین آشتیانی، آشنایی ایرانیان با فلسفه‌های جدید غرب اثر کریم مجتهدی و فلسفه هگل از والتر ترنس ستیس.
 
این عکس نیز از قدس : منتشر شد در اینجا .

دختران

به قلم سیده مریم هاشمی دارابی: به نام خداوند همیشه ماندگار. دختران، نغمه های شور انگیز آفرینش اند و جهان، مهربانی اش را از نگاه روشن آنان وام می‌گیرد،  خداوند در خلقت دختر جور دیگری اندیشید،  او را ظریف خلق کرد، وباید بر خود بقبولانیم که از خواص اند، چون دختر معجزه ای است که که بعد آفرینش، تمام فرشتگان به حیرت آمدند و کف زدند، دخترها فرشته نیستند، بلکه فرشته ها می‌خواهند متال دختران باشند. دختران مهربانیشان دست خودشان نیست،  خوب هستن با کسای که چندان با آنان خوب نبودن،  دل رحم می‌شوند، حتی در مقابل آنانی که رحمی بهشان نداشته اند. دختر!!!!  زود میرنجد. زود می‌بخشد. زود میگرید. زود میخندد. دختر، مأمور احساس روی زمین است،  جهان بی دختر، جهان سردی است در مقابل این نعمت خدا باید کرنش کرد و سر تعظیم فرود آورد. پیشاپیش،  تولد خانم فاطمه معصومه سلام الله علیها، و امیر و شاه خراسان، امام رئوف، ضامن آهو  و همچنین دهه کرامت را تبریک و شادباش عرض مینمایم، با احترام، سیده مریم هاشمی دارابی

 

پاسخ دامنه به سیده مریم هاشمی

سلام سیده مریم هاشمی خواهر مفضّله‌ی رفیقم آق سید رسول. برای این نوشته‌ات نظری می‌گذارم. امید است بتوانم مفیدنویسی کنم. در واقع می‌خواهم ارزش متن شما را شکلی و محتوایی پردازش کنم.

یکی این که آغاز متن‌هایت را با نام خداوند شروع می‌کنی که هر بار هم یک صفت و وصف قشنگ می‌آوردی: مثلاً در دو متن اخیر خود این دو عبارت را: به نام خداوند همیشه ماندگار، بنام خدای که در ذات و فکرت آدمی نمیخشکد. این نوعی فرهنگ سازی در ادبیات و گفتار شماست. تحسین دارید. درود.

 

دوم این که نوشتی: "جهان، مهربانی اش را از نگاه روشن آنان [دختران] وام می‌گیرد" خواسته گفته باشم صحیح است و این چرا چنین است به این علت است مرد ذاتش اسیری نیاز است. ولی زن صفاتش جلوه‌ی ناز. این دو لغت را من نگفته‌ام شهید مطهری گفته است که اسلام‌شناس متفکر قرن بوده است. البته امروزه هنوز شک دارم کسی او را جلو زده است یا نه. من می‌گویم آری، چند نفری از وی قدَرتر شدند اما اجازه دهید نام نیاورم.

 

سومی هم این جمله‌ات هست که جوابم کشکولی است چون جواب جدی درین فاز بلد نیستم. گفتی: «خداوند در خلقت دختر جور دیگری اندیشید» جواب: خودت آن جا بودی؟! اگر بودی پس بگو چه جوری؟ پس تو بودی مشورت دادی! نکند شریک بودی! وای!! خدا که شرکت نمی‌پذیرد، شرک و شریک، کفر است. این بود کشکولی. رَشحات دیگری هم دارد قلمم ولی درین صحن مگر می‌شود پیش شِخا (نیتم شوخی است) گوی سبقت رُبود!!!

 

چهارم این است که افاضه فرمودی: "باید بر خود بقبولانیم که [دختران] از خواص اند،" وُووووییییی!! تو وِسّه شِخ می‌شدی! پس این که در انقلاب ما می‌گویند خواص از عوام عقب‌ترند و تاریخ را لِهُ لَوِردِه کردند، دختران بودند؟؟؟!!! که فرمودی خواصّ تشریف دارند! کشکولی.

 

پنج را به این فراز گفتارت اختصاص می‌دهم که جِغالی‌وار ما را به رقص واژگان رسانده است: «چون دختر معجزه ای است که که بعدِ آفرینش، تمام فرشتگان به حیرت آمدند و کف زدند». آهان! پس سوت و کف که از فردای "دوم خرداد" جای صلوات و فاتحه را گرفت!! از آن روز فرشته‌ها رسوخ کرد. بانو هاشمی سادات محترم! پارتی بازی موقوف! آن روز فرشتگان بر خلقت انسان شگفت آمدند برای جنس ذُکور بود (کشکولی) نه اُناث (=مؤنّث) زیرا نقل است فرشته‌ها ماده‌اند نه نر. یک علت این است قرآن گویا برای آنان ضمیر مؤنّث می‌آورَد.

 

شش خیلی قشنگ شد اِسا. گقتی: "دخترها فرشته نیستند، بلکه فرشته ها می‌خواهند متال دختران باشند" عجب! پس این که ابلیس از میان فرشتگان رو برگرداند برای این بود دوست نداشت دختر شود!!! اگر این طور است بگو چرا فرهنگی وجود دارد که می‌گویند: دخترها ای کاش صدا می‌دهند که ای!!! چه می‌شد ما پسر به دنیا می‌آمدیم؟!!و در عوض هیچ پسری نیست که کاشکی کشکی کند که ای!! می‌شد یعنی ما دختر متولد می‌شدیم؟! فکر نکنم چنین ای کاشی باشد. حالا تو بگو فرشته‌ها طمع داشتند دختر شوند. لابد دلشان برای مَزدوج‌شدن تنگ شده بود!!! حالیا شما ضَیب تولید محتوا بلدی!

 

پله پله ما را بردی ردیف هفتمی و گفتی: دخترها «خوب هستن با کسایی که چندان با آنان خوب نبودند». ببخشید این "فلسفه‌ی گذشت" را از کجا آموختی؟ صادراتت عالی است در الفاظ. پس چِ وِه (=چرا) این‌همه در بازار چشمشان به زر و زیور و طلا و نقره است؟! یک شیخی درین صحن -که دانش‌آموخته‌ی باسوادی است و همسایه‌ی ضلع شمال شرقی خونه‌ی داداش سیدرسولت سُکنی دارد- رفته بود امامزاده صالح تهران. در صحن به شوخ‌طبعی نوشته بود (نقل به ذهن) : در این گرانی جرئت می‌خواهد آدم دست زنش را بگیرد ببرد بازار تجریش. منظورش این بود نه نمی‌شود زن گفت. من عامدانه دخل تصرف کردم در نقل که اصلاحیه از راه رسَد تا رصد و ریسِت! شود.

 

هشت قشنگ شد. چون بانو سادات هاشمی فرمود : دخترها "دل رحم می‌شوند، حتی در مقابل آنانی که رحمی بهِشان نداشته اند." این را باید تابلو نئون کرد برد گذاشت دمِ آکادمی افلاطون که ارسطو پیشش حکمت مشایی خواند. یعنی راه بری فکر کنی. ما هم با این حرفت ازین پس راه می‌ریم می‌فکریم. پس که این طور. خوِر نِداشتِمی!

 

نه را ببین! گقتی دختر: "زود میرنجد زود می‌بخشد زود میگرید زود میخندد" امان ازین صفات متضاد. چه مستزادی هستند این جنس. پس دختر ابرقدرت است ما بلد نبودیم. راستی چرا پس اینان را خدا پیغمبر نکرد؟!! رسول نکرد. داداش سید رسول را نمی‌گم! رسول رسالت. سؤالم چالشی است. خواستی چالش عقیدتی کن. من زورم در بحث زیاد است!!

 

ده را غوغا کردی: "دختر، مأمور احساس روی زمین است" این طیری هست پس زود فسینگ فسینگ می‌آید؟!!

 

یازده را ببین! یازده را ببین! : "جهان بی دختر، جهان سردی است" این را حقیقت محض است که گفتی. چون جهان دو جا وارونه شده بود و سردی و گرمی رخ داده بود: فراعین (=فرعون‌‌ها عنوانی بزرگ برای شاهان مصر قدیم) پسرها را از دَم می‌کشتند. دخترها جهان را دوش گرفته بودند (=یعنی از بس زیاد شده بود سرریز کرده بود) در جاهلیت مکه هم دخترها را از دَم زنده‌به‌گور می‌کردند که پسرها همه عصبی شده بودند چون مرکز احساس‌ها را می‌کُشتند. بگذرم. دین در برابر هر دو غلط و غلطکاری ایستاد. هم پسر و هم دختر هر دو نیاز است. چون اساس آفرینش بر زوج و زوجیت و جفت استوار است.

 

رسیدیم به دوازده که صدایی صلا سر دادی ای بشر! ای بنی حوا! ای بنی آدم! : "در مقابل این نعمت خدا [دخترها] باید کُرنش کرد و سر تعظیم فرود آورد." اگر کُرنشی شویم می‌هراسیم یه وقت شونِشی (=لرزه بر تن و دست) شویم حتی می‌ترسیم زن‌ذلیل!!! تلقی شویم. ولی چشم: کُرنش کُرنش کُرنش.

از طبایع خوب شما بانوی نویسنده و قادر در فن نویسندگی و خواهر خوب و صمیمی من، بسی مموننم. دامنهُ احترامات عدیده. یک چیز یادم نرود: به پدرشوهرت حجت الاسلام آق شیخ رحیم بسیار اُنس و ارادت دارم. همین جا بر وجود آن مرد حلال‌خور قرن صلوات می‌فرستم و برای وی و عروس متفکرش -که شما باشی- از میزم برمی‌خیزم.

حُصله‌مُصله‌ی ویرایش نداشتم. شما هر جا اشتباه تایپ شد صحیح‌اش را تلفظ کن.

 

رفیق سید علی اصغر سلام. اساساً پیش تو لُقمه گرفتن مزه دارد. حتی غذای تلخ در کنارت لعاب عسل می‌گیرد. آق سید حمید پس اهل تشریفات است. چه بهتر. کله‌پاچه به من بدهکار است. باید پیشش رویم با هم. سلامت باشین هر دو سیدِ سَدمله. دامنهُ خَلِه علاقه به هر دِ.

 

توضیح عمومی. امروز جُمه‌روز «بیکارسگ»ام!!! پس همطی می‌نویسم!!! می‌نویسم.

 

سید مصطفی به دامنه: سلام و تحیت بر استاد عزیز و گرامی. دلتنگ دوستان و حال و هوای مدرسه، و مشتاق دیدار و گفت و شنود از مدیر مدرسه هستیم. کمابیش دزدکی سرکی به مدرسه میکشیم ،منتهی از ترس ورود جدید و تجدیدی دوباره، مرا منصرف میکنه. شرمنده استاد، کمکی بخاطر مشغله کاری و در دسترس نبودن اینترنت، کمتر سروقت گوشیم میرم. چشم ان شاالله مطالبی جسته گریخته از باب درس پس دادن خدمت اولیا و مربیان تقدیم حضور میدارم.. دوستدار و از ارادتمندان شما هستیم.

 

دامنه: خواهم آمد واسه جواب، استاد. مترصدم، پس در رصد و دم دست! باش.

 

سید مصطفی: علی عینی و عیونی. زیارت شاه عالم و رب الارباب مسافران ، سلطان غریب و طرید! قبولت گردد و ان شاالله تحت ولایتش مستدام باشید،چه اینکه: رگ رگ است وین آب شیرین و آب شور / تا ثریا می رود در نفخ صور. ارادت ویژه.

::

حجت‌الاسلام آشیخ مالک سلام. چلّه مهم بود. عدد چهل کلاً رمز و راز است. دوستی داشتم در عصر اشتغال. او حتی برای درد زانوی پای خود چهل روز چله گرفت ذکری را تکرار کرد و عسل را با نمی‌دانم چی مخلوط کرد خورد تا این که خود گفت از درد بیرون افتاد. ویژگی‌های حضرت معصومه سلام الله علیها را عالی ردیف کردید. خصوص نام حرمش نام کل اهلبیت عصمت علیهم السلام نام گرفت. در زیارتنامه‌ی حضرت معصومه س هم سه مسئله برجسته است: بِنت معصوم ع، اُخت معصوم ع، عمه‌ی معصوم ع که همین سه عنصر و ارزش معنوی وجودی‌اش وی را شفیعه‌ی مؤمنان کرد. درودت آقا شیخ مالک. دامنه: ارادت

::

سلام سه قضی استاد آسید مصطفی. تمام ۶ نکته‌ات را موافقم. خصوصاً آیه‌ی استرجاع انا لله و انا الیه... که آیه‌ی زندگی است نه آیه‌ی شعار فوتِ افراد. این آیه را باید آوُرد به صحنه. الآن تا انا لله سر دهند همه می‌گن: یا اباالفضل! باز کی بَمِرده! بگذرم. از ادبیات عرفانی‌ات لذت وافر می‌برم. خیلی بیشتر سوادت ژرفا و پهنا و زوایا گرفت. سرمایه‌ی محل هستی سید آقابزرگ ثانی. دامنه: علاقه

::

چارُمی سلام آق سید مصطفی روحانی دل‌آگاه‌ی دلدار. طرید گفتی یاد پیامبر اکرم ص افتادم. چون گوشت خشک روی سینی آتش را می‌خورد و نون خشک در دوغ را. این بود که خُلق عظیم شد و رحمت برای دو عالَم. ممنونم. با احترامات وافره: دامنه.

 

سلام خوازا محمد فضلی: طنز: آق بابا بود لابد می‌گفت ممد دکتره؟ پس بوریم ون پیش ویزیت:

آق بابا: اَره ممد این قاتّیک چیشه مِه سینه‌سر، زِپ زِپ بیرون زد؟

ممد: غش غش خنده.

پلان: کات

دایی ابراهیم

 

فامیل محترم سادات موسوی سلام. خوشحالم که شما انسان فرهیخته سال‌ها فرزندان این زادگاه را با تأسیس مهد کودک و سپس معلمی در آموزش و پرورش تحت تعالیم مهربانانه‌ی خود برده‌اید. امروزه خانه‌ای نیست که ارزش کار دینی و فکری و آموزشی دیرین تو را نادیده گرفته باشد. درین نوشته‌ات هم -که حاصل تحربیات و مطالعات فراوانت هست- چقدر زیبا وارد مبحث چگونگی‌ی رفتار با دختران شده‌ای. قلم شما از مؤثرترین قلم‌ها درین حوزه‌ی تخصصی است که همچنان درین زمینه دارای تراوشات ذهنی و کسب آموزه‌های نوین هستی. من مدیر مدرسه فکرت به شما خواهر مؤمن خودم افتخار می‌کنم که علمی اندوخته و سوادی سرشار داری. درود و احترام و ارادت به شما. قم. برادرت: دامنه

::

سلام حاج حجت. گیاه‌خواری تو. پس برات گوجه‌خورش بس است!

::

رفیق سید علی اصغر سلام. کنار تو کاوِه حکم کباب را دارد. از بس خوش‌خوراک و خیلی غذاشناس هستی.

::

اِت تیم هِم نموندِسِه سید من.

::

سلام جناب قاسم لاری اوسایی. بگو کیلویی چند؟ یک هندوانه می‌شود ۱۵۵ هزار تومان بلکُم ویشتر! مردم این روزها به هندوانه می‌گویند: یَع یَع یَع یَع. یعنی اوناش اوناش اوناش. فقط به همدیگر نشون می‌دهند! قدرت خریدش را ندارند! بگذرم. حال تو بگو بهبود می‌دهد به نمی‌دانم فلان جا !!!

 

حجت رمضانی: سلام آقا سید بزرگوار ،بله همینطور است که میفرمایید ما یک بعد از ظهر عصرانه خدمت ایشان در قم رسیدیم خواهر عزیزمان زحمت غذایی به اصطلاح مختصر را تدارک دیدند ما هم هی تعارف نه الان نهار خوردیم گرسنه مان نیست همانطور که داشتیم تعارف شاه عبدل العظیمی (درست نوشتم؟) می کردیم یک دفعه طوفان باد و خاک شروع شد ودرهمان لحظه. برق قطع شد آقا ابراهیم نمی دانست چکار کند می گفت اصلا در محل سکونت ما برق قطع نمی شود از آنجایی که سر میز غذا هم نشسته بودیم با نور تلفن همراه غذا را مزه مزه کردیم آقا من زیاد نخوردم ولی موقعی که برق آمد دیدم میز غذا خالی شده.

::

سلام جناب حاج حسین رنگین‌کمان. معلومه متن‌های دامنه را خوندِنی یواشکی یواشکی! بسم الله بسم الله خوب یاد موند. درود.

::

حاج حجت سلام. تِ جواب رِ خودِ آق سید علی اصغر دِنِه. ولی فقط بگم برم: هفت‌تایی وِرگ واری تا برق بورده؛ هجوم هاکاد بینی! کشکولی. کلاً ایرانی‌جماعت خاصه ساری‌نشین‌ها تا برق بروَد تَب‌بَزه‌کا سر سفره شروع می‌شود. برق که بیاید می‌بینند هیچی سر سفره نمانده است! پس: آدم در تاریکی قدرت قورت‌ دادن بیشتری دارد تا در روشنایی. بگذرم. دامنهُ علاقه.

 

جناب حجت‌الاسلام سید کمال‌الدین عمادی استاد محترم مدرسه و حوزه. وقتی حضرت موسی ع برای چهل شب به میقات در پای کوه طور اعزام شد، ترجیح داد جامعه‌ی دینی عصر او، خالی از جانشین نباشد فلذا با عبارت «اخلُفنی فی قَومی واصلِح... » برادرش هارون ع را بر جای خود گُمارد که نگذارد فساد شکل گیرد و مفسدان وارد قدرت شوند. من بحثم این است: اولاً چرا این جا بحث از خلافت و خلیفه شد (=تفکری سیاسی دینی نزدیک و منبطق بر اهل سنت) نه بحث امامت و نصب امام (=تفکر سیاسی دینی شیعیان) ثانیا چرا بحث از اصلاحات کرد؟ آیا نمی‌تواند این حرکت موسایی و هارونی، به این معنا باشد اصالت در دیانت، با اصلاحگری است نه به تحفُظ و محافظه‌کاری؟ مثلاً در جریان کربلا، حرکت امام حسین ع اصلاح امت دین جدّش بود، ولی حرکت امویان محافظه‌کاری روی تثبیت قدرت یزید. ثالثاّ اگر مفسدین نباید تبعیت شوند چرا در جامعه‌ی امروز ما میزان نفوذ مفسدان اقتصادی و فرهنگی در درون ساختار حکومت همچنان رو به تزایُد است و دست مسئولان بیشتر در دست قدرت‌های اقتصادی است که از طریق رانت و بده و بستان در اطراف حکومت اشتغال دارند. منظورم این است اگر قرار بر تبعیت از این آیه‌ی شریفه است که ۴۰ روز از ۱ ذی قعده تا ۱۰ ذی حجه چله گرفت و این عبادت را پیشه کرد، چرا نباید همین آیه را اصل قرار داد دست امور عمومی زد تا نفوذ فسادهای چند گانه از تار و پود نظام کم و حتی محو شود. من به عبادت گیری ندارم، اما عبادت باید با سیاست و اصلاح امور حکومت عجین شود. با ارادت: دامنه

 

پاسخ سید عمادی: سلام و درود بر مدیر محترم مدرسه فکرت اول اینکه مسأله خلافت و اصطلاح خلافت اختصاص اهل سنت نیست یک مسأله قرآنی است بلکه مسأله خلیفه الله اختصاص به ما دارد آنان از خلافت فقط اسمش را گرفتند ولی خلیفه آنان هرگز خلیفه الله نبود و نیست اولین روز خلقت انسان مسأله خلافت مطرح شده است انی جاعل فی الارض خلیفه..... الان هم ما امامان را خلیفه الله می دانیم لذا در سلام می گوییم  اَلسَّلاَمُ عَلَیْکَ یَا صَفِیَّ اَللَّهِ اَلسَّلاَمُ عَلَیْکَ یَا حَبِیبَ اَللَّهِ اَلسَّلاَمُ عَلَیْکَ یَا نَبِیَّ اَللَّهِ اَلسَّلاَمُ عَلَیْکَ یَا أَمِینَ اَللَّهِ اَلسَّلاَمُ عَلَیْکَ یَا خَلِیفَةَ اَللَّهِ فِی أَرْضِهِ  دوم اینکه وقتی شخص موسی کلیم ع امام است نیاز به امام دوم در حیات او نیست صدق خلیفه بر جانشین او اولی و انسب است اربعین و چله نشینی هر کس مناسب شرایط اوست آنکه حاکم است یک چله فساد تیزی در کارگزاران خود بگیرد یا یک چله فقر زدایی از مناطق محروم بگیرد ما که حاکم نیستیم حاکم نفس خود هستیم یک چله فساد ستیزی از نفس خود لذا اربعین میتواند سیاسی هم باشد و لزوما سیاسی نیست از طرفی ما چله نشینی برای اهالی مدرسه خود بیان کردیم نه دولت مردان که سخنان به گوش آنان نمی رسد برسد گوش شنوایی نیست.

 

واب خاص

حجت الاسلام جناب سید کمال الدین عمادی استاد محترم و گرامی سلام. پاسخ حضرت مستطاب عالی را بهترین و صحیح‌ترین تکمیل به بحث پرسشگرانه‌ام تلقی می‌کنم و از شما می‌پذیرم. البته چون مدرسه جای مباحثه‌ی طولانی‌تر نیست، اکتفا می‌کنیم به همین مقدار. الحمدُ لِله جواب شما از شأن فقهی و کلامی‌ات صادر شد و این بر اقناع و غنای مطلب افزوده است. بر استادم احترام و فروتنی روا می‌دارم. عالی بود پاسخ. پیش کسانی حضور دارم امروز که ابتدا بیان ما روی پاسخ قوی شما و پرسش من، بحث سنگین و طوفنده‌ای شد؛ و از نتیجه‌ی آن باران دانش بارید. و اما این آموزه‌ی‌تان دلنشین جِلوِه کرد که فرمودید: «اربعین و چله نشینی هر کس مناسب شرایط اوست.» حقیقتاً فکری مطابق با مقتضیات زمان و مکان را فرمول کردید. و برای بیان این سخنِ حق‌تان دعاگویم از اعماق نفسم. این بیان: «از طرفی ما چله نشینی برای اهالی مدرسه خود بیان کردیم نه دولت مردان که سخنان به گوش آنان نمی رسد برسد گوش شنوایی نیست"حقا حالیا درود بر منطوق و مرام و منهاج شما، استاد توانا بر ما. دامنه، به اسکورت عمقٌ علاقه.

 

محمد فضلی به دامنه: سلام دایی جانم و همه عزیزان مدرسه فکرت. روز بخیر. دین و تصوف هردو ریشه عمیقی در فرهنگ مملکت ما دارند. آنچنان که روش و منش و اخلاق بزرگان نخستین تصوف همچون بایزید و ابوسعید ابوالخیر در تاریخ ما کم نظیر است. با این وصف آنچنان که تصوف به ورطه انحطاط افتاد، دین نیز به سبب آمیزش با مشرب سیاسی نامطلوب به ورطه انحطاط کشیده شد.  اگرچه هردوی این پدیدارها در پی سعادت انسان بوده اند و گویی هستند اما با واقعیت تاریخی و اجتماعی کنونی فاصله بسیار دارند و هرچه میکوشند که نقش آفرینی کنند بیشتر از ذهن مردم دور می شوند، به خصوص از ذهن نسل جدید. هر دوی این اندیشه ها نیاز به بازنگری اساسی دارند غیر از این در هزارتوی گذار یک جامعه محو خواهند شد.

 

محمدآقای فضلی سلام. از بیانات ارزنده‌ات خیلی ممنونم. در لحن سیاوش قمیشی که "خیلی ممنون، آنقدر آسون" را خیلی عالی خواند. این دو مورد هر دو در اثر آمیزندگی نادرست آفت گرفتند. قمیشی البته برای چیزی دیگری خواند ولی می‌شود همان را به این دو آسیب که تو شناساندی انطباق داد او خواند: "خیلی ممنون واسه هرچی که آوردی به سرم / خیلی ممنون ولی من هیچ وقت ازت نمی گذرم" حالا اینان هم در بستر تار یخ هر چه سرِ دین و تصوف آوردند و قطب‌های کاذب ساختند تا به جای اصل دین و گروِش درون مردم را سوی سرسپردگی به خود بخواهند، باید خیلی ممنون بود چون هر انحراف و آسیبی در ذات خود پی‌آورَدِ خلوص و تصفیه و پالایش از آلایش را به همراه دارد. درود محمد. دامنهُ عُلقه‌ی دایی‌گری‌اش.

 

شکایت از دنیا

به نام خدا. سلام شریفان. شناخت ریشه‌ی رفتارها از خودِ رفتارها مهمتر است. همه‌ی فکرها و نظرها یا از سابق اثر پذیرفته‌اند و یا از حال. من باب نمونه علت اصلی شکایت از دنیا و تشویق به بی‌اعتنایی در امور زندگانی، این است که زمانی بر ایران، تفکر تصوّف و غلبه‌ی فکر زُهد رواج داشت. در صورتی که دین با دنیا قابل جمع است. و دنیا برای انسان حکم پلکان برای ترقی و تعالی را دارد که ناشی از تفکر و برآمده از تدیُّن است. دین اسلام میانه‌ترین راه بین دنیا و آخرت است. اما جای آن مثلاَ مکتب سُلوکی تصوّف نشست که بر مذمّت دنیا و شماتت لذات دنیوی مانور می‌دهد. تصوّف، نوع تندِ درویش‌طریقی است که در این سلوک و طریقه، فرد به خود ریاضت سنگین وارد می‌کند تا دنیا را ترک نماید و به جای آن معنویت و خویشتن‌پَروری در خود دَمَد. خاتمه دامنه.

 

مدرسه‌ی بندگی

سه شوی پیش مسیرم جایی بود که نماز شام و خُفتنم تلاقی کرد به مسجد اهل بیت ع خیابان عمار یاسر قم در جانب شمالی خیابان چهارمردان. معمولاً در بیرون وضو دارم. نه از آن رو که مستحب استُ بخواهم اَدا دربیارم؛ که از این رو، وضوساختن در وضوخانه‌های مُستراح‌های عمومی، بر من سختُ زجر است. نیز اذان بشنوم تلاشم این است سرِ وقت فضلیت نمازم را به جای آوَرم که به‌تأخیرانداختن نماز از اول وقت نقل است کراهت داردُ بد است. حالیا! وقتی خواستم وارد مسجد اهل بیت ع شوم چشمم -که ریزترین نوشته روی پوست شکلات تبریزُ اُطریشُ بلژیکُ مکزیک را می‌بیند- افتاد به تابلوی "مدرسه‌ی بندگی" بر روی گوش راست مسجد. فوراَ عکس انداختم. خوشم آمد کنار مسجد، که بندگی عملی است- مدرسه‌ی بندگی راه انداختند، که بندگی‌کردن نظری است. حقیقت دارد که اسلام مسجدش مرکز علم و عمل توأمان بوده است. درود بر بندگی در گفتار. سلام بر بندگی در کردار. سپاس از بندگی در پندار و خیال. دامنه‌ی دو.

 

نَه، نَه. لُقمه گلوم گیر کرده؟! هرگز. اون گلوی ذاکرین است که گیر می‌کند! چون تارهای حنجره‌شان ضعیف که می‌شود لُقمه می‌ماسَد از بس در فکر ذکرند، حتی در حین خوردن هم، که پشت تریبون رفتند چه بگویند برخی از آنان هم چه ببافند! بگذرم. لُقمه راحت‌‌الحلقوم بود، لُقمان‌ها زیاد سرِ راهم بودند، که موجب گردیده دیر بجُنبم واسه‌ی جواب. اِسا این هم مِه نظرها و جواب:

::

جناب حجت‌الاسلام حاج آقا شفیعی مازندرانی استاد گرانقدرمان سلام. ابتدا خشنودی‌ام ابراز کنم که شما و استاد حجت الاسلام آقای نجفی دارابی بادگار مرحوم آقا را در روضه‌ی منزل پسرعمه‌ام گرانقدرم استاد حجت الاسلام حاج‌آقا سید شفیع دیدار کردم و این دیدار بر نشاط من افزود که ارادتم به شما عیان است. ثانی این که تشویق آن استاد بر کار خیرات آقایان و بانوان بریمانی امری بسیار ستوده است و نقش تهییجی هم دارد. درود. من هم از تأسیس کلاس درس توسط بریمانی‌ها در روستای داراب‌کلا خوشحالم. به آنان خداقوت می‌گویم و برای ثروت‌شان، برکاتِ کوثرگونه آرزو می‌کنم. بر روح پاک دوست انقلابی‌ام مرحوم مهدی بریمانی انسان باتقوا و متقکر و حامی محرومان، عُلوّ درجات در جایی چون جنت مأوا درود می‌فرستم. استاد ارادت: دامنه

 

حجت‌الاسلام آشیخ مالک استاد خوب من سلام. موافقم. خدا را شکر روحانیت وارسته خود پیشتاز هستند از تفکیک‌شان از روحانیت وابسته. من شِفتِ وارستگانم و وابستگان را شرّ در پوشش دروغ می‌دانم. ازت تعلیم می‌گیرم که بر آموزه‌های خودساختگی پیمایش‌مان می‌دهی. کشکولی نگِه دامنه از کَش‌پَلی در می‌زنه: آدم چهل روز چِله‌نشین شود از کارکلِه کَفِنه! مگه این‌که از سر بریزه به حساب، مفتُ بی‌حسابُ کتاب!!! جیز شد بحث. بگذرم. دامنهُ دوستی با همه!

 

پاسخ ویژه به خواش خواهرزاده : محمدآقای فضلی سلام. از بیانات ارزنده‌ات خیلی ممنونم، عین لحن سیاوش قمیشی که "خیلی ممنون، آنقدر آسون" را خیلی‌خیلی عالی خواند. این دو مورد، هر دو در اثر آمیزندگی نادرست، آفت گرفتند. البته آمیزش دین و سیاست امری بدیهی عقلانی است. تو می‌دانی قُمیشی البته برای چیزی دیگری خواند، ولی می‌شود همان را به این دو آسیب صدمه‌آور بر پیکر دین و صوفیه که تو هم در بحث خود آن را کاویده و شناساندی، انطباق بیّن داد. او خواند:

 

"خیلی ممنون واسه هرچی که آوردی به سرم

خیلی ممنون ولی من هیچ وقت ازت نمی گذرم"

 

حالا اینان هم، در بستر تاریخ، هر چه سرِ دین و تصوف آوردند و قطب‌های کاذب ساختند (تا به جای اصل دین و گروِش درون، مردم متدین را سوی سرسپردگی به خود بخواهند) باید خیلی‌ممنون بود!!!! چون‌که هر انحراف و آسیبی، در ذات خود پی‌آورَدِ خلوص و تصفیه و پالایش از آلایش را به همراه دارد. درود محمد دکترِ هنر آینده. دامنهُ عُلقه‌ی دایی‌گری‌اش.

 

محمد فضلی: درود دایی جانم. صحیح فرمودین. فقط اینکه «اینان» جدای از ما نیستند. نمی تواند بیرون از ما باشد. همه ما بر این سرسپردگی دامن زدیم. به نظر می رسد امروز جامعه شناسی فرهنگ می بایست یکی از مهمترین مباحث در کاویدن چالش های خلوص و تصفیه و پالایش باشد.

::

سلام دُیُّم محمد. سنگین و متین کردی بحث را محمد. برم، چون عازم جایی‌ام. برگشتم، بحث با تو را می‌شکافم. ممنونم، خیلی‌ممنونم ازت. فعلاً رفتم که ببینم دنیا کجا دارد می‌رود! وایسا دنیا! من دارم می‌آم!

 

یک پاسخ به یک بحث با محمد فضلی

آقامحمد فضلی سلام. دین و تصوف، هر دو با آن همه عمق، باید هم افراد را فرو بَرد زیرا در دستان دینداران و اقطاب خود گرفتار گردیده‌اند. یک سو دین از دیندار فقط بندگی در راه خدا می‌خواهد، سوی دیگر اما از دیندار سرسپردگی از خود می‌خواهد. همین یک خطا در دین و دنیا، دینداران را به این راه اشتباه‌ها رساند. من یک مثال می‌زنم از بیت غزل ۱۷ شیخ اجل که هنوز دنیاداران و دینداران روی آن چالش دارند که سعدی خواست چه گوید؟! حالا حساب کن روی این‌همه مسائل داخل دین یا تصوف چه غوغایی برپا باید باشد. کنار این در نظر داشته باش متصوّفان را که در خانقاه از پیرو چه می‌خواستند و چه می‌خواهند؟ تاریخ پر است از آنچه در خانقاه و مسجد بر سر پیرو ریخته است. سعدی این را گفته در آن غزلش:

 

آنک عسل اندوخته دارد مگس نحل

شهد لب شیرین تو زنبور میان را

 

روی این بیت بیش از ۷۰۰ سال است بحث و چالش و اختلاف فهم است. من بشمارم پس:

 

یکی می‌گه: مگس جداست و نحل جدا.

 

دیگری می‌گه: مگسِ نحل، همان زنبور عسل است.

 

یکی می‌گه: زنبورمیان یعنی کمرباریک.

 

کسی دیگه می‌گه: منظور مقایسه زنبور با مگس است.

 

یکی می‌گه: منظور اینه هر که عسل می‌خواد نیش زنبور را باید تحمل کند.

 

یکی می‌گه: اصلاً چیه سعدی زد به نامسلمان‌ها.

 

یکی می‌گه: عشق عسله ولی نیش زنبور هم دارد.

 

یکی می‌گه: نه، منظور اینه مگس می‌خواد با دزدی کمرش را عسل بمالد فریب دهد.

 

یکی می‌گه: لب عاشق شیرین می‌شود سپس گزیده.

 

یکی می‌گه: ای مگس عرصه‌ی سیمرغ جولانگاه تو نیست.

 

 یکی می‌گه: زنبور و مگس همزیستی دارند.

 

بگذرم. هنوز این بیت شعر همه را سر کار گذاشته. هنر سعدی این بوده کسی راحت سر در نیارد از نیتش. حالا مقایسه کن در دین و تصوف چه معرکه‌ی برپاست در آراء و ارائه‌ها و اراده‌ها. من البته چون شیفته‌ی شعر سعدی‌ام به وسع خود می‌دانم شیخ سعدی چه خواست بگوید. زنبور از خودش عسل اندوخته دارد که روی پاها و‌ کمر و میانش زردی می‌زند، اما مگس چنین هنری ندارد ولی می‌کوشد خود را در ظاهر زنبور عسل جا بزند که فریب دهد مخلوقات را. هر کس در هر لباس و مدرک و رشته‌ای خواست از راه دین، فریبکاری کند دغلی او چن کار مگس است که عسل به میان کمرش آغشته کرده است، ریاکاری! او نه زنبور عسل باشد که ذات کارش تولید عسل است از شهد. دامنه زیاد جواب داده است از حد دو کف دست گذشته است. ولی از بحث با محمد زده نمی‌شود. ممنونم که دانایی داری. دامنهُ دایی.

 

محمد فضلی: درود دایی جانم. لذت بردم از تحلیل شما. سپاس فراوان

 

حجت رمضانی: سلام برارتشریف بیاردی ساری درخدمت درمی (هلی محلی)

::

سلام حاج حجتِ مرحوم حاج اکبر بزرگ. مگ کوی طالقانی اول هلی دار دارد؟! نکند مرا نصف‌شو از تجن می‌خوایی عبور دهی به پارک ملل؟! نا، نا، «کیجا نِمبِه تِ مَله»! کشکولی. دامنه خاشک‌خالی فقط!

 

سید سعید شفیعی: با سلام درود بر اقا ابراهیم : به قولی چه کنیم " در نبود پیر کل پیر گنه اقاجان جان " دست ما کوتاه از زییایی کرانه ها دریا خزر , دلخوش می کنیم به زیبایی ها خلیج فارس . اگرچه هر زیبایی به نوع نگاه بستگی دارد . خلقت خداوند در همه حال زیباست مهم چشم است که باید زیبا ببیند مانا باشید .

 

حجت‌الاسلام آشیخ محمدجواد استادم سلام. دستورهای مقطعی و غیرمقطعی (=زمان‌دار و بی‌زمان) شروعی ملایمی بود تا بحثت را در ادامه بپذید. بنابرین، حکمت دائم‌الذکری آدمی را به‌درستی شکل دادی. ما در مقام تعلیم مومیم. اساتید فن خوب بلدند مومِ ما را چه جور شکل دهند. این متن تو آمحمدجوادآقا چُنین کرد با مومِ من. ممنونم. امابعد؛ من معتقدم وسوسه (=اغواگرِ مأمور در نفوذ به ضمیر و روان و روح) که به تعبیر من همان دیوغَلتانی درونی‌ست، نهایی‌ترین کارش تردیدفِشان نمودن انسان است. همین. او در انسان تردیداَفشانی (=کاری در ردیف عکسِ گرده‌افشانی در دنیای حشرات بر گیاه‌ها) می‌کندُ بس. این انسان است که با بارِش ایمان، آن گردِ تردید دیوِ وسوسه را سمپاشی می‌کند و درِ تردید را بر رویش میخکوب، که در بیان شما همان «ذکر» است. ذکری که منتج به نتیجه باشد. ذکری که انسان را در برابر هیجان و شیطان، مسلح و قادر به بازدارندگی کند. پس وسوسه در واقعه یک نعمت آزمونی است که در اثر آن ایمان انسان دائم تست و در کوره‌ی امتحانات فولاد شود. سپاس از شما استاد شیخ غلامی دارابی و درود بر بهترین متن‌های اخلاق‌گرا. دامنه به ضمیمه‌ی دوستی و عُلقه.

::

آق سید سعید سلام. جواب کوبنده دادی! عالی بود. ۲۴ ساعت بود خوب نخندیده بودم. اِسا تِ اِما ره از آن سوی نیلگون اُی خلیج فارس خنداندی. کارت را می‌پسندم. چون همش که نمی‌شود متن متن متن متن متن گذاشت، گاه باسد عکس مَکس هِم گذاشت. با ارادت بهت: دامنه

 

سید علی اصغر شفیعی به دامنه: سلام رفیق دانا و هوشیار من. از متن جناب فضلی که جذاب و فرهیختگی درآن بود لذت بردم. حرف در مورد تصوف و دین را تمام کرد و صحیح فرمودند ..هرگاه از دین و درویشی ایدئولوژی متکثر پدید آید احتمال انحراف و فرسودگی بوجود می آید این امر بدیهی مشمول همه ادیان وروش ها می شود. در مورد سیاست و دین و نسبت دین با سیاست... باور دارم بدیهی است اما باید نهادهای نظارتی مستقل بر ذات و گوهردین‌وروش‌های علم سیاست بوجودبیاید تا سیاست مدرن که منجر به ایدئولوژی سیاسی کاری می شود از دین سبقت نگیرد و دین را که هدیه خداوند است بر تکامل و توسعه انسانی، سالم نگه دارد .

 

شرح عکس

اینجا امامزاده ابوطالب زیراب است؛ وسط سوادکوه. پاتوق گذری من است وقتی از سمتِ قم به ساری راهی‌ام. معمولاً نمازم را این مکان دلواز که روی تپه است می‌گزارم و با دِت کال میوه رفتارم را در جسم و روحیه، به تنظیمات کارخانه‌ی خدا نزدیک می‌سازم. ۲۸ فروردین ۱۴۰۳ امسال که خواستیم با رفقا زیارت رضوی نوزدهم را در مشهد مقدس، انجام دهیم، این امامزاده دم زدم و نماز صبحم را گزاردم. عکسی هم از آن انداختم. راستی این جا همان جاست که مرحوم حجت الاسلام اکبر هاشمی رفسنجانی مشهور به «اکبرشاه»!!! در مراسم تحلیف آن رئیس دولتِ ۹ + ۱۰ پیش رهبری معظم شرکت نکرده بود و خود را به شمال‌چَرخی مشغول نموده بود تا سیاست در تهران غبار اندازد. او آن روز مردادماه نمازش را همین امامزاده خوانده بود. بعدها علاوه بر لقب «اکبرشاه» برخی دیگر از جناح‌ها که از قم ریشه داشت ولی در قزوین باب شده بود، وی را «اکبر فتنه»!!! همه خواندند. من بگذرم که سیاسی‌میاسی بلد نیستم. دامنه‌ی دو.

 

رفیق سید علی اصغر سلام. محمد فضلی فضای بحث مرا در یادداشت روزم، به‌فراست و با دانش زیادش پردازش کرد و میدان بحث را تعمیق بخشید و اینک تو رفیق غارم با ادبیات منحصرت، آن را به نکاتی متأمّلانه دوک زدی. این دوخت و دوز است که خیاط ذهن را قادر به دوزندگی می‌کند و تو زیبا آن را دوختی. من در پیوند دین و سیاست از پابرجاترین هستم و با نکته‌ات که دین را نباید به مقصود ایدئولوک‌ها فرو کاست، موافقم. ممنونم مبحث را پرورش دادی. دامنهُ حلقه‌ی ابومیثمم.

 

شیخ محمد به دامنه: سلام بر استاد پرانرژی  عصرتون پر از نیکی حواشی شما بر متون خواندنی و مفید است و جلوه گری نیز می کند. امیدواریم همواره با ذکر کثیر و یاد الهی ، کانون توجه آسمانیان و اهالی کواکب باشیم...

::

سلام دوم به استاد دانشگاه و حوزه دوست فرهیخته و متفکرم آقا محمدجواد شیخ اهل دانش و ارزش. من شاگرد مستقیم مکتب علمی و عملی شما روحانیون معظم و محترم این صحن‌ام. ممنونم بر طبع آن رفیق نشست. ارادت دامنه به تو محرز است.

 

برم چایُ نیم‌مثقال آب‌نبات زعفرانِ بجنورد بنوشمُ بمَکم که سینه‌ام صدر شود و حتی شیرِ فهم افتد...

::

آمین آمین آمین.

بیشمار بیشمار بیشمار

استاد استاد استاد.

خدا نگه دار.

 

سید کمال الدین عمادی: سلام بزرگوار آقا مدیر اجازه هست خدا را شاکرم اشارتم یک از ۱۰۰ به این خوبی دریافت شد  قدر زر زرگر شناسد  قدر گوهر گوهری روزی که زر قدر زرگر شناسد گوهر قدر گوهری

::

وُویییییی!!! استاد عظیم‌الشأن من حضرت سید عمادی چاچکامی معزز، شماُ از منِ شاگردت اجازه؟؟؟ خدا نیاره. شما بر جان من عین آن خضرنوشته‌هایت نفوذ دارید. دیدید که پس از ختم منبرت در روضه‌ی خونه‌ی پسرعمه‌ام استاد حاج سید شفیع شفیعی، فقط خودت را بوس دادم. بوس باز بر خودت فقط. ارادت بهت: دامنه. سلام را خوردم! سلام استاد.

 

نکته به این پست فامیلم سیده خدیجه شفیعی:  سیده خدیجه فامیل من سلام. مثال امامزاده که برای حفظ اموال و موجودی نقدی درون ضٕریحش متولی است و سرنگهبان، یک مثال آموزنده و زیبا بود. بله، همان‌طور که یک امامزاده‌ی توی بیابان و برهوت ممکن است دستبرد قرار گیرد، یک نظام هم که خزانه‌اش میلیاردها رقم طلا و پول و سرمایه است ۱۰۰ در ۱۰۰ ممکن است در معرض فساد و چپاوول باشد. دلسوزی‌ات فامیل من، ارزشمند است. از شما بابت زحمت نوشتن به آسیب‌ها و آفت‌ها تشکر می‌کنم. در نوشته‌ات آرزوی ساختن ایران موج می‌زند و با درد آن را مطرح کردی. با ادب و احترام: دامنه

 

سید کمال الدین عمادی: خاتمه را دریاب فیه سر عظیم و فایده تام / انا جلیس من جالسنی

::

استاد حجت الاسلام سید عمادی سلام. ممنونم با شعر و نقل حدیث ما را بر تعلیمات دین تحریص کردید. ترجمه کنم که همه بدانند: عبارت عربی روایت در شعر معنی‌اش این است که خداوند می‌فرماید: «من همنشین کسی هستم که با من بنشیند». تمام. ارادت آقا: دامنه.

::

آسید موسی سلام. ۱. روستای «شیخ موسی» گفتی یادم افتاد که این شیخ موسی، شنیدم از شاگردان یا پیروان امام صادق ع بود که در این نقطه با حدودای آن نقش داشت. ۲. نفر ایستاده ردیف وسط، پنجمین فرد آق سید موسی است، که از طرف مدیر مدرسه فکرت در زمانی که مدیر نیست، امین این صحن است. ۳. اساساً من اهل دامنه‌رفتن هستم، نه قُله. خوب جایی رفتید، جایی با چشم‌انداز زیبا. ۴. من واژه‌ی «دورهمی» -که برآمده از یک برنامه‌ی غلط و فسادآمیز و فسادانگیز بود در آن دستگه! دستگاه! و پشتش هم فساد شکل گرفته بود- نمی‌پسندم و حتی در دایره‌ی واژگانم آن را در حبس ابد فرستادم. جای آن «کنارِهم» و «باهم‌بودن» را وضع کردم. البته ذوق‌ها و مرجّحات هر کس قابل قبولش ۵. موافقم «کنارهم» برای اعضای مدرسه فکرت برگزار شود. باری قرار بود آق قاسم لاری ایجاد کند که مصادف شد با برنامه‌های فشرده‌ی هفته‌ی بسیج مستضعفین که اولویت هم با برنامه‌ی بسیج بود. درود. دیده شدی خشنودم کردی کما آن که در مسجدجامع داراب‌کلا هم دیدار با تو دست داده بود. دامنهُ یک وِر چله هنگروم چنگروم هَلی باغِ مَمْس‌ِدَکته‌ی آق سَدموسی!!

 

یادداشت روز دامنه: رزم در تمدن ایران

به نام خدا. سلام شریفان. ایرانیان به فرزندان خود دست‌کم سه چیز می‌آموختند: اسب‌سواری. تیراندازی. راستگویی. آموزش نظامی ایران نیز بر سه پایه تربیت استوار بود: بدنی. روانی. رزمی.

 

اینک می‌خواهم رزم در تمدن ایران را پیش ببرم. امید که بتوانم. چون وقتی صبح علی‌الطلوع به کام خود دو کال تخم مرغ محلی بغلتانی، فرو کنی، قورت دهی، بایدم مابه‌ازای آن فکر تولید کنی. وگرنه می‌شوی مفت‌خور!

 

در ایران که ارتش همه‌کاره بود بعد از شاهنشاهان، از زمان ماد تا پس از سالیان سال، ساختن سدّ و موانع، بهره‌برداری از زمین در مسائل دفاع نظامی،  نه فقط رایج بود که به نقل از کتاب ایران «حکومتی که برای جهان دستور می‌نوشت» اثر دکتر نصرت الله بختورتاش در ص ۳۶۲ «به صورت هنرِ پیشرفته‌ای» در آمده بود.

 

کَندن خندق، زدن نقب (=روزن، سوراخ) به کار بردن نردبان، برگردانیدن مسیر رودخانه، ساختن بُرج در نقاط، تهیه‌ی دیوار، ساخت قلعه، زدنِ پل مرسوم بود.

 

حتی نقل است به دستور داریوش آبراه مصر حفر شد. این سخن می‌گویند ازوست: «من یک پارسی‌ام مصر را گشوده‌ام، فرمان دادم تا این آبراه را بکَنند.»

 

دو برداشت بزنمُ بروم: ۱. هر کس به ادعای واهی وهمی، ایران امروز را دخالتگر بداند یقین دارم یا تاریح این مُلک و مملکت را نمی‌داند و یا تجاهُل می‌کند (=سر به نادانی می‌زند) ایران همواره به دوردست‌های مرزش، دست داشت چون محیط پیرامونی خود را، فضای راهبرد خود می‌دانست. ۲. در مینوی خرَد آمده است «کسی از دانایی سیری ندارد». کشکولی: ولی برخی از خوردن، سیرمونی ندارند. هفت اِشْکم غذا می‌خورند! بگذرم. خاتمه دامنه

 

 

بقیه‌ی تصاویر در اینجا

دامنه و رفقا مزار داراب کلا (غروب سی ام فروردین ۱۴۰۳)

مراسم بانو شهربانو همسر سید عسکری شفیعی. عکاس: حجت رمضانی

حجتِ از خداخواسته!  او صیّاد شده بود آن روز در مجلس غم و حزن و عزا در مزار، که حال آدم برای قبور حتی غمگُسار است چه رسد در ختم شرکت نموده باشد، هر جا ما کج‌خُلق افتادیم، عکسش را شکارانه انداخته وسط لنز و لِجنه. منم بدون سانسور آوُردم وسط مدرسه. ما برا آق سید عسکری این طور گره در ابرو انداختیم! وگرنه خَله خَله خوار وَچه هستیم! نه عَبوس، نه عَنود، نه عَدو. به قال پازل‌بند در آهنگ «دنیام شدی رفت»: «بذا، هر چه بخواد بِشه، بِشه». دامنه

 

جناب حجت‌الاسلام شفیعی مازندرانی استاد محترم سلام. درین سروده در همان بیت نخست، بهترین مصرع‌ها را در وصف آقا امام مهدی موعود -علیه السلام- سرودید. این بیت:

 

«جهان برپا ز مهرِ آن سزاوار

فلَک را حرکت از اَلطاف دلدار»

 

این بیت بسیار عالی است. چون هم فلسفه‌ی آفرینش را به قاعده‌ی معظمه‌ی «لطف» ترسیم کردید، هم وجود حضرت صاحب عج را باعث برپایی + حرکت دوّار فلک دانستید. لذت بردم ازین حکمت و علم کلام در دفاع از عقیده‌ی امامت. ارادت: دامنه.

::

جناب حجت‌الاسلام آشیخ مالک دوست و استاد من سلام. این پیام خودت را به خودت ریپلای (=صدد جواب) کردید، حال آن که باید زیر پست استاد شفیعی مازندرانی مطرح می‌کردی. چون ایشان کار خیر آقایان و بانوان بریمانی‌ها را مورد تجلیل قرار دادند و بنده هم پیِ پیام آن استاد نکاتی مرقوم نموده بودم. ممنونم. تقدیم ارادت: دامنه

::

به این، اِن قُلت دارم... مجدد سلام استاد شفیعی مازندرانی شاعر گرانسنگ ما.

 

در وصف درخت آوردید:

 

«سرسبزیش بشوق بتاز 

تا تُرا عافیت برافرازد»

 

در اصل دلچسب است. اما حرفم این است چرا از از بُن ماضی «تاخت» استفاده کردید و به فعل امر بردید؟ مگر شوق برای سرسبزی درخت را تاخت می‌زنند. گمان کنم این فعل برای این مصرع نادرست است. با نهایت ادب: دامنه

::

کشکولی واس دل‌آرایی تو سید علی اصغر:

هاع! اَعیّ خواسّی «کمال امتنان» هِم نِداری؟!!!

سلام داری و درودی بی‌عدد سید.

::

واسه بیرون آوردن از هجوم غمت:

کشکولی: مواظب باش بوسه‌ات خالیک! آشی نباشد!

قلمت در بهترین ضربان باد. یار غارت: دامنه. ← «غار»ات! نه غارَت (=چپاول)

::

مجدد بر جناب مالک استاد و شیخ خوب ما سلام. از گرامی‌داشتت بر دو سید: آق سید عسکری و آق سید علی اصغر، بسیار ممنونم. درودَت آق‌شیخ. دامنه.

::

سلام جناب حاج علی میرزا. دست مریزاد با این تسکین که در پیامت آمده است بر آستان سید. خداقوت مردِ کار و خدا. با هدیه‌ی ارادت: دامنه.

 

محرم، حسینه و مسجد سلام رفیق سید علی اصغر. در پیامت به استاد سید عمادی بهترین مثلث را رسم کردی. محرم، حسینه و مسجد. که گواهی می‌دهم نه تو ازین سه جدا می‌شوی، نه این سه از تو مُنفکّ. نهایت حرمت: دامنه

::

کشکولی سوم با تو رفیق سید علی اصغر:

گفتی آغوش می‌گیری!

بِپّا «گشت ارشاد» نباشه آنجا!

برم من تا ارشاد!! مِرشاد نیامد. دامنه.

::

بر گواهی تو سید علی اصغر در وصف حاج علی میرزا چلویی ابنِ حاج رحمانِ بن قاسمِ بن اکبر، گواهی‌امضاء می‌دهم. درست گفتی؛ او به‌حق بر رفتگان این دیار رسم مُروت می‌ورزد و بر هر کس در خاک آرَمد، آرامشش را ارمغان می‌آورَد. درودش و درودت: دامنه

 

استاد حجت‌الاسلام شفیعی مازندرانی سلام سوم بر آن مرد باصفا و عالم اهل تألیف قلوب. چشم. اطاعت امر. بله، کاری نداشتمش. فقط احساس کردم کنار حرم امام رئوف ع این را طرح کنم که شاید لازم باشد، پیرایشی بر صورتش بزند. وگرنه من همین هیبت و هیئت آق سید علی اصغر را از همه‌لحاظ ستوده‌تر می‌دانم. ارادت توأمان به هر بزرگ دیارمان: دامنه.

::

این جای پاسخ ویژه دارد... بذار یک ریزمُغذّی بریزم به حلقومم باز می‌گردم حضرت سید آقابزرگ ثانی.

::

سلام بر جناب فضل الله فضلی وکیل و جانباز گرانقدر جنگ تحمیلی. دوستی تو و سید علی اصغر به خودِ اول انقلاب برمی‌گردد که هر دو در کمیته‌ی انقلاب در آخر بلوار ارتش ساری داستان‌ها دارید. درود. بااحترام: تِ زن‌بِرار: دامنه

::

سلام و سپاسگزارم سیده خدیجه‌ی فامیل. همدردی شما با آق سید علی اصغر و خاندان مرحومه شهربانو و خاندان آق سید عسکری شفیعی، جای تحسین گذاشت. با احترام: دامنه.

::

جناب رفیق شفیق حاج سید تقی شفیعی سلام. بِه کردی صحن را با این بِه گویی‌ات. درودت رفیق بامعرفت و دلسوز همه‌ی آحاد آنجا. برادرت: دامنه

::

و این که حرف‌های سنگین دارم... بذا به خودم برسم... می‌آیم... خدا کند یخچال‌سر لو نروم! چیچی دِزّی خان هاکانم! بگذرم. تابعد... توضیح عمومی: پوزش از همه کس که فضای صحن را خیلی خیلی اشغال کردم در جواب.

 

محمد فضلی به دامنه: دوست داشتم درباره علاقه شما به پیوند دین و سیاست بدانم. خودم شخصا نه اعتقادی به جدایی دین و سیاست دارم و نه پیوند این دو. به نظر می رسد تفکیک این دو اساسا اشتباه باشد. مانند آن است که بگوییم فرهنگ باید از هنر جدا باشد. در حالی که فرهنگ آمیزه ای از هنر و هنر آمیزه ای از فرهنگ است. دین و سیاست راهی دراز در تاریخ بشر پیموده اند و جدایی انداختن به میان آنها ره به جایی نمی برد. تجربه اروپا و مسیحیت در تفکیک دین و سیاست بر این اصل استوار است که کلیسا نتوانسته بر اساس آموزه های خود یک نظام سیاسی مدرن و مطابق با زیست بشر ارائه نماید در حالی که اندیشمندان سیاسی توانسته اند نظام هایی از ساختار سیاسی پدید آورند که در بطن جامعه کار می کند. از این روست که کلیسا پا عقب گذاشته و به معنویت می پردازد.  در کشور ما نیز باید شرایطی وجود داشته باشد که همه طیف ها بتوانند نظام سیاسی مطلوب خود را ارائه کنند و در نهایت توسط جامعه انتخاب شوند. نه آنکه یک مرام فکری که حتی توسط گردانندگانش درک صحیحی نشده با چماق به جان دیگران بیفتند و خود را غالب کنند. این است که در ذهنیت نسل جدید چیزی شبیه به جدایی دین از سیاست یا نابودی دین پرورده شده. اگر گردانندگان دین قدرت استدلالی دارند که می تواند یک نظام سیاسی مدرن ارائه کند که منافع ملت و مملکت را تامین می کند و در عین حال به واسطه قدرت به معنویت آسیبی نمی زند، بعید می دانم کسی فکر جدایی این دو را در سر داشته باشد چه صحیح چه غلط. در دوران اساطیری بشر، جنگ مذهبی و ویران کردن دیگران به واسطه مذهب بسیار کمتر بوده زیرا دین اسطوره ای حالتی شناور و معنویتی درونی را می جسته است نه وضع قوانین و قراردادهای سیاسی و اجتماعی سختگیرانه. این گونه دینی در عین حال که در شئون سیاسی آن دوران ها حضور فیزیکی نداشته اما در عین حال در تمام خطوط فکری به صورت شناور فعال بوده است. به این معنی که بخش مهمی از ماهیت و وجود انسان بوده و باور به وجود موجوداتی باهوش تر از انسان در ذهنیت انسان آن عصر نهادینه بوده. به همین سبب در تصمیم گیری ها همواره آموزه های دینی حضور فعال داشته اند.مثلا در عربستان پیش از اسلام که عصر بت پرستی ست رویدادی مبنی بر جنگ مذهبی یا تعصب کور مذهبی وجود ندارد یا لااقل بنده سراغ ندارم. در واقع دین دوران اسطوره ای پیرو خویش را مجاب می‌کرده که صرفا خدمت گذار خدایان و به خدایان پاسخگو باشد نه به انسان. دین مدرن انسان را مجاب کرده که به روحانیت، به نظام سیاسی، به شخصیت های مقدس دینی، به پرستشگاه ها و به جامعه و بعد از همه به پروردگار پاسخگو باشد. اینگونه است که دین نقش ذاتی خود را که معنویت شناور است به کنار زده و به جهانی پا میگذارد که در آن دوام نمی آورد مگر آنکه دست به اسلحه برد. چون تربیت انسان مدرن از لحظه ای که به دنیا می آید تا جامعه ای که در آن رشد میکند متکی به فردیت و آزادی ست. چه این فردیت را به دست آورد چه نیاورد در ذهنیت انسان مدرن فردیت عنصر اساسی ست. فردیتی که در دین جایگاه رفیعی ندارد.
 

کیش و کشیش

آقا محمد فضلی سلام. ازین فوَران فکری، هیچ احدی زیان نمی‌بیند. این را صراحت ورزیدم تا گفته باشم چرا بزرگان دین در اثر مناظرات رشد بیشتری را بر فرهنگ و تمدن جاری ساختند. بنابرین فایده‌ای که در نوشته‌ات رساندی فراوان است. امید که مایه‌ی فروزش علمی شود و یا حتی اگر نقد و نقصی وارد بود، کسی باک نورزد در بیان رد یا قبول آن.
 
خوانندگان شاید خواهند گفت محمد فضلی چه خواست بگوید؟ من چکیده‌اش را می‌گویم: وی می‌خواست بگوید اگر متولیان دین چنان رفتار کنند که آحاد جامعه آن را نارسایی ندانند، جای حتی طرح ذهنی جدایی دین و سیاست در فکر فرد باز نمی‌شود، چه رسد به جایی که جامعه حس مکافات کند که ای کاش دین مَلعبه و ابزار قدرت بی‌باکان نمی‌شد. چون حتی در جامعه‌ی بت‌پرست انسان به بت به عنوان یک نیروی معنوی برتر از خود قائل بود، چه رسد اینک که مردم شعور برتر را خدا می‌دانند و آموزهای دین خدا.
 
اما محمد، گرایش به مادیگری باری در رنسانس پس از قرون وُسطا رخ داد که به تحقیق متفکر برجسته استاد شهید مطهری عللش در نارسایی مفاهیم کلیسا بود. کشیش قادر نبود از مهمترین مفاهیم دینی تفسیر درست ارائه دهد چون تمام کارکردهای کلیسا دچار اشتباه شده بود و کشیش خود جای کیش نشسته بود و بهشت می‌فروخت و پول می‌گرفت. چنین نارسایی در ذهن جامعه دمید که سِتاندن پول از مردم در واقع ستاندن فکر مردم است تا آنها آسان بر آنان حکومت کنند. من ۱۰۰۰ سال قرون وسطی از ۴۰۰ تا ۱۴۰۰ میلادی را در دهه‌ی هفتاد اوج پژوهش‌هایم، هم مو به مو مطالعه کردم و هم آن را تدوین و کتاب ساختم. در تمام آن سال‌ها فقط سه چند دانشمند دینی اجازه‌ی عرضه داشتند: آگوستین قدیس و آکویناس قدیس. چرا؟ چون کلیسا خادم پادشاه و اسیر زر و زور و تزویر شده بود. پس؛ برای آن که جامعه اسیر کشیش نشود باید کیش درست تفسیر شود. دین اسلام برای بشر و دنیا برنامه‌ی عملی دارد. لذا هر صنفی در جامعه‌ی دینی خواست حکومت ایجاد کند، نمی‌تواند آدرس امور مردم و سیاست را از دین نپرسد. این است که سیاست بدون دین در جامعه‌ی دینی، امری لغو است. ازت ممنونم که خوب فکر خود را در قلم به مرحله‌ی انتقال می‌رسانی. فرصت ویرایش از من سلب است، اشتباه تایپی دیدی، چشم رو هم بذار، بُگذر. دامنه.
 
جواب محمد فضلی: عالی ست. پس منظورم را به درستی رساندم. قصد همین بود که شما تفسیر فرمودین. اینکه دین نیز چون سایر مرام های زیستی بشر برنامه خود را در کنار سایرین ارائه کند نه آنکه متولیانش همه را از میان بردارند تا هیچ اندیشه ای جز خودش نماند. مأمون دارالحکمه ساخته بود و در آن طیف وسیعی از اندیشه ها جاری بود و همه آزادانه گفتگو می‌کردند و همان یکی از برهه های مهم تاریخی در رشد و توسعه فلسفه اسلامی بود. حاکمان عموما دغدغه دین ندارند بلکه از آن برای ایجاد هژمونی خود بهره می برند. مردم ما اساسا نیمه معنوی هستند. هیچ گاه مردم ایران مطلقا مذهبی نشدند اما شکلی از معنویت را همواره در زیست شان مدنظر دارند. هرجا فشار دین زیاد شد بر علیه آن طغیان کردند.
 
سید خدیجه مولودعمه۲: سلام این پیام شما اونقدر حس خوب داشت و چقدر خوبه که هنوز هم این احساس خوب بین شماها وجود داره فکر میکنم حضور شماها هم خودش بزرگترین تسلی دل عمو هستش برای تحمل این داغ خدا شما را حفظ کنه
 
سلام خوبید وقت بخیر این عکسها منو یاد زمان بچگیمون انداخت... خدا بیامرزه یوسفعلی رزاقی روحش شاد... چادر میذاشتیم از ترس اقای ابراهیم طالبی آقای یوسف رزاقی و سیدعلی اصغر شفیعی.. نماز مبخوندیم روزه می‌گرفتیم مسجد میرفتیم درس میخوندیم.. مادرم میگفت اگه اینکار مثبت انجام ندین میرم بهشون میگم ما بیشتر از آقا یوسف رزاقی می‌ترسیدم فکر می‌کردیم تو عالم بچگیمون مامور هستش و میتونه ما رو ببره زندان.... رفتیم قرآن یاد گرفتیم خونه آقای حسینی از پسر بزرگش که داماد حاج ابراهیم مهاجر هستش اسمش نمیدونم یادم نیست با تمام قوا قرآن حفظ میکردیم که عصر رفتیم خونه اشون کتک نخوریم با اون چوب (انار شیش) خدا بیامرزه پدر اقای حسینی اقا اسدالله حسینی... الهی که سالم باشید.
 
::
حجت‌الاسلام آسید مصطفی سلام. بندر بر شما مخدَّر! نه مکدَّر. قدرت قلمت این است از شیء که گویی چیزی نیست، سیر می‌کنی به ماورای همان شیء. از درخت رفتی به شجره‌ی طیّبه و آن شجره‌ی خبیثه. از نوشته‌هایت در حد اعلا متلذذ می‌شوم. در تَهِ مقال، دامنه را خطابی عطرآگین کردید، می‌گویم بر من استادی می‌کنی سید آقابزرگ ثانی خاندان کِل میرهادی. که در تلفظ محلی می‌گفتند: کِل میر زادی. مرا با این نام دومت بردی پیش استاد مرحوم محمدرضا حکیمی که کتاب شیخ آقابزرگ تهرانی را نوشت که آدم در آن هر چه شنا کند صدف صید می‌کند. بس است. از یک کف دست گذشت. ارادت: دامنه.
 
::
جناب حجت‌الاسلام استاد آشیخ مالک سلام. در پای درس و وعظت خودم را سروپا گوش می‌کنمُ از فرق تا قلب هوش می‌شوم. بسط معرفت ائمه اساساً در دل سُکنیٰ می‌کند و من اُنس می‌ورزم به شرحت. خودِ امام امیر علی علیه السلام غم‌ها را بر درون چاه می‌برد و با حضرت میثم سلام الله علیه در تاریکی شب، نخلستان را محل ریختن حزن می‌کرد. درود و ارادت: دامنه.
::
سلام مجدد به فامیل من سیده خدیجه‌ی مرحوم مولودعمه‌ی مهربان‌مان. هدف من در هر متنم، ایجاد چند چیز است: ۱. اثر بر سر ۲. تأثیر بر دل ۳. تحریک عواطف ۴. تحریص فکر ۵. انتقال مفاهیم ۶. به وجود آوردن زمینه‌ی بحث ۷. انتشار عقاید خودم. ممنونم. با احترام: دامنه.
 
سلام سوم دخترعمه‌ی مرحوم مولودعمه‌ی مهربان‌مان. خاطره‌ی موثری بود. ۱. هم یاد مکتب‌خانه‌ی مرحوم سید اسدالله حسینی بالمله‌راه کردی، فرزندانش جنابان: آق سید کریم و آق سید هاشم هر دو رفیق خوبم درین صحن عضو هستند. ۲. هم یاد عمویوسف‌مان که جایش تا ابدالدَهر خالی‌ست میان‌مان ذکر خاطره کردی. ۳. نیز چه عالی! جدید بود این فراز که از منِ شَخ عَیّی لَکبِر اِوریم هِم حساب!!!! می‌بردی. داستان جدیدی بود. درود و تشکر: دامنه
 

یک ورای بر این داستان

خطاب به حضرات بانوان

چه‌ها که در اذهان نیست. کاش همه‌ی بانوان مدرسه فکرت که تقریباً بیشتر از ۴۵ نفرند، از افکار و آراء و خاطرات و دیدگاه‌ها و حتی نقد و نظرهای خود درین صحن می‌گوفتند و کشکولی: این جور مول (=بِصتا، ساکت، بی‌حرف، کم‌گپ، هیچ‌مگو) نمی‌شدند. از محضر همه‌ی بانوان این صحن که برای من حکم خواهران گرامی‌ام را دارند پوزش می‌خواهم اگر خواستم که به حرف بیایند و نگذارند اینجا حموم مردانه باشد. وای اگر حموم‌زنانه رخ دهد. ما مردان باید خاش گوش‌موش را انگوس گذاریم و لالُ غول (=ساکت و بی‌گپ) شویم!
 
مدیر مدرسه فکرت
ابراهیم طالبی دارابی دامنه
با ادب و ارادت به تمام بانوان مدرسه فکرت
 
سلام آقا محمد فضلی. و این را خواهم پخت در روغن اندیشه. اما بگذار صحن را مرور کنم. سعی می‌کنم تفسیری ازین پله‌ای که گشودی، ارائه دهم.
 
سید خدیجه مولودعمه۲: سلام پدر بزرگوارتون اونقدر مهربون بود که ما وقتی خواهرا میشینیم مرور می‌کنیم جز بهترین همسایه ها بودن خدا بیامرزه مادرتو زن آقا حیف که دیگه راه برگشتی نیست مادرت یادش بخیر میرفتیم خونه حاج اقا سیدعلی ما چون مامان اونجا کلا پناهگاش بود می‌گفتیم اقا بابا خدا بیامرزه کل رضیه زن آقا رو خدا پسرش بیامرزه روحش شاد باشه خاطرات خوب ما هم یکی پس از دیگری زنده میشه همه ی همسایه های اقاجان خدا بیامرزه همسر علی سورتچی.. همسر حاج اصغر رمضانی حاج صنمبر خاله.. مادر شهید ابراهیم عباسیان. فرزند اصغر ملایی جوان بود سبحان جان.. حسن بابویه.. اقای محسنی همسرشون.. آقای هاشمی و همسرش و دختر جوانش نیره سادات.. خدا بیامرزه پدرمادر عزیزتو.. خدا بیامرزه عموی منو سیدعلی اکبر حسینی.. انشالله خدا زن عموی عزیزما را هم شفا بده وضعیت خوبی نداره تو بیمارستان بستری بخاطر بیماری بد سرطان. خدا به همه ی عزیزان سلامتی بده انشالله که مردم دارابکلا غرق خوبی خوشی باشند ما که پناهگاهمون خراب شد برای همه شما پرنور و پر از آرامش باشد
 
دامنه ۱ | سلام چهارم فامیل. بنویس شهید ابراهیم عباسیان، روح آن متفکر و رفیق و همسایه‌ی اندیشمندم شهید دفاع مقدس «شهید مظلوم» زادگاه‌مان شهید صبور و فکور ابراهیم عباسیان، شاد و سلام بر قبر دورافتاده‌اش باد. شما نوشتی شهید حمید عباسیان. داداش حمید من برادرشهید -که روح من است در کالبد دیگر- زنده است. متشکرم از والدین من و کِل‌رضیه عمه‌ی عزیز و بهتر از جانم یاد کردی و خاطره گفتی. درین پست شما زیاد خاطرات دارم. امید که بتوانم فرصت بیان بیابم. ممنونم. با احترام: دامنه
 
سید خدیجه مولودعمه۲: یک کبلایی فاطمه عمه داشتیم خونه آقای هاشمی میموند یادته؟؟ یک زن خیلی مهربون و خوبی بود البته زیاد چهره اش تو ذهنم نیست تنها چیزی که ازش بیاد دارم این بود که شب فوت شده بود و شبانه غسلش کردن مامان رفته بود شستش کفنش کرد بچه بودم رفته بودم داخل غسالخونه قدیمی محل اول تا اخر ایستادم نگاهش کردم این تو ذهنم هک شده نمیدونم بستگانش کیا هستن ولی میدونم که پدرت خیلی حمایتش میکرد کلا هم خونه شما بود بخشی از زندگیش انگار خونه شما بود اگر اشتباه نکنم.
 
سلام فامیل. درسته. ما می‌گفتیم فاطمه‌خاله. در اصل برادرزاده‌ی مرحوم پدرم بود از شیخ محمد عموی من از فرزندان بزرگ پدربزرگم مرحوم کبل آخوند ملا علی طالبی. کلِ‌فاطمه متولی بخش زنانه‌ی بالامسجد و بالاتکیه‌ی داراب‌کلا بود. ساقی چای و شربت عزادران محرم و مهمانان ضیافت ماه رمضان هم بود. خواهرانش: به ترتیب: فیضه‌خاله مادر آقای منصور شعبانی، لیلاخاله مادر سید علی اکبر هاشمی داماد خاندان ما، آسیه‌خاله مادر مرحوم جلیل محسنی. رباب‌خاله، مادر رمضان و موسی رمضانی کِل اوریم. آسیه‌خاله مادربزرگ همسر حجت الاسلام آشیخ محمد غلامی در همین صحن. همه‌ی این خواهران به رحمت خدا رفتند. هر پنج خواهر برادر نداشتند و فرزند روحانی شیخ محمد طالبی بودند عموی من. ممنونم باعث این یادآوری شدید. خدا رحمت کند همه‌ی رفتگان را نیز حموم‌پیش همسایگان را. خاصه مادرشهیدان آن قطعه: کبرا خاله مادر شهید ابراهیم عباسیان و نیز مادر شهید حسن آهنگر محمدزکی طالب. با احترام: دامنه.
 

گرسنگی بِه؟ یا سیری؟

فقط در حد یک فنجان خوردم، نه اِت بادیه!!! که آدم پوک کفِنه از حجیم خوردن. علامه طباطبایی می‌گفت گرسنگی زمینه‌ی فهم و معرفت را فراهم‌تر می‌کند تا سیری. بسم الله ناهار. دامنه
 
شیخ محمدجواد غلامی: سلام اقا ابراهیم روز خوش. خدا قوت. دست مریزاد، امروز ماشاالله فوق فعال بودین استاد. از آسیه خاله دختر عموی شما و مادر بزرگ خانم ما نام بردین بله حقیقتا یک مادر مهربان و پاک سرشت و عاشق اهل بیت بود. منو خیلی دوست می داشت بخاطر اینکه هم نام پدرش شیخ محمد بودم و می گفت شما رو صدا می زنم یاد پدرم زنده میشه  خدا ایشان و خواهرانشون و شیخ عمو پدر مرحوم شما و همه رفتگان این جمع را مشمول رحمت واسعه قرار دهد.

 

معرفی محلی‌ها به قلم دامنه

دکتر زهرا یزدانی است، دکتری زبان و ادبیات انگلیسی. هم اینک در ساری و محل تدریس هم دارد، گرچه در منزل هم کلاس درس برپا کرده است. خواهرش فرشته‌خانم هم در فوق لیسانس و در هنر نقاشی دستی زبردست دارد. به رفیقم حاج غلام یزدانی و خانمش حاجیه رباب رزاقی درود می‌فرستم در نقش و حمایت‌شان بر تربیت چنین فرزندانی. زهرا و فرشته عموابراهیم با افتخار در معرفی‌تان همت وزید. درود بر هر دو عزیز پدر و مادرتان. دامنه
 
::
سلام حاج علی میرزا. دستان پرتلاشت خداقوت. اون هفته آمده بودم دیدات، نبودی آن روز. لِطفعلی نقی بود. گفتم به رفیقم حاج علی‌میرزا بگو دامنه آمد سراغت.
 
علی میرزا چلویی: سلام .  اتفاقا بهم گفتن که شما تشریف آوردین. از کم سعادتی ما بود که زیارتتون نکردیم . امیدوارم هر کجا هستین سالم و تندرست باشید
 
::
من هم در مداره آشیخ مالک استاد خوب. سلام‌ات حضرت. بله، اُذُن. بر اساس لایه‌ی ازُن! ممنون از مزاح قشنگ‌تون.
 
::
سلام و سپاس بی‌انتها استاد آسید مصطفی. پرِ کاه تَهِ چاه چقدر بود زیبا. همچنان صادرات کنید برین صحن آقا.
 
::
رو نکِف! نِرو. از بِ را خووودا. سلام حجت ما. نا نیا. اون روزا عازم رامسرم ها.
 
::
پروفایل خودت را بذار آسید مصطفی. بذار محل ما کیف کنند از دیدن چهرگان ملبّس روحانی‌های دیار ما. خود را دیار(=معلوم) نِما ای سید آقابزرگ ماه.
 
::
مَگه مِه جه قَری؟! مِه پُست دِله آق سید علی اصغر ره سلام کاندی؟!!! کال‌تُور رِه اَعی دوش نینگن نکف وسط فقط!!! آخر سر بعد از کشکولی بالا، حالا بگم: سلام رخف!!! حاج علی چلویی. بله، متوجه شدم، پدرِ پدرت محمد بود نه اکبر. فکر کردم اکبر جد شما بود که برادرت همنام او شد. درود و ارادت: دامنه
 
جواب حاج علی چلویی: سلام فکر کردم آقاسید نوشت متوجه نبودم عزیز دلم بعضی ها پا را از کلیم درازتر می‌کنند و بغصی ها خودشان را ابوعلی سینا می دانند و دیگران را خر ملا در نوشتار هر که را زیر میگیرند فکر کنم اگر امروز پیغمبر هم باشد زیر سوال می برندو با الفاظ بازی می کنند.
 

سلام رخف من حاج علی. از محبتت بر من مطمئنم. کشکولی بود اون. مشهد مقدس هم، هی با رفقا آمدیم چایخانه‌های موکب، ولی تو را ندیدیم. غِب شده بودی! بگذرم. این که گفتی فکر کردی پست آسید بود، قبول کردم این توضیح‌ات. تمام از طرف من رخف گرامی و همسنگرم.

 

راستی یک خبررسانی عمومی خطاب به شریفان صحن:

چندی دیگر دامنه عازم جایی هست. پس احتمال بالا یک مدت نیمه‌طولانی نیست. غِب می‌شود ولی دلش هیچ هم تنگ نمی‌شود. خبر دادم تا ان‌شاالله تعالی مدرسه در مدار بحث و فحص همچنان دَور زند. درین مدت به‌کلی از فضای مجازی دورم و صحن مدرسه و هیچ ایتایی را در دسترس ندارم. فی امان الله اعضا. البته کماکان ممکنه یکی چند روز تا پیش از اعزامم، بتوانم بخوانم یا حتی بنگارم. پیشاپیش تمنای بخشایش دارم اگر دامنه با قلم خود کسی را خدای ناکرده رنجور نموده باشد و یا محتملاً با کشکولی‌ها و شوخی‌هایش، تاب نیاورده باشد، ولی بزرگی شخصیتی صورت داده و به روی من نیاورده باشد. اتمام. والسلام. ۲۳ / ۲ / ۱۴۰۳ یکشنبه مدیر مدرسه فکرت ابراهیم طالبی دارابی دامنه.

 
دکتر بهرام فرجی: ضمن عرض خداقوت و تقدیر و تشکر فراوان از برادر اندیشمند و ارزشمندم جناب آقای دامنه عزیز در تاسیس و مدیریت عالمانه این مدرسه واقعا فکرت، آرزوی صحت و سلامتی و عاقبت به خیری در طول و عرض زندگی و هر جغرافیای دور و نزدیک دارم.  التماس دعا
 
به این پست برادر بسیار ارزشمندم جناب دکتر بهرام فرجی همکار دیرین و گرانقدرم... تا دقایقی دیگر...
 
شیخ مالک: سلام جناب مدیر محترم  هر کجا رفتی به سلامت مدیریت مدرسه فکرت را بدست یک مدیر توانا قرار دهید تا در نبود شما مدیریت صحیح داشته باشد...
 
علی میرزا چلویی: سلام . جناب مدیر شرمنده که این عکس و بارگزاری کردم.  دیروز جناب دکتر شفیعی مازندرانی مطلبی رو در مورد درختکاری بیان داشتند. این هم روی دیگر سکه.....
 
بسمه تعالی

فرجی یک نمونه از اُسوگی، دکتر بهرام فرجی

 
در طول دوران اشتغالم در تهران، از میان آن‌همه همکاران و دوستان متفکر و نظریه‌پردازم، چند همکار اما برای من مصداق بارزتری از «انسان» بودند؛ آری انسان؛ که هیچ موجودی در جهان آفرینش به پای آن نمی‌رسد زیرا به عظمت آفریدگار به عقل و عشق و عواطف و عبودیت و عبادت تجهیز شده است. برادرم دکتر بهرام فرجی یک چنین انسانی نزدم بوده است: پاک، خردمند، پارسا و در کمال اخلاق و مدارا. جمع ما به او ایمان و اطمینان داشتند و من بیش از همگان به وی تعلق و تمایل داشتم.
 
اینک که آمدم مروری کنم مواجه شدم با پیام آن دوست متفکرم که در دنیا اگر قرار باشد دلم تنگ بگیرد -که بسیار کم اتفاق می‌افتد دلتنگ کسی گردم- یکی برای اوست. مفهوم شگفت‌انگیز و حیرت‌آور اُنس را اگر بخواهم لمس کنم که چه متاع و رازی‌ست، میزانش برای من یکی دکتر فرجی است که او را «برادر برات» صدا می‌کنم. (البته در دنیای درونم اَنیسی هم هست که بی‌مانند است و بین دنیا و وی، وی سنگین‌تر است و با هیچ چیز عوض نمی‌شود)
 
بهرام‌جان سلام. مرا تحت زَبانه‌های شُعله‌ی گُر گرفته‌ی محبتت بُرده‌ای و از همین دور، حرارت و دمای آن را در پوست و روحم حس کرده‌ام. چه اِسفراین خراسان شمالی باشی همین حالا، یا که تهران حضور داشته باشی اینک و چه محل مأموریتت اکوادور باز در کشوری دیگر تکرار شده باشد، از نظر مسافت، هیچ رقم از منِ تبعیدشده در قم، دور نیستی، نیستی. بین من و تو هیچ جغرافیای ارضی وجود ندارد، همه‌جایی جهان، تو را در یک سانتی! خودم حس می‌کنم. اما با این که فاصله‌ای میان تو و خودم حد خال مو نمی‌بینم، اما به هزار اگرها به خاطر آن صفات جاذبت، حس دیدارت در من همآره زنده مانده است. دیدار تو برای من، یک فلسفه است، یک راز است، یک کسب پیام و الهام و حتی تکمیل پروژه‌ی پیوند به سوی ابدیت.
 
خشنودم مدرسه فکرت در رگِ فکری آن کارشناس خبره و آزمون‌پس‌داده‌ی کشور، سریان و سیَلان دارد. سرِ آن دوست سائیدن دارد. قلب آن رفیق چنگیدن.
 
برایت دنیایی ارزنده، آینده‌ای آسوده و بقایی سازنده آرزومندم. حقیقت این است دامنه دوستدار دانش کنار ارزش است که هرگز این دو نباید از هم تبعید و دور شوند. تو برای من نماد دانش و ارزش هستی. دوستت می‌دارم و بسی‌ممنونم مرا زیر لطف و ذوق و خِرَدت نواخته‌ای. طبل قلب تو در گوشان چپ و راستم شنیده شد. ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۳ با نهایت ادبُ و دنیایی از ارادت: دورافتاده‌ ازت، دامنه.
 
دکتر بهرام فرجی: محضر شریف برادر عزیزم آقا ابراهیم مجددا عرض ارادت و احترام وافر و بی انتها دارم. مثل همیشه با جملات برادرانه و ادیبانه تان بنده نالایق را شرمسار خودتان فرمودید. چنانکه بهتر از هرکسی بر نفس ام آگاهی دارم خودم را لایق هیچ یک از عبارات و جملات سراسر محبت آمیزتان نمی بینم بلکه حدیث نفس فرمودید که از دیدگاه حقیر بسیار هم کم فروشی نمودید. تصویر ماندگار طول نه چندان طولانی همنشینی و دوران افتخارآمیز همجواری با شما برادر عزیز، سراسر انسانیت، بزرگمنشی، ترکیب علم و ایمان و تواضع بوده است و امروز بیش از آن روزگاران، اقرار می نمایم که کسی جز جنابعالی شایستگی ارزیابی و تایید محتوی تولیدات علمی آن مجموعه علمی جهت انتشار را نداشته است. همیشه چون برادری بزرگتر و گرانقدر وجود ارزشمندتان را در کنارم احساس می کنم و هیچ مرز سیاسی و جغرافیایی را در این خصوص به رسمیت نمی شناسم و همچون سایر اعضای محترم این کانال،همواره از اندیشه های زلال و زیبایتان بهره مند خواهیم شد. هر وقت یادتان در خاطرمان تجلی می شود ناخودآگاه یاد انسان شریف و دانشمند وارسته و رفیق شفیق مشترک مان جناب دکتر عبدالحمید می افتم. خدای متعال همواره پشت و پناه تان باد. ارادتمند و برادر کوچک تان؛ برات و بهرام.
دیدن یا نوشتن نظرات : ۰
مدرسه فکرت ۹۷

مدرسه فکرت ۹۷

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
مدرسه فکرت ۹۷

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت

قسمت نود و هفتم

 

جناب ابوذر رحیمی سلام و احترام. خرسندم از آغازبه‌کار آن جناب درین سایت یادداشت. برای متن این پست شما یک نکته عرض می‌کنم و آن این که در نهاد آدم ناحیه‌ای از ناحیه‌ی خداوند متعال تعبیه شده که در بهترین زمان وی را سرِ عقل می‌آورَد تا ندای وجدان را بشنود؛ شاید ساحران مفتون فرعون، پس از دیدن اعجاز، وجدان خفته‌ی‌شان از همان ناحیه‌ی مخفی نهاد آدم بیدار و متنبّه شد. متن خوبی نوشتید. مستدام ادامه دهید و روی کارِ خود عزم کنید تا سایت برپا بماند. دامنه.

 

جواب ابوذر رحیمی: سلام و عرض ادب. نکته‌ی ظریفی را اشاره کردید. از اشاره‌ی زیبای حضرتعالی، به یاد حکایت متنبه شدن فضیل عیاض افتادم. جایی که در اوج راهزنی و دزدی، به طور اتفاق ندای قرآن را می‌شنود که می‌فرماید: "آیا وقت آن نیامد که دلِ خفته‌ی شما بیدار گردد؟". و فضیل فریاد می‌زند که: آمد! آمد! و نیز از وقت بگذشت.

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت

قسمت نود و هفتم

 

جناب ابوذر رحیمی سلام و احترام. خرسندم از آغازبه‌کار آن جناب درین سایت یادداشت. برای متن این پست شما یک نکته عرض می‌کنم و آن این که در نهاد آدم ناحیه‌ای از ناحیه‌ی خداوند متعال تعبیه شده که در بهترین زمان وی را سرِ عقل می‌آورَد تا ندای وجدان را بشنود؛ شاید ساحران مفتون فرعون، پس از دیدن اعجاز، وجدان خفته‌ی‌شان از همان ناحیه‌ی مخفی نهاد آدم بیدار و متنبّه شد. متن خوبی نوشتید. مستدام ادامه دهید و روی کارِ خود عزم کنید تا سایت برپا بماند. دامنه.

 

جواب ابوذر رحیمی: سلام و عرض ادب. نکته‌ی ظریفی را اشاره کردید. از اشاره‌ی زیبای حضرتعالی، به یاد حکایت متنبه شدن فضیل عیاض افتادم. جایی که در اوج راهزنی و دزدی، به طور اتفاق ندای قرآن را می‌شنود که می‌فرماید: "آیا وقت آن نیامد که دلِ خفته‌ی شما بیدار گردد؟". و فضیل فریاد می‌زند که: آمد! آمد! و نیز از وقت بگذشت.

خاطره‌ی  ۷ رفیق داراب‌کلا

سید حمید دارابی: سلام آقا ابراهیم عزیز اما خاطره ۵۰۰ کیلومتر  از بین ۷ رفیق سه نفر زنده هستند خداوند حفظ شان کند بقیه را خداوند رحمت کنه

حاج ابراهیم مهاجردارابی

حاج اصغر دباغیان

حاج سید مصطفی دارابی

حاج سید باقر سجادی

حاج سید علی شفیعی نانوا

حاج ممدلی شیردل

حاج سید اسماعیل صباغ

 

حجت‌الاسلام آقا شیفع شفیعی یه تابستانی دارابکلا بودند معمولا هر وقت می آمدند بعضی شب ها جلسه و شب نشینی آنها شرکت می کردند قرابت نزدیکی با بعضی ها دارد حاج ابراهیم مهاجر خطاب به آقا شفیع که پسر دایی کی دعوت کاندی اماره برای شام آقا شفیع فرموند منزل بنده قم است آنجا در خدمت شما هستم زمان گذشت بعد چند ماه حاج ابراهیم به آقا شفیع زنگ می زند که ما شب جمعه فلان تاریخ شام پیش شما هستیم این چند نفر تلفن قطع شد آقا شفیع تصور کردن که اینا شوخی می‌کنند شب جمعه موعود فرا رسیدن ۷ نفر موقع اذان مغرب رفتن حرم حضرت معصومه سلام الله نماز و زیارت بعد برای صرف شام راهی منزل آقا شفیع شدند رسیدند دم در زنگ زدن آقا شفیع آمد دم درب با تعجب دید رفقای ۷ تن آمدند کلّی عذرخواهی فرمودند بنده فکر نمی کردم که شما جدی گفته باشید بالاخره آن شب آقا شفیع از بیرون کباب سفارش داد و شام میل کردند و شب‌نشینی تمام شد جالب اینجاست که شبانه برگشتن دارابکلا. در هر صورت بنده در خدمتم.

 

آسید حمید دارابی سلام. چه داستان دلکشی. خیلی خندیدم. چه حوصله‌ای داشتند آن ۷ تن. خیلی‌هم به هم متحد بودند. پدرت را سلامت بدارد خدا. داستان واقعاً جالب بود. اولین بار شنیدم. آق سید شفیع پسرعمه‌ی منه. این دفعه رفتم پیشش می‌گم. دامنه.

 

شیخ محمد بابویه: سلام بر دامنه ی ارجمند. من باب یادآوری و روانشاد به مرحومین دیارمان ، قابل عرض می باشد که در گلشهر مشهد مقدس قبرستانی وجود دارد که همسر اول مرحوم حجت الاسلام شیخ مهدی مومنی اوسایی در اونجا دفن می باشد. بنده بارها با پای پیاده از کوی طلاب خیابان طبرسی ، خیابان دریا، فلکه شیرمحمد به سمت قبرستان رفتم. این مطلب بدان عنوان عرض نمودم که هم یادی از اون مرحومه شده باشد و هم آگاهی یافتن نسل جدید. ضمنا بابت جواب بر کشکول ما و نیز طلب رحمت بر والدینم کمال تشکر را دارم.

 

آشیخ محمد ابنِ شیخ قربان بابویه سلام علیکم و رحمت واسعه برای والدین‌ات. چه خوب شد چنین اطلاعاتی را رساندید. داستان فوت آن مرحومه را سال‌ها قبل وقتی خاطرات «زندگی پرماجرا» (اینجا) را که بالغ بر ۲۵۹ صفحه شد، می‌نوشتم مفصل در آن نوشته‌ام، آوردم. هر دو همسر حجت‌الاسلام مرحوم شیخ مهدی مؤمنی اوسایی، دخترعموهای من فرزندان مرحوم حاج اسدالله طالبی ببخیل بودند. وقتی همسرش -که خیلی غمناک درگذشت- آقای شیخ مهدی مؤمنی با خواهر دیگر آن مرحومه، ازدواج کرد. می‌دانستم مشهد دفن است، اما نمی‌دانستم قبرش توی قبرستان گلشهر مشهد مقدس است. چه حکمتی شد این کتاب «خاتون و قوماندان» که دیروز دستم رسید تا ۱۴ فروردین هم باید امانت را به مخزن برگردانم. بتوانم تمام کنم خوب است. ازین اطلاعاتت خیلی ممنونم. نیمه‌ی رمضان است یاد می‌کنم هم از آن مرحومه دخترعمویم، هم از مرحوم حجت الاسلام شیخ مهدی مؤمنی که امامزاده علی اکبر اوسا پیش دامادش مهندس نخبه‌ی برق مرحوم اکبر مؤمنی دوست صمیمی دوره‌ی دبستان من دفن است. خدا آنان را رحمت کناد. متن من ویرایش نیست. ایرادمیراد را خودت صحیح تلفظ کن شیخ محمد.

 

حاج علی چلویی به دامنه: سلام. شما ره نصیحت کامبه بیرون درنی خاک دارکلا ره نَروشین.

 

حاج علی چلویی به آقا اسماعیل آفاقی: آقا اسماعیل من وسط مله هم درمه خ خ خ خ خ.

 

سلام حاج علی چلویی. وسط مله ره مرحوم میرزاحمد دباغیان ج خانه‌سر بـخریهی. اصلُ نسَب که پای مَله‌ای هسّی. بالامسجد چ وِه دری!!!

 

قاسم لاری: سلام وقت بخیر بنده وارد ماجرای شما نمی‌شوم اما با این متن آخر برداشت من این است که آقای چلویی بساطتو جمع کن اینجا جای تو نیست به طور خلاصه با زبان بی زبانی بهش گفتید.

 

آقاقاسم لاری سلام. شما چرا در هوا!!! بدون مشخص‌کردن اسم مخاطبت نظر می‌گذاری؟! امابعد؛ حاج علی چلویی مِه رخِف، خادش یک وزنه‌ی سنگین!!! است، بساط‌مساط را از «بالا»!!!! جمع نمی‌کند که برود «پایین»!!!! او اساساً «بالا»یی است. کشکولی بود به او.

 

سلام مجدد حاج علی چلویی. ارشاد کردی ما را، تقبل‌الله. ولی منِ بنده پوست و خونم دارکلاست، اصلاً این زادگاه، فروختنی نیست که بشود کسی آن را بفروشد. هر کس هم عِرض و آبروی زادگاه‌اش را بفروشد، در واقع هویت مادری پدری خود را خدشه‌دار کرده است. بگذرم. این زادگاه، توشه و زادِ معادِ عالمان بزرگ دین بوده و هست. بارها گفته‌ام حتی تظاهرات‌های مهم و سراسری داراب‌کلا، باید در خود روستا برگزار شود، نه کوچه‌های سورک. چون داراب‌کلا هویت بارز و شاخص دارد و موجودیت درخشان تاریخی.

 

حاج علی: اقااباهیم سلام تعارف ورا ناورا دانه بعضی ها ظاهرا دنبال سند دینه مگر اوسا پسوند دارکلا نه دانه حاج قاسم قدرت نمای کننده من زمین خورده استادم آقای لاری هسمه.

 

سلام حاج علی. دقیقاً رفتی روی حرف منطق. موافقم. شاید ۱۰۰ در ۱۰۰ اوسایی‌ها، فامیلی‌شان پسوند «دارابی» دارد. آن بالا هم گفتم سه روستای داراب‌کلا و مُرسم و اوسا با هم فامیل خونی و ازدواجی شدند. این یعنی پیوند و اتحاد سه روستا. سپاس و التماس دعا.

 

کشکولی: تو و قاسم لاری کُشتی بگیریند، قاسم را لِه لَوردِه کاندی! می‌گی: زمین‌خورده‌ی قدرتِ قاسم لاری هستی! البته قاسم لاری دانِ مشکی داردها! کاراته‌کا هست!

 

قاسم لاری به دامنه: سلام خیلی دیر وقت هم است ولی جواب میدم اگر خدا قبول کنه مشغول به دعا بودم هر چند بنده قاسم لاری دارابی ف مرحوم حاج عباسعلی زمین خورده همه عزیزان و خصوصا حاج علی آقا هستم اما ذکر این نکته لازم است اشاره کنم جدای اینکه مربی تاکتیک بودم نزدیک به ده سال رئیس اداره تربیت بدنی شهرستان بودم و نزدیک به پنج سال هم معاونت تربیت بدنی ل 25 کزبلا بودم و کمربند مشکی دان دو را دارم و باز با این اوصاف خاک زیر پای دوستان و عزیزانی مثل شماها و امثالهم هستم.
 

حاج علی چلویی به دامنه: من می شناسم دستم بالاست بروی استا دوست نمی کشم اما سند بی سنداقا ابراهیم اینتا. کی بی خواسته سند هاده هم انده سراه ره هادانه به سورک  وسه خوادره زحمت نیکننه جدی کومبه بالا حاج محمد خورمی با تبر اساه برای اوه کوته علی مره بااو با چهارتا وچه درخدمت درمه

 

برادر و همسنگرم حاج علی چلویی. اول یک کشکولی قَهّار بارَت کنم تا دلم!!! حسابی خالی شود: طوری تایپ می‌کنی که مجبوریم ببریم نزدِ حاج کبل سید محمد -که نُسَخ‌شناس قَهّاری هست- برای ما متن‌هایت را برای ما معنی کند!!! امابعد؛ تو نه فقط منبع خاطرات جبهه و انقلاب و فراانقلاب و فتنه و آشوب و اغتشاشی!!! حتی مخزن‌الاَسرارِ اطلاعات طبقه‌بندی‌دارِ!!! دارکلاُ اوساُ مُرسمُ اَسرمُ ساریُ سورکُ لالیمُ و حتی "اَنجیرنِِسوم"ی. آقا حاجی (که با دخترعموی ما فرزند مرحومه حاجیه‌جمیله ازدواج کردی و شدی فامیل درجه‌ی یکم) کی بیام پیشت مصاحبه، تا آن‌همه ذخیره در دل و مغز و حافظه را کتابش کنم، تا تِج نداهی!!!! خبرم کن. تو خیلی حیفی این مقدار خاطره و اطلاعیه و اطلاعاتِ مَحرمانه و مُهرُمومانه!!! را به گور!!! ببری!!! خدانگه‌دارت رخف: قم. دامنه‌ی کشکولی. خواستی جدّی هم تعبیر کنی مرا، بازم باکی نیست!!! اینجه هم سلام‌کردن یادم رفت. معذرت حاج علی چلویی. سلام رخِف رخِف رخِف رخِف رخِف رخِف رخِف.

 

می‌شه کسی این پیام حاج علی چلویی را برای من کامل معنی کند. من که قاطی کردم. متن کاملش این جا بازنشر می‌شود که یه وقت حذف و خَف نکند! کشکولی متن حاج علی چلویی عیناً بی کم‌وکاست:

 

«من می شناسم دستم بالاست بروی استا دوست نمی کشم اما سند بی سنداقا ابراهیم اینتا. کی بی خواسته سند هاده هم انده سراه ره هادانه به سورک وسه خوادره زحمت نیکننه جدی کومبه بالا حاج محمد خورمی با تبر اساه برای اوه کوته علی مره بااو با چهارتا وچه درخدمت درمه»

 

سید موسی صباغ: سلام بر آق ابراهیم. ترجمه متن حاج علی ::

 

من شناخت دارم ، دستم بالاست ( تسلیم هستم ) به روی استادم دست نمیکشم.

اما سند بی سند.

کی خواسته سند بده؟

همینکه سه راه را به سورک دادن کافیه!!

خودتشون و زحمت نیفکنین.

جدی میگم

حاج محمد خرمی با تبر وایستاده برای آب.

گوته علی مره با او : نامفهوم است

با چهار تا فرزند در خدمت هستم.

 

آق سدموسی سلام. آقا تِ یک پا مترجم زبردست هستی که من نمی‌دانستم. چقدر خوب برگردان کردی. جا افتاد حالا برام. حاج علی چلویی گمان کنم خوبلِه متن می‌نویسد! کشکولی! خو دست وه اسیر است، حتی مسجددله هم یک چُرت عمیق می‌زند! حتی به من گفت حین رانندگی هم خو می‌رود! ولی ماشینش له نمی‌رود.

 

چرا سانسور؟!!!

آقای علی چلوبی در متن اول صبح دیروز نوشت: «من می شناسم دستم بالاست بروی استا دست نمی کشم اما سند بی سنداقا ابراهیم اینتا. کی بی خواسته سند هاده هم انده سراه ره هادانه به سورک وسه خوادره زحمت نیکننه جدی کومبه بالا حاج محمد خورمی با تبر اساه برای اوه کوته علی مره بااو با چهارتا وچه درخدمت درمه» اما وقتی آخر شب شد همان را این طور کرد: «سلام منظورم من آقای لاری را کاملا از بقیه بهتر می شناسم هم استاد بنده هم باهم دریگ پادگان مربی بودیم درمقابل استادم آقای لاری گفتم دستم بالاست اما یگ عزیزی فرمود ا میدان تا اوسا را سند میدهیم من هم شوخی کردم عرض کردم هم آنقدر سراه رابه سورک دادن هر که عامل کار بود خدا نبخشد اورا باید به آینده گان جواب بدهند اما قضیه آب که پیش آمد آن حس وطن پرستی اگثر دارابکلای ها عمل کرد پیغام میدادن یا بعضی مثل حاج محمد خرمی فرمود هرزمان نیاز شد یگ  ندا بدهید با چهار پسرم به پشتیبانی شما ایستاده ایم  محلی ره خوب ترجمه هاکانین» اما این عبارت داخل متن صبح خود را که گفته بود: «اما سند بی سنداقا ابراهیم اینتا.» سانسور کرد!!!

 

قضیه‌ی جعبه‌ی گز

داستان واقعی
اما نوشته‌ی آزادِ ابراهیم طالبی دامنه دارابی

روزی برای امام خمینی رحمت الله جعبه‌ای گزِ درجه‌ی یک از یزد یا اصفهان -تردید از من است- هدیه رسید. امام بازش کردُ خورد. فوراً از ادامه‌ی خوردن دست کشیدُ به حاج سید احمد یا اعضای دفتر -تردید از من است- گفت همین جعبه‌گز را ببرید بدهید به فُلانی، گز خوشمزه‌ای است. همه تعجب کردند. به امام گفتند آن شخص با ما فاصله‌ی فکری و تقابل پیدا کرده است. معاون مرحوم مهدی بازرگان بود. امام گفت به همین خاطر هم می‌گویم ببرید به او هم بدهید. آن شخص با امام دوست بود و مراوده داشت. روزِ بعد شد. امام پرسید جعبه‌ی گز را بردید دادید؟! گفتند نه. امام نگران شدُ گفت چرا نبردید؟! گفتند چون سرِ جعبه را باز کردید، احساس کردیم خوبیت ندارد. تصمیم گرفتیم یک جعبه گز دست‌نخورده! تهیه کنیم. امام در جواب، فرمودند اتفاقاً همین جعبه‌ی بازشده خوب است، چون فلانی می‌فهمد گزش خوب بوده، به او هم دادیم. در واقع آنها داشتند کار خود را -بخوانید تعلّل خود را- توجیه می‌کردند پیش امام. چون پیش خود گفته بودند یک روز تأخیر اندازیم شاید امام این کاری را که به ما محول کردند، فراموشش کنند! به هر حال، تا دیدند امام اصرار دارند و خیلی‌هم پافشارانه پیگیرند، فوری بردند دادند به همان فُلانی. آن فرد در اوج تعجب ازین‌که امام برایش در آن موقعیت و مواضع‌اش، گز فرستاد، شرمنده شد و خیلی‌هم خوشحال و شگفت‌زده. بگذرم. کارِ گزی -و به ظاهر یک رفتار پیش‌پاافتاده‌ی- امام، دل آن فرد را کاملاً فتح کرده بود. بانو! آقا! تألیف قلوب یعنی همین. باید پیِ تألیف قلوب بود، نه تعلیفِ علوف! معنی کنم؟! به روی چشم. اولی یعنی پیوند و اُلفت دل. دومی یعنی دنبال علف و علوف بودن! کنایه از انباشتِ فقط مال و منال و پُرکردن شکاف و شکوف دنیا. شرح مختصر یک لغت داخل متنم: تعلّل: یعنی کسی که خود را عمدی علیل و ناتوان نشان دهد. دَست‌دَست کند تا از زیر بار آن، شانه خالی کند. اِهمال‌کار، بهانه‌تراش، طفره‌رونده. ۸ . ۱ . ۱۴۰۳ ، دامنه.

 

رفیق و همسنگرم حاج قاسم لاری دارابی از کشور پهناور اوسا که بیش از نیمی‌شان "لاری‌"اند و مؤمنی و فلّاح. آقا ممنونم از پاسخ مُشبَع و قشنگ و اتوبیوگرافیک (=زندگینامه‌نویسیِ خودنوشت) که باید هم چُنین پست‌هایی می‌داشتی حتی بالاترش را. من که زیرُبَم تک تکِ محلی‌ها از دارکلا و مُرسِم و اوسا را مُخبَرم!!! حتی می‌دانم کمربندِ کاراته‌ی تو روز نخست گِر نمی‌آمد از بس کمرباریک!!! بودی و قدی حدودای دو مترُ و نوزده سانتی داشتی. حالا، گردوخاکِ فتنه‌ها شما امنینی‌های گُردانی را، گِرد و دایره کرد!!! البته تَپچِه نه! آقاقاسم من چه کنم از دایره‌ی دائر انقلاب بیرون انداخته نشوم و در خط و ربط بمانم و طرد نشم؟!!! بگذرم. سالم و سال‌ها کنار مِن!!! زنده بمانی تا اوسا که سهله، کیاسر را هم پا گذاریم!!! راستی دعای دیشبت قبول است. راستی! پوزش قاسم، سلام یادم رفت بالا بکنم: سلام فرمانده!


بی‌بهانه دوستش دارم!

حال که بالا حرف از حاج کبل سید محمد شفیعی -آن مرد خالص و صالح- به وسط آوُردم، چه خوب است سه‌چند جمله بگویم: من که توی داراب‌کلا اگر بخواهم نام ببرم کیا را بی‌بهانه دوست دارم! در لیست من حاج کبل سید محمد بدون هیچ تردید وجود دارد. علاقه‌ام به ایشان از همان جرقه‌ی انقلاب شروع شد. حالا هنوز هم در قلمرو عشق و حُب من نام وی همآره می‌درخشد. امروز هم در دعای روز شانزدهم ماه رمضان داریم که باید با اَبرار مُوافقت و محبت داشت و با اَشرار مُرافقت و برائت. وَه! چه اَبراری (=نیکان و اهل بِرّ در عمل و عقیده) بهتر از وی. جدا از قرابت عقیدتی ایمانی با حاج کبل سید محمد، این سه متغیّر هم در عشقم بهش نقش ایفا دارد:

 

یک > همسر محترمش دخترخاله‌ی مرحوم پدرم هست. که ما خاله صدایش می‌زنیم؛ فرزند مرحوم حاج باقر آهنگر -آن مرد بزرگ و خیّر و صالحِ خدابیامرز محل- است؛ یک خواهرش همسر دوم مرحوم آق سید اسدالله شفیعی (پدر شهید حجت الاسلام آق سیدجواد) هست که چندسال پیش به رحمت خدا پیوست و روح آن خاله‌ی عزیزم هم، غریق رحمت حضرت رب العالمین هست، چون یک تکه نور و مظهر مهربانی و اخلاق خدایی بود. دو برادرش هم حاج باقرموسی هست (که یک پایش کربلا وصل است برای ساخت تلّ زینبه سلام الله علیها) و یکی هم حاج باقرمحمد که چلکاچین از قدیم دامپروری داشت و دارد. همسر مرحوم حاج باقر آهنگر، حاجیه کلثوم‌خاله، خاله‌ی تنی پدرم است که او هم چندسال پیش به جوار حق رفت و در خاک آرَمید. روح‌شان درین روزِ پس از نیمه‌ی رمضان، سرشار رحمت خداوند باد.


دو > چند سال پیش مقاله‌ای نوشته بودم تحت عنوان دَه اتاق انقلاب داراب‌کلا، یکی از آن ده تا، اتاقِ وزیری سمت شرقی خونه‌ی حاج کبل سید محمد بود که می‌شود اسمش را گذاشت بیتِ حل و فصل، نه البته به کشکولی: شورای "حل و عقد"!!! که خاص اهل سنت بود. من چند باری در نسشت‌های این اتاق انقلاب شرکت داشتم؛ روحیه‌ی بازِ صاحبخانه: خاله‌ام و حاج کبل سید محمد، آدم را شِفتِ رفتن به این نشست می‌کرد.


سه > حاج کبل سید محمد پیشروِ همه‌ی ماست؛ در تقوا، در اخلاق، در سبک زندگی. او کَفنُ‌دفنِ مردم را با کمال خلوص طی تمام عمرش هنوز برعهده دارد و گورِ تلقین خوانی او به خاطر طهارت نفسش به صاحب‌عزا قوت قلب می‌دهد که جسد با زمزمه‌ی پاکش دفن می‌شود و زیر لحد به خاک سپرده می‌شود. سلامتش بدارد خدای بارئ‌تعالی. آری؛ بی‌بهانه دوستش دارم! دامنه.

 

سلام آق سید حاج حمید دارابی. بذار چک کنم. امرو نمی‌دونم حواسم چرا قاطرخرینی رفت! نه، نشد سید حمید. این بار تِ حواس رفت قاطرخرینی. هر دو ریپلای (=در جواب‌رفتن) من درست است. آخه حاج علی چلویی آنقدر خاش پِیر ره دوست داشته و دانّه اسم حساب کاربری (=اکانت) خود گذاشت حاج قاسم. قاسم نام پدر خدابیامرزش هست. افتاد؟! به قول فردوس؟! خا. من که حسودمَسود! نیمه. خدا بیامرزدش. خیلی مرحوم پدرش حاج قاسم چلویی را سمت ببخیل می‌دیدم. با اسبش همه‌روزه از سنگ‌چکّلی تیرنگ‌گردی هیمه می‌آوُرد. راستی سید حاج حمید! قم باد سر کرد بدجور. شد غبارآلود. حتی با خود چَلکو آوُرد و حیاط ما را آلود! حالا که خیلی می‌گی دارکلایی هستی! بگو به من در صحن که چَلْکو چیه؟! هع؟! پس خواستی مدیر اینجه خاشک‌چو بوووشه هیچ که را نِشناسه! آق سید حمید؟! در پایان بسیارزیاد سپاس والدین و اخوی‌ام را خدابیامرزی دادی،مرام و معرفت داری. خدا رفتگان خاندان‌تان را محشور اهل بیت علیهم السلام کناد.

 

سید حمید دارابی: سلام آقا ابراهیم. چلکو به معنی خار و خاشاک.


سلام بازم سید حمید. نا. غلط است جوابت. باید برای کلاس سال قبل!!!

 

نقد سید سعید شفیعی بر دامنه: نقدی بر مدیر محترم یا جدی است یا کشکولی برداشت با خودتان. مدیر محترم بعد از نوشتن و بار گذاری " فرتی " مطالب را "قایم " میکند تا کسی نتواند نخواند یا کپی برداری نماید. شاید هم میگه تقصیر خودشونه باید مطالب به موقع بخونند البته نخواستم بگم اصولا در سیستم اداری برای حذف و یا امحا یه قواانینی است . و شاید هم مثل اون رییس محترم کتابخانه گفت چون کتابها قابل استفاده نبود باید از بین بروند اگرچه مطالب مدیر خواندنی است. شاید هم شعار هنر برای هنر . مطلب برای دل خودم مینویسم جدا از شوخی بهتر است مطالب حداقل یک هفته ای دو هفته یک ماهی بماند. مانا باشید

 

سعیدسید سلام. نوشتی که مدیر مدرسه فکرت:

 

 «فرتی مطالب را "قایم" میکند تا کسی نتواند نخواند یا کپی برداری نماید.»

 

۱. چون ملالغتی هستم اول یک غلط بگیرم: وقتی فعل کمکی منفی «نتواند» در جمله به کار گرفتی، فعل اصلی‌ات نباید منفی باشد. پس: نتواند بخواند درست است. نه «نتواند نخواند» البته می‌دانم از دستور زبان فارسی باخبری. از دستت در رفت! ۲. من برای این‌که نوشته‌هایم درین صحن، تایم دارد به همین خاطر، برخی از نوشته‌هایم با فن و ترفندی که روی آن سوار کردم، در لحظه‌ی فرارسیدن پایان تایم، از دیدِ خوانندگان صحن محو می‌شود، ولی اصل متن حذف نمی‌شود و بایگانی هم هست. فلسفه‌ی این کارم، ایجاد انگیزش در زنده‌بودن صحن است؛ تا اعضا را هر لحظه تازه داشته باشم. هر کس دیر بیاد ایتا، مطمئناً پیام‌های مرا بعد از چند ساعت یا روز بعد نخواهد دید. البته تایم برخی پست‌ها بیشتر است و در صحن باقی می‌مانَد. ۳. حال با توجه به توقع و نقد و انتظار و تذکرت به مدیر، من همین جا شرط می‌ذارم اگر ۱۱ نفر از اعضا را بتوانی بیاری وسط که عین خودت بخواهند متن‌های مدیر از دید اعضا محو نشود، من روی شیوه‌ی کارم درین صحن تجدیدنظر می‌کنم. بعون الله تعالی. دامنه

 

ابراهیم رمضانی بالمله: سلام و ارادت محضر مدرسه واقای مدیر. موافقم با پیشنهاد جناب اقای شفیعی. آقا ابراهیم عزیز .من تمام مطالب ارسالی شما رو با دقت و شاید بعضی رو چند بار می خونم وبرایم جالبه مخصوصا تحلیل شما در مورد موضوعات مختلف رو. پس بهتره قیافه نٓهِیر وبِیِل مطالب دَوُشِ تا کسی علاقمنده ودیر سر کلاس میاد استفاده کنه.

 

درمه امبه واس پاسخ. آقا ابراهیم رمضانی هنرمند و رفیقم سلام. قشنگ فارسی کاندی! لهجه ندانّی. تازه تو با آق سید سعید شدین دو نفر. راستی قیافه نهیر را عالی آمدی! پِرستیژ داشت حرفت. چشم!

 

صدرالدین آفاقی: با سلام و آرزوی قبولی طاعات. بنده را هم بعنوان نفر بعدی کمپین ( نه به حذف ارادی مطالب مدیر) ثبت بفرمایید.

 

آقاصدر آفاقی دارابی مشهدی از صنف فاخر پزشکی سلام. شدین با سید سعید و اوریم رمضانی سه تا تازه. اع چنده کم ات سِسْکه! کمپینِ «نه» به رفتارِ مدیر مدرسه فکرت در حذف و محو و ماتِ مطالبش از صحن، خیلی موشک بود! هایپرسونیک حتی!

 

شیخ محمد بابویه: سلام و آرزوی قبولی طاعات. فک کنم حاج علی به زبان پاکستانی نوشته باشد بهتره این متن را نشون رانندگان اتوبوس پاکستانی پای کوه حضرت خضر نبی (ع) نزدیک منزلتان بدهید تا برات ترجمه کنند ضمنا نفر چهارم بنده را در کمپین اضافه فرمایید. با تشکر.

 

آشیخ محمد بابویه رفیق ببخلی من سلام. واقعاً قشنگ بود کنایه‌ات به حاج علی چلویی. یاد آن اتوبوس‌های پاکستان به خیر؛ هم خطاطی و حکاکی روی تمام بدنه، هم فرمانش سمت راست بود. پشت هلال‌احمر کنار پل علیخانی هم محل پاتوق‌شان بود. امابعد، تازه شدین چارتا. تو که معلومه چرا. چون وقتی پیش حاج علی ملایی که می‌شینی شونیشتن، حواست نیست ایتا و مدرسه فکرت هم هست! باشه. گرفتم.

 

سید حمید دارابی: سلام آقا ابراهیم. چلکو به معنی خار و خاشاک.

 

سلام بازم سید حمید. نا. غلط است جوابت. باید برای کلاس سال قبل!!!

 

رنگین کمان داراب: سلام پنبه باز شده رو می گویند چلکو.

 

سلام آقای حسین رنگین‌کمان. یک معنایش بله درست است. اما باز هم هست. تازه‌نوج درختان که شبیه دانه‌هاست.

 

موسی رمضانی شابا: سلام خدمت آقا مدیر محترم و توانا، خدا اموات شما را هزار هزار بار دراین ماه عزیز رحمت کناد بخاطر یاد آوری بزرگ مرد مومن ، باوقار، همیشه در صحنه و در یک کلام انسان کامل. من از جان و دل سلام درود می‌فرستم به این بزرگ مرد دوست داشتنی حاج کبل سید محمد شفیعی إن شاءالله که بیشتر از صد و بیست سال سر حال و سرزنده باشه حاج آقای شفیعی استاد م در مساحی ( متراژ زمین) و مال رسی هست. اتفاقا چند روز قبل به فکر ام خطور کرد که در یک مراسم از خدمات اش تقدیر و تشکر شود یا شورای محل یک مراسم بزرگ داشت( تجلیل) برایش بگیرن واقعا جا دارد

 

امید به آینده (حجت‌الاسلام آشیخ داراب‌کلایی) : سلام علیکم. آقا ابراهیم کنشگر فعال. این پست و نگاهت حسب بر داشت من خوب و بدون حب و بغض نوشتی و معمولا آنچه از دل برخواست بر دل می نشیند نصیری هایی که سر سفره انقلاب بزرگ شدن و امروز بغض گلوی نظام اند فریب خوردگانی که به صرف شهرت نام عاقبت بخیر نشدند.

 

می‌آم برای پاسخ استاد. بگذار انشاء کنم ذهنم را در جواب: حجت‌الاسلام آشیخ داراب‌کلایی استاد محترم و هادیِ سیاسی نظام سلام. آقا، دوست فاضل ما، باور بفرما از تأییدت نیرو گرفتم. درست رفتی روی آن نگفته‌ی عمدی من. پس، نشان می‌دهد، رمزی هم بگویم، این صحن چابکانی هستند که درجا می‌گیرند. ممنونم، ممنونم. من خدایم را زان رو شاکرم که وابسته به هیچ فرد و جناحی نیستم؛ سکوی تحلیل و تفسیر خودم را محکم و مستقل نگه می‌دارم و عقل و شرع برام رهنمون هستند به انضمام کتاب و روحانیت و اندیشمندان صالح.

 

جناب آقا موسی رمضانی سلام. ۱. من هم در همین صدر کلام رحمت می‌فرستم بارها و بارها بر روح پدرت مرحوم حاج‌شابا و دو برادرت مرحوم ممدلی و آن دومی که در دنیا هم زیاد رنج کشید. خبر ندارم آیا مادر گرانقدرت حیات دارند یا نه، اگر دارند، تا می‌توانید در خدمتش باشید که هستید. ۲. خوشحالم خیلی شما به عنوان کسی شورای داراب‌کلا بودی (نمی‌دانم این دوره‌ی جاری هم، هستی هنوز، یا نه) گواهی دادی بر حَسنات و وَجنات یکی از اَخیار و اَبرار یعنی حاج کبل سید محمد شفیعی -حفظهُ الله تعالی- ۳. دبیر محترم ممنونم ازین حُسن استقبال شما. ارادات دارم به شما دوست گرانقدر ما.

 

هی!! فامیل ؟؟؟ آق اسماعیل آفافی! انتریک می‌کنی؟! کشکولی. سلام راستی. حاج علی چلویی برق و رعدش نول است، نه فاز! مرا نمی‌گیرد. مرا خله خله دوست دارد.

 

محضر استاد حجت الاسلام شفیعی مازندرانی سلام. ممنونم ما را با این عبارت علویی امام علی ع رهنمون شدید. دقیق همین است. خط، فقط خط «ولایت». احزاب هم لازم است، اما نباید از چتر ولایت خود را بیرون ببرند. ملاک من، ولی‌فقیه است، نه هیچ جناح راست و چپ و وسط. ولی فقیه صراط مستقیم است. سپاس.

 

شیخ محمد بابویه: سلام بر آق ابراهیم. اتفاقا بر عکس شما ، بنظر بنده الان باید اون سه چهار نفر که کنار حاج علی در مسجد بیتوته می کنند باید وارد صحنه شوند تا ترجمه آقا موسی را بر حاج علی تفسیر کنند بهر حال ما که از این ترجمه در ترجمه چیزیی عایدمان نشد اگر شما یکی دو دانگ قسمتت شد ما را هم شریک کن باتشکر

 

سلام آشیخ محمد ابن شیخ قربان بابویه. دقیق متوجه شدم. اشاره‌ی آق سید موسی سر راست بود. اون نامفهوم هم جاش سه لغت است که سید موسی زیرکی کرد، دررفت!!!

 

حجت رمضانی دارابی در صحن مدرسه : با سلام عزیزان. ضمن قبولی طاعات و عبادات ماه مبارک رمضان و همچنین تبریک به مناسبت عیدی این ماه پر برکت به استخضار میرساند عزیز دل ما آقا ابراهیم عزیز دستش در امر خیری گیر می باشد. انشاالله بزودی پس از انجام این مناسک خیر و شادی در صحن حاضر خواهند شد و حسابی از خجالت همه در خواهند آمد (عروسی دارند. کدام کشور هستند نمی دانم. ۲۱ فروردین ۱۴۰۳ )

 

حاج علی چلویی: هر کشوری باشد می رویم.

 

حجت رمضانی دارابی [در پاسخ به حاج علی چلویی] سلام حاج آقا. تِرِ دعوت کانّه  نشونی. اِسا که وِ غیر قابل دسترس هسته خانِ بوری، هنیش سِ سرجا.

 

حاج علی چلویی:  آقای رمضانی درسه قم یک کشوره. چقدر راه.

 

رفیقم آق سید عسکری شفیعی تسلیت

نوشته ی دامنه: ۱۴۰۳/۰۱/۲۳  :

متن آن در لینک بالا در دامنه

انسانِ خلق ، خلقِ انسان

این از حیرانی‌های دائمی من است که خدای بارئ‌تعالی چه‌سان در آفرینش انسان بالاترین رمزها و ریزترین زوایا را دخالت داد. موجودی آفرید که اول، مخلوق است؛ سپس به صفت برگرفتگی از اخلاق آفریندگی خدای بارئ، خلاق و خلق‌کننده نیز هست. من به این قدرت انسان می‌گویم ذهن‌نویس قادر. یک راننده در حین رانندگی ذهن‌نویس می‌شود و مقصد و مقصود را می‌نویسد. یک مستندساز ابتدا ذهن‌نویس و همین را سرِ صحنه‌ی واقعی حیات می‌برد از حرکت، سکون، نقش، نشانه، شکوفه، نوشاندنِ شیر، زدنِ ماست، شرح حال اشخاص و رشدُنموّها. یک نویسنده نیز پیش از آثارنگاری محفوظات و معلوماتش، در آغاز ذهن‌نویس است در ذهن خلق می‌کند در صفحه آنگاه می‌نگارد تا کتابش کند یا مقال یا خطاب یا عتاب یا عبرت یا عبرات یا تخیلات یا تفکرات. پله پله تا ملاقات خدا. پنجشنبه ۲۳ فروردین ۱۴۰۳ دامنه‌ی دو.

 

متنی به قلم دامنه ی یک بر ای فضای اخیر مدرسه:

نه سناریو و یک تبصره‌ی تصمیم

شریفان سلام. من سناریست نیستم. کمی که فکر کنم -در هر مسئله‌ای که باشد- ذهنم سناریوساز می‌شود. زین‌رو، نه سناریو خلجان زد. عرض می‌شود:

اولین سناریو: فیصله‌یافته تلقی شده و عبور شود.

دومین سناریو: نوشتن متن مارمُهره توسط دامنه‌ی یک بر روی یک پیشینه و کارنامه

سومین سناریو: تصمیم مدیر مدرسه بر سرِ پنج عضو

چهارمین سناریو: تغییر مدیر مدرسه.

پنجمین سناریو: دادن یک فرصت برابر به طرفین برای نوشتن یک متن خاتمه‌بخش در حد دو کف دست.

ششمین سناریو: اجرای پیشنهاد برادرم آق سید موسی که خواهان پذیرفتن تمام مسئولیت این مدت توسط دامنه شدند.

هفتمین سناریو: موقتاً مدرسه به حالت منع نوشتن قرار گیرد که در وضعیت این فن، نوشتن در صحن امکان‌پذیر نمی‌شود. این تنفس سپس لغو گردد.

هشتمین سناریو: دامنه‌ی یک به علت مسئولیت مالکیت مدرسه، از مدرسه تا مدتی بیرون بماند.

نهمین سناریو: انحلال موقت یا دائمی مدرسه

اینک واگذار می‌کنم اعضای شریف خود برگزینند که کدامیک از نه سناریو صورت تحقق به خود بگیرد. هر کدام رجحان دهند همان انجام می‌گیرد. من منهای سناریوی یکم هر سناریویی را ترجیح دهند، متن مارمُهره را پشت‌بند آن خواهم نوشت.

توجه: با توجه به این که یک مأموریت پیش‌رزرو در پیش دارم و یک مسافرت مشهد مقدس پیش‌پرداخت‌شده از پیش با جمع خانوادگی رفقا که امسال نوزدهمین سال این زیارت پیمان‌نوشتِ رضوی‌مان است؛ پیشنهاد می‌کنم برای پرهیختن از شتابزدگی و غلیان احساسات، اجرای هر سناریو، به پس از پایان و بازگشت مأموریت و مسافرتم موکول شود تا با کنکاشم و نیز تأملاتم، تدبیر پایان‌بخش اتخاذ شود.


تبصره و یک تصمیم تازه: از امروز پنجشنبه ۲۳ فروردین ۱۴۰۳ امین من در مدرسه برادر ارجمندم جناب آق سید موسی است؛ برادر مبارز و اخوی شهید صباغ و شخصیتی مرضی الطرفین بین مردم محل‌مان. توقع دارم هر گاه من بنا به مأموریت‌ها یا مسافرت‌ها غایب هستم، هر تذکر و صلاح‌اندیشی‌های وی در صحن، توسط تمام اعضای این جا، محترم انگاشته شود. پنجشنبه‌روز ۲۳ فروردین ۱۴۰۳ مدیر مدرسه فکرت ابراهیم طالبی دارابی دامنه‌ی یک

 

عکسهای مشهد را این جا بذارم

در مشهد مقدس چه گذشت؟

شش خانواده در نوزدهمین زیارت متوالی هر ساله‌ی رضوی، رهسپار مشهد مقدس شدیم همان اوایل اردیبهشت. مشهد آدم را در جاده به سمت خود می‌کِشَد؛ تو گویی انگاری جاذبه‌ی کشِشی دارد و ماشین‌ها حسابی به خود گاز می‌گیرند. وقتی هم خانوادگی باشد، جذبه‌ی زیارت، زادِ تقوا می ‌زاید؛ هم ازین‌رو که با بودن خانم‌های جمع، حواس‌جمع مراقب زبانتی که بدلُغتی نکنی. هم ازآن‌رو رعایت آسایش‌شان را بکنی و بر جیب خود سخت نگیری و معادی و معاشی شوی. جمع، این جوری بود. پول‌دوستی در میان نیست. همه را بر تلاش دیدم که زیارت روح، به سیاحت جسم سایه اندازد. و انداخت. هر بار در روز و شب که وقت زیارت حرم فرا می‌رسید، این تشرُّف را سه مرتبه صورت می‌دادیم. البته همت و شوق خانم‌های جمع بر ماها پیشی داشتُ آنان پیش از بانگ سحرگاهان هم، حرم بیتوته می‌کردندُ نجوا. البته با کاسه‌های پر از حلیم به هتل بازمی‌گشتند. این جا بود که دانسته شد باز هم مردان روزی‌خورِ خانم‌هاشان هستند!! حلیم نذری دلچسب -که معده را نوازش می‌دادُ و صورت را سرخ‌فام نگه می‌داشت- به هتل اقامت‌مان می‌رسید، این سُفره‌ی یک‌بار مصرف بود که آنی پهن می‌شدُ هجوم به حلیم حرَم آغاز. البته دأبم این است سُفره‌ی یک‌بار مصرف، چندبار مصرف، شود. راستی! هر بار -چه صبح و چه عصر و چه دمِ شب- به چایخانه‌های سه‌گانه‌ی حرم (گوش صحن امام حسن مجتبی ع (=هدایت) گوش باغ رضوان و گوش صحن کوثر) خود را می‌رساندیم و دَمنوش و چای تناول می‌کردیم. البته دَمنوش را نازُک‌نارنجی‌های!!! جمع ما می‌نوشیدندُ من فقط چای. یک زیبایی از هزار و یک زیبایی امسال حرم این بود فضای روی مَضجَع سبزآمیزِ سیر، گردیده بود که رنگ برق آن و لاله‌ی برّاق آرام آن، روح و روان را استعلا می‌داد (=به اوج می‌کشاند) والسّلام. نگفته نروم که من هر مرتبه، برای مدرسه نیز -با آن که لایق نبودم- ولی خودم را شائق، نائب می‌نمودم برای زیارت جای شریفان. چند عکس هم به برای این مسافرت زیارتی -که جزوی از اخلاق خوب ایرانی است- انداختیم همگی، که بخشی از آن منعکس می‌شود. بخشی دیگر شاید به وقت دگر. ۹ اردیبهشت ۱۴۰۳ دامنه‌ی یک.

 

موضع آیت‌الله العظمی جوادی آملی

آیت‌الله آقای جوادی آملی در پیام خود (در ۲۷ فروردین ۱۴۰۳) در تجلیل و حمایت از عملیات موشکی سپاه علیه‌ی اسرائیل از "فتح مطلق" تعریفی نو ارائه داده بود که برخی از آن به عنوان یک اشاره‌ی رمزی حکیمانه برداشت کردند. از نظر ایشان آن فتحی مطلق است که "مقاومت را می‌پرورانَد". دیدگاه‌ام این است جوادی آملی خواست اصل قیام را ارزشمند کند. مثل عاشورا که ظاهرش شکست!! استُ پر از مصائب ولی باطنش ظفر استُ پر از مطالب. پیام صادره‌ی حضرت جوادی چنان واژگان نوِی داشت که موجب شد از حوزه‌ی قم جمعی از روحانیون بر موضع ایشان دست فشُرند. جاذب این جا بود که نفر هفتم لیست امضاءکنندگان در تصویر بالا جناب حجت الاسلام استاد حاج سید کمال‌الدین عمادی رئیس پژوهشگاه اسرا می‌باشد که مدرسه فکرت افتخار دارد به حضور ایشان درین صحن. از برجستگی پیام این روحانیون این بوده بیان آقای جوادی آملی را "قول فصل و حکم عدل" توصیف کردند. درست هم همین است که در پیام آمده است در "حوادث واقعه" مردم این مرز و بوم "متوقّع راهنمایی‌ها و موضع‌گیری‌های" آقای  جوادی آملی می‌مانند. بگذرم. دامنه‌ی یک.

 

شیخ محمد رضا احمدی: سلام آقای طالبی سراسر پیام کوتاه آیت‌الله جوادی، مملو از نکات قرآنی و عرفانی است. از ماه رمضان شروع کرد و به فتح قریب و مبین و مطلق رسید. از بهترین پیام‌ها مربوط به این واقعه مبارک بود. واقعا زیبا و دلنشین بود که ریشه طوفان الاقصی و وعده صادق را از قرآن ارائه نمودند.

 

استاد حجت‌الاسلام آشیخ محمدرضا احمدی سلام. من هم روی هر سه فتح خیلی ایست کردم. اما فتح مطلق را که فرجام کار مقاومت منطقه است رمز حیات فلسطینیان یافتم. در حقیقت آپارتاید نژادی آفریقای جنوبی را مرحوم ماندلا از طریق زندان‌کشیدن نابود کرد. و اینک آپارتاید نظامی رژیمی ساختاری اسرائیل را مقاومت ویران خواهد کرد. دیر شاید بشود، اما نابودی آپارتاید دوم هم در جهان وقوع‌اش حتمی‌ست. از اشاراتت متشکرم. قبول دارم.

 

سلامٌ علیکما. به رسم ادبُ و ارادت از شما جنابان: حجت الاسلام استاد حاج سید کمال‌الدین عمادی رئیس پژوهشگاه اسرا و حجت الاسلام استاد شاکر نویسنده‌ی کتاب‌های نوجوانان که دعوت و تمنای مجدد مرا در ورود دوباره به مدرسه فکرت، مورد قبول قرار داده‌اد، تشکر وافر می‌کنم. تردیدی نیست که وجود روحانیانی پاک‌سیرت و انقلابی درین صحن، موجب مسرّتم هستُ و باعث تألیف قلوبُ تقویت اخلاقُ معارف دین. بیش‌ازاندازه خشنودی‌ام را از ورودتان به مدرسه تشدید ساختید. درود.
۹ اردیبهشت ۱۴۰۳ دامنه‌ی یک.


استاد حجت‌الاسلام آشیخ محمدرضا احمدی سلام. چه هم خوب که چنین نگاشته و نگاره‌ بر ذوق شما در شتافتن به زیارت مشهد مقدسُ نیل به این مقصد افزود. غسل زیارت از خوشایندترین غسل‌هاست؛ چون هنگام آن انسان حال وصال می‌یابد. سپاس، سپاس. جات خالی بود ولی نیابت صورت دادم. حرف شما هم شد در مشهد. چون رفقا علاقه‌ای خاص دارند به شما احمدی.


رفیقم سید علی اصغر سلام. ۱. من هم مانندت از مدیریت مدرن و شایسته‌ی حضرت حجت الاسلام احمد مروی متولی حرم حضرت رضوی علیه السلام راضی‌ام. ۲. حرفت حقیقت دارد پس موافقم. بابت دیدار حرم امام رضا علیه السلام، تمام سخنت را قبول دارم. ۳. این کشش ناشی کیش و آئین شیعه است که دیدار اولیای الهی را در حیات و ممات ارج می‌گذارد. ۴. شب‌های حرم هنوزم درخشان‌تر بود چون به طبع ما می‌نشست. از تفسیرت از زیارت متشکرم.

 

  ↓↓↓

در نواب حرم رضوی مشهد مقدس

(از ۳ تا ۶ اردیبهشت ۱۴۰۳)

عکاس : دامنه . خانم‌های رفقا و دامنه

آنچه از مسافرت اخیرمان عاید ذکر است

پنج شب پنج نشست در محل صورت گرفت تا پاسی از شب. بهتر است گویم تا اوایل بامداد. شبی منزل جعفر. شبی خونه‌ی حاج احمد آهنگر. بعد شب‌های پیاپی در خونه‌های حسن صادقیُ عموهادی آهنگریُ باغ‌ویلای حاج غلام یزدانی. جدا از دو نشست عاجل در خونه‌ی حسن آهنگر مرحوم کل مرتضی و بیت سید علی اصغر. به ترتیب خونه‌ها روی این مسائل مباحثه و مشاوره شد: شلیک سپاه به اسرائیل. روند شکل‌گیری و شکل‌دهی مدرسه فکرت. بررسی کتاب "محدودیت صِفر". صف‌بندی سیاسی کشور و مجدد بحث عمیق‌تر شلیک سپاه به اسرائیل. و نهایت در ویلای آقاغلام بحث چرایی کار اخوی‌ام آقای ابوطالب طالبی وحدت در بیرون‌رفتن از لباس روحانیت و تفکرات جدیدش. من در هر پنج نشست دیدگاه‌های خودم را صریح و بی‌تعارف کشیدم وسط. در این جا حالا دو بحث را میان بیاورم بدَک (=نیمچه بد. حالی میان خوب و بد) نباشد. البته به باشگاه تکواندوی جناب عزت‌الدین رمضانی نیز رفتم که به درِ بسته خوردم. گویی آن شب نبود آقاعزت. اما دو بحث:

 

در بررسی کتاب "محدودیت صِفر" در منزل حسن شرح دادم که نویسنده اروپایی می‌خواهد این را بگوید که آدمی ضرور است هر بار خود را در محدودیت صِفر قرار دهد تا دو حال درو زنده شود: اول خاطره‌ها (شامل رویدادها، روندها و راهیابی‌ها) در او تجدید شود تا بر بازسازی شخصیت خود کوش کند. دوم الهامات را در نهادش شکل دهد. در حقیقت کتاب "محدودیت صِفر" می‌خواهد تعلیم دهد اگر کسی خود را در محدودیت صِفر قرار دهد -یعنی خود را از انباشت بسیاری از چیزهای در ضمیرش، خالی‌الذهن کند- در معرضِ هم بازسازی خاطرات قرار می‌گیرد و هم تحت الهامات. بانو و آقا الهاماتت دریاب که وقتی به امر الهی یا دستِ غیب برتر، سویت سوسو می‌زند. معذرت قصدم نصیحت نیست. اساساً روحیه‌ی نصیحت ندارم.

 

اما در بحث چرایی کار اخوی‌ام آقای ابوطالب طالبی وحدت در ویلای غلام احتجاج کردم بر فرض اگر وی می‌پندارد دارای فکر تازه یا احیای منشِ مُرده‌ی (=بخوانید فراموش شده‌ی) فضائل و اخلاقیات عالمان دین در میان جامعه‌ی روحانیت گردیده است، بهتر آن می‌بود در همان لباس دین از فکرش تبلیغ و از اقدامش دفاع می‌نمود، نه این که ابتدا لباس صنف خود را پس بزند (اقدامی گستاخانه و نامشروع و شبهه‌ناک)، سپس همان فکر حوزوی خود را در افکارش تبیین کند. درین حالت بود جامعه دست‌کم از قصد او متوجه می‌شد و مثلاً به این جرقه منتهی می‌گردید که عجب! پس در بین روحانیت هم فکر نو (=اُولی است بخوانید: نوعی دگراندیشی) وجود می‌گیرد. وقتی از لباس زد بیرون، دیگر در مقام روحانی جای ندارد تا بخواهد از زبان یک روحانی با مردم و یا جمعی معدود، مواجهه‌ی فکری دینی نماید. بیرون بردن خود از لباس آخوند، یک نوع داوری و قضاوت تندش بود، که نه به صواب مساوی بود، نه با ثواب مطابقت می‌نمود.

 

راستی رفیق دیرین‌مان غلام، تشکر وُفور که ماهی غزل و سالمون خوراندی‌مون. حتی یک تلی هم نداشت. تَش‌سر هم پخت و چه با سبک ابتکار با تَلّی از شِویدپلو. وسط کار سفره، چشمم را به بشقاب همه دوختم، دیدم همه چه جور کود کردند (=پُرِپُر عین دماونده کوه) الحمدُ لِله خوش‌خوراکی میان رفقا هنوز تر و تازه مانده است. احساس کردم با آن که همگی (منهای یکی) پا به بالای شصت و دو و سه و چهار سال گذاشته‌ایم، ولی پیر نشده‌ایم. علامت پیری کم‌اشتهایی‌ست، ولی هر چه داشتیم اشتهاء، آن هم از همه نوع و رقَم. بگذرم. فقط بگویم زیارت کربلا را در همین باغ غلام تصویب کردیم. صدها سلام بی‌انتها  به غلام یزدان که تمام امور رفیقم سید علی اصغر را گردن گرفت که با صلوات حضار ختم شود. چه  عاقبت قشنگی داشت نشست باغ آقا اَسیوپیش. ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۳ دامنه‌ی یک.

 

عِرضُ حیثیتُ خداقوت!

امروز -۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۳- مجلس بر رفع ایرادات شورای نگهبان اقدامات اصلاحی صورت داد. جای جالب‌ترش آن جایی بود که این عبارت را برای دلخوشی (= خواستید، بخوانید: تأمین و تمکین نظر نهاد نگهبان) پس از عبارت «مصالح عمومی» در بند دال الحاق کرد. این ترکیب‌بندی اخلاقی و امنیتی را: «امنیت شخصی مانند امنیت عِرْض و حیثیت اشخاص». متعجب نیستم چرا تا به حال طی ۴۰ و ۴ اندی سال به فکر کسی فرو نرفت عِرْض و حیثیت افراد! چون کارهای فرعی از کارهای اصلی دورشان داشت! صد البته خدمات و حسنات نظام آنچنان زیاد است که این ضعف و نقص‌ها حتی چشم! هم نمی‌آید. دوری از مروت است برای این کار تأمین حقوق شخصی افراد نگفت خداقوت مجلس شُورا، اما اغلب در فُرادا! دامنه‌ی سه.

 

۳) دو خرسندی دیگر: الف) از اینکه جناب آقای سید علی اصغر شفیعی در قالب اثر نوشتاری خود؛ مجددا به جمع اصحاب مدرسه فکرت بازگشت خرسندم؛ ب) از اینکه آقا ابراهیم تصمیم گرفت تا با نام رسمی خود به بارگذاری نوشته های خود در صحن مدرسه فکرت مطالبی بنویسد و...؛ و با این اقدامش مانع از فزونی تشویش اذهان و روح  دوستان شود نیز تشکر می نمایم و ابراز خرسندی مضاعف می نمایم؛ (حوزه علمیه قم: سید حسین شفیعی دارابی/ عصر روز دوشنبه ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۳ش_ ۱۹ سوال المکرم ۱۴۴۵ق)

 

آقای حاج غلام رفیق دیرین‌مان سلام. حالیا درود بر شما با آن کلبه‌ی سرشار سخا و صفای شما. یاد یوسف روانشاد یاد باد. خرسندی‌ام صدچندان که دختر باهوشُ استعدادت مقطع دکتری زبان انگلیسی در دانشگاه پذیرفته شد و می‌رسد روزی کُرسی تدریس گیرد. سلام مرا به دکتر فرشته برسان و به خانم‌ات حاجیه ربابه هم سلام مرا تقدیم کن. پوزش و ویرایش دکتر زهراخانم یزدانی دختر حاج غلام یزدانی صحیح است. فرشته‌خانم دختر دیگر ایشان در رشته‌ی هنر و نقاشی تحصیلات کرده است که عکس‌هایی از فرشته‌خانم را که در نکا نمایش در آمده بود در صحن گذاشته بودم. برای هر دوی این خوبان، دنیای خوب و آخرت آرام آرزومندم. دامنه‌ی یک.

 

امیرجناب سلام. از برداشت شما خوشحال شدم. چون فکر خودت را نسبت به کندن لباس روحانیت مطرح کردید حتی ضمنی نوعی تفارُق در مقایسه‌ی لباس مردم معمولی قائلی.  ولی نظر من برنمی‌گردد. میان محدودیت صِفْر و نقد یک رفتار که جنبه‌ی عام دارد هیچ پارادوکسی (=تناقض، ناجورایی) نیست. درود بابت زیارت‌قبول گویی‌ات.

 

استاد شاکر هم در نویسندگی‌ات قهاریت است هم در مطایبه‌هایت! کشکولی: کجا نص‌کاله جواب را جایزه می‌دن؟! که من بدم! راستی! رواق را هم باز صحیح نگفتی. سلام و درود دوباره. سرِ سه حساب نیست جواب. حواس باشد!

 

سید علی اصغر شفیعی: سلام استاد ابراهیم  در پی حضور کیفی با دستاوردهای بسیار ارزشمند تان بی تعارف بهره مندم شدم . نکاتی که مطرح می کردید بویژه درمور " نماز " تارپودم را شاداب نموده‌است . درمورد حمله ایران به رژیم غاصب صهیونیستی همواره‌اعتقاددارم‌ایران‌دربازی های سیاست جهانی حضور دارد و دارای قدرتی است که به هیچ عنوان کتمان شدنی نیست . اما درمورد استادوحدت باید عرض کنم که ایشان از لباس روحانیت خارج نشدند که روحانی نباشند بلکه بنابه مصلحتی که خودشان برآن ارادت دارند لباس را از تن برآوردند این عمل را من " شجاعانه ، مشروع و بی غل و غش" می دانم . اگر پاسداری بعد از سی سال لباس از تن در می آورد نمی شود به ایشان گفت تو پاسدار نیستی!  چونکه دوستان پاسدار بازنشسته  را که مراوده دارم همان نقش گذشته را دارند. در نشست هایی که با ایشان " وحدت " گاها دارم توانایی مبانی دینی و مذهبی ایشان قابل مقایسه  نیست ... از طرفی، بخاطر اینکه ایشان در این صحن نیستن که از خویش دفاع کنند ، گوشزد اخلاقی دارم که نباید در موردش روحیه انتقادی داشته باشید .

 

دامنه ۱ | حال که حجت الاسلام ربانی استاد محترم ما چنین جُستندُ جَستند، یارِ غارُ غارِ یار را می‌ذارم. امید است آخرت مانند دنیا در غار هم پناه گیریم. یک عکس جمعی سرِ قبر شیخ بهائی -اعلی الله مقامه- است که آن شب حجت الاسلام استاد آشیخ محمد نجفی دارابی رفیق شیفق‌مان طی تماس تلفنی از قم ما را از سالگردش مطلع‌مان کرده بود که سریع دَوان دَوان رفتیم سر قبرش کنار دارالزهد محل پاتوق دائمی خودمان که آینه هم دارد. نیز فرموده بود شب شهادت حضرت حمزه -علیه السلام- هم هست. که نماز برای آن اسدالله‌ی شهید جنگ سرنوشت‌ساز اُحُد خواندیم که جگرش توسط هِند عٕنود بلعیده شد. سلام و اردات استاد ربانی. دامنه

 

استاد شاکر سلام. طبع شوخت بر وفق مراد است. همیشه سالم و متسالم. فراوان درود از دعای خیرت.

 

رفیقم سید علی اصغر سلام. ۱. نکته‌های مابین نمازجماعت میان ما به پیشنمازی جناب حاج شیخ احمد آهنگر، از آدابی بوده و هست که سال‌ها در زیارت رضوی بین‌مان جاری شده است. ۲. من چنین شغلی در عمرم نداشته‌ام. مرا با کسی دیگر لابد اشتباه گرفته‌ای. در محل برام چندین نفر زده بودند که داخل چنین لباسی نروم. لابد آنان حکم خدا را و حس دل خود را علیه‌ام جاری کردند. بگذرم. فکر کنم پاسخ من به متن شما کامل شد. ممنونم.

 

جناب حجت‌الاسلام شفیعی مازندرانی استاد محترم ما سلام. از نوشته‌ی مُلَیّن آن استاد اخلاق با کلمات مهرورزانه در مورد زیارت رضوی بالیدم. هیچ ایران‌گردی‌یی به پای مشهدرَوی نمی‌رسد. استاد فراوان فراوان سپاس.

پیچیدگی مبارزه با باطل

جناب حجت الاسلام سید کمال‌الدین عمادی استاد مستطاب سلام. روی نوشته‌ی مُزیّن به زینت شیواییُ رساییُ احساسیُ عقلانیُ شرعیُ سیاسیُ جهانیِ شما دو فراز نیمه‌مفصّل می‌آیم تا وقت هممدرسه‌های صحن را بیش‌ازین اِشغال نکنم؛ زیرا متن شما حق مطلب را ادا کرده است:

 

فراز اول بحث من: خوشحالم بر متن من و تفسیر مهمتر جناب حجت الاسلام احمدی استاد محترم بنده بر روی متم، مُهرِ اِبرام زده‌اید و شورانگیز این‌که مسئله را با ادبیات فارسی مبین به زیوَر تبیین بُردید. همه‌جای نوشته‌ی پرشورتان زیبا و رسا بود، خاصّه وقتی "خیال واهیِ" کسانی را منطقاً شخم زدید که حتی حاضر شده بودند به دست افزارآلات ارتش اسرائیل!! ایران را اروپایی!! کنند!! چه خیال خامی. و چه درست مطرح کردید این قماش خود را در "قید و بند جمهوری اسلامی" می‌پندارند و برای به دَر آمدن ازین بند!!! مهیا هستند حتی اسرائیل مثلاً ایران را برهم بزند!! زهی خیال باطل. قلم شما دَم داشت، دَمی زنده‌کننده‌ی وجدان‌ها. درود بر شما.

 

امابعد فراز دوم بحث من: حالیا! مرد ارزشمند و فرزانه جناب سید عمادی ما! می‌دانم روح رزم و حماسه در وجود شما در همان هشت سال جنگ در جبهه، کوه ستَبری ساخت و همین، اصل مبارزه با باطل را در درون شما عمارت کرده است. و شما بر هر دو طبع و نیاز خود، اِمارت دارید. من هم، مانند شما و جناب آقامصطفی بابویه -دوست اندیشمند و اخلاقمدار و متفکرم- مبارزه با باطل را مبارزه‌ای ازَلیُ ابَدی می‌دانم؛ وگرنه اصل نبوت (=پیام آوری از آسمان به زمین) رخ نمی‌نُمُود. نظریه‌ی ساده‌ی من این است:

 

اسرائیل باطل است. با باطل باید از درِ گفت و گوی موسوی - هارونی و محمدی ص وارد شد که دربار فرعون و سپس حضرت محمد سه دربار شاهان وقت را محلی برای محاجّه و تبادل نامه بدل کرده بودند. اما باطل از روی غرور و غضب، اغلب خود را به "صُمُّ بُکمٌ عُمیٌ" می‌زند. پس؛ مبارزه با او از راه دیگر باید شروع شود. چون باطل بَدواً و طبعاً ضد حق رفتار می‌کند. لذاست که باید غرق شود چون فرعون و رد شود چون رفتار نبوی. اسرائیل، باطلی نوین است. از دست‌سازهای اروپا و از پَروریده‌های آمریکا. بنابرین چون ساخت این نظام جعلی اساساً بر مبنای جلوگیری از پیشروی اسلام و مسلمین است، پس پشت آن قدرت‌های باطل با تجهیزات مدرن ایستاده‌اند. همین، مبارزه با اسرائیل را هم پرانگیزه‌تر کرده است و هم پیچیده‌تر و احتیاط‌آمیزتر. این است که در ویرانی این رژیم دست‌ساختِ غرب، نباید شتاب کرد چون عده‌ای پشت این رژیم قصد نمایش اُحُد دیگری دارند تا از دامنه‌ی تنگه‌ی کوه اُحُد، جمهوری اسلامی را از پشت هجوم کنند و بر تن قدرت اسلام زخم زند. اما بینش و پیچش سپاه با امر و دستور رهبری معظم بر مبارزه با باطلی به اسم اسرائیل نقشه‌ی مبارزه را به‌کلی عوض کرد و نوید نوینی به جهان پرتاب شد. من به عنوان پیگیر تحلیل مسائل روز و جهان معتقدم باید همچنان اصل پیچیدگی نابودی اسرائیل را مد نظر داشت. من نه فقط طرفدار اصل پرتاب موشک به خاک اشغال‌شده بوده و هستم و حتی می‌باشم (یعنی تکرار در آتی با خرج‌های خاص)، بلکه طرفِ این شلیک‌ام. البته احتمال و جبر، بر من حکم می‌کرد باید کمی مؤخّر شلیک می‌شد تا اسرائیل خطاهای خود را بدتر از خطاهای مرتکب‌شده می‌کرد و غزه به عاملی برای آخرین حد رسوایی و فروپاشی مشروعیتی این رژیم می‌رسید. اما حکیم متأله حضرت آیت الله العظمی عبدالله جوادی آملی، متنی را از سویدا (=خط خال دلش) نگاشت که تنه می‌زند به بردن پیام مرحوم امام خمینی نزد میخائیل گورپاچف صدرِ هیأت رئیسه‌ی کمونیستی شوروی. آن دیدار جوادی آملی مقدمه‌ی فروپاشی نظام کمونیستی شد و من امید می‌برَم (البته حتم تحلیلی و علم به ماوقَع ندارم) ولی باور دارم که این پیام رمزنگار معظم له، رمز واژگونی اسرائیل در آتی شود. از خواندن و نوشتن شما همآره خوشم می‌آید حضرتِ عمادی سیدُسادات قدَر چاچکام یکی از بام‌های ایران. والسلام. چگونه می‌توانم تمام کنم ولی نگویم مرا مرهون خود ساخته‌اید که الحاح‌ام برای آمدن مجدد به مدرسه را با نهایت نجابت پذیرفتید. بودن شما در صحن، تلائُم (=سازواری) مرا و همه را در مدرسه بازتاب می‌دهد. با احترام: شاگردُ مرهونت: دامنه. تقدیم بالاترین سپاس از فائقه‌های اثرگذارت استاد. شاگردی کردمُ و تکلیف ارائه دادم. سلام دوبارهُ و احترام مجدد. دامنهُ ارداتُ ادب.

 

سید کمال الدین عمادی: سپاسمند و شکرگزارم از این همه لطف و بصیرت همراه با ظرافت نگارشی جناب دامنه بزرگوار البته ما خود شاگرد این مدرسه هستیم هنوز باید در محضر شریف عالمان ربانی همچون آیت الله العظمی جوادی ها زانو ادب زده سرتا پا گوش دل بود تا ادراک و سلوک میسر شود

 

جناب حجت الاسلام آشیخ محمدجواد استاد محترم بازم سلام. چرا حجت الاسلام ابوالقاسم علیدوست؟ وی در مورد وجوب حجاب و لزوم قانونی آن، گویی شُل وارد شدُ انگاری قید و اما و اگرها کرد. به آخوند نمی‌آید حکم خدا را شُل بگیرد. باید روی اصول و فروع دین محکم بود. چطور او را سخنران برگزیدند متعجبم. البته داوری قطعی ندارم. می‌گذارم به حساب احتمالات و حدسیات. از لطفتت ممنونم. منتظرم گردهمایی را خوب اجرا کنی و ما را از کمُ کیف آن بهره‌مند. ممنونم. بااحترام: دامنه

 

مجدد سلام استاد ربانی. همان متن مربوط به شیخ بهائی شما در صحن مدرسه توسط رفقا در داخل حرم مشهد مقدس برایم قرائت شد. چون من این‌مدت مسافرت در فضای مجازی به‌کلی نبودم. رفقا گوشی خود را در اختیارم می‌گذاشتند در طول مدت زیارت و بودنم در محل، که از فضای مدرسه مطلع‌ام کرده باشند. متن شما را رفقا قرائت کرده بودند. ممنونم. حاح آقا نجفی دارابی یادگار مرحوم آقا لطف کرده بودند به بنده زنگ زده یودند. در حقیقت به زنگ من زنگ زده بودند. چون هر سال در زیارت رضوی با ایشان یک ارتباطی می‌گیرم. متنم ویرایش نیست. دست‌انداز داشت شما صحیح‌اش را تلفظ فرما. ارادت: دامنه

 

رفیقم سید علی اصغر سلام. می‌شود منو «استاد» صدا نزنی؟ مرا همون ابراهیم بگو. دور می‌افتم وقتی من را استاد خطاب می‌کنی. تو نکته‌هایم را که بین نماز طرح می‌کردم، بادقت می‌گرفتی. شأن مذهبی و معنوی تو مدخلیت دارد درین رفتارت. راستی دلم تنگ تنگ تنگ شد برای تو. برای تو. برای تو.

 

یک مراسم دوست مصیبت‌زده‌ی ما، اما بارها بارها خاطره‌ها

پنجشنبه‌ی آخرِ فروردین‌ماه خودم را از قم، به همراه رفقا به مراسم هفت درگذشت بانو شهربانو رمضانی -همسر رفیقُ همسنگرم آق سیدعسکری شفیعی- رساندم. عهدی که باید وفا می‌نمودم. گمان کنم از دسته مراسمی بود که شکوه اجرایش کمُ کسری نداشت. آقامختار -خوب، خیلی‌خوب- اجرا کرد. رفیقم سید علی اصغر با لحن محزون مطلب خواند. ذاکر هم، متین به نوحهُ مرثیه رفت. سید علی اصغر اصرار داشت مطلب را بنده پشت تریبون ارائه دهم، زیرِ بار اصرارش نرفتم، بلکه حریفش شدم زیرا با آن‌که پس از درد دوری دلبندش آق سیدجواد هرگز پشت تریبون نرفت، حرف مرا رد نکردُ پس یک سالُ اندی سکوت تریبونی، بلاخره پیشنهادم را پذیرفت پشت تریبون رفتُ الحق بااُبُّهتُ محزونُ فاخر ظاهر شد. به آق سیدعسکری -که درین صحن هستند- انتقاد شدیدی دارم. نه سرِ قبر منبر گذاشتند، نه مجلس ترحیمی که جمعه‌شب در مسجدجامع داراب‌کلا منعقد کردند منبر تدارک دیدند. این کار به هر کسی بیاید به آق سیدعسکری -محبوب دل ما- نمی‌آمد که منبر در هر دو مراسم حذف شود. چرا آخه؟! چرا؟ مگر اصل ختم‌هاُ ترحیم‌ها به روضه‌ی روی منبر نیست؟ هان! آگاه باشیم همین منبرها بود که ماها را در مذهب پایبند داشت. از مراسم ختم‌ها منبر را حذف نکنیم. این کار، کار نکوهیده است. همان زاویه که مزار نشسته بودم سه عکس هم انداختم که این شکوه آئینی را ثبت کرده باشم. مجدد بر دو خاندان خوب شفیعی سادات و رمضانی حاج اکبر بزرگ تسلیت می‌گویم. آری؛ آن روز باشکوهُ حُزن یک مراسم دوست مصیبت‌زده‌ی ما بودُ بارها بارها خاطره‌هاُ یادها. ۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۳ دامنه‌ی یک

 

جناب حجت‌الاسلام استاد آشیخ مالک سلام. شعَف دستم داد آن جاها سیر و سلوک داری. چه جاهای مشاهد و شریفه‌ای. در هر شهادتگاه ائمه‌ی هُدیٰ ما را یاد آرُ عِرْق عشق ما را اظهار نما.

شرحی برین عکس

تکیه‌پیشُ یک‌دنیا پاتوق. کیست از تکیه‌پیش خاطره نداشته باشد، حتی اگر سوار بر پشت وانت می‌شدُ کرایه را از راننده می‌غاپیدُ درمی‌رفت! حتی از چابک‌ترین وانتت‌رانان آن زمان. چون یک قَران هم یک چیزی می‌شد. حالا این گروه سرود معزز محل‌مان، این میدان را میدان انقلابی کردند. عکس سوم کلَک است. نوعی لُوش (=دروازه) کلَک علامت مرز استُ حریم. از کلَک هم نباید هرگز بگذریم حتی برای چار کال هَلی‌زِلکا. عکس چهار به برداشت من می‌خواهد حرف بزند که ای انسان! با تکیه بر عشق عین گل سیرُ و سیرت کن. تکیه‌گاه گُل یک قَیّم چوبی استُ بس، ولی انسان باید به عقیده و عشق و مبدأ جاویدان و محکم تکیه کندُ بالاُ بالاُ بالا روَد. دامنه‌ی سه. یادم رفت بگم که قیّم را ور داری، گل می‌پژمُرَدُ خامیرِ خامیر می‌شودُ عطرش مُنهدَمُ مُنهزَم. عموحمیدرضای من، بسی ممنونتم که دیشب چندین عکس فرستادی که به‌مرور ایام خواهم زیرنویس کرد بر منتخب‌هایی از آن. از دیدارت در اوس‌صحرا شوق آمد مرا. دیدار با خیلی‌ها در برنامه بود، وقت کم آوُردم. بگذرم. قم آمدم. کی باز محل برسم خدا می‌داندُ دلِ پایِ دارِ من.

تاریخ انقلاب در داراب‌کلا

قسمت ۱۹
نوشته‌ی دامنه‌ی سه

مدتی در کارِ نوشتن تاریخ سیاسی داراب‌کلا درنگ افتاد. مطلع‌اند دنبال‌کنندگان که من در پیِ درخواست فامیل اندیشمند و محترمم محامین در همین صحن، چندین قسمت از تاریخ محل را نوشته بودمُ مسائل قابل عرضه را مطرح نموده بودم، که به زیر و زیورِ بحث هم رفته بود. اینک دنباله‌ی تاریخ و ادامه که قسمت ۱۹ است:


هنوز جرقه‌ی انقلاب نجَهیده بود. گمان کنم سال ۵۵ یا کمتر بود. یک نشست سیاسی و قرآنی تحت نام حجتیه میان روحانیت محل مقیم قم و مشهد با تعدادی از تحصیلکردگان محل -مانند مرحوم مهدی بریمانی، محمد آهنگر فضل‌الله حاج محمود، هادی آهنگر حاج اسماعیل و ...- در پایین‌مسجد (پایگاه مرحوم حجت الاسلام حاج شیخ احمد آفاقی) برگزار می‌شد. چون مرحوم آیت الله آقا داراب‌کلایی چندان تمایلی به آن نشان نمی‌دادند حتی به نظر می‌رسد مخالف بودند. آن سال تابستان اکثر روحانیون محل از هر دو حوزه به محل آمده بودند. جلسه‌ی مخفی تشکیل شد. مرحوم شیخ عباسعلی مختاری دارابی بی رعب و وحشت، رفت منبر. شروع کرد به سخن علیه‌ی شاه و سلطنت و نظام طاغوت که وحشت ایجاد شده بود. قدرت سخنوری بالایی هم داشت. وسط صحبت چنان ترسی بر جو جلسه حاکم شد که حاج سید مرتضی شفیعی -برادر جناب استاد حجت الاسلام سید محمد شفیعی مازندرانی- مجبور شد برای کنترل و حفاظت جلسه به بیرون برود و در دل شب اطراف مسجد و تکیه را بپاید که یک وقت مأموران نریزند بیایند دستگیرشان کنند چون محل ما پاسگاه ژاندارمری داشت.

 

خبرِ آن منبرُ نشست، چطور به گوش پاسگاه رسید اللهُ اعلَم. چنان جوّ حساس شده بود که فردای آن به سراغ برخی از روحانیون رفتند و آنان را برای انحلال این سری نشست‌ها و ترک آن تحت فشار قرار داده بودند. سخنرانی سیاسی بی‌مهابا و بی‌محبای آقای شیخ مختاری همانا، پاشیدنِ نشست‌هاُ و ترک کل جلسه همانا.

 

گاه از خود درون خبر مخابره می‌شود. از ابتدای تاریخ بشر نفْسُ جاسوسی در نفوس افراد نفوذ یافتُ هنوزکه‌هنوزه، چنین ضعف و خَبطی احاطه می‌کند بر افراد کم‌جنبه و تحریک‌پذیر. آری؛ ۱. روحانیت داراب‌کلا با رژیم شاه مخالف بود اما زمینه‌ی مخالفت، بُروز و ظهور نداشت. ۲. میان روحانیت روستا و جوان‌ها -به عبارتی عامی‌تر میان مُلّاها و مُکلّاها- رابطه‌ی مخفی فکری برقرار بود اما به‌شدت محافظه‌کارانه. لابد فشار رژیم باعث بود این نحوه مبارزه، تحمیل شود. ۳. حالا را نبین چند تا بچه روی مواریث انقلاب خرماخوران راه انداخته‌اندُ خدا را پس از خرما به یادشان می‌آورند، آن زمان مبارزه با شاه و خفقان، چون سوزِ سرمای مردافکنِ زمستان، پَر می‌سوزانْد. ادامه دارد... دامنه‌ی سه.

گفت: "در سیاست غرقی تو"

خواستُ برپاخاستُ خاصُّ خاصِ خاص که با این نقدش بر من، تیمارم کند. هیچ احتمال در آن نمی‌بینم که خواست من را نفیُ ضایعُ رسوا سازد. سازندگی در گفتارش بود. دوغ بُزِ قاهان قم دیشب، مرا به خواب عمیق، نه قهقهرا فرو برده بود. نماز صبحم را که بپا داشتم. روی نقدش غَلت زدم که غلط‌هایم را بیابم. گویی (چون هنوز یقین در من نُضج نزد) مرا به ترکِ سیاستُ حتی مدتی موقتاً از صحن مدرسه فراخوان داد. روی ترک نوشتن در مدرسه دارم فکر می‌کنم. اما من سرنوشت‌سازترین فازهای زندگی‌ام را یا با حرم امام رضا ع معینُ‌الضُعَفا (و من یکی از اصلی‌ترین ضُعفا) در میان می‌گذارم، یا با حرم اهلبیت حضرت فاطمه‌ی معصومه س. پس غروب جمعه‌ی پیشِ رو، شب شهادت پیشوای صادق ع امام دانشمند شیعیان باید خودم را به حرم برسانم تا توسل جویمُ کسب تکلیف کنم. خیرِ مسیرم را بگیرم. که بمانم مدرسه برای نگاشتن، یا نه. تا آن روز همچنان می‌نویسم. تا ببینم سرنوشتم چی می‌شود.

 

داشتم می‌گفتم. وقتی به من پیامک مخابراتی کردُ گفت: "در سیاست غرقی تو" پس از نماز صبح امروزم زدم به رخت، ولی خوابم نبرد. تشویش نه، تشویق سراغم آمد. پریدم رفتم کتابخانه‌ی فسقلی خودم. کتاب "کلیات احادیث قدسی" کریم فیضی را (که امانت از مخزن است) برداشتم روی سینه‌ام گذاشتم که ببینم صدرم را شرح می‌کند یا قبض؟! آقای کریم فیضی از نویسندگان مورد قبول من است. او درین اثر، «الجواهر السُنه فی الاحادیث القُدسیه» را به فارسی فاخر برگردان کرد. دلِ دغدغه‌دارشده‌ی من، مرا برد به صفحه. آری صفحه، که هر بار از آن باید بیاموزی و بیامیزی. اساساَ اسلام به "صفحه"، محتوای خود را پُر کرده است و مُصحَف (=قرآن شریف) حاصل صفحه است. گِرام قدیم هم بر حسب صفحه به صدا در می‌آمدُ آهنگ پخش می‌کرد. همه باید صفحه داشته باشیم و با صفحه به صفا و صلح برسیم؛ صلحی صوری نه، صلح واقعی که در خود چالش و نقد جدی و بی‌رحم حمل می‌کند نه بزَک‌گویی کردن به روی هم.

 

باز برگردم. داشتم می‌گفتم. بُرد مرا روی صفحه‌ی ۳۸۴ کتاب روی یک حدیث قُدسی قشنگ (=نحوی از کلام پیامبر اکرم ص که از قول خداوند منتقل شد) چه حدیث قدسی‌یی هم. چی بود حدیث؟ آتش معرفت افکند بر سرم.

 

"ای احمدِ محمد! زهدان آنچه از جَهد که به انجام می‌رسانند، از روی تمایل درونی است، نه ترس آتش و نه ترس از شوق بهشت."

 

من را نرسد خود را زاهد جا بزنم. زُهد (=تمرین نظری عملی‌ی بی‌میلی دنیادوستی) کار صَعب (=بسیار سخت)ی هست. دشواری‌های آن آدم را از پای درمی‌آورَد. ولی این حدیث را ایدئولوژی خودم می‌دانستم بی‌آن‌که این مدت عمرم ازین قدسی مخبَر شده باشم. دوختم این حدیث را به حدیث قدسی دیگر که رسول الله ص نقل کردند:

 

"... و حق بر من است که شما راضی باشم و خواسته‌های‌تان را در روز قیامت بدهم"

 

بگذرمُ بروم. فقط بگویم فرمایشت را گرفتم ای آقای "انسان" که مرا فراخواندی به ترک مدرسهُ نوشتنُ سیاستُ پوست‌کنده فرمودی: "تو در سیاست غرقی، غرق" از آقای انسان ممنونم که مرا برای شنا در غیر دنیای سیاست دعوت کرد. ولی بگذار از حرم هم الهام بگیرم. اگر الهامم کرد حتماً شنایم را تغییر می‌دهم. با بالاترین حرمت بر محضرت. ایضاً معذرت.  روز معلم را بر ساحت اولین معلمانم پیغامبر خداوند ص و امامان عصمت علیهم السلام و سپس معلم‌های سرنوشت فکری‌ام در جوانی زنده‌یاد دکتر علی شریعتی و شهید مطهری و در رأس همه معلمان مبارزم مرحوم امام و رهبری معظم و در آخر یک آموزگار دل‌آگاه در حد یک انسان اعلا جناب آقای «...» -که از ذکر نامش پرهیز دارم- سلام می‌رسانم. ۱۳ اردیبهشت ۱۴۰۳ دامنه‌ی یک.

 

رفیقم سید علی اصغر سلام. در آدم جایی وجود دارد که با آن ارتباط عقلانی تلطیف می‌شود؛ ساحت مخفی عاطفه. آیا می‌دانستی وسط قرآن کجاست؟ آنجا که اصحاب کهف پس از ۳۰۰ُ اندی سال بیدار شدند و خدا وحی کرد بر آنان وقتی بازار (= خوانده شود دل اجتماع) رفتید، متلطّف (نرم و لَیّن) برخورد کنید که با شما سخت نگیرند مردم دوره‌ی کهف. آری درست گفتی. آرامشت را آرزوست. خیلی به من سفارش می‌کنند بر سیدم. چشم هستم پیشت همه‌زمان. غار با تو، آری با تو، نور می‌تابد. بیا بریم در غار حرا و آنگاه غار ثور. منظورم سیر آفاقی نیست، مسیر اَنفُسی آن دو غار بقاست، متظورم بهاء است، نه بهانه. مکعب باید بود، نه مربع. کعبه مکعب است، چون داخلش جا هست. مکعب هم باید باشند انسان.  رفیقم سید علی اصغر سلام مجدد. نه، چنین نیست. این عبارت وقتی استخدام می‌شود فرض گرفته می‌شود طرفِ مخاطبت در مرز بدعاقبتی دچار است. نوعی تخفیف شخصیت و تحقیر فرد محسوب می‌شود. چون احتمال خطاکاری فرد را فرض می‌گیرند. البته استاد شاکر دوست متفکرم می‌داند مبحثم کلی است نه اشاره به متن خودش. بگذرم.

 

عمو حمیدرضا سلام. جا دارد ازت تشکر کنم که همآره وقت‌های خوبی برایم می‌چینی. آن روز هم جزوِ ساعات درخشان هر دوی‌مان بود. مرور کرده بودیم هم را و همه را. عکس هم از هنر توست که زاویه‌شناسی.

 

عمو حمزه سلام. چه صیدی کردی من و آق سید موسی را. روحم خبر نداشت از عق وَری هم مورد سوژه‌ایم. ممنونم. ثبت با سند برابر شد. راستی آقاحجت هم زیاد مزار عکس انداخته بود ولی هنو رو نکرد. یا من ندیدم.

 

رفیقم سید علی اصغر سلام. فضای مجلس مزار توسط مختار و بیانات خودت تغییر و به نفع اشک جریان پیدا کرده بود. آهنگ محسن چاوشی هم که توسط آقا مختار یا مجریان مراسم پخش شده بود در وصف مادر، جو را سراسر دگرگون ساخته بود. امید است دلِ سوخته‌ات، برشته‌تر ازین نشود که سوز کربلا خود به حد کافی جگرت را گرم و گریان دارد.

 

جناب حجت‌الاسلام استاد شاکر سلام. حالیا خوشا به سعادت صبیه‌ی محترم شما. راستی عوارض ورود به ایالات متفقه‌ی داراب‌کلا پرداخت شد؟!

 

حضرت حجت الاسلام شفیعی مازندرانی استاد محترم ما سلام. سروده‌اید: «زمانه پوست افکند است از افکار بد کیشان  به سود حرکت غزه به سود ساحت اقصی» آیا افکنده منظوره است؟ یا افکن؟ یا عمداً ه مقصوره افکنده را از آخرش کَندید؟ برایم گنگ شد.اما بیت، بیت عمیقی است. توصیف حال و زوز جهان نسبت به غزه‌ی قهرمان است.

 

شیخ شاکر طاهرخوش: با سلامی مجدد به استاد قلم و نگارش مان جناب آقای طالبی بزرگوار. مدرسه صبیه ام مبلغی را درخواست نمودند؛ چون ایالت زیبای دارابکلا بود، اطاعت امر نموده، دخترمان ۱۰۰ تومان را جرینگی(= نقداً) از ما گرفت و سرمان کلاه گذاشت و به ما خندید.

 

جناب استاد شاکر (=طاهر خوش) عجب جرنگی هم جواب دادی. جرنگ جرینگ پولت تا قم ارتعاش داشت. خوش‌طبع و خوش‌بیان هستید نیز دانا و مهربان. سپاسگزارم رفیق شفیق من.

 

شیخ شاکر طاهرخوش: إن شاءالله عاقبت بخیر شوید.

 

استاد حجت‌الاسلام شاکر سلام. راستی این که من این جور دعای امری را اصلاً قبول ندارم. چون این دعا نوعی تحقیر مقام فعل و قول فرد مخاطب، محسوب می‌شود.

 

سید موسی صباغ: سلام. خا . اون گت چله تنه .برو بچین.

 

سلام دوباره آق سید موسی رفیق دیرین. گت چِلّه باید هِنگِروم چِنگِروم (=برای فارسی‌زبان‌ها ترجمه می‌کنم: یعنی پربار و پرخوشه) باشد. امشب هم دوغ بُز روستای قاهان قم را خوردم حسابی شادابم. ممنونم.

 

تشکر ویژه از رفیقم حاج سید تقی ۱. یکی به علت این که ایشان به بنده خبر رساندند که یکی از اعضای تیم فوتبال بانوان ایران -که داراب‌کلایی هستُ اهل ببخل- گویا در مسابقات جهانی از دادنِ دست به مرد اجنبیُ نامحرم (=دو داورِ مرد مسابقه) خودداری شرعی کردند. من اسم این فوتبالیست محترم را نمی‌دانم اما بر کار سترگ و نستوه او، غَرّه شدم و بالیدم برین حفظ حریم شرعی. ۲. دومی این که وقتی فاروج قوچان را رد کردیم زنگ گوشی‌ام به صدا در آمد. من هنگام رانندگی نه تماس‌ها را جواب می‌دهم و نه پیامک‌ها را می‌بینم. دادم به همنشین که در ماشینم بود. دید جناب حاج سید تقی شفیعی است. خبر داده بود کجایید؟ برای شما شش تا غذای حرم رضوی گرفتم. حیف که زودتر تماس نگرفت. از تناول طعام حرم افتادیم. در چایخانه هم چند بار گشتیم جناب ایشان را ندیدیم. آن رفیق مزار به من گفته بود فلان روز تا فلان شب مشهدند. تلاقی نخوردیم با هم. بابت هر دو کار نیکش سپاس. سلام برادرم حاج سید تقی. باز برکت باد بر برکاتت. دامنه‌ی دو.

 

دامنه و سید موسی صباغ. عکاس ناغفلی : حمزه طالبی

آسید موسی سلام سه‌قَضی. این صید تصویری را دیده بودی توی صحن؟ عموحمزه شکارمان کرده بود. مال اول اردیبهشت است که بعدِ نمازجماعت بالامسجد، گِرد هم گراهایی به هم داده بودیم! خب شد حمزه شنود کار نگذاشته بود! انگاری از هر سو تحت دوربینیم! برات این جا مراسله صورت دادم تجدید خاطر شود.

خوب شد عینک نزدیک پاهاتو دمِج‌ممِج نکاردی. ببین نزدیک پاهات عینک کسی رو زمینه.

 

سید موسی صباغ: سلام مجدد. شانس بیاردمه. عینک ره نمتمه. وگرنه معلوم نیه چنده اون کال عینک وسه غرامت بس‌ِ هادم.


دامنه: کال‌عینک اصطلاحی قشنگ بود. خندیدم خیلی. غرامت هم جنگ لفظی زیبایی بود. درود.

 

اینک وقتم را متمرکز کنم بر جواب به چندین پست بالا. خدا کناد از پسِ جواب‌ها برآیمُ برتابم. می‌آم کمی بعد واسه‌ی جواب‌مِواب... از این جا به بعد باید در پست‌ها برای پاسخ مشارکت کنم. هر چند جناب آقای انسان مرا دستور داد مدرسه را ترک کن. اما تا غروب جمعه‌ی همین هفته شب شهادت امام عظیم‌الشأن‌مان حضرت امام جعفر صادق ع سه شبانه‌روز فرصت دارم. بگذرم.

 

کلبه‌ی حاج غلام یزدانی آقا اَسیوپیش دارابکلا

هشت اردیبهشت ۱۴۰۳   عکاس : دامنه

جناب حاج غلام سلام. آن شب در کلبه‌ات چند هنر و خیر ازت دیدم. در پست دیگرت مُعکًس (=عکسی‌طور) می‌آیم. عکاس اون عکسم با آق سید موسی از پیش معلوم بود آق حمزه است. خودش همان شب در مدرسه گذاشت.  البته من تا پس از مشهد و برگشت به قم، از مدرسه و فضای مجازی دور بودم. راستی پرتغال والنسیا عجب آبداره. جبران کنم کَی برایت. هنوز بلد نیستم پرتغال درسته یا پرتقال! حاج غلام یزدانی سلام. همه از همه عکس می‌انداختند در کلبه‌ات، من غرق طرح سنگ ویلایت شده بودم آن شب. این هم عکسی که مخفی انداختم از نمای وردی‌اش. آق سید موسی با یک خط و نام دیگه!!! هم هست در مدرسه. دروغ ۱۳؟ نه، نه. مهم این بود لیستی از خیراتی که در حق عامه کردی مرا به وجد آوُرده بود. شگفتی‌ساز شد. درود. راستی خطر نکردمُ گفتی موقع رفت از خطیرکوه نرو شهمیرزاد، به حرفت عمل کردم. علت این بود موقع رفتن سینه‌کَش زیاد دارد. باشه، هنگام برگشت به محل به دل خطیرکوه می‌زنم که از بالای دوآب درمی‌آید کمی پایین‌تر از رستوران دم‌زنون و روستای اُوریم. این هم سنگ‌فرش دیوار کلبه‌ات. غرق وسط دایره‌اش‌ام. نه غرق سیاست‌میاست! حاج احمد هم دارد ماهی قزل را را سخ‌پِلخ می‌کند!

 

جناب حجت‌الاسلام آسید حسین آقا استاد محترم ما سلام. مرکز پیامت درین بحث این عبارت بود: «شگرد تقویت بعد عاطفی و احساسی و کاهش دادن بعد معرفتی» به نظر من هم این عنصر معرفت نادیده شود عصاره و اسطوره از منبر و محرم گرفته می‌شود. هر چند عاطفه مؤید معرفت باشد حُسن استُ مقوّم امر. بر آسیب‌شناسی‌تان صحّه می‌گذارم. مدیحه منهای منبر مثل ذبح بدون ذکر بسم الله می‌مانَد. موافقم من. با احترام: دامنه

 

جناب برادرم قاسم لاری سلام. داستان با نتیجه‌اش مناسب نیست. خدا شلاق‌به‌دست نیست. هر کس این داستان را به «فِرّوا...» پیوند زد اشتباه محض مرتکب شد. خدا را با آن مرد شلاق‌به‌دست یکسان پنداشته است. خدا بندگانش را شلاق نمی‌زند. این داستان از اساس سست است. از برادرِ رزمنده‌مبارزُ آماده بر دارِ شهادتم، آقاقاسم توقع است دقت وافر کند در انتخاب و خلاصه‌سازی داستان. ارادت داداش قاسم لاری‌ام.

 

حجت‌الاسلام استاد آشیخ مالک سلام. سخت مخالفم با حذف دیدار دوره‌ی مسجد حنّانه و مزار کمیل بن زیاد نخعی یار محبوب امام علی علیه السلام. خودم هر دو مکان به بالاترین آرامش رسیده بودم. هر دو مکان مکانی مکین‌اند. کی به این تصمیم نادرست رسید؟ واقعاً بد کردند. از زیارت‌هایت نَمی به ما هم بچکان.

 

دوست دیرین یار نازنین من آقا حاج سید تقی سلام. از من برداشتی از سَر و سِرّت هست که نشان داده‌ای از همان فردای انقلاب با من از درِ صّدق هستی. خاطره‌ای با تو دارم که گفتن آن آنقدر مهم هست می‌شود حتی یک یادداشت روزش کرد. وقتی مقام معاون استاندار مازندران شده بودی دستِ پاک رفیقم حاج سید رسول را فشردی. آن زیز و بَم‌ها بمب دوستی‌ات بود که چون فشانه بر سر ما افشاندی. خواهم گفت روزی که صدقُ خلوص در انجام کارهایت آغشتی. زمانی بود که اغلب کوشش داشتند زیربنای ورود افراد شاخص محل را بزنند ولی تو یک‌تنه پای تقویت موقعیت افراد ایستادی. تاریخ دست‌نخورده‌ی آن رفیق عین آینه پیشمه. دامنه

 

و این ماند که الآن می‌آم برم یک گز یزد پر از مغز پسته با یک چای نیمه‌تیره بنوشم برمی‌گردم

جواب خاص دوست و استاد متفکرم جناب حجت‌الاسلام آشیخ محمدجواد سلام. مقدمه: محیط دانشگاه (البته دانشگاه‌های اصلی وزارت علوم منظورمه) به نظر من با روحانی سازوارگی دارد. مطهری شهید وقتی به اجازه‌ی امام وارد محیط دانشگاه تهران شد، تازه دانش فراوانش فهمیده شد و‌ خود نیز در زیر خروارها پرسش آزاد دانشجویان شاکله‌ی فکری‌اش ساخته‌تر شد. برای نخستین بار می‌خواهم یک نفر را نصیحت!!! کنم؛ دوستم محمدجواد را که دوستش می‌دارم شفاف عین آب قنات در کاریزها. محمدجواد دانشگاه را برای خود بِستر عقلانیت و معنویت و دانش نما و آنی از پرسش دانشجویانت نگریز. هر چه پرسش شیشه‌ای باشد جوابت هم اسلامی‌تر می‌شود چون مجبورت می‌کند در آماج سؤالات، دست به اسلام‌شناسی ژرف‌تر بزنی. در بیان فهم خود از احدی نهراس بگذر روح مطهری در وجودت شکوفا شود. طعنه خورد و حرف شنید ولی مقاومت ورزید و دست به تکفیر نزد. اما بعد گزارش دلنشین نوشتید. وقتی رسیدم که فرمودی ابزار انسان دو تاست: عقل و عاطفه. لذت من صدچندان شد. من پایه‌ی هنر ارزشی و الهی را در ترسیم سازه‌های مذهبی می‌دانم. مثل محراب، مثل مسجد. مثل بُفعه. مثل مضجع. مثل حرم. مثل صحنه‌سازی عاشورا و حتی بقیع. عکسی از حرم رضوی انداختم که کنج صحن کنار غدیر بقیع را مسجم ساختند. می‌گذارم. درست گفتید هنر انسان را به اعماق می‌برَد و من معتقدم بی‌هنری وی را به دهنه‌ی خوفناک درًه پرت می‌کند. بارک الله آشیخ غلامی.

 

این سه عکس که انداختم. بقیع قدیم را در حرم امام رضا علیه السلام جانمایی مجسمی کردند. من غرق این جور جاهام نه غرق سیاست که جناب آقای انسان مرا نهیب زد.

 

من محمدجواد جای لاکچری می‌نویسم: پسندواره. چون لوکس هم معادل خارجی آن است. شیک هم می‌شود گفت. درود. جواب‌های واجب من به پست‌های صحن شد پیس‌مَما (=کاملاً خالی و تمام و صافُ صوف) والسلام خامه و نامه تمام.

 

شیخ محمد غلامی: با سپاس از حسن نظر جناب عالی دو نکته را متذکر شوم  حقیر طلبه ای کوچکی هستم، شاید تنها عنوانی که قابل باشم و البته خوش دارم در مورد خودم گفته شود عنوان "شیخ" است نه بیشتر بابت نصیحت مشفقانه و خدا پسندانه شما دوست و استاد بزرگوار تشکر و قدردانی می کنم. امیدوارم پیرامون نکاتی مفیدی که اشاره داشتین بتونم گام های مثبت بردارم مجدد سپاس...

 

مصطفی بابویه: با سلام و احترام خدمت همه اعضای محترم مدرسه ی فکرت... بعد از مدتی مشغولیتِ کاری، امروز فرصتی دست داد فعالیتهای گروه را مرور میکردم. با ورود آقا ابراهیمِ طالبی مدیر محترمِ مدرسه ی فکرت انبساط و گشایشی در مکاتبات حاصل شد... که این ایفایِ نقشِ ایشان در گشایشِ مکاتبات و مباحثات بسیار مثمرِ ثمر و قابل تقدیر میباشد ؛ که بنظر ادامه ی آن بسیار سودمند است... اما بعد: مدتی است که مبحث رکود در اقتصادِ کشور بولد و هایلایت(پررنگ و ضخیم) شده! مدتیست قصد داشتم اقتصاد دولت جناب رئیسی را نقد و بررسی کنم ، که بخاطر موضوعاتِ پیرامون جنگ اسرائیل و فلسطین و دنیا این امر میسر نشد‌‌..‌ ان شاالله در برگشتِ از مسافرت در فرصتی مقتضی ریشه ها و مسائل و مشکلات اقتصادی دولت رئیسی با کمک دوستان باز خواهد شد... این نکته یادآور میشود که: تنها تریبونِ عمومی در دسترس شما عزیزان و بنده همین فضاهای مجازی میباشد ، که میبایست از این فضایِ ایجاد شده نهایت استفاده را برد، و با تبادلِ اطلاعات ، مطالبه ای درست و اصولی در افکار عمومی جامعه شکل داد ...‌ که این مطالبات و فهمِ درست بتواند راهگشای آینده کشور باشد... به لطف و اراده خداوند متعال... با تقدیم احترام مصطفی.

 

آقامصطفی سلام. قصد اقتصاد را کرده‌ای. آن را لازم‌البحث می‌دانم. در توان فکر و قلمت هم هست که از پسش برآیی. درنگ و تردیک مکن. منتظر می‌مانم بررسی تحلیلی‌ات از راه برسد. هر کجای کشوری دلی خوش و قلبی میزان برات آرزومندم که همآره چنینی و برای من انسانی بسیار لطیف. در محل سه دیدار با تو دست داد که هر سه تا برایم ترنُم داشت. وجه تو مرا وصل به پسردایی‌ات شهید محمدباقر مهاجر می‌کند. هر دو گِروِش عرفانی و عبادی دارید. درود. از الطافت به خودم ممنونم. نوازشگری مهربانی. مِهر در دلت مُهر است. ممنونم. ادبُ ارادتُ دامنه.

 

سادات شریفِ موسوی: سلام و عرض احترام تبریک، خدمت مدیر محترم و معلمین گرامی در گروه و اساتید محترم. آنانی که با قلب خود درس میدهند و با قلب خود می‌نویسند و با قلب خود می‌خوانند و با قلب مهربان خود جمعیتی از زیر دستان طالب آموزش را فرا می‌دهند. آنانی که معضلات خود را در برابر مشکلات جمعی از فرزندان سرزمین ،محو کرده تا عزیزان کلاس و مدرسه روحیه پرقدرتی داشته باشند. آنانی که وقتی زمان تدریس فرا می‌رسد، ذهن خود را شفاف کرده تا اصل مطلب را بتوانند به مقابل خود ،القا کنند . معلم بودن هنر است و معلمی شغل هنرمندان است . و تبریک مجدد و مخصوص، خدمت مدیریت محترم جناب آقای طالبی گرامی که مدیر و معلم این مدرسه ی ماست.

 

فامیل محترم و ارزشمند ما سادات شریفِ موسوی سلامٌ علیکِ از خوبان روزگاری چون شما -که نزد من بسیار شرافت و قُرب و ارج دارید- همواره همین انتظار ساطع است که دست تعلیم بر سر دانش‌آموزان خود دارید. شما معلم متقی و مؤمن محل مایی. مردم به روی شما خاندان پاک سوگند می‌خورند. خدا را شاکرم محل و زادگاه‌ام توانست اشخاص باشخصیتی چون شماها پرهیزگاران و باحجابان تربیت کند. و امروزه این شما معلم‌های پارسا هستید که در هجوم دسیسه‌شده‌ی بیگانگان به ضلع ایمان انسان در ایران، به عنوان ناجی ظاهر شوید. حاج قاسم عزیز جان خود را فِدیه‌ی انقلاب و مقاومت در برابر مخاصمین کرد، اینک شما هستید که باید تعلیم دهید نسل نو را تا تحت امواج نروند و زیر بمباران نمانند. من کِه باشم که مرا «معلم» خوانده‌ای؟! همواره تحت تعالیم زُعمایی چون شماها عُبّادِ عبید خدای متعال می‌مانم که چیزی بر نداشته‌هایم بیفزایم. معلمی بر وجود آن سادات معظم گوارا و لذیذ باد. کشکولی: الهی حقوق ماهانه‌ی معلمان چنان رقم و ارقام گیرد که هفته‌ی فلاکت! را هرگز درک نکنند تا از ۲۵ روز مانده به ماه بعد، هی بسم الله! بسم الله! نکنند که کَی حقوق واریز می‌شود! برقرار باشید. به محمد پسردایی‌ بافکر من سلامم را برسان. متنم بدون ویرایش چاپ شد. غلط غلوطش را تصحیح کن و نمره‌ی قبولی بر کارنامه‌ی ما بزن تا تجدید نیاریم. با تقدیم ادب و ارادت دامنه.

 

سادات موسوی [در پاسخ به دامنه] با سلام  و احترام مجدد خدمت مدیر محترم واساتید بزرگوار واعضای گروه تشکر می کنم از لطف شما نسبت به حقیر . و این نشان بزرگواری شماست. و همین طور فرصت را غنیمت شمرده از دلسوزی و تلاش و کوشش مدیر گرامی از بوجود آوردن این فضای مجازی (مدرسه فکرت)ایجاد فضای دلنشین  برای انتقال معلومات و تجربیات ارزشمند و هم چنین برقراری رابطه صمیمی و و دوستانه برای کسب علم و دانش بر خود وظیفه می دونم که در کسوت شاگردی از زحمات وخدمات فرهنگی و علمی ارزشمند شما تقدیر و تشکر نمایم.گرچه می دونم نیاز به تشکر ما نداشته برای رضایت خداوند و آرامش درونی خود این کار را انجام می دهید. اما تشکر و قدر دانی کوچک ما می تواند باعث دلشادی و ایجاد انگیزه ی بیشتر باشد. با تقدیم  احترامات.

نقدی بر متن روایت بوسه

استاد مستطاب جناب حجت‌الاسلام سید کمال الدین عمادی سلام. ۱. ابتدا روشن سازم من از علم حوزه بی‌بهره‌ام، پس درین بخش راحت و آسوده بگویم بی‌سوادم. ۲. دوم اظهار بدارم شیوه‌ی کار تحقیق‌محور -خصوصاً بر روی روایات- را خیلی می‌پسندم. چون بر خلاف قرآن -که قطعی‌الصدور است و غیرقابل تحریف مانده است- هزاران روایت روی مؤمنان ریخته است که حتی شیخ کُلینی غالب احادیث داخل در کتابش را (چیزی حدود چهار پنج هزار به بالاتر را. تردید دارم در عدد) از روایت‌های دسته‌ی ضعیف یا حتی پایین‌تر یا مشکوک یا قابل تأمل می‌دانست. جماعت روحانی -البته آنان که رنج مطالعه بر تن خود نمی‌زنند منظورم‌اند) مُرده‌اند برای بمباران بمب‌های خوشه‌ای بر سرُ روی مردم توسط روایت‌های خیالی و تورات‌طوری!! ۳. سوم تشکر از استاد که چنین منشی را گشودند. اما نقد.

 

نقد من روی فن روایات نیست. بلد هم نیستم. روی مفهوم این روایت است. هر چند بوسه بر دست کارگر یا کشاورز یا باغدار و نخیل‌پرور وقت آن روز مدینه، پیامی مهم دینی اخلاقی در ابعاد جهانی، عرفانی و اجتماعی از سوی رسول الله ص به جامعه‌ی وقت و فردای تاریخ بود. چگونه ممکن است پیامبر خدا ص که علمش از همه‌ی پیامبران بیشتر و احاطه‌اش از همه برتر بوده است، سؤالی از آن فرد بکند که نشان می‌دهد پیامبر ما نعوذ بالله (خدا مرا ببخشاید دارم این را طرح مسئله می‌کنم) ساده‌ترین مسئله یعنی علت زِبْری زِمُختی کفِ دستِ یک کشاورز محیط زندگی مشترک خود را که حتی او را می‌شناسد، نداند؟ حال آن که خود آن حضرت صلوات الله کار می‌کرد، با خود مردم مستمند بود و در ساخت مسجد مصالح می‌آوُرد. زبری دست را حتی یک بچه هم می‌داند ناشی از چیست. آن وقت عقلِ کل جامعه‌ی مسلمین حضرت سیدالمُرسلین ص عاجز نشان داده می‌شود از دانستن ساده‌ترین مسئله. این روایت چه ضعیف، چه سست، چه صحیح، چه موثق، چه جعلی، چه اسرائیلیاتی! و چه هر اسمی (که حوزوی‌ها آن را بلدند) داشته باشد، عقل منِ ضعیف، آن را قبول نمی‌کندُ پس می‌زند. اصل بوسه‌ی نبی مکرم ص را بر دستان قشر کار را چرا قبول ۱۰۰ در ۱۰۰ی دارم. اما پیامبر عظیم و دانای ما، این نحوه پُرس و جو کرده باشد را خیلی نادرست می‌دانم. بگذرم. بازم از سبک کار شما تقدیر کنم. حتی خواهان این روندم. حتی چون به شما ایمان و باور اخلاقی دارم نتایج تتبُعات‌تان را با حفظ حق نقد و نظر، برای خود صائب می‌دانم. ادبُ ارادتُ دامنه.

 

اِلاّ مَن رَحِمَ اللهُ

جز کسی که خدا به او رحم کند؛ همانا او عزیز و مهربان است آیه‌ی ۴۲ دخان «اِلاّ مَن رَحِمَ اللهُ انّهُ هُوَ العزیزُ الرحیم». مرحوم علامه این آیه را از ادلّه‌ی شفاعت در قیامت می‌داند. چه برآیند حیاتی‌یی. امید (خمیرمایه‌ی ایمان) ضد یأس (خمیرمایه‌ی الحاد) است؛ پس انتظار شفاعت، امید و طرَب من است. حکم جناب آقای «انسان» بدینسان برایم حجت و خودش نزدم عزیز و سامانگر است. هر ۵ روز بازسازی، گَه تا ۵۰ روز و آن گاه از ۵۰۰ وُ  ۵۰۰۰ روز عبور کند کم نباشدُ باکی نیز. تا آن کَه اَبرو گیرد چشم کور نکند! غرقه‌ی در رود نیل را چه اثر و ترسی از ریزش باران؟!!! والسلام. «سعدی از سرزنشِ خلق نتَرسد هیهات :: غرقه در نیل چه اندیشه کند باران را» ۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۳ خاتمه دامنه.

عکسها در اینجا

قدم به قدم تا حرمُ منزلِ پسرعمه‌ام

غروب راه افتادم؛ البته با اتوبوس. چون اتوبوسی‌ام؛ نه آن اتوبوسی را که به استقبال حکومت‌گردانان می‌برندُ ایضاً خودسران! در مسیر جوانی خوشگل دیدم. گشاده‌رو گفتم خیلی زیبایی، ولی سیگاری که داری می‌کشی صدمه می‌بینی. خندیدُ پذیرفت. درجا یک نخ سیگارش را مُچاله نمودُ لِه. نه! از ستاد امر به معروف!!! نیستم هرگز هم نمی‌شوم! خودم، خودم هستم. حالا از روی عکس‌ها پیش می‌روم. هوا هم برای شهادت امام صادق ع شکل غم داشت بالاسر حرم. پیش از حرم، طبق دأب سرِ قبر مرحوم مرجع مرعشی رفتم. سپس از لای کوچه‌ی ارک، عبور کردم که روزگاری -سال شصت و سه- آنجا خوابگاه داشتم؛ فاطمیه. از صحن‌های حرم یکی یکی عرض ادب و زیارت کردم. چه ازدحام زیبایی بود. جوّی تماماً حزن و مذهبی. مسجد اعظم، جوف حرم را هم تحیت داده و سر مزار بانوی عارفین پروین اعتصامی حضور یافتم. آنگاه نیابتاً برای مدرسه فکرت و اهل دلانی که در دلم لانه دارند خاصه یک اُسوه‌ام زیارت صورت دادم. من حالی خوبی داشتم پس گمان کنم دست‌کم امشب نائب قابلی بوده باشم. خودم به خودم بگویم: قبول باشه مدیر دامنه. نماز مغرب را رفتم بیت‌النور در عماریاسر که عبادتگاه بانوی کرامت حضرت معصومه س بود و محل ورودُ جلوسُ شهودش به قم. وارد خودِ محرابش شدمُ نماز گُزاردم. سپس قدم به سمت منزلِ پسرعمه‌ام حجت الاسلام استاد آق سید شفیع شفیعی گذاشتمُ وارد بیت شریفش شدم. نیم ساعت بعد مدعوین همه آمدندُ دیدارها تازه شدُ گپُ‌گفت‌ها نو و نوشیدن چای با حلوا نو به نو. شگفت‌زده شدم وقتی آمدنِ حجت الاسلام استاد آق سید کمال‌الدین عمادی را شاهد شدم. حجت الاسلام استاد آق شیخ مجتبی اکبری لالیمی (که هنوز از نزدیکی‌های یکی از شهرهای مشهد مقدس خود را قم نرساند) همآهنگی کرد که منبر را حضرت سید عمادی بروند. چه مَآلی؛ عِلّی و عالی. امشب شکوه منبر باز نیز در منِ بچه‌پامنبر، تجلی کرد. حقیقت، منبر محل گشودن حجاب و درمانگر جهالت است وقتی منبری پارسا باشدِ دانا. استاد سید عمادی با منبرش وَجه مرا وَجد آوردندُ نشاط مرا شلعه بخشیدند. چه گفتند؟ سرجمع بدون یک واو کم، این را. البته کمی بعد از شروع منبر با آمدن حجت الاسلام استاد شفیعی مازندرانی -که این روزها چهره‌ی درخشان و زیباتری پیدا کردند، چشمان من منوّرتر شد:

 

بیاناتی که حافظه‌ی من از منبر به خاطر سپُرد: زمین از حجت زنده خالی نیست. فرود ملائک در قدر، جایگاه می‌خواهد، پس جامعه‌ی مؤمنین امام زنده دارد و فرشتگان بر آن امام زمان حضرت مهدی منتظر فرود می‌آیند. تلاش کسانی که مسئله‌ی امام دوازدهم را از تولد چنین امامی به اسم حضرت صاحب عج جدا می‌کنند، بدترین تذلذُل است که در ایمان مردم رخنه می‌دهند. جالب این‌که اینان از درون خود حوزه سر بر آوردند و در مسئله‌ی مهدی موعود تردید انداختند. روایت مطرح کردند که تواتر داشت و بر باور به مفاد آن دست اکید می‌گذاشت. حتی علامه جوادی آملی دستور دادند متن آن را در کتیبه‌ی مؤسسه‌ی اِسرا حک کردند و بر کارکنان آن پژوهشگاه و مؤمنان اجتماع، تأکید کردند این عبارت (=دعا) منقول امام صادق ع به نقل از زُراره را به جای تعقیبات نماز عصر بخوانند. (حضرت عمادی پس از منبر در بین مسیر به بنده فرمودند متن آن را در ایتا ارسال می‌کنند) بحث منبر را به شهود کشاندند که بهترین نوع از معرفت است و برای آن مثالی از عالِم سالک زدند که شاگرد امام صادق ع بود و از امام خواست خودش را کامل به او معرفی کند که امام برای ایجاد شهود در او امر کردند به آب فرات اندازند تا با همان لباس غرق شود. دوبار برای نجات از غرق از امام صادق مدد خواست ولی باز امام امر کردند تا به فرات اندازند. این بار بود که عالَم شهود و توحید در وی باریدن گرفتُ گفت: یا "الله" مرا نجات ده. و امام صادق ع این بار وی را از خطر غرق نجات داد چون خدا آن صحنه در امام صادق تجلی کرد و توحید در آن فرد. پس نتیجه گرفت بهترین راه معرفت به امام، راه شهود است. یعنی شناخت درونی و دلی به تعبیر من کشف به کمک حسگر قلبی. و اشارت داشت به فهم غلط و منحط وهّابی که قرآن را بسنده می‌دانندُ وجود پیامبر ص را در حد نامه‌رسان و به تعبیر خودشان نعوذُ بالله: «پُستچی» پایین می‌آورند. برق‌های بیت را خاموش کردندُ مصیبت نحوه‌ی دستگیری بسیار رقّت‌انگیز امام صادق شیخ الائمه ع را به لحنی منظوم خواندندُ عصر عاشورا را به مصیبت دو امام پیوند زدندُ اشک جمع را رودی سیران و سیلان ساختند. از منبر که پایین آمدند تازه خارجِ منبر شد بر وزن خارجِ فقه. هر کدام گوشه‌ای از منبر سنگین وی را مورد اِمعان نظر قرار دادندُ من هم عرض کشکولی! کوتاه کردم به جمع که امشب با وعظ آقاعمادی منبر عظمت خود را باز یافت و با توجه به رُجحان شهود بر استدلال در معرفت به امام ع توسط ایشان، وی ما را با این منبرش میان مرز آن سخن به ترتیب آگوستین و آنسُلم: "ایمان بیاور، سپس بفهم" ؛ "بفهم، سپس ایمان بیاور" غوطه‌ور کردند. که استاد با جوابی گشاده و باز، لذت شهود را برجسته کردند و فهم را هم ضمیمه‌ی ایمان. حجت الاسلام استاد آشیخ محمد نجفی نکته گفتند که شهود هم ناشی از دلیل و استدلال و فهم است. بگذرم. شب محزون و شب معلومات بود امشب‌شب. باورم شده است آقای سید عمادی مُلّای به تمام‌معنا است. خدا برای خلق و خلقت وی را از جمیع بلیه‌ها و گزندها مصونش دارد. پسرعمه! ممنونم شب خوبی در بیت رقم زدید. آقا و عمه و آق سید محمدباقر را خدا رحمت کناد. دامنه.

 

وقتی رهبر ارکستر باشی

خانم لی یونگ آئه نقشی در سریال کره‌ای با اسمِ «استاد؛ رشته‌های حقیقت» بر عهده گرفت که به سرعت نور در جهان مشهور شد. او رهبر ارکستر است درین سریال، سرگذشت زندگی چاسئوم. او دارد درین اثر جهانی، به رازآلوده‌بودن زندگی پی می‌برَد. لابد می‌دانید راز چیزی‌ست هر کس دوست دارد نفر بعدی تماماً از آن بی‌اطلاع بمانَد. مطلب بعدی این است اغلب فکر می‌کنند حقایق پنهانی یکباره کشف می‌شود حال آن که، تدریج در کشف، یک اصله که بدان دقت لازمه. غرَض من از نشاندن این زن در نماد صحن اینه چرا ما نتوانیم با فن هنر و سینما اُسوه‌هایی در بُعد جهانی ایجاد کنیم. این در حالی‌ست که ایران و اسلام در خود اُسوه‌‌های واقعی دارند نیاز به افسانه و اُسطوره (=آفریدن فرد خیالی خوب) ندارند. بیاییم به حکومت بقبولانیم هنر را در ابعاد جهانی جدی بگیرد به ذات هنر برگردد بر هنرمند متفکر بها دهد. سرعتِ کارِ هنری به سرعت نور شباهت می‌زند. یک کار سینمایی‌ی شُستهُ رُفته گاه کارِ هزار کتاب و میلیون سخنران را می‌کند. از نظر من هنر در یک فرد در هر رشتهُ فن، یعنی انسان توانِ تسخُر طبیعت را پیدا کردُ می‌خواهد بر نقش‌های طبیعت نقش خود را بزند. قرآن هم گفت این انسان! مَسخَّر کن جهان، حتی کهکشان را. کُره‌ی کوچک گوشه‌ی جهان چرا سریال را در دستور کار خود قرار داده است؟! شاید رقابت با فرهنگ چینی باشد، ولی راه، راه عقلانی و احساسی است برای تصاحب افکار جهان در جذب کالاهای اقتصاد خود. آری؛ حس و عقل کنار هم شِبه‌معجزه‌اند و هنر را می‌آفرینند. به احترام همه‌ی هنرمندان باشخصیت و متفکر از میزم برمی‌خیزم. بگذرم. خاتمه دامنه

 

شیخ محمد غلامی: اقا ابراهیم سلام عصر بر شما خوش ورود خوبی به عرصه ی هنر بویژه سریال و سینما کردین، با کسب اجازه نکته ای به مطلب مفید شما اضافه کنم.  مهمترین بخش تولید فیلم و سریال و آن هم در برد جهانی سرمایه گذاری در این عرصه است. مثلأ در فیلم محمد رسول الله به کارگردانی جناب استاد مجید مجیدی در سال ۹۴ حدود ۴۰ میلیون دلار هزینه شد که در تاریخ سینما ی کشور بی‌نظیر بود. البته این فیلم جهانی شد و در بیش از ۱۰۰ کشور اکران شد و هنوز هم  در برخی از کشورها در حال پخش است. و همچنین سریال مردان آنجلس به کارگردانی جناب  استاد مرحوم فرج آلله سلحشور که مورد توجه واتیکان و مسیحیان جهان قرار گرفته است. بنابر این میخوام خدمت جناب عالی و دیگر عزیزان عرض کنم توجه به متریال در صنعت سینما اهمیت دارد و در جنوب شرق آسیا بخصوص کشور کره جنوبی بسیار توجه می شود به همین جهت آثار آنها بیشتر دیده می شود و جهان شمول شده است. محمدجوادغلامی دارابی....


جناب حجت‌الاسلام رفیق متفکرم آشیخ محمدجواد سلام. چقدر مرا پرِ سیمرغ دادی که به کوه قاف عطار پر بزنم. نکته‌ی عالمانه‌ات متن مرا مزیّن کرد. خرسندم در مقام استاد دانشگاه هنر تهران و معاون فرهنگی آن جا، رشد علمی کردید. سید علی اصغر در مشهد مقدس از شیوه‌ی شیوای منبرت به ما خیلی گفت. بهره بردم از کل این متنت. دوستت: دامنه


اِسا (=حالا) پاسخ به پست‌ها. از پایین به بالا. ببینم تا کجا. چون چهار تا گردن مرغ مگر چقدر آدم را دارد با کمی خیارماست و نعنا.


تذکر به استاد حجت الاسلام ربانی از همین شروع، قدرت مدیر مدرسه را نشان دهم! سلام استاد خوبم ربانی گرامی. مقررات مدرسه فکرت مجاز نمی‌دارد کپی نوشته‌های دیگران عیناً درین صحن انتشار یاید، مگر آن که آن را خلاصه یا برداشت آزاد کرد. این کار شما، خلاف مقررات بود. تذکر وارد است به شما. اگر این نوشته به قلم خودتان بود روی جریان فکری حشاشین (=جریان فکری عصر اسماعیله‌ی الموت قزوین) وارد بحث می‌شدم. جریانی متفکر باطن‌گرا که چون در کار داروگیاهی و فلسفه بودند به حشاشین مشهور شدند. از ریشه‌ی حشیش. چون اصل پست کپی است و ارسالش خلاف آئین‌نامه‌ی مدرسه، وارد محتوای آن نشدم. بگذرم.
با ادب و ارادت: دامنه.


آقا صدرالدین آفاقی سلام. بسیار خوب بحث را پردازش کردید. آن نکته‌ی ذهنی‌ات عالی‌تر بود. درست هم هست. در زمان امام هادی ع تشکیلات امامت جهانی‌تر شد. لابد می‌دانید چرا؟ امام هادی ع امامت را از طریق ایجاد وکالت در سراسر قلمرو اسلام و مسلمین گَسترانیده بودند. دستگاه خلافت عباسیان ازین تشکیلات وکالت، شعبه‌ی شرعی و سیاسی امامت وحشت کرده بود که در جمله‌ی قسمت آخر پست اول جناب‌عالی اشارتش رفت.. از شما بابت این نوشته تقدیر می‌کند مدیریت مدرسه فکرت. ادب و اردات: دامنه


برادر و رفیقم جناب سید تقی شفیعی دارابی مدیر اداره‌ی منابع طبیعی میاندورود سلام. خداوند مادر آقایان سید محمد سید احمد و سید حسین واعظی را رحمت کناد. عرض تسلیت مرا به هر سه برادر برسان. از شما متشکرم برای اطلاع‌رسانی درگذشت این مادر زحتمکش حاجیه سیده خدیجه شفیعی دارابی همسر مرحوم سید ابوالحسن که آن زمان این مرد کاری و پرتلاش نماد کار با دُرشکه‌ی اسب بود و فرهنگ کار تجاری را در محل باب کرد. تسلیت می‌گوید مدیر مدرسه فکرت به تمامی بستگان و شما فامیل آن مرحومه. ادبُ ارداتُ دامنه.

::
رفیق سید علی اصغر سلام. حالیا حرف از حق می‌زنی. من هم آقا مصطفای متفکر را فردی قابل رجوع و انسانی متواضع و برخوردار از فضائل می‌دانم. آورده‌های وی به این صحن، هیچ گاه هرز نداشت و هرگز سطرهای قلمش با نَقص و نُقصان پُر نمی‌شد. آگاه است و می‌داند سخن را کجا بگوید و کجا صبرِ در بیان کند. دامنه رفیقت سید.

::
جناب حجت‌الاسلام آسید حسین آقا استاد محترم صحن ما سلام. یقین دارم منبرِ مطالعه‌شده و مطابق استانداردهای حجمِ حرف و زمان معیّن ارائه، بالاترین کارکرد را دارد در میان هر نوع دیگر تبادل اندیشه. من طرفدار منبرهای دیالوگی هستم. یعنی منبری پس از منبر حلقه چند دقیقه‌ای تشکیل دهد دست‌کم بازخورد کار یا سؤالات ناشی از حرف‌های آن منبر را رودرو بشنود. لابد بر جیرف مفید افتاد. ازدحام این را می‌گوید. کاش می‌گفتید در منبر چه گذشت. با احترام و ادب: دامنه.

::
سلام آقا مصطفی. این عبارتت تنبُه کاربرد دستور زبان داشت که شما باب تفعیل آن را به کار بردید. باب تفعُل باید می‌بردید. فن آن در ید توست. وارد توضیح نمی‌شوم. ارادت و ادب: دامنه

::
عموحمزه سلام. گرچه هنگام تشییع عمه‌ی مرحومه‌ات (=دخترعموی من) در محل بودم و خودم را شائق و محزون به بیت آن مرحومه رساندم و از بدو تا ختم در مراسم کفن و دفن بودم، اما این جا هم از راه دور باز نیز درین مراسم به صورت روحی شرکت جستم. آن مرحومه برایم انسانی آشنا و آبرومند بود و من با آقای بخشی‌محمد رفیقم از خیلی‌سال پیش. تسلیت مجدد و خدا کناد رحمت. ارادت به عموهایم حمید و حمزه. دامنه.

::
جناب آقا مصطفی داراب‌کلایی سلام و تشکر بابت این خبررسانی دلشادکننده و هویت‌بخش. تمام اما خطاب من به خواهر گرانقدرم، خانم سیده مریم هاشمی دارابی مربی و مسئول این گروه سرود: سلام به شما سیده مریم هاشمی دارابی. چون خواهر رفیقم آق سید رسولی برایم ترجیحات بیشتری پیدا کرد از اقدام انقلابی و هنری‌ات ببالم. هیچ تصور هم نمی‌کردم شما این قدر قادر و توانمند فکری باشی. نام داراب‌کلا را به ایران نشان دادی. درود می‌فرستم به خودت و همه‌ی گروه جذابت. ظرافت‌ها در هنر را می‌شناسی. این مرا خشنود کرد. سرود شما را با جان و دل دیدم. از حاج ابوذر روحی لنگرود هم در فازهایی سرتر بودید. به همه‌ی یارانت که ازت تعلیم گرفتند سلامی به فرخنای تاریخ دارم. غَرّه شدم به این فخری که آفریدند. روح مامان و بابای عزیزت که برای من حکم مادر و پدر داشتند دائم در اهتزاز زیر پرچم اباعبدالله الحسین علیه السلام در بهشت برین باد.عمو سیدرسول که اَنفَس من است و جان من، سلام برسان. خرسندم درین صحن هستید تو و عمورسولم. برادر و ارادتمندت: داداش دامنه.

::
جناب حجت‌الاسلام استاد سید کمال‌الدین عمادی سلام.  دست مریزاد. در سایت هم این سند را پیوست کردم. آن روایت دعا را هم ارسال فرمایید که باید در تعقیبات نماز عصر خواند و در کتیبه‌ی ساختمان مؤسسه‌ی اِسرا شما حک شد. منبر شما غنی بود. خودتان هم مسلط سخن می‌گفتید. هنر منبرت یکی این بود چشم به همه‌ی مستمعین کرام می‌دوختید نه افراد خاص. حرف شما در رفتار شما بروز دارد و همین منبرت را عامل و مؤثر می‌کند. کاش منبری‌ها همواره پس از منبر لحظاتی کنار حاضرین بمانند و سخن بشنوند و سریع مثل جن و پری غِب نشن! کشکولی این آخری. ادب و ارادت: دامنه شاگردت.

 

نکته پس از ارسال: استاد سید عمادی خیلی بهتر می‌بینم اِعراب‌گذاری روی عبارات عربی در حداقل باشد. شکل عبارت را خراب می‌کند. البته شما چون از روی سایت برداشتید اِعراب را نتوانستید حذف کند. تازگی برخی قرآن‌ها با کمترین اعراب‌گذاری چاپ می‌شود و چه چشمنواز هم هست. پوزش: دامنه.

 

سید سعید شفیعی: درود  بر مدیر محترم که بعد از غیبت  عامدانه فصلی , مدرسه را مزین نموده اید و اینکه مدرسه در مسیر جوشش و خروش بیشتر قرار گرفته است . اینکه وارد نشدن در برخی موارد حتما دلیل قانع کننده خواهید داشت . "شاید ما مو میبینیم شما پیچش مو " مانا باشید
::
جناب محمدرضا رضوی سلام. این مراسم دفن شهدای گمنام در صحن جمکران را زنده داشتم. حاج آقا سلحشور جذاب خواند. خدا آقا و عمه‌ام و آقا سید محمدباقر را رحمت کند. به پدرت حجت الاسلام آقا رضوی داماد محترم عمه‌ام سلام برسان. نیز به مادرت دخترعمه‌ی عزیزم. تشکر: دامنه. به زبان شما: دایی ابراهیم

::
آق سید سعید سلام دارم برات رخِف. همین اسا. نشو تا بارت! کنم‌ آق سید سعید اَعی باز سلام. مِه زِوون پَلی (=نمی‌چرخد) که مو چیه؟ پیچ مو چیه! اِما شِما روان‌شناسان جِ خوف داریم که نکند مثل کسانی که روح را قبض و باز حاضر می‌کنند آن دیم ما را ببینید! راستش متوجه نشدم به کدام پستت پاسخ ندادم. من از بِن درشومبه بالاوَری. هنوز ت پست‌ها جِ دیم به دیم نَیمه.

::
سید سعید این جمله‌ات در مورد من نشان لطف ژرف شماست: که فرمودی «درود  بر مدیر محترم که بعد از غیبت  عامدانه فصلی , مدرسه را مزین نموده اید و اینکه مدرسه در مسیر جوشش و خروش بیشتر قرار گرفته است» باور کن عمدی به خودم مرخصی طولانی می‌دم. تا خودم را بسازم. عرفان برای من فاز نخست است. البته در نبود من امین و مورد اعتماد من دوستم آق سید موسی هست صحن و نمی‌گذارد مدرسه بی در و پیکر شود. این مدرسه دیوار چین دارد نه نرده‌‌ی لَرگ و فِک. فکرت است نه فِک‌دار. این جا هم پنبه‌سرگیر نیست، محل تضارب آرا است. سلامُ صدها درود استاد درس روان‌ها.

 

هنوز مِه تهروک (=نیرو و توان) در نرفت و با اشتیاق دارم تایپ می‌کنم. چار تا گردن مرغ هم ضَب پتانسیل داشت! پس ادامه می‌دم به جواب‌ها. فقط یک آن برم یک فنجان شیر بدون شکر بخورم بیایم.

 

سید سعید شفیعی: درود بر شما اقا ابراهیم.  بگذریم  شما بزرگوارید پاسخدهیتان به موقع است. اما منظور به خودم نبود. عدم واکنش شما به برخی مطالب مندرج هم مدرسه ای هاست. به قولی " به در گومبی دیوار بشنوه. پسرزن گونه " شی مار بشنوئه " .


جناب حجت‌الاسلام آشیخ مالک سلام. روز به روز خوشگل‌تر می‌شی رفیق. خیلی قشنگی. به هیبت و هیئتت می‌آد. زیارتت قبول قبول قبول مرد بی‌تکلًف و دور از ریا و

تظاهر. تو را قبول دارم چون قلبت عین آینه است. بعض مواقع هم اگر بر سر دامنه تشر می‌زنی، از روی عمق دوستی‌ست. دامنه تِ رخف.

ایتا اَلپِک اَلپِک (=قطع و وصل) می‌زند در قم. هی اختلال داره الآن. گویا با نوشتن‌های زیاد الآنه‌ی من، دی (=دود) آمد کُنده‌اش!


مجدد سلام آشیخ مالک. مطلب مفیدی بود. به آن علم نداشتم. به دانش عمومی‌ام افزودی. درود و ارادتِ: دامنه

 

عمو حمزه‌ی من سلام. صید قشنگی بود. خانمم دیدُ از هوش رفت از بس پدردوست استُ هواخواهش. حاج رضا برای من علاوه بر پدرخانم‌بودن، یک رفیق تمام‌عیار است. سیگار را می‌گوید سیکار. خلوت خلوت دود کانده. موقع خواستگاری‌ام در سال ۱۳۶۵، گفت: اِمشو اَرِه، فرداشو سِرِه. منم قهر کردم سه ماه رفتم اصفهان درس تا وقت عروسی برگشتم محل. منظورش این بود دختر نباید خونه‌ی پدرش دوره‌ی نامزدی (و آن فرهنگ قشنگ نومزه‌بازی) داشته باشد. هنوز با او این مورد را شوخی می‌کنم. حاج رضا واقعاً مؤمن و اهل خداست. دوست من است. متشکرم حمزه از ارسال این عکس و صحنه‌ی دود و دُخان. ارادت: دامنه دوستان خوبم به ترتیب از راست آقایان: آق سید مهدی صباغ، آق مصطفی درخوش خبرنگار دفتر امام جمعه میاندورود، قاسم بابویه، علی رحیمی همگی دسته‌جمعی سلام که صحن آزادی حرم رضوی ع ایستادین. کشکولی نگم این جا از کَش پَلی (=بغل و پهلو) در زنده: آهای نفر سوم! از سمت راست از صحن آزادی حسابی آزادی بیاموز! نری بگی اسم صحن را دگش (=عوض) کنند بگذارند صحن انسداد! کشکولی. راستی قاسم! رخف این جه و اون جه و هر کاجه‌ی من حتی جبهه و کوچه و موچه: خادِر رِه هلاکِن! بگذرم. یادت است افراد می‌رفتند کِک‌کالی‌بِن واشون را چَمی می‌افتاد. چَمی: حالتی از خارِش در پوست پس از رفتن به لانه‌ی مرغ. نوعی حشره‌ی ریز که آدم را می‌گَزد و تا مدت مدید باید بَرِکی تن‌پِه رِه (=بدن و پوست) را. زیارت همه قبول است. خوشحال شدم شما را از دور دیدم. دامنه.


رسیدم تازه به این نوشته‌ی رفیق شفیق دیرینم مرد خدا حاج آقا سید محسن سجادی که نزدم وجاهت دارد و وزن. برم چای بنوشم با سوهان کمالی بلوار بهار. چون جواب سنگین لازم دارد این آق سید حاج محسن من و ما. خواهم خود را رساند صحن. کَفُ کتِله کردم اَندِه جواب هِدامه!


برادرم حاج سید محسن آقا سجادی سلام. بالاترین محبت در متنت درج شد. لابد می‌دانید کجاست؟ این عبارتت: «حیف که این شادمانی ازکفم رفت واین باعث شدتافامیلم نبینم امیدوارم در محلت بعدی توفیق زیارت داشته باشم» همین دمِ در کشکولی را بیارم: آخر این ماه عازم رامسرم. آن جا که کارم پایان یافت، راهی دارکلاهم. حالا بگو عصرانه‌ی آن روز را دوم خرداد! بیاییم منزلت؟ یا سوم خرداد؟ سیاسی‌میاسی شد. ولی من قصدم حاجی‌دیدن است و شنید خاطرات فشرده‌ی حج پارسال‌تان از زبان خوش‌بیان خودت. در پایان تعلق دلم به خودت برِت مُبرهَن است. از اول انقلاب تا الآن منِ رفیقت حتی یک برخورد نیمه‌تلخ ازت ندیدم. بگذرم. ایام به کام. شب‌ها به تهجدتان. رکوع و سجودتان مشمول دعات شوم حاجی بزرگ. ادب و ارادتِ دامنه


رفیق من جناب آقا قاسم لاری اوسایی دارابی سلام. منظور جناب امیر از لفظ بدون تنوین عربی اصلن (=اصلاً) این است که عبارت فارسی را از هر چه علائم عربی دارد پاکسازی کنیم تا فارسی سلیس شود و خلوص گیرد. البته من قائل به رعایت علائم سجاوندی در فارسی هستم. چون فارسی حروف مُصوّت (=صوتی) ندارد باید سرکش گذاشت. مثلاً بعد از مزینان به سمت سبزوار جایی هست به اسم «خرو» که اگر سرکش نداشته باشد خَرُو خوانده می‌شود حال آن‌که خَرْوْ است. به سکون دو حرف ر و واو. یا در دامغان به سمنان روستای صح است. اگر علامت صوتی نداشته باشم صحُو خوانده می‌شود حال آن که صحو است. عین خرو. بگذرم. تو حال خواندن حرف‌های مرا نداری! بیخاد خادِر ره دینگومه وسط بحثت! کشکولی. ارادت: دامنه


جناب آقا موسی رمضانی دبیر محترم و اهل ادبیات و دل و شعر سلام. برای والدین و اخوی حیدرم معرفت و محبت کار زدی. برات بلند می‌شوم. اما بعد بله، پدربزرگت چهره‌ی درخشان تکیه بود. من کوچیک بودم چشمانم را به او در داخل تکیه می‌دوختم. خنده که می‌کرد دندانش بر دل آدم برق می‌انداخت. سینه‌زنی موقع جای سمت قلب سینه‌اش را شکاف می‌داد. چَکّی (=دگمه قفلی فلزی) پیراهن مشکی را از قفل باز می‌کرد مستقیم می‌نواخت بر پوست بدنش. قرمزتَش می‌شد جاماله. خونه‌اش محرم اَشیر (=روضه به زبان محلی: یا مجلس اشارات و عشیر هم می‌گویند یعن یک دهه روضه‌خوانی) می‌گرفت شیر چفته‌سر می‌داد. بگذرم. ممنونم بر پدربزرگت غرور داری. عالی است فکر و تعلق خاطرت. او با پدرم دوست نزدیک بود. درود بر روحش و نیز پدرت شابا و داداش‌هات. ارادت دامنه.


استاد حجت‌الاسلام حاج سید کمال الدین عمادی سلام. این پاسخ شما به آقای مهدی ملایی مورد توجه‌ی عجیب من واقع شد. بیشترین دلیل موفقیت شما یعنی داشتنِ موقعیت و‌ مقام در حکومت و سیاست است مگر؟ برایم جاذبه دارد این نگاه نو را کمی شرح بفرمایید. دوست دارم خبردار شوم چگونه است که شما نقدها بر روحانیت دالّ فرض می‌کنید بر موفقیت، نه ضعف. خیلی مهم است همان که می‌فرمایی «نه این که ضعف نداشتیم» را چند نمونه ضعف را بگویید از روحانیت که بدانم ضعف مورد نظرتان چه مواردی است. به درد پژوهش من می‌خورَد. ارادت: دامنه شاگردت.

 

حاج سید تقی شفیعی: سلام خدا قوت ماشاالله از ساعت 13تا16/38دقیق بالای بیست و چند پیام بنوشتی و  ارسال هاکاردی ته هلاک بهی آن شیر شتر بیه که بی قند بخودی چقدر انرژی داشته انورته پیام شخصی ره بوین

سلام بر رفیق خاص من حاج سید تقی. آیا این پیام شما خطاب به دامنه است؟ اگر آره، مِه پیَرمار (=پدر و مادر) مه وسه اسم انتخاب هاکاردنه: اِوریم. چرا پس معلوم نیست به کی نامه نوشتی ها؟ ادامه خا خودت پیام بده این ور اون ور دیگه کجاست؟ من اینجا دکته هسمه فعلا ادامه‌ی دیگر اون دوغ بُز بود خوردم مال قاهان قم. شیر شُتر را نپه خارمه.


اکبرآقای رنجبر سلام. چند شب پیش با رفقا سر قبر بابااصغر رنجبر زانو زدیم. شاید ۱۵۰۰ بار خونه‌ی‌تان جلسه داشتیم در انقلاب. نه مادرت و نه پدرت یک آخ نگفتند از این‌همه مهمان‌پذیری. قبر بابات نور که رفیق عظیم الشأن ما بود. دلم برای خنده‌اش تنگ تنگ تنگ شد! زیارتت قبول که تل زینبیه را دارین می‌سازین. دست مریزاد اکبر. درود و ارادت: دامنه


استاد حجت‌الاسلام آشیخ مالک سلام. از توضیحاتت و توجه به آنچه مطرح کردم ممنونم. خدا سلامتت بدارد.‌آمدی ایران؟ یا نا؟ تقدیم درود: دامنه


مگر نمی‌دانی ت رخف دامنه آدم عجیبی هست؟! بخوام نظر بذارم، هیچ چیزی مرا خسته نمی‌کند. آره رخف.


آق قاسم لاری سلام دوباره. این خاله‌زنِک‌ها این دلِه چی کار در کانّه؟ اِسپیچ درنه گِرنه؟ کشکولی. ارادت دامنه


آق مصطفی سلام. از عنایات ممنون دوست دانشمندم. جای شما نیابت کردم. نمی‌دانم تلاشم این است در صراط مستقیم باشم. اما این که خدا تفضل کند راستین باشم اللهُ علمٌ. درود وافر: دامنه اعضا اگر از دست جواب‌های دامنه هلاک شدند اخطار بفرستند. من چون یک ماه و اندی نبودم،  پیام‌های بی‌جواب کوفا (=دِپو، جمع) شد. به هر حال امروز چون خونه تنهام و در ساوه هم کار فوریتی‌ام را خوب انجام دادم رسیدم قم. شارژم. شارژر من به همان چهار عدد گردن مرغ وصل است هنوز. با یک پیاله الآن برم آب لیمو بزنم به حَلقُ حُلقومم که خفقان نگیرم!


آق مصطفی سلام سه باره. خودت با بحث‌های قشنگ دینی و سیاست منطقه‌ای‌ات مایه‌ی بسط فکری و نشاط مناظراتی هستی. منِ دامنه درین صحن شاگردترین هستمُ بس. درودت باد. ارادتم زیاد. دامنه.


فوری جواب: سلام سوم آمحمدجواد. خیلی شائقم منبرت را بشنوم. دهه‌ی اول محرم امسال در اواسط تیرماه، داراب‌کلا اگر بیایی، من هم هستم و خوب می‌شود اگر شنونده‌ی یک منبر ازت باشم دست‌کم. ممنونم. دامنه.

 

شیخ محمد بابویه ببخلی دارابی در یک پستی نوشت دیگر مدرسه فکرت را نمی‌بیند. تخ می‌زند نخوانده می‌رود پایین. خا آقا مگر کسی تِ ره زور هاکارده این دله جسد بووشی! کشکولی. بُو هون علی پلی دیم به دیم باشین. این هم دَسّه در هاکاردن داشت؟! این پست من تله است. رک بگم تله کار گذاشتم براش. اگ برات مهم نیست مدرسه جرئت داری بزن بیرون! نمی‌خونی تخ می‌زنی می‌ری زیر، که چی بشه؟! خب بود رئیس ستاد یک آخوند بودی که فکر کردم بر عقلت چیزی افزود با این همه عقل وفوری که درت سراغ دارم. مواظب بش تپ نزنن ته ره! من فقط دعوتت کردم. بقیه هر جور خواستی باش. دامنه ذاتش این نیست از کسی تمنا کنه. گفته باشم.

 

حاج علی چلویی هم رخف من یک پیام خطاب به دامنه داد پیدا نکردم کجاست. گفت: «ابراهیم دوست دیرین تو خودت می‌دانی دوستت دارم...» خا مگه نمی‌خواستی دوستم نداشته باشی. دوست نداشته باشی که اسمت رخف نیست. کی هست که دامنه را دوست نداشته باشد؟! این کشکولی را با هدف تحریک گیجگاه علی چلویی باب کردم! چون او اهل مبایعه! است. بگذرم. من هم دوستت دارم، تو را، تو را، تو را. ندوندی مگ رخف شو و روز من؟؟؟؟؟؟ اسا بدان!

 

تَمّت. دامنه رفت.

 

شیخ مالک: سلام مجدد استاد ابراهیم اسپند دود کن صلوات زیاد بفرس شما هم قشنگی...به خودم می‌گویم سیرت مهمه نه صورت سلام مجدد آقا ابراهیم از استاد بزرگ خودم حاج آقا عمادی نکاتی درباره علم و منبرش نوشتی در پستهای قبلی بسیار عالی نوشتی ایشان استاد متواضع هستند هر از گاهی توفیق رفیق ما شود از بیانات و اخلاق و تدریسش بهره مند میشوم روش خوبیست با حوصله همه پستها را جواب میدهید تشکر

 

آشیخ مالک استاد خوب ما سلام. زیارت گوارای وجودت. بله، استاد شریف و عظیم الشأن سید عمادی سلیم النفس هست. خیلی از اعضا به من اظهار داشتند به ایشان علاقه سپردند. علت همین مدرسه بود. ان‌شاءالله خونه‌ی محلم درست بشه، از نیات من اینه خونه یک منبر بذارم هر ماه یک روضه برگزار کنم و از هر بار از وجود شماها روحانیت معزز محل و روحانیون و دانشمندان و پژوهشگران داخل مدرسه فکرت برای منبر استفاده کنم. حتماً استاد سید عمادی یکی از آن کسان منتخب بنده خواهد بود. البته پس از منبر حسابی دور منبری را خواهیم گرفت تا بحث و نظر مطرح شود. این نیت من است. ارادت دارم به شما آقا مالک ماه. درود وفور و معطر: دامنه

 

ممنونم آشیخ مالک. آخه یک ماه مونده بود برخی جواب‌ها که لازم بود همه را جواب بدم. باید از اعضا عذرخواهی کنم که وقت‌شان را درین صحن به مدت طولانی در دادن جواب‌های پشت سر هم گرفتم. تشکر دارم ازت که همواره حرف‌های خود را بی‌شیلهُ پیله مطرح می‌کنی و از نقد و نظر نمی هراسی. ادب و‌ ارادت: دامنه.

 

مالک رجبی دارابی قبل از آنکه عازم کربلا شوم خانواده بنده برای خانواده شما دعوت کردند برای مراسم اربعین ابوالزوجه مثل اینکه در مشهد در محضر ثامن الحجج بودید دوست داشتیم مجلس به قدومتان مزین باشد مجلس در همان زنبیل آباد نزدیک خانه شما در مجمع نمایندگان طلاب ساری و دارابکلا بود و بزرگان دارابکلا استاد حاج سید حسین شفیعی و حاج شیخ خلیل طالبی و اساتید دیگر حضور داشتند..و استاد حاج آقا عمادی هم حضور داشتند.

 

سیدکمال الدین عمادی: جناب استاد سلام آقا ابراهیم دامنه ته نماشون بخیر مگر تا ته بنوشته مه ره نخوندستی؟! مطلب به این مهمی که سازمان سیاه بفهمسته و یارون و رفقون نه  مگر به این سادگی درسته وره بااورم نه نوونه مه جان برار.  «مشروطه هر وقت شرطش برسه رسنه" فقط اتا راهنمایی کامبه فقط اسا ره نش از کجا بمومی را هارش.

 

مجدد سلام حضرت استاد سید عمادی. آهان. اون که بله، از طاغوت آمدیم به یک نظام که بر شایسته‌سالار دینی دست می‌گذارد. ازین نظر قبول دارم اصلاً قابل مقایسه هم نیست. دوست داشتم آن ضعف‌ها پس از تشکیل جمهوری اسلامی ایران بر بخشی روحانیت بروز کرد، از زبان شما به ما برسد. مثل مقاله‌ی «مشکلات اساسی سازمان روحانیت» که استاد شهید مرتضی مطهری مطرح کرده بود. بسیارسپاس. دامنه.:: نماشون به خیر قشنگ بود  استاد.محل ما نماشتِه هم می‌گن. یعنی وقت نمایش تِه آفتاب که دارد مار (=محو) می‌رود.

 

پیشرو ، پَسرو ، دست‌تنها

"خاطرات ماندگار" کتابی در زندگی شهید بهشتی است. چند سال پیش خواندم ولی خلاصه‌اش در دفترم هست. این را که می‌نویسم خیلی مهم است. همکلاسی‌های شهید بهشتی در شانزده و هفده سالگی ازو می‌پرسند چرا امام علی ع با آن که می دانست در محراب شهید می‌شود به مسجد رفت؟ جواب شهید بهشتی محشر است. می‌گویید نه. آزِمون کن.

 

برای این که علی ع در آن خط حکومتی بود که پَسرو و پیشرو را نفی می‌کرد. اگر از آن خط منحرف می‌شد و توی خط پَسرو و یا پیشرو می‌افتاد و می‌دید آرمانش ذبح شده است. علی ع خودش ترجیح داد خودش شهید شود ولی آرمانش نابود نشود. از سخنرانی‌های شهید بهشتی پیرامون اولی‌الامر و ولی‌فقیه.

 

شهید بهشتی اهل تشکیلات بود. خودش در شانزده سالگی در یک روستا منبر می‌رفت. کدخدای آن جا بد بود. مردم می‌خواستند جای او سیدجعفر را بگذارند تا از شرّش خلاص شوند. بهشتی وارد عمل شد کدخدا را با نیروی مردم و تدبیر رهیری خود برکنار کرد. بهشتی ازین ماجرا درس سیاست می‌دهد و می‌گوید: «مگر دست‌تنها می‌شود» منظورش این است رهبری به مردم نیاز دارد و مردم به رهبری. نه شهید بهشتی به‌تنهایی بلد بود بساط شرّ کدخدای بد را برچیند و نه مردم بدون رهبری بهشتی قادر بودند سیدجعفر را جای کدخدای از خدا بی‌خبر بنشانند. بگذرم. لابد اثر یادداشت من در شما اثر کرد؛ یا یک نَم داد. نه پیشرو (رهبر جامعه را جلو نزدن) ، نه پَسرو (از رهبر جامعه عقب نماندن)، و نه دست‌تنها بودن. خاتمه دامنه.

 

آشیخ محمد بابویه سلام. دیروز عمدی آی سرِ شیخ را از سرت کَندم که بگویم دامنه با تو جدی وارد محاجّه شد. یقین داشتم در تله‌ی من گرفتار می‌شوی و می‌آیی صحن. بِصتابِصتا (=بی‌سرصدا، مخفی) البته مدرسه را می‌خواندی! من خبر دارم از بسیاری که مدرسه فکرت را زودتر از هر پیام‌رسانی باز می‌کنند که ببنند چه خبره. حتی برخی تا وارد گوشی می‌شوند نخست مدرسه فکرت براشون مهم است. اِسا تِ دَهیی (=داشتی) نازُ کِرشمِه می‌آمدی. تِ کِرشمِه‌ی دور!!! که کِشت بینجِ بینجِسّون (=نَه؛ ایالتی از آمریکا نیست! در زبان محلی مازنی یعنی: شالیزار) مِه رخف علی ملایی (البته حاجی شده در تمتُّع) ت ناز و غَمزه تیل تَپیل شد!! عین تیل آباد جاده خوش‌ییلاق آزادشهر به شاهرود. اما چرا غٍب نشم؟ مگر مدیر در مدرسه اُسار (=اَفسار) دَوسّه هسِّه؟ مدیر اُ، جُ، سُ، شُ، رُ، خُ، زُ، ندارد مگر؟ (چند نیاز طبیعی آدمی) یعنی آبُ جُو، سمت‌سوُُ روزُ شبُ خوابُ (آخری جیزه نمی‌گه) ندارد؟!!! مگر چنده ذار به مدیر می‌دن واسه مدرسه راه‌انداختن!!! اَره اَره درست گفتی: «روان شناختی ات احسن داردُ روان شناسی ات تحسین برانگیز" بله که چُنینه. من تِ ره خاشکِه سینه گت هاکادمه (=کردم) محمد! می‌دونستم می‌آیی برای نوشتن. مگر می‌شد پس از حرف دامنه نیایی. داغون کارده تِ ره!!! سند ابن بابوِیه‌ی تو را مخدوش می‌ساخته! پوزش از کشکولی. تو را زدم چون خیلی به من نزدیکی. جامت چنده ترک داشت اتا دَتینگ دادم کل جام تیکه تیکه شد. باز جام مجنون که لیلی هر چه ترخ تروخ داد نشکسِّه!! خاتمه دامنه.

 

جناب حجت‌الاسلام آسید حسین آقا سلام استاد محترم صحن ما . همین اول بگویم حدود پانزده ساعت پیرامون منبرتان در جیرفت کرمان مطالعه صورت دادید نشان همان سفارش پدرِ حاج شیخ عباس قمی به اوست که منبر بدون مطالعه دِین (=بدهی) به مردم باقی می‌گذارَد. بنابرین مهم بود این فراز. موافقم که خودِ محل منبر بر محتوای آن اثر می‌گذارد و نیز بر مخاطب. معتقدم میان منبر و مخاطب رابطه‌ی کشش حاکم است. مثال شیروان را کامل قبول دارم. چون وقتی منبر فصاحت و بلاغت به کار روَد جان مطلب رسانده می‌شود و مخاطب غنی‌شده و پاسخ‌گرفته خود را حس می‌کند. جلسات عمومی با جلسات خاص با شما موافقم که متفاوت است. مثل حلقه‌ی خاص مرحوم علامه با سیزده تن از شاگردانش مانند شهید مطهری و دکتر دینانی. ثواب پرسیدن هم از نظر من مهمترین عامل غنی‌شدن فرهنگ شیعه بوده در اعصار و قُرون. ولی باعث تأسف است که امروزه پرسیدن با هراس عجین شده است چون طرف خود را شمع‌آجین! می‌ببند. نه، بعد که بالاها را مرور کردم متن را پس از ساوه دقیق خواندم. از پاسخ قانع شدم. خاتمه دامنه.

 

سیده مریم هاشمی دارابی: بنام خدای که در ذات وفکرت آدمی نمیخشکد. قلم، زبان خدا و زبان ذهن است و قویترین و بی صدا ترین سلاح یک انسان. وهمچنین امانت آدمی است که زلال و شفاف رو کاغذنگاشته شود تا در اذهان ثبت گردد، وهمچنین مقدس و حرمت دارد. حرمتش نه برای اهل قلم، بلکه برا صاحبان قلم و اندیشه ها،. عرض سلام و احترام خدمت دوستان وبرادر ارزشی و گرانقدر جناب آقای طالبی دارابی دامنه، سخن گفتن در محضر استادان اهل قلم، خصوصا آقای طالبی بسی سخت و دشوار است. بنده حقیر سیده، هاشمی دارابی مربی گروه سرود دختران ال طاها کمال تقدیر تشکر را دارم از شما بزرگوار که گروه مارا مورد لطف و محبت خویش قرار دادی وحمایتی که شما از کار فرهنگی داشتین باعث دلگرمی بنده و گروه همراهم شد،. اثری که صورت گرفت و نتیجه ی ثمرش این شد، انجام وظیفه ی من و تلاش و همت دخترای عزیزم بود که ساعت ها در کنارهم در ماه مبارک رمضان با دهان روزه و در حس و حال معنویت با تمام سختی قرار گرفتیم تا این اثر به این زیبای ارائه گردد،. خدای خوبم را شاکرم که در همه حال، حامی و حافظ من و گروهم هست و خواهد بود.، تا عنایت و رضایت خدا در کار نباشد هیچ عملی محقق نخواهد شد ومن بر این امر خدا ایمان دارم. هر قدمی برا درخشش دارابکلا گرفته شود قطعا عرق خود را به این دیار نشان می‌دهند، حتی اگر قدم ها کوچک باشن،. جناب طالبی بزرگوار، در اول فرمایشات، شما فرمودین که رفیق شفیق داداش رسول خوبم هستین، بله!! داداش رسولم بی نظیره و قطعا رفقای ناب و اکسیر چون شما و دیگر دوستان را برای خود گزینش می‌کند تا در همنشینی با شماها در اوج آرامش و قرار باشد الهی که همیشه برقرار و سلامت باشین،، مجدداً از حمایت شما نسبت به گروه سرود دختران ال طاها، تشکر و قدردانی را دارم، بینهایت سپاسگزارم.
 
دامنه ۱ | ابراهیم طالبی دارابی: بانوی بافکر و اندیشه و هنر خانم سیده مریم هاشمی دارابی سلام. طوفنده ظاهر شدید؛ نشان می‌دهد از قدَرهای فکری محل مایید. در ادبیاتت علم و دانش و قدرت فکری‌ات منتقل شد. تا این میزان، نمی‌دانستم در بیان و دانش قوی هستید. به چنین شخصیتی می‌آید گروه سرودی راه بیندازد که تمام ذهن‌ها در محل را به خود معطوف کند و در تمام گروه‌ها و کانال‌ها حرف، حرف شماست و اقدام‌تان. همه می‌پرسند خانم سید مریم هاشمی دارابی کیست که چنین پیروزمند وارد شد و امتیاز برترشدن را از رقبای جدی‌اش ربود و ظفرمندانه در افکار عمومی مطرح شد. من رک هستم. رک می‌گویم، بانوان این مدرسه اگر به حرف آیند، در اکثر متون و مطالب و مسائل، بر ما مردان پیشی می‌گیرند ماها را در فن بیان و بینش حریف‌اند. حیف که محافظه‌کارانه خویشتنداری زیاد از حد دارند. علت تفوق فکری آنان بر مردان را هم می‌گویم: بانوان از نظر ساعات خودسازی و در خلوت فکری خودبودن، از همه لحاظ، مردان را جلوَند. امابعد، نه فقط در صحن سخت نبود بر شما خواهر متفکرم و حتی به قول شما پیش دامنه، بلکه نشان دادی ادبیاتی زبردستانه داری. به مقام علمی شما و همه‌ی بانوان مدرسه -که همگی در حکم خواهران مکتبی و اخلاقی من هستند- از میزم برمی‌خیزم و احترام می‌دهم. شما خواهرِ رفیقِ اَنیس و پارسای من آق سید رسول هاشمی، بر ما قبولاندی هنر را بلدی و از سطح دانش بالایی برخورداری. حسودی‌مون شده! کشکولی. بلی؛ حقیقت را از پردن برون افکندی: حاج سید رسول مظهر خوبی و نماد یک انسان معنوی است که می‌شود سرش سوگند خورد. او میان ما رفقا یک ستاره‌ی نورانی است و یک ساداتِ به‌تمام‌معنا نجیب و پاکیزه. در تعبیر من داداشت عمورسول یک کیمیای شکیبا و حافظ منافع تمام دوستان و اقوام است. خشنودم این دو خواهر و برادر عضو مدرسه فکرت‌اند. برای اقدام فرهنگی‌ات که نام محل را جهانی کردید، تشکر بی‌عدد دارم و می‌خواهم کمک مالی هم به گروه‌ت بکنم. فی امان الله. با ادب و ارادت: برادرت: دامنه
 
عرض سلام و ادب و احترام خدمت اعضای محترم مدرسه..‌. پستهای این چند روزِ گروه را امروز مطالعه میکردم... با ورودِ آقا ابراهیم طالبی افزایش چشمگیری در کمیتِ مکاتبات مشهود است (غوغای ابراهیم نگر [مزاحی با آقا ابراهیم طالبی بقول ایشان کشکولی])... به جناب انظر با تقدیم تحیات عرض میکنم شما صاحب اختیار هستین بنده صرفا نظر خود را اعلام نمودم... و از آقا ابراهیم طالبی عزیز متشکرم و از الطافتان بینهایت سپاسگزارم. ارادتمند مصطفی.

 

آقا مصطفی بابویه سلام. معرکه‌آراء خودت درین صحن از منِ دامنه صدها پله تیزتر است. با متن‌های دامنه سُر می‌خورند! ولی با متون متین مصطفی، بُر. از کُتْب و زُهد و رُشد و حُب تو تعلیم‌پذیرم. ممنونم. دامنهُ ارادت.

 

شرح عکس
توسط دامنه‌ی دو پیام تابلو: گُل را نچینیم. سراسر صحن‌ها و رواق‌های حرم امام رضا -علیه السلام- به گلُ گیاهُ زیاُ زیبا آذین شده بود. ازین کارکرد حرم بسیار راضی بودیم. هم نمای شکوهمند داشت. هم بو و عطر دلنشین. و هم شوق زیارت در آدم پدید می‌آوُرد. کنار رفقا هفته‌ی پیش این فضای دل‌انگیز را حس کردیم. عکسی از آن در کنار مسیر نقاره‌خوانان انداختم تا شرح کنم. اینک آن وعده وفا شد. درود بر مبتکرین آن و تمجید از حجت الاسلام احمد مروی تولیت شایسته‌ی حرم رضوی. دامنه‌ی دو.

 

ین سیّدَین

سیّدَین (=دو سید) آق سید علی اصغر و آق سید حاج رسول دو رفیق کهنه‌کار (=باسابقه و باتجربه) من‌اند در حَرم و علَن. اگر در جبهه شهید می‌شدند هر دو را با دستان خادَم (=خودم) داخل یک قبر می‌گذاشتم. سنگ قبر را هم می‌نوشتم: دوقلوی چسبناکُ جذّاب. آخه در آموزش اعزام به جبهه در مرزن‌آباد چالوس با هم دوره گذراندند. ولی پدر آق سید رسول آن سال از درخت پرت شده بود و او مجبور گردیده بود پس از درمان و چاره‌ی پدر، به جبهه روَد. این دو، چاره داشته باشند دستشویی را هم با هم می‌روند! یک روز از هم خبر نداشته باشد دق می‌کنند. این صحنه در نمازخانه‌ی باباامان بجنورد است که عکسی از سیدین انداختم. الهی مثل من یکصد و پنجاه و پنج سال!!! عمر کنند. سَیّ رسول اخلاق‌نمونه است میان ما و مردم. همو آدم را از خنده می‌کُشد از بس بشّاش است در جمع مون. سَیّ لَصغ مُخ روزگاره. کسی نمی‌تونه بجُنبه، ولی او نفهمه چرا جُمب خورده! تیزه. هوشش سرشاره. من مُریدی نمی‌کنم! ولی مُرید مرام مؤمنانه‌ی این دو مؤمن روزگارم. خدا را با تمام وجود دوست دارند و عبادتش را می‌کنند. امضاء می‌کنم بر کفَنِ این سیّدَین محترمَین. دامنه‌ی دو.

 

جواب سید علی اصغر به دامنه: سلام عزیز دل سید. عشق آفریدی تو. بازسازی ذهنی که با واقعیت همراه است . توانایی برداشت از ذهن را دارید .. هرچند من نمی توانم به پای ایجاد خرسندی ات برسم اما شاگردی هستم که همواره از شما می آموزم . تعارف نمی کنم  تو خودت می دانی در گفتن و واکنش ها گستاخی می کنم !  فرهنگ سازی کردی که ما بیشتر به تهذیب نفس و مراقبه بپردازیم .

 

هفت دیو

به قلم دامنه. دیو (=هیکل بد) در ایران روح پلیدی حساب می‌آیند که در باور ایرانی‌ها روی بام خانه‌ها و بلندی‌های و گودی‌ها درّه‌ها و حتی در فضا در پروازند. ویل دورانت (ر.ک: کتاب روایت تفکر و تمدن ص ۳۸) گفته بود پارسی‌ها معتقدند دیوها پیوسته بر آنند تا انسان را به بدی ببرند. میان دیو و انسان جدال برپاست. قصد من از نوشتن هفت دیو این می‌باشد که بگویم همه چیز را نَوِنِه (=نبایست) گردن دیو اندازیم. این رفتار، گریختن از تقصیرکاری خود است. گاه خویشتن هر کس از دیو پیشی می‌گیرد. نمی‌گویم پلید می‌شود، ولی شاکله‌ی فرد را پژمُرد می‌کند. خاتمه دامنه.

 

سید سعید شفیعی: با سلام درود انشالله همیشه سالم تندرست باشند و در کنار هم باشید و سایه مدیر هم بر مدرسه مستدام باشد از مطالب سید اهل قلم استفاده می شود و انشالله سید رسول گرامی نیز مدرسه را با قلمش نور ببخشد . کشکولی " مثل نورالدین خانزاده در سریال نون خ دعا نماییم "خدایا تعداد سید ها را دوبرابر رشنق ها نماید " البته دعای نون خ این بود خدایا حتی المقدور ....... "

 

شفیعی مازندرانی: السلام علیکم و رحمه الله ...هر گز گناه برخی افرادرا به حساب جمع قلمداد نکنید —اصولی باشد یا اصلاحی. و لاتزر وازره وزر اخری ( انعام - ۱۶۴ )

 

آق سید سعید سلام. از «سایه‌ی مدیر سر مدرسه مستدام» ویشته خنده‌ام گرفت. قشنگ آمدی. لذت در کلمات از میوه‌جات گاه لذیذتر است. ارادت: دامنه.

 

حضرت استاد حجت الاسلام شفیعی مازندرانی استاد محترم مدرسه و جامعه و حوزه سلام. با شما موافقم. چون من هم در متن خودم قید کردم: 

 

«از دو جناح (=خوانده شود برخی از افراد جناح راست و چپ)

 

پس، قید «برخی» همین استثناء است که در پندتان وارد شد که نباید به حساب جمع آوُرد. من شاگرد شمام و در قلمرُو دانش و ارزش عزم حزم دارم. ارادتُ ادب دامنه.

 

سید سعید سلام سه‌باره. درس بود درین صِوی (=صبحی) برایم مهم و مفید بود. انگار چهار صفحه رفتم روانشناسی خواندم کتابخانه. ممنونم. انتظار و امید جزوِ فلسفه‌ی زیست دینی‌ست که شیعه منتظر امام زنده و غائب با نام مشخص حضرت مهدی عج است. همین باعث شد فرد شیعه سرخورده نشود. تشکر وافر. دامنهُ ادب.

 

فرهنگ فراموش‌شده دوچرخه در قم

پنجشنبه اردیبهشت ۱۴۰۳ رجوع به لینک بالا

 

مجدّد المذهب

آیت الله العظمی اراکی مرجع رحمت الله روزی در نجف پیش از پیروزی انقلاب به مرحوم امام خمینی گفته بود:

 

«شما هستید که می‌توانید مجدّد المذهب باشید.»

 

من این مطلب را در ص ۵۱ کتاب آیت الله رضا استادی خواندم با عنوان "آیینه‌ی صدق و صفا" شرح حال مرحوم آقا اراکی. اول لابد می‌خواهید بدانید جواب امام چی بود. پاسخش فقط این بود: «دعا کنید.»

 

من می‌خواهم همین جمله‌ی کوتاه مرجع و امام را تحلیل محتوا و به عبارت دیگر پردازش کنم. ببینم حلّاجی متنی بلدم. حلّاج، پنبه‌زن است که با نخِ روده‌ی گاو، گوسفند، بُز و حتی شاید حیوان‌های حرام‌گوشت! پنبه‌های از قوزک درآمده را، شادُ گشادُ بازُ کوفا می‌کند که در لحاف نرمی نرمی بزند. ببینم من می‌توانم این پنبه‌ی سخن بالا را به نرمی نرمی بیاورم که برای خواننده‌ی البته خواهنده، شادُ کوفا شودُ گشایش زاید. بسم الله.

 

راستی: طرح جدید مدرسه فکرت در لوگوی این پُستم، به هنر و خط آقاابراهیم رمضانی بالامحله‌ی مرحوم محمد، رفیق هنرمند و ارزشمند من است. دستش مریزاد.

 

جمله‌ی اراکی از سه کلیدواژه دارد: شامل یک: "شما هستید" دو: "می‌توانید" سه: "مجدّد المذهب"

 

مجدّد المذهب : در شیعه اصل تطوُّر (=حالی به حالی دگر گردیدن) وجود دارد که هر قرن توسط یک یا چند فقیه، حاصل می‌شود، به آن مجدّد المذهب می‌گویند. یعنی مذهب را از خطرات فراموشی، انحراف، بالای تاقچه خاک‌خوردن، التقاط، انجماد، رکود، و حتی نابودی و انقراض نجات می‌دهد و آن را زنده و مجدداً به صحنه می‌آورَد. مثلاً شیخ طوسی را مجدّد المذهب قرن می‌گفتند. آقای اراکی این اصطلاح را علاوه بر دوره‌ی غربت امام در نجف، در فردای پس از رحلت امام نیز مطرح کرده بودند که امام خمینی مجدّد المذهب قرن خوانده بود. یعنی احیاگر مذهب در عصر بیستم. و من در زمان درگذشت امام در خرداد شصت و هشت، لفظ "احیاگر قرن" را برای پارچه‌نویسی به ستاد بزرگداشت رحلت امام داراب‌کلا پیشنهاد و آنها هم آن را درج کرده و در میدان ساعت ساری نصب نموده بودند. بگذرم؛ قضیه دارد.

 

شما هستید : مرحوم اراکی در این خطاب خواستند انحصار ایجاد کنند. یعنی توی این بلبشوی شاه و حوزهف این فقط از امام بر می‌آید که مذهب را به جایگاه زنده‌اش برگرداند که بشود با آن زندگی کرد. چون در هر دو ساختار حوزه و شاه، امام مخالفین سرسخت، بی‌منطق، کَنود و عَنودی داشت. بنابرین، شایسته فقط امام بود که توان تجدید حیات مذهب را در آن زمان تیره و ابری، داشت.

 

می‌توانید : این فعل معنی مهمی در آن مقطع داشت. یعنی این تنها "امامِ تنها" اما ازهمه‌لحاظ قابلُ قادرُ لایق، هست که توان انجام تجدید بنای دین و حکومت و به صحنه‌آوردن مقارن مردم و اسلام را در ایران و جهان اسلام دارد. اراکی زیرکانه سخن گفت و بقیه‌ی افراد هم‌ردیف یا تقریباً هم‌ردیف آن عصر را از علایق و عقیده‌ی خود بیرون گذاشت و فقط امام خمینی را مُحقّ این هدف مقدس معرفی کرد. اما امام واقعاً تنها بود فقط شاگردان خود را با نهضت خود همراه داشت.

 

اما چرا امام فقط گفت: «دعا کنید.» من نظرم این است: یک: قبول این حرف که باید مذهب دوباره تجدید شود. دو: دعا یعنی کاری صورت دهند که تحقق آن با مدد خداوند میسّرتر شود. و امام تعارف نکردند بلکه دعا را هم کنار مبازه مؤثر دانستند. سه: به اراکی به طور ضمنی اشارت کرد که برو همین را در میان حوزه جا بینداز. برای این که روزی مرحوم آیت الله حکیم بزرگ در جواب امام که در سهله‌ی کوفه به او گفت چرا در عراق دست به قیام نمی‌زنید؟ جواب داد (نقل مضمونی) مردم با من نیستند. یعنی نمی‌شود به عراقی‌ها در امور مهم اعتماد کرد وسط ماجرا پشت آدم را خالی می‌کنند. لذا امام خواست به آقا اراکی بفهمانَد (=منظور من ازین لفظ جاانداختن مطلب است، نه آن معنی بد آن) شماها هم باید وارد میدان شوید و فضای مبارزه را مستعد سازید. درود بر میدان که پیش نیاز پشبردِ تئوری‌های اسلام است. بگذرم. فقط یک حاشیه در متن بگویم: سال‌های ۶۳ تا ۶۶ بارها در حیاط مدرسه فیضیه قم پشت سر مرحوم آقا اراکی نماز شام و خُفتن خواندم. آنقدر رکوع را لَس (=کُند) می‌داد که آدم درمی‌مانْد سجود برود یا قیام کند. وُوسنیه (=پاره‌پوره می‌کرد) نمازگزاران را. کشکولی این یکی. خاتمه دامنه.

 

این سه آهنگر

من سندنویس حاج اسمِل آنگر بودم. سند زمین ممین را می‌گفت اِوریم تِ بَنویس. حاج ممدلی آنگر هم چون پدر مرحوم آقامصفطی و پدربزرگ آقاحمید حاج ولی بود، با من گرم می‌گرفت. حاج اوریم آنگر هم چون پدر خلیل جوشکار بود همیشه دیم به دیم (=رُخ در رُخ) بودیم. هر سه رفتند امامزاده باقر مزار داراب‌کلا. سه مؤمن بودند دو تاشون نفر راست و وسط، برای آنگرمله یَل روزگار بودند و حلًال گِره‌های گورگِر (=گره‌ی بد پیچ‌درپیچ و کلافه‌کننده) خاندان‌های هم‌نام خود بودند. اولی راست پدرخانم سید علی اصغر است عکس را هم از روی قفسه‌ی کتابخانه‌اش انداختم. خدا هر سه را رحمت کناد که حاج محمدعلی و حاج اسماعیل وارد مسجد و تکیه می‌شدند انگاری ۳۳ نفر جا را پِر می‌کردند. دامنه‌ی دو.

 

دکتر سید محمد علی حسینی زاده

استاد علوم سیاسی

دانشگاه شهید بهشتی تهران. عکاس: دامنه


اسلام سیاسی در ایران

این تز مقطع دکترای سیاسی دوستم استاد دانشگاه، تحصیلکرده‌ی حوزه دکتر سیدمحمدعلی حسینی‌زاده است که در مدرسه فکرت حضور دارند. شمه‌اش که بنده پس از مطالعه بدان رسیدم:

آنچه من فهمیدم ایشان معتقدند از دهه‌ی ۴۰ جریان‌های گوناگونی در بازسازی سیاسی اسلام نقش داشتند که سه گفتمانِ سه شاخه‌ی اصلی اسلام سیاسی ایرانی شدند:

۱. اسلام سیاسی لیبرال به رهبری بازرگان
با شاخص‌هایی چون:

- اسلام به مثابه‌ی ایدئولوژی
- نفی سکولاریسم
- آزادی و ضدیت با استبداد
- دموکراسی و حاکمیت مردم

 
۲. اسلام سیاسی چپ به رهبری دکتر شریعتی
با شاخص‌هایی چون:

- ایدئولوژی جامع انقلابی اسلام
- توحید و تساوی انسان
- شهادت الهام عاشورا
- انتظار برای ترسیم آرمان امام زمان ع
- تقیه با هدف امنیت اعضای تشکیلات
- اجتهاد و نوسازی فکری مکتب
- انقلاب در برابر رفرم (=اصلاح)
- شیعه به مثابه‌ی یک حزب تمام علیه‌ی زر و زور و تزویر
- امت و امامت با نفی دموکراسی ابتذالی غربی


۳. اسلام سیاسی فقاهت به رهبری امام خمینی
با شاخص‌هایی چون:

- نظریه‌ی ولایت مطلقه‌ی فقیه
- اسلام رکن جمهوری اسلامی
- علم فقه دایره‌ی اجرای احکام دینی
- عام‌گرایی و نقش همیشگی مردم در امور حکومت

 
کتاب در آرایش گفتمان‌ها برین نظر است گفتمان اسلام سیاسی فقاهتی قدرتمندترین گفتمان‌ها از بین گفتمان‌های رقیب است. هیچ گفتمانی تا این جا قادر نیست برین گفتمان غالب، غلبه کند. یعنی توانمندی این گفتمان‌ها آنقدرها نیست که بتوانند گفتمان اصلی جمهوری اسلامی را کنار بزنند جایش نشینند. زیرا گفتمان فقاهتی، هم تثبیت شد. هم بر سیاست،  هژمونی یافت. دامنه‌ی توحید.

 

ابراهیم رمضانی بالمله: سلام وادب جناب آقا ابراهیم طالبی.شما محبت دارین که بازم خط ناقصم را تو صحن آوردی.ما تا هنرمندبودن خیلی راهه .بازم ازت ممنونم دوست عزیزم
::
حجت‌الاسلام استاد آشیخ مالک سلام دوباره و احترام به آن مقام. اصرار دارم این سلسله نوشتار را ادامه دهید چون خیلی خوب در قسمت نخست شروع کردید و توضیح و تفسیر عالمانه و پرنکته کردید. لطف شما شامل من هست همیشه دوست بامحبتم. ممنونم. با ارادت: دامنه

 

خطاط ابراهیم رمضانی دارابی بالمله . نشر عکس : دامنه
جناب آقاابراهیم رمضانی دوست بافضلم سلام. اولاً دیداری که در محل با جناب‌عالی دست داد هفته‌ای که گذشت، و به مصافحه (=لمس دست با دست) و معانقه (=لمس گردن با گردن) انجامید، برایم جذاب بود. اساساً دیدار یعنی حالتی که «دید» و «دیده»ی دو انسان را روی هم به وجود می‌آورَد و به مدد نور چشم، چهره‌ی هر دو به همدیگر گشوده می‌شود. این کم قدرتی نیست که آفریدگار متعال آفریده است. پس این نعمت خدادادی است که باید خیلی آن را ارج گذاشت که دو درخت، دو تخت، دو کنَف، دو چرخ، دو صدف قادر نیستند همدیگر را ببینند. ثانیاً خوشحالم که توانستم هنر خط آن دوست گرانقدرم را لوگوی یادداشت‌های روزم در مدرسه برگزینم. زیبا نگاشتی همنوم من. خوشنودم از انجام هر چه که دو دوست را به هم اُنس، تبادل، درک متقابل و دمیدنِ حس مؤثر می‌دهد. درودُ ارادتُ ادب: دامنه‌ی یک.

 

دامنه ۲ | ابراهیم طالبی دارابی: شرحی کشکولی: هی مُدام می‌گفتند دامنه روز قدس امسال کجا بود کجا بود کجا بود، این هم پس از مدتی عمدی در سکوت، حضورم در روز قدس. بدون شرح مَرح! فقط عکس؛ گپ‌مَپ زیرُ ذیلش لایَجوز! و نیز تمّت. هر کس هو الفتّاحُ العلیم را گذرانده باشد از تمّت عمّ جزء سر در می‌آورَد.

 

ابراهیم رمضانی بالمله:سلام.پس در جمع برادران افغانستانی تشریف داشتید.قبول باشه

 

سلام مجدد.منم اینکه افتخار داشتم از نزدیک دیدار و گپ و گفت با شما داشته باشم مسرور شدم.مشتاق دیدارت بودم.ان شاالله همیشه سالم و تندرست باشین

 

مجدد آقابراهیم ابن مرحوم محمد (خدا نمایدش رحمت) کشکولی:

۱. خُب تِ چِش سو دنِه!
۲. زیزم‌کالی رِه ضَب چوخِس چوخِس کاردی وا، پیچوک که بودی!


فارسیِ متن من برای اعضایی که مازنی بلد نیستند:
۱. چشمت خوب نور می‌ده و می‌بینه.
۲. زمانی که کوچیک بودی زیاد لانه‌ی زنبور را با چوب خراب می‌کردی زنبورها را لج می‌آوردی.


مجدد من هم سلام به جناب رمضانی ابراهیم. کشکولی: خودت خیال می‌کنی بانک سپه ساری بیشتر تو را وَرا (=جور و منطبق) بود؟ یا در وقت ذوق و عرفان خط، خط‌خطی می‌کردی؟! مشتاقانه اَعی باز (=مرتبه‌ی دیگر) دیدار ردیف کن حتی اگر شد بالمله کیله دله (=توی جوب) قلباً دلشادی‌ام دست داده بود دیدارت. درودُ بارها ارادت: دامنه


حجت‌الاسلام آشیخ محمدجواد استاد سلام. موافقم. از نظر بنده امتیاز درخشنده‌ی شیخ اجل این بوده فقه را در مدرسه‌ی نظامیه‌ی بغداد گذرانده و عرفان را با الهامات طوفنده که سراغش می‌آمده. شاعری که از عرفان تهی باشد، شعرش فقط در الفاظ حبس می‌شودُ بس. خرسندم به شاعر محبوبم ارج نهادی. درود بی‌عدد داری. ارداتُ ادب: دامنه

::
حجت‌الاسلام شفیعی مازندرانی استاد سلام. درین شعرتان آیه‌ی ربنا آتنا را تفسیر کردید. منظور از حسَنه را «همسر ناب» دانستید. البته منبع هم دادید ولی برای من این سؤال پیش آمد: این دعا را حضرت ابراهیم ع مطرح کرد که زمانی بود همسر داشت. اما هدف آن حضرت این نبود. شما می‌توانم بپرسم چرا آیه را به تقلیل برده‌اید؟ البته برداشت من این است. به‌یقین جواب شما مرا به بستر یقین می‌کشانَد. ارادت: ابراهیم

 

یک رساییدن!

حجت رمضانی چندین پست علیه‌ی مدیر مدرسه فکرت در طول این مدت یک ماهُ اندی نوشتُ پراکانْد. قلمرو تازه‌اش قلمداد می‌کنمُ می‌گذَرم. چُستُ جُستُ جَستِ متن هر جُنبده را به‌تمامه می‌فهمم. امید است این حجت از سر کلاس درس جدّش مرحوم حاج اکبر بزرگ‌مرد دیار مؤمنین داراب‌کلا کارنامه بگیرد فقط. حرف ندارمُ تمام. دامنه.

::
مدیر و امین وی را بذار تنِ شیشه‌ی عکاسی‌ات عموحمزه! از همه سو لنز دوربین‌ات تنظیم است. سلامُ سپاس عموحمزه.

::
آقا مصطفی سلام. دقیق مطالعه کردم. لفظ «تحویل» خاورمیانه در اندیشه‌ات بسیار اهمیت دارد. البته می‌دانم چون تحول و تحولات را بلدی، حرف تحویل زدی که بفهمانی بر سر این منطقه دست مداخله‌گر وجود دارد. از فهم و فحص تو در هر مسئله عایدات تولید می‌شود. قلمت هرگز صامت نماند. ارادت: دامنه

::
آقا عبدالرحیم برادرِ عبدالرحمان و ایضاً عبدالکریم و چند عبد و عباد دیگر سلام. عجب عکسی انداختی از دو وَره در کَشه‌ی اون زنه‌ی زحتمکش امام زاده‌ی روستایی لئی نکا که نوشتی: لایی. یادمه پارسال هم عید فطری آن طرف دیدمت! دامنه‌ی پرحرارت و پرارادات.

::
تِ هِی نخلِ دار
به رخ ما بکش
ای سید سعید مقیم خلیج فارس.
سلامُ سلامتیُ صدها پیمانه شیر برای شما.
ما اینجا ممرِز دار داریم و انجیلی‌دار و دها کرک و سیکا و وره‌مار

::
و نیز اینجه هم باز نخل و نخیل!
عالی است شرح‌ات. جُرعه شد بر کامم. هر چه چش پت شد نفهمیدم بنه چی افتاده است سید سعید

حجت رمضانی: سلام مدیر توانا وصبورمهربان آنچه را نوشتم برای همدلی بیشتر بود و...

 

جناب مصطفی داراب‌کلایی سلام. عکس‌های خیلی خوبی از حضور مردم داراب‌کلا در شهر سورک گرفتی. یکی از یکی بهتر. باید حضور بانوان محترم محل را هم عکس می‌گرفتی تا در تاریخ ثبت می‌شد. بانوان داراب‌کلا عظیم‌تر در شعائر دینی عمومی حضور دارند. متشکرم از ذوق و هنرت. ارادت: دامنه.

::
حاج علی چلویی رخف من سلام. تو فقط هی زنگ تفریح مدرسه را با سنگ بزن. معلومه زود می‌خوایی بری دکون‌سر بار بفروشی! کشکولی. این همه دخل را خرج کن! یک بار هم شده اِماره شوم و ناهار دعوت کن ای مین‌جمع‌کن!

::
سیروس رجبی سلام. تِ چون فیلم‌میلم زیاد ویندی، ذهن کشفی پیدا کردی. نکند فامیل سید جعفر کشفی هستی که تز ولایت فقیه را آن فقیه شامخ خوب تبویب کرد. راستی به تِ نِنِه گریختن از صحنه، چون گویی شعارت اِشعار به شفافیت است. دامنهُ دگر هیچ! بر وزن آن کتاب اوریانا فالاچی.

::
چنده آرام این عکس حاج قاسم ملایی. من با آن که محل بودم مرا عروسی پسرش دعوت نکرد! خوب بَیّه؛ در عوض جیب مرا پُر داشته است. قاسم سلام. ترتیل را هم خیلی خوب می‌خونی. روزی پس از نماز پای قرائتت در بالامسجد بودم و لذت نصیبم کردی. اخیراً آقاعیسی درواری ترتیل کرد و من لذت برده بودم. خط ایتای عیسی را برام برسان. سلامم را نیز به ایشان. عموحمزه عکسهایی که صیدانه می‌آری در کلوزآپ (=تمرکز روی چهره) دیدن دارد

 

هنوز مه تهروک (= تاب و توان) در نرفت. زیاد مانده است پست‌های یک ماه و اندی اخیر که جوابش مانده است بر ذِمّه‌ی من. بازم ادامه می‌دهم تا جوهرم تمام نشد!

::
ریش به تو می‌آد سیروس بن اسحاق بن نصرالله بن باقر بن دیگه نمی‌دانم کی. ریشه با ریش خوب صرف می‌شود. آفرین سیروس. سلام سه قضی.

::
جعفر مؤذن دوست شفیق من است. خیلی هم دوستش دارم. فقط خدا کنه این حال و جولان را همگان اذان صبح نگیره؛ وَچه از گرِه (=گهواره) دق کانده!

::
عبد صالح خدا
شوهرخاله‌ی عظیم‌الشأن ما
حاج آقا کبل سید محمد انسان مورد تبعیت من. عمرت دراز.

::
آقا اسماعیل آفافی سلام. حرکت ارزشمندی انجام دادید. وقتی چهره‌ی آقا سید عسکری و آقا سید مصطفی را درین عکس دیدم، روحیه گرفتم. کار شما را مدیر مدرسه فکرت می‌ستاید. از برادرم حاج سید تقی شفیعی تشکر وافر دارم که مرکز خوبی را تحویل گرفتند و درِ خوبی‌ها را روی هم گشودند. ای همه‌ی جمع سلام می‌کنم محضرتان. روح خواهر گرامی‌مان مرحومه بانو شهربانو رمضانی از تبار مرحوم حاج اکبر بالامحله غریق رحمت و قرین ائمه‌ ع باد. دامنه.

::
حاجیه سیده نرگس سجادی سلام. فامیل خیلی گرامی مایی. بی‌شمار شوند هر چه سجادی‌اند. ادب و ارادت دارد دامنه با تمام فامیل‌های شریفش. روز قدس شما و دخترانت قبول درگه خدا. دامنه: فامیل شما.

::
چرا زیر پست‌ من ریپلای نمی‌کنی در خلا می‌گذاری؟!

::
سلام سوم آقا ابراهیم رمضانی مه رخف بالامله‌ای. خا قیافه دارمه، گِرمه! حالا درست شد؟! کشکولی.

::
سلام حاج علی چلویی. وسط محل خا باش. مهم این است در اصل پای‌مله‌ای هستی! البته می‌گن گویی البته دقیق خبر ندارم که حاج علی بالامسجد دنی بوووشه، کره گرد خورشید نچرخنه. البته من می‌دانم وزن تو را و وزنه‌هایی که یک‌تنه برمی‌داری که هر که بلند کند فردا باید تخت بیمارستان تِج (=لِه و دراز به حالت مُردن) برود. توجه پوزش می‌طلبم از پاسخ ‌هایی که دادم چون حجم صحن را اشغال کردم. هنوز هم مانده اما.

 

حجت الاسلام سید مصطفی دارابی: سلام. کلمه (دیو) در اصطلاح مازندرانی به موجود قوی هیکل اطلاق میشود. اصولا افراد بر اساس بد غذایی و بد شکل خوابیدن و فشار روح بخاری در وقت ترمیم بدن، این حالت پیش میاد،که بر گردن (دیو یا دب) می گذارند... در لغت فرانسه(دی یو) خوانده میشود به معنی رب و پرورگار و خدا می باشد،چون خداوند را موجودی قدرتمند یافتند،چه اینکه ۵هزار لغت فرانسه با لغت مازندرانی یکی می باشد و طبق نقلی فرانسه ریشه از مازندران دارد...(بماند) اطلاقات دیو: خدا،موجود قوی هیکل،انسان قدرتمند،موجود نامرئی و... قدرت انسان هم بی نهایت است چه اینکه بی منتهاست،حتی از اجنه و دیو و فرشته و پری پیشی میگیرد، لذا وقتی اشتباه و مکاری میکند گردن نمیگیرد و به گرده دیگران می اندازد.. به قول شریف شاعر:توخودحجاب خودی حافظ از میان برخیز، غرض طلوع صبح کاذبی است به امر استاد طالبی عزیز. موفق و موید ان شاالله

 

حضرت آقا سید مصطفی دارابی سلام. جناب حجت‌الاسلام هیچ می‌دانی طی سه هفته‌ی اخیر سه بار یاد شما افتادم و ذکر خیرت نمودم؟! می‌گویم:

 

۱. از اوس‌صحرا داشتیم گپ‌زنان با عموحمید می‌رفتیم (عمو سید حمیدت نه) اسکلتی دیدم (اسکت آدمی نه) گفتم این مال کیه؟ گفت مال داماد شما آقا سید حسین دارابی (داداشت) که برای کلاس فوتبال باشگاه بزرگ تأسیس کرد. همان جا بود حرف از شما زدم آقا مصطفی که در مدرسه متن‌های مؤثر می‌نوشتی که یکباره رفتی درون سکوت. خدا را شکر سکوت را به صدا تبدُّل کردی آن هم با دیو!

 

۲. فاطمه‌سادات دخترکوچولویت اخیراً همراه خواهرزاده‌ام فرزانه (همسر داداش آقا سید حسین شما) آمد خونه‌ی قم ما. گفتم اسمت چیه؟ گفت اسم را. گفتم به بابات بگو دامنه بهت سلام و ارادت رسوند. گفتم حتماً می‌گی‌ها؟ گفت: خا. حالا بفرما رسوند؟ یا نا؟ غرَض این جا هم یادت افتادم سید مصطفای ماه ما.

 

۳. پری‌شب مدیر داشت سه نفر را صحبت می‌کرد که چشمش به شما افتاد. این بود گفتم سرِ سه، سه مرگِ سه! زدم به دریاُ و آمودریاُ جازموریان آمدم پیشت. گفتم چرا؟ آخه چرا؟! متن و مطلب و مطلوب را گذاشتی بالای طاق؟ مگر مدیر تکلیف «ما لا یُطاق» گردنت انداخت؟! کشکولی شدُ دیو واری وار!

 

اینک صبح صحن طلوع کرد به یُمن قلم قشنگت. و چه دیوی را شرح کردی. اون قسمت گفتی گردنِ دیگران یِنّه (=می‌گذاره) خیلی فیلسوفانه بود و پر حکمت و خوشم آمد. قشنگ شروعی بود. درود. شوخی داشتم باز، ولی بذار پست‌های دیگرت که از راه رسید بعد و بُعد. درود.

 

راستی باباسیدسعید دارابی ابن آق‌سید مصطفی را سلام برسان. همبازی قهار من بود با پسرعمه‌ام مرحوم آق سید محمدباقر شفیعی در منزل عمه‌ام و عمه‌شی‌ام حجت‌الاسلام (سید حاج آق علی). دایی حمید و خواهرزاده‌ات مبیناخانم و فرزانه‌خانم و آقا سید حسین داداشت هم هستند همگی درین صحن. والسلام.

 

اضاف بر سازمان: لابد اول دیو گفتی! بعدش فرشته! چنین به نظرم رسیده. فرشته‌وَش بیا در پست بعدی که سید خوش‌کلام هستی و عمامه و عبا بسیار بهِت می‌آد حتی به فکرت. دامنهُ یک سیر سیر ارادت.

 

فرستادم ولی ویرایشش هم بکنم که بد تایپ نشده باشد که نذارمش گردن دیو. به گویش اَسرم و مُرسم و اُسا : دِوْ. به سکون فاء. جواب به پست شما برام اهمیت داشت که بر یادداشت روزم پیشی‌اش افتاد. سپاس.

 

برادر گرانسنگم آقاحاج سید تقی سلام. نه تنها برنامه‌های تألیفانه‌ات در اتحاد و همبستگی قلبی و حتی فکری برای من جذاب است، بلکه گاه می‌بینم رفتار شگفتی می‌کنی که خام در آینه هم نمی‌بینه که جناب‌عالی در خشت‌خام می‌بینی. این نشان دست‌کم دو چیز است: ۱. تفکر وحدت‌گرایانه‌ات. ۲. رفتارفراجناحی‌ات چون در محیط امام رئوفی که باید هم همه‌ی جامعه مقصودت باشد. صدها بار سلام‌ات. ارادت و ادب: دامنه رفیقت.

::

استاد آشیخ محمدجواد سلام. آها، متوجه شدم. نُصرت باد فکرت. سپاس و التماس دعا. برادر و شاگردت: دامنه

::

حجت الاسلام رفیق باصفایم آشیخ مالک سلام. طرفدار متن‌هایت هستم. بدان واوی سر نمی‌ذارم. چون همواره در آن محتوای کلام اهل بیت علیهم السلام هست. بله، متوجه‌ام به هر حال سرتان در حوزه به چند کار بند است. من هم منظورم قطع نکردن این سلسله گفتارت بود. این که در هفته چند بار برات مقدور می‌شود، مهم نیست. مهم استدامت آن است که نوید دادید خواهی پرداخت. درخت دانش‌ات پربارتر باد. ارادت دارد دامنه.

::

هان حجت! خبرت خیر است.

سلام باد به خودت و خانمت. که هر دِ برای ما شرافت دارید.

دامنه فقط خاشک خالی!

ارادت! بی‌ارادت!!! به حجت، فعلاً تا چند وقت!

::

آق سید حمید دارابی سلام. با آن که درین پست ۷ فروردین به دامنه وعده‌ی کله‌پاچهُ سیراب شیرودن و هزارلا دادی، ولی داخل حیاط مسجد دیدار هم داشتیم، قشنگ از زیر قولت در رفتی و کله‌پاچه دود شد رفت! معذرت که دامنه رُدْ (=رُک) است.

::

آقاجواد رنجبر سلام. نشان‌دادن این‌همه خوبان محل، به اقتدای نماز آرامبخش مرحوم آیت الله حاج سید رضی شفیعی دارابی رئیس بااقتدار وقت جامعه‌ی روحانیت مازندران، چشمنواز بود. گویا آن سال مرحوم طالب حاجی (پدربزرگ آتناخانم طالبی عموزاده‌ام که درین صحن تشریف دارند و بهش سلام می‌کنم) از حج بازگشته بود. روح آن پدر شهید و پدران شهید درین محفل عبادی یاد باد. راستی خشنود شده بودم آن شب دیدارت کردم آقاجواد رنجبر. همچنین توفیقی بود مادر گرانقدرتان را عرض ادب داشتم و وجود برکت آن مادرشهید را درک کردم. سلام برسان. دامنه به همراه ادب و ارادت.

 

شیخ مالک: سلام آقا ابراهیم در خدمتم درس پس میدهیم

 

مجدد سلام استاد حجت الاسلام آشیخ مالک. باز نیز زیبا و خواندنی نوشتید. حقیقتاً امان از مرز میان مدح و تمجید به‌جا و لازم و مؤثر، با تملق. نیز سخت است حسد را کنار گذاشت. این است که اغلب عجز غلبه دارد بر افراد. شما در شرح مطلب خیلی خوب ظاهر شدید. جنبه‌ی ذاتی را هم به نظرم بادقت مطرح کردید چون برخی واقعاً قدرت نُطق برای تمجید ندارند. از این شماره‌ی دو هم خوب ما را در محضر حضرت امام علی علیه السلام نشاندی. خیلی خیلی عالی. همین پستم رعایت استحقاق بود که صورتش دادم تا حسد و عجز سراغم نیامده باشد. صحن مزیّن شد به نوشته‌ای درخشان از شما. دامنهُ ارادت پرحرارت.

 

شیخ مالک: خواهش میکنم استاد ما شاگرد هستیم شما طراح در نوشتن هستید باید تنظیم کلمات و ساختار ادبیات را از شما یاد بگیرم با تشکر

 

سلام سوم استاد مالک بدون یک کلمه تعارف: دیروز خانمم متن‌هایت را خواند. می‌دانی چه گفت آشیخ مالک؟ گفت چه ادبیات قوی و روان و پرباری دارد. بگذرم. ارادت دارم و مشتاق متونت می‌مانم.

 

سلام آقا اسماعیل آفافی. خوب شد متولی پایین‌مسجد نشدی! دِ بار دامنه آمد پایین‌مسجد ولی تو را فقط بار دِیُّم دید که خیلی هم خوب بود چون دیرزمانی بود خانم‌تان سادات شریف حاجیه سیده کبرا سجادی را ندیده بودم. که آن صبح دِ تایی را با هم دیدار کردم. خدا پدرت شخ احمدعمو و پدرش مرحوم حاج سید علی و مادرش که سال‌ها برام مادر بود رحمت کند. بهش بگو من هر بار مزار می‌رم، سر قبر مرتضای عزیزش هم عرض سلام و حمد دارم. حادثه‌ای که روح هر دو را آزُرد و مرتضای دُردانه‌ی‌تان را رُبود. روحش در تلألؤ باد. دامنه و یک دنیا ادب به محضر هر دو فامیل باشرافت.

 

حجت‌الاسلام استاد آشیخ محسن مهاجرنیا رئیس پژوهشگاه اندیشه اسلامی سلام. آمدم دیدارت اما گویا به جایی رفته بودید. خیلی ارادت. دلم تنگ شد برای خودت و پژوهش‌ها و درس‌گفتارهایت. با ادب و ارادت: مدیر مدرسه فکرت ابراهیم طالبی دارابی دامنه

 

از قلبِ خودت استفتا کن

مطالعات من معلوماتی بر مجهولات بی‌شمارم مستولی (=چیره) می‌کند، که هر گاه به ضمیرم در می‌زنم، گشاده‌رُویانه در را بر رویم باز می‌کند. امروز هم بعدِ نماز صبحم از خدای عزیزم خواستم اگر می‌شود مرا امروز هدایتی خاص کُناد. کرد. دستِ مدَد به لطف حضرت رَبّ، مرا برده است روی یکی از نوشته‌های سال‌های دورم. می‌نویسم:

 

در کتابِ الله مجید تصریح (شاید هم اشاره) شده است که انسان در یک حدودی مُلهَم است. یعنی بر او الهام (=فَرتاب و اِلقا) می‌شود. بذار یک داستان بنویسم از رسول خاتم خدا حضرت مصطفی ص. امید است خوب خوانده شود توسط خواهندَه‌ها.

 

شخصی پیش پیامبر خدا ص رسید. گفت چه چیزی را اِثم (=گناه) بدانیم؟ پیامبر ص جواب داد: "از قلبِ خودت استفتا کن". یعنی فتوا و جواب را از خودِ خویشتنِ خود بخواه. که مولوی رحمت الله آن را احسَن وجه به شعر در آوُرد. این طُور:

 

پس پیمبَر گفت اِستَفتوا القُلوب

گرچه مُفتیتان بُرون گوید خُطوب

 

قلوب و خُطوب را خود بیابید که چیست. منظور مولوی این است نبیند فتوادهندگان بیرون چه می‌گویند، ببین فَرتاب درونت چه می‌گوید. بحث من عرفانی است، به فقه نباید آن را آسود. فقه، جایگاه رفیع احکام استُ مقدسُ محترمُ مفتَرض. ولی با این همه مقام رفیع، فقه به تعبیر آیت الله عبدالله جوادی آملی "دینِ اصغر" است اما عرفان با همه راز و رمز و معرفت درون، «دینِ اکبر» است. آری؛ پیام آور ما مصطفای خاتم الانبیا ص یاد داده: قلب خودت منبع صدور فتوا کن. یک حرف فعلاً بس درین صبح زود. ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۳ ،خاتمه دامنه.

رهاورد  اخلاقی

در دانشگاه مفید قم آقای مجتبی مطهری فرزند شهید مطهری نشستی گذاشت با نام «رهاورد فلسفه در اخلاق» که یک دقت پرظرافتی لازم دارد. من چکیده‌ای از برداشتم را ارائه می‌دهم:

همه می‌دانیم حضرت زهرا س به فضّه می‌گفت ما باید با هم کار کنیم. و یا امام امیر علی ع قنبر را به بازار می‌بُرد، پیراهن نو را برای وی می‌خرید ولی پیراهن کهنه را برای خود و به قنبر می‌فرمود "تو جوانی و باید پیراهن نو را بپوشی". چرا این کار اخلاقی رخ می‌دهد؟ لابد می‌دانید اخلاق علمی‌ مربوط به معالجه و درمان رذائل اخلاقی صحبت می‌کند، اما اخلاق عملی نوعی زیبایی معنوی و روح است و کار اخلاقی از زیبایی روح  نشئت می‌گیرد. به قول مرحوم میرزا جواد آقا ملکی تبریز «تا روح تزکیه، نورانی، پاک و آسمانی نشود امکان این نیست که کردار خوب انجام دهد و خصلت‌های خوب پیدا کند».

 

پس روشن شد حضرت امام علی ع و حضرت فاطمه زهرا س روح‌شان منبع صدور کردار با فضه و قنبر بود، زیرا یک رفتار اخلاقی ریشه در روح دارد نه فقط در علم. نتیجه این که: هر کس دیگران را به بردگی و فرمان امور خود بگمارَد، بداند کردارش از روح ناشی نشده است، از مَنیت و خودبرتربینی او بیرون زده است. مردانی می‌نشیند بر اریکه‌ی خانه و پی در پی فرمان صادر می‌کنند:

 

چای بیاور! جوراب بشور! ناهارم کو؟ خودکار چرا اینجا نیست؟ برو آب بیاور. پشتم را بخارُن. این پوست هندوانه را از پیشم ببر. این تخمه‌پوست را جارودستی بزن. چرا این غذا تلخه می‌دهد. شِکَر چرا نریختی توی شیر؟ و صدها نِق و نُق دیگر و جوواجور.

 

بگذرم. رهاورد اخلاق سازندگی فرد و جامعه و قدرت و حکومت است. دامنه‌ی دو.

 

وه چه شبی هست امشب قم

امشب فرخنده زادروز بانوی برجسته‌ی شیعه حضرت معصومه س است. مَسرورم ازین خجسته‌میلاد. گرچه شب شادی و شادکامی است اما آهنگ و برف زمستان قم که حرم قم را به قشنگ‌ترین شکل ممکن برده بود، دلربایی‌های خاصی دارد که زیر همین تصاویر آن روز در نیمه‌شعبان هشتم اسفند ۱۴۰۲ قم خواهم گذاشت. خاتمه دامنه

 

جناب محمدتقی آقا دبیر گرامی سلام. به نظرم مطلب مهمی بود بر تشریح متن من. و شما به‌درستی آن را بسط دادی. زیباترین بخش گفتارت رمیدن افراد از هم در اثر فقدان حُبّ است. آدم چرا حاضر است روزی ده‌پانزده تا حَب (=قرص دارو) بخورد، اثر هم نبیند ولی همآره تکرار بکند. اما حاضر نباشد حُبّ ورزد که حال آدم با این اکسیر و کیمیا خوباً در خوب می‌شود ولی از آن می‌گریزد. من گمان کنم نگذاشتن عنصر محبت در نهاد خود است. درود و ارادت برادر تقی. دامنه.

 

سلام فامیل محترم حاجیه سیده خدیجه. نکته‌پردازی ریزی بوده است. من این طور فهم کردم: انسان اسیر تعریف دیدن از سمت دیگران است. علتش این است انسان از شناختگی خود در بدی مخفی‌کاری می‌کند ولی در خوبی، پیِ عیان‌سازی است. پس؛ خود که از خود تعریف کند، مفهوم م مزه‌ای نمی‌کند؛ لذاست که محتاج می‌شود به تعاریف دیگری از خودش. خیلی هم این کار، طبیعی است و در میان ملل، جاری. زیاد می‌شود این تمایل را از خود دور و یاد ضمیر خود سرکوب کرد. متشکرم از پرداختن به نوشتن. روح والدین‌تان (مولودعمه و سیدمحمد) در پرتو انوار الهی بوده باد. با ادب و احترام: دامنه.

 

آی کمک

سوخت دامنه تمام شده است!!!

آی کمک

آی کمک

سوخت دامنه

تمام شده است

بنزین هم در کارت

نمانده است.

هر چه داشت

مشهدراه

باک ریخته است!!!

عازم جای‌ام

ول مسیر

ول‌ویلانگ

گردیده است.

آی کمک

آی مدَد آی مدَد.

 

سلام فامیل سخاوتمند. از سخاوتت ممنونم محل اون هفته بودم. نه، قمم. بگذرم. یک اطلاعیه خطاب به صحن حالا. اخیراً محل به دیدار حاج علی میرزا رفتم نرسیده به فیضی باغ‌سر. او نبود. فردی آمد جلو گفت: جناب دامنه سلام. من نشناختمش. گفت متن‌هایت محل طرفدار دارد و پخش می‌شود می‌خوانم. بازم نشناختم. گفتم کیستی؟ گفت نقی یا تقی. به گوشی‌ام زنگ زد که خطش را ذخیره کنم و در مدرسه فکرت دعوت. اِسا هر چه گشتم خطش نیست که نیست. آیا کسی خطش را ندارد بفرستد؟ هنگام گپ معرفی کرد برادر حسن آقا است لِطفعلی حسن. بگذرم.

 

سلام عمو حمیدم

نمی‌دانم شهرت را

شماره‌اش را طالبم.

طالبی هستم چون!!! ممنونم عموحمید. تماس می‌گیرم. یورمله را مهیا کن. آمدم! هر کاجه عموحمید خط مشیء کند. همان مسیر. تمام. چون چت دو نفره در صحن ممنوع است. خاتمه دادم. تو حق یک جواب داری در حد یک کف دست. یا جای انگشت شست!

 

 به قلم دامنه:  ۲۱  .  ۲ . ۱۴۰۳ ،

چرا این عکس رهبری معظم برام جاذبه دارد؟ درین عکس -که جدیداً اجازه‌ی انتشار یافته است- چند چیز جلوه دارد. البته به دید خودم. یکی یکی برمی‌شمارم:
 
۱. اون بیست و یک کتاب روی هم در جُلوَش؛ که نشان می‌دهد مطالعه‌ی رهبری معظم تطبیقی است، یعنی دست به مقایسه‌ی متون آثار مختلف می‌زند. ۲. خودِ کتابِ بازِ در حالِ مطالعه، که به صفحات انتهایی کتاب رسیده است که درین حالت، انسان به شعَف و شادی می‌رسد کتاب را به پایان بُرده است. ۳. اصل حضور در کتابخانه که یک فرهنگ و ادب دیرین در بین ایرانیان است. هم آشپزخانه، هم کتابخانه، هم بالخانه، سه عنصر اصلی رفتار ایرانی بوده است. ۴. موی بلند رهبری که نوعی خَرق عادت در میان نظام روحانیت است. دیرزمانی، داشتنِ مو بر سر برای فرد روحانی عیب و نقص بزرگ پنداشته می‌شد. ایراد می‌گرفت مُلّا را ببین زِلف گذاشته است! موی بلند سر، به تیپ و قیافه‌ی رهبری می‌آید زیرا اساساً فردی زیبا و جزوِ جاذبه‌داران از نظر رخ و چهره است. در دانش هم جزوِ پیشروان کتاب خواندن است، بی‌شمار کتاب خواند. ۵. اون نوشته‌ی پای عکس در سمت راست که حقیقت را بیان می‌کند. شیرینی جمله در خود جمله موج می‌زند: هیچ چیز جای کتاب را پُر نمی‌کند؛ البته به دید و ایده‌ی من: الّا یک رفیق اُنسا و دانا. ۶. دستِ راست رهبری که مشخص است از خود دوش به سمت پایین از کار افتاده است. یک نماد از رفتار مسلحانه‌ی سازمان ترور رجوی علیه‌ی شاخص‌های متفکر انقلاب. ۷. طرز نشستن، که وضع غَرقه است در لای کتاب و نشان از فرورفتن در اعماق متن است. ۸. اصل سبک مطالعه که نشان می‌دهد رهبر معظم برای خواندن، آدابی را -از روی استحباب یا وجوب و یا سلیقه و نظم- رعایت می‌کند. مثل گذاشتن عرقچین بر سر و پوشیدن سینپوش روی دَشداشه (=پیراهن بلند) که از دوخت‌های خاص روحانیت است که در پوشش پیراهن و قبا صنف روحانی به تقلید اروپا نرفته است. ۹. چشمگیری و تنوع موضوعی کتاب‌های چیده‌شده در قفسه‌ی کتابخانه. ۱۰. اگر گفتید چیست؟ می‌ذارم به کنجکاوی مخاطب. حالا یک بند بگویمُ بِگذرم: لقاءُ الله را واردید همه. از واژه‌ی ملاقات و تلاقی می‌آید؛ یعنی دیدار و رو به رو شدن. در معنای معنوی عرفانی (=شناختی) یعنی نوعی تجلّی (=بُروز، جِلوه) است؛ یعنی یک حقیقتی برای سالک (رونده) اهل سُلوک، که طبق نظریه‌ی مرحوم میرزا مهدی اصفهانی اعلی الله مقامه (واضع مکتب تفکیک) حقیقت و وقوع دارد. او معتقد بود:
 
برای یک آدم صاحبدل چیزی بالاتر از این آیه نیست که خدا وحی فرستاده: مرا یاد کنید تا شما را یاد کنم. (ر.ک: انسان شناسی قرآنی، شهید مطهری، ص ۱۳۳)
 
یک خواسته‌ی معنوی است دیدار با خدا و یاد خدا. عین دعای کُمیل، که در آن حتی یک خواسته‌ی مادی وجود ندارد، تماماً معنویت است. من از دیدن عکس مطالعه‌ی آقاخامنه‌ای لذت بردم چراکه مرا به لقاءُ الله برد و کتاب، این کار ناب را با انسان می‌کند. خاتمه دامنه.
 
تبصره : قدس آنلاین (۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۳) از قول محمد صادق علیزاده -خبرنگار حوزه ی کتاب- نوشته: این تصویری که از سیدنا القائد در کتابخانۀ شخصی‌شان منتشر شده، به احتمال زیاد مربوط به کتب فلسفی کتابخانۀ ایشان باشد آنهم بخشی از بخش فلسفه و کتب مربوطه! توی همین بخش کوچک منتشر شده هم اما اسم و اثر خیلی‌ها هست از افلاطون و کارل پوپر و ویتگنشتاین گرفته تا حضرات آیات علامه طباطبایی و جوادی آملی. خب بیایید برویم توی نخ کتاب‌ها. آنجور که از توی تصویر معلوم است و تا حدی قابل تشخیص، این اسامی و عناوین توی قفسه‌ها چیده شده‌اند؛ اسامی و عناوینی که در نوع خودشان قابل توجهند: منطق معرفت در نظر غزالی اثر دکتر غلامحسین ابراهیمی دینانی، تحلیل ذهن اثر برتراند راسل، شرح رسائل فارسی سهروردی اثر سیدجعفر سجادی، جهان باز اثر کارل پوپر، ترجمه الهیات شفا از آیت‌الله محمدمهدی گیلانی، ترس و لرز اثر کی‌یر کیگارد، فلسفه حقوق بشر از آیت‌الله جوادی آملی، جمهور اثر افلاطون، شرح مبسوط منظومه اثر شهید مطهری، مبادی مابعدالطبیعی علوم نوین اثر ادوین آرتور برت، شرح اسفار اربعه اثر آیت‌الله مصباح یزدی، اصول حکومت آتن اثر ارسطو، نهایه الحکمه اثر علامه طباطبایی، رساله منطقی فلسفی اثر لودویگ ویتگنشتاین، شرح حال و آرای فلسفی ملاصدرا از سیدجلال‌الدین آشتیانی، آشنایی ایرانیان با فلسفه‌های جدید غرب اثر کریم مجتهدی و فلسفه هگل از والتر ترنس ستیس.
 
این عکس نیز از قدس : منتشر شد در اینجا .

دختران

به قلم سیده مریم هاشمی دارابی: به نام خداوند همیشه ماندگار. دختران، نغمه های شور انگیز آفرینش اند و جهان، مهربانی اش را از نگاه روشن آنان وام می‌گیرد،  خداوند در خلقت دختر جور دیگری اندیشید،  او را ظریف خلق کرد، وباید بر خود بقبولانیم که از خواص اند، چون دختر معجزه ای است که که بعد آفرینش، تمام فرشتگان به حیرت آمدند و کف زدند، دخترها فرشته نیستند، بلکه فرشته ها می‌خواهند متال دختران باشند. دختران مهربانیشان دست خودشان نیست،  خوب هستن با کسای که چندان با آنان خوب نبودن،  دل رحم می‌شوند، حتی در مقابل آنانی که رحمی بهشان نداشته اند. دختر!!!!  زود میرنجد. زود می‌بخشد. زود میگرید. زود میخندد. دختر، مأمور احساس روی زمین است،  جهان بی دختر، جهان سردی است در مقابل این نعمت خدا باید کرنش کرد و سر تعظیم فرود آورد. پیشاپیش،  تولد خانم فاطمه معصومه سلام الله علیها، و امیر و شاه خراسان، امام رئوف، ضامن آهو  و همچنین دهه کرامت را تبریک و شادباش عرض مینمایم، با احترام، سیده مریم هاشمی دارابی

 

پاسخ دامنه به سیده مریم هاشمی

سلام سیده مریم هاشمی خواهر مفضّله‌ی رفیقم آق سید رسول. برای این نوشته‌ات نظری می‌گذارم. امید است بتوانم مفیدنویسی کنم. در واقع می‌خواهم ارزش متن شما را شکلی و محتوایی پردازش کنم.

یکی این که آغاز متن‌هایت را با نام خداوند شروع می‌کنی که هر بار هم یک صفت و وصف قشنگ می‌آوردی: مثلاً در دو متن اخیر خود این دو عبارت را: به نام خداوند همیشه ماندگار، بنام خدای که در ذات و فکرت آدمی نمیخشکد. این نوعی فرهنگ سازی در ادبیات و گفتار شماست. تحسین دارید. درود.

 

دوم این که نوشتی: "جهان، مهربانی اش را از نگاه روشن آنان [دختران] وام می‌گیرد" خواسته گفته باشم صحیح است و این چرا چنین است به این علت است مرد ذاتش اسیری نیاز است. ولی زن صفاتش جلوه‌ی ناز. این دو لغت را من نگفته‌ام شهید مطهری گفته است که اسلام‌شناس متفکر قرن بوده است. البته امروزه هنوز شک دارم کسی او را جلو زده است یا نه. من می‌گویم آری، چند نفری از وی قدَرتر شدند اما اجازه دهید نام نیاورم.

 

سومی هم این جمله‌ات هست که جوابم کشکولی است چون جواب جدی درین فاز بلد نیستم. گفتی: «خداوند در خلقت دختر جور دیگری اندیشید» جواب: خودت آن جا بودی؟! اگر بودی پس بگو چه جوری؟ پس تو بودی مشورت دادی! نکند شریک بودی! وای!! خدا که شرکت نمی‌پذیرد، شرک و شریک، کفر است. این بود کشکولی. رَشحات دیگری هم دارد قلمم ولی درین صحن مگر می‌شود پیش شِخا (نیتم شوخی است) گوی سبقت رُبود!!!

 

چهارم این است که افاضه فرمودی: "باید بر خود بقبولانیم که [دختران] از خواص اند،" وُووووییییی!! تو وِسّه شِخ می‌شدی! پس این که در انقلاب ما می‌گویند خواص از عوام عقب‌ترند و تاریخ را لِهُ لَوِردِه کردند، دختران بودند؟؟؟!!! که فرمودی خواصّ تشریف دارند! کشکولی.

 

پنج را به این فراز گفتارت اختصاص می‌دهم که جِغالی‌وار ما را به رقص واژگان رسانده است: «چون دختر معجزه ای است که که بعدِ آفرینش، تمام فرشتگان به حیرت آمدند و کف زدند». آهان! پس سوت و کف که از فردای "دوم خرداد" جای صلوات و فاتحه را گرفت!! از آن روز فرشته‌ها رسوخ کرد. بانو هاشمی سادات محترم! پارتی بازی موقوف! آن روز فرشتگان بر خلقت انسان شگفت آمدند برای جنس ذُکور بود (کشکولی) نه اُناث (=مؤنّث) زیرا نقل است فرشته‌ها ماده‌اند نه نر. یک علت این است قرآن گویا برای آنان ضمیر مؤنّث می‌آورَد.

 

شش خیلی قشنگ شد اِسا. گقتی: "دخترها فرشته نیستند، بلکه فرشته ها می‌خواهند متال دختران باشند" عجب! پس این که ابلیس از میان فرشتگان رو برگرداند برای این بود دوست نداشت دختر شود!!! اگر این طور است بگو چرا فرهنگی وجود دارد که می‌گویند: دخترها ای کاش صدا می‌دهند که ای!!! چه می‌شد ما پسر به دنیا می‌آمدیم؟!!و در عوض هیچ پسری نیست که کاشکی کشکی کند که ای!! می‌شد یعنی ما دختر متولد می‌شدیم؟! فکر نکنم چنین ای کاشی باشد. حالا تو بگو فرشته‌ها طمع داشتند دختر شوند. لابد دلشان برای مَزدوج‌شدن تنگ شده بود!!! حالیا شما ضَیب تولید محتوا بلدی!

 

پله پله ما را بردی ردیف هفتمی و گفتی: دخترها «خوب هستن با کسایی که چندان با آنان خوب نبودند». ببخشید این "فلسفه‌ی گذشت" را از کجا آموختی؟ صادراتت عالی است در الفاظ. پس چِ وِه (=چرا) این‌همه در بازار چشمشان به زر و زیور و طلا و نقره است؟! یک شیخی درین صحن -که دانش‌آموخته‌ی باسوادی است و همسایه‌ی ضلع شمال شرقی خونه‌ی داداش سیدرسولت سُکنی دارد- رفته بود امامزاده صالح تهران. در صحن به شوخ‌طبعی نوشته بود (نقل به ذهن) : در این گرانی جرئت می‌خواهد آدم دست زنش را بگیرد ببرد بازار تجریش. منظورش این بود نه نمی‌شود زن گفت. من عامدانه دخل تصرف کردم در نقل که اصلاحیه از راه رسَد تا رصد و ریسِت! شود.

 

هشت قشنگ شد. چون بانو سادات هاشمی فرمود : دخترها "دل رحم می‌شوند، حتی در مقابل آنانی که رحمی بهِشان نداشته اند." این را باید تابلو نئون کرد برد گذاشت دمِ آکادمی افلاطون که ارسطو پیشش حکمت مشایی خواند. یعنی راه بری فکر کنی. ما هم با این حرفت ازین پس راه می‌ریم می‌فکریم. پس که این طور. خوِر نِداشتِمی!

 

نه را ببین! گقتی دختر: "زود میرنجد زود می‌بخشد زود میگرید زود میخندد" امان ازین صفات متضاد. چه مستزادی هستند این جنس. پس دختر ابرقدرت است ما بلد نبودیم. راستی چرا پس اینان را خدا پیغمبر نکرد؟!! رسول نکرد. داداش سید رسول را نمی‌گم! رسول رسالت. سؤالم چالشی است. خواستی چالش عقیدتی کن. من زورم در بحث زیاد است!!

 

ده را غوغا کردی: "دختر، مأمور احساس روی زمین است" این طیری هست پس زود فسینگ فسینگ می‌آید؟!!

 

یازده را ببین! یازده را ببین! : "جهان بی دختر، جهان سردی است" این را حقیقت محض است که گفتی. چون جهان دو جا وارونه شده بود و سردی و گرمی رخ داده بود: فراعین (=فرعون‌‌ها عنوانی بزرگ برای شاهان مصر قدیم) پسرها را از دَم می‌کشتند. دخترها جهان را دوش گرفته بودند (=یعنی از بس زیاد شده بود سرریز کرده بود) در جاهلیت مکه هم دخترها را از دَم زنده‌به‌گور می‌کردند که پسرها همه عصبی شده بودند چون مرکز احساس‌ها را می‌کُشتند. بگذرم. دین در برابر هر دو غلط و غلطکاری ایستاد. هم پسر و هم دختر هر دو نیاز است. چون اساس آفرینش بر زوج و زوجیت و جفت استوار است.

 

رسیدیم به دوازده که صدایی صلا سر دادی ای بشر! ای بنی حوا! ای بنی آدم! : "در مقابل این نعمت خدا [دخترها] باید کُرنش کرد و سر تعظیم فرود آورد." اگر کُرنشی شویم می‌هراسیم یه وقت شونِشی (=لرزه بر تن و دست) شویم حتی می‌ترسیم زن‌ذلیل!!! تلقی شویم. ولی چشم: کُرنش کُرنش کُرنش.

از طبایع خوب شما بانوی نویسنده و قادر در فن نویسندگی و خواهر خوب و صمیمی من، بسی مموننم. دامنهُ احترامات عدیده. یک چیز یادم نرود: به پدرشوهرت حجت الاسلام آق شیخ رحیم بسیار اُنس و ارادت دارم. همین جا بر وجود آن مرد حلال‌خور قرن صلوات می‌فرستم و برای وی و عروس متفکرش -که شما باشی- از میزم برمی‌خیزم.

حُصله‌مُصله‌ی ویرایش نداشتم. شما هر جا اشتباه تایپ شد صحیح‌اش را تلفظ کن.

 

رفیق سید علی اصغر سلام. اساساً پیش تو لُقمه گرفتن مزه دارد. حتی غذای تلخ در کنارت لعاب عسل می‌گیرد. آق سید حمید پس اهل تشریفات است. چه بهتر. کله‌پاچه به من بدهکار است. باید پیشش رویم با هم. سلامت باشین هر دو سیدِ سَدمله. دامنهُ خَلِه علاقه به هر دِ.

 

توضیح عمومی. امروز جُمه‌روز «بیکارسگ»ام!!! پس همطی می‌نویسم!!! می‌نویسم.

 

سید مصطفی به دامنه: سلام و تحیت بر استاد عزیز و گرامی. دلتنگ دوستان و حال و هوای مدرسه، و مشتاق دیدار و گفت و شنود از مدیر مدرسه هستیم. کمابیش دزدکی سرکی به مدرسه میکشیم ،منتهی از ترس ورود جدید و تجدیدی دوباره، مرا منصرف میکنه. شرمنده استاد، کمکی بخاطر مشغله کاری و در دسترس نبودن اینترنت، کمتر سروقت گوشیم میرم. چشم ان شاالله مطالبی جسته گریخته از باب درس پس دادن خدمت اولیا و مربیان تقدیم حضور میدارم.. دوستدار و از ارادتمندان شما هستیم.

 

دامنه: خواهم آمد واسه جواب، استاد. مترصدم، پس در رصد و دم دست! باش.

 

سید مصطفی: علی عینی و عیونی. زیارت شاه عالم و رب الارباب مسافران ، سلطان غریب و طرید! قبولت گردد و ان شاالله تحت ولایتش مستدام باشید،چه اینکه: رگ رگ است وین آب شیرین و آب شور / تا ثریا می رود در نفخ صور. ارادت ویژه.

::

حجت‌الاسلام آشیخ مالک سلام. چلّه مهم بود. عدد چهل کلاً رمز و راز است. دوستی داشتم در عصر اشتغال. او حتی برای درد زانوی پای خود چهل روز چله گرفت ذکری را تکرار کرد و عسل را با نمی‌دانم چی مخلوط کرد خورد تا این که خود گفت از درد بیرون افتاد. ویژگی‌های حضرت معصومه سلام الله علیها را عالی ردیف کردید. خصوص نام حرمش نام کل اهلبیت عصمت علیهم السلام نام گرفت. در زیارتنامه‌ی حضرت معصومه س هم سه مسئله برجسته است: بِنت معصوم ع، اُخت معصوم ع، عمه‌ی معصوم ع که همین سه عنصر و ارزش معنوی وجودی‌اش وی را شفیعه‌ی مؤمنان کرد. درودت آقا شیخ مالک. دامنه: ارادت

::

سلام سه قضی استاد آسید مصطفی. تمام ۶ نکته‌ات را موافقم. خصوصاً آیه‌ی استرجاع انا لله و انا الیه... که آیه‌ی زندگی است نه آیه‌ی شعار فوتِ افراد. این آیه را باید آوُرد به صحنه. الآن تا انا لله سر دهند همه می‌گن: یا اباالفضل! باز کی بَمِرده! بگذرم. از ادبیات عرفانی‌ات لذت وافر می‌برم. خیلی بیشتر سوادت ژرفا و پهنا و زوایا گرفت. سرمایه‌ی محل هستی سید آقابزرگ ثانی. دامنه: علاقه

::

چارُمی سلام آق سید مصطفی روحانی دل‌آگاه‌ی دلدار. طرید گفتی یاد پیامبر اکرم ص افتادم. چون گوشت خشک روی سینی آتش را می‌خورد و نون خشک در دوغ را. این بود که خُلق عظیم شد و رحمت برای دو عالَم. ممنونم. با احترامات وافره: دامنه.

 

سلام خوازا محمد فضلی: طنز: آق بابا بود لابد می‌گفت ممد دکتره؟ پس بوریم ون پیش ویزیت:

آق بابا: اَره ممد این قاتّیک چیشه مِه سینه‌سر، زِپ زِپ بیرون زد؟

ممد: غش غش خنده.

پلان: کات

دایی ابراهیم

 

فامیل محترم سادات موسوی سلام. خوشحالم که شما انسان فرهیخته سال‌ها فرزندان این زادگاه را با تأسیس مهد کودک و سپس معلمی در آموزش و پرورش تحت تعالیم مهربانانه‌ی خود برده‌اید. امروزه خانه‌ای نیست که ارزش کار دینی و فکری و آموزشی دیرین تو را نادیده گرفته باشد. درین نوشته‌ات هم -که حاصل تحربیات و مطالعات فراوانت هست- چقدر زیبا وارد مبحث چگونگی‌ی رفتار با دختران شده‌ای. قلم شما از مؤثرترین قلم‌ها درین حوزه‌ی تخصصی است که همچنان درین زمینه دارای تراوشات ذهنی و کسب آموزه‌های نوین هستی. من مدیر مدرسه فکرت به شما خواهر مؤمن خودم افتخار می‌کنم که علمی اندوخته و سوادی سرشار داری. درود و احترام و ارادت به شما. قم. برادرت: دامنه

::

سلام حاج حجت. گیاه‌خواری تو. پس برات گوجه‌خورش بس است!

::

رفیق سید علی اصغر سلام. کنار تو کاوِه حکم کباب را دارد. از بس خوش‌خوراک و خیلی غذاشناس هستی.

::

اِت تیم هِم نموندِسِه سید من.

::

سلام جناب قاسم لاری اوسایی. بگو کیلویی چند؟ یک هندوانه می‌شود ۱۵۵ هزار تومان بلکُم ویشتر! مردم این روزها به هندوانه می‌گویند: یَع یَع یَع یَع. یعنی اوناش اوناش اوناش. فقط به همدیگر نشون می‌دهند! قدرت خریدش را ندارند! بگذرم. حال تو بگو بهبود می‌دهد به نمی‌دانم فلان جا !!!

 

حجت رمضانی: سلام آقا سید بزرگوار ،بله همینطور است که میفرمایید ما یک بعد از ظهر عصرانه خدمت ایشان در قم رسیدیم خواهر عزیزمان زحمت غذایی به اصطلاح مختصر را تدارک دیدند ما هم هی تعارف نه الان نهار خوردیم گرسنه مان نیست همانطور که داشتیم تعارف شاه عبدل العظیمی (درست نوشتم؟) می کردیم یک دفعه طوفان باد و خاک شروع شد ودرهمان لحظه. برق قطع شد آقا ابراهیم نمی دانست چکار کند می گفت اصلا در محل سکونت ما برق قطع نمی شود از آنجایی که سر میز غذا هم نشسته بودیم با نور تلفن همراه غذا را مزه مزه کردیم آقا من زیاد نخوردم ولی موقعی که برق آمد دیدم میز غذا خالی شده.

::

سلام جناب حاج حسین رنگین‌کمان. معلومه متن‌های دامنه را خوندِنی یواشکی یواشکی! بسم الله بسم الله خوب یاد موند. درود.

::

حاج حجت سلام. تِ جواب رِ خودِ آق سید علی اصغر دِنِه. ولی فقط بگم برم: هفت‌تایی وِرگ واری تا برق بورده؛ هجوم هاکاد بینی! کشکولی. کلاً ایرانی‌جماعت خاصه ساری‌نشین‌ها تا برق بروَد تَب‌بَزه‌کا سر سفره شروع می‌شود. برق که بیاید می‌بینند هیچی سر سفره نمانده است! پس: آدم در تاریکی قدرت قورت‌ دادن بیشتری دارد تا در روشنایی. بگذرم. دامنهُ علاقه.

 

جناب حجت‌الاسلام سید کمال‌الدین عمادی استاد محترم مدرسه و حوزه. وقتی حضرت موسی ع برای چهل شب به میقات در پای کوه طور اعزام شد، ترجیح داد جامعه‌ی دینی عصر او، خالی از جانشین نباشد فلذا با عبارت «اخلُفنی فی قَومی واصلِح... » برادرش هارون ع را بر جای خود گُمارد که نگذارد فساد شکل گیرد و مفسدان وارد قدرت شوند. من بحثم این است: اولاً چرا این جا بحث از خلافت و خلیفه شد (=تفکری سیاسی دینی نزدیک و منبطق بر اهل سنت) نه بحث امامت و نصب امام (=تفکر سیاسی دینی شیعیان) ثانیا چرا بحث از اصلاحات کرد؟ آیا نمی‌تواند این حرکت موسایی و هارونی، به این معنا باشد اصالت در دیانت، با اصلاحگری است نه به تحفُظ و محافظه‌کاری؟ مثلاً در جریان کربلا، حرکت امام حسین ع اصلاح امت دین جدّش بود، ولی حرکت امویان محافظه‌کاری روی تثبیت قدرت یزید. ثالثاّ اگر مفسدین نباید تبعیت شوند چرا در جامعه‌ی امروز ما میزان نفوذ مفسدان اقتصادی و فرهنگی در درون ساختار حکومت همچنان رو به تزایُد است و دست مسئولان بیشتر در دست قدرت‌های اقتصادی است که از طریق رانت و بده و بستان در اطراف حکومت اشتغال دارند. منظورم این است اگر قرار بر تبعیت از این آیه‌ی شریفه است که ۴۰ روز از ۱ ذی قعده تا ۱۰ ذی حجه چله گرفت و این عبادت را پیشه کرد، چرا نباید همین آیه را اصل قرار داد دست امور عمومی زد تا نفوذ فسادهای چند گانه از تار و پود نظام کم و حتی محو شود. من به عبادت گیری ندارم، اما عبادت باید با سیاست و اصلاح امور حکومت عجین شود. با ارادت: دامنه

 

پاسخ سید عمادی: سلام و درود بر مدیر محترم مدرسه فکرت اول اینکه مسأله خلافت و اصطلاح خلافت اختصاص اهل سنت نیست یک مسأله قرآنی است بلکه مسأله خلیفه الله اختصاص به ما دارد آنان از خلافت فقط اسمش را گرفتند ولی خلیفه آنان هرگز خلیفه الله نبود و نیست اولین روز خلقت انسان مسأله خلافت مطرح شده است انی جاعل فی الارض خلیفه..... الان هم ما امامان را خلیفه الله می دانیم لذا در سلام می گوییم  اَلسَّلاَمُ عَلَیْکَ یَا صَفِیَّ اَللَّهِ اَلسَّلاَمُ عَلَیْکَ یَا حَبِیبَ اَللَّهِ اَلسَّلاَمُ عَلَیْکَ یَا نَبِیَّ اَللَّهِ اَلسَّلاَمُ عَلَیْکَ یَا أَمِینَ اَللَّهِ اَلسَّلاَمُ عَلَیْکَ یَا خَلِیفَةَ اَللَّهِ فِی أَرْضِهِ  دوم اینکه وقتی شخص موسی کلیم ع امام است نیاز به امام دوم در حیات او نیست صدق خلیفه بر جانشین او اولی و انسب است اربعین و چله نشینی هر کس مناسب شرایط اوست آنکه حاکم است یک چله فساد تیزی در کارگزاران خود بگیرد یا یک چله فقر زدایی از مناطق محروم بگیرد ما که حاکم نیستیم حاکم نفس خود هستیم یک چله فساد ستیزی از نفس خود لذا اربعین میتواند سیاسی هم باشد و لزوما سیاسی نیست از طرفی ما چله نشینی برای اهالی مدرسه خود بیان کردیم نه دولت مردان که سخنان به گوش آنان نمی رسد برسد گوش شنوایی نیست.

 

واب خاص

حجت الاسلام جناب سید کمال الدین عمادی استاد محترم و گرامی سلام. پاسخ حضرت مستطاب عالی را بهترین و صحیح‌ترین تکمیل به بحث پرسشگرانه‌ام تلقی می‌کنم و از شما می‌پذیرم. البته چون مدرسه جای مباحثه‌ی طولانی‌تر نیست، اکتفا می‌کنیم به همین مقدار. الحمدُ لِله جواب شما از شأن فقهی و کلامی‌ات صادر شد و این بر اقناع و غنای مطلب افزوده است. بر استادم احترام و فروتنی روا می‌دارم. عالی بود پاسخ. پیش کسانی حضور دارم امروز که ابتدا بیان ما روی پاسخ قوی شما و پرسش من، بحث سنگین و طوفنده‌ای شد؛ و از نتیجه‌ی آن باران دانش بارید. و اما این آموزه‌ی‌تان دلنشین جِلوِه کرد که فرمودید: «اربعین و چله نشینی هر کس مناسب شرایط اوست.» حقیقتاً فکری مطابق با مقتضیات زمان و مکان را فرمول کردید. و برای بیان این سخنِ حق‌تان دعاگویم از اعماق نفسم. این بیان: «از طرفی ما چله نشینی برای اهالی مدرسه خود بیان کردیم نه دولت مردان که سخنان به گوش آنان نمی رسد برسد گوش شنوایی نیست"حقا حالیا درود بر منطوق و مرام و منهاج شما، استاد توانا بر ما. دامنه، به اسکورت عمقٌ علاقه.

 

محمد فضلی به دامنه: سلام دایی جانم و همه عزیزان مدرسه فکرت. روز بخیر. دین و تصوف هردو ریشه عمیقی در فرهنگ مملکت ما دارند. آنچنان که روش و منش و اخلاق بزرگان نخستین تصوف همچون بایزید و ابوسعید ابوالخیر در تاریخ ما کم نظیر است. با این وصف آنچنان که تصوف به ورطه انحطاط افتاد، دین نیز به سبب آمیزش با مشرب سیاسی نامطلوب به ورطه انحطاط کشیده شد.  اگرچه هردوی این پدیدارها در پی سعادت انسان بوده اند و گویی هستند اما با واقعیت تاریخی و اجتماعی کنونی فاصله بسیار دارند و هرچه میکوشند که نقش آفرینی کنند بیشتر از ذهن مردم دور می شوند، به خصوص از ذهن نسل جدید. هر دوی این اندیشه ها نیاز به بازنگری اساسی دارند غیر از این در هزارتوی گذار یک جامعه محو خواهند شد.

 

محمدآقای فضلی سلام. از بیانات ارزنده‌ات خیلی ممنونم. در لحن سیاوش قمیشی که "خیلی ممنون، آنقدر آسون" را خیلی عالی خواند. این دو مورد هر دو در اثر آمیزندگی نادرست آفت گرفتند. قمیشی البته برای چیزی دیگری خواند ولی می‌شود همان را به این دو آسیب که تو شناساندی انطباق داد او خواند: "خیلی ممنون واسه هرچی که آوردی به سرم / خیلی ممنون ولی من هیچ وقت ازت نمی گذرم" حالا اینان هم در بستر تار یخ هر چه سرِ دین و تصوف آوردند و قطب‌های کاذب ساختند تا به جای اصل دین و گروِش درون مردم را سوی سرسپردگی به خود بخواهند، باید خیلی ممنون بود چون هر انحراف و آسیبی در ذات خود پی‌آورَدِ خلوص و تصفیه و پالایش از آلایش را به همراه دارد. درود محمد. دامنهُ عُلقه‌ی دایی‌گری‌اش.

 

شکایت از دنیا

به نام خدا. سلام شریفان. شناخت ریشه‌ی رفتارها از خودِ رفتارها مهمتر است. همه‌ی فکرها و نظرها یا از سابق اثر پذیرفته‌اند و یا از حال. من باب نمونه علت اصلی شکایت از دنیا و تشویق به بی‌اعتنایی در امور زندگانی، این است که زمانی بر ایران، تفکر تصوّف و غلبه‌ی فکر زُهد رواج داشت. در صورتی که دین با دنیا قابل جمع است. و دنیا برای انسان حکم پلکان برای ترقی و تعالی را دارد که ناشی از تفکر و برآمده از تدیُّن است. دین اسلام میانه‌ترین راه بین دنیا و آخرت است. اما جای آن مثلاَ مکتب سُلوکی تصوّف نشست که بر مذمّت دنیا و شماتت لذات دنیوی مانور می‌دهد. تصوّف، نوع تندِ درویش‌طریقی است که در این سلوک و طریقه، فرد به خود ریاضت سنگین وارد می‌کند تا دنیا را ترک نماید و به جای آن معنویت و خویشتن‌پَروری در خود دَمَد. خاتمه دامنه.

 

مدرسه‌ی بندگی

سه شوی پیش مسیرم جایی بود که نماز شام و خُفتنم تلاقی کرد به مسجد اهل بیت ع خیابان عمار یاسر قم در جانب شمالی خیابان چهارمردان. معمولاً در بیرون وضو دارم. نه از آن رو که مستحب استُ بخواهم اَدا دربیارم؛ که از این رو، وضوساختن در وضوخانه‌های مُستراح‌های عمومی، بر من سختُ زجر است. نیز اذان بشنوم تلاشم این است سرِ وقت فضلیت نمازم را به جای آوَرم که به‌تأخیرانداختن نماز از اول وقت نقل است کراهت داردُ بد است. حالیا! وقتی خواستم وارد مسجد اهل بیت ع شوم چشمم -که ریزترین نوشته روی پوست شکلات تبریزُ اُطریشُ بلژیکُ مکزیک را می‌بیند- افتاد به تابلوی "مدرسه‌ی بندگی" بر روی گوش راست مسجد. فوراَ عکس انداختم. خوشم آمد کنار مسجد، که بندگی عملی است- مدرسه‌ی بندگی راه انداختند، که بندگی‌کردن نظری است. حقیقت دارد که اسلام مسجدش مرکز علم و عمل توأمان بوده است. درود بر بندگی در گفتار. سلام بر بندگی در کردار. سپاس از بندگی در پندار و خیال. دامنه‌ی دو.

 

نَه، نَه. لُقمه گلوم گیر کرده؟! هرگز. اون گلوی ذاکرین است که گیر می‌کند! چون تارهای حنجره‌شان ضعیف که می‌شود لُقمه می‌ماسَد از بس در فکر ذکرند، حتی در حین خوردن هم، که پشت تریبون رفتند چه بگویند برخی از آنان هم چه ببافند! بگذرم. لُقمه راحت‌‌الحلقوم بود، لُقمان‌ها زیاد سرِ راهم بودند، که موجب گردیده دیر بجُنبم واسه‌ی جواب. اِسا این هم مِه نظرها و جواب:

::

جناب حجت‌الاسلام حاج آقا شفیعی مازندرانی استاد گرانقدرمان سلام. ابتدا خشنودی‌ام ابراز کنم که شما و استاد حجت الاسلام آقای نجفی دارابی بادگار مرحوم آقا را در روضه‌ی منزل پسرعمه‌ام گرانقدرم استاد حجت الاسلام حاج‌آقا سید شفیع دیدار کردم و این دیدار بر نشاط من افزود که ارادتم به شما عیان است. ثانی این که تشویق آن استاد بر کار خیرات آقایان و بانوان بریمانی امری بسیار ستوده است و نقش تهییجی هم دارد. درود. من هم از تأسیس کلاس درس توسط بریمانی‌ها در روستای داراب‌کلا خوشحالم. به آنان خداقوت می‌گویم و برای ثروت‌شان، برکاتِ کوثرگونه آرزو می‌کنم. بر روح پاک دوست انقلابی‌ام مرحوم مهدی بریمانی انسان باتقوا و متقکر و حامی محرومان، عُلوّ درجات در جایی چون جنت مأوا درود می‌فرستم. استاد ارادت: دامنه

 

حجت‌الاسلام آشیخ مالک استاد خوب من سلام. موافقم. خدا را شکر روحانیت وارسته خود پیشتاز هستند از تفکیک‌شان از روحانیت وابسته. من شِفتِ وارستگانم و وابستگان را شرّ در پوشش دروغ می‌دانم. ازت تعلیم می‌گیرم که بر آموزه‌های خودساختگی پیمایش‌مان می‌دهی. کشکولی نگِه دامنه از کَش‌پَلی در می‌زنه: آدم چهل روز چِله‌نشین شود از کارکلِه کَفِنه! مگه این‌که از سر بریزه به حساب، مفتُ بی‌حسابُ کتاب!!! جیز شد بحث. بگذرم. دامنهُ دوستی با همه!

 

پاسخ ویژه به خواش خواهرزاده : محمدآقای فضلی سلام. از بیانات ارزنده‌ات خیلی ممنونم، عین لحن سیاوش قمیشی که "خیلی ممنون، آنقدر آسون" را خیلی‌خیلی عالی خواند. این دو مورد، هر دو در اثر آمیزندگی نادرست، آفت گرفتند. البته آمیزش دین و سیاست امری بدیهی عقلانی است. تو می‌دانی قُمیشی البته برای چیزی دیگری خواند، ولی می‌شود همان را به این دو آسیب صدمه‌آور بر پیکر دین و صوفیه که تو هم در بحث خود آن را کاویده و شناساندی، انطباق بیّن داد. او خواند:

 

"خیلی ممنون واسه هرچی که آوردی به سرم

خیلی ممنون ولی من هیچ وقت ازت نمی گذرم"

 

حالا اینان هم، در بستر تاریخ، هر چه سرِ دین و تصوف آوردند و قطب‌های کاذب ساختند (تا به جای اصل دین و گروِش درون، مردم متدین را سوی سرسپردگی به خود بخواهند) باید خیلی‌ممنون بود!!!! چون‌که هر انحراف و آسیبی، در ذات خود پی‌آورَدِ خلوص و تصفیه و پالایش از آلایش را به همراه دارد. درود محمد دکترِ هنر آینده. دامنهُ عُلقه‌ی دایی‌گری‌اش.

 

محمد فضلی: درود دایی جانم. صحیح فرمودین. فقط اینکه «اینان» جدای از ما نیستند. نمی تواند بیرون از ما باشد. همه ما بر این سرسپردگی دامن زدیم. به نظر می رسد امروز جامعه شناسی فرهنگ می بایست یکی از مهمترین مباحث در کاویدن چالش های خلوص و تصفیه و پالایش باشد.

::

سلام دُیُّم محمد. سنگین و متین کردی بحث را محمد. برم، چون عازم جایی‌ام. برگشتم، بحث با تو را می‌شکافم. ممنونم، خیلی‌ممنونم ازت. فعلاً رفتم که ببینم دنیا کجا دارد می‌رود! وایسا دنیا! من دارم می‌آم!

 

یک پاسخ به یک بحث با محمد فضلی

آقامحمد فضلی سلام. دین و تصوف، هر دو با آن همه عمق، باید هم افراد را فرو بَرد زیرا در دستان دینداران و اقطاب خود گرفتار گردیده‌اند. یک سو دین از دیندار فقط بندگی در راه خدا می‌خواهد، سوی دیگر اما از دیندار سرسپردگی از خود می‌خواهد. همین یک خطا در دین و دنیا، دینداران را به این راه اشتباه‌ها رساند. من یک مثال می‌زنم از بیت غزل ۱۷ شیخ اجل که هنوز دنیاداران و دینداران روی آن چالش دارند که سعدی خواست چه گوید؟! حالا حساب کن روی این‌همه مسائل داخل دین یا تصوف چه غوغایی برپا باید باشد. کنار این در نظر داشته باش متصوّفان را که در خانقاه از پیرو چه می‌خواستند و چه می‌خواهند؟ تاریخ پر است از آنچه در خانقاه و مسجد بر سر پیرو ریخته است. سعدی این را گفته در آن غزلش:

 

آنک عسل اندوخته دارد مگس نحل

شهد لب شیرین تو زنبور میان را

 

روی این بیت بیش از ۷۰۰ سال است بحث و چالش و اختلاف فهم است. من بشمارم پس:

 

یکی می‌گه: مگس جداست و نحل جدا.

 

دیگری می‌گه: مگسِ نحل، همان زنبور عسل است.

 

یکی می‌گه: زنبورمیان یعنی کمرباریک.

 

کسی دیگه می‌گه: منظور مقایسه زنبور با مگس است.

 

یکی می‌گه: منظور اینه هر که عسل می‌خواد نیش زنبور را باید تحمل کند.

 

یکی می‌گه: اصلاً چیه سعدی زد به نامسلمان‌ها.

 

یکی می‌گه: عشق عسله ولی نیش زنبور هم دارد.

 

یکی می‌گه: نه، منظور اینه مگس می‌خواد با دزدی کمرش را عسل بمالد فریب دهد.

 

یکی می‌گه: لب عاشق شیرین می‌شود سپس گزیده.

 

یکی می‌گه: ای مگس عرصه‌ی سیمرغ جولانگاه تو نیست.

 

 یکی می‌گه: زنبور و مگس همزیستی دارند.

 

بگذرم. هنوز این بیت شعر همه را سر کار گذاشته. هنر سعدی این بوده کسی راحت سر در نیارد از نیتش. حالا مقایسه کن در دین و تصوف چه معرکه‌ی برپاست در آراء و ارائه‌ها و اراده‌ها. من البته چون شیفته‌ی شعر سعدی‌ام به وسع خود می‌دانم شیخ سعدی چه خواست بگوید. زنبور از خودش عسل اندوخته دارد که روی پاها و‌ کمر و میانش زردی می‌زند، اما مگس چنین هنری ندارد ولی می‌کوشد خود را در ظاهر زنبور عسل جا بزند که فریب دهد مخلوقات را. هر کس در هر لباس و مدرک و رشته‌ای خواست از راه دین، فریبکاری کند دغلی او چن کار مگس است که عسل به میان کمرش آغشته کرده است، ریاکاری! او نه زنبور عسل باشد که ذات کارش تولید عسل است از شهد. دامنه زیاد جواب داده است از حد دو کف دست گذشته است. ولی از بحث با محمد زده نمی‌شود. ممنونم که دانایی داری. دامنهُ دایی.

 

محمد فضلی: درود دایی جانم. لذت بردم از تحلیل شما. سپاس فراوان

 

حجت رمضانی: سلام برارتشریف بیاردی ساری درخدمت درمی (هلی محلی)

::

سلام حاج حجتِ مرحوم حاج اکبر بزرگ. مگ کوی طالقانی اول هلی دار دارد؟! نکند مرا نصف‌شو از تجن می‌خوایی عبور دهی به پارک ملل؟! نا، نا، «کیجا نِمبِه تِ مَله»! کشکولی. دامنه خاشک‌خالی فقط!

 

سید سعید شفیعی: با سلام درود بر اقا ابراهیم : به قولی چه کنیم " در نبود پیر کل پیر گنه اقاجان جان " دست ما کوتاه از زییایی کرانه ها دریا خزر , دلخوش می کنیم به زیبایی ها خلیج فارس . اگرچه هر زیبایی به نوع نگاه بستگی دارد . خلقت خداوند در همه حال زیباست مهم چشم است که باید زیبا ببیند مانا باشید .

 

حجت‌الاسلام آشیخ محمدجواد استادم سلام. دستورهای مقطعی و غیرمقطعی (=زمان‌دار و بی‌زمان) شروعی ملایمی بود تا بحثت را در ادامه بپذید. بنابرین، حکمت دائم‌الذکری آدمی را به‌درستی شکل دادی. ما در مقام تعلیم مومیم. اساتید فن خوب بلدند مومِ ما را چه جور شکل دهند. این متن تو آمحمدجوادآقا چُنین کرد با مومِ من. ممنونم. امابعد؛ من معتقدم وسوسه (=اغواگرِ مأمور در نفوذ به ضمیر و روان و روح) که به تعبیر من همان دیوغَلتانی درونی‌ست، نهایی‌ترین کارش تردیدفِشان نمودن انسان است. همین. او در انسان تردیداَفشانی (=کاری در ردیف عکسِ گرده‌افشانی در دنیای حشرات بر گیاه‌ها) می‌کندُ بس. این انسان است که با بارِش ایمان، آن گردِ تردید دیوِ وسوسه را سمپاشی می‌کند و درِ تردید را بر رویش میخکوب، که در بیان شما همان «ذکر» است. ذکری که منتج به نتیجه باشد. ذکری که انسان را در برابر هیجان و شیطان، مسلح و قادر به بازدارندگی کند. پس وسوسه در واقعه یک نعمت آزمونی است که در اثر آن ایمان انسان دائم تست و در کوره‌ی امتحانات فولاد شود. سپاس از شما استاد شیخ غلامی دارابی و درود بر بهترین متن‌های اخلاق‌گرا. دامنه به ضمیمه‌ی دوستی و عُلقه.

::

آق سید سعید سلام. جواب کوبنده دادی! عالی بود. ۲۴ ساعت بود خوب نخندیده بودم. اِسا تِ اِما ره از آن سوی نیلگون اُی خلیج فارس خنداندی. کارت را می‌پسندم. چون همش که نمی‌شود متن متن متن متن متن گذاشت، گاه باسد عکس مَکس هِم گذاشت. با ارادت بهت: دامنه

 

سید علی اصغر شفیعی به دامنه: سلام رفیق دانا و هوشیار من. از متن جناب فضلی که جذاب و فرهیختگی درآن بود لذت بردم. حرف در مورد تصوف و دین را تمام کرد و صحیح فرمودند ..هرگاه از دین و درویشی ایدئولوژی متکثر پدید آید احتمال انحراف و فرسودگی بوجود می آید این امر بدیهی مشمول همه ادیان وروش ها می شود. در مورد سیاست و دین و نسبت دین با سیاست... باور دارم بدیهی است اما باید نهادهای نظارتی مستقل بر ذات و گوهردین‌وروش‌های علم سیاست بوجودبیاید تا سیاست مدرن که منجر به ایدئولوژی سیاسی کاری می شود از دین سبقت نگیرد و دین را که هدیه خداوند است بر تکامل و توسعه انسانی، سالم نگه دارد .

 

شرح عکس

اینجا امامزاده ابوطالب زیراب است؛ وسط سوادکوه. پاتوق گذری من است وقتی از سمتِ قم به ساری راهی‌ام. معمولاً نمازم را این مکان دلواز که روی تپه است می‌گزارم و با دِت کال میوه رفتارم را در جسم و روحیه، به تنظیمات کارخانه‌ی خدا نزدیک می‌سازم. ۲۸ فروردین ۱۴۰۳ امسال که خواستیم با رفقا زیارت رضوی نوزدهم را در مشهد مقدس، انجام دهیم، این امامزاده دم زدم و نماز صبحم را گزاردم. عکسی هم از آن انداختم. راستی این جا همان جاست که مرحوم حجت الاسلام اکبر هاشمی رفسنجانی مشهور به «اکبرشاه»!!! در مراسم تحلیف آن رئیس دولتِ ۹ + ۱۰ پیش رهبری معظم شرکت نکرده بود و خود را به شمال‌چَرخی مشغول نموده بود تا سیاست در تهران غبار اندازد. او آن روز مردادماه نمازش را همین امامزاده خوانده بود. بعدها علاوه بر لقب «اکبرشاه» برخی دیگر از جناح‌ها که از قم ریشه داشت ولی در قزوین باب شده بود، وی را «اکبر فتنه»!!! همه خواندند. من بگذرم که سیاسی‌میاسی بلد نیستم. دامنه‌ی دو.

 

رفیق سید علی اصغر سلام. محمد فضلی فضای بحث مرا در یادداشت روزم، به‌فراست و با دانش زیادش پردازش کرد و میدان بحث را تعمیق بخشید و اینک تو رفیق غارم با ادبیات منحصرت، آن را به نکاتی متأمّلانه دوک زدی. این دوخت و دوز است که خیاط ذهن را قادر به دوزندگی می‌کند و تو زیبا آن را دوختی. من در پیوند دین و سیاست از پابرجاترین هستم و با نکته‌ات که دین را نباید به مقصود ایدئولوک‌ها فرو کاست، موافقم. ممنونم مبحث را پرورش دادی. دامنهُ حلقه‌ی ابومیثمم.

 

شیخ محمد به دامنه: سلام بر استاد پرانرژی  عصرتون پر از نیکی حواشی شما بر متون خواندنی و مفید است و جلوه گری نیز می کند. امیدواریم همواره با ذکر کثیر و یاد الهی ، کانون توجه آسمانیان و اهالی کواکب باشیم...

::

سلام دوم به استاد دانشگاه و حوزه دوست فرهیخته و متفکرم آقا محمدجواد شیخ اهل دانش و ارزش. من شاگرد مستقیم مکتب علمی و عملی شما روحانیون معظم و محترم این صحن‌ام. ممنونم بر طبع آن رفیق نشست. ارادت دامنه به تو محرز است.

 

برم چایُ نیم‌مثقال آب‌نبات زعفرانِ بجنورد بنوشمُ بمَکم که سینه‌ام صدر شود و حتی شیرِ فهم افتد...

::

آمین آمین آمین.

بیشمار بیشمار بیشمار

استاد استاد استاد.

خدا نگه دار.

 

سید کمال الدین عمادی: سلام بزرگوار آقا مدیر اجازه هست خدا را شاکرم اشارتم یک از ۱۰۰ به این خوبی دریافت شد  قدر زر زرگر شناسد  قدر گوهر گوهری روزی که زر قدر زرگر شناسد گوهر قدر گوهری

::

وُویییییی!!! استاد عظیم‌الشأن من حضرت سید عمادی چاچکامی معزز، شماُ از منِ شاگردت اجازه؟؟؟ خدا نیاره. شما بر جان من عین آن خضرنوشته‌هایت نفوذ دارید. دیدید که پس از ختم منبرت در روضه‌ی خونه‌ی پسرعمه‌ام استاد حاج سید شفیع شفیعی، فقط خودت را بوس دادم. بوس باز بر خودت فقط. ارادت بهت: دامنه. سلام را خوردم! سلام استاد.

 

نکته به این پست فامیلم سیده خدیجه شفیعی:  سیده خدیجه فامیل من سلام. مثال امامزاده که برای حفظ اموال و موجودی نقدی درون ضٕریحش متولی است و سرنگهبان، یک مثال آموزنده و زیبا بود. بله، همان‌طور که یک امامزاده‌ی توی بیابان و برهوت ممکن است دستبرد قرار گیرد، یک نظام هم که خزانه‌اش میلیاردها رقم طلا و پول و سرمایه است ۱۰۰ در ۱۰۰ ممکن است در معرض فساد و چپاوول باشد. دلسوزی‌ات فامیل من، ارزشمند است. از شما بابت زحمت نوشتن به آسیب‌ها و آفت‌ها تشکر می‌کنم. در نوشته‌ات آرزوی ساختن ایران موج می‌زند و با درد آن را مطرح کردی. با ادب و احترام: دامنه

 

سید کمال الدین عمادی: خاتمه را دریاب فیه سر عظیم و فایده تام / انا جلیس من جالسنی

::

استاد حجت الاسلام سید عمادی سلام. ممنونم با شعر و نقل حدیث ما را بر تعلیمات دین تحریص کردید. ترجمه کنم که همه بدانند: عبارت عربی روایت در شعر معنی‌اش این است که خداوند می‌فرماید: «من همنشین کسی هستم که با من بنشیند». تمام. ارادت آقا: دامنه.

::

آسید موسی سلام. ۱. روستای «شیخ موسی» گفتی یادم افتاد که این شیخ موسی، شنیدم از شاگردان یا پیروان امام صادق ع بود که در این نقطه با حدودای آن نقش داشت. ۲. نفر ایستاده ردیف وسط، پنجمین فرد آق سید موسی است، که از طرف مدیر مدرسه فکرت در زمانی که مدیر نیست، امین این صحن است. ۳. اساساً من اهل دامنه‌رفتن هستم، نه قُله. خوب جایی رفتید، جایی با چشم‌انداز زیبا. ۴. من واژه‌ی «دورهمی» -که برآمده از یک برنامه‌ی غلط و فسادآمیز و فسادانگیز بود در آن دستگه! دستگاه! و پشتش هم فساد شکل گرفته بود- نمی‌پسندم و حتی در دایره‌ی واژگانم آن را در حبس ابد فرستادم. جای آن «کنارِهم» و «باهم‌بودن» را وضع کردم. البته ذوق‌ها و مرجّحات هر کس قابل قبولش ۵. موافقم «کنارهم» برای اعضای مدرسه فکرت برگزار شود. باری قرار بود آق قاسم لاری ایجاد کند که مصادف شد با برنامه‌های فشرده‌ی هفته‌ی بسیج مستضعفین که اولویت هم با برنامه‌ی بسیج بود. درود. دیده شدی خشنودم کردی کما آن که در مسجدجامع داراب‌کلا هم دیدار با تو دست داده بود. دامنهُ یک وِر چله هنگروم چنگروم هَلی باغِ مَمْس‌ِدَکته‌ی آق سَدموسی!!

 

یادداشت روز دامنه: رزم در تمدن ایران

به نام خدا. سلام شریفان. ایرانیان به فرزندان خود دست‌کم سه چیز می‌آموختند: اسب‌سواری. تیراندازی. راستگویی. آموزش نظامی ایران نیز بر سه پایه تربیت استوار بود: بدنی. روانی. رزمی.

 

اینک می‌خواهم رزم در تمدن ایران را پیش ببرم. امید که بتوانم. چون وقتی صبح علی‌الطلوع به کام خود دو کال تخم مرغ محلی بغلتانی، فرو کنی، قورت دهی، بایدم مابه‌ازای آن فکر تولید کنی. وگرنه می‌شوی مفت‌خور!

 

در ایران که ارتش همه‌کاره بود بعد از شاهنشاهان، از زمان ماد تا پس از سالیان سال، ساختن سدّ و موانع، بهره‌برداری از زمین در مسائل دفاع نظامی،  نه فقط رایج بود که به نقل از کتاب ایران «حکومتی که برای جهان دستور می‌نوشت» اثر دکتر نصرت الله بختورتاش در ص ۳۶۲ «به صورت هنرِ پیشرفته‌ای» در آمده بود.

 

کَندن خندق، زدن نقب (=روزن، سوراخ) به کار بردن نردبان، برگردانیدن مسیر رودخانه، ساختن بُرج در نقاط، تهیه‌ی دیوار، ساخت قلعه، زدنِ پل مرسوم بود.

 

حتی نقل است به دستور داریوش آبراه مصر حفر شد. این سخن می‌گویند ازوست: «من یک پارسی‌ام مصر را گشوده‌ام، فرمان دادم تا این آبراه را بکَنند.»

 

دو برداشت بزنمُ بروم: ۱. هر کس به ادعای واهی وهمی، ایران امروز را دخالتگر بداند یقین دارم یا تاریح این مُلک و مملکت را نمی‌داند و یا تجاهُل می‌کند (=سر به نادانی می‌زند) ایران همواره به دوردست‌های مرزش، دست داشت چون محیط پیرامونی خود را، فضای راهبرد خود می‌دانست. ۲. در مینوی خرَد آمده است «کسی از دانایی سیری ندارد». کشکولی: ولی برخی از خوردن، سیرمونی ندارند. هفت اِشْکم غذا می‌خورند! بگذرم. خاتمه دامنه

 

 

بقیه‌ی تصاویر در اینجا

دامنه و رفقا مزار داراب کلا (غروب سی ام فروردین ۱۴۰۳)

مراسم بانو شهربانو همسر سید عسکری شفیعی. عکاس: حجت رمضانی

حجتِ از خداخواسته!  او صیّاد شده بود آن روز در مجلس غم و حزن و عزا در مزار، که حال آدم برای قبور حتی غمگُسار است چه رسد در ختم شرکت نموده باشد، هر جا ما کج‌خُلق افتادیم، عکسش را شکارانه انداخته وسط لنز و لِجنه. منم بدون سانسور آوُردم وسط مدرسه. ما برا آق سید عسکری این طور گره در ابرو انداختیم! وگرنه خَله خَله خوار وَچه هستیم! نه عَبوس، نه عَنود، نه عَدو. به قال پازل‌بند در آهنگ «دنیام شدی رفت»: «بذا، هر چه بخواد بِشه، بِشه». دامنه

 

جناب حجت‌الاسلام شفیعی مازندرانی استاد محترم سلام. درین سروده در همان بیت نخست، بهترین مصرع‌ها را در وصف آقا امام مهدی موعود -علیه السلام- سرودید. این بیت:

 

«جهان برپا ز مهرِ آن سزاوار

فلَک را حرکت از اَلطاف دلدار»

 

این بیت بسیار عالی است. چون هم فلسفه‌ی آفرینش را به قاعده‌ی معظمه‌ی «لطف» ترسیم کردید، هم وجود حضرت صاحب عج را باعث برپایی + حرکت دوّار فلک دانستید. لذت بردم ازین حکمت و علم کلام در دفاع از عقیده‌ی امامت. ارادت: دامنه.

::

جناب حجت‌الاسلام آشیخ مالک دوست و استاد من سلام. این پیام خودت را به خودت ریپلای (=صدد جواب) کردید، حال آن که باید زیر پست استاد شفیعی مازندرانی مطرح می‌کردی. چون ایشان کار خیر آقایان و بانوان بریمانی‌ها را مورد تجلیل قرار دادند و بنده هم پیِ پیام آن استاد نکاتی مرقوم نموده بودم. ممنونم. تقدیم ارادت: دامنه

::

به این، اِن قُلت دارم... مجدد سلام استاد شفیعی مازندرانی شاعر گرانسنگ ما.

 

در وصف درخت آوردید:

 

«سرسبزیش بشوق بتاز 

تا تُرا عافیت برافرازد»

 

در اصل دلچسب است. اما حرفم این است چرا از از بُن ماضی «تاخت» استفاده کردید و به فعل امر بردید؟ مگر شوق برای سرسبزی درخت را تاخت می‌زنند. گمان کنم این فعل برای این مصرع نادرست است. با نهایت ادب: دامنه

::

کشکولی واس دل‌آرایی تو سید علی اصغر:

هاع! اَعیّ خواسّی «کمال امتنان» هِم نِداری؟!!!

سلام داری و درودی بی‌عدد سید.

::

واسه بیرون آوردن از هجوم غمت:

کشکولی: مواظب باش بوسه‌ات خالیک! آشی نباشد!

قلمت در بهترین ضربان باد. یار غارت: دامنه. ← «غار»ات! نه غارَت (=چپاول)

::

مجدد بر جناب مالک استاد و شیخ خوب ما سلام. از گرامی‌داشتت بر دو سید: آق سید عسکری و آق سید علی اصغر، بسیار ممنونم. درودَت آق‌شیخ. دامنه.

::

سلام جناب حاج علی میرزا. دست مریزاد با این تسکین که در پیامت آمده است بر آستان سید. خداقوت مردِ کار و خدا. با هدیه‌ی ارادت: دامنه.

 

محرم، حسینه و مسجد سلام رفیق سید علی اصغر. در پیامت به استاد سید عمادی بهترین مثلث را رسم کردی. محرم، حسینه و مسجد. که گواهی می‌دهم نه تو ازین سه جدا می‌شوی، نه این سه از تو مُنفکّ. نهایت حرمت: دامنه

::

کشکولی سوم با تو رفیق سید علی اصغر:

گفتی آغوش می‌گیری!

بِپّا «گشت ارشاد» نباشه آنجا!

برم من تا ارشاد!! مِرشاد نیامد. دامنه.

::

بر گواهی تو سید علی اصغر در وصف حاج علی میرزا چلویی ابنِ حاج رحمانِ بن قاسمِ بن اکبر، گواهی‌امضاء می‌دهم. درست گفتی؛ او به‌حق بر رفتگان این دیار رسم مُروت می‌ورزد و بر هر کس در خاک آرَمد، آرامشش را ارمغان می‌آورَد. درودش و درودت: دامنه

 

استاد حجت‌الاسلام شفیعی مازندرانی سلام سوم بر آن مرد باصفا و عالم اهل تألیف قلوب. چشم. اطاعت امر. بله، کاری نداشتمش. فقط احساس کردم کنار حرم امام رئوف ع این را طرح کنم که شاید لازم باشد، پیرایشی بر صورتش بزند. وگرنه من همین هیبت و هیئت آق سید علی اصغر را از همه‌لحاظ ستوده‌تر می‌دانم. ارادت توأمان به هر بزرگ دیارمان: دامنه.

::

این جای پاسخ ویژه دارد... بذار یک ریزمُغذّی بریزم به حلقومم باز می‌گردم حضرت سید آقابزرگ ثانی.

::

سلام بر جناب فضل الله فضلی وکیل و جانباز گرانقدر جنگ تحمیلی. دوستی تو و سید علی اصغر به خودِ اول انقلاب برمی‌گردد که هر دو در کمیته‌ی انقلاب در آخر بلوار ارتش ساری داستان‌ها دارید. درود. بااحترام: تِ زن‌بِرار: دامنه

::

سلام و سپاسگزارم سیده خدیجه‌ی فامیل. همدردی شما با آق سید علی اصغر و خاندان مرحومه شهربانو و خاندان آق سید عسکری شفیعی، جای تحسین گذاشت. با احترام: دامنه.

::

جناب رفیق شفیق حاج سید تقی شفیعی سلام. بِه کردی صحن را با این بِه گویی‌ات. درودت رفیق بامعرفت و دلسوز همه‌ی آحاد آنجا. برادرت: دامنه

::

و این که حرف‌های سنگین دارم... بذا به خودم برسم... می‌آیم... خدا کند یخچال‌سر لو نروم! چیچی دِزّی خان هاکانم! بگذرم. تابعد... توضیح عمومی: پوزش از همه کس که فضای صحن را خیلی خیلی اشغال کردم در جواب.

 

محمد فضلی به دامنه: دوست داشتم درباره علاقه شما به پیوند دین و سیاست بدانم. خودم شخصا نه اعتقادی به جدایی دین و سیاست دارم و نه پیوند این دو. به نظر می رسد تفکیک این دو اساسا اشتباه باشد. مانند آن است که بگوییم فرهنگ باید از هنر جدا باشد. در حالی که فرهنگ آمیزه ای از هنر و هنر آمیزه ای از فرهنگ است. دین و سیاست راهی دراز در تاریخ بشر پیموده اند و جدایی انداختن به میان آنها ره به جایی نمی برد. تجربه اروپا و مسیحیت در تفکیک دین و سیاست بر این اصل استوار است که کلیسا نتوانسته بر اساس آموزه های خود یک نظام سیاسی مدرن و مطابق با زیست بشر ارائه نماید در حالی که اندیشمندان سیاسی توانسته اند نظام هایی از ساختار سیاسی پدید آورند که در بطن جامعه کار می کند. از این روست که کلیسا پا عقب گذاشته و به معنویت می پردازد.  در کشور ما نیز باید شرایطی وجود داشته باشد که همه طیف ها بتوانند نظام سیاسی مطلوب خود را ارائه کنند و در نهایت توسط جامعه انتخاب شوند. نه آنکه یک مرام فکری که حتی توسط گردانندگانش درک صحیحی نشده با چماق به جان دیگران بیفتند و خود را غالب کنند. این است که در ذهنیت نسل جدید چیزی شبیه به جدایی دین از سیاست یا نابودی دین پرورده شده. اگر گردانندگان دین قدرت استدلالی دارند که می تواند یک نظام سیاسی مدرن ارائه کند که منافع ملت و مملکت را تامین می کند و در عین حال به واسطه قدرت به معنویت آسیبی نمی زند، بعید می دانم کسی فکر جدایی این دو را در سر داشته باشد چه صحیح چه غلط. در دوران اساطیری بشر، جنگ مذهبی و ویران کردن دیگران به واسطه مذهب بسیار کمتر بوده زیرا دین اسطوره ای حالتی شناور و معنویتی درونی را می جسته است نه وضع قوانین و قراردادهای سیاسی و اجتماعی سختگیرانه. این گونه دینی در عین حال که در شئون سیاسی آن دوران ها حضور فیزیکی نداشته اما در عین حال در تمام خطوط فکری به صورت شناور فعال بوده است. به این معنی که بخش مهمی از ماهیت و وجود انسان بوده و باور به وجود موجوداتی باهوش تر از انسان در ذهنیت انسان آن عصر نهادینه بوده. به همین سبب در تصمیم گیری ها همواره آموزه های دینی حضور فعال داشته اند.مثلا در عربستان پیش از اسلام که عصر بت پرستی ست رویدادی مبنی بر جنگ مذهبی یا تعصب کور مذهبی وجود ندارد یا لااقل بنده سراغ ندارم. در واقع دین دوران اسطوره ای پیرو خویش را مجاب می‌کرده که صرفا خدمت گذار خدایان و به خدایان پاسخگو باشد نه به انسان. دین مدرن انسان را مجاب کرده که به روحانیت، به نظام سیاسی، به شخصیت های مقدس دینی، به پرستشگاه ها و به جامعه و بعد از همه به پروردگار پاسخگو باشد. اینگونه است که دین نقش ذاتی خود را که معنویت شناور است به کنار زده و به جهانی پا میگذارد که در آن دوام نمی آورد مگر آنکه دست به اسلحه برد. چون تربیت انسان مدرن از لحظه ای که به دنیا می آید تا جامعه ای که در آن رشد میکند متکی به فردیت و آزادی ست. چه این فردیت را به دست آورد چه نیاورد در ذهنیت انسان مدرن فردیت عنصر اساسی ست. فردیتی که در دین جایگاه رفیعی ندارد.
 

کیش و کشیش

آقا محمد فضلی سلام. ازین فوَران فکری، هیچ احدی زیان نمی‌بیند. این را صراحت ورزیدم تا گفته باشم چرا بزرگان دین در اثر مناظرات رشد بیشتری را بر فرهنگ و تمدن جاری ساختند. بنابرین فایده‌ای که در نوشته‌ات رساندی فراوان است. امید که مایه‌ی فروزش علمی شود و یا حتی اگر نقد و نقصی وارد بود، کسی باک نورزد در بیان رد یا قبول آن.
 
خوانندگان شاید خواهند گفت محمد فضلی چه خواست بگوید؟ من چکیده‌اش را می‌گویم: وی می‌خواست بگوید اگر متولیان دین چنان رفتار کنند که آحاد جامعه آن را نارسایی ندانند، جای حتی طرح ذهنی جدایی دین و سیاست در فکر فرد باز نمی‌شود، چه رسد به جایی که جامعه حس مکافات کند که ای کاش دین مَلعبه و ابزار قدرت بی‌باکان نمی‌شد. چون حتی در جامعه‌ی بت‌پرست انسان به بت به عنوان یک نیروی معنوی برتر از خود قائل بود، چه رسد اینک که مردم شعور برتر را خدا می‌دانند و آموزهای دین خدا.
 
اما محمد، گرایش به مادیگری باری در رنسانس پس از قرون وُسطا رخ داد که به تحقیق متفکر برجسته استاد شهید مطهری عللش در نارسایی مفاهیم کلیسا بود. کشیش قادر نبود از مهمترین مفاهیم دینی تفسیر درست ارائه دهد چون تمام کارکردهای کلیسا دچار اشتباه شده بود و کشیش خود جای کیش نشسته بود و بهشت می‌فروخت و پول می‌گرفت. چنین نارسایی در ذهن جامعه دمید که سِتاندن پول از مردم در واقع ستاندن فکر مردم است تا آنها آسان بر آنان حکومت کنند. من ۱۰۰۰ سال قرون وسطی از ۴۰۰ تا ۱۴۰۰ میلادی را در دهه‌ی هفتاد اوج پژوهش‌هایم، هم مو به مو مطالعه کردم و هم آن را تدوین و کتاب ساختم. در تمام آن سال‌ها فقط سه چند دانشمند دینی اجازه‌ی عرضه داشتند: آگوستین قدیس و آکویناس قدیس. چرا؟ چون کلیسا خادم پادشاه و اسیر زر و زور و تزویر شده بود. پس؛ برای آن که جامعه اسیر کشیش نشود باید کیش درست تفسیر شود. دین اسلام برای بشر و دنیا برنامه‌ی عملی دارد. لذا هر صنفی در جامعه‌ی دینی خواست حکومت ایجاد کند، نمی‌تواند آدرس امور مردم و سیاست را از دین نپرسد. این است که سیاست بدون دین در جامعه‌ی دینی، امری لغو است. ازت ممنونم که خوب فکر خود را در قلم به مرحله‌ی انتقال می‌رسانی. فرصت ویرایش از من سلب است، اشتباه تایپی دیدی، چشم رو هم بذار، بُگذر. دامنه.
 
جواب محمد فضلی: عالی ست. پس منظورم را به درستی رساندم. قصد همین بود که شما تفسیر فرمودین. اینکه دین نیز چون سایر مرام های زیستی بشر برنامه خود را در کنار سایرین ارائه کند نه آنکه متولیانش همه را از میان بردارند تا هیچ اندیشه ای جز خودش نماند. مأمون دارالحکمه ساخته بود و در آن طیف وسیعی از اندیشه ها جاری بود و همه آزادانه گفتگو می‌کردند و همان یکی از برهه های مهم تاریخی در رشد و توسعه فلسفه اسلامی بود. حاکمان عموما دغدغه دین ندارند بلکه از آن برای ایجاد هژمونی خود بهره می برند. مردم ما اساسا نیمه معنوی هستند. هیچ گاه مردم ایران مطلقا مذهبی نشدند اما شکلی از معنویت را همواره در زیست شان مدنظر دارند. هرجا فشار دین زیاد شد بر علیه آن طغیان کردند.
 
سید خدیجه مولودعمه۲: سلام این پیام شما اونقدر حس خوب داشت و چقدر خوبه که هنوز هم این احساس خوب بین شماها وجود داره فکر میکنم حضور شماها هم خودش بزرگترین تسلی دل عمو هستش برای تحمل این داغ خدا شما را حفظ کنه
 
سلام خوبید وقت بخیر این عکسها منو یاد زمان بچگیمون انداخت... خدا بیامرزه یوسفعلی رزاقی روحش شاد... چادر میذاشتیم از ترس اقای ابراهیم طالبی آقای یوسف رزاقی و سیدعلی اصغر شفیعی.. نماز مبخوندیم روزه می‌گرفتیم مسجد میرفتیم درس میخوندیم.. مادرم میگفت اگه اینکار مثبت انجام ندین میرم بهشون میگم ما بیشتر از آقا یوسف رزاقی می‌ترسیدم فکر می‌کردیم تو عالم بچگیمون مامور هستش و میتونه ما رو ببره زندان.... رفتیم قرآن یاد گرفتیم خونه آقای حسینی از پسر بزرگش که داماد حاج ابراهیم مهاجر هستش اسمش نمیدونم یادم نیست با تمام قوا قرآن حفظ میکردیم که عصر رفتیم خونه اشون کتک نخوریم با اون چوب (انار شیش) خدا بیامرزه پدر اقای حسینی اقا اسدالله حسینی... الهی که سالم باشید.
 
::
حجت‌الاسلام آسید مصطفی سلام. بندر بر شما مخدَّر! نه مکدَّر. قدرت قلمت این است از شیء که گویی چیزی نیست، سیر می‌کنی به ماورای همان شیء. از درخت رفتی به شجره‌ی طیّبه و آن شجره‌ی خبیثه. از نوشته‌هایت در حد اعلا متلذذ می‌شوم. در تَهِ مقال، دامنه را خطابی عطرآگین کردید، می‌گویم بر من استادی می‌کنی سید آقابزرگ ثانی خاندان کِل میرهادی. که در تلفظ محلی می‌گفتند: کِل میر زادی. مرا با این نام دومت بردی پیش استاد مرحوم محمدرضا حکیمی که کتاب شیخ آقابزرگ تهرانی را نوشت که آدم در آن هر چه شنا کند صدف صید می‌کند. بس است. از یک کف دست گذشت. ارادت: دامنه.
 
::
جناب حجت‌الاسلام استاد آشیخ مالک سلام. در پای درس و وعظت خودم را سروپا گوش می‌کنمُ از فرق تا قلب هوش می‌شوم. بسط معرفت ائمه اساساً در دل سُکنیٰ می‌کند و من اُنس می‌ورزم به شرحت. خودِ امام امیر علی علیه السلام غم‌ها را بر درون چاه می‌برد و با حضرت میثم سلام الله علیه در تاریکی شب، نخلستان را محل ریختن حزن می‌کرد. درود و ارادت: دامنه.
::
سلام مجدد به فامیل من سیده خدیجه‌ی مرحوم مولودعمه‌ی مهربان‌مان. هدف من در هر متنم، ایجاد چند چیز است: ۱. اثر بر سر ۲. تأثیر بر دل ۳. تحریک عواطف ۴. تحریص فکر ۵. انتقال مفاهیم ۶. به وجود آوردن زمینه‌ی بحث ۷. انتشار عقاید خودم. ممنونم. با احترام: دامنه.
 
سلام سوم دخترعمه‌ی مرحوم مولودعمه‌ی مهربان‌مان. خاطره‌ی موثری بود. ۱. هم یاد مکتب‌خانه‌ی مرحوم سید اسدالله حسینی بالمله‌راه کردی، فرزندانش جنابان: آق سید کریم و آق سید هاشم هر دو رفیق خوبم درین صحن عضو هستند. ۲. هم یاد عمویوسف‌مان که جایش تا ابدالدَهر خالی‌ست میان‌مان ذکر خاطره کردی. ۳. نیز چه عالی! جدید بود این فراز که از منِ شَخ عَیّی لَکبِر اِوریم هِم حساب!!!! می‌بردی. داستان جدیدی بود. درود و تشکر: دامنه
 

یک ورای بر این داستان

خطاب به حضرات بانوان

چه‌ها که در اذهان نیست. کاش همه‌ی بانوان مدرسه فکرت که تقریباً بیشتر از ۴۵ نفرند، از افکار و آراء و خاطرات و دیدگاه‌ها و حتی نقد و نظرهای خود درین صحن می‌گوفتند و کشکولی: این جور مول (=بِصتا، ساکت، بی‌حرف، کم‌گپ، هیچ‌مگو) نمی‌شدند. از محضر همه‌ی بانوان این صحن که برای من حکم خواهران گرامی‌ام را دارند پوزش می‌خواهم اگر خواستم که به حرف بیایند و نگذارند اینجا حموم مردانه باشد. وای اگر حموم‌زنانه رخ دهد. ما مردان باید خاش گوش‌موش را انگوس گذاریم و لالُ غول (=ساکت و بی‌گپ) شویم!
 
مدیر مدرسه فکرت
ابراهیم طالبی دارابی دامنه
با ادب و ارادت به تمام بانوان مدرسه فکرت
 
سلام آقا محمد فضلی. و این را خواهم پخت در روغن اندیشه. اما بگذار صحن را مرور کنم. سعی می‌کنم تفسیری ازین پله‌ای که گشودی، ارائه دهم.
 
سید خدیجه مولودعمه۲: سلام پدر بزرگوارتون اونقدر مهربون بود که ما وقتی خواهرا میشینیم مرور می‌کنیم جز بهترین همسایه ها بودن خدا بیامرزه مادرتو زن آقا حیف که دیگه راه برگشتی نیست مادرت یادش بخیر میرفتیم خونه حاج اقا سیدعلی ما چون مامان اونجا کلا پناهگاش بود می‌گفتیم اقا بابا خدا بیامرزه کل رضیه زن آقا رو خدا پسرش بیامرزه روحش شاد باشه خاطرات خوب ما هم یکی پس از دیگری زنده میشه همه ی همسایه های اقاجان خدا بیامرزه همسر علی سورتچی.. همسر حاج اصغر رمضانی حاج صنمبر خاله.. مادر شهید ابراهیم عباسیان. فرزند اصغر ملایی جوان بود سبحان جان.. حسن بابویه.. اقای محسنی همسرشون.. آقای هاشمی و همسرش و دختر جوانش نیره سادات.. خدا بیامرزه پدرمادر عزیزتو.. خدا بیامرزه عموی منو سیدعلی اکبر حسینی.. انشالله خدا زن عموی عزیزما را هم شفا بده وضعیت خوبی نداره تو بیمارستان بستری بخاطر بیماری بد سرطان. خدا به همه ی عزیزان سلامتی بده انشالله که مردم دارابکلا غرق خوبی خوشی باشند ما که پناهگاهمون خراب شد برای همه شما پرنور و پر از آرامش باشد
 
دامنه ۱ | سلام چهارم فامیل. بنویس شهید ابراهیم عباسیان، روح آن متفکر و رفیق و همسایه‌ی اندیشمندم شهید دفاع مقدس «شهید مظلوم» زادگاه‌مان شهید صبور و فکور ابراهیم عباسیان، شاد و سلام بر قبر دورافتاده‌اش باد. شما نوشتی شهید حمید عباسیان. داداش حمید من برادرشهید -که روح من است در کالبد دیگر- زنده است. متشکرم از والدین من و کِل‌رضیه عمه‌ی عزیز و بهتر از جانم یاد کردی و خاطره گفتی. درین پست شما زیاد خاطرات دارم. امید که بتوانم فرصت بیان بیابم. ممنونم. با احترام: دامنه
 
سید خدیجه مولودعمه۲: یک کبلایی فاطمه عمه داشتیم خونه آقای هاشمی میموند یادته؟؟ یک زن خیلی مهربون و خوبی بود البته زیاد چهره اش تو ذهنم نیست تنها چیزی که ازش بیاد دارم این بود که شب فوت شده بود و شبانه غسلش کردن مامان رفته بود شستش کفنش کرد بچه بودم رفته بودم داخل غسالخونه قدیمی محل اول تا اخر ایستادم نگاهش کردم این تو ذهنم هک شده نمیدونم بستگانش کیا هستن ولی میدونم که پدرت خیلی حمایتش میکرد کلا هم خونه شما بود بخشی از زندگیش انگار خونه شما بود اگر اشتباه نکنم.
 
سلام فامیل. درسته. ما می‌گفتیم فاطمه‌خاله. در اصل برادرزاده‌ی مرحوم پدرم بود از شیخ محمد عموی من از فرزندان بزرگ پدربزرگم مرحوم کبل آخوند ملا علی طالبی. کلِ‌فاطمه متولی بخش زنانه‌ی بالامسجد و بالاتکیه‌ی داراب‌کلا بود. ساقی چای و شربت عزادران محرم و مهمانان ضیافت ماه رمضان هم بود. خواهرانش: به ترتیب: فیضه‌خاله مادر آقای منصور شعبانی، لیلاخاله مادر سید علی اکبر هاشمی داماد خاندان ما، آسیه‌خاله مادر مرحوم جلیل محسنی. رباب‌خاله، مادر رمضان و موسی رمضانی کِل اوریم. آسیه‌خاله مادربزرگ همسر حجت الاسلام آشیخ محمد غلامی در همین صحن. همه‌ی این خواهران به رحمت خدا رفتند. هر پنج خواهر برادر نداشتند و فرزند روحانی شیخ محمد طالبی بودند عموی من. ممنونم باعث این یادآوری شدید. خدا رحمت کند همه‌ی رفتگان را نیز حموم‌پیش همسایگان را. خاصه مادرشهیدان آن قطعه: کبرا خاله مادر شهید ابراهیم عباسیان و نیز مادر شهید حسن آهنگر محمدزکی طالب. با احترام: دامنه.
 

گرسنگی بِه؟ یا سیری؟

فقط در حد یک فنجان خوردم، نه اِت بادیه!!! که آدم پوک کفِنه از حجیم خوردن. علامه طباطبایی می‌گفت گرسنگی زمینه‌ی فهم و معرفت را فراهم‌تر می‌کند تا سیری. بسم الله ناهار. دامنه
 
شیخ محمدجواد غلامی: سلام اقا ابراهیم روز خوش. خدا قوت. دست مریزاد، امروز ماشاالله فوق فعال بودین استاد. از آسیه خاله دختر عموی شما و مادر بزرگ خانم ما نام بردین بله حقیقتا یک مادر مهربان و پاک سرشت و عاشق اهل بیت بود. منو خیلی دوست می داشت بخاطر اینکه هم نام پدرش شیخ محمد بودم و می گفت شما رو صدا می زنم یاد پدرم زنده میشه  خدا ایشان و خواهرانشون و شیخ عمو پدر مرحوم شما و همه رفتگان این جمع را مشمول رحمت واسعه قرار دهد.

 

معرفی محلی‌ها به قلم دامنه

دکتر زهرا یزدانی است، دکتری زبان و ادبیات انگلیسی. هم اینک در ساری و محل تدریس هم دارد، گرچه در منزل هم کلاس درس برپا کرده است. خواهرش فرشته‌خانم هم در فوق لیسانس و در هنر نقاشی دستی زبردست دارد. به رفیقم حاج غلام یزدانی و خانمش حاجیه رباب رزاقی درود می‌فرستم در نقش و حمایت‌شان بر تربیت چنین فرزندانی. زهرا و فرشته عموابراهیم با افتخار در معرفی‌تان همت وزید. درود بر هر دو عزیز پدر و مادرتان. دامنه
 
::
سلام حاج علی میرزا. دستان پرتلاشت خداقوت. اون هفته آمده بودم دیدات، نبودی آن روز. لِطفعلی نقی بود. گفتم به رفیقم حاج علی‌میرزا بگو دامنه آمد سراغت.
 
علی میرزا چلویی: سلام .  اتفاقا بهم گفتن که شما تشریف آوردین. از کم سعادتی ما بود که زیارتتون نکردیم . امیدوارم هر کجا هستین سالم و تندرست باشید
 
::
من هم در مداره آشیخ مالک استاد خوب. سلام‌ات حضرت. بله، اُذُن. بر اساس لایه‌ی ازُن! ممنون از مزاح قشنگ‌تون.
 
::
سلام و سپاس بی‌انتها استاد آسید مصطفی. پرِ کاه تَهِ چاه چقدر بود زیبا. همچنان صادرات کنید برین صحن آقا.
 
::
رو نکِف! نِرو. از بِ را خووودا. سلام حجت ما. نا نیا. اون روزا عازم رامسرم ها.
 
::
پروفایل خودت را بذار آسید مصطفی. بذار محل ما کیف کنند از دیدن چهرگان ملبّس روحانی‌های دیار ما. خود را دیار(=معلوم) نِما ای سید آقابزرگ ماه.
 
::
مَگه مِه جه قَری؟! مِه پُست دِله آق سید علی اصغر ره سلام کاندی؟!!! کال‌تُور رِه اَعی دوش نینگن نکف وسط فقط!!! آخر سر بعد از کشکولی بالا، حالا بگم: سلام رخف!!! حاج علی چلویی. بله، متوجه شدم، پدرِ پدرت محمد بود نه اکبر. فکر کردم اکبر جد شما بود که برادرت همنام او شد. درود و ارادت: دامنه
 
جواب حاج علی چلویی: سلام فکر کردم آقاسید نوشت متوجه نبودم عزیز دلم بعضی ها پا را از کلیم درازتر می‌کنند و بغصی ها خودشان را ابوعلی سینا می دانند و دیگران را خر ملا در نوشتار هر که را زیر میگیرند فکر کنم اگر امروز پیغمبر هم باشد زیر سوال می برندو با الفاظ بازی می کنند.
 

سلام رخف من حاج علی. از محبتت بر من مطمئنم. کشکولی بود اون. مشهد مقدس هم، هی با رفقا آمدیم چایخانه‌های موکب، ولی تو را ندیدیم. غِب شده بودی! بگذرم. این که گفتی فکر کردی پست آسید بود، قبول کردم این توضیح‌ات. تمام از طرف من رخف گرامی و همسنگرم.

 

راستی یک خبررسانی عمومی خطاب به شریفان صحن:

چندی دیگر دامنه عازم جایی هست. پس احتمال بالا یک مدت نیمه‌طولانی نیست. غِب می‌شود ولی دلش هیچ هم تنگ نمی‌شود. خبر دادم تا ان‌شاالله تعالی مدرسه در مدار بحث و فحص همچنان دَور زند. درین مدت به‌کلی از فضای مجازی دورم و صحن مدرسه و هیچ ایتایی را در دسترس ندارم. فی امان الله اعضا. البته کماکان ممکنه یکی چند روز تا پیش از اعزامم، بتوانم بخوانم یا حتی بنگارم. پیشاپیش تمنای بخشایش دارم اگر دامنه با قلم خود کسی را خدای ناکرده رنجور نموده باشد و یا محتملاً با کشکولی‌ها و شوخی‌هایش، تاب نیاورده باشد، ولی بزرگی شخصیتی صورت داده و به روی من نیاورده باشد. اتمام. والسلام. ۲۳ / ۲ / ۱۴۰۳ یکشنبه مدیر مدرسه فکرت ابراهیم طالبی دارابی دامنه.

 
دکتر بهرام فرجی: ضمن عرض خداقوت و تقدیر و تشکر فراوان از برادر اندیشمند و ارزشمندم جناب آقای دامنه عزیز در تاسیس و مدیریت عالمانه این مدرسه واقعا فکرت، آرزوی صحت و سلامتی و عاقبت به خیری در طول و عرض زندگی و هر جغرافیای دور و نزدیک دارم.  التماس دعا
 
به این پست برادر بسیار ارزشمندم جناب دکتر بهرام فرجی همکار دیرین و گرانقدرم... تا دقایقی دیگر...
 
شیخ مالک: سلام جناب مدیر محترم  هر کجا رفتی به سلامت مدیریت مدرسه فکرت را بدست یک مدیر توانا قرار دهید تا در نبود شما مدیریت صحیح داشته باشد...
 
علی میرزا چلویی: سلام . جناب مدیر شرمنده که این عکس و بارگزاری کردم.  دیروز جناب دکتر شفیعی مازندرانی مطلبی رو در مورد درختکاری بیان داشتند. این هم روی دیگر سکه.....
 
بسمه تعالی

فرجی یک نمونه از اُسوگی، دکتر بهرام فرجی

 
در طول دوران اشتغالم در تهران، از میان آن‌همه همکاران و دوستان متفکر و نظریه‌پردازم، چند همکار اما برای من مصداق بارزتری از «انسان» بودند؛ آری انسان؛ که هیچ موجودی در جهان آفرینش به پای آن نمی‌رسد زیرا به عظمت آفریدگار به عقل و عشق و عواطف و عبودیت و عبادت تجهیز شده است. برادرم دکتر بهرام فرجی یک چنین انسانی نزدم بوده است: پاک، خردمند، پارسا و در کمال اخلاق و مدارا. جمع ما به او ایمان و اطمینان داشتند و من بیش از همگان به وی تعلق و تمایل داشتم.
 
اینک که آمدم مروری کنم مواجه شدم با پیام آن دوست متفکرم که در دنیا اگر قرار باشد دلم تنگ بگیرد -که بسیار کم اتفاق می‌افتد دلتنگ کسی گردم- یکی برای اوست. مفهوم شگفت‌انگیز و حیرت‌آور اُنس را اگر بخواهم لمس کنم که چه متاع و رازی‌ست، میزانش برای من یکی دکتر فرجی است که او را «برادر برات» صدا می‌کنم. (البته در دنیای درونم اَنیسی هم هست که بی‌مانند است و بین دنیا و وی، وی سنگین‌تر است و با هیچ چیز عوض نمی‌شود)
 
بهرام‌جان سلام. مرا تحت زَبانه‌های شُعله‌ی گُر گرفته‌ی محبتت بُرده‌ای و از همین دور، حرارت و دمای آن را در پوست و روحم حس کرده‌ام. چه اِسفراین خراسان شمالی باشی همین حالا، یا که تهران حضور داشته باشی اینک و چه محل مأموریتت اکوادور باز در کشوری دیگر تکرار شده باشد، از نظر مسافت، هیچ رقم از منِ تبعیدشده در قم، دور نیستی، نیستی. بین من و تو هیچ جغرافیای ارضی وجود ندارد، همه‌جایی جهان، تو را در یک سانتی! خودم حس می‌کنم. اما با این که فاصله‌ای میان تو و خودم حد خال مو نمی‌بینم، اما به هزار اگرها به خاطر آن صفات جاذبت، حس دیدارت در من همآره زنده مانده است. دیدار تو برای من، یک فلسفه است، یک راز است، یک کسب پیام و الهام و حتی تکمیل پروژه‌ی پیوند به سوی ابدیت.
 
خشنودم مدرسه فکرت در رگِ فکری آن کارشناس خبره و آزمون‌پس‌داده‌ی کشور، سریان و سیَلان دارد. سرِ آن دوست سائیدن دارد. قلب آن رفیق چنگیدن.
 
برایت دنیایی ارزنده، آینده‌ای آسوده و بقایی سازنده آرزومندم. حقیقت این است دامنه دوستدار دانش کنار ارزش است که هرگز این دو نباید از هم تبعید و دور شوند. تو برای من نماد دانش و ارزش هستی. دوستت می‌دارم و بسی‌ممنونم مرا زیر لطف و ذوق و خِرَدت نواخته‌ای. طبل قلب تو در گوشان چپ و راستم شنیده شد. ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۳ با نهایت ادبُ و دنیایی از ارادت: دورافتاده‌ ازت، دامنه.
 
دکتر بهرام فرجی: محضر شریف برادر عزیزم آقا ابراهیم مجددا عرض ارادت و احترام وافر و بی انتها دارم. مثل همیشه با جملات برادرانه و ادیبانه تان بنده نالایق را شرمسار خودتان فرمودید. چنانکه بهتر از هرکسی بر نفس ام آگاهی دارم خودم را لایق هیچ یک از عبارات و جملات سراسر محبت آمیزتان نمی بینم بلکه حدیث نفس فرمودید که از دیدگاه حقیر بسیار هم کم فروشی نمودید. تصویر ماندگار طول نه چندان طولانی همنشینی و دوران افتخارآمیز همجواری با شما برادر عزیز، سراسر انسانیت، بزرگمنشی، ترکیب علم و ایمان و تواضع بوده است و امروز بیش از آن روزگاران، اقرار می نمایم که کسی جز جنابعالی شایستگی ارزیابی و تایید محتوی تولیدات علمی آن مجموعه علمی جهت انتشار را نداشته است. همیشه چون برادری بزرگتر و گرانقدر وجود ارزشمندتان را در کنارم احساس می کنم و هیچ مرز سیاسی و جغرافیایی را در این خصوص به رسمیت نمی شناسم و همچون سایر اعضای محترم این کانال،همواره از اندیشه های زلال و زیبایتان بهره مند خواهیم شد. هر وقت یادتان در خاطرمان تجلی می شود ناخودآگاه یاد انسان شریف و دانشمند وارسته و رفیق شفیق مشترک مان جناب دکتر عبدالحمید می افتم. خدای متعال همواره پشت و پناه تان باد. ارادتمند و برادر کوچک تان؛ برات و بهرام.
Notes ۰
پست شده در چهارشنبه, ۱ فروردين ۱۴۰۳
بازدید ها : ۵۷۷
ساعت پست : ۰۱:۵۸
مشخصات پست

نوشته های اُنظُر ۳

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی

پروفایل اُنظُر

مندرجات این صفحه فقط نقل است، نه نظرات رد یا تأیید دامنه:

متن‌های "سلمان صالحی" ، "رضیَ الله"، "اُنظُر" و سایرها در دامنه:

متن حجت الاسلام شفیعی مازندرانی: بازنشر به مناسبت  سالگرد ارتحال آیت الله محمد کوهستانی. روایت آیت الله کوهستانی از عوارض نداشتن اخلاص در طلبگی: زمانی‌که در مشهد در مدرسه میرزا جعفر مشغول تحصیل بودم، رفیقی داشتم به نام شیخ محمد که خیلی در درس و بحث کوشا بود و از من بیشتر زحمت کشید. روزی از وی پرسیدم: شیخ محمد! در تحصیل خیلی تلاش می‌کنی چه قصدی داری؟ گفت در محله ما شیخی است، می‌خواهم این‌قدر ملا بشوم که از او بالاتر و عالم‌تر بشوم. به او گفتم: به‌جایی نمی‌رسی، چون نیت تو خالص نیست، باید برای خدا درس بخوانی، نه برای مقام. مدت‌ها بلکه سال‌ها گذشت که خبری از او نداشتم تااینکه پس‌از چند سال اقامت در نجف به کوهستان آمدم و تشکیل حوزه دادم. گاه برای زیارت امام رضا علیه‌السلام به مشهد می‌رفتم. در یکی از این سفرها، روزی در بین راه مشهد در قوچان پیاده شدم که در مسجد نماز بخوانم. در خیابان که قدم می‌زدم چشمم به پیرمردی افتاد که کوله‌پشتی شبیه #حمال ها به دوش داشت. کنار دیوار نشسته و تکیه داده بود. به دقت او را نگریستم، شناختمش، شیخ محمد مدرسه میرزا جعفر بود. درحالی‌که چرت می‌زد به او گفتم: ای عمو! حالت چه‌طور است؟ چشمش را باز کرده و به من خیره شد، ولی مرا نشناخت، به او گفتم تو شیخ محمد نیستی؟ گفت: چرا خودم هستم! شما کی هستی؟ گفتم: من شیخ محمد کوهستانی هستم. چرا این‌طور و با این وضع شما را می‌بینم؟ جواب داد: همان‌طوری که شما فرموده بودید، درس را برای خدا نخواندم و به این‌حال گرفتار شدم. درسم را تمام کردم و به محله خود رفته و در آن‌جا با شیخ اختلاف‌مان شد، مردم به‌خاطر اختلاف بین من و دو دسته شدند تااینکه مرا از محل بیرون کردند. آمدم شهر، وضع من نگرفت و مجبور شدم لباسم را درآورم و در حال حاضر داخل شهر حمالی می‌کنم تا خرج زن و بچه خود را تامین کنم. کتاب نسیم هدایت؛ صفحه ۵۷۶ - ۵۷۷.


اُنظُر در پاسخ به شفیعی مازندرانی: بسم الله الرحمن الرحیم. برای این نوشتار بسیار با اهمیت حاج آقای مازندرانی شفیعی پاسخ و نوشته ای نوشتم در ادامه در دو قسمت بارگذار هستم. با محضر ایشان سلام و احترام دارم.

پایان. راندیان.  نویسنده: اُنظُر ماقال.


کوهستانی / جنتی  ///   بهشت / دوزخ

حاج آقای مازندرانی نوشته ای بار گذاشت که بنده را به حس مسئولیت در نوشتن داخل مدرسه منتهی کرد. از عاقبت یک نیّت نادرست صحبت به میان آورد که عالم منزه شادروان آیت الله کوهستانی از یک آخوندی خاطره گویی کرد که به علت یک نیت بد، به جای حمل لباس آخوندی، با اجبار روح لوّامه اش یا عذاب وجدانش سرانجام لباس حمّالی و دلّاکی بر تن کرد. حاج آقای مازندرانی شفیعی پای نوشته را امضا نکرد، پس این احتمال است چشمش به این خاطره افتاده است (یا در سری نوشتجاتش داشته است) و چون تشخیص داد طرحش نیاز روز است آن را از سمت خود با مدرسه در میان گذاشته است. احساسم می گوید از این کار اثرگذار ایشان تشکر شود؛ تشکر می کنم، ولی به انضمام آن یازده پازل برایم تولید شده است؛ پس بنده نیز تشخیصم را پیرامون قضیه، به نیت استفهام و جهاد تبیین (امری که ولیّ منزه و مبارز ما مقام معظم رهبری آن را وظیفه ی آحاد دانسته اند) اشتراک می گذارم.


پازل اول: بنده رأی ام این است بعضاً اما شدیداً روحانیت کمترین شباهت را به شادروان کوهستانی می زند. آن گوهر کمیاب دنیازده نبود، محض محض، منزّه بود و والسلام.


پازل دوم: کوهستانی خانه اش را روی مردم گشوده و سرِ سفره نگه می داشت و خود روی باز با مردم داشت، ولی امروزه بعضاً اما شدیداً روحانیت چنین صفت را از خود دور دور کرده است.

دیدن یا نوشتن نظرات : ۰
پست شده در چهارشنبه, ۱ فروردين ۱۴۰۳
بازدید ها : ۵۷۷
ساعت پست : ۰۱:۵۸
دنبال کننده

نوشته های اُنظُر ۳

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
نوشته های اُنظُر ۳

پروفایل اُنظُر

مندرجات این صفحه فقط نقل است، نه نظرات رد یا تأیید دامنه:

متن‌های "سلمان صالحی" ، "رضیَ الله"، "اُنظُر" و سایرها در دامنه:

متن حجت الاسلام شفیعی مازندرانی: بازنشر به مناسبت  سالگرد ارتحال آیت الله محمد کوهستانی. روایت آیت الله کوهستانی از عوارض نداشتن اخلاص در طلبگی: زمانی‌که در مشهد در مدرسه میرزا جعفر مشغول تحصیل بودم، رفیقی داشتم به نام شیخ محمد که خیلی در درس و بحث کوشا بود و از من بیشتر زحمت کشید. روزی از وی پرسیدم: شیخ محمد! در تحصیل خیلی تلاش می‌کنی چه قصدی داری؟ گفت در محله ما شیخی است، می‌خواهم این‌قدر ملا بشوم که از او بالاتر و عالم‌تر بشوم. به او گفتم: به‌جایی نمی‌رسی، چون نیت تو خالص نیست، باید برای خدا درس بخوانی، نه برای مقام. مدت‌ها بلکه سال‌ها گذشت که خبری از او نداشتم تااینکه پس‌از چند سال اقامت در نجف به کوهستان آمدم و تشکیل حوزه دادم. گاه برای زیارت امام رضا علیه‌السلام به مشهد می‌رفتم. در یکی از این سفرها، روزی در بین راه مشهد در قوچان پیاده شدم که در مسجد نماز بخوانم. در خیابان که قدم می‌زدم چشمم به پیرمردی افتاد که کوله‌پشتی شبیه #حمال ها به دوش داشت. کنار دیوار نشسته و تکیه داده بود. به دقت او را نگریستم، شناختمش، شیخ محمد مدرسه میرزا جعفر بود. درحالی‌که چرت می‌زد به او گفتم: ای عمو! حالت چه‌طور است؟ چشمش را باز کرده و به من خیره شد، ولی مرا نشناخت، به او گفتم تو شیخ محمد نیستی؟ گفت: چرا خودم هستم! شما کی هستی؟ گفتم: من شیخ محمد کوهستانی هستم. چرا این‌طور و با این وضع شما را می‌بینم؟ جواب داد: همان‌طوری که شما فرموده بودید، درس را برای خدا نخواندم و به این‌حال گرفتار شدم. درسم را تمام کردم و به محله خود رفته و در آن‌جا با شیخ اختلاف‌مان شد، مردم به‌خاطر اختلاف بین من و دو دسته شدند تااینکه مرا از محل بیرون کردند. آمدم شهر، وضع من نگرفت و مجبور شدم لباسم را درآورم و در حال حاضر داخل شهر حمالی می‌کنم تا خرج زن و بچه خود را تامین کنم. کتاب نسیم هدایت؛ صفحه ۵۷۶ - ۵۷۷.


اُنظُر در پاسخ به شفیعی مازندرانی: بسم الله الرحمن الرحیم. برای این نوشتار بسیار با اهمیت حاج آقای مازندرانی شفیعی پاسخ و نوشته ای نوشتم در ادامه در دو قسمت بارگذار هستم. با محضر ایشان سلام و احترام دارم.

پایان. راندیان.  نویسنده: اُنظُر ماقال.


کوهستانی / جنتی  ///   بهشت / دوزخ

حاج آقای مازندرانی نوشته ای بار گذاشت که بنده را به حس مسئولیت در نوشتن داخل مدرسه منتهی کرد. از عاقبت یک نیّت نادرست صحبت به میان آورد که عالم منزه شادروان آیت الله کوهستانی از یک آخوندی خاطره گویی کرد که به علت یک نیت بد، به جای حمل لباس آخوندی، با اجبار روح لوّامه اش یا عذاب وجدانش سرانجام لباس حمّالی و دلّاکی بر تن کرد. حاج آقای مازندرانی شفیعی پای نوشته را امضا نکرد، پس این احتمال است چشمش به این خاطره افتاده است (یا در سری نوشتجاتش داشته است) و چون تشخیص داد طرحش نیاز روز است آن را از سمت خود با مدرسه در میان گذاشته است. احساسم می گوید از این کار اثرگذار ایشان تشکر شود؛ تشکر می کنم، ولی به انضمام آن یازده پازل برایم تولید شده است؛ پس بنده نیز تشخیصم را پیرامون قضیه، به نیت استفهام و جهاد تبیین (امری که ولیّ منزه و مبارز ما مقام معظم رهبری آن را وظیفه ی آحاد دانسته اند) اشتراک می گذارم.


پازل اول: بنده رأی ام این است بعضاً اما شدیداً روحانیت کمترین شباهت را به شادروان کوهستانی می زند. آن گوهر کمیاب دنیازده نبود، محض محض، منزّه بود و والسلام.


پازل دوم: کوهستانی خانه اش را روی مردم گشوده و سرِ سفره نگه می داشت و خود روی باز با مردم داشت، ولی امروزه بعضاً اما شدیداً روحانیت چنین صفت را از خود دور دور کرده است.

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی

پروفایل اُنظُر

مندرجات این صفحه فقط نقل است، نه نظرات رد یا تأیید دامنه:

متن‌های "سلمان صالحی" ، "رضیَ الله"، "اُنظُر" و سایرها در دامنه:

متن حجت الاسلام شفیعی مازندرانی: بازنشر به مناسبت  سالگرد ارتحال آیت الله محمد کوهستانی. روایت آیت الله کوهستانی از عوارض نداشتن اخلاص در طلبگی: زمانی‌که در مشهد در مدرسه میرزا جعفر مشغول تحصیل بودم، رفیقی داشتم به نام شیخ محمد که خیلی در درس و بحث کوشا بود و از من بیشتر زحمت کشید. روزی از وی پرسیدم: شیخ محمد! در تحصیل خیلی تلاش می‌کنی چه قصدی داری؟ گفت در محله ما شیخی است، می‌خواهم این‌قدر ملا بشوم که از او بالاتر و عالم‌تر بشوم. به او گفتم: به‌جایی نمی‌رسی، چون نیت تو خالص نیست، باید برای خدا درس بخوانی، نه برای مقام. مدت‌ها بلکه سال‌ها گذشت که خبری از او نداشتم تااینکه پس‌از چند سال اقامت در نجف به کوهستان آمدم و تشکیل حوزه دادم. گاه برای زیارت امام رضا علیه‌السلام به مشهد می‌رفتم. در یکی از این سفرها، روزی در بین راه مشهد در قوچان پیاده شدم که در مسجد نماز بخوانم. در خیابان که قدم می‌زدم چشمم به پیرمردی افتاد که کوله‌پشتی شبیه #حمال ها به دوش داشت. کنار دیوار نشسته و تکیه داده بود. به دقت او را نگریستم، شناختمش، شیخ محمد مدرسه میرزا جعفر بود. درحالی‌که چرت می‌زد به او گفتم: ای عمو! حالت چه‌طور است؟ چشمش را باز کرده و به من خیره شد، ولی مرا نشناخت، به او گفتم تو شیخ محمد نیستی؟ گفت: چرا خودم هستم! شما کی هستی؟ گفتم: من شیخ محمد کوهستانی هستم. چرا این‌طور و با این وضع شما را می‌بینم؟ جواب داد: همان‌طوری که شما فرموده بودید، درس را برای خدا نخواندم و به این‌حال گرفتار شدم. درسم را تمام کردم و به محله خود رفته و در آن‌جا با شیخ اختلاف‌مان شد، مردم به‌خاطر اختلاف بین من و دو دسته شدند تااینکه مرا از محل بیرون کردند. آمدم شهر، وضع من نگرفت و مجبور شدم لباسم را درآورم و در حال حاضر داخل شهر حمالی می‌کنم تا خرج زن و بچه خود را تامین کنم. کتاب نسیم هدایت؛ صفحه ۵۷۶ - ۵۷۷.


اُنظُر در پاسخ به شفیعی مازندرانی: بسم الله الرحمن الرحیم. برای این نوشتار بسیار با اهمیت حاج آقای مازندرانی شفیعی پاسخ و نوشته ای نوشتم در ادامه در دو قسمت بارگذار هستم. با محضر ایشان سلام و احترام دارم.

پایان. راندیان.  نویسنده: اُنظُر ماقال.


کوهستانی / جنتی  ///   بهشت / دوزخ

حاج آقای مازندرانی نوشته ای بار گذاشت که بنده را به حس مسئولیت در نوشتن داخل مدرسه منتهی کرد. از عاقبت یک نیّت نادرست صحبت به میان آورد که عالم منزه شادروان آیت الله کوهستانی از یک آخوندی خاطره گویی کرد که به علت یک نیت بد، به جای حمل لباس آخوندی، با اجبار روح لوّامه اش یا عذاب وجدانش سرانجام لباس حمّالی و دلّاکی بر تن کرد. حاج آقای مازندرانی شفیعی پای نوشته را امضا نکرد، پس این احتمال است چشمش به این خاطره افتاده است (یا در سری نوشتجاتش داشته است) و چون تشخیص داد طرحش نیاز روز است آن را از سمت خود با مدرسه در میان گذاشته است. احساسم می گوید از این کار اثرگذار ایشان تشکر شود؛ تشکر می کنم، ولی به انضمام آن یازده پازل برایم تولید شده است؛ پس بنده نیز تشخیصم را پیرامون قضیه، به نیت استفهام و جهاد تبیین (امری که ولیّ منزه و مبارز ما مقام معظم رهبری آن را وظیفه ی آحاد دانسته اند) اشتراک می گذارم.


پازل اول: بنده رأی ام این است بعضاً اما شدیداً روحانیت کمترین شباهت را به شادروان کوهستانی می زند. آن گوهر کمیاب دنیازده نبود، محض محض، منزّه بود و والسلام.


پازل دوم: کوهستانی خانه اش را روی مردم گشوده و سرِ سفره نگه می داشت و خود روی باز با مردم داشت، ولی امروزه بعضاً اما شدیداً روحانیت چنین صفت را از خود دور دور کرده است.


پازل سوم: حتی چنان فضا تیره و ترس است خود روحانیت (بخش منزه آن) قادر نیست خود را از روحانی های دنیازده تفکیک کند، چون مواجه با تُرشی های همقطاران می شود، در صورتی که کوهستانی با رفتارش روحانیت را یاد می داد باید پیش از همه، اخلاق لای عمامه، پیچ بخورد، نه پارچه.


پازل چهارم: این سؤال برانگیزاننده است اگر روحانیت (بخش دنیازده ی آن) فوری مردم منتقد را ضد روحانی می خواند، پس چرا همین مردم وقتی مرام و منش کوهستانی را سر می افتند، شیفته ی آن مرد کوهسان می شوند؟ این نشان می دهد مردم ما (خیل فراوان حتی بی شمار آن) هرگز ضد روحانی نیستند، بلکه دنیازدگی بعضاً اما شدیداً روحانیت آنان را از انتقاد، بی باک ساخته است و حتی جاهایی به انزجار کشانده است. بنده باور دارم انزجار جای خود را عوض می کند و این برمی گردد به روزی که مردم شاهد شوند پاکیزکی از خود این صنف شروع شده باشد.


پازل پنجم: کوهستانی همچنان اسوه است همانطور که امام امت رضوان الله اسوه بود و هست. حال آیا این کم انتظاری است که مردم می بینند حوزه ی علیمه ی (چه مشهد چه قم) از به بارآوردن کوهستانی های جدید عاجز مانده است؟ چرا؟ حوزه و خود آخوندهای منزه همین یک سؤال را کتاب کنند و منبرش سازنند و عناصر تبلیغ، به بالاترین حد آفت زدایی نائلی می آیند. اگر نیایند لااقل آفت ها را می فهمند. آفتی از این بدتر، که روح مردم را لک انداخته باشد؟! مردم به روحانیت گفتاری احتیاج ندارند، به روحانی های گفتاری / کرداری محتاج اند. معصوم (علیه السلام) هم به «بِغیر السِنَتِکُم» فرمان داد نه به صرف زبان.


پازل ششم: مردم گرفتار یک غبار خطرناک (فتنه) شدند. در فتنه، تمیز دادن حق سخت است. فتنه فقط مربوط به سال ۸۸ یا پیش تر از آن و بدتر از آن سال ۸۴ نیست (که یکدست شده بودند یک مکلا (به اسم «میم») را هر طور شده از اصفهان وارد ریاست کنند) فتنه، گاه از درون خود آخوند آغاز می شود. چگونه؟ وقتی با هم کاری می کنند که تر و خشک را می سوزانند. مردم مبتلا به فتنه ای تیره تر از هر فتنه ای شدند که نمی توانند میان روحانی سالم و غیرسالم تمیز دهند. شاهدم بنده که دارد نوعی برائت ار روحانیت شکل می گیرد. خیلی هم بد است و از عدل و حق به دور. و بدتر اینکه این را بفهمی که مردم فرقی میان روحانی منزه و دنیازده قائل نشوند. فتنه ی بزرگتر از این نداریم که روحانیت خود با دست خود بینان یک برائت را شکل داده است. این در حالی است که اعتقادی قائلم دین وقتی از روحانی منها شود، عین آن می ماند که خمیر از مایه دور بیفتند. مایه ی دین، روحانی است. کدام روحانی ولی؟ روحانی ای که می خواهد شبیه کوهستانی باشد؟ یا آن عین دو شیخ غلط اندار کاظم صدیقی! و علیرضا پناهیان؟! که یکی کرداری بد مرتکب شد و دیگری به گفتار بد عادت کرد.
نویسنده: اُنظُر ماقال.
بقیه را در ادامه می گذارم:


پازل هفتم: وقتی یک نیّت نادرست (همان شیخ که نیت کرده بود آخوند شود ملاتر از فلان آخوند) روحانی را حمال می کند و کوهستانی او را در آن وضع کنار قوچان دید، چگونه می شود مردم را به دعوت ها فرا داد ولی هزار نیت سوء از سوی آخوندهایی بعضاً اما شدیداً دنیازده، نه تنها آنان را حمال نمی کند، بلکه پُرمنصب تر می سازد.

 

پازل هشتم: بنده قائلم امروزه نصیحت بر خود روحانی ها مقدم تر شده است تا بر ملت. مقصودم این است پندلازم ترین قشر، خود وحانی ها هستند که در اصل تصور می کنند پشتاز و پیشوای پند بر مردم اند. لااقل این زمانه روحانی ها پند بیشتری لازم دارند تا به خود آیند. دیر کنند جامعه آنان (آخوندهای دنیازده) را اگر نتواند حذف کند، هضم هم نمی کند (یعنی هم سویی به زیر عدد یک می رسد) و سوءهاضمه بدترین نوع بیماری است.


پازل نهم: اگر پازل های بنده بد چیده شد و یا از پایه بی اساس تصور گردید، پس به بنده چند نوکوهستانی نشان دهید که حوزه پرورش داده باشد. یعنی روحانی های را آدرس دهید که بالاترین شباهت را به آن شخصیت می زنند.


پازل دهم: سراغ ندارم برنامه ای یا مستندی برای کوهستانی ساخته باشند. حتی به نظر بنده شرم آور خواهد بود بخواهند منش کوهستانی را فیلم کنند. چون مردم بدون کمترین گمان با دیدن چنین مستند با سریال، میان او و بقیه دست به مقایسه می زنند و فوری می فهمند چقدر مع الفارق است این مقیاس و مقایسه.


پازل یازدهم: دور از حق نمی بینم اگر ایراد بگیرم دنیازده ها باعث خسارت به روحانیت شدند و گستاخی ها را سمت این صنف، سیل و سیلاب کردند. نسل جدید به نظر می رسد دریافته است منش کوهستانی را به سمت بهشت می بیند، منش شخصی مثل آیت الله «جنتی» را سمت دوزخ. این در نهاد جامعه قوام گرفته است. پس باور ندارد چنین منشی آنان را به بهشت برساند. آیا زمان آن فرا نرسیده است روحانیت خود را بتکاند و از خود آفات دفع کند؟! به نظر می رسد این اصولگرایان هستند که نیازمند اصلاح اند که روحانیت را دربسته! قبول دارند، حال آنکه هندوانه همیشه قرمز و شیرین و آبدار نیست! گاه خوراک حتی گوسفند هم نمی شود. گفتنی است معتقدم روحانیت میان شان، دنیا آشوب می کند و اصلاح طلبان میان شان ترک اعتقادات مذهبی آشوب می کند. هر دو به اصلاح با چند فوریت نیاز دارند. روحانیت که سردمدار اصولگرایان است در معرض بدترین سرنوشت قرار دارد. رأی می دهم کنار روحانیت منزه باشیم، حتی پشت سر آنها جایی بگیریم که پیشوایی شان (به خاطر وجود دو قید حالتِ پروا و پارسا) سمت بهشت می کشاندِمان. کوهستانی و امام امت و مقام معظم رهبری بیش باد. پایان. راندیان.  ۸ / ۲ / ۱۴۰۳ ،، نویسنده: اُنظُر ماقال.

 

شفیعی مازندرانی در جواب به متن اُنظر: السلام علیکم ورحمه الله. جناب آقا ابراهیم عزیز...  هم از درد گفت و نیز از درمان همچنین هم به  سره  اشاره کرد وهم به ناسره ..بهر صورت در هر لباسی  این دوگونه بودند   هستند و خواهند بود  تا صاحب اصلی زمانه بیاید تا چهره مورد پسند پروردگار حکیم را در کل جهان گسترش دهد. خیلی زحمت کشیدی  و در هرپازلی در حدخود  کم و بیش از حقیقت گفتی و نیز کم لطفی نا خواسته خود را تقدیم کردی که نشان نمی دهد بدان ها معتقد باشی. و می دانی که در هر زمانه  نشان دادن الگوی اززنده ای چون آیه الله کوهستانی را ما باید پیش روی خود داشته باشیم تا بیشتر عقب نمانیم. بدیهی است  تعیین مصداق زاهد راستین و نیز آدم   دنیازده  کار هر کس نیست زیرا ما از آن سوی اعمال مردم بی خبریم. دقت در سخنان مولا علی (ع) در خانه علاء  حارثی و حمله آن حضرت به برادر به  ظاهر زاهدش  می تواند در تبیین بهتر مساله ی  مورد نظر کمک کند و  دنیای آخرت ساز و دنیای آخرت گریز را مجسم سازد. البته جایگاه علاء حارثی بسی فرازمند تراز روحانیون امروز جامعه است  لکن  حساب رهبر و رهبری جامعه جداست  که امام بدان پرداخته است  (خطبه دویست  نهج البلاغه ) بدرود. رحمه الله علی ابویک و علی علیک. شفیعی مازندرانی.

 

جواب اُنظُر: بسم الله الرحمن الرحیم. حاج آقای شفیعی مازندرانی از بزرگواران جامعه و مدرسه و حوزه در جواب به متن بنده (اُنظُر) مطلب نوشتند. رأی بنده: سلام محضر آن بزرگوار خردمند. جواب شما حاصل یک عمر تهذیب نفس صاحبان نفس زکیه در حوزه است. درست فرمودید که در هر لباسی این دو گونه (منزه + دنیازده) بودند و هستند و خواهند بود. شکی نیست همانطور که فرمودید تعیین مصداق زاهد راستین و نیز آدم دنیازده کار هر کس نیست. خانه ی شکوه و اشرافی علا بن زیاد حارثی از سوی مولا امام علی علیه السلام مذمت شد چون مصداق دنیازدگی محض بود. آن فرد که به امیرمؤمنان در شب قدر و شهادتش اسائه ی ادب و جسارت کرد خود وقتی روزی مورد سؤال مردم و رسانه های مجازی واقع شد توجیه کرد آن شرکت ماکارونی (...) خود برایش در بالای تهران خانه خرید!!!

 

فرق وی با خانه ی پرشکوه علا بن زیاد حارثی چیست که امام مولا علی (ع) توبیخش کردند اما آن شیخ هتاک همچنان منبرشوی محافل خاص است؟!! از منزه هایی چون شما حاج آقای شفیعی مازندرانی این توقع است این خصلت های زشت آخوندهای دنیازده را بی هیچ باکی در هم بکوبید.

 

بر  خود نخواهم بخشید اگر از این مطلب خیلی مهم شما تشکری نکرده باشم. ما را هدایت کردید به بهترین مثال. همه باور داریم نهج البلاغه داستان شب نیست، کتاب حیات و تنظمیات زندگی زاهدانه ی متعدل است اما آخوند دنیازده را چه رسد به درس دادن نهج البلاغه. از درسی که طرح کردید تشکر می شود. پایان. راندیان: نویسنده: اُنظُر ما قال

 

 

کدام چهره؟ کدام نوشته؟

شماره ی ۱


چهره : آقای سید عطا مهاجرانی


نوشته : «توفان الاقصی در ۷ اکتبر، آغاز فلسطین جدید بود. وعده صادق در ۲۶ فروردین آغاز خاورمیانه جدید است. آمریکا و اروپا می خواستند خاورمیانه جدید با مرکزیت و سیطره اسراییل شکل دهند. خاورمیانه جدید از سحرگاه امروز با مرکزیت و‌ راهبرد ایران شکل گرفت.»


نظریه : بنده رأی ام در این مورد این است : خاورمیانه ی نو از سال شصت و دو با ورود ایران انقلابی به لبنان شکل گرفت. واحد نهضت های آزادی بخش سپاه کارش را آن سال ها شروع کرد و آمریکا و پیروانش در اروپا از آن موقع تا حالا نتوانستند خاورمیانه را دستکاری کنند. فقط به علت دستان پاک و برتر ایران در کنار مبارزان فلسطین و لبنان و بعدها یمن قهرمان. آقای سید عطا خوب کاری کرد از دو جنبش حماس و جهاد و اقدام تنبیهی سپاه علیه ی اسرائیل دفاع کرد، اما راهبرد ایران را امام امت در همان شروع نهضت نوشت و مقام معظم رهبری (تنها چهره ی انقلابی و بی سازش ایران پس از امام) آن تز را با شجاعت منحصر به فردش نگذاشت خاموش شود. آقای مهاجرانی پرونده ی بدی دارد حتی فرار زشتش از کشور، اما این موضع اش درست است. پایان. راندیان:  ۱۰ / ۲ / ۱۴۰۳ ،، نویسنده: اُنظُر ماقال

 

کدام چهره؟ کدام نوشته؟

شماره ی ۲


چهره : آقای مهدی نصیری


نوشته : «روزنامه ی سازندگی ارگانی برای حزبی با همین نام (۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۳) از تز شاذّ مهدی نصیری پرده برداری کرد»


نظریه : بنده تحلیلم اینه: آقای مهدی نصیری آن روز (سه سال پیش) وقتی اجرای احکام اسلام را بی اساس خواند و خواهان کنارگذاشتن آن از حکومت شد، درجا تشخیصم بر شخصیت کاذب و انحراف فکری وی شکل گرفت. اگر راست باشد او خواهان اتحاد سید مصطفی تاجزاده با نوه ی رضاشاه  برای نجات ایران شد، باید عرض کنم چنین اتحادی در عقاید و باور این دو تیپ فکر چند سالی است که شکل گرفت و دارد پرده ها می افتد. اما چرا مهندس میرحسین موسوی را وسط آورد؟ میرحسین هرگز با چنین تیپ های فکری آشتی ندارد. میرحسین حرف از عمل بی تنازل زد. به نظر بنده (اُنظُر) اینان با آوردن نام میرحسین می خواهند بر خود وجاهت بزنند که هرگز دارای آن نیستند. همانطور که مهندس مهدی بازرگان از پیوستن به شورای ملی مقاومت سازمان منافقین امتناع عاقلانه کرده بود میرحسین هم بر چنین سرابی تُف می اندازد. جمهوری اسلامی مگر کاه است که با فوت و باد و وزوز مگس های سر زباله هایی لرز بگیرد. مهدی نصیری کیهانی معلوم کرد هیچی از سیاست و دین و مردم نمی فهمد، حتی از پشت صحنه. پایان. راندیان: ۱۱ / ۲ / ۱۴۰۳ ،، نویسنده: اُنظُر ماقال

 

امیر رمضانی: با درود و صبح بخیر خدمت شما و دوستان گروه . جناب نصیری مزد مجیز گویی خودش را با پناهندگی به دولت کانادا گرفت. اخیرن در کشور باب شده هر کس بر علیه دین و کشور و مقدسات و خلاصه ستونهای اصلی حکومت قلم و حرف بزنه و مقاله نگارش کند اونور آب زودتر پذیرش میگیرد. آنچه در خصوص میر حسین موسوی گفتید تمام حقیقت نبوده و بخشی را کتمان میکنی و اونم دقیقن پا جای پای بنی صدر گذاشته البته در پرده .این نظر بنده هست. تمام.

 

پاسخ اُنظُر: بسم الله الرحمن الرحیم آقای استاد علیرضا دارابی (امیر رمضانی) محضر شما سلام عرض می کنم. نظر شما محفوظ و تشکر و حتی قسمت عبارت «باب شده ...» مورد قبول. اما آیا در تصور شما (که مرا به کتمان حقیقت تاختید) این حس درج است که بنده تحت دیکته هستم؟ نه استاد، نوشته ی بنده برخاسته از حد سواد و نوع فکر خودم است. در بیان فهم خودم تحت دیکته ی هیچ کسی قرار نمی گیرم و ترس از بنده می ترسد نه بنده از ترس. آقای میرحسین به تحلیلم بنده تُف خواهد انداخت به تز نابودگرانه ی آقای مهدی نصیری. نصیری که روزی طلبه ی قم بود. زمانی در شهرش دامغان به آن ... مشغول بود. بعد نسبت به اسلام و ایران دچار انحراف فکری شد. در آخر نوشتید «این نظر بنده هست. تمام» خب این هم نظر بنده است. تمام. از حضور استاد روی نوشته ی بنده تشکر می شود. پایان. راندیان: نویسنده: اُنظُر ماقال

 

سید علی اصغر: سلام. به نام و نام خانوادگی ایشان کاری ندارم .بازگشت سریع نصیری به مخالف جمهوری اسلامی سری است که باید در زمان آینده عملا به آن رسید .بنظرم نصیری با ماموریت از پیش تعیین شده وارد معرکه جوه ضد جمهوری شده اند . بپذیریم که نصیری با این همه نزدیک بودن به اطلاعات نظام اراده کردند که به صف دیگران  بپیوندند نشانگرآزادی اندیشه ایی است که در پرتو جمهوری اسلامی وجوددارد . پیشنهاد پیوند تاج زاده و رضا پهلوی قربانی  منطق در مبارزه است . با دیدن این خبر از نصیری باید عرض کنم : شاید ماموریت اولش این باشد  اصلاح طلبان را مسخره بکند . برای اینکه فاصله زیادی بین نوع اندیشیدن تاجزاده با پهلوی وجوددارد . چرا مهدی نصیری را بخاطر سخنان ضد نظام که به لحاظ امنیتی هزینه برقراراست را محاکمه نمی کنند ؟


پاسخ اُنظُر: بسم الله الرحمن الرحیم کاربر محترم آقای اهل قلم محضر شما سلام تقدیم می شود. مخالفتی ندارم بنده اما شما آقا باید بر حسب قرائن بگویی سِر و مأموریت اطلاعاتی است. می شود احتمال را مطرح کرد، نه ضرس قاطع را. چه فاصله ی زیادی بین نوع اندیشیدن آقای تاجزاده با فرزند شاه پهلوی دو وجود دارد؟ هر دو تا جنس حرفهایشان براندازی نظام و تغییر قانون اساسی است خصوصاً اصل ولایت فقیه. آقای تاجزاده به عرفی شدن حکومت معتقد است و این یعنی نفی ولی فقیه. خودش هم با شخص مقام معظم رهبری نفرت شخصی و فرافکنی های اخلاقی دارد. و اون پهلوی پسر شاه اصلاً ارزش فکری ندارد که بشود رویش حرف زد. بنده نگرش شما را متوجه شدم اما در بخشی از بیانتان سخن بی پایه ای را مورد نقد شجاعانه قرار دادید که تحسین دارید. اون عبارت که نوشتید «پیشنهاد پیوند تاج زاده و رضا پهلوی قربانی کردن منطق در مبارزه است.» این نشان می دهد هر دو طرف در مبارزه دچار چندراهی و گیجی شده اند. از ریپلای شما بر نوشته ی بنده تشکر می شود. پایان. راندیان: نویسنده: اُنظُر ماقال

 

سید علی اصغر: سلام اُنظر از نکاتی که فرمودید بهره بردم . در آنجا عرض کردم بنظر بنده ... نظر است با حس تجربه در مسیر انقلاب اسلامی بدست آمده است. اگر بپذیریم نصیری قاطبه روزنامه کیهان که دست بی واسطه بر اطلاعات روز ایران و دنیا را دارند یک جاسوس و یا ...بوده است باید درمورد جایگاههای خاص نظام مراقبتی مانند انرژی هسته ایی داشته باشند .

 

پاسخ اُنظُر: بسم الله الرحمن الرحیم محضر آقای اهل قلم سید سادات محترم سلام دارم و احترام. تواضع علمی شما درس بود. دو تا نکته ی تیزبینانه در این جوابتان وجود دارد یعنی حس تجربه. بنده با این شیوه از حس درک مقام و موقعیت در سیاست موافقم شمام. عالی اندرز دادی. و در ادامه گقتید مراقبتی عین هسته ای از کارگزاران حکومتی. اما آقا شما (که با این اطلاعاتی در نوشتن هایت داری) حتماً دستی در سیاست باید داشته باشی، پس باید بدانی حکومت، دیوار نیست، حکومت آبکش است. همه جای حکومت سوراخ و منفَذ است. این یعنی احتمال صددرصدی نفوذ. حتی در حکومت مولا امام علی علیه السلام. برسیم به آقامهدی نصیری که ستون نویس دائمی کیهان و مدت طولانی سردبیر کیهان بود. او نشان داد حتی در کیهان فاشیست! هم نفوذ یک اصل است و یک برونداد حتمی الاثر. بنده احتمال مأموربودن نصیری کیهان نشین را در حد صفر می دانم حتی مساوی افراد لندن نشین می دانم. وی در شگفتی عقاید دینی خود را به غرب و دستاوردهای تمدن باطل آن معاوضه کرد. شوخی نیست این. مگر می شود کسی خواهان توقف اجرای احکام اسلام در جامعه شود بعد برای اتحاد علیه ی برافکندن جمهوری اسلامی میان اصلاح طلبان و سلطنت طلبان نسخه پیچی کند؟ اسلام یعنی پیام تسلیم مسلمان در برابر احکام خداوند. عبور کنم. از شیوه ی نرم تبادل فکری تان لذت دست داد. سربلندی تان در طلب تمنای بنده. پایان. راندیان: نویسنده: اُنظُر ماقال

 

کدام چهره؟ کدام نوشته؟

شماره ی ۳


چهره : حجت الاسلام سید محمد خاتمی


نوشته : «ما در هیچ جا خاتم‌الفلاسفه یا خاتم‌العلما نداریم.» منبع

 

نظریه : تفسیر بنده اینه: آقای سید محمد خاتمی لااقل در این یک روایت از افکارش، دروغ گفته است. اصل حرفش را راست می دانم حتی فیلسوفانه و جَستارانه ولی خودش در این حرفش بر دروغ توسل جست. حتماً همین جای حرفم کسانی را برآشفته می سازد، ولی ادامه ی حرفم خوانده شود شاید بَردشان سازد. منظور آقای سید محمد خاتمی داشتن رویکرد است و در نظرداشتن شرط زمانه ی هر فیلسوف و عالم که به افکار آنان شکل و قوام می دهد. او می خواهد اصل نسبی گرایی را اصل و مفروض بگیرد. اما دروغش کجاست؟ خود آقای خاتمی یکی از تنها روحانی هایی است که دائم به حرف های فیلسوف های غرب تکیه ی ارجاعی و اعتقادی می کند چه در اندیشه چه در سیاست و حکومت. می شود حتی مدعی شد دست نمناک در تقلید از فیلسوف مغرب زمین دارد. این جمله را هر کس می گفت چندان عیبی بر او بار نبود، اما خاتمی وقتی دم از آن می زند دُم خروس به نظر بنده زیاد بیرون می زند. خیلی سال است که به این نتیجه ی قطعی رسیدم که دروغ! ذاتی سیاستمداران ایران شده است که در جامعه به آنان باورناپذیری جریان پیدا کرده است. در ایران بیشترین کار برای سیاستمداران بکارگیری دروغ است. خطی که ماکیاول به شهریان برای حفظ قدرت فلورانس یاد داده بود در ایران دنبال شد. می گویید نه، یک نفر که حافظه ی قوی دارد دروغ های مردان سیاست ایران را لیست کند. انکار نکنم آقای خاتمی یک صداقت از خودش را هرگز ترک نکرده است، لباده پوشی در لباس آخوندی. ماند در آن. پایان. راندیان: ۱۲ / ۲ / ۱۴۰۳ ،، نویسنده: اُنظُر ماقال.

 

  

 

کدام چهره؟ کدام نوشته؟

شماره ی ۴


چهره : آقای علی مطهری + آقای محمد حسین عظیمی

 

نوشته : «سؤال خبرنگار: آقای مطهری، اتفاقاتی که در بدنه روحانیت رخ می دهد، مانند آنچه در ماجرای آقای پناهیان یا کاظم صدیقی رخ داد، چقدر آسیب و خسران برای روحانیت است؟ جواب علی مطهری: البته مسئله آقای پناهیان خیلی مهم نبود، یک سوء تعبیر بود و باید دقت می‌کردند. ولی مسئله آقای صدیقی مهم بود و البته برخورد ایشان هم خوب بود و باید منتظر گزارش قوه قضائیه باشیم. طبعاً این گونه حوادث به اعتبار روحانیت آسیب می‌زند و باید توسط خود روحانیت جبران شود.» منبع


نظریه : به نظر بنده آقای علی مطهری بهتر بود فعل ماضی بکار می‌برد چون وقوع یافت یعنی می گفت آسیب زد، نه این که به فعل مضارع بگوید آسیب می زند. در این مورد بر مقام معظم رهبری حفظهُ الله و روحی فدا انتقاد وارد است. انتظار بود وی را از تمام مناصب اشغال شده برکنار می کردند. شعار رفع فقر و مبارزه با فساد و تبعیض از فرمان های مهم سال های اخیر معظم له بوده. بر دولت ها تکلیف شده برابر فساد قاطعیت بخرج دهند اما در مورد «کاظم کلاهبردار»! پیاده نشده است. آیا به جمهوری اسلامی ایران می آید مفسدنوازی؟ اگر به فرض کسی به خاطر همین یک مورد تبعیض، از نظام ببرد حق دارد. آقای محمد حسین عظیمی دبیر کل «جبهه ی حامیان انقلاب اسلامی» از گروه های راست حکومت حتی گفت (البته به نقل از اقتصاد ۲۴) که: «نماز تمام افرادی که پشت سر آقای صدیقی نماز خواندند، باطل است... از ۸ سال پیش ماجرای املاک ایشان در لواسان به طور موثق شنیدیم؛ نگاهمان عوض شد.» پایان. راندیان ،، ۱۳ / ۲ / ۱۴۰۳ ،، اُنظُر ماقال.

 

شیخ مالک به اُنظُر: سلام علیکم جناب انظر با تشکر از زحمات شما که وقت صرف میکنید. بنده حقیقتش ادامه چنین بحثها را در مجمع دوستان چه حضوری و چه در جمع فضای مجازی نه تنها مفید نمیدانم بلکه بحث تنش زا و مورد اتهام میدانم..بنظرم با کمی تفکر و تأمل بیشتر متوجه میشویم که چنین بحثهایی برای هیچ یک از اعضا هیچ فایده ایی ندارد

 

حجت رمضانی به شیخ مالک: سلام حضرت حجت الاسلام آقا مالک رجبی عزیز زیارت حضرت عالی قبول حق تعالی امیدوارم هرکجا هستی صحیح و سالم وپیروز باشید به محضر شریف جناب عالی عرض کنم چون به پیام آقای اُنظر عکس العمل نشان دادید و ادامه اینگونه بحث ها را بی فایده قلمداد فرمودید بنده هم درحد خودم خواستم نظرکوتاهی نسبت به این موضوع بیان کنم وخواهش دارم ازآقای انظرکه  دراین صحن نسبت به هتک حرمت وحیثیت افراد حقیقی رعایت فرمایند،ازآنجایی که این صحن فضای مجازی می باشد وحساب وکتابی برایش ثبت ودرج نشده وافراد آزادانه هرمطلبی را بیان می کنند احساس می کنم خیلی ازدوستان ازاین موضوع ناراحت هستند،بارها وقتی چهره به چهره دوستان حاضردرصحن را ملاقات کردم ازاین نظرات ومطالب بارگذاری شده آقای انظر شدیدا اظهار تاسف کردند و از این که آقای مدیر هیچگونه عکس العملی درپاسخ به این شبهات نشان ندادند نیز گله مند بودند ،عزیزان این گروه از تفکرات یا گرایش های فراجناحی بوده که انصافا در ارسال مطالب چه مخالف چه موافق کوچکترین بی احترامی به نظرات دوستان خود نداشته اند چرا که  وقتی می بینند  ازاینگونه مطالب ناراحت می شوند به احترام آنان  رعایت می کنند واز بارگذاری آن خودداری می کنند ویا تمام جوانب را ملحوظ نطر دارند حال نمی دانم با توجه به این که بعضی از دوستان بصورت کوتاه و یا اجمالی وحتی با ایجاد تنش و بحث در فضای این صحن آقای انظر را خطاب قراردادند ولی ایشان اصراربه ادامه اینگونه مباحث دارند، یک روز اسم سید حذف میشود یک روز تا عرش می رود یک روز فدایی نظام می شود یک روز فاتحه نظام را می خواند یک روز فدایی رهبر و یک روز انتقاد ناصحیح نسبت به ایشان ،یک روز یقه می گیرید ویک روز فدایش میشوید،یک روز ازاین که ایشان امام موقت جمعه هستند حالتان دگرگون میشود یه روز دوست دارید گوش به خطبه ایشان بدهید ووو.... بگذریم ازاین که اول صبحی باعث مکدر شدن روحیه عزیزان شدم عذر خواهی می کنم خواستم بگم مطالبی که میفرمایید خوانده میشود . روزکارگر و روز معلم مبارک،ایام شهادت امام جعفر صادق علیه السلام تسلیت.؟؟

 

پاسخ اُنظُر به امیر رمضانی: بسم الله الرحمن الرحیم. محضر شما استاد علیرضا دارابی سلام عرض می شود. بحث سر ترجمان کلمه ی عربی «کتمان» نبود و نیست. شما بنده را به قلب واقعیت یا لااقل نگفتن مقداری باقیمانده از واقعیات مورد سؤال قرار دادید که در جواب عرض شد مگر تصوری از بنده داری که تحت دیکته ی کسی ام؟ اگر دیکته ی کسی را بخواهم بنویسم کتمان جا داشت، نه این که خود بنده حاضرم رأی های خودم را در این محیط قابل عرضه، که حتی مخالف هم وجود دارد و حق خود را در نقد مطالبم انجام می دهند، آشکارا انتشار دهم. جای تکرار باقی گذاشتی که بگویم بنده تحت بندگی و دیکته ی کسی نیستم اگر احتمالاً شما تصوری داری که چنین هستم، صادقانه می گویم نه آقای استاد، اینطور نیستم.

 

جواب به سؤال خوب و عضله دار شما را برای خودم فرصت تلقی می کنم و تشکر پشت بندش.

 

 

آقای میر حسین هفت دلیل دارم زاویه دارد. عرض می شود :

 

- منظور میر حسین از قانون اساسی بدون تنازل، این است همزمان ولایت فقیه با حقوق اساسی مردم قابل جمع باشد. دقت شود بنده دارم به عنوان یک علاقمند به مسائل جامعه حرف می زنم و دیدگاه خودم با آقای میر حسین در بیشتر جاها از هم تمایز می گیرد.

 

- میر حسین مشکلش به شخص است که در جایگاه ولایت فقیه می نشیند ولی خودش از نوع حکومت امامت و امت می خواهد با ساز و کار دموکراسی هدایتی - مشارکتی.

 

- میر حسین نه راست را و نه چپ را شایسته ی یکتاانگاری سیاست و حکومت نمی داند. سلطنت را پس زده است.

 

- میر حسین ذات تفکراتش سوسیالیستی است و بنیان کنی فقر و ضعف و سیستم توزیع تنظیمی کالا و خدمات.

 

- میر حسین شادروان عالی نسب را و شادروان محمد رضا حکیمی (خانه ی کاه گلی نشین) را در اقتصاد و اندیشه الگو گرفته است. عالی نسب به خاطر تز توزیع درآمد میان ضعیفان و حکیمی به دلیل تمرکز اندیشه اش بر عدل علوی در موسوعه ی الحیات.

 

- میر حسین در پی این بوده است ساختار سیاسی را از دو جای حساس کشور سپاه و حوزه بیرون بیاورد و‌ جای آن حلقه ی صیانت از حقوق سیاسی ملت را بنشاند.

 

- میر حسین ضعف های فلسفی غرب گرایانه ی حجت الاسلام سید محمد خاتمی را کنار افکار لیبرال منشی و دستوری آقای هاشمی رفسنجانی می گذارد و هر دو باند را یکجا رد می کند. او چون جنبه های کاریزماتیک را در خود حفظ کرده است مورد مطمع و طعمه ی عوامل برانداز واقع شده است اما خود بنایی بر ایجاد نوعی از حکومت بود که مرزبندی کند با سلطنت موروثی و استبداد دینی از نوع نقدی که شادروان نائییی نجف ده ها سال پیش در تنبیه الامه نوشته بود که فشار حوزه ی نجف و قجرهای داخل باعث شد آن را در دجله اندازد.

 

دیدار حضوری توسط اُنظُر ناممکن است (چون از افرادی که پی مَن قال بودن هستنت برایش مسئله ی اصلی است) والا برین هفت تا هفده تا دیگر قرائن حضوراً می آوردم.

 

همه ی اینها مفهومی جز تُف میر حسین بر اتحاد سراب نیست که آقای مهدی نصیری طلبه ی جوان کیهان نشین اسبق خیام تهران پیشنهاد متحده شدن اصلاح طلبان براندازگرا و سلطنت خواهان موروثی گرا داده است.

 

برای آن استاد که دبیر محترم است تشکر دوباره می شود که بحث را خوب در چارچوب دوخته است و درزهای آن را رفو کرده است. بنده ازت استقبال می کنم در روش و پویش بحث. چه مستحسن که دانسته شد در صحن باید دلیر بود و «دلاور» بسیار بسیار خوشحال شدم از این کلمه.

 

اما نهایت: برای آینده ی نظام تحلیل دارم اما انگار فضای مدرسه نمی خواهد اُنظُر وارد بحث های اساسی کشور شود. روی مسائل مردم و حکومت البته که بنده معامله نمی کنم و تشخیصات خودم را پای فضای اینجا می ریزم. نظرم با میرحسین در مورد بقا با تغییر نظام فرق دموکراتیک و ایدئولوژیک دارد. پشت مقام معظم رهبری باید اهداف را با صبر و جرعه ای تعقیب کرد. هر مدلی جز این خشونت زا است. کاش می توانستم تحلیلی از آینده می دادم. عبور می کنم. پایان. راندیان: نویسنده: اُنظُر ماقال

 

کدام چهره؟ کدام نوشته؟

شماره ی ۵


چهره : حجت الاسلام سید احمد خاتمی


نوشته : «توی خطبه ی نماز جمعه ی خود در ۷ / ۲ / ۱۴۰۳ گفت «به زور کسی را به بهشت نخواهیم برد اما در برابر این ناهنجاری ایستاده‌ایم و همچنان خواهیم ایستاد و عقب نشینی نخواهیم کرد.»


نظریه : نگاه بنده به این موضع این امام جمعه : اول باید روشن شود خود وی از کجا خبردار شده است اهل بهشت است که مدعی است کسی را به بهشت نمی برد. دوم این است وی پیشاپیش هنوز برزخ نرفته خود را در بهشت! دیده است. آن، شهید بهشتی بود که همین دنیا مشخص گردید «بهشت»ی است و خودش «یک ملت» بود برای این شخص زود است بهشت را قرُق کند و مرتع!!! آن را تقسیم. سوم مقابل ناهنجاری گفته ایستاده‌. مگر به نظر وی اونی که کنارش است آن جعل و زمینخواری را کرده بود اسم کار پنهانی اش ناهنجاری نبود؟ برای او یک خطبه بخوان واجب تر است برای ملت. چهارم عقب نشینی گفت نخواهیم کرد. لازم نیست زیاد زور زد برای بهشت بردن هیچ کس.  و لتَنظُر نَفسٌ مَا قدَّمَت لِغَد  (حشر / ۱۸) «و هر نفسی نیک بنگرد تا چه عملی برای فردای قیامت خود پیش می‌فرستد» برای مردم لازم نیست چی پیش می فرستی آقای سید احمد خاتمی ! ببین خودت چی توشه جمع کرده ای. بهتر است یاد بیاورد توی قطار تهران به مشهد یک واگن اختصاصی با مجلل ترین پذیرایی را. ناهنجاری اضلاع زیادی دارد گاه حتی در قطار! آن هم برای زیارت حضرت مولا آقا امام هشتم رضا (ع). پایان. راندیان ،، ۱۳ / ۲ / ۱۴۰۳ ،، اُنظُر ماقال

 

سید کمال عمادی [در پاسخ به انظر] سلام بزرگوار تاملی در نگاه نقادانه حضرت عالی من کاری به سخنان جناب استاد خاتمی ندارم اما یک سال استاد من بود وظیفه دارم از استاد خود در این ایام گرامی داشت معلم دفاع به حق و حقیقت کنم نه صرف احساسات بزرگوار اگر من بگویم کسی را به زور به بهشت نمی بردم از منظر منطقی هیچ دلالت التزامی به بهشتی بودن من ندارد ما کسی را به زور به بهشت نمی بریم چه خود به بهشت برویم چه نرویم دوم اینکه این نسبت را دیگران بیان کردند که شما می خواهید مردم را به زور به بهشت ببرید ما جواب می دهیم نه به زور نمی بریم اما به زور جلوی مجرم را می گیریم دیگر اینکه خطیب جمعه از جایگاه اسلامی سخن می گوید گوینده اسلامی نه سخن گوی اراده و افکار خاص او لذا اگر سخن خلاف اسلام بگوید باید به او همه خطیبان خاطی تذکر داد سخنانت خلاف اسلام بود اما با دلیل و برهان از طرفی برادر نازنین شما بفرمایید با کدام دلیل دانستی گوینده مذکور بهشتی نیست آیا شما دلیل محکمی بر بهشتی نبودن جناب خاتمی دامت افاضاته دارید هرگز
نه تنها برای بهشت نرفتن این روحانی شریف ندارید بلکه حتی به بهشت نرفتن افراد مجرم آشکار، هم ندارید چه بسا او موفق به توبه شود و بهشتی شود و کم نبودند و نیستند گناهکاران آشکار فرصت توبه یافتند و حتی اسوه مردم شدند انشاءالله همه شما و ما امیدواریم که اهل بهشت هستیم

 

سید علی اصغر شفیعی به انظر: سلام بر انظر توانا اما در مباحث صبور... روش گفتگوی تان را می پسندم . اهل استدلال و کلینیک گفتمانی . خارج از موضوع بحث از روش نوین برای گفتگو در موضوع استفاده می کنید .اول اینکه ؛ موضوع مطرح شده از طرف مخاطب را با دقت میخوانید .دوم اینکه ؛ از بعضی از ارائه ها برای پاسخگویی به مخاطب از مخاطب بهره می بری ‌.سوم اینکه ؛ کارشناسی به مباحث دامن می زنید درآن جانبداری خیلی کمتر است .چهارم اینکه ؛ آگاهی کامل از پدیده های انقلاب و تاریخ جمهوری اسلامی دارید . وقت گذاری تان را هم به مجموعه اضافه می نمایم .



پاسخ اُنظُر: بسم الله الرحمن الرحیم آقای اهل قلم سید محترم محضر شما خوب و خوش رو سلام تقدیم می شود. چهره ی شما برای بنده تداعی تفکر و قلم می کند و عطر بینش می دهد. قصدم آقا و بزرگوار ایجاد کلینیک گفتمانی نیست که بخواهم درمانگر ظاهر بشم و یا جا بزنم، هر چند ساخت عبارت از سوی شما بدیع بود و ذهن بنده را مشغول زیبایی خود کرد. قصد اُنظُر کالج گفتمانی است با طعم بی رحمی در نقد تا تعارفات داخل در اصل بحث نشود. حتی سر صرف میر هم بحث فُرمالیتیو باشد درک متن منتهی نمی شود چه رسد به این همه مسئله ی غامض جهان و ایران. گفتید خطاب به بنده : «آگاهی ... از پدیده های انقلاب و تاریخ جمهوری اسلامی دارید»

 

شاید علت این آشنایی اندکم با انقلاب اسلامی این باشد از وفاداران به انقلاب هستم. کسی پای وفا به انقلاب باشد از مسائل آن (بد و خوب) به نفع وضع مطلوب بهره می گیرد نه آن را برای تضعیف انقلاب بخواهد. شاید نشناسید تفکر بنده را. انقلاب برای بنده مانند هوا برای تنفس آزاد پرنده است، نه مرتع برای چرای چرنده!! می بینم دارند انقلاب را نه فقط چرا می کنند (می چَرند) بلکه زیر چرا و اما اگرها می برند. در مقابل این هر دو تیپ تفکر، بنده خودم را مسئول می بینم و تا هر کجا کشیده شود ایستاده ام. محکم و منطبق بر منطق خودم. اطراف بنده خون های زیادی در دفاع از کشور و انقلاب ریخته شده بود اسم همه ی آنان شهید دفاع مقدس بوده است که دلتنگ شان مانده ام. اینک خیلی قدرتمندان رابطه ای خیال می کنند وقت وقتِ فقط چریدن است. نمی باید گذاشت راحت بچرند و بچرخند. بنده سهمم را برای مقابله با هر مرتبه از جهالت دامنگیر و جهانگیر ادا می کنم تا پیش مقام معظم رهبری که امر کردند به جهاد تبیین خجل و شرمسار نشوم. از طبع مناره گونه ی آن بزرگ اندیش و باز نِگر خوشم می آید. نقد و نقل و پرداخت های شما سادات خوب و نویسنده ی صاحب سبک را تمایل دارم دائم ببینم. پایان. راندیان: نویسنده: اُنظُر ماقال

 

شیخ محمد رضا احمدی با تعریض به انظر: با سلام رژیم سفاک پهلوی برای کوبیدن اندیشه و افکار امام خمینی و روحانیت، مجبور بود از نویسنده مجهولی با نام احمد رشیدی مطلق در روزنامه اطلاعات در سال ۵۶ استفاده کند که جریان آن مفصل است... اما واقعا چه دلیلی دارد در این گروه از امضای مجهول پای نوشته‌ها استفاده شود؟ چرا نمی‌خواهند شخصیت حقوقی و حقیقی را تطبیق دهند؟ گرچه من بسیاری از اعضای محترم را نمی‌شناسم، اما همین که اعضای گروه همدیگر را می‌شناسند برای بنده کافی است. به نظر من، به نوشته‌هایی که صاحبان آن مجهول باشند، جواب نباید داد.

 

آق سید حسین شفیعی دارابی به استاد احمدی: سلام علیک . استاد احمدی عزیز تذکری منطقی داده آید. قبلا هم یاد آور شده آید. البته تا حدودی از منش در عبارت پردازیها و برخی از گراهاییکه در نوشته های جدید و قدیم جناب «انظر» بروز یافت؛ جمع چشمگیری از اعضای گروه معتقدند می شناسیم این جناب کیست؟؛  ولی بنده به همان چند باریکه وارد گفتمان شدم؛ بسنده نموده و اکنون تا مشخص نشدن شخص و شخصیت این جناب؛ بنا گذاشتم وارد گفتمان نشوم؛ دست کم جمع چشمگیری از اعضای محترم تداوم این شیوه را نمی پسندند؛ اینجانب نیز از این جمع خیر خواه هستم و هم نظر با حضرتعالی. موفق باشید.

 

 

کدام چهره؟ کدام نوشته؟

شماره ی ۶

چهره : حجت الاسلام آقای سید مجتبی خامنه یی (متولد ۱۷ شهریور ۱۳۴۸) حجت الاسلام آقای سید حسن خمینی مصطفوی (متولد ۱ مرداد ۱۳۵۱) آیت الله آقای علیرضا اعرافی (متولد ۱۳۳۸)

 

نوشته : «تمایل شدید بخشی از جامعه ی (یا پویا / یا کنجکاو / یا مداخله گر) بر دامن زدن دائمی به بحران جانشینی»

 

نظریه : نگاه بنده به این مسئله : پنج عامل باعث است بحران جانشینی در رأس هرم، قاعده ی اجتماع را در هَلهله، جنجال، سروصدا، هیاهو نگه دارد. منهای عوامل مخرّب سازمان های گروهکی که چارچوب فعالیتشان ایجاد ضعف و نارسایی در میان مردم و حکومت است. چرا این بحث را پیش کشیدم؟ هفته ی پیش کرمانشاه و کردستان از صحنه تا قروه، تمام یا نیمی از آن به همین موضوع گذشت که به سمع بنده سنگینی می کرد. چاره در این دیدم سکوت کنم تا خود را برسانم به وقت قرار که امروز باشد. علت اصلی شاید این باشد دریافت بنده این است بخش وسیع از جامعه ی ایرانی به اخبار زرد (تحریف گرا و بی محتوا) عادت یا انس پیدا کرده است. اما در جای خود، همین نقص نیز یک مسئله ی روز جوامع است. از غدیر به این ور که مرز دو فرقه ی مذهب اصلی از مکتب اسلام بر سر جانشینی رسول الله (ص) خونین و خشمگین شده است، همیشه جانشینی اصلی ترین عامل تفرقه و پراکندگی سیاسی بوده است. شیعه به امامت و نصّ نصب معتقد است. سنی به خلافت یعنی جای پیامبر نشینی. عبور کنم. ایرانی جماعت تا جمعی به خود تشکیل دهد مایل نشان می دهد از هر تازه وارد بپرسد: آره! راست است فلانی را برای فردای نظام رهبر کرده اند؟ پس پنج عامل باعث را مطرح می کنم:

 

عامل اول : جریاناتی در داخل بدشان نمی آید با کشاندن این موضوع جذّاب به وسط ماجرا، اذهان جامعه را از مطالبات مبتلابه، به سمت چیزهای ذهنی و وهمی منصرف کنند و آنان را به این خبر که خیلی هم گرم است، سرگرم نگه دارند. این کار در اصل شاید از سوی محافل سرویس صورت بگیرد.

 

عامل دوم : شماری از مردم همیشه روی سلامتی مقام معظم رهبری دست به شایعات یا ساخته های ذهنی مورد علاقه می زنند و همین آنها را به پرس و جو روی جانشینی آقای خامنه یی می کشاند که در اصل می خواهند نشان دهند برای فردای انقلاب بحران جانشینی وجود دارد، نه جانشینی. بعد برای این که بر این حرف خود خوراک گوارا فراهم کنند سریع به هم آدرس حجت الاسلام سید مجتبی خامنه یی را می دهند که در ذهن غافلگیرپذیر مردم، صوری بودن خبرگان و نقش بیت رهبری در تعیین رهبر آینده ی کشور را برجسته سازند. در واقع منحرف و بدبین نمایند.

 

عامل سوم : یک میلی روانی / شوقی در مردم پدید آوردند که همانطور جامه وقتی نو می شود انسان به خاطر پوشش لباس نو شاد و شادمانی به خود می گیرد، جامعه هم با رهبر تازه جان تازه می گیرد و گشایش یا به زعم عوامل خناس، خفقان شکل می گیرد و نظام گور خود را به بیل خود می کند! عبارت علمی این میل این است: مردم همیشه به اتقاقات بزرگ علاقه نشان می دهند. مثلاً خبرِ چه انتخاب و چه بعد عزل شادروان آیت الله منتظری در جایگاه قائم مقام رهبری به وسعت تمام ایران جاذبه داشت. حالا هم گرایش به این اخبار از همان علاقه ناشی می شود.

 

عامل چهارم : سن و سال مقام معظم رهبری به عددی از عمر رسیده است که قسمتی از جامعه (چه هواخواه چه برانداز) روی جانشینی فرد آینده حساسیت از خود بروز می دهند به همین دلیل خبر جانشینی نه حالا از چند سال پیش نقل محافل است. در این مسئله ی کِبَر سن، دشمن بیرونی هر چند وقت مسئله ی انواع بیماری رهبری انقلاب را به دروغ وارد فضای سرزمینی ایران می کند تا مردم را به یک بحران مخاطره آمیز درگیر کنند. چطور؟ مثلاً خط دهند وقتی نوبت رهبر سوم برسد جایگاه مقتدر آن رو به کاستی می گراید و زمینه ی فروپاشی مهیا می شود، زیرا بخوبی می دانند ذهن مؤمنان این واقعیت وجود دارد که دیگر مانند امام امت ره و مقام معظم رهبری حفظهُ الله گیتی نزاید. پس جمهوری اسلامی شخصیتی در اندازه ی رهبری در خود ندارد و این فقد و قحطی باعث سردرگمی می گردد.

 

عامل پنجم : یکی از بدترین کارهای جناح اطلاح طلبان گذر از شخص آیت الله خامنه ای است. آنان ایشان را عامل وضعیتی می دانند که خود اسم آن را می گذراند دفن جمهوریت نظام. با همین پیش زمینه، یکی از شگردهایشان داغ نگه داشتن خبر جانشینی است و در تعداد بیشماری به تولید خبرهای زرد و مجعول پیرامون آن می پردازند و نیروهای خود را به سمت گرم نگه داشتن تنور بحران جانشینی مشغول نگه می دارند. زمان امام امت نیز این جناح روی هاشمی رفسنجانی مانور می داد. آنان هر چند در صدد هستند مسائل چنان انسداد پیدا کند که خود به خود حجت الاسلام آقای سید حسن خمینی فرشته ی نجات ایران به حساب آید. به همین خاطر است جناح راست از تخریب سید حسن در هر فرصتی استفاده می کند. چون احتمال می دهند در شرائط ویژه ی بحرانی حمایت غرب از اطلاح طلبان حتمی است و حتی تمایل به سید حسن خمینی برای بحران گذار مورد توافق نانوشته! است.

 

اما یک نتیجه ی برآوردی نه قطعی: بنده احتمال قوی می دهم روی آیت الله اعرافی، که سه امتیاز بزرگ با خود دارد: یک: اخلاق عملی. دوم: تفکر عقلانی / فقهی. سوم: وجاهت بالای اجتماعی و وجود شاخص های کاریزمایی در چهره و رخساره.

 

رأی: به گواهی آقای دکتر علیرضا مرندی پزشک مخصوص حضرت آقا حفظهُ الله و روحی فدا از همه ی زمینه های جسمانی در بالاترین حد سلامت و طراوت بسر می برند. خدایا عمرشان طولانی باد و برکات نفوذشان افزون. با این وجود اصل بقا مختص خداوند است و هر گاه مشیت تعلق گیرد، به نظر می رسد نقش یک نهاد مهم، وظیفه‌ آمیزپذیرتر شود تا این که نقش و جایگاه جانشین به مرور (لااقل طی سه چهار سال) در داخل و خارج تقویت گردد. فرهنک سازی گریز از ولایت در درون ایران از برنامه های نقشه کشیده ی سازمان های داخلی و خارجی است. بنده باور دارم مردم به نقش ولایت تا زمان ظهور، هم ایمان دارند و هم آن را وحدت بخش ترین عنصر کشور می دانند. عبور می کنم. پایان ،، راندیان ،، نویسنده : اُنظُر ماقال

 

[در پاسخ به سیدکمال الدین عمادی] پاسخ اُنظُر: بسم الله الرحمن الرحیم محضر روحانی بزرگوار و تأثیرگذار حاج آقای عمادی سید ارجمند مدرسه سلام تقدیم می شود. از تفکرات آن حضرت بنده بهره می گیرد. حق داشتید از استاد خود حجت الاسلام سید احمد خاتمی دفاعیات داشته باشید نشان اخلاقیات متناسب با رفتار انسانی شماست. نه، نقد شما را وارد نمی دانم چون وقتی کسی حرف از بهشت می زند و می گوید به زور دیگران را نمی برم در واقع خود را اول در مقام فردی بهشتی جا زده است. دومین بحث شما این بوده «دیگران بیان کردند که شما می خواهید مردم را به زور به بهشت ببرید ما جواب می دهیم نه کسی را به زور به بهشت نمی بریم» بر این سخن شما خلل وارد است. چون اخلاقی تر آن این است که می شود جواب داد اگر چنانچه ما به لطف خدا اهل بهشت باشیم دیگران با زور به بهشت نمی بریم. نه این خود اول خود بهشت‌رفته بداند. مسئولان نظام چرا توهم دارند حتماً بهشتی هستند؟! شاید چنین نباشد. پس نباید با طرز با مردم سخن بگویند. بعد فرمودید «برادر نازنین شما بفرمایید با کدام دلیل دانستی گوینده مذکور بهشتی نیست آیا شما دلیل محکمی بر بهشتی نبودن جناب خاتمی دامت افاضاته دارید»؟ حاج آقا در نوشته ی بنده اصلاً قطعیتی وجود ندارد که گفته باشم کسی یا ایشان اهل بهشت نیست. گفتم چگونه او خود هنوز در دنیاست بهشتی فرض گرفته است. به دعای زیبا و خوشایند شما «انشاءالله همه شما و ما امیدواریم که اهل بهشت هستیم» با نهایت شادی آمین می گویم. از آن بزرگ اندیش بسیار تشکر می کنم که سعی دارند عیب های نوشتجات بنده را گوشزدم کنند. خدا خیرتان را افزون فرماید. ما را از دعاهای خوبتان از قلم رحم نیندازید. سلامت باشید استاد. پایان ،، راندیان ،، نویسنده : اُنظُر ماقال

 


کدام چهره؟ کدام نوشته؟

شماره ی ۷

کدام چهره؟ کدام نوشته؟

شماره ی ۷


چهره : آقای باقر قالیباف


نوشته : «بوس چاپلوسی آقای منصور ارضی مداح جناح راست بر دست حجت الاسلام سید ابراهیم رئیسی و بوس مصلحتی آقای باقر قالیباف بر پیشانی وی»


نظریه : نگاه بنده بر این مسئله که آن زمان شکل گرفته بود عکس نیز از همان سالهاست: سازمان دهندگان نامرئی سیاست انتخاباتی، همان زمان خبر داشتند که هم موقعیت باقر قالیباف عالی تر از آقای رئیسی است هم کشورداری اش. اما یک برداشت غلط که تصور داشت عنایت! روی رئیسی نشسته است، آقای قالیباف طرقبه ای را صوری مجبور ساخته بودند بر پیشانی آقای رئیسی همشهری نوغانی اش بوس ظاهری بزند که عمیقاً می دانست آن کس که یک قدمی صندلی اول کشور است خود قالیباف است. بنده شناسنامه ام جای مُهر نبود رأی هایم هم رنگ عطر دگر داشت اما از این دو نفر راست، هر راست پیشه ای از بنده می پرسید قالیباف را مرد قدَر اجرا و بلدوزر نظام و رئیسی را فرد خنثی و خام سیاست و گاری گالری نظام می خواندم. بوس ارضی که اصلا حساب نمی آید. کشور در دست کسی قرار گرفت در هر سه شلغش تجربی پیش رفت، نه علمی و پرونده های ناقص زیاد جا گذاشت. بهتر نمی بود اگر قرار بود حکم بوس صادر شود این آقای رئیسی بود که باید بر جبهه ی سفید قالیباف بوسه می زد؟ شال سبزش را وسط ماجرا نمی آورد. کشورداری حتی با کشورگشایی به سبک اروپایی هم رنگ رشد به خود نمی گیرد چه رسد به کسی که گاری را هم بلد نیست یدک بکشد. سایر سجایای خوب ارزشمند سید آرام ایران «حاج آقا» رئیسی جای انکار ندارد. تقوا دارد. تقوا شرط لازمه، شرط کافی نه. پایان ،، راندیان ،، نویسنده : اُنظُر ماقال

 

حجت الاسلام شاکر به نظُر: با سلام خدمت انظر ماقال کاملاً حرف های شما ناقص است و چندین مورد کلام تان بویی از انصاف نبوده و نخواهد داشت و بنده هیچ جوابی خدمتتان نخواهم گفت. قضاوت را باید کسانی انجام دهند که شرط انصاف را رعایت کرده باشند. در هر صورت قرار نیست آدما هر نکته ای را جواب بدهند و خودی نشان دهند. ای کاش در هر جا ، شما کمی سکوت نمایید تا قلم تان انرژی مثبت!!!! اش را نگه بدارد. در هر صورت التماس دعا دارم یا حق.

 
پاسخ اُنظُر: بسم الله الرحمن الرحیم. سلام محضر شما بزرگوار و مورد احترام و روحانی خوشنام و با مرام. به ترجیحات آن بزرگوار احترام می گذارم اما دعوت به سکوت را نه. در جهاد تبیین مگر سکوت معنا پیدا می کند. مقام معظم رهبری فرمودند همه ی مردم ایران در هر حد که هستند به جهاد تبیین بپیوندند. بنده پیرو رهبرم هستم و معنی جهاد تبیین را سکوت نمی دانم. از طرف دیگر معنای سخن حضرت آقا حفظهُ الله این نیست همه یک جور حرف بزنند. معلوم است ممکن خواهد بود نوشته ای از بنده با نوشته و بیش و گرایشی از شما انسان خردمند و بزرگوار پیرامون هر مسئله ای فرق داشته باشد. پس تاب افکار همدیگر را داشته باشیم. بنده هدف رهبر انقلاب را در کشاندن مردم پای تبیین این نیست، همه بیایند یک جنس حرف بزنند.

مثلاً شخصیت صاحب قلم توانمند و محترمی به نام آقای مصطفی بابویه انگاری در نوشته ای خواست دولت آقای رئیسی را نقد اقتصادی کند اما دعوت به سکوت شد. متأسفانه آقای مصطفی بابویه عقب نشینی کرد و حرفش را در سینه اش گذاشت و مدرسه را با این همه اعضای منتظر سخنانش، در شگفتی  فرو برد. در سینه گذاشتن حرف آیا با جهاد تبیین انطباق دارد؟ هرگز. همدیگر را به سکوت فرا نخوانیم بلکه گنجایش شنیدن سخت تر ین سخن ها را داشته باشیم. دعوت به سکوت یا این که وارد این بحث نشو می تواند علامت هراس از بیان واقعیات هم باشد ضمن آن که نشان مصلحت بینی و حفظ نظام از آسبیب هم دارد.

فردا یا امشب بحث بنده بررسی «کف جامعه» است که می خواهم بگویم ریشه ی اختلافات از کجای کشور به سراسر ایران سرریز می کند. ولی دعوت به سکوت برنامه های افراد و اعضا را با خلل و اخلال مواجه می کند. انتظار می رود شما برادر دانشمندم آنچنان آستانه تحمل بالا باشید که ما شاگردان شما خوبان بتوانیم جرئت بخریم و حرف مهم کشور و جهان را اینجا همه با هم بزنیم. از تذکرات مهربانانه ی شما هرگز بر خود نخراشیده ام چون شما را با نوشته های خوبتان شناختم و احترام می گذارم به محضر مبارکتان. سلامت باشید استاد خوش اخلاق بزرگوار مدرسه. پایان ،، راندیان ،، نویسنده : اُنظُر ماقال
 

اهل قلم, [در پاسخ به شیخ شاکر طاهرخوش] سلام جناب شاکر اتفاقا اگر اهل کار کارشناسی اخبار و تحلیل باشیم نوشته های انظر را غنیمت اطلاعات خبری بشمار آورده و از جانبداری افراد در موضوع به کلاسش بهره ببریم . قرار نشد کسی به نوشته ها همیشه پاسخ دهد برای اینکه نوشته های انظر سوالی نیست .اگر هم باشد و خارج از محدوده عادیت‌ قرار گیرد صبور باشیم و تمرین کنیم که واقعیت را بهتر تحلیل کنیم .

 

اهل قلم,  [در پاسخ به ْ ْ] سلام انظر اهل نظم و ترتیب توانایی خواندن مرا مضاعف می نمایید . ایکاش برای تحلیل محتوی پدیده های انقلاب و ...کلاس حضوری می گذاشتی . اگر وقتی دست دهد حتما درباره نوشته های شما کارشناسانه نظریه ایی را می نگارم .

 

شیخ شاکر طاهرخوش [در پاسخ به ْ ْ] انظر: سلام بر شما و تمامی اعضای محترم کانال بنده قصد تند مزاجی نداشته و نخواهم داشت اتفاقاً از این کانال مطالبی را استفاده می کنم. بحث و کنایه بی مهرتان در مورد آقای رئیسی و شال سبز و... تان کمی برایم سنگین بوده‌است. در هر حال ارادت این برادر کوچک تان را پذیرا باشید و در این لحظات پایانی شب ، ما را از دعای خیرتون فراموش نکنید. از بقیه دوستان عزیز دلم که زحمت حاشیه‌ای برای این مطلب من نگاشته اند، تشکر می شود. التماس دعا داریم.

 

شیخ احمدی,  [در پاسخ به اهل قلم] سلام بر سید اهل قلم یعنی شما هم ارسال مطالب با امضای ناشناس (اُنظُر) را تایید می‌فرمایید؟ با این روش نام مدرسه فکرت مخدوش نمی‌شود؟ شما می‌دانید اَنظَر چه کسی است؟

 

سید علی اصغر  [در پاسخ به احمدی] سلام استاد آقا شیخ احمدی نیک نام باور کنید برایم مهم نیست اُنظر کیست اما باب جدیدی را بنانمودند . سبک نوشته هایش نشانگر داشتن اطلاعات زیادی است و توانایی و قدرت تحلیلی ایشان حرفه ایست . با اجازه درس تحلیل محتوی را پاس نمودم تخصصی تحلیل می کند . از شما هم انتظار دارم مراتب طرح موضوعات را مشاهده فرمائید تا حصول نتیجه سلسله نوشتار ... بعداز کارشناسی علوم سیاسی ، در مقطع ارشد روانشناسی خواندم . برای حدس زدن نیاز به ادامه نوشته های ایشان است.


[در پاسخ به اهل قلم] پاسخ اُنظُر: بسم الله الرحمن الرحیم محضر اهل قلم حاج آقا سید بزرگوار سلام تقدیم می شود. کلاس نه. حضوری خیر. فقط به شما دو تا کد می دهم که بدانی کیست اُنظُر. با سه تا از عموجون های من دوست طولانی هستید. بنده لغت های آنجا را حدی بلدم که هضمش کنم. پس این کدها را دادم که مرا بدانی. خوشحال می شوم بنده کارشناسی های شما فیلسوف دیثکورث را بفهمم. تشکر می شود بر محضرت. پایان ،، راندیان ،، نویسنده : اُنظُر ماقال

 

انظر [در پاسخ به شاکر] پاسخ اُنظُر: بسم الله الرحمن الرحیم محضر حاج آقای بزرگوار سلام تقدیم می کنم. رحمت هستید و باران مهربانی. به شما نویسنده ی ارجمند ارادت می ورزم. درس های شما در همین خوی نرم شماست . در بنده اثر بگذار استاد خوب. پایان ،، راندیان ،، نویسنده : اُنظُر ماقال

 

کدام چهره؟ کدام نوشته؟

شماره ی ۸


چهره : آقای آیت الله جوادی آملی


نوشته : ««این مرجع، حکیم فقیه و فیلسوف پاکیزه ی قرن در دیدار حجت الاسلام سید عبدالفتاح نواب نماینده ی محترم ولی فقیه در حج فرمود : باید جامعه ی محلی و منطقه ای و بین المللی آرام باشد و حج برنامه ی بین المللی اسلام است.».»


نظریه : نگاه بنده به این مسئله. آقای جوادی آملی خواست بگوید تلاش اسلام ایجاد آرامش جهانی است زیرا کار هجرتی علمی از نوع جعفری همانقدر وزن دارد که کار جهادی از نوع خیبری علوی. روی این پایه روحانی کاروان ها را به امری ریشه دار در اسلام هدایت کرد که به دید بنده نشان داد این حکیم متأله خواهان ایمان به عمق اسلام است، نه قشرش. چون از خوشحالی رسول الله (ص) در روزی پرده بر داشت که بین فتح خیبر و برگشت حضرت جعفر برادر مولا امام (ع) از هجرت حبشه، اتصال معنوی زد و فرمود سرّش آن این است جعفر بن ابی طالب «کار عالمانه و محققانه و فرهنگی کرد، یعنی یک عالم می تواند کار فرهنگی بکند که به منزله ی فتح خیبر باشد» ایشان خواهان رفتاری در روحانیت شد که جلال و شکوه اسلام را دربر داشته باشد. پایان ،، راندیان ،، نویسنده : اُنظُر ماقال

 

کدام چهره؟ کدام نوشته؟

شماره ی ۹


چهره : حوزه قم بناب زابل (برای نماد)


نوشته : « حوزه و حکومت به هم رسیده و می رسند. کف جامعه ولی فکر دیگری دارد»

 

نظریه : نگاه بنده بر روی این مسئله : هفته ی قبل از کردستان تا کرمانشاه کف جامعه را این جور دیده و شنیدم. اختلافات در کشور مثل باران بهاری سیلاب ایجاد کرده است. بنده ریشه ی سرریز را در چی می دانم و از شخص خودم پرسش به عمل می آورم و جوابم را بدون هیچ مجامله و مخافه می دهم: از کجا این اختلافات در جامعه سرازیر و حتی سرریز می شود؟

 

- از اتحادیه ی بُنکداران؟! مسلم نه.

- از درگوشی های کامیونداران؟! باز هم نه.

- از گرمی گرانی در راسته ی بازاریان؟! این که اصلاً نه.

- حتماً از تراکنش های سری سران بانکداران؟ نه جواب اشتباه است.

- از تضاد و تنش و توسعه در بین دانشجویان؟! شاید گفته شود همینه. اما نه.

- از داد بیدادهای کول بران کامیارانی ها و ایلامی ها؟! این دادها که صدا نداره ! و بردش تا همان خطوط مرزه.

- وقتی اینها نباشد ممکن است ذهن ها متوجه ی بیرون و گروهک های معاند شود. این نیز نمی تواند علت تامه باشد.

- چی می مانه این وسط؟ فقط حوزه ی علمیه. بنده می گویم از حوزه سرریز می شود.

 

صبور باش خواننده ی محترم و محترمه ! دارم به عنوان یک ناظر علاقمند به بحث روز، حرف می زنم. واقعیت را باید دقت کرد نه دفع و روی خط زد که اصل مسئله را از تخته ی سیاه بدون حل و راه حل پاک کرد. بنده اصل اختلافات را باعث ایجاد شکاف می دانم و شکاف است که یک جامعه را به فکر و علم وا می دارد. به قول امام امت ره اختلاف بلکه تخطئه نعمت است و به فرمایش حکیم الهی ایران آیت الله العظمی جوادی آملی حتی باید شکر کرد که شکاف و اختلاف پیش می آید. به نقل ایشان «اگر ‏اختلاف نباشد جهان فرسوده خواهد شد، اگر همه یکدست و یک استعداد داشتند جهان ویران می‌شد، این اختلاف، نعمت الهی است لذا هم باید نسبت به ذات اقدس الهی شاکر بود هم این نعمت را در جای خود صرف کرد.‏»

 

در حوزه بر سر حکومت داری و حتی دین داری و بالاتر از آن فهم از اسلام و نگاه به مردمان غوغا برپاست. این شیخ آن شیخ را از زیربنا می زند (تکفیر رایج) آن مقام این مقام را فاقد علم و عمل لازم برای هدایت مردم می داند. به قول فرزند شادروان آیت الله فاضل لنکرانی چنان شده که مجتهدی که درسش صد طلبه می آمده حالا ده طلبه هم شنونده ندارد. علتش یکی این است نسبت به صلاحیت همدیگر موضعی هجومی و انکاری دارند. طلبه واهمه پیش کی درس برود! در این میان فضلایی هستند شناور شدند و تعلقاتشان را کلی تعطیل کردند و در حال نظریه پردازی مخفی جدید هستند که بنده فکر می کنم دهه ی پیش رو دهه ی سرازیر شدن انواع نظریه و گرایش ها در مورد اسلام و مردم و حکومت در میان مردم ایم. این همان اثرات شکاف است. شخصاً به هر فرد دسترسی پیدا می کنم می گویم این شکاف ها را به مدت ده سال تحمل کنید چون شکاف خفته خطرش بیشتر از شکاف سر باز کرده، است. از درون شکاف، نظریه ها زاده می شود.

 

اما مسئله ی فوری : روحانیت که اینک برای آینده ی خود و نظام در شکاف نظریه است، مشکلات کف جامعه را با نسبت های بد دادن به مردم، آلوده نکند. بداند علت اصلی این همه تشتت و حتی واداگی نسل امروز این است حوزه دیگش در حال جوش است و در تولید و پخت حرف ها، نیاز به آتش علم و دمیدن عقل و شناخت دین و حتی معرفت نوشونده دارد و این در حال خاموشی / شعله ور شدن است. خواهش باید کرد از روحانیت وقتی کف این است سراغ خودتان بروید، نه مردم که تقصیرکار معلوم و معرفی کنید. خود را مؤاخذه و حساب نفس کنید، نه مردم را. عیب را روی مردم و زنان و نیازمندان نگذارید. خودتان در حال دگرگون شدن (خوب / بد) هستید، ولی خبر ندارید. بدانید:

 

کف می داند رأس باید روحانی باشد. (بنده هم به جلوداری فقیه ولی، اعتقاد دارم. هیچ حکومتی را بدون فقیه ولی، قبول ندارم چون اصل ظهور امام منتظر (عج) مرا وا می دارد موقتاً زیر چتر فقیه باشم تا آقای زنده و حیّ طبق قاعده ی لطف و حجت بیاد) قوه شکایت ها باید روحانی باشد. تمام امام جمعه ها باید در لباس حوزه باشند. قاضی های خاص باید روحانی باشد. وزیر اطلاعات باید مجتهد ملبّس باشد. متولی های مهم بقاع و حرم های مهم باید روحانی باشد. هزاران مسجد باید روحانی پیشنماز و پیشدار باشد. حتی در تمام نهادهای مهم باید یک روحانی ناظر نافذ حتماً حضور داشته باشد و حقوق هم بگیرد. تا به حال تمام (جز یکی) ریاست جمهورها که کارش اجرایی و علمی باید باشد در دست آخوند بود. پس اگر عیب دیدید، سراغ خودتان بروید که حکومت اسلامی را منحصری تعریف کردید. نظریه های را رویزیون و بازسازی کنید با زمان و مقضیات مورد اشاره ی شهید استاد مطهری خود را آشتی دهید. عبور کنم. منظورم مشخص است. آدم تیز می گیرد. مردم عموماً تز استعماری اسلام منهای روحانیت را رد می کنند. ملت از روحانیت تنزه و تفکر و تعهد می خواهد و یک دنیا انبوه از اخلاق. پایان ،، راندیان ،، نویسنده : اُنظُر ماقال


پاسخ اُنظُر: بسم الله الرحمن الرحیم به دو نوشته توسط بزرگواران به طرح بحث بنده پاسخ فنی لازم است. در صدد هستم تهیه کنم. با تقدیم فعلی سلام، برای عرض ادب و ارائه ی پاسخ به هر دو بزرگوار و گرانقدر مجدد بازمی گردم. پایان ،، راندیان ،، نویسنده : اُنظُر ماقال

 

اسماعیل آفاقی: [در پاسخ به ْ ْ] سلام     جناب اُنظُر  قسمت آخر پاراگراف متن ،مردم عموما تز استعماری اسلام منهای روحانیت را رد میکنند  خطاب شما  به کدام مردم هست؟  مردم قبل از انقلاب و حین انقلاب  یا مردم کنونی  که بایک تلقی به کل روحانیت حمله ور میشوند و همه روحانیون را در خلوت یکجور میبینند و در جمع خطاب به بعضی میکنند و یا بجز فلانی میگویند  و در  این همه حرکات خواسته های دشمن اسلام را پیاده میکنند  و حتی  خودی ها را به سمت ضد روحانیت سوق میدهند ؟

 

شیخ ربانی به انظر: سلام علیکم و رحمةالله جناب انظر الی ما قال سعیکم مشکور،   در انتهای کدام چهره ،،،،ش ۹ جمله ای ناب را قلم زدی که نشانه معرفت و بصیرت شماست و آن: مردم عموما تز استعماری اسلام منهای روحانیت را رد می‌کنند ملت از روحانیت تنزه و تفکر و تعهد می‌خواهد و یک دنیا انبوه از اخلاق . عرض می‌کنم البته اگر در پیشگاه بزرگان محکوم به س ا د ه ،، نشوم ۱_ این روحیه انذار را ادامه بده ۲_امیدوارم با قهر بزرگان ، انظر الی ما قال تبدیل به انظر من قال نشود ،( من قال مهمتر از ما قال ) چون هدف مولی الموحدین ع ، خذالحکمة حیث کانت ،،، بود و هست ۳_ ما شاءالله به عموجان هایت و ،، خطاب به سید اهل قلم ۴_ البته حقیر خطاب آن جناب نسبت به بزرگان را " در بعضی " مواضع قبول ندارم ( در گذشته )چون توجه به مسائل اخلاقی را اصل شرافت انسانی می‌دانم که لازمه تاثیر گذاری در جهاد تبیین برای اهل بصیرت است والسلام اطال الله عمرک ای عزیز  بی نشان

 

[در پاسخ به اسماعیل] پاسخ اُنظُر: بسم الله الرحمن الرحیم. هم مدرسه ای محترم به شما سلام عرض می کنم. علت را اگر جستجو بفرمایی خواهید فهمید مردم چرا فشارشان سمت روحانیت است. چون روحانیت از یک سو تمام جاهای حساس حکومت حضور دارد (باید هم باشد چون حکومت اسلامی حضور روحانیت را ضروری می کند) بعد وقتی مشکلات کشور را فرا می گیرد و اختلافات بالا می گیرد مسئولیت نمی پذیرند و فرافکنی می شود گردن دیگران می گذارد. مردم دلشان به صنف روحانی نفرت نیست، بلکه چاره جویی است و مطالبات. وقتی در یک خانواده ای، چهار جوان فوق لیسانس بیکار وجود دارد و به خاطر برخی افکار نمی گذارند هیچ شغل حکومتی را اختیار بگیرد، معلوم است نسبت به صاحبان حکومت بدبین (یا در خوشبیانه ترین حالت معترض) می شود. صاحبان حکومت مگر چه کسانی اند؟ کله پاچه فروشان؟!! خوب مشخص است روحانیت صاحب حکومت است. چرا هیچ وقت همین مردم روحانی هایی که با ساده ترین شکل رفتار بی آلایش میان مردم زندگی می کنند بالای سرشان می گذارند، اما روحانی هایی را که دیدند در حکومت برای خود دکان و خانه و سهم و ارث و برای فرزندان خود شغل و موقعیت فراهم کردند مورد خشم قرار می دهند. مردم ضد روحانی نیستند مردم ضد روحانی نماها هستند که روح را از خود دور انداختند و از همه جسمانی تر شده اند. خدایا تمنای ملت این است روحانی های آبرودار را هرگز در معرض فروریزی عِرض و حیثیت قرار نگیرند. آمین. بنده از شغل و پست شما بی خبرم در حسابم نامتان «اسماعیل» ثبت است. خود شما هم فکر نکنم در دل به چنین روحانی هایی ناخوش (منظورم حرف بد نیست) نگید. شما هم خلوت دارید و جلوت. هر کدام اقتضای خود را دارد. به شما احترام می گذارم که مرا به توجهاتت آشنایی دادید. پایان ،، راندیان ،، نویسنده : اُنظُر ماقال


[در پاسخ به بی نشان] اما این: این، جای یک پاسخ رُک تر برای بنده باقی می گذارد. صریح تر و با بیانی شیشه ای تر برای این متن می آیم. طول نمی کشد. تهیه می کنم.


[در پاسخ به بی نشان] پاسخ اُنظُر: بسم الله الرحمن الرحیم. آستان بی نشان دامت برکاته عرض ادب فراوان و سلامی به وجه «حجر» «ادْخلوها بِسلامٍ آمنینَ» دارم. آستان رحمان عالَمیان را بوسه می زنم که شخصیتی بی نشان که از هر نشان نشاندارتر است سعی بنده را مشکور توصیف کردند. بنده با شما نمی دانم چه اشتراکی دارم خبر ندارم. اما اُنظُر و بی نشان هر دو نامی مستعار و استعاری برای ماقال بودن هستند نه من قال شدن. ولی در شگفتم بر شما عیب وارد نمی کنند که «مجهول» پای ورقه امضا می زنی!! اما اُنظُر برای همین کار یک جور و همگون با شما، تحت شدیدترین فشار واژگانی است. برای من سرک کشیدن برای نام بنده مثل موم نرم است که چرا. حاج آقای سید محمد موسوی دارابی یکی از همین هم مدرسه ای ها چند هفته قبل حرف منطقی زده بود در مدرسه. فرموده بودند: وقتی کسی نمی خواهد شناخته شود یک علتش شاید این باشد امنیت خود را بهتر تأمین می بیند. خوشحالم به شما فشار نمی آورند ولی بر بنده از هر سو.... اما بنده «آبنوسم در کف دریا نشینم با صدف» آبنوس درختچه ای با چوب بسیارسخت در زیر دریا است که صرف ساخت و سازهای اشیاء ماندگار می شود. بنده هم آبنوسم با این فشارها تسلیم نمی شوم. اُنظُر یک موقعیت است. این «شخصیت استعاری» قصدش رساندن خاکسترهایی کشور به بستر مدرسه است. چون درین مدرسه متوجه شدم انسان های بسیار باشخصیت (که مقامی تعلیمی بر گردن ما دارند) حضور دارند لذا برای بنده اینجا یک فرصت بزرگ است برای مقابله با تهدیدهای مرموز که انقلاب را در معرض آفت می برد. این اجازه را به عنوان یک شهروند از آقایم مقام معظم رهبری دارم که ملت را بدون تبعیض فراخواندند به جهاد تبیین. کار بنده از جنس تبیین بیش نیست. ولو کسی مرا هر صفتی بار کند. از اینکه به اُنظُر نوید دادید انذار را دنباله بدهد از نود و نه قرص مسکن ژلوفین آرامبخش تر بود. چقدر شما شأنییت بالایی دارید. همه تعلیم است. نیز نه فقط به فرمایش شما خُذالحکمة هست کارها در مقام تبیین، بلکه به حضرت یحیی (ع) وحی رسید «یا یحیىٰ خُذِ الکِتابَ بِقوَّة وآتَینَاهُ الحُکمَ صبیًّا» دوازده / مریم. فرمودید: به ما شاءالله گویی شما... تبسم تحویل می دهم و یک سبد گل دست پروده ی زنده، نه مُرده. بند چهارم شما نصب العین شد. بنده آدمم، نه آجر. آجر دچار تحولات نمی شود و همیشه تا پایان تاریخش یک جور است و در حال فقط فرسایش. احوالات بنده با نوشته های لیّن و رفتار صفحو و عفو شما عوض می شود که حضرت محول الاحوال بر انسان می کند. اجابت می کنم محضرت. تعلیم بر ما را فراموش نفرما. عیب های بنده و متن هایم را به زیر املا و آزمودن و تست ببر حاج آقای بی نشان. پایان ،، راندیان ،، نویسنده : اُنظُر ماقال


پاسخ اُنظُر: بسم الله الرحمن الرحیم برادر نویسنده ی متعهد آقای مصطفی سلام محضر مبارک شما. علت عبارت پاسخم به روحانی محترم آقای طاهر خوش این جمله ات بود. والا بنده بی جهت مطلبی به شما بزرگوار (که اخلاق و نرمخویی در وجودت موج می زند) نسبت نمی دهم. عبارت شما در یکی از مباحثه های شما که بنده آن را می خواندم عینش این است: «آنچه از برداشت بنده از سخن شما برمی آید این است که به صلاح نیست وارد این مبحث شویم... اگر فهم بنده از پاسخ شما درست باشد عرض میکنم امر شما مُطاع..‌.» به همین دلیل به برادر روحانی آقای شاکر نوشته بودم:

 

«مثلاً شخصیت صاحب قلم توانمند و محترمی به نام آقای مصطفی بابویه انگاری در نوشته ای خواست دولت آقای رئیسی را نقد اقتصادی کند اما دعوت به سکوت شد. متأسفانه آقای مصطفی بابویه عقب نشینی کرد و حرفش را در سینه اش گذاشت و مدرسه را با این همه اعضای منتظر سخنانش، در شگفتی  فرو برد. در سینه گذاشتن حرف آیا با جهاد تبیین انطباق دارد؟ هرگز. همدیگر را به سکوت فرا نخوانیم بلکه گنجایش شنیدن سخت تر ین سخن ها را داشته باشیم. دعوت به سکوت یا این که وارد این بحث نشو می تواند علامت هراس از بیان واقعیات هم باشد ضمن آن که نشان مصلحت بینی و حفظ نظام از آسبیب هم دارد.»

 

اینک اگر با استنادسازی باز نیز رأی ات این است بنده بد فهمیدم یا به شما بد کرده ام، مرا ببخشید که عفو با بزرگان است و حقیر طالب تنش با هیچ انسانی نیستم. رأی هایم را بی ترس از هیچ کسی به صلادح عقلی خودم بیان می کنم. از محضرت جز استفاده هیچ خسرانی نمی بینم برادرجان. پایان ،، راندیان ،، نویسنده : اُنظُر ماقال

 

کدام چهره؟ کدام نوشته؟

شماره ی ۱۰

چهره : شادروان آقای دکتر علی شریعتی


نوشته : «دکتر علی شریعتی در باره ی امام صادق (ع) معتقد بود امام چنان سعه ی صدر و رفتار انسانی با متفکر مادی داشتند که او عقاید مادی و ضد مذهبی خود را عنوان می کرد و با لحنی گستاخانه، اساس دین و وحی و حتی وجود خداوند را مورد حمله قرار می داد.»


نظریه :  نظر بنده این است شریعتی در آثار خود امام جعفر صادق (ع) را «بزرگترین مرجع علمی و مظهر فرهنگ اسلامی در سطح بالا» معرفی کرد که «رؤسای مذاهب اهل سنت به شاگردی او افتخار می کردند.» در نگاه دکتر شریعتی رابطه ی  امام صادق (ع) «با علما و فلاسفه ی ضد مذهبی و منکر خدا چنان آزادانه و بزرگمنشانه بود که متفکری چون امام را همچون عالمی که با وی اختلاف فکری دارند ولی با وی به تبادل ذهنی و مباحثه علمی می‌پردازند و رابطه ی شان صمیمانه و دوستانه است، تلقی می کردند»

 

به نظر بنده امام صادق علیه السلام به واسطه ی همین منشی و منهجی که شریعتی مطرح کرد، توانستند مذهب شیعه را در تاریک ترین دوره ی دو عصر اموی و عباسی تأسیس کنند و چارچوب آن را شکل دهند. علت این که طلبه ها خود را شاگرد مکتب امام صادق می دانند ناشی از همین صفت بردباری و حلم امام در برابر سایر دانشمندان است. چون روحانی حوزه گذرانده که سرآمد اندیشه باشد و قادر باشد دانشمندان مخالف را با فکر و تئوری هایش با اساس اسلام آشنا کند. مثل کاری که شادروان صاحب تفسیر المیزان با فیسلوف فرانسوی هانری کربن کرده بود تا جایی که آن دانشمند توسط علامه طباطبایی اعلی الله مقامه به دین اسلام علاقمند شده بود. پس امام جعفر صادق (ع) نه فقط پیشوا امت است بلکه سر خط روحانیت در چگونگی تحمل عقیده ی مخالفان است. شخصی کجرو چون احمد کسروی برای همین، زیربنای تفکر امام صادق را می زدد تا چارچوب مکتب شیعه را در عصر شاه لرزان کند و مردم از دین گریزان. پایان ،، راندیان ،، نویسنده : اُنظُر ماقال

 

کدام چهره؟ کدام نوشته؟

شماره ی ۱۱


چهره : شاه و فقیه


نوشته : «فقیه شاهی! حمله است، نه جمله.»


نظریه : نگاه بنده نسبت به این مسئله این است : کسانی که در یک حرکت تاریک در حال تشکیک نسبت به ولایت فقیه اند و حتی از شاه در برابر ولی، دفاع می کنند و فقیه را همان شاه با قدرت برتر می دانند، در مبانی سیاست سیستم شاهی لنگ می زنند. دلیل بنده :


شاه بر اصول مذهب تکیه ندارد.

شاه بر خلاف فقیه تشخیص خود را مناط می گیرد.

شاه بر عکس فقیه عقل خود را منبع قطعی صدور احکام خود و حکومت می داند.

شاه جهت مخالف تز فقیه عرف را به شرع دعوت نمی کند شرع را به خود تطبیق می دهد.

شاه بر خلاف فقیه که از علم و نص شعبه می گیرد، از موروث است. خود را فرّه ایزدی می داند.

 

می شود بیشتر بگویم ملاک را بر خلاصه گویی می گذارم. شاه از نفسانیات خود فرمان می راند فقیه از فقاهت و اسلام شناسی اش. پایان ،، راندیان ،، نویسنده : اُنظُر ماقال

 

پاسخ اُنظُر: بسم الله الرحمن الرحیم برادر نویسنده و عضو بزرگوار مدرسه آقای مصطفی سلام عرض می کنم محضر رشید و شریف شما. از مناعت طبع شما خوشحال هستم. همچنان قائلم نباید در بیان اندیشه و نقد و نظر تحت انقیاد کسی رفت و اختیار خود را دست صلاح و مشورت کسان دیگر گذاشت. هر کس خود فلسفه ی نوشته های خود را می داند. از نظر اُنظُر نوشته ها باید آزادانه در مدرسه مورد انتشار و سپس نقد و بررسی رد یا قبول شود و یا حتی آن را خواند و از کنارش گذشت. حساسیت چیزی جز ترس و خود حق بینی ندارد که کسانی بخواهند خود بر دیگران فائق و اختیاردارد بدانند. قصد اُنظُر بیان مطالب با شیوه ی آزاد نقد بی رحم است تا اصل حقیقت در کوره ی مصلحت های محافظه کارانه و در واقع جناح گرانه ذوب نشود. از کمالات و اخلاقیات خوب شما برادر مهریان تشکر می شود. پایان ،، راندیان ،، نویسنده : اُنظُر ماقال

 


کدام چهره؟ کدام نوشته؟

شماره ی ۱۲

چهره : آقایان شورای نگهبان


نوشته : «طحان سخنگوی شورای نگهبان : اخیراً  اصلاحیه ی مجلس را در لایحه ی حجاب و عفاف دریافت کردیم تا اینجای کار برخی از ایرادات شورای نگهبان همچنان به قوت خود باقیست که عمدتا این موارد شامل مواد ۴۷ و ۴۸ است.»


نظریه : نگاه بنده این مسئله ی جامعه : اول عرض شود چرا نوشتم آقایان شورای نگهبان! زیرا با آن که نیمی از جامعه ی ایران زنان هستند، نه از سوی مقام معظم رهبری حفظهُ الله تعالی برای شش عضو فقیه انتصابی و نه از سوی قوه قضاییه برای معرفی شش عضو حقوقی انتخابی به مجلس شورای اسلامی، هیچ زنی در شورا عضویت ندارد. بنده از نظر بینشی خودم وضع قانون برای مصونیت جامعه از فساد اخلاقی را واجب و قطعی می دانم و محیط مذهبی ایران باید تابع شرع و عرف دیرپای خود باشد. عرف ایران، برهنگی نبوده است حتی در دربار پادشاهان قدیم. شرع اسلام هم برهنگی را جهالت خطرناک می داند و جهل امر باطلی است و باطل نمی تواند آزاد جولان دهد. علت اختلاف شورا نگهبان با مجلس شوا روی موارد ۴۷ و ۴۸  به این دلیل است که در این دو ماده، بر روی فرد مستنکف اجرای قانون حجاب، بحث است و نیز بر سر سود ناشی از درآمد جزای نقدی  بی حجاب که چگونه خرج شود.


برداشت شخصی بنده این است جامعه ی مذهبی ایران از تقلید زنان از غرب برای بیرون آمدن از روسری و مانتو و ترجیح پوشش لباس به سبک پسران، ناراحت به نظر می رسد و البته همین جامعه ی ناراحت اما در برابر حکومتگران در این مورد خاص، تقریباً دو دسته شدند : دسته ی یک می گویند چی کار دارید به لباس مردم؟ مگر حکومت ارباب مردم است اگر راست می گوید عدالت را پیاده کند و فساد درون سیستم را نابود سازد. دسته ی دو معتقد و نگران است این برهنگی گرایی طبیعی نیست دست بیرونی دخیل است و قصدشان استحاله ی ایران از طریق موضوع تحریک آمیز جنسی و کشف حجاب و بی اعتنای به هنجارها است؛ چیزی در ردیف آنچه در اَندلس اسپانیا اجرایی کردند از طریق پخش شراب و زنان برهنه برای عرضه.


اُنظُر نظرش این است : همان اندازه که مذهبی و عرفی نگه داشتن پوشش مردم جامعه از دو طریق تقویت تفکر و وضع مقررات مناسب عقل و شرع و عرف، ضرورت بدون توقف دارد، همان میزان دستان دست اندرکاران نظام  نیز باید پاک و به دور از فساد اقتصاد باشد تا مردم  اطمینان کنند اسلامی کردن سایر ضلع های جامعه از سوی حکومت، از حقیقت پیروی می کند، نه از تبعیض و ظاهرگرایی بدون محتوا. پایان ،، راندیان ،، نویسنده : اُنظُر ماقال

 

متن سید سعید شفیعی دارابی در مورد اُنظُر: سلام درود چرا اما ازاسم مستعار استفاده می نماییم ( برداشت شخصی و ازاد یک- اسم مستعار در دورانهای مختلف توسط اشخاص و شخصیتها به دلایل متفاوتی مورد استفاده قرار گرفته و امروزه استفاده از اسم مستعار شتاب گرفته و در دنیای مجازی از فراوانی بیشتری برخوردار شده است و روز به روز به این فراوانی افزوده میگردد. دو : در فرهنگ لغت اسم مستعار اینچنین تعریف شده است "اسمی که شخص برای پنهان کردن هویت واقعی خود از آن استفاده می کند." سه: کاربرد نام مستعار در سازمان‌های سیاسی و نظامی که فعالیت مخفی دارند نیز رایج است.نام مستعار را بسته به شغل صاحب آن گاه نام قلمی (برای نویسندگان) یا نام هنری (برای هنرمندان و بازیگران) یا تخلص (برای شاعران) نیز می‌گویند. چهار : گاهی اوقات اسامی مستعار به فرد اعتبار میدهد . نام های خاص می توانند روی احترام دیگران به شما تاثیرگذار باشند. و یا اینکه فرد را ترغیب می نماید برای خواندن و یا برعکس و یا به نوعی با اسم فرد ما وارد دنیای تجسم می شویم وی را از روی اسم تجزیه تحلیل خواهیم کرد حال برای چه ما از اسم مستعار اسفاده می نماییم دلایل مختلفی می توان برا ان متصور شد الف ) راهی برای ابراز اندیشه و تفکر بدون اینکه با خواندن نوشته دچار خطای شناختی و تحت تاثیر نام اصلی نویسنده قرار نگیریم ب) راهی برای متقاعد کردن و ایجاد گفتمان و عبور از تنگ نظری حاکم بر همفکران ج) ترس از شناخته شدن و فهمیدن مکشلات و قضاوت شدن توسط دیگران د) در امنیت قرار گرفتن , به علت تنگ بودن عرضه اندیشه و افکا و تحت تعقیب قرار گرفتن و یا سانسور شدن , لذا اسم مستعار و ناشناخته بودن راهی است برای ترویج اندیشه ها و راهی برای انتقادات اوضاع سیاسی و اجتماعی جامعه مثل سید جمال الدین اسد ابادی که با نام سید مظهر بن وضاع مطلب می نوشت و یا نوشتن مطالب توسط افراد در قبل از انقلاب با نام مستعار ه) ترس از تکفیر و تعصبات غیر منطقی گرروه های سیاسی , عقیدتی , قومی و... و) راهی برای ضربه زدن و یا ایجاد رخنه در همفکران ز) ... نتیجه انکه : در جهان بیشتر موارد نسبی است و این دیدگاه و افکار من است که به اشیا جان میدهد لذا نام مستعار من می تواند ضمیر ناخودآگاه من باشد و شاید ویزگی درونی من است و به نوعی نام اصلی من لذا اندیشه و هدف جناب انظر در پشت نام وی می باشد و برای خودش هدفی متصور است که اعلام نموده است در راستای نقد بی رحمانه و بدون لکنت زبان می خواهد اندیشه خود را بروز دهد . و همان توجه به متن و محتوی بدون انکه درگیر نام و نشان باشیم .شاید انچه برخی از هم مدرسه های را نگران نموده بود شروعش بود کشکولی اق مدیری ( مدیر مدرسه فکرت با اون مدیری اشتباه نشود ) که با انتخاب واژه ها ,بولدوزری در خیابان اسفالت شده حر کت نموده است و یا اینکه با چاقوی انتقاد بدست, این متصور شد چاقو برای جراحی افکار نبود بلکه .... . هدف استفاده بهینه بود .اگرچه انتقادی برا ان وارد است اما شاید جامعه جو مدرسه تحمل ان را نداشته است . اگرچه شخصیت انظر, حتما برای مدیر محترم مدرسه شناخته شده است و چون حتما از نظارت خاصه و عامه عبور کرده است و یا مشمول الطاف ملوکانه مدیر محترم قرار گرفته است که پرونده اش زیر بغلش نداده است . لذا اگر اصل بر پذیرش مدیر قرار دهییم پس یک نفر در مدرسه که بالاترین مقام را دارد می شناسد. جناب انظر بنویس و نقد بیرحمانه ات ادامه بده که نوشته هاتون تلنگری میزند بر اندیشه هامون و اینکه تامل نماییم اگرچه ممکن است حس ناراحتی هم دست دهد عصبانی شویم و لیکن با حسن ظن نگاه میکنیم ولی با سرعت مطمینه حرکت نمایید و در مواقع ضرورت بر سرعت بیافزایدد. اگرچه گاهی اوقات شکست ها , ناشی از مصلحت اندیشی بیش از اندازه و ترس از سواستفاده دیگران ما را ترغیب می نماید ترمز بکشیم . پوزش از زیاده روی و همچنین ایرادات نگارشی مانا باشید.


[در پاسخ به سید سعید شفیعی] پاسخ اُنظُر: بسم الله الرحمن الرحیم سلام تقدیم می شود به محضر آقای «s shf» . مطالب شما مورد توجه واقع شد. تلاش عادتی جامعه برای شناخت فرد تا فکر، ناشی از اعتبار بر اشخاص است تا افکار. در این مدرسه این استثنا نیست که بیشترین کوشش هر فرد این است که بداند فردی که فکرش را مطرح کرده است کی است؟ از منظر اینان فکر وقتی مهم می شود که فرد شناخته شود. انگاری می خواهند روایت را اعتبارسنجی کنند که رفتند علم رجال را در حوزه ایجاد کردند تا سلسله ی راویان به معصومین (ع) ختم بشود والا آن روایت بی اثر است حتی اگر متن آن مفید باشد. این کار البته اقدام خردمندانه ای است چون قصد آن است سخن راوی را به سند معتبر به نقل از معصومین (ع) وصل کنند. اما مدرسه فرق دارد. بحث روز می شود که حساسیت زا است. عضوهای زیادی در این مدرسه حضور دارند که حسابشان در دستگاه بنده اسم ها و حتی علائم است. اگر سلیقه و ایده ی آنان برای هر کسی نادرست است ولی ثابت است برای خودش محترم است. چرا دور بروم؟ اُنظُر خودش مستقیم چند بار گفت علت رفتن زیر این نام فلسفه دارد و شخصاً نمی خواهد مشخص باشد اما برای همه آزادی قائل است که پیش خودشان تصور کنند اُنظُر کی است. حتی بگویند فلان شخص حقیقی یا حقوقی است. ترجیح کسی که برای خود استعار ایجاد می کند این است سخن خود را بی ملاحظه کند. چون ملاحظه و خود نگه داری باعث عمده ی نگفتن حق و واقعیت است. سال ها گذشت تا جامعه خبردار شد اسم واقعی «گل آقا» در ستون «دو کلمه حرف حساب» روزنامه اطلاعات چیست. حتی امام امت ره نمی شناخت گل آقا همان شادروان کیومرث صابری فومنی است که برای شهید رجایی قلو بود. روزی شهید رجایی ایشان را برد  نزد امام عرض کرد گل آقا ایشانه که امام خوشحال شدند. چون امام ستون «دو کلمه حرف حساب» را سالها خواندند ولی هرگز در پی این نرفتند که این فرد کی است. فکرش را می خواند و گویا قبول هم داشت دردهای جامعه را در مایه ی طنز مطرح می کند. اگر واقعاً شناخته شدن بنده این قدر حیاتی و اولویت دار شده است برای شما استاد خوب و گرامی، اُنظُر هم قول می دهد زمانش هر گاه اقتضا کند عکسش را همین مدرسه پخش می کند چون فقط در همین گروه عضو است. از درس هایی که در مدرسه می دهی سرفصل های مناسبی پدید می آوری. خوشحالم مفهوم رایج نقد بی رحمانه را بلد بودی. نقد بی تکلف را نقد بی رحم می نامند. تشکر دیگر این که متشکر هستم که مرا دعوت به ادامه ی نوشتن کردی بی آنکه بخواهی جستجو کنی کی هستم. دنبال «چی نوشت» باید بود، نه «کی نوشت.» هر کس دنبال کی نوشت می گردد در واقع برایش فرد مهم است نه فکر. عبور کنم. همین حالا به هر کس که اراده ی پخش حرف دارد رضایت می دهم تمام نوشته هایم را کپی کند به هر کجا خواست بفرستد آزاد است. پایان ،، راندیان ،، نویسنده : اُنظُر ماقال


پاسخ و نقد و بررسی اُنظُر

سلام و احترام. آقای دکتر سید سعید شفیعی دارابی در نوشته ات «تلنگر» در داخل مدرسه، آمار از یک پژوهش تازه دادید. سؤال از  این نوشته می تواند این باشدکه آیا می شود بر آن تکیه کرد؟ اول ببینیم این پژوهش خواست چه بگوید. مقدمه ی پژوهش اشاره داشت به این که مناسک، مراسم، سفرهای زیارتی و انجام فرایض مذهبی، چهار دلالت بر ساخت مذهبی جامعه ی ایران است. بلافاصله، زیربنای حاکم بر نظام ایران نیز بناشده بر دین معرفی شد که رفتارها در حکومتگران کوششی برای هر چه بیشتر تطابق داشتن با رفتارهای دینی تلقی گردید. بعد حاصل پژوهش را با توجه به دو پیش زمینه ی بالا، پررنگ تر بودن نقش دین در سیاست فرض گرفت. اما برخلاف این پیمایش، آمار اخذشده از مردم نشان داد طرفداران جدایی دین از سیاست از ۳۶ ٪ به ۷۳ ٪ ترقی کرد و موافقین پیوند دین با سیاست از ۴۷ ٪ به ۲۲ ٪ تنزل کرد. بنده می خواهد این حرکت کورانه / روشنانه را رد کند. آقای سید سعید شفیعی در «تلنگر» صرفاً نقش واسط را داشت، پس بازتاب و فیدبَک پژوهش را به ایشان نباید برگرداند. اما بنده چه می فهمم از این آمار و پیش زمینه؟ تردستی شعبده بازانه ی این پژوهش در آمار نیست، در همان پیش زمینه ذهنی و فکری پیمایشی است. اول پژوهشگران آن کاملاً جامعه را دیندارانه خواندند تا از طریق آمار شامخ، رویگردانی مردم را واکنشی شاخص و سخت به عملکرد جمهوری اسلامی را نمایش دهند. یعنی نفوذدادن این شبهه در بین اذهان به تشویش درآمده، که ساخت جامعه و ساختار حکومت، مذهبی است ولی در اوج تعجب مردم به نظام حاکم بر خود پشت کردند. این آمار نبود، القا بود برای لغو تمایل مردم به انقلاب و سیاست. پژوهش با روش لئو اشتراوس (شیوه ی بین السطوری) قصد داشت در لفافه ذهن مردم را به نیاز فوری جامعه در گذر از پیوند دین از سیاست، خراب کند. اگر مرکز شیعه شناسی اسرائیل پشت این آمارگیری نباشد، می شود حدس احتمالی و فرضیه ای زد از آن مرکز تأمین مالی شده است یا پشتبان مشکوک داشته است.


می توان از این آمار این فرضیه را نیز تست کرد اگر این آمار آینه ی راستی آزمایی مردم ایران است و برونداد آن نیز درست است، پس اسلام نسبت به چنین جامعه ای که بالای نیمی از آن، دین را از حکومت جدا می خواهند، چه برخوردی دارد؟ حکومت ایران اگر روزی در واقعیت با این آمار مواجه شد، حکم اسلام را در مورد وظیفه ی خود در برابر مردم چگونه تفسیر می کند؟ تسلیم آمار می شود؟ یا مردم را بر خلاف میل آنان و بدون کشف حکم اسلام و سنت نبوی و علوی، تسلیم خود می خواهد. این سؤال فلسفی است و حتی با فقاهت باید آن را حل کرد. عبور کنم. نوشته شده توسط اُنظُر ماقال


بیزاری

آیا بیزاری و برائت رفتاری عبادی است؟ سؤال بنده نشئت گرفته از این است که مقام معظم رهبری دیروز برائت را «رکن جاری در حج» توصیف کرده است. ببینیم این حرف صحیح است. اول باید لغت شناسی کرد. سه لغت دارد این پرسش. برائت. رکن. حج. به ترتیب یعنی دوری جستن. ریشه و پایه. قصد و برهان. این سؤال در دل خود یک پرسش فرعی هم دارد: مگر در عبادت (که شرطش خلوص است) می شود بیزاری را (که عاملی بیرونی است) وارد کرد و آن رکن و پایه ی حج دانست؟

 

در اسلام عبادات حکمت دارد. معمولاً مؤمنان فقط حکم احکام را می خوانند و سمت حکمت احکام نمی روند. یعنی شکل و ظاهر عمل به شرع مورد توجه است، محتوا و راز آن نه. اما حج یک عبادت بی نظیر است و سمبل ها در آن نقش برجسته دارد. حتی در شکل و ظاهر. مسلمانان گرد کعبه می چرخند و در چند نقطه بیرون مکه آئین های مناسکی برپا می کنند که عنصر اصلی آن رفتار جمعی است. به نظر بنده حج بیشتر یک دیدار حساب شده ی جمعی است تا رفتار عبادی فردی. هدف از دیدار چه می تواند باشد؟ به نظر بنده تبادل محبت و تفکرات و اتفاقات. همین سه مسئله موجب می شود حج گزار وارد مرحله ی موضع گیری شود.

 

در جهان اتفاقات در طول سال از عدد خود تعداد روز سال، عبور می کند. پس مسلمانان نمی توانند روی این اتفاقات بی تفاوت و بی اهتمام بمانند. اسلام و سنت پیامبر (ص) خصلت بی تفاوتی را رد می کند. بخوبی از این مسئله برمی آید که حج، اجتماع انبوه مؤمنین برای وصال با خداوند و آگاه شدن از سرنوشت همنوعان است که اولی به نیاش ختم می شود و دومی به موضعگیری. حال اگر در حج مردم اتفاقات بد و خوب جهان را با هم مرور کنند آیا نیاز نیست از بدی ها برائت بجویند و به خوبی ها میل و رغبت نشان دهند؟ عقل و شرع در این مسئله جانب چه موضعی را می گیرد؟ بنده نظرم این است عبادت همراه با برائت.

 

دوری جستن باید از هر کار بد باشد که توسط هر دولت در جهان رخ داده باشد. پس همان اندازه برائت از کارهای بد ابرقدرت ها رفتار عقلانی و انسانی است، دوری جستن از کارهای فسادآلود دولت های دیگر هم، پایه و رکن حج است. حتی اگر آن عیب و نقص مربوط به دولت ایران شود. مثل اختلاس ها، سوء مدیریت ها، انحصارات اقتصادی و فاصله ی ظالمانه ی طبقاتی.

 

در تفکر بنده برائت، رأی سالانه ی مردم مسلمان نسبت به اتفاقات بد جهان است. هر موضع که در آن بازتاب و نتایج سیاسی وجود داشته باشد، هم عبادت و هم سیاست ورزی است. این نشان می دهد سخن مقام معظم رهبری دقیق و صحیح و مُر اسلام بوده است و ناشی از تفکر ناب در دین اسلام. نتیجه این که برائت پایه ی رفتار حج گزاران است. آن را اگر از عمل عبادی برداری، حج خالی از محتوا و مقصود خود می شود. می شود یک کار طوطی وار در ظاهر. نوشته شده توسط اُنظُر ماقال

 

آیا نیروی مسلّط در جهان داریم؟

نوشته شده توسط اُنظُر

نه. نداریم. زمانی جهان نیروی مسلّط داشت؛ به اسم آمریکا که یک دوره طولانی با سیاست یک جانبه گرایانه (به زبان غیر دیپلماسی : خودسرانه) امنیت خود و کشورهای اقمارش را با توسل به زور و حتی جنگ، تضمین می کرد. اما بیش از یک دهه است این هژمونی و دست زور برتر، افول کرد. جدا از این، ضعف اقتصادی آمریکا و گسترش اختلافات داخلی و دو قطبی شدن جامعه ی آمریکا بر این افول دامن زده است. اگر شخصیت های جهان مقاومت این حرف را بگویند شاید غرب دوستان تصور کنند دارند خیالات! می دوزند اما سخن سخنی از «جوزپ بورل» (مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا) است که رسماً اعلام کرد سلطه ی آمریکا در عرصه ی جهانی پایان، یافته است. کسانی که اخبار جهان برایشان مهم است و نسبت به اتقاقات منطقه و دنیا اهمیت قائلند به این اعتراف بزرگ بدون استثنا و حتماً دقت نشان می دهند:

 

"آمریکا جایگاه خود به عنوان نیروی مسلط یا هژمون را از دست داده است و اروپا از این پس نباید امنیت خود را به آمریکا وابسته کند ... از نظر من نظام بین الملل که پس از جنگ سرد به آن عادت کرده بودیم، دیگر وجود ندارد. آمریکا جایگاه خود را به عنوان هژمون از دست داده است و نظم چندجانبه‌ای که پس از سال ۱۹۴۵ برقرار شده بود، رو به ضعیف شدن است ... ما تاکنون به چتر امنیتی آمریکا متکی بوده ایم. اما این چتر شاید همیشه باز نماند و من معتقدم که نمی‌توانیم امنیت خود را به انتخابات آمریکا که هر چهار سال یک بار برگزار می‌شود گره بزنیم؛ بنابراین باید سیاست دفاعی و امنیتی خود را بیشتر توسعه دهیم."

 

حالا وقت سؤال دوم است : کدام کشورها این افول سلطه گری نظام یک جانبه گرای آمریکا را رقم زدند؟

 

برزیل؟! اصلاً.

هند؟! این که دو دوزه باز است.

ژاپن و کره پایینی با هم؟! این دو نظام که به ایالت آمریکا شبیه ترند تا دولت های مستقل.

پس کانادا و استرالیا؟!!! نه ابداً چون دو کشور در عصر مدرنیته هم تحت نظام سلطنتی انگستانند.

حتماً کره ی بالایی؟ این کره البته مانع مهم یکه تازی آمریکا در شرق دور است اما در به افول رساندن قدرت آمریکا نقشش زیاد نیست.

 

روشن کنم فقط سه کشورند که در افول یعنی زوال و ناپدیدی قدرت برتر آمریکا در جهان دست دارند. اسمشان را فقط آزادیخواهان جهان بلدند راحت و با غرور نام ببرند: چین، ایران و روس. شاید یک علت که غرب دوستان به این سه کشورِ عامل فروپاشی سلطه گری یک جانبه ی آمریکا، ایراد بنی اسرائیلی می گیرند و بی منطق نقدشان می کنند همین باشد که این سه دولت دست شیطان بزرگ را مغلوله کردند و محکم بستند. چین و روس ایرادهای زیادی دارند، صحبت بر سر آن نقض ها نیست، ولی در کنار ایران، آمریکا را به این روز سیاه افکندند. این در دنیای قدرت و سیاست معنایی جز اتحاد راهبری نانوشته ندارد. عبور کنم. اُنظُر.


پاسخ اُنظُر: بسم الله الرحمن الرحیم. آقای سید سعید شفیعی دارابی (S . Shf) که فرمودید : «دکتر نیستم. ... [اما] بدم نمیاد دکتر صدا بزنن» محضرتان سلام و احترامات عرض و تقدیم می شود. نوشتید : «صباح الخیر و صباح النور جناب انظر» می توانم سرک بکشم !! بپرسم شما عرب زیان هستید؟ لطفاً اگر هستید کمی بیوگرافی خود را تشریح فرمایید. چون اُنظُر هم تحریک !! شد ورای اسم و نام برخیزند و کنجکاو شود شما «کی هستید» ؟! نه «چی می نویسید» !!. اگر دنیا روی این پایه می چرخید گنبدش کبود نبود زرد و خزان بود. بر شما آشکار است که منظور بنده در آن پژوهش مورد نقل شما که گفتم پشتش سازمان حمایتگر مالی نشسته، این بود که وابستگی یک پیمایش آماری را به جریان نفوذ آدرس دهم، نه اینکه در پی نام و نشان و اسم و رسم باشم. اگر قرار بر نام بردن باشد بنده می توانستم اسم ببرم با مشخصات جزئی و دقیق. ولی رسم اُنظُر افشاگری نیست. رساندن اخبار خاکستری به درون مدرسه است با ضماد تحلیل، جهت بحث و تحریک افکار و اندیشه. بر شما سید محترم و دانش آموخته ی باتجریه که هم مدرسه ای صاحب نوشتار و نظرها هستید برای بنده، تشکر فراوان  می کنم زیرا از نقد و نظر و قول و اقوال و سخن و سخنان شما فواید نصیب ما می شود زیاد و بی شمار. پایان : اُنظُر

 

شیخ مالک رجبی دارابی: امروز در محضر رئیس جمهور رئیسی در قم هستیم. مقدمشان را گرامی میداریم. دقائقی قبل رئیس جمهور مشرف حرم کریمه اهل البیت حضرت معصومه سلام الله علیها شدند و به مقام شامخ آن حضرت ادای احترام کردند و دعا و زیارت در جوار آن حضرت خواندند

 

پاسخ بی پرده ی اُنظُر به این پست حاج آقای رجب دارابی: کاش بنده هم شهر شما ساکن بودم که برای این فرد "محضر" وضع کردید امروز. عجیب است چنین رفتار و گفتار. کامل آن را تهیه می کنم. ادامه را بی پرده می آیم.

 

بی پاسخگوترین رئیس جمهور ایران

نوشته شده توسط اُنظُر
همان اول اسپند و عود دود کرده بودند برای قدم این فرد که چی؟ که عنبر این قمبر انقلاب، چشم مردم را بنوازد و بوی بینی شان را بمالاند. دیگر فکر نکردند سیاست، گودی گود است که با جادو و جمبل و ذکر لب و لباده ی قشنگ و قبا و عبای رنگارنگ و عمامه ی ریزبافت هند در دو رنگ پیش نمی رود. وقتی بر فردی پیشنمازی هم زیاد است چرا باید باندهای معامله گر قدرت (آن خریداران رأی دولت سایه ی بی سایه) وی را پیش بیندازند؟ حتماً خواستند قراردادهای جهانی خود را با او (دور زدن وی) پیش اندازی کنند که در ظل توجهات باند محفلی راست افراطی (ستیزه گر) چمبره انداختند بر قدرت و حکومت. مولا امام علی (ع) تا بی کفایت می دید وی را جاکن می کرد چونکه برای آن امام عدالت شأن حکومت مهمتر از حکومتگر بود. آرمان بر افراد، همیشه نزد آن امام عدل و سیاست و دیانت برتری داشت. اینجا وارونه شد. افراد آرمان افضل اند. این فرد چه «محضر» دارد که به جای استیفای مطالبات مردم و انتقال واقعیات این دولت به بن بست رسیده سراغش جمع می شوند و برای ناوارد در سیاست حورا و مرحبا می کشند. او باید در مجلس بود برای استیضاح و برکناری، نه حرم مطهر شهر شما که حرکات مذهبی ظاهرگرایانه برای آنان اصالت دارد ولی رسیدگی به نیازمندی های مردم به حد بعوض هم نمی ارزد. به جای محضر درست کردن امروز آن شهرتان قم را دادگاه کنید برای محاکمه اش. شاید یادتان باشد آنان که به نماز جمعه ی علامه آملی جوادی سنگ و لنگه نعلین پرتاب کرده بودند که چرا بر فضای بد سیاست در خطبه هایش نقد وارد می کند. پایمال می کنید حقوق مردم وقتی برای چنین فردی صف می کشیدند و لبان بر انتقاد و برکناری اش می دوزید. حوزه ی قم باید از همه ی جاهای ایران دست در دست مردم بگذارد، نه این که سر دولت را تاج گذارد. فرق شماها (هدفم شخص شما آقا رجبی نیستید) با دربار تاجگذاری شاه چیست که این انقلاب حرکتی خونین و مقدس علیه ی آن بی ریشه و تبار بود. شما محضر درست کردید؟!!! محضر فقط محضر خداست. بی جهت برای هر فرد محضر درست نکنید. این فرد باید برود. همانطور که امام امت به شاه اُشتُلم زد شاه باید برود. کسی را که باید برود جای خود را به یک کاردان بسپارد چرا محضری برای شرف یابی درست کردید. امروز هر آخوندی جرئت کرد به آن حرم مقدس شهرتان برای شرف یاب شدن!! نیامد او شناختش درست است. دار و دسته ی شاه هم وقتی شاه می رفت حرم قم چه کارهای شرف یابی نمی کردند. کشور توسط این فرد شده یک اقلیم هزار گلیم!! کجای کارین؟ کارهای کرده اش را خدا خود برکات می دهد شما جلوداران مردم پشت فرد صف نکشیدید که پشت شخصیت ها رفتن را امام صادق (ع) منع کردند. این جور شما آخوندهای قم سر  شوق آمدید مردم خیال می کنند پاکت در میان است. خدا کند روحانیت را با بخشنامه به حرم نبرده باشند که بگویند مصلحت اسلام این است این رئیس، رئیس جلوه کند. امام علی علیه السلام که شما در محضر آن حضرت مطلب می نویسید مردم را از پشت سر حکومتگران رفتن بازداشتند. این معنی اش اینه نباید مرتکب کاری شد که امام مؤمنان آن را حرام کردند. عبور کنم. اُنظُر.

 

[در پاسخ به مالک رجبی دارابی] پاسخ اُنظُر: بسم الله الرحمن الرحیم حاج آقای رجبی داراب سلام تقدیم می شود. مشاهده می کنم سطح برخورد شما با اعضا بسیار بالا و ارزشگذارانه است. از اخلاق شما روحانی دین و کشورم متشکرم. در سایه ی خداوند بزرگ سالم و تندرست و زنده باشید. صحبت سر این است مردم ایران امروز قم شما را قضاوت می کنند و می گویند چطور حوزه علمیه ضعف های زیاد و دامنگیر این شخص را می داند اما بر خلاف میل خود برای وی شرف یابی ترتیب می دهد؟ در فرمایش شما هم آمده است «ما هم به رئیس جمهور انتقاد زیاد داریم». ولی مردم هنوز نشنیده اند که حوزه قم چه نقدهایی بر وی وارد کرده است. حتی یک جمله از حوزه آدرس ندارند که به این دولت نقدی کرده باشند. به نظر می رسد جرئت از حوزه ستانده شده است که بخواهد بر شخصی نقد وارد کند که عوامل قدرت سایه وی را از طریق اعطای کیلویی لفظ "آیت الله" می خواهند به زور بزرگ و ملا جلوه اش دهند که چنین امیتاری در وی نیست. این فرد تمام سنش در قدرت و دادگاه بود. کجا درس خوانده اجتهاد گرفته و "آیت الله" شده؟ آیت الله صبغه اش علم فقه است. وی کجا فقه خوانده و کجا فقه تدریس کرده؟ مگر کسی که حوزه تدریس نکرده باشد به او عنوان "آیت الله" می دهند. اگر می دهند پس باید مدرک علمی حوزه خیلی لوث شده باشد. بنده خبر دارم این "آیت الله"ها گفتن ها ماست نیم بند هم نیست، زمانش برسد آب می افتاد این ماست. مثل "آیت الله" صدا کردن مبدع لیبرالی تعدیل اقتصادی که بعد از رحلت امام امت (ره) رئیس جمهور شد و نظام ایران را از درون پوکانده بود تا روزی بر جناح راست مشخص شد منتقد هاشمی دشمن پیغمبر نیست. شعاری که ستاد نمازجمعه تهران به رهبری آقای پیشنمازی منتسب آن آقای پیشنمازی مازندران باب کرده بودند. عبور کنم. فرمودی "جنس انتقاد" شما حوزوی ها از جنس انتقاد بنده نیست. شما حاج آقای رجبی نزد بنده محترمی ولی حوزه حتی بلد نیست نقد کند. نقد تجربه می خواهد و اطلاعات. حوزه این دو تا را فاقد است. به حوزه اطلاعات نمی دهند. از کشور سر در نمی آورد. تهران همیشه قم را فریب داد. فراوان کد دارم از فریب های مهم. حوزه این فرد مورد ستایش شما را در طبق تملق گذاشت نه نقد. همان تملقی که امروز در درس صبحگاهی شما در داخل مدرسه به زیبایی و متانت گفتاری مطرح کردید. شهر شما در قم با رفتار ستایشگرانه ی امروز علما (نه همه ی آنها) نسبت به فردی که اقتصاد کشور را هرگز نتوانست پیش ببرد و مدیریتش حتی نتوانست فساد عدیده را کنترل کند و عاجزترین فرد در این مقام بوده است، این مردم زیر بار انواع معضلات را خشمگین می کند. سطح عمقی جامعه نشان می دهد مردم خواهند گفت از کسی تجلیل کردند که باید جوابگوی چندین ضعف بزرگش باشد. مسکن، جهش، آزادی سیاسی، توزیع کالا، نابودی رانت، پاکسازی دیوانسالاری از رابطه، تقویت بخش خصوصی، پول ملی (هر صبح ضعیف تر از دیروز)، مالیات و حتی در نصب استاندارها گرفتارترین دولت قرن بوده است. تا فردا مشخص خواهد شد حوزه دارای چه پراکندگی رفتار سیاسی تناقض آمیز با او بوده است. دستور صادر شد گرمش بگیرند. خام فقط خبر ندارد. عبور کنم. حرف پایانی بنده این است: چطور ممکن است حوزه همدرد مردم طبقه ی مبتلا به انواع بلیه ها و سختی ها باشد (و هست) ولی در برابر مسافرت تبلیغاتی او خود را پشت وی صف کرده باشد. استقلال حوزه را کی ها منهدم کردند که حتی توان یک تشر را ندارد. از تحمل و صبوری شما متشکرم که تا یک نقد و انتقاد از کشور بینی به هم نمی ریزی و بر صدد نمی آیی مدرسه را به محدودیت و مصلحت های من در آوردی ببری. اُنظُر.

 

پاسخ اُنظُر به (سید علی اصغر) : بسم الله الرحمن الرحیم آقای اهل قلم  سلام به شما بزرگ مدرسه که مشخص است باید فرد مهم و معروفی در منطقه ی خود باشی. طنز تلخ شما در تمرکز پول نقد با اختاپوس سه نفر ستاره دار به نام های «... از ذکر اسم عبور می کنم» کد گشایی شد. آقای قلم محترم، مگر کشور آزمایشگاه موش است که فرمایش کردی دوباره این فرد قدرت اجرایی را بگیرد. برآوردها از فروپاشی او حکایت دارد. کشور به فرد نو و نواندیش پایبند به انقلاب اسلامی اصیل  و دارای علم یا لااقل تجربیات اقتصادی نیاز دارد. دیگر بر مردم مشخص شده است روحانی در سیاست باشد، ولی اجرائیات دخالت نکند. این فکر امام امت ره بود که حتی مخالف بودند شهید بهشتی با آن عظمت و شکوت و مدبّریت، نامزد ریاست جمهوری شود. در دوره ی ترورها نظر امام کمی برگشت که روحانیت می تواند رئیس جمهور شود. ولی اینک زمان آن رسیده است آخوندبازی در بخش اجرا کنار گذاشته شود. آخوند علمش ربط به اقتصاد ندارد. به گفته ی آقای مصطفی (از اعضای متفکر مدرسه) در قدیم فقیه ها همه ی علوم را داشتند ولی اینک حوزه هرگز توان پرورش فردی در قواره ی ریاست جمهوری ندارد. کار حوزه این نیست. عامل اصلی این انحراف و زور بر مردم، رانت تعیین صلاحیت توسط باند شورای نگهبان  (نه خود اعضای این شورا، باتد دور آن) و سازمان دهندگان رأی است که کشور را در بخش اجرا هم در تیول آخوند برده است. تیولداری بینادش فرو پاشید ولی حوزه با نقشی که برخی از تهران در آن دخالت دارند، همچنان تیولداری تمرین می کند. تیولداری را انقلاب اسلامی برچید ولی بساطش را باز پهن کردند. اسم هم نمی توانم ببرم. چرا باید قدرت را دوباره به کسی داد که نشان داد اهل این کار نیست. بلدوزر را چیه کردند، گاری را میدان دادند. این دست بردن در کار نظام است و در انتخاب آزاد مردم. معلوم است کشور نمی تواند مدیریت شود. این فرد یک آدم در دادگاه بود چطور برایش شأن ریاست بر کشور ساختند. می دانید سیاست دو چهره دارد یکی فریب و یکی قدرت. فریب وقتی میدان گرفته شود نظام و نظم و رأی مختل می شود. از شما تشکر می کنم اطلاعات از کشور دارید. اُنظُر

 

[در پاسخ به شیخ محمد غلامی ] پاسخ اُنظُر: بسم الله الرحمن الرحیم حاج آقای دارابی روحانی روشن سلام بر شما انسان بزرگوار و فاضل. نوشتجات شما در مدرسه برای من حالتی پدید آورده است که انگاری دنبال کننده ی آن برای مرور و مطالعه هستم. بنده منطق ارائه می کنم خدمت شما مرد باسواد مدرسه. مردم (به نظرم درصد خیلی بالا) می دانند این دولت نتوانست کشور را تغییر دهد. حوزه هم به حق دولت قبلی را دولت ناکارآمد دانست. (بنده هم آن دولت قبل را در هر دو دوره اش رد می کنم) اینک همان عیب در این دولت تکرار شده است حتی مضاعف. اما حوزه حاضر نیست وارد نقد این دولت شود. اینجاست که مردم پی می برند حوزه (نه همه ی حوزه) از در تملق با این دولت وارد شده است. این تضاد رفتاری همان است که بنده مطرح کرده ام. او مهمان نیست. او به عنوان فرد موظف کاری و پاسخگو رفت به شهر قم.  برای کارش حقوق می گیرد. حکم تکریم مهمان بر وی صدق نمی کند. من شرع را مطالعه می کنم ولی شما آن را در تخصص خود دارید. بر بنده روشن است حوزه به لکنت در برابر این دولت افتاده است چون جرئت ندارد مواجهه کند. اگر یک استاد درس خارج بخواهد تذکر واقعی دهد و نقد جدی کند (البته اطلاعات نیاز دارد) درسش را بر هم می ریزند. باید رفت قم از نزدیک این حوزه را شناخت. حوزه تحت فشار برون حوزه ای است. از سهولت رفتاری شما درس می گیرم. سپاس تقدیم حضورتان. اُنظُر


یک پیام عمومی در درون مدرسه

برخی به جای فکر بنده به خود بنده نسبت هایی می دهند. برای این اعضا فقط احترام قائلم و معتقدم دیدگاه شان برایشان قابل احترام است. وارد پاسخ به این افراد نمی شوم. زیرا اُنظُر نیازی به دفاع از خود نمی بیند و حتی در گفتارشان چندان موردی نمی بیند که ارزش جواب پیدا کند. با احترام به اعضا خدا نگه دار همگی شما. اُنظُر


[در پاسخ به سید کمال الدین عمادی] پاسخ اُنظُر: بسم الله الرحمن الرحیم حاج آقا عمادی عالم بزرگوار مدرسه سلام دارم خدمت شما که بنده ارزش خاصی در مطالب شما در درون این مدرسه می بینم. بنده از دید آماری وارد نمی شوم. محتوایی را ملاک می گیرم. ابتدا روشن کنم انتقاد از این دولت نباید دلالت بر حمایت یا موافقت آن دولت کند. کما این که بنده آن دولت را در ریشه و شاخه هر دو در باطل می دانستم. بنده عرض این است هر دو دولت به شباهت با هم افتادند ولی حوزه قاصر است این دولت را نقد کند. اما آن دولت را نقد کرد و حق هم داشته است.

 

فرضیه : خدمتگزاری دولت ها در اخلاق و زندگی مردم اثر مستقیم دارد.

 

بر اساس این فرضیه چند مثال می زنم. لفظ مردم در جملات زیر یعنی بخشی از جامعه که به نظر می رسد اکثریت قاطع باشد.

 

در افکار روانی عمومی: مردم در خود نسبت به گشایش درآمدی و قدرت خرید زندگی میان این دولت و دولت قبل فرقی احساس نمی کنند. هر دو دولت ناکارآمد در آمدند. سرکه انگبین صَفرا فزود. مردم را عسل وعده دادند، سکنجین ولی باز زردی زد بر صورتشان.

 

در فرهنگ کشور :  دچار گسیختگی است. یعنی هر دو دولت نسبت به این مورد فاقد اثربخشی و توانمندی بودند.

 

در سیاست خارجی: گفتمان تولید نکرده است و به همین علت نتوانسته است از این بعد کشور را برجسته تر سازد. حوادث باعث شد دولت هیچ سیاست و ابتکار نوینی ارائه کند. اگر سپاه نبود این عظمت ایران گم شده بود.

 

در قیمت ها : تقریباً مردم قطع امید کردند که دولت بتواند میان پول جیبشان با ارزش کالا در بازار تعادل و تناسب برقرار کند. گوشت و ماشین دو کالایی که نشان داد بخش زیادی از مردم از خرید آن به تنگدستی افتاده اند.

 

در فضای نشاط سیاسی : کلا این دولت هیچ علمی در سیاست و اندیشه ندارد. خود این فرد که بر دولت سوار شده است سواد سیاسی ندارد و در ایجاد جملات عادی هم در عجز است. یک سرتیپ دارای سابقه ی اطلاعات و امنیت را وزیر کشور کرده است و آن وزرات به قرُق نظامیان در آمده است که امام امت آن سم مهلک می دانست.

 

در برنامه : میان تفکر نداشته ی این دولت با برنامه ی کشور بر پایه ی چشم انداز بیست ساله و سند بالادستی شکاف بزرگی است که کمتر اقتصاددانی است که این شکل کار دولت را منطبق بداند.

 

فساد اداری : نه فقط قطع نشد بلکه شغل ها میان جناح راست توزیع شد.

 

خدمات عمومی: افتضاح است. هر کجا قدم می گذارید مردم را بیچاره تر می بینید که برای کوچکترین کار باید بدترین برخورد کارمندان را تحمل کنند. فشل است نظام اداری خدمات.

 

توزیع پول : هیچ مبنا و چارچوب ندارد. با علایق خود به استان ها می رود و دلخواه تقسیم منابع می کند.


با این وجود حوزه خود را برای چنین فردی فاقد صلاحیت ادامه ی ریاست جمهوری در همین مدت باقیمانده، اعتبار خود را گذاشته است و حاضر نیست حقوق مردم را به آن گوشزد کند. حوزه خود را هزینه ی جریان سیاسی کرد. بسیار بی منطقی است اگر بنده دست سانسور بر کارهای خوب این دولت ببرم. اما صلاحیت این دولت برای بنده روشن است که فاقدش است. بنده آنچه در زیر پوست جریان دارد را بیان کردم. اگر تلخ است، باید چاره کرد، نه رد. چنانچه شما انسان شریف و الگوی مدرسه معتقدید این دولت شایسته ی نوازش و تمجید است و حوزه حق مقابله با او را ندارد، بنده اصراری ندارم که رأی کسی را عوض کنم. مدرسه جای بحث است این بنده هم وارد بحث شدم. از شما حاج آقای شریف و صبور تشکر می شود. برگردم به فرضیه : خدمتگزاری دولت ها در اخلاق و زندگی مردم اثر مستقیم دارد. با توجه به این فرضیه دولت به علت فقد خدمتگزاری نتوانست در مردم اثر بگذارد. اُنظُر

 

پاسخ اُنظُر به سید علی اصغر: بسم الله الرحمن الرحیم. آقای اهل قلم برادر بافضیلت مدرسه فکرت سلام تقدیم شما. احتمال داده بودم منظور شما از تکرارحجت الاسلام سید ابراهیم رئیسی برای دوره ی بعدی از روی چه حسابی است. البته این جماعت (توجیه گران قدرت محفلی) در هر شرائط دست به توجیه شان زیاد است. دگر آنکه در یک سال نیم آینده روندی قابل وقوع است که جا برای این آقا نمی ماند. پوشیده داشتم. با تشکر از وزانت شما صاحب قلم و علم. اُنظُر


پاسخ اُنظُر: بسم الله الرحمن الرحیم سلام تقدیم شما حاج آقای عمادی از بزرگان داخل مدرسه. عرض کنم محضر شریف شما که بنده هم به همین مسئله نقد دارم که شما فرمودید : «حوزه علمیه قم غالبا به دولت رئیسی امیدوارتر هستند.»

 

جواب بنده است : امیدواری مربوط می شود با شروع کارش. ولی وقتی بر حوزه محرز است که این شخص از مدیریت کشور چیزی نمی داند و در اقتصاد حتی یک کلمه علم ندارد چرا باید همچنان امیدوار باشد. امید کاذب به حوزه نمی آید زیرا حوزه بیش از همه جا با عقل و علم و فقه و مردم و دفاع از کیان کشور و دین سروکار دارد.


همچنین فرمایش شما این بود: «حوزه قم خود را موظف می داند از دولتی که با نهاد رهبری همراه است حمایت کند»

 

جواب حقیر : همراهی یک ارزش است زیرا رهبری رأس انقلاب است و باید نهادهای دیگر از آن نهاد خط بگیرند. اما این دولت خط را می گیرد ولی ناوارد است عملیاتی اش کند. اگر دقت کرده باشید مقام معظم رهبری حفظهُ الله به این دولت دها تذکر داد و توقع مطرح کرد. بی آنکه مدعی باشم دولت آقای رئیسی عقیده ی بد دارد، معقتدم ایشان توان علمی و عملی پایینی برای این مدیریت کلان کشور دارد.


در ادامه: فرمودید : «روحانیت خصوصا مراجع عظام آنطور که خودم شاهد هستم درد مردم دارند اما کلان نگر هستند»

پاسخ می دهم : خوشحالم به عنوان شاهد رفتار علما خبر درد مردم را دادید . به هر حال شما در شهرتان قم زندگی می کنید و این باعث است مسائل را میدانی باخبر باشید. اما خبر دارم ده ها تذکر و اشارات و کنایات علامه آملی جوادی به این دولت نادیده انگاشته شد. واقعاً حوزه از اوضاع فرهنگ و سیاست داخلی ایران رضایت دارد؟ من باورم نمی شود.


نظر نهایی بنده این است : حوزه در قبال دو دولتی که در ناکارآمدی و تصمیمات هرج و مرج گونه و غلط از تساوی منفی برخودارند، دو جور رفتار دارد. با این دولت مدارا می کند حتی پشتش قرار گرفته است ولی با آن دولت قبل (که خدا هرگز آن چنان افرادی را بر کشور مسلط نکند) قاطع برخورد و حتی برائت می کرد. حوزه در نزد ملت به دوگانگی رفتار در دو امر مساوی متهم است. عبور کنم. برای شما انسان شریف که مشخص است دیدگاه منصفانه دارید و اوضاع را دقیقاً می دانید اما ترجیحات نگفتن بر گفتن را تمیز می دهید آرزوی دوام عمر سعادتمند دارم. با شما گفتگو کردن گره ذهن باز می شود. دعا بفرمایید در حق ما که محروم از برکات شهرتان قم المقدسه هستیم. اُنظُر

 

آیا حقوق اساسی ملت با ولایت فقیه و حکومت به شکاف و تضاد افتاده است؟

اُنظُر می‌کاود

طرح مبحث : حد کم سه جواب می شود به این پرسش داد: از زبان جناح چپ. از زبان جناح راست. از زبان جریان برانداز. بنده به عنوان مطالعه کننده ی مسائل ایران به این مسئله از زبان هر سه جریان می پردازم. این حقوق چنان مهم است که فصل سوم قانون اساسی (اصل نوزده تا چهل و دو) به آن اختصاص یافته است. مانند: ممنوعیت تفتیش عقاید، آزادی بیان نشریات و مطبوعات، آزادی احزاب، جمعیت ها، انجمن های سیاسی و صنفی و انجمنهای اسلامی یا اقلیتهای دینی شناخته شده، و نیز اصل، برائت است یعنی هیچ کس از نظر قانون مجرم نیست مگر جُرم کند.


یک از سه : از زبان جناح چپ یا همان اصلاح طلبان :

بخش اصلی این جناح شکاف و تضاد قائل نیست چون خود را از پیشتازان تفکر امام می دانند. اما بخش معارض آن به خاطر تجدیدنظرطلبی ایدئولوژیک به جمع و آشتی و سازگاری میان حقوق اساسی ملت با ولایت باور ندارد و نه تنها ریشه ی تئوریک این را قبول ندارد، بلکه کارکرد آقای خامنه یی مقام معظم رهبری را در تضاد آشکار با حقوص ملت و دموکراسی کامل معرفی می کند. اصلاح طلبان در حداقل ترین حالت نقش فقیه در حکومت را می پذیرند آن هم وقتی دوران گذار گذشت، شرعی بودن حکومت باید به عرفی شدن حکومت تبدیل شود و حکومت سکولار ولی آشتی با دین شکل بگیرد. از نظر این معارضان (که چپ مدرن در درون اصلاح طلبان هستند) ولایت فقیه با آزادی های انسان و دولت توسعه یافته در تضاد و شکاف کامل است. پس؛ آرمان آنان نفی کامل ولی فقیه از ساختار نظام است زیرا از دید اینان همزمان نمی توان هم تن به ولایت حکومت فردی (فرقی نمی کند : چه شاه باشد و چه فقیه) داد و هم برای مردم نقش تعیین کننده قائل بود. فقیه در اصل نقشش برای جلوگیری از ورود مردم به تصمیم بر سرنوشت و قدرت تغییر است. این از زبان چپ. در دنباله از زبان جناح راست را تهیه می کنم.

 

دو از سه : از زبان جناح راست یا همان اصول گرایان:

این جریان بخش سنتی اش میان حقوق اساسی ملت با ولایت فقیه و حکومت قائل به شکاف و تضاد نیست البته کسانی که از تز مرحوم مرجع گلپایگانی هم عصر امام امت تبعیت داشتند نقش اسلام بر مردم بیشتر برجسته می کنند زیرا از دید اینان مردم باید تابع اسلام باشند و از خود اجازه ندارند چیزی بر سیاست دینی بیفزایند اما حکومت نیز نباید خود را بر مردم زورفرمایی کند. اینان اگر فضا ایجاب کند ترک سیاست را ترجیح می دهند برای بقای دیانت. اما بخش جناح شادروان آقای مصباح یزدی نظری دیگر دارند که نوعی مخفی از شکاف و تضاد است که به خاطر هراس از فشار ملت از آن رونمایی کامل نمی کنند. از دید این تیپ سیاسی، حقوق اساسی ملت در مصاف با ولایت فقیه و حکومت به طور کلی ذوب می شود زیرا فقط فقیه است که از ناحیه ی اسلام بر تمام شئوون عمومی و مردم تسلط و حق رهبریت دارد. اینان جمهوریت را که پایه ی نظر و آرای آزاد تمام مردم است، بدعت و سوغات غرب می دانند (البته در لفافه بیان می کنند) زیرا این جریان فکری که اینک ساختار نظام و مراکز حساس فکری را تصاحب کردند دستاوردهای فکری بشری را تا جایی قبول دارند که فقهاء آن را تشریع و حلال اعلام کنند. پس از زبان اینان ولایت فقیه باید بمانداما حقوق ملت و ساختارهای جمهوریت باید از بین برود چون مردم حق ندارند برای اسلام تعیین تکلیف کنند. حرکت خزنده ی این جناح باعث شد در درون جناح راست تضاد بزرگی پیدا شود. ظهور فردی به اسم محمود احمدنژاد که دست پرورده ی آقای مصباح بود یک نمونه از آشفتگی فکری در داخل این جناح است. این جناح بزودی در برابر تمام حقوق ملت می ایستد و رویارویی آنان با مردم تماشایی می شود. آینده ی حکومت آبستن تضاد و درگیری میان تفکر این بخش از راست با مردم است. هنوز زود است این درگیری خشونتی می شود یا مدنی. بنده احتمال یک انقلاب مدنی را دور از اتقاق قابل وقوع نمی بینم. عامل فقط تضاد و شکافی است میان حقوق ملت با یک بخش از تفکر جناح راست ایجاد شده است. در دنباله از زبان جناح برانداز را تهیه می کنم.

 

سه از سه : از زبان جریان براندازان:

این جریان حاضر است برای جمع آوری بساط حکومت در ایران بر پایه ی ولایت فقیه، دست به بدترین نوع کار بزند. اما چون آلترناتیو آنان برای رهبری آینده ی ایران، یا فرد بازمانده ی محمدرضا شاه است و یا یک فرد شاخص در سازمان مجاهدین خلق (منافقین مسلح) بنابراین از سوی مردم ایران جدی گرفته نمی شوند. تفکر و اندیشه در میان این دو جریان ترور و سلطنت طلب وجود ندارد. از نظر اینان ایران خود پیامبر دارد و تمدن. نیازی به اسلام ندارد. پس تمام ساختار نظام را مورد حمله قرار می دهد و حیت خواهان دخالت نظامی خارجی برای نابودی حکومت انقلاب اسلامی اهستند. به لحاظ سیاسی این جریان بسیار متفرق عمل می کند و توان بسیجگری عمومی را ندارد. فاقد انسجام و دچار بدترین نوع اختلافات راهبردی است. از یک سو فقیه را دولت فردی می دانند ولی وقتی دولت جایگزین خود را می خواهند معرفی کنند، یا از فرزند شاه نام می برند که مدعی ارث حکومت به او می رسد، یا یک عنصر سیاسی سازمان منافقین که نزد مردم بسیار مفتضح هستند. بنابراین در تئوری و ایده ها، این جریان خود دچار تناقض گفتمانی است و قدرت تولید خُرده گفتمان میانبُر را هم ندارند. عبور کنم چون هنوز و حتی هیچ وقت این جریان توان چنین عرض اندامی در برابر انقلاب ایران را ندارد و هیچ ارزشی ملت برای آنان در نظر نمی گیرد الّا کسانی که از انقلاب زخم عمیق خوردند و دوست دارند با حکومت سرشاخ شوند.

 

برگردم به سؤال اصلی ام در عنوان بحثم:  آیا حقوق اساسی ملت با ولایت فقیه و حکومت به شکاف و تضاد افتاده است؟ هم خیر. هم بله. بستگی دارد به این که چه نوع فکری در حکومت مستقر، قدرت می گیرد. اگر در انتخابات شورا و ریاست جمهوری آینده (که بزودی بحث های آن وارد فضای ایران می شود )رقابت گشایشگرانه شکل گیردف شکاف و تضاد کاسته می شود و رفتار برای ایجاد اتحاد سیاسی حزبی تنظیم می شود. اگر چنین گشایشی رخ دهد که خبرهایی این را تأیید می کند پیش بینی یک دوم خرداد دیگر ی در حال آمدن است. در غیر این صورت به دامنه ی پرتنش آن افزوده می شود و شرائط برای یک انقلاب مدنی تمام عیار مهیا می شود. اُنظُر این نگاه جامعه شناختی سیاسی را بر حسب برآورد و بررسی های بینش مستقلی خود می بیند و این به معنای این نیست چیزی را بخواهد تأیید کند. بنده یک مطالعه گر هستم. همین.

اُنظُر


پاسخ اُنظُر: بسم الله الرحمن الرحیم استاد علیرضا دارابی برداشت شما دقیق و کامل بود. بنده حس رضایت دستم داد که نوشته ام بر شما یکی از تیزترین های اعضای مدرسه روشن افتاد. هر سه دسته ی مورد بحثم به شکاف با ولایت و حقوق ملت افتادند. این جوری تفکیکش می کنم:

 

جناح پیروان شادروان مصباح شکاف و تضادشان با ولایت با حقوق ملت این گونه است: میان حقوق ملت با ولایت تباین است و اینان جانب ولایت را می گیرند چون حقوق ملت در برابر ولایت ذوب می شود و هیچ مصلحتی بالانر از تشخیص ولایت نیست. این دسته در حوزه از ولایت برداشت ضد دموکراتیک دارند و نفی نقش مؤثر مردم در رأی و نظر را دنبال می کنند. اینان در واقع به چیزی جز اخته کردن نقش رفراندومی و تغییرات دهنده ی ملت در حکومت نیستند. ملت را خنثی و تابع محض می خواهند که ببینند حوزه چه دستور صادر کرده و جامعه مدرسین چه کسانی را تأیید کرده است. شورای نگهبان در نزد اینان یعنی ایستادن در برابر تغییرات از جانب ملت.


معارضان در درون جناح چپ شکاف و تضادشان با حقوق ملت با ولایت این گونه است: بین دو یعنی ولایت و حقوق ملت هیچ نسبتی برقرار نیست. اینان در این شکاف، بر عکس پیروان شادروان آیت اللهمصباح ایدئولوگ پرقدرت فکری حوزه ی وقت، جانب حقوق ملت ایستاده اند و ولایت را نافی جمهوریت نظام می دانند. این دسته در چپ از ولایت برداشت دیکتاتوری ترین حکومت فردی ارائه می دهند و تمام تلاششان تسلط رأی ملت بر ولایت است و هیچ مصلحتی را بهتر از مصلحت رأی و نظر ملت نمی دانند.


می ماند جریان برانداز که معتقدند »دیگی که واسه من نجوشه سر سگ توش بجوشه» یعنی ولایت و حقوق ملت هر دو را بی وجه می دانند و به حکومتی بر اساس سازمان و لیدر مسلح و نیز ارث از شاه قبل باور دارند. اولی را سازمان منافقین در نظر دارند  و دومی را موج کوچیکی که دور سلطنت حورا می کشند و زوزه می آیند. عبور کنم. حقوق اساسی ملت را به امر شما به روی چشم. روزی در داخل مدرسه به زیر کاوش می برم. برای شما محترم و استاد گرامی دوام توفیقات در سایه ی خداوند ایزد منان خواهانم.

اُنظُر


نظر اُنظُر: بسم الله الرحمن الرحیم. سلام می شود به شما حاج آقای سید حسین شفیعی دارابی. صبح شما خیر. بنده چهره پردازی از چهره های مشهور تاریخی (چه موذی ، چه مؤثر) را از بهترین مواد درسی انسان می داند. چون به قول رودکی:

 

هر که نامُخت از گذشت روزگار
نیز نامُوزد ز هیچ آموزگار

 

و شما به خاطر اشتغال در حوزه و دانشگاه تان و سروکار داشتن با مفاد تاریخ اسلام و علایق به پرداختن مسائل تاریخی و اشتیاق به تطبیق با روز و تعین خطوط، به نظر می‌رسد از این بحث وعده داده شده به سرانجام برسید و داخل مدرسه به شناخت تازه تری از آن شخصیت هم عصر مولا امام علی (ع) برسد. اتفاقاً دست روی چهره‌ی منفوری گذاشته اید که امروزه بیش از همه جا، خودِ حوزه باید ازین چهره، پرده‌برداری کنند و اگر در میان خود چنین چهرگانی را در بافت حوزه دید، از وینان خودشان را رویگردان سازند. که در سیمای او به توصیف امام مولا علی (ع) این مورد عامل تر و دخیل تر نقش داشت: "فراموشى آخرت از گفتن سخن حق" بازش داشته بود. یک عیبی که حوزه حتی از آن بری نیست. ببینیم شما چه پیغام می‌آورید از این شمارگانی که وعده نموده اید تا معاون اول معاویه بن ابی سفیان را چهره بگشایی. ان شا الله. اُنظُر


[در پاسخ به امیر رمضانی] پاسخ اُنظُر: بسم الله الرحمن الرحیم. استاد علیرضا دارابی برای این نظرهای مهم شما یک پاسخ باید تهیه کنم که در آن گیرهای متن  قبلی خودم را بگیرم. بنده با چند توضیحات پیرامون اصل بحثم موارد را از ابهام خارج می کنم. تهیه کردم وارد مدرسه می کنم. تشکر از بیانات مهم شما.
اُنظُر


آیا راست گفت «تا این آقایان آخوندا با هم خوب نشوند، مملکت درست نمی‌شود!»؟

اُنظُر  می کاود

آقای سید عطا مهاجرانی در نجف بود همین چندی روز. پیرمرد هشتاد ساله ای را در معبری (شارع) دید. پرسید «از کدام شهرید؟» پیرمرد گفت از گرگان. سید عطا پرسید: آیت الله سید کاظم نور مفیدی حال و احوال شان خوب است؟

 

حالا ببینیم پیرمرد گرگانی شهر زادگاه اینِ بنده (اُنظُر) چی جواب داده. به نظر بنده فیلسوف سوفیه و مولوی قونیه و الهی قشمه ای قُمشه (همان شهرضا، به دست زور رضاشاه ی دست نشانده) از پس چنین جمله ای بر نمی آمدند پیش سید عطا. که حتی پیروان شادروان آقای مصباح در استیضاح وزارت ارشادش شکست خورده بودند زیرا نُطق بلد بود و همه را قانع کرده بود!! حیف انگلیس نشین شد این فرد که مقام معظم رهبری هم به بابت «نکته» در ستون اطلاعات بر وجوب مذاکراه با آمریکا در دهه ی هفتاد تذکر داد و تشر سختی زد و فردایش ازش دلجویی کرد. چون میانشان روابط حب و ارادت حکفرما بود.

 

پیرمرد گرگان: «بله ایشان امام جمعه ی گرگان هستند، اما حاج آقا! تا این آقایان آخوندا با هم خوب نشوند، مملکت درست نمی‌شود!»

 

سید عطا می‌پرسد: چرا؟... بنده (اُنظُر) بس کنم بقیه بماند روز مبادا.


برگردم به پرسش اصلی مبحثم: آیا راست گفت آن پیرمرد گرگان که اغلبشان آگاه و سیاسی اند: «تا این آقایان آخوندا با هم خوب نشوند، مملکت درست نمی‌شود!»؟

 

پیش از این در داخل همین مدرسه نوشته ای انتشار دادم از خودم و گفته بودم اختلافات نه از دباغی و نه از کله پاچه فروشی و نه از قماش بافان تولید می شود، بلکه مستقیم و به وفور از حوزه علمیه وارد جامعه سرریز می شود. گفتم این تنش در حوزه را باید تحمل باید کرد زیرا علم و عمل از درون شکاف ها سر بیرون می آورد نه فضای بسته و راکد و رخوت. بنده نه تنها اسلام منهای آخوند نیستم، بلکه فراتر، در پی منهاکردن روحانیت بد از اسلام ناب حضرت محمد خاتم نبوت (ص) هستم تا به کمک ما شهروندان طالب انجام تحقق واقعیات اسلام، اصل مکتب اسلام از دست این دسته ی متحجر نجات پیدا کند. این دسته حتی برای اسلام هم اخیتارداری می کنند. عبور کنم. باید جامعه خود را از روحانیت بد به سوی روحانیت خوب سمت و سو دهد. بد و خوب همه جا هستند. پس خوب را تقویت باید نمود، ولی بد را (که حتی روی دین نیز دست و فهم زور می برد) توبیخ باید کرد. اُنظُر.

 

کدام چهره؟ کدام نوشته؟
شماره ی ۱۳

اُنظُر می کاود :


چهره : آقای شیخ مشعل


نوشته : «این شیخ گفت : اجازه نمی دهم از دموکراسی برای تخریب کشور سوء استفاده شود. نباید منافع ملت را متوقف کرد و بودجه ی عمومی را هدر داد.»


نظریه : بنده نظرم اینه که این شیخ با این جمله سه هدف را نشانه گرفته :


اولی اینه : دموکراسی اگر خلاف مشی شیخ باشد، تخریبگر است. پس به همین علت این امیر کویت با صدور حکم که از شؤون امیر است، مجلس الاُمه (پارلمان) را منحل کرد ریخت توی سطل آشغال!! در این نوع نگرش، این شیخ با برخی از آخوندهای ضد دموکراتیک قم و مشهد الرضا مو نمی زند که فعلاً (به قول معارضان درون جناح چپ:) در دستگاه های حکومتی و آموزشی و مذهبی و محفلی کشور یکه تازی می کنند تا بنیاد جمهوریت را بزنند. اینها هم وقتش برسد پارلمان را منحل می کنند و در همان حوزه یک سقف می زنند عین سقف بنی ساعده در شورای عمَر.


دومی اینه : انتخابات که منجر به نتایجی خلاف مشی شیخ شود آن انتخابات ضد منافع ملت است. اتفاقاً در این بینش شیخ مشعل، میان وی و جناح افراطی راست در ایران فقط شباهت حکمفرماست با هم شبیه اند عین قلوها.


و سومی اینه : چیه انتخابات؟! جز خرج اضافات. پول مردم را هدر می دهد و آخرسر مجلسی می شود ضد شیخ مشعل! پس چه بهتر با حکم! آن را منحل کند و شورا، بی شورا. حکم، حکم شیخ ها.


حالا برگردیم ایران. در سال پس از رحلت امام امت ره خیلی ها از جناح ضد جمهوریت تلاش کرده بودند تا در بازنگری قانون اساسی (که در حیات خود امام در حال انجام مذاکرات و بررسی رسمی بود) و ادامه ی آن به بعد از مراسم رحلت موکول شده بود، حق انحلال مجلس را در قانون اساسی تجدیدنظر شده ی جدید، درج کنند که با فشار افکار عمومی مواجه شد. تا جایی که مقام معظم رهبری حفظهُ الله وارد ماجرا شدند و رسماً این قطعه را از درج در قانون اساسی ایران منع داشتند. عبور کنم. ۲۳ / ۲ / ۱۴۰۳ اُنظُر.


[در پاسخ به صدرالدین آفاقی] پاسخ اُنظُر: بسم الله الرحمن الرحیم. محضر محترم شما «SA» (خانم یا آقا که اسم شما در گوشی من با همین نام مستعار و یا مخفف درج است) سلام تقدیم می شود. جای بسیار خوشوقتی است شما محترم / محترمه خود از یک فنون از فن های ادبیات فارسی یعنی نقد بی رحم (همان نقد بی تکلف) بهره بردید و از قدرت زبان فارسی این پشتوانه ی تمدنی ایران به بهرین نحو استفاده کردید و چقدر خوب و بی لکنت، سخنان و بیانات خود را طرح کردید که حتماً برای آن جناب یا سرکار حاصلی جز تجربه و دانش نبوده است. بنده بر باورهای شما نسبت به هر مسئله و پدیده توجه می کنم و آن را برای خودت قابل احترام می شمارم. از توصیه های برادرانه یا خواهرانه ی شما هم مدرسه ای نه تنها نهراسیدم بلکه به طمأنینه ی قوی تر رسیدم. از این نظر هم باید قدردانتان باشم. تمام آنچه شما برای رئیس جمهور ایران قائلی ارزش دارد برای شما. بگذار بنده هم مانند شما از حق بیان خود بهره ببرم و آنچه خودم آن را صحیح می دانم در داخل مدرسه طراحی کنم. تشکر و احترام به تلاش فکریتان. بنده با آن حضرت فرقی در سود جستن از آزادی بیان، نداریم.  تساوی در حقوق عمومی اصل مهم اسلام است. حتی در اسم مستعار استفاده کردن هم شریک همیم. بنده بدان پشت این رئیس شما اقتدا به نماز ندارم. شما را اُنظُر نمی داند اهل کدام شهری و کجا زندگی می کنی و کی هستی. مهم این است (لااقل در این محیط مدرسه) چی می نویسی. چی نوشتن شما برایم خط تعقیب مطالعاتی می آفریند. این که بکوشم سرک بکشم کی هستی، ناشی می شود از سیستم ضعف عصبی هر کس و یا فروکاست فکری اش است که پی این می گردند فلانی کی است. نمی گویند فلانی چی نوشت. بر شما درود فراوان حضرت با شرف خانم یا آقا. همنوع و هموطن شما: اُنظُر.


[در پاسخ به مهدی امید محرومان] پاسخ اُنظُر: بسم الله الرحمن الرحیم. به شما حاج آقای محترم با نام کاربری «مهدی امید محرومان» سلام تقدیم می کنم. همانطور وقت نوشتن برای شما یک کمال فرهنگی حساب می آید، احتمال بدهید برای بنده هم نوشتن و نقد و بررسی کردن یک نوع کار فکری است. چرا باید از کسی بهراسم که خدا برای من بس است و خط مرا خدای متعال سبحان تعیین کرده است. همه ی کسانی که به دین یا کیش یا حتی اخلاقیات جهانی پایبندی نشان می دهند باید اهل مسئولیت باشند. شادروان دکتر شریعتی فریاد می زد ای روشنفکران! ای روحانیت، بدانید شیعه! یعنی مسئولیت در برابر هر مسئله. امام امت (ره) نیز در نجف و قم بارها فریاد زد: به داد اسلام برسید. ای قم! ای نجف! بپا خیزید. مگر این دو تئوریسن انقلاب چه چیزی در جامعه ی عصر شاه دست نشانه ی غرب بر گرده ی ایران، دیده بودند که این فریادها را بلند کرده بودند بر روی دو مکان مهم: درس خارج فقه و درس دانشگاه. جز این بود آن عصر، شاه کارهایی مرتکب شده بود که نیاز بود جامعه اعتراض کند مثل فساد در ادارات. انتقال اموال به دربار و اعضای خانواده ی خود (عین شیخ کاظم کلاه بردار در زمین حوزه ی ازگل) و یا عین رضاخان طویله دار که نصف ایران را به اسم خود سند زده بود. گذشت آن زمان. به قول آن آهنگ دختران انقلاب: اینجا، ایرانه. آری وقتی شاه گوش نکرد وقت خود را کشت، دید انقلاب شد و واژگون. چرا باید نقد دولت را به حساب نفرت از دین و آئین تفسیر کرد! البته بنده برای تندترین نقدها هم تاب دارم. هدفم یکی می تواند این باشد فکرها را عین سبک سقراط تکان داد و به حرف آورد. پس هر چه تلخ تر علیه ی اُنظُر نقد پیش فرستاده شود، به نفع تفکر و ترقی است. ماها باید نقد شویم تا راه پیش رو برای نسل آینده، هموار شود. اینک وقت آن است از شما برادر مهدی تشکر بزرگ کنم که خودت را از فشار درونی خالی کردی و سبک شدی. بر بنده بیاشوبی یا ببارانی یا بگمانی و یا گفتمان کنی، یا حتی با بالاترین الفاظ نمدمالم نمایی، باز هم استقبال می کنم که برکات چالش، در برابر مجامله گویی های فاحش، یک ارزش بزرگ است. مثل همین نوشته ات که راحت مرا «کینه ای و اهل نفرت و شلاق و ...» بخوانی و این کار شما بزرگوار که نام مقدس امام زمان (عج الله شریف) را روی اسم خود گذاشته اید، موجب آسایش ذهنی ام شده اید. درود صادقانه بر روح و روان شما آقای «مهدی امید محرومان». برای این لغاتت در وصف بنده، از شما هم مدرسه ای محترم و اهل نوشتن و موضع، زیاد زیاد متشکر می شوم. و آخر هم جا نگذارم دولت مگر «امامزاده بیژن»!! (یک لفظ که در کشور می گردد) است که نشود گفت بالای چشمش ابروست؟ لطفاً این همه مقدس سازی کردید یا کردند، بس باشد. بگذرید عرصه ی سیاست به عصر شاه باز نگردد که به شاه نمی شد گفت حتی شاه. باید می گفتی شاهنشاه آریامهر!!! از رئیستان حجت الاسلام سید ابراهیم رئیسی، بت شکن دارند می سازند. وی چه وزنه ای است که لقب خیلی مهم و استثنایی «بت شکن» را که در تاریخ به حضرت ابراهیم خلیل (ع) اختصاص داشت و در انقلاب به حضرت امام امت (ره) «خمینی بت شکن» و کبیر، به وی می چسبانند. این شخص عاجز است حتی حرف درست بزند، چه رسد به بت. بی خود افراد این نظام را که از خوان همین مردم خود را به بالا کشیدند، بزرگ نکنید. اندازه ی اینها آن حد نیست که مجیزه گوها برایش آیت الله، آیت الله بافتند و وی را در آب نمک آینده خواباندند. آیا نباید به حرف امام مولا امام علی (ع) تمایل کرد که نهی فراوان کردند وقتی وارد شهری شدم یا جلو افتادم پشت سر من راه نیفتید که این عادت عادت شاهان است. مگر امام امت در نجف شاگردانش را منع نکرده بودند پشت سرش جمع نشوند وقتی به حرم مولا علی (ع) هر صبح می رفت. نقد بر این دولت ضعف و ناکارآمد مشدد که دقیقاً به روز و رزوگار آن دولت بدبخت افتاده است، چرا موجب برآشفتگی شماها حامیان ایشان شده است. نکند خیال می کنید اینها که در قدرت هستند مثل آن دولت ویژه !!! محمودنژاد هاله ی نور دارد و مرد «هزاره» است!!! اسلام برای اشخاص در قدرت حریم غیرقابل نقد قائل نیست. مقام معظم رهبری حفظهُ الله خود بارها فرمود انتقاد از رهبری به معنی ضدیت با ولایت نیست. برای اشخاص پاسخگو و نوکر ملت هاله نسازید. بسازید هر چه خواستید اما بر قلم و دهن منتقدان لجام نزنید. آن عصر، عصر جاهلیت بود که به فرموده ی مولا امام علی (ع) علما، مُلجَم بودند و جُهلا، معظّم. یعنی بر عالمان لگام می زدند و جاهلان را بزرگ می شمردند. این خصلت جاهلی را در ایران صورت و نسخه نکنید. خطاب بنده البته درین جملات به شخص شما آقای مهدی نیست.  جملاتی عام نسبت به فضای ایران بوده است. خدای بزرگ به شما انسان شریف و محترم و توانمند در نوشتن، همیشه سلامتی و عزت روزافروز عطا کند. با احترام و آرزوی ساعات خیر و خوبی. اُنظُر

 

 

اُنظُر می کاود :
امام جمعه ها و زباله گرد ها و کولی کتفی ها

فرض بر این بگذارید بنده به مدت پنج دقیقه همان میشل فوکو هستم که این نوشته را تهیه می کنم. فیلسوف فرانسوی ضد جامعه ی مدرن رفاه طلب، که او با دفاع از آزادی مقید و مدرن و انتقاد از انحرافات مدرنیته، به انسانی ضد انقیاد در همه ی اَشکال، شهرت یافته بود. فوکو همان نخست روزهای انقلاب ایران، به علت علاقه به بودن پیام در درون انقلاب ایران به جهان، خود را به تهران و حتی بهشت حضرت زهرا (س) رسانده بود و همانجا این پیام را به جهان مخابره کرد : انقلاب ایران، «روحِ جهانِ بی روح» است. او بعدها مُرد. در این حال، بنده می خواهد فرضی و خیالی به جای او از گرگان به تهران برود و سطح شهر را مشاهده کند بی آنکه خود را به بهشت حضرت زهرا (س) برساند و شهدا و امام امت (ره) را از نزدیک در بغل بگیرد. چون سمت جماران می روم و همان جا با زیارت صندلی چوبی پارچه سفید کشیده اش دیدن شهدا را نیابت می کنم. همان صندلی معادل منبرهای مسجد و حسینیه و تریبون های نماز جمعه، که یک کلمه ی امام به علت تزکیه ی نفسش هم دنیا را تکان می داد و هم دل آدم ها و دلدارها.

 

اول از اقدام در خورموج بگویم. تازه‌نیوز به نقل از ایسنا و بنده از خلیج فارس متوجه شدم حجت الاسلام علی زاهد دوست امام جمعه خورموج استان بوشهر در نماز جمعه ی سه روز پیشش، دخترش «فاطمه‌ زهرا» را با این حجاب جذاب، به آغوش کشاند به تریبون برد و خطبه ها را با او خواند. بنده بر کارش اشکال تراشی نمی کنم. زیرا خواست به جامعه پیام دهد دختر را باید در صدف حجاب گذاشت تا درّش دستبرد زده نشود. اما بنده دردم این است آیا آقای زاهد دوست، دوست دارد هفته های بعدی همین کار را ادامه دهد و از این به بعد دست راستش اسلحه بردارد و در دست چپش نوبت به نوبت این چهره ها را با خود به تریبون ببرد تا مردم بفهمند امام جمعه ها اسلحه را فقط نمادین در وقت عدم جنگ!!! دست نمی گیرند، بلکه همین که دفاع مقدس شکل بگیرد در خانه ها عین خوالِف در قرآن (جاخوردگان در خانه) جا نمی خورند! عبور کنم. این چهره ها را نوبتی ببرد پای تریبون:

 

یک زباله گرد را، تا پیام دهد به جامعه و حکومت که هنوز در جامعه ی دینی ما فقر و فقیر و نیاز و نیازمند است که حاضر است دست در بدترین اشیای متعفَّن بزند تا با فروش آن به مکّاران (سطان های زباله) لقمه ای نان به خانه (بیغوله، نه بیتوته) ببرد.

 

یک زندانی را، تا در خطبه اش حقیقت را بگوید که این فرد فقط به خاطر قرضی که بالا آورده در حبس رفته است و از زن و فرزند جدایی افتاده و عامل آن هم اقتصاد ندانی های حاکمان است و فسادِ تاکشیده تا ساختمان های نهادهای ویژه ی حکومتگران.

 

یک طلبه  و یک دانشجو با هم را، تا پرده از درد بزرگ بردارد که این دو قشر در میان شناورشدن ارزش پول ملی و استیلای مفسدان بر پیکره ی کشور، توان خرید کتاب ترم خود را ندارند، ولی از آن سو آقای علی اکبر رائفی پور نقل است در مؤسسه ی خیریه ی خود «مصاف» پول هایی جابجا کرده است. البته بکند. حرفم جای دیگر است. و یا اون هم لباسش شیخ کاظم کلاه بردار (صدیقی!!!) داشت زیرزمینی زمین حوزه ی ازگل را می خورد و می داد به دو پسرانش و عروسش. وقتی هم لو رفت اول دروغ گفت و بعد  که دید دروغ، قدرت ندارد حریف حقیقت شود، گفت امضای مرا جعل کردند. باز وقتی دید این فریبش هم نگرفت، چون امضا نبود که بشود جعلش کرد، انگشت مهر خودش بود که خودش روی انتقال سند، انگشت زد. آن انگشت خیانت به اموال بیت المال برای تمام عمرش بس است. و سرآخر موقعی دید رسوای عام و خاص شد، مثلاً عذرخواهی کرد و قوه ی دادگاه نظام هنوز هم دارد تبعیض می کند.

 

یک راننده و یک کارگر را، تا پیام دهد پول هایی که میان خود در سمینارهای بی ارزش تقسیم می کنید در اصل توسط این دو قشر وارد چرخه ی اقتصاد می شود، ولی مثل علف خرس وارد حلقوم یک عده رمّال سیاسی می شود که هر کدامشان چند خانه دارند اما در قصرهای بجامانده از نوکران شاه زندگی می کنند. عبور کنم. افشاگری در وقتش.

یک جمعه هم عکس میشل فوکو را ببرد و بگوید این فیلسوف به عشق انقلاب ایران به تهران آمده بود تا به جهان مدرنیته بگوید ای جهان بی روح، انقلاب ایران روح جهان بی روح، شده است پس این انقلاب را همه باید پر و بال بدهند تا عیب های مدرنیته را مرتفع کند و سازگاری جهانی ایجاد کند. ولی آقای علی زاهد دوست روحانی محترم خورموج، اگر آخرت شما را خدای ناکرده بر سر عقل نمی آورد!!! لااقل برای آه دل مردم هم شده، به حکومت که گیج شده بگویید چه کسانی انقلاب اسلامی ایران را بی روح کردند. بی روح که نه، کم روح و کم رو کردند و کمرش را پیش شاه!!! خم کردند که غرق در فساد بود و زبون ترین شاه بر ایران.

 

حالا کمی از زباله گرد ها و کولی کتفی ها : آمارها روایت می کند در تهران حدود ۶ هزار زباله‌گرد بود که با اجرای برخی طرح‌ ها توسط آقای علیرضا زاکانی (رقیب صوری و بدل کار آقای حجت الاسلام سید ابراهیم رئیسی در انتخاباب قبلی ریاست جمهوری) تعدادشان نقل است به حدود هزار نفر رسیده است. خدا بهتر می داند. چون آمارها اغلب نمایشی است. قانون تهران هر نوع خرید و فروش زباله های شهری را جرم می داند و ضایعات فروشی هایی که زباله های شهری را خریداری کنند طبق قانون تهران باید پلمب شوند. اما هنوز هم حدود ۸۰ گاراژ در تهران زباله خرید و فروش می کنند البته برخی گاراژها هم پلمب شدند.

 

به نظر شما حکومت که قرار بود برای مستضعفین زمین، باشد بیشتر پیش سلطان زباله ها و سلطان ارزها و سلطان آهن ها و سلطان زر و نقره ها همسفره است یا پیش ضعفا؟!! عبور کنم. جامعه رد و بدل می کنند سلطان ها با حکومت همدست تر هستند تا  مستضعفان. چرا؟ بنده فیشل فوکوی فرضی در این نوشته فقط! هنوز هم نوید سر می دهم این انقلاب، روح جهانِ بی روح خواهد بود اگر مفسدان در هر صنف را درو و دور کند. مردم اگر به خاطر فقط کاظم کلاه بردار از انقلاب دلگیر شوند حق دارند چون مولا امام علی (ع) گفته بود اگر از پای یک زن یهودی خلخال (زیور مچ پا) به ظلم و جنایت دربیاورند، انسان خوب است تا از این غصه بمیرد.از خلخال کمتر بود مگر زمین میلیاردی ازگل. که باز جلو می ایستد نماز جمعه می خواند. نماز جمعه های برخی دستور ی بدتر از عربستان سعودی. عبور کنم. معنی کنم کولی کتفی ها را. آنها کسانی اند سحر تا شام کیسه ی زباله (آنچه در عکس وانت نشان دادم) گرداگرد تهران می گردند برای سلاطین پول های کثیف، کار، تو بگو بیگاری می کنند تا چندر غاز ( کمِ کمِ کم) گیر بیارند. اُنظُر

 

انشقاق با افشاگری فساد در قطب های راست

اُنظُر می کاود :

در حالیکه نوچپ ها به بیرون از نظام افتادند و خیال دو دسته ی در حال رویاروی درون جناح راست نو پایداری ها و نو اصولگرا ها مثل کالجوش می جوشد، عوامل امتیازگیر سایه که پای راستشان در باند «ام...» است و پای چپشان در «پاست...» فضای باز سیاست را عمدی به افشاگری آلودند که صندلی قدرت در دو قوه ی انتخابی در قبضه ی خود ... تا تقسیم مدیریت کنند! تو بگو معامله ی میزهای قدرت!

 

ناگهان حجت الاسلام جلیل محبی که از زنجان در  دانشگاه امام صادق (ع) جزا و جرم شناسی خوانده و بلد است افشا چه بار حقوقی دارد، ولی وارد آن می شود اسنادی از پرداخت پول های ادامه دار مؤسسه ی «مصاف» آقای علی اکبر رائقی پور را رو می کند و یک نمونه آن یک میلیارد و ۴۵۰ میلیون ریال را به رخ می کشد  که برای مستعار داری به اسم «خورشید» (ر . ص) پرداخت شد با هدف سوء سیاسی. در مقابل رکب می خورد که خودت آقای جلیل محبی از آقای باقر قالیباف وام گرفتی و  برای همین وام، از قالیباف حمایت می‌کنی. بروم سر جا انداختن است این جنگ قدرت:

 

ابتدا این را داشته باشید که حجت الاسلام جلیل محبی (ستاد امر معروف سابق) کارمند فعلی مجلس نشان می دهد اسناد و اخبار در دست دارد که به قلمرو نوپایداری های اولتِرا مصباح ها، تک زد و سریع از سوی مقابل پاتک خورد. تا همین اینجا که چهار خط هم ننوشتم باید فهمیده باشید دارند از اطلاعات طبقه بندی علیه ی هم بهره می برند که میز قدرت را در تصاحب داشته باشند.

 

نقل است باقر قالیباف دست در پول داشت طیف ساخت و خیلی ها را در خانه های شخصی میزبان کرد !! و برایشان صندلی های قدرت تراشید. و دوست ندارد لیدر نباشد. تا اینجا دنیای سیاست یعنی همین. او حتی خود را به حدی بزرگ دیده بود که برای انقلاب می خواست  خط سوم  ایجاد کند. اما از دست «پرده نشین های» ماهر وصل به «تا...» و «را...» زخمی شد و دید چقدر راحت غذای آماده اش رفت توی حلق آقای سید ابراهیم رئیسی که در ساست گاری است، ولی خودش بلدوزر. سید ابراهیم نیز آستان قدس را داشت که محمودنژاد از بلندگوی رواق امام خمینی حرم رضوی اش که صدا و سیمای ثانی !!! است، علیه ی رقیب ها سوء استفاده می کرد و اما هنوز معلوم نیست سید ابراهیم هم پول خرج کرد مثل محمدباقر یا برای او، آنان که رأی ها را در نظام پولی کردند و نامزدها را پولکی و پاکتی، چک کشیدند. عبور کنم. آستان قدس البته از سوی هر کس ملعبه شود بالاترین حد خیانت است.

 

تا حدی پیش رفت که قالیباف پولدار به نفع سید ابراهیم کنار کشید. نوعی فداکاری در دادن میز قدرت به رقیب. ولی آیا در  عوض میزهای استانداری‌ها، ادارات کل که به او برای آن کناره گیری قول داده شود وقا شد؟ و به نفع قالیباف تقسیم شده بود؟! عبور کنم.

 
وحید جلیلی دانشگاه امام صادق (ع) (که شادروان آیت الله منتظری این دانشگاه را امانت داده بود در دست شادروان آیت الله محمدرضا مهدوی کنی که بعد آن شد که نباید می شد) در سازمان فاسد صدا و سیما (بخش هایی از آن) قائم مقام شد و از آن نقطه، این نوپایداری های اولتِرا مصباح ها به جنگ قالیباف رفتند و فضای کشور را علیه ی سه جریان عمده ی نظام، غبارآلود نمودند. مثل سیسمونی و  سپس واریز «...!!!» میلیون تومان به حساب فرزند وحید اشتری افشاکننده سیسمونی سر زبان ها افتاد. انشقاق با افشاگری فساد در قطب های راست از همین نقطه ها شروع شد.
 
بدبختی در چپ خام این بود بلد نبودند در قدرت چگونه زیست کنند. باید میان این موج فساد دو سو، حضور می داشتند و گول آقای سید مصطفی تاجزاده را نمی خوردند که مغلوب جنگ شناختی و ترکیبی نو پایداری ها شدند و چپ مذهبی را به لنکت انداختند و اینک کنار گود فقط جیغ می کشند و سیاست بلد نیستند. اینک کندوی این دو طیف دود کرد تا زنبورهای کارگر برای ملکه خیز بردارند. اشتباه نشود ملکه یعنی آن که خزانه و امضای بعدی رسمی کشور را در دست می گیرد. به تحلیل بنهده فضا فقط برای زدن کامل رئیسی است که نو پایداری های اولتِرا مصباح های راست، قصد کردند میز پاستور را از این فرد که از الفبای سیاست حتی تا حرف را ب بلد نیست چه رسد تا حرف آخر ی را. عبور کنم. تا انتخابات آینده برای کله پا کردن سید ابراهیم، فضای ایران آبستن بالاترین افشاگری ها خواهد بود که این تندروهای به تعبیر آقای غلامعلی حداد «پاجوش»ی!! روی آن نقشه دارند. البته به نظر بنده در علم سیاست، انشقاق با افشاگری فساد، تهی ترین نوع شکاف است که در آن تنها چیزی که وجود ندارد تئوری و دانش و علم و رشد و توسعه است. هدف این نوع شقاق تقسیم دارایی مملکت به جیب یقه شیک هاست. اُنظُر
 

کدام چهره؟ کدام نوشته؟

شماره ی ۱۴

اُنظُر می کاود :

چهره : حجت الاسلام حسن روحانی

 

نوشته : او در نامه یی به شورای نگهبان حمله کرد و گفت : «امروز که بر اساس قانون مجلس خبرگان فقهای شورای نگهبان بر خبرگان سلطه یافته‌اند و انتظار تقوای سیاسی بالاتری مورد انتظار است، مردم نسبت به بی‌طرفی آنان قضاوت مثبتی دارند؟ ... من می‌دانم دوره‌ی ششم مجلس خبرگان رهبری دوره‌ای مهم و سرنوشت‌ساز و حضور من و افرادی چون من در آن از نظر فقهای شورای نگهبان نگران‌کننده است. ... مرجعیت آن را تأیید کند، شورای نگهبان انتخاب ملت را دومرحله‌ای ساخته است؟ آیا قاعده‌ی «تعارض منافع» شامل فقهای شورای نگهبان نمی‌شود که هم نامزد مجلس خبرگان رهبری هستند و هم صلاحیت رقبای خود را بررسی می‌کنند؟ ...  شورای نگهبان قرار بود نماد تقوا و پرهیزکاری سیاسی باشد و نه جانبداری جناحی تا حاکمیت ملت با شریعت سازگار شود نه اینکه در برابر هم قرار گیرند. ... فقهای شورای نگهبان در نزد خدا و خلق و مقام معظم رهبری چه عذر موجهی دارند اگر بازیچه دست پرونده‌سازانِ مطرودی قرار گرفته‌ باشند که حتی از ساختن اتهامات باورپذیر هم عاجزند و صرفاً به جعل اسناد و خلق اقوال عادت کرده‌اند. منبع»

 

نظریه : بنده نظرم اینه : تا دیروز آقایان احمد جنتی و حسن روحانی بوس به روی هم داشتند، اینک امروز که مشت ها وا شده، مشت بر پشت هم. او خواست بگوید در نظام، یک فقیه حاکم نیست. شش فقیه  حکومت بلامنازع می کنند که حتی مقام معظم رهبری جلودارشان نیست. خواست عبرت از مشروطیت را به رخ بکشد و بگوید آن صد سال پیش، مشروعیت به سمت دیکتاتوری غربی کج شد، ولی حالا مشروطیت جمهوریت، به دیکتاتوری شش فقیه خاتمه یافت.  در ادامه که دوره‌ی ششم مجلس خبرگان را برجسته کرد در واقع به جامعه جهانی کد فرستاد فوت احتمالی رهبر را در همین دوره در نظر داشته باشند. این بچه سرخه! خیال کرد مردم مثل خودش خمودند، ملت دیروقت است که بارها گفت این شش فقیه نه تحت تأثیر عقل و شرع و خرد که تحت نفوذ باند قدرت شدند. دلشان خواست رد می کنند، دلشان نخواست تأیید صلاحیت. عین بازی شانسی و شیر و خط. از این شش فقیه، منهای آیت الله علیرضا اعرافی (که از پرهیزگارترین عنصر روحانی حال حاضر ایران است) بقیه جناحی بودنشان مثل آفتاب نمایان است و پیش ملت در بدترین وضعیت نفرت قرار دارند. آقای حسن روحانی آن زمان که همه را رد صلاحیت می کردند، خنده و نیش و ریشخند تحویل می داد،  حال که چاقوی شش فقیه قم! خرخره ی او را جوید، جیغ کشید. عبور کنم. سیاستمداران روحانی ایران (نه همه) زنگ زدند عین آهن. کی این آهن براده براده بریزد کف زمین دیر نباشد مگر آن که برگردند به عدل و عقل و شرع. بدانید دنیای شماها به باطل و بطالت و بطلان کشیده شده. تداول ایام را قرآن نوید داده. مردم را این را خبر دارند. صبر مردم برای صیانت است. اُنظُر

روز ادبیات فارسی با فردوسی

اُنظُر می کاود :

نمی دانیم اگر زبانی غیر از فارسی داشتیم چقدر شیرینی ادبیات نصیبمان می شد اما یقین داریم در فارسی به این شیرینی نائل آمدیم. حتی با کمال رضایت به همدیگر می گوییم از زبانمان لذت می بریم و آن را با هیچ زبانی معاوضه نمی کنیم، از شعر و نثر آن. از شاعران و نویسندگان آن. از نوشتن به دستورِ «دستور زبان فارسی» مان. چه خوب شد از یک زمان به بعد در تاریخمان نوشتن عالمان و دانشمندان از زبان غیرفارسی، به فارسی تغییر کرد. کتابها را بیشتر به زبان عربی می نوشتند. اگر فارسی هم می نوشتند بیشتر لغات آن از زبان عربی و لغتهای مشکل آن بود که همسایه ترین زبان به فارسی است. و فارسی از عربی قرض الحسنه های زیبایی هم به گردن دارد. اما کم کم نثر مکلّف و خیلی سخت  و سنگین، جایش را به نثر ساده و سلیس و شیوا و رسا داد. و شعر هم از درون سبک های  سخت عبور داده شد و اینک به عنوان سرمایه ی ملی ایران در اقصی نقاط جهان خواهان دارد. خیام، حافظ، مولوی، سعدی، فردوسی. این بزرگان ایران با آن که قادر بودند آثارشان را به عربی بنویسند اما برای زنده کردن زبان فارسی به نثر و نظم فارسی روی آورده بودند که امروزه خواندن آن آثار برای درک شیرینی فارسی، رغبت در دلها می نشاند زیرا تنها ادبیات ظاهری نیست، محتواهایی انسان ساز در تمام ابعادش نهفته و آشکار است. بنده برای گرامیداشت این روز، سری به فردوسی حکیم شیعه ی ایرانی می زنم تا دقایقی را با هم با شعرهای آموزنده ی او بسر کنیم که از چند جای مختلف آثارش برگزیدم:

 

به آموختن چون فروتن شوی
سخن های دانندگان بشنوی

 

فردوسی دارد می گوید اگر متواضعانه و فروتنانه دست به دانستن و یادگرفتن بزنی، آنگاه است که گوش به حرف های دانشمندان سرزمین خود می دهی. تسلیم حق و حقیقت می گردی. او میان دانش و آموزش و فروتنی پل زد و بر اصل سخن و حرف دست گذاشت. یعنی اگر سخن در میان نباشد، نظام آموختن مختل می شود و او آرزو می کند چه خوب است فروتنی، افتادگی، نرمی، پرهیز از کبر، و دوری از نخوت و خودپرستی در میان آموختن و دانستن حکمفرما باشد.

 

ترا دانش و دین رهانَد درست
در رستگاری ببایدت جست

 

فردوسی می خواهد بگوید بی هیچ درنگ و تردیدی، دین و دانایی تو را ای انسان نجات می دهد و این تو هستی که باید با توسل به دین و دانش در پی و جستجوی راه رستگاری باشی. این حکیم ایرانی در این بیت اصلی ترین آموزه را به بشر ارمغان داد: هم علم، هم ایمان. بدون آن زندگی لنگ و عین مُردن می ماند. ایمان بی علم، به خرافه گری می انجامد. علم بی ایمان، انسان را به خیالات و انکاریات می کشاند. بدان ای ایرانی که فردوسی تو را راه رهایی یاد داده آن را به هیچ چیزی بر باد نده. رهایی بخش آدمی فقط دین و دانش است که ثمره ی آن رستگاری و نجات و فوز است.

 

 

ز ما باد بر جان آنکس درود
که داد و خرد باشدش تار و پود

 

فردوسی اینجا اوج گرفتنش معلوم است. به کسی باید سلام و درود فرستاد که تمام وجودش (تار + پودش ، عرض + طولش) را خردورزی و دادگری فرا گرفته باشد. یعنی عدل و عقل باید در کنار هم باشد. عدل ریشه به شرع می برد و از آن منبع آبشخور دارد. عقل از رسول باطنی بیرون می جهد که جهل و جهالت را از انسان دور می سازد. چون نزدیک ترین صفت به آدمی جهل و نادانی است و انسان هر سان ممکن است در تار جهل فرو برود، پس این فقط با عقل و علم است که این عیب زدوده می شود. وگرنه تردید نکن که جایش جهالت زاده می شود. فردوسی می گوید ما باید سمت و سویی دادگرایانه و خردمندانه داشته باشیم در هر موقعیت و مقامی که هستیم. پس درود بر خرد. درود بر داد. اُنظُر

 

این مدرنیته نیست، مُردن است و مردم را میراندن

استبداد و آزادی

نظر اُنظُر: بسم الله الرحمن الرحیم. یک هم مدرسه ای محترم که با مستعار «م . ف» پای نوشته اش را مهر کرده است، در آن سخن مهمی زده است. گفت ناچاری می شود با استبداد سیاسی همزیستی کرد. البته ایشان فعل متکلم "کنم" بکار برد، زیرا خواست فقط تفکر خود را نمایندگی کند و به جای دیگران تصمیم نگیرد. همین جمله اش یعنی اهل استبدادورزی نسبت به سایرین نیست و برای وی آزادی برای هر انسانی ملاک است و ارزش ذاتی و زادی دارد.

 

او پای «استبداد ساعت» را نیز به وسط آورد و رفت میان فلسفه ی امانوئل کانت و مارتین هایدگر هر دو از آلمان. وارد فلسفه ی بشدت پیچدید ی هایدگر نمی شوم. هایدگر که در یک کلبه در مزرعه ای در آلمان می زیست، روزمرّگی را بدترین ساعت از میان سه نوع ساعت می داند. که بر بشر احاطه ی استیلاگرا دارد. عبور کنم. بگذار روی مسائل ساده پیاده شوم. بر می گردم به همان همزیستی با استبداد سیاسی.

 

شادروان دکتر علی شریعتی بحثی دارد در باره ی استبداد و می گوید استبداد را اندیشمندان حس می کنند، نه عوام. منظور شریعتی به نظر  بنده این است وقتی استبداد باشد، اندیشه مثل آب (که از سفره ی زیر زمینی فوران می زند) در ذهن ها می جوشد. صدها کتاب و تئوری از زمانی شکل گرفته است که استبداد نخواسته است فکری جز فکر خودش جاری باشد. استبداد، عوام را چه اذیتی می کند که عوام اصلاً سر و کاری با فکر و اندیشه ندارد. این اندیشمند است که فضای آزادی و فضای استبدادی را لمس می کند و همان باعث می شود اندیشه تولید شود.

 

شاید منظور آقای «م . ف» هم مدرسه ای ما این بوده باشد که در ناچاری با همزیستی با استبداد، ذهنش آزاد است و مغزش به فعالیت برای آزادی می افتد. اریک فروم در کتاب "گریز از آزادی" مسائل مهمی گفته است که آزادی اگر با ناامنی مخلوط شود، مردم از کدام یکی فرار می کنند؟! مردم از آزادی به امنیت گریز می زنند، نه این  کهاز امنیت به آزادی بگریزند. ناچاری در گریختن است، گریخت از آزادی و پناه در امنیت.

 

و این بود که این دوست مدرسه فکرت، صحبت از همزیستی و کنارآمدن با استبداد سیاسی کرد. هر چند از متنش مشخص است نفساً آزادی را دوست دارد و نفیاً کنار استبداد را تاب می آورد.

 

و وی از انسانِ «مسخ شده در تکنولوژیِ به غایت پوچ و ملال انگیز» دلگیر است؛ لذا، شعارش این شده است:

 

«با استبداد می جنگم. با استبداد ساعت استبداد خالق و مولّد تکنولوژی».

 

بنده چون از نوشته اش حظ بردم این نظر را نوشتم. برای ایشان آزادی آرزومندم آن هم در دنیای مدرن. در دنیای مدرنی!!! که شعار آزادی اش، گوش فلک را کر کرده است اما دانشجویانش (طبقه ی مولد فکر و فن)  را به خاطر حمایت منسجم و بیدارگرشان از مردم مبارز در حال کشته شدن و قحطی غذای غزه، دستگیر می کند و همان زمان به جهان نصیحت می کند ای جهان حقوق بشر را رعایت کن! یعنی بگذارید اسرائیل آزاد باشد هر طور خواست بکشد و خون بریزد و نوار زندگی مردم یک گوشه ی دنیا را با خاک یکسان کند و در گورهای جمعی دفن کند. عین بوسنی که قتل عام صورت گرفت و سرانجام خود غرب دید دارد رسوا می شود مجبور به حضور نظامی و فروپاشی دولت وحشی صربستان شد. این مدرنیته نیست، مُردن است و مردم را میراندن. بر شما آقای محترم م .  ف سلام تقدیم می کنم که بر بخشی از فرهنگ و فلسفه ی پوچی در جهان، نقد رد زده اید. موفق باشید تا فلسفه ی زیستن را با جامعه  بیاموزی. اُنظُر

 

متن وارده به دامنه در باره ی اُنظُر عضو مدرسه فکرت:

نقبی بر آنچه که در دلم بر آن می سوزم!!!

آقا ابراهیم سلام. واقعا در این چند هفته اخیر؛ گیچ گیچ شدم. و نمیدانم چه بگویم؛ و چه بنویسم؛ اما با وضع بد روحیم و غصه ه‍ائیکه در دل دارم؛ نکاتی را بازگو می نمایم: بنده مخالف عرفان و سیر و سلوک اهلبیتی نبوده و نیستم؛ اگرچه خودم دستی در این عرصه ندارم. اما بارها از بزرگان از جمله آیت الله العظمی بهجت خوانده و شنیدم که : «افراد از ما می پرسند راه عرفان و تقرب به خدا چگونه است؟!؛ ولی من میگویم راهش؛ عمل به واجبات و ترک محرمات است»!!!؛ ولی آقا ابراهیم در این گروه به اصل دین و بطور مستقیم و غیر مستقیم به مقدسات انقلاب و روحانیت و... تاخته می شود؛ تقریبا می توانم بگویم آهی از جنابعالی بلند نشده؛ یا اگر هم آهی بلند شده باشد؛ آن آهیکه مناسب با توانت باشد دیده و شنیده نشده!!؛ چرا؟ در این مدت، جناب «انظر»، هرچه خواست و توانست، نوشت و...؛ اینکه او کیست؟؛ هنوز نمیدانم؛ اگرچه جمع چشمگیری از دوستان روحانی و غیر روحانی معتقدند خود جنابعالی هستید؛ دلیلشان هم اینست که ریتم عبارت پردازیها. و استخدام کلمات و دست کم بخشی از مواضعش همخوان لا عبارت پردازیها و...جنابعالی می باشد؛ حتی بنده دلیل آوردم که وی مدعی بالاتر بودن سنش از بنده می باشد؛ و در پاسخ به جناب آقا سید علی اصغر؛ از عموهایش یاد نموده؛ و امروز هم خود را از دیار گرگان جلوه داده و... ؛ پاسخ شنیدم که اینها؛ خط گم کردن است؛ اما بنده هنوز چنین باوری ندارم؛  آقا ابراهیم، بارها گفتیم که ما در پاره ای از امور، اختلافات سیاسی داریم؛ ولی ادب گفتاریت را مناسب با نوشته های این شخص مجهول الحال نمیدانم؛ زیرا این فرد را در بیان دیدگاه و تحمیل نظرش بر دیگران؛ بی باک از امر و نهی الهی و متظاهر به دروغ و.... یافتم و آنها را دور از منش جنابعالی و غیر همخوان با آموزه های شریعت اسلامی و مکتب اهل بیت میدانم؛ ولی در هاله ای از ابهام فرو رفتم که چرا طبق مکتوبه خودت؛ تحمل یک اهانت جناب قربانی نسبت به حقیر را تاب نیاورده و از گروه اخراجش کردی (که بنده همان زمان نوشتم راضی به این اقدام نیستم ولی دخالتی در تصمیم مدیر نمی کنم)؛ اما چگونه در قبال بدترین اهانتهایش؛ نه تنها در قبال این همه خلاف اخلاقیهایش، مجازاتش نکردی؛ بلکه با حفظ حضورش در صحن مذرسه؛ به آسانی بستر را برای همه خلاف اخلاقیها و اهانتها و دروغ های آشکارش فراهم نمودی!!!؛ تا آنجا که در خاطره ام هست؛ حتی یک نوشته اش را هم نقد ننمودی؟!!!؛ واقعا نمی توانم برای بروز این دو شیوه کاملا متضاد؛ توجیهی داشته باشم؛  البته پرونده زندگیم گویای این است که بنده با همه کوچکی و ناتوانیم، آن بیدی نیستم که از این بادها به لرزم؛ و آلوده به حطام تطمیع نبوده و نیستم و ان شاء الله نخواهم بود؛ اگر غیر این بودم تا کنون خویش را از خیلی از امتیازات مادی برخی از اشخاص و احزاب و ارگانها، محروم نمی کردم.  الآن هم نمیخواهم برای خودم گله و شکوه ای داشته باشم؛ چون همه این ناهنجاریها را به جان خریده و می خرم؛ ما فرزند و پیرو آن رسول پاکی هستیم که بد ترین رنج و اهانت و... را برای اداء وظیفه اش خریدار بوده است. اما در قبال این بی تفاوتی رخ داده؛ و اتخاذ دو شیوه کاملا متضاد؛ هیچ توجیهی در ذهن خود ندارم؛ انتظار برخورد بیرون راندن وی از گروه را ندارم (همچنانکه نسبت به برخورد تندتان نسبت به جناب قربانی، مموافق نبودم) ولی می پرسم: سکوت چرا؟؛ ضمنا همه فهمیده آند که وی با سنگر گرفتن در پشت نام امام و رهبری؛ بالاترین دروغ و اهانت ها را مرتکب شده است و کم کم هم دارد دستش و درونش را رو می کند؛  نکته دیگر؛ نمیدانم چه قدر با ... (که این همه عبارت عاطفی و احساسی را سرهم کرده است) آشنا هستید؛ شاید در جریان باشید که وی از مریدان سر سخت احمدی نژاد بد عاقبت بوده است؛ در اواخر ریاستش میگفت من با وی ...؛ .. اقتصادیش به برخی از ...هم از یاد نرفته و....؛ اما باید به این فرذ گفت: آیا این مشکلاتیکه سرهم کرده ای (که بنده در بروز غالب مصادیقش تردیدی ندارم؛ ولی کلان و فراگیر بودن آنها را منکر هستم) مربوط به همین دو سه سال اخیر است و یا سال های پیشین است؟؛ نقطه مشترک بین همه معاندان و منتقدان غیر منصف جناب آقای رئیسی این است که تلاش می کنند : تمام کاسه ها و کوزه ها را بر سر او بشکنند. سخن آخرم اینست: به راستی اگر چهره محبوب مشترکمان (شهید حاج قاسم سلیمانی) امروز زنده بود؛ چه می کرد؟! او با همه صداقت و تقوایش حتی در قبال دو لت های پیشین (که آشکارا مرتکب خلاف منویات امام و رهبری می شدند)؛ دارای چه موضعی بوده است؟؛ آیا در پی بساط چله نشینی و... بوده است و یا آنکه چله نشینی هایش را در عرصه دفاع از اصل نظام و آرمان های امام و رهبری و حفظ وحدت و...میدانست؟؛ و آیا....؟؛ و آیا....؟ در پایان: آرزویم اینست؛ خدای متعال گواهی دهد که آنچه نوشته ام؛ سوز دلی بود برای اصل دین و انقلاب و نهاد روحانیت و امام و رهبری؛ و امیدوارم خداوند به حرمت این دهه مبارک؛ فرجام زندگیم را آراسته به عاقبت به خیری نماید. از تصدیع اوقات و درد دل دوستانه و خودمانی هم عذر خواهم. امید وارم رنجیده خاطر نشده باشید.

 

پاسخ کوتاه: من ابراهیمم فرزند مرحومان شیخ علی اکبر و مرحومه زهرا آفاقی هستم. نزد خودم و نزد خودت و نزد خدای عز و جلّ مان اظهار می‌دارم از اعماق قلبم و با اراده و اخلاقم، شما استاد، همزادگاه و نیز اگر لایق باشم رفیقم را دوست می‌دارم. حاضرم دست بر مقدسات بذارم بگویم شما را با همه‌ی اختلاف عقاید و سلایق و علایق، جزوِ دسته‌ی دوستداران خودم می‌دانم و حتی هیچ توقع هم ندارم از طرف خودت دوست داشته شوم. این اظهار مرا را حتی در هر جا، نزد هر فرد، حتی در صحن مدرسه فکرت هم می‌خواهی عیناً مطرح کنید، بنده کامل راضی‌ام. چون در بین خود و شما در فضای واقعی حاکم بر تألیف دو قلب، هیچ شائبه‌ای راه نمی‌دهم. در مشهد مقدس هم بارها نائب زیارت بودم. اختلافات رأی در مسائل جاری یا تاریخی و حتی دینی، امری طبیعی میان دو مسلمان است. اما شما بر من در تشخیص شرع استاد هستید و مرجح و مرشد. در پایان سلام بر استادم.

قم. منزل. ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۳

ابراهیم طالبی دارابی دامنه به همراه حرمت و ارادت

 

کدام چهره؟ کدام نوشته؟

شماره ی  ۱۵

اُنظُر می کاود :

چهره : حجت الاسلام سید محمد خاتمی

 

نوشته : «رسالت یک حکمرانی خوب تأمین خیر و مصلحت جامعه است. ... داشتن برنامه ی درست برای تأمین معیشت جامعه...، بهره گیری از امکانات مادی و معنوی و فنی تمام کشورهای دنیا برای پیشبرد و پیشرفت جامعه. ... سیاست های یک حکمرانی خوب باید به نحوی تنظیم شود که بتواند با بازارهای جهانی در ارتباط باشد و کل دنیا را مدّ نظر قرار دهد.» منبع

 

نظریه : بنده نظرم اینه : مدتی است که جناح چپ از دو اصطلاح «حکمرانی بد ، حکمرانی خوب» در ادبیات سیاسی و انتقادی و اعتراضی خود در شمار بالا استفاده می کند. سه علت دارد از نظر اُنظُر : یک آنکه چون مستقیم نمی توانند اسم مقام معظم رهبری را بیاورند با این عنوان حرفشان را به میان جامعه می آورند. دو اینکه هدف سیاسی آنان از بکارگیری این دو عنوان آن است مردم با شنیدنش در ذهن هدایت شوند به سمت آقای خامنه یی حفظهُ الله و ایشان را «حکمران بد» بدانند و مطالبه ی حکمران خوب را در سر بپرورانند، یعنی نقدی غیرمستقیم به مقام و جایگاه رهبری فعلی. سه اینکه راه حل نهایی حکومتداری را یک امر جهانی بدانند و لذا «حکمرانی بد ، حکمرانی خوب» را که مدیریت جهانی اقتصاد (بانک) سر زبانها انداخته، وارد ادبیات سیاسی خود کرده اند. به برداشت بنده در جمله ی بالا، آقای خاتمی دو هدف را دنبال کرد : نقد شیوه ی رهبری و مدیریتی مقام معظم رهبری با القای یک «حکمران بد" !! و قبول فرمول مدیریت از نوع تئوری های بانک جهانی. عبور کنم. ایشان خود در دوره ی هشت ساله اش به جای آنکه شیوه ی اداره ی کشور را از رفتار لیبرالی استبدادی شادروان هاشمی رفسنجانی به مردم سالاری دینی تبدیل کند، بر خلاف خواسته های دوم خردادی مردم، مطلقاً زیر چتر آن فرد رفت و وی را «شناسنامه ی انقلاب» خواند و تمام اعتبار اصلاح طلبان را پای رفسنجانی ذبح و ذوب کرد. زمانه برگشت و حالا دیدیم حجت الاسلام خاتمی چه رنگ هایی عوض کرد. عین لبادهای گرانقیمت و رنگی رنگی اش. «حکمرانی بد ، حکمرانی خوب» معنی اش از نظر آقای خاتمی این است : عصر رفسنجانی به روند حکومتداری بازگردد و مردم از آقای خامنه یی عبور کنند. ارتجاع از این نوبرانه تر نداشتیم. اُنظُر

 

انظر [در پاسخ به صدرالدین آفاقی] نظر اُنظُر: بسم الله الرحمن الرحیم هم مدرسه ای محترم و بزرگوار «SA»  سلام تقدیم محضر شما. خوشحالم از دیدارتان در این مدرسه. خوشحال تر حتی برای این که اختیار حذف یا ماندن نوشته توسط هر عضور را تلویحی از اختیارات شخصی دانستید. تصریح سازم انقیاد که در نوشته ی آن گرامی آمده است، امری نسبی است. یعنی خود هر فرد می تواند تشخیص دهد آزادی بیانش از کدام باورهایش خارج شده است و یا مطابق مانده است. کلی عرض کنم: شما یا بنده مجاز نیستیم باورهای خود را به هم تحمیل کنیم. هر چیز که تحمیلی شد، بیراهه رفت. مثل جنگ تحمیلی صدام بر ایران، اسرائیل تحمیلی بر فلسطین. انقلاب سفید دستوری شاه بر مردم بی آنکه از مردم یک کلمه برای آن شش اصل مشورت کند. ریختن تئوری های فقهی ناپخته و هزاربار نقص و نقض دار به داخل جامعه. و یا حضوری تحمیلی نمایندگان تلبیغی حکومت در دانشگاه. این تحمیلی ها هیچگاه مطلوب نبود هیچ بلکه بدترین اثرات زیانبخش رساند. بنابراین در این مدرسه شاهدم شما چیزی را بر من تحمیل نکرده اید بنده هم اهل تحمیل نیستم. برای چنین گفتگویی با شما احساس نعمت می کنم. تشکر از شما هم مدرسه ای محترم و نویسنده ی این فضا. خدای متعال ناصر شما و بنده باشد. ان شا الله. اُنظُر.


[در پاسخ به مالک رجبی دارابی] نظر اُنظُر: بسم الله الرحمن الرحیم. حاج آقای رجب دارابی بزرگوار شریف سلام تقدیم شما می کنم. بر خلاف ادبیات عربی که ضمایر آن برای زن و مرد فرق دارد در فارسی این ضمیرها مشترک است. خوشحال هستم از شما روحانی محترم که به بنده لطف می ورزید. بنده هر که مشهدی باشد هراس !!! می برم. فکاهی البته. چون می گویم نکند خدای ناکرده روح آن کسی که به «هدی» «علم» !! دارد در آنان حلول کرده باشد. از مزاح عبور کنم. برای هر دوی شما هم کلاسی های این مدرسه سلامتی می خواهم از خدای تبارک و تعالی. اُنظُر


نظر اُنظُر: بسم الله الرحمن الرحیم. سلام بر حاج آقای رجبی دارابی. عذر قصور مرا بپذیرید در بالا به جای رجبی، رجب نوشتم. قصور تایپی بود، تقصیر عمدی و بی ادبی بنده نبود. با احترام. نه، بهتر است دعایی بخوانید که خود زیارت امام هشتم علیه السلام نصیب  اُنظُر شود که برای حرمش روزها را شماره شماره می کند دلش که آیا می شود مشرف شود. که شعار پروفایل اُنظُر نیز این است :

 

هر زاویه بایستم قلبم رو به امام هشتم علیه السلام است. یا امام هشتم....

 

شما شکر خدا، ورد و ذکر و دعا مسلط هستید. امشب در دل شب یک ندا بدهی به آسمان هفتم هم نفوذ می کنید و برای ما یک زیارت امام رضا (ع) رزرو می کنید. مزاح مرا تاب آورید مرد بزرگوار. اُنظُر.


نظر اُنظُر به شیخ مالک: بسم الله الرحمن الرحیم. حاج آقا رجبی دامت برکاته. سلام محضر محترم شما روحانی با صفا. کم داریم مانند شما این همه  خوب با مردم رفتار خوش دارید. «ذی جود» را دیدم یاد «ذی الجوشن» افتادم!!! همین که اُنظُر را در جرگه ی «ذی الجوشن»!!! جای ندهند کفایت می کند. فکاهی بنده را تحمل فرمایید.  مردم تا کم می آورند فوری یاد تاریخ اسلام می افتند می گردند اشعث پیدا کنند. این عباس فقیه یادشان می رود که از معاویه زر و سیم گرفته بود!!! داغ نشود بحث بهتر است.  مزاح بود و فکاه. اُنظُر.

 

اُنظُر می کاود :

سه بحث روز در امروز

بحث اول
هشدار بر حکومت به سبک رضاخان

حجت الاسلام قاصدی دادستان ویژه روحانیت ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۳  به بیت آیت الله جوادی آملی رفت و از او این جمله ی تاریخی را شنید. چرا آقا جوادی چنین سخنی را به دادستان روحانیت گفت؟

 

جوادی آملی : «در همین قرن اخیر با اینکه مردم به حسینیه ها و سقاخانه ها نسبت به مساجد احترام بیشتری قائل بودند و مهمترین اموال خود را وقت سیدالشهداء و حسینیه ها می کردند، اما وقتی رضاخان با بگیر و ببند همین حسینیه ها و سقاخانه ها را جلوی چشم مردم تعطیل و تخریب کرد، صدای هیچ کسی به طرفداری از حسینیه ها بر نیامد! باید بدانیم که این خطر همیشه وجود دارد!»


بنده اینطور می فهمد : منظور اصلی حضرت جوادی آملی این است حتی جمهوری اسلامی هم ممکن است عین رضاخان روزی از حسینیه ها و مسجدها خوف کند در آنها را به روی مردم ببندد. هشداری بزرگ به حکومت، که اگر روزی حسینیه ها و مسجدها مستقل شوند و با حریت به انتقاد از رفتار حکومت بپردازند، حکومت به سبک رضاخان آن را می بیندد. و از سوی مردم هم در برابر چننن کاری ممکن است هیچ صدایی بلند نشود. به جمله ی آخر آقای جوادی آملی توجه کنیم : «باید بدانیم که این خطر همیشه وجود دارد!»


حالا چرا این حرف را پیش دادستان روحانیت گفت که ویژه فقط در برابر روحانیت تأسیس شده است؟ برای این که آیت الله جوادی آملی در این روزهای مهم عمرش حجت را بر آنان تمام کرده باشد. زیرا حسینیه ها و مسجدها را روحانیون اداره می کنند و اگر روزی بخواهند آزادانه حکومت را نقد کنند حتماً با قدرت فراقانونی دادگاه ویژه روحانیت مواجه می شوند و حتی احتمال بالا به خلع لباس می رسند. در بیان این مرجع این چیزها نهفته بود. از نظر بنده هیچ کس حق ندارد دهن روحانیت را ببندد و یا در دهن آنان حرف بگذارد و دستور دهد اینطور حرف بزن، آنطور حرف نزن. حضرت جوادی می گوید این خطر رضاخانی محتمل است. البته اُنظُر می گوید کم و بیش وجود آمده است و اگر امروزه یک روحانی بالای منبر به نقد جدی و عریان حکومت بپردازد، شاید درِ آن مسجد و حسینیه را به خاطر مصلحت تخته نکنند، ولی بساط آن روحانی را از آن مسجد جمع می کنند. خطر جوادی را جدی بگیریم. حرف های ایشان هشدار بر حکومت به سبک رضاخان  بوده است. حکومت ریشه در رأی ملت دارد، نه ملت ریشه در حکم حکومت. اُنظُر.

 

 

اُنظُر می کاود :
سه بحث روز در امروز

بحث دوم

سرتیپ سعید محمد

تلاش ائتلافی برای کسب قدرت در مجلس


آقای سعید محمد از هئیت امنای جبهه ی جناح راستی «صبح ایران» و کاندیدای رد صلاحیت شده ی ریاست جمهوری قبلی گفته:

 

«با توجه به مواضعی که اصلاح‌طلبان به نحوه ی مدیریت قالیباف در دوران شهرداری و در این ۴ ساله ی ریاست مجلس داشتند، عملاً ائتلاف با او و تأیید قالیباف توسط این عزیزان، به معنای پایان گفتمانی است که تا به الان داشتند و یک نوع خودکشی سیاسی برای اصلاح‌طلبان خواهد بود.»


بنده اینطور می فهمد : منظور سرتیپ سعید محمد (همانی که اصطلاح «به اسم خصوصی‌سازی آمدند اختصاص‌سازی کردند» را در ۱۳ خرداد ۱۴۰۰ در سایت «فردا» متعلق به قالیباف، وارد ادبیات سیاسی کشور کرده بود) این است آن بخش از کسانی که با شعار اصلاح طلبی وارد مجلس جدید شدند، با لیدری دکتر مسعود پزشکیان در صدد هستند با آقای باقر قالیباف لیدر نواصولگرا ها متحد شوند و نگذارند پیروان شادروان آیت الله مصباح (اولترا نوپایداری ها) قدرت را در مجلس قبضه و مدیریت قوه ی مقننه را اشغال کنند. برای شناخت سرسپردگان مکتب آقای شادروان مصباح همین قدر کافی است آنان در پی تصرف دو قوه ی مقننه و مجریه اند و قصد عبور از حجت الاسلام سید ابراهیم رئیسی را دارند. معتقدند دو همشهری (آقای قالیباف و آقای رئیسی) در برابر جریان اصلاح طلبی اهل مماشات و معامله اند و اقتصاد کشور را در معاملات پشت پرده نابود کردند. این تیپ تفکر قصد پیاده کردن تئوری های مصباح دارند که در مراکز آموزشی نهادهای مهم، تدریس و خط دهی می شود و بطور سازماندهی شده آماده ی ورود به مصادر حکومتی اند. یکی از مهمترین  تز این تیپ فکر، تصفیه است. فکر تصفیه در ایدئولوژی سیاسی دینی اینان یک حرکت سیّال است و در انقلاب نباید هرگز متوقف شود. قصد امثال سعید محمد در حزب و مجموعه ی «جبهه ی صبح ایران» این است حکومت را در تمام عرصه ی قدرت با کادرهای چندهزار نفری که آموزش دیدند یکدست کنند. نوعی چینی‌سازی حکومت به روش حزب کمونیست که در کمیته ی مرکزی تصمیم و در بدنه ی حزی اجرایی می شود. این تیپ فکری از جاهای مقتدر پشتوانه می گیرند. در واقع مهره های آن را در اتاقی خلوت یازده نفره در یک کاخی در جایی دور می چینند و دم به دم دو تای آنان پیپ دود می کنند. اُنظُر.

 

 

اُنظُر می کاود :
سه بحث روز در امروز

بحث سوم

بوته ی فساد تا خود کابینه ی دولت رئیسی تا کشیده

روزی کاشان پرس (سه شهریور هزار و چهارصد) نوشت «الهی به امید تو  وزارت جهاد کشاورزی به سلاله السادات کاشانی رسید» یعنی دکتر سید جواد ساداتی نژاد که در مسکو درس خواند و نماینده ی دوره ی دهم و یازدهم مجلس شورای اسلامی از حوزه ی کاشان و آران و بیدگل بود و آقای حجت الاسلام سید ابراهیم رئیسی وی را با ولع و شعارهای آب و تاب دار وزیر جهاد کشاورزی کرده بود. حالا پای پرونده ی دانه روغن و چای دبش ذبحش کرد و فعلاً سه سال زندان بریدند تا فشار مردم بر این دولت (تک دوره با احتمال بالا) در مبارزه فساد !!! را از روی خود کم کنند. خود سید جواد ساداتی نژاد شعارش برای وزارتش، دفن فساد بود و شال سبز سادات!! ولی خود به فساد کشیده شد. نقل است لیسانس را در مرکز مازندران  گرفت. رئیسش آقای رئیسی از او خواسته بود محصول ارزان ایرانی تولید کند و به چایکاران شمال کمک مالی کند ولی وی در این مأموریت ویژه !!! که پول در دست داشت، فقط در یک رقم ناچیز !!! سه میلیارد دلار را به سازمان دهندگان !!! چای دبش داد. و آقای حجت الاسلام اژه ای حالا مجبور شد یگوید در این پرونده اسمهای تازه ای در فساد پیدا شده. از وزیر و وزرا و از بالا بالاها. آری بوته ی فساد تا خود کابینه ی دولت رئیسی تا کشیده.  اُنظُر نظرش این است فساد ربطی به افراد ندارد، دیوانسالاری اداری ایران از پایه زمینه ساز فساد است. حکومت اراده ی ضعیفی در مبارزه با فساد  دارد. علت آن این است این پرونده های هزاران پوشه و پوشش، به جاهای حساس و باریک نظام کشانده می شود. مردم مَحرم اند، قدرت جانبدار مردم باشد، نه  مفسدان. روحانیت (منهای آن پاکبازان) را هم ترس فرا گرفته. اژه ای وسط ماجراها گیر کرده است چون پیگیری ها اگر جدی تر شود به دولت شان آقای رئیسی می رسد. خوشبختانه در داخل مدرسه همه ی هم مدرسه ای ها انسان های ضد فساد هستند. پس راحت می شود بحث کرد و تکفیر نشد!!! روزی می خواستند حزب پاکدستان تأسیس کنند که شده بود آبادگران و بعد شده بود لجنه ی مشائی بقایی رحیمی قروه ای و  اینک سیر کرد به سمت پیروان یک مکتب خاص در قم. اُنظُر

نگران هستم که مزاحم این مدرسه ام

از این که با نوشتن های خود وقت هم کلاسی های داخل مدرسه فکرت را گرفته ام ، شدیداً عذر می خواهم. بنده را عفو کنید. غرض رساندن اطلاعات خاکستری جامعه و قدرت به درون مدرسه است. نگران هستم که مزاحم این مدرسه ام پس معذرت می خواهم. اُنظُر.

 

نظر اُنظُر: بسم الله الرحمن الرحیم. محضر استاد علیرضا دارابی سلام تقدیم می شود. حمایت شما در بحث فساد در کشور دلگرم کننده است. یکی از عوامل مهم فساد دور داشتن مردم از نظارت همه جانبه است. هر کس مردم را از سیستم دور نگه دارد، فساد بیشتری شکل می گیرد. هر دولت می خواهد باشد باشد. خرمگس، افلاطون نبود. احتمالاً شما سهوی این اشتباه را نوشتید. سقراط خود را خرمگس معرفی می کرد. چون کارش بیدارکردن خفتگان بود و خرمگس با وزوز آنان را از خواب غفلت بیدار می کرد. از شما تشکر می شود. اُنظُر

 

نظر اُنظُر: بسم الله الرحمن الرحیم. محضر شما هم مدرسه ای محترم آقای فضل سلام عرض می شود. حتی سیرک سی و چند ساله هم باشد بر فرض شما، مردم به خاطر فلسفه ی زیست اخلاقی، موظف هستند در برابر فساد حرف بزنند. حرف بنده از همین فلسفه نشئت می گیرد و اسلام به مسلمان تکلیف کرد در برابر هر نوع فساد سیاسی اقتصادی دینی بایستد (در تاریخ : به ترتیب نماد آن فرعون ، هامان و بلعم باعورا است) از توجه و تذکر شما تشکر می شود. اُنظُر

 

نظر اُنظُر: بسم الله الرحمن الرحیم. بر شما شریف و بزرگوار سلام عرض می کنم. تشکر می شود. این دولت تساوی شد با آن دولت در بخش هایی که ناکارآمدی یکسان داشتند. کوشش برخی از افراطی ها در تقدس بخشی به این دولت، حرکتی خلاف جمهوریت و اسلامیت است. هر دو بعد نظام، مردم را و روحانیت را موظف می دارد بخش عمومی سیاسی و شرعی حکومت را نظارت کنند. بنده اگر وارد اخبار خاکستری شدم به خاطر این است دیدگاه خودم را نمایندگی کنم در مدرسه ای که همه انسان های قابل ارزش و احترام هستند. بنده وقتی ببینم نظام از یک فرد کلاه بردار زمینخوار حوزه عبور کرده و وی را باز به خطبه خوانی فرستاده، ولی در عوض توی همین کشور بسیاری از افراد ضعیف را به خاطر بدهی طلاق، بانک، قرض؛ دیه، و دعواها و موارد جرم عمومی (نه امنیتی، امنیتی داستانش فرق دارد باید سخت گرفت) به زبر محاکمه و حبس و جریمه برده باید حرف حق را وارد صحنه کنم. وگرنه از سوی خدای متعالم بخشیده نمی شوم. خون شیخ کاظم دروغگو با خون مردم مستضعف که تربیون خطبه خوانی ندارند چه فرقی دارد؟ بنده از عطر وصیت شهدا فرمان عقلی می برم که باید در برابر فساد و خطا و کارهای بد در درون نظام، با نهایت شجاعت و انصاف ایستاد و بنده تا هر زمان جایم در این مدرسه تنگ نشود، حرفهایم را عین شیشه ی ساده (نه مات و مشجر) می گویم. از شما خیلی تشکر می کنم مرا گوشزد به محضر خدای تبارک و تعالی کردید. وارد می دانم این انتقاد شرافتمندانه ی شما را که انسان باید محضر خدا را در نظر بگیرد. باید این محضر را همواره لحاظ کرد. به روی چشم. بنده چون محضر را در نظر دارم هنوز زیاد ئارد افشاگری ها نشدم. اهل افشا شخصی هم نیستم. اگر از نظر شما نوشته ی اُنظُر چیزی خلاف در محضر خدا بودن است، تذکر دهید تا خودم را جمع کنم و از گفتارم و نوشتارم حراست نمایم و یا حتی موقتاً به خاموشی روم و لامپم را استراحت دهم تا برق درونم هدر نرود!! آینه ی با مرام داخل مدرسه ای شما حضرت «بی نشان» که آنقدر موقعیت محکمی دارید که کسی به شما ایراد نمی گیرد چرا اسم مستعار دارید!!! اما اُنظُر باید سخت جوابگوی کسانی باشد که سخت در پی شناسایی بنده اند. نیازی نیست. همین ماقال را بنگرند کافی است. مَن قال باشد روز قیامت. که یوم تُبلی السّرایر است. فقط بدانند این بنده از هیچ احدی جز خدای ناظر کارها و کرده ها و حتی اسرار درون ها، باکی ندارم. اسلام نیروی بی باک پرورش می دهد زیرا احیای احکام اسلام جرئت می خواهد. اُنظُر.

 

[در پاسخ به بهرام اکبری لالیمی] نظر اُنظُر: بسم الله الرحمن الرحیم محضر شما کاربر محترم و استاد اخلاق با اسم حساب «بهرام» سلام تقدیم می کنم. حاج آقا شما در دو جای این نوشته ی اخلاقی، تعبیر مژه و سوزن بکار بردید. فرمودید به حدی از منزلت معنوی باید نایل شد که با مژه بتوان کوه کند. و مجتهد هم آنقدر باید حوصله کند که انگار با سوزن چاه دارد می کند. بزرگوار هر دو مورد مهم بود. یعنی دخالت دست برتر غیب در کار و عدم شتاب در رأی فقهی توسط فقها. اما یک نقص در میان بزرگان تسری یافته که خیلی زود روی مسائل مستحدثه فتوا می دهند. حکومت باید تابع شرعی باشد که در حوزه آن شرع با تتبع و اجتهادات مجتهدان شجاع و باتقوا شناسایی می شود. اما حوزه در شناسایی شرع از زمان و مکان عقب تر است. از شما متشکرم که وسط بحث های ضروری سیاسی به مباحث اخلافی که ضرورتی تر است و باعث تلطیف احوال می شود وارد شدید اجرکم عندالله. هر دو قسمت گفتار شما نفع داشت. دعا بفرمایید. اُنظُر

 

بهرام اکبری لالیمی: سلام علیکم  جناب انظر. از حسن توجه شما و ضروری دانستن مباحث  اخلاقی در گروه و اشاره دقیق شما کمال تشکر را دارم.  والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته.


[در پاسخ به صدرالدین] نظر اُنظُر: بسم الله الرحمن الرحیم. به شما روحانی محترم حاج آقای آفاقی (با معرفی حاج آقا رجبی دارابی در نوشته ی دیشبشان) سلام تقدیم می شود. همه همدیگر را باید به محضر خدا دعوت کنیم. بنده هم حاج آقا بی نشان را به محضر خدای تبارک و تعالی دعوت کردم. چون در اسلام طبق سوره ی عصر، تواصوا داریم که متقابل است نه یک طرفه. از تذکر و نصیحت شما که خیرخواهی بنده می خواهی کمال تشکر. رفتار شما برای بنده نعمت و ارزش است. خدا حفظتان کند. اما اُنظُر مبارزه با فساد را یک پرونده ی باز نمی د اند، مسدود است. چون نظام در نهایت با انبوه پرونده های فساد باید خود را محاکمه کند. که سودی ندارد. مبارزه با فساد مسدود می شود در نهایت چون به جاهایی بسیار مهم ختم می شود و این مایه ی آبرو ریزی می شود. یادمان هست که مقام معظم رهبری حفظهُ الله به خاطر مصلحت حفظ نظام آن پرونده های مشهور فساد در دوره محمدنژاد و ما ورا را فرمودند : «کش ندهید» چون کش دادن همانا و رسیدن این سرنخ به دایره ی نظام همانا. این است که بنده را به این رسانده نتیجه ی مبارزه فساد، مسدودیت است. بد به حال کسانی شد که در این انقلاب حتی یک روز شرکت نکردند ولی به آب و نان رسیدند. خوش بر حال کسانی باد که از این نظام حتی یک ریال در کیسه ی خود نریختند. آینده آنطور نیست که شما فرض می گیرید. رسوا کسانی اند که از خون شهیدان گذشتند و برای خود قباله صادر کردند. فساد از هر کس باشد باید با او در افتاد. بر ا بنده هیچ فرقی ندارد کی فاسد است. مهم دفع فسد و مفسدان است. آیا می شود. بنده می گویم فساد ریشه دوانده. شاخه دارد و ثمرات آن را کسانی می برند که خود شعار مبارزه با فساد دادند. از شما روحانی محترم تقدیر می شود که ضد فساد هستی. اجرت با آقا صاحب الزمان (عج) که در لباس آن امام هستید. اُنظُر.


[در پاسخ به صدرالدین] نظر اُنظُر: بسم الله الرحمن الرحیم. حاج آقای آفاقی سلام بر محضر شما. در این نوشته وارد نمی شوم. چون به گونه ای حرف زده شد که انگار وکیل حکومت هستید و حتی صاحب آن. قدرت و حکومت ملک مشاء ملت است. آن را حریم اختصاصی یک عده اندک نباید حساب کرد. موفق باشید. خداوند سایه ی شما روحانیت را برای حکومت گستره تر بگرداند! سعی کنید به نوشته ام بپردازی نه به خودم. اگر این اصل رعایت نشود اُنظُر از هم بحث شدن با این سبک سیاق نقد فاصله می گیرد ولی حرف های شما را می خواند.. با احترام و تقدیم تشکر. اُنظُر


[در پاسخ به بهرام اکبری لالیمی] نظر اُنظُر: بسم الله الرحمن الرحیم. حاج آقای بزرگوار محترم استاد «بهرام» محضر شریف آن مقام گرانقدر سلام عرضه می شود. بنده خوشحال شدم نظرم مورد توجه ی شما قرار گرفت. قابل استفاده بود هر دو شماره نوشته ی دیشب و امروز شما. بنده بسیار طالب این نوع مباحث از سوی شما هستم. با احترام فراوان.  اُنظُر.

 

جواد افاقی,[در پاسخ به انظر] ازاینکه به اخوی اندشمندم حاج آقا هم بگویید خیلی به بیراهه نرفتید برادر بنده آقا صدرالدین روحانی نیست ولی روحانی زاده فهیمی است که هم ارزشهای اسلامی را وهم انقلابی را توامان خوب درک کرده وعمل میکند‌. و در فهم ودرکش ازآن عده قلیل که در مرامنامه شغلی و فکری خویش به قهقرایی رفته اند. هیچگونه عقب ماندگی وکج سلیقگی ندارد. و تاکنون پاسخ خیلیها رادراین صحن به نحو ایصال الی االمطلوب داده است. گرچه نقدها وپاسخهای منطقی اوبارها مورد کتمان و بعضا بی توجهی موذیانه و مغرضانه قرار گرفته است.


[در پاسخ به امیر رمضانی] نظر اُنظُر: بسم الله الرحمن الرحیم. محضر استاد علیرضا دارابی مجدداً سلام تقدیم می شود. بنده هم مانند شما اصطلاح «فساد سیستمی» را رد می کنم.  بنده در نوشته ای در همین امروز گفتم فساد زمینه دارد در دیوانسالاری اداری. و اما با نتیجه ی گفتارتان موافقم که رسیدگی به این فساد هزار لایه سرانجامی جز کوتاه آمدن و مسدود کردن ندارد. اما نباید عقب نشست و از این مطالبه دست بر داشت. یک شاخص توسعه یافتگی متوازن این است آن نظام تا چد حد از فساد دور مانده است. به نظر بنده وقتی این مقدار امام جمعه در کشور جمعه ها تریبون دارند و در هر نماز دو تا خطبه می خوانند که با ضرب آن در عدد دو، خطبه ها، دو برابر کل نمازجمعه می شود، آیا باید فساد تا درون دولت تا بکشد؟ پس نمازجمعه ها بی اثر شده است و اکثرشان برای حفظ موقعیت خود نمازجمعه ای در ردیف عربستان سعودی ایراد می کنند. که نه سیخ و نه کباب هیچ کدام نسوزد و جیب از جرنگ جیرنگ نیفتد. (البته معتقدم حتماً در این میان،ائمه جمعه های شجاع و پاکیزه هستند و حرف حق را بیان می کنند) اُنظُر


[در پاسخ به جواد افاقی] نظر اُنظُر: بسم الله الرحمن الرحیم. محضر شریف شما حاجی جواد افاقی سلام تقدیم می شود. پس راست است نفع ، در به حرف آمدن اثر دارد.!!چون نفع در میان آمد آن بزرگوار ترجیح دادند توضیح بفرمایند. فکاهی بگویم:  روحانیت درست موقع آغاز نقششان برای اصلاح ذات البین صحنه را ترک می کنند. روحانی اتفاقاً کارش جایی شروع می شود که مسئله شبهه دارتر شود. وگرنه روحانی میان خوبان دائم روایت تکرار کند پس بدها را چه کسی مرشد و هدایتگر باشد!! خوشحالم مرا در وسط قهقرا دیده ای. خوب شد نفرمودی میان منجلاب !! فکاهی دوم. با بیشترین تشکر که اشتلم زدید. از روحانی همین دلسوزی مورد طمع است. با احترام و طلب دعا. خدا را شکر شما بزرگوار و شریف، خود را صاحب نظام فرض نمی کنید. این از کمالات آن حضرت است. اُنظُر

 

[در پاسخ به صدرالدین] نظر اُنظُر: بسم الله الرحمن الرحیم. سلام و احترام مجدد به شما آقای آفاقی دامت برکاته. از شیوه ی نرم شما بسیار تشکر می شود. خیلی خوشحالتر شدم که آثار علما را مطالعه می کنید. شهید استاد متفکر مطهری  نماینده ی فکری نسل آزادی خواه و اسلام ناب و مطابق مقتضیات زمان و مکان و شادروان آیت الله مصباح یزدی از متفکران شهیر جناح راست هر دو آثاری برای خواندن دارند. هر کدام خوانندگان خود را راهی جدا و رودروی هم می برند. راه مصباح به استبداد دینی ختم می شود و راه شهید مطهری به آزادی سیاسی و فکری. برای شما برادر ارجمند که ما را شاگرد خودت بدان، ارزش و احترام قائلم چون انسانی نویسنده هستی. بنده سعی ام را می کتم از حضورت درس بگیرم. آموزنده و سازنده هستی. خدا قوتت بدهد که برای نظام فداکاری و در برابر فساد خیلی جدی خواهان مبارزه و دفع آن. از شما عضو با محبت که رفتار نرم و آرام دارید، خدا حافظی می کنم. اگر نوشته هایم روح آن حامی دولت را زخمی کرد، معذرت می خواهم. ولی حقیقت از هر چیزی برای من ارجح است. عدم جواب های بعدی بنده را به حساب رفتار زشت یا بی توجهی و غرور و خودپسندی بنده محاسبه نفرمایید. خدا نگه دار آن حضرت و اخوی  گرانقدر و معظمت. اُنظُر

 

خلاصه ی حرف اُنظُر در نوشته های امروز

در نظام فساد دیده شد. این فساد در دولت های گذشته وجود داشت که هر دولت جدید تا قدرت گرفت شعار داد  با آن با فسادها مبارزه می کند.  اینک، که در نیمه ی راه این دولت سیزدهم هستیم، باز نیز فساد دیده شد. اگر تا چندی پیش فساد را به آدرس دولت های قبل می دادند  (که واقعاً هم فساد اتفاق افتاده بود و روان مردم را پژمرده ساخته بود) حالا هم باید آدرس فساد را در همین دولت داد که از نظر یک بخش هایی از جناح راست مقداری سخت است که این اتفاق برملا شده است. چون نسبت به آقای  سید ابراهیم رئیسی همان پیروی کورکورانه دارند که سالها حامیان آقای سید محمد خاتمی چنین اخلاقی پرستشگرایانه ی فردی با او داشتند. هدف اُنظُر از بحث فساد، نه درگیری افراد با افراد در مدرسه، و ایجاد گلاویزی فرد به فرد، که ارسال دیدگاه جهت آشنایی های بیشتر با واقعیات حکومت است که هرگز قدسی نمی شود. و این موجب شود فکر با فکر در در داخل این مدرسه تضارب شود و برای نفی چنین فسادی فکرهای بهتری شود. فساد وجود دارد چون زمینه ی آن برای پولداران و متنفّذان، کاملاً با خیال آسان و امنیت کامل فراهم است. پایان. اُنظُر.

 

حجت الاسلام سید حسین شفیعی دارابی [در پاسخ به حجت الاسلام شیخ جواد افاقی که به انظر متنی نوشت با لفظ قهقرا در پای کامنت ها مندرج است] : سلام علیک تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل!!! موفق باشید.

 

اهل قلم سید علی اصغر: سلام انظر پویا و نویسنده دانا. با وجود اینکه می فرمائید خبرهای خاکستری را وارد مدرسه می کنید تا در تحلیل ها بهره ببرند برچسب های ناچسب و نادانسته ها روش را به حاشیه می برند. اگر بترسید خاطره در زندگی بوجود نمی آید. خاطره در زندگی یعنی کتاب تاریخ . نقد بر دولت مبتنی بر عدالت خواهی است که در نحله های فکری ایرانیان وجود دارد. حضور فعالانه شما را به فال نیک می گیرم و همواره منتظرم اطلاعات و تحلیل تان را بخوانم و نکته برداری کنم.

 

پاسخ ویژه به اهل قلم
انقلاب مائده است، نه سفره
اینجا مدرسه است، نه بیشه


نظر اُنظُر: بسم الله الرحمن الرحیم. شریف محترم اهل قلم بر شما سلام می کنم. بنده این انقلاب را هرگز بخواهم تفسیر مادی کنم، نمی کنم. یک رویدادی است که به نظر می رسد هرگز مانندی مثل خودش در تاریخ آینده شکل نگیرد. چون بر کرسی و کشتی آن امام امت (ره) رهبر نهضت اسلامی و مردمی نشسته بود و از دنیا، یک دینار از خلق الله نگرفت. انقلاب اسلامی در یک تعبیر به نظرم مائده ی آسمانی بود (مواد معنوی)، نه سفره ی زمینی (مواد مادی و خوردنی)

این تیپ مفسدان خیال می کنند توانستند برای خود یال و کوپال بزنند، تا میدان را بی رقیب ببینند. چون خود را سر سفره ی انقلاب حس می کنند. فکر می کنند از این انقلاب هر چه شغل و مقام و جایگاه و توزیع پست و میز است باید میان خودشان و ذریه های شان تقسیم کنند. به این علت مردم را شریک در آن نمی بینند و از انقلاب تعریفی دارند که انگاری ملک طلق شان است.

وقتی کفتارها در بیشه، شیر ببینند می روند با تعداد بیشتری زوزه کشان برمی گردند، تا لاشه از شیر بربایند. انقلاب از دید مفسدان شباهت می زند به دنیای لاشه خوران  در بیشه زاران.

آلوده کسانی نیستند که یک ریال از نظام نخوردند و خود را تا مرز شهادت برای وطن و دین رساندند. و هنوز هم حاضرند برای حفظ این انقلاب به دفاع از آن بپردازند با آن که می دانند مردم حق دارند گلایه و ناله کنند و گاه در می مانند به این مردم چه یگویند که سخن حق را دارند می گویند.

از نگاه فاسدهای درون نظام و حاشیه ی آن، انقلاب انگار پستانی دارد که باید بمَکنند و نیرویی دارد که باید از ان سواری بگیرند. اما نسل جدید در راه است که به این رفتار هیچ تناسبی ندارد.

این است که وقتی فساد را خود قوه ی قضا به زبان می آورد، معلوم است استخوان تا کجای گلو گیر کرده است. فشار جامعه نباشد، این افراد یک کلمه هم از پرونده درز نمی دهند.

مدرسه که با حضور همه ی اهل علم و علاقه به دانستینی ها (دارد مباحثه صورت می دهد) جایی برای گعده و قصه ی شب که نیست، محل تضارب فکری است و مباحثات مورد چالش در جامعه.

از آن نویسنده ی سادات بزرگ و اندیشه پرداز تشکر دارم که از هیچ اطلاعات و تحلیلی نمی هراسد.  چون که خود را مالک و صاحب نظام فرض نمی کنی.

هر وقت دیده باشم از متن های اُنظُر کسی به عصبانیت افتاده باشد به حفظ احترام همان یک عصبانی هم شده، مراعات می کنم که فضا به سمت شاخ به شاخی نرود. بنده فعلاً هنوز در داخل مدرسه در این مدت، به شکرانه ی خدا ی متعال هیچ محترمی را عصبانی از نوشته هایم ندیدم و از این منظر، اُنظُر خود را مکلف می داند از همگان بی استثناء تشکر کند.

این مقدار واکنش و جمله سازی و حتی طعنه و فرورفت به دل تاریخ و آوردن اشخاص خاص از دل آن برای تطبیق با افراد، از چاشنی های ضروری بحث است که لذت علمی دارد و زبری بحث را می گیرد و بنده خیلی هم خوشحالم این تتبعات را شکل می دهند. برای بنده شنیدن این نوع حرف گفتن ها، کاملاً طبیعی است و حتی آن را در ردیف بازتاب های حتمی در نظر گرفتمه بودم که خودم را چندان در حال و وضعی نبینم که کسی خیال کند پرش ریخته و رفته. نه، اُنظُر هست، چون مدرسه هست. اُنظُر هست چون اعضا همه قابل احترام اند در صحنه. پس باور دارم که انقلاب مائده است، نه سفره. اینجا نیز مدرسه است، نه بیشه. سلام و صلوات بر اموات همه. و روح فرزند تازه رحلت کرده ی آن شریف دردمند. خدایا همه ی ما را »تقوای ستیز» با فساد عطا فرما. با خوشحالی و فرهمندی از تأییدات و تذکرات شما شریف مدرسه آقای اهل قلم. اُنظُر


قتل مولود موعود

محضر حاج آقای عمادی بزرگ و مرشد دلسوز مدرسه سلام. از تفسیر موسّع شما در مسئله ی نوزادی حضرت موسی (ع) بیش از هر حالی متحول شدم. اما بگذارید علاوه بر تحول تلذُّذی یک نقد فلفلین هم بنوسیم:

وقتی «امراء» ها تا این حد در نظام آفرینش نقش فرعون شکن دارند و تا دربار هم از ایفای این نقش باز نمی مانند چرا در نظامی فقهی سیاسی شیعه (به تفسیر بخش مسلط و چیره ی حوزه ی قم و مشهد) زن هیچ هیچی هیچ جایگاهی در حکومت ندارد. ولی همان خدای تبارک تعالی به آسیه  (س) آن زن مؤمنه (که در آیه به صورت نکره «امراء» آمده است) نقشی را در مهتمرین بخش سیاسی فرعون واگذار می کند که امروز در زبان تفسیر عرفانی شما این مقدار زیبا برجستگی یافته است.

دیگر این که قتل مولود موعود (یعنی حضرت موسی علیه السلام) به زبان علمی و عرفانی شما توسط یک اکسیر محبت  در دل فرعون تبدیل به محبت و شعله های مهر شد و همین باعث شد موسی نبی (ع) از قتل وعده داده شده نجات یابد و این با تدبیر حضرت آسیه (س) بود.

آیا می توانیم از تفسیر شما این را نتیجه بگیریم که امام ولی عصر (عج) نیز وقتی در جهان ظاهر شدند از قتلی که گویا توسط فتواهای فقیهان بداندیش تحریک می شود، نجات می یابند؟ می شود تصور کرد در آن زمان ظهور هم یک زن مؤمنه مثل آسیه ی رحمها الله این نقش را عهده دار شود (فرض کردم البته) نظر استاد فرهیخته ی مدرسه چه باشد.

 زن به نظر اُنظُر عین آن ریسنده پرنده است که بهترین هنر را در بافتن زندگی ایفا می کند زیرا زن کنار عقل خود اکسیر محبت و عاطفه را در زمان نیازش دارد . زن را در حکومت شیعه این همه خانه نشین نکنید ای علمای اعلام. زن حکومت را به سمت محبت و درستکاری می برد. چون اکسیر آسیه (سلام الله علیها) وجودشان جاری است. با معذرت. اُنظُر خود را نزد مطالب عرفانی الهی تان شاگرد محض زانوزده به محضر شریف شما حس می کند.
 اُنظُر

[در پاسخ به حجت الاسلام سیدکمال الدین عمادی] نظر اُنظُر: بسم الله الرحمن الرحیم 🐫🐪🐫 این شکل شتر را در جواب شکل شما حاج آقا عمادی فرسنادم تا فکاهی کنم: یعنی ما را با این حکومت آخوندی تان به عصر حجَر و بیابان گردی حجاز نبرید!!! تلخی طنزم را تاب آورید ای شارح شرح صدر سوره ی انشراح. می شود این چند تا شکل را برای بنده تفسیر کنید که در جواب بنده ارسال داشتید؟ عاجز ماندم در درک آن. ملتمس دعا حاج آقای عمادی اهل عرفان و ذوق. اُنظُر

 

سیدکمال الدین عمادی به انظر: سلام و درود وافر بر نقاد جابر مدرسه فکرت. البته بعد از انقلاب اسلامی ایران که به رهبری یک فقیه سترگ دارای فقه پویا درخشید زنان با وجود مقاومت های که در  مدرسه کهن فقاهت شاهد بودیم تعالی پیوسته در سطوح زمامداران داشتند حتی وزیر زن هم را شاهد بودیم  آن آرزو نیازمند پختگی بیشتر زنان برای مقامات عالیه و هموار شدن فرهنگی است الان بزرگترین مانع خود زنان هستند شما را ارجاع می دهم درس قضا حضرت آیت الله العظمی جوادی آملی دامت برکاته در سال قبل که در باب مقام قضایی زنان آنچه فرمود فریاد از این و آن برخواست اما خودم به عنوان عارف نه بلکه به عنوان شاگرد خاص حضرت علامه و مقرر فقه آن عالم سترگ و عارف شهیر نظری دارم که هنوز بیان آن نیاز به زمینه های فرهنگی دارد

در این مشهد سخن بسیار دارم
ولیکن وحشت از گفتار دارم
که خلق اکثر افراد تنگ است
نه ما را با چنین افراد جنگ است

اما در باره امام عصر روحی فداه لازم نیست برای ولی الله یا خلیفه الله همسان گذشته لطف خدا بروز و ظهور کند. آری برادر نقادم بر نقادی شما نقد بسیار دارم ولیکن وحشت از گفتار دارم (شوخی کردم ) ولیکن فرصت اندک دارم. نقد را ادامه دهید اما در نقد دیگران بر خود تیغ نزنبد فتامل جیدا.

[در پاسخ به سیدکمال الدین عمادی] نظر اُنظُر: بسم الله الرحمن الرحیم. سلام بر شما حاج آقا عمادی. متشکر از جواب و پرهیز از تصریح. که علت را هم ذکر کردید یعنی نظری دارید ذیل بحث علما که «هنوز بیان آن نیاز به زمینه های فرهنگی دارد» بسیارخوب. متوجه شدم. فرمودید «فتأمل جیدا» با آن دنیای طلاب علوم دنییه خیلی زیباست باشه. چشم. جَیّد و کوشا می شوم در دقت بر فکرها و نظرها. به قول شما حضرت استاد ما :

"که خُلق اکثر افراد تنگ است
نه ما را با چنین افراد جنگ است"

بنده دقیق عمق مطالب شما را بدون لباس غواصی فرو رفتم. غرق نشده برگشتم. دعا بفرما همراه حضرت خضر نبی در تفسیرهای این ماه. اُنظُر.

 

کدام چهره؟ کدام نوشته؟

شماره ی ۱۷

اُنظُر می کاود :

چهره : آقای سید رضا فاطمی امین


نوشته : «او به عنوان وزیری که در پرونده ی فساد در دولت رئیسی متهم است، مجدد سر زبان ها افتاده است.»


نظریه : بنده نظرم اینه: او در دوره ی ریاست حجت الاسلام سید ابراهیم رئیسی بر تولیت حرم رضوی رئیس سازمان اقتصادی آستان قدس بود و توسط  آقای رئیسی قائم مقام آستان قدس رضوی شد و وقتی به ریاست جمهوری رسید وی را وزیر صنعت کرد. داستان مخصوص به خود دارد. اینک دو وزیر خاص رئیسی که به وی بسیار نزدیک بودند، فسادشان با پیش دستی آقای حجت الاسلام اژه ای در یاسوج، در بردن نام علنی شان محرز شد. این موارد را باید در زمان خودش باز کرد. یک مطالبه این است دوره ی حضور این فرد در آستان قدس بررسی قرار گیرد. بخشی از پرونده به «...» برمی گردد  که شاید پای آستان قدس دوره ی رئیسی به مسائل باز شود.اُنظُر.

 

پیام تک جمله از اُنظُر:

مبارزه با فساد، تبعیض نمی پذیرد!


[در پاسخ به بهرام اکبری لالیمی] نظر اُنظُر: بسم الله الرحمن الرحیم. حاج آقا استاد بهرام سلام بر شما بزرگوار.  خواندم تا وارد این جمله شدم: «حسود به آتش حسدش می‌سوزد» تا حدی که حاضر نیست خدا به او گاو دهد و همزمان به همسایه اش، بُز. درس سوم شما خیلی مناسب به داستان جذاب وصل شد. از شما تشکر می شود. اُنظُر.


[در پاسخ به سیدکمال الدین عمادی] نظر اُنظُر: بسم الله الرحمن الرحیم بنده خودم را نزد شما حاج آقا عمادی یک تعلیم پذیر می بینم. مثلت پندار و گفتار و کردار در شما روحانی خودساخته همآهنگ و متوازن است. سلام و احترام این بنده را پذیرا باشید. بنده حتی اگر کسی را زیارت و دیدار نکرده باشم، از روی ادبیات و گفتارش پی می برم از چه شکوه روح و شاکله ی شخصیتی برخوردار است. بزرگ مایی. در معلومات فراوان شما که داخل مدرسه می بارد، تعلیمات دین و اخلاق و حب و مهر موج می زند. ملتمس دعا. اُنظُر.

 

انهدام دین

اُنظُر می کاود : اخیراً حجت الاسلام سید مجتبی نورمفیدی (فرزند آیت الله سید کاظم نورمفیدی) در همایش «هویت عصری ... در آینه قرآن و حدیث» گفته بود :

 

«ما تا چه زمانی می‌خواهیم با حکم ثانوی و حکم حکومتی با مسائلی که روزانه در برابر ما قد علم می‌کنند، پیش برویم؟ این راه هر چند یک راه تعبیه شده از ناحیه شارع است و تردیدی در آن نیست، ولی کم‌کم به جایی می‌رسیم که اکثر احکام شرعی را با عناوین ثانویه پیش خواهیم برد. پس عناوین اولیه چه می‌شوند؟ اینها باید متروک شوند و کنار بروند؟ این سرانجام سر از لغویت احکام اولی در بسیاری از امور درمی‌آورد .... من معتقدم مصلحت به نوعی در استنباط حکم اولی دخالت دارد. به هرحال، این یک راه هر چند مشروع است، اما راه‌حل اساسی و نسخه اصلی همان است که امام راحل عظیم الشأن فرموده‌اند و آن هم تأثیرگذاری زمان و مکان در احکام شرعی است. ... برخی راه‌ها که به انهدام دین می‌انجامد. برخی به زعم خودشان از روی دلسوزی می‌خواهند احکام شرع را به نوعی قابل دفاع کنند؛ یک عده هم با حکم ثانوی و عنوان ثانوی می‌خواهند معضلات را حل کنند. این هم منجر به متروک شدن احکام اولی می‌شود. انجمادی هم که عده‌ای به آن مبتلا هستند که دین همین است، هر کسی می‌خواهد بخواهد و هر کسی نمی‌خواهد خداحافظ؛ این هم که بازگشت به گذشته و دوری از تمدن بشری را به دنبال دارد.»

 

بنده (اُنظُر) این مسئله را می کاوم: دین آیا فقط در صحنه ی تئوریک فقهی در درون فقیهان منهدم می شود؟ یا وقتی کار به حکومتداری رسید و جامعه خود را منتظر تکالیف شرعی دید؟ هر کدام از این دو بخش سهمی دارند. اخباریگری یک جریان ثابت در حوزه بوده است. این فکر، کسانی اند که همه ی دین را از اخبار احادیث می گیرند. این دسته از فقیهان در تمام دوره ها در برابر تحولات ایستادند و حتی در برابر اجتهاد فقیهان، قد علم کردند و آنان را کافر قلمداد نمودند. تاریخ از یاد نمی برد آنان با صدر المتألهین ملا صدرا چه رفتاری کردند. او که خود یک فقیه و فیلسوف معقول بود و متهعدانه عقل ظنّی بشر را قادر به تشخیص ملاکات احکام شرع نمی دانست، مورد خشم و غضب این نحله ی فکری قرار گرفته بود و از شهرش اصفهان، مرکز دربار صفویان، به دوردست تبعید شد. جدای از انهدام دین در درون حوزه های علمیه، به علت خط خطای فقهی که با دین دارند و همواره به عنوان خودمالک پندار دین می خواهند دین را در برابر تحولات علمی و فکری، یک نهاد سنتی مقاوم و سازش ناپذیر و چون کوه صخره ای نفوذناپذیر، قرار دهند، آن عده که از حوزه به سیاست و حکومت گسیل داشته شدند تا مدیریت کنند و پول هم به زندگی خود وارد نمایند؛ نیز، در انهدام دین نقش ایفا می کنند. هر دو دسته چه در تئوری و چه در سیاست ورزی، لطماتی بر دین وارد می کنند که معاندین دین نمی توانند چنین بلایی سر دین بیاورند. فقیهی که سر و کارش فقط روبرو شدن با ظاهر خشک روایات است و از تحولات زمان و دگرگونی های مکان، هیچ اخبار و اطلاعی ندارد، دین را از خاصیت اصلی می اندازد و آن را به یک برداشت عبوس از فقاهت بی روح و تفقه غلط خود، فرو می کاهد و وقتی قرار است کسانی عرفان را یا آموزه های جهانی معنویت را به صورت تک مورد، در زندگی دینی خود دخالت دهند، با عرفان به عنوان یک بدعت بد رفتار می کنند. آنان (نه همه) که گسیل شدند به عرصه ی سیاست آنچنان در جمهوری اسلامی بد کردند که آبرو برای دین باقی نگذاشتند. مردم نشانی این آخوندهای آلوده و عصبانی را می دانند و به همین خاطر همه ی حوزه را به یک چشم نمی بینند. آخوندی که خود را قیّم مردم می داند و از دین برای این قیمومیت بر بشر ازتزاق می کند، سیاست را نه فقط دینی نمی کند، بلکه دین را آفت زده، نزد اجتماع تنها و غریب می گذارد و جامعه را به سمت تردید و شبهه نسبت به قابلیت دین هول می دهد. کلیسا هم روزی بهشت می فروخت. این دسته هم خود با بهشت کاسبی می کند.

 

این است که آقای سید مجتبی نورمفیدی بحث از خطر لغویت احکام اولی در بسیاری از امور کرد. و خود قائل شد به دخالت مصلحت در خودِ احکام اولیه، نه صرفاً در احکام ثانویه. کار آنقدر خراب شد که اینک به فکر راه حل های فقهی افتادند. سیاست با دین پیوند پیوسته دارد، اما نه این که آخوند آن را در هر دو بخش نظری و عملی (فقه و سیاست) به فساد ببرد و مطامع خود را بر مطلوب های دین سوار کند. اینان از دین برای دنیای خود سواری می گیرند. فساد در تئوری، فساد در سیاست ورزی. تجربه ی بدی که نسل نو را دچار انواع لرزهای معرفتی و فکری کرد. انهدام دین یک ربط مستقیم به برخی فقیهان دارد و یک ربط مستقیم با برخی روشنفکران که وقتی به دین می رسند رفتارشان تاریک ترین رفتار فکری است. اُنظُر.

 

پوشش و فقه

[در پاسخ به مهدی امید محرومان] نظر اُنظُر: بسم الله الرحمن الرحیممحضر شریف شما حاج آقا مهدی امید محرومان سلام عرض می شود.  بر خود واجب می دانم تشکری داشته باشم که برای نوشته ی بنده وقت صرف کردید و نظر فرستادید. از باب اطاعت امر به روی چشم:

 

یک. بنده در موضوع و موضع پوشش (چه مردان و چه زنان)، باور راسخی به رعایت عرف و شرع و مقررات در جامعه ی دینی دارم. و حتی معتقدم مردان ایران هم در معرض تحولات زمان پوشش ایرانی خود را که ردایی تقریباً تا زانو بود، وا نهادند و به لباس اروپایی در آمدند. همین حالت برای زنان ایرانی هم شکل گرفت. حالا که در نظام ج.ا.ا پوشش مرد و زن به سمت لباس هایی عریان تر از خود اروپا تنزل پیدا کرد، تقصیر این انحطاط به گردن کیست؟ فقه، سیاست، اخلاق، اقتصاد، افراد و حتی نهادها درین رابطه باید پاسخگو باشند. شاید یکی از مقصرترین نهاد در تغییر ذائقه ی پوشش ایران، سازمان فاسد سیما است که مرکز نشر بسیاری از نمایش های مفسده آمیز بوده است و با نمایش دادن یک سری افراد هنرمند ناآشنا با فرهنگ شرم و حزم در ایران، تمام عرف کشور را زیر گرفته اند. این سازمان یک مقصر بازنده است. مردم هنوز نمی دانند فقه و اسلام در باره ی این نوع موضوع چه حکم قطعی ای دارد. در خود حوزه میان فقیهان بر سر این قضیه چندین نظر بیرون آمده است و حتی برخی هراس افتاده اند بروند دنیال تفقه در این باره. و یا اگر اجتهاد دارند آن را بیان نمی کنند چون از هجوم به خود و عِرض و آبروی خود خوف دارند حق هم دارند تقیه ی اخلاقی و رفتاری کنند. چون بیان فتوا در قم بعضاً مواجه با هجمه و آشوب سازماندهی شده، است.


دو. در جامعه ی ما کسانی حضور دارند که حاضر نیستند دین را در رفتار خود ظهور دهند (یا دین خود را مخفی و درونی نگه می دارند و خود را با خدا در خلوت باقی می گذارند و یا با دین مسئله تباینی دارند) به نظر می رسد در برخورد با این افراد که کم هم نیستند ج.ا.ا یا خنثی رفتار کرده است و یا مانند دوره ی ع.ف وزیر وقت واجا، در اتوبوسی به سمت ارمنستان بنای بر سر به نیست کردن بوده است. برخورد نظام با متفکرانی این گونه، رفتاری صفویانه است، شبیه با ملا صدرا. نمی شود شهروندان خود را از زیست آزاد (با رعایت قانون و عرف) در مضیقه انداخت.


سه. اگر جامعه در زندگی دینی مقداری دچار لنگ و درنگ شده است، که همه می دانند چنین شده است، خبرهایی هم هست که در درون خود روحانیت و حاکمان نیز، تعدادی از اعضای منتسب به خانوده ی شان طبق شرع عمل نمی کنند. این معضل لاابالی گری و لاادری گری چه نوع راه حل فقهی دارد را مردم بی خبرند.. با تیغ و گرز هم نمی شود با فکر و فرهنگ مردم در افتاد. آنان که لحظه لحظه مردم را زیر پند خود می برند خود در بند خانه ها و خانواده های خود مبتلا هستند. این را برای نقد نمی گویم برای قبول یک واقعیت می گویم که اغلب با اطرافیان خود مواجه اند. اگر جوالدوز بر جامعه می زنند ،یک سوزن هم به خود بزنند. بنده معتقدم در این پدیده ها مقصران تقسیم شده اند. نمی توان انگشت گذاشت روی یک فرد و یا یک فکر خاص. عیبی که متکثر شد. از رحمت و نعمت و محبت شما نویسنده ی اخلاقی تشکر می کنم. اُنظُر.

 

تقسیم پست میان فامیل ها در دولت ها

اُنظُر می کاود : تقسیم پست میان فامیل ه. مگر بر دولت های قبلی این عیب وارد نبود که هزار فامیل ایجاد کرده بودند و قوم و خویشان خود را به قدرت رساندند. همین نقص و سوء قدرت در دولت حجت الاسلام  سید ابراهیم رئیسی نیز تکرار شده است. اما انگار ایرادی ندارد! عبور کنم. مقداد نیلی که سایه نشین قدرت در دوره ی پدرزنش رئیسی است، برادرش میثم نیلی را به جایگاه های حساس دولت نشاند و کیست که نداند چینی افرادی بیشترین دخالتگری ها را مرتکب می شوند. اگر تقسیم پست میان خویشاوندان در جمهوری اسلامی بد است، این دولت هم این را مرتکب شده است. میثم نیلی از اعضای پایداری، رئیس سایت رجانیوز است سایتی که وابسته به محمود احمدی نژاد بود. سمت چپ: مقداد نیلی داماد رئیسی. سمت راست: میثم نیلی برادر بزرگتر مقداد. مقداد در  یک وزارت مشهور نفوذ دارد، میثم در وزارت ارشاد. هر دو منتسب با نیلی وزیر معادن و فلزات دولت‌های دهه ی شصت و بعد. کارکردهای این دو برادر را روزی متوجه خواهید شد. هدف تبیینی اُنظُر در این کاویدن فقط این بود این دولت نیز به داماد خود و برادر داماد خود و خویشاوندان و دوستان و «...»، پست هایی در قدرت اعطا کرده است. بحث بر حق و حقوق یا صلاحیت این دو نفر نیست، مهم رفتار دوگانه با دولت ها به خاطر اقدام مشابه است. روی آن شاه دست نشانه را هر که با کارهای طاغوتی گونه اش، سفید کند در واقع به تفکر دینی و آن همه شهید و وصیت های آنها (که سند اصیل بالادستی نظام است) جفا کرده است. اُنظُر.


نظر اُنظُر: بسم الله الرحمن الرحیم محضر حاج آقای رجبی دارابی دامت برکاته سلام تقدیم می شود. با تشکر از شما که با قلم اثرگذار مطلب معرفتی و معارفی از مولا امام علی (ع) را مطرح کردید. خدا خیرت دهد. بنده هم از سرگذشت صاحب تفسیر المیزان خواندم که آن شادروان عالم بزرگ جهان تشیع در  جمعی گفته بود «نمی دانم» هایی که گفتم از «می دانم» هایم بیشتر بود.نقل به معنا کردم. از این گونه نوشته ها بیشتر داخل مدرسه کنید آقای استاد رجبی مرد شریف و بزرگوار. اُنظُر.

 
[در پاسخ به سیدکمال الدین عمادی] نظر اُنظُر: بسم الله الرحمن الرحیم. محضر شریف العلما حاج آقا عمادی از دانشمندان دینی این مدرسه سلام تقدیمتان می شود. با توجه به عوامل ماورایی و غیبی در داستان این نوشته ی شما از جمله تابوت (صندوقچه) این پرسش در ذهن جریان می یاید چرا هر چه زمان به دوره ی زیست ما نزدیک تر (در واقع دورتر) شده است این عوامل فراعقلی نیز از صحنه ی احتجاج و دعوت به عقاید کلاً محو شده است. اگر اوقات آن شریف گرفته می شود جواب هم ندادید برنده ناراحت نمی شوم. با تشکر فراوان. اُنظُر.
 

فلسفه ی لذت در اپیکوریسم

نظر اُنظُر: بسم الله الرحمن الرحیم. با تقدیم سلام محضر شما بزرگوار متفکر حاج آقای عمادی دامت برکاته. جوابی روی بنده گشودید که هر چه بیشتر رویش فکر می کنم بیشتر دستگیرم می شود. می توان یک علت از گسترش انسان گرایی را در آن دانست که غرب با آزادگذاشتن انسان در ارتکاب هر گونه لذت و زندگی بدون قاعده، آنان را علیه ی خود نشوراند و به امور سرشتی و میل و شهوت خود مشغول ساخت. وقتی جامعه از انواع لذت و آزادی اشباع باشد فکر تغییر در سرش نمی رود. این شد انسان گرایی جای بقیه ی ایدیولوژی ها را پر کرد و دور خود طرفداران فراوان در جهان جمع نمود. وقتی علایق طبیعی و گرایشهای جنسی انسان آزاد باشد جوامع خود را در امور رفاه و تفریح و شهوانی مشغول می کنند و کاری کمتر به سیاست دارند. در حالیکه دین برای میزان کردن این خواسته های شهوانی دخالت می کند تا بشر به یک معنویت منزه برسد، مکتب انسان گرایی (اومانیسم) مسیر شهوت را که از قوه های پرشور و لذیذ انسان است، باز گذاشت تا هر کس هر چه خواست به نفع لذایذ خود انجام دهد و از ارضائات خود ندامت نکند. آنقدر لذت در غرب مهم شده بود فلسفه ی لذت شکل گرفت و فیلسوفان آن زندگی را چیزی جز لذت ندانستند. بهتر آن است حتی گفت در درون مکتب اومانیسم، مکتب فرعی پرجاذبه ی اپیکوریسم زاده شد که تمام غایت انسان را لذت و جستجوی لذت و اجرای لذت دانست. این آزادی ها کشش دارد و بشر را از هر عقیده ی دیگری منصرف و وی را مسخ می کند.

 

این توضیحات بنده از آن نظر نوشته شد که بگویم چقدر جواب منطقی و دقیقی داده اید. و دست از حقیقت نشستید و سخن مهمی گفتید. قبول دارم که امروزه عقلانیت ورزیدن دشوار شده است چه رسید به تمسک به ماورا. و درد بیشتر آنجاست (شما بزرگوار هم از غصه ی آن خود را بیرون نینداختی) که شیّادی و خرافه و خیال در استفاده ی ابزاری از امور ماورایی و معنوی و غیبی برای عده ای دکان نام و نان شده است. بنده با آنکه در مباحثه های دینی بر خودم رفتاری سختگیرانه دارم که زود چیزی قبول نکنم، و زی بار حرف های قابل تردید نروم، اما پاسخ حکمیانه ی شما را بسیار درست دانستم. خدا را شکرگزارم که این پرسش بنده به پاسخی علمی و اثربخش از سوی استاد بزرگوار منجر شد که در سبک و سیاق نوشتن کردارش را انسان مجسم می بیند. تشکر بنده را پذیرا باشید. شایسته است نزدتان شاگردی بورزم. اُنظُر.

 

[در پاسخ به بهرام اکبری لالیمی] نظر اُنظُر: بسم الله الرحمن الرحیم. محضر حاج آقای استاد بهرام سلام عرض می شود. در نوشته ی چهارم نوشتید : « تا ۷ سال پرورش و از هفت سال به بعد آموزش» اشتباهی که در جامعه دیده می شود نقض این قاعده است. حتی انسان هایی که به چهل سال به بالا هم رسیدند انگاری می خواهند پرورش بدهند نه آموزش. این دو جای هم اشغال کرده است. البته بنده معتقدم انسان تا آخر عمر نیازمند پند است پندی در ردیف مفاهیم خودسازی در شعر شعرای ایران. با تشکر. اُنظُر.

 

کدام چهره؟ کدام نوشته؟

شماره ی ۱۸

اُنظُر می کاود :

چهره : خانم کارین ژان پی یر

نوشته : او سخنگوی کاخ سفید گفته : «عملیات نظامی بزرگی از سوی اسرائیل در رفح ندیده ایم.»

نظریه : بنده نظرم اینه : آمریکا در حال برگزاری انتخابات ریاست جمهوری نفسگیر طولانی است که در آبان امسال پایان می یاید. تحت فشار دانشجویان و افکار عمومی قرار دارد. لذا جو بایدن ترجیح داده است دولتش دست به سیاست لفاظی بزند تا مردم را نسب به سیاست خود در ابهام نگه دارد. برای چنین کاری، در ظاهر نسبت به حمله ی زمینی ارتش اسرائیل به قسمت رفح غزه به اسرائیل هشدار می دهد که چنین حمله ای را مرتکب نشود. اما همین خانم کارین ژان پی یر در این مصاحبه ی رسمی، از رفتار دو گانه ای در یک مصاحبه مرتکب شده، خود را رسوا کرد. بنگرید به این دو جمله وی: «دوست و متحد ما [ اسرائیل] می تواند از خود محافظت کند... ما معتقدیم اسرائیل حق دفاع از خود را دارد... ما همچنین گفته ایم که آنها باید این کار را با حفاظت از جان غیرنظامیان انجام دهند.» معلوم است آمریکا باید فریب دهد که «عملیات نظامی بزرگی از سوی اسرائیل در رفح ندیده ایم» از نظر آنها عملیات زمانی بزرگ و محکوم است که سی و پنج هراز کشته نداشته باشد!!! حتماً همه ی سه و نیم میلیون غزه ای باید شهید شوند که آمریکا بتواند تشخیص دهد عملیات نظامی بزرگی از سوی اسرائیل صورت نگرفته است. آمریکا با این رفتارهای حمایتی از اسرائیل در برابر غزه، حتی در بین مردم غرب و نسل جوانش مورد تردید و خشم شدید قرار گرفته است. اُنظُر

 

نظر اُنظُر : بسم الله الرحمن الرحیم فکاهی : حاج آقا رجبی دارابی شما مگر شرق دور مالزی تشریف دارید شب شده باشد؟ که به بنده می فرمایی : شب بخیر و نور. بنده هم سلام دارم محضر انور شما و استفاده می برم از بیانات آن بزرگوار. اُنظُر


[در پاسخ به بهرام اکبری لالیمی] نظر اُنظُر : بسم الله الرحمن الرحیم سلام محضر حاج آقا بهرام. چشم. اگر استاد بهرام خطاب کردن برای شما سخت می آید از این پس به بعد می گویم حاج آقا بهرام استاد بزرگوار. برای بنده نوشته های شما عطر کلاس اخلاق را دارد. دو شخصیت وجود داشتند که عطر اخلاق را هنوز بر فضای ایران پراکنده می کنند: شادروان آیت الله مشکینی. شادروان آیت الله مظاهری. حضورتان با این درس های اخلاق غنمیت است که بنده مطلع نشدم درس شماست یا تقریر درس از سوی شماست از کدام استاد اخلاق ایران. مهم فرد گوینده ی آن نیست، مهم همین متون آن است که زحمت آن را می کشید. تشکر ویژه می شود. اُنظُر


نظر اُنظُر : بسم الله الرحمن الرحیم. یعنی عصر در نطق شما مساء است؟ پس نماز عصر را چرا مساء نگفتند؟ نکند شما طی الزمان دارید حاج آقا؟ که از عصر، یک لحظه با پله ی بزرگ می پرید به زمان مساء. مزاح. سلام مجدد بر حضرت شما آقای رجبی. حضرت روحانی گرامی آقای رجبی داراب سلام محضر شریفتان. خوشحالم به مأخذ لغت رجوع داشتی. اما بحث بنده این است لفظ شرعی عصر خود برایش یک دنیا ارزش بکارگیری دارد. شما استادید. بزرگواری می فرمایی. تشکر فراوان. اُنظُر.

 

مالک رجبی دارابی: بله درست. این کلمه عصر از منظر مفسرین معانی و تفسیر مختلف دارد بله شرافت کلمه عصر احترامش محفوظ است. با تشکر

 

بهرام اکبری به انظر: سلام علیکم جناب ناظر از تعبیر عطر اخلاق می شود درس های زیادی گرفت ، متشکرم از تعبیر لطیفتان.


نظر اُنظُر: بینهایت تشکر از شما. که بحث کوتاه میان بنده و شما را با پوشاندن جامه ی شرافت بر تن لفظ مقدس «عصر»  به این خوبی پایان دادید. سلام مجدد به آستان شما حاج آقای رجبی دامت افاضاته. اُنظُر


[در پاسخ به بهرام اکبری لالیمی] نظر اُنظُر: بنده نیز از شما تشکر ویژه دارد. ختم مباحثه ی بنده با حضرتعالی آقای حاج آقا بهرام. نیز از سوی بنده هم تشکر و قدردانی. (پنجشنبه ۲۷ / ۲ / ۱۴۰۳) اُنظُر.

 

اینک

درود بدرود

ای داخل مدرسه

تا بعد که نمی شود

مشخص کرد چه وقت می گردد.

از محضر این مدرسه، موقت مرخص می شود /// ۲۷ / ۲ / ۱۴۰۴ اُنظُر

 

۱
روزنگاری های اُنظُر
ورود به شش بحث روز

۲ . ۳ . ۱۴۰۳ چهارشنبه
بحث نخست  جهان: آرای کیفری لاهه بر دستگیری نخست وزیر اسرائیل بنیامین نتانیاهو و وزیر جنگ مجاری تبارش سپهبد ارتش بینامین بنی گانتس، به عنوان دو جنایتکار جنگی، مهمترین و اصلی ترین خبر این روزها در قرن بیست و یکم است. این برخورد دادگسترانه ی جهانی بر فروپاشی رژیم تبعیض دینی و نژادی سرعت دیگری بخشیده است که جبهه ی مقاومت منطقه در از بین بردن این حکومت نامشروع نقش اول را ایفا نمود. اردوگاه غرب با این حکم قضایی به اختلاف موضع،  درون اسرائیل نیز به ولوله افتاد. در حالیکه جرم این دو جنایتکار از سوی دادستان لاهه «کشتار، ایجاد گرسنگی به عنوان روشی برای جنگ، جلوگیری از رسیدن کمک‌های بشردوستانه به نوار غزه و هدف قرار دادن عمدی غیرنظامیان» اعلام شد، اما جو بایدن که رفتاری دو پهلو و جنابت‌آمیز در غزه از خود نشان می داد، مجبور شد در رسوایی تازه جانب اسرائیل را بگیرد و با ادبیاتی بی شرمانه کار دیوان کیفری لاهه و دادگاه بین‌المللی دادگستری لاهه را «ظالمانه» بخواند، کاری که جوزف بورل اروپا آن را «پیگرد قانونی جدی‌ترین جنایات براساس قوانین بین‌المللی» و امری «موظف» برای کشورها بر «اجرای تصمیمات این دیوان» دانست. و «اسموتریچ» وزیر افراطی دارایی اسرائیل با شنیدن دستور دستگیری، از حد بگذرد و دادگاه لاهه را «یهودستیز» لقب دهد. انگی که اسرائیل طی ۷۰ سال با پناه گرفتن زیر آن، برای خود تأسیس کشوری در خاک دیگران را مشروع جلوه داده است و برای حفظ آن دست و پا می زند.

 

بحث ثانی: اما خبری که جهان را به تماشای دستگیری دو فرد وحشی برده است، که بالغ بر ۳۵ هزار فلسطینی ساکن در نوار غزه را قتل عام کردند و همچنان بر کشتار و جنایات خود ادامه می دهند، در جهان اسلام که اصلی ترین مسئله ی روز طبق نظر امام امت رحمت الله و مقام معظم رهبری حفظهُ الله، باید فلسطین باشد، دولت ها به نمایش ها سرگرم شدند. هر کشوری از این منطقه برای خود سرگرمی ایجاد کرده و از اصل موضوع جهان اسلام دور افتاده است. در ایران که سیل ویرانگر مشهد جان بی پناهان مستضعف منطقه ی «سیدی» شمال شرقی شهر را در کامش بلعیده بود و فریادرسی نبود که به دادشان برسد و حتی علت سیلاب وحشتناک در داخل شهر مورد ریشه یابی قرار گیرد، نظام درگیر کار دیگری شد که هنوز ادامه دارد و در این میان حکم دستگیری دو جنایتکار اسرائیل، با تأسف فراوران محو کارهای نمایشی احساسی دیگر کشورهای جهان اسلام شد. بن سلمان یک جور، ترکیه جوری دیگر، مصر کامل خنثی و حتی سرسپرده و مابقی هم در پیله ی خود تنیده. شائبه ندارد (چونکه بنده به دو تن، یکی علاقه داشته، شادروان حجت الاسلام سید محمدعلی آل هاشم روحانی تراز تقوا و انسان منطبق بر مکتب و حاضر در قلب ملت که نرده های تبعیض نماز را برچید و بین عموم آمد و شد خلوصانه داشت، به دیگری نیز امید می برده و وی را انسانی دانشگرا و ارزشگرا و سرمایه ی نهفته ی متفکر جهان اسلام می دانسته شادروان دکتر حسین امیرعبدالهیان) داشتم می گفتنم شائبه ندارد که پرسیده شود بر اساس سنت و روایات مسموع و عقل پسند هم، پیکر مردگان نباید زیاد زمین بماند و در دفن آن باید تعجیل شود، تشییع هم امری انسانی و اخلاقی و مقدس شرعی است. در خاکسپاری پیامبر خاتم الانبیا (ص) و حضرت فاطمه (سلام الله علیها) و حضرت مولا امام علی (علیه السلام) هیچ معطلی روا داشته نشد. اما در کشور این سنت پیاده نشد. بنده بلد نیست در این باره اظهارنظر شرع کند. شهرگردانی پیکرها به لحاظ شرع و سنت، مسئله اش برای بنده گنگ شده است. در تحریم جنایتکارانه که کشور را در صرفه جویی وقت و هزینه به اوجب واجبات کشانده، صرف این مقدار طولانی وقت که به دنبالش هزینه های سنگین از خزانه ی بیت المال تحمیل می کند، ابهام را بیشتر ساخته است. این در حالی است که سازمان سیما مرجعیتی ذیصلاح نیست که عنوان هایی مقدس را وضع کند که نیازمند تصویب در مراجع قانونی و یا شرعی است. پیش از آنکه مقام معظم رهبری پیام صادر فرمایند، سازمان سیما خودسرانه به وضع عنوان پرداخت. وقتی پیام مقام معظم رهبری رسید مشخص شد عنوان «درگذشت» اطلاق شد. این کارهای به ظاهر ساده، باید سامان شرعی و قانونی به خود گیرد و یک ملاک شرعی همین پیام مقام معظم رهبری بود که تکلیف را مشخص ساخت. روی عنوان مقدس، بنده حساس نیست، ملاک و چارچوب آن مهم است که بی در و پیکر نباید باشد. همین، نه بیش.

 

بحث ثالث: خُبره های مجلسی که ناظر بر رهبری و در زمان فقدان رهبر، مجاز به تعیین رهبر آینده اند، ششمین دوره ی خیلی حساس ۸ ساله ی خود را (یعنی تا سال ۱۴۱۱) شروع کردند که پیامی خیلی پایه ای و مبنایی از سوی مقام معظم رهبری به آنان، چشم های حساس به مبانی سیاسی حکومت را به خود دوخت. اینکه «حکمرانی، بَشَری» است «هدفها الهی». اینکه هدفها را هم مقام معظم رهبری منظور کردند: «عدالت و کرامت انسان و آبادی زمین و پربار کردن زمان، و در نهایت، زندگی توحیدی و عروج آدمی به مرتبت قرب خدا». و جالبتر اینکه شیوه‌های حکومت را هم در این پیام برشمرده شد: «بهره‌گیری از خِرد و تجربه‌ی جمعی، و به کار گرفتن فکرها و زبانها و بازوهای کارآمد و گامهای استوار آحاد مردم.» واقعاً این ادبیات خون تازه است بر رگ حکومت اگر البته گوش شنوا و چشم بینا و فکر عاقلی پیدا شود. پیام، خود، محتوای خود را مرجع شناسی کرد. اینطور: «این، تدبیری است هوشمندانه که معرفت قرآنی و اسلامی به پیروان خود هدیه داده و در آن، شریعت و عقلانیت، و غیب و شهود را در هم تنیده و هم‌جهت ساخته است.» به نظر بنده تا به حال هیچ کسی این گونه شفاف و پرمغز حکومت را در  تعریفی دقیق و منضبط و مدرن و مبتنی بر دین نبرده بود. که پیام مذکور آن را به زیر این جمله ی بسیار با اهمیت برد: «این پدیده‌ی شگفت‌آور و جذابی در عرصه‌ی سیاستهای کَلان است، و تأمل در واقعیتهای تلخِ نظامات دین‌ستیز یا دین‌گریز، روز به روز بر جذابیّت آن خواهد افزود.» به همین خاطر مقام معظم رهبری آخر پیامش این چنین دعوت صورت داده است: «دعوت عامّ ما از وجدانهای بیدار در سراسر جهان آن است که به تجربه‌ی شکست خورده‌ی نظامهای مدعی عدالت یا آزادی، ولی بیگانه از معنویت دینی بنگرند؛ ظلم و تبعیض و فساد فزاینده را؛ و نابودی امنیت اخلاقی را، و سستی بنیان خانواده و فروکاستن از شرافت زن و از جایگاه همسری و مادری را؛ و غلبه‌ی جهتگیری مغرضانه بر آگاه‌سازی صادقانه در رسانه‌ها را؛ و بسیاری از گره‌های کور دیگر در گستره‌ی نفوذ این نظامهای منافق و ریاکار و ستمگر را ببینند. و آن گاه در طرح جامع و استوار و گره‌گشای حکمرانی اسلامی تأمل کنند.» از پیام آقاخامنه یی به خبره ها در مجلس که تا ۸ سال بعد در این مقام می مانند، اهمیت بسزایی دارد. یعنی تا خرداد ۱۴۱۱ که دهه ی مهم عمر رهبر در ۹۰ سال به بالا است. البته فروگذار نکنم که این مجلس ایرادهای ماهیتی نیز دارد مانند: ۱) کامل مردانه است. هیچ عضو زن در آن نیست. یعنی نیمی از جمعیت کشور در آن فاقد تأثیرند. ۲) کامل صنفی است. اکثریت قاطع صنف و طبقات دیگر اجتماع جز صنف روحانی در آن نقش ندارد. ۳) تا حدی کامل جناحی است. ۴) چند فقیه شورای نگهبان، هم ناظر بودند، هم نامزد که در این مجلس وارد شدند که نقص بزرگی است. کسی هم نامزد شوند، هم ناظر انتخابات باشند و تعیین صلاحیت رقیبان را عهده دار باشند !!!

 

چهارمین بحث: آرایش قدرت در این کمتر از ۵۰ روز می تواند یکی از علایق مردم باشد که یا کنجکاو آن شوند و یا حساس به آن. بنده پنج تا هفت آرایش را فرض می گیرم با دو پیش فرض و نیز یک شرط پایه ای:

 

۱) در این پیش فرض انتخابات در درون جناح پرتلاطم جناح راست انحصار پیدا کند.

 

۲) در پیش فرض انتخابات از مرزهای جناح متشتت راست کمی عبور داده شود و شامل بخش هایی از جناح مقابل نیز بشود. البته اگر تعیین صلاحیت شیر یا خط؟! از سوی ۱۲ عضو شورای نگهبان باب نشود.

 

حالا آرایش احتمالی. اسامی در این دوره، فرع بر بلوک بندی جناحی است. احتمال آخوندزدایی از قوه ی اجرایی نیز در دور چهارده بالاست.

 

یک : راست افراطی نوپایداری های پیرو مکتب شادروان مصباح با آوردن نامزدی ویژه از فضای احساسی و تصفیه ای به نفع خود پیش می تازند. در این چلّه بالاترین ادبیات درهم شکنی رقیب، محتمل است، با طعم افشاگرایانه. شاید آقای سعید جلیلی را بر این جریان تندرو تحمیل کنند. هر چند از دید این چله اصل با آقای سعید محمد است.

 

دو : راست نو اصولگرا در مقابل راست نوپایداری پیروان مکتب مصباح با ابزار عملگرایی و شعار ساختن کشور به انرژی پرتوان مدیران بلدورزی، وارد کارزار با رقیب اصلی خود یعنی نوپایداری شوند. آقای باقر قالیباف نامزد منحصر این چلّه است که خود را خط سوم انقلاب با نسل تازه می‌دانند.

 

سه : میانه روهای اصولگرا که گرداگرد آقای علی لاریجانی جمع هستند. گمان می رود راست سنتی قائل است قدرت باید از دو چله ی بالا که کشور را به سوی انحصار پیش می برند و توسعه یافتگی را به زیر افکار ضد توسعه ی خود می برند، گرفته شود. با توجه به تذکر دوره ی قبل مقام معظم رهبری به شورای نگهبان که علی لاریجانی رقیب اصلی دوره ی سیزدهم را رد صلاحیت کرده بودند، صلاحیت وی را این بار به نظر می رسد خدشه دار نمی توانند بکنند. این چله هم رأی در جناح راست دارد و چشمداشت آشکار و رایزنی شده در رأی جیب چپ.

 

چهار : مرد زیست در مرز چند جناح، آقای علی شمخانی وارد شود که مناسبات جناح ها را بر هم می زند. ورود وی آرایش را تغییر می دهد. بماند وقتش.

 

پنج : فرض بعید این است از سوی حزب کارگزاران خود حجت الاسلام حسن روحانی یا آقای اسحاق جهانگیری وارد شوند. در این فرض انتخابات چهار قطبی می شود. اگر این بازی (جریانِ شادروان حجت الاسلام هاشمی رفسنجانی که زیر حلقه ی حسن روحانی اند) نگرفت، ممکن است آقای عارف یا آقای عبدالناصر همتی فرصت آزمودن بیابند که بازار رقابت را صوری گرم نگه دارند تا هم امنیت ملی مخدوش نشود و هم میزان مشارکت مردم را تست کنند و شاید هم شانس بیاورند.

 

شش : فرض ابعد این ماجرای چند وجهی این است آنقدر فضا باز دیده شود که حتی نزدیکان به فکر حجت‌الاسلام سید محمد خاتمی نیز اجازه‌ی حضور یابند. در این صورت که خیلی دور می نماید و فقط حدس و گمانه است، پرتنش ترین دوره ی نظام و در عین حال عجیب ترین انتخابات رخ می دهد. البته شرط آن آشتی قهرکردگان با صندوق است.

 

هفت : احتمال قریب به به یقین چپ به دو علت همچنان نسبت به انتخابات خنثی عمل کند: یکی اجازه ندادن نهادی سایه ی حکومت به آنان برای ورود مجدد به دایره ی نظام و قوه ی مهم کشور. دومی فشار معارضان درون چپ که خط تحریم انتخابات را تکمیل کنند تا به تز خود، نظام را به خودفروپاشی نزدیک و نزدیکتر کنند.

 

روشن و آشکار است همه چیز به سخنان انتخاباتی مقام معظم رهبری مشروط است که طی همین روزهای پیش رو، چه خط مشی و راهبردی را پیش می گذارند. همه ی نگاه ها به آن روز است که دیر نیست. اینکه ایشان چه نقشه ای را پیش پای نظام ترسیم و حکومت را برای نیل به آن بسیج می کنند، معما مانده است. عبور کنم. اُنظُر.

 

به قرآن رجوع داشتم با نیات که در دل داشتم: این آیه آمده است: فَان اَعرَضوا فما اَرسلناکَ علیهم حَفیظًا. پس اگر از هشدارهای تو روی بر تافتند، غمگین مباش، چرا که تو را نفرستادیم که بر آنان نگهبان باشی. آیه ی ۴۸ شورا. برای ایران و فلسطین و جهان روزهایی بی مصیت یا لااقل کم مصیبت می خواهم. خدایا زندگان ایران را حیات طیّبه و رفتگان ایران را غفران  و حیات جاویدان عطا کن. سلام و احترام بنده به اهالی محترم داخل مدرسه. اُنظُر.

 

یک توضیح فراگیر از اُنظُر

تمام سیصد و پنجاه پستی را که این هفته نبودم خواندم. آنچه برای من نیازمند نظر گذاشتن بود صورت دادم. بقیه را دقیق خواندم. فقط یک هم کلاسی محترم در سه یا چهار نوشته ی کوتاه و چندخطی خود بنده را یک حرف هایی نسبت  داد. این کار وی را می گذارم به حساب کسانی که چشم در می آورند تا کسی را با اشاره ی چشم بترسانند. بنده البته نمی ترسم. ولی این چشم در آوردن های ایشان را به حساب برادری می گذارم و از همین مدرسه به محضرش سلام می دهم و احترام می گذارم. نقد دولت سیزده یک کاری است که علم و توسعه و رشد محتاج آن است. نمی شود هیچ جایی از کارکردهای نظام سیاسی را بر روی نقد و بررسی بست. نظام جمهوری اسلامی هم اهل نقد و نظر باید باشد تا در اثر جریان داشتن بررسی ها چیزی متوقف نماند.

 

نظر اُنظُر : محضر شما اهل قلم محترم سلام تقدیم شده و سپاسگزاری می شود. اول. به روی قبول. حتماً خواهم پرداخت. هر مسئله ای که در پس زمینه اش ابعاد خاکستری باشد در صورتی که در داخل مدرسه شخصاً تصمیم به ارائه ببینم که وقتش فرا رسیده باشد، دریغ نمی کنم و ابا هم نباید کرد. چون هدف بنده درگیری فرد با فرد نیست. فکر با فکر است. و اسلام جمع مناظره و علمی را در مسجد توسط رفتار حضرت خاتم الانبیاء (ص) ترجیح داد. پس بحث روی هر مسئله ی روز، هیچ دستور یا منع نمی پذیرید که کسی را منع کنند یا به متنی وادار نمود. نظام با راه اندازی پیام رسان های داخلی خواست بگوید در محیط انقلاب اسلامی به تبادل پیام مشغول شوید و مقام معظم رهبری هم به تمام این پیام رسان ها فرمودند به امور خصوصی مردم هرگز ورود نکنید و این فضا را برای مردم امن و ایمن نگه دارید. دوم. بنده هم از خرسندی شما در محکومیت سران جنایتکار رژیم صهیونیستی در دیوان بین المللی خوشحال هستم. این خبر هنوز در درون خود ده ها اثر دارد که جهان با آن مواجه خواهد شد. می خواهم از شما که اهل قلم اید این خبر اول جهان را در همه جا در صدر مسائل روز ایران قرار دهید. سوم: برآیندها نشان می دهد نامزدی در لباس روحانی ظاهر نشود. چهارم: رادیکالیسم که فرمودید درست است، در وجه ذاتی چله ی نوپایداری های پیرو شادروان مصباح این خصوصیات وجود دارد. آنان از آن مکتب ایدئولوژیک، تصفیه و یکسانسازی قدرت برداشت می کنند. پنج در صورت ورود آقای علی لاریجانی (که جواز صلاحیت را با حرف مقام معظم رهبری اخذ کرده) تمام وجوه درون نوپایداری برهم می خورد و صحنه به تنازع دو چله در درون جناح راست تنزل می کند. حوزه علمیه در این فرض در کارزار انتخاباتی دو شقه می شود. البته فضا رو به تیرگی درون جناحی می گراید. ششم. سه مسئله در بخش تحتانی نوشته ات نشان از اطلاعات شما از آرایش قدرت است. آنچه بنده در باره ی انتخابات چهاردهم نوشتم به عنوان یک فرد که به مسائل ایران و جهان نظر می افکند، می باشد. چون بنده نسبت به هیچ حزب و فرد و جناح هیچ گرایش ندارم و نظری هم روی فرد نامزدهای احتمالی نمی دهم. بنده بررسی کردم. هر بررسی در درون خود با عواملی دیگری که ممکن است ظهور کند محتاج بررسی مجدد است. تشکر می شود. اُنظُر.


نظر اُنظُر : محضر شما حاج آقای غلامی دارابی محترم سلام تقدیم شده و سپاسگزاری می شود. در نوشته های از شما بزرگوار که مرد علم و محیط دانشگاه هستید خوانده بودم که از قرون وسطی مطلبی نوشته بودید. انکیزیسیون دادگاه تفتیش عقاید بود که بشر روی آن را گِل گرفت و رفت. نه اهل تفتیش عقایدم و نه زیر بار تفیش عقاید می روم. برای آن بزرگوار و استاد  عرصه ی دانشگاهی آرزوی بهروزی و زندگی و رستگاری آرزومندم. تشکر فراوان. اُنظُر.

 

۲

روزنگاری های اُنظُر

دست بوسی به جای کارویژه گرایی

این آقایی که تا کمر خم شده (عین کاهن هایی که در دربار فرعون های ستمگر مصر رسم بود و حضرت جعفر بن ابی طالب علیهما السلام در حبشه با کرنش نکردن انقلابی و مکتبی در پیشگاه حاکم عادل مسیحی حبشه، خط بطلان بر این رفتار شرک آلود کشیده بود) حجت الاسلام محمود محمدی عراقی داماد شادروان آیت الله مصباح یزدی است که در مراسم افتتاحیه ی ششمین دوره ی مجلس خبرگان رهبری، صبح سه شنبه (۱ خرداد ۱۴۰۳) در حال بوسیدن دست  آیت الله احمد جنتی است. با این رفتارهای فرعون پسند چگونه از این افراد توقع می رود بر کار و وظایف حقیقی خود در خبرگان گردن می نهند. شاه هم بساط تاجگذاری راه می انداختند و ردیف می شدند یکی یکی، نوبه به نوبه دست آن شاه را می بوسیدند و صله می ستاندند. انقلاب خط ابطال کشید بر این رفتار های کریه طاغوتی ولی کم کم این افراد چون خود را بر گرده ی مردم سوار می بینند فعلاً یکه تازی می کنند، چنین فعل قبیح  راکه در سیاست مذموم است،  باب می کنند. تداول ایام را به نسیان بردند این قبیل آخوندها که قرآن به بشریت آموخت. اُنظُر.

 

۳

روزنگاری های اُنظُر

انحلال «سمن» در سایه ی قدرت

آقای علیرضا زاکانی شهردار تهران تاکنون چندین سازمان مردم نهاد را به تعطیلی کشانده است. مانند «سازمان پزشکان بدون مرز» (مؤسسه ی ارائه ی خدمات حمایتی و درمانی به زنان و مردان و کودکان بی خانمان و معتاد و آسیب دیده واقع در محدوده ی خیابان مولوی)؛ سازمان «سرپناه شبانه زنان» (مرکز اقامت برای زنان آسیب دیده و معتاد بی خانمان واقع در محدوده ی دروازه ی غار) «مؤسسه ی نور سپید هدایت» (مرکز اقامت و خدمات کاهش آسیب برای زنان آسیب دیده و معتاد بی خانمان واقع در میدان شوش) «خانه ی خورشید» (مؤسسه ی حمایت از زنان آسیب دیده و معتاد بی خانمان واقع در محدوده ی دروازه‌ ی غار) و کمی بعد «سرای غزل» اینها مراکزی هستند که به نقل منابع «زاکانی و تیمش به بهانه های مختلف آنها را که جملگی توسط انجمن‌های ‌غیر دولتی تأسیس و به زنان آسیب دیده و در معرض آسیب خدمت می کردند. بنده این مسئله ی مهم جامعه را از آقای سید حسن موسوی چلک در توسعه ایرانی دیدم. بنده نمی دانم آقای زاکانی با چه ملاکاتی این «سمن» ها (مخفف س: سازمانها. م: مردم . ن: نهاد) را منحل کرده است. ولی یک مسئله، مسلم است که تعطیلی این مراکز حمایتی، به قول خانم لیلا ارشد مؤسس مرکز زنان سرزمین خورشید، هزینه های بسیاری بر جامعه تحمیل می کند» که جبران آن سخت یا ناممکن است. در شاخص توسعه یافتگی و رشد، تعداد و میزان فعالیت این نوع سازمان های مردم پایه، بخشی از ملاک ارزیابی ها است. اُنظُر.

۴

روزنگاری های اُنظُر

مهاجرت ۱۰ هزار پزشک

برای بنده خواندن این خبر در امروز که مهاجرت ۱۰ هزار پزشک فقط در ۲ سال گذشته صورت گرفته، بسیار رقت انگیز بود. سال قبل آقای حسینعلی شهریاری، رئیس کمیسیون بهداشت و درمان مجلس شورای اسلامی هشدار داده بود. حالا در استان‌ها با کمبود شدید پزشک به خصوص کمبود جراح مواجه شدیم. از مهمترین شاخص رشد علمی بالابودن آمار در این رشته ها است. البته پزشک هایی که در اوج تحریم ستمگرانه ی غرب علیه ی ایران کشور را ترک کردند به نظر می رسد نسبت به خدمت به میهن خود کم توجهی صورت دادند. دولت چهاردهم که شکل بگیرد باید فکری برای فاجعه بکند. مسائل روز را فقط در سیاست و چاپلوسی های درون قدرت خلاصه نباید کرد. باید آسیب های جامعه را آزادانه به بحث گذاشت تا برون سپاری رخ دهد.  اُنظُر.


چند نوشته در بالا نیاز به نظر دارد که بنده می کوشم به حسب حکم اخلاق، جوابی تهیه کنم تا حمل بر بی ادبی و بی احترامی و بی اعتنایی نشود. اُنظُر


[در پاسخ به سید کمال الدین عمادی] نظر اُنظُر : محضر شما حاج آقا سید کمال الدین عمادی عالم شریف محترم سلام تقدیم شده و سپاسگزاری می شود. همچنان معتقدم حضرت جعفر بن ابی طالب علیهما السلام در حبشه با کرنش نکردن در پیشگاه حاکم حبشه، از یک رفتار شرک آلود خودداری کرد. چون کرنش و سر خم کردن فقط خضوع و خشوع است در پیشگاه حضرت احدیت. اسلام بر الله ی یگانه با شعار قولوا لا اله الا الله تُفلحوا به انسان دعوت داد که به دین من در آیید و از هر نوعی از اِلَه دست بردارید. هر کاری که رفتار بت پرستی را تجدید کند، رفتاری کریه و بازگشت به جاهلیت است. حاج آقای سید معزز آقای عمادی، بنده با دقت دست گذاشتم به محل عمومی خبرگان که ثانیه به ثانیه ی وقت جلسه ی آن که میلیون ها هزینه ی بیت المال دارد. چون اکثر اعضای آن از سراسر ایران با هزینه ی خزانه ی ملی وارد تهران می شوند که باید روی ثانیه های آن نشست مثل آن قضیه ی فوت کردن شمع توسط امام مولا علی (ع) حساب کرد. آن وقت در این محل که در معرض عموم است و کارویژه ی نظارت و ... بر عهده دارد و اعضای آن باید مواظب رفتارهای خود باشند، این روحانی با رفتار که در اسلام چنین خصیصه ای منکوب است، خم شود تا زانو دست یک آدم دیگر را که زندگی اش پر است از حضور در سیاست و بسیار هم قابل نقد، این وضع خفت بار ببوسد. ملت از این تملق و رفتار دون شأن انسان توحیدی چه قضاوتی دارد؟!! نشست خبرگان است یا دست بوسی میان آقایان؟!! می خواهد ببوسد برود در یک محیط شخصی که هزینه ی بیت المال نداشته باشد. از منبرهای شماها روحانیب شنیدیم که امام مولا علی (ع) منع می کردند افراد پشت سرش راه بیفتند. بنده دیدم ردیف می شدند دست شاه را در صف طولانی می بوسیدند. شما بفرمایید بنده از این که حرکت مکتبی حضرت جعفر بن ابی طالب علیهما السلام همان جعفر طیار که هجرت صغرا را در اسلام استارت زد، آیا حرکتی توحیدی نبود که خم نشد پیشگاه یک پادشاه؟ حرکت توحیدی طبق برداشت بنده یعنی اجتباب از هر چه طعم شرک آلودگی می دهد. بنده می گویم هر کس خواست بوس به دستان قدرت دهد، بدهد. آزاد است. اما بنده هم آزاد هستم همان رفتار را نقد کنم چون ایدئولوژی دینی ام این است. چرا باید برای نقد بک رفتار که آن را دون شأن یک محیط عمومی می دانم بازخواست شوم؟ مگر این مدرسه آمدیم تا قوزک پینه را وا کنیم؟!! آمدیم نظرات خود را روی هر مسئله ای که آن را جایز می دانیم حرف بزنیم. شهید مطهری دهن هیچ دانشجویی را نمی بست که حتی از خدا و آفرینش پرسش کنند. چه رسد به آفریده های خدای متعال. از نصیحت های شما عالم عامل فوق العاده تشکر می شود. اما بنده عقاید خودم را سست به دست نیاوردم که زود از دست بدهم. عقاید دینی بنده از مبانی های مهم بسیاری از علمای دینی و دانشمندان اسلام شناس صبغه گرفته و افتخار می کنم اهل مطالعه ام هرچند صدها سال دانش بیفزایم باز همان ذره ی کاه هستم در کف بیابان و صحرا. ما را نمی رسد به مقام شامخ شما برسیم که مدرجاتی کسب کردید. بنده تابع شرع و عقل و اخلاقیات معتبر هستم. از درس پیشگاه شما عالم عرفان شناس که سلوکی عرفانی قرآنی را در خودتان بروز می دهید خودم را محروم نمی دارم. اُنظُر.

 

ْ[در پاسخ به مالک رجبی دارابی] نظر اُنظُر : محضر شما حاج آقا رجبی دارابی محترم سلام تقدیم شده و سپاسگزاری می شود. بر نصیحت هایی که بر بنده می فرمایی احترام و ارج می گذارم. ولی بهتر است هیچ چیزی را به هیچ کسی تحمیل نکرد. اگر تشخیص شما انسان بزرگوار این است بنده گناه کبیره کردم و یا ذنب لایغفر نمودم و یا از تمام اخلاق افتادم و یا فردی بی انصاف هستم، تمام این موارد داوری در باره ی زندگی شخصی عقیدتی بنده حساب می آید که البته در دنیا هیچ کس امان از این نوع قضاوت های بندگان خدا به جای خداوند متعال ندارد. من قاضی نهایی را خدای متعالی می دانم. بنده روی شما حضرت روحانی محترم قضاوتی نمی کنم. حرف های شما را در ردیف نصایح و اندرزهای شما می گذارم که حتماً برای بنده اختیار قائلی که آن را یپذیرم یا نپذیرم. شما تکلیف شرعی خود را با بنده اتمام کردید. پس نگران تکالیفم نباشید. پیش خدا هر کس در روز غدا و یوم الفصل، فرداً (تنهای تنها) حاضر می شود و آنجا خودم از پرونده ام دفاع می کنم که زیان های خودم را به سودهای معنوی مبدل سازم. چون خداوند بزرگ مبدل است. محول است. زار بنده را می شنود. شما دعا کنید از پل صراط به ویل نیفتم!!! که بد قعر و چاله ای عمیقی است. البته برای این دعا مرا مدیون نساز!!! از حضرت مولا امام علی (ع) سخنان درخشانی را با قلم ساده و آشنا با ادبیات فارسی شرح می نویسید. در قلم شما شجاعت وجود دارد. نیز بدون ریاکاری حرف می زنید. همچنین سعی نداری علم خود را به رخ بکشی و متن های بدور از کلمات ثقیل می نویسی. خدا شما را باقی گذارد. آن پست های شرح سخنان حضرت امیر (ع) را همچنان ارسال کنید که ارزش فراوانی دارد. تشکر می شود از محضر و نیز قلمتان و انتقاداتان بر بنده و متن های بنده. خیلی بزرگواری. اُنظُر.


[در پاسخ به شیخ ربانی] نظر اُنظُر : محضر شما حاج آقای بی نشان محترم سلام تقدیم شده و سپاسگزاری می شود. چون در وجود شما انصاف موج می زند به این قضاوت در باره ی شخص بنده افتادید و خطاب به بنده اُنظُر نوشتید:


«شما نمی‌توانی انسان با انصافی باشید البته قصد جسارت ندارم امیدوارم تأمل کنید والعاقبة للمتقین بی نشان»


نه؛ هرگز. چه جسارتی؟ هرگز. شما حق خود را بیان کردید. بلکه در کمال شجاعت مرا نقد کردید. شما همین مقدار در خود آزادی کامل قائلیید و پیش خود و خدا و خلق خدا، بنده را با این جملات روشن و شفاف و قطعی و مطلق و با فعلی نفی «نمی توانی» قضاوت کردید، یقین دارم از روی انصاف حرف خود را انشاء کردید. و هیچ شائبه در مورد آن بزرگوار در ذهنم پدید نیامده است. اما احتمال می دهم آن سرور بزرگوار متن دیروز بنده را خوب ندیده باشد. بنده، در همان متن اولم (روزنگاری های اُنظِر) هم کشته شدن بی پناهان در سیل منطقه ی مستضعف نشین «سیدی» مشهد را یاد کردم و هم در آخرین عبارتم این جمله را نوشتم و متنم را به پایان بردم :

 

«برای ایران و فلسطین و جهان روزهایی بی مصیبت یا لااقل کم مصیبت می خواهم. خدایا زندگان ایران را حیات طیّبه و رفتگان ایران را غفران و حیات جاویدان عطا کن. سلام و احترام بنده به اهالی محترم داخل مدرسه. اُنظُر.»

 

حال از شما که بی آنکه جمله ی بالای بنده را ببینید در باره ی شخص خودم قاضی شدید، از شما مرد شریف و منصف و متقی می خواهم بفرمایی چرا بنده باید مطابق میل شما رفتار کنم و متنی مطابق سلایق شما درج کنم؟ آیا این با مبانی دین سازگار است؟ با کجای عقلانیت سازگاری دارد؟ بهتر است به فکاهی عرض کنم: یک متن برای بنده بنویس و بگو: انظر اینجوری بنویس!!! گذشته از این فکاهی، از شما بزرگوار و خردمند که مرامی ارزشمند داری و بنده به نوشته هایت خو گرفتم معذرت می خواهم کمی رک در حرف را وا کردم. برای بنده همچنان یک معلم اخلاق هستید و خودم را متعلمی ضعیف و پر از ضعف و گناه، در پای درس هایت می دانم. خداوند سعادت و خوشی زندگی را در تار و پود حیات پارسای شما بدرخشاند. زبری کلماتم را اگر به ساحت شما بر خورد، مورد عفو قرار دهید. اُنظُر

دیدن یا نوشتن نظرات : ۰
نوشته های اُنظُر ۳

نوشته های اُنظُر ۳

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
نوشته های اُنظُر ۳

پروفایل اُنظُر

مندرجات این صفحه فقط نقل است، نه نظرات رد یا تأیید دامنه:

متن‌های "سلمان صالحی" ، "رضیَ الله"، "اُنظُر" و سایرها در دامنه:

متن حجت الاسلام شفیعی مازندرانی: بازنشر به مناسبت  سالگرد ارتحال آیت الله محمد کوهستانی. روایت آیت الله کوهستانی از عوارض نداشتن اخلاص در طلبگی: زمانی‌که در مشهد در مدرسه میرزا جعفر مشغول تحصیل بودم، رفیقی داشتم به نام شیخ محمد که خیلی در درس و بحث کوشا بود و از من بیشتر زحمت کشید. روزی از وی پرسیدم: شیخ محمد! در تحصیل خیلی تلاش می‌کنی چه قصدی داری؟ گفت در محله ما شیخی است، می‌خواهم این‌قدر ملا بشوم که از او بالاتر و عالم‌تر بشوم. به او گفتم: به‌جایی نمی‌رسی، چون نیت تو خالص نیست، باید برای خدا درس بخوانی، نه برای مقام. مدت‌ها بلکه سال‌ها گذشت که خبری از او نداشتم تااینکه پس‌از چند سال اقامت در نجف به کوهستان آمدم و تشکیل حوزه دادم. گاه برای زیارت امام رضا علیه‌السلام به مشهد می‌رفتم. در یکی از این سفرها، روزی در بین راه مشهد در قوچان پیاده شدم که در مسجد نماز بخوانم. در خیابان که قدم می‌زدم چشمم به پیرمردی افتاد که کوله‌پشتی شبیه #حمال ها به دوش داشت. کنار دیوار نشسته و تکیه داده بود. به دقت او را نگریستم، شناختمش، شیخ محمد مدرسه میرزا جعفر بود. درحالی‌که چرت می‌زد به او گفتم: ای عمو! حالت چه‌طور است؟ چشمش را باز کرده و به من خیره شد، ولی مرا نشناخت، به او گفتم تو شیخ محمد نیستی؟ گفت: چرا خودم هستم! شما کی هستی؟ گفتم: من شیخ محمد کوهستانی هستم. چرا این‌طور و با این وضع شما را می‌بینم؟ جواب داد: همان‌طوری که شما فرموده بودید، درس را برای خدا نخواندم و به این‌حال گرفتار شدم. درسم را تمام کردم و به محله خود رفته و در آن‌جا با شیخ اختلاف‌مان شد، مردم به‌خاطر اختلاف بین من و دو دسته شدند تااینکه مرا از محل بیرون کردند. آمدم شهر، وضع من نگرفت و مجبور شدم لباسم را درآورم و در حال حاضر داخل شهر حمالی می‌کنم تا خرج زن و بچه خود را تامین کنم. کتاب نسیم هدایت؛ صفحه ۵۷۶ - ۵۷۷.


اُنظُر در پاسخ به شفیعی مازندرانی: بسم الله الرحمن الرحیم. برای این نوشتار بسیار با اهمیت حاج آقای مازندرانی شفیعی پاسخ و نوشته ای نوشتم در ادامه در دو قسمت بارگذار هستم. با محضر ایشان سلام و احترام دارم.

پایان. راندیان.  نویسنده: اُنظُر ماقال.


کوهستانی / جنتی  ///   بهشت / دوزخ

حاج آقای مازندرانی نوشته ای بار گذاشت که بنده را به حس مسئولیت در نوشتن داخل مدرسه منتهی کرد. از عاقبت یک نیّت نادرست صحبت به میان آورد که عالم منزه شادروان آیت الله کوهستانی از یک آخوندی خاطره گویی کرد که به علت یک نیت بد، به جای حمل لباس آخوندی، با اجبار روح لوّامه اش یا عذاب وجدانش سرانجام لباس حمّالی و دلّاکی بر تن کرد. حاج آقای مازندرانی شفیعی پای نوشته را امضا نکرد، پس این احتمال است چشمش به این خاطره افتاده است (یا در سری نوشتجاتش داشته است) و چون تشخیص داد طرحش نیاز روز است آن را از سمت خود با مدرسه در میان گذاشته است. احساسم می گوید از این کار اثرگذار ایشان تشکر شود؛ تشکر می کنم، ولی به انضمام آن یازده پازل برایم تولید شده است؛ پس بنده نیز تشخیصم را پیرامون قضیه، به نیت استفهام و جهاد تبیین (امری که ولیّ منزه و مبارز ما مقام معظم رهبری آن را وظیفه ی آحاد دانسته اند) اشتراک می گذارم.


پازل اول: بنده رأی ام این است بعضاً اما شدیداً روحانیت کمترین شباهت را به شادروان کوهستانی می زند. آن گوهر کمیاب دنیازده نبود، محض محض، منزّه بود و والسلام.


پازل دوم: کوهستانی خانه اش را روی مردم گشوده و سرِ سفره نگه می داشت و خود روی باز با مردم داشت، ولی امروزه بعضاً اما شدیداً روحانیت چنین صفت را از خود دور دور کرده است.

پروفایل اُنظُر

مندرجات این صفحه فقط نقل است، نه نظرات رد یا تأیید دامنه:

متن‌های "سلمان صالحی" ، "رضیَ الله"، "اُنظُر" و سایرها در دامنه:

متن حجت الاسلام شفیعی مازندرانی: بازنشر به مناسبت  سالگرد ارتحال آیت الله محمد کوهستانی. روایت آیت الله کوهستانی از عوارض نداشتن اخلاص در طلبگی: زمانی‌که در مشهد در مدرسه میرزا جعفر مشغول تحصیل بودم، رفیقی داشتم به نام شیخ محمد که خیلی در درس و بحث کوشا بود و از من بیشتر زحمت کشید. روزی از وی پرسیدم: شیخ محمد! در تحصیل خیلی تلاش می‌کنی چه قصدی داری؟ گفت در محله ما شیخی است، می‌خواهم این‌قدر ملا بشوم که از او بالاتر و عالم‌تر بشوم. به او گفتم: به‌جایی نمی‌رسی، چون نیت تو خالص نیست، باید برای خدا درس بخوانی، نه برای مقام. مدت‌ها بلکه سال‌ها گذشت که خبری از او نداشتم تااینکه پس‌از چند سال اقامت در نجف به کوهستان آمدم و تشکیل حوزه دادم. گاه برای زیارت امام رضا علیه‌السلام به مشهد می‌رفتم. در یکی از این سفرها، روزی در بین راه مشهد در قوچان پیاده شدم که در مسجد نماز بخوانم. در خیابان که قدم می‌زدم چشمم به پیرمردی افتاد که کوله‌پشتی شبیه #حمال ها به دوش داشت. کنار دیوار نشسته و تکیه داده بود. به دقت او را نگریستم، شناختمش، شیخ محمد مدرسه میرزا جعفر بود. درحالی‌که چرت می‌زد به او گفتم: ای عمو! حالت چه‌طور است؟ چشمش را باز کرده و به من خیره شد، ولی مرا نشناخت، به او گفتم تو شیخ محمد نیستی؟ گفت: چرا خودم هستم! شما کی هستی؟ گفتم: من شیخ محمد کوهستانی هستم. چرا این‌طور و با این وضع شما را می‌بینم؟ جواب داد: همان‌طوری که شما فرموده بودید، درس را برای خدا نخواندم و به این‌حال گرفتار شدم. درسم را تمام کردم و به محله خود رفته و در آن‌جا با شیخ اختلاف‌مان شد، مردم به‌خاطر اختلاف بین من و دو دسته شدند تااینکه مرا از محل بیرون کردند. آمدم شهر، وضع من نگرفت و مجبور شدم لباسم را درآورم و در حال حاضر داخل شهر حمالی می‌کنم تا خرج زن و بچه خود را تامین کنم. کتاب نسیم هدایت؛ صفحه ۵۷۶ - ۵۷۷.


اُنظُر در پاسخ به شفیعی مازندرانی: بسم الله الرحمن الرحیم. برای این نوشتار بسیار با اهمیت حاج آقای مازندرانی شفیعی پاسخ و نوشته ای نوشتم در ادامه در دو قسمت بارگذار هستم. با محضر ایشان سلام و احترام دارم.

پایان. راندیان.  نویسنده: اُنظُر ماقال.


کوهستانی / جنتی  ///   بهشت / دوزخ

حاج آقای مازندرانی نوشته ای بار گذاشت که بنده را به حس مسئولیت در نوشتن داخل مدرسه منتهی کرد. از عاقبت یک نیّت نادرست صحبت به میان آورد که عالم منزه شادروان آیت الله کوهستانی از یک آخوندی خاطره گویی کرد که به علت یک نیت بد، به جای حمل لباس آخوندی، با اجبار روح لوّامه اش یا عذاب وجدانش سرانجام لباس حمّالی و دلّاکی بر تن کرد. حاج آقای مازندرانی شفیعی پای نوشته را امضا نکرد، پس این احتمال است چشمش به این خاطره افتاده است (یا در سری نوشتجاتش داشته است) و چون تشخیص داد طرحش نیاز روز است آن را از سمت خود با مدرسه در میان گذاشته است. احساسم می گوید از این کار اثرگذار ایشان تشکر شود؛ تشکر می کنم، ولی به انضمام آن یازده پازل برایم تولید شده است؛ پس بنده نیز تشخیصم را پیرامون قضیه، به نیت استفهام و جهاد تبیین (امری که ولیّ منزه و مبارز ما مقام معظم رهبری آن را وظیفه ی آحاد دانسته اند) اشتراک می گذارم.


پازل اول: بنده رأی ام این است بعضاً اما شدیداً روحانیت کمترین شباهت را به شادروان کوهستانی می زند. آن گوهر کمیاب دنیازده نبود، محض محض، منزّه بود و والسلام.


پازل دوم: کوهستانی خانه اش را روی مردم گشوده و سرِ سفره نگه می داشت و خود روی باز با مردم داشت، ولی امروزه بعضاً اما شدیداً روحانیت چنین صفت را از خود دور دور کرده است.


پازل سوم: حتی چنان فضا تیره و ترس است خود روحانیت (بخش منزه آن) قادر نیست خود را از روحانی های دنیازده تفکیک کند، چون مواجه با تُرشی های همقطاران می شود، در صورتی که کوهستانی با رفتارش روحانیت را یاد می داد باید پیش از همه، اخلاق لای عمامه، پیچ بخورد، نه پارچه.


پازل چهارم: این سؤال برانگیزاننده است اگر روحانیت (بخش دنیازده ی آن) فوری مردم منتقد را ضد روحانی می خواند، پس چرا همین مردم وقتی مرام و منش کوهستانی را سر می افتند، شیفته ی آن مرد کوهسان می شوند؟ این نشان می دهد مردم ما (خیل فراوان حتی بی شمار آن) هرگز ضد روحانی نیستند، بلکه دنیازدگی بعضاً اما شدیداً روحانیت آنان را از انتقاد، بی باک ساخته است و حتی جاهایی به انزجار کشانده است. بنده باور دارم انزجار جای خود را عوض می کند و این برمی گردد به روزی که مردم شاهد شوند پاکیزکی از خود این صنف شروع شده باشد.


پازل پنجم: کوهستانی همچنان اسوه است همانطور که امام امت رضوان الله اسوه بود و هست. حال آیا این کم انتظاری است که مردم می بینند حوزه ی علیمه ی (چه مشهد چه قم) از به بارآوردن کوهستانی های جدید عاجز مانده است؟ چرا؟ حوزه و خود آخوندهای منزه همین یک سؤال را کتاب کنند و منبرش سازنند و عناصر تبلیغ، به بالاترین حد آفت زدایی نائلی می آیند. اگر نیایند لااقل آفت ها را می فهمند. آفتی از این بدتر، که روح مردم را لک انداخته باشد؟! مردم به روحانیت گفتاری احتیاج ندارند، به روحانی های گفتاری / کرداری محتاج اند. معصوم (علیه السلام) هم به «بِغیر السِنَتِکُم» فرمان داد نه به صرف زبان.


پازل ششم: مردم گرفتار یک غبار خطرناک (فتنه) شدند. در فتنه، تمیز دادن حق سخت است. فتنه فقط مربوط به سال ۸۸ یا پیش تر از آن و بدتر از آن سال ۸۴ نیست (که یکدست شده بودند یک مکلا (به اسم «میم») را هر طور شده از اصفهان وارد ریاست کنند) فتنه، گاه از درون خود آخوند آغاز می شود. چگونه؟ وقتی با هم کاری می کنند که تر و خشک را می سوزانند. مردم مبتلا به فتنه ای تیره تر از هر فتنه ای شدند که نمی توانند میان روحانی سالم و غیرسالم تمیز دهند. شاهدم بنده که دارد نوعی برائت ار روحانیت شکل می گیرد. خیلی هم بد است و از عدل و حق به دور. و بدتر اینکه این را بفهمی که مردم فرقی میان روحانی منزه و دنیازده قائل نشوند. فتنه ی بزرگتر از این نداریم که روحانیت خود با دست خود بینان یک برائت را شکل داده است. این در حالی است که اعتقادی قائلم دین وقتی از روحانی منها شود، عین آن می ماند که خمیر از مایه دور بیفتند. مایه ی دین، روحانی است. کدام روحانی ولی؟ روحانی ای که می خواهد شبیه کوهستانی باشد؟ یا آن عین دو شیخ غلط اندار کاظم صدیقی! و علیرضا پناهیان؟! که یکی کرداری بد مرتکب شد و دیگری به گفتار بد عادت کرد.
نویسنده: اُنظُر ماقال.
بقیه را در ادامه می گذارم:


پازل هفتم: وقتی یک نیّت نادرست (همان شیخ که نیت کرده بود آخوند شود ملاتر از فلان آخوند) روحانی را حمال می کند و کوهستانی او را در آن وضع کنار قوچان دید، چگونه می شود مردم را به دعوت ها فرا داد ولی هزار نیت سوء از سوی آخوندهایی بعضاً اما شدیداً دنیازده، نه تنها آنان را حمال نمی کند، بلکه پُرمنصب تر می سازد.

 

پازل هشتم: بنده قائلم امروزه نصیحت بر خود روحانی ها مقدم تر شده است تا بر ملت. مقصودم این است پندلازم ترین قشر، خود وحانی ها هستند که در اصل تصور می کنند پشتاز و پیشوای پند بر مردم اند. لااقل این زمانه روحانی ها پند بیشتری لازم دارند تا به خود آیند. دیر کنند جامعه آنان (آخوندهای دنیازده) را اگر نتواند حذف کند، هضم هم نمی کند (یعنی هم سویی به زیر عدد یک می رسد) و سوءهاضمه بدترین نوع بیماری است.


پازل نهم: اگر پازل های بنده بد چیده شد و یا از پایه بی اساس تصور گردید، پس به بنده چند نوکوهستانی نشان دهید که حوزه پرورش داده باشد. یعنی روحانی های را آدرس دهید که بالاترین شباهت را به آن شخصیت می زنند.


پازل دهم: سراغ ندارم برنامه ای یا مستندی برای کوهستانی ساخته باشند. حتی به نظر بنده شرم آور خواهد بود بخواهند منش کوهستانی را فیلم کنند. چون مردم بدون کمترین گمان با دیدن چنین مستند با سریال، میان او و بقیه دست به مقایسه می زنند و فوری می فهمند چقدر مع الفارق است این مقیاس و مقایسه.


پازل یازدهم: دور از حق نمی بینم اگر ایراد بگیرم دنیازده ها باعث خسارت به روحانیت شدند و گستاخی ها را سمت این صنف، سیل و سیلاب کردند. نسل جدید به نظر می رسد دریافته است منش کوهستانی را به سمت بهشت می بیند، منش شخصی مثل آیت الله «جنتی» را سمت دوزخ. این در نهاد جامعه قوام گرفته است. پس باور ندارد چنین منشی آنان را به بهشت برساند. آیا زمان آن فرا نرسیده است روحانیت خود را بتکاند و از خود آفات دفع کند؟! به نظر می رسد این اصولگرایان هستند که نیازمند اصلاح اند که روحانیت را دربسته! قبول دارند، حال آنکه هندوانه همیشه قرمز و شیرین و آبدار نیست! گاه خوراک حتی گوسفند هم نمی شود. گفتنی است معتقدم روحانیت میان شان، دنیا آشوب می کند و اصلاح طلبان میان شان ترک اعتقادات مذهبی آشوب می کند. هر دو به اصلاح با چند فوریت نیاز دارند. روحانیت که سردمدار اصولگرایان است در معرض بدترین سرنوشت قرار دارد. رأی می دهم کنار روحانیت منزه باشیم، حتی پشت سر آنها جایی بگیریم که پیشوایی شان (به خاطر وجود دو قید حالتِ پروا و پارسا) سمت بهشت می کشاندِمان. کوهستانی و امام امت و مقام معظم رهبری بیش باد. پایان. راندیان.  ۸ / ۲ / ۱۴۰۳ ،، نویسنده: اُنظُر ماقال.

 

شفیعی مازندرانی در جواب به متن اُنظر: السلام علیکم ورحمه الله. جناب آقا ابراهیم عزیز...  هم از درد گفت و نیز از درمان همچنین هم به  سره  اشاره کرد وهم به ناسره ..بهر صورت در هر لباسی  این دوگونه بودند   هستند و خواهند بود  تا صاحب اصلی زمانه بیاید تا چهره مورد پسند پروردگار حکیم را در کل جهان گسترش دهد. خیلی زحمت کشیدی  و در هرپازلی در حدخود  کم و بیش از حقیقت گفتی و نیز کم لطفی نا خواسته خود را تقدیم کردی که نشان نمی دهد بدان ها معتقد باشی. و می دانی که در هر زمانه  نشان دادن الگوی اززنده ای چون آیه الله کوهستانی را ما باید پیش روی خود داشته باشیم تا بیشتر عقب نمانیم. بدیهی است  تعیین مصداق زاهد راستین و نیز آدم   دنیازده  کار هر کس نیست زیرا ما از آن سوی اعمال مردم بی خبریم. دقت در سخنان مولا علی (ع) در خانه علاء  حارثی و حمله آن حضرت به برادر به  ظاهر زاهدش  می تواند در تبیین بهتر مساله ی  مورد نظر کمک کند و  دنیای آخرت ساز و دنیای آخرت گریز را مجسم سازد. البته جایگاه علاء حارثی بسی فرازمند تراز روحانیون امروز جامعه است  لکن  حساب رهبر و رهبری جامعه جداست  که امام بدان پرداخته است  (خطبه دویست  نهج البلاغه ) بدرود. رحمه الله علی ابویک و علی علیک. شفیعی مازندرانی.

 

جواب اُنظُر: بسم الله الرحمن الرحیم. حاج آقای شفیعی مازندرانی از بزرگواران جامعه و مدرسه و حوزه در جواب به متن بنده (اُنظُر) مطلب نوشتند. رأی بنده: سلام محضر آن بزرگوار خردمند. جواب شما حاصل یک عمر تهذیب نفس صاحبان نفس زکیه در حوزه است. درست فرمودید که در هر لباسی این دو گونه (منزه + دنیازده) بودند و هستند و خواهند بود. شکی نیست همانطور که فرمودید تعیین مصداق زاهد راستین و نیز آدم دنیازده کار هر کس نیست. خانه ی شکوه و اشرافی علا بن زیاد حارثی از سوی مولا امام علی علیه السلام مذمت شد چون مصداق دنیازدگی محض بود. آن فرد که به امیرمؤمنان در شب قدر و شهادتش اسائه ی ادب و جسارت کرد خود وقتی روزی مورد سؤال مردم و رسانه های مجازی واقع شد توجیه کرد آن شرکت ماکارونی (...) خود برایش در بالای تهران خانه خرید!!!

 

فرق وی با خانه ی پرشکوه علا بن زیاد حارثی چیست که امام مولا علی (ع) توبیخش کردند اما آن شیخ هتاک همچنان منبرشوی محافل خاص است؟!! از منزه هایی چون شما حاج آقای شفیعی مازندرانی این توقع است این خصلت های زشت آخوندهای دنیازده را بی هیچ باکی در هم بکوبید.

 

بر  خود نخواهم بخشید اگر از این مطلب خیلی مهم شما تشکری نکرده باشم. ما را هدایت کردید به بهترین مثال. همه باور داریم نهج البلاغه داستان شب نیست، کتاب حیات و تنظمیات زندگی زاهدانه ی متعدل است اما آخوند دنیازده را چه رسد به درس دادن نهج البلاغه. از درسی که طرح کردید تشکر می شود. پایان. راندیان: نویسنده: اُنظُر ما قال

 

 

کدام چهره؟ کدام نوشته؟

شماره ی ۱


چهره : آقای سید عطا مهاجرانی


نوشته : «توفان الاقصی در ۷ اکتبر، آغاز فلسطین جدید بود. وعده صادق در ۲۶ فروردین آغاز خاورمیانه جدید است. آمریکا و اروپا می خواستند خاورمیانه جدید با مرکزیت و سیطره اسراییل شکل دهند. خاورمیانه جدید از سحرگاه امروز با مرکزیت و‌ راهبرد ایران شکل گرفت.»


نظریه : بنده رأی ام در این مورد این است : خاورمیانه ی نو از سال شصت و دو با ورود ایران انقلابی به لبنان شکل گرفت. واحد نهضت های آزادی بخش سپاه کارش را آن سال ها شروع کرد و آمریکا و پیروانش در اروپا از آن موقع تا حالا نتوانستند خاورمیانه را دستکاری کنند. فقط به علت دستان پاک و برتر ایران در کنار مبارزان فلسطین و لبنان و بعدها یمن قهرمان. آقای سید عطا خوب کاری کرد از دو جنبش حماس و جهاد و اقدام تنبیهی سپاه علیه ی اسرائیل دفاع کرد، اما راهبرد ایران را امام امت در همان شروع نهضت نوشت و مقام معظم رهبری (تنها چهره ی انقلابی و بی سازش ایران پس از امام) آن تز را با شجاعت منحصر به فردش نگذاشت خاموش شود. آقای مهاجرانی پرونده ی بدی دارد حتی فرار زشتش از کشور، اما این موضع اش درست است. پایان. راندیان:  ۱۰ / ۲ / ۱۴۰۳ ،، نویسنده: اُنظُر ماقال

 

کدام چهره؟ کدام نوشته؟

شماره ی ۲


چهره : آقای مهدی نصیری


نوشته : «روزنامه ی سازندگی ارگانی برای حزبی با همین نام (۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۳) از تز شاذّ مهدی نصیری پرده برداری کرد»


نظریه : بنده تحلیلم اینه: آقای مهدی نصیری آن روز (سه سال پیش) وقتی اجرای احکام اسلام را بی اساس خواند و خواهان کنارگذاشتن آن از حکومت شد، درجا تشخیصم بر شخصیت کاذب و انحراف فکری وی شکل گرفت. اگر راست باشد او خواهان اتحاد سید مصطفی تاجزاده با نوه ی رضاشاه  برای نجات ایران شد، باید عرض کنم چنین اتحادی در عقاید و باور این دو تیپ فکر چند سالی است که شکل گرفت و دارد پرده ها می افتد. اما چرا مهندس میرحسین موسوی را وسط آورد؟ میرحسین هرگز با چنین تیپ های فکری آشتی ندارد. میرحسین حرف از عمل بی تنازل زد. به نظر بنده (اُنظُر) اینان با آوردن نام میرحسین می خواهند بر خود وجاهت بزنند که هرگز دارای آن نیستند. همانطور که مهندس مهدی بازرگان از پیوستن به شورای ملی مقاومت سازمان منافقین امتناع عاقلانه کرده بود میرحسین هم بر چنین سرابی تُف می اندازد. جمهوری اسلامی مگر کاه است که با فوت و باد و وزوز مگس های سر زباله هایی لرز بگیرد. مهدی نصیری کیهانی معلوم کرد هیچی از سیاست و دین و مردم نمی فهمد، حتی از پشت صحنه. پایان. راندیان: ۱۱ / ۲ / ۱۴۰۳ ،، نویسنده: اُنظُر ماقال

 

امیر رمضانی: با درود و صبح بخیر خدمت شما و دوستان گروه . جناب نصیری مزد مجیز گویی خودش را با پناهندگی به دولت کانادا گرفت. اخیرن در کشور باب شده هر کس بر علیه دین و کشور و مقدسات و خلاصه ستونهای اصلی حکومت قلم و حرف بزنه و مقاله نگارش کند اونور آب زودتر پذیرش میگیرد. آنچه در خصوص میر حسین موسوی گفتید تمام حقیقت نبوده و بخشی را کتمان میکنی و اونم دقیقن پا جای پای بنی صدر گذاشته البته در پرده .این نظر بنده هست. تمام.

 

پاسخ اُنظُر: بسم الله الرحمن الرحیم آقای استاد علیرضا دارابی (امیر رمضانی) محضر شما سلام عرض می کنم. نظر شما محفوظ و تشکر و حتی قسمت عبارت «باب شده ...» مورد قبول. اما آیا در تصور شما (که مرا به کتمان حقیقت تاختید) این حس درج است که بنده تحت دیکته هستم؟ نه استاد، نوشته ی بنده برخاسته از حد سواد و نوع فکر خودم است. در بیان فهم خودم تحت دیکته ی هیچ کسی قرار نمی گیرم و ترس از بنده می ترسد نه بنده از ترس. آقای میرحسین به تحلیلم بنده تُف خواهد انداخت به تز نابودگرانه ی آقای مهدی نصیری. نصیری که روزی طلبه ی قم بود. زمانی در شهرش دامغان به آن ... مشغول بود. بعد نسبت به اسلام و ایران دچار انحراف فکری شد. در آخر نوشتید «این نظر بنده هست. تمام» خب این هم نظر بنده است. تمام. از حضور استاد روی نوشته ی بنده تشکر می شود. پایان. راندیان: نویسنده: اُنظُر ماقال

 

سید علی اصغر: سلام. به نام و نام خانوادگی ایشان کاری ندارم .بازگشت سریع نصیری به مخالف جمهوری اسلامی سری است که باید در زمان آینده عملا به آن رسید .بنظرم نصیری با ماموریت از پیش تعیین شده وارد معرکه جوه ضد جمهوری شده اند . بپذیریم که نصیری با این همه نزدیک بودن به اطلاعات نظام اراده کردند که به صف دیگران  بپیوندند نشانگرآزادی اندیشه ایی است که در پرتو جمهوری اسلامی وجوددارد . پیشنهاد پیوند تاج زاده و رضا پهلوی قربانی  منطق در مبارزه است . با دیدن این خبر از نصیری باید عرض کنم : شاید ماموریت اولش این باشد  اصلاح طلبان را مسخره بکند . برای اینکه فاصله زیادی بین نوع اندیشیدن تاجزاده با پهلوی وجوددارد . چرا مهدی نصیری را بخاطر سخنان ضد نظام که به لحاظ امنیتی هزینه برقراراست را محاکمه نمی کنند ؟


پاسخ اُنظُر: بسم الله الرحمن الرحیم کاربر محترم آقای اهل قلم محضر شما سلام تقدیم می شود. مخالفتی ندارم بنده اما شما آقا باید بر حسب قرائن بگویی سِر و مأموریت اطلاعاتی است. می شود احتمال را مطرح کرد، نه ضرس قاطع را. چه فاصله ی زیادی بین نوع اندیشیدن آقای تاجزاده با فرزند شاه پهلوی دو وجود دارد؟ هر دو تا جنس حرفهایشان براندازی نظام و تغییر قانون اساسی است خصوصاً اصل ولایت فقیه. آقای تاجزاده به عرفی شدن حکومت معتقد است و این یعنی نفی ولی فقیه. خودش هم با شخص مقام معظم رهبری نفرت شخصی و فرافکنی های اخلاقی دارد. و اون پهلوی پسر شاه اصلاً ارزش فکری ندارد که بشود رویش حرف زد. بنده نگرش شما را متوجه شدم اما در بخشی از بیانتان سخن بی پایه ای را مورد نقد شجاعانه قرار دادید که تحسین دارید. اون عبارت که نوشتید «پیشنهاد پیوند تاج زاده و رضا پهلوی قربانی کردن منطق در مبارزه است.» این نشان می دهد هر دو طرف در مبارزه دچار چندراهی و گیجی شده اند. از ریپلای شما بر نوشته ی بنده تشکر می شود. پایان. راندیان: نویسنده: اُنظُر ماقال

 

سید علی اصغر: سلام اُنظر از نکاتی که فرمودید بهره بردم . در آنجا عرض کردم بنظر بنده ... نظر است با حس تجربه در مسیر انقلاب اسلامی بدست آمده است. اگر بپذیریم نصیری قاطبه روزنامه کیهان که دست بی واسطه بر اطلاعات روز ایران و دنیا را دارند یک جاسوس و یا ...بوده است باید درمورد جایگاههای خاص نظام مراقبتی مانند انرژی هسته ایی داشته باشند .

 

پاسخ اُنظُر: بسم الله الرحمن الرحیم محضر آقای اهل قلم سید سادات محترم سلام دارم و احترام. تواضع علمی شما درس بود. دو تا نکته ی تیزبینانه در این جوابتان وجود دارد یعنی حس تجربه. بنده با این شیوه از حس درک مقام و موقعیت در سیاست موافقم شمام. عالی اندرز دادی. و در ادامه گقتید مراقبتی عین هسته ای از کارگزاران حکومتی. اما آقا شما (که با این اطلاعاتی در نوشتن هایت داری) حتماً دستی در سیاست باید داشته باشی، پس باید بدانی حکومت، دیوار نیست، حکومت آبکش است. همه جای حکومت سوراخ و منفَذ است. این یعنی احتمال صددرصدی نفوذ. حتی در حکومت مولا امام علی علیه السلام. برسیم به آقامهدی نصیری که ستون نویس دائمی کیهان و مدت طولانی سردبیر کیهان بود. او نشان داد حتی در کیهان فاشیست! هم نفوذ یک اصل است و یک برونداد حتمی الاثر. بنده احتمال مأموربودن نصیری کیهان نشین را در حد صفر می دانم حتی مساوی افراد لندن نشین می دانم. وی در شگفتی عقاید دینی خود را به غرب و دستاوردهای تمدن باطل آن معاوضه کرد. شوخی نیست این. مگر می شود کسی خواهان توقف اجرای احکام اسلام در جامعه شود بعد برای اتحاد علیه ی برافکندن جمهوری اسلامی میان اصلاح طلبان و سلطنت طلبان نسخه پیچی کند؟ اسلام یعنی پیام تسلیم مسلمان در برابر احکام خداوند. عبور کنم. از شیوه ی نرم تبادل فکری تان لذت دست داد. سربلندی تان در طلب تمنای بنده. پایان. راندیان: نویسنده: اُنظُر ماقال

 

کدام چهره؟ کدام نوشته؟

شماره ی ۳


چهره : حجت الاسلام سید محمد خاتمی


نوشته : «ما در هیچ جا خاتم‌الفلاسفه یا خاتم‌العلما نداریم.» منبع

 

نظریه : تفسیر بنده اینه: آقای سید محمد خاتمی لااقل در این یک روایت از افکارش، دروغ گفته است. اصل حرفش را راست می دانم حتی فیلسوفانه و جَستارانه ولی خودش در این حرفش بر دروغ توسل جست. حتماً همین جای حرفم کسانی را برآشفته می سازد، ولی ادامه ی حرفم خوانده شود شاید بَردشان سازد. منظور آقای سید محمد خاتمی داشتن رویکرد است و در نظرداشتن شرط زمانه ی هر فیلسوف و عالم که به افکار آنان شکل و قوام می دهد. او می خواهد اصل نسبی گرایی را اصل و مفروض بگیرد. اما دروغش کجاست؟ خود آقای خاتمی یکی از تنها روحانی هایی است که دائم به حرف های فیلسوف های غرب تکیه ی ارجاعی و اعتقادی می کند چه در اندیشه چه در سیاست و حکومت. می شود حتی مدعی شد دست نمناک در تقلید از فیلسوف مغرب زمین دارد. این جمله را هر کس می گفت چندان عیبی بر او بار نبود، اما خاتمی وقتی دم از آن می زند دُم خروس به نظر بنده زیاد بیرون می زند. خیلی سال است که به این نتیجه ی قطعی رسیدم که دروغ! ذاتی سیاستمداران ایران شده است که در جامعه به آنان باورناپذیری جریان پیدا کرده است. در ایران بیشترین کار برای سیاستمداران بکارگیری دروغ است. خطی که ماکیاول به شهریان برای حفظ قدرت فلورانس یاد داده بود در ایران دنبال شد. می گویید نه، یک نفر که حافظه ی قوی دارد دروغ های مردان سیاست ایران را لیست کند. انکار نکنم آقای خاتمی یک صداقت از خودش را هرگز ترک نکرده است، لباده پوشی در لباس آخوندی. ماند در آن. پایان. راندیان: ۱۲ / ۲ / ۱۴۰۳ ،، نویسنده: اُنظُر ماقال.

 

  

 

کدام چهره؟ کدام نوشته؟

شماره ی ۴


چهره : آقای علی مطهری + آقای محمد حسین عظیمی

 

نوشته : «سؤال خبرنگار: آقای مطهری، اتفاقاتی که در بدنه روحانیت رخ می دهد، مانند آنچه در ماجرای آقای پناهیان یا کاظم صدیقی رخ داد، چقدر آسیب و خسران برای روحانیت است؟ جواب علی مطهری: البته مسئله آقای پناهیان خیلی مهم نبود، یک سوء تعبیر بود و باید دقت می‌کردند. ولی مسئله آقای صدیقی مهم بود و البته برخورد ایشان هم خوب بود و باید منتظر گزارش قوه قضائیه باشیم. طبعاً این گونه حوادث به اعتبار روحانیت آسیب می‌زند و باید توسط خود روحانیت جبران شود.» منبع


نظریه : به نظر بنده آقای علی مطهری بهتر بود فعل ماضی بکار می‌برد چون وقوع یافت یعنی می گفت آسیب زد، نه این که به فعل مضارع بگوید آسیب می زند. در این مورد بر مقام معظم رهبری حفظهُ الله و روحی فدا انتقاد وارد است. انتظار بود وی را از تمام مناصب اشغال شده برکنار می کردند. شعار رفع فقر و مبارزه با فساد و تبعیض از فرمان های مهم سال های اخیر معظم له بوده. بر دولت ها تکلیف شده برابر فساد قاطعیت بخرج دهند اما در مورد «کاظم کلاهبردار»! پیاده نشده است. آیا به جمهوری اسلامی ایران می آید مفسدنوازی؟ اگر به فرض کسی به خاطر همین یک مورد تبعیض، از نظام ببرد حق دارد. آقای محمد حسین عظیمی دبیر کل «جبهه ی حامیان انقلاب اسلامی» از گروه های راست حکومت حتی گفت (البته به نقل از اقتصاد ۲۴) که: «نماز تمام افرادی که پشت سر آقای صدیقی نماز خواندند، باطل است... از ۸ سال پیش ماجرای املاک ایشان در لواسان به طور موثق شنیدیم؛ نگاهمان عوض شد.» پایان. راندیان ،، ۱۳ / ۲ / ۱۴۰۳ ،، اُنظُر ماقال.

 

شیخ مالک به اُنظُر: سلام علیکم جناب انظر با تشکر از زحمات شما که وقت صرف میکنید. بنده حقیقتش ادامه چنین بحثها را در مجمع دوستان چه حضوری و چه در جمع فضای مجازی نه تنها مفید نمیدانم بلکه بحث تنش زا و مورد اتهام میدانم..بنظرم با کمی تفکر و تأمل بیشتر متوجه میشویم که چنین بحثهایی برای هیچ یک از اعضا هیچ فایده ایی ندارد

 

حجت رمضانی به شیخ مالک: سلام حضرت حجت الاسلام آقا مالک رجبی عزیز زیارت حضرت عالی قبول حق تعالی امیدوارم هرکجا هستی صحیح و سالم وپیروز باشید به محضر شریف جناب عالی عرض کنم چون به پیام آقای اُنظر عکس العمل نشان دادید و ادامه اینگونه بحث ها را بی فایده قلمداد فرمودید بنده هم درحد خودم خواستم نظرکوتاهی نسبت به این موضوع بیان کنم وخواهش دارم ازآقای انظرکه  دراین صحن نسبت به هتک حرمت وحیثیت افراد حقیقی رعایت فرمایند،ازآنجایی که این صحن فضای مجازی می باشد وحساب وکتابی برایش ثبت ودرج نشده وافراد آزادانه هرمطلبی را بیان می کنند احساس می کنم خیلی ازدوستان ازاین موضوع ناراحت هستند،بارها وقتی چهره به چهره دوستان حاضردرصحن را ملاقات کردم ازاین نظرات ومطالب بارگذاری شده آقای انظر شدیدا اظهار تاسف کردند و از این که آقای مدیر هیچگونه عکس العملی درپاسخ به این شبهات نشان ندادند نیز گله مند بودند ،عزیزان این گروه از تفکرات یا گرایش های فراجناحی بوده که انصافا در ارسال مطالب چه مخالف چه موافق کوچکترین بی احترامی به نظرات دوستان خود نداشته اند چرا که  وقتی می بینند  ازاینگونه مطالب ناراحت می شوند به احترام آنان  رعایت می کنند واز بارگذاری آن خودداری می کنند ویا تمام جوانب را ملحوظ نطر دارند حال نمی دانم با توجه به این که بعضی از دوستان بصورت کوتاه و یا اجمالی وحتی با ایجاد تنش و بحث در فضای این صحن آقای انظر را خطاب قراردادند ولی ایشان اصراربه ادامه اینگونه مباحث دارند، یک روز اسم سید حذف میشود یک روز تا عرش می رود یک روز فدایی نظام می شود یک روز فاتحه نظام را می خواند یک روز فدایی رهبر و یک روز انتقاد ناصحیح نسبت به ایشان ،یک روز یقه می گیرید ویک روز فدایش میشوید،یک روز ازاین که ایشان امام موقت جمعه هستند حالتان دگرگون میشود یه روز دوست دارید گوش به خطبه ایشان بدهید ووو.... بگذریم ازاین که اول صبحی باعث مکدر شدن روحیه عزیزان شدم عذر خواهی می کنم خواستم بگم مطالبی که میفرمایید خوانده میشود . روزکارگر و روز معلم مبارک،ایام شهادت امام جعفر صادق علیه السلام تسلیت.؟؟

 

پاسخ اُنظُر به امیر رمضانی: بسم الله الرحمن الرحیم. محضر شما استاد علیرضا دارابی سلام عرض می شود. بحث سر ترجمان کلمه ی عربی «کتمان» نبود و نیست. شما بنده را به قلب واقعیت یا لااقل نگفتن مقداری باقیمانده از واقعیات مورد سؤال قرار دادید که در جواب عرض شد مگر تصوری از بنده داری که تحت دیکته ی کسی ام؟ اگر دیکته ی کسی را بخواهم بنویسم کتمان جا داشت، نه این که خود بنده حاضرم رأی های خودم را در این محیط قابل عرضه، که حتی مخالف هم وجود دارد و حق خود را در نقد مطالبم انجام می دهند، آشکارا انتشار دهم. جای تکرار باقی گذاشتی که بگویم بنده تحت بندگی و دیکته ی کسی نیستم اگر احتمالاً شما تصوری داری که چنین هستم، صادقانه می گویم نه آقای استاد، اینطور نیستم.

 

جواب به سؤال خوب و عضله دار شما را برای خودم فرصت تلقی می کنم و تشکر پشت بندش.

 

 

آقای میر حسین هفت دلیل دارم زاویه دارد. عرض می شود :

 

- منظور میر حسین از قانون اساسی بدون تنازل، این است همزمان ولایت فقیه با حقوق اساسی مردم قابل جمع باشد. دقت شود بنده دارم به عنوان یک علاقمند به مسائل جامعه حرف می زنم و دیدگاه خودم با آقای میر حسین در بیشتر جاها از هم تمایز می گیرد.

 

- میر حسین مشکلش به شخص است که در جایگاه ولایت فقیه می نشیند ولی خودش از نوع حکومت امامت و امت می خواهد با ساز و کار دموکراسی هدایتی - مشارکتی.

 

- میر حسین نه راست را و نه چپ را شایسته ی یکتاانگاری سیاست و حکومت نمی داند. سلطنت را پس زده است.

 

- میر حسین ذات تفکراتش سوسیالیستی است و بنیان کنی فقر و ضعف و سیستم توزیع تنظیمی کالا و خدمات.

 

- میر حسین شادروان عالی نسب را و شادروان محمد رضا حکیمی (خانه ی کاه گلی نشین) را در اقتصاد و اندیشه الگو گرفته است. عالی نسب به خاطر تز توزیع درآمد میان ضعیفان و حکیمی به دلیل تمرکز اندیشه اش بر عدل علوی در موسوعه ی الحیات.

 

- میر حسین در پی این بوده است ساختار سیاسی را از دو جای حساس کشور سپاه و حوزه بیرون بیاورد و‌ جای آن حلقه ی صیانت از حقوق سیاسی ملت را بنشاند.

 

- میر حسین ضعف های فلسفی غرب گرایانه ی حجت الاسلام سید محمد خاتمی را کنار افکار لیبرال منشی و دستوری آقای هاشمی رفسنجانی می گذارد و هر دو باند را یکجا رد می کند. او چون جنبه های کاریزماتیک را در خود حفظ کرده است مورد مطمع و طعمه ی عوامل برانداز واقع شده است اما خود بنایی بر ایجاد نوعی از حکومت بود که مرزبندی کند با سلطنت موروثی و استبداد دینی از نوع نقدی که شادروان نائییی نجف ده ها سال پیش در تنبیه الامه نوشته بود که فشار حوزه ی نجف و قجرهای داخل باعث شد آن را در دجله اندازد.

 

دیدار حضوری توسط اُنظُر ناممکن است (چون از افرادی که پی مَن قال بودن هستنت برایش مسئله ی اصلی است) والا برین هفت تا هفده تا دیگر قرائن حضوراً می آوردم.

 

همه ی اینها مفهومی جز تُف میر حسین بر اتحاد سراب نیست که آقای مهدی نصیری طلبه ی جوان کیهان نشین اسبق خیام تهران پیشنهاد متحده شدن اصلاح طلبان براندازگرا و سلطنت خواهان موروثی گرا داده است.

 

برای آن استاد که دبیر محترم است تشکر دوباره می شود که بحث را خوب در چارچوب دوخته است و درزهای آن را رفو کرده است. بنده ازت استقبال می کنم در روش و پویش بحث. چه مستحسن که دانسته شد در صحن باید دلیر بود و «دلاور» بسیار بسیار خوشحال شدم از این کلمه.

 

اما نهایت: برای آینده ی نظام تحلیل دارم اما انگار فضای مدرسه نمی خواهد اُنظُر وارد بحث های اساسی کشور شود. روی مسائل مردم و حکومت البته که بنده معامله نمی کنم و تشخیصات خودم را پای فضای اینجا می ریزم. نظرم با میرحسین در مورد بقا با تغییر نظام فرق دموکراتیک و ایدئولوژیک دارد. پشت مقام معظم رهبری باید اهداف را با صبر و جرعه ای تعقیب کرد. هر مدلی جز این خشونت زا است. کاش می توانستم تحلیلی از آینده می دادم. عبور می کنم. پایان. راندیان: نویسنده: اُنظُر ماقال

 

کدام چهره؟ کدام نوشته؟

شماره ی ۵


چهره : حجت الاسلام سید احمد خاتمی


نوشته : «توی خطبه ی نماز جمعه ی خود در ۷ / ۲ / ۱۴۰۳ گفت «به زور کسی را به بهشت نخواهیم برد اما در برابر این ناهنجاری ایستاده‌ایم و همچنان خواهیم ایستاد و عقب نشینی نخواهیم کرد.»


نظریه : نگاه بنده به این موضع این امام جمعه : اول باید روشن شود خود وی از کجا خبردار شده است اهل بهشت است که مدعی است کسی را به بهشت نمی برد. دوم این است وی پیشاپیش هنوز برزخ نرفته خود را در بهشت! دیده است. آن، شهید بهشتی بود که همین دنیا مشخص گردید «بهشت»ی است و خودش «یک ملت» بود برای این شخص زود است بهشت را قرُق کند و مرتع!!! آن را تقسیم. سوم مقابل ناهنجاری گفته ایستاده‌. مگر به نظر وی اونی که کنارش است آن جعل و زمینخواری را کرده بود اسم کار پنهانی اش ناهنجاری نبود؟ برای او یک خطبه بخوان واجب تر است برای ملت. چهارم عقب نشینی گفت نخواهیم کرد. لازم نیست زیاد زور زد برای بهشت بردن هیچ کس.  و لتَنظُر نَفسٌ مَا قدَّمَت لِغَد  (حشر / ۱۸) «و هر نفسی نیک بنگرد تا چه عملی برای فردای قیامت خود پیش می‌فرستد» برای مردم لازم نیست چی پیش می فرستی آقای سید احمد خاتمی ! ببین خودت چی توشه جمع کرده ای. بهتر است یاد بیاورد توی قطار تهران به مشهد یک واگن اختصاصی با مجلل ترین پذیرایی را. ناهنجاری اضلاع زیادی دارد گاه حتی در قطار! آن هم برای زیارت حضرت مولا آقا امام هشتم رضا (ع). پایان. راندیان ،، ۱۳ / ۲ / ۱۴۰۳ ،، اُنظُر ماقال

 

سید کمال عمادی [در پاسخ به انظر] سلام بزرگوار تاملی در نگاه نقادانه حضرت عالی من کاری به سخنان جناب استاد خاتمی ندارم اما یک سال استاد من بود وظیفه دارم از استاد خود در این ایام گرامی داشت معلم دفاع به حق و حقیقت کنم نه صرف احساسات بزرگوار اگر من بگویم کسی را به زور به بهشت نمی بردم از منظر منطقی هیچ دلالت التزامی به بهشتی بودن من ندارد ما کسی را به زور به بهشت نمی بریم چه خود به بهشت برویم چه نرویم دوم اینکه این نسبت را دیگران بیان کردند که شما می خواهید مردم را به زور به بهشت ببرید ما جواب می دهیم نه به زور نمی بریم اما به زور جلوی مجرم را می گیریم دیگر اینکه خطیب جمعه از جایگاه اسلامی سخن می گوید گوینده اسلامی نه سخن گوی اراده و افکار خاص او لذا اگر سخن خلاف اسلام بگوید باید به او همه خطیبان خاطی تذکر داد سخنانت خلاف اسلام بود اما با دلیل و برهان از طرفی برادر نازنین شما بفرمایید با کدام دلیل دانستی گوینده مذکور بهشتی نیست آیا شما دلیل محکمی بر بهشتی نبودن جناب خاتمی دامت افاضاته دارید هرگز
نه تنها برای بهشت نرفتن این روحانی شریف ندارید بلکه حتی به بهشت نرفتن افراد مجرم آشکار، هم ندارید چه بسا او موفق به توبه شود و بهشتی شود و کم نبودند و نیستند گناهکاران آشکار فرصت توبه یافتند و حتی اسوه مردم شدند انشاءالله همه شما و ما امیدواریم که اهل بهشت هستیم

 

سید علی اصغر شفیعی به انظر: سلام بر انظر توانا اما در مباحث صبور... روش گفتگوی تان را می پسندم . اهل استدلال و کلینیک گفتمانی . خارج از موضوع بحث از روش نوین برای گفتگو در موضوع استفاده می کنید .اول اینکه ؛ موضوع مطرح شده از طرف مخاطب را با دقت میخوانید .دوم اینکه ؛ از بعضی از ارائه ها برای پاسخگویی به مخاطب از مخاطب بهره می بری ‌.سوم اینکه ؛ کارشناسی به مباحث دامن می زنید درآن جانبداری خیلی کمتر است .چهارم اینکه ؛ آگاهی کامل از پدیده های انقلاب و تاریخ جمهوری اسلامی دارید . وقت گذاری تان را هم به مجموعه اضافه می نمایم .



پاسخ اُنظُر: بسم الله الرحمن الرحیم آقای اهل قلم سید محترم محضر شما خوب و خوش رو سلام تقدیم می شود. چهره ی شما برای بنده تداعی تفکر و قلم می کند و عطر بینش می دهد. قصدم آقا و بزرگوار ایجاد کلینیک گفتمانی نیست که بخواهم درمانگر ظاهر بشم و یا جا بزنم، هر چند ساخت عبارت از سوی شما بدیع بود و ذهن بنده را مشغول زیبایی خود کرد. قصد اُنظُر کالج گفتمانی است با طعم بی رحمی در نقد تا تعارفات داخل در اصل بحث نشود. حتی سر صرف میر هم بحث فُرمالیتیو باشد درک متن منتهی نمی شود چه رسد به این همه مسئله ی غامض جهان و ایران. گفتید خطاب به بنده : «آگاهی ... از پدیده های انقلاب و تاریخ جمهوری اسلامی دارید»

 

شاید علت این آشنایی اندکم با انقلاب اسلامی این باشد از وفاداران به انقلاب هستم. کسی پای وفا به انقلاب باشد از مسائل آن (بد و خوب) به نفع وضع مطلوب بهره می گیرد نه آن را برای تضعیف انقلاب بخواهد. شاید نشناسید تفکر بنده را. انقلاب برای بنده مانند هوا برای تنفس آزاد پرنده است، نه مرتع برای چرای چرنده!! می بینم دارند انقلاب را نه فقط چرا می کنند (می چَرند) بلکه زیر چرا و اما اگرها می برند. در مقابل این هر دو تیپ تفکر، بنده خودم را مسئول می بینم و تا هر کجا کشیده شود ایستاده ام. محکم و منطبق بر منطق خودم. اطراف بنده خون های زیادی در دفاع از کشور و انقلاب ریخته شده بود اسم همه ی آنان شهید دفاع مقدس بوده است که دلتنگ شان مانده ام. اینک خیلی قدرتمندان رابطه ای خیال می کنند وقت وقتِ فقط چریدن است. نمی باید گذاشت راحت بچرند و بچرخند. بنده سهمم را برای مقابله با هر مرتبه از جهالت دامنگیر و جهانگیر ادا می کنم تا پیش مقام معظم رهبری که امر کردند به جهاد تبیین خجل و شرمسار نشوم. از طبع مناره گونه ی آن بزرگ اندیش و باز نِگر خوشم می آید. نقد و نقل و پرداخت های شما سادات خوب و نویسنده ی صاحب سبک را تمایل دارم دائم ببینم. پایان. راندیان: نویسنده: اُنظُر ماقال

 

شیخ محمد رضا احمدی با تعریض به انظر: با سلام رژیم سفاک پهلوی برای کوبیدن اندیشه و افکار امام خمینی و روحانیت، مجبور بود از نویسنده مجهولی با نام احمد رشیدی مطلق در روزنامه اطلاعات در سال ۵۶ استفاده کند که جریان آن مفصل است... اما واقعا چه دلیلی دارد در این گروه از امضای مجهول پای نوشته‌ها استفاده شود؟ چرا نمی‌خواهند شخصیت حقوقی و حقیقی را تطبیق دهند؟ گرچه من بسیاری از اعضای محترم را نمی‌شناسم، اما همین که اعضای گروه همدیگر را می‌شناسند برای بنده کافی است. به نظر من، به نوشته‌هایی که صاحبان آن مجهول باشند، جواب نباید داد.

 

آق سید حسین شفیعی دارابی به استاد احمدی: سلام علیک . استاد احمدی عزیز تذکری منطقی داده آید. قبلا هم یاد آور شده آید. البته تا حدودی از منش در عبارت پردازیها و برخی از گراهاییکه در نوشته های جدید و قدیم جناب «انظر» بروز یافت؛ جمع چشمگیری از اعضای گروه معتقدند می شناسیم این جناب کیست؟؛  ولی بنده به همان چند باریکه وارد گفتمان شدم؛ بسنده نموده و اکنون تا مشخص نشدن شخص و شخصیت این جناب؛ بنا گذاشتم وارد گفتمان نشوم؛ دست کم جمع چشمگیری از اعضای محترم تداوم این شیوه را نمی پسندند؛ اینجانب نیز از این جمع خیر خواه هستم و هم نظر با حضرتعالی. موفق باشید.

 

 

کدام چهره؟ کدام نوشته؟

شماره ی ۶

چهره : حجت الاسلام آقای سید مجتبی خامنه یی (متولد ۱۷ شهریور ۱۳۴۸) حجت الاسلام آقای سید حسن خمینی مصطفوی (متولد ۱ مرداد ۱۳۵۱) آیت الله آقای علیرضا اعرافی (متولد ۱۳۳۸)

 

نوشته : «تمایل شدید بخشی از جامعه ی (یا پویا / یا کنجکاو / یا مداخله گر) بر دامن زدن دائمی به بحران جانشینی»

 

نظریه : نگاه بنده به این مسئله : پنج عامل باعث است بحران جانشینی در رأس هرم، قاعده ی اجتماع را در هَلهله، جنجال، سروصدا، هیاهو نگه دارد. منهای عوامل مخرّب سازمان های گروهکی که چارچوب فعالیتشان ایجاد ضعف و نارسایی در میان مردم و حکومت است. چرا این بحث را پیش کشیدم؟ هفته ی پیش کرمانشاه و کردستان از صحنه تا قروه، تمام یا نیمی از آن به همین موضوع گذشت که به سمع بنده سنگینی می کرد. چاره در این دیدم سکوت کنم تا خود را برسانم به وقت قرار که امروز باشد. علت اصلی شاید این باشد دریافت بنده این است بخش وسیع از جامعه ی ایرانی به اخبار زرد (تحریف گرا و بی محتوا) عادت یا انس پیدا کرده است. اما در جای خود، همین نقص نیز یک مسئله ی روز جوامع است. از غدیر به این ور که مرز دو فرقه ی مذهب اصلی از مکتب اسلام بر سر جانشینی رسول الله (ص) خونین و خشمگین شده است، همیشه جانشینی اصلی ترین عامل تفرقه و پراکندگی سیاسی بوده است. شیعه به امامت و نصّ نصب معتقد است. سنی به خلافت یعنی جای پیامبر نشینی. عبور کنم. ایرانی جماعت تا جمعی به خود تشکیل دهد مایل نشان می دهد از هر تازه وارد بپرسد: آره! راست است فلانی را برای فردای نظام رهبر کرده اند؟ پس پنج عامل باعث را مطرح می کنم:

 

عامل اول : جریاناتی در داخل بدشان نمی آید با کشاندن این موضوع جذّاب به وسط ماجرا، اذهان جامعه را از مطالبات مبتلابه، به سمت چیزهای ذهنی و وهمی منصرف کنند و آنان را به این خبر که خیلی هم گرم است، سرگرم نگه دارند. این کار در اصل شاید از سوی محافل سرویس صورت بگیرد.

 

عامل دوم : شماری از مردم همیشه روی سلامتی مقام معظم رهبری دست به شایعات یا ساخته های ذهنی مورد علاقه می زنند و همین آنها را به پرس و جو روی جانشینی آقای خامنه یی می کشاند که در اصل می خواهند نشان دهند برای فردای انقلاب بحران جانشینی وجود دارد، نه جانشینی. بعد برای این که بر این حرف خود خوراک گوارا فراهم کنند سریع به هم آدرس حجت الاسلام سید مجتبی خامنه یی را می دهند که در ذهن غافلگیرپذیر مردم، صوری بودن خبرگان و نقش بیت رهبری در تعیین رهبر آینده ی کشور را برجسته سازند. در واقع منحرف و بدبین نمایند.

 

عامل سوم : یک میلی روانی / شوقی در مردم پدید آوردند که همانطور جامه وقتی نو می شود انسان به خاطر پوشش لباس نو شاد و شادمانی به خود می گیرد، جامعه هم با رهبر تازه جان تازه می گیرد و گشایش یا به زعم عوامل خناس، خفقان شکل می گیرد و نظام گور خود را به بیل خود می کند! عبارت علمی این میل این است: مردم همیشه به اتقاقات بزرگ علاقه نشان می دهند. مثلاً خبرِ چه انتخاب و چه بعد عزل شادروان آیت الله منتظری در جایگاه قائم مقام رهبری به وسعت تمام ایران جاذبه داشت. حالا هم گرایش به این اخبار از همان علاقه ناشی می شود.

 

عامل چهارم : سن و سال مقام معظم رهبری به عددی از عمر رسیده است که قسمتی از جامعه (چه هواخواه چه برانداز) روی جانشینی فرد آینده حساسیت از خود بروز می دهند به همین دلیل خبر جانشینی نه حالا از چند سال پیش نقل محافل است. در این مسئله ی کِبَر سن، دشمن بیرونی هر چند وقت مسئله ی انواع بیماری رهبری انقلاب را به دروغ وارد فضای سرزمینی ایران می کند تا مردم را به یک بحران مخاطره آمیز درگیر کنند. چطور؟ مثلاً خط دهند وقتی نوبت رهبر سوم برسد جایگاه مقتدر آن رو به کاستی می گراید و زمینه ی فروپاشی مهیا می شود، زیرا بخوبی می دانند ذهن مؤمنان این واقعیت وجود دارد که دیگر مانند امام امت ره و مقام معظم رهبری حفظهُ الله گیتی نزاید. پس جمهوری اسلامی شخصیتی در اندازه ی رهبری در خود ندارد و این فقد و قحطی باعث سردرگمی می گردد.

 

عامل پنجم : یکی از بدترین کارهای جناح اطلاح طلبان گذر از شخص آیت الله خامنه ای است. آنان ایشان را عامل وضعیتی می دانند که خود اسم آن را می گذراند دفن جمهوریت نظام. با همین پیش زمینه، یکی از شگردهایشان داغ نگه داشتن خبر جانشینی است و در تعداد بیشماری به تولید خبرهای زرد و مجعول پیرامون آن می پردازند و نیروهای خود را به سمت گرم نگه داشتن تنور بحران جانشینی مشغول نگه می دارند. زمان امام امت نیز این جناح روی هاشمی رفسنجانی مانور می داد. آنان هر چند در صدد هستند مسائل چنان انسداد پیدا کند که خود به خود حجت الاسلام آقای سید حسن خمینی فرشته ی نجات ایران به حساب آید. به همین خاطر است جناح راست از تخریب سید حسن در هر فرصتی استفاده می کند. چون احتمال می دهند در شرائط ویژه ی بحرانی حمایت غرب از اطلاح طلبان حتمی است و حتی تمایل به سید حسن خمینی برای بحران گذار مورد توافق نانوشته! است.

 

اما یک نتیجه ی برآوردی نه قطعی: بنده احتمال قوی می دهم روی آیت الله اعرافی، که سه امتیاز بزرگ با خود دارد: یک: اخلاق عملی. دوم: تفکر عقلانی / فقهی. سوم: وجاهت بالای اجتماعی و وجود شاخص های کاریزمایی در چهره و رخساره.

 

رأی: به گواهی آقای دکتر علیرضا مرندی پزشک مخصوص حضرت آقا حفظهُ الله و روحی فدا از همه ی زمینه های جسمانی در بالاترین حد سلامت و طراوت بسر می برند. خدایا عمرشان طولانی باد و برکات نفوذشان افزون. با این وجود اصل بقا مختص خداوند است و هر گاه مشیت تعلق گیرد، به نظر می رسد نقش یک نهاد مهم، وظیفه‌ آمیزپذیرتر شود تا این که نقش و جایگاه جانشین به مرور (لااقل طی سه چهار سال) در داخل و خارج تقویت گردد. فرهنک سازی گریز از ولایت در درون ایران از برنامه های نقشه کشیده ی سازمان های داخلی و خارجی است. بنده باور دارم مردم به نقش ولایت تا زمان ظهور، هم ایمان دارند و هم آن را وحدت بخش ترین عنصر کشور می دانند. عبور می کنم. پایان ،، راندیان ،، نویسنده : اُنظُر ماقال

 

[در پاسخ به سیدکمال الدین عمادی] پاسخ اُنظُر: بسم الله الرحمن الرحیم محضر روحانی بزرگوار و تأثیرگذار حاج آقای عمادی سید ارجمند مدرسه سلام تقدیم می شود. از تفکرات آن حضرت بنده بهره می گیرد. حق داشتید از استاد خود حجت الاسلام سید احمد خاتمی دفاعیات داشته باشید نشان اخلاقیات متناسب با رفتار انسانی شماست. نه، نقد شما را وارد نمی دانم چون وقتی کسی حرف از بهشت می زند و می گوید به زور دیگران را نمی برم در واقع خود را اول در مقام فردی بهشتی جا زده است. دومین بحث شما این بوده «دیگران بیان کردند که شما می خواهید مردم را به زور به بهشت ببرید ما جواب می دهیم نه کسی را به زور به بهشت نمی بریم» بر این سخن شما خلل وارد است. چون اخلاقی تر آن این است که می شود جواب داد اگر چنانچه ما به لطف خدا اهل بهشت باشیم دیگران با زور به بهشت نمی بریم. نه این خود اول خود بهشت‌رفته بداند. مسئولان نظام چرا توهم دارند حتماً بهشتی هستند؟! شاید چنین نباشد. پس نباید با طرز با مردم سخن بگویند. بعد فرمودید «برادر نازنین شما بفرمایید با کدام دلیل دانستی گوینده مذکور بهشتی نیست آیا شما دلیل محکمی بر بهشتی نبودن جناب خاتمی دامت افاضاته دارید»؟ حاج آقا در نوشته ی بنده اصلاً قطعیتی وجود ندارد که گفته باشم کسی یا ایشان اهل بهشت نیست. گفتم چگونه او خود هنوز در دنیاست بهشتی فرض گرفته است. به دعای زیبا و خوشایند شما «انشاءالله همه شما و ما امیدواریم که اهل بهشت هستیم» با نهایت شادی آمین می گویم. از آن بزرگ اندیش بسیار تشکر می کنم که سعی دارند عیب های نوشتجات بنده را گوشزدم کنند. خدا خیرتان را افزون فرماید. ما را از دعاهای خوبتان از قلم رحم نیندازید. سلامت باشید استاد. پایان ،، راندیان ،، نویسنده : اُنظُر ماقال

 


کدام چهره؟ کدام نوشته؟

شماره ی ۷

کدام چهره؟ کدام نوشته؟

شماره ی ۷


چهره : آقای باقر قالیباف


نوشته : «بوس چاپلوسی آقای منصور ارضی مداح جناح راست بر دست حجت الاسلام سید ابراهیم رئیسی و بوس مصلحتی آقای باقر قالیباف بر پیشانی وی»


نظریه : نگاه بنده بر این مسئله که آن زمان شکل گرفته بود عکس نیز از همان سالهاست: سازمان دهندگان نامرئی سیاست انتخاباتی، همان زمان خبر داشتند که هم موقعیت باقر قالیباف عالی تر از آقای رئیسی است هم کشورداری اش. اما یک برداشت غلط که تصور داشت عنایت! روی رئیسی نشسته است، آقای قالیباف طرقبه ای را صوری مجبور ساخته بودند بر پیشانی آقای رئیسی همشهری نوغانی اش بوس ظاهری بزند که عمیقاً می دانست آن کس که یک قدمی صندلی اول کشور است خود قالیباف است. بنده شناسنامه ام جای مُهر نبود رأی هایم هم رنگ عطر دگر داشت اما از این دو نفر راست، هر راست پیشه ای از بنده می پرسید قالیباف را مرد قدَر اجرا و بلدوزر نظام و رئیسی را فرد خنثی و خام سیاست و گاری گالری نظام می خواندم. بوس ارضی که اصلا حساب نمی آید. کشور در دست کسی قرار گرفت در هر سه شلغش تجربی پیش رفت، نه علمی و پرونده های ناقص زیاد جا گذاشت. بهتر نمی بود اگر قرار بود حکم بوس صادر شود این آقای رئیسی بود که باید بر جبهه ی سفید قالیباف بوسه می زد؟ شال سبزش را وسط ماجرا نمی آورد. کشورداری حتی با کشورگشایی به سبک اروپایی هم رنگ رشد به خود نمی گیرد چه رسد به کسی که گاری را هم بلد نیست یدک بکشد. سایر سجایای خوب ارزشمند سید آرام ایران «حاج آقا» رئیسی جای انکار ندارد. تقوا دارد. تقوا شرط لازمه، شرط کافی نه. پایان ،، راندیان ،، نویسنده : اُنظُر ماقال

 

حجت الاسلام شاکر به نظُر: با سلام خدمت انظر ماقال کاملاً حرف های شما ناقص است و چندین مورد کلام تان بویی از انصاف نبوده و نخواهد داشت و بنده هیچ جوابی خدمتتان نخواهم گفت. قضاوت را باید کسانی انجام دهند که شرط انصاف را رعایت کرده باشند. در هر صورت قرار نیست آدما هر نکته ای را جواب بدهند و خودی نشان دهند. ای کاش در هر جا ، شما کمی سکوت نمایید تا قلم تان انرژی مثبت!!!! اش را نگه بدارد. در هر صورت التماس دعا دارم یا حق.

 
پاسخ اُنظُر: بسم الله الرحمن الرحیم. سلام محضر شما بزرگوار و مورد احترام و روحانی خوشنام و با مرام. به ترجیحات آن بزرگوار احترام می گذارم اما دعوت به سکوت را نه. در جهاد تبیین مگر سکوت معنا پیدا می کند. مقام معظم رهبری فرمودند همه ی مردم ایران در هر حد که هستند به جهاد تبیین بپیوندند. بنده پیرو رهبرم هستم و معنی جهاد تبیین را سکوت نمی دانم. از طرف دیگر معنای سخن حضرت آقا حفظهُ الله این نیست همه یک جور حرف بزنند. معلوم است ممکن خواهد بود نوشته ای از بنده با نوشته و بیش و گرایشی از شما انسان خردمند و بزرگوار پیرامون هر مسئله ای فرق داشته باشد. پس تاب افکار همدیگر را داشته باشیم. بنده هدف رهبر انقلاب را در کشاندن مردم پای تبیین این نیست، همه بیایند یک جنس حرف بزنند.

مثلاً شخصیت صاحب قلم توانمند و محترمی به نام آقای مصطفی بابویه انگاری در نوشته ای خواست دولت آقای رئیسی را نقد اقتصادی کند اما دعوت به سکوت شد. متأسفانه آقای مصطفی بابویه عقب نشینی کرد و حرفش را در سینه اش گذاشت و مدرسه را با این همه اعضای منتظر سخنانش، در شگفتی  فرو برد. در سینه گذاشتن حرف آیا با جهاد تبیین انطباق دارد؟ هرگز. همدیگر را به سکوت فرا نخوانیم بلکه گنجایش شنیدن سخت تر ین سخن ها را داشته باشیم. دعوت به سکوت یا این که وارد این بحث نشو می تواند علامت هراس از بیان واقعیات هم باشد ضمن آن که نشان مصلحت بینی و حفظ نظام از آسبیب هم دارد.

فردا یا امشب بحث بنده بررسی «کف جامعه» است که می خواهم بگویم ریشه ی اختلافات از کجای کشور به سراسر ایران سرریز می کند. ولی دعوت به سکوت برنامه های افراد و اعضا را با خلل و اخلال مواجه می کند. انتظار می رود شما برادر دانشمندم آنچنان آستانه تحمل بالا باشید که ما شاگردان شما خوبان بتوانیم جرئت بخریم و حرف مهم کشور و جهان را اینجا همه با هم بزنیم. از تذکرات مهربانانه ی شما هرگز بر خود نخراشیده ام چون شما را با نوشته های خوبتان شناختم و احترام می گذارم به محضر مبارکتان. سلامت باشید استاد خوش اخلاق بزرگوار مدرسه. پایان ،، راندیان ،، نویسنده : اُنظُر ماقال
 

اهل قلم, [در پاسخ به شیخ شاکر طاهرخوش] سلام جناب شاکر اتفاقا اگر اهل کار کارشناسی اخبار و تحلیل باشیم نوشته های انظر را غنیمت اطلاعات خبری بشمار آورده و از جانبداری افراد در موضوع به کلاسش بهره ببریم . قرار نشد کسی به نوشته ها همیشه پاسخ دهد برای اینکه نوشته های انظر سوالی نیست .اگر هم باشد و خارج از محدوده عادیت‌ قرار گیرد صبور باشیم و تمرین کنیم که واقعیت را بهتر تحلیل کنیم .

 

اهل قلم,  [در پاسخ به ْ ْ] سلام انظر اهل نظم و ترتیب توانایی خواندن مرا مضاعف می نمایید . ایکاش برای تحلیل محتوی پدیده های انقلاب و ...کلاس حضوری می گذاشتی . اگر وقتی دست دهد حتما درباره نوشته های شما کارشناسانه نظریه ایی را می نگارم .

 

شیخ شاکر طاهرخوش [در پاسخ به ْ ْ] انظر: سلام بر شما و تمامی اعضای محترم کانال بنده قصد تند مزاجی نداشته و نخواهم داشت اتفاقاً از این کانال مطالبی را استفاده می کنم. بحث و کنایه بی مهرتان در مورد آقای رئیسی و شال سبز و... تان کمی برایم سنگین بوده‌است. در هر حال ارادت این برادر کوچک تان را پذیرا باشید و در این لحظات پایانی شب ، ما را از دعای خیرتون فراموش نکنید. از بقیه دوستان عزیز دلم که زحمت حاشیه‌ای برای این مطلب من نگاشته اند، تشکر می شود. التماس دعا داریم.

 

شیخ احمدی,  [در پاسخ به اهل قلم] سلام بر سید اهل قلم یعنی شما هم ارسال مطالب با امضای ناشناس (اُنظُر) را تایید می‌فرمایید؟ با این روش نام مدرسه فکرت مخدوش نمی‌شود؟ شما می‌دانید اَنظَر چه کسی است؟

 

سید علی اصغر  [در پاسخ به احمدی] سلام استاد آقا شیخ احمدی نیک نام باور کنید برایم مهم نیست اُنظر کیست اما باب جدیدی را بنانمودند . سبک نوشته هایش نشانگر داشتن اطلاعات زیادی است و توانایی و قدرت تحلیلی ایشان حرفه ایست . با اجازه درس تحلیل محتوی را پاس نمودم تخصصی تحلیل می کند . از شما هم انتظار دارم مراتب طرح موضوعات را مشاهده فرمائید تا حصول نتیجه سلسله نوشتار ... بعداز کارشناسی علوم سیاسی ، در مقطع ارشد روانشناسی خواندم . برای حدس زدن نیاز به ادامه نوشته های ایشان است.


[در پاسخ به اهل قلم] پاسخ اُنظُر: بسم الله الرحمن الرحیم محضر اهل قلم حاج آقا سید بزرگوار سلام تقدیم می شود. کلاس نه. حضوری خیر. فقط به شما دو تا کد می دهم که بدانی کیست اُنظُر. با سه تا از عموجون های من دوست طولانی هستید. بنده لغت های آنجا را حدی بلدم که هضمش کنم. پس این کدها را دادم که مرا بدانی. خوشحال می شوم بنده کارشناسی های شما فیلسوف دیثکورث را بفهمم. تشکر می شود بر محضرت. پایان ،، راندیان ،، نویسنده : اُنظُر ماقال

 

انظر [در پاسخ به شاکر] پاسخ اُنظُر: بسم الله الرحمن الرحیم محضر حاج آقای بزرگوار سلام تقدیم می کنم. رحمت هستید و باران مهربانی. به شما نویسنده ی ارجمند ارادت می ورزم. درس های شما در همین خوی نرم شماست . در بنده اثر بگذار استاد خوب. پایان ،، راندیان ،، نویسنده : اُنظُر ماقال

 

کدام چهره؟ کدام نوشته؟

شماره ی ۸


چهره : آقای آیت الله جوادی آملی


نوشته : ««این مرجع، حکیم فقیه و فیلسوف پاکیزه ی قرن در دیدار حجت الاسلام سید عبدالفتاح نواب نماینده ی محترم ولی فقیه در حج فرمود : باید جامعه ی محلی و منطقه ای و بین المللی آرام باشد و حج برنامه ی بین المللی اسلام است.».»


نظریه : نگاه بنده به این مسئله. آقای جوادی آملی خواست بگوید تلاش اسلام ایجاد آرامش جهانی است زیرا کار هجرتی علمی از نوع جعفری همانقدر وزن دارد که کار جهادی از نوع خیبری علوی. روی این پایه روحانی کاروان ها را به امری ریشه دار در اسلام هدایت کرد که به دید بنده نشان داد این حکیم متأله خواهان ایمان به عمق اسلام است، نه قشرش. چون از خوشحالی رسول الله (ص) در روزی پرده بر داشت که بین فتح خیبر و برگشت حضرت جعفر برادر مولا امام (ع) از هجرت حبشه، اتصال معنوی زد و فرمود سرّش آن این است جعفر بن ابی طالب «کار عالمانه و محققانه و فرهنگی کرد، یعنی یک عالم می تواند کار فرهنگی بکند که به منزله ی فتح خیبر باشد» ایشان خواهان رفتاری در روحانیت شد که جلال و شکوه اسلام را دربر داشته باشد. پایان ،، راندیان ،، نویسنده : اُنظُر ماقال

 

کدام چهره؟ کدام نوشته؟

شماره ی ۹


چهره : حوزه قم بناب زابل (برای نماد)


نوشته : « حوزه و حکومت به هم رسیده و می رسند. کف جامعه ولی فکر دیگری دارد»

 

نظریه : نگاه بنده بر روی این مسئله : هفته ی قبل از کردستان تا کرمانشاه کف جامعه را این جور دیده و شنیدم. اختلافات در کشور مثل باران بهاری سیلاب ایجاد کرده است. بنده ریشه ی سرریز را در چی می دانم و از شخص خودم پرسش به عمل می آورم و جوابم را بدون هیچ مجامله و مخافه می دهم: از کجا این اختلافات در جامعه سرازیر و حتی سرریز می شود؟

 

- از اتحادیه ی بُنکداران؟! مسلم نه.

- از درگوشی های کامیونداران؟! باز هم نه.

- از گرمی گرانی در راسته ی بازاریان؟! این که اصلاً نه.

- حتماً از تراکنش های سری سران بانکداران؟ نه جواب اشتباه است.

- از تضاد و تنش و توسعه در بین دانشجویان؟! شاید گفته شود همینه. اما نه.

- از داد بیدادهای کول بران کامیارانی ها و ایلامی ها؟! این دادها که صدا نداره ! و بردش تا همان خطوط مرزه.

- وقتی اینها نباشد ممکن است ذهن ها متوجه ی بیرون و گروهک های معاند شود. این نیز نمی تواند علت تامه باشد.

- چی می مانه این وسط؟ فقط حوزه ی علمیه. بنده می گویم از حوزه سرریز می شود.

 

صبور باش خواننده ی محترم و محترمه ! دارم به عنوان یک ناظر علاقمند به بحث روز، حرف می زنم. واقعیت را باید دقت کرد نه دفع و روی خط زد که اصل مسئله را از تخته ی سیاه بدون حل و راه حل پاک کرد. بنده اصل اختلافات را باعث ایجاد شکاف می دانم و شکاف است که یک جامعه را به فکر و علم وا می دارد. به قول امام امت ره اختلاف بلکه تخطئه نعمت است و به فرمایش حکیم الهی ایران آیت الله العظمی جوادی آملی حتی باید شکر کرد که شکاف و اختلاف پیش می آید. به نقل ایشان «اگر ‏اختلاف نباشد جهان فرسوده خواهد شد، اگر همه یکدست و یک استعداد داشتند جهان ویران می‌شد، این اختلاف، نعمت الهی است لذا هم باید نسبت به ذات اقدس الهی شاکر بود هم این نعمت را در جای خود صرف کرد.‏»

 

در حوزه بر سر حکومت داری و حتی دین داری و بالاتر از آن فهم از اسلام و نگاه به مردمان غوغا برپاست. این شیخ آن شیخ را از زیربنا می زند (تکفیر رایج) آن مقام این مقام را فاقد علم و عمل لازم برای هدایت مردم می داند. به قول فرزند شادروان آیت الله فاضل لنکرانی چنان شده که مجتهدی که درسش صد طلبه می آمده حالا ده طلبه هم شنونده ندارد. علتش یکی این است نسبت به صلاحیت همدیگر موضعی هجومی و انکاری دارند. طلبه واهمه پیش کی درس برود! در این میان فضلایی هستند شناور شدند و تعلقاتشان را کلی تعطیل کردند و در حال نظریه پردازی مخفی جدید هستند که بنده فکر می کنم دهه ی پیش رو دهه ی سرازیر شدن انواع نظریه و گرایش ها در مورد اسلام و مردم و حکومت در میان مردم ایم. این همان اثرات شکاف است. شخصاً به هر فرد دسترسی پیدا می کنم می گویم این شکاف ها را به مدت ده سال تحمل کنید چون شکاف خفته خطرش بیشتر از شکاف سر باز کرده، است. از درون شکاف، نظریه ها زاده می شود.

 

اما مسئله ی فوری : روحانیت که اینک برای آینده ی خود و نظام در شکاف نظریه است، مشکلات کف جامعه را با نسبت های بد دادن به مردم، آلوده نکند. بداند علت اصلی این همه تشتت و حتی واداگی نسل امروز این است حوزه دیگش در حال جوش است و در تولید و پخت حرف ها، نیاز به آتش علم و دمیدن عقل و شناخت دین و حتی معرفت نوشونده دارد و این در حال خاموشی / شعله ور شدن است. خواهش باید کرد از روحانیت وقتی کف این است سراغ خودتان بروید، نه مردم که تقصیرکار معلوم و معرفی کنید. خود را مؤاخذه و حساب نفس کنید، نه مردم را. عیب را روی مردم و زنان و نیازمندان نگذارید. خودتان در حال دگرگون شدن (خوب / بد) هستید، ولی خبر ندارید. بدانید:

 

کف می داند رأس باید روحانی باشد. (بنده هم به جلوداری فقیه ولی، اعتقاد دارم. هیچ حکومتی را بدون فقیه ولی، قبول ندارم چون اصل ظهور امام منتظر (عج) مرا وا می دارد موقتاً زیر چتر فقیه باشم تا آقای زنده و حیّ طبق قاعده ی لطف و حجت بیاد) قوه شکایت ها باید روحانی باشد. تمام امام جمعه ها باید در لباس حوزه باشند. قاضی های خاص باید روحانی باشد. وزیر اطلاعات باید مجتهد ملبّس باشد. متولی های مهم بقاع و حرم های مهم باید روحانی باشد. هزاران مسجد باید روحانی پیشنماز و پیشدار باشد. حتی در تمام نهادهای مهم باید یک روحانی ناظر نافذ حتماً حضور داشته باشد و حقوق هم بگیرد. تا به حال تمام (جز یکی) ریاست جمهورها که کارش اجرایی و علمی باید باشد در دست آخوند بود. پس اگر عیب دیدید، سراغ خودتان بروید که حکومت اسلامی را منحصری تعریف کردید. نظریه های را رویزیون و بازسازی کنید با زمان و مقضیات مورد اشاره ی شهید استاد مطهری خود را آشتی دهید. عبور کنم. منظورم مشخص است. آدم تیز می گیرد. مردم عموماً تز استعماری اسلام منهای روحانیت را رد می کنند. ملت از روحانیت تنزه و تفکر و تعهد می خواهد و یک دنیا انبوه از اخلاق. پایان ،، راندیان ،، نویسنده : اُنظُر ماقال


پاسخ اُنظُر: بسم الله الرحمن الرحیم به دو نوشته توسط بزرگواران به طرح بحث بنده پاسخ فنی لازم است. در صدد هستم تهیه کنم. با تقدیم فعلی سلام، برای عرض ادب و ارائه ی پاسخ به هر دو بزرگوار و گرانقدر مجدد بازمی گردم. پایان ،، راندیان ،، نویسنده : اُنظُر ماقال

 

اسماعیل آفاقی: [در پاسخ به ْ ْ] سلام     جناب اُنظُر  قسمت آخر پاراگراف متن ،مردم عموما تز استعماری اسلام منهای روحانیت را رد میکنند  خطاب شما  به کدام مردم هست؟  مردم قبل از انقلاب و حین انقلاب  یا مردم کنونی  که بایک تلقی به کل روحانیت حمله ور میشوند و همه روحانیون را در خلوت یکجور میبینند و در جمع خطاب به بعضی میکنند و یا بجز فلانی میگویند  و در  این همه حرکات خواسته های دشمن اسلام را پیاده میکنند  و حتی  خودی ها را به سمت ضد روحانیت سوق میدهند ؟

 

شیخ ربانی به انظر: سلام علیکم و رحمةالله جناب انظر الی ما قال سعیکم مشکور،   در انتهای کدام چهره ،،،،ش ۹ جمله ای ناب را قلم زدی که نشانه معرفت و بصیرت شماست و آن: مردم عموما تز استعماری اسلام منهای روحانیت را رد می‌کنند ملت از روحانیت تنزه و تفکر و تعهد می‌خواهد و یک دنیا انبوه از اخلاق . عرض می‌کنم البته اگر در پیشگاه بزرگان محکوم به س ا د ه ،، نشوم ۱_ این روحیه انذار را ادامه بده ۲_امیدوارم با قهر بزرگان ، انظر الی ما قال تبدیل به انظر من قال نشود ،( من قال مهمتر از ما قال ) چون هدف مولی الموحدین ع ، خذالحکمة حیث کانت ،،، بود و هست ۳_ ما شاءالله به عموجان هایت و ،، خطاب به سید اهل قلم ۴_ البته حقیر خطاب آن جناب نسبت به بزرگان را " در بعضی " مواضع قبول ندارم ( در گذشته )چون توجه به مسائل اخلاقی را اصل شرافت انسانی می‌دانم که لازمه تاثیر گذاری در جهاد تبیین برای اهل بصیرت است والسلام اطال الله عمرک ای عزیز  بی نشان

 

[در پاسخ به اسماعیل] پاسخ اُنظُر: بسم الله الرحمن الرحیم. هم مدرسه ای محترم به شما سلام عرض می کنم. علت را اگر جستجو بفرمایی خواهید فهمید مردم چرا فشارشان سمت روحانیت است. چون روحانیت از یک سو تمام جاهای حساس حکومت حضور دارد (باید هم باشد چون حکومت اسلامی حضور روحانیت را ضروری می کند) بعد وقتی مشکلات کشور را فرا می گیرد و اختلافات بالا می گیرد مسئولیت نمی پذیرند و فرافکنی می شود گردن دیگران می گذارد. مردم دلشان به صنف روحانی نفرت نیست، بلکه چاره جویی است و مطالبات. وقتی در یک خانواده ای، چهار جوان فوق لیسانس بیکار وجود دارد و به خاطر برخی افکار نمی گذارند هیچ شغل حکومتی را اختیار بگیرد، معلوم است نسبت به صاحبان حکومت بدبین (یا در خوشبیانه ترین حالت معترض) می شود. صاحبان حکومت مگر چه کسانی اند؟ کله پاچه فروشان؟!! خوب مشخص است روحانیت صاحب حکومت است. چرا هیچ وقت همین مردم روحانی هایی که با ساده ترین شکل رفتار بی آلایش میان مردم زندگی می کنند بالای سرشان می گذارند، اما روحانی هایی را که دیدند در حکومت برای خود دکان و خانه و سهم و ارث و برای فرزندان خود شغل و موقعیت فراهم کردند مورد خشم قرار می دهند. مردم ضد روحانی نیستند مردم ضد روحانی نماها هستند که روح را از خود دور انداختند و از همه جسمانی تر شده اند. خدایا تمنای ملت این است روحانی های آبرودار را هرگز در معرض فروریزی عِرض و حیثیت قرار نگیرند. آمین. بنده از شغل و پست شما بی خبرم در حسابم نامتان «اسماعیل» ثبت است. خود شما هم فکر نکنم در دل به چنین روحانی هایی ناخوش (منظورم حرف بد نیست) نگید. شما هم خلوت دارید و جلوت. هر کدام اقتضای خود را دارد. به شما احترام می گذارم که مرا به توجهاتت آشنایی دادید. پایان ،، راندیان ،، نویسنده : اُنظُر ماقال


[در پاسخ به بی نشان] اما این: این، جای یک پاسخ رُک تر برای بنده باقی می گذارد. صریح تر و با بیانی شیشه ای تر برای این متن می آیم. طول نمی کشد. تهیه می کنم.


[در پاسخ به بی نشان] پاسخ اُنظُر: بسم الله الرحمن الرحیم. آستان بی نشان دامت برکاته عرض ادب فراوان و سلامی به وجه «حجر» «ادْخلوها بِسلامٍ آمنینَ» دارم. آستان رحمان عالَمیان را بوسه می زنم که شخصیتی بی نشان که از هر نشان نشاندارتر است سعی بنده را مشکور توصیف کردند. بنده با شما نمی دانم چه اشتراکی دارم خبر ندارم. اما اُنظُر و بی نشان هر دو نامی مستعار و استعاری برای ماقال بودن هستند نه من قال شدن. ولی در شگفتم بر شما عیب وارد نمی کنند که «مجهول» پای ورقه امضا می زنی!! اما اُنظُر برای همین کار یک جور و همگون با شما، تحت شدیدترین فشار واژگانی است. برای من سرک کشیدن برای نام بنده مثل موم نرم است که چرا. حاج آقای سید محمد موسوی دارابی یکی از همین هم مدرسه ای ها چند هفته قبل حرف منطقی زده بود در مدرسه. فرموده بودند: وقتی کسی نمی خواهد شناخته شود یک علتش شاید این باشد امنیت خود را بهتر تأمین می بیند. خوشحالم به شما فشار نمی آورند ولی بر بنده از هر سو.... اما بنده «آبنوسم در کف دریا نشینم با صدف» آبنوس درختچه ای با چوب بسیارسخت در زیر دریا است که صرف ساخت و سازهای اشیاء ماندگار می شود. بنده هم آبنوسم با این فشارها تسلیم نمی شوم. اُنظُر یک موقعیت است. این «شخصیت استعاری» قصدش رساندن خاکسترهایی کشور به بستر مدرسه است. چون درین مدرسه متوجه شدم انسان های بسیار باشخصیت (که مقامی تعلیمی بر گردن ما دارند) حضور دارند لذا برای بنده اینجا یک فرصت بزرگ است برای مقابله با تهدیدهای مرموز که انقلاب را در معرض آفت می برد. این اجازه را به عنوان یک شهروند از آقایم مقام معظم رهبری دارم که ملت را بدون تبعیض فراخواندند به جهاد تبیین. کار بنده از جنس تبیین بیش نیست. ولو کسی مرا هر صفتی بار کند. از اینکه به اُنظُر نوید دادید انذار را دنباله بدهد از نود و نه قرص مسکن ژلوفین آرامبخش تر بود. چقدر شما شأنییت بالایی دارید. همه تعلیم است. نیز نه فقط به فرمایش شما خُذالحکمة هست کارها در مقام تبیین، بلکه به حضرت یحیی (ع) وحی رسید «یا یحیىٰ خُذِ الکِتابَ بِقوَّة وآتَینَاهُ الحُکمَ صبیًّا» دوازده / مریم. فرمودید: به ما شاءالله گویی شما... تبسم تحویل می دهم و یک سبد گل دست پروده ی زنده، نه مُرده. بند چهارم شما نصب العین شد. بنده آدمم، نه آجر. آجر دچار تحولات نمی شود و همیشه تا پایان تاریخش یک جور است و در حال فقط فرسایش. احوالات بنده با نوشته های لیّن و رفتار صفحو و عفو شما عوض می شود که حضرت محول الاحوال بر انسان می کند. اجابت می کنم محضرت. تعلیم بر ما را فراموش نفرما. عیب های بنده و متن هایم را به زیر املا و آزمودن و تست ببر حاج آقای بی نشان. پایان ،، راندیان ،، نویسنده : اُنظُر ماقال


پاسخ اُنظُر: بسم الله الرحمن الرحیم برادر نویسنده ی متعهد آقای مصطفی سلام محضر مبارک شما. علت عبارت پاسخم به روحانی محترم آقای طاهر خوش این جمله ات بود. والا بنده بی جهت مطلبی به شما بزرگوار (که اخلاق و نرمخویی در وجودت موج می زند) نسبت نمی دهم. عبارت شما در یکی از مباحثه های شما که بنده آن را می خواندم عینش این است: «آنچه از برداشت بنده از سخن شما برمی آید این است که به صلاح نیست وارد این مبحث شویم... اگر فهم بنده از پاسخ شما درست باشد عرض میکنم امر شما مُطاع..‌.» به همین دلیل به برادر روحانی آقای شاکر نوشته بودم:

 

«مثلاً شخصیت صاحب قلم توانمند و محترمی به نام آقای مصطفی بابویه انگاری در نوشته ای خواست دولت آقای رئیسی را نقد اقتصادی کند اما دعوت به سکوت شد. متأسفانه آقای مصطفی بابویه عقب نشینی کرد و حرفش را در سینه اش گذاشت و مدرسه را با این همه اعضای منتظر سخنانش، در شگفتی  فرو برد. در سینه گذاشتن حرف آیا با جهاد تبیین انطباق دارد؟ هرگز. همدیگر را به سکوت فرا نخوانیم بلکه گنجایش شنیدن سخت تر ین سخن ها را داشته باشیم. دعوت به سکوت یا این که وارد این بحث نشو می تواند علامت هراس از بیان واقعیات هم باشد ضمن آن که نشان مصلحت بینی و حفظ نظام از آسبیب هم دارد.»

 

اینک اگر با استنادسازی باز نیز رأی ات این است بنده بد فهمیدم یا به شما بد کرده ام، مرا ببخشید که عفو با بزرگان است و حقیر طالب تنش با هیچ انسانی نیستم. رأی هایم را بی ترس از هیچ کسی به صلادح عقلی خودم بیان می کنم. از محضرت جز استفاده هیچ خسرانی نمی بینم برادرجان. پایان ،، راندیان ،، نویسنده : اُنظُر ماقال

 

کدام چهره؟ کدام نوشته؟

شماره ی ۱۰

چهره : شادروان آقای دکتر علی شریعتی


نوشته : «دکتر علی شریعتی در باره ی امام صادق (ع) معتقد بود امام چنان سعه ی صدر و رفتار انسانی با متفکر مادی داشتند که او عقاید مادی و ضد مذهبی خود را عنوان می کرد و با لحنی گستاخانه، اساس دین و وحی و حتی وجود خداوند را مورد حمله قرار می داد.»


نظریه :  نظر بنده این است شریعتی در آثار خود امام جعفر صادق (ع) را «بزرگترین مرجع علمی و مظهر فرهنگ اسلامی در سطح بالا» معرفی کرد که «رؤسای مذاهب اهل سنت به شاگردی او افتخار می کردند.» در نگاه دکتر شریعتی رابطه ی  امام صادق (ع) «با علما و فلاسفه ی ضد مذهبی و منکر خدا چنان آزادانه و بزرگمنشانه بود که متفکری چون امام را همچون عالمی که با وی اختلاف فکری دارند ولی با وی به تبادل ذهنی و مباحثه علمی می‌پردازند و رابطه ی شان صمیمانه و دوستانه است، تلقی می کردند»

 

به نظر بنده امام صادق علیه السلام به واسطه ی همین منشی و منهجی که شریعتی مطرح کرد، توانستند مذهب شیعه را در تاریک ترین دوره ی دو عصر اموی و عباسی تأسیس کنند و چارچوب آن را شکل دهند. علت این که طلبه ها خود را شاگرد مکتب امام صادق می دانند ناشی از همین صفت بردباری و حلم امام در برابر سایر دانشمندان است. چون روحانی حوزه گذرانده که سرآمد اندیشه باشد و قادر باشد دانشمندان مخالف را با فکر و تئوری هایش با اساس اسلام آشنا کند. مثل کاری که شادروان صاحب تفسیر المیزان با فیسلوف فرانسوی هانری کربن کرده بود تا جایی که آن دانشمند توسط علامه طباطبایی اعلی الله مقامه به دین اسلام علاقمند شده بود. پس امام جعفر صادق (ع) نه فقط پیشوا امت است بلکه سر خط روحانیت در چگونگی تحمل عقیده ی مخالفان است. شخصی کجرو چون احمد کسروی برای همین، زیربنای تفکر امام صادق را می زدد تا چارچوب مکتب شیعه را در عصر شاه لرزان کند و مردم از دین گریزان. پایان ،، راندیان ،، نویسنده : اُنظُر ماقال

 

کدام چهره؟ کدام نوشته؟

شماره ی ۱۱


چهره : شاه و فقیه


نوشته : «فقیه شاهی! حمله است، نه جمله.»


نظریه : نگاه بنده نسبت به این مسئله این است : کسانی که در یک حرکت تاریک در حال تشکیک نسبت به ولایت فقیه اند و حتی از شاه در برابر ولی، دفاع می کنند و فقیه را همان شاه با قدرت برتر می دانند، در مبانی سیاست سیستم شاهی لنگ می زنند. دلیل بنده :


شاه بر اصول مذهب تکیه ندارد.

شاه بر خلاف فقیه تشخیص خود را مناط می گیرد.

شاه بر عکس فقیه عقل خود را منبع قطعی صدور احکام خود و حکومت می داند.

شاه جهت مخالف تز فقیه عرف را به شرع دعوت نمی کند شرع را به خود تطبیق می دهد.

شاه بر خلاف فقیه که از علم و نص شعبه می گیرد، از موروث است. خود را فرّه ایزدی می داند.

 

می شود بیشتر بگویم ملاک را بر خلاصه گویی می گذارم. شاه از نفسانیات خود فرمان می راند فقیه از فقاهت و اسلام شناسی اش. پایان ،، راندیان ،، نویسنده : اُنظُر ماقال

 

پاسخ اُنظُر: بسم الله الرحمن الرحیم برادر نویسنده و عضو بزرگوار مدرسه آقای مصطفی سلام عرض می کنم محضر رشید و شریف شما. از مناعت طبع شما خوشحال هستم. همچنان قائلم نباید در بیان اندیشه و نقد و نظر تحت انقیاد کسی رفت و اختیار خود را دست صلاح و مشورت کسان دیگر گذاشت. هر کس خود فلسفه ی نوشته های خود را می داند. از نظر اُنظُر نوشته ها باید آزادانه در مدرسه مورد انتشار و سپس نقد و بررسی رد یا قبول شود و یا حتی آن را خواند و از کنارش گذشت. حساسیت چیزی جز ترس و خود حق بینی ندارد که کسانی بخواهند خود بر دیگران فائق و اختیاردارد بدانند. قصد اُنظُر بیان مطالب با شیوه ی آزاد نقد بی رحم است تا اصل حقیقت در کوره ی مصلحت های محافظه کارانه و در واقع جناح گرانه ذوب نشود. از کمالات و اخلاقیات خوب شما برادر مهریان تشکر می شود. پایان ،، راندیان ،، نویسنده : اُنظُر ماقال

 


کدام چهره؟ کدام نوشته؟

شماره ی ۱۲

چهره : آقایان شورای نگهبان


نوشته : «طحان سخنگوی شورای نگهبان : اخیراً  اصلاحیه ی مجلس را در لایحه ی حجاب و عفاف دریافت کردیم تا اینجای کار برخی از ایرادات شورای نگهبان همچنان به قوت خود باقیست که عمدتا این موارد شامل مواد ۴۷ و ۴۸ است.»


نظریه : نگاه بنده این مسئله ی جامعه : اول عرض شود چرا نوشتم آقایان شورای نگهبان! زیرا با آن که نیمی از جامعه ی ایران زنان هستند، نه از سوی مقام معظم رهبری حفظهُ الله تعالی برای شش عضو فقیه انتصابی و نه از سوی قوه قضاییه برای معرفی شش عضو حقوقی انتخابی به مجلس شورای اسلامی، هیچ زنی در شورا عضویت ندارد. بنده از نظر بینشی خودم وضع قانون برای مصونیت جامعه از فساد اخلاقی را واجب و قطعی می دانم و محیط مذهبی ایران باید تابع شرع و عرف دیرپای خود باشد. عرف ایران، برهنگی نبوده است حتی در دربار پادشاهان قدیم. شرع اسلام هم برهنگی را جهالت خطرناک می داند و جهل امر باطلی است و باطل نمی تواند آزاد جولان دهد. علت اختلاف شورا نگهبان با مجلس شوا روی موارد ۴۷ و ۴۸  به این دلیل است که در این دو ماده، بر روی فرد مستنکف اجرای قانون حجاب، بحث است و نیز بر سر سود ناشی از درآمد جزای نقدی  بی حجاب که چگونه خرج شود.


برداشت شخصی بنده این است جامعه ی مذهبی ایران از تقلید زنان از غرب برای بیرون آمدن از روسری و مانتو و ترجیح پوشش لباس به سبک پسران، ناراحت به نظر می رسد و البته همین جامعه ی ناراحت اما در برابر حکومتگران در این مورد خاص، تقریباً دو دسته شدند : دسته ی یک می گویند چی کار دارید به لباس مردم؟ مگر حکومت ارباب مردم است اگر راست می گوید عدالت را پیاده کند و فساد درون سیستم را نابود سازد. دسته ی دو معتقد و نگران است این برهنگی گرایی طبیعی نیست دست بیرونی دخیل است و قصدشان استحاله ی ایران از طریق موضوع تحریک آمیز جنسی و کشف حجاب و بی اعتنای به هنجارها است؛ چیزی در ردیف آنچه در اَندلس اسپانیا اجرایی کردند از طریق پخش شراب و زنان برهنه برای عرضه.


اُنظُر نظرش این است : همان اندازه که مذهبی و عرفی نگه داشتن پوشش مردم جامعه از دو طریق تقویت تفکر و وضع مقررات مناسب عقل و شرع و عرف، ضرورت بدون توقف دارد، همان میزان دستان دست اندرکاران نظام  نیز باید پاک و به دور از فساد اقتصاد باشد تا مردم  اطمینان کنند اسلامی کردن سایر ضلع های جامعه از سوی حکومت، از حقیقت پیروی می کند، نه از تبعیض و ظاهرگرایی بدون محتوا. پایان ،، راندیان ،، نویسنده : اُنظُر ماقال

 

متن سید سعید شفیعی دارابی در مورد اُنظُر: سلام درود چرا اما ازاسم مستعار استفاده می نماییم ( برداشت شخصی و ازاد یک- اسم مستعار در دورانهای مختلف توسط اشخاص و شخصیتها به دلایل متفاوتی مورد استفاده قرار گرفته و امروزه استفاده از اسم مستعار شتاب گرفته و در دنیای مجازی از فراوانی بیشتری برخوردار شده است و روز به روز به این فراوانی افزوده میگردد. دو : در فرهنگ لغت اسم مستعار اینچنین تعریف شده است "اسمی که شخص برای پنهان کردن هویت واقعی خود از آن استفاده می کند." سه: کاربرد نام مستعار در سازمان‌های سیاسی و نظامی که فعالیت مخفی دارند نیز رایج است.نام مستعار را بسته به شغل صاحب آن گاه نام قلمی (برای نویسندگان) یا نام هنری (برای هنرمندان و بازیگران) یا تخلص (برای شاعران) نیز می‌گویند. چهار : گاهی اوقات اسامی مستعار به فرد اعتبار میدهد . نام های خاص می توانند روی احترام دیگران به شما تاثیرگذار باشند. و یا اینکه فرد را ترغیب می نماید برای خواندن و یا برعکس و یا به نوعی با اسم فرد ما وارد دنیای تجسم می شویم وی را از روی اسم تجزیه تحلیل خواهیم کرد حال برای چه ما از اسم مستعار اسفاده می نماییم دلایل مختلفی می توان برا ان متصور شد الف ) راهی برای ابراز اندیشه و تفکر بدون اینکه با خواندن نوشته دچار خطای شناختی و تحت تاثیر نام اصلی نویسنده قرار نگیریم ب) راهی برای متقاعد کردن و ایجاد گفتمان و عبور از تنگ نظری حاکم بر همفکران ج) ترس از شناخته شدن و فهمیدن مکشلات و قضاوت شدن توسط دیگران د) در امنیت قرار گرفتن , به علت تنگ بودن عرضه اندیشه و افکا و تحت تعقیب قرار گرفتن و یا سانسور شدن , لذا اسم مستعار و ناشناخته بودن راهی است برای ترویج اندیشه ها و راهی برای انتقادات اوضاع سیاسی و اجتماعی جامعه مثل سید جمال الدین اسد ابادی که با نام سید مظهر بن وضاع مطلب می نوشت و یا نوشتن مطالب توسط افراد در قبل از انقلاب با نام مستعار ه) ترس از تکفیر و تعصبات غیر منطقی گرروه های سیاسی , عقیدتی , قومی و... و) راهی برای ضربه زدن و یا ایجاد رخنه در همفکران ز) ... نتیجه انکه : در جهان بیشتر موارد نسبی است و این دیدگاه و افکار من است که به اشیا جان میدهد لذا نام مستعار من می تواند ضمیر ناخودآگاه من باشد و شاید ویزگی درونی من است و به نوعی نام اصلی من لذا اندیشه و هدف جناب انظر در پشت نام وی می باشد و برای خودش هدفی متصور است که اعلام نموده است در راستای نقد بی رحمانه و بدون لکنت زبان می خواهد اندیشه خود را بروز دهد . و همان توجه به متن و محتوی بدون انکه درگیر نام و نشان باشیم .شاید انچه برخی از هم مدرسه های را نگران نموده بود شروعش بود کشکولی اق مدیری ( مدیر مدرسه فکرت با اون مدیری اشتباه نشود ) که با انتخاب واژه ها ,بولدوزری در خیابان اسفالت شده حر کت نموده است و یا اینکه با چاقوی انتقاد بدست, این متصور شد چاقو برای جراحی افکار نبود بلکه .... . هدف استفاده بهینه بود .اگرچه انتقادی برا ان وارد است اما شاید جامعه جو مدرسه تحمل ان را نداشته است . اگرچه شخصیت انظر, حتما برای مدیر محترم مدرسه شناخته شده است و چون حتما از نظارت خاصه و عامه عبور کرده است و یا مشمول الطاف ملوکانه مدیر محترم قرار گرفته است که پرونده اش زیر بغلش نداده است . لذا اگر اصل بر پذیرش مدیر قرار دهییم پس یک نفر در مدرسه که بالاترین مقام را دارد می شناسد. جناب انظر بنویس و نقد بیرحمانه ات ادامه بده که نوشته هاتون تلنگری میزند بر اندیشه هامون و اینکه تامل نماییم اگرچه ممکن است حس ناراحتی هم دست دهد عصبانی شویم و لیکن با حسن ظن نگاه میکنیم ولی با سرعت مطمینه حرکت نمایید و در مواقع ضرورت بر سرعت بیافزایدد. اگرچه گاهی اوقات شکست ها , ناشی از مصلحت اندیشی بیش از اندازه و ترس از سواستفاده دیگران ما را ترغیب می نماید ترمز بکشیم . پوزش از زیاده روی و همچنین ایرادات نگارشی مانا باشید.


[در پاسخ به سید سعید شفیعی] پاسخ اُنظُر: بسم الله الرحمن الرحیم سلام تقدیم می شود به محضر آقای «s shf» . مطالب شما مورد توجه واقع شد. تلاش عادتی جامعه برای شناخت فرد تا فکر، ناشی از اعتبار بر اشخاص است تا افکار. در این مدرسه این استثنا نیست که بیشترین کوشش هر فرد این است که بداند فردی که فکرش را مطرح کرده است کی است؟ از منظر اینان فکر وقتی مهم می شود که فرد شناخته شود. انگاری می خواهند روایت را اعتبارسنجی کنند که رفتند علم رجال را در حوزه ایجاد کردند تا سلسله ی راویان به معصومین (ع) ختم بشود والا آن روایت بی اثر است حتی اگر متن آن مفید باشد. این کار البته اقدام خردمندانه ای است چون قصد آن است سخن راوی را به سند معتبر به نقل از معصومین (ع) وصل کنند. اما مدرسه فرق دارد. بحث روز می شود که حساسیت زا است. عضوهای زیادی در این مدرسه حضور دارند که حسابشان در دستگاه بنده اسم ها و حتی علائم است. اگر سلیقه و ایده ی آنان برای هر کسی نادرست است ولی ثابت است برای خودش محترم است. چرا دور بروم؟ اُنظُر خودش مستقیم چند بار گفت علت رفتن زیر این نام فلسفه دارد و شخصاً نمی خواهد مشخص باشد اما برای همه آزادی قائل است که پیش خودشان تصور کنند اُنظُر کی است. حتی بگویند فلان شخص حقیقی یا حقوقی است. ترجیح کسی که برای خود استعار ایجاد می کند این است سخن خود را بی ملاحظه کند. چون ملاحظه و خود نگه داری باعث عمده ی نگفتن حق و واقعیت است. سال ها گذشت تا جامعه خبردار شد اسم واقعی «گل آقا» در ستون «دو کلمه حرف حساب» روزنامه اطلاعات چیست. حتی امام امت ره نمی شناخت گل آقا همان شادروان کیومرث صابری فومنی است که برای شهید رجایی قلو بود. روزی شهید رجایی ایشان را برد  نزد امام عرض کرد گل آقا ایشانه که امام خوشحال شدند. چون امام ستون «دو کلمه حرف حساب» را سالها خواندند ولی هرگز در پی این نرفتند که این فرد کی است. فکرش را می خواند و گویا قبول هم داشت دردهای جامعه را در مایه ی طنز مطرح می کند. اگر واقعاً شناخته شدن بنده این قدر حیاتی و اولویت دار شده است برای شما استاد خوب و گرامی، اُنظُر هم قول می دهد زمانش هر گاه اقتضا کند عکسش را همین مدرسه پخش می کند چون فقط در همین گروه عضو است. از درس هایی که در مدرسه می دهی سرفصل های مناسبی پدید می آوری. خوشحالم مفهوم رایج نقد بی رحمانه را بلد بودی. نقد بی تکلف را نقد بی رحم می نامند. تشکر دیگر این که متشکر هستم که مرا دعوت به ادامه ی نوشتن کردی بی آنکه بخواهی جستجو کنی کی هستم. دنبال «چی نوشت» باید بود، نه «کی نوشت.» هر کس دنبال کی نوشت می گردد در واقع برایش فرد مهم است نه فکر. عبور کنم. همین حالا به هر کس که اراده ی پخش حرف دارد رضایت می دهم تمام نوشته هایم را کپی کند به هر کجا خواست بفرستد آزاد است. پایان ،، راندیان ،، نویسنده : اُنظُر ماقال


پاسخ و نقد و بررسی اُنظُر

سلام و احترام. آقای دکتر سید سعید شفیعی دارابی در نوشته ات «تلنگر» در داخل مدرسه، آمار از یک پژوهش تازه دادید. سؤال از  این نوشته می تواند این باشدکه آیا می شود بر آن تکیه کرد؟ اول ببینیم این پژوهش خواست چه بگوید. مقدمه ی پژوهش اشاره داشت به این که مناسک، مراسم، سفرهای زیارتی و انجام فرایض مذهبی، چهار دلالت بر ساخت مذهبی جامعه ی ایران است. بلافاصله، زیربنای حاکم بر نظام ایران نیز بناشده بر دین معرفی شد که رفتارها در حکومتگران کوششی برای هر چه بیشتر تطابق داشتن با رفتارهای دینی تلقی گردید. بعد حاصل پژوهش را با توجه به دو پیش زمینه ی بالا، پررنگ تر بودن نقش دین در سیاست فرض گرفت. اما برخلاف این پیمایش، آمار اخذشده از مردم نشان داد طرفداران جدایی دین از سیاست از ۳۶ ٪ به ۷۳ ٪ ترقی کرد و موافقین پیوند دین با سیاست از ۴۷ ٪ به ۲۲ ٪ تنزل کرد. بنده می خواهد این حرکت کورانه / روشنانه را رد کند. آقای سید سعید شفیعی در «تلنگر» صرفاً نقش واسط را داشت، پس بازتاب و فیدبَک پژوهش را به ایشان نباید برگرداند. اما بنده چه می فهمم از این آمار و پیش زمینه؟ تردستی شعبده بازانه ی این پژوهش در آمار نیست، در همان پیش زمینه ذهنی و فکری پیمایشی است. اول پژوهشگران آن کاملاً جامعه را دیندارانه خواندند تا از طریق آمار شامخ، رویگردانی مردم را واکنشی شاخص و سخت به عملکرد جمهوری اسلامی را نمایش دهند. یعنی نفوذدادن این شبهه در بین اذهان به تشویش درآمده، که ساخت جامعه و ساختار حکومت، مذهبی است ولی در اوج تعجب مردم به نظام حاکم بر خود پشت کردند. این آمار نبود، القا بود برای لغو تمایل مردم به انقلاب و سیاست. پژوهش با روش لئو اشتراوس (شیوه ی بین السطوری) قصد داشت در لفافه ذهن مردم را به نیاز فوری جامعه در گذر از پیوند دین از سیاست، خراب کند. اگر مرکز شیعه شناسی اسرائیل پشت این آمارگیری نباشد، می شود حدس احتمالی و فرضیه ای زد از آن مرکز تأمین مالی شده است یا پشتبان مشکوک داشته است.


می توان از این آمار این فرضیه را نیز تست کرد اگر این آمار آینه ی راستی آزمایی مردم ایران است و برونداد آن نیز درست است، پس اسلام نسبت به چنین جامعه ای که بالای نیمی از آن، دین را از حکومت جدا می خواهند، چه برخوردی دارد؟ حکومت ایران اگر روزی در واقعیت با این آمار مواجه شد، حکم اسلام را در مورد وظیفه ی خود در برابر مردم چگونه تفسیر می کند؟ تسلیم آمار می شود؟ یا مردم را بر خلاف میل آنان و بدون کشف حکم اسلام و سنت نبوی و علوی، تسلیم خود می خواهد. این سؤال فلسفی است و حتی با فقاهت باید آن را حل کرد. عبور کنم. نوشته شده توسط اُنظُر ماقال


بیزاری

آیا بیزاری و برائت رفتاری عبادی است؟ سؤال بنده نشئت گرفته از این است که مقام معظم رهبری دیروز برائت را «رکن جاری در حج» توصیف کرده است. ببینیم این حرف صحیح است. اول باید لغت شناسی کرد. سه لغت دارد این پرسش. برائت. رکن. حج. به ترتیب یعنی دوری جستن. ریشه و پایه. قصد و برهان. این سؤال در دل خود یک پرسش فرعی هم دارد: مگر در عبادت (که شرطش خلوص است) می شود بیزاری را (که عاملی بیرونی است) وارد کرد و آن رکن و پایه ی حج دانست؟

 

در اسلام عبادات حکمت دارد. معمولاً مؤمنان فقط حکم احکام را می خوانند و سمت حکمت احکام نمی روند. یعنی شکل و ظاهر عمل به شرع مورد توجه است، محتوا و راز آن نه. اما حج یک عبادت بی نظیر است و سمبل ها در آن نقش برجسته دارد. حتی در شکل و ظاهر. مسلمانان گرد کعبه می چرخند و در چند نقطه بیرون مکه آئین های مناسکی برپا می کنند که عنصر اصلی آن رفتار جمعی است. به نظر بنده حج بیشتر یک دیدار حساب شده ی جمعی است تا رفتار عبادی فردی. هدف از دیدار چه می تواند باشد؟ به نظر بنده تبادل محبت و تفکرات و اتفاقات. همین سه مسئله موجب می شود حج گزار وارد مرحله ی موضع گیری شود.

 

در جهان اتفاقات در طول سال از عدد خود تعداد روز سال، عبور می کند. پس مسلمانان نمی توانند روی این اتفاقات بی تفاوت و بی اهتمام بمانند. اسلام و سنت پیامبر (ص) خصلت بی تفاوتی را رد می کند. بخوبی از این مسئله برمی آید که حج، اجتماع انبوه مؤمنین برای وصال با خداوند و آگاه شدن از سرنوشت همنوعان است که اولی به نیاش ختم می شود و دومی به موضعگیری. حال اگر در حج مردم اتفاقات بد و خوب جهان را با هم مرور کنند آیا نیاز نیست از بدی ها برائت بجویند و به خوبی ها میل و رغبت نشان دهند؟ عقل و شرع در این مسئله جانب چه موضعی را می گیرد؟ بنده نظرم این است عبادت همراه با برائت.

 

دوری جستن باید از هر کار بد باشد که توسط هر دولت در جهان رخ داده باشد. پس همان اندازه برائت از کارهای بد ابرقدرت ها رفتار عقلانی و انسانی است، دوری جستن از کارهای فسادآلود دولت های دیگر هم، پایه و رکن حج است. حتی اگر آن عیب و نقص مربوط به دولت ایران شود. مثل اختلاس ها، سوء مدیریت ها، انحصارات اقتصادی و فاصله ی ظالمانه ی طبقاتی.

 

در تفکر بنده برائت، رأی سالانه ی مردم مسلمان نسبت به اتفاقات بد جهان است. هر موضع که در آن بازتاب و نتایج سیاسی وجود داشته باشد، هم عبادت و هم سیاست ورزی است. این نشان می دهد سخن مقام معظم رهبری دقیق و صحیح و مُر اسلام بوده است و ناشی از تفکر ناب در دین اسلام. نتیجه این که برائت پایه ی رفتار حج گزاران است. آن را اگر از عمل عبادی برداری، حج خالی از محتوا و مقصود خود می شود. می شود یک کار طوطی وار در ظاهر. نوشته شده توسط اُنظُر ماقال

 

آیا نیروی مسلّط در جهان داریم؟

نوشته شده توسط اُنظُر

نه. نداریم. زمانی جهان نیروی مسلّط داشت؛ به اسم آمریکا که یک دوره طولانی با سیاست یک جانبه گرایانه (به زبان غیر دیپلماسی : خودسرانه) امنیت خود و کشورهای اقمارش را با توسل به زور و حتی جنگ، تضمین می کرد. اما بیش از یک دهه است این هژمونی و دست زور برتر، افول کرد. جدا از این، ضعف اقتصادی آمریکا و گسترش اختلافات داخلی و دو قطبی شدن جامعه ی آمریکا بر این افول دامن زده است. اگر شخصیت های جهان مقاومت این حرف را بگویند شاید غرب دوستان تصور کنند دارند خیالات! می دوزند اما سخن سخنی از «جوزپ بورل» (مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا) است که رسماً اعلام کرد سلطه ی آمریکا در عرصه ی جهانی پایان، یافته است. کسانی که اخبار جهان برایشان مهم است و نسبت به اتقاقات منطقه و دنیا اهمیت قائلند به این اعتراف بزرگ بدون استثنا و حتماً دقت نشان می دهند:

 

"آمریکا جایگاه خود به عنوان نیروی مسلط یا هژمون را از دست داده است و اروپا از این پس نباید امنیت خود را به آمریکا وابسته کند ... از نظر من نظام بین الملل که پس از جنگ سرد به آن عادت کرده بودیم، دیگر وجود ندارد. آمریکا جایگاه خود را به عنوان هژمون از دست داده است و نظم چندجانبه‌ای که پس از سال ۱۹۴۵ برقرار شده بود، رو به ضعیف شدن است ... ما تاکنون به چتر امنیتی آمریکا متکی بوده ایم. اما این چتر شاید همیشه باز نماند و من معتقدم که نمی‌توانیم امنیت خود را به انتخابات آمریکا که هر چهار سال یک بار برگزار می‌شود گره بزنیم؛ بنابراین باید سیاست دفاعی و امنیتی خود را بیشتر توسعه دهیم."

 

حالا وقت سؤال دوم است : کدام کشورها این افول سلطه گری نظام یک جانبه گرای آمریکا را رقم زدند؟

 

برزیل؟! اصلاً.

هند؟! این که دو دوزه باز است.

ژاپن و کره پایینی با هم؟! این دو نظام که به ایالت آمریکا شبیه ترند تا دولت های مستقل.

پس کانادا و استرالیا؟!!! نه ابداً چون دو کشور در عصر مدرنیته هم تحت نظام سلطنتی انگستانند.

حتماً کره ی بالایی؟ این کره البته مانع مهم یکه تازی آمریکا در شرق دور است اما در به افول رساندن قدرت آمریکا نقشش زیاد نیست.

 

روشن کنم فقط سه کشورند که در افول یعنی زوال و ناپدیدی قدرت برتر آمریکا در جهان دست دارند. اسمشان را فقط آزادیخواهان جهان بلدند راحت و با غرور نام ببرند: چین، ایران و روس. شاید یک علت که غرب دوستان به این سه کشورِ عامل فروپاشی سلطه گری یک جانبه ی آمریکا، ایراد بنی اسرائیلی می گیرند و بی منطق نقدشان می کنند همین باشد که این سه دولت دست شیطان بزرگ را مغلوله کردند و محکم بستند. چین و روس ایرادهای زیادی دارند، صحبت بر سر آن نقض ها نیست، ولی در کنار ایران، آمریکا را به این روز سیاه افکندند. این در دنیای قدرت و سیاست معنایی جز اتحاد راهبری نانوشته ندارد. عبور کنم. اُنظُر.


پاسخ اُنظُر: بسم الله الرحمن الرحیم. آقای سید سعید شفیعی دارابی (S . Shf) که فرمودید : «دکتر نیستم. ... [اما] بدم نمیاد دکتر صدا بزنن» محضرتان سلام و احترامات عرض و تقدیم می شود. نوشتید : «صباح الخیر و صباح النور جناب انظر» می توانم سرک بکشم !! بپرسم شما عرب زیان هستید؟ لطفاً اگر هستید کمی بیوگرافی خود را تشریح فرمایید. چون اُنظُر هم تحریک !! شد ورای اسم و نام برخیزند و کنجکاو شود شما «کی هستید» ؟! نه «چی می نویسید» !!. اگر دنیا روی این پایه می چرخید گنبدش کبود نبود زرد و خزان بود. بر شما آشکار است که منظور بنده در آن پژوهش مورد نقل شما که گفتم پشتش سازمان حمایتگر مالی نشسته، این بود که وابستگی یک پیمایش آماری را به جریان نفوذ آدرس دهم، نه اینکه در پی نام و نشان و اسم و رسم باشم. اگر قرار بر نام بردن باشد بنده می توانستم اسم ببرم با مشخصات جزئی و دقیق. ولی رسم اُنظُر افشاگری نیست. رساندن اخبار خاکستری به درون مدرسه است با ضماد تحلیل، جهت بحث و تحریک افکار و اندیشه. بر شما سید محترم و دانش آموخته ی باتجریه که هم مدرسه ای صاحب نوشتار و نظرها هستید برای بنده، تشکر فراوان  می کنم زیرا از نقد و نظر و قول و اقوال و سخن و سخنان شما فواید نصیب ما می شود زیاد و بی شمار. پایان : اُنظُر

 

شیخ مالک رجبی دارابی: امروز در محضر رئیس جمهور رئیسی در قم هستیم. مقدمشان را گرامی میداریم. دقائقی قبل رئیس جمهور مشرف حرم کریمه اهل البیت حضرت معصومه سلام الله علیها شدند و به مقام شامخ آن حضرت ادای احترام کردند و دعا و زیارت در جوار آن حضرت خواندند

 

پاسخ بی پرده ی اُنظُر به این پست حاج آقای رجب دارابی: کاش بنده هم شهر شما ساکن بودم که برای این فرد "محضر" وضع کردید امروز. عجیب است چنین رفتار و گفتار. کامل آن را تهیه می کنم. ادامه را بی پرده می آیم.

 

بی پاسخگوترین رئیس جمهور ایران

نوشته شده توسط اُنظُر
همان اول اسپند و عود دود کرده بودند برای قدم این فرد که چی؟ که عنبر این قمبر انقلاب، چشم مردم را بنوازد و بوی بینی شان را بمالاند. دیگر فکر نکردند سیاست، گودی گود است که با جادو و جمبل و ذکر لب و لباده ی قشنگ و قبا و عبای رنگارنگ و عمامه ی ریزبافت هند در دو رنگ پیش نمی رود. وقتی بر فردی پیشنمازی هم زیاد است چرا باید باندهای معامله گر قدرت (آن خریداران رأی دولت سایه ی بی سایه) وی را پیش بیندازند؟ حتماً خواستند قراردادهای جهانی خود را با او (دور زدن وی) پیش اندازی کنند که در ظل توجهات باند محفلی راست افراطی (ستیزه گر) چمبره انداختند بر قدرت و حکومت. مولا امام علی (ع) تا بی کفایت می دید وی را جاکن می کرد چونکه برای آن امام عدالت شأن حکومت مهمتر از حکومتگر بود. آرمان بر افراد، همیشه نزد آن امام عدل و سیاست و دیانت برتری داشت. اینجا وارونه شد. افراد آرمان افضل اند. این فرد چه «محضر» دارد که به جای استیفای مطالبات مردم و انتقال واقعیات این دولت به بن بست رسیده سراغش جمع می شوند و برای ناوارد در سیاست حورا و مرحبا می کشند. او باید در مجلس بود برای استیضاح و برکناری، نه حرم مطهر شهر شما که حرکات مذهبی ظاهرگرایانه برای آنان اصالت دارد ولی رسیدگی به نیازمندی های مردم به حد بعوض هم نمی ارزد. به جای محضر درست کردن امروز آن شهرتان قم را دادگاه کنید برای محاکمه اش. شاید یادتان باشد آنان که به نماز جمعه ی علامه آملی جوادی سنگ و لنگه نعلین پرتاب کرده بودند که چرا بر فضای بد سیاست در خطبه هایش نقد وارد می کند. پایمال می کنید حقوق مردم وقتی برای چنین فردی صف می کشیدند و لبان بر انتقاد و برکناری اش می دوزید. حوزه ی قم باید از همه ی جاهای ایران دست در دست مردم بگذارد، نه این که سر دولت را تاج گذارد. فرق شماها (هدفم شخص شما آقا رجبی نیستید) با دربار تاجگذاری شاه چیست که این انقلاب حرکتی خونین و مقدس علیه ی آن بی ریشه و تبار بود. شما محضر درست کردید؟!!! محضر فقط محضر خداست. بی جهت برای هر فرد محضر درست نکنید. این فرد باید برود. همانطور که امام امت به شاه اُشتُلم زد شاه باید برود. کسی را که باید برود جای خود را به یک کاردان بسپارد چرا محضری برای شرف یابی درست کردید. امروز هر آخوندی جرئت کرد به آن حرم مقدس شهرتان برای شرف یاب شدن!! نیامد او شناختش درست است. دار و دسته ی شاه هم وقتی شاه می رفت حرم قم چه کارهای شرف یابی نمی کردند. کشور توسط این فرد شده یک اقلیم هزار گلیم!! کجای کارین؟ کارهای کرده اش را خدا خود برکات می دهد شما جلوداران مردم پشت فرد صف نکشیدید که پشت شخصیت ها رفتن را امام صادق (ع) منع کردند. این جور شما آخوندهای قم سر  شوق آمدید مردم خیال می کنند پاکت در میان است. خدا کند روحانیت را با بخشنامه به حرم نبرده باشند که بگویند مصلحت اسلام این است این رئیس، رئیس جلوه کند. امام علی علیه السلام که شما در محضر آن حضرت مطلب می نویسید مردم را از پشت سر حکومتگران رفتن بازداشتند. این معنی اش اینه نباید مرتکب کاری شد که امام مؤمنان آن را حرام کردند. عبور کنم. اُنظُر.

 

[در پاسخ به مالک رجبی دارابی] پاسخ اُنظُر: بسم الله الرحمن الرحیم حاج آقای رجبی داراب سلام تقدیم می شود. مشاهده می کنم سطح برخورد شما با اعضا بسیار بالا و ارزشگذارانه است. از اخلاق شما روحانی دین و کشورم متشکرم. در سایه ی خداوند بزرگ سالم و تندرست و زنده باشید. صحبت سر این است مردم ایران امروز قم شما را قضاوت می کنند و می گویند چطور حوزه علمیه ضعف های زیاد و دامنگیر این شخص را می داند اما بر خلاف میل خود برای وی شرف یابی ترتیب می دهد؟ در فرمایش شما هم آمده است «ما هم به رئیس جمهور انتقاد زیاد داریم». ولی مردم هنوز نشنیده اند که حوزه قم چه نقدهایی بر وی وارد کرده است. حتی یک جمله از حوزه آدرس ندارند که به این دولت نقدی کرده باشند. به نظر می رسد جرئت از حوزه ستانده شده است که بخواهد بر شخصی نقد وارد کند که عوامل قدرت سایه وی را از طریق اعطای کیلویی لفظ "آیت الله" می خواهند به زور بزرگ و ملا جلوه اش دهند که چنین امیتاری در وی نیست. این فرد تمام سنش در قدرت و دادگاه بود. کجا درس خوانده اجتهاد گرفته و "آیت الله" شده؟ آیت الله صبغه اش علم فقه است. وی کجا فقه خوانده و کجا فقه تدریس کرده؟ مگر کسی که حوزه تدریس نکرده باشد به او عنوان "آیت الله" می دهند. اگر می دهند پس باید مدرک علمی حوزه خیلی لوث شده باشد. بنده خبر دارم این "آیت الله"ها گفتن ها ماست نیم بند هم نیست، زمانش برسد آب می افتاد این ماست. مثل "آیت الله" صدا کردن مبدع لیبرالی تعدیل اقتصادی که بعد از رحلت امام امت (ره) رئیس جمهور شد و نظام ایران را از درون پوکانده بود تا روزی بر جناح راست مشخص شد منتقد هاشمی دشمن پیغمبر نیست. شعاری که ستاد نمازجمعه تهران به رهبری آقای پیشنمازی منتسب آن آقای پیشنمازی مازندران باب کرده بودند. عبور کنم. فرمودی "جنس انتقاد" شما حوزوی ها از جنس انتقاد بنده نیست. شما حاج آقای رجبی نزد بنده محترمی ولی حوزه حتی بلد نیست نقد کند. نقد تجربه می خواهد و اطلاعات. حوزه این دو تا را فاقد است. به حوزه اطلاعات نمی دهند. از کشور سر در نمی آورد. تهران همیشه قم را فریب داد. فراوان کد دارم از فریب های مهم. حوزه این فرد مورد ستایش شما را در طبق تملق گذاشت نه نقد. همان تملقی که امروز در درس صبحگاهی شما در داخل مدرسه به زیبایی و متانت گفتاری مطرح کردید. شهر شما در قم با رفتار ستایشگرانه ی امروز علما (نه همه ی آنها) نسبت به فردی که اقتصاد کشور را هرگز نتوانست پیش ببرد و مدیریتش حتی نتوانست فساد عدیده را کنترل کند و عاجزترین فرد در این مقام بوده است، این مردم زیر بار انواع معضلات را خشمگین می کند. سطح عمقی جامعه نشان می دهد مردم خواهند گفت از کسی تجلیل کردند که باید جوابگوی چندین ضعف بزرگش باشد. مسکن، جهش، آزادی سیاسی، توزیع کالا، نابودی رانت، پاکسازی دیوانسالاری از رابطه، تقویت بخش خصوصی، پول ملی (هر صبح ضعیف تر از دیروز)، مالیات و حتی در نصب استاندارها گرفتارترین دولت قرن بوده است. تا فردا مشخص خواهد شد حوزه دارای چه پراکندگی رفتار سیاسی تناقض آمیز با او بوده است. دستور صادر شد گرمش بگیرند. خام فقط خبر ندارد. عبور کنم. حرف پایانی بنده این است: چطور ممکن است حوزه همدرد مردم طبقه ی مبتلا به انواع بلیه ها و سختی ها باشد (و هست) ولی در برابر مسافرت تبلیغاتی او خود را پشت وی صف کرده باشد. استقلال حوزه را کی ها منهدم کردند که حتی توان یک تشر را ندارد. از تحمل و صبوری شما متشکرم که تا یک نقد و انتقاد از کشور بینی به هم نمی ریزی و بر صدد نمی آیی مدرسه را به محدودیت و مصلحت های من در آوردی ببری. اُنظُر.

 

پاسخ اُنظُر به (سید علی اصغر) : بسم الله الرحمن الرحیم آقای اهل قلم  سلام به شما بزرگ مدرسه که مشخص است باید فرد مهم و معروفی در منطقه ی خود باشی. طنز تلخ شما در تمرکز پول نقد با اختاپوس سه نفر ستاره دار به نام های «... از ذکر اسم عبور می کنم» کد گشایی شد. آقای قلم محترم، مگر کشور آزمایشگاه موش است که فرمایش کردی دوباره این فرد قدرت اجرایی را بگیرد. برآوردها از فروپاشی او حکایت دارد. کشور به فرد نو و نواندیش پایبند به انقلاب اسلامی اصیل  و دارای علم یا لااقل تجربیات اقتصادی نیاز دارد. دیگر بر مردم مشخص شده است روحانی در سیاست باشد، ولی اجرائیات دخالت نکند. این فکر امام امت ره بود که حتی مخالف بودند شهید بهشتی با آن عظمت و شکوت و مدبّریت، نامزد ریاست جمهوری شود. در دوره ی ترورها نظر امام کمی برگشت که روحانیت می تواند رئیس جمهور شود. ولی اینک زمان آن رسیده است آخوندبازی در بخش اجرا کنار گذاشته شود. آخوند علمش ربط به اقتصاد ندارد. به گفته ی آقای مصطفی (از اعضای متفکر مدرسه) در قدیم فقیه ها همه ی علوم را داشتند ولی اینک حوزه هرگز توان پرورش فردی در قواره ی ریاست جمهوری ندارد. کار حوزه این نیست. عامل اصلی این انحراف و زور بر مردم، رانت تعیین صلاحیت توسط باند شورای نگهبان  (نه خود اعضای این شورا، باتد دور آن) و سازمان دهندگان رأی است که کشور را در بخش اجرا هم در تیول آخوند برده است. تیولداری بینادش فرو پاشید ولی حوزه با نقشی که برخی از تهران در آن دخالت دارند، همچنان تیولداری تمرین می کند. تیولداری را انقلاب اسلامی برچید ولی بساطش را باز پهن کردند. اسم هم نمی توانم ببرم. چرا باید قدرت را دوباره به کسی داد که نشان داد اهل این کار نیست. بلدوزر را چیه کردند، گاری را میدان دادند. این دست بردن در کار نظام است و در انتخاب آزاد مردم. معلوم است کشور نمی تواند مدیریت شود. این فرد یک آدم در دادگاه بود چطور برایش شأن ریاست بر کشور ساختند. می دانید سیاست دو چهره دارد یکی فریب و یکی قدرت. فریب وقتی میدان گرفته شود نظام و نظم و رأی مختل می شود. از شما تشکر می کنم اطلاعات از کشور دارید. اُنظُر

 

[در پاسخ به شیخ محمد غلامی ] پاسخ اُنظُر: بسم الله الرحمن الرحیم حاج آقای دارابی روحانی روشن سلام بر شما انسان بزرگوار و فاضل. نوشتجات شما در مدرسه برای من حالتی پدید آورده است که انگاری دنبال کننده ی آن برای مرور و مطالعه هستم. بنده منطق ارائه می کنم خدمت شما مرد باسواد مدرسه. مردم (به نظرم درصد خیلی بالا) می دانند این دولت نتوانست کشور را تغییر دهد. حوزه هم به حق دولت قبلی را دولت ناکارآمد دانست. (بنده هم آن دولت قبل را در هر دو دوره اش رد می کنم) اینک همان عیب در این دولت تکرار شده است حتی مضاعف. اما حوزه حاضر نیست وارد نقد این دولت شود. اینجاست که مردم پی می برند حوزه (نه همه ی حوزه) از در تملق با این دولت وارد شده است. این تضاد رفتاری همان است که بنده مطرح کرده ام. او مهمان نیست. او به عنوان فرد موظف کاری و پاسخگو رفت به شهر قم.  برای کارش حقوق می گیرد. حکم تکریم مهمان بر وی صدق نمی کند. من شرع را مطالعه می کنم ولی شما آن را در تخصص خود دارید. بر بنده روشن است حوزه به لکنت در برابر این دولت افتاده است چون جرئت ندارد مواجهه کند. اگر یک استاد درس خارج بخواهد تذکر واقعی دهد و نقد جدی کند (البته اطلاعات نیاز دارد) درسش را بر هم می ریزند. باید رفت قم از نزدیک این حوزه را شناخت. حوزه تحت فشار برون حوزه ای است. از سهولت رفتاری شما درس می گیرم. سپاس تقدیم حضورتان. اُنظُر


یک پیام عمومی در درون مدرسه

برخی به جای فکر بنده به خود بنده نسبت هایی می دهند. برای این اعضا فقط احترام قائلم و معتقدم دیدگاه شان برایشان قابل احترام است. وارد پاسخ به این افراد نمی شوم. زیرا اُنظُر نیازی به دفاع از خود نمی بیند و حتی در گفتارشان چندان موردی نمی بیند که ارزش جواب پیدا کند. با احترام به اعضا خدا نگه دار همگی شما. اُنظُر


[در پاسخ به سید کمال الدین عمادی] پاسخ اُنظُر: بسم الله الرحمن الرحیم حاج آقا عمادی عالم بزرگوار مدرسه سلام دارم خدمت شما که بنده ارزش خاصی در مطالب شما در درون این مدرسه می بینم. بنده از دید آماری وارد نمی شوم. محتوایی را ملاک می گیرم. ابتدا روشن کنم انتقاد از این دولت نباید دلالت بر حمایت یا موافقت آن دولت کند. کما این که بنده آن دولت را در ریشه و شاخه هر دو در باطل می دانستم. بنده عرض این است هر دو دولت به شباهت با هم افتادند ولی حوزه قاصر است این دولت را نقد کند. اما آن دولت را نقد کرد و حق هم داشته است.

 

فرضیه : خدمتگزاری دولت ها در اخلاق و زندگی مردم اثر مستقیم دارد.

 

بر اساس این فرضیه چند مثال می زنم. لفظ مردم در جملات زیر یعنی بخشی از جامعه که به نظر می رسد اکثریت قاطع باشد.

 

در افکار روانی عمومی: مردم در خود نسبت به گشایش درآمدی و قدرت خرید زندگی میان این دولت و دولت قبل فرقی احساس نمی کنند. هر دو دولت ناکارآمد در آمدند. سرکه انگبین صَفرا فزود. مردم را عسل وعده دادند، سکنجین ولی باز زردی زد بر صورتشان.

 

در فرهنگ کشور :  دچار گسیختگی است. یعنی هر دو دولت نسبت به این مورد فاقد اثربخشی و توانمندی بودند.

 

در سیاست خارجی: گفتمان تولید نکرده است و به همین علت نتوانسته است از این بعد کشور را برجسته تر سازد. حوادث باعث شد دولت هیچ سیاست و ابتکار نوینی ارائه کند. اگر سپاه نبود این عظمت ایران گم شده بود.

 

در قیمت ها : تقریباً مردم قطع امید کردند که دولت بتواند میان پول جیبشان با ارزش کالا در بازار تعادل و تناسب برقرار کند. گوشت و ماشین دو کالایی که نشان داد بخش زیادی از مردم از خرید آن به تنگدستی افتاده اند.

 

در فضای نشاط سیاسی : کلا این دولت هیچ علمی در سیاست و اندیشه ندارد. خود این فرد که بر دولت سوار شده است سواد سیاسی ندارد و در ایجاد جملات عادی هم در عجز است. یک سرتیپ دارای سابقه ی اطلاعات و امنیت را وزیر کشور کرده است و آن وزرات به قرُق نظامیان در آمده است که امام امت آن سم مهلک می دانست.

 

در برنامه : میان تفکر نداشته ی این دولت با برنامه ی کشور بر پایه ی چشم انداز بیست ساله و سند بالادستی شکاف بزرگی است که کمتر اقتصاددانی است که این شکل کار دولت را منطبق بداند.

 

فساد اداری : نه فقط قطع نشد بلکه شغل ها میان جناح راست توزیع شد.

 

خدمات عمومی: افتضاح است. هر کجا قدم می گذارید مردم را بیچاره تر می بینید که برای کوچکترین کار باید بدترین برخورد کارمندان را تحمل کنند. فشل است نظام اداری خدمات.

 

توزیع پول : هیچ مبنا و چارچوب ندارد. با علایق خود به استان ها می رود و دلخواه تقسیم منابع می کند.


با این وجود حوزه خود را برای چنین فردی فاقد صلاحیت ادامه ی ریاست جمهوری در همین مدت باقیمانده، اعتبار خود را گذاشته است و حاضر نیست حقوق مردم را به آن گوشزد کند. حوزه خود را هزینه ی جریان سیاسی کرد. بسیار بی منطقی است اگر بنده دست سانسور بر کارهای خوب این دولت ببرم. اما صلاحیت این دولت برای بنده روشن است که فاقدش است. بنده آنچه در زیر پوست جریان دارد را بیان کردم. اگر تلخ است، باید چاره کرد، نه رد. چنانچه شما انسان شریف و الگوی مدرسه معتقدید این دولت شایسته ی نوازش و تمجید است و حوزه حق مقابله با او را ندارد، بنده اصراری ندارم که رأی کسی را عوض کنم. مدرسه جای بحث است این بنده هم وارد بحث شدم. از شما حاج آقای شریف و صبور تشکر می شود. برگردم به فرضیه : خدمتگزاری دولت ها در اخلاق و زندگی مردم اثر مستقیم دارد. با توجه به این فرضیه دولت به علت فقد خدمتگزاری نتوانست در مردم اثر بگذارد. اُنظُر

 

پاسخ اُنظُر به سید علی اصغر: بسم الله الرحمن الرحیم. آقای اهل قلم برادر بافضیلت مدرسه فکرت سلام تقدیم شما. احتمال داده بودم منظور شما از تکرارحجت الاسلام سید ابراهیم رئیسی برای دوره ی بعدی از روی چه حسابی است. البته این جماعت (توجیه گران قدرت محفلی) در هر شرائط دست به توجیه شان زیاد است. دگر آنکه در یک سال نیم آینده روندی قابل وقوع است که جا برای این آقا نمی ماند. پوشیده داشتم. با تشکر از وزانت شما صاحب قلم و علم. اُنظُر


پاسخ اُنظُر: بسم الله الرحمن الرحیم سلام تقدیم شما حاج آقای عمادی از بزرگان داخل مدرسه. عرض کنم محضر شریف شما که بنده هم به همین مسئله نقد دارم که شما فرمودید : «حوزه علمیه قم غالبا به دولت رئیسی امیدوارتر هستند.»

 

جواب بنده است : امیدواری مربوط می شود با شروع کارش. ولی وقتی بر حوزه محرز است که این شخص از مدیریت کشور چیزی نمی داند و در اقتصاد حتی یک کلمه علم ندارد چرا باید همچنان امیدوار باشد. امید کاذب به حوزه نمی آید زیرا حوزه بیش از همه جا با عقل و علم و فقه و مردم و دفاع از کیان کشور و دین سروکار دارد.


همچنین فرمایش شما این بود: «حوزه قم خود را موظف می داند از دولتی که با نهاد رهبری همراه است حمایت کند»

 

جواب حقیر : همراهی یک ارزش است زیرا رهبری رأس انقلاب است و باید نهادهای دیگر از آن نهاد خط بگیرند. اما این دولت خط را می گیرد ولی ناوارد است عملیاتی اش کند. اگر دقت کرده باشید مقام معظم رهبری حفظهُ الله به این دولت دها تذکر داد و توقع مطرح کرد. بی آنکه مدعی باشم دولت آقای رئیسی عقیده ی بد دارد، معقتدم ایشان توان علمی و عملی پایینی برای این مدیریت کلان کشور دارد.


در ادامه: فرمودید : «روحانیت خصوصا مراجع عظام آنطور که خودم شاهد هستم درد مردم دارند اما کلان نگر هستند»

پاسخ می دهم : خوشحالم به عنوان شاهد رفتار علما خبر درد مردم را دادید . به هر حال شما در شهرتان قم زندگی می کنید و این باعث است مسائل را میدانی باخبر باشید. اما خبر دارم ده ها تذکر و اشارات و کنایات علامه آملی جوادی به این دولت نادیده انگاشته شد. واقعاً حوزه از اوضاع فرهنگ و سیاست داخلی ایران رضایت دارد؟ من باورم نمی شود.


نظر نهایی بنده این است : حوزه در قبال دو دولتی که در ناکارآمدی و تصمیمات هرج و مرج گونه و غلط از تساوی منفی برخودارند، دو جور رفتار دارد. با این دولت مدارا می کند حتی پشتش قرار گرفته است ولی با آن دولت قبل (که خدا هرگز آن چنان افرادی را بر کشور مسلط نکند) قاطع برخورد و حتی برائت می کرد. حوزه در نزد ملت به دوگانگی رفتار در دو امر مساوی متهم است. عبور کنم. برای شما انسان شریف که مشخص است دیدگاه منصفانه دارید و اوضاع را دقیقاً می دانید اما ترجیحات نگفتن بر گفتن را تمیز می دهید آرزوی دوام عمر سعادتمند دارم. با شما گفتگو کردن گره ذهن باز می شود. دعا بفرمایید در حق ما که محروم از برکات شهرتان قم المقدسه هستیم. اُنظُر

 

آیا حقوق اساسی ملت با ولایت فقیه و حکومت به شکاف و تضاد افتاده است؟

اُنظُر می‌کاود

طرح مبحث : حد کم سه جواب می شود به این پرسش داد: از زبان جناح چپ. از زبان جناح راست. از زبان جریان برانداز. بنده به عنوان مطالعه کننده ی مسائل ایران به این مسئله از زبان هر سه جریان می پردازم. این حقوق چنان مهم است که فصل سوم قانون اساسی (اصل نوزده تا چهل و دو) به آن اختصاص یافته است. مانند: ممنوعیت تفتیش عقاید، آزادی بیان نشریات و مطبوعات، آزادی احزاب، جمعیت ها، انجمن های سیاسی و صنفی و انجمنهای اسلامی یا اقلیتهای دینی شناخته شده، و نیز اصل، برائت است یعنی هیچ کس از نظر قانون مجرم نیست مگر جُرم کند.


یک از سه : از زبان جناح چپ یا همان اصلاح طلبان :

بخش اصلی این جناح شکاف و تضاد قائل نیست چون خود را از پیشتازان تفکر امام می دانند. اما بخش معارض آن به خاطر تجدیدنظرطلبی ایدئولوژیک به جمع و آشتی و سازگاری میان حقوق اساسی ملت با ولایت باور ندارد و نه تنها ریشه ی تئوریک این را قبول ندارد، بلکه کارکرد آقای خامنه یی مقام معظم رهبری را در تضاد آشکار با حقوص ملت و دموکراسی کامل معرفی می کند. اصلاح طلبان در حداقل ترین حالت نقش فقیه در حکومت را می پذیرند آن هم وقتی دوران گذار گذشت، شرعی بودن حکومت باید به عرفی شدن حکومت تبدیل شود و حکومت سکولار ولی آشتی با دین شکل بگیرد. از نظر این معارضان (که چپ مدرن در درون اصلاح طلبان هستند) ولایت فقیه با آزادی های انسان و دولت توسعه یافته در تضاد و شکاف کامل است. پس؛ آرمان آنان نفی کامل ولی فقیه از ساختار نظام است زیرا از دید اینان همزمان نمی توان هم تن به ولایت حکومت فردی (فرقی نمی کند : چه شاه باشد و چه فقیه) داد و هم برای مردم نقش تعیین کننده قائل بود. فقیه در اصل نقشش برای جلوگیری از ورود مردم به تصمیم بر سرنوشت و قدرت تغییر است. این از زبان چپ. در دنباله از زبان جناح راست را تهیه می کنم.

 

دو از سه : از زبان جناح راست یا همان اصول گرایان:

این جریان بخش سنتی اش میان حقوق اساسی ملت با ولایت فقیه و حکومت قائل به شکاف و تضاد نیست البته کسانی که از تز مرحوم مرجع گلپایگانی هم عصر امام امت تبعیت داشتند نقش اسلام بر مردم بیشتر برجسته می کنند زیرا از دید اینان مردم باید تابع اسلام باشند و از خود اجازه ندارند چیزی بر سیاست دینی بیفزایند اما حکومت نیز نباید خود را بر مردم زورفرمایی کند. اینان اگر فضا ایجاب کند ترک سیاست را ترجیح می دهند برای بقای دیانت. اما بخش جناح شادروان آقای مصباح یزدی نظری دیگر دارند که نوعی مخفی از شکاف و تضاد است که به خاطر هراس از فشار ملت از آن رونمایی کامل نمی کنند. از دید این تیپ سیاسی، حقوق اساسی ملت در مصاف با ولایت فقیه و حکومت به طور کلی ذوب می شود زیرا فقط فقیه است که از ناحیه ی اسلام بر تمام شئوون عمومی و مردم تسلط و حق رهبریت دارد. اینان جمهوریت را که پایه ی نظر و آرای آزاد تمام مردم است، بدعت و سوغات غرب می دانند (البته در لفافه بیان می کنند) زیرا این جریان فکری که اینک ساختار نظام و مراکز حساس فکری را تصاحب کردند دستاوردهای فکری بشری را تا جایی قبول دارند که فقهاء آن را تشریع و حلال اعلام کنند. پس از زبان اینان ولایت فقیه باید بمانداما حقوق ملت و ساختارهای جمهوریت باید از بین برود چون مردم حق ندارند برای اسلام تعیین تکلیف کنند. حرکت خزنده ی این جناح باعث شد در درون جناح راست تضاد بزرگی پیدا شود. ظهور فردی به اسم محمود احمدنژاد که دست پرورده ی آقای مصباح بود یک نمونه از آشفتگی فکری در داخل این جناح است. این جناح بزودی در برابر تمام حقوق ملت می ایستد و رویارویی آنان با مردم تماشایی می شود. آینده ی حکومت آبستن تضاد و درگیری میان تفکر این بخش از راست با مردم است. هنوز زود است این درگیری خشونتی می شود یا مدنی. بنده احتمال یک انقلاب مدنی را دور از اتقاق قابل وقوع نمی بینم. عامل فقط تضاد و شکافی است میان حقوق ملت با یک بخش از تفکر جناح راست ایجاد شده است. در دنباله از زبان جناح برانداز را تهیه می کنم.

 

سه از سه : از زبان جریان براندازان:

این جریان حاضر است برای جمع آوری بساط حکومت در ایران بر پایه ی ولایت فقیه، دست به بدترین نوع کار بزند. اما چون آلترناتیو آنان برای رهبری آینده ی ایران، یا فرد بازمانده ی محمدرضا شاه است و یا یک فرد شاخص در سازمان مجاهدین خلق (منافقین مسلح) بنابراین از سوی مردم ایران جدی گرفته نمی شوند. تفکر و اندیشه در میان این دو جریان ترور و سلطنت طلب وجود ندارد. از نظر اینان ایران خود پیامبر دارد و تمدن. نیازی به اسلام ندارد. پس تمام ساختار نظام را مورد حمله قرار می دهد و حیت خواهان دخالت نظامی خارجی برای نابودی حکومت انقلاب اسلامی اهستند. به لحاظ سیاسی این جریان بسیار متفرق عمل می کند و توان بسیجگری عمومی را ندارد. فاقد انسجام و دچار بدترین نوع اختلافات راهبردی است. از یک سو فقیه را دولت فردی می دانند ولی وقتی دولت جایگزین خود را می خواهند معرفی کنند، یا از فرزند شاه نام می برند که مدعی ارث حکومت به او می رسد، یا یک عنصر سیاسی سازمان منافقین که نزد مردم بسیار مفتضح هستند. بنابراین در تئوری و ایده ها، این جریان خود دچار تناقض گفتمانی است و قدرت تولید خُرده گفتمان میانبُر را هم ندارند. عبور کنم چون هنوز و حتی هیچ وقت این جریان توان چنین عرض اندامی در برابر انقلاب ایران را ندارد و هیچ ارزشی ملت برای آنان در نظر نمی گیرد الّا کسانی که از انقلاب زخم عمیق خوردند و دوست دارند با حکومت سرشاخ شوند.

 

برگردم به سؤال اصلی ام در عنوان بحثم:  آیا حقوق اساسی ملت با ولایت فقیه و حکومت به شکاف و تضاد افتاده است؟ هم خیر. هم بله. بستگی دارد به این که چه نوع فکری در حکومت مستقر، قدرت می گیرد. اگر در انتخابات شورا و ریاست جمهوری آینده (که بزودی بحث های آن وارد فضای ایران می شود )رقابت گشایشگرانه شکل گیردف شکاف و تضاد کاسته می شود و رفتار برای ایجاد اتحاد سیاسی حزبی تنظیم می شود. اگر چنین گشایشی رخ دهد که خبرهایی این را تأیید می کند پیش بینی یک دوم خرداد دیگر ی در حال آمدن است. در غیر این صورت به دامنه ی پرتنش آن افزوده می شود و شرائط برای یک انقلاب مدنی تمام عیار مهیا می شود. اُنظُر این نگاه جامعه شناختی سیاسی را بر حسب برآورد و بررسی های بینش مستقلی خود می بیند و این به معنای این نیست چیزی را بخواهد تأیید کند. بنده یک مطالعه گر هستم. همین.

اُنظُر


پاسخ اُنظُر: بسم الله الرحمن الرحیم استاد علیرضا دارابی برداشت شما دقیق و کامل بود. بنده حس رضایت دستم داد که نوشته ام بر شما یکی از تیزترین های اعضای مدرسه روشن افتاد. هر سه دسته ی مورد بحثم به شکاف با ولایت و حقوق ملت افتادند. این جوری تفکیکش می کنم:

 

جناح پیروان شادروان مصباح شکاف و تضادشان با ولایت با حقوق ملت این گونه است: میان حقوق ملت با ولایت تباین است و اینان جانب ولایت را می گیرند چون حقوق ملت در برابر ولایت ذوب می شود و هیچ مصلحتی بالانر از تشخیص ولایت نیست. این دسته در حوزه از ولایت برداشت ضد دموکراتیک دارند و نفی نقش مؤثر مردم در رأی و نظر را دنبال می کنند. اینان در واقع به چیزی جز اخته کردن نقش رفراندومی و تغییرات دهنده ی ملت در حکومت نیستند. ملت را خنثی و تابع محض می خواهند که ببینند حوزه چه دستور صادر کرده و جامعه مدرسین چه کسانی را تأیید کرده است. شورای نگهبان در نزد اینان یعنی ایستادن در برابر تغییرات از جانب ملت.


معارضان در درون جناح چپ شکاف و تضادشان با حقوق ملت با ولایت این گونه است: بین دو یعنی ولایت و حقوق ملت هیچ نسبتی برقرار نیست. اینان در این شکاف، بر عکس پیروان شادروان آیت اللهمصباح ایدئولوگ پرقدرت فکری حوزه ی وقت، جانب حقوق ملت ایستاده اند و ولایت را نافی جمهوریت نظام می دانند. این دسته در چپ از ولایت برداشت دیکتاتوری ترین حکومت فردی ارائه می دهند و تمام تلاششان تسلط رأی ملت بر ولایت است و هیچ مصلحتی را بهتر از مصلحت رأی و نظر ملت نمی دانند.


می ماند جریان برانداز که معتقدند »دیگی که واسه من نجوشه سر سگ توش بجوشه» یعنی ولایت و حقوق ملت هر دو را بی وجه می دانند و به حکومتی بر اساس سازمان و لیدر مسلح و نیز ارث از شاه قبل باور دارند. اولی را سازمان منافقین در نظر دارند  و دومی را موج کوچیکی که دور سلطنت حورا می کشند و زوزه می آیند. عبور کنم. حقوق اساسی ملت را به امر شما به روی چشم. روزی در داخل مدرسه به زیر کاوش می برم. برای شما محترم و استاد گرامی دوام توفیقات در سایه ی خداوند ایزد منان خواهانم.

اُنظُر


نظر اُنظُر: بسم الله الرحمن الرحیم. سلام می شود به شما حاج آقای سید حسین شفیعی دارابی. صبح شما خیر. بنده چهره پردازی از چهره های مشهور تاریخی (چه موذی ، چه مؤثر) را از بهترین مواد درسی انسان می داند. چون به قول رودکی:

 

هر که نامُخت از گذشت روزگار
نیز نامُوزد ز هیچ آموزگار

 

و شما به خاطر اشتغال در حوزه و دانشگاه تان و سروکار داشتن با مفاد تاریخ اسلام و علایق به پرداختن مسائل تاریخی و اشتیاق به تطبیق با روز و تعین خطوط، به نظر می‌رسد از این بحث وعده داده شده به سرانجام برسید و داخل مدرسه به شناخت تازه تری از آن شخصیت هم عصر مولا امام علی (ع) برسد. اتفاقاً دست روی چهره‌ی منفوری گذاشته اید که امروزه بیش از همه جا، خودِ حوزه باید ازین چهره، پرده‌برداری کنند و اگر در میان خود چنین چهرگانی را در بافت حوزه دید، از وینان خودشان را رویگردان سازند. که در سیمای او به توصیف امام مولا علی (ع) این مورد عامل تر و دخیل تر نقش داشت: "فراموشى آخرت از گفتن سخن حق" بازش داشته بود. یک عیبی که حوزه حتی از آن بری نیست. ببینیم شما چه پیغام می‌آورید از این شمارگانی که وعده نموده اید تا معاون اول معاویه بن ابی سفیان را چهره بگشایی. ان شا الله. اُنظُر


[در پاسخ به امیر رمضانی] پاسخ اُنظُر: بسم الله الرحمن الرحیم. استاد علیرضا دارابی برای این نظرهای مهم شما یک پاسخ باید تهیه کنم که در آن گیرهای متن  قبلی خودم را بگیرم. بنده با چند توضیحات پیرامون اصل بحثم موارد را از ابهام خارج می کنم. تهیه کردم وارد مدرسه می کنم. تشکر از بیانات مهم شما.
اُنظُر


آیا راست گفت «تا این آقایان آخوندا با هم خوب نشوند، مملکت درست نمی‌شود!»؟

اُنظُر  می کاود

آقای سید عطا مهاجرانی در نجف بود همین چندی روز. پیرمرد هشتاد ساله ای را در معبری (شارع) دید. پرسید «از کدام شهرید؟» پیرمرد گفت از گرگان. سید عطا پرسید: آیت الله سید کاظم نور مفیدی حال و احوال شان خوب است؟

 

حالا ببینیم پیرمرد گرگانی شهر زادگاه اینِ بنده (اُنظُر) چی جواب داده. به نظر بنده فیلسوف سوفیه و مولوی قونیه و الهی قشمه ای قُمشه (همان شهرضا، به دست زور رضاشاه ی دست نشانده) از پس چنین جمله ای بر نمی آمدند پیش سید عطا. که حتی پیروان شادروان آقای مصباح در استیضاح وزارت ارشادش شکست خورده بودند زیرا نُطق بلد بود و همه را قانع کرده بود!! حیف انگلیس نشین شد این فرد که مقام معظم رهبری هم به بابت «نکته» در ستون اطلاعات بر وجوب مذاکراه با آمریکا در دهه ی هفتاد تذکر داد و تشر سختی زد و فردایش ازش دلجویی کرد. چون میانشان روابط حب و ارادت حکفرما بود.

 

پیرمرد گرگان: «بله ایشان امام جمعه ی گرگان هستند، اما حاج آقا! تا این آقایان آخوندا با هم خوب نشوند، مملکت درست نمی‌شود!»

 

سید عطا می‌پرسد: چرا؟... بنده (اُنظُر) بس کنم بقیه بماند روز مبادا.


برگردم به پرسش اصلی مبحثم: آیا راست گفت آن پیرمرد گرگان که اغلبشان آگاه و سیاسی اند: «تا این آقایان آخوندا با هم خوب نشوند، مملکت درست نمی‌شود!»؟

 

پیش از این در داخل همین مدرسه نوشته ای انتشار دادم از خودم و گفته بودم اختلافات نه از دباغی و نه از کله پاچه فروشی و نه از قماش بافان تولید می شود، بلکه مستقیم و به وفور از حوزه علمیه وارد جامعه سرریز می شود. گفتم این تنش در حوزه را باید تحمل باید کرد زیرا علم و عمل از درون شکاف ها سر بیرون می آورد نه فضای بسته و راکد و رخوت. بنده نه تنها اسلام منهای آخوند نیستم، بلکه فراتر، در پی منهاکردن روحانیت بد از اسلام ناب حضرت محمد خاتم نبوت (ص) هستم تا به کمک ما شهروندان طالب انجام تحقق واقعیات اسلام، اصل مکتب اسلام از دست این دسته ی متحجر نجات پیدا کند. این دسته حتی برای اسلام هم اخیتارداری می کنند. عبور کنم. باید جامعه خود را از روحانیت بد به سوی روحانیت خوب سمت و سو دهد. بد و خوب همه جا هستند. پس خوب را تقویت باید نمود، ولی بد را (که حتی روی دین نیز دست و فهم زور می برد) توبیخ باید کرد. اُنظُر.

 

کدام چهره؟ کدام نوشته؟
شماره ی ۱۳

اُنظُر می کاود :


چهره : آقای شیخ مشعل


نوشته : «این شیخ گفت : اجازه نمی دهم از دموکراسی برای تخریب کشور سوء استفاده شود. نباید منافع ملت را متوقف کرد و بودجه ی عمومی را هدر داد.»


نظریه : بنده نظرم اینه که این شیخ با این جمله سه هدف را نشانه گرفته :


اولی اینه : دموکراسی اگر خلاف مشی شیخ باشد، تخریبگر است. پس به همین علت این امیر کویت با صدور حکم که از شؤون امیر است، مجلس الاُمه (پارلمان) را منحل کرد ریخت توی سطل آشغال!! در این نوع نگرش، این شیخ با برخی از آخوندهای ضد دموکراتیک قم و مشهد الرضا مو نمی زند که فعلاً (به قول معارضان درون جناح چپ:) در دستگاه های حکومتی و آموزشی و مذهبی و محفلی کشور یکه تازی می کنند تا بنیاد جمهوریت را بزنند. اینها هم وقتش برسد پارلمان را منحل می کنند و در همان حوزه یک سقف می زنند عین سقف بنی ساعده در شورای عمَر.


دومی اینه : انتخابات که منجر به نتایجی خلاف مشی شیخ شود آن انتخابات ضد منافع ملت است. اتفاقاً در این بینش شیخ مشعل، میان وی و جناح افراطی راست در ایران فقط شباهت حکمفرماست با هم شبیه اند عین قلوها.


و سومی اینه : چیه انتخابات؟! جز خرج اضافات. پول مردم را هدر می دهد و آخرسر مجلسی می شود ضد شیخ مشعل! پس چه بهتر با حکم! آن را منحل کند و شورا، بی شورا. حکم، حکم شیخ ها.


حالا برگردیم ایران. در سال پس از رحلت امام امت ره خیلی ها از جناح ضد جمهوریت تلاش کرده بودند تا در بازنگری قانون اساسی (که در حیات خود امام در حال انجام مذاکرات و بررسی رسمی بود) و ادامه ی آن به بعد از مراسم رحلت موکول شده بود، حق انحلال مجلس را در قانون اساسی تجدیدنظر شده ی جدید، درج کنند که با فشار افکار عمومی مواجه شد. تا جایی که مقام معظم رهبری حفظهُ الله وارد ماجرا شدند و رسماً این قطعه را از درج در قانون اساسی ایران منع داشتند. عبور کنم. ۲۳ / ۲ / ۱۴۰۳ اُنظُر.


[در پاسخ به صدرالدین آفاقی] پاسخ اُنظُر: بسم الله الرحمن الرحیم. محضر محترم شما «SA» (خانم یا آقا که اسم شما در گوشی من با همین نام مستعار و یا مخفف درج است) سلام تقدیم می شود. جای بسیار خوشوقتی است شما محترم / محترمه خود از یک فنون از فن های ادبیات فارسی یعنی نقد بی رحم (همان نقد بی تکلف) بهره بردید و از قدرت زبان فارسی این پشتوانه ی تمدنی ایران به بهرین نحو استفاده کردید و چقدر خوب و بی لکنت، سخنان و بیانات خود را طرح کردید که حتماً برای آن جناب یا سرکار حاصلی جز تجربه و دانش نبوده است. بنده بر باورهای شما نسبت به هر مسئله و پدیده توجه می کنم و آن را برای خودت قابل احترام می شمارم. از توصیه های برادرانه یا خواهرانه ی شما هم مدرسه ای نه تنها نهراسیدم بلکه به طمأنینه ی قوی تر رسیدم. از این نظر هم باید قدردانتان باشم. تمام آنچه شما برای رئیس جمهور ایران قائلی ارزش دارد برای شما. بگذار بنده هم مانند شما از حق بیان خود بهره ببرم و آنچه خودم آن را صحیح می دانم در داخل مدرسه طراحی کنم. تشکر و احترام به تلاش فکریتان. بنده با آن حضرت فرقی در سود جستن از آزادی بیان، نداریم.  تساوی در حقوق عمومی اصل مهم اسلام است. حتی در اسم مستعار استفاده کردن هم شریک همیم. بنده بدان پشت این رئیس شما اقتدا به نماز ندارم. شما را اُنظُر نمی داند اهل کدام شهری و کجا زندگی می کنی و کی هستی. مهم این است (لااقل در این محیط مدرسه) چی می نویسی. چی نوشتن شما برایم خط تعقیب مطالعاتی می آفریند. این که بکوشم سرک بکشم کی هستی، ناشی می شود از سیستم ضعف عصبی هر کس و یا فروکاست فکری اش است که پی این می گردند فلانی کی است. نمی گویند فلانی چی نوشت. بر شما درود فراوان حضرت با شرف خانم یا آقا. همنوع و هموطن شما: اُنظُر.


[در پاسخ به مهدی امید محرومان] پاسخ اُنظُر: بسم الله الرحمن الرحیم. به شما حاج آقای محترم با نام کاربری «مهدی امید محرومان» سلام تقدیم می کنم. همانطور وقت نوشتن برای شما یک کمال فرهنگی حساب می آید، احتمال بدهید برای بنده هم نوشتن و نقد و بررسی کردن یک نوع کار فکری است. چرا باید از کسی بهراسم که خدا برای من بس است و خط مرا خدای متعال سبحان تعیین کرده است. همه ی کسانی که به دین یا کیش یا حتی اخلاقیات جهانی پایبندی نشان می دهند باید اهل مسئولیت باشند. شادروان دکتر شریعتی فریاد می زد ای روشنفکران! ای روحانیت، بدانید شیعه! یعنی مسئولیت در برابر هر مسئله. امام امت (ره) نیز در نجف و قم بارها فریاد زد: به داد اسلام برسید. ای قم! ای نجف! بپا خیزید. مگر این دو تئوریسن انقلاب چه چیزی در جامعه ی عصر شاه دست نشانه ی غرب بر گرده ی ایران، دیده بودند که این فریادها را بلند کرده بودند بر روی دو مکان مهم: درس خارج فقه و درس دانشگاه. جز این بود آن عصر، شاه کارهایی مرتکب شده بود که نیاز بود جامعه اعتراض کند مثل فساد در ادارات. انتقال اموال به دربار و اعضای خانواده ی خود (عین شیخ کاظم کلاه بردار در زمین حوزه ی ازگل) و یا عین رضاخان طویله دار که نصف ایران را به اسم خود سند زده بود. گذشت آن زمان. به قول آن آهنگ دختران انقلاب: اینجا، ایرانه. آری وقتی شاه گوش نکرد وقت خود را کشت، دید انقلاب شد و واژگون. چرا باید نقد دولت را به حساب نفرت از دین و آئین تفسیر کرد! البته بنده برای تندترین نقدها هم تاب دارم. هدفم یکی می تواند این باشد فکرها را عین سبک سقراط تکان داد و به حرف آورد. پس هر چه تلخ تر علیه ی اُنظُر نقد پیش فرستاده شود، به نفع تفکر و ترقی است. ماها باید نقد شویم تا راه پیش رو برای نسل آینده، هموار شود. اینک وقت آن است از شما برادر مهدی تشکر بزرگ کنم که خودت را از فشار درونی خالی کردی و سبک شدی. بر بنده بیاشوبی یا ببارانی یا بگمانی و یا گفتمان کنی، یا حتی با بالاترین الفاظ نمدمالم نمایی، باز هم استقبال می کنم که برکات چالش، در برابر مجامله گویی های فاحش، یک ارزش بزرگ است. مثل همین نوشته ات که راحت مرا «کینه ای و اهل نفرت و شلاق و ...» بخوانی و این کار شما بزرگوار که نام مقدس امام زمان (عج الله شریف) را روی اسم خود گذاشته اید، موجب آسایش ذهنی ام شده اید. درود صادقانه بر روح و روان شما آقای «مهدی امید محرومان». برای این لغاتت در وصف بنده، از شما هم مدرسه ای محترم و اهل نوشتن و موضع، زیاد زیاد متشکر می شوم. و آخر هم جا نگذارم دولت مگر «امامزاده بیژن»!! (یک لفظ که در کشور می گردد) است که نشود گفت بالای چشمش ابروست؟ لطفاً این همه مقدس سازی کردید یا کردند، بس باشد. بگذرید عرصه ی سیاست به عصر شاه باز نگردد که به شاه نمی شد گفت حتی شاه. باید می گفتی شاهنشاه آریامهر!!! از رئیستان حجت الاسلام سید ابراهیم رئیسی، بت شکن دارند می سازند. وی چه وزنه ای است که لقب خیلی مهم و استثنایی «بت شکن» را که در تاریخ به حضرت ابراهیم خلیل (ع) اختصاص داشت و در انقلاب به حضرت امام امت (ره) «خمینی بت شکن» و کبیر، به وی می چسبانند. این شخص عاجز است حتی حرف درست بزند، چه رسد به بت. بی خود افراد این نظام را که از خوان همین مردم خود را به بالا کشیدند، بزرگ نکنید. اندازه ی اینها آن حد نیست که مجیزه گوها برایش آیت الله، آیت الله بافتند و وی را در آب نمک آینده خواباندند. آیا نباید به حرف امام مولا امام علی (ع) تمایل کرد که نهی فراوان کردند وقتی وارد شهری شدم یا جلو افتادم پشت سر من راه نیفتید که این عادت عادت شاهان است. مگر امام امت در نجف شاگردانش را منع نکرده بودند پشت سرش جمع نشوند وقتی به حرم مولا علی (ع) هر صبح می رفت. نقد بر این دولت ضعف و ناکارآمد مشدد که دقیقاً به روز و رزوگار آن دولت بدبخت افتاده است، چرا موجب برآشفتگی شماها حامیان ایشان شده است. نکند خیال می کنید اینها که در قدرت هستند مثل آن دولت ویژه !!! محمودنژاد هاله ی نور دارد و مرد «هزاره» است!!! اسلام برای اشخاص در قدرت حریم غیرقابل نقد قائل نیست. مقام معظم رهبری حفظهُ الله خود بارها فرمود انتقاد از رهبری به معنی ضدیت با ولایت نیست. برای اشخاص پاسخگو و نوکر ملت هاله نسازید. بسازید هر چه خواستید اما بر قلم و دهن منتقدان لجام نزنید. آن عصر، عصر جاهلیت بود که به فرموده ی مولا امام علی (ع) علما، مُلجَم بودند و جُهلا، معظّم. یعنی بر عالمان لگام می زدند و جاهلان را بزرگ می شمردند. این خصلت جاهلی را در ایران صورت و نسخه نکنید. خطاب بنده البته درین جملات به شخص شما آقای مهدی نیست.  جملاتی عام نسبت به فضای ایران بوده است. خدای بزرگ به شما انسان شریف و محترم و توانمند در نوشتن، همیشه سلامتی و عزت روزافروز عطا کند. با احترام و آرزوی ساعات خیر و خوبی. اُنظُر

 

 

اُنظُر می کاود :
امام جمعه ها و زباله گرد ها و کولی کتفی ها

فرض بر این بگذارید بنده به مدت پنج دقیقه همان میشل فوکو هستم که این نوشته را تهیه می کنم. فیلسوف فرانسوی ضد جامعه ی مدرن رفاه طلب، که او با دفاع از آزادی مقید و مدرن و انتقاد از انحرافات مدرنیته، به انسانی ضد انقیاد در همه ی اَشکال، شهرت یافته بود. فوکو همان نخست روزهای انقلاب ایران، به علت علاقه به بودن پیام در درون انقلاب ایران به جهان، خود را به تهران و حتی بهشت حضرت زهرا (س) رسانده بود و همانجا این پیام را به جهان مخابره کرد : انقلاب ایران، «روحِ جهانِ بی روح» است. او بعدها مُرد. در این حال، بنده می خواهد فرضی و خیالی به جای او از گرگان به تهران برود و سطح شهر را مشاهده کند بی آنکه خود را به بهشت حضرت زهرا (س) برساند و شهدا و امام امت (ره) را از نزدیک در بغل بگیرد. چون سمت جماران می روم و همان جا با زیارت صندلی چوبی پارچه سفید کشیده اش دیدن شهدا را نیابت می کنم. همان صندلی معادل منبرهای مسجد و حسینیه و تریبون های نماز جمعه، که یک کلمه ی امام به علت تزکیه ی نفسش هم دنیا را تکان می داد و هم دل آدم ها و دلدارها.

 

اول از اقدام در خورموج بگویم. تازه‌نیوز به نقل از ایسنا و بنده از خلیج فارس متوجه شدم حجت الاسلام علی زاهد دوست امام جمعه خورموج استان بوشهر در نماز جمعه ی سه روز پیشش، دخترش «فاطمه‌ زهرا» را با این حجاب جذاب، به آغوش کشاند به تریبون برد و خطبه ها را با او خواند. بنده بر کارش اشکال تراشی نمی کنم. زیرا خواست به جامعه پیام دهد دختر را باید در صدف حجاب گذاشت تا درّش دستبرد زده نشود. اما بنده دردم این است آیا آقای زاهد دوست، دوست دارد هفته های بعدی همین کار را ادامه دهد و از این به بعد دست راستش اسلحه بردارد و در دست چپش نوبت به نوبت این چهره ها را با خود به تریبون ببرد تا مردم بفهمند امام جمعه ها اسلحه را فقط نمادین در وقت عدم جنگ!!! دست نمی گیرند، بلکه همین که دفاع مقدس شکل بگیرد در خانه ها عین خوالِف در قرآن (جاخوردگان در خانه) جا نمی خورند! عبور کنم. این چهره ها را نوبتی ببرد پای تریبون:

 

یک زباله گرد را، تا پیام دهد به جامعه و حکومت که هنوز در جامعه ی دینی ما فقر و فقیر و نیاز و نیازمند است که حاضر است دست در بدترین اشیای متعفَّن بزند تا با فروش آن به مکّاران (سطان های زباله) لقمه ای نان به خانه (بیغوله، نه بیتوته) ببرد.

 

یک زندانی را، تا در خطبه اش حقیقت را بگوید که این فرد فقط به خاطر قرضی که بالا آورده در حبس رفته است و از زن و فرزند جدایی افتاده و عامل آن هم اقتصاد ندانی های حاکمان است و فسادِ تاکشیده تا ساختمان های نهادهای ویژه ی حکومتگران.

 

یک طلبه  و یک دانشجو با هم را، تا پرده از درد بزرگ بردارد که این دو قشر در میان شناورشدن ارزش پول ملی و استیلای مفسدان بر پیکره ی کشور، توان خرید کتاب ترم خود را ندارند، ولی از آن سو آقای علی اکبر رائفی پور نقل است در مؤسسه ی خیریه ی خود «مصاف» پول هایی جابجا کرده است. البته بکند. حرفم جای دیگر است. و یا اون هم لباسش شیخ کاظم کلاه بردار (صدیقی!!!) داشت زیرزمینی زمین حوزه ی ازگل را می خورد و می داد به دو پسرانش و عروسش. وقتی هم لو رفت اول دروغ گفت و بعد  که دید دروغ، قدرت ندارد حریف حقیقت شود، گفت امضای مرا جعل کردند. باز وقتی دید این فریبش هم نگرفت، چون امضا نبود که بشود جعلش کرد، انگشت مهر خودش بود که خودش روی انتقال سند، انگشت زد. آن انگشت خیانت به اموال بیت المال برای تمام عمرش بس است. و سرآخر موقعی دید رسوای عام و خاص شد، مثلاً عذرخواهی کرد و قوه ی دادگاه نظام هنوز هم دارد تبعیض می کند.

 

یک راننده و یک کارگر را، تا پیام دهد پول هایی که میان خود در سمینارهای بی ارزش تقسیم می کنید در اصل توسط این دو قشر وارد چرخه ی اقتصاد می شود، ولی مثل علف خرس وارد حلقوم یک عده رمّال سیاسی می شود که هر کدامشان چند خانه دارند اما در قصرهای بجامانده از نوکران شاه زندگی می کنند. عبور کنم. افشاگری در وقتش.

یک جمعه هم عکس میشل فوکو را ببرد و بگوید این فیلسوف به عشق انقلاب ایران به تهران آمده بود تا به جهان مدرنیته بگوید ای جهان بی روح، انقلاب ایران روح جهان بی روح، شده است پس این انقلاب را همه باید پر و بال بدهند تا عیب های مدرنیته را مرتفع کند و سازگاری جهانی ایجاد کند. ولی آقای علی زاهد دوست روحانی محترم خورموج، اگر آخرت شما را خدای ناکرده بر سر عقل نمی آورد!!! لااقل برای آه دل مردم هم شده، به حکومت که گیج شده بگویید چه کسانی انقلاب اسلامی ایران را بی روح کردند. بی روح که نه، کم روح و کم رو کردند و کمرش را پیش شاه!!! خم کردند که غرق در فساد بود و زبون ترین شاه بر ایران.

 

حالا کمی از زباله گرد ها و کولی کتفی ها : آمارها روایت می کند در تهران حدود ۶ هزار زباله‌گرد بود که با اجرای برخی طرح‌ ها توسط آقای علیرضا زاکانی (رقیب صوری و بدل کار آقای حجت الاسلام سید ابراهیم رئیسی در انتخاباب قبلی ریاست جمهوری) تعدادشان نقل است به حدود هزار نفر رسیده است. خدا بهتر می داند. چون آمارها اغلب نمایشی است. قانون تهران هر نوع خرید و فروش زباله های شهری را جرم می داند و ضایعات فروشی هایی که زباله های شهری را خریداری کنند طبق قانون تهران باید پلمب شوند. اما هنوز هم حدود ۸۰ گاراژ در تهران زباله خرید و فروش می کنند البته برخی گاراژها هم پلمب شدند.

 

به نظر شما حکومت که قرار بود برای مستضعفین زمین، باشد بیشتر پیش سلطان زباله ها و سلطان ارزها و سلطان آهن ها و سلطان زر و نقره ها همسفره است یا پیش ضعفا؟!! عبور کنم. جامعه رد و بدل می کنند سلطان ها با حکومت همدست تر هستند تا  مستضعفان. چرا؟ بنده فیشل فوکوی فرضی در این نوشته فقط! هنوز هم نوید سر می دهم این انقلاب، روح جهانِ بی روح خواهد بود اگر مفسدان در هر صنف را درو و دور کند. مردم اگر به خاطر فقط کاظم کلاه بردار از انقلاب دلگیر شوند حق دارند چون مولا امام علی (ع) گفته بود اگر از پای یک زن یهودی خلخال (زیور مچ پا) به ظلم و جنایت دربیاورند، انسان خوب است تا از این غصه بمیرد.از خلخال کمتر بود مگر زمین میلیاردی ازگل. که باز جلو می ایستد نماز جمعه می خواند. نماز جمعه های برخی دستور ی بدتر از عربستان سعودی. عبور کنم. معنی کنم کولی کتفی ها را. آنها کسانی اند سحر تا شام کیسه ی زباله (آنچه در عکس وانت نشان دادم) گرداگرد تهران می گردند برای سلاطین پول های کثیف، کار، تو بگو بیگاری می کنند تا چندر غاز ( کمِ کمِ کم) گیر بیارند. اُنظُر

 

انشقاق با افشاگری فساد در قطب های راست

اُنظُر می کاود :

در حالیکه نوچپ ها به بیرون از نظام افتادند و خیال دو دسته ی در حال رویاروی درون جناح راست نو پایداری ها و نو اصولگرا ها مثل کالجوش می جوشد، عوامل امتیازگیر سایه که پای راستشان در باند «ام...» است و پای چپشان در «پاست...» فضای باز سیاست را عمدی به افشاگری آلودند که صندلی قدرت در دو قوه ی انتخابی در قبضه ی خود ... تا تقسیم مدیریت کنند! تو بگو معامله ی میزهای قدرت!

 

ناگهان حجت الاسلام جلیل محبی که از زنجان در  دانشگاه امام صادق (ع) جزا و جرم شناسی خوانده و بلد است افشا چه بار حقوقی دارد، ولی وارد آن می شود اسنادی از پرداخت پول های ادامه دار مؤسسه ی «مصاف» آقای علی اکبر رائقی پور را رو می کند و یک نمونه آن یک میلیارد و ۴۵۰ میلیون ریال را به رخ می کشد  که برای مستعار داری به اسم «خورشید» (ر . ص) پرداخت شد با هدف سوء سیاسی. در مقابل رکب می خورد که خودت آقای جلیل محبی از آقای باقر قالیباف وام گرفتی و  برای همین وام، از قالیباف حمایت می‌کنی. بروم سر جا انداختن است این جنگ قدرت:

 

ابتدا این را داشته باشید که حجت الاسلام جلیل محبی (ستاد امر معروف سابق) کارمند فعلی مجلس نشان می دهد اسناد و اخبار در دست دارد که به قلمرو نوپایداری های اولتِرا مصباح ها، تک زد و سریع از سوی مقابل پاتک خورد. تا همین اینجا که چهار خط هم ننوشتم باید فهمیده باشید دارند از اطلاعات طبقه بندی علیه ی هم بهره می برند که میز قدرت را در تصاحب داشته باشند.

 

نقل است باقر قالیباف دست در پول داشت طیف ساخت و خیلی ها را در خانه های شخصی میزبان کرد !! و برایشان صندلی های قدرت تراشید. و دوست ندارد لیدر نباشد. تا اینجا دنیای سیاست یعنی همین. او حتی خود را به حدی بزرگ دیده بود که برای انقلاب می خواست  خط سوم  ایجاد کند. اما از دست «پرده نشین های» ماهر وصل به «تا...» و «را...» زخمی شد و دید چقدر راحت غذای آماده اش رفت توی حلق آقای سید ابراهیم رئیسی که در ساست گاری است، ولی خودش بلدوزر. سید ابراهیم نیز آستان قدس را داشت که محمودنژاد از بلندگوی رواق امام خمینی حرم رضوی اش که صدا و سیمای ثانی !!! است، علیه ی رقیب ها سوء استفاده می کرد و اما هنوز معلوم نیست سید ابراهیم هم پول خرج کرد مثل محمدباقر یا برای او، آنان که رأی ها را در نظام پولی کردند و نامزدها را پولکی و پاکتی، چک کشیدند. عبور کنم. آستان قدس البته از سوی هر کس ملعبه شود بالاترین حد خیانت است.

 

تا حدی پیش رفت که قالیباف پولدار به نفع سید ابراهیم کنار کشید. نوعی فداکاری در دادن میز قدرت به رقیب. ولی آیا در  عوض میزهای استانداری‌ها، ادارات کل که به او برای آن کناره گیری قول داده شود وقا شد؟ و به نفع قالیباف تقسیم شده بود؟! عبور کنم.

 
وحید جلیلی دانشگاه امام صادق (ع) (که شادروان آیت الله منتظری این دانشگاه را امانت داده بود در دست شادروان آیت الله محمدرضا مهدوی کنی که بعد آن شد که نباید می شد) در سازمان فاسد صدا و سیما (بخش هایی از آن) قائم مقام شد و از آن نقطه، این نوپایداری های اولتِرا مصباح ها به جنگ قالیباف رفتند و فضای کشور را علیه ی سه جریان عمده ی نظام، غبارآلود نمودند. مثل سیسمونی و  سپس واریز «...!!!» میلیون تومان به حساب فرزند وحید اشتری افشاکننده سیسمونی سر زبان ها افتاد. انشقاق با افشاگری فساد در قطب های راست از همین نقطه ها شروع شد.
 
بدبختی در چپ خام این بود بلد نبودند در قدرت چگونه زیست کنند. باید میان این موج فساد دو سو، حضور می داشتند و گول آقای سید مصطفی تاجزاده را نمی خوردند که مغلوب جنگ شناختی و ترکیبی نو پایداری ها شدند و چپ مذهبی را به لنکت انداختند و اینک کنار گود فقط جیغ می کشند و سیاست بلد نیستند. اینک کندوی این دو طیف دود کرد تا زنبورهای کارگر برای ملکه خیز بردارند. اشتباه نشود ملکه یعنی آن که خزانه و امضای بعدی رسمی کشور را در دست می گیرد. به تحلیل بنهده فضا فقط برای زدن کامل رئیسی است که نو پایداری های اولتِرا مصباح های راست، قصد کردند میز پاستور را از این فرد که از الفبای سیاست حتی تا حرف را ب بلد نیست چه رسد تا حرف آخر ی را. عبور کنم. تا انتخابات آینده برای کله پا کردن سید ابراهیم، فضای ایران آبستن بالاترین افشاگری ها خواهد بود که این تندروهای به تعبیر آقای غلامعلی حداد «پاجوش»ی!! روی آن نقشه دارند. البته به نظر بنده در علم سیاست، انشقاق با افشاگری فساد، تهی ترین نوع شکاف است که در آن تنها چیزی که وجود ندارد تئوری و دانش و علم و رشد و توسعه است. هدف این نوع شقاق تقسیم دارایی مملکت به جیب یقه شیک هاست. اُنظُر
 

کدام چهره؟ کدام نوشته؟

شماره ی ۱۴

اُنظُر می کاود :

چهره : حجت الاسلام حسن روحانی

 

نوشته : او در نامه یی به شورای نگهبان حمله کرد و گفت : «امروز که بر اساس قانون مجلس خبرگان فقهای شورای نگهبان بر خبرگان سلطه یافته‌اند و انتظار تقوای سیاسی بالاتری مورد انتظار است، مردم نسبت به بی‌طرفی آنان قضاوت مثبتی دارند؟ ... من می‌دانم دوره‌ی ششم مجلس خبرگان رهبری دوره‌ای مهم و سرنوشت‌ساز و حضور من و افرادی چون من در آن از نظر فقهای شورای نگهبان نگران‌کننده است. ... مرجعیت آن را تأیید کند، شورای نگهبان انتخاب ملت را دومرحله‌ای ساخته است؟ آیا قاعده‌ی «تعارض منافع» شامل فقهای شورای نگهبان نمی‌شود که هم نامزد مجلس خبرگان رهبری هستند و هم صلاحیت رقبای خود را بررسی می‌کنند؟ ...  شورای نگهبان قرار بود نماد تقوا و پرهیزکاری سیاسی باشد و نه جانبداری جناحی تا حاکمیت ملت با شریعت سازگار شود نه اینکه در برابر هم قرار گیرند. ... فقهای شورای نگهبان در نزد خدا و خلق و مقام معظم رهبری چه عذر موجهی دارند اگر بازیچه دست پرونده‌سازانِ مطرودی قرار گرفته‌ باشند که حتی از ساختن اتهامات باورپذیر هم عاجزند و صرفاً به جعل اسناد و خلق اقوال عادت کرده‌اند. منبع»

 

نظریه : بنده نظرم اینه : تا دیروز آقایان احمد جنتی و حسن روحانی بوس به روی هم داشتند، اینک امروز که مشت ها وا شده، مشت بر پشت هم. او خواست بگوید در نظام، یک فقیه حاکم نیست. شش فقیه  حکومت بلامنازع می کنند که حتی مقام معظم رهبری جلودارشان نیست. خواست عبرت از مشروطیت را به رخ بکشد و بگوید آن صد سال پیش، مشروعیت به سمت دیکتاتوری غربی کج شد، ولی حالا مشروطیت جمهوریت، به دیکتاتوری شش فقیه خاتمه یافت.  در ادامه که دوره‌ی ششم مجلس خبرگان را برجسته کرد در واقع به جامعه جهانی کد فرستاد فوت احتمالی رهبر را در همین دوره در نظر داشته باشند. این بچه سرخه! خیال کرد مردم مثل خودش خمودند، ملت دیروقت است که بارها گفت این شش فقیه نه تحت تأثیر عقل و شرع و خرد که تحت نفوذ باند قدرت شدند. دلشان خواست رد می کنند، دلشان نخواست تأیید صلاحیت. عین بازی شانسی و شیر و خط. از این شش فقیه، منهای آیت الله علیرضا اعرافی (که از پرهیزگارترین عنصر روحانی حال حاضر ایران است) بقیه جناحی بودنشان مثل آفتاب نمایان است و پیش ملت در بدترین وضعیت نفرت قرار دارند. آقای حسن روحانی آن زمان که همه را رد صلاحیت می کردند، خنده و نیش و ریشخند تحویل می داد،  حال که چاقوی شش فقیه قم! خرخره ی او را جوید، جیغ کشید. عبور کنم. سیاستمداران روحانی ایران (نه همه) زنگ زدند عین آهن. کی این آهن براده براده بریزد کف زمین دیر نباشد مگر آن که برگردند به عدل و عقل و شرع. بدانید دنیای شماها به باطل و بطالت و بطلان کشیده شده. تداول ایام را قرآن نوید داده. مردم را این را خبر دارند. صبر مردم برای صیانت است. اُنظُر

روز ادبیات فارسی با فردوسی

اُنظُر می کاود :

نمی دانیم اگر زبانی غیر از فارسی داشتیم چقدر شیرینی ادبیات نصیبمان می شد اما یقین داریم در فارسی به این شیرینی نائل آمدیم. حتی با کمال رضایت به همدیگر می گوییم از زبانمان لذت می بریم و آن را با هیچ زبانی معاوضه نمی کنیم، از شعر و نثر آن. از شاعران و نویسندگان آن. از نوشتن به دستورِ «دستور زبان فارسی» مان. چه خوب شد از یک زمان به بعد در تاریخمان نوشتن عالمان و دانشمندان از زبان غیرفارسی، به فارسی تغییر کرد. کتابها را بیشتر به زبان عربی می نوشتند. اگر فارسی هم می نوشتند بیشتر لغات آن از زبان عربی و لغتهای مشکل آن بود که همسایه ترین زبان به فارسی است. و فارسی از عربی قرض الحسنه های زیبایی هم به گردن دارد. اما کم کم نثر مکلّف و خیلی سخت  و سنگین، جایش را به نثر ساده و سلیس و شیوا و رسا داد. و شعر هم از درون سبک های  سخت عبور داده شد و اینک به عنوان سرمایه ی ملی ایران در اقصی نقاط جهان خواهان دارد. خیام، حافظ، مولوی، سعدی، فردوسی. این بزرگان ایران با آن که قادر بودند آثارشان را به عربی بنویسند اما برای زنده کردن زبان فارسی به نثر و نظم فارسی روی آورده بودند که امروزه خواندن آن آثار برای درک شیرینی فارسی، رغبت در دلها می نشاند زیرا تنها ادبیات ظاهری نیست، محتواهایی انسان ساز در تمام ابعادش نهفته و آشکار است. بنده برای گرامیداشت این روز، سری به فردوسی حکیم شیعه ی ایرانی می زنم تا دقایقی را با هم با شعرهای آموزنده ی او بسر کنیم که از چند جای مختلف آثارش برگزیدم:

 

به آموختن چون فروتن شوی
سخن های دانندگان بشنوی

 

فردوسی دارد می گوید اگر متواضعانه و فروتنانه دست به دانستن و یادگرفتن بزنی، آنگاه است که گوش به حرف های دانشمندان سرزمین خود می دهی. تسلیم حق و حقیقت می گردی. او میان دانش و آموزش و فروتنی پل زد و بر اصل سخن و حرف دست گذاشت. یعنی اگر سخن در میان نباشد، نظام آموختن مختل می شود و او آرزو می کند چه خوب است فروتنی، افتادگی، نرمی، پرهیز از کبر، و دوری از نخوت و خودپرستی در میان آموختن و دانستن حکمفرما باشد.

 

ترا دانش و دین رهانَد درست
در رستگاری ببایدت جست

 

فردوسی می خواهد بگوید بی هیچ درنگ و تردیدی، دین و دانایی تو را ای انسان نجات می دهد و این تو هستی که باید با توسل به دین و دانش در پی و جستجوی راه رستگاری باشی. این حکیم ایرانی در این بیت اصلی ترین آموزه را به بشر ارمغان داد: هم علم، هم ایمان. بدون آن زندگی لنگ و عین مُردن می ماند. ایمان بی علم، به خرافه گری می انجامد. علم بی ایمان، انسان را به خیالات و انکاریات می کشاند. بدان ای ایرانی که فردوسی تو را راه رهایی یاد داده آن را به هیچ چیزی بر باد نده. رهایی بخش آدمی فقط دین و دانش است که ثمره ی آن رستگاری و نجات و فوز است.

 

 

ز ما باد بر جان آنکس درود
که داد و خرد باشدش تار و پود

 

فردوسی اینجا اوج گرفتنش معلوم است. به کسی باید سلام و درود فرستاد که تمام وجودش (تار + پودش ، عرض + طولش) را خردورزی و دادگری فرا گرفته باشد. یعنی عدل و عقل باید در کنار هم باشد. عدل ریشه به شرع می برد و از آن منبع آبشخور دارد. عقل از رسول باطنی بیرون می جهد که جهل و جهالت را از انسان دور می سازد. چون نزدیک ترین صفت به آدمی جهل و نادانی است و انسان هر سان ممکن است در تار جهل فرو برود، پس این فقط با عقل و علم است که این عیب زدوده می شود. وگرنه تردید نکن که جایش جهالت زاده می شود. فردوسی می گوید ما باید سمت و سویی دادگرایانه و خردمندانه داشته باشیم در هر موقعیت و مقامی که هستیم. پس درود بر خرد. درود بر داد. اُنظُر

 

این مدرنیته نیست، مُردن است و مردم را میراندن

استبداد و آزادی

نظر اُنظُر: بسم الله الرحمن الرحیم. یک هم مدرسه ای محترم که با مستعار «م . ف» پای نوشته اش را مهر کرده است، در آن سخن مهمی زده است. گفت ناچاری می شود با استبداد سیاسی همزیستی کرد. البته ایشان فعل متکلم "کنم" بکار برد، زیرا خواست فقط تفکر خود را نمایندگی کند و به جای دیگران تصمیم نگیرد. همین جمله اش یعنی اهل استبدادورزی نسبت به سایرین نیست و برای وی آزادی برای هر انسانی ملاک است و ارزش ذاتی و زادی دارد.

 

او پای «استبداد ساعت» را نیز به وسط آورد و رفت میان فلسفه ی امانوئل کانت و مارتین هایدگر هر دو از آلمان. وارد فلسفه ی بشدت پیچدید ی هایدگر نمی شوم. هایدگر که در یک کلبه در مزرعه ای در آلمان می زیست، روزمرّگی را بدترین ساعت از میان سه نوع ساعت می داند. که بر بشر احاطه ی استیلاگرا دارد. عبور کنم. بگذار روی مسائل ساده پیاده شوم. بر می گردم به همان همزیستی با استبداد سیاسی.

 

شادروان دکتر علی شریعتی بحثی دارد در باره ی استبداد و می گوید استبداد را اندیشمندان حس می کنند، نه عوام. منظور شریعتی به نظر  بنده این است وقتی استبداد باشد، اندیشه مثل آب (که از سفره ی زیر زمینی فوران می زند) در ذهن ها می جوشد. صدها کتاب و تئوری از زمانی شکل گرفته است که استبداد نخواسته است فکری جز فکر خودش جاری باشد. استبداد، عوام را چه اذیتی می کند که عوام اصلاً سر و کاری با فکر و اندیشه ندارد. این اندیشمند است که فضای آزادی و فضای استبدادی را لمس می کند و همان باعث می شود اندیشه تولید شود.

 

شاید منظور آقای «م . ف» هم مدرسه ای ما این بوده باشد که در ناچاری با همزیستی با استبداد، ذهنش آزاد است و مغزش به فعالیت برای آزادی می افتد. اریک فروم در کتاب "گریز از آزادی" مسائل مهمی گفته است که آزادی اگر با ناامنی مخلوط شود، مردم از کدام یکی فرار می کنند؟! مردم از آزادی به امنیت گریز می زنند، نه این  کهاز امنیت به آزادی بگریزند. ناچاری در گریختن است، گریخت از آزادی و پناه در امنیت.

 

و این بود که این دوست مدرسه فکرت، صحبت از همزیستی و کنارآمدن با استبداد سیاسی کرد. هر چند از متنش مشخص است نفساً آزادی را دوست دارد و نفیاً کنار استبداد را تاب می آورد.

 

و وی از انسانِ «مسخ شده در تکنولوژیِ به غایت پوچ و ملال انگیز» دلگیر است؛ لذا، شعارش این شده است:

 

«با استبداد می جنگم. با استبداد ساعت استبداد خالق و مولّد تکنولوژی».

 

بنده چون از نوشته اش حظ بردم این نظر را نوشتم. برای ایشان آزادی آرزومندم آن هم در دنیای مدرن. در دنیای مدرنی!!! که شعار آزادی اش، گوش فلک را کر کرده است اما دانشجویانش (طبقه ی مولد فکر و فن)  را به خاطر حمایت منسجم و بیدارگرشان از مردم مبارز در حال کشته شدن و قحطی غذای غزه، دستگیر می کند و همان زمان به جهان نصیحت می کند ای جهان حقوق بشر را رعایت کن! یعنی بگذارید اسرائیل آزاد باشد هر طور خواست بکشد و خون بریزد و نوار زندگی مردم یک گوشه ی دنیا را با خاک یکسان کند و در گورهای جمعی دفن کند. عین بوسنی که قتل عام صورت گرفت و سرانجام خود غرب دید دارد رسوا می شود مجبور به حضور نظامی و فروپاشی دولت وحشی صربستان شد. این مدرنیته نیست، مُردن است و مردم را میراندن. بر شما آقای محترم م .  ف سلام تقدیم می کنم که بر بخشی از فرهنگ و فلسفه ی پوچی در جهان، نقد رد زده اید. موفق باشید تا فلسفه ی زیستن را با جامعه  بیاموزی. اُنظُر

 

متن وارده به دامنه در باره ی اُنظُر عضو مدرسه فکرت:

نقبی بر آنچه که در دلم بر آن می سوزم!!!

آقا ابراهیم سلام. واقعا در این چند هفته اخیر؛ گیچ گیچ شدم. و نمیدانم چه بگویم؛ و چه بنویسم؛ اما با وضع بد روحیم و غصه ه‍ائیکه در دل دارم؛ نکاتی را بازگو می نمایم: بنده مخالف عرفان و سیر و سلوک اهلبیتی نبوده و نیستم؛ اگرچه خودم دستی در این عرصه ندارم. اما بارها از بزرگان از جمله آیت الله العظمی بهجت خوانده و شنیدم که : «افراد از ما می پرسند راه عرفان و تقرب به خدا چگونه است؟!؛ ولی من میگویم راهش؛ عمل به واجبات و ترک محرمات است»!!!؛ ولی آقا ابراهیم در این گروه به اصل دین و بطور مستقیم و غیر مستقیم به مقدسات انقلاب و روحانیت و... تاخته می شود؛ تقریبا می توانم بگویم آهی از جنابعالی بلند نشده؛ یا اگر هم آهی بلند شده باشد؛ آن آهیکه مناسب با توانت باشد دیده و شنیده نشده!!؛ چرا؟ در این مدت، جناب «انظر»، هرچه خواست و توانست، نوشت و...؛ اینکه او کیست؟؛ هنوز نمیدانم؛ اگرچه جمع چشمگیری از دوستان روحانی و غیر روحانی معتقدند خود جنابعالی هستید؛ دلیلشان هم اینست که ریتم عبارت پردازیها. و استخدام کلمات و دست کم بخشی از مواضعش همخوان لا عبارت پردازیها و...جنابعالی می باشد؛ حتی بنده دلیل آوردم که وی مدعی بالاتر بودن سنش از بنده می باشد؛ و در پاسخ به جناب آقا سید علی اصغر؛ از عموهایش یاد نموده؛ و امروز هم خود را از دیار گرگان جلوه داده و... ؛ پاسخ شنیدم که اینها؛ خط گم کردن است؛ اما بنده هنوز چنین باوری ندارم؛  آقا ابراهیم، بارها گفتیم که ما در پاره ای از امور، اختلافات سیاسی داریم؛ ولی ادب گفتاریت را مناسب با نوشته های این شخص مجهول الحال نمیدانم؛ زیرا این فرد را در بیان دیدگاه و تحمیل نظرش بر دیگران؛ بی باک از امر و نهی الهی و متظاهر به دروغ و.... یافتم و آنها را دور از منش جنابعالی و غیر همخوان با آموزه های شریعت اسلامی و مکتب اهل بیت میدانم؛ ولی در هاله ای از ابهام فرو رفتم که چرا طبق مکتوبه خودت؛ تحمل یک اهانت جناب قربانی نسبت به حقیر را تاب نیاورده و از گروه اخراجش کردی (که بنده همان زمان نوشتم راضی به این اقدام نیستم ولی دخالتی در تصمیم مدیر نمی کنم)؛ اما چگونه در قبال بدترین اهانتهایش؛ نه تنها در قبال این همه خلاف اخلاقیهایش، مجازاتش نکردی؛ بلکه با حفظ حضورش در صحن مذرسه؛ به آسانی بستر را برای همه خلاف اخلاقیها و اهانتها و دروغ های آشکارش فراهم نمودی!!!؛ تا آنجا که در خاطره ام هست؛ حتی یک نوشته اش را هم نقد ننمودی؟!!!؛ واقعا نمی توانم برای بروز این دو شیوه کاملا متضاد؛ توجیهی داشته باشم؛  البته پرونده زندگیم گویای این است که بنده با همه کوچکی و ناتوانیم، آن بیدی نیستم که از این بادها به لرزم؛ و آلوده به حطام تطمیع نبوده و نیستم و ان شاء الله نخواهم بود؛ اگر غیر این بودم تا کنون خویش را از خیلی از امتیازات مادی برخی از اشخاص و احزاب و ارگانها، محروم نمی کردم.  الآن هم نمیخواهم برای خودم گله و شکوه ای داشته باشم؛ چون همه این ناهنجاریها را به جان خریده و می خرم؛ ما فرزند و پیرو آن رسول پاکی هستیم که بد ترین رنج و اهانت و... را برای اداء وظیفه اش خریدار بوده است. اما در قبال این بی تفاوتی رخ داده؛ و اتخاذ دو شیوه کاملا متضاد؛ هیچ توجیهی در ذهن خود ندارم؛ انتظار برخورد بیرون راندن وی از گروه را ندارم (همچنانکه نسبت به برخورد تندتان نسبت به جناب قربانی، مموافق نبودم) ولی می پرسم: سکوت چرا؟؛ ضمنا همه فهمیده آند که وی با سنگر گرفتن در پشت نام امام و رهبری؛ بالاترین دروغ و اهانت ها را مرتکب شده است و کم کم هم دارد دستش و درونش را رو می کند؛  نکته دیگر؛ نمیدانم چه قدر با ... (که این همه عبارت عاطفی و احساسی را سرهم کرده است) آشنا هستید؛ شاید در جریان باشید که وی از مریدان سر سخت احمدی نژاد بد عاقبت بوده است؛ در اواخر ریاستش میگفت من با وی ...؛ .. اقتصادیش به برخی از ...هم از یاد نرفته و....؛ اما باید به این فرذ گفت: آیا این مشکلاتیکه سرهم کرده ای (که بنده در بروز غالب مصادیقش تردیدی ندارم؛ ولی کلان و فراگیر بودن آنها را منکر هستم) مربوط به همین دو سه سال اخیر است و یا سال های پیشین است؟؛ نقطه مشترک بین همه معاندان و منتقدان غیر منصف جناب آقای رئیسی این است که تلاش می کنند : تمام کاسه ها و کوزه ها را بر سر او بشکنند. سخن آخرم اینست: به راستی اگر چهره محبوب مشترکمان (شهید حاج قاسم سلیمانی) امروز زنده بود؛ چه می کرد؟! او با همه صداقت و تقوایش حتی در قبال دو لت های پیشین (که آشکارا مرتکب خلاف منویات امام و رهبری می شدند)؛ دارای چه موضعی بوده است؟؛ آیا در پی بساط چله نشینی و... بوده است و یا آنکه چله نشینی هایش را در عرصه دفاع از اصل نظام و آرمان های امام و رهبری و حفظ وحدت و...میدانست؟؛ و آیا....؟؛ و آیا....؟ در پایان: آرزویم اینست؛ خدای متعال گواهی دهد که آنچه نوشته ام؛ سوز دلی بود برای اصل دین و انقلاب و نهاد روحانیت و امام و رهبری؛ و امیدوارم خداوند به حرمت این دهه مبارک؛ فرجام زندگیم را آراسته به عاقبت به خیری نماید. از تصدیع اوقات و درد دل دوستانه و خودمانی هم عذر خواهم. امید وارم رنجیده خاطر نشده باشید.

 

پاسخ کوتاه: من ابراهیمم فرزند مرحومان شیخ علی اکبر و مرحومه زهرا آفاقی هستم. نزد خودم و نزد خودت و نزد خدای عز و جلّ مان اظهار می‌دارم از اعماق قلبم و با اراده و اخلاقم، شما استاد، همزادگاه و نیز اگر لایق باشم رفیقم را دوست می‌دارم. حاضرم دست بر مقدسات بذارم بگویم شما را با همه‌ی اختلاف عقاید و سلایق و علایق، جزوِ دسته‌ی دوستداران خودم می‌دانم و حتی هیچ توقع هم ندارم از طرف خودت دوست داشته شوم. این اظهار مرا را حتی در هر جا، نزد هر فرد، حتی در صحن مدرسه فکرت هم می‌خواهی عیناً مطرح کنید، بنده کامل راضی‌ام. چون در بین خود و شما در فضای واقعی حاکم بر تألیف دو قلب، هیچ شائبه‌ای راه نمی‌دهم. در مشهد مقدس هم بارها نائب زیارت بودم. اختلافات رأی در مسائل جاری یا تاریخی و حتی دینی، امری طبیعی میان دو مسلمان است. اما شما بر من در تشخیص شرع استاد هستید و مرجح و مرشد. در پایان سلام بر استادم.

قم. منزل. ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۳

ابراهیم طالبی دارابی دامنه به همراه حرمت و ارادت

 

کدام چهره؟ کدام نوشته؟

شماره ی  ۱۵

اُنظُر می کاود :

چهره : حجت الاسلام سید محمد خاتمی

 

نوشته : «رسالت یک حکمرانی خوب تأمین خیر و مصلحت جامعه است. ... داشتن برنامه ی درست برای تأمین معیشت جامعه...، بهره گیری از امکانات مادی و معنوی و فنی تمام کشورهای دنیا برای پیشبرد و پیشرفت جامعه. ... سیاست های یک حکمرانی خوب باید به نحوی تنظیم شود که بتواند با بازارهای جهانی در ارتباط باشد و کل دنیا را مدّ نظر قرار دهد.» منبع

 

نظریه : بنده نظرم اینه : مدتی است که جناح چپ از دو اصطلاح «حکمرانی بد ، حکمرانی خوب» در ادبیات سیاسی و انتقادی و اعتراضی خود در شمار بالا استفاده می کند. سه علت دارد از نظر اُنظُر : یک آنکه چون مستقیم نمی توانند اسم مقام معظم رهبری را بیاورند با این عنوان حرفشان را به میان جامعه می آورند. دو اینکه هدف سیاسی آنان از بکارگیری این دو عنوان آن است مردم با شنیدنش در ذهن هدایت شوند به سمت آقای خامنه یی حفظهُ الله و ایشان را «حکمران بد» بدانند و مطالبه ی حکمران خوب را در سر بپرورانند، یعنی نقدی غیرمستقیم به مقام و جایگاه رهبری فعلی. سه اینکه راه حل نهایی حکومتداری را یک امر جهانی بدانند و لذا «حکمرانی بد ، حکمرانی خوب» را که مدیریت جهانی اقتصاد (بانک) سر زبانها انداخته، وارد ادبیات سیاسی خود کرده اند. به برداشت بنده در جمله ی بالا، آقای خاتمی دو هدف را دنبال کرد : نقد شیوه ی رهبری و مدیریتی مقام معظم رهبری با القای یک «حکمران بد" !! و قبول فرمول مدیریت از نوع تئوری های بانک جهانی. عبور کنم. ایشان خود در دوره ی هشت ساله اش به جای آنکه شیوه ی اداره ی کشور را از رفتار لیبرالی استبدادی شادروان هاشمی رفسنجانی به مردم سالاری دینی تبدیل کند، بر خلاف خواسته های دوم خردادی مردم، مطلقاً زیر چتر آن فرد رفت و وی را «شناسنامه ی انقلاب» خواند و تمام اعتبار اصلاح طلبان را پای رفسنجانی ذبح و ذوب کرد. زمانه برگشت و حالا دیدیم حجت الاسلام خاتمی چه رنگ هایی عوض کرد. عین لبادهای گرانقیمت و رنگی رنگی اش. «حکمرانی بد ، حکمرانی خوب» معنی اش از نظر آقای خاتمی این است : عصر رفسنجانی به روند حکومتداری بازگردد و مردم از آقای خامنه یی عبور کنند. ارتجاع از این نوبرانه تر نداشتیم. اُنظُر

 

انظر [در پاسخ به صدرالدین آفاقی] نظر اُنظُر: بسم الله الرحمن الرحیم هم مدرسه ای محترم و بزرگوار «SA»  سلام تقدیم محضر شما. خوشحالم از دیدارتان در این مدرسه. خوشحال تر حتی برای این که اختیار حذف یا ماندن نوشته توسط هر عضور را تلویحی از اختیارات شخصی دانستید. تصریح سازم انقیاد که در نوشته ی آن گرامی آمده است، امری نسبی است. یعنی خود هر فرد می تواند تشخیص دهد آزادی بیانش از کدام باورهایش خارج شده است و یا مطابق مانده است. کلی عرض کنم: شما یا بنده مجاز نیستیم باورهای خود را به هم تحمیل کنیم. هر چیز که تحمیلی شد، بیراهه رفت. مثل جنگ تحمیلی صدام بر ایران، اسرائیل تحمیلی بر فلسطین. انقلاب سفید دستوری شاه بر مردم بی آنکه از مردم یک کلمه برای آن شش اصل مشورت کند. ریختن تئوری های فقهی ناپخته و هزاربار نقص و نقض دار به داخل جامعه. و یا حضوری تحمیلی نمایندگان تلبیغی حکومت در دانشگاه. این تحمیلی ها هیچگاه مطلوب نبود هیچ بلکه بدترین اثرات زیانبخش رساند. بنابراین در این مدرسه شاهدم شما چیزی را بر من تحمیل نکرده اید بنده هم اهل تحمیل نیستم. برای چنین گفتگویی با شما احساس نعمت می کنم. تشکر از شما هم مدرسه ای محترم و نویسنده ی این فضا. خدای متعال ناصر شما و بنده باشد. ان شا الله. اُنظُر.


[در پاسخ به مالک رجبی دارابی] نظر اُنظُر: بسم الله الرحمن الرحیم. حاج آقای رجب دارابی بزرگوار شریف سلام تقدیم شما می کنم. بر خلاف ادبیات عربی که ضمایر آن برای زن و مرد فرق دارد در فارسی این ضمیرها مشترک است. خوشحال هستم از شما روحانی محترم که به بنده لطف می ورزید. بنده هر که مشهدی باشد هراس !!! می برم. فکاهی البته. چون می گویم نکند خدای ناکرده روح آن کسی که به «هدی» «علم» !! دارد در آنان حلول کرده باشد. از مزاح عبور کنم. برای هر دوی شما هم کلاسی های این مدرسه سلامتی می خواهم از خدای تبارک و تعالی. اُنظُر


نظر اُنظُر: بسم الله الرحمن الرحیم. سلام بر حاج آقای رجبی دارابی. عذر قصور مرا بپذیرید در بالا به جای رجبی، رجب نوشتم. قصور تایپی بود، تقصیر عمدی و بی ادبی بنده نبود. با احترام. نه، بهتر است دعایی بخوانید که خود زیارت امام هشتم علیه السلام نصیب  اُنظُر شود که برای حرمش روزها را شماره شماره می کند دلش که آیا می شود مشرف شود. که شعار پروفایل اُنظُر نیز این است :

 

هر زاویه بایستم قلبم رو به امام هشتم علیه السلام است. یا امام هشتم....

 

شما شکر خدا، ورد و ذکر و دعا مسلط هستید. امشب در دل شب یک ندا بدهی به آسمان هفتم هم نفوذ می کنید و برای ما یک زیارت امام رضا (ع) رزرو می کنید. مزاح مرا تاب آورید مرد بزرگوار. اُنظُر.


نظر اُنظُر به شیخ مالک: بسم الله الرحمن الرحیم. حاج آقا رجبی دامت برکاته. سلام محضر محترم شما روحانی با صفا. کم داریم مانند شما این همه  خوب با مردم رفتار خوش دارید. «ذی جود» را دیدم یاد «ذی الجوشن» افتادم!!! همین که اُنظُر را در جرگه ی «ذی الجوشن»!!! جای ندهند کفایت می کند. فکاهی بنده را تحمل فرمایید.  مردم تا کم می آورند فوری یاد تاریخ اسلام می افتند می گردند اشعث پیدا کنند. این عباس فقیه یادشان می رود که از معاویه زر و سیم گرفته بود!!! داغ نشود بحث بهتر است.  مزاح بود و فکاه. اُنظُر.

 

اُنظُر می کاود :

سه بحث روز در امروز

بحث اول
هشدار بر حکومت به سبک رضاخان

حجت الاسلام قاصدی دادستان ویژه روحانیت ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۳  به بیت آیت الله جوادی آملی رفت و از او این جمله ی تاریخی را شنید. چرا آقا جوادی چنین سخنی را به دادستان روحانیت گفت؟

 

جوادی آملی : «در همین قرن اخیر با اینکه مردم به حسینیه ها و سقاخانه ها نسبت به مساجد احترام بیشتری قائل بودند و مهمترین اموال خود را وقت سیدالشهداء و حسینیه ها می کردند، اما وقتی رضاخان با بگیر و ببند همین حسینیه ها و سقاخانه ها را جلوی چشم مردم تعطیل و تخریب کرد، صدای هیچ کسی به طرفداری از حسینیه ها بر نیامد! باید بدانیم که این خطر همیشه وجود دارد!»


بنده اینطور می فهمد : منظور اصلی حضرت جوادی آملی این است حتی جمهوری اسلامی هم ممکن است عین رضاخان روزی از حسینیه ها و مسجدها خوف کند در آنها را به روی مردم ببندد. هشداری بزرگ به حکومت، که اگر روزی حسینیه ها و مسجدها مستقل شوند و با حریت به انتقاد از رفتار حکومت بپردازند، حکومت به سبک رضاخان آن را می بیندد. و از سوی مردم هم در برابر چننن کاری ممکن است هیچ صدایی بلند نشود. به جمله ی آخر آقای جوادی آملی توجه کنیم : «باید بدانیم که این خطر همیشه وجود دارد!»


حالا چرا این حرف را پیش دادستان روحانیت گفت که ویژه فقط در برابر روحانیت تأسیس شده است؟ برای این که آیت الله جوادی آملی در این روزهای مهم عمرش حجت را بر آنان تمام کرده باشد. زیرا حسینیه ها و مسجدها را روحانیون اداره می کنند و اگر روزی بخواهند آزادانه حکومت را نقد کنند حتماً با قدرت فراقانونی دادگاه ویژه روحانیت مواجه می شوند و حتی احتمال بالا به خلع لباس می رسند. در بیان این مرجع این چیزها نهفته بود. از نظر بنده هیچ کس حق ندارد دهن روحانیت را ببندد و یا در دهن آنان حرف بگذارد و دستور دهد اینطور حرف بزن، آنطور حرف نزن. حضرت جوادی می گوید این خطر رضاخانی محتمل است. البته اُنظُر می گوید کم و بیش وجود آمده است و اگر امروزه یک روحانی بالای منبر به نقد جدی و عریان حکومت بپردازد، شاید درِ آن مسجد و حسینیه را به خاطر مصلحت تخته نکنند، ولی بساط آن روحانی را از آن مسجد جمع می کنند. خطر جوادی را جدی بگیریم. حرف های ایشان هشدار بر حکومت به سبک رضاخان  بوده است. حکومت ریشه در رأی ملت دارد، نه ملت ریشه در حکم حکومت. اُنظُر.

 

 

اُنظُر می کاود :
سه بحث روز در امروز

بحث دوم

سرتیپ سعید محمد

تلاش ائتلافی برای کسب قدرت در مجلس


آقای سعید محمد از هئیت امنای جبهه ی جناح راستی «صبح ایران» و کاندیدای رد صلاحیت شده ی ریاست جمهوری قبلی گفته:

 

«با توجه به مواضعی که اصلاح‌طلبان به نحوه ی مدیریت قالیباف در دوران شهرداری و در این ۴ ساله ی ریاست مجلس داشتند، عملاً ائتلاف با او و تأیید قالیباف توسط این عزیزان، به معنای پایان گفتمانی است که تا به الان داشتند و یک نوع خودکشی سیاسی برای اصلاح‌طلبان خواهد بود.»


بنده اینطور می فهمد : منظور سرتیپ سعید محمد (همانی که اصطلاح «به اسم خصوصی‌سازی آمدند اختصاص‌سازی کردند» را در ۱۳ خرداد ۱۴۰۰ در سایت «فردا» متعلق به قالیباف، وارد ادبیات سیاسی کشور کرده بود) این است آن بخش از کسانی که با شعار اصلاح طلبی وارد مجلس جدید شدند، با لیدری دکتر مسعود پزشکیان در صدد هستند با آقای باقر قالیباف لیدر نواصولگرا ها متحد شوند و نگذارند پیروان شادروان آیت الله مصباح (اولترا نوپایداری ها) قدرت را در مجلس قبضه و مدیریت قوه ی مقننه را اشغال کنند. برای شناخت سرسپردگان مکتب آقای شادروان مصباح همین قدر کافی است آنان در پی تصرف دو قوه ی مقننه و مجریه اند و قصد عبور از حجت الاسلام سید ابراهیم رئیسی را دارند. معتقدند دو همشهری (آقای قالیباف و آقای رئیسی) در برابر جریان اصلاح طلبی اهل مماشات و معامله اند و اقتصاد کشور را در معاملات پشت پرده نابود کردند. این تیپ تفکر قصد پیاده کردن تئوری های مصباح دارند که در مراکز آموزشی نهادهای مهم، تدریس و خط دهی می شود و بطور سازماندهی شده آماده ی ورود به مصادر حکومتی اند. یکی از مهمترین  تز این تیپ فکر، تصفیه است. فکر تصفیه در ایدئولوژی سیاسی دینی اینان یک حرکت سیّال است و در انقلاب نباید هرگز متوقف شود. قصد امثال سعید محمد در حزب و مجموعه ی «جبهه ی صبح ایران» این است حکومت را در تمام عرصه ی قدرت با کادرهای چندهزار نفری که آموزش دیدند یکدست کنند. نوعی چینی‌سازی حکومت به روش حزب کمونیست که در کمیته ی مرکزی تصمیم و در بدنه ی حزی اجرایی می شود. این تیپ فکری از جاهای مقتدر پشتوانه می گیرند. در واقع مهره های آن را در اتاقی خلوت یازده نفره در یک کاخی در جایی دور می چینند و دم به دم دو تای آنان پیپ دود می کنند. اُنظُر.

 

 

اُنظُر می کاود :
سه بحث روز در امروز

بحث سوم

بوته ی فساد تا خود کابینه ی دولت رئیسی تا کشیده

روزی کاشان پرس (سه شهریور هزار و چهارصد) نوشت «الهی به امید تو  وزارت جهاد کشاورزی به سلاله السادات کاشانی رسید» یعنی دکتر سید جواد ساداتی نژاد که در مسکو درس خواند و نماینده ی دوره ی دهم و یازدهم مجلس شورای اسلامی از حوزه ی کاشان و آران و بیدگل بود و آقای حجت الاسلام سید ابراهیم رئیسی وی را با ولع و شعارهای آب و تاب دار وزیر جهاد کشاورزی کرده بود. حالا پای پرونده ی دانه روغن و چای دبش ذبحش کرد و فعلاً سه سال زندان بریدند تا فشار مردم بر این دولت (تک دوره با احتمال بالا) در مبارزه فساد !!! را از روی خود کم کنند. خود سید جواد ساداتی نژاد شعارش برای وزارتش، دفن فساد بود و شال سبز سادات!! ولی خود به فساد کشیده شد. نقل است لیسانس را در مرکز مازندران  گرفت. رئیسش آقای رئیسی از او خواسته بود محصول ارزان ایرانی تولید کند و به چایکاران شمال کمک مالی کند ولی وی در این مأموریت ویژه !!! که پول در دست داشت، فقط در یک رقم ناچیز !!! سه میلیارد دلار را به سازمان دهندگان !!! چای دبش داد. و آقای حجت الاسلام اژه ای حالا مجبور شد یگوید در این پرونده اسمهای تازه ای در فساد پیدا شده. از وزیر و وزرا و از بالا بالاها. آری بوته ی فساد تا خود کابینه ی دولت رئیسی تا کشیده.  اُنظُر نظرش این است فساد ربطی به افراد ندارد، دیوانسالاری اداری ایران از پایه زمینه ساز فساد است. حکومت اراده ی ضعیفی در مبارزه با فساد  دارد. علت آن این است این پرونده های هزاران پوشه و پوشش، به جاهای حساس و باریک نظام کشانده می شود. مردم مَحرم اند، قدرت جانبدار مردم باشد، نه  مفسدان. روحانیت (منهای آن پاکبازان) را هم ترس فرا گرفته. اژه ای وسط ماجراها گیر کرده است چون پیگیری ها اگر جدی تر شود به دولت شان آقای رئیسی می رسد. خوشبختانه در داخل مدرسه همه ی هم مدرسه ای ها انسان های ضد فساد هستند. پس راحت می شود بحث کرد و تکفیر نشد!!! روزی می خواستند حزب پاکدستان تأسیس کنند که شده بود آبادگران و بعد شده بود لجنه ی مشائی بقایی رحیمی قروه ای و  اینک سیر کرد به سمت پیروان یک مکتب خاص در قم. اُنظُر

نگران هستم که مزاحم این مدرسه ام

از این که با نوشتن های خود وقت هم کلاسی های داخل مدرسه فکرت را گرفته ام ، شدیداً عذر می خواهم. بنده را عفو کنید. غرض رساندن اطلاعات خاکستری جامعه و قدرت به درون مدرسه است. نگران هستم که مزاحم این مدرسه ام پس معذرت می خواهم. اُنظُر.

 

نظر اُنظُر: بسم الله الرحمن الرحیم. محضر استاد علیرضا دارابی سلام تقدیم می شود. حمایت شما در بحث فساد در کشور دلگرم کننده است. یکی از عوامل مهم فساد دور داشتن مردم از نظارت همه جانبه است. هر کس مردم را از سیستم دور نگه دارد، فساد بیشتری شکل می گیرد. هر دولت می خواهد باشد باشد. خرمگس، افلاطون نبود. احتمالاً شما سهوی این اشتباه را نوشتید. سقراط خود را خرمگس معرفی می کرد. چون کارش بیدارکردن خفتگان بود و خرمگس با وزوز آنان را از خواب غفلت بیدار می کرد. از شما تشکر می شود. اُنظُر

 

نظر اُنظُر: بسم الله الرحمن الرحیم. محضر شما هم مدرسه ای محترم آقای فضل سلام عرض می شود. حتی سیرک سی و چند ساله هم باشد بر فرض شما، مردم به خاطر فلسفه ی زیست اخلاقی، موظف هستند در برابر فساد حرف بزنند. حرف بنده از همین فلسفه نشئت می گیرد و اسلام به مسلمان تکلیف کرد در برابر هر نوع فساد سیاسی اقتصادی دینی بایستد (در تاریخ : به ترتیب نماد آن فرعون ، هامان و بلعم باعورا است) از توجه و تذکر شما تشکر می شود. اُنظُر

 

نظر اُنظُر: بسم الله الرحمن الرحیم. بر شما شریف و بزرگوار سلام عرض می کنم. تشکر می شود. این دولت تساوی شد با آن دولت در بخش هایی که ناکارآمدی یکسان داشتند. کوشش برخی از افراطی ها در تقدس بخشی به این دولت، حرکتی خلاف جمهوریت و اسلامیت است. هر دو بعد نظام، مردم را و روحانیت را موظف می دارد بخش عمومی سیاسی و شرعی حکومت را نظارت کنند. بنده اگر وارد اخبار خاکستری شدم به خاطر این است دیدگاه خودم را نمایندگی کنم در مدرسه ای که همه انسان های قابل ارزش و احترام هستند. بنده وقتی ببینم نظام از یک فرد کلاه بردار زمینخوار حوزه عبور کرده و وی را باز به خطبه خوانی فرستاده، ولی در عوض توی همین کشور بسیاری از افراد ضعیف را به خاطر بدهی طلاق، بانک، قرض؛ دیه، و دعواها و موارد جرم عمومی (نه امنیتی، امنیتی داستانش فرق دارد باید سخت گرفت) به زبر محاکمه و حبس و جریمه برده باید حرف حق را وارد صحنه کنم. وگرنه از سوی خدای متعالم بخشیده نمی شوم. خون شیخ کاظم دروغگو با خون مردم مستضعف که تربیون خطبه خوانی ندارند چه فرقی دارد؟ بنده از عطر وصیت شهدا فرمان عقلی می برم که باید در برابر فساد و خطا و کارهای بد در درون نظام، با نهایت شجاعت و انصاف ایستاد و بنده تا هر زمان جایم در این مدرسه تنگ نشود، حرفهایم را عین شیشه ی ساده (نه مات و مشجر) می گویم. از شما خیلی تشکر می کنم مرا گوشزد به محضر خدای تبارک و تعالی کردید. وارد می دانم این انتقاد شرافتمندانه ی شما را که انسان باید محضر خدا را در نظر بگیرد. باید این محضر را همواره لحاظ کرد. به روی چشم. بنده چون محضر را در نظر دارم هنوز زیاد ئارد افشاگری ها نشدم. اهل افشا شخصی هم نیستم. اگر از نظر شما نوشته ی اُنظُر چیزی خلاف در محضر خدا بودن است، تذکر دهید تا خودم را جمع کنم و از گفتارم و نوشتارم حراست نمایم و یا حتی موقتاً به خاموشی روم و لامپم را استراحت دهم تا برق درونم هدر نرود!! آینه ی با مرام داخل مدرسه ای شما حضرت «بی نشان» که آنقدر موقعیت محکمی دارید که کسی به شما ایراد نمی گیرد چرا اسم مستعار دارید!!! اما اُنظُر باید سخت جوابگوی کسانی باشد که سخت در پی شناسایی بنده اند. نیازی نیست. همین ماقال را بنگرند کافی است. مَن قال باشد روز قیامت. که یوم تُبلی السّرایر است. فقط بدانند این بنده از هیچ احدی جز خدای ناظر کارها و کرده ها و حتی اسرار درون ها، باکی ندارم. اسلام نیروی بی باک پرورش می دهد زیرا احیای احکام اسلام جرئت می خواهد. اُنظُر.

 

[در پاسخ به بهرام اکبری لالیمی] نظر اُنظُر: بسم الله الرحمن الرحیم محضر شما کاربر محترم و استاد اخلاق با اسم حساب «بهرام» سلام تقدیم می کنم. حاج آقا شما در دو جای این نوشته ی اخلاقی، تعبیر مژه و سوزن بکار بردید. فرمودید به حدی از منزلت معنوی باید نایل شد که با مژه بتوان کوه کند. و مجتهد هم آنقدر باید حوصله کند که انگار با سوزن چاه دارد می کند. بزرگوار هر دو مورد مهم بود. یعنی دخالت دست برتر غیب در کار و عدم شتاب در رأی فقهی توسط فقها. اما یک نقص در میان بزرگان تسری یافته که خیلی زود روی مسائل مستحدثه فتوا می دهند. حکومت باید تابع شرعی باشد که در حوزه آن شرع با تتبع و اجتهادات مجتهدان شجاع و باتقوا شناسایی می شود. اما حوزه در شناسایی شرع از زمان و مکان عقب تر است. از شما متشکرم که وسط بحث های ضروری سیاسی به مباحث اخلافی که ضرورتی تر است و باعث تلطیف احوال می شود وارد شدید اجرکم عندالله. هر دو قسمت گفتار شما نفع داشت. دعا بفرمایید. اُنظُر

 

بهرام اکبری لالیمی: سلام علیکم  جناب انظر. از حسن توجه شما و ضروری دانستن مباحث  اخلاقی در گروه و اشاره دقیق شما کمال تشکر را دارم.  والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته.


[در پاسخ به صدرالدین] نظر اُنظُر: بسم الله الرحمن الرحیم. به شما روحانی محترم حاج آقای آفاقی (با معرفی حاج آقا رجبی دارابی در نوشته ی دیشبشان) سلام تقدیم می شود. همه همدیگر را باید به محضر خدا دعوت کنیم. بنده هم حاج آقا بی نشان را به محضر خدای تبارک و تعالی دعوت کردم. چون در اسلام طبق سوره ی عصر، تواصوا داریم که متقابل است نه یک طرفه. از تذکر و نصیحت شما که خیرخواهی بنده می خواهی کمال تشکر. رفتار شما برای بنده نعمت و ارزش است. خدا حفظتان کند. اما اُنظُر مبارزه با فساد را یک پرونده ی باز نمی د اند، مسدود است. چون نظام در نهایت با انبوه پرونده های فساد باید خود را محاکمه کند. که سودی ندارد. مبارزه با فساد مسدود می شود در نهایت چون به جاهایی بسیار مهم ختم می شود و این مایه ی آبرو ریزی می شود. یادمان هست که مقام معظم رهبری حفظهُ الله به خاطر مصلحت حفظ نظام آن پرونده های مشهور فساد در دوره محمدنژاد و ما ورا را فرمودند : «کش ندهید» چون کش دادن همانا و رسیدن این سرنخ به دایره ی نظام همانا. این است که بنده را به این رسانده نتیجه ی مبارزه فساد، مسدودیت است. بد به حال کسانی شد که در این انقلاب حتی یک روز شرکت نکردند ولی به آب و نان رسیدند. خوش بر حال کسانی باد که از این نظام حتی یک ریال در کیسه ی خود نریختند. آینده آنطور نیست که شما فرض می گیرید. رسوا کسانی اند که از خون شهیدان گذشتند و برای خود قباله صادر کردند. فساد از هر کس باشد باید با او در افتاد. بر ا بنده هیچ فرقی ندارد کی فاسد است. مهم دفع فسد و مفسدان است. آیا می شود. بنده می گویم فساد ریشه دوانده. شاخه دارد و ثمرات آن را کسانی می برند که خود شعار مبارزه با فساد دادند. از شما روحانی محترم تقدیر می شود که ضد فساد هستی. اجرت با آقا صاحب الزمان (عج) که در لباس آن امام هستید. اُنظُر.


[در پاسخ به صدرالدین] نظر اُنظُر: بسم الله الرحمن الرحیم. حاج آقای آفاقی سلام بر محضر شما. در این نوشته وارد نمی شوم. چون به گونه ای حرف زده شد که انگار وکیل حکومت هستید و حتی صاحب آن. قدرت و حکومت ملک مشاء ملت است. آن را حریم اختصاصی یک عده اندک نباید حساب کرد. موفق باشید. خداوند سایه ی شما روحانیت را برای حکومت گستره تر بگرداند! سعی کنید به نوشته ام بپردازی نه به خودم. اگر این اصل رعایت نشود اُنظُر از هم بحث شدن با این سبک سیاق نقد فاصله می گیرد ولی حرف های شما را می خواند.. با احترام و تقدیم تشکر. اُنظُر


[در پاسخ به بهرام اکبری لالیمی] نظر اُنظُر: بسم الله الرحمن الرحیم. حاج آقای بزرگوار محترم استاد «بهرام» محضر شریف آن مقام گرانقدر سلام عرضه می شود. بنده خوشحال شدم نظرم مورد توجه ی شما قرار گرفت. قابل استفاده بود هر دو شماره نوشته ی دیشب و امروز شما. بنده بسیار طالب این نوع مباحث از سوی شما هستم. با احترام فراوان.  اُنظُر.

 

جواد افاقی,[در پاسخ به انظر] ازاینکه به اخوی اندشمندم حاج آقا هم بگویید خیلی به بیراهه نرفتید برادر بنده آقا صدرالدین روحانی نیست ولی روحانی زاده فهیمی است که هم ارزشهای اسلامی را وهم انقلابی را توامان خوب درک کرده وعمل میکند‌. و در فهم ودرکش ازآن عده قلیل که در مرامنامه شغلی و فکری خویش به قهقرایی رفته اند. هیچگونه عقب ماندگی وکج سلیقگی ندارد. و تاکنون پاسخ خیلیها رادراین صحن به نحو ایصال الی االمطلوب داده است. گرچه نقدها وپاسخهای منطقی اوبارها مورد کتمان و بعضا بی توجهی موذیانه و مغرضانه قرار گرفته است.


[در پاسخ به امیر رمضانی] نظر اُنظُر: بسم الله الرحمن الرحیم. محضر استاد علیرضا دارابی مجدداً سلام تقدیم می شود. بنده هم مانند شما اصطلاح «فساد سیستمی» را رد می کنم.  بنده در نوشته ای در همین امروز گفتم فساد زمینه دارد در دیوانسالاری اداری. و اما با نتیجه ی گفتارتان موافقم که رسیدگی به این فساد هزار لایه سرانجامی جز کوتاه آمدن و مسدود کردن ندارد. اما نباید عقب نشست و از این مطالبه دست بر داشت. یک شاخص توسعه یافتگی متوازن این است آن نظام تا چد حد از فساد دور مانده است. به نظر بنده وقتی این مقدار امام جمعه در کشور جمعه ها تریبون دارند و در هر نماز دو تا خطبه می خوانند که با ضرب آن در عدد دو، خطبه ها، دو برابر کل نمازجمعه می شود، آیا باید فساد تا درون دولت تا بکشد؟ پس نمازجمعه ها بی اثر شده است و اکثرشان برای حفظ موقعیت خود نمازجمعه ای در ردیف عربستان سعودی ایراد می کنند. که نه سیخ و نه کباب هیچ کدام نسوزد و جیب از جرنگ جیرنگ نیفتد. (البته معتقدم حتماً در این میان،ائمه جمعه های شجاع و پاکیزه هستند و حرف حق را بیان می کنند) اُنظُر


[در پاسخ به جواد افاقی] نظر اُنظُر: بسم الله الرحمن الرحیم. محضر شریف شما حاجی جواد افاقی سلام تقدیم می شود. پس راست است نفع ، در به حرف آمدن اثر دارد.!!چون نفع در میان آمد آن بزرگوار ترجیح دادند توضیح بفرمایند. فکاهی بگویم:  روحانیت درست موقع آغاز نقششان برای اصلاح ذات البین صحنه را ترک می کنند. روحانی اتفاقاً کارش جایی شروع می شود که مسئله شبهه دارتر شود. وگرنه روحانی میان خوبان دائم روایت تکرار کند پس بدها را چه کسی مرشد و هدایتگر باشد!! خوشحالم مرا در وسط قهقرا دیده ای. خوب شد نفرمودی میان منجلاب !! فکاهی دوم. با بیشترین تشکر که اشتلم زدید. از روحانی همین دلسوزی مورد طمع است. با احترام و طلب دعا. خدا را شکر شما بزرگوار و شریف، خود را صاحب نظام فرض نمی کنید. این از کمالات آن حضرت است. اُنظُر

 

[در پاسخ به صدرالدین] نظر اُنظُر: بسم الله الرحمن الرحیم. سلام و احترام مجدد به شما آقای آفاقی دامت برکاته. از شیوه ی نرم شما بسیار تشکر می شود. خیلی خوشحالتر شدم که آثار علما را مطالعه می کنید. شهید استاد متفکر مطهری  نماینده ی فکری نسل آزادی خواه و اسلام ناب و مطابق مقتضیات زمان و مکان و شادروان آیت الله مصباح یزدی از متفکران شهیر جناح راست هر دو آثاری برای خواندن دارند. هر کدام خوانندگان خود را راهی جدا و رودروی هم می برند. راه مصباح به استبداد دینی ختم می شود و راه شهید مطهری به آزادی سیاسی و فکری. برای شما برادر ارجمند که ما را شاگرد خودت بدان، ارزش و احترام قائلم چون انسانی نویسنده هستی. بنده سعی ام را می کتم از حضورت درس بگیرم. آموزنده و سازنده هستی. خدا قوتت بدهد که برای نظام فداکاری و در برابر فساد خیلی جدی خواهان مبارزه و دفع آن. از شما عضو با محبت که رفتار نرم و آرام دارید، خدا حافظی می کنم. اگر نوشته هایم روح آن حامی دولت را زخمی کرد، معذرت می خواهم. ولی حقیقت از هر چیزی برای من ارجح است. عدم جواب های بعدی بنده را به حساب رفتار زشت یا بی توجهی و غرور و خودپسندی بنده محاسبه نفرمایید. خدا نگه دار آن حضرت و اخوی  گرانقدر و معظمت. اُنظُر

 

خلاصه ی حرف اُنظُر در نوشته های امروز

در نظام فساد دیده شد. این فساد در دولت های گذشته وجود داشت که هر دولت جدید تا قدرت گرفت شعار داد  با آن با فسادها مبارزه می کند.  اینک، که در نیمه ی راه این دولت سیزدهم هستیم، باز نیز فساد دیده شد. اگر تا چندی پیش فساد را به آدرس دولت های قبل می دادند  (که واقعاً هم فساد اتفاق افتاده بود و روان مردم را پژمرده ساخته بود) حالا هم باید آدرس فساد را در همین دولت داد که از نظر یک بخش هایی از جناح راست مقداری سخت است که این اتفاق برملا شده است. چون نسبت به آقای  سید ابراهیم رئیسی همان پیروی کورکورانه دارند که سالها حامیان آقای سید محمد خاتمی چنین اخلاقی پرستشگرایانه ی فردی با او داشتند. هدف اُنظُر از بحث فساد، نه درگیری افراد با افراد در مدرسه، و ایجاد گلاویزی فرد به فرد، که ارسال دیدگاه جهت آشنایی های بیشتر با واقعیات حکومت است که هرگز قدسی نمی شود. و این موجب شود فکر با فکر در در داخل این مدرسه تضارب شود و برای نفی چنین فسادی فکرهای بهتری شود. فساد وجود دارد چون زمینه ی آن برای پولداران و متنفّذان، کاملاً با خیال آسان و امنیت کامل فراهم است. پایان. اُنظُر.

 

حجت الاسلام سید حسین شفیعی دارابی [در پاسخ به حجت الاسلام شیخ جواد افاقی که به انظر متنی نوشت با لفظ قهقرا در پای کامنت ها مندرج است] : سلام علیک تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل!!! موفق باشید.

 

اهل قلم سید علی اصغر: سلام انظر پویا و نویسنده دانا. با وجود اینکه می فرمائید خبرهای خاکستری را وارد مدرسه می کنید تا در تحلیل ها بهره ببرند برچسب های ناچسب و نادانسته ها روش را به حاشیه می برند. اگر بترسید خاطره در زندگی بوجود نمی آید. خاطره در زندگی یعنی کتاب تاریخ . نقد بر دولت مبتنی بر عدالت خواهی است که در نحله های فکری ایرانیان وجود دارد. حضور فعالانه شما را به فال نیک می گیرم و همواره منتظرم اطلاعات و تحلیل تان را بخوانم و نکته برداری کنم.

 

پاسخ ویژه به اهل قلم
انقلاب مائده است، نه سفره
اینجا مدرسه است، نه بیشه


نظر اُنظُر: بسم الله الرحمن الرحیم. شریف محترم اهل قلم بر شما سلام می کنم. بنده این انقلاب را هرگز بخواهم تفسیر مادی کنم، نمی کنم. یک رویدادی است که به نظر می رسد هرگز مانندی مثل خودش در تاریخ آینده شکل نگیرد. چون بر کرسی و کشتی آن امام امت (ره) رهبر نهضت اسلامی و مردمی نشسته بود و از دنیا، یک دینار از خلق الله نگرفت. انقلاب اسلامی در یک تعبیر به نظرم مائده ی آسمانی بود (مواد معنوی)، نه سفره ی زمینی (مواد مادی و خوردنی)

این تیپ مفسدان خیال می کنند توانستند برای خود یال و کوپال بزنند، تا میدان را بی رقیب ببینند. چون خود را سر سفره ی انقلاب حس می کنند. فکر می کنند از این انقلاب هر چه شغل و مقام و جایگاه و توزیع پست و میز است باید میان خودشان و ذریه های شان تقسیم کنند. به این علت مردم را شریک در آن نمی بینند و از انقلاب تعریفی دارند که انگاری ملک طلق شان است.

وقتی کفتارها در بیشه، شیر ببینند می روند با تعداد بیشتری زوزه کشان برمی گردند، تا لاشه از شیر بربایند. انقلاب از دید مفسدان شباهت می زند به دنیای لاشه خوران  در بیشه زاران.

آلوده کسانی نیستند که یک ریال از نظام نخوردند و خود را تا مرز شهادت برای وطن و دین رساندند. و هنوز هم حاضرند برای حفظ این انقلاب به دفاع از آن بپردازند با آن که می دانند مردم حق دارند گلایه و ناله کنند و گاه در می مانند به این مردم چه یگویند که سخن حق را دارند می گویند.

از نگاه فاسدهای درون نظام و حاشیه ی آن، انقلاب انگار پستانی دارد که باید بمَکنند و نیرویی دارد که باید از ان سواری بگیرند. اما نسل جدید در راه است که به این رفتار هیچ تناسبی ندارد.

این است که وقتی فساد را خود قوه ی قضا به زبان می آورد، معلوم است استخوان تا کجای گلو گیر کرده است. فشار جامعه نباشد، این افراد یک کلمه هم از پرونده درز نمی دهند.

مدرسه که با حضور همه ی اهل علم و علاقه به دانستینی ها (دارد مباحثه صورت می دهد) جایی برای گعده و قصه ی شب که نیست، محل تضارب فکری است و مباحثات مورد چالش در جامعه.

از آن نویسنده ی سادات بزرگ و اندیشه پرداز تشکر دارم که از هیچ اطلاعات و تحلیلی نمی هراسد.  چون که خود را مالک و صاحب نظام فرض نمی کنی.

هر وقت دیده باشم از متن های اُنظُر کسی به عصبانیت افتاده باشد به حفظ احترام همان یک عصبانی هم شده، مراعات می کنم که فضا به سمت شاخ به شاخی نرود. بنده فعلاً هنوز در داخل مدرسه در این مدت، به شکرانه ی خدا ی متعال هیچ محترمی را عصبانی از نوشته هایم ندیدم و از این منظر، اُنظُر خود را مکلف می داند از همگان بی استثناء تشکر کند.

این مقدار واکنش و جمله سازی و حتی طعنه و فرورفت به دل تاریخ و آوردن اشخاص خاص از دل آن برای تطبیق با افراد، از چاشنی های ضروری بحث است که لذت علمی دارد و زبری بحث را می گیرد و بنده خیلی هم خوشحالم این تتبعات را شکل می دهند. برای بنده شنیدن این نوع حرف گفتن ها، کاملاً طبیعی است و حتی آن را در ردیف بازتاب های حتمی در نظر گرفتمه بودم که خودم را چندان در حال و وضعی نبینم که کسی خیال کند پرش ریخته و رفته. نه، اُنظُر هست، چون مدرسه هست. اُنظُر هست چون اعضا همه قابل احترام اند در صحنه. پس باور دارم که انقلاب مائده است، نه سفره. اینجا نیز مدرسه است، نه بیشه. سلام و صلوات بر اموات همه. و روح فرزند تازه رحلت کرده ی آن شریف دردمند. خدایا همه ی ما را »تقوای ستیز» با فساد عطا فرما. با خوشحالی و فرهمندی از تأییدات و تذکرات شما شریف مدرسه آقای اهل قلم. اُنظُر


قتل مولود موعود

محضر حاج آقای عمادی بزرگ و مرشد دلسوز مدرسه سلام. از تفسیر موسّع شما در مسئله ی نوزادی حضرت موسی (ع) بیش از هر حالی متحول شدم. اما بگذارید علاوه بر تحول تلذُّذی یک نقد فلفلین هم بنوسیم:

وقتی «امراء» ها تا این حد در نظام آفرینش نقش فرعون شکن دارند و تا دربار هم از ایفای این نقش باز نمی مانند چرا در نظامی فقهی سیاسی شیعه (به تفسیر بخش مسلط و چیره ی حوزه ی قم و مشهد) زن هیچ هیچی هیچ جایگاهی در حکومت ندارد. ولی همان خدای تبارک تعالی به آسیه  (س) آن زن مؤمنه (که در آیه به صورت نکره «امراء» آمده است) نقشی را در مهتمرین بخش سیاسی فرعون واگذار می کند که امروز در زبان تفسیر عرفانی شما این مقدار زیبا برجستگی یافته است.

دیگر این که قتل مولود موعود (یعنی حضرت موسی علیه السلام) به زبان علمی و عرفانی شما توسط یک اکسیر محبت  در دل فرعون تبدیل به محبت و شعله های مهر شد و همین باعث شد موسی نبی (ع) از قتل وعده داده شده نجات یابد و این با تدبیر حضرت آسیه (س) بود.

آیا می توانیم از تفسیر شما این را نتیجه بگیریم که امام ولی عصر (عج) نیز وقتی در جهان ظاهر شدند از قتلی که گویا توسط فتواهای فقیهان بداندیش تحریک می شود، نجات می یابند؟ می شود تصور کرد در آن زمان ظهور هم یک زن مؤمنه مثل آسیه ی رحمها الله این نقش را عهده دار شود (فرض کردم البته) نظر استاد فرهیخته ی مدرسه چه باشد.

 زن به نظر اُنظُر عین آن ریسنده پرنده است که بهترین هنر را در بافتن زندگی ایفا می کند زیرا زن کنار عقل خود اکسیر محبت و عاطفه را در زمان نیازش دارد . زن را در حکومت شیعه این همه خانه نشین نکنید ای علمای اعلام. زن حکومت را به سمت محبت و درستکاری می برد. چون اکسیر آسیه (سلام الله علیها) وجودشان جاری است. با معذرت. اُنظُر خود را نزد مطالب عرفانی الهی تان شاگرد محض زانوزده به محضر شریف شما حس می کند.
 اُنظُر

[در پاسخ به حجت الاسلام سیدکمال الدین عمادی] نظر اُنظُر: بسم الله الرحمن الرحیم 🐫🐪🐫 این شکل شتر را در جواب شکل شما حاج آقا عمادی فرسنادم تا فکاهی کنم: یعنی ما را با این حکومت آخوندی تان به عصر حجَر و بیابان گردی حجاز نبرید!!! تلخی طنزم را تاب آورید ای شارح شرح صدر سوره ی انشراح. می شود این چند تا شکل را برای بنده تفسیر کنید که در جواب بنده ارسال داشتید؟ عاجز ماندم در درک آن. ملتمس دعا حاج آقای عمادی اهل عرفان و ذوق. اُنظُر

 

سیدکمال الدین عمادی به انظر: سلام و درود وافر بر نقاد جابر مدرسه فکرت. البته بعد از انقلاب اسلامی ایران که به رهبری یک فقیه سترگ دارای فقه پویا درخشید زنان با وجود مقاومت های که در  مدرسه کهن فقاهت شاهد بودیم تعالی پیوسته در سطوح زمامداران داشتند حتی وزیر زن هم را شاهد بودیم  آن آرزو نیازمند پختگی بیشتر زنان برای مقامات عالیه و هموار شدن فرهنگی است الان بزرگترین مانع خود زنان هستند شما را ارجاع می دهم درس قضا حضرت آیت الله العظمی جوادی آملی دامت برکاته در سال قبل که در باب مقام قضایی زنان آنچه فرمود فریاد از این و آن برخواست اما خودم به عنوان عارف نه بلکه به عنوان شاگرد خاص حضرت علامه و مقرر فقه آن عالم سترگ و عارف شهیر نظری دارم که هنوز بیان آن نیاز به زمینه های فرهنگی دارد

در این مشهد سخن بسیار دارم
ولیکن وحشت از گفتار دارم
که خلق اکثر افراد تنگ است
نه ما را با چنین افراد جنگ است

اما در باره امام عصر روحی فداه لازم نیست برای ولی الله یا خلیفه الله همسان گذشته لطف خدا بروز و ظهور کند. آری برادر نقادم بر نقادی شما نقد بسیار دارم ولیکن وحشت از گفتار دارم (شوخی کردم ) ولیکن فرصت اندک دارم. نقد را ادامه دهید اما در نقد دیگران بر خود تیغ نزنبد فتامل جیدا.

[در پاسخ به سیدکمال الدین عمادی] نظر اُنظُر: بسم الله الرحمن الرحیم. سلام بر شما حاج آقا عمادی. متشکر از جواب و پرهیز از تصریح. که علت را هم ذکر کردید یعنی نظری دارید ذیل بحث علما که «هنوز بیان آن نیاز به زمینه های فرهنگی دارد» بسیارخوب. متوجه شدم. فرمودید «فتأمل جیدا» با آن دنیای طلاب علوم دنییه خیلی زیباست باشه. چشم. جَیّد و کوشا می شوم در دقت بر فکرها و نظرها. به قول شما حضرت استاد ما :

"که خُلق اکثر افراد تنگ است
نه ما را با چنین افراد جنگ است"

بنده دقیق عمق مطالب شما را بدون لباس غواصی فرو رفتم. غرق نشده برگشتم. دعا بفرما همراه حضرت خضر نبی در تفسیرهای این ماه. اُنظُر.

 

کدام چهره؟ کدام نوشته؟

شماره ی ۱۷

اُنظُر می کاود :

چهره : آقای سید رضا فاطمی امین


نوشته : «او به عنوان وزیری که در پرونده ی فساد در دولت رئیسی متهم است، مجدد سر زبان ها افتاده است.»


نظریه : بنده نظرم اینه: او در دوره ی ریاست حجت الاسلام سید ابراهیم رئیسی بر تولیت حرم رضوی رئیس سازمان اقتصادی آستان قدس بود و توسط  آقای رئیسی قائم مقام آستان قدس رضوی شد و وقتی به ریاست جمهوری رسید وی را وزیر صنعت کرد. داستان مخصوص به خود دارد. اینک دو وزیر خاص رئیسی که به وی بسیار نزدیک بودند، فسادشان با پیش دستی آقای حجت الاسلام اژه ای در یاسوج، در بردن نام علنی شان محرز شد. این موارد را باید در زمان خودش باز کرد. یک مطالبه این است دوره ی حضور این فرد در آستان قدس بررسی قرار گیرد. بخشی از پرونده به «...» برمی گردد  که شاید پای آستان قدس دوره ی رئیسی به مسائل باز شود.اُنظُر.

 

پیام تک جمله از اُنظُر:

مبارزه با فساد، تبعیض نمی پذیرد!


[در پاسخ به بهرام اکبری لالیمی] نظر اُنظُر: بسم الله الرحمن الرحیم. حاج آقا استاد بهرام سلام بر شما بزرگوار.  خواندم تا وارد این جمله شدم: «حسود به آتش حسدش می‌سوزد» تا حدی که حاضر نیست خدا به او گاو دهد و همزمان به همسایه اش، بُز. درس سوم شما خیلی مناسب به داستان جذاب وصل شد. از شما تشکر می شود. اُنظُر.


[در پاسخ به سیدکمال الدین عمادی] نظر اُنظُر: بسم الله الرحمن الرحیم بنده خودم را نزد شما حاج آقا عمادی یک تعلیم پذیر می بینم. مثلت پندار و گفتار و کردار در شما روحانی خودساخته همآهنگ و متوازن است. سلام و احترام این بنده را پذیرا باشید. بنده حتی اگر کسی را زیارت و دیدار نکرده باشم، از روی ادبیات و گفتارش پی می برم از چه شکوه روح و شاکله ی شخصیتی برخوردار است. بزرگ مایی. در معلومات فراوان شما که داخل مدرسه می بارد، تعلیمات دین و اخلاق و حب و مهر موج می زند. ملتمس دعا. اُنظُر.

 

انهدام دین

اُنظُر می کاود : اخیراً حجت الاسلام سید مجتبی نورمفیدی (فرزند آیت الله سید کاظم نورمفیدی) در همایش «هویت عصری ... در آینه قرآن و حدیث» گفته بود :

 

«ما تا چه زمانی می‌خواهیم با حکم ثانوی و حکم حکومتی با مسائلی که روزانه در برابر ما قد علم می‌کنند، پیش برویم؟ این راه هر چند یک راه تعبیه شده از ناحیه شارع است و تردیدی در آن نیست، ولی کم‌کم به جایی می‌رسیم که اکثر احکام شرعی را با عناوین ثانویه پیش خواهیم برد. پس عناوین اولیه چه می‌شوند؟ اینها باید متروک شوند و کنار بروند؟ این سرانجام سر از لغویت احکام اولی در بسیاری از امور درمی‌آورد .... من معتقدم مصلحت به نوعی در استنباط حکم اولی دخالت دارد. به هرحال، این یک راه هر چند مشروع است، اما راه‌حل اساسی و نسخه اصلی همان است که امام راحل عظیم الشأن فرموده‌اند و آن هم تأثیرگذاری زمان و مکان در احکام شرعی است. ... برخی راه‌ها که به انهدام دین می‌انجامد. برخی به زعم خودشان از روی دلسوزی می‌خواهند احکام شرع را به نوعی قابل دفاع کنند؛ یک عده هم با حکم ثانوی و عنوان ثانوی می‌خواهند معضلات را حل کنند. این هم منجر به متروک شدن احکام اولی می‌شود. انجمادی هم که عده‌ای به آن مبتلا هستند که دین همین است، هر کسی می‌خواهد بخواهد و هر کسی نمی‌خواهد خداحافظ؛ این هم که بازگشت به گذشته و دوری از تمدن بشری را به دنبال دارد.»

 

بنده (اُنظُر) این مسئله را می کاوم: دین آیا فقط در صحنه ی تئوریک فقهی در درون فقیهان منهدم می شود؟ یا وقتی کار به حکومتداری رسید و جامعه خود را منتظر تکالیف شرعی دید؟ هر کدام از این دو بخش سهمی دارند. اخباریگری یک جریان ثابت در حوزه بوده است. این فکر، کسانی اند که همه ی دین را از اخبار احادیث می گیرند. این دسته از فقیهان در تمام دوره ها در برابر تحولات ایستادند و حتی در برابر اجتهاد فقیهان، قد علم کردند و آنان را کافر قلمداد نمودند. تاریخ از یاد نمی برد آنان با صدر المتألهین ملا صدرا چه رفتاری کردند. او که خود یک فقیه و فیلسوف معقول بود و متهعدانه عقل ظنّی بشر را قادر به تشخیص ملاکات احکام شرع نمی دانست، مورد خشم و غضب این نحله ی فکری قرار گرفته بود و از شهرش اصفهان، مرکز دربار صفویان، به دوردست تبعید شد. جدای از انهدام دین در درون حوزه های علمیه، به علت خط خطای فقهی که با دین دارند و همواره به عنوان خودمالک پندار دین می خواهند دین را در برابر تحولات علمی و فکری، یک نهاد سنتی مقاوم و سازش ناپذیر و چون کوه صخره ای نفوذناپذیر، قرار دهند، آن عده که از حوزه به سیاست و حکومت گسیل داشته شدند تا مدیریت کنند و پول هم به زندگی خود وارد نمایند؛ نیز، در انهدام دین نقش ایفا می کنند. هر دو دسته چه در تئوری و چه در سیاست ورزی، لطماتی بر دین وارد می کنند که معاندین دین نمی توانند چنین بلایی سر دین بیاورند. فقیهی که سر و کارش فقط روبرو شدن با ظاهر خشک روایات است و از تحولات زمان و دگرگونی های مکان، هیچ اخبار و اطلاعی ندارد، دین را از خاصیت اصلی می اندازد و آن را به یک برداشت عبوس از فقاهت بی روح و تفقه غلط خود، فرو می کاهد و وقتی قرار است کسانی عرفان را یا آموزه های جهانی معنویت را به صورت تک مورد، در زندگی دینی خود دخالت دهند، با عرفان به عنوان یک بدعت بد رفتار می کنند. آنان (نه همه) که گسیل شدند به عرصه ی سیاست آنچنان در جمهوری اسلامی بد کردند که آبرو برای دین باقی نگذاشتند. مردم نشانی این آخوندهای آلوده و عصبانی را می دانند و به همین خاطر همه ی حوزه را به یک چشم نمی بینند. آخوندی که خود را قیّم مردم می داند و از دین برای این قیمومیت بر بشر ازتزاق می کند، سیاست را نه فقط دینی نمی کند، بلکه دین را آفت زده، نزد اجتماع تنها و غریب می گذارد و جامعه را به سمت تردید و شبهه نسبت به قابلیت دین هول می دهد. کلیسا هم روزی بهشت می فروخت. این دسته هم خود با بهشت کاسبی می کند.

 

این است که آقای سید مجتبی نورمفیدی بحث از خطر لغویت احکام اولی در بسیاری از امور کرد. و خود قائل شد به دخالت مصلحت در خودِ احکام اولیه، نه صرفاً در احکام ثانویه. کار آنقدر خراب شد که اینک به فکر راه حل های فقهی افتادند. سیاست با دین پیوند پیوسته دارد، اما نه این که آخوند آن را در هر دو بخش نظری و عملی (فقه و سیاست) به فساد ببرد و مطامع خود را بر مطلوب های دین سوار کند. اینان از دین برای دنیای خود سواری می گیرند. فساد در تئوری، فساد در سیاست ورزی. تجربه ی بدی که نسل نو را دچار انواع لرزهای معرفتی و فکری کرد. انهدام دین یک ربط مستقیم به برخی فقیهان دارد و یک ربط مستقیم با برخی روشنفکران که وقتی به دین می رسند رفتارشان تاریک ترین رفتار فکری است. اُنظُر.

 

پوشش و فقه

[در پاسخ به مهدی امید محرومان] نظر اُنظُر: بسم الله الرحمن الرحیممحضر شریف شما حاج آقا مهدی امید محرومان سلام عرض می شود.  بر خود واجب می دانم تشکری داشته باشم که برای نوشته ی بنده وقت صرف کردید و نظر فرستادید. از باب اطاعت امر به روی چشم:

 

یک. بنده در موضوع و موضع پوشش (چه مردان و چه زنان)، باور راسخی به رعایت عرف و شرع و مقررات در جامعه ی دینی دارم. و حتی معتقدم مردان ایران هم در معرض تحولات زمان پوشش ایرانی خود را که ردایی تقریباً تا زانو بود، وا نهادند و به لباس اروپایی در آمدند. همین حالت برای زنان ایرانی هم شکل گرفت. حالا که در نظام ج.ا.ا پوشش مرد و زن به سمت لباس هایی عریان تر از خود اروپا تنزل پیدا کرد، تقصیر این انحطاط به گردن کیست؟ فقه، سیاست، اخلاق، اقتصاد، افراد و حتی نهادها درین رابطه باید پاسخگو باشند. شاید یکی از مقصرترین نهاد در تغییر ذائقه ی پوشش ایران، سازمان فاسد سیما است که مرکز نشر بسیاری از نمایش های مفسده آمیز بوده است و با نمایش دادن یک سری افراد هنرمند ناآشنا با فرهنگ شرم و حزم در ایران، تمام عرف کشور را زیر گرفته اند. این سازمان یک مقصر بازنده است. مردم هنوز نمی دانند فقه و اسلام در باره ی این نوع موضوع چه حکم قطعی ای دارد. در خود حوزه میان فقیهان بر سر این قضیه چندین نظر بیرون آمده است و حتی برخی هراس افتاده اند بروند دنیال تفقه در این باره. و یا اگر اجتهاد دارند آن را بیان نمی کنند چون از هجوم به خود و عِرض و آبروی خود خوف دارند حق هم دارند تقیه ی اخلاقی و رفتاری کنند. چون بیان فتوا در قم بعضاً مواجه با هجمه و آشوب سازماندهی شده، است.


دو. در جامعه ی ما کسانی حضور دارند که حاضر نیستند دین را در رفتار خود ظهور دهند (یا دین خود را مخفی و درونی نگه می دارند و خود را با خدا در خلوت باقی می گذارند و یا با دین مسئله تباینی دارند) به نظر می رسد در برخورد با این افراد که کم هم نیستند ج.ا.ا یا خنثی رفتار کرده است و یا مانند دوره ی ع.ف وزیر وقت واجا، در اتوبوسی به سمت ارمنستان بنای بر سر به نیست کردن بوده است. برخورد نظام با متفکرانی این گونه، رفتاری صفویانه است، شبیه با ملا صدرا. نمی شود شهروندان خود را از زیست آزاد (با رعایت قانون و عرف) در مضیقه انداخت.


سه. اگر جامعه در زندگی دینی مقداری دچار لنگ و درنگ شده است، که همه می دانند چنین شده است، خبرهایی هم هست که در درون خود روحانیت و حاکمان نیز، تعدادی از اعضای منتسب به خانوده ی شان طبق شرع عمل نمی کنند. این معضل لاابالی گری و لاادری گری چه نوع راه حل فقهی دارد را مردم بی خبرند.. با تیغ و گرز هم نمی شود با فکر و فرهنگ مردم در افتاد. آنان که لحظه لحظه مردم را زیر پند خود می برند خود در بند خانه ها و خانواده های خود مبتلا هستند. این را برای نقد نمی گویم برای قبول یک واقعیت می گویم که اغلب با اطرافیان خود مواجه اند. اگر جوالدوز بر جامعه می زنند ،یک سوزن هم به خود بزنند. بنده معتقدم در این پدیده ها مقصران تقسیم شده اند. نمی توان انگشت گذاشت روی یک فرد و یا یک فکر خاص. عیبی که متکثر شد. از رحمت و نعمت و محبت شما نویسنده ی اخلاقی تشکر می کنم. اُنظُر.

 

تقسیم پست میان فامیل ها در دولت ها

اُنظُر می کاود : تقسیم پست میان فامیل ه. مگر بر دولت های قبلی این عیب وارد نبود که هزار فامیل ایجاد کرده بودند و قوم و خویشان خود را به قدرت رساندند. همین نقص و سوء قدرت در دولت حجت الاسلام  سید ابراهیم رئیسی نیز تکرار شده است. اما انگار ایرادی ندارد! عبور کنم. مقداد نیلی که سایه نشین قدرت در دوره ی پدرزنش رئیسی است، برادرش میثم نیلی را به جایگاه های حساس دولت نشاند و کیست که نداند چینی افرادی بیشترین دخالتگری ها را مرتکب می شوند. اگر تقسیم پست میان خویشاوندان در جمهوری اسلامی بد است، این دولت هم این را مرتکب شده است. میثم نیلی از اعضای پایداری، رئیس سایت رجانیوز است سایتی که وابسته به محمود احمدی نژاد بود. سمت چپ: مقداد نیلی داماد رئیسی. سمت راست: میثم نیلی برادر بزرگتر مقداد. مقداد در  یک وزارت مشهور نفوذ دارد، میثم در وزارت ارشاد. هر دو منتسب با نیلی وزیر معادن و فلزات دولت‌های دهه ی شصت و بعد. کارکردهای این دو برادر را روزی متوجه خواهید شد. هدف تبیینی اُنظُر در این کاویدن فقط این بود این دولت نیز به داماد خود و برادر داماد خود و خویشاوندان و دوستان و «...»، پست هایی در قدرت اعطا کرده است. بحث بر حق و حقوق یا صلاحیت این دو نفر نیست، مهم رفتار دوگانه با دولت ها به خاطر اقدام مشابه است. روی آن شاه دست نشانه را هر که با کارهای طاغوتی گونه اش، سفید کند در واقع به تفکر دینی و آن همه شهید و وصیت های آنها (که سند اصیل بالادستی نظام است) جفا کرده است. اُنظُر.


نظر اُنظُر: بسم الله الرحمن الرحیم محضر حاج آقای رجبی دارابی دامت برکاته سلام تقدیم می شود. با تشکر از شما که با قلم اثرگذار مطلب معرفتی و معارفی از مولا امام علی (ع) را مطرح کردید. خدا خیرت دهد. بنده هم از سرگذشت صاحب تفسیر المیزان خواندم که آن شادروان عالم بزرگ جهان تشیع در  جمعی گفته بود «نمی دانم» هایی که گفتم از «می دانم» هایم بیشتر بود.نقل به معنا کردم. از این گونه نوشته ها بیشتر داخل مدرسه کنید آقای استاد رجبی مرد شریف و بزرگوار. اُنظُر.

 
[در پاسخ به سیدکمال الدین عمادی] نظر اُنظُر: بسم الله الرحمن الرحیم. محضر شریف العلما حاج آقا عمادی از دانشمندان دینی این مدرسه سلام تقدیمتان می شود. با توجه به عوامل ماورایی و غیبی در داستان این نوشته ی شما از جمله تابوت (صندوقچه) این پرسش در ذهن جریان می یاید چرا هر چه زمان به دوره ی زیست ما نزدیک تر (در واقع دورتر) شده است این عوامل فراعقلی نیز از صحنه ی احتجاج و دعوت به عقاید کلاً محو شده است. اگر اوقات آن شریف گرفته می شود جواب هم ندادید برنده ناراحت نمی شوم. با تشکر فراوان. اُنظُر.
 

فلسفه ی لذت در اپیکوریسم

نظر اُنظُر: بسم الله الرحمن الرحیم. با تقدیم سلام محضر شما بزرگوار متفکر حاج آقای عمادی دامت برکاته. جوابی روی بنده گشودید که هر چه بیشتر رویش فکر می کنم بیشتر دستگیرم می شود. می توان یک علت از گسترش انسان گرایی را در آن دانست که غرب با آزادگذاشتن انسان در ارتکاب هر گونه لذت و زندگی بدون قاعده، آنان را علیه ی خود نشوراند و به امور سرشتی و میل و شهوت خود مشغول ساخت. وقتی جامعه از انواع لذت و آزادی اشباع باشد فکر تغییر در سرش نمی رود. این شد انسان گرایی جای بقیه ی ایدیولوژی ها را پر کرد و دور خود طرفداران فراوان در جهان جمع نمود. وقتی علایق طبیعی و گرایشهای جنسی انسان آزاد باشد جوامع خود را در امور رفاه و تفریح و شهوانی مشغول می کنند و کاری کمتر به سیاست دارند. در حالیکه دین برای میزان کردن این خواسته های شهوانی دخالت می کند تا بشر به یک معنویت منزه برسد، مکتب انسان گرایی (اومانیسم) مسیر شهوت را که از قوه های پرشور و لذیذ انسان است، باز گذاشت تا هر کس هر چه خواست به نفع لذایذ خود انجام دهد و از ارضائات خود ندامت نکند. آنقدر لذت در غرب مهم شده بود فلسفه ی لذت شکل گرفت و فیلسوفان آن زندگی را چیزی جز لذت ندانستند. بهتر آن است حتی گفت در درون مکتب اومانیسم، مکتب فرعی پرجاذبه ی اپیکوریسم زاده شد که تمام غایت انسان را لذت و جستجوی لذت و اجرای لذت دانست. این آزادی ها کشش دارد و بشر را از هر عقیده ی دیگری منصرف و وی را مسخ می کند.

 

این توضیحات بنده از آن نظر نوشته شد که بگویم چقدر جواب منطقی و دقیقی داده اید. و دست از حقیقت نشستید و سخن مهمی گفتید. قبول دارم که امروزه عقلانیت ورزیدن دشوار شده است چه رسید به تمسک به ماورا. و درد بیشتر آنجاست (شما بزرگوار هم از غصه ی آن خود را بیرون نینداختی) که شیّادی و خرافه و خیال در استفاده ی ابزاری از امور ماورایی و معنوی و غیبی برای عده ای دکان نام و نان شده است. بنده با آنکه در مباحثه های دینی بر خودم رفتاری سختگیرانه دارم که زود چیزی قبول نکنم، و زی بار حرف های قابل تردید نروم، اما پاسخ حکمیانه ی شما را بسیار درست دانستم. خدا را شکرگزارم که این پرسش بنده به پاسخی علمی و اثربخش از سوی استاد بزرگوار منجر شد که در سبک و سیاق نوشتن کردارش را انسان مجسم می بیند. تشکر بنده را پذیرا باشید. شایسته است نزدتان شاگردی بورزم. اُنظُر.

 

[در پاسخ به بهرام اکبری لالیمی] نظر اُنظُر: بسم الله الرحمن الرحیم. محضر حاج آقای استاد بهرام سلام عرض می شود. در نوشته ی چهارم نوشتید : « تا ۷ سال پرورش و از هفت سال به بعد آموزش» اشتباهی که در جامعه دیده می شود نقض این قاعده است. حتی انسان هایی که به چهل سال به بالا هم رسیدند انگاری می خواهند پرورش بدهند نه آموزش. این دو جای هم اشغال کرده است. البته بنده معتقدم انسان تا آخر عمر نیازمند پند است پندی در ردیف مفاهیم خودسازی در شعر شعرای ایران. با تشکر. اُنظُر.

 

کدام چهره؟ کدام نوشته؟

شماره ی ۱۸

اُنظُر می کاود :

چهره : خانم کارین ژان پی یر

نوشته : او سخنگوی کاخ سفید گفته : «عملیات نظامی بزرگی از سوی اسرائیل در رفح ندیده ایم.»

نظریه : بنده نظرم اینه : آمریکا در حال برگزاری انتخابات ریاست جمهوری نفسگیر طولانی است که در آبان امسال پایان می یاید. تحت فشار دانشجویان و افکار عمومی قرار دارد. لذا جو بایدن ترجیح داده است دولتش دست به سیاست لفاظی بزند تا مردم را نسب به سیاست خود در ابهام نگه دارد. برای چنین کاری، در ظاهر نسبت به حمله ی زمینی ارتش اسرائیل به قسمت رفح غزه به اسرائیل هشدار می دهد که چنین حمله ای را مرتکب نشود. اما همین خانم کارین ژان پی یر در این مصاحبه ی رسمی، از رفتار دو گانه ای در یک مصاحبه مرتکب شده، خود را رسوا کرد. بنگرید به این دو جمله وی: «دوست و متحد ما [ اسرائیل] می تواند از خود محافظت کند... ما معتقدیم اسرائیل حق دفاع از خود را دارد... ما همچنین گفته ایم که آنها باید این کار را با حفاظت از جان غیرنظامیان انجام دهند.» معلوم است آمریکا باید فریب دهد که «عملیات نظامی بزرگی از سوی اسرائیل در رفح ندیده ایم» از نظر آنها عملیات زمانی بزرگ و محکوم است که سی و پنج هراز کشته نداشته باشد!!! حتماً همه ی سه و نیم میلیون غزه ای باید شهید شوند که آمریکا بتواند تشخیص دهد عملیات نظامی بزرگی از سوی اسرائیل صورت نگرفته است. آمریکا با این رفتارهای حمایتی از اسرائیل در برابر غزه، حتی در بین مردم غرب و نسل جوانش مورد تردید و خشم شدید قرار گرفته است. اُنظُر

 

نظر اُنظُر : بسم الله الرحمن الرحیم فکاهی : حاج آقا رجبی دارابی شما مگر شرق دور مالزی تشریف دارید شب شده باشد؟ که به بنده می فرمایی : شب بخیر و نور. بنده هم سلام دارم محضر انور شما و استفاده می برم از بیانات آن بزرگوار. اُنظُر


[در پاسخ به بهرام اکبری لالیمی] نظر اُنظُر : بسم الله الرحمن الرحیم سلام محضر حاج آقا بهرام. چشم. اگر استاد بهرام خطاب کردن برای شما سخت می آید از این پس به بعد می گویم حاج آقا بهرام استاد بزرگوار. برای بنده نوشته های شما عطر کلاس اخلاق را دارد. دو شخصیت وجود داشتند که عطر اخلاق را هنوز بر فضای ایران پراکنده می کنند: شادروان آیت الله مشکینی. شادروان آیت الله مظاهری. حضورتان با این درس های اخلاق غنمیت است که بنده مطلع نشدم درس شماست یا تقریر درس از سوی شماست از کدام استاد اخلاق ایران. مهم فرد گوینده ی آن نیست، مهم همین متون آن است که زحمت آن را می کشید. تشکر ویژه می شود. اُنظُر


نظر اُنظُر : بسم الله الرحمن الرحیم. یعنی عصر در نطق شما مساء است؟ پس نماز عصر را چرا مساء نگفتند؟ نکند شما طی الزمان دارید حاج آقا؟ که از عصر، یک لحظه با پله ی بزرگ می پرید به زمان مساء. مزاح. سلام مجدد بر حضرت شما آقای رجبی. حضرت روحانی گرامی آقای رجبی داراب سلام محضر شریفتان. خوشحالم به مأخذ لغت رجوع داشتی. اما بحث بنده این است لفظ شرعی عصر خود برایش یک دنیا ارزش بکارگیری دارد. شما استادید. بزرگواری می فرمایی. تشکر فراوان. اُنظُر.

 

مالک رجبی دارابی: بله درست. این کلمه عصر از منظر مفسرین معانی و تفسیر مختلف دارد بله شرافت کلمه عصر احترامش محفوظ است. با تشکر

 

بهرام اکبری به انظر: سلام علیکم جناب ناظر از تعبیر عطر اخلاق می شود درس های زیادی گرفت ، متشکرم از تعبیر لطیفتان.


نظر اُنظُر: بینهایت تشکر از شما. که بحث کوتاه میان بنده و شما را با پوشاندن جامه ی شرافت بر تن لفظ مقدس «عصر»  به این خوبی پایان دادید. سلام مجدد به آستان شما حاج آقای رجبی دامت افاضاته. اُنظُر


[در پاسخ به بهرام اکبری لالیمی] نظر اُنظُر: بنده نیز از شما تشکر ویژه دارد. ختم مباحثه ی بنده با حضرتعالی آقای حاج آقا بهرام. نیز از سوی بنده هم تشکر و قدردانی. (پنجشنبه ۲۷ / ۲ / ۱۴۰۳) اُنظُر.

 

اینک

درود بدرود

ای داخل مدرسه

تا بعد که نمی شود

مشخص کرد چه وقت می گردد.

از محضر این مدرسه، موقت مرخص می شود /// ۲۷ / ۲ / ۱۴۰۴ اُنظُر

 

۱
روزنگاری های اُنظُر
ورود به شش بحث روز

۲ . ۳ . ۱۴۰۳ چهارشنبه
بحث نخست  جهان: آرای کیفری لاهه بر دستگیری نخست وزیر اسرائیل بنیامین نتانیاهو و وزیر جنگ مجاری تبارش سپهبد ارتش بینامین بنی گانتس، به عنوان دو جنایتکار جنگی، مهمترین و اصلی ترین خبر این روزها در قرن بیست و یکم است. این برخورد دادگسترانه ی جهانی بر فروپاشی رژیم تبعیض دینی و نژادی سرعت دیگری بخشیده است که جبهه ی مقاومت منطقه در از بین بردن این حکومت نامشروع نقش اول را ایفا نمود. اردوگاه غرب با این حکم قضایی به اختلاف موضع،  درون اسرائیل نیز به ولوله افتاد. در حالیکه جرم این دو جنایتکار از سوی دادستان لاهه «کشتار، ایجاد گرسنگی به عنوان روشی برای جنگ، جلوگیری از رسیدن کمک‌های بشردوستانه به نوار غزه و هدف قرار دادن عمدی غیرنظامیان» اعلام شد، اما جو بایدن که رفتاری دو پهلو و جنابت‌آمیز در غزه از خود نشان می داد، مجبور شد در رسوایی تازه جانب اسرائیل را بگیرد و با ادبیاتی بی شرمانه کار دیوان کیفری لاهه و دادگاه بین‌المللی دادگستری لاهه را «ظالمانه» بخواند، کاری که جوزف بورل اروپا آن را «پیگرد قانونی جدی‌ترین جنایات براساس قوانین بین‌المللی» و امری «موظف» برای کشورها بر «اجرای تصمیمات این دیوان» دانست. و «اسموتریچ» وزیر افراطی دارایی اسرائیل با شنیدن دستور دستگیری، از حد بگذرد و دادگاه لاهه را «یهودستیز» لقب دهد. انگی که اسرائیل طی ۷۰ سال با پناه گرفتن زیر آن، برای خود تأسیس کشوری در خاک دیگران را مشروع جلوه داده است و برای حفظ آن دست و پا می زند.

 

بحث ثانی: اما خبری که جهان را به تماشای دستگیری دو فرد وحشی برده است، که بالغ بر ۳۵ هزار فلسطینی ساکن در نوار غزه را قتل عام کردند و همچنان بر کشتار و جنایات خود ادامه می دهند، در جهان اسلام که اصلی ترین مسئله ی روز طبق نظر امام امت رحمت الله و مقام معظم رهبری حفظهُ الله، باید فلسطین باشد، دولت ها به نمایش ها سرگرم شدند. هر کشوری از این منطقه برای خود سرگرمی ایجاد کرده و از اصل موضوع جهان اسلام دور افتاده است. در ایران که سیل ویرانگر مشهد جان بی پناهان مستضعف منطقه ی «سیدی» شمال شرقی شهر را در کامش بلعیده بود و فریادرسی نبود که به دادشان برسد و حتی علت سیلاب وحشتناک در داخل شهر مورد ریشه یابی قرار گیرد، نظام درگیر کار دیگری شد که هنوز ادامه دارد و در این میان حکم دستگیری دو جنایتکار اسرائیل، با تأسف فراوران محو کارهای نمایشی احساسی دیگر کشورهای جهان اسلام شد. بن سلمان یک جور، ترکیه جوری دیگر، مصر کامل خنثی و حتی سرسپرده و مابقی هم در پیله ی خود تنیده. شائبه ندارد (چونکه بنده به دو تن، یکی علاقه داشته، شادروان حجت الاسلام سید محمدعلی آل هاشم روحانی تراز تقوا و انسان منطبق بر مکتب و حاضر در قلب ملت که نرده های تبعیض نماز را برچید و بین عموم آمد و شد خلوصانه داشت، به دیگری نیز امید می برده و وی را انسانی دانشگرا و ارزشگرا و سرمایه ی نهفته ی متفکر جهان اسلام می دانسته شادروان دکتر حسین امیرعبدالهیان) داشتم می گفتنم شائبه ندارد که پرسیده شود بر اساس سنت و روایات مسموع و عقل پسند هم، پیکر مردگان نباید زیاد زمین بماند و در دفن آن باید تعجیل شود، تشییع هم امری انسانی و اخلاقی و مقدس شرعی است. در خاکسپاری پیامبر خاتم الانبیا (ص) و حضرت فاطمه (سلام الله علیها) و حضرت مولا امام علی (علیه السلام) هیچ معطلی روا داشته نشد. اما در کشور این سنت پیاده نشد. بنده بلد نیست در این باره اظهارنظر شرع کند. شهرگردانی پیکرها به لحاظ شرع و سنت، مسئله اش برای بنده گنگ شده است. در تحریم جنایتکارانه که کشور را در صرفه جویی وقت و هزینه به اوجب واجبات کشانده، صرف این مقدار طولانی وقت که به دنبالش هزینه های سنگین از خزانه ی بیت المال تحمیل می کند، ابهام را بیشتر ساخته است. این در حالی است که سازمان سیما مرجعیتی ذیصلاح نیست که عنوان هایی مقدس را وضع کند که نیازمند تصویب در مراجع قانونی و یا شرعی است. پیش از آنکه مقام معظم رهبری پیام صادر فرمایند، سازمان سیما خودسرانه به وضع عنوان پرداخت. وقتی پیام مقام معظم رهبری رسید مشخص شد عنوان «درگذشت» اطلاق شد. این کارهای به ظاهر ساده، باید سامان شرعی و قانونی به خود گیرد و یک ملاک شرعی همین پیام مقام معظم رهبری بود که تکلیف را مشخص ساخت. روی عنوان مقدس، بنده حساس نیست، ملاک و چارچوب آن مهم است که بی در و پیکر نباید باشد. همین، نه بیش.

 

بحث ثالث: خُبره های مجلسی که ناظر بر رهبری و در زمان فقدان رهبر، مجاز به تعیین رهبر آینده اند، ششمین دوره ی خیلی حساس ۸ ساله ی خود را (یعنی تا سال ۱۴۱۱) شروع کردند که پیامی خیلی پایه ای و مبنایی از سوی مقام معظم رهبری به آنان، چشم های حساس به مبانی سیاسی حکومت را به خود دوخت. اینکه «حکمرانی، بَشَری» است «هدفها الهی». اینکه هدفها را هم مقام معظم رهبری منظور کردند: «عدالت و کرامت انسان و آبادی زمین و پربار کردن زمان، و در نهایت، زندگی توحیدی و عروج آدمی به مرتبت قرب خدا». و جالبتر اینکه شیوه‌های حکومت را هم در این پیام برشمرده شد: «بهره‌گیری از خِرد و تجربه‌ی جمعی، و به کار گرفتن فکرها و زبانها و بازوهای کارآمد و گامهای استوار آحاد مردم.» واقعاً این ادبیات خون تازه است بر رگ حکومت اگر البته گوش شنوا و چشم بینا و فکر عاقلی پیدا شود. پیام، خود، محتوای خود را مرجع شناسی کرد. اینطور: «این، تدبیری است هوشمندانه که معرفت قرآنی و اسلامی به پیروان خود هدیه داده و در آن، شریعت و عقلانیت، و غیب و شهود را در هم تنیده و هم‌جهت ساخته است.» به نظر بنده تا به حال هیچ کسی این گونه شفاف و پرمغز حکومت را در  تعریفی دقیق و منضبط و مدرن و مبتنی بر دین نبرده بود. که پیام مذکور آن را به زیر این جمله ی بسیار با اهمیت برد: «این پدیده‌ی شگفت‌آور و جذابی در عرصه‌ی سیاستهای کَلان است، و تأمل در واقعیتهای تلخِ نظامات دین‌ستیز یا دین‌گریز، روز به روز بر جذابیّت آن خواهد افزود.» به همین خاطر مقام معظم رهبری آخر پیامش این چنین دعوت صورت داده است: «دعوت عامّ ما از وجدانهای بیدار در سراسر جهان آن است که به تجربه‌ی شکست خورده‌ی نظامهای مدعی عدالت یا آزادی، ولی بیگانه از معنویت دینی بنگرند؛ ظلم و تبعیض و فساد فزاینده را؛ و نابودی امنیت اخلاقی را، و سستی بنیان خانواده و فروکاستن از شرافت زن و از جایگاه همسری و مادری را؛ و غلبه‌ی جهتگیری مغرضانه بر آگاه‌سازی صادقانه در رسانه‌ها را؛ و بسیاری از گره‌های کور دیگر در گستره‌ی نفوذ این نظامهای منافق و ریاکار و ستمگر را ببینند. و آن گاه در طرح جامع و استوار و گره‌گشای حکمرانی اسلامی تأمل کنند.» از پیام آقاخامنه یی به خبره ها در مجلس که تا ۸ سال بعد در این مقام می مانند، اهمیت بسزایی دارد. یعنی تا خرداد ۱۴۱۱ که دهه ی مهم عمر رهبر در ۹۰ سال به بالا است. البته فروگذار نکنم که این مجلس ایرادهای ماهیتی نیز دارد مانند: ۱) کامل مردانه است. هیچ عضو زن در آن نیست. یعنی نیمی از جمعیت کشور در آن فاقد تأثیرند. ۲) کامل صنفی است. اکثریت قاطع صنف و طبقات دیگر اجتماع جز صنف روحانی در آن نقش ندارد. ۳) تا حدی کامل جناحی است. ۴) چند فقیه شورای نگهبان، هم ناظر بودند، هم نامزد که در این مجلس وارد شدند که نقص بزرگی است. کسی هم نامزد شوند، هم ناظر انتخابات باشند و تعیین صلاحیت رقیبان را عهده دار باشند !!!

 

چهارمین بحث: آرایش قدرت در این کمتر از ۵۰ روز می تواند یکی از علایق مردم باشد که یا کنجکاو آن شوند و یا حساس به آن. بنده پنج تا هفت آرایش را فرض می گیرم با دو پیش فرض و نیز یک شرط پایه ای:

 

۱) در این پیش فرض انتخابات در درون جناح پرتلاطم جناح راست انحصار پیدا کند.

 

۲) در پیش فرض انتخابات از مرزهای جناح متشتت راست کمی عبور داده شود و شامل بخش هایی از جناح مقابل نیز بشود. البته اگر تعیین صلاحیت شیر یا خط؟! از سوی ۱۲ عضو شورای نگهبان باب نشود.

 

حالا آرایش احتمالی. اسامی در این دوره، فرع بر بلوک بندی جناحی است. احتمال آخوندزدایی از قوه ی اجرایی نیز در دور چهارده بالاست.

 

یک : راست افراطی نوپایداری های پیرو مکتب شادروان مصباح با آوردن نامزدی ویژه از فضای احساسی و تصفیه ای به نفع خود پیش می تازند. در این چلّه بالاترین ادبیات درهم شکنی رقیب، محتمل است، با طعم افشاگرایانه. شاید آقای سعید جلیلی را بر این جریان تندرو تحمیل کنند. هر چند از دید این چله اصل با آقای سعید محمد است.

 

دو : راست نو اصولگرا در مقابل راست نوپایداری پیروان مکتب مصباح با ابزار عملگرایی و شعار ساختن کشور به انرژی پرتوان مدیران بلدورزی، وارد کارزار با رقیب اصلی خود یعنی نوپایداری شوند. آقای باقر قالیباف نامزد منحصر این چلّه است که خود را خط سوم انقلاب با نسل تازه می‌دانند.

 

سه : میانه روهای اصولگرا که گرداگرد آقای علی لاریجانی جمع هستند. گمان می رود راست سنتی قائل است قدرت باید از دو چله ی بالا که کشور را به سوی انحصار پیش می برند و توسعه یافتگی را به زیر افکار ضد توسعه ی خود می برند، گرفته شود. با توجه به تذکر دوره ی قبل مقام معظم رهبری به شورای نگهبان که علی لاریجانی رقیب اصلی دوره ی سیزدهم را رد صلاحیت کرده بودند، صلاحیت وی را این بار به نظر می رسد خدشه دار نمی توانند بکنند. این چله هم رأی در جناح راست دارد و چشمداشت آشکار و رایزنی شده در رأی جیب چپ.

 

چهار : مرد زیست در مرز چند جناح، آقای علی شمخانی وارد شود که مناسبات جناح ها را بر هم می زند. ورود وی آرایش را تغییر می دهد. بماند وقتش.

 

پنج : فرض بعید این است از سوی حزب کارگزاران خود حجت الاسلام حسن روحانی یا آقای اسحاق جهانگیری وارد شوند. در این فرض انتخابات چهار قطبی می شود. اگر این بازی (جریانِ شادروان حجت الاسلام هاشمی رفسنجانی که زیر حلقه ی حسن روحانی اند) نگرفت، ممکن است آقای عارف یا آقای عبدالناصر همتی فرصت آزمودن بیابند که بازار رقابت را صوری گرم نگه دارند تا هم امنیت ملی مخدوش نشود و هم میزان مشارکت مردم را تست کنند و شاید هم شانس بیاورند.

 

شش : فرض ابعد این ماجرای چند وجهی این است آنقدر فضا باز دیده شود که حتی نزدیکان به فکر حجت‌الاسلام سید محمد خاتمی نیز اجازه‌ی حضور یابند. در این صورت که خیلی دور می نماید و فقط حدس و گمانه است، پرتنش ترین دوره ی نظام و در عین حال عجیب ترین انتخابات رخ می دهد. البته شرط آن آشتی قهرکردگان با صندوق است.

 

هفت : احتمال قریب به به یقین چپ به دو علت همچنان نسبت به انتخابات خنثی عمل کند: یکی اجازه ندادن نهادی سایه ی حکومت به آنان برای ورود مجدد به دایره ی نظام و قوه ی مهم کشور. دومی فشار معارضان درون چپ که خط تحریم انتخابات را تکمیل کنند تا به تز خود، نظام را به خودفروپاشی نزدیک و نزدیکتر کنند.

 

روشن و آشکار است همه چیز به سخنان انتخاباتی مقام معظم رهبری مشروط است که طی همین روزهای پیش رو، چه خط مشی و راهبردی را پیش می گذارند. همه ی نگاه ها به آن روز است که دیر نیست. اینکه ایشان چه نقشه ای را پیش پای نظام ترسیم و حکومت را برای نیل به آن بسیج می کنند، معما مانده است. عبور کنم. اُنظُر.

 

به قرآن رجوع داشتم با نیات که در دل داشتم: این آیه آمده است: فَان اَعرَضوا فما اَرسلناکَ علیهم حَفیظًا. پس اگر از هشدارهای تو روی بر تافتند، غمگین مباش، چرا که تو را نفرستادیم که بر آنان نگهبان باشی. آیه ی ۴۸ شورا. برای ایران و فلسطین و جهان روزهایی بی مصیت یا لااقل کم مصیبت می خواهم. خدایا زندگان ایران را حیات طیّبه و رفتگان ایران را غفران  و حیات جاویدان عطا کن. سلام و احترام بنده به اهالی محترم داخل مدرسه. اُنظُر.

 

یک توضیح فراگیر از اُنظُر

تمام سیصد و پنجاه پستی را که این هفته نبودم خواندم. آنچه برای من نیازمند نظر گذاشتن بود صورت دادم. بقیه را دقیق خواندم. فقط یک هم کلاسی محترم در سه یا چهار نوشته ی کوتاه و چندخطی خود بنده را یک حرف هایی نسبت  داد. این کار وی را می گذارم به حساب کسانی که چشم در می آورند تا کسی را با اشاره ی چشم بترسانند. بنده البته نمی ترسم. ولی این چشم در آوردن های ایشان را به حساب برادری می گذارم و از همین مدرسه به محضرش سلام می دهم و احترام می گذارم. نقد دولت سیزده یک کاری است که علم و توسعه و رشد محتاج آن است. نمی شود هیچ جایی از کارکردهای نظام سیاسی را بر روی نقد و بررسی بست. نظام جمهوری اسلامی هم اهل نقد و نظر باید باشد تا در اثر جریان داشتن بررسی ها چیزی متوقف نماند.

 

نظر اُنظُر : محضر شما اهل قلم محترم سلام تقدیم شده و سپاسگزاری می شود. اول. به روی قبول. حتماً خواهم پرداخت. هر مسئله ای که در پس زمینه اش ابعاد خاکستری باشد در صورتی که در داخل مدرسه شخصاً تصمیم به ارائه ببینم که وقتش فرا رسیده باشد، دریغ نمی کنم و ابا هم نباید کرد. چون هدف بنده درگیری فرد با فرد نیست. فکر با فکر است. و اسلام جمع مناظره و علمی را در مسجد توسط رفتار حضرت خاتم الانبیاء (ص) ترجیح داد. پس بحث روی هر مسئله ی روز، هیچ دستور یا منع نمی پذیرید که کسی را منع کنند یا به متنی وادار نمود. نظام با راه اندازی پیام رسان های داخلی خواست بگوید در محیط انقلاب اسلامی به تبادل پیام مشغول شوید و مقام معظم رهبری هم به تمام این پیام رسان ها فرمودند به امور خصوصی مردم هرگز ورود نکنید و این فضا را برای مردم امن و ایمن نگه دارید. دوم. بنده هم از خرسندی شما در محکومیت سران جنایتکار رژیم صهیونیستی در دیوان بین المللی خوشحال هستم. این خبر هنوز در درون خود ده ها اثر دارد که جهان با آن مواجه خواهد شد. می خواهم از شما که اهل قلم اید این خبر اول جهان را در همه جا در صدر مسائل روز ایران قرار دهید. سوم: برآیندها نشان می دهد نامزدی در لباس روحانی ظاهر نشود. چهارم: رادیکالیسم که فرمودید درست است، در وجه ذاتی چله ی نوپایداری های پیرو شادروان مصباح این خصوصیات وجود دارد. آنان از آن مکتب ایدئولوژیک، تصفیه و یکسانسازی قدرت برداشت می کنند. پنج در صورت ورود آقای علی لاریجانی (که جواز صلاحیت را با حرف مقام معظم رهبری اخذ کرده) تمام وجوه درون نوپایداری برهم می خورد و صحنه به تنازع دو چله در درون جناح راست تنزل می کند. حوزه علمیه در این فرض در کارزار انتخاباتی دو شقه می شود. البته فضا رو به تیرگی درون جناحی می گراید. ششم. سه مسئله در بخش تحتانی نوشته ات نشان از اطلاعات شما از آرایش قدرت است. آنچه بنده در باره ی انتخابات چهاردهم نوشتم به عنوان یک فرد که به مسائل ایران و جهان نظر می افکند، می باشد. چون بنده نسبت به هیچ حزب و فرد و جناح هیچ گرایش ندارم و نظری هم روی فرد نامزدهای احتمالی نمی دهم. بنده بررسی کردم. هر بررسی در درون خود با عواملی دیگری که ممکن است ظهور کند محتاج بررسی مجدد است. تشکر می شود. اُنظُر.


نظر اُنظُر : محضر شما حاج آقای غلامی دارابی محترم سلام تقدیم شده و سپاسگزاری می شود. در نوشته های از شما بزرگوار که مرد علم و محیط دانشگاه هستید خوانده بودم که از قرون وسطی مطلبی نوشته بودید. انکیزیسیون دادگاه تفتیش عقاید بود که بشر روی آن را گِل گرفت و رفت. نه اهل تفتیش عقایدم و نه زیر بار تفیش عقاید می روم. برای آن بزرگوار و استاد  عرصه ی دانشگاهی آرزوی بهروزی و زندگی و رستگاری آرزومندم. تشکر فراوان. اُنظُر.

 

۲

روزنگاری های اُنظُر

دست بوسی به جای کارویژه گرایی

این آقایی که تا کمر خم شده (عین کاهن هایی که در دربار فرعون های ستمگر مصر رسم بود و حضرت جعفر بن ابی طالب علیهما السلام در حبشه با کرنش نکردن انقلابی و مکتبی در پیشگاه حاکم عادل مسیحی حبشه، خط بطلان بر این رفتار شرک آلود کشیده بود) حجت الاسلام محمود محمدی عراقی داماد شادروان آیت الله مصباح یزدی است که در مراسم افتتاحیه ی ششمین دوره ی مجلس خبرگان رهبری، صبح سه شنبه (۱ خرداد ۱۴۰۳) در حال بوسیدن دست  آیت الله احمد جنتی است. با این رفتارهای فرعون پسند چگونه از این افراد توقع می رود بر کار و وظایف حقیقی خود در خبرگان گردن می نهند. شاه هم بساط تاجگذاری راه می انداختند و ردیف می شدند یکی یکی، نوبه به نوبه دست آن شاه را می بوسیدند و صله می ستاندند. انقلاب خط ابطال کشید بر این رفتار های کریه طاغوتی ولی کم کم این افراد چون خود را بر گرده ی مردم سوار می بینند فعلاً یکه تازی می کنند، چنین فعل قبیح  راکه در سیاست مذموم است،  باب می کنند. تداول ایام را به نسیان بردند این قبیل آخوندها که قرآن به بشریت آموخت. اُنظُر.

 

۳

روزنگاری های اُنظُر

انحلال «سمن» در سایه ی قدرت

آقای علیرضا زاکانی شهردار تهران تاکنون چندین سازمان مردم نهاد را به تعطیلی کشانده است. مانند «سازمان پزشکان بدون مرز» (مؤسسه ی ارائه ی خدمات حمایتی و درمانی به زنان و مردان و کودکان بی خانمان و معتاد و آسیب دیده واقع در محدوده ی خیابان مولوی)؛ سازمان «سرپناه شبانه زنان» (مرکز اقامت برای زنان آسیب دیده و معتاد بی خانمان واقع در محدوده ی دروازه ی غار) «مؤسسه ی نور سپید هدایت» (مرکز اقامت و خدمات کاهش آسیب برای زنان آسیب دیده و معتاد بی خانمان واقع در میدان شوش) «خانه ی خورشید» (مؤسسه ی حمایت از زنان آسیب دیده و معتاد بی خانمان واقع در محدوده ی دروازه‌ ی غار) و کمی بعد «سرای غزل» اینها مراکزی هستند که به نقل منابع «زاکانی و تیمش به بهانه های مختلف آنها را که جملگی توسط انجمن‌های ‌غیر دولتی تأسیس و به زنان آسیب دیده و در معرض آسیب خدمت می کردند. بنده این مسئله ی مهم جامعه را از آقای سید حسن موسوی چلک در توسعه ایرانی دیدم. بنده نمی دانم آقای زاکانی با چه ملاکاتی این «سمن» ها (مخفف س: سازمانها. م: مردم . ن: نهاد) را منحل کرده است. ولی یک مسئله، مسلم است که تعطیلی این مراکز حمایتی، به قول خانم لیلا ارشد مؤسس مرکز زنان سرزمین خورشید، هزینه های بسیاری بر جامعه تحمیل می کند» که جبران آن سخت یا ناممکن است. در شاخص توسعه یافتگی و رشد، تعداد و میزان فعالیت این نوع سازمان های مردم پایه، بخشی از ملاک ارزیابی ها است. اُنظُر.

۴

روزنگاری های اُنظُر

مهاجرت ۱۰ هزار پزشک

برای بنده خواندن این خبر در امروز که مهاجرت ۱۰ هزار پزشک فقط در ۲ سال گذشته صورت گرفته، بسیار رقت انگیز بود. سال قبل آقای حسینعلی شهریاری، رئیس کمیسیون بهداشت و درمان مجلس شورای اسلامی هشدار داده بود. حالا در استان‌ها با کمبود شدید پزشک به خصوص کمبود جراح مواجه شدیم. از مهمترین شاخص رشد علمی بالابودن آمار در این رشته ها است. البته پزشک هایی که در اوج تحریم ستمگرانه ی غرب علیه ی ایران کشور را ترک کردند به نظر می رسد نسبت به خدمت به میهن خود کم توجهی صورت دادند. دولت چهاردهم که شکل بگیرد باید فکری برای فاجعه بکند. مسائل روز را فقط در سیاست و چاپلوسی های درون قدرت خلاصه نباید کرد. باید آسیب های جامعه را آزادانه به بحث گذاشت تا برون سپاری رخ دهد.  اُنظُر.


چند نوشته در بالا نیاز به نظر دارد که بنده می کوشم به حسب حکم اخلاق، جوابی تهیه کنم تا حمل بر بی ادبی و بی احترامی و بی اعتنایی نشود. اُنظُر


[در پاسخ به سید کمال الدین عمادی] نظر اُنظُر : محضر شما حاج آقا سید کمال الدین عمادی عالم شریف محترم سلام تقدیم شده و سپاسگزاری می شود. همچنان معتقدم حضرت جعفر بن ابی طالب علیهما السلام در حبشه با کرنش نکردن در پیشگاه حاکم حبشه، از یک رفتار شرک آلود خودداری کرد. چون کرنش و سر خم کردن فقط خضوع و خشوع است در پیشگاه حضرت احدیت. اسلام بر الله ی یگانه با شعار قولوا لا اله الا الله تُفلحوا به انسان دعوت داد که به دین من در آیید و از هر نوعی از اِلَه دست بردارید. هر کاری که رفتار بت پرستی را تجدید کند، رفتاری کریه و بازگشت به جاهلیت است. حاج آقای سید معزز آقای عمادی، بنده با دقت دست گذاشتم به محل عمومی خبرگان که ثانیه به ثانیه ی وقت جلسه ی آن که میلیون ها هزینه ی بیت المال دارد. چون اکثر اعضای آن از سراسر ایران با هزینه ی خزانه ی ملی وارد تهران می شوند که باید روی ثانیه های آن نشست مثل آن قضیه ی فوت کردن شمع توسط امام مولا علی (ع) حساب کرد. آن وقت در این محل که در معرض عموم است و کارویژه ی نظارت و ... بر عهده دارد و اعضای آن باید مواظب رفتارهای خود باشند، این روحانی با رفتار که در اسلام چنین خصیصه ای منکوب است، خم شود تا زانو دست یک آدم دیگر را که زندگی اش پر است از حضور در سیاست و بسیار هم قابل نقد، این وضع خفت بار ببوسد. ملت از این تملق و رفتار دون شأن انسان توحیدی چه قضاوتی دارد؟!! نشست خبرگان است یا دست بوسی میان آقایان؟!! می خواهد ببوسد برود در یک محیط شخصی که هزینه ی بیت المال نداشته باشد. از منبرهای شماها روحانیب شنیدیم که امام مولا علی (ع) منع می کردند افراد پشت سرش راه بیفتند. بنده دیدم ردیف می شدند دست شاه را در صف طولانی می بوسیدند. شما بفرمایید بنده از این که حرکت مکتبی حضرت جعفر بن ابی طالب علیهما السلام همان جعفر طیار که هجرت صغرا را در اسلام استارت زد، آیا حرکتی توحیدی نبود که خم نشد پیشگاه یک پادشاه؟ حرکت توحیدی طبق برداشت بنده یعنی اجتباب از هر چه طعم شرک آلودگی می دهد. بنده می گویم هر کس خواست بوس به دستان قدرت دهد، بدهد. آزاد است. اما بنده هم آزاد هستم همان رفتار را نقد کنم چون ایدئولوژی دینی ام این است. چرا باید برای نقد بک رفتار که آن را دون شأن یک محیط عمومی می دانم بازخواست شوم؟ مگر این مدرسه آمدیم تا قوزک پینه را وا کنیم؟!! آمدیم نظرات خود را روی هر مسئله ای که آن را جایز می دانیم حرف بزنیم. شهید مطهری دهن هیچ دانشجویی را نمی بست که حتی از خدا و آفرینش پرسش کنند. چه رسد به آفریده های خدای متعال. از نصیحت های شما عالم عامل فوق العاده تشکر می شود. اما بنده عقاید خودم را سست به دست نیاوردم که زود از دست بدهم. عقاید دینی بنده از مبانی های مهم بسیاری از علمای دینی و دانشمندان اسلام شناس صبغه گرفته و افتخار می کنم اهل مطالعه ام هرچند صدها سال دانش بیفزایم باز همان ذره ی کاه هستم در کف بیابان و صحرا. ما را نمی رسد به مقام شامخ شما برسیم که مدرجاتی کسب کردید. بنده تابع شرع و عقل و اخلاقیات معتبر هستم. از درس پیشگاه شما عالم عرفان شناس که سلوکی عرفانی قرآنی را در خودتان بروز می دهید خودم را محروم نمی دارم. اُنظُر.

 

ْ[در پاسخ به مالک رجبی دارابی] نظر اُنظُر : محضر شما حاج آقا رجبی دارابی محترم سلام تقدیم شده و سپاسگزاری می شود. بر نصیحت هایی که بر بنده می فرمایی احترام و ارج می گذارم. ولی بهتر است هیچ چیزی را به هیچ کسی تحمیل نکرد. اگر تشخیص شما انسان بزرگوار این است بنده گناه کبیره کردم و یا ذنب لایغفر نمودم و یا از تمام اخلاق افتادم و یا فردی بی انصاف هستم، تمام این موارد داوری در باره ی زندگی شخصی عقیدتی بنده حساب می آید که البته در دنیا هیچ کس امان از این نوع قضاوت های بندگان خدا به جای خداوند متعال ندارد. من قاضی نهایی را خدای متعالی می دانم. بنده روی شما حضرت روحانی محترم قضاوتی نمی کنم. حرف های شما را در ردیف نصایح و اندرزهای شما می گذارم که حتماً برای بنده اختیار قائلی که آن را یپذیرم یا نپذیرم. شما تکلیف شرعی خود را با بنده اتمام کردید. پس نگران تکالیفم نباشید. پیش خدا هر کس در روز غدا و یوم الفصل، فرداً (تنهای تنها) حاضر می شود و آنجا خودم از پرونده ام دفاع می کنم که زیان های خودم را به سودهای معنوی مبدل سازم. چون خداوند بزرگ مبدل است. محول است. زار بنده را می شنود. شما دعا کنید از پل صراط به ویل نیفتم!!! که بد قعر و چاله ای عمیقی است. البته برای این دعا مرا مدیون نساز!!! از حضرت مولا امام علی (ع) سخنان درخشانی را با قلم ساده و آشنا با ادبیات فارسی شرح می نویسید. در قلم شما شجاعت وجود دارد. نیز بدون ریاکاری حرف می زنید. همچنین سعی نداری علم خود را به رخ بکشی و متن های بدور از کلمات ثقیل می نویسی. خدا شما را باقی گذارد. آن پست های شرح سخنان حضرت امیر (ع) را همچنان ارسال کنید که ارزش فراوانی دارد. تشکر می شود از محضر و نیز قلمتان و انتقاداتان بر بنده و متن های بنده. خیلی بزرگواری. اُنظُر.


[در پاسخ به شیخ ربانی] نظر اُنظُر : محضر شما حاج آقای بی نشان محترم سلام تقدیم شده و سپاسگزاری می شود. چون در وجود شما انصاف موج می زند به این قضاوت در باره ی شخص بنده افتادید و خطاب به بنده اُنظُر نوشتید:


«شما نمی‌توانی انسان با انصافی باشید البته قصد جسارت ندارم امیدوارم تأمل کنید والعاقبة للمتقین بی نشان»


نه؛ هرگز. چه جسارتی؟ هرگز. شما حق خود را بیان کردید. بلکه در کمال شجاعت مرا نقد کردید. شما همین مقدار در خود آزادی کامل قائلیید و پیش خود و خدا و خلق خدا، بنده را با این جملات روشن و شفاف و قطعی و مطلق و با فعلی نفی «نمی توانی» قضاوت کردید، یقین دارم از روی انصاف حرف خود را انشاء کردید. و هیچ شائبه در مورد آن بزرگوار در ذهنم پدید نیامده است. اما احتمال می دهم آن سرور بزرگوار متن دیروز بنده را خوب ندیده باشد. بنده، در همان متن اولم (روزنگاری های اُنظِر) هم کشته شدن بی پناهان در سیل منطقه ی مستضعف نشین «سیدی» مشهد را یاد کردم و هم در آخرین عبارتم این جمله را نوشتم و متنم را به پایان بردم :

 

«برای ایران و فلسطین و جهان روزهایی بی مصیبت یا لااقل کم مصیبت می خواهم. خدایا زندگان ایران را حیات طیّبه و رفتگان ایران را غفران و حیات جاویدان عطا کن. سلام و احترام بنده به اهالی محترم داخل مدرسه. اُنظُر.»

 

حال از شما که بی آنکه جمله ی بالای بنده را ببینید در باره ی شخص خودم قاضی شدید، از شما مرد شریف و منصف و متقی می خواهم بفرمایی چرا بنده باید مطابق میل شما رفتار کنم و متنی مطابق سلایق شما درج کنم؟ آیا این با مبانی دین سازگار است؟ با کجای عقلانیت سازگاری دارد؟ بهتر است به فکاهی عرض کنم: یک متن برای بنده بنویس و بگو: انظر اینجوری بنویس!!! گذشته از این فکاهی، از شما بزرگوار و خردمند که مرامی ارزشمند داری و بنده به نوشته هایت خو گرفتم معذرت می خواهم کمی رک در حرف را وا کردم. برای بنده همچنان یک معلم اخلاق هستید و خودم را متعلمی ضعیف و پر از ضعف و گناه، در پای درس هایت می دانم. خداوند سعادت و خوشی زندگی را در تار و پود حیات پارسای شما بدرخشاند. زبری کلماتم را اگر به ساحت شما بر خورد، مورد عفو قرار دهید. اُنظُر

Notes ۰
پست شده در چهارشنبه, ۱ فروردين ۱۴۰۳
بازدید ها : ۴۵۹
ساعت پست : ۰۱:۰۹
مشخصات پست

نوشته های اُنظُر ۴

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی

...  پروفایل اُنظُر

مندرجات این صفحه فقط نقل است، نه نظرات رد یا تأیید دامنه:

متن‌های "سلمان صالحی" ، "رضیَ الله"، "اُنظُر" و سایرها در دامنه:

۵
روزنگاری های اُنظُر
بازتاب حکم دستگیری دو جنایتکار جنگی

۳ . ۳ . ۱۴۰۳ پنجشنبه

سه دولت اروپایی نروژ، ایرلند و اسپانیا دیروز (۲ خرداد ۱۴۰۳) دو روز پس از اعلام درخواست دادستان دیوان بین المللی کیفری برای صدور حکم بازداشت نتانیاهو و گالانت نخست وزیر و وزیر جنگ اسرائیل (به اتهام ارتکاب جنایت جنگی در غزه) اعلام کردند که کشور فلسطین را به رسمیت می شناسند. دیروز در نوشته ام آوردم که خبر یک جهان حکم بازداشت دو جنایتکار جنگی مهمترین خبر قرن بیست و یکم طی همین سه روز اخیر بود که ابعاد حقوقی و سیاسی آن جهان را فرا گرفته است. گرچه اقدام این سه کشور به تئوری دو دولتی و دو کشوری می انجامد، فلسطین و اسرائیل، که جبهه ی مقاومت به کمتر از فروپاشی اسرائیل قانع نیست، اما گام بزرگی برای فروپاشی اسرائیل در آینده است که این رژیم دست نشانده هیچ دلیل مشروع قابل قبول برای ادامه حیات بر روی سرزمین اشغال شده ندارد. نیازی به این نیست شواهد ارائه شود همین که یک نشریه ی آمریکایی به اسم «پولیتیکو» با استناد به منابع اطلاعاتی آمریکا فاش کرده است هنوز ۶۵ درصد از تونل های حماس سالم هستند در حالیکه ۷۰ درصد از نیرو‌های آن نیز هنوز با اسرائیل مبارزه می کنند، کفایت می کند که بگوییم اسرائیل در غزه با قساوت تمام چندین هزار انسان را کشت اما سرانجامی جز شکست و فروپاشی مشروعیتی نداشت.  پس از نزدیک هشت ماه جنگ ویرانگر و کشتار وحشیانه، نه به هدف انهدام حماس دست یافت و نه حتی یک اسیر را توانست به چنگ آورد. مقامات آمریکایی نیز مجبور به اعتراف شدند که حماس (مخفف ح: حرکت. میم: مقاومت. اس: اسلامی) در «ماه های اخیر هزاران عضو جدید را جذب کرده است.» انتظار می رود این خبر روز مهم و سرنوشت ساز جهان، بزودی جایی در جهان اسلام پیدا کند و کشورها را بر سر امور اهم بیاورد، نه حرکات نمایشی و درگیری با خود. اُنظُر.

دیدن یا نوشتن نظرات : ۵
پست شده در چهارشنبه, ۱ فروردين ۱۴۰۳
بازدید ها : ۴۵۹
ساعت پست : ۰۱:۰۹
دنبال کننده

نوشته های اُنظُر ۴

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
نوشته های اُنظُر ۴

...  پروفایل اُنظُر

مندرجات این صفحه فقط نقل است، نه نظرات رد یا تأیید دامنه:

متن‌های "سلمان صالحی" ، "رضیَ الله"، "اُنظُر" و سایرها در دامنه:

۵
روزنگاری های اُنظُر
بازتاب حکم دستگیری دو جنایتکار جنگی

۳ . ۳ . ۱۴۰۳ پنجشنبه

سه دولت اروپایی نروژ، ایرلند و اسپانیا دیروز (۲ خرداد ۱۴۰۳) دو روز پس از اعلام درخواست دادستان دیوان بین المللی کیفری برای صدور حکم بازداشت نتانیاهو و گالانت نخست وزیر و وزیر جنگ اسرائیل (به اتهام ارتکاب جنایت جنگی در غزه) اعلام کردند که کشور فلسطین را به رسمیت می شناسند. دیروز در نوشته ام آوردم که خبر یک جهان حکم بازداشت دو جنایتکار جنگی مهمترین خبر قرن بیست و یکم طی همین سه روز اخیر بود که ابعاد حقوقی و سیاسی آن جهان را فرا گرفته است. گرچه اقدام این سه کشور به تئوری دو دولتی و دو کشوری می انجامد، فلسطین و اسرائیل، که جبهه ی مقاومت به کمتر از فروپاشی اسرائیل قانع نیست، اما گام بزرگی برای فروپاشی اسرائیل در آینده است که این رژیم دست نشانده هیچ دلیل مشروع قابل قبول برای ادامه حیات بر روی سرزمین اشغال شده ندارد. نیازی به این نیست شواهد ارائه شود همین که یک نشریه ی آمریکایی به اسم «پولیتیکو» با استناد به منابع اطلاعاتی آمریکا فاش کرده است هنوز ۶۵ درصد از تونل های حماس سالم هستند در حالیکه ۷۰ درصد از نیرو‌های آن نیز هنوز با اسرائیل مبارزه می کنند، کفایت می کند که بگوییم اسرائیل در غزه با قساوت تمام چندین هزار انسان را کشت اما سرانجامی جز شکست و فروپاشی مشروعیتی نداشت.  پس از نزدیک هشت ماه جنگ ویرانگر و کشتار وحشیانه، نه به هدف انهدام حماس دست یافت و نه حتی یک اسیر را توانست به چنگ آورد. مقامات آمریکایی نیز مجبور به اعتراف شدند که حماس (مخفف ح: حرکت. میم: مقاومت. اس: اسلامی) در «ماه های اخیر هزاران عضو جدید را جذب کرده است.» انتظار می رود این خبر روز مهم و سرنوشت ساز جهان، بزودی جایی در جهان اسلام پیدا کند و کشورها را بر سر امور اهم بیاورد، نه حرکات نمایشی و درگیری با خود. اُنظُر.

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی

...  پروفایل اُنظُر

مندرجات این صفحه فقط نقل است، نه نظرات رد یا تأیید دامنه:

متن‌های "سلمان صالحی" ، "رضیَ الله"، "اُنظُر" و سایرها در دامنه:

۵
روزنگاری های اُنظُر
بازتاب حکم دستگیری دو جنایتکار جنگی

۳ . ۳ . ۱۴۰۳ پنجشنبه

سه دولت اروپایی نروژ، ایرلند و اسپانیا دیروز (۲ خرداد ۱۴۰۳) دو روز پس از اعلام درخواست دادستان دیوان بین المللی کیفری برای صدور حکم بازداشت نتانیاهو و گالانت نخست وزیر و وزیر جنگ اسرائیل (به اتهام ارتکاب جنایت جنگی در غزه) اعلام کردند که کشور فلسطین را به رسمیت می شناسند. دیروز در نوشته ام آوردم که خبر یک جهان حکم بازداشت دو جنایتکار جنگی مهمترین خبر قرن بیست و یکم طی همین سه روز اخیر بود که ابعاد حقوقی و سیاسی آن جهان را فرا گرفته است. گرچه اقدام این سه کشور به تئوری دو دولتی و دو کشوری می انجامد، فلسطین و اسرائیل، که جبهه ی مقاومت به کمتر از فروپاشی اسرائیل قانع نیست، اما گام بزرگی برای فروپاشی اسرائیل در آینده است که این رژیم دست نشانده هیچ دلیل مشروع قابل قبول برای ادامه حیات بر روی سرزمین اشغال شده ندارد. نیازی به این نیست شواهد ارائه شود همین که یک نشریه ی آمریکایی به اسم «پولیتیکو» با استناد به منابع اطلاعاتی آمریکا فاش کرده است هنوز ۶۵ درصد از تونل های حماس سالم هستند در حالیکه ۷۰ درصد از نیرو‌های آن نیز هنوز با اسرائیل مبارزه می کنند، کفایت می کند که بگوییم اسرائیل در غزه با قساوت تمام چندین هزار انسان را کشت اما سرانجامی جز شکست و فروپاشی مشروعیتی نداشت.  پس از نزدیک هشت ماه جنگ ویرانگر و کشتار وحشیانه، نه به هدف انهدام حماس دست یافت و نه حتی یک اسیر را توانست به چنگ آورد. مقامات آمریکایی نیز مجبور به اعتراف شدند که حماس (مخفف ح: حرکت. میم: مقاومت. اس: اسلامی) در «ماه های اخیر هزاران عضو جدید را جذب کرده است.» انتظار می رود این خبر روز مهم و سرنوشت ساز جهان، بزودی جایی در جهان اسلام پیدا کند و کشورها را بر سر امور اهم بیاورد، نه حرکات نمایشی و درگیری با خود. اُنظُر.

 

نظر اُنظُر : محضر شما حاج آقا شفیعی مازندرانی نویسنده و شاعر بزرگ ایران و روحانی محترم سلام تقدیم شده و سپاسگزاری می شود. در یک نیم بیت فرمودید : «ای خدا باب توبه را وا کن» به نظر می رسد در معارف دینی همواره می شنیدیم پای درس ها، پیش کتاب ها و نزد منبری ها که در توبه همیشه باز است. چطور شد شاعر در این نیم بیت از خدا خواست در توبه را باز کند؟ مگر این در تا یوم القیامه مفتوح نیست؟ بنده به این نیم بیت آن شاعر گرانقدر نقد دارم. وا کن درست نیست. چو این در که از درهای رحمت ابدی الهی است، بر روی هر بنده از هر کجای جهان وا هست. تشکر و معذرت. اُنظُر.

 

نظر اُنظُر : محضر حاج آقا رجبی دارابی مجدد سلام عرض می شود. بنده شما را یک روحانی موجه و باارزش می دانم که خود را روحانی در میان مردم می دانی، نه رب النوع!! و نه به قول گرائیلی : «شعبان کدخدا» فکاهی. نقدها بر متن ها چاشنی بحث است. مهم حفظ شخصیت شما است که بنده هرگز قضاوت بدی در مورد شما مرتکب نشدم. همیشه از خلقیات شما بهره بردم و از نقد بر نوشته هایت پرهیز ننمودم. تشکر فراوان. پایان. اُنظُرو اگر شما حاج آقا رجبی معزز احساس می کنی حضورم در مدرسه شما را اذیت می کند، امر کن تا لااقل اگر ترک نمی کنم مدرسه را، سکوت کنم و فقط بنگرم و بخوانم و صم بکم و عمی طی کنم؟!!

 

۶
روزنگاری های اُنظُر

چه مسائلی در رقابت انتخابات چهاردهم ایران وارد فضای گفتمانی یا تنازع قدرت می شود؟

اُنظُر می کاود :

به نظر می رسد انتخابات چهاردهم ایران اگر بر فرض بر رقابت چند جانبه میان افکار متفاوت سیاسی شکل بگیرد و افکار عمومی نیز با صندوق آشتی نماید، حول این محورهای مهمتر، گفتمانی جدی و نیز تنازعات تنش زا اما مفید (با مقدار بالا مضر) داشته باشد.


یک. سرانجام فساد در دولت سیزده تا برسد به خود پرونده های حل نشده ی دولت های ماقبل از زمان شادروان هاشمی رفسنجانی که روح مردم با این فسادهای پر بلیه، آزرده است.


دو. مذاکرات مسقط که در دولت سیزده در قالب فرابرجام بنا شد میان طرفهای ایرانی و آمریکایی. ابتکاری خوب، اما ناتمام.


سه. تیم همراه کابینه. این که چه کسانی را بکار می گیرند. مردم همواره تیم همراه را مهمتر از خود رئیس جمهورها می بینند.


چهار. قیمت های فزاینده ی اجناس در دولت سیزده و ماقبل که هر دو دولت در کنترل آن عاجز و ناکارآمد بودند. اگر کسی همین حالا و حتی دو سال پیش بخواهد یا می خواست گوشت بخرد لمس می کند و می کرد. نیز اگر کسی بخواهد یک کوئیک خریداری کند که نیم میلیارد باید برای آن بپردازد!


پنج. افشاگری ها که همیشه بخشی از کار نامزدهای نیابتی بود و در انتخابات های گذشته در هر دوره دیده شد.


شش. نرخ دلار و ارز که هر روز بیشتر از روز قبل در دولت سیزده و ماقبل نوسان پیدا کرد و رو به بالا رشد کرد و پول ملی را به بی اعتباری فزاینده برد که امروز هر کس به دیگری می گوید اگر پول نقد دارید برو سریع بی معطلی جنس بخر. چون جنس صبح به صبح بالا می رود ولی پول برعکس ثانیه ثانیه بی وجه تر می شود. وجه نقد، دیگر آبرو ندارد! هر کس پول نقد پس انداز کند به شوخی به او می گویند: مخ ندارد!!!


هفت.اختلافات جناحی و عملکرد افراد شاخص نظام.


هشت. تقسیم بودجه و پول هایی که معلوم نیست کجاها ریخته شد.


نه. برنامه و سیاست روی مسائلی چون کار، شغل، بیکاری، تنظیم بازار و ... .


ده. مسائل منطقه و آمریکا. نیز توان نظامی ایران که دشمن سوز شده است.


این حرف های بنده یک پیش شرط مهم دارد: فضای احساسی از کشور رخت بربندد و هر نامزد (البته اگر رقابت فراگیر میان جناح ها مجاز اعلام شود) جرئت نقد قدرت و دولت های سابق را داشته باشد. چون هیچ سیاست سیاستمدار جدیدی نمی تواند بر پایه نقد و بررسی کارهای قبلی نباشد. این فضا اگر باز باشد بحث های مناظراتی هم آزاد و بر پایه ی دانش اقتصاد و سیاست و بر اساس دستورات اسلام پیش می رود. زیرا اسلام نقد قدرت را کاری در تراز دیانت و سیاست می داند. انتظار بر این که انتخابات جهان شمول داشته باشیم کاری عبث نباید شود. اُنظُر.

 

[در پاسخ به شیخ ربانی] نظر اُنظُر : محضر شما حاج آقای بی نشان مرد محترم و ارجمند سلام تقدیم شده و سپاسگزاری می شود. بدون هیچ لکنت زبانی مجدداً به پاس زبان باصراحت و شفیقانه ی شما فرد شریف مدرسه شکر بر جای می گزارم که با جمله و فعل «نمی‌توانی انسان با انصافی باشید» مرا اخطار دادید. این رأی شما برای بنده فایده داشت. هر چند از سجایای اخلاقی شماست که با توضیحات صمیمانه شوائب را از اطراف کلامت بیرون انداختی. بنده بابت هر متنی علیه ی خودم هرگز اذیت نمی شوم. شما که استاد اخلاق مایی در داخل مدرسه. وجودتان برای بنده تا جایی که از متون شما آگاه می شود برکت است. نمی دانم حاج آقا رجبی دامت افاضاته چرا به جای متن بنده به دنبال خود بنده می گردد. انگاری برخی ها در فضای جامعه و بیرون از این مدرسه شق القمر می خواهند بکنند که اُنظُر را بشناسند. بر فرض شناختید. خوب که چه؟!! من فیلم گیوتین را از اول تا آخر دیدم. عبور می کنم. حاج آقای بی نشان بنده شما را مصداق انصاف و شخص بامعلومات می دانم. یک کلام بود و پایان. یقین بدان دلگیر از هیچ کس نیستم. این مدرسه دارد تمرینی می شود که خیلی ها باید خیلی چیزها بیاموزند. سهم آن استاد از بنده این است برای عظمت اخلاقی ات صلوات تقدیمت کنم. پرانتز باز : اللهم صل علی محمد و آل محمد. پرانتز بسته. اُنظُر.

 

[در پاسخ به رنگین کمان داراب] نظر اُنظُر : محضر شما هم مدرسه ای محترم سلام تقدیم شده و سپاسگزاری می شود. از این که پای پست بنده نظر خود را نوشتید قدردانی می کنم. در مورد جمله ی شما اطلاعی ندارم. انتظار می رود این پزشکان با سختی های زجردهنده ی کشورهای دیگر، باز نیز ترجیح دهند به میهن بازگردند. چون سرمایه های علمی وطن هستند. تشکر آقای داراب محترم. اُنظُر.

اُنظُر می کاود :

روحانیت به چه حرف هایی رسیده اما به ملت نمی تواند بگوید؟!

به این حرف ها رسیده :

یک. به این حرف که حکومت دچار فقد تئوریک (دینی و سیاسی) شده است و تئوری های جاری آن در مصاف با تئوری های مد نظر نسل نو، قدرت اقناعی خود را از دست داده است.

 

دو. به این حرف که مساجد از سکنه ی عمومی خارج شده است و توان حکومت در جذب نسل نو عجز دارد. همین هفته بود که آقای حسن رحیم پور ازغد سخنران ثابت جناح افراطی و تندروی راست آمار داد «نصف مساجد کشور تعطیل است و امام جماعت ندارد.» و ادامه داد: «اگر هیأت ها، مداحی ها و شعر‌ ها و آیین ها نبودند، همان بلایی که سر همه ی ادیان قبلی و سایر مذاهب اسلامی آمد، بر سر معارف و یاد‌ها و خاطرات این مکتب هم می‌آمد.»

 

سه. به این حرف که حرف روحانیت در دانشگاه روح و اعتبار خود را از دست داده است و آنان به زور آئین نامه تن به کلاس و یا حضور آنان می دهند. (منهای آخوندهای اهل نظر و مدارا با دانشگاه که مشی شهید مطهری را می پیمایند)

 

چهار. به این حرف که تک تک برخی از خانواده ها پیش آنها به عنوان امین جامعه شکوه کردند از استیصال خرج و مخارج و حتی گرایش فرزندان به ایده های دیگر و ترک نماز و روزه و حتی بیرون افتادن از دین و معارض افتادن با حکومت.

 

پنج. به این حرف که فساد توسط خود دولت ها رخ داده است ولی دادگاه بی طرف وجود ندارد تا آنان را به سزای اعمال برساند. از این بلای بزرگ خیلی رنج می برد. دیکته گویی ها را هم بالای سر خود حس می کند.

 

شش. به این حرف که تدریس در حوزه سمت و سوی خاص پیدا کرد و از گرمی افتاد. هر کس (نه همه کس) با کمی درس پی کسب مقام و رفتن به ارگان است تا معیشت خود را تأمین کند. چون واقعاً طلاب نوآموز (در زبان حوزه مبتدی) زیر فشار اجاره ی خانه و قرض با کمترین شهریه است. در مورد فروغ تدریس حوزه، آیت الله محمد فاضل لنکرانی رئیس مرکز فقهی ائمه ی اطهار (ع) بیست روز پیش گزارش وضعیت داد که عیناً درج می شود: «اساتید در بدنه ی حوزه نامطلوب است... حدود ۱۵۰ استاد در سال گذشته تدریس داشتند اما در سال جاری بعضاً تا دو ماه از تدریس محروم بودند؛ استادی که سالیانی حدود ۱۰۰ شاگرد در درس خود داشته است، در سال جاری به ۱۰ نفر رسیده است.»

 

هفت. و شماری دیگر که شمارش شود فضای متن را می گیرد.

 

به این علت ها به ملت نمی تواند بگوید؟!

 

یکی به این علت کوزه ای که خود آن را ساخته چگونه بشکند؟! سعی می کند بند بزند. مصلحت را جز این نمی بیند. البته تعدادی حتی با رژیم شاه در صلح بودند ولی حالا حس تملک می کنند و خودشان را ارباب حس می کنند.

 

دومی به این علت که اگر بگوید، دل کی را خالی کند؟ خالی کند، جای آن چی بنشاند؟! پس بهتر می بیند خموشی گزنید. این هم از ناحیه ی مصلحت.

 

سومی به این علت شغل و موقعیت و مقام خود را از سوی برخی هم لباسی ها در مخاطره می بیند. چون این تیزبینی را دارند که حافظ روحانی شوریده ی عصر خویش با همه جلال و جبروت اسیر جهالت آن عصر بود و خانه نشین که گفت:

 

جریده رو که گذرگاه عافیت تنگ است

پیاله گیر که عمر عزیز بی بدل است

نه من ز بی عملی در جهان ملولم و بس

ملالت علما هم ز علم بی عمل است

 

چهارمی به این علت وقتی مجد در نقد نباشد، روحانی هوشیارتر از آن است آمد و شد خود را در گردونه ی قدرت در خطر اندازد. وقتی مرجع خوف دارد تمام حرف ها نمی تواند بزند، طلبه را چه انتظاری؟!

 

پنجمی به این علت البته می گویند، اما به هم، و نزدیک هم، به خودشان. نزد جامعه رسیدند مجبورند حرف را تغییر دهند تا نظام صدمه نبیند، بلکه اوضاع تغییر کند. نمی گویم مثل دوره ی شاه، که شاه را آخر منبرها دعا می کردند، شده است، نه. خدا نیاورد! ولی این صلاح بینی وجود دارد که میان مردم از زبان خود ضعف های مهم را تکرار یا مطرح نکنند. روحانی های کشور به نظرم از هر نهادی، در سخت ترین شرایط میان سخن و سکوت قرار گرفتند. هر کدام را برگزیند، انگاری از سویی در قضاوت و نظاره اند.

 

خدایا روحانیت باحوصله و بامدارا و بامنطق را میان مردم، متداول گردان و سایه ی آنها را در این وضع میان حرف و خوردن حرف، مستدام بدار. و مقدار زیادی به آنان صبر در برابر حرف ها، منطق در برابر گفتارها، کردار در مقابل انتقادها عطا کن که خود از همه منتقدترند، ولی از حکومت می ترسند بگویند. جای آنها ماها باید بگوییم که کارشان را سبک کنیم. عبور کنم. اُنظُر.

 

نظر اُنظُر به شیخ محمدجواد غلامی : محضر شما آقای غلامی دارابی استاد محترم دانشگاه هنر سلام تقدیم شده و سپاسگزاری می شود. پس شما در دانشگاه هنر تدریس می کنید. جای خوشحالی دارد. چه مورد پسند در شأن شادروان دکتر حسین امیرعبدالهیان آن سرمایه ی سیاسی و بین المللی نظام تجلیل کردید. انسان مسلط بر مسائل بود و یکی از امین های مقام معظم رهبری در خط دیپلماسی. قبرش در حضرت عبدالعظیم حسنی منور باد در کنار شادروان دکتر حسین فاطمی وزیر خارجه ی دولت نهضت ملی. دو حسین با مقام وزارت خارجه در آن مکان آرام گرفتند. خوشحالی ام را زیاد کردید با این متن و نظاره گری ات در باغ ملی. اُنظُر.

۶

روزنگاری های اُنظُر

ادامه ی بازتاب حکم دستگیری دو جنایتکار جنگی

دولت آلمان اعلام کرد  «اگر حکم بازداشت بنیامین نتانیاهو توسط دیوان بین المللی کیفری صادر شود برلین مجبور است که او را بازداشت کند زیرا به قوانین پایبند است و به دیوان بین المللی کیفری احترام می گذارد.» جدا از این، دو کشور دیگر اسلوونی، مالت، نیز به دنبال نروژ، ایرلند و اسپانیا اعلام کردند دولت مستقل فلسطین را به رسمیت می شناسند. از سوی دیگر در همین امروز ۹۱ نفر فلسطینی مظلوم بی پناه در بدترین شرائط جنگی و کشتار در حملات مجدد  اسرائیل به شهادت رسیدند که آمار شهدای جنگ غزه از هفت ماه پیش تا امروز از ۳۵ هزار و ۸۰۰ شهید عزیز جهاد فی سبیل الله، عبور کرد. این در حالی است تمام جهان اسلام سرگرم سرگرمی های خود هستند. عبور کنم. جهان رو به رویارویی دیپلماتیک با اسرائیل آورده است. این بانگ است، بانگی از صور اسرافیل هم فعلاً فوری تر. اُنظُر.


یک پاسخ به یک هم کلاسی محترم که نوشته ی بنده را که با عنوان «روحانیت به چه حرف هایی رسیده اما به ملت نمی تواند بگوید؟!» نوشته بودم، مورد نقد قرار داد... تهیه می کنم برمی گردم.


انظر [در پاسخ به صدرالدین آفاقی] توضیحی بر آن نقد:

روایت اول : بنده در آن نوشته ام گفتم روحانیت به این حرف ها رسیده، نه بنده. عین جمله ی بنده:


«یک. به این حرف که حکومت دچار فقد تئوریک (دینی و سیاسی) شده است و تئوری های جاری آن در مصاف با تئوری های مد نظر نسل نو، قدرت اقناعی خود را از دست داده است.»

 

اما ناقد محترم این جمله را به پای بنده حساب کرده است.


روایت دوم : در متن تحلیل خبرگان که دیروز نوشتم پیام مقام معظم رهبری مورد تحلیل قرار دادم و جمله ای را از دید خودم مطرح کردم. عین جمله ی بنده : «به نظر بنده تا به حال هیچ کسی این گونه شفاف و پرمغز حکومت را در تعریفی دقیق و منضبط و مدرن و مبتنی بر دین نبرده بود.»


نتیجه : یک وقت نویسنده دیدگاه خود را می نویسد. مثل عبارت دومی. یک وقت دیدگاهی را می نویسد. مثل عبارت اولی. عبور کنم. فقط جنبه ی توضیحی داشت. اعتراضی ندارم. نقدها باید مطرح باشد. توضیح بر نقد هم باید بیان شود. از این هم مدرسه ای محترم به اسم «SA» تشکر می شود. اُنظُر


پیام فراگیر اُنظُر توضیح در زیر : در برخی از نوشته های اعضای محترم مدرسه مشاهده شده است که مطرح کردند اُنظُر وقتی می نویسد «امام امت رحمهُ الله» و «مقام معظم رهبری حفظهُ الله» در حقیقت زیر این دو نام خود را قایم کرده است و با این شیوه حرف های خود را بیان می کند. فقط جهت آگاهی عرض می کنم حال که آوردن این دو نام را هم از سوی بنده بر نمی تابند و پیش خود نیت بنده را زیر گمانه زنی و حتی قطع یقین خود می برند، می توانم مطمئن سازم از این پس حتی این دو نام را هم وارد ادبیات خود نکنم تا خیال آسوده به هر آنچه دلشان ارضاء می شود نسبت به بنده لفاظی کنند و لغت های خواندنی خود را علیه ی بنده ادامه دهند. انتظار دارم خیلی محکمتر از این علیه ی اُنظُر بنویسند. راحت بدون هیچ نگرانی هر چه بلدند به بنده نسبت دهند. بنده در قبال این نوع متن ها نه اذیت می شوم و نه بیم و باکی دارم. پس بکوبند هر چه پتک در چنته دارند. جواب بنده به همه ی این گونه نوشته ها فقط یک کلمه است: لاتشل. اُنظُر

 

پیام فراگیر انظر:  در برخی از نوشته های اعضای محترم مدرسه مشاهده شده است که مطرح کردند اُنظُر وقتی می نویسد «امام امت رحمهُ الله» و «مقام معظم رهبری حفظهُ الله» در حقیقت زیر این دو نام خود را قایم کرده است و با این شیوه حرف های خود را بیان می کند. فقط جهت آگاهی عرض می کنم حال که آوردن این دو نام را هم از سوی بنده بر نمی تابند و پیش خود نیت بنده را زیر گمانه زنی و حتی قطع یقین خود می برند، می توانم مطمئن سازم از این پس حتی این دو نام را هم وارد ادبیات خود نکنم تا خیال آسوده به هر آنچه دلشان ارضاء می شود نسبت به بنده لفاظی کنند و لغت های خواندنی خود را علیه ی بنده ادامه دهند. انتظار دارم خیلی محکمتر از این علیه ی اُنظُر بنویسند. راحت بدون هیچ نگرانی هر چه بلدند به بنده نسبت دهند. بنده در قبال این نوع متن ها نه اذیت می شوم و نه بیم و باکی دارم. پس بکوبند هر چه پتک در چنته دارند. جواب بنده به همه ی این گونه نوشته ها فقط یک کلمه است: لاتشل.

 

ادامه: تردید ندارم بنده ولی روزی فرا می رسد همین اعضای محترم که  خیال می کند بنده زیر دو نام «امام امت رحمهُ الله» و «مقام معظم رهبری حفظهُ الله» پنهان شدم تا حرفم را بزنم، می گویند این اُنظُر را دیدید یک سال شده هنوز یک بار نشده حرف از «امام» و «رهبری» بزند. آن روز خواهد آمد. فقط اگر این مدت اسم این دو نام را نیاوردم ثوابی که در ذکر آن وجود دارد همچنان به حساب بنده نوشته می شود چون فشار آوردند که نام آنان را نیاورم که تخیل نکنند بنده زیر دو نام نهانی پیش می روم. عبور کنم. هنوز کو. برنامه ی بنده دارد خیلی دقیق می گیرد و چه خوب همه قلم به دست گرفتند و مدرسه را با افکار خود زینت بخشیدند. این خود بالاترین جهاد تبیین است. جهاد تبیین این نیست که با بالا دستور دهند همه فردا همان را نشخوار کنند!!! بنده دست از نقد هیچ کسی نمی کشم. به من آموختند فقط پیامبران و امامان (علیهم السلام) عصمت دارند. بقیه هرگز مقدس نمی شوند. مقدس سازی راهی برای بستن فکر مردم است. جلوی این رفتار غلط می ایستم. با احترام به تمام اعضای داخل مدرسه و حتی بیرون مدرسه که نوشته های اُنظُر در فضای عمومی تر دست به دست می شود.  اُنظُر.

 

۷

روزنگاری های اُنظُر

نگاهی به آرایش قدرت در اروپا

پارلمان اروپا که در اتحادیه ی اروپا قانون وضع می کند و در کنار شورای اتحادیه ی اروپا که این نهاد هم قانون گذار است، این روزها خبرساز شده است. در اروپا جریان های راست در قالب احزاب دموکرات مسیحی فعال می شوند یعنی نام مذهب را در دنباله ی حزب خود قرار می دهند تا مرز خود را با احزاب چپ که در قالب سوسیال دموکرات فعالیت می کنند، شفاف نگه دارند. به جریان اولی محافظه کاران می گویند که در جناح راست (سنتی، میانه، افراطی) قرار دارند. نظرسنجی ها نشان می دهد در انتخابات طولانی و نفسگیر که تا زوئیه ی امسال در تمام کشورهای عضو اتحادیه ی اروپا ادامه دارد، چرخش رأی دهندگان به صورت ناگهانی به سوی راست محافظه کار است که تصمیات اروپا را به تصرف خود در خواهند آورد. البته احزاب سوسیال مسیحی هم وجود دارد و نیز احزاب لیبرال و ملی گراها و محیط زیستی ها. اما پیشتاز نظرسنجی ها دو دسته ی راست میانه و راست افراطی است. یکی از مهمترین پیامد این روند این خواهد بود که یک چهره ی محافظه‌کار راست افراطی یا میانه، ریاست کمیسیون اروپا را فتح خواهد کرد که یقیناً در آینده بر سر اداره ی امور اتحادیه ی اروپا که طی پنج سال آینده  ادامه می یابد،  چالش هایی برای ائتلاف های داخلی و بین المللی پدید می آورد. یک مورد مهم این است گرچه تمام احزاب داخل اروپا به نوعی حامیان زور در جهان هستند و از ستمدیدگان دفاع نمی کنند اما احزاب راست اروپا از همه بیشتر سمت و سوی اسرائیلی دارند و نسبت به مسلمانان موضعی تند و خشونت بار دارند. بنابراین اروپا طی هفته های آینده شاهد گردهمایی های مهم جریان های چپ و لیبرال برای مقابله با کسب کرسی های پارلمان اروپا توسط احزاب دست راستی است که مسیر اروپا را با خطر مواجه می کند. از نظر بنده برای ایران قدرت گیری راست اروپا مخاطره آمیزتر از بقیه ی احزاب است. هر چند سایر احزاب نیز با ایران بر سر چند مسئله تضاد دارند. متن های بنده در این رابطه یک نوع دیدگاه شخصی از سوی بنده است که  قصدم آشنایی دادن با مسائل مهم دنیاست. تا نگاه ها از غرق شدن در مسائل کم اثر به سمت مسائل حیاتی تر جریان پیدا کند  و وقت  ایران صرف نمایش ها نشود که واقعاً برای سک کشور زیر تحریم این نوع فضاسازی ها سم است و وقفه و خلل در امور مهمه.  اُنظُر.

 

به وقت دِین پیدا نکنند یوقت!!!

نظر اُنظُر پای مطلب آقای امید محرومان. محضر شما حاج آقای «مهدی امید محرومان» محترم سلام تقدیم شده و سپاسگزاری می شود. یکی از دلایل منطقی بودن این نوشته ات این است خود جنابعالی خودت از نام مستعار در فضای مجازی استفاده می کنید. تا به حال هم ندیدم کسی به شما فشار بیاورد خودت را و اسم واقعی خودت را به ما بشناسان. متن های متنوع هم نوشتید، ولی کسی سراغ سرک کشیدن به هویت واقعی شما نیامد. بر بنده معلوم است چرا برای جستجوگران حریم شخصی افراد، پی این نیستند حاج آقای «مهدی امید محرومان» را کشف کنند. ولی اُنظُرشناسی!!! راه انداختند. عبور کنم. بنده به هیچ احدی اجازه ی سرک کشیدن به حریم شخصی خودم را نمی دهم، چون می دانم دنبال فکر نیستند، پی شناسایی فرد هستند. عادت هم کردند از اول انقلاب تا الان. البته برای تمامی این اعضا احترام قائلم، ولی انتظار می رود وقت خود صرف این کارهای بی اثر و عبث نکنند. به خود وقت و اوقات که عطایای الهی است، دین و قرض پیدا می کنند که کجاها آن را صرف کردند. حالا که قلم مقدس را دست گرفتند فکرهای خود را بریزند نزد مدرسه، تا همه بخوانند که آنان از چه دیدگاه هایی در امور دین، جامعه، جهان، انسان و مسائل معنوی و معیشتی برخوردارند. تمام کمال، شب و روز دارند متن می نویسند اُنظُر کی است؟ کی نیست؟ بارش لغت های خاصشان علیه ی اُنظُر نیز خود یک نعمت برای بنده است. عبور کنم. و آخر این که فرمودید نام مستعار یک فرصت است، نه تهدید و همچنین خواهان تجزیه و تحلیل نوشته ها بر مبنای استنادات قرآنی و روتایی شدید، نه دنبال کشف هویت فرد رفتن. بنده این نظرتان را منطقی و درست و بر پایه ی قرآن و عترت (ع) می دانم. حرف حق را بیان داشتید. تشکر فراوان. خرمی زندگی شما را خدای متعال مضاعف سازند. اُنظُر.


۸
روزنگاری های اُنظُر
به مسئله ی اول روز جهان، فلسطین باید بازگشت

مقاومت زنده تر از هر روز و سربلندتر از همه ی زمان ها در برابر اسرائیل و وحشت هایی که در غزه ایجاد کرده، ایستاده. خبرگزاری شهاب از خالد مشعل، رئیس حماس گزارش داد:

 

«ما در یک لحظه ی تاریخی برای شکست اسرائیل و فروپاشی پروژه صهیونیسم هستیم. دشمن ما بعد از هشت ماه از جنگ غزه درحال عقب نشینی و از دست دادن اعتماد به نفس خود است. مقاومت در غزه در وضعیت خوبی است و در تمام اماکن استقرار خود را از سرگرفته است... ما از مردم امت مان خشمی مستمر را برای توقف این تجاوز و طوفانی را برای محاصره سفارت های آمریکا و اسرائیل می خواهیم. کاری که امروز باید کشورهای عربی و اسلامی انجام دهند تشکیل یک جبهه ی سیاسی گسترده برای مقابله با صهیونیست ها و دولت آمریکا است.»

 

جدا از این سخن مهم آقای مشعل، این خبرش شادی بخش بود :

 

«اسرائیل سلاح را وارد می‌کند اما مقاومت سلاحش را طی جنگ می‌سازد.»


همیشه یکی از غصه هایم این بوده که اگر جنایت اسرائیل به درازا بکشد، سلاح مقاومت تمام شود چه می شود. این نگرانی بارها مرا دربرگرفته بود. ولی با خواندن خبر خالد مشعل از شهاب، آرامش یافتم و شاد شدم که سلاح در زیر تونل ها همچنان ساخته می شود. زیرا رساندن سلاح به دست مقاومت در غزه از همه ی زمان ها سختتر شد و مجاری ارسال نیز بشدت مسدود گردید. خدایا شادی را بر چهره ی فلسطین و جهان اسلام بدرخشان. و جهان را در دفن شرّ غرب علیه ی ملت ها، مدد رسان. حالا زمانش است به مسئله ی اول روز جهان، فلسطین بازگشت که غفلت از آن یعنی دورافتادن از حدیث پیامبر خاتم (ص) در مورد اهتمام به امور مسلمین. اُنظُر.

 

نظر اُنظُر : محضر شما آقای علیرضا دارابی استاد محترم سلام تقدیم شده و سپاسگزاری می شود. سه مسئله: یکی بسیار خوشایند که بر نقد متنم کوشیدی. دیدگاه خودتان واضح و راحت بیان فرمودید. دومی این است برای بنده همیشه مهم و اهم و بی اهمیت، سه اصل پایه ای است. شرع و عقل هم مجاب می کند. سومی این که اسرائیل آن سال دور خواست به مصر حمله ی برق آسا کند اول رفت اسوان را زد تا هم میزان حضور پدافند ی کشور را تست کند و هم ذهن جامعه را از اهم به مهم، مشغول و درگیر کند. البته مشغول شدن به امور بی اهمیت هم، خود خیلی مسئله شده است و جهان اسلام را کامل دربرگرفته است. عبور می کنم. احترامت بر بنده واجب است چون بارها اخبار غزه را در این مدرسه از سوی پست های مستند شما دنبال کردم و حتی گاه از خبر هم، مطلع نبودم ولی شما با بهترین روش ما را از اخبار روز مهم منطقه باخبر می ساختی. بنده در روزنگاری های اُنظُر قسمت های هشتم و نهم دیدگاه خودم را عرض کردم. فکر کنم باید برای عقل خودم اعتبار قائلم شوم که بخواهم مطلبی را بنویسم از کسی اجازه نگیرم. در منطق شما همیشه این حق آزادی بیان برای دیگران وجود داشت و هنوز هم معتقدم وجود دارد. نقد شما بر بنده جای شکر دارد. تشکری فراوان می شود. با تقدیم احترامات خالصه. اُنظُر.

 

نظر اُنظُر به صدرالدین آفاقی: یک توضیح فنی اختصار به نقدی که کاربر محترم با حساب «SA» در نقد مطلب بنده نوشته: الان اگر بنده بنوسیم دکتر عبدالکریم سروش در دهه ی هفتاد در سخنرانی خود در دانشگاه اصفهان در آن سخنرانی پرتنش خود گفته بود روحانیت ایران بر ستون دین برای صنف خود سقف معیشت زد و با آن ارتزاق می کند، به این مفهوم نیست که اُنظُر هم حتماً و الزاماً همین نظر را دارد. در ضمن، هر کس در جامعه مجاز است از نهاد روحانیت تحلیل ارائه دهد، چون تنها صنفی است که هم متولی دین شده است و هم متولی حکومت. پس نقد یا حتی تحلیل از این صنف امری ممدوح است. بنده به کسانی که در نقد و نظر عرایضم، سر به بیابان می زنند!!! (فکاهی) هرگز وارد مباحثه نمی شوم. لذا بارها گفتم این حمل بر بی ادبی بنده نشود که مثلاً دارد بی اعتنایی به نقدها می کند. تا به حال هم به هیچ یک از آن لغت ها جواب ندادم. چون می دانم دارند با این حمله های سبک و خام به بنده، لذت می برند. چرا باید جلوی لذتشان را بگیرم. می گذارم خوش باشند و نیاز هم دارند مقداری خوش خلق شوند. عبور کنم. پایان. با احترام و سلام به این هم کلاسی محترم. اُنظُر.

 

اُنظُر می کاود:

این روزها درون اسرائیل چه می گذرد؟

 

یائیر لاپید لیدر اپوزیسیون اسرائیل (جناح رقیب برکنار از قدرت و نخست وزیر قبلی اسرائیل) طی یک افشاگری مهم گفت «نتانیاهو» در پاسخ به هشدار‌های امنیتی (حمله ی هفتم اکتبر جبهه ی مقاومت فلسطین در غزه) گفته بود که «بازدارندگی در برابر حماس ایجاد شده و هیچ اتفاقی نمی‌افتد.» او اینک اعتراف کرده وی و نتانیاهو «قبل از حمله ی هفتم اکتبر هشدارهایی از سرویس‌های امنیتی در رابطه با آمادگی برای مقابله با دشمنان [جبهه ی مقاومت فلسطین حماس و جهاد، منظورشان هست] دریافت کرده بودند.»

 

نتانیاهو اخیراً با وزیر جنگ اسرائیل به نزاع پرداخت. زیرا وزیر جنگ کابینه اش لو داد،هشدار به نتانیاهو در رابطه با حمله ی احتمالی قبل از هفتم اکتبر کاملاً درست بود ولی نتانیاهو حالا زیرش را زده و آن را «خلاف حقیقت»!!! می داند. در واقع در درون اسرائیل بحث بر سر مسائل جنگ بالا گرفت و هر کدام سعی دارند جرم و جنایت و ضعف و تقصیر را بر گردن دیگری اندازند. فشار جهانی هم اثرات خود را گذاشته است.

 

سرلشکر اسحاق بریک مسئول اسبق شعبه شکایات نظامیان اسرائیلی در ارتش رژیم صهیونیستی اعتراف کرد: «ارتش توانایی پیروزی بر حماس در غزه را از دست داده است و حتی در صورت ورود به رفح، نمی‌تواند آنجا چندان دوام بیاورد ... مبارزان حماس به هر جایی در نوار غزه که ما آنجا را ترک کردیم، بازگشتند و حملات موشکی به شهرک‌های مجاور را از سر گرفتند و این عملاً به معنی بازگشت اوضاع به قبل از هفتم اکتبر و از دست رفتن دستاورد‌های ارتش است.» همچنین او تاکید کرد «ارتش، سیاست دروغگویی سیستماتیک را از طریق ارسال پیام هایی به اسرائیلی ها با این مفهوم که همه چیز خوب و عالی است و این رژیم قدرت برتر منطقه است، در پیش گرفته بود، اما حمله ی هفتم اکتبر خیلی سریع همه چیز را نابود کرد.» روز دوشنبه (چهار روز پیش نیز) سخنگوی ارتش اسرائیل به هر حال پذیرفت که «ارتش در خصوص تعامل با واقعه ی هفت اکتبر شکست خورد.» مطلب کاملاً روشن است و نیاز به توضیح بیشتر ندارد که این "جنایتکاران جنگی" به چه روزهای بدی افتاده اند. جهان در حال یک دگوگونی است. شواهد این را نشان می دهد. مگر آن که عوامل اخلالگر سرویس های اطلاعاتی و امنینی مسائل را دستکاری کنند. اُنظُر.

حج نزدیک است

اُنظُر می نویسد : در خانه ی «تو» را باید کوبید. تنها در آن کوبش است، آنچه طلب می شود حاصل است. چون آنچه از تو جویند، فراچنگ آید. پس آن سان که در به روی «حاجی» گشوده گردد، باید از احکام ظاهری دین گذر گردد. از پوسته به مغزه در آید. حج عبور از ظاهر احکام به باطن دین است. آنقدر کتاب های خام به خورد دادند که آنهمه جلال و شکوه خدای عرفانی را در بت ها و همه ی انواع تخیلات و خرافات با سیماچه ی انسان فانی عوض کردند. حج را باید نقطه ی آغاز راه حقیقت و حصول به مقصد دانست و از احکام ظاهرش فراتر جست. مردم را تسلیم آئین ظاهری مقدسات کردن همانا ایستاندن دین در نقطه ی جمود و جهالت است. وقتی از آن فراتر نروند جانشان روحانیتی نمی گیرد، در چاله ی تشرّف ظاهر فرو می روند و کمالی را که در پی آنند گم می شود. ضمیر در حج باید در جبهه ی ستیز با بت قرار گیرد تا در کنه وجود، شرّ پلید نهفته در صخره های وسوسه ی تن، از آن کنده شود. حج همانا رسیدن به رضایت از خود است. حاجی به رضایت از ضمیرش رسد حاجی شده است. چرا چنین باید باد؟! چون خدا همه چیز را از خود پر می کند. و در حج، حاجی از ضمیر خود باید پرسد آیا از خدا لبریز شده ای؟ یا هنوز نجوای دیگری در قلب می پروانی و انباشتی از شیطانک های بت صفت، گردیده ای؟ و اینجاست که حج محل طلب و ستایش می شود. و حاجی در مرکز قلبش می غرد که ای خدای آگاه، رخصتم ده تا بدانم و بعد بفهمم. حاجی از حج برگشته ای که این دو را در تمریناتش نگذارد، حج را از ظاهر عبور نداده است. حاجی های راهی بیت المعمور همین حالا نداها را تمرین دهید تا ضمیر مهیای رنگ جدید شود. جمعه ی زیبای خدا ۴ . ۳ . ۱۴۰۳ ، اُنظُر.

 

لوچی و ژیان

نظر اُنظُر : سلام آقای اهل قلم [سید علی اصغر شفیعی]. تشعشعات نور کلاست چون قبس آتشباره، شعله کشید و مرا در زجاج خود که نورها در آن می شکنند و چونان آینه به اطراف بازتاب می بخشند، به اعماقِ درخود نگریستن، فرو داد. قلم وقتی از طینت، نوشته برگیرد، در سرشت نفوذ می کند. متنت از سرشت هم گذر کرد و همه ی رنگینه های درون مفاهیم مندرج در خود را، به سراچه ی دل نفوذ داد. جهان، بی نقص خلق شد ولی خلقِ معیوبِ ممکن الخطاء، که به مشیت خدا با تمرین دین و دانش، باید از نقص به کمال نسبی در آید، توسط ظاهرگرایان دینی، مقدس جا زده می شوند و آنگاه هر کس به چنین مقدسات انسان سازه ی بت شده، یک باریک گویی موگونه کند، همان چیز به فقدان می رود که در متنت اُپتیمیزم نامیده شد. همان شباهت که چشم پزشک، لوچی چشم را تشخیص می دهد که چه انحنایی یافته. انحنای بشر چنان در برخی مذهبیون، تنیده شده که از یک انسان خطاکار طبیعی ممکن الاشتباه، فردی عصمت پرور می سازد، مثل رهبرگزینی های کیش داعش، تا با وضع پرده ی عصمت بر خلیفه ی جفاکار، مردم را از نقد و عیب یابی، دور نگه دارند. امروزه یک ژیان هم به چاپ مدرن برسد، برای آن عیب یاب دیاگ، نصب می کنند، چه رسد به دستگاه حکومت که سراسرش را ممکن است حکومت کنندگان ناقص العقل یا ممکن الخطا، عیب و نقص بگسترانند. حرف شما را تکرار می کنم : «جهان کامل و ایدئال نیست و هیچ کس نمی تواند، همه ی صفات خوب و عالی را دارا باشد.» این نور یک بود. نورهای بعدی ات را بر سراپرده ی این سِن، بتابان که مدرسه محل تاباندن نور قلم و تفکر و ضرب فکر در فکر است. اُنظُر.

اُنظُر می کاود :

تلخ ترین شکست رژیم اشغالگر رقم خورد

بلاخره حکم دادگاه بین المللی علیه ی اسرائیل صادر شد دادگاه بین المللی در لاهه سرانجام به در خواست آفریقای جنوبی این حکم را صادر کرد. دادگاه بین المللی سه روز پیش نیز در خبری بسیار مهم که اولین خبر روز جهان در طی این چند روز بود مقدمات حقوقی صدور حکم بازداشت بنیامین نتانیاهو نخست وزیر و یواف گالانت وزیر جنگ اسرائیل را فراهم نموده بود. رفح در جنوبی ترین جای باریکه ی غزه واقع است، کنار مرز سینای مصر. با این حکم به نظر بنده تقریباً سه اقدام علیه ی اسرائیل شکل حقوقی سیاسی  پیدا می کند:  یک. اسرائیل را در معرض یک آزمون خطرناک انداخت که هر گونه حمله به رفح، نوعی اعلام جنگ با دادگاه بین المللی نیز هست. که بار حقوقی تمرد از آن بسیار بالاست. دو. در صورت وقوع حمله به رفح، پرونده ی نسل کشی که روی میز دادگاه در حال بررسی نهایی است، ملموس تر به جریان می افتد. سه. همه ی کشورهای جهان در مورد حمله به رفح، مخالف اسرائیل اند. حتی آمریکا هم در ظاهر به خاطر ترس از افکار عمومی داخلی و جهانی، این اعلام جنگ اسرائیل را نمی پذیرد. نتیجه: در بخش بین الملل، جنگ غزه در نهایت به محکومیت خفت بار اسرائیل انجامید و این تلخ ترین شکست این رژیم در طول هفتاد سال اشغالگری در سه میدان جنگ، دیپلماسی و حقوق بین الملل است. خدایا چهره ی فلسطینان را شاد و شاد و شاد گردان. اُنظُر.

 

اُنظُر می کاود :

یک گزینه ی مطرح برای نامزدی انتخابات چهاردهم آیت الله علیرضا اعرافی

یک تشکل وابسته به حوزه و طلاب تبلیغ، به اسم «شورای مرکزی تشکل فراگیر گروه های تبلیغی کشور» به این نتیجه رسید که آیت الله اعرافی (مدیر حوزه های علمیه) در نگاه آنان در «فقاهت، دیانت، ساده زیستی، اخلاق، تواضع، مردمی بودن، تدبیر، نگاه تمدنی و مدیریت راهبردی» برترین است. لذا از «علمای اعلام، بزرگان و دلسوزان نظام مقدس جمهوری اسلامی» «خاضعانه تقاضا» کردند «نسبت به دعوت و متقاعدکردن ایشان، جهت حضور در این عرصه خطیر و حمایت های لازم از همه ی ظرفیت های خود استفاده نمایند.»


تشریح : بنده هفته های پیش در همین مدرسه از سه گزینه ی احتمالی برای رهبری آینده نام بردم و هر سه گزینه را مورد تحلیل قرار داده بودم. شامل : «سید مجتبی خامنه ای، سید حسن خمینی مصطفوی، علیرضا اعرافی» که گفته بودم نفر مورد وثوقی که روی آن توافقات می رود آقای علیرضا اعرافی است. اینک این درخواست از دید تحلیلی و مطلع بودن تقریبی بنده، یک گام برای آن مسئله محسوب می شود. چه آقای اعرافی این نامزدی را بپذیرد چه نپذیرد، اصل قضیه به یک فضاسازی مناسب برای ایشان است و نشان می دهد منزلت این شخصیت پرهیزکار کشور چه خوب رشد کرده است. بنده عقاید و علایق خودم را نسبت به این شخصیت ممتاز ایران در اخلاق و علم و ورع مطرح کرده بودم. البته بنده در مورد انتخابات و سیاست های جاری و داخلی، هیچ نظر جانبدارانه نسبت به هیچ فردی از خود بروز نمی دهم. فقط آمدم از یک خبر مهم روز، تشریحاتی بنویسم. عبور کنم. اُنظُر.

 

[در پاسخ به مالک رجبی دارابی] نظر اُنظُر : آقا رجبی سلام. مشاغل دولتی این شخصیت کم نظیر حوزه را نمی دانم فقط خبر دارم فقیه شورای نگهبان است. فردی موجه و محبوب میان همه ی افکار. زیاد از شغل هایش باخبر نیستم. اما مطالعاتی که از سرگذشتش داشتم و نیز رفتارشناسی هایی که رویش از دو سال پیش صورت دادم، ممتاز است در حوزه. در مورد انتخابات چهاردهم بنده نظری دخالتگرانه و جانبدارانه به هیچ فردی ندارم. از شما تشکر می شود که اظهار نظر کردید. اُنظُر.

 

یک پیام فقط برای اطلاع

از شنبه تا نامعلوم (شاید تا نه روز) نیستم. مگر آن که از کارم، زودتر از موعد بازگردم. امشب را تا دقایقی هستم پس از آن می روم. بنابرین در این فضا نیستم و اگر چیزی ننوشتم یا جوابی ندادم به معنای خروج من از فضای ایتا است. شب باید بپرم به استانی. حتماً این مدرسه با رفتنم، به فضایی آسوده می رسد که بنده شرّ این محیط تلقی  می شوم. درود بدرود. ( ۴ -  ۳- ۱۴۰۳) اُنظُر.

 

حج نزدیک است ۲

اُنظُر می نویسد : تا می شنود اسمش در آمده است، از شانه تا خلال دندان و حوله ی خانه را در کیف می گذارد و روح را از بی خبری درک حج، می نوازد که مانند جسم آماده شدِ حج شود. تن را از بیماری و روان را از تیماری سالم می سازد و خوراک هر دو بُعد خود را میزان می خوراند، تا پای هواپیما از پرواز به جده، حال جدی و وجدی به خود گیرد. چون قصد کرده است (چه خود لفظ حج یعنی قصد) لبیک را حقیقی بر زبان جاری سازد و بیتُ الله را واقعاً گردش بچرخد و میان مروه و صفا فقط راه نرود، راه یابد و وقتی گوسفند بی زبان را سر می خواهد ببرد اول گرگ وجودش را ذبح کند و اگر سنگریزه های بیابان بر سر و روی شیطان پرتاب می کند، ستون های عقاید خود را ابتدا تا انتها از نفوذ ابلیس برهاند. و حاجی حج، بخوبی می داند باید خلع لباس شود و لباس کرباس سفید بپوشد تا امتیازات و تقدس بازها و فخرفروشی ها و تبعیض ها و فریب ها و مرزبندی های خارج از چارچوب انسانیت، در آنجا کاملاً منحل و مندرس گردد. دیگر میان مردم عادی با قدرتمندان و ثروتمندان و مرفهان و تعداد کسانی که مجیز پادشاهان و پولداران و اربابان دروغین را می گفتند (و اینک بعضاً به ضرب پارتی و پول و دفن ضابطه، خود را خارج از نوبت! از جهان اسلام به حج می رسانند) هیچ رنگ و فرقی در کار نباشد، همه به رنگ سفید، همه به جنس ساده پوشان، همه به رعایت همآهنگ و بدون فرق گذاری مناسک در آیند. آری حاجی اول خود را خلع لباس می سازد سپس لباس احرام می پوشد تا دیگر زندگی او از ماجراجویی ها، بکلی برکنار بماند. چرا؟ چونکه : «همه هیچند، هیچ، اوست که اوست ٫٫ چون همه هست ها، ز هستیِ اوست» این نوع حج است که برای حاجی، محصول می دهد. خود، طهارت فردی می گیرد و امت، سیادت عمومی. در حج، زیارت هم اصل است، یک اصل پایه گرفته از سنت و انسانیت. باید با تمام عقیده و عشق و عقل و عابدیت، به زیارت در آید. زیرا پیامبر خاتم الانبیا (ص) خود فرموده بودند  «هر کس به زیارت من آید و قبر عمویم حمزه [سلام بر او باد] را زیارت نکند، حقا که درباره ی من جفا کرده است.» (ر.ک :  ص  ۲۹۱  "حج، برنامه ی تکامل" اثر آیت الله سید محمد ضیاء آبادی) حاجی می داند رفتن حج، تمرین مرگ است، سپس زندگی اش. پس چه راست گفت : «خشت بالین گور یاد آور ٫٫ ای که سر در کنار اَحبابی» ... «خُفتنت زیر خاک خواهد بود ٫٫ ای که در خوابگه سنجابی» ... «کی دعای تو مستجاب شود؟ ٫٫ که به یک روی، در دو محرابی»! پس حاجی آداب ظاهر حج را از روحانی کاروانت بپرس، اما حج مقبول و سعی مشکورت از قلبت کنجکاو شو. ۷ . ۳ . ۱۴۰۳ ، اُنظُر.


آیا کشور از ۱۲ مرداد ۱۴۰۰ لغایت ۳۰ اردیبهشت  ۱۴۰۳ فرق کرده بود؟

اُنظُر می کاود : تاریخ، فقط می نویسد نوعی رونویسی راست یا ناراست از رویدادها، اما تاریخ تحلیلی، درون رویدادها هم می رود. مثلاً در تاریخ تحلیلی اسلام برخی از پژوهندگان به دل رویدادهای تاریخ اسلام و مسلمین رفتند و جدا از نقل، به نقد و نظر نیز همت گماشتند. عبور کنم. فقط منطق ورودم به مسائل علوم انسانی (علوم غیردقیقه) را ابتدا نوشتم تا نمونه داده باشم پژوهشگر حق دارد حتی تاریخ دین و دینداران را بکاود، چه رسد به قدرتمندان و حکومتگران را. اسلام، دست انسان را باز گذاشت که از فهم (که حق خدادادی اوست) نگذرد. اما وقتی دست به طرح این مسئله زدم که «آیا کشور از ۱۲ مرداد ۱۴۰۰ لغایت ۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۳ فرق کرده بود؟» نه خارج از منطق است، و نه بیرون از دین. اینک همه  مورد مقایسه قرار دهند و خود، زندگی ملموس خود را در بازار و اداره و سیاست و حقوق و آزادی و هر چه بر سرنوشت معاد و معاشش دخالت دارد ارزیابی کنند. بنابراین جدای از خدمات و شایستگی هایی که هر کس برای انقلاب ایران صورت داده است (که پرشمار است و ایران تا جایی که ممکن شد شاخص های خوبی کسب کرده است) مثلاً این چیزها را در سر خود مورد استیضاح قرار دهند که فاصله ی بین ۱۲ مرداد ۱۴۰۰ نهایت ۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۳ کشور در چه وضع و حالی بوده است:  توی فاصله  سه ساله : وقتی از میان اینهمه مردم کسی به بانک می رفت ربا از ساختار بانک ها با اسم های زیبا رخت بسته بود و وام های میلیاردی به مَهتران و «آقازادگان» !! تماماً از سیستم کنده شده بود؟ از ادارات که بر می گشت، به تمام رضایت از کارمندان، در خانه تعریف می کرد که کارم بدون دردسر راه افتاده بود؟ به بازار خرید لباس و خوراک و مایحتاج می رفت واقعاً از داد و ستد اعلام رضایت داشت و قیمت ها را عادلانه و بر اساس قانون مبادله ی کالا می دانست؟ جهیزیه را آسان می خرید؟ تالار عروسی را با هزینه ی مطلوب می پرداخت؟ شغل فروزندان دانشگاه رفته اش را توانست ایجاد کند؟ جو کشور از نظر امنیت شغلی آرام شده بود؟ حقوق کارگر و کارمند مناسب تورم رشد کرده بود؟ دلار قیمت بالاتر پیدا نکرده بود؟ اختلاس دیگر نبود؟ آزادی احزاب و فعالیت کنشگران واقعاً بی خدشه شده بود؟ کسی بناحق زندان نرفته بود؟ میان مردم و قدرت آشتی برقرار شده بود؟ در ماه چند بار توان خرید گوشت و ماهی و کره پیدا کرده بود؟ بین زندگی خود با مسئولان تساوی می دید؟ عدل و حق واقعاً معیار رفتار قدرت در قوه بود؟ دزدی توسط وزیر و وزرا اتمام یافته بود؟ صندلی های قدرت واقعاً طبق چارچوب شایستگی چینش شده بود و کسی از فامیلان در قدرت سهیم نشده بود؟ از جاهایی غیر از محل سیاست (که گردش نخبگان باید از آنجا صورت گیرد) کسانی وارد دولت نشده بودند؟! مردم ماشین های ساخت کارخانه ی داخل را از قیمت فلان میلیون تومان، یکباره به بهمان میلیارد تومان نخریدند؟! حج ارزان در آمد به پای حاجی؟ پول ریال قدرتش زیادتر شده بود؟ تحریم که بلای جان کشور شده است با دیپلماسی و یا یک چارچوب جایگزین منظم به سمت رفع و کمترشدن پیش رفت یا هر روز بیشتر شد؟ روزنامه ها و نویسندگان در بیان عقاید خود هیچ مشکلی پیدا نکرده بودند؟ گشت ارشاد در کل رفتارشان را درست صورت داده بودند؟ منکرات محو شده بود؟ بی حجابی کمتر شده بود یا به دایره ی کشف حجاب شعاع بیشتری افتاده بود؟ نماز جمعه ها انبوه تر شده بود؟ در مصلی ها همه حرف حق زده می شد؟ مراجع واقعاً در این فاصله ی سه ساله کامل راضی بودند یا صدها بار تذکر دادند و گلایه کردند ولی ترتیب اثری ندیدند. نمونه مرجعی که خیلی با حکومت مدارا دارد مانند آیت الله حسین نوری بیش از سایرین در طول این مدت از مشکلات مردم حرف زد دفاع هم می کرد. مقامات سه قوه واقعاً با هم در تمام امور راضی بودند و درست کار می کردند؟ استانداران حقیقتاً بر اساس سلسله لیاقت چیده شدند یا بر اساس روابط سایه؟ وزارت کشور در این مدت به یک نظامی سپاه (که سابقه ی ریاست اطلاعات سپاه را هم داراست) واگذار نشد که اساس کار این وزارت بر سیاست داخلی و تعامل با احزاب و فعالان سیاسی است؟ این روند را می توانم ادامه دهم با صدها اشکال دیگر. اما فقط قصدم این بود. هر کس خواست فقط "تاریخ" بنویسد و تعریف کند تمجید کند. تقدس دهد. حق اوست، آزاد ست. اما باید گذاشت تاریخ تحلیلی این دوره هم درش باز باشد تا با ذکر نقص ها و کمبودها، قدرت آتی به دست هر کسی به امانت می رود با شناخت ایرادها، کشور را کشورداری شایسته بر پایه ی رشد و توسعه ی موزون اداره و مدیریت کند. بنده نه داوری می کنم، نه انگیزه ام این است داوری کنند. قصدم اصلاح یک روند است که به بند احساسات نیفتد. قدرت، مقدس نیست. قدرت تا نقد نشود، حقوق ملت رعایت نمی شود. خدای بلندمرتبه زندگان ایران و جهان را تن سالم و عقل سالم و عشق صحیح دهد و تمام گذشتگان ایران و جهان را در رحمت و مغفرت خود آنچه خود داند، پناه دهد. زیرا هر چه انسان غافلتر است، خدا غافرتر است. اُنظُر.

اُنظُر نظر می گذارد : بنده در جمعه ی قبلی نوشته بودم: «شب باید بپرم به استانی. حتماً این مدرسه با رفتنم، به فضایی آسوده می رسد که بنده شرّ این محیط تلقی  می شوم. درود بدرود. اُنظُر.» اما انگاری برداشت شده است بنده خودم به خودم «شرّ» لقب داده ام. احنمال می دهم لفظ «تلقی» در نوشته ی جمعه ام در دستگاه فاهمه ی آن محترم هضم نشد. عبور کنم. نمی پردازم. فقط در ادبیات فارسی فرق است میان تلقی دیگری با القای فردی. پایان. اُنظُر.


اُنظُر نظر می گذارد : سلام آقای اهل قلم. خیلی عنایت فرمودیند. فقد تئوریک در تضاد با نوباوری های نسل نو، یک مسئله ی بدون تردید است. نگفتم فقط حرف روحانیت است. حرف نسل نو هم است بنده بر اساس شناخت از لایه ی خاکستری جامعه به این برونداد رسیدم که این فقد در حوزه نیز محل بحث است. حتماً محققان فقه در آن شهرشان قم برای این مورد مهم فکر عقلی و شرعی می کنند. دقت شما در این نقد پسندبده بود. در مورد احتمال ورود آیت الله  علیرضا اعرافی (که داستان مفصلی دارد وقتش نیست) عرض من این بود چه وی قبول کند چه نکند، اصل حرکت آن جمع حوزوی برای ارتقای منزلت و شؤون این روحانی فقیه و فرد محبوب بود که به دید بنده یکی از اصلی ترین گزینه های جایگزینی برای جایگاه رأس نظام است. بنده دانسته هایم این را می گویم وگرنه هدف دوم حرکت آن جمع تلاش برای اقناع وی بود تا برای پرهیز از برونرفت ساختار قدرت از روحانیت. این که آخوندزادیی خوب یا بد است حرف بنده نیست و وارد آن نمی شوم. بنده تحلیلگری می کنم، حتی کنشگر هم نیستم که کنشگر قصدش ورود در قدرت است. چون موقعیت برای بنده فقط دانستن و داناندن است. هیچ هدفی را برای خودم بالاتر و ارزشمندتر از این هدفم نمی دانم. در پایه تمام هدفم دانش و دانستن بیشتر است. که رسول خاتم (ص) یک ساعت کار علمی را از یک سال عبادت، افضل دانستند. فرمودی «چرا باید روحانیت پاسخگوی فقد تئوریک یک حکومت باشند؟ » جواب بنده :  سایر ساختار حکومت در دست روحانیت است. سبک نظام اکثر جاهایش طوری تعبیه شده که فقط روحانی باید باشد. این را از ترس تکرار نشدن انقلاب مشروطیت (بویژه نزاع تئوریک میان شیخ فضل الله نوری و آیت الله نائینی و آن تئور ی های بعدی مرجع یا فقیه ارشد حوزه ی  وقت نجف، آخوند خراسانی صاحب «کفایه») صورت دادند تا منفذهای نظام بر روی ورود جمهوریت کامل، بسته باشد. جناح تندروی متمایل به شادروان مصباح به جمهوریت واقعی باور ندارند. آنان آرزوی شرعی شدن تمام کشورند که البته تلقیات شرع آنان با عقل و شرع بخش وسیعی از جامعع و خرد جمعی ایران، در ایران در تضاد شدید و تعارض آمیز است. عبور کنم. پایان. اُنظُر.


یک توضیح فراگیر ادبیاتی

مشاهده کردم بنده که واژه ی «انکیزیسیون»  (دادگاه تفتیش عقاید کلیسای مسیحی کاتولیک) با حرف «گاف» فارسی املا شده است در داخل مدرسه. حال آنکه این خود یک کلمه ی انگلیسی است و با ریشه ی واژه ی «انگیزه» هیچ ربطی ندارد که نوشته شد: انگیزیسیون. شادروان مهندس مهدی بازرگان کتاب مهمی در باره ی تفتیش عقاید در کلیسای قرون وسطی دارد که خواندن آن بر اهل مطالعه مفید و مؤثر است. هم این کتاب چاپ قدیم وجود دارد و هم داخل در مجموعه آثارش جای داده شد. اُنظُر.

 

اُنظُر نظر می گذارد : سلام آقای اهل قلم. بنده از نوشته های شما پی می برم شخصیت بزرگی هستید. و عالم به امور هستید. خوشحالم و شاد که به اعمال نظر می پردازید. در همین پست شما محترم اجازه می خواهم، لازم است اظهار فراگیر کنم : تمام نوشته های اعضا را که از جمعه ی قبلی نخوانده بودم اینک دقیق خواندم. بنده واکنش ها را امری طبیعی می دانم و همه احساس آزادگی کنند در مورد بنده هر چه دلشان رضا می دهد بگویند با هر نوع لغت. خیلی هم جای تشکر برای بنده باقی می گذارند : عمیقاً تشکر که راحت لغت و نسبت برای بنده وصف می کنید. خداوند شماها را در پناه خود همچنان در سلامت بدارد. آمین. بنده باور دارم حتی اگر روزی نوشته هایم فقط :

 

«بابا آب داد» بود،
یا «سوسن با سوزن می دوزد» بود،
و یا حتی «سارا و دارا در باران راه می روند» بود؛

 

باز هم می توانند دست به نقد و نظر بنده بزنند. چه رسد به این که بنده به مسائلی از جهان می پردازم که هم غامض است و هم پر از مسائل در اطرافش. پس یقیناً در سخن و استدلال و تحلیلم، موارد قابل نقد، قابل کشف و بحث و نظر است. با احترام با تمامی نویسنده هایی که دست به نوشتن زدند. عبور کنم. از شما شریف و بزرگ منش تشکر می شود در حق بنده لطف ورزیدید. دلتان با دلدار و دادار جهان. پایان. اُنظُر.

 

اعتراف جنایتکاران جنگی در اسرائیل

اُنظُر می کاود : اگر فشار دانشجویان جهان و مردم معترض در کشورهای اروپایی و آسیا و این اواخر در شرق دور نبود این اسرار و افشاگری ها پرده نمی گشود. کار تنازع در قدرت در اسرائیل به باریکترین جاها کشیده شد. ایهود المرت (نخست وزیر پیشین اسرائیل) چیزهایی را اعتراف و افشا کرد که نشان از بدترین حالت برای اسرائیل است. برای خواندن این حرف های وی اگر چند ساعت وقت گذاشته شود و چندباره خوانده شود باز نیز کم است او گفت:

 

«فرصتی برای تحقق پیروزی کامل یا نابودی نهایی حماس وجود ندارد بنابراین اگر ما می‌خواهیم اسرای مان سالم برگردند باید اکنون جنگ را متوقف کنیم ... وی از بنی گانتس و گادی آیزنکوت، ۲ عضو کابینه جنگ خواست استعفا بدهند ... جنگ هیچ کدام از منافع اسرائیل را محقق نمی کند بلکه تنها در خدمت منافع بنیامین نتانیاهو، نخست وزیر و برخی از اعضای تندرو کابینه وی است ... باید اقدامی برای تأسیس نیروی مداخله ی اروپایی - بین‌المللی در غزه با هدف تقویت دستاوردهای ارتش انجام شود و نیروهای فلسطینی ظرف تقریبا ۲ سال با همکاری کشورهای میانه‌روی عربی وارد آنجا شوند ... اعلام پیروزی کامل صحت ندارد و این شعار نتانیاهو با هدف توجیه تلاش‌های مستمر خود برای ایجاد مسافتی بین حوادث اکتبر و مرحله‌ای است که در آن جنگ به پایان می‌رسد. این مسئله به دلایل شخصی یا سیاسی است و هیچ ارتباطی با امنیت اسرائیل ندارد. امکان نابودی کامل حماس در نوار غزه وجود ندارد ... در کرانه ی باختری [از سوی اسرائیل] جنایتهای خطرناکی اتفاق می افتد. املاک و منازل و زمین ها را با تشویق ایتامار بن گویر، وزیر امنیت داخلی و بتسلئیل اسموتریچ، وزیر دارایی تخریب می کنند. همه ی این اتفاقات جلوی چشم پلیس اسرائیل و دستگاه های امنیتی رخ می دهد. اما ما از حوادث کرانه ی باختری چشم پوشی می کنیم و از هیچ تلاشی برای ممانعت از این حوادث حمایت نمی کنیم. بلکه به ارتکاب جرایمی که یک روز در مقابل دادگاه بین‌المللی گریبان ما را خواهد گرفت، کمک می کنیم.»


آنچه این روزها در جهان بسیار سر و صدا کرده و از انتخابات آمریکا نیز بیشتر برد خبری پیدا کرده است مسائلی است که در اسرائیل می گذرد. هیچ کس باور نمی کرد روزی فرا رسد که در داخل اسرائیل به چنین ایده هایی برسند. این که غزه را نه اسرائیل که نیروی مداخله ی اروپایی - بین‌المللی اداره کند جدیدترین تزی است که درون اسرائیل برخاسته است. اسرائیل حتی اگر فروپاشی اش تأخیر داشته باشد، زیروروشدن سیاست های داخلی و خارجی اش در معرض بدترین تصمیم ها قرار گرفته است. این به نفع مقاومت است. دیگر «الحق لمن غلب» اعتبار ندارد!! که نظریه پردازانی حتی در دنیای اسلام می گفتند: حق با کسی است که غالب (چیره) است! اُنظُر.

 

حج نزدیک است ۳

اُنظُر می نویسد :  حج را در زبان عامیانه زیارت خانه ی خدا هم می گویند، چون طواف گرد کعبه را، زیارت تلقی می کنند. آنچنان این زیارت نزد مسلمانان برجسته است که انگاری مستحب است اموال خود را ابتدا باید حساب و کتاب کند سپس به حج برود. البته نمی دانم این حسابرسی اموال یک دستور دینی استف یا یواش یواش در بستر تاریخ به این سبک در آمده است. هر اسمی داشته باشد، با این کار، حاجی تصورش این می شود سبکبال شده است و مدیون و مقروض به دیگران (حق الناس) به حج نرفته است. آئین پیش و پس از حج نیز، در شهرهای ایران برای خود سنن و آدابی برجای گذاشته است. این که پیش از رفتن، به سراغ حلالیت می روند. امضای گواهی کفن می گیرند که در آن چهل مؤمن شهادت بدهند این فرد آدم درستکار و باایمانی بوده و از فسق و فجور بیرون مانده است. رسم زیبایی است. نوعی استغاثه پیش از رفتن به حج، در پیشگاه خدای بلندمرتبه است و یک نوع توبه ی خودخواسته و بازگشت به خویشتن. به این کار اضافه می شود رسومی مثل چاووشی، ولیمه (مهمانی، ضیافت شام یا ناهار) دیدار صله ی ارحام، خریدن البسه ی احرام و تمرین آن پیش نزدیکان. البته برای پرهیز از اسراف باید خرج ها را کاست. علاوه بر آن، احساس شادمانی درونی می گیرد که انگار می خواهد برود قیامت را ببیند. اطرافیان با شنیدن اینکه فلانی امسال به حج می رود به وی احترام ویژه ای می کنند و او در درون، خود را انسانی در حال کمال یافتگی بیشتر از پیش حس می کند. در واقع حاجی پیش از رفتن به بیتُ الله، در خود یک ولوله ای می شنود که طی زمزمه هایی نامرئی، به او ندا می دهند ای حاجی! مراقب کردار و گفتارت باش. ای حاجی! در خیابان بامتانت راه برو. ای حاجی! نزد جمع مردم، سنگین و موقّر رفتار کن. ای حاجی! شروع کن همین الان مذهبی تر باش. ای حاجی! می دانی کجا رهسپاری؟ سرزمین وحی که قرآن نازل شد و خاتم الانبیا (ص) در آن به پیامبری رسید و توفیق دیدار بیت فاطمه و علی (علیهما السلام) را در مدینه پیدا می کنی و مشرف به بقیع می شوی و صدها مکان مشرفه ی دیگر. خود حاجی هم در احساسی غوطه ور می شود که در آن حس می کند مردم از وی انتظار می برند یک انسان بهتر سراغ گیرند و بیشترین این غوطه وری فکری این است نکند مردم هنوز هم او را به چشم قبل (ضعف ها و کاستی ها) نگاه کنند. زیرا در سنت حج، مهمترین دستاورد، تحول درونی و ایمانی فرد است که بالاترین آن این است مردم از دست او در آزار و اذیت نباشند و این مبحث، در شعر شاعران هم نمود بارز یافته است. مثل این شعر حضرت سعدی در گلستان:

 

«از من بگوی حاجی مردم گزای را

کاو پوستین خلق به آزار می‌درد

حاجی تو نیستی شتر است از برای آنک

بیچاره خار می خورد و بار می برد»

 

به هر حال، یک حاجی اگر همسایه است، باید همسایه ای بی آزار شود. اگر هنرمند است، باید هنرش پاک شود. اگر مکانیک است، باید آچارش با مزدش بخواند. اگر دانشگاهی است، باید راه تعلیم را درست در پیش گیرد. اگر روحانی است، باید مواعظ و مرامش جور در آید و واعظ غیرمتّعظ نباشد. اگر قدرت دستش هست، باید درستکاری پیشه کند و خود را برتر از خلق نداند و زورپیشه نشود. اُنظُر.

 

دولت قبل چگونه شکل گرفته بود؟

اُنظُر می کاود : هم سال ۱۴۰۰ هم سالهای قبل و قبلتر، همیشه (بعضاً، نه) یک نامزد دلخواه برای بخشی کوچک از حاکمیت کلان کشور (که خود را حق به جانب می پندارد) وجود داشته است که خیلی مترصد بودند ملت به آنان رو کند. چهار بار این خواست و منویات عاملهای حاکمیتی به ظهور نشست. پس از ترور آقای محمدعلی رجائی (که به همراه نخست وزیرش حجت الاسلام محمدجواد باهنر، به مقام شهادت رسیدند) میل حاکمیت به سمت فرد جایگزین رفت و آن شخصیتی بسیار مشهور بود که پیش از آن، ترور نیز شده بود و مردم با رأی میلیونی به ایشان رأی دادند؛ آقای سید علی خامنه یی. وقتی چهارده خرداد شصت و هشت رقم خورد، حاکمیت باز به فکر جایگزین افتاد و آن شخص فردی جز آقای اکبر رفسنجانی نبود، کسی که تصور جامعه در همان زمان این بود شاید در رأس نظام قرار گیرد. ملت به وی هم رأی داد و وی جای آقاخامنه یی در ریاست جمهوری نشست. هر دو شخصیت آنچنان شهرت و مقبولیت داشتند که رقیب هایی برجسته در انتخابات برایشان پدیدار نشد و اگر هم می آمدند شاید توان غلبه نداشتند. اما یکباره ورق در دوم خرداد هفتاد و شش برگشت. با آن که با تجهیز وسیع، تبلیغ می کردند میل حاکمیت به آقای علی اکبر ناطق نوری است، اما در یک انتخاباتی که شبیه به جنبش مدنی منظم و دموکراتیک بود، برای نخستین بار، یک رقیب دور از انتظار قدرت، رأی آورد؛ آقای سید محمد خاتمی. هشت سال کشور به دو قطبی فعال با شکاف متراکم (نه مقاطع، که بحران را در خود می بلعد. اما شکاف متراکم، بحران را در درون خود می زایاند) مبدل شد. تا جایی که در جمله ای اعتراضی گفته می شد «ریاست جمهوری» را به یک «تدارکاتچی» تنزل داده و «هر ده روز یک بحران» خلق کردند. تا رسید به سال هشتاد و چهار که برای رهایی از تفکر خاتمی و جنبش مدنی معترض، رقابت چهارضلعی شکل گرفت. میان آقای اکبر رفسنجانی، آقای مصطفی معین، آقای مهدی کروبی، آقای محمود احمدی نژاد. آنچنان حضور همزمان سه نفر اولی تا سومی برای جناح چپ شکننده بود که آرای مردم میان از روی لج بین همه پخش شد و انتخابات برای نخستین بار به دور دوم افتاد. هم آقای رفسنجانی هم آقای کروبی مدعی تقلب در اصفهان و برخی از صندوق ها در شهرها شدند. اما اراده ی حاکمیت بر برگزاری دور دوم بود. میان یک روحانی بلندپایه که خود را از بوجودآورندگان انقلاب می دانست و دیگری غیرروحانی که از سوی یک مکتب فکری در مؤسسه ای محقر (به معنی چندان مطرح نبودن) متعلق به آقای محمدتقی مصباح یزدی شارژ می شد تا قدرت را بوسیله ی وی تصاحب کنند یا لااقل از چنگ خاتمی درآورند. آقای رفسنجانی در دور دوم شکست خورد. کشور از دست چپ، به چنگ آورده شد و تماماً به راست تندرو داده شد. او را فقط کم مانده بودند که بگویند پیامبر است! که البته معاون اولش آقای محمدرضا رحیمی زاده ی قروه ی کردستان که رئیس دیوان محاسبات وقت در سال هشتاد و پنج بود در مورد ارائه ی آمار تخلفات دولتی با خشنودی اعلام کرد که «مدیران دولت نهم پاکدامن هستند و بدین سبب امسال آمار تخلفات ارائه نمی دهیم» او گفته بود «یکی از مسلمانان سوریه معتقد بود اگر بنا بود بعد از پیامبر (ص) پیامبری بیاید آن، احمدی نژاد بود»! و کسی از جناح راست هم این حرف را انگاری رد نکرد! کار با وی در دوره ی دومش که از نبرد سنگین در سال هشتاد و هشت گذشت، به تصادم کامل با حاکمیت کشید و اندک اندک کسانی که وی را «مرد هزاره ی سوم» می خواندند و خودش هم نزد یک آیت الله مشهور، «هاله ی نور» را مطرح کرده بود و آن مرجع به نظر می رسد آن روز تبسم کرده بود، از وی کناره گرفتند، چون دیگر ماندن در کنارش را برای خود از دست دادن موقعیت!! حساب می کردند. برای دور کردن کشور از دست تفکر احمدی نژادی، سال نود و دو یک انتخابات ده ضلعی ترتیب داده شد. که از میان آنان (که به رد صلاحیت آقای رفنسجانی نیز منجر شد) آقای حسن روحانی به قدرت رسید و از آقای باقر قالیباف در یک جمله ی «گازانبری و سرهنگی» در مورد سرکوب دانشجویان کوی دانشگاه در پی تعطیلی سلام و قضیه ی سعید امامی (مستعار اسلامی) توسط رقیبش حسن روحانی در حین مناظره ی تلویزیونی پرستیژزدایی عجیبی شده بود. سپس در سال نود و شش مجدد حاکمیت نامزد دلخواه خود را با چینش رقیب هایی چند وارد ماجرا کرد، ولی باز نیز آقای حسن روحانی به علت حمایت جناح چپ از وی (که زیانبارترین حرکت چپ در تاریخ کشور بود) بر نامزد دلخواه (که آقای قالیباف حتی به نفع او انصراف داده بود) غلبه کرد و کشور تحت دو مسئله ی برجام و بازتاب شکست رقیب، زیر بار دو قطبی بدتر از دوم خرداد رفت و آثارش هنوز در کشور باقی است. برای رهایی از تفکر آقای حسن روحانی و میدان ندادن به آقای محمدجواد ظریف، سال هزار و چهارصد رقیب هایی را که احتمال رأی آوری بالاتر داشتند، بشدت زدند: مانند رد صلاحیت آقای مسعود پزشکیان، آقای اسحاق جهانگیری، آقای علی اردشیر لاریجانی. که برای رد این سومی به شورای نگهبان تذکر هم داده شد که «جفا« شد و باید «جبران» شود. به نظر می رسد روی آقای پزشکیان هم همین تذکر داده شد. دقیقاً نمی دانم. دو تا از نامزدها از روز روشنتر بود فقط برای نیابت و استفاده از وقت بیت المال در سازمان صدا و سیما خصوصاً مناظره ها برای کمک در بحث و مناظره، برای فرد  دلخواه، در رقابت صوری ماندند و وقتی هم که تبلیغات تمام شد هر دو (آقای علیرضا زاکانی و آقای سعید جلیلی) به نفع کاندیدای دلخواه حاکمیت، انصراف و بیانیه ی حمایت دادند. در رقابت میان سه نفر باقی مانده ی دیگر، آقایان: سید امیرحسین قاضی‌زاده هاشمی، محسن مهرعلیزاده، عبدالناصر همتی و (با رد صلاحیت حسابشده و سازماندهی شده آن سه نفر رقیب قدر مذکور) دولت قبل، قدرت گرفت. عبور کنم. اُنظُر.

 

جهان خودجوش به خروش آمد

اُنظُر می کاود : امروز از متن خبری خانم الهه آرانیان مطلع شدم «ماریو بارگاس یوسا، گونتر گراس، هاروکی موراکامی، هلن توماس و ...» که ترجمه ی آثارشان در ایران مخاطبان درخور توجهی دارد، در برابر سیاست‌های اسرائیل در سالهای پیش از این موضع گرفته بودند. مثلاً:

 

خانم هلن توماس قبلاً نیز گفته بود «اسرائیلی ها باید فلسطین را ترک کنند، زیرا این سرزمین به آن ها تعلق ندارد و اسرائیلی ها باید برگردند و در لهستان، آلمان، آمریکا یا هر جای دیگر زندگی کنند». این خبرنگار برجسته ی جهان ۲۰ ژوئیه ۲۰۱۴ در ۹۲ سالگی درگذشت.


ماریو بارگاس یوسا، نویسنده ی مشهور اهل پرو و برنده ی نوبل ادبیات ۲۰۱۰ در سال گذشته با اعلام خبر خداحافظی اش از دنیای نویسندگی و رمان، در حمایت از مردم فلسطین گفته بود: «امیدوارم نتانیاهو طبع وحشی گری اش را مهار کند و از قتل عام فلسطینی ها دست بردارد». یوسا آخرین اثرش را ادای دینی به کشورش پرو می‌خواند و از جوانان می خواهد به دنبال چیزهای اصیل بروند. از یوسا کتاب های زیادی به فارسی ترجمه شده است که از جمله ی آن ها می توان به این آثار اشاره کرد: «دوئل»، «تازه‌کارها»، «ماهی در آب»، «جنگ آخرالزمان»، «ادبیات آتش است» و «روزگار سخت».


گونتر گراس، نویسنده ی آلمانی و برنده ی نوبل ادبیات ۱۹۹۹ نیز بارها اسرائیل را مورد انتقاد قرار داده ‌است. او در آوریل ۲۰۱۲ با نشر قطعه شعری با نام «آن چه باید گفته شود» حملات شاعرانه ی خود را علیه ی اسرائیل آغاز کرد و در سخنانی گفت: «نمی دانم چه چیز برای من بدتر است؛ انتقادهای صریح یا این واقعیت که خیلی از کسانی که باید بهتر از من بدانند سکوت پیشه کرده‌اند». از این نویسنده که در سال ۲۰۱۵ درگذشت، این آثار به فارسی ترجمه شده‌اند: «پابرهنه‌ها تمرین انقلاب می‌کنند»، «بر گام خرچنگ»، «شهر فرنگ»، «در حال کندن پوست پیاز» و «حلزون‌ها به زمان می‌بازند».


هاروکی موراکامی، نویسنده ی ژاپنی است. نویسنده ی کتاب «از دو که حرف می زنم، از چه حرف می زنم»، مهرماه سال گذشته در مراسمی ویژه، جایزه شاهزاده آستوریاس اسپانیا را برای ادبیات دریافت کرد و در مصاحبه با آسوشیتدپرس گفت: «درگیری خونین در نوار غزه نمونه وحشتناکی است از این که چگونه جهان ما با دیوارها، چه فیزیکی و چه استعاری، تقسیم شده است. می‌دانم که وضعیت فلسطینی ها اسفبار است، بنابراین تنها چیزی که می توانم بگویم این است که دعا کنیم تا هر چه زودتر صلح حاکم شود».


بنده هنوز مطلع نیستم آیا یورگن هابرماس که در یک بیانیه ی حمایت آمیز برای اسرائیل مشروعیت دفاع قائل شده بود و از اسرائیل در برابر ستمدیدگان فلسطین به دفاع برخاسته بود و اعتبار خود را رایگان به فروش رسانده بود، هنوز نیز بر همان موضع است، یا نه تغییر نگرش داده است. انتظار می رود این فیلسوف زنده ی آلمان از موضع غلط خود به حق گویی برگردد. اُنظُر.

 

آرایش قدرت برای انتخابات هشت تیر

اُنظُر می کاود : فعلاً چپ و راست (با آن که هنوز مشخص نیست انتخابات رقابتی با حضور همه ی فکرها، مهر و امضا به خود می گیرد یا نه  انتخابات شکلی با حضور فقط یک جریان منعقد می شود) سخت به تکاپو افتادند تا نامزدی رأی آور پیدا کنند که اولاً هم گروه ها و بلوک های سیاسی بر روی وی توافق نهایی (به قول معمول اجماع) کنند و دوماً هم مردمی که منتظر صندوق آزاد رأی هستند، تحریک شوند پای صندوق های آرا آیند و بین دو رقیب یا سه رقیب واقعی دست به حرکت سیاسی و نشاط آور بزنند. چپ (از منتهی الیه ی چپ تا منتهی الیه ی میانه) در پی به چنگ آوردن قدرت از دست داده ی خود است. ولی راست به دنبال از چنگ ندادن قدرت به دست آورده ی خود است که باری آقای حسن روحانی آن را از چنگ آقای محمود احمدی نژاد به در آورده بود و باری هم آقای سید محمد خاتمی نگذاشت به چنگ آقای علی اکبر ناطق نوری بیفتند که (درست یا نادرست) تبلیغ می کردند نامزد دلخواه حاکمیت است. باید دید در این حرکت سیاسی آینده ی خیلی فشرده، عوامل حاکمیت چه ترتیباتی را اتخاذ می کنند. البته از دید بنده این فرضیه (گمان ظنی هر چیزی) دیگر تبدیل به نظریه (تز مورد قبول نسبی جامعه) شده است که هر گاه جمهوری اسلامی به انتخابات آزاد و رقابتی واقعی تن داد، برد با نامزدی بود که حکومت روی آن نظر نداشت. و هر گاه انتخابات به شیوه ی رد صلاحیت های گسترده و حسابشده ی رقیب برگزار شد، رأی با نامزد دلخواه بود. تنها استثنای این مسئله، رقابت رفسنجانی و احمدی نژاد در دور دوم سال هشتاد و چهار بود که به علت لج جامعه با آقای رفسنجانی، برد با نامزد حکومت بود. برای این انتخابات پیش رو، فرض هایی در ذهنم متصور است که اندک اندک بازش می کنم. چون داخل مدرسه جایی برای عرضه ی فکر به صورت آزاد است. چیزی که اصلاً در ذهنم نیست درگیری فرد با فرد در این داخل است. مقصد و قصد فقط تضارب فکر با فکر است. مدرسه چون محل فکرت است، هر عضو حق دارد دیدگاه خود را بیان کند. بنده هم یکی از این جمع. در کل تنها چیزی که هیچ برای بنده مهم نیست، این است خودم مورد قضاوت قرار گیرم و یک سری صفت ها و وصله ها به بنده بچسبانند. این نوع واکنش ها را طبیعی و از برکات نوشته ها می دانم و در هیچ شرائطی موجب ترک بنده از صحنه ی نوشتنم نمی شود. با احترام به همه ی هم مدرسه های محترم. عبور کنم. اُنظُر.

چرا انتقاد روزنامه جمهوری اسلامی از فضاسازی اخیر کشور مرا به یاد ویل دورانت انداخت؟!

اُنظُر می کاود : چرا انتقاد روزنامه ی «جمهوری اسلامی» از فضاسازی اخیر کشور مرا به یاد ویل دورانت انداخت؟! شادروان ویل دورانت مورخ بزرگ "تاریخ تمدن" جمله ی شاه کلیدی دارد که در یکی از چند جلد "تاریخ تمدن" آن خواندم. او معتقد بود هر چیزی روی آن زیاد تبلیغ شود، به ضد خود بدل می شود. حالا وقتی روزنامه ی «جمهوری اسلامی» باب انتقاد صریح را از رفتار اخیر در کشور باز می کند حرف ویل دورانت بارز تجلی می کند. این روزنامه (که بنده مدار آن را چرخان و هر بار سوی این و اون تنظیم می کرده و می کند) در  این مورد در ستون خود نوشت :

 

«اهالی کار رسانه ای می دانند که زیاده روی در این کار و خرج کردن از اعتبار دیگران در این زمینه، این اقدام تبلیغی را به ضد تبلیغ تبدیل می کند. زیاده روی در تبلیغات شهری نیز همین ضرر را دارد ... علاوه بر این، عده‌ای نیز برداشت هائی از این زیاده روی‌ها پیدا می کنند که به ضرر نظام و کشور و حتی خود بانیان این قبیل تبلیغات افراطی است. معلوم نیست سرگرم شدن به این امور... چه وجهی دارد. پرداختن به این سرگرمی ها اولویت کشور نیست ... اینکه فلان فرماندار [نیشابور] به خود حق بدهد پای امام زمان علیه السلام را ... به میان بکشد و از نگرانی و رفت و آمد همراه با اضطراب آن حضرت سخن بگوید، بهیچوجه در چارچوب تفکر اسلامی نمی‌گنجد.»

 

بنده عبور کنم. به همان حرف ویل دورانت برگردم و این سخن مهم آیت الله العظمی حسین مظاهری در جلسه ی درس اخلاق  که فرموده بودند:

 

«گناهانی مثل رشوه، ربا، حیف و میل و دزدی از بیت‌المال مسلمین، جامعه را به تباهی می کشاند. آنکه اموال عمومی را حیف و میل می کند، در دین داری ضعیف است، وگرنه اگر دین داشت، اگر در عمق جانش روح خداترسی حکمفرما بود، گرفتار دزدی و حیف و میل و اختلاس و رشوه و گناهان دیگر نمی شد. اگر دین در اداره ها حاکم باشد، رسیدگی به پرونده ها به روزهای بعد موکول نمی شود و هر کس، از رئیس تا کارمند، وظیفۀ خود را برای رفع حوائج مردم بخوبی ایفا می کند.»

پایان. اُنظُر.

 

هتل اسپیناس پالاس تهران


اُنظُر مطرح می کند : فعلاً فقط این عکس را می گذارم. اگر طی روزهای آینده این فرد نظام سخنانی بگوید، حتماً در صورت تشخیص بنده در این مورد وارد شده و توضیحاتی می دهم که برگزاری مراسم عروسی دختر چه شخصیتی در این هتل «اسپیناس پلاس» تهران صورت گرفت که باشکوه ترین و گرانقیمت ترین منوهای غذا و پذیرایی را دارد. عبور کنم. اُنظُر.

 

حج نزدیک است ۴

اُنظُر می نویسد : حج برای ایرانی ها هزینه بر شده است. نه تنها به علت نوسان در سیاست ها و کارکرد بد دولت ها، بلکه در خرج تراشی های خود حاجی ها نیز این هزینه بر سبد حج افزوده شد. دور نباید داشت که در قدیم هم، چنین خرج هایی بر حاجی ها بار می شد. زیرا با کمترین امکانات، باید دو تا سه ماه در راه زیارت می رفتند و در چندین کاروانسرای بین راه باید اتراق می کردند، و این، برای همه هزینه داشت. در کرایه ی جا، در مرکب، و در خور و خوراک. پس همیشه هزینه ی حج به فراخور زمان ها بالا بود و نمی شود آن را بهانه ی کوبیدن حج نمود. در این روزها هم، حتی احتمال بالا بخشی از حاجی ها توان تأمین پول را نداشته باشند و به قرض افتاده باشند و بدتر این که انصراف داده باشند. اما با این وجود، حج همچنان عاشق و طلبنده دارد زیرا یک مناسک بسیار پر رمز و راز است و هر انسان از رمز و رموز خوشش می آید. به دیده ی بنده چند علت برای عظمت حج نزد حج گزار متصور است: یک. انسان تا به حج نرفته باشد، انگاری بزرگی خود را به دست نیاورده است. دو. حج یک منزلت اجتماعی و معنوی به فرد حاجی می بخشد. سه. به بزرگ هر خانواده چنین می آید که حج را رفته باشد نوعی نقص برای حج نرفته، متصور است. چهار. بین مردم لفظ «حاجی» تنها یک معنی زائر بیت الله را نمی دهد، یک نوع عنوان تشریف است برای گرامیداشت دائمی شأن و مقامشان. پنج. حتی حج یک عامل بازدارنده برای گناه و کراهات است. فرد حاجی در خود خجل می ماند بر کارهایی اقدام ورزد که دون شئون یک حج گزار است، همین وی را یک عصمت خفیفی می بخشد تا گام به وادی بدکاری و بدکرداری نرود. شش. حج، مذهبی بودن را در درون فرد شعله ور نگه می دارد. هفت. فردی که حاجی شد برای خود حدود و خطوط قائل است و همیشه خود را شناکرده در دریای طهارت کعبه حس می کند. هشت. محال است انسان حاجی، یادش نیاید دور حجرالاسودی را گردیده که نقل است اگر کسی دست بزند، گناه وی را برای خود او چون آینه نمایان می کند و این حتماً یک نوع القا و الهام خفی است و حاجی خود رازدار خود باقی می ماند که خودسازی خود را استمرار دهد. دستان حاجیان را باید به گرمی اخوت و مروت گرفت که راهی دیار کعبه و مدینه اند. خوشا بر جانشان که عطش دیدار مدینه و مکه سیرابشان می کند. اُنظُر.

حج نزدیک است ۵

اُنظُر می نویسد : حج نهایتش «وجّهتُ وجهیَ» است، یعنی حاجی روی خود را فقط به سوی خدا بر می گرداند و تمام اعتقادات خود را متمایل به او می کند. وقتی هم حاجی تقصیر بجا آورد (مو و ناخن کوتاه کرد) می خواهد بگوید نفس خودم را با این کوچک انگاری ام، به کنترل در آوردم تا او را فرمانده ی سوء خودم نکنم که از منِ حاجی باز نیز سوء پیشینه! بجای بگذارد. به قول شاعر: «دست حاجت چو بری، پیش خداوندی بر ٫٫ که کریم است و رحیم است و غفور است و ودود» حاجی در گرد خانه ای که قبله ی نماز و راز است، قلب خود را با آن دوخته است: «خانه ی کعبه خانه ی دلهاست ٫٫ ساحت قدس و جلوه گاه خداست» ... «در رکوع و سجود سویش باش ٫٫ تو هم از زائران کویش باش» آنگاه است که حاجی واقعی از هر نیرنگ و رنگ بیرون می زند. دیگر نه ژنده پوشی نیاز است که خلق را گول زند. نه داد و ستد و معامله ی ریا و ربا لازم است که جیب از دغل پر کند. نه حاجت به دعای زبان و لقلقه ی گفتار است که خود گوید، ولی در عمل لابه و لاف آید. چگونه می شود حاجی درک وقوف در عرفات و مناجات نموده باشد، ولی به دوز و کلک و اشک تمساح افتد که حقوق خلق را ببلعد؟! این با آنچه در منا و مشعر به تشرفش در آمده، جور در نمی آید. شب مشعر، تداعی روز محشر است. «دمی آگاه ساز این قلب غافل ٫٫ مران از درگهت این جان جاهل» حاجی به این مرحله از عشق و درک که رسد، آنوقت است که می فهمد طبق گفته ی معصوم (ع) حتی نگاه به کعبه ثواب و عظمت دارد چه رسید به این که طوافش گذارد. اگر جز این بود، حاجی فقط صوری و زوری رفت دیوار مکعب دید و بازگشت! اما حاجی بر خود نمی بخشد که مسجد الحرام برود، مسجد النبی برود. احد را زیارت کند ولی در خود تحول حس نکند و نفهمد دگرگون شده است. حج جایی برای دگرگونی درونی است، از حال خود، به حال خدای خود درآمدن، از اخلاق خلق به اخلاق خدا رسیدن. از پای کوه به بالاترین پایه ی مرتفع کوه راه پیمودن. همان وجّهتُ وجهیَ نائل شدن که در داخل غار حرا بر پیامبر خاتم الانبیا (ص) دست داده بود و جز لا اله الّا الله قولی نداشت. این قول، قول «تُفلحوا» بود؛ رستگار شدن و از همه ی بت های بد از شاه ها و فرمانرواها تا پیکره ی تراشه ها رستن و عبور کردن. ۱۰ . ۳ . ۱۴۰۳ اُنظُر.

 

فرغون,قیمت لاستیک فرغون

لاستیک فرغون و سیاست

اُنظُر می کاود : همین اخیراً رسانه ی «روزگار خودرو» گزارش نوشته در سال ۱۴۰۱ بیش از ۴۵ میلیارد تومان واردات لاستیک فرغون از کشورهای افغانستان، عراق، پاکستان، تاجیکستان، ترکمنستان، سوریه، قرقیزستان، لبنان و آذربایجان به ایران صورت گرفت. قیمت لاستیک فرغون نیز در بازار از بالای نیم میلیون تومان عبور کرد. ببینیم با نیم میلیون تومان پول بی ارزش شده ی ایران فعلاً مثلاً چه چیزهایی می شود خرید؟!

 

می شود سه شانه تخم مرغ!

می شود دو عدد مرغ درشت!

می شود چهار بسته لوبیا چیتی!

می شود هشت قوطی رب گوجه!

می شود کمتر از یک کیلو گوشت!

می شود خرید چهار الی پنج کتاب!

می شود دو تا چارپایه ی لاستیکی حمام!

می شود دو پرس و نصف ناهار در رستوران!

می شود دو سر کرایه از یک کلانشهر به شهری دیگر!

می شود یک صبحانه ی کامل شاید نیمه کامل کله پاچه!

می شود یک رجوع به پزشک متخصص با یک نسخه ی آرام دارو!

 

سیاست وقتی آلوده به دست های نامرئی شود و آنها به جای مردم مهره چین شوند و قدرت ها به چنگ کسانی در آید که از اقتصاد و جهان و تئوری های رشد و توسعه و تجارت و نوآورهای علمی و فن آوری های دنیای پیشرفته، چیزی سر در نیاونرد، نتیجه ی قهری آن است که یک فرغون می شود قیمت یک پراید در سالهای قبلتر. اُنظُر.


اُنظُر نظر می گذارد : سلام به شما آقا با امضای «مصطفی» [بابویه دارابی]. روی شماره ی ششم در نوشته ی سومتان نظر می گذارم. تهیه کردم... برمی گردم. سلام. ارزش مطالعه داشت. کامل مورد توجه شد. در شماره ی ششم این قسمت سه، عرض می شود: این دسته در واقع در همان دانشگاه که کد دادید در درس های خود یکی از تغذیه کنندگان منابع غربی اند و تئوری های آنان را سرقت ادبی می کنند، در رفرنس ها هیچ اشاره نمی کنند. اما با تغییر جملات و تصرف عدوانی در متون، رنگ دیگری به آن می زنند. در صحنه ی سیاست هم هر جا پا گذاشتند بدترین کارکرد را داشتند. از تئوری های اقتصادی شهید سید محمدباقر صدر هم چیزی سر در نمی آورند و حتی کتاب اقتصاد شهید مطهری چاپ حکمت را در یک مرکزی (که متصل است به قدرت) خمیر کردند که مردم به آن نظریات مطهری دستیبابی پبدا نکنند. در همان کتاب که بنده خوشبختانه دارم، شهید مطهری در بحث اقتصاد و دین معتقد است آنچه عدلی است، دینی است. که نوعی رالزی به مفهوم و مقصود عدالت است. جان رالز فیلسوف عدالت حتماً شما نویسنده ی ماهر و آشنا با جامعه، آشنا هستید که در نظریه ی عدالت، زمانی آن را تحقق یافته فرض می کند که شهروندان جامعه آزادی‌ های عمومی و سیاسی  برابر داشته باشند و «برابری فرصت» برای همه ی مردم یکسان باشد. اما چون این مسئله مفقود است، دیده شد فساد تا کجاهای همین دولت قبل و قبلتر و باز هم قبلتر کشیده شد و آب از آب تکان نخورد. زیرا نه آزادی برابر وجود دارد و نه فرصت یکسان. رانت و فرمول غلط رابطه و باند و آوردن آدمهای غیرحرفه ای و بی سابقه در اقتصاد، همه چیز اقتصاد را لک انداخت و پوسیده کرد. عبور کنم. با اینهمه، اقتصاد راه حل عقلانی می طلبد و دانش روز که تا تحقق نیابد، اوضاع بدتر از قبل می شود. از دانش و بررسی شما نویسنده ی محترم و قابل، تشکر فراوان می شود. پایان. اُنظُر.

 

حج نزدیک است  ۶

اُنظُر می نویسد : حج فقط عبادت نیست، حرکت تکاملی است. انقلاب اخلاق است، یعنی یورش فرد بر ابلیس و سازشی با خویش. اگر حاجی به جای جذب در شکوه کعبه، محو بازار، جذب کالا، وصل هتل، سرگرم سرگرمی ها شود و مظاهر شهر را بر منظره ی عظیم کنگره ی حاجیان ترجیح دهد، فقط یک حج برگشته بیش نیست، حج گزار کسی است که در حج در درک و مکاشفات بیفتد. ره آورد حاجی دستاوردهای خرید و گذار و گشت و تفریح و دورزدن نیست، بلکه پیام هایی است که از دل مناسک حکیم پرورش، بر دل خود ریخته است. حج برای هر فرد حاجی، یک تجربه ی مخصوص به خود است. به گفته ی شادروان دکتر علی شریعتی هر حاجی باید از «تجربه های معنوی» خود بگوید. به نظر بنده، هر حج برای هر فرد یک تجربه ی خاص خودش است. حج رساله ی فقهی نیست، رسالت فکری است. یعنی هنگامی که گوسفند ذبح می کنی باید فقط خودت باشی و خدایت، حتی خودت هم محو خدا شوی وگرنه به قول ایشان، آن ذبح اسمش فقط «قصابی» است! زیرا در منظر فکری وی حج حرکتی «از خود به سوی خدا همگام با خلق» است. حتی شاید بشود قائل شد حج تمام اسلام است اگر درست فهمیده شود. عرفان درون آداب حج از تمام دستورالعمل های عارفان و قطب های دراویش و صوفی ها پیشی دارد و بر تمام فرمول های معنویت گریان غلبه ی شور و شعوری دارد. هر کس حج را از عمق به سطح تنزل دهد و از مغز به پوست کشاند او نسبت به حکمت حج جهل دارد. به آسیب شناسی حج هم خواهم رسید. که این شعر نمی دانم از کیست اما از آقای  «عباس بقیع» گرفتم در وبلاگش که صفای کربلا و کعبه را از نثر به زیر نظم بود.

 

«حاجـیان رفتند یکـسر در منا "" پس چرا او رفته سوی کربـلا» ... «او بجای موی سر، سـر می دهد "" قاسـم و عـباس و اکبر می دهد» ... «سعی حـج او صفا با خنجر است "" مروه اش قبر علـی اصغر است»

اُنظُر.

ربط موقعیت با واقعیت و حقیقت

اُنظُر می کاود : اول باید طبق روش شناسی بر هر سه واژه ی کلیدی تعریف ارائه داد. خیلی چکیده این است: موقعیت یعنی جای و جایگاه. واقعیت یعنی متضاد خیال. حقیقت که در انگلیسی به آن فکت می گویند یعنی اصالت هر چیزی که در عالم بیرونی تعیّن دارد. با این تعریف فشرده، بنده معتقدم انسان در یک قسم از تقسیم، یعنی موجودی دوگانه که اگر موقعیتش را ملاک قرار دهد از بازگویی واقعیت و حتی حقیقت انصراف می دهد و کارش را عقلی هم می داند. ولی همین انسان اگر از موقعیت خود بیرون برود در بیان و نشر واقعیت و حتی حقیقت تا ممکن و صلاح است، منصرف نمی شود. پس اصل در تجربه ی بشری این است که انسان موقعیت خود را در نظر می گیرد. زیرا انسان در درجه ی اول منهای مبداء و معاد (سرآغاز و سرانجام) خطرات خود را به دستگاه فاهمه ی خود می برد تا از آنجا فرمان گیرد. نتیجه این است: انسان وقتی سخن می گوید اول باید دید او در کدام موقعیت قرار دارد. مثلاً اگر جای مرجع آقاخوئی، مرجع آقاسیستانی نمی نشست، بی تردید میزان مواضع وی در بیرون از مقام مرجع، حتی با همین حفظ همین مبانی عقل و شرع اش، نسبت به مسائل اسلام و مسلمانان و جهان فرق داشت. چیزی که ایشان را در سمت رفتارهای سیاسی و عقایدی مورد ملاحظات می کشاند، موقعیت است که مرجعیت الزامش می دارد از بسیاری از گفتارها پرهیز نماید و نتواند واقعیت و حقیقت را هر بار بر زبان جاری کند. چون همه ی حرف ها را در چنین موقعیت نمی شود گفت و به نظر بنده هم نباید گفت. اخیراً نواری گوش کردم که در آن آقای جوادی آملی مرجع و فیلسوف حوزه در درس اخلاق خرداد ۱۴۰۳ خود، از "امام محمد غزالی" نقل کرده است که او گفته «عصاره ی نصایح ۴۰ ساله ی مرا فردوسی در یک بیت گفته است که «اگر بار خار است خود کشته‌ای "" وگر پرنیان است خود رشته‌ای» یعنی به نظر بنده خود غزالی (که می شود در دسته ی اشعریون در برابر معتزلیون جایش داد) با همه ی شجاعت در بیان فتوا و عقاید و حتی تکفیر، جاهایی بر حسب موقعیت، حرف خود را فرو می خورد. عبور کنم. مهم این است انسان اگر موقعیت خود را با واقعیت و حقیقت ربط می دهد (که معمول است) و سپس به بیان و نشر موضع و فکرش می پردازد (که عقلی به نفع وی است) بهتر است میان این سه، تعادل ایجاد کند. نه این که چنان کند که در تمام زندگی اش موقعیتش، مانع از حقیقت گویی و واقع گویی اش شده باشد.  حتماً با فیلسوف اخلاق «ایمانوئل کانت» آشنایی دارید. او اخلاق را فضایی می داند که در آن انسان ها به یکدیگر «هدف» بیندیشند، نه ابزار رسیدن به مقصد دگر. یعنی ای آدمی! تا کی چاپلوسی؟ تا چه وقت مجیزگویی؟ تا کجا عزت نفس کُشی؟ تا چه حد خویشتن خویش را ابزار آمال قدرتمندان فاسد نمودن؟! عبور کنم. کسانی که واقعیت و حقیقت را به خاطر مصلحتی به اسم موقعیت و مقام نمی توانند واضح و شفاف بگویند بهتر است طوری در جامعه نباشند که حتی «هوش مصنوعی» هم از دست آنها به خطا بیفتد. چونکه هوش مصنوعی برخلاف جستجوی سنتی گوگلی که جستجوگر را فقط به سمت آدرس لینک ها راهنمایی می کند، هوش مصنوعی بر عکس با حدس قوی تر خود اطلاعات مورد کاوش فرد جستجوگر را با صورتی خلاصه و قابل فهم به رویش می گشاید. حال اگر افراد جامعه اطلاعات غلط به خاطر موقعیت، به خورد جامعه بدهند و در فضای مجازی ثبت شود هوش مصنوعی ممکن است همان تملق ها و مجیزها و غلط ها را به روی جستجوگران باز کند. مثلاً اگر کسی خواست «طرید» را معنی کند و روی آن تحقیق ارائه دهد و مصداقش را نام ببرد، اگر اطلاعات غلط دهد هوش مصنوعی هم فریب می خورد و همان را به سرچ کننده تحویل می دهد. انگاری شبیه قیامت است چون در غدا (فردا) نگاه می کنند که فرد، خود برای خود، چی پیش فرستاده است. پس به خاطر هوش مصنوعی هم شده، اگر انسان در موقعیتی (از شغل گرفته تا ضعف و خطاها و برنامه هایی برای فرداهای خود) قرار دارد که واقعیت و حقیقت را نمی تواند (موقتاً و دائماً) شفاف نشر دهد، توسل به تملق نجوید و دست روی خبر نکشد و موضوع را آلوده نکند؛ لااقل بکوشد میان موقعیت با واقعیت و حقیقت یک توازن نیم بند بوجود آورد. اُنظُر.

 

[در پاسخ به مصطفی بابویه] اُنظُر نظر می گذارد : سلام آقا با امضای «مصطفی» نویسنده ی محترم و با دقت کلام بالا. پاسخ علمی و پیشرفته ای روی نظر بنده ارسال کردید. هم روشنگر بود و هم مسیر بحث را محدودتر و قابل بررسی تر کردید. تشکر بنده بدرقه ی نوشته ات. هم جهت با دیدگاه شما که بیشتر می خورد که یک دانش پژوه آزاد باشی تا کنشگر درون قدرت، مطلبم را دنباله می بخشم: دقیق با شما موافق هستم بر سر نظریه ی عدالت و کارکرد بد آن دانشگاه. بکارگیری کیلویی (آن هم باز تبعض آمیز) تحصیلکردگان حوزه و دانشگاه امام صادق (ع) برای حکومتداری، خسران های بی جبران بر کشور زده است که تاوان آن نامعلوم است. از این دو مرکز آموزشی افرادی را به درون قدرت راه می دهند که اولاً ستایشگر وضع موجود باشند و در برابر نقدهای متخصصان بایستند و ثانیاً کم سوادترهای آن را می گمارند که ارادت سالاری را تقویت کنند. بر اقتصاد و سیاست هر چه خواست وارد شود، شود. مهم برای دولت پیشین این بود نیروهایش را از چهار جا تأمین کند: این دو جا باضافه ی حرم و متعلقان به آقای محمود احمدی نژاد. جدا از این چهار جا یک خصوصیت مشترکشان این باشد میان تفکر آزاد و مترقی شهید استاد مطهری، با تفکر بسته و سنتی آقای شادروان مصباح یزدی، آن افرادی که به فکر و مواضع دومی تعلقات دارند به درون قدرت راه یابند. تا به حال در نهادهای حاکمیتی چنین شد و بعد به قوه های دو گانه دیگر هم سرایت کرد. البته این رفتار نادرست چندان دوام ندارد. هر چند میان تفکر شهید مطهری با وضع موجود کشور، فاصله و حتی تضاد برقرار است. فقط اسم شهید مطهری می آید، از تفکر ایشان واهه دارند. اما اقتصاد، اقتصاد شوخی بردار نیست با تمام گوشت و پوست مردم ارتباط پیدا می کند. به قول ناپلئون شورش گرسنگان از چندین گردان ارتش مسلح دشمن خطرش بیشتر است. در مورد جان رالز هم درست بحث را تقویت کردید. همانطور که دقیقاً پرداختید، او انتقاداتش به فرهنگ لیبرالی غرب بود و این شد که تا زنده بود نظریه ی عدالت خود را ابعاد عمیقتر بخشید و علیه ی تئوری های ضد عدالت ایستاد. تشکر می شود از شما صاحب قلم و گفتار دانشمندانه. اُنظُر.

 

چرا گفت «دولت زمینه ساز» ؟

اُنظُر می کاود : یک کاندیدای انتخابات هشت تیر در سخنانش گفت «با دولت فربه و مداخله گر در همه ی امور مردم، حتماً ره به جایی نمی بریم.» او دست روی تغییرات گذاشت و حرف از «عدالت اجتماعی و پیشرفت ملی زد و «عدالت به این معنا دانست «که هر کس به حق خود برسد و پایه ی این حق را نیز «حقوق فطری انسان ها» برشمرد و لذا اسم دولتش دولت «دولت زمینه ساز» خواند و سپس با سخنی از شهید مطهری سخنش را پایان داد: «حکومت ها ممکن است آرمان های متعالی داشته باشند اما اگر از اقتصاد سالم و ثروت زا برخوردار نباشند به هیچ یک از آنها نمی رسند.»

کاوش بنده از نقل ترکیبی این سخنان وی در حد خلاصه اینگونه است: یک. خود وی سابقه ی بیسار بد در مداخله گری دارد. پایه ی رفتاری وی دخالتگری بوده است ولی اینک می خواهد (به دروغ یا به حقیقت!) دولت مداخله گر را از بین ببرد و جایش «دولت زمینه ساز» بنشاند و در عوض به قول خودش «مسیر سیاست ایران را طوری جریان اندازند که «به ملت قوی» ختم شود ولی به دولتی غیرفربِه (یعنی چاق و چله و قطور و بزرگ و مثلاً و مآلاً زورگو نباشد) دو. وی از اردوی راست است اما شکل و شمایلی از خود بروز می دهد که سمت دیگر جناحین چپ و میانه، یک تعبیر چینه می کند. انگاری چپ به او در این کارزار دست رد زد. زیرا انگاری قصد کردند آنچه در سر حمایت از آقای حسن روحانی در دو دوره ی یازده و دوازده، بر سر خود آورده بودند و بشدت مغبون و متفرق شدند، عبرت بیاموزند. سه. اما این فرد همین که این سه مسئله ی مهم را مطرح کرد نشان آشکار از خود باقی گذاشت که قرار است کاری کند که چیزی از دولت سیزده در ساحت سیاست نماند. هم در تصمیمات کلان اقتصاد سیاست و بین الملل و هم در چینش افراد در دولت و بدنه ی قوه. چهار: به نظر بنده اینکه وی با نقل از شهید مطهری به اصطلاحات «اقتصاد سالم و ثروت زا» دست گذاشت خواست بگوید این کارکرد وجود نداشت و او قصد دارد ایجاد کند. پنج: این فرد حدسم این است چون سه سال قبل با یک حرکت نفسانی جانبگرایانه ی شورای نگهبان رد صلاحیت شد تا دولت سیزده با نامزد دلخواه حاکمیتی رقیب نداشته باشد و یا رأی ها در سبدها پخش نشود، و نام این رفتار شورای مذکور «جفا» اعلام شد و حتی «جبران» کردن لازم گردید، و جبران هم نگردید، با همین خاطرجمعی تذکر قبلی، وارد فضای کارزار کسب قدرت روز هشت تیر شد. این فرد که از حرف های اخیر وی تحلیلی نوشتم آقای علی لاریجانی است. جز آقای سعید جلیلی بقیه ی کاندیدای ثبت نام کرده، تلویحی و آشکار سخن از تغییر و نقد دولت قبلی زدند. در حالی که یک سری همچنان سرگرم مقدس سازی هستند و آزادند هر چه دوست دارند ببافند یا یا بشکافند. بنده همانطور که چند بار گفتم نسبت به هیچ کاندیدایی هیچ ذره تمایل و جانبداری ندارم فقط این رویداد پیش رو را ریز بررسی هایم می برم تا در داخل مدرسه مطرح کنم که این احتمال است موجب شرح بحث روز شود. همین. پایان. اُنظُر.

 

اُنظُر نظر می گذارد : سلام آقای مصطفی نویسنده ی محترم و مسلط به بحث. بنده از توضیحاتت به انضمام مثال ها و نمونه ها استفاده بردم. این سخن جنابعالی که بیان داشتی : «مردم هم میگن اگر شما درست میگین چرا وضع اقتصادی هر روز بدتر میشود!» جای تشکر دارد که در بیان واقعیت و حقیقت، توی بند موقعیت گیر نیستی و حرف حق را بدون لکنت می گویی. مردم واقعاً لمس می کنند. کافی است هر کس برود بازار خرید کند و بگردد. اگر گفت از روند رهای بازار داد و ستد حتی در ارزاق ضروری روز، راضی است و اوضاع همان است که باید باشد، بنده می گویم دارد روی واقعیت کمچه می کشد. چون نمی تواند حرف مردم را بزند و مجبور است حرف قدرت را بزند که چیزی از خود را، آسان از کف ندهد. دولت ها را انسان ها اداره می کنند. انسان ها همه بدون استثنا در مظان خطا هستند. (خاصیت انسان خطاکاری است) فرد مقدس و قدیس و بی خطا نداریم. در سیاست، مقدس سازی یک رفتار کلیسایی قرون وسطایی است که آنان پاپ و کیش و اسقف و فقیه های مسیحی را رنگ تقدس می زدند تا امپراتور روم را راضی نگه دارند و ارتزاق خود را مهیا و گرم و نرم باقی بگذارند. مردم، به طور ملموس دیدند و هنوز هم می بینند گرانی ها را. ناکارامدی ها را. پارتی بازی را. فساد را. رانت ها را. چاپلوسی ها را. تقسیم شغل بر پایه ی نسبت خویشاوندی ها را. قدرت، هرگز پاک نیست. لک دارد؛ باید لکه گیری شود. این از اصول سیاست و مدیریت کشورداری است. از شما برای گشودن بحث و فکر باز و روشنبینانه ات تشکر می شود. اُنظُر.

حج نزدیک است ۷

اُنظُر می نویسد : حج اگر برای حج گزار نردبان معنویت نسازد و او پس از برگشت از حج، خود را یک انسان نزدیکتر به خدا حس نکند، آن حج، حجی بوده است که حتی اشرف پهلوی خواهر شاه هم (که در دربار سلطنت دارای رفتارهای فسادآلود و دخالتجو بود و در دو تصویر فوق در لباس احرام عمره در سال « ۱۳۵۶ » است) آنرا گزارده و گذرانده بود. باید فرق باشد بین حج و لباس احرام پوشیدن اشرف با حاجی یی که رفت بیتُ الله تا آدم برای «الله» شود و بر روی هر «اِله» و بت های متنوع و نو به نو، قلم نفی بکشد. بنده معتقدم حاجی هایی که حج را در عمر خود تجربه کردند همیشه با خود حسابگرانه و پاسخگویانه مواجه می شوند. حتی حاجی یی که پس از استغراق در حج، باز نیز غرق دنیا و دینار می شود، باز هم شب وقتی به خود و وجدانش رجوع می کند خود را شماتت می کند که ای حاجی! این بود قرار تو روی مدار خدا؟!  به یک تعبیر حج حوزه ی استحفاظی خداست و هر کس آنجا برود خود را در جغرافیا و آداب، تحت پیامهای خداوند جهان آفرین در می آورد. این است که حاجی وقتی بر می گردد همه جای جهان را حوزه ی استحفاظی خدا می فهمد. در هنگام تنهایی ها. در هنگام اشتغالات. در هنگام مأموریت ها. حتی در هنگامی که در میان جمعی بسر می برد که احتمال گناه می دهد باز هم حاجی کمی بیشتر از دیگران برای خود حساب باز می کند. به این ترتیب، حاجی دیگر فقط مسجد و مراسم مذهبی و جلسات آموزش و نشست و برخاستن ها و حرم ها و امامزادگان و جاهای عمومی مذهبی را حوزه ی استحفاظی خدا نمی داند، هر جا را که راه می رود یا بایستد و یا بنشیند یا بخواند، حوزه ی نفوذ و دید خدا می داند. پس حج چون مناسکی شکوهمند در اسلام است و مسلمانان آن را یک نوع رفتن سمبلیک به قیامت گذرا، فرض می گیرند، روی انسان اثر دائمی می گذارد. چتر نفوذ حج تا ابد سر حاجی باز است که زیر باران گناه و هجو و دروغ و مجامله و معامله و بازی با نفس و هزارها عیب و نقص نرود. از دورترین جای ایران به حاجی های مقیم مدینه یا جده یا مکه یا هر جای احرام پوشیدن، سلام می دهم و از راه روح، خودم با روحشان پیوند می زنم. ای باد شرقی به غربی! سلام مرا نمناک، نه خشک و سوزناک، به آن حاجی های پیوسته به راز و رمز مناسک ببر. پایان. اُنظُر.

 

نگاهی گذرا به نظریه ها (۰)

مروری تند و سریع بر نظریه پرداز های مهم جهان

اُنظُر می نویسد : سیاست در نظر شادروان آلبرت انیشتین از فیزیک مشلکتر است. در دانشنامه ی سیاسی آشوری، سیاست به هر گونه راهبرد و روش برای بهکرد هر امر تعریف شد. حتی پاره ای اقوال بر این قولند که سیاست در حقیقت دانش سازش دادن میان منافع گروههای معارض است، زیرا سیاستِ عملی، سازش و مصالحه و زور و بند است. لذاست که مطرح است سیاست، سرشت فراخ و پویا دارد. به گفته ی دکتر فرهنگ رجایی در کتاب «معرکه ی  جهان بینی ها» (نشر احیا ، ص ۹) سیاست ضلع زمینی مثلث تمدن بشری است. بنده در مطالعات عمومی ام بیش از ۱۴ تعریف از سیاست ضبط کرده بودم که با رجوع به آن، سه تعریف و یک توضیح را ارائه می دهم:

 

- سیاست فرار از تضاد و نیل به همگونگی است. (از دیوید ایستون)

- سیاست تلاشی است در راه صلح و قدرت میان ملت ها. (از مورگنتا)

- سیاست دانستن این است که چه کسی می برد؛ چه می برد، چه موقع می برد، چگونه می برد و چرا می برد. (از هارولد لاسکی)

 

اما مهم این مسئله است که سیاست جوهری دارد این جوهر خود را بر همه غلبه می دهد. در نگاه «موریس دو ورژه» سیاست ترکیبی است از دو جنبه. یعنی جوهر سیاست، طبیعت ویژه و معنی حقیقی اش این است که همیشه و همه جا ذو جنبتین است، تصویری از ژانوس دارد؛ خدای دو چهره ای، مظهر واقعی قدرت است زیرا ژرفترین واقعیتهای سیاسی را بیان می کند.

 

لازم است ژانوس یا جانوس را بشناسید که چرا سیاست را به او شباهت زدند. او شخصیتی افسانه ای است که دو چهره ی بد و خوب هر دو را داشت. نخستین پادشاه لایتوم (ایتالیای کنونی) بود. بر پایه ی افسانه، خداوند به وی روشن بینی داد که هم به گذشته و هم به آینده آگاه شد و چون آینده را می دید، دو چهره نمایش داده شد. در پول رایج مردم روم این پادشاه با دو چهره چاپ و ضرب شد. بنابراین بر حسب همین تعریف، معمولاً می گویند سیاست چهره ی ژانوسی دارد؛ یعنی دو چهره دارد. بد و خوب هر دو را با خود حمل می کند و سیاستمدار این دو وجه را در درون خود نهان می کند. مگر این که در اثر خودسازی و پیروی از اخلاق و مقررات جهانشمول و درونگرا، کمی خود را از بد بکاهد و بر چهره ی خوب خود بیفزاید. در تاریخ و جهان امروز اگر بنگریم متوجه ی این ژانوسی بودن سیاست می شویم. این قسمت (۰) بود، همان پیش درآمد. قسمت (۱) پس از تهیه زیر همین مجموعه نوشته، خواهد آمد. ببینم می توانم این کارم را در «نگاهی گذرا به نظریه ها» به بهترین وجهش به اتمام برسانم. اُنظُر.


نگاهی گذرا به نظریه ها (۱)
مروری تند و سریع بر نظریه پرداز های مهم جهان

اُنظُر می نویسد : نظریه ی "وضع طبیعی" هابزی. توماس هابز در این نظریه، کاری به پند کهن که می گوید «رستگاری ملت، باید برترین قانون باشد» ندارد. او می خواهد بگوید اگر انسان به قرارداد اجتماعی تأسیس دولت تن ندهد به وضع طبیعی باز می گردد و در وضع طبیعی دچار مرحله ی بد «انسان گرگِ انسان» می شود. زیرا نه قرارداد اجتماعی وجود دارد که با این عهد و پیمان، نظم و قدرت ایجاد شود و نه انسان به انسان دیگر تسلیم می شود. برای همین آن خوی گرگی در نهاد بشر بیرون می زند. راه حل هابز تأسیس دولت است. البته دولت قدرتمند که او اسمش را «لویاتان» می گذارد. اسم یک اژدها و هیولای بسیار پهن پیکر که همه از او هراس در دل می برند. در رهیافتهای جدید قرون جدید، نقطه عزیمت سه پدیده ی بنیادین تفکر سیاسی است، به ترتیب شامل حقوق، آزادی، دموکراسی. هابز از طریق نظریه ی "وضع طبیعی" خواست انسان را به قبول «لویاتان» اجبار کند. چون دولت یا همان «لویاتان» برتر از "وضع طبیعی" است که در اثر بی دولتی همه گرگ همه می شوند. این نظریه هنوز در میان رئالیست ها طرفدار دارد. عبور کنم. توماس هابز فیلسوف سیاسی اهل انگلستان بود. اُنظُر.


یک پاسخ مفصل به همراه نگاه تازه به اوضاع

اُنظُر نظر می گذارد : سلام آقای اهل قلم. شما خیلی لطف فرمودید که تحلیل بنده بر رفتار آقای علی لاریجانی در سیاست ورزی و نیز تفسیرم بر گفتار اخیر وی پس از ثبت نام برای صندوق رأی هشت تیر را اینگونه جمعبندی کردید. این نشان دو چیز است: به سیاست و سرنوشت کشور توجه دارید. به نوشته های این بنده دقت می ورزید. و این هر دو خصّه، جزئی مهم از کارهای یک انسان است که به قول شادروان دکتر علی شریعتی مسئولیت شیعه بودن بر دوشش است. سَنجه ی شما آقای اهل قلم در تدوین، روشمند است چون اخیراً در داخل همین مدرسه نوشته ای از شما دیدم که نوشته بودی دو درس هرمنوتیک و تحلیل محتوا را گذرانده ای. در مبحث اولی اگر رجوع شما به آقای محمد مجتهد شبستری (نظریه پرداز دین شناس و استاد بارز الهیات تطبیقی) صورت گیرد بیشتر با هرمنوتیک که علم فراروی از متن و تفسیر ظنی ذهن نویسنده ی متن است آشنائیت بیشتری پیدا می کنید. در واقع هرمنوتیک و تحلیل محتوا را کنار هم باید پیش برد. اولی تفسیر متون کتب است ولی دومی بیشتر برداشت خبر روز. که شما روی حرفهای آقای علی لاریجانی نتیجه گیری شکلی مناسبی صورت دادید. البته وارد هرمنوتیک سخن وی نشدید عمدی ولی تحلیل محتوا را انجام دادید.


در آرایش قدرت همانطور که هفته ی قبل برآورد احتمالی صورت دادم در داخل این مدرسه، اگر حاکمیت صورتبندی انتخابات را به وجه منهای جریان چپ و افراد میانه و حتی منهای شاخص های مستقل و دانشگرا، چینش کند و شبیه کاری که سه سال پیش برای دولت سیزده تمهید کرد و همه را توسط شورای نگهبان درو و تارومار کردند تا نامزد مورد نظرشان از سرپرستی حرم امام هشتم (ع) به سرپرستی کرسی قدرت کشور برسد، بی آنکه توان برای چنین کار کلانی را داشته باشد، این بار هم، بخواهند صورت دهند، ممکن است این پازل شکل بگیرد با فرض احتمال نه جبر:

 

همه را بزنند هفت تا نامزد پوششی و نیمه پوششی بندازند گیر مردم و سرآخر همه به نفع یکی که شاید س.ج باشد انصراف دهند و سه تا چهار نفر شبیه هم به رقابت صوری و سرگرمی بپردازند. حال اگر این در این صورتبندی آقای علی لاریجانی را برای "جبران جفا"ی که به قولی در حقش مرتکب شدند، جای دهند و ردش نکنند میان سه نفر رقابت برقرار می شود: وی با س.ج و (یکی از سه چهره ی محتمل: م.ص. م.پ. ع.ن.ه) البته یک نفر دیگر هم قرار است در نهایت بیاید که اگر رد صلاحیت نشود فضایی شبیه دوم خرداد رخ می دهد. البته هنوز معلوم نیست مردم به صندوق، هجومی رأی می دهند یا نه منوال، همین صورت سه سال است که دولت سیزده اجرا کرده است که حتی یک کلمه از نامناسب برگزارکردن روند تأیید صلاحیت ها نگفت و در تاریخ، جای چنین موضع مدافعانه ای برای ملت، با تأسف، تهی است. عبور کنم.


هر چند انتخابات ها با نُرم پایین (نرخ بیست در صد) در همه جای دنیا رسم شده است و ایراد شکلی بر آن وارد نیست، مگر کشورهایی که شرکت در رأی دادن طبق قانون، اجباری است که نرخ مشارکت به علت اجبار بالاست. چند دموکراسی پایدار در جهان هنوز مشارکت قدر متیقّن و بیار بالا دارند. با این وجود در دوئل احتمالی بین ع.ل و س.ج (که این دومی ادامه ی پیروان مصباح یزدی است و در دولت سیزده چندین پست کلیدی وزارت و سایر صندلی های نهاد پاستور را به خاطر انصرافی که برای دولت سیزده بخرج داده بود) آراء اگر هیجانی شود دیدنی خواهد بود و اگر بی رمق جریان پیدا کند، به دور دوم رفتن هم احتمال بالایی متصور است. دو پارامتر مهم است که تا عیان و سپس نظرسنجی نشود معلوم نمی کند:

 

یک. سخنانی حاکمیتی که چهارده خرداد در یک سخنرانی رخ خواهد داد و دورنما و نزدیکنمای انتخابات هشت تیر ممکن است در آن تعیین تکلیف شود. دو. رابطه ی اعتمادورزانه ای که مردم با صندوق برقرار کنند که نمی شود آمار ظنی داد.

 

اخبار از بخش خاکستری  هنوز نمی تواند این روی آوری به رأی را نشان دهد. باید تا آن زمان یعنی بیست و دوم خرداد نظر خود را تأخیر انداخت که شورا با نامزدها چه برخوردی کرد. از روی هوا و هوس یا از روی حقوق عمومی ملت و تعهد به جمهوریت. زیرا درون و نیت مردم را نمی شود با حدس و گمانه خواند. مگر آن که آدم مستقیم به خاطر شغلش یا سلیقه و علاقه ی به خبرگیری اش با بخشی از خاکستری ها تماس عمومیتی داشته باشد. پایان. اُنظُر.

 

آیا آقای سید محمد خاتمی این بار قادر است رأی بسازد؟!

اُنظُر می کاود : حجت الاسلام سید محمد خاتمی روزگاری گفته «سرنوشت وجهه ی اجتماعی دین در گرو آن است که جوری دین را ببینیم که با آزادی سازگار باشد.» این نگره ی وی علاوه بر دین شناسی، مستقیم به انتخابات نیز می تواند سرایت و صراحت داشته باشد. از دید بنده آقای سید محمد خاتمی میان هفت پر قرار گرفته:

 

پَرِ قدرت

پَرِ اصلاح طلب

پَرِ اصولگرا

پَرِ مردم

پَرِ لجنه

پَرِ جامعه ی بین المللی

پَرِ وجدان و اندیشه های قطعی خود.

 

در هر هفت پَر، او گاه (و بیشتر اغلب) درماند که چه کند. به قول لنین در "تئوری های امپریالیسم" و تمام تزهایش، اولین کار هر سیاسی انقلابی، این است دو کار را همزمان پیش ببرد: اول دائم "چه باید کرد؟" جلوی خود بگذارد. دوم باز هم دائم "میانبر بزند تا آگاهی از حزب، به توده برسد". چون توده در تئوری های دوره ی مبارزه ی لنین، دیرآگاهی دارند تا انقلاب کنند، پس باید حزب این آگاهی را ایجاد کند و پله های مبارزه زودتر طی شود. اینک به نظر بنده آقای خاتمی نه قادر است "چه باید کرد؟" را جواب دهد و نه مقدور است با حزبش به صورت میانبر آگاهی برساند. یعنی فکر و قطعیات سیاسی اش را پس از تبیین، تلقین کند. علت؟ به نظر بنده به خاطر سه تا:

 

- مبانی فکری او تاب سیاست ورزی را ندارد؛ چون می خواهد در آموزه هایی باقی بماند که مردم به تصوری نرسند او هم مثل بقیه، از عقلانیت ابزاری سودجویی می کند و باورهای اخلاقی خود چوب بطلان می زند. ساده ترش این است: بین صدق و کذب مانده است. سیاست هم (که در پست بالا نوشتم) چهره ی ژانوس دارد ولی او به خاطر وضع ذاتی و داشته های خود، نمی خواهد به خود چهره ی ژانوس دهد. این را از آن رو گفتم که بی طرفانه، بتوانم وضع روحیات اخلاقی وی را برتاب دهم. حرفم این نیست که او میان خود و کارکرد خود، انطباق مطلق دارد. نه.

 

- آن هفت پَر طوری شده است که گرداگرد وی را فراگرفته. آدم وقتی با دیگران احاطه شود گاهی مجبور است از خود بکاهد و به دیگری گراید تا متهم به یکدندگی نشود. او در احاطه ی سخت این هفت پَر است که ستارگی او را (که دیگران با غلو و تملق و مخلوطی از راست و دروغ برایش ساختند) بی فروغ یا لااقل کم فروغ کرده است. می گویند آدم مأخوذ به حیایی هم هست. بنده از نزدیک نمی شناسمش. پس، از پیشداوری می گریزم به همان مقدار اندک گردآوری از او تکیه و بسنده می کنم و می گویم «تَکرار می کنم» به لهجه ی اردکان، دیگر ممکن است از زبان وی، بخار راست نکند. البته چون بخشی از جامعه به او تعلق شدید دارد و قدرت پیشرانه ی وی از به تعبیر دنیای مکانیک چندین «اسب بخار» حدس می زند، شاید باز نیز چنین زور جمله ساز را بتواند آزمون کند. چون این روزگار که سه سال است از آن طی شده، مردم خود و حکومت را عین ماشین گازی و گازوائیلی و هندلی! می دانند، نه بنزین سوپری نود اُکتانی!

 

- خود در دوره ی قبل در ماه آخر سال قبل، بر خلاف مشی همیشگی اش در انتخابات (به قول خود وی به علت همراهی با ملت) شرکت نکرد. ولی او حتی در گسترده ترین رد صلاحیت های آن دوره ها، یک روز به دماوند رفت و در آنجا در انتخابات شرکت کرد تا در چشم نیاید. که بر عکس چشم طرفداران خود را با آن شرکت در آورده بود. هر چند سیاست ورزی اقتضا می کند، زن و مرد سیاست، ژانوسی رفتار کنند. در دوره ی صدرات خود بر دولت نیز انتخابات مجلس هفتم با دروی اکثریت نمایندگان مجلس ششم توسط شورای نگهان رخ داد و نیز انتخابات دوره ی نهم ریاست جمهوری را برگزار کرد که در اصفهان نقل است تقلب شده بود. در کل به دور دوم افتاده بود و سرانجام قدرت را تحویل آقای محمود احمدی نژاد داد که آقای شادروان رفسنجانی را شکست داد. که یکی از عوامل حاکمیت در خطبه ی  جمعه ی تهران آنقدر از اندیشه ی وی حمایت کرده بود دستور داده بود در کتاب های درسی آموزش پرورش، افکار احمدی نژاد چاپ و به دانش آموزها تدریس شود. عبور کنم.

 

بنده نهایتاً نظرم این است آیا آقای سید محمد خاتمی این بار قادر است رأی بسازد؟! هم می تواند، هم نمی تواند. یک. می تواند چون بخش خاکستری و خاموش و ناراحت از وضع موجود، در پایه با جناح راست مسئله های عدیده دارد. اما با جناح چپ گلایه. گلایه را می شود تبدیل به انتظار و توقع کرد. پس اگر میل مردم به صندوق گراید و ردصلاحیت ها، به صورت کیلویی و "فلّه" ای توزین نشود، او می تواند رأی ساز برای فرد مورد نظر چپ (یا نزدیک به چپ) شود. دو. نمی تواند چون در درون چپ، زبانه های مشتعل معارض (تندروی های چپ) زبانی پرخاشگرانه تر دارند و تیزی گفتارشان خاتمی را از خاصیت می اندازند. مگر آنکه این فرصتی که برای ایجاد زودهنگام دولت چهارده رخ داده، آنان را به رفتاری مشارکت جویانه هل دهد. و شرطش هم ناظر بر رفتار حاکمیت با آنان و گرایش مردم به سوی رأی است، که هنوز نامعلوم مانده است. پیش بینی ناپذیرترین انتخابات شده است، چون همه چیز با شتاب دارد صورت می گیرد، زیرا قانون اساسی با رعایت اصل حقوق ملت، بیش از پنجاه روز را مجاز نمی داند که کشور بدون قوه ی مجریه ی منتخب ملت باشد. و نظر بنده این است این اصل مترقی یی است و باید به همین شکل باقی بماند. خبرگان قانون اساسی که شامل تمام صنوف ملت بودند خوب دقتی بخرج داده بودند. دست آنان مریزاد. پایان. اُنظُر.

مرز میان استاد و حقیقت

اُنظُر نظر می گذارد : سلام آقای م.ف. هم مدرسه ای محترم و آگاه. سخنی که از ارسطو در برابر استادش افلاطون نقل کردید، یک پند ماندگار است که با آن، تمام وجوه زندگی را می شود زیر تنظیمات برد. از سیاست گرفته تا اخلاق و اقتصاد و هنر و عقیده و حتی عشق عشق عشق. روزی ارسطو در آکادمی آتن میان دو امر حقیقت مسئله و استادش افلاطون، گیر کرده بود. او عادت داشت در باغ آکادمی حین قدم زدن فکر کند تا به راه حل ها و منطق برسد. از همین رو فلسفه ی ارسطویی را «مشّایی» نام نهادند چون در در باغ مشی می کرد (راه می رفت تولید فکر می کرد) او مدتی بر سر یک مسئله ی بغرنج، میان حق و استاد کلنجار رفت و سرآخر به این حرف نائل آمد و صاف گفت: "من استادم افلاطون را دوست دارم، اما حقیقت را بیشتر" لذا در آن موضع حرفی مخالف حرف افلاطون گفت و افلاطون هم از او برنیاشفت. از روز به بعذ همین حرف حکیم ارسطو شد پند تاریخ تفکر و منهج برای منطق و کتاب اخلاق ارسطو با نام «اخلاق نیکوماخس» که شادروان استاد دکتر حمید عنایت آن را به فارسی ترجمه کرد. بکارگیری شما از جملات کلیدی مشاهیر یک شیوه ی مطلوب است. بنده عادت دارم برای ایجاد تفکر و خیزش موضوع در ذهنم، هر کجا هستم راه بروم (در مسیری کوتاه به شکل رفت و برگشت چندین باره). راه رفتن به نظر بنده ذهن را جوینده تر و فکر را طراوت دار می کند. اگر بخواهم استناد هم بکنم به غزل شماره ی ۸۸۶ خواجوی کرمانی عارف باسرشت متصل می شوم. این بیتش:

 

ز تو با تو راز گویم به زبان بی زبانی
به تو از تو راه جویم به نشان بی نشانی


حالا یک خاطره لطافت می آوره به این بحث قصار: روزی شادروان آقای بروجردی مرجع عام شیعیان و فرد متنفذ حوزه و حتی بر خود رژیم شاه، جایی بود. گربه ای آمد. او گربه را احترام کرد. اشکال کردند چرا آقا؟ فرمود این گربه مال استادم است. باید به خاطر شأن و حرمت استادم، گربه اش را احترام گذارم. پندی بزرگ از یک بزرگمرد جهان اسلام که شؤون استاد گرامی باید داشته شود. البته متعارف و بدون چاپلوسی و تظاهرورزیدن ریاکارانه و کاسب جویانه. ارسطو خیلی به افلاطون عشق می ورزید، ولی وقتی در گردنه ی میان شأن حقیقت و شأن استادش گیر کرد، سمت حقیقت ایستاد و استاد را هم محترم شمرد. هر دو همدیگر را دوست داشتند. از شما نویسنده ی بی بیم و راهی به حقایق و دارای زبان در قلمی پرمغر و آرایه های ادبی بالا، تشکر می شود. پایان. امید این که با جواب طولانی وقت آن بزرگوار را نگرفته باشم. معذرت. اُنظُر.

 

یک پیام فراگیر به داخل مدرسه

بنده فعلاً موقتاً رفتم برای امور. این که شب برمی گردم یا چند روز دیگر، هنوز بر خود بنده هم نامعلوم است. حدسم این است تا شب باید برگردم. اما اگر نشد، می شود همان چند روز پیش رو. باور عمیق دارم: گر خدا بخواهد، همان بِه باشد.  ( شنبه ۱۲ . ۳ .۱۴۰۳ ) اُنظُر.

 

چرا آقای سردار سید وحید حقانیان و آقای حجت الاسلام سید مجتبی خامنه یی؟ 

اُنظُر می کاود : ادامه ی متن در همین سطور

یک تشکل فرعی تهران با اسم «جهادگران ایران اسلامی» (که دبیرکلش آقای وهاب عزیزی است) با نامه ای، از پدر خواست تا به فرزند اجازه ی نامزدی ریاست جمهوری دهد. بنده خبر ندارم خود آقای سید مجتبی خامنه یی درباره ی این درخواست چه موضعی گرفت. این شخص در نامه اش به وی لقب «حضرت آیت الله آقا مجتبی خامنه ای دام عزه» داده که لقبی بزرگ در حوزه است که حاکی از درجه ی بالای اجتهاد است که گمان نکنم حجت الاسلام سید مجتبی چنین مرتبه ای را طی و اخذ کرده باشد. در نامه ذکر شده، تنها سید مجتبی شایسته است بهتر از هر کس پرچم کشور را در مقام ریاست جمهوری به اهتزاز در آورد. جدا از چرب زبانی و چاپلوسی در ادبیات نامه و غلو خیلی عجیب در باره ی فرزند، پیش پدر، برداشتم این است او می خواست منزلتی ویژه برای داستان جایگزینی آقای سید مجتبی ایجاد کند، تا وی در موقعیت آیت اللهی قرار دهد که نوعی عظمت بخشی به وی باشد. عین کاری که آن گروه تبلیغی حوزه برای آیت الله علیرضا اعرافی صورت دادند تا نام وی در پوشش درخواست برای نامزدی انتخابات چهاردهمین دوره ی ریاست جمهوری، در واقع برای قضیه ی جایگزینی رأس نظام، جا بیفتد.

 

اما سید وحید حقانیان مشهور به مستعار «سردار وحیدی» معاون امور ویژه دفتر و بیت، که او و سید مجتبی خامنه یی نقش مستقیم در لشکر محمد رسول الله و سپس گشت ثارالله تهران داشتند، چرا وارد انتخابات شد؟ حقانیان عنصر مداخله گر بیت در اکثر امور کشور است. در سال ۸۸ دست سرکوب را به او نسبت می دهند. در بیت، نقش اول را اگر نداشته باشد (که بعید است) از نقش مهمی در امور سیاسی برخوردار است. او باری در خطایی که لو رفت به یک فرد سیاسی، یک فحش بد و رکیک هم داده بود. بنده سه برآورد احتمالی می دهم که او وارد این ماجرا شد:

 

یکم. احتمال بالا است او فهمید علی لاریجانی تأیید می شود (که بنده هنوز یقین ندارم چون رقیب قدری برای آقای س. ج است که عین کاری که برای هموار سازی پیروزی دولت سیزده صورت دادند، باز برای س.ج تکرار کنند باز او را بزنند) لذا او پا به میدان گذاشته تا اگر خود تأیید شد، در مناظرات با حرف هایی که از پشت پرده می زند، سد راه علی لاریجانی شود.

 

دوم. احتمال دیگر این است او چون برآورد کرد تعداد نامزدها زیاد باشد و هزینه ی رد صلاحیت هم بالا می رود، خود را وارد صحنه کرد (شاید هم وارد صحنه شد) تا خودش هم رد صلاحیت شود تا بعد بتواند آبروداری کند و بگوید دیدید مردم که شورای نگهبان با عدل رفتار می کند! حتی نامزد از بیت هم باشد، او را لازم ببیند رد می کند.

 

سوم. احتمال سوم این است می خواهد موضع ضربه گیر را بازی کند چون خود را فردی مستقل معرفی می کند و در دو جناح ورود ندارد. پس سعی دارد میان رقیبان هنگام کارزار انتخاباتی، نقش وسط را بگیرد و اگر دو سمت ماجرا فضا را حاد کردند و احتمال می رود باز کردن راه رقابت، خطری چون دوم خرداد را جلوی نظام می گذارد، او با حضور در برنامه ها که فرصتی مغتنم برای نامزدها در اختیار می گذارد، دست به افشاگری های وحشت آفرین بزند و یا حتی حضورش، باعت لکنت زبان نامزدها شود، چون او اطلاعات پشت پرده ی همه را ریز به ریز دارد این موجب ریسک و هراس نامزدها در بیان آزاد و عریان واقعیات می شود. چون ویردر نقش امنیتی اطلاعاتی بازی می کند. حتی بیشتر جاها، به عنوان فرد مختار و اختیاردار، وارد بازی قدرت می شد. عبور کنم. البته نامزد شدن آقای حقانیان دفتر، حق شهروندی هر ایرانی است. عرض بنده تحلیل ورودش  بود. اُنظُز. 

 

در پاسخ به محمد فضلی] اُنظُر نظر می گذارد : سلام آقای م.ف. نویسنده صاحب سبک و دارای فن نگارش هستید. ارزنده ترین نکته ها را در لابلای نوشتار خودت جا دادی و برای بنده ارزش خواندن داشت. خود واقف هستید درخت وقتی میوه می دهد سنگ می خورد. می دانم و این را از نوشته هایت دریافتم که گنجایش شنیدن نقد و حتی حرف های زمخت علیه ی خود را دارید. هر تلاشی که علیه ات رخ می دهد یقین خود را بیشتر کن حرفهایت دارد جدی تر می شود. آدمی که قلم دست گرفته باید ظرفیت شنیدن تندترین هجوم ها را در خود تقویت کند که در این مواردی که فهرست کردید نشان دادی این قصد در شما زنده است. حرفی دیگر ندارم جز یک دنیا تشکر که قادر هستید دست به تبیین بزنید و ادبیات فارسی در فن نویسندگی ات چنان بالاست که لغزشی در بیان عقاید خود صورت نمی دهی.
پایان.


[در پاسخ به مصطفی بابویه] اُنظُر نظر می گذارد : سلام آقای مصطفی. بسیار استادانه بحث را پخت و پز کردید. سواد ما را بیشتر کردی. در مجموع این یک امر ثابت شده ای است که نظام توسط خود مسئولانش به فساد کشانده شده است که امروزه اصل مبارزه با فساد، شعار هر دولتی شده است که خودشان در فساد دست داشتند. برای مردم اثبات است که فساد را آن تهیدست دوردست نمی کند،  چون در درون قدرت راهی ندارد. کسانی می کنند که ادارات را به چنگ خود دارند و در سایه ی حمایت قدرت و رانت هر چه دلشان خواست می خورند. آنانی که شب با سیب زمینی شکم را سیر می کردند، ولی یکباره کارخانه دار شدند. یکباره در کانادا و دوبی ملک خریدند. یک باره در دانشگاه های وزارت علوم و آزاد، استادتمام شدند. یکباره نصف سهام بانک را خریدار شدند. یکباره برِ خیابان های اصلی، صاحب زمین و ملک و مجوز و شرکت های بزرگ شدند. جمهوری اسلامی جای چه رژیمی نشست؟ سلطنت فاسد. پس نباید در سیستم کاری می کرد که این همه فساد گسترش پیدا کند و پرونده های وزیر و وزرا خاک بخورد ولی خودشان بامصونیت تمام، همچنان بیرون از زندان فعال باشند. نامزدها این روزها حرف اولشان این است من اگر رأی بیاورم فساد را از بین می برم. چرا؟ چون ریشه دوانده در تار و پود نظام، از نهادهای حاکمیتی که مصون از تفحص هستند گرفته تا سایر ارگان ها و دولتی ها و حتی مناطق آزاد.. چه ارگانی در دوبی می رفت دلار می فروخت و راحت و بدون دردسر برمی گشت!!! عبور کنم. فساد عین درخت پیچک، دور تنه ی حکومت پیچیده و به هیچ وجه هم برطرف نمی شود. اینان فقط شعار می دهند چون فساد تا بالاترین جاها تا کشید. تشکر از بحث منظم شما در بررسی و کاوش ضعف های همه ی دولت ها که باز دارند عین خطاهایی که در تقدیس آقای محمود احمدی نژاد مرتکب شدند و وی را تا عرش می بردند، برای دولت سیزده انجام می دهند که این کار هم نییجه ندارد هیچ، بلکه خطایی فاحشتر است. همین دو هفته پیش خود مراجع مطرح شهر قم که دولت سیزده به آن شهر رفته بود، همه از دولت انتقاد کردند و گلایه های مشکلات و گرانی هر روزه و بی تدبیری در وزارت ها را تذکر دادند. اما نمی خواهند زیر بار سخن حق بروند. کدام دولت مقدس بود و بی عیب و نقص، که بخواهند دولت سیزده را بری کنند و هاله ی قدسی به آن ببخشند. این بدترین کار و بیهوده ترین روش در کشورداری است. تا دولت سیزده مثل دولت های گذشته نقد و بررسی نشود، دولت چهارده هرگز بر مشکلات غلبه نخواهد کرد. هیچ کس حق ندارد دهن مردم را در بیان نقد و نظرلگام بزند. پیام انقلاب، آزادی بیان بود. و پاسخگو کردن قدرت در هر مقام و پست و قدرت. وگرنه همان رژیم سلطنت می شود و دربار فاسدش. اُنظُر.


یک شباهت در دو نفر نامزد، ولی دو برخورد متضاد شورای نگهبان با هر کدام

اُنظُر می کاود : میان دو نامزد ثبت نام کرده ی این دوره، و دوره ی قبل یک شباهت وجود دارد. اما شورای نگهبان سه سال قبل یکی را با آن بهانه ی مشهور رد صلاحیت کرد، ولی دیگری را تأیید صلاحیت. چرا؟ واقعاً چرا؟ چون دومی خواست برای نامزد دلخواه حاکمیت در مناظرات کار کند و سپس با گرفتن چند امتیاز از دولت سیزده، به نفعش انصراف دهد که داد. یعنی آقای سعید جلیلی. اما اولی دیدند خیلی به اصطلاح ضرب المثلانه «موی دماغ» می شود پس او (یعنی علی لاریجانی) را به بهانه زدند، تا رأی سبد نامزد دلخواه نریزد. همان هم شد. اما آن یک شباهت چیست که شورای نگهبان را یک بام ولی دو هوا ساخته بود؟ این شباهت: ادله آوردند بستگان ع.ل در خارج و بقیه ی قصه. اما نگفتند پدر س.ج که در فرانسه می زیست چرا ادله یی نشد برای ردش. عبور کنم. هرچند بنده بر رد صلاحیت آبکی هر شهروندی نقد دارم. شورای نگهبانی که خودشان می گویند فصل الخطاب هستند و هیچ جای حکومت حتی مجلس که «در رأس امور» باید باشد نمی توانند بر کارکردهای بی شمار غلط و خطاآلود این شورای یکدست در نصب فقیه ها و انتخاب حقوقدان ها توسط پیشنهاد قوه ی قضاییه و رأی مجلس، دست به تحقیق و نظارت بزنند، چگونه چنین دوگانگی رفتاری از خود بروز ندهند. اینان خود را فعال مایَشاء  مختار مایُرید می دانند هر طور گوِه گود راه داد بر سر می کوبند. اُنظُر.

 

نگاهی گذرا به نظریه ها (۲)
مروری تند و سریع بر نظریه پرداز های مهم جهان

اُنظُر می نویسد : نظریه ی "حقوق طبیعی". روزگاری «امانوئل ژوزف سی یِز» کشیش و نظریه ساز بزرگ انقلاب فرانسه گفته بود: «انسان به یاری امتیازات آزاد نمی شود، بلکه به یاری حقوقی که به همه تعلق دارد، آزاد می گردد». حقوق در درون خشونت ها مفقود شده بود تا این که خود ثمره ی نجات بخش خشونت ها شد. یعنی خشونت چنان مورد نفرت واقع شد که با خود رهیافت جدید ارمغان آورد و مردم از طریق صاحبان نظریه، به رهیافت جدید دست یافتند. یعنی حقوق و اراده ی ملت. و حقوقی طبیعی در پیشانی خود می نوشت: حقوق یعنی تحقق «من» ها که جمع آن می شود مردم. یعنی خود نشاندن. یعنی آرای مردم. یعنی قانون بشری. یعنی جعل در برابر تکوین. که خلاصه اش می شد: حکومت ها بر پایه ی همه پسندی، از راه آرای مردمی. شالوده ی این نظریه این است که بر عبارت معروف «ژان ژاک روسو» استوار شده است، این حرفش: «مغزِ این قشر عبارت است از این اصل که حکومت شوندگان همان حکومت کنندگان باشند.» عبارت واضح و مبرهن است. بدین معنی که حکومت کننده (قدرت حاکم) هرگز نتواند بر حکومت شونده (مردم شهروند)، قدرت استیلایی پیدا کند. زیرا حقوق طبیعی، انسان را در برابر هر نوع بردگی محافظت می کند. مونتسکیو این را ناشی از این می دانست که قوانین «روابط ضروریی هستند که از ماهیت امور، مشتق می شوند.» شبیه تز شهید استاد مطهری که سرنوشت بشر را به مقتضیات پیوند می زد که حتی دین نیز باید شرط زمان و مکان را در امور سیاست و دین ورزی مردم، توسط فهم فقیه یا دین شناسان زمان شناس در نظر گیرد. بعد این نظریه تکمیلتر شد وقتی فیلسوفان دیگر گفتند امر بنیادین بشر بر حقوق طبیعی نهاده شده، نه بر وظایف بشر. و بنیانگذاران مکتب حقوق طبیعی در نهایت به نقل از منبعی که بنده دارم یعنی «لئو اشتراوس، حقوق طبیعی و تاریخ، ص ۱۸۶ ترجمه ی باقر پرهام» گفتند بر پایه ی این نظریه «نقش دولت ها پاسداری از حقوق طبیعی هر یک از افراد جامعه است.» نه از بین بردن حقوق آنان. و بیشتر از همه امانوئل کانت آن را تکمیل کرد. او از سه اصل برای ایجاد همآهنگی اراده ی انسانها یاد کرد که با مسئله ی دولت امکانپذیر است:

 

۱ ) هر عضوی از اجتماع در مقام انسان، آزاد است، [نه برده]

۲ ) هر عضوی از اجتماع در مقام فاعل، با دیگری برابر است، [نه پایین تر]

۳ ) هر عضوی از اجتماع در مقام شهروند، مستقل است، [نه وابسته]

 

در مورد نظریه ی "حقوق طبیعی" چهار سؤال بنیادی شکل گرفته بود که فیلسوفان بزرگ هر کدام به آن چهار پرسش پاسخ مهمی داده بودند که در قسمت سوم سعی خواهم کرد تبیینش کنم. اُنظُر.

 

زوال حکومت به دست آخوند بد

اُنظُر نظر می گذارد : [در پاسخ به جواد افاقی] سلام آقا آفاقی. پیامی نوشتید مبنی بر  این جمله:

 

«چقدر شبیه است رفتن وآمدن فردی بنام انظر. به سریال مدیرکل (ساخت سوریه) که بارها در رسانه ملی پخش شد‌. کشکولی بود برای تمامی اعضاء گروه.»


ضمن اعلام خوشایندانه بودن این جمله ی شما و تبسمی که بر چهره ام انداختی و حتی بالاتر ازخندانی هم بیشتر پیش رفتم، عرض ادب هم به پیشگاه آن بزرگوار محترم داشته باشم. بنده هم یک فکاهی محکم با شما صورت دهم چون طلب دارم: شما مگر تابع ولایت مطلقه ی فقیه نیستید؟! پس چرا با آن که رأس نظام دستور داده بودند برای لفظ زبان غربی «سریال» از لفظ فارسی «مجموعه» استفاده کنید، پس چرا شما تمکین نکردید و بر خلاف دستور و اطاعت محض، باز هم لفظ بیگانه و شاید «خبیثه ی» "سریال" را بکار بردید؟! نکند در دورن و نهان و خفیان، ضد ولایت مطلقه ی فقیه! هستید ولی جرئت بروز ندارید و حال حبس کشیدن از وجودت نیست؟! آخه برخی مطبوعات خاص حتی خود را موظف می دانند «منویات» رأس نظام را هم کشف کنند و بر حسب حدس منویات (نیت خوانی ها و مرادِ مراد خود را حدس زدن ها) عمل کنند و با تنسک و تمسک به تز «آتش به اختیار»، به هر جا و هر کس آزادانه بدون ترس از محاکمه!! حمله کنند، شما راحت «دستور» ادبی نوشتاری را نادیده گرفتید و به جای امر مطاع، از رأی خود بهره گرفتید و نوشتید: «سریال مدیرکل (ساخت سوریه)» البته شما چون عالم هستید حتماً می دانید لفظ «مجموعه» هم فارسی نیست از زبان عربی گرفته شد و معرب شد. یاد آورم که فکاهی بود.


و اما فاز دوم این است بنده جایی که زندگی می کنم پارازیت زیاد است و تلویزیون ایران را به زور می گیرد، چه رسید به دیش بینی! یا فیلم از سازمان سیمای به قول شما «ملی». بنده با رادیو «معارف» که از شهر شما در قم مخابره و دیکته می شود، یکسره پای گوشم تا شرع را بشناسم و در شهر گم نشوم!! که این رادیو خود یک آخوندکده ی گشاد است تا رادیوی ملی!!


سپس فاز سه حرفم این است نمی دانم شما در کدام شهر امام جمعه یا امام جماعتی. ولی هر جا هستید، حتماً پشت سرت مأمونین را بشمارید ببینید از دو تا نه صف بیشترند؟ بعد همین را چاره جویی کنید و علت را بشکافید. روحانی از دید من انسانی معنوی و دینی و سیاسی است که مردم به او نیاز دارند زیرا او شرع شناس است و باید انسان متشرع به او رجوع کند. باید خیلی دقت شود که روحانی میان مردم و حکومت قرار گیرد، نه این که یکسره با قدرت همدست شود و با تمام معایب آن غلتیده گردد و ملت را برای امری ثانوی تر، خودی و ناخودی تقسیم کند. روحانی اگر جانبدار یک جانبه ی حکومت شود، از چشم همه که نه، ولی از چشم بخشی بزرگ از ملت می افتد. چون همیشه ملت به معنای عام، حرف حق حمل می کند که حکومت نمی تواند از مطالبه گری مردمش فرار کند و هر چه خود خواست بکند. و خود در فساد غرق باشد ولی همچنان از ملت پیروی و حمایت طلب کند. روحانی، امروز سعی می کند از نظام حتی در برابر مردم حمایت کند و جلوی نظرات و انقتادات ملت بایستد تا از ارتزاق خود نیفتد. مردم ار نبودند، نظام هم نبود. نظام را مردم ساختند نه صنف آخوند که امروزه خود را خدایی برای مردم می پندارد!! این رسم صددرصد بر می افتد. چون با هیچ منطقی جور نیست. به قول رسول خاتم الانییا (ص) ملک با زور ابقا می شود ولی با ظلم هرگز. حکومت در جاهایی بر مردم ظلم می کند. چون در بخش های مهمی از ساختارش، از عدالت تهی شده است. هر حکومتی عدلی نباشد، شرعی هم نیست. این اخطار از سوی مردم مدتی است آژیرش زده شده است ولی قدرتمندان متصلب همچنان گوش خود پنبه گذاشتند که نشنوند. شاه هم که ژاندارم منطقه بود مجبور شد گوش کند و پا به فرار گذراد. این تجربه را آن آخوندهای بد دارند تکرار می کنند ولی چون در درون قدرت شناور شدند از صوت مردم بی خبرند. عبور کنم. فقط بهتر است آخوند برود مستقیم واقعیت ها را خود مردم بشنود که خاکستری اند. چون ملت اگر سفید بشوند باید مطیع محض باشند  و اطاعت محض و مقلدانه از قدرت در خون آنان جاری نیست. اگر سیاه شوند خود را شماتت می کنند چون حکومت را خودشان ارمغان دادند و حالا دوست ندارند این حکومت به دست آخوند به قهقرا غرق شود. آخوندهایی که با بدترین خودخواهی قدرت را قرق کردند. این روال هرگز نمی پاید. تاریخ در خود نمونه های زیادی از زوال را در ورق های خوددر ثبت دارد.


فاز چهارم حرفم این است بنده بر گوشت و پوستم هم اگر انبر داغ بگذارند دردم نمی آید، چه رسد به نسبت دادن موجی از واژه ها به سوی بنده در این مدرسه. البته هرگز نمی گویم آنان در خلوت بر برد این واژه ها می افزایند و حتی رکیک گویی هم علیه ی من مرتکب می شوند. چون همه را افراد محترم می دانم. و دور می دانم در خلوت، بدتر از این واژه ها به بنده نسبت دهند. به تمام آنان بایت هر لغتی که برای بنده می بافند، تشکر دارم زیرا دل خودشان خنک می کنند و این برای من خوشایند است که آنان دلخوش می شوند از تازیدن به خود بنده نه نقد نوشته های بنده. از شما مرد محترم و صبور در بحث، که نشان می دهی انسان انتقادپذیری هستی، تشکر می شود. فکاهی دوم را صادر کنم کافی است و آن این تک مضراب است: همان فکاهی اولم برای شما بسیار بس بوده است!! پایان. اُنظُر.

 

[در پاسخ به محمد فضلی] اُنظُر نظر می گذارد : سلام آقای م.ف. جایی را برایم باز کردید که اخلاقاً باید ازت تشکر خاص بکنم. وقتی ببینم مطلب اصلی بنده مورد توجه فردی قرار گرفته، پیش خود به این نیروی فزاینده هدایت می شوم که چه خوب شد آنچه وقت گذاشتم تا دیدگاه خودم را در متنی فشرده نگاشتم، خوانده شد. و این حتی ممکن است حتی علاوه بر خواندن، مطلوب دیده شود و از انتقال فکرم استقبال گردد. لذاست که این انرژی بیشتر نیز می شود. شما بر زیر متن های بنده نوشته هایی را رقم می زنید که از مباحث خود بنده غنی تر و گشوده تر است. خیلی موجب شادی ام شدید که می فهمم از سیر مطالعاتی گسترده ای برخورداری. علم را گفته اند بی وطن است. یعنی زاده های دانش دانشمندان در ملکیت در نمی آید متعلق به آحاد بشر است. همین است که کتاب تاج فرهنگ یک جامعه است که هر چه بیشتر مطالعه شود انسان جهانی تر می نگردد. حتی خواندن کتاب فیلسوفان بد هم نافع است چون دانستن از طریق متضادها بدست می آید. روزی شهید استاد مطهری شنیده بود یزید دیوان شعرش در فلان کشور چاپ شده است. او چون جهانی می اندیشید برای اینکه فرد یزید را از طریق نوشته هایش هم بشناسد در به در دنبال دیوان شعر یزید می گشت. نمی دانم تا پیش از ترور به این دیوان دست یافته بود یا نه. مهم این است چنین متفکری حتی حاضر می شود کتاب دشمن ترین فرد به خاندان عصمت (ع) را هم بگردد پیدا کند و از آن مستقیاً بداند تا بتواند به سبک علمی و منطقی نقدش کند. بنده از شخص شما الگو می گیرم که تشنه ی دانایی هستی و در بیان آرای فکری خود دچار تشویش نیستی. تشویش مال آنی است که از حقیقت متواری شود و از مطالعه و دانستن بگریزد. هگل با آنکه فیلسوف قدرت بود اما انسان را طبعاً عقلانی و آزاد می دانست. هر کس با طبع خود درآویزد و آن را خود بخشکاند، اول خود را نابود می کند، سپس جامعه و بیرون از خود را. با فحوای نوشته ات موافق هستم. پند و پیامش را گرفتم. تشکر می شود که خواهان این سری نوشته هایم شدید. پایان. اُنظُر.

 

[در پاسخ به مصطفی بابویه] اُنظُر نظر می گذارد : سلام آقای مصطفی. نوید مهمی است. همیشه خودم را در انتظار نوشته های علمی و خوش ترکیب شما نگه می دارم. چون حاصل مطالعات خود را به بهترین ادبیات گرد می آوری و در ذهن های اعضای مدرسه جای می دهی. خداوند بلندمرتیه حیات شما نویسنده ی دانشگرای ارزشمند را همچنان بادوام و طولانی باقی گذارد. بهره می برم از بیانات پخته ی شما. پایان. اُنظُر.

 

 

اُنظُر نظر می گذارد : سلام آقای M.F (محمد فضلی). اگر ملاک مولوی را ملاک خود گیریم تصوبر بنده مبهم باشد اشکالی نیست. بگذار تصور جای تصوبر نشیند که تصور، میدان بزرگ عنصر خیال در وجود آدمی است که هنوز کسی کشف نکرد خیال چه قدرتی در نهاد آدم دارد. نعمتی که عاجزند همه از بهره ی خوب از آن. مولوی مگر نسرود در دفتر دوم مثنوی، که ای انسان تو اندیشه ای. پس ملاک، فکر است، نه فرد. نقل مستقیم از گنجور از مولوی:

 

تلخ با تلخان یقین ملحق شود
کی دم باطل قرین حق شود

ای برادر تو همان اندیشه ای
ما بقی تو استخوان و ریشه ای

گر گل ست اندیشه تو گلشنی
ور بود خاری تو هیمه گلخنی

گر گلابی بر سر جیبت زنند
ور تو چون بولی، برونت افکنند

طبله ها در پیش عطاران ببین
جنس را با جنس خود کرده قرین

جنسها با جنسها آمیخته
زین تجانس زینتی انگیخته

گر در آمیزند عود و شِکّرش
برگزیند یک یک از یک دیگرش

 

از فضایل شما آقای نویسنده اهل فلسفه خوشحالم. پیشنهاد می کنم "لذات فلسفه" که نظریات خاص شادروان ویل دورانت در باره ی مسائل اساسی زندگی و سرنوشت بشر است بخوانی که  ترجمه ی فارسی شادروان عباس زریاب خویی آن را خواندنی تر ساخته است. شاید هم خوانده باشی. پایان. اُنظُر.

 

کدام چهره؟ کدام نوشته؟

شماره ی  ۱۹

اُنظُر می کاود :

چهره : لوید آستین وزیر دفاع آمریکا در دولت جو بایدن.

نوشته : او دیروز در سنگاپور گفت ایالات متحده «تنها زمانی امن خواهد بود که امنیت در آسیا برقرار باشد.»

 

نظریه : بنده نظرم اینه : چرا امنیت آمریکا به امنیت آسیا گره خورده؟ تقریباً به سه علت: یک. دو قدرت رو در روی خود را در آسیا دارد، یکی چین و دیگری روس که بر تمام آسیا به صورت بالقوه اشراف ژئواستراتژیک دارد. به همین علت مهار این دو قدرت برتر منطقه در دستور کار امنیت ملی آمریکا قرار دارد. دو. بستر آسیا بستر اعتراضی است حتی در ژاپن و کره که هر دو به خاطر رشد اقتصادی به سکوت اجباری روی آوردند، روح اعتراضی به آمریکا دارند اما فعلاً خشم فروخفته ی چندین دهه دارند که روزی دهنه ی این آتشفشان خفته، گدازه های سوزانی از خود بیرون خواهد داد. سه. وابستگی اقتصاد آمریکا به انرژی که بالاترین ذخایر گاز و نفت در آسیا وجود دارد. آمریکا با همین سه علت سعی می کند ایران را در تز مهار، دستاویز بحران ها نگه دارد. یعنی ایران در یک خلاء همیشگی باقی بگذارد که نتواند راهبردهای خود را تشخیص دهد و مجبور باشد هر بار به جای استراتژی از تاکتیک استفاده کند. و تاکتیک در سیاست مقطعی است بر خلاف استراتژی که دورنما و نقشه ی راه است. اُنظُر.


اُنظُر نظر می گذارد : سلام آقای اهل قلم. از نظر بنده روحانیت و روشفکران از پیشروان جامعه اند که نقش بیدارگری را باید بر عهده داشته باشند نه نقش جانبداری یک جانبه را. روحانیت در برابر قدرت که فساد عظیم آن را به ورطه ی نابودی می برد، فقط توجیه گر ظاهر شده است و با آنکه حقایق را می داند دست به کتمان می زند. چرا، چونکه  از نظام ارتزاق می کند. و حتی خودشان را وکیل مدافع نظام جا زده اند و هر بار می خواهند دهن مردم را در سراسر ایران در بیان نقد و نظر بندند. خود روحانیت در زمان شاه اکثریت شان خاموش بودند و جرئت نداشتند به شاه یک «تو» بگویند ولی بعد وقتی تقسیم میراث شد، جاه طلبان شان برای سهم خود صف کشیدند و هر کجای نظام که بهتر پول و جاه بود را به اشغال خود در آوردند. روحانیت مقصر اصلی است چون معتقدند حکومت مشروعیتش را از دین به قرائت حوزه می گیرد. آنان برای مردم چیزی جز حضور در حمایت از قدرت و تقلید از خود قائل نیستند. این سوای آن روحانیت است که خودشان را منزه نگه داشته اند و چاپلوسی قدرت را نمی کنند. اما دسته ی متملق نوعی رَب وارگی برای خود ساختند که خیال می کنند جای خدا نشسته اند. پایان. اُنظُر.

 

یک بیت شعر از منظر اُنظُر : (۱ )

تو گِردِ دلم گردان، من گِردِ درت گردان
در دستِ تو در گردش، سرگشته چو پرگارم

 
دارد می گوید تو در پیرامون دلم می چرخی. یعنی دائم در قلبم دور می زنی، و من با تو می زییَم. ولی من در پیرامون درِ خانه ات حیران می گردم و زار می زنم تا مرا به اندرونی ات راهم دهی. و وقتی هم که دیدم راضی شدی راهم دهی و دستت را در دستم بگذاری و به گردش برویم، عین پرگار که در رسم دایره به کار می آید، به دورت سرگشته می شوم و چرخنده. این بود ذوب عاشق در معشوق و گردش گردِ محبوب. اُنظُر.

 

منطقی نیست الزام کردن بر نامزدان

اُنظُر می کاود : اول سلام به شخص شما. شما می توانی از شوهرت با هر ادبیاتی دفاع کنی و حتی دلخواست خودت، تقدسش ببخشی و معصوم واره معرفی کنی، اما از این حق برخوردار نیستی برای نامزدهای انتخابات، خط مشی تعیین کنی یا خط و نشان بکشی. اینکه شوهر شما درگذشت، دلیلی نمی شود که دولتش نقد نشود. حتی اگر خودش هم، که مثلاً چه فکری داشت؟ چه عملکردی داشت؟ چه شغل هایی داشت؟ آیا در تمام آن شغل ها درست کار صورت داد؟ نقد و بررسی شود، هیچ منعی ندارد. چون سکاندار قوه شده بود (البته به یمن ترتیبات انتخابات به سبک ۱۴۰۰) او هیچ تجربه ای حتی به مدت یک ماه هم در قوه ی اجراییه‌ی نظام نداشت، یا دادستان بود، یا قاضی شرع، یا بازرس، یا قوه ی قضائیه و یا تصدی حرم. همه ی اینها هم در جای خود خیلی هم محترم. ولی با این وجود، قوه ی اجرایی کشور را بدست گرفت و طی سه سال نتوانست کاری از پیش ببرد که مشکلات مردم و کشور حل شود، حتی کم شود. پس نمی شود با دخالتگری بیجا برای مهترین نماد جمهوریت کشور حد و حرف تعیین کرد. حتی خاندان های افراد بالاتر این نظام هم چنین حقی ندارند. آن سلسله پهلوی بود مادر محمدرضاشاه سیاست! تعیین می کرد و حتی زنش فرح دیبا. گرچه شما و پدرت اخلاق دخالت دارید و بارها هر دو خارج از اندازه ی اختیارات خودتان، عمل کردید و حتماً حق خود می پندراید. باز هم بلااشکال. اما این دلیلی نمی شود که با پایان یافتن سکانداری شوهر شما بر کشور، بقیه ی نامزدها قفل کنند و از کارکردهای نادرست آن دولت چیزی بر زبان نیاورند. این به دیکتاتوری ها می آید، نه به کشوری که خود سلطنت را واژگون کرد. تجدید سلطنت بدترین نوع رفتاری است که کسی بخواهد آن را بر ملت تحمیل کند. اگر شوهر شما خواست سکانداری مطیع محض باشد، خوب باشد، اخلاقش آن حالت بود. اما نمی شود دیگران را هم به این خلقیات دعوت کرد. سکاندار قوه ی مجریه باید نماد اقتدار رأی مردمش باشد و حتی عُرضه ی ایستادن در برابر سپاه که مهترین و حساس ترین نهاد ضروری نظام است، داشته باشد و از استقلال رأی خود صیانت کند و با عقلانیت و خرد جمعی، نگذارد این نهاد بر فرض مثال در مواقع حیاتی کشور دچار ماجراجویی شود و میانبر بزند. زیرا سکاندار کشور در مقام اجرا، حاصل جمع رأی مردم باید باقی بماند و به عنوان فرد دوم کشور و مقام اختیاردار، نگذارد هیچ نهادی جای راهبردها را با تاکتیک ها تعویض کند و با این ارتکاب ها راهبردها را از اعتبار ساقط سازد و کشور را به مخمصه ها گرفتار کند. شوهر شما اگر خدمت کرد، خداقوتش. که خدمت هم کرد و وظیفه اش هم بود چون خودش قبول کرد سکاندار کشور شود و باید هم خدمت می کرد چون حقوقش را می گرفت. اگر خیانت نکرد خوشا به احوالش که هر کس چنین باشد در عرف جامعه برای خود خدابیامرزی باقی می گذارد. اما اگر کارآمدی نداشت، که نداشت، این یک حق مسلم است که دولتش مورد نقد آزاد قرار گیرد و کسی برای این نقد، توبیخ و توهین و تهدید نشود. پس، فشار به نامزدها که نباید با شوهر شما رقابت کنند، دخالتی نادرست در سیاست است که در سخنان اخیر خودت به آن ارتکاب ورزیدی.

 

هیچ کسی در این مملکت از حق ویژه برخوردار نیست که بخواهد برای سایرین تعیین تکلیف کند و یا از امور سیاست بازش بدارد. در دولت شوهر شما، جدا از افراد خادم و سالم مانند شادروان دکتر حسین امیرعبدالهیان انسان اهل کمال و فهم بالای دیپلماسی، کسانی هم جمع شده بودند که از کشورداری ذره ای بو نمی برند و فقط جا خوش کردند و اینک هراس افتادند که بختشان دارد بر باد می رود. حتی در مقام وزیرها و معاونت ها، مرتکب فساد شدند و حکم زندان گرفتند که خود مبارزه با فساد را شعار ساخته بودند. دولتی که نتوانست گرانی کنترل کند. نتواست حتی قیمت شکر را از ۱۵ هزار تومان به نزدیک ۵۰ هزار تومان نرساند. نتواست گوشت را به نزدیک کیلویی ۷۰۰ هزار تومان نرساند. نتوانست از کاهش پول کشور بکاهد. نتوانست از حقوق ملت در برابر دست درازی های عده ای متصلب، حتی در حد یک جمله دفاع کند. نتواست در اقتصاد گشایش ایجاد کند. در مناظره هایی که به خیمه شب بازی سازمان سیما شباهت داشت جزوه هایی در حد ۷۰۰۰ صفحه برنامه آینده ی کشور نشان داد، ولی مردم از آن حتی یک صفحه عمل ندیدند. خواست طی ۴ سال، ۴ میلیون خانه بسازد و هر سالش ۱ میلیون باب خانه تحویل شهروندان دهد، اما مشخص است چه سرنوشتی پیدا کرد این طرح خیالی. نتوانست در سیاست خارجی ابتکار عمل در دست بگیرد، انفعالی پیش رفت. در فرهنگ و هنر بازده کارش مشخص است که انسان شرم می کند به سینما برود فیلم های بشدت ضعیف و با محتواهایی پایین و سبک مغز ببیند. در طرح های کلان اقتصادی کشور چیزی که ابتکار عمل باشد و حاکی از تز ایشان، هیچ سراغی نیست. از سوی دیگر مگر هر دولت که سر کار می آید، الگویی اجباری است که دیگران باید تابع او شوند و از روی آن کپی کنند! قانون خود اجازه داد هر کس نامزد می شود می تواند از خود برنامه بدهد و با آن برنامه پیش برود. نمی گویم نخواست کار کند، می گویم نتوانست کاری صورت دهد. پس از این نظر هم نمی شود نامزدها را منع کرد برنامه ی نو نداشته باشند و باید و بی درنگ راه دولت قبل را باید ادامه دهند! این بی منطقی ترین سیاست ورزی است که دولت بعدی را مکلف کرد به ادامه ی راه دولت قبلی. هر دولتی که شکل می گیرد بر پایه ی طرز تفکر همان فردی است که خود را در قامت سکاندار کشور دانسته است و می خواهد از مردم رأی بگیرد و قانون هم به او اجازه داده است تزهای خود را به برنامه و سپس عمل تبدیل کند که در کنار سند بالادستی، چشم اندازها، و قوانین ابلاغی و فرامین صادره، به پیش برود. بنابراین مانع تراشی برای نامزدها، امری دخالت جویانه و ناشی از تصور غلط از نقش و جایگاه و حد و اندازه ی خود است. به کسانی که در زندگی در رأس قدرت قرار گرفتند، نباید یکسره سفید نگریست. نیز یکسره سیاه. هم سفید و هم سیاه باید مد نظر باشد. به معنی هم خدمت و هم ضعف و هم در برخی از افراد حتی خیانت مانند دکتر سید ابوالحسن بنی صدر. از این که سوگوار همدم و همسرت هستی حق داری. اما خدای بلندمرتبه بر بندگانش غفران و جبران می ورزد. از سلسله ی ساداتی، که شکیبایی در ذات این سلسله است که از خاندان عصمت ریشه می گیرد. به شخص شما برای این سیادت نژادی، حرمت می گذارم ولی از زدن حرف حق پا پس نمی کشم. سلامت باشید و از لطف پروردگار، روزگار را با حیات طیّبه بگذارنی. آمین. اُنظُر.

 

نگاهی گذرا به نظریه ها (۳)
مروری تند و سریع بر نظریه پرداز های مهم جهان

اُنظُر می نویسد : نظریه ی "قبض و بسط تئوریک شریعت". این نظریه ی آقای دکتر عبدالکریم سروش که اوائل انقلاب تا وسط های دهه ی شصت از افراد مؤثر در بخش انقلاب فرهنگی و تصفیه و پالایش کشور از وجود اشخاص دگر بود، در پی این چاره جویی است که قفل فهم دینی را باز کند. نه به این معنا که به نزاع میان دو شیوه ی فقه سنتی و فقه پویا بپردازد. مقصود از این نظریه این است دین چگونه باید فهم شود و چگونه فهم می شده است و چگونه این فهم تحول می پذیرد، یا این تئوری های فهم دینی به چه طریقه و شیوه، به شکل بسط (نوآوری و گستردگی و آزادانه) در می آید و یا شکل قبض (جمود و بسته و مستبدانه) به خود می گیرد. نظریه به اصل دین کاری ندارد، بلکه به «فهم دین» می پردازد. او در این تزش معتقد است چون دین با علوم دیگر ارتباط برقرار می کند و مفسران دین هر کدام دارای علم و گرایش و علایق اند، بنابرین فهم دین به تناسب این ارتباط علوم و اندوخته های فرد مفسر، و نیز اثرات جامعه در درون تحولت زمانه، بسط و قبض می گیرد. یعنی تئوری های دینی دچار تکامل یا تحول و یا جمود می شود. او استناد می کند که آیه های قرآن این گونه نیست که همیشه محکم یا برای همیشه متشابه بماند. بنابرین تفسیر به رأی را رد می کند، اما جایش این را می گذارد که تفسیرِ بی رأی نیز ناممکن است. و مضافاَ اینکه چون باور دارد شریعت باید جامعه را مشروب کند، باید به دین به طور جامع نگریست، نه فقط فقهی. زیرا دین شامل سه مرتبه از معرفت است: حقیقت. طریقت. شریعت. که سه گونه تلقی از دین است با سه نزاع جاودانه ی علمی و تفسیری دینی میان فیلسوفان، عارفان، فقهیان. هر کدام از این سه هم، از تجربت های خود نشانی می دهند و بر سر آن چالش می کنند و سه معنا از دین بیرون می دهند. این نظریه، انسان را قادر به فهم و درک از دین می داند، نه مسلوب. یعنی هیچ کس نیز نمی تواند فهم دین را از فرد سلب کند. اما سخت با ایدئولوژیک کردن دین مخالف است. زیرا معتقد است دین توسط ایدئولوک ها لاغر می شود و به نفع قدرت رو به تذلیل و تراشه و متلاشی شدن می رود، حال آن که دین، در منظر وی فربه تر از ایدئولوژی است.

 

فشرده ای نوشتم از یک نظریه ای که در درون ایران و منطقه ی جهان اسلام، بازتاب وسیعی داشت. هم در مخالفت جدی علمی و حتی حیثیتی با وی. و هم در موافقت قطعی با آن. تا جایی که بعدها به خاطر شرح هایی که بر تکمیل این نظریه نوشت، جایش را در کشور بسیار تنگ و تیره وپرمخاطره دید که داستان ترور سید احمد کسروی (بنیانگذار جنبش سکولار در ایجاد هویت ایرانی و پایه گذار حرکت "پاک دیدنی" در برابر شیعه که نوعی بدعت بود) تمرین نشود. این بود که خود را با خطر جانی مواجه دید و به رئیس جمهور وقت (دولت آقای رفسنجانی) نامه نوشت تأمین جانی خواست، ولی دولت مزبور از دادن چنین تأمینی عاجز ماند و او با یقین بر این عجز یا حدس بر بی میلی قدرت در تحمل بودنش در کشور، سرانجام بر خلاف تمایلات شدیدی که میان دانشجویان برای دیدگاه های نوین خود آفرید، برای اقامت در آمریکا ایران را از همان اواسط دهه ی هفتاد ترک کرد و همچنان در آن کشور ساکن است و در مقام تدریس در دانشگاه به حرف های تازه تر روی آورده است که تکمیل نظریه ی «بسط تجربه ی نبوی» از میان همه ی نظریاتش، بیشتر واکنش و بازخورد برانگیخت. و تلقی وی از مفهوم کلی وحی و نوع وحی بر حضرت نبی مکرم خدا حضرت محمد خاتم الانبیاء (ص) بسیار بحث انگیزتر از هر بحثی گردید. حق نظر بنده روی این دو نظریه، محفوظ است اما فعلاً در مقام بیان حرف خودم در مورد نظریه هایی که شرح موجز می دهم، نیستم. اُنظُر.


[در پاسخ به امیر رمضانی] اُنظُر نظر می گذارد : سلام آقای دارابی. خوشحال شدم وقتی از دیدگاه شما باخبر گردیدم که شفاف از نامزدهای رئیس جمهور نهم (که هشت تیر قرار است با برگزاری انتخابات مشخص می شود البته هنوز تا اینجای کار معلوم نیست چه سبک از انتخابات خواهد بود، آزاد؟ یا حساب شده! و یا خیلی هم فیلترینگی!) توقع برده ای، راه دولت سیزده را ادامه دهند. این حق شماست که چنین دیدگاهی برگزینی. بنده هم حرفم همان است که عرض شد در نوشته ام. تشکر می شود از توجه ات. خرمی در زندگی ات پردوام باد. با احترام به استاد. پایان. اُنظُر.


"در مسیر صحیح اصلاح" جمله ای جدید از یک مرجع

اُنظُر می کاود : در پیام و بیانیه ی دیروز ۱۳ . ۳ . ۱۴۰۳ آیت الله حسین نوری همدانی مرجع در شهر قم این جمله اش جلب توجه کرد که یک مرجع بشدت طرفدار جناح راست سخن از لفظ «اصلاح» بیاید که مدتی است این لغت در محاصره ی منحصرانه ی جناح چپ است که خودشان هم نمی دانند در «اصلاح» چه بایدها و نبایدها عمل بکند. این مرجع قم نوشت: «حفظ این انقلاب از اوجب واجبات و تضعیف آن حرام است و هرگونه اشکال باید در مسیر صحیح اصلاح گردد که مهمترین آن صندوق رأی و انتخاب فرد اصلح» است.


بنده از بکارگیری لفظ «اصلاح» استنکاف می ورزم زیرا این لغت چنان غلط انداز شده است که نه فقط گره را باز نمی کند، بلکه آن را کورتر می کند. علت اصلی اش این است کسانی این لفظ را به تصرف خود درآوردند که خود در کنار جناح راست، در ضعف ها و نقص ها و حتی جاهایی ظلم های نظام به مردم تهیدست و افراد متفکر، همدستی و همپوشانی داشتند. و اینان بآسانی نمی توانند شعار اصلاح را مصادره کنند که در جاهایی خود باعث و بانی اصلی و فرعی آن بودند. بنده بجای لفظ «اصلاح» از لغت ترمیم استفاده می کنم که زخم های عمیق نظام که توسط فاسدان و قلدران و قدرت پرستان درون قدرت با همدستی ثروت اندوزان فاسد و متنفذ، بر پیکرش وارد شد، التیام یابد و از التهاب و چرک آلودشدن بیرون آید. دیر و یا زود، نظام مجبور به این ترمیم می شود. خواست مردم از همه ی خواست ها قوی تر ظاهر خواهد شد. بازسازی نظام توسط خود نظام می تواند نشان از عقلانیتش باشد و ایستادن در برابر آن و تن ندادن به ترمیم، علامت زور به کمک زر و تزویرگران است برای بقا به هر نحو ممکن. اما در این میان، یک مرجع رسمی نظام هم پس از سالها حمایت بدون قید و شرط از قدرت و خودسری های خسارت بار یک سری تندروهای خشمناک، باور کند این نظام «هر گونه اشکال»ش باید در «مسیر صحیح اصلاح گردد» خود یک گام جدیدی است، حتی اگر ظاهر کار را هم در نظر بگیریم. عبور کنم. برای این مرجع محترم شهر قم که اروپا را هم مدتی درک کرده است، از خدای بلندمرتبه سلامتی و طول عمر بابرکت طلب می کنم. اُنظُر.

 

اُنظُر طنز می نویسد : طنزی انتخاباتی

گپ و گفت کبک با خروس

کبک : آقاخروس! نامزد نمی شوی؟

خروس : با کمی شرم : نامزد؟! نامزدت که نمی شود؟ قانون طبیعت نمی گذارد.

کبک : نه، نه با من. توی خیابان کاج سمت ستاد انتخابات، خروس ها یکی یکی خروش! کردند نامزد شدند.

خروس : آها آن خروس ها دنبال مرغ اند!! چاق و چلّه هم! کبک شان خروس می خواند! شنگول شدند. من کارم فقط بانگ در وقت سحر است تا ملت را بیدار کنم از خُفت و خواب!

کبک : یعنی از جنس خروس جنگی هستند؟!

خروس : نه، ولی خروس جنگی می خواهند بشن.

کبک بدون حرف. رفت زیر برف. آنجا جایش خوشتر است. اُنظُر.

 

پیچیدگی های سیاست و تعریف از خود

اُنظُر می نویسد : فقط در چند خط. این حکومت شوندگان (یعنی مردم صاحب رأی و حق) هستند که باید در مقام گردآوری و سپس داوری، از قدرت حاکم بر خود، تعریف و تمجید یا نقد و بررسی و قضاوت کنند و یا حتی حق برائت برای خود قائل شوند. بر عکس، در دو نوع نظام های توتالیتر و اتوریته است که خود حاکمان، هم قدرت می ورزند و هم از خود و ارادت سالاری های پیرامونی خود، با رسانه های انحصاری که ایجاد می کنند، تعریف و غلو می کنند تا مردم را بهراسانند و خاموش نگه دارند. استالین آنقدر از نظام خود تعریف می کرد که هیچ روشنفکر و فیلسوفی جرائت نمی کرد، کمترین انتقادی بکند و اگر می کرد کارش به تبعید و بیگاری در سیبری می انجامید و سر به نیست شدن، اما ناگهان یک نیکیتا خروشچف پیدا شد، دو خروش زد، نظام سراسر تمجیدگر استالینی، شکاف و ترک خورد و سرانجام بدست میخائیل گورپاچف فرو پاشید. هر نظام، خود دست به تمجید از خود بزند، هم سرنوشت با نظام های توتالیتر و اتوریته است. حکومت از نوع علوی، اهل غلو نیست .آن مولای پرهیزگاران (ع) خود بر غالیان ایراد گرفت و شیوه ی غلو و چاپلوسی شان را مردود و منافی مبانی انسان و اسلام اعلام کرد. غُلاتی که خود آن حضرت (ع) را تا مقام الوهیت بالا می بردند. اما آن مرد یگانه و بی نظیر و حاکم بی همتای در سیاست و عدالت تا آخر و ابد، نگذاشت در سیاست، تعریف و تمجید و غالی گری باب شود. حاکمان نمی تواند هم از سوی ملت به قدرت برسند و هم خود خود را قضاوت کنند. داوری از کارکرد حکومت مال رکن چهارم دموکراسی است و خود ملت. قدرت از خودش تعریف کند فاقد ارزش است و کمتر یم وجهی ندارد. اُنظُر.

یک پیام برای احترام به شجاعت در رأی

از آقای اهل قلم که از بیان سخن دریغ نکرد و از بیم دیگران، دست به کتمان نزد تشکر و سلام داده می شود. بنده کارم را بر حسب عقل و تشخیصم پیش می برم و این حق خداداد هر انسان است که فهم و فکر خود را بدون این که کسی حق ممانعت داشته باشد، در داخل مدرسه مطرح کند. همه می نویسند، اُنظُر هم می نویسد. پس هیچ تمایزی برای هیچ کسی وجود ندارد. بنده بله قربان گوی هیچ قدرتی نیستم که قدرت خود برآمده از ملت است. عصر شاه و شاهی رخت بر بسته بود، تلاش برای تجدید آن پسرفتی بیش نیست. اُنظُر.

اُنظُر یک جمله ی فکاهی بگوید:

از جناح راست، فقط «کاظم کلاه بردار» رویش نشد نامزد شود!!!

 

[در پاسخ به سیدکمال الدین عمادی] اُنظُر نظر می گذارد : سلام آقا عمادی. عرض کنم که از گواهی شما عالم صادق و سید شریف مدرسه در وصف وجنات آیت الله علیرضا اعرافی، انسان پرهیزکار و سالم، خوشحال گشتم. ایران نیازمند به چنین روحانی هایی است که دین خود با دنیا طاق نمی زنند و برای مقام و جاه و حرامخوری ها، پا روی اخلاق نمی گذارند. بنده دو بار طی همین چند روزه که فضای کشور انتخاباتی شد از این عالم دین نوشتم یکی وقتی که مسئله ی جایگزینی را تبیین کردم. این طور نوشته بودم:

 

«اما یک نتیجه ی برآوردی نه قطعی: بنده احتمال قوی می دهم روی آیت الله اعرافی، که سه امتیاز بزرگ با خود دارد: یک: اخلاق عملی. دوم: تفکر عقلانی / فقهی. سوم: وجاهت بالای اجتماعی و وجود شاخص های کاریزمایی در چهره و رخساره.»

 

یکی هم وقتی یک جریان تبیلغی حوزه از وی خواست بود نامزد شود تا رئیس جمهور نهم شود، نوشته بودم که چه ایشان این پیشنهاد را قبول کند، چه نکند، منظور آن جریان بیشتر این است وی را با این پیشنهاد در فضای سیاسی جامعه، در حد منزلت و شأن جایگزینی مطرح کرده باشند. هر چند خود ایشان از این شائبه ها بری است، ولی چنین شأنیتی در وجودش هست. با احترام. گاه خداوند بلندمرتبه، نعمت ها را با الطاف خفیه پیش بندگانش می گذارد. از معصوم (ع) داریم که یک عالِم فاسد، یک عالَم را به فساد می کشاند. پس وجود آیت الله علیرضا اعرافی برای کشور می تواند یک ذخیره ی الهی محسوب شود. مردم با روحانیت بد نیستند، بلکه خود را نیازمند آنان می بینند در شرع و روابط مذهبی و آئینی. ولی با روحانیت فاسد و اهل پول و پاکت و آغشته به دنیا و دینار و زندگی اشرافی، هرگز سازگاری ندارند. همان تیپ هایی که روزها را پیش امام مولا علی (ع) بودند و شب ها را سر سفره ی امویان مخفیانه صبح می کردند و صله می ستاندند. با احترام و آرزوی دوام عمر و سعادتمندی شما و طول عمر بابرکت برای آقای اعرافی که یک یک سرمایه ی معنوی و فقهی و اخلاقی برای کشورند. پایان. اُنظُر.

 

ارزیابی صحبت های پنج دقیقه ای نامزدها در حین ثبت نام

اُنظُر می کاود : امروز ۱۴ . ۳ . ۱۴۰۳ وقتی فرصتی برای بنده فراهم شد تا سایت ها را مرور کنم تا ببینم مهمترین سخنان روز جامعه در امروز، توی فضای سیاسی چه بوده است، دیدم صحبت های پنج دقیقه ای نامزدها در حین ثبت نام، بسیار بازتاب داشته است و حرف روز مردم شده است. یک جمعبندی سریع صورت دادم:

 

دیدم تقریباً تمامی نامزدها قول دادند فساد در سیستم را نابود کنند. این یعنی اعتراف به وجود فساد.

 

دیدم تقریباً بیشتر نامزدها (که بیشترینشان هم جناح راستند زیرا سایر جناح ها دو سه نفر بیشتر ثبت نام نکردند) طوری صحبت کردند که تلویحی و تصریحی قبول کردند دولت سیزده آن طور که تمجید و غلو می کنند، نبوده است. این شجاعت بیان جالب بود.

 

دیدم تقریباً تمامی نامزدها گرانی و ازهم گسیختگی مدیریت کشورداری را با مردم در میان گذاشتند و قول حل مسئله دادند.

 

دیدم تقریباً بیشتر نامزدها دم از ایجاد روابط با جهان می زنند و خواهان پرشدن سفره ی مردم شدند و خود با مشکلات مردم درآویختند.

 

دیدم تقریباً تعدادی کثیری از نامزدها کشور را تا گریبان غرق در مشکلات می دانند و این را ناشی از دولت ضعیف دانستند.

 

دیدم تقریباً تمامی نامزدها یک برنامه ی جدا از دولت سیزده در سر دارند که نشان می دهد غلو در باره ی دولت سیزده و تقدس بخشی های افراطی به آن، آنها را خام نکرد. صریح سخن گفتند و معلوم است از ضعف های شدید آن دولت خبر دارند و می دانند کشور در چه لبه ای! قرار دارد.

 

به هر حال فرصتی بود که برای من ایجاد شد تا مهمترین سخن در امروز را بخوانم. زیرا ایران را به کشور سخن گفتن و سخنرانی کردن تبدیل کردند. تمدن، با سخن ایجاد نمی شود، با تفکر و پیاده کردن خرد جمعی و عقلانیت و بکارگیری عقل ممکن است. عقل، رسول باطنی است و نبی ها (علیهم السلام اجمعین)، رسول ظاهری. هر جامعه، عقل مردم خود را سرکوب کرد، سرانجام به سراشیبی فرو غلتید و چراغ رونقش خاموش شد. کلیسا هزار سال حکومت مذهبی متصلبانه و ضدعقلی کرد، ولی سرانجام رنسانس و عصر نوزایی و تفکرات متفکران، آن را به باد فنا داد و از آن فقط تاریخ نقلی ماند و یک ساختمان در واتیکان. روزی حکیم عقیل و علیم بوعلی سینا گفت. من گاو می ترسم! گفتند چرا سینا؟ گفت: شاخ دارد، ولی عقل ندارد. پایان. اُنظُر.

 

یک بیت شعر از منظر اُنظُر (۲)

سه درد آمو بجانم هر سه یکبار
غریبی و اسیری و غم یار

غریبی و اسیری چاره دیره
غم یار و غم یار و غم یار

بابا طاهر


دارد می گوید یکباره سه غم یکجا به او رو کرده. دو تا را قابل چاره می داند، ولی چه کند که غم سومی فراق دوری یار طاقت فرساست. عین نشتر فروکردن به گوشت و استخوان است دردش. شاعر با تکرار سه بار در آخر، خواست دوام درد یار را در دل باقی بگذارد. اُنظُر.

 

نگاهی گذرا به نظریه ها (۴)
مروری تند و سریع بر نظریه پرداز های مهم جهان

اُنظُر می نویسد : نظریه ی "طبع انسان". اختلاف نظر پایه ای فلاسفه ی سیاسی بر سر مسائل عمده ی فلسفه ی سیاسی، مآلاً به اختلاف نظر آنان در باره ی چگونگی نگرش به نهاد آدمی باز می گردد. این اختلاف برداشت های فلسفی بر حول چهار محور از طبع انسان می چرخید:

 

نخست اینکه آیا انسان طبعاً موجودی فردگرا است یا جمع گرا؟

بعد اینکه آیا انسان طبعاً موجودی سیاسی مدنی است یا غیر سیاسی؟

سپس اینکه آیا انسان طبعاً موجودی عقلانی و آزاد است یا غیرعقلانی و مجبور؟

سرانجام اینکه آیا این انسان طبعاً موجودی کمال پذیر است یا کمال ناپذیر؟

 

تا جای که بنده مطالعه داشته، هشت برداشت مهم از طبع بشر در نزد فلاسفه ی سیاسی بزرگ یافت می شود. خلاصه ی آن را اینطور تفکیکی تهیه می کنم تا در ذهن ها بهتر جای گیرد:

 

در جواب به سؤال اول دو برداشت مهم شکل گرفت:

۱. انسان طبعاً فردگراست. (جان لاک)

۲. انسان طبعاً اجتماعی است (کارل مارکس)

 

در جواب به سؤال دوم دو برداشت مهم شکل گرفت:

۳. انسان طبعاً سیاسی است (ارسطو)

۴.  انسان طبعاً غیر سیاسی است (اصحاب اصالت فایده شامل سه فیلسوف مشهور: جرمی بنتهام، جیمز میل، جان استوارت میل)

 

در جواب به سؤال سوم دو برداشت مهم شکل گرفت:

۵. انسان طبعاً عقلانی و آزاد است (هگل)

۶. انسان طبعاً غیرعقلانی و غیرآزاد است (هابز)

 

در جواب به سؤال چهارم دو برداشت مهم شکل گرفت:

۷. انسان طبعاً موجودی کمال پذیر است (آنارشیست ها: مانند ویلیام گادوین. پرودون)

۸. انسان طبعاً موجودی کمال ناپذیر است (آگوستین و ادموند برک)

 

هر کدام از این فلاسفه ی سیاسی با روش خاص خود به جهان سیاسی (انسان + دولت کشور + حکومت) پرداختند و در راه حل ها است که به افتراق روش رسیدند. مثلاً ارسطو با تکیه بر «مشاهده و استدلال»، هابز بر پایه ی «استدلال انتزاعی و منطقی»، آگوستین با تکیه بر «وحی» و هگل بر مبنای «عقل و تعقل« فلسفه ی سیاسی خود را شکافتند. ادامه ی نظریه ها در قسمت های بعدی. اُنظُر.

 

اُنظُر نظر می گذارد : سلام و صبح بخیر آقا عمادی.  هم بابت پاسخی که بر روی نظر بنده نوشتید و هم برای توضیحی که ارائه داده اید از حضرتعالی تشکر فراوان می شود. شاکله ی یک روحانی در تراز انسان رو به کمال همین است که ترسیم فرمودید. خدا ایشان (آقا اعرافی) را برای ملت ،هم حفظ کند و هم در ارتقای معنوی و فکری و عقلانی ایشان مدد دهد. با احترامات فائقه. اُنظُر.

 

شالوده ی نخست وزیری دوره ی شاه

اُنظُر می کاود : یک بحث فوری در مورد «تاریخ تحولات ایران». این نوشته ام جنبه ی آموزشی هم داد. وقتی می خواهند تاریخ تحولات ایران را بررسی کنند باید به هفت ضلع ذی نفوذ آن دقت کنند. این یک روش رایج است:

 

به ضلع شاه

به ضلع دربار

به ضلع سفارتخانه ها

به ضلع شخص نخست وزیر

به ضلع مجلس

به ضلع رجال بانفوذ

به ضلع بازار

 

شاه در اصل دلش می خواست بر تمام این ضلع های قدرت تأثیرگذار قدرت، فردی یگانه و مسلط و فرمان دِه تام باشد. اما گاه تحولات طوری پیش می رفت که او آن خوی دیکتاتوری خود را قادر نبود پیاده کند و همین وی را بعدها به فردی روان پریش تبدیل کرده بود. مثلاً وقتی در برابر نخست وزیری شادروان دکتر محمد مصدق و رهبری سیاسی مذهبی شادروان  آیت الله سید محمود کاشانی نتواست سلطنت مطلقه ی خود را ظهور دهد، که مجبور شده بود تن به سلطنت مشروطه دهد. چون مصدق و کاشانی اجازه ی قدرت مطلقه را با شاه نمی دادند و با عقل و افکار خود، شاه را در همان حدی که باید باشد در نظر می گرفتند. بنابراین یک مطالعه گر تاریخ سیاسی باید جایگاه این هفت ضلع را در نظر  داشته باشد که در قدرت چه نقش هایی ایفا می کردند. در دوره ای، فقط سفارتخانه های سه کشور برای مهره چینی سران قدرت تصمیم می گرفتند. گاه مجلس کمی مستقل می شد رخ نشان می داد. گاه رجال بانفوذ حرف اول و آخر را در کشور می زدند. برخی مواقع هم، ضلع بازار نقش خود را پیاده می کرد و با پیوند با برخی گروه های فشار در سیاست اثر می گذاشتند. چه با چماق عده ای معامله گر مانند شعبان جعفری مشهور به «شعبان بی مخ» و چه با بده بستان ها خصوصاً از راه زمینداران بزرگ. نقش دربار هم جای خود دارد که پر بود از افراد متملق و شاه پرست که به جای حل مسائل، دست به دخالتگری می زدند و فساد می کردند و پول نفت را می خوردند و کارشان زد و بند بود و هرگز هم میز محاکمه و دادگاه هم برایشان درکار نبود. اینک این بنده می تواند چند مثال ملموس بزند. شاه در طول سی و هفت سال سلطنت مداومش، چندین نخست وزیر تجریه کرد. یک ایرانی وقتی به این قسمت تاریخ می رسد واقعاً به کدام نخست وزیرهای شاه افتخار می کند؟ هر چنده بنده به هیچ کدام از آنان در این نوشته نمره نمی دهم چون کارم اصالتاً گردآوری است، نه داوری.

 

به منوچهر اقبال افتخار کند؟! او که موش در برابر شاه بود.

 

به امیرعباس هویدا؟! او که سیزده سال فقط مطیع محض شاه بود و حتی خاضع دفتر شاه و نوکر فرح دیبا.

 

به جمشید آموزگار؟! او که هر چه شاه دیکته می کرد می گفت همین صحیح است و جز اراده ی ملوکانه ی شاه هیچ چیزی، هیچ نمی ارزد.

 

به علی امینی؟! ایرانی به این نخست وزیر که می رسد تازه متوجه می شود شاه چقدر از علی امینی می ترسید چون همیشه احتمال می داد آمریکا در اثر رفرم، وی را جای شاه می نشاند. شاه او را رقیب خود می دانست. شاه خود را عقل کل می دانست و هرگز دلش رضا نمی داد کسی هویت مستقل در سیاست پیدا کند. علی امینی یک مانع برای او محسوب می شد که آخرش وی از دایره ی قدرت بیرون انداخت.

 

به احمد قوام؟! که پنج بار نخست وزیر شد و هر بار بر پیراهن و تاج شاه لرز می افتاد که نکند با آن شمّ سیاستمداری خود و نفوذی که میان رجال ایران و خارج دارد جای پای شاه را لرزان کند و سلطنت را به کف تندباد فنا دهد.

 

به شادروان مصدق؟! که آنقدر تاریخش به معاصر نزدیک است همه می دانند چقدر شاه از او می ترسید و سرانجام در اطراف کرج و اشتهارد تبعیدش کرد و همانجا تا پایان عمر ماند و درگذشت. شاه حتی با این افراد ملی که در جامعه نفوذ سیاسی و با افراد روحانی که محبوبیت مذهبی داشتند میانه ی نداشت. تا می فهمید کسی با او  کمترین زاویه ی فکری دارد از دایره ی حکومت و حتی فضای سیاست مدنی بیرون می انداخت.

 

منظورم این بود اولاً تاریخ معلم بزرگ است و جامعه عقل دارد و می فهمد ایجاد افراد مطیع در سیاست، امر غلط و مربوط به عصر جاهلی و بت پرستی است. چون هیچ شاه و حاکمی، عقل کل نیست. مطیع پروری در سیاست یک نوع بد از یکه سالاری و تن دادن همه به عقل یک نفر است. عین آدولف هیتلر که در کتاب «نبرد من» می گفت من یعنی همه ی ژرمن. فکر فقط فکر من. شاه هم خیالاتی بود و فکر می کرد حکمراندن بر همه با فکر فرد شاه، به تمدن می انجامد. حال آن که کشور از طریق عقلانیت جمعی پیش می رود، نه ازاده ی ملوکانه ی شاهی که چاپلوسان قدرت می گفتند شاه، فرّه ی ایزدی!! دارد. یعنی او به خدا وصل است و از آسمان حکم دارد و عقلش برای کل کشور بس است. او حتی برای منطقه هم، خود را «ژاندارم» می پنداشت و جیمی کارتر هم برای خام کردن او برای بردن نفت خام ارزان به آمریکا و ترزیق آن به اقتصاد ورشکسته ی آمریکا گفته بود ایران «جزیره ی ثبات» است آن هم به دست قدرت بزرگ شاه. منظور دیگرم این است هر سعی فکری و تلاش عملیاتی که که بخواهد مقامات مهم جمهوریت نظام را از هویت استقلال قوا بیندازد و آنان را مانند منوچهر اقبال ها، مطیع محض قدرت و مانند موش کند، با چارچوب فکری انقلاب مردم ایران در تعارض است. مردم دیدند که نخست وزیران مطیع در عصر شاه چه کردند و چه برای خود ارث باقی گذاشتند. ایران به عقلانیت نیازمند است تا با آن، هم اسلام را به مدد جمعی کاملتر بفهمد و هم کشور را بر اساس نظریه های علمی اداره کند، نه بر حسب دستور و «نظر». اُنظُر.

 

۸۱ کاندیدا

اُنظُر می کاود : ۸۱ نفر کاندیدا شدند تا رئیس جمهور نهم ایران شوند. ۶۹ چهره ی مطرح و نیمه مطرح اصولگرا و ۹ چهره ی تقریباً مطرح اصلاح طلب. این چه نوع تحلیلی دارد؟ اگر این آمار کمّی دقیق باشد (که بنده مطلع نیستم) روی آن می شود اینطور فرض کرد و تحلیل ارائه داد:

 

این سبک ورود برای کسب قدرت نشان می دهد سیاست در ایران با رفتار مدنی و مدرن فاصله دارد. وقتی کشوری ساختارش را انتخاباتی می کند، نمی تواند از فعالیت آزاد احزاب بزرگ و مبتنی بر پایگاه اجتماعی، جلوگیری کند. تقریباً هیچ حزب منتقدی در هیچ شهر و روستای، جرئت دفترزدن ندارد اما در عوض دست بسیج مقاومت محلات و روستاها کاملاً باز است (که لازمه ی امنیت هم هست). این نشان می دهد نظام از فعالیت احزاب به همان میزان فعال بودن بسیجیان، واهمه دارد و نمی خواهد چنین بستری در جامعه ی مدنی شکل بگیرد. نتیجه ی قطعی این سیاست بسته و کنترلی، چیزی جز همین بلبشوی سیاسی نیست که نحوه ی ثبت نامش به خیمه شب بازی شبیه است، تا سیاست ورزی.

 

چنین اتفاقی کاملاً نشان داد هر دو جناح در درون به پوکی استخوانی افتادند. استخوان احزاب هم وقتی از مغز پوک شود، اسکلت و جسدی بیش نیست. نه کنگره ی برپا می شود و نه چارچوبی وجود دارد. هر جمع با چند نفر حاضر در قدرت، بین خود جلسه می گذارند و شاخه می دوانند بی آنکه مراحل جامعه شناسی ایجاد حزب را طی نموده باشند. سرانجام، این جور تشکلات، عین شکلات آب می شود و هر کس ساز خود را می زند. همین هم شد. هر فرد به خود اتکا کرد و راهی ستاد ثبت نام شد و چند عکس انداخت و خیال کرد رجال مطرح است. حتی ببیشتر آنان برای خود وزارت کشور و خبرنگاران مستقر در آنجا ناشناخته بودند، چه رسد به اینکه رجال نامی (رجال یعنی شامل شهیران سیاسی زن و مرد) کشور باشند. این شد که هر کس پوشه دست گرفت رفت در دوربین عکاسان دیده شود تا در سایت ها نمایش درآیند. از این زشت تر سراغ نداریم. هر چند ثبت نام حق هر شهروند است، ولی شهروند پیش از استفاده از این حق، باید اخلاق این کار را هم در نظر بگیرد.

 

هرچند با تدبیری که شورای نگهبان در سه سال اخیر صورت داد و مجلس آن را قانون کرد و با پیش شرائطی مثل سن، سابقه ی کار در قوه ی اجرا و ... جلوی حجم وسیع از ثبت نام کنندگان فاقد شرائط اولیه در سالهای اخیر را گرفته که اقدام درستی بود. اما باز نیز امسال از درون قدرت، هر کس با چهار سال حضور در مجلس یا فلان جا و با هوس دیده شدن، خود را در قامت رجال ایران! دید و رفت کاندیدا شد در حالی که مردم حتی اسم آنها را نمی دانند. کسی می خواهد رئیس جمهور شود لااقل چند سال خود را در جامعه مطرح کند و به بیان دیدگاه ها و برنامه های خود بپردازد تا مردم یکباره با سیلی از ثبت نام کننده مواجه نشوند که از سیاست، سین را هم بلد نیستند.

 

اما اگر یک مورد را این در نظر بگیریم که دو جناح راست و چپ، برای این که از فیلتر شورای نگهبان عبور کنند دست به تعدد نامزد زدند، تا اگر یکی رد شد دیگری بتواند در میدان بماند، چرا چنین هراسی در جناح راست بیشتر شد که ۶۹ نفر کاندیدا داد؟ علت اصلی سه چیز است: یک. بحران آخوند پیش آمد. هیچ آخوندی در راست در قد و قامت ریاست جمهوری وجود ندارد. چون تمام نیروهای خود را لکه دار کردند. دو. تشکل راست به خاطر تکثیر گرایش های افراطی و ضد دموکراتیک از هم فرو پاشید و هیچ کسی نیست که بتواند لیدر آنان باشد. دچار بحران رهبری حزبی شد. دیگر کی برای آقای غلامعلی حداد عادل که به خاطر پیوند خویشاوندی در سیاست جا خوش کرده بود، تره خورد می کند که زبانی جز به چاپلوسی قدرت نداشت. سه. چهار محفل سایه در تهران روی تهران نفوذ دارند. آنان در لجنه های خود برای همه خط و نشان می کشند و راست را تکه و پاره کردند و به این روز مفتضح انداختند که ۶۹ نفر بدون اعتنا به هیچ تصمیم تشکیلاتی، راه می افتند می روند تا رئیس جمهور شوند. انگاری رئیس جمهوری مدیر یک نانوایی است که به قولی حتی نانوایی ر  ا هم لیاقت ندارند بچرخانند چه رسد کشور را. عبور کنم.

 

ولی چپ دچار دو تضاد است. یک. تضاد با حاکمیت. دو. تضاد با حزب های خود که جبهه ی اصلاحات را ساختند. در تضاد اول کارشان آنقدر بحرانی است که نمی تواند بالاترین فرد خود را نامزد کنند که یقین دارند ردش می کنند زیرا آنان در بحث تئوریک، با نظام به تضاد ساختاری افتادند. در تضاد دوم هم میانشان حرف های سختی منعقد است که اصلی ترین آن این بار این بود نامزد جناح چپ این بار باید از خود اصلاح طلب ها باشد، نه توافق روی کسی که از میان سایرین در جناح راست، کمترین خسارت را به کشور می زند. بنابرین با ۹ چهره وارد شدند، ولی نامزد خودشان را هنوز در پرده ی ابهام گذاشتند تا نشانه هایی برای رد صلاحیت باقی نگذاشته باشند. اُنظُر.

 

آخرین لایه ی مغز نظام

اُنظُر می کاود : آقای "وحید حقانیان" عامل در «بیت» پس از ثبت نام ریاست جمهوری گفت: «بنا دارم از بطن هفتم و آخرین لایه ی مغز نظام به پوسته ی مهم اول و ظاهری گذر کنم.» از این جمله اش چه می شود فهمید؟! بنده با تلاش کردم به خود وی رجوع کنم که ببینم آیا این جمله ی مبهم و رمزدار را تفسیر هم کرده است. منظورم از خود وی یعنی نوشته ها یا صحبت های بعدی اش روی این جمله اش. اما گشتم، ولی هیچی نیافتم. از این نظر خودم پس از سه روز می خواهم این جمله را زیر و رو کنم. ببینم می توانم. هر چند تمام جمله عمداً مبهم ادا شد تا ردی در آن نباشد، پس می شود عجز هم داشت در تفسیر آن. بنده چند لایه حدس می زنم:

 

شاید منظورش این بوده باشد با آنکه خود را فردی لایق می داند اما در بطن هفتم طبقات اجتماعی جای داشت و اجازه ی ظهور نیافت.

 

شاید منظورش این بوده باشد زمانی وارد عرصه شده است که نظام به خطیرترین برنامه رسیده است، یعنی برنامه ی هفتم که باید در خاورمیانه مقام نخست شاخص های رشد و توسعه و قدرت نظامی را از آن خود کند که باید از خیلی از لایه ها گذر کرد.

 

شاید منظورش این بوده باشد می خواهد ایران را از زیر فصل هفتم شورای امنیت بیرون ببرد که در دولت آقای محمود احمدی نژاد ایران زیر این فصل خطرناک به عنوان عامل تهدید امنیت جهان رفت.

 

شاید منظورش این بوده باشد با این که در مصدر کار نبود، اما شایستگی در خود دیده که ایران را به تکیه بر بالاترین لایه ی مغز نظام (با ذکر عدد هفت بی نهایت) به سطح پیشرفته عبور دهد و میان مغز و پوسته ی نظام، تناسب ایجاد کند. به عبارتی به ظاهر نظام، روح ببخشد.

 

بنده بیش از این فکری به ذهنم نمی رسد. مگر آن که وی خواست از ساختار مخ، ساقه ی مغز، مخچه و لایه های عنکبوتی مغز، استعاره صورت دهد. در هر صورت جمله اش بسیار پیچیده و کاملاً امنیتی و پوشیده با رمز و با استفاده از از صنعت ادبی ایهام بود. اُنظُر.

 

یک بیت شعر از منظر اُنظُر (۳)

از تو شوری  به دل بحر و بر انداخته اند

آتش عشق تو در خشک و تر انداخته اند

آملی

دارد می گوید به معشوقش که در طلب وصال تو مانند دریا و خشکی، چنان شوری در دل برپا شده است که آتش شعله افروز در تر و خشک افتاده باشد، آتشی سوزان و گدازان. یعنی عشق اکسیرش شعله افروزی و شورانگیزی است و هیچ قدرتی قادر به زورآزمایی با عشق نیست. اُنظُر.


به امیر رمضانی: جواب اُنظُر: سلام آقای دارابی. اشتباه برداشت کردید. هفت ضلع در متن بنده مربوط به اضلاع قدرت در ساختار حکومت شاه بوده است که در آن یا مشارکت داشتند و یا نفوذ. آنچه شما برشمردید مربوط به بخش مبارزین با حکومت بود که جزء موضوع بحث بنده نبود. مبارزین با حکومت را باید در فصلی جدا مورد بررسی قرار داد. در ضمن منظور بنده این بود حکومت شاه نخست وزیری موش می خواست مانند منوچهر اقبال. نه نخست وزیری دارای اختیار و عقل، مانند شادروان مصدق. در کل؛ کوشش هر کس برای تجدید حالت «موش» در سیاست و حکومت داری، تکرار رفتار شاهی است، نه دموکراسی. برای بیان نظرت تشکر می شود. با احترام. اُنظُر.


صدمه ی سنگین شعر و شاعران به سیاست

نوشته ی اُنظُر : شعر با خیال و احساس سر و کار دارد و شاعر وقتی دچار این حال می شود دست به شعر می زند. اما سیاست جای خیال نیست. خیال بالاترین صدمه را به سیاست می زند. و شاعر چون خیال پرداز است وقتی با شعرش به مدح سیاست و سیاستمداران روی می آورد، مرتکب بالاترین صدمه به سیاست می شود که اصلاً جای مدیحه و ستایشگری نیست. از حکیم فردوسی در شعر سیاسی فارسی بالاتر هم مگر داریم؟! او حتی در وصف و ستایش سلطان محمود غزنوی چنان تملق و مبالغه کرده بود که انسان از آن دو بیت وحشت می کند. سروده بود:

 

چو کودک لب از شیر مادر بشُست
ز گهواره محمود گوید نخُست


و یا این بیت:


جهاندار محمود شاه بزُرگ
به آبشخور آرَد همی میش و گُرگ


فردوسی مجبور بود ستایش کند چون به تنگدستی افتاده بود. اما شعر بر سیاست واقعاً لطمه وارد می کند و بشر را جای خدا می نشاند. منظور فردوسی از شعر بالا این بود حتی کودک شیرخواره هم تا از پستان مادر شیر خورد، زیر لب از روی عشق و محبت می گوید: محمود محمود محمود. و این جهانشاه محمود آنقدر مهربان و نافذ است که حتی میش و گرگ هم به برکت حکومت! او سرِ یک چشمه برای آب خوردن جمع می شوند! امروزه آدم می بیند برخی مجیزه گوها با شعر خود چنان از مردگان عرصه ی سیاست یاد می کنند که گویی اینان ملائکه زادگان بودند و از جنس پری و فرشته بافته و ساخته و زاده شدند. بس هم نمی کنند این کارهای ضایع و سبک را. واقعاً سیاست از دست شعر چاپلوسانه آسیب سختی می بیند و تب می کند. آنقدر هم سخت که با سرُم و تورگی هم تبش نمی افتد. کمترین بهای سنگین این آفت این است سیاست از وضع عقلی و علمی آن به سوی وضعیت شخصی و ارادت سالاری منحل می شود و فضای آزاد نقد و نظر و حق و حقوق در سایه ی این تملق های ریاکارانه، سنگین می شود. هدف شعر مدحیه، غلو در شاکله ی سیاستمداران است تا از طریق آن مقام ماورائی به حاکمان ببخشند. پس بسا سلام بر شاعری که تن به مدح نمی دهد و خیال خود را در مقام ارزش های برتر و معنوی تر تقویت می کند. اُنظُر.

 

 

شادروان حجت الاسلام سید محمدعلی آل هاشم چگونه انسانی بود؟

اُنظُر می نویسد : همین که آن شادروان با شهید صیاد شیرازی همدم بود خودش کلی حرف است. با هم ساخته شدند در جبهه و رزم. هر دو هم اهل مناجات و منادات. فضلیت های سید بزرگ شادروان آل هاشم چنان با لطافت و طهارت آمیخته است که صدها سال یعد اگر مردم از اخلاق و رفتار و گفتار وی بشنوند جذب زیبایی های زندگی وی می شوند. بنده شمرده شمرده می شمارم به سبک سؤالی - جوابی:

 

خوراک؟ ساده ساده. آمد و شد؟ بی کبکبه. ریاکاری؟ به هیچ وجه. میان مردم؟ دائم. تبختر و نخوت؟ از او دورِ دورِ دور. پاکدستی در سیاست؟ زبانزد عام و خاص. اهل پول و پاکت و تسویه ی سهم امام از جیب مردم؟ خدا نیارد آن روز را که جان و مال او از این قلم نامربوط طهور طهور بود. محبوبیت اجتماعی؟ نظیری نداشت. ستایشگر قدرت: زبانم لال او و این نوع خوی! علم و عمل؟ بله هم حوزه و هم دانشگاه. عمل او علم وی را خجل می کرد از بس پیشتاز کردار بود تا گفتار. مردم را فرق می نهاد؟ در خون او این قبح و زمختی هرگز سریان نداشت. مردم قبولش داشتند؟ جان می دادند. چه آخوندی بود؟ از دسته ی آخوند خوب که خصالش جا باز می کرد در قلوب. سیاسی کار بود؟ این یکی در وجودش نبود آن را محو نگه می داشت. فقط تبریز دوستش داشتند؟ نه تمام ایران چون رفتار او بعد جهانی پیدا کرده بود. مردم را پشت نرده ها نمی گذاشت که خودشان بروند جایگاه اشراف بنشینند. همه را مساوی می دید؟ برایش آخوند حوزه و دکتر دانشگاه و کارگر کارگاه و بنای ساخت و سازها و هر صنف از انسان واقعاً بوی انسان و حقوق بشر می داد و حق کسی را پایمال نکرد. جایش خالی است ولی فکر و شیوه ی طلبگی و آخوندی اش یک کتاب برای یادگیری شد. او با آن که همچنان هر روز بر فضلیت هایش افزوده و گرایش مردم به وی عمیق تر می شد، سرانجام ۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۳ از جهان خاکی به جهان ملکوتی رحلت کرد و انبوه دوستداران خود را همچنان دوستدار خود باقی گذاشت. او از دل نمی رود چون حقیقتاً در دل حضور داشت نه بر زبان ها.

 

کاش این شخصیت بافضیلت برای سدی که سه سال قبلتر (بر نقلی مسموع) توسط وزیر وقت نیرو افتتاح شده بود و پایان یافته بود، به آنجا برده نمی شد. و نیز کاش شادروان حسین امیرعبدالهیان به جای بردن به سرِ سد، در آن مأموریتی می رفت که جزو برنامه هایش بود. در آن افتتاح مجدد سد، حرف هایی خلاف امنیت ملی از دو سوی دولت سیزده و دولت جمهوری آذربایجان ایران نیز زده شد که سر وقتش باید به آن پرداخت. اصل آن کار بهاء اضافی به الهام علی اف مزدور اسرائیل بود که با آنکه یک مردک بیش نیست ولی به خاک مرزی ایران چشمداشت داشت و دارد مورد احترام بی مورد قرار گرفته بود. فعلاً فضا از نظر بنده مهیا نیست. عبور می کنم. ولی زمانش خواهم گفت. داشتم می گفتم او (یعنی شادروان حسین امیرعبدالهیان) حقیقتاً یک شخصیت بزرگ، فهیم، سرمایه ی کشور بود و می توانست یک آلترناتیو مقتدر در میان مقامات منطقه باشد و کشور به علم و خردمندی او داشت خو می گرفت، هر چند صدها دخالت!! او را همچون آقای محمدجواد ظریف بی صبر و دل آزُرد نساخت. یاد این انسان خردمند و ارزسمند ملت ایران نزد تاریخ سالم و با روایت درست باقی خواهد ماند. روح هر دو مرد بزرگ (سید آل هاشم و  دکتر امیرعبدالهیان) شاد باد. هر خردمندی برای ایران نیکی کرد نیکنام می ماند. اُنظُر.

 

تحلیل رفتار احتمالی سه وجهی شورای نگهبان با کاندیداها

اُنظُر می کاود : جامعه ی سیاسی ایران خوشبختانه اهل کنجکاوی است و به بحث روز کشور و حتی جهان و سر درآوردن از رویدادها حتی از پیش از وقوعش، علاقه و حتی بی قراری نشان می دهد. این صفت جامعه را باید مصون از آسیب نگاه داشت و حتی گرامی اش. چون چنین روحیاتی به دلیری دو دسته ی مهم کنشگر (افراد سهیم در قدرت) و تحلیلگر (افراد ناظر بر رفتار قدرت) می انجامد و هیچ قدرتی طبق قانون الهی و حقوق قراردادی، نمی تواند دهن ملت را در هیچ مسئله ای چسب زند. به نظر بنده مردم ایران (شاید نه همه، ولی اغلب) پیش خود با جمع خود، پچ پچ اصلی شان این چند روز پییش رو این است شورای نگهبان کدام ها را تأیید می کند. اتفاقاً کنجکاویی بجا هم هست، چون با سرنوشت و حق نظر و رأی آنها بطور مستقیم مرتبط است. بنده هم یک ایرانی ام، و برایم بحث روز یک مسئله ی مهم است. البته بنده برای خودم، یکم: مقام «تحلیلگر» قائل نیستم که خودم خبر دارم در آن حد و اندازه نیستم که بخواهم چنین شأنی برای خود قائل شوم، ولی علاقه به شکافتن مسائل دارم آن هم به وسع خودم و با نهایت احساس آزادی در بیانم، زیرا از پدر و مادرم که خدا عمرشان را زیاد کرد و زیاد داشت و محفوظشان ساخت، بدرستی آموختم در کسب دانایی و انتقال آن، بیمناک از احدی نباشم. دوم: مقام «کنشگر» هم برای خویش قائل نیستم، چون یک ایرانی بیرون از قدرت هستم. با این توضیح، به تحلیل رفتار احتمالی سه وجهی شورای نگهبان با کاندیداها می پردازم که تحلیل، همیشه از اصل خبر جذابیت های بیشتری نزد مردم دارد. خطای در تحلیل هم نیز، اصل پذیرفته در متدولوژی (روش تحقیق) است و بر «تحلیلگر» عیب نیست؛ زیرا هر برآورد و تحلیل، چون از ذات خبر، خبر ندارد، و فقط بر پایه ی حدس و گمانه و فهم و عقل و درصد بالایی اطلاع از وضعیت عمومی سیاست است، ممکن است به خطا مواجه شود. البته «تحلیلگر» حق ندارد تخیلات کند و هر چه وهم کرد بگوید. ادامه ی متن در همین سطور. پس از تهیه... بر می گردم.

 

این بنده به آگاهی برساند: در ضمن بنده تا نوشته های خودم را ننویسم. متن های داخل مدرسه را نمی خوانم. چون نمی خواهم ابتدای روز ذهنم از محتوایی که خودم برا طرح کردن چیدم، از تنظیم و تنسیق بیفتد. پس از نوشتن تحلیلم و نیز تدوین  تهیه ی یک موضوع دیگر، حتماً پست های اعضای محترم مدرسه از ده شب دیشب به بعد را که بنده از مدرسه زده بودم به پارک و سپس به خواب، خواهم خواند. اُنظُر.

 

اصل بحث : به ظن بنده سه وجه رفتار احتمال می رود روی انتخاب نهمین رئیس جمهور بکار گرفته شود. چون سبک سخن روز چهارده خرداد، قطعاً موجب برداشت مضیّق (تنگ گرفتن) می شود. این حدس شدید بنده است. البته به تر برای جمهوریت نظام آن است برداشت موسّع (گشودگی) شود. باشد تا هیچ کس بر کشور تحمیلی نداشته باشد و «همه باید به قانون بازگردند» که بعد ختم جنگ، شعار روز شده بود. نظام های تحمیلی از دسته نظامات ورافتاده در این دنیای مدرنِ فوق تجهیزات است که تجهیز فنی آن در شرکت های خصوصی از دولتها قدرت و ثروت بیشتری دارند. عبور کنم.

 

ابتدا بگویم هفتاد تای آنان همان در دم فاقد ورود می شوند. یا شورای نگهبان با احترام به آنان، درخواست می کند برای این که مُهر رد صلاحیت (خودشان می گویند: عدم احراز یعنی بر ما نامعلوم ماند) نخورد، خود منصرف شوید. یا برخی با معامله و وعده ی میز و سهم قدرت به نفع بقیه کنار می روند. یا با پادرمیاین عوامل سایه خریده می شوند که بمب رد زیاد پژواک نیندازد. می ماند احتمالاً یازده نامزد. شورا با این یازده تا (حتی شاید سه چند نفر بیشتر) چه می کند؟ بنده سه وجه را محتمل می دانم و ضریب وقوع هم کدام را هم ظنی می گویم. تمام اصطلاحات این تحلیل از بنده است. اگر نادرست است، خودم نادرستی آن را بر گردن می گیرم:

 

وجه اول: تعیین صلاحیت ترکیبی. یعنی شورا از هر سه تفکر چپ، راست و میانه (و نیز شاخه های گُر گرفته ی زیر راست) ترکیبی از نامزدها را تأیید می کند. احتمال این وجه، با توجه به سبک سخن روز چهارده خرداد، ضریبش ضعیف است.

 

وجه دوم: تعیین صلاحیت تنظیمی. این وجه نوعی ترسیم با خط گیری از عوامل ذی نفوذ بیرونی است که چند سال است بر اعضای شورای نگهبان (بیرون از وقت رسمی این نهاد) اشراف و غلبه و حتی خط دهی دارند. در این وجه، نامزدها حول یک فرد دلخواه حاکمیت بالایی یا میانی، که کد امنیت!! هم گرفته باشد، چیدمان می شود. البته برای عدم رسوایی، با آوردن احتمالی یک کم اثر ترین نامزد از رقیب؛ که جامعه ی خاکستری برای هجوم به صندوق، نه فقط تحریک نشود که حتی دچار وازدگی گردد. چون رأی هجومی به نفع این جناح که حتی حد نصاب اقلیت را هم ندارد، نیست.

 

وجه سوم: تعیین صلاحیت ترجیحی. در این فاز چون فشار عوامل پنجگانه ی تأیید بسیار دخیل است، خصوصاً سازمان اطلاعات سپاه و واجا (و: وزارت. ا: اطلاعات. ج: جمهوری. ا: اسلامی ایران) که حجت الاسلام آقای سید اسماعیل  خطیبی وزیر اطلاعات دولت سیزده نقش واسط قوی و پُل را بازی می کند. خطیبی اولاً قائناتی است، حوزه ی نفوذ آستان قدس رضوی در خراسان جنوبی که حرم به مردم آن استان زیاد از حد توجه!!! نشان می دهد و تعلقش به قدرت حاکم اظهر است. دوماً مدتی زیاد رفته بود به شهر قم صدرات اطلاعات آن شهر را داشت که مجتهدین آن شهر برای خود حق ویژه بر کشور و حکومت قائل اند حتی برخی از آن محافل رأی مردم را به خاطر این که ممکن است روزی در برابر شرع!!! قرار گیرد از پایه نادرست می پندارند اما الان هنوز توان مقابله با رأی را ندارند ولی مبانی فکری شان ضدیت با رأی به عنوان «میزان» است. خطیبی بعد دولت سیزده که شکل داده شد از قم به یکباره به وزارت اطلاعات نشانده شد زیرا حفاظت اطلاعات قوه ی قضاییه را نیز تصاحب نموده بود. عبور کنم. کارها و شغل هایی بدون هیچ نظارت عمومی و حتی بدور از تفحص مجلس شورای اسلامی. علاوه بر این، عوامل دخالتگر در شورا زیادتر از اینهاست. بماند. پس در وجه سوم که ضریب این وجه بالاست، ترجیحاً چند فرد راست لیست می شوند و در مقابلشان دو یا سه نفر هم از افراد کم مطرح ردیف می شوند. که حالت را دو باری روی آقای سید مصطفی هاشمی طبا پیاده کرده بودند در سالهای هشتاد و نود و شش. که البته او برخلاف تصور عموم، خیلی قوی در بیان و فن مناظره ظاهر شده بود و نشان داده بود از شکور مطلع است با آن کارش بیشتر ورزش کشور بود. ولی چون مردم به رجال مشهور توجه نشان می دهند، این جور افراد زیاد جدی گرفته نمی شوند. حال اگر هر کدام از این سه وجه پیاده شد چه حالتی در رأی آینده پیش می آید. احتمالاتی دارم. پس از تهیه... بر می گردم. اُنظُر.


اُنظُر فکاهی می کارد :

اول یک فکاهی بنویسم بعد به فرض های سه وجه بپردازم: خدا را شکر وجود «اُنظُر» در داخل مدرسه «خیر» تلقی شد!! آخه بنده حاضرم از این مدرسه با پرونده ! در بغل، بروم برای همیشه، اما یقین دارم همین ها که (شب و روز حتی با بردن تصور اسم «اُنظُر» به ذهن خود، اخلاق خود را تلخ می کنند و به خود صدمه هم می زنند و از فن نویسندگی و پروا از خدا، دور می افتند و به دنبال لغت های خاص می گردند که بار اُنظُر کنند و وی را به هر چیزی که اصلاً به آن قرابت و شباهت ندارد، نسبت دهند) دلشان برای بنده سخت تنگ می شود! بنده دوست ندارم کسی دلش برای بنده به تنگی و تنگنایی بیفتد و خدای ناکرده به جای سخن ، یک مشت پرت و پلا ببفاد علیه ی شخص «اُنظُر»  نه فکر «اُنظُر» . پس؛ اُنظُر هست و می باشد و خواهد بود تا دلتنگی ها کسی را از پای در نیاورد! ببارید هر چه لغت گیر می آورید. بنده چترم باز است و خیس نمی کنم. این بودن بنده به فکر با فکر می انجامد. قدر بدانید و نهراسید از بیان افکار که علتش این است خودتان را حق مطلق پنداشته اید دیگران را باطل.  شما هم از آدمیان اید نه از پریان. بی خود برای خود حریم و حق ویژه و دخالت در امور فکری دیگران قائل نشوید. این تفاخری بیش نیست که تارهای سست آن در جاهلیت توسط حضرت محمد خاتم و پیام آور عقل و شرع (ص) فرو ریخت. آگاه باشید! بنده هرگز فکرم را با فرد هدر نمی دهم. وقت بنده خیلی قیمت دارد. هر چند ساعت کار !!! نمی زنم برای نوشتجاتم!!! که چهار شاهی بیشتر واریز شود. فکاهی! به قول رِنه دکارت که در جمله ای فلسفی گفته بود : "می‌اندیشم، پس هستم." پس:  وقتی وجود هیچ کس در جهان خدای بلندمرتبه، جای هیچ کس را تنگ نمی کند، وجود این بنده در مدرسه هم نباید اوقات کسی را تلخ کند و برای بنده با لغات و جملات عین شلاق خط و نشان بکشد. فکر کنم هیچ اطلاعات دست اولی از بنده ندارید که این چنین به عصبانی نویسی روی آوردید. این چیزی جز خودحق پنداری بی وجه نیست. هیچ کس بر دیگری در تساویِ فرصتِ فهمیدن، متمایز نیست. زاده نشده است بشر که خود را موجودی دخالتگر جا بزند. فهم ها عرضه می شود سپس طبق قرآن بهترین آن ممکن است پذیرفته شود. به، قرآن پایبند باشید. و برای خود مقام فائق قائل نشوید. فکاهی ام سرانجام این است : بنده از مدرسه برود! شماها چند تا چگونه خود را تخلیه کنید!!! اُنظُر.

 

یک سخن ویژه با هم مدرسه ای با مستعار «SA» کاربر محترم و فعال مدرسه

خواهم آمد برای تکمیل... فعلاً باید از جایی به جایی بروم. امید از خدای بلندمرتبه که سالم برگردم. کار شاقّی است.  چهارشنبه ۱۶ .  ۴ . ۱۴۰۳ : اُنظُر.

 

اُنظُر می کاود :

گفته بودم سه وجه پیاده شود چه حالتی در رأی آینده پیش می آورد؟ احتمالاتی دارم. اینک ادامه ی آن. ابتدا روشن سازم بنده به هیچ نامزدی گرایش ندارم و حامی هیچ فردی نیستم در این بررسی ها. نوشته ام فقط جنبه ی تحلیل و بررسی دارد:

 

تأیید ترکیبی : اگر این باشد که بنده بعید می دانم با توجه به قرینه ی سبک سخن چهارده خرداد، چنین چینشی را شورای نگهبان می چیند. بنده به ترتیب حروف الفبا در فامیلی ردیف می کنم که تمایزی قائل نشده باشم آقایان: محمدمهدی اسماعیلی. مهرداد بذرپاش. مسعود پزشکیان. محمدرضا پورابراهیمی. مصطفی پورمحمدی. سعید جلیلی. محمدباقر قالیباف. حسن کامران. علی لاریجانی (با تردید). صولت مرتضوی.

 

وضعیت در این شیوه تأیید : اگر رأی هجومی شود و مردم واقعاً پای صندوق آیند، آقای مسعود پزشکیان به پاستور راه می یابد. در غیر این صورت، رأی بین آقای محمدباقر قالیباف و آقای علی لاریجانی سرشکن و انتخابات به دور دوم کشیده می شود. بنده فقط دارم حدس های خودم را بر حسب میزان مطلع بودن از کشور می نویسم و پیشاپیش قبول دارم که تمام احتمالات بنده ممکن است از هم بگسلد، زیرا سیاست در بالای نظام، بسیار نوسانی و سیلانی است و ادامه ی رقابت ها قابل تصور نیست. اما بنده این ریسک را کردم حدسم را ولو اگر غلط در آید مطرح کنم، تا جو سیاسی کشور را دقیقتر بشناسیم.

 

تأیید تنظیمی :  اگر این باشد چیدمان حول نامزد دلخواه با گرایش به حاکمیت بالایی یا میانی چیده می شود.

 

وضعیت در این شیوه تأیید : در آن صورت از نظر بنده گمان کنم اوضاع را به سمت آقای سعید جلیلی (البته احتمال رد صلاحیت وی هم وجود دارد) ولی شانس را برای آقای مهرداد بذرپاش باقی می گذارند و فضا را در مقابله ی صوری با آقای قالیباف هدایت می کنند. هر کدام از این سه بشوند، بخش حاکمیت سرخ نمی شود. چون در این وضعیت صندوق با هجوم رأی مواجه نمی شود.

 

تأیید ترجیحی : در صورت این چیدمان، بخش حاکمیت سعی می کند شفافیت روی گرایش خود را کاهش دهد چون بیم چندانی ندارد.

 

وضعیت در این شیوه تأیید : احتمال می دهم میان آقایان به ترتیب حروف الفبا در فامیلی: آقای مهرداد بذرپاش و آقای محمدباقر قالیباف و آقای علی لاریجانی به رقابتی باریک کشانده شود که اگر دو نفر اولی برنده شوند، حاکمیت سفید می شود. اما چون در این وضعیت، صندوق احتمال دارد نسبتاً با انبوهی از رأی سلبی مواجه شود، اما شاید قادر نباشد از این سه گزینه جناح راست، کاری برای آقای علی لاریجانی کند. چون مردم به این خاندان شک دارند. در نتیجه در این وضع، برنده یا بذرپاش است یا قالیباف. ولی بذرپاش بیشتر شانس می آورد مگر آن که وی را چیزخور کنند!

 

آنچه برآورد کردم به فضایی برمی گردد که اینک بدان دسترسی دارم. ولی هر چه جلوتر رود هر آن ممکن است جو چینش تغییر کند. جلسات سری دو سه نقطه ی پایتخت است که روی شیوه ی تأیید و مصلحت رد یا قبول، در خودشان حق دخالت می بینند. باید یک عامل خارجی را هم طی روزهای آینده روی انتخابات به عنوان متغیر در نظر داشت. این که آقای باقری سرپرست وزرات خارجه در لبنان در مورد مذاکرات با آمریکا دارد به رایزنی غیرمستقیم دست می زند. آن نتایج هم، دخیل است. با این وجود همه ی اینها حدسیات بنده است. اگر کسانی با حدسیات میانه ای ندارند بهتر است صبر کنند خود خبر را در همان روز خبر رسمی بخوانند. حدسیات برای ذهن های کنجکاو است. باور دارم حدس از علایق بشر است. ولی هیچ چیز جای خبر رسمی نمی نشیند. چون خبر رسمی یعنی پایان فرضیات و حدسیات. از حدسیاتی  که کردم  و وقت را گرفتم معذرت می خواهم.  اُنظُر.

 

هم مدرسه ای محترم با مستعار «SA» سلام

با آن که هیچ شناختی از نزدیک از شما ندارم که کمکم کند احترامات خودم را مطابق شأن شما تنظیم کنم که جسارت نورزیده باشم، اما شما را در داخل مدرسه مقداری شناختم. هیچ هم شائق نیستم کسی را به اسم و رسم بشناسم. برایم مهم نیست. برداشتم از شخصیت شما بر حسب آنچه تا کنون در این گروه فکری نوشتید این است:

شما را فردی باتلاش و باسواد می دانم. اگر بر مطلبی علم نداشته باشی سعی می کنی با رجوع به متون فضای گوگل و منابع مورد وثوق خودت، دستچین کنی و با چکیده سازی اش بر اطلاعات آن موضوع غنا ببخشی. در یک اخلاق خوب که در خود ساختی، کمتر خود را درگیر فرد نویسنده می کنی و به محتوای متن می پردازی این بسیار مشوقانه است. گمان کنم روحیه ی نقد و نقادی را در خود بیشتر پرورش دادی، چون کمتر دیدم جایی برای تأیید نوشته های همفکران خودت، یا طرح مسئله از ذهن خودت در این مدرسه، نظر تأییدی یا تشویقی بگذاری. حتماً در گروه های دیگر خودت در روستایتان این را کار می کنید. ایراد نمی گیرم دارم شما را با برداشت خودم مطرح می کنم غلط بود می شود آن را رد کرد. هیچ ندیدم ایرادهایی که در نوشته های همفکران خودت دیده می شود (که بیشمار هم هست) نقد و نظری بنویسید. باز هم ایراد نگرفتم. ولی این به رفتار خوب شما که مسئولانه در رفع عیب و نقص نوشته ها اعضا می کوشی آفت می زند. چون اگر کار شما رفع عیب در نوشته ها است، این عیب گمان نکنم در نوشته های داخل این مدرسه نباشد. ولی خوشحالم بنده را مورد نقادی قرار می دهی. بنده برای شما و برای شخصیت نقادی که نسبت به نوشته هایم داری احترام و ارزش قائلم و حتی یک ذره دلخوری پیدا نمی کنم. منطق شما در بیان نقد هم برای بنده غیرقابل تحمل نیست، بلکه بدیهی و متصور است و باید برای چنین همتی در وجودت، از آن مقام محترم ستودن به عمل آوردم. اگر (به وجه التزامی دارم می گویم) نوشته های بنده باعث شود بر شما سخت بگذرد (که نمی گذرد چون باظرفیت هستید) انتظار دارم مثل این مدت، همینگونه در صحنه ی نقد بمانید و رنجیده خاطر نشوید، و بنده را مورد نقدهای خود ببرید. زیرا هر چالشی برای خود، این مقدار بازتاب را دارد. شما را در پناه خدای بلندمرتبه، تندرست و متفکر و منتقد و سالم و پروریده در دستگاه شرع و عقل، می خواهم. بر شما (و اگر مزدوج شدید) بر خانواده ی محترم شما سلام و تشکر می شود و دوستی های فضای مجازی با هیچ چیزی نشکند. با احترام بیشمار. هر کس بنده را با هر صفت و لغت و عیب و ایراد متصف می کند، حتماً نزد خدا حجت دارد و اتقان. بنده اما شما را انسانی باایمان می دانم که حاضری از عقاید خود به نحو اکمل به دفاع برخیزی. خدا نگه دار. اُنظُر.

 

جواب اُنظُر :

آقای م.ف سلام. در یادداشت هایی که بر جای می گذاری، رد یک انسان متفکر را از خود باقی می گذاری، که در یک تصور نزدیک به تصویر، سرت محو کتاب در منظرم مشاهده می شود. اگر اینطور است (که باید باشد) شما به خودت بباوراند پای در مسیر درست نهاده ای که نوشته بوی نویسنده می دهد و بنده عطر این تفکرت و پله پله به درک تازه رسیدنت را به مشامم می گیرم. خودت را با همین تقویت، بساز. در سانت سانت نوشته ات یک راستگویی برانگیخته از وجدان و ضمیر آشنا به دانش دیده می شود. کانت نبود مگر که می گفت: "راستگویی، بهترین مصلحت است." و برتولت برشت می گفت: "می توان یک بار به همه دروغ گفت! ولی نمی توان برای همیشه به همه دروغ گفت." خوشحالم از شما که کسی روی نوشته ام نظر می گذارد که خود یک شخصیت رشدیافته است و از هضم حجم متن عجزی در خود راه نمی دهد. عبور کنم. زیرا بنده در «عصیان» شادروان فروغ فزخزاد آموختم: «در سایه، بوته هیچ نمی روید.» دو نمونه بیاورم که فقط نشانه دهم به یک بحث دیگر شما که پایین تر با اعضای محترم دیگر داخل مدرشه در میان نهادید.


یکی این است: آن فرد وقتی از ایران رفت یکی از اولین چیزهایی که نوشته بود این بود: «سیاست یک "مفرّ" است، فرهنگ یک "مقرّ".» و شما آقای م.ف خیلی هم از هوش بالا برخورداری، که آن آقا حالا آنجا از مقرّ [قرارگاه] حرف هایی چاپ می کند که مفرّ [فرارگاه] را بتواند زیرکانه پیش ببرد. یعنی از فرهنگ به سیاست دست می اندازد تا آن کار را پیش ببرد که ... . عبور کنم که فرصت بسط بحث نیست. او بازی خود را طبق منطبقات دارد پیش می برد.


نمونه ی دوم: روزی شادروان آقای رفسنجانی نوشته بود: "در خانه ی ایشان ردّ پای ضد انقلاب را دیدم." چون آن شخص به گفته ی وی (با نقل قول مستقیم و بدون کم و کاست) : «به شعار مرگ بر ضد ولایت فقیه اعتراض داشتند.» اسم این شخصیت را عمداً نمی آورم.

 

حتماً دو منظور بنده را کشف کرده اید. هر شخص نزد این تفکر خاص کشور که همه را زیر یوغ خود می خواهد، فقط تا جایی امکان بقا و ارتقا دارد که از قبل ارادت سالاری خود را امضا نموده باشد و تا تغییر کند زندگی اش را حراج و خودش را تکفیر می کنند. چون اهل "موجبیّت" فلسفی هستند و خود خبر ندارند و از خدای بلندمرتبه هم تجسّمات در ذهن دارند که به قول هگل به ارباب شباهت می زند نه خالق مهربان. همان شیخ کلینی بزرگ در کتاب شریف "اصول کافی" آورد «علم آن است که روز به روز و لحظه ب لحظه پدید آید.» ولی تا کسی با دانش خود تحول پیدا کند و فهم خود را عمیق کند دیگر محال است که تحملش کنند. اُنظُر.

 

جواب اُنظُر : آقای اهل قلم سلام. از تفسیرت بر متن ها نفع می برم. قبول دارم که درست گفتید که تفسیر متأثر از علوم بیرونی است. نیز پیش داوری ها روی متون می تواند نویسنده را در کشف منظور در محتوا، تقویت کند. این را هم با شما موافقم. اما سردبیران حرفه ای با تازه ترین خبر ها دست دارند و همین کمکشان می کند فن تحلیل را با کمترین خطاها ارائه دهند. از اشتیاق شما در پیگیری خبر و تحلیل ها، خوشم می آید زیرا در مقام شرح آن بر می آیید و این رفتار علمی ات، عنصر دیگر خبر (یعنی اثر سریع تر بر مخاطب) را جنابعالی حرفه ای بلدید و به نظرم در لحظه های مهم، با مهارت آن را بکار می گیرید. برای اهمیتی که روی نوشته هایم قائلید، شما را مورد احترام و فخر قرار می دهم. یک شعر در شمس از مولوی به شما تقدیم می کنم که مربوط است به وجوب سخن تازه کردن :

 

«گر متاع سخن امروز کساد است کلیم

تازه کن طرز، که در چشم خریدار آید»

 

با نهایت احترام به آن نویسنده ی محترم. اُنظُر.

 

یک تشکر فوق العاده از راه گرگان به دو انسان

سلام به شما هر دو انسان. بنده چون فضای خصوصی خطم را در پاسخ به هیچ کس باز نمی کنم و حتی یک کلمه جواب نمی دهم، مجبور شدم در فضای داخل مدرسه این شکر را بجای بیاورم. بنده ادبیات متن شما دو انسان محترم را عمداً می شکنم که در مدرسه شناخته نشوید. حتی می دانم بنده را نمی شناسید.

 

یکی از شما محترمان نوشتید (با شکستن ادبیاتت نقل می کنم) :

 

"انظرمتنات همهم خواندنیه. حیف برخی اندازه یی متر مینویسند ولیکن مطالبشون درد خودشان میخوره"

 

و یکی دیگر هم این را نوشت:

 

«خیلی دلم میخاد بدونم کیستی... ولی انظر تنایی پس همه براومدی...".

 

بنده جز تقدیم محبت عرضی دیگر به این دو انسان ندارم. به هر حال بازتاب ها برای بنده در بیان افکارم کارسازی دارد. به پیام دومی عرض کنم بنده این مدرسه عزمم برای ارائه ی فکر است، دعوایی هیچ کس با هیچ کس ندارند. بحث وقتی داغ می شود تصور نشود روابط انسانی فرو می ریزد. با کمال تشکر از هر دو گرانقدر. اُنظُر.

 

یک اعتراف عامل قدرت و یک حرف اُنظُر

فقط حمله ی آقای وحید حقانیان کاندیدای ریاست جمهوری!! عامل در «بیت» را کم داشت آن رسانه ی خاص! که امروز طی یک بیانیه گفت «از بیت المال مسلمین و بودجه نظامی کشور ارتزاق» داشت و با این جمله آن رسانه را شست و برد : «در آخرین لجن پراکنی یکی از این رسانه ها [منظور حقانیان "تسنیم" منتسب به یک نهاد سپاه است]، ضمن نادیده گرفتن مسئولیت های خطیر اینجانب از ابتدای انقلاب تاکنون، طوری القا کرده اند که نقطه ی ثقل حضور حقیر در انتخابات، وابستگی به دفتر» می باشد. بعد نتیجه گرفت که: «مردم به خوبی دریافته اند که همه این تلاش های مذبوحانه (گلوگیر و بی ثمر) این رسانه ی منفعل در اکثر بزنگاه های حساس کشور، به جهت ترس از شکست کاندید مورد حمایت شان است.»


خوب؛ اُنظُر فقط یک عبارت عرض کند بس باشد: سال ها در میان مردم در فضای جامعه ی مدنی (بستری پیشرفته تر از دولت و قدرت) همین حرف زده می شد، ولی همین حقانیان عامل در «بیت» و همپیاله ی حجت اسلام آقای سید مجتبی خامنه ای، آن را خنثی می کرد. اینان بعداً با هم در پشت پرده دست می دهند و پشت هم را می خارانند، ولی مردم بآسانی فهمیدند حرف حقشان سالها سانسور می شد و به گوش صاحبان قدرت نمی رسید. می رسید!! ولی سخت است قدرت تن به واقعیت دهد، چون کمترین کار این است دست به تغییر بزنند. تغییر بزنند چه کسانی را بکارند؟! که مطیع و موش باشند!!! مانند منوچهور اقبال نخست وزیر شاه. اُنظُر.

 

یک بیت شعر از منظر اُنظُر (۴)

هر درونی که خیال اندیش شد
چون دلیل آری خیالش بیش شد

مولوی

دارد می گوید وقتی انبان فکری کسی پر از خیال باشد، باید بدانی او فردی خیالاتی و خرافه یی است و عقلش را بوسید و گذاشت بالای تاقچه. پس، هر چه دلیل و علت اقامه کنی او نه فقط آگاه نمی شود، بلکه بر کیسه ی خیالش می افزاید. آگاه باید بود نه فقط در مسائل عقلی، که  حتی در عشق های پوک نیز این خیالات، عامل فروپاشی است. اُنظُر.

 

کیا چینش می شوند؟

اُنظُر می کاود : بنده دیروز در تحلیلم  احتمالاً دادم یازده نامزد را شورای نگهبان چینش می کند. اینطور نوشته بودم: «اگر این باشد که بنده بعید می دانم با توجه به قرینه ی سبک سخن چهارده خرداد، چنین چینشی را شورای نگهبان می چیند. بنده به ترتیب حروف الفبا در فامیلی ردیف می کنم که تمایزی قائل نشده باشم آقایان: محمدمهدی اسماعیلی. مهرداد بذرپاش. مسعود پزشکیان. محمدرضا پورابراهیمی. مصطفی پورمحمدی. سعید جلیلی. محمدباقر قالیباف. حسن کامران. علی لاریجانی (با تردید). صولت مرتضوی.»

 

حالا امروز روزنامه «وطن امروز» (متعلق به بذرپاش) نیز نوشته: «با بررسی های انجام شده، نهایتا ۱۲ گزینه  کسانی هستند که پیش بینی می شود ترکیب نهایی افراد تایید صلاحیت شده، از میان آنها باشد. این ۱۲ نفر عبارتند از (نام نامزدها توسط روزنامه ردیف شد و بنده بدون تمایز روی اسم، فقط آن را نقل می کنم) :

 

"محمدباقر قالیباف، مهراد بذرپاش، علی لاریجانی، اسحاق جهانگیری، سعید جلیلی، علیرضا زاکانی، محمد شریعتمداری، مصطفی پورمحمدی، علی نیکزاد، امیر حسین قاضی زاده، صولت مرتضوی و عبد الناصر همتی".

 

میان برآورد بنده با این روزنامه نزدیک به قدرت، شش اسم مشترک است. این که کدام با واقعیت نزدیکتر خواهد شد، داوری نمی کنم. بنده احتمال ضعیف دادم فقط یک نفر از چپ تأیید شود آنهم مسعود پزشکیان، اما این روزنامه سه نفر از چپ (جهانگیری،  محمد شریعتمداری، همتی) را خبر داد تأیید می شوند که بنده هر سه را بعید می دانم. اُنظُر.

 

نگاهی گذرا به نظریه ها (۶)
مروری بر نظریه پرداز های مهم جهان

اُنظُر می نویسد : نظریه ی "ماکیاولی" اگر بشود چکیده ی حرف های این فیلسوف را نوشت می توان چنین بنویسم که وی اندرزنامه ارائه داد تا نظریه. خلاصه یی می نویسم از دو کتابش (شهریار ، گفتارها) که به حاکمان سفارش کرد.

 

۱ - بهره گیری از حیله گری و دروغ و قدرت و تغلب (چیرگی به هر طریقی)

 

۲ - کنار گذاشتن اخلاق توسط حاکم که مانع رشد شهریار (پادشاه و حاکم) است

 

۳ - بی رحمی یکباره و همه جانیه

 

۴ - تئوریزه کردن هدف توجیه گر وسیله

 

۵ - حاکم باید به صفت هم روباه و هم شیر در آید

 

۶ - دولت حاکم، عقل مختار است در بکاگیری مذهب در خدمت اهداف خود

 

۷ - پسندیده بودن هر کاری که به مصالح دولت بینجامد (دولت مصلحت گرا)

 

۸ - دولت: گسترده، حکومت: امپراتوری، تعادل: پویا، شهریار قدرتمند

 

۹ - دین جزئ لاینفک جامعه و حکومت ولی در خدمت قدرت

 

۱۰ - تأکید بر نقش محوری نخبگان و اشراف

 

۱۱ - مجازبودن حکومت مطلقه در ایجاد اطاعت محض با توسل به خشونت و فریبکاری و دروغ

 

۱۲ - آمیزش حتمی قدرت فکری اقلیت ممتاز با قدرت فیزیکی اکثریت عامه برای نیل به قدرت حکومت

 

۱۳ - تآکید بر ایجاد تریبون عمومی سخنرانی به تقلید از جمهوری روم باستان برای بستن راه نبردهای طبقاتی

 

۱۴ - توزیع نابرابر ثروت و مالکیت، عامل بی ثباتی است

 

۱۵ -سه عامل فضیلت زا است: اجرای قوانین، عشق به آزادی، تضاد منافع

 

۱۶ - تآکید بر سه عنصر اشرافیت، جمعیت انبوه، ارتش قدرتمند حرفه ای

 

۱۷ - مذهب فقط راه بهره جویی و سیاست است نه یک ارزش ذاتی و حقیقت خاص

 

۱۸ - دولت مافوق مذهب است و کلیسا از اجزای خادم دولت

 

۱۹ - قوم فاسد حکومت فاسد می طلبد و قوم بافضلیت دولت آزاد

 

۲۰ - گسترش خواهی نتیجه ی طبیعی دولت سالم

 

۲۱ - طبیعی بودن میل به تصرّف گسترده کردن کشور

 

۲۲ - اگر عمل ظلم، زمامدار دار را متهم کند در عوض نتیجه ی عمل وی را تبرئه می کند

 

۲۳ - الزام دولت بر جمع آوری میراث فرهنگی

 

۲۴ - شهریار منبع قدرت، عدالت، قانون و فردی منصوب خداوند است

 

۲۵ - رقابت های درون قدرت اولین خطر برای حکومت

 

۲۶ - دو خواسته ی گوناگون اشراف و مردم عامل تنش بنیادین جامعه ی سیاسی است

 

۲۷ - واقع گرایی جایگزینی برای خیال پردازی در سیاست است و راه آن سفر به تاریخ باستان است

 

۲۸ - تاختن به اصول کلیسا در قرون وسطی خصوصاً به دو اصل: یکی تفکیک حوزه ی روحانی از حوزه ی سیاسی و دیگری نظریه ی قانون طبیعی

 

۲۹ - تآکید بر این امر که بنیان سیاست و مدینه بر مسلخ (به سلّاخه کشیدن و کشتار) استوار است «که برادری خون برادر خود را ریخته است»

 

۳۰ - عدم وجود نسبت میان جزیره ی ثبات با آرامش اخلاق و اقیانوس پرآشوب سیاست

 

۳۱ - تآکید بر تسلیحات، جنگ، کشورگشایی، تشکیل امپراتوری و حاکمیت مطلقه

 

۳۲ - بازگشت به تاریخ به عنوان عامل تدام بخش مذهب و نظام سیاسی

 

۳۳ - ماکیاولی بر عنصری به اسم «ویرتو» استفاده می کند یعنی حاکم باید «ویرتو» داشته باشد، به معنی نیرومندی، کمال، هنر، بزرگی، عفت، فضلیت و دست برتر.

 

به همین علت او، شهریار (حاکم) را اندرز می دهد چنین باشد:

 

حاکم به بخت نیاز دارد، اما بخت از دست می رود، باید سرسخت هم باشد.

 

شهربار باید تشنه ی کسب افتخار، جاه و مقام باشد و خدعه و تزویر و نیرنگ راه میانبر شهریار است.

 

باید راه سرگردان کردنِ مردم را بیاموزد و اسعداد این خدعه را در خود پرورش دهد.

 

ریاکاری بخشی از زادخانه ی هر شهریار کامروا است.

 

پیروی از اخلاق توسط شهربار همیشه طریق عقل نیست، شهربار باید بر حیله گری و قدرت تکیه زند.

 

شهریار کامیاب کسی است که روح زمانه همساز شود.

 

شهربار باید ذهنی داشته باشد آماده ی چرخیدن به هر سویی.

 

شهربار خردمند نباید نگران نکوهش ها از بابت رذیلیت های که انجام می دهد باشد.

 

شهربار باید خسیس باشد و ب غایت دو رو و پنهانکار.

 

برای شهربار، بی خطرتر این است که از او بترسند، تا دوست دشته باشند، ترس بهتر از دوستی است.

 

شهربار هیچ نباید از تمایلات شهوانی و گناهکاری های جسمانی نگران شود، زیرا هیچ منعی بر سر ارضای شهوت و خواهش های درونی وجود ندارد.

 

شهربار در نقض پیمان آزد است: «درست است پیمان نیکوست، ولی کارهای گران با نیرنگ بدست می آید نه با راست کرداری»

 

شهربار بداند برای ستیزیدن با دیگران دو راه وجود دارد: قانون و زور.

 

چند چیز شهربار را نامبردار جهان و نزد مردم خود می کند: «لشگرکشی گران»، «مایه گیری از دین»، «چیره دستی در کارها تا حدی که بر سر زبانها افتد»، «برپایی جشنواره ها و نمایش ها»، «دیدار از شهرها»، «حفظ شکوه مقام خویش»، و نیز «همیشه نباید تیغ بر کف باشد».

 

و نیز فرمانروای زیرک نمی باید پایبند به قول و قراردادهای خود باشد هنگامی که به زیان اوست. اُنظُر.

 

به یاده آورم اگر دستم از تایپ کردن خسته نمی شد این مطلب را تا شماره ی هشتاد هم پیش می بردم. عبور کنم.

 

[در پاسخ به آقای محمد فضلی]

نظر اُنظُر:
سلام آقای م.ف‌

سعی کرده ام خواندن این متنت را با فهمیدن گره بزنم تا به درک تازه ای از ثمرات علمی شما نویسنده ی محترم و محیط بر مسائل عقلی و هنری نائل آیم. بی مکث و وقف، تا عبارت اُخرای شما را به دست دستگاه فاهمه ام سپردم تا جایی که قوت قلمت و نیروی ادبیاتت مرا واداشت به اندوخته های قلیلم پرتاب شوم تا پرگاری از آن بسازم و بر اعتقاداتم ترسیم بخشم. زیرا خردورزی، بی مرزترین رفتار انسانی با شرع است، بیش نیز، نزدیکترین آن به دین. چونکه دین به خاطر اتصال به حضرت مبداء تبارک تعالی که صادرکننده ی تمام دانایی ها و جایگزین ساز تمام بت واره هاست که انسان خیال می ورزید درجه ی اُولی از انسان است حال آنکه بُت ساخته ی خود ذهن انسان است، یعنی بُت، خود مخلوق خلق است، این بالاترین ضعف بت است. پس، دون انسان است. ولی حضرت خالق آفریدگار قادر و بخشنده ی همه چیز به مخلوقات است، بنابراین پناه بردن به خدا، خود نوعی باور به عظمت و شکوه انسان است که به یک اعلا از خود، ایمان می رود، و این از بُت بدور است زیرا اعلا از آدمی نیست. بسا درودا به انسان که از ناحیه ی دین، به واجب والوجودی مقدس ایمان آورده است که هیچ یک از صفات نابودشونده را در خود ندارد (که سبحان گفتن ناشی از همین است) و چنان بزرگ و اکبر است که انسان غرور می ورزد نزد آن پروردگار دست به ناله و نوا و ناز و نیاز زند. (که تکبیر گفتن نشان این ارجگذاری است) و چون به چنین خدای شکوهندی دل سپرده است از سر عشق و عرفان پیشگاهش به ستایش می پردازد و درون خود را بر بیرون درجات عالی تری می بخشد (که حمد گفتن علامت این سپاس و ستایش است) خدا در تمام لحظه ها از بندگانش خواسته است تن به بت ندهند چه بت اَجسام و چه بت انسان که این دومی روزگار آزاداندیشان جهان را روشن نگه می دارد زیرا با تمام قوای فکری و ایمانی خود هرگز حاضر به تملق بت نیست و خرَد خود را به کام قدرت نمی فروشد. بر چنین انسانی که خویشتن را از خدا جدا نمی کند باید تا ابد درود فرستاد که نبیان و رسولان و سپس امامان این شرف را در دل انسان زنده و احیا داشتند. تلاش قدرت برای احیا و بازپروری بت اَجسام و بت انسان، چیزی جز انتظار لیسیدن حکومت نیست. حکومت مخدوم نیست که مردم به آن لیس بزنند، این با شرافت انسان جور نیست، حکومت خادم است که طبق قرارداد اجتماعی و چارچوب های شرع پسند باید جامعه را در بستر رشد و پیشرفت و معنویت، نظم و قانون و ادارگی بخشد. فقط در این صورت است که انسان طبق ناموس هستی دست به زیست می زند و همین منهَج آن «هست»ی به اسم مفهوم فلسفی «نیستی»ی هایدگری را که نوشتی: «در همه جا حضور دارد، ما را تعقیب می کند و در نهایت ما را خواهد بلعید» از کار می اندازد و توان بلع و دفع و نفی انسان را از او می زداید. پیش به زایش فهم و ایمان. یا ایمان و فهم. چه اول فهم رخ دهد سپس ایمان و چه نخست ایمان پدیدار شود سپس فهم، انسان در هر دو حالت بر پایه ی خرد به کمال می رسد که شریعت آن را تمهید و تجهیز می کند. انسان مجهز به خرد، به انسان تجهیزشده به ایمان منتهی می شود. جدایی خرد از شرع و تفکیک شرع از خرد ،کاری نابخردانه و در ردیف بت و بت پرستان و قدرت لیسان است. از حظی که از این نوشته ات به بنده سرایت کرد، بسیار بر ساحت ایمانی و خردورزی ات سلام می فرستم. معزز و مکرم باشید آقای م.ف‌ انسان مغزآگاه و دل آگاه. اُنظُر. فرصت پاکنویسی نداشت بنده. معذرت.

 

همان بود که نوشتم

نوشته ی توضیحی اُنظُر : آنچه بنده در مورد مذمت شعر و شاعری که در مدح قدرت و سیاست می سراید تا صله بستاند و به سیاست صدمه می زند، مجدد عرض می شود همان بود که نوشتم. رأی بنده همان است که انشاءاش کردم. بقیه ی برداشت هایی که از نوشته ام شده (ضمن ارجگذاری به نظرات آنها و احترام به خودشان) هیچ نسبتی با متنم ندارد. مدح و چاپلوسی شعر و شاعر از سیاست و قدرت صدمه اش امری بدیهی است و نیاز به استدلال هم ندارد. روزی سال پنجاه و نه، یک بالایی از تهران، شادروان فخرالدین حجازی نماینده مجلس شروع کرده بود به توصیف به وجه اعلا که با جمله ی «بابی أنْتَ وَ امّی» آغاز کرده بود و بقیه محتوای سخنرانی که خودتان رجوع کنید به منابع. نیت آن شادروان حتی تملق و دگرستایی و صله سِتانی هم نبود، ولی از همان نقطه، رفتار مدیحه ای اش به صورت درجا منکوب شد چون داشت می گفت ای آفتاب جهان و وصف بسیار سنگین و رنگین که با مواجه شد با واکنش شدید در همان نشست اینطور:


«من خوف این را دارم که مطالبی که آقای حجازی فرمودند درباره من، باورم بیاید. من خوف این را دارم که با این فرمایشات ایشان و امثال ایشان برای من یک غرور و انحطاطی پیش بیاید. من به خدای تبارک و تعالی پناه می برم از غرور. من اگر خودم را برای خودم نسبت به سایر انسانها یک مرتبتی قائل باشم، این انحطاط فکری است و انحطاط روحی. من در عین حال که از آقای حجازی تقدیر می کنم که ناطق برومندی است و متعهد، لکن گله می کنم که در حضور من مسائلی که ممکن است من باورم بیاید فرمودند.»

 


مثلاً در جایی به شادروان آیت الله مشکینی استاد متشخص اخلاق حوزه این طور گفت:

 

«من قبلاً از آقای مشکینی گله کنم: ما آن قدری که گرفتار به نفس خودمان هستیم کافی است، دیگر مسائلی نفرمایید که انباشته بشود در نفوس ما و ما را به عقب برگرداند. شما دعا کنید که آدم بشویم، دعا کنید که حتی به همین ظواهر اسلام عمل بکنیم. ما که دستمان به آن بواطن نمی رسد، لا اقل به این ظواهر عمل بکنیم...»

 

لطف کنند خوانندگان خود متوجه شوند ضمیر "من" در نقل این دو جمله، چه کسی است. بنده بر قرار خودم همشه باقی ام که دو اسم را هرگز دیگر در داخل این مدرسه نام نبرم، تا شائبه ایجاد نشود. پس مدح حاکمان ربطی به جدایی شعر با سیاست ندارد. آنچه کریه و زشت است شاعر و شعر در مدیحت قدرت خیز بردارد و سیاست را از زمینی بودن به قدسی شدن بکشاند. عبور کنم. البته هر کس آزاد هر جور با قدرت حاکم تا کند آزاد است. همه ی ما ولی از شکم مادر افتادیم و در کرامت ذاتی، هیچ کسی تمایزپذیر نیست. اصل بر پروا است، نه پست و جاه. اُنظُر.

 

[در پاسخ به امیر رمضانی] جواب اُنظُر. سلام آقای دارابی. یکم. قدرت در علم جامعه شناسی سیاسی یعنی دولت به مفهوم دارنده ی زور (چه قانون، چه غیر آن). دو.م تمام نیروهای سیاسی شامل احزاب، اقوام، طبقات و ... زیرمجموعه ی دولت به مفهوم قدرت قرار  دارند که در هر حکومتی (خواه دموکراتیک، خواه غیر آن) میزان فعالیت و اثرات آن فرق می کند. سوم. منظور بنده از قدرت، شالوده ی آن است که در سراسر حکومت منتشر است. و شامل همه می شود. هر کسی که به این زور (منظور از زور یعنی بکارگیری سیاست در جامعه) دست دارد در هر مرتبه در تمام ساختار. چهارم. اصل حرف شما پذیرفته است یعنی مدح و ستایشگری قدرت در هر زبان و رشته کریه است. اما شعر در این میان چون با عنصر خیال که قوت عظیم در بطن آدمی است، سرو  کار دارد، و شاعر در پرداخت کلمات از سِحر کلام برخودار می شود، پا از عقل فراتر می گذارد و قدرت را زیر وصف مبالغه و تملق و حتی دروغ و فریب می برد. بنده نظرم این است چنین مآلی به اصل سیاست لطمه می زند، هر انسان هر طور خواست صورت دهد، بنده اما ستایش قدرت را نوعی پرشور در صدمه به اصل سیاست و کشورداری می دانم. تشکر می شود. اُنظُر.

 

نظر اُنظُر :
آقای مصطفی سلام

دیدگاهی در مدرسه گذاشتی مورد مطالعه ی بنده قرار گرفت. همچنان در شناخت مسائل روزگار دست برتر را در بیان و تحلیل دارید. به شما برای برگزیدن چنین مواردی، دست مریزاد می گویم. دعا می کنم خرمی با شما به عجینی رسد. این قسمت زیر که صراحت ورزیدی تردیدی نیست، بر بکارگیرندگان چنین شیوه ای، اثرش را تا انتها و مجرا می گذارد، هر چند ترک این رویه (که ممکن است بر احوالاتشان چیرگی یافته باشد) زمانبر است، اما در جای خود نفوذ کلامت کارش را کرد. منظورم این عبارات شماست:


«در کشور ما عده ای هستند که همه دشمن پنداری عمیقی در ایشان جلوه دارد! و همه را دشمن میبینند مگر خلافش واقع شود! این طیف بجایِ جذبِ حداکثری ،دفعِ حداکثری میکنند! این طیف چون خود را در موضعِ حق میبینند همه چیز را بر طبق متر و معیار خودِ شخصی شان پردازش میکنند... اگر کسی هم ادبیات ستیز نداشته باشد متهم به اتخاذِ ژستِ بی طرفی میشود! و اگر گاه نقطه ضعفهای کشور بیان شود، حکمِ به سیاه نمایی میدهند! و با انطباقِ شان به شخصیتهایی در تاریخ اسلام همچون ابو موسی اشعری و عمرعاص و حسن بصری تیر خلاص ِ بی بصیرتی، حکمی ست قطعی.»


شما نویسنده ی دردآشنا آقای مصطفی داراب بخوبی واقفید اِسناد افراد مسلمان و حتی غیرمسلمان به چهره های منفور تاریخ اسلام، حتی اگر بر فرض به ظنشان، ضمان شرعی نداشته باشد، لااقل ذمه ی اخلاقی و انسانی گردنشان باقی می گذارد. خیلی گستاخی لازم است که انسانی به انسان دیگر بگوید تو عین فلان کس در تاریخ اسلام هستی. البته شاید چنین افرادی پیش خود پنداشته اند که خودشان را با حضرت اشتر، حضرت مقداد، حضرت ابوذر و حضرت اویس قرَن (سلام الله علیهم اجمعین) مقایسه کنند و مانند آنانند. واقعاً اعجاب دارد این نوع ادبیات گزینی. در شمارگان بالا تمام این سبک ادبیات از دهان روحانیت بلند می شود، آن دسته یی از این صنف که در برابر اندیشه ی مخالفان و منتقدان نه تنها بی قرار می شوند که متصلب و غضبناک سیستم عصبی شان در هم می ریزد و قلم را نه برای باراندن علم و دانش، که برای تاراندن دیگران به دست می گیرند. زیرا برای افکار غیر خود هیچ بهایی قائل نیستند. حق پندارنی که آبروی حوزه در میان خود حوزوی ها می برند.


این داخل اما، گوئیا دو چند باری یکی از اعضای محترم در نوشته هایش گفته شده بود که بکارگیری چنین اسامی و الفاظ نابکار، مصداقی برای مدرسه ندارد، اما اگر ندارد چرا این همه مکرر بکار گرفته می شود. این بنده البته این چیزها را قابل وقوع و حتمی الصدور پیش بینی می کردم و جز این اگر می شد تعجبم برانگیخته می شد. بزرگترین آفت این خصایص این است بار علمی نوشته هایی چنین دست، تهی می شود و به یک سری لغات پشت سر و بی معنا و حاوی انگ تنزل می یابد. در کار فکری بنده، این نوع رفتارهای خردسالانه و پیش پا افتاده، خللی نمی گذارد چون مانند روز روشن بود برایم که چنین واکنش هایی به وقوع خواهد پیوست و جامعه از این تیپ فکر بی طاقت، نشانی های زیادی سراغ می دهد.


آقای نویسنده ی آگاه و باتقوا برادر خوب و قوی الفکر مصطفی در این نوشته و سایر نوشته هایت درس ها موج می زند. یقین بدان آسیب شناسی یی که کردی در اعماق فرو می رود و موجب روشنگری شده است و اخگر در درونشان را اند اخته است که از این رفتار وهن آلود دست بشویند. عبور کنم. با تمام این مسائل، اما سلام و احترام بر همه ی آنان. خدا آنها را کمک کند از تار بیرون بزنند و در آن این مقدار نتنند. تشکر. اُنظُر.

 

نظر اُنظُر زیر پست امیر رمضانی:
آقای دارابی سلام
پیش بینی شما می تواند یکی از احتمالات باشد. تشکر برای این بابت که تراوش ذهنی خود را از داخل مدرسه دریغ نمی داری. در مورد دیدگاه حجت الاسلام آقای سید محمد خاتمی تحت یک راهبرد تهیه شده است که وقتی رجوع کردم به آن  بیانیه دیدم سه شرط گذاشته است. که با ادبیات خودش این سه تا است : «ملتزم به اصلاحات» ، «ﻓﻬﻢ درﺳﺖ ﺗﺤﻮﻻت اﺟﺘﻤﺎﻋﯽ، ﺑﻪ وﯾﮋه ﻣﻄﺎﻟﺒﺎت زﻧﺎن و ﺟﻮاﻧﺎن» «ﻓﺮاﻫﻢ آوری زمینه‌ی ﺧﺮدورزی و ﺗﻮﻗﻒ ﺑﯽ ﺧﺮدی در ﻫﻤﻪ ی اﻣﻮر و ﺳﻄﻮح بخصوص ﺑﺎ ﺗﮑﯿﻪ ﺑﺮ ﺗﻮان ﮐﺎرﺷﻨﺎﺳﺎﻧﻪ، عالمانه و ﺣﺮﻓﻪ ای ﮐﺸﻮر و اﻟﺘﺰام ﺑﻪ ﺧﺮد ﺟﻤﻌﯽ». علاوه بر این سه شرط برای نامزد احتمالی مورد حمایت این جناح، بر «ﺿﻌﻒ ﺧﺮدورزی در ﺣﮑﻤﺮاﻧﯽ و ﺳﻮءﺗﺪﺑﯿﺮ در مواجهه با ﭼﺎلش ﻫﺎ» نیز اشاره کرد.


از نظر اُنظُر تردیدی در فضای چپ افکنده شد که دو بازخورد داشت: یکی شک دارند آیا در اصل قضیه خود حاکمیت به منتقدان راه می دهد در دایره ی نظام اداره ی کشور را در دست بگیرند که شورای نگهبان مجاز و مجاب باشد یکی از آنان را روی ویترین بچیند تا نوبت به رأی مردم برسد. روی این مسئله در تردید فرو رفتند. از نوع و محتوا و سبک سخن چهارده خرداد، چنین بر نمی آمد. دوم ترس دارند آقای خاتمی توان بسیجگری خود را کشاندن مردم به پای رأی را از دست داده باشد. بنده بیشتر وارد ماجرا نمی شوم. چون خودم را تحلیلگر فضای سیاسی ایران می دانم و یک ایرانی مشتاق دانش و بینش دین. اُنظُر. پاکنویس نشده ارسال کردم. معذرت.


انظر به شیخ مالک رجبی دارابی

فکاهی با شما آقارجبی:
می آیم...


اُنظُر فکاهی می کارد:

آقا رجبی سلام
چمدان های خودت را جمع کن!

در میان آخوندا قحطی افتاده!

قحطی خشکی و بی آبی و علفی نه!

آخوندهای بد (نه شما و سایر آخوندهای باپروا) آنقدر آبشخور دارند که قحطی پولی پاکتی نمی آید!

قحطی این بار قحطی رجال!!! است که آخوندها بلاخره حرف گوش نکردند دچارش شدند! حتی یک نامزد ندارند در لباس و جامه ی عبا و عمامه. هشداری که دهه ی اول انقلاب آن نوفل لوشاتو رفته ی بزرگ داده بود. اُنظُر.

 

همچنین آقارجبی با سلام مجدد، بابت درگذشت پدر شما که در داخل مدرسه از بزرگی و روحیات بابات گفتی، به شما سرسلامت می گویم. خدا ایشان را با بزرگان مذهب مصاحب سازد. اُنظُر

 

یک سئوال تماماً فرضی از آقای مصطفی

سلام آقای مصطفی نویسنده ی محترم مدرسه و مشاهده گر اجتماعی. این سئوالم را فرض فقط می گیرم چون یقین دارم در دنیای واقعیت، امکانش امتناع دارد. هیچ نیاز هم نیست همین میزان وقت و اعلام پنج روز و تمرکز سازمان سیما و صدا و در اختیار گذاشتن امکانات دولتی و نهادها و حتی پروازها و نیز هزینه های بیت المال و مساجد و مراکز و هیئات و حرم ها و ... صرف آن هفته ی خاص شد و اخیراً گذشت، برای این سئوالی که می خواهم از شما برادر محترم بپرسم لازم نباشد هزینه و صرف شود، اما فقط نظام حاکم موافقت کند اگر همین امشب آقای مهندس میرحسین موسوی و یا حجت اسلام آقای سید محمد خاتمی بیفتند با مرگ طبیعی بیمرند، تشییع جنازه ی آزاد در همین مقدار شهرها برگزار شود. مثلا میرحسین چون اهل روستای «خَمنه» ی تبریز است در تبریز و سپس در تهران و سپس در در حرم ایران قم و مشهد و یک شهر دیگر به دلخواه خانواده اش تشییع شود و یا آقای خاتمی چون اهل اردکان است به جای تبریز، در اردکان و یزد و سپس به ترتیب در همان شهرهایی که میرحسین را نام بردم تشییع کنند، حتی تلویزیون دولتی نظام هم وارد نشود و وقت بیت المال را از ملت تصرف نکند، اما واقعاً همانطور که برای دو هفته قبل امنیت خیابان ها را تأمین کردند این دو مورد را هم چنین کنند، به نظر شما مردم این دو منتقد نظام را (که روزگاری یکی وزیر خارجه و سپس نخست وزیر نظام بود و دیگری نماینده ی مجلس و سپس وزیر ارشاد و بعد هشت سال رئیس جمهور کشور بود) چگونه و با چه میزان شرکت (آمار تقریبی) تشییع می کنند؟ بنده به عنوان فردی مطالعه گر به رفتار سیاسی مذهبی مردم، چنین مسئله ای را فقط فرضی طرح کردم. البته روزگاری وقتی شادروان آیت الله منتظری فوت کرده بود، در همان شهر خودش در قم نگذاشتند مراسم سوم در حرم یا مسجد اعظم آن شهر برگزار کنند. می شود همین مثال را برای شادروان مهندس مهدی بازرگان هم تست کرد اگر برایش تشییع جنازه ی آزاد شکل می گرفت مردم چگونه یکرش را تشییع می کردند و به شهر قم می بردند که در آنجا وصیت کرد و دفن شد. با تشکر. بنده صرفاً طرح مسئله کردم. داوری و نظری ندارم. منظورم این است قدرت اگر با مردگان برابر رفتار کند میزان شرکت مردم چگونه خواهد بود. بنده شخصاً معتقدم مرده را باید فوری بدون تشریفات و هزینه های بیت المال به صورت متعارف و ساده و سریع به خاک سپرد. اُنظُر.

 

به اطلاع فراگیر برسانم

این بنده موقتاً از داخل مدرسه می روم. ببینم چه وقت فرصتم مرا یاری می کند برگردم. تا برگشت بنده به این مدرسه همه چیز انسان (از ریزترین کار حیات و مرموزترین کارزار ممات) در مشیت مطلق خدای بلندمرتبه و صاحب نفوس و صدور آدمیان است. تا آن زمان، همه را به خدای بخشنده ی دادگستر و گسترانده ی رحیمیت و رحمانیت می سپارم.  اگر پاسخی برای پست گذارنده ی بعدی از این ساعت به بعد از سوی بنده مؤخّر افتاد، تقصیرکارم نداند، نیستم که ببینم چه متنی در این داخل گذاشته شد.    ۱۷.  ۴ . ۱۴۰۳ : ساعت  ۵  و ۳۴ دقیقه ی عصر پنجشنبه. بای. اُنظر.

 

 "اعزام به اقدام"!

کاوش اُنظُر : آقای سید وحید حقانیان عامل در «بیت» توئیت زد با "جاه طلبی برخی" مدیرها آشناست و "نگاه های متفاوت امنیتی و نظامی به موضوعات مختلف را خوب" می شناسد و از "آن ها واهمه" ندارد. پس قول داده است، آمده و آماده است تا مدیران را به "اتحاد عدالت  آرامش" دعوت کند. کاوش اُنظُر اما به این حرف این فرد با مستعار و شهرت سردار وحید چنین است:

 

اینکه معترف شد جاه طلب توی نظام است، بر امنیت نگرشی متفاوت غالب است، وی خوف نیز ندارد از «آن» ها (که اشاره اش به اشخاص است، نه نگرش ها؛ چون ضمیر اشاره ی «آن ها» جایگزین شخص است، نه شیء) نصف راه را انگاری طی کرده است. فقط یادش باشد عدالت از بستر کشور گُر می گیرد، نه از دفتر سیاستمدارای قوه ی مجریه. مثال بارزش سیاست تبعیض آمیز جاری بر نظام است از اول تا الان. مردم تهیدست حاشیه نشین باید در شهرهای گرانقیمت کُلفتی! قدرت را کنند یک قبر عادی را در بدترین جای قبرستان ها چند میلیون با پول حلال و رنج آورده ی شان بخرند و کفن را هم چند میلیون رویش. اما صاحب منصبان حکومت مفت و رایگان در بهترین جاها و مکان ها دفن شوند. قدرت از همین یک تبعیض قباحت آمیزش دست بکشد، عدالت از بستر طبیعی اش برمی خیزد. بعد حتماً سید وحید تاریخ ایران را هم بلد است که آقا محمدخان چون از دل ایلات برخاست، تفکر ائتلاف بین قبایل، داشت. فردی که روزها با قساوت "چشم در آر" بود ولی شب ها به نقلی «هرگز از نماز شب غافل" نمی گشت! آنوقت کسی به اسم حاج شیخ کاظم رجبی که نمی دانم چرا پسوند "صدیقی" روی اسمش رفت، رفت محضر با انگشت خود "سند باغ ۱۰۰۰ میلیاردی حوزه ی علمیه ی ازگل" را به نام خود و آقازادگانش زد، حکومت یک آخ! نکرد و باز هم پریروز خطبه گردنش انداخته شد و مردم را پند به تقوا ! و کشور را دستور ! به ادامه ی «راه» داد که همه می دانند کدام "راه" اراده شد، ولی رأی هر اگر آزاد بود، «میزان» شد. خوشایندت است حقانیان که زیرکی کنی شعار واجب المفتَرض "اتحاد عدالت آرامش" را سند عزم خودت کنی نامزد ریاست کشور شوی، چون یقین دارد این بنده، تو کُد "حیطه بندی" داری. یعنی مُجوز گرفتی اطلاعات فوق سرّی کشور را، هم مطالعه مشاهده فرمایی، هم حتی مُهر "اعزام به اقدام" زنی. عبور کنم. جزا ک الله. یعنی پاداشت با خدا. با احترام آقا سیدوحید. اُنظُر.

 


شش کاندیدا با شش فرض تحلیل


کاوش اُنظُر : سرانجام 6 کاندیدای ریاست جمهوری چهاردهم مهر تأیید شورای نگهبان را گرفتند که شما خوانندگان خبر دارید. به ترتیب الفبا، اینا آقایان: مسعود پزشکیان،‌ حجت اسلام مصطفی پورمحمدی،‌ سعید جلیلی،‌ علیرضا زاکانی،‌ امیرحسین قاضی زاده هاشمی، محمدباقر قالیباف.


مروی گذرا بر تحلیل هایی که اُنظُر در هفته های قبل در داخل مدرسه نوشت. شامل خلاصه ای از این گزیده ها:


برخی فکر می کنند آقای علی لاریجانی تأیید می شود که بنده هنوز یقین ندارم چون رقیب قدری برای آقای سعید جلیلی  است که عین کاری که برای هموارسازی پیروزی دولت سیزده صورت دادند، باز برای سعید جلیلی  تکرار کنند و باز علی لاریجانی را بزنند.


تشکل راست به خاطر تکثیر گرایش های افراطی و ضد دموکراتیک از هم فرو پاشید و هیچ کسی نیست که بتواند لیدر آنان باشد. دچار بحران رهبری حزبی شد. دیگر کی برای آقای غلامعلی حداد عادل که به خاطر پیوند خویشاوندی در سیاست جا خوش کرده بود، تره خورد می کند که زبانی جز به چاپلوسی قدرت نداشت. چهار محفل سایه در تهران روی تهران نفوذ دارند. آنان در لجنه های خود برای همه خط و نشان می کشند و راست را تکه و پاره کردند و به این روز مفتضح انداختند که ۶۹ نفر جناح راست بدون اعتنا به هیچ تصمیم تشکیلاتی، راه می افتند می روند تا رئیس جمهور شوند. انگاری رئیس جمهوری مدیر یک نانوایی است که به قولی حتی نانوایی ر  ا هم لیاقت ندارند بچرخانند چه رسد کشور را. عبور کنم.


ولی چپ دچار دو تضاد است. یک. تضاد با حاکمیت. دو. تضاد با حزب های خود که جبهه ی اصلاحات را ساختند. در تضاد اول کارشان آنقدر بحرانی است که نمی تواند بالاترین فرد خود را نامزد کنند که یقین دارند ردش می کنند زیرا آنان در بحث تئوریک، با نظام به تضاد ساختاری افتادند. در تضاد دوم هم میانشان حرف های سختی منعقد است که اصلی ترین آن این بار این بود نامزد جناح چپ این بار باید از خود اصلاح طلب ها باشد، نه توافق روی کسی که از میان سایرین در جناح راست، کمترین خسارت را به کشور می زند. بنابرین با ۹ چهره وارد شدند، ولی نامزد خودشان را هنوز در پرده ی ابهام گذاشتند تا نشانه هایی برای رد صلاحیت باقی نگذاشته باشند.


به ظن بنده سه وجه رفتار احتمال می رود روی انتخاب نهمین رئیس جمهور بکار گرفته شود. چون سبک سخن روز چهارده خرداد، قطعاً موجب برداشت مضیّق (تنگ گرفتن) می شود. این حدس شدید بنده است. البته بهتر برای جمهوریت نظام آن است برداشت موسّع (گشودگی) شود. باشد تا هیچ کس بر کشور تحمیلی نداشته باشد و «همه باید به قانون بازگردند» که بعد ختم جنگ، شعار روز شده بود. نظام های تحمیلی از دسته نظامات ورافتاده در این دنیای مدرنِ فوق تجهیزات است که تجهیز فنی آن در شرکت های خصوصی از دولتها قدرت و ثروت بیشتری دارند. عبور کنم.


ابتدا بگویم هفتاد تای آنان همان در دم فاقد ورود می شوند. یا شورای نگهبان با احترام به آنان، درخواست می کند برای این که مُهر رد صلاحیت (خودشان می گویند: عدم احراز یعنی بر ما نامعلوم ماند) نخورد، خود منصرف شوید. یا برخی با معامله و وعده ی میز و سهم قدرت به نفع بقیه کنار می روند. یا با پادرمیاین عوامل سایه خریده می شوند که بمب رد زیاد پژواک نیندازد. می ماند احتمالاً یازده نامزد. شورا با این یازده چه می کند؟ بنده سه وجه را محتمل می دانم و ضریب وقوع هم کدام را هم ظنی می گویم. تمام اصطلاحات این تحلیل از بنده است. اگر نادرست است، خودم نادرستی آن را بر گردن می گیرم:


وجه اول: تعیین صلاحیت ترکیبی. یعنی شورا از هر سه تفکر چپ، راست و میانه (و نیز شاخه های گُر گرفته ی زیر راست) ترکیبی از نامزدها را تأیید می کند. احتمال این وجه، با توجه به سبک سخن روز چهارده خرداد، ضریبش ضعیف است.


وجه دوم: تعیین صلاحیت تنظیمی. این وجه نوعی ترسیم با خط گیری از عوامل ذی نفوذ بیرونی است که چند سال است بر اعضای شورای نگهبان (بیرون از وقت رسمی این نهاد) اشراف و غلبه و حتی خط دهی دارند. در این وجه، نامزدها حول یک فرد دلخواه حاکمیت بالایی یا میانی، که کد امنیت!! هم گرفته باشد، چیدمان می شود. البته برای عدم رسوایی، با آوردن احتمالی یک کم اثر ترین نامزد از رقیب؛ که جامعه ی خاکستری برای هجوم به صندوق، نه فقط تحریک نشود که حتی دچار وازدگی گردد. چون رأی هجومی به نفع این جناح که حتی حد نصاب اقلیت را هم ندارد، نیست.


وجه سوم: تعیین صلاحیت ترجیحی. در این فاز چون فشار عوامل پنجگانه ی تأیید بسیار دخیل است، در وجه سوم که ضریب این وجه بالاست، ترجیحاً چند فرد راست لیست می شوند و در مقابلشان دو یا سه نفر هم از افراد کم مطرح ردیف می شوند.حال اگر هر کدام از این سه وجه پیاده شد چه حالتی در رأی آینده پیش می آید. احتمالاتی دارم.


بنده در تحلیلم احتمال دادم یازده نامزد را شورای نگهبان چینش می کند. اینطور نوشته بودم: «اگر این باشد که بنده بعید می دانم با توجه به قرینه ی سبک سخن چهارده خرداد، چنین چینشی را شورای نگهبان می چیند. بنده به ترتیب حروف الفبا در فامیلی ردیف می کنم که تمایزی قائل نشده باشم آقایان: محمدمهدی اسماعیلی. مهرداد بذرپاش. مسعود پزشکیان. محمدرضا پورابراهیمی. مصطفی پورمحمدی. سعید جلیلی. محمدباقر قالیباف. حسن کامران. علی لاریجانی (با تردید). صولت مرتضوی.»


اینک پس از مرور نوشته های قبلی ام بحث روی این شش تا: در یکی از فرض ها گفته بودم اگر انتخابات رقابتی شود و مردم هجوم بیارند به صندوق، آقای مسعود پزشکیان مستقیم به پاستور راه می یابد حتی گفته بودم بک نوع موج دوم خرداد هم ممکن است مجدد رخ دهد، ولی اگر رأی هجومی نشود کمی فرق کند، بین مسعود پزشکیان و قالیباف در دور دوم باید منتظر بود. شاید هم سعید جلیلی و یا مهرداد بذرپاش که این آخری از درون هئیت دولت سیزده رد صلاحیت شد. از یازده نفره ی که بنده احتمال دادم تأیید می شوند چهار نفر درست از آب در آمد که در تحلیل بنده نامشان ذکر شده بود: به ترتیب الفبا آقایان: مسعود پزشکیان،‌ حجت اسلام مصطفی پورمحمدی،‌ سعید جلیلی، محمدباقر قالیباف. برای بنده تقریباً یقین بود که آقایان اسحاق جهانگیری و عباس آخوندی رد صلاحیت می شوند چون در دولت آقای حسن روحانی نقش زیادی به همراه خود حسن روحانی در مسائل و مشکلات کشور داشتند. روی علی لاریجانی نیز تردید داشتم و حتی اگر تأیید می شد هم نوشته بودم مردم به این خاندان شک دارند و روی خوش نشان نمی دهند. پس با قبول این که میزانی از احتمالات بنده درست نبود، اینک روی شش تا تحلیلی ارائه می دهم بر مبنای احتمال ها:

 

شش کاندیدا با شش فرض تحلیل

شکل اول رقابت: اگر بر فرض هر شش نامزد تا آخر بمانند منصرف نشوند و مردم برای هم رأی سلبی (نه به دولت سیزده و نه به تندروهای جناح راست و حتی نیز نه به معتدلین راست) و رأی ایجابی (رأی آری به پزشکیان) بیایند، آقای مسعود پزشکیان -از نیروهای چپ مذهبی، ولی مورد حمایت تمام حزب های عضو جبهه ی اصلاحات- پیش می افتد. در این شکل او، تنهای نامزد جناح چپ است، مقابلش پنج نفر از جناح راست با تشتت که در بین شان افتاد. شامل: نواصولگراها (با لیدری آقای قالیباف) نوپایداری و پایداری ها (با لیدری سعید جلیلی و پاجوش ها (هر دو از پیروان شادروان آیت الله مصباح) جامعه ی روحانیت تهران (آقای حجت اسلام مصطفی پورمحمدی) آقای امیرحسین قاضی زاده هاشمی (خط دولت سیزده) و علیرضا زاکانی (چرخشی)

 

شکل دوم رقابت: اگر بر فرض از شش نامزد سه تا، تا آخر بمانند و مردم فقط برای رأی ایجابی بیایند، آقایان مسعود پزشکیان، سعید جلیلی محمدباقر قالیباف رقابتی نزدیک به هم خواهند گرفت.

 

شکل سوم رقابت: اگر بر فرض از شش نامزد چهار نفر به نفع قالیباف ائتلاف کنند و دولت چهارده را ترکیبی میان خود تقسمیم کنند شبیه نحوه ی دولت اسرائیل دو قطبی بزرگی رخ می دهد میان آقایان مسعود پزشکیان و محمدباقر قالیباف. که باز نیز احتمال دور دوم، می رود.

 


شکل چهارم رقابت: اگر بر فرض از شش نامزد چهار تا، تا آخر بمانند و مردم فقط برای رأی ایجابی بیایند، آقایان مسعود پزشکیان، حجت اسلام مصطفی پورمحمدی،‌ سعید جلیلی محمدباقر قالیباف رقابت در می گیرد و مسعود پزشکیان می برد.

 

 

شکل پنجم رقابت: اگر بر فرض از شش نامزد فقط دو تا، تا آخر بمانند و مردم هجومی رأی دهند و آقایان مسعود پزشکیان، سعید جلیلی رقابت کنند مسعود پزشکیان رفت پاستور.

 

شکل ششم رقابت: اگر بر فرض از شش نامزد دو تا، تا آخر بمانند و مردم طبق سه انتخابات پیشین وارد شوند، نامزد راست برنده است زیرا قدرت دست به گزینه ی اصلح می زند و بسیج می شوند چون محافل راست از جمله ی "جمع شوید و رئیس جمهور را با آرای بالا انتخاب کنید" روز چهارده خرداد را تعبیر به بسیج نمودن مردم گرد یک اصلح کرده اند. عبور کنم. تحلیل از فن احتمالات پیروی می کند. پس احتمالات با متغیرات تغییر می کند. روشن سازم بنده فقط تحلیل کردم. نه چیزی دیگر. با توجه به ایرانی بودنم و علایق به منافع ملی و امنیت و توسعه، لازم می دانم از سماحتی منطقی که شورای نگهبان در این دوره ورزیده و از هر تفکری کاندیدا در رقابت باقی گذاشته تشکر کنم و برای آنان از خدای بلندمرتبه  جهت دوام چنین رفتارها به نفع همزمان ملت و حکومت، مسئلت کنم. اُنظُر.

 

و

دیدن یا نوشتن نظرات : ۵
نوشته های اُنظُر ۴

نوشته های اُنظُر ۴

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
نوشته های اُنظُر ۴

...  پروفایل اُنظُر

مندرجات این صفحه فقط نقل است، نه نظرات رد یا تأیید دامنه:

متن‌های "سلمان صالحی" ، "رضیَ الله"، "اُنظُر" و سایرها در دامنه:

۵
روزنگاری های اُنظُر
بازتاب حکم دستگیری دو جنایتکار جنگی

۳ . ۳ . ۱۴۰۳ پنجشنبه

سه دولت اروپایی نروژ، ایرلند و اسپانیا دیروز (۲ خرداد ۱۴۰۳) دو روز پس از اعلام درخواست دادستان دیوان بین المللی کیفری برای صدور حکم بازداشت نتانیاهو و گالانت نخست وزیر و وزیر جنگ اسرائیل (به اتهام ارتکاب جنایت جنگی در غزه) اعلام کردند که کشور فلسطین را به رسمیت می شناسند. دیروز در نوشته ام آوردم که خبر یک جهان حکم بازداشت دو جنایتکار جنگی مهمترین خبر قرن بیست و یکم طی همین سه روز اخیر بود که ابعاد حقوقی و سیاسی آن جهان را فرا گرفته است. گرچه اقدام این سه کشور به تئوری دو دولتی و دو کشوری می انجامد، فلسطین و اسرائیل، که جبهه ی مقاومت به کمتر از فروپاشی اسرائیل قانع نیست، اما گام بزرگی برای فروپاشی اسرائیل در آینده است که این رژیم دست نشانده هیچ دلیل مشروع قابل قبول برای ادامه حیات بر روی سرزمین اشغال شده ندارد. نیازی به این نیست شواهد ارائه شود همین که یک نشریه ی آمریکایی به اسم «پولیتیکو» با استناد به منابع اطلاعاتی آمریکا فاش کرده است هنوز ۶۵ درصد از تونل های حماس سالم هستند در حالیکه ۷۰ درصد از نیرو‌های آن نیز هنوز با اسرائیل مبارزه می کنند، کفایت می کند که بگوییم اسرائیل در غزه با قساوت تمام چندین هزار انسان را کشت اما سرانجامی جز شکست و فروپاشی مشروعیتی نداشت.  پس از نزدیک هشت ماه جنگ ویرانگر و کشتار وحشیانه، نه به هدف انهدام حماس دست یافت و نه حتی یک اسیر را توانست به چنگ آورد. مقامات آمریکایی نیز مجبور به اعتراف شدند که حماس (مخفف ح: حرکت. میم: مقاومت. اس: اسلامی) در «ماه های اخیر هزاران عضو جدید را جذب کرده است.» انتظار می رود این خبر روز مهم و سرنوشت ساز جهان، بزودی جایی در جهان اسلام پیدا کند و کشورها را بر سر امور اهم بیاورد، نه حرکات نمایشی و درگیری با خود. اُنظُر.

...  پروفایل اُنظُر

مندرجات این صفحه فقط نقل است، نه نظرات رد یا تأیید دامنه:

متن‌های "سلمان صالحی" ، "رضیَ الله"، "اُنظُر" و سایرها در دامنه:

۵
روزنگاری های اُنظُر
بازتاب حکم دستگیری دو جنایتکار جنگی

۳ . ۳ . ۱۴۰۳ پنجشنبه

سه دولت اروپایی نروژ، ایرلند و اسپانیا دیروز (۲ خرداد ۱۴۰۳) دو روز پس از اعلام درخواست دادستان دیوان بین المللی کیفری برای صدور حکم بازداشت نتانیاهو و گالانت نخست وزیر و وزیر جنگ اسرائیل (به اتهام ارتکاب جنایت جنگی در غزه) اعلام کردند که کشور فلسطین را به رسمیت می شناسند. دیروز در نوشته ام آوردم که خبر یک جهان حکم بازداشت دو جنایتکار جنگی مهمترین خبر قرن بیست و یکم طی همین سه روز اخیر بود که ابعاد حقوقی و سیاسی آن جهان را فرا گرفته است. گرچه اقدام این سه کشور به تئوری دو دولتی و دو کشوری می انجامد، فلسطین و اسرائیل، که جبهه ی مقاومت به کمتر از فروپاشی اسرائیل قانع نیست، اما گام بزرگی برای فروپاشی اسرائیل در آینده است که این رژیم دست نشانده هیچ دلیل مشروع قابل قبول برای ادامه حیات بر روی سرزمین اشغال شده ندارد. نیازی به این نیست شواهد ارائه شود همین که یک نشریه ی آمریکایی به اسم «پولیتیکو» با استناد به منابع اطلاعاتی آمریکا فاش کرده است هنوز ۶۵ درصد از تونل های حماس سالم هستند در حالیکه ۷۰ درصد از نیرو‌های آن نیز هنوز با اسرائیل مبارزه می کنند، کفایت می کند که بگوییم اسرائیل در غزه با قساوت تمام چندین هزار انسان را کشت اما سرانجامی جز شکست و فروپاشی مشروعیتی نداشت.  پس از نزدیک هشت ماه جنگ ویرانگر و کشتار وحشیانه، نه به هدف انهدام حماس دست یافت و نه حتی یک اسیر را توانست به چنگ آورد. مقامات آمریکایی نیز مجبور به اعتراف شدند که حماس (مخفف ح: حرکت. میم: مقاومت. اس: اسلامی) در «ماه های اخیر هزاران عضو جدید را جذب کرده است.» انتظار می رود این خبر روز مهم و سرنوشت ساز جهان، بزودی جایی در جهان اسلام پیدا کند و کشورها را بر سر امور اهم بیاورد، نه حرکات نمایشی و درگیری با خود. اُنظُر.

 

نظر اُنظُر : محضر شما حاج آقا شفیعی مازندرانی نویسنده و شاعر بزرگ ایران و روحانی محترم سلام تقدیم شده و سپاسگزاری می شود. در یک نیم بیت فرمودید : «ای خدا باب توبه را وا کن» به نظر می رسد در معارف دینی همواره می شنیدیم پای درس ها، پیش کتاب ها و نزد منبری ها که در توبه همیشه باز است. چطور شد شاعر در این نیم بیت از خدا خواست در توبه را باز کند؟ مگر این در تا یوم القیامه مفتوح نیست؟ بنده به این نیم بیت آن شاعر گرانقدر نقد دارم. وا کن درست نیست. چو این در که از درهای رحمت ابدی الهی است، بر روی هر بنده از هر کجای جهان وا هست. تشکر و معذرت. اُنظُر.

 

نظر اُنظُر : محضر حاج آقا رجبی دارابی مجدد سلام عرض می شود. بنده شما را یک روحانی موجه و باارزش می دانم که خود را روحانی در میان مردم می دانی، نه رب النوع!! و نه به قول گرائیلی : «شعبان کدخدا» فکاهی. نقدها بر متن ها چاشنی بحث است. مهم حفظ شخصیت شما است که بنده هرگز قضاوت بدی در مورد شما مرتکب نشدم. همیشه از خلقیات شما بهره بردم و از نقد بر نوشته هایت پرهیز ننمودم. تشکر فراوان. پایان. اُنظُرو اگر شما حاج آقا رجبی معزز احساس می کنی حضورم در مدرسه شما را اذیت می کند، امر کن تا لااقل اگر ترک نمی کنم مدرسه را، سکوت کنم و فقط بنگرم و بخوانم و صم بکم و عمی طی کنم؟!!

 

۶
روزنگاری های اُنظُر

چه مسائلی در رقابت انتخابات چهاردهم ایران وارد فضای گفتمانی یا تنازع قدرت می شود؟

اُنظُر می کاود :

به نظر می رسد انتخابات چهاردهم ایران اگر بر فرض بر رقابت چند جانبه میان افکار متفاوت سیاسی شکل بگیرد و افکار عمومی نیز با صندوق آشتی نماید، حول این محورهای مهمتر، گفتمانی جدی و نیز تنازعات تنش زا اما مفید (با مقدار بالا مضر) داشته باشد.


یک. سرانجام فساد در دولت سیزده تا برسد به خود پرونده های حل نشده ی دولت های ماقبل از زمان شادروان هاشمی رفسنجانی که روح مردم با این فسادهای پر بلیه، آزرده است.


دو. مذاکرات مسقط که در دولت سیزده در قالب فرابرجام بنا شد میان طرفهای ایرانی و آمریکایی. ابتکاری خوب، اما ناتمام.


سه. تیم همراه کابینه. این که چه کسانی را بکار می گیرند. مردم همواره تیم همراه را مهمتر از خود رئیس جمهورها می بینند.


چهار. قیمت های فزاینده ی اجناس در دولت سیزده و ماقبل که هر دو دولت در کنترل آن عاجز و ناکارآمد بودند. اگر کسی همین حالا و حتی دو سال پیش بخواهد یا می خواست گوشت بخرد لمس می کند و می کرد. نیز اگر کسی بخواهد یک کوئیک خریداری کند که نیم میلیارد باید برای آن بپردازد!


پنج. افشاگری ها که همیشه بخشی از کار نامزدهای نیابتی بود و در انتخابات های گذشته در هر دوره دیده شد.


شش. نرخ دلار و ارز که هر روز بیشتر از روز قبل در دولت سیزده و ماقبل نوسان پیدا کرد و رو به بالا رشد کرد و پول ملی را به بی اعتباری فزاینده برد که امروز هر کس به دیگری می گوید اگر پول نقد دارید برو سریع بی معطلی جنس بخر. چون جنس صبح به صبح بالا می رود ولی پول برعکس ثانیه ثانیه بی وجه تر می شود. وجه نقد، دیگر آبرو ندارد! هر کس پول نقد پس انداز کند به شوخی به او می گویند: مخ ندارد!!!


هفت.اختلافات جناحی و عملکرد افراد شاخص نظام.


هشت. تقسیم بودجه و پول هایی که معلوم نیست کجاها ریخته شد.


نه. برنامه و سیاست روی مسائلی چون کار، شغل، بیکاری، تنظیم بازار و ... .


ده. مسائل منطقه و آمریکا. نیز توان نظامی ایران که دشمن سوز شده است.


این حرف های بنده یک پیش شرط مهم دارد: فضای احساسی از کشور رخت بربندد و هر نامزد (البته اگر رقابت فراگیر میان جناح ها مجاز اعلام شود) جرئت نقد قدرت و دولت های سابق را داشته باشد. چون هیچ سیاست سیاستمدار جدیدی نمی تواند بر پایه نقد و بررسی کارهای قبلی نباشد. این فضا اگر باز باشد بحث های مناظراتی هم آزاد و بر پایه ی دانش اقتصاد و سیاست و بر اساس دستورات اسلام پیش می رود. زیرا اسلام نقد قدرت را کاری در تراز دیانت و سیاست می داند. انتظار بر این که انتخابات جهان شمول داشته باشیم کاری عبث نباید شود. اُنظُر.

 

[در پاسخ به شیخ ربانی] نظر اُنظُر : محضر شما حاج آقای بی نشان مرد محترم و ارجمند سلام تقدیم شده و سپاسگزاری می شود. بدون هیچ لکنت زبانی مجدداً به پاس زبان باصراحت و شفیقانه ی شما فرد شریف مدرسه شکر بر جای می گزارم که با جمله و فعل «نمی‌توانی انسان با انصافی باشید» مرا اخطار دادید. این رأی شما برای بنده فایده داشت. هر چند از سجایای اخلاقی شماست که با توضیحات صمیمانه شوائب را از اطراف کلامت بیرون انداختی. بنده بابت هر متنی علیه ی خودم هرگز اذیت نمی شوم. شما که استاد اخلاق مایی در داخل مدرسه. وجودتان برای بنده تا جایی که از متون شما آگاه می شود برکت است. نمی دانم حاج آقا رجبی دامت افاضاته چرا به جای متن بنده به دنبال خود بنده می گردد. انگاری برخی ها در فضای جامعه و بیرون از این مدرسه شق القمر می خواهند بکنند که اُنظُر را بشناسند. بر فرض شناختید. خوب که چه؟!! من فیلم گیوتین را از اول تا آخر دیدم. عبور می کنم. حاج آقای بی نشان بنده شما را مصداق انصاف و شخص بامعلومات می دانم. یک کلام بود و پایان. یقین بدان دلگیر از هیچ کس نیستم. این مدرسه دارد تمرینی می شود که خیلی ها باید خیلی چیزها بیاموزند. سهم آن استاد از بنده این است برای عظمت اخلاقی ات صلوات تقدیمت کنم. پرانتز باز : اللهم صل علی محمد و آل محمد. پرانتز بسته. اُنظُر.

 

[در پاسخ به رنگین کمان داراب] نظر اُنظُر : محضر شما هم مدرسه ای محترم سلام تقدیم شده و سپاسگزاری می شود. از این که پای پست بنده نظر خود را نوشتید قدردانی می کنم. در مورد جمله ی شما اطلاعی ندارم. انتظار می رود این پزشکان با سختی های زجردهنده ی کشورهای دیگر، باز نیز ترجیح دهند به میهن بازگردند. چون سرمایه های علمی وطن هستند. تشکر آقای داراب محترم. اُنظُر.

اُنظُر می کاود :

روحانیت به چه حرف هایی رسیده اما به ملت نمی تواند بگوید؟!

به این حرف ها رسیده :

یک. به این حرف که حکومت دچار فقد تئوریک (دینی و سیاسی) شده است و تئوری های جاری آن در مصاف با تئوری های مد نظر نسل نو، قدرت اقناعی خود را از دست داده است.

 

دو. به این حرف که مساجد از سکنه ی عمومی خارج شده است و توان حکومت در جذب نسل نو عجز دارد. همین هفته بود که آقای حسن رحیم پور ازغد سخنران ثابت جناح افراطی و تندروی راست آمار داد «نصف مساجد کشور تعطیل است و امام جماعت ندارد.» و ادامه داد: «اگر هیأت ها، مداحی ها و شعر‌ ها و آیین ها نبودند، همان بلایی که سر همه ی ادیان قبلی و سایر مذاهب اسلامی آمد، بر سر معارف و یاد‌ها و خاطرات این مکتب هم می‌آمد.»

 

سه. به این حرف که حرف روحانیت در دانشگاه روح و اعتبار خود را از دست داده است و آنان به زور آئین نامه تن به کلاس و یا حضور آنان می دهند. (منهای آخوندهای اهل نظر و مدارا با دانشگاه که مشی شهید مطهری را می پیمایند)

 

چهار. به این حرف که تک تک برخی از خانواده ها پیش آنها به عنوان امین جامعه شکوه کردند از استیصال خرج و مخارج و حتی گرایش فرزندان به ایده های دیگر و ترک نماز و روزه و حتی بیرون افتادن از دین و معارض افتادن با حکومت.

 

پنج. به این حرف که فساد توسط خود دولت ها رخ داده است ولی دادگاه بی طرف وجود ندارد تا آنان را به سزای اعمال برساند. از این بلای بزرگ خیلی رنج می برد. دیکته گویی ها را هم بالای سر خود حس می کند.

 

شش. به این حرف که تدریس در حوزه سمت و سوی خاص پیدا کرد و از گرمی افتاد. هر کس (نه همه کس) با کمی درس پی کسب مقام و رفتن به ارگان است تا معیشت خود را تأمین کند. چون واقعاً طلاب نوآموز (در زبان حوزه مبتدی) زیر فشار اجاره ی خانه و قرض با کمترین شهریه است. در مورد فروغ تدریس حوزه، آیت الله محمد فاضل لنکرانی رئیس مرکز فقهی ائمه ی اطهار (ع) بیست روز پیش گزارش وضعیت داد که عیناً درج می شود: «اساتید در بدنه ی حوزه نامطلوب است... حدود ۱۵۰ استاد در سال گذشته تدریس داشتند اما در سال جاری بعضاً تا دو ماه از تدریس محروم بودند؛ استادی که سالیانی حدود ۱۰۰ شاگرد در درس خود داشته است، در سال جاری به ۱۰ نفر رسیده است.»

 

هفت. و شماری دیگر که شمارش شود فضای متن را می گیرد.

 

به این علت ها به ملت نمی تواند بگوید؟!

 

یکی به این علت کوزه ای که خود آن را ساخته چگونه بشکند؟! سعی می کند بند بزند. مصلحت را جز این نمی بیند. البته تعدادی حتی با رژیم شاه در صلح بودند ولی حالا حس تملک می کنند و خودشان را ارباب حس می کنند.

 

دومی به این علت که اگر بگوید، دل کی را خالی کند؟ خالی کند، جای آن چی بنشاند؟! پس بهتر می بیند خموشی گزنید. این هم از ناحیه ی مصلحت.

 

سومی به این علت شغل و موقعیت و مقام خود را از سوی برخی هم لباسی ها در مخاطره می بیند. چون این تیزبینی را دارند که حافظ روحانی شوریده ی عصر خویش با همه جلال و جبروت اسیر جهالت آن عصر بود و خانه نشین که گفت:

 

جریده رو که گذرگاه عافیت تنگ است

پیاله گیر که عمر عزیز بی بدل است

نه من ز بی عملی در جهان ملولم و بس

ملالت علما هم ز علم بی عمل است

 

چهارمی به این علت وقتی مجد در نقد نباشد، روحانی هوشیارتر از آن است آمد و شد خود را در گردونه ی قدرت در خطر اندازد. وقتی مرجع خوف دارد تمام حرف ها نمی تواند بزند، طلبه را چه انتظاری؟!

 

پنجمی به این علت البته می گویند، اما به هم، و نزدیک هم، به خودشان. نزد جامعه رسیدند مجبورند حرف را تغییر دهند تا نظام صدمه نبیند، بلکه اوضاع تغییر کند. نمی گویم مثل دوره ی شاه، که شاه را آخر منبرها دعا می کردند، شده است، نه. خدا نیاورد! ولی این صلاح بینی وجود دارد که میان مردم از زبان خود ضعف های مهم را تکرار یا مطرح نکنند. روحانی های کشور به نظرم از هر نهادی، در سخت ترین شرایط میان سخن و سکوت قرار گرفتند. هر کدام را برگزیند، انگاری از سویی در قضاوت و نظاره اند.

 

خدایا روحانیت باحوصله و بامدارا و بامنطق را میان مردم، متداول گردان و سایه ی آنها را در این وضع میان حرف و خوردن حرف، مستدام بدار. و مقدار زیادی به آنان صبر در برابر حرف ها، منطق در برابر گفتارها، کردار در مقابل انتقادها عطا کن که خود از همه منتقدترند، ولی از حکومت می ترسند بگویند. جای آنها ماها باید بگوییم که کارشان را سبک کنیم. عبور کنم. اُنظُر.

 

نظر اُنظُر به شیخ محمدجواد غلامی : محضر شما آقای غلامی دارابی استاد محترم دانشگاه هنر سلام تقدیم شده و سپاسگزاری می شود. پس شما در دانشگاه هنر تدریس می کنید. جای خوشحالی دارد. چه مورد پسند در شأن شادروان دکتر حسین امیرعبدالهیان آن سرمایه ی سیاسی و بین المللی نظام تجلیل کردید. انسان مسلط بر مسائل بود و یکی از امین های مقام معظم رهبری در خط دیپلماسی. قبرش در حضرت عبدالعظیم حسنی منور باد در کنار شادروان دکتر حسین فاطمی وزیر خارجه ی دولت نهضت ملی. دو حسین با مقام وزارت خارجه در آن مکان آرام گرفتند. خوشحالی ام را زیاد کردید با این متن و نظاره گری ات در باغ ملی. اُنظُر.

۶

روزنگاری های اُنظُر

ادامه ی بازتاب حکم دستگیری دو جنایتکار جنگی

دولت آلمان اعلام کرد  «اگر حکم بازداشت بنیامین نتانیاهو توسط دیوان بین المللی کیفری صادر شود برلین مجبور است که او را بازداشت کند زیرا به قوانین پایبند است و به دیوان بین المللی کیفری احترام می گذارد.» جدا از این، دو کشور دیگر اسلوونی، مالت، نیز به دنبال نروژ، ایرلند و اسپانیا اعلام کردند دولت مستقل فلسطین را به رسمیت می شناسند. از سوی دیگر در همین امروز ۹۱ نفر فلسطینی مظلوم بی پناه در بدترین شرائط جنگی و کشتار در حملات مجدد  اسرائیل به شهادت رسیدند که آمار شهدای جنگ غزه از هفت ماه پیش تا امروز از ۳۵ هزار و ۸۰۰ شهید عزیز جهاد فی سبیل الله، عبور کرد. این در حالی است تمام جهان اسلام سرگرم سرگرمی های خود هستند. عبور کنم. جهان رو به رویارویی دیپلماتیک با اسرائیل آورده است. این بانگ است، بانگی از صور اسرافیل هم فعلاً فوری تر. اُنظُر.


یک پاسخ به یک هم کلاسی محترم که نوشته ی بنده را که با عنوان «روحانیت به چه حرف هایی رسیده اما به ملت نمی تواند بگوید؟!» نوشته بودم، مورد نقد قرار داد... تهیه می کنم برمی گردم.


انظر [در پاسخ به صدرالدین آفاقی] توضیحی بر آن نقد:

روایت اول : بنده در آن نوشته ام گفتم روحانیت به این حرف ها رسیده، نه بنده. عین جمله ی بنده:


«یک. به این حرف که حکومت دچار فقد تئوریک (دینی و سیاسی) شده است و تئوری های جاری آن در مصاف با تئوری های مد نظر نسل نو، قدرت اقناعی خود را از دست داده است.»

 

اما ناقد محترم این جمله را به پای بنده حساب کرده است.


روایت دوم : در متن تحلیل خبرگان که دیروز نوشتم پیام مقام معظم رهبری مورد تحلیل قرار دادم و جمله ای را از دید خودم مطرح کردم. عین جمله ی بنده : «به نظر بنده تا به حال هیچ کسی این گونه شفاف و پرمغز حکومت را در تعریفی دقیق و منضبط و مدرن و مبتنی بر دین نبرده بود.»


نتیجه : یک وقت نویسنده دیدگاه خود را می نویسد. مثل عبارت دومی. یک وقت دیدگاهی را می نویسد. مثل عبارت اولی. عبور کنم. فقط جنبه ی توضیحی داشت. اعتراضی ندارم. نقدها باید مطرح باشد. توضیح بر نقد هم باید بیان شود. از این هم مدرسه ای محترم به اسم «SA» تشکر می شود. اُنظُر


پیام فراگیر اُنظُر توضیح در زیر : در برخی از نوشته های اعضای محترم مدرسه مشاهده شده است که مطرح کردند اُنظُر وقتی می نویسد «امام امت رحمهُ الله» و «مقام معظم رهبری حفظهُ الله» در حقیقت زیر این دو نام خود را قایم کرده است و با این شیوه حرف های خود را بیان می کند. فقط جهت آگاهی عرض می کنم حال که آوردن این دو نام را هم از سوی بنده بر نمی تابند و پیش خود نیت بنده را زیر گمانه زنی و حتی قطع یقین خود می برند، می توانم مطمئن سازم از این پس حتی این دو نام را هم وارد ادبیات خود نکنم تا خیال آسوده به هر آنچه دلشان ارضاء می شود نسبت به بنده لفاظی کنند و لغت های خواندنی خود را علیه ی بنده ادامه دهند. انتظار دارم خیلی محکمتر از این علیه ی اُنظُر بنویسند. راحت بدون هیچ نگرانی هر چه بلدند به بنده نسبت دهند. بنده در قبال این نوع متن ها نه اذیت می شوم و نه بیم و باکی دارم. پس بکوبند هر چه پتک در چنته دارند. جواب بنده به همه ی این گونه نوشته ها فقط یک کلمه است: لاتشل. اُنظُر

 

پیام فراگیر انظر:  در برخی از نوشته های اعضای محترم مدرسه مشاهده شده است که مطرح کردند اُنظُر وقتی می نویسد «امام امت رحمهُ الله» و «مقام معظم رهبری حفظهُ الله» در حقیقت زیر این دو نام خود را قایم کرده است و با این شیوه حرف های خود را بیان می کند. فقط جهت آگاهی عرض می کنم حال که آوردن این دو نام را هم از سوی بنده بر نمی تابند و پیش خود نیت بنده را زیر گمانه زنی و حتی قطع یقین خود می برند، می توانم مطمئن سازم از این پس حتی این دو نام را هم وارد ادبیات خود نکنم تا خیال آسوده به هر آنچه دلشان ارضاء می شود نسبت به بنده لفاظی کنند و لغت های خواندنی خود را علیه ی بنده ادامه دهند. انتظار دارم خیلی محکمتر از این علیه ی اُنظُر بنویسند. راحت بدون هیچ نگرانی هر چه بلدند به بنده نسبت دهند. بنده در قبال این نوع متن ها نه اذیت می شوم و نه بیم و باکی دارم. پس بکوبند هر چه پتک در چنته دارند. جواب بنده به همه ی این گونه نوشته ها فقط یک کلمه است: لاتشل.

 

ادامه: تردید ندارم بنده ولی روزی فرا می رسد همین اعضای محترم که  خیال می کند بنده زیر دو نام «امام امت رحمهُ الله» و «مقام معظم رهبری حفظهُ الله» پنهان شدم تا حرفم را بزنم، می گویند این اُنظُر را دیدید یک سال شده هنوز یک بار نشده حرف از «امام» و «رهبری» بزند. آن روز خواهد آمد. فقط اگر این مدت اسم این دو نام را نیاوردم ثوابی که در ذکر آن وجود دارد همچنان به حساب بنده نوشته می شود چون فشار آوردند که نام آنان را نیاورم که تخیل نکنند بنده زیر دو نام نهانی پیش می روم. عبور کنم. هنوز کو. برنامه ی بنده دارد خیلی دقیق می گیرد و چه خوب همه قلم به دست گرفتند و مدرسه را با افکار خود زینت بخشیدند. این خود بالاترین جهاد تبیین است. جهاد تبیین این نیست که با بالا دستور دهند همه فردا همان را نشخوار کنند!!! بنده دست از نقد هیچ کسی نمی کشم. به من آموختند فقط پیامبران و امامان (علیهم السلام) عصمت دارند. بقیه هرگز مقدس نمی شوند. مقدس سازی راهی برای بستن فکر مردم است. جلوی این رفتار غلط می ایستم. با احترام به تمام اعضای داخل مدرسه و حتی بیرون مدرسه که نوشته های اُنظُر در فضای عمومی تر دست به دست می شود.  اُنظُر.

 

۷

روزنگاری های اُنظُر

نگاهی به آرایش قدرت در اروپا

پارلمان اروپا که در اتحادیه ی اروپا قانون وضع می کند و در کنار شورای اتحادیه ی اروپا که این نهاد هم قانون گذار است، این روزها خبرساز شده است. در اروپا جریان های راست در قالب احزاب دموکرات مسیحی فعال می شوند یعنی نام مذهب را در دنباله ی حزب خود قرار می دهند تا مرز خود را با احزاب چپ که در قالب سوسیال دموکرات فعالیت می کنند، شفاف نگه دارند. به جریان اولی محافظه کاران می گویند که در جناح راست (سنتی، میانه، افراطی) قرار دارند. نظرسنجی ها نشان می دهد در انتخابات طولانی و نفسگیر که تا زوئیه ی امسال در تمام کشورهای عضو اتحادیه ی اروپا ادامه دارد، چرخش رأی دهندگان به صورت ناگهانی به سوی راست محافظه کار است که تصمیات اروپا را به تصرف خود در خواهند آورد. البته احزاب سوسیال مسیحی هم وجود دارد و نیز احزاب لیبرال و ملی گراها و محیط زیستی ها. اما پیشتاز نظرسنجی ها دو دسته ی راست میانه و راست افراطی است. یکی از مهمترین پیامد این روند این خواهد بود که یک چهره ی محافظه‌کار راست افراطی یا میانه، ریاست کمیسیون اروپا را فتح خواهد کرد که یقیناً در آینده بر سر اداره ی امور اتحادیه ی اروپا که طی پنج سال آینده  ادامه می یابد،  چالش هایی برای ائتلاف های داخلی و بین المللی پدید می آورد. یک مورد مهم این است گرچه تمام احزاب داخل اروپا به نوعی حامیان زور در جهان هستند و از ستمدیدگان دفاع نمی کنند اما احزاب راست اروپا از همه بیشتر سمت و سوی اسرائیلی دارند و نسبت به مسلمانان موضعی تند و خشونت بار دارند. بنابراین اروپا طی هفته های آینده شاهد گردهمایی های مهم جریان های چپ و لیبرال برای مقابله با کسب کرسی های پارلمان اروپا توسط احزاب دست راستی است که مسیر اروپا را با خطر مواجه می کند. از نظر بنده برای ایران قدرت گیری راست اروپا مخاطره آمیزتر از بقیه ی احزاب است. هر چند سایر احزاب نیز با ایران بر سر چند مسئله تضاد دارند. متن های بنده در این رابطه یک نوع دیدگاه شخصی از سوی بنده است که  قصدم آشنایی دادن با مسائل مهم دنیاست. تا نگاه ها از غرق شدن در مسائل کم اثر به سمت مسائل حیاتی تر جریان پیدا کند  و وقت  ایران صرف نمایش ها نشود که واقعاً برای سک کشور زیر تحریم این نوع فضاسازی ها سم است و وقفه و خلل در امور مهمه.  اُنظُر.

 

به وقت دِین پیدا نکنند یوقت!!!

نظر اُنظُر پای مطلب آقای امید محرومان. محضر شما حاج آقای «مهدی امید محرومان» محترم سلام تقدیم شده و سپاسگزاری می شود. یکی از دلایل منطقی بودن این نوشته ات این است خود جنابعالی خودت از نام مستعار در فضای مجازی استفاده می کنید. تا به حال هم ندیدم کسی به شما فشار بیاورد خودت را و اسم واقعی خودت را به ما بشناسان. متن های متنوع هم نوشتید، ولی کسی سراغ سرک کشیدن به هویت واقعی شما نیامد. بر بنده معلوم است چرا برای جستجوگران حریم شخصی افراد، پی این نیستند حاج آقای «مهدی امید محرومان» را کشف کنند. ولی اُنظُرشناسی!!! راه انداختند. عبور کنم. بنده به هیچ احدی اجازه ی سرک کشیدن به حریم شخصی خودم را نمی دهم، چون می دانم دنبال فکر نیستند، پی شناسایی فرد هستند. عادت هم کردند از اول انقلاب تا الان. البته برای تمامی این اعضا احترام قائلم، ولی انتظار می رود وقت خود صرف این کارهای بی اثر و عبث نکنند. به خود وقت و اوقات که عطایای الهی است، دین و قرض پیدا می کنند که کجاها آن را صرف کردند. حالا که قلم مقدس را دست گرفتند فکرهای خود را بریزند نزد مدرسه، تا همه بخوانند که آنان از چه دیدگاه هایی در امور دین، جامعه، جهان، انسان و مسائل معنوی و معیشتی برخوردارند. تمام کمال، شب و روز دارند متن می نویسند اُنظُر کی است؟ کی نیست؟ بارش لغت های خاصشان علیه ی اُنظُر نیز خود یک نعمت برای بنده است. عبور کنم. و آخر این که فرمودید نام مستعار یک فرصت است، نه تهدید و همچنین خواهان تجزیه و تحلیل نوشته ها بر مبنای استنادات قرآنی و روتایی شدید، نه دنبال کشف هویت فرد رفتن. بنده این نظرتان را منطقی و درست و بر پایه ی قرآن و عترت (ع) می دانم. حرف حق را بیان داشتید. تشکر فراوان. خرمی زندگی شما را خدای متعال مضاعف سازند. اُنظُر.


۸
روزنگاری های اُنظُر
به مسئله ی اول روز جهان، فلسطین باید بازگشت

مقاومت زنده تر از هر روز و سربلندتر از همه ی زمان ها در برابر اسرائیل و وحشت هایی که در غزه ایجاد کرده، ایستاده. خبرگزاری شهاب از خالد مشعل، رئیس حماس گزارش داد:

 

«ما در یک لحظه ی تاریخی برای شکست اسرائیل و فروپاشی پروژه صهیونیسم هستیم. دشمن ما بعد از هشت ماه از جنگ غزه درحال عقب نشینی و از دست دادن اعتماد به نفس خود است. مقاومت در غزه در وضعیت خوبی است و در تمام اماکن استقرار خود را از سرگرفته است... ما از مردم امت مان خشمی مستمر را برای توقف این تجاوز و طوفانی را برای محاصره سفارت های آمریکا و اسرائیل می خواهیم. کاری که امروز باید کشورهای عربی و اسلامی انجام دهند تشکیل یک جبهه ی سیاسی گسترده برای مقابله با صهیونیست ها و دولت آمریکا است.»

 

جدا از این سخن مهم آقای مشعل، این خبرش شادی بخش بود :

 

«اسرائیل سلاح را وارد می‌کند اما مقاومت سلاحش را طی جنگ می‌سازد.»


همیشه یکی از غصه هایم این بوده که اگر جنایت اسرائیل به درازا بکشد، سلاح مقاومت تمام شود چه می شود. این نگرانی بارها مرا دربرگرفته بود. ولی با خواندن خبر خالد مشعل از شهاب، آرامش یافتم و شاد شدم که سلاح در زیر تونل ها همچنان ساخته می شود. زیرا رساندن سلاح به دست مقاومت در غزه از همه ی زمان ها سختتر شد و مجاری ارسال نیز بشدت مسدود گردید. خدایا شادی را بر چهره ی فلسطین و جهان اسلام بدرخشان. و جهان را در دفن شرّ غرب علیه ی ملت ها، مدد رسان. حالا زمانش است به مسئله ی اول روز جهان، فلسطین بازگشت که غفلت از آن یعنی دورافتادن از حدیث پیامبر خاتم (ص) در مورد اهتمام به امور مسلمین. اُنظُر.

 

نظر اُنظُر : محضر شما آقای علیرضا دارابی استاد محترم سلام تقدیم شده و سپاسگزاری می شود. سه مسئله: یکی بسیار خوشایند که بر نقد متنم کوشیدی. دیدگاه خودتان واضح و راحت بیان فرمودید. دومی این است برای بنده همیشه مهم و اهم و بی اهمیت، سه اصل پایه ای است. شرع و عقل هم مجاب می کند. سومی این که اسرائیل آن سال دور خواست به مصر حمله ی برق آسا کند اول رفت اسوان را زد تا هم میزان حضور پدافند ی کشور را تست کند و هم ذهن جامعه را از اهم به مهم، مشغول و درگیر کند. البته مشغول شدن به امور بی اهمیت هم، خود خیلی مسئله شده است و جهان اسلام را کامل دربرگرفته است. عبور می کنم. احترامت بر بنده واجب است چون بارها اخبار غزه را در این مدرسه از سوی پست های مستند شما دنبال کردم و حتی گاه از خبر هم، مطلع نبودم ولی شما با بهترین روش ما را از اخبار روز مهم منطقه باخبر می ساختی. بنده در روزنگاری های اُنظُر قسمت های هشتم و نهم دیدگاه خودم را عرض کردم. فکر کنم باید برای عقل خودم اعتبار قائلم شوم که بخواهم مطلبی را بنویسم از کسی اجازه نگیرم. در منطق شما همیشه این حق آزادی بیان برای دیگران وجود داشت و هنوز هم معتقدم وجود دارد. نقد شما بر بنده جای شکر دارد. تشکری فراوان می شود. با تقدیم احترامات خالصه. اُنظُر.

 

نظر اُنظُر به صدرالدین آفاقی: یک توضیح فنی اختصار به نقدی که کاربر محترم با حساب «SA» در نقد مطلب بنده نوشته: الان اگر بنده بنوسیم دکتر عبدالکریم سروش در دهه ی هفتاد در سخنرانی خود در دانشگاه اصفهان در آن سخنرانی پرتنش خود گفته بود روحانیت ایران بر ستون دین برای صنف خود سقف معیشت زد و با آن ارتزاق می کند، به این مفهوم نیست که اُنظُر هم حتماً و الزاماً همین نظر را دارد. در ضمن، هر کس در جامعه مجاز است از نهاد روحانیت تحلیل ارائه دهد، چون تنها صنفی است که هم متولی دین شده است و هم متولی حکومت. پس نقد یا حتی تحلیل از این صنف امری ممدوح است. بنده به کسانی که در نقد و نظر عرایضم، سر به بیابان می زنند!!! (فکاهی) هرگز وارد مباحثه نمی شوم. لذا بارها گفتم این حمل بر بی ادبی بنده نشود که مثلاً دارد بی اعتنایی به نقدها می کند. تا به حال هم به هیچ یک از آن لغت ها جواب ندادم. چون می دانم دارند با این حمله های سبک و خام به بنده، لذت می برند. چرا باید جلوی لذتشان را بگیرم. می گذارم خوش باشند و نیاز هم دارند مقداری خوش خلق شوند. عبور کنم. پایان. با احترام و سلام به این هم کلاسی محترم. اُنظُر.

 

اُنظُر می کاود:

این روزها درون اسرائیل چه می گذرد؟

 

یائیر لاپید لیدر اپوزیسیون اسرائیل (جناح رقیب برکنار از قدرت و نخست وزیر قبلی اسرائیل) طی یک افشاگری مهم گفت «نتانیاهو» در پاسخ به هشدار‌های امنیتی (حمله ی هفتم اکتبر جبهه ی مقاومت فلسطین در غزه) گفته بود که «بازدارندگی در برابر حماس ایجاد شده و هیچ اتفاقی نمی‌افتد.» او اینک اعتراف کرده وی و نتانیاهو «قبل از حمله ی هفتم اکتبر هشدارهایی از سرویس‌های امنیتی در رابطه با آمادگی برای مقابله با دشمنان [جبهه ی مقاومت فلسطین حماس و جهاد، منظورشان هست] دریافت کرده بودند.»

 

نتانیاهو اخیراً با وزیر جنگ اسرائیل به نزاع پرداخت. زیرا وزیر جنگ کابینه اش لو داد،هشدار به نتانیاهو در رابطه با حمله ی احتمالی قبل از هفتم اکتبر کاملاً درست بود ولی نتانیاهو حالا زیرش را زده و آن را «خلاف حقیقت»!!! می داند. در واقع در درون اسرائیل بحث بر سر مسائل جنگ بالا گرفت و هر کدام سعی دارند جرم و جنایت و ضعف و تقصیر را بر گردن دیگری اندازند. فشار جهانی هم اثرات خود را گذاشته است.

 

سرلشکر اسحاق بریک مسئول اسبق شعبه شکایات نظامیان اسرائیلی در ارتش رژیم صهیونیستی اعتراف کرد: «ارتش توانایی پیروزی بر حماس در غزه را از دست داده است و حتی در صورت ورود به رفح، نمی‌تواند آنجا چندان دوام بیاورد ... مبارزان حماس به هر جایی در نوار غزه که ما آنجا را ترک کردیم، بازگشتند و حملات موشکی به شهرک‌های مجاور را از سر گرفتند و این عملاً به معنی بازگشت اوضاع به قبل از هفتم اکتبر و از دست رفتن دستاورد‌های ارتش است.» همچنین او تاکید کرد «ارتش، سیاست دروغگویی سیستماتیک را از طریق ارسال پیام هایی به اسرائیلی ها با این مفهوم که همه چیز خوب و عالی است و این رژیم قدرت برتر منطقه است، در پیش گرفته بود، اما حمله ی هفتم اکتبر خیلی سریع همه چیز را نابود کرد.» روز دوشنبه (چهار روز پیش نیز) سخنگوی ارتش اسرائیل به هر حال پذیرفت که «ارتش در خصوص تعامل با واقعه ی هفت اکتبر شکست خورد.» مطلب کاملاً روشن است و نیاز به توضیح بیشتر ندارد که این "جنایتکاران جنگی" به چه روزهای بدی افتاده اند. جهان در حال یک دگوگونی است. شواهد این را نشان می دهد. مگر آن که عوامل اخلالگر سرویس های اطلاعاتی و امنینی مسائل را دستکاری کنند. اُنظُر.

حج نزدیک است

اُنظُر می نویسد : در خانه ی «تو» را باید کوبید. تنها در آن کوبش است، آنچه طلب می شود حاصل است. چون آنچه از تو جویند، فراچنگ آید. پس آن سان که در به روی «حاجی» گشوده گردد، باید از احکام ظاهری دین گذر گردد. از پوسته به مغزه در آید. حج عبور از ظاهر احکام به باطن دین است. آنقدر کتاب های خام به خورد دادند که آنهمه جلال و شکوه خدای عرفانی را در بت ها و همه ی انواع تخیلات و خرافات با سیماچه ی انسان فانی عوض کردند. حج را باید نقطه ی آغاز راه حقیقت و حصول به مقصد دانست و از احکام ظاهرش فراتر جست. مردم را تسلیم آئین ظاهری مقدسات کردن همانا ایستاندن دین در نقطه ی جمود و جهالت است. وقتی از آن فراتر نروند جانشان روحانیتی نمی گیرد، در چاله ی تشرّف ظاهر فرو می روند و کمالی را که در پی آنند گم می شود. ضمیر در حج باید در جبهه ی ستیز با بت قرار گیرد تا در کنه وجود، شرّ پلید نهفته در صخره های وسوسه ی تن، از آن کنده شود. حج همانا رسیدن به رضایت از خود است. حاجی به رضایت از ضمیرش رسد حاجی شده است. چرا چنین باید باد؟! چون خدا همه چیز را از خود پر می کند. و در حج، حاجی از ضمیر خود باید پرسد آیا از خدا لبریز شده ای؟ یا هنوز نجوای دیگری در قلب می پروانی و انباشتی از شیطانک های بت صفت، گردیده ای؟ و اینجاست که حج محل طلب و ستایش می شود. و حاجی در مرکز قلبش می غرد که ای خدای آگاه، رخصتم ده تا بدانم و بعد بفهمم. حاجی از حج برگشته ای که این دو را در تمریناتش نگذارد، حج را از ظاهر عبور نداده است. حاجی های راهی بیت المعمور همین حالا نداها را تمرین دهید تا ضمیر مهیای رنگ جدید شود. جمعه ی زیبای خدا ۴ . ۳ . ۱۴۰۳ ، اُنظُر.

 

لوچی و ژیان

نظر اُنظُر : سلام آقای اهل قلم [سید علی اصغر شفیعی]. تشعشعات نور کلاست چون قبس آتشباره، شعله کشید و مرا در زجاج خود که نورها در آن می شکنند و چونان آینه به اطراف بازتاب می بخشند، به اعماقِ درخود نگریستن، فرو داد. قلم وقتی از طینت، نوشته برگیرد، در سرشت نفوذ می کند. متنت از سرشت هم گذر کرد و همه ی رنگینه های درون مفاهیم مندرج در خود را، به سراچه ی دل نفوذ داد. جهان، بی نقص خلق شد ولی خلقِ معیوبِ ممکن الخطاء، که به مشیت خدا با تمرین دین و دانش، باید از نقص به کمال نسبی در آید، توسط ظاهرگرایان دینی، مقدس جا زده می شوند و آنگاه هر کس به چنین مقدسات انسان سازه ی بت شده، یک باریک گویی موگونه کند، همان چیز به فقدان می رود که در متنت اُپتیمیزم نامیده شد. همان شباهت که چشم پزشک، لوچی چشم را تشخیص می دهد که چه انحنایی یافته. انحنای بشر چنان در برخی مذهبیون، تنیده شده که از یک انسان خطاکار طبیعی ممکن الاشتباه، فردی عصمت پرور می سازد، مثل رهبرگزینی های کیش داعش، تا با وضع پرده ی عصمت بر خلیفه ی جفاکار، مردم را از نقد و عیب یابی، دور نگه دارند. امروزه یک ژیان هم به چاپ مدرن برسد، برای آن عیب یاب دیاگ، نصب می کنند، چه رسد به دستگاه حکومت که سراسرش را ممکن است حکومت کنندگان ناقص العقل یا ممکن الخطا، عیب و نقص بگسترانند. حرف شما را تکرار می کنم : «جهان کامل و ایدئال نیست و هیچ کس نمی تواند، همه ی صفات خوب و عالی را دارا باشد.» این نور یک بود. نورهای بعدی ات را بر سراپرده ی این سِن، بتابان که مدرسه محل تاباندن نور قلم و تفکر و ضرب فکر در فکر است. اُنظُر.

اُنظُر می کاود :

تلخ ترین شکست رژیم اشغالگر رقم خورد

بلاخره حکم دادگاه بین المللی علیه ی اسرائیل صادر شد دادگاه بین المللی در لاهه سرانجام به در خواست آفریقای جنوبی این حکم را صادر کرد. دادگاه بین المللی سه روز پیش نیز در خبری بسیار مهم که اولین خبر روز جهان در طی این چند روز بود مقدمات حقوقی صدور حکم بازداشت بنیامین نتانیاهو نخست وزیر و یواف گالانت وزیر جنگ اسرائیل را فراهم نموده بود. رفح در جنوبی ترین جای باریکه ی غزه واقع است، کنار مرز سینای مصر. با این حکم به نظر بنده تقریباً سه اقدام علیه ی اسرائیل شکل حقوقی سیاسی  پیدا می کند:  یک. اسرائیل را در معرض یک آزمون خطرناک انداخت که هر گونه حمله به رفح، نوعی اعلام جنگ با دادگاه بین المللی نیز هست. که بار حقوقی تمرد از آن بسیار بالاست. دو. در صورت وقوع حمله به رفح، پرونده ی نسل کشی که روی میز دادگاه در حال بررسی نهایی است، ملموس تر به جریان می افتد. سه. همه ی کشورهای جهان در مورد حمله به رفح، مخالف اسرائیل اند. حتی آمریکا هم در ظاهر به خاطر ترس از افکار عمومی داخلی و جهانی، این اعلام جنگ اسرائیل را نمی پذیرد. نتیجه: در بخش بین الملل، جنگ غزه در نهایت به محکومیت خفت بار اسرائیل انجامید و این تلخ ترین شکست این رژیم در طول هفتاد سال اشغالگری در سه میدان جنگ، دیپلماسی و حقوق بین الملل است. خدایا چهره ی فلسطینان را شاد و شاد و شاد گردان. اُنظُر.

 

اُنظُر می کاود :

یک گزینه ی مطرح برای نامزدی انتخابات چهاردهم آیت الله علیرضا اعرافی

یک تشکل وابسته به حوزه و طلاب تبلیغ، به اسم «شورای مرکزی تشکل فراگیر گروه های تبلیغی کشور» به این نتیجه رسید که آیت الله اعرافی (مدیر حوزه های علمیه) در نگاه آنان در «فقاهت، دیانت، ساده زیستی، اخلاق، تواضع، مردمی بودن، تدبیر، نگاه تمدنی و مدیریت راهبردی» برترین است. لذا از «علمای اعلام، بزرگان و دلسوزان نظام مقدس جمهوری اسلامی» «خاضعانه تقاضا» کردند «نسبت به دعوت و متقاعدکردن ایشان، جهت حضور در این عرصه خطیر و حمایت های لازم از همه ی ظرفیت های خود استفاده نمایند.»


تشریح : بنده هفته های پیش در همین مدرسه از سه گزینه ی احتمالی برای رهبری آینده نام بردم و هر سه گزینه را مورد تحلیل قرار داده بودم. شامل : «سید مجتبی خامنه ای، سید حسن خمینی مصطفوی، علیرضا اعرافی» که گفته بودم نفر مورد وثوقی که روی آن توافقات می رود آقای علیرضا اعرافی است. اینک این درخواست از دید تحلیلی و مطلع بودن تقریبی بنده، یک گام برای آن مسئله محسوب می شود. چه آقای اعرافی این نامزدی را بپذیرد چه نپذیرد، اصل قضیه به یک فضاسازی مناسب برای ایشان است و نشان می دهد منزلت این شخصیت پرهیزکار کشور چه خوب رشد کرده است. بنده عقاید و علایق خودم را نسبت به این شخصیت ممتاز ایران در اخلاق و علم و ورع مطرح کرده بودم. البته بنده در مورد انتخابات و سیاست های جاری و داخلی، هیچ نظر جانبدارانه نسبت به هیچ فردی از خود بروز نمی دهم. فقط آمدم از یک خبر مهم روز، تشریحاتی بنویسم. عبور کنم. اُنظُر.

 

[در پاسخ به مالک رجبی دارابی] نظر اُنظُر : آقا رجبی سلام. مشاغل دولتی این شخصیت کم نظیر حوزه را نمی دانم فقط خبر دارم فقیه شورای نگهبان است. فردی موجه و محبوب میان همه ی افکار. زیاد از شغل هایش باخبر نیستم. اما مطالعاتی که از سرگذشتش داشتم و نیز رفتارشناسی هایی که رویش از دو سال پیش صورت دادم، ممتاز است در حوزه. در مورد انتخابات چهاردهم بنده نظری دخالتگرانه و جانبدارانه به هیچ فردی ندارم. از شما تشکر می شود که اظهار نظر کردید. اُنظُر.

 

یک پیام فقط برای اطلاع

از شنبه تا نامعلوم (شاید تا نه روز) نیستم. مگر آن که از کارم، زودتر از موعد بازگردم. امشب را تا دقایقی هستم پس از آن می روم. بنابرین در این فضا نیستم و اگر چیزی ننوشتم یا جوابی ندادم به معنای خروج من از فضای ایتا است. شب باید بپرم به استانی. حتماً این مدرسه با رفتنم، به فضایی آسوده می رسد که بنده شرّ این محیط تلقی  می شوم. درود بدرود. ( ۴ -  ۳- ۱۴۰۳) اُنظُر.

 

حج نزدیک است ۲

اُنظُر می نویسد : تا می شنود اسمش در آمده است، از شانه تا خلال دندان و حوله ی خانه را در کیف می گذارد و روح را از بی خبری درک حج، می نوازد که مانند جسم آماده شدِ حج شود. تن را از بیماری و روان را از تیماری سالم می سازد و خوراک هر دو بُعد خود را میزان می خوراند، تا پای هواپیما از پرواز به جده، حال جدی و وجدی به خود گیرد. چون قصد کرده است (چه خود لفظ حج یعنی قصد) لبیک را حقیقی بر زبان جاری سازد و بیتُ الله را واقعاً گردش بچرخد و میان مروه و صفا فقط راه نرود، راه یابد و وقتی گوسفند بی زبان را سر می خواهد ببرد اول گرگ وجودش را ذبح کند و اگر سنگریزه های بیابان بر سر و روی شیطان پرتاب می کند، ستون های عقاید خود را ابتدا تا انتها از نفوذ ابلیس برهاند. و حاجی حج، بخوبی می داند باید خلع لباس شود و لباس کرباس سفید بپوشد تا امتیازات و تقدس بازها و فخرفروشی ها و تبعیض ها و فریب ها و مرزبندی های خارج از چارچوب انسانیت، در آنجا کاملاً منحل و مندرس گردد. دیگر میان مردم عادی با قدرتمندان و ثروتمندان و مرفهان و تعداد کسانی که مجیز پادشاهان و پولداران و اربابان دروغین را می گفتند (و اینک بعضاً به ضرب پارتی و پول و دفن ضابطه، خود را خارج از نوبت! از جهان اسلام به حج می رسانند) هیچ رنگ و فرقی در کار نباشد، همه به رنگ سفید، همه به جنس ساده پوشان، همه به رعایت همآهنگ و بدون فرق گذاری مناسک در آیند. آری حاجی اول خود را خلع لباس می سازد سپس لباس احرام می پوشد تا دیگر زندگی او از ماجراجویی ها، بکلی برکنار بماند. چرا؟ چونکه : «همه هیچند، هیچ، اوست که اوست ٫٫ چون همه هست ها، ز هستیِ اوست» این نوع حج است که برای حاجی، محصول می دهد. خود، طهارت فردی می گیرد و امت، سیادت عمومی. در حج، زیارت هم اصل است، یک اصل پایه گرفته از سنت و انسانیت. باید با تمام عقیده و عشق و عقل و عابدیت، به زیارت در آید. زیرا پیامبر خاتم الانبیا (ص) خود فرموده بودند  «هر کس به زیارت من آید و قبر عمویم حمزه [سلام بر او باد] را زیارت نکند، حقا که درباره ی من جفا کرده است.» (ر.ک :  ص  ۲۹۱  "حج، برنامه ی تکامل" اثر آیت الله سید محمد ضیاء آبادی) حاجی می داند رفتن حج، تمرین مرگ است، سپس زندگی اش. پس چه راست گفت : «خشت بالین گور یاد آور ٫٫ ای که سر در کنار اَحبابی» ... «خُفتنت زیر خاک خواهد بود ٫٫ ای که در خوابگه سنجابی» ... «کی دعای تو مستجاب شود؟ ٫٫ که به یک روی، در دو محرابی»! پس حاجی آداب ظاهر حج را از روحانی کاروانت بپرس، اما حج مقبول و سعی مشکورت از قلبت کنجکاو شو. ۷ . ۳ . ۱۴۰۳ ، اُنظُر.


آیا کشور از ۱۲ مرداد ۱۴۰۰ لغایت ۳۰ اردیبهشت  ۱۴۰۳ فرق کرده بود؟

اُنظُر می کاود : تاریخ، فقط می نویسد نوعی رونویسی راست یا ناراست از رویدادها، اما تاریخ تحلیلی، درون رویدادها هم می رود. مثلاً در تاریخ تحلیلی اسلام برخی از پژوهندگان به دل رویدادهای تاریخ اسلام و مسلمین رفتند و جدا از نقل، به نقد و نظر نیز همت گماشتند. عبور کنم. فقط منطق ورودم به مسائل علوم انسانی (علوم غیردقیقه) را ابتدا نوشتم تا نمونه داده باشم پژوهشگر حق دارد حتی تاریخ دین و دینداران را بکاود، چه رسد به قدرتمندان و حکومتگران را. اسلام، دست انسان را باز گذاشت که از فهم (که حق خدادادی اوست) نگذرد. اما وقتی دست به طرح این مسئله زدم که «آیا کشور از ۱۲ مرداد ۱۴۰۰ لغایت ۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۳ فرق کرده بود؟» نه خارج از منطق است، و نه بیرون از دین. اینک همه  مورد مقایسه قرار دهند و خود، زندگی ملموس خود را در بازار و اداره و سیاست و حقوق و آزادی و هر چه بر سرنوشت معاد و معاشش دخالت دارد ارزیابی کنند. بنابراین جدای از خدمات و شایستگی هایی که هر کس برای انقلاب ایران صورت داده است (که پرشمار است و ایران تا جایی که ممکن شد شاخص های خوبی کسب کرده است) مثلاً این چیزها را در سر خود مورد استیضاح قرار دهند که فاصله ی بین ۱۲ مرداد ۱۴۰۰ نهایت ۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۳ کشور در چه وضع و حالی بوده است:  توی فاصله  سه ساله : وقتی از میان اینهمه مردم کسی به بانک می رفت ربا از ساختار بانک ها با اسم های زیبا رخت بسته بود و وام های میلیاردی به مَهتران و «آقازادگان» !! تماماً از سیستم کنده شده بود؟ از ادارات که بر می گشت، به تمام رضایت از کارمندان، در خانه تعریف می کرد که کارم بدون دردسر راه افتاده بود؟ به بازار خرید لباس و خوراک و مایحتاج می رفت واقعاً از داد و ستد اعلام رضایت داشت و قیمت ها را عادلانه و بر اساس قانون مبادله ی کالا می دانست؟ جهیزیه را آسان می خرید؟ تالار عروسی را با هزینه ی مطلوب می پرداخت؟ شغل فروزندان دانشگاه رفته اش را توانست ایجاد کند؟ جو کشور از نظر امنیت شغلی آرام شده بود؟ حقوق کارگر و کارمند مناسب تورم رشد کرده بود؟ دلار قیمت بالاتر پیدا نکرده بود؟ اختلاس دیگر نبود؟ آزادی احزاب و فعالیت کنشگران واقعاً بی خدشه شده بود؟ کسی بناحق زندان نرفته بود؟ میان مردم و قدرت آشتی برقرار شده بود؟ در ماه چند بار توان خرید گوشت و ماهی و کره پیدا کرده بود؟ بین زندگی خود با مسئولان تساوی می دید؟ عدل و حق واقعاً معیار رفتار قدرت در قوه بود؟ دزدی توسط وزیر و وزرا اتمام یافته بود؟ صندلی های قدرت واقعاً طبق چارچوب شایستگی چینش شده بود و کسی از فامیلان در قدرت سهیم نشده بود؟ از جاهایی غیر از محل سیاست (که گردش نخبگان باید از آنجا صورت گیرد) کسانی وارد دولت نشده بودند؟! مردم ماشین های ساخت کارخانه ی داخل را از قیمت فلان میلیون تومان، یکباره به بهمان میلیارد تومان نخریدند؟! حج ارزان در آمد به پای حاجی؟ پول ریال قدرتش زیادتر شده بود؟ تحریم که بلای جان کشور شده است با دیپلماسی و یا یک چارچوب جایگزین منظم به سمت رفع و کمترشدن پیش رفت یا هر روز بیشتر شد؟ روزنامه ها و نویسندگان در بیان عقاید خود هیچ مشکلی پیدا نکرده بودند؟ گشت ارشاد در کل رفتارشان را درست صورت داده بودند؟ منکرات محو شده بود؟ بی حجابی کمتر شده بود یا به دایره ی کشف حجاب شعاع بیشتری افتاده بود؟ نماز جمعه ها انبوه تر شده بود؟ در مصلی ها همه حرف حق زده می شد؟ مراجع واقعاً در این فاصله ی سه ساله کامل راضی بودند یا صدها بار تذکر دادند و گلایه کردند ولی ترتیب اثری ندیدند. نمونه مرجعی که خیلی با حکومت مدارا دارد مانند آیت الله حسین نوری بیش از سایرین در طول این مدت از مشکلات مردم حرف زد دفاع هم می کرد. مقامات سه قوه واقعاً با هم در تمام امور راضی بودند و درست کار می کردند؟ استانداران حقیقتاً بر اساس سلسله لیاقت چیده شدند یا بر اساس روابط سایه؟ وزارت کشور در این مدت به یک نظامی سپاه (که سابقه ی ریاست اطلاعات سپاه را هم داراست) واگذار نشد که اساس کار این وزارت بر سیاست داخلی و تعامل با احزاب و فعالان سیاسی است؟ این روند را می توانم ادامه دهم با صدها اشکال دیگر. اما فقط قصدم این بود. هر کس خواست فقط "تاریخ" بنویسد و تعریف کند تمجید کند. تقدس دهد. حق اوست، آزاد ست. اما باید گذاشت تاریخ تحلیلی این دوره هم درش باز باشد تا با ذکر نقص ها و کمبودها، قدرت آتی به دست هر کسی به امانت می رود با شناخت ایرادها، کشور را کشورداری شایسته بر پایه ی رشد و توسعه ی موزون اداره و مدیریت کند. بنده نه داوری می کنم، نه انگیزه ام این است داوری کنند. قصدم اصلاح یک روند است که به بند احساسات نیفتد. قدرت، مقدس نیست. قدرت تا نقد نشود، حقوق ملت رعایت نمی شود. خدای بلندمرتبه زندگان ایران و جهان را تن سالم و عقل سالم و عشق صحیح دهد و تمام گذشتگان ایران و جهان را در رحمت و مغفرت خود آنچه خود داند، پناه دهد. زیرا هر چه انسان غافلتر است، خدا غافرتر است. اُنظُر.

اُنظُر نظر می گذارد : بنده در جمعه ی قبلی نوشته بودم: «شب باید بپرم به استانی. حتماً این مدرسه با رفتنم، به فضایی آسوده می رسد که بنده شرّ این محیط تلقی  می شوم. درود بدرود. اُنظُر.» اما انگاری برداشت شده است بنده خودم به خودم «شرّ» لقب داده ام. احنمال می دهم لفظ «تلقی» در نوشته ی جمعه ام در دستگاه فاهمه ی آن محترم هضم نشد. عبور کنم. نمی پردازم. فقط در ادبیات فارسی فرق است میان تلقی دیگری با القای فردی. پایان. اُنظُر.


اُنظُر نظر می گذارد : سلام آقای اهل قلم. خیلی عنایت فرمودیند. فقد تئوریک در تضاد با نوباوری های نسل نو، یک مسئله ی بدون تردید است. نگفتم فقط حرف روحانیت است. حرف نسل نو هم است بنده بر اساس شناخت از لایه ی خاکستری جامعه به این برونداد رسیدم که این فقد در حوزه نیز محل بحث است. حتماً محققان فقه در آن شهرشان قم برای این مورد مهم فکر عقلی و شرعی می کنند. دقت شما در این نقد پسندبده بود. در مورد احتمال ورود آیت الله  علیرضا اعرافی (که داستان مفصلی دارد وقتش نیست) عرض من این بود چه وی قبول کند چه نکند، اصل حرکت آن جمع حوزوی برای ارتقای منزلت و شؤون این روحانی فقیه و فرد محبوب بود که به دید بنده یکی از اصلی ترین گزینه های جایگزینی برای جایگاه رأس نظام است. بنده دانسته هایم این را می گویم وگرنه هدف دوم حرکت آن جمع تلاش برای اقناع وی بود تا برای پرهیز از برونرفت ساختار قدرت از روحانیت. این که آخوندزادیی خوب یا بد است حرف بنده نیست و وارد آن نمی شوم. بنده تحلیلگری می کنم، حتی کنشگر هم نیستم که کنشگر قصدش ورود در قدرت است. چون موقعیت برای بنده فقط دانستن و داناندن است. هیچ هدفی را برای خودم بالاتر و ارزشمندتر از این هدفم نمی دانم. در پایه تمام هدفم دانش و دانستن بیشتر است. که رسول خاتم (ص) یک ساعت کار علمی را از یک سال عبادت، افضل دانستند. فرمودی «چرا باید روحانیت پاسخگوی فقد تئوریک یک حکومت باشند؟ » جواب بنده :  سایر ساختار حکومت در دست روحانیت است. سبک نظام اکثر جاهایش طوری تعبیه شده که فقط روحانی باید باشد. این را از ترس تکرار نشدن انقلاب مشروطیت (بویژه نزاع تئوریک میان شیخ فضل الله نوری و آیت الله نائینی و آن تئور ی های بعدی مرجع یا فقیه ارشد حوزه ی  وقت نجف، آخوند خراسانی صاحب «کفایه») صورت دادند تا منفذهای نظام بر روی ورود جمهوریت کامل، بسته باشد. جناح تندروی متمایل به شادروان مصباح به جمهوریت واقعی باور ندارند. آنان آرزوی شرعی شدن تمام کشورند که البته تلقیات شرع آنان با عقل و شرع بخش وسیعی از جامعع و خرد جمعی ایران، در ایران در تضاد شدید و تعارض آمیز است. عبور کنم. پایان. اُنظُر.


یک توضیح فراگیر ادبیاتی

مشاهده کردم بنده که واژه ی «انکیزیسیون»  (دادگاه تفتیش عقاید کلیسای مسیحی کاتولیک) با حرف «گاف» فارسی املا شده است در داخل مدرسه. حال آنکه این خود یک کلمه ی انگلیسی است و با ریشه ی واژه ی «انگیزه» هیچ ربطی ندارد که نوشته شد: انگیزیسیون. شادروان مهندس مهدی بازرگان کتاب مهمی در باره ی تفتیش عقاید در کلیسای قرون وسطی دارد که خواندن آن بر اهل مطالعه مفید و مؤثر است. هم این کتاب چاپ قدیم وجود دارد و هم داخل در مجموعه آثارش جای داده شد. اُنظُر.

 

اُنظُر نظر می گذارد : سلام آقای اهل قلم. بنده از نوشته های شما پی می برم شخصیت بزرگی هستید. و عالم به امور هستید. خوشحالم و شاد که به اعمال نظر می پردازید. در همین پست شما محترم اجازه می خواهم، لازم است اظهار فراگیر کنم : تمام نوشته های اعضا را که از جمعه ی قبلی نخوانده بودم اینک دقیق خواندم. بنده واکنش ها را امری طبیعی می دانم و همه احساس آزادگی کنند در مورد بنده هر چه دلشان رضا می دهد بگویند با هر نوع لغت. خیلی هم جای تشکر برای بنده باقی می گذارند : عمیقاً تشکر که راحت لغت و نسبت برای بنده وصف می کنید. خداوند شماها را در پناه خود همچنان در سلامت بدارد. آمین. بنده باور دارم حتی اگر روزی نوشته هایم فقط :

 

«بابا آب داد» بود،
یا «سوسن با سوزن می دوزد» بود،
و یا حتی «سارا و دارا در باران راه می روند» بود؛

 

باز هم می توانند دست به نقد و نظر بنده بزنند. چه رسد به این که بنده به مسائلی از جهان می پردازم که هم غامض است و هم پر از مسائل در اطرافش. پس یقیناً در سخن و استدلال و تحلیلم، موارد قابل نقد، قابل کشف و بحث و نظر است. با احترام با تمامی نویسنده هایی که دست به نوشتن زدند. عبور کنم. از شما شریف و بزرگ منش تشکر می شود در حق بنده لطف ورزیدید. دلتان با دلدار و دادار جهان. پایان. اُنظُر.

 

اعتراف جنایتکاران جنگی در اسرائیل

اُنظُر می کاود : اگر فشار دانشجویان جهان و مردم معترض در کشورهای اروپایی و آسیا و این اواخر در شرق دور نبود این اسرار و افشاگری ها پرده نمی گشود. کار تنازع در قدرت در اسرائیل به باریکترین جاها کشیده شد. ایهود المرت (نخست وزیر پیشین اسرائیل) چیزهایی را اعتراف و افشا کرد که نشان از بدترین حالت برای اسرائیل است. برای خواندن این حرف های وی اگر چند ساعت وقت گذاشته شود و چندباره خوانده شود باز نیز کم است او گفت:

 

«فرصتی برای تحقق پیروزی کامل یا نابودی نهایی حماس وجود ندارد بنابراین اگر ما می‌خواهیم اسرای مان سالم برگردند باید اکنون جنگ را متوقف کنیم ... وی از بنی گانتس و گادی آیزنکوت، ۲ عضو کابینه جنگ خواست استعفا بدهند ... جنگ هیچ کدام از منافع اسرائیل را محقق نمی کند بلکه تنها در خدمت منافع بنیامین نتانیاهو، نخست وزیر و برخی از اعضای تندرو کابینه وی است ... باید اقدامی برای تأسیس نیروی مداخله ی اروپایی - بین‌المللی در غزه با هدف تقویت دستاوردهای ارتش انجام شود و نیروهای فلسطینی ظرف تقریبا ۲ سال با همکاری کشورهای میانه‌روی عربی وارد آنجا شوند ... اعلام پیروزی کامل صحت ندارد و این شعار نتانیاهو با هدف توجیه تلاش‌های مستمر خود برای ایجاد مسافتی بین حوادث اکتبر و مرحله‌ای است که در آن جنگ به پایان می‌رسد. این مسئله به دلایل شخصی یا سیاسی است و هیچ ارتباطی با امنیت اسرائیل ندارد. امکان نابودی کامل حماس در نوار غزه وجود ندارد ... در کرانه ی باختری [از سوی اسرائیل] جنایتهای خطرناکی اتفاق می افتد. املاک و منازل و زمین ها را با تشویق ایتامار بن گویر، وزیر امنیت داخلی و بتسلئیل اسموتریچ، وزیر دارایی تخریب می کنند. همه ی این اتفاقات جلوی چشم پلیس اسرائیل و دستگاه های امنیتی رخ می دهد. اما ما از حوادث کرانه ی باختری چشم پوشی می کنیم و از هیچ تلاشی برای ممانعت از این حوادث حمایت نمی کنیم. بلکه به ارتکاب جرایمی که یک روز در مقابل دادگاه بین‌المللی گریبان ما را خواهد گرفت، کمک می کنیم.»


آنچه این روزها در جهان بسیار سر و صدا کرده و از انتخابات آمریکا نیز بیشتر برد خبری پیدا کرده است مسائلی است که در اسرائیل می گذرد. هیچ کس باور نمی کرد روزی فرا رسد که در داخل اسرائیل به چنین ایده هایی برسند. این که غزه را نه اسرائیل که نیروی مداخله ی اروپایی - بین‌المللی اداره کند جدیدترین تزی است که درون اسرائیل برخاسته است. اسرائیل حتی اگر فروپاشی اش تأخیر داشته باشد، زیروروشدن سیاست های داخلی و خارجی اش در معرض بدترین تصمیم ها قرار گرفته است. این به نفع مقاومت است. دیگر «الحق لمن غلب» اعتبار ندارد!! که نظریه پردازانی حتی در دنیای اسلام می گفتند: حق با کسی است که غالب (چیره) است! اُنظُر.

 

حج نزدیک است ۳

اُنظُر می نویسد :  حج را در زبان عامیانه زیارت خانه ی خدا هم می گویند، چون طواف گرد کعبه را، زیارت تلقی می کنند. آنچنان این زیارت نزد مسلمانان برجسته است که انگاری مستحب است اموال خود را ابتدا باید حساب و کتاب کند سپس به حج برود. البته نمی دانم این حسابرسی اموال یک دستور دینی استف یا یواش یواش در بستر تاریخ به این سبک در آمده است. هر اسمی داشته باشد، با این کار، حاجی تصورش این می شود سبکبال شده است و مدیون و مقروض به دیگران (حق الناس) به حج نرفته است. آئین پیش و پس از حج نیز، در شهرهای ایران برای خود سنن و آدابی برجای گذاشته است. این که پیش از رفتن، به سراغ حلالیت می روند. امضای گواهی کفن می گیرند که در آن چهل مؤمن شهادت بدهند این فرد آدم درستکار و باایمانی بوده و از فسق و فجور بیرون مانده است. رسم زیبایی است. نوعی استغاثه پیش از رفتن به حج، در پیشگاه خدای بلندمرتبه است و یک نوع توبه ی خودخواسته و بازگشت به خویشتن. به این کار اضافه می شود رسومی مثل چاووشی، ولیمه (مهمانی، ضیافت شام یا ناهار) دیدار صله ی ارحام، خریدن البسه ی احرام و تمرین آن پیش نزدیکان. البته برای پرهیز از اسراف باید خرج ها را کاست. علاوه بر آن، احساس شادمانی درونی می گیرد که انگار می خواهد برود قیامت را ببیند. اطرافیان با شنیدن اینکه فلانی امسال به حج می رود به وی احترام ویژه ای می کنند و او در درون، خود را انسانی در حال کمال یافتگی بیشتر از پیش حس می کند. در واقع حاجی پیش از رفتن به بیتُ الله، در خود یک ولوله ای می شنود که طی زمزمه هایی نامرئی، به او ندا می دهند ای حاجی! مراقب کردار و گفتارت باش. ای حاجی! در خیابان بامتانت راه برو. ای حاجی! نزد جمع مردم، سنگین و موقّر رفتار کن. ای حاجی! شروع کن همین الان مذهبی تر باش. ای حاجی! می دانی کجا رهسپاری؟ سرزمین وحی که قرآن نازل شد و خاتم الانبیا (ص) در آن به پیامبری رسید و توفیق دیدار بیت فاطمه و علی (علیهما السلام) را در مدینه پیدا می کنی و مشرف به بقیع می شوی و صدها مکان مشرفه ی دیگر. خود حاجی هم در احساسی غوطه ور می شود که در آن حس می کند مردم از وی انتظار می برند یک انسان بهتر سراغ گیرند و بیشترین این غوطه وری فکری این است نکند مردم هنوز هم او را به چشم قبل (ضعف ها و کاستی ها) نگاه کنند. زیرا در سنت حج، مهمترین دستاورد، تحول درونی و ایمانی فرد است که بالاترین آن این است مردم از دست او در آزار و اذیت نباشند و این مبحث، در شعر شاعران هم نمود بارز یافته است. مثل این شعر حضرت سعدی در گلستان:

 

«از من بگوی حاجی مردم گزای را

کاو پوستین خلق به آزار می‌درد

حاجی تو نیستی شتر است از برای آنک

بیچاره خار می خورد و بار می برد»

 

به هر حال، یک حاجی اگر همسایه است، باید همسایه ای بی آزار شود. اگر هنرمند است، باید هنرش پاک شود. اگر مکانیک است، باید آچارش با مزدش بخواند. اگر دانشگاهی است، باید راه تعلیم را درست در پیش گیرد. اگر روحانی است، باید مواعظ و مرامش جور در آید و واعظ غیرمتّعظ نباشد. اگر قدرت دستش هست، باید درستکاری پیشه کند و خود را برتر از خلق نداند و زورپیشه نشود. اُنظُر.

 

دولت قبل چگونه شکل گرفته بود؟

اُنظُر می کاود : هم سال ۱۴۰۰ هم سالهای قبل و قبلتر، همیشه (بعضاً، نه) یک نامزد دلخواه برای بخشی کوچک از حاکمیت کلان کشور (که خود را حق به جانب می پندارد) وجود داشته است که خیلی مترصد بودند ملت به آنان رو کند. چهار بار این خواست و منویات عاملهای حاکمیتی به ظهور نشست. پس از ترور آقای محمدعلی رجائی (که به همراه نخست وزیرش حجت الاسلام محمدجواد باهنر، به مقام شهادت رسیدند) میل حاکمیت به سمت فرد جایگزین رفت و آن شخصیتی بسیار مشهور بود که پیش از آن، ترور نیز شده بود و مردم با رأی میلیونی به ایشان رأی دادند؛ آقای سید علی خامنه یی. وقتی چهارده خرداد شصت و هشت رقم خورد، حاکمیت باز به فکر جایگزین افتاد و آن شخص فردی جز آقای اکبر رفسنجانی نبود، کسی که تصور جامعه در همان زمان این بود شاید در رأس نظام قرار گیرد. ملت به وی هم رأی داد و وی جای آقاخامنه یی در ریاست جمهوری نشست. هر دو شخصیت آنچنان شهرت و مقبولیت داشتند که رقیب هایی برجسته در انتخابات برایشان پدیدار نشد و اگر هم می آمدند شاید توان غلبه نداشتند. اما یکباره ورق در دوم خرداد هفتاد و شش برگشت. با آن که با تجهیز وسیع، تبلیغ می کردند میل حاکمیت به آقای علی اکبر ناطق نوری است، اما در یک انتخاباتی که شبیه به جنبش مدنی منظم و دموکراتیک بود، برای نخستین بار، یک رقیب دور از انتظار قدرت، رأی آورد؛ آقای سید محمد خاتمی. هشت سال کشور به دو قطبی فعال با شکاف متراکم (نه مقاطع، که بحران را در خود می بلعد. اما شکاف متراکم، بحران را در درون خود می زایاند) مبدل شد. تا جایی که در جمله ای اعتراضی گفته می شد «ریاست جمهوری» را به یک «تدارکاتچی» تنزل داده و «هر ده روز یک بحران» خلق کردند. تا رسید به سال هشتاد و چهار که برای رهایی از تفکر خاتمی و جنبش مدنی معترض، رقابت چهارضلعی شکل گرفت. میان آقای اکبر رفسنجانی، آقای مصطفی معین، آقای مهدی کروبی، آقای محمود احمدی نژاد. آنچنان حضور همزمان سه نفر اولی تا سومی برای جناح چپ شکننده بود که آرای مردم میان از روی لج بین همه پخش شد و انتخابات برای نخستین بار به دور دوم افتاد. هم آقای رفسنجانی هم آقای کروبی مدعی تقلب در اصفهان و برخی از صندوق ها در شهرها شدند. اما اراده ی حاکمیت بر برگزاری دور دوم بود. میان یک روحانی بلندپایه که خود را از بوجودآورندگان انقلاب می دانست و دیگری غیرروحانی که از سوی یک مکتب فکری در مؤسسه ای محقر (به معنی چندان مطرح نبودن) متعلق به آقای محمدتقی مصباح یزدی شارژ می شد تا قدرت را بوسیله ی وی تصاحب کنند یا لااقل از چنگ خاتمی درآورند. آقای رفسنجانی در دور دوم شکست خورد. کشور از دست چپ، به چنگ آورده شد و تماماً به راست تندرو داده شد. او را فقط کم مانده بودند که بگویند پیامبر است! که البته معاون اولش آقای محمدرضا رحیمی زاده ی قروه ی کردستان که رئیس دیوان محاسبات وقت در سال هشتاد و پنج بود در مورد ارائه ی آمار تخلفات دولتی با خشنودی اعلام کرد که «مدیران دولت نهم پاکدامن هستند و بدین سبب امسال آمار تخلفات ارائه نمی دهیم» او گفته بود «یکی از مسلمانان سوریه معتقد بود اگر بنا بود بعد از پیامبر (ص) پیامبری بیاید آن، احمدی نژاد بود»! و کسی از جناح راست هم این حرف را انگاری رد نکرد! کار با وی در دوره ی دومش که از نبرد سنگین در سال هشتاد و هشت گذشت، به تصادم کامل با حاکمیت کشید و اندک اندک کسانی که وی را «مرد هزاره ی سوم» می خواندند و خودش هم نزد یک آیت الله مشهور، «هاله ی نور» را مطرح کرده بود و آن مرجع به نظر می رسد آن روز تبسم کرده بود، از وی کناره گرفتند، چون دیگر ماندن در کنارش را برای خود از دست دادن موقعیت!! حساب می کردند. برای دور کردن کشور از دست تفکر احمدی نژادی، سال نود و دو یک انتخابات ده ضلعی ترتیب داده شد. که از میان آنان (که به رد صلاحیت آقای رفنسجانی نیز منجر شد) آقای حسن روحانی به قدرت رسید و از آقای باقر قالیباف در یک جمله ی «گازانبری و سرهنگی» در مورد سرکوب دانشجویان کوی دانشگاه در پی تعطیلی سلام و قضیه ی سعید امامی (مستعار اسلامی) توسط رقیبش حسن روحانی در حین مناظره ی تلویزیونی پرستیژزدایی عجیبی شده بود. سپس در سال نود و شش مجدد حاکمیت نامزد دلخواه خود را با چینش رقیب هایی چند وارد ماجرا کرد، ولی باز نیز آقای حسن روحانی به علت حمایت جناح چپ از وی (که زیانبارترین حرکت چپ در تاریخ کشور بود) بر نامزد دلخواه (که آقای قالیباف حتی به نفع او انصراف داده بود) غلبه کرد و کشور تحت دو مسئله ی برجام و بازتاب شکست رقیب، زیر بار دو قطبی بدتر از دوم خرداد رفت و آثارش هنوز در کشور باقی است. برای رهایی از تفکر آقای حسن روحانی و میدان ندادن به آقای محمدجواد ظریف، سال هزار و چهارصد رقیب هایی را که احتمال رأی آوری بالاتر داشتند، بشدت زدند: مانند رد صلاحیت آقای مسعود پزشکیان، آقای اسحاق جهانگیری، آقای علی اردشیر لاریجانی. که برای رد این سومی به شورای نگهبان تذکر هم داده شد که «جفا« شد و باید «جبران» شود. به نظر می رسد روی آقای پزشکیان هم همین تذکر داده شد. دقیقاً نمی دانم. دو تا از نامزدها از روز روشنتر بود فقط برای نیابت و استفاده از وقت بیت المال در سازمان صدا و سیما خصوصاً مناظره ها برای کمک در بحث و مناظره، برای فرد  دلخواه، در رقابت صوری ماندند و وقتی هم که تبلیغات تمام شد هر دو (آقای علیرضا زاکانی و آقای سعید جلیلی) به نفع کاندیدای دلخواه حاکمیت، انصراف و بیانیه ی حمایت دادند. در رقابت میان سه نفر باقی مانده ی دیگر، آقایان: سید امیرحسین قاضی‌زاده هاشمی، محسن مهرعلیزاده، عبدالناصر همتی و (با رد صلاحیت حسابشده و سازماندهی شده آن سه نفر رقیب قدر مذکور) دولت قبل، قدرت گرفت. عبور کنم. اُنظُر.

 

جهان خودجوش به خروش آمد

اُنظُر می کاود : امروز از متن خبری خانم الهه آرانیان مطلع شدم «ماریو بارگاس یوسا، گونتر گراس، هاروکی موراکامی، هلن توماس و ...» که ترجمه ی آثارشان در ایران مخاطبان درخور توجهی دارد، در برابر سیاست‌های اسرائیل در سالهای پیش از این موضع گرفته بودند. مثلاً:

 

خانم هلن توماس قبلاً نیز گفته بود «اسرائیلی ها باید فلسطین را ترک کنند، زیرا این سرزمین به آن ها تعلق ندارد و اسرائیلی ها باید برگردند و در لهستان، آلمان، آمریکا یا هر جای دیگر زندگی کنند». این خبرنگار برجسته ی جهان ۲۰ ژوئیه ۲۰۱۴ در ۹۲ سالگی درگذشت.


ماریو بارگاس یوسا، نویسنده ی مشهور اهل پرو و برنده ی نوبل ادبیات ۲۰۱۰ در سال گذشته با اعلام خبر خداحافظی اش از دنیای نویسندگی و رمان، در حمایت از مردم فلسطین گفته بود: «امیدوارم نتانیاهو طبع وحشی گری اش را مهار کند و از قتل عام فلسطینی ها دست بردارد». یوسا آخرین اثرش را ادای دینی به کشورش پرو می‌خواند و از جوانان می خواهد به دنبال چیزهای اصیل بروند. از یوسا کتاب های زیادی به فارسی ترجمه شده است که از جمله ی آن ها می توان به این آثار اشاره کرد: «دوئل»، «تازه‌کارها»، «ماهی در آب»، «جنگ آخرالزمان»، «ادبیات آتش است» و «روزگار سخت».


گونتر گراس، نویسنده ی آلمانی و برنده ی نوبل ادبیات ۱۹۹۹ نیز بارها اسرائیل را مورد انتقاد قرار داده ‌است. او در آوریل ۲۰۱۲ با نشر قطعه شعری با نام «آن چه باید گفته شود» حملات شاعرانه ی خود را علیه ی اسرائیل آغاز کرد و در سخنانی گفت: «نمی دانم چه چیز برای من بدتر است؛ انتقادهای صریح یا این واقعیت که خیلی از کسانی که باید بهتر از من بدانند سکوت پیشه کرده‌اند». از این نویسنده که در سال ۲۰۱۵ درگذشت، این آثار به فارسی ترجمه شده‌اند: «پابرهنه‌ها تمرین انقلاب می‌کنند»، «بر گام خرچنگ»، «شهر فرنگ»، «در حال کندن پوست پیاز» و «حلزون‌ها به زمان می‌بازند».


هاروکی موراکامی، نویسنده ی ژاپنی است. نویسنده ی کتاب «از دو که حرف می زنم، از چه حرف می زنم»، مهرماه سال گذشته در مراسمی ویژه، جایزه شاهزاده آستوریاس اسپانیا را برای ادبیات دریافت کرد و در مصاحبه با آسوشیتدپرس گفت: «درگیری خونین در نوار غزه نمونه وحشتناکی است از این که چگونه جهان ما با دیوارها، چه فیزیکی و چه استعاری، تقسیم شده است. می‌دانم که وضعیت فلسطینی ها اسفبار است، بنابراین تنها چیزی که می توانم بگویم این است که دعا کنیم تا هر چه زودتر صلح حاکم شود».


بنده هنوز مطلع نیستم آیا یورگن هابرماس که در یک بیانیه ی حمایت آمیز برای اسرائیل مشروعیت دفاع قائل شده بود و از اسرائیل در برابر ستمدیدگان فلسطین به دفاع برخاسته بود و اعتبار خود را رایگان به فروش رسانده بود، هنوز نیز بر همان موضع است، یا نه تغییر نگرش داده است. انتظار می رود این فیلسوف زنده ی آلمان از موضع غلط خود به حق گویی برگردد. اُنظُر.

 

آرایش قدرت برای انتخابات هشت تیر

اُنظُر می کاود : فعلاً چپ و راست (با آن که هنوز مشخص نیست انتخابات رقابتی با حضور همه ی فکرها، مهر و امضا به خود می گیرد یا نه  انتخابات شکلی با حضور فقط یک جریان منعقد می شود) سخت به تکاپو افتادند تا نامزدی رأی آور پیدا کنند که اولاً هم گروه ها و بلوک های سیاسی بر روی وی توافق نهایی (به قول معمول اجماع) کنند و دوماً هم مردمی که منتظر صندوق آزاد رأی هستند، تحریک شوند پای صندوق های آرا آیند و بین دو رقیب یا سه رقیب واقعی دست به حرکت سیاسی و نشاط آور بزنند. چپ (از منتهی الیه ی چپ تا منتهی الیه ی میانه) در پی به چنگ آوردن قدرت از دست داده ی خود است. ولی راست به دنبال از چنگ ندادن قدرت به دست آورده ی خود است که باری آقای حسن روحانی آن را از چنگ آقای محمود احمدی نژاد به در آورده بود و باری هم آقای سید محمد خاتمی نگذاشت به چنگ آقای علی اکبر ناطق نوری بیفتند که (درست یا نادرست) تبلیغ می کردند نامزد دلخواه حاکمیت است. باید دید در این حرکت سیاسی آینده ی خیلی فشرده، عوامل حاکمیت چه ترتیباتی را اتخاذ می کنند. البته از دید بنده این فرضیه (گمان ظنی هر چیزی) دیگر تبدیل به نظریه (تز مورد قبول نسبی جامعه) شده است که هر گاه جمهوری اسلامی به انتخابات آزاد و رقابتی واقعی تن داد، برد با نامزدی بود که حکومت روی آن نظر نداشت. و هر گاه انتخابات به شیوه ی رد صلاحیت های گسترده و حسابشده ی رقیب برگزار شد، رأی با نامزد دلخواه بود. تنها استثنای این مسئله، رقابت رفسنجانی و احمدی نژاد در دور دوم سال هشتاد و چهار بود که به علت لج جامعه با آقای رفسنجانی، برد با نامزد حکومت بود. برای این انتخابات پیش رو، فرض هایی در ذهنم متصور است که اندک اندک بازش می کنم. چون داخل مدرسه جایی برای عرضه ی فکر به صورت آزاد است. چیزی که اصلاً در ذهنم نیست درگیری فرد با فرد در این داخل است. مقصد و قصد فقط تضارب فکر با فکر است. مدرسه چون محل فکرت است، هر عضو حق دارد دیدگاه خود را بیان کند. بنده هم یکی از این جمع. در کل تنها چیزی که هیچ برای بنده مهم نیست، این است خودم مورد قضاوت قرار گیرم و یک سری صفت ها و وصله ها به بنده بچسبانند. این نوع واکنش ها را طبیعی و از برکات نوشته ها می دانم و در هیچ شرائطی موجب ترک بنده از صحنه ی نوشتنم نمی شود. با احترام به همه ی هم مدرسه های محترم. عبور کنم. اُنظُر.

چرا انتقاد روزنامه جمهوری اسلامی از فضاسازی اخیر کشور مرا به یاد ویل دورانت انداخت؟!

اُنظُر می کاود : چرا انتقاد روزنامه ی «جمهوری اسلامی» از فضاسازی اخیر کشور مرا به یاد ویل دورانت انداخت؟! شادروان ویل دورانت مورخ بزرگ "تاریخ تمدن" جمله ی شاه کلیدی دارد که در یکی از چند جلد "تاریخ تمدن" آن خواندم. او معتقد بود هر چیزی روی آن زیاد تبلیغ شود، به ضد خود بدل می شود. حالا وقتی روزنامه ی «جمهوری اسلامی» باب انتقاد صریح را از رفتار اخیر در کشور باز می کند حرف ویل دورانت بارز تجلی می کند. این روزنامه (که بنده مدار آن را چرخان و هر بار سوی این و اون تنظیم می کرده و می کند) در  این مورد در ستون خود نوشت :

 

«اهالی کار رسانه ای می دانند که زیاده روی در این کار و خرج کردن از اعتبار دیگران در این زمینه، این اقدام تبلیغی را به ضد تبلیغ تبدیل می کند. زیاده روی در تبلیغات شهری نیز همین ضرر را دارد ... علاوه بر این، عده‌ای نیز برداشت هائی از این زیاده روی‌ها پیدا می کنند که به ضرر نظام و کشور و حتی خود بانیان این قبیل تبلیغات افراطی است. معلوم نیست سرگرم شدن به این امور... چه وجهی دارد. پرداختن به این سرگرمی ها اولویت کشور نیست ... اینکه فلان فرماندار [نیشابور] به خود حق بدهد پای امام زمان علیه السلام را ... به میان بکشد و از نگرانی و رفت و آمد همراه با اضطراب آن حضرت سخن بگوید، بهیچوجه در چارچوب تفکر اسلامی نمی‌گنجد.»

 

بنده عبور کنم. به همان حرف ویل دورانت برگردم و این سخن مهم آیت الله العظمی حسین مظاهری در جلسه ی درس اخلاق  که فرموده بودند:

 

«گناهانی مثل رشوه، ربا، حیف و میل و دزدی از بیت‌المال مسلمین، جامعه را به تباهی می کشاند. آنکه اموال عمومی را حیف و میل می کند، در دین داری ضعیف است، وگرنه اگر دین داشت، اگر در عمق جانش روح خداترسی حکمفرما بود، گرفتار دزدی و حیف و میل و اختلاس و رشوه و گناهان دیگر نمی شد. اگر دین در اداره ها حاکم باشد، رسیدگی به پرونده ها به روزهای بعد موکول نمی شود و هر کس، از رئیس تا کارمند، وظیفۀ خود را برای رفع حوائج مردم بخوبی ایفا می کند.»

پایان. اُنظُر.

 

هتل اسپیناس پالاس تهران


اُنظُر مطرح می کند : فعلاً فقط این عکس را می گذارم. اگر طی روزهای آینده این فرد نظام سخنانی بگوید، حتماً در صورت تشخیص بنده در این مورد وارد شده و توضیحاتی می دهم که برگزاری مراسم عروسی دختر چه شخصیتی در این هتل «اسپیناس پلاس» تهران صورت گرفت که باشکوه ترین و گرانقیمت ترین منوهای غذا و پذیرایی را دارد. عبور کنم. اُنظُر.

 

حج نزدیک است ۴

اُنظُر می نویسد : حج برای ایرانی ها هزینه بر شده است. نه تنها به علت نوسان در سیاست ها و کارکرد بد دولت ها، بلکه در خرج تراشی های خود حاجی ها نیز این هزینه بر سبد حج افزوده شد. دور نباید داشت که در قدیم هم، چنین خرج هایی بر حاجی ها بار می شد. زیرا با کمترین امکانات، باید دو تا سه ماه در راه زیارت می رفتند و در چندین کاروانسرای بین راه باید اتراق می کردند، و این، برای همه هزینه داشت. در کرایه ی جا، در مرکب، و در خور و خوراک. پس همیشه هزینه ی حج به فراخور زمان ها بالا بود و نمی شود آن را بهانه ی کوبیدن حج نمود. در این روزها هم، حتی احتمال بالا بخشی از حاجی ها توان تأمین پول را نداشته باشند و به قرض افتاده باشند و بدتر این که انصراف داده باشند. اما با این وجود، حج همچنان عاشق و طلبنده دارد زیرا یک مناسک بسیار پر رمز و راز است و هر انسان از رمز و رموز خوشش می آید. به دیده ی بنده چند علت برای عظمت حج نزد حج گزار متصور است: یک. انسان تا به حج نرفته باشد، انگاری بزرگی خود را به دست نیاورده است. دو. حج یک منزلت اجتماعی و معنوی به فرد حاجی می بخشد. سه. به بزرگ هر خانواده چنین می آید که حج را رفته باشد نوعی نقص برای حج نرفته، متصور است. چهار. بین مردم لفظ «حاجی» تنها یک معنی زائر بیت الله را نمی دهد، یک نوع عنوان تشریف است برای گرامیداشت دائمی شأن و مقامشان. پنج. حتی حج یک عامل بازدارنده برای گناه و کراهات است. فرد حاجی در خود خجل می ماند بر کارهایی اقدام ورزد که دون شئون یک حج گزار است، همین وی را یک عصمت خفیفی می بخشد تا گام به وادی بدکاری و بدکرداری نرود. شش. حج، مذهبی بودن را در درون فرد شعله ور نگه می دارد. هفت. فردی که حاجی شد برای خود حدود و خطوط قائل است و همیشه خود را شناکرده در دریای طهارت کعبه حس می کند. هشت. محال است انسان حاجی، یادش نیاید دور حجرالاسودی را گردیده که نقل است اگر کسی دست بزند، گناه وی را برای خود او چون آینه نمایان می کند و این حتماً یک نوع القا و الهام خفی است و حاجی خود رازدار خود باقی می ماند که خودسازی خود را استمرار دهد. دستان حاجیان را باید به گرمی اخوت و مروت گرفت که راهی دیار کعبه و مدینه اند. خوشا بر جانشان که عطش دیدار مدینه و مکه سیرابشان می کند. اُنظُر.

حج نزدیک است ۵

اُنظُر می نویسد : حج نهایتش «وجّهتُ وجهیَ» است، یعنی حاجی روی خود را فقط به سوی خدا بر می گرداند و تمام اعتقادات خود را متمایل به او می کند. وقتی هم حاجی تقصیر بجا آورد (مو و ناخن کوتاه کرد) می خواهد بگوید نفس خودم را با این کوچک انگاری ام، به کنترل در آوردم تا او را فرمانده ی سوء خودم نکنم که از منِ حاجی باز نیز سوء پیشینه! بجای بگذارد. به قول شاعر: «دست حاجت چو بری، پیش خداوندی بر ٫٫ که کریم است و رحیم است و غفور است و ودود» حاجی در گرد خانه ای که قبله ی نماز و راز است، قلب خود را با آن دوخته است: «خانه ی کعبه خانه ی دلهاست ٫٫ ساحت قدس و جلوه گاه خداست» ... «در رکوع و سجود سویش باش ٫٫ تو هم از زائران کویش باش» آنگاه است که حاجی واقعی از هر نیرنگ و رنگ بیرون می زند. دیگر نه ژنده پوشی نیاز است که خلق را گول زند. نه داد و ستد و معامله ی ریا و ربا لازم است که جیب از دغل پر کند. نه حاجت به دعای زبان و لقلقه ی گفتار است که خود گوید، ولی در عمل لابه و لاف آید. چگونه می شود حاجی درک وقوف در عرفات و مناجات نموده باشد، ولی به دوز و کلک و اشک تمساح افتد که حقوق خلق را ببلعد؟! این با آنچه در منا و مشعر به تشرفش در آمده، جور در نمی آید. شب مشعر، تداعی روز محشر است. «دمی آگاه ساز این قلب غافل ٫٫ مران از درگهت این جان جاهل» حاجی به این مرحله از عشق و درک که رسد، آنوقت است که می فهمد طبق گفته ی معصوم (ع) حتی نگاه به کعبه ثواب و عظمت دارد چه رسید به این که طوافش گذارد. اگر جز این بود، حاجی فقط صوری و زوری رفت دیوار مکعب دید و بازگشت! اما حاجی بر خود نمی بخشد که مسجد الحرام برود، مسجد النبی برود. احد را زیارت کند ولی در خود تحول حس نکند و نفهمد دگرگون شده است. حج جایی برای دگرگونی درونی است، از حال خود، به حال خدای خود درآمدن، از اخلاق خلق به اخلاق خدا رسیدن. از پای کوه به بالاترین پایه ی مرتفع کوه راه پیمودن. همان وجّهتُ وجهیَ نائل شدن که در داخل غار حرا بر پیامبر خاتم الانبیا (ص) دست داده بود و جز لا اله الّا الله قولی نداشت. این قول، قول «تُفلحوا» بود؛ رستگار شدن و از همه ی بت های بد از شاه ها و فرمانرواها تا پیکره ی تراشه ها رستن و عبور کردن. ۱۰ . ۳ . ۱۴۰۳ اُنظُر.

 

فرغون,قیمت لاستیک فرغون

لاستیک فرغون و سیاست

اُنظُر می کاود : همین اخیراً رسانه ی «روزگار خودرو» گزارش نوشته در سال ۱۴۰۱ بیش از ۴۵ میلیارد تومان واردات لاستیک فرغون از کشورهای افغانستان، عراق، پاکستان، تاجیکستان، ترکمنستان، سوریه، قرقیزستان، لبنان و آذربایجان به ایران صورت گرفت. قیمت لاستیک فرغون نیز در بازار از بالای نیم میلیون تومان عبور کرد. ببینیم با نیم میلیون تومان پول بی ارزش شده ی ایران فعلاً مثلاً چه چیزهایی می شود خرید؟!

 

می شود سه شانه تخم مرغ!

می شود دو عدد مرغ درشت!

می شود چهار بسته لوبیا چیتی!

می شود هشت قوطی رب گوجه!

می شود کمتر از یک کیلو گوشت!

می شود خرید چهار الی پنج کتاب!

می شود دو تا چارپایه ی لاستیکی حمام!

می شود دو پرس و نصف ناهار در رستوران!

می شود دو سر کرایه از یک کلانشهر به شهری دیگر!

می شود یک صبحانه ی کامل شاید نیمه کامل کله پاچه!

می شود یک رجوع به پزشک متخصص با یک نسخه ی آرام دارو!

 

سیاست وقتی آلوده به دست های نامرئی شود و آنها به جای مردم مهره چین شوند و قدرت ها به چنگ کسانی در آید که از اقتصاد و جهان و تئوری های رشد و توسعه و تجارت و نوآورهای علمی و فن آوری های دنیای پیشرفته، چیزی سر در نیاونرد، نتیجه ی قهری آن است که یک فرغون می شود قیمت یک پراید در سالهای قبلتر. اُنظُر.


اُنظُر نظر می گذارد : سلام به شما آقا با امضای «مصطفی» [بابویه دارابی]. روی شماره ی ششم در نوشته ی سومتان نظر می گذارم. تهیه کردم... برمی گردم. سلام. ارزش مطالعه داشت. کامل مورد توجه شد. در شماره ی ششم این قسمت سه، عرض می شود: این دسته در واقع در همان دانشگاه که کد دادید در درس های خود یکی از تغذیه کنندگان منابع غربی اند و تئوری های آنان را سرقت ادبی می کنند، در رفرنس ها هیچ اشاره نمی کنند. اما با تغییر جملات و تصرف عدوانی در متون، رنگ دیگری به آن می زنند. در صحنه ی سیاست هم هر جا پا گذاشتند بدترین کارکرد را داشتند. از تئوری های اقتصادی شهید سید محمدباقر صدر هم چیزی سر در نمی آورند و حتی کتاب اقتصاد شهید مطهری چاپ حکمت را در یک مرکزی (که متصل است به قدرت) خمیر کردند که مردم به آن نظریات مطهری دستیبابی پبدا نکنند. در همان کتاب که بنده خوشبختانه دارم، شهید مطهری در بحث اقتصاد و دین معتقد است آنچه عدلی است، دینی است. که نوعی رالزی به مفهوم و مقصود عدالت است. جان رالز فیلسوف عدالت حتماً شما نویسنده ی ماهر و آشنا با جامعه، آشنا هستید که در نظریه ی عدالت، زمانی آن را تحقق یافته فرض می کند که شهروندان جامعه آزادی‌ های عمومی و سیاسی  برابر داشته باشند و «برابری فرصت» برای همه ی مردم یکسان باشد. اما چون این مسئله مفقود است، دیده شد فساد تا کجاهای همین دولت قبل و قبلتر و باز هم قبلتر کشیده شد و آب از آب تکان نخورد. زیرا نه آزادی برابر وجود دارد و نه فرصت یکسان. رانت و فرمول غلط رابطه و باند و آوردن آدمهای غیرحرفه ای و بی سابقه در اقتصاد، همه چیز اقتصاد را لک انداخت و پوسیده کرد. عبور کنم. با اینهمه، اقتصاد راه حل عقلانی می طلبد و دانش روز که تا تحقق نیابد، اوضاع بدتر از قبل می شود. از دانش و بررسی شما نویسنده ی محترم و قابل، تشکر فراوان می شود. پایان. اُنظُر.

 

حج نزدیک است  ۶

اُنظُر می نویسد : حج فقط عبادت نیست، حرکت تکاملی است. انقلاب اخلاق است، یعنی یورش فرد بر ابلیس و سازشی با خویش. اگر حاجی به جای جذب در شکوه کعبه، محو بازار، جذب کالا، وصل هتل، سرگرم سرگرمی ها شود و مظاهر شهر را بر منظره ی عظیم کنگره ی حاجیان ترجیح دهد، فقط یک حج برگشته بیش نیست، حج گزار کسی است که در حج در درک و مکاشفات بیفتد. ره آورد حاجی دستاوردهای خرید و گذار و گشت و تفریح و دورزدن نیست، بلکه پیام هایی است که از دل مناسک حکیم پرورش، بر دل خود ریخته است. حج برای هر فرد حاجی، یک تجربه ی مخصوص به خود است. به گفته ی شادروان دکتر علی شریعتی هر حاجی باید از «تجربه های معنوی» خود بگوید. به نظر بنده، هر حج برای هر فرد یک تجربه ی خاص خودش است. حج رساله ی فقهی نیست، رسالت فکری است. یعنی هنگامی که گوسفند ذبح می کنی باید فقط خودت باشی و خدایت، حتی خودت هم محو خدا شوی وگرنه به قول ایشان، آن ذبح اسمش فقط «قصابی» است! زیرا در منظر فکری وی حج حرکتی «از خود به سوی خدا همگام با خلق» است. حتی شاید بشود قائل شد حج تمام اسلام است اگر درست فهمیده شود. عرفان درون آداب حج از تمام دستورالعمل های عارفان و قطب های دراویش و صوفی ها پیشی دارد و بر تمام فرمول های معنویت گریان غلبه ی شور و شعوری دارد. هر کس حج را از عمق به سطح تنزل دهد و از مغز به پوست کشاند او نسبت به حکمت حج جهل دارد. به آسیب شناسی حج هم خواهم رسید. که این شعر نمی دانم از کیست اما از آقای  «عباس بقیع» گرفتم در وبلاگش که صفای کربلا و کعبه را از نثر به زیر نظم بود.

 

«حاجـیان رفتند یکـسر در منا "" پس چرا او رفته سوی کربـلا» ... «او بجای موی سر، سـر می دهد "" قاسـم و عـباس و اکبر می دهد» ... «سعی حـج او صفا با خنجر است "" مروه اش قبر علـی اصغر است»

اُنظُر.

ربط موقعیت با واقعیت و حقیقت

اُنظُر می کاود : اول باید طبق روش شناسی بر هر سه واژه ی کلیدی تعریف ارائه داد. خیلی چکیده این است: موقعیت یعنی جای و جایگاه. واقعیت یعنی متضاد خیال. حقیقت که در انگلیسی به آن فکت می گویند یعنی اصالت هر چیزی که در عالم بیرونی تعیّن دارد. با این تعریف فشرده، بنده معتقدم انسان در یک قسم از تقسیم، یعنی موجودی دوگانه که اگر موقعیتش را ملاک قرار دهد از بازگویی واقعیت و حتی حقیقت انصراف می دهد و کارش را عقلی هم می داند. ولی همین انسان اگر از موقعیت خود بیرون برود در بیان و نشر واقعیت و حتی حقیقت تا ممکن و صلاح است، منصرف نمی شود. پس اصل در تجربه ی بشری این است که انسان موقعیت خود را در نظر می گیرد. زیرا انسان در درجه ی اول منهای مبداء و معاد (سرآغاز و سرانجام) خطرات خود را به دستگاه فاهمه ی خود می برد تا از آنجا فرمان گیرد. نتیجه این است: انسان وقتی سخن می گوید اول باید دید او در کدام موقعیت قرار دارد. مثلاً اگر جای مرجع آقاخوئی، مرجع آقاسیستانی نمی نشست، بی تردید میزان مواضع وی در بیرون از مقام مرجع، حتی با همین حفظ همین مبانی عقل و شرع اش، نسبت به مسائل اسلام و مسلمانان و جهان فرق داشت. چیزی که ایشان را در سمت رفتارهای سیاسی و عقایدی مورد ملاحظات می کشاند، موقعیت است که مرجعیت الزامش می دارد از بسیاری از گفتارها پرهیز نماید و نتواند واقعیت و حقیقت را هر بار بر زبان جاری کند. چون همه ی حرف ها را در چنین موقعیت نمی شود گفت و به نظر بنده هم نباید گفت. اخیراً نواری گوش کردم که در آن آقای جوادی آملی مرجع و فیلسوف حوزه در درس اخلاق خرداد ۱۴۰۳ خود، از "امام محمد غزالی" نقل کرده است که او گفته «عصاره ی نصایح ۴۰ ساله ی مرا فردوسی در یک بیت گفته است که «اگر بار خار است خود کشته‌ای "" وگر پرنیان است خود رشته‌ای» یعنی به نظر بنده خود غزالی (که می شود در دسته ی اشعریون در برابر معتزلیون جایش داد) با همه ی شجاعت در بیان فتوا و عقاید و حتی تکفیر، جاهایی بر حسب موقعیت، حرف خود را فرو می خورد. عبور کنم. مهم این است انسان اگر موقعیت خود را با واقعیت و حقیقت ربط می دهد (که معمول است) و سپس به بیان و نشر موضع و فکرش می پردازد (که عقلی به نفع وی است) بهتر است میان این سه، تعادل ایجاد کند. نه این که چنان کند که در تمام زندگی اش موقعیتش، مانع از حقیقت گویی و واقع گویی اش شده باشد.  حتماً با فیلسوف اخلاق «ایمانوئل کانت» آشنایی دارید. او اخلاق را فضایی می داند که در آن انسان ها به یکدیگر «هدف» بیندیشند، نه ابزار رسیدن به مقصد دگر. یعنی ای آدمی! تا کی چاپلوسی؟ تا چه وقت مجیزگویی؟ تا کجا عزت نفس کُشی؟ تا چه حد خویشتن خویش را ابزار آمال قدرتمندان فاسد نمودن؟! عبور کنم. کسانی که واقعیت و حقیقت را به خاطر مصلحتی به اسم موقعیت و مقام نمی توانند واضح و شفاف بگویند بهتر است طوری در جامعه نباشند که حتی «هوش مصنوعی» هم از دست آنها به خطا بیفتد. چونکه هوش مصنوعی برخلاف جستجوی سنتی گوگلی که جستجوگر را فقط به سمت آدرس لینک ها راهنمایی می کند، هوش مصنوعی بر عکس با حدس قوی تر خود اطلاعات مورد کاوش فرد جستجوگر را با صورتی خلاصه و قابل فهم به رویش می گشاید. حال اگر افراد جامعه اطلاعات غلط به خاطر موقعیت، به خورد جامعه بدهند و در فضای مجازی ثبت شود هوش مصنوعی ممکن است همان تملق ها و مجیزها و غلط ها را به روی جستجوگران باز کند. مثلاً اگر کسی خواست «طرید» را معنی کند و روی آن تحقیق ارائه دهد و مصداقش را نام ببرد، اگر اطلاعات غلط دهد هوش مصنوعی هم فریب می خورد و همان را به سرچ کننده تحویل می دهد. انگاری شبیه قیامت است چون در غدا (فردا) نگاه می کنند که فرد، خود برای خود، چی پیش فرستاده است. پس به خاطر هوش مصنوعی هم شده، اگر انسان در موقعیتی (از شغل گرفته تا ضعف و خطاها و برنامه هایی برای فرداهای خود) قرار دارد که واقعیت و حقیقت را نمی تواند (موقتاً و دائماً) شفاف نشر دهد، توسل به تملق نجوید و دست روی خبر نکشد و موضوع را آلوده نکند؛ لااقل بکوشد میان موقعیت با واقعیت و حقیقت یک توازن نیم بند بوجود آورد. اُنظُر.

 

[در پاسخ به مصطفی بابویه] اُنظُر نظر می گذارد : سلام آقا با امضای «مصطفی» نویسنده ی محترم و با دقت کلام بالا. پاسخ علمی و پیشرفته ای روی نظر بنده ارسال کردید. هم روشنگر بود و هم مسیر بحث را محدودتر و قابل بررسی تر کردید. تشکر بنده بدرقه ی نوشته ات. هم جهت با دیدگاه شما که بیشتر می خورد که یک دانش پژوه آزاد باشی تا کنشگر درون قدرت، مطلبم را دنباله می بخشم: دقیق با شما موافق هستم بر سر نظریه ی عدالت و کارکرد بد آن دانشگاه. بکارگیری کیلویی (آن هم باز تبعض آمیز) تحصیلکردگان حوزه و دانشگاه امام صادق (ع) برای حکومتداری، خسران های بی جبران بر کشور زده است که تاوان آن نامعلوم است. از این دو مرکز آموزشی افرادی را به درون قدرت راه می دهند که اولاً ستایشگر وضع موجود باشند و در برابر نقدهای متخصصان بایستند و ثانیاً کم سوادترهای آن را می گمارند که ارادت سالاری را تقویت کنند. بر اقتصاد و سیاست هر چه خواست وارد شود، شود. مهم برای دولت پیشین این بود نیروهایش را از چهار جا تأمین کند: این دو جا باضافه ی حرم و متعلقان به آقای محمود احمدی نژاد. جدا از این چهار جا یک خصوصیت مشترکشان این باشد میان تفکر آزاد و مترقی شهید استاد مطهری، با تفکر بسته و سنتی آقای شادروان مصباح یزدی، آن افرادی که به فکر و مواضع دومی تعلقات دارند به درون قدرت راه یابند. تا به حال در نهادهای حاکمیتی چنین شد و بعد به قوه های دو گانه دیگر هم سرایت کرد. البته این رفتار نادرست چندان دوام ندارد. هر چند میان تفکر شهید مطهری با وضع موجود کشور، فاصله و حتی تضاد برقرار است. فقط اسم شهید مطهری می آید، از تفکر ایشان واهه دارند. اما اقتصاد، اقتصاد شوخی بردار نیست با تمام گوشت و پوست مردم ارتباط پیدا می کند. به قول ناپلئون شورش گرسنگان از چندین گردان ارتش مسلح دشمن خطرش بیشتر است. در مورد جان رالز هم درست بحث را تقویت کردید. همانطور که دقیقاً پرداختید، او انتقاداتش به فرهنگ لیبرالی غرب بود و این شد که تا زنده بود نظریه ی عدالت خود را ابعاد عمیقتر بخشید و علیه ی تئوری های ضد عدالت ایستاد. تشکر می شود از شما صاحب قلم و گفتار دانشمندانه. اُنظُر.

 

چرا گفت «دولت زمینه ساز» ؟

اُنظُر می کاود : یک کاندیدای انتخابات هشت تیر در سخنانش گفت «با دولت فربه و مداخله گر در همه ی امور مردم، حتماً ره به جایی نمی بریم.» او دست روی تغییرات گذاشت و حرف از «عدالت اجتماعی و پیشرفت ملی زد و «عدالت به این معنا دانست «که هر کس به حق خود برسد و پایه ی این حق را نیز «حقوق فطری انسان ها» برشمرد و لذا اسم دولتش دولت «دولت زمینه ساز» خواند و سپس با سخنی از شهید مطهری سخنش را پایان داد: «حکومت ها ممکن است آرمان های متعالی داشته باشند اما اگر از اقتصاد سالم و ثروت زا برخوردار نباشند به هیچ یک از آنها نمی رسند.»

کاوش بنده از نقل ترکیبی این سخنان وی در حد خلاصه اینگونه است: یک. خود وی سابقه ی بیسار بد در مداخله گری دارد. پایه ی رفتاری وی دخالتگری بوده است ولی اینک می خواهد (به دروغ یا به حقیقت!) دولت مداخله گر را از بین ببرد و جایش «دولت زمینه ساز» بنشاند و در عوض به قول خودش «مسیر سیاست ایران را طوری جریان اندازند که «به ملت قوی» ختم شود ولی به دولتی غیرفربِه (یعنی چاق و چله و قطور و بزرگ و مثلاً و مآلاً زورگو نباشد) دو. وی از اردوی راست است اما شکل و شمایلی از خود بروز می دهد که سمت دیگر جناحین چپ و میانه، یک تعبیر چینه می کند. انگاری چپ به او در این کارزار دست رد زد. زیرا انگاری قصد کردند آنچه در سر حمایت از آقای حسن روحانی در دو دوره ی یازده و دوازده، بر سر خود آورده بودند و بشدت مغبون و متفرق شدند، عبرت بیاموزند. سه. اما این فرد همین که این سه مسئله ی مهم را مطرح کرد نشان آشکار از خود باقی گذاشت که قرار است کاری کند که چیزی از دولت سیزده در ساحت سیاست نماند. هم در تصمیمات کلان اقتصاد سیاست و بین الملل و هم در چینش افراد در دولت و بدنه ی قوه. چهار: به نظر بنده اینکه وی با نقل از شهید مطهری به اصطلاحات «اقتصاد سالم و ثروت زا» دست گذاشت خواست بگوید این کارکرد وجود نداشت و او قصد دارد ایجاد کند. پنج: این فرد حدسم این است چون سه سال قبل با یک حرکت نفسانی جانبگرایانه ی شورای نگهبان رد صلاحیت شد تا دولت سیزده با نامزد دلخواه حاکمیتی رقیب نداشته باشد و یا رأی ها در سبدها پخش نشود، و نام این رفتار شورای مذکور «جفا» اعلام شد و حتی «جبران» کردن لازم گردید، و جبران هم نگردید، با همین خاطرجمعی تذکر قبلی، وارد فضای کارزار کسب قدرت روز هشت تیر شد. این فرد که از حرف های اخیر وی تحلیلی نوشتم آقای علی لاریجانی است. جز آقای سعید جلیلی بقیه ی کاندیدای ثبت نام کرده، تلویحی و آشکار سخن از تغییر و نقد دولت قبلی زدند. در حالی که یک سری همچنان سرگرم مقدس سازی هستند و آزادند هر چه دوست دارند ببافند یا یا بشکافند. بنده همانطور که چند بار گفتم نسبت به هیچ کاندیدایی هیچ ذره تمایل و جانبداری ندارم فقط این رویداد پیش رو را ریز بررسی هایم می برم تا در داخل مدرسه مطرح کنم که این احتمال است موجب شرح بحث روز شود. همین. پایان. اُنظُر.

 

اُنظُر نظر می گذارد : سلام آقای مصطفی نویسنده ی محترم و مسلط به بحث. بنده از توضیحاتت به انضمام مثال ها و نمونه ها استفاده بردم. این سخن جنابعالی که بیان داشتی : «مردم هم میگن اگر شما درست میگین چرا وضع اقتصادی هر روز بدتر میشود!» جای تشکر دارد که در بیان واقعیت و حقیقت، توی بند موقعیت گیر نیستی و حرف حق را بدون لکنت می گویی. مردم واقعاً لمس می کنند. کافی است هر کس برود بازار خرید کند و بگردد. اگر گفت از روند رهای بازار داد و ستد حتی در ارزاق ضروری روز، راضی است و اوضاع همان است که باید باشد، بنده می گویم دارد روی واقعیت کمچه می کشد. چون نمی تواند حرف مردم را بزند و مجبور است حرف قدرت را بزند که چیزی از خود را، آسان از کف ندهد. دولت ها را انسان ها اداره می کنند. انسان ها همه بدون استثنا در مظان خطا هستند. (خاصیت انسان خطاکاری است) فرد مقدس و قدیس و بی خطا نداریم. در سیاست، مقدس سازی یک رفتار کلیسایی قرون وسطایی است که آنان پاپ و کیش و اسقف و فقیه های مسیحی را رنگ تقدس می زدند تا امپراتور روم را راضی نگه دارند و ارتزاق خود را مهیا و گرم و نرم باقی بگذارند. مردم، به طور ملموس دیدند و هنوز هم می بینند گرانی ها را. ناکارامدی ها را. پارتی بازی را. فساد را. رانت ها را. چاپلوسی ها را. تقسیم شغل بر پایه ی نسبت خویشاوندی ها را. قدرت، هرگز پاک نیست. لک دارد؛ باید لکه گیری شود. این از اصول سیاست و مدیریت کشورداری است. از شما برای گشودن بحث و فکر باز و روشنبینانه ات تشکر می شود. اُنظُر.

حج نزدیک است ۷

اُنظُر می نویسد : حج اگر برای حج گزار نردبان معنویت نسازد و او پس از برگشت از حج، خود را یک انسان نزدیکتر به خدا حس نکند، آن حج، حجی بوده است که حتی اشرف پهلوی خواهر شاه هم (که در دربار سلطنت دارای رفتارهای فسادآلود و دخالتجو بود و در دو تصویر فوق در لباس احرام عمره در سال « ۱۳۵۶ » است) آنرا گزارده و گذرانده بود. باید فرق باشد بین حج و لباس احرام پوشیدن اشرف با حاجی یی که رفت بیتُ الله تا آدم برای «الله» شود و بر روی هر «اِله» و بت های متنوع و نو به نو، قلم نفی بکشد. بنده معتقدم حاجی هایی که حج را در عمر خود تجربه کردند همیشه با خود حسابگرانه و پاسخگویانه مواجه می شوند. حتی حاجی یی که پس از استغراق در حج، باز نیز غرق دنیا و دینار می شود، باز هم شب وقتی به خود و وجدانش رجوع می کند خود را شماتت می کند که ای حاجی! این بود قرار تو روی مدار خدا؟!  به یک تعبیر حج حوزه ی استحفاظی خداست و هر کس آنجا برود خود را در جغرافیا و آداب، تحت پیامهای خداوند جهان آفرین در می آورد. این است که حاجی وقتی بر می گردد همه جای جهان را حوزه ی استحفاظی خدا می فهمد. در هنگام تنهایی ها. در هنگام اشتغالات. در هنگام مأموریت ها. حتی در هنگامی که در میان جمعی بسر می برد که احتمال گناه می دهد باز هم حاجی کمی بیشتر از دیگران برای خود حساب باز می کند. به این ترتیب، حاجی دیگر فقط مسجد و مراسم مذهبی و جلسات آموزش و نشست و برخاستن ها و حرم ها و امامزادگان و جاهای عمومی مذهبی را حوزه ی استحفاظی خدا نمی داند، هر جا را که راه می رود یا بایستد و یا بنشیند یا بخواند، حوزه ی نفوذ و دید خدا می داند. پس حج چون مناسکی شکوهمند در اسلام است و مسلمانان آن را یک نوع رفتن سمبلیک به قیامت گذرا، فرض می گیرند، روی انسان اثر دائمی می گذارد. چتر نفوذ حج تا ابد سر حاجی باز است که زیر باران گناه و هجو و دروغ و مجامله و معامله و بازی با نفس و هزارها عیب و نقص نرود. از دورترین جای ایران به حاجی های مقیم مدینه یا جده یا مکه یا هر جای احرام پوشیدن، سلام می دهم و از راه روح، خودم با روحشان پیوند می زنم. ای باد شرقی به غربی! سلام مرا نمناک، نه خشک و سوزناک، به آن حاجی های پیوسته به راز و رمز مناسک ببر. پایان. اُنظُر.

 

نگاهی گذرا به نظریه ها (۰)

مروری تند و سریع بر نظریه پرداز های مهم جهان

اُنظُر می نویسد : سیاست در نظر شادروان آلبرت انیشتین از فیزیک مشلکتر است. در دانشنامه ی سیاسی آشوری، سیاست به هر گونه راهبرد و روش برای بهکرد هر امر تعریف شد. حتی پاره ای اقوال بر این قولند که سیاست در حقیقت دانش سازش دادن میان منافع گروههای معارض است، زیرا سیاستِ عملی، سازش و مصالحه و زور و بند است. لذاست که مطرح است سیاست، سرشت فراخ و پویا دارد. به گفته ی دکتر فرهنگ رجایی در کتاب «معرکه ی  جهان بینی ها» (نشر احیا ، ص ۹) سیاست ضلع زمینی مثلث تمدن بشری است. بنده در مطالعات عمومی ام بیش از ۱۴ تعریف از سیاست ضبط کرده بودم که با رجوع به آن، سه تعریف و یک توضیح را ارائه می دهم:

 

- سیاست فرار از تضاد و نیل به همگونگی است. (از دیوید ایستون)

- سیاست تلاشی است در راه صلح و قدرت میان ملت ها. (از مورگنتا)

- سیاست دانستن این است که چه کسی می برد؛ چه می برد، چه موقع می برد، چگونه می برد و چرا می برد. (از هارولد لاسکی)

 

اما مهم این مسئله است که سیاست جوهری دارد این جوهر خود را بر همه غلبه می دهد. در نگاه «موریس دو ورژه» سیاست ترکیبی است از دو جنبه. یعنی جوهر سیاست، طبیعت ویژه و معنی حقیقی اش این است که همیشه و همه جا ذو جنبتین است، تصویری از ژانوس دارد؛ خدای دو چهره ای، مظهر واقعی قدرت است زیرا ژرفترین واقعیتهای سیاسی را بیان می کند.

 

لازم است ژانوس یا جانوس را بشناسید که چرا سیاست را به او شباهت زدند. او شخصیتی افسانه ای است که دو چهره ی بد و خوب هر دو را داشت. نخستین پادشاه لایتوم (ایتالیای کنونی) بود. بر پایه ی افسانه، خداوند به وی روشن بینی داد که هم به گذشته و هم به آینده آگاه شد و چون آینده را می دید، دو چهره نمایش داده شد. در پول رایج مردم روم این پادشاه با دو چهره چاپ و ضرب شد. بنابراین بر حسب همین تعریف، معمولاً می گویند سیاست چهره ی ژانوسی دارد؛ یعنی دو چهره دارد. بد و خوب هر دو را با خود حمل می کند و سیاستمدار این دو وجه را در درون خود نهان می کند. مگر این که در اثر خودسازی و پیروی از اخلاق و مقررات جهانشمول و درونگرا، کمی خود را از بد بکاهد و بر چهره ی خوب خود بیفزاید. در تاریخ و جهان امروز اگر بنگریم متوجه ی این ژانوسی بودن سیاست می شویم. این قسمت (۰) بود، همان پیش درآمد. قسمت (۱) پس از تهیه زیر همین مجموعه نوشته، خواهد آمد. ببینم می توانم این کارم را در «نگاهی گذرا به نظریه ها» به بهترین وجهش به اتمام برسانم. اُنظُر.


نگاهی گذرا به نظریه ها (۱)
مروری تند و سریع بر نظریه پرداز های مهم جهان

اُنظُر می نویسد : نظریه ی "وضع طبیعی" هابزی. توماس هابز در این نظریه، کاری به پند کهن که می گوید «رستگاری ملت، باید برترین قانون باشد» ندارد. او می خواهد بگوید اگر انسان به قرارداد اجتماعی تأسیس دولت تن ندهد به وضع طبیعی باز می گردد و در وضع طبیعی دچار مرحله ی بد «انسان گرگِ انسان» می شود. زیرا نه قرارداد اجتماعی وجود دارد که با این عهد و پیمان، نظم و قدرت ایجاد شود و نه انسان به انسان دیگر تسلیم می شود. برای همین آن خوی گرگی در نهاد بشر بیرون می زند. راه حل هابز تأسیس دولت است. البته دولت قدرتمند که او اسمش را «لویاتان» می گذارد. اسم یک اژدها و هیولای بسیار پهن پیکر که همه از او هراس در دل می برند. در رهیافتهای جدید قرون جدید، نقطه عزیمت سه پدیده ی بنیادین تفکر سیاسی است، به ترتیب شامل حقوق، آزادی، دموکراسی. هابز از طریق نظریه ی "وضع طبیعی" خواست انسان را به قبول «لویاتان» اجبار کند. چون دولت یا همان «لویاتان» برتر از "وضع طبیعی" است که در اثر بی دولتی همه گرگ همه می شوند. این نظریه هنوز در میان رئالیست ها طرفدار دارد. عبور کنم. توماس هابز فیلسوف سیاسی اهل انگلستان بود. اُنظُر.


یک پاسخ مفصل به همراه نگاه تازه به اوضاع

اُنظُر نظر می گذارد : سلام آقای اهل قلم. شما خیلی لطف فرمودید که تحلیل بنده بر رفتار آقای علی لاریجانی در سیاست ورزی و نیز تفسیرم بر گفتار اخیر وی پس از ثبت نام برای صندوق رأی هشت تیر را اینگونه جمعبندی کردید. این نشان دو چیز است: به سیاست و سرنوشت کشور توجه دارید. به نوشته های این بنده دقت می ورزید. و این هر دو خصّه، جزئی مهم از کارهای یک انسان است که به قول شادروان دکتر علی شریعتی مسئولیت شیعه بودن بر دوشش است. سَنجه ی شما آقای اهل قلم در تدوین، روشمند است چون اخیراً در داخل همین مدرسه نوشته ای از شما دیدم که نوشته بودی دو درس هرمنوتیک و تحلیل محتوا را گذرانده ای. در مبحث اولی اگر رجوع شما به آقای محمد مجتهد شبستری (نظریه پرداز دین شناس و استاد بارز الهیات تطبیقی) صورت گیرد بیشتر با هرمنوتیک که علم فراروی از متن و تفسیر ظنی ذهن نویسنده ی متن است آشنائیت بیشتری پیدا می کنید. در واقع هرمنوتیک و تحلیل محتوا را کنار هم باید پیش برد. اولی تفسیر متون کتب است ولی دومی بیشتر برداشت خبر روز. که شما روی حرفهای آقای علی لاریجانی نتیجه گیری شکلی مناسبی صورت دادید. البته وارد هرمنوتیک سخن وی نشدید عمدی ولی تحلیل محتوا را انجام دادید.


در آرایش قدرت همانطور که هفته ی قبل برآورد احتمالی صورت دادم در داخل این مدرسه، اگر حاکمیت صورتبندی انتخابات را به وجه منهای جریان چپ و افراد میانه و حتی منهای شاخص های مستقل و دانشگرا، چینش کند و شبیه کاری که سه سال پیش برای دولت سیزده تمهید کرد و همه را توسط شورای نگهبان درو و تارومار کردند تا نامزد مورد نظرشان از سرپرستی حرم امام هشتم (ع) به سرپرستی کرسی قدرت کشور برسد، بی آنکه توان برای چنین کار کلانی را داشته باشد، این بار هم، بخواهند صورت دهند، ممکن است این پازل شکل بگیرد با فرض احتمال نه جبر:

 

همه را بزنند هفت تا نامزد پوششی و نیمه پوششی بندازند گیر مردم و سرآخر همه به نفع یکی که شاید س.ج باشد انصراف دهند و سه تا چهار نفر شبیه هم به رقابت صوری و سرگرمی بپردازند. حال اگر این در این صورتبندی آقای علی لاریجانی را برای "جبران جفا"ی که به قولی در حقش مرتکب شدند، جای دهند و ردش نکنند میان سه نفر رقابت برقرار می شود: وی با س.ج و (یکی از سه چهره ی محتمل: م.ص. م.پ. ع.ن.ه) البته یک نفر دیگر هم قرار است در نهایت بیاید که اگر رد صلاحیت نشود فضایی شبیه دوم خرداد رخ می دهد. البته هنوز معلوم نیست مردم به صندوق، هجومی رأی می دهند یا نه منوال، همین صورت سه سال است که دولت سیزده اجرا کرده است که حتی یک کلمه از نامناسب برگزارکردن روند تأیید صلاحیت ها نگفت و در تاریخ، جای چنین موضع مدافعانه ای برای ملت، با تأسف، تهی است. عبور کنم.


هر چند انتخابات ها با نُرم پایین (نرخ بیست در صد) در همه جای دنیا رسم شده است و ایراد شکلی بر آن وارد نیست، مگر کشورهایی که شرکت در رأی دادن طبق قانون، اجباری است که نرخ مشارکت به علت اجبار بالاست. چند دموکراسی پایدار در جهان هنوز مشارکت قدر متیقّن و بیار بالا دارند. با این وجود در دوئل احتمالی بین ع.ل و س.ج (که این دومی ادامه ی پیروان مصباح یزدی است و در دولت سیزده چندین پست کلیدی وزارت و سایر صندلی های نهاد پاستور را به خاطر انصرافی که برای دولت سیزده بخرج داده بود) آراء اگر هیجانی شود دیدنی خواهد بود و اگر بی رمق جریان پیدا کند، به دور دوم رفتن هم احتمال بالایی متصور است. دو پارامتر مهم است که تا عیان و سپس نظرسنجی نشود معلوم نمی کند:

 

یک. سخنانی حاکمیتی که چهارده خرداد در یک سخنرانی رخ خواهد داد و دورنما و نزدیکنمای انتخابات هشت تیر ممکن است در آن تعیین تکلیف شود. دو. رابطه ی اعتمادورزانه ای که مردم با صندوق برقرار کنند که نمی شود آمار ظنی داد.

 

اخبار از بخش خاکستری  هنوز نمی تواند این روی آوری به رأی را نشان دهد. باید تا آن زمان یعنی بیست و دوم خرداد نظر خود را تأخیر انداخت که شورا با نامزدها چه برخوردی کرد. از روی هوا و هوس یا از روی حقوق عمومی ملت و تعهد به جمهوریت. زیرا درون و نیت مردم را نمی شود با حدس و گمانه خواند. مگر آن که آدم مستقیم به خاطر شغلش یا سلیقه و علاقه ی به خبرگیری اش با بخشی از خاکستری ها تماس عمومیتی داشته باشد. پایان. اُنظُر.

 

آیا آقای سید محمد خاتمی این بار قادر است رأی بسازد؟!

اُنظُر می کاود : حجت الاسلام سید محمد خاتمی روزگاری گفته «سرنوشت وجهه ی اجتماعی دین در گرو آن است که جوری دین را ببینیم که با آزادی سازگار باشد.» این نگره ی وی علاوه بر دین شناسی، مستقیم به انتخابات نیز می تواند سرایت و صراحت داشته باشد. از دید بنده آقای سید محمد خاتمی میان هفت پر قرار گرفته:

 

پَرِ قدرت

پَرِ اصلاح طلب

پَرِ اصولگرا

پَرِ مردم

پَرِ لجنه

پَرِ جامعه ی بین المللی

پَرِ وجدان و اندیشه های قطعی خود.

 

در هر هفت پَر، او گاه (و بیشتر اغلب) درماند که چه کند. به قول لنین در "تئوری های امپریالیسم" و تمام تزهایش، اولین کار هر سیاسی انقلابی، این است دو کار را همزمان پیش ببرد: اول دائم "چه باید کرد؟" جلوی خود بگذارد. دوم باز هم دائم "میانبر بزند تا آگاهی از حزب، به توده برسد". چون توده در تئوری های دوره ی مبارزه ی لنین، دیرآگاهی دارند تا انقلاب کنند، پس باید حزب این آگاهی را ایجاد کند و پله های مبارزه زودتر طی شود. اینک به نظر بنده آقای خاتمی نه قادر است "چه باید کرد؟" را جواب دهد و نه مقدور است با حزبش به صورت میانبر آگاهی برساند. یعنی فکر و قطعیات سیاسی اش را پس از تبیین، تلقین کند. علت؟ به نظر بنده به خاطر سه تا:

 

- مبانی فکری او تاب سیاست ورزی را ندارد؛ چون می خواهد در آموزه هایی باقی بماند که مردم به تصوری نرسند او هم مثل بقیه، از عقلانیت ابزاری سودجویی می کند و باورهای اخلاقی خود چوب بطلان می زند. ساده ترش این است: بین صدق و کذب مانده است. سیاست هم (که در پست بالا نوشتم) چهره ی ژانوس دارد ولی او به خاطر وضع ذاتی و داشته های خود، نمی خواهد به خود چهره ی ژانوس دهد. این را از آن رو گفتم که بی طرفانه، بتوانم وضع روحیات اخلاقی وی را برتاب دهم. حرفم این نیست که او میان خود و کارکرد خود، انطباق مطلق دارد. نه.

 

- آن هفت پَر طوری شده است که گرداگرد وی را فراگرفته. آدم وقتی با دیگران احاطه شود گاهی مجبور است از خود بکاهد و به دیگری گراید تا متهم به یکدندگی نشود. او در احاطه ی سخت این هفت پَر است که ستارگی او را (که دیگران با غلو و تملق و مخلوطی از راست و دروغ برایش ساختند) بی فروغ یا لااقل کم فروغ کرده است. می گویند آدم مأخوذ به حیایی هم هست. بنده از نزدیک نمی شناسمش. پس، از پیشداوری می گریزم به همان مقدار اندک گردآوری از او تکیه و بسنده می کنم و می گویم «تَکرار می کنم» به لهجه ی اردکان، دیگر ممکن است از زبان وی، بخار راست نکند. البته چون بخشی از جامعه به او تعلق شدید دارد و قدرت پیشرانه ی وی از به تعبیر دنیای مکانیک چندین «اسب بخار» حدس می زند، شاید باز نیز چنین زور جمله ساز را بتواند آزمون کند. چون این روزگار که سه سال است از آن طی شده، مردم خود و حکومت را عین ماشین گازی و گازوائیلی و هندلی! می دانند، نه بنزین سوپری نود اُکتانی!

 

- خود در دوره ی قبل در ماه آخر سال قبل، بر خلاف مشی همیشگی اش در انتخابات (به قول خود وی به علت همراهی با ملت) شرکت نکرد. ولی او حتی در گسترده ترین رد صلاحیت های آن دوره ها، یک روز به دماوند رفت و در آنجا در انتخابات شرکت کرد تا در چشم نیاید. که بر عکس چشم طرفداران خود را با آن شرکت در آورده بود. هر چند سیاست ورزی اقتضا می کند، زن و مرد سیاست، ژانوسی رفتار کنند. در دوره ی صدرات خود بر دولت نیز انتخابات مجلس هفتم با دروی اکثریت نمایندگان مجلس ششم توسط شورای نگهان رخ داد و نیز انتخابات دوره ی نهم ریاست جمهوری را برگزار کرد که در اصفهان نقل است تقلب شده بود. در کل به دور دوم افتاده بود و سرانجام قدرت را تحویل آقای محمود احمدی نژاد داد که آقای شادروان رفسنجانی را شکست داد. که یکی از عوامل حاکمیت در خطبه ی  جمعه ی تهران آنقدر از اندیشه ی وی حمایت کرده بود دستور داده بود در کتاب های درسی آموزش پرورش، افکار احمدی نژاد چاپ و به دانش آموزها تدریس شود. عبور کنم.

 

بنده نهایتاً نظرم این است آیا آقای سید محمد خاتمی این بار قادر است رأی بسازد؟! هم می تواند، هم نمی تواند. یک. می تواند چون بخش خاکستری و خاموش و ناراحت از وضع موجود، در پایه با جناح راست مسئله های عدیده دارد. اما با جناح چپ گلایه. گلایه را می شود تبدیل به انتظار و توقع کرد. پس اگر میل مردم به صندوق گراید و ردصلاحیت ها، به صورت کیلویی و "فلّه" ای توزین نشود، او می تواند رأی ساز برای فرد مورد نظر چپ (یا نزدیک به چپ) شود. دو. نمی تواند چون در درون چپ، زبانه های مشتعل معارض (تندروی های چپ) زبانی پرخاشگرانه تر دارند و تیزی گفتارشان خاتمی را از خاصیت می اندازند. مگر آنکه این فرصتی که برای ایجاد زودهنگام دولت چهارده رخ داده، آنان را به رفتاری مشارکت جویانه هل دهد. و شرطش هم ناظر بر رفتار حاکمیت با آنان و گرایش مردم به سوی رأی است، که هنوز نامعلوم مانده است. پیش بینی ناپذیرترین انتخابات شده است، چون همه چیز با شتاب دارد صورت می گیرد، زیرا قانون اساسی با رعایت اصل حقوق ملت، بیش از پنجاه روز را مجاز نمی داند که کشور بدون قوه ی مجریه ی منتخب ملت باشد. و نظر بنده این است این اصل مترقی یی است و باید به همین شکل باقی بماند. خبرگان قانون اساسی که شامل تمام صنوف ملت بودند خوب دقتی بخرج داده بودند. دست آنان مریزاد. پایان. اُنظُر.

مرز میان استاد و حقیقت

اُنظُر نظر می گذارد : سلام آقای م.ف. هم مدرسه ای محترم و آگاه. سخنی که از ارسطو در برابر استادش افلاطون نقل کردید، یک پند ماندگار است که با آن، تمام وجوه زندگی را می شود زیر تنظیمات برد. از سیاست گرفته تا اخلاق و اقتصاد و هنر و عقیده و حتی عشق عشق عشق. روزی ارسطو در آکادمی آتن میان دو امر حقیقت مسئله و استادش افلاطون، گیر کرده بود. او عادت داشت در باغ آکادمی حین قدم زدن فکر کند تا به راه حل ها و منطق برسد. از همین رو فلسفه ی ارسطویی را «مشّایی» نام نهادند چون در در باغ مشی می کرد (راه می رفت تولید فکر می کرد) او مدتی بر سر یک مسئله ی بغرنج، میان حق و استاد کلنجار رفت و سرآخر به این حرف نائل آمد و صاف گفت: "من استادم افلاطون را دوست دارم، اما حقیقت را بیشتر" لذا در آن موضع حرفی مخالف حرف افلاطون گفت و افلاطون هم از او برنیاشفت. از روز به بعذ همین حرف حکیم ارسطو شد پند تاریخ تفکر و منهج برای منطق و کتاب اخلاق ارسطو با نام «اخلاق نیکوماخس» که شادروان استاد دکتر حمید عنایت آن را به فارسی ترجمه کرد. بکارگیری شما از جملات کلیدی مشاهیر یک شیوه ی مطلوب است. بنده عادت دارم برای ایجاد تفکر و خیزش موضوع در ذهنم، هر کجا هستم راه بروم (در مسیری کوتاه به شکل رفت و برگشت چندین باره). راه رفتن به نظر بنده ذهن را جوینده تر و فکر را طراوت دار می کند. اگر بخواهم استناد هم بکنم به غزل شماره ی ۸۸۶ خواجوی کرمانی عارف باسرشت متصل می شوم. این بیتش:

 

ز تو با تو راز گویم به زبان بی زبانی
به تو از تو راه جویم به نشان بی نشانی


حالا یک خاطره لطافت می آوره به این بحث قصار: روزی شادروان آقای بروجردی مرجع عام شیعیان و فرد متنفذ حوزه و حتی بر خود رژیم شاه، جایی بود. گربه ای آمد. او گربه را احترام کرد. اشکال کردند چرا آقا؟ فرمود این گربه مال استادم است. باید به خاطر شأن و حرمت استادم، گربه اش را احترام گذارم. پندی بزرگ از یک بزرگمرد جهان اسلام که شؤون استاد گرامی باید داشته شود. البته متعارف و بدون چاپلوسی و تظاهرورزیدن ریاکارانه و کاسب جویانه. ارسطو خیلی به افلاطون عشق می ورزید، ولی وقتی در گردنه ی میان شأن حقیقت و شأن استادش گیر کرد، سمت حقیقت ایستاد و استاد را هم محترم شمرد. هر دو همدیگر را دوست داشتند. از شما نویسنده ی بی بیم و راهی به حقایق و دارای زبان در قلمی پرمغر و آرایه های ادبی بالا، تشکر می شود. پایان. امید این که با جواب طولانی وقت آن بزرگوار را نگرفته باشم. معذرت. اُنظُر.

 

یک پیام فراگیر به داخل مدرسه

بنده فعلاً موقتاً رفتم برای امور. این که شب برمی گردم یا چند روز دیگر، هنوز بر خود بنده هم نامعلوم است. حدسم این است تا شب باید برگردم. اما اگر نشد، می شود همان چند روز پیش رو. باور عمیق دارم: گر خدا بخواهد، همان بِه باشد.  ( شنبه ۱۲ . ۳ .۱۴۰۳ ) اُنظُر.

 

چرا آقای سردار سید وحید حقانیان و آقای حجت الاسلام سید مجتبی خامنه یی؟ 

اُنظُر می کاود : ادامه ی متن در همین سطور

یک تشکل فرعی تهران با اسم «جهادگران ایران اسلامی» (که دبیرکلش آقای وهاب عزیزی است) با نامه ای، از پدر خواست تا به فرزند اجازه ی نامزدی ریاست جمهوری دهد. بنده خبر ندارم خود آقای سید مجتبی خامنه یی درباره ی این درخواست چه موضعی گرفت. این شخص در نامه اش به وی لقب «حضرت آیت الله آقا مجتبی خامنه ای دام عزه» داده که لقبی بزرگ در حوزه است که حاکی از درجه ی بالای اجتهاد است که گمان نکنم حجت الاسلام سید مجتبی چنین مرتبه ای را طی و اخذ کرده باشد. در نامه ذکر شده، تنها سید مجتبی شایسته است بهتر از هر کس پرچم کشور را در مقام ریاست جمهوری به اهتزاز در آورد. جدا از چرب زبانی و چاپلوسی در ادبیات نامه و غلو خیلی عجیب در باره ی فرزند، پیش پدر، برداشتم این است او می خواست منزلتی ویژه برای داستان جایگزینی آقای سید مجتبی ایجاد کند، تا وی در موقعیت آیت اللهی قرار دهد که نوعی عظمت بخشی به وی باشد. عین کاری که آن گروه تبلیغی حوزه برای آیت الله علیرضا اعرافی صورت دادند تا نام وی در پوشش درخواست برای نامزدی انتخابات چهاردهمین دوره ی ریاست جمهوری، در واقع برای قضیه ی جایگزینی رأس نظام، جا بیفتد.

 

اما سید وحید حقانیان مشهور به مستعار «سردار وحیدی» معاون امور ویژه دفتر و بیت، که او و سید مجتبی خامنه یی نقش مستقیم در لشکر محمد رسول الله و سپس گشت ثارالله تهران داشتند، چرا وارد انتخابات شد؟ حقانیان عنصر مداخله گر بیت در اکثر امور کشور است. در سال ۸۸ دست سرکوب را به او نسبت می دهند. در بیت، نقش اول را اگر نداشته باشد (که بعید است) از نقش مهمی در امور سیاسی برخوردار است. او باری در خطایی که لو رفت به یک فرد سیاسی، یک فحش بد و رکیک هم داده بود. بنده سه برآورد احتمالی می دهم که او وارد این ماجرا شد:

 

یکم. احتمال بالا است او فهمید علی لاریجانی تأیید می شود (که بنده هنوز یقین ندارم چون رقیب قدری برای آقای س. ج است که عین کاری که برای هموار سازی پیروزی دولت سیزده صورت دادند، باز برای س.ج تکرار کنند باز او را بزنند) لذا او پا به میدان گذاشته تا اگر خود تأیید شد، در مناظرات با حرف هایی که از پشت پرده می زند، سد راه علی لاریجانی شود.

 

دوم. احتمال دیگر این است او چون برآورد کرد تعداد نامزدها زیاد باشد و هزینه ی رد صلاحیت هم بالا می رود، خود را وارد صحنه کرد (شاید هم وارد صحنه شد) تا خودش هم رد صلاحیت شود تا بعد بتواند آبروداری کند و بگوید دیدید مردم که شورای نگهبان با عدل رفتار می کند! حتی نامزد از بیت هم باشد، او را لازم ببیند رد می کند.

 

سوم. احتمال سوم این است می خواهد موضع ضربه گیر را بازی کند چون خود را فردی مستقل معرفی می کند و در دو جناح ورود ندارد. پس سعی دارد میان رقیبان هنگام کارزار انتخاباتی، نقش وسط را بگیرد و اگر دو سمت ماجرا فضا را حاد کردند و احتمال می رود باز کردن راه رقابت، خطری چون دوم خرداد را جلوی نظام می گذارد، او با حضور در برنامه ها که فرصتی مغتنم برای نامزدها در اختیار می گذارد، دست به افشاگری های وحشت آفرین بزند و یا حتی حضورش، باعت لکنت زبان نامزدها شود، چون او اطلاعات پشت پرده ی همه را ریز به ریز دارد این موجب ریسک و هراس نامزدها در بیان آزاد و عریان واقعیات می شود. چون ویردر نقش امنیتی اطلاعاتی بازی می کند. حتی بیشتر جاها، به عنوان فرد مختار و اختیاردار، وارد بازی قدرت می شد. عبور کنم. البته نامزد شدن آقای حقانیان دفتر، حق شهروندی هر ایرانی است. عرض بنده تحلیل ورودش  بود. اُنظُز. 

 

در پاسخ به محمد فضلی] اُنظُر نظر می گذارد : سلام آقای م.ف. نویسنده صاحب سبک و دارای فن نگارش هستید. ارزنده ترین نکته ها را در لابلای نوشتار خودت جا دادی و برای بنده ارزش خواندن داشت. خود واقف هستید درخت وقتی میوه می دهد سنگ می خورد. می دانم و این را از نوشته هایت دریافتم که گنجایش شنیدن نقد و حتی حرف های زمخت علیه ی خود را دارید. هر تلاشی که علیه ات رخ می دهد یقین خود را بیشتر کن حرفهایت دارد جدی تر می شود. آدمی که قلم دست گرفته باید ظرفیت شنیدن تندترین هجوم ها را در خود تقویت کند که در این مواردی که فهرست کردید نشان دادی این قصد در شما زنده است. حرفی دیگر ندارم جز یک دنیا تشکر که قادر هستید دست به تبیین بزنید و ادبیات فارسی در فن نویسندگی ات چنان بالاست که لغزشی در بیان عقاید خود صورت نمی دهی.
پایان.


[در پاسخ به مصطفی بابویه] اُنظُر نظر می گذارد : سلام آقای مصطفی. بسیار استادانه بحث را پخت و پز کردید. سواد ما را بیشتر کردی. در مجموع این یک امر ثابت شده ای است که نظام توسط خود مسئولانش به فساد کشانده شده است که امروزه اصل مبارزه با فساد، شعار هر دولتی شده است که خودشان در فساد دست داشتند. برای مردم اثبات است که فساد را آن تهیدست دوردست نمی کند،  چون در درون قدرت راهی ندارد. کسانی می کنند که ادارات را به چنگ خود دارند و در سایه ی حمایت قدرت و رانت هر چه دلشان خواست می خورند. آنانی که شب با سیب زمینی شکم را سیر می کردند، ولی یکباره کارخانه دار شدند. یکباره در کانادا و دوبی ملک خریدند. یک باره در دانشگاه های وزارت علوم و آزاد، استادتمام شدند. یکباره نصف سهام بانک را خریدار شدند. یکباره برِ خیابان های اصلی، صاحب زمین و ملک و مجوز و شرکت های بزرگ شدند. جمهوری اسلامی جای چه رژیمی نشست؟ سلطنت فاسد. پس نباید در سیستم کاری می کرد که این همه فساد گسترش پیدا کند و پرونده های وزیر و وزرا خاک بخورد ولی خودشان بامصونیت تمام، همچنان بیرون از زندان فعال باشند. نامزدها این روزها حرف اولشان این است من اگر رأی بیاورم فساد را از بین می برم. چرا؟ چون ریشه دوانده در تار و پود نظام، از نهادهای حاکمیتی که مصون از تفحص هستند گرفته تا سایر ارگان ها و دولتی ها و حتی مناطق آزاد.. چه ارگانی در دوبی می رفت دلار می فروخت و راحت و بدون دردسر برمی گشت!!! عبور کنم. فساد عین درخت پیچک، دور تنه ی حکومت پیچیده و به هیچ وجه هم برطرف نمی شود. اینان فقط شعار می دهند چون فساد تا بالاترین جاها تا کشید. تشکر از بحث منظم شما در بررسی و کاوش ضعف های همه ی دولت ها که باز دارند عین خطاهایی که در تقدیس آقای محمود احمدی نژاد مرتکب شدند و وی را تا عرش می بردند، برای دولت سیزده انجام می دهند که این کار هم نییجه ندارد هیچ، بلکه خطایی فاحشتر است. همین دو هفته پیش خود مراجع مطرح شهر قم که دولت سیزده به آن شهر رفته بود، همه از دولت انتقاد کردند و گلایه های مشکلات و گرانی هر روزه و بی تدبیری در وزارت ها را تذکر دادند. اما نمی خواهند زیر بار سخن حق بروند. کدام دولت مقدس بود و بی عیب و نقص، که بخواهند دولت سیزده را بری کنند و هاله ی قدسی به آن ببخشند. این بدترین کار و بیهوده ترین روش در کشورداری است. تا دولت سیزده مثل دولت های گذشته نقد و بررسی نشود، دولت چهارده هرگز بر مشکلات غلبه نخواهد کرد. هیچ کس حق ندارد دهن مردم را در بیان نقد و نظرلگام بزند. پیام انقلاب، آزادی بیان بود. و پاسخگو کردن قدرت در هر مقام و پست و قدرت. وگرنه همان رژیم سلطنت می شود و دربار فاسدش. اُنظُر.


یک شباهت در دو نفر نامزد، ولی دو برخورد متضاد شورای نگهبان با هر کدام

اُنظُر می کاود : میان دو نامزد ثبت نام کرده ی این دوره، و دوره ی قبل یک شباهت وجود دارد. اما شورای نگهبان سه سال قبل یکی را با آن بهانه ی مشهور رد صلاحیت کرد، ولی دیگری را تأیید صلاحیت. چرا؟ واقعاً چرا؟ چون دومی خواست برای نامزد دلخواه حاکمیت در مناظرات کار کند و سپس با گرفتن چند امتیاز از دولت سیزده، به نفعش انصراف دهد که داد. یعنی آقای سعید جلیلی. اما اولی دیدند خیلی به اصطلاح ضرب المثلانه «موی دماغ» می شود پس او (یعنی علی لاریجانی) را به بهانه زدند، تا رأی سبد نامزد دلخواه نریزد. همان هم شد. اما آن یک شباهت چیست که شورای نگهبان را یک بام ولی دو هوا ساخته بود؟ این شباهت: ادله آوردند بستگان ع.ل در خارج و بقیه ی قصه. اما نگفتند پدر س.ج که در فرانسه می زیست چرا ادله یی نشد برای ردش. عبور کنم. هرچند بنده بر رد صلاحیت آبکی هر شهروندی نقد دارم. شورای نگهبانی که خودشان می گویند فصل الخطاب هستند و هیچ جای حکومت حتی مجلس که «در رأس امور» باید باشد نمی توانند بر کارکردهای بی شمار غلط و خطاآلود این شورای یکدست در نصب فقیه ها و انتخاب حقوقدان ها توسط پیشنهاد قوه ی قضاییه و رأی مجلس، دست به تحقیق و نظارت بزنند، چگونه چنین دوگانگی رفتاری از خود بروز ندهند. اینان خود را فعال مایَشاء  مختار مایُرید می دانند هر طور گوِه گود راه داد بر سر می کوبند. اُنظُر.

 

نگاهی گذرا به نظریه ها (۲)
مروری تند و سریع بر نظریه پرداز های مهم جهان

اُنظُر می نویسد : نظریه ی "حقوق طبیعی". روزگاری «امانوئل ژوزف سی یِز» کشیش و نظریه ساز بزرگ انقلاب فرانسه گفته بود: «انسان به یاری امتیازات آزاد نمی شود، بلکه به یاری حقوقی که به همه تعلق دارد، آزاد می گردد». حقوق در درون خشونت ها مفقود شده بود تا این که خود ثمره ی نجات بخش خشونت ها شد. یعنی خشونت چنان مورد نفرت واقع شد که با خود رهیافت جدید ارمغان آورد و مردم از طریق صاحبان نظریه، به رهیافت جدید دست یافتند. یعنی حقوق و اراده ی ملت. و حقوقی طبیعی در پیشانی خود می نوشت: حقوق یعنی تحقق «من» ها که جمع آن می شود مردم. یعنی خود نشاندن. یعنی آرای مردم. یعنی قانون بشری. یعنی جعل در برابر تکوین. که خلاصه اش می شد: حکومت ها بر پایه ی همه پسندی، از راه آرای مردمی. شالوده ی این نظریه این است که بر عبارت معروف «ژان ژاک روسو» استوار شده است، این حرفش: «مغزِ این قشر عبارت است از این اصل که حکومت شوندگان همان حکومت کنندگان باشند.» عبارت واضح و مبرهن است. بدین معنی که حکومت کننده (قدرت حاکم) هرگز نتواند بر حکومت شونده (مردم شهروند)، قدرت استیلایی پیدا کند. زیرا حقوق طبیعی، انسان را در برابر هر نوع بردگی محافظت می کند. مونتسکیو این را ناشی از این می دانست که قوانین «روابط ضروریی هستند که از ماهیت امور، مشتق می شوند.» شبیه تز شهید استاد مطهری که سرنوشت بشر را به مقتضیات پیوند می زد که حتی دین نیز باید شرط زمان و مکان را در امور سیاست و دین ورزی مردم، توسط فهم فقیه یا دین شناسان زمان شناس در نظر گیرد. بعد این نظریه تکمیلتر شد وقتی فیلسوفان دیگر گفتند امر بنیادین بشر بر حقوق طبیعی نهاده شده، نه بر وظایف بشر. و بنیانگذاران مکتب حقوق طبیعی در نهایت به نقل از منبعی که بنده دارم یعنی «لئو اشتراوس، حقوق طبیعی و تاریخ، ص ۱۸۶ ترجمه ی باقر پرهام» گفتند بر پایه ی این نظریه «نقش دولت ها پاسداری از حقوق طبیعی هر یک از افراد جامعه است.» نه از بین بردن حقوق آنان. و بیشتر از همه امانوئل کانت آن را تکمیل کرد. او از سه اصل برای ایجاد همآهنگی اراده ی انسانها یاد کرد که با مسئله ی دولت امکانپذیر است:

 

۱ ) هر عضوی از اجتماع در مقام انسان، آزاد است، [نه برده]

۲ ) هر عضوی از اجتماع در مقام فاعل، با دیگری برابر است، [نه پایین تر]

۳ ) هر عضوی از اجتماع در مقام شهروند، مستقل است، [نه وابسته]

 

در مورد نظریه ی "حقوق طبیعی" چهار سؤال بنیادی شکل گرفته بود که فیلسوفان بزرگ هر کدام به آن چهار پرسش پاسخ مهمی داده بودند که در قسمت سوم سعی خواهم کرد تبیینش کنم. اُنظُر.

 

زوال حکومت به دست آخوند بد

اُنظُر نظر می گذارد : [در پاسخ به جواد افاقی] سلام آقا آفاقی. پیامی نوشتید مبنی بر  این جمله:

 

«چقدر شبیه است رفتن وآمدن فردی بنام انظر. به سریال مدیرکل (ساخت سوریه) که بارها در رسانه ملی پخش شد‌. کشکولی بود برای تمامی اعضاء گروه.»


ضمن اعلام خوشایندانه بودن این جمله ی شما و تبسمی که بر چهره ام انداختی و حتی بالاتر ازخندانی هم بیشتر پیش رفتم، عرض ادب هم به پیشگاه آن بزرگوار محترم داشته باشم. بنده هم یک فکاهی محکم با شما صورت دهم چون طلب دارم: شما مگر تابع ولایت مطلقه ی فقیه نیستید؟! پس چرا با آن که رأس نظام دستور داده بودند برای لفظ زبان غربی «سریال» از لفظ فارسی «مجموعه» استفاده کنید، پس چرا شما تمکین نکردید و بر خلاف دستور و اطاعت محض، باز هم لفظ بیگانه و شاید «خبیثه ی» "سریال" را بکار بردید؟! نکند در دورن و نهان و خفیان، ضد ولایت مطلقه ی فقیه! هستید ولی جرئت بروز ندارید و حال حبس کشیدن از وجودت نیست؟! آخه برخی مطبوعات خاص حتی خود را موظف می دانند «منویات» رأس نظام را هم کشف کنند و بر حسب حدس منویات (نیت خوانی ها و مرادِ مراد خود را حدس زدن ها) عمل کنند و با تنسک و تمسک به تز «آتش به اختیار»، به هر جا و هر کس آزادانه بدون ترس از محاکمه!! حمله کنند، شما راحت «دستور» ادبی نوشتاری را نادیده گرفتید و به جای امر مطاع، از رأی خود بهره گرفتید و نوشتید: «سریال مدیرکل (ساخت سوریه)» البته شما چون عالم هستید حتماً می دانید لفظ «مجموعه» هم فارسی نیست از زبان عربی گرفته شد و معرب شد. یاد آورم که فکاهی بود.


و اما فاز دوم این است بنده جایی که زندگی می کنم پارازیت زیاد است و تلویزیون ایران را به زور می گیرد، چه رسید به دیش بینی! یا فیلم از سازمان سیمای به قول شما «ملی». بنده با رادیو «معارف» که از شهر شما در قم مخابره و دیکته می شود، یکسره پای گوشم تا شرع را بشناسم و در شهر گم نشوم!! که این رادیو خود یک آخوندکده ی گشاد است تا رادیوی ملی!!


سپس فاز سه حرفم این است نمی دانم شما در کدام شهر امام جمعه یا امام جماعتی. ولی هر جا هستید، حتماً پشت سرت مأمونین را بشمارید ببینید از دو تا نه صف بیشترند؟ بعد همین را چاره جویی کنید و علت را بشکافید. روحانی از دید من انسانی معنوی و دینی و سیاسی است که مردم به او نیاز دارند زیرا او شرع شناس است و باید انسان متشرع به او رجوع کند. باید خیلی دقت شود که روحانی میان مردم و حکومت قرار گیرد، نه این که یکسره با قدرت همدست شود و با تمام معایب آن غلتیده گردد و ملت را برای امری ثانوی تر، خودی و ناخودی تقسیم کند. روحانی اگر جانبدار یک جانبه ی حکومت شود، از چشم همه که نه، ولی از چشم بخشی بزرگ از ملت می افتد. چون همیشه ملت به معنای عام، حرف حق حمل می کند که حکومت نمی تواند از مطالبه گری مردمش فرار کند و هر چه خود خواست بکند. و خود در فساد غرق باشد ولی همچنان از ملت پیروی و حمایت طلب کند. روحانی، امروز سعی می کند از نظام حتی در برابر مردم حمایت کند و جلوی نظرات و انقتادات ملت بایستد تا از ارتزاق خود نیفتد. مردم ار نبودند، نظام هم نبود. نظام را مردم ساختند نه صنف آخوند که امروزه خود را خدایی برای مردم می پندارد!! این رسم صددرصد بر می افتد. چون با هیچ منطقی جور نیست. به قول رسول خاتم الانییا (ص) ملک با زور ابقا می شود ولی با ظلم هرگز. حکومت در جاهایی بر مردم ظلم می کند. چون در بخش های مهمی از ساختارش، از عدالت تهی شده است. هر حکومتی عدلی نباشد، شرعی هم نیست. این اخطار از سوی مردم مدتی است آژیرش زده شده است ولی قدرتمندان متصلب همچنان گوش خود پنبه گذاشتند که نشنوند. شاه هم که ژاندارم منطقه بود مجبور شد گوش کند و پا به فرار گذراد. این تجربه را آن آخوندهای بد دارند تکرار می کنند ولی چون در درون قدرت شناور شدند از صوت مردم بی خبرند. عبور کنم. فقط بهتر است آخوند برود مستقیم واقعیت ها را خود مردم بشنود که خاکستری اند. چون ملت اگر سفید بشوند باید مطیع محض باشند  و اطاعت محض و مقلدانه از قدرت در خون آنان جاری نیست. اگر سیاه شوند خود را شماتت می کنند چون حکومت را خودشان ارمغان دادند و حالا دوست ندارند این حکومت به دست آخوند به قهقرا غرق شود. آخوندهایی که با بدترین خودخواهی قدرت را قرق کردند. این روال هرگز نمی پاید. تاریخ در خود نمونه های زیادی از زوال را در ورق های خوددر ثبت دارد.


فاز چهارم حرفم این است بنده بر گوشت و پوستم هم اگر انبر داغ بگذارند دردم نمی آید، چه رسد به نسبت دادن موجی از واژه ها به سوی بنده در این مدرسه. البته هرگز نمی گویم آنان در خلوت بر برد این واژه ها می افزایند و حتی رکیک گویی هم علیه ی من مرتکب می شوند. چون همه را افراد محترم می دانم. و دور می دانم در خلوت، بدتر از این واژه ها به بنده نسبت دهند. به تمام آنان بایت هر لغتی که برای بنده می بافند، تشکر دارم زیرا دل خودشان خنک می کنند و این برای من خوشایند است که آنان دلخوش می شوند از تازیدن به خود بنده نه نقد نوشته های بنده. از شما مرد محترم و صبور در بحث، که نشان می دهی انسان انتقادپذیری هستی، تشکر می شود. فکاهی دوم را صادر کنم کافی است و آن این تک مضراب است: همان فکاهی اولم برای شما بسیار بس بوده است!! پایان. اُنظُر.

 

[در پاسخ به محمد فضلی] اُنظُر نظر می گذارد : سلام آقای م.ف. جایی را برایم باز کردید که اخلاقاً باید ازت تشکر خاص بکنم. وقتی ببینم مطلب اصلی بنده مورد توجه فردی قرار گرفته، پیش خود به این نیروی فزاینده هدایت می شوم که چه خوب شد آنچه وقت گذاشتم تا دیدگاه خودم را در متنی فشرده نگاشتم، خوانده شد. و این حتی ممکن است حتی علاوه بر خواندن، مطلوب دیده شود و از انتقال فکرم استقبال گردد. لذاست که این انرژی بیشتر نیز می شود. شما بر زیر متن های بنده نوشته هایی را رقم می زنید که از مباحث خود بنده غنی تر و گشوده تر است. خیلی موجب شادی ام شدید که می فهمم از سیر مطالعاتی گسترده ای برخورداری. علم را گفته اند بی وطن است. یعنی زاده های دانش دانشمندان در ملکیت در نمی آید متعلق به آحاد بشر است. همین است که کتاب تاج فرهنگ یک جامعه است که هر چه بیشتر مطالعه شود انسان جهانی تر می نگردد. حتی خواندن کتاب فیلسوفان بد هم نافع است چون دانستن از طریق متضادها بدست می آید. روزی شهید استاد مطهری شنیده بود یزید دیوان شعرش در فلان کشور چاپ شده است. او چون جهانی می اندیشید برای اینکه فرد یزید را از طریق نوشته هایش هم بشناسد در به در دنبال دیوان شعر یزید می گشت. نمی دانم تا پیش از ترور به این دیوان دست یافته بود یا نه. مهم این است چنین متفکری حتی حاضر می شود کتاب دشمن ترین فرد به خاندان عصمت (ع) را هم بگردد پیدا کند و از آن مستقیاً بداند تا بتواند به سبک علمی و منطقی نقدش کند. بنده از شخص شما الگو می گیرم که تشنه ی دانایی هستی و در بیان آرای فکری خود دچار تشویش نیستی. تشویش مال آنی است که از حقیقت متواری شود و از مطالعه و دانستن بگریزد. هگل با آنکه فیلسوف قدرت بود اما انسان را طبعاً عقلانی و آزاد می دانست. هر کس با طبع خود درآویزد و آن را خود بخشکاند، اول خود را نابود می کند، سپس جامعه و بیرون از خود را. با فحوای نوشته ات موافق هستم. پند و پیامش را گرفتم. تشکر می شود که خواهان این سری نوشته هایم شدید. پایان. اُنظُر.

 

[در پاسخ به مصطفی بابویه] اُنظُر نظر می گذارد : سلام آقای مصطفی. نوید مهمی است. همیشه خودم را در انتظار نوشته های علمی و خوش ترکیب شما نگه می دارم. چون حاصل مطالعات خود را به بهترین ادبیات گرد می آوری و در ذهن های اعضای مدرسه جای می دهی. خداوند بلندمرتیه حیات شما نویسنده ی دانشگرای ارزشمند را همچنان بادوام و طولانی باقی گذارد. بهره می برم از بیانات پخته ی شما. پایان. اُنظُر.

 

 

اُنظُر نظر می گذارد : سلام آقای M.F (محمد فضلی). اگر ملاک مولوی را ملاک خود گیریم تصوبر بنده مبهم باشد اشکالی نیست. بگذار تصور جای تصوبر نشیند که تصور، میدان بزرگ عنصر خیال در وجود آدمی است که هنوز کسی کشف نکرد خیال چه قدرتی در نهاد آدم دارد. نعمتی که عاجزند همه از بهره ی خوب از آن. مولوی مگر نسرود در دفتر دوم مثنوی، که ای انسان تو اندیشه ای. پس ملاک، فکر است، نه فرد. نقل مستقیم از گنجور از مولوی:

 

تلخ با تلخان یقین ملحق شود
کی دم باطل قرین حق شود

ای برادر تو همان اندیشه ای
ما بقی تو استخوان و ریشه ای

گر گل ست اندیشه تو گلشنی
ور بود خاری تو هیمه گلخنی

گر گلابی بر سر جیبت زنند
ور تو چون بولی، برونت افکنند

طبله ها در پیش عطاران ببین
جنس را با جنس خود کرده قرین

جنسها با جنسها آمیخته
زین تجانس زینتی انگیخته

گر در آمیزند عود و شِکّرش
برگزیند یک یک از یک دیگرش

 

از فضایل شما آقای نویسنده اهل فلسفه خوشحالم. پیشنهاد می کنم "لذات فلسفه" که نظریات خاص شادروان ویل دورانت در باره ی مسائل اساسی زندگی و سرنوشت بشر است بخوانی که  ترجمه ی فارسی شادروان عباس زریاب خویی آن را خواندنی تر ساخته است. شاید هم خوانده باشی. پایان. اُنظُر.

 

کدام چهره؟ کدام نوشته؟

شماره ی  ۱۹

اُنظُر می کاود :

چهره : لوید آستین وزیر دفاع آمریکا در دولت جو بایدن.

نوشته : او دیروز در سنگاپور گفت ایالات متحده «تنها زمانی امن خواهد بود که امنیت در آسیا برقرار باشد.»

 

نظریه : بنده نظرم اینه : چرا امنیت آمریکا به امنیت آسیا گره خورده؟ تقریباً به سه علت: یک. دو قدرت رو در روی خود را در آسیا دارد، یکی چین و دیگری روس که بر تمام آسیا به صورت بالقوه اشراف ژئواستراتژیک دارد. به همین علت مهار این دو قدرت برتر منطقه در دستور کار امنیت ملی آمریکا قرار دارد. دو. بستر آسیا بستر اعتراضی است حتی در ژاپن و کره که هر دو به خاطر رشد اقتصادی به سکوت اجباری روی آوردند، روح اعتراضی به آمریکا دارند اما فعلاً خشم فروخفته ی چندین دهه دارند که روزی دهنه ی این آتشفشان خفته، گدازه های سوزانی از خود بیرون خواهد داد. سه. وابستگی اقتصاد آمریکا به انرژی که بالاترین ذخایر گاز و نفت در آسیا وجود دارد. آمریکا با همین سه علت سعی می کند ایران را در تز مهار، دستاویز بحران ها نگه دارد. یعنی ایران در یک خلاء همیشگی باقی بگذارد که نتواند راهبردهای خود را تشخیص دهد و مجبور باشد هر بار به جای استراتژی از تاکتیک استفاده کند. و تاکتیک در سیاست مقطعی است بر خلاف استراتژی که دورنما و نقشه ی راه است. اُنظُر.


اُنظُر نظر می گذارد : سلام آقای اهل قلم. از نظر بنده روحانیت و روشفکران از پیشروان جامعه اند که نقش بیدارگری را باید بر عهده داشته باشند نه نقش جانبداری یک جانبه را. روحانیت در برابر قدرت که فساد عظیم آن را به ورطه ی نابودی می برد، فقط توجیه گر ظاهر شده است و با آنکه حقایق را می داند دست به کتمان می زند. چرا، چونکه  از نظام ارتزاق می کند. و حتی خودشان را وکیل مدافع نظام جا زده اند و هر بار می خواهند دهن مردم را در سراسر ایران در بیان نقد و نظر بندند. خود روحانیت در زمان شاه اکثریت شان خاموش بودند و جرئت نداشتند به شاه یک «تو» بگویند ولی بعد وقتی تقسیم میراث شد، جاه طلبان شان برای سهم خود صف کشیدند و هر کجای نظام که بهتر پول و جاه بود را به اشغال خود در آوردند. روحانیت مقصر اصلی است چون معتقدند حکومت مشروعیتش را از دین به قرائت حوزه می گیرد. آنان برای مردم چیزی جز حضور در حمایت از قدرت و تقلید از خود قائل نیستند. این سوای آن روحانیت است که خودشان را منزه نگه داشته اند و چاپلوسی قدرت را نمی کنند. اما دسته ی متملق نوعی رَب وارگی برای خود ساختند که خیال می کنند جای خدا نشسته اند. پایان. اُنظُر.

 

یک بیت شعر از منظر اُنظُر : (۱ )

تو گِردِ دلم گردان، من گِردِ درت گردان
در دستِ تو در گردش، سرگشته چو پرگارم

 
دارد می گوید تو در پیرامون دلم می چرخی. یعنی دائم در قلبم دور می زنی، و من با تو می زییَم. ولی من در پیرامون درِ خانه ات حیران می گردم و زار می زنم تا مرا به اندرونی ات راهم دهی. و وقتی هم که دیدم راضی شدی راهم دهی و دستت را در دستم بگذاری و به گردش برویم، عین پرگار که در رسم دایره به کار می آید، به دورت سرگشته می شوم و چرخنده. این بود ذوب عاشق در معشوق و گردش گردِ محبوب. اُنظُر.

 

منطقی نیست الزام کردن بر نامزدان

اُنظُر می کاود : اول سلام به شخص شما. شما می توانی از شوهرت با هر ادبیاتی دفاع کنی و حتی دلخواست خودت، تقدسش ببخشی و معصوم واره معرفی کنی، اما از این حق برخوردار نیستی برای نامزدهای انتخابات، خط مشی تعیین کنی یا خط و نشان بکشی. اینکه شوهر شما درگذشت، دلیلی نمی شود که دولتش نقد نشود. حتی اگر خودش هم، که مثلاً چه فکری داشت؟ چه عملکردی داشت؟ چه شغل هایی داشت؟ آیا در تمام آن شغل ها درست کار صورت داد؟ نقد و بررسی شود، هیچ منعی ندارد. چون سکاندار قوه شده بود (البته به یمن ترتیبات انتخابات به سبک ۱۴۰۰) او هیچ تجربه ای حتی به مدت یک ماه هم در قوه ی اجراییه‌ی نظام نداشت، یا دادستان بود، یا قاضی شرع، یا بازرس، یا قوه ی قضائیه و یا تصدی حرم. همه ی اینها هم در جای خود خیلی هم محترم. ولی با این وجود، قوه ی اجرایی کشور را بدست گرفت و طی سه سال نتوانست کاری از پیش ببرد که مشکلات مردم و کشور حل شود، حتی کم شود. پس نمی شود با دخالتگری بیجا برای مهترین نماد جمهوریت کشور حد و حرف تعیین کرد. حتی خاندان های افراد بالاتر این نظام هم چنین حقی ندارند. آن سلسله پهلوی بود مادر محمدرضاشاه سیاست! تعیین می کرد و حتی زنش فرح دیبا. گرچه شما و پدرت اخلاق دخالت دارید و بارها هر دو خارج از اندازه ی اختیارات خودتان، عمل کردید و حتماً حق خود می پندراید. باز هم بلااشکال. اما این دلیلی نمی شود که با پایان یافتن سکانداری شوهر شما بر کشور، بقیه ی نامزدها قفل کنند و از کارکردهای نادرست آن دولت چیزی بر زبان نیاورند. این به دیکتاتوری ها می آید، نه به کشوری که خود سلطنت را واژگون کرد. تجدید سلطنت بدترین نوع رفتاری است که کسی بخواهد آن را بر ملت تحمیل کند. اگر شوهر شما خواست سکانداری مطیع محض باشد، خوب باشد، اخلاقش آن حالت بود. اما نمی شود دیگران را هم به این خلقیات دعوت کرد. سکاندار قوه ی مجریه باید نماد اقتدار رأی مردمش باشد و حتی عُرضه ی ایستادن در برابر سپاه که مهترین و حساس ترین نهاد ضروری نظام است، داشته باشد و از استقلال رأی خود صیانت کند و با عقلانیت و خرد جمعی، نگذارد این نهاد بر فرض مثال در مواقع حیاتی کشور دچار ماجراجویی شود و میانبر بزند. زیرا سکاندار کشور در مقام اجرا، حاصل جمع رأی مردم باید باقی بماند و به عنوان فرد دوم کشور و مقام اختیاردار، نگذارد هیچ نهادی جای راهبردها را با تاکتیک ها تعویض کند و با این ارتکاب ها راهبردها را از اعتبار ساقط سازد و کشور را به مخمصه ها گرفتار کند. شوهر شما اگر خدمت کرد، خداقوتش. که خدمت هم کرد و وظیفه اش هم بود چون خودش قبول کرد سکاندار کشور شود و باید هم خدمت می کرد چون حقوقش را می گرفت. اگر خیانت نکرد خوشا به احوالش که هر کس چنین باشد در عرف جامعه برای خود خدابیامرزی باقی می گذارد. اما اگر کارآمدی نداشت، که نداشت، این یک حق مسلم است که دولتش مورد نقد آزاد قرار گیرد و کسی برای این نقد، توبیخ و توهین و تهدید نشود. پس، فشار به نامزدها که نباید با شوهر شما رقابت کنند، دخالتی نادرست در سیاست است که در سخنان اخیر خودت به آن ارتکاب ورزیدی.

 

هیچ کسی در این مملکت از حق ویژه برخوردار نیست که بخواهد برای سایرین تعیین تکلیف کند و یا از امور سیاست بازش بدارد. در دولت شوهر شما، جدا از افراد خادم و سالم مانند شادروان دکتر حسین امیرعبدالهیان انسان اهل کمال و فهم بالای دیپلماسی، کسانی هم جمع شده بودند که از کشورداری ذره ای بو نمی برند و فقط جا خوش کردند و اینک هراس افتادند که بختشان دارد بر باد می رود. حتی در مقام وزیرها و معاونت ها، مرتکب فساد شدند و حکم زندان گرفتند که خود مبارزه با فساد را شعار ساخته بودند. دولتی که نتوانست گرانی کنترل کند. نتواست حتی قیمت شکر را از ۱۵ هزار تومان به نزدیک ۵۰ هزار تومان نرساند. نتواست گوشت را به نزدیک کیلویی ۷۰۰ هزار تومان نرساند. نتوانست از کاهش پول کشور بکاهد. نتوانست از حقوق ملت در برابر دست درازی های عده ای متصلب، حتی در حد یک جمله دفاع کند. نتواست در اقتصاد گشایش ایجاد کند. در مناظره هایی که به خیمه شب بازی سازمان سیما شباهت داشت جزوه هایی در حد ۷۰۰۰ صفحه برنامه آینده ی کشور نشان داد، ولی مردم از آن حتی یک صفحه عمل ندیدند. خواست طی ۴ سال، ۴ میلیون خانه بسازد و هر سالش ۱ میلیون باب خانه تحویل شهروندان دهد، اما مشخص است چه سرنوشتی پیدا کرد این طرح خیالی. نتوانست در سیاست خارجی ابتکار عمل در دست بگیرد، انفعالی پیش رفت. در فرهنگ و هنر بازده کارش مشخص است که انسان شرم می کند به سینما برود فیلم های بشدت ضعیف و با محتواهایی پایین و سبک مغز ببیند. در طرح های کلان اقتصادی کشور چیزی که ابتکار عمل باشد و حاکی از تز ایشان، هیچ سراغی نیست. از سوی دیگر مگر هر دولت که سر کار می آید، الگویی اجباری است که دیگران باید تابع او شوند و از روی آن کپی کنند! قانون خود اجازه داد هر کس نامزد می شود می تواند از خود برنامه بدهد و با آن برنامه پیش برود. نمی گویم نخواست کار کند، می گویم نتوانست کاری صورت دهد. پس از این نظر هم نمی شود نامزدها را منع کرد برنامه ی نو نداشته باشند و باید و بی درنگ راه دولت قبل را باید ادامه دهند! این بی منطقی ترین سیاست ورزی است که دولت بعدی را مکلف کرد به ادامه ی راه دولت قبلی. هر دولتی که شکل می گیرد بر پایه ی طرز تفکر همان فردی است که خود را در قامت سکاندار کشور دانسته است و می خواهد از مردم رأی بگیرد و قانون هم به او اجازه داده است تزهای خود را به برنامه و سپس عمل تبدیل کند که در کنار سند بالادستی، چشم اندازها، و قوانین ابلاغی و فرامین صادره، به پیش برود. بنابراین مانع تراشی برای نامزدها، امری دخالت جویانه و ناشی از تصور غلط از نقش و جایگاه و حد و اندازه ی خود است. به کسانی که در زندگی در رأس قدرت قرار گرفتند، نباید یکسره سفید نگریست. نیز یکسره سیاه. هم سفید و هم سیاه باید مد نظر باشد. به معنی هم خدمت و هم ضعف و هم در برخی از افراد حتی خیانت مانند دکتر سید ابوالحسن بنی صدر. از این که سوگوار همدم و همسرت هستی حق داری. اما خدای بلندمرتبه بر بندگانش غفران و جبران می ورزد. از سلسله ی ساداتی، که شکیبایی در ذات این سلسله است که از خاندان عصمت ریشه می گیرد. به شخص شما برای این سیادت نژادی، حرمت می گذارم ولی از زدن حرف حق پا پس نمی کشم. سلامت باشید و از لطف پروردگار، روزگار را با حیات طیّبه بگذارنی. آمین. اُنظُر.

 

نگاهی گذرا به نظریه ها (۳)
مروری تند و سریع بر نظریه پرداز های مهم جهان

اُنظُر می نویسد : نظریه ی "قبض و بسط تئوریک شریعت". این نظریه ی آقای دکتر عبدالکریم سروش که اوائل انقلاب تا وسط های دهه ی شصت از افراد مؤثر در بخش انقلاب فرهنگی و تصفیه و پالایش کشور از وجود اشخاص دگر بود، در پی این چاره جویی است که قفل فهم دینی را باز کند. نه به این معنا که به نزاع میان دو شیوه ی فقه سنتی و فقه پویا بپردازد. مقصود از این نظریه این است دین چگونه باید فهم شود و چگونه فهم می شده است و چگونه این فهم تحول می پذیرد، یا این تئوری های فهم دینی به چه طریقه و شیوه، به شکل بسط (نوآوری و گستردگی و آزادانه) در می آید و یا شکل قبض (جمود و بسته و مستبدانه) به خود می گیرد. نظریه به اصل دین کاری ندارد، بلکه به «فهم دین» می پردازد. او در این تزش معتقد است چون دین با علوم دیگر ارتباط برقرار می کند و مفسران دین هر کدام دارای علم و گرایش و علایق اند، بنابرین فهم دین به تناسب این ارتباط علوم و اندوخته های فرد مفسر، و نیز اثرات جامعه در درون تحولت زمانه، بسط و قبض می گیرد. یعنی تئوری های دینی دچار تکامل یا تحول و یا جمود می شود. او استناد می کند که آیه های قرآن این گونه نیست که همیشه محکم یا برای همیشه متشابه بماند. بنابرین تفسیر به رأی را رد می کند، اما جایش این را می گذارد که تفسیرِ بی رأی نیز ناممکن است. و مضافاَ اینکه چون باور دارد شریعت باید جامعه را مشروب کند، باید به دین به طور جامع نگریست، نه فقط فقهی. زیرا دین شامل سه مرتبه از معرفت است: حقیقت. طریقت. شریعت. که سه گونه تلقی از دین است با سه نزاع جاودانه ی علمی و تفسیری دینی میان فیلسوفان، عارفان، فقهیان. هر کدام از این سه هم، از تجربت های خود نشانی می دهند و بر سر آن چالش می کنند و سه معنا از دین بیرون می دهند. این نظریه، انسان را قادر به فهم و درک از دین می داند، نه مسلوب. یعنی هیچ کس نیز نمی تواند فهم دین را از فرد سلب کند. اما سخت با ایدئولوژیک کردن دین مخالف است. زیرا معتقد است دین توسط ایدئولوک ها لاغر می شود و به نفع قدرت رو به تذلیل و تراشه و متلاشی شدن می رود، حال آن که دین، در منظر وی فربه تر از ایدئولوژی است.

 

فشرده ای نوشتم از یک نظریه ای که در درون ایران و منطقه ی جهان اسلام، بازتاب وسیعی داشت. هم در مخالفت جدی علمی و حتی حیثیتی با وی. و هم در موافقت قطعی با آن. تا جایی که بعدها به خاطر شرح هایی که بر تکمیل این نظریه نوشت، جایش را در کشور بسیار تنگ و تیره وپرمخاطره دید که داستان ترور سید احمد کسروی (بنیانگذار جنبش سکولار در ایجاد هویت ایرانی و پایه گذار حرکت "پاک دیدنی" در برابر شیعه که نوعی بدعت بود) تمرین نشود. این بود که خود را با خطر جانی مواجه دید و به رئیس جمهور وقت (دولت آقای رفسنجانی) نامه نوشت تأمین جانی خواست، ولی دولت مزبور از دادن چنین تأمینی عاجز ماند و او با یقین بر این عجز یا حدس بر بی میلی قدرت در تحمل بودنش در کشور، سرانجام بر خلاف تمایلات شدیدی که میان دانشجویان برای دیدگاه های نوین خود آفرید، برای اقامت در آمریکا ایران را از همان اواسط دهه ی هفتاد ترک کرد و همچنان در آن کشور ساکن است و در مقام تدریس در دانشگاه به حرف های تازه تر روی آورده است که تکمیل نظریه ی «بسط تجربه ی نبوی» از میان همه ی نظریاتش، بیشتر واکنش و بازخورد برانگیخت. و تلقی وی از مفهوم کلی وحی و نوع وحی بر حضرت نبی مکرم خدا حضرت محمد خاتم الانبیاء (ص) بسیار بحث انگیزتر از هر بحثی گردید. حق نظر بنده روی این دو نظریه، محفوظ است اما فعلاً در مقام بیان حرف خودم در مورد نظریه هایی که شرح موجز می دهم، نیستم. اُنظُر.


[در پاسخ به امیر رمضانی] اُنظُر نظر می گذارد : سلام آقای دارابی. خوشحال شدم وقتی از دیدگاه شما باخبر گردیدم که شفاف از نامزدهای رئیس جمهور نهم (که هشت تیر قرار است با برگزاری انتخابات مشخص می شود البته هنوز تا اینجای کار معلوم نیست چه سبک از انتخابات خواهد بود، آزاد؟ یا حساب شده! و یا خیلی هم فیلترینگی!) توقع برده ای، راه دولت سیزده را ادامه دهند. این حق شماست که چنین دیدگاهی برگزینی. بنده هم حرفم همان است که عرض شد در نوشته ام. تشکر می شود از توجه ات. خرمی در زندگی ات پردوام باد. با احترام به استاد. پایان. اُنظُر.


"در مسیر صحیح اصلاح" جمله ای جدید از یک مرجع

اُنظُر می کاود : در پیام و بیانیه ی دیروز ۱۳ . ۳ . ۱۴۰۳ آیت الله حسین نوری همدانی مرجع در شهر قم این جمله اش جلب توجه کرد که یک مرجع بشدت طرفدار جناح راست سخن از لفظ «اصلاح» بیاید که مدتی است این لغت در محاصره ی منحصرانه ی جناح چپ است که خودشان هم نمی دانند در «اصلاح» چه بایدها و نبایدها عمل بکند. این مرجع قم نوشت: «حفظ این انقلاب از اوجب واجبات و تضعیف آن حرام است و هرگونه اشکال باید در مسیر صحیح اصلاح گردد که مهمترین آن صندوق رأی و انتخاب فرد اصلح» است.


بنده از بکارگیری لفظ «اصلاح» استنکاف می ورزم زیرا این لغت چنان غلط انداز شده است که نه فقط گره را باز نمی کند، بلکه آن را کورتر می کند. علت اصلی اش این است کسانی این لفظ را به تصرف خود درآوردند که خود در کنار جناح راست، در ضعف ها و نقص ها و حتی جاهایی ظلم های نظام به مردم تهیدست و افراد متفکر، همدستی و همپوشانی داشتند. و اینان بآسانی نمی توانند شعار اصلاح را مصادره کنند که در جاهایی خود باعث و بانی اصلی و فرعی آن بودند. بنده بجای لفظ «اصلاح» از لغت ترمیم استفاده می کنم که زخم های عمیق نظام که توسط فاسدان و قلدران و قدرت پرستان درون قدرت با همدستی ثروت اندوزان فاسد و متنفذ، بر پیکرش وارد شد، التیام یابد و از التهاب و چرک آلودشدن بیرون آید. دیر و یا زود، نظام مجبور به این ترمیم می شود. خواست مردم از همه ی خواست ها قوی تر ظاهر خواهد شد. بازسازی نظام توسط خود نظام می تواند نشان از عقلانیتش باشد و ایستادن در برابر آن و تن ندادن به ترمیم، علامت زور به کمک زر و تزویرگران است برای بقا به هر نحو ممکن. اما در این میان، یک مرجع رسمی نظام هم پس از سالها حمایت بدون قید و شرط از قدرت و خودسری های خسارت بار یک سری تندروهای خشمناک، باور کند این نظام «هر گونه اشکال»ش باید در «مسیر صحیح اصلاح گردد» خود یک گام جدیدی است، حتی اگر ظاهر کار را هم در نظر بگیریم. عبور کنم. برای این مرجع محترم شهر قم که اروپا را هم مدتی درک کرده است، از خدای بلندمرتبه سلامتی و طول عمر بابرکت طلب می کنم. اُنظُر.

 

اُنظُر طنز می نویسد : طنزی انتخاباتی

گپ و گفت کبک با خروس

کبک : آقاخروس! نامزد نمی شوی؟

خروس : با کمی شرم : نامزد؟! نامزدت که نمی شود؟ قانون طبیعت نمی گذارد.

کبک : نه، نه با من. توی خیابان کاج سمت ستاد انتخابات، خروس ها یکی یکی خروش! کردند نامزد شدند.

خروس : آها آن خروس ها دنبال مرغ اند!! چاق و چلّه هم! کبک شان خروس می خواند! شنگول شدند. من کارم فقط بانگ در وقت سحر است تا ملت را بیدار کنم از خُفت و خواب!

کبک : یعنی از جنس خروس جنگی هستند؟!

خروس : نه، ولی خروس جنگی می خواهند بشن.

کبک بدون حرف. رفت زیر برف. آنجا جایش خوشتر است. اُنظُر.

 

پیچیدگی های سیاست و تعریف از خود

اُنظُر می نویسد : فقط در چند خط. این حکومت شوندگان (یعنی مردم صاحب رأی و حق) هستند که باید در مقام گردآوری و سپس داوری، از قدرت حاکم بر خود، تعریف و تمجید یا نقد و بررسی و قضاوت کنند و یا حتی حق برائت برای خود قائل شوند. بر عکس، در دو نوع نظام های توتالیتر و اتوریته است که خود حاکمان، هم قدرت می ورزند و هم از خود و ارادت سالاری های پیرامونی خود، با رسانه های انحصاری که ایجاد می کنند، تعریف و غلو می کنند تا مردم را بهراسانند و خاموش نگه دارند. استالین آنقدر از نظام خود تعریف می کرد که هیچ روشنفکر و فیلسوفی جرائت نمی کرد، کمترین انتقادی بکند و اگر می کرد کارش به تبعید و بیگاری در سیبری می انجامید و سر به نیست شدن، اما ناگهان یک نیکیتا خروشچف پیدا شد، دو خروش زد، نظام سراسر تمجیدگر استالینی، شکاف و ترک خورد و سرانجام بدست میخائیل گورپاچف فرو پاشید. هر نظام، خود دست به تمجید از خود بزند، هم سرنوشت با نظام های توتالیتر و اتوریته است. حکومت از نوع علوی، اهل غلو نیست .آن مولای پرهیزگاران (ع) خود بر غالیان ایراد گرفت و شیوه ی غلو و چاپلوسی شان را مردود و منافی مبانی انسان و اسلام اعلام کرد. غُلاتی که خود آن حضرت (ع) را تا مقام الوهیت بالا می بردند. اما آن مرد یگانه و بی نظیر و حاکم بی همتای در سیاست و عدالت تا آخر و ابد، نگذاشت در سیاست، تعریف و تمجید و غالی گری باب شود. حاکمان نمی تواند هم از سوی ملت به قدرت برسند و هم خود خود را قضاوت کنند. داوری از کارکرد حکومت مال رکن چهارم دموکراسی است و خود ملت. قدرت از خودش تعریف کند فاقد ارزش است و کمتر یم وجهی ندارد. اُنظُر.

یک پیام برای احترام به شجاعت در رأی

از آقای اهل قلم که از بیان سخن دریغ نکرد و از بیم دیگران، دست به کتمان نزد تشکر و سلام داده می شود. بنده کارم را بر حسب عقل و تشخیصم پیش می برم و این حق خداداد هر انسان است که فهم و فکر خود را بدون این که کسی حق ممانعت داشته باشد، در داخل مدرسه مطرح کند. همه می نویسند، اُنظُر هم می نویسد. پس هیچ تمایزی برای هیچ کسی وجود ندارد. بنده بله قربان گوی هیچ قدرتی نیستم که قدرت خود برآمده از ملت است. عصر شاه و شاهی رخت بر بسته بود، تلاش برای تجدید آن پسرفتی بیش نیست. اُنظُر.

اُنظُر یک جمله ی فکاهی بگوید:

از جناح راست، فقط «کاظم کلاه بردار» رویش نشد نامزد شود!!!

 

[در پاسخ به سیدکمال الدین عمادی] اُنظُر نظر می گذارد : سلام آقا عمادی. عرض کنم که از گواهی شما عالم صادق و سید شریف مدرسه در وصف وجنات آیت الله علیرضا اعرافی، انسان پرهیزکار و سالم، خوشحال گشتم. ایران نیازمند به چنین روحانی هایی است که دین خود با دنیا طاق نمی زنند و برای مقام و جاه و حرامخوری ها، پا روی اخلاق نمی گذارند. بنده دو بار طی همین چند روزه که فضای کشور انتخاباتی شد از این عالم دین نوشتم یکی وقتی که مسئله ی جایگزینی را تبیین کردم. این طور نوشته بودم:

 

«اما یک نتیجه ی برآوردی نه قطعی: بنده احتمال قوی می دهم روی آیت الله اعرافی، که سه امتیاز بزرگ با خود دارد: یک: اخلاق عملی. دوم: تفکر عقلانی / فقهی. سوم: وجاهت بالای اجتماعی و وجود شاخص های کاریزمایی در چهره و رخساره.»

 

یکی هم وقتی یک جریان تبیلغی حوزه از وی خواست بود نامزد شود تا رئیس جمهور نهم شود، نوشته بودم که چه ایشان این پیشنهاد را قبول کند، چه نکند، منظور آن جریان بیشتر این است وی را با این پیشنهاد در فضای سیاسی جامعه، در حد منزلت و شأن جایگزینی مطرح کرده باشند. هر چند خود ایشان از این شائبه ها بری است، ولی چنین شأنیتی در وجودش هست. با احترام. گاه خداوند بلندمرتبه، نعمت ها را با الطاف خفیه پیش بندگانش می گذارد. از معصوم (ع) داریم که یک عالِم فاسد، یک عالَم را به فساد می کشاند. پس وجود آیت الله علیرضا اعرافی برای کشور می تواند یک ذخیره ی الهی محسوب شود. مردم با روحانیت بد نیستند، بلکه خود را نیازمند آنان می بینند در شرع و روابط مذهبی و آئینی. ولی با روحانیت فاسد و اهل پول و پاکت و آغشته به دنیا و دینار و زندگی اشرافی، هرگز سازگاری ندارند. همان تیپ هایی که روزها را پیش امام مولا علی (ع) بودند و شب ها را سر سفره ی امویان مخفیانه صبح می کردند و صله می ستاندند. با احترام و آرزوی دوام عمر و سعادتمندی شما و طول عمر بابرکت برای آقای اعرافی که یک یک سرمایه ی معنوی و فقهی و اخلاقی برای کشورند. پایان. اُنظُر.

 

ارزیابی صحبت های پنج دقیقه ای نامزدها در حین ثبت نام

اُنظُر می کاود : امروز ۱۴ . ۳ . ۱۴۰۳ وقتی فرصتی برای بنده فراهم شد تا سایت ها را مرور کنم تا ببینم مهمترین سخنان روز جامعه در امروز، توی فضای سیاسی چه بوده است، دیدم صحبت های پنج دقیقه ای نامزدها در حین ثبت نام، بسیار بازتاب داشته است و حرف روز مردم شده است. یک جمعبندی سریع صورت دادم:

 

دیدم تقریباً تمامی نامزدها قول دادند فساد در سیستم را نابود کنند. این یعنی اعتراف به وجود فساد.

 

دیدم تقریباً بیشتر نامزدها (که بیشترینشان هم جناح راستند زیرا سایر جناح ها دو سه نفر بیشتر ثبت نام نکردند) طوری صحبت کردند که تلویحی و تصریحی قبول کردند دولت سیزده آن طور که تمجید و غلو می کنند، نبوده است. این شجاعت بیان جالب بود.

 

دیدم تقریباً تمامی نامزدها گرانی و ازهم گسیختگی مدیریت کشورداری را با مردم در میان گذاشتند و قول حل مسئله دادند.

 

دیدم تقریباً بیشتر نامزدها دم از ایجاد روابط با جهان می زنند و خواهان پرشدن سفره ی مردم شدند و خود با مشکلات مردم درآویختند.

 

دیدم تقریباً تعدادی کثیری از نامزدها کشور را تا گریبان غرق در مشکلات می دانند و این را ناشی از دولت ضعیف دانستند.

 

دیدم تقریباً تمامی نامزدها یک برنامه ی جدا از دولت سیزده در سر دارند که نشان می دهد غلو در باره ی دولت سیزده و تقدس بخشی های افراطی به آن، آنها را خام نکرد. صریح سخن گفتند و معلوم است از ضعف های شدید آن دولت خبر دارند و می دانند کشور در چه لبه ای! قرار دارد.

 

به هر حال فرصتی بود که برای من ایجاد شد تا مهمترین سخن در امروز را بخوانم. زیرا ایران را به کشور سخن گفتن و سخنرانی کردن تبدیل کردند. تمدن، با سخن ایجاد نمی شود، با تفکر و پیاده کردن خرد جمعی و عقلانیت و بکارگیری عقل ممکن است. عقل، رسول باطنی است و نبی ها (علیهم السلام اجمعین)، رسول ظاهری. هر جامعه، عقل مردم خود را سرکوب کرد، سرانجام به سراشیبی فرو غلتید و چراغ رونقش خاموش شد. کلیسا هزار سال حکومت مذهبی متصلبانه و ضدعقلی کرد، ولی سرانجام رنسانس و عصر نوزایی و تفکرات متفکران، آن را به باد فنا داد و از آن فقط تاریخ نقلی ماند و یک ساختمان در واتیکان. روزی حکیم عقیل و علیم بوعلی سینا گفت. من گاو می ترسم! گفتند چرا سینا؟ گفت: شاخ دارد، ولی عقل ندارد. پایان. اُنظُر.

 

یک بیت شعر از منظر اُنظُر (۲)

سه درد آمو بجانم هر سه یکبار
غریبی و اسیری و غم یار

غریبی و اسیری چاره دیره
غم یار و غم یار و غم یار

بابا طاهر


دارد می گوید یکباره سه غم یکجا به او رو کرده. دو تا را قابل چاره می داند، ولی چه کند که غم سومی فراق دوری یار طاقت فرساست. عین نشتر فروکردن به گوشت و استخوان است دردش. شاعر با تکرار سه بار در آخر، خواست دوام درد یار را در دل باقی بگذارد. اُنظُر.

 

نگاهی گذرا به نظریه ها (۴)
مروری تند و سریع بر نظریه پرداز های مهم جهان

اُنظُر می نویسد : نظریه ی "طبع انسان". اختلاف نظر پایه ای فلاسفه ی سیاسی بر سر مسائل عمده ی فلسفه ی سیاسی، مآلاً به اختلاف نظر آنان در باره ی چگونگی نگرش به نهاد آدمی باز می گردد. این اختلاف برداشت های فلسفی بر حول چهار محور از طبع انسان می چرخید:

 

نخست اینکه آیا انسان طبعاً موجودی فردگرا است یا جمع گرا؟

بعد اینکه آیا انسان طبعاً موجودی سیاسی مدنی است یا غیر سیاسی؟

سپس اینکه آیا انسان طبعاً موجودی عقلانی و آزاد است یا غیرعقلانی و مجبور؟

سرانجام اینکه آیا این انسان طبعاً موجودی کمال پذیر است یا کمال ناپذیر؟

 

تا جای که بنده مطالعه داشته، هشت برداشت مهم از طبع بشر در نزد فلاسفه ی سیاسی بزرگ یافت می شود. خلاصه ی آن را اینطور تفکیکی تهیه می کنم تا در ذهن ها بهتر جای گیرد:

 

در جواب به سؤال اول دو برداشت مهم شکل گرفت:

۱. انسان طبعاً فردگراست. (جان لاک)

۲. انسان طبعاً اجتماعی است (کارل مارکس)

 

در جواب به سؤال دوم دو برداشت مهم شکل گرفت:

۳. انسان طبعاً سیاسی است (ارسطو)

۴.  انسان طبعاً غیر سیاسی است (اصحاب اصالت فایده شامل سه فیلسوف مشهور: جرمی بنتهام، جیمز میل، جان استوارت میل)

 

در جواب به سؤال سوم دو برداشت مهم شکل گرفت:

۵. انسان طبعاً عقلانی و آزاد است (هگل)

۶. انسان طبعاً غیرعقلانی و غیرآزاد است (هابز)

 

در جواب به سؤال چهارم دو برداشت مهم شکل گرفت:

۷. انسان طبعاً موجودی کمال پذیر است (آنارشیست ها: مانند ویلیام گادوین. پرودون)

۸. انسان طبعاً موجودی کمال ناپذیر است (آگوستین و ادموند برک)

 

هر کدام از این فلاسفه ی سیاسی با روش خاص خود به جهان سیاسی (انسان + دولت کشور + حکومت) پرداختند و در راه حل ها است که به افتراق روش رسیدند. مثلاً ارسطو با تکیه بر «مشاهده و استدلال»، هابز بر پایه ی «استدلال انتزاعی و منطقی»، آگوستین با تکیه بر «وحی» و هگل بر مبنای «عقل و تعقل« فلسفه ی سیاسی خود را شکافتند. ادامه ی نظریه ها در قسمت های بعدی. اُنظُر.

 

اُنظُر نظر می گذارد : سلام و صبح بخیر آقا عمادی.  هم بابت پاسخی که بر روی نظر بنده نوشتید و هم برای توضیحی که ارائه داده اید از حضرتعالی تشکر فراوان می شود. شاکله ی یک روحانی در تراز انسان رو به کمال همین است که ترسیم فرمودید. خدا ایشان (آقا اعرافی) را برای ملت ،هم حفظ کند و هم در ارتقای معنوی و فکری و عقلانی ایشان مدد دهد. با احترامات فائقه. اُنظُر.

 

شالوده ی نخست وزیری دوره ی شاه

اُنظُر می کاود : یک بحث فوری در مورد «تاریخ تحولات ایران». این نوشته ام جنبه ی آموزشی هم داد. وقتی می خواهند تاریخ تحولات ایران را بررسی کنند باید به هفت ضلع ذی نفوذ آن دقت کنند. این یک روش رایج است:

 

به ضلع شاه

به ضلع دربار

به ضلع سفارتخانه ها

به ضلع شخص نخست وزیر

به ضلع مجلس

به ضلع رجال بانفوذ

به ضلع بازار

 

شاه در اصل دلش می خواست بر تمام این ضلع های قدرت تأثیرگذار قدرت، فردی یگانه و مسلط و فرمان دِه تام باشد. اما گاه تحولات طوری پیش می رفت که او آن خوی دیکتاتوری خود را قادر نبود پیاده کند و همین وی را بعدها به فردی روان پریش تبدیل کرده بود. مثلاً وقتی در برابر نخست وزیری شادروان دکتر محمد مصدق و رهبری سیاسی مذهبی شادروان  آیت الله سید محمود کاشانی نتواست سلطنت مطلقه ی خود را ظهور دهد، که مجبور شده بود تن به سلطنت مشروطه دهد. چون مصدق و کاشانی اجازه ی قدرت مطلقه را با شاه نمی دادند و با عقل و افکار خود، شاه را در همان حدی که باید باشد در نظر می گرفتند. بنابراین یک مطالعه گر تاریخ سیاسی باید جایگاه این هفت ضلع را در نظر  داشته باشد که در قدرت چه نقش هایی ایفا می کردند. در دوره ای، فقط سفارتخانه های سه کشور برای مهره چینی سران قدرت تصمیم می گرفتند. گاه مجلس کمی مستقل می شد رخ نشان می داد. گاه رجال بانفوذ حرف اول و آخر را در کشور می زدند. برخی مواقع هم، ضلع بازار نقش خود را پیاده می کرد و با پیوند با برخی گروه های فشار در سیاست اثر می گذاشتند. چه با چماق عده ای معامله گر مانند شعبان جعفری مشهور به «شعبان بی مخ» و چه با بده بستان ها خصوصاً از راه زمینداران بزرگ. نقش دربار هم جای خود دارد که پر بود از افراد متملق و شاه پرست که به جای حل مسائل، دست به دخالتگری می زدند و فساد می کردند و پول نفت را می خوردند و کارشان زد و بند بود و هرگز هم میز محاکمه و دادگاه هم برایشان درکار نبود. اینک این بنده می تواند چند مثال ملموس بزند. شاه در طول سی و هفت سال سلطنت مداومش، چندین نخست وزیر تجریه کرد. یک ایرانی وقتی به این قسمت تاریخ می رسد واقعاً به کدام نخست وزیرهای شاه افتخار می کند؟ هر چنده بنده به هیچ کدام از آنان در این نوشته نمره نمی دهم چون کارم اصالتاً گردآوری است، نه داوری.

 

به منوچهر اقبال افتخار کند؟! او که موش در برابر شاه بود.

 

به امیرعباس هویدا؟! او که سیزده سال فقط مطیع محض شاه بود و حتی خاضع دفتر شاه و نوکر فرح دیبا.

 

به جمشید آموزگار؟! او که هر چه شاه دیکته می کرد می گفت همین صحیح است و جز اراده ی ملوکانه ی شاه هیچ چیزی، هیچ نمی ارزد.

 

به علی امینی؟! ایرانی به این نخست وزیر که می رسد تازه متوجه می شود شاه چقدر از علی امینی می ترسید چون همیشه احتمال می داد آمریکا در اثر رفرم، وی را جای شاه می نشاند. شاه او را رقیب خود می دانست. شاه خود را عقل کل می دانست و هرگز دلش رضا نمی داد کسی هویت مستقل در سیاست پیدا کند. علی امینی یک مانع برای او محسوب می شد که آخرش وی از دایره ی قدرت بیرون انداخت.

 

به احمد قوام؟! که پنج بار نخست وزیر شد و هر بار بر پیراهن و تاج شاه لرز می افتاد که نکند با آن شمّ سیاستمداری خود و نفوذی که میان رجال ایران و خارج دارد جای پای شاه را لرزان کند و سلطنت را به کف تندباد فنا دهد.

 

به شادروان مصدق؟! که آنقدر تاریخش به معاصر نزدیک است همه می دانند چقدر شاه از او می ترسید و سرانجام در اطراف کرج و اشتهارد تبعیدش کرد و همانجا تا پایان عمر ماند و درگذشت. شاه حتی با این افراد ملی که در جامعه نفوذ سیاسی و با افراد روحانی که محبوبیت مذهبی داشتند میانه ی نداشت. تا می فهمید کسی با او  کمترین زاویه ی فکری دارد از دایره ی حکومت و حتی فضای سیاست مدنی بیرون می انداخت.

 

منظورم این بود اولاً تاریخ معلم بزرگ است و جامعه عقل دارد و می فهمد ایجاد افراد مطیع در سیاست، امر غلط و مربوط به عصر جاهلی و بت پرستی است. چون هیچ شاه و حاکمی، عقل کل نیست. مطیع پروری در سیاست یک نوع بد از یکه سالاری و تن دادن همه به عقل یک نفر است. عین آدولف هیتلر که در کتاب «نبرد من» می گفت من یعنی همه ی ژرمن. فکر فقط فکر من. شاه هم خیالاتی بود و فکر می کرد حکمراندن بر همه با فکر فرد شاه، به تمدن می انجامد. حال آن که کشور از طریق عقلانیت جمعی پیش می رود، نه ازاده ی ملوکانه ی شاهی که چاپلوسان قدرت می گفتند شاه، فرّه ی ایزدی!! دارد. یعنی او به خدا وصل است و از آسمان حکم دارد و عقلش برای کل کشور بس است. او حتی برای منطقه هم، خود را «ژاندارم» می پنداشت و جیمی کارتر هم برای خام کردن او برای بردن نفت خام ارزان به آمریکا و ترزیق آن به اقتصاد ورشکسته ی آمریکا گفته بود ایران «جزیره ی ثبات» است آن هم به دست قدرت بزرگ شاه. منظور دیگرم این است هر سعی فکری و تلاش عملیاتی که که بخواهد مقامات مهم جمهوریت نظام را از هویت استقلال قوا بیندازد و آنان را مانند منوچهر اقبال ها، مطیع محض قدرت و مانند موش کند، با چارچوب فکری انقلاب مردم ایران در تعارض است. مردم دیدند که نخست وزیران مطیع در عصر شاه چه کردند و چه برای خود ارث باقی گذاشتند. ایران به عقلانیت نیازمند است تا با آن، هم اسلام را به مدد جمعی کاملتر بفهمد و هم کشور را بر اساس نظریه های علمی اداره کند، نه بر حسب دستور و «نظر». اُنظُر.

 

۸۱ کاندیدا

اُنظُر می کاود : ۸۱ نفر کاندیدا شدند تا رئیس جمهور نهم ایران شوند. ۶۹ چهره ی مطرح و نیمه مطرح اصولگرا و ۹ چهره ی تقریباً مطرح اصلاح طلب. این چه نوع تحلیلی دارد؟ اگر این آمار کمّی دقیق باشد (که بنده مطلع نیستم) روی آن می شود اینطور فرض کرد و تحلیل ارائه داد:

 

این سبک ورود برای کسب قدرت نشان می دهد سیاست در ایران با رفتار مدنی و مدرن فاصله دارد. وقتی کشوری ساختارش را انتخاباتی می کند، نمی تواند از فعالیت آزاد احزاب بزرگ و مبتنی بر پایگاه اجتماعی، جلوگیری کند. تقریباً هیچ حزب منتقدی در هیچ شهر و روستای، جرئت دفترزدن ندارد اما در عوض دست بسیج مقاومت محلات و روستاها کاملاً باز است (که لازمه ی امنیت هم هست). این نشان می دهد نظام از فعالیت احزاب به همان میزان فعال بودن بسیجیان، واهمه دارد و نمی خواهد چنین بستری در جامعه ی مدنی شکل بگیرد. نتیجه ی قطعی این سیاست بسته و کنترلی، چیزی جز همین بلبشوی سیاسی نیست که نحوه ی ثبت نامش به خیمه شب بازی شبیه است، تا سیاست ورزی.

 

چنین اتفاقی کاملاً نشان داد هر دو جناح در درون به پوکی استخوانی افتادند. استخوان احزاب هم وقتی از مغز پوک شود، اسکلت و جسدی بیش نیست. نه کنگره ی برپا می شود و نه چارچوبی وجود دارد. هر جمع با چند نفر حاضر در قدرت، بین خود جلسه می گذارند و شاخه می دوانند بی آنکه مراحل جامعه شناسی ایجاد حزب را طی نموده باشند. سرانجام، این جور تشکلات، عین شکلات آب می شود و هر کس ساز خود را می زند. همین هم شد. هر فرد به خود اتکا کرد و راهی ستاد ثبت نام شد و چند عکس انداخت و خیال کرد رجال مطرح است. حتی ببیشتر آنان برای خود وزارت کشور و خبرنگاران مستقر در آنجا ناشناخته بودند، چه رسد به اینکه رجال نامی (رجال یعنی شامل شهیران سیاسی زن و مرد) کشور باشند. این شد که هر کس پوشه دست گرفت رفت در دوربین عکاسان دیده شود تا در سایت ها نمایش درآیند. از این زشت تر سراغ نداریم. هر چند ثبت نام حق هر شهروند است، ولی شهروند پیش از استفاده از این حق، باید اخلاق این کار را هم در نظر بگیرد.

 

هرچند با تدبیری که شورای نگهبان در سه سال اخیر صورت داد و مجلس آن را قانون کرد و با پیش شرائطی مثل سن، سابقه ی کار در قوه ی اجرا و ... جلوی حجم وسیع از ثبت نام کنندگان فاقد شرائط اولیه در سالهای اخیر را گرفته که اقدام درستی بود. اما باز نیز امسال از درون قدرت، هر کس با چهار سال حضور در مجلس یا فلان جا و با هوس دیده شدن، خود را در قامت رجال ایران! دید و رفت کاندیدا شد در حالی که مردم حتی اسم آنها را نمی دانند. کسی می خواهد رئیس جمهور شود لااقل چند سال خود را در جامعه مطرح کند و به بیان دیدگاه ها و برنامه های خود بپردازد تا مردم یکباره با سیلی از ثبت نام کننده مواجه نشوند که از سیاست، سین را هم بلد نیستند.

 

اما اگر یک مورد را این در نظر بگیریم که دو جناح راست و چپ، برای این که از فیلتر شورای نگهبان عبور کنند دست به تعدد نامزد زدند، تا اگر یکی رد شد دیگری بتواند در میدان بماند، چرا چنین هراسی در جناح راست بیشتر شد که ۶۹ نفر کاندیدا داد؟ علت اصلی سه چیز است: یک. بحران آخوند پیش آمد. هیچ آخوندی در راست در قد و قامت ریاست جمهوری وجود ندارد. چون تمام نیروهای خود را لکه دار کردند. دو. تشکل راست به خاطر تکثیر گرایش های افراطی و ضد دموکراتیک از هم فرو پاشید و هیچ کسی نیست که بتواند لیدر آنان باشد. دچار بحران رهبری حزبی شد. دیگر کی برای آقای غلامعلی حداد عادل که به خاطر پیوند خویشاوندی در سیاست جا خوش کرده بود، تره خورد می کند که زبانی جز به چاپلوسی قدرت نداشت. سه. چهار محفل سایه در تهران روی تهران نفوذ دارند. آنان در لجنه های خود برای همه خط و نشان می کشند و راست را تکه و پاره کردند و به این روز مفتضح انداختند که ۶۹ نفر بدون اعتنا به هیچ تصمیم تشکیلاتی، راه می افتند می روند تا رئیس جمهور شوند. انگاری رئیس جمهوری مدیر یک نانوایی است که به قولی حتی نانوایی ر  ا هم لیاقت ندارند بچرخانند چه رسد کشور را. عبور کنم.

 

ولی چپ دچار دو تضاد است. یک. تضاد با حاکمیت. دو. تضاد با حزب های خود که جبهه ی اصلاحات را ساختند. در تضاد اول کارشان آنقدر بحرانی است که نمی تواند بالاترین فرد خود را نامزد کنند که یقین دارند ردش می کنند زیرا آنان در بحث تئوریک، با نظام به تضاد ساختاری افتادند. در تضاد دوم هم میانشان حرف های سختی منعقد است که اصلی ترین آن این بار این بود نامزد جناح چپ این بار باید از خود اصلاح طلب ها باشد، نه توافق روی کسی که از میان سایرین در جناح راست، کمترین خسارت را به کشور می زند. بنابرین با ۹ چهره وارد شدند، ولی نامزد خودشان را هنوز در پرده ی ابهام گذاشتند تا نشانه هایی برای رد صلاحیت باقی نگذاشته باشند. اُنظُر.

 

آخرین لایه ی مغز نظام

اُنظُر می کاود : آقای "وحید حقانیان" عامل در «بیت» پس از ثبت نام ریاست جمهوری گفت: «بنا دارم از بطن هفتم و آخرین لایه ی مغز نظام به پوسته ی مهم اول و ظاهری گذر کنم.» از این جمله اش چه می شود فهمید؟! بنده با تلاش کردم به خود وی رجوع کنم که ببینم آیا این جمله ی مبهم و رمزدار را تفسیر هم کرده است. منظورم از خود وی یعنی نوشته ها یا صحبت های بعدی اش روی این جمله اش. اما گشتم، ولی هیچی نیافتم. از این نظر خودم پس از سه روز می خواهم این جمله را زیر و رو کنم. ببینم می توانم. هر چند تمام جمله عمداً مبهم ادا شد تا ردی در آن نباشد، پس می شود عجز هم داشت در تفسیر آن. بنده چند لایه حدس می زنم:

 

شاید منظورش این بوده باشد با آنکه خود را فردی لایق می داند اما در بطن هفتم طبقات اجتماعی جای داشت و اجازه ی ظهور نیافت.

 

شاید منظورش این بوده باشد زمانی وارد عرصه شده است که نظام به خطیرترین برنامه رسیده است، یعنی برنامه ی هفتم که باید در خاورمیانه مقام نخست شاخص های رشد و توسعه و قدرت نظامی را از آن خود کند که باید از خیلی از لایه ها گذر کرد.

 

شاید منظورش این بوده باشد می خواهد ایران را از زیر فصل هفتم شورای امنیت بیرون ببرد که در دولت آقای محمود احمدی نژاد ایران زیر این فصل خطرناک به عنوان عامل تهدید امنیت جهان رفت.

 

شاید منظورش این بوده باشد با این که در مصدر کار نبود، اما شایستگی در خود دیده که ایران را به تکیه بر بالاترین لایه ی مغز نظام (با ذکر عدد هفت بی نهایت) به سطح پیشرفته عبور دهد و میان مغز و پوسته ی نظام، تناسب ایجاد کند. به عبارتی به ظاهر نظام، روح ببخشد.

 

بنده بیش از این فکری به ذهنم نمی رسد. مگر آن که وی خواست از ساختار مخ، ساقه ی مغز، مخچه و لایه های عنکبوتی مغز، استعاره صورت دهد. در هر صورت جمله اش بسیار پیچیده و کاملاً امنیتی و پوشیده با رمز و با استفاده از از صنعت ادبی ایهام بود. اُنظُر.

 

یک بیت شعر از منظر اُنظُر (۳)

از تو شوری  به دل بحر و بر انداخته اند

آتش عشق تو در خشک و تر انداخته اند

آملی

دارد می گوید به معشوقش که در طلب وصال تو مانند دریا و خشکی، چنان شوری در دل برپا شده است که آتش شعله افروز در تر و خشک افتاده باشد، آتشی سوزان و گدازان. یعنی عشق اکسیرش شعله افروزی و شورانگیزی است و هیچ قدرتی قادر به زورآزمایی با عشق نیست. اُنظُر.


به امیر رمضانی: جواب اُنظُر: سلام آقای دارابی. اشتباه برداشت کردید. هفت ضلع در متن بنده مربوط به اضلاع قدرت در ساختار حکومت شاه بوده است که در آن یا مشارکت داشتند و یا نفوذ. آنچه شما برشمردید مربوط به بخش مبارزین با حکومت بود که جزء موضوع بحث بنده نبود. مبارزین با حکومت را باید در فصلی جدا مورد بررسی قرار داد. در ضمن منظور بنده این بود حکومت شاه نخست وزیری موش می خواست مانند منوچهر اقبال. نه نخست وزیری دارای اختیار و عقل، مانند شادروان مصدق. در کل؛ کوشش هر کس برای تجدید حالت «موش» در سیاست و حکومت داری، تکرار رفتار شاهی است، نه دموکراسی. برای بیان نظرت تشکر می شود. با احترام. اُنظُر.


صدمه ی سنگین شعر و شاعران به سیاست

نوشته ی اُنظُر : شعر با خیال و احساس سر و کار دارد و شاعر وقتی دچار این حال می شود دست به شعر می زند. اما سیاست جای خیال نیست. خیال بالاترین صدمه را به سیاست می زند. و شاعر چون خیال پرداز است وقتی با شعرش به مدح سیاست و سیاستمداران روی می آورد، مرتکب بالاترین صدمه به سیاست می شود که اصلاً جای مدیحه و ستایشگری نیست. از حکیم فردوسی در شعر سیاسی فارسی بالاتر هم مگر داریم؟! او حتی در وصف و ستایش سلطان محمود غزنوی چنان تملق و مبالغه کرده بود که انسان از آن دو بیت وحشت می کند. سروده بود:

 

چو کودک لب از شیر مادر بشُست
ز گهواره محمود گوید نخُست


و یا این بیت:


جهاندار محمود شاه بزُرگ
به آبشخور آرَد همی میش و گُرگ


فردوسی مجبور بود ستایش کند چون به تنگدستی افتاده بود. اما شعر بر سیاست واقعاً لطمه وارد می کند و بشر را جای خدا می نشاند. منظور فردوسی از شعر بالا این بود حتی کودک شیرخواره هم تا از پستان مادر شیر خورد، زیر لب از روی عشق و محبت می گوید: محمود محمود محمود. و این جهانشاه محمود آنقدر مهربان و نافذ است که حتی میش و گرگ هم به برکت حکومت! او سرِ یک چشمه برای آب خوردن جمع می شوند! امروزه آدم می بیند برخی مجیزه گوها با شعر خود چنان از مردگان عرصه ی سیاست یاد می کنند که گویی اینان ملائکه زادگان بودند و از جنس پری و فرشته بافته و ساخته و زاده شدند. بس هم نمی کنند این کارهای ضایع و سبک را. واقعاً سیاست از دست شعر چاپلوسانه آسیب سختی می بیند و تب می کند. آنقدر هم سخت که با سرُم و تورگی هم تبش نمی افتد. کمترین بهای سنگین این آفت این است سیاست از وضع عقلی و علمی آن به سوی وضعیت شخصی و ارادت سالاری منحل می شود و فضای آزاد نقد و نظر و حق و حقوق در سایه ی این تملق های ریاکارانه، سنگین می شود. هدف شعر مدحیه، غلو در شاکله ی سیاستمداران است تا از طریق آن مقام ماورائی به حاکمان ببخشند. پس بسا سلام بر شاعری که تن به مدح نمی دهد و خیال خود را در مقام ارزش های برتر و معنوی تر تقویت می کند. اُنظُر.

 

 

شادروان حجت الاسلام سید محمدعلی آل هاشم چگونه انسانی بود؟

اُنظُر می نویسد : همین که آن شادروان با شهید صیاد شیرازی همدم بود خودش کلی حرف است. با هم ساخته شدند در جبهه و رزم. هر دو هم اهل مناجات و منادات. فضلیت های سید بزرگ شادروان آل هاشم چنان با لطافت و طهارت آمیخته است که صدها سال یعد اگر مردم از اخلاق و رفتار و گفتار وی بشنوند جذب زیبایی های زندگی وی می شوند. بنده شمرده شمرده می شمارم به سبک سؤالی - جوابی:

 

خوراک؟ ساده ساده. آمد و شد؟ بی کبکبه. ریاکاری؟ به هیچ وجه. میان مردم؟ دائم. تبختر و نخوت؟ از او دورِ دورِ دور. پاکدستی در سیاست؟ زبانزد عام و خاص. اهل پول و پاکت و تسویه ی سهم امام از جیب مردم؟ خدا نیارد آن روز را که جان و مال او از این قلم نامربوط طهور طهور بود. محبوبیت اجتماعی؟ نظیری نداشت. ستایشگر قدرت: زبانم لال او و این نوع خوی! علم و عمل؟ بله هم حوزه و هم دانشگاه. عمل او علم وی را خجل می کرد از بس پیشتاز کردار بود تا گفتار. مردم را فرق می نهاد؟ در خون او این قبح و زمختی هرگز سریان نداشت. مردم قبولش داشتند؟ جان می دادند. چه آخوندی بود؟ از دسته ی آخوند خوب که خصالش جا باز می کرد در قلوب. سیاسی کار بود؟ این یکی در وجودش نبود آن را محو نگه می داشت. فقط تبریز دوستش داشتند؟ نه تمام ایران چون رفتار او بعد جهانی پیدا کرده بود. مردم را پشت نرده ها نمی گذاشت که خودشان بروند جایگاه اشراف بنشینند. همه را مساوی می دید؟ برایش آخوند حوزه و دکتر دانشگاه و کارگر کارگاه و بنای ساخت و سازها و هر صنف از انسان واقعاً بوی انسان و حقوق بشر می داد و حق کسی را پایمال نکرد. جایش خالی است ولی فکر و شیوه ی طلبگی و آخوندی اش یک کتاب برای یادگیری شد. او با آن که همچنان هر روز بر فضلیت هایش افزوده و گرایش مردم به وی عمیق تر می شد، سرانجام ۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۳ از جهان خاکی به جهان ملکوتی رحلت کرد و انبوه دوستداران خود را همچنان دوستدار خود باقی گذاشت. او از دل نمی رود چون حقیقتاً در دل حضور داشت نه بر زبان ها.

 

کاش این شخصیت بافضیلت برای سدی که سه سال قبلتر (بر نقلی مسموع) توسط وزیر وقت نیرو افتتاح شده بود و پایان یافته بود، به آنجا برده نمی شد. و نیز کاش شادروان حسین امیرعبدالهیان به جای بردن به سرِ سد، در آن مأموریتی می رفت که جزو برنامه هایش بود. در آن افتتاح مجدد سد، حرف هایی خلاف امنیت ملی از دو سوی دولت سیزده و دولت جمهوری آذربایجان ایران نیز زده شد که سر وقتش باید به آن پرداخت. اصل آن کار بهاء اضافی به الهام علی اف مزدور اسرائیل بود که با آنکه یک مردک بیش نیست ولی به خاک مرزی ایران چشمداشت داشت و دارد مورد احترام بی مورد قرار گرفته بود. فعلاً فضا از نظر بنده مهیا نیست. عبور می کنم. ولی زمانش خواهم گفت. داشتم می گفتم او (یعنی شادروان حسین امیرعبدالهیان) حقیقتاً یک شخصیت بزرگ، فهیم، سرمایه ی کشور بود و می توانست یک آلترناتیو مقتدر در میان مقامات منطقه باشد و کشور به علم و خردمندی او داشت خو می گرفت، هر چند صدها دخالت!! او را همچون آقای محمدجواد ظریف بی صبر و دل آزُرد نساخت. یاد این انسان خردمند و ارزسمند ملت ایران نزد تاریخ سالم و با روایت درست باقی خواهد ماند. روح هر دو مرد بزرگ (سید آل هاشم و  دکتر امیرعبدالهیان) شاد باد. هر خردمندی برای ایران نیکی کرد نیکنام می ماند. اُنظُر.

 

تحلیل رفتار احتمالی سه وجهی شورای نگهبان با کاندیداها

اُنظُر می کاود : جامعه ی سیاسی ایران خوشبختانه اهل کنجکاوی است و به بحث روز کشور و حتی جهان و سر درآوردن از رویدادها حتی از پیش از وقوعش، علاقه و حتی بی قراری نشان می دهد. این صفت جامعه را باید مصون از آسیب نگاه داشت و حتی گرامی اش. چون چنین روحیاتی به دلیری دو دسته ی مهم کنشگر (افراد سهیم در قدرت) و تحلیلگر (افراد ناظر بر رفتار قدرت) می انجامد و هیچ قدرتی طبق قانون الهی و حقوق قراردادی، نمی تواند دهن ملت را در هیچ مسئله ای چسب زند. به نظر بنده مردم ایران (شاید نه همه، ولی اغلب) پیش خود با جمع خود، پچ پچ اصلی شان این چند روز پییش رو این است شورای نگهبان کدام ها را تأیید می کند. اتفاقاً کنجکاویی بجا هم هست، چون با سرنوشت و حق نظر و رأی آنها بطور مستقیم مرتبط است. بنده هم یک ایرانی ام، و برایم بحث روز یک مسئله ی مهم است. البته بنده برای خودم، یکم: مقام «تحلیلگر» قائل نیستم که خودم خبر دارم در آن حد و اندازه نیستم که بخواهم چنین شأنی برای خود قائل شوم، ولی علاقه به شکافتن مسائل دارم آن هم به وسع خودم و با نهایت احساس آزادی در بیانم، زیرا از پدر و مادرم که خدا عمرشان را زیاد کرد و زیاد داشت و محفوظشان ساخت، بدرستی آموختم در کسب دانایی و انتقال آن، بیمناک از احدی نباشم. دوم: مقام «کنشگر» هم برای خویش قائل نیستم، چون یک ایرانی بیرون از قدرت هستم. با این توضیح، به تحلیل رفتار احتمالی سه وجهی شورای نگهبان با کاندیداها می پردازم که تحلیل، همیشه از اصل خبر جذابیت های بیشتری نزد مردم دارد. خطای در تحلیل هم نیز، اصل پذیرفته در متدولوژی (روش تحقیق) است و بر «تحلیلگر» عیب نیست؛ زیرا هر برآورد و تحلیل، چون از ذات خبر، خبر ندارد، و فقط بر پایه ی حدس و گمانه و فهم و عقل و درصد بالایی اطلاع از وضعیت عمومی سیاست است، ممکن است به خطا مواجه شود. البته «تحلیلگر» حق ندارد تخیلات کند و هر چه وهم کرد بگوید. ادامه ی متن در همین سطور. پس از تهیه... بر می گردم.

 

این بنده به آگاهی برساند: در ضمن بنده تا نوشته های خودم را ننویسم. متن های داخل مدرسه را نمی خوانم. چون نمی خواهم ابتدای روز ذهنم از محتوایی که خودم برا طرح کردن چیدم، از تنظیم و تنسیق بیفتد. پس از نوشتن تحلیلم و نیز تدوین  تهیه ی یک موضوع دیگر، حتماً پست های اعضای محترم مدرسه از ده شب دیشب به بعد را که بنده از مدرسه زده بودم به پارک و سپس به خواب، خواهم خواند. اُنظُر.

 

اصل بحث : به ظن بنده سه وجه رفتار احتمال می رود روی انتخاب نهمین رئیس جمهور بکار گرفته شود. چون سبک سخن روز چهارده خرداد، قطعاً موجب برداشت مضیّق (تنگ گرفتن) می شود. این حدس شدید بنده است. البته به تر برای جمهوریت نظام آن است برداشت موسّع (گشودگی) شود. باشد تا هیچ کس بر کشور تحمیلی نداشته باشد و «همه باید به قانون بازگردند» که بعد ختم جنگ، شعار روز شده بود. نظام های تحمیلی از دسته نظامات ورافتاده در این دنیای مدرنِ فوق تجهیزات است که تجهیز فنی آن در شرکت های خصوصی از دولتها قدرت و ثروت بیشتری دارند. عبور کنم.

 

ابتدا بگویم هفتاد تای آنان همان در دم فاقد ورود می شوند. یا شورای نگهبان با احترام به آنان، درخواست می کند برای این که مُهر رد صلاحیت (خودشان می گویند: عدم احراز یعنی بر ما نامعلوم ماند) نخورد، خود منصرف شوید. یا برخی با معامله و وعده ی میز و سهم قدرت به نفع بقیه کنار می روند. یا با پادرمیاین عوامل سایه خریده می شوند که بمب رد زیاد پژواک نیندازد. می ماند احتمالاً یازده نامزد. شورا با این یازده تا (حتی شاید سه چند نفر بیشتر) چه می کند؟ بنده سه وجه را محتمل می دانم و ضریب وقوع هم کدام را هم ظنی می گویم. تمام اصطلاحات این تحلیل از بنده است. اگر نادرست است، خودم نادرستی آن را بر گردن می گیرم:

 

وجه اول: تعیین صلاحیت ترکیبی. یعنی شورا از هر سه تفکر چپ، راست و میانه (و نیز شاخه های گُر گرفته ی زیر راست) ترکیبی از نامزدها را تأیید می کند. احتمال این وجه، با توجه به سبک سخن روز چهارده خرداد، ضریبش ضعیف است.

 

وجه دوم: تعیین صلاحیت تنظیمی. این وجه نوعی ترسیم با خط گیری از عوامل ذی نفوذ بیرونی است که چند سال است بر اعضای شورای نگهبان (بیرون از وقت رسمی این نهاد) اشراف و غلبه و حتی خط دهی دارند. در این وجه، نامزدها حول یک فرد دلخواه حاکمیت بالایی یا میانی، که کد امنیت!! هم گرفته باشد، چیدمان می شود. البته برای عدم رسوایی، با آوردن احتمالی یک کم اثر ترین نامزد از رقیب؛ که جامعه ی خاکستری برای هجوم به صندوق، نه فقط تحریک نشود که حتی دچار وازدگی گردد. چون رأی هجومی به نفع این جناح که حتی حد نصاب اقلیت را هم ندارد، نیست.

 

وجه سوم: تعیین صلاحیت ترجیحی. در این فاز چون فشار عوامل پنجگانه ی تأیید بسیار دخیل است، خصوصاً سازمان اطلاعات سپاه و واجا (و: وزارت. ا: اطلاعات. ج: جمهوری. ا: اسلامی ایران) که حجت الاسلام آقای سید اسماعیل  خطیبی وزیر اطلاعات دولت سیزده نقش واسط قوی و پُل را بازی می کند. خطیبی اولاً قائناتی است، حوزه ی نفوذ آستان قدس رضوی در خراسان جنوبی که حرم به مردم آن استان زیاد از حد توجه!!! نشان می دهد و تعلقش به قدرت حاکم اظهر است. دوماً مدتی زیاد رفته بود به شهر قم صدرات اطلاعات آن شهر را داشت که مجتهدین آن شهر برای خود حق ویژه بر کشور و حکومت قائل اند حتی برخی از آن محافل رأی مردم را به خاطر این که ممکن است روزی در برابر شرع!!! قرار گیرد از پایه نادرست می پندارند اما الان هنوز توان مقابله با رأی را ندارند ولی مبانی فکری شان ضدیت با رأی به عنوان «میزان» است. خطیبی بعد دولت سیزده که شکل داده شد از قم به یکباره به وزارت اطلاعات نشانده شد زیرا حفاظت اطلاعات قوه ی قضاییه را نیز تصاحب نموده بود. عبور کنم. کارها و شغل هایی بدون هیچ نظارت عمومی و حتی بدور از تفحص مجلس شورای اسلامی. علاوه بر این، عوامل دخالتگر در شورا زیادتر از اینهاست. بماند. پس در وجه سوم که ضریب این وجه بالاست، ترجیحاً چند فرد راست لیست می شوند و در مقابلشان دو یا سه نفر هم از افراد کم مطرح ردیف می شوند. که حالت را دو باری روی آقای سید مصطفی هاشمی طبا پیاده کرده بودند در سالهای هشتاد و نود و شش. که البته او برخلاف تصور عموم، خیلی قوی در بیان و فن مناظره ظاهر شده بود و نشان داده بود از شکور مطلع است با آن کارش بیشتر ورزش کشور بود. ولی چون مردم به رجال مشهور توجه نشان می دهند، این جور افراد زیاد جدی گرفته نمی شوند. حال اگر هر کدام از این سه وجه پیاده شد چه حالتی در رأی آینده پیش می آید. احتمالاتی دارم. پس از تهیه... بر می گردم. اُنظُر.


اُنظُر فکاهی می کارد :

اول یک فکاهی بنویسم بعد به فرض های سه وجه بپردازم: خدا را شکر وجود «اُنظُر» در داخل مدرسه «خیر» تلقی شد!! آخه بنده حاضرم از این مدرسه با پرونده ! در بغل، بروم برای همیشه، اما یقین دارم همین ها که (شب و روز حتی با بردن تصور اسم «اُنظُر» به ذهن خود، اخلاق خود را تلخ می کنند و به خود صدمه هم می زنند و از فن نویسندگی و پروا از خدا، دور می افتند و به دنبال لغت های خاص می گردند که بار اُنظُر کنند و وی را به هر چیزی که اصلاً به آن قرابت و شباهت ندارد، نسبت دهند) دلشان برای بنده سخت تنگ می شود! بنده دوست ندارم کسی دلش برای بنده به تنگی و تنگنایی بیفتد و خدای ناکرده به جای سخن ، یک مشت پرت و پلا ببفاد علیه ی شخص «اُنظُر»  نه فکر «اُنظُر» . پس؛ اُنظُر هست و می باشد و خواهد بود تا دلتنگی ها کسی را از پای در نیاورد! ببارید هر چه لغت گیر می آورید. بنده چترم باز است و خیس نمی کنم. این بودن بنده به فکر با فکر می انجامد. قدر بدانید و نهراسید از بیان افکار که علتش این است خودتان را حق مطلق پنداشته اید دیگران را باطل.  شما هم از آدمیان اید نه از پریان. بی خود برای خود حریم و حق ویژه و دخالت در امور فکری دیگران قائل نشوید. این تفاخری بیش نیست که تارهای سست آن در جاهلیت توسط حضرت محمد خاتم و پیام آور عقل و شرع (ص) فرو ریخت. آگاه باشید! بنده هرگز فکرم را با فرد هدر نمی دهم. وقت بنده خیلی قیمت دارد. هر چند ساعت کار !!! نمی زنم برای نوشتجاتم!!! که چهار شاهی بیشتر واریز شود. فکاهی! به قول رِنه دکارت که در جمله ای فلسفی گفته بود : "می‌اندیشم، پس هستم." پس:  وقتی وجود هیچ کس در جهان خدای بلندمرتبه، جای هیچ کس را تنگ نمی کند، وجود این بنده در مدرسه هم نباید اوقات کسی را تلخ کند و برای بنده با لغات و جملات عین شلاق خط و نشان بکشد. فکر کنم هیچ اطلاعات دست اولی از بنده ندارید که این چنین به عصبانی نویسی روی آوردید. این چیزی جز خودحق پنداری بی وجه نیست. هیچ کس بر دیگری در تساویِ فرصتِ فهمیدن، متمایز نیست. زاده نشده است بشر که خود را موجودی دخالتگر جا بزند. فهم ها عرضه می شود سپس طبق قرآن بهترین آن ممکن است پذیرفته شود. به، قرآن پایبند باشید. و برای خود مقام فائق قائل نشوید. فکاهی ام سرانجام این است : بنده از مدرسه برود! شماها چند تا چگونه خود را تخلیه کنید!!! اُنظُر.

 

یک سخن ویژه با هم مدرسه ای با مستعار «SA» کاربر محترم و فعال مدرسه

خواهم آمد برای تکمیل... فعلاً باید از جایی به جایی بروم. امید از خدای بلندمرتبه که سالم برگردم. کار شاقّی است.  چهارشنبه ۱۶ .  ۴ . ۱۴۰۳ : اُنظُر.

 

اُنظُر می کاود :

گفته بودم سه وجه پیاده شود چه حالتی در رأی آینده پیش می آورد؟ احتمالاتی دارم. اینک ادامه ی آن. ابتدا روشن سازم بنده به هیچ نامزدی گرایش ندارم و حامی هیچ فردی نیستم در این بررسی ها. نوشته ام فقط جنبه ی تحلیل و بررسی دارد:

 

تأیید ترکیبی : اگر این باشد که بنده بعید می دانم با توجه به قرینه ی سبک سخن چهارده خرداد، چنین چینشی را شورای نگهبان می چیند. بنده به ترتیب حروف الفبا در فامیلی ردیف می کنم که تمایزی قائل نشده باشم آقایان: محمدمهدی اسماعیلی. مهرداد بذرپاش. مسعود پزشکیان. محمدرضا پورابراهیمی. مصطفی پورمحمدی. سعید جلیلی. محمدباقر قالیباف. حسن کامران. علی لاریجانی (با تردید). صولت مرتضوی.

 

وضعیت در این شیوه تأیید : اگر رأی هجومی شود و مردم واقعاً پای صندوق آیند، آقای مسعود پزشکیان به پاستور راه می یابد. در غیر این صورت، رأی بین آقای محمدباقر قالیباف و آقای علی لاریجانی سرشکن و انتخابات به دور دوم کشیده می شود. بنده فقط دارم حدس های خودم را بر حسب میزان مطلع بودن از کشور می نویسم و پیشاپیش قبول دارم که تمام احتمالات بنده ممکن است از هم بگسلد، زیرا سیاست در بالای نظام، بسیار نوسانی و سیلانی است و ادامه ی رقابت ها قابل تصور نیست. اما بنده این ریسک را کردم حدسم را ولو اگر غلط در آید مطرح کنم، تا جو سیاسی کشور را دقیقتر بشناسیم.

 

تأیید تنظیمی :  اگر این باشد چیدمان حول نامزد دلخواه با گرایش به حاکمیت بالایی یا میانی چیده می شود.

 

وضعیت در این شیوه تأیید : در آن صورت از نظر بنده گمان کنم اوضاع را به سمت آقای سعید جلیلی (البته احتمال رد صلاحیت وی هم وجود دارد) ولی شانس را برای آقای مهرداد بذرپاش باقی می گذارند و فضا را در مقابله ی صوری با آقای قالیباف هدایت می کنند. هر کدام از این سه بشوند، بخش حاکمیت سرخ نمی شود. چون در این وضعیت صندوق با هجوم رأی مواجه نمی شود.

 

تأیید ترجیحی : در صورت این چیدمان، بخش حاکمیت سعی می کند شفافیت روی گرایش خود را کاهش دهد چون بیم چندانی ندارد.

 

وضعیت در این شیوه تأیید : احتمال می دهم میان آقایان به ترتیب حروف الفبا در فامیلی: آقای مهرداد بذرپاش و آقای محمدباقر قالیباف و آقای علی لاریجانی به رقابتی باریک کشانده شود که اگر دو نفر اولی برنده شوند، حاکمیت سفید می شود. اما چون در این وضعیت، صندوق احتمال دارد نسبتاً با انبوهی از رأی سلبی مواجه شود، اما شاید قادر نباشد از این سه گزینه جناح راست، کاری برای آقای علی لاریجانی کند. چون مردم به این خاندان شک دارند. در نتیجه در این وضع، برنده یا بذرپاش است یا قالیباف. ولی بذرپاش بیشتر شانس می آورد مگر آن که وی را چیزخور کنند!

 

آنچه برآورد کردم به فضایی برمی گردد که اینک بدان دسترسی دارم. ولی هر چه جلوتر رود هر آن ممکن است جو چینش تغییر کند. جلسات سری دو سه نقطه ی پایتخت است که روی شیوه ی تأیید و مصلحت رد یا قبول، در خودشان حق دخالت می بینند. باید یک عامل خارجی را هم طی روزهای آینده روی انتخابات به عنوان متغیر در نظر داشت. این که آقای باقری سرپرست وزرات خارجه در لبنان در مورد مذاکرات با آمریکا دارد به رایزنی غیرمستقیم دست می زند. آن نتایج هم، دخیل است. با این وجود همه ی اینها حدسیات بنده است. اگر کسانی با حدسیات میانه ای ندارند بهتر است صبر کنند خود خبر را در همان روز خبر رسمی بخوانند. حدسیات برای ذهن های کنجکاو است. باور دارم حدس از علایق بشر است. ولی هیچ چیز جای خبر رسمی نمی نشیند. چون خبر رسمی یعنی پایان فرضیات و حدسیات. از حدسیاتی  که کردم  و وقت را گرفتم معذرت می خواهم.  اُنظُر.

 

هم مدرسه ای محترم با مستعار «SA» سلام

با آن که هیچ شناختی از نزدیک از شما ندارم که کمکم کند احترامات خودم را مطابق شأن شما تنظیم کنم که جسارت نورزیده باشم، اما شما را در داخل مدرسه مقداری شناختم. هیچ هم شائق نیستم کسی را به اسم و رسم بشناسم. برایم مهم نیست. برداشتم از شخصیت شما بر حسب آنچه تا کنون در این گروه فکری نوشتید این است:

شما را فردی باتلاش و باسواد می دانم. اگر بر مطلبی علم نداشته باشی سعی می کنی با رجوع به متون فضای گوگل و منابع مورد وثوق خودت، دستچین کنی و با چکیده سازی اش بر اطلاعات آن موضوع غنا ببخشی. در یک اخلاق خوب که در خود ساختی، کمتر خود را درگیر فرد نویسنده می کنی و به محتوای متن می پردازی این بسیار مشوقانه است. گمان کنم روحیه ی نقد و نقادی را در خود بیشتر پرورش دادی، چون کمتر دیدم جایی برای تأیید نوشته های همفکران خودت، یا طرح مسئله از ذهن خودت در این مدرسه، نظر تأییدی یا تشویقی بگذاری. حتماً در گروه های دیگر خودت در روستایتان این را کار می کنید. ایراد نمی گیرم دارم شما را با برداشت خودم مطرح می کنم غلط بود می شود آن را رد کرد. هیچ ندیدم ایرادهایی که در نوشته های همفکران خودت دیده می شود (که بیشمار هم هست) نقد و نظری بنویسید. باز هم ایراد نگرفتم. ولی این به رفتار خوب شما که مسئولانه در رفع عیب و نقص نوشته ها اعضا می کوشی آفت می زند. چون اگر کار شما رفع عیب در نوشته ها است، این عیب گمان نکنم در نوشته های داخل این مدرسه نباشد. ولی خوشحالم بنده را مورد نقادی قرار می دهی. بنده برای شما و برای شخصیت نقادی که نسبت به نوشته هایم داری احترام و ارزش قائلم و حتی یک ذره دلخوری پیدا نمی کنم. منطق شما در بیان نقد هم برای بنده غیرقابل تحمل نیست، بلکه بدیهی و متصور است و باید برای چنین همتی در وجودت، از آن مقام محترم ستودن به عمل آوردم. اگر (به وجه التزامی دارم می گویم) نوشته های بنده باعث شود بر شما سخت بگذرد (که نمی گذرد چون باظرفیت هستید) انتظار دارم مثل این مدت، همینگونه در صحنه ی نقد بمانید و رنجیده خاطر نشوید، و بنده را مورد نقدهای خود ببرید. زیرا هر چالشی برای خود، این مقدار بازتاب را دارد. شما را در پناه خدای بلندمرتبه، تندرست و متفکر و منتقد و سالم و پروریده در دستگاه شرع و عقل، می خواهم. بر شما (و اگر مزدوج شدید) بر خانواده ی محترم شما سلام و تشکر می شود و دوستی های فضای مجازی با هیچ چیزی نشکند. با احترام بیشمار. هر کس بنده را با هر صفت و لغت و عیب و ایراد متصف می کند، حتماً نزد خدا حجت دارد و اتقان. بنده اما شما را انسانی باایمان می دانم که حاضری از عقاید خود به نحو اکمل به دفاع برخیزی. خدا نگه دار. اُنظُر.

 

جواب اُنظُر :

آقای م.ف سلام. در یادداشت هایی که بر جای می گذاری، رد یک انسان متفکر را از خود باقی می گذاری، که در یک تصور نزدیک به تصویر، سرت محو کتاب در منظرم مشاهده می شود. اگر اینطور است (که باید باشد) شما به خودت بباوراند پای در مسیر درست نهاده ای که نوشته بوی نویسنده می دهد و بنده عطر این تفکرت و پله پله به درک تازه رسیدنت را به مشامم می گیرم. خودت را با همین تقویت، بساز. در سانت سانت نوشته ات یک راستگویی برانگیخته از وجدان و ضمیر آشنا به دانش دیده می شود. کانت نبود مگر که می گفت: "راستگویی، بهترین مصلحت است." و برتولت برشت می گفت: "می توان یک بار به همه دروغ گفت! ولی نمی توان برای همیشه به همه دروغ گفت." خوشحالم از شما که کسی روی نوشته ام نظر می گذارد که خود یک شخصیت رشدیافته است و از هضم حجم متن عجزی در خود راه نمی دهد. عبور کنم. زیرا بنده در «عصیان» شادروان فروغ فزخزاد آموختم: «در سایه، بوته هیچ نمی روید.» دو نمونه بیاورم که فقط نشانه دهم به یک بحث دیگر شما که پایین تر با اعضای محترم دیگر داخل مدرشه در میان نهادید.


یکی این است: آن فرد وقتی از ایران رفت یکی از اولین چیزهایی که نوشته بود این بود: «سیاست یک "مفرّ" است، فرهنگ یک "مقرّ".» و شما آقای م.ف خیلی هم از هوش بالا برخورداری، که آن آقا حالا آنجا از مقرّ [قرارگاه] حرف هایی چاپ می کند که مفرّ [فرارگاه] را بتواند زیرکانه پیش ببرد. یعنی از فرهنگ به سیاست دست می اندازد تا آن کار را پیش ببرد که ... . عبور کنم که فرصت بسط بحث نیست. او بازی خود را طبق منطبقات دارد پیش می برد.


نمونه ی دوم: روزی شادروان آقای رفسنجانی نوشته بود: "در خانه ی ایشان ردّ پای ضد انقلاب را دیدم." چون آن شخص به گفته ی وی (با نقل قول مستقیم و بدون کم و کاست) : «به شعار مرگ بر ضد ولایت فقیه اعتراض داشتند.» اسم این شخصیت را عمداً نمی آورم.

 

حتماً دو منظور بنده را کشف کرده اید. هر شخص نزد این تفکر خاص کشور که همه را زیر یوغ خود می خواهد، فقط تا جایی امکان بقا و ارتقا دارد که از قبل ارادت سالاری خود را امضا نموده باشد و تا تغییر کند زندگی اش را حراج و خودش را تکفیر می کنند. چون اهل "موجبیّت" فلسفی هستند و خود خبر ندارند و از خدای بلندمرتبه هم تجسّمات در ذهن دارند که به قول هگل به ارباب شباهت می زند نه خالق مهربان. همان شیخ کلینی بزرگ در کتاب شریف "اصول کافی" آورد «علم آن است که روز به روز و لحظه ب لحظه پدید آید.» ولی تا کسی با دانش خود تحول پیدا کند و فهم خود را عمیق کند دیگر محال است که تحملش کنند. اُنظُر.

 

جواب اُنظُر : آقای اهل قلم سلام. از تفسیرت بر متن ها نفع می برم. قبول دارم که درست گفتید که تفسیر متأثر از علوم بیرونی است. نیز پیش داوری ها روی متون می تواند نویسنده را در کشف منظور در محتوا، تقویت کند. این را هم با شما موافقم. اما سردبیران حرفه ای با تازه ترین خبر ها دست دارند و همین کمکشان می کند فن تحلیل را با کمترین خطاها ارائه دهند. از اشتیاق شما در پیگیری خبر و تحلیل ها، خوشم می آید زیرا در مقام شرح آن بر می آیید و این رفتار علمی ات، عنصر دیگر خبر (یعنی اثر سریع تر بر مخاطب) را جنابعالی حرفه ای بلدید و به نظرم در لحظه های مهم، با مهارت آن را بکار می گیرید. برای اهمیتی که روی نوشته هایم قائلید، شما را مورد احترام و فخر قرار می دهم. یک شعر در شمس از مولوی به شما تقدیم می کنم که مربوط است به وجوب سخن تازه کردن :

 

«گر متاع سخن امروز کساد است کلیم

تازه کن طرز، که در چشم خریدار آید»

 

با نهایت احترام به آن نویسنده ی محترم. اُنظُر.

 

یک تشکر فوق العاده از راه گرگان به دو انسان

سلام به شما هر دو انسان. بنده چون فضای خصوصی خطم را در پاسخ به هیچ کس باز نمی کنم و حتی یک کلمه جواب نمی دهم، مجبور شدم در فضای داخل مدرسه این شکر را بجای بیاورم. بنده ادبیات متن شما دو انسان محترم را عمداً می شکنم که در مدرسه شناخته نشوید. حتی می دانم بنده را نمی شناسید.

 

یکی از شما محترمان نوشتید (با شکستن ادبیاتت نقل می کنم) :

 

"انظرمتنات همهم خواندنیه. حیف برخی اندازه یی متر مینویسند ولیکن مطالبشون درد خودشان میخوره"

 

و یکی دیگر هم این را نوشت:

 

«خیلی دلم میخاد بدونم کیستی... ولی انظر تنایی پس همه براومدی...".

 

بنده جز تقدیم محبت عرضی دیگر به این دو انسان ندارم. به هر حال بازتاب ها برای بنده در بیان افکارم کارسازی دارد. به پیام دومی عرض کنم بنده این مدرسه عزمم برای ارائه ی فکر است، دعوایی هیچ کس با هیچ کس ندارند. بحث وقتی داغ می شود تصور نشود روابط انسانی فرو می ریزد. با کمال تشکر از هر دو گرانقدر. اُنظُر.

 

یک اعتراف عامل قدرت و یک حرف اُنظُر

فقط حمله ی آقای وحید حقانیان کاندیدای ریاست جمهوری!! عامل در «بیت» را کم داشت آن رسانه ی خاص! که امروز طی یک بیانیه گفت «از بیت المال مسلمین و بودجه نظامی کشور ارتزاق» داشت و با این جمله آن رسانه را شست و برد : «در آخرین لجن پراکنی یکی از این رسانه ها [منظور حقانیان "تسنیم" منتسب به یک نهاد سپاه است]، ضمن نادیده گرفتن مسئولیت های خطیر اینجانب از ابتدای انقلاب تاکنون، طوری القا کرده اند که نقطه ی ثقل حضور حقیر در انتخابات، وابستگی به دفتر» می باشد. بعد نتیجه گرفت که: «مردم به خوبی دریافته اند که همه این تلاش های مذبوحانه (گلوگیر و بی ثمر) این رسانه ی منفعل در اکثر بزنگاه های حساس کشور، به جهت ترس از شکست کاندید مورد حمایت شان است.»


خوب؛ اُنظُر فقط یک عبارت عرض کند بس باشد: سال ها در میان مردم در فضای جامعه ی مدنی (بستری پیشرفته تر از دولت و قدرت) همین حرف زده می شد، ولی همین حقانیان عامل در «بیت» و همپیاله ی حجت اسلام آقای سید مجتبی خامنه ای، آن را خنثی می کرد. اینان بعداً با هم در پشت پرده دست می دهند و پشت هم را می خارانند، ولی مردم بآسانی فهمیدند حرف حقشان سالها سانسور می شد و به گوش صاحبان قدرت نمی رسید. می رسید!! ولی سخت است قدرت تن به واقعیت دهد، چون کمترین کار این است دست به تغییر بزنند. تغییر بزنند چه کسانی را بکارند؟! که مطیع و موش باشند!!! مانند منوچهور اقبال نخست وزیر شاه. اُنظُر.

 

یک بیت شعر از منظر اُنظُر (۴)

هر درونی که خیال اندیش شد
چون دلیل آری خیالش بیش شد

مولوی

دارد می گوید وقتی انبان فکری کسی پر از خیال باشد، باید بدانی او فردی خیالاتی و خرافه یی است و عقلش را بوسید و گذاشت بالای تاقچه. پس، هر چه دلیل و علت اقامه کنی او نه فقط آگاه نمی شود، بلکه بر کیسه ی خیالش می افزاید. آگاه باید بود نه فقط در مسائل عقلی، که  حتی در عشق های پوک نیز این خیالات، عامل فروپاشی است. اُنظُر.

 

کیا چینش می شوند؟

اُنظُر می کاود : بنده دیروز در تحلیلم  احتمالاً دادم یازده نامزد را شورای نگهبان چینش می کند. اینطور نوشته بودم: «اگر این باشد که بنده بعید می دانم با توجه به قرینه ی سبک سخن چهارده خرداد، چنین چینشی را شورای نگهبان می چیند. بنده به ترتیب حروف الفبا در فامیلی ردیف می کنم که تمایزی قائل نشده باشم آقایان: محمدمهدی اسماعیلی. مهرداد بذرپاش. مسعود پزشکیان. محمدرضا پورابراهیمی. مصطفی پورمحمدی. سعید جلیلی. محمدباقر قالیباف. حسن کامران. علی لاریجانی (با تردید). صولت مرتضوی.»

 

حالا امروز روزنامه «وطن امروز» (متعلق به بذرپاش) نیز نوشته: «با بررسی های انجام شده، نهایتا ۱۲ گزینه  کسانی هستند که پیش بینی می شود ترکیب نهایی افراد تایید صلاحیت شده، از میان آنها باشد. این ۱۲ نفر عبارتند از (نام نامزدها توسط روزنامه ردیف شد و بنده بدون تمایز روی اسم، فقط آن را نقل می کنم) :

 

"محمدباقر قالیباف، مهراد بذرپاش، علی لاریجانی، اسحاق جهانگیری، سعید جلیلی، علیرضا زاکانی، محمد شریعتمداری، مصطفی پورمحمدی، علی نیکزاد، امیر حسین قاضی زاده، صولت مرتضوی و عبد الناصر همتی".

 

میان برآورد بنده با این روزنامه نزدیک به قدرت، شش اسم مشترک است. این که کدام با واقعیت نزدیکتر خواهد شد، داوری نمی کنم. بنده احتمال ضعیف دادم فقط یک نفر از چپ تأیید شود آنهم مسعود پزشکیان، اما این روزنامه سه نفر از چپ (جهانگیری،  محمد شریعتمداری، همتی) را خبر داد تأیید می شوند که بنده هر سه را بعید می دانم. اُنظُر.

 

نگاهی گذرا به نظریه ها (۶)
مروری بر نظریه پرداز های مهم جهان

اُنظُر می نویسد : نظریه ی "ماکیاولی" اگر بشود چکیده ی حرف های این فیلسوف را نوشت می توان چنین بنویسم که وی اندرزنامه ارائه داد تا نظریه. خلاصه یی می نویسم از دو کتابش (شهریار ، گفتارها) که به حاکمان سفارش کرد.

 

۱ - بهره گیری از حیله گری و دروغ و قدرت و تغلب (چیرگی به هر طریقی)

 

۲ - کنار گذاشتن اخلاق توسط حاکم که مانع رشد شهریار (پادشاه و حاکم) است

 

۳ - بی رحمی یکباره و همه جانیه

 

۴ - تئوریزه کردن هدف توجیه گر وسیله

 

۵ - حاکم باید به صفت هم روباه و هم شیر در آید

 

۶ - دولت حاکم، عقل مختار است در بکاگیری مذهب در خدمت اهداف خود

 

۷ - پسندیده بودن هر کاری که به مصالح دولت بینجامد (دولت مصلحت گرا)

 

۸ - دولت: گسترده، حکومت: امپراتوری، تعادل: پویا، شهریار قدرتمند

 

۹ - دین جزئ لاینفک جامعه و حکومت ولی در خدمت قدرت

 

۱۰ - تأکید بر نقش محوری نخبگان و اشراف

 

۱۱ - مجازبودن حکومت مطلقه در ایجاد اطاعت محض با توسل به خشونت و فریبکاری و دروغ

 

۱۲ - آمیزش حتمی قدرت فکری اقلیت ممتاز با قدرت فیزیکی اکثریت عامه برای نیل به قدرت حکومت

 

۱۳ - تآکید بر ایجاد تریبون عمومی سخنرانی به تقلید از جمهوری روم باستان برای بستن راه نبردهای طبقاتی

 

۱۴ - توزیع نابرابر ثروت و مالکیت، عامل بی ثباتی است

 

۱۵ -سه عامل فضیلت زا است: اجرای قوانین، عشق به آزادی، تضاد منافع

 

۱۶ - تآکید بر سه عنصر اشرافیت، جمعیت انبوه، ارتش قدرتمند حرفه ای

 

۱۷ - مذهب فقط راه بهره جویی و سیاست است نه یک ارزش ذاتی و حقیقت خاص

 

۱۸ - دولت مافوق مذهب است و کلیسا از اجزای خادم دولت

 

۱۹ - قوم فاسد حکومت فاسد می طلبد و قوم بافضلیت دولت آزاد

 

۲۰ - گسترش خواهی نتیجه ی طبیعی دولت سالم

 

۲۱ - طبیعی بودن میل به تصرّف گسترده کردن کشور

 

۲۲ - اگر عمل ظلم، زمامدار دار را متهم کند در عوض نتیجه ی عمل وی را تبرئه می کند

 

۲۳ - الزام دولت بر جمع آوری میراث فرهنگی

 

۲۴ - شهریار منبع قدرت، عدالت، قانون و فردی منصوب خداوند است

 

۲۵ - رقابت های درون قدرت اولین خطر برای حکومت

 

۲۶ - دو خواسته ی گوناگون اشراف و مردم عامل تنش بنیادین جامعه ی سیاسی است

 

۲۷ - واقع گرایی جایگزینی برای خیال پردازی در سیاست است و راه آن سفر به تاریخ باستان است

 

۲۸ - تاختن به اصول کلیسا در قرون وسطی خصوصاً به دو اصل: یکی تفکیک حوزه ی روحانی از حوزه ی سیاسی و دیگری نظریه ی قانون طبیعی

 

۲۹ - تآکید بر این امر که بنیان سیاست و مدینه بر مسلخ (به سلّاخه کشیدن و کشتار) استوار است «که برادری خون برادر خود را ریخته است»

 

۳۰ - عدم وجود نسبت میان جزیره ی ثبات با آرامش اخلاق و اقیانوس پرآشوب سیاست

 

۳۱ - تآکید بر تسلیحات، جنگ، کشورگشایی، تشکیل امپراتوری و حاکمیت مطلقه

 

۳۲ - بازگشت به تاریخ به عنوان عامل تدام بخش مذهب و نظام سیاسی

 

۳۳ - ماکیاولی بر عنصری به اسم «ویرتو» استفاده می کند یعنی حاکم باید «ویرتو» داشته باشد، به معنی نیرومندی، کمال، هنر، بزرگی، عفت، فضلیت و دست برتر.

 

به همین علت او، شهریار (حاکم) را اندرز می دهد چنین باشد:

 

حاکم به بخت نیاز دارد، اما بخت از دست می رود، باید سرسخت هم باشد.

 

شهربار باید تشنه ی کسب افتخار، جاه و مقام باشد و خدعه و تزویر و نیرنگ راه میانبر شهریار است.

 

باید راه سرگردان کردنِ مردم را بیاموزد و اسعداد این خدعه را در خود پرورش دهد.

 

ریاکاری بخشی از زادخانه ی هر شهریار کامروا است.

 

پیروی از اخلاق توسط شهربار همیشه طریق عقل نیست، شهربار باید بر حیله گری و قدرت تکیه زند.

 

شهریار کامیاب کسی است که روح زمانه همساز شود.

 

شهربار باید ذهنی داشته باشد آماده ی چرخیدن به هر سویی.

 

شهربار خردمند نباید نگران نکوهش ها از بابت رذیلیت های که انجام می دهد باشد.

 

شهربار باید خسیس باشد و ب غایت دو رو و پنهانکار.

 

برای شهربار، بی خطرتر این است که از او بترسند، تا دوست دشته باشند، ترس بهتر از دوستی است.

 

شهربار هیچ نباید از تمایلات شهوانی و گناهکاری های جسمانی نگران شود، زیرا هیچ منعی بر سر ارضای شهوت و خواهش های درونی وجود ندارد.

 

شهربار در نقض پیمان آزد است: «درست است پیمان نیکوست، ولی کارهای گران با نیرنگ بدست می آید نه با راست کرداری»

 

شهربار بداند برای ستیزیدن با دیگران دو راه وجود دارد: قانون و زور.

 

چند چیز شهربار را نامبردار جهان و نزد مردم خود می کند: «لشگرکشی گران»، «مایه گیری از دین»، «چیره دستی در کارها تا حدی که بر سر زبانها افتد»، «برپایی جشنواره ها و نمایش ها»، «دیدار از شهرها»، «حفظ شکوه مقام خویش»، و نیز «همیشه نباید تیغ بر کف باشد».

 

و نیز فرمانروای زیرک نمی باید پایبند به قول و قراردادهای خود باشد هنگامی که به زیان اوست. اُنظُر.

 

به یاده آورم اگر دستم از تایپ کردن خسته نمی شد این مطلب را تا شماره ی هشتاد هم پیش می بردم. عبور کنم.

 

[در پاسخ به آقای محمد فضلی]

نظر اُنظُر:
سلام آقای م.ف‌

سعی کرده ام خواندن این متنت را با فهمیدن گره بزنم تا به درک تازه ای از ثمرات علمی شما نویسنده ی محترم و محیط بر مسائل عقلی و هنری نائل آیم. بی مکث و وقف، تا عبارت اُخرای شما را به دست دستگاه فاهمه ام سپردم تا جایی که قوت قلمت و نیروی ادبیاتت مرا واداشت به اندوخته های قلیلم پرتاب شوم تا پرگاری از آن بسازم و بر اعتقاداتم ترسیم بخشم. زیرا خردورزی، بی مرزترین رفتار انسانی با شرع است، بیش نیز، نزدیکترین آن به دین. چونکه دین به خاطر اتصال به حضرت مبداء تبارک تعالی که صادرکننده ی تمام دانایی ها و جایگزین ساز تمام بت واره هاست که انسان خیال می ورزید درجه ی اُولی از انسان است حال آنکه بُت ساخته ی خود ذهن انسان است، یعنی بُت، خود مخلوق خلق است، این بالاترین ضعف بت است. پس، دون انسان است. ولی حضرت خالق آفریدگار قادر و بخشنده ی همه چیز به مخلوقات است، بنابراین پناه بردن به خدا، خود نوعی باور به عظمت و شکوه انسان است که به یک اعلا از خود، ایمان می رود، و این از بُت بدور است زیرا اعلا از آدمی نیست. بسا درودا به انسان که از ناحیه ی دین، به واجب والوجودی مقدس ایمان آورده است که هیچ یک از صفات نابودشونده را در خود ندارد (که سبحان گفتن ناشی از همین است) و چنان بزرگ و اکبر است که انسان غرور می ورزد نزد آن پروردگار دست به ناله و نوا و ناز و نیاز زند. (که تکبیر گفتن نشان این ارجگذاری است) و چون به چنین خدای شکوهندی دل سپرده است از سر عشق و عرفان پیشگاهش به ستایش می پردازد و درون خود را بر بیرون درجات عالی تری می بخشد (که حمد گفتن علامت این سپاس و ستایش است) خدا در تمام لحظه ها از بندگانش خواسته است تن به بت ندهند چه بت اَجسام و چه بت انسان که این دومی روزگار آزاداندیشان جهان را روشن نگه می دارد زیرا با تمام قوای فکری و ایمانی خود هرگز حاضر به تملق بت نیست و خرَد خود را به کام قدرت نمی فروشد. بر چنین انسانی که خویشتن را از خدا جدا نمی کند باید تا ابد درود فرستاد که نبیان و رسولان و سپس امامان این شرف را در دل انسان زنده و احیا داشتند. تلاش قدرت برای احیا و بازپروری بت اَجسام و بت انسان، چیزی جز انتظار لیسیدن حکومت نیست. حکومت مخدوم نیست که مردم به آن لیس بزنند، این با شرافت انسان جور نیست، حکومت خادم است که طبق قرارداد اجتماعی و چارچوب های شرع پسند باید جامعه را در بستر رشد و پیشرفت و معنویت، نظم و قانون و ادارگی بخشد. فقط در این صورت است که انسان طبق ناموس هستی دست به زیست می زند و همین منهَج آن «هست»ی به اسم مفهوم فلسفی «نیستی»ی هایدگری را که نوشتی: «در همه جا حضور دارد، ما را تعقیب می کند و در نهایت ما را خواهد بلعید» از کار می اندازد و توان بلع و دفع و نفی انسان را از او می زداید. پیش به زایش فهم و ایمان. یا ایمان و فهم. چه اول فهم رخ دهد سپس ایمان و چه نخست ایمان پدیدار شود سپس فهم، انسان در هر دو حالت بر پایه ی خرد به کمال می رسد که شریعت آن را تمهید و تجهیز می کند. انسان مجهز به خرد، به انسان تجهیزشده به ایمان منتهی می شود. جدایی خرد از شرع و تفکیک شرع از خرد ،کاری نابخردانه و در ردیف بت و بت پرستان و قدرت لیسان است. از حظی که از این نوشته ات به بنده سرایت کرد، بسیار بر ساحت ایمانی و خردورزی ات سلام می فرستم. معزز و مکرم باشید آقای م.ف‌ انسان مغزآگاه و دل آگاه. اُنظُر. فرصت پاکنویسی نداشت بنده. معذرت.

 

همان بود که نوشتم

نوشته ی توضیحی اُنظُر : آنچه بنده در مورد مذمت شعر و شاعری که در مدح قدرت و سیاست می سراید تا صله بستاند و به سیاست صدمه می زند، مجدد عرض می شود همان بود که نوشتم. رأی بنده همان است که انشاءاش کردم. بقیه ی برداشت هایی که از نوشته ام شده (ضمن ارجگذاری به نظرات آنها و احترام به خودشان) هیچ نسبتی با متنم ندارد. مدح و چاپلوسی شعر و شاعر از سیاست و قدرت صدمه اش امری بدیهی است و نیاز به استدلال هم ندارد. روزی سال پنجاه و نه، یک بالایی از تهران، شادروان فخرالدین حجازی نماینده مجلس شروع کرده بود به توصیف به وجه اعلا که با جمله ی «بابی أنْتَ وَ امّی» آغاز کرده بود و بقیه محتوای سخنرانی که خودتان رجوع کنید به منابع. نیت آن شادروان حتی تملق و دگرستایی و صله سِتانی هم نبود، ولی از همان نقطه، رفتار مدیحه ای اش به صورت درجا منکوب شد چون داشت می گفت ای آفتاب جهان و وصف بسیار سنگین و رنگین که با مواجه شد با واکنش شدید در همان نشست اینطور:


«من خوف این را دارم که مطالبی که آقای حجازی فرمودند درباره من، باورم بیاید. من خوف این را دارم که با این فرمایشات ایشان و امثال ایشان برای من یک غرور و انحطاطی پیش بیاید. من به خدای تبارک و تعالی پناه می برم از غرور. من اگر خودم را برای خودم نسبت به سایر انسانها یک مرتبتی قائل باشم، این انحطاط فکری است و انحطاط روحی. من در عین حال که از آقای حجازی تقدیر می کنم که ناطق برومندی است و متعهد، لکن گله می کنم که در حضور من مسائلی که ممکن است من باورم بیاید فرمودند.»

 


مثلاً در جایی به شادروان آیت الله مشکینی استاد متشخص اخلاق حوزه این طور گفت:

 

«من قبلاً از آقای مشکینی گله کنم: ما آن قدری که گرفتار به نفس خودمان هستیم کافی است، دیگر مسائلی نفرمایید که انباشته بشود در نفوس ما و ما را به عقب برگرداند. شما دعا کنید که آدم بشویم، دعا کنید که حتی به همین ظواهر اسلام عمل بکنیم. ما که دستمان به آن بواطن نمی رسد، لا اقل به این ظواهر عمل بکنیم...»

 

لطف کنند خوانندگان خود متوجه شوند ضمیر "من" در نقل این دو جمله، چه کسی است. بنده بر قرار خودم همشه باقی ام که دو اسم را هرگز دیگر در داخل این مدرسه نام نبرم، تا شائبه ایجاد نشود. پس مدح حاکمان ربطی به جدایی شعر با سیاست ندارد. آنچه کریه و زشت است شاعر و شعر در مدیحت قدرت خیز بردارد و سیاست را از زمینی بودن به قدسی شدن بکشاند. عبور کنم. البته هر کس آزاد هر جور با قدرت حاکم تا کند آزاد است. همه ی ما ولی از شکم مادر افتادیم و در کرامت ذاتی، هیچ کسی تمایزپذیر نیست. اصل بر پروا است، نه پست و جاه. اُنظُر.

 

[در پاسخ به امیر رمضانی] جواب اُنظُر. سلام آقای دارابی. یکم. قدرت در علم جامعه شناسی سیاسی یعنی دولت به مفهوم دارنده ی زور (چه قانون، چه غیر آن). دو.م تمام نیروهای سیاسی شامل احزاب، اقوام، طبقات و ... زیرمجموعه ی دولت به مفهوم قدرت قرار  دارند که در هر حکومتی (خواه دموکراتیک، خواه غیر آن) میزان فعالیت و اثرات آن فرق می کند. سوم. منظور بنده از قدرت، شالوده ی آن است که در سراسر حکومت منتشر است. و شامل همه می شود. هر کسی که به این زور (منظور از زور یعنی بکارگیری سیاست در جامعه) دست دارد در هر مرتبه در تمام ساختار. چهارم. اصل حرف شما پذیرفته است یعنی مدح و ستایشگری قدرت در هر زبان و رشته کریه است. اما شعر در این میان چون با عنصر خیال که قوت عظیم در بطن آدمی است، سرو  کار دارد، و شاعر در پرداخت کلمات از سِحر کلام برخودار می شود، پا از عقل فراتر می گذارد و قدرت را زیر وصف مبالغه و تملق و حتی دروغ و فریب می برد. بنده نظرم این است چنین مآلی به اصل سیاست لطمه می زند، هر انسان هر طور خواست صورت دهد، بنده اما ستایش قدرت را نوعی پرشور در صدمه به اصل سیاست و کشورداری می دانم. تشکر می شود. اُنظُر.

 

نظر اُنظُر :
آقای مصطفی سلام

دیدگاهی در مدرسه گذاشتی مورد مطالعه ی بنده قرار گرفت. همچنان در شناخت مسائل روزگار دست برتر را در بیان و تحلیل دارید. به شما برای برگزیدن چنین مواردی، دست مریزاد می گویم. دعا می کنم خرمی با شما به عجینی رسد. این قسمت زیر که صراحت ورزیدی تردیدی نیست، بر بکارگیرندگان چنین شیوه ای، اثرش را تا انتها و مجرا می گذارد، هر چند ترک این رویه (که ممکن است بر احوالاتشان چیرگی یافته باشد) زمانبر است، اما در جای خود نفوذ کلامت کارش را کرد. منظورم این عبارات شماست:


«در کشور ما عده ای هستند که همه دشمن پنداری عمیقی در ایشان جلوه دارد! و همه را دشمن میبینند مگر خلافش واقع شود! این طیف بجایِ جذبِ حداکثری ،دفعِ حداکثری میکنند! این طیف چون خود را در موضعِ حق میبینند همه چیز را بر طبق متر و معیار خودِ شخصی شان پردازش میکنند... اگر کسی هم ادبیات ستیز نداشته باشد متهم به اتخاذِ ژستِ بی طرفی میشود! و اگر گاه نقطه ضعفهای کشور بیان شود، حکمِ به سیاه نمایی میدهند! و با انطباقِ شان به شخصیتهایی در تاریخ اسلام همچون ابو موسی اشعری و عمرعاص و حسن بصری تیر خلاص ِ بی بصیرتی، حکمی ست قطعی.»


شما نویسنده ی دردآشنا آقای مصطفی داراب بخوبی واقفید اِسناد افراد مسلمان و حتی غیرمسلمان به چهره های منفور تاریخ اسلام، حتی اگر بر فرض به ظنشان، ضمان شرعی نداشته باشد، لااقل ذمه ی اخلاقی و انسانی گردنشان باقی می گذارد. خیلی گستاخی لازم است که انسانی به انسان دیگر بگوید تو عین فلان کس در تاریخ اسلام هستی. البته شاید چنین افرادی پیش خود پنداشته اند که خودشان را با حضرت اشتر، حضرت مقداد، حضرت ابوذر و حضرت اویس قرَن (سلام الله علیهم اجمعین) مقایسه کنند و مانند آنانند. واقعاً اعجاب دارد این نوع ادبیات گزینی. در شمارگان بالا تمام این سبک ادبیات از دهان روحانیت بلند می شود، آن دسته یی از این صنف که در برابر اندیشه ی مخالفان و منتقدان نه تنها بی قرار می شوند که متصلب و غضبناک سیستم عصبی شان در هم می ریزد و قلم را نه برای باراندن علم و دانش، که برای تاراندن دیگران به دست می گیرند. زیرا برای افکار غیر خود هیچ بهایی قائل نیستند. حق پندارنی که آبروی حوزه در میان خود حوزوی ها می برند.


این داخل اما، گوئیا دو چند باری یکی از اعضای محترم در نوشته هایش گفته شده بود که بکارگیری چنین اسامی و الفاظ نابکار، مصداقی برای مدرسه ندارد، اما اگر ندارد چرا این همه مکرر بکار گرفته می شود. این بنده البته این چیزها را قابل وقوع و حتمی الصدور پیش بینی می کردم و جز این اگر می شد تعجبم برانگیخته می شد. بزرگترین آفت این خصایص این است بار علمی نوشته هایی چنین دست، تهی می شود و به یک سری لغات پشت سر و بی معنا و حاوی انگ تنزل می یابد. در کار فکری بنده، این نوع رفتارهای خردسالانه و پیش پا افتاده، خللی نمی گذارد چون مانند روز روشن بود برایم که چنین واکنش هایی به وقوع خواهد پیوست و جامعه از این تیپ فکر بی طاقت، نشانی های زیادی سراغ می دهد.


آقای نویسنده ی آگاه و باتقوا برادر خوب و قوی الفکر مصطفی در این نوشته و سایر نوشته هایت درس ها موج می زند. یقین بدان آسیب شناسی یی که کردی در اعماق فرو می رود و موجب روشنگری شده است و اخگر در درونشان را اند اخته است که از این رفتار وهن آلود دست بشویند. عبور کنم. با تمام این مسائل، اما سلام و احترام بر همه ی آنان. خدا آنها را کمک کند از تار بیرون بزنند و در آن این مقدار نتنند. تشکر. اُنظُر.

 

نظر اُنظُر زیر پست امیر رمضانی:
آقای دارابی سلام
پیش بینی شما می تواند یکی از احتمالات باشد. تشکر برای این بابت که تراوش ذهنی خود را از داخل مدرسه دریغ نمی داری. در مورد دیدگاه حجت الاسلام آقای سید محمد خاتمی تحت یک راهبرد تهیه شده است که وقتی رجوع کردم به آن  بیانیه دیدم سه شرط گذاشته است. که با ادبیات خودش این سه تا است : «ملتزم به اصلاحات» ، «ﻓﻬﻢ درﺳﺖ ﺗﺤﻮﻻت اﺟﺘﻤﺎﻋﯽ، ﺑﻪ وﯾﮋه ﻣﻄﺎﻟﺒﺎت زﻧﺎن و ﺟﻮاﻧﺎن» «ﻓﺮاﻫﻢ آوری زمینه‌ی ﺧﺮدورزی و ﺗﻮﻗﻒ ﺑﯽ ﺧﺮدی در ﻫﻤﻪ ی اﻣﻮر و ﺳﻄﻮح بخصوص ﺑﺎ ﺗﮑﯿﻪ ﺑﺮ ﺗﻮان ﮐﺎرﺷﻨﺎﺳﺎﻧﻪ، عالمانه و ﺣﺮﻓﻪ ای ﮐﺸﻮر و اﻟﺘﺰام ﺑﻪ ﺧﺮد ﺟﻤﻌﯽ». علاوه بر این سه شرط برای نامزد احتمالی مورد حمایت این جناح، بر «ﺿﻌﻒ ﺧﺮدورزی در ﺣﮑﻤﺮاﻧﯽ و ﺳﻮءﺗﺪﺑﯿﺮ در مواجهه با ﭼﺎلش ﻫﺎ» نیز اشاره کرد.


از نظر اُنظُر تردیدی در فضای چپ افکنده شد که دو بازخورد داشت: یکی شک دارند آیا در اصل قضیه خود حاکمیت به منتقدان راه می دهد در دایره ی نظام اداره ی کشور را در دست بگیرند که شورای نگهبان مجاز و مجاب باشد یکی از آنان را روی ویترین بچیند تا نوبت به رأی مردم برسد. روی این مسئله در تردید فرو رفتند. از نوع و محتوا و سبک سخن چهارده خرداد، چنین بر نمی آمد. دوم ترس دارند آقای خاتمی توان بسیجگری خود را کشاندن مردم به پای رأی را از دست داده باشد. بنده بیشتر وارد ماجرا نمی شوم. چون خودم را تحلیلگر فضای سیاسی ایران می دانم و یک ایرانی مشتاق دانش و بینش دین. اُنظُر. پاکنویس نشده ارسال کردم. معذرت.


انظر به شیخ مالک رجبی دارابی

فکاهی با شما آقارجبی:
می آیم...


اُنظُر فکاهی می کارد:

آقا رجبی سلام
چمدان های خودت را جمع کن!

در میان آخوندا قحطی افتاده!

قحطی خشکی و بی آبی و علفی نه!

آخوندهای بد (نه شما و سایر آخوندهای باپروا) آنقدر آبشخور دارند که قحطی پولی پاکتی نمی آید!

قحطی این بار قحطی رجال!!! است که آخوندها بلاخره حرف گوش نکردند دچارش شدند! حتی یک نامزد ندارند در لباس و جامه ی عبا و عمامه. هشداری که دهه ی اول انقلاب آن نوفل لوشاتو رفته ی بزرگ داده بود. اُنظُر.

 

همچنین آقارجبی با سلام مجدد، بابت درگذشت پدر شما که در داخل مدرسه از بزرگی و روحیات بابات گفتی، به شما سرسلامت می گویم. خدا ایشان را با بزرگان مذهب مصاحب سازد. اُنظُر

 

یک سئوال تماماً فرضی از آقای مصطفی

سلام آقای مصطفی نویسنده ی محترم مدرسه و مشاهده گر اجتماعی. این سئوالم را فرض فقط می گیرم چون یقین دارم در دنیای واقعیت، امکانش امتناع دارد. هیچ نیاز هم نیست همین میزان وقت و اعلام پنج روز و تمرکز سازمان سیما و صدا و در اختیار گذاشتن امکانات دولتی و نهادها و حتی پروازها و نیز هزینه های بیت المال و مساجد و مراکز و هیئات و حرم ها و ... صرف آن هفته ی خاص شد و اخیراً گذشت، برای این سئوالی که می خواهم از شما برادر محترم بپرسم لازم نباشد هزینه و صرف شود، اما فقط نظام حاکم موافقت کند اگر همین امشب آقای مهندس میرحسین موسوی و یا حجت اسلام آقای سید محمد خاتمی بیفتند با مرگ طبیعی بیمرند، تشییع جنازه ی آزاد در همین مقدار شهرها برگزار شود. مثلا میرحسین چون اهل روستای «خَمنه» ی تبریز است در تبریز و سپس در تهران و سپس در در حرم ایران قم و مشهد و یک شهر دیگر به دلخواه خانواده اش تشییع شود و یا آقای خاتمی چون اهل اردکان است به جای تبریز، در اردکان و یزد و سپس به ترتیب در همان شهرهایی که میرحسین را نام بردم تشییع کنند، حتی تلویزیون دولتی نظام هم وارد نشود و وقت بیت المال را از ملت تصرف نکند، اما واقعاً همانطور که برای دو هفته قبل امنیت خیابان ها را تأمین کردند این دو مورد را هم چنین کنند، به نظر شما مردم این دو منتقد نظام را (که روزگاری یکی وزیر خارجه و سپس نخست وزیر نظام بود و دیگری نماینده ی مجلس و سپس وزیر ارشاد و بعد هشت سال رئیس جمهور کشور بود) چگونه و با چه میزان شرکت (آمار تقریبی) تشییع می کنند؟ بنده به عنوان فردی مطالعه گر به رفتار سیاسی مذهبی مردم، چنین مسئله ای را فقط فرضی طرح کردم. البته روزگاری وقتی شادروان آیت الله منتظری فوت کرده بود، در همان شهر خودش در قم نگذاشتند مراسم سوم در حرم یا مسجد اعظم آن شهر برگزار کنند. می شود همین مثال را برای شادروان مهندس مهدی بازرگان هم تست کرد اگر برایش تشییع جنازه ی آزاد شکل می گرفت مردم چگونه یکرش را تشییع می کردند و به شهر قم می بردند که در آنجا وصیت کرد و دفن شد. با تشکر. بنده صرفاً طرح مسئله کردم. داوری و نظری ندارم. منظورم این است قدرت اگر با مردگان برابر رفتار کند میزان شرکت مردم چگونه خواهد بود. بنده شخصاً معتقدم مرده را باید فوری بدون تشریفات و هزینه های بیت المال به صورت متعارف و ساده و سریع به خاک سپرد. اُنظُر.

 

به اطلاع فراگیر برسانم

این بنده موقتاً از داخل مدرسه می روم. ببینم چه وقت فرصتم مرا یاری می کند برگردم. تا برگشت بنده به این مدرسه همه چیز انسان (از ریزترین کار حیات و مرموزترین کارزار ممات) در مشیت مطلق خدای بلندمرتبه و صاحب نفوس و صدور آدمیان است. تا آن زمان، همه را به خدای بخشنده ی دادگستر و گسترانده ی رحیمیت و رحمانیت می سپارم.  اگر پاسخی برای پست گذارنده ی بعدی از این ساعت به بعد از سوی بنده مؤخّر افتاد، تقصیرکارم نداند، نیستم که ببینم چه متنی در این داخل گذاشته شد.    ۱۷.  ۴ . ۱۴۰۳ : ساعت  ۵  و ۳۴ دقیقه ی عصر پنجشنبه. بای. اُنظر.

 

 "اعزام به اقدام"!

کاوش اُنظُر : آقای سید وحید حقانیان عامل در «بیت» توئیت زد با "جاه طلبی برخی" مدیرها آشناست و "نگاه های متفاوت امنیتی و نظامی به موضوعات مختلف را خوب" می شناسد و از "آن ها واهمه" ندارد. پس قول داده است، آمده و آماده است تا مدیران را به "اتحاد عدالت  آرامش" دعوت کند. کاوش اُنظُر اما به این حرف این فرد با مستعار و شهرت سردار وحید چنین است:

 

اینکه معترف شد جاه طلب توی نظام است، بر امنیت نگرشی متفاوت غالب است، وی خوف نیز ندارد از «آن» ها (که اشاره اش به اشخاص است، نه نگرش ها؛ چون ضمیر اشاره ی «آن ها» جایگزین شخص است، نه شیء) نصف راه را انگاری طی کرده است. فقط یادش باشد عدالت از بستر کشور گُر می گیرد، نه از دفتر سیاستمدارای قوه ی مجریه. مثال بارزش سیاست تبعیض آمیز جاری بر نظام است از اول تا الان. مردم تهیدست حاشیه نشین باید در شهرهای گرانقیمت کُلفتی! قدرت را کنند یک قبر عادی را در بدترین جای قبرستان ها چند میلیون با پول حلال و رنج آورده ی شان بخرند و کفن را هم چند میلیون رویش. اما صاحب منصبان حکومت مفت و رایگان در بهترین جاها و مکان ها دفن شوند. قدرت از همین یک تبعیض قباحت آمیزش دست بکشد، عدالت از بستر طبیعی اش برمی خیزد. بعد حتماً سید وحید تاریخ ایران را هم بلد است که آقا محمدخان چون از دل ایلات برخاست، تفکر ائتلاف بین قبایل، داشت. فردی که روزها با قساوت "چشم در آر" بود ولی شب ها به نقلی «هرگز از نماز شب غافل" نمی گشت! آنوقت کسی به اسم حاج شیخ کاظم رجبی که نمی دانم چرا پسوند "صدیقی" روی اسمش رفت، رفت محضر با انگشت خود "سند باغ ۱۰۰۰ میلیاردی حوزه ی علمیه ی ازگل" را به نام خود و آقازادگانش زد، حکومت یک آخ! نکرد و باز هم پریروز خطبه گردنش انداخته شد و مردم را پند به تقوا ! و کشور را دستور ! به ادامه ی «راه» داد که همه می دانند کدام "راه" اراده شد، ولی رأی هر اگر آزاد بود، «میزان» شد. خوشایندت است حقانیان که زیرکی کنی شعار واجب المفتَرض "اتحاد عدالت آرامش" را سند عزم خودت کنی نامزد ریاست کشور شوی، چون یقین دارد این بنده، تو کُد "حیطه بندی" داری. یعنی مُجوز گرفتی اطلاعات فوق سرّی کشور را، هم مطالعه مشاهده فرمایی، هم حتی مُهر "اعزام به اقدام" زنی. عبور کنم. جزا ک الله. یعنی پاداشت با خدا. با احترام آقا سیدوحید. اُنظُر.

 


شش کاندیدا با شش فرض تحلیل


کاوش اُنظُر : سرانجام 6 کاندیدای ریاست جمهوری چهاردهم مهر تأیید شورای نگهبان را گرفتند که شما خوانندگان خبر دارید. به ترتیب الفبا، اینا آقایان: مسعود پزشکیان،‌ حجت اسلام مصطفی پورمحمدی،‌ سعید جلیلی،‌ علیرضا زاکانی،‌ امیرحسین قاضی زاده هاشمی، محمدباقر قالیباف.


مروی گذرا بر تحلیل هایی که اُنظُر در هفته های قبل در داخل مدرسه نوشت. شامل خلاصه ای از این گزیده ها:


برخی فکر می کنند آقای علی لاریجانی تأیید می شود که بنده هنوز یقین ندارم چون رقیب قدری برای آقای سعید جلیلی  است که عین کاری که برای هموارسازی پیروزی دولت سیزده صورت دادند، باز برای سعید جلیلی  تکرار کنند و باز علی لاریجانی را بزنند.


تشکل راست به خاطر تکثیر گرایش های افراطی و ضد دموکراتیک از هم فرو پاشید و هیچ کسی نیست که بتواند لیدر آنان باشد. دچار بحران رهبری حزبی شد. دیگر کی برای آقای غلامعلی حداد عادل که به خاطر پیوند خویشاوندی در سیاست جا خوش کرده بود، تره خورد می کند که زبانی جز به چاپلوسی قدرت نداشت. چهار محفل سایه در تهران روی تهران نفوذ دارند. آنان در لجنه های خود برای همه خط و نشان می کشند و راست را تکه و پاره کردند و به این روز مفتضح انداختند که ۶۹ نفر جناح راست بدون اعتنا به هیچ تصمیم تشکیلاتی، راه می افتند می روند تا رئیس جمهور شوند. انگاری رئیس جمهوری مدیر یک نانوایی است که به قولی حتی نانوایی ر  ا هم لیاقت ندارند بچرخانند چه رسد کشور را. عبور کنم.


ولی چپ دچار دو تضاد است. یک. تضاد با حاکمیت. دو. تضاد با حزب های خود که جبهه ی اصلاحات را ساختند. در تضاد اول کارشان آنقدر بحرانی است که نمی تواند بالاترین فرد خود را نامزد کنند که یقین دارند ردش می کنند زیرا آنان در بحث تئوریک، با نظام به تضاد ساختاری افتادند. در تضاد دوم هم میانشان حرف های سختی منعقد است که اصلی ترین آن این بار این بود نامزد جناح چپ این بار باید از خود اصلاح طلب ها باشد، نه توافق روی کسی که از میان سایرین در جناح راست، کمترین خسارت را به کشور می زند. بنابرین با ۹ چهره وارد شدند، ولی نامزد خودشان را هنوز در پرده ی ابهام گذاشتند تا نشانه هایی برای رد صلاحیت باقی نگذاشته باشند.


به ظن بنده سه وجه رفتار احتمال می رود روی انتخاب نهمین رئیس جمهور بکار گرفته شود. چون سبک سخن روز چهارده خرداد، قطعاً موجب برداشت مضیّق (تنگ گرفتن) می شود. این حدس شدید بنده است. البته بهتر برای جمهوریت نظام آن است برداشت موسّع (گشودگی) شود. باشد تا هیچ کس بر کشور تحمیلی نداشته باشد و «همه باید به قانون بازگردند» که بعد ختم جنگ، شعار روز شده بود. نظام های تحمیلی از دسته نظامات ورافتاده در این دنیای مدرنِ فوق تجهیزات است که تجهیز فنی آن در شرکت های خصوصی از دولتها قدرت و ثروت بیشتری دارند. عبور کنم.


ابتدا بگویم هفتاد تای آنان همان در دم فاقد ورود می شوند. یا شورای نگهبان با احترام به آنان، درخواست می کند برای این که مُهر رد صلاحیت (خودشان می گویند: عدم احراز یعنی بر ما نامعلوم ماند) نخورد، خود منصرف شوید. یا برخی با معامله و وعده ی میز و سهم قدرت به نفع بقیه کنار می روند. یا با پادرمیاین عوامل سایه خریده می شوند که بمب رد زیاد پژواک نیندازد. می ماند احتمالاً یازده نامزد. شورا با این یازده چه می کند؟ بنده سه وجه را محتمل می دانم و ضریب وقوع هم کدام را هم ظنی می گویم. تمام اصطلاحات این تحلیل از بنده است. اگر نادرست است، خودم نادرستی آن را بر گردن می گیرم:


وجه اول: تعیین صلاحیت ترکیبی. یعنی شورا از هر سه تفکر چپ، راست و میانه (و نیز شاخه های گُر گرفته ی زیر راست) ترکیبی از نامزدها را تأیید می کند. احتمال این وجه، با توجه به سبک سخن روز چهارده خرداد، ضریبش ضعیف است.


وجه دوم: تعیین صلاحیت تنظیمی. این وجه نوعی ترسیم با خط گیری از عوامل ذی نفوذ بیرونی است که چند سال است بر اعضای شورای نگهبان (بیرون از وقت رسمی این نهاد) اشراف و غلبه و حتی خط دهی دارند. در این وجه، نامزدها حول یک فرد دلخواه حاکمیت بالایی یا میانی، که کد امنیت!! هم گرفته باشد، چیدمان می شود. البته برای عدم رسوایی، با آوردن احتمالی یک کم اثر ترین نامزد از رقیب؛ که جامعه ی خاکستری برای هجوم به صندوق، نه فقط تحریک نشود که حتی دچار وازدگی گردد. چون رأی هجومی به نفع این جناح که حتی حد نصاب اقلیت را هم ندارد، نیست.


وجه سوم: تعیین صلاحیت ترجیحی. در این فاز چون فشار عوامل پنجگانه ی تأیید بسیار دخیل است، در وجه سوم که ضریب این وجه بالاست، ترجیحاً چند فرد راست لیست می شوند و در مقابلشان دو یا سه نفر هم از افراد کم مطرح ردیف می شوند.حال اگر هر کدام از این سه وجه پیاده شد چه حالتی در رأی آینده پیش می آید. احتمالاتی دارم.


بنده در تحلیلم احتمال دادم یازده نامزد را شورای نگهبان چینش می کند. اینطور نوشته بودم: «اگر این باشد که بنده بعید می دانم با توجه به قرینه ی سبک سخن چهارده خرداد، چنین چینشی را شورای نگهبان می چیند. بنده به ترتیب حروف الفبا در فامیلی ردیف می کنم که تمایزی قائل نشده باشم آقایان: محمدمهدی اسماعیلی. مهرداد بذرپاش. مسعود پزشکیان. محمدرضا پورابراهیمی. مصطفی پورمحمدی. سعید جلیلی. محمدباقر قالیباف. حسن کامران. علی لاریجانی (با تردید). صولت مرتضوی.»


اینک پس از مرور نوشته های قبلی ام بحث روی این شش تا: در یکی از فرض ها گفته بودم اگر انتخابات رقابتی شود و مردم هجوم بیارند به صندوق، آقای مسعود پزشکیان مستقیم به پاستور راه می یابد حتی گفته بودم بک نوع موج دوم خرداد هم ممکن است مجدد رخ دهد، ولی اگر رأی هجومی نشود کمی فرق کند، بین مسعود پزشکیان و قالیباف در دور دوم باید منتظر بود. شاید هم سعید جلیلی و یا مهرداد بذرپاش که این آخری از درون هئیت دولت سیزده رد صلاحیت شد. از یازده نفره ی که بنده احتمال دادم تأیید می شوند چهار نفر درست از آب در آمد که در تحلیل بنده نامشان ذکر شده بود: به ترتیب الفبا آقایان: مسعود پزشکیان،‌ حجت اسلام مصطفی پورمحمدی،‌ سعید جلیلی، محمدباقر قالیباف. برای بنده تقریباً یقین بود که آقایان اسحاق جهانگیری و عباس آخوندی رد صلاحیت می شوند چون در دولت آقای حسن روحانی نقش زیادی به همراه خود حسن روحانی در مسائل و مشکلات کشور داشتند. روی علی لاریجانی نیز تردید داشتم و حتی اگر تأیید می شد هم نوشته بودم مردم به این خاندان شک دارند و روی خوش نشان نمی دهند. پس با قبول این که میزانی از احتمالات بنده درست نبود، اینک روی شش تا تحلیلی ارائه می دهم بر مبنای احتمال ها:

 

شش کاندیدا با شش فرض تحلیل

شکل اول رقابت: اگر بر فرض هر شش نامزد تا آخر بمانند منصرف نشوند و مردم برای هم رأی سلبی (نه به دولت سیزده و نه به تندروهای جناح راست و حتی نیز نه به معتدلین راست) و رأی ایجابی (رأی آری به پزشکیان) بیایند، آقای مسعود پزشکیان -از نیروهای چپ مذهبی، ولی مورد حمایت تمام حزب های عضو جبهه ی اصلاحات- پیش می افتد. در این شکل او، تنهای نامزد جناح چپ است، مقابلش پنج نفر از جناح راست با تشتت که در بین شان افتاد. شامل: نواصولگراها (با لیدری آقای قالیباف) نوپایداری و پایداری ها (با لیدری سعید جلیلی و پاجوش ها (هر دو از پیروان شادروان آیت الله مصباح) جامعه ی روحانیت تهران (آقای حجت اسلام مصطفی پورمحمدی) آقای امیرحسین قاضی زاده هاشمی (خط دولت سیزده) و علیرضا زاکانی (چرخشی)

 

شکل دوم رقابت: اگر بر فرض از شش نامزد سه تا، تا آخر بمانند و مردم فقط برای رأی ایجابی بیایند، آقایان مسعود پزشکیان، سعید جلیلی محمدباقر قالیباف رقابتی نزدیک به هم خواهند گرفت.

 

شکل سوم رقابت: اگر بر فرض از شش نامزد چهار نفر به نفع قالیباف ائتلاف کنند و دولت چهارده را ترکیبی میان خود تقسمیم کنند شبیه نحوه ی دولت اسرائیل دو قطبی بزرگی رخ می دهد میان آقایان مسعود پزشکیان و محمدباقر قالیباف. که باز نیز احتمال دور دوم، می رود.

 


شکل چهارم رقابت: اگر بر فرض از شش نامزد چهار تا، تا آخر بمانند و مردم فقط برای رأی ایجابی بیایند، آقایان مسعود پزشکیان، حجت اسلام مصطفی پورمحمدی،‌ سعید جلیلی محمدباقر قالیباف رقابت در می گیرد و مسعود پزشکیان می برد.

 

 

شکل پنجم رقابت: اگر بر فرض از شش نامزد فقط دو تا، تا آخر بمانند و مردم هجومی رأی دهند و آقایان مسعود پزشکیان، سعید جلیلی رقابت کنند مسعود پزشکیان رفت پاستور.

 

شکل ششم رقابت: اگر بر فرض از شش نامزد دو تا، تا آخر بمانند و مردم طبق سه انتخابات پیشین وارد شوند، نامزد راست برنده است زیرا قدرت دست به گزینه ی اصلح می زند و بسیج می شوند چون محافل راست از جمله ی "جمع شوید و رئیس جمهور را با آرای بالا انتخاب کنید" روز چهارده خرداد را تعبیر به بسیج نمودن مردم گرد یک اصلح کرده اند. عبور کنم. تحلیل از فن احتمالات پیروی می کند. پس احتمالات با متغیرات تغییر می کند. روشن سازم بنده فقط تحلیل کردم. نه چیزی دیگر. با توجه به ایرانی بودنم و علایق به منافع ملی و امنیت و توسعه، لازم می دانم از سماحتی منطقی که شورای نگهبان در این دوره ورزیده و از هر تفکری کاندیدا در رقابت باقی گذاشته تشکر کنم و برای آنان از خدای بلندمرتبه  جهت دوام چنین رفتارها به نفع همزمان ملت و حکومت، مسئلت کنم. اُنظُر.

 

و

Notes ۵
پست شده در يكشنبه, ۲۷ اسفند ۱۴۰۲
بازدید ها : ۴۷۰
ساعت پست : ۱۱:۵۵
مشخصات پست

گزارش ساواک از داراب‌کلا به روایت از پاسگاه

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی

به قلم دامنه: آن روز که به بنیاد اِسرا رفته بودم، این پست در دامنه اینجا کتاب "روزشمار اسناد مازندران ساری" را که به استناد ساواک است دیده بوده و به‌سرعت تورقش کرده و از نمایه‌ی آن به دو سند گزارش ساواک از داراب‌کلا دست یافته و  ثبت و عکس انداخته بودم که اینک درین صحن و سایت مطرح می‌کنم:

 

   

 

یک سند در ص ۴۶۲ است مربوط است به گزارش دوم شهریور ۱۳۵۷ در رابطه با پخش ۱۷ نسخه از اعلامیه‌ی سه‌برگی امام خمینی در ۲۱ ماه شعبان (که آن زمان هنوز در نجف تبعید بودند) در محیط داراب‌کلا، که پاسگاه محل آن را به ساواک گزارش کرد و ساواک ساری هم به پایتخت. درین سند سخنرانی مرحوم آیت الله عبدالله نظری علیه‌ی دولت شریف‌امامی نیز درج است.

 

سند بعدی در ص ۴۷۲ مربوط به جمع‌آوری چند برگه مربوط به مرجع تقلید شیعیان امام خمینی است که دوم شهریور ۲۵۳۷ (تاریخ شاهنشاهی معادل ۱۳۵۷) جمع‌آوری شد و به پاسگاه داراب‌کلا تحویل داده شد و پاسگاه آن را به ساواک ساری رساند و از آنجا به ساواک پایتخت گزارش شد. درین سند -که ۲۱ ماه رمضان است- مأمور ساواک از "جلسه‌ی مشکوک" نیز یاد می‌کند که در مسجد قریه‌ی «میانرو» به تعیبر ساواک توسط «افراطیون مذهبی طرفدار خمینی» تا پاسی از شب تشکیل شده بود. نام انقلابیون هم آمده است. "کلانیان‌"ها را من می‌شناسم. بگذرم. فقط دو نکته:

 

یک > ساواک ریزِ مسائل روز را گزارش می‌کرد با جزئی‌ترین شکل. معلوم بود همه‌جا آدم کاشت، آدم داشت.

 

دو > یکی از خصلت‌های اصلی انقلابیون باید این باشد به شکل و شمایل ساواک نشوند که انسان‌فروش!!! شوند به خاطر خوش‌خدمتی به حکومت و قدرت.

دیدن یا نوشتن نظرات : ۰
پست شده در يكشنبه, ۲۷ اسفند ۱۴۰۲
بازدید ها : ۴۷۰
ساعت پست : ۱۱:۵۵
دنبال کننده

گزارش ساواک از داراب‌کلا به روایت از پاسگاه

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
گزارش ساواک از داراب‌کلا به روایت از پاسگاه

به قلم دامنه: آن روز که به بنیاد اِسرا رفته بودم، این پست در دامنه اینجا کتاب "روزشمار اسناد مازندران ساری" را که به استناد ساواک است دیده بوده و به‌سرعت تورقش کرده و از نمایه‌ی آن به دو سند گزارش ساواک از داراب‌کلا دست یافته و  ثبت و عکس انداخته بودم که اینک درین صحن و سایت مطرح می‌کنم:

 

   

 

یک سند در ص ۴۶۲ است مربوط است به گزارش دوم شهریور ۱۳۵۷ در رابطه با پخش ۱۷ نسخه از اعلامیه‌ی سه‌برگی امام خمینی در ۲۱ ماه شعبان (که آن زمان هنوز در نجف تبعید بودند) در محیط داراب‌کلا، که پاسگاه محل آن را به ساواک گزارش کرد و ساواک ساری هم به پایتخت. درین سند سخنرانی مرحوم آیت الله عبدالله نظری علیه‌ی دولت شریف‌امامی نیز درج است.

 

سند بعدی در ص ۴۷۲ مربوط به جمع‌آوری چند برگه مربوط به مرجع تقلید شیعیان امام خمینی است که دوم شهریور ۲۵۳۷ (تاریخ شاهنشاهی معادل ۱۳۵۷) جمع‌آوری شد و به پاسگاه داراب‌کلا تحویل داده شد و پاسگاه آن را به ساواک ساری رساند و از آنجا به ساواک پایتخت گزارش شد. درین سند -که ۲۱ ماه رمضان است- مأمور ساواک از "جلسه‌ی مشکوک" نیز یاد می‌کند که در مسجد قریه‌ی «میانرو» به تعیبر ساواک توسط «افراطیون مذهبی طرفدار خمینی» تا پاسی از شب تشکیل شده بود. نام انقلابیون هم آمده است. "کلانیان‌"ها را من می‌شناسم. بگذرم. فقط دو نکته:

 

یک > ساواک ریزِ مسائل روز را گزارش می‌کرد با جزئی‌ترین شکل. معلوم بود همه‌جا آدم کاشت، آدم داشت.

 

دو > یکی از خصلت‌های اصلی انقلابیون باید این باشد به شکل و شمایل ساواک نشوند که انسان‌فروش!!! شوند به خاطر خوش‌خدمتی به حکومت و قدرت.

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی

به قلم دامنه: آن روز که به بنیاد اِسرا رفته بودم، این پست در دامنه اینجا کتاب "روزشمار اسناد مازندران ساری" را که به استناد ساواک است دیده بوده و به‌سرعت تورقش کرده و از نمایه‌ی آن به دو سند گزارش ساواک از داراب‌کلا دست یافته و  ثبت و عکس انداخته بودم که اینک درین صحن و سایت مطرح می‌کنم:

 

   

 

یک سند در ص ۴۶۲ است مربوط است به گزارش دوم شهریور ۱۳۵۷ در رابطه با پخش ۱۷ نسخه از اعلامیه‌ی سه‌برگی امام خمینی در ۲۱ ماه شعبان (که آن زمان هنوز در نجف تبعید بودند) در محیط داراب‌کلا، که پاسگاه محل آن را به ساواک گزارش کرد و ساواک ساری هم به پایتخت. درین سند سخنرانی مرحوم آیت الله عبدالله نظری علیه‌ی دولت شریف‌امامی نیز درج است.

 

سند بعدی در ص ۴۷۲ مربوط به جمع‌آوری چند برگه مربوط به مرجع تقلید شیعیان امام خمینی است که دوم شهریور ۲۵۳۷ (تاریخ شاهنشاهی معادل ۱۳۵۷) جمع‌آوری شد و به پاسگاه داراب‌کلا تحویل داده شد و پاسگاه آن را به ساواک ساری رساند و از آنجا به ساواک پایتخت گزارش شد. درین سند -که ۲۱ ماه رمضان است- مأمور ساواک از "جلسه‌ی مشکوک" نیز یاد می‌کند که در مسجد قریه‌ی «میانرو» به تعیبر ساواک توسط «افراطیون مذهبی طرفدار خمینی» تا پاسی از شب تشکیل شده بود. نام انقلابیون هم آمده است. "کلانیان‌"ها را من می‌شناسم. بگذرم. فقط دو نکته:

 

یک > ساواک ریزِ مسائل روز را گزارش می‌کرد با جزئی‌ترین شکل. معلوم بود همه‌جا آدم کاشت، آدم داشت.

 

دو > یکی از خصلت‌های اصلی انقلابیون باید این باشد به شکل و شمایل ساواک نشوند که انسان‌فروش!!! شوند به خاطر خوش‌خدمتی به حکومت و قدرت.

دیدن یا نوشتن نظرات : ۰
گزارش ساواک از داراب‌کلا به روایت از پاسگاه

گزارش ساواک از داراب‌کلا به روایت از پاسگاه

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
گزارش ساواک از داراب‌کلا به روایت از پاسگاه

به قلم دامنه: آن روز که به بنیاد اِسرا رفته بودم، این پست در دامنه اینجا کتاب "روزشمار اسناد مازندران ساری" را که به استناد ساواک است دیده بوده و به‌سرعت تورقش کرده و از نمایه‌ی آن به دو سند گزارش ساواک از داراب‌کلا دست یافته و  ثبت و عکس انداخته بودم که اینک درین صحن و سایت مطرح می‌کنم:

 

   

 

یک سند در ص ۴۶۲ است مربوط است به گزارش دوم شهریور ۱۳۵۷ در رابطه با پخش ۱۷ نسخه از اعلامیه‌ی سه‌برگی امام خمینی در ۲۱ ماه شعبان (که آن زمان هنوز در نجف تبعید بودند) در محیط داراب‌کلا، که پاسگاه محل آن را به ساواک گزارش کرد و ساواک ساری هم به پایتخت. درین سند سخنرانی مرحوم آیت الله عبدالله نظری علیه‌ی دولت شریف‌امامی نیز درج است.

 

سند بعدی در ص ۴۷۲ مربوط به جمع‌آوری چند برگه مربوط به مرجع تقلید شیعیان امام خمینی است که دوم شهریور ۲۵۳۷ (تاریخ شاهنشاهی معادل ۱۳۵۷) جمع‌آوری شد و به پاسگاه داراب‌کلا تحویل داده شد و پاسگاه آن را به ساواک ساری رساند و از آنجا به ساواک پایتخت گزارش شد. درین سند -که ۲۱ ماه رمضان است- مأمور ساواک از "جلسه‌ی مشکوک" نیز یاد می‌کند که در مسجد قریه‌ی «میانرو» به تعیبر ساواک توسط «افراطیون مذهبی طرفدار خمینی» تا پاسی از شب تشکیل شده بود. نام انقلابیون هم آمده است. "کلانیان‌"ها را من می‌شناسم. بگذرم. فقط دو نکته:

 

یک > ساواک ریزِ مسائل روز را گزارش می‌کرد با جزئی‌ترین شکل. معلوم بود همه‌جا آدم کاشت، آدم داشت.

 

دو > یکی از خصلت‌های اصلی انقلابیون باید این باشد به شکل و شمایل ساواک نشوند که انسان‌فروش!!! شوند به خاطر خوش‌خدمتی به حکومت و قدرت.

به قلم دامنه: آن روز که به بنیاد اِسرا رفته بودم، این پست در دامنه اینجا کتاب "روزشمار اسناد مازندران ساری" را که به استناد ساواک است دیده بوده و به‌سرعت تورقش کرده و از نمایه‌ی آن به دو سند گزارش ساواک از داراب‌کلا دست یافته و  ثبت و عکس انداخته بودم که اینک درین صحن و سایت مطرح می‌کنم:

 

   

 

یک سند در ص ۴۶۲ است مربوط است به گزارش دوم شهریور ۱۳۵۷ در رابطه با پخش ۱۷ نسخه از اعلامیه‌ی سه‌برگی امام خمینی در ۲۱ ماه شعبان (که آن زمان هنوز در نجف تبعید بودند) در محیط داراب‌کلا، که پاسگاه محل آن را به ساواک گزارش کرد و ساواک ساری هم به پایتخت. درین سند سخنرانی مرحوم آیت الله عبدالله نظری علیه‌ی دولت شریف‌امامی نیز درج است.

 

سند بعدی در ص ۴۷۲ مربوط به جمع‌آوری چند برگه مربوط به مرجع تقلید شیعیان امام خمینی است که دوم شهریور ۲۵۳۷ (تاریخ شاهنشاهی معادل ۱۳۵۷) جمع‌آوری شد و به پاسگاه داراب‌کلا تحویل داده شد و پاسگاه آن را به ساواک ساری رساند و از آنجا به ساواک پایتخت گزارش شد. درین سند -که ۲۱ ماه رمضان است- مأمور ساواک از "جلسه‌ی مشکوک" نیز یاد می‌کند که در مسجد قریه‌ی «میانرو» به تعیبر ساواک توسط «افراطیون مذهبی طرفدار خمینی» تا پاسی از شب تشکیل شده بود. نام انقلابیون هم آمده است. "کلانیان‌"ها را من می‌شناسم. بگذرم. فقط دو نکته:

 

یک > ساواک ریزِ مسائل روز را گزارش می‌کرد با جزئی‌ترین شکل. معلوم بود همه‌جا آدم کاشت، آدم داشت.

 

دو > یکی از خصلت‌های اصلی انقلابیون باید این باشد به شکل و شمایل ساواک نشوند که انسان‌فروش!!! شوند به خاطر خوش‌خدمتی به حکومت و قدرت.

Notes ۰
پست شده در شنبه, ۱۹ اسفند ۱۴۰۲
بازدید ها : ۶۰۰
ساعت پست : ۰۴:۳۶
مشخصات پست

مدرسه فکرت ۹۶

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت

قسمت نود و ششم

 

جناب آقا مصطفی بابویه که سلام برِت از  شهید محمد بروجردی یاد کردی در دو پست باارزش در ذمّ و مذمّت جاه‌طلبی و دنیازدگی و رفتار فریبنده. با تشکر بی‌کران از تو، کمی سراغ محمد بروجردی بروم. آن رادمردِ عارف والِه زاده‌ی ۱۳۳۳ روستای "دره‌گرگ" بروجرد از مبارزین نخستین گروه توحیدی صف بود علیه‌ی سلطنت بی‌دود و دومان پهلوی آلاشتی. مسئول جان امام خمینی رحمت الله بود در ۱۲ بهمن ۱۳۵۷ حین بازگشت به ایران. افتخارم این است زمانی که اولین اعزام‌مان به جبهه رفتیم او فرمانده قرارگاه حمزه سید الشهداء س بود که البته آن سال ازو شناخت اندک هم نداشتیم. همان اعزام ما هم آن مرد بزرگ از مؤسِسان سپاه پاسداران (که به علت نرم‌ترین برخورد با مردم کرسدتان لقب مسیح کردستان گرفت) در خرداد ۱۳۶۲ توی مسیر مهاباد به نقده ضدانقلاب کومله یا دموکرات به سوی او شلیک کردند و با رفتن ماشین روی مین به شهادت رسیدند. زندگی و سرگذشت این مرد کم‌نظیر واقعاً خواندنی‌ست. من درین صحن چند باری ازو سخن گفتم و یکی از مُریدان اویم. بگذرم. دامنه.
 
شرحی برین عکس. فکر این‌روزهای ماها اگر مثلاً به پنج شش کار زوم باشد یکی از آن پنج کار، نگاه به تقویم است که هلال ماه رمضان امسال کی رؤیت می‌شود، تا آن شب، شام کمتر!!! بخوریم و جایش سحری حد یک دیس! به شکم زنیم و اولین روز روزه‌ی ماه صیام را ضعف و غش نکنیم!!!
 
 باری؛ ماه رمضان گرچه یک عبادت یک ماهه‌ی دشوار پیش روی بندگان وا می‌گذارد، اما همه به یک نحوی با این ماه قشنگ خاطره داریم؛ زولبیا، بامیه، شب‌گردی، فضای زیبای دم افطار، دعاهای روزانه‌ی بعد نماز که خیلی دلرباست، صوت دلنشین دعای سحر که از درون سکوت می‌گذرد، نیز پای منبر، شنیدن دعای افتتاح، نگاه به ساعت طول روز که کی افطار فرا می‌رسد و دل حوسوس (=حس‌وحال و بی‌دست‌پایی) می‌گیرد برای چای و خرما و فرِنی و نیز تا خودِ دمِ گلبانگ اذان سحر، شبچره و بَخاربَخار.
 
راستی برگردم حدیث‌عکس که امام علی علیه السلام چقدر قشنگ فرمول داده‌اند: «کم‌خوری، کرامت انسان را بیشتر و تندرستی‌اش را طولانی‌تر می‌سازد.» اما واقعاً گوش کنیم به این داده‌ی حضرت مولا علیه‌السلام. وقت افطار کم بخوریم سبک باشیم که بتوانیم سحری یک دیس را حریف باشیم!!! دامنه.
دیدن یا نوشتن نظرات : ۰
پست شده در شنبه, ۱۹ اسفند ۱۴۰۲
بازدید ها : ۶۰۰
ساعت پست : ۰۴:۳۶
دنبال کننده

مدرسه فکرت ۹۶

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
مدرسه فکرت ۹۶

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت

قسمت نود و ششم

 

جناب آقا مصطفی بابویه که سلام برِت از  شهید محمد بروجردی یاد کردی در دو پست باارزش در ذمّ و مذمّت جاه‌طلبی و دنیازدگی و رفتار فریبنده. با تشکر بی‌کران از تو، کمی سراغ محمد بروجردی بروم. آن رادمردِ عارف والِه زاده‌ی ۱۳۳۳ روستای "دره‌گرگ" بروجرد از مبارزین نخستین گروه توحیدی صف بود علیه‌ی سلطنت بی‌دود و دومان پهلوی آلاشتی. مسئول جان امام خمینی رحمت الله بود در ۱۲ بهمن ۱۳۵۷ حین بازگشت به ایران. افتخارم این است زمانی که اولین اعزام‌مان به جبهه رفتیم او فرمانده قرارگاه حمزه سید الشهداء س بود که البته آن سال ازو شناخت اندک هم نداشتیم. همان اعزام ما هم آن مرد بزرگ از مؤسِسان سپاه پاسداران (که به علت نرم‌ترین برخورد با مردم کرسدتان لقب مسیح کردستان گرفت) در خرداد ۱۳۶۲ توی مسیر مهاباد به نقده ضدانقلاب کومله یا دموکرات به سوی او شلیک کردند و با رفتن ماشین روی مین به شهادت رسیدند. زندگی و سرگذشت این مرد کم‌نظیر واقعاً خواندنی‌ست. من درین صحن چند باری ازو سخن گفتم و یکی از مُریدان اویم. بگذرم. دامنه.
 
شرحی برین عکس. فکر این‌روزهای ماها اگر مثلاً به پنج شش کار زوم باشد یکی از آن پنج کار، نگاه به تقویم است که هلال ماه رمضان امسال کی رؤیت می‌شود، تا آن شب، شام کمتر!!! بخوریم و جایش سحری حد یک دیس! به شکم زنیم و اولین روز روزه‌ی ماه صیام را ضعف و غش نکنیم!!!
 
 باری؛ ماه رمضان گرچه یک عبادت یک ماهه‌ی دشوار پیش روی بندگان وا می‌گذارد، اما همه به یک نحوی با این ماه قشنگ خاطره داریم؛ زولبیا، بامیه، شب‌گردی، فضای زیبای دم افطار، دعاهای روزانه‌ی بعد نماز که خیلی دلرباست، صوت دلنشین دعای سحر که از درون سکوت می‌گذرد، نیز پای منبر، شنیدن دعای افتتاح، نگاه به ساعت طول روز که کی افطار فرا می‌رسد و دل حوسوس (=حس‌وحال و بی‌دست‌پایی) می‌گیرد برای چای و خرما و فرِنی و نیز تا خودِ دمِ گلبانگ اذان سحر، شبچره و بَخاربَخار.
 
راستی برگردم حدیث‌عکس که امام علی علیه السلام چقدر قشنگ فرمول داده‌اند: «کم‌خوری، کرامت انسان را بیشتر و تندرستی‌اش را طولانی‌تر می‌سازد.» اما واقعاً گوش کنیم به این داده‌ی حضرت مولا علیه‌السلام. وقت افطار کم بخوریم سبک باشیم که بتوانیم سحری یک دیس را حریف باشیم!!! دامنه.
ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت

قسمت نود و ششم

 

جناب آقا مصطفی بابویه که سلام برِت از  شهید محمد بروجردی یاد کردی در دو پست باارزش در ذمّ و مذمّت جاه‌طلبی و دنیازدگی و رفتار فریبنده. با تشکر بی‌کران از تو، کمی سراغ محمد بروجردی بروم. آن رادمردِ عارف والِه زاده‌ی ۱۳۳۳ روستای "دره‌گرگ" بروجرد از مبارزین نخستین گروه توحیدی صف بود علیه‌ی سلطنت بی‌دود و دومان پهلوی آلاشتی. مسئول جان امام خمینی رحمت الله بود در ۱۲ بهمن ۱۳۵۷ حین بازگشت به ایران. افتخارم این است زمانی که اولین اعزام‌مان به جبهه رفتیم او فرمانده قرارگاه حمزه سید الشهداء س بود که البته آن سال ازو شناخت اندک هم نداشتیم. همان اعزام ما هم آن مرد بزرگ از مؤسِسان سپاه پاسداران (که به علت نرم‌ترین برخورد با مردم کرسدتان لقب مسیح کردستان گرفت) در خرداد ۱۳۶۲ توی مسیر مهاباد به نقده ضدانقلاب کومله یا دموکرات به سوی او شلیک کردند و با رفتن ماشین روی مین به شهادت رسیدند. زندگی و سرگذشت این مرد کم‌نظیر واقعاً خواندنی‌ست. من درین صحن چند باری ازو سخن گفتم و یکی از مُریدان اویم. بگذرم. دامنه.
 
شرحی برین عکس. فکر این‌روزهای ماها اگر مثلاً به پنج شش کار زوم باشد یکی از آن پنج کار، نگاه به تقویم است که هلال ماه رمضان امسال کی رؤیت می‌شود، تا آن شب، شام کمتر!!! بخوریم و جایش سحری حد یک دیس! به شکم زنیم و اولین روز روزه‌ی ماه صیام را ضعف و غش نکنیم!!!
 
 باری؛ ماه رمضان گرچه یک عبادت یک ماهه‌ی دشوار پیش روی بندگان وا می‌گذارد، اما همه به یک نحوی با این ماه قشنگ خاطره داریم؛ زولبیا، بامیه، شب‌گردی، فضای زیبای دم افطار، دعاهای روزانه‌ی بعد نماز که خیلی دلرباست، صوت دلنشین دعای سحر که از درون سکوت می‌گذرد، نیز پای منبر، شنیدن دعای افتتاح، نگاه به ساعت طول روز که کی افطار فرا می‌رسد و دل حوسوس (=حس‌وحال و بی‌دست‌پایی) می‌گیرد برای چای و خرما و فرِنی و نیز تا خودِ دمِ گلبانگ اذان سحر، شبچره و بَخاربَخار.
 
راستی برگردم حدیث‌عکس که امام علی علیه السلام چقدر قشنگ فرمول داده‌اند: «کم‌خوری، کرامت انسان را بیشتر و تندرستی‌اش را طولانی‌تر می‌سازد.» اما واقعاً گوش کنیم به این داده‌ی حضرت مولا علیه‌السلام. وقت افطار کم بخوریم سبک باشیم که بتوانیم سحری یک دیس را حریف باشیم!!! دامنه.
 
آق سید یاسر سلام. من کورذهن هستم! طوری سخن بگو مرا حالی شود! این مدرسه، همه مدرس هم هستند. شاگرد کسی نیست، الّا منِ مدیر. ناظم هم ندارد این مدرسه. مستمع‌آزاد هم ممنوع است! دیوارپریدن و فرار از مدرسه هم تعقیب و مراقبت دارد!!! شیش و شلپَت هم هست البَت!!!
 
آشیخ مالک رجبی به سید یاسر موسوی: سلام علیکم آقا سید یاسر عزیز و شجاع. ارادت همچنان محکم برقرار است. هر چه میخواهی یاد بگیری اول از استاد ابراهیم مدیر مدرسه یاد بگیر مطالب ایشان بلا استثنا خواندنیست. موفق باشید عزیز.
 

سید موسی صباغ: سلام آقا ابراهیم استفاده کردم از نقد شما بر پدر سالاری سیاست حداد. چون  ازم خواستید  در این متنت نظر دهم چشم. جهت تکثیر درخت روش هایی مختلفی است. اما استفاده از قلمه و پاجوش از همون درخت استفاده می‌شود. اما بهترین راه تکثیر که بازدهی و مرغوبیت بیشتری بدنبال دارد پیوند است (شکمی ، پوستی، اسکنه ایی ، خواباندن و...) که با انتخاب پیوندک بر روی پایه های ( درختان ) گوناگون ، نهال جدیدی نمو می‌کند. منظورتان در این متن  (قلمه)  پیوند است. اما قلمه روشی به غیر از پیوندن زدن است کشکولی : خوب شد حداد بجای پاجوش ، از روش  خوابانیدن استفاده نکرد.

 

دامنه: می‌آم همین حالا پای جواب. آق سید موسی صباغ دارابی سلام. اول یک کشکولی بگویم: این صحن گاه مجبورم علاوه بر اسم اعضا، فامیلی آنها را هم بگویم. چون چندین عضو اسم‌های یکجوری دارند. مثلاً مصطفی. که باید بگویم: کدام مصطفی؟ مصطفی بابویه؟ یا مصطفی دارابکلایی. اما جالب روی نام خودت این است. هم سید، هم موسی، هم صباغ، هم دارابی. هر چهار پاره‌ی اسم‌تان با عضو دیگر مو نمی‌زند. او کسی نیست جز سید موسی صباغ دارابی که مجبورم برای وی بنویسم: مُرسمی. بگذرم. به هر دو سید موسی صباغ درین صحن سلام و ارادت دارم. اما بعد؛ ۱. از کشکولی آخر کلامت خندیدم. خیلی هم خندیدم. ۲. چه می‌دونم من پیوند چیه؟ قلمِه چیه؟ جوش چیه؟ پاجوش چیه؟ پاسوز چیه؟!!!  من فقط می‌دانم پای چنار، انجیردار، آلبالو حسابی و به‌وفور پاجوش در می‌آد. حالا درس شما شرکت کردیم فهمیدیم خوابان چیه! آقا بهره بردیم. آن روز سرِ باغ هم عملی و به سبک مشاهده‌ای ازت آموختیم تکثیر درخت به سبک بُطری چیست. سیاست در جناح‌های ایران هم این جور معلومه ازین جور تکثیرها پر شده است! مرحوم مش قنبرعمو خدابیامرز ببخیل که فامیل ما بود و رفیق و هم‌سُفره با مرحوم پدرم. روزی برای حیاط منزل من در محل، تِش‌تَپّه قلم کرد! ولی میناب از آب درآمد!

 

این روحانی آینده‌دار

شخصاً به آیت الله علیرضا اعرافی احترام می‌گذارم. اینک هم در اوج حرکات مفتضحانه‌ی براندازان و وابستگان به آمریکا و اروپا در تحریم انتخابات ۱۱ اسفند، شایسته بود که این مرد پارسا و دانا، نفر نخست خبرگان تهران شود؛ و شد. او از کسانی هست که در آینده‌ی انقلاب به نظرم به جایگاه بالایی خواهد رسید. اهل میبد است. پخته در علوم حوزه و پسندیده در اخلاق و تواضع. شاید آن روزها که «دفتر همکاری حوزه و دانشگاه» را هدایت می‌کرد، شاکله‌ی شخصیتی‌اش شکل گرفته. من از کردار این روحانی بافضل و فروتن خوشم می‌آید. او چهره‌ی وجیه حوزه و نظام است. نیاز نیست بگویم از کجا به کجا تکامل یافته، لابد کنجکاوان خود می‌کاوند و بزرگواران هم ایشان را نه فقط می‌شناسند حتی ممکن است با این شخصیت بزرگ و عالِم، همکاری هم داشته یا دارند. من برای این روحانی آینده‌دار از صمیم دلم دعا می‌کنم و تا اینک به او علاقمند مانده‌ام؛ مگر آن که مناصب، مقام، مقامات، و خدای ناکرده نفوذیان باعث شوند، ازین رفتار و گفتار و اخلاق و افکار خود بیرون افتد. ۱۴ اسفند ۱۴۰۲ ، دامنه.

 

رأی‌نیاوردنِ مجلس یازده‌ای‌ها؛ چرا؟ واقعا" چرا؟

سلسله بحث مسائل روز توسط دامنه

سؤال اصلی تحلیلم این است با آن که رهبر معظم مجلس یازده‌ای‌ها را "انقلابی" خوانده بودند چرا پس فقط ۱۰۳ نفر از میان آنان توانستند رأی مردم حوزه‌ی انتخابیه‌ی خود را مجدداً برای انتخابات مجلس دوازدهم کسب و دشت کنند؟ من می‌خواهم به این سؤالم پاسخ بجویم. پاسخ من این است:

 
بی هیچ شکی "انقلابی" خواندنِ نمایندگان مجلس یازدهم توسط رهبر معظم، یک امتیاز محسوب می‌شد. حالا چه از سر توصیف، چه از روی تشویق بیان کرده باشند، اما اصل تعبیر "انقلابی" از زبان رهبری برای هر یک از نماینده‌ها، یک شاخص و برجستگی می‌توانست حساب آید. اما از میان ۲۹۰ نفر وکیل یازدهم، فقط یک سوم‌شان یعنی ۱۰۳ نفر مورد وثوق مجدد مردم ماندند و رأی دوباره گرفتند. این نشان می‌دهد "انقلابی" بودن‌شان در طی ۴ سال، اندک اندک یا یکباره مورد تردید مردم قرار گرفت و نمره‌ی رد گرفتند و خود آنان از طبع انقلابی فروکش کردند و دچار تب گردیده بودند!
 
اگر فرض بالا صحیح نباشد می‌توان این فرض را مطرح کرد مردم اساساً تنوع‌طلب هستند و دوست دارند هر بار چهره‌ی جدیدی را رو کنند، زیرا در طبایع مردم، هر چیزی نو معمولاً برای کهنه یک رقیب بالقوه است.
 
حتی اگر فرض دوم را هم نادیده بگیریم یا آن را با فرضیه‌ی جایگزین، پوچ کنیم می‌توانیم به این فرض بعدی برسیم در حالی که نمایندگان یازدهم مشغول کار و تلاش و وظیفه‌شناسی خود بودند، رقیبان به عنوان نامزدهای خاموش طی این ۴ سال، به صورت حرفه‌ای یا دَم این و آن را دیدن، موقعیت خود را میان مردم تحکیم کردند و پای یازده‌ای‌ها را به‌آسانی یا انواع روش‌های رأی جمع‌کنی، خالی ساختند.
 
بریم روی فرض چهارم. یعنی مردم به انقلابی‌بودن یا انقلابی‌ماندن آنان شک کردند و ترجیح دادند رأی اعتماد پیشین خود را از آنان از روی لَج و اراده بازپس بگیرند و قدرت مجدد را ازیشان سلب کنند. یا شاید این افراد از همان ابتدا هم، توصیف رهبری معظم استحقاق‌شان نبوده است و راحت صندلی قدرت را از دست دادند.
 
اینک فرض پنجم را می‌گویم: اگر این چهار فرض پوچ شود، فرض پنجم می‌آید وسط که اساساً معیار رأی مردم در هر حوزه‌ی انتخابیه به یک نحو خاص دگرگون شد. مثلاً وقتی آقای زارعی کیاپی رأی را می‌بازد نشان ازین نمی‌دهد این فرد از چشم ملت از آن رو افتاده است که مثلاً فرضاً ماست خود را کیسه می‌کرده است و یا از ارزش‌های انقلابی خالی گردیده است؛ بلکه شاخص رأی مردم ازین معیارها به مطالبه‌های نوتر یا مادی‌تر یا علمی‌تر یا فرد نافذتر یا گرایش گریز از سیاست تغییر نموده باشد. من فرض کردم، فرض هم معنی‌یی غیر از تطبیق دارد. برگردم به سرعنوان تحلیلم: «رأی‌نیاوردنِ مجلس یازده‌ای‌ها؛ چرا؟ واقعا" چرا؟» من پنج فرض را مطرح و باز کردم. از ادامه‌ی فرض‌های دیگر عبور می‌کنم.  ۱۵ اسفند ۱۴۰۲ ، قم. دامنه.

 

امیر رمضانی: درود جناب دامنه . صرف نظر از تعریف و تمجید مقام رهبری از مجلس یازدهم که ناشی از تشویق و توصیف بوده استم. مجلس یازده در چند مرحله سوهان روح مردمان شد . آنچه رسانه ایی شد را در اینجا میآورم . جهت تنویر افکار بدون حب و بغض . اول . در قضییه اتومبیل و وارادات و ساخت و فروش و ثبت نام اتومبیل های داخلی دوم . در قضییه لایحه ی حجاب و عفاف سوم . در قضییه ی شورش رسانه ای ۱۴۰۱ . چهارم . در قضییه بورس و دخالت های بیجا و نابجای بعضی ازاعضا تاثیر گذار در کمیسیون های تخصصی مجلس .پنجم . در بکار گیری بستگان و فامیلان خودشان در نهادهای تحت نظارت .ششم . در دوجلسه گرفتن سکه و اتومبیل در موقع رای اعتماد تا جایی که رسانه ایی شد .هفتم . دو مرحله بستگان رئیس مجلس تا مرحله ی شورش داخلی کارهای بسیار ناشایست انجام داده و مردم بخصوص نیروهای حامی خودشان را نا امید کرده و بخشی از صندوق آرا را خالی کردند .هشتم . داستان انواع وام بانکی به ازدواج و فرزند آوری و اشتغال نه بانکها تمکین کردن و نه مجلس آن قدرت الزام آور داشت برای پرداخت و نه دولت منابعی برای پرداخت داشت و یا تعریف کرد . نهم . نمایندگانی که برای مو کلین و شرکتهای دیگر با واسطه وام تهیه کرده و خودشان بعنوان واسطه مبلغ کلانی از آن وام یا بخشی از یهام شرکت را بالا کشیدند . دهم . نمایندگانی که کار غیر قانونی انجام داده کارشان رسانه ایی شده بدون اینکه از مردم عذر خواهی کنند البته اگر خوب نگاه کنیم نمایندگانی که در این حوزه ها بنفع خویش یا یاران و مافیای صنف مورد نظر سماجت یا طرفدازی کردند هیچ کدام رای نگرفتند.

 

قاسم ملایی به دامنه :سلام استاد و مدیرمحترم. علت اصلی رای نیاوردن فاصله گرفتن از مردم بود وقتی نماینده ای دوران تبلیغات آمد درروستای ما و حرفه‌ای آنچنانی زدورفت بعدچهارسال دوباره آمد موقع سخنرانی حتی اجازه پرسش پاسخ نداد مردم چطور به آنها رای بدهند.

 

امیرجناب سلام. امرو من تمام‌وقت در مدرسه حیاط دله، دَوِسّه! هسمه. دارم متنت را مطالعه و فکر میکنم. می‌آم برای پاسخ و نظرم. ممنونم.

 

جناب حاج قاسم ملایی سلام مجدد. ۱. چند چند تا قاسم درین صحن داریم، پس مجبورم فامیلی را درج کنم، هر چند دوست دارم از سرِ صمیمت همه را با همان اسم فقط صدا کنم، اما برای معلوم‌شدن کدام قاسم، پوزش می‌خواهم فامیلی را هم می‌نویسم که اگر کسی نداند، انگار از همدیگر دوریم. پس قاسم بریم روی جواب ۲. من اگر قابل باشم که خودم را مثلاً تحلیلگر !!! بدانم، باید عرض کنم در مقام تحلیلگر همیشه تلاشم این است از اصل مسئله پردازش ارائه دهم. ۳. این نگاه شما نشان از این می‌دهد از نزدیک این شخص را مورد ارزیابی و سپس به گردآوری اطلاعات، داوری کردید. مورد توجه‌ی من قرار گرفت نظرت. ۴. من آقای منصورعلی زارعی کیاپی را نه می‌شناسم و نه حتی یک بار برخورد داشتم. البته آقامجتبی زارعی که تهران کاندیدا شد در لیست پایداری از رفیقان من است و در دانشگاه تهران با هم بودیم از سال ۱۳۷۱ که نمی‌دانم بردارش است یا پسرعموش. مجتبی هم رأی نیاورد به دور دوم رفت. البته من با مجتبی هم‌نظری ندارم اما رفیقیم. ۵. تغییر روحیه یکی از آفات افراد پس از کسب صندلی است. این صندلی می‌تواند هم سیاست باشد هم مدیریت. حتی تریبون نمازجمعه. از قاسم دوست محترمم ممنونم که مرا مطلع کرد.

 

امیرجناب سلام. روی هر ۱۰ تا علت که مرقوم فرمودید می‌شود واقعاً ساعت‌ها بحث کرد و حتی یک پروژه‌ی آسیب‌شناسی حساب کرد. آن نکته‌ی حاج قاسم ملایی هم نشان ازین دارد که مردم رو برگرداندند از کسانی که فراموش کردند باید خادم موکّلان خود باشند نه کارچاق‌کن نفوذیان. من البته حرفم روی هیچ فرد خاص نیست، چون اساساً دأبم نیست تحلیل یا نوشتجاتم را روی شخص یا اشخاص تطبیق بزنم. از این استناداتت متشکرم که تقریباً این چهار سالی جزوِ نُقل محافل سیاسی بود. هر کدام که صفت «انقلابی» را -که رهبری معظم به آنان اطلاق فرموده بودند- خدشه‌دار نموده باشد، به‌یقین مردم به او پشت کردند و درین ۱۱ اسفند ۱۴۰۲ردر سراسر کشور دو سوم مجلس ۱۱ با آن که از سوی نهاد نگهبان صالح!!! تشخیص داده شدند -که بعضاً واقعاً ناصالح هم گردیده بودند- از دست ملت تنبیه سخت شدند. ملت میزان است چون امام خمینی رحمت الله رأی را «میزان» توصیف فرمودند. هر کس درین «میزان» توزین شد و مردم او را رد کردند، باید دنبال چرایی بگردد. من البته نمی‌گویم هر بار هر کس رأی نیاورد ناصالح است. نه، اما وقتی ۷۰ در ۱۰۰ نمایندگان مجلس ۱۱ از سوی ملت مردود می‌شوند و صندلی آنان را به فرد نو یا صاحب سوابق انقلابی می‌دهند، معنای گسترده‌ای دارد. درود امیر. بهره بردم از منابع اطلاعاتی ذهنی تو که نشان می‌دهد اوضاع زیر نظرت گردش دارد.

 

سیدرضا میرزاده به دامنه در صحن «بصیران دوکوهه» : سلام. صرف نظر از عملکرد بد تعداد معدودی از نمایندگان عکس العمل مردم در مورد نمایندگان بیش از آنچه که تحت تاثیر اقدامات مجلس و وظایف ذاتی او باشد تحت تاثیر فضای کاذب رسانه ای و کوچه بازاری است تشخیص درست عملکرد قوای سه گانه بویژه مجلس به مطالعه دقیق اقدامات و برررسی ضعف ها و قوت ها دارد که عموم مردم وقت و حوصله این کار را ندارند از طرفین مایندگان مجلس به دلایل متعدد نتوانستند از عهده دفاع اقناعی از عملکرد خود بر آیند ، نخبگان نیز که نقش هدایت گری در انتقال واقعیت ها به مردم را دارند اکثرا یا خودشان در این جریان کاذب هضم شده اند و یا به وظیفه تبیینی عمل نمی کنند .بدیهی است در حوزه تشخیص درست مردم استثنائاتی هم وجود دارد .لیکن روی هم رفته رهبر معظم انقلاب سخنی را بدون اثبات صحت آن بر زبان جاری نمی کنند .

 

سلام جناب آقای سید رضا میرزاده. ۱. از بیان دیدگاه آن بزرگوار ممنونم. ۲. نقش فضای مخرب بنگاه‌های ضد انقلاب قابل انکار نیست. ۳. مردم البته ورای نگاه قوای سه‌گانه برای خود تحلیل و گرایش مجزّا دارند، و همیشه هم جلوتر از نگاه رسمی هستند. ۴. شاید علت ضعف اقناع نمایندگان مجلس ۱۱ این بوده، با حرف‌های سست و کارهای غیربنیادی و ظاهر‌پسند و حتی اغلب عوام‌فریب، چنان آسیبی به خود زدند که افکار عمومی آنان را پس زد. ۵. بله، تشخیص مردم یا همان رأی اکثریت همیشه با حق تطبیق ندارد، اما چون میزان را امام خمینی رحمت الله «رأی» اعلام کردند، لذا باید قاعده‌ی رأی اکثر را ملاک گرفت. ۶. بله، رهبری معظم هم خواستند از یک وصف پرده بردارند و هم آنان را به این سمت انقلابی‌ماندن سوق داده باشند. از آن محترم ممنونم به متن بنده نقد و نظر افزودند. با ادب و احترام.

 

سید سعید شفیعی: با سلام درود بر مدیر محترم و اعضای مدرسه. هرجند با تاخیر , فعالیت هفت ساله مدرسه را هم به مدیر محترم و هم دیگر اعضای گرامی تبریک می گویم . امیدوارم نه هفت سال , بلکه هفتاد سال و انشالله هفتصدسال ادامه یابد . اما بعد. ۱. از انجاییکه بنده تقریبا یکسالی است وارد مدرسه شده ام . در این یکسال استفاده نموده ام . از تلگرام و مهاجرت به ایتا. ۲. هر گروه تشکیل می شود فرایندی را طی می نماید . به قول تاکمن از شکل گیری , درگیری (طوفان ), انسجام , تکامل و ممکن است منحل شود و یا فروپاشی نیز صورت گیرد . البته این بیشتر برای یک کارگروهی موقت است و یا با هدف مشخص , وقتی به هدف رسیده شد خودبخود گروه منحل میگردد . ۳. مدرسه حداقل یک فرصتی فراهم نمود برای فرزندان داراب کلا و همچنین دیگر دوستان که در کنار هم باشند حتی اگر تفاوت های فکری هم داشته باشند . ۴. مدرسه فرصتی فراهم می نماید, خودمان را محک بزنیم , دانش خود را بسنجیم , برای اینکه توان پاسخگویی داشته باشیم مطالعات خود را افزایش دهیم . حتی با تغییرات فکری اعضا اشنا شویم . حتی تغییراتی که برای من هم قابل باور نبوده است . ۵. مدرسه فراز نشیبهای خود را دارد و این منطق طبیعی مدرسه می تواند باشد . مهم این است ما بتوانیم مدیریت هیجان داشته باشیم و احساسات خود را مدیریت نماییم . پیشنهاد : الف :برای اینکه بتوانیم فرصتی شود تا دیگر اعضا هم بتوانند نظرات خود را اعلام نماید هرچند وقت یکبار از سیاست فاصله گرفته شود و موضوعی عمومی بیان شود و اعضا نظراتشان را بگویند . اگرچه جست و گریخته توسط مدیر گفته می شود . مثل واژه های محلی . می توان ان را بسط تر داد . مانند گرفتن عکس یا ضربالمثل های , یا چیستان و یا تاریخچه از محل مثل تیم ورزش های , انواع گو گوگ زا , کرک جیند کا و بازی های محلی و.... ب: فراهم نمودن بانک اطلاعاتی از فرزندان دارابکلا که به نوعی می یتواند یک فرصت باشد که از امکانات بهره برد. امروزه مفهوم سرمایه تنها به اقتصاد معطوف نمی باشد بلکه سرمایه اجتماعی نیر مد نظر می باشد و انهم ارتباط است . اگرچه این ارتباط می تواند در کنار فرصت تهدید هم باشد (برای استفاده های نابجا ) ج: اگرچه مدیر مدرسه دارای اختیاراتی می باشد و برخی از این اختیارات ذاتی است برخی اکتسابی است برخی هم واگذاری شده است . کشکولی : یکی از جملاتی که در دوران مدرسه از معلمین و مدیر و معاونیین محترم به کرات شنیده میشد این جمله بود :پرونده تون رو میزاریم زیر بغلتون”خداییش کی دیده پرونده دانش آموزی را بزارن زیر بغلش ؟؟؟ مگه هندونس ؟! البته تو این مدرسه اتفاق افتاد . البته توجیه هم نمایم در عدم نوشتن این است که وقتی دسترسی به سیستم نداشته باشم نوشتن با گوشی برای من سخته . مانا باشید.

 

آقا سید سعید سلام. ۱. اَم دِل تِ وِسّه پاره پِندلیک شده بود! پیشخاد خیال کاردیمی دَکِتی خلیج فارس قوزم دله غرق شدی! ۲. سیر یک تأسیس تا رسیدن به هدف حتی انقراض را قشنگ برشمردی. من شخصاً آن مرحله‌ی طوفان فکری را دوست دارم، به تعبیر آسید حسین آقا شفیعی استاد محترم: «بارش فکر» ۳. از نوع نگاه تقویت‌محور شما نسبت به مدرسه فکرت بسیار متشکرم. وجود شما را خیلی مهم می‌دانم حتی خودم را به خودت نیازمند. ۴. موافقم مثل امیرجناب که پیشنهادات شما را در تنوع‌بخشیدن به صحن پسندید. ۵. من البته از هر دری سخن می‌گویم؛ از پاهاچو گرفته تا سِندلک. و از سیاست گرفته تا لغت. و محل گرفته تا موزامبیک. ۶. کشکولی مشکولی هم که جناب آشیخ مالک بر پیشنهادهای شما اضاف کرد، یک اصل مهم است که من و خیلی از اعضای صحن بدان وفادارند. ۷. مدرسه فکرت شاید از دید اعضایی به علت ممنوع‌بودن بارگذاری کپی و هدایت و فوروارد نقص داشته باشد، اما من پیش شرط دعوت هر عضو را رعایت مقررات مدرسه دانستم و اعلان هم کردم به حین دعوت. تا من مدیر باشم ازین اصل با تمام قدرت دفاع می‌کنم که صحن صحن ارائه‌ی فکر است نه کپی. از آن دوست محترم ممنونم مطالب را همیشه با تراوش فکر خود می‌نویسد. ۸. هر چه و هر که مدرسه را پابرجاتر سازد، مورد حمایت من است. هر کس هم مقررات را لگدمال کند، ذره‌ای در خارج‌کردن مدرسه از دسترسش باک ندارم. ازت بی‌حد تشکر. با ادب و ارادت: شِخ عَیی للکبِر اِوریم. فردا یا امشب یک لغت محلی هدیه می‌کنم به صحن با خاطره‌ام؛ یعنی شرح قَن‌چوله.

 

و اما جواب آقا مصطفی همین اِسا. آقا مصطفی بابویه‌ی گرامی سلام. اصلاً تصور هم نمی‌کردم روزی حتی چند باری ازین کوه دو برادران که کوه قاتل و تپه‌ی وحشت است، بالا رفته باشی. وای چه دل و گاردِه (=قُلوه) داشتی! بله، بالارفتن ممکن است، ولی پایین‌آمدن جان می‌سِتانَد این قسمت جغرافیای قم. انگاری برمودای ثانی است!!! امابعد بنده همواره اهل تعدد متن در صحنم. اگر دقت کرده باشی: معرفی می‌کنم کارهایم را درین صحن: معرفی و تحلیل کتاب دارم. لغت دارم. عرفان می‌نویسم. مسائل روز می‌پردازم. عکس و شرح دارم. خاطره می‌نویسم. نقد و نظر دارم. پاسخ می‌آم پای کار. کشکولی که جزوِ سلول و نُسوج منه. مسائل روستا را کم کمَک ورود می‌کنم. حدیث و شعر می‌پردازم. نقد متن می‌کنم. بس است، بشمارم اِتّا خِلال ووونه. (خلال کیسه‌ای جادارتر از کیسه معمولی، خود لفظ خلال یعنی جای خالی‌دار بزرگ. مثلاً پنبه‌خلال) مصطفی سرت را درد آوردم. فی امان الله.

 

مصطفی بابویه: سلام مجدد آقا ابراهیم عزیز... داشتم میرفتم اما دیدم نوشتین جواب همین اِسا؛ صبر کردم تا پست شما را بخوانم؛ و ببینم استاد و به تعبیر بنده: جادوگرِ بکارگیری کلمات و جملات چه پاسخی دارد... بله نقش شما در این فضا بسیار پررنگ و مشهود است و نقش شما بعنوان کاتالیزور(گردهم آوردن اجسام دور از هم) عمل مینمایید و تنوعات موضوعی شما بی بدیل است... بنده به نوبه ی خودم از شما کمال تشکر و اِمتنان را دارم و برایتان از درگاهِ خداوند سلامتی خواستارم...ذارادتمند مصطفی.

 

آقا مصطفی حال که کوهِ بِن می‌ایستی که تِمشا کنی! آق حجت رمضانی را هم بیار که فیلم ماها بگیرد که افتادیم تَهِ کوه اَم گت تیکّه، گوش می‌شود! حجت هم آهنگ می‌ذارد و تشییع جنازه را سوزناک می‌سازد!!! خب زرنگی پس می‌خوایی آما را بفرستادی بالا و خودت جان سالم در ببری! مصطفی، خانِ بوری، بور. امشو جواب این پستت را بدم. مزاحم نمی‌شم. لطفت بر من هویداست. شما هم وقتی با نوشته می‌آیی صحن، آفتاب مدرسه آن موقع تابشش شدیدتر است. لفظ «جادوگر کلمات و جملات» بدیع بود آق مصطفی. ثبت می‌شود به نامت. خندیدم حسابی.

 

انجیلی‌دار

باز هم رهبر معظم ۱۵ اسفند درخت غرس کردند (=کاشتند) مانند هر سال؛ اما امسال (۱۴۰۲) سه درخت. جدا از کاشت زیتون برای همبستگی با فلسطینِ دغدارِ غزه و کرانه، یک سَرو و یک انجیلی هم کاشتند که من دیشب وقتی دیدم از ذوق پَر گرفتم. من به انجیلی‌دار کمی می‌پردازم.

 

این دار (=درخت) جالب است در محل ما دورتادورِ روستای ما در می‌آید خصوصاً سمت سنگچِکّلی تیرنگگِردی. هر چه از روستا به درون جنگل پیش برویم، انجیلی‌دار هم غِب می‌شود. به نظرم انجیلی با آدم آشتی‌ست. عین نخل که اگر آدم (=صاحب خود) را نبیند، خرما نمی‌دهد. انجیلی که چتری می‌شود و پیچ‌درپیچ؛ برگ‌های پاییزش به چند رنگ درمی‌آید که دل آدم را می‌رباید. هیمه (=هیزم) آن بسیارخوب می‌سوزد هرچند با آمدن گاز دیگر نباید هرگز به هیمه‌ی آن دستبرد زد. حرکت رهبر معظم این بود این نسل درخت از گزند مصون بماند و گونه‌ی آن به دست بشر منقرض نشود. چَشم. چَشم ای رهبر عزیز ایران. گرفتیم پیام آن خردمند را که برای جنگل هیرکانی منطقه‌ی زادگاه ما حرکتِ حکمت کردید. کسی عکس از انجیلی‌ دارد بگذارد. من هم دارم بگردم پیداش کردم خواهم گذاشت.


حاشیه‌ی سیاسی: دقت که کردم دیدم پس از کاشت درخت، شرکت مردم در ۱۱ اسفند ۱۴۰۲ را به طرز منحصر به فرد، ستودند. این برای نخستین بار بود که در فرهنگ سیاسی انقلاب اسلامی ایران، رأی، «جهاد» نامیده شد. «میزان» بود طبق تز امام خمینی رحمت الله، حالا «جهاد» هم شد. لابد مطلع‌اید چرا جهاد؟ چون مصاف میان مُخاصمان و وفاداران بود. وفادار وقتی مقابل متخاصمین بایستد، رأی، محتوای جهاد می‌گیرد. من جهاد را در برابر «فرار» قرار می‌دهم. دامنه.


شوخی کشکولی با شیخ مالک

سلام حجت الاسلام استاد آشیخ مالک استاد محترم. در پاسخ به امیرجناب رمضانی، به قال خادت: "امیر خالوچه" که به شوخی و مطایبه به شما نوشت عیناً در جملات زیر:

 

«درود خالوچه ی گرامی آق شیخ مالک رجبی . داداش خیلی کم فروغ هستی . نکنه شما هم کشکولی مشکولی نماینده ی مجلس شدی و ما نمیدانیم»

 

  نوشتی:
 

"بنده حوزه علمیه را با هیچ چیز عوض نمیکنم"


خواستم نقض و نقد کنم که یعنی می‌فرمایی: دین (=درین جا دینِ شیخ مالک) از سیاست (=درین جا سیاست شیخ مالک) جداست مگر؟!!! این جمله‌ات اگر خوب تجزیه و ترکیب شود، از آن دیِ (=دودِ) تفکیک دین از سیاست، بِلِن (=راست) می‌شود. دامنه ولی بگذرد!!! کشکولی!!!


سلام و شایسته‌ترین تقدیر آق مصطفی بابویه دوست صاحبِ قلمِ روان. ازین متن کشکولی جدی فکاهی شما خندیدم در حد غلتیدن چون با چخ‌دستی خیلی خیلی خاطره دارم من. همینطی داشتم می‌خواندم متن‌تان را یادم کَفید (=افتاد) در ۳۰ تیر ۱۳۹۶ در سایتم «دامنه‌ی داراب‌کلا» چخ‌دسّی را شرح داده بودم که اینک در موازات متنت عیناً عکس‌نوشته‌اش را پیوست کردم. اگر سطور متن ناخوانا بود حتماً مرقوم بفرما تا خودِ متن را بفرستم صحن. از هم‌سخنی با آن دوستم اَنجم ممنونم. من از خواندن متن‌هایت کَف‌لَمِه نمی‌شوم هیچ، بشاش هم می‌شوم. دِشو یا همان اَشون (=شب گذشته) وقتی متن را دادی صحن، من هفتا خو دله بودم. اساساً معمولاً و دائماً شب زود می‌خواسم. مگر مِره خووِزه افتد. هر کس بلد است لغت خووِزه را برای مصطفای فارسی کُن معنی و شرح کند! متن چَخ‌دَسّی در لینک زیر:

 

چَخ‌دَسّی

متن آن در لینک بالا در دامنه

 
عکس از  آقا سید رضی سجادی

قَن‌چوله

از کَنده‌کاری روی کُنده‌ی چوب درست می‌شد؛ بدون رنده، فقط با تیشه. کمی جول‌دلِه ساخته می‌شد وسطش هم یک استوانه‌مانند باقی می‌گذاشتند که کله‌قندِ خُردشده را رویش می‌ذاشتند و با قن‌شکَن (=تیشه کوچک) قندِکَرب را حَب حَب می‌کردند؛ ریز در حد باکّله‌تیم قایده. حتی گاه حد آقوزکال. بعضی هم که گنِسی می‌کردند، آنقدر کوچک در حد کله‌مورچه! دیگر خبر نداشتند موقع چای، همین کله‌مورچه را سه‌سَربِنی جِفت می‌کردند قند را می‌خوردند! چای نمی‌خوردند! در اصل قن می‌خوردند!

حالا خاطره:

یک روز رفتیم خونه‌ی یکی. چشم ما خورد به قَن‌چوله که تَه‌اش قن‌خاکه و حبه‌قن پر بود. دیدیم کورماز (=مگس) دورش موروخّه موروخّه می‌کنند (=وز وز در تعداد زیاد). همان قند را دادند بچه خورد. فردا شنیدیم وچه را چنگ زدند بردند ساری پیش دکتر اخوتیان. حالاحالاها هِم تا چِک کَفنّه، شوونِّه پیش آقادکتر اپیکچیان. سلامم به ایشان. تا اَشنیفه (=چه جَخت، چه صبر) می‌کنن پیش این دکترِ رحیم‌دِل صف می‌کِشن. بگذرم. هر که خونه خودش یا مار پیِرش یا گت‌بَوا گت‌نِناش قن‌چوله دارد، عکسش را بندازد و بگذارد. من قم قن چوله ندارم و اساساً شکلات و حلوا جه چای می‌خورم. ۱۵ اسفند ۱۴۰۲ ، دامنه.

 

عکس از قاسم ملایی

تَمکوچوله

اِتّا وَر شاهرودی ، اِتّا وَر اصفهانی

تَمکو یعنی تنباکو. چوله، هم معنی جُل (=گود، فرورفتگی) می‌دهد، هم یعنی چیزی که از چوب ساخته شد. هم سِ وَری ساخته می‌شد هم دِ وَری. (دِ وری عین عکس بالا که آقا قاسم ملایی فرستاد) دِ وَریِ درون اِتّا وَر تمکو شاهرودی می‌ریختند، اِتّا وَر دیگه تمکو اصفهانی. بعضی هم اِتّا وَر را تمکوسوته می‌ریختند. وای! هر کجای داراب‌کلا پای می‌ذاشتی همه قَیلون داشتند؛ از تکیه تا حموم‌گالخَن. از چَفت‌سر تا سوچکه‌سر. از شیشه‌ای گرفته تا بوته‌ای. حتی برخی آن را در آب زعفران می‌خواباندند که قیلون‌کینگه، قرمزرنگ شود و قشنگ. هر کس سِره قیلون و قیلونی بود، تَمکوچوله هم بود. در سِرِه‌ها هم معمولاً لَمِه (=نمد) بود که امکان نداشت اَنگَله (=تَش) از قیلون‌سر نیفتد و لمه را نسوزانَد. رسم بود هر کس نفَس بیشتری داشت اول هر کس باید قیلون را دی (=دود) می‌آوُرد که برای بقیه راحت شود کشیدنش. وای دَم به ساعت زن باید قیلون اُو را سرِ حوض عوض می‌کرد چون زود بو می‌آمد. تِکّنِه (=نیِ داخل آب قیلون) از همه‌چیز مهمتر بود. چون نباید باد (=هوا) می‌داد. من یک بار با تِکّنِه به دست پدرم چو خوردم چون برای برای نماز صبحم از کارسی‌بِن (=زیرِ کُرسی) راس نشده بودم. بگذرم.

 

حالا سه خاطره:

 

خاطره یک و یک‌ویک!! : سالی، نه هم چندان دور، با برخی! رفتیم سمت گمش‌تپّه. رفیق دارم گمِشان. به قول شِخ احمد آفاقی: "ناگِهون" دیدم یک زن همسایه‌شون آمده سرِ سکوشون چنگ زد تمکوسوته‌ی قیلون را مَکید و خورد. شاخ از سه سمت پیشونی من (چپ راست وسط) زد بیرون! از "جیم. قاف" پرسیدم چیه، چِشه؟! لب را گاز گرفت بعد به من یواشکی گفت این زن "ویار" دارد. می‌ره خونه‌ی در همسایه تمکوسوته‌ (=تنباکویی که از روی سر قلیون پس از کشیده‌شدن سیاه و سوخته می‌شود) می‌خورَد.

 

خاطره دو : سالی (گمان کنم زمستان شصت و سه) خونه‌ی حمید آهنگر حاج ممدلی ولی، جلسه داشتیم. جمعی بودند یکسره قیلون می‌کشیدند. شش هفت تا هم نخ به نخ سیگار دود می‌کردند. نصف‌شو حاج ممدلی آهنگر آمد خان‌دله. تا آمد دست گذشت رو پیشانی و گفت: بوووووو چه خبره دی (=دود). دَکّال دِیار نینی (=نیستین). بازم بگذرم.

 

خاطره سه : تکیه‌دلِه‌ی داراب‌کلا آن سال‌ها (اِسا جمع هاکادنه) خصوصاً اَشیر غروب (-=عشیر، روضه، منبر) قیلونی‌ها زودتر پای مَنقل جمع می‌شدند پُکّه‌پُکّه دود کاردنه. آنقدر هم قیلون زیاد بود، پای هر منقل یک قیلون و تَمکوچوله و تَمکوتاس بود. آخوند وقتی بالای منبر می‌رفت از اون بالا از بس دی بود، آن آخری‌ها را چِشمش فَق نمی‌کرد ببیند!!! بگذرم. قیلون بودُ کینگ رِه کَت هادِن و هی گاندلیک درهاکاردِن!! (=بلوف! لاف! چاخان! بازم دارم خاطرات اما گِمون کانم سر رفت حوصله‌تان. (چهارشنبه ۱۶ اسفند ۱۴۰۲)

 

آق سید موسی صباغ سلام. چه اقدام شکوهمندی. لذت بردم.بر هر دو رفیقم (سید موسی + حاج حجت) تشکر ویژه دارم بابت نرمی و لطف بر زمین و ارزش کاشت درخت. اسم بذارید روی یکی از آنها. مثلاً درخت اسپند جهاد سیاسی مردم در ۱۱ اسفند ۱۴۰۲ تا ماندگار بماند. پس اَعی باز مثل پارسال، اردیبهشت که می‌آم محل و بعد بریم مشهد مقدس، هَلی مِ جمع محفوظه. خدا بده برکت آق سید موسی. خندیدم!!! خا، حتماً مِن همون دَمپَر کندِمبِه!!! دارشو نیمه!! اینم آهنگ چند تایی «سهیل مهرزادگان» که خیلی باب طبع منه صداهای این خواننده‌ی فاخرخوان، تقدیم این حرکت لطافت با زمین و غَرس درختان مُثمِر. سلام اعی وا. بالینگِن چ وِه سید موسی؟!! نا. نا. ابَدا. پنبه‌خلال یارمِه آن جا! تا پِسو هاکانم هلی‌ها را‌!!!

 

اینم عکس انجیلی‌دار که آق سید حمید دارابی دقایق قبل دیدم برایم (طی فراخوانی که زده بودم زیر یادداشت روز امروزم) فرستاد. تشکر وافر حاج سید حمید. همه ازین انجیلی‌ها خاطره داریم، نوستالژیک. هم هیمه‌کشی با اسب هم با دوش. آی مَل می‌زدیم با شاخه‌هایش. نیز اجارپاها و پرچیم. من سمت دودانگه و سنگده و فریم هم از انجیلی زیاد دیدم. جاده‌ی دیدنی دارد. به سمت تهران که می‌رویم، آخر پل سفید سمت چپ باید وارد آن راه شد.

 
... ...
 
... ...

شرحی برین عکسهای جشن خانم دکتر عالیه زمانی

البته بدون قضاوت و داوری، به اضافه‌ی ذکر دو خاطره

جشن‌های زیادی پس از انتخابات ۱۱ اسفند ۱۴۰۲ جَسته گریخته چشمم خورد ازجمله جشن پیروزی حامیان خانم دکتر “عالیه زمانی” که رأی مردم دو شهرستان ساری و میاندورود را آوُرد. من پدربزرگش مرحوم حجت‌الاسلام زمانی را می‌شناختم، اما وی را نه. گویا وی رئیس بیمارستان امام خمینی ساری‌ست.

 

حالا دو خاطره:

من سالن «سید رسول حسینی» در خیابان فرهنگ ساری دو بار رفته بودم. هر دو در دهه‌ی ۶۰ بود. یکی زمانی که بنی صدر به عنوان کاندیدا آمده بود که ما حامی کاندیداتوری جلال‌الدین فارسی بودیم اما او به دلیل ریشه‌ی افغانستانی داشتن، صلاحیتش رد شد و جایش مرحوم حسن حبیبی مورد حمایت جامعه‌ی مدرسین وقت قم (پر از عالمان تراز اول، نه مانند الآن که چنین نیست) آمده بود که پس از کنارگذاشتن جلال‌الدین ما جانبدار حسن حبیبی شده بودیم. بنی صدر آن روز، بدجور بداخلاقی کرده بود. حرفهایی به‌شدت تفرقه‌افکنانه زده بود. عین مرحوم سید جواد طباطبایی همه را علیه‌ی همه می‌کرد! و می‌شد هیزم‌بیار معرکه. باری هم برای تماشای کُشتی بود که این سالن رفته بودم. آن روز یا شب، آقای عبدالله رمضانی مَمْسِن‌عبدالله یورمله رفیقم، در رقابت کشوری شرکت کرده بود. دیگر یادم نیست این سالن رفته باشم. حالا کنجکاو که شدم به این جشن سالن، دیدم عکس یک عضو مدرسه فکرت هم درین جشن هست. لابد خودش می‌آید وسط می‌گوید کی هست. دامنه.

 

نظر شیخ مالک: سلام علیکم آقا ابراهیم عزیز عصر بخیر. در ایام انتخابات سر کار خانم دکتر عالیه زمانی دورا دور برنامه های تبلیغاتی ایشان را تحت نظر داشتم ..ایشان سفارش کرد برای تبلیغاتش هیچ خرجی نکنند چون گفت بودجه ای برای تبلیغات نداریم حتی راضی نبود عکسهای ایشان را در شهرها و روستاها پخش کنند و همینطور طرفدارانشان میگفتند برای ناهار و شام ما از جیب خودمان استفاده کردیم و خانم دکتر بودجه ایی برای تبلیغاتش حتی تغذیه نداده یکی از کارهای بسیار خوب سرکار خانم دکتر عالیه زمانی همین داشتن حجاب عالی بود که برای تمام خانمها و مادران و خواهران درس بزرگ بود سلام درود خدا بر این خانم ارزشمند که با عفاف و حجابشان درس بزرگی بهمه داد و سخنش را هم شنیدم سخن خدایی بود و حسن ختام کلامش را سه بار با نام یا زهرا یا زهرا یا زهرا ختم میکرد... حالا جشن پیروزی ایشان هم مردمی بود و مشتاقینشان این جشنهای مفصل را گرفتند و خانم دکتر راضی به این جشنهای کذایی نبود غرض تمام برنامه هایشان مردمی بود و در هر جا برای ایراد سخن دعوت میشد با استقبال بی نظیر یا کم نظیر مردمان شهید پرور ساری و میاندرود مواجه می‌شد بنده برای این خانم ارزشمند که حجاب را با عملش در میان انبوه جمعیت مردمان شهرستان ساری و میاندرود جامه عمل پوشانده دعا میکنم و موفقیت روز افزون ایشان را از درگاه خدای قادر متعال مسئلت دارم.. خدا نگهدار شما

 

حجت‌الاسلام آقای شیخ مالک استاد محترم سلام. همانطور که عرض کرده‌ام در آن متنم، بنده هیچ شناختی از وی نداشتم، الّا، نوه‌ی مرحوم حجت‌الاسلام زمانی بودنش را. شما الحمدُ لِله خوب شد شناختت را ازیشان، نوشتید. بنابراین،، با نوشته‌ی عالی‌جناب، اینک بیشتر آشنا شدم. نظر و توضیح مهمی هم مرقوم فرمودید. اساساً آشیخ مالک، حجاب (به قول قشنگ محلی: پرده‌کردن زن) به بانوان می‌آید؛ آنان را در جامه‌ی چادر یا مانتوی گشاد و بلندبالا، شخصیت و وقار می‌بخشد. در جامعه‌ی ایران هر کس (از کوی و برزن و شهر) دست روی ارزش‌ها و باورهای مذهبی مردم بگذارد و از آن با کمال خلوص و قدرت، حراست کند در واقع، علاوه بر ترویج تفکر دینی و پاکی و هنجار، دست به انتقال این فرهنگ به آیندگان هم زده است. بگذرم. زیبا نوشتید و بی‌ریا و راحت و رُک. بنده از شما متشکر است. هر فرد از ناحیه‌ی مردم، آن هم زیر امواجِ سهمگین هجوم براندازان و ناسپاسان و قلیلی از هرزگان، درین انتخابات بسیار مهم که پیچ سهمناک سیاست بود، رأی آورده باشد و به پای قدرت رفته باشد، مهمترین اصل برایش باقی‌ماندن روی اصالت و منافع ملی است و نیز آموختن آنچه نافع مردم و انقلاب است.

 

سید تقی شفیعی دارابی سیدهاشم: با سلام خدمت اعضای مدرسه فکرت و جناب اقای طالبی عزیز. این مراسم به منظور شکرگذاری و تقدیر و تشکر از حضور پرشور مردم فهیم و همیشه درصحنه شهرستان میاندورد و ساری در سالن سیدرسول حسینی ساری برگزار گردید.

 

جناب آق سید تقی شفیعی دارابی دوست گرامی‌ام سلام. اتفاقاً وقتی همین عکست را در در آن جشن دیدم، شائق شدم پستی در همین‌رابطه بنویسم. متشکرم از آمدن شما و توضیح شما. بله؛ من طرفدار چنین جشن‌های آبرومندانه در سراسر کشور هستم. چون همت مردم روشن و مسئولیت‌شناس، علی‌رغم تمام تلاش بدخواهان، جای شکرگزاری و سُرور و شادی دارد. سلام مرا پدرت به زبان صمیمی ما آق‌سید هاشم‌عمو برسان. روح مادر عزیزت (دخترعموی گرانقدر ما) درین آخرین شب‌جمعه‌ی ماه معظم شعبان، غریق رحمت خداوند متعال باد.

 

هیچ دوره‌ای اجازه ندهیم

پرچم مبارزه با استکبار از جمهوری اسلامی گرفته شود

نویسنده: قم: دامنه ابراهیم طالبی دارابی

 

رهبر معظم دیروز ( ۱۷ / اسفند / ۱۴۰۲ ) به خبرگان رهبری گفتند "در ذات نظام دموکراسی غربی، استکبار و تجاوز و تعدّی به حقوق ملت‌ها و جنگ‌آفرینی و خون‌ریزی بی‌حد و حصر برای کسب قدرت وجود دارد... مخالفت ما با ظلم و تجاوز است که در باطن جبهه دموکراسی غربی وجود دارد... این مسئله باید روشن و معلوم باشد که  جبهه استکبار، ظلم و تجاوز و کشتار را  زیر نام دموکراسی، حقوق بشر و لیبرالیسم پنهان کرده‌ است... پرچم مبارزه با استکبار را باید هر روز گسترده‌تر و برافراشته‌تر کنیم و در هیچ دوره‌ای اجازه ندهیم این پرچم از جمهوری اسلامی گرفته شود."

 

تفسیر بنده: لبِ غنچه‌ی رهبرِ عزیز و انقلابی و پارسای پارس را از راه دور با همین جملات عظیم و افشاگرش، شیدانه بوسیدم که آن سویِ دموکراسی لیبرالی را «جبهه‌ی ظلم» نامیدند که باطن این تمدن غلط و منحرف از الهیات، جز "تجاوز و کشتار" پنهان نشده است. این علاوه است بر آن فرهنگِ منحط فروپاشی پاکیزگی خانواده و رواج بی‌شرمانه‌ی برهنگی و عریان‌سازی زن که کمال بشریت از دامان این جمیل آفرینش سر برمی‌آورَد. و من به دلیل عقیده‌ی راسخم در ضدیت با امپریالیسم و طعم سوسیالیستیِ آمال و آرمانم، به هر کس که پرچم مبارزه با استکبار را بلند داشته باشد و به آن اهتزاز ببخشد، احترام قائلم و به رهبرم که اساساً برای شجاعتِ هدایت و ترسیم شفاف خط مقدّم‌های انقلابیون ایران و جهان ضد ستم، عاشقم؛ عاشقی عاقل و علاقمند. و آن "آتش به اختیار"ی که اذن دادند را، مثل برخی احساسی‌ها، خیلی سبُک و بی‌حکمت و مُفت و تندرَوانه، در هر جا و بی‌جا هزینه نمی‌کنم که خسارت به منافع ملی بزنم و امنیت ملی را مخدوش سازم. معتقدم در برابر "جبهه‌ی دموکراسی غربی" باید از روی عقل و از سرِ حکمت و مصلحت و آن گاه در نهایتِ رشادت و بدون سازش ایستاد و در حالی که سازگاری جهانی را از اساس اسلام می‌دانم اما راسخم که تحت هیچ شرائطی نباید گذاشت کسی یا جریانی این انقلابِ امضاءشده به خون میلیون‌ها شهید و جانباز و رزمنده را به دست «نااهل» و سازشکار بسپُرَد. با حرف رهبرم حسابی نیرو گرفتم. تا نفَس می‌کشم پا از مسیر ولایت فقیه -که آسیب به آن آسیب به کیان دین و ایران است- پَس نمی‌کشم. شماها چطور؟ دامنه.

 

حجت الاسلام سید حسین شفیعی به دامنه: سلام علیکم. خداوند مرحوم آقا یوسف را رحمت فرماید. از جمله ویژگیهایش؛ برخورداری از خلق حسن و سوز کار برای محل و مردم بوده است. امید است از رحمت الهی در آخرین جمعه ماه شعبان بهره مند گردد.

 

و علیکم السلام و سلام علیکم استاد آسید حسین آقا. خداوند والدین بزرگوارتان را هم رحمت کناد. بله، یوسف را خوب معرفی کردید، چنین بود. پایان.

 

یاد کردی از مرحوم آقا یوسف رزاقی و خصلت های نیکش. بسم الله الحی القیوم. دوست گرانمایه؛ فرهیخته و خوش قریحه جناب آقا سید علی اصغر شفیعی دارابی سلام علیک؛ جملات شعری ظریفی را در خطاب به مرحوم آقایوسف (دوست مشترکمان) نگاشتی؛ ای کاش این نگاشته احساسی _عقلانی را؛ در مدرسه فکرت نیز بارگذاری می نمودی؛ تا شاید جمع بیشتری از محتوای آن مطلع و بهره مند می شدند؛ بنده امروز صبح؛ در قالب عبارت کوتاهی؛ در پاسخ به نوشته آقا ابراهیم؛ از دو خصلت والای مرحوم آقا یوسف یاد نمودم: «حسن خلق» و «سوز خدمت به دیگران»؛ و اکنون نیز به حرمت جنابعالی؛ از دو خصلت دیگرش یاد می نمایم: ۱) رعایت ادب حتی در مواجهه با فرد مخالف؛ ۲) انقلابی و نقش آفرین بودن در عرصه های مختلف آن؛ خداوند؛ رحمتش فرماید؛ و از غفران الهی خویش در آخرین جمعه ماه شعبان بهره مندش گرداند. آن شاء الله. (حوزه علمیه قم: سید حسین شفیعی دارابی: ۱۸ اسفند ۱۴۰۲ش_ ۲۷ شعبان ۱۴۰۲ق)

 

آقا مصطفی بابویه سلام. ۱. متنت را همان صبح خواندم و منتظر بودم آیا کسی نظری روی آن می‌دهد یا نه. این بود تعمدی تأخیر دادم نظرم را. ۲. احاطه‌ات بر مسئله خوب است، لذا متن، آشفته نیست. ۳. نیک می‌دانید مسئله‌ی پایه در بحران فلسطین ایدئولوژی است؛ بهانه‌ی هیکل سلیمان نبی ع توسط صهیونیست‌ها و دفاع و مقاومت مسلمان‌ها بر سر بیت‌المقدس. پس نزاع، نزاع فقط خاک و انرژی و اقتصاد نیست. ۴. اما سایر ستیزه‌های این منطقه ریشه در رفتار «سود» در تفکر دموکراسی لیبرال غرب است که برای آن هر کاری را مباح می‌داند. ۵. این وسط چین که می‌رود قدرت برتر شود، جلوِ خود مانع نباید ببیند. این است که غرب، با دامن‌زدن به اختلافات، قصد دارد آرامش توسعه‌ی چین را آشفته کند. پوزش. همین مقدار بس است. ازت نیز آموختم. ممنونم. ابراهیمُ ارادت.

 

آقا مصطفی سلام. از تعبیر «لولای سه قاره» برای جغرافیای فلسطین خیلی خوشم آمد؛ عنوان درستی هم هست. بی‌جهت نبود دستِ آلوده‌ی غرب این سرزمین را پادگان خود کرد اسم فریبنده‌ی اسرائیل رویش گذاشت که بر محیط مسلمین سلطه داشته باشد، اما خام بودند که بدانند اسلام در برابر هر سلطه‌گری، قاعده‌ی نفی سبیل دارد. و جبهه‌ی گسترده‌ی مقاومت واکنش طبیعی مسلمین در برابر جبهه‌ی دموکراسی لیبرال غرب است. از سایر گزاره‌هایت نیز استفاده کردم. به زبانِ قلمت مأنوسم من. ممنونم که دانا و توانا هستید. خداوند باری‌تعالی هر گزندی را جناب‌عالی دور دارد. درود.

چار خط کشکولی
با حاج غلام یزدانی

تو جِنّ هستی یا اِنس؟!!

شو دَری باغسرِ لی‌لِم!!

ظهر دَری بانه‌ی کردستان!!

تپه‌ی برف توی عکس که بیجار را می‌مانَد

نکنه از زنجان راندی سمت کردستان!!

پس تِ کِ خاسِنی حاج غلام!

نکنه تِ کلاً خوومَوو ندانّی مش غلام؟

هر کجا هستی محتاط بران

سالم و تندرست بمان

بانه بِنه بِرو سوغات یاد نکان!!!

دیدی رد تِ و سیدموسی را دارم هر کَون و مکان!!

 

سید موسی صباغ: سلام آخه وه نتونده یکجا هنیشه. ته برف دشو ونه دل ره بورده وه هم کم نیاره بورده بانه برف درشو بخوره. تازه وه دوغ و کل پارچه و آش ... همه ره مشتی وری قوطی بوطی خوانه. خو که اصلا نداره. ته ونه رد ره نزویی وه خواشه موقعیت ره لو هاداهه.

 

آق سید موسی سلام. یکم. حدس می‌زدم وِن کینگ ات جا بنه نیننه. خوب شد تو گفتی. دوم. مرحوم مشدی یک بادیه آش را شش روز داشته! پس غلام یک جا جوررررر کشنِه. واسه همین هِم لاغرمَغمغوووو شد! سوم. برف‌دِشوووی امسال من واقعاً همه ره شورشوری داد. هنوزم به من متلک می‌فرستند اعضا. خصوصاً وقتی تو گفته بودی دشووو اصلی بود مدیر را حسابی ور گرفت!!! چهارم. نه، لووو نداد، جی پی اس گذاشتم زیر سگ‌دست ماشینش!!

 

آق سید موسی ۱. باور فرما خادم شاخ در آوردم توی برف و یخِ مسیر بانه ایستاد (=به قال خادت: هرسّاهه) دوغ بَلفِه!! کشکولی. ۲. شدی ۱۹، چون بطیمن با ط است نه ت!! از ریشه‌ی بطْن می‌آید. اینم ملالغتی بودن دامنه. ۳. دزِنه تا ماه رمضون قشنگ بود لغتش. ۴. فک کامبه هر دِ تا (غلام یزدانی و آقای نوروزی) شکمو هستن. بگذرم.

 

سید موسی صباغ: ممنونم از تصحیح لغت کشکولی اما اینجه مگر جایزه بیشتی ؟ که نمره هادایی؟

 

جناب آقا مصطفی سلام. بنده هم علاوه بر این‌که سخت و مشتاقانه اهل تنوع گفتار در صحن هستم، از همه‌جور مسائل از کشکولی تا عکس و مسائل روز و حتی شوخی و مزاح و مباحثه‌ها، میان‌بحث‌ها را هم بسیار دوست دارم؛ و شما هم اهل همین شیوه‌ای. اما برای نظر روی دنباله‌ی پستت در زیر می‌آیم. آق مصطفی ادامه اما:  به بند ۱ تو : نه، این کار یعنی محو نقشه‌ی فلسطین از منطقه، نه در توان آنان است، نه حتی در راستای سیاست تظاهر و فریب‌شان. به بند ۲ تو : این میدان را درست آمدی. من هم دو سه باری این قضیه را در صحن تبیین کرده بودم و اینک شما هم علاوه با حالا، یک بار در قبل هم هوشمندانه از آن پرده برداشته بودی. به بند ۳ تو : این برام گنگ است، نه مطلب خودت، اصل راهبرد منظورمه. به بند ۴ تو : بله، این طرح کانال البته در طول بیش از ۱۰۰ کیلومتر هدفش از کار انداختن درآمد مصر از کانال سؤئز است. البته اسرائیل این طرح را قادر نیست صورت دهد، چون هم طولانی است، هم زمانبر و هم از شمال غزه عبور می‌کند که موقعیت غزه را بسیار مهمتر می‌کند. بگذرم. ازت ممنونم که مسائل روز غرب آسیا را پیگیری. گفتم که، نه این که مطلب شما ابهام داشته باشد، نه. خود این راهبرد را گنگ می‌دانم. و الا شما در تبیین معمولاً عمیق و کم‌اشتباه ظاهر می‌شین.

 

نا آسید موسی. فکاهی بود با شخص تو. البته که چنین کاری باعث می‌شود یک لغت هم شکافته شود. حین تایپ آدم گاه دقت را فدای سرعت می‌کند. البته من در نوشته‌هات تا به حال غلط املایی ندیدم. آق سید کاظم داداشت که املاش عالی بود. هم‌کلاسم بود آخه خبر دارم. شما خانوادگی املای‌تان ۲۰ است.

 

به این پست... یک ناتّرینگ بزنم... دقایق بعد.. آق سید سعید سلام. ۱. کاجه‌ی آشپزخانه‌ی زنان کتابخانه!!! هم دارد؟! رمانتیک شد. ۲. آن هم کنار شیر آب، چراغ مطالعه هم تعبیه شد. ۳. کشکولی: اگه بخواد مطالعه کند فکر کنم دیگه هیچ غذایی نیست که سوته نشود! زنان کم غذا ره سوزِننه دَکّال کتابخانه هم ببرند کنار اجاق! غذا جزغاله می‌شود می‌رود. راستی اگر گفتین جیزیلانگ چیست؟؟؟

 

نظر امیر رمضانی: درود جناب طالبی. حالا که شما حاشیه زدی . اصل مطلب را بگویم . اخیرن در کانالهای تلگرامی بجای روزهایی که در تقویم جمهوری اسلامی مثلن روز جوان . روز زن . روز کتاب. روز قلم. روز پزشک پرستار . ورزش . سلامتی و ایضن روزهای مرتبط با ایامهای ارزشی و اسلامی و بزرگداشتی نامگذاری میشوند و مراسمات رسمی و مردمی در ایران برگزار میشود. دوستان جهانی فکر بخوان غیر مذهبی با پاسداشت روزهایی که با تقویم بیگانگان همخوانی دارد .. این روزها را با پست ها و فورواردها و عکس ها تزیین میکنند. نفس کار خوب است و ارزش به مقام مادر و زن و مطالعه و جوان و کارگر هست . ولی هدف بانیان کار چیز دیگری هست . افتاد  بقول داریوش ارجمند.

 

امیرجناب سلام. آن تیپ افراد ۱. وقتی به اروپا و آمریکا می‌رسند رنگ غربی به خود می‌گیرند. ۲. وقتی به اعراب می‌رسند رنگ غلیظ ایرانی به خود می‌زنند. ۳. وقتی به اسلام می‌رسند رنگ زرتشتی به خود می‌پاشند. ۴. وقتی به فلسطین می‌رسند رنگ نه غزه نه لبنان به خود می‌ریزند. ۵. و وقتی هم به هر چه عطر مذهب و آفریدگار می‌دهد می‌رسند، به خود با ادا و اطوار رنگ کائنات به جای آفریدگار به خود می‌زنند. من آن جور افراد جوراجور را بی‌سوادترین عوام‌ها می‌دانم که فقط خُردسالی بهشان می‌آد و بس. ۶. من دقیق ربط و خط آن افراد دستم هست که امیر تو خوب رگ‌شان دستت هست. خوبی‌ات این است تاب‌آوری زیادی داری با آن‌که سراغشان را داری و عین کف دست، تردستی و تظاهرشان را می‌دانی. بگذرم. آره، چه خوب هم افتاد. مگر دوذاری من را هیچ وقت کج دیدی امیر؟!!! تا بگی ژ. کسری ثانیه می‌روم: ژاژخاییدن‌های‌شان!!! حالا تو را افتاد امیر؟!! ها؟! متن را ویرایش نکردم. دست‌انداز اگه داشت خودت ترمز و کلاج کن.


امیرجناب سلام. آن تیپ افراد ۱. وقتی به اروپا و آمریکا می‌رسند رنگ غربی به خود می‌گیرند. ۲. وقتی به اعراب می‌رسند رنگ غلیظ ایرانی به خود می‌زنند. ۳. وقتی به اسلام می‌رسند رنگ زرتشتی به خود می‌پاشند. ۴. وقتی به فلسطین می‌رسند رنگ نه غزه نه لبنان به خود می‌ریزند. ۵. و وقتی هم به هر چه عطر مذهب و آفریدگار می‌دهد می‌رسند، به خود با ادا و اطوار رنگ کائنات به جای آفریدگار به خود می‌زنند. من آن جور افراد جوراجور را بی‌سوادترین عوام‌ها می‌دانم که فقط خُردسالی بهشان می‌آد و بس. ۶. من دقیق ربط و خط آن افراد دستم هست که امیر تو خوب رگ‌شان دستت هست. خوبی‌ات این است تاب‌آوری زیادی داری با آن‌که سراغشان را داری و عین کف دست، تردستی و تظاهرشان را می‌دانی. بگذرم. آره، چه خوب هم افتاد. مگر دوذاری من را هیچ وقت کج دیدی امیر؟!!! تا بگی ژ. کسری ثانیه می‌روم: ژاژخاییدن‌های‌شان!!! حالا تو را افتاد امیر؟!! ها؟! متن را ویرایش نکردم. دست‌انداز اگه داشت خودت ترمز و کلاج کن.

 

امیر:  درود بر شما . ژاژ که خوبه . پاچه هم  بگیرن بخورند و یقه بدرانند . وقتی تاریخ مصرفشان تمام شد . دوزار ارزش برایشان ندارند . ترمز و‌کلاچ گفتی . اخیرن ماشین های جدید هر دو  کار را با یک پدال انجام  میدهند. فشار اول به پدال کلاچ وقتی ماشین راه افتاد همون پدال کار ترمز را میکند . عجب از تکنولوژی که به رفتار انسان شکل میدهد.

 

دور ریخت میلیون‌ها دانه برنج در روز

روزنامه کیهان امروز (۲۰ اسفند ۱۴۰۲) از قول آقای سید مجتبی خیام نکویی معاون وزارت جهاد کشاورزی نوشت «با دور ریختن روزانه یک دانه برنج توسط هر نفر، در مجموع ۸۷ میلیون دانه برنج دور ریخته می‌شود که معادل غذای ۲۳ هزار نفر است.»

 

نظر دامنه: درین فرض مثال بالا، کمترین حد دورریختن برنج در نظر گرفته شد. حتی اگر همین فرض کم را هم کافی بدانیم یعنی هر روز به اندازه‌ی ناهار کل جمعیت روستای داراب‌کلا به اضافه پنج روستای دیگر که جمعیتی اندازه‌ی زادگاه ما داشته باشند، در روز برنج به دور انداخته می‌شود. اغلب هم، یا کرم می‌افتد یا فاسد و تبدیل به زباله‌ی تَر می‌شود. اما واقعیت این است که همه می‌دانیم هر روز اگر ما ایرانی‌ها تنها یک وعده برنج بخوریم (که برخی حتی شب هم برنج نخورند، انگاری با شکمی گرسنه به رختخواب رفته‌اند) میزان دور ریخت در حد یک دانه برنج نیست. بارها دیدیم افراد چه منزل، چه رستوران، چه عزا، چه عروسی، چه دعوتی، چه تفریح و حتی چه نذری دهها تیم پلو را در بشقاب باقی می‌گذارند و به سطل زباله می‌ریزند. پس دور ریخت در روز میلیون‌ها دانه برنج است نه ۸۷ میلیون دانه برنج. بگذرم. یکشنبه ۲۰ اسفند ۱۴۰۲ .قم: دامنه.

میانبحث مجلس ختم مردگان محل

دامنه ۲ |: برادرانم به ترتیب پستی که گذاشتند آقایان: اسماعیل آفاقی، سید یاسر موسوی، امیر رمضانی، سید موسی صباغ سلام علیکم. چون میانبحث ترتیب دادین در مورد مراسم مُردگان، من هم مشارکت می‌کنم درین بحث‌تان. بنده موافق هستم هزینه‌ها تماماً حذف شود، البته سنت هفتم، چهلم و سالگرد که در شرع و عرف ما یک اقدام حسنه است، در حد متعارف بدون خرج هنگفت و حذف تشریفات، زنده نگه داشته شود و سه مسئله‌ی قرائت قرآن و فاتحه‌خونی، سینه‌زنی بدون صوت گوشخراش و منبررفتن روحانی برای وعظ و ذکر مصیبت حضرت اباعبدالله علیه السلام به هیچ وجه حذف نشود. خدا بیامرزاد جمیع رفتگان را.

 

دامنه ۱ | آق سید اسحاق سلام. ممنونم از بیان نظرت و نیز موافقتت. بله، هفتم، چهلم و سال برای درگذشتگان بدون دادنِ شام یا ناهار و هزینه‌های چشم‌هم‌چشمی و سرسام‌آور، اقدام متعارفی هست. البته سوم دادن برای مردگان فکر کنم کاری من‌درآوردی است. باید تلاش کرد بارِ هزینه‌ی گزاف را از دوش صاحبان عزا برداشت و این ممکن نیست، مگر به این که سینه‌به‌سینه حذف خرج مراسم مردگان را برای محل انتقال داد. چون همه که ایتا ندارند، یا اهل مجازی که نیستند. پس باید این را میان مردم محل جا انداخت. سپاس.

 

دامنه ۱ | مجدد سلام آسید اسحاق. اساساً «سمَن» (=سازمان‌های مردم‌نهاد) حرکت قابل قبولی‌ست. نه دستوریزه است و نه ریخت‌وپاش در آن است. پیشنهاد معقولی‌ست. البته به آن شرط خودِ این سمن‌ها خراج‌تراش نباشند!!

 

آسید موسی سلام. خاطره‌ات آموزنده بود. درسته. جالب این است حالا ما این پنج نفر که تا این ساعت درین میانبحث اجتماعی شرکت کردیم، با سه مسئله‌ی ۱. فاتحه و قرآن، ۲. سینه‌زنی به دور از بلندگوی گوشخراش ۳. منبر و روضه موافق بودیم. باشد تا چنین رسمی برقرار بماند و پلوخوری و ریخت‌وپاش محو شود.

 

مجدد سلام آسید اسحاق. اساساً «سمَن» (=سازمان‌های مردم‌نهاد) حرکت قابل قبولی‌ست. نه دستوریزه است و نه ریخت‌وپاش در آن است. پیشنهاد معقولی‌ست. البته به آن شرط خودِ این سمن‌ها خراج‌تراش نباشند!!

 

آسید موسی سلام. خاطره‌ات آموزنده بود. درسته. جالب این است حالا ما این پنج نفر که تا این ساعت درین میانبحث اجتماعی شرکت کردیم، با سه مسئله‌ی ۱. فاتحه و قرآن، ۲. سینه‌زنی به دور از بلندگوی گوشخراش ۳. منبر و روضه موافق بودیم. باشد تا چنین رسمی برقرار بماند و پلوخوری و ریخت‌وپاش محو شود.

 

مجدد عرض سلام آسید موسی و تحسین بابت توجه به این مسئله. چالش قشنگی را پیش روی چنین افراد قرار دادید که حاضرند مراسم مذهبی و اعتقادی را به‌کلی مردود بدانند اما همان‌حال حاضرند در جشن‌ها، هزاران نوع کارِ دور از شؤون و حتی خلاف عرف رایج روستای خود صورت دهند و خراش بر روح بزرگان محل خود فرود آورند. بله، باید به حد متعارف رسید. مجالس ترحیم مردگان باید تعدیل شود، خور و خوراک که به اسراف و تبذیر تبدیل شده است حذف، و آن سه پاره سنت حفظ شود: قرآن و فاتحه. نوحه و سینه‌زنی بدون سروصدای گوشخراش و منبر با ذکر مصیبت و روضه.

گوش و بلندگو

نویسنده ابراهیم طالبی دارابی دامن

گوش انسان حدی از ارتعاشات محیط را تاب دارد از آن میزان که بگذرد، پرده‌ی گوش و حتی مایع حلزونی میانی آن، آسیب می‌بیند. همه‌ی ما با لالایی‌های آرام و گوشنواز مادران‌مان به خواب می‌رفتیم اما با دادوبیدادها هرگز اُنسی نداشتیم. بخش سینه‌زنی یا همان نوحه‌خوانی مراسم مردگان، گوشخراش‌ترین بخش مجالس تبدیل شده است. آنقدر صدای بلندگو را بالا می‌برند، شیشه‌های منازل اطراف لرزه می‌آیند، چه رسد به پرده‌ی گوش‌مان. باور می‌شود آیا، وقتی پس از مداحی، نوبت به منبر می‌رسد منِ یکی، شاید خیلی‌های دگر نفس آرام می‌کشیم. چون سکوت می‌شود صدای بلندگو هم با صوت موزون منبری، بشدت پایین می‌آید و انسان به آرامش می‌رسد. انگار از مسگری جاجَرم، راهی قالیبافی ابریشم شده است. از تَخ‌تَخ تُرخ‌تُرخ، به یک فضای معنوی پر از سکوت. هر چیزی حدی دارد، نوحه‌خوان هم باید عادت کند به صدای بلندگوی آرام، تا گوش کسی را نخراشانَد.

 

من گوشم در والفجر ۸ به علت این که روی قبضه‌ی ادوات بودم در اثر پرتاب‌های گلوله‌ی خمپاره، آسیب وحشتناکی دید. واقعاً در مجالس و مراسم -که مداح با آخرین حد صدای بلندگو نوحه‌سرایی می‌کند و خودش هم صدایش را به فریاد و آخرین حد داد تبدیل می‌نماید- گوشم وِزوز می‌آید. حتی بالاتر از وِزوز، انگار عین پرده‌ی اتاق در اثر باد، تکان می‌خورَد. حقیقتاً عین من شاید خیلی‌های دیگر هم باشند گوش‌شان تاب بلندگو 🔊 با صدای زیاد را ندارد. مجلس مردگان و هر نوع عزا و ماتم را با صدایی در میزان متعادل پیش ببریم و آزاررسان همسایه‌ها و حاضران مَباشیم. چون میانبحث مراسم مردگان مطرح شد، این پست نگاشته شد. دامنه.

 

خاطره‌ی شیخ محمدرضا احمدی: سلام جناب طالبی. صبح بخیر. حالا که صحبت از گوش و شنیدن و عملیات شد، من رفته بودم به یک مرکز بهداشت جهت انجام آزمایشات و اخذ تایید سلامتی برای محل کار. از جمله آزمایشات آنجا، شنوایی سنجی بود. در نهایت با فرکانس بالا من توانستم صوتی که از طریق هدفون می‌آمد را در کابین بشنوم. کسی که آزمایش را انجام می‌داد پرسید به سرت ضربه وارد شده؟ گفتم نه. گفت انگار ضربه محکمی به سرت وارد شد و گوشت هم آسیب دید. گفتم هیچ ضربه‌ای وارد نشده، اما اگر فقط در یک عملیات، از صبح تا ظهر، حدود پنجاه تا آر پی جی شلیک کنی، چیزی از گوش باقی می‌ماند؟ همینقدری را هم که داریم و می‌شنویم، خدارو شکر. کربلای یک. مهران.

 

استاد آشیخ محمدرضا سلام. واقعیت را بخواهی باید بگویم از امدادهای معنوی بود که در لباس رزمنده چنان توانی پیدا می‌کرد آدم که از شلیک پنجاه تا آر. پی. جی دم نمی‌زد حال آن که دمار آدم را درمی‌آورَد. رفیق ما زنده‌یاد یوسف در همان عملیات والفجر هشت که سمت دریاچه نمک بودیم ما، قبضه‌ی ۱۲۰ دستشان بود. آنقدر اینا و ما گلوله پرتاب کردیم لوله قرمز شده بود و پایه‌ی خمپاره‌ی من در لای گل فرو رفته بود. یوسف حین پرتاب که باید هر دو گوش را انگشت فرو کرد که کر نشد او اصلاً گوشش را نمی‌گرفت و هیچی هم نمی‌شد اما من هر دو گوشم آسیب سختی دید. حتی در تظاهرات‌ها باید با انگشتم دست‌کم یک ورِ گوشم را بگیرم که پرده مُرتعش نشود. بازم بگو ازین خاطره‌ها. آخه احمدی خاطره از جبهه نه یک داستان حقیقی که یک انتقال یک فرهنگ ارزشی و ملی و دینی است. درست است شاید کسی خدای ناکرده خیال کند نقل جبهه کهنه شده یا مثلاً برای ریا گفته می‌شود ولی خود رهبری معظم تأکید کردند از جبهه هرچه می‌توانید بیشتر بگویید و حتی به کتاب تبدیلش کنید. درود. خاطره‌ی به‌جا و به‌هنگامی بود. ارادت استاد.

 

امیر رمضانی:  درود جناب احمدی. در مرصاد پنج یا شش  آر پی جی زدم. هنوزم در گوش من همیشه تابستان هست و جیرجیرک با صدای تند میخواند. ان الله مع الصابرین.


امیرجناب سلام. بله، درسته خدا با شکیباپیشگان است. کشکولی: خوبه جیرجیرک توی گوشَت می‌خونه. گوش بعضی‌ها جرَنگ‌جیرینگ می‌کند!! قبول باشد این وزوز گوشَت امیر. در راه خدا بود و تابت هم زیاد.

 

شیخ احمدی به دامنه:  گفت که آقا شما نماز شب بخوان، حتی شده برای ریا... کیه که حال بیدار شدن در آن ساعات را داشته باشه... درست می فرمایید. نقل این خاطرات، در واقع انتقال فرهنگ است تا از یادمان نرود چه بودیم و چگونه دفاع کردیم و اکنون کجا ایستاده ایم و چگونه باید دفاع کنیم. یادم می آید در عملیات کربلای یک از بس آر پی جی زده بودیم، واقعا چیزی نمی شنیدیم. برای صدا زدن حتی در فاصله نزدیک، سنگ پرت می کردیم که به دوست مان بخوره و ببینه که کی بیه سنگ بوشا (پرت هکرده)، تازه متوجه می شدیم این سنگ زدن، با سنگ زدن های دیگر فرق دارد و برای صدا زدن بود نه اذیت کردن. لحظه ای از آن حوادث و سختی ها را با تمام دنیا عوض نمی کنیم. انشاالله عاقبت بخیر شویم.

 

استاد آشیخ احمدی سلامُ صدها سپاس که هم فرق دو نوع سنگ‌زدن را برشمردی و هم خاطره‌ی گریستنی آوردی وسط. گریستن نه از سرِ غم، که از روی شوق به آن‌همه شور و شعور از مرز سردشت و جوانرود تا اروندرود. خاطره‌ی بکری بود. خدا را شکر بر زبانت جاری شد. باری؛ سنگری گیرمان آمده بود که دو هفته متوالی توش بودیم؛ نه ایستاده، نه حتی نشسته، بلکه کج. زیرا سقفش آنقدر پایین بود که ما سه نفر داخلش جا نمی‌شدیم. کَر بودیم چون صدای پرتاب‌ها باد انداخته بود در گوشمان. با اشاره با هم گپ می‌زدیم. یک ذوق هم داشتیم!! وضو و طهارت نداشتیم (چه خُوردِبُل و آن شماره‌ی دو) لذا با یک تَخ روی تخته‌پتوی پر از خاک و دود تیمُّم می‌کردیم. نماز هم پَلی راست نمی‌شدیم همان‌طور وَلو وِل می‌خواندیم. هیچ‌وقت هِنیشته‌نماز (نماز نشسته) این قدر برای‌مان مزه نکرده بود که در فاوِ عراق کرده بود. احمدی باعث شدی گپ بیاییم. دلم برای رزمندگان و شهیدان آن زمان‌مان خیلی تنگ شد. درود.

 

   

تذکر به سید یاسر موسوی دارابی

لطف کن از ارسال کپی در مدرسه فکرت پرهیز کن. این جا این کار خلاف مقررات است.

مدیر مدرسه فکرت

ابراهیم طالبی دامنه دارابی

 

مجدد سلام امیرجناب. آره، باید چنین باشد. اما قبضه‌ی ما در کنارش تعبیه شده بود، این سنگر سقف کوتاه به مدت طولانی در اخیتار خط‌شکن‌ها بود، از جمله ما که دو هفته ‌و اندی در آن زیستیم با چه حال زاری. اما جبهه همینه دیگه. باید با هر شرائطی روحیه‌ی رزمنده جور باشد وگرنه آدم مستأصل می‌شود. ممنونم از بیانت.

 

یک شعر از نعمت‌الله ولی :

 

کفر چو منی گزاف و آسان نبود

محکمتر از ایمان من ایمان نبود

در دهر چو من یکی و آن هم کافر

پس در همه دهر یک مسلمان نبود

 

سلام آسید سعید. غذا را بَسوزنن زنان، کشکولی بود در آن متنم. بله با شما موافقم باید در هر کاری که شأن مرد در آن خدشه نمی‌خورَد به زن کمک کرد. آن متنم که فرمودی ندیدی این بود که دیروز صبح زیر پستت نوشته بودم. این: به این پست... یک ناتّرینگ بزنم... دقایق بعد.. آق سید سعید سلام. ۱. کاجه‌ی آشپزخانه‌ی زنان کتابخانه!!! هم دارد؟! رمانتیک شد. ۲. آن هم کنار شیر آب، چراغ مطالعه هم تعبیه شد. ۳. کشکولی: اگه بخواد مطالعه کند فکر کنم دیگه هیچ غذایی نیست که سوته نشود! زنان کم غذا ره سوزِننه دَکّال کتابخانه هم ببرند کنار اجاق! غذا جزغاله می‌شود می‌رود. راستی اگر گفتین جیزیلانگ چیست؟؟؟

 

سلام آق اسماعیل آفافی یک کشکولی نثارت کنم: میانبحث مراسم ختم را توی صحن طرح کردی، خادت رفتی سراغ ماش و لپّه و نخودلوبیا؟!!

 

سید سعید سلام. اول فقط بگم این شعر که آوردی مال ابن سینا نیست. از شاه نعمت الله ولی است. اما نظرم روی بند پنج الان می‌نویسم. در بند پنجم در جواب به امیرجناب فرمودی: «از نشانه های غربگرای عملی می توان در رفتار روحانیون مشاهده نمود که فردی دارای تخصص و دانش حوزوی , خود را دکتر در حوزه علم دین بداند و استفاده از دکتر را بر واژه ها حجت الاسلام و ایت الله ترجیح دهد و یا در کنار ان بکار ببرد . اگر روحانی در رشته ای تخصصی دانشگاه باشد بکار ببرد به نظر من عیب نیست بلکه حسن است» بنده هم سخت با غلبه‌دادنِ پیشوند دانشگاهی «د» برای روحانیون حالا یا توسط خود آن روحانی یا اطرافیان او و یا هر کس مخالفم. البته این آزادی برای هر کی باقی است، ولی من اصلاً آن را درست نمی‌دانم. مگر آن که آن روحانی واقعاً رفته باشد در دانشگاه تحصیل آن مقطع را با رشته‌ی تخصصی دانشگاه طی کرده باشد و از تز آن مرحله دفاع کرده باشد و رساله‌اش تأیید شده باشد. مثل: آیت الله دکتر بهشتی. مثل مرحوم حجت الاسلام دکتر داوود فیرحی. مثل حجت الاسلام دکتر نجف لک‌زایی از دوستان بنده و مسئول پژوهشگاه اندیشه سیاسی حوزه. بنابراین هر کس ازین عنوان برای خود به کار گیرد یا راضی باشد با این پیشوند صدا زده شود، او دچار تب القاب و عناوین دهان‌پرکن شده است که نیاز به جهاد اکبر دارد. پس؛ نکته‌ی پنج شما گرچه ممکن است معنای غربگرایی برای روحانی نداشته باشد ولی مظهر تفاخر و علایق مادی دنیوی است.

 

شیخ محمد رضا احمدی  [در پاسخ به دامنه ۱] با سلام مستحضر هستید به کار بردن عنوان "دکتر" برای فارغ التحصیلان سطح چهار حوزه به لحاظ آیین نامه ممنوع بوده و تخلف محسوب می شود. شاید بعضی از اعزه نخواهند این عنوان را به کار ببرند، اما بعضی از آیین نامه ها آنها را مجبور به این کار می کند. یک بار به حجت الاسلام سیدحمید روحانی گفتم چرا در نشریه 15 خرداد، به عنوان مدیر مسئول، برای خودتان عنوان دکتر زدی؟ شما آنقدر مشهور هستید که نیاز به این عنوان ندارید. گفت: گفتند برای این که مشخص باشد که صاحب امتیاز شرایط لازم را دارد، این عنوان را بزنید.

 

آشیخ محمدرضا سلام. یکم. آیا شده من هیچ وقت جناب عالی را حجت الاسلام «دکتر» صدا یزنم؟ نه. چرا؟ چون هم خودت ازین بَلیه در امانی و هم من اهل این نوع القاب‌بازی نیستم. درحالی که خود شما در  دانشگاه تا مقاطع عالیه تحصیل کردی آن هم در رشته‌ی علوم سیاسی. دوم. بله درست مثال زدی. او داشت توجیه می‌کرد وگرنه به حجت الاسلام شیخ احمد مروی متولی حرم رضوی که مُلا (=باسواد) هم "آیت الله" خطاب کردند؛ سریع جلوِ بادمجان دور بشقاب چین‌ها ایستاد گفت من در حد آیت الله" نیستم. بگذرم. آقای حجت الاسلام سید حمید روحانی خواست فخر بفروشد دید نشد. آقا احمدی سپاس باید این خاطره.

 

فرزند یک کاسب پولدار همدانی!

نویسنده: قم. دامنه ابراهیم طالبی دارابی

پسر این پولدار همدانی دلش خیلی جبهه می‌خواست. پدر اما دائم مانع می‌شد. تا آن حد ممانعت که رفت برایش ماشین خوشرنگ خرید که از جبهه‌رفتن منصرفش کند. اما ببینید این پسر چه که نکرد. رفت ماشین خوشگلش را فروخت، پولش را داد به ستاد کمک‌های مردمی جبهه. برو بالاتر؛ علاوه بر هدیه‌ی ماشینش به جبهه، خود هم به لشکر انصارالحسین همدان شتافت و در سرانجام در عملیات فاو شهید شد. عین این شهید بودن آیا غبطه ندارد؟! کلاً بچه‌رزمنده‌های همدان برای فاو بسیار فداکاری کرده بودند، همچنین برای مرصاد علیه‌ی آن سازمان ترور و نفاق.

 

یک چیز دیگر هم بگویم، هر رزمنده -از ارتش تا سپاه و از سپاه تا بسیج و کمیته و جهاد سازندگی- پایش به جبهه باز شده بود اینک بداند شاید مستقیم شیمیایی نشده باشد، اما یقین کند دچار استشمام این نوع سلاح مخرب شد ه است، عموم رزمندگان فضای مسموم را بو کشیدند و ازین صدمه بی‌نصیب!! نماندند که غرب به صدام‌حسین هدیه می‌کرد؛ نه با پول و فروش، مفت و رایگان برای درهم‌کوباندن انقلاب ایران. چرا؛ چون ایران تنها انقلابی بود که به تمدن غرب وابسته نشد و به اَسرار و خطاهای این تمدن آگاهی داشت و از دولت‌های سوداگر دموکراسی لیبرالی دروغین تبعیت نمی‌کرد؛ پس باید درهم کوبیده شود. بگذرم. من کتاب "سرباز سالهای ابری" را اثری مفید می‌دانم که سه شنبه ۱۵ اسفند ۱۴۰۲ این کتاب را در سایتم دامنه معرفی کردم. سرگذشت آن شهید هم در ص ۳۴۳ این کتاب ذکر شده است. حالا تیتر هفته‌نامه‌ی سرافرازان (۲۱ اسفند ۱۴۰۲) را فقط دید بزنید؛ سازمان ملل متحد! هیچستانی همیشه‌نگران. این سازمان نه حالا برای غزه قادره کاری توانَد کند، نه آن زمان ایران زیر بمب‌های شیمیایی امان نداشت.

 

عبدالله لاری دارابی اوسایی: سلام شب بخیر عکس دوستان را مشاهده کردم حیف تعدادی از دوستان به معبود حق پیوستن انشالله دوستان دیگر سالم وسربلند باشند داش ابراهیم عزیز دارکلایی.

 

جناب داداش عبدالله سلام. آقا ممنونم. داداش محمداحمد هم هست درین مدرسه. فقط دو داداش دیگرت آقاناصر و آقایاسر خط ایتای آنها را ندارم که دعوت کنم. لطف کنی بفرستی برام، خیلی ممنون می‌شم. چون یاد عکس‌ها را کردی، این هم عکس داداش محمداحمد که در بایگانی من نگه‌داری می‌شد. افراد تصویر برایت معلومه. اما برای صحن معرفی می‌کنم از راست آقایان: مرحوم کبل احمد چلویی (جوادی‌نسب). محمداحمد لاری. قنبر آهنگر مرحوم داودحسن. علی کارگر. امابعد؛ سه مورد: یکی این که وقتی ناصر و یاسر دو تا داداش‌هات یادم می‌افتند ذهنم ناخودآگاه می‌رود امامزادگان یاسر و ناصر طرقبه‌ی مشهد مقدس که زیارت رفتم آن جا. سلام برسان به آن‌ها. دومی این که جناب مهندس محمداحمد لاری داداش ارشدت هم گرچه در صحن نمی‌نویسند اما به من توی دیدار حضوریی گفته بودند مطالب مدرسه فکرت را دقیقاً می‌خوانند. سلام می‌کنم از همین روزنه به ایشان دوست بزرگوار قدیمی و انقلابی‌ام. امید است شما عبدالله علاوه بر خواندن، درین صحن بنویسین. سومی اما شما چهار تا بِرار همیشه ما را یاد نُهِم‌روز اوسا می‌اندازین؛ پِلاخواری روز تاسوعا با آن گوشت گوسفندی خونه‌ی پدرتان حاج آقاجان. سلام و درود بر ایشان و مادرتان. والسلام. باارادت: ابراهیم

 

جناب حجت‌الاسلام آسید کمال الدین عمادی استاد و دوست گرانمایه‌ام سلام. حقا که درین متن‌تان چندین کلمه که کلیدند بر ما سایه انداخت و دل منِ ناچیز را فتح کرد. ۱. دل‌تکانی که ترکیب بدیعی بود. ۲. «دل پاک» در سجع زیبا و موزون هم در لفظیت و هم در معنویت با «دعای مستجاب». ۳. تلاقی‌دادن دو فصل ناب بهار آفرینش و بهار وحی که ملاقات قشنگی ترتیب دادید و دل ما را ربودید و مهیای این ماه قشنگ -که سحر امشب آغازش هست- ساختید. انگار حضرت خضر نبی ع را در دیدار موسای نبی ع نشان‌مان دادید که حکمت بیآموزیم. ۴. آقا برای این متن خوش‌ساخت سپاس. فقط دو تا هم من به کلیدواژه‌ی شما اضاف کنم: علاوه بر دل پاک، نیازمند دو پیش‌نیاز دیگر هم هستیم استاد. نیستیم؟ یکی مرام. دیگری معرفت. باارادت: دامنه ابراهیم.

 

استاد جناب حجت‌الاسلام آشیخ مالک سلام. اول برای آن مبلغ دین و راهنمای مردم تندرستی می‌طلبم و رستگاری در ماه رمضان و نیز التماس دعا. دوم جدا از آنچه به عنوان اعمال مشترکه متذکر شدید که در تأثیر آن بر روح و روحیه‌ی انسان، تردید ندارم، می‌توان این را هم مطرح کرد هر کس طبعش در ازدیاد معنویتش، چه می‌کشد همان را صورت دهد نفْسش را تزکیه بخشد. مثلاً اگر کارمند است اراده کند امروز را با بهترین اخلاق با مردم مواجه شود و کارش را راه اندازد. منظورم این بود روزهای خدا را فقط نمی‌توان با مفاتیح‌الجنان پیش برد، هر چند این کتاب شریفِ مرحوم شیخ عباس قمی در جای خود شرافت دارد اما محدودکردن اعمال به دستورات آن، وافی به مقصود نیست و شما هم نمی‌گویم خواستی چنین کنید. لذا از جناب‌عالی خیلی ممنون هستم که ازین منبع مقدس، ما را به شکل جمع‌بندی‌شده و دسته‌دسته، مطلع می‌فرمایی. ۳۰ روزِ ساری، الها پروردگارا خوب سیر و سلوکت شود. ارادت: ابراهیم.

 

آق سید سعید سلام. از نظامی گنجوی آدم هر چه می‌خواند، او را ماهرانه به حمد و ستایش خدا می‌رسانَد. همه قشنگ بود از انتخابت. فقط یک توضیح بدهم که به نظر من منظور شاعر ازین بیت :

 

«دلی دِه کاو یقینت را بشاید

زبانی که‌ آفرین‌ت را سراید»

 

این است دل لایق یقین وجود خداوند تبارک و تعالی شود و شایسته‌ی بندگی‌اش. و زبانی هم دِه که آن زبان هم آفرین و تحسین گو باشد و هم آفرینش‌های خدا را بسُراید و ذکر گوید. پس کلمه‌ی «آفرین» درین مصرع از دید من هم تحسین است و هم آفرینش. نظر شما چه باشد. با تشکر برای این شعر ستاینده‌ی آفریدگار.


سلام مدیر عزیز. در سوربه چه خبره؟ این جولانی کیه که یه دولت تشکیل داده . اگر اطلاعات بیشتر دارید. لطفن به گروه ارسال نمایید.

 

امیرجناب سلام. خودش اصلش اسمش شرعی است ولی مشهور شد به احمد. اساساً اهل عربستان است ولی چون مادرش در جولان سوریه بود خود را به جولانی شهرت داد. همان تپه‌های جولان که فعلاً در اشغال اسرائیل است. داستان دارد این مسئله. بگذرم.

 

آقا مصطفی بابویه سلام. من به‌طور کل خودم را ازین دامنه‌ی آخرالزمانی که بسیار مد نظرت هست، کنار نگه می‌دارم. و هیچ وقت روی این موضوع انتزاعی، نه مطالعه می‌کنم و نه حتی نظری دارم. پس صاف می‌روم روی پست دومت در زیر آن. آقا مصطفی اما من این دایره‌ایی که برای این منطقه‌ی وسیع باز کردی و حوادثش را چینش می‌کنی و بعضاً نظریه رویش بار می‌کنی، خیلی اهمیت قائلم و مطلبت را درین دایره چون عینی و میدانی است، دقیق نظر می‌افکنم. پس می‌بینیم که در آینده چه زاده می‌شود از دل این صحنه‌ی نبردها و تو چه می‌آوری ورای ظاهر آنها. تا آن زمان خدا تو را از گزند روزگار مصون دارد. درود و سپاس.

 

پیش از نوشتن یادداشت روز امروزم اول یک کشکولی مشکولی مشمولی به آقا اسماعیل آفاقی بدم تا دلم خنک شه!!! سلام آقا اسماعیل. حسودی نکن با مرحوم آقای مشمولی که فقط سالی یک بار می‌آمد داراب‌کلا نوحه می‌خواند آن‌هم فقط بالاتکیه. اِسا ون جِ حسودی کاندی شِم پایین‌تکیه سین‌زنی نمی‌خواند!!!! امابعد؛ جدی > آن مرحوم اهل ساری بود. ویژگی‌اش این بود هم نوحه‌خوانی می‌کرد و هم شعر نوحه را خودش می‌سُرود. نیز آخر بیت نام «مشمولی» را هم می‌آوُرد. علاوه برین:  کتاب سینه‌زنی‌اش خیلی زیر چاپ رفت و آن سال‌ها چون نوحه‌ی سنتی رسم بود سینه‌زنی‌خون‌های دارکلا و اوسا و مُرسم از روی شعرهای مرحوم مشمولی نوحه می‌خواندند. الآن آق اسماعیل وقتی بیاد می‌گوید منظورم از مشمولی، سرباز مَشمول بوده است نه آن مرحوم!!! فاتحه مع الصلوات برای آن ذاکر اهل بیت و همه‌ ذاکران خفته در خاک.


سلام مجدد آقااسماعیل که از "آفاق"ی و نیز اهل تزکیه‌ی اَنفُس. بله، اسم دیگر عزرائیل قابض است یعنی گیرنده‌ی روح. آهان پس منظورت از مشمولی یعنی این. ولی خب شد یک کشکولی نثارت کردم و یاد مرحوم مشمولی ساروی را هم کردم. متشکرم.

 

اسماعیل آفاقی: خدا  رحمت کند هم ایشان را و هم استا ولی طالبی  نوحه مشمولی  را تا آخر میخوند  تا اسم مرحوم مشمولی را نمیگفت تمام نمیکرد  خدا رحمت کند یکی از دعای افتتاح خوان ماه رمضان هم ایشان یعنی استا ولی طالبی حسین‌خان بودند

 

جواب کمی بعد... آقا اسماعیل سلام و این بار کشکولی نمی‌گویم ، بلکه بسی ممنونم که یاد نوحه‌خان آرام و همیشه تبسُم بر لب مرحوم اِساولی طالبی را کردی. بله، دقیق یادم است. چه خوب است امسال طی یک ماه ماه رمضان هر کس از نوحه‌خوانان (چه مرحوم چه در قید حیات) خاطره و نکته‌ای دارد یک یادی درین صحن بکند. من هم سعی‌ام را می‌کنم این سی روز چنین کنم. امروز که از مرحوم مشمولی ساروی شاعر و نوحه‌خوان مشهور یاد کردم. سپاسگزارم یادآوری و خاطره‌ی قشنگی بود. یکی از پسرانش درین صحن هست.

 

رسم دل میان مردم از هندو تا مُسلِم و مسیحی و یحیوی

سه شنبه, ۲۲ اسفند ۱۴۰۲، ۱۱:۰۳ ق.ظ

متن آن در لینک بالا در دامنه

 

 پاسخ به پرسش مصطفی 

آقا مصطفی بابویه از من سؤالی کرده که «به نظر شما مسئله ی مهدویت هم جزء موضوعاتِ انتزاعی محسوب میشود؟» اینک جوابم: آقا مصطفی سلام. از یک سو بله، انتزاعی است چون تجرید است و ما هیچ نماد و نمونه‌ای از آن نداریم. در واقع ذهن ما آن را می‌سازد برای ایده‌ال رفتن. به طور ساده هر چیزی در دنیا صورت واقعی که بشر آن را دیده باشد پیدا نشود انتزاعی می‌شود یعنی ذهن انسان آن را انتزاع (=فشرده جداجدا) می‌کند. امااز سوی دیگر نه، انتزاعی نیست. چون جریان مهدویت عین مصالح ساختمان است که وقتی قرار است بنایی ساخته شود آن مصالح از ماسه تا سیمان و از پنجره تا دزدگیر و دستگیره باید باشد تا بنا بالا روَد. مهدویت ماده‌ی همین بنای آدمی است که دل به معصومی در غیاب سپرده است که به اذن خدا زنده است و مشمول موت نشده است. در حقیقت امام زمان علیه السلام که زنده هستند از هر پیامبر و امام شهیدی که به آن عالَم رحل اقامت کردند، رجوع‌پذیرتر است و فرد مؤمن باید با آن امام با دلش سخن گوید. بگذرم. متشکرم.

 

مصطفی بابویه: آقا ابراهیم طالبی سلام و احترام خدمت شما و همه ی اعضای محترم مدرسه فکرت.  اما بعد: بله همانطور که فرمودین... مسائلی مثل مهدویت. قیامت. برزخ.بهشت و جهنم و... ظاهرا جزء مسائلِ مجردی هستند که فرازمان و فرامکان هستند و ما به صورت مستقیم با اشیا و تجربیات ملموس فیزیکی سروکار نداریم و  انتزاعی بنظر برسند(جداشده. گسسته. مجرد) اما در اصل با انضمامی(پیوستگی) واقعی و بسیار مهم با اَبَدیّت و سرنوشت انسان عجین میباشند.. اما اینکه فرمودین در واقع ذهن ما آن را میسازد برای به ایده آل رفتن... پرسشم از شما این‌ است که ذهن ما با توجه؛ به چه داده ها و گزاره ها و الگوها و‌ اطلاعاتی آن را می سازد؟ که به ما امکان درک؛ و برقراری ارتباط با این مفاهیم واقعی را میدهد؟

 

آقا مصطفی سلام و بسیار قابل تقدیر به خاطر تولید محتوا. همآره شما را قدرتی برای تولید محتوا می‌دانم. امابعد پاسخ موجَز من: آن را از روی دست‌کم سه چیز می‌سازد: ۱. ذهن آرمانگرا (=یوتوپیا) که آدمی به خاطر تعالی‌اندیشی درونی، مدینه‌فاضله‌گرا است. ۲. قدرت خیال، خیالی البته متعالی، نه دانی. ۳. آموزه‌های نقلی که از بِستر عقول جمعی سینه به سینه منتقل شده چه شنیداری چه کتابی. با سپاس مصطفای بزرگوار و اندیشه‌پرداز.

 

حجت‌الاسلام آشیخ مالک استاد محترم سلام. بند ۸ همیشه برام گنگ بود از همان نوجوانی. یعنی اگر آدم هوای غبارآلود زابل را هر روز پیش رو داشته باشد، باید دهن خود را حتی ذره‌ای وا نکند که روزه‌اش باطل نشود. اما مصدر «رساندن» چرا آوردید آشیخ مالک؟ مگر کسی غبار را هم عمدی می‌رساند به حلق؟! باید مصدر «رفتن» می‌آوردی که تصادفی فرورفت غبار به حلق شکل می‌گیرد. بازم شما روحانیون تبحر دارید و ما در مسائل فروع تقلید از مراجع می‌کنیم. با تقدیر برای نوشتن مسائل ماه رمضانی.

جیزلانگ

وقتی پی یا دمبه را در تابه سرخ کنند، مقدارکمی از آن به حالت نیم‌سوخته و برشته باقی می‌مانَد که به آن در محل ما جیزلانگ می‌گویند. حالا که گوشت گران است و هم‌قیمت عتیقه‌جات شد، می‌شود جیزلانگ خورد! درود.

 

 

امروز متوجه شدم که خادمیاران رضوی میاندورود رسم شفقت بر زمین را پیاده کردند و از خود بلوغ اجتماعی نشان دادند که باید هم ازین چنین‌جمع مُصفّایی، این‌چنین رحمتی نازل شود؛ تحسین می‌کنم درختکاری شما بانوان نامی و مؤمنه‌ی محل و منطقه‌ام را و شما آقایان نام‌آشنای زادگاه و شهرستانم را. درختی که شاخه‌هاش به فرموده‌ی پیامبر اکرم ص چونان بال ملائک‌اند. حرکت شما اثربخش بود. خداقوت با این اقدام نازنین. از رفیق شفیقم حاج سیدتقی شفیعی که جلوبَرنده‌ی شایسته‌ی این جمعِ جور و همخو است، تشکر وافر دارم.

۲۲ اسفند ۱۴۰۲

مدیر مدرسه فکرت

با نهایت ادب و ارادت:

دامنه ابراهیم طالبی دارابی

 

حاج سید تقی شفیعی: برادر ارجمند و محقق خوش قریحه جناب طالبی مدیر روشنفکر مدرسه فکرت سلام علیکم و رحمه‌الله، به پاس نگرش و دیدگاه نافذانه و خردمندانه ات در راستای تایید و تشویق عملکرد خادمیاران رضوی که با هدف نشر فرهنگ رضوی و ائمه معصومین در شهرستان میاندورود ایفای نقش میکنند نهایت سپاس و قدردانی خویش و کانون خدمت رضوی را ابراز می دارم  لطف حضرتعالی فراذموش شدنی نیست که همیشه با حسن تدبیر خود، نشر فرهنگ رضوی را رقم میزنید و همانطور که مستحضرید خدمت به بارگاه نورانی حضرت علی بن موسی الرضا «علیه السلام» و زائران، مجاوران، و ارادتمندان آن امام همام آرزوی خیل عظیمی از عاشقان و شیفتگان خاندان عصمت و طهارت «علیه السلام» می باشد، بدین منظور از شما مدیر لایق و همه هم مدرسه‌ای های گرامی به همکاری همه‌جانبه زیر پرچم امام مهربانی ها دعوت و برای فعالیت در عرصه معنوی و رسیدن به توفیق الهی را پذیراییم و با این تصمیم، موجبات خرسندی خداوند منان و تمامی خادمیاران و ان شاءالله آقا علی بن موسی الرضا «علیه السلام» حاصل میشود. زیر سایه ثامن الائمه «علیه السلام» مستدام باشید. سید تقی شفیعی دارابی.

 

آیا ایران "صدای نو" در جهان است؟

روزنامه‌ی کائنات (امروز چهارشنبه، ۲۳ اسفند ۱۴۰۲ عکس بالا) از یک گزارش پرده بر داشت ‌که فکر کردم طرح آن درین صحن بتواند مفید باشد. فشرده‌ی این گزارش  را می‌نویسم که توسط چند دانشمند سیاسی جهان نوشته شد از جمله "جوزف نای" که واضع نظریه‌ی "قدرت نرم" است یعنی معتقد است آمریکا باید از طریق جاذبه‌ی فرهنگ قدرت خود را نفوذ دهد.

گزارش، آمریکای بایدن را سرزنش کرد که سعی دارد تظاهر کند جهان، مجزا از مشکلات منطقه‌ای قرار دارد و لذا سعی می‌کند با "توصیه‌های آمرانه" آنها را مدیریت کند. مقامات آمریکایی از آشفتگی‌های جهانی درکی ندارند حال آن که این مسئله ناشی از یک تحول همه‌جانبه از سوی کشورهای نوظهور و درحال‌توسعه است که به دنبال "توزیع مجدد قدرت جهانی" هستند. این در حالی است که به اعتراف جوزف نای آمریکا با ۷۵۰ پایگاه در ۸۰ کشور و شبکه‌ای از اتحادها و مشارکت‌ها، سعی کرده یک نیروی جنگی نوآورانه از فن‌آوری های جنگی ایجاد کرده است که ۱۲ % از کل هزینه‌های فدرال را همچنان می‌بلعد. گزارش صحه گذاشته که روند تحولات نشان می‌دهد "قدرت‌های میانی" در حال تاثیرگذاری بیش‌تر هستند. حتی آمریکا دیگر قادر نیست قدرت اقتصادی بزرگ را برای "متقاعدکردن کشورها به منظور کمک برای به انزواکشاندن اقتصادی چین در ازای وعده‌ی دسترسی به بازار ایالات متحده" قانع کند. این کاهش قدرت نسبی آمریکا نشان می‌دهد که ایالات متحده نمی‌تواند "اراده‌ی خود را در هر منطقه از جهان به ویژه به طور همزمان اعمال کند." طیفی از قدرت‌های متوسط با منافع متفاوت به احتمال زیاد به یک بلوک جهانی منسجم تبدیل نمی‌شوند و این حاکی ازین است برای آنها "اهمیتی ندارد که واشنگتن چه می‌خواهد."


اینک با شرحی که بالا نوشتم برگردم به عنوان متنم: آیا ایران "صدای نو" در جهان است؟ بله، صدای نو است و توان بازیگری هم دارد و توانست از طریق نفوذ فکری و ایجاد جبهه‌ی مقاومت در منطقه، ارتش آمریکا را زمینگیر و جوهر طرح‌های سیاسی دسیسانه‌ی آن نظام سلطه‌گر را در پای همان ورقه، خشک کند. این ایران نافذ، آیا بهتر نیست در داخل انسجامش حفظ شود و در برابر فساد در هر مرتبه و مرحله بایستد؟ و آن عده هم سر عقل آیند از تقلید محض تمدن غرب، برگردند؟! بگذرم. دامنه.

 

آق سید سعید سلام. چون روی نظری که زیر پست‌هایت می‌ذارم، جوابی نمی‌دهی، زین‌پس فقط همین‌مقدار مزاحم می‌شم که بگویم پست شما را مرور کردم که وقت آن جناب را نگیرم.

 

آق سید موسی سلام چِش‌کورکی هِم اِشناسمبِه تِه رِه! چه رسد به چِش واز (=غولَپ بَکاردِه چِش)

 

حجت‌الاسلام شیخ محمدجواد استاد سلام. به کار گیری لفظ ختم در برابر هضم چقدر حکمیانه است. هم ختم، هم هضم. گاه ارزش کشف یک لغت در قرآن مساوی شاید باشد با یک ختم. مثلاً کسی بیاد لفظ «عالین» همان سرکشان را که در قرآن نازل شده، بررسی کند. جالب بود نقل بیان مرحوم آیت‌الله کشمیری که ازین نوع بدیعیات زیاد دارد.

 

حجت‌الاسلام آسید حسین آقا استاد سلام. عبارت پشت «چه خوب است...» بسیار جالب بود؛ خودآزمایی برای تناسب‌یابی پاسخ دست ذهن جان به مجهولات. موافقم با این شیوه. تشکر از تلنگر.

 

برادرم حاج سید تقی سلام. خود آن شریف واقفی بنده تا چه حد و اندازه به امام هشتم ع عشق دارم؛ حتی شیدای سرگشته‌ی تک تک سنگ‌های صحن آن حرمم. برو بالاتر حتی یک قدم در گوشه‌گوشه‌ی حرم رضوی بزنم از تمام انرژی‌های عالَم برام پرنیروتر است و جَلادهنده‌تر. حقیقت آن است به این کار ارزشمدارانه‌ی آن بزرگوار که لباس حرم امام هشتم بر تن کردی و دست به اقدامات زیبا زدی و می‌زنی، غبطه می‌خورم. آفرین برین عزم حزم. ارادت: ابراهیم

 

حجت‌الاسلام آشیخ مالک استاد سلام. از زیباترین پاسخ‌هایی بود که درین باب برایم گشودی. تحسین دارد. دقیق بازش کردی. هم ارادی را هم غیرارادی را. آری، درست است، گاه گرده یا پودر غباری خوراکی است، مثل پودر نارگیل، یا وانیل. موفق باشید. معلومه خیلی دلت برای حرم اهل بیت علیهم السلام قم تنگ شده است؛ این روحیه‌ات که عالیه. التماس دعا داداش.

 

حجت‌الاسلام شفیعی مازندرانی نویسنده و شاعر و استاد سلام. گرچه کتابی درسی برای دانشجویان است، اما موضوع آن همگانی است. باید خواندن داشته باشد، چون مبتلابه است. تندرست باشید استاد. متشکر از اطلاع‌رسانی این دو اثر تازه‌ی شما.

حجت‌الاسلام آسید محمد شفیعی مازندرانی. مسجدجامع داراب‌کلا ، روز پنجم ماه رمضان ۲۶ اسفند ۱۴۰۲ و

 

بِف‌ف‌ف‌ف... تموم بالمله‌ای!!!

ازین سر، تا اون سرِ سمت پرده، یعنی ضلع غربی مسجدجامع داراب‌کلا و در عکس بعدی ازون گوش تا این گوش دیوار ضلع شرقی آن، تموم تا ۹۹ و اندی درصد، بالمله‌ای‌اند. خدا بده برکت و نعمت. بِف‌ف‌ف‌ف تموم بالمله‌ای!!! بِف (=مساوی است با تعجب در انبوهی و ازدحام) بازم حرفم اثبات شد این مؤمنین اتاق‌پیش و اکنافش اگر نباشند، مسجد از حضّار انبوه، تخلیه خواهد بود. خدا نیارد آن روز. کافی‌ست آن بالاتپه یک مسجد سوم، راست شود؛ دیگر برای مسجدجامع باید سهمیه زد! دامنه از قِسم کشکولی بگذرد. امابعد این قاسم بابویه رخف من نیست ولی توی مسجد. پسردائی‌اش قاسم ملایی اون هم رخف من، ولی هستُ پیش ستون نشسته است کنار سید موسی و سید اسحاق البته در عکس‌های دیگر، نه این دو عکس.

 

حالیا درود بر استاد ما. خرسندم پس از سال‌های سال، جناب حجت‌الاسلام آسید محمد شفیعی مازندرانی استاد محترم و دانشمند -که از شهیران محل ماست و از دیرباز پیش از انقلاب وارد مبارزات شد و چندین جلد کتاب نگاشت و صدها ترم تدریس کرد و در طول جنگ، اهل جبهه و جهاد در دفاع مقدس بود- امسال در مسجدجامع زادگاه سخنران می‌رانند. بنده ده‌ها بار پای منبرش نشستم و پندهای اخلاقی آموختم. خدا را شکر این بار، باز هم منبرش را به یاد ماها آوُردند. ۲۷ اسفند ۱۴۰۲ ،

 

شیخ محمد غلامی ۲: سلام آقا ابراهیم عزیز روز بر شما خوش بابت این پست جالب و همراه با طنز محلی سپاسگزارم، لذت بردم فکر می کنم هر گوشه ی مسجد بالا رو نظاره کنیم چند نفر از بالامحله و یا همان (اتاق پیش) در اونجا جلوس کرده.

 

مجدد سلام آشیخ محمدجواد اتاق‌پیشی. خوشحالم با دهان روزه، ساعت بشّاشی برات آفریدم استاد. آره، درسته، کوپّه کوپّه همه جا حضور به‌هنگام و مسئولیت‌پذیرانه دارنه این بالمله‌ای‌های دوست‌داشتنی. اتحاد اتاق‌پیشی‌ها واقعاً محشره.

 

خا. امیرجناب سلام هَم هِم.

 

محمد ابراهیم شهابی: سلام جناب استاد. ارادت شما به بلامحلیها (اطاق پیشی ها) متقابله، ارادت داریم. 

دردمورد اقا مهدی ما (گال ممدعلی مدی) درسته. سلامت باشید

 

الآن اِمبِه جواب دِمبِه محمدابراهیم. سلام محمدابراهیم شهابی دوست گرامی. بله متقابل است چه جور هم. در مورد گال‌ممدعلی مدی هم یادآوری‌ات درست است. در متن اصلاح کردم. خدا رحمت کناد آن مرد بزرگ را. همیشه در مسجد و بالاتکیه با نهایت وقار و اُبّهت حضور داشت. با من هم همیشه خوش‌مَشرب بود. آقا مهدی خودش در صحن هست.

 

علیک سلام. من از این عکس، اصالت بالمله‌ای‌ها را به تأویل بردم. متشکرم. محض آزمایش، همین عکس هم اگر آقامهدی رمضانی برود سمت دیوار آن وری، دنبالش آق موسی رمضانی و محمدآقا گرجی هم بدون معطلی می‌رن اون وری پیش گال‌ممدعلی مدی. می‌گی نه، یک روز آزمون کنند اینا را. با هم چنان دَپیته (=متحد، گره‌ زده) هستند این‌گونه اند. بگذرم. زیاد کشکولی شد!

 

محمد ابراهیم به دامنه : سلام استاد.‌ بزویی به خال. اطاق پیشیها دسته ای نیشِرنه. مثال دیگه ، هرجا حاج نقی رمضانی نیشنه ون دور چهارپنج نفر درنه و...

 

ممنونم محمد ابراهیم همنومم. مثال قهاری زدی؛ حاج علی‌نقی رمضانی واقعاً جذابه. هر یک داستان و گفتارش صد تا طرفدار دارد. علی‌نقی و من با هم خدمت می‌کردیم، باهم آموزش نظامی دیدیم. خیلی شوخ‌طبع و جذاب است. درست مثال زدی. پاتوق جعفر دکون‌سر اتاق‌پیش مشهوره. تو هم رفتی وسط خال. بگذرم. خال‌مال می‌گوییم،  یک وقت ناغافلی! خال لب راهی نشود!

 

 

این هِم افطار امروز مِن. اصلاً و ابداً ماه رمضان بدون بامیه زولبیا نمی‌شود سر کرد. بسم الله، بفرما. البته هنوز قم وقتِ افطار نشده است، اما دل حوسوس (=وسوسه) افتاده است. تا سحر هم می‌شود بِصْتا (=خلوت بی‌سرصدا) سرِ بامیه رفت و بازم خورد!! خوشا مشهد مقدس که الآن سه تا اِشکم افطاری را خوردند! راستی هم روزه، هم روضه هر دِ، قبول باشد. دامنه.

 

تذکر مجدد به سید یاسر موسوی

لطف کن مقررات مدرسه فکرت را رعایت کن. ارسال کپی درین صحن ممنوع است. امید است این تذکر آخر جدی گرفته شود.

۲۳ اسفند ۱۴۰۲

مدیر مدرسه فکرت

دامنه ابراهیم طالبی دارابی

سید یاسر موسوی [در پاسخ به دامنه ] سلام. خیلی ممنون که به بنده تذکر دادید. از خجالت آبم کردی رفتم برای همیشه زیر زمین!!

 

آق سید یاسر سلام. اول کشکولی حسابی: اون توتِم شَقّه است می‌ذارن سرداب نرم شود!!! تو بیا بالخانه خاشک نمی‌شوی!!! امابعد؛ به هر حال دامنه، مدیر هم هست، درسته که دامنه فقط می‌نویسد، ولی مدیر باید هم اِعمال مقررات کند و الّا مدیر می‌شود دِرسّه اِتّا خاشکه‌چو!!!


داداش عبدالله‌ی لاری دارابی اوسایی رفیق قدیمی‌ام از آغاز انقلاب تا الآن سلام. آقا ممنونم. بزرگواری کردی. داداش‌هات ناصر و یاسر هم تلفن‌شان که درج کردی ذخیره کردم اما ایتا گویا روی این خط نصب نیستند.

 

گپی با اونی که درین عکس
مفاتیح را زمین گذاشته است!

اول بگویم این پایین‌مله‌ای‌ها ضَب به پایین‌مسجد تعصب دارند؛ انگار از تکیه‌پیش، اعلانِ خودمختاری کرده‌اند. حتی حاضر نیستند پاتوق مشدی‌دکون‌پیش را با تکیه‌پیش عوض کنند؛ گویی تا روزی یک مرتبه، به این تیکّه‌ی مَله (عین اتاق‌پیش بالمله) پا نذارند و چار تا آدم را نبینن، شب خو نمی‌روند. بگذرم که مشدی‌دکون‌پیش شده برای‌شان شبیه قبله‌ی قبیله!

 

اما تِ چِ وِه شِخ‌وَچه! مفاتیح را بِنه گذاشتی داری ویرّه ویرّه می‌خونی؟!! کراهت دارد قرآن را پایین‌تر از زانوان گذاشتن. تازه، مگه استاد حجت‌الایمان شیخ علیرضا ربانی‌ی بامرام بالای منبر در حال وعظ نیست؟ پس تِ چرا به جای گوش به خطیب، داری کار دگر می‌کنی؟! این دومین کراهت. دامنه ولی بگذرد. رحمت واسعه بر مرحوم حاج شخ احمد.

 

نظر حجت الاسلام آسید حسین آقا شفیعی دارابی نسبت به نوشته‌ی بالای دامنه: در سایه سار یک تذکر اخلاقی شرعی!!!! بسم الله العلیم الحکیم. آقا ابراهیم و آقا اسماعیل؛ سلام علیکما؛ نماز ها و روزه هایتان قبول باشه. گفتمان انتقادی بین دو فامیل؛ هم اقدامی شایسته محسوب میشود؛ و هم حاکی از شهامت منتقد می باشد؛ باید منتظر پاسخ و پاتک طرف مقابل بود؛ البته شاید او نیز همانند آقا یاسر بنگارد «چشم» (اگرچه هنوز مطمئن نیستم)؛ به هرحال؛ تذکر اخلاقی مدیر محترم در قالب شوخی و کشکولی قابل تحسین و عبرت است ولی برای اینکه: یک دفاعی هم از فامیل دیگر خودم کرده باشم؛ می نگارم : شاید آقا اسماعیل به جهت ممارست و حشر و نشرش با پدر روحانی وارسته (که خداوند رحمتش نماید) و برادر روحانی (که خدا؛ حفظش نماید) و دیگر روحانیون ارجمند (که خدا نگه دارشان باشد) در پی ذکر توجیهات متعدد باشد؛ که تنها از دو توجیه ممکن یاد می نمایم: ۱) تمسک به قاعده معروف «الجمع مهما امکن؛ اولی من الترک»؛ یعنی اگر در جائی؛ مردد باشی بین انجام یک کاری و ترک کاری دیگر؛ در صورتیکه جمع هردو ممکن باشد؛ بهتر این است که به جمع بین آن دو روی آوری؛ البته اگر این فامیل فهیم ما به چنین قاعده ای تمسک کرده باشد؛ در پاسخ می گویم: بلی؛ این قاعده یکی از مشهورترین قواعد اصولی و فقهی به شمار میآید؛ ولی مجرای این قاعده و به کار گیری آن؛ متفرع بر تردید و مشخص نبودن وظیفه است؛ اما در این مورد؛ وظیفه کاملا مشخص است؛ یعنی احترام به خطیب ارجمند (که خداوند اورا نیز نگه دارد و حفظش نماید) و پای بندی به حسن استماع نسبت به گفتار سخنران خوش مشرب؛ و بر زمین نه نهادن قرآن کریم؛ ۲) ممکن است این فامیل دوست داشتنی ما؛ توجیه دیگری را هم برای کار خودش عرضه کند؛ و آن اینکه: امام علی (ع) فرمود : «اغتنموا هذه الفرص؛ فانها تمر مر السحاب»: «فرصت ها را غنیمت بشمارید؛ زیرا به سرعت میگذرند»؛ پس بدین جهت می توان هم گوش کرد و هم قرائت نمود؛ در پاسخ می نویسم: اصل روایت درست است؛ ولی به قول معروف: «هر سخن جائی دارد و هر نکته مقامی»؛ اتفاقا؛ اغتنام فرصت در اینگونه موارد به این است که بهثر و دقیقتر به سخن سخنران گوش دهیم؛ از همه گذشته؛ صراحت و شفافیت نهی وارده از نهادن قرآن بر زمین (و لو نهی کراهتی) دلیل بر درستی تذکر مدیر محترم می باشد؛ نکته عجیب اینکه : پس از استراحت؛ به کتابخانه خودم مراجعه نمودم تا به جمع آوری مطالب جهت ایراد سخنرانی در مجلس خانوادگی به جهت یاد بود مرحوم آیت الله حاج شیخ اسماعیل دارابکلائی (در منزل داماد عزیزش حاج آقا علی آقای بهرامی) به پردازم و یا در صورت فرصت؛ جملاتی در جهت گرامیداشت رحلت جانگداز مرحوم شیخ مفید؛ بنگارم؛ اما ضریب بالای جذبه نوشته آقا ابراهیم؛ بدین سمت کشاند و...؛ پس تا دیر نشده خدا حافظ؛ چون در قبال وقت مستمعین جلسه پیش روی مسئول هستم و باید مطالعه نمایم و پاسخگو باشم؛ اما چون تا ساعاتی دیگر؛ شاهد فرارسیدن اولین شب جمعه ماه رمضان هستیم؛ از همگان تقاضا می نمایم:برای شادی روح همه منسوبین؛ حمد و سوره ای را همراه با ذکر صلوات قرابت نمائیم.(حوزه علمیه قم: شفیعی دارابی: ۲۴ اسفند ۱۴۰۲ش_ ۳ ماه رمضان ۱۴۴۵ق)

 

جناب حجت‌الاسلام آسید حسین آقا استاد محترم ما سلام. ۱. از دو تذکر من به آقااسماعیل آفاقی، متنی آموزنده ایجاد کردید که برای شخص من ارزش یک مقاله‌ی عالی با گِرید علمی را دارد. ۲. واقعاً حاج آقا شفیعی این یک فرهنگ و رفتار غلط شده است که مستمعینی چند، بارها و سالهاست که به جای استماع سخنان خطیب منبر، مفاتیح یا قرآن را باز می‌کنند می‌خوانند حال آن‌که این کار بدترین بی‌احترامی به سخنران مجلس است. ۳. کشکولی من به آقااسماعیل در جای خود همان تذکری است که حضرت‌عالی با مهارت علمی آن را جاانداختید و حکم شرعی آن را مطرح فرمودید. ۴. من به نوبه‌ی خودم از متن قشنگ و حرفه‌ای‌تان ممنونم. خیلی قشنگ نوشتید.

 

اسماعیل آفافی به دامنه: سلام اولاً از اینجه تا قم نزدیک سیصد و اندی فاصله هسّه حق داری ندونی علت چیست اگر روی پا برود ضعیفی چشم توان واضح کردن کلمات را ندارد. دوماً همّت میکنند در مسجد حاضر شوند جای شکر دارد گوییا اکثرا حضور دارند. سوماً مشتی که به رحمت خدا رفت ( خدا رحمتش کند ) پاتوق مشتی هم رفت برای خودش، بقیه جواب را نمیدم.

 

شیخ‌ علیرضا ربانی: خدمت صدیق ارجمندم آقاابراهیم سلام علیکم اعمال و طاعات قبول باشه ان شاءالله ، آقا اسماعیل حفظه‌الله آقا زاده با معرفت است و مدبّر ، بعید می‌دانم این عکس زمان منبر حقیر باشه ظاهرا در حال خواندن دعا افتتاح است وگرنه شاید شاگرد خوبی برای استاد معظم حجةالاسلام والمسلمین دکتر سید حسین شفیعی حفظه‌الله نباشم ولی در یک قلم شاگرد خوبی هستم و آن هنگام صحبت اجازه نمی‌دهم کسی کتاب یا ،،،باز کند مطمئن باشید ، مگر متوجه نباشم . عزیز ، صفای دلت آرزوم بی. ملتمس دعا

 

اسماعیل آفافی به آق سید حسین: سلام بر هردو فرهیخته دیارم. سمعاً و... اما چرا سمعاً؟ چون شاید اتفاق مجددی پیش بیاد و فعل قبلی تکرار شود طاعتاً را نگفتم تا دینی بر گردنم نماند. تذکرتان بجا و مورد قبول هست همانطور که فرمودید میتوان دلایل متعددی وجود داشته باشد، نپندارید بهانه ای بیش نیست. بنده یک مورد را برای آق ابرهیم نوشتم یکی ضعف نزدیک بینی چشم هست دوم سعی مینمودم یک جزء را تمام کنم سوم اینکه نوعی مشغولیت چشم هست تا در زیر منبر خواب نگیرد. اینا دلایل مخصوص خودم هست خدای نکرده قصد بی احترامی به قرآن و هنگام منبر نیست. در ضمن رحل قرآن هم دم دست نیست تا بر زمین قرار نگیرد. حاج آق ربانی را هم خدا عمر بدهد که مدت منبر را کمتر کردند تا چشم و ذهن خسته شد دستور خواب را بدهند منبرش هم به پایان میرسد. التماس دعا،، ""کشکول ابراهیمی"" اِماره مسجد جه فراری ندین!

 

آق سید حسین شفیعی دارابی به حجت الاسلام ربانی: سلام علیک. شکر الله سعیک. اتفاقا در ذهنم بود که بنویسم باید جناب آقای ربانی مطلع نبوده وگرنه نغمه داودی را سر میداد و... خداوند از همگان قبول کنه. بلی آقا اسماعیل عزیز و دوست داشتنی است

 

حجت‌الاسلام آق سید حسین شفیعی به اسماعیل آفافی: سلام ممنونم. توجیهات جدید هم جالب بود. ولی حواستو جمع کن؛ که جناب آقای ربانی متوجه نشود و تهدیدش را جدی تلقی کنید


سَر و سِرّی با سید موسی

آقا اول قبول باشد. دوم این جا کلام الله روی رحل است و کاری بس احترام‌آمیز و درست. سوم معلومه تِلنگِه (=نغمه)ات خوب است، چون آق‌داداشت مرحوم حجت الاسلام حاج آقا سید علی صباغ صوت محزون و دلنشینی حینِ ذکر مصیبت روی منبر داشت. چهارم یک خاطره به خاطر این رحل قرائت دوره‌نشینی. کوچیک بودیم داخل بالامسجد ماه‌رمضان‌ها همین دوره‌نشینی قرائت نوبت به نوبت چند آیه از قرآن شرکت می‌کردیم. آن سال آق‌داداشت روضه‌خوان بود که پس از منبر دَور قرآن می‌گرفت. نوبت من شد. یک جا آیه که تمام کلماتش سخت بود گردن من افتاد، تپوق آوردم. اخوی‌ات گفت: «اَعِدّ»!!! من قفل کردم. ای خدا این «اَعِدّ» دیگه چی شیه؟! همین‌طور زُل زدم نگاهش کردم تا این که مرحوم مرحوم حجت الاسلام حاج آقا مهدی دارابی که کنارش بود گفت: وَچه‌جان!! «اَعِدّ» یَعنِ دِباره برگرد بخوان. بعدها از کوچیکی عبور کردم فهمیدم میدان‌دار قرآن وقتی گفت «اَعِدّ». یعنی غلط خواندی برگرد سرِ آیه، از سر بخوان (به قول محلی: اَززَزَسِ سَر بَخون) روح هر دو روحانی روستا که ذکر خیرشان شد، مَسرور همین خاطره‌گویی قرآنی باد. این بود سَر و سِرّی با تو آق سید موسی. خوب شد قرآن را بِنه نذاشتی. معلومه چشمت هم نزدیک‌بینه و هم دروبین و هم وسط‌بین. کشکولی شد لابد!!! التماس دعا. راستی به آقاعیسی درواری فامیل من و حاج اسحاق ابراهیمی رفیق من و حاج صادق رمضانی دوست قدیمی من و حاج رضا آهنگر دوست مهربان من هم، درین تصویر سلام دارم. بقیه‌ی حاضرین عکس را نام ببرم طول می‌کشد. البته ابوالفضل که همیشه هست. کار، کار ستوده است این نشست، با این طرز نشست. دامنه.

 

جناب حجت‌الاسلام آسید حسین آقا استاد محترم سلام. نوشته‌ی پرباری بود در معرفی شیخ مفید علیه الرحمه. پارسال هم جایی مقاله‌ی شما درین‌باره را خواندم. اینک نکته‌ی مهمی درین آورده‌ی‌تان هست این‌که گفتید امام زمان -علیه السلام- در نامه‌ی به شیخ مفید وی سَدید) و حتی «ولیِّ رشید» توصیف فرمودند. هر چه از عالمان دینی‌مان بدانیم کم است. متشکرم ازین نوشته‌ات. ارادت.

 

امیرجناب سلام. آیا حالا که «مهد تمدن»!! غرب‌پرست‌ها خود دست به فیلتر پیامرسان تیک‌تاک چین زده است، از تقلید محض خود از غرب عقب خواهند نشست؟! نه هرگز، باز هم شبیه «سید حسن تقی‌زاه‌»های نو پیدا می‌شوند که ناخن پا تا فرق سر را غربی می‌خواهند. بگذرم. ممنونم از روشنگری‌های منصفانه‌ی امیر.

 

آقا اسماعیل آفافی سلام. ۱. ممنونم از توضیحاتت. ۲. آب هویج بخور نور بیفتد! ۳. دقیق از راه بزرگراه قم گرمسار جاده‌ی افتَر فیروزکوه تا خود پیش بانک صادرات سابق داراب‌کلا هست ۴۶۶ کیلومتر، از راه قم تهران فیروزکوه قائم‌شهر ساری تا خود پیش بانک صادرات سابق داراب‌کلا هست ۲۸۶ کیلومتر.

 

اما خاطره‌ی من با مشدی مرحوم:

 

خاطره با مرحوم مشدی

 

روزی با دوستا به همراه زنده‌یاد یوسف رفتیم دُکان مشدی. ما را برد داخل آن اتاق کناری تخت و یخچال داشت. یوسف رو داشت صاف رفت سرِ یخچال. دید یک بادیه دوبزه‌آش هست. مشدی خندید و دندان طلایش پیدا شد و گفت یک بار می‌پزد، یک هفته می‌خورَدش. آش بو هم آمده بود. ما را برد آن خونه‌ی پشتی. حیاط داشت و دو تا اتاق. تعجب مرا فرا گرفت. چرا؟ چون دیدم ابتکار به خرج کرد. بالای چراغ نفتی علاالدین، عین کانال لوله‌کشی کرد فرستاد پشت بام از حلب بیرون کرد. گفتیم چرا اینطی کردی؟ گفت: گاز این چراغ چش را می‌سوزاند با لوله گاز را هدایت کردم به بیرون از پشت بام. آن سال‌ها تمام خونه‌ها ازین نوع علاالدین نفتی بود و هر جا هم می‌رفتیم شب‌نشینی چشم آدم سوزه می‌آمد. بعضی یک آجر رویش می‌گذاشتند یا یک کتری آب. ولی فکر مرحوم مشدی عجیب بود ازون اقدام. خدا رحمت کند.

 

مَشدی درست است، نه مَشتی

مشدی مخفف و کوتاه‌شده‌ی مشهد است. پس دال دارد، نه ته. اون «مَشتی» که تلفظ می‌کنند اسم فردی در سمت تویه‌دروار بود که بهادر و قوی بود. بنابرین لفظ مشدی برای احترام به مشهدرفته‌ها درست است یعنی مشهدی = مشدی.

 

جناب حجت‌الاسلام ربانی استاد محترم سلام. ۱. چه هم عالی که فهمیدم قاطع به قرآن‌خوانان هنگام منبر و وعظ و سخن، تذکر می‌دهید. باید هم چنین باشد. ۲. اتفاقاً از جناب آسید حسین آقا استاد محترم چه قسمت قشنگی را کسب فیض کردید؛ بلی؛ ایشان هم از هر چه که نظم جلسه را و حرمت سخن را وهن کند، سخت و باشهامت مقابله می‌کند، خصوصاً جرکّه‌جریکّه‌ی قسمت آن سوی پرده را. ۳. به هر حال یک روحانی برای منبر، در خونه‌اش اول قرآن را می‌بیند، روایت را سیر می‌کند، شعر را نگاه می‌کند، تاریخ می‌خواند، تفکر می‌کند و با صرف وقت مطالعه می‌آید مجلس روضه. پس نمی‌شود حرمت منبر را پاس نداشت. حق منبر بر مستمع این است سکوت کند و گوش فرا دهد. امید است رفتارها که اغلب از سرِ توهین هم نیست، اصلاح شود. استاد سپاس و من هم آقااسماعیل آفاقی فامیلم را ازون نوع آقازاده!!ها، نمی‌دانم. او فرق دارد. درودتان باد.

 

آقا اسماعیل آفافی باز نیز سلام. وقتی رسیدم به این عبارتت:

 

«""کشکول ابراهیمی"" اماره مسجد جه فراری ندین»

 

خیلی لذت بردم. آقا تِ خادِت صاب‌سرِه هستی. کی قادره تِ ره مسجدتکیه اون هم پایگاه اصلی مرحوم حاج‌آقا آفاقی بزرگ، فراری هاده. آن قطعه از محل بهشت پای‌مله‌ای‌ها هست! تو هم همسایه‌ی دیوار به دیوار آن. برای مای بالاتکیه‌ای‌ها هم آن قطعه خاطره‌آمیز است؛ چون پایگاه انقلابیون محل بود سال ۵۷. حتی شب تاسوعای آن سال آن پشت تکیه‌ی سمت جمالی‌ها حسابی پاهاچو بالا رفت از سوی شاه‌پِشت‌ها. بگذرم. سمعاً را بچسبان به طاعتاً که روح حاج شخ احمد عمو هم از طاعتاً تو به حرف استاد آسید حسین آقا شفیعی شادمان خواهد شد. درود.

 

استاد یک سلام دیگر. از لفظ عالی‌ی نغمه‌ی داوودی خیلی خوشم آمد. درنگ کردم در آن. به استاد ربانی جور است این نغمه. چون مردی بی‌تعارف است در بیان حق و حقایق و تذکر. درود بر هر هر دو استادمان.

 

باز نیز سلام برای این هشدار کشکولی‌تان به آقا اسماعیل آفافی. او هم حواسش را جمع کرد، هم عقل و هوشش را. معلوم کرد که انتقادپذیر است. خصوصاً که آدم آرامی هم که هست این فامیل ناب مادری من.

 

استرجاع می‌کنم

برای مرحوم میرمؤمن آسیدمیرآقا

انا لله و انا الیه راجعون

 

باسمه تعالی

آن مرحوم چون با مرحوم پدرم آمدُشد داشت و خونه‌ی پدر‌ومادر ما هم می‌آمد، برایم انسانی زیادآشناست. خاص‌بودن تسلیت من برای ایشان هم ازین روست و هم از آن رو که باید لیست بلندبالایی از اعضای مدرسه فکرت را نام ببرم که مستقیماً با وی نِسبت و نَسَب دارند. من به آن مرد خودبه‌خود علاقه داشتم. بی‌آن‌که نشری یا حشری یا نشستی یا برخاستی ازو داشته باشم. انسانی خَلیق بود و خندان. جدا از آن چون تبارش به خاندان خوب سادات روستای‌مان ریشه دوانیده، دایره‌ی محبوبیتش شعاع درازی داشت. خوب، خلاصه‌اش همین قدر بس و عُلُوِّ درجه و رُتبت در بهشت باید برایش خواست. حتی شاید طلب شفاعت از جدّ و جدّه‌ی ساداتش. ابتدا تسلیت به جمیع بستگانش از کوچک تا بزرگ، از نوه تا هر که با بیت او خویشاوندانی خونی و پیوندی دارد. امابعد، لیست تسلیت به افراد مدرسه فکرت که با آن مرحوم نسَب و نسبت می‌بَرند: امید است ذهنم یاری کند تمام اعضای منتسب آن مرحوم درین صحن را نام ببرم و تسلیت دهم از سر نسیان از قلم نیندازم:

 

به بانوان و برادران زیر به ترتیب حافظه‌ام:

 

به فرزندش عالمه‌سادات موسوی همسر آشیخ مالک

 

به نوه‌اش حاج علی‌میرزا چلویی

 

به دامادش حاج سید آقا رضی سجادی

 

به پسردایی‌اش حاج سید محسن سجادی

 

به آق سیدمحمد موسوی وکیل پسرعمویش

 

به آقا اسحاق آهنگر دامادش

 

به زهراخانم رجبی برادرزاده‌اش

 

به حجت‌الاسلام آسید حسین آقا شفیعی پسرعمویش

 

به آق سید اسماعیل موسوی برادرزاده‌اش

 

به آق میر یاسر موسوی برادرزاده‌اش

 

به آق میرهادی موسوی میراحمد پسرعمویش

 

به داداشم آق سید رضا موسوی پسرعمویش

 

به حجت‌الاسلام استاد محترم آشیخ مالک دامادش

 

به محمدرضا رجبی داماد برادرش

 

به آق سید یوسف موسوی پسرعمویش

 

به آق سید ابراهیم موسوی برادرزاده‌اش

 

به ربابه‌سادات سجادی دختردایی‌اش

 

به آق محمدابراهیم شهابی داماد دایی‌اش مرحوم حاج سید حسن سجادی 

 

به آقا حاج حجت رمضانی داماد دایی‌اش مرحوم حاج سید حسن سجادی

 

به سیده‌زینب سجادی فرزند حاج آقا سید محسن سجادی

 

به علی آقا غلامی‌نژاد داماد حاج سید محسن سجادی

 

به آقا حسین طالبی داوود داماد حاج سید محسن سجادی

 

به احمدآقا غلامی‌نژاد داماد دایی‌اش حاج سید حسن سجادی

 

ادامه‌ی لیست که از حافظه‌م یادم رفت:

 

به آقا اسماعیل آفاقی داماد دایی‌اش مرحوم حاج سید علی سجادی

 

به دکتر حمیدرضا شهابی فرزند آقا محمدابراهیم شهابی و سیده‌ربابه سجادی

 

به فاطمه‌سادات موسوی برادرزاده‌اش همسر آقامصطفی بابویه

 

به آقامصطفی بابویه داماد برادرش حاج میرعلی‌محمد موسوی

 

به مبیناخانم شاهمیری برادرزاده‌اش

 

خدا رحمتش کناد. جایش بهشت باشد به مدد اعمال و اعتقاد و اخلاقش.

۲۵ اسفند ۱۴۰۲

مدیر مدرسه فکرت

دامنه ابراهیم طالبی دارابی

 

سید موسی صباغ: سلام آق ابراهیم. قرائت قرآن ، برنامه جزء خوانی هر روز مسجد قبل نماز ظهر است. که با همت حاج آقا شیخ مرتضی دارابی چند ساله که برگزار می‌گردد. البته با قرائت دوستان دیگر که ترتیل خوانی است و بهره می‌بریم. منم تلنگه ملنگه بلد نیستم همینطور ی میخونم. البته زاپاس دست چندمم. بابت اون تپوقت باید یه ماشه دار میخوردی که شانس آوردی. ذکر خاطره. ابوی مرحوم منو فرستاد. پیش آق سیداسدا... حسینی قرآن بیاموزم. قرائت خوب بود بعد نماز مغرب و عشا میرفتم. یه شب بعد نماز با آقاحجت و سید اسحاق که برای شوپه بالا محله طرفی میرفتند هم مسیر شدم . سر کوچه آق سیدا... وایستادیم حرف میزدیم .که آق سید ا... موقع برگشت بعد نماز منو با آقا حجت و سید اسحاق دید. من سریع خدا حافظی کردم و رفتم منزل آق سید اسدا.. یکم نشستم گفت قرآن و باز هاکن بخون. ما هم شروع به خوندن کردیم که یه کلمه رو غلط خوندم . اونم بلافاصله یتا ماشه دار بزوهه منه دست پشت ره بایته ته چچی وسه سه رضا وشکون جه گردنی ( به همراه اونا رفاقت و گشت و گذار داری). به پشت دستم نگاه کردم دیدم خون آمد.آخه ماشه دار ره با ضرب زوهه. دیگه بعد اون شب آموزش قران و ترک کردم دیگه نشیمه. خدا رحمت کنه آق سید اسد... و والدین شما و اخوی مرحوم آقا حیدر رو.

 

آقا سید موسی سلام. ۱. ممنونم باحوصله خواندی و پاسخ دادی. ۲. اساساً داخل مسجد قدیم خیلی خاطره داریم. یاد همه‌ی آن مسجدهای به خیر و روحشان شاد. ۳. آق‌داداشت حاج آقا صباغ دلرحم بود ماشه‌دار نداشت! ۴. خاطره‌ات با مرحوم آق سیداسدالله حسینی چقدر جذاب بود. آن مرحوم قاطع بود و به قول محلی: سیاست داشت. پس حسابی انگشت‌پِشتت ماشه‌دار خورد! دل پی بکارده!. ۵. یکی رفته بود پیشش قرآن، اول نماز پیشش کشید. تا گفت الله اکبر، گفت راس بَوووش بور. گفت چه وه؟ گفت تو می‌گی: الله اچَبر. کاف را چ تلفظ کاندی. اونم دیگه نرفت! ۶. آقا ممنون که یاد والدین و اخوی‌ام را درین عصر جمعه کردی. خدا رحمت کند مادر و پدر و شهیدتان و نیز روانشاد برادرزاده‌ات آق سید باقر پسر سید حاج کاظم را.

 

آقا مصطفی داراب‌کلایی سلام. از گزارش‌های به‌هنگام تصویری و کتبی آن دوست گرامی‌ام دلشاد می‌شوم. از جناب عمران رمضانی ذاکر اهلبیت ع هم متشکرم که این حلقه‌ی قرآنی را شکل دادند. خیلی بهاء دارد این نوع محفل‌های مذهبی و در جان نوجوان نفوذ می‌کند. مرحله‌ی مهم دمیدن مذهب و تعالیم مقدس همین دوره‌ی سنّ است و با همین دَوره‌گرفتن. مأجور باشین هر دو بزرگوار پایین‌مسجد. ارادت: دامنه.

 

آق سید یاسر سلام. ممنونم از معرفتت که یادی از اموات بیت ما کردید. احترام دارید. بله، متوجه شدم. اما فقط جهت شکافتن لغت میر. عرض کنم که در ایران میر, معادل «سید» است. اما چشم. زین پس: همان سید یاسر است.

 

جناب حجت‌الاسلام آشیخ مالک استاد محترم سلام. دلیری‌ات در خَرق عادت تحسین دارد. نیز مصیبت بازم تسلیت. سلام و سپاس حاج حجت که دستت خوب تدوین ساخته است.

 

ممنونم آشیخ مالک دوست خوب و استاد ارزشمند من. بی‌حد احترام به محضرت که والدین من و اخوی حیدرم را یاد کردی درین ماه فرخنده‌ی رمضانی. خواستم لیست کنم که چقدر زیاد هستن فک و فامیل‌های این خاندان. سپاسگزارم.

 

یادآوری: من خط ایتای آقا داوود آهنگر را ندارم که مدرسه دعوتش کنم. شاید هم دعوتش کردم و عضو مدرسه فکرت باشد من ممکنه نمی‌دانم. به‌هرحال آق سید یاسر تلفن ایتای آقا داوود را بفرس ذخیره کنم و دعوتش.

 

آقا سید حاج رضی سجادی سلام. متشکرم من هم. به خانمت تسلیت مرا و خانمم را حتماً برسان. خدا صبرشان دهاد که حزنِ مصیبت پدر، تمامی ندارد.

 

جناب آق سید اسماعیل موسوی سلام. آقا بله شاهد بودیم هر دو عموی متدین و بااخلاق‌تان (مرحومان: حاج سید کریم و حاج سید میر مؤمن) هر دو از کِبار بودند و میان مردم محترم و محبوبیت داشتند. از شما دوست گرامی‌ام ممنونم که پاسخی بر پیام بنده مرقوم کردین. به پدر و مادر بزرگوارتان سلام ما را برسانید. تسلیت مجدد. ارادت: دامنه.

 

اسماعیل آهنگر : سلام بر عموابراهیم عزیز و دوست داشتنی نماز و روزه شما قبول درگاه حق.

 

سلام آق اسماعیل آهنگر فامیل قشنگ و بامرام من. تو ولی دوست‌داشتنی‌تری آقااسمال. خدا رحمت کند والدین خیّر و نیکوکار شما را. به خانمت دخترخاله‌ی محترم بنده هم سلامم را برسان. با ارادت به تو اسماعیل.

 

اسماعیل آهنگر:  خدا رحمت کنه پدرومادر و عمو حیدر عزیز را شما لطف دارین عموابراهیم به روی چشم یاعلی.

 

دامنه: آقا برای مرام و اخلاقت در یادکردِ والدین و اخوی‌ام، از جایم برخاستم. خیر پیش رفیق خوش‌اخلاق من اسماعیل نازنین.

 

این سه شیخ روستای ما

بسم الله. از راست: حجت‌الاسلام آق شیخ موسی چلویی دارابی. حجت‌الاسلام آق شیخ رحیم آهنگر. حجت‌الاسلام آق شیخ مهدی شیردل. این جا پایین‌مسجد است؛ مجلس وعظ ماه رمضان جناب حجت‌الاسلام آشیخ علیرضا ربانی استاد محترم و سخنورز ما. آشیخ رحیم در تعلیم قرآن خیلی‌ها نقش بارز ایفا کرد. آشیخ موسی مدت مدید در پادگان‌ها امور مذهبی را بر عهده داشت. آشیخ مهدی هم سالیان دراز در ارتش حضور داشت. بنده به هر سه استاد و نیز استاد ربانی ارادت دارم و از راه دور گونه‌ی آنان را بوسه می‌زنم، چون اساساً اهل دست‌بوسی!!!! نیستم. بگذرم. از عکاس صحنه آقامصطفی سپاسگزارم که در صید صحنه ماهره. دامنه.

 

پیام دامنه به آقای هادی ثابت شوکت‌آباد

با مَسرّت شادمانی حضور جناب استاد هادی ثابت شوکت‌آباد مستندساز محترم را به مدرسه فکرت گرامی می‌دارم. امید است قدم و قلم آن هنرمند اندیشمند بر دانش و ارزش درین صحن بیفزادید. مستندهای فاخر ایشان از سیمای جمهوری اسلامی ایران بارها پخش شده است و بنده پروپا قُرص بیننده‌ی ساخته‌های وی هستم. از دو مستند شگفت‌انگیز و فاخر «کاکُل» و «مُلامحمد» هم -که اولی را خود ساخته و در دومی نقش مدیر فیلمبرداری را عهده‌دار بوده- در سایتم دامنه و نیز در صحن مدرسه تحلیلی ارائه داده بودم. جناب هادی ثابت سلام و خوش‌آمد به شما دوست اندیشمند من.

۲۷ اسفند ۱۴۰۲

مدیر مدرسه فکرت

قم. دامنه ابراهیم طالبی دارابی

محضر سید حاج رضی سجادی دامت برکاته سلام. ممنونم ازت. منِش و مرام آن دوست محبوب، دائم مورد تحسین است و باعث ازدیاد دوستی و حُب. درود.

 

حضور انور فاضل خردمند آقای حجت الاسلام ربانی استاد محترم همواره درود و سلام. خداوند متعال بر توفیقات روزافزون آن دوست ارزشمندم همچنان بیفزاید. شیخ بهلول را جالب اشارت داشتید. حفظکمٰاالله.

 

همچنان شهید می‌دهد ایران

این چهره، سربازوظیفه «شهید یونس محمدی» است که در حمله‌ی مسلحانه‌ی ۲۵ اسفند ۱۴۰۲ شرارت‌پیشگان به این عضو یگان تکاوری ۱۱۵ زهکلوت رودبار جنوب کرمان، با زبان روزه به مقام شامخ شهادت رسید. خواستم گفته باشم، ایران همچنان آماج کینه و عداوت مخاصمان است و هنوز هم، به تناوب یا توالی، در جای جای میهن خون جوانان وطن توسط خون‌آشامان بر زمین می‌ریزد. و همین حضور در میدان موجب شده است کینه‌ورزان نتوانند امنیت پایدار ایران را خدشه‌دار کنند. به یاد یونس شهید صلوات. دامنه.

 

یکی از یکی قشنگ‌تر. همه جزوِ طبیعیات اخلاق هر یک از ماست. ممنونم خیلی شفاف جواب دادید. معلومه ساحل جنوب خوب برت ساخت آق سید سعید.

 

امیرجناب سلام. ۱. موافقم که اقتباس باشد از هر جای جهان تا اتلاف نباشد و دوباره‌کاری شکل نگیرد. ۲. اما هر فرهنگ و تمدن هم آموزه‌های خاص خودش را دارد که شما هم دست گذاشتی. مثل سبک معماری. ۳. درونزابودن هم واقعاً منتهی به سهم ما در علم می‌شود. ۴. متشکرم از نکات خوبی که بر متن جناب حجت‌الاسلام داراب‌کلایی استاد محترم، نوشتید. درود.

 

آقا محمد ابراهیم سلام. دو ماه قبل در همین صحن هم من و هم حجت‌الاسلام احمدی استاد محترم درباره‌ی کتاب «کهکشان نیستی» مطالبی مفصل نوشته بودیم. اینک یادآوری‌ات بازهم بر اهمیت آن افزود. امید است این کتاب را همه بخوانند. متشکرم.

 

سلام جناب استاد ثابت. بنده هم از در کنار شما بودنم خرسندم و خوشنود. در دانشسرای فکرت هم با شماییم و می‌آموزیم.

 

جناب آقا اسماعیل آفافی سلام. کشکولی استخوان‌داری بود! نه، بزنم به تخته! نشان دادی تحت تعلیم شخ‌احمدعمو خوب فولاد! شدی.

 

جناب سید حاج رضی سلام. برای این سند مهم انقلاب، در سرِ فرصت پستی مجزا خواهم نوشت. سند مهمی بود. باشد در آن پست زوایایی از آن را برمی‌شمارم. اگر یادم رفت، یادم بینداز. خدا رحمت کند پدرخانمت مرحوم حاج میرمؤمن را. جاش جای قشنگ بهشت باد.

 

دانشسرای فکرت؛ حرف و حروف

بِستری برای بسط حرف و گفت و شنود

 

به نام آفریدگار متعال
حرف و حروف را برای بحث و گفتگو ایجاد کردم.

۱۱ اسفند ۱۴۰۲ ؛ دامنه ۱ | ابراهیم طالبی دارابی

 

دانشسرای فکرت تأسیس شد

با یاد و نام آفریدگار متعال مهربان

سلام و احترام شایسته به شایستگان

 

سوگند به روشنایی چاشتگاه. و  قسم به شب آنگه که بیآرامد،  پروردگارت تو را رها نکرده و از تو آزُرده نشده است [حمایت پروردگارت هرگز در دنیا و آخرت، حال و آینده از تو قطع نخواهد شد] (ضُحی / ۱ تا ۳)

 

همان طوری که پیش ازین خبر داده بودم، در آستانه‌ی سال نو ۱۴۰۳ "دانشسرای فکرت" با نام فرعی "حرف و حروف" از بِستر مدرسه‌ی فکرت سر بر آوُرد و در اولین گام اعضای فعال این صحن (تا این لحظه پنجاه عضو) به آن دانشسرا دعوت شدند. آنچه وعده کرده بودم این بوده که مدرسه‌ی فکرت پله‌ای برای راه‌اندازی دانشسرای فکرت خواهد بود و اینک به برکت فعالیت این تعداد اعضا در صحن، آن محیط، مهیّای فعالیت شد. ازین پس، و ازین ساعت به بعد، بنده نیز آنجام. والسلام. دعوت فرستادم. پس؛ اعضایی که شرائط ورود (=فعالیت در صحن) برای عضویت در دانشسرا را داشتند، حتماً در گوشی‌های خود، به مرور، "دانشسرای فکرت" را خواهند یافت.

 

قالوا سبحانَکَ اَنْتَ وَلِیُّنا مِن دونِهِم (سبا / ۴۱)

 

جواب آرند: پاکا این تو هستى
 تو باشى سرور ماها، نه ایشان


۲۸ اسفند ۱۴۰۲
مدیر دانشسرای فکرت
دامنه ابراهیم طالبی دارابی

آیا نوروز را باید نو داشت؟

انسان نشان داد به اتفاقات طبیعی نظام آفرینش توجه‌ی بالا نشان می‌دهد؛ به رعد، به برق، به برف، به باران و کوران. چه از روی خوف چه روی حُب. حتی به برخی از آن رخدادها علاقه و تعلق نشان می‌دهد؛ به گردش شب و روز، به خسوف و کسوف، به گردش زمین گرد خورشید که همان سال نو است. دین هم -که رهنُمای انسان برای به‌زیستن است- هیچ وقت علایقی  را که مناقی عقل نباشد، منع نداشته است. پس همان گون که طلوع و غروب برای انسان علائم دگرگونی است و بسیاری از آنان، آداب شرعی آن را بر حسب همین اوقات شب و روز با موازین دینی و اخلاقی پیاده‌سازی می‌کنند، چرخش یک بار دور آفتاب هم که سال را نو می‌سازد، علامت بزرگ تغییر و تحول است. کما این که دعای سال تحویل هم از تحول در حال و احوال شروع می‌شود. شاید شمارش سال برای عُمر یکی از موارد مؤثر علایق انسان به پدیده‌ی نوشوندگی باشد که آدمی خوشحال است باز نیز طبیعت و شکوفایی شگفتی‌های آفرینش را دیده است. من تا اینجا از عقل خود چنین پنداشته‌ام و آن را گفتار ساخته‌ام. امید است کژراهه نبافته باشم. پس نتیجه می‌گیرم نوروز را باید نو داشت؛ زیرا بهار هم با طبع انسان سنخیت دارد، هم بر خُلق و خوی وی صممیت می‌بخشد و هم با سرشتش سرشته است. می‌توان صدها آداب و رسوم برشمُرد که مردم ایران و جاهایی از جهان برای نوروز و بهار بپا داشته می‌دارند که در هر کدام از آن حکمت و شادمانی و گذر از هر نوع سرخوردگی نهفته و آشکار است. ۲۸ اسفند ۱۴۰۲ . دامنه‌ی یک.

 

شیخ مالک: سلام و عرض ادب و احترام آقا ابراهیم ارادت. تأسیس دانشرای فکرت را به شما و همه اعضا محترم تبریک میگویم ان شاالله مطالب ضروری و مورد نیاز در این دانشسرا منتشر شود. در ضمن آقا ابراهیم خواستم بگویم دیگه در مدرسه فکرت مطالب ارسال نکنیم .؟؟ چون گفتی من دیگه آنجا نیستم اینجام. با تشکر.

 

حجت الاسلام جناب شیخ مالک سلام و احترام. آمین می‌گویم. سپاس نیز. من خودم ترجیح می‌دهم جایی باشم که فعال باشم و فعال باشند. متشکرم.

 

محمد ابراهیم: سلام جناب استاد. موارکااااااا

 

جناب محمد ابراهیم سلام. منم از مِوارِکای شما حرکت و برکت گرفتم! ممنونم آقا.

 

محمد تقی آهنگر: سلام  اقای طالبی ارتقای مدرسه فکر خوبی بود تبریک ما رو هم بپذیر انشالله با برنامه ی جدید وموضوعات گوناگون اعضای متفاوت تر. بحث ها چالشی تر، واشنایی ویادگیری بیشتر. ارادت.

 

جناب محمدتقی سلام‌. پذیرفتم. نیز شادمان که «فکر خوبی» خواندی. حتماً چون یادگیری فارغ‌التحصیلی ندارد؛ به فرموده‌ی پیامبر خاتم ص از مهد تا لحد باید یاد گرفت و یاد داد، با شیوه‌نامه‌ی دانش و ارزش. سپاسگزارم از رهنمود و آرزوت‌.

 

سید سعید شفیعی: با سلام درود تبریک بخاطر تاسیس دانشسرا : تندرستی و موارک وا : امیدواریم که تیم نوج بزویه نهال بیه و انشالله اتا گت دار بوششه تی تی هاده و تی تی ها کال بزونه میوه هاده . کشکولی چون پیش درامد مدرسه بود پس درامد دانشرا انشالله تبدیل شود به دانشگاه و شاید هم حوزه و یا ترکیبی از هر دو. البته انچه مهم است ترواش دانش و تغیر نگرش و تبدیل شود به رفتار . و در انتها کاربردی شود برای زندگی انسانها . مانا باشید غلط نگارش تصحیح گرد با حسن ظن.

 

جناب سید سعید سلام. ادبیات فاخر محلی با به کار گیری چند واژه‌ی همیشه‌مؤثرِ ذهن و حال، نوازشگر زیبایی برای متنت شد. ترکیب حوزه و دانشگاه جانِ مزه کرد! نیز سیر تراوش + تغییر نگرش + تبدیل رفتار + کاربردی شدن کردار، خیلی خیلی ماهرانه و روانکاوانه ترتیب شد. درود.

 

شیخ ‌علی‌اکبر دارابکلایی: سلام علیکم آقا ابراهیم کنشگر عزیز اهداف راه اندازی این گروه بفرمائید وجه تمایز این گروه با گروه مدرسه فطرت . تشکر وافر دارم.

 

حجت الاسلام جناب دارابکلایی سلام و احترام. سپاسگزارم از شما. چشم، به روی دیده. حتماً به‌زودی برخواهم شمرد. البته فوری‌ترین پاسخ این است دانشسرای فکرت جمعی برگزیده و همه‌فعال می‌باشد که خواندن و نوشتن هر دو را در کارنامه‌ی خود دارند. هدف از آن آموختن در مرحله‌ای پیشرفته‌تر و چالشی‌تر است. منم از شما دوست بزرگوار خودم تشکر وافر دارم.

 

قاسم بابویه: سلام آقای طالبی لاعقل یه امتحان فرودی می گرفتی شایدتجدید می شدیم.

 

جناب آقا قاسم بابویه سلام. کشکولی جالبی بود این لااقل گفتنت. نه، تو هیچ وقت تجدیدپذیر نیستی! و اصلاً بدون آزمون استحقاق ورود به مرحله‌ی بالاتر را داری. بدون شوخی: شما لطف داری و جزوِ برگزیدگان بودی که به دانشسرا وارد شدی. امتحان ورودی را هم «فرودی»! نوشتی که در جای خود طنز هم شد خودبه‌خود. دانشسرا بر فراز مدرسه است. سپاس از ورودت.

 

شیخ ‌علی‌اکبر دارابکلایی: تشکر چند نکته را عرض کنم آقا ابراهیم. یک در مدرسه فطرت عمومی است و متن های مختلف و نمی شود گفت تخصصی نمی شود گفت سطح بالاتر چون اکثرا در یک سطح معلوماتی نیستند .اما در این گروه محدودتر باشد و سطح مطالب همانگونه اشاره کردید بالاتر باشد. دوم آنچه ضرورت دارد توجه به چالش های پیشروی جامعه مورد نظر باشد والا به صرف تئوری بدون پشتوانه امکان تحقق دشوار است .سوم توجه به دغدغه های بومی و محلی و راهکار ها مورد توجه قرار بگیرد. خاطرم هست تجربه سه ماهه دوران فعالیت انتخاباتی بلحاظ حضور میدانی در منطقه که داشتم بخش عمده تئوری ها کاربردی و مورد توجه جامعه عام نبود و حتی افرادی از دیار ما که دغدغه داشتن از محل اصلا نگاه تئوری آنها کاربردی نبود( اگرچه سخنان زیادی در همین محور حضورم در صحنه انتخابات دارم اما زمان بیان ان فرا نرسید بیان کنم ان شاءالله عمری باقی باشد تخصصی به آن می پردازم و تمام ابعاد لازم را باز خواهم کرد اما دستاورد بسیار خوبی بود .) ودر میدان عمل نتوانستن از فرصت ها درست استفاده کنند لذا صرف نوشتار بسنده نشود بلکه راهکارها و تحقق چگونگی پیاده سازی مبانی ارزشها و.

 

مجدد حجت الاسلام جناب داراب‌کلایی سلام. اتفاقاً هر سه نکته‌ات دقیقاً اشاره دارد به علت راه‌افتادن دانشسرا. من به پیشنهاداتت حتماً درین بِستر گفت و شنود وارد خواهم شد. بند یکم را که کاملاً درست فرمودید. بله، دانشسرا سطحش عمومی نیست، تخصصی‌تر است. حتی اگر اعضایی متنی در حد چاپ در مجلات بنویسند، حتماً رایزنی می‌کنم با صاحبان مجلات که چاپش کنند و اُجرتش را هم در نظر می‌گیرم. چه خوب است آن دوره‌ی داوطلبی‌ات برای نامزدی انتخابات را، به عنوان تجربیات چهره به چهره با مردم، برشماری و ریشه‌های معضلات را شناسایی‌شده مورد کنکاش قرار دهی. با این راهکارت موافقم، باید روی آن مباحثات شکل داد. درود فراوان.

 

سید رضی سجادی: سلام اقا ابراهیم طالبی منم به سهم خود به شما مبارکا میگویم انشاالله به مرحله بالا بالا تر بروید چقدر خوب هست تمام جوانان دارابکلا ی بیایند دراین گروه اندیشه فکری شان بالاتر برود به امید وارزوی سلامتی

 

جناب سید حاج رضی سلام. خوشحالم سیدی چون شما خوش‌قلب و فعال و داری حُسن خُلق بالا در دانشسرا حضور دارد. بنده هم مثل خودت برای جوانان راه رشد و فعالیت فکری قائلم، البته باید بخواهند که توی مسیر مطالعات و دانش‌افزایی بیفتند. متشکرم. شما هم سلامت باشید.

 

آق سید حسین شفیعی: کربلایی قاسم عزیز سلام نماز و روزه ات قبول باشه همه شماها عزیز هستید و جناب آقا ابراهیم هم سخت گیر نیست ولی اگر بنا بود پیشنهادی بدهید خوب بود غلط املایی رخ ندهد (:«لاعقل»_ لااقل»؛ «فرودی»_ «ورودی»

 

آخرین کتابی که سال ۱۴۰۲ خواندم

 بالاخره دیشب تو بگو بامداد، خواندن این کتاب ۳۹۴ صفحه‌ای را -که مُخم درگیر خود نمود تمام کردم. به‌شدت شیرین، کِشنده، افزاینده، آنم شب در رمضان که بیداری مزه‌اش فوق خوابیدن است. کتاب هم کارش هم بیدارداشتن است، هم بیداری‌دادن. حالا این اریک فون دِانیکن در «ارابه‌های خداوند» چی خواست گوید که مرا خوبلِه بامداد نگه داشت؟ (خوبلِه حالتی در مرز خواب بیداری) من که کلی وقت گذاشتم دِانیکن خواست به جهان بشر بگوید هوشمندانی بیگانه (=موجودات فرازمینی) در گذشته‌های دور به ملاقات انسان‌ها آمدند.


وی که کوشش دارد رازهای دنیا را کشف کند دست روی فن، تخیل و باورها می‌گذارد تا چنین نشان دهد انسان «آینده‌ی درخشانی در برابر خود دارد» و مهمترین راهکارهای او یکی شناخت رموز متون باستان و دیگر سر درآوردن از رازهای فضا است. حتی پیشنهاد می‌دهد سالی را به نام «باستان‌شناسی تخیلی» بنامند. او مردمان جهان را در دو دسته تقسیم می‌کند: کسانی که دنبال دلایل عقلانی و علمی هستند و کسانی که از زیر تأثیرات آداب قومی بیرون نمی‌روند. این نویسنده‌ی سوئیسی به طور صریح بر بازگشت به زندگی دوباره‌ی جسمانی بر اساس یک پیمان باستانی معتقد است. او قبرهای چندده‌هزار ساله در اَریحا کشف کرده که در خانه‌هایی گِرد گنبدی، زندگی می‌کردند. دِانیکن با این کار خواست بگوید نیاکان انسان، زندگی اتفاقی بر پایه‌ی هوا و هوس نداشتند بلکه پیمان داشتند که بر اعتقادات باشند. مثلاً یکی از باشکوه‌ترین کار نیاکان، هدیه‌ی عطر به خدا بود و این معنایی جز دمیدن طراوت در اعتقادات و حیات نبود. ۲۹ اسفند ۱۴۰۲ آخرین روز سال. توحید.

 

نگاهی به این پست: حجت الاسلام جناب داراب‌کلایی سلام. کتابی که درین پست ارسالی شما از آن یاد شد، یعنی «توسعه به مثابه توانمندسازی حکومت» دو جایش چشم مرا گرفت. یکی آن جا که قابلیت حکومت را منهای رفتاری شکلی و صوری، مورد توجه قرار داد و دست بر «حل مسائل» گذاشت و دیگری آن فراز که آمده است روند توسعه باید بر اساس «اقتضائات بومی و محلی» طراحی شود، نامی دیگر برای رشد درونزا. مفید بود. نیز نقد بر کردار سیاسی هم بود که جهان از این عیب عمیق، مبرا نیست. بهتر می‌دانم نظر خود شما را هم بشناسم. متشکرم. ابراهیم.

 

حجت‌الاسلام جناب آسید حسین آقا شفیعی سلام. به همراه سپاس بابت الطاف، بنده هم در پاسخ به آقاقاسم، لای متنم هر دو لفظ را با شکل صحیحش املا کردم که رسانده شود. در کل آقا قاسم همان جور که الفاظ در محل تلفظ و بر زبان عامیانه جاری می‌شود، املا می‌کند. در واقع، عین تلفظات را اصل می‌گیرد. طبع شوخ هم دارد که مضاعف است بر خود تایپ لفظی‌اش.

 

مجدد سلام دارم جناب حجت‌الاسلام داراب‌کلایی. خیلی پاسخ درخوری دادید. قابل استفاده بود واقعاً. درست فرمودید. بله، تلاش دولت‌ها برای گرفتن یا حتی قاپیدن نظریه‌های صاحبنظران در اصل رفتار عقل‌پسندی است اما الزام آن برای نظام‌های سیاسی با اقتصاد در حال ظهور در حقیقت برای بیرون‌راندن یک رقیب از سر راه است. آقا جواب عالمانه‌ات حیرت مرا برانگیخت. مؤید باشید.

 

سید موسی صباغ: سلام آق ابراهیم با عرض تبریک امید که از علم و معلومات این دانشسرا بهرمند خواهیم شد. کشکولی: احتمالا بجای پاجوش از پیوند استفاده کردین که کیفیت و غنای آن بالاتر خواهد بود.

 

جناب آق سید موسی سلام. من هم آرزومندم از دانش و معلومات شما و این جمع بهره‌ی مفید ببرم. پاجوش و پیوند را آنقدر سرِ موقعیت گفتی که حد نداشت. آره! شرطش هم معلوم است، تحصیلاتت علاوه بر دبیری، باغداری و کشاورزی هم که بود. و این مرا اعتماد می‌بخشد «پیوند» مثمر باشد و شاخسار بگستراند، چون پاجوش اغلب فقط قد می‌کشند پای درخت. متشکرم که بر غنا و کیفیت دست گذاشتید. دانشسرا مباحثاتش تخصصی است و مدرسه فکرت جایی عمومی و اطلاع‌رسانی مسائل عمومی و نیز بستر کشف استعدادها.

 

سید حمید دارابی: سلام جناب آقا ابراهیم عزیز استاد گرامی و مدیر دانشسرای فکرت مسرورم که در دانشسرای فکرت یه صندلی برایم اختصاص دادی افتتاح دانشسرای فکرت را به شما و همه عزیزان حاضر تبریک میگم ان شاء بابی باشد برای رسیدن به تعالی مستدام باشید

 

جناب حاج سید حمید سلام. بزرگواری آن سید و سادات محترم اظهر من الشمس است. من هم چون خودت دچار سُرورم از پایه‌گذاری دانشسرا که از مدت‌ها خبرش را رسمی کرده بودم. صندلی تو درین «حرف و حروف» داغ داغ هم هست. بلی؛ درسته ان‌شاءالله‌ی قشنگت؛ آمالی عالی که تعالی باشد. ارادت.

 

شیخ محمدجواد غلامی: سلام و درود فراوان بر مدیر محترم. درخت تو گر بار دانش بگیرد / به زیر آوری چرخ نیلوفری را "پروین اعتصامی" آغاز فعالیت دانشسرای مجازی فکرت را به شما و دیگر فرهیختگان عزیز تبریک عرض می کنم. امیدوارم در این صحن وزین  نیز از استادان بیاموزم و فیض ببرم.

 

حجت الاسلام جناب آشیخ محمدجواد غلامی سلام و احترام. از وجود شما بهره خواهیم برد. بودن چنین جمع برآمده از فعالیت طولانی‌مدت صحن مدرسه فکرت، گامی برای عمق‌بخشی است و مَجرایی برای شفافیت‌بخشی به نظریه‌ها و مسائل و کوشش برای یافتن پاره‌ای راه‌حل‌های کاربردی. درود مَدید بر شما.

 

سید یاسر موسوی: سلام جناب طالبی پیری درخت گردو می کاشت گفتند چرا گفت دیگران کاشتند و ما خوردیم ما می کاریم دیگران بخورند با این روش خیلی از دوستانی که سواد کافی جهت ارائه مطالب نداشتند و همیشه با ذوق مشتاق فهمیدن و یادگیری بودند تا مطالب و گفتگوها رو مرور کنند و برایشان واقعیات و حقیقت مشخص شوند از صحنه حذف شدند.

 

جناب آق سید یاسر سلام. سپاسگزارم از مثال اثرگذار کاشت گردو. اما نقدت جا از آن که نشان از تیزبینی‌ات دارد، پاسخ خیلی آسانی دارد. اشتباه نشود، مدرسه فکرت درخت تنومند شده است، مگر می‌شود آن درخت را بی‌آب و خاک کرد. نه، هرگز. آن جا، مسائل مربوط به خود را طبق روال خواهد داشت و این جا پله‌ای بالاتر خواهیم گذاشت. به هر حال حتی در یک آکادمی هم اتاقی دیگر وجود دارد که بحث‌ها کشانده می‌شود آن اتاق. اگر درست باشد گویا به آن دِپارتمان می‌گویند. حتی مجلس شورای قانونگذاری هم، همه چیز را در صحن نمی‌تواند بحث و حلاجی کند، می‌رود توی کمیسیون‌ها. دانشسرا محصولی منطقی از درون مدرسه فکرت است که باید پاره‌ای سخن‌ها و مباحثه‌ها را درین تالار پیش کشید و پیش راند. از فکر تیز منتقدانه‌ی دلسوزانه‌ات سپاس. گمان کنم توانسته باشم جواب ابهام شما را داده و رفع نگرانی نموده باشم.

 

سید یاسر موسوی: خسته نباشید جناب طالبی سپاسگزارم از توضیحات شما  در مورد موضوع قانع نشدم اما بابت توضیحاتتون ازتون ممنونم

 

سید اسحاق شفیعی: سلام و طاعات قبول خدمت بزرگواران این صحن نیز خداقوت به مدیر خستگی ناپذیر و خلّاق در بازگشایی دانشسرای فکرت در بهار قرآن و حلولِ بهار طبیعت.

که‌ تدبیر مدیر است‌ و ذکاوت

بر خیلِ کثیر از مدرسه‌ فکرت 

مسیری بر تعالی‌‌هم تخصص

مجتمع‌‌اند ، دانشسرایِ فکرت

سید اسحاق شفیعی

 

جناب آق سید اسحاق سلام. ناخسته‌ام چون همواره صاحب‌ذوقانی چون شماها دارم که با این این طبع لطیف، نمی‌گذارید خللی ایجاد شود. لُبّ راه‌اندازی دانشسرای فکرت را در این رباعی‌ات به‌دقت آوردید. این طوری: از روی تعداد کثیر مدرسه فکرت، با تدبیری که صورت گرفت، برای رفتن به مسیری تخصصی‌تر دانشسرا راه یافت. از لطفت ممنونم که زیبا آذین کردی. نشاطم دادی.

 

سید اسحاق شفیعی: سلام مجدد آقا ابراهیم عزیز ممنونم و تشکر از زحمات شما در کسوت مدیر لایق نیز اعلان شاگردیِ .

 

قاسم بابویه: سلام حاج آقای شعفیی سپاسگزارم از لطف شما نماز و روزه شما هم قبول پس احتمالا شما خیلی سخت گرفتی بجای مدیر بخاطر همین گفتم آقا مدیر امتحان ورودی می گرفت که یقینا مردود می شدیم از دقت شما به مطلبم ممنونم عزیزی برایم

 

اسماعیل آفاقی: سلام جناب آقای طالبی ، این ابتکار پایان سالی عیدی خوبی بود به همه مدعوین گروه ،به فال نیک میگیرم ارتقاء فکری مجازی را برای همه کسانی که در این صحن راهکارهای تعالی بخشی را برای پیش برد جامعه ارائه خواهند داد . خرسندم از دعوت شما

 

جناب آقا اسماعیل آفافی سلام. پیام تقویت‌کننده‌ای نوشتی. پر از انرژی شدم. خوشنودم که چنین برداشت زیبایی ازین مؤسسه‌ی دانش‌پایه و ارزش‌گرا دارید. سپاسگزارم. منم شادمانم از دعوتت.

 

آقاقاسم سلام بازم. خنده بر لبانم نشاندی این بار هم. نه، تو در هر آزمونی قبولی همسنگرم.

 

سید اسحاق بزرگی و اهل مروت و اخلاق. خدا قوتت دهاد از هر نیاز و لحاظ.

 

میم ح دال: سلام علیکم نماز و روزه‌ بزرگواران مقبول درگاه حق‌تعالی «بهار فکرت» بازگشایی دانشسرای فکرت را که مقارن شده با بهار قرآن و بهار باستان به جامعه دانش دوستانِ صحن تبریک می‌گویم. از مدیر محترم جناب دامنه سپاسگزاری می‌کنم از دعوت اینجانب. انشاءالله از دانش اساتید حاضر صحن بهره بریم. متشکرم.

 

سلام جناب میم ح دال فامیل محترمم. از حُسن قبولت ممنونم. نگاه ارزنده‌ای انداختی به دورنمای دانشسرا. امید که درون‌مایه‌ی آن هم، با نقش عالمانه‌ی اعضا، سرشار از دانش و ارزش شود. شما که اطلاع واثق دارم انسان بسیارمؤمن و دارای روح پرستنده‌ی حضرت پروردگارید، بر حُسن عاقبت این دانشسرا و بنده دعا بفرمایید؛ نیز اثرگذاری کنید بی‌وقفه، با ارائه‌ی متون و نظراتت که همواره نشان دادید فردی متفکر هستید. با نهایت ادب و حرمت. دامنه.

 

عبدالله لاری: سلام برتمامی دوستان نماز وروزه تان قبول باشه انشالله همگی در صحت وسلامت در کنار خانواده تان دوشین. التماس دعا دوستان که قم درنه نائب الزیاره بشن.

 

داداش عبدالله‌ی لاری سلام. واژه‌ی دَووشین (=باشین) لفظ پرزوری بود. آقا ممنونم از استقبال قشنگت. من حتماً برات در قم نائب خواهم شد. اگر امشب نشد، شب‌های دیگر. شما هم ما را بی‌نصیب نگذارید از دعا و بقا

 

شیخ جواد آفاقی: سلام علیکم. هنگام افطار است گفتم حاضری خودم رابزنم  و از سلیقه جدید فامیل محترم تشکر کنم.  ماهم انشاالله درصحن دانشسرا درحد یک نوآموز حضورخواهیم داشت البته اگرامتحان ورودی هم گرفته میشد با قاطعیت خدمتتان عارضم جزو قبولیها بودیم شاگردان زرنگ دوران تحصیل که در این صحن تعدادی ازبزرگان حاضرند تصدیق خواهند کرد. البته کشکولی عرض کردم ونمیدانم این تعبیر ظریف دراین دانشسرا هم خواهد بود یانه بگذرم دعا بفرمایید ماهم دعا گوی جنابعالی وهمه دوستان خواهیم بود.

 

حجت‌الاسلام جناب آشیخ جوادآقا سلام و احترام. لفظ «سلیقه» را چقدر درست آوردید؛ به سرشتِ من به‌سرعت طوفان نشست. از سوی دیگر من تردید ندارم شما در خاندان باسواد آفاقی‌ها، جزوِ استعداد درخشان بودید؛ مثل من کورذهن! نبودید. اساساً حاج‌آقا آفاقی ورای شما را خبر داشت، فرستادتان طلبه شدید و اینک از فضلای بزرگ. بله، که کشکولی درین دانشسرا هم هست! مگر می‌شود جایی اِوریم طالبی باشدُ ولی تعبیر کشکولی رواج و رسمیت نداشته باشد؟! راستی! چه خوش‌هنگام حاضری زدی! پر از افطاری که شدی! آقا قبول، خیلی هم مقبولی.

 

قاسم ملایی: سلام استاد طالبی ماهنوز دانش آموز مدرسه هستیم ایامی توانیم در دانشسرا عضو شویم جز شاگردان تنبل محسوب می شویم مگر دراین صحن دانشمندان فرهیخته دست مارابگیرن ومارا به کلاس بالاتر ببرند البته بدون تقلب.

 

جناب آقا قاسم ملایی سلام. حاجی شما خود از فرهیخته‌های پاکبازی. شایستگی‌ات سالیان است بر بنده مسجّل است. از طرز بیان شوخ‌طبعانه‌ات خوشم می‌آید. خوشحالم خیلی، که ازین مرحله‌ی بالاتر، این‌گونه خوشآیند استقبال کردی. با آرزوی پایداری در سلامتی.

 

صدرالدین آفاقی: با سلام خدمت اساتید معظم دانشسرای فکرت. و سپاس از شما استاد طالبی عزیز بخاطر حسن عنایتی که در قبول حضور اینجانب بعنوان دانشجو در کنار اساتید معظم داشته اید. یک کشکولی هم من عرض کنم که مدیریت فضاهای مجازی همراه با فیش های حقوقی جداگانه برای مدیر محترم هم هست؟ دو روز دیگه مشمول فیش های حقوقی نامتعارف نشوید که یارانه تان قطع شود!

 

جناب آقا صدرالدین سلام. شما از بدو مدرسه فکرت جزوِ نویسندگان و نظردهندگان در چالش‌ها و مباحث پرسشی صحن بودید؛ پس حضورت مغتنم است. این جور معلومه روحیه‌ی کشکولی تا پوست و‌ گوشت خاندان آفاقی رسوخ کرده است. ای آقا صدر مهم این است پولی از بیرون مرز ! به جیب آدم نرود! یک آبدار بهت بگم: تو که در وسط مشهدی، هتل جهان مشهد راست و صدیق! است واریز میلیاردی می‌کرد برای یک شیخ؟! من که باورکردنم سخت است! و می‌گم لابد سناریونویسی فازبندی‌شده! است. بگذرم صدر.

 

سید کمال الدین عمادی: سلام بزرگوار جناب دامنه گرانمایه و پر دامنه و پر طرح و برنامه بزرگوار این عنوان حکایت دارد که از مدرسه عبور کردیم به رتبه بالاتر رسیدیم الحمد لله انشاءالله که چنین باشد پس چرا تصویر و آرم دانشسرا الفبا قرار گرفت الفبا اول دبستان را تداعی می کند شاید خواسته با نگاه متعالی همانند قرآن برخی از سور با الف با آغاز شده ن والقلم. الم. الر. حم یا راز دیگری نهفته در این تطور است. نماز و روزه شما و همه اهل این دانشسرای فرزانگی قبول درگاه احدیت باشد دعاهایتان مستجاب.

 

حجت‌الاسلام جناب سید عمادی سلام و احترام. در بیانات شما هم طرح مسئله به‌درستی شکل گرفت و هم جوابش به دست خودتان داده شد. چه علامه باشد یا عامی، همه‌چیز با حروف سر و کار دارد. در عنوان فرعی دانشسرای فکرت هم آوردم که حرف و حروف است. با این تصویر خواستم بگویم حتی تا نهایت حد دانش باز نیز محتاج حروف الفبا هستیم. دلچسب‌ترین جمله از خانه‌ی الفبا پا می‌گیرد، سست‌ترین جمله هم از همان‌جا. پس تصویر پروفایل دانشسرا ریشه در راز حرف دارد که به فرموده‌ی شما قرآن هم چنین کرده است. من هم بسیار بر سر شوقم که در ظل آن بزرگوار، راه به سوی کمال را می‌پیماییم. پیام دلگرک‌کننده‌ای روانه کردید. صدهابار درود که ارزشش ماندگار شد سبک نوشتارتان؛ پر شد از رمز و راز. سپاس.

 

آق سید حسین شفیعی دارابی: به فال نیک گرفتن تبدیل «مدرسه» به «دانشسرا. بسم الله العلیم الحکیم. آقا ابراهیم سلام علیک. نماز و روزه هایتان قبول در گاه خداوند باد؛ امید است نام همگان در شمار «ضیوف الرحمان» پذیرفته شده در ضیافت رمضانیه، درج گردد. مصلحت در این دیده اید: پس از سالها استفاده از تعبیر وزین «مدرسه» در آغاز نام گروه، آن را به واژه «دانشسرا»، تغییر دهید؛ فرصت نکردم تا تتبعی در نوشته های متنوع اخیر جنابعالی و یا دوستان داشته باشم تا از وجه این اقدام فرهنگی مطلع شوم؛ ولی به هرحال، هم زمانی این پا پیش گذاشننتان با آغازین هفته ماه مبارک رمضان و تقارن آن با آستانه ورود به سال نو را به فال نیک می گیرم؛ البته احتمالاتی در ذهنم مطرح است؛ از جمله: ۱) ز باب «تفنن در تعبیر» باشد؛ و نه تغییر در مفهوم؛ زیرا برخی از ارباب لغت فارسی نگار، از تعبیر «دانشسرا» (با رسم الخط تفکیکی «دانش سرا»)، به عنوان واژه مترادف «مدرسه» یاد می کنند؛ و گویند: دانشسرا یعنی سرای دانش، خانه ٔ دانش، خانه ٔ علم ، سرای علم؛ چنانچه درمورد واژهٔ «مدرسه» (رایج در زبان در فارسی و عربی امروز ) آورده اند: »مدرسه، واژه‌ای عربی و از نظر دستور زبان عربی، اسم مکان است؛ یعنی مکانی که محل «درس و درس خواندن و درس دادن» است؛ ۱) احتمال اراده معنی جدید و نظر داشتن به معنی اصطلاحی «دانشسرا»؛ که عبارت است از مدرسه ای که معلم و دبیر برای آموزشگاه ها تربیت می کنند؛ البته اینجانب، ظن قوی به ترجیح احتمال دوم دارم؛ زیرا بعید می بینم جنابعالی به تفنن در تعبیر راضی باشید؛ در صورت صائب بودن این ظن، می توان گفت: با چراغ خاموش در پی تربیت نیرو های فرهیخته و ورزیده در عرصه نگارش و تتبع و تحلیل؛ بویژه در پهنه، و رزمگاه نگارندگان مومن و انقلابی و مقید به رعایت آموزه های دینی می باشید؛ ممانعت جنابعالی از بارگذاری مطالب و نگاشته های دیگران در این گروه توسط اعضای محترم؛ می تواند شاهد صدقی بر این مدعا باشد. (حوزه علمیه قم: شفیعی دارابی، شام سه شنبه ۲۸ اسفند ۱۴۰۲ش_ ۷ ماه رمضان ۱۴۴۵ق)

 

عبدالرحیم آفاقی: عرض سلام و شب بخیر خدمت جناب طالبی عزیز و سایر اساتید معظم دانش سرا تبدیل مدرسه به دانش سرا نشانه پیشرفت و ارتقای دانش آموختگی هست. از اینکه کشتی بزرگتری را به آب انداختید تا دریاهای اندیشه را بیشتر فتح نماید و به سمت اقیانوس علم حرکت نماید تبریک گفته و این را به فال نیک می گیریم امید است بهتر و بیشتر از گذشته از اندیشه دوستان و اساتید بهره ببریم.

 

حجت‌الاسلام جناب سید عمادی سلام و احترام. در بیانات شما هم طرح مسئله به‌درستی شکل گرفت و هم جوابش به دست خودتان داده شد. چه علامه باشد یا عامی، همه‌چیز با حروف سر و کار دارد. در عنوان فرعی دانشسرای فکرت هم آوردم که «حرف و حروف» است. با این تصویر خواستم بگویم حتی تا نهایت حد دانش هم، باز نیز محتاج حروف الفبا هستیم. دلچسب‌ترین جمله از خانه‌ی الفبا پا می‌گیرد، سست‌ترین جمله هم از همان‌جا. پس تصویر پروفایل دانشسرا ریشه در راز حرف و حروف دارد که به فرموده‌ی شما قرآن هم چنین کرده است. من هم بسیار بر سر شوقم که در ظل آن بزرگوار، راه به سوی کمال را می‌پیماییم. پیام دلگرم کننده‌ای روانه کردید. صدهابار درود که ارزشش ماندگار شد سبک نوشتارتان؛ پر شد از رمز و راز. سپاس.

 

حجت‌الاسلام آسید حسین آقا شفیعی سلام و احترام. دقت در لغت‌شناسی شما مایه از قرآن‌پژوهشی شما می‌گیرد که پژوهنده در اولین قدم از لفظ آغاز می‌کند و شما با همین انگیخته به این سمت میل کردید. نه، تفنن نیست، از همان نوجوانی بنده روی هر حرکت نوین، نام مهم می‌گذاشتم که بخشی مهم از هدف در خود اسم آن حرکت جمع باشد. یقیناً دانشسرای فکرت، یک حرکت است که از زمین مدرسه فکرت سر راست کرده است. به هر حال مدرسه باید برونداد می‌داد، دانشسرا برونداد آن بود. دانشسرا هم برونداد دارد که آینده روشن خواهد شد. از تشویق و حمایت و برخورد قشنگ‌تان با این حرکت نوین ممنونم. هم دعا کنید هم رهنمود دهید. درود و ارادت.

 

جناب عبدالرحیم سلام. خوشحالم از میان آفاقی‌ها چهار آفاقی فعال بودند و توانستم در دانشسرا محضرشان باشم. ان‌شاءالله در حرکت جدید در روزهای آتی نقش همه برجسته شود. چون دریاسالاری و دریاداری و دریابانی را از بری، مثالت صدق داشت بر ماجرا. متشکرم و دلگرم به وجودت.

 

شیخ محمد بابویه: عرض ادب و سلام به اعضای محترم گروه دانشسرا و سلام و شب بخیر اختصاصی به مدیر محترم تقارن بهار طبیعت با بهار قرآن بر همگان مبارک باد.‌نگارش ذیل بر حسب فرمایش استاد گرامی حاج آقای عمادی و جوابیه ی مدیر محترم به سمع و نظر عزیزان از این حقیر عرضه می شود ظن قوی دال بر این است که انتخاب حروف الفبا از طرف مدیر محترم آگاهی و اطلاعات ایشان بر اساس نگاه قرآنی می باشد چون در ابتدای سوره مبارکه شوری اشاره شده حم عسق که تنها سوره ایی هست که بیشترین حروف مقطعه را دارا می‌باشد و در ادامه دارد وکذلک یوحی علی رغم اینکه مفسرین می‌فرمایند این حروف رمزهایی است میان خدا و رسول او ، و لکن با دقت به آیه بعد کلمه کذلک اسم اشاره است و این گونه خدای مقتدر و حکیم بتو وحی می کند .سوال اصلی همینجاست که کذلک اسم اشاره ست و مشارالیه آن چه می باشد ؟ قطعا همین حروف های حم عسق می باشد یعنی خدا دارد به پیامبر میفرماید من با زبان و حروف دیگر ی بتو وحی نمی کنم بلکه با همین حروف های که با آن تکلم می کنید بتو وحی می کنم چنانچه با انبیای پیش از تو با همان زبانی تکلم می کردند وحی می کردم در پایان از اینکه چپچپی ٱه (آب جمع شده کنار رودخانه) را متصل به علم خروشان دوستان و اساتید فن نمودی متشکرم . سوال: آیا با ایجاد و تأسیس دانشسرای فکرت کانال مدرسه از گردونه خارج خواهد شد و یا اینکه همچنان ادامه دارد؟ اگر ادامه دارد پس چه نیازی به کانال جدید بود خُب همان را تغییر نام می‌دادی و اگر میخواهید افراد در دانشسرا کمتر باشند آنوقت وضعیت مطالب ارسالی چگونه خواهد بود چون نوعا دوستان در هر دو کانال ارسال می کنند و این یعنی تکرار مکررات. مگر اینکه بخواهید این کانال تخصصی تر باشد و در مدرسه مجاز به فوروارد و .... بهر حال روشنمان کن جناب.

 

اللَّهُمَّ ارْزُقْنِى فِیهِ رَحْمَةَ الْأَیْتَامِ وَ إِطْعَامَ الطَّعَامِ وَ إِفْشَاءَ السَّلامِ وَ صُحْبَةَ الْکِرَامِ بِطَوْلِکَ یَا مَلْجَأَ الْآمِلِینَ.

 

خداوندا در این روز مرا ترحم به یتیمان و اطعام به گرسنگان و افشاء و انتشار سلام در مسلمانان و مصاحبت نیکان نصیب فرما ، به حق انعامت ای پناه آرزومندان عالم این دعای پر مغز روز هشتم ماه مبارک رمضان را در آستانه روز ورود به سال جدید افشا سلام بر مدیر با ذکاوت و اعضا با معرفت و اندیشمندان صحن مقدس دانشسرا را به بضاعت کمم مصاحبت با نیکان و جمع اندیشه ورزان فهیم داشته باشم خدا را به این توفیق شاکرم ‌وبا پذیرش مجدد تک ماده ای پایان ترمی مانا شدم و آرزوی توفیقات درک ماه با عظمت و مبارک رمضان و عید سعید نوروز که ما ایرانیان و فارسی زبانان آن را حفظ کرده و می کنیم تا صاحب نیروز امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف آخرین ذخیره الهی قائم آل محمد صلوات الله علیه از کنار کعبه با ندای آنه بقیه الله ظهور ، حضور و حکومت عدل جهان گسترش را اعلام و این صحن انشاءالله سرباز و سردار پروری نماید به امید آن روز. سید تقی شفیعی دارابی.


سلام آقا اسماعیل آفاقی. هِیچی نقی معمولی را عالی آمدی. کمی بخوابم، بعداً می‌آم. آره؛ اطلاعیه را دادم که اخلاقاً مدیون نباشم. فعلاً لالا کنم... برمی‌گردم.

 

متن آسید حسین آقا: تحسین از یک تصمیمی سخت: بسم الله العلیم الحکیم. آقا ابراهیم سلام علیک. صبحت به خیر. پس از آنکه از تغییر و یا ارتقاء «مدرسه فکرت» به «دانشسرای فکرت» مطلع گشتم؛ دیر تر از غالب اعضای گروه؛ مطلبی در این راستا نگاشتم؛ و بر اساس عمل به روایت معروف علوی «ضَعْ أمرَ أخیکَ على أحسَنِهِ حتّى یَأتِیَکَ مِنهُ ما یَغلِبُکَ، و لا تَظُنَّنَّ بکَلِمَةٍ خَرَجَت مِن أخیکَ سُوءا و أنتَ تَجِدُ لَها فی الخَیرِ مَحمِلاً؛ رفتار برادرت را به بهترین وجه آن تفسیر کن تا زمانى که کارى از او سر زند که راه توجیه را بر تو ببندد ، و هیچ گاه به سخنى که از دهان برادرت بیرون آید ، تا وقتى براى آن توجیه خوبى مى یابى ، گمان بد مبَر » (شیخ صدوق، الأمالی، 380/483)؛ طی همین نوشته کوشیدم توجیه معقول و مشروعی را نسبت به اقدام صورت گرفته، ارائه دهم؛ اما امروز صبح دیدم در قالب «اطلاعیه مدرسه فکرت» نوشته اید : «اشکالات وارده بر سرِ دانشسرای فکرت منطقی به نظر رسید و سامان‌بخشی به چنین ایده‌ی مهمی هم طاقت‌فرساست و هم پیش‌زمینه‌های چندگانه‌ای دیگری نیاز داشت و فعلاً هم چنین تاب و شرائط تمهیدشده‌ای در خودم سراغ ندارم که همزمان هر دو مؤسسه را به‌درستی و پویایی پیش ببرم. ازین‌رو خواستم مطلع باشید آن صحن، هنوز پانگرفته، اساساً از دسترس همگان خارج شده است»؛ و اکنون چنین می نگارم: اگرچه بنده معتقدم: «الحمد لله جنابعالی از توان مدیریتی و پژوهشی مناسبی برخوردار هستید، و قادر بر اداره دو مؤسسه فرهنگی مجازی می باشید؛ اما این اقدامت نیز تحسین بر انگیز است؛ و آن را مسبوق به آموزه دینی میدانم؛ از جمله: امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام) در نامه‌ی ۵ نهج‌البلاغه خطاب به اشعث‌بن قیس -از کارگزاران حضرت در منطقه آذربایجان- این‌گونه می‌فرماید: «وَ إِنَّ عَمَلَکَ لَیْسَ لَکَ بِطُعْمَةٍ وَ لَکِنَّهُ فِی عُنُقِکَ أَمَانَة»، یعنی حکمرانی برای تو طعمه نیست بلکه امانتی بر عهده‌ات است»؛ مقام معظم رهبری نیز در آغاز یکی از جلسات درس فقه خویش؛ در جهت شرح این حدیث فرمود: «پیامبر (صلّی‌الله‌علیه‌وآله) به ابوذر می‌فرماید: «. خیلی آدم خوبی هستی، مجاهد فی‌سبیل‌اللّه، رُک‌گو، و آسمان بر راست‌گوتر از او سایه نیفکنده، زمین راست‌گوتر از او را بر خودش حمل نکرده؛ اینها همه به جای خود محفوظ، امّا شما آدم ضعیفی هستی. حالا که آدم ضعیفی هستی، مواظب باش بر دو نفر هم ریاست نکنی! یعنی تو آدمی هستی که مدیریّت نداری؛ اگر چنانچه بر دو نفر یا بیشتر ریاست پیدا کردی، نمیتوانی کار آنها را به سامان برسانی.»(بیانات پیش از آغاز جلسه درس خارج فقه درباره ثبت‌نام افراد در انتخابات مجلس ۱۳۹۸/۰۹/۱۰). (حوزه علمیه قم: شفیعی دارابی: صبح روز سه شنبه 29 اسفند ۱۴۰۲ش_ 8 ماه رمضان ۱۴۴۵ق)


برای این پست استاد باید یک خاطره و یک توضیح نسبتاً پرجمله بدهم... پس همراه با یادداشت روزم بازمی‌گردم برای این کارم... . عجالتاً سلام و بیش‌ازحد سپاسگزارم فعلاً.

 

  


پاسخ به متن "تحسین" استاد شفیعی دارابی : جناب حجت‌الاسلام آسید حسین آقا استاد محترم و از دانایان پرتوان ما سلام. آنچه از امالی هدیه‌ی ذاتم نمودید و آنچه از آن کارگزار امام علی علیه‌السلام در جغرافیای آذربایجان رهنمودم ساختید و نیز برتر این که آنچه از ابوذر غِفاری سلام الله علیه، آن صحابه‌ی محبوب دلم، بر دلم ریختید، تمامی عین جشن "گل قهرکن دامغان" برام زیبندگی داشت و بر رونق قلبم فزاد. آن جشن دامغان گل‌ها را روی فرد می‌ریزند و او تا آخر عمر حساسیت آلرژی نمی‌گیرد. پس باید از آن استاد زبردست و چیره بر حال و احوالات، درود فرستاد. فرستادم در دلم و نیز اینجا درین صحن هم می‌فرستم: فرسخ‌فرسخ سپاس. امابعد یک خاطره و یک نمونه دیگر از علت انصراف از دانشی برای سرا.


اول خاطره: من اگر بگویم اول کتاب‌دوست هست سپس دوستِ افراد، گزاف نبافتم. یعنی این در نوجوانی درِم شکل گرفت. ایراد و عیبش اگر هست دیگر دستم نیست. اگر شب و روز کتاب نخوانم و از کتاب دور بمانم آن شبانه‌روز را هیچ هم، حساب نمی‌کنم. باید کتاب در کانون من گرمایَش را شعله دهد و زبانه هم بکشد که مرا وا دارد به فکر و بیان و نشر آن. می‌گویید نه!!! این خاطره که در عکس هم مستند است؛ دستِ پُر من است در مقام دفاع!! برابر شما.

 

سال ۶۳ من چالوس بودم منطقه۳. شبی با اِکیپی به نوکنده آمدیم. چون علیرضا کاویانی نوکنده‌ای هم آن سال با ما بود او (کاپشن نارنجی) خواهرزاده‌ی آقای دکتر منوچهر متکی است -همان وزیر خارجه که آن رئیس ناجور!!! ۹ + ۱۰ از همان آفریقا که بود با زشت‌ترین رفتارش این آدم بااخلاق و قابل را عزل کرد- . منزلشان شام و خواب ماندیم. من همان شب هم، گشتم خانه‌اش کتابی برای خواندن بیابم. یافتم. گمام رساله‌ی امام بود یا یک کتاب از گفتارهای عارفان. شروع کردم به مطالعه که هنگام عکس‌انداختن هم ازم جدا نشد. رفقای آن شب (رمضان‌نژاد، نیک‌پور، کاویانی، یونس نوشهری) گفتند دارابی! تو اینجا هم سرِ کتاب دَمِری. دمری کنایه از غرق در مطالعه. بگذرم.


حالا دو علت دیگر از علت‌ها جدا از اشکالات وارده: دیدم حال و زمانِ کتاب‌خواندن را ازِم ربود. گفتم ابراهیم! حیا کن! همان صحن بسَت است!! یک اِغوا هم مرا فراگرفته بود که نکند ابراهیم! حالا که آن محیط قراره خاص و خلوت و غیرعام باشد تو از داشته‌های محفوظ خود پرده برداری!! که به هر حال هر آدمی یک سری سِرّیاتی در سینه‌اش نهفته دارد که گفتنش، تحریک می‌خواهد و هواوهوس. و صحن که عمومی باشد آن تحریک نیست و جوّ عام جلوگیر هواوهوس هم، هست. دیگر برای استاد یک اشاره، یقین دارم حد کتاب مکفی هست. ارادت.

 

نوزده مورد درین کارت

۱. کمیته‌ی داراب‌کلا علاوه بر روستا، حومه را هم تحت نظر داشت، چون پاسگاه در محل ما قرار داشت.

۲. آن آرم هم نشان نبرد دفاعی است با درج فشنگ، هم علامت صلح و ساختن با درج برگان درخت.

۳. جالب است مرحوم حجت‌الاسلام حاج شیخ احمد آفاقی اسم میر مؤمن را بدون واو همزه‌دار نگاشت، لابد خواست با لفظ مخفف «مُمِن» مستعارش کند.

۴. املای «خانواده‌گی» غلط است. خانوادگی درست است. آن حرف گاف بر روی خانواده، خود جای حرف «ه» را نمایندگی می‌کند.

۵. امضای خود حاج شیخ احمد آفاقی پای کارت سندی‌ست بر این که آن عالم دینی رهبری روستای ما را در دست داشت.

۶. چقدر پیشرفته که آن سال ۵۷ لغت مهم و نوین جنگ‌افزار در دایره‌ی واژگان مرحوم حاج شیخ احمد عمو بود؛ این یعنی گنجینه‌ی دانش ادب ایشان.

۷. رده را نادرست آورد. چون رده یعنی آن بخشی که در آن رسته‌ی فرد تعیین می‌شود. عنوان کلی پاسدار انقلاب رده نیست، یگان است.

۸. خود نام امام خمینی بر روی کمیته‌ی داراب‌کلا چه هوشمندانه بود.

۹. آن پاسگاه که به تصرف ما انقلابیون محل در آمده بود، من هم بودم شب‌ها پست می‌دادیم در آن. مرکز ما شده بود تا مدتی.

۱۰. مرحوم آق میر مؤمن سید میرآقا هم درین کارت وجه درخشان دارد چشمانش نافذ است. منم دارم کارت البته مال رزم.

۱۱. وارش قم همین حالا آغاز شده من می‌خواستم ۱۹ مورد بروم اما چون ۱۹ عدد مقدس بهایی‌ها! است صرف نظر نمودم! بگذرم. فقط یادم نرود از سید حاج رضی سجادی تشکر کنم که این کارت را از آلبوم عکس خود آوُرد، بازخورد هم خورد. من این سند را در بخش تاریخ سیاسی داراب‌کلا در سایتم دامنه‌ی داراب‌کلا ثبت می‌کنم.

 

آق سید حسین شفیعی دارابی: نمونه ای از سیر علماء در عشق به «کتابخوانی» آقا ابراهیم سلام علیک شکر الله سعیک. انس با کتاب سیره بزرگان است. استادم مرحوم آیت الله خزعلی در کلاس درس تفسیر (قبل از انقلاب؛ مسجد کوچه آبشار قم) می فرمود: علامه امینی برای تهیه مطالب کتاب نفیس «الغدیر» به بمبئی (یکی از مناطق بسیار گرم جهان) مسافرت کرده بود تا از منابع موجود در یکی از کتابخانه ها بهره بگیرد؛ پس از بازگشت؛ از او سوال کرده بودند : هوای بمبئی چگونه بود؟؛ آیا گرمایش زیاد بود؟؛ آن مرحوم چون همیشه مشغول مطالعه و تهیه مطالب مورد نیاز بود؛ فرمود : «من اصلا متوجه گرما نشدم و....»؛ چه زیبا فرمود امام علی (ع)؛ آنگاه که فرمود : «الکُتُبُ بَساتِینُ العُلَماءِ .[غرر الحکم : 991.] «کتابها، بوستانهاى دانشمندانند». (حوزه علمیه قم: سید حسین شفیعی دارابی// ظهر سه شنبه ۲۹ اسفند ۱۴۰۲ش،_ ۸ ماه رمضان ۱۴۴۵ق)

 

مجدد سلام استاد. چه قضیه‌ی قشنگی تعریف کردید. اگر مرحوم آیت الله امینی این سختی را بر تن و روان نمی‌زد، مگر آن اثر گرانسنگ «الغدیر» شریف نگاشته می‌شد. آقا بسیار عالی بود. رفت برای چاپ در سایت. سپاس.

 

سلام آقا اسماعیل. برای من جمع سه عدد ۱ و ۴ و ۳ در عدد سال ۱۴۰۳ سبک و ذوق جالبی شد. اساساً یاد امام هشتم علیه السلام همش باید بود؛ پس چه خوب با این ابتکار ذوقی سال ۱۴۰۳ چون جمع عددش می‌شود ۸ پس دائم یاد آن حرم و امامش باشیم. درود فراوان.

 

آق سید سعید سلام. حالیا درود بر حُسن انتخابت. ازین خبرت برافروخته (=در معنای روشن و فروزان) شدم. افتخاری‌ست تسرّی فرهنگ فارسی‌زبانی نوروز.

 

حجت‌الاسلام آشیخ محمدجواد استاد محترم سلام. آری؛ منم درین عکس بر چهره‌ی پدرت -در سمت راست نفر دوم- چند دقیقه‌ای نگاه دوخته بودم. من به پدرت حس و حال عجیبی دارم. خوشا به شما که در کنار مادر بسیار دانا و عاطفی خود، پدری این‌چنین غرق در ستایش و پرستش خدای باری‌تعالی داری و بنده همآره دیده‌ام آن مرد مؤمن بالمله چه حُسن رفتاری با همه ازجمله خیلی خیلی نرم و عاطف با من دارد. چقدر درین متن حق حرمت‌نهادن به پدرت را ایفا کردی. تحسینت می‌کنم برین معرفت و ادبت به پدرت. برات نگه‌اش دارد خدای.

 

سلام استاد بزرگوار آسید حسین آقا. باشه. چشم. رویش تفکر می‌کنم.

با قرآن در کاوشِ نبوت و امامت

کندوکاو نبوت و امامت با قرآن


اینک پیام زیر پست‌هایی از بالا که ادب اقتضا دارد جواب لطف‌شان گذارم و نیز پست‌هایی که لازم دارد نظر نقد یا اِبرام بنمایم:


آق سید سعید سلام. دست‌گذاشتنت بر پرهیز از تقابل در هر هویت، نشان از ادراک آن فرهیخته است. اما آن پیام دومی که بعدش نوشتی که گفته بودم جنوب به تو ساخت، پاسخ زیبایی داده بودی. کامل درست گفتی اگر جنوب نمی‌رفتی چنین رشدی نمی‌کردی. بی‌حکمت نیست که هجرت در نگاه حضرت محمد ص یک حرکت تکاملی‌ست. متشکرم که جواب نظراتم را دادید. درود.


برای این پست حاج بهرام روی بند سه‌ی آن حرف دارم. دارم می‌نویسم. برمی‌گردم... استاد حاج بهرام اکبری لالیمی مشهدی سلام و احترام. از متنت لذت بردم. فرصت نبود دیروز و دیشب پاسخ و نقد. اینک آمدم پیشت: بند ۳ی آن استاد بر روی من گنگی و ابهام بار آوُرد. چرا هدایت به "دو شرط لازم" به قفس بردید و دروازه و دریچه و حتی روزنه‌ی آن را بر روی عام بنی آدم و بنی حوا بستید و میدان هدایت را حضار زدی؟!!! گفتی هادی باید تام‌الفاعلیه باشد و تازه مهتدی هم فرمودی حتماً تام‌القابلیه. با دو مثال حصر شما را می‌شکنم: من مثلاً و عیناً پیامبر اکرم ص را درین مثالت هادیِ تام‌الفاعلیه می‌گیرم. دو صحابه‌ی عظیم‌الشأنش را -که در میان دل شیعیان مأوا دارند یعنی سلمان فارسی و ابوذر غفاری- طرفِ مُهتَدی یا متعلّم این بحث. درست است که سلمان سلام الله قابلیت خود را با کنکاش و کندوکاو ادیان آن روزگار نشان داد و تا رسید به مکتب و خود حضرت محمد ص هدایت را با نهایت عقلانیت و تحقیق پذیرفت و شد جزوِ اهل بیت نبوت خاتمیت. اما ابوذر غفاری سلام الله را پیامبر ص از دنیای دیگر که در بلندهای لبنان اشتغال به کاری نادرست داشت، به دین برگردان. پس شرط تحول عقیدتی و ایمانی و معنوی انسان چیزی ورای آن است که شما به حصر و حبس بردی. درود به دو انسان بزرگ صدر اسلام سلمان پاک و مدبر و حضرت ابوذر پاک و سلحشور. فرصت ویرایش متونم را ندارم. اگر گیر داشت شما راحت‌الحلقومش کنید.


آق سید اسحاق سلام. این مصرع قشنگت دل مرا فتح کرد:

"لبان مانند لاله‌ می‌شود شاد"

 

چرا؟ چون لَب ماها را غنچه ساختی در مصرع قبل و سپس عین لاله شاداب. این هنر توست که قریحه‌ات در صید الفاظ طبیعت، شگرف و مسلط است. تحسین می‌کنم ذوق و سواد شعری‌ات را رفیق.


آق ابراهیم رمضانی سلام. ازین که درین پیام بر من لطف کردی ، ادب حکم می‌کند پای پیامت بیام و بگویم سپاس که معنویت طلبیدی و بر درگذشتگان‌مان رحمت فرستادی. روح پدرت هم شاد.


آق سید حاج حمید سلام. همیشه بر والدین و برادرم محبت سرشار داشتید و من هم خشنودم این صحن بر طبع آن دوست دیرین و بااخلاقم قرینیت دارد. درود.


برادر و همسنگرم آقا سید حاج تقی سلام. آقا از کشکولی قشنگ و متنفّذت خندیدم در سطح و عمق. روز و روزگار آن رفیق ارزشمند و درصحنه‌ام نیز شکوهمندانه باد. درود

 

آقا حاجی قاسم ملایی سلام. برادر خوبم ازت ممنونم مرا قرین جمله‌های جمیل خود کردی. جمالت جذاب بود و جاذب‌تر باد. درود.


آقا موسی رمضانی دوست بزرگوارم سلام. سپاسی توأم با طلب رحمت بر پدرت مرحوم حاج شابا و برادرت محمدعلی مشهور به شاباممدلی. آقا درودت باد. دلم بارها به یادت بود آقاموسی.

 

سید اسحاق آقا بازم سلام که بر جانت نقش انداخت نظر این ناچیز صحن. یادآوری: تا این جا بر پیام‌هایی که از سر لطف نامم را درج کردند و ادب هم حکم می‌کرد جواب سلام و حرمت را داده و بنوسیم، پایان یافت. والسلام.

 

موسی رمضانی شابا به دامنه: سلام ارادت خدمت شما خیلی لطف دارین ، تو این مدت بخاطر مشغله های مختلف خیلی کم لطفی کردم ودر کلاس پر بار و وزین مدرسه جامع و کامل فکرت در آخر کلاس دانش آموز ساکت وتنبلی بودم إن شاءالله سالم باشی و سالهای سال همینطور چو آفتاب تابان بدرخشید واموات شما ازاین انوار بهرهمند شوند. سلام. من هم مثل شما جانثارم به هر عزیزی که نام پدر ومادر و برادران مرحوم ام را بیاد می‌آورند خدا پدر ومادر وبرادر شما آقا حیدر را رحمت کناد.

 

آقا ابراهیم رمضانی دوباره آمدم سلام بدم و حرفی بگم. آقا من چون فیلم‌ها را باز نمی‌کنم، این را هم بدون دیدن گذشتم. اما وقتی داداشت آقا عیسی استاد خوب ما زیر این فیلم نظر نوشت تازه متوجه شدم تصویربرداری از خط‌نگاری خودت است. پس از برگشت از نماز، رفتم بالا با دقت دیدم. محو نوع نگارش و پیچش خط به سمت بالا شدم. از آن جا که صاحب خط و نقاشی باید دست بیننده را باز بگذارند فهم فراتر از خودِ صاحب خط و نقاشی داشته باشند، من ازین حقم استفاده می‌کنم سه برداشت و یک کشکولی می‌گویم. خوشا به حالت اولین کشکولی مدیر در سال نو به تو بند (= بنگ، چِک، نشانه) گرفت.

 

۱. وقتی عبارت دعای تحویل را به جای افقی، به عمود می‌بردی خیلی ارتفاع گرفتم و پیشخاد (=ذهن‌خوان) گفتم دارد با حرکت عمودی پیام می‌دهد به سمت خدا بروید و استعلا و تعالی پیدا کنید. جهت، جهت بالا و اوج باشد نه افق.

 

۲. با درهم‌کردن کلمات گمان کنم خواستی تفکر کثرت در وحدت و وحدت در کثرت را نمایان کنی که همه‌ی موجودات به حضرت واجب‌الوجود متصل‌اند. احسنت به تو همنوم.

 

۳. لام‌های کلمه‌های را خیلی درون‌خالی کردی که بگویی ای انسان داخل ظرف خدا شوید و سیراب گردید، انگار چاله‌های حرف «ل» در خط تو حوضی برای کوثر بود.

 

کشکولی: وقتی به حول حالنا احسن الحال رسیدی، دقت کردم دیدم دو تا الفِ «احسن» و نیز «الحال» را نگذاشتی. یعنی صبر کردی آخرسر گذاشتی.  داشتم لَس‌لَس (=خیلی آرام) کیف می‌کردم یک غلط ازت بگیرم، بهت بگم در عرفان‌منشی در مناعتی ولی در خط و خطاطی چولاغ و چُپلاخی! ولی شگفتانه دیدم لامَصّب! ضَب (=بسیارزیاد) هوشه، الفِ احسن را آخرین گام، گذاشت و مرا خیط کرد رفت. یعنی دانستم خطاط از عمد نقطه‌ها و سرکَش‌ها و الف‌ها و حرکات را بعداً آذین می‌کند. خیلی خیلی قشنگ جولان دادی در خط. خط تو می‌دانستم ولایی و امام و رهبری است، اینک دانستم خط تو هم والایی است. متحول کردی حال مرا با این سمفونی نی روی کاغذ. درودت بادَت.

 

آقاموسای رمضانی سلام دوباره. شما همواره نزد من انسانی متواضع و بانیکوترین رفتار در مواجهه‌ها بودید. خرسندم که آن دبیر باسابقه و دانا به ما بیاموزاند. بله، برات بلند می‌شوم چون مرا بدهکار لطفت کردی بابت رحمت برای والدین بهتر از جانم و اخوی مرحومم. ممنونم جناب موسی. آفتاب دانشت بدرخشد دوست متین من.

ضرورت وجود تشکیلات جبهه‌ی مقاومت در منطقه

رهبر معظم که محکم‌تر از هر زمان امروز  ( ۱ /فروردین/ ۱۴۰۳) در برابر امپریالیسم غرب ایستاد با برترین احتجاج بر ضرورت تشکیلات جبهه‌ی مقاومت در منطقه دست گذاشتند و هیچ ضرورتی را بالاتر ازین اقدام ندانستند. وقتی این فراز از سخنان رهبرم را شنیده و دیدم مو بر تنم سیخ شد که این باید ناشی از اراده‌ی الهام‌بخشش باشد که رعشه بر غرب انداخت. من برین نظرم هر کس ازین پس بخواهد تشکیلات جبهه‌ی مقاومت در منطقه را مورد خدشه و خراش قرار دهد او اگر خائن نباشد ۱۰۰ در ۱۰۰ همواره‌کننده‌ی غافل یا عامل نفوذ و پیشروی جبهه‌ی دموکراسی مبتذل غرب به سمت محیط مسلمین است. با این طور افراد هرگز اعتماد نکنید. اینان همانانی‌اند که با وقاحت‌تمام جبهه‌ی مقاومت مظلوم یمن را «مُشتی حوثی‌های گرسنه» می‌خواندند!!! و از فضاحت گفتارشان هم شرم نمی‌نمودند. من که یادم به‌آسانی از بین نمی‌رود؛ زیرا حافظه‌ی وفادارم پاسبخش خوبی است! نمی‌گذارد وجدانم سرِ پُست خوابش ببَرَد. پس یادم هست هنوزم که ارتش تروریست آمریکا را «ارتشی آزادیبخش» معرفی می‌کردند همان ارتشی که اصل کارش سلطه بر مردم با زور جنگ و کشتار است. اینان از آنجا می‌سوزند که رهبر معظم تمام محاسبات آمریکا در منطقه را به هم ریختند. پس باید هم نفرت‌پراکنی را شروع می‌نمودند که کرده بودند. و رهبری دست‌شان را خواند و امروز نهیب زدند نفرت‌پراکنی نکنید. نیروهای انقلاب این هشدار و نهی رهبری را مد نظر بگیرند و بدانند درین نهیب حکمتی نهفته است. دوام عمر رهبرم را می‌خواهم که قاطع و خردمندانه اوضاع را رصد و رهبری می‌کنند. دامنه.

 

ابراهیم رمضانی: سلام ودرودوتبریک مجدد .با آرزوی قبولی عبادات شما دوست عالم وعزیزم. ممنونم ازت .باتوجه به مشغله ای که داری وقت گذاشتی وبادقت اشکِ قلمِ شکسته ام را رویت ونظرت را مرقوم فرمودی. بسیار سپاسگزارم

 

مجدد سلام آقا ابراهیم رمضانی. نگو این را. خیلی‌هم قوی و بامهارت صورت دادید. امید است برداشت من همان باشد که در ذهن و ایده‌ات بود. درود.

 

آقامصطفی سلام. نسیمی که پرواز دادی به دل این دوستدارت فرود آمد و چقدر هم متلطّف (=نرم و بسی‌لطیف) بود. سلام مرا هم، خودت و خانم‌سادات شریفت پذیرنده باشید. هر دو بزرگوار شاداب باشید همه‌ی آنات و روزگار. حتی گزند، خود گزند گیرد که به شما نگزد. ارادت.


جناب حجت‌الاسلام آشیخ محسن مهاجرنیا استاد و فاضل حوزه و دانشگاه و دوست دیرین ما سلام. بله، درست است فرموده و خواسته‌ی قلبی‌ات. از هر حالی که دارد؛ هر کس؛  فرد، ملت، حکومت، جهانِ بیداران و وجدانِ منصفان به طرف تحول، متحول (=دگرگون، ازین رو به آن رو) شود. سپاسگزارم از لطفت استاد. درودت باد.

 

جناب آقا خلیل شاه‌علی دوست گرامی من سلام. از لطف شما ذاکر ارزشمند اهل بیت علیهم السلام و مجری متدین و توانمند تشکر وافر می‌کنم و برای آغاز سال یاد پدر مرحومت حاج پرویز از کارکنان آموزش و پرورش و دانشگاه را گرامی می‌دارم که امسال جای آن دوست دیرین ما خالی است. قبرش منور باد. درود برت خلیل.


حجت‌الاسلام آق شیخ جوادآقا آفاقی استاد محترم سلام. شادمانم که نوشته‌ام مورد صحه‌ی شما شد. و چه خوب شد نمایه‌ی مابقیِ سخنان رهبر معظم را برشمردید. برای آن فامیل محبوب و فروتن همچنان توفیق در مأموریت‌های خطیر آرزو می‌کنم. التماس دعا آقا.

 

نسیم های «رمضانیه» : ۱۴۴۵ق/۳_ ۱۴۰۲ش (۳) بازخوانی دو منقبت خدیجه کبری (س) بسم رب شهر رمضان. طبق نقل مشهور؛ شب و روز دهم ماه رمضان مصادف است با سالگرد رحلت حضرت خدیجه کبری (س)؛ ضمن عرض تسلیت به محضر امام زمان (ع) و همه محبان آن حضرت؛ در جهت آشنایی بیشتر با منزلت والای آن بزرگوار؛ به بازخوانی دو منقبت این برترین همسر نبی اکرم (ص) بسنده می شود: ۱) افتخار نمودن آئمه (ع)  به فرزندی خدیجه کبری (س): در مقام قدسی خدیجه کبری (س) همین بس که امامان معصوم (ع)؛ به فرزندی خود و مادری آن بزرگوار؛ فخر می نمودند؛ از باب نمونه:  امام حسین (ع) در روز عاشورا به وقت معرفی خود؛ خویش را از فرزندان حضرت خدیجه (س) دانسته است؛ امام سجاد (ع) نیز به هنگام ایراد خطبه در شام و بازگویی افتخارات نسبی خود؛ خویش را از فرزندان خدیجه کبری (س) معرفی کرده است؛  امام زمان (ع) هم به وقت ظهور؛ در معرفی خویش؛ خود را از فرزندان حضرت خدیجه (س) یاد می کند؛  ۲) دور بردن خدیجه کبری (س) از خصلت ناورای «تمنن» و «منت گذاری» : همگان مطلع هستیم که خدیجه کبری (س)؛ تمام اموال و دارائیهای خویش را در اختیار نبی اکرم (ص) قرار داد و آن حضرت هم با تدبیری مناسب؛ از همه آنها در جهت نشر آموزه های اسلام و  تقویت بنیه معارف قرآن کریم بهره جست؛ ولی تاریخ نشان نمی‌دهد که حضرت خدیجه (س) حتی یکبار هم شده؛ این اقدام خویش را به رخ نبی اکرم (ص) کشیده باشد؛ و منتی کرده باشد. (حوزه علمیه قم: سید حسین شفیعی دارابی/ شام روز چهارشنبه ۱ فروردین ۱۴۰۳ش _ ۹ ماه رمضان ۱۴۴۵ق)


جناب حجت‌الاسلام آسید حسین آقا شفیعی دارابی استاد محترم سلام. متنی نوشتی تماماً ارزشمند. اگر بگویم در ناخودآگاه ضمیرم گریستم گزاف نگفتمُ و نادم هم نیستم چون گریستن برای وفات حضرت خدیجه س (بانویی که حتی آرزوی دربرگرفتن قبر نورانی‌اش در شمال مکه توی سینه‌ام مانده) هم دلخواه من است و هم می‌دانم قلب رسول الله ص و حضرت فاطمه س و امامین حسن و حسین علیهما السلام و به‌ویژه امام علی ع را خشنود می‌کند و شما چنان از مقام قدسی خدیجه کبری سلام الله علیها از زبان سه امام هُمامان نقل قول کردید که حد سه چند منبر دلم را محو آن عظمت کرد. خدا را شاکرم و شما را متشکر که روزی خواسته‌ی مرا نیز برآورده کرده بودی که نیابت من هم در مکه قبر بانوخدیجه س را زیارت کردید. همان مرا همچنان در دَینت نگه‌ام می‌دارد. درود. خیلی این نوشته رفت توی نُسوجم. آهنگ محمد علیزاده را هم برای همین عشقم به آن بانوی یگانه‌ام درین صحن فرستادم. بگذار بازم براین این وفات با این نوشته‌ی عظیم‌ات بگیریم و روزه‌ام را عطر روضه بزنم. خدا مادر و پدرتان درین روز بزرگ حزن با حضرت خدیجه س و پیامبر اکرم ص محشور کناد که این‌گونه قلم زدید. متنم را ویرایش نزدم. ایراد اگر داشت پوزش.

 

حاج بهرام سلام. آن بالاتر زیر آن پست پیشین‌ات، نقدی نوشته بودم، اما در کمال تعجب جوابی ازت ندیدم؟! قابل ندانستید؟!
 
بهرام اکبری لالیمی: سلام علیکم استاد و سرور عزیزم  شما همچنان عزیز منی این حرف ها را نزن ، برای تنبیه آمادگی دارمه ،   این را بگذار به حساب شاگرد تنبل و..... ندومبه چشی بایرم. ارادتمند، بهرام
 
جناب حجت‌الاسلام آسید حسین آقا شفیعی دارابی استاد محترم سلام. متنی نوشتی تماماً ارزشمند. اگر بگویم در ناخودآگاه ضمیرم گریستم گزاف نگفتمُ و نادم هم نیستم چون گریستن برای وفات حضرت خدیجه س (بانویی که حتی آرزوی دربرگرفتن قبر نورانی‌اش در شمال مکه توی سینه‌ام مانده) هم دلخواه من است و هم می‌دانم قلب رسول الله ص و حضرت فاطمه س و امامین حسن و حسین علیهما السلام و به‌ویژه امام علی ع را خشنود می‌کند و شما چنان از مقام قدسی خدیجه کبری سلام الله علیها از زبان سه امام هُمامان نقل قول کردید که حد سه چند منبر دلم را محو آن عظمت کرد. خدا را شاکرم و شما را متشکر که روزی خواسته‌ی مرا نیز برآورده کرده بودی که نیابت من هم در مکه قبر بانوخدیجه س را زیارت کردید. همان مرا همچنان در دَینت نگه‌ام می‌دارد. درود. خیلی این نوشته رفت توی نُسوجم. آهنگ محمد علیزاده را هم برای همین عشقم به آن بانوی یگانه‌ام درین صحن فرستادم. بگذار بازم براین این وفات با این نوشته‌ی عظیم‌ات بگیریم و روزه‌ام را عطر روضه بزنم. خدا مادر و پدرتان درین روز بزرگ حزن با حضرت خدیجه س و پیامبر اکرم ص محشور کناد که این‌گونه قلم زدید. متنم را ویرایش نزدم. ایراد اگر داشت پوزش..
 
 
گریستن بر خدیجه کبری (س)؛ نمادی از تاسی به رسول الله (ص) است!!! بسم الله العلیم الحکیم. آقا ابراهیم سلام علیک. خدا را شاکر باشیم که توفیقمان داد تا دهه اول (ثلث اول) ماه رمضان را پشت سر بگذرانیم و روزهایش را روزه بگیریم؛ و بیش از سایر ماه های سال؛ مانوس با قرآن و دعا و نیایش باشیم؛ ان شاء الله در زمره قبول شدگان قرار گیریم. راستش را بگویم خودم از نوشته کوتاهی که در بیان دو منقبت حضرت خدیجه کبری (س) نگاشتم؛ راضی نبودم؛ دوست داشتم با در اختیار داشتن فرصت مطالعاتی بیشتر؛ مطالبی دقیقتر و کاربردی تر و سودمندانه تر بنویسم؛ بدین جهت؛ احساس می کردم: نوشته مورد اشاره؛ مناسب با منزلت آن بزرگ بانوی عالم و والاترین همسر نبی رحمت نمی باشد؛ اما وقتیکه جمله خطابی جنابعالی حقیر به اینجانب ( «و شما چنان از مقام قدسی خدیجه کبری سلام الله علیها از زبان سه امام هُمامان نقل قول کردید که حد سه چند منبر دلم را محو آن عظمت کرد») را خواندم؛ نه از باب غرور بلکه از باب اینکه قدم کوچکی در راستای تبیین عظمت این جده امامان معصوم (ع) برداشتم؛ خرسند شدم؛ و ضریب ظن حقیر بر قبولی این اقدام کوچکم؛ فزونی یافت. ضمنا این خرسندیم معلول این بود که قبلش نوشتی «اگر بگویم در ناخودآگاه ضمیرم گریستم گزاف نگفتم و....»؛ چون گریستن بر این حبیبه خدا؛ نه تنها موجب «خشنودی قلب رسول الله ص و حضرت فاطمه س و امامین حسن و حسین علیهما السلام و بویژه امام علی ع می شود»؛ بلکه خود نماد بارزی از تاسی به رسول اعظم (ص) می باشد. خوارزمی (مورخ معروف) آورده است: امیر المومنین علیه السلام در ماجرای خواستگاری از حضرت زهرا سلام الله علیها این گونه می فرمایند که: در بین راه با امّ ایمن خدمتکار پیامبر اکرم ص مواجه شدیم، و چون وى را از تصمیم خود آگاه نمودیم، گفت: شما این کار را انجام ندهید، بگذارید ما زنان این مطلب را با آن حضرت در میان بگذاریم زیرا سخن زنان در این باره بهتر در دل مردان جاى خواهد گرفت. پس از این جریان من نزد امّ سلمه رفتم و او را از این موضوع آگاه نمودم، وى هم زنان پیغمبر اکرم را آگاه و جمع نمود، آنان به حضور پیامبر که در خانه عایشه بود رفتند و پس از اینکه در اطراف آن حضرت حلقه زدند گفتند: اى رسول خدا! پدر و مادرمان به فداى تو! ما براى موضوعى نزد تو آمده‏ایم که اگر خدیجه زنده بود موجب روشنى چشمش می‏شد. امّ سلمه می‏گوید: وقتى ما نام خدیجه کبرى را بردیم آن حضرت گریان شد و فرمود: مثل خدیجه پیدا نخواهد شد. خدیجه در آن هنگام که مردم مرا تکذیب کردند، مرا تصدیق نمود، و مرا با ثروت خود براى پیشرفت دین خدا یارى نمود. خدا به من دستور داد خدیجه را به قصر زمرّدى که در بهشت دارد و هیچ رنج و زحمتى در آن نیست بشارت دهم». (مناقب خوارزمى، ص ۳۴۲- ۳۵۴ شماره ۳۶۴). نکته پایانی: برخی بر این باورند: ریا به وقت عمل عبادی؛ مضر است ولی پس از انجام عمل؛ بازگوکردن آن (مخصوصا اگر برای تشویق دیگران باشد) زیان آور نخواهد بود؛ بدین جهت می نویسم «وقتیکه مطلع شدم که جنابعالی از مطالعه نوشته حقیر؛ گریستی؛ بنده نیز با خواندن این خبر خوش؛ گریستم؛ و....»!!!! چون اذان مغرب دومین شب جمعه این ماه نزدیک است و لحظات استجابت دعا در اختیارم هست؛ به درگاه خالق متعال عرضه میدارم: «خدا یا؛ به منزلت والای خدیجه کبری س و داماد و دختر و فرزندانش از درگاه کریمانه ات مسئلت می نمایم: ما را در زمره قبول شدگان در دهه اول این ماه عزیز قرار ده؛ و توفیق بهره وری بیشتر از دو دهه باقیمانده از این ماه عزیز؛ و درک ضریب قبولی بر تر را نصیبمان گردان؛ آمین یا رب العالمین. (حوزه علمیه قم: سید حسین شفیعی دارابی عصر پنجشنبه ۲ فروردین ۱۴۰۳ش_۱۰ ماه رمضان ۱۴۴۵ق)
 
مجدداً سلام دارم محضر استاد محترم حاج آقا سیدحسین شفیعی دارابی. آنچه نوشته بودم احوال من پس از خواندن آن متن‌تان. نقل است امام خمینی رحمت الله حتی نام اباعبدالله الحسین علیه السلام را می‌شنیدند از زبان روضه‌خوانان، گریه می‌آمدند چه رسد به ذکر مصیبت آن حضرت. کاری که متن شما و اینک همین متن‌تان با من کرد، دگرگونی صورت من بود به سیرت من. در آن جا که از گریستن حضرت رسول الله ص در عظمت حضرت خدیجه س هنگام خواستگاری حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها ترسیم کردید، کی هست که دل داشته باشد اما نگریَد. بازم این بیانات شما، مستقیم چشمم را نشانه رفت و اشکم را جاری. خداوند سایه‌ات را بر سر ما مستدام دارد... بس است و وقت استاد را اشغال نکنم. خدا قبول کند آقا که ذکر مصیبت کردی و خودتان هم پای متن بنده و جواب خودتان گریستید و نوشتید. نکته‌ی پس از عمل ذکر کار نیک ریا نیست هم جالب بود و باری دگر هم این آموزه‌ی دینی را به ما آموخته بودی. من درین صحن از شما بسیار آموختم و مفتخرم صحن مدرسه با حضور آن استاد حیات و جنب و جوش عالی‌تری دارد. درود بی‌عدد.
 
بهرام اکبری: سلام علیکم  درود بر شما استاد بزرگوار ، با شما موافقم،  در طول تاریخ ،  تلاش شده است ، مادر ائمه علیهم السلام،  در حاشیه قرار بگیرد ، و متاسفانه تا به امروز این وضع ادامه دارد ، اسلام ما مدیون حضرت خدیجه است ، همانطور که گفته شد سه چیز ، اسلام را حفظ کرد،  شمشیر علی ، ثروت خدیجه و اخلاق پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله،
 
سلام حاج آقا بهرام استاد محترم من. بله، درست است. بدون حضرت خدیجه س هم دارایی مادی برای پیشبرد برنامه‌های بسیار مهم پیامبر اکرم ص مختل می‌شد که آن بانو تأمین نمود. هم دارای معنویِ وجود یک زن عظیم‌الشأن کنار نبی اکرم ص کمبود ایجاد می‌کرد که آن بانوی اسوه این خلل را پُر کرد. درود برت جناب حاج بهرام.

 

من و دو پاتوقم در قم

دو پاتوق (=لنگر، میعادگاه) من در قم، یکی مسجد فاطمه زهرا س بلوار شهید سردار کریمی‌ی زین‌الدین است و دومی مسجد قدس شهرک امام خمینی رحمت الله‌ی بنیاد. هم برای نمازهایم، هم برای شرکت در مراسم و مناسبت‌های دلخواه‌ام. بگذرم. اما این جا قصدم شرح پاتوقم نیست. خواستم گفته باشم به آن دو بلندگوی بالای مسجد در عکس بالاتر از تابلوی پایگاه مقاومت اُم ابیها -سلام الله علیها- نگه بیندازید. همین لحظات پیش زیر هوایی آبی رفتم لَبنیاتی آن سمت تا ماستِ ماسال بخرم و شیر محلی روستایی، این عکس را انداختم. وقتی بلندگو، دهنه‌اش به سمت بالای آسمان است این یعنی هیئت اُمنای مسجد آن، آدم‌هایی هستند که حق و حقوق همسایگان مسجد را از گزند صدای گوشخراش -حتی دلخراش- رعایت می‌کنند. این؛ یعنی ای همسایه‌های مسجد! در امان هستید، حتی گلبانگ اذان هم سمت پنجره‌های خانه‌های شما نیست. اینک من گویم: ای مسجدهای ایران! ازین کار ستوده‌ی مسجد فاطمه زهرا سلام الله علیهای قم، درسِ احترام‌گذاشتن به مردم اطراف مسجد گیرید. بگذرم. اسلام از آزار صوتی به مردم، اَخم کرده است، پس اَخم و نهی دین را، آئین خود کنید، زور نگویید. بلندگوها را روی مؤذّنه‌ها سمت  آسمان تنظیم سازید و صداهای تربیون را هم، روی میزان آرام و کم، موزون کنید. این گون باشید هم رضایت مردم را دارید، هم اَخم اسلام را نمی‌خرید. ۲ . ۱ . ۱۴۰۳ با ادب: دامنه. وای ۲ . ۱ . چه روزی هم بود آن سال دورِ من؛ ای مادرم! ای پدرم ای آن دو والده و والد خفته در خاکم -که بِهِتان تا ابد دلسُپرد می‌مانم محکم و مستحکم- ممنونم مرا زاداندین.

 

سلام آق اسماعیل آفافی. نه، من با نگاه دقیق روی صحنه، بلندگوها را دیدم که سمت آسمان تنظیم کردند که صدا نپیچه توی خونه‌های همسایگان. کشکولی: پس تِ بلندگو را چِفت کن دقیق روی خونه‌ی مرحوم پدر آق شیخ مالک

 

سید حمید دارابی: دوم فروردین ۱۳۸۶ سالروز رحلت عالم ربّانی مرحوم حضرت آیت الله حاج سید رضی شفیعی دارابی است.

 

آق سید حاج حمیدآقای دارابی سلام. خداوند عمویت آیت الله حاج سید رضی شفیعی دارابی را رحمت کناد. آن مرد بزرگ یکی از بالاترین خصالش این بود هرگز مردم داراب‌کلا را از یاد نمی‌بُرد و تا می‌توانست منزل مردم محل عیادت و سرکشی می‌کرد. جمیع رفتگان این جمع در فیلم را خدا رحمت فرماید. عمویت از مشاهیر بزرگ داراب‌کلا هست تا ابد. بارها در منزل والدینم، دیدارش کردم. نیز در دفترش در مدرسه‌ی مصطفی‌خان ساری. همچنین ساری که بودم با پیوستن به نمازجماعت‌های ظهر و عصرش در مسجدجامع ساری راسته‌ی شرقی آن. ارادت.

 

استعفا کمه، عزلش از سوی رهبری معظم لازمه

نویسنده: قم. دامنه ابراهیم طالبی دارابی. بلاخره امروز (۳ . ۱ . ۱۴۰۳) خودِ حوزه‌ی علمیه‌ی امام خمینی تهران -واقع در ازگُل، بالادست بزرگراه بابایی- در مورد آن کارِ حجت الاسلام شیخ کاظم صدیقی بیانیه‌اش را اعلان داشت. من تا این‌مدت حتی یک کلمه چیزی نگفتم، نه جایی نه نزد هیچ کسی. منتظر این پیام رسمی مانده بودم تا وقتش که فرا رسد ورود کنم. اینک آن وقت مقتضی فرا رسیده است. بند ۲ و ۳ی این بیانیه‌ی رسمی با شفافیت نسبی اِشعار داشته است:

 

«در آبان‌ماه ۱۴۰۲، فردی که سال‌ها امین مجموعه حوزه بوده و خدماتی به حوزه داشت، مامور انجام کار می‌شود اما در فرآیند ثبت اساسنامه، امضای تولیت محترم و برخی دیگر از اعضا جعل و اساسنامه‌ای با عنوان «غیرتجاری» اما با شرح وظایف تجاری و با سهام افراد حقیقی، برای این موسسه تنظیم و ثبت می‌گردد. ... تولیت حوزه [دامنه: بخوانید حجت الاسلام شیخ کاظم صدیقی] با اعتماد به فرد مذکور [دامنه: بخوانید امین اما شبیه اکبر طبری!!!] در تنظیم اساسنامه بر مبنای توافقات و خط مشی تعریف شده، با حضور در دفترخانه، سند بخشی از زمین حوزه را به موسسه مذکور منتقل نموده و آن را امضاء می‌نماید.»

 

فرض که آن فردِ "امین ...!!!" فریبش داده باشد، اما وقتی شیخ صدیقی -که از قضا فامیلی‌اش هم از ریشه‌ی لغت صدق و صدّیق است و اسمش کاظم و کظم غیظ می‌کند- خود به‌خوبی خبر دارد زمین و املاکش به خودش و فرزندانش دارد منتقل می‌شود و سند زده شده است و حتی عروسش را "بازرس" این اموال می‌کند، باز نیز باید باور شود که فریب و دسیسه در کار بوده است!! و شیخ کاظم درین معامله، دچار غَبن (=زیان) گردیده است و گول خورده است؟! که حوزه هم در بیانیه هشدار دهد ای مردم از "شیوه‌های پیچیده و هدفمند جنگ ترکیبی دشمنان قسم‌خورده نظام" علیه‌ی آقای صدیقی برحذر باشید!!

 

نه آقا. نع!! راحت کن خودت را از شرّ گسترده‌ی تورِ تنگ اَمّاره؛ همان نفسی که آدم را امر می‌کند به خویش و خویشای خودش و فراموشی خداوندگارش و شما بارها در خطبه‌ها همین را از مردم خواسته‌ای و گریاناً در گریان می‌شده‌ای!!! بگذرم. استعفا کم است برایت، باید عزل شوی از مقامت. پیرو از پیشوا پیشی نمی‌گیرد اما پیشنهاد می‌تواند دهد. پس من که پیرو رهبری معظمم نظرم روی این مسئله‌ی روز این است استعفا کمه، عزل از سوی رهبری معظم لازمه. توقع منِ پیرو رهبر این است این فرد را با قاطعیت کنار بزند از مقام امام‌جمعگی‌اش؛ چنین فردی صلاحیت این تصدّیات را ندارد، هیچ، چون خام و مبتدی در سیاست است، به اصل انقلاب هم صدمه و خسران می‌زند، آنم نه فقط به خودش، حتی به فرزندانش به عروسش و ایضاً اطرافیانُ طرفدارانش!!! دامنه.

 

حجت‌الاسلام آسید حسین آقا شفیعی: رسول الله (ص) : «اللّهُمَّ لا تَکلنی إلی نَفسی طَرفَةَ عَینٍ أبَدا»!!! بسم الله العلیم الحکیم. آقا ابراهیم سلام علیک. طلوع دومین صبح جمعه ماه رمضان و آغاز یازدهمین روز این ماه بزرگ را تبریک میگویم؛ آرزومندم به مدد خدای متعال و با عنایت رسول خدا (ص)  و اهلبیت (ع) بتوانیم بهتر و بیشتر از دهه قبل؛ از شب ها و روزها و ساعت های این دهه در جهت قرب الهی بهره به بریم. باید اعتراف کنیم که بروز رخ داده ناخوشایند «ماجرای  حوزه‌ی علمیه‌ی امام خمینی تهران»  (که به ظن قوی می توان گفت: هنوز هم ممکن است لایه هائی از آن پنهان مانده باشد) سخت شکننده است؛ و موجب آزردگی روحی و انقلابی مومنان به انقلاب و امام و رهبری می شود؛ بعید است کسی از خودی ها از شکل گیری اینگونه اقدامات خرسند باشد؛ به راستی پذیرش مسئولیت اجتماعی، کاری بس دشوار است و ورودکنندگان به این عرصه می بایست با تأسّی به سیره رسول اکرم (ص) ورد زبانشان این باشد : «اللّهُمَّ لا تَکلنی إلی نَفسی طَرفَةَ عَینٍ أبَدا» : «بار خدایا! هرگز مرا چشم بر هم زدنی به خودم وا مگذار».  با تتبع در متون تفسیری و حدیثی به وضوح می یابیم که آن حضرت، در مقاطع مختلفی (در خلوت و جلوت) این ذکر شریفه را برزبان جاری می ساخت؛ از جمله: امام صادق (ع) فرمود: رسول خدا (ص) در شب مخصوص به ام سلمه در خانه او بود پس او را در بستر ندید فکرى به خاطرش ‍ گذشت که معمولا از فکر زنان مى گذرد. پس بلند شد و در اطراف خانه به دنبال او گشت تا که به او رسید در حالیکه در گوشه ای از خانه ایستاده ودستانش بلند کرده بود و می گریست و می گفت خدایا چیزهای خوبی که به من دادی هرگز ازم نگیر خدایا هرگز دشمن و حسود را نسبت به من شاد نکن خدایا از بدی ای که من را از آن نجات دادی هرگز وارد نکن خدایا من را لحظه ای به خودم واگزار نکن («اللّهُمَّ لا تَکلنی إلی نَفسی طَرفَةَ عَینٍ أبَدا» ). ام سلمه باز برگشت و گریه می کرد تا جاییکه که رسول خدا به سبب گریه او برگشت و به او گفت ام سلمه چه چیز تو را گریانده است؟ گفت پدر و مادرم فدای تو ای رسول خدا برای چه گریه نکنم درحالیکه تو پیش خدا دارای جایگاهی هستی که خداوند آنچه از گناهان گذشته و آینده تو بوده است بخشیده است از او می خواهم هرگز دشمنی نسبت به تو شاد نشود و هرگز از بدی ای که تو را از آن نجات داده وارد نکند و هرگز خوبی هایی که به تو داده است را از تو نگیرد و لحظه ای تو را به خود وانگذارد پس گفت ام سلمه و آنچه به من ایمان آورده است». (تفسیر قمی، علی بن ابراهیم قمی،  ج ۲ ص ۷۴ ؛ عروسی حویزی  تفسیر نورالثقلین ، ج ۳ ص ۴۵۱؛ مجلسی، مجلسی، بحارالانوار : ج ۱۶ ص ۲۱۷ ح ۶). دو نکته پایانی: ۱) قطعا بیش ازهمگان، شخص مقام معظم رهبری از بروز اینگونه روی دادها رنج برده و می برد؛ ولی مطمئنم او با تاسی به سیره نبوی و علوی؛ ضمن احترام نهادن به خواسته ها و پیشنهادات خیرخواهان، هیچگاه بر اساس هوای نفس تصمیم گیری نمی کند؛ و به مصلحت اعظم می اندیشد؛ چه زیبا نوشتی : «پیرو از پیشوا پیشی نمی‌گیرد اما پیشنهاد می‌تواند دهد. پس من که پیرو رهبری معظمم نظرم روی این مسئله‌ی روز این است استعفا کمه، عزل از سوی رهبری معظم لازمه»؛ قطعا در قبال این پیشنهاد، ایده های دیگری (که جمعی از صاحبان آنها نیز خیرخواهند) مطرح است؛ ولی بنده مطمئنم اگر معظم له مصلحت اعظم را در  آن به بیند که در خلال نوشته ات از آن یاد نموده اید؛ بدان عمل خواهد نمود.؛ ۲) عبرتی که این واقعه تلخ و همانند های آن برای ما در پی دارد این است که مراقب خویش باشیم؛ تا در زندگی شخصی و اجتماعیمان چنین حادثه ای رح ندهد و موجب شرمندگیمان در محضر ربوبی و رهبری و ملت شریف و اروح پاک شهداء گرانسنگ گردد. (حوزه علمیه قم: سید حسین شفیعی دارابی، صبح جمعه ۳ فروردین ۱۴۰۳ش_ ۱۱ ماه رمضان ۱۴۴۵ق).

 

محضر حجت‌الاسلام آسید حسین آقا شفیعی استاد دانا و توانا و صبّار سلام. یک عبارت همیشه در گفتار و نوشتار شما تلألؤ دارد و من آن را سیره‌‌ات می‌دانم که می‌فرمایی: ضریب اطمینان من چنان شده است... بنده بااجازه می‌خواهم نخستین‌بار ازین عبارتت وام گیریمُ گویم: ضریب اطمینان من چنان بالا رفته که استاد وقتِ موضع انقلابی فرا برسد، اسیر جناح‌ها نمی‌شود. واقعاً از موضع و مبانی شما درین کامنت بسیار خشنودی دستم داده است. این یک.  دنباله: ۱. با مقدمه‌ای که در صدر متن مرقوم کردید، تماماً موافقم و تکرار نمی‌کنم. ۲. مثال داستان پیامبر اکرم ص و حضرت ام سلمه همسر عزیز و بزرگوار آن حضرت شاهدمثال بسیارمهمی بود برای توجه‌دادن به بیرون رفتن از حالتی که آن ساعت خود را از خدا جدا می‌پندارد. یک سال در شام غریبان داراب‌کلا متن من پشت تریبون این بود: «انسان‌های جدا از خدا.» حالا شما وقتی برای این واقعه‌ی مذکور لحظه‌ای حتی به خود واگذار نشدن را مطرح کردید کیف کردم. چون نشان دادید درین مثال که دارید رنج می‌برید ازین رفتاری که آن فرد را اسیرش کرده است. شیخ صنعان در داستان عطار مگر کم وزنی بود؟! ۳. خرسندی‌ام تشدید که این فرمولم را پذیرفتید و مهر تأیید زدید که گفتم: «پیرو از پیشوا پیشی نمی‌گیرد اما پیشنهاد می‌تواند دهد.» بله، این از اعتقادات من است، مبنای فکری‌ام. نکته‌ی شما را می‌پذیرم که باید دید رهبری کدام اقدام را خود سرانجام صورت می‌دهد نسبت به این رخداد خسران‌زننده. درود استاد.

 

امیر رمضانی: درود جناب دامنه . سال نو بر شما و خانواده ی محترمتان تبریک عرض میکنم . با متن موافقم . اگر این اتفاق در قبل از رای گیری اسفند بر ملا میشد . وای چه بگویم . سیستم و‌حکومت برای هم افزایی و وحدت باید هرچه زودتر با هرنوع فساد در این حد برخورد شدادو غلاظ نماید . جای درنگ نیست . چه عمدی . چه سهوی . چه خیانت . چه منافع مندی . چه ندانم کاری . و هر چه ی دیگر نتیجه ی کار باید حکومت و نظام تاوان بدهد . چرا ؟ حالا خطا کار هر کس بود باید برای نظام تاوان بدهد . ما گمان نیک داشتیم . حالا که سند رو شد . تاوان دارد . بد جوری تاوان دارد . آن میشود که گفتید ما هم میخواهیم که بشود.

 

امیرجناب سلام. جای تشکر دارد که هم موافقی با متنم و هم نکات مهمتری فرمودی. منم با نگاهت درین مسئله‌ای -که آفت مخربّی هست و آسیب زده است- موافقتم را اعلان می‌کنم.  در آخر به پاس تبریک‌گویی‌ات، شما و خانمت و دختر و پسرت هم سلامت باشین با عمری طولانی و شادمانی.

 

امیر رمضانی: درود جناب دکتر شفیعی عزیز. سال را نو بر شما و خانواده ی محترمتان تبریک عرض میکنم . موضع گیری انقلابی شما در قبال این پست ستودنی هست . راستش توقع نداشتم . یا توقع سکوت داشتیم این حرکت شما که دستی بر برکات نماز جمعه دارید و از جایگاه آن و امامان جمعه آگاهید بدون تاوان نخواهد بود از این بابت بیشتر به آینده امیدوار شدم . و از این جایگاه به جنگ فساد این اژدهای هفت سر رفتید . مجددن درود بر شما پر فروغ باشید.

 

 امیرجناب سلام دوم. حمایتت از استاد گرانقدر حجت الاسلام آسید حسین آقا شفیعی هم (که در برابر این فاجعه، موضع انقلابی و قاطع اتخاذ کردند و نکات ارزنده‌ی اخلاقی گوشزد نمودند) حرکت اخلاقی زیبایی بود از سمت تو. درود بر هر دو.

 

کاربری با اسم «$ ف» در بصیران دوکوهه: برادر عزیز اقای صدیقی امتحان پس داده نظام است چرا به همن راحتی با تفاسیر مختلف به ایشان تهمت میزنیم وقت ک خودشان ماجرا را کامل توضیح داده و از این عمل برائت گرفته چرا هم پای معاندان با تفاسیر ابکی باب تهمت را باز میکنیم در سمت های حساسی ک از سالهای دور داشته اگر میخواستند ب مراتب بیشتر اختلاس میکردند .نمیدانم چرا میخواهیم دامنه تهمت به ایشان را در اجتماع افزایش دهیم . جنگ شناختی همین است جای دزد و قاضی را با تفاسیر مختلف عوض کردن و تاثیر بد ازالفاظ بطاهر خوب کلمه الحق یراد و به الباطل.

 

سلام جناب «ف». از نقدی که بر نوشته‌ام زده‌اید تشکر می‌کنم. بنده مسائل روز را از سکوی عقل خودم مورد توجه می‌دهم. آنچه تشخیص دهم که باید عموماً انتشار دهم، تردید نمی‌کنم. تعلق خاطر هم به هیچ شخصیتی ندارم که از جهاد تبیین شانه خالی کنم. امری که رهبری معظم همه‌ی مردم را مکلف به انجام آن کرد. آن جناب هم -که ممنونت هستم- تشخیص خودت را مطرح کردید. در لفظ تهمت هم با شما هم‌نظر نیستم. چون تهمت چیزی است که در فرد نبوده باشد اما به او نسبت دهید. اگر قصد ارشاد بنده را هم نیت کرده‌ای با تمام خلوص عرض می‌کنم: تقبل الله.

 

    

بالا: تصویر سه برگی متن بیانیه‌ی
«بسیج دانشجویی دانشگاه تهران»
در مورد ماجرای ازگُل حجت الاسلام شیخ کاظم صدیقی. ۴ . ۱ . ۱۴۰۳ دامنه.

 

نقدی بر تحلیل آیت‌الله خوئینی‌ها

به قلم دامنه: آیت‌الله سیدمحمد موسوی خوئینی‌ها روی انتخابات ۱۱. ۱۲ . ۱۴۰۲ مجلسین شورا و خُبره‌ها تحلیلی کرد که فقط دو جای آن را نقد می‌کنم آن دو عبارت که نوشت:

 

 

"راستی چه کسانی بیشترین خسارت‌ها را به ارزش‌های متعالی ملی و دینی وارد می‌کنند؟."

 

"برگزارکنندگان این انتخابات و انتخابات قبل و آنها که در این دو دوره سر برآوردند گویا برای خودشان سهمی در پیدایش وضع اسفناک کنونی قائل نیستند؛ شاید هم این وضع را آنچنان اسفناک نمی‌دانند."


چون جمله‌ی استفهامی / پرسشی مطرح شد درین عبارت، منِ شهروند عادی مملکت هم، می‌خواهم نظرم را بگویم. راستی و از سرِ صدق باید گفت تمامی جناح‌ها خسارت زدند. پس بهتر می‌بود با این جمله، شائبه ایجاد نمی‌شد که آقای خوئینی‌ها گویا دارد خود و جناح چپ را -که اردوگاه خود اوست- مبرّا کند تا صدمات وارده را به گردن دیگر جناح‌ها و افراد انداخته باشد. و چون در جمله از "ارزش‌های متعالی ملی و دینی" یاد شده است، خیلی باید انسان فراموشکار شده باشد که نخواهد بداند این کدام افراد از کدام جناح بودند که ارزش‌های قطعی دین و میهن را به سُخره گرفته بوده‌اند، و به اسم آزادی آن احکام جاریه‌ی اسلام را لازم نمی‌دانسته‌اند هیچ، بلکه مُضرّ و مانع می‌پنداشته‌اند و امروزه مشخص شد پایگاه رأی خود را روی همین هرزگان بنا کرده‌اند که حاضرند در برابر این‌همه تصاویر شهیدان و ارزش‌های متقن اسلام، کشف حجاب کنند، شلوارک بپوشند، آستین حلقه کنند، از نماز اعلان بی‌نیازی کنند، به جای دین، تمدن غرب را قلبه کنند، راحت بگویند امام خمینی جایش توی موزه است (یعنی فکر امام پوسیده و فسیل شده است!!!) و نیز بنویسند "زن زندگی آزادی" شعار پیشرفته است حال آن که با همین شعار شیک و غلط، عزیزترین مؤمنان تأمین امنیت را مُثله مُثله کردند و خون در دل انقلابیون ریختند. چه کسی بود تخت جمشید را در برابر راهیان نور قرار داده بود؟ حال این که دو پدیده، اصلاً با هم متضادّ نیستند. هر کدام مجزّا قابل ستودن است. متعجب نیستم آقای خوئینی‌ها چرا در برابر این‌همه فضاحت‌های معلوم، موضع نگرفته بود. حتی اینک که مشخص شد از لفظ امام، ابا و فقط «خمینی»!!! صدا می‌زنند. اما حالا که با وجود کثیف‌ترین رفتار تحریم‌کنندگان، مردم بالای ۴۲ درصد وارد انتخابات شدند، جگر ایشان کباب شد و تحلیل نادرست داد. مشخص است بدجور به خِنسی افتاده‌اند. ولی جناب آیت‌الله آقای سید محمد موسوی خوئینی‌ها!! شما که مظهر جناح چپ خط امام هستی خنّاسان را بشناس. می‌دانم اغوا نمی‌شوی از سوی آنان، اما به خاطر خوشآیند برخی‌ها، لااقل بد تحلیل ندهید. آیه‌ی تبدیل در جای خود ناسخ است، شما اما دلبخواه خود را آیه‌ی تبدیلِ جناح چپ کرده‌ای. چه چیزی را خواستی با این عبارتت، منسوخ کنی؟!!!

 

اما به عبارت "پیدایش وضع اسفناک" که در تحلیل آوُرد، من فقط یک جمله می‌گویم. شما در برابر بدترین سیاست‌های اقتصادی دولت ۱۱ و ۱۲ جز توجیه‌گری چه کار دیگری کرده بودید؟! جز این که هر کاری آن حجت الاسلام حسن روحانی می‌کرد -حتی شب یک نوع سیاست و صبح روز بعد سیاستی دیگر- شماها فقط پشتش بودید و ازو تقلید و حمایت می‌کردید!! و ریشه‌ی شاخص‌های خط امام را به سرسپردگی به این شیخ بی‌سواد سوزانده‌اید. وضع اسفناک آقاخوئینی‌ها ریشه در شخص حسن روحانی دارد که اقتصاد کشور را به اروپا بند کرده بود؛ اروپایی که ذات دولت‌هایش بر چپاول و دروغ و اجحاف و اخذ سود -حتی به مردم روشن و معترض خود- است. مگر همین حسن روحانی نبود به پول بورس دستبرد زده بود و جیب میلیون‌ها جوان تازه‌کار را که به بورس اعتماد نموده بودند، خالی و خسران وارد کرده بود. اینک می‌آیی انتخابات را بهانه می‌سازی وضع اسفناک را فقط گردن این دولت حجت الاسلام سید ابراهیم رئیسی می‌اندازی که واقعاً نیازمند کمک و همیاری هست. شما خود چند بار برای مردم منبر رفتی!! که به آنان بگویی ای مردم ایران، نظام ما (همان بهای گران که حراست و حفظش "از اوجب واجبات" خوانده شد) مورد هجوم آمریکا قرار دارد، پس باید منافع ملی را صدرِ فکر خود قرار دهیم و زیر پای رهبری معظم را که درایتمند و دائیانه برابر امپریالیسم یاغی ایستاده است و در واقع دارد درست درین فاز ("هر چه فریاد دارید بر سر آمریکا بکشید") خط امام را پیاده می‌کند، خالی نکنید؟!! چند بار حقیقتاً چنین چیزی به ملت گفتید؟! شما جایگاه ولایت فقیه را اگر تقویت نمی‌کنید و حرفش را نمی‌خواهید گوش فرا دهید چرا پس دم از جناح چپ می‌زنید که اصلی‌ترین آرایش سیاسی‌اش ایستادن علیه‌ی آمریکاست و و طرف تز ولایت فقیه بودن؟ شما در مسیر تضعیف ولایت فقیه و خدشه به ارزش‌های دینی افتاده‌اید و گویا ازین کودتای خزنده‌ی کناری‌های خود بی‌خبرید. به خود آی آقای خوئینی‌ها که خودِ من از خودت خیلی انتظارها داشته و دارم. دامنه.

 

شفیعی مازندرانی: السلام علیکم و رحمه الله تحلیل آبداری ای است کاش توفیق خواندنش را داشته باشند بقول سعدی: بر سیه دل چه سود خواندن وعظ / نرود میخ آهنین بر سنگ رحمه الله علی ابویک و علی علیک ارادتمند. دارابکلا. دعاگو شفیعی مازندرانی.

 

محضر استاد حجت‌الاسلام شفیعی مازندرانی سلام دارم و سپاس و احترام. متن نقدم را برای فرزند آیت الله خوئینی‌ها جناب حجت الاسلام سید حسین موسوی خوئینی‌ها هم اطلاع‌رسانی کردم که خودش هم درین مدرسه حضور دارند. از شما ممنونم که بر برگه‌ی بنده درین نقد صحه گذاشتید. من بنا می‌گذارم میخم را روی تخته‌ی نرم نرّات (=چوب روسی) زدم، نه سرِ سنگ! بگذرم. متشکرم یاد والدین مرا کردید. خدا والدین و اخوان شما را رحمت کناد.

 

شفیعی مازندرانی: السلام علیکم و رحمه الله ....نکته خوبی است که نباید مایوس شد.

 

باز نیز سلام و ادب و ارادت محضرت استاد. خشنودتر که این تبصره‌ام نیز از زیر صحه‌ی آن جناب گذشت. استاد التماس دعا. خرسند بودم امسال مستفیض فرمودین محل و زادگاه را در بالامسجدمان.

 

من معلمانم را یاد دارم، شما چی؟!

تا عکس را دیدم دلم رفتُ تمام شد. همه‌ی ماها از روی همین کتب دبستان (دینی، ریاضی، فارسی، علوم تجربی)  سواددار شدیم. منم شیفته‌ی بوی لای کتاب، اخَص عکسای جذبنده‌ی فارسی و علوم بودم. این شد گفتم پیشِ خود، همین را امروز پُستُ ستونِ روزم کنم. بازم علاوه بر چهار کتاب «نونگاشتِ» پارسال (دینی  هفتم، کار و فن‌آوری ششم هفتم، هنر آموزش خط تحریری چهارم ابتدایی) در «طرح‌واره‌»  (=نقشه‌ی راهِ) امسال نیز می‌خواهند گسترشش دهند؛ یعنی بسته‌ی پایه‌ی اول ابتدایی با چارچوب جدید طراحی شود. متخصص نیستم  اظهارنظر (=تو بخوان: اظهارفضل!) کنم؛ پس یکراست می‌روم روی معلمانم که نامشان را هنوزکه‌هنوزه یاد دارم:

 

خانم جهانگیری را. آقای مهربانی نیشابوری را. آقای مختاری رشتی را. آقای حسینی را. آقای سیدعقیلی را. آقای ساروزه رستمی رستم‌کلاهی را. آقای شیخی ساروی را. خانم مهوَش غلامی  را. اینان اولین معلمان مدیرانم بودند. ابتدایی دبستان دولتی داراب‌کلا را با آنان سواد (=پیش‌نیاز علم فهم) آموختم. همچنان خودم را مدیونشان می‌دانم، نامشان را (برو بالاتر: ریختُ قیافهُ تیپُ تابُ توانُ حتی زبانِ بدن‌شان) یاد دارم. معلم آدم چه سختگیر چه آسانگیر، در ذهن‌ها زندگی می‌کند. نام معلمان راهنمایی دبیرستان را هم از برم؛ چون لیستش طول می‌کشد، پرهیختم. هنوزم دوستشان می‌دارم هر چند از دست یکی‌شان کشیده (=اوردنگی) زمُختی خوردم! نه مستقیم، بلکه به امر معلم مختاری با کشیده‌های پشتِ سرِ همِ حاج حَی ب‌ُ الله علی رمضانی؛ به خاطر شیشم (=صوت دهنی) که هنوز انگاری وِزوِزَش در گوشم بانگُ طنین می‌اندازد! دامنه.

 

   

  

   

پیش‌یادداشت دامنه

نمی‌شود حرکتی شایسته را دید،اما دَم فرو بست. این جمع محترم، شب‌هنگامِ رمضان و نوروزان، به دیدار بازماندگان شهیدان رفتند. چقدر هم قابل ستودن. آن هم در معیت حجت الاسلام استاد شفیعی مازندانی عالِم دین و انسان فروتن. بگذرم. به نوبه‌ی خودم خیلی‌خیلی ممنونم. از این عکسا پیداست که درین فرصت، تا این جا به خانه‌های شهیدان: شهید محمدباقر مهاجر، شهید حسن رنجبر، شهید سیروس اسماعیل‌زاده، شهید عیسی ملایی، شهید حاج عبدالحسین کارگر، شهید محمدباقر صباغ، شهید ابراهیم عباسیان شرفِ حضور پیدا نمودند. لابد خانه‌های همه‌ی شهیدان رفتند اما هنوز عکسای آن انتشار نیافت. قبول باشد این حرکت باشرافت.

 

حالا دو کشکولی‌طور

اول با نفرِ گوشی در گوش:

 

با موبایلش به من همان حینِ دیدار زنگ زد!

گفت: آق‌ق‌ق‌ق اِبریم سلام.

گفتم: سلام رَخِف! هِع چِتِه؟!

گفت: شِم مَلِه‌سَر حموم‌پیش‌ایم.

گفتم: تِ آنجِه کِن خیک وِه بوردی!

گفت: این چه حرفیه که می‌زنی! پیش حمیدیم.

گفتم: آهان فهیدم پیش برادرِ "شهید ابراهیم عباسیان".

گفت: توی اِبریم طالبی اگر شهید می‌شدی تِ قَوِر سَر (=سرِ قبر) هِم نیَمومِه!!! چه رسد سِره (=خونه) !

گفتم: به لحن پنجعلی‌ی "پایتخت": جَن‌ن‌ن‌ن‌ن‌نم!!!

حسابی خندیدُ وِن دل نار رفتُ رفت که رفت!

 

دومی کشلولی به اسماعیل آفاقی:

 

این جمعِ عکسا دلِه گویا دَنیِه (=نیست) لابد گوشِه‌موشِه جا خورده!

گفتم: آق اسماعیل آفاق که با اِکیپ (=همراهان صمیم) رفتین حموم‌پیش؛ پس چرا توووی عکس نزد حمید نیستی؟!

گفت: رفتم خونه‌ی ارثیه‌ی پدری تو را پایین‌مسجدِ بلندگو رِه کار بذارم!!!

گفتم: قشنگ گوش کن! پایین‌مسجدِ بلندگو را همه‌ی سُره‌ها خواستی کار بذاری، بذار. فقط از بِ راه خُووودا، سندِ حیاط پایین‌مسجدُ پایین‌تکیه را -که تنهایادگار شخ‌احمدعموی ماست- به‌جهل، جعل نکووون منتقل نساز!!! آن‌وقت اَزگُل دوم در کشور راه می‌افتد!!! هی باید بیانیه صادر کنی مردم را بیشتر‌ترترترترترتر بفریبانی!!!

 

راستی! من منطقه‌ی اَزگُل شمال تهران آمدُشد داشتم یک زمان. حتی پسر اولم -عارف- آنجا امتحانات دبیرستانش را گذراند. تمام. ۵ . ۱ . ۱۴۰۳ با ادب: دامنه.

 

وقتِ وحشت!!!

اول پیش از خواندن ادامه‌ی متنم، مردُمک دو تا چشم خود را دورِ سفیدی حدَقه‌ی چشم بچرخانید به حالت لرز؛ مثل کسی که در حال احتضار (=جان‌کَندن) افتاده است. کردید؟ خاب! حالا با هم برویم ببینم خدا چه وحی فرستاده بود. پس این دو تا کلمه‌ی کلیدی وحی را یاد بگیریم و دائم در خاطرمان، مصونش بداریم و آدم‌شناس شیم: «تَدُورُ اَعیُنُهُم...» از آیه‌ی ۱۹ احزاب. یعنی به قول مرحوم علامه در المیزان (البته به برداشت آزادم) تا جنگی در می‌گرفت (=بخوان: پای ترس بیآید وسط) یک عده ترسو را خواهید یافت که مردُمک دو تا چشم خودشان را از سرِ وحشت که نمی‌توانند کنترل کنند می‌چرخانند که مثلاً بهانه بیارند مریض‌احوال‌اند و جبهه و جهاد و هر کارزار بزرگ!! نمی‌توانند بیایند، لذا عینِ فرد در حال مُردن چشمانشان در دورِ حدَقه مکارانه می‌گردانند. ولی وقتی وحشت زایل شد و اوضاع تقسیم میراث!! فرا رسید، با زبان نیش و کنایه و طعنه‌ی تیزشان، هی به رزمندگان راه خدا زخم‌زبان می‌زنند و وقتی هم که ببیند از شرکت در جهاد اصغر، خیری معنوی و یا مادی (مثلاً تقسیم غنائم و یا واگذاری مسئولیت) به رزمندگان رسیده است، سخت برآشفته و ناراحت می‌شوند و به آنان بَخل می‌ورزند. خدا می‌گوید چنین انسان‌هایی بُخیل!! که از زیر کارزارِ دفاع و مقاومت در وقتِ وحشت و حمله و هجوم در‌می‌روند، ایمان در قلب‌شان مستقر نیست. یادِ ما باشد این دو واژه‌ی قرآن که دقیق رفت روی شاکله‌ی چُنین افرادی: "تَدُورُ اَعیُنُهُم". به زبان عامی محلی: چشمشان دور سفیدی چِش چَخ‌چَخ می‌گیرد از ترس. به گویش محلی‌تر: گِردِنِه. دامنه. یعنی می‌گردد با لرزه، عین لامپ مهتاب.

 

قاسم لاری به اسماعیل آفاقی در صحن هیئت: سلام صبح زیبای شما بخیر نماز و روزه شما قبول باشد و سلام ویژه به دوست و برادر ارزشی حاج اسماعیل آفاقی اول صبح نخواستم این موضوع را بیان کنم اما با اجازه حضرتعالی و مدیر عنوان میکنم اول اینکه بنده و آقای غلام نژاد مطلب بدی ارسال نکردیم من فقط اطلاعیه دفتر آقای صدیقی را جهت روشن شدن افکار فرستادم و درست و نادرست آن به گردن خودشان و مطلب بعدی من از شما و مابقی دوستان حاضر در گروه این است در دوره طاغوت روحانیت چه عزت و جایگاهی در افکار عمومی داشتند الان چطور مثال خیلی ساده پدر شما را خدا رحمت کند و یا شیخ علی اکبر طالبی و بحث آقای دارابکلایی جدا اینها نزد مردم چه احترامی داشتند و مطلب سوم از این دایره بیرون بیآیید و اجتماع را ببینید با سپاس فراوان.

 

ابراهیم ابراهیم ابراهیم طالبی دارابی دامنه!!!

ابراهیم ابراهیم ابراهیم رمضانی!!!

الوو... صدایم را داری؟!
کدام محوری؟؟ تَتِه؟؟؟ یا دِزلی؟ نکنه از جبهه فرار!!! کردیُ خوف کردیُ خَف شدی؟!!!

حالا که خطاطی‌ی خوشنویسی‌ات را دیدم می‌شه یک یادگاری برای عنوان «مدرسه فکرت» بنویسی و تذهیب  هم بکنی؟!

هم خط ثلث و هم خط نستعلیق.

کشکولی: به قال محلی: مِلّا را مِفت بَدیهی (=دیدی) گونی (=می‌گویی) بامشی‌کاتِه (=بچه‌گربه) وِسّه هم روضه بَخووون!!!

بگذرم. منتظرم. البته صحن مرا دیدی. یک وقت دیدی آمدی صحنُ تِ چش فَق نکردُ مرا هم ندیدی!!!

یادمه پارچه‌های شعارهای انقلاب و مناسبت‌ها را تو می‌نوشتی با خط هنرمندانه‌‌ی خود. خدای بارئ رحمت کناد پدرت مرحوم حاج محمد رمضانی آن مرد راسخ در ایمان را. به مادر آن فامیل محترم‌مان سلامم را حتماً برسان. دامنه.

 

ابراهیم رمضانی بالمله: سلام ودرود به استادم آقا ابراهیم طالبی. آقا گوش چیه ،از ته دل می‌شنوم .از اینکه خط ناقصم را لایق دونستی که سر درِ مدرسه تابلو کنی باعث افتخاره.در اسرع وقت اطاعت میکنم. خدا پدر،مادروبرادرت عزیزت رو هم رحمت کنه. یاد پارچه نویسی بخیر.الان دیگه همه بنر وچاپی شده و. پارچه بازار نداره

 

پرسش ۲۱۴ :

از مقایسه‌ی خلافت (تفکر اهل تسنُن) با امامت (تفکر اهل تشیُع) چه چیزهایی را مهم می‌دانید؟ یا به عبارت دیگر، به چه مسائلی دست می‌یابید؟ این پرسش که به مناسبت سالروز شهادت امام علی -علیه السلام- مطرح شده، جهت بحث و نظر، در پیشخوان مدرسه فکرت سنجاق می‌شود. شرکت در گفت‌وگو طبق روال همیشه، اختیاری‌ست. یکشنبه: ۵ . ۱ . ۱۴۰۳  مدیر مدرسه فکرت ابراهیم طالبی دارابی دامنه

 

پاسخم به بحث  ۲۱۴ مدرسه:

وقتی خلافت و امامت را کنار هم می‌گذارم هر چه بیشتر بر رویش دست به فکر و اندیشه می‌زنم، به مقدار همان تلاشم بر حقانیت تفکر امامت واقف‌تر، ایمان‌آورنده‌تر، علاقه‌مندتر و اگر خدا همچنان توفیق دهاد پایبندتر می‌شوم. من ازین مقایسه‌ام دست‌کم به شانزده مورد مهم می‌رسم؛ جای شرح نیست؛ فقط گذرا برمی‌شمارم:

 

یک. غصب جایگاه عقیدتی مفهوم قدسی امامت

دو: دهن‌کجی عامدانه به معرفی "مولا" در حجةالوداع

سه. بازگشت به رگه‌های شیخوخیت عرب

چهار: پس‌زدن انسان استثنایی تاریخ -علی بن ابی طالب ع- از مسیر هدایت ملت

پنج: جانشینی به جای امامت‌کردن

شش: انحصار رأی در چند فرد از طبقه‌ی اَشراف برای تعین خلیفه

هفت: نفی فلسفه‌ی امامت به عنوان حلقه‌ی پس از رسالت و نبوت

هشت: اِعراض و اعتراض به خاندان عترت حتی شهادت فاطمه‌ی زهرا س کوثر اسلام

نه: غلبه‌ی شخص بر حق

ده: انتقام از شخص امام علی ع که در دفاع از مکتب کنار پیامبر ص شمشیر زد

یازده: زمینه‌چینی برای ممانعت از عدالت علوی

دوازده: بازسازی عصر جاهلیت با عنصرهای فردی و عرفی

سیزده: قُریشی‌سازی (=نژادی‌سازی) دین و متولی دین

چهارده: رشد خزنده‌ی نفاق و اَشراف در نفوذ به قدرت

پانزده: بیست و پنج سال خانه‌نشینی کردن حضرت امام علی ع

شانزده: تندروی شخصی آن نفر "دومی" که تندخویی در مزاج و خُلقش بود

هفده: و ... بشمار تا موارد ریز دیگر...

ابراهیم طالبی دارابی دامنه

 

رفیق و برادرم حاج قاسم لاری سلام. چون اسم پدرم را به خیر یاد کردی، دور از ادب بود جواب سلام آن جناب را نمی‌دادم. ممنونم. خداوند بارئ والدین شما را اگر در قید حیات‌اند در صحّتُ سلامت بداردُ از گزند روزگار مصون. اما اگر در رحمت خدا آرمیده‌اند، روح‌شان غرق نور.
 
سلام آقای حجت رمضانی. گرچه هیچ اشاره‌ای نکردی که این پستت بابت شرکتت در بحث پرسش ۲۱۴ است یا نه، اما چون محتوای آن با پرسش همخوان است؛ حمل بر شرکتت در بحث پرسش ۲۱۴ کردم. بازم متشکرم که اولین فرد بودی آمدی وسط بحث سنجاق‌شده.
 
اساساً آیت الله العظمی مکارم شیرازی در آئین رحمت نکات بسیار رسا دارند. ممنونم دست به گزینش از آن سایت زدی و خلاصه‌سازی نمودی.
 
آق سید حسین شفیعی دارابی: آقا ابراهیم سلام علیک. نفس این اقدام پرسش ۲۱۴ را زیبا و سودمند و کاربردی میدانم. اگر فرصتی یافتم مطلبی خواهم نوشت.
 

سلام حضرت استاد شب بخیر. اتفاقا «انسان» رو که دیدم زوم شدم رُوش و مثل وقفِ عربی رُوش وقف کردم. سوال شد برام. منو کشوند سمت خودش. باشه چشم ازت میپرسم چرا من را انسان خطاب کردی؟ چرا مرا انسان خطاب کردی حضرت استاد؟

 

دامنه ۳ | تو را انسان خطاب کردم تا گفته باشم نزدِ من مظهر و نماد یک انسان به تمام‌معنا هستی. نهایت یک فرد این است که انسان شود. خود انسان‌شدن آنقدر مهم است از انسانیت ساخته شده است. حتی آخرین حد کمال معصومین علیهم‌السلام این است به آنان می‌گوییم انسانِ کامل. پس، محامین ای انسان سلام. پدربزرگِ مادری من، مرحوم آق شیخ باقر آفاقی مقام بلندی داشت، در آن روزگار در حد آیت‌الله بود. مسجدجامع ساری سمت راسته‌ی غربی آن مَدْرَس داشت؛ در آن تدریس می‌کرد. روزی دیر رسید سرِ تدریس. شاگردان باهوش او تا او آمد گفتند: انسان آمد. از آن پس بود عادت شده بود، تا وارد می‌شد، می‌گفتند: انسان آمد. به خاطر این که وی را صاحب فضل و کمالات می‌دانستند. این را یکی از فضلای هم‌حجره‌ی اخوی‌ام در مشهد مقدس تعریف می‌کرد که پدرِ آن فاضل، شاگرد پدربزرگ من بود. توضیح: پدربزرگم توسط بهایی‌های شهر سم داده شد و فوت کرد. در بیرون امامزاده باقر داراب‌کلا سمت راست، دفن است؛ شیخ احمد آفاقی هم، وصیت کرد کنارش دفن شود. پدربزرگ من عموی حاج شیخ احمد آفاقی بود. ...، انسان است برای من. با نهایت صفات و صاحب کمالات و نیز دارای اخلاقیات الهی. ارادت‌ت‌ت‌ت‌ت‌ت‌ت. چقدر خوشحال شدم کنجکاوی عجیبی در تو شکل گرفت. جمله هم قشنگ ساختی. عجیبی آقا زیرک.

 

نَه!!!

همین «نَه» یکی از شعائر دینی است و اگر در جای خود، به گفتنِ این «نه» کوتاهی کنیم، باختیم. من چند تا از آن «نه»‌های تاریخی در اسلام و ایران و جهان را نام می‌برم.

 

۱: خودِ "لا اله" که بزرگترین «نه» در دین است در نفی بُت در برابر رَبّ.

 

۲: «نه» پیامبر ص به سران مکه که از او خواسته بودند ازین رسالت بیرون بکشد که ما همه‌چیز به ایشان می‌دهیم که پیامبر ص آن جمله‌ی تاریخی و قاطع را فرمود: اگر ماه را در دست چپم و خورشید را در دست راستم... . 

 

۳: «نه» حضرت فاطمه س به جریان زر و زور و تزویر.

 

۴: «نه» امام حسین ع به بیعت با یزید خلیفه‌ی فاسد.

 

۵: «نه» سلمان فارسی به نمایندگان ادیان در زمان جست‌وجوی وی برای پیداکردن حق و پیوستن به دین.

 

۶: «نه» حضرت ابوذر س به خلیفه‌ی سوم برای برائت!! از امام علی ع.

 

۷: «نه» امام رضا به دستگاه خلافت مأمون عباسی که اصرار داشت امام ع وارد حکومت و امور خلافت شود.

 

۸: «نه» امام خمینی رحمت الله به شاه که تقاضای ختم انقلاب کرده بود و برای نشان‌دادن ظاهر کار، شریف‌امامی را نخست‌وزیر، که امام گفت نه، این فریب است، شاه باید برود.

 

۹: «نه» ایران به آمریکا به عنوان سرکرده‌ی شرّ.

 

۱۰: «نه» مقاومت به سازش با اسرائیل اشغالگر.

 

۱۱: «نه» هر یک از ماها هر روزه به ابلیس که خواهان بِزه از ماست؛ این خود «نه»ی بزرگ است که از ماها سر می‌زند که خدا به چُنین بنده‌هایی مدد در غیب و علَن می‌دهد تا عمرشان با همین «نه»ی ضد ابلیسی ختم به خیر شود. می‌شود «نه»‌های زیادی را نام برد که اگر آن «نه»ها نمی‌بود، فاجعه پدیدار می‌شد. ۶ . ۱ . ۱۴۰۳ ، دامنه.

 

عبدالله لاری اوسایی: سلام آقا ابراهیم. نماز روز قبول. بعضی از دوستان مطالب وسیعی می‌نویسند. شاید بعضی از دوستان حوصله این همه مطالب خوندن را نداشته باشند. مختصر و مفید، عالی است. با پوزش از بزرگان و اساتید. سلام دوستان. نماز روزه تان قبول باشه. خدا حاج شیخ علی اکبر  طالبی مُرسم روضه‌خوان را بیامرزد.

داداش عبدالله‌ی لاری اوسایی از قدیمی‌ترین رفیق صمیمی و انقلابی‌ام سلام. انتظار به‌حقی را مطرح کردید. بله، متن‌ها هرچه

کوتاه‌تر،
جمع‌بندی‌شده‌تر،
پاراگراف‌بندی‌شده‌تر
و نیز با رعایت فاصله و دادن فضای خالی در داخل متن

باشد، به‌حتم خواننده را برای خواندن نوشته‌ها، بر سر ذوق و سمت شوق می‌آورَد. اگر انتقاد و تذکر و توقع‌ات، شاملِ حالِ من هم می‌شود، منم می‌گویم: آقاعبدالله، باشه، به روی چشم.


اما بعد؛ ازین‌که نامی از روضه‌خوان روستای قشنگ و مردم دوست‌داشتنی مُرسم، مرحوم شِخ عَیّ لَکْبِر طالبی (=پدر عزیزم) بردی و خدابیامرزی دادی، به حکم ادب برایت از صندلی‌ام برمی‌خیزم. در حق خودت، خانواده‌ات و والدین‌ات دعا می‌کنم. ارادت: ابراهیم.

 

عبدالله لاری:. سلام داش ابراهیم گل. خدا می‌داند من به تمامی دوستان واساتید ارادت خاصی داشته ودارم ازجمله خانواده حضرتعالی بلاشک. انشالله در پناه قرآن صحیح وسالم باشید. اگر قم هستید نایبالزیاره باش تا پایمان به مرقد حضرت معصومه برسد. سحری خوش برایتان وهمگی دوستان خواستارم . کوچک شما عبدالله لاری از کشور اوسا.

 

سید حمید دارابی: سلام جناب آقا ابراهیم عزیز مدیر محترم. نماز و روزه شما قبول. در تاریخ اسلام یازده مورد از نَه را ذکر فرمودی چطور شد به سوال آقا عبدالله لاری جواب مثبت دادی. نویسنده متن ها حتما تشخیص داده که متن کوتاه بشه جوابش ابتر می ماند.


اِسا (=حالا) جوابا به زیر نظرها در بالاها

 

سلام مِه برار قاسم لاری دارابی اوسایی. آمدم آمدم.

 

حجت رمضانی رفقم سلام. مگه نگفتم درین صحن ارسال کپی اکید ممنوع است؟ تذکر بر تو وارد است. تکرار شود مقرارت اعمال می‌شود. گفته باشم. این مدیر تِنِه مِنِه نَکاندِه. رفَق مَفِق هِم واسه‌اش فَق ندارد. لطف کن مقررات را رعایت کن.

 

از استاد حجت الاسلام آشیخ جوادآقا آفاقی ممنونم مرا از اشتباه اسمی گُلشهر با گُلبهار در نزدیک چناران مشهد به در آوُردند همین تذکار موجب شد جمله‌ی آخر متن را ویرایش زدم. سلام و احترام به ایشان که عمری در مشهد مقدس تحصیل داشتند و تدریس.

 

داداش عبدالله‌ی لاریِ "اوسایی‌دوست" من سلام. یکم: بنده هم به خاندان واجب‌الحُرمه‌ی حاج‌آقاجان لاری پدر معظم شما علاقه‌ی وافر دارم و نمک‌های صدف و معدن و یُددار سفره‌های تاسوعای آن بیت را بارها نوش کردم. دوم: حرم که هستم؛ جوارش. حتماً یادت می‌کنم. چشم. سوم: در مورد به کار گیری «کشور» برای اوسا اما چند جمله‌ی زیر کشکولی نثارت می‌کنم:


اگر اوسا بخواهد اعلان کشور کند!!! بدان که گذرگاه قارت‌خِل را به روی‌تان دیوار چین و دیوار ترکیه و دیوار مکزیک و دیوار کرانه‌ی باختری می‌کنیم که محبوس در همان یک تکّه خاک محصور اوسا شَوید با چهار جهتِ انبس‌مرَز. سردِه‌ی مُرسم‌راه. امامزاده عباس سمت اُوس‌صحرا کنار باغ مرحوم فرَج. و همان گوش امامزاده علی اکبر و بیخ حموم.

اَمّا اِسا جواب به حاج سید حمید ساکن خیابان مدرس. کمی بعد... چون یه خورده کشکولی است:حاج سید حمید سلام. اِتّا اِتّا (=یکی یکی) بشمار بیا جلو: یک: اگر آن یازده تا نَه را ادامه می‌دادم به هزار تا نَه هم می‌رسیدم، فاکتور گرفتم. ممنونم مورد توجه‌ات قرار گرفت. اهل معرفت و حکمت تا بگی: ب. تمام رموز بسم الله را می‌خوانند. ممنوم. دو: بله، اَبتِر (=دُم‌بِریده و ناقص) را عالی آمدی. گاه نویسنده هر چه می‌کوشد خلاصه‌تر بنویسد می‌بیند اصل حرفش هنوز مانده. ولی چون خواننده و مخاطب دلش می‌خواهد عصاره و چکیده‌ی مطلب را زود هضم کند و گُوارشش سوز!!! نزند، نویسنده مجبور است حرفش را جمع‌وجور کند و بگذرد. به هر حال بین نوشته، نویسنده و خواننده سه نوع حقوق متقابل حکمفرماست. باید تن داد به این درخواست. البته نه چنان خلاصه، که سَر و تَه و وسط‌مَسط متن، کلاً تاشِش (=دِرو، تراش) شود که نه از تاک، نشان باشد و نه از تاک‌نِشان. سه: یاد دهه‌ی شصت می‌افتم وقتی آق سید حمید را ذهنم تجلّی می‌دهم. چرا؟ چون وسط خیابان مدرس ساری پاتوق کله‌پاچه‌ی من و عباس سلطانتویه بود. روزی رسید به‌زودی این آق عبدالله لاری از کشورِ اُوسا !!! من و تو را یکجا مهمان همان کله‌پاچه‌فروشی کند. من هم با چشم و بناگوش و زبون و چهار تا پاچّه هم سیر نمی‌شوم... باید عصر سیراب‌شیردون هم مرا و تو را مهمان کند. چون دَم از کشور اوسا زد باید تاوان پس دهد و جریمه شود!!! پولش هم دونگی نیست!! فقط از جیب خلیفه!!! برم ازین جواب بیرون!!!

 

وِه رِه هم جواب هادِم.... البته اول جواب حاج علی چلویی را بدم. بعد بیام سراغ شیخ محمد بابویه ببخلی

 

سلام رَخِف من حاج علی چلویی. الآن بازار سند به نام زدن داغ است، حتی جیز!!! راستی خرزنجیر را در بیار. وقتش است. امابعد؛ خودِ دارکلایی‌ها می‌گفتند: دعوا داری بیا بریم قَبسنی‌بن. (=مخفف قبرستانی بِن ؛ زیر قبرستان). قابل توجه‌ی نسل نو: قَبسنی‌بن کنار قارت‌خیل قرار دارد. آن قدیما در نوجوانی ماها مرکز رجَزخوانی بود. هر که به هم خط و نشان می‌کشید با خرزنجیر و پنجه‌بکس می‌رفتند اون جا دعوا. البته دو طرف دعوا چون از هم ترس داشتند فقط حوار می‌کشیدند و زنجیر در هوا جَخ‌چخ می‌دادند. جامخانه‌ای‌ها هم برای یک کِرک می‌آمدند پاسگاه دارکلا شکایت!!! بین اوسا و مُرسم و دارکلا در طول تاریخ روابط مسالمت‌آمیز برقرار بود. باید این سه روستا اخوان و اخوات هم قلمداد کرد. جوان‌های این سه روستا تا توانستند از هر سه روستا زن گرفتند و عروسی کردند. حالا این سه روستا حتی خویشاوندند همه، هم خونی و هم ازدواجی. بس است. رخف! ول کن، پیاده شود خرزنجیر را بذار داخل همون چوصندوخ!!!!

 

حجت رمضانی: سلام آقا مدیر چشم.

 

اِع بیدار شدی!! اومدی!!! حجت. ممنونم حاج حجت مردِ مقررات و حرمت‌گذاری به تذکر مدیریت. سلام بَرِت رخِف.

 

جناب آق شخ محمد بابویه سلام. یک این که: تو اگر بخواهی چند «نَه»ی تاریخی دیگر بر یازده «نَه»ی اون متنم اضاف کنی، تا چاچ می‌تونی بری!!! دو این که: حال که عبدالله لاری بِن حاج‌آقاجان اوسا را کشور اعلان کرد و از ایران، تجزیه‌اش ساخت!!! باید یادآوری کنم اگر اوسا کشور است، هستند خیلی در دارکلا که اروستای دارکلا را نه فقط دارالمؤمنین می‌دانند بلکه چنین و چنان هم می‌دانند:

دارکلا را بعضی‌ها

نه قاره
نه سه قاره
نه پنج قاره
نه کل جهان
نه تمام دنیا
نه کیهان!!
نه مُشتری
نه ناهید
نه کیوان
نه زُحل
نه زُهره
نه مریخ
که تمام کهکشان راه شیری می‌دانند و از آن شیر می‌نوشند.

یک ربع برند نکا،
دلشان برای دارکلا بی‌تاب می‌شود.

یک ساعت برند جویبار غاز سیکا بخرند
قلبشان از تنگی دوری دارکلا طپش می‌افتد.

برن تهران تا رسیدند دروازه دولت یا پاچنار!!!
انگار تمام بدنشان تَش کشنه (=شعله می‌کشد از فشار خون)

بیایند قم اگر،
انگار دارکلا را ازشون گرفتند. حرم‌نرفتهُ و جمکران‌ندیده، جِر (=راهی) می‌شن می‌رن دارکلا. انگار تکیه‌پیش حاضری نزنن، شو روز نمی‌شه!!!

وَس است. عبدالله لاری حُصله ندانّه. پِِچوک پِِچوک متن دوس دانّه.

برم روی کارهایم حالا.

 

  

شهید علیرضا توسلی و اُم‌البنین حسینی

شیخ عوض!!!

دامنه: سه شنبه, ۷ فروردین ۱۴۰۳.

متن آن در لینک بالا در دامنه

 

سید حمید دارابی: سلام آقا ابراهیم عزیز. جنابعالی اراده کن و تشریف بیار ساری کله پاچه مدرس که سهل میبرم کله پزی میدان شهدا به میزبانی خودم هر چند تا (رفق =رفیق) همراهت باشه  آنقدر بناگوش بخورید تا جواب کنید. یه خاطره بگم از دو تا هم محلی که هر دو به رحمت خدا رفتن در این روز عزیز میلاد باسعادت حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام خداوند همه رفتگان را رحمت کنه. اما خاطره: مرحوم استاد جعفر آهنگری بالا محله مغازه مرحوم حاج یدالله ملائی تکه پیش (تکیه ) را برای قهوه خانه اجاره کرد و جغول بغول می فروخت یه روز مرحوم آقا باقر طالبی (القاسم عمو=ابوالقاسم ) بابوخیبل رفت مغازه آقا جعفر هر دو روحیه شادی داشتند از قضا، عمو باقر به عمو جعفر میگه من چقدر پول بدم که جغول بغول بخورم تا سیر شوم عمو جعفر گفت به اندازه دو پرس پول بده بنده خدا نمی دونست که چه بلایی سرش می‌آید  شروع کرد به جغول بغول دادن یک پرس دو پرس سه چهار پنج عمو جعفر ته دیک را دید چیزی از جغول نمونده خطاب به عمو باقر گفته هرچی خوردی نوش جان پول ازت نمی خوام فقط خوردن تعطیل کن. ولی آقا ابراهیم عزیز هرچه کله پاچه میل کنی بنده تا آخر حساب می کنم برای شادی روح همه رفتگان صلوات.

 

آق سید حاج حمید آقا دارابی سادات معظم سلام باز هم. اولاً از سخی‌بودن و دست‌ودل‌بازی آن رفیقم ۱۰۰ در ۱۰۰ مطلع‌ام. خدا بیشتر کناد جیب حلال آن دوست خوبم را. دوماً قضیه‌ی مرحومان جعفر بالامحله و باقر ببخل را، از قضا، خیلی زیبا طرح و روایت کردی. جالب توجه بود. مرحوم باقر طالبی -که برق چاه آب در حین کار در تَه چاه، او را گرفت و به رحمت حق رفت- بسیار شوخ‌طبع بود و مدتی زیاد نانوا هم بود؛ اول در خیابان نادر مسگرها (=جمهوری) ساری و سپس پیش نانوایی پدرخانمش پدرشهید طلبه‌ی رزمنده حسن بابویه. خدا رحمت‌شان کناد. خود باقر هم چند باری گمانم جبهه هم بود. درود. سوم هم این که حساب که مال توست!!! من ۵۰۰ کیلومتر بتازم بیام ساری، تازه کله‌پاچه پول ره هم هادم!؟! راستی! میلاد امام حسن مجتبی ع است طبع من به سمت شوخ و فُکاه فرمان گرفت. این روز بزرگ تبریک باد بر تو سید حمید که خصیصه‌ی کریم و سخاوت را از آن امام هُمام و زیبارُو آموختی.

 

یک واکنش روحیه‌بخش بابت این یادداشتم:

پس از بارگذاری این یادداشت روزم با عنوان «شیخ عوض!!!» در صحن مدرسه فکرت، در سایتم دامنه‌ی داراب‌کلا نیز انتشار دادم که واکنش شگفت داشت برام. هر چند این صحن، هیچ بهایی به متن‌هایم قائل نیستند، اما در دامنه پراثر است. خدا را شکر یک مدیر سایت را برای شروع مطالعه‌ی این کتاب برانگیخت.


متن گفت‌وگوی ایشان و من:

ابوذر رحیمی به دامنه: سلام علیکم. ضمن آروزی قبولی طاعات و عبادت! اتفاقا این کتاب [خاتون و قوماندان] چند وقتی است که در میان کتاب‌های کتابخانه محل کارم وجود دارد، اما تا امروز توجهی به آن نکرده بودم. تشکر از حضرتعالی.


دامنه به ابوذر رحیمی: سلام جناب ابوذر رحیمی. مدیر محترم« سایت یادداشت‌های کوتاه» سلامت روزافزون برای جناب‌عالی آرزومندم. ممنونم از حضور و بیان نظرت. پس خدای باری‌تعالی را شکر که این متنم موجب شد شما اراده کردی آن را بخوانی. خدا خیرت دهاد.

و

دیدن یا نوشتن نظرات : ۰
مدرسه فکرت ۹۶

مدرسه فکرت ۹۶

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
مدرسه فکرت ۹۶

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت

قسمت نود و ششم

 

جناب آقا مصطفی بابویه که سلام برِت از  شهید محمد بروجردی یاد کردی در دو پست باارزش در ذمّ و مذمّت جاه‌طلبی و دنیازدگی و رفتار فریبنده. با تشکر بی‌کران از تو، کمی سراغ محمد بروجردی بروم. آن رادمردِ عارف والِه زاده‌ی ۱۳۳۳ روستای "دره‌گرگ" بروجرد از مبارزین نخستین گروه توحیدی صف بود علیه‌ی سلطنت بی‌دود و دومان پهلوی آلاشتی. مسئول جان امام خمینی رحمت الله بود در ۱۲ بهمن ۱۳۵۷ حین بازگشت به ایران. افتخارم این است زمانی که اولین اعزام‌مان به جبهه رفتیم او فرمانده قرارگاه حمزه سید الشهداء س بود که البته آن سال ازو شناخت اندک هم نداشتیم. همان اعزام ما هم آن مرد بزرگ از مؤسِسان سپاه پاسداران (که به علت نرم‌ترین برخورد با مردم کرسدتان لقب مسیح کردستان گرفت) در خرداد ۱۳۶۲ توی مسیر مهاباد به نقده ضدانقلاب کومله یا دموکرات به سوی او شلیک کردند و با رفتن ماشین روی مین به شهادت رسیدند. زندگی و سرگذشت این مرد کم‌نظیر واقعاً خواندنی‌ست. من درین صحن چند باری ازو سخن گفتم و یکی از مُریدان اویم. بگذرم. دامنه.
 
شرحی برین عکس. فکر این‌روزهای ماها اگر مثلاً به پنج شش کار زوم باشد یکی از آن پنج کار، نگاه به تقویم است که هلال ماه رمضان امسال کی رؤیت می‌شود، تا آن شب، شام کمتر!!! بخوریم و جایش سحری حد یک دیس! به شکم زنیم و اولین روز روزه‌ی ماه صیام را ضعف و غش نکنیم!!!
 
 باری؛ ماه رمضان گرچه یک عبادت یک ماهه‌ی دشوار پیش روی بندگان وا می‌گذارد، اما همه به یک نحوی با این ماه قشنگ خاطره داریم؛ زولبیا، بامیه، شب‌گردی، فضای زیبای دم افطار، دعاهای روزانه‌ی بعد نماز که خیلی دلرباست، صوت دلنشین دعای سحر که از درون سکوت می‌گذرد، نیز پای منبر، شنیدن دعای افتتاح، نگاه به ساعت طول روز که کی افطار فرا می‌رسد و دل حوسوس (=حس‌وحال و بی‌دست‌پایی) می‌گیرد برای چای و خرما و فرِنی و نیز تا خودِ دمِ گلبانگ اذان سحر، شبچره و بَخاربَخار.
 
راستی برگردم حدیث‌عکس که امام علی علیه السلام چقدر قشنگ فرمول داده‌اند: «کم‌خوری، کرامت انسان را بیشتر و تندرستی‌اش را طولانی‌تر می‌سازد.» اما واقعاً گوش کنیم به این داده‌ی حضرت مولا علیه‌السلام. وقت افطار کم بخوریم سبک باشیم که بتوانیم سحری یک دیس را حریف باشیم!!! دامنه.

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت

قسمت نود و ششم

 

جناب آقا مصطفی بابویه که سلام برِت از  شهید محمد بروجردی یاد کردی در دو پست باارزش در ذمّ و مذمّت جاه‌طلبی و دنیازدگی و رفتار فریبنده. با تشکر بی‌کران از تو، کمی سراغ محمد بروجردی بروم. آن رادمردِ عارف والِه زاده‌ی ۱۳۳۳ روستای "دره‌گرگ" بروجرد از مبارزین نخستین گروه توحیدی صف بود علیه‌ی سلطنت بی‌دود و دومان پهلوی آلاشتی. مسئول جان امام خمینی رحمت الله بود در ۱۲ بهمن ۱۳۵۷ حین بازگشت به ایران. افتخارم این است زمانی که اولین اعزام‌مان به جبهه رفتیم او فرمانده قرارگاه حمزه سید الشهداء س بود که البته آن سال ازو شناخت اندک هم نداشتیم. همان اعزام ما هم آن مرد بزرگ از مؤسِسان سپاه پاسداران (که به علت نرم‌ترین برخورد با مردم کرسدتان لقب مسیح کردستان گرفت) در خرداد ۱۳۶۲ توی مسیر مهاباد به نقده ضدانقلاب کومله یا دموکرات به سوی او شلیک کردند و با رفتن ماشین روی مین به شهادت رسیدند. زندگی و سرگذشت این مرد کم‌نظیر واقعاً خواندنی‌ست. من درین صحن چند باری ازو سخن گفتم و یکی از مُریدان اویم. بگذرم. دامنه.
 
شرحی برین عکس. فکر این‌روزهای ماها اگر مثلاً به پنج شش کار زوم باشد یکی از آن پنج کار، نگاه به تقویم است که هلال ماه رمضان امسال کی رؤیت می‌شود، تا آن شب، شام کمتر!!! بخوریم و جایش سحری حد یک دیس! به شکم زنیم و اولین روز روزه‌ی ماه صیام را ضعف و غش نکنیم!!!
 
 باری؛ ماه رمضان گرچه یک عبادت یک ماهه‌ی دشوار پیش روی بندگان وا می‌گذارد، اما همه به یک نحوی با این ماه قشنگ خاطره داریم؛ زولبیا، بامیه، شب‌گردی، فضای زیبای دم افطار، دعاهای روزانه‌ی بعد نماز که خیلی دلرباست، صوت دلنشین دعای سحر که از درون سکوت می‌گذرد، نیز پای منبر، شنیدن دعای افتتاح، نگاه به ساعت طول روز که کی افطار فرا می‌رسد و دل حوسوس (=حس‌وحال و بی‌دست‌پایی) می‌گیرد برای چای و خرما و فرِنی و نیز تا خودِ دمِ گلبانگ اذان سحر، شبچره و بَخاربَخار.
 
راستی برگردم حدیث‌عکس که امام علی علیه السلام چقدر قشنگ فرمول داده‌اند: «کم‌خوری، کرامت انسان را بیشتر و تندرستی‌اش را طولانی‌تر می‌سازد.» اما واقعاً گوش کنیم به این داده‌ی حضرت مولا علیه‌السلام. وقت افطار کم بخوریم سبک باشیم که بتوانیم سحری یک دیس را حریف باشیم!!! دامنه.
 
آق سید یاسر سلام. من کورذهن هستم! طوری سخن بگو مرا حالی شود! این مدرسه، همه مدرس هم هستند. شاگرد کسی نیست، الّا منِ مدیر. ناظم هم ندارد این مدرسه. مستمع‌آزاد هم ممنوع است! دیوارپریدن و فرار از مدرسه هم تعقیب و مراقبت دارد!!! شیش و شلپَت هم هست البَت!!!
 
آشیخ مالک رجبی به سید یاسر موسوی: سلام علیکم آقا سید یاسر عزیز و شجاع. ارادت همچنان محکم برقرار است. هر چه میخواهی یاد بگیری اول از استاد ابراهیم مدیر مدرسه یاد بگیر مطالب ایشان بلا استثنا خواندنیست. موفق باشید عزیز.
 

سید موسی صباغ: سلام آقا ابراهیم استفاده کردم از نقد شما بر پدر سالاری سیاست حداد. چون  ازم خواستید  در این متنت نظر دهم چشم. جهت تکثیر درخت روش هایی مختلفی است. اما استفاده از قلمه و پاجوش از همون درخت استفاده می‌شود. اما بهترین راه تکثیر که بازدهی و مرغوبیت بیشتری بدنبال دارد پیوند است (شکمی ، پوستی، اسکنه ایی ، خواباندن و...) که با انتخاب پیوندک بر روی پایه های ( درختان ) گوناگون ، نهال جدیدی نمو می‌کند. منظورتان در این متن  (قلمه)  پیوند است. اما قلمه روشی به غیر از پیوندن زدن است کشکولی : خوب شد حداد بجای پاجوش ، از روش  خوابانیدن استفاده نکرد.

 

دامنه: می‌آم همین حالا پای جواب. آق سید موسی صباغ دارابی سلام. اول یک کشکولی بگویم: این صحن گاه مجبورم علاوه بر اسم اعضا، فامیلی آنها را هم بگویم. چون چندین عضو اسم‌های یکجوری دارند. مثلاً مصطفی. که باید بگویم: کدام مصطفی؟ مصطفی بابویه؟ یا مصطفی دارابکلایی. اما جالب روی نام خودت این است. هم سید، هم موسی، هم صباغ، هم دارابی. هر چهار پاره‌ی اسم‌تان با عضو دیگر مو نمی‌زند. او کسی نیست جز سید موسی صباغ دارابی که مجبورم برای وی بنویسم: مُرسمی. بگذرم. به هر دو سید موسی صباغ درین صحن سلام و ارادت دارم. اما بعد؛ ۱. از کشکولی آخر کلامت خندیدم. خیلی هم خندیدم. ۲. چه می‌دونم من پیوند چیه؟ قلمِه چیه؟ جوش چیه؟ پاجوش چیه؟ پاسوز چیه؟!!!  من فقط می‌دانم پای چنار، انجیردار، آلبالو حسابی و به‌وفور پاجوش در می‌آد. حالا درس شما شرکت کردیم فهمیدیم خوابان چیه! آقا بهره بردیم. آن روز سرِ باغ هم عملی و به سبک مشاهده‌ای ازت آموختیم تکثیر درخت به سبک بُطری چیست. سیاست در جناح‌های ایران هم این جور معلومه ازین جور تکثیرها پر شده است! مرحوم مش قنبرعمو خدابیامرز ببخیل که فامیل ما بود و رفیق و هم‌سُفره با مرحوم پدرم. روزی برای حیاط منزل من در محل، تِش‌تَپّه قلم کرد! ولی میناب از آب درآمد!

 

این روحانی آینده‌دار

شخصاً به آیت الله علیرضا اعرافی احترام می‌گذارم. اینک هم در اوج حرکات مفتضحانه‌ی براندازان و وابستگان به آمریکا و اروپا در تحریم انتخابات ۱۱ اسفند، شایسته بود که این مرد پارسا و دانا، نفر نخست خبرگان تهران شود؛ و شد. او از کسانی هست که در آینده‌ی انقلاب به نظرم به جایگاه بالایی خواهد رسید. اهل میبد است. پخته در علوم حوزه و پسندیده در اخلاق و تواضع. شاید آن روزها که «دفتر همکاری حوزه و دانشگاه» را هدایت می‌کرد، شاکله‌ی شخصیتی‌اش شکل گرفته. من از کردار این روحانی بافضل و فروتن خوشم می‌آید. او چهره‌ی وجیه حوزه و نظام است. نیاز نیست بگویم از کجا به کجا تکامل یافته، لابد کنجکاوان خود می‌کاوند و بزرگواران هم ایشان را نه فقط می‌شناسند حتی ممکن است با این شخصیت بزرگ و عالِم، همکاری هم داشته یا دارند. من برای این روحانی آینده‌دار از صمیم دلم دعا می‌کنم و تا اینک به او علاقمند مانده‌ام؛ مگر آن که مناصب، مقام، مقامات، و خدای ناکرده نفوذیان باعث شوند، ازین رفتار و گفتار و اخلاق و افکار خود بیرون افتد. ۱۴ اسفند ۱۴۰۲ ، دامنه.

 

رأی‌نیاوردنِ مجلس یازده‌ای‌ها؛ چرا؟ واقعا" چرا؟

سلسله بحث مسائل روز توسط دامنه

سؤال اصلی تحلیلم این است با آن که رهبر معظم مجلس یازده‌ای‌ها را "انقلابی" خوانده بودند چرا پس فقط ۱۰۳ نفر از میان آنان توانستند رأی مردم حوزه‌ی انتخابیه‌ی خود را مجدداً برای انتخابات مجلس دوازدهم کسب و دشت کنند؟ من می‌خواهم به این سؤالم پاسخ بجویم. پاسخ من این است:

 
بی هیچ شکی "انقلابی" خواندنِ نمایندگان مجلس یازدهم توسط رهبر معظم، یک امتیاز محسوب می‌شد. حالا چه از سر توصیف، چه از روی تشویق بیان کرده باشند، اما اصل تعبیر "انقلابی" از زبان رهبری برای هر یک از نماینده‌ها، یک شاخص و برجستگی می‌توانست حساب آید. اما از میان ۲۹۰ نفر وکیل یازدهم، فقط یک سوم‌شان یعنی ۱۰۳ نفر مورد وثوق مجدد مردم ماندند و رأی دوباره گرفتند. این نشان می‌دهد "انقلابی" بودن‌شان در طی ۴ سال، اندک اندک یا یکباره مورد تردید مردم قرار گرفت و نمره‌ی رد گرفتند و خود آنان از طبع انقلابی فروکش کردند و دچار تب گردیده بودند!
 
اگر فرض بالا صحیح نباشد می‌توان این فرض را مطرح کرد مردم اساساً تنوع‌طلب هستند و دوست دارند هر بار چهره‌ی جدیدی را رو کنند، زیرا در طبایع مردم، هر چیزی نو معمولاً برای کهنه یک رقیب بالقوه است.
 
حتی اگر فرض دوم را هم نادیده بگیریم یا آن را با فرضیه‌ی جایگزین، پوچ کنیم می‌توانیم به این فرض بعدی برسیم در حالی که نمایندگان یازدهم مشغول کار و تلاش و وظیفه‌شناسی خود بودند، رقیبان به عنوان نامزدهای خاموش طی این ۴ سال، به صورت حرفه‌ای یا دَم این و آن را دیدن، موقعیت خود را میان مردم تحکیم کردند و پای یازده‌ای‌ها را به‌آسانی یا انواع روش‌های رأی جمع‌کنی، خالی ساختند.
 
بریم روی فرض چهارم. یعنی مردم به انقلابی‌بودن یا انقلابی‌ماندن آنان شک کردند و ترجیح دادند رأی اعتماد پیشین خود را از آنان از روی لَج و اراده بازپس بگیرند و قدرت مجدد را ازیشان سلب کنند. یا شاید این افراد از همان ابتدا هم، توصیف رهبری معظم استحقاق‌شان نبوده است و راحت صندلی قدرت را از دست دادند.
 
اینک فرض پنجم را می‌گویم: اگر این چهار فرض پوچ شود، فرض پنجم می‌آید وسط که اساساً معیار رأی مردم در هر حوزه‌ی انتخابیه به یک نحو خاص دگرگون شد. مثلاً وقتی آقای زارعی کیاپی رأی را می‌بازد نشان ازین نمی‌دهد این فرد از چشم ملت از آن رو افتاده است که مثلاً فرضاً ماست خود را کیسه می‌کرده است و یا از ارزش‌های انقلابی خالی گردیده است؛ بلکه شاخص رأی مردم ازین معیارها به مطالبه‌های نوتر یا مادی‌تر یا علمی‌تر یا فرد نافذتر یا گرایش گریز از سیاست تغییر نموده باشد. من فرض کردم، فرض هم معنی‌یی غیر از تطبیق دارد. برگردم به سرعنوان تحلیلم: «رأی‌نیاوردنِ مجلس یازده‌ای‌ها؛ چرا؟ واقعا" چرا؟» من پنج فرض را مطرح و باز کردم. از ادامه‌ی فرض‌های دیگر عبور می‌کنم.  ۱۵ اسفند ۱۴۰۲ ، قم. دامنه.

 

امیر رمضانی: درود جناب دامنه . صرف نظر از تعریف و تمجید مقام رهبری از مجلس یازدهم که ناشی از تشویق و توصیف بوده استم. مجلس یازده در چند مرحله سوهان روح مردمان شد . آنچه رسانه ایی شد را در اینجا میآورم . جهت تنویر افکار بدون حب و بغض . اول . در قضییه اتومبیل و وارادات و ساخت و فروش و ثبت نام اتومبیل های داخلی دوم . در قضییه لایحه ی حجاب و عفاف سوم . در قضییه ی شورش رسانه ای ۱۴۰۱ . چهارم . در قضییه بورس و دخالت های بیجا و نابجای بعضی ازاعضا تاثیر گذار در کمیسیون های تخصصی مجلس .پنجم . در بکار گیری بستگان و فامیلان خودشان در نهادهای تحت نظارت .ششم . در دوجلسه گرفتن سکه و اتومبیل در موقع رای اعتماد تا جایی که رسانه ایی شد .هفتم . دو مرحله بستگان رئیس مجلس تا مرحله ی شورش داخلی کارهای بسیار ناشایست انجام داده و مردم بخصوص نیروهای حامی خودشان را نا امید کرده و بخشی از صندوق آرا را خالی کردند .هشتم . داستان انواع وام بانکی به ازدواج و فرزند آوری و اشتغال نه بانکها تمکین کردن و نه مجلس آن قدرت الزام آور داشت برای پرداخت و نه دولت منابعی برای پرداخت داشت و یا تعریف کرد . نهم . نمایندگانی که برای مو کلین و شرکتهای دیگر با واسطه وام تهیه کرده و خودشان بعنوان واسطه مبلغ کلانی از آن وام یا بخشی از یهام شرکت را بالا کشیدند . دهم . نمایندگانی که کار غیر قانونی انجام داده کارشان رسانه ایی شده بدون اینکه از مردم عذر خواهی کنند البته اگر خوب نگاه کنیم نمایندگانی که در این حوزه ها بنفع خویش یا یاران و مافیای صنف مورد نظر سماجت یا طرفدازی کردند هیچ کدام رای نگرفتند.

 

قاسم ملایی به دامنه :سلام استاد و مدیرمحترم. علت اصلی رای نیاوردن فاصله گرفتن از مردم بود وقتی نماینده ای دوران تبلیغات آمد درروستای ما و حرفه‌ای آنچنانی زدورفت بعدچهارسال دوباره آمد موقع سخنرانی حتی اجازه پرسش پاسخ نداد مردم چطور به آنها رای بدهند.

 

امیرجناب سلام. امرو من تمام‌وقت در مدرسه حیاط دله، دَوِسّه! هسمه. دارم متنت را مطالعه و فکر میکنم. می‌آم برای پاسخ و نظرم. ممنونم.

 

جناب حاج قاسم ملایی سلام مجدد. ۱. چند چند تا قاسم درین صحن داریم، پس مجبورم فامیلی را درج کنم، هر چند دوست دارم از سرِ صمیمت همه را با همان اسم فقط صدا کنم، اما برای معلوم‌شدن کدام قاسم، پوزش می‌خواهم فامیلی را هم می‌نویسم که اگر کسی نداند، انگار از همدیگر دوریم. پس قاسم بریم روی جواب ۲. من اگر قابل باشم که خودم را مثلاً تحلیلگر !!! بدانم، باید عرض کنم در مقام تحلیلگر همیشه تلاشم این است از اصل مسئله پردازش ارائه دهم. ۳. این نگاه شما نشان از این می‌دهد از نزدیک این شخص را مورد ارزیابی و سپس به گردآوری اطلاعات، داوری کردید. مورد توجه‌ی من قرار گرفت نظرت. ۴. من آقای منصورعلی زارعی کیاپی را نه می‌شناسم و نه حتی یک بار برخورد داشتم. البته آقامجتبی زارعی که تهران کاندیدا شد در لیست پایداری از رفیقان من است و در دانشگاه تهران با هم بودیم از سال ۱۳۷۱ که نمی‌دانم بردارش است یا پسرعموش. مجتبی هم رأی نیاورد به دور دوم رفت. البته من با مجتبی هم‌نظری ندارم اما رفیقیم. ۵. تغییر روحیه یکی از آفات افراد پس از کسب صندلی است. این صندلی می‌تواند هم سیاست باشد هم مدیریت. حتی تریبون نمازجمعه. از قاسم دوست محترمم ممنونم که مرا مطلع کرد.

 

امیرجناب سلام. روی هر ۱۰ تا علت که مرقوم فرمودید می‌شود واقعاً ساعت‌ها بحث کرد و حتی یک پروژه‌ی آسیب‌شناسی حساب کرد. آن نکته‌ی حاج قاسم ملایی هم نشان ازین دارد که مردم رو برگرداندند از کسانی که فراموش کردند باید خادم موکّلان خود باشند نه کارچاق‌کن نفوذیان. من البته حرفم روی هیچ فرد خاص نیست، چون اساساً دأبم نیست تحلیل یا نوشتجاتم را روی شخص یا اشخاص تطبیق بزنم. از این استناداتت متشکرم که تقریباً این چهار سالی جزوِ نُقل محافل سیاسی بود. هر کدام که صفت «انقلابی» را -که رهبری معظم به آنان اطلاق فرموده بودند- خدشه‌دار نموده باشد، به‌یقین مردم به او پشت کردند و درین ۱۱ اسفند ۱۴۰۲ردر سراسر کشور دو سوم مجلس ۱۱ با آن که از سوی نهاد نگهبان صالح!!! تشخیص داده شدند -که بعضاً واقعاً ناصالح هم گردیده بودند- از دست ملت تنبیه سخت شدند. ملت میزان است چون امام خمینی رحمت الله رأی را «میزان» توصیف فرمودند. هر کس درین «میزان» توزین شد و مردم او را رد کردند، باید دنبال چرایی بگردد. من البته نمی‌گویم هر بار هر کس رأی نیاورد ناصالح است. نه، اما وقتی ۷۰ در ۱۰۰ نمایندگان مجلس ۱۱ از سوی ملت مردود می‌شوند و صندلی آنان را به فرد نو یا صاحب سوابق انقلابی می‌دهند، معنای گسترده‌ای دارد. درود امیر. بهره بردم از منابع اطلاعاتی ذهنی تو که نشان می‌دهد اوضاع زیر نظرت گردش دارد.

 

سیدرضا میرزاده به دامنه در صحن «بصیران دوکوهه» : سلام. صرف نظر از عملکرد بد تعداد معدودی از نمایندگان عکس العمل مردم در مورد نمایندگان بیش از آنچه که تحت تاثیر اقدامات مجلس و وظایف ذاتی او باشد تحت تاثیر فضای کاذب رسانه ای و کوچه بازاری است تشخیص درست عملکرد قوای سه گانه بویژه مجلس به مطالعه دقیق اقدامات و برررسی ضعف ها و قوت ها دارد که عموم مردم وقت و حوصله این کار را ندارند از طرفین مایندگان مجلس به دلایل متعدد نتوانستند از عهده دفاع اقناعی از عملکرد خود بر آیند ، نخبگان نیز که نقش هدایت گری در انتقال واقعیت ها به مردم را دارند اکثرا یا خودشان در این جریان کاذب هضم شده اند و یا به وظیفه تبیینی عمل نمی کنند .بدیهی است در حوزه تشخیص درست مردم استثنائاتی هم وجود دارد .لیکن روی هم رفته رهبر معظم انقلاب سخنی را بدون اثبات صحت آن بر زبان جاری نمی کنند .

 

سلام جناب آقای سید رضا میرزاده. ۱. از بیان دیدگاه آن بزرگوار ممنونم. ۲. نقش فضای مخرب بنگاه‌های ضد انقلاب قابل انکار نیست. ۳. مردم البته ورای نگاه قوای سه‌گانه برای خود تحلیل و گرایش مجزّا دارند، و همیشه هم جلوتر از نگاه رسمی هستند. ۴. شاید علت ضعف اقناع نمایندگان مجلس ۱۱ این بوده، با حرف‌های سست و کارهای غیربنیادی و ظاهر‌پسند و حتی اغلب عوام‌فریب، چنان آسیبی به خود زدند که افکار عمومی آنان را پس زد. ۵. بله، تشخیص مردم یا همان رأی اکثریت همیشه با حق تطبیق ندارد، اما چون میزان را امام خمینی رحمت الله «رأی» اعلام کردند، لذا باید قاعده‌ی رأی اکثر را ملاک گرفت. ۶. بله، رهبری معظم هم خواستند از یک وصف پرده بردارند و هم آنان را به این سمت انقلابی‌ماندن سوق داده باشند. از آن محترم ممنونم به متن بنده نقد و نظر افزودند. با ادب و احترام.

 

سید سعید شفیعی: با سلام درود بر مدیر محترم و اعضای مدرسه. هرجند با تاخیر , فعالیت هفت ساله مدرسه را هم به مدیر محترم و هم دیگر اعضای گرامی تبریک می گویم . امیدوارم نه هفت سال , بلکه هفتاد سال و انشالله هفتصدسال ادامه یابد . اما بعد. ۱. از انجاییکه بنده تقریبا یکسالی است وارد مدرسه شده ام . در این یکسال استفاده نموده ام . از تلگرام و مهاجرت به ایتا. ۲. هر گروه تشکیل می شود فرایندی را طی می نماید . به قول تاکمن از شکل گیری , درگیری (طوفان ), انسجام , تکامل و ممکن است منحل شود و یا فروپاشی نیز صورت گیرد . البته این بیشتر برای یک کارگروهی موقت است و یا با هدف مشخص , وقتی به هدف رسیده شد خودبخود گروه منحل میگردد . ۳. مدرسه حداقل یک فرصتی فراهم نمود برای فرزندان داراب کلا و همچنین دیگر دوستان که در کنار هم باشند حتی اگر تفاوت های فکری هم داشته باشند . ۴. مدرسه فرصتی فراهم می نماید, خودمان را محک بزنیم , دانش خود را بسنجیم , برای اینکه توان پاسخگویی داشته باشیم مطالعات خود را افزایش دهیم . حتی با تغییرات فکری اعضا اشنا شویم . حتی تغییراتی که برای من هم قابل باور نبوده است . ۵. مدرسه فراز نشیبهای خود را دارد و این منطق طبیعی مدرسه می تواند باشد . مهم این است ما بتوانیم مدیریت هیجان داشته باشیم و احساسات خود را مدیریت نماییم . پیشنهاد : الف :برای اینکه بتوانیم فرصتی شود تا دیگر اعضا هم بتوانند نظرات خود را اعلام نماید هرچند وقت یکبار از سیاست فاصله گرفته شود و موضوعی عمومی بیان شود و اعضا نظراتشان را بگویند . اگرچه جست و گریخته توسط مدیر گفته می شود . مثل واژه های محلی . می توان ان را بسط تر داد . مانند گرفتن عکس یا ضربالمثل های , یا چیستان و یا تاریخچه از محل مثل تیم ورزش های , انواع گو گوگ زا , کرک جیند کا و بازی های محلی و.... ب: فراهم نمودن بانک اطلاعاتی از فرزندان دارابکلا که به نوعی می یتواند یک فرصت باشد که از امکانات بهره برد. امروزه مفهوم سرمایه تنها به اقتصاد معطوف نمی باشد بلکه سرمایه اجتماعی نیر مد نظر می باشد و انهم ارتباط است . اگرچه این ارتباط می تواند در کنار فرصت تهدید هم باشد (برای استفاده های نابجا ) ج: اگرچه مدیر مدرسه دارای اختیاراتی می باشد و برخی از این اختیارات ذاتی است برخی اکتسابی است برخی هم واگذاری شده است . کشکولی : یکی از جملاتی که در دوران مدرسه از معلمین و مدیر و معاونیین محترم به کرات شنیده میشد این جمله بود :پرونده تون رو میزاریم زیر بغلتون”خداییش کی دیده پرونده دانش آموزی را بزارن زیر بغلش ؟؟؟ مگه هندونس ؟! البته تو این مدرسه اتفاق افتاد . البته توجیه هم نمایم در عدم نوشتن این است که وقتی دسترسی به سیستم نداشته باشم نوشتن با گوشی برای من سخته . مانا باشید.

 

آقا سید سعید سلام. ۱. اَم دِل تِ وِسّه پاره پِندلیک شده بود! پیشخاد خیال کاردیمی دَکِتی خلیج فارس قوزم دله غرق شدی! ۲. سیر یک تأسیس تا رسیدن به هدف حتی انقراض را قشنگ برشمردی. من شخصاً آن مرحله‌ی طوفان فکری را دوست دارم، به تعبیر آسید حسین آقا شفیعی استاد محترم: «بارش فکر» ۳. از نوع نگاه تقویت‌محور شما نسبت به مدرسه فکرت بسیار متشکرم. وجود شما را خیلی مهم می‌دانم حتی خودم را به خودت نیازمند. ۴. موافقم مثل امیرجناب که پیشنهادات شما را در تنوع‌بخشیدن به صحن پسندید. ۵. من البته از هر دری سخن می‌گویم؛ از پاهاچو گرفته تا سِندلک. و از سیاست گرفته تا لغت. و محل گرفته تا موزامبیک. ۶. کشکولی مشکولی هم که جناب آشیخ مالک بر پیشنهادهای شما اضاف کرد، یک اصل مهم است که من و خیلی از اعضای صحن بدان وفادارند. ۷. مدرسه فکرت شاید از دید اعضایی به علت ممنوع‌بودن بارگذاری کپی و هدایت و فوروارد نقص داشته باشد، اما من پیش شرط دعوت هر عضو را رعایت مقررات مدرسه دانستم و اعلان هم کردم به حین دعوت. تا من مدیر باشم ازین اصل با تمام قدرت دفاع می‌کنم که صحن صحن ارائه‌ی فکر است نه کپی. از آن دوست محترم ممنونم مطالب را همیشه با تراوش فکر خود می‌نویسد. ۸. هر چه و هر که مدرسه را پابرجاتر سازد، مورد حمایت من است. هر کس هم مقررات را لگدمال کند، ذره‌ای در خارج‌کردن مدرسه از دسترسش باک ندارم. ازت بی‌حد تشکر. با ادب و ارادت: شِخ عَیی للکبِر اِوریم. فردا یا امشب یک لغت محلی هدیه می‌کنم به صحن با خاطره‌ام؛ یعنی شرح قَن‌چوله.

 

و اما جواب آقا مصطفی همین اِسا. آقا مصطفی بابویه‌ی گرامی سلام. اصلاً تصور هم نمی‌کردم روزی حتی چند باری ازین کوه دو برادران که کوه قاتل و تپه‌ی وحشت است، بالا رفته باشی. وای چه دل و گاردِه (=قُلوه) داشتی! بله، بالارفتن ممکن است، ولی پایین‌آمدن جان می‌سِتانَد این قسمت جغرافیای قم. انگاری برمودای ثانی است!!! امابعد بنده همواره اهل تعدد متن در صحنم. اگر دقت کرده باشی: معرفی می‌کنم کارهایم را درین صحن: معرفی و تحلیل کتاب دارم. لغت دارم. عرفان می‌نویسم. مسائل روز می‌پردازم. عکس و شرح دارم. خاطره می‌نویسم. نقد و نظر دارم. پاسخ می‌آم پای کار. کشکولی که جزوِ سلول و نُسوج منه. مسائل روستا را کم کمَک ورود می‌کنم. حدیث و شعر می‌پردازم. نقد متن می‌کنم. بس است، بشمارم اِتّا خِلال ووونه. (خلال کیسه‌ای جادارتر از کیسه معمولی، خود لفظ خلال یعنی جای خالی‌دار بزرگ. مثلاً پنبه‌خلال) مصطفی سرت را درد آوردم. فی امان الله.

 

مصطفی بابویه: سلام مجدد آقا ابراهیم عزیز... داشتم میرفتم اما دیدم نوشتین جواب همین اِسا؛ صبر کردم تا پست شما را بخوانم؛ و ببینم استاد و به تعبیر بنده: جادوگرِ بکارگیری کلمات و جملات چه پاسخی دارد... بله نقش شما در این فضا بسیار پررنگ و مشهود است و نقش شما بعنوان کاتالیزور(گردهم آوردن اجسام دور از هم) عمل مینمایید و تنوعات موضوعی شما بی بدیل است... بنده به نوبه ی خودم از شما کمال تشکر و اِمتنان را دارم و برایتان از درگاهِ خداوند سلامتی خواستارم...ذارادتمند مصطفی.

 

آقا مصطفی حال که کوهِ بِن می‌ایستی که تِمشا کنی! آق حجت رمضانی را هم بیار که فیلم ماها بگیرد که افتادیم تَهِ کوه اَم گت تیکّه، گوش می‌شود! حجت هم آهنگ می‌ذارد و تشییع جنازه را سوزناک می‌سازد!!! خب زرنگی پس می‌خوایی آما را بفرستادی بالا و خودت جان سالم در ببری! مصطفی، خانِ بوری، بور. امشو جواب این پستت را بدم. مزاحم نمی‌شم. لطفت بر من هویداست. شما هم وقتی با نوشته می‌آیی صحن، آفتاب مدرسه آن موقع تابشش شدیدتر است. لفظ «جادوگر کلمات و جملات» بدیع بود آق مصطفی. ثبت می‌شود به نامت. خندیدم حسابی.

 

انجیلی‌دار

باز هم رهبر معظم ۱۵ اسفند درخت غرس کردند (=کاشتند) مانند هر سال؛ اما امسال (۱۴۰۲) سه درخت. جدا از کاشت زیتون برای همبستگی با فلسطینِ دغدارِ غزه و کرانه، یک سَرو و یک انجیلی هم کاشتند که من دیشب وقتی دیدم از ذوق پَر گرفتم. من به انجیلی‌دار کمی می‌پردازم.

 

این دار (=درخت) جالب است در محل ما دورتادورِ روستای ما در می‌آید خصوصاً سمت سنگچِکّلی تیرنگگِردی. هر چه از روستا به درون جنگل پیش برویم، انجیلی‌دار هم غِب می‌شود. به نظرم انجیلی با آدم آشتی‌ست. عین نخل که اگر آدم (=صاحب خود) را نبیند، خرما نمی‌دهد. انجیلی که چتری می‌شود و پیچ‌درپیچ؛ برگ‌های پاییزش به چند رنگ درمی‌آید که دل آدم را می‌رباید. هیمه (=هیزم) آن بسیارخوب می‌سوزد هرچند با آمدن گاز دیگر نباید هرگز به هیمه‌ی آن دستبرد زد. حرکت رهبر معظم این بود این نسل درخت از گزند مصون بماند و گونه‌ی آن به دست بشر منقرض نشود. چَشم. چَشم ای رهبر عزیز ایران. گرفتیم پیام آن خردمند را که برای جنگل هیرکانی منطقه‌ی زادگاه ما حرکتِ حکمت کردید. کسی عکس از انجیلی‌ دارد بگذارد. من هم دارم بگردم پیداش کردم خواهم گذاشت.


حاشیه‌ی سیاسی: دقت که کردم دیدم پس از کاشت درخت، شرکت مردم در ۱۱ اسفند ۱۴۰۲ را به طرز منحصر به فرد، ستودند. این برای نخستین بار بود که در فرهنگ سیاسی انقلاب اسلامی ایران، رأی، «جهاد» نامیده شد. «میزان» بود طبق تز امام خمینی رحمت الله، حالا «جهاد» هم شد. لابد مطلع‌اید چرا جهاد؟ چون مصاف میان مُخاصمان و وفاداران بود. وفادار وقتی مقابل متخاصمین بایستد، رأی، محتوای جهاد می‌گیرد. من جهاد را در برابر «فرار» قرار می‌دهم. دامنه.


شوخی کشکولی با شیخ مالک

سلام حجت الاسلام استاد آشیخ مالک استاد محترم. در پاسخ به امیرجناب رمضانی، به قال خادت: "امیر خالوچه" که به شوخی و مطایبه به شما نوشت عیناً در جملات زیر:

 

«درود خالوچه ی گرامی آق شیخ مالک رجبی . داداش خیلی کم فروغ هستی . نکنه شما هم کشکولی مشکولی نماینده ی مجلس شدی و ما نمیدانیم»

 

  نوشتی:
 

"بنده حوزه علمیه را با هیچ چیز عوض نمیکنم"


خواستم نقض و نقد کنم که یعنی می‌فرمایی: دین (=درین جا دینِ شیخ مالک) از سیاست (=درین جا سیاست شیخ مالک) جداست مگر؟!!! این جمله‌ات اگر خوب تجزیه و ترکیب شود، از آن دیِ (=دودِ) تفکیک دین از سیاست، بِلِن (=راست) می‌شود. دامنه ولی بگذرد!!! کشکولی!!!


سلام و شایسته‌ترین تقدیر آق مصطفی بابویه دوست صاحبِ قلمِ روان. ازین متن کشکولی جدی فکاهی شما خندیدم در حد غلتیدن چون با چخ‌دستی خیلی خیلی خاطره دارم من. همینطی داشتم می‌خواندم متن‌تان را یادم کَفید (=افتاد) در ۳۰ تیر ۱۳۹۶ در سایتم «دامنه‌ی داراب‌کلا» چخ‌دسّی را شرح داده بودم که اینک در موازات متنت عیناً عکس‌نوشته‌اش را پیوست کردم. اگر سطور متن ناخوانا بود حتماً مرقوم بفرما تا خودِ متن را بفرستم صحن. از هم‌سخنی با آن دوستم اَنجم ممنونم. من از خواندن متن‌هایت کَف‌لَمِه نمی‌شوم هیچ، بشاش هم می‌شوم. دِشو یا همان اَشون (=شب گذشته) وقتی متن را دادی صحن، من هفتا خو دله بودم. اساساً معمولاً و دائماً شب زود می‌خواسم. مگر مِره خووِزه افتد. هر کس بلد است لغت خووِزه را برای مصطفای فارسی کُن معنی و شرح کند! متن چَخ‌دَسّی در لینک زیر:

 

چَخ‌دَسّی

متن آن در لینک بالا در دامنه

 
عکس از  آقا سید رضی سجادی

قَن‌چوله

از کَنده‌کاری روی کُنده‌ی چوب درست می‌شد؛ بدون رنده، فقط با تیشه. کمی جول‌دلِه ساخته می‌شد وسطش هم یک استوانه‌مانند باقی می‌گذاشتند که کله‌قندِ خُردشده را رویش می‌ذاشتند و با قن‌شکَن (=تیشه کوچک) قندِکَرب را حَب حَب می‌کردند؛ ریز در حد باکّله‌تیم قایده. حتی گاه حد آقوزکال. بعضی هم که گنِسی می‌کردند، آنقدر کوچک در حد کله‌مورچه! دیگر خبر نداشتند موقع چای، همین کله‌مورچه را سه‌سَربِنی جِفت می‌کردند قند را می‌خوردند! چای نمی‌خوردند! در اصل قن می‌خوردند!

حالا خاطره:

یک روز رفتیم خونه‌ی یکی. چشم ما خورد به قَن‌چوله که تَه‌اش قن‌خاکه و حبه‌قن پر بود. دیدیم کورماز (=مگس) دورش موروخّه موروخّه می‌کنند (=وز وز در تعداد زیاد). همان قند را دادند بچه خورد. فردا شنیدیم وچه را چنگ زدند بردند ساری پیش دکتر اخوتیان. حالاحالاها هِم تا چِک کَفنّه، شوونِّه پیش آقادکتر اپیکچیان. سلامم به ایشان. تا اَشنیفه (=چه جَخت، چه صبر) می‌کنن پیش این دکترِ رحیم‌دِل صف می‌کِشن. بگذرم. هر که خونه خودش یا مار پیِرش یا گت‌بَوا گت‌نِناش قن‌چوله دارد، عکسش را بندازد و بگذارد. من قم قن چوله ندارم و اساساً شکلات و حلوا جه چای می‌خورم. ۱۵ اسفند ۱۴۰۲ ، دامنه.

 

عکس از قاسم ملایی

تَمکوچوله

اِتّا وَر شاهرودی ، اِتّا وَر اصفهانی

تَمکو یعنی تنباکو. چوله، هم معنی جُل (=گود، فرورفتگی) می‌دهد، هم یعنی چیزی که از چوب ساخته شد. هم سِ وَری ساخته می‌شد هم دِ وَری. (دِ وری عین عکس بالا که آقا قاسم ملایی فرستاد) دِ وَریِ درون اِتّا وَر تمکو شاهرودی می‌ریختند، اِتّا وَر دیگه تمکو اصفهانی. بعضی هم اِتّا وَر را تمکوسوته می‌ریختند. وای! هر کجای داراب‌کلا پای می‌ذاشتی همه قَیلون داشتند؛ از تکیه تا حموم‌گالخَن. از چَفت‌سر تا سوچکه‌سر. از شیشه‌ای گرفته تا بوته‌ای. حتی برخی آن را در آب زعفران می‌خواباندند که قیلون‌کینگه، قرمزرنگ شود و قشنگ. هر کس سِره قیلون و قیلونی بود، تَمکوچوله هم بود. در سِرِه‌ها هم معمولاً لَمِه (=نمد) بود که امکان نداشت اَنگَله (=تَش) از قیلون‌سر نیفتد و لمه را نسوزانَد. رسم بود هر کس نفَس بیشتری داشت اول هر کس باید قیلون را دی (=دود) می‌آوُرد که برای بقیه راحت شود کشیدنش. وای دَم به ساعت زن باید قیلون اُو را سرِ حوض عوض می‌کرد چون زود بو می‌آمد. تِکّنِه (=نیِ داخل آب قیلون) از همه‌چیز مهمتر بود. چون نباید باد (=هوا) می‌داد. من یک بار با تِکّنِه به دست پدرم چو خوردم چون برای برای نماز صبحم از کارسی‌بِن (=زیرِ کُرسی) راس نشده بودم. بگذرم.

 

حالا سه خاطره:

 

خاطره یک و یک‌ویک!! : سالی، نه هم چندان دور، با برخی! رفتیم سمت گمش‌تپّه. رفیق دارم گمِشان. به قول شِخ احمد آفاقی: "ناگِهون" دیدم یک زن همسایه‌شون آمده سرِ سکوشون چنگ زد تمکوسوته‌ی قیلون را مَکید و خورد. شاخ از سه سمت پیشونی من (چپ راست وسط) زد بیرون! از "جیم. قاف" پرسیدم چیه، چِشه؟! لب را گاز گرفت بعد به من یواشکی گفت این زن "ویار" دارد. می‌ره خونه‌ی در همسایه تمکوسوته‌ (=تنباکویی که از روی سر قلیون پس از کشیده‌شدن سیاه و سوخته می‌شود) می‌خورَد.

 

خاطره دو : سالی (گمان کنم زمستان شصت و سه) خونه‌ی حمید آهنگر حاج ممدلی ولی، جلسه داشتیم. جمعی بودند یکسره قیلون می‌کشیدند. شش هفت تا هم نخ به نخ سیگار دود می‌کردند. نصف‌شو حاج ممدلی آهنگر آمد خان‌دله. تا آمد دست گذشت رو پیشانی و گفت: بوووووو چه خبره دی (=دود). دَکّال دِیار نینی (=نیستین). بازم بگذرم.

 

خاطره سه : تکیه‌دلِه‌ی داراب‌کلا آن سال‌ها (اِسا جمع هاکادنه) خصوصاً اَشیر غروب (-=عشیر، روضه، منبر) قیلونی‌ها زودتر پای مَنقل جمع می‌شدند پُکّه‌پُکّه دود کاردنه. آنقدر هم قیلون زیاد بود، پای هر منقل یک قیلون و تَمکوچوله و تَمکوتاس بود. آخوند وقتی بالای منبر می‌رفت از اون بالا از بس دی بود، آن آخری‌ها را چِشمش فَق نمی‌کرد ببیند!!! بگذرم. قیلون بودُ کینگ رِه کَت هادِن و هی گاندلیک درهاکاردِن!! (=بلوف! لاف! چاخان! بازم دارم خاطرات اما گِمون کانم سر رفت حوصله‌تان. (چهارشنبه ۱۶ اسفند ۱۴۰۲)

 

آق سید موسی صباغ سلام. چه اقدام شکوهمندی. لذت بردم.بر هر دو رفیقم (سید موسی + حاج حجت) تشکر ویژه دارم بابت نرمی و لطف بر زمین و ارزش کاشت درخت. اسم بذارید روی یکی از آنها. مثلاً درخت اسپند جهاد سیاسی مردم در ۱۱ اسفند ۱۴۰۲ تا ماندگار بماند. پس اَعی باز مثل پارسال، اردیبهشت که می‌آم محل و بعد بریم مشهد مقدس، هَلی مِ جمع محفوظه. خدا بده برکت آق سید موسی. خندیدم!!! خا، حتماً مِن همون دَمپَر کندِمبِه!!! دارشو نیمه!! اینم آهنگ چند تایی «سهیل مهرزادگان» که خیلی باب طبع منه صداهای این خواننده‌ی فاخرخوان، تقدیم این حرکت لطافت با زمین و غَرس درختان مُثمِر. سلام اعی وا. بالینگِن چ وِه سید موسی؟!! نا. نا. ابَدا. پنبه‌خلال یارمِه آن جا! تا پِسو هاکانم هلی‌ها را‌!!!

 

اینم عکس انجیلی‌دار که آق سید حمید دارابی دقایق قبل دیدم برایم (طی فراخوانی که زده بودم زیر یادداشت روز امروزم) فرستاد. تشکر وافر حاج سید حمید. همه ازین انجیلی‌ها خاطره داریم، نوستالژیک. هم هیمه‌کشی با اسب هم با دوش. آی مَل می‌زدیم با شاخه‌هایش. نیز اجارپاها و پرچیم. من سمت دودانگه و سنگده و فریم هم از انجیلی زیاد دیدم. جاده‌ی دیدنی دارد. به سمت تهران که می‌رویم، آخر پل سفید سمت چپ باید وارد آن راه شد.

 
... ...
 
... ...

شرحی برین عکسهای جشن خانم دکتر عالیه زمانی

البته بدون قضاوت و داوری، به اضافه‌ی ذکر دو خاطره

جشن‌های زیادی پس از انتخابات ۱۱ اسفند ۱۴۰۲ جَسته گریخته چشمم خورد ازجمله جشن پیروزی حامیان خانم دکتر “عالیه زمانی” که رأی مردم دو شهرستان ساری و میاندورود را آوُرد. من پدربزرگش مرحوم حجت‌الاسلام زمانی را می‌شناختم، اما وی را نه. گویا وی رئیس بیمارستان امام خمینی ساری‌ست.

 

حالا دو خاطره:

من سالن «سید رسول حسینی» در خیابان فرهنگ ساری دو بار رفته بودم. هر دو در دهه‌ی ۶۰ بود. یکی زمانی که بنی صدر به عنوان کاندیدا آمده بود که ما حامی کاندیداتوری جلال‌الدین فارسی بودیم اما او به دلیل ریشه‌ی افغانستانی داشتن، صلاحیتش رد شد و جایش مرحوم حسن حبیبی مورد حمایت جامعه‌ی مدرسین وقت قم (پر از عالمان تراز اول، نه مانند الآن که چنین نیست) آمده بود که پس از کنارگذاشتن جلال‌الدین ما جانبدار حسن حبیبی شده بودیم. بنی صدر آن روز، بدجور بداخلاقی کرده بود. حرفهایی به‌شدت تفرقه‌افکنانه زده بود. عین مرحوم سید جواد طباطبایی همه را علیه‌ی همه می‌کرد! و می‌شد هیزم‌بیار معرکه. باری هم برای تماشای کُشتی بود که این سالن رفته بودم. آن روز یا شب، آقای عبدالله رمضانی مَمْسِن‌عبدالله یورمله رفیقم، در رقابت کشوری شرکت کرده بود. دیگر یادم نیست این سالن رفته باشم. حالا کنجکاو که شدم به این جشن سالن، دیدم عکس یک عضو مدرسه فکرت هم درین جشن هست. لابد خودش می‌آید وسط می‌گوید کی هست. دامنه.

 

نظر شیخ مالک: سلام علیکم آقا ابراهیم عزیز عصر بخیر. در ایام انتخابات سر کار خانم دکتر عالیه زمانی دورا دور برنامه های تبلیغاتی ایشان را تحت نظر داشتم ..ایشان سفارش کرد برای تبلیغاتش هیچ خرجی نکنند چون گفت بودجه ای برای تبلیغات نداریم حتی راضی نبود عکسهای ایشان را در شهرها و روستاها پخش کنند و همینطور طرفدارانشان میگفتند برای ناهار و شام ما از جیب خودمان استفاده کردیم و خانم دکتر بودجه ایی برای تبلیغاتش حتی تغذیه نداده یکی از کارهای بسیار خوب سرکار خانم دکتر عالیه زمانی همین داشتن حجاب عالی بود که برای تمام خانمها و مادران و خواهران درس بزرگ بود سلام درود خدا بر این خانم ارزشمند که با عفاف و حجابشان درس بزرگی بهمه داد و سخنش را هم شنیدم سخن خدایی بود و حسن ختام کلامش را سه بار با نام یا زهرا یا زهرا یا زهرا ختم میکرد... حالا جشن پیروزی ایشان هم مردمی بود و مشتاقینشان این جشنهای مفصل را گرفتند و خانم دکتر راضی به این جشنهای کذایی نبود غرض تمام برنامه هایشان مردمی بود و در هر جا برای ایراد سخن دعوت میشد با استقبال بی نظیر یا کم نظیر مردمان شهید پرور ساری و میاندرود مواجه می‌شد بنده برای این خانم ارزشمند که حجاب را با عملش در میان انبوه جمعیت مردمان شهرستان ساری و میاندرود جامه عمل پوشانده دعا میکنم و موفقیت روز افزون ایشان را از درگاه خدای قادر متعال مسئلت دارم.. خدا نگهدار شما

 

حجت‌الاسلام آقای شیخ مالک استاد محترم سلام. همانطور که عرض کرده‌ام در آن متنم، بنده هیچ شناختی از وی نداشتم، الّا، نوه‌ی مرحوم حجت‌الاسلام زمانی بودنش را. شما الحمدُ لِله خوب شد شناختت را ازیشان، نوشتید. بنابراین،، با نوشته‌ی عالی‌جناب، اینک بیشتر آشنا شدم. نظر و توضیح مهمی هم مرقوم فرمودید. اساساً آشیخ مالک، حجاب (به قول قشنگ محلی: پرده‌کردن زن) به بانوان می‌آید؛ آنان را در جامه‌ی چادر یا مانتوی گشاد و بلندبالا، شخصیت و وقار می‌بخشد. در جامعه‌ی ایران هر کس (از کوی و برزن و شهر) دست روی ارزش‌ها و باورهای مذهبی مردم بگذارد و از آن با کمال خلوص و قدرت، حراست کند در واقع، علاوه بر ترویج تفکر دینی و پاکی و هنجار، دست به انتقال این فرهنگ به آیندگان هم زده است. بگذرم. زیبا نوشتید و بی‌ریا و راحت و رُک. بنده از شما متشکر است. هر فرد از ناحیه‌ی مردم، آن هم زیر امواجِ سهمگین هجوم براندازان و ناسپاسان و قلیلی از هرزگان، درین انتخابات بسیار مهم که پیچ سهمناک سیاست بود، رأی آورده باشد و به پای قدرت رفته باشد، مهمترین اصل برایش باقی‌ماندن روی اصالت و منافع ملی است و نیز آموختن آنچه نافع مردم و انقلاب است.

 

سید تقی شفیعی دارابی سیدهاشم: با سلام خدمت اعضای مدرسه فکرت و جناب اقای طالبی عزیز. این مراسم به منظور شکرگذاری و تقدیر و تشکر از حضور پرشور مردم فهیم و همیشه درصحنه شهرستان میاندورد و ساری در سالن سیدرسول حسینی ساری برگزار گردید.

 

جناب آق سید تقی شفیعی دارابی دوست گرامی‌ام سلام. اتفاقاً وقتی همین عکست را در در آن جشن دیدم، شائق شدم پستی در همین‌رابطه بنویسم. متشکرم از آمدن شما و توضیح شما. بله؛ من طرفدار چنین جشن‌های آبرومندانه در سراسر کشور هستم. چون همت مردم روشن و مسئولیت‌شناس، علی‌رغم تمام تلاش بدخواهان، جای شکرگزاری و سُرور و شادی دارد. سلام مرا پدرت به زبان صمیمی ما آق‌سید هاشم‌عمو برسان. روح مادر عزیزت (دخترعموی گرانقدر ما) درین آخرین شب‌جمعه‌ی ماه معظم شعبان، غریق رحمت خداوند متعال باد.

 

هیچ دوره‌ای اجازه ندهیم

پرچم مبارزه با استکبار از جمهوری اسلامی گرفته شود

نویسنده: قم: دامنه ابراهیم طالبی دارابی

 

رهبر معظم دیروز ( ۱۷ / اسفند / ۱۴۰۲ ) به خبرگان رهبری گفتند "در ذات نظام دموکراسی غربی، استکبار و تجاوز و تعدّی به حقوق ملت‌ها و جنگ‌آفرینی و خون‌ریزی بی‌حد و حصر برای کسب قدرت وجود دارد... مخالفت ما با ظلم و تجاوز است که در باطن جبهه دموکراسی غربی وجود دارد... این مسئله باید روشن و معلوم باشد که  جبهه استکبار، ظلم و تجاوز و کشتار را  زیر نام دموکراسی، حقوق بشر و لیبرالیسم پنهان کرده‌ است... پرچم مبارزه با استکبار را باید هر روز گسترده‌تر و برافراشته‌تر کنیم و در هیچ دوره‌ای اجازه ندهیم این پرچم از جمهوری اسلامی گرفته شود."

 

تفسیر بنده: لبِ غنچه‌ی رهبرِ عزیز و انقلابی و پارسای پارس را از راه دور با همین جملات عظیم و افشاگرش، شیدانه بوسیدم که آن سویِ دموکراسی لیبرالی را «جبهه‌ی ظلم» نامیدند که باطن این تمدن غلط و منحرف از الهیات، جز "تجاوز و کشتار" پنهان نشده است. این علاوه است بر آن فرهنگِ منحط فروپاشی پاکیزگی خانواده و رواج بی‌شرمانه‌ی برهنگی و عریان‌سازی زن که کمال بشریت از دامان این جمیل آفرینش سر برمی‌آورَد. و من به دلیل عقیده‌ی راسخم در ضدیت با امپریالیسم و طعم سوسیالیستیِ آمال و آرمانم، به هر کس که پرچم مبارزه با استکبار را بلند داشته باشد و به آن اهتزاز ببخشد، احترام قائلم و به رهبرم که اساساً برای شجاعتِ هدایت و ترسیم شفاف خط مقدّم‌های انقلابیون ایران و جهان ضد ستم، عاشقم؛ عاشقی عاقل و علاقمند. و آن "آتش به اختیار"ی که اذن دادند را، مثل برخی احساسی‌ها، خیلی سبُک و بی‌حکمت و مُفت و تندرَوانه، در هر جا و بی‌جا هزینه نمی‌کنم که خسارت به منافع ملی بزنم و امنیت ملی را مخدوش سازم. معتقدم در برابر "جبهه‌ی دموکراسی غربی" باید از روی عقل و از سرِ حکمت و مصلحت و آن گاه در نهایتِ رشادت و بدون سازش ایستاد و در حالی که سازگاری جهانی را از اساس اسلام می‌دانم اما راسخم که تحت هیچ شرائطی نباید گذاشت کسی یا جریانی این انقلابِ امضاءشده به خون میلیون‌ها شهید و جانباز و رزمنده را به دست «نااهل» و سازشکار بسپُرَد. با حرف رهبرم حسابی نیرو گرفتم. تا نفَس می‌کشم پا از مسیر ولایت فقیه -که آسیب به آن آسیب به کیان دین و ایران است- پَس نمی‌کشم. شماها چطور؟ دامنه.

 

حجت الاسلام سید حسین شفیعی به دامنه: سلام علیکم. خداوند مرحوم آقا یوسف را رحمت فرماید. از جمله ویژگیهایش؛ برخورداری از خلق حسن و سوز کار برای محل و مردم بوده است. امید است از رحمت الهی در آخرین جمعه ماه شعبان بهره مند گردد.

 

و علیکم السلام و سلام علیکم استاد آسید حسین آقا. خداوند والدین بزرگوارتان را هم رحمت کناد. بله، یوسف را خوب معرفی کردید، چنین بود. پایان.

 

یاد کردی از مرحوم آقا یوسف رزاقی و خصلت های نیکش. بسم الله الحی القیوم. دوست گرانمایه؛ فرهیخته و خوش قریحه جناب آقا سید علی اصغر شفیعی دارابی سلام علیک؛ جملات شعری ظریفی را در خطاب به مرحوم آقایوسف (دوست مشترکمان) نگاشتی؛ ای کاش این نگاشته احساسی _عقلانی را؛ در مدرسه فکرت نیز بارگذاری می نمودی؛ تا شاید جمع بیشتری از محتوای آن مطلع و بهره مند می شدند؛ بنده امروز صبح؛ در قالب عبارت کوتاهی؛ در پاسخ به نوشته آقا ابراهیم؛ از دو خصلت والای مرحوم آقا یوسف یاد نمودم: «حسن خلق» و «سوز خدمت به دیگران»؛ و اکنون نیز به حرمت جنابعالی؛ از دو خصلت دیگرش یاد می نمایم: ۱) رعایت ادب حتی در مواجهه با فرد مخالف؛ ۲) انقلابی و نقش آفرین بودن در عرصه های مختلف آن؛ خداوند؛ رحمتش فرماید؛ و از غفران الهی خویش در آخرین جمعه ماه شعبان بهره مندش گرداند. آن شاء الله. (حوزه علمیه قم: سید حسین شفیعی دارابی: ۱۸ اسفند ۱۴۰۲ش_ ۲۷ شعبان ۱۴۰۲ق)

 

آقا مصطفی بابویه سلام. ۱. متنت را همان صبح خواندم و منتظر بودم آیا کسی نظری روی آن می‌دهد یا نه. این بود تعمدی تأخیر دادم نظرم را. ۲. احاطه‌ات بر مسئله خوب است، لذا متن، آشفته نیست. ۳. نیک می‌دانید مسئله‌ی پایه در بحران فلسطین ایدئولوژی است؛ بهانه‌ی هیکل سلیمان نبی ع توسط صهیونیست‌ها و دفاع و مقاومت مسلمان‌ها بر سر بیت‌المقدس. پس نزاع، نزاع فقط خاک و انرژی و اقتصاد نیست. ۴. اما سایر ستیزه‌های این منطقه ریشه در رفتار «سود» در تفکر دموکراسی لیبرال غرب است که برای آن هر کاری را مباح می‌داند. ۵. این وسط چین که می‌رود قدرت برتر شود، جلوِ خود مانع نباید ببیند. این است که غرب، با دامن‌زدن به اختلافات، قصد دارد آرامش توسعه‌ی چین را آشفته کند. پوزش. همین مقدار بس است. ازت نیز آموختم. ممنونم. ابراهیمُ ارادت.

 

آقا مصطفی سلام. از تعبیر «لولای سه قاره» برای جغرافیای فلسطین خیلی خوشم آمد؛ عنوان درستی هم هست. بی‌جهت نبود دستِ آلوده‌ی غرب این سرزمین را پادگان خود کرد اسم فریبنده‌ی اسرائیل رویش گذاشت که بر محیط مسلمین سلطه داشته باشد، اما خام بودند که بدانند اسلام در برابر هر سلطه‌گری، قاعده‌ی نفی سبیل دارد. و جبهه‌ی گسترده‌ی مقاومت واکنش طبیعی مسلمین در برابر جبهه‌ی دموکراسی لیبرال غرب است. از سایر گزاره‌هایت نیز استفاده کردم. به زبانِ قلمت مأنوسم من. ممنونم که دانا و توانا هستید. خداوند باری‌تعالی هر گزندی را جناب‌عالی دور دارد. درود.

چار خط کشکولی
با حاج غلام یزدانی

تو جِنّ هستی یا اِنس؟!!

شو دَری باغسرِ لی‌لِم!!

ظهر دَری بانه‌ی کردستان!!

تپه‌ی برف توی عکس که بیجار را می‌مانَد

نکنه از زنجان راندی سمت کردستان!!

پس تِ کِ خاسِنی حاج غلام!

نکنه تِ کلاً خوومَوو ندانّی مش غلام؟

هر کجا هستی محتاط بران

سالم و تندرست بمان

بانه بِنه بِرو سوغات یاد نکان!!!

دیدی رد تِ و سیدموسی را دارم هر کَون و مکان!!

 

سید موسی صباغ: سلام آخه وه نتونده یکجا هنیشه. ته برف دشو ونه دل ره بورده وه هم کم نیاره بورده بانه برف درشو بخوره. تازه وه دوغ و کل پارچه و آش ... همه ره مشتی وری قوطی بوطی خوانه. خو که اصلا نداره. ته ونه رد ره نزویی وه خواشه موقعیت ره لو هاداهه.

 

آق سید موسی سلام. یکم. حدس می‌زدم وِن کینگ ات جا بنه نیننه. خوب شد تو گفتی. دوم. مرحوم مشدی یک بادیه آش را شش روز داشته! پس غلام یک جا جوررررر کشنِه. واسه همین هِم لاغرمَغمغوووو شد! سوم. برف‌دِشوووی امسال من واقعاً همه ره شورشوری داد. هنوزم به من متلک می‌فرستند اعضا. خصوصاً وقتی تو گفته بودی دشووو اصلی بود مدیر را حسابی ور گرفت!!! چهارم. نه، لووو نداد، جی پی اس گذاشتم زیر سگ‌دست ماشینش!!

 

آق سید موسی ۱. باور فرما خادم شاخ در آوردم توی برف و یخِ مسیر بانه ایستاد (=به قال خادت: هرسّاهه) دوغ بَلفِه!! کشکولی. ۲. شدی ۱۹، چون بطیمن با ط است نه ت!! از ریشه‌ی بطْن می‌آید. اینم ملالغتی بودن دامنه. ۳. دزِنه تا ماه رمضون قشنگ بود لغتش. ۴. فک کامبه هر دِ تا (غلام یزدانی و آقای نوروزی) شکمو هستن. بگذرم.

 

سید موسی صباغ: ممنونم از تصحیح لغت کشکولی اما اینجه مگر جایزه بیشتی ؟ که نمره هادایی؟

 

جناب آقا مصطفی سلام. بنده هم علاوه بر این‌که سخت و مشتاقانه اهل تنوع گفتار در صحن هستم، از همه‌جور مسائل از کشکولی تا عکس و مسائل روز و حتی شوخی و مزاح و مباحثه‌ها، میان‌بحث‌ها را هم بسیار دوست دارم؛ و شما هم اهل همین شیوه‌ای. اما برای نظر روی دنباله‌ی پستت در زیر می‌آیم. آق مصطفی ادامه اما:  به بند ۱ تو : نه، این کار یعنی محو نقشه‌ی فلسطین از منطقه، نه در توان آنان است، نه حتی در راستای سیاست تظاهر و فریب‌شان. به بند ۲ تو : این میدان را درست آمدی. من هم دو سه باری این قضیه را در صحن تبیین کرده بودم و اینک شما هم علاوه با حالا، یک بار در قبل هم هوشمندانه از آن پرده برداشته بودی. به بند ۳ تو : این برام گنگ است، نه مطلب خودت، اصل راهبرد منظورمه. به بند ۴ تو : بله، این طرح کانال البته در طول بیش از ۱۰۰ کیلومتر هدفش از کار انداختن درآمد مصر از کانال سؤئز است. البته اسرائیل این طرح را قادر نیست صورت دهد، چون هم طولانی است، هم زمانبر و هم از شمال غزه عبور می‌کند که موقعیت غزه را بسیار مهمتر می‌کند. بگذرم. ازت ممنونم که مسائل روز غرب آسیا را پیگیری. گفتم که، نه این که مطلب شما ابهام داشته باشد، نه. خود این راهبرد را گنگ می‌دانم. و الا شما در تبیین معمولاً عمیق و کم‌اشتباه ظاهر می‌شین.

 

نا آسید موسی. فکاهی بود با شخص تو. البته که چنین کاری باعث می‌شود یک لغت هم شکافته شود. حین تایپ آدم گاه دقت را فدای سرعت می‌کند. البته من در نوشته‌هات تا به حال غلط املایی ندیدم. آق سید کاظم داداشت که املاش عالی بود. هم‌کلاسم بود آخه خبر دارم. شما خانوادگی املای‌تان ۲۰ است.

 

به این پست... یک ناتّرینگ بزنم... دقایق بعد.. آق سید سعید سلام. ۱. کاجه‌ی آشپزخانه‌ی زنان کتابخانه!!! هم دارد؟! رمانتیک شد. ۲. آن هم کنار شیر آب، چراغ مطالعه هم تعبیه شد. ۳. کشکولی: اگه بخواد مطالعه کند فکر کنم دیگه هیچ غذایی نیست که سوته نشود! زنان کم غذا ره سوزِننه دَکّال کتابخانه هم ببرند کنار اجاق! غذا جزغاله می‌شود می‌رود. راستی اگر گفتین جیزیلانگ چیست؟؟؟

 

نظر امیر رمضانی: درود جناب طالبی. حالا که شما حاشیه زدی . اصل مطلب را بگویم . اخیرن در کانالهای تلگرامی بجای روزهایی که در تقویم جمهوری اسلامی مثلن روز جوان . روز زن . روز کتاب. روز قلم. روز پزشک پرستار . ورزش . سلامتی و ایضن روزهای مرتبط با ایامهای ارزشی و اسلامی و بزرگداشتی نامگذاری میشوند و مراسمات رسمی و مردمی در ایران برگزار میشود. دوستان جهانی فکر بخوان غیر مذهبی با پاسداشت روزهایی که با تقویم بیگانگان همخوانی دارد .. این روزها را با پست ها و فورواردها و عکس ها تزیین میکنند. نفس کار خوب است و ارزش به مقام مادر و زن و مطالعه و جوان و کارگر هست . ولی هدف بانیان کار چیز دیگری هست . افتاد  بقول داریوش ارجمند.

 

امیرجناب سلام. آن تیپ افراد ۱. وقتی به اروپا و آمریکا می‌رسند رنگ غربی به خود می‌گیرند. ۲. وقتی به اعراب می‌رسند رنگ غلیظ ایرانی به خود می‌زنند. ۳. وقتی به اسلام می‌رسند رنگ زرتشتی به خود می‌پاشند. ۴. وقتی به فلسطین می‌رسند رنگ نه غزه نه لبنان به خود می‌ریزند. ۵. و وقتی هم به هر چه عطر مذهب و آفریدگار می‌دهد می‌رسند، به خود با ادا و اطوار رنگ کائنات به جای آفریدگار به خود می‌زنند. من آن جور افراد جوراجور را بی‌سوادترین عوام‌ها می‌دانم که فقط خُردسالی بهشان می‌آد و بس. ۶. من دقیق ربط و خط آن افراد دستم هست که امیر تو خوب رگ‌شان دستت هست. خوبی‌ات این است تاب‌آوری زیادی داری با آن‌که سراغشان را داری و عین کف دست، تردستی و تظاهرشان را می‌دانی. بگذرم. آره، چه خوب هم افتاد. مگر دوذاری من را هیچ وقت کج دیدی امیر؟!!! تا بگی ژ. کسری ثانیه می‌روم: ژاژخاییدن‌های‌شان!!! حالا تو را افتاد امیر؟!! ها؟! متن را ویرایش نکردم. دست‌انداز اگه داشت خودت ترمز و کلاج کن.


امیرجناب سلام. آن تیپ افراد ۱. وقتی به اروپا و آمریکا می‌رسند رنگ غربی به خود می‌گیرند. ۲. وقتی به اعراب می‌رسند رنگ غلیظ ایرانی به خود می‌زنند. ۳. وقتی به اسلام می‌رسند رنگ زرتشتی به خود می‌پاشند. ۴. وقتی به فلسطین می‌رسند رنگ نه غزه نه لبنان به خود می‌ریزند. ۵. و وقتی هم به هر چه عطر مذهب و آفریدگار می‌دهد می‌رسند، به خود با ادا و اطوار رنگ کائنات به جای آفریدگار به خود می‌زنند. من آن جور افراد جوراجور را بی‌سوادترین عوام‌ها می‌دانم که فقط خُردسالی بهشان می‌آد و بس. ۶. من دقیق ربط و خط آن افراد دستم هست که امیر تو خوب رگ‌شان دستت هست. خوبی‌ات این است تاب‌آوری زیادی داری با آن‌که سراغشان را داری و عین کف دست، تردستی و تظاهرشان را می‌دانی. بگذرم. آره، چه خوب هم افتاد. مگر دوذاری من را هیچ وقت کج دیدی امیر؟!!! تا بگی ژ. کسری ثانیه می‌روم: ژاژخاییدن‌های‌شان!!! حالا تو را افتاد امیر؟!! ها؟! متن را ویرایش نکردم. دست‌انداز اگه داشت خودت ترمز و کلاج کن.

 

امیر:  درود بر شما . ژاژ که خوبه . پاچه هم  بگیرن بخورند و یقه بدرانند . وقتی تاریخ مصرفشان تمام شد . دوزار ارزش برایشان ندارند . ترمز و‌کلاچ گفتی . اخیرن ماشین های جدید هر دو  کار را با یک پدال انجام  میدهند. فشار اول به پدال کلاچ وقتی ماشین راه افتاد همون پدال کار ترمز را میکند . عجب از تکنولوژی که به رفتار انسان شکل میدهد.

 

دور ریخت میلیون‌ها دانه برنج در روز

روزنامه کیهان امروز (۲۰ اسفند ۱۴۰۲) از قول آقای سید مجتبی خیام نکویی معاون وزارت جهاد کشاورزی نوشت «با دور ریختن روزانه یک دانه برنج توسط هر نفر، در مجموع ۸۷ میلیون دانه برنج دور ریخته می‌شود که معادل غذای ۲۳ هزار نفر است.»

 

نظر دامنه: درین فرض مثال بالا، کمترین حد دورریختن برنج در نظر گرفته شد. حتی اگر همین فرض کم را هم کافی بدانیم یعنی هر روز به اندازه‌ی ناهار کل جمعیت روستای داراب‌کلا به اضافه پنج روستای دیگر که جمعیتی اندازه‌ی زادگاه ما داشته باشند، در روز برنج به دور انداخته می‌شود. اغلب هم، یا کرم می‌افتد یا فاسد و تبدیل به زباله‌ی تَر می‌شود. اما واقعیت این است که همه می‌دانیم هر روز اگر ما ایرانی‌ها تنها یک وعده برنج بخوریم (که برخی حتی شب هم برنج نخورند، انگاری با شکمی گرسنه به رختخواب رفته‌اند) میزان دور ریخت در حد یک دانه برنج نیست. بارها دیدیم افراد چه منزل، چه رستوران، چه عزا، چه عروسی، چه دعوتی، چه تفریح و حتی چه نذری دهها تیم پلو را در بشقاب باقی می‌گذارند و به سطل زباله می‌ریزند. پس دور ریخت در روز میلیون‌ها دانه برنج است نه ۸۷ میلیون دانه برنج. بگذرم. یکشنبه ۲۰ اسفند ۱۴۰۲ .قم: دامنه.

میانبحث مجلس ختم مردگان محل

دامنه ۲ |: برادرانم به ترتیب پستی که گذاشتند آقایان: اسماعیل آفاقی، سید یاسر موسوی، امیر رمضانی، سید موسی صباغ سلام علیکم. چون میانبحث ترتیب دادین در مورد مراسم مُردگان، من هم مشارکت می‌کنم درین بحث‌تان. بنده موافق هستم هزینه‌ها تماماً حذف شود، البته سنت هفتم، چهلم و سالگرد که در شرع و عرف ما یک اقدام حسنه است، در حد متعارف بدون خرج هنگفت و حذف تشریفات، زنده نگه داشته شود و سه مسئله‌ی قرائت قرآن و فاتحه‌خونی، سینه‌زنی بدون صوت گوشخراش و منبررفتن روحانی برای وعظ و ذکر مصیبت حضرت اباعبدالله علیه السلام به هیچ وجه حذف نشود. خدا بیامرزاد جمیع رفتگان را.

 

دامنه ۱ | آق سید اسحاق سلام. ممنونم از بیان نظرت و نیز موافقتت. بله، هفتم، چهلم و سال برای درگذشتگان بدون دادنِ شام یا ناهار و هزینه‌های چشم‌هم‌چشمی و سرسام‌آور، اقدام متعارفی هست. البته سوم دادن برای مردگان فکر کنم کاری من‌درآوردی است. باید تلاش کرد بارِ هزینه‌ی گزاف را از دوش صاحبان عزا برداشت و این ممکن نیست، مگر به این که سینه‌به‌سینه حذف خرج مراسم مردگان را برای محل انتقال داد. چون همه که ایتا ندارند، یا اهل مجازی که نیستند. پس باید این را میان مردم محل جا انداخت. سپاس.

 

دامنه ۱ | مجدد سلام آسید اسحاق. اساساً «سمَن» (=سازمان‌های مردم‌نهاد) حرکت قابل قبولی‌ست. نه دستوریزه است و نه ریخت‌وپاش در آن است. پیشنهاد معقولی‌ست. البته به آن شرط خودِ این سمن‌ها خراج‌تراش نباشند!!

 

آسید موسی سلام. خاطره‌ات آموزنده بود. درسته. جالب این است حالا ما این پنج نفر که تا این ساعت درین میانبحث اجتماعی شرکت کردیم، با سه مسئله‌ی ۱. فاتحه و قرآن، ۲. سینه‌زنی به دور از بلندگوی گوشخراش ۳. منبر و روضه موافق بودیم. باشد تا چنین رسمی برقرار بماند و پلوخوری و ریخت‌وپاش محو شود.

 

مجدد سلام آسید اسحاق. اساساً «سمَن» (=سازمان‌های مردم‌نهاد) حرکت قابل قبولی‌ست. نه دستوریزه است و نه ریخت‌وپاش در آن است. پیشنهاد معقولی‌ست. البته به آن شرط خودِ این سمن‌ها خراج‌تراش نباشند!!

 

آسید موسی سلام. خاطره‌ات آموزنده بود. درسته. جالب این است حالا ما این پنج نفر که تا این ساعت درین میانبحث اجتماعی شرکت کردیم، با سه مسئله‌ی ۱. فاتحه و قرآن، ۲. سینه‌زنی به دور از بلندگوی گوشخراش ۳. منبر و روضه موافق بودیم. باشد تا چنین رسمی برقرار بماند و پلوخوری و ریخت‌وپاش محو شود.

 

مجدد عرض سلام آسید موسی و تحسین بابت توجه به این مسئله. چالش قشنگی را پیش روی چنین افراد قرار دادید که حاضرند مراسم مذهبی و اعتقادی را به‌کلی مردود بدانند اما همان‌حال حاضرند در جشن‌ها، هزاران نوع کارِ دور از شؤون و حتی خلاف عرف رایج روستای خود صورت دهند و خراش بر روح بزرگان محل خود فرود آورند. بله، باید به حد متعارف رسید. مجالس ترحیم مردگان باید تعدیل شود، خور و خوراک که به اسراف و تبذیر تبدیل شده است حذف، و آن سه پاره سنت حفظ شود: قرآن و فاتحه. نوحه و سینه‌زنی بدون سروصدای گوشخراش و منبر با ذکر مصیبت و روضه.

گوش و بلندگو

نویسنده ابراهیم طالبی دارابی دامن

گوش انسان حدی از ارتعاشات محیط را تاب دارد از آن میزان که بگذرد، پرده‌ی گوش و حتی مایع حلزونی میانی آن، آسیب می‌بیند. همه‌ی ما با لالایی‌های آرام و گوشنواز مادران‌مان به خواب می‌رفتیم اما با دادوبیدادها هرگز اُنسی نداشتیم. بخش سینه‌زنی یا همان نوحه‌خوانی مراسم مردگان، گوشخراش‌ترین بخش مجالس تبدیل شده است. آنقدر صدای بلندگو را بالا می‌برند، شیشه‌های منازل اطراف لرزه می‌آیند، چه رسد به پرده‌ی گوش‌مان. باور می‌شود آیا، وقتی پس از مداحی، نوبت به منبر می‌رسد منِ یکی، شاید خیلی‌های دگر نفس آرام می‌کشیم. چون سکوت می‌شود صدای بلندگو هم با صوت موزون منبری، بشدت پایین می‌آید و انسان به آرامش می‌رسد. انگار از مسگری جاجَرم، راهی قالیبافی ابریشم شده است. از تَخ‌تَخ تُرخ‌تُرخ، به یک فضای معنوی پر از سکوت. هر چیزی حدی دارد، نوحه‌خوان هم باید عادت کند به صدای بلندگوی آرام، تا گوش کسی را نخراشانَد.

 

من گوشم در والفجر ۸ به علت این که روی قبضه‌ی ادوات بودم در اثر پرتاب‌های گلوله‌ی خمپاره، آسیب وحشتناکی دید. واقعاً در مجالس و مراسم -که مداح با آخرین حد صدای بلندگو نوحه‌سرایی می‌کند و خودش هم صدایش را به فریاد و آخرین حد داد تبدیل می‌نماید- گوشم وِزوز می‌آید. حتی بالاتر از وِزوز، انگار عین پرده‌ی اتاق در اثر باد، تکان می‌خورَد. حقیقتاً عین من شاید خیلی‌های دیگر هم باشند گوش‌شان تاب بلندگو 🔊 با صدای زیاد را ندارد. مجلس مردگان و هر نوع عزا و ماتم را با صدایی در میزان متعادل پیش ببریم و آزاررسان همسایه‌ها و حاضران مَباشیم. چون میانبحث مراسم مردگان مطرح شد، این پست نگاشته شد. دامنه.

 

خاطره‌ی شیخ محمدرضا احمدی: سلام جناب طالبی. صبح بخیر. حالا که صحبت از گوش و شنیدن و عملیات شد، من رفته بودم به یک مرکز بهداشت جهت انجام آزمایشات و اخذ تایید سلامتی برای محل کار. از جمله آزمایشات آنجا، شنوایی سنجی بود. در نهایت با فرکانس بالا من توانستم صوتی که از طریق هدفون می‌آمد را در کابین بشنوم. کسی که آزمایش را انجام می‌داد پرسید به سرت ضربه وارد شده؟ گفتم نه. گفت انگار ضربه محکمی به سرت وارد شد و گوشت هم آسیب دید. گفتم هیچ ضربه‌ای وارد نشده، اما اگر فقط در یک عملیات، از صبح تا ظهر، حدود پنجاه تا آر پی جی شلیک کنی، چیزی از گوش باقی می‌ماند؟ همینقدری را هم که داریم و می‌شنویم، خدارو شکر. کربلای یک. مهران.

 

استاد آشیخ محمدرضا سلام. واقعیت را بخواهی باید بگویم از امدادهای معنوی بود که در لباس رزمنده چنان توانی پیدا می‌کرد آدم که از شلیک پنجاه تا آر. پی. جی دم نمی‌زد حال آن که دمار آدم را درمی‌آورَد. رفیق ما زنده‌یاد یوسف در همان عملیات والفجر هشت که سمت دریاچه نمک بودیم ما، قبضه‌ی ۱۲۰ دستشان بود. آنقدر اینا و ما گلوله پرتاب کردیم لوله قرمز شده بود و پایه‌ی خمپاره‌ی من در لای گل فرو رفته بود. یوسف حین پرتاب که باید هر دو گوش را انگشت فرو کرد که کر نشد او اصلاً گوشش را نمی‌گرفت و هیچی هم نمی‌شد اما من هر دو گوشم آسیب سختی دید. حتی در تظاهرات‌ها باید با انگشتم دست‌کم یک ورِ گوشم را بگیرم که پرده مُرتعش نشود. بازم بگو ازین خاطره‌ها. آخه احمدی خاطره از جبهه نه یک داستان حقیقی که یک انتقال یک فرهنگ ارزشی و ملی و دینی است. درست است شاید کسی خدای ناکرده خیال کند نقل جبهه کهنه شده یا مثلاً برای ریا گفته می‌شود ولی خود رهبری معظم تأکید کردند از جبهه هرچه می‌توانید بیشتر بگویید و حتی به کتاب تبدیلش کنید. درود. خاطره‌ی به‌جا و به‌هنگامی بود. ارادت استاد.

 

امیر رمضانی:  درود جناب احمدی. در مرصاد پنج یا شش  آر پی جی زدم. هنوزم در گوش من همیشه تابستان هست و جیرجیرک با صدای تند میخواند. ان الله مع الصابرین.


امیرجناب سلام. بله، درسته خدا با شکیباپیشگان است. کشکولی: خوبه جیرجیرک توی گوشَت می‌خونه. گوش بعضی‌ها جرَنگ‌جیرینگ می‌کند!! قبول باشد این وزوز گوشَت امیر. در راه خدا بود و تابت هم زیاد.

 

شیخ احمدی به دامنه:  گفت که آقا شما نماز شب بخوان، حتی شده برای ریا... کیه که حال بیدار شدن در آن ساعات را داشته باشه... درست می فرمایید. نقل این خاطرات، در واقع انتقال فرهنگ است تا از یادمان نرود چه بودیم و چگونه دفاع کردیم و اکنون کجا ایستاده ایم و چگونه باید دفاع کنیم. یادم می آید در عملیات کربلای یک از بس آر پی جی زده بودیم، واقعا چیزی نمی شنیدیم. برای صدا زدن حتی در فاصله نزدیک، سنگ پرت می کردیم که به دوست مان بخوره و ببینه که کی بیه سنگ بوشا (پرت هکرده)، تازه متوجه می شدیم این سنگ زدن، با سنگ زدن های دیگر فرق دارد و برای صدا زدن بود نه اذیت کردن. لحظه ای از آن حوادث و سختی ها را با تمام دنیا عوض نمی کنیم. انشاالله عاقبت بخیر شویم.

 

استاد آشیخ احمدی سلامُ صدها سپاس که هم فرق دو نوع سنگ‌زدن را برشمردی و هم خاطره‌ی گریستنی آوردی وسط. گریستن نه از سرِ غم، که از روی شوق به آن‌همه شور و شعور از مرز سردشت و جوانرود تا اروندرود. خاطره‌ی بکری بود. خدا را شکر بر زبانت جاری شد. باری؛ سنگری گیرمان آمده بود که دو هفته متوالی توش بودیم؛ نه ایستاده، نه حتی نشسته، بلکه کج. زیرا سقفش آنقدر پایین بود که ما سه نفر داخلش جا نمی‌شدیم. کَر بودیم چون صدای پرتاب‌ها باد انداخته بود در گوشمان. با اشاره با هم گپ می‌زدیم. یک ذوق هم داشتیم!! وضو و طهارت نداشتیم (چه خُوردِبُل و آن شماره‌ی دو) لذا با یک تَخ روی تخته‌پتوی پر از خاک و دود تیمُّم می‌کردیم. نماز هم پَلی راست نمی‌شدیم همان‌طور وَلو وِل می‌خواندیم. هیچ‌وقت هِنیشته‌نماز (نماز نشسته) این قدر برای‌مان مزه نکرده بود که در فاوِ عراق کرده بود. احمدی باعث شدی گپ بیاییم. دلم برای رزمندگان و شهیدان آن زمان‌مان خیلی تنگ شد. درود.

 

   

تذکر به سید یاسر موسوی دارابی

لطف کن از ارسال کپی در مدرسه فکرت پرهیز کن. این جا این کار خلاف مقررات است.

مدیر مدرسه فکرت

ابراهیم طالبی دامنه دارابی

 

مجدد سلام امیرجناب. آره، باید چنین باشد. اما قبضه‌ی ما در کنارش تعبیه شده بود، این سنگر سقف کوتاه به مدت طولانی در اخیتار خط‌شکن‌ها بود، از جمله ما که دو هفته ‌و اندی در آن زیستیم با چه حال زاری. اما جبهه همینه دیگه. باید با هر شرائطی روحیه‌ی رزمنده جور باشد وگرنه آدم مستأصل می‌شود. ممنونم از بیانت.

 

یک شعر از نعمت‌الله ولی :

 

کفر چو منی گزاف و آسان نبود

محکمتر از ایمان من ایمان نبود

در دهر چو من یکی و آن هم کافر

پس در همه دهر یک مسلمان نبود

 

سلام آسید سعید. غذا را بَسوزنن زنان، کشکولی بود در آن متنم. بله با شما موافقم باید در هر کاری که شأن مرد در آن خدشه نمی‌خورَد به زن کمک کرد. آن متنم که فرمودی ندیدی این بود که دیروز صبح زیر پستت نوشته بودم. این: به این پست... یک ناتّرینگ بزنم... دقایق بعد.. آق سید سعید سلام. ۱. کاجه‌ی آشپزخانه‌ی زنان کتابخانه!!! هم دارد؟! رمانتیک شد. ۲. آن هم کنار شیر آب، چراغ مطالعه هم تعبیه شد. ۳. کشکولی: اگه بخواد مطالعه کند فکر کنم دیگه هیچ غذایی نیست که سوته نشود! زنان کم غذا ره سوزِننه دَکّال کتابخانه هم ببرند کنار اجاق! غذا جزغاله می‌شود می‌رود. راستی اگر گفتین جیزیلانگ چیست؟؟؟

 

سلام آق اسماعیل آفافی یک کشکولی نثارت کنم: میانبحث مراسم ختم را توی صحن طرح کردی، خادت رفتی سراغ ماش و لپّه و نخودلوبیا؟!!

 

سید سعید سلام. اول فقط بگم این شعر که آوردی مال ابن سینا نیست. از شاه نعمت الله ولی است. اما نظرم روی بند پنج الان می‌نویسم. در بند پنجم در جواب به امیرجناب فرمودی: «از نشانه های غربگرای عملی می توان در رفتار روحانیون مشاهده نمود که فردی دارای تخصص و دانش حوزوی , خود را دکتر در حوزه علم دین بداند و استفاده از دکتر را بر واژه ها حجت الاسلام و ایت الله ترجیح دهد و یا در کنار ان بکار ببرد . اگر روحانی در رشته ای تخصصی دانشگاه باشد بکار ببرد به نظر من عیب نیست بلکه حسن است» بنده هم سخت با غلبه‌دادنِ پیشوند دانشگاهی «د» برای روحانیون حالا یا توسط خود آن روحانی یا اطرافیان او و یا هر کس مخالفم. البته این آزادی برای هر کی باقی است، ولی من اصلاً آن را درست نمی‌دانم. مگر آن که آن روحانی واقعاً رفته باشد در دانشگاه تحصیل آن مقطع را با رشته‌ی تخصصی دانشگاه طی کرده باشد و از تز آن مرحله دفاع کرده باشد و رساله‌اش تأیید شده باشد. مثل: آیت الله دکتر بهشتی. مثل مرحوم حجت الاسلام دکتر داوود فیرحی. مثل حجت الاسلام دکتر نجف لک‌زایی از دوستان بنده و مسئول پژوهشگاه اندیشه سیاسی حوزه. بنابراین هر کس ازین عنوان برای خود به کار گیرد یا راضی باشد با این پیشوند صدا زده شود، او دچار تب القاب و عناوین دهان‌پرکن شده است که نیاز به جهاد اکبر دارد. پس؛ نکته‌ی پنج شما گرچه ممکن است معنای غربگرایی برای روحانی نداشته باشد ولی مظهر تفاخر و علایق مادی دنیوی است.

 

شیخ محمد رضا احمدی  [در پاسخ به دامنه ۱] با سلام مستحضر هستید به کار بردن عنوان "دکتر" برای فارغ التحصیلان سطح چهار حوزه به لحاظ آیین نامه ممنوع بوده و تخلف محسوب می شود. شاید بعضی از اعزه نخواهند این عنوان را به کار ببرند، اما بعضی از آیین نامه ها آنها را مجبور به این کار می کند. یک بار به حجت الاسلام سیدحمید روحانی گفتم چرا در نشریه 15 خرداد، به عنوان مدیر مسئول، برای خودتان عنوان دکتر زدی؟ شما آنقدر مشهور هستید که نیاز به این عنوان ندارید. گفت: گفتند برای این که مشخص باشد که صاحب امتیاز شرایط لازم را دارد، این عنوان را بزنید.

 

آشیخ محمدرضا سلام. یکم. آیا شده من هیچ وقت جناب عالی را حجت الاسلام «دکتر» صدا یزنم؟ نه. چرا؟ چون هم خودت ازین بَلیه در امانی و هم من اهل این نوع القاب‌بازی نیستم. درحالی که خود شما در  دانشگاه تا مقاطع عالیه تحصیل کردی آن هم در رشته‌ی علوم سیاسی. دوم. بله درست مثال زدی. او داشت توجیه می‌کرد وگرنه به حجت الاسلام شیخ احمد مروی متولی حرم رضوی که مُلا (=باسواد) هم "آیت الله" خطاب کردند؛ سریع جلوِ بادمجان دور بشقاب چین‌ها ایستاد گفت من در حد آیت الله" نیستم. بگذرم. آقای حجت الاسلام سید حمید روحانی خواست فخر بفروشد دید نشد. آقا احمدی سپاس باید این خاطره.

 

فرزند یک کاسب پولدار همدانی!

نویسنده: قم. دامنه ابراهیم طالبی دارابی

پسر این پولدار همدانی دلش خیلی جبهه می‌خواست. پدر اما دائم مانع می‌شد. تا آن حد ممانعت که رفت برایش ماشین خوشرنگ خرید که از جبهه‌رفتن منصرفش کند. اما ببینید این پسر چه که نکرد. رفت ماشین خوشگلش را فروخت، پولش را داد به ستاد کمک‌های مردمی جبهه. برو بالاتر؛ علاوه بر هدیه‌ی ماشینش به جبهه، خود هم به لشکر انصارالحسین همدان شتافت و در سرانجام در عملیات فاو شهید شد. عین این شهید بودن آیا غبطه ندارد؟! کلاً بچه‌رزمنده‌های همدان برای فاو بسیار فداکاری کرده بودند، همچنین برای مرصاد علیه‌ی آن سازمان ترور و نفاق.

 

یک چیز دیگر هم بگویم، هر رزمنده -از ارتش تا سپاه و از سپاه تا بسیج و کمیته و جهاد سازندگی- پایش به جبهه باز شده بود اینک بداند شاید مستقیم شیمیایی نشده باشد، اما یقین کند دچار استشمام این نوع سلاح مخرب شد ه است، عموم رزمندگان فضای مسموم را بو کشیدند و ازین صدمه بی‌نصیب!! نماندند که غرب به صدام‌حسین هدیه می‌کرد؛ نه با پول و فروش، مفت و رایگان برای درهم‌کوباندن انقلاب ایران. چرا؛ چون ایران تنها انقلابی بود که به تمدن غرب وابسته نشد و به اَسرار و خطاهای این تمدن آگاهی داشت و از دولت‌های سوداگر دموکراسی لیبرالی دروغین تبعیت نمی‌کرد؛ پس باید درهم کوبیده شود. بگذرم. من کتاب "سرباز سالهای ابری" را اثری مفید می‌دانم که سه شنبه ۱۵ اسفند ۱۴۰۲ این کتاب را در سایتم دامنه معرفی کردم. سرگذشت آن شهید هم در ص ۳۴۳ این کتاب ذکر شده است. حالا تیتر هفته‌نامه‌ی سرافرازان (۲۱ اسفند ۱۴۰۲) را فقط دید بزنید؛ سازمان ملل متحد! هیچستانی همیشه‌نگران. این سازمان نه حالا برای غزه قادره کاری توانَد کند، نه آن زمان ایران زیر بمب‌های شیمیایی امان نداشت.

 

عبدالله لاری دارابی اوسایی: سلام شب بخیر عکس دوستان را مشاهده کردم حیف تعدادی از دوستان به معبود حق پیوستن انشالله دوستان دیگر سالم وسربلند باشند داش ابراهیم عزیز دارکلایی.

 

جناب داداش عبدالله سلام. آقا ممنونم. داداش محمداحمد هم هست درین مدرسه. فقط دو داداش دیگرت آقاناصر و آقایاسر خط ایتای آنها را ندارم که دعوت کنم. لطف کنی بفرستی برام، خیلی ممنون می‌شم. چون یاد عکس‌ها را کردی، این هم عکس داداش محمداحمد که در بایگانی من نگه‌داری می‌شد. افراد تصویر برایت معلومه. اما برای صحن معرفی می‌کنم از راست آقایان: مرحوم کبل احمد چلویی (جوادی‌نسب). محمداحمد لاری. قنبر آهنگر مرحوم داودحسن. علی کارگر. امابعد؛ سه مورد: یکی این که وقتی ناصر و یاسر دو تا داداش‌هات یادم می‌افتند ذهنم ناخودآگاه می‌رود امامزادگان یاسر و ناصر طرقبه‌ی مشهد مقدس که زیارت رفتم آن جا. سلام برسان به آن‌ها. دومی این که جناب مهندس محمداحمد لاری داداش ارشدت هم گرچه در صحن نمی‌نویسند اما به من توی دیدار حضوریی گفته بودند مطالب مدرسه فکرت را دقیقاً می‌خوانند. سلام می‌کنم از همین روزنه به ایشان دوست بزرگوار قدیمی و انقلابی‌ام. امید است شما عبدالله علاوه بر خواندن، درین صحن بنویسین. سومی اما شما چهار تا بِرار همیشه ما را یاد نُهِم‌روز اوسا می‌اندازین؛ پِلاخواری روز تاسوعا با آن گوشت گوسفندی خونه‌ی پدرتان حاج آقاجان. سلام و درود بر ایشان و مادرتان. والسلام. باارادت: ابراهیم

 

جناب حجت‌الاسلام آسید کمال الدین عمادی استاد و دوست گرانمایه‌ام سلام. حقا که درین متن‌تان چندین کلمه که کلیدند بر ما سایه انداخت و دل منِ ناچیز را فتح کرد. ۱. دل‌تکانی که ترکیب بدیعی بود. ۲. «دل پاک» در سجع زیبا و موزون هم در لفظیت و هم در معنویت با «دعای مستجاب». ۳. تلاقی‌دادن دو فصل ناب بهار آفرینش و بهار وحی که ملاقات قشنگی ترتیب دادید و دل ما را ربودید و مهیای این ماه قشنگ -که سحر امشب آغازش هست- ساختید. انگار حضرت خضر نبی ع را در دیدار موسای نبی ع نشان‌مان دادید که حکمت بیآموزیم. ۴. آقا برای این متن خوش‌ساخت سپاس. فقط دو تا هم من به کلیدواژه‌ی شما اضاف کنم: علاوه بر دل پاک، نیازمند دو پیش‌نیاز دیگر هم هستیم استاد. نیستیم؟ یکی مرام. دیگری معرفت. باارادت: دامنه ابراهیم.

 

استاد جناب حجت‌الاسلام آشیخ مالک سلام. اول برای آن مبلغ دین و راهنمای مردم تندرستی می‌طلبم و رستگاری در ماه رمضان و نیز التماس دعا. دوم جدا از آنچه به عنوان اعمال مشترکه متذکر شدید که در تأثیر آن بر روح و روحیه‌ی انسان، تردید ندارم، می‌توان این را هم مطرح کرد هر کس طبعش در ازدیاد معنویتش، چه می‌کشد همان را صورت دهد نفْسش را تزکیه بخشد. مثلاً اگر کارمند است اراده کند امروز را با بهترین اخلاق با مردم مواجه شود و کارش را راه اندازد. منظورم این بود روزهای خدا را فقط نمی‌توان با مفاتیح‌الجنان پیش برد، هر چند این کتاب شریفِ مرحوم شیخ عباس قمی در جای خود شرافت دارد اما محدودکردن اعمال به دستورات آن، وافی به مقصود نیست و شما هم نمی‌گویم خواستی چنین کنید. لذا از جناب‌عالی خیلی ممنون هستم که ازین منبع مقدس، ما را به شکل جمع‌بندی‌شده و دسته‌دسته، مطلع می‌فرمایی. ۳۰ روزِ ساری، الها پروردگارا خوب سیر و سلوکت شود. ارادت: ابراهیم.

 

آق سید سعید سلام. از نظامی گنجوی آدم هر چه می‌خواند، او را ماهرانه به حمد و ستایش خدا می‌رسانَد. همه قشنگ بود از انتخابت. فقط یک توضیح بدهم که به نظر من منظور شاعر ازین بیت :

 

«دلی دِه کاو یقینت را بشاید

زبانی که‌ آفرین‌ت را سراید»

 

این است دل لایق یقین وجود خداوند تبارک و تعالی شود و شایسته‌ی بندگی‌اش. و زبانی هم دِه که آن زبان هم آفرین و تحسین گو باشد و هم آفرینش‌های خدا را بسُراید و ذکر گوید. پس کلمه‌ی «آفرین» درین مصرع از دید من هم تحسین است و هم آفرینش. نظر شما چه باشد. با تشکر برای این شعر ستاینده‌ی آفریدگار.


سلام مدیر عزیز. در سوربه چه خبره؟ این جولانی کیه که یه دولت تشکیل داده . اگر اطلاعات بیشتر دارید. لطفن به گروه ارسال نمایید.

 

امیرجناب سلام. خودش اصلش اسمش شرعی است ولی مشهور شد به احمد. اساساً اهل عربستان است ولی چون مادرش در جولان سوریه بود خود را به جولانی شهرت داد. همان تپه‌های جولان که فعلاً در اشغال اسرائیل است. داستان دارد این مسئله. بگذرم.

 

آقا مصطفی بابویه سلام. من به‌طور کل خودم را ازین دامنه‌ی آخرالزمانی که بسیار مد نظرت هست، کنار نگه می‌دارم. و هیچ وقت روی این موضوع انتزاعی، نه مطالعه می‌کنم و نه حتی نظری دارم. پس صاف می‌روم روی پست دومت در زیر آن. آقا مصطفی اما من این دایره‌ایی که برای این منطقه‌ی وسیع باز کردی و حوادثش را چینش می‌کنی و بعضاً نظریه رویش بار می‌کنی، خیلی اهمیت قائلم و مطلبت را درین دایره چون عینی و میدانی است، دقیق نظر می‌افکنم. پس می‌بینیم که در آینده چه زاده می‌شود از دل این صحنه‌ی نبردها و تو چه می‌آوری ورای ظاهر آنها. تا آن زمان خدا تو را از گزند روزگار مصون دارد. درود و سپاس.

 

پیش از نوشتن یادداشت روز امروزم اول یک کشکولی مشکولی مشمولی به آقا اسماعیل آفاقی بدم تا دلم خنک شه!!! سلام آقا اسماعیل. حسودی نکن با مرحوم آقای مشمولی که فقط سالی یک بار می‌آمد داراب‌کلا نوحه می‌خواند آن‌هم فقط بالاتکیه. اِسا ون جِ حسودی کاندی شِم پایین‌تکیه سین‌زنی نمی‌خواند!!!! امابعد؛ جدی > آن مرحوم اهل ساری بود. ویژگی‌اش این بود هم نوحه‌خوانی می‌کرد و هم شعر نوحه را خودش می‌سُرود. نیز آخر بیت نام «مشمولی» را هم می‌آوُرد. علاوه برین:  کتاب سینه‌زنی‌اش خیلی زیر چاپ رفت و آن سال‌ها چون نوحه‌ی سنتی رسم بود سینه‌زنی‌خون‌های دارکلا و اوسا و مُرسم از روی شعرهای مرحوم مشمولی نوحه می‌خواندند. الآن آق اسماعیل وقتی بیاد می‌گوید منظورم از مشمولی، سرباز مَشمول بوده است نه آن مرحوم!!! فاتحه مع الصلوات برای آن ذاکر اهل بیت و همه‌ ذاکران خفته در خاک.


سلام مجدد آقااسماعیل که از "آفاق"ی و نیز اهل تزکیه‌ی اَنفُس. بله، اسم دیگر عزرائیل قابض است یعنی گیرنده‌ی روح. آهان پس منظورت از مشمولی یعنی این. ولی خب شد یک کشکولی نثارت کردم و یاد مرحوم مشمولی ساروی را هم کردم. متشکرم.

 

اسماعیل آفاقی: خدا  رحمت کند هم ایشان را و هم استا ولی طالبی  نوحه مشمولی  را تا آخر میخوند  تا اسم مرحوم مشمولی را نمیگفت تمام نمیکرد  خدا رحمت کند یکی از دعای افتتاح خوان ماه رمضان هم ایشان یعنی استا ولی طالبی حسین‌خان بودند

 

جواب کمی بعد... آقا اسماعیل سلام و این بار کشکولی نمی‌گویم ، بلکه بسی ممنونم که یاد نوحه‌خان آرام و همیشه تبسُم بر لب مرحوم اِساولی طالبی را کردی. بله، دقیق یادم است. چه خوب است امسال طی یک ماه ماه رمضان هر کس از نوحه‌خوانان (چه مرحوم چه در قید حیات) خاطره و نکته‌ای دارد یک یادی درین صحن بکند. من هم سعی‌ام را می‌کنم این سی روز چنین کنم. امروز که از مرحوم مشمولی ساروی شاعر و نوحه‌خوان مشهور یاد کردم. سپاسگزارم یادآوری و خاطره‌ی قشنگی بود. یکی از پسرانش درین صحن هست.

 

رسم دل میان مردم از هندو تا مُسلِم و مسیحی و یحیوی

سه شنبه, ۲۲ اسفند ۱۴۰۲، ۱۱:۰۳ ق.ظ

متن آن در لینک بالا در دامنه

 

 پاسخ به پرسش مصطفی 

آقا مصطفی بابویه از من سؤالی کرده که «به نظر شما مسئله ی مهدویت هم جزء موضوعاتِ انتزاعی محسوب میشود؟» اینک جوابم: آقا مصطفی سلام. از یک سو بله، انتزاعی است چون تجرید است و ما هیچ نماد و نمونه‌ای از آن نداریم. در واقع ذهن ما آن را می‌سازد برای ایده‌ال رفتن. به طور ساده هر چیزی در دنیا صورت واقعی که بشر آن را دیده باشد پیدا نشود انتزاعی می‌شود یعنی ذهن انسان آن را انتزاع (=فشرده جداجدا) می‌کند. امااز سوی دیگر نه، انتزاعی نیست. چون جریان مهدویت عین مصالح ساختمان است که وقتی قرار است بنایی ساخته شود آن مصالح از ماسه تا سیمان و از پنجره تا دزدگیر و دستگیره باید باشد تا بنا بالا روَد. مهدویت ماده‌ی همین بنای آدمی است که دل به معصومی در غیاب سپرده است که به اذن خدا زنده است و مشمول موت نشده است. در حقیقت امام زمان علیه السلام که زنده هستند از هر پیامبر و امام شهیدی که به آن عالَم رحل اقامت کردند، رجوع‌پذیرتر است و فرد مؤمن باید با آن امام با دلش سخن گوید. بگذرم. متشکرم.

 

مصطفی بابویه: آقا ابراهیم طالبی سلام و احترام خدمت شما و همه ی اعضای محترم مدرسه فکرت.  اما بعد: بله همانطور که فرمودین... مسائلی مثل مهدویت. قیامت. برزخ.بهشت و جهنم و... ظاهرا جزء مسائلِ مجردی هستند که فرازمان و فرامکان هستند و ما به صورت مستقیم با اشیا و تجربیات ملموس فیزیکی سروکار نداریم و  انتزاعی بنظر برسند(جداشده. گسسته. مجرد) اما در اصل با انضمامی(پیوستگی) واقعی و بسیار مهم با اَبَدیّت و سرنوشت انسان عجین میباشند.. اما اینکه فرمودین در واقع ذهن ما آن را میسازد برای به ایده آل رفتن... پرسشم از شما این‌ است که ذهن ما با توجه؛ به چه داده ها و گزاره ها و الگوها و‌ اطلاعاتی آن را می سازد؟ که به ما امکان درک؛ و برقراری ارتباط با این مفاهیم واقعی را میدهد؟

 

آقا مصطفی سلام و بسیار قابل تقدیر به خاطر تولید محتوا. همآره شما را قدرتی برای تولید محتوا می‌دانم. امابعد پاسخ موجَز من: آن را از روی دست‌کم سه چیز می‌سازد: ۱. ذهن آرمانگرا (=یوتوپیا) که آدمی به خاطر تعالی‌اندیشی درونی، مدینه‌فاضله‌گرا است. ۲. قدرت خیال، خیالی البته متعالی، نه دانی. ۳. آموزه‌های نقلی که از بِستر عقول جمعی سینه به سینه منتقل شده چه شنیداری چه کتابی. با سپاس مصطفای بزرگوار و اندیشه‌پرداز.

 

حجت‌الاسلام آشیخ مالک استاد محترم سلام. بند ۸ همیشه برام گنگ بود از همان نوجوانی. یعنی اگر آدم هوای غبارآلود زابل را هر روز پیش رو داشته باشد، باید دهن خود را حتی ذره‌ای وا نکند که روزه‌اش باطل نشود. اما مصدر «رساندن» چرا آوردید آشیخ مالک؟ مگر کسی غبار را هم عمدی می‌رساند به حلق؟! باید مصدر «رفتن» می‌آوردی که تصادفی فرورفت غبار به حلق شکل می‌گیرد. بازم شما روحانیون تبحر دارید و ما در مسائل فروع تقلید از مراجع می‌کنیم. با تقدیر برای نوشتن مسائل ماه رمضانی.

جیزلانگ

وقتی پی یا دمبه را در تابه سرخ کنند، مقدارکمی از آن به حالت نیم‌سوخته و برشته باقی می‌مانَد که به آن در محل ما جیزلانگ می‌گویند. حالا که گوشت گران است و هم‌قیمت عتیقه‌جات شد، می‌شود جیزلانگ خورد! درود.

 

 

امروز متوجه شدم که خادمیاران رضوی میاندورود رسم شفقت بر زمین را پیاده کردند و از خود بلوغ اجتماعی نشان دادند که باید هم ازین چنین‌جمع مُصفّایی، این‌چنین رحمتی نازل شود؛ تحسین می‌کنم درختکاری شما بانوان نامی و مؤمنه‌ی محل و منطقه‌ام را و شما آقایان نام‌آشنای زادگاه و شهرستانم را. درختی که شاخه‌هاش به فرموده‌ی پیامبر اکرم ص چونان بال ملائک‌اند. حرکت شما اثربخش بود. خداقوت با این اقدام نازنین. از رفیق شفیقم حاج سیدتقی شفیعی که جلوبَرنده‌ی شایسته‌ی این جمعِ جور و همخو است، تشکر وافر دارم.

۲۲ اسفند ۱۴۰۲

مدیر مدرسه فکرت

با نهایت ادب و ارادت:

دامنه ابراهیم طالبی دارابی

 

حاج سید تقی شفیعی: برادر ارجمند و محقق خوش قریحه جناب طالبی مدیر روشنفکر مدرسه فکرت سلام علیکم و رحمه‌الله، به پاس نگرش و دیدگاه نافذانه و خردمندانه ات در راستای تایید و تشویق عملکرد خادمیاران رضوی که با هدف نشر فرهنگ رضوی و ائمه معصومین در شهرستان میاندورود ایفای نقش میکنند نهایت سپاس و قدردانی خویش و کانون خدمت رضوی را ابراز می دارم  لطف حضرتعالی فراذموش شدنی نیست که همیشه با حسن تدبیر خود، نشر فرهنگ رضوی را رقم میزنید و همانطور که مستحضرید خدمت به بارگاه نورانی حضرت علی بن موسی الرضا «علیه السلام» و زائران، مجاوران، و ارادتمندان آن امام همام آرزوی خیل عظیمی از عاشقان و شیفتگان خاندان عصمت و طهارت «علیه السلام» می باشد، بدین منظور از شما مدیر لایق و همه هم مدرسه‌ای های گرامی به همکاری همه‌جانبه زیر پرچم امام مهربانی ها دعوت و برای فعالیت در عرصه معنوی و رسیدن به توفیق الهی را پذیراییم و با این تصمیم، موجبات خرسندی خداوند منان و تمامی خادمیاران و ان شاءالله آقا علی بن موسی الرضا «علیه السلام» حاصل میشود. زیر سایه ثامن الائمه «علیه السلام» مستدام باشید. سید تقی شفیعی دارابی.

 

آیا ایران "صدای نو" در جهان است؟

روزنامه‌ی کائنات (امروز چهارشنبه، ۲۳ اسفند ۱۴۰۲ عکس بالا) از یک گزارش پرده بر داشت ‌که فکر کردم طرح آن درین صحن بتواند مفید باشد. فشرده‌ی این گزارش  را می‌نویسم که توسط چند دانشمند سیاسی جهان نوشته شد از جمله "جوزف نای" که واضع نظریه‌ی "قدرت نرم" است یعنی معتقد است آمریکا باید از طریق جاذبه‌ی فرهنگ قدرت خود را نفوذ دهد.

گزارش، آمریکای بایدن را سرزنش کرد که سعی دارد تظاهر کند جهان، مجزا از مشکلات منطقه‌ای قرار دارد و لذا سعی می‌کند با "توصیه‌های آمرانه" آنها را مدیریت کند. مقامات آمریکایی از آشفتگی‌های جهانی درکی ندارند حال آن که این مسئله ناشی از یک تحول همه‌جانبه از سوی کشورهای نوظهور و درحال‌توسعه است که به دنبال "توزیع مجدد قدرت جهانی" هستند. این در حالی است که به اعتراف جوزف نای آمریکا با ۷۵۰ پایگاه در ۸۰ کشور و شبکه‌ای از اتحادها و مشارکت‌ها، سعی کرده یک نیروی جنگی نوآورانه از فن‌آوری های جنگی ایجاد کرده است که ۱۲ % از کل هزینه‌های فدرال را همچنان می‌بلعد. گزارش صحه گذاشته که روند تحولات نشان می‌دهد "قدرت‌های میانی" در حال تاثیرگذاری بیش‌تر هستند. حتی آمریکا دیگر قادر نیست قدرت اقتصادی بزرگ را برای "متقاعدکردن کشورها به منظور کمک برای به انزواکشاندن اقتصادی چین در ازای وعده‌ی دسترسی به بازار ایالات متحده" قانع کند. این کاهش قدرت نسبی آمریکا نشان می‌دهد که ایالات متحده نمی‌تواند "اراده‌ی خود را در هر منطقه از جهان به ویژه به طور همزمان اعمال کند." طیفی از قدرت‌های متوسط با منافع متفاوت به احتمال زیاد به یک بلوک جهانی منسجم تبدیل نمی‌شوند و این حاکی ازین است برای آنها "اهمیتی ندارد که واشنگتن چه می‌خواهد."


اینک با شرحی که بالا نوشتم برگردم به عنوان متنم: آیا ایران "صدای نو" در جهان است؟ بله، صدای نو است و توان بازیگری هم دارد و توانست از طریق نفوذ فکری و ایجاد جبهه‌ی مقاومت در منطقه، ارتش آمریکا را زمینگیر و جوهر طرح‌های سیاسی دسیسانه‌ی آن نظام سلطه‌گر را در پای همان ورقه، خشک کند. این ایران نافذ، آیا بهتر نیست در داخل انسجامش حفظ شود و در برابر فساد در هر مرتبه و مرحله بایستد؟ و آن عده هم سر عقل آیند از تقلید محض تمدن غرب، برگردند؟! بگذرم. دامنه.

 

آق سید سعید سلام. چون روی نظری که زیر پست‌هایت می‌ذارم، جوابی نمی‌دهی، زین‌پس فقط همین‌مقدار مزاحم می‌شم که بگویم پست شما را مرور کردم که وقت آن جناب را نگیرم.

 

آق سید موسی سلام چِش‌کورکی هِم اِشناسمبِه تِه رِه! چه رسد به چِش واز (=غولَپ بَکاردِه چِش)

 

حجت‌الاسلام شیخ محمدجواد استاد سلام. به کار گیری لفظ ختم در برابر هضم چقدر حکمیانه است. هم ختم، هم هضم. گاه ارزش کشف یک لغت در قرآن مساوی شاید باشد با یک ختم. مثلاً کسی بیاد لفظ «عالین» همان سرکشان را که در قرآن نازل شده، بررسی کند. جالب بود نقل بیان مرحوم آیت‌الله کشمیری که ازین نوع بدیعیات زیاد دارد.

 

حجت‌الاسلام آسید حسین آقا استاد سلام. عبارت پشت «چه خوب است...» بسیار جالب بود؛ خودآزمایی برای تناسب‌یابی پاسخ دست ذهن جان به مجهولات. موافقم با این شیوه. تشکر از تلنگر.

 

برادرم حاج سید تقی سلام. خود آن شریف واقفی بنده تا چه حد و اندازه به امام هشتم ع عشق دارم؛ حتی شیدای سرگشته‌ی تک تک سنگ‌های صحن آن حرمم. برو بالاتر حتی یک قدم در گوشه‌گوشه‌ی حرم رضوی بزنم از تمام انرژی‌های عالَم برام پرنیروتر است و جَلادهنده‌تر. حقیقت آن است به این کار ارزشمدارانه‌ی آن بزرگوار که لباس حرم امام هشتم بر تن کردی و دست به اقدامات زیبا زدی و می‌زنی، غبطه می‌خورم. آفرین برین عزم حزم. ارادت: ابراهیم

 

حجت‌الاسلام آشیخ مالک استاد سلام. از زیباترین پاسخ‌هایی بود که درین باب برایم گشودی. تحسین دارد. دقیق بازش کردی. هم ارادی را هم غیرارادی را. آری، درست است، گاه گرده یا پودر غباری خوراکی است، مثل پودر نارگیل، یا وانیل. موفق باشید. معلومه خیلی دلت برای حرم اهل بیت علیهم السلام قم تنگ شده است؛ این روحیه‌ات که عالیه. التماس دعا داداش.

 

حجت‌الاسلام شفیعی مازندرانی نویسنده و شاعر و استاد سلام. گرچه کتابی درسی برای دانشجویان است، اما موضوع آن همگانی است. باید خواندن داشته باشد، چون مبتلابه است. تندرست باشید استاد. متشکر از اطلاع‌رسانی این دو اثر تازه‌ی شما.

حجت‌الاسلام آسید محمد شفیعی مازندرانی. مسجدجامع داراب‌کلا ، روز پنجم ماه رمضان ۲۶ اسفند ۱۴۰۲ و

 

بِف‌ف‌ف‌ف... تموم بالمله‌ای!!!

ازین سر، تا اون سرِ سمت پرده، یعنی ضلع غربی مسجدجامع داراب‌کلا و در عکس بعدی ازون گوش تا این گوش دیوار ضلع شرقی آن، تموم تا ۹۹ و اندی درصد، بالمله‌ای‌اند. خدا بده برکت و نعمت. بِف‌ف‌ف‌ف تموم بالمله‌ای!!! بِف (=مساوی است با تعجب در انبوهی و ازدحام) بازم حرفم اثبات شد این مؤمنین اتاق‌پیش و اکنافش اگر نباشند، مسجد از حضّار انبوه، تخلیه خواهد بود. خدا نیارد آن روز. کافی‌ست آن بالاتپه یک مسجد سوم، راست شود؛ دیگر برای مسجدجامع باید سهمیه زد! دامنه از قِسم کشکولی بگذرد. امابعد این قاسم بابویه رخف من نیست ولی توی مسجد. پسردائی‌اش قاسم ملایی اون هم رخف من، ولی هستُ پیش ستون نشسته است کنار سید موسی و سید اسحاق البته در عکس‌های دیگر، نه این دو عکس.

 

حالیا درود بر استاد ما. خرسندم پس از سال‌های سال، جناب حجت‌الاسلام آسید محمد شفیعی مازندرانی استاد محترم و دانشمند -که از شهیران محل ماست و از دیرباز پیش از انقلاب وارد مبارزات شد و چندین جلد کتاب نگاشت و صدها ترم تدریس کرد و در طول جنگ، اهل جبهه و جهاد در دفاع مقدس بود- امسال در مسجدجامع زادگاه سخنران می‌رانند. بنده ده‌ها بار پای منبرش نشستم و پندهای اخلاقی آموختم. خدا را شکر این بار، باز هم منبرش را به یاد ماها آوُردند. ۲۷ اسفند ۱۴۰۲ ،

 

شیخ محمد غلامی ۲: سلام آقا ابراهیم عزیز روز بر شما خوش بابت این پست جالب و همراه با طنز محلی سپاسگزارم، لذت بردم فکر می کنم هر گوشه ی مسجد بالا رو نظاره کنیم چند نفر از بالامحله و یا همان (اتاق پیش) در اونجا جلوس کرده.

 

مجدد سلام آشیخ محمدجواد اتاق‌پیشی. خوشحالم با دهان روزه، ساعت بشّاشی برات آفریدم استاد. آره، درسته، کوپّه کوپّه همه جا حضور به‌هنگام و مسئولیت‌پذیرانه دارنه این بالمله‌ای‌های دوست‌داشتنی. اتحاد اتاق‌پیشی‌ها واقعاً محشره.

 

خا. امیرجناب سلام هَم هِم.

 

محمد ابراهیم شهابی: سلام جناب استاد. ارادت شما به بلامحلیها (اطاق پیشی ها) متقابله، ارادت داریم. 

دردمورد اقا مهدی ما (گال ممدعلی مدی) درسته. سلامت باشید

 

الآن اِمبِه جواب دِمبِه محمدابراهیم. سلام محمدابراهیم شهابی دوست گرامی. بله متقابل است چه جور هم. در مورد گال‌ممدعلی مدی هم یادآوری‌ات درست است. در متن اصلاح کردم. خدا رحمت کناد آن مرد بزرگ را. همیشه در مسجد و بالاتکیه با نهایت وقار و اُبّهت حضور داشت. با من هم همیشه خوش‌مَشرب بود. آقا مهدی خودش در صحن هست.

 

علیک سلام. من از این عکس، اصالت بالمله‌ای‌ها را به تأویل بردم. متشکرم. محض آزمایش، همین عکس هم اگر آقامهدی رمضانی برود سمت دیوار آن وری، دنبالش آق موسی رمضانی و محمدآقا گرجی هم بدون معطلی می‌رن اون وری پیش گال‌ممدعلی مدی. می‌گی نه، یک روز آزمون کنند اینا را. با هم چنان دَپیته (=متحد، گره‌ زده) هستند این‌گونه اند. بگذرم. زیاد کشکولی شد!

 

محمد ابراهیم به دامنه : سلام استاد.‌ بزویی به خال. اطاق پیشیها دسته ای نیشِرنه. مثال دیگه ، هرجا حاج نقی رمضانی نیشنه ون دور چهارپنج نفر درنه و...

 

ممنونم محمد ابراهیم همنومم. مثال قهاری زدی؛ حاج علی‌نقی رمضانی واقعاً جذابه. هر یک داستان و گفتارش صد تا طرفدار دارد. علی‌نقی و من با هم خدمت می‌کردیم، باهم آموزش نظامی دیدیم. خیلی شوخ‌طبع و جذاب است. درست مثال زدی. پاتوق جعفر دکون‌سر اتاق‌پیش مشهوره. تو هم رفتی وسط خال. بگذرم. خال‌مال می‌گوییم،  یک وقت ناغافلی! خال لب راهی نشود!

 

 

این هِم افطار امروز مِن. اصلاً و ابداً ماه رمضان بدون بامیه زولبیا نمی‌شود سر کرد. بسم الله، بفرما. البته هنوز قم وقتِ افطار نشده است، اما دل حوسوس (=وسوسه) افتاده است. تا سحر هم می‌شود بِصْتا (=خلوت بی‌سرصدا) سرِ بامیه رفت و بازم خورد!! خوشا مشهد مقدس که الآن سه تا اِشکم افطاری را خوردند! راستی هم روزه، هم روضه هر دِ، قبول باشد. دامنه.

 

تذکر مجدد به سید یاسر موسوی

لطف کن مقررات مدرسه فکرت را رعایت کن. ارسال کپی درین صحن ممنوع است. امید است این تذکر آخر جدی گرفته شود.

۲۳ اسفند ۱۴۰۲

مدیر مدرسه فکرت

دامنه ابراهیم طالبی دارابی

سید یاسر موسوی [در پاسخ به دامنه ] سلام. خیلی ممنون که به بنده تذکر دادید. از خجالت آبم کردی رفتم برای همیشه زیر زمین!!

 

آق سید یاسر سلام. اول کشکولی حسابی: اون توتِم شَقّه است می‌ذارن سرداب نرم شود!!! تو بیا بالخانه خاشک نمی‌شوی!!! امابعد؛ به هر حال دامنه، مدیر هم هست، درسته که دامنه فقط می‌نویسد، ولی مدیر باید هم اِعمال مقررات کند و الّا مدیر می‌شود دِرسّه اِتّا خاشکه‌چو!!!


داداش عبدالله‌ی لاری دارابی اوسایی رفیق قدیمی‌ام از آغاز انقلاب تا الآن سلام. آقا ممنونم. بزرگواری کردی. داداش‌هات ناصر و یاسر هم تلفن‌شان که درج کردی ذخیره کردم اما ایتا گویا روی این خط نصب نیستند.

 

گپی با اونی که درین عکس
مفاتیح را زمین گذاشته است!

اول بگویم این پایین‌مله‌ای‌ها ضَب به پایین‌مسجد تعصب دارند؛ انگار از تکیه‌پیش، اعلانِ خودمختاری کرده‌اند. حتی حاضر نیستند پاتوق مشدی‌دکون‌پیش را با تکیه‌پیش عوض کنند؛ گویی تا روزی یک مرتبه، به این تیکّه‌ی مَله (عین اتاق‌پیش بالمله) پا نذارند و چار تا آدم را نبینن، شب خو نمی‌روند. بگذرم که مشدی‌دکون‌پیش شده برای‌شان شبیه قبله‌ی قبیله!

 

اما تِ چِ وِه شِخ‌وَچه! مفاتیح را بِنه گذاشتی داری ویرّه ویرّه می‌خونی؟!! کراهت دارد قرآن را پایین‌تر از زانوان گذاشتن. تازه، مگه استاد حجت‌الایمان شیخ علیرضا ربانی‌ی بامرام بالای منبر در حال وعظ نیست؟ پس تِ چرا به جای گوش به خطیب، داری کار دگر می‌کنی؟! این دومین کراهت. دامنه ولی بگذرد. رحمت واسعه بر مرحوم حاج شخ احمد.

 

نظر حجت الاسلام آسید حسین آقا شفیعی دارابی نسبت به نوشته‌ی بالای دامنه: در سایه سار یک تذکر اخلاقی شرعی!!!! بسم الله العلیم الحکیم. آقا ابراهیم و آقا اسماعیل؛ سلام علیکما؛ نماز ها و روزه هایتان قبول باشه. گفتمان انتقادی بین دو فامیل؛ هم اقدامی شایسته محسوب میشود؛ و هم حاکی از شهامت منتقد می باشد؛ باید منتظر پاسخ و پاتک طرف مقابل بود؛ البته شاید او نیز همانند آقا یاسر بنگارد «چشم» (اگرچه هنوز مطمئن نیستم)؛ به هرحال؛ تذکر اخلاقی مدیر محترم در قالب شوخی و کشکولی قابل تحسین و عبرت است ولی برای اینکه: یک دفاعی هم از فامیل دیگر خودم کرده باشم؛ می نگارم : شاید آقا اسماعیل به جهت ممارست و حشر و نشرش با پدر روحانی وارسته (که خداوند رحمتش نماید) و برادر روحانی (که خدا؛ حفظش نماید) و دیگر روحانیون ارجمند (که خدا نگه دارشان باشد) در پی ذکر توجیهات متعدد باشد؛ که تنها از دو توجیه ممکن یاد می نمایم: ۱) تمسک به قاعده معروف «الجمع مهما امکن؛ اولی من الترک»؛ یعنی اگر در جائی؛ مردد باشی بین انجام یک کاری و ترک کاری دیگر؛ در صورتیکه جمع هردو ممکن باشد؛ بهتر این است که به جمع بین آن دو روی آوری؛ البته اگر این فامیل فهیم ما به چنین قاعده ای تمسک کرده باشد؛ در پاسخ می گویم: بلی؛ این قاعده یکی از مشهورترین قواعد اصولی و فقهی به شمار میآید؛ ولی مجرای این قاعده و به کار گیری آن؛ متفرع بر تردید و مشخص نبودن وظیفه است؛ اما در این مورد؛ وظیفه کاملا مشخص است؛ یعنی احترام به خطیب ارجمند (که خداوند اورا نیز نگه دارد و حفظش نماید) و پای بندی به حسن استماع نسبت به گفتار سخنران خوش مشرب؛ و بر زمین نه نهادن قرآن کریم؛ ۲) ممکن است این فامیل دوست داشتنی ما؛ توجیه دیگری را هم برای کار خودش عرضه کند؛ و آن اینکه: امام علی (ع) فرمود : «اغتنموا هذه الفرص؛ فانها تمر مر السحاب»: «فرصت ها را غنیمت بشمارید؛ زیرا به سرعت میگذرند»؛ پس بدین جهت می توان هم گوش کرد و هم قرائت نمود؛ در پاسخ می نویسم: اصل روایت درست است؛ ولی به قول معروف: «هر سخن جائی دارد و هر نکته مقامی»؛ اتفاقا؛ اغتنام فرصت در اینگونه موارد به این است که بهثر و دقیقتر به سخن سخنران گوش دهیم؛ از همه گذشته؛ صراحت و شفافیت نهی وارده از نهادن قرآن بر زمین (و لو نهی کراهتی) دلیل بر درستی تذکر مدیر محترم می باشد؛ نکته عجیب اینکه : پس از استراحت؛ به کتابخانه خودم مراجعه نمودم تا به جمع آوری مطالب جهت ایراد سخنرانی در مجلس خانوادگی به جهت یاد بود مرحوم آیت الله حاج شیخ اسماعیل دارابکلائی (در منزل داماد عزیزش حاج آقا علی آقای بهرامی) به پردازم و یا در صورت فرصت؛ جملاتی در جهت گرامیداشت رحلت جانگداز مرحوم شیخ مفید؛ بنگارم؛ اما ضریب بالای جذبه نوشته آقا ابراهیم؛ بدین سمت کشاند و...؛ پس تا دیر نشده خدا حافظ؛ چون در قبال وقت مستمعین جلسه پیش روی مسئول هستم و باید مطالعه نمایم و پاسخگو باشم؛ اما چون تا ساعاتی دیگر؛ شاهد فرارسیدن اولین شب جمعه ماه رمضان هستیم؛ از همگان تقاضا می نمایم:برای شادی روح همه منسوبین؛ حمد و سوره ای را همراه با ذکر صلوات قرابت نمائیم.(حوزه علمیه قم: شفیعی دارابی: ۲۴ اسفند ۱۴۰۲ش_ ۳ ماه رمضان ۱۴۴۵ق)

 

جناب حجت‌الاسلام آسید حسین آقا استاد محترم ما سلام. ۱. از دو تذکر من به آقااسماعیل آفاقی، متنی آموزنده ایجاد کردید که برای شخص من ارزش یک مقاله‌ی عالی با گِرید علمی را دارد. ۲. واقعاً حاج آقا شفیعی این یک فرهنگ و رفتار غلط شده است که مستمعینی چند، بارها و سالهاست که به جای استماع سخنان خطیب منبر، مفاتیح یا قرآن را باز می‌کنند می‌خوانند حال آن‌که این کار بدترین بی‌احترامی به سخنران مجلس است. ۳. کشکولی من به آقااسماعیل در جای خود همان تذکری است که حضرت‌عالی با مهارت علمی آن را جاانداختید و حکم شرعی آن را مطرح فرمودید. ۴. من به نوبه‌ی خودم از متن قشنگ و حرفه‌ای‌تان ممنونم. خیلی قشنگ نوشتید.

 

اسماعیل آفافی به دامنه: سلام اولاً از اینجه تا قم نزدیک سیصد و اندی فاصله هسّه حق داری ندونی علت چیست اگر روی پا برود ضعیفی چشم توان واضح کردن کلمات را ندارد. دوماً همّت میکنند در مسجد حاضر شوند جای شکر دارد گوییا اکثرا حضور دارند. سوماً مشتی که به رحمت خدا رفت ( خدا رحمتش کند ) پاتوق مشتی هم رفت برای خودش، بقیه جواب را نمیدم.

 

شیخ‌ علیرضا ربانی: خدمت صدیق ارجمندم آقاابراهیم سلام علیکم اعمال و طاعات قبول باشه ان شاءالله ، آقا اسماعیل حفظه‌الله آقا زاده با معرفت است و مدبّر ، بعید می‌دانم این عکس زمان منبر حقیر باشه ظاهرا در حال خواندن دعا افتتاح است وگرنه شاید شاگرد خوبی برای استاد معظم حجةالاسلام والمسلمین دکتر سید حسین شفیعی حفظه‌الله نباشم ولی در یک قلم شاگرد خوبی هستم و آن هنگام صحبت اجازه نمی‌دهم کسی کتاب یا ،،،باز کند مطمئن باشید ، مگر متوجه نباشم . عزیز ، صفای دلت آرزوم بی. ملتمس دعا

 

اسماعیل آفافی به آق سید حسین: سلام بر هردو فرهیخته دیارم. سمعاً و... اما چرا سمعاً؟ چون شاید اتفاق مجددی پیش بیاد و فعل قبلی تکرار شود طاعتاً را نگفتم تا دینی بر گردنم نماند. تذکرتان بجا و مورد قبول هست همانطور که فرمودید میتوان دلایل متعددی وجود داشته باشد، نپندارید بهانه ای بیش نیست. بنده یک مورد را برای آق ابرهیم نوشتم یکی ضعف نزدیک بینی چشم هست دوم سعی مینمودم یک جزء را تمام کنم سوم اینکه نوعی مشغولیت چشم هست تا در زیر منبر خواب نگیرد. اینا دلایل مخصوص خودم هست خدای نکرده قصد بی احترامی به قرآن و هنگام منبر نیست. در ضمن رحل قرآن هم دم دست نیست تا بر زمین قرار نگیرد. حاج آق ربانی را هم خدا عمر بدهد که مدت منبر را کمتر کردند تا چشم و ذهن خسته شد دستور خواب را بدهند منبرش هم به پایان میرسد. التماس دعا،، ""کشکول ابراهیمی"" اِماره مسجد جه فراری ندین!

 

آق سید حسین شفیعی دارابی به حجت الاسلام ربانی: سلام علیک. شکر الله سعیک. اتفاقا در ذهنم بود که بنویسم باید جناب آقای ربانی مطلع نبوده وگرنه نغمه داودی را سر میداد و... خداوند از همگان قبول کنه. بلی آقا اسماعیل عزیز و دوست داشتنی است

 

حجت‌الاسلام آق سید حسین شفیعی به اسماعیل آفافی: سلام ممنونم. توجیهات جدید هم جالب بود. ولی حواستو جمع کن؛ که جناب آقای ربانی متوجه نشود و تهدیدش را جدی تلقی کنید


سَر و سِرّی با سید موسی

آقا اول قبول باشد. دوم این جا کلام الله روی رحل است و کاری بس احترام‌آمیز و درست. سوم معلومه تِلنگِه (=نغمه)ات خوب است، چون آق‌داداشت مرحوم حجت الاسلام حاج آقا سید علی صباغ صوت محزون و دلنشینی حینِ ذکر مصیبت روی منبر داشت. چهارم یک خاطره به خاطر این رحل قرائت دوره‌نشینی. کوچیک بودیم داخل بالامسجد ماه‌رمضان‌ها همین دوره‌نشینی قرائت نوبت به نوبت چند آیه از قرآن شرکت می‌کردیم. آن سال آق‌داداشت روضه‌خوان بود که پس از منبر دَور قرآن می‌گرفت. نوبت من شد. یک جا آیه که تمام کلماتش سخت بود گردن من افتاد، تپوق آوردم. اخوی‌ات گفت: «اَعِدّ»!!! من قفل کردم. ای خدا این «اَعِدّ» دیگه چی شیه؟! همین‌طور زُل زدم نگاهش کردم تا این که مرحوم مرحوم حجت الاسلام حاج آقا مهدی دارابی که کنارش بود گفت: وَچه‌جان!! «اَعِدّ» یَعنِ دِباره برگرد بخوان. بعدها از کوچیکی عبور کردم فهمیدم میدان‌دار قرآن وقتی گفت «اَعِدّ». یعنی غلط خواندی برگرد سرِ آیه، از سر بخوان (به قول محلی: اَززَزَسِ سَر بَخون) روح هر دو روحانی روستا که ذکر خیرشان شد، مَسرور همین خاطره‌گویی قرآنی باد. این بود سَر و سِرّی با تو آق سید موسی. خوب شد قرآن را بِنه نذاشتی. معلومه چشمت هم نزدیک‌بینه و هم دروبین و هم وسط‌بین. کشکولی شد لابد!!! التماس دعا. راستی به آقاعیسی درواری فامیل من و حاج اسحاق ابراهیمی رفیق من و حاج صادق رمضانی دوست قدیمی من و حاج رضا آهنگر دوست مهربان من هم، درین تصویر سلام دارم. بقیه‌ی حاضرین عکس را نام ببرم طول می‌کشد. البته ابوالفضل که همیشه هست. کار، کار ستوده است این نشست، با این طرز نشست. دامنه.

 

جناب حجت‌الاسلام آسید حسین آقا استاد محترم سلام. نوشته‌ی پرباری بود در معرفی شیخ مفید علیه الرحمه. پارسال هم جایی مقاله‌ی شما درین‌باره را خواندم. اینک نکته‌ی مهمی درین آورده‌ی‌تان هست این‌که گفتید امام زمان -علیه السلام- در نامه‌ی به شیخ مفید وی سَدید) و حتی «ولیِّ رشید» توصیف فرمودند. هر چه از عالمان دینی‌مان بدانیم کم است. متشکرم ازین نوشته‌ات. ارادت.

 

امیرجناب سلام. آیا حالا که «مهد تمدن»!! غرب‌پرست‌ها خود دست به فیلتر پیامرسان تیک‌تاک چین زده است، از تقلید محض خود از غرب عقب خواهند نشست؟! نه هرگز، باز هم شبیه «سید حسن تقی‌زاه‌»های نو پیدا می‌شوند که ناخن پا تا فرق سر را غربی می‌خواهند. بگذرم. ممنونم از روشنگری‌های منصفانه‌ی امیر.

 

آقا اسماعیل آفافی سلام. ۱. ممنونم از توضیحاتت. ۲. آب هویج بخور نور بیفتد! ۳. دقیق از راه بزرگراه قم گرمسار جاده‌ی افتَر فیروزکوه تا خود پیش بانک صادرات سابق داراب‌کلا هست ۴۶۶ کیلومتر، از راه قم تهران فیروزکوه قائم‌شهر ساری تا خود پیش بانک صادرات سابق داراب‌کلا هست ۲۸۶ کیلومتر.

 

اما خاطره‌ی من با مشدی مرحوم:

 

خاطره با مرحوم مشدی

 

روزی با دوستا به همراه زنده‌یاد یوسف رفتیم دُکان مشدی. ما را برد داخل آن اتاق کناری تخت و یخچال داشت. یوسف رو داشت صاف رفت سرِ یخچال. دید یک بادیه دوبزه‌آش هست. مشدی خندید و دندان طلایش پیدا شد و گفت یک بار می‌پزد، یک هفته می‌خورَدش. آش بو هم آمده بود. ما را برد آن خونه‌ی پشتی. حیاط داشت و دو تا اتاق. تعجب مرا فرا گرفت. چرا؟ چون دیدم ابتکار به خرج کرد. بالای چراغ نفتی علاالدین، عین کانال لوله‌کشی کرد فرستاد پشت بام از حلب بیرون کرد. گفتیم چرا اینطی کردی؟ گفت: گاز این چراغ چش را می‌سوزاند با لوله گاز را هدایت کردم به بیرون از پشت بام. آن سال‌ها تمام خونه‌ها ازین نوع علاالدین نفتی بود و هر جا هم می‌رفتیم شب‌نشینی چشم آدم سوزه می‌آمد. بعضی یک آجر رویش می‌گذاشتند یا یک کتری آب. ولی فکر مرحوم مشدی عجیب بود ازون اقدام. خدا رحمت کند.

 

مَشدی درست است، نه مَشتی

مشدی مخفف و کوتاه‌شده‌ی مشهد است. پس دال دارد، نه ته. اون «مَشتی» که تلفظ می‌کنند اسم فردی در سمت تویه‌دروار بود که بهادر و قوی بود. بنابرین لفظ مشدی برای احترام به مشهدرفته‌ها درست است یعنی مشهدی = مشدی.

 

جناب حجت‌الاسلام ربانی استاد محترم سلام. ۱. چه هم عالی که فهمیدم قاطع به قرآن‌خوانان هنگام منبر و وعظ و سخن، تذکر می‌دهید. باید هم چنین باشد. ۲. اتفاقاً از جناب آسید حسین آقا استاد محترم چه قسمت قشنگی را کسب فیض کردید؛ بلی؛ ایشان هم از هر چه که نظم جلسه را و حرمت سخن را وهن کند، سخت و باشهامت مقابله می‌کند، خصوصاً جرکّه‌جریکّه‌ی قسمت آن سوی پرده را. ۳. به هر حال یک روحانی برای منبر، در خونه‌اش اول قرآن را می‌بیند، روایت را سیر می‌کند، شعر را نگاه می‌کند، تاریخ می‌خواند، تفکر می‌کند و با صرف وقت مطالعه می‌آید مجلس روضه. پس نمی‌شود حرمت منبر را پاس نداشت. حق منبر بر مستمع این است سکوت کند و گوش فرا دهد. امید است رفتارها که اغلب از سرِ توهین هم نیست، اصلاح شود. استاد سپاس و من هم آقااسماعیل آفاقی فامیلم را ازون نوع آقازاده!!ها، نمی‌دانم. او فرق دارد. درودتان باد.

 

آقا اسماعیل آفافی باز نیز سلام. وقتی رسیدم به این عبارتت:

 

«""کشکول ابراهیمی"" اماره مسجد جه فراری ندین»

 

خیلی لذت بردم. آقا تِ خادِت صاب‌سرِه هستی. کی قادره تِ ره مسجدتکیه اون هم پایگاه اصلی مرحوم حاج‌آقا آفاقی بزرگ، فراری هاده. آن قطعه از محل بهشت پای‌مله‌ای‌ها هست! تو هم همسایه‌ی دیوار به دیوار آن. برای مای بالاتکیه‌ای‌ها هم آن قطعه خاطره‌آمیز است؛ چون پایگاه انقلابیون محل بود سال ۵۷. حتی شب تاسوعای آن سال آن پشت تکیه‌ی سمت جمالی‌ها حسابی پاهاچو بالا رفت از سوی شاه‌پِشت‌ها. بگذرم. سمعاً را بچسبان به طاعتاً که روح حاج شخ احمد عمو هم از طاعتاً تو به حرف استاد آسید حسین آقا شفیعی شادمان خواهد شد. درود.

 

استاد یک سلام دیگر. از لفظ عالی‌ی نغمه‌ی داوودی خیلی خوشم آمد. درنگ کردم در آن. به استاد ربانی جور است این نغمه. چون مردی بی‌تعارف است در بیان حق و حقایق و تذکر. درود بر هر هر دو استادمان.

 

باز نیز سلام برای این هشدار کشکولی‌تان به آقا اسماعیل آفافی. او هم حواسش را جمع کرد، هم عقل و هوشش را. معلوم کرد که انتقادپذیر است. خصوصاً که آدم آرامی هم که هست این فامیل ناب مادری من.

 

استرجاع می‌کنم

برای مرحوم میرمؤمن آسیدمیرآقا

انا لله و انا الیه راجعون

 

باسمه تعالی

آن مرحوم چون با مرحوم پدرم آمدُشد داشت و خونه‌ی پدر‌ومادر ما هم می‌آمد، برایم انسانی زیادآشناست. خاص‌بودن تسلیت من برای ایشان هم ازین روست و هم از آن رو که باید لیست بلندبالایی از اعضای مدرسه فکرت را نام ببرم که مستقیماً با وی نِسبت و نَسَب دارند. من به آن مرد خودبه‌خود علاقه داشتم. بی‌آن‌که نشری یا حشری یا نشستی یا برخاستی ازو داشته باشم. انسانی خَلیق بود و خندان. جدا از آن چون تبارش به خاندان خوب سادات روستای‌مان ریشه دوانیده، دایره‌ی محبوبیتش شعاع درازی داشت. خوب، خلاصه‌اش همین قدر بس و عُلُوِّ درجه و رُتبت در بهشت باید برایش خواست. حتی شاید طلب شفاعت از جدّ و جدّه‌ی ساداتش. ابتدا تسلیت به جمیع بستگانش از کوچک تا بزرگ، از نوه تا هر که با بیت او خویشاوندانی خونی و پیوندی دارد. امابعد، لیست تسلیت به افراد مدرسه فکرت که با آن مرحوم نسَب و نسبت می‌بَرند: امید است ذهنم یاری کند تمام اعضای منتسب آن مرحوم درین صحن را نام ببرم و تسلیت دهم از سر نسیان از قلم نیندازم:

 

به بانوان و برادران زیر به ترتیب حافظه‌ام:

 

به فرزندش عالمه‌سادات موسوی همسر آشیخ مالک

 

به نوه‌اش حاج علی‌میرزا چلویی

 

به دامادش حاج سید آقا رضی سجادی

 

به پسردایی‌اش حاج سید محسن سجادی

 

به آق سیدمحمد موسوی وکیل پسرعمویش

 

به آقا اسحاق آهنگر دامادش

 

به زهراخانم رجبی برادرزاده‌اش

 

به حجت‌الاسلام آسید حسین آقا شفیعی پسرعمویش

 

به آق سید اسماعیل موسوی برادرزاده‌اش

 

به آق میر یاسر موسوی برادرزاده‌اش

 

به آق میرهادی موسوی میراحمد پسرعمویش

 

به داداشم آق سید رضا موسوی پسرعمویش

 

به حجت‌الاسلام استاد محترم آشیخ مالک دامادش

 

به محمدرضا رجبی داماد برادرش

 

به آق سید یوسف موسوی پسرعمویش

 

به آق سید ابراهیم موسوی برادرزاده‌اش

 

به ربابه‌سادات سجادی دختردایی‌اش

 

به آق محمدابراهیم شهابی داماد دایی‌اش مرحوم حاج سید حسن سجادی 

 

به آقا حاج حجت رمضانی داماد دایی‌اش مرحوم حاج سید حسن سجادی

 

به سیده‌زینب سجادی فرزند حاج آقا سید محسن سجادی

 

به علی آقا غلامی‌نژاد داماد حاج سید محسن سجادی

 

به آقا حسین طالبی داوود داماد حاج سید محسن سجادی

 

به احمدآقا غلامی‌نژاد داماد دایی‌اش حاج سید حسن سجادی

 

ادامه‌ی لیست که از حافظه‌م یادم رفت:

 

به آقا اسماعیل آفاقی داماد دایی‌اش مرحوم حاج سید علی سجادی

 

به دکتر حمیدرضا شهابی فرزند آقا محمدابراهیم شهابی و سیده‌ربابه سجادی

 

به فاطمه‌سادات موسوی برادرزاده‌اش همسر آقامصطفی بابویه

 

به آقامصطفی بابویه داماد برادرش حاج میرعلی‌محمد موسوی

 

به مبیناخانم شاهمیری برادرزاده‌اش

 

خدا رحمتش کناد. جایش بهشت باشد به مدد اعمال و اعتقاد و اخلاقش.

۲۵ اسفند ۱۴۰۲

مدیر مدرسه فکرت

دامنه ابراهیم طالبی دارابی

 

سید موسی صباغ: سلام آق ابراهیم. قرائت قرآن ، برنامه جزء خوانی هر روز مسجد قبل نماز ظهر است. که با همت حاج آقا شیخ مرتضی دارابی چند ساله که برگزار می‌گردد. البته با قرائت دوستان دیگر که ترتیل خوانی است و بهره می‌بریم. منم تلنگه ملنگه بلد نیستم همینطور ی میخونم. البته زاپاس دست چندمم. بابت اون تپوقت باید یه ماشه دار میخوردی که شانس آوردی. ذکر خاطره. ابوی مرحوم منو فرستاد. پیش آق سیداسدا... حسینی قرآن بیاموزم. قرائت خوب بود بعد نماز مغرب و عشا میرفتم. یه شب بعد نماز با آقاحجت و سید اسحاق که برای شوپه بالا محله طرفی میرفتند هم مسیر شدم . سر کوچه آق سیدا... وایستادیم حرف میزدیم .که آق سید ا... موقع برگشت بعد نماز منو با آقا حجت و سید اسحاق دید. من سریع خدا حافظی کردم و رفتم منزل آق سید اسدا.. یکم نشستم گفت قرآن و باز هاکن بخون. ما هم شروع به خوندن کردیم که یه کلمه رو غلط خوندم . اونم بلافاصله یتا ماشه دار بزوهه منه دست پشت ره بایته ته چچی وسه سه رضا وشکون جه گردنی ( به همراه اونا رفاقت و گشت و گذار داری). به پشت دستم نگاه کردم دیدم خون آمد.آخه ماشه دار ره با ضرب زوهه. دیگه بعد اون شب آموزش قران و ترک کردم دیگه نشیمه. خدا رحمت کنه آق سید اسد... و والدین شما و اخوی مرحوم آقا حیدر رو.

 

آقا سید موسی سلام. ۱. ممنونم باحوصله خواندی و پاسخ دادی. ۲. اساساً داخل مسجد قدیم خیلی خاطره داریم. یاد همه‌ی آن مسجدهای به خیر و روحشان شاد. ۳. آق‌داداشت حاج آقا صباغ دلرحم بود ماشه‌دار نداشت! ۴. خاطره‌ات با مرحوم آق سیداسدالله حسینی چقدر جذاب بود. آن مرحوم قاطع بود و به قول محلی: سیاست داشت. پس حسابی انگشت‌پِشتت ماشه‌دار خورد! دل پی بکارده!. ۵. یکی رفته بود پیشش قرآن، اول نماز پیشش کشید. تا گفت الله اکبر، گفت راس بَوووش بور. گفت چه وه؟ گفت تو می‌گی: الله اچَبر. کاف را چ تلفظ کاندی. اونم دیگه نرفت! ۶. آقا ممنون که یاد والدین و اخوی‌ام را درین عصر جمعه کردی. خدا رحمت کند مادر و پدر و شهیدتان و نیز روانشاد برادرزاده‌ات آق سید باقر پسر سید حاج کاظم را.

 

آقا مصطفی داراب‌کلایی سلام. از گزارش‌های به‌هنگام تصویری و کتبی آن دوست گرامی‌ام دلشاد می‌شوم. از جناب عمران رمضانی ذاکر اهلبیت ع هم متشکرم که این حلقه‌ی قرآنی را شکل دادند. خیلی بهاء دارد این نوع محفل‌های مذهبی و در جان نوجوان نفوذ می‌کند. مرحله‌ی مهم دمیدن مذهب و تعالیم مقدس همین دوره‌ی سنّ است و با همین دَوره‌گرفتن. مأجور باشین هر دو بزرگوار پایین‌مسجد. ارادت: دامنه.

 

آق سید یاسر سلام. ممنونم از معرفتت که یادی از اموات بیت ما کردید. احترام دارید. بله، متوجه شدم. اما فقط جهت شکافتن لغت میر. عرض کنم که در ایران میر, معادل «سید» است. اما چشم. زین پس: همان سید یاسر است.

 

جناب حجت‌الاسلام آشیخ مالک استاد محترم سلام. دلیری‌ات در خَرق عادت تحسین دارد. نیز مصیبت بازم تسلیت. سلام و سپاس حاج حجت که دستت خوب تدوین ساخته است.

 

ممنونم آشیخ مالک دوست خوب و استاد ارزشمند من. بی‌حد احترام به محضرت که والدین من و اخوی حیدرم را یاد کردی درین ماه فرخنده‌ی رمضانی. خواستم لیست کنم که چقدر زیاد هستن فک و فامیل‌های این خاندان. سپاسگزارم.

 

یادآوری: من خط ایتای آقا داوود آهنگر را ندارم که مدرسه دعوتش کنم. شاید هم دعوتش کردم و عضو مدرسه فکرت باشد من ممکنه نمی‌دانم. به‌هرحال آق سید یاسر تلفن ایتای آقا داوود را بفرس ذخیره کنم و دعوتش.

 

آقا سید حاج رضی سجادی سلام. متشکرم من هم. به خانمت تسلیت مرا و خانمم را حتماً برسان. خدا صبرشان دهاد که حزنِ مصیبت پدر، تمامی ندارد.

 

جناب آق سید اسماعیل موسوی سلام. آقا بله شاهد بودیم هر دو عموی متدین و بااخلاق‌تان (مرحومان: حاج سید کریم و حاج سید میر مؤمن) هر دو از کِبار بودند و میان مردم محترم و محبوبیت داشتند. از شما دوست گرامی‌ام ممنونم که پاسخی بر پیام بنده مرقوم کردین. به پدر و مادر بزرگوارتان سلام ما را برسانید. تسلیت مجدد. ارادت: دامنه.

 

اسماعیل آهنگر : سلام بر عموابراهیم عزیز و دوست داشتنی نماز و روزه شما قبول درگاه حق.

 

سلام آق اسماعیل آهنگر فامیل قشنگ و بامرام من. تو ولی دوست‌داشتنی‌تری آقااسمال. خدا رحمت کند والدین خیّر و نیکوکار شما را. به خانمت دخترخاله‌ی محترم بنده هم سلامم را برسان. با ارادت به تو اسماعیل.

 

اسماعیل آهنگر:  خدا رحمت کنه پدرومادر و عمو حیدر عزیز را شما لطف دارین عموابراهیم به روی چشم یاعلی.

 

دامنه: آقا برای مرام و اخلاقت در یادکردِ والدین و اخوی‌ام، از جایم برخاستم. خیر پیش رفیق خوش‌اخلاق من اسماعیل نازنین.

 

این سه شیخ روستای ما

بسم الله. از راست: حجت‌الاسلام آق شیخ موسی چلویی دارابی. حجت‌الاسلام آق شیخ رحیم آهنگر. حجت‌الاسلام آق شیخ مهدی شیردل. این جا پایین‌مسجد است؛ مجلس وعظ ماه رمضان جناب حجت‌الاسلام آشیخ علیرضا ربانی استاد محترم و سخنورز ما. آشیخ رحیم در تعلیم قرآن خیلی‌ها نقش بارز ایفا کرد. آشیخ موسی مدت مدید در پادگان‌ها امور مذهبی را بر عهده داشت. آشیخ مهدی هم سالیان دراز در ارتش حضور داشت. بنده به هر سه استاد و نیز استاد ربانی ارادت دارم و از راه دور گونه‌ی آنان را بوسه می‌زنم، چون اساساً اهل دست‌بوسی!!!! نیستم. بگذرم. از عکاس صحنه آقامصطفی سپاسگزارم که در صید صحنه ماهره. دامنه.

 

پیام دامنه به آقای هادی ثابت شوکت‌آباد

با مَسرّت شادمانی حضور جناب استاد هادی ثابت شوکت‌آباد مستندساز محترم را به مدرسه فکرت گرامی می‌دارم. امید است قدم و قلم آن هنرمند اندیشمند بر دانش و ارزش درین صحن بیفزادید. مستندهای فاخر ایشان از سیمای جمهوری اسلامی ایران بارها پخش شده است و بنده پروپا قُرص بیننده‌ی ساخته‌های وی هستم. از دو مستند شگفت‌انگیز و فاخر «کاکُل» و «مُلامحمد» هم -که اولی را خود ساخته و در دومی نقش مدیر فیلمبرداری را عهده‌دار بوده- در سایتم دامنه و نیز در صحن مدرسه تحلیلی ارائه داده بودم. جناب هادی ثابت سلام و خوش‌آمد به شما دوست اندیشمند من.

۲۷ اسفند ۱۴۰۲

مدیر مدرسه فکرت

قم. دامنه ابراهیم طالبی دارابی

محضر سید حاج رضی سجادی دامت برکاته سلام. ممنونم ازت. منِش و مرام آن دوست محبوب، دائم مورد تحسین است و باعث ازدیاد دوستی و حُب. درود.

 

حضور انور فاضل خردمند آقای حجت الاسلام ربانی استاد محترم همواره درود و سلام. خداوند متعال بر توفیقات روزافزون آن دوست ارزشمندم همچنان بیفزاید. شیخ بهلول را جالب اشارت داشتید. حفظکمٰاالله.

 

همچنان شهید می‌دهد ایران

این چهره، سربازوظیفه «شهید یونس محمدی» است که در حمله‌ی مسلحانه‌ی ۲۵ اسفند ۱۴۰۲ شرارت‌پیشگان به این عضو یگان تکاوری ۱۱۵ زهکلوت رودبار جنوب کرمان، با زبان روزه به مقام شامخ شهادت رسید. خواستم گفته باشم، ایران همچنان آماج کینه و عداوت مخاصمان است و هنوز هم، به تناوب یا توالی، در جای جای میهن خون جوانان وطن توسط خون‌آشامان بر زمین می‌ریزد. و همین حضور در میدان موجب شده است کینه‌ورزان نتوانند امنیت پایدار ایران را خدشه‌دار کنند. به یاد یونس شهید صلوات. دامنه.

 

یکی از یکی قشنگ‌تر. همه جزوِ طبیعیات اخلاق هر یک از ماست. ممنونم خیلی شفاف جواب دادید. معلومه ساحل جنوب خوب برت ساخت آق سید سعید.

 

امیرجناب سلام. ۱. موافقم که اقتباس باشد از هر جای جهان تا اتلاف نباشد و دوباره‌کاری شکل نگیرد. ۲. اما هر فرهنگ و تمدن هم آموزه‌های خاص خودش را دارد که شما هم دست گذاشتی. مثل سبک معماری. ۳. درونزابودن هم واقعاً منتهی به سهم ما در علم می‌شود. ۴. متشکرم از نکات خوبی که بر متن جناب حجت‌الاسلام داراب‌کلایی استاد محترم، نوشتید. درود.

 

آقا محمد ابراهیم سلام. دو ماه قبل در همین صحن هم من و هم حجت‌الاسلام احمدی استاد محترم درباره‌ی کتاب «کهکشان نیستی» مطالبی مفصل نوشته بودیم. اینک یادآوری‌ات بازهم بر اهمیت آن افزود. امید است این کتاب را همه بخوانند. متشکرم.

 

سلام جناب استاد ثابت. بنده هم از در کنار شما بودنم خرسندم و خوشنود. در دانشسرای فکرت هم با شماییم و می‌آموزیم.

 

جناب آقا اسماعیل آفافی سلام. کشکولی استخوان‌داری بود! نه، بزنم به تخته! نشان دادی تحت تعلیم شخ‌احمدعمو خوب فولاد! شدی.

 

جناب سید حاج رضی سلام. برای این سند مهم انقلاب، در سرِ فرصت پستی مجزا خواهم نوشت. سند مهمی بود. باشد در آن پست زوایایی از آن را برمی‌شمارم. اگر یادم رفت، یادم بینداز. خدا رحمت کند پدرخانمت مرحوم حاج میرمؤمن را. جاش جای قشنگ بهشت باد.

 

دانشسرای فکرت؛ حرف و حروف

بِستری برای بسط حرف و گفت و شنود

 

به نام آفریدگار متعال
حرف و حروف را برای بحث و گفتگو ایجاد کردم.

۱۱ اسفند ۱۴۰۲ ؛ دامنه ۱ | ابراهیم طالبی دارابی

 

دانشسرای فکرت تأسیس شد

با یاد و نام آفریدگار متعال مهربان

سلام و احترام شایسته به شایستگان

 

سوگند به روشنایی چاشتگاه. و  قسم به شب آنگه که بیآرامد،  پروردگارت تو را رها نکرده و از تو آزُرده نشده است [حمایت پروردگارت هرگز در دنیا و آخرت، حال و آینده از تو قطع نخواهد شد] (ضُحی / ۱ تا ۳)

 

همان طوری که پیش ازین خبر داده بودم، در آستانه‌ی سال نو ۱۴۰۳ "دانشسرای فکرت" با نام فرعی "حرف و حروف" از بِستر مدرسه‌ی فکرت سر بر آوُرد و در اولین گام اعضای فعال این صحن (تا این لحظه پنجاه عضو) به آن دانشسرا دعوت شدند. آنچه وعده کرده بودم این بوده که مدرسه‌ی فکرت پله‌ای برای راه‌اندازی دانشسرای فکرت خواهد بود و اینک به برکت فعالیت این تعداد اعضا در صحن، آن محیط، مهیّای فعالیت شد. ازین پس، و ازین ساعت به بعد، بنده نیز آنجام. والسلام. دعوت فرستادم. پس؛ اعضایی که شرائط ورود (=فعالیت در صحن) برای عضویت در دانشسرا را داشتند، حتماً در گوشی‌های خود، به مرور، "دانشسرای فکرت" را خواهند یافت.

 

قالوا سبحانَکَ اَنْتَ وَلِیُّنا مِن دونِهِم (سبا / ۴۱)

 

جواب آرند: پاکا این تو هستى
 تو باشى سرور ماها، نه ایشان


۲۸ اسفند ۱۴۰۲
مدیر دانشسرای فکرت
دامنه ابراهیم طالبی دارابی

آیا نوروز را باید نو داشت؟

انسان نشان داد به اتفاقات طبیعی نظام آفرینش توجه‌ی بالا نشان می‌دهد؛ به رعد، به برق، به برف، به باران و کوران. چه از روی خوف چه روی حُب. حتی به برخی از آن رخدادها علاقه و تعلق نشان می‌دهد؛ به گردش شب و روز، به خسوف و کسوف، به گردش زمین گرد خورشید که همان سال نو است. دین هم -که رهنُمای انسان برای به‌زیستن است- هیچ وقت علایقی  را که مناقی عقل نباشد، منع نداشته است. پس همان گون که طلوع و غروب برای انسان علائم دگرگونی است و بسیاری از آنان، آداب شرعی آن را بر حسب همین اوقات شب و روز با موازین دینی و اخلاقی پیاده‌سازی می‌کنند، چرخش یک بار دور آفتاب هم که سال را نو می‌سازد، علامت بزرگ تغییر و تحول است. کما این که دعای سال تحویل هم از تحول در حال و احوال شروع می‌شود. شاید شمارش سال برای عُمر یکی از موارد مؤثر علایق انسان به پدیده‌ی نوشوندگی باشد که آدمی خوشحال است باز نیز طبیعت و شکوفایی شگفتی‌های آفرینش را دیده است. من تا اینجا از عقل خود چنین پنداشته‌ام و آن را گفتار ساخته‌ام. امید است کژراهه نبافته باشم. پس نتیجه می‌گیرم نوروز را باید نو داشت؛ زیرا بهار هم با طبع انسان سنخیت دارد، هم بر خُلق و خوی وی صممیت می‌بخشد و هم با سرشتش سرشته است. می‌توان صدها آداب و رسوم برشمُرد که مردم ایران و جاهایی از جهان برای نوروز و بهار بپا داشته می‌دارند که در هر کدام از آن حکمت و شادمانی و گذر از هر نوع سرخوردگی نهفته و آشکار است. ۲۸ اسفند ۱۴۰۲ . دامنه‌ی یک.

 

شیخ مالک: سلام و عرض ادب و احترام آقا ابراهیم ارادت. تأسیس دانشرای فکرت را به شما و همه اعضا محترم تبریک میگویم ان شاالله مطالب ضروری و مورد نیاز در این دانشسرا منتشر شود. در ضمن آقا ابراهیم خواستم بگویم دیگه در مدرسه فکرت مطالب ارسال نکنیم .؟؟ چون گفتی من دیگه آنجا نیستم اینجام. با تشکر.

 

حجت الاسلام جناب شیخ مالک سلام و احترام. آمین می‌گویم. سپاس نیز. من خودم ترجیح می‌دهم جایی باشم که فعال باشم و فعال باشند. متشکرم.

 

محمد ابراهیم: سلام جناب استاد. موارکااااااا

 

جناب محمد ابراهیم سلام. منم از مِوارِکای شما حرکت و برکت گرفتم! ممنونم آقا.

 

محمد تقی آهنگر: سلام  اقای طالبی ارتقای مدرسه فکر خوبی بود تبریک ما رو هم بپذیر انشالله با برنامه ی جدید وموضوعات گوناگون اعضای متفاوت تر. بحث ها چالشی تر، واشنایی ویادگیری بیشتر. ارادت.

 

جناب محمدتقی سلام‌. پذیرفتم. نیز شادمان که «فکر خوبی» خواندی. حتماً چون یادگیری فارغ‌التحصیلی ندارد؛ به فرموده‌ی پیامبر خاتم ص از مهد تا لحد باید یاد گرفت و یاد داد، با شیوه‌نامه‌ی دانش و ارزش. سپاسگزارم از رهنمود و آرزوت‌.

 

سید سعید شفیعی: با سلام درود تبریک بخاطر تاسیس دانشسرا : تندرستی و موارک وا : امیدواریم که تیم نوج بزویه نهال بیه و انشالله اتا گت دار بوششه تی تی هاده و تی تی ها کال بزونه میوه هاده . کشکولی چون پیش درامد مدرسه بود پس درامد دانشرا انشالله تبدیل شود به دانشگاه و شاید هم حوزه و یا ترکیبی از هر دو. البته انچه مهم است ترواش دانش و تغیر نگرش و تبدیل شود به رفتار . و در انتها کاربردی شود برای زندگی انسانها . مانا باشید غلط نگارش تصحیح گرد با حسن ظن.

 

جناب سید سعید سلام. ادبیات فاخر محلی با به کار گیری چند واژه‌ی همیشه‌مؤثرِ ذهن و حال، نوازشگر زیبایی برای متنت شد. ترکیب حوزه و دانشگاه جانِ مزه کرد! نیز سیر تراوش + تغییر نگرش + تبدیل رفتار + کاربردی شدن کردار، خیلی خیلی ماهرانه و روانکاوانه ترتیب شد. درود.

 

شیخ ‌علی‌اکبر دارابکلایی: سلام علیکم آقا ابراهیم کنشگر عزیز اهداف راه اندازی این گروه بفرمائید وجه تمایز این گروه با گروه مدرسه فطرت . تشکر وافر دارم.

 

حجت الاسلام جناب دارابکلایی سلام و احترام. سپاسگزارم از شما. چشم، به روی دیده. حتماً به‌زودی برخواهم شمرد. البته فوری‌ترین پاسخ این است دانشسرای فکرت جمعی برگزیده و همه‌فعال می‌باشد که خواندن و نوشتن هر دو را در کارنامه‌ی خود دارند. هدف از آن آموختن در مرحله‌ای پیشرفته‌تر و چالشی‌تر است. منم از شما دوست بزرگوار خودم تشکر وافر دارم.

 

قاسم بابویه: سلام آقای طالبی لاعقل یه امتحان فرودی می گرفتی شایدتجدید می شدیم.

 

جناب آقا قاسم بابویه سلام. کشکولی جالبی بود این لااقل گفتنت. نه، تو هیچ وقت تجدیدپذیر نیستی! و اصلاً بدون آزمون استحقاق ورود به مرحله‌ی بالاتر را داری. بدون شوخی: شما لطف داری و جزوِ برگزیدگان بودی که به دانشسرا وارد شدی. امتحان ورودی را هم «فرودی»! نوشتی که در جای خود طنز هم شد خودبه‌خود. دانشسرا بر فراز مدرسه است. سپاس از ورودت.

 

شیخ ‌علی‌اکبر دارابکلایی: تشکر چند نکته را عرض کنم آقا ابراهیم. یک در مدرسه فطرت عمومی است و متن های مختلف و نمی شود گفت تخصصی نمی شود گفت سطح بالاتر چون اکثرا در یک سطح معلوماتی نیستند .اما در این گروه محدودتر باشد و سطح مطالب همانگونه اشاره کردید بالاتر باشد. دوم آنچه ضرورت دارد توجه به چالش های پیشروی جامعه مورد نظر باشد والا به صرف تئوری بدون پشتوانه امکان تحقق دشوار است .سوم توجه به دغدغه های بومی و محلی و راهکار ها مورد توجه قرار بگیرد. خاطرم هست تجربه سه ماهه دوران فعالیت انتخاباتی بلحاظ حضور میدانی در منطقه که داشتم بخش عمده تئوری ها کاربردی و مورد توجه جامعه عام نبود و حتی افرادی از دیار ما که دغدغه داشتن از محل اصلا نگاه تئوری آنها کاربردی نبود( اگرچه سخنان زیادی در همین محور حضورم در صحنه انتخابات دارم اما زمان بیان ان فرا نرسید بیان کنم ان شاءالله عمری باقی باشد تخصصی به آن می پردازم و تمام ابعاد لازم را باز خواهم کرد اما دستاورد بسیار خوبی بود .) ودر میدان عمل نتوانستن از فرصت ها درست استفاده کنند لذا صرف نوشتار بسنده نشود بلکه راهکارها و تحقق چگونگی پیاده سازی مبانی ارزشها و.

 

مجدد حجت الاسلام جناب داراب‌کلایی سلام. اتفاقاً هر سه نکته‌ات دقیقاً اشاره دارد به علت راه‌افتادن دانشسرا. من به پیشنهاداتت حتماً درین بِستر گفت و شنود وارد خواهم شد. بند یکم را که کاملاً درست فرمودید. بله، دانشسرا سطحش عمومی نیست، تخصصی‌تر است. حتی اگر اعضایی متنی در حد چاپ در مجلات بنویسند، حتماً رایزنی می‌کنم با صاحبان مجلات که چاپش کنند و اُجرتش را هم در نظر می‌گیرم. چه خوب است آن دوره‌ی داوطلبی‌ات برای نامزدی انتخابات را، به عنوان تجربیات چهره به چهره با مردم، برشماری و ریشه‌های معضلات را شناسایی‌شده مورد کنکاش قرار دهی. با این راهکارت موافقم، باید روی آن مباحثات شکل داد. درود فراوان.

 

سید رضی سجادی: سلام اقا ابراهیم طالبی منم به سهم خود به شما مبارکا میگویم انشاالله به مرحله بالا بالا تر بروید چقدر خوب هست تمام جوانان دارابکلا ی بیایند دراین گروه اندیشه فکری شان بالاتر برود به امید وارزوی سلامتی

 

جناب سید حاج رضی سلام. خوشحالم سیدی چون شما خوش‌قلب و فعال و داری حُسن خُلق بالا در دانشسرا حضور دارد. بنده هم مثل خودت برای جوانان راه رشد و فعالیت فکری قائلم، البته باید بخواهند که توی مسیر مطالعات و دانش‌افزایی بیفتند. متشکرم. شما هم سلامت باشید.

 

آق سید حسین شفیعی: کربلایی قاسم عزیز سلام نماز و روزه ات قبول باشه همه شماها عزیز هستید و جناب آقا ابراهیم هم سخت گیر نیست ولی اگر بنا بود پیشنهادی بدهید خوب بود غلط املایی رخ ندهد (:«لاعقل»_ لااقل»؛ «فرودی»_ «ورودی»

 

آخرین کتابی که سال ۱۴۰۲ خواندم

 بالاخره دیشب تو بگو بامداد، خواندن این کتاب ۳۹۴ صفحه‌ای را -که مُخم درگیر خود نمود تمام کردم. به‌شدت شیرین، کِشنده، افزاینده، آنم شب در رمضان که بیداری مزه‌اش فوق خوابیدن است. کتاب هم کارش هم بیدارداشتن است، هم بیداری‌دادن. حالا این اریک فون دِانیکن در «ارابه‌های خداوند» چی خواست گوید که مرا خوبلِه بامداد نگه داشت؟ (خوبلِه حالتی در مرز خواب بیداری) من که کلی وقت گذاشتم دِانیکن خواست به جهان بشر بگوید هوشمندانی بیگانه (=موجودات فرازمینی) در گذشته‌های دور به ملاقات انسان‌ها آمدند.


وی که کوشش دارد رازهای دنیا را کشف کند دست روی فن، تخیل و باورها می‌گذارد تا چنین نشان دهد انسان «آینده‌ی درخشانی در برابر خود دارد» و مهمترین راهکارهای او یکی شناخت رموز متون باستان و دیگر سر درآوردن از رازهای فضا است. حتی پیشنهاد می‌دهد سالی را به نام «باستان‌شناسی تخیلی» بنامند. او مردمان جهان را در دو دسته تقسیم می‌کند: کسانی که دنبال دلایل عقلانی و علمی هستند و کسانی که از زیر تأثیرات آداب قومی بیرون نمی‌روند. این نویسنده‌ی سوئیسی به طور صریح بر بازگشت به زندگی دوباره‌ی جسمانی بر اساس یک پیمان باستانی معتقد است. او قبرهای چندده‌هزار ساله در اَریحا کشف کرده که در خانه‌هایی گِرد گنبدی، زندگی می‌کردند. دِانیکن با این کار خواست بگوید نیاکان انسان، زندگی اتفاقی بر پایه‌ی هوا و هوس نداشتند بلکه پیمان داشتند که بر اعتقادات باشند. مثلاً یکی از باشکوه‌ترین کار نیاکان، هدیه‌ی عطر به خدا بود و این معنایی جز دمیدن طراوت در اعتقادات و حیات نبود. ۲۹ اسفند ۱۴۰۲ آخرین روز سال. توحید.

 

نگاهی به این پست: حجت الاسلام جناب داراب‌کلایی سلام. کتابی که درین پست ارسالی شما از آن یاد شد، یعنی «توسعه به مثابه توانمندسازی حکومت» دو جایش چشم مرا گرفت. یکی آن جا که قابلیت حکومت را منهای رفتاری شکلی و صوری، مورد توجه قرار داد و دست بر «حل مسائل» گذاشت و دیگری آن فراز که آمده است روند توسعه باید بر اساس «اقتضائات بومی و محلی» طراحی شود، نامی دیگر برای رشد درونزا. مفید بود. نیز نقد بر کردار سیاسی هم بود که جهان از این عیب عمیق، مبرا نیست. بهتر می‌دانم نظر خود شما را هم بشناسم. متشکرم. ابراهیم.

 

حجت‌الاسلام جناب آسید حسین آقا شفیعی سلام. به همراه سپاس بابت الطاف، بنده هم در پاسخ به آقاقاسم، لای متنم هر دو لفظ را با شکل صحیحش املا کردم که رسانده شود. در کل آقا قاسم همان جور که الفاظ در محل تلفظ و بر زبان عامیانه جاری می‌شود، املا می‌کند. در واقع، عین تلفظات را اصل می‌گیرد. طبع شوخ هم دارد که مضاعف است بر خود تایپ لفظی‌اش.

 

مجدد سلام دارم جناب حجت‌الاسلام داراب‌کلایی. خیلی پاسخ درخوری دادید. قابل استفاده بود واقعاً. درست فرمودید. بله، تلاش دولت‌ها برای گرفتن یا حتی قاپیدن نظریه‌های صاحبنظران در اصل رفتار عقل‌پسندی است اما الزام آن برای نظام‌های سیاسی با اقتصاد در حال ظهور در حقیقت برای بیرون‌راندن یک رقیب از سر راه است. آقا جواب عالمانه‌ات حیرت مرا برانگیخت. مؤید باشید.

 

سید موسی صباغ: سلام آق ابراهیم با عرض تبریک امید که از علم و معلومات این دانشسرا بهرمند خواهیم شد. کشکولی: احتمالا بجای پاجوش از پیوند استفاده کردین که کیفیت و غنای آن بالاتر خواهد بود.

 

جناب آق سید موسی سلام. من هم آرزومندم از دانش و معلومات شما و این جمع بهره‌ی مفید ببرم. پاجوش و پیوند را آنقدر سرِ موقعیت گفتی که حد نداشت. آره! شرطش هم معلوم است، تحصیلاتت علاوه بر دبیری، باغداری و کشاورزی هم که بود. و این مرا اعتماد می‌بخشد «پیوند» مثمر باشد و شاخسار بگستراند، چون پاجوش اغلب فقط قد می‌کشند پای درخت. متشکرم که بر غنا و کیفیت دست گذاشتید. دانشسرا مباحثاتش تخصصی است و مدرسه فکرت جایی عمومی و اطلاع‌رسانی مسائل عمومی و نیز بستر کشف استعدادها.

 

سید حمید دارابی: سلام جناب آقا ابراهیم عزیز استاد گرامی و مدیر دانشسرای فکرت مسرورم که در دانشسرای فکرت یه صندلی برایم اختصاص دادی افتتاح دانشسرای فکرت را به شما و همه عزیزان حاضر تبریک میگم ان شاء بابی باشد برای رسیدن به تعالی مستدام باشید

 

جناب حاج سید حمید سلام. بزرگواری آن سید و سادات محترم اظهر من الشمس است. من هم چون خودت دچار سُرورم از پایه‌گذاری دانشسرا که از مدت‌ها خبرش را رسمی کرده بودم. صندلی تو درین «حرف و حروف» داغ داغ هم هست. بلی؛ درسته ان‌شاءالله‌ی قشنگت؛ آمالی عالی که تعالی باشد. ارادت.

 

شیخ محمدجواد غلامی: سلام و درود فراوان بر مدیر محترم. درخت تو گر بار دانش بگیرد / به زیر آوری چرخ نیلوفری را "پروین اعتصامی" آغاز فعالیت دانشسرای مجازی فکرت را به شما و دیگر فرهیختگان عزیز تبریک عرض می کنم. امیدوارم در این صحن وزین  نیز از استادان بیاموزم و فیض ببرم.

 

حجت الاسلام جناب آشیخ محمدجواد غلامی سلام و احترام. از وجود شما بهره خواهیم برد. بودن چنین جمع برآمده از فعالیت طولانی‌مدت صحن مدرسه فکرت، گامی برای عمق‌بخشی است و مَجرایی برای شفافیت‌بخشی به نظریه‌ها و مسائل و کوشش برای یافتن پاره‌ای راه‌حل‌های کاربردی. درود مَدید بر شما.

 

سید یاسر موسوی: سلام جناب طالبی پیری درخت گردو می کاشت گفتند چرا گفت دیگران کاشتند و ما خوردیم ما می کاریم دیگران بخورند با این روش خیلی از دوستانی که سواد کافی جهت ارائه مطالب نداشتند و همیشه با ذوق مشتاق فهمیدن و یادگیری بودند تا مطالب و گفتگوها رو مرور کنند و برایشان واقعیات و حقیقت مشخص شوند از صحنه حذف شدند.

 

جناب آق سید یاسر سلام. سپاسگزارم از مثال اثرگذار کاشت گردو. اما نقدت جا از آن که نشان از تیزبینی‌ات دارد، پاسخ خیلی آسانی دارد. اشتباه نشود، مدرسه فکرت درخت تنومند شده است، مگر می‌شود آن درخت را بی‌آب و خاک کرد. نه، هرگز. آن جا، مسائل مربوط به خود را طبق روال خواهد داشت و این جا پله‌ای بالاتر خواهیم گذاشت. به هر حال حتی در یک آکادمی هم اتاقی دیگر وجود دارد که بحث‌ها کشانده می‌شود آن اتاق. اگر درست باشد گویا به آن دِپارتمان می‌گویند. حتی مجلس شورای قانونگذاری هم، همه چیز را در صحن نمی‌تواند بحث و حلاجی کند، می‌رود توی کمیسیون‌ها. دانشسرا محصولی منطقی از درون مدرسه فکرت است که باید پاره‌ای سخن‌ها و مباحثه‌ها را درین تالار پیش کشید و پیش راند. از فکر تیز منتقدانه‌ی دلسوزانه‌ات سپاس. گمان کنم توانسته باشم جواب ابهام شما را داده و رفع نگرانی نموده باشم.

 

سید یاسر موسوی: خسته نباشید جناب طالبی سپاسگزارم از توضیحات شما  در مورد موضوع قانع نشدم اما بابت توضیحاتتون ازتون ممنونم

 

سید اسحاق شفیعی: سلام و طاعات قبول خدمت بزرگواران این صحن نیز خداقوت به مدیر خستگی ناپذیر و خلّاق در بازگشایی دانشسرای فکرت در بهار قرآن و حلولِ بهار طبیعت.

که‌ تدبیر مدیر است‌ و ذکاوت

بر خیلِ کثیر از مدرسه‌ فکرت 

مسیری بر تعالی‌‌هم تخصص

مجتمع‌‌اند ، دانشسرایِ فکرت

سید اسحاق شفیعی

 

جناب آق سید اسحاق سلام. ناخسته‌ام چون همواره صاحب‌ذوقانی چون شماها دارم که با این این طبع لطیف، نمی‌گذارید خللی ایجاد شود. لُبّ راه‌اندازی دانشسرای فکرت را در این رباعی‌ات به‌دقت آوردید. این طوری: از روی تعداد کثیر مدرسه فکرت، با تدبیری که صورت گرفت، برای رفتن به مسیری تخصصی‌تر دانشسرا راه یافت. از لطفت ممنونم که زیبا آذین کردی. نشاطم دادی.

 

سید اسحاق شفیعی: سلام مجدد آقا ابراهیم عزیز ممنونم و تشکر از زحمات شما در کسوت مدیر لایق نیز اعلان شاگردیِ .

 

قاسم بابویه: سلام حاج آقای شعفیی سپاسگزارم از لطف شما نماز و روزه شما هم قبول پس احتمالا شما خیلی سخت گرفتی بجای مدیر بخاطر همین گفتم آقا مدیر امتحان ورودی می گرفت که یقینا مردود می شدیم از دقت شما به مطلبم ممنونم عزیزی برایم

 

اسماعیل آفاقی: سلام جناب آقای طالبی ، این ابتکار پایان سالی عیدی خوبی بود به همه مدعوین گروه ،به فال نیک میگیرم ارتقاء فکری مجازی را برای همه کسانی که در این صحن راهکارهای تعالی بخشی را برای پیش برد جامعه ارائه خواهند داد . خرسندم از دعوت شما

 

جناب آقا اسماعیل آفافی سلام. پیام تقویت‌کننده‌ای نوشتی. پر از انرژی شدم. خوشنودم که چنین برداشت زیبایی ازین مؤسسه‌ی دانش‌پایه و ارزش‌گرا دارید. سپاسگزارم. منم شادمانم از دعوتت.

 

آقاقاسم سلام بازم. خنده بر لبانم نشاندی این بار هم. نه، تو در هر آزمونی قبولی همسنگرم.

 

سید اسحاق بزرگی و اهل مروت و اخلاق. خدا قوتت دهاد از هر نیاز و لحاظ.

 

میم ح دال: سلام علیکم نماز و روزه‌ بزرگواران مقبول درگاه حق‌تعالی «بهار فکرت» بازگشایی دانشسرای فکرت را که مقارن شده با بهار قرآن و بهار باستان به جامعه دانش دوستانِ صحن تبریک می‌گویم. از مدیر محترم جناب دامنه سپاسگزاری می‌کنم از دعوت اینجانب. انشاءالله از دانش اساتید حاضر صحن بهره بریم. متشکرم.

 

سلام جناب میم ح دال فامیل محترمم. از حُسن قبولت ممنونم. نگاه ارزنده‌ای انداختی به دورنمای دانشسرا. امید که درون‌مایه‌ی آن هم، با نقش عالمانه‌ی اعضا، سرشار از دانش و ارزش شود. شما که اطلاع واثق دارم انسان بسیارمؤمن و دارای روح پرستنده‌ی حضرت پروردگارید، بر حُسن عاقبت این دانشسرا و بنده دعا بفرمایید؛ نیز اثرگذاری کنید بی‌وقفه، با ارائه‌ی متون و نظراتت که همواره نشان دادید فردی متفکر هستید. با نهایت ادب و حرمت. دامنه.

 

عبدالله لاری: سلام برتمامی دوستان نماز وروزه تان قبول باشه انشالله همگی در صحت وسلامت در کنار خانواده تان دوشین. التماس دعا دوستان که قم درنه نائب الزیاره بشن.

 

داداش عبدالله‌ی لاری سلام. واژه‌ی دَووشین (=باشین) لفظ پرزوری بود. آقا ممنونم از استقبال قشنگت. من حتماً برات در قم نائب خواهم شد. اگر امشب نشد، شب‌های دیگر. شما هم ما را بی‌نصیب نگذارید از دعا و بقا

 

شیخ جواد آفاقی: سلام علیکم. هنگام افطار است گفتم حاضری خودم رابزنم  و از سلیقه جدید فامیل محترم تشکر کنم.  ماهم انشاالله درصحن دانشسرا درحد یک نوآموز حضورخواهیم داشت البته اگرامتحان ورودی هم گرفته میشد با قاطعیت خدمتتان عارضم جزو قبولیها بودیم شاگردان زرنگ دوران تحصیل که در این صحن تعدادی ازبزرگان حاضرند تصدیق خواهند کرد. البته کشکولی عرض کردم ونمیدانم این تعبیر ظریف دراین دانشسرا هم خواهد بود یانه بگذرم دعا بفرمایید ماهم دعا گوی جنابعالی وهمه دوستان خواهیم بود.

 

حجت‌الاسلام جناب آشیخ جوادآقا سلام و احترام. لفظ «سلیقه» را چقدر درست آوردید؛ به سرشتِ من به‌سرعت طوفان نشست. از سوی دیگر من تردید ندارم شما در خاندان باسواد آفاقی‌ها، جزوِ استعداد درخشان بودید؛ مثل من کورذهن! نبودید. اساساً حاج‌آقا آفاقی ورای شما را خبر داشت، فرستادتان طلبه شدید و اینک از فضلای بزرگ. بله، که کشکولی درین دانشسرا هم هست! مگر می‌شود جایی اِوریم طالبی باشدُ ولی تعبیر کشکولی رواج و رسمیت نداشته باشد؟! راستی! چه خوش‌هنگام حاضری زدی! پر از افطاری که شدی! آقا قبول، خیلی هم مقبولی.

 

قاسم ملایی: سلام استاد طالبی ماهنوز دانش آموز مدرسه هستیم ایامی توانیم در دانشسرا عضو شویم جز شاگردان تنبل محسوب می شویم مگر دراین صحن دانشمندان فرهیخته دست مارابگیرن ومارا به کلاس بالاتر ببرند البته بدون تقلب.

 

جناب آقا قاسم ملایی سلام. حاجی شما خود از فرهیخته‌های پاکبازی. شایستگی‌ات سالیان است بر بنده مسجّل است. از طرز بیان شوخ‌طبعانه‌ات خوشم می‌آید. خوشحالم خیلی، که ازین مرحله‌ی بالاتر، این‌گونه خوشآیند استقبال کردی. با آرزوی پایداری در سلامتی.

 

صدرالدین آفاقی: با سلام خدمت اساتید معظم دانشسرای فکرت. و سپاس از شما استاد طالبی عزیز بخاطر حسن عنایتی که در قبول حضور اینجانب بعنوان دانشجو در کنار اساتید معظم داشته اید. یک کشکولی هم من عرض کنم که مدیریت فضاهای مجازی همراه با فیش های حقوقی جداگانه برای مدیر محترم هم هست؟ دو روز دیگه مشمول فیش های حقوقی نامتعارف نشوید که یارانه تان قطع شود!

 

جناب آقا صدرالدین سلام. شما از بدو مدرسه فکرت جزوِ نویسندگان و نظردهندگان در چالش‌ها و مباحث پرسشی صحن بودید؛ پس حضورت مغتنم است. این جور معلومه روحیه‌ی کشکولی تا پوست و‌ گوشت خاندان آفاقی رسوخ کرده است. ای آقا صدر مهم این است پولی از بیرون مرز ! به جیب آدم نرود! یک آبدار بهت بگم: تو که در وسط مشهدی، هتل جهان مشهد راست و صدیق! است واریز میلیاردی می‌کرد برای یک شیخ؟! من که باورکردنم سخت است! و می‌گم لابد سناریونویسی فازبندی‌شده! است. بگذرم صدر.

 

سید کمال الدین عمادی: سلام بزرگوار جناب دامنه گرانمایه و پر دامنه و پر طرح و برنامه بزرگوار این عنوان حکایت دارد که از مدرسه عبور کردیم به رتبه بالاتر رسیدیم الحمد لله انشاءالله که چنین باشد پس چرا تصویر و آرم دانشسرا الفبا قرار گرفت الفبا اول دبستان را تداعی می کند شاید خواسته با نگاه متعالی همانند قرآن برخی از سور با الف با آغاز شده ن والقلم. الم. الر. حم یا راز دیگری نهفته در این تطور است. نماز و روزه شما و همه اهل این دانشسرای فرزانگی قبول درگاه احدیت باشد دعاهایتان مستجاب.

 

حجت‌الاسلام جناب سید عمادی سلام و احترام. در بیانات شما هم طرح مسئله به‌درستی شکل گرفت و هم جوابش به دست خودتان داده شد. چه علامه باشد یا عامی، همه‌چیز با حروف سر و کار دارد. در عنوان فرعی دانشسرای فکرت هم آوردم که حرف و حروف است. با این تصویر خواستم بگویم حتی تا نهایت حد دانش باز نیز محتاج حروف الفبا هستیم. دلچسب‌ترین جمله از خانه‌ی الفبا پا می‌گیرد، سست‌ترین جمله هم از همان‌جا. پس تصویر پروفایل دانشسرا ریشه در راز حرف دارد که به فرموده‌ی شما قرآن هم چنین کرده است. من هم بسیار بر سر شوقم که در ظل آن بزرگوار، راه به سوی کمال را می‌پیماییم. پیام دلگرک‌کننده‌ای روانه کردید. صدهابار درود که ارزشش ماندگار شد سبک نوشتارتان؛ پر شد از رمز و راز. سپاس.

 

آق سید حسین شفیعی دارابی: به فال نیک گرفتن تبدیل «مدرسه» به «دانشسرا. بسم الله العلیم الحکیم. آقا ابراهیم سلام علیک. نماز و روزه هایتان قبول در گاه خداوند باد؛ امید است نام همگان در شمار «ضیوف الرحمان» پذیرفته شده در ضیافت رمضانیه، درج گردد. مصلحت در این دیده اید: پس از سالها استفاده از تعبیر وزین «مدرسه» در آغاز نام گروه، آن را به واژه «دانشسرا»، تغییر دهید؛ فرصت نکردم تا تتبعی در نوشته های متنوع اخیر جنابعالی و یا دوستان داشته باشم تا از وجه این اقدام فرهنگی مطلع شوم؛ ولی به هرحال، هم زمانی این پا پیش گذاشننتان با آغازین هفته ماه مبارک رمضان و تقارن آن با آستانه ورود به سال نو را به فال نیک می گیرم؛ البته احتمالاتی در ذهنم مطرح است؛ از جمله: ۱) ز باب «تفنن در تعبیر» باشد؛ و نه تغییر در مفهوم؛ زیرا برخی از ارباب لغت فارسی نگار، از تعبیر «دانشسرا» (با رسم الخط تفکیکی «دانش سرا»)، به عنوان واژه مترادف «مدرسه» یاد می کنند؛ و گویند: دانشسرا یعنی سرای دانش، خانه ٔ دانش، خانه ٔ علم ، سرای علم؛ چنانچه درمورد واژهٔ «مدرسه» (رایج در زبان در فارسی و عربی امروز ) آورده اند: »مدرسه، واژه‌ای عربی و از نظر دستور زبان عربی، اسم مکان است؛ یعنی مکانی که محل «درس و درس خواندن و درس دادن» است؛ ۱) احتمال اراده معنی جدید و نظر داشتن به معنی اصطلاحی «دانشسرا»؛ که عبارت است از مدرسه ای که معلم و دبیر برای آموزشگاه ها تربیت می کنند؛ البته اینجانب، ظن قوی به ترجیح احتمال دوم دارم؛ زیرا بعید می بینم جنابعالی به تفنن در تعبیر راضی باشید؛ در صورت صائب بودن این ظن، می توان گفت: با چراغ خاموش در پی تربیت نیرو های فرهیخته و ورزیده در عرصه نگارش و تتبع و تحلیل؛ بویژه در پهنه، و رزمگاه نگارندگان مومن و انقلابی و مقید به رعایت آموزه های دینی می باشید؛ ممانعت جنابعالی از بارگذاری مطالب و نگاشته های دیگران در این گروه توسط اعضای محترم؛ می تواند شاهد صدقی بر این مدعا باشد. (حوزه علمیه قم: شفیعی دارابی، شام سه شنبه ۲۸ اسفند ۱۴۰۲ش_ ۷ ماه رمضان ۱۴۴۵ق)

 

عبدالرحیم آفاقی: عرض سلام و شب بخیر خدمت جناب طالبی عزیز و سایر اساتید معظم دانش سرا تبدیل مدرسه به دانش سرا نشانه پیشرفت و ارتقای دانش آموختگی هست. از اینکه کشتی بزرگتری را به آب انداختید تا دریاهای اندیشه را بیشتر فتح نماید و به سمت اقیانوس علم حرکت نماید تبریک گفته و این را به فال نیک می گیریم امید است بهتر و بیشتر از گذشته از اندیشه دوستان و اساتید بهره ببریم.

 

حجت‌الاسلام جناب سید عمادی سلام و احترام. در بیانات شما هم طرح مسئله به‌درستی شکل گرفت و هم جوابش به دست خودتان داده شد. چه علامه باشد یا عامی، همه‌چیز با حروف سر و کار دارد. در عنوان فرعی دانشسرای فکرت هم آوردم که «حرف و حروف» است. با این تصویر خواستم بگویم حتی تا نهایت حد دانش هم، باز نیز محتاج حروف الفبا هستیم. دلچسب‌ترین جمله از خانه‌ی الفبا پا می‌گیرد، سست‌ترین جمله هم از همان‌جا. پس تصویر پروفایل دانشسرا ریشه در راز حرف و حروف دارد که به فرموده‌ی شما قرآن هم چنین کرده است. من هم بسیار بر سر شوقم که در ظل آن بزرگوار، راه به سوی کمال را می‌پیماییم. پیام دلگرم کننده‌ای روانه کردید. صدهابار درود که ارزشش ماندگار شد سبک نوشتارتان؛ پر شد از رمز و راز. سپاس.

 

حجت‌الاسلام آسید حسین آقا شفیعی سلام و احترام. دقت در لغت‌شناسی شما مایه از قرآن‌پژوهشی شما می‌گیرد که پژوهنده در اولین قدم از لفظ آغاز می‌کند و شما با همین انگیخته به این سمت میل کردید. نه، تفنن نیست، از همان نوجوانی بنده روی هر حرکت نوین، نام مهم می‌گذاشتم که بخشی مهم از هدف در خود اسم آن حرکت جمع باشد. یقیناً دانشسرای فکرت، یک حرکت است که از زمین مدرسه فکرت سر راست کرده است. به هر حال مدرسه باید برونداد می‌داد، دانشسرا برونداد آن بود. دانشسرا هم برونداد دارد که آینده روشن خواهد شد. از تشویق و حمایت و برخورد قشنگ‌تان با این حرکت نوین ممنونم. هم دعا کنید هم رهنمود دهید. درود و ارادت.

 

جناب عبدالرحیم سلام. خوشحالم از میان آفاقی‌ها چهار آفاقی فعال بودند و توانستم در دانشسرا محضرشان باشم. ان‌شاءالله در حرکت جدید در روزهای آتی نقش همه برجسته شود. چون دریاسالاری و دریاداری و دریابانی را از بری، مثالت صدق داشت بر ماجرا. متشکرم و دلگرم به وجودت.

 

شیخ محمد بابویه: عرض ادب و سلام به اعضای محترم گروه دانشسرا و سلام و شب بخیر اختصاصی به مدیر محترم تقارن بهار طبیعت با بهار قرآن بر همگان مبارک باد.‌نگارش ذیل بر حسب فرمایش استاد گرامی حاج آقای عمادی و جوابیه ی مدیر محترم به سمع و نظر عزیزان از این حقیر عرضه می شود ظن قوی دال بر این است که انتخاب حروف الفبا از طرف مدیر محترم آگاهی و اطلاعات ایشان بر اساس نگاه قرآنی می باشد چون در ابتدای سوره مبارکه شوری اشاره شده حم عسق که تنها سوره ایی هست که بیشترین حروف مقطعه را دارا می‌باشد و در ادامه دارد وکذلک یوحی علی رغم اینکه مفسرین می‌فرمایند این حروف رمزهایی است میان خدا و رسول او ، و لکن با دقت به آیه بعد کلمه کذلک اسم اشاره است و این گونه خدای مقتدر و حکیم بتو وحی می کند .سوال اصلی همینجاست که کذلک اسم اشاره ست و مشارالیه آن چه می باشد ؟ قطعا همین حروف های حم عسق می باشد یعنی خدا دارد به پیامبر میفرماید من با زبان و حروف دیگر ی بتو وحی نمی کنم بلکه با همین حروف های که با آن تکلم می کنید بتو وحی می کنم چنانچه با انبیای پیش از تو با همان زبانی تکلم می کردند وحی می کردم در پایان از اینکه چپچپی ٱه (آب جمع شده کنار رودخانه) را متصل به علم خروشان دوستان و اساتید فن نمودی متشکرم . سوال: آیا با ایجاد و تأسیس دانشسرای فکرت کانال مدرسه از گردونه خارج خواهد شد و یا اینکه همچنان ادامه دارد؟ اگر ادامه دارد پس چه نیازی به کانال جدید بود خُب همان را تغییر نام می‌دادی و اگر میخواهید افراد در دانشسرا کمتر باشند آنوقت وضعیت مطالب ارسالی چگونه خواهد بود چون نوعا دوستان در هر دو کانال ارسال می کنند و این یعنی تکرار مکررات. مگر اینکه بخواهید این کانال تخصصی تر باشد و در مدرسه مجاز به فوروارد و .... بهر حال روشنمان کن جناب.

 

اللَّهُمَّ ارْزُقْنِى فِیهِ رَحْمَةَ الْأَیْتَامِ وَ إِطْعَامَ الطَّعَامِ وَ إِفْشَاءَ السَّلامِ وَ صُحْبَةَ الْکِرَامِ بِطَوْلِکَ یَا مَلْجَأَ الْآمِلِینَ.

 

خداوندا در این روز مرا ترحم به یتیمان و اطعام به گرسنگان و افشاء و انتشار سلام در مسلمانان و مصاحبت نیکان نصیب فرما ، به حق انعامت ای پناه آرزومندان عالم این دعای پر مغز روز هشتم ماه مبارک رمضان را در آستانه روز ورود به سال جدید افشا سلام بر مدیر با ذکاوت و اعضا با معرفت و اندیشمندان صحن مقدس دانشسرا را به بضاعت کمم مصاحبت با نیکان و جمع اندیشه ورزان فهیم داشته باشم خدا را به این توفیق شاکرم ‌وبا پذیرش مجدد تک ماده ای پایان ترمی مانا شدم و آرزوی توفیقات درک ماه با عظمت و مبارک رمضان و عید سعید نوروز که ما ایرانیان و فارسی زبانان آن را حفظ کرده و می کنیم تا صاحب نیروز امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف آخرین ذخیره الهی قائم آل محمد صلوات الله علیه از کنار کعبه با ندای آنه بقیه الله ظهور ، حضور و حکومت عدل جهان گسترش را اعلام و این صحن انشاءالله سرباز و سردار پروری نماید به امید آن روز. سید تقی شفیعی دارابی.


سلام آقا اسماعیل آفاقی. هِیچی نقی معمولی را عالی آمدی. کمی بخوابم، بعداً می‌آم. آره؛ اطلاعیه را دادم که اخلاقاً مدیون نباشم. فعلاً لالا کنم... برمی‌گردم.

 

متن آسید حسین آقا: تحسین از یک تصمیمی سخت: بسم الله العلیم الحکیم. آقا ابراهیم سلام علیک. صبحت به خیر. پس از آنکه از تغییر و یا ارتقاء «مدرسه فکرت» به «دانشسرای فکرت» مطلع گشتم؛ دیر تر از غالب اعضای گروه؛ مطلبی در این راستا نگاشتم؛ و بر اساس عمل به روایت معروف علوی «ضَعْ أمرَ أخیکَ على أحسَنِهِ حتّى یَأتِیَکَ مِنهُ ما یَغلِبُکَ، و لا تَظُنَّنَّ بکَلِمَةٍ خَرَجَت مِن أخیکَ سُوءا و أنتَ تَجِدُ لَها فی الخَیرِ مَحمِلاً؛ رفتار برادرت را به بهترین وجه آن تفسیر کن تا زمانى که کارى از او سر زند که راه توجیه را بر تو ببندد ، و هیچ گاه به سخنى که از دهان برادرت بیرون آید ، تا وقتى براى آن توجیه خوبى مى یابى ، گمان بد مبَر » (شیخ صدوق، الأمالی، 380/483)؛ طی همین نوشته کوشیدم توجیه معقول و مشروعی را نسبت به اقدام صورت گرفته، ارائه دهم؛ اما امروز صبح دیدم در قالب «اطلاعیه مدرسه فکرت» نوشته اید : «اشکالات وارده بر سرِ دانشسرای فکرت منطقی به نظر رسید و سامان‌بخشی به چنین ایده‌ی مهمی هم طاقت‌فرساست و هم پیش‌زمینه‌های چندگانه‌ای دیگری نیاز داشت و فعلاً هم چنین تاب و شرائط تمهیدشده‌ای در خودم سراغ ندارم که همزمان هر دو مؤسسه را به‌درستی و پویایی پیش ببرم. ازین‌رو خواستم مطلع باشید آن صحن، هنوز پانگرفته، اساساً از دسترس همگان خارج شده است»؛ و اکنون چنین می نگارم: اگرچه بنده معتقدم: «الحمد لله جنابعالی از توان مدیریتی و پژوهشی مناسبی برخوردار هستید، و قادر بر اداره دو مؤسسه فرهنگی مجازی می باشید؛ اما این اقدامت نیز تحسین بر انگیز است؛ و آن را مسبوق به آموزه دینی میدانم؛ از جمله: امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام) در نامه‌ی ۵ نهج‌البلاغه خطاب به اشعث‌بن قیس -از کارگزاران حضرت در منطقه آذربایجان- این‌گونه می‌فرماید: «وَ إِنَّ عَمَلَکَ لَیْسَ لَکَ بِطُعْمَةٍ وَ لَکِنَّهُ فِی عُنُقِکَ أَمَانَة»، یعنی حکمرانی برای تو طعمه نیست بلکه امانتی بر عهده‌ات است»؛ مقام معظم رهبری نیز در آغاز یکی از جلسات درس فقه خویش؛ در جهت شرح این حدیث فرمود: «پیامبر (صلّی‌الله‌علیه‌وآله) به ابوذر می‌فرماید: «. خیلی آدم خوبی هستی، مجاهد فی‌سبیل‌اللّه، رُک‌گو، و آسمان بر راست‌گوتر از او سایه نیفکنده، زمین راست‌گوتر از او را بر خودش حمل نکرده؛ اینها همه به جای خود محفوظ، امّا شما آدم ضعیفی هستی. حالا که آدم ضعیفی هستی، مواظب باش بر دو نفر هم ریاست نکنی! یعنی تو آدمی هستی که مدیریّت نداری؛ اگر چنانچه بر دو نفر یا بیشتر ریاست پیدا کردی، نمیتوانی کار آنها را به سامان برسانی.»(بیانات پیش از آغاز جلسه درس خارج فقه درباره ثبت‌نام افراد در انتخابات مجلس ۱۳۹۸/۰۹/۱۰). (حوزه علمیه قم: شفیعی دارابی: صبح روز سه شنبه 29 اسفند ۱۴۰۲ش_ 8 ماه رمضان ۱۴۴۵ق)


برای این پست استاد باید یک خاطره و یک توضیح نسبتاً پرجمله بدهم... پس همراه با یادداشت روزم بازمی‌گردم برای این کارم... . عجالتاً سلام و بیش‌ازحد سپاسگزارم فعلاً.

 

  


پاسخ به متن "تحسین" استاد شفیعی دارابی : جناب حجت‌الاسلام آسید حسین آقا استاد محترم و از دانایان پرتوان ما سلام. آنچه از امالی هدیه‌ی ذاتم نمودید و آنچه از آن کارگزار امام علی علیه‌السلام در جغرافیای آذربایجان رهنمودم ساختید و نیز برتر این که آنچه از ابوذر غِفاری سلام الله علیه، آن صحابه‌ی محبوب دلم، بر دلم ریختید، تمامی عین جشن "گل قهرکن دامغان" برام زیبندگی داشت و بر رونق قلبم فزاد. آن جشن دامغان گل‌ها را روی فرد می‌ریزند و او تا آخر عمر حساسیت آلرژی نمی‌گیرد. پس باید از آن استاد زبردست و چیره بر حال و احوالات، درود فرستاد. فرستادم در دلم و نیز اینجا درین صحن هم می‌فرستم: فرسخ‌فرسخ سپاس. امابعد یک خاطره و یک نمونه دیگر از علت انصراف از دانشی برای سرا.


اول خاطره: من اگر بگویم اول کتاب‌دوست هست سپس دوستِ افراد، گزاف نبافتم. یعنی این در نوجوانی درِم شکل گرفت. ایراد و عیبش اگر هست دیگر دستم نیست. اگر شب و روز کتاب نخوانم و از کتاب دور بمانم آن شبانه‌روز را هیچ هم، حساب نمی‌کنم. باید کتاب در کانون من گرمایَش را شعله دهد و زبانه هم بکشد که مرا وا دارد به فکر و بیان و نشر آن. می‌گویید نه!!! این خاطره که در عکس هم مستند است؛ دستِ پُر من است در مقام دفاع!! برابر شما.

 

سال ۶۳ من چالوس بودم منطقه۳. شبی با اِکیپی به نوکنده آمدیم. چون علیرضا کاویانی نوکنده‌ای هم آن سال با ما بود او (کاپشن نارنجی) خواهرزاده‌ی آقای دکتر منوچهر متکی است -همان وزیر خارجه که آن رئیس ناجور!!! ۹ + ۱۰ از همان آفریقا که بود با زشت‌ترین رفتارش این آدم بااخلاق و قابل را عزل کرد- . منزلشان شام و خواب ماندیم. من همان شب هم، گشتم خانه‌اش کتابی برای خواندن بیابم. یافتم. گمام رساله‌ی امام بود یا یک کتاب از گفتارهای عارفان. شروع کردم به مطالعه که هنگام عکس‌انداختن هم ازم جدا نشد. رفقای آن شب (رمضان‌نژاد، نیک‌پور، کاویانی، یونس نوشهری) گفتند دارابی! تو اینجا هم سرِ کتاب دَمِری. دمری کنایه از غرق در مطالعه. بگذرم.


حالا دو علت دیگر از علت‌ها جدا از اشکالات وارده: دیدم حال و زمانِ کتاب‌خواندن را ازِم ربود. گفتم ابراهیم! حیا کن! همان صحن بسَت است!! یک اِغوا هم مرا فراگرفته بود که نکند ابراهیم! حالا که آن محیط قراره خاص و خلوت و غیرعام باشد تو از داشته‌های محفوظ خود پرده برداری!! که به هر حال هر آدمی یک سری سِرّیاتی در سینه‌اش نهفته دارد که گفتنش، تحریک می‌خواهد و هواوهوس. و صحن که عمومی باشد آن تحریک نیست و جوّ عام جلوگیر هواوهوس هم، هست. دیگر برای استاد یک اشاره، یقین دارم حد کتاب مکفی هست. ارادت.

 

نوزده مورد درین کارت

۱. کمیته‌ی داراب‌کلا علاوه بر روستا، حومه را هم تحت نظر داشت، چون پاسگاه در محل ما قرار داشت.

۲. آن آرم هم نشان نبرد دفاعی است با درج فشنگ، هم علامت صلح و ساختن با درج برگان درخت.

۳. جالب است مرحوم حجت‌الاسلام حاج شیخ احمد آفاقی اسم میر مؤمن را بدون واو همزه‌دار نگاشت، لابد خواست با لفظ مخفف «مُمِن» مستعارش کند.

۴. املای «خانواده‌گی» غلط است. خانوادگی درست است. آن حرف گاف بر روی خانواده، خود جای حرف «ه» را نمایندگی می‌کند.

۵. امضای خود حاج شیخ احمد آفاقی پای کارت سندی‌ست بر این که آن عالم دینی رهبری روستای ما را در دست داشت.

۶. چقدر پیشرفته که آن سال ۵۷ لغت مهم و نوین جنگ‌افزار در دایره‌ی واژگان مرحوم حاج شیخ احمد عمو بود؛ این یعنی گنجینه‌ی دانش ادب ایشان.

۷. رده را نادرست آورد. چون رده یعنی آن بخشی که در آن رسته‌ی فرد تعیین می‌شود. عنوان کلی پاسدار انقلاب رده نیست، یگان است.

۸. خود نام امام خمینی بر روی کمیته‌ی داراب‌کلا چه هوشمندانه بود.

۹. آن پاسگاه که به تصرف ما انقلابیون محل در آمده بود، من هم بودم شب‌ها پست می‌دادیم در آن. مرکز ما شده بود تا مدتی.

۱۰. مرحوم آق میر مؤمن سید میرآقا هم درین کارت وجه درخشان دارد چشمانش نافذ است. منم دارم کارت البته مال رزم.

۱۱. وارش قم همین حالا آغاز شده من می‌خواستم ۱۹ مورد بروم اما چون ۱۹ عدد مقدس بهایی‌ها! است صرف نظر نمودم! بگذرم. فقط یادم نرود از سید حاج رضی سجادی تشکر کنم که این کارت را از آلبوم عکس خود آوُرد، بازخورد هم خورد. من این سند را در بخش تاریخ سیاسی داراب‌کلا در سایتم دامنه‌ی داراب‌کلا ثبت می‌کنم.

 

آق سید حسین شفیعی دارابی: نمونه ای از سیر علماء در عشق به «کتابخوانی» آقا ابراهیم سلام علیک شکر الله سعیک. انس با کتاب سیره بزرگان است. استادم مرحوم آیت الله خزعلی در کلاس درس تفسیر (قبل از انقلاب؛ مسجد کوچه آبشار قم) می فرمود: علامه امینی برای تهیه مطالب کتاب نفیس «الغدیر» به بمبئی (یکی از مناطق بسیار گرم جهان) مسافرت کرده بود تا از منابع موجود در یکی از کتابخانه ها بهره بگیرد؛ پس از بازگشت؛ از او سوال کرده بودند : هوای بمبئی چگونه بود؟؛ آیا گرمایش زیاد بود؟؛ آن مرحوم چون همیشه مشغول مطالعه و تهیه مطالب مورد نیاز بود؛ فرمود : «من اصلا متوجه گرما نشدم و....»؛ چه زیبا فرمود امام علی (ع)؛ آنگاه که فرمود : «الکُتُبُ بَساتِینُ العُلَماءِ .[غرر الحکم : 991.] «کتابها، بوستانهاى دانشمندانند». (حوزه علمیه قم: سید حسین شفیعی دارابی// ظهر سه شنبه ۲۹ اسفند ۱۴۰۲ش،_ ۸ ماه رمضان ۱۴۴۵ق)

 

مجدد سلام استاد. چه قضیه‌ی قشنگی تعریف کردید. اگر مرحوم آیت الله امینی این سختی را بر تن و روان نمی‌زد، مگر آن اثر گرانسنگ «الغدیر» شریف نگاشته می‌شد. آقا بسیار عالی بود. رفت برای چاپ در سایت. سپاس.

 

سلام آقا اسماعیل. برای من جمع سه عدد ۱ و ۴ و ۳ در عدد سال ۱۴۰۳ سبک و ذوق جالبی شد. اساساً یاد امام هشتم علیه السلام همش باید بود؛ پس چه خوب با این ابتکار ذوقی سال ۱۴۰۳ چون جمع عددش می‌شود ۸ پس دائم یاد آن حرم و امامش باشیم. درود فراوان.

 

آق سید سعید سلام. حالیا درود بر حُسن انتخابت. ازین خبرت برافروخته (=در معنای روشن و فروزان) شدم. افتخاری‌ست تسرّی فرهنگ فارسی‌زبانی نوروز.

 

حجت‌الاسلام آشیخ محمدجواد استاد محترم سلام. آری؛ منم درین عکس بر چهره‌ی پدرت -در سمت راست نفر دوم- چند دقیقه‌ای نگاه دوخته بودم. من به پدرت حس و حال عجیبی دارم. خوشا به شما که در کنار مادر بسیار دانا و عاطفی خود، پدری این‌چنین غرق در ستایش و پرستش خدای باری‌تعالی داری و بنده همآره دیده‌ام آن مرد مؤمن بالمله چه حُسن رفتاری با همه ازجمله خیلی خیلی نرم و عاطف با من دارد. چقدر درین متن حق حرمت‌نهادن به پدرت را ایفا کردی. تحسینت می‌کنم برین معرفت و ادبت به پدرت. برات نگه‌اش دارد خدای.

 

سلام استاد بزرگوار آسید حسین آقا. باشه. چشم. رویش تفکر می‌کنم.

با قرآن در کاوشِ نبوت و امامت

کندوکاو نبوت و امامت با قرآن


اینک پیام زیر پست‌هایی از بالا که ادب اقتضا دارد جواب لطف‌شان گذارم و نیز پست‌هایی که لازم دارد نظر نقد یا اِبرام بنمایم:


آق سید سعید سلام. دست‌گذاشتنت بر پرهیز از تقابل در هر هویت، نشان از ادراک آن فرهیخته است. اما آن پیام دومی که بعدش نوشتی که گفته بودم جنوب به تو ساخت، پاسخ زیبایی داده بودی. کامل درست گفتی اگر جنوب نمی‌رفتی چنین رشدی نمی‌کردی. بی‌حکمت نیست که هجرت در نگاه حضرت محمد ص یک حرکت تکاملی‌ست. متشکرم که جواب نظراتم را دادید. درود.


برای این پست حاج بهرام روی بند سه‌ی آن حرف دارم. دارم می‌نویسم. برمی‌گردم... استاد حاج بهرام اکبری لالیمی مشهدی سلام و احترام. از متنت لذت بردم. فرصت نبود دیروز و دیشب پاسخ و نقد. اینک آمدم پیشت: بند ۳ی آن استاد بر روی من گنگی و ابهام بار آوُرد. چرا هدایت به "دو شرط لازم" به قفس بردید و دروازه و دریچه و حتی روزنه‌ی آن را بر روی عام بنی آدم و بنی حوا بستید و میدان هدایت را حضار زدی؟!!! گفتی هادی باید تام‌الفاعلیه باشد و تازه مهتدی هم فرمودی حتماً تام‌القابلیه. با دو مثال حصر شما را می‌شکنم: من مثلاً و عیناً پیامبر اکرم ص را درین مثالت هادیِ تام‌الفاعلیه می‌گیرم. دو صحابه‌ی عظیم‌الشأنش را -که در میان دل شیعیان مأوا دارند یعنی سلمان فارسی و ابوذر غفاری- طرفِ مُهتَدی یا متعلّم این بحث. درست است که سلمان سلام الله قابلیت خود را با کنکاش و کندوکاو ادیان آن روزگار نشان داد و تا رسید به مکتب و خود حضرت محمد ص هدایت را با نهایت عقلانیت و تحقیق پذیرفت و شد جزوِ اهل بیت نبوت خاتمیت. اما ابوذر غفاری سلام الله را پیامبر ص از دنیای دیگر که در بلندهای لبنان اشتغال به کاری نادرست داشت، به دین برگردان. پس شرط تحول عقیدتی و ایمانی و معنوی انسان چیزی ورای آن است که شما به حصر و حبس بردی. درود به دو انسان بزرگ صدر اسلام سلمان پاک و مدبر و حضرت ابوذر پاک و سلحشور. فرصت ویرایش متونم را ندارم. اگر گیر داشت شما راحت‌الحلقومش کنید.


آق سید اسحاق سلام. این مصرع قشنگت دل مرا فتح کرد:

"لبان مانند لاله‌ می‌شود شاد"

 

چرا؟ چون لَب ماها را غنچه ساختی در مصرع قبل و سپس عین لاله شاداب. این هنر توست که قریحه‌ات در صید الفاظ طبیعت، شگرف و مسلط است. تحسین می‌کنم ذوق و سواد شعری‌ات را رفیق.


آق ابراهیم رمضانی سلام. ازین که درین پیام بر من لطف کردی ، ادب حکم می‌کند پای پیامت بیام و بگویم سپاس که معنویت طلبیدی و بر درگذشتگان‌مان رحمت فرستادی. روح پدرت هم شاد.


آق سید حاج حمید سلام. همیشه بر والدین و برادرم محبت سرشار داشتید و من هم خشنودم این صحن بر طبع آن دوست دیرین و بااخلاقم قرینیت دارد. درود.


برادر و همسنگرم آقا سید حاج تقی سلام. آقا از کشکولی قشنگ و متنفّذت خندیدم در سطح و عمق. روز و روزگار آن رفیق ارزشمند و درصحنه‌ام نیز شکوهمندانه باد. درود

 

آقا حاجی قاسم ملایی سلام. برادر خوبم ازت ممنونم مرا قرین جمله‌های جمیل خود کردی. جمالت جذاب بود و جاذب‌تر باد. درود.


آقا موسی رمضانی دوست بزرگوارم سلام. سپاسی توأم با طلب رحمت بر پدرت مرحوم حاج شابا و برادرت محمدعلی مشهور به شاباممدلی. آقا درودت باد. دلم بارها به یادت بود آقاموسی.

 

سید اسحاق آقا بازم سلام که بر جانت نقش انداخت نظر این ناچیز صحن. یادآوری: تا این جا بر پیام‌هایی که از سر لطف نامم را درج کردند و ادب هم حکم می‌کرد جواب سلام و حرمت را داده و بنوسیم، پایان یافت. والسلام.

 

موسی رمضانی شابا به دامنه: سلام ارادت خدمت شما خیلی لطف دارین ، تو این مدت بخاطر مشغله های مختلف خیلی کم لطفی کردم ودر کلاس پر بار و وزین مدرسه جامع و کامل فکرت در آخر کلاس دانش آموز ساکت وتنبلی بودم إن شاءالله سالم باشی و سالهای سال همینطور چو آفتاب تابان بدرخشید واموات شما ازاین انوار بهرهمند شوند. سلام. من هم مثل شما جانثارم به هر عزیزی که نام پدر ومادر و برادران مرحوم ام را بیاد می‌آورند خدا پدر ومادر وبرادر شما آقا حیدر را رحمت کناد.

 

آقا ابراهیم رمضانی دوباره آمدم سلام بدم و حرفی بگم. آقا من چون فیلم‌ها را باز نمی‌کنم، این را هم بدون دیدن گذشتم. اما وقتی داداشت آقا عیسی استاد خوب ما زیر این فیلم نظر نوشت تازه متوجه شدم تصویربرداری از خط‌نگاری خودت است. پس از برگشت از نماز، رفتم بالا با دقت دیدم. محو نوع نگارش و پیچش خط به سمت بالا شدم. از آن جا که صاحب خط و نقاشی باید دست بیننده را باز بگذارند فهم فراتر از خودِ صاحب خط و نقاشی داشته باشند، من ازین حقم استفاده می‌کنم سه برداشت و یک کشکولی می‌گویم. خوشا به حالت اولین کشکولی مدیر در سال نو به تو بند (= بنگ، چِک، نشانه) گرفت.

 

۱. وقتی عبارت دعای تحویل را به جای افقی، به عمود می‌بردی خیلی ارتفاع گرفتم و پیشخاد (=ذهن‌خوان) گفتم دارد با حرکت عمودی پیام می‌دهد به سمت خدا بروید و استعلا و تعالی پیدا کنید. جهت، جهت بالا و اوج باشد نه افق.

 

۲. با درهم‌کردن کلمات گمان کنم خواستی تفکر کثرت در وحدت و وحدت در کثرت را نمایان کنی که همه‌ی موجودات به حضرت واجب‌الوجود متصل‌اند. احسنت به تو همنوم.

 

۳. لام‌های کلمه‌های را خیلی درون‌خالی کردی که بگویی ای انسان داخل ظرف خدا شوید و سیراب گردید، انگار چاله‌های حرف «ل» در خط تو حوضی برای کوثر بود.

 

کشکولی: وقتی به حول حالنا احسن الحال رسیدی، دقت کردم دیدم دو تا الفِ «احسن» و نیز «الحال» را نگذاشتی. یعنی صبر کردی آخرسر گذاشتی.  داشتم لَس‌لَس (=خیلی آرام) کیف می‌کردم یک غلط ازت بگیرم، بهت بگم در عرفان‌منشی در مناعتی ولی در خط و خطاطی چولاغ و چُپلاخی! ولی شگفتانه دیدم لامَصّب! ضَب (=بسیارزیاد) هوشه، الفِ احسن را آخرین گام، گذاشت و مرا خیط کرد رفت. یعنی دانستم خطاط از عمد نقطه‌ها و سرکَش‌ها و الف‌ها و حرکات را بعداً آذین می‌کند. خیلی خیلی قشنگ جولان دادی در خط. خط تو می‌دانستم ولایی و امام و رهبری است، اینک دانستم خط تو هم والایی است. متحول کردی حال مرا با این سمفونی نی روی کاغذ. درودت بادَت.

 

آقاموسای رمضانی سلام دوباره. شما همواره نزد من انسانی متواضع و بانیکوترین رفتار در مواجهه‌ها بودید. خرسندم که آن دبیر باسابقه و دانا به ما بیاموزاند. بله، برات بلند می‌شوم چون مرا بدهکار لطفت کردی بابت رحمت برای والدین بهتر از جانم و اخوی مرحومم. ممنونم جناب موسی. آفتاب دانشت بدرخشد دوست متین من.

ضرورت وجود تشکیلات جبهه‌ی مقاومت در منطقه

رهبر معظم که محکم‌تر از هر زمان امروز  ( ۱ /فروردین/ ۱۴۰۳) در برابر امپریالیسم غرب ایستاد با برترین احتجاج بر ضرورت تشکیلات جبهه‌ی مقاومت در منطقه دست گذاشتند و هیچ ضرورتی را بالاتر ازین اقدام ندانستند. وقتی این فراز از سخنان رهبرم را شنیده و دیدم مو بر تنم سیخ شد که این باید ناشی از اراده‌ی الهام‌بخشش باشد که رعشه بر غرب انداخت. من برین نظرم هر کس ازین پس بخواهد تشکیلات جبهه‌ی مقاومت در منطقه را مورد خدشه و خراش قرار دهد او اگر خائن نباشد ۱۰۰ در ۱۰۰ همواره‌کننده‌ی غافل یا عامل نفوذ و پیشروی جبهه‌ی دموکراسی مبتذل غرب به سمت محیط مسلمین است. با این طور افراد هرگز اعتماد نکنید. اینان همانانی‌اند که با وقاحت‌تمام جبهه‌ی مقاومت مظلوم یمن را «مُشتی حوثی‌های گرسنه» می‌خواندند!!! و از فضاحت گفتارشان هم شرم نمی‌نمودند. من که یادم به‌آسانی از بین نمی‌رود؛ زیرا حافظه‌ی وفادارم پاسبخش خوبی است! نمی‌گذارد وجدانم سرِ پُست خوابش ببَرَد. پس یادم هست هنوزم که ارتش تروریست آمریکا را «ارتشی آزادیبخش» معرفی می‌کردند همان ارتشی که اصل کارش سلطه بر مردم با زور جنگ و کشتار است. اینان از آنجا می‌سوزند که رهبر معظم تمام محاسبات آمریکا در منطقه را به هم ریختند. پس باید هم نفرت‌پراکنی را شروع می‌نمودند که کرده بودند. و رهبری دست‌شان را خواند و امروز نهیب زدند نفرت‌پراکنی نکنید. نیروهای انقلاب این هشدار و نهی رهبری را مد نظر بگیرند و بدانند درین نهیب حکمتی نهفته است. دوام عمر رهبرم را می‌خواهم که قاطع و خردمندانه اوضاع را رصد و رهبری می‌کنند. دامنه.

 

ابراهیم رمضانی: سلام ودرودوتبریک مجدد .با آرزوی قبولی عبادات شما دوست عالم وعزیزم. ممنونم ازت .باتوجه به مشغله ای که داری وقت گذاشتی وبادقت اشکِ قلمِ شکسته ام را رویت ونظرت را مرقوم فرمودی. بسیار سپاسگزارم

 

مجدد سلام آقا ابراهیم رمضانی. نگو این را. خیلی‌هم قوی و بامهارت صورت دادید. امید است برداشت من همان باشد که در ذهن و ایده‌ات بود. درود.

 

آقامصطفی سلام. نسیمی که پرواز دادی به دل این دوستدارت فرود آمد و چقدر هم متلطّف (=نرم و بسی‌لطیف) بود. سلام مرا هم، خودت و خانم‌سادات شریفت پذیرنده باشید. هر دو بزرگوار شاداب باشید همه‌ی آنات و روزگار. حتی گزند، خود گزند گیرد که به شما نگزد. ارادت.


جناب حجت‌الاسلام آشیخ محسن مهاجرنیا استاد و فاضل حوزه و دانشگاه و دوست دیرین ما سلام. بله، درست است فرموده و خواسته‌ی قلبی‌ات. از هر حالی که دارد؛ هر کس؛  فرد، ملت، حکومت، جهانِ بیداران و وجدانِ منصفان به طرف تحول، متحول (=دگرگون، ازین رو به آن رو) شود. سپاسگزارم از لطفت استاد. درودت باد.

 

جناب آقا خلیل شاه‌علی دوست گرامی من سلام. از لطف شما ذاکر ارزشمند اهل بیت علیهم السلام و مجری متدین و توانمند تشکر وافر می‌کنم و برای آغاز سال یاد پدر مرحومت حاج پرویز از کارکنان آموزش و پرورش و دانشگاه را گرامی می‌دارم که امسال جای آن دوست دیرین ما خالی است. قبرش منور باد. درود برت خلیل.


حجت‌الاسلام آق شیخ جوادآقا آفاقی استاد محترم سلام. شادمانم که نوشته‌ام مورد صحه‌ی شما شد. و چه خوب شد نمایه‌ی مابقیِ سخنان رهبر معظم را برشمردید. برای آن فامیل محبوب و فروتن همچنان توفیق در مأموریت‌های خطیر آرزو می‌کنم. التماس دعا آقا.

 

نسیم های «رمضانیه» : ۱۴۴۵ق/۳_ ۱۴۰۲ش (۳) بازخوانی دو منقبت خدیجه کبری (س) بسم رب شهر رمضان. طبق نقل مشهور؛ شب و روز دهم ماه رمضان مصادف است با سالگرد رحلت حضرت خدیجه کبری (س)؛ ضمن عرض تسلیت به محضر امام زمان (ع) و همه محبان آن حضرت؛ در جهت آشنایی بیشتر با منزلت والای آن بزرگوار؛ به بازخوانی دو منقبت این برترین همسر نبی اکرم (ص) بسنده می شود: ۱) افتخار نمودن آئمه (ع)  به فرزندی خدیجه کبری (س): در مقام قدسی خدیجه کبری (س) همین بس که امامان معصوم (ع)؛ به فرزندی خود و مادری آن بزرگوار؛ فخر می نمودند؛ از باب نمونه:  امام حسین (ع) در روز عاشورا به وقت معرفی خود؛ خویش را از فرزندان حضرت خدیجه (س) دانسته است؛ امام سجاد (ع) نیز به هنگام ایراد خطبه در شام و بازگویی افتخارات نسبی خود؛ خویش را از فرزندان خدیجه کبری (س) معرفی کرده است؛  امام زمان (ع) هم به وقت ظهور؛ در معرفی خویش؛ خود را از فرزندان حضرت خدیجه (س) یاد می کند؛  ۲) دور بردن خدیجه کبری (س) از خصلت ناورای «تمنن» و «منت گذاری» : همگان مطلع هستیم که خدیجه کبری (س)؛ تمام اموال و دارائیهای خویش را در اختیار نبی اکرم (ص) قرار داد و آن حضرت هم با تدبیری مناسب؛ از همه آنها در جهت نشر آموزه های اسلام و  تقویت بنیه معارف قرآن کریم بهره جست؛ ولی تاریخ نشان نمی‌دهد که حضرت خدیجه (س) حتی یکبار هم شده؛ این اقدام خویش را به رخ نبی اکرم (ص) کشیده باشد؛ و منتی کرده باشد. (حوزه علمیه قم: سید حسین شفیعی دارابی/ شام روز چهارشنبه ۱ فروردین ۱۴۰۳ش _ ۹ ماه رمضان ۱۴۴۵ق)


جناب حجت‌الاسلام آسید حسین آقا شفیعی دارابی استاد محترم سلام. متنی نوشتی تماماً ارزشمند. اگر بگویم در ناخودآگاه ضمیرم گریستم گزاف نگفتمُ و نادم هم نیستم چون گریستن برای وفات حضرت خدیجه س (بانویی که حتی آرزوی دربرگرفتن قبر نورانی‌اش در شمال مکه توی سینه‌ام مانده) هم دلخواه من است و هم می‌دانم قلب رسول الله ص و حضرت فاطمه س و امامین حسن و حسین علیهما السلام و به‌ویژه امام علی ع را خشنود می‌کند و شما چنان از مقام قدسی خدیجه کبری سلام الله علیها از زبان سه امام هُمامان نقل قول کردید که حد سه چند منبر دلم را محو آن عظمت کرد. خدا را شاکرم و شما را متشکر که روزی خواسته‌ی مرا نیز برآورده کرده بودی که نیابت من هم در مکه قبر بانوخدیجه س را زیارت کردید. همان مرا همچنان در دَینت نگه‌ام می‌دارد. درود. خیلی این نوشته رفت توی نُسوجم. آهنگ محمد علیزاده را هم برای همین عشقم به آن بانوی یگانه‌ام درین صحن فرستادم. بگذار بازم براین این وفات با این نوشته‌ی عظیم‌ات بگیریم و روزه‌ام را عطر روضه بزنم. خدا مادر و پدرتان درین روز بزرگ حزن با حضرت خدیجه س و پیامبر اکرم ص محشور کناد که این‌گونه قلم زدید. متنم را ویرایش نزدم. ایراد اگر داشت پوزش.

 

حاج بهرام سلام. آن بالاتر زیر آن پست پیشین‌ات، نقدی نوشته بودم، اما در کمال تعجب جوابی ازت ندیدم؟! قابل ندانستید؟!
 
بهرام اکبری لالیمی: سلام علیکم استاد و سرور عزیزم  شما همچنان عزیز منی این حرف ها را نزن ، برای تنبیه آمادگی دارمه ،   این را بگذار به حساب شاگرد تنبل و..... ندومبه چشی بایرم. ارادتمند، بهرام
 
جناب حجت‌الاسلام آسید حسین آقا شفیعی دارابی استاد محترم سلام. متنی نوشتی تماماً ارزشمند. اگر بگویم در ناخودآگاه ضمیرم گریستم گزاف نگفتمُ و نادم هم نیستم چون گریستن برای وفات حضرت خدیجه س (بانویی که حتی آرزوی دربرگرفتن قبر نورانی‌اش در شمال مکه توی سینه‌ام مانده) هم دلخواه من است و هم می‌دانم قلب رسول الله ص و حضرت فاطمه س و امامین حسن و حسین علیهما السلام و به‌ویژه امام علی ع را خشنود می‌کند و شما چنان از مقام قدسی خدیجه کبری سلام الله علیها از زبان سه امام هُمامان نقل قول کردید که حد سه چند منبر دلم را محو آن عظمت کرد. خدا را شاکرم و شما را متشکر که روزی خواسته‌ی مرا نیز برآورده کرده بودی که نیابت من هم در مکه قبر بانوخدیجه س را زیارت کردید. همان مرا همچنان در دَینت نگه‌ام می‌دارد. درود. خیلی این نوشته رفت توی نُسوجم. آهنگ محمد علیزاده را هم برای همین عشقم به آن بانوی یگانه‌ام درین صحن فرستادم. بگذار بازم براین این وفات با این نوشته‌ی عظیم‌ات بگیریم و روزه‌ام را عطر روضه بزنم. خدا مادر و پدرتان درین روز بزرگ حزن با حضرت خدیجه س و پیامبر اکرم ص محشور کناد که این‌گونه قلم زدید. متنم را ویرایش نزدم. ایراد اگر داشت پوزش..
 
 
گریستن بر خدیجه کبری (س)؛ نمادی از تاسی به رسول الله (ص) است!!! بسم الله العلیم الحکیم. آقا ابراهیم سلام علیک. خدا را شاکر باشیم که توفیقمان داد تا دهه اول (ثلث اول) ماه رمضان را پشت سر بگذرانیم و روزهایش را روزه بگیریم؛ و بیش از سایر ماه های سال؛ مانوس با قرآن و دعا و نیایش باشیم؛ ان شاء الله در زمره قبول شدگان قرار گیریم. راستش را بگویم خودم از نوشته کوتاهی که در بیان دو منقبت حضرت خدیجه کبری (س) نگاشتم؛ راضی نبودم؛ دوست داشتم با در اختیار داشتن فرصت مطالعاتی بیشتر؛ مطالبی دقیقتر و کاربردی تر و سودمندانه تر بنویسم؛ بدین جهت؛ احساس می کردم: نوشته مورد اشاره؛ مناسب با منزلت آن بزرگ بانوی عالم و والاترین همسر نبی رحمت نمی باشد؛ اما وقتیکه جمله خطابی جنابعالی حقیر به اینجانب ( «و شما چنان از مقام قدسی خدیجه کبری سلام الله علیها از زبان سه امام هُمامان نقل قول کردید که حد سه چند منبر دلم را محو آن عظمت کرد») را خواندم؛ نه از باب غرور بلکه از باب اینکه قدم کوچکی در راستای تبیین عظمت این جده امامان معصوم (ع) برداشتم؛ خرسند شدم؛ و ضریب ظن حقیر بر قبولی این اقدام کوچکم؛ فزونی یافت. ضمنا این خرسندیم معلول این بود که قبلش نوشتی «اگر بگویم در ناخودآگاه ضمیرم گریستم گزاف نگفتم و....»؛ چون گریستن بر این حبیبه خدا؛ نه تنها موجب «خشنودی قلب رسول الله ص و حضرت فاطمه س و امامین حسن و حسین علیهما السلام و بویژه امام علی ع می شود»؛ بلکه خود نماد بارزی از تاسی به رسول اعظم (ص) می باشد. خوارزمی (مورخ معروف) آورده است: امیر المومنین علیه السلام در ماجرای خواستگاری از حضرت زهرا سلام الله علیها این گونه می فرمایند که: در بین راه با امّ ایمن خدمتکار پیامبر اکرم ص مواجه شدیم، و چون وى را از تصمیم خود آگاه نمودیم، گفت: شما این کار را انجام ندهید، بگذارید ما زنان این مطلب را با آن حضرت در میان بگذاریم زیرا سخن زنان در این باره بهتر در دل مردان جاى خواهد گرفت. پس از این جریان من نزد امّ سلمه رفتم و او را از این موضوع آگاه نمودم، وى هم زنان پیغمبر اکرم را آگاه و جمع نمود، آنان به حضور پیامبر که در خانه عایشه بود رفتند و پس از اینکه در اطراف آن حضرت حلقه زدند گفتند: اى رسول خدا! پدر و مادرمان به فداى تو! ما براى موضوعى نزد تو آمده‏ایم که اگر خدیجه زنده بود موجب روشنى چشمش می‏شد. امّ سلمه می‏گوید: وقتى ما نام خدیجه کبرى را بردیم آن حضرت گریان شد و فرمود: مثل خدیجه پیدا نخواهد شد. خدیجه در آن هنگام که مردم مرا تکذیب کردند، مرا تصدیق نمود، و مرا با ثروت خود براى پیشرفت دین خدا یارى نمود. خدا به من دستور داد خدیجه را به قصر زمرّدى که در بهشت دارد و هیچ رنج و زحمتى در آن نیست بشارت دهم». (مناقب خوارزمى، ص ۳۴۲- ۳۵۴ شماره ۳۶۴). نکته پایانی: برخی بر این باورند: ریا به وقت عمل عبادی؛ مضر است ولی پس از انجام عمل؛ بازگوکردن آن (مخصوصا اگر برای تشویق دیگران باشد) زیان آور نخواهد بود؛ بدین جهت می نویسم «وقتیکه مطلع شدم که جنابعالی از مطالعه نوشته حقیر؛ گریستی؛ بنده نیز با خواندن این خبر خوش؛ گریستم؛ و....»!!!! چون اذان مغرب دومین شب جمعه این ماه نزدیک است و لحظات استجابت دعا در اختیارم هست؛ به درگاه خالق متعال عرضه میدارم: «خدا یا؛ به منزلت والای خدیجه کبری س و داماد و دختر و فرزندانش از درگاه کریمانه ات مسئلت می نمایم: ما را در زمره قبول شدگان در دهه اول این ماه عزیز قرار ده؛ و توفیق بهره وری بیشتر از دو دهه باقیمانده از این ماه عزیز؛ و درک ضریب قبولی بر تر را نصیبمان گردان؛ آمین یا رب العالمین. (حوزه علمیه قم: سید حسین شفیعی دارابی عصر پنجشنبه ۲ فروردین ۱۴۰۳ش_۱۰ ماه رمضان ۱۴۴۵ق)
 
مجدداً سلام دارم محضر استاد محترم حاج آقا سیدحسین شفیعی دارابی. آنچه نوشته بودم احوال من پس از خواندن آن متن‌تان. نقل است امام خمینی رحمت الله حتی نام اباعبدالله الحسین علیه السلام را می‌شنیدند از زبان روضه‌خوانان، گریه می‌آمدند چه رسد به ذکر مصیبت آن حضرت. کاری که متن شما و اینک همین متن‌تان با من کرد، دگرگونی صورت من بود به سیرت من. در آن جا که از گریستن حضرت رسول الله ص در عظمت حضرت خدیجه س هنگام خواستگاری حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها ترسیم کردید، کی هست که دل داشته باشد اما نگریَد. بازم این بیانات شما، مستقیم چشمم را نشانه رفت و اشکم را جاری. خداوند سایه‌ات را بر سر ما مستدام دارد... بس است و وقت استاد را اشغال نکنم. خدا قبول کند آقا که ذکر مصیبت کردی و خودتان هم پای متن بنده و جواب خودتان گریستید و نوشتید. نکته‌ی پس از عمل ذکر کار نیک ریا نیست هم جالب بود و باری دگر هم این آموزه‌ی دینی را به ما آموخته بودی. من درین صحن از شما بسیار آموختم و مفتخرم صحن مدرسه با حضور آن استاد حیات و جنب و جوش عالی‌تری دارد. درود بی‌عدد.
 
بهرام اکبری: سلام علیکم  درود بر شما استاد بزرگوار ، با شما موافقم،  در طول تاریخ ،  تلاش شده است ، مادر ائمه علیهم السلام،  در حاشیه قرار بگیرد ، و متاسفانه تا به امروز این وضع ادامه دارد ، اسلام ما مدیون حضرت خدیجه است ، همانطور که گفته شد سه چیز ، اسلام را حفظ کرد،  شمشیر علی ، ثروت خدیجه و اخلاق پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله،
 
سلام حاج آقا بهرام استاد محترم من. بله، درست است. بدون حضرت خدیجه س هم دارایی مادی برای پیشبرد برنامه‌های بسیار مهم پیامبر اکرم ص مختل می‌شد که آن بانو تأمین نمود. هم دارای معنویِ وجود یک زن عظیم‌الشأن کنار نبی اکرم ص کمبود ایجاد می‌کرد که آن بانوی اسوه این خلل را پُر کرد. درود برت جناب حاج بهرام.

 

من و دو پاتوقم در قم

دو پاتوق (=لنگر، میعادگاه) من در قم، یکی مسجد فاطمه زهرا س بلوار شهید سردار کریمی‌ی زین‌الدین است و دومی مسجد قدس شهرک امام خمینی رحمت الله‌ی بنیاد. هم برای نمازهایم، هم برای شرکت در مراسم و مناسبت‌های دلخواه‌ام. بگذرم. اما این جا قصدم شرح پاتوقم نیست. خواستم گفته باشم به آن دو بلندگوی بالای مسجد در عکس بالاتر از تابلوی پایگاه مقاومت اُم ابیها -سلام الله علیها- نگه بیندازید. همین لحظات پیش زیر هوایی آبی رفتم لَبنیاتی آن سمت تا ماستِ ماسال بخرم و شیر محلی روستایی، این عکس را انداختم. وقتی بلندگو، دهنه‌اش به سمت بالای آسمان است این یعنی هیئت اُمنای مسجد آن، آدم‌هایی هستند که حق و حقوق همسایگان مسجد را از گزند صدای گوشخراش -حتی دلخراش- رعایت می‌کنند. این؛ یعنی ای همسایه‌های مسجد! در امان هستید، حتی گلبانگ اذان هم سمت پنجره‌های خانه‌های شما نیست. اینک من گویم: ای مسجدهای ایران! ازین کار ستوده‌ی مسجد فاطمه زهرا سلام الله علیهای قم، درسِ احترام‌گذاشتن به مردم اطراف مسجد گیرید. بگذرم. اسلام از آزار صوتی به مردم، اَخم کرده است، پس اَخم و نهی دین را، آئین خود کنید، زور نگویید. بلندگوها را روی مؤذّنه‌ها سمت  آسمان تنظیم سازید و صداهای تربیون را هم، روی میزان آرام و کم، موزون کنید. این گون باشید هم رضایت مردم را دارید، هم اَخم اسلام را نمی‌خرید. ۲ . ۱ . ۱۴۰۳ با ادب: دامنه. وای ۲ . ۱ . چه روزی هم بود آن سال دورِ من؛ ای مادرم! ای پدرم ای آن دو والده و والد خفته در خاکم -که بِهِتان تا ابد دلسُپرد می‌مانم محکم و مستحکم- ممنونم مرا زاداندین.

 

سلام آق اسماعیل آفافی. نه، من با نگاه دقیق روی صحنه، بلندگوها را دیدم که سمت آسمان تنظیم کردند که صدا نپیچه توی خونه‌های همسایگان. کشکولی: پس تِ بلندگو را چِفت کن دقیق روی خونه‌ی مرحوم پدر آق شیخ مالک

 

سید حمید دارابی: دوم فروردین ۱۳۸۶ سالروز رحلت عالم ربّانی مرحوم حضرت آیت الله حاج سید رضی شفیعی دارابی است.

 

آق سید حاج حمیدآقای دارابی سلام. خداوند عمویت آیت الله حاج سید رضی شفیعی دارابی را رحمت کناد. آن مرد بزرگ یکی از بالاترین خصالش این بود هرگز مردم داراب‌کلا را از یاد نمی‌بُرد و تا می‌توانست منزل مردم محل عیادت و سرکشی می‌کرد. جمیع رفتگان این جمع در فیلم را خدا رحمت فرماید. عمویت از مشاهیر بزرگ داراب‌کلا هست تا ابد. بارها در منزل والدینم، دیدارش کردم. نیز در دفترش در مدرسه‌ی مصطفی‌خان ساری. همچنین ساری که بودم با پیوستن به نمازجماعت‌های ظهر و عصرش در مسجدجامع ساری راسته‌ی شرقی آن. ارادت.

 

استعفا کمه، عزلش از سوی رهبری معظم لازمه

نویسنده: قم. دامنه ابراهیم طالبی دارابی. بلاخره امروز (۳ . ۱ . ۱۴۰۳) خودِ حوزه‌ی علمیه‌ی امام خمینی تهران -واقع در ازگُل، بالادست بزرگراه بابایی- در مورد آن کارِ حجت الاسلام شیخ کاظم صدیقی بیانیه‌اش را اعلان داشت. من تا این‌مدت حتی یک کلمه چیزی نگفتم، نه جایی نه نزد هیچ کسی. منتظر این پیام رسمی مانده بودم تا وقتش که فرا رسد ورود کنم. اینک آن وقت مقتضی فرا رسیده است. بند ۲ و ۳ی این بیانیه‌ی رسمی با شفافیت نسبی اِشعار داشته است:

 

«در آبان‌ماه ۱۴۰۲، فردی که سال‌ها امین مجموعه حوزه بوده و خدماتی به حوزه داشت، مامور انجام کار می‌شود اما در فرآیند ثبت اساسنامه، امضای تولیت محترم و برخی دیگر از اعضا جعل و اساسنامه‌ای با عنوان «غیرتجاری» اما با شرح وظایف تجاری و با سهام افراد حقیقی، برای این موسسه تنظیم و ثبت می‌گردد. ... تولیت حوزه [دامنه: بخوانید حجت الاسلام شیخ کاظم صدیقی] با اعتماد به فرد مذکور [دامنه: بخوانید امین اما شبیه اکبر طبری!!!] در تنظیم اساسنامه بر مبنای توافقات و خط مشی تعریف شده، با حضور در دفترخانه، سند بخشی از زمین حوزه را به موسسه مذکور منتقل نموده و آن را امضاء می‌نماید.»

 

فرض که آن فردِ "امین ...!!!" فریبش داده باشد، اما وقتی شیخ صدیقی -که از قضا فامیلی‌اش هم از ریشه‌ی لغت صدق و صدّیق است و اسمش کاظم و کظم غیظ می‌کند- خود به‌خوبی خبر دارد زمین و املاکش به خودش و فرزندانش دارد منتقل می‌شود و سند زده شده است و حتی عروسش را "بازرس" این اموال می‌کند، باز نیز باید باور شود که فریب و دسیسه در کار بوده است!! و شیخ کاظم درین معامله، دچار غَبن (=زیان) گردیده است و گول خورده است؟! که حوزه هم در بیانیه هشدار دهد ای مردم از "شیوه‌های پیچیده و هدفمند جنگ ترکیبی دشمنان قسم‌خورده نظام" علیه‌ی آقای صدیقی برحذر باشید!!

 

نه آقا. نع!! راحت کن خودت را از شرّ گسترده‌ی تورِ تنگ اَمّاره؛ همان نفسی که آدم را امر می‌کند به خویش و خویشای خودش و فراموشی خداوندگارش و شما بارها در خطبه‌ها همین را از مردم خواسته‌ای و گریاناً در گریان می‌شده‌ای!!! بگذرم. استعفا کم است برایت، باید عزل شوی از مقامت. پیرو از پیشوا پیشی نمی‌گیرد اما پیشنهاد می‌تواند دهد. پس من که پیرو رهبری معظمم نظرم روی این مسئله‌ی روز این است استعفا کمه، عزل از سوی رهبری معظم لازمه. توقع منِ پیرو رهبر این است این فرد را با قاطعیت کنار بزند از مقام امام‌جمعگی‌اش؛ چنین فردی صلاحیت این تصدّیات را ندارد، هیچ، چون خام و مبتدی در سیاست است، به اصل انقلاب هم صدمه و خسران می‌زند، آنم نه فقط به خودش، حتی به فرزندانش به عروسش و ایضاً اطرافیانُ طرفدارانش!!! دامنه.

 

حجت‌الاسلام آسید حسین آقا شفیعی: رسول الله (ص) : «اللّهُمَّ لا تَکلنی إلی نَفسی طَرفَةَ عَینٍ أبَدا»!!! بسم الله العلیم الحکیم. آقا ابراهیم سلام علیک. طلوع دومین صبح جمعه ماه رمضان و آغاز یازدهمین روز این ماه بزرگ را تبریک میگویم؛ آرزومندم به مدد خدای متعال و با عنایت رسول خدا (ص)  و اهلبیت (ع) بتوانیم بهتر و بیشتر از دهه قبل؛ از شب ها و روزها و ساعت های این دهه در جهت قرب الهی بهره به بریم. باید اعتراف کنیم که بروز رخ داده ناخوشایند «ماجرای  حوزه‌ی علمیه‌ی امام خمینی تهران»  (که به ظن قوی می توان گفت: هنوز هم ممکن است لایه هائی از آن پنهان مانده باشد) سخت شکننده است؛ و موجب آزردگی روحی و انقلابی مومنان به انقلاب و امام و رهبری می شود؛ بعید است کسی از خودی ها از شکل گیری اینگونه اقدامات خرسند باشد؛ به راستی پذیرش مسئولیت اجتماعی، کاری بس دشوار است و ورودکنندگان به این عرصه می بایست با تأسّی به سیره رسول اکرم (ص) ورد زبانشان این باشد : «اللّهُمَّ لا تَکلنی إلی نَفسی طَرفَةَ عَینٍ أبَدا» : «بار خدایا! هرگز مرا چشم بر هم زدنی به خودم وا مگذار».  با تتبع در متون تفسیری و حدیثی به وضوح می یابیم که آن حضرت، در مقاطع مختلفی (در خلوت و جلوت) این ذکر شریفه را برزبان جاری می ساخت؛ از جمله: امام صادق (ع) فرمود: رسول خدا (ص) در شب مخصوص به ام سلمه در خانه او بود پس او را در بستر ندید فکرى به خاطرش ‍ گذشت که معمولا از فکر زنان مى گذرد. پس بلند شد و در اطراف خانه به دنبال او گشت تا که به او رسید در حالیکه در گوشه ای از خانه ایستاده ودستانش بلند کرده بود و می گریست و می گفت خدایا چیزهای خوبی که به من دادی هرگز ازم نگیر خدایا هرگز دشمن و حسود را نسبت به من شاد نکن خدایا از بدی ای که من را از آن نجات دادی هرگز وارد نکن خدایا من را لحظه ای به خودم واگزار نکن («اللّهُمَّ لا تَکلنی إلی نَفسی طَرفَةَ عَینٍ أبَدا» ). ام سلمه باز برگشت و گریه می کرد تا جاییکه که رسول خدا به سبب گریه او برگشت و به او گفت ام سلمه چه چیز تو را گریانده است؟ گفت پدر و مادرم فدای تو ای رسول خدا برای چه گریه نکنم درحالیکه تو پیش خدا دارای جایگاهی هستی که خداوند آنچه از گناهان گذشته و آینده تو بوده است بخشیده است از او می خواهم هرگز دشمنی نسبت به تو شاد نشود و هرگز از بدی ای که تو را از آن نجات داده وارد نکند و هرگز خوبی هایی که به تو داده است را از تو نگیرد و لحظه ای تو را به خود وانگذارد پس گفت ام سلمه و آنچه به من ایمان آورده است». (تفسیر قمی، علی بن ابراهیم قمی،  ج ۲ ص ۷۴ ؛ عروسی حویزی  تفسیر نورالثقلین ، ج ۳ ص ۴۵۱؛ مجلسی، مجلسی، بحارالانوار : ج ۱۶ ص ۲۱۷ ح ۶). دو نکته پایانی: ۱) قطعا بیش ازهمگان، شخص مقام معظم رهبری از بروز اینگونه روی دادها رنج برده و می برد؛ ولی مطمئنم او با تاسی به سیره نبوی و علوی؛ ضمن احترام نهادن به خواسته ها و پیشنهادات خیرخواهان، هیچگاه بر اساس هوای نفس تصمیم گیری نمی کند؛ و به مصلحت اعظم می اندیشد؛ چه زیبا نوشتی : «پیرو از پیشوا پیشی نمی‌گیرد اما پیشنهاد می‌تواند دهد. پس من که پیرو رهبری معظمم نظرم روی این مسئله‌ی روز این است استعفا کمه، عزل از سوی رهبری معظم لازمه»؛ قطعا در قبال این پیشنهاد، ایده های دیگری (که جمعی از صاحبان آنها نیز خیرخواهند) مطرح است؛ ولی بنده مطمئنم اگر معظم له مصلحت اعظم را در  آن به بیند که در خلال نوشته ات از آن یاد نموده اید؛ بدان عمل خواهد نمود.؛ ۲) عبرتی که این واقعه تلخ و همانند های آن برای ما در پی دارد این است که مراقب خویش باشیم؛ تا در زندگی شخصی و اجتماعیمان چنین حادثه ای رح ندهد و موجب شرمندگیمان در محضر ربوبی و رهبری و ملت شریف و اروح پاک شهداء گرانسنگ گردد. (حوزه علمیه قم: سید حسین شفیعی دارابی، صبح جمعه ۳ فروردین ۱۴۰۳ش_ ۱۱ ماه رمضان ۱۴۴۵ق).

 

محضر حجت‌الاسلام آسید حسین آقا شفیعی استاد دانا و توانا و صبّار سلام. یک عبارت همیشه در گفتار و نوشتار شما تلألؤ دارد و من آن را سیره‌‌ات می‌دانم که می‌فرمایی: ضریب اطمینان من چنان شده است... بنده بااجازه می‌خواهم نخستین‌بار ازین عبارتت وام گیریمُ گویم: ضریب اطمینان من چنان بالا رفته که استاد وقتِ موضع انقلابی فرا برسد، اسیر جناح‌ها نمی‌شود. واقعاً از موضع و مبانی شما درین کامنت بسیار خشنودی دستم داده است. این یک.  دنباله: ۱. با مقدمه‌ای که در صدر متن مرقوم کردید، تماماً موافقم و تکرار نمی‌کنم. ۲. مثال داستان پیامبر اکرم ص و حضرت ام سلمه همسر عزیز و بزرگوار آن حضرت شاهدمثال بسیارمهمی بود برای توجه‌دادن به بیرون رفتن از حالتی که آن ساعت خود را از خدا جدا می‌پندارد. یک سال در شام غریبان داراب‌کلا متن من پشت تریبون این بود: «انسان‌های جدا از خدا.» حالا شما وقتی برای این واقعه‌ی مذکور لحظه‌ای حتی به خود واگذار نشدن را مطرح کردید کیف کردم. چون نشان دادید درین مثال که دارید رنج می‌برید ازین رفتاری که آن فرد را اسیرش کرده است. شیخ صنعان در داستان عطار مگر کم وزنی بود؟! ۳. خرسندی‌ام تشدید که این فرمولم را پذیرفتید و مهر تأیید زدید که گفتم: «پیرو از پیشوا پیشی نمی‌گیرد اما پیشنهاد می‌تواند دهد.» بله، این از اعتقادات من است، مبنای فکری‌ام. نکته‌ی شما را می‌پذیرم که باید دید رهبری کدام اقدام را خود سرانجام صورت می‌دهد نسبت به این رخداد خسران‌زننده. درود استاد.

 

امیر رمضانی: درود جناب دامنه . سال نو بر شما و خانواده ی محترمتان تبریک عرض میکنم . با متن موافقم . اگر این اتفاق در قبل از رای گیری اسفند بر ملا میشد . وای چه بگویم . سیستم و‌حکومت برای هم افزایی و وحدت باید هرچه زودتر با هرنوع فساد در این حد برخورد شدادو غلاظ نماید . جای درنگ نیست . چه عمدی . چه سهوی . چه خیانت . چه منافع مندی . چه ندانم کاری . و هر چه ی دیگر نتیجه ی کار باید حکومت و نظام تاوان بدهد . چرا ؟ حالا خطا کار هر کس بود باید برای نظام تاوان بدهد . ما گمان نیک داشتیم . حالا که سند رو شد . تاوان دارد . بد جوری تاوان دارد . آن میشود که گفتید ما هم میخواهیم که بشود.

 

امیرجناب سلام. جای تشکر دارد که هم موافقی با متنم و هم نکات مهمتری فرمودی. منم با نگاهت درین مسئله‌ای -که آفت مخربّی هست و آسیب زده است- موافقتم را اعلان می‌کنم.  در آخر به پاس تبریک‌گویی‌ات، شما و خانمت و دختر و پسرت هم سلامت باشین با عمری طولانی و شادمانی.

 

امیر رمضانی: درود جناب دکتر شفیعی عزیز. سال را نو بر شما و خانواده ی محترمتان تبریک عرض میکنم . موضع گیری انقلابی شما در قبال این پست ستودنی هست . راستش توقع نداشتم . یا توقع سکوت داشتیم این حرکت شما که دستی بر برکات نماز جمعه دارید و از جایگاه آن و امامان جمعه آگاهید بدون تاوان نخواهد بود از این بابت بیشتر به آینده امیدوار شدم . و از این جایگاه به جنگ فساد این اژدهای هفت سر رفتید . مجددن درود بر شما پر فروغ باشید.

 

 امیرجناب سلام دوم. حمایتت از استاد گرانقدر حجت الاسلام آسید حسین آقا شفیعی هم (که در برابر این فاجعه، موضع انقلابی و قاطع اتخاذ کردند و نکات ارزنده‌ی اخلاقی گوشزد نمودند) حرکت اخلاقی زیبایی بود از سمت تو. درود بر هر دو.

 

کاربری با اسم «$ ف» در بصیران دوکوهه: برادر عزیز اقای صدیقی امتحان پس داده نظام است چرا به همن راحتی با تفاسیر مختلف به ایشان تهمت میزنیم وقت ک خودشان ماجرا را کامل توضیح داده و از این عمل برائت گرفته چرا هم پای معاندان با تفاسیر ابکی باب تهمت را باز میکنیم در سمت های حساسی ک از سالهای دور داشته اگر میخواستند ب مراتب بیشتر اختلاس میکردند .نمیدانم چرا میخواهیم دامنه تهمت به ایشان را در اجتماع افزایش دهیم . جنگ شناختی همین است جای دزد و قاضی را با تفاسیر مختلف عوض کردن و تاثیر بد ازالفاظ بطاهر خوب کلمه الحق یراد و به الباطل.

 

سلام جناب «ف». از نقدی که بر نوشته‌ام زده‌اید تشکر می‌کنم. بنده مسائل روز را از سکوی عقل خودم مورد توجه می‌دهم. آنچه تشخیص دهم که باید عموماً انتشار دهم، تردید نمی‌کنم. تعلق خاطر هم به هیچ شخصیتی ندارم که از جهاد تبیین شانه خالی کنم. امری که رهبری معظم همه‌ی مردم را مکلف به انجام آن کرد. آن جناب هم -که ممنونت هستم- تشخیص خودت را مطرح کردید. در لفظ تهمت هم با شما هم‌نظر نیستم. چون تهمت چیزی است که در فرد نبوده باشد اما به او نسبت دهید. اگر قصد ارشاد بنده را هم نیت کرده‌ای با تمام خلوص عرض می‌کنم: تقبل الله.

 

    

بالا: تصویر سه برگی متن بیانیه‌ی
«بسیج دانشجویی دانشگاه تهران»
در مورد ماجرای ازگُل حجت الاسلام شیخ کاظم صدیقی. ۴ . ۱ . ۱۴۰۳ دامنه.

 

نقدی بر تحلیل آیت‌الله خوئینی‌ها

به قلم دامنه: آیت‌الله سیدمحمد موسوی خوئینی‌ها روی انتخابات ۱۱. ۱۲ . ۱۴۰۲ مجلسین شورا و خُبره‌ها تحلیلی کرد که فقط دو جای آن را نقد می‌کنم آن دو عبارت که نوشت:

 

 

"راستی چه کسانی بیشترین خسارت‌ها را به ارزش‌های متعالی ملی و دینی وارد می‌کنند؟."

 

"برگزارکنندگان این انتخابات و انتخابات قبل و آنها که در این دو دوره سر برآوردند گویا برای خودشان سهمی در پیدایش وضع اسفناک کنونی قائل نیستند؛ شاید هم این وضع را آنچنان اسفناک نمی‌دانند."


چون جمله‌ی استفهامی / پرسشی مطرح شد درین عبارت، منِ شهروند عادی مملکت هم، می‌خواهم نظرم را بگویم. راستی و از سرِ صدق باید گفت تمامی جناح‌ها خسارت زدند. پس بهتر می‌بود با این جمله، شائبه ایجاد نمی‌شد که آقای خوئینی‌ها گویا دارد خود و جناح چپ را -که اردوگاه خود اوست- مبرّا کند تا صدمات وارده را به گردن دیگر جناح‌ها و افراد انداخته باشد. و چون در جمله از "ارزش‌های متعالی ملی و دینی" یاد شده است، خیلی باید انسان فراموشکار شده باشد که نخواهد بداند این کدام افراد از کدام جناح بودند که ارزش‌های قطعی دین و میهن را به سُخره گرفته بوده‌اند، و به اسم آزادی آن احکام جاریه‌ی اسلام را لازم نمی‌دانسته‌اند هیچ، بلکه مُضرّ و مانع می‌پنداشته‌اند و امروزه مشخص شد پایگاه رأی خود را روی همین هرزگان بنا کرده‌اند که حاضرند در برابر این‌همه تصاویر شهیدان و ارزش‌های متقن اسلام، کشف حجاب کنند، شلوارک بپوشند، آستین حلقه کنند، از نماز اعلان بی‌نیازی کنند، به جای دین، تمدن غرب را قلبه کنند، راحت بگویند امام خمینی جایش توی موزه است (یعنی فکر امام پوسیده و فسیل شده است!!!) و نیز بنویسند "زن زندگی آزادی" شعار پیشرفته است حال آن که با همین شعار شیک و غلط، عزیزترین مؤمنان تأمین امنیت را مُثله مُثله کردند و خون در دل انقلابیون ریختند. چه کسی بود تخت جمشید را در برابر راهیان نور قرار داده بود؟ حال این که دو پدیده، اصلاً با هم متضادّ نیستند. هر کدام مجزّا قابل ستودن است. متعجب نیستم آقای خوئینی‌ها چرا در برابر این‌همه فضاحت‌های معلوم، موضع نگرفته بود. حتی اینک که مشخص شد از لفظ امام، ابا و فقط «خمینی»!!! صدا می‌زنند. اما حالا که با وجود کثیف‌ترین رفتار تحریم‌کنندگان، مردم بالای ۴۲ درصد وارد انتخابات شدند، جگر ایشان کباب شد و تحلیل نادرست داد. مشخص است بدجور به خِنسی افتاده‌اند. ولی جناب آیت‌الله آقای سید محمد موسوی خوئینی‌ها!! شما که مظهر جناح چپ خط امام هستی خنّاسان را بشناس. می‌دانم اغوا نمی‌شوی از سوی آنان، اما به خاطر خوشآیند برخی‌ها، لااقل بد تحلیل ندهید. آیه‌ی تبدیل در جای خود ناسخ است، شما اما دلبخواه خود را آیه‌ی تبدیلِ جناح چپ کرده‌ای. چه چیزی را خواستی با این عبارتت، منسوخ کنی؟!!!

 

اما به عبارت "پیدایش وضع اسفناک" که در تحلیل آوُرد، من فقط یک جمله می‌گویم. شما در برابر بدترین سیاست‌های اقتصادی دولت ۱۱ و ۱۲ جز توجیه‌گری چه کار دیگری کرده بودید؟! جز این که هر کاری آن حجت الاسلام حسن روحانی می‌کرد -حتی شب یک نوع سیاست و صبح روز بعد سیاستی دیگر- شماها فقط پشتش بودید و ازو تقلید و حمایت می‌کردید!! و ریشه‌ی شاخص‌های خط امام را به سرسپردگی به این شیخ بی‌سواد سوزانده‌اید. وضع اسفناک آقاخوئینی‌ها ریشه در شخص حسن روحانی دارد که اقتصاد کشور را به اروپا بند کرده بود؛ اروپایی که ذات دولت‌هایش بر چپاول و دروغ و اجحاف و اخذ سود -حتی به مردم روشن و معترض خود- است. مگر همین حسن روحانی نبود به پول بورس دستبرد زده بود و جیب میلیون‌ها جوان تازه‌کار را که به بورس اعتماد نموده بودند، خالی و خسران وارد کرده بود. اینک می‌آیی انتخابات را بهانه می‌سازی وضع اسفناک را فقط گردن این دولت حجت الاسلام سید ابراهیم رئیسی می‌اندازی که واقعاً نیازمند کمک و همیاری هست. شما خود چند بار برای مردم منبر رفتی!! که به آنان بگویی ای مردم ایران، نظام ما (همان بهای گران که حراست و حفظش "از اوجب واجبات" خوانده شد) مورد هجوم آمریکا قرار دارد، پس باید منافع ملی را صدرِ فکر خود قرار دهیم و زیر پای رهبری معظم را که درایتمند و دائیانه برابر امپریالیسم یاغی ایستاده است و در واقع دارد درست درین فاز ("هر چه فریاد دارید بر سر آمریکا بکشید") خط امام را پیاده می‌کند، خالی نکنید؟!! چند بار حقیقتاً چنین چیزی به ملت گفتید؟! شما جایگاه ولایت فقیه را اگر تقویت نمی‌کنید و حرفش را نمی‌خواهید گوش فرا دهید چرا پس دم از جناح چپ می‌زنید که اصلی‌ترین آرایش سیاسی‌اش ایستادن علیه‌ی آمریکاست و و طرف تز ولایت فقیه بودن؟ شما در مسیر تضعیف ولایت فقیه و خدشه به ارزش‌های دینی افتاده‌اید و گویا ازین کودتای خزنده‌ی کناری‌های خود بی‌خبرید. به خود آی آقای خوئینی‌ها که خودِ من از خودت خیلی انتظارها داشته و دارم. دامنه.

 

شفیعی مازندرانی: السلام علیکم و رحمه الله تحلیل آبداری ای است کاش توفیق خواندنش را داشته باشند بقول سعدی: بر سیه دل چه سود خواندن وعظ / نرود میخ آهنین بر سنگ رحمه الله علی ابویک و علی علیک ارادتمند. دارابکلا. دعاگو شفیعی مازندرانی.

 

محضر استاد حجت‌الاسلام شفیعی مازندرانی سلام دارم و سپاس و احترام. متن نقدم را برای فرزند آیت الله خوئینی‌ها جناب حجت الاسلام سید حسین موسوی خوئینی‌ها هم اطلاع‌رسانی کردم که خودش هم درین مدرسه حضور دارند. از شما ممنونم که بر برگه‌ی بنده درین نقد صحه گذاشتید. من بنا می‌گذارم میخم را روی تخته‌ی نرم نرّات (=چوب روسی) زدم، نه سرِ سنگ! بگذرم. متشکرم یاد والدین مرا کردید. خدا والدین و اخوان شما را رحمت کناد.

 

شفیعی مازندرانی: السلام علیکم و رحمه الله ....نکته خوبی است که نباید مایوس شد.

 

باز نیز سلام و ادب و ارادت محضرت استاد. خشنودتر که این تبصره‌ام نیز از زیر صحه‌ی آن جناب گذشت. استاد التماس دعا. خرسند بودم امسال مستفیض فرمودین محل و زادگاه را در بالامسجدمان.

 

من معلمانم را یاد دارم، شما چی؟!

تا عکس را دیدم دلم رفتُ تمام شد. همه‌ی ماها از روی همین کتب دبستان (دینی، ریاضی، فارسی، علوم تجربی)  سواددار شدیم. منم شیفته‌ی بوی لای کتاب، اخَص عکسای جذبنده‌ی فارسی و علوم بودم. این شد گفتم پیشِ خود، همین را امروز پُستُ ستونِ روزم کنم. بازم علاوه بر چهار کتاب «نونگاشتِ» پارسال (دینی  هفتم، کار و فن‌آوری ششم هفتم، هنر آموزش خط تحریری چهارم ابتدایی) در «طرح‌واره‌»  (=نقشه‌ی راهِ) امسال نیز می‌خواهند گسترشش دهند؛ یعنی بسته‌ی پایه‌ی اول ابتدایی با چارچوب جدید طراحی شود. متخصص نیستم  اظهارنظر (=تو بخوان: اظهارفضل!) کنم؛ پس یکراست می‌روم روی معلمانم که نامشان را هنوزکه‌هنوزه یاد دارم:

 

خانم جهانگیری را. آقای مهربانی نیشابوری را. آقای مختاری رشتی را. آقای حسینی را. آقای سیدعقیلی را. آقای ساروزه رستمی رستم‌کلاهی را. آقای شیخی ساروی را. خانم مهوَش غلامی  را. اینان اولین معلمان مدیرانم بودند. ابتدایی دبستان دولتی داراب‌کلا را با آنان سواد (=پیش‌نیاز علم فهم) آموختم. همچنان خودم را مدیونشان می‌دانم، نامشان را (برو بالاتر: ریختُ قیافهُ تیپُ تابُ توانُ حتی زبانِ بدن‌شان) یاد دارم. معلم آدم چه سختگیر چه آسانگیر، در ذهن‌ها زندگی می‌کند. نام معلمان راهنمایی دبیرستان را هم از برم؛ چون لیستش طول می‌کشد، پرهیختم. هنوزم دوستشان می‌دارم هر چند از دست یکی‌شان کشیده (=اوردنگی) زمُختی خوردم! نه مستقیم، بلکه به امر معلم مختاری با کشیده‌های پشتِ سرِ همِ حاج حَی ب‌ُ الله علی رمضانی؛ به خاطر شیشم (=صوت دهنی) که هنوز انگاری وِزوِزَش در گوشم بانگُ طنین می‌اندازد! دامنه.

 

   

  

   

پیش‌یادداشت دامنه

نمی‌شود حرکتی شایسته را دید،اما دَم فرو بست. این جمع محترم، شب‌هنگامِ رمضان و نوروزان، به دیدار بازماندگان شهیدان رفتند. چقدر هم قابل ستودن. آن هم در معیت حجت الاسلام استاد شفیعی مازندانی عالِم دین و انسان فروتن. بگذرم. به نوبه‌ی خودم خیلی‌خیلی ممنونم. از این عکسا پیداست که درین فرصت، تا این جا به خانه‌های شهیدان: شهید محمدباقر مهاجر، شهید حسن رنجبر، شهید سیروس اسماعیل‌زاده، شهید عیسی ملایی، شهید حاج عبدالحسین کارگر، شهید محمدباقر صباغ، شهید ابراهیم عباسیان شرفِ حضور پیدا نمودند. لابد خانه‌های همه‌ی شهیدان رفتند اما هنوز عکسای آن انتشار نیافت. قبول باشد این حرکت باشرافت.

 

حالا دو کشکولی‌طور

اول با نفرِ گوشی در گوش:

 

با موبایلش به من همان حینِ دیدار زنگ زد!

گفت: آق‌ق‌ق‌ق اِبریم سلام.

گفتم: سلام رَخِف! هِع چِتِه؟!

گفت: شِم مَلِه‌سَر حموم‌پیش‌ایم.

گفتم: تِ آنجِه کِن خیک وِه بوردی!

گفت: این چه حرفیه که می‌زنی! پیش حمیدیم.

گفتم: آهان فهیدم پیش برادرِ "شهید ابراهیم عباسیان".

گفت: توی اِبریم طالبی اگر شهید می‌شدی تِ قَوِر سَر (=سرِ قبر) هِم نیَمومِه!!! چه رسد سِره (=خونه) !

گفتم: به لحن پنجعلی‌ی "پایتخت": جَن‌ن‌ن‌ن‌ن‌نم!!!

حسابی خندیدُ وِن دل نار رفتُ رفت که رفت!

 

دومی کشلولی به اسماعیل آفاقی:

 

این جمعِ عکسا دلِه گویا دَنیِه (=نیست) لابد گوشِه‌موشِه جا خورده!

گفتم: آق اسماعیل آفاق که با اِکیپ (=همراهان صمیم) رفتین حموم‌پیش؛ پس چرا توووی عکس نزد حمید نیستی؟!

گفت: رفتم خونه‌ی ارثیه‌ی پدری تو را پایین‌مسجدِ بلندگو رِه کار بذارم!!!

گفتم: قشنگ گوش کن! پایین‌مسجدِ بلندگو را همه‌ی سُره‌ها خواستی کار بذاری، بذار. فقط از بِ راه خُووودا، سندِ حیاط پایین‌مسجدُ پایین‌تکیه را -که تنهایادگار شخ‌احمدعموی ماست- به‌جهل، جعل نکووون منتقل نساز!!! آن‌وقت اَزگُل دوم در کشور راه می‌افتد!!! هی باید بیانیه صادر کنی مردم را بیشتر‌ترترترترترتر بفریبانی!!!

 

راستی! من منطقه‌ی اَزگُل شمال تهران آمدُشد داشتم یک زمان. حتی پسر اولم -عارف- آنجا امتحانات دبیرستانش را گذراند. تمام. ۵ . ۱ . ۱۴۰۳ با ادب: دامنه.

 

وقتِ وحشت!!!

اول پیش از خواندن ادامه‌ی متنم، مردُمک دو تا چشم خود را دورِ سفیدی حدَقه‌ی چشم بچرخانید به حالت لرز؛ مثل کسی که در حال احتضار (=جان‌کَندن) افتاده است. کردید؟ خاب! حالا با هم برویم ببینم خدا چه وحی فرستاده بود. پس این دو تا کلمه‌ی کلیدی وحی را یاد بگیریم و دائم در خاطرمان، مصونش بداریم و آدم‌شناس شیم: «تَدُورُ اَعیُنُهُم...» از آیه‌ی ۱۹ احزاب. یعنی به قول مرحوم علامه در المیزان (البته به برداشت آزادم) تا جنگی در می‌گرفت (=بخوان: پای ترس بیآید وسط) یک عده ترسو را خواهید یافت که مردُمک دو تا چشم خودشان را از سرِ وحشت که نمی‌توانند کنترل کنند می‌چرخانند که مثلاً بهانه بیارند مریض‌احوال‌اند و جبهه و جهاد و هر کارزار بزرگ!! نمی‌توانند بیایند، لذا عینِ فرد در حال مُردن چشمانشان در دورِ حدَقه مکارانه می‌گردانند. ولی وقتی وحشت زایل شد و اوضاع تقسیم میراث!! فرا رسید، با زبان نیش و کنایه و طعنه‌ی تیزشان، هی به رزمندگان راه خدا زخم‌زبان می‌زنند و وقتی هم که ببیند از شرکت در جهاد اصغر، خیری معنوی و یا مادی (مثلاً تقسیم غنائم و یا واگذاری مسئولیت) به رزمندگان رسیده است، سخت برآشفته و ناراحت می‌شوند و به آنان بَخل می‌ورزند. خدا می‌گوید چنین انسان‌هایی بُخیل!! که از زیر کارزارِ دفاع و مقاومت در وقتِ وحشت و حمله و هجوم در‌می‌روند، ایمان در قلب‌شان مستقر نیست. یادِ ما باشد این دو واژه‌ی قرآن که دقیق رفت روی شاکله‌ی چُنین افرادی: "تَدُورُ اَعیُنُهُم". به زبان عامی محلی: چشمشان دور سفیدی چِش چَخ‌چَخ می‌گیرد از ترس. به گویش محلی‌تر: گِردِنِه. دامنه. یعنی می‌گردد با لرزه، عین لامپ مهتاب.

 

قاسم لاری به اسماعیل آفاقی در صحن هیئت: سلام صبح زیبای شما بخیر نماز و روزه شما قبول باشد و سلام ویژه به دوست و برادر ارزشی حاج اسماعیل آفاقی اول صبح نخواستم این موضوع را بیان کنم اما با اجازه حضرتعالی و مدیر عنوان میکنم اول اینکه بنده و آقای غلام نژاد مطلب بدی ارسال نکردیم من فقط اطلاعیه دفتر آقای صدیقی را جهت روشن شدن افکار فرستادم و درست و نادرست آن به گردن خودشان و مطلب بعدی من از شما و مابقی دوستان حاضر در گروه این است در دوره طاغوت روحانیت چه عزت و جایگاهی در افکار عمومی داشتند الان چطور مثال خیلی ساده پدر شما را خدا رحمت کند و یا شیخ علی اکبر طالبی و بحث آقای دارابکلایی جدا اینها نزد مردم چه احترامی داشتند و مطلب سوم از این دایره بیرون بیآیید و اجتماع را ببینید با سپاس فراوان.

 

ابراهیم ابراهیم ابراهیم طالبی دارابی دامنه!!!

ابراهیم ابراهیم ابراهیم رمضانی!!!

الوو... صدایم را داری؟!
کدام محوری؟؟ تَتِه؟؟؟ یا دِزلی؟ نکنه از جبهه فرار!!! کردیُ خوف کردیُ خَف شدی؟!!!

حالا که خطاطی‌ی خوشنویسی‌ات را دیدم می‌شه یک یادگاری برای عنوان «مدرسه فکرت» بنویسی و تذهیب  هم بکنی؟!

هم خط ثلث و هم خط نستعلیق.

کشکولی: به قال محلی: مِلّا را مِفت بَدیهی (=دیدی) گونی (=می‌گویی) بامشی‌کاتِه (=بچه‌گربه) وِسّه هم روضه بَخووون!!!

بگذرم. منتظرم. البته صحن مرا دیدی. یک وقت دیدی آمدی صحنُ تِ چش فَق نکردُ مرا هم ندیدی!!!

یادمه پارچه‌های شعارهای انقلاب و مناسبت‌ها را تو می‌نوشتی با خط هنرمندانه‌‌ی خود. خدای بارئ رحمت کناد پدرت مرحوم حاج محمد رمضانی آن مرد راسخ در ایمان را. به مادر آن فامیل محترم‌مان سلامم را حتماً برسان. دامنه.

 

ابراهیم رمضانی بالمله: سلام ودرود به استادم آقا ابراهیم طالبی. آقا گوش چیه ،از ته دل می‌شنوم .از اینکه خط ناقصم را لایق دونستی که سر درِ مدرسه تابلو کنی باعث افتخاره.در اسرع وقت اطاعت میکنم. خدا پدر،مادروبرادرت عزیزت رو هم رحمت کنه. یاد پارچه نویسی بخیر.الان دیگه همه بنر وچاپی شده و. پارچه بازار نداره

 

پرسش ۲۱۴ :

از مقایسه‌ی خلافت (تفکر اهل تسنُن) با امامت (تفکر اهل تشیُع) چه چیزهایی را مهم می‌دانید؟ یا به عبارت دیگر، به چه مسائلی دست می‌یابید؟ این پرسش که به مناسبت سالروز شهادت امام علی -علیه السلام- مطرح شده، جهت بحث و نظر، در پیشخوان مدرسه فکرت سنجاق می‌شود. شرکت در گفت‌وگو طبق روال همیشه، اختیاری‌ست. یکشنبه: ۵ . ۱ . ۱۴۰۳  مدیر مدرسه فکرت ابراهیم طالبی دارابی دامنه

 

پاسخم به بحث  ۲۱۴ مدرسه:

وقتی خلافت و امامت را کنار هم می‌گذارم هر چه بیشتر بر رویش دست به فکر و اندیشه می‌زنم، به مقدار همان تلاشم بر حقانیت تفکر امامت واقف‌تر، ایمان‌آورنده‌تر، علاقه‌مندتر و اگر خدا همچنان توفیق دهاد پایبندتر می‌شوم. من ازین مقایسه‌ام دست‌کم به شانزده مورد مهم می‌رسم؛ جای شرح نیست؛ فقط گذرا برمی‌شمارم:

 

یک. غصب جایگاه عقیدتی مفهوم قدسی امامت

دو: دهن‌کجی عامدانه به معرفی "مولا" در حجةالوداع

سه. بازگشت به رگه‌های شیخوخیت عرب

چهار: پس‌زدن انسان استثنایی تاریخ -علی بن ابی طالب ع- از مسیر هدایت ملت

پنج: جانشینی به جای امامت‌کردن

شش: انحصار رأی در چند فرد از طبقه‌ی اَشراف برای تعین خلیفه

هفت: نفی فلسفه‌ی امامت به عنوان حلقه‌ی پس از رسالت و نبوت

هشت: اِعراض و اعتراض به خاندان عترت حتی شهادت فاطمه‌ی زهرا س کوثر اسلام

نه: غلبه‌ی شخص بر حق

ده: انتقام از شخص امام علی ع که در دفاع از مکتب کنار پیامبر ص شمشیر زد

یازده: زمینه‌چینی برای ممانعت از عدالت علوی

دوازده: بازسازی عصر جاهلیت با عنصرهای فردی و عرفی

سیزده: قُریشی‌سازی (=نژادی‌سازی) دین و متولی دین

چهارده: رشد خزنده‌ی نفاق و اَشراف در نفوذ به قدرت

پانزده: بیست و پنج سال خانه‌نشینی کردن حضرت امام علی ع

شانزده: تندروی شخصی آن نفر "دومی" که تندخویی در مزاج و خُلقش بود

هفده: و ... بشمار تا موارد ریز دیگر...

ابراهیم طالبی دارابی دامنه

 

رفیق و برادرم حاج قاسم لاری سلام. چون اسم پدرم را به خیر یاد کردی، دور از ادب بود جواب سلام آن جناب را نمی‌دادم. ممنونم. خداوند بارئ والدین شما را اگر در قید حیات‌اند در صحّتُ سلامت بداردُ از گزند روزگار مصون. اما اگر در رحمت خدا آرمیده‌اند، روح‌شان غرق نور.
 
سلام آقای حجت رمضانی. گرچه هیچ اشاره‌ای نکردی که این پستت بابت شرکتت در بحث پرسش ۲۱۴ است یا نه، اما چون محتوای آن با پرسش همخوان است؛ حمل بر شرکتت در بحث پرسش ۲۱۴ کردم. بازم متشکرم که اولین فرد بودی آمدی وسط بحث سنجاق‌شده.
 
اساساً آیت الله العظمی مکارم شیرازی در آئین رحمت نکات بسیار رسا دارند. ممنونم دست به گزینش از آن سایت زدی و خلاصه‌سازی نمودی.
 
آق سید حسین شفیعی دارابی: آقا ابراهیم سلام علیک. نفس این اقدام پرسش ۲۱۴ را زیبا و سودمند و کاربردی میدانم. اگر فرصتی یافتم مطلبی خواهم نوشت.
 

سلام حضرت استاد شب بخیر. اتفاقا «انسان» رو که دیدم زوم شدم رُوش و مثل وقفِ عربی رُوش وقف کردم. سوال شد برام. منو کشوند سمت خودش. باشه چشم ازت میپرسم چرا من را انسان خطاب کردی؟ چرا مرا انسان خطاب کردی حضرت استاد؟

 

دامنه ۳ | تو را انسان خطاب کردم تا گفته باشم نزدِ من مظهر و نماد یک انسان به تمام‌معنا هستی. نهایت یک فرد این است که انسان شود. خود انسان‌شدن آنقدر مهم است از انسانیت ساخته شده است. حتی آخرین حد کمال معصومین علیهم‌السلام این است به آنان می‌گوییم انسانِ کامل. پس، محامین ای انسان سلام. پدربزرگِ مادری من، مرحوم آق شیخ باقر آفاقی مقام بلندی داشت، در آن روزگار در حد آیت‌الله بود. مسجدجامع ساری سمت راسته‌ی غربی آن مَدْرَس داشت؛ در آن تدریس می‌کرد. روزی دیر رسید سرِ تدریس. شاگردان باهوش او تا او آمد گفتند: انسان آمد. از آن پس بود عادت شده بود، تا وارد می‌شد، می‌گفتند: انسان آمد. به خاطر این که وی را صاحب فضل و کمالات می‌دانستند. این را یکی از فضلای هم‌حجره‌ی اخوی‌ام در مشهد مقدس تعریف می‌کرد که پدرِ آن فاضل، شاگرد پدربزرگ من بود. توضیح: پدربزرگم توسط بهایی‌های شهر سم داده شد و فوت کرد. در بیرون امامزاده باقر داراب‌کلا سمت راست، دفن است؛ شیخ احمد آفاقی هم، وصیت کرد کنارش دفن شود. پدربزرگ من عموی حاج شیخ احمد آفاقی بود. ...، انسان است برای من. با نهایت صفات و صاحب کمالات و نیز دارای اخلاقیات الهی. ارادت‌ت‌ت‌ت‌ت‌ت‌ت. چقدر خوشحال شدم کنجکاوی عجیبی در تو شکل گرفت. جمله هم قشنگ ساختی. عجیبی آقا زیرک.

 

نَه!!!

همین «نَه» یکی از شعائر دینی است و اگر در جای خود، به گفتنِ این «نه» کوتاهی کنیم، باختیم. من چند تا از آن «نه»‌های تاریخی در اسلام و ایران و جهان را نام می‌برم.

 

۱: خودِ "لا اله" که بزرگترین «نه» در دین است در نفی بُت در برابر رَبّ.

 

۲: «نه» پیامبر ص به سران مکه که از او خواسته بودند ازین رسالت بیرون بکشد که ما همه‌چیز به ایشان می‌دهیم که پیامبر ص آن جمله‌ی تاریخی و قاطع را فرمود: اگر ماه را در دست چپم و خورشید را در دست راستم... . 

 

۳: «نه» حضرت فاطمه س به جریان زر و زور و تزویر.

 

۴: «نه» امام حسین ع به بیعت با یزید خلیفه‌ی فاسد.

 

۵: «نه» سلمان فارسی به نمایندگان ادیان در زمان جست‌وجوی وی برای پیداکردن حق و پیوستن به دین.

 

۶: «نه» حضرت ابوذر س به خلیفه‌ی سوم برای برائت!! از امام علی ع.

 

۷: «نه» امام رضا به دستگاه خلافت مأمون عباسی که اصرار داشت امام ع وارد حکومت و امور خلافت شود.

 

۸: «نه» امام خمینی رحمت الله به شاه که تقاضای ختم انقلاب کرده بود و برای نشان‌دادن ظاهر کار، شریف‌امامی را نخست‌وزیر، که امام گفت نه، این فریب است، شاه باید برود.

 

۹: «نه» ایران به آمریکا به عنوان سرکرده‌ی شرّ.

 

۱۰: «نه» مقاومت به سازش با اسرائیل اشغالگر.

 

۱۱: «نه» هر یک از ماها هر روزه به ابلیس که خواهان بِزه از ماست؛ این خود «نه»ی بزرگ است که از ماها سر می‌زند که خدا به چُنین بنده‌هایی مدد در غیب و علَن می‌دهد تا عمرشان با همین «نه»ی ضد ابلیسی ختم به خیر شود. می‌شود «نه»‌های زیادی را نام برد که اگر آن «نه»ها نمی‌بود، فاجعه پدیدار می‌شد. ۶ . ۱ . ۱۴۰۳ ، دامنه.

 

عبدالله لاری اوسایی: سلام آقا ابراهیم. نماز روز قبول. بعضی از دوستان مطالب وسیعی می‌نویسند. شاید بعضی از دوستان حوصله این همه مطالب خوندن را نداشته باشند. مختصر و مفید، عالی است. با پوزش از بزرگان و اساتید. سلام دوستان. نماز روزه تان قبول باشه. خدا حاج شیخ علی اکبر  طالبی مُرسم روضه‌خوان را بیامرزد.

داداش عبدالله‌ی لاری اوسایی از قدیمی‌ترین رفیق صمیمی و انقلابی‌ام سلام. انتظار به‌حقی را مطرح کردید. بله، متن‌ها هرچه

کوتاه‌تر،
جمع‌بندی‌شده‌تر،
پاراگراف‌بندی‌شده‌تر
و نیز با رعایت فاصله و دادن فضای خالی در داخل متن

باشد، به‌حتم خواننده را برای خواندن نوشته‌ها، بر سر ذوق و سمت شوق می‌آورَد. اگر انتقاد و تذکر و توقع‌ات، شاملِ حالِ من هم می‌شود، منم می‌گویم: آقاعبدالله، باشه، به روی چشم.


اما بعد؛ ازین‌که نامی از روضه‌خوان روستای قشنگ و مردم دوست‌داشتنی مُرسم، مرحوم شِخ عَیّ لَکْبِر طالبی (=پدر عزیزم) بردی و خدابیامرزی دادی، به حکم ادب برایت از صندلی‌ام برمی‌خیزم. در حق خودت، خانواده‌ات و والدین‌ات دعا می‌کنم. ارادت: ابراهیم.

 

عبدالله لاری:. سلام داش ابراهیم گل. خدا می‌داند من به تمامی دوستان واساتید ارادت خاصی داشته ودارم ازجمله خانواده حضرتعالی بلاشک. انشالله در پناه قرآن صحیح وسالم باشید. اگر قم هستید نایبالزیاره باش تا پایمان به مرقد حضرت معصومه برسد. سحری خوش برایتان وهمگی دوستان خواستارم . کوچک شما عبدالله لاری از کشور اوسا.

 

سید حمید دارابی: سلام جناب آقا ابراهیم عزیز مدیر محترم. نماز و روزه شما قبول. در تاریخ اسلام یازده مورد از نَه را ذکر فرمودی چطور شد به سوال آقا عبدالله لاری جواب مثبت دادی. نویسنده متن ها حتما تشخیص داده که متن کوتاه بشه جوابش ابتر می ماند.


اِسا (=حالا) جوابا به زیر نظرها در بالاها

 

سلام مِه برار قاسم لاری دارابی اوسایی. آمدم آمدم.

 

حجت رمضانی رفقم سلام. مگه نگفتم درین صحن ارسال کپی اکید ممنوع است؟ تذکر بر تو وارد است. تکرار شود مقرارت اعمال می‌شود. گفته باشم. این مدیر تِنِه مِنِه نَکاندِه. رفَق مَفِق هِم واسه‌اش فَق ندارد. لطف کن مقررات را رعایت کن.

 

از استاد حجت الاسلام آشیخ جوادآقا آفاقی ممنونم مرا از اشتباه اسمی گُلشهر با گُلبهار در نزدیک چناران مشهد به در آوُردند همین تذکار موجب شد جمله‌ی آخر متن را ویرایش زدم. سلام و احترام به ایشان که عمری در مشهد مقدس تحصیل داشتند و تدریس.

 

داداش عبدالله‌ی لاریِ "اوسایی‌دوست" من سلام. یکم: بنده هم به خاندان واجب‌الحُرمه‌ی حاج‌آقاجان لاری پدر معظم شما علاقه‌ی وافر دارم و نمک‌های صدف و معدن و یُددار سفره‌های تاسوعای آن بیت را بارها نوش کردم. دوم: حرم که هستم؛ جوارش. حتماً یادت می‌کنم. چشم. سوم: در مورد به کار گیری «کشور» برای اوسا اما چند جمله‌ی زیر کشکولی نثارت می‌کنم:


اگر اوسا بخواهد اعلان کشور کند!!! بدان که گذرگاه قارت‌خِل را به روی‌تان دیوار چین و دیوار ترکیه و دیوار مکزیک و دیوار کرانه‌ی باختری می‌کنیم که محبوس در همان یک تکّه خاک محصور اوسا شَوید با چهار جهتِ انبس‌مرَز. سردِه‌ی مُرسم‌راه. امامزاده عباس سمت اُوس‌صحرا کنار باغ مرحوم فرَج. و همان گوش امامزاده علی اکبر و بیخ حموم.

اَمّا اِسا جواب به حاج سید حمید ساکن خیابان مدرس. کمی بعد... چون یه خورده کشکولی است:حاج سید حمید سلام. اِتّا اِتّا (=یکی یکی) بشمار بیا جلو: یک: اگر آن یازده تا نَه را ادامه می‌دادم به هزار تا نَه هم می‌رسیدم، فاکتور گرفتم. ممنونم مورد توجه‌ات قرار گرفت. اهل معرفت و حکمت تا بگی: ب. تمام رموز بسم الله را می‌خوانند. ممنوم. دو: بله، اَبتِر (=دُم‌بِریده و ناقص) را عالی آمدی. گاه نویسنده هر چه می‌کوشد خلاصه‌تر بنویسد می‌بیند اصل حرفش هنوز مانده. ولی چون خواننده و مخاطب دلش می‌خواهد عصاره و چکیده‌ی مطلب را زود هضم کند و گُوارشش سوز!!! نزند، نویسنده مجبور است حرفش را جمع‌وجور کند و بگذرد. به هر حال بین نوشته، نویسنده و خواننده سه نوع حقوق متقابل حکمفرماست. باید تن داد به این درخواست. البته نه چنان خلاصه، که سَر و تَه و وسط‌مَسط متن، کلاً تاشِش (=دِرو، تراش) شود که نه از تاک، نشان باشد و نه از تاک‌نِشان. سه: یاد دهه‌ی شصت می‌افتم وقتی آق سید حمید را ذهنم تجلّی می‌دهم. چرا؟ چون وسط خیابان مدرس ساری پاتوق کله‌پاچه‌ی من و عباس سلطانتویه بود. روزی رسید به‌زودی این آق عبدالله لاری از کشورِ اُوسا !!! من و تو را یکجا مهمان همان کله‌پاچه‌فروشی کند. من هم با چشم و بناگوش و زبون و چهار تا پاچّه هم سیر نمی‌شوم... باید عصر سیراب‌شیردون هم مرا و تو را مهمان کند. چون دَم از کشور اوسا زد باید تاوان پس دهد و جریمه شود!!! پولش هم دونگی نیست!! فقط از جیب خلیفه!!! برم ازین جواب بیرون!!!

 

وِه رِه هم جواب هادِم.... البته اول جواب حاج علی چلویی را بدم. بعد بیام سراغ شیخ محمد بابویه ببخلی

 

سلام رَخِف من حاج علی چلویی. الآن بازار سند به نام زدن داغ است، حتی جیز!!! راستی خرزنجیر را در بیار. وقتش است. امابعد؛ خودِ دارکلایی‌ها می‌گفتند: دعوا داری بیا بریم قَبسنی‌بن. (=مخفف قبرستانی بِن ؛ زیر قبرستان). قابل توجه‌ی نسل نو: قَبسنی‌بن کنار قارت‌خیل قرار دارد. آن قدیما در نوجوانی ماها مرکز رجَزخوانی بود. هر که به هم خط و نشان می‌کشید با خرزنجیر و پنجه‌بکس می‌رفتند اون جا دعوا. البته دو طرف دعوا چون از هم ترس داشتند فقط حوار می‌کشیدند و زنجیر در هوا جَخ‌چخ می‌دادند. جامخانه‌ای‌ها هم برای یک کِرک می‌آمدند پاسگاه دارکلا شکایت!!! بین اوسا و مُرسم و دارکلا در طول تاریخ روابط مسالمت‌آمیز برقرار بود. باید این سه روستا اخوان و اخوات هم قلمداد کرد. جوان‌های این سه روستا تا توانستند از هر سه روستا زن گرفتند و عروسی کردند. حالا این سه روستا حتی خویشاوندند همه، هم خونی و هم ازدواجی. بس است. رخف! ول کن، پیاده شود خرزنجیر را بذار داخل همون چوصندوخ!!!!

 

حجت رمضانی: سلام آقا مدیر چشم.

 

اِع بیدار شدی!! اومدی!!! حجت. ممنونم حاج حجت مردِ مقررات و حرمت‌گذاری به تذکر مدیریت. سلام بَرِت رخِف.

 

جناب آق شخ محمد بابویه سلام. یک این که: تو اگر بخواهی چند «نَه»ی تاریخی دیگر بر یازده «نَه»ی اون متنم اضاف کنی، تا چاچ می‌تونی بری!!! دو این که: حال که عبدالله لاری بِن حاج‌آقاجان اوسا را کشور اعلان کرد و از ایران، تجزیه‌اش ساخت!!! باید یادآوری کنم اگر اوسا کشور است، هستند خیلی در دارکلا که اروستای دارکلا را نه فقط دارالمؤمنین می‌دانند بلکه چنین و چنان هم می‌دانند:

دارکلا را بعضی‌ها

نه قاره
نه سه قاره
نه پنج قاره
نه کل جهان
نه تمام دنیا
نه کیهان!!
نه مُشتری
نه ناهید
نه کیوان
نه زُحل
نه زُهره
نه مریخ
که تمام کهکشان راه شیری می‌دانند و از آن شیر می‌نوشند.

یک ربع برند نکا،
دلشان برای دارکلا بی‌تاب می‌شود.

یک ساعت برند جویبار غاز سیکا بخرند
قلبشان از تنگی دوری دارکلا طپش می‌افتد.

برن تهران تا رسیدند دروازه دولت یا پاچنار!!!
انگار تمام بدنشان تَش کشنه (=شعله می‌کشد از فشار خون)

بیایند قم اگر،
انگار دارکلا را ازشون گرفتند. حرم‌نرفتهُ و جمکران‌ندیده، جِر (=راهی) می‌شن می‌رن دارکلا. انگار تکیه‌پیش حاضری نزنن، شو روز نمی‌شه!!!

وَس است. عبدالله لاری حُصله ندانّه. پِِچوک پِِچوک متن دوس دانّه.

برم روی کارهایم حالا.

 

  

شهید علیرضا توسلی و اُم‌البنین حسینی

شیخ عوض!!!

دامنه: سه شنبه, ۷ فروردین ۱۴۰۳.

متن آن در لینک بالا در دامنه

 

سید حمید دارابی: سلام آقا ابراهیم عزیز. جنابعالی اراده کن و تشریف بیار ساری کله پاچه مدرس که سهل میبرم کله پزی میدان شهدا به میزبانی خودم هر چند تا (رفق =رفیق) همراهت باشه  آنقدر بناگوش بخورید تا جواب کنید. یه خاطره بگم از دو تا هم محلی که هر دو به رحمت خدا رفتن در این روز عزیز میلاد باسعادت حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام خداوند همه رفتگان را رحمت کنه. اما خاطره: مرحوم استاد جعفر آهنگری بالا محله مغازه مرحوم حاج یدالله ملائی تکه پیش (تکیه ) را برای قهوه خانه اجاره کرد و جغول بغول می فروخت یه روز مرحوم آقا باقر طالبی (القاسم عمو=ابوالقاسم ) بابوخیبل رفت مغازه آقا جعفر هر دو روحیه شادی داشتند از قضا، عمو باقر به عمو جعفر میگه من چقدر پول بدم که جغول بغول بخورم تا سیر شوم عمو جعفر گفت به اندازه دو پرس پول بده بنده خدا نمی دونست که چه بلایی سرش می‌آید  شروع کرد به جغول بغول دادن یک پرس دو پرس سه چهار پنج عمو جعفر ته دیک را دید چیزی از جغول نمونده خطاب به عمو باقر گفته هرچی خوردی نوش جان پول ازت نمی خوام فقط خوردن تعطیل کن. ولی آقا ابراهیم عزیز هرچه کله پاچه میل کنی بنده تا آخر حساب می کنم برای شادی روح همه رفتگان صلوات.

 

آق سید حاج حمید آقا دارابی سادات معظم سلام باز هم. اولاً از سخی‌بودن و دست‌ودل‌بازی آن رفیقم ۱۰۰ در ۱۰۰ مطلع‌ام. خدا بیشتر کناد جیب حلال آن دوست خوبم را. دوماً قضیه‌ی مرحومان جعفر بالامحله و باقر ببخل را، از قضا، خیلی زیبا طرح و روایت کردی. جالب توجه بود. مرحوم باقر طالبی -که برق چاه آب در حین کار در تَه چاه، او را گرفت و به رحمت حق رفت- بسیار شوخ‌طبع بود و مدتی زیاد نانوا هم بود؛ اول در خیابان نادر مسگرها (=جمهوری) ساری و سپس پیش نانوایی پدرخانمش پدرشهید طلبه‌ی رزمنده حسن بابویه. خدا رحمت‌شان کناد. خود باقر هم چند باری گمانم جبهه هم بود. درود. سوم هم این که حساب که مال توست!!! من ۵۰۰ کیلومتر بتازم بیام ساری، تازه کله‌پاچه پول ره هم هادم!؟! راستی! میلاد امام حسن مجتبی ع است طبع من به سمت شوخ و فُکاه فرمان گرفت. این روز بزرگ تبریک باد بر تو سید حمید که خصیصه‌ی کریم و سخاوت را از آن امام هُمام و زیبارُو آموختی.

 

یک واکنش روحیه‌بخش بابت این یادداشتم:

پس از بارگذاری این یادداشت روزم با عنوان «شیخ عوض!!!» در صحن مدرسه فکرت، در سایتم دامنه‌ی داراب‌کلا نیز انتشار دادم که واکنش شگفت داشت برام. هر چند این صحن، هیچ بهایی به متن‌هایم قائل نیستند، اما در دامنه پراثر است. خدا را شکر یک مدیر سایت را برای شروع مطالعه‌ی این کتاب برانگیخت.


متن گفت‌وگوی ایشان و من:

ابوذر رحیمی به دامنه: سلام علیکم. ضمن آروزی قبولی طاعات و عبادت! اتفاقا این کتاب [خاتون و قوماندان] چند وقتی است که در میان کتاب‌های کتابخانه محل کارم وجود دارد، اما تا امروز توجهی به آن نکرده بودم. تشکر از حضرتعالی.


دامنه به ابوذر رحیمی: سلام جناب ابوذر رحیمی. مدیر محترم« سایت یادداشت‌های کوتاه» سلامت روزافزون برای جناب‌عالی آرزومندم. ممنونم از حضور و بیان نظرت. پس خدای باری‌تعالی را شکر که این متنم موجب شد شما اراده کردی آن را بخوانی. خدا خیرت دهاد.

و

Notes ۰
پست شده در دوشنبه, ۷ اسفند ۱۴۰۲
بازدید ها : ۳۸۲
ساعت پست : ۰۸:۴۷
مشخصات پست

تأسیس مدرسه فکرت

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
تأسیس مدرسه فکرت

امشب مدرسه فکرت وارد هفتمین سالش می‌شود. از سال ۱۳۹۷ روی تلگرام تأسیسش کردم و وقتی از سوی کشور، تلگرام رسماً غیرقانونی اعلام و فیلتر شد، پس از سه چند ماهی وقفه و سکوت، در نیمه‌شب بامداد ۷ اسفند ۱۴۰۱ مدرسه فکرت را بر بِستر «ایتا» راه‌اندازی نمودم تا میان این‌همه انفجار اطلاعات، این جمع محترم هم، سهمی در آموزاندن و آموختن داشته باشد. مدرسه فکرت صحنه نوشتن است، نه کپی و بازفرستِ نوشته‌ها یا پست‌های دیگران. پس درین دایره، فقط نوشته و فکر خودِ اعضا تبادل می‌شود. هر چه غیرِ این باشد خلاف مقررات این مؤسّسه‌ی فکری است و مدیریت، قاطع با آن برخورد کرده و همچنان خواهد کرد، زیرا در کار مدیریتی با تعارف و ترس و تردید و تبعیض هیچ میانه‌ای ندارم. ملاک این مدرسه فراوانی و وفور تعداد عضو نیست، روی همین اصل لینک این مؤسسه هرگز علنی و عمومی نمی‌شود. اعضا منتخب هستند که طبق دعوت و صلاحدید مدیر به صحن آمدند؛ اگر بنا بر تعداد و عدد و آمار بود تا حالا عدد این مدرسه را از ۱۰۰۰ نفر هم عبور داده بودم. بگذرم.

 

امابعد؛ تاکنون ۲۱۱ پرسش درین صحن سنجاق شد و اعضا به دلخواه خود در آن بحث مشارکت جستند. امشب برای ورود به هفتمین سال مدرسه فکرت و اهمیت‌بخشیدن به سلسله مباحث گفت‌وگو، پرسش ۲۱۲ را در پیشخوان آن سنجاق می‌کنم. پاسخ به آن طبق روال، اختیاری است. پرسش این است:

 

شما با توجه به اعتقادات و دانش‌های خود به زندگانی خویش با چه چیزهایی مفهوم، معنا، جهت و حرکت می‌بخشید؟

 

مدیر مدرسه فکرت

دامنه ابراهیم طالبی دارابی

 

 

پاسخم به پرسش ۲۱۲ پیشخوان

 

شخصاً در عقلانیت خودم باور دارم زندگانی منهای "مفهوم، معنا، جهت، حرکت" پوچ است. از سوی دیگر دین را سراغ دارم که به انسان شکل و محتوای انسان‌بودن را آموخته است. بنابرین فرداً معتقدم انسان باید با "مفهوم، معنا، جهت، حرکت" به زندگی خود رنگ معنوی بدهد. با این مبانی، من به وسع وجودی خودم که خیلی ضعف ژرف هم دارم با توجه به اعتقادات مستمر و دانش‌های اندک خودم به زندگانی خویش با این چه چیزهای زیر "مفهوم، معنا، جهت و حرکت" می‌بخشم؟

 

یک. آشنایی با بزرگان عرفان.

دوم. مطالعه‌ی سرگذشت عالمان و دانشمندان.

سوم. پای وعظ در منبر یا گوش‌دادن درس اساتید پارسا.

چهارم. قرآن‌شناسی با هدف اصلاح بینش عقلی خودم و رنگ‌آمیزی روحم.

پنجم. رابطه‌ی حرفی و بحثی با برگزیده‌های خودم که عشق می‌ورزم.

ششم. و جدا از پنجم که برایم مسئله‌ی حیاتی است، رفتن به زیارت امام رضا علیه السلام که برای زندگی و چارچوب عقیدتی‌ام یک اصالت بدون تردید دارد.

ابراهیم طالبی دارابی دامنه

دیدن یا نوشتن نظرات : ۱
پست شده در دوشنبه, ۷ اسفند ۱۴۰۲
بازدید ها : ۳۸۲
ساعت پست : ۰۸:۴۷
دنبال کننده

تأسیس مدرسه فکرت

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
تأسیس مدرسه فکرت

امشب مدرسه فکرت وارد هفتمین سالش می‌شود. از سال ۱۳۹۷ روی تلگرام تأسیسش کردم و وقتی از سوی کشور، تلگرام رسماً غیرقانونی اعلام و فیلتر شد، پس از سه چند ماهی وقفه و سکوت، در نیمه‌شب بامداد ۷ اسفند ۱۴۰۱ مدرسه فکرت را بر بِستر «ایتا» راه‌اندازی نمودم تا میان این‌همه انفجار اطلاعات، این جمع محترم هم، سهمی در آموزاندن و آموختن داشته باشد. مدرسه فکرت صحنه نوشتن است، نه کپی و بازفرستِ نوشته‌ها یا پست‌های دیگران. پس درین دایره، فقط نوشته و فکر خودِ اعضا تبادل می‌شود. هر چه غیرِ این باشد خلاف مقررات این مؤسّسه‌ی فکری است و مدیریت، قاطع با آن برخورد کرده و همچنان خواهد کرد، زیرا در کار مدیریتی با تعارف و ترس و تردید و تبعیض هیچ میانه‌ای ندارم. ملاک این مدرسه فراوانی و وفور تعداد عضو نیست، روی همین اصل لینک این مؤسسه هرگز علنی و عمومی نمی‌شود. اعضا منتخب هستند که طبق دعوت و صلاحدید مدیر به صحن آمدند؛ اگر بنا بر تعداد و عدد و آمار بود تا حالا عدد این مدرسه را از ۱۰۰۰ نفر هم عبور داده بودم. بگذرم.

 

امابعد؛ تاکنون ۲۱۱ پرسش درین صحن سنجاق شد و اعضا به دلخواه خود در آن بحث مشارکت جستند. امشب برای ورود به هفتمین سال مدرسه فکرت و اهمیت‌بخشیدن به سلسله مباحث گفت‌وگو، پرسش ۲۱۲ را در پیشخوان آن سنجاق می‌کنم. پاسخ به آن طبق روال، اختیاری است. پرسش این است:

 

شما با توجه به اعتقادات و دانش‌های خود به زندگانی خویش با چه چیزهایی مفهوم، معنا، جهت و حرکت می‌بخشید؟

 

مدیر مدرسه فکرت

دامنه ابراهیم طالبی دارابی

 

 

پاسخم به پرسش ۲۱۲ پیشخوان

 

شخصاً در عقلانیت خودم باور دارم زندگانی منهای "مفهوم، معنا، جهت، حرکت" پوچ است. از سوی دیگر دین را سراغ دارم که به انسان شکل و محتوای انسان‌بودن را آموخته است. بنابرین فرداً معتقدم انسان باید با "مفهوم، معنا، جهت، حرکت" به زندگی خود رنگ معنوی بدهد. با این مبانی، من به وسع وجودی خودم که خیلی ضعف ژرف هم دارم با توجه به اعتقادات مستمر و دانش‌های اندک خودم به زندگانی خویش با این چه چیزهای زیر "مفهوم، معنا، جهت و حرکت" می‌بخشم؟

 

یک. آشنایی با بزرگان عرفان.

دوم. مطالعه‌ی سرگذشت عالمان و دانشمندان.

سوم. پای وعظ در منبر یا گوش‌دادن درس اساتید پارسا.

چهارم. قرآن‌شناسی با هدف اصلاح بینش عقلی خودم و رنگ‌آمیزی روحم.

پنجم. رابطه‌ی حرفی و بحثی با برگزیده‌های خودم که عشق می‌ورزم.

ششم. و جدا از پنجم که برایم مسئله‌ی حیاتی است، رفتن به زیارت امام رضا علیه السلام که برای زندگی و چارچوب عقیدتی‌ام یک اصالت بدون تردید دارد.

ابراهیم طالبی دارابی دامنه

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی

امشب مدرسه فکرت وارد هفتمین سالش می‌شود. از سال ۱۳۹۷ روی تلگرام تأسیسش کردم و وقتی از سوی کشور، تلگرام رسماً غیرقانونی اعلام و فیلتر شد، پس از سه چند ماهی وقفه و سکوت، در نیمه‌شب بامداد ۷ اسفند ۱۴۰۱ مدرسه فکرت را بر بِستر «ایتا» راه‌اندازی نمودم تا میان این‌همه انفجار اطلاعات، این جمع محترم هم، سهمی در آموزاندن و آموختن داشته باشد. مدرسه فکرت صحنه نوشتن است، نه کپی و بازفرستِ نوشته‌ها یا پست‌های دیگران. پس درین دایره، فقط نوشته و فکر خودِ اعضا تبادل می‌شود. هر چه غیرِ این باشد خلاف مقررات این مؤسّسه‌ی فکری است و مدیریت، قاطع با آن برخورد کرده و همچنان خواهد کرد، زیرا در کار مدیریتی با تعارف و ترس و تردید و تبعیض هیچ میانه‌ای ندارم. ملاک این مدرسه فراوانی و وفور تعداد عضو نیست، روی همین اصل لینک این مؤسسه هرگز علنی و عمومی نمی‌شود. اعضا منتخب هستند که طبق دعوت و صلاحدید مدیر به صحن آمدند؛ اگر بنا بر تعداد و عدد و آمار بود تا حالا عدد این مدرسه را از ۱۰۰۰ نفر هم عبور داده بودم. بگذرم.

 

امابعد؛ تاکنون ۲۱۱ پرسش درین صحن سنجاق شد و اعضا به دلخواه خود در آن بحث مشارکت جستند. امشب برای ورود به هفتمین سال مدرسه فکرت و اهمیت‌بخشیدن به سلسله مباحث گفت‌وگو، پرسش ۲۱۲ را در پیشخوان آن سنجاق می‌کنم. پاسخ به آن طبق روال، اختیاری است. پرسش این است:

 

شما با توجه به اعتقادات و دانش‌های خود به زندگانی خویش با چه چیزهایی مفهوم، معنا، جهت و حرکت می‌بخشید؟

 

مدیر مدرسه فکرت

دامنه ابراهیم طالبی دارابی

 

 

پاسخم به پرسش ۲۱۲ پیشخوان

 

شخصاً در عقلانیت خودم باور دارم زندگانی منهای "مفهوم، معنا، جهت، حرکت" پوچ است. از سوی دیگر دین را سراغ دارم که به انسان شکل و محتوای انسان‌بودن را آموخته است. بنابرین فرداً معتقدم انسان باید با "مفهوم، معنا، جهت، حرکت" به زندگی خود رنگ معنوی بدهد. با این مبانی، من به وسع وجودی خودم که خیلی ضعف ژرف هم دارم با توجه به اعتقادات مستمر و دانش‌های اندک خودم به زندگانی خویش با این چه چیزهای زیر "مفهوم، معنا، جهت و حرکت" می‌بخشم؟

 

یک. آشنایی با بزرگان عرفان.

دوم. مطالعه‌ی سرگذشت عالمان و دانشمندان.

سوم. پای وعظ در منبر یا گوش‌دادن درس اساتید پارسا.

چهارم. قرآن‌شناسی با هدف اصلاح بینش عقلی خودم و رنگ‌آمیزی روحم.

پنجم. رابطه‌ی حرفی و بحثی با برگزیده‌های خودم که عشق می‌ورزم.

ششم. و جدا از پنجم که برایم مسئله‌ی حیاتی است، رفتن به زیارت امام رضا علیه السلام که برای زندگی و چارچوب عقیدتی‌ام یک اصالت بدون تردید دارد.

ابراهیم طالبی دارابی دامنه

دیدن یا نوشتن نظرات : ۱
تأسیس مدرسه فکرت

تأسیس مدرسه فکرت

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
تأسیس مدرسه فکرت

امشب مدرسه فکرت وارد هفتمین سالش می‌شود. از سال ۱۳۹۷ روی تلگرام تأسیسش کردم و وقتی از سوی کشور، تلگرام رسماً غیرقانونی اعلام و فیلتر شد، پس از سه چند ماهی وقفه و سکوت، در نیمه‌شب بامداد ۷ اسفند ۱۴۰۱ مدرسه فکرت را بر بِستر «ایتا» راه‌اندازی نمودم تا میان این‌همه انفجار اطلاعات، این جمع محترم هم، سهمی در آموزاندن و آموختن داشته باشد. مدرسه فکرت صحنه نوشتن است، نه کپی و بازفرستِ نوشته‌ها یا پست‌های دیگران. پس درین دایره، فقط نوشته و فکر خودِ اعضا تبادل می‌شود. هر چه غیرِ این باشد خلاف مقررات این مؤسّسه‌ی فکری است و مدیریت، قاطع با آن برخورد کرده و همچنان خواهد کرد، زیرا در کار مدیریتی با تعارف و ترس و تردید و تبعیض هیچ میانه‌ای ندارم. ملاک این مدرسه فراوانی و وفور تعداد عضو نیست، روی همین اصل لینک این مؤسسه هرگز علنی و عمومی نمی‌شود. اعضا منتخب هستند که طبق دعوت و صلاحدید مدیر به صحن آمدند؛ اگر بنا بر تعداد و عدد و آمار بود تا حالا عدد این مدرسه را از ۱۰۰۰ نفر هم عبور داده بودم. بگذرم.

 

امابعد؛ تاکنون ۲۱۱ پرسش درین صحن سنجاق شد و اعضا به دلخواه خود در آن بحث مشارکت جستند. امشب برای ورود به هفتمین سال مدرسه فکرت و اهمیت‌بخشیدن به سلسله مباحث گفت‌وگو، پرسش ۲۱۲ را در پیشخوان آن سنجاق می‌کنم. پاسخ به آن طبق روال، اختیاری است. پرسش این است:

 

شما با توجه به اعتقادات و دانش‌های خود به زندگانی خویش با چه چیزهایی مفهوم، معنا، جهت و حرکت می‌بخشید؟

 

مدیر مدرسه فکرت

دامنه ابراهیم طالبی دارابی

 

 

پاسخم به پرسش ۲۱۲ پیشخوان

 

شخصاً در عقلانیت خودم باور دارم زندگانی منهای "مفهوم، معنا، جهت، حرکت" پوچ است. از سوی دیگر دین را سراغ دارم که به انسان شکل و محتوای انسان‌بودن را آموخته است. بنابرین فرداً معتقدم انسان باید با "مفهوم، معنا، جهت، حرکت" به زندگی خود رنگ معنوی بدهد. با این مبانی، من به وسع وجودی خودم که خیلی ضعف ژرف هم دارم با توجه به اعتقادات مستمر و دانش‌های اندک خودم به زندگانی خویش با این چه چیزهای زیر "مفهوم، معنا، جهت و حرکت" می‌بخشم؟

 

یک. آشنایی با بزرگان عرفان.

دوم. مطالعه‌ی سرگذشت عالمان و دانشمندان.

سوم. پای وعظ در منبر یا گوش‌دادن درس اساتید پارسا.

چهارم. قرآن‌شناسی با هدف اصلاح بینش عقلی خودم و رنگ‌آمیزی روحم.

پنجم. رابطه‌ی حرفی و بحثی با برگزیده‌های خودم که عشق می‌ورزم.

ششم. و جدا از پنجم که برایم مسئله‌ی حیاتی است، رفتن به زیارت امام رضا علیه السلام که برای زندگی و چارچوب عقیدتی‌ام یک اصالت بدون تردید دارد.

ابراهیم طالبی دارابی دامنه

امشب مدرسه فکرت وارد هفتمین سالش می‌شود. از سال ۱۳۹۷ روی تلگرام تأسیسش کردم و وقتی از سوی کشور، تلگرام رسماً غیرقانونی اعلام و فیلتر شد، پس از سه چند ماهی وقفه و سکوت، در نیمه‌شب بامداد ۷ اسفند ۱۴۰۱ مدرسه فکرت را بر بِستر «ایتا» راه‌اندازی نمودم تا میان این‌همه انفجار اطلاعات، این جمع محترم هم، سهمی در آموزاندن و آموختن داشته باشد. مدرسه فکرت صحنه نوشتن است، نه کپی و بازفرستِ نوشته‌ها یا پست‌های دیگران. پس درین دایره، فقط نوشته و فکر خودِ اعضا تبادل می‌شود. هر چه غیرِ این باشد خلاف مقررات این مؤسّسه‌ی فکری است و مدیریت، قاطع با آن برخورد کرده و همچنان خواهد کرد، زیرا در کار مدیریتی با تعارف و ترس و تردید و تبعیض هیچ میانه‌ای ندارم. ملاک این مدرسه فراوانی و وفور تعداد عضو نیست، روی همین اصل لینک این مؤسسه هرگز علنی و عمومی نمی‌شود. اعضا منتخب هستند که طبق دعوت و صلاحدید مدیر به صحن آمدند؛ اگر بنا بر تعداد و عدد و آمار بود تا حالا عدد این مدرسه را از ۱۰۰۰ نفر هم عبور داده بودم. بگذرم.

 

امابعد؛ تاکنون ۲۱۱ پرسش درین صحن سنجاق شد و اعضا به دلخواه خود در آن بحث مشارکت جستند. امشب برای ورود به هفتمین سال مدرسه فکرت و اهمیت‌بخشیدن به سلسله مباحث گفت‌وگو، پرسش ۲۱۲ را در پیشخوان آن سنجاق می‌کنم. پاسخ به آن طبق روال، اختیاری است. پرسش این است:

 

شما با توجه به اعتقادات و دانش‌های خود به زندگانی خویش با چه چیزهایی مفهوم، معنا، جهت و حرکت می‌بخشید؟

 

مدیر مدرسه فکرت

دامنه ابراهیم طالبی دارابی

 

 

پاسخم به پرسش ۲۱۲ پیشخوان

 

شخصاً در عقلانیت خودم باور دارم زندگانی منهای "مفهوم، معنا، جهت، حرکت" پوچ است. از سوی دیگر دین را سراغ دارم که به انسان شکل و محتوای انسان‌بودن را آموخته است. بنابرین فرداً معتقدم انسان باید با "مفهوم، معنا، جهت، حرکت" به زندگی خود رنگ معنوی بدهد. با این مبانی، من به وسع وجودی خودم که خیلی ضعف ژرف هم دارم با توجه به اعتقادات مستمر و دانش‌های اندک خودم به زندگانی خویش با این چه چیزهای زیر "مفهوم، معنا، جهت و حرکت" می‌بخشم؟

 

یک. آشنایی با بزرگان عرفان.

دوم. مطالعه‌ی سرگذشت عالمان و دانشمندان.

سوم. پای وعظ در منبر یا گوش‌دادن درس اساتید پارسا.

چهارم. قرآن‌شناسی با هدف اصلاح بینش عقلی خودم و رنگ‌آمیزی روحم.

پنجم. رابطه‌ی حرفی و بحثی با برگزیده‌های خودم که عشق می‌ورزم.

ششم. و جدا از پنجم که برایم مسئله‌ی حیاتی است، رفتن به زیارت امام رضا علیه السلام که برای زندگی و چارچوب عقیدتی‌ام یک اصالت بدون تردید دارد.

ابراهیم طالبی دارابی دامنه

Notes ۱
پست شده در پنجشنبه, ۲۶ بهمن ۱۴۰۲
بازدید ها : ۷۰۲
ساعت پست : ۱۱:۳۶
مشخصات پست

مرحوم مهدی بریمانی

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
به قلم دامنه: ۲۵ بهمن ۱۴۰۲ ؛ ابتدا درگذشت ایشان را به تمامی بستگان خاندانش تسلیت می‌گویم خصوصاً به خانم عاطفه بریمانی دختر محترم ایشان که در مدرسه فکرت عضویت داشت و دارد. امیدوارم مصیبت دردناک فراق پدرش را بتواند تحمل کند. با آقامهدی بریمانی از همان اول انقلاب، آشنا بوده و گه گاه گپ و گفت داشتیم. اول انقلاب به منزل ما پیش اخوی ارشد ما (آقای ابوطالب طالبی وحدت) آمد و شد داشت.
 
 
از مبارزین اولیه در انقلاب بود و برای انقلابیون محل و حومه، فردی سرشناس محسوب می‌شد. مشیء ضدامپریالیستی داشت. اساساً از شخصیت آرام و بامتانت برخوردار بود. دارای برخورد خیلی‌خوب با مردم بود. برای خود وزنی بود برای محل. خویشتنداری‌اش فوق‌العاده بود. اخلاق خوب و رفتار سالم با جامعه، ازو یک انسان متعادل و منصف ساخته بود. یکی از خوبترین کارهای فرهنگی او این بود پای فروش روزنامه را در داراب‌کلا با بازکردن فروشگاه کالای فرهنگی، باز کرده بود. خودم پای ثابت مشترکین خرید روزنامه اطلاعات از ایشان بودم. آدم روشنی بود. اهل مطالعه و سیاست. موقعیت‌های مردم را درک می‌کرد. دلی دلسوز و اراده‌ی مردمگرایانه داشت. به نظر می‌رسد به ایجاد روابط خوشایند میان مردم بسیار باور داشت. نزد بنده او انسانی مطلع و میانه‌دار بود. بینش سیاسی داشت و روی مواضع فکری خود، تندروی نداشت. تحمل مخالف فکری خود را داشت. یک پای ثابت شرکت در مراسم عزاداری ماه محرم در پایین‌تکیه‌ی محل بود. عکس‌هایی ازیشان در دامنه داشتم، اما فرصت پیداکردن نیافتم. برای غفران روحش از خداوند متعال مسئلت می‌طلبم و برای فرزندان و همسر محترمش صبر.
دیدن یا نوشتن نظرات : ۵
پست شده در پنجشنبه, ۲۶ بهمن ۱۴۰۲
بازدید ها : ۷۰۲
ساعت پست : ۱۱:۳۶
دنبال کننده

مرحوم مهدی بریمانی

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
مرحوم مهدی بریمانی
به قلم دامنه: ۲۵ بهمن ۱۴۰۲ ؛ ابتدا درگذشت ایشان را به تمامی بستگان خاندانش تسلیت می‌گویم خصوصاً به خانم عاطفه بریمانی دختر محترم ایشان که در مدرسه فکرت عضویت داشت و دارد. امیدوارم مصیبت دردناک فراق پدرش را بتواند تحمل کند. با آقامهدی بریمانی از همان اول انقلاب، آشنا بوده و گه گاه گپ و گفت داشتیم. اول انقلاب به منزل ما پیش اخوی ارشد ما (آقای ابوطالب طالبی وحدت) آمد و شد داشت.
 
 
از مبارزین اولیه در انقلاب بود و برای انقلابیون محل و حومه، فردی سرشناس محسوب می‌شد. مشیء ضدامپریالیستی داشت. اساساً از شخصیت آرام و بامتانت برخوردار بود. دارای برخورد خیلی‌خوب با مردم بود. برای خود وزنی بود برای محل. خویشتنداری‌اش فوق‌العاده بود. اخلاق خوب و رفتار سالم با جامعه، ازو یک انسان متعادل و منصف ساخته بود. یکی از خوبترین کارهای فرهنگی او این بود پای فروش روزنامه را در داراب‌کلا با بازکردن فروشگاه کالای فرهنگی، باز کرده بود. خودم پای ثابت مشترکین خرید روزنامه اطلاعات از ایشان بودم. آدم روشنی بود. اهل مطالعه و سیاست. موقعیت‌های مردم را درک می‌کرد. دلی دلسوز و اراده‌ی مردمگرایانه داشت. به نظر می‌رسد به ایجاد روابط خوشایند میان مردم بسیار باور داشت. نزد بنده او انسانی مطلع و میانه‌دار بود. بینش سیاسی داشت و روی مواضع فکری خود، تندروی نداشت. تحمل مخالف فکری خود را داشت. یک پای ثابت شرکت در مراسم عزاداری ماه محرم در پایین‌تکیه‌ی محل بود. عکس‌هایی ازیشان در دامنه داشتم، اما فرصت پیداکردن نیافتم. برای غفران روحش از خداوند متعال مسئلت می‌طلبم و برای فرزندان و همسر محترمش صبر.
ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
به قلم دامنه: ۲۵ بهمن ۱۴۰۲ ؛ ابتدا درگذشت ایشان را به تمامی بستگان خاندانش تسلیت می‌گویم خصوصاً به خانم عاطفه بریمانی دختر محترم ایشان که در مدرسه فکرت عضویت داشت و دارد. امیدوارم مصیبت دردناک فراق پدرش را بتواند تحمل کند. با آقامهدی بریمانی از همان اول انقلاب، آشنا بوده و گه گاه گپ و گفت داشتیم. اول انقلاب به منزل ما پیش اخوی ارشد ما (آقای ابوطالب طالبی وحدت) آمد و شد داشت.
 
 
از مبارزین اولیه در انقلاب بود و برای انقلابیون محل و حومه، فردی سرشناس محسوب می‌شد. مشیء ضدامپریالیستی داشت. اساساً از شخصیت آرام و بامتانت برخوردار بود. دارای برخورد خیلی‌خوب با مردم بود. برای خود وزنی بود برای محل. خویشتنداری‌اش فوق‌العاده بود. اخلاق خوب و رفتار سالم با جامعه، ازو یک انسان متعادل و منصف ساخته بود. یکی از خوبترین کارهای فرهنگی او این بود پای فروش روزنامه را در داراب‌کلا با بازکردن فروشگاه کالای فرهنگی، باز کرده بود. خودم پای ثابت مشترکین خرید روزنامه اطلاعات از ایشان بودم. آدم روشنی بود. اهل مطالعه و سیاست. موقعیت‌های مردم را درک می‌کرد. دلی دلسوز و اراده‌ی مردمگرایانه داشت. به نظر می‌رسد به ایجاد روابط خوشایند میان مردم بسیار باور داشت. نزد بنده او انسانی مطلع و میانه‌دار بود. بینش سیاسی داشت و روی مواضع فکری خود، تندروی نداشت. تحمل مخالف فکری خود را داشت. یک پای ثابت شرکت در مراسم عزاداری ماه محرم در پایین‌تکیه‌ی محل بود. عکس‌هایی ازیشان در دامنه داشتم، اما فرصت پیداکردن نیافتم. برای غفران روحش از خداوند متعال مسئلت می‌طلبم و برای فرزندان و همسر محترمش صبر.
دیدن یا نوشتن نظرات : ۵
مرحوم مهدی بریمانی

مرحوم مهدی بریمانی

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
مرحوم مهدی بریمانی
به قلم دامنه: ۲۵ بهمن ۱۴۰۲ ؛ ابتدا درگذشت ایشان را به تمامی بستگان خاندانش تسلیت می‌گویم خصوصاً به خانم عاطفه بریمانی دختر محترم ایشان که در مدرسه فکرت عضویت داشت و دارد. امیدوارم مصیبت دردناک فراق پدرش را بتواند تحمل کند. با آقامهدی بریمانی از همان اول انقلاب، آشنا بوده و گه گاه گپ و گفت داشتیم. اول انقلاب به منزل ما پیش اخوی ارشد ما (آقای ابوطالب طالبی وحدت) آمد و شد داشت.
 
 
از مبارزین اولیه در انقلاب بود و برای انقلابیون محل و حومه، فردی سرشناس محسوب می‌شد. مشیء ضدامپریالیستی داشت. اساساً از شخصیت آرام و بامتانت برخوردار بود. دارای برخورد خیلی‌خوب با مردم بود. برای خود وزنی بود برای محل. خویشتنداری‌اش فوق‌العاده بود. اخلاق خوب و رفتار سالم با جامعه، ازو یک انسان متعادل و منصف ساخته بود. یکی از خوبترین کارهای فرهنگی او این بود پای فروش روزنامه را در داراب‌کلا با بازکردن فروشگاه کالای فرهنگی، باز کرده بود. خودم پای ثابت مشترکین خرید روزنامه اطلاعات از ایشان بودم. آدم روشنی بود. اهل مطالعه و سیاست. موقعیت‌های مردم را درک می‌کرد. دلی دلسوز و اراده‌ی مردمگرایانه داشت. به نظر می‌رسد به ایجاد روابط خوشایند میان مردم بسیار باور داشت. نزد بنده او انسانی مطلع و میانه‌دار بود. بینش سیاسی داشت و روی مواضع فکری خود، تندروی نداشت. تحمل مخالف فکری خود را داشت. یک پای ثابت شرکت در مراسم عزاداری ماه محرم در پایین‌تکیه‌ی محل بود. عکس‌هایی ازیشان در دامنه داشتم، اما فرصت پیداکردن نیافتم. برای غفران روحش از خداوند متعال مسئلت می‌طلبم و برای فرزندان و همسر محترمش صبر.
به قلم دامنه: ۲۵ بهمن ۱۴۰۲ ؛ ابتدا درگذشت ایشان را به تمامی بستگان خاندانش تسلیت می‌گویم خصوصاً به خانم عاطفه بریمانی دختر محترم ایشان که در مدرسه فکرت عضویت داشت و دارد. امیدوارم مصیبت دردناک فراق پدرش را بتواند تحمل کند. با آقامهدی بریمانی از همان اول انقلاب، آشنا بوده و گه گاه گپ و گفت داشتیم. اول انقلاب به منزل ما پیش اخوی ارشد ما (آقای ابوطالب طالبی وحدت) آمد و شد داشت.
 
 
از مبارزین اولیه در انقلاب بود و برای انقلابیون محل و حومه، فردی سرشناس محسوب می‌شد. مشیء ضدامپریالیستی داشت. اساساً از شخصیت آرام و بامتانت برخوردار بود. دارای برخورد خیلی‌خوب با مردم بود. برای خود وزنی بود برای محل. خویشتنداری‌اش فوق‌العاده بود. اخلاق خوب و رفتار سالم با جامعه، ازو یک انسان متعادل و منصف ساخته بود. یکی از خوبترین کارهای فرهنگی او این بود پای فروش روزنامه را در داراب‌کلا با بازکردن فروشگاه کالای فرهنگی، باز کرده بود. خودم پای ثابت مشترکین خرید روزنامه اطلاعات از ایشان بودم. آدم روشنی بود. اهل مطالعه و سیاست. موقعیت‌های مردم را درک می‌کرد. دلی دلسوز و اراده‌ی مردمگرایانه داشت. به نظر می‌رسد به ایجاد روابط خوشایند میان مردم بسیار باور داشت. نزد بنده او انسانی مطلع و میانه‌دار بود. بینش سیاسی داشت و روی مواضع فکری خود، تندروی نداشت. تحمل مخالف فکری خود را داشت. یک پای ثابت شرکت در مراسم عزاداری ماه محرم در پایین‌تکیه‌ی محل بود. عکس‌هایی ازیشان در دامنه داشتم، اما فرصت پیداکردن نیافتم. برای غفران روحش از خداوند متعال مسئلت می‌طلبم و برای فرزندان و همسر محترمش صبر.
Notes ۵
پست شده در دوشنبه, ۲۳ بهمن ۱۴۰۲
بازدید ها : ۹۴۰
ساعت پست : ۰۶:۰۹
مشخصات پست

مدرسه فکرت ۹۵

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت

قسمت نود و پنجم

خبری از مشهد و شرحش:

از خادمیاران رضوی مینودشت شنیدم که حرم امام هشتم ع قرار است رواق مسقّف «امیرالمؤمنین (ع) را در محدوده‌ی صحن های غدیر، جمهوری‌اسلامی و پیامبر اعظم (ص) ایجاد کند. اساساً فضای سرپوشیده زیارتی محیط آرامبخشی برای زائر ایجاد می‌کند. جالب این که شنیدم صحن انقلاب -پنجره فولاد- قرار است مسقف (=سرپوشیده) شود و تبدیل به رواق، که انصافاً کاری ستودنی خواهد بود. جالب‌تر این است به وجد آمدم وقتی باخبر شدم «بامِ زیارتی» هم روی این رواق برپا می‌شود که زائرین از فضای بام بتوانند حرم را زیارت کنند؛ وَه! چه می‌شود این بام با پله‌برقی که همه خوش‌شان می‌آید وقتی پا در رکابِ چرخنده‌ی آن می‌گذارند و آسوده و دَم‌زنان به بالا می‌روند. عالی است این حرکت. خدایا به ما برسد نصیب زیارت از پشت بام رواق انقلاب. امید است سلسله‌ی دسترسی‌ها و مراتب تشرُّف به حرم امام رئوفِ رضا ع هنوز هم زیباتر و جذاب‌تر گردد. دامنه.

 

عکس و شرح

صحنه واقعاً چقدر دل‌انگیز است؛ بارگاه امام رضا ع. رنگ و نور و جلای تصویر هم، حسابی دل می‌رُباید. اما من حرفم این است این کلاه خادمان حرم، اصلاً با فضای معنوی حرم تناسب ندارد. حتی چنین سبکی از کلاه، آن هم بر سر خادمان عطوفِ امام رئوف ع، تداعی‌کننده‌ی آن چهره‌ی نظامی و مستبد رضاخان میرپنج است که هر چه عقده داشت روی مؤمنین پیاده کرده بود. بارها ذهنم را این سبک کلاه مشغول کرده که اینک دلم نیامد نگویم. لباس خادم‌یاران به نظرم برازنده‌تر از البسه‌ی خادمان است. باید طراحی جدیدی کرد. خادمان حرم وقتی نگاه به آنان می‌افکنیم چهره و لباس آنان باید بوی خوش اهلبیت ع را به اطراف، بطَراورانَد، این نوع لباس و کلاه چنگی به دل نمی‌زند لااقل برای من چنین است. خداقوت خادمان و خادم‌یاران. دامنه‌ی دوم.

دیدن یا نوشتن نظرات : ۲
پست شده در دوشنبه, ۲۳ بهمن ۱۴۰۲
بازدید ها : ۹۴۰
ساعت پست : ۰۶:۰۹
دنبال کننده

مدرسه فکرت ۹۵

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
مدرسه فکرت ۹۵

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت

قسمت نود و پنجم

خبری از مشهد و شرحش:

از خادمیاران رضوی مینودشت شنیدم که حرم امام هشتم ع قرار است رواق مسقّف «امیرالمؤمنین (ع) را در محدوده‌ی صحن های غدیر، جمهوری‌اسلامی و پیامبر اعظم (ص) ایجاد کند. اساساً فضای سرپوشیده زیارتی محیط آرامبخشی برای زائر ایجاد می‌کند. جالب این که شنیدم صحن انقلاب -پنجره فولاد- قرار است مسقف (=سرپوشیده) شود و تبدیل به رواق، که انصافاً کاری ستودنی خواهد بود. جالب‌تر این است به وجد آمدم وقتی باخبر شدم «بامِ زیارتی» هم روی این رواق برپا می‌شود که زائرین از فضای بام بتوانند حرم را زیارت کنند؛ وَه! چه می‌شود این بام با پله‌برقی که همه خوش‌شان می‌آید وقتی پا در رکابِ چرخنده‌ی آن می‌گذارند و آسوده و دَم‌زنان به بالا می‌روند. عالی است این حرکت. خدایا به ما برسد نصیب زیارت از پشت بام رواق انقلاب. امید است سلسله‌ی دسترسی‌ها و مراتب تشرُّف به حرم امام رئوفِ رضا ع هنوز هم زیباتر و جذاب‌تر گردد. دامنه.

 

عکس و شرح

صحنه واقعاً چقدر دل‌انگیز است؛ بارگاه امام رضا ع. رنگ و نور و جلای تصویر هم، حسابی دل می‌رُباید. اما من حرفم این است این کلاه خادمان حرم، اصلاً با فضای معنوی حرم تناسب ندارد. حتی چنین سبکی از کلاه، آن هم بر سر خادمان عطوفِ امام رئوف ع، تداعی‌کننده‌ی آن چهره‌ی نظامی و مستبد رضاخان میرپنج است که هر چه عقده داشت روی مؤمنین پیاده کرده بود. بارها ذهنم را این سبک کلاه مشغول کرده که اینک دلم نیامد نگویم. لباس خادم‌یاران به نظرم برازنده‌تر از البسه‌ی خادمان است. باید طراحی جدیدی کرد. خادمان حرم وقتی نگاه به آنان می‌افکنیم چهره و لباس آنان باید بوی خوش اهلبیت ع را به اطراف، بطَراورانَد، این نوع لباس و کلاه چنگی به دل نمی‌زند لااقل برای من چنین است. خداقوت خادمان و خادم‌یاران. دامنه‌ی دوم.

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت

قسمت نود و پنجم

خبری از مشهد و شرحش:

از خادمیاران رضوی مینودشت شنیدم که حرم امام هشتم ع قرار است رواق مسقّف «امیرالمؤمنین (ع) را در محدوده‌ی صحن های غدیر، جمهوری‌اسلامی و پیامبر اعظم (ص) ایجاد کند. اساساً فضای سرپوشیده زیارتی محیط آرامبخشی برای زائر ایجاد می‌کند. جالب این که شنیدم صحن انقلاب -پنجره فولاد- قرار است مسقف (=سرپوشیده) شود و تبدیل به رواق، که انصافاً کاری ستودنی خواهد بود. جالب‌تر این است به وجد آمدم وقتی باخبر شدم «بامِ زیارتی» هم روی این رواق برپا می‌شود که زائرین از فضای بام بتوانند حرم را زیارت کنند؛ وَه! چه می‌شود این بام با پله‌برقی که همه خوش‌شان می‌آید وقتی پا در رکابِ چرخنده‌ی آن می‌گذارند و آسوده و دَم‌زنان به بالا می‌روند. عالی است این حرکت. خدایا به ما برسد نصیب زیارت از پشت بام رواق انقلاب. امید است سلسله‌ی دسترسی‌ها و مراتب تشرُّف به حرم امام رئوفِ رضا ع هنوز هم زیباتر و جذاب‌تر گردد. دامنه.

 

عکس و شرح

صحنه واقعاً چقدر دل‌انگیز است؛ بارگاه امام رضا ع. رنگ و نور و جلای تصویر هم، حسابی دل می‌رُباید. اما من حرفم این است این کلاه خادمان حرم، اصلاً با فضای معنوی حرم تناسب ندارد. حتی چنین سبکی از کلاه، آن هم بر سر خادمان عطوفِ امام رئوف ع، تداعی‌کننده‌ی آن چهره‌ی نظامی و مستبد رضاخان میرپنج است که هر چه عقده داشت روی مؤمنین پیاده کرده بود. بارها ذهنم را این سبک کلاه مشغول کرده که اینک دلم نیامد نگویم. لباس خادم‌یاران به نظرم برازنده‌تر از البسه‌ی خادمان است. باید طراحی جدیدی کرد. خادمان حرم وقتی نگاه به آنان می‌افکنیم چهره و لباس آنان باید بوی خوش اهلبیت ع را به اطراف، بطَراورانَد، این نوع لباس و کلاه چنگی به دل نمی‌زند لااقل برای من چنین است. خداقوت خادمان و خادم‌یاران. دامنه‌ی دوم.

 

اسماعیل آفاقی: سلام. بله در صحن جمهوری  برای احداث سرپوشیده کردن آن آغاز شده است  امیدوارم هرچه زودتر ِبه پایان برسد
 
دامنه:  جناب آقا اسماعیل آفاقی سلام. هِع؟ فقط تیسا سلام؟؟
 
اسماعیل آفاقی: نا، کره گران شد، پی یا همون دنبه پلا بن بیشتمه.
 
مجدد سلام آقا اسماعیل. فقط کرِه گاران شد؟!!! نباتی چی؟! دِمبه که سر به عرش زد. از خودِ گوشتِ رُن هم گاران‌تر شد!!! نشد؟!!!!
 

...

..

التَّنْف سوریه

التَّنْف سوریه

نگاهی گذرا به حمله به "برج ۲۲" آمریکا در تَنْف

متن آن در لینک بالا در دامنه

محمد تقی آهنگر: سلام بر اقای طالبی  از یک منظر هدف را نشانه رفتی  به این معنی اگر هریک معلم ، روحانی ،  و روانکاو در جایگاه واقعی خود قرار بگیرند  وبه وظیفه ی اصلی خودشان بپردازند در کار هم مداخله نکنند و موازی کاری نشه  وهریک نسخه ی جداگانه برای نسل جوان نپیجند شاید، شاید ، حرفهای سالاری در دراز مدت کمی محقق بشه. چون اموزش وپرورش الان رو نگاه کنید  هر جور نیروی رو دارند جدب می کنند البته بیشتر شون روحانیون از حوزه هستن واخیرا بسیج هم با ابلاغ نیرو فرستاد حالا طرح امین، سرباز روحانی ،،،،،،، بماند واقعا خیلی چیزها در جایگاه اصلی خود قرار ندارد خدا اخر عاقبت این جوانان رو ختم بخیر کنه بگذریم در این مورد حرفها زیاد است به همین قدر من باب اگاهی مطرح شد ارادت.
 
محمدتقی سلام. الوعده ، وفا.
 
۱. اعلان نظر کردی که باید ازت تشکر کنم. ۲. وحدت حوزه و دانشگاه هم چون یک سوی قضیه خواست بر دیگری سیطره داشته باشد، بازخورد منفی آن اصل هدف را مخدوش کرد. ۳. نکته‌ی مهمتر در نظرت این بوده که نسخه‌پیچی تربیتی مختلف و حتی متعارض شود. ۴. اعزام‌کردن هر نیروی فکری از نهادی به نهاد دیگر اگر چنانچه جنبه‌ی تسلط پیدا کند، نه تفکر، اساساً نادرست است.
 
اما خاطره: معمولاً به خبرها و عکس‌ها و اطراف با دیده‌ی سوژه و رسیدن به علل و دلایل می‌نگرم. این باعث می‌شه که همیشه این‌گونه مطالب را وارد صحن کنم. گرچه مدعی نیستم نوشته‌هایم مفید است اما وقتی یک هفته که نباشم، حتی اعضایی که سال به سال هم در صحن پست نمی‌نویسند پیغام پسغام می‌فرستند کجایی؟ چرا نمی‌نویسی؟! مدیر کجا رفت؟ مدرسه بی‌صاحب شده است! ازین حرف‌ها. مثلاً وقتی اخیراً برگشتم به قم یک آقایی که حتی یک بار نشده در صحن یک پست بنویسد حتی در حد سلام یا تبریک یا تسلیت به مناسبت‌هایی، به من زنگ زد دل ما شور افتاد مدرسه چرا نیستی؟! گفتم یادت هست سورک‌مدرسه، هنگام امتحان حتماً پشت سر من می‌نشستی که از روی ورقه‌ام تقلب بزنی؟! صدها پاسخ مسئله را زیر آرنج و مرفق و کف دست می‌نوشت اما بازم تقلب از روی دست من خوشش می‌آمد. باری او تقلب کرد شد ۱۹، ولی من شدم ۱۷ و ۷۵ صدُم. بگذرُم. امیدوارم حکمت خاطره‌ام بر خوانندگان مکشوف شود. این مدرسه جای تقلب!! و دیوارپریدن نیست!!!
 
محمد تقی آهنگر اکبرعمو: سلام مجدد به نظرم برخی از مطالبی که ارسال می کنی هم ارزش خواندن دارد و هم به مسائل فعلی ارتباط پیدا می کنه نوعی احساس نیاز پیش می اید . اون هم برای خودم ، اساتید بزرگواری در گروه هستند چرا نمی نویسند نمی دانم شاید قانون مدرسه برای همه یکسان نیست یکی از دلایل مهم ان باشد به هر حال مدرسه است و دانش اموز متفاوت دارد وزیبایی اش همینه که همه یجور فکر نمی کنند وتاثیر گذاری نوشتارت با غیبت چند روزه شما مشخص شد ولی برای همه یکسان نیست درود و سپاس فراوان.

 

همچنان سالم، مقاوم، ایستاده

چه بر دلم نشست رهبر معظم یک سنت انقلاب را دائم پیاده می‌کند؛ حضور معنادار همزمان بر مرقد مرحوم امام خمینی رهبر کبیر نهضت و انقلاب و نظام و دیدار محزون با مزار شهیدان که صبح امروز چهارشنبه ۱۱ بهمن ۱۴۰۲ صورت دادند. شکر می‌گزارم رهبرم -که پیشوایی شجاع و بسیارآگاه در برابر امپریالیسم است- همچنان سالم، مقاوم، ایستاده است. اخیراً در ۹ بهمن ۱۴۰۲ هم به مدت مدت ۴ ساعت از نمایشگاه توانمندی‌های تولیدات داخل به حالت ایستاده و خستگی‌ناپذیر بازدید کردند. و مهمتر برام این است که در دیدار اعضای کنگره ملی بزرگداشت ۲۴۰۰۰ شهید تهران با ایشان حرفی بسیار شنیدنی و منطقی و محبوب زد که دلم را فتح کرد. این حرف که باید تابلُوَش کرد؛

 

"انقلاب اسلامی، در درجه‌ی اوّل، ایران را از حل شدن و ذوب شدن و هضم شدن در فرهنگ کفر و استکبار ــ که همان فرهنگ غربی است ــ خارج کرد و نجات داد، بعد هم تأثیراتش در دنیای اسلام را شما دارید مشاهده میکنید. ما البتّه به هیچ‌کس دستورالعمل نداده‌ایم، [بلکه] تأثیر انقلاب این است. بنده بارها گفته‌ام انقلاب مثل هوای بهاری است، مثل هوای خوش است، نمیشود جلویش را گرفت؛ در هوای لطیف بهاری، هوای خوش و بوی گل از داخل بوستان بیرون می‌آید و در جاهای دیگر پخش میشود، جلویش را نمیشود گرفت. لازم هم نیست که کسی بخواهد آن هوا را صادر کند، [بلکه] به ‌طور طبیعی صادر میشود. امروز شما دارید نشانه‌هایش را در دنیای اسلام مشاهده میکنید."

 

بلی، فرمایشی درست و دلربا؛ انقلاب اسلامی ایران هم "هوای بهاری"ست و رایحه‌ی آن به مشام مردم و جهان اسلام خوشنواز است و هم نجاتبخش کشور از حل‌شدن و ذوب و هضم در فرهنگ منحط و برهنه‌ی غرب بوده است. آری؛ فعل نقلی بوده است آوردم، چون همچنان هر دو وجه آن استمرار دارد و دارد ادامه می‌یاید. بگذرم. شکر که رهبر معظم همچنان سالم، مقاوم، ایستاده. دامنه.

 

دکتر ایمان شیردل: سلام خدمت عموی بزرگوارم جناب طالبی‌. بعد از چند رو به ایتا سر زدم و خواستم از این طریق سلامی خدمت شما عرض کنم و روز پدر را هم با تاخیر خدمت شما تبریک عرض کنم. از مطالب شما و از قلم شما خیلی لذت میبرم و تقریبا همه را میخوانم، حتی اگر بعد از مدتی طولانی به ایتا سر بزنم که ماشاءالله مطالب زیادی در گروه گذاشته میشود. انشاءالله سایه‌تان مستدام و ایام به کام.

 

کاظمین . ۱۱ بهمن ۱۴۰۲ عکاس : صدرالدین آفاقی . نشر دامنه

گوارا باد زیارات: این جای دلربا، حرم امامین کاظمین حضرت موسی بن جعفر و حضرت جواد -علیهماالسلام- است. خبر آمد نه از غیب! که از جانب خود زائر والِه جناب آقا صدرالدین آفاقی که آنجا یود دیشب. خرسندم که نوشت: «به یادتان بودم و زیارت و نماز زیارت به  نیابت اموات بخصوص پدر و مادر مرحومتان انجام شد» چه چیزی والاتر ازین که والدینم و خودم یادت افتادیم. صدر متشکرم. روح پاک پدر والای شما مرحوم حاج‌شیخ احمد آفاقی -آن مرد بزرگ داراب‌کلا- قرین غفران باد. باز هم به یاد ما باش. گوارا باد زیارات. روی عکس هم که دیشب برام فرستادی، توضیح زدم در آپلود آن در سایتم دامنه. در اول سلام یادم رفت. پایان‌بخشم سلام و سلامت باد. خوشا به حال شما و پرنده‌های روی سیم‌ها.

 

مباحثه‌ای سیاسی با مصطفی

جناب آقا مصطفی بابویه سلام. ابتدا به ذهن پویا و علاقه‌ی جویای شما مصطفی خیره هستم. خیلی هم خوب مسائل را تعقیب می‌کنی و مهمتر این که ورز می‌دهی. طوری‌که برای خواننده، متنت را لقمه‌لقمه می‌کنی، نه ساندویچ یا در حجم دیس. همین است رغبت خواننده را برمی‌انگیزاند.

 

حالا عرض اصلی من: در جامعه‌ی اطلاعاتی آمریکا (مجموعه‌ی ۱۶گانه‌ی چند سازمان و مراکز اطلاعات و امنیت و جاسوسی) این هشدار وجود دارد هر نوع درگیری با کشور ایران یعنی هرج‌مرج جهان و فروپاشی تمام نظم سیاسی دنیا. لذا آمریکا با آن که اسرائیل پادگانی بیش برای او نیست اما در تله‌ی عوامل ذی‌نفوذ اسرائیل (بخوانید پولداران یهود) نمی‌افتد.

 

از سوی دیگر انرژی غرب آسیا چنان مهم است که آمریکا می‌داند هر نوع حمله به ایران یعنی مختل‌شدن انتقال هر نوع انرژی به جهان. زیرا ایران در آن هنگام که مورد حمله قرار گرفت، حق مشروع بازدارندگی هرچه ویرانگر دارد و ابایی از حملات بی‌امان و لاینقطع نخواهد داشت. 

 

چین طبق تئوری مهم دنگ ژیائوپینگ رییس‌جمهور اسبق چین نیازمند صلح در مرزهای ایران است زیرا چشم‌انداز اقتصادی زده است که تا فلان سال باید قدرت هژمونیک جهان شود. جنگ آمریکا با ایران خلاف این راهبرد چین است. زیرا چین را هم در دسترسی به آن راهبرد آینده دستخوش بحران می‌کند. بگذرم. بس است. تشکر دارم از تو و قلم قهّارت و بیش از همه از فهم دوّارت. دامنه.

 

آقا محمدتقی سلام. جالب به استقبال رفتی و ابیات مناسب و اندرزواره ارمغانم دادی. خیلی ممنون. موافقم با تو و رودکی که واقعاً هر که زبان برای پندش کفایت نکند، پایش در بند خواهد بود. درود. از این که همواره ادب و فرهنگ خود را نشان می‌دهی و به همکلاسی‌های صحن هم سلام و احترام می‌گذاری، تشکر می‌شود.
 

حجت الاسلام شیخ مجتبی اکبری: با سلام و عرض ادب و احترام. رهبری معظم انقلاب واقعا یک انسان مجاهد به تمام معنی ، یک شخص شکست ناپذیر و مقاوم وجانباز الحمدلله رب العالمین، در سن حدود ۸۴ سالگی با بدنی مجروح از جانبازی ساعت ها می نشیند و به صحبت های اقشار مختلف گوش می دهد و بعد سخنرانی می کند و راهکار ارائه می دهد امید می دهد. واقعا خدا حفظش کند و عمری طولانی و با عزت به ایشان عنایت کند. الله اکبر، ما شاء الله، لاحول ولا قوه الا بالله.

 

حجت الاسلام جناب آشیخ مجتبی استاد محترم سلام. تصدیق شما را تحسین می‌کنم. آمین. باارادت: ابراهیم

 
امیرجناب سلام. از پاورقی گویی‌ات بهره می‌برم. گویا در کوتاه. قَل،َّ دَلّه.
 
جناب حجت الاسلام شفیعی مازندرانی استاد محترم سلام. نه ضمیر و نه مرجع ضمیر بر ماروشن نیست. استفاده بردیم از رهنمود. مستدام باد آن بزرگوار و استاد ما.
 
شفیعی مازندرانی به دامنه:  السلام علیکم و ر حمه الله و برکاته یکی پرسید: کِدام صحیح است یا کَدام؟ استاد پاسخ داد: هیچکُدام. ضمیری در کار نبود خواستم منظور حدیث را تبیین کنم. بدرود.
 
استاد حجت الاسلام شفیعی مازندرانی سلام مجدد. چه جواب قشنگی دادید. وجد آمدم از نغز.

 

پنج برداشت این شعر

آیت الله العظمی ناصر مکارم شیرازی شعری دارد در رثای امام علی ع. من پنج برداشت کردم ازین شعر:

 

"بزرگمرد آفرینش"

کس ز اسرار وجودت خبری داشت؟ نداشت
یا که اوصاف کمالت بشری داشت؟ نداشت

آگه از گوهر ذاتت مَلَکی بود؟ نبود
یا که چو شمس وجودت فَلَکی داشت؟ نداشت

چهره بر درگه غیر تو فلک سود؟ نسود
هنری غیر ولای تو کسی داشت؟ نداشت

مثل انوار جمالت نظری دید؟ ندید
یا که چون زهد و صفایت احدی داشت؟ نداشت

مادر دهر به مثل تو کسی زاد؟ نزاد
پدر پیر جهان چون پسری داشت؟ نداشت

چشم بر غیر سخای تو عرب دوخت؟ ندوخت
یا که چون جود و وفایت عجمی داشت؟ نداشت

قلب ناصر تهی از مهر علی گشت؟ نگشت
یا که او راهبری غیر علی داشت؟ نداشت

 

برداشت اول ظاهرگرا > آقامکارم درین سُروده دست روی خصائص و خصالی از امام علی ع گذاشت که به همگان بگوید مانند علی در دهر احدی نیست به همین علت خود او نه از مهر علی تهی شد و نه غیر از علی رهبری دیگر برگزید. "وقتی می‌گوید "قلب ناصر تُهی از مهر علی گشت؟ نگشت / یا که او راهبَری غیرِ علی داشت؟ نداشت" در واقع می‌خواهد عشق و عقیده‌ی خود را که "ناصر" (یعنی خودش) تخلص کرد، برساند.


برداشت دوم محتواگرا > وقتی به آخرین بیت شعر آقامکارم چشم می‌دوزیم خواهیم فهمید او دارد به با بهترین ادبیات رجَز عرب و صنعتِ شعر غزل فارسی به مخاطب می‌فهمانَد که "قلب ناصر" یعنی قلب این مرجع عالی‌مقام در مهر و ولای علی است و راهبَر او غیر امام علی ع هیچ کسی نیست. در واقع دارد پس از پیامبر ص راه را راه شیعه یعنی پیروی از علی خلاصه و منحصر می‌کند.


برداشت سوم مخلوطگرا > شعری که آقامکارم سرود غرَض نموّ فکر ناب شیعه است؛ او با بیت "مادر دهر به مثل تو کسی زاد؟ نزاد" عین قرآن از منکران قرآن همآورد طلبید؛ اگر راست می‌گویید یک سوره بیاورید مثل قرآن. مکارم هم تحدّی بلیغ صورت داد (به معنی به مبارزه‌طلبیدن و به عجزآوردنِ منکران فضایل علی) و خود نیز در آخرین بیت معرکه‌ی ادیبابه و عقیدتی آراست: آنجا که آوُرد "قلب ناصر" از مهر علی تُهی نگشت و به با همین مهر عقیده و مرامش را تحت "راهبَری علی" ع قرار داد و به هر "غیرِ علی" دست رد زد که مکتب فقط با امامت امام علی ع کامل و با محبت به او تمام است.


برداشت چهارم نقدگرا > من برین شعر که عشق و عقیده در آن جمع است و رثای امام اول ع در آن موج می‌زند هیچ اشکالی وارد نمی‌کنم و اگر بر فرض به لحاظ تمرین در نقد بخواهم نقدی وارد کنم در بیت آخرش که به بهترین وجه از "قلب ناصر در "مهر علی" سخن سدید سر داد می‌توانست حتی می‌توانم بگویم باید و می‌بایست "راهبَری غیرِ علی" را در ظِلّ نام حضرت محمد مصطفی ص می‌نشاند تا اتحاد نفسانی اَنفَس روز مباهله (یعنی علی ع) را به قلب محمد متصل می‌کرد تا کسی خُرده نگیرد شیعه وقتی از علی صحیت می‌کند گویی ناخودآگاه محمد ص را فراموش می‌نماید.


برداشت پنجم ادیب‌گرا > دلم را در صبحی دلاویز دستِ غزل مکارم سپردم که با واژه‌واژه شعرش همپویه‌ی بزرگمرد آفرینش شوم که "مثل انوار جمال" علی ع نه مَنظری هست و نه نظری (=مشاهده‌گر) بل همه منتظرند با علی نَشینند که علی جانشین منصوص پیامبر اکرم ص بوده است. و مکارم چه مُکرِمانه سُرود که "اوصاف کمالِ" علی را مگر هیچ "بشری داشت؟" نه "نداشت" و خود این مرجع دانشمند قلبش را پای این شعر گذاشت که مرجعی "ناصر" را مگر می‌شود "تُهی از مهر علی گشت؟ نگشت" چرا نگشت؟ چون مکارم باور دارد حقیقت یعنی "راهبَری غیرِ علی" نداشتن. بگذرم. دامنه.


آقامصطفی بابویه سلام. از اهتمام آن دوست به مباحثه‌گری با بنده، ممنون هستم و بهره‌ور. مفید و مؤثر می‌نویسی. در بند دوم بر سر این دیدگاه‌ات که گفتی: شخاصی که رأی می‌آورند در آمریکا "در راستای منافع اسرائیل بازی کنند" حرف دارم. در محیط بیرونی آری؛ ولی منافع آمریکا اگر با بازیگردانی خود اسرائیل مورد مخاطره باشد برای آنان ایجاب می‌کند از بحران متواری شوند. بگذرم.


حجت الاسلام جناب آق سیدحسین آقا استاد محترم سلام. پس به قم برگشتید. از این که فراست نمودید تصویر سه نفره را مزین کردید خیلی دلشاد شدم. بلی، باید سه عکس، نماد چهره‌ی نظام ما باشد. امام، آقا، حاج قاسم. در مورد گزارش شما در پست پایین‌تر، نظر می‌گذارم.


محمدتقی  آهنگر: سلام بر اقای طالبی پنج برداشت از سروده ی ایت الله مکارم بی تکلف وساده بیان کردی بهره بردم ونیز از کتاب پیام امیر المومنین (ع) که از اثر ارزشمند اقای مکارم هست البته جلد های  قدیمی ان رو مطالعه واستفاده زیاد بردم واین کار ادامه دارد وهمچنین برداشت پنجم ات لذت بردم واقعا همینطوره برخی متاسفانه در دوستی باامام علی (ع ) افراط می کنند وشما به خوبی کلمه انفس از ایه مباهله رو مطرح کردی ( انفسکم = جان نبی ویا برخی خود نبی تفسیر کردند ) یاد محمد یاد علی و بالعکس به هرحال هرکه می خواهد هدایت شود علی (ع)صراط مستقیم است ومحبت او ملاک معیار تمام ایمان است ( ودوستی و دشمنی افراطی با علی (ع) گمراهی و ضلالت است وووو .ارادت


برادرم محمدتقی سلام. خواهم آمد برای جوابت. توضیح دارد متن خوب و مؤثرت. فعلاً برم روی متن استاد محترم آق سید حسین. آق محمدتقی آهنگر دارابی دوست گرانقدرم و دیرین من سلام. خوبی تو یکی این است وقتی متنی را می‌بینی در راستای آن حداقل یک منبع معتبر دیگر هم کد می‌دهی. این ذوقم را برمی‌انگیزانَد. دوم خصلت خوبت این است با خود را با مفاهیم قرآن آشنائیت و اُنسیت دادی. من وقتی لفظ وا می‌کنم می‌گویم "اَنفَس" تو سریع می‌فهمی کدام آیه است و چه شأنی دارد. آقا من ممنونم ازت. آنقدر آرزو دارم مردم خصوصاً اعضای مدرسه هر روز و هفته خود را با مفاهیم قرآن آغشته کنند. هیچ علمی به حد علم قرآن آدم را آرام نمی‌کند. ازت تشکر وافر که بر پنج برداشت من نظر افکندی و ایده دادی. دادِ آن دوست در سایه‌ی دادگر دادگستر.

 

حجت الاسلام جناب آق سیدحسین آقا استاد محترم سلام. گزارش دلچسبی نوشتید. سازنده و سرشار صداقت و تبیین راه روشن اخلاقی. از تواضع شما درس گرفتم. چنین منش و منهج همان زی طلبگی است که مرحوم علامه استاد محمدرضا حکیمی به‌زیبایی در کتابش نوشت. خیلی گزارش خوبی بود. مسافرت شما با همین یک گزارش رنگ تأثیرگذاری به خود گرفت. تا باشد این جور متن‌ها. حال خواننده را خوب می‌کند فروتنی و پارسایی و وارستگی. حرکت شما بسیار قابل تحسین بود. ابراهیمُ یک دنیا ارادت. یگ نمونه از متن شما این بود که عالی وارد شدید/

 

سلام آقا دکتر ایمان. آهان! من فکر کردم از آلمان چند روز آمدی ایران. باشه، ان شاء الله برایت میسور شود مرخصی به ایران. ایام آن عموزاده‌ی فاضلم به کام. نامه تمام. کارنامه اتمام! راستی خوشحالم از تولد دخترتان سماء. سلامت باشد و با سعادت.

 

آقامصطفی، بازا سلام. پرداختن به زیرمسئله‌های این موضوع -با توجه به مطالعاتت در مورد اسرائیل- می‌تواند مهم هم باشد. هر بار که از اسرائیل می‌نویسی میل مرا برای خواندن بیشتر می‌کنی. از توانایی‌ات در بحث منطقه‌ی غرب آسیا آگاهم. باری؛ بارها روشن کردم مسائل جهان و منطقه را خیلی خوب تحت نظر داری. درود.

 

یک نکته‌ی فنی در ایتا

گاه ممکن است وقتی مدرسه فکرت را باز می‌کنید با هیچ پیام جدیدی در گوشی خود مواجه نشوید حال آن که چه بسا پیام‌های زیادی هم در صحن مدرسه فرستاده شده است، اما ایتای شما آن را موقتاً نمایش نمی‌دهد. پس؛ یک راهکار این است در صحن یک نقطه یا یک عدد یا اگر خیلی خسته نیستید! یک سلامی، یا یک بسم‌الله‌ای، یا یک مِر و چِمری، یا یک فتحه و ضمه یا تنوینی و یا یک پیام پِچوکی (=خُرد) بفرستید. به محض ارسال، تمام آنچه به‌تازگی برای صحن فرستاده شد به روی گوشی شما باز می‌شود. وقتی هم پیام‌ها گشوده شد، حالا اگر خواستید می‌توانید پیام فِسقلی! خود را هم حذف کنید که کسی خدای ناکرده پی نبرَد شما در صحن مدرسه فکرت پست‌مُست نوشتید. این‌طوری بزرگی شماها، به‌کشکولی رگ‌به‌رگ! نمی‌شود و همگان خواهند فهمید شماها همان آدم باشخصیت هستید که حاضر نیستید در صحن مدرسه فکرت، ردی از خود بر جای بگذارید! آری؛ ایتا به‌ندرت -و شاید هم برای شما اغلب- این نقص فنی را روی دریافتی‌های گوشی‌ها دارد ولی در ایتا روی کامپیوتر، کمتر ازین نقص پیش می‌آید. لابد بلد بودید و مدیر بی‌خود نکته دمید!

۱۲ بهمن ۱۴۰۲

مدیر مدرسه فکرت

ابراهیم طالبی دامنه دارابی

 

   

این؟ اون؟

این -عکس چپ- حجت الاسلام حسین طائب است که ۱۳ سال ریاست سازمان اطلاعات سپاه پاسداران را عهده‌دار بود و اشراف مطلقی بر اوضاع داشت.

 

اون -عکس راست- اما که منبر می‌رود و سخنران محفلی حساب می‌آید، حجت‌الاسلام مهدی طائب است.

 

این «حرف» می‌زند؛ شمرده شمرده و حرفش را با حدیت و روایت می‌پیچانَد. آرام است و سر به تُووو دارد.

 

اون ولی، حرّاف است و ورّاج، داد‌وبیداد سر می‌دهد و الکی ریسمان آسمان می‌بافد که شاید حرفش را راست! جا زنَد!

 

این زیر خاکستر و کاه، حرکت می‌کند،

 

اما اون اسپند است روی منقل. جِرَکّه‌جِریکّه می‌آید و عصبی‌مزاج است و عود هم نیست لااقل بو بدهد! بَدبد لغت، هم در منبرش (=بخوانید برای او البته چارپایه) به کار می‌برَد که بُرد کند مثلاً مثلاً.

 

دامنه‌ی دو بگذرد. فقط بگوید هر دو «قلو»! اطلاعاتی و امنیتی + فرهنگی و سرهنگی! را می‌شناسد و پای سخن هر دو، آن، بارها و این، باری نشسته است.

 

اخیراً روزنامه کیهان -که املایش هیچ وقت خوب نیست هیچ، و دستور زبان فارسی را نیز، با شتابی که می‌ورزد! فدای دستورهای سیاسی می‌کند- حجت‌الاسلام حسین طائب را نوشت: «تائب»! که مجبور شد گویا عذرخواهی کند.

 

خُب مگر چه اشکال داشت ط با ت؟!!! معلومه، معلوم! که دشمن! خیال می‌کند کیهان دارد آقای حسین طائب را عمداً تائب یعنی تواب و توبه‌کننده! معرفی می‌کند! امان از ذهن‌های الکی مسئله‌ساز و شایعه‌دوست.

 

لابد می‌دانید اسم مستعار حجت‌الاسلام حسین طائب، «حسین روحانی» بوده است. باز دامنه‌ی دو، بِدو (=هول‌هولکی) بگذرد.

 

...

..

... قلاویزان ...

... دب حردان ...

سرِ ما سیّد سلیمه

نمی‌دانم «قلاویزان» ایلام بود یا «دبّ حَردان» خوزستان، ولی می‌دانم مریوان و آبادان نبود. آن سال (اینک بخوان نزدیک ۴۰ سال آنسوتر) ما رزمندگان (که پشت جبهه مسخره‌مان می‌کردند به: «ترمزبُریدگان») به ابتکارم هر شب، دیدار «سنگر با سنگر» داشتیم؛ زوج و فرد. آخه فصل‌هایی از سال، جبهه آنقدر آرام بود که گویی عراق میل به راکت‌باران نداشت. خاکریز و قلعه هم راکد و ساکت و آویزان. ما هم عین مرزداران، آرام، اما آماده‌باش و پا در میدان. گفتیم شب را زوج، آن سه سنگر بیایند سنگر ما، فرد را ما برویم سنگر آنها. چندوقت، راحت این طور گذشت. حرف و گپ و چای و شربت به ضمیمه‌ی زمینه‌ی خاطره و خالی‌بندی! و صِحّت و صُحبت.

 

پَس پس از پس‌ها، دیدیم یک خط در میان، آنان نمی‌آیند. صِوی (=صبح زود) گفتیم چرا شب نیامدین پیش‌مان؟ گفتند «سرِ ما سید سلیمه. او نمی‌ذاره!». راستی خواننده‌ها! آن را «سیدسلیمه»! نخوانده باشید. سید سلیمه؛ یعنی سرگروهِ ما آقا سید سلیم هست. هر چه دستور دهد عمل می‌شود! البته من خاله‌ای در سورک داشتم، به اسم بامسمّای سیدسلیمه که به او سَدسلْمِه‌خاله می‌گفتیم. الحق سلیم و سالم و تسلیم خداوند بود. خدای بیامرزاداش که شد یادش.

 

خُب؛ علت چیست که سید سلیم نمی‌گذارد؟! گفتند سید سلیم سخت معتقد است که شبی که تلاقی پیدا کند با شب وَفیات و شهادات و میلاد، او آن شب را کراهت می‌داند شب‌نشینی کند! گفتیم ما مگر پایبند اعتقادات نیستیم که وفات و شهادت و میلادِ معصومان و خاندان اهل بیت ع را هتک حرمت کنیم و یا فرخنده نداریم؟! خُب چنین شب‌هایی هم، بیایید سخن از دین و آئین بزنیم. گفتند نه، سید سلیم چنین شب‌هایی به ملاقات امام زمان ع می‌رود. یعنی خود را این طور فرض می‌کند که گویی در پیش ولی عصر ع حاضر است، بد است شب‌نشینی کرد. حتی دو شب متوال پنجشنبه و جمعه را هم دأبش این است با امام زمان ع به سر برَد. به قول نقی معمولی: هِچی، دیدار سنگر به سنگر ما پس از اندی پیاده‌شدن، پاشید. بعد هم جبهه، شلوغ‌پلوغ شد،گلوله بالای گلوله. پاره شدن گلو پشت گلو. عملیات‌های آزادسازی و ایذایی هم اجرایی در این سو و آن سو.

 

خوب شد سید سلیم اینک ایتا ندارد. بدجنس! روبیکا نصب کرد اما ایتا گویا بر او عال! می‌زند. اگر ایتا داشت و الآن مدرسه فکرت بود باز لامصّب! لابد همان رِقاضی را در می‌آوُرد. نگاه کردم به تقویم امروز، دیدم از همین شنبه‌ی فرداشب تا پایان نیمه‌شعبان، تمام شب‌های زوج، یا وفات است، یا میلاد و یا شهادت و یک طوری مناسبت مذهب. و سید سلیم هم لابد تمام این سه هفته به جای آمدن به صحن، می‌رفت پیش امام زمان علیه السلام.

 

چه می‌دانم! شاید او ۴۰ سال پیش با شَمّ قوی خود، بو برده بود روزی فرا می‌رسد که به جای تز دامنه! بر اجرای «دیدار سنگر با سنگر» در جبهه‌ی قلاویزان و دُب حردان، آقای سعید حجاریان تئوری (=خوانده شود تبانی) «فتح سنگر به سنگر» را برای گلاویزان! پیاده می‌کند!

 

بنده در تمام دوره‌ی انقلاب تا الآن، هیچ وقت در اردوگاه جناح راست نبوده و نیست و نخواهد بود، اما با آن دسته چپ‌هایی که آمریکایی-اسرائیلی شدند، به‌شدت مرزبندی دارد و موضع می‌گیرد؛ زیرا مبانی بنده با چنین چپ‌های واروشده فرق قاطع و بَیّن دارد. آقای حجاریان چنان یورقه! می‌رفت که حتی حجت الاسلام اکبر رفسنجانی دادش در آمده بود و در خطبه‌ی جمعه، جمله‌ی تهدید علیه‌ی چپ سر داد که: هزار مسجد ایران را سرتان خراب می‌کنم! البته خود مرحوم رفسنجانی هم، فرجام، شورای نگهبان طومارش را پیچانْد. چون دید در ظاهر دم از «عشق خامنه‌ای» می‌زند ولی در خفا، افکار و پایگاه خامنه‌ای را می‌زند! این می‌زند با آن می‌زند در دستور زبان فارسی فرق ماهُوی دارد. او که می‌خواست با مارپله‌رفتن بر لبه‌ی چپ و راست ایران، «ماهاتیر محمد مالزی» ایران شود، خود، پرونده‌به‌دست با رد صلاحیت از نهاد نگهبان! از دیوانِ ایران، اخراج و به استخر مسقف فرح در لویزان رفت و بدجور غرق شد و مُردُ با وساطت اینُ‌اون پشت قبر امام -رحمت الله علیه- دفن شد. هم اویی که روزی نمازجمعه‌خوان‌های پایتخت، موقع خطبه‌خوانی‌اس شعار می‌دادند: «دشمن هاشمی، دشمن پیغمبر است»!!!

 

اینک هم؛ همان‌ها و همان فکرها و دنباله‌رُوْها و ریسه‌ها، بی‌آن‌که بدانند حجت‌الاسلام سید ابراهیم رئیسی، نه در حد آیت‌الله است، نه حتی میزان دکتر، (چون سواد این دو نهاد آموزشی را چندان ندارد) ولی بدُو مفت و رایگان القاب پرطمطراق می‌بخشند، اما روزی نخواهد دیر شد شورای نگهبان این سید ابراهیم را هم (که من جنس وی را انسانی شایسته و بااخلاق، صدالبته در حد متولی حرم رضوی می‌دانم که مقام مقدسی‌ست برای خدمت به رضای آل محمد و زائران آن) فرجام، پرونده به بغل، راهی استخر اگر نکند، لااقل روانه‌ی بستر که می‌کند. بگذرم؛ آری؛ سرِ ما سیّد سلیمه که پیش امام زمانه! ۱۳ بهمن ۱۴۰۲ دامنه.

 

پیوست:

متن نقلی : "قلاویزان در موقعیت جغرافیایی جنوب غربی شهر مهران، پس از کوه "چکه موسی" در امتداد یال‌های دامنه غربی کبیرکوه از سمت شرق به غرب واقع شده است در نزدیکی فرورفتگی خط مرزی جنوب مهران (شیار میگ سوخته). قلاویزان از آوردگاه‌های مهم دوران جنگ ایران و عراق به‌شمار می‌رفت که عملیات‌های مختلفی از جمله والفجر سه، والفجر پنج و کربلای یک در این منطقه به وقوع پیوست. اهمیت این ارتفاعات همچنین در این بود که به نوعی نزدیک‌ترین جبهه جنگی به بغداد محسوب می‌شد. بیش از شش هزار رزمنده در عملیات‌های مختلف از سراسر ایران در مهران و این منطقه شهید شدند .ارتفاعات قلاویزان نهایتاً پس از شش سال با اجرای عملیات کربلای یک در دهم تیر ماه سال شصت و پنج توسط رزمندگان آزاد شد. یادمان کشته‌شدگان ایرانی جنگ ایران و عراق (یادمان شهدای قلاویزان) در شش کیلومتری جنوب غرب مهران و در مجاورت مرز و ارتفاعات غربی قلاویزان قرار دارد.

 

متن نقلی : دَبِّ حَردان (دُب حردان) جنگل و روستایی است واقع در پانزده کیلومتری جنوب‌غربی اهواز، که لشکر پنج مکانیزه عراق با عبور از مرز و رسیدن به جاده اهواز - خرمشهر در روز هفتم جنگ با ده‌ها تانک و نفربر آن را به اشغال موقت خود درآورد و با اجرای مستقیم آتش بر روی اهواز، خسارات قابل توجهی به بار آورد. اما این لشکر با مقاومت مدافعان مجبور به عقب‌نشینی تا امام‌زاده سید‌طاهر شد و به این ترتیب اولین جبهه دفاع از اهواز در این منطقه سازماندهی شد. در پی اجرای موفق عملیات غیور‌اصلی و عقب‌نشینی نیروهای عراقی از سوسنگرد و بستان، بخشی از نیروهای زرهی باقی‌مانده دشمن با عبور از رودخانه کرخه‌نور، توسط سه دهانه پل شناور نظامی، در روز دوازدهم جنگ از کنار روستاهای سیار، احمدآباد و حمودی عبورکرده‌ و برای تقویت این جبهه، خود را به دو کیلومتری دب‌حردان رساندند و تا اجرای مرحله دوم عملیات بیت‌المقدس در این منطقه توسط قرارگاه قدس همچنان اهواز را گلوله‌باران می‌کردند. پس از غرقاب کردن مواضع دشمن در حوالی روستای دب‌حردان از طریق پمپاژ آب رودخانه کرخه‌نور، دشمن با شکافتن جاده اهواز- خرمشهر و هدایت مجدد آب به شرق جاده توانست در برابر جنگ آب رزمندگان تا حدی مقاومت نماید. اکنون در نزدیکی دب‌حردان و در شرق جاده اهواز- خرمشهر نماد یادبودی قراردارد که یادآور حد‌ نهایی تجاوز ارتش عراق به خوزستان است."

 

آقا محمدتقی سلام. از تتبّع آن دوست مسروم. خرسندتر این که تو علاوه بر تتبّع (=کاوشگری، کنجکاوی) تبعیت هم داری. این مهم است؛ عمل از علم زاده می‌شود زیرا علم، به عمل می‌برَدِمانَد. سخن سدیدی سر دادی. امید است به سَر و سِر نفوذ یاید. وقتی امام علی ع در خطبه‌ی ۸۶ نهج البلاغه می‌فرماید "راستگو در آستانه‌ی نجات و بزرگوارى است و دروغگو در لبه‌ی پرتگاه و خوارى" دیگر باید حساب کذب را کرد. حتی راست‌گفتن هم در آستانه‌ی نجات قرار دارد نه خودِ نجات چه رسد به کذب و آنچه شما درین متنت، حذرش داید. و می‌بینم که در غُررالحکم ( ج ۳، ص ۱۶۱، حدیث ۴۱۰۱) نیز از قول آن امام هُمامِ متقیان ع آمده است "هرگاه خداوند بنده‌اى را دوست بدارد، راستگویى را به او الهام مى نماید." و این یعنی فردی که حقیقت را دوست داشته باشد در دلش خدا الهام می‌افکنَد. ممنوم. بیشتر پیش نروم که حرف من از دو کف دست بگذرد. البته به یک "البته"ی قشنگت یک فراز بیایم که کد دادی در آیه‌ی مبارکه‌ی ۳۲ سوره‌ی شریفه‌ی احزاب به زنان می فرماید: "در برابر نامحرم، نرم سخن نگویید". بلی؛ چون زن از شگفتی‌های آفرینش ذات اقدَس است؛ تمام وجود زن مغناطیس جذب است اگر با نامحرم راحت بچرخد و بگوید و بشنود حرمت خود را لِه می‌نماید. مرد هم میلاً و مایلاً در تمام تار و پود دنیا به هیچ چیز بالاتر از زن میل نمی‌کند. پس، حرف مهمی از قرآن را آوردی که زن طور و طرزی نباید حرف بزند که صدایش ریبه افکند در دل طرف نامحرم که اساساً کشش دارد برای جذب زن شدن. بگذرم. باید از متنی که فراوری کردی قدردانی کنم: قدرت می‌کنم؛ به ضم قاف نه، به فتح آن. متنت رفت برای چاپ در دامنه.

 

مصطفی بابویه: آقا ابراهیم طالبی عزیز عرض ادب و احترام... در مورد ریشه های شکل گیری صهیونیسم و اسرائیل میبایست سلسله نوشتاری شکل گیرد( ان شالله در فرصتی مقتضی) انبساط و گشایش مبحث هم بعهده ی شما استاد محترم و فرهیخته ی عزیز. به شرط ارائه نظرات و پیشنهادات و شرکتِ سایر عزیزان و اساتید و فرهیختگان گروه... و تا این مهم نباشد از طرفی نویسنده به کم و کیف مطلب پی نخواهد برد و همینطور انگیزه ی ادامه سلب خواهد شد. آقا ابراهیم در مورد درخواست بعدی بنده (انتخابات) هم از شواهد و قرائن برمی آید که مطلوب شما و سایر دوستان و اساتید گروه نمیباشد... چرا؟ زیرا نه شما و نه هیچ عزیز دیگری در این گروه نظری مرقوم نفرمودید. فلهذا بنده هم از گشایش این مطلب در این گروه میگذرم؛ و چند و چون آن را در گروه دیگری باز خواهم کرد... هر چند ضرورت این مبحث (انتخابات) را در شرایطِ حاضر بسیار بسیار ضروری تر از مسائل دیگر احساس میکنم. ارادتم را پذیرا باشید. مصطفی.

 

جناب آقا مصطفی بابویه سلام. خود واقفی که مطابق اندیشه‌ی امام خمینی مسئله‌ی اول در منطقه‌ی مسلمین، فلسطین است. من خیلی‌هم با میل و رغبت در تعقیب رسیدن تألیفاتت در زمینه‌ی فلسطین هستم و اتفاقاً هر بار لایه‌های مهمتری را -ولو به اختصار- می‌شکافی. بحران هویت (از میان پنج بحران اصلی در علم سیاست) را در مورد اسرائیل چه خوب داشتی پیش می‌بردی؛ همان را ادامه بده. من هم لای حرفت حتماً گذرگاه‌هایی باز می‌کنم. از من یقین بدان واو به واو نوشته‌هات را می‌خوانم و مفیدش می‌دانم. هنرت این است سه ضلع فن نویسندگی درت جمع است: شناخت مسئله‌ی منطقه، شیوایی بیان، پیوستگی و انسجام در تحلیل. من ممکن است در جاهایی تحلیلت را نقد کنم، اما سبک کارت دلچسب است. هویت شکننده در درون اسرائیل را بعد از نضج مقاومت در غزه باز از سر گیر. از شما دوست اندیشمند و فروتن من، بسیار تقدیر دارم. هم وقتت را خوب صرف مسائل منطقه می‌کنی و هم به خواننده را در فهم قضایای جهان مدد می‌رسانی. در مسائل مهمی چون اخلاق، دین و جامعه‌ی ایرانی مانند خلقیات، ابتکارات، انتقادات، اعتقادات هم خوب می‌توانی برآیی. با احترام و ارادت بهت: ابراهیم. ۱۳ بهمن ۱۴۰۲ قم.

 

پاسخ آقامصطفی بابویه: آقا ابراهیم طالبی دوست و استاد محترمم سلام و درود خدمت شما و همه عزیزان گروه... عرض میکنم‌ در کلام رهبر هم این نکته بیان شده که قضیه فلسطین کلید رمزآلود فرج است. پس این موضوع بسیار بسیار مهم میباشد و بنده هم به فراخور فهم و مقتضیات زمانی (اگر مشغولیتها اجازه بدهد) به آن خواهم پرداخت؛ بروی چشم (سمعا و طاعتا) انجام‌ وظیفه خواهد شد... ارادتمند مصطفی.

 

جناب حجت‌الاسلام استاد شفیعی مازندرانی استاد محترم سلام. از میان این شعر، سه جا غلَیان آن بالا بود و جولان آن بِکر. آنجاها که سرودید: 

 

در دیار قدرت ها

گردن وطن بالاست 

اندکی به جام خود    

عاقلانه صهبا کن 

 

این ↓

 

سیم خاردارش را

هان دریغ می فرمود

صادرات امروزت 

بین تو شکر یکتا کن

 

و... این: ↓

 

مهر حاضر غایب

چون ستاره ثاقب

پشتوان کشور بین

نایبش تماشا کن

 

نکته‌هایم:

۱. در اولی واقعاً گردن‌فراز در برابر قدرت‌ها هستیم. ۲. در دومی سیم‌خاردار جبهه را خوب دست اشاره بردید و پیشرفت حالای انقلاب را، خوب به دست طعنه بر دستان دسیسه زدید. ۳. میان امام زمان ع و مفهوم فقهی نائب امامت، دقیق ربط زیبایی برقرار کردید.

 

یک کشکولی هم گویم اگر نگویم از کش‌پلی من در می‌زند: فقط صَهبا را که آوردید و در جام کنند؛ اگر زیاد بجوشانند! به جای شیره‌ی انگور، یه وقتی عمدی آن نجسی! نکنند و ننوشانند؟! بگذرم. ممنونم. قشنگ بود وزن و محتوای شعر. با ارادت: ابراهیم

 

جواب شفیعی مازندرانی: السلام علیکم و رحمه الله. الحمد لله ذوق آقاابراهیم سرشار و مصاب است. مستحضرید که صهبا در بسیاری از موارد در عرفان معنای کنایه ای دارد که قابل قبول است و در زبان عربی نیز به معنای متبادر میان ما کاربرد ندارد در قرآن می خوانیم: فانظر الی طعامک و شرابک (بقره / ۲۵۹) و سفاهم ربهم شرابا ( انسان / ۲۱ ) به معنای آشامیدنی است و ربطی به معنی منفی آن در بین ما ندارد. رحمه الله علیک و علی ابویک.۱۳ - ۱۱ - ۱۴۰۲ شفعیی مازندرانی.

 

حجت‌الاسلام جناب شفیعی مازندرانی استاد محترم سلام. منش شما مُصاب است و توضیحات شما صائب. من اگر گه گاه نقب می‌زنم بر شعرتان و فروزان و خروشان می‌شوم و استادم را اذیت می‌کنم از سرِ آن است که حضرت مستطاب را به حرف آورم. آخه «لیلی»، جام «مجنون» را می‌شکنَد! «فرهاد» هم برای «شیرین» تیشه بر بیستون می‌زنَد! منِ دامنه هم تیشه و جام‌شکستن را دوست دارم! اساساً بگذرم. جیز است و شلوغ نکنم. ارادت: ابراهیم.

 

متن سید سعید شفیعی: با سلام درود. با عرض تبریک سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی. برداشت از نیمه خالی لیوان : ۱. یکی از اهداف نظام اسلامی , اثر گذاری نقش دین در تصمیات و قانون گذاری و همچنینین نظارت می باشد. و یکی از این شاخص ها نقش روحانیون می باشد . که یکی از انها مجلس خبرگان رهبری می باشد. ۲. به گزارش خبرنگار معارف ایرنا، حجت الاسلام سید محمدرضا حسینی در سومین اجلاس سراسری مدیران کل فرهنگ و ارشاد استانها د: بیش از ۱۳۰ هزار روحانی در کشور داریم که ۸۰ هزار نفر از آنها در قم ساکن هستند، تعداد روحانیون و طلبه های برخی حوزه های علمیه مانند ساری، شیراز و تبریز قابل توجه است.(۱۳۹۵)(۱۴۰۰) ۳.  به گفته مدیر حوزه‌های علمیه کشور، بالغ بر ۱۰۰ هزار طلبه در حوزه‌های علمیه مشغول تحصیل‌اند. و ۱۰ هزار استاد، در سطوح علمی مشغول تدریس می باشند. ۴. تعداد ۱۳۸ نفر از کاندیدا های خبرگان رهبری تایید صلاحیت شدند ۵. سخنگوی شورای نگهبان «قریب به ۹۵ درصد از ثبت‌نام کنندگان مجلس خبرگان که صلاحیتشان تأیید نشده با استناد به بند مربوط به احراز شرایط علمی رد صلاحیت شدند. ۶.  امار ها نشان میدهد احتمال انتخاب شدن کاندیداهای خبرگان در کل کشور ۶۳ درصد (از ۲۲ درصد تا احتمال ۱۲۰ درصد در استانها). در بدترین حالت ممکن می بایست احتمال ۵۰ درصد باشد . البته قانونگذار شرط رقابتی بودن را مطرح کرده است. امروز شاهد انیم که در حال تبلیغ شرکت افراد در انتخابات می باشیم و سوالی که مطرح است این است چرا برای کاندیاتوری مجلس خبرگان رهبری از طرف روحانیون استقبال نشده است . چه گزاره ای های را می شود متصور شد .

 

یک. برخی از علما چون دیگران را اصلح تر از خود می دانند , کاندید نشده اند. دو. برخی از علما باور دارند کارشان تنها نظارت می باشد و نباید در اجرا نقش داشته باشند. سه. برخی از علما و روحانیون , شان خود را بالاتر از این میدانند. که در این وادی شرکت نمایند. ۴. برخی از علما باور دارند که نباید خود را درگیر سیاست نمایند. ۵. رخی از علما باور دارند مردم حق انتخاب ندارند. ۶. یا اینکه تعداد افراد دارای شرایط علمی در بین روحانیون به اندازه نیست که بتوانند خود را کاندید نمایند. ۷. بقیه گزاره ها با خودتان.اگر این را یکی ازاهداف اصلی نظام بدانیم ,که با دیگر نظامها تفاوت دارد تا چه حد موفق شده ایم. کشکولی : یه سوزن به خودمان یه جوالدوز به دیگرن. مانا باشید

 

آق سید سعید سلام. من شِخ نیستم که بلد باشم درین مسئله نظر بنویسم، نیز به موضوع پیش رو هم که جناب‌عالی وارد شدی، ورود نمی‌کنم، اما یک نکته شاید خالی از فایده نباشد عرض کنم. پاره‌ای از روحانیون که از طریق سازمان معارف مستقر در قم، جذب و مصاحبه و روانه‌ی تدریس در دانشگاه‌های کشور شده بودند، خیلی ضعیف بودند. بیشتر آنان سعی اول‌شان این بوده با این شغل تنگنای معیشتی خود را چاره کنند. چندان روی دروس فرصت نمی‌گذاشتند. گاه دانش‌شان از خودِ دانشجو کمتر یا با او برابر بود. این داوری من نیست؛ ارزیابی بنده است. البته در کنار آن‌ها قدَرهایی هم می‌شناختم و حتی مرتبط و مراودت داشتم که سوادشان در علوم روز دنیا از معلومات افرادی مدعی و مطرحی چون آقای دکتر عبدالکریم سروش هم جلوتر می‌زد. الآن البته از این روند یعنی حضور روحانیون در دانشگاه اطلاعات قابل اتّکایی ندارم که دست به قضاوت بزنم. از نحوه‌ی آماری و و تکیه بر پیش‌فرض‌ها در بیان این متن، از شما تشکر می‌شود؛ مسئله‌دانی قدر نیمی از مسئله‌پردازی است. پیوست: اسم این سازمان را دقیق نتوانستم بنویسم، اما زمانی یک طلبه‌ای به اسم حجت‌الاسلام امینی آن را اداره می‌کرد.

 

پرسش ۲۱۰ در مدرسه فکرت

«در ۲ سال آینده قرار است چه معادلات و اتفاقاتی در جهان رقم بخورد؟ و جایگاه کشور ما در این معادلات چیست؟ مصطفی.» این پرسشی‌ست که جناب آقامصطفی بابویه برای مسائل پیش روی جهان، طراحی کرده است. من البته این را در پایان متنی از ایشان دیدم که به علت اهمیتِ پرداختن به مسائل آتی جهان و ایران و نیز وجود جنبه‌ی تئوریک در آن، در پیشخوان این صحن سنجاق می‌کنم. شرکت درین بحث ۲۱۰ اختیاری است. پاسخ‌ها باید خطاب به مصطفی نوشته و ارسال شود، نه به مدیر. آقامصطفی هم طبق الزام مقررات صحن، لزوماً باید پاسخ‌های احتمالی اعضا را ریکاوری کرده و جواب بنگارد.

۱۴ بهمن ۱۴۰۲

مدیر مدرسه فکرت

ابراهیم طالبی دامنه دارابی

 

پاسخم به پرسش ۲۱۰ در مدرسه فکرت

آقامصطفی برادر متفکرم سلام و تقدیم خالصانه‌ترین احترام. مطرح کردید «در ۲ سال آینده قرار است چه معادلات و اتفاقاتی در جهان رقم بخورد؟ و جایگاه کشور ما در این معادلات چیست؟ مصطفی.»

 

۱. چون سطح تنش در جهان -خصوصاً محیط مسلمین و منطقه‌ی حول و حوش ایران- بدون چاره‌جویی، همچنان باقی می‌مانَد حتی تراکم می‌گیرد و مواجهه‌ی قدرت‌ها کماکان ادامه می‌یابد، آنچه طی سال‌های آینده داریم «معادله» نیست، که معادله نوعی به برابری‌رساندن است. زیرا در زبان ریاضی، معادله همان تساوی دو عبارت است با این علامت: «=» مثل (۱۹ + ۳ مساوی است با ۱۱ + ۱۱) در هر دو وَر، نتیجه یکسان ۲۲ است . پس؛ آنچه دارد رقم می‌خورَد تساوی نیست، مجهولات بالای مجهولات است که اصل مهم در معادله‌ی ریاضی‌ست؛ اما کشورها نیاز دارند متغیّرها (=عوامل دخیل و اثرگذار) درین مجهولات را معلوم کنند، یعنی بشناسند. کشوری که نتواند دیدِ آینده داشته باشد از گردونه به گردنه رانده می‌شود. تکرار می‌کنم: از گردونه به گردنه. گردنه‌ای که شیب مَهیب آن از گردنه‌ی گدوک فیروزکوه و حیران اردبیل هولناکتر است. برای شناخت لفظ متغیر یک مثال می‌زنم: محیط سوریه بر روند مقاومت علیه‌ی اسرائیل یک متغیر وابسته است. حالا اگر محیط سوریه را از معادله حذف کنیم بر کل مقاومت اثر سوء می‌گذارد. پس مقاومت وابسته به متغیری به نام خاک سوریه است. اینک میدان اصلی مقاومت خاک سوریه است مانند یک قرارگاه مرکزی که مغز آن تهران است با هدایت آقاخامنه‌ای.

 

۲. از آنجا که در همین دو سال آینده تلاش برای هژمونی (=سلطه و تسلط) میان چین و آمریکا همچنان نامعلوم باقی می‌مانَد و روس نقش مهمی در تخلخُل سیاست‌های سلطه‌گری غرب ایفا می‌کند -و این خود به خود به سود ایران است- مسائل حادّ جهان، سطوح تنشش بیشتر می‌شود؛ بنابرین؛ آمریکا چون حریف چین نخواهد شد، دست به بحران‌های نیابتی می‌زند که منافع چین را مخاطره‌آمیزتر کند؛ زیرا چین قصد رسیدن به برتری نهایی را دارد. پس؛ بخشی از مسائل منطقه، محصول این تضاد و دیالکتیک خواهد بود به‌طوری‌که اروپا هرچه بیشتر در مسائل درونی خود غرق و نقشش در جهان کاسته می‌شود. با این پدیده‌ها، پس ایران جایگاه خود را باید بشناسد. من این طور می‌بینم:

 

یکم: اگر همچنان رهبر معظم حیات داشته باشند -و من نه به ناچاری، که ارادی و ارادتی خواهان عمر نیمه‌شبیه خضر نبی برای ایشانم ولو محالاً- حتماً ایران را با نقشی بازدارنده‌تر نگاه خواهند داشت و ثبات کشور را متزلزل نخواهیم دید؛ زیرا آقاخامنه‌ای در میان روحانیون، هیچ بَدیلی ندارد که کاریزمایی که خود دارد، در آن فرد دیده شود. پس باید باز هم کوشید جایگاه منیع ایشان همچنان مقتدر و محبوب بماند و نگذاشت جایگاه رهبری توسط هیچ جریانی تضعیف شود. نفوذ حیرت‌برانگیز آقاخامنه‌ای در محیط مسلمین و درون ایران، نقش اصلی را در ثبات ایران دارد و تمام تلاش‌ها برای بی‌ثباتی ایران توسط شخص ایشان منهدم شد. آنچه نسبت به ایران کردند اگر نیمی از آن را حتی رُبع آن را سر هر کشوری می‌آوُردند، آن نظام در دَم فرومی‌پاشید، اما نفوذ و قداست معنوی ایشان مانع از حجم وسیع دسیسه‌ها شد.

 

دوم: چون مسئله‌ی اول اسلام از نظر ایران، دفع شرّ اسرائیل و مدد به فلسطین برای بازپس گرفتن کشور از چنگال صهیونیسم جهان است، و این هرگز با هیچ سیاستی جایگزین نمی‌شود؛ پس برنامه‌های اخلال در کار اسرائیل باز نیز تشدید می‌شود و همین مشیء، باز نیز، حرف ایران را نافذ در منطقه نگه می‌دارد. تضاد سه فکر همچنان ظهور و بروز پیدا می‌کند: فکر اسرائیلی که کل فلسطین و نابودی ایران را می‌خواهد. فکر عربی و اروپایی که ساخت دو کشور فلسطین و اسرائیل را در سر دارند و فکر مقاومتی که نفی اسرائیل و انتخابات عمومی را تئوری خود کرده‌اند. این سه تضاد، باز هم تأثیرگذارترین عامل روابط بین‌الملل خواهد ماند و کشورها را به روی هم، یا به پشت هم سازماندهی می‌سازد.

 

سوم: موقعیت براندازان و انکاریون بدتر از اینی که هست خواهد شد. اتفاقاً چون سطح گرانی در زندگی هم در اروپا و هم در آمریکا شدیدتر خواهد شد این قماش براندازان به تعبیر من جزوِ آوارگان جهان خواهند شد. نیروهای غربگرای داخل هم، بر اثر فزونی سطح تنش و کارکردهای ضدبشری توسط غرب، به تناقض‌های فکری می‌رسند و داشته‌های خود را نداشته و رشته‌های خود را پنبه خواهند دید و میزان نفوذ فروکاسته‌ی‌شان، باز هم کاسته‌تر خواهد شد. به‌طوری‌که میان خودشان در درون‌جناخی، نزاع بیشتری حکمفرما خواهد شد، تا میان آنان با حکومت و نظام. به تعبیر من تز رهبری معظم، خود به خود جا افتاد که معتقد بودند کاری به کارشان نداشته باشید!!! آنان با رفتار و گفتار خود، خود بُطلان خود را پیش می‌اندازند. و انداختند. من مقسوم و مقسوم‌علیه و باقیمانده را گفتم! خارج‌قسمت اما کارِ من نیست! بگذرم. دامنه.

 

حجت‌الاسلام آقای علی اکبر دارابکلایی استاد محترم سلام. بنده برای تشخیص اعضا و فرهیختگان اهمیت قائلم؛ که آیا بنویسند، آیا ننویسند. هر دو فعل، امری ارادی است که از ناحیه‌ی هر فرد تصمیم گرفته می‌شود. بنابرین نگرانی ندارد. بارگذاری هم که فرمودید، کاری مفید است و لابد برای خواندن آن هر عضو به خواهشِ دل یا میل خود آن را می‌خواند یا نمی‌خواند. مدرسه فکرت از نظر من، یک تابلوی بزرگ است برای بیان افکار. و هر بار هر عضو به فراخورِ نیاز و علاقه یا وقت خود، سری به تابلو می‌زند و نیازمندی‌های فکری و دانشی خود را بر روی آن دستچین می‌کند و می‌خواند. از نظر من، روحانیون این صحن، مورد توجه‌ی اعضا هستند. من هم متن‌هایی را که به قلم اعضا هست با میل و رغبت می‌خوانم و بهره می‌برم. از محبت شما بسیار سپاسگزارم.

 

جواب مصطفی بابویه: جناب آقای ابراهیم طالبی عزیز سلام و احترام... همانطور که مستحضرید این اولین سوال بنده در گروههای دیگر از حجت الاسلام دکتر دارابکلایی بعنوان کاندیداتور مجلس بوده که ایشان لطف فرموده پاسخی مستدل ارائه داده بودند و بنده هم فقط در جایگاه مطالبه گر از ایشان طرح پرسش نمودم و قضاوت را به بقیه ی عزیزان محول نمودم..‌‌. شما عزیزِ محترم هم لطف فرمودید بنا به اهمیت موضوع این پرسش را در این گروه برای واکاوی و ابرازِ نظر عزیزان، مطرح و سنجاق فرمودید... خب طبق مرسومات گذشته؛ از نوع واکنشها بر میاید که مورد اقبال واقع نشده و غیر از شما هیچ یک از عزیزان گروه نظری مرقوم نفرمودند... البته سید یاسر موسوی هم که معمولا صاحبِ سبک؛ در مناظرات و مکاتبات و مباحثات هستند هم با علامتی از خنده مرقوم فرمودند که نه پیشگو هستند و نه تحلیل گر که حداقل بدین واسطه ؛کنشی داشته باشند... (از سید یاسر موسوی هم تشکر میکنم ) پیشنهاد بنده: اگر می‌فرمودید جواب این پرسش؛ خطاب به خودِ شما ارسال میشد؛ چه بسا حداقل؛ همان تعدادِ معدودِ فعال در گروه را به مشارکت ترغیب می نمود... اما با تغییر فصل الخطاب؛ سکوت نتیجه ی قابلِ حدسی خواهد بود... الخیر فی ما وَقَع (هرچه پیش آید خیر در همان است) ان شاالله اگر فرصتی دست داد در زمانی مقتضی به آن خواهیم پرداخت. ارادتمند مصطفی.

 

نکاتی از سوره حمد اثر محمدباقر محمدی لائینی

متن آن در لینک بالا در دامنه

آقامصطفی سلام. من شاید تنها مدیری باشم که هرگز به هیچ عضو مدرسه فکرت الزام نمی‌کنم که بنویسد یا ننویسد. من برای تشخیص هر فرد که بخواهد بخواند ولی نخواهد بنویسد، اختیار و آزادی قائلم. برای همین علت است حتی اگر کسی تا آخرین نفس پیش از رفتن به قبر، بخواهد ننویسد من ازو نمی‌خواهم که بنویسد. خا ننویسد. اما بعد؛ من در متنت دیدم یک مسئله‌ی خیلی مهمی، سوسو می‌زند که جنبه‌ی جهانی دارد، همان را با هدف بحث روی مسائل منطقه و ایران جزوِ پرسش کردم و کشاندم بع سنجاق. ربطی به هیچ شخص یا مسئله‌ی انتخابات ندارد. خودِ فکر پرسشی شما ارزش بحث ۲۱۰ را داشت. همین. پاسخ به پرسش سنجاق‌شده در پیشخوان، آقامصطفی، همواره اختیاری بوده. حتی شده طراح سؤال من بودم بارها، که حتی یک نفر هم، در حد نَخود تیم! نیامد وسط واسه جواب. این نوع اختیار اعضا، طبیعی و بدیهی باید حساب آید. با تشکر از جناب‌عالی دوست پژوهنده‌ی من که در ابعاد جهانی فکر می‌کنی.

 

این هشت تن

ابتدا عموماً عرض کنم: راسته‌ی مغربی مسجد جامع داراب‌کلاست این جا. جایی که فقط یا پرده به باریکی یک مو، بانوان را از مردان مُنفَک می‌کند. و این پرده راز بزرگ حرمت زن است که احدی حق ندارد نه فقط حریم آنان را با چشم و دلش درنوردَد، که باید برای هر بانو، علاوه بر حریم، هاله‌ی ممنوعه هم قائل شود. سِرّ این "عزیز"داشتن بانوان توسط دین و ایمانورزان، این است که مردان مُجاز نباشند روابط خود با زن را منهای ازدواج و مَحرمیت برپا سازند. آری؛ زن باید میان خود با مردان پرده کشد، که خود هم در جامعه با میل خود بر سر چادر و مانتو و مقنعه و روپوش می‌زنند که نزد خدا پرواپیشه بمانند. بگذرم. بروم روی این هشت تن.

 

از راست: یک: عمومحمد طالبی؛ از اولین انقلابیون داراب‌کلا. دو: سید رسول هاشمی از برترین رفیقان من. سه: نمی‌شناسم. چهار: حسین‌آقا محسنی؛ همسایه‌ی منظم و مؤمن من. پنج: آق عیسی درواری؛ پسرخاله‌ی خونی من. شش: آقارضا آهنگر طالب؛ همسایه‌ی محترم و دوست من و از حافظان جنگل از دستبرد قاچاقچیان. هفت: حسین‌آقا آهنگر اَلقاسم؛ رفیق قدیمی و فامیل مهربان من از ناحیه‌ی نَسَب خونی همسرش با همسرم (همین جا سلام دارم به خواهرم حاج رُبی خراسانی فامیل خوب و سخی). هشت: محمد چلویی حاج باباجانی از دوستان قدیمی‌ام. عکاس این صحنه‌ی قشنگ نمی‌دانم کیست؛ هر که هست هنر ورزیده است در ثبت این عکس. این بود زیرنویس این هشت تن. پایان. دامنه.

 

خادمیاران حضرت امام رضا ع از داراب کلا و میاندورود

برین دو عکس شرح خواهم نوشت. خواهم آمد...


تو زائر باش، ظاهر باش؛
من خودم خادِمتم

نوشته‌ی : دامنه


وقتی ببینم -که می‌بینم- لباس فخر از تن می‌کَنن و جای آن لباس خادمی می‌پوشند، پَر در می‌آورم. نه فقط برای شادشدن و شعَف به حال این خادم‌یاران؛ که برای خود را رساندن به آن حُرم حرم‌مان، که هر بار آن جا (من تو شما آنها) دور زدیم، گشتیم، نشستیم، برخاستیم، خواندیم، گزاردیم، حتی فقط ایستادیم ایستادیم ایستادیم، عقربه‌ی زمان به میلمان تیک تاک کرد؛ برو بالاتر گویا زمان ایستاد و نفهمیدیم کَی صبح، ظهر شدُ آفتاب، بر سرِ ما بالا. و کَی ظهر، عصر شدُ شب، بر سر ما، عشا. این همان محو است که از خاصیت زیارت حرم رضوی‌ست. ای دوستان! ای بامعرفتان! قدر این خلوص را بدانید. خدا به شما خیر دِهاد. خودم را که برسانم (که دیر نیست دارم می‌رسانم) لَبِ عطشانم را به چای موکب معظم میاندورودتان، تَر خواهم کرد و تشنگی‌ام را تَرتر. شفا اگر هست -که من ایقان دارم که هست- از ماوراء است؛ چه ماورائی مهربان‌تر از امام رئوف حضرت امام هشتم علیه السلام. وقتی حال شوق‌انگیزتان را با حال خودم چِفت می‌کنم انگاری دارید به زائران می‌گویید: تو زائر باش، ظاهر باش؛ من خودم خادِمتم؛ خادمتم. بگذرم. از دو دوست خوب آقایان حاج سید تقی شفیعی و آقااسماعیل آفاقی -که مرا مآلاً و بِالمآل در جریان این تصاویر انداختند- خیلی متشکرم، خیلی. دامنه‌ی دو.

 

قاسم ملایی: سلام بر استاد طالبی گرانقدر این اقاموسی آهنگری هست اونا اقارضا آهنگری باجناق خوب بنده برادر شهید حسن آهنگری خداوند در این روز شهادت امام موسی کاظم علیه‌السلام رحمت کندهمه شهدا ووالدین گرانقدر واخوی بزرگوارشمارا انشاءالله. 

 

امیر رمضانی: درود جناب ملایی. مدیر بِرمِه زیاد هاکارده ون چش سو بورده. جناب حاج قاسم دوست ارزشمندم سلام. آقا بی‌نهایت سپاس باید این اطلاعات.

 

۱. البته منظورم همان حاج رضا آهنگر بود که اشتباهاً اسم برادرش آقاتقی درج شد. آخه تقی هم همسایه‌ی دیوار به دیوار من است. مشخصاتی که نوشتم مال همان آقارضا بود فقط نامش را نادرست تایپ شد. سال‌ها تیرنگ‌کردی نگهبانی مهمان کلبه‌ی‌شان بودیم و خاطرات‌مان یکی دو تا نیست. سلامم را به باجناق بامرام و خوش‌اخلاقت برسان. ۲. اما این آقاموسی که فرمودی، پس بجا نمی‌آرم. هر چه هم دوباره نگاه کردم نشناختم. من فکر حاج علی‌اکبر است کنار سِره‌ی پدرخانم خدابیامرزت خونه‌شون هست. چشم اصلاح می‌کنم. توفیقی شد این اشتباه که دیدارت کنم. خدا پدرت حاج شخ‌حسین ممدلی ملایی را رحمت کناد. از این که یاد مادر و پدرم و داداشم حیدر را آوردی فراموشم شد ازت تشکر کنم. برات از میزم به احترام برمی‌خیزم.

 

امیرجناب سلام. باور کن امروز محزون بوده‌ام. درد شهادت امام کاظم ع همه‌سال برام یک روز خاص است. از ترکیب کنایی قشنگت هم ممنونم. بجا آمدی.  پس از یادآوری آقا قاسم ملایی، همین حالا ویرایش خورد.

 

سوژه‌ی شب در مدرسه فکرت

نوشته‌ی دامنه‌ی دو

۱۷ بهمن ۱۴۰۲

خوشا آنا که لِتکا و صَرا و غاز و مِرغ و مرغانه و سیکا دارند هر کیلو تخم مرغ  در میادین را ۶۵۰۰۰ تومان کردند. تا دِکون‌سر بیاد پیش گِرونفروش‌ها، لابد هِفتادمِفتاد تِمن را رد می‌کند! همین یک ماه پیش بود خاطره‌ی تخم مرغ را گفتم که چون دونه‌ای می‌فروختند، چنان لای شونه کوچیک‌کوچیک کال را جاسازی کرده بودند، که عقل جن هم نمی‌رسید؛ از تخم بلدرچین هم پسپلوک‌تر بود. آن ماه، کیلویی ۴۶۰۰۰ تومان بود این ماه شد ۶۵۰۰۰ تومان. حالا توی این عکس، تخم مرغ‌ها کود (=کوپا، سرِ هم) شدند عین کوه؛ اما خریدار کو؟ بگو: کو؟! کو؟ دیگر کوکو هم گران درمی‌آد چه رسد به دوبا و آش پشت پا.

 

متن عبدالرحیم آفاقی: سلام. عکس مربوط پروژه نصب یک گلدان در جلوی یکی از ساختمان های شهرداری ساری هست. نکته: در مدتی که آنجا بودم جمعا هشت نفر رییس و مسئول و فیلمبردار بر این پروژه نظارت داشته اند و هر مسئولی یک دستور صادر می نمود کننده کار دو نفر بودند و هشت نفر رییس بودند که در عکس شش نفر آنها پیدا هستند آیا نمی شد سه نفر این کار را انجام دهند اگر این پروژه کوچک را تعمیم دهیم به کل مجموعه شهرداری می بینیم نفرات مهندس و غیر مهندس زیادی در این مجموعه از طریق رانت وارد شده اند که این موضوع مهم بار مالی زیادی را بر مردم وارد نموده و باعث نارضایتی عمومی می شود.

 

آقا عبدالرحیم آفاقی سلام. خوب گیر انداختی دست به کمر زدگان را. این قماش پُرند توی مملکت و حد یَقِف هم ندارد. برود برای ثبت در دامنه خوب است. متن را هم گزنده و ماهرانه نوشتید که حق مطلب بر روی این عکس، با دقت ادا شد. درود. پس مِن تِ سُ بوردِمِه!!! ضَب زیرک است این آقارحیم ما.

 

عبدالرحیم به دامنه: سلام استاد عزیز و فامیل گرام. از اینکه مورد پسند واقع شد ممنونم. تصاویر و حاشیه نگاری های شما نشان می دهد که ما هنوز شاگردی می کنیم در این مسیر.

 

حجت‌الاسلام آقای دارابکلایی استاد محترم سلام. درین پاسخ به جناب آقامصطفی بابویه در دو جا به مسئله‌ی مهم قیمت انرژی اشاره کردید. البته که از اهمیت بالایی برخوردار است این معضل. اما من متوجه‌ی دیدگاه شما نشدم، چون شما اول در بند بالا، جلوگیری از افزایش قیمت توسط دولت ۱۳ را از مُحسنّات دانستید، ولی در بند هفتم درست مقابل همین رأی و ایده‌ی خود، از رشد قیمت انرژی صحبت به میان آوردید. درین دو جا؛ عین نقل قول شما:

 

«دولت در دوسال اخیر تا آنجا که توانست جلوی افزایش قیمت های انرژی را گرفت اما حجم الگوی مصرف در شرایط نامطلوبی قرار دارد .» ... «فتم : مجلس به کمک دولت الگوی مصرف و تعیین ارزش بها سوختی را برای یکبار هم که شده باید حل کند»

 

بنابراین، باید در پایان عرایضم نظر خودم را درین‌باره اعلان کنم: هم دولت قبلی (۱۱ و ۱۲) و هم دولت فعلی (۱۳) اشتباه استراتژیک صورت دادند که از رشد ملایم قیمت انرژی خصوصاً بنزین ممانعت کردند. آن دولت سابق، آنقدر جلوِ افزایش بنزین را گرفت که ظاهراً خود را دولت کنترل تورم!!! جا بزند. بعد که کسری بودجه‌ی وحشتناک به وجود آوردند، اول بورس را منهدم کردند و پول مردم را بالا کشیدند و بعد رفتند سراغ قیمت فزاینده‌ی یکباره‌ی بنزین، و بدترین رفتار را هم در همین رابطه، حجت‌الاسلام حسن روحانی مرتکب شد؛ و کشور را به زیر آشوب اوباش بُرد و آن گاه خندید و گفت منم جمعه فهمیدم! دروغ بزرگ به ملت از زبان یک عمامه‌به‌سر که ذره‌ای درس حوزه هم سرش نمی‌شد، چه رسد ریاست مملکت.

 

اینک دولت ۱۳ هم نیت کرد کنترل قیمت کند که خود را جانبدار مردم جا بزند، اما هرگز بازار را نتوانست تحت نظارت، تنظیم کند. چنان روی قیمت بنزین متوقف شد دیگر جرأت دست‌زدن آن را ندارد چون ترس از آشوب دارنچد.

 

اتوریته و اقتدار نظام توسط هر دو دولت گذشته و حال، مورد خدشه قرار گرفت. فیل!!! هم دیگر قدرت افزایش قیمت بنزین را ندارد. و این خسارت‌بار است. چون باید هر سال اندک اندک رشد می‌داشت و برای مردم عادی و طبیعی تلقی می‌شد، حال، این قضیه، در مرز خطر قرار گرفت و به مسئله‌ی امنیتی نظام تبدیل شد . بگذرم. چون دیدگاه شخصی شما را دیدم همین باعث شد یک اِن قُلت بزنم.

مثلث بعثت، امامت، مهدویت

شرافتمندان سلام. بعثت بر بشریت و در رأس آن بر سادات خجسته باد. همه‌ی پیغمبران در ساده‌ترین مکان، برانگیخته شدند. زیر بوته‌ی انار، درون غار، و حتی کنار گوسفندان. این به‌خوبی می‌رساند ″اَنَا بشَرٌ مِثلُکم″ (۱۱۰ - کهف) را. از جنس همین مردم کوچه و بازار و سوق بودند تا آسان و روان، بشر را به سمت فلاح و رستگاری سوق دهند. امین عرب حضرت محمد آخرین نبی رحمت، آن سان به بعثت رسید که حتی در مال، وابسته به حضرت خدیجه‌ی پرثروت بود و در دوران حساس حیات، یتیم و تحت سرپرست؛ سرپرستانی لایق و احَقّ و ارجح، چون پدربزرگش عبدالمطلب و سپس عمویش ابوطالب.

 

پس؛ میان بعثتِ پیامبری با ثروت و زر و حتی با تزویر و زور، هیچ نسبتی برقرار نیست. آن کس برانگیخته می‌شد که لیاقت دریافت وحی را می‌داشت. شرط نبوت نه ثروت بود، نه قصر. نه سلطنت بود، نه دستی چیره‌دست.

 

با همین منطق ساده می‌توان دریافت پیروانِ پیامبران -علیهم صلوات الله اجمعین- در راه درست هستند و تحت تعالیم برگزیده‌ترین انسان‌های روی زمین. کافی هست پیام آنان را دست یافت و بر نصٌ آن دستبُرد نزد و متن مقدس را تحریف نکرد.

 

بهترین راه اطمینان این است به راهِ راهنمایانِ پس از پیامبران، در آمد و پویه‌ی آنان را پیمود و توشه‌ی پربار، پیمانه کرد. و چه پیمانی بهتر و سزاوارتر با امام علی و چه پیمودنی شایسته‌تر از پیمایش و پایش راه علی علیه السلام، که هم اَنفَس برای پیامبر خاتم ص بود، هم عصاره‌ی فضایل تمامی پیغمبران و هم اولین امام پس از خاتمه‌یافتن نبوت آنان.

 

من بعثت منهای امامت را فقط یک اتفاق می‌دانم و ظاهرِ کار. بعثت، دنباله دارد که آن را پیاده سازد، یعنی امامت و اجتهاد. که همه در انتظار یک ظهورند، عین واقعه‌ی قیامت که طلوع حضرت موعود خاتم الاوصیاء آقا و مولا امام عصر و زمان مهدی صاحب الزمان ع بر کره‌ی زمین است. مثلث بعثت، امامت و مهدویت مساوی است با هدایت و سعادت. فرخنده باد فروآمدن پیام «اِقراء»ی وحی، بر سینه‌ی صدر محمد صلی الله، در میانه‌ی غار حرا. دامنه.

 

حجت‌الاسلام جناب آسید حسین آقا استاد محترم سلام. هر سه قسمت متن شما را با دقت هرچه‌تمامتر خواندم. جالب آنجا بود که روی نسل جوان در عصر بعثت دست گذاشتید و این نشان هوش و راهبرد درست پیامبر اکرم ص بود که نگذاشت دعوت به دین و تأسیس حکومت بر پایه‌ی نسل کهنسال شکل گیرد زیرا چنین کاری آینده‌ی دین و ایمان‌آوردن را سخت می‌کرد و حتی موجب هدررفت کارزارهای دوره‌ی سخت ۱۳ ساله‌ی بعثت و باعث فنایی دستاورد دوره‌ی مهم ۱۰ساله‌ی حکومت می‌شد. شما دقت درستی کردید. آن حضرت واقعاً در چند عرصه نسل جوان را پیشی داد: در دعوت، در هجرت، در حکومت، در غزوات و حتی در مشورت‌های جامعه‌سازی و تعلیم قرآن. ممنونیم متن پرباری پیش رویم گشودید. با ادب و ارادت: ابراهیم.

 

برادر دانش‌پژوه و متدین من آقا محمدتقی آهنگر سلام. در شروع نظر فاش گویم امشب می‌خواستم پس از مراجعت از جمکران، متنی بنویسم با عنوان «پیامبر اکرم ص مُنادی و مأمور چه پیامی بودند؟» که دیدم آن دوست باتجربه‌ی آموزشی و تربیتی و آگاه به تاریخ تحلیلی اسلام کار مرا شایسته‌تر صورت داد؛ پس از نوشتن آن انصراف می‌دهم.

 

اینک چند نکته در مور متن زیبا و پربارت بپردازم:

 

۱. درین بند، به ضروری‌ترین نیازهای اخلاقی انسان پرداختی که در خُلقیات و اعتقادات پیامبر اکرم ص نشانه دادید؛ آن خستگی‌ناپذیری رسول الله ص راز شخصیت عظیم آن انسان کامل بود. حضرت موسی علیه السلام با بار تجلی در طور از حال رفت، اما حضرت محمد ص صدها را در تجلی دید اما همچنان استوارتر شد حتی در معراج تا حد قاب قوسین فاصله‌ی زه با کمان عروج کرد، اما شخصیت خستگی‌ناپذیری‌اش شاکله‌اش را حفظ کرد و‌حتی ترقی داد. عالی بود بند یک.

 

۲. درین بند به شباهت درآمدن با آن حضرت را بر رسیدی که شاید بتوان گفت آرمان انسان‌سازی اسلام همین یک نکته است. این بند هم جاذب بود.

 

۳. درین بند میان رجوع به پیامبر اکرم ص و درمان‌شدن انسان ربط برقرار کردید که به نظرم سخن عظیمی است زیرا خدا خواست پیروان درد خود را با تبعیت از افکار و اخلاق «رحمة للعالَمین» ص درمان کنند.

 

۴. درین بند به عصاره‌ی عبادت و عبودیت پرداختی که نردبان آن اطاعت از اصول و منش پیغمبر اکرم ص است. حالیا! درود که خوب ورودی داشتی.

 

۵. در بند پنجم هم نکته‌ام این است وقتی انسان در دشتی گم شده باشد هر چیز فروزان و مشتعل او را به خود جلب می‌کند و فروزان‌بودن پیامبر اکرم ص همین تداعی را برای گمگشتان دارد تا هرگز میان خود و آن نبی خاتم فاصله نیندازند؛ حتی گمراهان هم در سایه‌ی رحمت گسترده‌ی آن «خُلق عظیم» قرار می‌گیرند اگر بخواهند. مدارا در میان پیامبران یک اصل بودن است. از آن رفیق بامطالعه‌ام ممنونم که با نیت پاک و قلم صاف به دین و مذهب می‌پردازد. استفاده کردم. ثبتش می‌کنم در سایتم. متنم را ویرایش نکردم. اگر دست‌انداز داشت شما و خواننده‌های احتمالی آن را با صحیح‌خواندن رد کنند.

 

شرح بر عکس حاج علی چلویی:، در روز مبعث این جا تکیه‌پیش است؛ میدان. حاج علی چلویی سلام. هر شربت -با هر قدر حلاوت- می‌نوشانی بنوشان، فقط حواست باشد به امت شهیدپرور محل شربت شهادت ننوشان! ما فعلاً محتاجیم به زندگان! خود هر چه قدر بنوش تا پای جانکندِش‌کُنان!

 

جناب حاج بهرام سلام. چون طلب پویش کردید بنده خودم را اخلاقاً موظف به نظر محضر آن دوست می‌دانم: ۱. احساسات به من می‌گفت وارد شو و به نفع مظلوم واقع‌شده موضع بگیر‌. ۲. عقلانیت اما فرمانم می‌داد دخالت نکن؛ چون هیچ کس جز خود دو زن و شوهر از اطلاعات سِری هم دیگر خبر ندارند. بنابرین؛ با فروخوردن خشم خویش، وارد نمی‌شدم. خالی نگذارم شرح ماَقَع را عالی و حسی و هیجانی گزارش کردی با قلمی روان. البته در گذاشتن نقطه و سطربندی تنبلی کردی!!!

 

بهرام اکبری لالیمی: سلام علیکم استاد عزیز، تمام مطالب شنیده شده  بدون تصرف نوشته شد. از بذل توجه و راهنمایی شما متشکرم،  انشاالله موردتوجه امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف قرار بگیرید.

 

سلام مجدد محضر همسنگر و استادم حاج بهرام. از بذل محبت‌تان ممنونم. بله، خود روایت نشان می‌دهد بادقت شرح دادید و شیوا. آن بالا در پیام پیشین، ماوقَع واوش افتاد. راستی مشهد مقدس به یادم باش حرم حضرت رضوی. من هم قم نائب شما می‌شوم. ممنون رفیق.

 

..

...

نشر دامنه . عکاس : مصطفی دارابکلایی

شرحی برین  سه عکس

۱. دلگیر است و محزونانه، حضور همزمان خواهر و برادر بر سر قبر برادر شهیدشان حسن رنجبر؛ انسان وارسته و شایسته و سلحشور. بر شما خواهر و برادر و روح حسن رنجبر و پدرش حاج شعبان که مرد خدا بود و نمونه‌ی اخلاق سلام می‌کنم و عرض ادب و ارادت وافر دارم. ۲. بر دوست فاضلم حجت‌الاسلام استاد ربانی و همراهان محترم خداقوت و سلام می‌دهم که پس از وفات حجت الاسلام حاج سید علی صباغ نگذاشت پایین‌مسجد از فروغ بیفتد و برنامه‌های متنوعی را دارد پیاده می‌کند. الحق؛ درخشیدید. در سلامت و صحت باشید. سر قبر شهید ابراهیم عباسیان زیبایی کار را افزود. ۳. این ایستادگان خواهران شرافتمندمان همواره روستا را با قیام و قعودهای درخشان خود گرم و ما را دلگرم نگه می‌دارند؛ سلام بر شما خوبان و مؤمنات که سه تن را شناختم: فامیل‌ها سیده ربابه سجادی و خانم ربابه رنجبر، زهراخانم رمضانی صبیه‌ی همسنگر گرانقدرم آق مهدی رمضانی. با تقدیم بالاترین احترام: دامنه‌ی دو.

 

برادرم آق مصطفی دارابکلایی سلام. از پوشش خبری و تصویری آن دوست ممنونم که محافل مذهبی ازجمله دعای ندبه را خبررسانی می‌کنید. الحمدِ لِله دارد رونق می‌گیرد. تمایل خواهران و مادران گویا فزونی‌تر یافته است، اساساً بانوان، دلی دعامندانه دارند و قلبی متضرّع‌تر. از همگان التماس دعا دارم. دامنه.

 

قم

عمامه‌گذاشتن طلبه به چه معناست؟

متن آن در لینک بالا در دامنه

نویسنده : دامنه | | تاریخ ارسال : جمعه, ۲۰ بهمن ۱۴۰۲، ۰۸:۰۳ ق.ظ

 

رسم ادب پیشگاه استاد عصر دبیرستانم. از دوستم آقای حاج سید تقی شفیعی دارابی که با خادمیاران رضوی با جناب حجت‌الاسلام حسین‌زاده استاد عصر دبیرستانم دیدار کردند و نیز از حجت الاسلام آقای سید علوی و حجت الاسلام موحد تجلیل به عمل آوردند، تشکر ویژه می‌کنم. این احترام‌گذاری به علمای منطقه که در اول انقلاب دانش دینی ما را ازدیاد دادند، کاری بس پسندیده و ستوده است. به رسم ادب پیشگاه استاد عصر دبیرستانم سلام می‌دهم. جنابان علوی و موحد را نمی‌شناسم. از تمامی هیأت همراه این تیم متشکرم.از برادرم سیدتقی تیز ممنونم که مرا در جریان این اقدام، به صورت مکتوب و مصور قرار داد. دامنه.

 

سخنی با حجت الاسلام

حاج سید کمال الدین عمادی چاچکامی

استاد شریف سلام. امروز متنی از شما دیدم (البته منقول) که در یکی از گروه‌های محترم بر روی ایتا، بار گذاشتید و در آن با ذکر محفل دعای ندبه در جمع به تعبیر شما: «اساتید و فضلای ساری در دفتر نمایندگان طلاب ساروی» به سخنرانی‌یی تحت عنوان «امکان ملاقات در غیبت کبرا» با حضرت صاحب الزمان ع یاد کردید. خواستم انتقاد انتطاری بکنم که یکباره انجمن حجتیه این مسیر در حال طی‌شدن را احاطه نکند؟! همان هان! و هشدار! شَدید که امام خمینی رحمت الله از نفوذ آنان داده بودند. بگذرم. بوی آن انجمن مخفی! و سِرّی! و حتی گاه ماسونی! ناگهان اسپند و عود و دود نشود؟! ارادت: دامنه.

 

پاسخ حجت الاسلام عمادی: سلام و درود بر شما برادر خوبم. آفرین بر این دغدغه الهی و فطانت سیاسی. اگر اصل تذکر و هشدار حضرت عالی بسیار بجا و شایسته است اما شکر خدا جمع محققان ما بسیار نقاد و حساس هستند چه سخنران چه دوستان پیگیر متوجه این موضوع و حساسیت آن هستند لذا معمولا در جلسه مباحث مورد مناقشه قرار می گیرد.خط اصیل که پیگری میشود اعتدال است از یک طرف توقیع شریف مبنی بر تکذیب مدعی مشاهده از طرف دیگر وقوع مشاهده آنهم از طریق فقیهان عالیرتبه مکتب تشیع لذا همیشه لازم است با پرسش های عصری و پاسخ های مناسب زمانه این بستر فکری لایروبی شود تا یاس از دیدار و بهره مندی از مشاهده بر اندیشه مومنان غلبه نکند از سوی دیگر باید مراقب بود افراد شیاد برای جوانان و دون پایگان علمی همانند همیشه فریب دکان بازی مدعیان مشاهده را هم نخورند .مجددا تشکر می کنم این هشدار همیشه باید محافل مومنان جاری و ساری باشد.

 

سه دسته بود در داراب‌کلا

تاریخ انتشار:

متن آن در لینک بالا در دامنه

 

حجت‌الاسلام شیخ شاکر طاهرخوش: با سلام خدمت استاد و برادر گرامی ام دامنه. دلم یهو رفت به سمت شما. خواستم فقط و فقط عرض ادب و احترام خدمت جناب تان نمایم. 

 

سلام استاد حجت الاسلام طهر خوش (شاکر) دل آن مرد دانا، همآره بُرنا بادا.

 

حاج سید تقی شفیعی: سلام و عرض ادب احترام خدمت مدیر ارزشی و  اساتید خصوصاً روحانیت معظم و تبریک تهنیت بمناسبت ایام الله دهه مبارک فجر انقلاب اسلامی انشاءالله  حضور مسئولانه و پرشور شعور همگان  با گامهای استوار باعث نا امیدی دشمنان  و عرض  تسلیت درگذشت مرحوم مغفور حجت السلام آقا سید علی اکبر موسوی همسایه و اخوی دوست گرانقدرم آقا سید موسی موسوی ،  دوست  خوش نویسم جناب طالبی. مستحضرید دست بوسی در مکتب اهلبیت جایز نیست بلکه گفتند بنوعی شرک است الا چند مورد بعنوان تکریم  ،قدردانی ،  حق شناسی حفظ شأن و جایگاه و منزلت برزگان دین ، پدر و مادر ، معلم و علما ربانی ... در کلام معصوم  نبی مکرم اسلام حضرت ختمی مرتبت فرمودند به امیر مومنان علی علیه السلام یا علی من و شما پدران  امت هستیم لذا در روز مبعث خاتم الانبیا بر خود فرض  دانستیم به زیات علمای علام  حجج اسلام آقایان حاج آقای دارابی امام جماعت مسجدجامع دارابکلا ، حاج آقای موحد یکی از علمای بنام منطقه در روستای قندارخیل و از شاگردان حضرت آیت‌الله دارابکلایی ، و آقایان سیدصفر علی  علوی و حاج آقای حسین زاده از عالمان محبوب  شهر سورک بمناسبت روزعید  سعید مبعث دیدار معنوی به همراه تبرکات رضوی خدمت عزیزان برسیم تا ادا دین و به سیره نبوی عمل کرده باشیم  خداوند بزرگ را به این توفیق الهی سپاسگزار و از آن دوست گرامی  متشکر و باعث مسرتم است  با تیز بینی ما را به وسط صحن مقدس مدرسه می آری و سئوال جواب و توضیح و پاسخ وا دانی ان شاالله توفیات روز افزون در نشر فرهنگ رضوی بیش از پیش داشته باشید  به برکت صلوات بر محمد و آلش.  ارادتمند سید تقی شفیعی دارابی.

 

شرحی برین عکس»

طرحش از خانم "فتانه رمضانی" است که گفته‌ی خودش

 

"بداهه ای برای نقاشی امروزم، لاله های سر آویز کوهساران هشتاد پهلو ( هشتاد پَلی

 

گاه دل هر آدمِ اهل دل، با الگوگیری از کائنات -که بهترین آفرینش خداوند متعال است- نقاشی‌یی می‌آفریند که ثمره‌ی ذهنش است و خواست خاستگاه درونش. این صحنه رویش همین اخلاق نگارندگی است. من از لطافتش لذت زیادی بردم. زیرا اگر ژرف چشم بدوزیم برای همین صحنه هم جای خالی خیلی از احساسات را می‌فهمیم. مثلاً یک کلاغ زاغ روی شاخه. یک بُز کنار کُنده. یک آتش نرم برای کتری چای دودی. دامنه.

 

کامنت در بدیهه سرایی: با سلام و عرض ادب و احترام. سُروده‌ی‌تان سلیس و پربار است. این بیت ( اینجا ) شرحِ «حال و روز » عده‌ای است، این بیت: 

«بِشِنو از طمع و حیله ی فرصت طلبی

که به صد رنگ درآید که منصوب شود»

البته وعده‌ی شما در این مصرع هم، اتوپیایی است، چون عیب و نقص جزوِ طبیعات حکومتگران است. این مصرع:

«دور ابرار رسد، حال وطن خوب شود»

با تشکر. دامنه.

 

: پاسخ مدیر وبلاگ «بدیهه سرایی» : تشکر از توجهتان ، این نوشته را تحت تاثیر اعتراضاتی که بعد به اغتشاش بدل شد روی کاغذ آورده و فرصتی که بدست آمد جدیدا پست کرده ام . همه امیدواریم که با آرامش دور ابراری رسد که همه در کنار هم باشند در مساوات و برابری.

 

مقصد شریف با کدام شیوه‌ی صحیح؟

امام خمینی رحمت الله در کتاب "شرح جنود عقل و جهل"ص ۳۱۲ تا ۳۱۵ مطلبی دارد بس‌مهم، با عنوان "رِفق و مُدارا" که چکیده‌اش را می‌توانم این طور برداشت کنم. عبارات داخل گیومه "..." همه از آنِ قلمِ امام است :

 

اول

بر "مَدخلیتِ کامل" رِفق و مُدارا در "انجام امور" دست گذاشت؛ و این تفکر امام، وسعت دارد درین اثر؛ بسا که در "معاشرت با خلق" باشد؛ یعنی تدبیر امور دنیا. و چه بسا "راجع به امور دینی و هدایت و ارشاد" مردم.

 

دوم

روی امر و نهی (معروف + منکر) هم آن را دخیل می‌داند؛ یعنی ارشاد و حذردادن باید بر پایه‌ی مدارا باشد و از رِفق و حُسن برخورد، مایه یگیرد.

 

سوم

بر  همین اساس امام  معتقد است در "ریاضت نفس و سلوک الی الله تعالی" انسان باید اول اهل رِفق و مُدارا باشد. استناد امام به این حدیث است که "رفق میمنَت دارد و خُرق و عُنف، شُوم است" رِفق چیست؟! معلومه خا، مساوی هست با نرم‌خویی. مدارا چیست؟! معلومه این هم؛ برابر است با معاشرت نیکو و تحمّل دیگران. ( اینجا )

 

چهارم

می‌رود روی آثار این اصل، که اگر بر فرض کسی بخواهد مثلاً "با شدّت و سلطه" کسی را به اطاعت وا دارد، امکان ندارد زیرا "قلب او همراه" نیست. مثال هم می‌زند امام، این مثال: "فتح قلوب از فتح ممالک بالاتر است". حتی "فتوحات اسلامیه در اثر فتح قلوب نظامی اسلامی بوده و اِلّا با عِده و عُده این پیشرفت غیرممکن بود."

 

پنجم

بالجمله چارچوب رِفق و مُدارا در نگاه امام رحمت الله، به عنوان یک شیوه و عقیده "در پیشرفت مقاصد، از همه چیز مؤثرتر است." بهترین نمونه برای این عبارت و تفکر آن حضرت، همان خُلق عظیم پیامبر اکرم صلوات الله است که دل همه را نرم می‌کرد، سپس مکتب را در قلب می‌نشاند. لذاست که درین کتاب برای مقاصد دینی مانند "ارشاد و هدایت مردم" اصل مدارا و رِفق از "مُهمات" شمرده شده است که "بدون آن، این مقصد شریف" طی نخواهد شد. دامنه توحید.


قا حاج حجت سلام. خودت یک پاسدار سلحشور، معتقد، راسخ و نترس بوده و هستی. بالاترین نشانه‌ی پاسداری این است از مقام و جایگاه "برادری" به هیچ درجه و پست و مقامی خیز نخورد! با احترام و شرمساری‌ام به پیشگاه‌ات رفیق که بنده خودم را حتی پَرِ کاه هم نمی‌پندارم. پاسدار یعنی "سرباز قاسم سلیمانی" و هر که پشت سر او قدم بگذارد. که می‌فرمود دائم بدین مضمون:

 

پاسدار نمی‌گوید بروید بجنگید! خودش می‌رود جلو سپس می‌گوید: بیایید بجنگیم.

 

آری حجت، فرق است بین

برو بجنگ با متجاوز!

با

بیا بجنگیم با متجاوز.

دومی یعنی پاسدار خودش پیش از همه، در جلوِ جنگ است، نه در پشت و عقبَه.

 

حجت الاسلام آسید حسین آقا استاد محترم سلام. فراز پایانی مسئله‌ی مصافحه و بوسه بر دستان زبْر کشاورز توسط رسول الله صلوات الله را سوزناک نوشتید. مؤثر و به‌هنگام.

 

حجت الاسلام شیخ شاکر استاد محترم سلام. اسلام حتی اساس دعوت خود را با جذب پابرهنگان بنا نهاد. حرکت دلچسب امام حسین ع درین نقل پست ارسالی شما جالب بود و سازنده.

 

آق عبدالرحیم آفاقی سلام. پس قضیه‌ی آن نسبت بد به بابلی‌های زحمتکش به مرحوم حجت الاسلام احسانبخش رشت ربط داشتُ خبر نداشتیم. عجب! پس بحث، بحث شالی و شلتوکُ، بینج و برنجُ، زمین مَمین بود!!! یعن اخوی اسماعیل‌ات بی‌خبر بود؟!

 

روحت شاد

تشییع

مراسم نماز میت

..

...

مراسم دفن

عکس از اُم البنین دارابکلایی ارسالی برای بنده

 

جواب ابراهیم دارابکلایی : سلام آقای طالبی. خیلی ممنون. خدا رحمت کند آقابابا و ننه آقا و عموحیدر عزیزمان را. از همدردی شما کمال تشکر را دارم.

 

پاسخ دامنه: آقاابراهیم دارابکلایی برادرخانمِ دوست‌داشتنی و بامعرفت من، سلام و مجدد تسلیت. دلم را با این جمله‌ی خودمونی و پُرلطافتت در حق مادرم و پدرم و اخوی حیدرم تسکین دادی. مادرخانم مهربان و فوق‌العاده بااخلاق و زحمتکشت را خدا رحمت کناد. سیدمریم را حتماً مواظبت کن که غم دوری و رحلت مادر عزیزتر از جانش، به او لطمه و آسیب نزد تا بتواند این مصیبتی که بر او وارد شد تحمل کند. سلام و تسلیت مرا به پدرخانم بزرگوارت، به خواهرزن‌های محترمت، به برادرزنت آقا سیدمهدی نجیب و نیز به باجناق‌های گرامی‌ات و تمام بستگان آن مرحومه، به‌ویژه آقامحسن و آقامیلاد دو پسر گل و مهربان‌تان، در آن در مراسم عزا، برسان. روح آن مادر و بانوی مؤمنه و بامُروّت غریق رحمت. ۲۴ بهمن ۱۴۰۲ قم : دامنه.

 

 
این چهره
نوه‌ی آق اسماعیل آفاقیه‌،
وای چه گاردی گرفته!
شِخ احمدعمو جا خالیه که ببینه!
گوشواره طلا هم که داره!
چه تی‌شرت قشنگی تنشه.
الها سال‌ها سال سلامت باشه.
شرح از دامنه که اسمشه نمی‌دانه‌.
 
اسمش دریافت شد: سیده طهورا سجادی است، نوه‌ی آق سید رضا سجادی.
 

چرا شلیک موشک بالستیک از ناو جنگی شهید مهدوی سپاه؟!

چرا فرمانده کل سپاه گفت "اگر جنگِ کِشتی‌ها باشد و کِشتی‌های ما را بزنند، حتماً به همان تعداد و حتی بیشتر از آن‌ها می‌زنیم"؟  ( اینجا ) چند جواب زیر پوست این حرف نهفته است که برمی‌شمُرم:

 

یکی این که:

سپاه بر بُرد نفوذ و قدرت دریایی خود تا "هر نقطه‌ی دلخواه" افزود؛ بردی شگفت‌آور، تا ۱۷۰۰ کیلومتر بیشتر. عکس مندرج بالا: از روزنامه "سیاست روز" (۲۵ بهمن ۱۴۰۲)

 

دومی این که:

ممکن است در رد و بدل دیپلماسیِ وساطتی، پیامی به سران ایران مخابره شده باشد که نشان می‌داد نیروهای متخاصم (فعلاً انگلستان و آمریکا) اراده‌ای برای فشار بر ایران نموده باشند. یعنی سطح تهدید را افزایش داده باشند. حرکت سپاه همان سیاست پیشدستانه بود که مجبور شد قدرت مخفی ایران را برای تاراندن آنان رو کند. همان راهبرد تهدید در برابر تهدید.

 

سومی این که:

سپاه خواست نشان دهد اقدام بر بکارگیری چنین موشکی، می‌تواند اقدامی مشروع در اهداف مبارزین یمن در برابر دشمن حاضر در دریا، قرار گیرد و این میدان جنگی را از این وسعتی که هست می‌تواندعملاً وسیع‌تر نماید. بگذرم. در زمانه‌ی جولان سلطه‌گران، خواب باید مابین بیداری و خُفتن باشد، نه غرق در آن. دامنه.

 

 
محمدتقی آهنگر: سلام اقای طالبی عزیز. از نکاتی که در مورد ندبه فرمودی حقیقتا بهره می بریم اما در مورد ظهور اقا نظرات زیاد و متفاوتی نقل شده و نیز شبهات وووو . به نتیجه ای که رسیدی موافقم و لذت بردم. بله ندبه ندای ناله است به سوی نوا.‌ بنظرم ندبه امید قوی در دل مردم و انتظار نشانه ی قدرت اسلام ناب است. درود بر شما.
 
برادرم محمدتقی سلام. عازم جایی هستم. اما در اسرع وقت، جواب و نکته خواهم گفت بر این پست خوب تو. تا بعد... آقا محمدتقی سلام مجدد. آمدم که عرضم را مطرح کنم:
 
۱. خشنودم که خواندید.
 
۲. باری؛ احساس کردم برداشت خودم را ازین دعای پرمحتوا، اشتراک بگذارم شاید خواهان داشته باشد. خصوصاً وقتی دیدم در برگزاری این دعا توسط اهل معنویت محل چه مؤمنین و چه مؤمنات، رغبت و شوق وجود دارد، تسریع درین مسئله را ضرور دیدم. این جور محفل‌های اُنس با خدای باری‌تعالی، از برکات بزرگ محل است.
 
۳. جا دارد از برپادارندگان این دعا که پیشتاز احیای آن هستند قدردانی کنم، گرچه من کاره و اندازه‌ای نیستم که بخواهم از کسی ستایش کنم.
 
۴. دلگرم شدم آن برادرم این متنم را خواند و نظر داد.
 
۵. جمله‌ی آخرت هر دو از مقوّمات شیعه‌ی اثنی عشری است.
 
۶. مرحوم هانری کُربَن دوست و مصاحب مرحوم علامه طباطبایی هم برین نکته‌ای که گفتید، دست اکید گذاشته بود. از منظر او انتظار به معنای وجود آینده در دین اسلام است! یعنی پرهیز از سرخوردگی و یأس.
 
 
عکس متعاقباً آپلود خواهد شد
 
 
حاج حجت با این چهار کلمه «سلام بفرما صبحانه فقیرانه» مرا به باغِ بدونِ واغ واغ! خود فرا خواند. اما چهار خط جواب من:
 
۱. اگر خواستی اِسبه حلوا را به رخ دامنه بکشی، حالی بَوووشه تِ ره که من یک بادیه هم اِسبه حلوا جلوم باشه، تِک نمی‌زنم.
 
۲. پشت پیک‌نیک پِهِن است؛ این مشام شما را خَش نمی‌بخشد؟! نکند داستان کَنّاسی و بوعلی را خوانده از آن کَنّاس درس آموخته‌اید! کَنّاس نمی‌دانی چیه؟! خا معلوم می‌کنم؛ چاه‌رُوبی.
 
 
۳. باجناقت محمد ابراهیم ابنِ مرحوم محمدحسن اتاق‌پیش، به جای خوردن چرا حلوا حلوا می‌کند و جولان می‌دهد؟!
 
۴. سید حاجی رضی برادرخانم خوب خودت را خسته کرده‌ای از بس ورز داد برای شیار باغ را.
 
آخرسر: سلام دارم به این جمع که باری به من کباب و چای و هلو خوراندید همین بِنه: آقایان از راست به خلاف عقربه‌ی ساعت: سید علی اکبر موسوی. سید حاج رضی سجادی، محمد ابراهیم شهابی، آق سید موسی صباغ. حجت رمضانی طالقانی اولی، نه دارابی! حالا دِرِس شد. دامنه دارابی.
 
پیام حاج آقا شفیعی مازندرانی: السلام علیکم ورحمه الله. در قسمت پایانی تشکر از جناب آقا محمد تقی نکته خوبی را به اشاره گذاشتید که
 
«.... مرحوم هانری کُربَن دوست و مصاحب مرحوم علامه طباطبایی هم برین نکته‌ای که گفتید، دست اکید گذاشته بود. از منظر او انتظار به معنای وجود آینده در دین اسلام است! یعنی پرهیز از سرخوردگی و یأس.»
 
جناب پرفسور کربن به «وجود رهبر آسمانی زنده » توجه داشت که بقول ایشان در هیچیک از مکاتب جهان این مساله دیده نمی شود همین مساله اورا به مکتب شیعه ی امامیه کشانده بود. بزرگی، پس از انقلاب به دیدن او رفته بود. توجه به همین مساله را از او جویا شد. او پاسخ داد «من الان بیشتر بدان می اندیشم زیرا رهبران جهان اثبات کرده اند که توان و قدرت مدیریت عائله بشری را ندارند. موفق باشید. دعاگو شفیعی مازندرانی
 
حجت الاسلام شفیعی مازندرانی استاد محترم سلام. پیام بدیع فرستادید از کُربَن فلیسوف شهیر فرانسه. آن نقل آخرش برام بسیار جاذبه داشت. نشنیده بودم. در دفترم ثبتش می‌کنم. پس، بر حضرت استاد مستطاب لازم آمد شعری روان و با وزن و سجع و قافیه‌ی آسان در باره‌ی دعای ندبه بسُرایند. سپاسگزارم از صرف وقت بر سر متنم. درود می‌فرستم.
 
بسمه تعالی سلام علیک. ضمن تبریک اعیاد مبارکه شعبانیه؛ تقدیر الهی بر این امر مقرر گردیده که در جمعه پیش روی؛ به ایراد خطبه ها و اقامه نماز جمعه به پردازم؛ حال که تقدیر ذات اقدس اله چنین شد؛ پس لازم است دستی بالاکنید و حقیر را از تراوشات فکری و دانش بلند و قیم خود بهره مند فرمایید؛ تا در ثواب کار شریک باشید. ارادتمند: شفیعی دارابی
 

مشورت‌دهی

محضر استاد سلام. این دو مسئله می‌تواند مطرح شود اگر استاد صلاح داند: ۱. دیدار رخ در رخ با مردم که نیازسنجی واقعی مردم فقط از همین طریق ممکن است. این کار در سنت هم ریشه دوانده که رسول اکرم ص و امامان معصوم ع همواره خود را مستقیماً به مردم می‌رساندند، نه با واسطه یا شاهانه. ۲. تقویت حرکت تهاجمی بازدارنده توسط سپاه در دریا و هوا. چون نبردها در دریا به خاطر حمل انرژی، مهم است و دشمن، هم سطح و بستر دریا را محیط ضربه‌زدن انتخاب کرده است. التماس دعا.

 

کمی درباره‌ی مرحوم مهدی بریمانی

 

۱۴۰۲/۱۱/۲۶ | ۱۱:۳۶ | دامنه | دارابی
متن آن در لینک بالا در دامنه
 

مربع سرنوشت

دیروز (۲۴ بهمن ۱۴۰۲) یک کتاب رونمایی شد؛ « نظام تربیت توحیدی » توسط آقای محمدمهدی اسماعیلی، وزیر ارشاد اسلامی در جلسه‌ی شورای فرهنگ عمومی. کتابی به قلم حجت‌الاسلام محمدحسن وکیلی که گویا به نقل حجت الاسلام کمال‌الدین خداداده "رییس ستاد هماهنگی کانون‌های فرهنگی هنری مساجد کشور" قرار است "درسنامه"ای برای مربیان کانون‌های فرهنگی و فعالان مسجدی مساجد باشد و هدف از انتشار آن را " یک گام جدی در تربیت نیروی انسانی مؤمن، انقلابی" اعلام کردند و حتی اطمینان خاطر دادند که "از طریق این کتاب می‌توان برای تقویت بسترهای زیست مومنانه تلاش کرد." مؤسسه‌ی جوانان آستان قدس رضوی در تألیف و نشرش شرکت داشت. که در "جلسات هیئت اندیشه‌ورز ستاد کانون‌های فرهنگی هنری مساجد کشور" دست داد. مباحث این اثر "اهداف تربیت توحیدی، فرآیند عمومی تربیت، نگاهی به وضعیت معاصر جوان و ویژگی های مربی" می‌باشد.
 
من معتقدم کتاب‌محور شدنِ مسیر تربیت نسل نو، گامی درست است و پسندیدگی این حرکت جایی برای هیچ شک و شبهه باقی نمی‌گذارد اما مسئله جذب مربی است که می‌خواهد چنین اثری را تدریس کند. تدریس برای خود آداب و پیش‌زمینه‌ی تعلیمی دارد. میان سه ضلع کتاب و مربی و نسل نو به انضمام ضلع چهارم یعنی تعلیمات و معلومات رابطه‌ی ناگسسته وجود دارد. به نظرم این مربع سرنوشت است که نمی‌شود با رفتار شکلی و آمارپسند پیش رفت، باید در عمق فکر نسل نو رسوخ کرد در آن نهال‌های مقدس، اخلاق، عرفان و نیز سیاست کاشت. این اقدام زیبای حرم رضوی -که قلب تپنده‌ی مردم ایران‌زمین است- می‌ستایم و جانبدار رفتارهای محکم فکری و تربیتی‌ام. دامنه.
 

ماجرای اسحاق = الیاس قالیباف

 : به قلم دامنه: امروز جمعه ۲۷ بهمن ۱۴۰۲ در مرور اخبار مملکت و جهان، دیدن خبر ورود حجت الاسلام جلیل محبی -عضو هیئت علمی مرکز پژوهش‌های مجلس-  به ماجرای "اسحاق - الیاسِ" قالیباف دقتم را به خود معطوف نمود. خواستم فقط اشارت کنم و رد شِم.

 

خُب؛ اول باید خودِ این شیخ  محبی کم سن و سال را بشناسیم. او در زمان صِدارت اقتداری آقای علیرضا زاکانی -شهردار فعلی تهران- بر "مرکز پژوهش‌های مجلس" در اسفند ۱۳۹۹، با حکم زاکانی، "معاون مطالعات حکمرانی" آن مرکز شد. گرایش او به آقای محمدباقر قالیباف شاید ریشه در کسب همین منصب! و قدرت! داشته باشد. پس سعی کرد حاشیه‌هایی را که این روزا برای پسر قالیبافِ رئیس مجلس، در مورد "ویزای کانادا" شکل گرفت توضیح دهد و به کشکولی: آفندها (=هجوم) را پدافند (=دفع) کند.

 

لذا او آمد وسطُ گفت پسر قالیباف تهران است تهران زندگی می‌کند. ولی ویزای اقامت برای کانادا را فقط برای "کاهش هزینهٔ تحصیل" خواست. چرا؟ خود آقای محبی جواب داد الیاس قصد داشت "برای تحصیل دکترا، به خارج کشور برود، نه برای زندگی". او  کد داد که همین الان اسحاق - الیاس با موتور آمد پیشش و به او گفت «چون برای تحصیل در کانادا به عنوان دانشجوی خارجی باید پول کلانی می‌دادم، تقاضای مهاجرت کردم تا شهریه‌ی کمتری بدهم.»

 

اشاره‌ی دامنه: ضمن پرهیز از داوری در مورد خود سرتیپ قالیباف؛ حتی قضاوت در قضیه‌ی پسرش، فقط گویم: عجب از الیاس!!!

 

نکته‌ی دامنه: فرزندان در تاریخ زیاد مسئله داشتند؛ اما نمونه‌اش زبانزد است: پسر نوح نبی ع که با بدان گشت، پسر یاسر و سمیه که «عمار» دوران شدُ والدین خود را هم به سمت توحید بُرد.

 
امیر رمضانی: درود جناب مدیر.‌ مدارک بیشتر از این هست که قالیباف انکار کنه.
 
امیرجناب سلام. پیامت بر من مفهوم نشد. بیشتر توضیح بفرمایید. درود.
 
جناب استاد حجت الاسلام شفیعی مازندرانی سلام. بی‌حد و اندازه سپاسُ قدران که همواره با آن اخلاق پسندیده دستِ عَطوفت بر سرم می‌کشید و روح مادر و پدرم را به سایه‌ی رحمت واسعه‌ی باری‌تعالی می‌رسانی. من هم درین جمعه‌شب برای والدین کِرام‌تان علو مرتبه طلب می‌کنم و روحی شادمان. ان‌شاء الله امشب به رؤیای صادقه‌ی شما بیایند.
 
اطلاعیه‌ی مدرسه فکرت
اگر ایتا همچنان بخواهد در هر وقت و بی‌وقت این گونه اختلال فنی پیدا کند، مدیریت ممکن است مدرسه فکرت را روی پیام‌رسان داخلی دیگر تأسیس و راه‌اندازی کند. در صورت ایجاد این برنامه، حتماً اطلاع‌رسانی خواهد شد تا اعضا در صورت خواستن، بر نصب پیام‌رسان اقدام کنند.
مدیر مدرسه فکرت
ابراهیم طالبی دارابی دامنه

 

 
روزنامه "راه مردم" (شنبه, ۲۸ بهمن ۱۴۰۲)
قضیه‌ی کوروش کمپانی
 

حالا با پخش بیانیه‌ی مثلاً "۱۱۰ امضائی" بعد از ۲۲ بهمن امسال، که برخی از چهره‌های جناح چپ -که خود را در صف‌بندی سیاسی "اصلاح‌طلبان" می‌نامند- آن را امضاء کردند، دیگر آن عده چپِ آمریکایی که از درون و ایدیولوژی چپ سنتی مذهبی انقلابی، خروج نموده و در تمام مسائل با انقلاب و رهبر معظم، زاویه پیدا کرده‌اند، کاملا معلوم شد چپ دوپاره شد. این "۱۱۰ نفر" اعلان کردند در یازده اسفند باید شرکت کنند. برخلاف آن آمریکایی‌ها که یازده اسفند را لغو می‌دانند. من البته در مورد انتخاباب نظری ندارم و نمی‌توانم هم داشته باشم، اما همین مقدار را تشخیص می‌دهم این عده چپِ آمریکایی هر سردی در یازده اسفند را به اسم خود تمام می‌کنند. بگذرم. فقط بگویم روزی گفته بودم درین صحن، که اینان با آوردن و رهبرساختنِ خانم «آذر منصوری» در رأس جناح خود، تجربه‌ی «مریم رجوی» را دارند به رخ سیستم می‌کشند. جالب این است: در اغتشاشات هرزگان پاییز امسال، جزوِ آنتریک‌کنندگان و باعثان آشوب بودند، اما حالا متوقّع هستند از فیلتر نهاد نگهبان بگذرند و برای همین سیستم که «مرگ بر» آن، «مرگ بر» این، می‌گفتند لابد خدمت نثار نمایند!!! واقعاً ها. دامنه.

 

دیروز جمعه حجت الاسلام آسید حسین آقا شفیعی دارابی «امام‌جمعه‌ی موقت» ساری در مصلای ساری خطبه ایراد و نماز اقامه کردند. از مفاد دو خطبه -که عوض دو رکعت نماز ظهر محسوب می‌شود- خبر ندارم که از چه و درباره‌ی چه سخن راندند. با سلام و دوام اسلام و مسلمین. دامنه.
 
جواب امیر رمضانی: درود جناب دامنه . خیلی چکیده و خلاصه .در خطبه ها  از حضور پرشور و حداکثری مردم در راهپیمایی ۲۲ بهمن امسال  با بیان اینکه دشمنان انقلاب اسلامی برای تضعیف روحیه ی مردم هزینه میکنند تشکر نموده. و تذکری  هم به نامزدهای انتخابات مجلس شورای  اسلامی داشتند که از فحاشی و تخریب یکدیگر در هنگامه ی تبلیغات پرهیز کرده به خط قرمز های نظام و انقلاب توجه کنند .و ایضن تذکری به مسئولین و مدیران در خصوص حل مشکلات جوانان تلاش و برنامه ریزی کنند.
 
حجت الاسلام آسید حسین آقا استاد محترم سلام. بابت این دو پیام تسلیت پرمحتوا برای درگذشت مرحومه حاجیه فاطمه آهنگر همسر مؤمن و فهیم و زحمتکش جناب حاج سید هادی صباغ، و نیز درگذشت مرحوم آقامهدی بریمانی از مبارزین اول انقلاب و از بزرگواران خوب محل، از حضرت عالی تشکر می‌کنم. با ارادت: ابراهیم.
 
حجت الاسلام آشیخ علیرضا ربانی استاد محترم سلام. حالیا درود بر قلم و مرام آن رفیق شفیقم که پیام تسلیت زیبایی مرقوم کردند برای درگذشت نابهنگام فامیل گرانقدر ما مادر سید مریم صباغ همسر عزیز برادرخانمم آق ابراهیم دارابکلایی. بر حسب اخلاق و وظیفه ازین محتوای خوب شما متشکرم. سلامت باشید و در پای دین و مسلمین و مؤمنین همآره منصور و مؤید بمانید. با ارادت: ابراهیم.
 
 
جواب شیخ‌ علیرضا ربانی: سلام علی صدیق الکبیر آقا ابراهیم عزیز،  لطف شما مزید وظیفه خود را انجام دادم باور بفرما در پای قلمت روحم شاد می‌شود و در باب روحانیت (عمامه‌گذاشتن طلبه ها) که مرقوم نمودید اشکم... . ای عزیز ، من به قلمت ایمان دارم و معتقدم تبر پای قلمت می‌شکند چون پشتوانه قلمت اخلاص ، تفکر ، بصیرت ،همّت ، شجاعت و،،،، است .همیشه مستدام با مرام. بی نشان.
 

آق سید حسین شفیعی دارابی: سپاسی همراه با یک توضیح. بسم الله العلیم الحکیم. آقا ابراهیم سلام علیک. ضمن تشکر؛ چون امکان فوروارد مطالب مطرح شده در خطبه ها در  مدرسه فکرت برای اینجانب وجود نداشت نتواستم متن گفتاری و نوشتاری خطبه ها را در این مدرسه باز گذاری نمایم. فکر می کنم با 10 ساعت صرف وقت مفید برای تدارک محتوای دو خطبه کوتاه (ساعت 4 بعد از ظهر تا ساعت دوازده شب روز چهار شنبه گذشته به جز وقت نماز مغرب و عشاء) مطالبی مناسب و کاربردی تهیه شده؛ خوشبختانه با توجه   به ضیق وقت، توفیق طرح غالب آنها  در خطبه ها، رفیق راهم شد؛ در صورت امکان پس از مطالعه و یا استماع خطبه های مکتوب و یا مسموع فرستاده شده برای حضرتعالی، طالب شنیدن نکات تاییدی و انتقادی و اصلاحی می باشم. (حوزه علمیه قم: سید حسین شفیعی دارابی عصر شنبه ۲۸ بهمن ۱۴۰۲ش_ ۷ شعبان ۱۴۴۵ق)

 

به آقاابراهیم دارابکلایی درگذشت غمبار مادرخانمش و به مریم‌سادات صباغ (همسر محترم و شریف آقاابراهیم) درگذشت مادرش را تسلیت می‌گویم. تسلیت مرا به تمام خاندان برسانید.

 

 

روحت شاد

 

 

تشییع

 

 

مراسم نماز میت

 

 

...

 

 

...

 

مراسم دفن

عکس از اُم البنین دارابکلایی ارسالی برای بنده

 

جواب ابراهیم دارابکلایی : سلام آقای طالبی. خیلی ممنون. خدا رحمت کند آقابابا و ننه آقا و عموحیدر عزیزمان را. از همدردی شما کمال تشکر را دارم.

 

پاسخ دامنه: آقاابراهیم دارابکلایی برادرخانمِ دوست‌داشتنی و بامعرفت من، سلام و مجدد تسلیت. دلم را با این جمله‌ی خودمونی و پُرلطافتت در حق مادرم و پدرم و اخوی حیدرم تسکین دادی. مادرخانم مهربان و فوق‌العاده بااخلاق و زحمتکشت را خدا رحمت کناد. سیدمریم را حتماً مواظبت کن که غم دوری و رحلت مادر عزیزتر از جانش، به او لطمه و آسیب نزد تا بتواند این مصیبتی که بر او وارد شد تحمل کند. سلام و تسلیت مرا به پدرخانم بزرگوارت، به خواهرزن‌های محترمت، به برادرزنت آقا سیدمهدی نجیب و نیز به باجناق‌های گرامی‌ات و تمام بستگان آن مرحومه، به‌ویژه آقامحسن و آقامیلاد دو پسر گل و مهربان‌تان، در آن در مراسم عزا، برسان. روح آن مادر و بانوی مؤمنه و بامُروّت غریق رحمت. ۲۴ بهمن ۱۴۰۲ قم : دامنه.

 

شرحی بر درگذشت حاج منصور دباغیان کمی بعد خواهم آمد برای تکمیل بحث...  مرحوم رفتار گرمی با همه داشت؛ نیز با من. خندان و فردی جدی بود، البته شیک و خوش‌پوش و شوخ. در بالاتکیه همیشه مراسم ماه محرم شرکت می‌کرد. حرف خودش را پوست‌کنده می‌زد. اطلاعاتش از امور، تقریباً و نسبتاً بالا بود. روحیه‌ی انتقادی داشت. بارها به من که می‌رسید از سر اعتمادی که بنده داشت، لب باز می‌کرد. دهه‌ی شصت ما رفقا در خونه‌اش نشست می‌گذاشتیم به خاطر رفاقت قدیمی و پایدار با برادرش آقاجواد دباغیان. منصور خم به ابرو نمی‌آورد و دائم روی باز و گشوده داشت. زمانی بود که قند کوپنی بود؛ که به هر حال ۱۹ نفر آدم فقط نفری سه تا چای می‌خوردیم، کلی قند خورده می‌شد. میوه و شب‌چره جاش. خداوند ایشان را مشمول رحمات خود کناد. خدا بیامرزاد. خوش‌اخلاق بود و دوست‌داشتنی نیز؛ البته حرف هم می‌زد!! ولی جواب هم بهش می‌دادم محکم!!! بگذرم. شب دفنش به آقاجواد دباغیان دوست گرانقدرم تماس گرفته و تسلیت گفتم. دامنه.

 

نکته‌ی سیاسی

در نظام تصمیم‌ساز آمریکا ۱ هر گزینه‌ی احتمالی سیاست خارجی و دفاعی را ابتدا وزارت دفاع با همکاری اطلاعات سیا و آژانس امنیت ملی تهیه می‌کند. ۲. بعد این داده‌ها را به شورای امنیت ملی و سیاست‌گذاران تحویل می‌دهند. ۳. سرانجام رئیس‌جمهور کشور، تصمیم آخر را می‌گیرد و تصمیم پیشنهادی را به عنوان مسیر اصلی، تحت نام «تصمیم اجرایی» یا همان دستور امضا می‌کند. دامنه‌ی توحید.

 

حجت‌الاسلام آسید حسین آقا استاد محترم سلام. ۱. از تحلیل شما روی متن بنده، تشکر می‌کنم. ۲. برآورد من این است زرگری نباشد، چون تلاش این منشعبین جدید این است خود را از مَهلکه‌ی اخراج از سیستم نجات دهند. چون آن چپ آمریکایی، خبر واثق دارم از دایره‌ی نظام سیاسی کلاً بیرون انداخته شدند و حتی حامیان این تعداد چپ آمریکایی در آینده مورد سوء ظن قرار می‌گیرند و افرادی مشکوک و فاقد اعتماد. ۳. من حتی روی همین ۱۱۰ فرد هم حرف دارم، لذا روی ماهیت و مواضع آنها ورود نکردم. لفظ «مثلاً» برای عدد «۱۱۰» در متن من، که عمدی آوردم، علامت تردید روی هویت و سرشت سیاسی آنان بوده است. ۴. اساساً متن من در نظر نداشت روی ۱۱۰ نفر تمرکز کند، من خواستم آن تضادی را که نهایتاً به انشعاب منتهی شده است، بازگو کنم. ۵. مانند شما چهره‌هایی از لیست ۱۱۰، نزد بنده مفلوک حساب می‌آیند. تک تک آنان را هم می‌شناسم. با تشکر وافر از بیان و دیدگاه شما. با ادب و ارادت: ابراهیم

 

شفیعی مازندرانی: السلام  علیکم و رحمه الله -جناب آقا ابراهیم  بهتر می دانید که جدائی تاکتیکی نوعی مدیریت بحران است  اینان در نهایت یکی هستند که نجات شان ایجاب کرد عده  ای خود را از خط آمریکا کمی جدا نشان دهند ولی روز رای همه  باهمند و حسابی زور لازم را جهت اخذ رای می زنند اگر رای شان بالا بود پرده نفاق را کنار می نهند و اگر نبو د خواهند گفت حق با ما بود که دخالت نکر دیم و  رای اینان را دیگران خوردند پس  باید بهوش بود بقول شاعر -دیدی که چه گفت زال با رستم گرددشمن نتوان حقیر و بیچاره شمرد. موفق باشید - شفیعی مازندرانی

 

جناب استاد حجت الاسلام شفیعی مازندرانی سلام. بله، این فرضیه‌ی شما استبعاد ندارد اما آنچه بنده برآورد دارد، اوضاع داخلی این جناح به‌شدت درهم پاشید. دیگر تاکتیک چاره‌ساز نیست. عامل اصلی این دگردیسی حمایت از آشوب بود و بیانیه‌های مضحک و حتی مُضرّ و در قواره‌ی ضالّ. سپاس از استاد و اشارات. از هر دو روحانی محترم جنابین شفیعین (آسیدمحمد و آسیدحسین) ممنونم که بر متنم نکته و نظر فرمودند.

 

سلام محضر امام‌جمعه موقت ساری حجت الاسلام آسید حسین آقا شفیعی دارابی. اتفاقاً حاج حجت رمضانی متن پیاده‌شده‌ی خلاصه خطبه‌های شما را پس از گذاشتن متنم در دایره‌ی مدرسه فکرت، برایم رساند که به نقل از خبرگزاری در ساری چیدمان شده بود. پیوستگی آن استاد با مردم از بهترین رفتارهاست. گزارش دیدارهای‌تان در محل نیز از خصال پسندیده است که جزوِ سرشت علمای دین بوده است. با ارادت: ابراهیم.

 

محضر حجت‌الاسلام شفیعی مازندرانی استاد محترم سلام. بله، آن پیام‌های تسلیت شما و استاد حجت‌الاسلام آسید حسین آقا شفیعی را خوانده بودم. حاوی اطلاعات بود. منظورم این است بستگان ایشان درین جور مواقع می‌توانستند نکاتی از زندگانی متوفا را بگویند. خود نقل و ذکر چنین نکات ریزی، روی زوایای زندگی هر یک از ماها اثرگذار است. چون وفات هر انسان در درجه‌ی نخست، یک محفل بزرگ و روباز برای عبرت و الگوگیری و حتی حذَریات است. در فوت هر فرد، پندی برای همه نهفته است. سپاس استاد که همواره زحمت قلم را به دوش می‌کشید و حق مطلب را بیان می‌دارید. شخصاً مشتاقم از شرح حال روحانیون محل هرچه بیشتر بدانم چون شما بزرگواران نسل دهه‌ی ۳۰ زمانی وارد حوزه و علم و تعالیم شدید که کمتر کسی در محل حتی الف ب ت بلد بود. ما باید سختی‌های زندگی روحانیت داراب‌کلا را نقل کنیم و تاریخش سازیم. بگذرم. متشکرم.
 
از بابت حمایت‌تان از صحن مدرسه فکرت کمال قدردانی را به عمل می‌آورم. ایجاد مدرسه فکرت را که نام فرعی‌اش «دایره‌ی دنیا» است، با همین قصدها و نیّات تأسیس کردم تا از همدیگر هرچه بیشتر و نزدیکتر باخبر باشیم و از بزرگان صحن بیآموزیم و از مملکت و دین و جهان و اخبار و اوضاع و مسائل روز و نیز رویدادهای محل و حومه مطلع شویم آن هم در سریع‌ترین وقت ممکن.
 
نظر سلمان صالحی: استاد آقای علیرضا دارابی با سلام و احترام. متن شما و پانویس شما هر دو تا، زبان حال آرمانگرایی واقع گرایانه است و نشانی از غیرت و صلابت فکر شما در برابر پدیده ی منحط حاکمان مغرب نشین. بنده .سینصاد خدابنده. نیز پانویس شما را یک بند اضافه می کنم: گروه هفت باش ! هرج و مرج طلب، باش. این گروه غربی منحط تمام است.
 

وقتی از جبهه‌ی مقاومت یاد می‌کنیم

۱. یاد ما باشد «السابقون»ها را از یاد نبریم، مثل جنبش امل در لبنان، که آرم و نماد آن این است و نامش این: جنبش گروه‌های مقاومت لبنان «امل". ۲. اَمل گرچه درین جا یعنی مخفف این سازمان که اندازه‌ی سن ما قدمت دارد، اما این لغت زیبا، در فارسی یعنی آرزو و آمال. ۳. حزب الله لبنان و امل دو ریل موازی در برابر اسرائیل اشغالگر هستند. دامنه.

 
 
 

 : به قلم دامنه: زاغ و رویاه و خاطره‌ی دامنه. نمی‌دانم این درس در کدام پایه‌ی دبستان بود؛ اما ازین صفحه‌ی کتاب در آن سال (دهه‌ی ۵۰) هم از پس‌زمینه‌ی قشنگش، هم از درخت و زاغ و روباه‌اش، و هم از خط قشنگش خوشم می‌آمده است، هنوز هم آن حس عجیب مانده است؛ خصوصاً وقتی اسم قالب پنیر می‌آمد؛ دهن آب می‌افتاد و گوشه‌ی لب، گلِس (=بُزاق) می‌کرد، از بس گرسنه بودیم سرِ درس و کلاس. آخه آن دوره، پنیر کجا رسم بود، فقط دامدارها پنیر -آن هم رول یا لول- می‌خوردند. من در آن سال ازین داستان، حامی روباه بودم و خیلی‌هم خوشحال که پنیر از دهن زاغ افتادُ روباه تَب (=چنگ) زدُ بُرد. چون روبه در آن صحنه زیرک بودُ کارساز. از زاغ زرنگ، زاغی خام ساخت چنین گفته بود پنیر را آخرسر ربود. اساساً ربودن، خصوصاً دل، کار سخت و دهها پلکانی هست.

 

زاغکی قالب پنیری دید

به دهان برگرفت و زود پرید

 

بر درختی نشست در راهی

که از آن می‌گذشت روباهی

 

روبهِ پرفریب و حیلت‌ساز

رفت پای درخت و کرد آواز

 

گفت بَه‌بَه چقدر زیبایی

چه سَری چه دُمی عجب پایی

 

و... تا آن که آنگون با وصف گولش زد:

 

زاغ می‌خواست قارقار کند

تا که آوازش آشکار کند

 

طُعمه افتاد چون دهان بگشود

روبهَک جَست و طعمه را برُبود

 

در دنیای انسان البته سطح نیرنگ و خامی‌کردن از روبه و زاغ بدتر و هزارلاتر است؛ حقا که امام علی ع فرموده‌اند: نادان به نیرنگ‌های باطل، فریب می‌خورَد." میزان الحکمه، ج ۸، ص ۳۶۸) دامنه.

 

منبع عکس

 

نکته‌ای درباره‌ی حضرت علی‌اکبر سلام الله علیه
 
به نظر من آن شهید نابغه‌ی کربلا مصداق روشن این سخن بلیغ امام علی علیه‌السلام است، که فرموده‌اند:
 
«خردمند، بر کار خود تکیه می‌کند و نادان، بر آرزوهایش»
 
شهادت‌طلبی آن جوانِ شجاع و صاحب کمالات امام حسین علیه السلام برای خود یک فرهنگ ایجاد کرد که هنوز هم حرکت جهادی‌اش در عاشورا نماد مؤمنان مانده است. میلادش خجسته بوده است و فرخنده باد. او حقیقتاً یک خردمند دارای نبوغ بود و بر آرزوها بال نگشود. درود. دامنه.

 

ساینا

 

از دَورِ نئوچپ‌ها دُور شوید؛

اینان از دایره‌ی انقلاب بیرون رفتند

در کشاکش انشعاب در درون جناح چپ -که بخشی از آن به چپ آمریکایی غربگرا بدل شدند- روزنامه‌ی سازندگی ارگان رسانه‌ای "حزب کارگزاران سازندگی" مرحوم حجت الاسلام اکبر رفسنجانی نسبت به موضع "جبهه"‌ی به‌اصطلاح "اصلاحات" !!! با نقدی بسیار تند نوشت:

 

«طرز تفکر تمامیت‌خواهانه از حزب توده به چریک‌های فدایی خلق و از آنان به مجاهدین خلق و از ایشان به برخی احزاب اصلاح‌طلب رسیده است که همه‌ی مصلحان باید از یک مرکزیت پیروی کنند و ... هر حرکتی که خلاف دستورالعمل آن پولیت‌برو [=نوعی کمیته‌ی مرکزی اجرایی که در نظام کمونیستی شوروی معمول بود] عمل کند... تفرقه و حتی خائنانه است».

 

پس از این حمله بود که آقای محسن آرمین "نایب‌رئیس جبهه اصلاحات" (=بخوانید معاون خانم آذر منصوری) صراحتاً به وسط آمد و حرف از "انشقاق جریانی در بین اصلاح‌طلبان" زد و بیانیه‌ی ۱۱۰ امضایی را حرکتی بد از سوی بیاینه‌نویسان دانست و آن را "آغاز حرکت"ی خواند که در نهایت "به انشعاب" در چپ ختم می‌شود

 

سپس تعدادی از آن امضاءکنندگان بیانیه‌ی آن ۱۱۰ نفر موضعی ریسپانسیوْ به سکون واو (=واکنش‌گرایی تطبیقی) گرفتد و چپ‌های آمریکایی درون "جبهه اصلاحات" را چهره‌هایی "سانترالیستِ (=مرکزیت‌گرای) اقتدارگرا" معرفی کردند.

 

در برابر، محسن آرمین حتی پا پیشتر گذاشته افراد بیانیه‌ی ۱۱۰ نفری را "دوستان اقلیت و ژورنالیست (=عنوانی تحقیری برای روزنامه‌نویس) خواند که:

 

"از کودتا در جبهه‌ی اصلاحات سخن می‌گویند و انتخاب هیات‌رئیسه‌ی جدید را به کودتای درون سازمان مجاهدین خلق تشبیه می‌کنند و سامانه‌ی تصمیم‌گیری‌های درون جبهه را مصداق سانترالیسم اقتدارگرا می‌خوانند."

 

مسئله اما فراتر از اینهاست. به نظر من سه پدیده نباید در ارزیابی از جناح چپ از هم منفک شود: یکی تشتُّت وحشت در درون این جناح از بی‌نمازان و غرب‌پرستان گرفته تا چپ سنتی اصیل خط امامی. دومی فروپاشی نفوذ و ارزش‌های اجتماعی این جریان نئوچپ آمریکایی در درون جامعه‌ی مذهبی و وفادار به انقلاب. سومی: سقوط خسارت‌آمیز چپ‌های وابسته به آقای حجت الاسلام حسن روحانی که در دو دولت ۱۱ و ۱۲ وی، ازو حمایت صد در صدی می‌کردند و داشته‌های چپ را پای این عنصر نامطلوب حراج کردند و حتی دنباله‌رُو این چهره‌ی خائن و خائف در برابر تفکر غرب، ظاهر شدند و حیثیات خود را کلاً بر باد دادند و حتی چنان مفتضح، که به بلوک غرب سُر خوردند و زشت‌تر آن که زمانی طرفدار حمله‌ی ترامپ به ایران نیز شده بودند و در تمام این مدت کژدار و مریض (=مریز) از هر طرز آشوب و اغتشاش برای تأمین مقاصد براندازانه حمایت می‌کردند. اردوگاه این جریان -که اسم خود را به غلط "اصلاحات" گذاشته- از خیلی وقت پیش دچار فروپاشی شده است. به قول مولوی در مثنوی:

 

مه فشانَد نور و سگ عو عو کند

هر کسی بر خلقت خود می‌تند

هر کسی را خدمتی داده قضا

در خور آن گوهرش در ابتلا

 

لازم است گویم که روزنامه‌ی جناح راست"وطن امروز" (۲ اسفند ۱۴۰۲) نیز اظهارات آقای محسن آرمین نسبت به بیانیه‌ی ۱۱۰ امضایی را منعکس کرد. از سوی دیگر آقای محمدعلی وکیلی، مدیرمسئول روزنامه‌ی جناح چپ "ابتکار" نیز علیه‌ی چپ آمریکایی گفته: "بازی‌ای که برخی دوستان تحت عنوان جبهه اصلاحات راه انداخته‌اند، به مرور زمان اثر خود را در ساحت قدرت از دست می‌دهد، چون اثر عشوه تا حدی ماندگار است."

 

بنده در طی پنج شش سال این روزهای چپ را قابل وقوع معرفی کرده بودم و بارها در دامنه و مدرسه و جاهایی دربسته تحلیلم از فروپاشی چپ را به دست چپ‌های آمریکایی هشدار داده بودم و شاید بیش از صد پست نسبت به این چهره‌های چپ مطلب نوشته بودم و گفته بودم عبور از آقای مهندس بهزاد نبوی و گذاشتنِ خانم آذر منصوری برای رهبری این جریان فکری؛ مساوی است با همان سانترالیسم (=تمرکزگرایی افراطی روی رهبری سازمان) که در سازمان منافقین پیاده شد و از مسعود رجوی به مریم رجوی انجامید. هشدار می‌دهم از دورِ این نئوچپ‌ها دُور شوید. اینان از دایره‌ی انقلاب بیرون رفتند. بگذرم. دامنه.

 

حجت‌الاسلام آسید حسین آقا شفیعی دارابی: سپاس همراه با پیشنهاد. بنام پروردگار بصیر و دوستدار اهل بصیرت. آقا ابراهیم سلام علیک؛ ضمن تبریک سالروز ولادت حضرت علی اکبر (ع) و روز جوان؛ تدریس بحث بنیادین «حکم اعمال سابقه پس از بروز «تبدل رای مجتهد» و مباحث پیرامونی آن» را اول صبح به پایان رساندم؛ در حال آماده شدن برای اداره کلاس سطح چهار تفسیر ساعت ۱۰ صبح بودم؛ و نیز در حال تکمیل ارزیابی پایان نامه ای با عنوان «روشهای هدایت در قرآن با رویکرد پاسخ به شبهات فصل ششم کتاب «نقد قران» دکتر سها» جهت ارائه داوری در جلسه دفاعیه ایکه در ساعت یک بعد از ظهر تشکیل خواهد شد بوده ام؛ ولی چشمم به نوشته وزین جدیدت («از دور نئو چپ ها دور شوید») افتاد؛ بی اختیار میخکوب شدم؛ ابتداء از جنابعالی به جهت نگارش این نوشته (که خود مصداق بارزی از جهاد تبیین محسوب می شود)؛ سپاسی وافر دارم؛ این سپاسم تنها معلول برخوردتان با یک طیفی که متاسفانه با شعار اصلاحات ضربه های سختی به فرایند تکاملی انقلاب اسلامی و نظام جمهوری وارد کرده اند نمی باشد؛ زیرا ضربه های وارده از سوی گروه های مدعی اصول گرایی در دو حوزه مورد اشاره نیز کم نبوده است؛ بلکه سپاس اینجانب به جهت فزونی ضریب زیبا نویسی در این نوشته؛ ارائه تحلیلی منطقی؛ جدی جلوه دادن خطر پیش روی از ناحیه مدعیان اصلاح طلبی دلباخته به آمریکا؛ صداقت و شفافیت در نوشته؛ و فزونی حجم اطلاعات ارائه شده و... می باشد. شکر الله سعیک. در مرتبه دوم: پیشنهاد می شود در فرصت پیش روی مطالبی را در راستای پیامد مثبت و منفی شرکت و یا عدم شرکت در انتخابات پیش روی بنویسید؛ به نظر می‌رسد تلاش در این عرصه؛ بالاترین نماد جهاد تبیین در شرایط فعلی محسوب می شود. (حوزه علمیه قم: سید حسین شفیعی دارابی/ صبح چهارشنبه ۲ اسفند ۱۴۰۲ش_ ۱۱ شعبان ۱۴۴۵ق)

 

جناب حجت‌الاسلام آسید حسین آقا استاد محترم ما و حوزه و دانشگاه سلام. از آن دوست و مصاحب و استادم بسی متشکرم.

 

۱. ابتدا سُرورم را سَر دهم که یک روحانی ضد رِخوت و خمودی هستید و آغاز روز، فعال و پرتلاش هستید. این نیست مگر به اخلاق خوب سحرخیزی آن جناب که مطلع‌ام بیداری دائمی برای عبادت و عبودیت داری. شخصاً از آخوندی که چنین صبحگاهی دارد دلخوشم و جانبدارش. مَباد روحانی‌یی که تا لنگه‌ی ظهر بخوابد. خدا را شاکرم در فجر هر صبح طلایه‌دار مایی. سه کار امروزتان تدریس، ارزیابی و سپس پی آن تفسیر مایه‌ی فروزش ماست.

 

۲. خرسندی‌ام صدچندان که در قلم حُرّ شما، ضربات مدعیانی از جناح راست -که خود را اصوالگرا جا زدند- درج و به‌صراحت تقبیح شده است. این نشان استقلال تفکر و موضع شفاف و آزادانه‌ی آن «امام‌جمعه‌ی موقت» محترم است که حق را با شخص معاوض نمی‌کند.

 

۳. از این که متن مرا مورد مطالعه قرار داده و به زیر و زیور نکته برده‌اید، امتنان دارم.

 

۴. در مورد پیشنهاد آخر هم پیش ازین گفته بودم که هر سردی در ۱۱ اسفند را جریان‌های آمریکایی غرب‌ستا، به کیسه‌ی خود می‌ریزند.

 

سید سعید شفیعی دارابی: با سلام درود بر مدیر محترم. چند جمله ای من باب مشارکت می باشد. ۱. انچه باعث تغییر و تحول می شود را باید در زمینه تاریخی مورد توجه قرار داد. این تغییرات به نوعی طبیعی بوده است . این روند تغییرات از زمان تثبیت اولیه انقلاب شروع شده است . که در هر مرحله ای یک نگرش از دیگر نگرش ها جدا شده است .۲. اینکه یکی از تاثیرات منفی در روند تاثیر گذاری چپ , حمایت از اقای روحانی که یک فرد راستگرا بوده است و هرگز دیدگاه چپ نداشته است . یک اشتباه تاکتیکی بوده است .که کمتر آسیب شناسی شده است . کاملا موافقم ۳. روند تغییرات را باید در این دانست که یشترین برداشت چپ از منابع و مستندات چپ شرقی بوده است تا برداشت های از چپ غربی, که به مرور زمان با ترجمه و نشر دیدگاه های چپ غربی این تغییرات صورت گرفته است. ۴. یکی دیگر از دلایل این تغییرات را باید کنار گذاشتن , کناره گیری افراد منتسب به چپ بعد از فوت امام از منصب اداری و سیاسی و قدرت بوده است. رفتن به مراکز دانشگاهی , رسانه ها, این امر باعث نو عی دگردیسی در انان شده است که منجر به چپ الینه , چپ استحاله شده و چپ غربی , چپ واقع گرا و.... شده اند. ۵. البته باید متوجه شد که وقتی از چپ صحبت به میان میاد از کدام چپ صحبت می شود . چپ مذهبی , چپ سکولار , چپ لاییک و.... با توجه به فعالیت سخت هر کدام از نگرشها , این فرصت فراهم می شود از دیگر ظرفیتها استفاده شود .( مثل فعالیت دانشجویان غیر مذهبی در انجمن های اسلامی و..). لذا عیان می شود پشت پرده ها در زمان عمل. ۶. البته از انجایی که شاخص های متفاوتی می توان برای چپ متصور شد و ساده ترین ان را می توان چپ سیاسی و چپ اقتصادی را نام برد . اگر بخواهیم به این دو مقوله توجه کنیم مثلا سازندگی از لحاظ سیاسی چپ , از نظر اقتصادی راست . و یا انصار حزب الله از نظر اقتصادی بیشتر نگاه چپ گرانه دارد و از سیاسی راستگرانه می باشد. ۷. البته باید توجه نمود که این تغییرات در نگاه راست نیز بوجود امده است . شاید این هم ناشی از این باشد که راستگرایان بعد از فوت امام بیشتر در عرصه اجرا وارد شده اند . این نگاه در تغییرات اقتصادی می توان مشاهده نموده که تا حدودی طرفدار چپ اقتصادی شده اند . در دولتها مورد توجه قرار گرفته است . به نظر میرسد تغییرات طبیعی می باشد . و همانطوریکه امروز ما در در طیف راست در کنار راست های اصیل , نگرش های طالبانی , حجتیه را که در حال باز افرینی نقش های خود می باشند (مرموزانه )می ببینم . به نظر خودم گاهی اوقات میبینم فرد منتسب به جناج راست با تفکرات چپ و فردی چپ با تفکرات راست . شاید این افراد فرصت طلبانی باشند برای جمع اوری ارا. مانا باشید

 

 

جناب آق سیدسعید شفیعی رئیس محترم سلام. من از مشارکتت درین مسئله خیلی خیلی متشکرم. بسیار هم ژرف بدان نگریستید. خصوصاً علت میل چپ از سویه‌ی شرقی و سوسیالیته‌ی آن به سویه‌ی غرب و لیرالیته‌ی آن. از فهم شما در تشخیص صف‌بندی سیاسی خشنود شدم. اینک تک تک بندها:

 

یکم: تغییرات طبیعی زمانی طبیعی محسوب می‌شود که فکر و مبانی فلسفی فرد یا جریان دستخوش دگرگونی نشود. این حالت نئوچپ را باید فروپاشی فکری قلمداد کرد نه تغییرات طبیعی.

 

دوم: بله؛ درست است برداشتت. راستگرای غربگرایی چون حجت الاسلام حسن روحانی بر پیکر چپ صدمات بنیادی زد زیرا این تیپ چپ خود را با پول و نیز فرمول زشت بده / بِستان (پست و صندلی و مقام) معاوضه کرد و بعد در کام این فرد بلعیده شد. خرسندم که نوشتی: "کاملا موافقم"

 

سوم: در بند سه ریشه‌ی گرایش به غرب را در چپ دقیق شناسایی کردید. همین طور است. تعدادی از افراد جناح چپ به منابع فلسفی غرب آمیخته و حتی در فرهنگ ویژه‌ی آن تمدن آن آلوده شدند. از پوشش گرفته تا نفی معنویات و دمیدن افکاری غلط که مذهب و چارچوب‌های شرع موهومات است و باید عقلانیت!!! پیشه کرد. همین آنان را از پایگاه اجتماعی جامعه‌ی مذهب‌پشیه‌ی ایران انداخت.

 

چهارم: درست است. این را هم واقعگرایانه گفتی. اما من معتقدم رفتن این تعداد افراد چپ به محیط علمی از سکوی منصب‌های سیاسی منجر به شیفتگی احساسی آنان به سیاست اروپا و آمریکا شده است اِلیناسیون (= از هویت خود بُریدن و به نُرم دیگری درآمدن) که مطرح کردی با این قماش کامل تطابق دارد.

 

پنجم: من اسم این چپ‌های اِلینه‌شده را چپ آمریکایی می‌گذارم چون سردمداری (=ارباب بودن) نظام آمریکا بر جهان را قبول کرده‌اند و مبلغ مفت این فرهنگ بی‌تبار شدند.

 

ششم: شاخص‌ها را هم درست گفتید. انقلابیون متحد اول انقلاب در اقتصاد و سیاست مشیء عدالت‌گرا داشتند و جنبه‌های مثبت بلوک شرق را با انقلاب ایران منطبق می‌دانستند که چپ آمریکایی درون جبهه‌ی به‌اصطلاح «اصلاحات» کاملاً خط و خطوط خود را به رنگ و لعاب آمریکا درآورد و حتی حضور آمریکا در غرب آسیا (=خاورمیانه) را توجیه می‌کند و از در بی‌شرمی تمام با ترور حاج قاسم سلیمانی شادمانی کردند و او را به بدترین نام!! یاد می‌کردند. در پایان، من روند را تحلیل کردم و آنچه هست را برملا نمودند. شما هم مانا باشید. تشکر وافر. متنم رخصت و فرصت ویرایش نیافت. افتادگی‌های آن را خود پوشش ده.

 

اشکال بر متن

 
محضر حجت‌الاسلام شفیعی مازندرانی استاد محترم سلام. اشکالی که روی این متن وارد می‌کنم این است که اگر آنچه شما استدلال کردید علت غایی طولانی‌شدن و یا حتی اصل غیبت است، پس نقش امام معصوم ع در سازندگی جامعه‌ی معیوب به اخلاق و دیانت و انسانیت چی هست؟ اشاره‌ام به نحوِ دلیل‌آوری آن جناب است که مرقوم داشته‌اید:
 
«اگر ما لیاقت بخرج بدهیم لطف خدا شامل حال ما شده امام ما به میان ما حضور پیدا می کند یعنی غیبت امام زمان (عج) به سبب غفلت‌ها، گناهان، اشتباهات و رفتارهای نادرست ما بنی بشر است»
 
حال آن که اگر این معایب از جامعه زدوده شود و شکل و شمایل درستی بگیرد، آن گاه برای امام زمان ع نقشی برای ساختن جامعه باقی نمی‌مانَد که بر گردن بگیرند. مگر آن که شما معتقد باشید حضور امام عصر ع فقط برای جامعه‌ی خودساخته و به درجه‌ی اعلای فضیلت‌ها نائل‌آمده، می‌باشد نه جامعه‌ی آلوده به رذیله‌های جورواجور. این برای بنده هضم‌ناپذیر است. زیرا امام ع کسی‌ست که خود در پیش قرار دارد و سایرین را برای رسیدن به مقصد متعالی به پیش می‌رانَد. به عبارتی زمانه‌ای که مردم خودبه‌خود خوب شده‌اند مأموریتی برای رهبر دینی نیست که بخواهد نقش ایفا کند. عین تکالیف روحانیت که موظف است میان کسانی روَد که مستضعف فکری یا دچار عقاید نادرست شده‌اند، تا آنان را با تفقه و دین‌شناسی‌اش، به دین آشنا کند و یا با اخلاقیات پیوند دهد. روحانی‌یی که بین مؤمنین دارای فضایل زیست کند، فقط دارد آداب دینی را با آنان تمرین می‌کند نه ساختن کسانی که از هر لحاظ، نیاز به روحانی پیدا کردند. پوزش، مزاحمت شد. ۳ اسفند ۱۴۰۲ قم.
 
 
جواب آقای شفیعی مازندرانی: السلام علیکم و رحمه الله وبرکاته جناب حاج ابرهیم عزیز اشکال آبداری بود گرچه توفیقات بیشتری می طلبد و لی بپاسخ مختصری قناعت کردم. بطور خلاص باید گفت باحضور امام( عج ) معلوم می آید که : نیاز ها و خلاء های جامعه یکی صد تا نیست و جز با عنایت های آن حضرت دست یافتنی نیستند از جمله : اولا :جامعه بشری ، وقتی در صراط حق و رشد خدا پسند قرار بگیرد و از خود لیاقت نشان دهد ( گرچه هنوز افراد و مواردی نا فرمان باشند ) ولی حرکت خداپسند چنین جامعه ای موجب جلب نظر خدای کریم شده مهدی شان را اذن ظهور می دهد تا در پرتوحضور او آنان به کمالات بیشتر دست یابند وهمگان به صراط الهی گام نهند و حضور امام ( روحی) جنبه ی استکمالی دارد ثانیا : هنگامی که امام عصر ( عج ) زمام حکمرانی را بدست بگیرد درجه ی کمالات نفسانی مومنان ، علوم و معارف ، عرفان و تجلیان عرفانی همه ی افراد شدت می یابد که به چنین درجه ای قبلا دسترسی نداشته اند ثالثا : تفسیرقر آن و ناگفته های فراوان آ ن که در بطون آن حضور دارند وهمچنین تبیین وضعیت عملی بسیاری از احکام الله در جامعه جز کار امام ( عج) نیست رابعا: بسیاری از ظزفیت ها و لیاقت ها ی عقلی و علمی جامعه ، استکشاف علوم و فنون برتر مورد نیاز در عرصه مدیریت و افاضات آن حضرت به منصه ظهور می رسند خامسا : ایجاد جامعه الهی جهانی و بدور از هر کونه نفاق ، شرک ، کفر، بدخواهی ، سلطه طلبی و استکبار پیشگی ، فقط در سایه سار هدایت ها و گزینه های تربیتی آن بزرگ حاصل می آیند پیامبر اکرم از زبان خداوند متعال فرمود: و لاطهرن الارض بآخرهم من اعدائی، و لاملکنه مشارق الارض و مغاربها و لاسخرن له الریاح، و لاذللن له السحاب الصعاب و لارقینه فی الاسباب، و لانصرنه بجندی، و لآمدنه بملائکتی، حتی تعلوا دعوتی و یجمع الخلق علی توحیدی ثم لادیمن ملکه، و لاداولن الایام بین اولیائی الی یوم القیامه)-- بحار الانوار، محمدباقر مجلسی، ج ۵۲ ، ص ۳۱۲) --و زمین را به وسیله آخرین آنها از دشمنانم پاک می کنم، و شرق و غرب زمین را در سیطره مدیریت و حاکمیت او در می آورم، و بادها را در تسخیر او قرار داده، ابرهای سخت و سرکش را رام او گردانم، و او را بر اسباب مسلط نموده، و به وسیله سربازانم او را یاری، و با ملائکه خود او را امداد می کنم، تا خواسته های مرا تحقق بخشد، وهمه ی مردم را برشمع توحید من گرد آورد، وبه سلطنت آسمانی او تداوم می دهم و روزگاردولت او را بین دوستان خود دست به دست می کنم (اشاره به مسئله رجعت) تا روز قیامت فرا رسد.‌سادسا : حیات معنوی جامعه ، پیروزی حق بر باطل و غلبه ی اسلام بر سایر آئین ها توسط آن عزیز میسر می شود چنان که سالار شهیدان فرمودند ---« التاسع من ولدی و هو القائم بالحق یحیی الله تعالی به الارض بعد موتها و یظهر به دین الحق علی الدین کله و لو کره المشرکون-( صدوق- عیون اخبار الرضا، ، ج ۱، ص ۶۸، ح ۳۶، کتابفروشی طوس . ) و آخر ایشان نهمین فرزند از فرزندان من است و او قائم موعود است و خدا زمین را پس فرو خفتگی در حالت مردگی ( جهل و ظلم و فسق و فجور) بوسیله او حیات خواهد بخشید و اسلام رابر سایر آئین ها بر خلاف خواسته کافران ، غلبه خواهد داد (در این جا بگوشه ای از: نقش موعود اسلام در ساختار جامعه در روز گار ظهور ، پرداخته شد و تفصیل آن را در کتاب « گوهر چهارده عیار » عرضه داشتم که انشاء الله پس از انتشار خواهید خواند) موفق وموید یاشید ۴ / ۱۱ / ۱۴۰۲ شفیعی مازندرانی
 
 
پاسخ برای پاسخ
 
مجدد محضر حجت‌الاسلام شفیعی مازندرانی استاد محترم سلام عرض می‌کنم و آرزوی طول عمر و دوام نشر شعر و نثر و معارف.
 
پاسخ آن سرور گرامی نشان از اهتمام به مباحث صحن و التفات به شاگردان این دایره است. ازین نظر این بنده از آن استاد مکرم بسیار ممنون است.
 
پاسخ بند اول مرا به آن عقیده‌ی زیبا هدایت کرد که به تعبیر شهید استاد مرتضی مطهری ظهور آن امام عظیم‌الشأن به صورت «انقلاب» است که در شعار نهضت ما هم هست، این شعار که ورد زبان مردم شده است:
 
«خدایا خدایا تا انقلاب مهدی از نهضت خمینی محافظت بفرما»
 
 
پاسخ بند دوم را هنوز هم عالی‌تر فهمیدم که آمدن امام غائب ع جنبه‌ی دوره‌ی تکمیلی دارد برای مؤمنین. این تعبیرتان درخشنده بود.
 
 
پاسخ بند سوم هم جالب توجه بود چون بارها خوانده یا شنیده‌ایم رازهای قرآن با ظهور حضرت موعود عج شکافته می‌شود حتی قرآن تفسیری امام علی ع و نکات حضرت فاطمه زهرا س دست آن حضرت در امانت است. در واقع پاسخ سوم آن استاد را مغز متن می‌دانم. چون من عقیده‌ی دینی‌ام همین است که برخی از احکام است که فقط باید در عصر آن حضرت پیاده شود مثل برگزاری بهترین عبادت جمعیتی نمازجمعه که فقط در حضور آن حضرت صلاحیت برگزاری می‌یابد.
 
 
پاسخ بند چهارم را قبول دارم اما نکته‌ی اشکال هم دارم که بنده در مورد ظهور معتقد به دو کار از سوی امام زمان ع هستم، هم جامعه‌سازی دینی پیش از تشکیل حکومت و هم تأسیس حکومت. لذا ظهور را به وجود جامعه‌ی مؤمنانه منوط نمی‌کنم. یعنی پیش‌شرط زمانی یا زمینه‌ای برای آن حضرت قائلم نیستم. ظهور را عین مبعث در مشیئت اراده‌ی خداوند می‌دانم، نه دگرگونی‌های جامعه‌ی دینی سیاسی.
 
 
پاسخ بند پنجم را هم خیلی پسندیدم چون همان آثار عالی انتظار را تجلی می‌بخشد.
 
 
پاسخ بند ششم را هم یک نوع وجود برنامه در اراده‌ی الهی می‌دانم و همین ارزش انتظار را بالا نگه داشته است و فرد مهدوی پرورش می‌دهد.
 
از استاد گرانقدرم متشکرم که اشکال مرا «آبدار» خواند و بر آن آورده‌های مهم بار کرد. ارادت: ابراهیم. جمعه ۴ اسفند ۱۴۰۲ قم.
 
 
امیرجناب سلام. صرفاً در مورد این پست شما ۱. دلیل دومی که ارائه کردی مرتبط با مسئله نیست. ۲. کامل این مسئله برای هر شهروند دارای کد ملی، جنبه‌ی اختیاری دارد. ۳. رفتار هیجانی هجومی برای این مسئله جزوِ معایب دموکراسی است. ۴. بین انتخاب‌کننده و انتخاب‌شونده پل برقرار نیست؛ سد برپا است. قضیه‌ی حاجی جاجی را حج دیده است، منعقد است. بگذرم.
 
 
از قرار معلوم،
شنبه‌شب و روز یکشنبه جشن نیمه‌ی شعبان،
قم برف سنگین می‌آید؛
الها ! آن آقا عج هم کاشکی در همین حین برف بیاید. دامنه.

 

سپاسی افزون از آقا ابراهیم و تداوم انتظار نوشته های جدید در روزهای آینده: بنام پروردگار بصیر و دوستدار اهل بصیرت. آقاابراهیم سلام علیک. شب جنابعالی به خیر؛ در راستای عمل به حدیث شریف رضوی «مَنْ لَمْ یَشْکُرِ الْمُنْعِمَ مِنَ الْمَخْلُوقینَ لَمْ یَشکُرِ اللّٰهَ عز و جل»، لازم میدانم از جنابعالی به جهت نوشته جدیدتان، سپاسی مضاعف به عمل آرم؛ هم به جهت تسریع در برآورده ساختن انتظار اینجانب و هم به جهت پررنگی محتوای مشوقانه مندرج در این نوشته؛ آرزومندم این اقدام شایسته جنابعالی در راستای عمل نمودن به مفاد آیه شریفه «فَاسْتَبِقُوا الْخَیْراتِ» (بقره/ آیه ۱۴۸) به شمار آید و موجب بهره مندیتان از پاداش الهی گردد. ان شاء الله؛ ضمنا، ذکر دو نکته را سود مند میدانم: ۱) از معنی تعبیر «تکاهل» مورد استفاده د رنوشته جدیتان، مطلع نبودم؛ و در ظرف محدود داشته های علمی خود، آنرا نیافته بودم؛ همین موجب شد تا به متون لغوی مراجعه نمایم؛ و با تعابیر مترادف آن؛ یعنی واژگان : « اهمال، پشت گوش اندازی، تعلل، تنبلی، سستی، غفلت، مسامحه. بستن تبلیغات» آشنا گردم؛ بدین جهت، سپاسی دیگر به عمل میآورم؛ ۲) انتظار نداشته و ندارم که بلافاصله اقدام به نگارش و بارگذاری نوشته هائی در جهت تشویق مخاطبان به حضور در پای صندوق های رای در روز ۱۱ اسفند اقدام نمائید؛ بلکه تقاضایم این بوده و هست: با توجه به توانمندی خدادادیتان در عرصه نگارش و تحلیل؛ و بالا بودن ضریب تاثیر گذاری نوشته هایتان در مخاطب، تا روز انتخابات، این عرصه را گرم نگه دارید؛ و مطالبی را در این راستا بنگارید و بارگذاری نمائید؛ البته این منافات ندارد که نوشته جنابعالی، آمیخته به تشویق دیگران به حضور در پای صندوق های رای و بیان برخی از نقدها و چالش های انتخاباتی موجود باشد. موفق باشید. (حوزه علمیه قم: سید حسین شفیعی دارابی/ شام جمعه ۱۳ شعبان ۱۴۴۵ق_ ۴ اسفند ۱۴۰۲ش)

 

سلامی دوباره محضر استاد شریف

حجت‌الاسلام آق سید حسین شفیعی

اول از استقبال شما و دعای خیرتان نسبت به بنده کمال قدردانی را دارم.

 

دوم چه خوب پس، که یک لفظ از گنجه‌ی بنده هجرت داده شد تا وارد گنجینه‌ی الفاظ شما شود. الحمدُ لِله دایره‌ی واژگانی حضرت عالی گنجایش وسیعی دارد و ادبیات فارسی شما در نوشتن، بی‌عیب و نقص است و حتی خیلی‌هم شیوا با گزاره‌های محکم و برخوردار از دستور زبان فارسی. من قائل به مهاجرت دادن برخی واژه‌ها از فرهنگ لغت به میان مباحثات هستم که در لای کتاب گَرد نخورند و زنده بمانند.

 

سوم، دیشب و امشب و حتی فرداشب و پس‌فرداشب خانمِ بنده، درگیر کار جشن و غذای جمکران هست و من در بیت کاملاً دربست در اختیار وقت خودم نشسته‌ام. ازین‌رو اجابت به پیشنهاد شما تسریع شد و خدا را شکر دو شب پیش رو برای جشن نیمه‌ی شعبان، حداقل بنده شب‌زنده‌دار هستم و فارغُ البال. اینم از برکات عید است که همه درگیر نوعی مشارکت در جشن میلاد خاتم الاوصیاء عج هستند. این را رسانده‌ام تا گفته‌باشم بنده فارغ و فارق و شائق، آمده‌ام برای نوشتن دو متن برای اجابت به پیشنهاد آن جناب و خستگی و تنبلی در نُسوج من رسوخ ندارد هرگز.

 

چهارم: من که خودم این‌گونه فکر نمی‌کنم سخنم در افراد اثر کند، اما چشم، به روی دیده، حتماً به فراخور هفته‌ی پیش رو، فکری اگر در سرم نوج زنَد باز نیز دریغ نمی‌دارم. شما هم خدادادی‌‌های‌تان در فضل و بیان و خطابه و اخلاق و خوش‌برخوردی و نگاشتن، فزون است. ارادت: ابراهیم.

 

محضر استاد برای سومین بار هم، سلام توأم با سپاس فراوان. ۱. بله، ثواب واقعاً سهامی است و قابل تسهیم. ۲. باز نیز مَسرّت که لفظ نسوج در دایره‌ی لغات آن جناب جذاب افتاد. ۳. برای هدیه‌ی خطاب نبی مکرم ص به حضرت ابوذر غفاری سلام الله (که در تایپ شما نارسا چاپ شد) متشکرم و اساساً مطالعه را خیلی خوشایند شاکله‌ی خودم می‌دانم. ۴. در مورد فهرست کتاب جدیدالانتشار شما حتماً نقطه‌نظرات خودم را خواهم نوشت. البته برای اصل آن متن اظهارنظر نموده بودم. خدا پناه‌تان. ابراهیمُ ارادت.

 

برادر و رفیق دیرینم حاج سید تقی سلام. از برپایی چایخانه‌ی حضرت امام رضا -علیه السلام- به خاطر خجسته میلاد حضرت منجی امام مهدی علیه‌السلام توسط خادم‌یاران رضوی میاندورود و مولوی‌خوانی آن از شما تقدیر می‌کنم. مبارک. از دیدن تصویر حضرت خانم مکرم‌تان -که از نعمات دستپخت‌شان در محضرتان متنعم گردیده بودم- درین خدمت‌رسانی دلشاد شدم. سلام به آن خواهر شریف‌مان برسانید. همه‌ی خادم‌یاران در تصاویر را تحسین می‌کنم خدا به اخلاص همه‌ی شماها و خدمت بی‌منت که می‌کنین، ثواب صدچندان ذخیره کناد.

مدیر مدرسه فکرت

ابراهیم طالبی دامنه دارابی

 

سلام مجدد و صبح به خیر به شما آق سید تقی شفیق رفیق. وظیفه‌ام بود. بازتاب نیک‌نیازی آن خادم‌یاران محترم، عین نور است. خداقوت. ارادت. بابت خواندن متن‌های بنده و تشویق و تصدیق نیز خیلی ممنونم و مفتخر. خدمت به انقلاب مزه‌ی معنویِ زیست مؤمنانه است.

 

آقا محمدتقی سلام. ۱. از متنت اقرار کنم که استفاده بردم. با نگاه خردمندانه و مؤمنانه‌ی شما در مفهوم فرَج، مهدی، مهدویت، انتظار، ظهور، نوع هدایت و قیام و سعادت دقیقاً هم‌نظرم. ۲. تفکیک هر دو مهدی چه به معنی هدایتگری و چه نام مشخص حضرت موعود منتظر ع موافقم. خوب تبیین کردید. ۳. شیادی را در مهدویت انحرافی نیز دقت کردید که واقعاً برای برخی‌ها نون و آب هم شد این نوظهورهای کژتاب. ۴. مانند خودت من وقتی خودم را مسلمانی در حال انتظار حس می‌کنم لذت می‌برم که خداوند به خاطر ایمان مردم آنان را به موعودی به اسم حضرت مهدی علیه السلام نوید روشن و قطعی داده است. در واقع هم گذشته‌ی اسلام زیباست، هم حال اسلام زیباگر است و هم آینده‌ی اسلام سرشار از گشایش و صلح و صفا. سپاس برادر خوبم و منم به جناب‌عالی و خانم محترمت تبریک می‌گویم.

 کتابِ «کُنجِ معابد»؟!!! هرگز

رهبر معظم دیروز ۳ اسفند ۱۴۰۲ مطلب خیلی‌مهمی فرمودند که دلم را فتح کرد آن جا که در عظمت و واقعیت قرآن اشاره داشتند که قرآن «کتاب ذکر و از بین‌بَرنده‌ی غفلت» و «کتاب نور و برهان» است. و آن گاه که از امام علی ع کد دادند که آن حضرت به عنوان «شاگرد برجسته‌ی قرآن» آن را «کتاب زنده‌کننده‌ی دلها و درمان دردهای بزرگ بشریت» خواندند. لذا رهبری با این استناد هشدار قشنگی دادند به آن "کسانی که" قرآن را کتابِ «کُنجِ معابد» و «برای ارتباط شخصی بشر با خداوند» تصور می‌نمانید و می‌پندارد که «اسلام سیاسی» و «اسلام سازنده‌ی نظام اجتماعی» نداریم. جالب این بود که در بیان رهبری این افراد و یا این طرز تفکرها «در واقع در نقطه‌مقابل توصیف قرآن از خود و توصیف حضرت امیرالمؤمنین (ع) از قرآن" قرار دارند. از رهبری معظم برای این نشرِ فکر قشنگ متشکرم. دامنه.

چرا توسل؟

البته برخی از اهل سنت یا شاید تمامشان (تردید دارم) توسل به اهلبیت -علیهم السلام- را تمسُّکی نادرست و "مطلقاً ناجایز می‌دانند و حتی "متمسّکان و متوسّلان به عترت" را "مشرک" می‌پندارند. تا این جا چندان عجب ندارد، اما شگفتی از آنجا آغاز می‌شود که برخی از شیعیان که البته ادعای روشنفکری و مدرن‌بودن دارند و دم از خردمندی و عقلانیت نداشته‌ی خود می‌زنند، محبّان اهلبیت را سرزنش و توبیخ می‌کنند که چرا دکان در برابر خدای متعال باز کرده‌اید و به جای درگاه آفریدگار پیش آفریده‌ها وسیله می‌جویید؟! اولاً اینان آیه‌ی وسیله در سوره‌ی مائده را لابد به‌عمد نادیده می‌گیرند و یا از آن تفسیر به رأی  دارند که هر دو وجه نکوهیده است. ثانیاً منبع ما احادیث متقن هم هست که پیروان را وا می‌دارد به اهل بیت ع رجوع قلبی دلی عقلی عاطفی عرفانی تقلیدی داشته باشند زیرا؛
 
 
به نقل شیخ کلینی در کتابش (الکافی، ج۱، ص۱۹۳) از امام رضا -علیه‌السلام- روایت شده است که «امامان، جانشینان خداوند در زمین هستند.»
 
 
باز به نقل شیخ کلینی در کتابش (الکافی، ج۱، ص۱۹۳) از امام صادق -علیه‌السلام)- روایت شده است: «اوصیاء همانا درب‌های خداوندند که از طریق آنها وارد می‌شوند و اگر آنان نبودند، خداوند شناخته نمی‌شد و خداوند به وسیله‌ی آنان، بر مخلوقاتش احتجاج  می‌کند.»
 
 
یادآوری: «حجت» در لغت یعنی برهان روشن که هنگام اختلاف با دیگری، اقامه می‌شود تا بر طرف، فائق آیند. روز قیامت کسانی در مقابل خدا مدعی می‌شوند «علت گمراهی ما، این بوده که راهنمایی نبوده تا راه را به ما نشان دهد و حقیقت را به ما ابلاغ کند و ما معذوریم و درین داوری محکوم نیستیم» که خداوند به وجود اهل‌بیت ع اشاره می‌کند: «آنان در میان شما بودند و آنان راه ارتباط میان من با شما بودند، اما شما نزد آنان نرفتید و حقیقت را اخذ نکردید و از آنان پیروی نکردید و به همین خاطر گمراه شده‌اید.»
 
اساساً محاجّه در دوزخ میان دوزخیان به نقل از قرآن خواندن دارد. امید است آن روز منِ بنده‌ی تقصیرکار دوزخی نباشم که توسل به احتجاج غلط بکنم که بهانه آورم و گویم به محبوبان درگاه خدا چرا توسل نجُستم! آری؛ به نظر من انتظار، اوج توسل است. فرد منتظر، در قله‌ی امید زیست می‌کند و یأس بر او  پیله نمی‌تنَد. شب تولد حضرت بقیه الله علیه السلام بر متوسلان و پیروان خجسته و میمنت. به فرموده‌ی زیبای امام جواد ع "زینت روایت، حفظ (=از بر داشتن) است." یعنی بپا داشتن آن. والسلام. دامنه.
 

آقای سید محمدرضا شمس (ساقی)

چه درجه‌ی اعلا سروده این وصفیه را
تا مغز استخوان رسوخ داره
اول که شروع می‌کند: 👇
 
امشب که قـــم میعــادگــاهِ عاشقــان است
شـور و شعـف بـر پــا بـه مُلـک جمکــران است
 
و سپس با چند بیت، به این بیت می‌رسد: 👇
 
اکنــون که عصر غیبـت و چشم انتظــاری‌ست
دل‌هــــا ز سـوز فـــُرقَتـش آتشـفــشـــان است
 
 
و باز پس از چند بیت، این فراز را می‌گوید: 👇
 
 
بــرخیــز و بشــتاب و بـــزن از پـــرده بیــرون
هرچنــد عصر غیـبـت اسـت و امتحـــان است
 
 
و نیز در ادامه این بند نقادانه را: 👇
 
از بـــار سـنگیـن ریــــا و جهــــل و حـــرمـــان
دل‌هـا پر از خون‌است و قامت‌ها کمــان است
 
 
و آخرسر پیش از بیت پایانی،
این دو مصرع شیداکننده را: 👇
 
گـَــرد فــراقــش گرچــه بــر دل‌هـــا نشــســته
خــاک قـــدومـش تــوتیــــای دیــدگـــان است
 
جناب حجت‌الاسلام آسید حسین آقا شفیعی دارابی استاد محترم سلام. مواجهه‌ی منطقی و مبتنی بر نزاکت با مخاطب خود به اسم «آقای  ابوعلی» برقرار کرده‌اید که خواندن آن برای مخاطبان دیگر هم درین صحن مفید بود لابد. از جمله برای من که نحوه‌ی سخن شما جالب توجه بود. البته اسم آن دو تا کهنسال را به‌عمد نبردید اما تیزبین‌ها متوجه‌اند آن پیر کهنسال اولی آیت الله شیخ احمد جنتی است و آن کهنسال دومی -که برخی خواهان تغییر قانون اساسی به نفع این شخص بودند- مرحوم حجت الاسلام اکبر رفسنجانی است. البته روزی نهاد نگهبان وی را در مجلس ششم با رفتار نادرست از شکست قطعی‌اش در انتخابات نجات! داد و به عنوان نفر سی‌امِ تهران کرد. روزی هم همین نهاد نگهبان در چندین مرحله از انتخابات‌های مختلف حجت الاسلام حسن روحانی را فردی صالح اعلان کرد که همه اشتباه بود، او اصلاً فردی صاحب صلاحیت نبود. تازه این بار نهاد نگهبان در مورد این فرد رفتار سدید و درستِ درست کرد؛ رد صلاحیت. ازین‌رو بنده رفتار نهاد نگهبان را همیشه وفق مُرّ شرع و قانون نمی‌دانم. آنان گاه «تحت تأثیر» رفتار دارند. درین هیچ تردیدی ندارم. اساساً رفتار هیچ نهادی مطلقاً قابل دفاع نیست که در بیانات شما هم معمولاً این عنصر استقلال رأی وجود دارد. با ارادت: ابراهیم.
 
دامنه ۲ | : از آن بالا که از غروب دیروز تا نزدیک ظهر امروز در مدرسه و ایتا نبودم، نوشته‌هایی هست که نیاز به نظر دارد. خودم را می‌رسانم. کمی بعد..
 
::
اول به این فامیل مادری خودم آق اسماعیل آفاقی زیارت‌قبول بگم چون کسی مشهد مقدس برودُ اطلاع‌رسانی بکندُ و ما را در جریان زیارت امام هشتم علیه السلام بگذارد، منِ یکی را دل می‌رباید؛ چون حرم امام رضا ع برایم شأن شؤون خاصی دارد و سختُ ژرف به آن صحن و سرای ملکوت دلبسته‌ام.
 
آق اسماعیل سلام. زیارت و لابد خدمت خادمیاری‌ات قبول حق. عوض ما هر جا کبوتر دیدی زیارت فرما. می‌دانی این یعنی چی؟ یعن دائم عوض ما زائری کن، چون حرم هر جا قدم گذاری کُوتر هست! اینم کشکولی نیمه‌شعبانی.
 
این، که عالی‌ی اَعلا عِلّیین است. کمی بعد..
 
آق سید اسحاق سلام
 
خوب تمام کردی، با این دو مصرع پایانی:
 
«همه امیدِ ما ، به شِما دَرمی
ظهور اَم‌ِ وِسِه‌ ، خله‌دلگرَمی»
 
واقعاً سید اسحاق، ظهور برای منتظران مایه‌ی مباهه و دلگرمیه و شما حرف دقیقی را به زیر شعر بردی.
 
البته دامنه چون مِلا لغتی!!! هسّه می‌گه . باید می‌گفتی
 
همه ما امیدِ به شِما دَرمی
 
که جناب‌عالی ما را پس از امید جا دادی.
چِدومبِه! بلکُم! تِ دِرِس گفتیو من اشتباه درمِه کامبِه.
 
بگذرم، لذت این شعر قشنگ در کامت شیرین باد.
 
واسه این سُروده‌ی استاد... می‌آم:
 
حجت الاسلام آقا شفیعی مازندرانی استاد محترم سلام. درست رفتید روی دل ما: آری؛
 
«ما عشق فشانیم»
 
البته استاد عرض کنم آن غائب مقدس همیشه‌حاضر، به سلامت و سالم هست. این ماهاییم که سالم باید زیست کنیم. آمین. ممنونم ازین فرآورده‌ی فکری آن بزرگ و شعرپرداز.
 
اسماعیل آفافی: «سلام   از کنار بارگاه ملکوتی حضرت ثامن الحجج علی ابن موسی الرضا ( ع) در شب میلاد نتیجه اش حضرت صاحب الزمان  ( عجل الله )نائب الزیاره همه شما هستم»
 
جواب دامنه: از آن بالا که از غروب دیروز تا نزدیک ظهر امروز در مدرسه و ایتا نبودم، نوشته‌هایی هست که نیاز به نظر دارد. خودم را می‌رسانم. کمی بعد. اول به این فامیل مادری خودم آق اسماعیل آفاقی زیارت‌قبول بگم چون کسی مشهد مقدس برودُ اطلاع‌رسانی بکندُ و ما را در جریان زیارت امام هشتم علیه السلام بگذارد، منِ یکی را دل می‌رباید؛ چون حرم امام رضا ع برایم شأن شؤون خاصی دارد و سختُ ژرف به آن صحن و سرای ملکوت دلبسته‌ام. آق اسماعیل سلام. زیارت و لابد خدمت خادمیاری‌ات قبول حق. عوض ما هر جا کبوتر دیدی زیارت فرما. می‌دانی این یعنی چی؟ یعن دائم عوض ما زائری کن، چون حرم هر جا قدم گذاری کُوتر هست! اینم کشکولی نیمه‌شعبانی.
 
جواب اسماعیل آفافی:«سلام  صبح بخیر  وخوشی  و سعادت همیشگی   لطف دارید  همیشه نیازمند و مشمول دعای دوستان هستم اما بعد  ! میروم در مدرسه   بچشم سلام  مجدد. رفتم  به مدرسه  چون  روز تعطیلی بود  مدیر رفته بود  برف بازی  بدون ( دشو  ) شیره خاروندی  ( خرمالو)  بعد از اینکه شب شنبه ساعت ۹ به بعد آخرین مطلبی که نوشنید نبودید تا ساعت ده شب  بعد از ساعت ده ،  ۹  پست  از شما بود و دیگر هیچ با این حال  خیلی ممنونم  کبوتر را گ فتید  اتفاقا  همینطور با ویلچر میرفتم   کبوتری نزدیکی من بود  خطاب  به اون کردم گفتم کبوتر مرتضایم را ندیدی   چون  بعد از  فوت فرزندم کبوترهای ایشون را  به حرم بردیم رفتم  هیئت رزمندگان ، احتمال اونجا را دادم ، ولی نبود.»
 
جواب دوم دامنه:  آقا اسماعیل سلام سوم. حطّی اطّی بازی شد! خندیدم از کت‌سولاخی رفتن تو. خوشحالم کوتر را دیدی و یاد آقامرتضی خودت افتادی، قبر آق مرتضی نورباران باد. چه خوب کبوترهای آن روانشاد را به حرم رضوی هدیه کرده بودی. روحش شاد و سلام مرا به خانم محترم و ساداتت برسان. ممنون که قشنگ‌دعا کردی همه‌ی حاجتمندان را. بارها برات میسّر شود زیارت مشهد مقدس.
 

اتوکشیده‌های "هار و خونخوار"

رهبر معظم شنبه (۵ اسفند ۱۴۰۲) وقتی مسئولان کنگره‌ی ۲۴ هزار شهید خوزستان به دیدارش رفتند یک مسئله‌ی مهمی را مطرح کرده که به نظرم نباید از کنارش آسان و بی‌خیال گذشت؛ فرموده بودند:

 

"غربی‌ها که برای اعدام یک مجرم سر و صدا و هیاهو به راه می‌اندازند در برابر کشتار ۳۰ هزار انسان بی‌گناه در غزه چشم خود را بسته‌اند."

 

از نظر رهبری چهره‌ی واقعی غرب همین است، "اتوکشیده و لبخند بر لب" اما در واقع عینِ "سگ هار و گرگ خونخوار". شگفت بیشتر آن جاست که چنین تمدن و افرادی پیروهایی هم دارد که حاضرند ادب و آداب و داشته‌های تمدن و دین خود را فرو بگذارند و دربست تحت تصرف آن فکر و افراد  "هار و خونخوار" در آیند؛ در تاریخ فرومایگی ازین عمیق‌تر و رسواتر نداشتیم. دامنه.

 

متن شفیعی مازندرانی: ...او از قول یکی از بزرگان خاطره‌ای از حضرت امام (رحمةالله‌علیه) نقل می کرد که در ایام جوانی، به همراه چند نفر از دوستان شان به زیارت حضرت رضا (علیه‌السلام) آمده بودند. او(امام راحل) از همهٔ ما کمتر برای زیارت در حرم می‌ماندند و زود‌تر به خانه برمی گشتند. از ایشان دلیل این کار را می‌پرسند. امام (رحمةالله‌علیه) می‌فرمایند که من برمی گردم تا چایی آماده کنم و خانه را برای دوستان و زوار امام رضا (علیه‌السلام) مهیا کنم. نکتهٔ جالب اینجاست که یکی از دوستان روحانی امام (رحمةالله‌علیه) از ایشان می پرسد که آیا این عمل شما با زیارت امام رضا (علیه‌السلام) قابل قیاس است؟ و امام پاسخ می‌دهند که من ارزش این کار را از زیارت امام رضا (علیه‌السلام) کمتر نمی‌دانم.

زارَّ فارَّ

جناب حجت‌الاسلام شفیعی مازندرانی استاد محترم سلام. داستان چای‌درست کردن امام خمینی رحمت الله در انتهای متن‌تان، برای زّوار دلچسب بود. آری؛ گرچه هر چه انسان در حرم هر چه طولانی‌تر سُکونت توأم با سکوت کند، سَکنیت می‌گیرد، اما معصوم علیه السلام فرمود: زارَّ فارَّ. زیارت کن فوری فرار کن (=محل حرم را ترک کن) چون به نظر من حال معنوی انسان دیرپَز است، ولی زود تمام می‌شود. بهتر است زیارت که دست داد، آنجا را ترک کرد تا مقام معنوی کسب‌شده با کارهای خفیف بعدی خراب نشود. من هر باری که به زیارت‌ها نائل می شوم، مدت زیارتم را اندک‌تر، ولی تعداد دفعات تشرّف روزانه، عصرانه را افزون‌تر می‌کنم.

 

سلام. واقعاً نوآور وارد جواب ۲۱۲ شدید. شما هفتمین نفر هستید که به مشارکت در بحث ۲۱۲ همت ورزیدید. من از آن دو وجه پاسخ‌تان میخکوب شدم چون نوعی بداعت پسندیده در حلّاجی پرسش بود. یعنی اَلیاف پرسش را با کمان قلم و فکر باز کردید. مهم می‌دانم کسی دو عنصر مَعیت با ولی زمان و انتظار ظهور ولی معصوم موعود علیه السلام را دست‌مایه‌ی جهت‌دهی زندگی خویش کند؛ این نوع نگرش انسانی و زیست دینی درس داده است به ما. غرَض پرسش هم یکی همین بوده کاشف به عمل آید اعضای شریف با چه طریق به خود معنویت تقویت می‌کنند. آن جا هم که هر انشعاباتی را زیر بستر حق یا باطل تقسیم کردید، بسیار اندیشه‌ی درستی هست. قبول است. نیز جا دارد خشنودم باشم که نسبت به تأسیس و استدامت مدرسه فکرت، چنین فکر نوِی دارید و به اساتید بزرگ و بزرگوار این صحن که بر همه‌ی ماها نقش رهنمون را دارند، ارزش و قیمت قائل شدید. پس مدیر یک کشکولی هم گوید: جراید به مارگرت تاچر نخست‌وزیر چندسال گذشته‌ی انگلستان لقب «بانوی آهنین» داده بودند. پس می‌شود به شما «عضو عرفانین» لقب داد؛ علت؟ معلوم است. دیدِ شما همش عرفان‌منش هست. سلام دوباره‌ی بنده هم به شما فامیل محترمم ۱. من این طور دریافتم شما آینده‌ی باطل را با تفکری که ارائه کردید، مُندمج می‌دانید. آیا چنین نیست؟ من چند سال پیش شعری خوانده بودم از آیت الله العظمی وحید خراسانی که همین مُندمج را برای "باطل" به کار برده بود. حلا لابد شاید بخواهید منظورم را از مُندمج بدانید، وقتی چیزی در چیزى دیگر درآید چنین وضعی را مُندمج می‌نامند. مثلاً شیره‌ی چوب تَرِ انجیر در شیر، که بی‌درنگ شیر را پنیر می‌کند. حال برایم مفهوم نیست که یعنی در نظرگاه شما باطل در حق مُندمج می‌شودُ چیزی ازش باقی نمی‌مانَد؟ برایم این وضع آینده‌ی بشریت و خلقت که رسم کردید، گُنگ است. البته طرز عقیده‌ی شما بسیار ارزشمدار است و من چنین عقیده‌ای را که متن‌های شما جاری می‌شود تحسین می‌کنم. ۲. مضافاً نپذیرفتن القاب، نشان تواضع شماست. نیز شما چرا کلاس اول در سال هفتم مدرسه فکرت؟ شما که از همان سال نخست تأسیس مدرسه دعوتت کردم. این هم همان تواضع است که گفتم. پس اگر لقب، سختت است می‌شود "فَریدی فروتن" نامیدت. کشکولی نیست؛ جدی‌ست. بر هر چه سادات صحن صلوات.

دنیا چه جوری قشنگت می‌شود؟!

حرم، زن خوب و قشنگ.

دریا، رفیق خوب و همراه.

سفَر، دوست بی‌دوز و کلَک.

زیارت، به جمع‌جمع و خلوت.

علف، پیش هر بُز و شیر و زغَر.

چتر، کنار یکی که دل دارد، هم عقل.

نماز، نه با ریا و طولِ عرضِ بی‌نیاز.

کتاب، وردستت هر روزشب باز.

غذا، کم که باز، باز شود سرِ روده‌ها.

آهنگ، نه عجیب‌غریبُ ننگ، که نرم.

رضایت، آن حد دلت بی‌خش هدایت.

عبادت، نه بلغور لفظ که از سِرِّ تنت.

خواب، نه کابوس نه آنسان تختخواب.

جهاد، روزش فراشد نباشی اهل فرار.

بحث، بی جَرُّ جِرّْ با یک هم‌نفْس.

بس است؛

روده‌دازی کردم زیر برف.

پیش تر نروم؛

تَر و خیس می‌شوم از شرم.

 

در دامنه‌ی کوه خضر

۹ اسفند ۱۴۰۲ دامنه دارابی

شعر نیستا، واگویه‌‌ی خلوتی ابتکاری (من‌درآوردی!!!) خودم است که گه‌گاه با سجع آوایی لفظ اول و لفظ آخر هر خط و سطر که در دفتر یادداشت خصوصی‌ام، می‌نگرم و می‌نگارم. این یکی فاز را، برفِ فریبا باعث شد فاشش کردم. بگذرم.

 

الکن‌شدن زبان روحانیت

دفاع و تبیین انقلاب آری؛ توجیه‌گری کاستی نه

من از حجت‌الاسلام شیخ احمد مروی مسئول حرم رضوی اساساً خوشم می‌آید. همان آغازین روز کارش در حرم، سخت جلوِ افرادی که به وی لقب "آیت الله" !!! داده بودند ایستاد و گفت این عنوان برای من زیاد است من "آیت الله" نیستم. بعد هم، وقتی دقت کردم دیدم مرد منصف و پرواپیشه‌ای هست و علم هم دارد. او دیروز در جشن تلبُّس (=همان عمامه‌گذاری) طلاب حوزه‌ی علمیه‌ی خراسان -که در حرم مطهر امام هشتم برگزار شد- صحبت‌های عقل‌پسند و شجاعانه‌ای گفت که دقت مرا برانگیخت. همین شد که یادداشت روزم را همین مسئله بگیرد.
 
از منظر آقای مروی "مردم از رفتار برخی مسئولان گلایه‌هایی دارند" و او با این فرض مُتقَن، وارد تذکر جدی به روحانیون شد. مثلاً این حرفش:
 
"شأن روحانیت بالاتر از آن است که بخواهند توجیه‌گر کاستی‌های مسئولان باشند، روحانیت هیچ وظیفه‌ای ندارد که عمامه و لباس امام زمان (عج) را خرج اشتباهات دیگران کند."
 
شیخ احمد مروی که به نظرم شخصیتی متواضع دارد و صحبت‌هایش همآره حساب‌شده و جذاب و روراست است- درین نکوهشش دست گذاشت روی این مسئله که:
 
"رفتار ناسالم برخی مسئولان نباید از یک سو باعث دلسردی مردم و از سوی دیگر موجب الکَن‌شدن زبان روحانیت در دفاع از اصل انقلاب، نظام و ولایت فقیه شود؛ مردم بسیار باهوش هستند و از روحانیت انتظار صداقت دارند."

 

من هم چونان حاج آقا مروی برای روحانیت دست‌کم سه شأن قائلم: یکم. دفاع و نیز تبیین انقلاب. دوم: ایستادن در برابر فساد و فاسدان با تمام قوت و جُربُزه. سوم: مرادِ معنوی و دینی آحاد ملت بودن، نه فقط مراد مذهبیون و یا خدای ناکرده یک جناح شدن. دلیلش این است هر فرد روحانی در چشم مردم، نماد نمایندگی شرع از جانب رسول خدا ص است. اساساً به تعبیر من ، یک انسان روحانی، ۱. سر را زیر عمامه می‌برَد که صدای حقیقت و دیانت باشد. ۲. تن را لای قبای ردا می‌پوشاند که شمایل نبوی گیرد و نقش پیام بَری را ایفا کند. ۳. و دوشَش را عبا می‌گذارد که فراموش نکند راهش و منشَش، منش شخص نبی مکرم صلوات الله باشد که هرگز از مکارم اخلاق منفرق نشد و نام و نمود خود را از مردم و مستمندان تبعیض نزد. من اصلاً فردی منهای روحانیت نیستم، حرفم فقط برای تقویت و صد البته پرهیزدادن برای تضعیف نشدن است. آری؛ الکن‌شدن زبان روحانیت، خدا نیاورَد. دفاع و تبیین انقلاب آری؛ ولی توجیه‌گری کاستی نه هرگز. دامنه.

 

امیر رمضانی [در پاسخ به دامنه] درود جناب طالبی. روحانیت نقش نظارت بر قدرت خودش را کم رنگ کرده و توجیه گر قدرت شده. نمیگویم همه ولی در فضای تلگرامی آنقدر از سخنان خارج از رده و غیر عقلانی و غیر علمی افراد ملبس به لباس روحانی فوروارد میشه که سخنان آرامش بخش و شور آفرین  قابل توجه روحانیون کم میشود . انگار هر روز و هر پست یک مشت از وزنه سنگین این دوستان و عزیزان کم میکند. چه بگویم که شرمندگی از این سخنان و‌مواضع زیاد هست. باید کاری کرد.

 

برف ۷ اسفند ۱۴۰۲ قم
 
 
 
 
برف ۷ اسفند ۱۴۰۲ قم . عکاس : دامنه

عکس برف قم

سر باید سرِ مُهر سائید چنان که مِهر آسمان با برف و باران بر سرِ ۲۳ استان ایران سائید. ای باران و برف ببار که تشنه است کامِ دشت و دمَن و جلگه و دامنه و قله‌ی ایران. قم چه قشنگ شد با برف و یخ و باران. وَرْف همْطی در قم دَرَه وارِنه. انگوس بِنه کَفِنه. همین حالا ساعت ۱۰ : ۱۵ دقیقه. ارتفاع برف رو دیوار منزلم از ۳۰ سانت انگار بالاتر رفت. رِفْت (=رد پا) خودم را لای برف هم گرفتم. واقعاً قشنگ است. ریه‌ها وا شد.

 

استاد حجت‌الاسلام آسید حسین آقا سلام مجدد. سه سال پیش پستی نوشته بودم که در آن آورده بودم هرگز نام سید و سادات را از سر اسم افراد سید حذف نکنیم. شما هم آن پست و پیشنهاد مرا تأیید کرده بودید. اینک آق سید یاسر موسوی و آق حاج سید رضی سجادی را بدون ذکر سید نام بردید. حتم دارم، سهو بود. سپاس.
 
امیر رمضانی به دامنه در خصوص پست بالا: درود جناب طالبی .یک خاطره در این خصوص عرض کنم که خیلی جالب هست و ماندنی . در داراب کلا شبی با حضور معتمدین و هم محلی ها و روحانیون حاضر در محل مرحوم سید باقر سجادی و مرحوم سید علی صباغ دارابی  جلسه ایی در منزل احمد علی نژاد تشکیل شد .‌دستور جلسه را دقیقن یادم نمی آید ولی سایه روشن تشکیل هیئت امنا  حالا برای مسجد بود یا هیئت ابوالفضل بود یا کشاورزی برای داراب کلا بود . اونجا دوستان چند نفری نامزد شدند . بنده را بعنوان دبیر جلسه انتخاب کردند و سریع قلم و دوات و کاغذ را بدستم دادند که اسامی را یادداشت کنم . و صورت جلسه را بنویسم . نامزد ها یکی یکی دست بالا بردند و بنده هم یاداشت کردم. وقتی رای دادن تمام شد و اسامی منتخببن را نوشتم . دستور آمد که صورت جلسه را بخوان . بنده اسامی را خواندم  تا رسیدم به مرحوم سید باقر سجادی . نوشته را خواندم باقر سجادی . غلام یزدانی . و..... هنوز جمله ام تمام نشده بود که مرحوم آق سید علی صباغ دارابی تذکر داد که چرا  سید باقر سجادی را باقر سجادی نوشتی و خواندی . خیلی خیلی شرمنده شدم و عذر خواهی کرده و اصلاح نمودم  از آن زمان تاکنون و الی عمرم هرگز و هرگز و هرگز هیچ سیدی را بدون پیشوند سیدی نه خواندم و نه نوشتم و نه میخوانم و نه  مینویسم و نه صدا میکنم. و هر کمکی از دستم بر آید اگر طرفم سید باشد . دو چندان خدمت میکنم . خواستم بگوییم این اعتراض شما وارد است . ولی حتم دارم سهو بود رونوشت به آقا سید حسین شفیعی دارابی. پر فروغ باشید.
 
این چند پست بالا  را باید کشکولی جواب دهم:
کمی بعد تکمیل می‌کنم:


سلام. این ردیف از همان بالا همه یک جایی بالاخره اشتباه کردند عین من که در مورد حاج علی‌میرزا -که داماد مرحوم حاج سید کریم موسوی است- با پدرش حاج رحمان که باجناق جناب حجت الاسلام آشیخ مالک است.


یک. امیرجناب سلام. اشتباه شما این بود هر طالبی را مدیر!!! فرض می‌کنی. حک اسم «طالبی» بر روی فیلم استاد آسید حسین آقا، من نیستم آقا.

دو. دو: آسید موسی سلام. اشتباه شما این است برف دِشوو را درشو نوشتی! لابد از دیدن عکس برف دِشووی من دلت رفت و غش و ضعف کرده بودی!


سه. سه. سه. جناب علی میرزا سلام. باور فرما جای پدر شما را با شما اشتباه گرفته بودم. به قول استاد آسیدحسین آقا برف دِشوو مرا حسابی گرفت و بُرد به هپروت!!! و به قول آسید موسی هم برف و هم دِشوو اصلِ اصل بود و عین بنگی‌ها!!! خُمارم کرده بود. بله درسته. خودم هم بعد از توضحی که آسید موسی برام فرستاد پی به فاجعه!!! برده بودم. خدا پدرخانمت مرحوم حاج سید کریم موسوی آن مرد خالص باخدا را رحمت کناد. شاید حکمت شد تا اسم آن مرحومِ بزرگ‌مرد محل برده شد درین صحن.

چهار. جناب حجت‌الاسلام آسید حسین آقا شفیعی دارابی استاد محترم سلام. شما هم برف دُشوو لب‌نزده آق سید موسی را شهید کردید!!! جالب شد. گویا سفیدی برف فقط حافظه‌ی ابراهیم را شلیک نکرد!!! قشنگ بود این موارد پشت سرِ هم باهم.
 
پنج: آسید موسی صباغ سلام. برف دُشوو و حافظه‌ی ابراهیم و همه و همه باعث شد استاد حاج آقا شفیعی دارابی تو را به جای داداشت شهید سیدباقر صباغ بگیرد. من البته چقدر هم خوشحال شدم زیرا یک آن حس کردم روح آن شهید عضو مدرسه فکرت شد و این برای من ارزش داشت نام شهید بیاد وسط. خیلی هم قشنگ. یادش گرامی باد. هیچ چیز ولو ساده.
 
عکس بالا که حاوی پیام‌های بزرگواران در دیشب بود را اسکرین شات کردم که مستند!!!! بیام میدان!!!
 
امیرجناب سلام. حکایت شما از مسئله‌ی ذکر نام سید در آن جمع رأی‌گیری یک طرف، خودِ تصمیم زیبا و راسخت بر درج نام سید روی اسمشان یک طرف. الحق هر دو قشنگ بود. خوب شده بود مرحوم حجت‌الاسلام آسید صباغ آن تذکر مشفقانه را داده بود. گاه یک تذکر بجا کار صد کتاب را با آدم می‌کند. جالب این‌که پان‌ایرانیسم‌ها که بیشتر در پُز هستند تا تز، اساساً با لفظ «سید» ویار دارند. بگذرم. ممنونم از بیان یک داستان واقعی که پند در آن عیان است. تصمیم تو را هم می‌ستایم.

امیرجناب سلام و سپاس. من ممنونم که از آن محیط وب ما را مطلع می‌کنید. در واقع بازتاب را برای ما آماریزه می‌کنید. با نگاه دلسوزانه و سازنده‌ات همنوایی دارم. بله یک چچکل در زیر پنبه ممکن است یک انبار پنبه را سوخت کند. می‌دانم که خودِ روحانیون وارسته و پارسا از دست این جور روحانی‌ها چه عذابی که نمی‌کشند.
 
سید موسی صباغ: سلام آقا ابراهیم. لفظ درشو رو بعضی ها بکار می‌برند که خواستم با همون لفظ باشه. ممنونم  از اخوی شهیدم در این صحن یادی کردین. خدا روح والدین شما و اخوی رو قرین رحمتش کند. از پارسال در این صحن یادی از پدر و برادرت شد ،کنجکاو بودم که قبر پدر شما رو پیدا کنم ( تلقی بنده این بود که نزدیک قبر مرحوم حاج آقا علی شفیعی باشه) . اما بر حسب اتفاق چشمم به تمثال اخوی مرحوم تان در سنگ قبر افتاد که کنار قبر پدر شما دفن شده بود . که از آن پس هر وقت توفیق حضور در مزار شهدا پیدا میکنم فاتحه ایی نثار این  دو عزیز شما اهدا میکنم.
[در پاسخ به سید موسی صباغ]
::
آسید موسی صباغ سلام سوم. کمی حدس زدم که خواستی از غلط مشهور دِشوو استفاده کنی. مثل لفظ دسشوری که همان دستشویی (=توالت) است. دوم این که دلم برات شد که نام مقدس شهید گرچه تصادفی وارد الفاظ آن پست‌ها شد اما هیچی چی بی حکمت نیست. شهید سیدباقر شما در رفتار و خُلق و صفت به تعبیر من مِلایکه بود. خیلی او را سر به زیر می‌دیدم انگاری در درون خود سیر و سلوک داشت.

پدر و مادرت را خدا بهشت برین برده است، نه این که شهید هدیه کردند، خودشان دو انسان متقی بودند و خیلی محبوب میان مردم. آقا شرمسارم و نیز مَسرور که قبر مرحوم پدرم و برادرم که در ورودی پله‌ی یادمان شهیدان دفن‌اند مورد توجه و ذکر فاتحه‌ی آن رفیق است. کنار پدرم سمت راست هم قبر مادربزرگم همسر مرحوم آخوند ملاعلی است. قبر مادرم مرحوم زهرا آفاقی هم چند قدم پایین‌تر نزدیک همین یادمان شهیدان قرار دارد.


فارسی‌زبان‌های صحن: دِشوو یعنی دوشاب خرمالو (=به گویش محلی خاروندی) جنگلی که همان شیره است، ولی بیش از حد لذیذ و گوارا.
 

هاع حاج حجت هااااااا؟؟؟
 اگ زنده!!! هستی، بیا صحن، کارِت دارم.
خَف نشو رخف!

استاد حجت‌الاسلام آسید حسین آقا شفیعی سلام. آن مهره‌ی مرحوم حجت الاسلام رفسنجانی -که چند پست بالاتر ازو امروز حرف زدید- از همان سال‌های اول انقلاب معلوم‌الحال بود. اصلاً سواد حوزه ندارد. ولی چندین بار همین شورای نگهبان او را برای خبرگان صالح تشخیص داد. به نظرم آن که باید مؤاخذه شود همین فقیهان شور نگهبان هستند که چندین سال و جندین بار حجت الاسلام حسن روحانی را به عنوان مجتهد خبره برای خبرگان تأیید صلاحیت کرده بودند. او اساساً سواد حوزه نداشت چه رسد به اجتهاد. بگذرم.
 
استاد حجت‌الاسلام احمدی سلام.‌برای این پست مهم‌تان می‌آم. خیلی زیبا وارد شدید و خارج. کمی بعد البت... هر سه نگاه عامیانه، نگاه سیاسی، نگاه بینشی را به زیبایی هرچه تمامتر تبیین کردید. قلمت هم همیشه سهل‌الوصول است و این درک مطلب را آسان می‌کند. من هر سه استدلال آن جناب را می‌پذیرم. شرح صدرت همیشه مفید بود. خواستم بازتر کنم دیدم جای هیچ ابهامی در متنت نیست که بی‌جهت وقت اعضا را بکُشم. درود دارم و از بیاناتت ممنونم و بهره‌گیر.
 
شیخ محمد رضا احمدی: سلام. صبح آفتابی و سردتان به خیر و خوشی... بالاخره یک فرقی بین بالاشهر و پایین شهر باید باشه، نباید باشه؟
 
سلام جناب طالبی عزیز. یک نکته جالب در میان شخصیت های سیاسی داخلی که از عدم وجود شرایط برابر رقابت و در نتیجه، عدم مشارکت مردم دم می‌زنند، اشاره‌ای به اموری مانند اقتصاد نمی‌کنند، و یا به ندرت می‌پردازند، چرا؟ چون خودشان در واقع از بانیان وضع موجود هستند، تنها مشکل‌شان عدم تایید و... هست.
چون خودشان تایید نشدند، از مردم هم برای شرکت دعوت نمی‌کنند و یا حداکثر مانند روحانی، مردم را به رای دادن به کاندیداهای معترض دعوت می‌کنند. در شرایط فعلی به راحتی می‌توان سیاست‌بازان را از سیاست‌ورزان تشخیص داد. ارادت.
 
سلام جناب آشیخ محمدرضا. جغرافیایی هم حساب کنیم من در جنوب قم واقع‌ام. چه باید کرد که بر خلاف تهران که شمالش، آن طور است، در قم جنوبش این طور است! من که از طبقه‌ی فرودستانم و از فرادستان بیزار. راستی ما که پای کوه خضر ساکنیم تقریباً، همیشه چند درجه‌ای هواش با مرکز شهر قم فرق دارد حتی تابستان. خودت هم پسرت آقا محمدجواد سمت ما ساکن است می‌دانید.
 
سلام مجدد حضرت آسید حسین آقا استاد گرانقدر ما. متشکرم که پاسخ قشنگی دادید. ۱. بله، موافقم. عنوان «آیت‌الله» دادن به مرحوم حجت الاسلام اکبر رفسنجانی را کاری از سوی افرادی می‌دانستم که او را بُت می‌ساختند. این جا هم اعضا و فقهای شورای نگهبان مقصر بودند که حاضر می‌شدند او را از قانون اساسی مستثنی کنند و با آن که باید از ریاست مجمع تشخیص مصلحت نظام استعفا می‌داد بعد در مجلس ششم ثبت نان! می‌کرد، ولی شورای نگهبان وی را با همان رفتار فراقانونی تعیین صلاحیت کرده بود. ۲. آقای حسن روحانی را چون گفتم برای خبرگان چند بار مجتهد صالح تأییدش کردند، فقیه‌های شورای نگهبان را هدف قرار دادم چون خودتان که نیک می‌دانید خبرگان را فقط فقهای شورای نگهبان نظر می‌دهند نه اعضای حقوقدان. سپاسگزارم از استادم.
 
 
آقااحمدی سلام سه‌باره و سپاس چهارپاره. با نظر شما موافقم به‌تمامه. همین‌طور است که ترسیمش کردید. بلایی که دولت ۱۱ و ۱۲ بر کشور آورد هیچ دولتی نیاورد. بورس را همین حسن روحانی به آن روز انداخت. بنزین را او باعث آشوب شد. آن ننگین‌کار را او در ۵ + ۱ مرتکب شد. اساساً این فرد، شاکله‌اش «دروغ» است. او بر پایه‌ی دروغ، ریش! در آورد و رو پیدا کرد.
 
 
کسب مقام قهرمانی کُشتی آموزشگاهی سطح مدارس ساری توسط آقامحسن دارابکلایی فرزند شایسته و بااخلاق آقاابراهیم دارابکلایی (برادر خانمم) و مریم‌سادات صباغ را به خود آقامحسن و والدین مذهبی و متدین و زحتمکشش، تمام خویشاوندان، و اساتید و مربیان محسن تبریک می‌گویم. آقامحسن خیلی خوشحالم بازم تو را مجدداً برای بار چندم در رقابت‌های کُشتی استانی و کشوری قهرمان می‌بینم.

چهارشنبه ۹ اسفند ۱۴۰۲

مدیر مدرسه فکرت
دامنه ابراهیم طالبی دارابی

 

سید یاسر موسوی: طرحی زیبا از ادای احترام کودک فلسطینی به سرباز آمریکایی که با سوزاندن خود در مقابل سفارت رژیم صهیونیستی، نخواست نامش در طومارِ جنایتکاران علیه فلسطینی‌ها باقی بماند.
 
 
آق سید یاسر سلام. اسم این خلبان آمریکایی «آرون بوشنل» که با این حرکتش غرب را رسوا کرد، برام بفرس. کاش بشود اسم این خلبان را بر روی جایی گذاشت که حافظه‌ی تاریخ بماند. حرکت کودک فلسطینی ایده‌آل بود. کار قشنگی را نماد کردند. ممنونم ازین اطلاع‌رسانی‌ات.
 
 
 
جناب حجت‌الاسلام آسید حسین آقا شفیعی استاد محترم سلام. اخیراً از من خواسته بودید در مورد فصل‌بندی، گفتاربندی و شکل و شمایل کتاب شما با عنوان «جهش تولید در آینه آیات و روایات» نظر دهم. من دقت کردم. تنها چیز مهمتری که به نظرم رسیده این است برای این که بتوان بر جاذبه‌های شکلی کتاب افزود این است علاوه بر ایجاد طرح آرام و رنگ مناسب و ساده‌ی روی جلد، در گفتارها باید به جای شکل واحد و یکنواخت فهرست‌بندی، از هر یک از دوره‌های انبیاء که بحث کردید، مهمترین ویژگی سیره‌ی آن پیامبر را پردازش کرد و برای فهرست‌بندی برگزید. نه این گونه از بالا تا پایین کل گفتارها، یک جور و یا جمله‌ای یکسان، چینش شده است. از سوی دیگر نام کتاب برای این که مخاطب را تحریک به دانستن کند، باید از یکی از مسائل یا کلیدواژه‌های مهم کتاب انتخاب شود تا خواننده مایل شود سمت و سوی آن روَد و عنوان «جهش تولید در آینه آیات و روایات» عنوان فرعی داخل پرانتز آن گردد. این کمک می‌کند کنجکاوی خواهندگان و خریداران آن برانگیخته گردد. در مثال می‌زنم. عنوان «شب‌های پیشاور» برای کتاب سلطان‌الواعظین چقدر حرفه‌ای انتخاب شد. حال آن منبر ایشان در هندوستان و پاکستان است. ولی جذبه‌ی نام شب‌های پیشاور» عین عطر آدم را به سمت کتاب سوق می‌دهد. من خودم جذب نام آن کتاب قطور شده بودم و دهه‌های ۸۰ همه‌ی کتاب رل لقمه‌لقمه خواندمش. سپاس. ابراهیم.

 

(۱)
 
 
آیا  شرکت‌کردن یا شرکت‌نکردن در ۱۱ اسفند برابر است؟!
 
من فهم خودم را ازین مسئله‌ی سیاسی در میان می‌گذارم:
 
 
الف. پیش‌درآمد بحث :
 
صندوق را دو نهاد پیش از برگزاری، فیتلر می‌کنند. وزرات کشور و سپس نهاد نگهبان. پس از آن است که شیار باریک صندوق، مجاز است اسم نامزدهای داوطلب عبورکرده از فیلتر را توسط یک یک مردم، از خود عبور دهد. درین روند: ۱. هم کار درستی وجود دارد؛ افراد فاقد صلاحیت عین سَرَند، فیلتر می‌شوند، که باید طبق مقررات بشوند. ۲. هم کار نادرستی صورت می‌انجامد؛ چون ترجیحات جناحی موجب می‌شود هم وزرات کشور و هم نهاد نگهبان چشمی جناحی و خارج از ضابطه پیدا کنند. درین، هیچ شکی ندارم. سال‌ها رخ داده است.
 
 
 
ب. خودِ صورت بحث :
 
۱. هیچ عقل سلیمی در هیچ شرایطی حق رأی خود را در جیب خود و بیخ یقه‌ی خود جا نمی‌گذارد که مثلاً چون رد صلاحیت، صورت گرفته است، پس صندوق بی‌معناستُ رأی را وارد آراء مأخوذه کردن بی‌فایده.
 
۲. حتی اگر نامزد دلخواه کسی رد صلاحیت شده باشد، همچنان منطق ایجاب می‌کند از میان باقی‌مانده‌ها، برای آن کسی که به صورت نسبی از دیگری صلاحیت بیشتری دارد، فرصت انتخاب‌شوندگی فراهم کرد. چون رأی معنایی جز تفوُق ندارد؛ یعنی به فوق بردن فرد از بقیه‌ی نامزد.
 
۳. خودم جانبدار دموکراسی حداقلی هستم، نه حداکثری. یعنی به لحاظ گذراندنِ علم سیاست، مشارکت متعادل و آرام و دستچین را بر شرکت هجومی و احساسی با آماری نجومی، ارجح می‌دانم.
 
۴. چون صفت اصلی جمهوری اسلامی ایران، تکیه‌ی قدرت در دو قوه از قوای سه‌گانه، بر پایه‌ی رأی مردم است، شرکت‌کردن با شرکت‌نکردن برابر نیست. آثار هر کدام در هر صورت بر نظام بار می‌شود.
 
۵. اِعمال قدرت فردی هر شهروند در بالاترین امکان، فقط و فقط در مفهوم «رأی» معنی پیدا می‌کند؛ یعنی کارهایی چون فعالیت مدنی، نوشتن متن‌های انتقادی، شرکت در اعتراض‌های مدنی قانونی و هر کار سیاسی و اجتماعی و فرهنگی مشروع دیگر، زمانی به اوج خود منتهی می‌شود که زمان رأی فرا برسد. رأی، نافذ هم است؛ یکی را کنار می‌گذارد، یکی را به قدرت می‌رسانَد؛ پس نمی‌شود آن را در جیب مخفی کرد و استنکاف نمود. هر چند بنده به اختیار و آزادی فردی، درین مسئله، بسیار باور دارم و فلسفه‌ی سیاسی‌ام اختبار در کنار اختیار است.
 
جمعه ۴ اسفند ۱۴۰۲
قم : ابراهیم طالبی دامنه دارابی
 
امیدوارم با نوشتن تحلیل - تفسیر بالا، اجابت شده باشد به پیشنهادی که جناب حجت‌الاسلام آسید حسین آقا شفیعی دارابی استاد محترم در چندی پیش به بنده کرده بودند که درین مسئله‌ی سیاسی روز، نظرم را تشریحی بیان نمایم.
 

متن حجت‌الاسلام سید حسین شفیعی دارابی: سپاس از آقا ابراهیم و طرح مجدد انتظار. بنام پروردگار بصیر و دوستدار اهل بصیرت. آقا ابراهیم سلام علیک. از جنابعالی به جهت نگارش نوشته ای آراسته با صبغه پرسش _ تحلیل پیرامون انتخابات ۱۱ اسفند صمیمانه تشکر می نمایم؛ و دعا می کنم در قبال این اقدام نیکتان ماجور باشید؛ آقا ابراهیم در عین حالیکه در قالب این نوشته؛ به یکی از شبهات مربوطه؛ پاسخی مناسب داده اید (البته در خلال آن؛ همچون همیشه از طرح نقد و نقب نسبت به عمل مسئولین انتخاباتی هم؛ دریغ نورزیده اید)؛ ولی با توجه به توانتان در عرصه تهییج و تشویق دیگران به حضور پررنگ در این عرصه مهم سیاسی؛ انتظارم اینست به این نوشته بسنده نکنید؛ زیرا  دست کم به ظن قوی؛ با نوشته های بعدیتان؛ بر تعداد حاضران در کنار صندوق های رای افزوده خواهد شد؛ در نتیجه؛ نمی بایست از نگارش و بارگذاری آنها دریغ ورزید؛ پس با عمل به خطاب قرآنی «فاستبقوا الی الخیرات»؛ عزمتان را جزم نموده و گوی سبقت را از دیگران بربائید؛ و بر ضریب وزنه حسنات خود در جهت ترویج انقلاب و نظام جمهوری اسلامی و تشویق دیگران بر این حضور اجتماعی بیافزایید. (حوزه علمیه قم: سید حسین شفیعی دارابی/ عصر روز جمعه ۱۳ شعبان ۱۴۴۵ق_ ۴ اسفند ۱۴۰۲ش)

 

پاسخ بنده به استاد: باز نیز امیدوارم این متن دومم اجابت درخورتری برای ادی دین به انقلاب و نیز پیشنهاد سازنده‌ی جناب حجت‌الاسلام آسید حسین آقا شفیعی دارابی استاد محترم ما باشد که در اسرع وقت بدون تکاهل نوشتم. سلام و سپاس دارم محضر آن استاد که نوازشگر بامحبت جمیع ما درین صحن هستند. متن دومم در پایین منتشر می‌شود :

 

 

(۲)

 

چرا در ۱۱ اسفند شرکت می‌کنم؟!

 

برای خودم دست‌کم سه علت دیده‌ام که الزامم می‌دارد ۱۱ اسفند به سرِ صندوق قم بشتابم؛ حتی جزوِ کسانی باشم که در ساعت اولیه‌ی شروع رأی آنجا حاضرند.

 

علت اول :

هر بار در هر دوره از فصل انتخابات، شرکت در پای صندوق، در درجه‌ی نخست تقویت انقلاب را در پی دارد و بازتاب امنیتی برای تضمین منافع ملی دارد و آسایش مردم از دسیسه‌ها را ارمغان می‌آورد. بیشترین اثر این رأی، جاری‌شدن خونِ مشروعیت سیاسی در شریان انقلاب اسلامی است که قطب عظیم جبهه‌ی مقاومت است که در برابر ستمِ ستمگران غربی ایستاده است. آیا وقتی رأی هر شهروند می‌تواند بخشی مهم از تقویت جهاد آن رزمندگان در خط مقدم علیه‌ی امپراتوری غرب را ایفا کند، می‌شود آن را در جیب خود حبس کرد و در شیار صندوق نینداخت؟! دور بادا بر هر یک از ماها که نخواهیم جبهه‌ی مقاومت را از راه دور -ولو در حد حضور در پای صندوق- کمک دهیم. رأی ما از گلوله هم قوی‌تر است؛ چون بقای جبهه‌ی حق و ضد ظلم را بیمه می‌کند.

 

علت دوم : 

من بر خلاف خیلی‌ها که برین نظرند هر کس از فیلتر وزارت کشور و نهاد نگهبان عبور کرده باشد، فردی «صالح» و «صاحب صلاحیت» است، معتقدم نه چنین نیست، بلکه احتمال بالایی وجود دارد که افرادی ناشایست و دارای فکر و رفتار نادرست با رایزنی و لابی و ساخت و پاخت و بده و بستان از فیلتر این دو جا -که اغلب جناحی و خودخواهانه رفتار کرده‌اند- عبور کردند. اینجاست که بر هر یک از ماها لازم می‌آید با رفتن در ۱۱ اسفند، جلوِ رأی‌آوری چنین افراد جاه‌طلب، طمّاع که از خزینه‌ی نظام برای زندگی خود و اطرافیان خود کیسه دوخته‌اند و اینک باز سودای قدرت بر دماغ‌شان خورده تا بیشتر تکاثُر کنند، بگیریم. پس؛ رأی هر یک از ما، ۱. هم می‌تواند ایجابی باشد (یعنی: فردِ صاحب‌صلاحیت را برگزینیم) ۲. هم قادر است سلبی باشد (یعنی: فرصتِ فردِ ناصالح، فرصت‌طلب و فاقد شایستگی برای تصاحب صندلی قدرت را بگیریم) بنابراین رأی دو تا زور دارد: صالح را به جلو می‌اندازد، ناصالح را به عقب می‌گذارد و نمی‌گذارد به باند قدرت را به اتوبان ثروت! وصل کند.

 

علت سوم : 

میان مردم و انقلاب یک پیمانی وجود دارد؛ انقلاب متعهد است دانش‌ها، دانشمندان و ارزش‌ها، ارزشمندان، و نیز شایستگی و شایستگان را میدان دهد تا کشور روی علم و پیشرفت و رشد و توسعه و عدالت و امنیت را ببیند و مردم هم این را در مقابل بر گردن گرفتند که ازین انقلاب با پوست و گوشت و خون و خدمت و نظارت و نقد و نظر، حمایت و دفاع کنند. رأی در ۱۱ اسفند، عمل به این پیمان است و اجراسازی حق شهروندی، که هر ایرانی از حق رأی‌یی آزاد برخوردار است. من از این رأی و حق خودم در ۱۱ اسفند دریغ نمی‌دارم و آگاه و آزاد صبح زود آنجام.

جمعه‌شب : ۴ اسفند ۱۴۰۲

قم. ابراهیم طالبی دامنه دارابیخوشحالم چنین می‌بینم ایستگاه صلواتی لبِ خط (سه‌راه) را که فرخنده میلاد حضرت موعود منجی علیه السلام را این‌گونه خجسته داشته‌اند؛ خاصه رفیق همیشه‌همرزمم آق سید عسکری شفیعی را در تصویر دیدم. تصاویر از آقا مصطفی داراب‌کلایی هست. تشکر وافر از وی که همآره رونق می‌دهد این قبیل کارهای مذهبی و اجتماعی را. دامنه.

 

(۳)

خیابان حضور است! صندوق حضور نیست؟!

یک کُرد -که سابقه‌ی بستری و جراحی هم داشت- بنا به هر علتی غش کرد و مُرد. یک فصل کامل پائیز، عصر و شب خیابان‌ها را دستاویز آتش و آشوب کردند و اسم آن رفتارهای دنائت را اعتراض مدنی! نامیدند و آنان که از تفکر سیاسی به اصطلاح اصلاح‌طلبانه! به معارضه با انقلاب رسیده بودند، آن پائیز را فرصت نامیدند و از طریق بیانیه‌های پی‌درپی و پر از تحریک و اغوا، زبانه‌ی آتش آشوب را هی دمیدند که جناح رقیب خود را -که از قضا خیلی‌هم سابقه‌ی بد در نحوه‌ی حکومت‌کردن داشت- به زیر کِشند، اما خود می‌دانستند آخر آن آشوب -که هرزگان لیدر آن بودند- به نابودی‌کشاندن کشور و سپردن عنان سیاست به دست آمریکا و اسرائیل بود. بدا اما به حال آن‌ها که همچنان راه خود را از ساختارشکنان -که مستقیم رهبر معظم را اهانت می‌نمودند- جدا نمی‌کردند تا مثلاً ثمره‌ی آشوب را، به سود خود سازنند و «انقلاب در انقلاب»!! کنند. خُب؛ آن تهدید علیه‌ی کیان کشور سرانجام جمع شد.

 

اینک که یک سال و اندی پس از آن آشوب، نوبت رأی‌گیری مجلس ۱۲ فرا رسیده که ۱۱ اسفند برگزار می‌شود، همان تیپ افکار اپورتونیست (= فرصت‌طلب) که خیابان را حضور مردم! تفسیر می‌کردند، صندوق رأی را تحریم نمودند. نه فقط تحریم، بلکه با رفتاری دودوزه‌باز، تلاش کردند برای همین نظام که خواهان افکندن آن بودند، کاندیدا ثبت‌نام کنند. لابد انتظار هم داشتند نهاد نگهبان (آن هم با ترکیب یکدست! و شاغول‌شده!) صحیح و سالم نامزدهای نمایندگی آنان را از صافی خود عبور دهد! جَل الخالق!

 

فکر اپورتونیستی یعنی، هم آشوب فرصت برای قدرت! است و هم صندوق رأی. حال که دیدند به جای برافکندن انقلاب، خودشان از دایره‌ی قدرت و نظام بیرون افکنده شدند، با سرافکندگی و افتضاح، به نزاع درونی با هم برخاستند و چوب حراج بر پیکر نیمه‌جان جناح خود زدند که با دستان خود آن را به این روز انداختند؛ با تندروی بوالهوَسانه و فلسفه‌ی فکری غربیانه.

 

آیا خیابان حضور است؟! صندوق حضور نیست؟! خیابان زمانی حضور است که اعتراضات شکل انسانی به خود گیرد. صندوق هم زمانی حضور است که دست‌کم یک سوم پای رأی حاضر شوند حتی یک چهارم هم مرسوم است. اما انقلاب اسلامی ایران تا کنون از طرف مردم خود فهمید ملت نه طرفدارِ انقلاب که خودِ خودِ خودِ طرفِ انقلاب است و همواره مشارکتش بیش از حد معمول جهانی بوده است. ۱۱ اسفند پس روز حضور معقول و مقبول است.

شنبه ۵ اسفند ۱۴۰۲

قم. دامنه ابراهیم طالبی دارابی

 

(۴)

رأی سفید؟! خُب؛ سلّمنا

این احتمال بالا هم هست که خیلی‌ها هیچ نامزد داوطلب تأییدشده‌ی نهاد نگهبان را نپذیرند و بعید هم نیست نخواهند به آنان رأی دهند، اما بنا دارند ۱۱ اسفند ۱۴۰۲ سرِ صندوق آراء حاضر شوند و رأی سفید دهند. چنین کاری نه تنها در آخرین شق تصمیم به مشارکت اشکالی ندارد بلکه مُحسّنات هم دارد. هم فرد را از بار سنگین دین به انقلاب سبک می‌کند دست به شماتت خود نمی‌زند، هم میزاِنِ حضور سیاسی پای مهمترین عنصر عناصر چهارگانه‌ی دموکراسی یعنی صندوق را بالا می‌برَد و هم با این کار تفکر خود در سرنوشت اِعمال می‌کند. یعنی اقدام سیاسی برای تقویت انقلاب و در عین حال رأی نه به تمام نامزدهای محل حوزه‌ی انتخابیه. این خود رفتاری سیاسی و آگاهانه است. آری؛ رأی سفید؟! خُب؛ سلّمنا (=تصدیق و اظهار تسلیم در برابر این تصمیم)

قم. یکشنبه ششم اسفند ۱۴۰۲

دامنه ابراهیم طالبی دارابی

 

(۵)

سیاست تمرکز و عدم تمرکز

یکی از درس‌های رشته‌ی ما همین واحد درسی بود که آقای سید علیرضا ارغندی اهل مشهد در این درس سررشته‌ی بالایی داشت. ازین درس خوشم می‌آمد؛ آن هم سال ۷۱ که مرحوم حجت الاسلام اکبر رفسنجانی رئیس جمهور بود و به علت رفتار فردگرایانه‌ی بسیارشدید خود، در بین منتقدان به «اکبرشاه» شهرت یافته بود. این درس رشته‌ی علم سیاست چه می‌گوید؟ این را می‌گوید که دولت‌هایی در جهان، بنای سیاست‌گذاری تمرکزگرا دارند یعنی هم می‌خواهند قدرت را در تصاحب خود داشته باشند و هم بر پیرامون دیکته کنند و آنان را در ضعف و حاشیه نگه دارند. حتی کشورهای مرکز و پیرامون، همیشه با هم بر سر نیاز و منافع و مرز و عقیده حتی، تنش دارند. در مورد انتخابات هم، چنین است.

 

در ۱۱ اسفند چون بحث نامزدی مجلس جریان دارد سیاست عدم تمرکز مطرح است. یعنی هر چه تحریمی‌ها تلاش کنند انتخابات را از شلوغی و حتی حد معمول و طبیعی و حداقلی مشارکت بیندازند، باز هم به نظرم نمی‌توانند:؛ چون در بحث انتخاب وکلای مجلس بر خلاف انتخابات ریاست جمهوری، آنچه ازهمه‌بیشتر مردم را تهییج می‌کند، رفتار بومی منطقه‌ای و فامیلی است، نه سیاست تمرکزی مرکز (=پایتخت)

 

معمولاً مردم هر شهر انگیزه‌های بومی قوی‌یی دارند که برای غلبه‌ی نامزدهای آشنای خود، وارد صحنه شوند تا کار را برای نامزد دلخواه خود یکسره کنند. همین رفتار بومگرایی، اشتیاق رأی را در سطح کشور زنده می‌کند.

 

بنابرین بر اساس رفتار عدم تمرکزی رأی‌دهندگان، که اغلب‌شان در مسئله‌ی مجلس، محلی بومی و فامیلی فکر می‌کنند، برای به کُرسی‌نشاندن فرد یا افراد آشنا و رفیق و فامیل خود، میل مشارکت مجهزی پیدا می‌کنند و هیچ جریان تحریمی‌یی، حریف این میلِ مردمی، نخواهد بود که آنان را از رفتن پای صندوق مردد کند؛ حتی اگر کسی تردید هم کند، ولی وزن کفّه‌ی تصمیم او بر تردید او غلبه دارد چون پای حیثیت بومی و محلی آن مردم در وسط است.

سه‌شنبه ۸ اسفند ۱۴۰۲

قم. دامنه ابراهیم طالبی دارابی

 

(۶)
 
بی‌التفاتی = بی‌میلی = بی‌توجهی = بی‌اعتنایی = بی‌وقعی
 
امروز (چهارشنبه ۹ اسفند ۱۴۰۲) رهبر معظم -که به‌حق و مقتدر و مقتدا، سُکان انقلاب را بر گردن دارند- خواهان "انتخابات قوی" شد و آن را "از ارکان اداره‌ی درست کشور" دانست. از دیدِ ایشان همه‌ی کسانی که نسبت به این عنصر اصلی دموکراسی "بی‌التفاتی می‌کنند"، کاری نادرست صورت می‌دهند. لذا از دید آقا "باید به انتخابات از زاویه‌ی منافع ملی نگاه" نمود، نه "از زاویه‌های جناحی و گروهی".
 
 
من نظرم این است تئوری و حرف و اندیشه و سیاست و هر فعالیت، یک جایی باید جنبه‌ی پیاده‌شدن (=عمل) پیدا کند. صندوق، یکی از آن جاهاست که هر دو سال یک بار، در ایران برای چهار انتخابات چهار وجهی پیش پای ملت گذاشته می‌شود که مردم از طریق صندوق، قدرت را به افراد که در واقع "نمایندگان" و "نائب مردم" محسوب می‌شوند، واگذار یا از آنانی که قبولشان ندارند سلب کنند. پس صندوق، برای هم ایجاب است و هم سلب. برای هر دو تا کار می‌شود تئوری را به عمل بدل کرد. هر رأی هر فرد دست‌کم چهار توان دارد:
 
یکی این که کسی را بر کسی دیگر برتری می‌بخشد و صندلی را برای او رزِرْوْ می‌کند.
 
دومی این که کسی را از دست‌یابی به قدرت و جاه‌طلبی بازمی‌دارد و نمی‌گذارد صندلی برای او رزِرْوْ شود.
 
سومی این که اگر هم تردید دارد با رأی سفید هم حرف خود را و حق خود به رخ می‌کشد.
 
چهارمی این که با رأی خود نمی‌گذارد انقلاب احساس غَبن و عدم مشروعیت سیاسی کند. پس؛ بی‌التفاتی = بی‌میلی = بی‌توجهی = بی‌اعتنایی = بی‌وقعی فقط با شرکت در ۱۱ اسفند می‌تواند معنای عکس پیدا کند.
 
چهارشنبه ۹ اسفند ۱۴۰۲
قم. دامنه ابراهیم طالبی دارابی
 

.۷.

چرا رأی، قدرت دفع و جذب دارد؟

ما وقتی مثلاً حیات "طیّب" می‌خواهیم در واقع قید احترازی (امساک + دوری + رویگردانی) نیز همزمان صورت می‌دهیم؛ چون همزمان با گرایش به حیات پاک و عمل به زیست مؤمنانه، از حیات ناپاک نیز احتراز و دوری می‌کنیم. یک انسان بیدار و آگاه، به قول مؤلف کتاب زندگی معنوی (آقای محمدتقی فعالی) در ص ۸۸ و ۱۸۰ افزون بر «جلب نفع»، به «دفع ضرر» هم، همت می‌گمارَد. به من دامنه بگویید آیا شده تا به حال چیزی عظیم را تعظیم کنید؟ مثلاً بارگاه مقدس حرم امام رضا -علیه السلام- را یا مقام منیع مادر را؟ به‌یقین خواهید گفت آری. نه یک بار، بلکه بارها و بارها. حالا همان تعظیم را در نظر بگیر. شما در حال تعظیم یک امر عظیم معنویت و قداست، در حقیقت یک امر حقیر دیگر را هم همزمان تحقیر کرده‌اید؛ یعنی شیطان را و نامعنویت را، نفسانیت را، قباحت را. یعنی میان تعظیم چیز عظیم و تحقیر چیز حقیر، رابطه‌ی مستقیم برقرار است. حالا همین را روی رأی روی صندوق پیاده کنیم.

 

صندوق جای همزمانی هم تعظیم‌کردن است و هم تحقیرکردن. اگر حقیری را سراغ دارید که برای پُرکردن اشتهای سیری‌ناپذیر خود و اطرافیان و جیب‌بُری خزانه‌ی بیت‌المال، دندان تیز کرده است که صندلی مجلس را تصرف کند، با تحقیر او (رأی به دیگری یا رأی سفید) او را ازین اشتهاء، گرسنه و لَه‌لَه‌زننده، نگه دارید که صندلی قدرت را اشغال نکند. پس شرکت پای صندوق، همزمان دو کارکرد برابر دارد: تقویت یک فرد خوب و حاضر به خدمت یا تحقیر یک فرد بد و جاه‌طلب. حالا اگر قانع شدید رأی را دستِ کم نگیرید. هر فرد پای صندوق می‌تواند رأی خود را "ابرقدرت" حساب کند؛ زیرا یک رأی (چه مثبت برای یک فرد، چه منفی علیه‌ی فرد دیگر، چه سفید علیه‌ی تک تک هر نامزد) در عین حالی که یک قِلِت و کم و ناچیز حساب می‌آید، ولی در سرجمع، یک کار سرنوشت‌ساز و قدرتمندانه محسوب می‌شود. این است که بنده معتقدم شرکت پای صندوق، هر رأی‌یی دارای قدرت دفع و قدرت جذب است. دریغ نکنید قدرت خود را. ایضاً حق خدادادی و وظیفه‌ی فردی اجتماعی سیاسی خود را.

 

من برای این دوره رأی‌گیری ۷ قسمت متن نوشتم. این هم آخری آن بود. گرچه می‌دانم هر کس خود بهتر بلد است، اما من هم تلاشم را برای اشتراک‌گذاشتن دیدگاه‌ام بروز دادم. امید است طی این هفت قسمت وقت کسی را ضایع ننموده باشم.

جمعه ۱۱ اسفند ۱۴۰۲
ابراهیم طالبی دارابی دامنه

 

محمدعلی شامانی زیر پست قسمت ۷ متن انتخاباتی من در ۱۱ اسفند ۱۴۰۲ : سلامی به بلندای معرفت،ذسالهای دور و نزدیک با دوستانم، در کلاسهایم و با دانش آموزان و دانشجویانم. از دوستی قدیمی تر مثال میزدم که او تحصیلاتی خوب دارد. ولی فهم و سواد و شناختی عالی و برتر دارد. آن دوست قدیمی تر امروز ما را توامان آگاه میکند. درود بر «عضد».

 

دامنه : بر جان و روح رفیق شفیقم حضرت شامانی -زید عزه- سلام و سپاس دارم. آقا، شما استاد ارجمند مایی و از شأن و منزلت والایی نزدمان برخوردار. جالب جملاتی که سرآخر به عین ضاد دال ختم شد!!! لطفت فزون بوده و هست. شاگرد و کمترینِ صحن محترم «بصیران» هستم. ارادت: قم. ابراهیم طالبی دارابی دامنه.

 

محمد تقی آهنگر: سلام اقای طالبی صبح بخیر نوشتار شما از جمله نوشتاری هست که در گروه به اشتراک می گذاری برایم ارزش خواندن وتامل دارد بحث حیات طیبه رو ذکر کردی حق هم همینه چرا که تکامل جامعه بستگی به حفظ ارزشهای اخلاقی است با راست گویی وایثار وبا وفاداری واحترام متقابل وبا صداقت وسلامت می شود هم نظم اجتماعی وهم نظم سیاسی در جامعه ی انسانی تحقق واستقرار می یابد همان عنوان مهمی که حضرتعالی بدان اشاره داشتی ( زیست مومنانه ) که شرکت در سرنوشت جامعه اش (انتخاب و حضور و مشارکت بصیرانه ) در مقابل هرگاه جامعه ای الوده شدند به انحراف کشیده شدند انواع زشتی ها و بیماریهای اخلاقی در انها راه یافت و ضد ارزشها در اشکال گوناگون در جامعه رونق گرفت سست گردیده و سقوط حتمی است که همان بی تفاوتی ( عدم مشارکت ) بنا براین جامعه ای که در حال پیمودن راه کمال همان رسیدن به حیات پاک وطیبه باید به ارزشها توجه لازم بقول شما اهتمام جدی داشته واز رشد ورونق ضد ارزشها نگران باشد وبا تمام تلاش در ریشه کن نمودن ان همت گمارد زیرا بی تفاوت بودن نسبت به ارزشها و ضد ارزشها قدم های اغازین سقوط است به هرحال موردی از مورد ها ی مهم حفظ نظام اسلامی حضور هوشمندانه در انتخابات هست به دور از هر نگاهی اول خود وخانواده ام حضور پیدا می کنم وهم دعوت از دیگران خداوند سرنوشت هیچ قومی را تقییر نخواهد داد مگر انکه خودشان بخواهند توکلت علی الله.‌ ارادت.

 

سلام برادر گرانقدرم محمدتقی. ۱. نظر لطف آن دوست باتقواست نسبت به بنده. من هم از کسانی‌ام که تا نوشته‌هایت وارد صحن شد با تمایل می‌خوانم چون در آن همواره نکات مهم نهفته است. ۲. خشنودی‌ام مضاعف شد که ترکیب وصفی حیات طیبه و زیست مؤمنانه بر پوست و استخوان روحت نشست. ۳. دیدگاه انقلابی و آگاهانه‌ات درباره‌ی حق تعیین سرنوشت و مقابله با آلایش‌های فساد سیاسی را قبول دارم. ۴. بله، از آن دوست جز این هم توقع نیست که دوشادوش همسر بافرهنگ و فرهنگی‌تان پای صندوق رأی حاضر شوید و در تعیین سرنوشت شرکت فرمایید. سلامم را برسانید.

 

سید کاظم صباغ: سلام علیکم بزرگوار. ممنون از شما که هزینه هایی از عمرتان را (هزینه فرصت) جهت روشنگری و ایجاد شور و انگیزه اشخاص کم تحرک و گله مند از وضع موجود برای تراز بالای حضور بکار گرفتید. استفاده کردم. لکن به رای سفید اعتنایی ندارم. چون باور دارم هرچند جزء آراء محاسبه میشود، ولی همانگونه فرمودید، بر فراز یک نماینده خوب و بهتر و نزول یک نماینده بد و ناکارآمد وجه تمایزی ایجاد نمیکند. شاید نظرتان این باشد ،که خواسته ،شخصی که احساس میکند در کارزار زندگی به صخره خورده باشد را به سر صندوق دعوت کرده باشید. از خداوند برقرای و پایداری شما و خانوادئتان را خواستارم. ۱۱ اسفند ۱۴۲ ارادتمند سیدکاظم.

 

برادرم، رفیقم، هم‌دوره‌ی تحصیل‌ام، همسنگر جبهه‌ام جناب حاج‌آقا سید کاظم صباغ سلام علیکم و علیکم السلام. ۱. دقت آن دوست متفکر را می‌ستایم؛ که صخره‌سنگ متنم را دریافت. ۲. از سخن مشوق و مشفق و نیز دعای خیر شما سید و سادات باوقار و باتبار، لبریز لطف شدم. ۳. می‌دانستم آن زیرک، توالی و تیره‌ی متنم را صید خواهد کرد. ۴. خیلی خوب شد از دیدگاه‌ات نسبت به اصل رأی و انواع سه‌گانه‌ی رأی باخبر شدم. ۵. شما خوب تشخیص دادید، بلی؛ یک مورد از موارد مقصد و مقصود من از هفت قسمت متن درباره‌ی انتخابات ۱۱ اسفند این بوده است آنانی را که در مرز تردید و یک دل دو دل نشستند، برخیزانم. ممنونم. منم برای شما و دخترعموی‌ام همسر گرانسنگت حاجیه نرگس محترم، سلام و دعا دارم. حالیا درود بر شما. ایضاً خانم بنده هم، نظر شما را دیدند و سلام به خودت و خانمت (که همآره یک همسایه‌ی همیشه‌سایه و لطف و محبت برای او هست) رسانیدند. ابراهیمُ ارادت.

 

حجت‌الاسلام آشیخ محمد جواد غلامی استاد و دوستم سلام. هم زیارتت در امامزاده صالح تجریش تهران، هم شرکتت در پای صندوق ۱۱ اسفند و هم قدم بر برف قطور شمال شهر پایتخت قبول و گوارا. عکس‌ها دل مرا یک‌آن آورد صحن امامزاده صالح. چون آنجا چندباری خاطره دارم.

 

حضرت مستطاب حجت‌الاسلام سیدعمادی سلام. همین اول کلام کشکولی بگویم: شِطون نفرین را بشنود کاری می‌کند از روی برفِ یخ‌زده‌ی قم لیز بخوری و قلم پات! از قلم دستت نازک‌تر شود!!! آقا طرز طنزنگاشت شما درین صِویِ برفی جذاب بود. خودتان هم قشنگ افتادین. منزل که رفتید به حاج‌خانم بگید اسپند دی بگیرد!

 

آشیخ محمدجواد بازم سلام. پس کو خودِ آق شیخ ما؟؟؟ خودت را چهره بنُما تا ببینیم. دیروقتی است آن رفیق را چهره‌به‌چهره رخ‌دررخ ندیدم. بگذرم.

 

حجت‌الاسلام استاد مستطاب آسید حسین آقا شفیعی دارابی سلام علیکم. کشکولی: به فتوای مِن!!! روزه امرو مکروه بود!!!!

 

سید کمال الدین عمادی: سلام و درود بر برار گل شکفته ام. مه جان برار، شیطان ملعون بعد از هزاران سال هنوز نفهمسته که هر که با آل علی در افتاد ور افتاد.

 

آق سید حسین شفیعی دارابی: سلام اگر هم سخن کشکولیت قابل اعتماد باشد؛ با فزونی ثواب روزه در ماه شعبان؛ کراهت رفع خواهد شد.

 

آقا سید عمادی سلام جانانه‌ی دگر. خیلی خندیدم از حاضرجوابی آن سیدسادات پاک‌نهاد. آره؛ شما سیدها شِطون را دایم‌ رجم می‌کنید و او از ترس شِم حوالی را هم نَمِجنه!!! (= برای فارسی‌کن‌ها: پا نمی‌گذارد) عالی بود مزاح شما با برف و آخوند و شِطون.

 

آقا احمدی استاد گرامی سلام مجدد. می‌آم برای نظر. کمی بعد...

این پست: جالب این که همان تاریخ ما هم عملیات والفجر هشت بودیم مانند شما اول در داخل سوله‌ها کنار نخل‌ها در خسروآباد.

این پست: جالب این که ما هم در جاده‌ی فاو و ام القصر بودیم البته جناح راست جاده.

این پست بازم: جالب این است که من هم مثل خودت قبضه‌ی خمپاره ۸۰‌ام داغ کرد.

این پست: جالب این است من هم همان جاده چشم چپم چپه!!!! شد و چاک خورد..

این پست: جالب این است من هم در بنیاد جانبازان ساری پرونده دارم ولی هیچ وقت حاضر نشدم تا الآن برای گرفتن درصد رجوع کنم!!! گذاشتم کنار واسه خدا !!!

در مجموع جناب حجت‌الاسلام استاد آقا احمدی سلام و سپاس از خاطره‌نویسی قشنگ. موبه‌مو خواندم. جذاب بود. آن سرت از قضا پس از خوردن ترکش تازه عقل و هوش و ذکاوت گرفت!!! کشکولی. جالب این است تو را بردند بیمارستان بقایی، ولی مرا بردند بیمارستان شهید کلانتری دزفول.

 

فامیل محترم استاد حجت الاسلام آشیخ جوادآقا آفاقی سلام. برین دو لبّاده‌پوش و سه قدک‌پوش هم‌قدواندازه سه شیخ و دو سید سپاس دارم. کشکولی اما آشیخ جوادآقا: شِما امرو در تهران بَنویس‌مَنویس داشتین و خودکار و انگوس‌مُهر آن هم هلاک بابت درج ۳۰ تا اسم وکیل مجلس و ۱۶ تا هم خُبره‌ی تشخیص رهبر! ولی اِما در قم فقط دکمه‌ی الکترونیکی داشتمُ خلاص. خداقوت به شما که واقعاً با نوشتن ۴۶ اسم شِم تِهروک در رفت توی تهرون. این عکس هم هنگام بَنویس‌مَنویس آشیخ جواد آقا آفاقی در تهران.

 

شیخ جواد آفاقی به دامنه: سلام. و ارادت. البته با آمادگی قبلی و آماده کردن لیست خیلی به تِهروک نَرِسیِه. فیگور بَیتِن در عکس، بعد از نوشتن ۴۶ نفر بیه. افضل الاعمال احمزها. انشاالله خداوند از همه قبول هاکنِه.

 

استاد و فامیل محبوب خاندان مادری ما آشیخ جوادآقا آفاقی زیده عزه.

 

۱. سلام دوباره‌ها که با زبان محلی جواب دادید و این نشان آن است مرکز و پایتخت نشینی روحیه‌ی خاکی و فروتنی اخلاقی شما را هرگز نتوانسته بشکند. ممنونم از طبایع ضد استبدادی شما (= معکوس کتاب طبایع الاستبدایه)ی مرحوم شیخ عبدالرحمن کواکبی سوری.

 

۲. بله قبول دارم که کار شما با درج ۴۶ نفر در تهران، «دشوارترین» به قول شما «احمَز» بود. ثواب کیسه کردید حسابی. این آخری کشکولی.

 

۳. پس، پس از نوشتن اسم‌ها عکس انداخته شد. نشان می‌ده نه، خسته نشدید. خبرگان هر چه رأی دادید بدانید بیشترشان مال قم‌اند. قم تهران را هم تسخیر کرد. با ارادات: ابراهیم. چای هم جای شما خالی با کمی پِشتِ زیک چشیده شد. درود.

 

جواب شیخ جواد آفاقی: سلام وارادت خداوند دخترعموی ما را رحمت کند. بله همه خبرگان وتعدادی از کاندیداهای مجلس در کل همه کشور و همه ما مدیون قم و قمیون ایم. خداوند حافظ کشور و مرکز علم وفقاهت قم باشد.

 

یک جواب دیگر هم مانده است. کمی بعد. ات چای دیگه بخورم. حمّوم‌بوردِه هَسّمِه باید نوشیدنی بَخارِم.... می‌آم الآن.. با توجه با انگشت نشان‌دادن سبّابه ممهور به مهر رأی درین عکس. اما اِما در قم انگشت‌مهر نزدیم. چون الکترونیکی برگزار شد نیاز به مهر بر شناسنامه نیست. نیاز به انگشت‌مهر هم نیست. نیاز به خودکار و مداد و خط‌کش! و نقّاله! و گونیا! و تراز! و شاغول هم نبود. لذا ما مثل شما انگوش بلند نکردیم مانور سیاسی بدیم علیه‌ی براندازان و هرزگان. آقا شیخ جوادآقا استاد بااخلاق ما پوزش، که کمی با شما از درِ کشکولی وارد شدم، چون دوستت دارم، مثل لیلی!!! جام جناب‌عالی رِه بِشکِنیمِه!! با نهایت ادب و ارادت: دامنه ابراهیم.

 

نمکِ طعامِ سیاست

فکر می‌کنید نمکِ طعامِ سیاست چه چیزی می‌تواند باشد؟ پایان متن خواهم گفت. نه تنها سیاست به این نمک نیاز دارد که هر بخش از زندگی انسان بدان محتاج است. بخواهید عبادت کنید نیازمند آنی. بخواهید معلمی کنید باید از آن برخوردار باشی. بخواهید روحانی باشید بیش از هر چیزی اول باید ازین نمک به خود بیفزایید. جنگنده و جهادی رزم هم باشید، باید تاروپود وجودت انباشته‌ی این نمک باشد. حتی اگر بخواهید یک انسان منفَرِد و منزوی و عُزلت‌نشین باشی، این را که نداشته باشی، می‌پوکی. سیاست که از دیدِ من ۱۰۰ در ۱۰۰ باید این نمکِ طعام را داشته باشد، وگرنه آخرش می‌شود مثل آن کسانی که حاضر شده بودند برای کسب قدرت و غلبه بر همگان با هر وسیله و شگرد، بروند کنار صدام تا بتوانند با این تاکتیک غلط و وحشت، به تصاحب حکومت برسند. اما اگر سیاست برای هر فرد ازین نمکِ طعام خالی نباشد، می‌شود شبیه شهید مظلومِ میدانِ اخلاص و ذکاوت آیت الله دکتر بهشتی و شهید میدان مقاومت و خلوص و عشق و رشادت حاج قاسم سلیمانی که تا آخرین نفس در خدمت، دیانت، اخلاقیات و در تمام افعال و اعمال خودشان ازین نمک خلوص  و عشق فی الله خارج نشدند. خوب تشخیص دادید؛ آری این نمکِ طعام، عرفان است؛ عرفان.

 

عرفان مگر چیست؟ که نمک همه چیز است؟ آن هم نمکی که نمی‌گذارد انسان در هر مسیر و شغل و حرفه‌ای که سیر می‌کند، اصلاً نگندد، نپوکد و نپوسد. من عرفان را حالتی برای رفت و برگشت به خدا می‌دانم. یعنی در هر سیر و مسیری که هستی، همه‌حال، بر سیر و سلوک خداشناسی و خداپرستی و خداترسی باشی، به‌طوری‌که عشق به اقدَس حق، در همه چیز تو سریان کند. به قول مولوی:

 

ژغژغ آن عقل و مغزت را برَد

صد هزاران عقل را یک نشمَرد

یار تو خُرجین تُست و کیسه‌ات

گر تو رامینی مَجو جز ویسه‌ات

ویسه و معشوق تو هم ذات تُست

وین برونیها همه آفات تُست


آری از عرفان بیرون بیفتی، این تازه آغاز آفَت و اُفت و لَک و کَنه و شَته‌ی درخت وجود توست. نمکِ طعامِ سیاست و همه چیز بشر، فقط و فقط عرفان است؛ یعنی شناخت و عشق خدا و داراییِ فهمی در وُسع انسانِ والِه و شیدا که استعداد خلفیه‌ی خدا شدن را دارد. سیاست منهای عرفان یعنی قدرت تهی از حکمت.


شرح مختصر دو لغت:

ژَغژَغ = صدای سائیدن دندان‌ها هنگام بروز شدّت سرما

ویسه‌ = قهرمان و سپهسالار شاهنانه از بلاد خُتَن تُرکستان چین (استان سین کیانگ)

۱۲ اسفند ۱۴۰۲ . دامنه

 

نظر عضوی از هیئت رزمندگان با اسم "ایران": عالیه زمانی رای آورده. ولی همسنخ همین افراد بوده

 
سلام جناب «ایران» من نام شما را در مخاطبینم ندارم. بجا نیاوردم. معرفی بفرمایید بشناسم شما را. پیام‌تان را دقیق متوجه نشدم. می‌شود توضیح بیشتری بدهید؟
با ادب و احترام
ابراهیم طالبی دارابی دامنه

نقدی بر یک مصرع از شعر آقای شفیعی مازندرانی

جناب حجت‌الاسلام شفیعی مازندرانی استاد محترم سلام. خواستم این نقد را دیروز بر این مصرع آخر شعرتان وارد کنم اما احتمال می‌دهم تصور نادرست روی نقدم رخ دهد اما حالا که از یازده اسفند خارج شدیم گفتن آن را صلاح می‌دانم. این که درین بیت وصف‌های "دَدان و خَسان" یعنی حیوانات و خس و خاشاکان آوردید به نظر بنده واژگان مناسبی برای شهروندان نیاوردید. این بیت منظور هست:

 

"شرکت نکردنت گل همسوی با ددان
رای سپید هم شده همبزم با خسان"

 

این که کسی شرکت نکرد همسوی دد و حیوان است را من قضاوت نمی‌کنم. ازین عبور می‌کنم اما "رأی سفید" شهروندانی را که احتمالاً ازین گزینه استفاده کردند به هم بزم با خس خاشاکان!!! گردیدن فتوا دادید اصلاً سخن درستی درین مصرع شعر به میان نیاوردید. چنین نسبتی به شهروندان دادن از شما عالم دین که اخلاقیات از محوری‌ترین آثار انتشاراتی شماست بعید بود. اگر "رأی سفید" چنین باشد که شما فتوا دادید پس چرا در ساختار صندوق الکترونیکی یک دکمه بزرگ روی صندوق درج «رأی سفید» بود! درج این دکمه یعنی عملی که شهروند با آن می‌کند اشکال ندارد. چون خود نظام رأی‌دهنده را مخیر کرده است بین درج کد نامزد یا زدن دکمه‌ی "رأی سفید". بگذرم. با این مصرع شما شدیداً مخالف بودم. شما شهروندان را درین مصرع اهانت کردید. با احترام و ارادت: ابراهیم که در نقد و اِبرام سعی می‌کند بیان حق کند.

 

جواب پس از جواب سلام دوباره حضرت استاد شفیعی مازندرانی. نه، به قول سریال «سلطان و شبان» جواب‌تان مقبول نیفتاد. نظر من همان است که وارد کردم. متشکرم از رفتار کریمه‌ی آن بزرگوار. ارادت. ابراهیم.

 

انتقادم به حجت‌الاسلام آقای شیخ علی اکبر دارابکلایی

سلام استاد محترم. اوقات آن دوست بزرگوار و روحانی پرمشغله به خیر و خوبی


خُب حالا که ۱۱ اسفند جایش را به ۱۲ اسفند داد، وقت آن فرارسیده است انتقادی که به شما دارم را عمومی مطرح کنم؛ چون شما هم عمومی این مسئله را وارد جامعه و این صحن و صحن محترم هیئت رزمندگان کردید. انتقادم این است جناب‌عالی عنوان و صبغه‌ی طلبگی خود را -که از بهترین لقب و خوشنام‌ترین واژه میان افواه مردم و متدینان است (یعنی: پیشوند عنوانیِ "حجت الاسلام") بر روی تمام پوسترهای تبلیغی و دعوتی خود چشم‌پوشی کرده بودید و به جای آن از عنوان «معادل» استفاده نمودید که برای نامیدن نام شما نزد مردم، فرع است. و حتی در قیاس با عنوان رسمی حوزویِ "حجت الاسلام"، ناچیز و حتی هیچ است. بهتر می‌بود این شائبه را از خود دور می‌ساختید که نکند چنین کار تبلیغی‌ات، تصوری را در اذهان جامعه بنشانَد که گمان برَند، برای شما انگاری عنوان مقدس "حجت الاسلام" شأنیت و اعتباری نداشت که ترجیح بلامرجّح دادید بر روی اسم خود، عنوان دهن پُرکنِ "معادل" که در بازار مکّاره‌ی امروزه‌روز سیاست‌ورزان ایران رواجی پوشالی یافته، بگذارید که تا کنون هم نزد مردم به چنین عنوان و القابی اصلاً شناخته نمی‌شدید. واقعاً تأسف خوردم که چرا "حجت الاسلام" را فدای یک واژه‌ی معادل کرده‌اید. یکی از آداب زیّ طلبگی این بوده و هست و خواهد بود که طلبه فراموش نکند بهترین و رایج‌ترین عنوان برای او همان لفظ ساده و همه‌فهم و دارای قُدسیتِ "حجت الاسلام" است. من از نیِت‌خوانی پرهیز دارم؛ لذا انتقادم متوجه‌ی انگیزه نیست، بلکه به انگیخته است که به نظرم چنین اقدامی از سوی شما اصلاً هم، کار درست و موجه‌ای نبود و نشان داد ماها هنوز نیازمند مبارزه با نفسانیاتیم. با اعتذار: ابراهیم.

 

آقای ... به دامنه: سلام و درود بر برادر نکته سنج و نقاد خبیر. انتقاد شما وارد است لکن در صحن علنی وارد نیست. من هم این انتقاد را داشتم میتوانست در قسمت رزومه ها دریافت مدرک دکتری (اگر دانشگاهی بود) بیان کند، ولی عنوان مقدس را حفظ کند.

 

دامنه: متشکرم که توجه فرمودید و اصل انتقاد انتظاری بنده را صحه گذاشتید. اما علت در صحن. چون خود ایشان در صحن و محل ما و حوزه انتخابیه و مناظر عموم این عنوان را روی خود گذاشت.

 
درخواست حجت‌الاسلام سید حسین شفیعی از دامنه: آقا ابراهیم سلام علیک صبحتون به خیر. روز گذشته رهبر فرزانه انقلاب بدون گرفتن عصا بر دست در کنار صندوق رای حاضر شد؛ در عرصه مجازی و غیره تحلیل هائی خوانده و شنیدم؛ دو ست دارم تحلیل جنابعالی را که مهارت بالایی در تحلیل و ارزیابی دارید در این راستا را بخوانم موفق باشید.

 

 

روزِ بدون عصا

رهبر معظم روز ۱۱ اسفند ۱۴۰۲ بدون عصا هنگام رفتن برای رأی‌انداختن در صندوق آراء، ظاهر شدند. جناب حجت‌الاسلام آسید حسین آقا شفیعی دارابی استاد محترم حوزه و دانشگاه از من خواستند این حرکت رهبری را به مهارت قلم ببرم. چشم؛ «سمعاً و طاعتاً».

 

آقاخامنه‌ای در تیپ و قیافه از پرجذَبه‌ترین چهره برخوردارند. اَبروانِ پرپشتِ آویزان به سمت مژه‌های چشم. پیشانی زیبا. موی پشت سرِ قشنگ و لاخورده. عینک بی‌نقص. شکل سرش خوش‌نما. چشمان نافذ و برّاق. نیم‌رخ از هر دو سمت گونه تودل‌برو. اندام کشیده و خوش‌قواره. عمامه‌ای مجعّد با دوخت قبایی خاص در جلیقه‌ای تا نزدیک یقه برآمده. همه و همه به همراه طرز راه‌رفتن و وقار و هیبت از وی یک چهره‌ی منحصر و کاریزماتیک ساخته است. من هم از روبرو دیدارش کردم در جمع همین حسینیه و هم در هنگام نماز در اقتدا به آن معظم له در همین مکان، دریافتم حتی از ناحیه‌ی پشت گردن نیز اُبهتی وافر درو نهفته است.

 

 یک چنین انسان همه‌جوره جذاب، حالا عصا هم در دست دارند که به حرکات و سکناتش یک جلوه‌ی دیگری بخشیده است که شاید بتوان گفت خود عصا در دستان آقا، جبروتی بر وی نشانیده. رهبر یک انقلاب باید هم جلال و جمال و جبروت داشته باشد.

 

با این وضع و حال، که مردم عادت داشتند ایشان را مثل همیشه با عصا ببینند، اما ناگهان بدون عصا ظاهر شدند که همین یکبارگی رفتار حسابشده‌ی آن فرزانه یگانه، مردم را به سمت کنجکاوی عجیب و علاقه‌ی عاشقانه پرتاب ساخت. همه از ذوق و ولَع ماندند که چه گونه احساساتشان را به رهبری با این‌همه قشنگی، و تنِ سالم و چهره‌ی درخشان عین «آفتاب»، بروز دهند.

 

حتی رهبری اگر بر فرض احتمال نخواسته باشند پیام به بدخواهان بدهند، شیفتگان «خامنه‌ای» دست از پا نشناختند و رفتار رهبر را بدون عصا، پُتکی سنگین بر سرِ کسانی تعبیر کردند که هر روز شایعه می‌ساخته و می‌سازند که مثلاً آن حضرت مریض‌احوال!!! است و دیگر شایعات دلخوشنَک!!!

 

برین رهبر عظیم ما، هوشیاری و ذکاوت ذاتی است؛ تنها آخوندی که هرگز کسی نمی‌تواند گولش بزند همین آقاخامنه‌ای است که دست هر دسیسه‌باز را با حکمت و شؤون باطنی‌اش، از رو می‌خواند. من خامنه‌ای باعصا و بی‌عصا -هر دو- را دوست می‌دارم؛ هر دو به او می‌آید. بلد است چه حالت راه روَد، گوش دهد، بگوید، بنگرد، خیره شود، تصدیق کند، اخم نماید و بخندد. واقعاً به عکس بالا نگاه کنید؛ جز آنچه عموماً برای‌شان توصیف نمودم، چیزی دیگر می‌بینید. عمرشان طولانی.

 سربازِ کوچک حاج قاسم سلیمانی: قم. دامنه ابراهیم طالبی دارابی

حاشیه: لفظ آفتاب برای آقا برگرفته از آن نامه‌ی امام خمینی رحمت الله به ایشان است.

 

سید موسی صباغ:

کل آراء دارابکلا ۲۷۹۷

 

خانم عالیه زمانی ۱۵۵۰  

بابایی کارنامی ۷۷۵ 

بابایی عبدالرضا ۴۲۰

زارعی ۱۷۸ 

علی اکبر دارابکلایی ۱۲۸۴

 
جناب آق سید موسی صباغ سلام. با دیدگاه آن دوست که در بالاتر پستی نگاشته‌اید، موافق نیستم. چرا؟ چون: ۱. در بیانت نوعی الزام بر روحانیون محل برای اعلان جانبداری از نامزد مورد نظرت وجود دارد، که نمی‌تواند بیانگر انتظار و توقع درستی از روحانیت محل باشد. اساساً روحانیت محل مُلزم نبود چنین کاری کند که توقع و نقد و‌ گلِه‌ی شما را برانگیخته است. ۲. شاید نظر تک تک روحانیون محل روی نامزدهای دیگر بوده باشد. ۳. از نظر من این رفتار روحانیون داراب‌کلا در پرهیز از حمایت آشکار، نشان خویشتنداری و پنهان داشتن موضع انتخاباتی بوده است که نخواست با اعلان نظر خود، میان صفوف سیاسی شکاف ایجاد کند. ۴. من معتقدم اختیار و آزادی هرگز نیاید تحت انقیاد توقع و بوم و موقعیت قرار گیرد.
 
سید موسی صباغ: سلام آقا ابراهیم اگر این رویه ای که جنابعالی فرمودید برای همه دوره ها بوده باشد صحیح است. اما اینطور نبوده و خودم شاهد بودم که امام جماعت محل بین دو نماز در اهمیت و ترغیب شرکت در انتخابات توصیه به نامزد خاصی را هم اعلان می‌نمود. و این رویه ایی بوده که هم مرحوم حضرت حاج آقا دارابکلایی و هم مرحوم حاج آقا آفاقی ابراز می‌نمودند. هر. چند تکلیفی برای مردم نبود. اما انتظار این بود با حق انتخاب ۲ کاندید حمایتشان را برای فرد مورد نظراعلان می‌کردند.
 

حجت‌الاسلام ربانی به دامنه: سلام علی ابراهیم عزیز الکبیر ، آقا تأثیر قلمت تأثیر گل سرخ است بر جان‌ها ، فرض است از استاد معظم حاج آقای شفیعی حفظه‌الله تشکر کنم با تقاضایشان برای صحن مبارک همچین مائده ای را فراهم کردند. من در ثنای شأنیت تو کلامی از مولا امیرالمومنین علی ع را تقدیمت میکنم: «عقلهای صاحبان فضیلت در نوک قلم‌های آنان است.» ای عزیز، همیشه مستدام با مرام بی نشان.

 

برادر گرانقدرم حجت‌الاسلام آقای استاد ربانی سلام و تقدیم احترام. ۱. آری، من هم از جناب آسید حسین آقا استاد محترم تقدیر می‌کنم به بنده لطف می‌فرمایند؛ وگرنه قلم خود ایشان فصیح و بلیغ است. ۲. شما دوست ارزشمندم همواره مرا در کنَف عنایت خود دارید و از تشویق و رهنمود آن جناب بی‌حد و حصر متشکرم و آرامش می‌گیریم. ۳. سخن امام علی علیه السلام بر قلب انسان نفوذ می‌کند بی‌جهت نیست اخوی قرآن است کتاب شریف نهج‌البلاغه. ۴. دوستدارت ابراهیم هم در شما عطر گلاب ناب می‌بوید. وصف رهبر معظم‌مان دل انسان را سکنیت می‌بخشد. من آن رهبر محبوب و قدرتمند در برابر خصم و متخصمان را عبد صالح خدا می‌دانم. سپاس و دوام عمرتان.

 

حتی ۲۰ ٪

به قلم دامنه: چندین بار در همین صحن نوشتم از دیدگاه من انتخابات‌های سیاسی با شرکت یک پنجم واجدین شرایط رأی‌دادن حد متعارف است. یعنی هر ۵ نفر، ۱ نفر هم خود را پای صندوق رأی برساند نشان عادی بودن میزان مشارکت است. به عبارتی میان هر ۲۰ نفر، ۴ نفر نقش ایفا کنند علامت زنده‌بودن جامعه است و حکومت نباید واهمه کند. این رفتار هم در جهان متعارف است و هم منطق پشتش هست. خیلی از کشورها میزان مشارکت مردم در همین حد است. مگر جاهایی که طبق قانون اساسی رأی‌دادن اجباری است و جریمه و محرومیت دارد. منطق اما این است که در هر انتخاباتی می‌توان ۵ نوع رفتار برای شهروندان قائل شد:

 

۱. شرکت با رأی مثبت

۲. شرکت با رأی مخالف

۳. شرکت با رأی ممتنع

۴. شرکت با رأی سفید

۵. عدم شرکت بدون رأی

 

حال اگر این ۵ رفتار را از ۱۰۰ ٪ تسهیم کنیم سهم هر رفتار هم می‌تواند تا ۱۰۰ ٪ باشد هم می‌تواند تا ۰ ٪ بیایید. حال وقتی یک حکومت مستقر به‌آسانی می‌تواند ازین ۵ نوع رأی انتخاباتی ۲۰ ٪ رأی مثبت اخذ کند، مشروعیت سیاسی را همچنان در اختیار دارد. چون علاوه بر رأی مثبت، رأی سفید هم جزوِ آراء صحیح است و نشان اعتماد شهروند به سیستم است. و همین فائق‌بودن حکومت بر سایر سه رفتار بعدی است.

 

تازه علاوه برین بیشتر جاها در جهان ملاک اندازه‌گیری رأی، نسبی است. یعنی اگر یک نامزد حتی یک رأی بیشتر از رقیب یا رقبا بیاورد، پیروز است.

 

حالا بیاییم روی انتخابات اخیر ۱۱ اسفند ۱۴۰۲ دو مجلس (قانونگذاری + خبرگان رهبری) که مشارکت بنا بر نقل مسموع بالای ۴۰ ٪ بود. این یعنی دو برابر حد متعارف، شرکت صورت گرفت. یعنی دو پنجم تعداد واجدین شرایط. پس هرگز این انتخابات نشان ضعف حکومت تلقی نمی‌شود، بلکه حالت نُرمال را کسب کرده است که توانست چنین رقمی از مشارکت را رقم بزند. پس حتی ۲۰ ٪ هم اگر بود، باز جای شبهه و ترس و تردید نبود. بیاییم خود را عادت دهیم به همین نوع مشارکت‌های متعارف و آرام. هیچ هیجانی نشان سلامت نیست. مشارکت متعادل و متعارف علامت وجود آرامش میان مردم است، نه بروز احساست و غلیان و هیجان.

 

نکته‌ی پایانی: چنین مشارکت خیره‌کننده تحت بدترین حملات براندازها و تحریم‌کننده‌ها، و نیز بعضاً سختگیری‌های فراقانونی و جناح‌زدگی شورای نگهبان، نه تنها موفقیت انقلاب برای جلب حضور را نشان داد، بلکه سوی دیگر ماجراها را خیلی فاحش شکست داد. مثال می‌زنم:

 

اگر چنانچه خبر درست باشد که حجت‌الاسلام آقای سید محمد خاتمی در این انتخابات ۱۱ اسفند شرکت نکرد، این کارش سه شکست برای خودش هست:

 

۱. تلاشش برای نیامدن مردم پای صندوق نگرفت.

 

۲. جناح چپ یکی از اصلی‌ترین چارچوب سیاسی عقیدتی‌اش خط امام بوده است که خط امام یکی از شاخصه‌هایش برگزارکردن انتخابات به اصرار امام خمینی رحمت الله حتی در اوج جنگ در دفاع مقدس زیر بمباران‌ها و موشکباران‌ها بود. اما حالا این فرد می‌گویند در انتخابات شرکت نکرد، این یعنی عبور از خط امام که شکست فاحشی هست.

 

۳. اینان از طرفدارن تز ولایت فقیه امام خمینی رحمت الله بودند. چطور پس وقتی ولی فقیه از همگان خواستند شرکت کنند، وی تمرد کرد و خواستِ ولی فقیه را پیاده نکرد! این یعنی شعار تز ولایت فقیه می‌دادند حتی یک دهه گزینش‌ها را در دست داشتند و همه را با همین التزام به ولی فقیه شاغول می‌کردند، اما اینک در عمل تابع جوزدگی کور در بین جناح خود شدند و شرکت نجستند. شکست ازین بدتر؟! این‌همه جَست‌خیز و تُهمت به انقلاب، اما این میزان آمدن مردم پای رأی در سردترین روزهای امسال و زیر حجم وسیع فشار ضد انقلابان، سلطنت‌پرستان و نیروهای چرخش‌کرده به آمریکا و اروپا. دامنه.

 

امیر رمضانی: درود جناب دامنه .عالی بود درس تحلیل گرفتم و بهره بردم . با این فرض اگر اصلاح طلبان می آمدند هم فکر نکنم ۲۰ درصد سومصندوق پُر میشد . با آمدن سران اصلاحات در دو ساعت آخر و دادن وقت اضافی به آنان وزنشان مشخص شد . روزها ی آینده اگر رای دوساعت آخر انتخابات افشا گردد . وزنه ی آنها بهتر مشخص میگردد

 

جناب حجت الاسلام آسید حسین آقا شفیعی استاد محترم سلام.

۱. صبح قشنگ شما هم -که شکر خدا همیشه با بحث و درس و تدریس شروع می‌شود- به خیر و خوش. و به قول کُردزبان‌های هم‌وطن: دستْ خوش.

۲. حقیقت این است دیشب پیش از خواب که ۹ و اندی شب دستم داد، موضوع برگزیده بودم که در مورد برادر رزمنده‌ی همه‌ی ماها آقا حاج صادق آهنگران «هست‌بود» بنویسم، تا وقتی این جور چهره‌ها حیات دارند برای آنان هست‌بود بگیریم نه وقتی از این دنیا رفتند یادبود. اما اول صبحی خواستم بنویسم دیدم ذهن و قلمم مرا الهام داد برو روی ۱۱ اسفند که انقلاب نیاز دارد این پدیده توضیح داده شود. این شد کنار بخاری درازکش، ذهنم مرا در قلمم کمک کرد این مطلب یک‌بند و بی‌مکث نوشته شد. لذا تعبیرات شما در پاراگرف اول انگار عین حال و وضع من است که شرح شده است. متشکر است این بنده از شما که تشویق فرمودید.

 ۳. با تکمیل تحلیل شما موافقم. نیز قدردان که دعایم فرمودین. چه چیز احسن بر دعا؟ بازم التماس دعا.

۴. داخل جمله پرانتز بند ۳ نمودن منظور است که شما سهواً ضمیر متصل فاعلی «م» آوردید.

۵. شکرگزار خدا هستم که قلم تأیید گرفت تحلیلم از دست استاد. سپاس به قول شما: کُرور کُرور.

 

شیخ جواد آفاقی ۲: سلام علیکم. همانگونه که استاد محترمم حضرت حجت الاسلام والمسلمین آقای شفیعی زیدعزه در توصیف تحلیل زیبایتان نگاشتند بنده هم عرض میکنم. چنانچه جنابعالی نگاشتید. جبهه ضد ایرانی متشکل از تجزیه‌طلب‌ها، سلطنت‌طلبان، رژیم صهیونیستی و همه آنهایی که سال گذشته کشور را به اغتشاش کشاندند تلاش وافری برای تحریم این دوره انتخابات داشتند.

 

امیرجناب سلام. ۱. هم نکته‌گویی‌ات محشره و هم نکته‌گیری‌ات. ۲. بله، دقیق رفتی روی کانون کار. موافقم. وزن‌شان به قلیل‌ترین حد خود فروکش کرد. ۳. قبلاً بارها جوان‌ها را هشدار دادم که شَمّ من به من می‌گفت که از دور و بر این فرد و افراد واروشده به سمت اروپا و آمریکا فاصله بگیرند که آینده‌ی خود را به این جریان در حال انقراض!!! ندوزند. اینک با رفتار ۱۱ اسفند خاتمی تحلیل من از رهبرکردن خانم آذر منصوری برای «اصلاح‌طلبان»!!! معنای محقَق پیدا کرد که هم‌پویه با مریم رجوی شدند. تحلیل من بارها افرادی را درین صحن اذیت کرد؛ اما چه باید کرد که ابراهیم طالبی حرف خود را هر وقت احساس کرد باید بزند، می‌زند و خوف نمی‌کند. ازت امیر ممنونم که تحت جو و هووو شدن نیستی.

 

جناب حجت الاسلام آشیخ جوادآقا آفاقی محترم سلام. ۱. خشنودم صحه‌گزار متن تحلیلی‌ام شدید. ۲. بله؛ قبول دارم شکست خود را خود بر سرنوشتش رقم زد. این شخص فکر می‌کرد هنوز حرفِ «تَکرار می‌کنمِ...» او بَخِر (= زور و خریدار) دارد. ۳. عبور از اصول خط امام رحمت الله که از منظر آن امام انتخابات در نظام زیر بدترین شرائط هم نباید تعطیل و تحریم شود، کاری مخاطره‌آمیز برای او و پیروان او بود. تردید ندارم این ترکِ فعل سیاسی وی، نه خط پایان که خط بُطلان کشید بر او. ۴. نکاتی که منضم کردید و نیز توضیحاتی که دادید منطقی و واقعیت است. متشکرم از ورودتان به این میانبحث صحن. با احترام به آن شأن شامخ‌تان. ابراهیم

 

شفیعی مازندرانی به دامنه: السلام علیکم و رحمه الله...جناب آقا ابراهیم عزیز .تحلیل جامع در عین حال  بالنسبه کوتاه که حاوی نکات غیر قابل  انکار طرف است  از موارد برجسته این تحلیل است  امیدارم مرحمت امام عصر ( عج ) را در پی داشته باشد موفق باشید دعاگو شفیعی مازندرانی جناب حجت الاسلام آشیخ محمدجواد استاد محترم سلام. مطایبه‌ی قشنگی کردید. خندیدم. ازین مدیر هر چه بخوایی! بر می‌آد!

 

جناب حجت الاسلام شفیعی مازندرانی استاد محترم سلام. آن بزرگوار و بزرگِ صحن ما بر منِ شاگردش لطف دارد. خرسندم تقریظ باظرافت زدید بر تحلیلم. چه دعای قشنگی کردید، آمین. یعنی می‌شه مشمول عظمت این دعا شوم.

 
پاسخ به مباحثه‌ای ذیل پرسش ۲۱۲ مدرسه فکرت: ٱللَّٰهُمَّ صَلِّ عَلَیٰ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍو عجّل فرجهم». سلام دوباره به جناب دامنه و پوزش بابت تاخیر پیش آمده در پاسخ‌گویم. سوالی فرموده بودید از چگونگی آینده باطل از دیدگاه نظرگاه بنده که خود نیز نظر می‌اندازم به داستان عاقبت خیر و شر در کتاب« نبرد حق و باطل» شهید مطهری ص ۱۸ که اینگونه مطرح می‌شود:«انسانها در جوامع یا طرفدار حق می‌شوند یا طرفدار باطل. فرشته الهام به خیر می‌کند و شیطان وسوسه به شر. «پس انسانها به دو گونه می‌شوند.عده‌ای که راه حق و خیر را می‌روند که راه ایمان و انبیاست و عده‌ای راه شیطان ، و کفران می‌کنند دعوت انبیا را. یک پرچم هدایت ، یک پرچم ضلالت یک پرچم نور، یک پرچم ظلمت در نتیجه جامعه ممزوجی‌ست از خیر و شر.و حق و باطل. این نزاع و درگیری حق و باطل چه در وجود فرد و چه در اجتماع همیشه حکمفرماست. البته ما معتقدیم غلبه‌ی نهایی با حق و حقیقت است .عدل بر ظلم غلبه خواهد کرد و خیر بر شر پیروز.نور بر ظلمت غلبه خواهد کردو دین بر کفر پیروز» اینکه فرمودید چرا کلاس اول؟ اصولا ما بچه‌هایمان را از سن هفت سالگی به مدرسه می‌فرستیم و در کلاس اول ثبت نامشان می‌کنیم.منم دیدم طبق سال تاسیس مدرسه ما نیز هفت ساله شدیم پس باید به کلاس اول برویم و خواستم در همین مدرسه «نامنویسی» نمایم. چرا که دوره آمادگی رو از همین مدرسه فارغ‌‌التحصیل شدم. (کشکولی) ۱۰ / ۱۲ / ۱۴۰۲ ، با تشکر.
دیدن یا نوشتن نظرات : ۲
مدرسه فکرت ۹۵

مدرسه فکرت ۹۵

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
مدرسه فکرت ۹۵

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت

قسمت نود و پنجم

خبری از مشهد و شرحش:

از خادمیاران رضوی مینودشت شنیدم که حرم امام هشتم ع قرار است رواق مسقّف «امیرالمؤمنین (ع) را در محدوده‌ی صحن های غدیر، جمهوری‌اسلامی و پیامبر اعظم (ص) ایجاد کند. اساساً فضای سرپوشیده زیارتی محیط آرامبخشی برای زائر ایجاد می‌کند. جالب این که شنیدم صحن انقلاب -پنجره فولاد- قرار است مسقف (=سرپوشیده) شود و تبدیل به رواق، که انصافاً کاری ستودنی خواهد بود. جالب‌تر این است به وجد آمدم وقتی باخبر شدم «بامِ زیارتی» هم روی این رواق برپا می‌شود که زائرین از فضای بام بتوانند حرم را زیارت کنند؛ وَه! چه می‌شود این بام با پله‌برقی که همه خوش‌شان می‌آید وقتی پا در رکابِ چرخنده‌ی آن می‌گذارند و آسوده و دَم‌زنان به بالا می‌روند. عالی است این حرکت. خدایا به ما برسد نصیب زیارت از پشت بام رواق انقلاب. امید است سلسله‌ی دسترسی‌ها و مراتب تشرُّف به حرم امام رئوفِ رضا ع هنوز هم زیباتر و جذاب‌تر گردد. دامنه.

 

عکس و شرح

صحنه واقعاً چقدر دل‌انگیز است؛ بارگاه امام رضا ع. رنگ و نور و جلای تصویر هم، حسابی دل می‌رُباید. اما من حرفم این است این کلاه خادمان حرم، اصلاً با فضای معنوی حرم تناسب ندارد. حتی چنین سبکی از کلاه، آن هم بر سر خادمان عطوفِ امام رئوف ع، تداعی‌کننده‌ی آن چهره‌ی نظامی و مستبد رضاخان میرپنج است که هر چه عقده داشت روی مؤمنین پیاده کرده بود. بارها ذهنم را این سبک کلاه مشغول کرده که اینک دلم نیامد نگویم. لباس خادم‌یاران به نظرم برازنده‌تر از البسه‌ی خادمان است. باید طراحی جدیدی کرد. خادمان حرم وقتی نگاه به آنان می‌افکنیم چهره و لباس آنان باید بوی خوش اهلبیت ع را به اطراف، بطَراورانَد، این نوع لباس و کلاه چنگی به دل نمی‌زند لااقل برای من چنین است. خداقوت خادمان و خادم‌یاران. دامنه‌ی دوم.

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت

قسمت نود و پنجم

خبری از مشهد و شرحش:

از خادمیاران رضوی مینودشت شنیدم که حرم امام هشتم ع قرار است رواق مسقّف «امیرالمؤمنین (ع) را در محدوده‌ی صحن های غدیر، جمهوری‌اسلامی و پیامبر اعظم (ص) ایجاد کند. اساساً فضای سرپوشیده زیارتی محیط آرامبخشی برای زائر ایجاد می‌کند. جالب این که شنیدم صحن انقلاب -پنجره فولاد- قرار است مسقف (=سرپوشیده) شود و تبدیل به رواق، که انصافاً کاری ستودنی خواهد بود. جالب‌تر این است به وجد آمدم وقتی باخبر شدم «بامِ زیارتی» هم روی این رواق برپا می‌شود که زائرین از فضای بام بتوانند حرم را زیارت کنند؛ وَه! چه می‌شود این بام با پله‌برقی که همه خوش‌شان می‌آید وقتی پا در رکابِ چرخنده‌ی آن می‌گذارند و آسوده و دَم‌زنان به بالا می‌روند. عالی است این حرکت. خدایا به ما برسد نصیب زیارت از پشت بام رواق انقلاب. امید است سلسله‌ی دسترسی‌ها و مراتب تشرُّف به حرم امام رئوفِ رضا ع هنوز هم زیباتر و جذاب‌تر گردد. دامنه.

 

عکس و شرح

صحنه واقعاً چقدر دل‌انگیز است؛ بارگاه امام رضا ع. رنگ و نور و جلای تصویر هم، حسابی دل می‌رُباید. اما من حرفم این است این کلاه خادمان حرم، اصلاً با فضای معنوی حرم تناسب ندارد. حتی چنین سبکی از کلاه، آن هم بر سر خادمان عطوفِ امام رئوف ع، تداعی‌کننده‌ی آن چهره‌ی نظامی و مستبد رضاخان میرپنج است که هر چه عقده داشت روی مؤمنین پیاده کرده بود. بارها ذهنم را این سبک کلاه مشغول کرده که اینک دلم نیامد نگویم. لباس خادم‌یاران به نظرم برازنده‌تر از البسه‌ی خادمان است. باید طراحی جدیدی کرد. خادمان حرم وقتی نگاه به آنان می‌افکنیم چهره و لباس آنان باید بوی خوش اهلبیت ع را به اطراف، بطَراورانَد، این نوع لباس و کلاه چنگی به دل نمی‌زند لااقل برای من چنین است. خداقوت خادمان و خادم‌یاران. دامنه‌ی دوم.

 

اسماعیل آفاقی: سلام. بله در صحن جمهوری  برای احداث سرپوشیده کردن آن آغاز شده است  امیدوارم هرچه زودتر ِبه پایان برسد
 
دامنه:  جناب آقا اسماعیل آفاقی سلام. هِع؟ فقط تیسا سلام؟؟
 
اسماعیل آفاقی: نا، کره گران شد، پی یا همون دنبه پلا بن بیشتمه.
 
مجدد سلام آقا اسماعیل. فقط کرِه گاران شد؟!!! نباتی چی؟! دِمبه که سر به عرش زد. از خودِ گوشتِ رُن هم گاران‌تر شد!!! نشد؟!!!!
 

...

..

التَّنْف سوریه

التَّنْف سوریه

نگاهی گذرا به حمله به "برج ۲۲" آمریکا در تَنْف

متن آن در لینک بالا در دامنه

محمد تقی آهنگر: سلام بر اقای طالبی  از یک منظر هدف را نشانه رفتی  به این معنی اگر هریک معلم ، روحانی ،  و روانکاو در جایگاه واقعی خود قرار بگیرند  وبه وظیفه ی اصلی خودشان بپردازند در کار هم مداخله نکنند و موازی کاری نشه  وهریک نسخه ی جداگانه برای نسل جوان نپیجند شاید، شاید ، حرفهای سالاری در دراز مدت کمی محقق بشه. چون اموزش وپرورش الان رو نگاه کنید  هر جور نیروی رو دارند جدب می کنند البته بیشتر شون روحانیون از حوزه هستن واخیرا بسیج هم با ابلاغ نیرو فرستاد حالا طرح امین، سرباز روحانی ،،،،،،، بماند واقعا خیلی چیزها در جایگاه اصلی خود قرار ندارد خدا اخر عاقبت این جوانان رو ختم بخیر کنه بگذریم در این مورد حرفها زیاد است به همین قدر من باب اگاهی مطرح شد ارادت.
 
محمدتقی سلام. الوعده ، وفا.
 
۱. اعلان نظر کردی که باید ازت تشکر کنم. ۲. وحدت حوزه و دانشگاه هم چون یک سوی قضیه خواست بر دیگری سیطره داشته باشد، بازخورد منفی آن اصل هدف را مخدوش کرد. ۳. نکته‌ی مهمتر در نظرت این بوده که نسخه‌پیچی تربیتی مختلف و حتی متعارض شود. ۴. اعزام‌کردن هر نیروی فکری از نهادی به نهاد دیگر اگر چنانچه جنبه‌ی تسلط پیدا کند، نه تفکر، اساساً نادرست است.
 
اما خاطره: معمولاً به خبرها و عکس‌ها و اطراف با دیده‌ی سوژه و رسیدن به علل و دلایل می‌نگرم. این باعث می‌شه که همیشه این‌گونه مطالب را وارد صحن کنم. گرچه مدعی نیستم نوشته‌هایم مفید است اما وقتی یک هفته که نباشم، حتی اعضایی که سال به سال هم در صحن پست نمی‌نویسند پیغام پسغام می‌فرستند کجایی؟ چرا نمی‌نویسی؟! مدیر کجا رفت؟ مدرسه بی‌صاحب شده است! ازین حرف‌ها. مثلاً وقتی اخیراً برگشتم به قم یک آقایی که حتی یک بار نشده در صحن یک پست بنویسد حتی در حد سلام یا تبریک یا تسلیت به مناسبت‌هایی، به من زنگ زد دل ما شور افتاد مدرسه چرا نیستی؟! گفتم یادت هست سورک‌مدرسه، هنگام امتحان حتماً پشت سر من می‌نشستی که از روی ورقه‌ام تقلب بزنی؟! صدها پاسخ مسئله را زیر آرنج و مرفق و کف دست می‌نوشت اما بازم تقلب از روی دست من خوشش می‌آمد. باری او تقلب کرد شد ۱۹، ولی من شدم ۱۷ و ۷۵ صدُم. بگذرُم. امیدوارم حکمت خاطره‌ام بر خوانندگان مکشوف شود. این مدرسه جای تقلب!! و دیوارپریدن نیست!!!
 
محمد تقی آهنگر اکبرعمو: سلام مجدد به نظرم برخی از مطالبی که ارسال می کنی هم ارزش خواندن دارد و هم به مسائل فعلی ارتباط پیدا می کنه نوعی احساس نیاز پیش می اید . اون هم برای خودم ، اساتید بزرگواری در گروه هستند چرا نمی نویسند نمی دانم شاید قانون مدرسه برای همه یکسان نیست یکی از دلایل مهم ان باشد به هر حال مدرسه است و دانش اموز متفاوت دارد وزیبایی اش همینه که همه یجور فکر نمی کنند وتاثیر گذاری نوشتارت با غیبت چند روزه شما مشخص شد ولی برای همه یکسان نیست درود و سپاس فراوان.

 

همچنان سالم، مقاوم، ایستاده

چه بر دلم نشست رهبر معظم یک سنت انقلاب را دائم پیاده می‌کند؛ حضور معنادار همزمان بر مرقد مرحوم امام خمینی رهبر کبیر نهضت و انقلاب و نظام و دیدار محزون با مزار شهیدان که صبح امروز چهارشنبه ۱۱ بهمن ۱۴۰۲ صورت دادند. شکر می‌گزارم رهبرم -که پیشوایی شجاع و بسیارآگاه در برابر امپریالیسم است- همچنان سالم، مقاوم، ایستاده است. اخیراً در ۹ بهمن ۱۴۰۲ هم به مدت مدت ۴ ساعت از نمایشگاه توانمندی‌های تولیدات داخل به حالت ایستاده و خستگی‌ناپذیر بازدید کردند. و مهمتر برام این است که در دیدار اعضای کنگره ملی بزرگداشت ۲۴۰۰۰ شهید تهران با ایشان حرفی بسیار شنیدنی و منطقی و محبوب زد که دلم را فتح کرد. این حرف که باید تابلُوَش کرد؛

 

"انقلاب اسلامی، در درجه‌ی اوّل، ایران را از حل شدن و ذوب شدن و هضم شدن در فرهنگ کفر و استکبار ــ که همان فرهنگ غربی است ــ خارج کرد و نجات داد، بعد هم تأثیراتش در دنیای اسلام را شما دارید مشاهده میکنید. ما البتّه به هیچ‌کس دستورالعمل نداده‌ایم، [بلکه] تأثیر انقلاب این است. بنده بارها گفته‌ام انقلاب مثل هوای بهاری است، مثل هوای خوش است، نمیشود جلویش را گرفت؛ در هوای لطیف بهاری، هوای خوش و بوی گل از داخل بوستان بیرون می‌آید و در جاهای دیگر پخش میشود، جلویش را نمیشود گرفت. لازم هم نیست که کسی بخواهد آن هوا را صادر کند، [بلکه] به ‌طور طبیعی صادر میشود. امروز شما دارید نشانه‌هایش را در دنیای اسلام مشاهده میکنید."

 

بلی، فرمایشی درست و دلربا؛ انقلاب اسلامی ایران هم "هوای بهاری"ست و رایحه‌ی آن به مشام مردم و جهان اسلام خوشنواز است و هم نجاتبخش کشور از حل‌شدن و ذوب و هضم در فرهنگ منحط و برهنه‌ی غرب بوده است. آری؛ فعل نقلی بوده است آوردم، چون همچنان هر دو وجه آن استمرار دارد و دارد ادامه می‌یاید. بگذرم. شکر که رهبر معظم همچنان سالم، مقاوم، ایستاده. دامنه.

 

دکتر ایمان شیردل: سلام خدمت عموی بزرگوارم جناب طالبی‌. بعد از چند رو به ایتا سر زدم و خواستم از این طریق سلامی خدمت شما عرض کنم و روز پدر را هم با تاخیر خدمت شما تبریک عرض کنم. از مطالب شما و از قلم شما خیلی لذت میبرم و تقریبا همه را میخوانم، حتی اگر بعد از مدتی طولانی به ایتا سر بزنم که ماشاءالله مطالب زیادی در گروه گذاشته میشود. انشاءالله سایه‌تان مستدام و ایام به کام.

 

کاظمین . ۱۱ بهمن ۱۴۰۲ عکاس : صدرالدین آفاقی . نشر دامنه

گوارا باد زیارات: این جای دلربا، حرم امامین کاظمین حضرت موسی بن جعفر و حضرت جواد -علیهماالسلام- است. خبر آمد نه از غیب! که از جانب خود زائر والِه جناب آقا صدرالدین آفاقی که آنجا یود دیشب. خرسندم که نوشت: «به یادتان بودم و زیارت و نماز زیارت به  نیابت اموات بخصوص پدر و مادر مرحومتان انجام شد» چه چیزی والاتر ازین که والدینم و خودم یادت افتادیم. صدر متشکرم. روح پاک پدر والای شما مرحوم حاج‌شیخ احمد آفاقی -آن مرد بزرگ داراب‌کلا- قرین غفران باد. باز هم به یاد ما باش. گوارا باد زیارات. روی عکس هم که دیشب برام فرستادی، توضیح زدم در آپلود آن در سایتم دامنه. در اول سلام یادم رفت. پایان‌بخشم سلام و سلامت باد. خوشا به حال شما و پرنده‌های روی سیم‌ها.

 

مباحثه‌ای سیاسی با مصطفی

جناب آقا مصطفی بابویه سلام. ابتدا به ذهن پویا و علاقه‌ی جویای شما مصطفی خیره هستم. خیلی هم خوب مسائل را تعقیب می‌کنی و مهمتر این که ورز می‌دهی. طوری‌که برای خواننده، متنت را لقمه‌لقمه می‌کنی، نه ساندویچ یا در حجم دیس. همین است رغبت خواننده را برمی‌انگیزاند.

 

حالا عرض اصلی من: در جامعه‌ی اطلاعاتی آمریکا (مجموعه‌ی ۱۶گانه‌ی چند سازمان و مراکز اطلاعات و امنیت و جاسوسی) این هشدار وجود دارد هر نوع درگیری با کشور ایران یعنی هرج‌مرج جهان و فروپاشی تمام نظم سیاسی دنیا. لذا آمریکا با آن که اسرائیل پادگانی بیش برای او نیست اما در تله‌ی عوامل ذی‌نفوذ اسرائیل (بخوانید پولداران یهود) نمی‌افتد.

 

از سوی دیگر انرژی غرب آسیا چنان مهم است که آمریکا می‌داند هر نوع حمله به ایران یعنی مختل‌شدن انتقال هر نوع انرژی به جهان. زیرا ایران در آن هنگام که مورد حمله قرار گرفت، حق مشروع بازدارندگی هرچه ویرانگر دارد و ابایی از حملات بی‌امان و لاینقطع نخواهد داشت. 

 

چین طبق تئوری مهم دنگ ژیائوپینگ رییس‌جمهور اسبق چین نیازمند صلح در مرزهای ایران است زیرا چشم‌انداز اقتصادی زده است که تا فلان سال باید قدرت هژمونیک جهان شود. جنگ آمریکا با ایران خلاف این راهبرد چین است. زیرا چین را هم در دسترسی به آن راهبرد آینده دستخوش بحران می‌کند. بگذرم. بس است. تشکر دارم از تو و قلم قهّارت و بیش از همه از فهم دوّارت. دامنه.

 

آقا محمدتقی سلام. جالب به استقبال رفتی و ابیات مناسب و اندرزواره ارمغانم دادی. خیلی ممنون. موافقم با تو و رودکی که واقعاً هر که زبان برای پندش کفایت نکند، پایش در بند خواهد بود. درود. از این که همواره ادب و فرهنگ خود را نشان می‌دهی و به همکلاسی‌های صحن هم سلام و احترام می‌گذاری، تشکر می‌شود.
 

حجت الاسلام شیخ مجتبی اکبری: با سلام و عرض ادب و احترام. رهبری معظم انقلاب واقعا یک انسان مجاهد به تمام معنی ، یک شخص شکست ناپذیر و مقاوم وجانباز الحمدلله رب العالمین، در سن حدود ۸۴ سالگی با بدنی مجروح از جانبازی ساعت ها می نشیند و به صحبت های اقشار مختلف گوش می دهد و بعد سخنرانی می کند و راهکار ارائه می دهد امید می دهد. واقعا خدا حفظش کند و عمری طولانی و با عزت به ایشان عنایت کند. الله اکبر، ما شاء الله، لاحول ولا قوه الا بالله.

 

حجت الاسلام جناب آشیخ مجتبی استاد محترم سلام. تصدیق شما را تحسین می‌کنم. آمین. باارادت: ابراهیم

 
امیرجناب سلام. از پاورقی گویی‌ات بهره می‌برم. گویا در کوتاه. قَل،َّ دَلّه.
 
جناب حجت الاسلام شفیعی مازندرانی استاد محترم سلام. نه ضمیر و نه مرجع ضمیر بر ماروشن نیست. استفاده بردیم از رهنمود. مستدام باد آن بزرگوار و استاد ما.
 
شفیعی مازندرانی به دامنه:  السلام علیکم و ر حمه الله و برکاته یکی پرسید: کِدام صحیح است یا کَدام؟ استاد پاسخ داد: هیچکُدام. ضمیری در کار نبود خواستم منظور حدیث را تبیین کنم. بدرود.
 
استاد حجت الاسلام شفیعی مازندرانی سلام مجدد. چه جواب قشنگی دادید. وجد آمدم از نغز.

 

پنج برداشت این شعر

آیت الله العظمی ناصر مکارم شیرازی شعری دارد در رثای امام علی ع. من پنج برداشت کردم ازین شعر:

 

"بزرگمرد آفرینش"

کس ز اسرار وجودت خبری داشت؟ نداشت
یا که اوصاف کمالت بشری داشت؟ نداشت

آگه از گوهر ذاتت مَلَکی بود؟ نبود
یا که چو شمس وجودت فَلَکی داشت؟ نداشت

چهره بر درگه غیر تو فلک سود؟ نسود
هنری غیر ولای تو کسی داشت؟ نداشت

مثل انوار جمالت نظری دید؟ ندید
یا که چون زهد و صفایت احدی داشت؟ نداشت

مادر دهر به مثل تو کسی زاد؟ نزاد
پدر پیر جهان چون پسری داشت؟ نداشت

چشم بر غیر سخای تو عرب دوخت؟ ندوخت
یا که چون جود و وفایت عجمی داشت؟ نداشت

قلب ناصر تهی از مهر علی گشت؟ نگشت
یا که او راهبری غیر علی داشت؟ نداشت

 

برداشت اول ظاهرگرا > آقامکارم درین سُروده دست روی خصائص و خصالی از امام علی ع گذاشت که به همگان بگوید مانند علی در دهر احدی نیست به همین علت خود او نه از مهر علی تهی شد و نه غیر از علی رهبری دیگر برگزید. "وقتی می‌گوید "قلب ناصر تُهی از مهر علی گشت؟ نگشت / یا که او راهبَری غیرِ علی داشت؟ نداشت" در واقع می‌خواهد عشق و عقیده‌ی خود را که "ناصر" (یعنی خودش) تخلص کرد، برساند.


برداشت دوم محتواگرا > وقتی به آخرین بیت شعر آقامکارم چشم می‌دوزیم خواهیم فهمید او دارد به با بهترین ادبیات رجَز عرب و صنعتِ شعر غزل فارسی به مخاطب می‌فهمانَد که "قلب ناصر" یعنی قلب این مرجع عالی‌مقام در مهر و ولای علی است و راهبَر او غیر امام علی ع هیچ کسی نیست. در واقع دارد پس از پیامبر ص راه را راه شیعه یعنی پیروی از علی خلاصه و منحصر می‌کند.


برداشت سوم مخلوطگرا > شعری که آقامکارم سرود غرَض نموّ فکر ناب شیعه است؛ او با بیت "مادر دهر به مثل تو کسی زاد؟ نزاد" عین قرآن از منکران قرآن همآورد طلبید؛ اگر راست می‌گویید یک سوره بیاورید مثل قرآن. مکارم هم تحدّی بلیغ صورت داد (به معنی به مبارزه‌طلبیدن و به عجزآوردنِ منکران فضایل علی) و خود نیز در آخرین بیت معرکه‌ی ادیبابه و عقیدتی آراست: آنجا که آوُرد "قلب ناصر" از مهر علی تُهی نگشت و به با همین مهر عقیده و مرامش را تحت "راهبَری علی" ع قرار داد و به هر "غیرِ علی" دست رد زد که مکتب فقط با امامت امام علی ع کامل و با محبت به او تمام است.


برداشت چهارم نقدگرا > من برین شعر که عشق و عقیده در آن جمع است و رثای امام اول ع در آن موج می‌زند هیچ اشکالی وارد نمی‌کنم و اگر بر فرض به لحاظ تمرین در نقد بخواهم نقدی وارد کنم در بیت آخرش که به بهترین وجه از "قلب ناصر در "مهر علی" سخن سدید سر داد می‌توانست حتی می‌توانم بگویم باید و می‌بایست "راهبَری غیرِ علی" را در ظِلّ نام حضرت محمد مصطفی ص می‌نشاند تا اتحاد نفسانی اَنفَس روز مباهله (یعنی علی ع) را به قلب محمد متصل می‌کرد تا کسی خُرده نگیرد شیعه وقتی از علی صحیت می‌کند گویی ناخودآگاه محمد ص را فراموش می‌نماید.


برداشت پنجم ادیب‌گرا > دلم را در صبحی دلاویز دستِ غزل مکارم سپردم که با واژه‌واژه شعرش همپویه‌ی بزرگمرد آفرینش شوم که "مثل انوار جمال" علی ع نه مَنظری هست و نه نظری (=مشاهده‌گر) بل همه منتظرند با علی نَشینند که علی جانشین منصوص پیامبر اکرم ص بوده است. و مکارم چه مُکرِمانه سُرود که "اوصاف کمالِ" علی را مگر هیچ "بشری داشت؟" نه "نداشت" و خود این مرجع دانشمند قلبش را پای این شعر گذاشت که مرجعی "ناصر" را مگر می‌شود "تُهی از مهر علی گشت؟ نگشت" چرا نگشت؟ چون مکارم باور دارد حقیقت یعنی "راهبَری غیرِ علی" نداشتن. بگذرم. دامنه.


آقامصطفی بابویه سلام. از اهتمام آن دوست به مباحثه‌گری با بنده، ممنون هستم و بهره‌ور. مفید و مؤثر می‌نویسی. در بند دوم بر سر این دیدگاه‌ات که گفتی: شخاصی که رأی می‌آورند در آمریکا "در راستای منافع اسرائیل بازی کنند" حرف دارم. در محیط بیرونی آری؛ ولی منافع آمریکا اگر با بازیگردانی خود اسرائیل مورد مخاطره باشد برای آنان ایجاب می‌کند از بحران متواری شوند. بگذرم.


حجت الاسلام جناب آق سیدحسین آقا استاد محترم سلام. پس به قم برگشتید. از این که فراست نمودید تصویر سه نفره را مزین کردید خیلی دلشاد شدم. بلی، باید سه عکس، نماد چهره‌ی نظام ما باشد. امام، آقا، حاج قاسم. در مورد گزارش شما در پست پایین‌تر، نظر می‌گذارم.


محمدتقی  آهنگر: سلام بر اقای طالبی پنج برداشت از سروده ی ایت الله مکارم بی تکلف وساده بیان کردی بهره بردم ونیز از کتاب پیام امیر المومنین (ع) که از اثر ارزشمند اقای مکارم هست البته جلد های  قدیمی ان رو مطالعه واستفاده زیاد بردم واین کار ادامه دارد وهمچنین برداشت پنجم ات لذت بردم واقعا همینطوره برخی متاسفانه در دوستی باامام علی (ع ) افراط می کنند وشما به خوبی کلمه انفس از ایه مباهله رو مطرح کردی ( انفسکم = جان نبی ویا برخی خود نبی تفسیر کردند ) یاد محمد یاد علی و بالعکس به هرحال هرکه می خواهد هدایت شود علی (ع)صراط مستقیم است ومحبت او ملاک معیار تمام ایمان است ( ودوستی و دشمنی افراطی با علی (ع) گمراهی و ضلالت است وووو .ارادت


برادرم محمدتقی سلام. خواهم آمد برای جوابت. توضیح دارد متن خوب و مؤثرت. فعلاً برم روی متن استاد محترم آق سید حسین. آق محمدتقی آهنگر دارابی دوست گرانقدرم و دیرین من سلام. خوبی تو یکی این است وقتی متنی را می‌بینی در راستای آن حداقل یک منبع معتبر دیگر هم کد می‌دهی. این ذوقم را برمی‌انگیزانَد. دوم خصلت خوبت این است با خود را با مفاهیم قرآن آشنائیت و اُنسیت دادی. من وقتی لفظ وا می‌کنم می‌گویم "اَنفَس" تو سریع می‌فهمی کدام آیه است و چه شأنی دارد. آقا من ممنونم ازت. آنقدر آرزو دارم مردم خصوصاً اعضای مدرسه هر روز و هفته خود را با مفاهیم قرآن آغشته کنند. هیچ علمی به حد علم قرآن آدم را آرام نمی‌کند. ازت تشکر وافر که بر پنج برداشت من نظر افکندی و ایده دادی. دادِ آن دوست در سایه‌ی دادگر دادگستر.

 

حجت الاسلام جناب آق سیدحسین آقا استاد محترم سلام. گزارش دلچسبی نوشتید. سازنده و سرشار صداقت و تبیین راه روشن اخلاقی. از تواضع شما درس گرفتم. چنین منش و منهج همان زی طلبگی است که مرحوم علامه استاد محمدرضا حکیمی به‌زیبایی در کتابش نوشت. خیلی گزارش خوبی بود. مسافرت شما با همین یک گزارش رنگ تأثیرگذاری به خود گرفت. تا باشد این جور متن‌ها. حال خواننده را خوب می‌کند فروتنی و پارسایی و وارستگی. حرکت شما بسیار قابل تحسین بود. ابراهیمُ یک دنیا ارادت. یگ نمونه از متن شما این بود که عالی وارد شدید/

 

سلام آقا دکتر ایمان. آهان! من فکر کردم از آلمان چند روز آمدی ایران. باشه، ان شاء الله برایت میسور شود مرخصی به ایران. ایام آن عموزاده‌ی فاضلم به کام. نامه تمام. کارنامه اتمام! راستی خوشحالم از تولد دخترتان سماء. سلامت باشد و با سعادت.

 

آقامصطفی، بازا سلام. پرداختن به زیرمسئله‌های این موضوع -با توجه به مطالعاتت در مورد اسرائیل- می‌تواند مهم هم باشد. هر بار که از اسرائیل می‌نویسی میل مرا برای خواندن بیشتر می‌کنی. از توانایی‌ات در بحث منطقه‌ی غرب آسیا آگاهم. باری؛ بارها روشن کردم مسائل جهان و منطقه را خیلی خوب تحت نظر داری. درود.

 

یک نکته‌ی فنی در ایتا

گاه ممکن است وقتی مدرسه فکرت را باز می‌کنید با هیچ پیام جدیدی در گوشی خود مواجه نشوید حال آن که چه بسا پیام‌های زیادی هم در صحن مدرسه فرستاده شده است، اما ایتای شما آن را موقتاً نمایش نمی‌دهد. پس؛ یک راهکار این است در صحن یک نقطه یا یک عدد یا اگر خیلی خسته نیستید! یک سلامی، یا یک بسم‌الله‌ای، یا یک مِر و چِمری، یا یک فتحه و ضمه یا تنوینی و یا یک پیام پِچوکی (=خُرد) بفرستید. به محض ارسال، تمام آنچه به‌تازگی برای صحن فرستاده شد به روی گوشی شما باز می‌شود. وقتی هم پیام‌ها گشوده شد، حالا اگر خواستید می‌توانید پیام فِسقلی! خود را هم حذف کنید که کسی خدای ناکرده پی نبرَد شما در صحن مدرسه فکرت پست‌مُست نوشتید. این‌طوری بزرگی شماها، به‌کشکولی رگ‌به‌رگ! نمی‌شود و همگان خواهند فهمید شماها همان آدم باشخصیت هستید که حاضر نیستید در صحن مدرسه فکرت، ردی از خود بر جای بگذارید! آری؛ ایتا به‌ندرت -و شاید هم برای شما اغلب- این نقص فنی را روی دریافتی‌های گوشی‌ها دارد ولی در ایتا روی کامپیوتر، کمتر ازین نقص پیش می‌آید. لابد بلد بودید و مدیر بی‌خود نکته دمید!

۱۲ بهمن ۱۴۰۲

مدیر مدرسه فکرت

ابراهیم طالبی دامنه دارابی

 

   

این؟ اون؟

این -عکس چپ- حجت الاسلام حسین طائب است که ۱۳ سال ریاست سازمان اطلاعات سپاه پاسداران را عهده‌دار بود و اشراف مطلقی بر اوضاع داشت.

 

اون -عکس راست- اما که منبر می‌رود و سخنران محفلی حساب می‌آید، حجت‌الاسلام مهدی طائب است.

 

این «حرف» می‌زند؛ شمرده شمرده و حرفش را با حدیت و روایت می‌پیچانَد. آرام است و سر به تُووو دارد.

 

اون ولی، حرّاف است و ورّاج، داد‌وبیداد سر می‌دهد و الکی ریسمان آسمان می‌بافد که شاید حرفش را راست! جا زنَد!

 

این زیر خاکستر و کاه، حرکت می‌کند،

 

اما اون اسپند است روی منقل. جِرَکّه‌جِریکّه می‌آید و عصبی‌مزاج است و عود هم نیست لااقل بو بدهد! بَدبد لغت، هم در منبرش (=بخوانید برای او البته چارپایه) به کار می‌برَد که بُرد کند مثلاً مثلاً.

 

دامنه‌ی دو بگذرد. فقط بگوید هر دو «قلو»! اطلاعاتی و امنیتی + فرهنگی و سرهنگی! را می‌شناسد و پای سخن هر دو، آن، بارها و این، باری نشسته است.

 

اخیراً روزنامه کیهان -که املایش هیچ وقت خوب نیست هیچ، و دستور زبان فارسی را نیز، با شتابی که می‌ورزد! فدای دستورهای سیاسی می‌کند- حجت‌الاسلام حسین طائب را نوشت: «تائب»! که مجبور شد گویا عذرخواهی کند.

 

خُب مگر چه اشکال داشت ط با ت؟!!! معلومه، معلوم! که دشمن! خیال می‌کند کیهان دارد آقای حسین طائب را عمداً تائب یعنی تواب و توبه‌کننده! معرفی می‌کند! امان از ذهن‌های الکی مسئله‌ساز و شایعه‌دوست.

 

لابد می‌دانید اسم مستعار حجت‌الاسلام حسین طائب، «حسین روحانی» بوده است. باز دامنه‌ی دو، بِدو (=هول‌هولکی) بگذرد.

 

...

..

... قلاویزان ...

... دب حردان ...

سرِ ما سیّد سلیمه

نمی‌دانم «قلاویزان» ایلام بود یا «دبّ حَردان» خوزستان، ولی می‌دانم مریوان و آبادان نبود. آن سال (اینک بخوان نزدیک ۴۰ سال آنسوتر) ما رزمندگان (که پشت جبهه مسخره‌مان می‌کردند به: «ترمزبُریدگان») به ابتکارم هر شب، دیدار «سنگر با سنگر» داشتیم؛ زوج و فرد. آخه فصل‌هایی از سال، جبهه آنقدر آرام بود که گویی عراق میل به راکت‌باران نداشت. خاکریز و قلعه هم راکد و ساکت و آویزان. ما هم عین مرزداران، آرام، اما آماده‌باش و پا در میدان. گفتیم شب را زوج، آن سه سنگر بیایند سنگر ما، فرد را ما برویم سنگر آنها. چندوقت، راحت این طور گذشت. حرف و گپ و چای و شربت به ضمیمه‌ی زمینه‌ی خاطره و خالی‌بندی! و صِحّت و صُحبت.

 

پَس پس از پس‌ها، دیدیم یک خط در میان، آنان نمی‌آیند. صِوی (=صبح زود) گفتیم چرا شب نیامدین پیش‌مان؟ گفتند «سرِ ما سید سلیمه. او نمی‌ذاره!». راستی خواننده‌ها! آن را «سیدسلیمه»! نخوانده باشید. سید سلیمه؛ یعنی سرگروهِ ما آقا سید سلیم هست. هر چه دستور دهد عمل می‌شود! البته من خاله‌ای در سورک داشتم، به اسم بامسمّای سیدسلیمه که به او سَدسلْمِه‌خاله می‌گفتیم. الحق سلیم و سالم و تسلیم خداوند بود. خدای بیامرزاداش که شد یادش.

 

خُب؛ علت چیست که سید سلیم نمی‌گذارد؟! گفتند سید سلیم سخت معتقد است که شبی که تلاقی پیدا کند با شب وَفیات و شهادات و میلاد، او آن شب را کراهت می‌داند شب‌نشینی کند! گفتیم ما مگر پایبند اعتقادات نیستیم که وفات و شهادت و میلادِ معصومان و خاندان اهل بیت ع را هتک حرمت کنیم و یا فرخنده نداریم؟! خُب چنین شب‌هایی هم، بیایید سخن از دین و آئین بزنیم. گفتند نه، سید سلیم چنین شب‌هایی به ملاقات امام زمان ع می‌رود. یعنی خود را این طور فرض می‌کند که گویی در پیش ولی عصر ع حاضر است، بد است شب‌نشینی کرد. حتی دو شب متوال پنجشنبه و جمعه را هم دأبش این است با امام زمان ع به سر برَد. به قول نقی معمولی: هِچی، دیدار سنگر به سنگر ما پس از اندی پیاده‌شدن، پاشید. بعد هم جبهه، شلوغ‌پلوغ شد،گلوله بالای گلوله. پاره شدن گلو پشت گلو. عملیات‌های آزادسازی و ایذایی هم اجرایی در این سو و آن سو.

 

خوب شد سید سلیم اینک ایتا ندارد. بدجنس! روبیکا نصب کرد اما ایتا گویا بر او عال! می‌زند. اگر ایتا داشت و الآن مدرسه فکرت بود باز لامصّب! لابد همان رِقاضی را در می‌آوُرد. نگاه کردم به تقویم امروز، دیدم از همین شنبه‌ی فرداشب تا پایان نیمه‌شعبان، تمام شب‌های زوج، یا وفات است، یا میلاد و یا شهادت و یک طوری مناسبت مذهب. و سید سلیم هم لابد تمام این سه هفته به جای آمدن به صحن، می‌رفت پیش امام زمان علیه السلام.

 

چه می‌دانم! شاید او ۴۰ سال پیش با شَمّ قوی خود، بو برده بود روزی فرا می‌رسد که به جای تز دامنه! بر اجرای «دیدار سنگر با سنگر» در جبهه‌ی قلاویزان و دُب حردان، آقای سعید حجاریان تئوری (=خوانده شود تبانی) «فتح سنگر به سنگر» را برای گلاویزان! پیاده می‌کند!

 

بنده در تمام دوره‌ی انقلاب تا الآن، هیچ وقت در اردوگاه جناح راست نبوده و نیست و نخواهد بود، اما با آن دسته چپ‌هایی که آمریکایی-اسرائیلی شدند، به‌شدت مرزبندی دارد و موضع می‌گیرد؛ زیرا مبانی بنده با چنین چپ‌های واروشده فرق قاطع و بَیّن دارد. آقای حجاریان چنان یورقه! می‌رفت که حتی حجت الاسلام اکبر رفسنجانی دادش در آمده بود و در خطبه‌ی جمعه، جمله‌ی تهدید علیه‌ی چپ سر داد که: هزار مسجد ایران را سرتان خراب می‌کنم! البته خود مرحوم رفسنجانی هم، فرجام، شورای نگهبان طومارش را پیچانْد. چون دید در ظاهر دم از «عشق خامنه‌ای» می‌زند ولی در خفا، افکار و پایگاه خامنه‌ای را می‌زند! این می‌زند با آن می‌زند در دستور زبان فارسی فرق ماهُوی دارد. او که می‌خواست با مارپله‌رفتن بر لبه‌ی چپ و راست ایران، «ماهاتیر محمد مالزی» ایران شود، خود، پرونده‌به‌دست با رد صلاحیت از نهاد نگهبان! از دیوانِ ایران، اخراج و به استخر مسقف فرح در لویزان رفت و بدجور غرق شد و مُردُ با وساطت اینُ‌اون پشت قبر امام -رحمت الله علیه- دفن شد. هم اویی که روزی نمازجمعه‌خوان‌های پایتخت، موقع خطبه‌خوانی‌اس شعار می‌دادند: «دشمن هاشمی، دشمن پیغمبر است»!!!

 

اینک هم؛ همان‌ها و همان فکرها و دنباله‌رُوْها و ریسه‌ها، بی‌آن‌که بدانند حجت‌الاسلام سید ابراهیم رئیسی، نه در حد آیت‌الله است، نه حتی میزان دکتر، (چون سواد این دو نهاد آموزشی را چندان ندارد) ولی بدُو مفت و رایگان القاب پرطمطراق می‌بخشند، اما روزی نخواهد دیر شد شورای نگهبان این سید ابراهیم را هم (که من جنس وی را انسانی شایسته و بااخلاق، صدالبته در حد متولی حرم رضوی می‌دانم که مقام مقدسی‌ست برای خدمت به رضای آل محمد و زائران آن) فرجام، پرونده به بغل، راهی استخر اگر نکند، لااقل روانه‌ی بستر که می‌کند. بگذرم؛ آری؛ سرِ ما سیّد سلیمه که پیش امام زمانه! ۱۳ بهمن ۱۴۰۲ دامنه.

 

پیوست:

متن نقلی : "قلاویزان در موقعیت جغرافیایی جنوب غربی شهر مهران، پس از کوه "چکه موسی" در امتداد یال‌های دامنه غربی کبیرکوه از سمت شرق به غرب واقع شده است در نزدیکی فرورفتگی خط مرزی جنوب مهران (شیار میگ سوخته). قلاویزان از آوردگاه‌های مهم دوران جنگ ایران و عراق به‌شمار می‌رفت که عملیات‌های مختلفی از جمله والفجر سه، والفجر پنج و کربلای یک در این منطقه به وقوع پیوست. اهمیت این ارتفاعات همچنین در این بود که به نوعی نزدیک‌ترین جبهه جنگی به بغداد محسوب می‌شد. بیش از شش هزار رزمنده در عملیات‌های مختلف از سراسر ایران در مهران و این منطقه شهید شدند .ارتفاعات قلاویزان نهایتاً پس از شش سال با اجرای عملیات کربلای یک در دهم تیر ماه سال شصت و پنج توسط رزمندگان آزاد شد. یادمان کشته‌شدگان ایرانی جنگ ایران و عراق (یادمان شهدای قلاویزان) در شش کیلومتری جنوب غرب مهران و در مجاورت مرز و ارتفاعات غربی قلاویزان قرار دارد.

 

متن نقلی : دَبِّ حَردان (دُب حردان) جنگل و روستایی است واقع در پانزده کیلومتری جنوب‌غربی اهواز، که لشکر پنج مکانیزه عراق با عبور از مرز و رسیدن به جاده اهواز - خرمشهر در روز هفتم جنگ با ده‌ها تانک و نفربر آن را به اشغال موقت خود درآورد و با اجرای مستقیم آتش بر روی اهواز، خسارات قابل توجهی به بار آورد. اما این لشکر با مقاومت مدافعان مجبور به عقب‌نشینی تا امام‌زاده سید‌طاهر شد و به این ترتیب اولین جبهه دفاع از اهواز در این منطقه سازماندهی شد. در پی اجرای موفق عملیات غیور‌اصلی و عقب‌نشینی نیروهای عراقی از سوسنگرد و بستان، بخشی از نیروهای زرهی باقی‌مانده دشمن با عبور از رودخانه کرخه‌نور، توسط سه دهانه پل شناور نظامی، در روز دوازدهم جنگ از کنار روستاهای سیار، احمدآباد و حمودی عبورکرده‌ و برای تقویت این جبهه، خود را به دو کیلومتری دب‌حردان رساندند و تا اجرای مرحله دوم عملیات بیت‌المقدس در این منطقه توسط قرارگاه قدس همچنان اهواز را گلوله‌باران می‌کردند. پس از غرقاب کردن مواضع دشمن در حوالی روستای دب‌حردان از طریق پمپاژ آب رودخانه کرخه‌نور، دشمن با شکافتن جاده اهواز- خرمشهر و هدایت مجدد آب به شرق جاده توانست در برابر جنگ آب رزمندگان تا حدی مقاومت نماید. اکنون در نزدیکی دب‌حردان و در شرق جاده اهواز- خرمشهر نماد یادبودی قراردارد که یادآور حد‌ نهایی تجاوز ارتش عراق به خوزستان است."

 

آقا محمدتقی سلام. از تتبّع آن دوست مسروم. خرسندتر این که تو علاوه بر تتبّع (=کاوشگری، کنجکاوی) تبعیت هم داری. این مهم است؛ عمل از علم زاده می‌شود زیرا علم، به عمل می‌برَدِمانَد. سخن سدیدی سر دادی. امید است به سَر و سِر نفوذ یاید. وقتی امام علی ع در خطبه‌ی ۸۶ نهج البلاغه می‌فرماید "راستگو در آستانه‌ی نجات و بزرگوارى است و دروغگو در لبه‌ی پرتگاه و خوارى" دیگر باید حساب کذب را کرد. حتی راست‌گفتن هم در آستانه‌ی نجات قرار دارد نه خودِ نجات چه رسد به کذب و آنچه شما درین متنت، حذرش داید. و می‌بینم که در غُررالحکم ( ج ۳، ص ۱۶۱، حدیث ۴۱۰۱) نیز از قول آن امام هُمامِ متقیان ع آمده است "هرگاه خداوند بنده‌اى را دوست بدارد، راستگویى را به او الهام مى نماید." و این یعنی فردی که حقیقت را دوست داشته باشد در دلش خدا الهام می‌افکنَد. ممنوم. بیشتر پیش نروم که حرف من از دو کف دست بگذرد. البته به یک "البته"ی قشنگت یک فراز بیایم که کد دادی در آیه‌ی مبارکه‌ی ۳۲ سوره‌ی شریفه‌ی احزاب به زنان می فرماید: "در برابر نامحرم، نرم سخن نگویید". بلی؛ چون زن از شگفتی‌های آفرینش ذات اقدَس است؛ تمام وجود زن مغناطیس جذب است اگر با نامحرم راحت بچرخد و بگوید و بشنود حرمت خود را لِه می‌نماید. مرد هم میلاً و مایلاً در تمام تار و پود دنیا به هیچ چیز بالاتر از زن میل نمی‌کند. پس، حرف مهمی از قرآن را آوردی که زن طور و طرزی نباید حرف بزند که صدایش ریبه افکند در دل طرف نامحرم که اساساً کشش دارد برای جذب زن شدن. بگذرم. باید از متنی که فراوری کردی قدردانی کنم: قدرت می‌کنم؛ به ضم قاف نه، به فتح آن. متنت رفت برای چاپ در دامنه.

 

مصطفی بابویه: آقا ابراهیم طالبی عزیز عرض ادب و احترام... در مورد ریشه های شکل گیری صهیونیسم و اسرائیل میبایست سلسله نوشتاری شکل گیرد( ان شالله در فرصتی مقتضی) انبساط و گشایش مبحث هم بعهده ی شما استاد محترم و فرهیخته ی عزیز. به شرط ارائه نظرات و پیشنهادات و شرکتِ سایر عزیزان و اساتید و فرهیختگان گروه... و تا این مهم نباشد از طرفی نویسنده به کم و کیف مطلب پی نخواهد برد و همینطور انگیزه ی ادامه سلب خواهد شد. آقا ابراهیم در مورد درخواست بعدی بنده (انتخابات) هم از شواهد و قرائن برمی آید که مطلوب شما و سایر دوستان و اساتید گروه نمیباشد... چرا؟ زیرا نه شما و نه هیچ عزیز دیگری در این گروه نظری مرقوم نفرمودید. فلهذا بنده هم از گشایش این مطلب در این گروه میگذرم؛ و چند و چون آن را در گروه دیگری باز خواهم کرد... هر چند ضرورت این مبحث (انتخابات) را در شرایطِ حاضر بسیار بسیار ضروری تر از مسائل دیگر احساس میکنم. ارادتم را پذیرا باشید. مصطفی.

 

جناب آقا مصطفی بابویه سلام. خود واقفی که مطابق اندیشه‌ی امام خمینی مسئله‌ی اول در منطقه‌ی مسلمین، فلسطین است. من خیلی‌هم با میل و رغبت در تعقیب رسیدن تألیفاتت در زمینه‌ی فلسطین هستم و اتفاقاً هر بار لایه‌های مهمتری را -ولو به اختصار- می‌شکافی. بحران هویت (از میان پنج بحران اصلی در علم سیاست) را در مورد اسرائیل چه خوب داشتی پیش می‌بردی؛ همان را ادامه بده. من هم لای حرفت حتماً گذرگاه‌هایی باز می‌کنم. از من یقین بدان واو به واو نوشته‌هات را می‌خوانم و مفیدش می‌دانم. هنرت این است سه ضلع فن نویسندگی درت جمع است: شناخت مسئله‌ی منطقه، شیوایی بیان، پیوستگی و انسجام در تحلیل. من ممکن است در جاهایی تحلیلت را نقد کنم، اما سبک کارت دلچسب است. هویت شکننده در درون اسرائیل را بعد از نضج مقاومت در غزه باز از سر گیر. از شما دوست اندیشمند و فروتن من، بسیار تقدیر دارم. هم وقتت را خوب صرف مسائل منطقه می‌کنی و هم به خواننده را در فهم قضایای جهان مدد می‌رسانی. در مسائل مهمی چون اخلاق، دین و جامعه‌ی ایرانی مانند خلقیات، ابتکارات، انتقادات، اعتقادات هم خوب می‌توانی برآیی. با احترام و ارادت بهت: ابراهیم. ۱۳ بهمن ۱۴۰۲ قم.

 

پاسخ آقامصطفی بابویه: آقا ابراهیم طالبی دوست و استاد محترمم سلام و درود خدمت شما و همه عزیزان گروه... عرض میکنم‌ در کلام رهبر هم این نکته بیان شده که قضیه فلسطین کلید رمزآلود فرج است. پس این موضوع بسیار بسیار مهم میباشد و بنده هم به فراخور فهم و مقتضیات زمانی (اگر مشغولیتها اجازه بدهد) به آن خواهم پرداخت؛ بروی چشم (سمعا و طاعتا) انجام‌ وظیفه خواهد شد... ارادتمند مصطفی.

 

جناب حجت‌الاسلام استاد شفیعی مازندرانی استاد محترم سلام. از میان این شعر، سه جا غلَیان آن بالا بود و جولان آن بِکر. آنجاها که سرودید: 

 

در دیار قدرت ها

گردن وطن بالاست 

اندکی به جام خود    

عاقلانه صهبا کن 

 

این ↓

 

سیم خاردارش را

هان دریغ می فرمود

صادرات امروزت 

بین تو شکر یکتا کن

 

و... این: ↓

 

مهر حاضر غایب

چون ستاره ثاقب

پشتوان کشور بین

نایبش تماشا کن

 

نکته‌هایم:

۱. در اولی واقعاً گردن‌فراز در برابر قدرت‌ها هستیم. ۲. در دومی سیم‌خاردار جبهه را خوب دست اشاره بردید و پیشرفت حالای انقلاب را، خوب به دست طعنه بر دستان دسیسه زدید. ۳. میان امام زمان ع و مفهوم فقهی نائب امامت، دقیق ربط زیبایی برقرار کردید.

 

یک کشکولی هم گویم اگر نگویم از کش‌پلی من در می‌زند: فقط صَهبا را که آوردید و در جام کنند؛ اگر زیاد بجوشانند! به جای شیره‌ی انگور، یه وقتی عمدی آن نجسی! نکنند و ننوشانند؟! بگذرم. ممنونم. قشنگ بود وزن و محتوای شعر. با ارادت: ابراهیم

 

جواب شفیعی مازندرانی: السلام علیکم و رحمه الله. الحمد لله ذوق آقاابراهیم سرشار و مصاب است. مستحضرید که صهبا در بسیاری از موارد در عرفان معنای کنایه ای دارد که قابل قبول است و در زبان عربی نیز به معنای متبادر میان ما کاربرد ندارد در قرآن می خوانیم: فانظر الی طعامک و شرابک (بقره / ۲۵۹) و سفاهم ربهم شرابا ( انسان / ۲۱ ) به معنای آشامیدنی است و ربطی به معنی منفی آن در بین ما ندارد. رحمه الله علیک و علی ابویک.۱۳ - ۱۱ - ۱۴۰۲ شفعیی مازندرانی.

 

حجت‌الاسلام جناب شفیعی مازندرانی استاد محترم سلام. منش شما مُصاب است و توضیحات شما صائب. من اگر گه گاه نقب می‌زنم بر شعرتان و فروزان و خروشان می‌شوم و استادم را اذیت می‌کنم از سرِ آن است که حضرت مستطاب را به حرف آورم. آخه «لیلی»، جام «مجنون» را می‌شکنَد! «فرهاد» هم برای «شیرین» تیشه بر بیستون می‌زنَد! منِ دامنه هم تیشه و جام‌شکستن را دوست دارم! اساساً بگذرم. جیز است و شلوغ نکنم. ارادت: ابراهیم.

 

متن سید سعید شفیعی: با سلام درود. با عرض تبریک سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی. برداشت از نیمه خالی لیوان : ۱. یکی از اهداف نظام اسلامی , اثر گذاری نقش دین در تصمیات و قانون گذاری و همچنینین نظارت می باشد. و یکی از این شاخص ها نقش روحانیون می باشد . که یکی از انها مجلس خبرگان رهبری می باشد. ۲. به گزارش خبرنگار معارف ایرنا، حجت الاسلام سید محمدرضا حسینی در سومین اجلاس سراسری مدیران کل فرهنگ و ارشاد استانها د: بیش از ۱۳۰ هزار روحانی در کشور داریم که ۸۰ هزار نفر از آنها در قم ساکن هستند، تعداد روحانیون و طلبه های برخی حوزه های علمیه مانند ساری، شیراز و تبریز قابل توجه است.(۱۳۹۵)(۱۴۰۰) ۳.  به گفته مدیر حوزه‌های علمیه کشور، بالغ بر ۱۰۰ هزار طلبه در حوزه‌های علمیه مشغول تحصیل‌اند. و ۱۰ هزار استاد، در سطوح علمی مشغول تدریس می باشند. ۴. تعداد ۱۳۸ نفر از کاندیدا های خبرگان رهبری تایید صلاحیت شدند ۵. سخنگوی شورای نگهبان «قریب به ۹۵ درصد از ثبت‌نام کنندگان مجلس خبرگان که صلاحیتشان تأیید نشده با استناد به بند مربوط به احراز شرایط علمی رد صلاحیت شدند. ۶.  امار ها نشان میدهد احتمال انتخاب شدن کاندیداهای خبرگان در کل کشور ۶۳ درصد (از ۲۲ درصد تا احتمال ۱۲۰ درصد در استانها). در بدترین حالت ممکن می بایست احتمال ۵۰ درصد باشد . البته قانونگذار شرط رقابتی بودن را مطرح کرده است. امروز شاهد انیم که در حال تبلیغ شرکت افراد در انتخابات می باشیم و سوالی که مطرح است این است چرا برای کاندیاتوری مجلس خبرگان رهبری از طرف روحانیون استقبال نشده است . چه گزاره ای های را می شود متصور شد .

 

یک. برخی از علما چون دیگران را اصلح تر از خود می دانند , کاندید نشده اند. دو. برخی از علما باور دارند کارشان تنها نظارت می باشد و نباید در اجرا نقش داشته باشند. سه. برخی از علما و روحانیون , شان خود را بالاتر از این میدانند. که در این وادی شرکت نمایند. ۴. برخی از علما باور دارند که نباید خود را درگیر سیاست نمایند. ۵. رخی از علما باور دارند مردم حق انتخاب ندارند. ۶. یا اینکه تعداد افراد دارای شرایط علمی در بین روحانیون به اندازه نیست که بتوانند خود را کاندید نمایند. ۷. بقیه گزاره ها با خودتان.اگر این را یکی ازاهداف اصلی نظام بدانیم ,که با دیگر نظامها تفاوت دارد تا چه حد موفق شده ایم. کشکولی : یه سوزن به خودمان یه جوالدوز به دیگرن. مانا باشید

 

آق سید سعید سلام. من شِخ نیستم که بلد باشم درین مسئله نظر بنویسم، نیز به موضوع پیش رو هم که جناب‌عالی وارد شدی، ورود نمی‌کنم، اما یک نکته شاید خالی از فایده نباشد عرض کنم. پاره‌ای از روحانیون که از طریق سازمان معارف مستقر در قم، جذب و مصاحبه و روانه‌ی تدریس در دانشگاه‌های کشور شده بودند، خیلی ضعیف بودند. بیشتر آنان سعی اول‌شان این بوده با این شغل تنگنای معیشتی خود را چاره کنند. چندان روی دروس فرصت نمی‌گذاشتند. گاه دانش‌شان از خودِ دانشجو کمتر یا با او برابر بود. این داوری من نیست؛ ارزیابی بنده است. البته در کنار آن‌ها قدَرهایی هم می‌شناختم و حتی مرتبط و مراودت داشتم که سوادشان در علوم روز دنیا از معلومات افرادی مدعی و مطرحی چون آقای دکتر عبدالکریم سروش هم جلوتر می‌زد. الآن البته از این روند یعنی حضور روحانیون در دانشگاه اطلاعات قابل اتّکایی ندارم که دست به قضاوت بزنم. از نحوه‌ی آماری و و تکیه بر پیش‌فرض‌ها در بیان این متن، از شما تشکر می‌شود؛ مسئله‌دانی قدر نیمی از مسئله‌پردازی است. پیوست: اسم این سازمان را دقیق نتوانستم بنویسم، اما زمانی یک طلبه‌ای به اسم حجت‌الاسلام امینی آن را اداره می‌کرد.

 

پرسش ۲۱۰ در مدرسه فکرت

«در ۲ سال آینده قرار است چه معادلات و اتفاقاتی در جهان رقم بخورد؟ و جایگاه کشور ما در این معادلات چیست؟ مصطفی.» این پرسشی‌ست که جناب آقامصطفی بابویه برای مسائل پیش روی جهان، طراحی کرده است. من البته این را در پایان متنی از ایشان دیدم که به علت اهمیتِ پرداختن به مسائل آتی جهان و ایران و نیز وجود جنبه‌ی تئوریک در آن، در پیشخوان این صحن سنجاق می‌کنم. شرکت درین بحث ۲۱۰ اختیاری است. پاسخ‌ها باید خطاب به مصطفی نوشته و ارسال شود، نه به مدیر. آقامصطفی هم طبق الزام مقررات صحن، لزوماً باید پاسخ‌های احتمالی اعضا را ریکاوری کرده و جواب بنگارد.

۱۴ بهمن ۱۴۰۲

مدیر مدرسه فکرت

ابراهیم طالبی دامنه دارابی

 

پاسخم به پرسش ۲۱۰ در مدرسه فکرت

آقامصطفی برادر متفکرم سلام و تقدیم خالصانه‌ترین احترام. مطرح کردید «در ۲ سال آینده قرار است چه معادلات و اتفاقاتی در جهان رقم بخورد؟ و جایگاه کشور ما در این معادلات چیست؟ مصطفی.»

 

۱. چون سطح تنش در جهان -خصوصاً محیط مسلمین و منطقه‌ی حول و حوش ایران- بدون چاره‌جویی، همچنان باقی می‌مانَد حتی تراکم می‌گیرد و مواجهه‌ی قدرت‌ها کماکان ادامه می‌یابد، آنچه طی سال‌های آینده داریم «معادله» نیست، که معادله نوعی به برابری‌رساندن است. زیرا در زبان ریاضی، معادله همان تساوی دو عبارت است با این علامت: «=» مثل (۱۹ + ۳ مساوی است با ۱۱ + ۱۱) در هر دو وَر، نتیجه یکسان ۲۲ است . پس؛ آنچه دارد رقم می‌خورَد تساوی نیست، مجهولات بالای مجهولات است که اصل مهم در معادله‌ی ریاضی‌ست؛ اما کشورها نیاز دارند متغیّرها (=عوامل دخیل و اثرگذار) درین مجهولات را معلوم کنند، یعنی بشناسند. کشوری که نتواند دیدِ آینده داشته باشد از گردونه به گردنه رانده می‌شود. تکرار می‌کنم: از گردونه به گردنه. گردنه‌ای که شیب مَهیب آن از گردنه‌ی گدوک فیروزکوه و حیران اردبیل هولناکتر است. برای شناخت لفظ متغیر یک مثال می‌زنم: محیط سوریه بر روند مقاومت علیه‌ی اسرائیل یک متغیر وابسته است. حالا اگر محیط سوریه را از معادله حذف کنیم بر کل مقاومت اثر سوء می‌گذارد. پس مقاومت وابسته به متغیری به نام خاک سوریه است. اینک میدان اصلی مقاومت خاک سوریه است مانند یک قرارگاه مرکزی که مغز آن تهران است با هدایت آقاخامنه‌ای.

 

۲. از آنجا که در همین دو سال آینده تلاش برای هژمونی (=سلطه و تسلط) میان چین و آمریکا همچنان نامعلوم باقی می‌مانَد و روس نقش مهمی در تخلخُل سیاست‌های سلطه‌گری غرب ایفا می‌کند -و این خود به خود به سود ایران است- مسائل حادّ جهان، سطوح تنشش بیشتر می‌شود؛ بنابرین؛ آمریکا چون حریف چین نخواهد شد، دست به بحران‌های نیابتی می‌زند که منافع چین را مخاطره‌آمیزتر کند؛ زیرا چین قصد رسیدن به برتری نهایی را دارد. پس؛ بخشی از مسائل منطقه، محصول این تضاد و دیالکتیک خواهد بود به‌طوری‌که اروپا هرچه بیشتر در مسائل درونی خود غرق و نقشش در جهان کاسته می‌شود. با این پدیده‌ها، پس ایران جایگاه خود را باید بشناسد. من این طور می‌بینم:

 

یکم: اگر همچنان رهبر معظم حیات داشته باشند -و من نه به ناچاری، که ارادی و ارادتی خواهان عمر نیمه‌شبیه خضر نبی برای ایشانم ولو محالاً- حتماً ایران را با نقشی بازدارنده‌تر نگاه خواهند داشت و ثبات کشور را متزلزل نخواهیم دید؛ زیرا آقاخامنه‌ای در میان روحانیون، هیچ بَدیلی ندارد که کاریزمایی که خود دارد، در آن فرد دیده شود. پس باید باز هم کوشید جایگاه منیع ایشان همچنان مقتدر و محبوب بماند و نگذاشت جایگاه رهبری توسط هیچ جریانی تضعیف شود. نفوذ حیرت‌برانگیز آقاخامنه‌ای در محیط مسلمین و درون ایران، نقش اصلی را در ثبات ایران دارد و تمام تلاش‌ها برای بی‌ثباتی ایران توسط شخص ایشان منهدم شد. آنچه نسبت به ایران کردند اگر نیمی از آن را حتی رُبع آن را سر هر کشوری می‌آوُردند، آن نظام در دَم فرومی‌پاشید، اما نفوذ و قداست معنوی ایشان مانع از حجم وسیع دسیسه‌ها شد.

 

دوم: چون مسئله‌ی اول اسلام از نظر ایران، دفع شرّ اسرائیل و مدد به فلسطین برای بازپس گرفتن کشور از چنگال صهیونیسم جهان است، و این هرگز با هیچ سیاستی جایگزین نمی‌شود؛ پس برنامه‌های اخلال در کار اسرائیل باز نیز تشدید می‌شود و همین مشیء، باز نیز، حرف ایران را نافذ در منطقه نگه می‌دارد. تضاد سه فکر همچنان ظهور و بروز پیدا می‌کند: فکر اسرائیلی که کل فلسطین و نابودی ایران را می‌خواهد. فکر عربی و اروپایی که ساخت دو کشور فلسطین و اسرائیل را در سر دارند و فکر مقاومتی که نفی اسرائیل و انتخابات عمومی را تئوری خود کرده‌اند. این سه تضاد، باز هم تأثیرگذارترین عامل روابط بین‌الملل خواهد ماند و کشورها را به روی هم، یا به پشت هم سازماندهی می‌سازد.

 

سوم: موقعیت براندازان و انکاریون بدتر از اینی که هست خواهد شد. اتفاقاً چون سطح گرانی در زندگی هم در اروپا و هم در آمریکا شدیدتر خواهد شد این قماش براندازان به تعبیر من جزوِ آوارگان جهان خواهند شد. نیروهای غربگرای داخل هم، بر اثر فزونی سطح تنش و کارکردهای ضدبشری توسط غرب، به تناقض‌های فکری می‌رسند و داشته‌های خود را نداشته و رشته‌های خود را پنبه خواهند دید و میزان نفوذ فروکاسته‌ی‌شان، باز هم کاسته‌تر خواهد شد. به‌طوری‌که میان خودشان در درون‌جناخی، نزاع بیشتری حکمفرما خواهد شد، تا میان آنان با حکومت و نظام. به تعبیر من تز رهبری معظم، خود به خود جا افتاد که معتقد بودند کاری به کارشان نداشته باشید!!! آنان با رفتار و گفتار خود، خود بُطلان خود را پیش می‌اندازند. و انداختند. من مقسوم و مقسوم‌علیه و باقیمانده را گفتم! خارج‌قسمت اما کارِ من نیست! بگذرم. دامنه.

 

حجت‌الاسلام آقای علی اکبر دارابکلایی استاد محترم سلام. بنده برای تشخیص اعضا و فرهیختگان اهمیت قائلم؛ که آیا بنویسند، آیا ننویسند. هر دو فعل، امری ارادی است که از ناحیه‌ی هر فرد تصمیم گرفته می‌شود. بنابرین نگرانی ندارد. بارگذاری هم که فرمودید، کاری مفید است و لابد برای خواندن آن هر عضو به خواهشِ دل یا میل خود آن را می‌خواند یا نمی‌خواند. مدرسه فکرت از نظر من، یک تابلوی بزرگ است برای بیان افکار. و هر بار هر عضو به فراخورِ نیاز و علاقه یا وقت خود، سری به تابلو می‌زند و نیازمندی‌های فکری و دانشی خود را بر روی آن دستچین می‌کند و می‌خواند. از نظر من، روحانیون این صحن، مورد توجه‌ی اعضا هستند. من هم متن‌هایی را که به قلم اعضا هست با میل و رغبت می‌خوانم و بهره می‌برم. از محبت شما بسیار سپاسگزارم.

 

جواب مصطفی بابویه: جناب آقای ابراهیم طالبی عزیز سلام و احترام... همانطور که مستحضرید این اولین سوال بنده در گروههای دیگر از حجت الاسلام دکتر دارابکلایی بعنوان کاندیداتور مجلس بوده که ایشان لطف فرموده پاسخی مستدل ارائه داده بودند و بنده هم فقط در جایگاه مطالبه گر از ایشان طرح پرسش نمودم و قضاوت را به بقیه ی عزیزان محول نمودم..‌‌. شما عزیزِ محترم هم لطف فرمودید بنا به اهمیت موضوع این پرسش را در این گروه برای واکاوی و ابرازِ نظر عزیزان، مطرح و سنجاق فرمودید... خب طبق مرسومات گذشته؛ از نوع واکنشها بر میاید که مورد اقبال واقع نشده و غیر از شما هیچ یک از عزیزان گروه نظری مرقوم نفرمودند... البته سید یاسر موسوی هم که معمولا صاحبِ سبک؛ در مناظرات و مکاتبات و مباحثات هستند هم با علامتی از خنده مرقوم فرمودند که نه پیشگو هستند و نه تحلیل گر که حداقل بدین واسطه ؛کنشی داشته باشند... (از سید یاسر موسوی هم تشکر میکنم ) پیشنهاد بنده: اگر می‌فرمودید جواب این پرسش؛ خطاب به خودِ شما ارسال میشد؛ چه بسا حداقل؛ همان تعدادِ معدودِ فعال در گروه را به مشارکت ترغیب می نمود... اما با تغییر فصل الخطاب؛ سکوت نتیجه ی قابلِ حدسی خواهد بود... الخیر فی ما وَقَع (هرچه پیش آید خیر در همان است) ان شاالله اگر فرصتی دست داد در زمانی مقتضی به آن خواهیم پرداخت. ارادتمند مصطفی.

 

نکاتی از سوره حمد اثر محمدباقر محمدی لائینی

متن آن در لینک بالا در دامنه

آقامصطفی سلام. من شاید تنها مدیری باشم که هرگز به هیچ عضو مدرسه فکرت الزام نمی‌کنم که بنویسد یا ننویسد. من برای تشخیص هر فرد که بخواهد بخواند ولی نخواهد بنویسد، اختیار و آزادی قائلم. برای همین علت است حتی اگر کسی تا آخرین نفس پیش از رفتن به قبر، بخواهد ننویسد من ازو نمی‌خواهم که بنویسد. خا ننویسد. اما بعد؛ من در متنت دیدم یک مسئله‌ی خیلی مهمی، سوسو می‌زند که جنبه‌ی جهانی دارد، همان را با هدف بحث روی مسائل منطقه و ایران جزوِ پرسش کردم و کشاندم بع سنجاق. ربطی به هیچ شخص یا مسئله‌ی انتخابات ندارد. خودِ فکر پرسشی شما ارزش بحث ۲۱۰ را داشت. همین. پاسخ به پرسش سنجاق‌شده در پیشخوان، آقامصطفی، همواره اختیاری بوده. حتی شده طراح سؤال من بودم بارها، که حتی یک نفر هم، در حد نَخود تیم! نیامد وسط واسه جواب. این نوع اختیار اعضا، طبیعی و بدیهی باید حساب آید. با تشکر از جناب‌عالی دوست پژوهنده‌ی من که در ابعاد جهانی فکر می‌کنی.

 

این هشت تن

ابتدا عموماً عرض کنم: راسته‌ی مغربی مسجد جامع داراب‌کلاست این جا. جایی که فقط یا پرده به باریکی یک مو، بانوان را از مردان مُنفَک می‌کند. و این پرده راز بزرگ حرمت زن است که احدی حق ندارد نه فقط حریم آنان را با چشم و دلش درنوردَد، که باید برای هر بانو، علاوه بر حریم، هاله‌ی ممنوعه هم قائل شود. سِرّ این "عزیز"داشتن بانوان توسط دین و ایمانورزان، این است که مردان مُجاز نباشند روابط خود با زن را منهای ازدواج و مَحرمیت برپا سازند. آری؛ زن باید میان خود با مردان پرده کشد، که خود هم در جامعه با میل خود بر سر چادر و مانتو و مقنعه و روپوش می‌زنند که نزد خدا پرواپیشه بمانند. بگذرم. بروم روی این هشت تن.

 

از راست: یک: عمومحمد طالبی؛ از اولین انقلابیون داراب‌کلا. دو: سید رسول هاشمی از برترین رفیقان من. سه: نمی‌شناسم. چهار: حسین‌آقا محسنی؛ همسایه‌ی منظم و مؤمن من. پنج: آق عیسی درواری؛ پسرخاله‌ی خونی من. شش: آقارضا آهنگر طالب؛ همسایه‌ی محترم و دوست من و از حافظان جنگل از دستبرد قاچاقچیان. هفت: حسین‌آقا آهنگر اَلقاسم؛ رفیق قدیمی و فامیل مهربان من از ناحیه‌ی نَسَب خونی همسرش با همسرم (همین جا سلام دارم به خواهرم حاج رُبی خراسانی فامیل خوب و سخی). هشت: محمد چلویی حاج باباجانی از دوستان قدیمی‌ام. عکاس این صحنه‌ی قشنگ نمی‌دانم کیست؛ هر که هست هنر ورزیده است در ثبت این عکس. این بود زیرنویس این هشت تن. پایان. دامنه.

 

خادمیاران حضرت امام رضا ع از داراب کلا و میاندورود

برین دو عکس شرح خواهم نوشت. خواهم آمد...


تو زائر باش، ظاهر باش؛
من خودم خادِمتم

نوشته‌ی : دامنه


وقتی ببینم -که می‌بینم- لباس فخر از تن می‌کَنن و جای آن لباس خادمی می‌پوشند، پَر در می‌آورم. نه فقط برای شادشدن و شعَف به حال این خادم‌یاران؛ که برای خود را رساندن به آن حُرم حرم‌مان، که هر بار آن جا (من تو شما آنها) دور زدیم، گشتیم، نشستیم، برخاستیم، خواندیم، گزاردیم، حتی فقط ایستادیم ایستادیم ایستادیم، عقربه‌ی زمان به میلمان تیک تاک کرد؛ برو بالاتر گویا زمان ایستاد و نفهمیدیم کَی صبح، ظهر شدُ آفتاب، بر سرِ ما بالا. و کَی ظهر، عصر شدُ شب، بر سر ما، عشا. این همان محو است که از خاصیت زیارت حرم رضوی‌ست. ای دوستان! ای بامعرفتان! قدر این خلوص را بدانید. خدا به شما خیر دِهاد. خودم را که برسانم (که دیر نیست دارم می‌رسانم) لَبِ عطشانم را به چای موکب معظم میاندورودتان، تَر خواهم کرد و تشنگی‌ام را تَرتر. شفا اگر هست -که من ایقان دارم که هست- از ماوراء است؛ چه ماورائی مهربان‌تر از امام رئوف حضرت امام هشتم علیه السلام. وقتی حال شوق‌انگیزتان را با حال خودم چِفت می‌کنم انگاری دارید به زائران می‌گویید: تو زائر باش، ظاهر باش؛ من خودم خادِمتم؛ خادمتم. بگذرم. از دو دوست خوب آقایان حاج سید تقی شفیعی و آقااسماعیل آفاقی -که مرا مآلاً و بِالمآل در جریان این تصاویر انداختند- خیلی متشکرم، خیلی. دامنه‌ی دو.

 

قاسم ملایی: سلام بر استاد طالبی گرانقدر این اقاموسی آهنگری هست اونا اقارضا آهنگری باجناق خوب بنده برادر شهید حسن آهنگری خداوند در این روز شهادت امام موسی کاظم علیه‌السلام رحمت کندهمه شهدا ووالدین گرانقدر واخوی بزرگوارشمارا انشاءالله. 

 

امیر رمضانی: درود جناب ملایی. مدیر بِرمِه زیاد هاکارده ون چش سو بورده. جناب حاج قاسم دوست ارزشمندم سلام. آقا بی‌نهایت سپاس باید این اطلاعات.

 

۱. البته منظورم همان حاج رضا آهنگر بود که اشتباهاً اسم برادرش آقاتقی درج شد. آخه تقی هم همسایه‌ی دیوار به دیوار من است. مشخصاتی که نوشتم مال همان آقارضا بود فقط نامش را نادرست تایپ شد. سال‌ها تیرنگ‌کردی نگهبانی مهمان کلبه‌ی‌شان بودیم و خاطرات‌مان یکی دو تا نیست. سلامم را به باجناق بامرام و خوش‌اخلاقت برسان. ۲. اما این آقاموسی که فرمودی، پس بجا نمی‌آرم. هر چه هم دوباره نگاه کردم نشناختم. من فکر حاج علی‌اکبر است کنار سِره‌ی پدرخانم خدابیامرزت خونه‌شون هست. چشم اصلاح می‌کنم. توفیقی شد این اشتباه که دیدارت کنم. خدا پدرت حاج شخ‌حسین ممدلی ملایی را رحمت کناد. از این که یاد مادر و پدرم و داداشم حیدر را آوردی فراموشم شد ازت تشکر کنم. برات از میزم به احترام برمی‌خیزم.

 

امیرجناب سلام. باور کن امروز محزون بوده‌ام. درد شهادت امام کاظم ع همه‌سال برام یک روز خاص است. از ترکیب کنایی قشنگت هم ممنونم. بجا آمدی.  پس از یادآوری آقا قاسم ملایی، همین حالا ویرایش خورد.

 

سوژه‌ی شب در مدرسه فکرت

نوشته‌ی دامنه‌ی دو

۱۷ بهمن ۱۴۰۲

خوشا آنا که لِتکا و صَرا و غاز و مِرغ و مرغانه و سیکا دارند هر کیلو تخم مرغ  در میادین را ۶۵۰۰۰ تومان کردند. تا دِکون‌سر بیاد پیش گِرونفروش‌ها، لابد هِفتادمِفتاد تِمن را رد می‌کند! همین یک ماه پیش بود خاطره‌ی تخم مرغ را گفتم که چون دونه‌ای می‌فروختند، چنان لای شونه کوچیک‌کوچیک کال را جاسازی کرده بودند، که عقل جن هم نمی‌رسید؛ از تخم بلدرچین هم پسپلوک‌تر بود. آن ماه، کیلویی ۴۶۰۰۰ تومان بود این ماه شد ۶۵۰۰۰ تومان. حالا توی این عکس، تخم مرغ‌ها کود (=کوپا، سرِ هم) شدند عین کوه؛ اما خریدار کو؟ بگو: کو؟! کو؟ دیگر کوکو هم گران درمی‌آد چه رسد به دوبا و آش پشت پا.

 

متن عبدالرحیم آفاقی: سلام. عکس مربوط پروژه نصب یک گلدان در جلوی یکی از ساختمان های شهرداری ساری هست. نکته: در مدتی که آنجا بودم جمعا هشت نفر رییس و مسئول و فیلمبردار بر این پروژه نظارت داشته اند و هر مسئولی یک دستور صادر می نمود کننده کار دو نفر بودند و هشت نفر رییس بودند که در عکس شش نفر آنها پیدا هستند آیا نمی شد سه نفر این کار را انجام دهند اگر این پروژه کوچک را تعمیم دهیم به کل مجموعه شهرداری می بینیم نفرات مهندس و غیر مهندس زیادی در این مجموعه از طریق رانت وارد شده اند که این موضوع مهم بار مالی زیادی را بر مردم وارد نموده و باعث نارضایتی عمومی می شود.

 

آقا عبدالرحیم آفاقی سلام. خوب گیر انداختی دست به کمر زدگان را. این قماش پُرند توی مملکت و حد یَقِف هم ندارد. برود برای ثبت در دامنه خوب است. متن را هم گزنده و ماهرانه نوشتید که حق مطلب بر روی این عکس، با دقت ادا شد. درود. پس مِن تِ سُ بوردِمِه!!! ضَب زیرک است این آقارحیم ما.

 

عبدالرحیم به دامنه: سلام استاد عزیز و فامیل گرام. از اینکه مورد پسند واقع شد ممنونم. تصاویر و حاشیه نگاری های شما نشان می دهد که ما هنوز شاگردی می کنیم در این مسیر.

 

حجت‌الاسلام آقای دارابکلایی استاد محترم سلام. درین پاسخ به جناب آقامصطفی بابویه در دو جا به مسئله‌ی مهم قیمت انرژی اشاره کردید. البته که از اهمیت بالایی برخوردار است این معضل. اما من متوجه‌ی دیدگاه شما نشدم، چون شما اول در بند بالا، جلوگیری از افزایش قیمت توسط دولت ۱۳ را از مُحسنّات دانستید، ولی در بند هفتم درست مقابل همین رأی و ایده‌ی خود، از رشد قیمت انرژی صحبت به میان آوردید. درین دو جا؛ عین نقل قول شما:

 

«دولت در دوسال اخیر تا آنجا که توانست جلوی افزایش قیمت های انرژی را گرفت اما حجم الگوی مصرف در شرایط نامطلوبی قرار دارد .» ... «فتم : مجلس به کمک دولت الگوی مصرف و تعیین ارزش بها سوختی را برای یکبار هم که شده باید حل کند»

 

بنابراین، باید در پایان عرایضم نظر خودم را درین‌باره اعلان کنم: هم دولت قبلی (۱۱ و ۱۲) و هم دولت فعلی (۱۳) اشتباه استراتژیک صورت دادند که از رشد ملایم قیمت انرژی خصوصاً بنزین ممانعت کردند. آن دولت سابق، آنقدر جلوِ افزایش بنزین را گرفت که ظاهراً خود را دولت کنترل تورم!!! جا بزند. بعد که کسری بودجه‌ی وحشتناک به وجود آوردند، اول بورس را منهدم کردند و پول مردم را بالا کشیدند و بعد رفتند سراغ قیمت فزاینده‌ی یکباره‌ی بنزین، و بدترین رفتار را هم در همین رابطه، حجت‌الاسلام حسن روحانی مرتکب شد؛ و کشور را به زیر آشوب اوباش بُرد و آن گاه خندید و گفت منم جمعه فهمیدم! دروغ بزرگ به ملت از زبان یک عمامه‌به‌سر که ذره‌ای درس حوزه هم سرش نمی‌شد، چه رسد ریاست مملکت.

 

اینک دولت ۱۳ هم نیت کرد کنترل قیمت کند که خود را جانبدار مردم جا بزند، اما هرگز بازار را نتوانست تحت نظارت، تنظیم کند. چنان روی قیمت بنزین متوقف شد دیگر جرأت دست‌زدن آن را ندارد چون ترس از آشوب دارنچد.

 

اتوریته و اقتدار نظام توسط هر دو دولت گذشته و حال، مورد خدشه قرار گرفت. فیل!!! هم دیگر قدرت افزایش قیمت بنزین را ندارد. و این خسارت‌بار است. چون باید هر سال اندک اندک رشد می‌داشت و برای مردم عادی و طبیعی تلقی می‌شد، حال، این قضیه، در مرز خطر قرار گرفت و به مسئله‌ی امنیتی نظام تبدیل شد . بگذرم. چون دیدگاه شخصی شما را دیدم همین باعث شد یک اِن قُلت بزنم.

مثلث بعثت، امامت، مهدویت

شرافتمندان سلام. بعثت بر بشریت و در رأس آن بر سادات خجسته باد. همه‌ی پیغمبران در ساده‌ترین مکان، برانگیخته شدند. زیر بوته‌ی انار، درون غار، و حتی کنار گوسفندان. این به‌خوبی می‌رساند ″اَنَا بشَرٌ مِثلُکم″ (۱۱۰ - کهف) را. از جنس همین مردم کوچه و بازار و سوق بودند تا آسان و روان، بشر را به سمت فلاح و رستگاری سوق دهند. امین عرب حضرت محمد آخرین نبی رحمت، آن سان به بعثت رسید که حتی در مال، وابسته به حضرت خدیجه‌ی پرثروت بود و در دوران حساس حیات، یتیم و تحت سرپرست؛ سرپرستانی لایق و احَقّ و ارجح، چون پدربزرگش عبدالمطلب و سپس عمویش ابوطالب.

 

پس؛ میان بعثتِ پیامبری با ثروت و زر و حتی با تزویر و زور، هیچ نسبتی برقرار نیست. آن کس برانگیخته می‌شد که لیاقت دریافت وحی را می‌داشت. شرط نبوت نه ثروت بود، نه قصر. نه سلطنت بود، نه دستی چیره‌دست.

 

با همین منطق ساده می‌توان دریافت پیروانِ پیامبران -علیهم صلوات الله اجمعین- در راه درست هستند و تحت تعالیم برگزیده‌ترین انسان‌های روی زمین. کافی هست پیام آنان را دست یافت و بر نصٌ آن دستبُرد نزد و متن مقدس را تحریف نکرد.

 

بهترین راه اطمینان این است به راهِ راهنمایانِ پس از پیامبران، در آمد و پویه‌ی آنان را پیمود و توشه‌ی پربار، پیمانه کرد. و چه پیمانی بهتر و سزاوارتر با امام علی و چه پیمودنی شایسته‌تر از پیمایش و پایش راه علی علیه السلام، که هم اَنفَس برای پیامبر خاتم ص بود، هم عصاره‌ی فضایل تمامی پیغمبران و هم اولین امام پس از خاتمه‌یافتن نبوت آنان.

 

من بعثت منهای امامت را فقط یک اتفاق می‌دانم و ظاهرِ کار. بعثت، دنباله دارد که آن را پیاده سازد، یعنی امامت و اجتهاد. که همه در انتظار یک ظهورند، عین واقعه‌ی قیامت که طلوع حضرت موعود خاتم الاوصیاء آقا و مولا امام عصر و زمان مهدی صاحب الزمان ع بر کره‌ی زمین است. مثلث بعثت، امامت و مهدویت مساوی است با هدایت و سعادت. فرخنده باد فروآمدن پیام «اِقراء»ی وحی، بر سینه‌ی صدر محمد صلی الله، در میانه‌ی غار حرا. دامنه.

 

حجت‌الاسلام جناب آسید حسین آقا استاد محترم سلام. هر سه قسمت متن شما را با دقت هرچه‌تمامتر خواندم. جالب آنجا بود که روی نسل جوان در عصر بعثت دست گذاشتید و این نشان هوش و راهبرد درست پیامبر اکرم ص بود که نگذاشت دعوت به دین و تأسیس حکومت بر پایه‌ی نسل کهنسال شکل گیرد زیرا چنین کاری آینده‌ی دین و ایمان‌آوردن را سخت می‌کرد و حتی موجب هدررفت کارزارهای دوره‌ی سخت ۱۳ ساله‌ی بعثت و باعث فنایی دستاورد دوره‌ی مهم ۱۰ساله‌ی حکومت می‌شد. شما دقت درستی کردید. آن حضرت واقعاً در چند عرصه نسل جوان را پیشی داد: در دعوت، در هجرت، در حکومت، در غزوات و حتی در مشورت‌های جامعه‌سازی و تعلیم قرآن. ممنونیم متن پرباری پیش رویم گشودید. با ادب و ارادت: ابراهیم.

 

برادر دانش‌پژوه و متدین من آقا محمدتقی آهنگر سلام. در شروع نظر فاش گویم امشب می‌خواستم پس از مراجعت از جمکران، متنی بنویسم با عنوان «پیامبر اکرم ص مُنادی و مأمور چه پیامی بودند؟» که دیدم آن دوست باتجربه‌ی آموزشی و تربیتی و آگاه به تاریخ تحلیلی اسلام کار مرا شایسته‌تر صورت داد؛ پس از نوشتن آن انصراف می‌دهم.

 

اینک چند نکته در مور متن زیبا و پربارت بپردازم:

 

۱. درین بند، به ضروری‌ترین نیازهای اخلاقی انسان پرداختی که در خُلقیات و اعتقادات پیامبر اکرم ص نشانه دادید؛ آن خستگی‌ناپذیری رسول الله ص راز شخصیت عظیم آن انسان کامل بود. حضرت موسی علیه السلام با بار تجلی در طور از حال رفت، اما حضرت محمد ص صدها را در تجلی دید اما همچنان استوارتر شد حتی در معراج تا حد قاب قوسین فاصله‌ی زه با کمان عروج کرد، اما شخصیت خستگی‌ناپذیری‌اش شاکله‌اش را حفظ کرد و‌حتی ترقی داد. عالی بود بند یک.

 

۲. درین بند به شباهت درآمدن با آن حضرت را بر رسیدی که شاید بتوان گفت آرمان انسان‌سازی اسلام همین یک نکته است. این بند هم جاذب بود.

 

۳. درین بند میان رجوع به پیامبر اکرم ص و درمان‌شدن انسان ربط برقرار کردید که به نظرم سخن عظیمی است زیرا خدا خواست پیروان درد خود را با تبعیت از افکار و اخلاق «رحمة للعالَمین» ص درمان کنند.

 

۴. درین بند به عصاره‌ی عبادت و عبودیت پرداختی که نردبان آن اطاعت از اصول و منش پیغمبر اکرم ص است. حالیا! درود که خوب ورودی داشتی.

 

۵. در بند پنجم هم نکته‌ام این است وقتی انسان در دشتی گم شده باشد هر چیز فروزان و مشتعل او را به خود جلب می‌کند و فروزان‌بودن پیامبر اکرم ص همین تداعی را برای گمگشتان دارد تا هرگز میان خود و آن نبی خاتم فاصله نیندازند؛ حتی گمراهان هم در سایه‌ی رحمت گسترده‌ی آن «خُلق عظیم» قرار می‌گیرند اگر بخواهند. مدارا در میان پیامبران یک اصل بودن است. از آن رفیق بامطالعه‌ام ممنونم که با نیت پاک و قلم صاف به دین و مذهب می‌پردازد. استفاده کردم. ثبتش می‌کنم در سایتم. متنم را ویرایش نکردم. اگر دست‌انداز داشت شما و خواننده‌های احتمالی آن را با صحیح‌خواندن رد کنند.

 

شرح بر عکس حاج علی چلویی:، در روز مبعث این جا تکیه‌پیش است؛ میدان. حاج علی چلویی سلام. هر شربت -با هر قدر حلاوت- می‌نوشانی بنوشان، فقط حواست باشد به امت شهیدپرور محل شربت شهادت ننوشان! ما فعلاً محتاجیم به زندگان! خود هر چه قدر بنوش تا پای جانکندِش‌کُنان!

 

جناب حاج بهرام سلام. چون طلب پویش کردید بنده خودم را اخلاقاً موظف به نظر محضر آن دوست می‌دانم: ۱. احساسات به من می‌گفت وارد شو و به نفع مظلوم واقع‌شده موضع بگیر‌. ۲. عقلانیت اما فرمانم می‌داد دخالت نکن؛ چون هیچ کس جز خود دو زن و شوهر از اطلاعات سِری هم دیگر خبر ندارند. بنابرین؛ با فروخوردن خشم خویش، وارد نمی‌شدم. خالی نگذارم شرح ماَقَع را عالی و حسی و هیجانی گزارش کردی با قلمی روان. البته در گذاشتن نقطه و سطربندی تنبلی کردی!!!

 

بهرام اکبری لالیمی: سلام علیکم استاد عزیز، تمام مطالب شنیده شده  بدون تصرف نوشته شد. از بذل توجه و راهنمایی شما متشکرم،  انشاالله موردتوجه امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف قرار بگیرید.

 

سلام مجدد محضر همسنگر و استادم حاج بهرام. از بذل محبت‌تان ممنونم. بله، خود روایت نشان می‌دهد بادقت شرح دادید و شیوا. آن بالا در پیام پیشین، ماوقَع واوش افتاد. راستی مشهد مقدس به یادم باش حرم حضرت رضوی. من هم قم نائب شما می‌شوم. ممنون رفیق.

 

..

...

نشر دامنه . عکاس : مصطفی دارابکلایی

شرحی برین  سه عکس

۱. دلگیر است و محزونانه، حضور همزمان خواهر و برادر بر سر قبر برادر شهیدشان حسن رنجبر؛ انسان وارسته و شایسته و سلحشور. بر شما خواهر و برادر و روح حسن رنجبر و پدرش حاج شعبان که مرد خدا بود و نمونه‌ی اخلاق سلام می‌کنم و عرض ادب و ارادت وافر دارم. ۲. بر دوست فاضلم حجت‌الاسلام استاد ربانی و همراهان محترم خداقوت و سلام می‌دهم که پس از وفات حجت الاسلام حاج سید علی صباغ نگذاشت پایین‌مسجد از فروغ بیفتد و برنامه‌های متنوعی را دارد پیاده می‌کند. الحق؛ درخشیدید. در سلامت و صحت باشید. سر قبر شهید ابراهیم عباسیان زیبایی کار را افزود. ۳. این ایستادگان خواهران شرافتمندمان همواره روستا را با قیام و قعودهای درخشان خود گرم و ما را دلگرم نگه می‌دارند؛ سلام بر شما خوبان و مؤمنات که سه تن را شناختم: فامیل‌ها سیده ربابه سجادی و خانم ربابه رنجبر، زهراخانم رمضانی صبیه‌ی همسنگر گرانقدرم آق مهدی رمضانی. با تقدیم بالاترین احترام: دامنه‌ی دو.

 

برادرم آق مصطفی دارابکلایی سلام. از پوشش خبری و تصویری آن دوست ممنونم که محافل مذهبی ازجمله دعای ندبه را خبررسانی می‌کنید. الحمدِ لِله دارد رونق می‌گیرد. تمایل خواهران و مادران گویا فزونی‌تر یافته است، اساساً بانوان، دلی دعامندانه دارند و قلبی متضرّع‌تر. از همگان التماس دعا دارم. دامنه.

 

قم

عمامه‌گذاشتن طلبه به چه معناست؟

متن آن در لینک بالا در دامنه

نویسنده : دامنه | | تاریخ ارسال : جمعه, ۲۰ بهمن ۱۴۰۲، ۰۸:۰۳ ق.ظ

 

رسم ادب پیشگاه استاد عصر دبیرستانم. از دوستم آقای حاج سید تقی شفیعی دارابی که با خادمیاران رضوی با جناب حجت‌الاسلام حسین‌زاده استاد عصر دبیرستانم دیدار کردند و نیز از حجت الاسلام آقای سید علوی و حجت الاسلام موحد تجلیل به عمل آوردند، تشکر ویژه می‌کنم. این احترام‌گذاری به علمای منطقه که در اول انقلاب دانش دینی ما را ازدیاد دادند، کاری بس پسندیده و ستوده است. به رسم ادب پیشگاه استاد عصر دبیرستانم سلام می‌دهم. جنابان علوی و موحد را نمی‌شناسم. از تمامی هیأت همراه این تیم متشکرم.از برادرم سیدتقی تیز ممنونم که مرا در جریان این اقدام، به صورت مکتوب و مصور قرار داد. دامنه.

 

سخنی با حجت الاسلام

حاج سید کمال الدین عمادی چاچکامی

استاد شریف سلام. امروز متنی از شما دیدم (البته منقول) که در یکی از گروه‌های محترم بر روی ایتا، بار گذاشتید و در آن با ذکر محفل دعای ندبه در جمع به تعبیر شما: «اساتید و فضلای ساری در دفتر نمایندگان طلاب ساروی» به سخنرانی‌یی تحت عنوان «امکان ملاقات در غیبت کبرا» با حضرت صاحب الزمان ع یاد کردید. خواستم انتقاد انتطاری بکنم که یکباره انجمن حجتیه این مسیر در حال طی‌شدن را احاطه نکند؟! همان هان! و هشدار! شَدید که امام خمینی رحمت الله از نفوذ آنان داده بودند. بگذرم. بوی آن انجمن مخفی! و سِرّی! و حتی گاه ماسونی! ناگهان اسپند و عود و دود نشود؟! ارادت: دامنه.

 

پاسخ حجت الاسلام عمادی: سلام و درود بر شما برادر خوبم. آفرین بر این دغدغه الهی و فطانت سیاسی. اگر اصل تذکر و هشدار حضرت عالی بسیار بجا و شایسته است اما شکر خدا جمع محققان ما بسیار نقاد و حساس هستند چه سخنران چه دوستان پیگیر متوجه این موضوع و حساسیت آن هستند لذا معمولا در جلسه مباحث مورد مناقشه قرار می گیرد.خط اصیل که پیگری میشود اعتدال است از یک طرف توقیع شریف مبنی بر تکذیب مدعی مشاهده از طرف دیگر وقوع مشاهده آنهم از طریق فقیهان عالیرتبه مکتب تشیع لذا همیشه لازم است با پرسش های عصری و پاسخ های مناسب زمانه این بستر فکری لایروبی شود تا یاس از دیدار و بهره مندی از مشاهده بر اندیشه مومنان غلبه نکند از سوی دیگر باید مراقب بود افراد شیاد برای جوانان و دون پایگان علمی همانند همیشه فریب دکان بازی مدعیان مشاهده را هم نخورند .مجددا تشکر می کنم این هشدار همیشه باید محافل مومنان جاری و ساری باشد.

 

سه دسته بود در داراب‌کلا

تاریخ انتشار:

متن آن در لینک بالا در دامنه

 

حجت‌الاسلام شیخ شاکر طاهرخوش: با سلام خدمت استاد و برادر گرامی ام دامنه. دلم یهو رفت به سمت شما. خواستم فقط و فقط عرض ادب و احترام خدمت جناب تان نمایم. 

 

سلام استاد حجت الاسلام طهر خوش (شاکر) دل آن مرد دانا، همآره بُرنا بادا.

 

حاج سید تقی شفیعی: سلام و عرض ادب احترام خدمت مدیر ارزشی و  اساتید خصوصاً روحانیت معظم و تبریک تهنیت بمناسبت ایام الله دهه مبارک فجر انقلاب اسلامی انشاءالله  حضور مسئولانه و پرشور شعور همگان  با گامهای استوار باعث نا امیدی دشمنان  و عرض  تسلیت درگذشت مرحوم مغفور حجت السلام آقا سید علی اکبر موسوی همسایه و اخوی دوست گرانقدرم آقا سید موسی موسوی ،  دوست  خوش نویسم جناب طالبی. مستحضرید دست بوسی در مکتب اهلبیت جایز نیست بلکه گفتند بنوعی شرک است الا چند مورد بعنوان تکریم  ،قدردانی ،  حق شناسی حفظ شأن و جایگاه و منزلت برزگان دین ، پدر و مادر ، معلم و علما ربانی ... در کلام معصوم  نبی مکرم اسلام حضرت ختمی مرتبت فرمودند به امیر مومنان علی علیه السلام یا علی من و شما پدران  امت هستیم لذا در روز مبعث خاتم الانبیا بر خود فرض  دانستیم به زیات علمای علام  حجج اسلام آقایان حاج آقای دارابی امام جماعت مسجدجامع دارابکلا ، حاج آقای موحد یکی از علمای بنام منطقه در روستای قندارخیل و از شاگردان حضرت آیت‌الله دارابکلایی ، و آقایان سیدصفر علی  علوی و حاج آقای حسین زاده از عالمان محبوب  شهر سورک بمناسبت روزعید  سعید مبعث دیدار معنوی به همراه تبرکات رضوی خدمت عزیزان برسیم تا ادا دین و به سیره نبوی عمل کرده باشیم  خداوند بزرگ را به این توفیق الهی سپاسگزار و از آن دوست گرامی  متشکر و باعث مسرتم است  با تیز بینی ما را به وسط صحن مقدس مدرسه می آری و سئوال جواب و توضیح و پاسخ وا دانی ان شاالله توفیات روز افزون در نشر فرهنگ رضوی بیش از پیش داشته باشید  به برکت صلوات بر محمد و آلش.  ارادتمند سید تقی شفیعی دارابی.

 

شرحی برین عکس»

طرحش از خانم "فتانه رمضانی" است که گفته‌ی خودش

 

"بداهه ای برای نقاشی امروزم، لاله های سر آویز کوهساران هشتاد پهلو ( هشتاد پَلی

 

گاه دل هر آدمِ اهل دل، با الگوگیری از کائنات -که بهترین آفرینش خداوند متعال است- نقاشی‌یی می‌آفریند که ثمره‌ی ذهنش است و خواست خاستگاه درونش. این صحنه رویش همین اخلاق نگارندگی است. من از لطافتش لذت زیادی بردم. زیرا اگر ژرف چشم بدوزیم برای همین صحنه هم جای خالی خیلی از احساسات را می‌فهمیم. مثلاً یک کلاغ زاغ روی شاخه. یک بُز کنار کُنده. یک آتش نرم برای کتری چای دودی. دامنه.

 

کامنت در بدیهه سرایی: با سلام و عرض ادب و احترام. سُروده‌ی‌تان سلیس و پربار است. این بیت ( اینجا ) شرحِ «حال و روز » عده‌ای است، این بیت: 

«بِشِنو از طمع و حیله ی فرصت طلبی

که به صد رنگ درآید که منصوب شود»

البته وعده‌ی شما در این مصرع هم، اتوپیایی است، چون عیب و نقص جزوِ طبیعات حکومتگران است. این مصرع:

«دور ابرار رسد، حال وطن خوب شود»

با تشکر. دامنه.

 

: پاسخ مدیر وبلاگ «بدیهه سرایی» : تشکر از توجهتان ، این نوشته را تحت تاثیر اعتراضاتی که بعد به اغتشاش بدل شد روی کاغذ آورده و فرصتی که بدست آمد جدیدا پست کرده ام . همه امیدواریم که با آرامش دور ابراری رسد که همه در کنار هم باشند در مساوات و برابری.

 

مقصد شریف با کدام شیوه‌ی صحیح؟

امام خمینی رحمت الله در کتاب "شرح جنود عقل و جهل"ص ۳۱۲ تا ۳۱۵ مطلبی دارد بس‌مهم، با عنوان "رِفق و مُدارا" که چکیده‌اش را می‌توانم این طور برداشت کنم. عبارات داخل گیومه "..." همه از آنِ قلمِ امام است :

 

اول

بر "مَدخلیتِ کامل" رِفق و مُدارا در "انجام امور" دست گذاشت؛ و این تفکر امام، وسعت دارد درین اثر؛ بسا که در "معاشرت با خلق" باشد؛ یعنی تدبیر امور دنیا. و چه بسا "راجع به امور دینی و هدایت و ارشاد" مردم.

 

دوم

روی امر و نهی (معروف + منکر) هم آن را دخیل می‌داند؛ یعنی ارشاد و حذردادن باید بر پایه‌ی مدارا باشد و از رِفق و حُسن برخورد، مایه یگیرد.

 

سوم

بر  همین اساس امام  معتقد است در "ریاضت نفس و سلوک الی الله تعالی" انسان باید اول اهل رِفق و مُدارا باشد. استناد امام به این حدیث است که "رفق میمنَت دارد و خُرق و عُنف، شُوم است" رِفق چیست؟! معلومه خا، مساوی هست با نرم‌خویی. مدارا چیست؟! معلومه این هم؛ برابر است با معاشرت نیکو و تحمّل دیگران. ( اینجا )

 

چهارم

می‌رود روی آثار این اصل، که اگر بر فرض کسی بخواهد مثلاً "با شدّت و سلطه" کسی را به اطاعت وا دارد، امکان ندارد زیرا "قلب او همراه" نیست. مثال هم می‌زند امام، این مثال: "فتح قلوب از فتح ممالک بالاتر است". حتی "فتوحات اسلامیه در اثر فتح قلوب نظامی اسلامی بوده و اِلّا با عِده و عُده این پیشرفت غیرممکن بود."

 

پنجم

بالجمله چارچوب رِفق و مُدارا در نگاه امام رحمت الله، به عنوان یک شیوه و عقیده "در پیشرفت مقاصد، از همه چیز مؤثرتر است." بهترین نمونه برای این عبارت و تفکر آن حضرت، همان خُلق عظیم پیامبر اکرم صلوات الله است که دل همه را نرم می‌کرد، سپس مکتب را در قلب می‌نشاند. لذاست که درین کتاب برای مقاصد دینی مانند "ارشاد و هدایت مردم" اصل مدارا و رِفق از "مُهمات" شمرده شده است که "بدون آن، این مقصد شریف" طی نخواهد شد. دامنه توحید.


قا حاج حجت سلام. خودت یک پاسدار سلحشور، معتقد، راسخ و نترس بوده و هستی. بالاترین نشانه‌ی پاسداری این است از مقام و جایگاه "برادری" به هیچ درجه و پست و مقامی خیز نخورد! با احترام و شرمساری‌ام به پیشگاه‌ات رفیق که بنده خودم را حتی پَرِ کاه هم نمی‌پندارم. پاسدار یعنی "سرباز قاسم سلیمانی" و هر که پشت سر او قدم بگذارد. که می‌فرمود دائم بدین مضمون:

 

پاسدار نمی‌گوید بروید بجنگید! خودش می‌رود جلو سپس می‌گوید: بیایید بجنگیم.

 

آری حجت، فرق است بین

برو بجنگ با متجاوز!

با

بیا بجنگیم با متجاوز.

دومی یعنی پاسدار خودش پیش از همه، در جلوِ جنگ است، نه در پشت و عقبَه.

 

حجت الاسلام آسید حسین آقا استاد محترم سلام. فراز پایانی مسئله‌ی مصافحه و بوسه بر دستان زبْر کشاورز توسط رسول الله صلوات الله را سوزناک نوشتید. مؤثر و به‌هنگام.

 

حجت الاسلام شیخ شاکر استاد محترم سلام. اسلام حتی اساس دعوت خود را با جذب پابرهنگان بنا نهاد. حرکت دلچسب امام حسین ع درین نقل پست ارسالی شما جالب بود و سازنده.

 

آق عبدالرحیم آفاقی سلام. پس قضیه‌ی آن نسبت بد به بابلی‌های زحمتکش به مرحوم حجت الاسلام احسانبخش رشت ربط داشتُ خبر نداشتیم. عجب! پس بحث، بحث شالی و شلتوکُ، بینج و برنجُ، زمین مَمین بود!!! یعن اخوی اسماعیل‌ات بی‌خبر بود؟!

 

روحت شاد

تشییع

مراسم نماز میت

..

...

مراسم دفن

عکس از اُم البنین دارابکلایی ارسالی برای بنده

 

جواب ابراهیم دارابکلایی : سلام آقای طالبی. خیلی ممنون. خدا رحمت کند آقابابا و ننه آقا و عموحیدر عزیزمان را. از همدردی شما کمال تشکر را دارم.

 

پاسخ دامنه: آقاابراهیم دارابکلایی برادرخانمِ دوست‌داشتنی و بامعرفت من، سلام و مجدد تسلیت. دلم را با این جمله‌ی خودمونی و پُرلطافتت در حق مادرم و پدرم و اخوی حیدرم تسکین دادی. مادرخانم مهربان و فوق‌العاده بااخلاق و زحمتکشت را خدا رحمت کناد. سیدمریم را حتماً مواظبت کن که غم دوری و رحلت مادر عزیزتر از جانش، به او لطمه و آسیب نزد تا بتواند این مصیبتی که بر او وارد شد تحمل کند. سلام و تسلیت مرا به پدرخانم بزرگوارت، به خواهرزن‌های محترمت، به برادرزنت آقا سیدمهدی نجیب و نیز به باجناق‌های گرامی‌ات و تمام بستگان آن مرحومه، به‌ویژه آقامحسن و آقامیلاد دو پسر گل و مهربان‌تان، در آن در مراسم عزا، برسان. روح آن مادر و بانوی مؤمنه و بامُروّت غریق رحمت. ۲۴ بهمن ۱۴۰۲ قم : دامنه.

 

 
این چهره
نوه‌ی آق اسماعیل آفاقیه‌،
وای چه گاردی گرفته!
شِخ احمدعمو جا خالیه که ببینه!
گوشواره طلا هم که داره!
چه تی‌شرت قشنگی تنشه.
الها سال‌ها سال سلامت باشه.
شرح از دامنه که اسمشه نمی‌دانه‌.
 
اسمش دریافت شد: سیده طهورا سجادی است، نوه‌ی آق سید رضا سجادی.
 

چرا شلیک موشک بالستیک از ناو جنگی شهید مهدوی سپاه؟!

چرا فرمانده کل سپاه گفت "اگر جنگِ کِشتی‌ها باشد و کِشتی‌های ما را بزنند، حتماً به همان تعداد و حتی بیشتر از آن‌ها می‌زنیم"؟  ( اینجا ) چند جواب زیر پوست این حرف نهفته است که برمی‌شمُرم:

 

یکی این که:

سپاه بر بُرد نفوذ و قدرت دریایی خود تا "هر نقطه‌ی دلخواه" افزود؛ بردی شگفت‌آور، تا ۱۷۰۰ کیلومتر بیشتر. عکس مندرج بالا: از روزنامه "سیاست روز" (۲۵ بهمن ۱۴۰۲)

 

دومی این که:

ممکن است در رد و بدل دیپلماسیِ وساطتی، پیامی به سران ایران مخابره شده باشد که نشان می‌داد نیروهای متخاصم (فعلاً انگلستان و آمریکا) اراده‌ای برای فشار بر ایران نموده باشند. یعنی سطح تهدید را افزایش داده باشند. حرکت سپاه همان سیاست پیشدستانه بود که مجبور شد قدرت مخفی ایران را برای تاراندن آنان رو کند. همان راهبرد تهدید در برابر تهدید.

 

سومی این که:

سپاه خواست نشان دهد اقدام بر بکارگیری چنین موشکی، می‌تواند اقدامی مشروع در اهداف مبارزین یمن در برابر دشمن حاضر در دریا، قرار گیرد و این میدان جنگی را از این وسعتی که هست می‌تواندعملاً وسیع‌تر نماید. بگذرم. در زمانه‌ی جولان سلطه‌گران، خواب باید مابین بیداری و خُفتن باشد، نه غرق در آن. دامنه.

 

 
محمدتقی آهنگر: سلام اقای طالبی عزیز. از نکاتی که در مورد ندبه فرمودی حقیقتا بهره می بریم اما در مورد ظهور اقا نظرات زیاد و متفاوتی نقل شده و نیز شبهات وووو . به نتیجه ای که رسیدی موافقم و لذت بردم. بله ندبه ندای ناله است به سوی نوا.‌ بنظرم ندبه امید قوی در دل مردم و انتظار نشانه ی قدرت اسلام ناب است. درود بر شما.
 
برادرم محمدتقی سلام. عازم جایی هستم. اما در اسرع وقت، جواب و نکته خواهم گفت بر این پست خوب تو. تا بعد... آقا محمدتقی سلام مجدد. آمدم که عرضم را مطرح کنم:
 
۱. خشنودم که خواندید.
 
۲. باری؛ احساس کردم برداشت خودم را ازین دعای پرمحتوا، اشتراک بگذارم شاید خواهان داشته باشد. خصوصاً وقتی دیدم در برگزاری این دعا توسط اهل معنویت محل چه مؤمنین و چه مؤمنات، رغبت و شوق وجود دارد، تسریع درین مسئله را ضرور دیدم. این جور محفل‌های اُنس با خدای باری‌تعالی، از برکات بزرگ محل است.
 
۳. جا دارد از برپادارندگان این دعا که پیشتاز احیای آن هستند قدردانی کنم، گرچه من کاره و اندازه‌ای نیستم که بخواهم از کسی ستایش کنم.
 
۴. دلگرم شدم آن برادرم این متنم را خواند و نظر داد.
 
۵. جمله‌ی آخرت هر دو از مقوّمات شیعه‌ی اثنی عشری است.
 
۶. مرحوم هانری کُربَن دوست و مصاحب مرحوم علامه طباطبایی هم برین نکته‌ای که گفتید، دست اکید گذاشته بود. از منظر او انتظار به معنای وجود آینده در دین اسلام است! یعنی پرهیز از سرخوردگی و یأس.
 
 
عکس متعاقباً آپلود خواهد شد
 
 
حاج حجت با این چهار کلمه «سلام بفرما صبحانه فقیرانه» مرا به باغِ بدونِ واغ واغ! خود فرا خواند. اما چهار خط جواب من:
 
۱. اگر خواستی اِسبه حلوا را به رخ دامنه بکشی، حالی بَوووشه تِ ره که من یک بادیه هم اِسبه حلوا جلوم باشه، تِک نمی‌زنم.
 
۲. پشت پیک‌نیک پِهِن است؛ این مشام شما را خَش نمی‌بخشد؟! نکند داستان کَنّاسی و بوعلی را خوانده از آن کَنّاس درس آموخته‌اید! کَنّاس نمی‌دانی چیه؟! خا معلوم می‌کنم؛ چاه‌رُوبی.
 
 
۳. باجناقت محمد ابراهیم ابنِ مرحوم محمدحسن اتاق‌پیش، به جای خوردن چرا حلوا حلوا می‌کند و جولان می‌دهد؟!
 
۴. سید حاجی رضی برادرخانم خوب خودت را خسته کرده‌ای از بس ورز داد برای شیار باغ را.
 
آخرسر: سلام دارم به این جمع که باری به من کباب و چای و هلو خوراندید همین بِنه: آقایان از راست به خلاف عقربه‌ی ساعت: سید علی اکبر موسوی. سید حاج رضی سجادی، محمد ابراهیم شهابی، آق سید موسی صباغ. حجت رمضانی طالقانی اولی، نه دارابی! حالا دِرِس شد. دامنه دارابی.
 
پیام حاج آقا شفیعی مازندرانی: السلام علیکم ورحمه الله. در قسمت پایانی تشکر از جناب آقا محمد تقی نکته خوبی را به اشاره گذاشتید که
 
«.... مرحوم هانری کُربَن دوست و مصاحب مرحوم علامه طباطبایی هم برین نکته‌ای که گفتید، دست اکید گذاشته بود. از منظر او انتظار به معنای وجود آینده در دین اسلام است! یعنی پرهیز از سرخوردگی و یأس.»
 
جناب پرفسور کربن به «وجود رهبر آسمانی زنده » توجه داشت که بقول ایشان در هیچیک از مکاتب جهان این مساله دیده نمی شود همین مساله اورا به مکتب شیعه ی امامیه کشانده بود. بزرگی، پس از انقلاب به دیدن او رفته بود. توجه به همین مساله را از او جویا شد. او پاسخ داد «من الان بیشتر بدان می اندیشم زیرا رهبران جهان اثبات کرده اند که توان و قدرت مدیریت عائله بشری را ندارند. موفق باشید. دعاگو شفیعی مازندرانی
 
حجت الاسلام شفیعی مازندرانی استاد محترم سلام. پیام بدیع فرستادید از کُربَن فلیسوف شهیر فرانسه. آن نقل آخرش برام بسیار جاذبه داشت. نشنیده بودم. در دفترم ثبتش می‌کنم. پس، بر حضرت استاد مستطاب لازم آمد شعری روان و با وزن و سجع و قافیه‌ی آسان در باره‌ی دعای ندبه بسُرایند. سپاسگزارم از صرف وقت بر سر متنم. درود می‌فرستم.
 
بسمه تعالی سلام علیک. ضمن تبریک اعیاد مبارکه شعبانیه؛ تقدیر الهی بر این امر مقرر گردیده که در جمعه پیش روی؛ به ایراد خطبه ها و اقامه نماز جمعه به پردازم؛ حال که تقدیر ذات اقدس اله چنین شد؛ پس لازم است دستی بالاکنید و حقیر را از تراوشات فکری و دانش بلند و قیم خود بهره مند فرمایید؛ تا در ثواب کار شریک باشید. ارادتمند: شفیعی دارابی
 

مشورت‌دهی

محضر استاد سلام. این دو مسئله می‌تواند مطرح شود اگر استاد صلاح داند: ۱. دیدار رخ در رخ با مردم که نیازسنجی واقعی مردم فقط از همین طریق ممکن است. این کار در سنت هم ریشه دوانده که رسول اکرم ص و امامان معصوم ع همواره خود را مستقیماً به مردم می‌رساندند، نه با واسطه یا شاهانه. ۲. تقویت حرکت تهاجمی بازدارنده توسط سپاه در دریا و هوا. چون نبردها در دریا به خاطر حمل انرژی، مهم است و دشمن، هم سطح و بستر دریا را محیط ضربه‌زدن انتخاب کرده است. التماس دعا.

 

کمی درباره‌ی مرحوم مهدی بریمانی

 

۱۴۰۲/۱۱/۲۶ | ۱۱:۳۶ | دامنه | دارابی
متن آن در لینک بالا در دامنه
 

مربع سرنوشت

دیروز (۲۴ بهمن ۱۴۰۲) یک کتاب رونمایی شد؛ « نظام تربیت توحیدی » توسط آقای محمدمهدی اسماعیلی، وزیر ارشاد اسلامی در جلسه‌ی شورای فرهنگ عمومی. کتابی به قلم حجت‌الاسلام محمدحسن وکیلی که گویا به نقل حجت الاسلام کمال‌الدین خداداده "رییس ستاد هماهنگی کانون‌های فرهنگی هنری مساجد کشور" قرار است "درسنامه"ای برای مربیان کانون‌های فرهنگی و فعالان مسجدی مساجد باشد و هدف از انتشار آن را " یک گام جدی در تربیت نیروی انسانی مؤمن، انقلابی" اعلام کردند و حتی اطمینان خاطر دادند که "از طریق این کتاب می‌توان برای تقویت بسترهای زیست مومنانه تلاش کرد." مؤسسه‌ی جوانان آستان قدس رضوی در تألیف و نشرش شرکت داشت. که در "جلسات هیئت اندیشه‌ورز ستاد کانون‌های فرهنگی هنری مساجد کشور" دست داد. مباحث این اثر "اهداف تربیت توحیدی، فرآیند عمومی تربیت، نگاهی به وضعیت معاصر جوان و ویژگی های مربی" می‌باشد.
 
من معتقدم کتاب‌محور شدنِ مسیر تربیت نسل نو، گامی درست است و پسندیدگی این حرکت جایی برای هیچ شک و شبهه باقی نمی‌گذارد اما مسئله جذب مربی است که می‌خواهد چنین اثری را تدریس کند. تدریس برای خود آداب و پیش‌زمینه‌ی تعلیمی دارد. میان سه ضلع کتاب و مربی و نسل نو به انضمام ضلع چهارم یعنی تعلیمات و معلومات رابطه‌ی ناگسسته وجود دارد. به نظرم این مربع سرنوشت است که نمی‌شود با رفتار شکلی و آمارپسند پیش رفت، باید در عمق فکر نسل نو رسوخ کرد در آن نهال‌های مقدس، اخلاق، عرفان و نیز سیاست کاشت. این اقدام زیبای حرم رضوی -که قلب تپنده‌ی مردم ایران‌زمین است- می‌ستایم و جانبدار رفتارهای محکم فکری و تربیتی‌ام. دامنه.
 

ماجرای اسحاق = الیاس قالیباف

 : به قلم دامنه: امروز جمعه ۲۷ بهمن ۱۴۰۲ در مرور اخبار مملکت و جهان، دیدن خبر ورود حجت الاسلام جلیل محبی -عضو هیئت علمی مرکز پژوهش‌های مجلس-  به ماجرای "اسحاق - الیاسِ" قالیباف دقتم را به خود معطوف نمود. خواستم فقط اشارت کنم و رد شِم.

 

خُب؛ اول باید خودِ این شیخ  محبی کم سن و سال را بشناسیم. او در زمان صِدارت اقتداری آقای علیرضا زاکانی -شهردار فعلی تهران- بر "مرکز پژوهش‌های مجلس" در اسفند ۱۳۹۹، با حکم زاکانی، "معاون مطالعات حکمرانی" آن مرکز شد. گرایش او به آقای محمدباقر قالیباف شاید ریشه در کسب همین منصب! و قدرت! داشته باشد. پس سعی کرد حاشیه‌هایی را که این روزا برای پسر قالیبافِ رئیس مجلس، در مورد "ویزای کانادا" شکل گرفت توضیح دهد و به کشکولی: آفندها (=هجوم) را پدافند (=دفع) کند.

 

لذا او آمد وسطُ گفت پسر قالیباف تهران است تهران زندگی می‌کند. ولی ویزای اقامت برای کانادا را فقط برای "کاهش هزینهٔ تحصیل" خواست. چرا؟ خود آقای محبی جواب داد الیاس قصد داشت "برای تحصیل دکترا، به خارج کشور برود، نه برای زندگی". او  کد داد که همین الان اسحاق - الیاس با موتور آمد پیشش و به او گفت «چون برای تحصیل در کانادا به عنوان دانشجوی خارجی باید پول کلانی می‌دادم، تقاضای مهاجرت کردم تا شهریه‌ی کمتری بدهم.»

 

اشاره‌ی دامنه: ضمن پرهیز از داوری در مورد خود سرتیپ قالیباف؛ حتی قضاوت در قضیه‌ی پسرش، فقط گویم: عجب از الیاس!!!

 

نکته‌ی دامنه: فرزندان در تاریخ زیاد مسئله داشتند؛ اما نمونه‌اش زبانزد است: پسر نوح نبی ع که با بدان گشت، پسر یاسر و سمیه که «عمار» دوران شدُ والدین خود را هم به سمت توحید بُرد.

 
امیر رمضانی: درود جناب مدیر.‌ مدارک بیشتر از این هست که قالیباف انکار کنه.
 
امیرجناب سلام. پیامت بر من مفهوم نشد. بیشتر توضیح بفرمایید. درود.
 
جناب استاد حجت الاسلام شفیعی مازندرانی سلام. بی‌حد و اندازه سپاسُ قدران که همواره با آن اخلاق پسندیده دستِ عَطوفت بر سرم می‌کشید و روح مادر و پدرم را به سایه‌ی رحمت واسعه‌ی باری‌تعالی می‌رسانی. من هم درین جمعه‌شب برای والدین کِرام‌تان علو مرتبه طلب می‌کنم و روحی شادمان. ان‌شاء الله امشب به رؤیای صادقه‌ی شما بیایند.
 
اطلاعیه‌ی مدرسه فکرت
اگر ایتا همچنان بخواهد در هر وقت و بی‌وقت این گونه اختلال فنی پیدا کند، مدیریت ممکن است مدرسه فکرت را روی پیام‌رسان داخلی دیگر تأسیس و راه‌اندازی کند. در صورت ایجاد این برنامه، حتماً اطلاع‌رسانی خواهد شد تا اعضا در صورت خواستن، بر نصب پیام‌رسان اقدام کنند.
مدیر مدرسه فکرت
ابراهیم طالبی دارابی دامنه

 

 
روزنامه "راه مردم" (شنبه, ۲۸ بهمن ۱۴۰۲)
قضیه‌ی کوروش کمپانی
 

حالا با پخش بیانیه‌ی مثلاً "۱۱۰ امضائی" بعد از ۲۲ بهمن امسال، که برخی از چهره‌های جناح چپ -که خود را در صف‌بندی سیاسی "اصلاح‌طلبان" می‌نامند- آن را امضاء کردند، دیگر آن عده چپِ آمریکایی که از درون و ایدیولوژی چپ سنتی مذهبی انقلابی، خروج نموده و در تمام مسائل با انقلاب و رهبر معظم، زاویه پیدا کرده‌اند، کاملا معلوم شد چپ دوپاره شد. این "۱۱۰ نفر" اعلان کردند در یازده اسفند باید شرکت کنند. برخلاف آن آمریکایی‌ها که یازده اسفند را لغو می‌دانند. من البته در مورد انتخاباب نظری ندارم و نمی‌توانم هم داشته باشم، اما همین مقدار را تشخیص می‌دهم این عده چپِ آمریکایی هر سردی در یازده اسفند را به اسم خود تمام می‌کنند. بگذرم. فقط بگویم روزی گفته بودم درین صحن، که اینان با آوردن و رهبرساختنِ خانم «آذر منصوری» در رأس جناح خود، تجربه‌ی «مریم رجوی» را دارند به رخ سیستم می‌کشند. جالب این است: در اغتشاشات هرزگان پاییز امسال، جزوِ آنتریک‌کنندگان و باعثان آشوب بودند، اما حالا متوقّع هستند از فیلتر نهاد نگهبان بگذرند و برای همین سیستم که «مرگ بر» آن، «مرگ بر» این، می‌گفتند لابد خدمت نثار نمایند!!! واقعاً ها. دامنه.

 

دیروز جمعه حجت الاسلام آسید حسین آقا شفیعی دارابی «امام‌جمعه‌ی موقت» ساری در مصلای ساری خطبه ایراد و نماز اقامه کردند. از مفاد دو خطبه -که عوض دو رکعت نماز ظهر محسوب می‌شود- خبر ندارم که از چه و درباره‌ی چه سخن راندند. با سلام و دوام اسلام و مسلمین. دامنه.
 
جواب امیر رمضانی: درود جناب دامنه . خیلی چکیده و خلاصه .در خطبه ها  از حضور پرشور و حداکثری مردم در راهپیمایی ۲۲ بهمن امسال  با بیان اینکه دشمنان انقلاب اسلامی برای تضعیف روحیه ی مردم هزینه میکنند تشکر نموده. و تذکری  هم به نامزدهای انتخابات مجلس شورای  اسلامی داشتند که از فحاشی و تخریب یکدیگر در هنگامه ی تبلیغات پرهیز کرده به خط قرمز های نظام و انقلاب توجه کنند .و ایضن تذکری به مسئولین و مدیران در خصوص حل مشکلات جوانان تلاش و برنامه ریزی کنند.
 
حجت الاسلام آسید حسین آقا استاد محترم سلام. بابت این دو پیام تسلیت پرمحتوا برای درگذشت مرحومه حاجیه فاطمه آهنگر همسر مؤمن و فهیم و زحمتکش جناب حاج سید هادی صباغ، و نیز درگذشت مرحوم آقامهدی بریمانی از مبارزین اول انقلاب و از بزرگواران خوب محل، از حضرت عالی تشکر می‌کنم. با ارادت: ابراهیم.
 
حجت الاسلام آشیخ علیرضا ربانی استاد محترم سلام. حالیا درود بر قلم و مرام آن رفیق شفیقم که پیام تسلیت زیبایی مرقوم کردند برای درگذشت نابهنگام فامیل گرانقدر ما مادر سید مریم صباغ همسر عزیز برادرخانمم آق ابراهیم دارابکلایی. بر حسب اخلاق و وظیفه ازین محتوای خوب شما متشکرم. سلامت باشید و در پای دین و مسلمین و مؤمنین همآره منصور و مؤید بمانید. با ارادت: ابراهیم.
 
 
جواب شیخ‌ علیرضا ربانی: سلام علی صدیق الکبیر آقا ابراهیم عزیز،  لطف شما مزید وظیفه خود را انجام دادم باور بفرما در پای قلمت روحم شاد می‌شود و در باب روحانیت (عمامه‌گذاشتن طلبه ها) که مرقوم نمودید اشکم... . ای عزیز ، من به قلمت ایمان دارم و معتقدم تبر پای قلمت می‌شکند چون پشتوانه قلمت اخلاص ، تفکر ، بصیرت ،همّت ، شجاعت و،،،، است .همیشه مستدام با مرام. بی نشان.
 

آق سید حسین شفیعی دارابی: سپاسی همراه با یک توضیح. بسم الله العلیم الحکیم. آقا ابراهیم سلام علیک. ضمن تشکر؛ چون امکان فوروارد مطالب مطرح شده در خطبه ها در  مدرسه فکرت برای اینجانب وجود نداشت نتواستم متن گفتاری و نوشتاری خطبه ها را در این مدرسه باز گذاری نمایم. فکر می کنم با 10 ساعت صرف وقت مفید برای تدارک محتوای دو خطبه کوتاه (ساعت 4 بعد از ظهر تا ساعت دوازده شب روز چهار شنبه گذشته به جز وقت نماز مغرب و عشاء) مطالبی مناسب و کاربردی تهیه شده؛ خوشبختانه با توجه   به ضیق وقت، توفیق طرح غالب آنها  در خطبه ها، رفیق راهم شد؛ در صورت امکان پس از مطالعه و یا استماع خطبه های مکتوب و یا مسموع فرستاده شده برای حضرتعالی، طالب شنیدن نکات تاییدی و انتقادی و اصلاحی می باشم. (حوزه علمیه قم: سید حسین شفیعی دارابی عصر شنبه ۲۸ بهمن ۱۴۰۲ش_ ۷ شعبان ۱۴۴۵ق)

 

به آقاابراهیم دارابکلایی درگذشت غمبار مادرخانمش و به مریم‌سادات صباغ (همسر محترم و شریف آقاابراهیم) درگذشت مادرش را تسلیت می‌گویم. تسلیت مرا به تمام خاندان برسانید.

 

 

روحت شاد

 

 

تشییع

 

 

مراسم نماز میت

 

 

...

 

 

...

 

مراسم دفن

عکس از اُم البنین دارابکلایی ارسالی برای بنده

 

جواب ابراهیم دارابکلایی : سلام آقای طالبی. خیلی ممنون. خدا رحمت کند آقابابا و ننه آقا و عموحیدر عزیزمان را. از همدردی شما کمال تشکر را دارم.

 

پاسخ دامنه: آقاابراهیم دارابکلایی برادرخانمِ دوست‌داشتنی و بامعرفت من، سلام و مجدد تسلیت. دلم را با این جمله‌ی خودمونی و پُرلطافتت در حق مادرم و پدرم و اخوی حیدرم تسکین دادی. مادرخانم مهربان و فوق‌العاده بااخلاق و زحمتکشت را خدا رحمت کناد. سیدمریم را حتماً مواظبت کن که غم دوری و رحلت مادر عزیزتر از جانش، به او لطمه و آسیب نزد تا بتواند این مصیبتی که بر او وارد شد تحمل کند. سلام و تسلیت مرا به پدرخانم بزرگوارت، به خواهرزن‌های محترمت، به برادرزنت آقا سیدمهدی نجیب و نیز به باجناق‌های گرامی‌ات و تمام بستگان آن مرحومه، به‌ویژه آقامحسن و آقامیلاد دو پسر گل و مهربان‌تان، در آن در مراسم عزا، برسان. روح آن مادر و بانوی مؤمنه و بامُروّت غریق رحمت. ۲۴ بهمن ۱۴۰۲ قم : دامنه.

 

شرحی بر درگذشت حاج منصور دباغیان کمی بعد خواهم آمد برای تکمیل بحث...  مرحوم رفتار گرمی با همه داشت؛ نیز با من. خندان و فردی جدی بود، البته شیک و خوش‌پوش و شوخ. در بالاتکیه همیشه مراسم ماه محرم شرکت می‌کرد. حرف خودش را پوست‌کنده می‌زد. اطلاعاتش از امور، تقریباً و نسبتاً بالا بود. روحیه‌ی انتقادی داشت. بارها به من که می‌رسید از سر اعتمادی که بنده داشت، لب باز می‌کرد. دهه‌ی شصت ما رفقا در خونه‌اش نشست می‌گذاشتیم به خاطر رفاقت قدیمی و پایدار با برادرش آقاجواد دباغیان. منصور خم به ابرو نمی‌آورد و دائم روی باز و گشوده داشت. زمانی بود که قند کوپنی بود؛ که به هر حال ۱۹ نفر آدم فقط نفری سه تا چای می‌خوردیم، کلی قند خورده می‌شد. میوه و شب‌چره جاش. خداوند ایشان را مشمول رحمات خود کناد. خدا بیامرزاد. خوش‌اخلاق بود و دوست‌داشتنی نیز؛ البته حرف هم می‌زد!! ولی جواب هم بهش می‌دادم محکم!!! بگذرم. شب دفنش به آقاجواد دباغیان دوست گرانقدرم تماس گرفته و تسلیت گفتم. دامنه.

 

نکته‌ی سیاسی

در نظام تصمیم‌ساز آمریکا ۱ هر گزینه‌ی احتمالی سیاست خارجی و دفاعی را ابتدا وزارت دفاع با همکاری اطلاعات سیا و آژانس امنیت ملی تهیه می‌کند. ۲. بعد این داده‌ها را به شورای امنیت ملی و سیاست‌گذاران تحویل می‌دهند. ۳. سرانجام رئیس‌جمهور کشور، تصمیم آخر را می‌گیرد و تصمیم پیشنهادی را به عنوان مسیر اصلی، تحت نام «تصمیم اجرایی» یا همان دستور امضا می‌کند. دامنه‌ی توحید.

 

حجت‌الاسلام آسید حسین آقا استاد محترم سلام. ۱. از تحلیل شما روی متن بنده، تشکر می‌کنم. ۲. برآورد من این است زرگری نباشد، چون تلاش این منشعبین جدید این است خود را از مَهلکه‌ی اخراج از سیستم نجات دهند. چون آن چپ آمریکایی، خبر واثق دارم از دایره‌ی نظام سیاسی کلاً بیرون انداخته شدند و حتی حامیان این تعداد چپ آمریکایی در آینده مورد سوء ظن قرار می‌گیرند و افرادی مشکوک و فاقد اعتماد. ۳. من حتی روی همین ۱۱۰ فرد هم حرف دارم، لذا روی ماهیت و مواضع آنها ورود نکردم. لفظ «مثلاً» برای عدد «۱۱۰» در متن من، که عمدی آوردم، علامت تردید روی هویت و سرشت سیاسی آنان بوده است. ۴. اساساً متن من در نظر نداشت روی ۱۱۰ نفر تمرکز کند، من خواستم آن تضادی را که نهایتاً به انشعاب منتهی شده است، بازگو کنم. ۵. مانند شما چهره‌هایی از لیست ۱۱۰، نزد بنده مفلوک حساب می‌آیند. تک تک آنان را هم می‌شناسم. با تشکر وافر از بیان و دیدگاه شما. با ادب و ارادت: ابراهیم

 

شفیعی مازندرانی: السلام  علیکم و رحمه الله -جناب آقا ابراهیم  بهتر می دانید که جدائی تاکتیکی نوعی مدیریت بحران است  اینان در نهایت یکی هستند که نجات شان ایجاب کرد عده  ای خود را از خط آمریکا کمی جدا نشان دهند ولی روز رای همه  باهمند و حسابی زور لازم را جهت اخذ رای می زنند اگر رای شان بالا بود پرده نفاق را کنار می نهند و اگر نبو د خواهند گفت حق با ما بود که دخالت نکر دیم و  رای اینان را دیگران خوردند پس  باید بهوش بود بقول شاعر -دیدی که چه گفت زال با رستم گرددشمن نتوان حقیر و بیچاره شمرد. موفق باشید - شفیعی مازندرانی

 

جناب استاد حجت الاسلام شفیعی مازندرانی سلام. بله، این فرضیه‌ی شما استبعاد ندارد اما آنچه بنده برآورد دارد، اوضاع داخلی این جناح به‌شدت درهم پاشید. دیگر تاکتیک چاره‌ساز نیست. عامل اصلی این دگردیسی حمایت از آشوب بود و بیانیه‌های مضحک و حتی مُضرّ و در قواره‌ی ضالّ. سپاس از استاد و اشارات. از هر دو روحانی محترم جنابین شفیعین (آسیدمحمد و آسیدحسین) ممنونم که بر متنم نکته و نظر فرمودند.

 

سلام محضر امام‌جمعه موقت ساری حجت الاسلام آسید حسین آقا شفیعی دارابی. اتفاقاً حاج حجت رمضانی متن پیاده‌شده‌ی خلاصه خطبه‌های شما را پس از گذاشتن متنم در دایره‌ی مدرسه فکرت، برایم رساند که به نقل از خبرگزاری در ساری چیدمان شده بود. پیوستگی آن استاد با مردم از بهترین رفتارهاست. گزارش دیدارهای‌تان در محل نیز از خصال پسندیده است که جزوِ سرشت علمای دین بوده است. با ارادت: ابراهیم.

 

محضر حجت‌الاسلام شفیعی مازندرانی استاد محترم سلام. بله، آن پیام‌های تسلیت شما و استاد حجت‌الاسلام آسید حسین آقا شفیعی را خوانده بودم. حاوی اطلاعات بود. منظورم این است بستگان ایشان درین جور مواقع می‌توانستند نکاتی از زندگانی متوفا را بگویند. خود نقل و ذکر چنین نکات ریزی، روی زوایای زندگی هر یک از ماها اثرگذار است. چون وفات هر انسان در درجه‌ی نخست، یک محفل بزرگ و روباز برای عبرت و الگوگیری و حتی حذَریات است. در فوت هر فرد، پندی برای همه نهفته است. سپاس استاد که همواره زحمت قلم را به دوش می‌کشید و حق مطلب را بیان می‌دارید. شخصاً مشتاقم از شرح حال روحانیون محل هرچه بیشتر بدانم چون شما بزرگواران نسل دهه‌ی ۳۰ زمانی وارد حوزه و علم و تعالیم شدید که کمتر کسی در محل حتی الف ب ت بلد بود. ما باید سختی‌های زندگی روحانیت داراب‌کلا را نقل کنیم و تاریخش سازیم. بگذرم. متشکرم.
 
از بابت حمایت‌تان از صحن مدرسه فکرت کمال قدردانی را به عمل می‌آورم. ایجاد مدرسه فکرت را که نام فرعی‌اش «دایره‌ی دنیا» است، با همین قصدها و نیّات تأسیس کردم تا از همدیگر هرچه بیشتر و نزدیکتر باخبر باشیم و از بزرگان صحن بیآموزیم و از مملکت و دین و جهان و اخبار و اوضاع و مسائل روز و نیز رویدادهای محل و حومه مطلع شویم آن هم در سریع‌ترین وقت ممکن.
 
نظر سلمان صالحی: استاد آقای علیرضا دارابی با سلام و احترام. متن شما و پانویس شما هر دو تا، زبان حال آرمانگرایی واقع گرایانه است و نشانی از غیرت و صلابت فکر شما در برابر پدیده ی منحط حاکمان مغرب نشین. بنده .سینصاد خدابنده. نیز پانویس شما را یک بند اضافه می کنم: گروه هفت باش ! هرج و مرج طلب، باش. این گروه غربی منحط تمام است.
 

وقتی از جبهه‌ی مقاومت یاد می‌کنیم

۱. یاد ما باشد «السابقون»ها را از یاد نبریم، مثل جنبش امل در لبنان، که آرم و نماد آن این است و نامش این: جنبش گروه‌های مقاومت لبنان «امل". ۲. اَمل گرچه درین جا یعنی مخفف این سازمان که اندازه‌ی سن ما قدمت دارد، اما این لغت زیبا، در فارسی یعنی آرزو و آمال. ۳. حزب الله لبنان و امل دو ریل موازی در برابر اسرائیل اشغالگر هستند. دامنه.

 
 
 

 : به قلم دامنه: زاغ و رویاه و خاطره‌ی دامنه. نمی‌دانم این درس در کدام پایه‌ی دبستان بود؛ اما ازین صفحه‌ی کتاب در آن سال (دهه‌ی ۵۰) هم از پس‌زمینه‌ی قشنگش، هم از درخت و زاغ و روباه‌اش، و هم از خط قشنگش خوشم می‌آمده است، هنوز هم آن حس عجیب مانده است؛ خصوصاً وقتی اسم قالب پنیر می‌آمد؛ دهن آب می‌افتاد و گوشه‌ی لب، گلِس (=بُزاق) می‌کرد، از بس گرسنه بودیم سرِ درس و کلاس. آخه آن دوره، پنیر کجا رسم بود، فقط دامدارها پنیر -آن هم رول یا لول- می‌خوردند. من در آن سال ازین داستان، حامی روباه بودم و خیلی‌هم خوشحال که پنیر از دهن زاغ افتادُ روباه تَب (=چنگ) زدُ بُرد. چون روبه در آن صحنه زیرک بودُ کارساز. از زاغ زرنگ، زاغی خام ساخت چنین گفته بود پنیر را آخرسر ربود. اساساً ربودن، خصوصاً دل، کار سخت و دهها پلکانی هست.

 

زاغکی قالب پنیری دید

به دهان برگرفت و زود پرید

 

بر درختی نشست در راهی

که از آن می‌گذشت روباهی

 

روبهِ پرفریب و حیلت‌ساز

رفت پای درخت و کرد آواز

 

گفت بَه‌بَه چقدر زیبایی

چه سَری چه دُمی عجب پایی

 

و... تا آن که آنگون با وصف گولش زد:

 

زاغ می‌خواست قارقار کند

تا که آوازش آشکار کند

 

طُعمه افتاد چون دهان بگشود

روبهَک جَست و طعمه را برُبود

 

در دنیای انسان البته سطح نیرنگ و خامی‌کردن از روبه و زاغ بدتر و هزارلاتر است؛ حقا که امام علی ع فرموده‌اند: نادان به نیرنگ‌های باطل، فریب می‌خورَد." میزان الحکمه، ج ۸، ص ۳۶۸) دامنه.

 

منبع عکس

 

نکته‌ای درباره‌ی حضرت علی‌اکبر سلام الله علیه
 
به نظر من آن شهید نابغه‌ی کربلا مصداق روشن این سخن بلیغ امام علی علیه‌السلام است، که فرموده‌اند:
 
«خردمند، بر کار خود تکیه می‌کند و نادان، بر آرزوهایش»
 
شهادت‌طلبی آن جوانِ شجاع و صاحب کمالات امام حسین علیه السلام برای خود یک فرهنگ ایجاد کرد که هنوز هم حرکت جهادی‌اش در عاشورا نماد مؤمنان مانده است. میلادش خجسته بوده است و فرخنده باد. او حقیقتاً یک خردمند دارای نبوغ بود و بر آرزوها بال نگشود. درود. دامنه.

 

ساینا

 

از دَورِ نئوچپ‌ها دُور شوید؛

اینان از دایره‌ی انقلاب بیرون رفتند

در کشاکش انشعاب در درون جناح چپ -که بخشی از آن به چپ آمریکایی غربگرا بدل شدند- روزنامه‌ی سازندگی ارگان رسانه‌ای "حزب کارگزاران سازندگی" مرحوم حجت الاسلام اکبر رفسنجانی نسبت به موضع "جبهه"‌ی به‌اصطلاح "اصلاحات" !!! با نقدی بسیار تند نوشت:

 

«طرز تفکر تمامیت‌خواهانه از حزب توده به چریک‌های فدایی خلق و از آنان به مجاهدین خلق و از ایشان به برخی احزاب اصلاح‌طلب رسیده است که همه‌ی مصلحان باید از یک مرکزیت پیروی کنند و ... هر حرکتی که خلاف دستورالعمل آن پولیت‌برو [=نوعی کمیته‌ی مرکزی اجرایی که در نظام کمونیستی شوروی معمول بود] عمل کند... تفرقه و حتی خائنانه است».

 

پس از این حمله بود که آقای محسن آرمین "نایب‌رئیس جبهه اصلاحات" (=بخوانید معاون خانم آذر منصوری) صراحتاً به وسط آمد و حرف از "انشقاق جریانی در بین اصلاح‌طلبان" زد و بیانیه‌ی ۱۱۰ امضایی را حرکتی بد از سوی بیاینه‌نویسان دانست و آن را "آغاز حرکت"ی خواند که در نهایت "به انشعاب" در چپ ختم می‌شود

 

سپس تعدادی از آن امضاءکنندگان بیانیه‌ی آن ۱۱۰ نفر موضعی ریسپانسیوْ به سکون واو (=واکنش‌گرایی تطبیقی) گرفتد و چپ‌های آمریکایی درون "جبهه اصلاحات" را چهره‌هایی "سانترالیستِ (=مرکزیت‌گرای) اقتدارگرا" معرفی کردند.

 

در برابر، محسن آرمین حتی پا پیشتر گذاشته افراد بیانیه‌ی ۱۱۰ نفری را "دوستان اقلیت و ژورنالیست (=عنوانی تحقیری برای روزنامه‌نویس) خواند که:

 

"از کودتا در جبهه‌ی اصلاحات سخن می‌گویند و انتخاب هیات‌رئیسه‌ی جدید را به کودتای درون سازمان مجاهدین خلق تشبیه می‌کنند و سامانه‌ی تصمیم‌گیری‌های درون جبهه را مصداق سانترالیسم اقتدارگرا می‌خوانند."

 

مسئله اما فراتر از اینهاست. به نظر من سه پدیده نباید در ارزیابی از جناح چپ از هم منفک شود: یکی تشتُّت وحشت در درون این جناح از بی‌نمازان و غرب‌پرستان گرفته تا چپ سنتی اصیل خط امامی. دومی فروپاشی نفوذ و ارزش‌های اجتماعی این جریان نئوچپ آمریکایی در درون جامعه‌ی مذهبی و وفادار به انقلاب. سومی: سقوط خسارت‌آمیز چپ‌های وابسته به آقای حجت الاسلام حسن روحانی که در دو دولت ۱۱ و ۱۲ وی، ازو حمایت صد در صدی می‌کردند و داشته‌های چپ را پای این عنصر نامطلوب حراج کردند و حتی دنباله‌رُو این چهره‌ی خائن و خائف در برابر تفکر غرب، ظاهر شدند و حیثیات خود را کلاً بر باد دادند و حتی چنان مفتضح، که به بلوک غرب سُر خوردند و زشت‌تر آن که زمانی طرفدار حمله‌ی ترامپ به ایران نیز شده بودند و در تمام این مدت کژدار و مریض (=مریز) از هر طرز آشوب و اغتشاش برای تأمین مقاصد براندازانه حمایت می‌کردند. اردوگاه این جریان -که اسم خود را به غلط "اصلاحات" گذاشته- از خیلی وقت پیش دچار فروپاشی شده است. به قول مولوی در مثنوی:

 

مه فشانَد نور و سگ عو عو کند

هر کسی بر خلقت خود می‌تند

هر کسی را خدمتی داده قضا

در خور آن گوهرش در ابتلا

 

لازم است گویم که روزنامه‌ی جناح راست"وطن امروز" (۲ اسفند ۱۴۰۲) نیز اظهارات آقای محسن آرمین نسبت به بیانیه‌ی ۱۱۰ امضایی را منعکس کرد. از سوی دیگر آقای محمدعلی وکیلی، مدیرمسئول روزنامه‌ی جناح چپ "ابتکار" نیز علیه‌ی چپ آمریکایی گفته: "بازی‌ای که برخی دوستان تحت عنوان جبهه اصلاحات راه انداخته‌اند، به مرور زمان اثر خود را در ساحت قدرت از دست می‌دهد، چون اثر عشوه تا حدی ماندگار است."

 

بنده در طی پنج شش سال این روزهای چپ را قابل وقوع معرفی کرده بودم و بارها در دامنه و مدرسه و جاهایی دربسته تحلیلم از فروپاشی چپ را به دست چپ‌های آمریکایی هشدار داده بودم و شاید بیش از صد پست نسبت به این چهره‌های چپ مطلب نوشته بودم و گفته بودم عبور از آقای مهندس بهزاد نبوی و گذاشتنِ خانم آذر منصوری برای رهبری این جریان فکری؛ مساوی است با همان سانترالیسم (=تمرکزگرایی افراطی روی رهبری سازمان) که در سازمان منافقین پیاده شد و از مسعود رجوی به مریم رجوی انجامید. هشدار می‌دهم از دورِ این نئوچپ‌ها دُور شوید. اینان از دایره‌ی انقلاب بیرون رفتند. بگذرم. دامنه.

 

حجت‌الاسلام آسید حسین آقا شفیعی دارابی: سپاس همراه با پیشنهاد. بنام پروردگار بصیر و دوستدار اهل بصیرت. آقا ابراهیم سلام علیک؛ ضمن تبریک سالروز ولادت حضرت علی اکبر (ع) و روز جوان؛ تدریس بحث بنیادین «حکم اعمال سابقه پس از بروز «تبدل رای مجتهد» و مباحث پیرامونی آن» را اول صبح به پایان رساندم؛ در حال آماده شدن برای اداره کلاس سطح چهار تفسیر ساعت ۱۰ صبح بودم؛ و نیز در حال تکمیل ارزیابی پایان نامه ای با عنوان «روشهای هدایت در قرآن با رویکرد پاسخ به شبهات فصل ششم کتاب «نقد قران» دکتر سها» جهت ارائه داوری در جلسه دفاعیه ایکه در ساعت یک بعد از ظهر تشکیل خواهد شد بوده ام؛ ولی چشمم به نوشته وزین جدیدت («از دور نئو چپ ها دور شوید») افتاد؛ بی اختیار میخکوب شدم؛ ابتداء از جنابعالی به جهت نگارش این نوشته (که خود مصداق بارزی از جهاد تبیین محسوب می شود)؛ سپاسی وافر دارم؛ این سپاسم تنها معلول برخوردتان با یک طیفی که متاسفانه با شعار اصلاحات ضربه های سختی به فرایند تکاملی انقلاب اسلامی و نظام جمهوری وارد کرده اند نمی باشد؛ زیرا ضربه های وارده از سوی گروه های مدعی اصول گرایی در دو حوزه مورد اشاره نیز کم نبوده است؛ بلکه سپاس اینجانب به جهت فزونی ضریب زیبا نویسی در این نوشته؛ ارائه تحلیلی منطقی؛ جدی جلوه دادن خطر پیش روی از ناحیه مدعیان اصلاح طلبی دلباخته به آمریکا؛ صداقت و شفافیت در نوشته؛ و فزونی حجم اطلاعات ارائه شده و... می باشد. شکر الله سعیک. در مرتبه دوم: پیشنهاد می شود در فرصت پیش روی مطالبی را در راستای پیامد مثبت و منفی شرکت و یا عدم شرکت در انتخابات پیش روی بنویسید؛ به نظر می‌رسد تلاش در این عرصه؛ بالاترین نماد جهاد تبیین در شرایط فعلی محسوب می شود. (حوزه علمیه قم: سید حسین شفیعی دارابی/ صبح چهارشنبه ۲ اسفند ۱۴۰۲ش_ ۱۱ شعبان ۱۴۴۵ق)

 

جناب حجت‌الاسلام آسید حسین آقا استاد محترم ما و حوزه و دانشگاه سلام. از آن دوست و مصاحب و استادم بسی متشکرم.

 

۱. ابتدا سُرورم را سَر دهم که یک روحانی ضد رِخوت و خمودی هستید و آغاز روز، فعال و پرتلاش هستید. این نیست مگر به اخلاق خوب سحرخیزی آن جناب که مطلع‌ام بیداری دائمی برای عبادت و عبودیت داری. شخصاً از آخوندی که چنین صبحگاهی دارد دلخوشم و جانبدارش. مَباد روحانی‌یی که تا لنگه‌ی ظهر بخوابد. خدا را شاکرم در فجر هر صبح طلایه‌دار مایی. سه کار امروزتان تدریس، ارزیابی و سپس پی آن تفسیر مایه‌ی فروزش ماست.

 

۲. خرسندی‌ام صدچندان که در قلم حُرّ شما، ضربات مدعیانی از جناح راست -که خود را اصوالگرا جا زدند- درج و به‌صراحت تقبیح شده است. این نشان استقلال تفکر و موضع شفاف و آزادانه‌ی آن «امام‌جمعه‌ی موقت» محترم است که حق را با شخص معاوض نمی‌کند.

 

۳. از این که متن مرا مورد مطالعه قرار داده و به زیر و زیور نکته برده‌اید، امتنان دارم.

 

۴. در مورد پیشنهاد آخر هم پیش ازین گفته بودم که هر سردی در ۱۱ اسفند را جریان‌های آمریکایی غرب‌ستا، به کیسه‌ی خود می‌ریزند.

 

سید سعید شفیعی دارابی: با سلام درود بر مدیر محترم. چند جمله ای من باب مشارکت می باشد. ۱. انچه باعث تغییر و تحول می شود را باید در زمینه تاریخی مورد توجه قرار داد. این تغییرات به نوعی طبیعی بوده است . این روند تغییرات از زمان تثبیت اولیه انقلاب شروع شده است . که در هر مرحله ای یک نگرش از دیگر نگرش ها جدا شده است .۲. اینکه یکی از تاثیرات منفی در روند تاثیر گذاری چپ , حمایت از اقای روحانی که یک فرد راستگرا بوده است و هرگز دیدگاه چپ نداشته است . یک اشتباه تاکتیکی بوده است .که کمتر آسیب شناسی شده است . کاملا موافقم ۳. روند تغییرات را باید در این دانست که یشترین برداشت چپ از منابع و مستندات چپ شرقی بوده است تا برداشت های از چپ غربی, که به مرور زمان با ترجمه و نشر دیدگاه های چپ غربی این تغییرات صورت گرفته است. ۴. یکی دیگر از دلایل این تغییرات را باید کنار گذاشتن , کناره گیری افراد منتسب به چپ بعد از فوت امام از منصب اداری و سیاسی و قدرت بوده است. رفتن به مراکز دانشگاهی , رسانه ها, این امر باعث نو عی دگردیسی در انان شده است که منجر به چپ الینه , چپ استحاله شده و چپ غربی , چپ واقع گرا و.... شده اند. ۵. البته باید متوجه شد که وقتی از چپ صحبت به میان میاد از کدام چپ صحبت می شود . چپ مذهبی , چپ سکولار , چپ لاییک و.... با توجه به فعالیت سخت هر کدام از نگرشها , این فرصت فراهم می شود از دیگر ظرفیتها استفاده شود .( مثل فعالیت دانشجویان غیر مذهبی در انجمن های اسلامی و..). لذا عیان می شود پشت پرده ها در زمان عمل. ۶. البته از انجایی که شاخص های متفاوتی می توان برای چپ متصور شد و ساده ترین ان را می توان چپ سیاسی و چپ اقتصادی را نام برد . اگر بخواهیم به این دو مقوله توجه کنیم مثلا سازندگی از لحاظ سیاسی چپ , از نظر اقتصادی راست . و یا انصار حزب الله از نظر اقتصادی بیشتر نگاه چپ گرانه دارد و از سیاسی راستگرانه می باشد. ۷. البته باید توجه نمود که این تغییرات در نگاه راست نیز بوجود امده است . شاید این هم ناشی از این باشد که راستگرایان بعد از فوت امام بیشتر در عرصه اجرا وارد شده اند . این نگاه در تغییرات اقتصادی می توان مشاهده نموده که تا حدودی طرفدار چپ اقتصادی شده اند . در دولتها مورد توجه قرار گرفته است . به نظر میرسد تغییرات طبیعی می باشد . و همانطوریکه امروز ما در در طیف راست در کنار راست های اصیل , نگرش های طالبانی , حجتیه را که در حال باز افرینی نقش های خود می باشند (مرموزانه )می ببینم . به نظر خودم گاهی اوقات میبینم فرد منتسب به جناج راست با تفکرات چپ و فردی چپ با تفکرات راست . شاید این افراد فرصت طلبانی باشند برای جمع اوری ارا. مانا باشید

 

 

جناب آق سیدسعید شفیعی رئیس محترم سلام. من از مشارکتت درین مسئله خیلی خیلی متشکرم. بسیار هم ژرف بدان نگریستید. خصوصاً علت میل چپ از سویه‌ی شرقی و سوسیالیته‌ی آن به سویه‌ی غرب و لیرالیته‌ی آن. از فهم شما در تشخیص صف‌بندی سیاسی خشنود شدم. اینک تک تک بندها:

 

یکم: تغییرات طبیعی زمانی طبیعی محسوب می‌شود که فکر و مبانی فلسفی فرد یا جریان دستخوش دگرگونی نشود. این حالت نئوچپ را باید فروپاشی فکری قلمداد کرد نه تغییرات طبیعی.

 

دوم: بله؛ درست است برداشتت. راستگرای غربگرایی چون حجت الاسلام حسن روحانی بر پیکر چپ صدمات بنیادی زد زیرا این تیپ چپ خود را با پول و نیز فرمول زشت بده / بِستان (پست و صندلی و مقام) معاوضه کرد و بعد در کام این فرد بلعیده شد. خرسندم که نوشتی: "کاملا موافقم"

 

سوم: در بند سه ریشه‌ی گرایش به غرب را در چپ دقیق شناسایی کردید. همین طور است. تعدادی از افراد جناح چپ به منابع فلسفی غرب آمیخته و حتی در فرهنگ ویژه‌ی آن تمدن آن آلوده شدند. از پوشش گرفته تا نفی معنویات و دمیدن افکاری غلط که مذهب و چارچوب‌های شرع موهومات است و باید عقلانیت!!! پیشه کرد. همین آنان را از پایگاه اجتماعی جامعه‌ی مذهب‌پشیه‌ی ایران انداخت.

 

چهارم: درست است. این را هم واقعگرایانه گفتی. اما من معتقدم رفتن این تعداد افراد چپ به محیط علمی از سکوی منصب‌های سیاسی منجر به شیفتگی احساسی آنان به سیاست اروپا و آمریکا شده است اِلیناسیون (= از هویت خود بُریدن و به نُرم دیگری درآمدن) که مطرح کردی با این قماش کامل تطابق دارد.

 

پنجم: من اسم این چپ‌های اِلینه‌شده را چپ آمریکایی می‌گذارم چون سردمداری (=ارباب بودن) نظام آمریکا بر جهان را قبول کرده‌اند و مبلغ مفت این فرهنگ بی‌تبار شدند.

 

ششم: شاخص‌ها را هم درست گفتید. انقلابیون متحد اول انقلاب در اقتصاد و سیاست مشیء عدالت‌گرا داشتند و جنبه‌های مثبت بلوک شرق را با انقلاب ایران منطبق می‌دانستند که چپ آمریکایی درون جبهه‌ی به‌اصطلاح «اصلاحات» کاملاً خط و خطوط خود را به رنگ و لعاب آمریکا درآورد و حتی حضور آمریکا در غرب آسیا (=خاورمیانه) را توجیه می‌کند و از در بی‌شرمی تمام با ترور حاج قاسم سلیمانی شادمانی کردند و او را به بدترین نام!! یاد می‌کردند. در پایان، من روند را تحلیل کردم و آنچه هست را برملا نمودند. شما هم مانا باشید. تشکر وافر. متنم رخصت و فرصت ویرایش نیافت. افتادگی‌های آن را خود پوشش ده.

 

اشکال بر متن

 
محضر حجت‌الاسلام شفیعی مازندرانی استاد محترم سلام. اشکالی که روی این متن وارد می‌کنم این است که اگر آنچه شما استدلال کردید علت غایی طولانی‌شدن و یا حتی اصل غیبت است، پس نقش امام معصوم ع در سازندگی جامعه‌ی معیوب به اخلاق و دیانت و انسانیت چی هست؟ اشاره‌ام به نحوِ دلیل‌آوری آن جناب است که مرقوم داشته‌اید:
 
«اگر ما لیاقت بخرج بدهیم لطف خدا شامل حال ما شده امام ما به میان ما حضور پیدا می کند یعنی غیبت امام زمان (عج) به سبب غفلت‌ها، گناهان، اشتباهات و رفتارهای نادرست ما بنی بشر است»
 
حال آن که اگر این معایب از جامعه زدوده شود و شکل و شمایل درستی بگیرد، آن گاه برای امام زمان ع نقشی برای ساختن جامعه باقی نمی‌مانَد که بر گردن بگیرند. مگر آن که شما معتقد باشید حضور امام عصر ع فقط برای جامعه‌ی خودساخته و به درجه‌ی اعلای فضیلت‌ها نائل‌آمده، می‌باشد نه جامعه‌ی آلوده به رذیله‌های جورواجور. این برای بنده هضم‌ناپذیر است. زیرا امام ع کسی‌ست که خود در پیش قرار دارد و سایرین را برای رسیدن به مقصد متعالی به پیش می‌رانَد. به عبارتی زمانه‌ای که مردم خودبه‌خود خوب شده‌اند مأموریتی برای رهبر دینی نیست که بخواهد نقش ایفا کند. عین تکالیف روحانیت که موظف است میان کسانی روَد که مستضعف فکری یا دچار عقاید نادرست شده‌اند، تا آنان را با تفقه و دین‌شناسی‌اش، به دین آشنا کند و یا با اخلاقیات پیوند دهد. روحانی‌یی که بین مؤمنین دارای فضایل زیست کند، فقط دارد آداب دینی را با آنان تمرین می‌کند نه ساختن کسانی که از هر لحاظ، نیاز به روحانی پیدا کردند. پوزش، مزاحمت شد. ۳ اسفند ۱۴۰۲ قم.
 
 
جواب آقای شفیعی مازندرانی: السلام علیکم و رحمه الله وبرکاته جناب حاج ابرهیم عزیز اشکال آبداری بود گرچه توفیقات بیشتری می طلبد و لی بپاسخ مختصری قناعت کردم. بطور خلاص باید گفت باحضور امام( عج ) معلوم می آید که : نیاز ها و خلاء های جامعه یکی صد تا نیست و جز با عنایت های آن حضرت دست یافتنی نیستند از جمله : اولا :جامعه بشری ، وقتی در صراط حق و رشد خدا پسند قرار بگیرد و از خود لیاقت نشان دهد ( گرچه هنوز افراد و مواردی نا فرمان باشند ) ولی حرکت خداپسند چنین جامعه ای موجب جلب نظر خدای کریم شده مهدی شان را اذن ظهور می دهد تا در پرتوحضور او آنان به کمالات بیشتر دست یابند وهمگان به صراط الهی گام نهند و حضور امام ( روحی) جنبه ی استکمالی دارد ثانیا : هنگامی که امام عصر ( عج ) زمام حکمرانی را بدست بگیرد درجه ی کمالات نفسانی مومنان ، علوم و معارف ، عرفان و تجلیان عرفانی همه ی افراد شدت می یابد که به چنین درجه ای قبلا دسترسی نداشته اند ثالثا : تفسیرقر آن و ناگفته های فراوان آ ن که در بطون آن حضور دارند وهمچنین تبیین وضعیت عملی بسیاری از احکام الله در جامعه جز کار امام ( عج) نیست رابعا: بسیاری از ظزفیت ها و لیاقت ها ی عقلی و علمی جامعه ، استکشاف علوم و فنون برتر مورد نیاز در عرصه مدیریت و افاضات آن حضرت به منصه ظهور می رسند خامسا : ایجاد جامعه الهی جهانی و بدور از هر کونه نفاق ، شرک ، کفر، بدخواهی ، سلطه طلبی و استکبار پیشگی ، فقط در سایه سار هدایت ها و گزینه های تربیتی آن بزرگ حاصل می آیند پیامبر اکرم از زبان خداوند متعال فرمود: و لاطهرن الارض بآخرهم من اعدائی، و لاملکنه مشارق الارض و مغاربها و لاسخرن له الریاح، و لاذللن له السحاب الصعاب و لارقینه فی الاسباب، و لانصرنه بجندی، و لآمدنه بملائکتی، حتی تعلوا دعوتی و یجمع الخلق علی توحیدی ثم لادیمن ملکه، و لاداولن الایام بین اولیائی الی یوم القیامه)-- بحار الانوار، محمدباقر مجلسی، ج ۵۲ ، ص ۳۱۲) --و زمین را به وسیله آخرین آنها از دشمنانم پاک می کنم، و شرق و غرب زمین را در سیطره مدیریت و حاکمیت او در می آورم، و بادها را در تسخیر او قرار داده، ابرهای سخت و سرکش را رام او گردانم، و او را بر اسباب مسلط نموده، و به وسیله سربازانم او را یاری، و با ملائکه خود او را امداد می کنم، تا خواسته های مرا تحقق بخشد، وهمه ی مردم را برشمع توحید من گرد آورد، وبه سلطنت آسمانی او تداوم می دهم و روزگاردولت او را بین دوستان خود دست به دست می کنم (اشاره به مسئله رجعت) تا روز قیامت فرا رسد.‌سادسا : حیات معنوی جامعه ، پیروزی حق بر باطل و غلبه ی اسلام بر سایر آئین ها توسط آن عزیز میسر می شود چنان که سالار شهیدان فرمودند ---« التاسع من ولدی و هو القائم بالحق یحیی الله تعالی به الارض بعد موتها و یظهر به دین الحق علی الدین کله و لو کره المشرکون-( صدوق- عیون اخبار الرضا، ، ج ۱، ص ۶۸، ح ۳۶، کتابفروشی طوس . ) و آخر ایشان نهمین فرزند از فرزندان من است و او قائم موعود است و خدا زمین را پس فرو خفتگی در حالت مردگی ( جهل و ظلم و فسق و فجور) بوسیله او حیات خواهد بخشید و اسلام رابر سایر آئین ها بر خلاف خواسته کافران ، غلبه خواهد داد (در این جا بگوشه ای از: نقش موعود اسلام در ساختار جامعه در روز گار ظهور ، پرداخته شد و تفصیل آن را در کتاب « گوهر چهارده عیار » عرضه داشتم که انشاء الله پس از انتشار خواهید خواند) موفق وموید یاشید ۴ / ۱۱ / ۱۴۰۲ شفیعی مازندرانی
 
 
پاسخ برای پاسخ
 
مجدد محضر حجت‌الاسلام شفیعی مازندرانی استاد محترم سلام عرض می‌کنم و آرزوی طول عمر و دوام نشر شعر و نثر و معارف.
 
پاسخ آن سرور گرامی نشان از اهتمام به مباحث صحن و التفات به شاگردان این دایره است. ازین نظر این بنده از آن استاد مکرم بسیار ممنون است.
 
پاسخ بند اول مرا به آن عقیده‌ی زیبا هدایت کرد که به تعبیر شهید استاد مرتضی مطهری ظهور آن امام عظیم‌الشأن به صورت «انقلاب» است که در شعار نهضت ما هم هست، این شعار که ورد زبان مردم شده است:
 
«خدایا خدایا تا انقلاب مهدی از نهضت خمینی محافظت بفرما»
 
 
پاسخ بند دوم را هنوز هم عالی‌تر فهمیدم که آمدن امام غائب ع جنبه‌ی دوره‌ی تکمیلی دارد برای مؤمنین. این تعبیرتان درخشنده بود.
 
 
پاسخ بند سوم هم جالب توجه بود چون بارها خوانده یا شنیده‌ایم رازهای قرآن با ظهور حضرت موعود عج شکافته می‌شود حتی قرآن تفسیری امام علی ع و نکات حضرت فاطمه زهرا س دست آن حضرت در امانت است. در واقع پاسخ سوم آن استاد را مغز متن می‌دانم. چون من عقیده‌ی دینی‌ام همین است که برخی از احکام است که فقط باید در عصر آن حضرت پیاده شود مثل برگزاری بهترین عبادت جمعیتی نمازجمعه که فقط در حضور آن حضرت صلاحیت برگزاری می‌یابد.
 
 
پاسخ بند چهارم را قبول دارم اما نکته‌ی اشکال هم دارم که بنده در مورد ظهور معتقد به دو کار از سوی امام زمان ع هستم، هم جامعه‌سازی دینی پیش از تشکیل حکومت و هم تأسیس حکومت. لذا ظهور را به وجود جامعه‌ی مؤمنانه منوط نمی‌کنم. یعنی پیش‌شرط زمانی یا زمینه‌ای برای آن حضرت قائلم نیستم. ظهور را عین مبعث در مشیئت اراده‌ی خداوند می‌دانم، نه دگرگونی‌های جامعه‌ی دینی سیاسی.
 
 
پاسخ بند پنجم را هم خیلی پسندیدم چون همان آثار عالی انتظار را تجلی می‌بخشد.
 
 
پاسخ بند ششم را هم یک نوع وجود برنامه در اراده‌ی الهی می‌دانم و همین ارزش انتظار را بالا نگه داشته است و فرد مهدوی پرورش می‌دهد.
 
از استاد گرانقدرم متشکرم که اشکال مرا «آبدار» خواند و بر آن آورده‌های مهم بار کرد. ارادت: ابراهیم. جمعه ۴ اسفند ۱۴۰۲ قم.
 
 
امیرجناب سلام. صرفاً در مورد این پست شما ۱. دلیل دومی که ارائه کردی مرتبط با مسئله نیست. ۲. کامل این مسئله برای هر شهروند دارای کد ملی، جنبه‌ی اختیاری دارد. ۳. رفتار هیجانی هجومی برای این مسئله جزوِ معایب دموکراسی است. ۴. بین انتخاب‌کننده و انتخاب‌شونده پل برقرار نیست؛ سد برپا است. قضیه‌ی حاجی جاجی را حج دیده است، منعقد است. بگذرم.
 
 
از قرار معلوم،
شنبه‌شب و روز یکشنبه جشن نیمه‌ی شعبان،
قم برف سنگین می‌آید؛
الها ! آن آقا عج هم کاشکی در همین حین برف بیاید. دامنه.

 

سپاسی افزون از آقا ابراهیم و تداوم انتظار نوشته های جدید در روزهای آینده: بنام پروردگار بصیر و دوستدار اهل بصیرت. آقاابراهیم سلام علیک. شب جنابعالی به خیر؛ در راستای عمل به حدیث شریف رضوی «مَنْ لَمْ یَشْکُرِ الْمُنْعِمَ مِنَ الْمَخْلُوقینَ لَمْ یَشکُرِ اللّٰهَ عز و جل»، لازم میدانم از جنابعالی به جهت نوشته جدیدتان، سپاسی مضاعف به عمل آرم؛ هم به جهت تسریع در برآورده ساختن انتظار اینجانب و هم به جهت پررنگی محتوای مشوقانه مندرج در این نوشته؛ آرزومندم این اقدام شایسته جنابعالی در راستای عمل نمودن به مفاد آیه شریفه «فَاسْتَبِقُوا الْخَیْراتِ» (بقره/ آیه ۱۴۸) به شمار آید و موجب بهره مندیتان از پاداش الهی گردد. ان شاء الله؛ ضمنا، ذکر دو نکته را سود مند میدانم: ۱) از معنی تعبیر «تکاهل» مورد استفاده د رنوشته جدیتان، مطلع نبودم؛ و در ظرف محدود داشته های علمی خود، آنرا نیافته بودم؛ همین موجب شد تا به متون لغوی مراجعه نمایم؛ و با تعابیر مترادف آن؛ یعنی واژگان : « اهمال، پشت گوش اندازی، تعلل، تنبلی، سستی، غفلت، مسامحه. بستن تبلیغات» آشنا گردم؛ بدین جهت، سپاسی دیگر به عمل میآورم؛ ۲) انتظار نداشته و ندارم که بلافاصله اقدام به نگارش و بارگذاری نوشته هائی در جهت تشویق مخاطبان به حضور در پای صندوق های رای در روز ۱۱ اسفند اقدام نمائید؛ بلکه تقاضایم این بوده و هست: با توجه به توانمندی خدادادیتان در عرصه نگارش و تحلیل؛ و بالا بودن ضریب تاثیر گذاری نوشته هایتان در مخاطب، تا روز انتخابات، این عرصه را گرم نگه دارید؛ و مطالبی را در این راستا بنگارید و بارگذاری نمائید؛ البته این منافات ندارد که نوشته جنابعالی، آمیخته به تشویق دیگران به حضور در پای صندوق های رای و بیان برخی از نقدها و چالش های انتخاباتی موجود باشد. موفق باشید. (حوزه علمیه قم: سید حسین شفیعی دارابی/ شام جمعه ۱۳ شعبان ۱۴۴۵ق_ ۴ اسفند ۱۴۰۲ش)

 

سلامی دوباره محضر استاد شریف

حجت‌الاسلام آق سید حسین شفیعی

اول از استقبال شما و دعای خیرتان نسبت به بنده کمال قدردانی را دارم.

 

دوم چه خوب پس، که یک لفظ از گنجه‌ی بنده هجرت داده شد تا وارد گنجینه‌ی الفاظ شما شود. الحمدُ لِله دایره‌ی واژگانی حضرت عالی گنجایش وسیعی دارد و ادبیات فارسی شما در نوشتن، بی‌عیب و نقص است و حتی خیلی‌هم شیوا با گزاره‌های محکم و برخوردار از دستور زبان فارسی. من قائل به مهاجرت دادن برخی واژه‌ها از فرهنگ لغت به میان مباحثات هستم که در لای کتاب گَرد نخورند و زنده بمانند.

 

سوم، دیشب و امشب و حتی فرداشب و پس‌فرداشب خانمِ بنده، درگیر کار جشن و غذای جمکران هست و من در بیت کاملاً دربست در اختیار وقت خودم نشسته‌ام. ازین‌رو اجابت به پیشنهاد شما تسریع شد و خدا را شکر دو شب پیش رو برای جشن نیمه‌ی شعبان، حداقل بنده شب‌زنده‌دار هستم و فارغُ البال. اینم از برکات عید است که همه درگیر نوعی مشارکت در جشن میلاد خاتم الاوصیاء عج هستند. این را رسانده‌ام تا گفته‌باشم بنده فارغ و فارق و شائق، آمده‌ام برای نوشتن دو متن برای اجابت به پیشنهاد آن جناب و خستگی و تنبلی در نُسوج من رسوخ ندارد هرگز.

 

چهارم: من که خودم این‌گونه فکر نمی‌کنم سخنم در افراد اثر کند، اما چشم، به روی دیده، حتماً به فراخور هفته‌ی پیش رو، فکری اگر در سرم نوج زنَد باز نیز دریغ نمی‌دارم. شما هم خدادادی‌‌های‌تان در فضل و بیان و خطابه و اخلاق و خوش‌برخوردی و نگاشتن، فزون است. ارادت: ابراهیم.

 

محضر استاد برای سومین بار هم، سلام توأم با سپاس فراوان. ۱. بله، ثواب واقعاً سهامی است و قابل تسهیم. ۲. باز نیز مَسرّت که لفظ نسوج در دایره‌ی لغات آن جناب جذاب افتاد. ۳. برای هدیه‌ی خطاب نبی مکرم ص به حضرت ابوذر غفاری سلام الله (که در تایپ شما نارسا چاپ شد) متشکرم و اساساً مطالعه را خیلی خوشایند شاکله‌ی خودم می‌دانم. ۴. در مورد فهرست کتاب جدیدالانتشار شما حتماً نقطه‌نظرات خودم را خواهم نوشت. البته برای اصل آن متن اظهارنظر نموده بودم. خدا پناه‌تان. ابراهیمُ ارادت.

 

برادر و رفیق دیرینم حاج سید تقی سلام. از برپایی چایخانه‌ی حضرت امام رضا -علیه السلام- به خاطر خجسته میلاد حضرت منجی امام مهدی علیه‌السلام توسط خادم‌یاران رضوی میاندورود و مولوی‌خوانی آن از شما تقدیر می‌کنم. مبارک. از دیدن تصویر حضرت خانم مکرم‌تان -که از نعمات دستپخت‌شان در محضرتان متنعم گردیده بودم- درین خدمت‌رسانی دلشاد شدم. سلام به آن خواهر شریف‌مان برسانید. همه‌ی خادم‌یاران در تصاویر را تحسین می‌کنم خدا به اخلاص همه‌ی شماها و خدمت بی‌منت که می‌کنین، ثواب صدچندان ذخیره کناد.

مدیر مدرسه فکرت

ابراهیم طالبی دامنه دارابی

 

سلام مجدد و صبح به خیر به شما آق سید تقی شفیق رفیق. وظیفه‌ام بود. بازتاب نیک‌نیازی آن خادم‌یاران محترم، عین نور است. خداقوت. ارادت. بابت خواندن متن‌های بنده و تشویق و تصدیق نیز خیلی ممنونم و مفتخر. خدمت به انقلاب مزه‌ی معنویِ زیست مؤمنانه است.

 

آقا محمدتقی سلام. ۱. از متنت اقرار کنم که استفاده بردم. با نگاه خردمندانه و مؤمنانه‌ی شما در مفهوم فرَج، مهدی، مهدویت، انتظار، ظهور، نوع هدایت و قیام و سعادت دقیقاً هم‌نظرم. ۲. تفکیک هر دو مهدی چه به معنی هدایتگری و چه نام مشخص حضرت موعود منتظر ع موافقم. خوب تبیین کردید. ۳. شیادی را در مهدویت انحرافی نیز دقت کردید که واقعاً برای برخی‌ها نون و آب هم شد این نوظهورهای کژتاب. ۴. مانند خودت من وقتی خودم را مسلمانی در حال انتظار حس می‌کنم لذت می‌برم که خداوند به خاطر ایمان مردم آنان را به موعودی به اسم حضرت مهدی علیه السلام نوید روشن و قطعی داده است. در واقع هم گذشته‌ی اسلام زیباست، هم حال اسلام زیباگر است و هم آینده‌ی اسلام سرشار از گشایش و صلح و صفا. سپاس برادر خوبم و منم به جناب‌عالی و خانم محترمت تبریک می‌گویم.

 کتابِ «کُنجِ معابد»؟!!! هرگز

رهبر معظم دیروز ۳ اسفند ۱۴۰۲ مطلب خیلی‌مهمی فرمودند که دلم را فتح کرد آن جا که در عظمت و واقعیت قرآن اشاره داشتند که قرآن «کتاب ذکر و از بین‌بَرنده‌ی غفلت» و «کتاب نور و برهان» است. و آن گاه که از امام علی ع کد دادند که آن حضرت به عنوان «شاگرد برجسته‌ی قرآن» آن را «کتاب زنده‌کننده‌ی دلها و درمان دردهای بزرگ بشریت» خواندند. لذا رهبری با این استناد هشدار قشنگی دادند به آن "کسانی که" قرآن را کتابِ «کُنجِ معابد» و «برای ارتباط شخصی بشر با خداوند» تصور می‌نمانید و می‌پندارد که «اسلام سیاسی» و «اسلام سازنده‌ی نظام اجتماعی» نداریم. جالب این بود که در بیان رهبری این افراد و یا این طرز تفکرها «در واقع در نقطه‌مقابل توصیف قرآن از خود و توصیف حضرت امیرالمؤمنین (ع) از قرآن" قرار دارند. از رهبری معظم برای این نشرِ فکر قشنگ متشکرم. دامنه.

چرا توسل؟

البته برخی از اهل سنت یا شاید تمامشان (تردید دارم) توسل به اهلبیت -علیهم السلام- را تمسُّکی نادرست و "مطلقاً ناجایز می‌دانند و حتی "متمسّکان و متوسّلان به عترت" را "مشرک" می‌پندارند. تا این جا چندان عجب ندارد، اما شگفتی از آنجا آغاز می‌شود که برخی از شیعیان که البته ادعای روشنفکری و مدرن‌بودن دارند و دم از خردمندی و عقلانیت نداشته‌ی خود می‌زنند، محبّان اهلبیت را سرزنش و توبیخ می‌کنند که چرا دکان در برابر خدای متعال باز کرده‌اید و به جای درگاه آفریدگار پیش آفریده‌ها وسیله می‌جویید؟! اولاً اینان آیه‌ی وسیله در سوره‌ی مائده را لابد به‌عمد نادیده می‌گیرند و یا از آن تفسیر به رأی  دارند که هر دو وجه نکوهیده است. ثانیاً منبع ما احادیث متقن هم هست که پیروان را وا می‌دارد به اهل بیت ع رجوع قلبی دلی عقلی عاطفی عرفانی تقلیدی داشته باشند زیرا؛
 
 
به نقل شیخ کلینی در کتابش (الکافی، ج۱، ص۱۹۳) از امام رضا -علیه‌السلام- روایت شده است که «امامان، جانشینان خداوند در زمین هستند.»
 
 
باز به نقل شیخ کلینی در کتابش (الکافی، ج۱، ص۱۹۳) از امام صادق -علیه‌السلام)- روایت شده است: «اوصیاء همانا درب‌های خداوندند که از طریق آنها وارد می‌شوند و اگر آنان نبودند، خداوند شناخته نمی‌شد و خداوند به وسیله‌ی آنان، بر مخلوقاتش احتجاج  می‌کند.»
 
 
یادآوری: «حجت» در لغت یعنی برهان روشن که هنگام اختلاف با دیگری، اقامه می‌شود تا بر طرف، فائق آیند. روز قیامت کسانی در مقابل خدا مدعی می‌شوند «علت گمراهی ما، این بوده که راهنمایی نبوده تا راه را به ما نشان دهد و حقیقت را به ما ابلاغ کند و ما معذوریم و درین داوری محکوم نیستیم» که خداوند به وجود اهل‌بیت ع اشاره می‌کند: «آنان در میان شما بودند و آنان راه ارتباط میان من با شما بودند، اما شما نزد آنان نرفتید و حقیقت را اخذ نکردید و از آنان پیروی نکردید و به همین خاطر گمراه شده‌اید.»
 
اساساً محاجّه در دوزخ میان دوزخیان به نقل از قرآن خواندن دارد. امید است آن روز منِ بنده‌ی تقصیرکار دوزخی نباشم که توسل به احتجاج غلط بکنم که بهانه آورم و گویم به محبوبان درگاه خدا چرا توسل نجُستم! آری؛ به نظر من انتظار، اوج توسل است. فرد منتظر، در قله‌ی امید زیست می‌کند و یأس بر او  پیله نمی‌تنَد. شب تولد حضرت بقیه الله علیه السلام بر متوسلان و پیروان خجسته و میمنت. به فرموده‌ی زیبای امام جواد ع "زینت روایت، حفظ (=از بر داشتن) است." یعنی بپا داشتن آن. والسلام. دامنه.
 

آقای سید محمدرضا شمس (ساقی)

چه درجه‌ی اعلا سروده این وصفیه را
تا مغز استخوان رسوخ داره
اول که شروع می‌کند: 👇
 
امشب که قـــم میعــادگــاهِ عاشقــان است
شـور و شعـف بـر پــا بـه مُلـک جمکــران است
 
و سپس با چند بیت، به این بیت می‌رسد: 👇
 
اکنــون که عصر غیبـت و چشم انتظــاری‌ست
دل‌هــــا ز سـوز فـــُرقَتـش آتشـفــشـــان است
 
 
و باز پس از چند بیت، این فراز را می‌گوید: 👇
 
 
بــرخیــز و بشــتاب و بـــزن از پـــرده بیــرون
هرچنــد عصر غیـبـت اسـت و امتحـــان است
 
 
و نیز در ادامه این بند نقادانه را: 👇
 
از بـــار سـنگیـن ریــــا و جهــــل و حـــرمـــان
دل‌هـا پر از خون‌است و قامت‌ها کمــان است
 
 
و آخرسر پیش از بیت پایانی،
این دو مصرع شیداکننده را: 👇
 
گـَــرد فــراقــش گرچــه بــر دل‌هـــا نشــســته
خــاک قـــدومـش تــوتیــــای دیــدگـــان است
 
جناب حجت‌الاسلام آسید حسین آقا شفیعی دارابی استاد محترم سلام. مواجهه‌ی منطقی و مبتنی بر نزاکت با مخاطب خود به اسم «آقای  ابوعلی» برقرار کرده‌اید که خواندن آن برای مخاطبان دیگر هم درین صحن مفید بود لابد. از جمله برای من که نحوه‌ی سخن شما جالب توجه بود. البته اسم آن دو تا کهنسال را به‌عمد نبردید اما تیزبین‌ها متوجه‌اند آن پیر کهنسال اولی آیت الله شیخ احمد جنتی است و آن کهنسال دومی -که برخی خواهان تغییر قانون اساسی به نفع این شخص بودند- مرحوم حجت الاسلام اکبر رفسنجانی است. البته روزی نهاد نگهبان وی را در مجلس ششم با رفتار نادرست از شکست قطعی‌اش در انتخابات نجات! داد و به عنوان نفر سی‌امِ تهران کرد. روزی هم همین نهاد نگهبان در چندین مرحله از انتخابات‌های مختلف حجت الاسلام حسن روحانی را فردی صالح اعلان کرد که همه اشتباه بود، او اصلاً فردی صاحب صلاحیت نبود. تازه این بار نهاد نگهبان در مورد این فرد رفتار سدید و درستِ درست کرد؛ رد صلاحیت. ازین‌رو بنده رفتار نهاد نگهبان را همیشه وفق مُرّ شرع و قانون نمی‌دانم. آنان گاه «تحت تأثیر» رفتار دارند. درین هیچ تردیدی ندارم. اساساً رفتار هیچ نهادی مطلقاً قابل دفاع نیست که در بیانات شما هم معمولاً این عنصر استقلال رأی وجود دارد. با ارادت: ابراهیم.
 
دامنه ۲ | : از آن بالا که از غروب دیروز تا نزدیک ظهر امروز در مدرسه و ایتا نبودم، نوشته‌هایی هست که نیاز به نظر دارد. خودم را می‌رسانم. کمی بعد..
 
::
اول به این فامیل مادری خودم آق اسماعیل آفاقی زیارت‌قبول بگم چون کسی مشهد مقدس برودُ اطلاع‌رسانی بکندُ و ما را در جریان زیارت امام هشتم علیه السلام بگذارد، منِ یکی را دل می‌رباید؛ چون حرم امام رضا ع برایم شأن شؤون خاصی دارد و سختُ ژرف به آن صحن و سرای ملکوت دلبسته‌ام.
 
آق اسماعیل سلام. زیارت و لابد خدمت خادمیاری‌ات قبول حق. عوض ما هر جا کبوتر دیدی زیارت فرما. می‌دانی این یعنی چی؟ یعن دائم عوض ما زائری کن، چون حرم هر جا قدم گذاری کُوتر هست! اینم کشکولی نیمه‌شعبانی.
 
این، که عالی‌ی اَعلا عِلّیین است. کمی بعد..
 
آق سید اسحاق سلام
 
خوب تمام کردی، با این دو مصرع پایانی:
 
«همه امیدِ ما ، به شِما دَرمی
ظهور اَم‌ِ وِسِه‌ ، خله‌دلگرَمی»
 
واقعاً سید اسحاق، ظهور برای منتظران مایه‌ی مباهه و دلگرمیه و شما حرف دقیقی را به زیر شعر بردی.
 
البته دامنه چون مِلا لغتی!!! هسّه می‌گه . باید می‌گفتی
 
همه ما امیدِ به شِما دَرمی
 
که جناب‌عالی ما را پس از امید جا دادی.
چِدومبِه! بلکُم! تِ دِرِس گفتیو من اشتباه درمِه کامبِه.
 
بگذرم، لذت این شعر قشنگ در کامت شیرین باد.
 
واسه این سُروده‌ی استاد... می‌آم:
 
حجت الاسلام آقا شفیعی مازندرانی استاد محترم سلام. درست رفتید روی دل ما: آری؛
 
«ما عشق فشانیم»
 
البته استاد عرض کنم آن غائب مقدس همیشه‌حاضر، به سلامت و سالم هست. این ماهاییم که سالم باید زیست کنیم. آمین. ممنونم ازین فرآورده‌ی فکری آن بزرگ و شعرپرداز.
 
اسماعیل آفافی: «سلام   از کنار بارگاه ملکوتی حضرت ثامن الحجج علی ابن موسی الرضا ( ع) در شب میلاد نتیجه اش حضرت صاحب الزمان  ( عجل الله )نائب الزیاره همه شما هستم»
 
جواب دامنه: از آن بالا که از غروب دیروز تا نزدیک ظهر امروز در مدرسه و ایتا نبودم، نوشته‌هایی هست که نیاز به نظر دارد. خودم را می‌رسانم. کمی بعد. اول به این فامیل مادری خودم آق اسماعیل آفاقی زیارت‌قبول بگم چون کسی مشهد مقدس برودُ اطلاع‌رسانی بکندُ و ما را در جریان زیارت امام هشتم علیه السلام بگذارد، منِ یکی را دل می‌رباید؛ چون حرم امام رضا ع برایم شأن شؤون خاصی دارد و سختُ ژرف به آن صحن و سرای ملکوت دلبسته‌ام. آق اسماعیل سلام. زیارت و لابد خدمت خادمیاری‌ات قبول حق. عوض ما هر جا کبوتر دیدی زیارت فرما. می‌دانی این یعنی چی؟ یعن دائم عوض ما زائری کن، چون حرم هر جا قدم گذاری کُوتر هست! اینم کشکولی نیمه‌شعبانی.
 
جواب اسماعیل آفافی:«سلام  صبح بخیر  وخوشی  و سعادت همیشگی   لطف دارید  همیشه نیازمند و مشمول دعای دوستان هستم اما بعد  ! میروم در مدرسه   بچشم سلام  مجدد. رفتم  به مدرسه  چون  روز تعطیلی بود  مدیر رفته بود  برف بازی  بدون ( دشو  ) شیره خاروندی  ( خرمالو)  بعد از اینکه شب شنبه ساعت ۹ به بعد آخرین مطلبی که نوشنید نبودید تا ساعت ده شب  بعد از ساعت ده ،  ۹  پست  از شما بود و دیگر هیچ با این حال  خیلی ممنونم  کبوتر را گ فتید  اتفاقا  همینطور با ویلچر میرفتم   کبوتری نزدیکی من بود  خطاب  به اون کردم گفتم کبوتر مرتضایم را ندیدی   چون  بعد از  فوت فرزندم کبوترهای ایشون را  به حرم بردیم رفتم  هیئت رزمندگان ، احتمال اونجا را دادم ، ولی نبود.»
 
جواب دوم دامنه:  آقا اسماعیل سلام سوم. حطّی اطّی بازی شد! خندیدم از کت‌سولاخی رفتن تو. خوشحالم کوتر را دیدی و یاد آقامرتضی خودت افتادی، قبر آق مرتضی نورباران باد. چه خوب کبوترهای آن روانشاد را به حرم رضوی هدیه کرده بودی. روحش شاد و سلام مرا به خانم محترم و ساداتت برسان. ممنون که قشنگ‌دعا کردی همه‌ی حاجتمندان را. بارها برات میسّر شود زیارت مشهد مقدس.
 

اتوکشیده‌های "هار و خونخوار"

رهبر معظم شنبه (۵ اسفند ۱۴۰۲) وقتی مسئولان کنگره‌ی ۲۴ هزار شهید خوزستان به دیدارش رفتند یک مسئله‌ی مهمی را مطرح کرده که به نظرم نباید از کنارش آسان و بی‌خیال گذشت؛ فرموده بودند:

 

"غربی‌ها که برای اعدام یک مجرم سر و صدا و هیاهو به راه می‌اندازند در برابر کشتار ۳۰ هزار انسان بی‌گناه در غزه چشم خود را بسته‌اند."

 

از نظر رهبری چهره‌ی واقعی غرب همین است، "اتوکشیده و لبخند بر لب" اما در واقع عینِ "سگ هار و گرگ خونخوار". شگفت بیشتر آن جاست که چنین تمدن و افرادی پیروهایی هم دارد که حاضرند ادب و آداب و داشته‌های تمدن و دین خود را فرو بگذارند و دربست تحت تصرف آن فکر و افراد  "هار و خونخوار" در آیند؛ در تاریخ فرومایگی ازین عمیق‌تر و رسواتر نداشتیم. دامنه.

 

متن شفیعی مازندرانی: ...او از قول یکی از بزرگان خاطره‌ای از حضرت امام (رحمةالله‌علیه) نقل می کرد که در ایام جوانی، به همراه چند نفر از دوستان شان به زیارت حضرت رضا (علیه‌السلام) آمده بودند. او(امام راحل) از همهٔ ما کمتر برای زیارت در حرم می‌ماندند و زود‌تر به خانه برمی گشتند. از ایشان دلیل این کار را می‌پرسند. امام (رحمةالله‌علیه) می‌فرمایند که من برمی گردم تا چایی آماده کنم و خانه را برای دوستان و زوار امام رضا (علیه‌السلام) مهیا کنم. نکتهٔ جالب اینجاست که یکی از دوستان روحانی امام (رحمةالله‌علیه) از ایشان می پرسد که آیا این عمل شما با زیارت امام رضا (علیه‌السلام) قابل قیاس است؟ و امام پاسخ می‌دهند که من ارزش این کار را از زیارت امام رضا (علیه‌السلام) کمتر نمی‌دانم.

زارَّ فارَّ

جناب حجت‌الاسلام شفیعی مازندرانی استاد محترم سلام. داستان چای‌درست کردن امام خمینی رحمت الله در انتهای متن‌تان، برای زّوار دلچسب بود. آری؛ گرچه هر چه انسان در حرم هر چه طولانی‌تر سُکونت توأم با سکوت کند، سَکنیت می‌گیرد، اما معصوم علیه السلام فرمود: زارَّ فارَّ. زیارت کن فوری فرار کن (=محل حرم را ترک کن) چون به نظر من حال معنوی انسان دیرپَز است، ولی زود تمام می‌شود. بهتر است زیارت که دست داد، آنجا را ترک کرد تا مقام معنوی کسب‌شده با کارهای خفیف بعدی خراب نشود. من هر باری که به زیارت‌ها نائل می شوم، مدت زیارتم را اندک‌تر، ولی تعداد دفعات تشرّف روزانه، عصرانه را افزون‌تر می‌کنم.

 

سلام. واقعاً نوآور وارد جواب ۲۱۲ شدید. شما هفتمین نفر هستید که به مشارکت در بحث ۲۱۲ همت ورزیدید. من از آن دو وجه پاسخ‌تان میخکوب شدم چون نوعی بداعت پسندیده در حلّاجی پرسش بود. یعنی اَلیاف پرسش را با کمان قلم و فکر باز کردید. مهم می‌دانم کسی دو عنصر مَعیت با ولی زمان و انتظار ظهور ولی معصوم موعود علیه السلام را دست‌مایه‌ی جهت‌دهی زندگی خویش کند؛ این نوع نگرش انسانی و زیست دینی درس داده است به ما. غرَض پرسش هم یکی همین بوده کاشف به عمل آید اعضای شریف با چه طریق به خود معنویت تقویت می‌کنند. آن جا هم که هر انشعاباتی را زیر بستر حق یا باطل تقسیم کردید، بسیار اندیشه‌ی درستی هست. قبول است. نیز جا دارد خشنودم باشم که نسبت به تأسیس و استدامت مدرسه فکرت، چنین فکر نوِی دارید و به اساتید بزرگ و بزرگوار این صحن که بر همه‌ی ماها نقش رهنمون را دارند، ارزش و قیمت قائل شدید. پس مدیر یک کشکولی هم گوید: جراید به مارگرت تاچر نخست‌وزیر چندسال گذشته‌ی انگلستان لقب «بانوی آهنین» داده بودند. پس می‌شود به شما «عضو عرفانین» لقب داد؛ علت؟ معلوم است. دیدِ شما همش عرفان‌منش هست. سلام دوباره‌ی بنده هم به شما فامیل محترمم ۱. من این طور دریافتم شما آینده‌ی باطل را با تفکری که ارائه کردید، مُندمج می‌دانید. آیا چنین نیست؟ من چند سال پیش شعری خوانده بودم از آیت الله العظمی وحید خراسانی که همین مُندمج را برای "باطل" به کار برده بود. حلا لابد شاید بخواهید منظورم را از مُندمج بدانید، وقتی چیزی در چیزى دیگر درآید چنین وضعی را مُندمج می‌نامند. مثلاً شیره‌ی چوب تَرِ انجیر در شیر، که بی‌درنگ شیر را پنیر می‌کند. حال برایم مفهوم نیست که یعنی در نظرگاه شما باطل در حق مُندمج می‌شودُ چیزی ازش باقی نمی‌مانَد؟ برایم این وضع آینده‌ی بشریت و خلقت که رسم کردید، گُنگ است. البته طرز عقیده‌ی شما بسیار ارزشمدار است و من چنین عقیده‌ای را که متن‌های شما جاری می‌شود تحسین می‌کنم. ۲. مضافاً نپذیرفتن القاب، نشان تواضع شماست. نیز شما چرا کلاس اول در سال هفتم مدرسه فکرت؟ شما که از همان سال نخست تأسیس مدرسه دعوتت کردم. این هم همان تواضع است که گفتم. پس اگر لقب، سختت است می‌شود "فَریدی فروتن" نامیدت. کشکولی نیست؛ جدی‌ست. بر هر چه سادات صحن صلوات.

دنیا چه جوری قشنگت می‌شود؟!

حرم، زن خوب و قشنگ.

دریا، رفیق خوب و همراه.

سفَر، دوست بی‌دوز و کلَک.

زیارت، به جمع‌جمع و خلوت.

علف، پیش هر بُز و شیر و زغَر.

چتر، کنار یکی که دل دارد، هم عقل.

نماز، نه با ریا و طولِ عرضِ بی‌نیاز.

کتاب، وردستت هر روزشب باز.

غذا، کم که باز، باز شود سرِ روده‌ها.

آهنگ، نه عجیب‌غریبُ ننگ، که نرم.

رضایت، آن حد دلت بی‌خش هدایت.

عبادت، نه بلغور لفظ که از سِرِّ تنت.

خواب، نه کابوس نه آنسان تختخواب.

جهاد، روزش فراشد نباشی اهل فرار.

بحث، بی جَرُّ جِرّْ با یک هم‌نفْس.

بس است؛

روده‌دازی کردم زیر برف.

پیش تر نروم؛

تَر و خیس می‌شوم از شرم.

 

در دامنه‌ی کوه خضر

۹ اسفند ۱۴۰۲ دامنه دارابی

شعر نیستا، واگویه‌‌ی خلوتی ابتکاری (من‌درآوردی!!!) خودم است که گه‌گاه با سجع آوایی لفظ اول و لفظ آخر هر خط و سطر که در دفتر یادداشت خصوصی‌ام، می‌نگرم و می‌نگارم. این یکی فاز را، برفِ فریبا باعث شد فاشش کردم. بگذرم.

 

الکن‌شدن زبان روحانیت

دفاع و تبیین انقلاب آری؛ توجیه‌گری کاستی نه

من از حجت‌الاسلام شیخ احمد مروی مسئول حرم رضوی اساساً خوشم می‌آید. همان آغازین روز کارش در حرم، سخت جلوِ افرادی که به وی لقب "آیت الله" !!! داده بودند ایستاد و گفت این عنوان برای من زیاد است من "آیت الله" نیستم. بعد هم، وقتی دقت کردم دیدم مرد منصف و پرواپیشه‌ای هست و علم هم دارد. او دیروز در جشن تلبُّس (=همان عمامه‌گذاری) طلاب حوزه‌ی علمیه‌ی خراسان -که در حرم مطهر امام هشتم برگزار شد- صحبت‌های عقل‌پسند و شجاعانه‌ای گفت که دقت مرا برانگیخت. همین شد که یادداشت روزم را همین مسئله بگیرد.
 
از منظر آقای مروی "مردم از رفتار برخی مسئولان گلایه‌هایی دارند" و او با این فرض مُتقَن، وارد تذکر جدی به روحانیون شد. مثلاً این حرفش:
 
"شأن روحانیت بالاتر از آن است که بخواهند توجیه‌گر کاستی‌های مسئولان باشند، روحانیت هیچ وظیفه‌ای ندارد که عمامه و لباس امام زمان (عج) را خرج اشتباهات دیگران کند."
 
شیخ احمد مروی که به نظرم شخصیتی متواضع دارد و صحبت‌هایش همآره حساب‌شده و جذاب و روراست است- درین نکوهشش دست گذاشت روی این مسئله که:
 
"رفتار ناسالم برخی مسئولان نباید از یک سو باعث دلسردی مردم و از سوی دیگر موجب الکَن‌شدن زبان روحانیت در دفاع از اصل انقلاب، نظام و ولایت فقیه شود؛ مردم بسیار باهوش هستند و از روحانیت انتظار صداقت دارند."

 

من هم چونان حاج آقا مروی برای روحانیت دست‌کم سه شأن قائلم: یکم. دفاع و نیز تبیین انقلاب. دوم: ایستادن در برابر فساد و فاسدان با تمام قوت و جُربُزه. سوم: مرادِ معنوی و دینی آحاد ملت بودن، نه فقط مراد مذهبیون و یا خدای ناکرده یک جناح شدن. دلیلش این است هر فرد روحانی در چشم مردم، نماد نمایندگی شرع از جانب رسول خدا ص است. اساساً به تعبیر من ، یک انسان روحانی، ۱. سر را زیر عمامه می‌برَد که صدای حقیقت و دیانت باشد. ۲. تن را لای قبای ردا می‌پوشاند که شمایل نبوی گیرد و نقش پیام بَری را ایفا کند. ۳. و دوشَش را عبا می‌گذارد که فراموش نکند راهش و منشَش، منش شخص نبی مکرم صلوات الله باشد که هرگز از مکارم اخلاق منفرق نشد و نام و نمود خود را از مردم و مستمندان تبعیض نزد. من اصلاً فردی منهای روحانیت نیستم، حرفم فقط برای تقویت و صد البته پرهیزدادن برای تضعیف نشدن است. آری؛ الکن‌شدن زبان روحانیت، خدا نیاورَد. دفاع و تبیین انقلاب آری؛ ولی توجیه‌گری کاستی نه هرگز. دامنه.

 

امیر رمضانی [در پاسخ به دامنه] درود جناب طالبی. روحانیت نقش نظارت بر قدرت خودش را کم رنگ کرده و توجیه گر قدرت شده. نمیگویم همه ولی در فضای تلگرامی آنقدر از سخنان خارج از رده و غیر عقلانی و غیر علمی افراد ملبس به لباس روحانی فوروارد میشه که سخنان آرامش بخش و شور آفرین  قابل توجه روحانیون کم میشود . انگار هر روز و هر پست یک مشت از وزنه سنگین این دوستان و عزیزان کم میکند. چه بگویم که شرمندگی از این سخنان و‌مواضع زیاد هست. باید کاری کرد.

 

برف ۷ اسفند ۱۴۰۲ قم
 
 
 
 
برف ۷ اسفند ۱۴۰۲ قم . عکاس : دامنه

عکس برف قم

سر باید سرِ مُهر سائید چنان که مِهر آسمان با برف و باران بر سرِ ۲۳ استان ایران سائید. ای باران و برف ببار که تشنه است کامِ دشت و دمَن و جلگه و دامنه و قله‌ی ایران. قم چه قشنگ شد با برف و یخ و باران. وَرْف همْطی در قم دَرَه وارِنه. انگوس بِنه کَفِنه. همین حالا ساعت ۱۰ : ۱۵ دقیقه. ارتفاع برف رو دیوار منزلم از ۳۰ سانت انگار بالاتر رفت. رِفْت (=رد پا) خودم را لای برف هم گرفتم. واقعاً قشنگ است. ریه‌ها وا شد.

 

استاد حجت‌الاسلام آسید حسین آقا سلام مجدد. سه سال پیش پستی نوشته بودم که در آن آورده بودم هرگز نام سید و سادات را از سر اسم افراد سید حذف نکنیم. شما هم آن پست و پیشنهاد مرا تأیید کرده بودید. اینک آق سید یاسر موسوی و آق حاج سید رضی سجادی را بدون ذکر سید نام بردید. حتم دارم، سهو بود. سپاس.
 
امیر رمضانی به دامنه در خصوص پست بالا: درود جناب طالبی .یک خاطره در این خصوص عرض کنم که خیلی جالب هست و ماندنی . در داراب کلا شبی با حضور معتمدین و هم محلی ها و روحانیون حاضر در محل مرحوم سید باقر سجادی و مرحوم سید علی صباغ دارابی  جلسه ایی در منزل احمد علی نژاد تشکیل شد .‌دستور جلسه را دقیقن یادم نمی آید ولی سایه روشن تشکیل هیئت امنا  حالا برای مسجد بود یا هیئت ابوالفضل بود یا کشاورزی برای داراب کلا بود . اونجا دوستان چند نفری نامزد شدند . بنده را بعنوان دبیر جلسه انتخاب کردند و سریع قلم و دوات و کاغذ را بدستم دادند که اسامی را یادداشت کنم . و صورت جلسه را بنویسم . نامزد ها یکی یکی دست بالا بردند و بنده هم یاداشت کردم. وقتی رای دادن تمام شد و اسامی منتخببن را نوشتم . دستور آمد که صورت جلسه را بخوان . بنده اسامی را خواندم  تا رسیدم به مرحوم سید باقر سجادی . نوشته را خواندم باقر سجادی . غلام یزدانی . و..... هنوز جمله ام تمام نشده بود که مرحوم آق سید علی صباغ دارابی تذکر داد که چرا  سید باقر سجادی را باقر سجادی نوشتی و خواندی . خیلی خیلی شرمنده شدم و عذر خواهی کرده و اصلاح نمودم  از آن زمان تاکنون و الی عمرم هرگز و هرگز و هرگز هیچ سیدی را بدون پیشوند سیدی نه خواندم و نه نوشتم و نه میخوانم و نه  مینویسم و نه صدا میکنم. و هر کمکی از دستم بر آید اگر طرفم سید باشد . دو چندان خدمت میکنم . خواستم بگوییم این اعتراض شما وارد است . ولی حتم دارم سهو بود رونوشت به آقا سید حسین شفیعی دارابی. پر فروغ باشید.
 
این چند پست بالا  را باید کشکولی جواب دهم:
کمی بعد تکمیل می‌کنم:


سلام. این ردیف از همان بالا همه یک جایی بالاخره اشتباه کردند عین من که در مورد حاج علی‌میرزا -که داماد مرحوم حاج سید کریم موسوی است- با پدرش حاج رحمان که باجناق جناب حجت الاسلام آشیخ مالک است.


یک. امیرجناب سلام. اشتباه شما این بود هر طالبی را مدیر!!! فرض می‌کنی. حک اسم «طالبی» بر روی فیلم استاد آسید حسین آقا، من نیستم آقا.

دو. دو: آسید موسی سلام. اشتباه شما این است برف دِشوو را درشو نوشتی! لابد از دیدن عکس برف دِشووی من دلت رفت و غش و ضعف کرده بودی!


سه. سه. سه. جناب علی میرزا سلام. باور فرما جای پدر شما را با شما اشتباه گرفته بودم. به قول استاد آسیدحسین آقا برف دِشوو مرا حسابی گرفت و بُرد به هپروت!!! و به قول آسید موسی هم برف و هم دِشوو اصلِ اصل بود و عین بنگی‌ها!!! خُمارم کرده بود. بله درسته. خودم هم بعد از توضحی که آسید موسی برام فرستاد پی به فاجعه!!! برده بودم. خدا پدرخانمت مرحوم حاج سید کریم موسوی آن مرد خالص باخدا را رحمت کناد. شاید حکمت شد تا اسم آن مرحومِ بزرگ‌مرد محل برده شد درین صحن.

چهار. جناب حجت‌الاسلام آسید حسین آقا شفیعی دارابی استاد محترم سلام. شما هم برف دُشوو لب‌نزده آق سید موسی را شهید کردید!!! جالب شد. گویا سفیدی برف فقط حافظه‌ی ابراهیم را شلیک نکرد!!! قشنگ بود این موارد پشت سرِ هم باهم.
 
پنج: آسید موسی صباغ سلام. برف دُشوو و حافظه‌ی ابراهیم و همه و همه باعث شد استاد حاج آقا شفیعی دارابی تو را به جای داداشت شهید سیدباقر صباغ بگیرد. من البته چقدر هم خوشحال شدم زیرا یک آن حس کردم روح آن شهید عضو مدرسه فکرت شد و این برای من ارزش داشت نام شهید بیاد وسط. خیلی هم قشنگ. یادش گرامی باد. هیچ چیز ولو ساده.
 
عکس بالا که حاوی پیام‌های بزرگواران در دیشب بود را اسکرین شات کردم که مستند!!!! بیام میدان!!!
 
امیرجناب سلام. حکایت شما از مسئله‌ی ذکر نام سید در آن جمع رأی‌گیری یک طرف، خودِ تصمیم زیبا و راسخت بر درج نام سید روی اسمشان یک طرف. الحق هر دو قشنگ بود. خوب شده بود مرحوم حجت‌الاسلام آسید صباغ آن تذکر مشفقانه را داده بود. گاه یک تذکر بجا کار صد کتاب را با آدم می‌کند. جالب این‌که پان‌ایرانیسم‌ها که بیشتر در پُز هستند تا تز، اساساً با لفظ «سید» ویار دارند. بگذرم. ممنونم از بیان یک داستان واقعی که پند در آن عیان است. تصمیم تو را هم می‌ستایم.

امیرجناب سلام و سپاس. من ممنونم که از آن محیط وب ما را مطلع می‌کنید. در واقع بازتاب را برای ما آماریزه می‌کنید. با نگاه دلسوزانه و سازنده‌ات همنوایی دارم. بله یک چچکل در زیر پنبه ممکن است یک انبار پنبه را سوخت کند. می‌دانم که خودِ روحانیون وارسته و پارسا از دست این جور روحانی‌ها چه عذابی که نمی‌کشند.
 
سید موسی صباغ: سلام آقا ابراهیم. لفظ درشو رو بعضی ها بکار می‌برند که خواستم با همون لفظ باشه. ممنونم  از اخوی شهیدم در این صحن یادی کردین. خدا روح والدین شما و اخوی رو قرین رحمتش کند. از پارسال در این صحن یادی از پدر و برادرت شد ،کنجکاو بودم که قبر پدر شما رو پیدا کنم ( تلقی بنده این بود که نزدیک قبر مرحوم حاج آقا علی شفیعی باشه) . اما بر حسب اتفاق چشمم به تمثال اخوی مرحوم تان در سنگ قبر افتاد که کنار قبر پدر شما دفن شده بود . که از آن پس هر وقت توفیق حضور در مزار شهدا پیدا میکنم فاتحه ایی نثار این  دو عزیز شما اهدا میکنم.
[در پاسخ به سید موسی صباغ]
::
آسید موسی صباغ سلام سوم. کمی حدس زدم که خواستی از غلط مشهور دِشوو استفاده کنی. مثل لفظ دسشوری که همان دستشویی (=توالت) است. دوم این که دلم برات شد که نام مقدس شهید گرچه تصادفی وارد الفاظ آن پست‌ها شد اما هیچی چی بی حکمت نیست. شهید سیدباقر شما در رفتار و خُلق و صفت به تعبیر من مِلایکه بود. خیلی او را سر به زیر می‌دیدم انگاری در درون خود سیر و سلوک داشت.

پدر و مادرت را خدا بهشت برین برده است، نه این که شهید هدیه کردند، خودشان دو انسان متقی بودند و خیلی محبوب میان مردم. آقا شرمسارم و نیز مَسرور که قبر مرحوم پدرم و برادرم که در ورودی پله‌ی یادمان شهیدان دفن‌اند مورد توجه و ذکر فاتحه‌ی آن رفیق است. کنار پدرم سمت راست هم قبر مادربزرگم همسر مرحوم آخوند ملاعلی است. قبر مادرم مرحوم زهرا آفاقی هم چند قدم پایین‌تر نزدیک همین یادمان شهیدان قرار دارد.


فارسی‌زبان‌های صحن: دِشوو یعنی دوشاب خرمالو (=به گویش محلی خاروندی) جنگلی که همان شیره است، ولی بیش از حد لذیذ و گوارا.
 

هاع حاج حجت هااااااا؟؟؟
 اگ زنده!!! هستی، بیا صحن، کارِت دارم.
خَف نشو رخف!

استاد حجت‌الاسلام آسید حسین آقا شفیعی سلام. آن مهره‌ی مرحوم حجت الاسلام رفسنجانی -که چند پست بالاتر ازو امروز حرف زدید- از همان سال‌های اول انقلاب معلوم‌الحال بود. اصلاً سواد حوزه ندارد. ولی چندین بار همین شورای نگهبان او را برای خبرگان صالح تشخیص داد. به نظرم آن که باید مؤاخذه شود همین فقیهان شور نگهبان هستند که چندین سال و جندین بار حجت الاسلام حسن روحانی را به عنوان مجتهد خبره برای خبرگان تأیید صلاحیت کرده بودند. او اساساً سواد حوزه نداشت چه رسد به اجتهاد. بگذرم.
 
استاد حجت‌الاسلام احمدی سلام.‌برای این پست مهم‌تان می‌آم. خیلی زیبا وارد شدید و خارج. کمی بعد البت... هر سه نگاه عامیانه، نگاه سیاسی، نگاه بینشی را به زیبایی هرچه تمامتر تبیین کردید. قلمت هم همیشه سهل‌الوصول است و این درک مطلب را آسان می‌کند. من هر سه استدلال آن جناب را می‌پذیرم. شرح صدرت همیشه مفید بود. خواستم بازتر کنم دیدم جای هیچ ابهامی در متنت نیست که بی‌جهت وقت اعضا را بکُشم. درود دارم و از بیاناتت ممنونم و بهره‌گیر.
 
شیخ محمد رضا احمدی: سلام. صبح آفتابی و سردتان به خیر و خوشی... بالاخره یک فرقی بین بالاشهر و پایین شهر باید باشه، نباید باشه؟
 
سلام جناب طالبی عزیز. یک نکته جالب در میان شخصیت های سیاسی داخلی که از عدم وجود شرایط برابر رقابت و در نتیجه، عدم مشارکت مردم دم می‌زنند، اشاره‌ای به اموری مانند اقتصاد نمی‌کنند، و یا به ندرت می‌پردازند، چرا؟ چون خودشان در واقع از بانیان وضع موجود هستند، تنها مشکل‌شان عدم تایید و... هست.
چون خودشان تایید نشدند، از مردم هم برای شرکت دعوت نمی‌کنند و یا حداکثر مانند روحانی، مردم را به رای دادن به کاندیداهای معترض دعوت می‌کنند. در شرایط فعلی به راحتی می‌توان سیاست‌بازان را از سیاست‌ورزان تشخیص داد. ارادت.
 
سلام جناب آشیخ محمدرضا. جغرافیایی هم حساب کنیم من در جنوب قم واقع‌ام. چه باید کرد که بر خلاف تهران که شمالش، آن طور است، در قم جنوبش این طور است! من که از طبقه‌ی فرودستانم و از فرادستان بیزار. راستی ما که پای کوه خضر ساکنیم تقریباً، همیشه چند درجه‌ای هواش با مرکز شهر قم فرق دارد حتی تابستان. خودت هم پسرت آقا محمدجواد سمت ما ساکن است می‌دانید.
 
سلام مجدد حضرت آسید حسین آقا استاد گرانقدر ما. متشکرم که پاسخ قشنگی دادید. ۱. بله، موافقم. عنوان «آیت‌الله» دادن به مرحوم حجت الاسلام اکبر رفسنجانی را کاری از سوی افرادی می‌دانستم که او را بُت می‌ساختند. این جا هم اعضا و فقهای شورای نگهبان مقصر بودند که حاضر می‌شدند او را از قانون اساسی مستثنی کنند و با آن که باید از ریاست مجمع تشخیص مصلحت نظام استعفا می‌داد بعد در مجلس ششم ثبت نان! می‌کرد، ولی شورای نگهبان وی را با همان رفتار فراقانونی تعیین صلاحیت کرده بود. ۲. آقای حسن روحانی را چون گفتم برای خبرگان چند بار مجتهد صالح تأییدش کردند، فقیه‌های شورای نگهبان را هدف قرار دادم چون خودتان که نیک می‌دانید خبرگان را فقط فقهای شورای نگهبان نظر می‌دهند نه اعضای حقوقدان. سپاسگزارم از استادم.
 
 
آقااحمدی سلام سه‌باره و سپاس چهارپاره. با نظر شما موافقم به‌تمامه. همین‌طور است که ترسیمش کردید. بلایی که دولت ۱۱ و ۱۲ بر کشور آورد هیچ دولتی نیاورد. بورس را همین حسن روحانی به آن روز انداخت. بنزین را او باعث آشوب شد. آن ننگین‌کار را او در ۵ + ۱ مرتکب شد. اساساً این فرد، شاکله‌اش «دروغ» است. او بر پایه‌ی دروغ، ریش! در آورد و رو پیدا کرد.
 
 
کسب مقام قهرمانی کُشتی آموزشگاهی سطح مدارس ساری توسط آقامحسن دارابکلایی فرزند شایسته و بااخلاق آقاابراهیم دارابکلایی (برادر خانمم) و مریم‌سادات صباغ را به خود آقامحسن و والدین مذهبی و متدین و زحتمکشش، تمام خویشاوندان، و اساتید و مربیان محسن تبریک می‌گویم. آقامحسن خیلی خوشحالم بازم تو را مجدداً برای بار چندم در رقابت‌های کُشتی استانی و کشوری قهرمان می‌بینم.

چهارشنبه ۹ اسفند ۱۴۰۲

مدیر مدرسه فکرت
دامنه ابراهیم طالبی دارابی

 

سید یاسر موسوی: طرحی زیبا از ادای احترام کودک فلسطینی به سرباز آمریکایی که با سوزاندن خود در مقابل سفارت رژیم صهیونیستی، نخواست نامش در طومارِ جنایتکاران علیه فلسطینی‌ها باقی بماند.
 
 
آق سید یاسر سلام. اسم این خلبان آمریکایی «آرون بوشنل» که با این حرکتش غرب را رسوا کرد، برام بفرس. کاش بشود اسم این خلبان را بر روی جایی گذاشت که حافظه‌ی تاریخ بماند. حرکت کودک فلسطینی ایده‌آل بود. کار قشنگی را نماد کردند. ممنونم ازین اطلاع‌رسانی‌ات.
 
 
 
جناب حجت‌الاسلام آسید حسین آقا شفیعی استاد محترم سلام. اخیراً از من خواسته بودید در مورد فصل‌بندی، گفتاربندی و شکل و شمایل کتاب شما با عنوان «جهش تولید در آینه آیات و روایات» نظر دهم. من دقت کردم. تنها چیز مهمتری که به نظرم رسیده این است برای این که بتوان بر جاذبه‌های شکلی کتاب افزود این است علاوه بر ایجاد طرح آرام و رنگ مناسب و ساده‌ی روی جلد، در گفتارها باید به جای شکل واحد و یکنواخت فهرست‌بندی، از هر یک از دوره‌های انبیاء که بحث کردید، مهمترین ویژگی سیره‌ی آن پیامبر را پردازش کرد و برای فهرست‌بندی برگزید. نه این گونه از بالا تا پایین کل گفتارها، یک جور و یا جمله‌ای یکسان، چینش شده است. از سوی دیگر نام کتاب برای این که مخاطب را تحریک به دانستن کند، باید از یکی از مسائل یا کلیدواژه‌های مهم کتاب انتخاب شود تا خواننده مایل شود سمت و سوی آن روَد و عنوان «جهش تولید در آینه آیات و روایات» عنوان فرعی داخل پرانتز آن گردد. این کمک می‌کند کنجکاوی خواهندگان و خریداران آن برانگیخته گردد. در مثال می‌زنم. عنوان «شب‌های پیشاور» برای کتاب سلطان‌الواعظین چقدر حرفه‌ای انتخاب شد. حال آن منبر ایشان در هندوستان و پاکستان است. ولی جذبه‌ی نام شب‌های پیشاور» عین عطر آدم را به سمت کتاب سوق می‌دهد. من خودم جذب نام آن کتاب قطور شده بودم و دهه‌های ۸۰ همه‌ی کتاب رل لقمه‌لقمه خواندمش. سپاس. ابراهیم.

 

(۱)
 
 
آیا  شرکت‌کردن یا شرکت‌نکردن در ۱۱ اسفند برابر است؟!
 
من فهم خودم را ازین مسئله‌ی سیاسی در میان می‌گذارم:
 
 
الف. پیش‌درآمد بحث :
 
صندوق را دو نهاد پیش از برگزاری، فیتلر می‌کنند. وزرات کشور و سپس نهاد نگهبان. پس از آن است که شیار باریک صندوق، مجاز است اسم نامزدهای داوطلب عبورکرده از فیلتر را توسط یک یک مردم، از خود عبور دهد. درین روند: ۱. هم کار درستی وجود دارد؛ افراد فاقد صلاحیت عین سَرَند، فیلتر می‌شوند، که باید طبق مقررات بشوند. ۲. هم کار نادرستی صورت می‌انجامد؛ چون ترجیحات جناحی موجب می‌شود هم وزرات کشور و هم نهاد نگهبان چشمی جناحی و خارج از ضابطه پیدا کنند. درین، هیچ شکی ندارم. سال‌ها رخ داده است.
 
 
 
ب. خودِ صورت بحث :
 
۱. هیچ عقل سلیمی در هیچ شرایطی حق رأی خود را در جیب خود و بیخ یقه‌ی خود جا نمی‌گذارد که مثلاً چون رد صلاحیت، صورت گرفته است، پس صندوق بی‌معناستُ رأی را وارد آراء مأخوذه کردن بی‌فایده.
 
۲. حتی اگر نامزد دلخواه کسی رد صلاحیت شده باشد، همچنان منطق ایجاب می‌کند از میان باقی‌مانده‌ها، برای آن کسی که به صورت نسبی از دیگری صلاحیت بیشتری دارد، فرصت انتخاب‌شوندگی فراهم کرد. چون رأی معنایی جز تفوُق ندارد؛ یعنی به فوق بردن فرد از بقیه‌ی نامزد.
 
۳. خودم جانبدار دموکراسی حداقلی هستم، نه حداکثری. یعنی به لحاظ گذراندنِ علم سیاست، مشارکت متعادل و آرام و دستچین را بر شرکت هجومی و احساسی با آماری نجومی، ارجح می‌دانم.
 
۴. چون صفت اصلی جمهوری اسلامی ایران، تکیه‌ی قدرت در دو قوه از قوای سه‌گانه، بر پایه‌ی رأی مردم است، شرکت‌کردن با شرکت‌نکردن برابر نیست. آثار هر کدام در هر صورت بر نظام بار می‌شود.
 
۵. اِعمال قدرت فردی هر شهروند در بالاترین امکان، فقط و فقط در مفهوم «رأی» معنی پیدا می‌کند؛ یعنی کارهایی چون فعالیت مدنی، نوشتن متن‌های انتقادی، شرکت در اعتراض‌های مدنی قانونی و هر کار سیاسی و اجتماعی و فرهنگی مشروع دیگر، زمانی به اوج خود منتهی می‌شود که زمان رأی فرا برسد. رأی، نافذ هم است؛ یکی را کنار می‌گذارد، یکی را به قدرت می‌رسانَد؛ پس نمی‌شود آن را در جیب مخفی کرد و استنکاف نمود. هر چند بنده به اختیار و آزادی فردی، درین مسئله، بسیار باور دارم و فلسفه‌ی سیاسی‌ام اختبار در کنار اختیار است.
 
جمعه ۴ اسفند ۱۴۰۲
قم : ابراهیم طالبی دامنه دارابی
 
امیدوارم با نوشتن تحلیل - تفسیر بالا، اجابت شده باشد به پیشنهادی که جناب حجت‌الاسلام آسید حسین آقا شفیعی دارابی استاد محترم در چندی پیش به بنده کرده بودند که درین مسئله‌ی سیاسی روز، نظرم را تشریحی بیان نمایم.
 

متن حجت‌الاسلام سید حسین شفیعی دارابی: سپاس از آقا ابراهیم و طرح مجدد انتظار. بنام پروردگار بصیر و دوستدار اهل بصیرت. آقا ابراهیم سلام علیک. از جنابعالی به جهت نگارش نوشته ای آراسته با صبغه پرسش _ تحلیل پیرامون انتخابات ۱۱ اسفند صمیمانه تشکر می نمایم؛ و دعا می کنم در قبال این اقدام نیکتان ماجور باشید؛ آقا ابراهیم در عین حالیکه در قالب این نوشته؛ به یکی از شبهات مربوطه؛ پاسخی مناسب داده اید (البته در خلال آن؛ همچون همیشه از طرح نقد و نقب نسبت به عمل مسئولین انتخاباتی هم؛ دریغ نورزیده اید)؛ ولی با توجه به توانتان در عرصه تهییج و تشویق دیگران به حضور پررنگ در این عرصه مهم سیاسی؛ انتظارم اینست به این نوشته بسنده نکنید؛ زیرا  دست کم به ظن قوی؛ با نوشته های بعدیتان؛ بر تعداد حاضران در کنار صندوق های رای افزوده خواهد شد؛ در نتیجه؛ نمی بایست از نگارش و بارگذاری آنها دریغ ورزید؛ پس با عمل به خطاب قرآنی «فاستبقوا الی الخیرات»؛ عزمتان را جزم نموده و گوی سبقت را از دیگران بربائید؛ و بر ضریب وزنه حسنات خود در جهت ترویج انقلاب و نظام جمهوری اسلامی و تشویق دیگران بر این حضور اجتماعی بیافزایید. (حوزه علمیه قم: سید حسین شفیعی دارابی/ عصر روز جمعه ۱۳ شعبان ۱۴۴۵ق_ ۴ اسفند ۱۴۰۲ش)

 

پاسخ بنده به استاد: باز نیز امیدوارم این متن دومم اجابت درخورتری برای ادی دین به انقلاب و نیز پیشنهاد سازنده‌ی جناب حجت‌الاسلام آسید حسین آقا شفیعی دارابی استاد محترم ما باشد که در اسرع وقت بدون تکاهل نوشتم. سلام و سپاس دارم محضر آن استاد که نوازشگر بامحبت جمیع ما درین صحن هستند. متن دومم در پایین منتشر می‌شود :

 

 

(۲)

 

چرا در ۱۱ اسفند شرکت می‌کنم؟!

 

برای خودم دست‌کم سه علت دیده‌ام که الزامم می‌دارد ۱۱ اسفند به سرِ صندوق قم بشتابم؛ حتی جزوِ کسانی باشم که در ساعت اولیه‌ی شروع رأی آنجا حاضرند.

 

علت اول :

هر بار در هر دوره از فصل انتخابات، شرکت در پای صندوق، در درجه‌ی نخست تقویت انقلاب را در پی دارد و بازتاب امنیتی برای تضمین منافع ملی دارد و آسایش مردم از دسیسه‌ها را ارمغان می‌آورد. بیشترین اثر این رأی، جاری‌شدن خونِ مشروعیت سیاسی در شریان انقلاب اسلامی است که قطب عظیم جبهه‌ی مقاومت است که در برابر ستمِ ستمگران غربی ایستاده است. آیا وقتی رأی هر شهروند می‌تواند بخشی مهم از تقویت جهاد آن رزمندگان در خط مقدم علیه‌ی امپراتوری غرب را ایفا کند، می‌شود آن را در جیب خود حبس کرد و در شیار صندوق نینداخت؟! دور بادا بر هر یک از ماها که نخواهیم جبهه‌ی مقاومت را از راه دور -ولو در حد حضور در پای صندوق- کمک دهیم. رأی ما از گلوله هم قوی‌تر است؛ چون بقای جبهه‌ی حق و ضد ظلم را بیمه می‌کند.

 

علت دوم : 

من بر خلاف خیلی‌ها که برین نظرند هر کس از فیلتر وزارت کشور و نهاد نگهبان عبور کرده باشد، فردی «صالح» و «صاحب صلاحیت» است، معتقدم نه چنین نیست، بلکه احتمال بالایی وجود دارد که افرادی ناشایست و دارای فکر و رفتار نادرست با رایزنی و لابی و ساخت و پاخت و بده و بستان از فیلتر این دو جا -که اغلب جناحی و خودخواهانه رفتار کرده‌اند- عبور کردند. اینجاست که بر هر یک از ماها لازم می‌آید با رفتن در ۱۱ اسفند، جلوِ رأی‌آوری چنین افراد جاه‌طلب، طمّاع که از خزینه‌ی نظام برای زندگی خود و اطرافیان خود کیسه دوخته‌اند و اینک باز سودای قدرت بر دماغ‌شان خورده تا بیشتر تکاثُر کنند، بگیریم. پس؛ رأی هر یک از ما، ۱. هم می‌تواند ایجابی باشد (یعنی: فردِ صاحب‌صلاحیت را برگزینیم) ۲. هم قادر است سلبی باشد (یعنی: فرصتِ فردِ ناصالح، فرصت‌طلب و فاقد شایستگی برای تصاحب صندلی قدرت را بگیریم) بنابراین رأی دو تا زور دارد: صالح را به جلو می‌اندازد، ناصالح را به عقب می‌گذارد و نمی‌گذارد به باند قدرت را به اتوبان ثروت! وصل کند.

 

علت سوم : 

میان مردم و انقلاب یک پیمانی وجود دارد؛ انقلاب متعهد است دانش‌ها، دانشمندان و ارزش‌ها، ارزشمندان، و نیز شایستگی و شایستگان را میدان دهد تا کشور روی علم و پیشرفت و رشد و توسعه و عدالت و امنیت را ببیند و مردم هم این را در مقابل بر گردن گرفتند که ازین انقلاب با پوست و گوشت و خون و خدمت و نظارت و نقد و نظر، حمایت و دفاع کنند. رأی در ۱۱ اسفند، عمل به این پیمان است و اجراسازی حق شهروندی، که هر ایرانی از حق رأی‌یی آزاد برخوردار است. من از این رأی و حق خودم در ۱۱ اسفند دریغ نمی‌دارم و آگاه و آزاد صبح زود آنجام.

جمعه‌شب : ۴ اسفند ۱۴۰۲

قم. ابراهیم طالبی دامنه دارابیخوشحالم چنین می‌بینم ایستگاه صلواتی لبِ خط (سه‌راه) را که فرخنده میلاد حضرت موعود منجی علیه السلام را این‌گونه خجسته داشته‌اند؛ خاصه رفیق همیشه‌همرزمم آق سید عسکری شفیعی را در تصویر دیدم. تصاویر از آقا مصطفی داراب‌کلایی هست. تشکر وافر از وی که همآره رونق می‌دهد این قبیل کارهای مذهبی و اجتماعی را. دامنه.

 

(۳)

خیابان حضور است! صندوق حضور نیست؟!

یک کُرد -که سابقه‌ی بستری و جراحی هم داشت- بنا به هر علتی غش کرد و مُرد. یک فصل کامل پائیز، عصر و شب خیابان‌ها را دستاویز آتش و آشوب کردند و اسم آن رفتارهای دنائت را اعتراض مدنی! نامیدند و آنان که از تفکر سیاسی به اصطلاح اصلاح‌طلبانه! به معارضه با انقلاب رسیده بودند، آن پائیز را فرصت نامیدند و از طریق بیانیه‌های پی‌درپی و پر از تحریک و اغوا، زبانه‌ی آتش آشوب را هی دمیدند که جناح رقیب خود را -که از قضا خیلی‌هم سابقه‌ی بد در نحوه‌ی حکومت‌کردن داشت- به زیر کِشند، اما خود می‌دانستند آخر آن آشوب -که هرزگان لیدر آن بودند- به نابودی‌کشاندن کشور و سپردن عنان سیاست به دست آمریکا و اسرائیل بود. بدا اما به حال آن‌ها که همچنان راه خود را از ساختارشکنان -که مستقیم رهبر معظم را اهانت می‌نمودند- جدا نمی‌کردند تا مثلاً ثمره‌ی آشوب را، به سود خود سازنند و «انقلاب در انقلاب»!! کنند. خُب؛ آن تهدید علیه‌ی کیان کشور سرانجام جمع شد.

 

اینک که یک سال و اندی پس از آن آشوب، نوبت رأی‌گیری مجلس ۱۲ فرا رسیده که ۱۱ اسفند برگزار می‌شود، همان تیپ افکار اپورتونیست (= فرصت‌طلب) که خیابان را حضور مردم! تفسیر می‌کردند، صندوق رأی را تحریم نمودند. نه فقط تحریم، بلکه با رفتاری دودوزه‌باز، تلاش کردند برای همین نظام که خواهان افکندن آن بودند، کاندیدا ثبت‌نام کنند. لابد انتظار هم داشتند نهاد نگهبان (آن هم با ترکیب یکدست! و شاغول‌شده!) صحیح و سالم نامزدهای نمایندگی آنان را از صافی خود عبور دهد! جَل الخالق!

 

فکر اپورتونیستی یعنی، هم آشوب فرصت برای قدرت! است و هم صندوق رأی. حال که دیدند به جای برافکندن انقلاب، خودشان از دایره‌ی قدرت و نظام بیرون افکنده شدند، با سرافکندگی و افتضاح، به نزاع درونی با هم برخاستند و چوب حراج بر پیکر نیمه‌جان جناح خود زدند که با دستان خود آن را به این روز انداختند؛ با تندروی بوالهوَسانه و فلسفه‌ی فکری غربیانه.

 

آیا خیابان حضور است؟! صندوق حضور نیست؟! خیابان زمانی حضور است که اعتراضات شکل انسانی به خود گیرد. صندوق هم زمانی حضور است که دست‌کم یک سوم پای رأی حاضر شوند حتی یک چهارم هم مرسوم است. اما انقلاب اسلامی ایران تا کنون از طرف مردم خود فهمید ملت نه طرفدارِ انقلاب که خودِ خودِ خودِ طرفِ انقلاب است و همواره مشارکتش بیش از حد معمول جهانی بوده است. ۱۱ اسفند پس روز حضور معقول و مقبول است.

شنبه ۵ اسفند ۱۴۰۲

قم. دامنه ابراهیم طالبی دارابی

 

(۴)

رأی سفید؟! خُب؛ سلّمنا

این احتمال بالا هم هست که خیلی‌ها هیچ نامزد داوطلب تأییدشده‌ی نهاد نگهبان را نپذیرند و بعید هم نیست نخواهند به آنان رأی دهند، اما بنا دارند ۱۱ اسفند ۱۴۰۲ سرِ صندوق آراء حاضر شوند و رأی سفید دهند. چنین کاری نه تنها در آخرین شق تصمیم به مشارکت اشکالی ندارد بلکه مُحسّنات هم دارد. هم فرد را از بار سنگین دین به انقلاب سبک می‌کند دست به شماتت خود نمی‌زند، هم میزاِنِ حضور سیاسی پای مهمترین عنصر عناصر چهارگانه‌ی دموکراسی یعنی صندوق را بالا می‌برَد و هم با این کار تفکر خود در سرنوشت اِعمال می‌کند. یعنی اقدام سیاسی برای تقویت انقلاب و در عین حال رأی نه به تمام نامزدهای محل حوزه‌ی انتخابیه. این خود رفتاری سیاسی و آگاهانه است. آری؛ رأی سفید؟! خُب؛ سلّمنا (=تصدیق و اظهار تسلیم در برابر این تصمیم)

قم. یکشنبه ششم اسفند ۱۴۰۲

دامنه ابراهیم طالبی دارابی

 

(۵)

سیاست تمرکز و عدم تمرکز

یکی از درس‌های رشته‌ی ما همین واحد درسی بود که آقای سید علیرضا ارغندی اهل مشهد در این درس سررشته‌ی بالایی داشت. ازین درس خوشم می‌آمد؛ آن هم سال ۷۱ که مرحوم حجت الاسلام اکبر رفسنجانی رئیس جمهور بود و به علت رفتار فردگرایانه‌ی بسیارشدید خود، در بین منتقدان به «اکبرشاه» شهرت یافته بود. این درس رشته‌ی علم سیاست چه می‌گوید؟ این را می‌گوید که دولت‌هایی در جهان، بنای سیاست‌گذاری تمرکزگرا دارند یعنی هم می‌خواهند قدرت را در تصاحب خود داشته باشند و هم بر پیرامون دیکته کنند و آنان را در ضعف و حاشیه نگه دارند. حتی کشورهای مرکز و پیرامون، همیشه با هم بر سر نیاز و منافع و مرز و عقیده حتی، تنش دارند. در مورد انتخابات هم، چنین است.

 

در ۱۱ اسفند چون بحث نامزدی مجلس جریان دارد سیاست عدم تمرکز مطرح است. یعنی هر چه تحریمی‌ها تلاش کنند انتخابات را از شلوغی و حتی حد معمول و طبیعی و حداقلی مشارکت بیندازند، باز هم به نظرم نمی‌توانند:؛ چون در بحث انتخاب وکلای مجلس بر خلاف انتخابات ریاست جمهوری، آنچه ازهمه‌بیشتر مردم را تهییج می‌کند، رفتار بومی منطقه‌ای و فامیلی است، نه سیاست تمرکزی مرکز (=پایتخت)

 

معمولاً مردم هر شهر انگیزه‌های بومی قوی‌یی دارند که برای غلبه‌ی نامزدهای آشنای خود، وارد صحنه شوند تا کار را برای نامزد دلخواه خود یکسره کنند. همین رفتار بومگرایی، اشتیاق رأی را در سطح کشور زنده می‌کند.

 

بنابرین بر اساس رفتار عدم تمرکزی رأی‌دهندگان، که اغلب‌شان در مسئله‌ی مجلس، محلی بومی و فامیلی فکر می‌کنند، برای به کُرسی‌نشاندن فرد یا افراد آشنا و رفیق و فامیل خود، میل مشارکت مجهزی پیدا می‌کنند و هیچ جریان تحریمی‌یی، حریف این میلِ مردمی، نخواهد بود که آنان را از رفتن پای صندوق مردد کند؛ حتی اگر کسی تردید هم کند، ولی وزن کفّه‌ی تصمیم او بر تردید او غلبه دارد چون پای حیثیت بومی و محلی آن مردم در وسط است.

سه‌شنبه ۸ اسفند ۱۴۰۲

قم. دامنه ابراهیم طالبی دارابی

 

(۶)
 
بی‌التفاتی = بی‌میلی = بی‌توجهی = بی‌اعتنایی = بی‌وقعی
 
امروز (چهارشنبه ۹ اسفند ۱۴۰۲) رهبر معظم -که به‌حق و مقتدر و مقتدا، سُکان انقلاب را بر گردن دارند- خواهان "انتخابات قوی" شد و آن را "از ارکان اداره‌ی درست کشور" دانست. از دیدِ ایشان همه‌ی کسانی که نسبت به این عنصر اصلی دموکراسی "بی‌التفاتی می‌کنند"، کاری نادرست صورت می‌دهند. لذا از دید آقا "باید به انتخابات از زاویه‌ی منافع ملی نگاه" نمود، نه "از زاویه‌های جناحی و گروهی".
 
 
من نظرم این است تئوری و حرف و اندیشه و سیاست و هر فعالیت، یک جایی باید جنبه‌ی پیاده‌شدن (=عمل) پیدا کند. صندوق، یکی از آن جاهاست که هر دو سال یک بار، در ایران برای چهار انتخابات چهار وجهی پیش پای ملت گذاشته می‌شود که مردم از طریق صندوق، قدرت را به افراد که در واقع "نمایندگان" و "نائب مردم" محسوب می‌شوند، واگذار یا از آنانی که قبولشان ندارند سلب کنند. پس صندوق، برای هم ایجاب است و هم سلب. برای هر دو تا کار می‌شود تئوری را به عمل بدل کرد. هر رأی هر فرد دست‌کم چهار توان دارد:
 
یکی این که کسی را بر کسی دیگر برتری می‌بخشد و صندلی را برای او رزِرْوْ می‌کند.
 
دومی این که کسی را از دست‌یابی به قدرت و جاه‌طلبی بازمی‌دارد و نمی‌گذارد صندلی برای او رزِرْوْ شود.
 
سومی این که اگر هم تردید دارد با رأی سفید هم حرف خود را و حق خود به رخ می‌کشد.
 
چهارمی این که با رأی خود نمی‌گذارد انقلاب احساس غَبن و عدم مشروعیت سیاسی کند. پس؛ بی‌التفاتی = بی‌میلی = بی‌توجهی = بی‌اعتنایی = بی‌وقعی فقط با شرکت در ۱۱ اسفند می‌تواند معنای عکس پیدا کند.
 
چهارشنبه ۹ اسفند ۱۴۰۲
قم. دامنه ابراهیم طالبی دارابی
 

.۷.

چرا رأی، قدرت دفع و جذب دارد؟

ما وقتی مثلاً حیات "طیّب" می‌خواهیم در واقع قید احترازی (امساک + دوری + رویگردانی) نیز همزمان صورت می‌دهیم؛ چون همزمان با گرایش به حیات پاک و عمل به زیست مؤمنانه، از حیات ناپاک نیز احتراز و دوری می‌کنیم. یک انسان بیدار و آگاه، به قول مؤلف کتاب زندگی معنوی (آقای محمدتقی فعالی) در ص ۸۸ و ۱۸۰ افزون بر «جلب نفع»، به «دفع ضرر» هم، همت می‌گمارَد. به من دامنه بگویید آیا شده تا به حال چیزی عظیم را تعظیم کنید؟ مثلاً بارگاه مقدس حرم امام رضا -علیه السلام- را یا مقام منیع مادر را؟ به‌یقین خواهید گفت آری. نه یک بار، بلکه بارها و بارها. حالا همان تعظیم را در نظر بگیر. شما در حال تعظیم یک امر عظیم معنویت و قداست، در حقیقت یک امر حقیر دیگر را هم همزمان تحقیر کرده‌اید؛ یعنی شیطان را و نامعنویت را، نفسانیت را، قباحت را. یعنی میان تعظیم چیز عظیم و تحقیر چیز حقیر، رابطه‌ی مستقیم برقرار است. حالا همین را روی رأی روی صندوق پیاده کنیم.

 

صندوق جای همزمانی هم تعظیم‌کردن است و هم تحقیرکردن. اگر حقیری را سراغ دارید که برای پُرکردن اشتهای سیری‌ناپذیر خود و اطرافیان و جیب‌بُری خزانه‌ی بیت‌المال، دندان تیز کرده است که صندلی مجلس را تصرف کند، با تحقیر او (رأی به دیگری یا رأی سفید) او را ازین اشتهاء، گرسنه و لَه‌لَه‌زننده، نگه دارید که صندلی قدرت را اشغال نکند. پس شرکت پای صندوق، همزمان دو کارکرد برابر دارد: تقویت یک فرد خوب و حاضر به خدمت یا تحقیر یک فرد بد و جاه‌طلب. حالا اگر قانع شدید رأی را دستِ کم نگیرید. هر فرد پای صندوق می‌تواند رأی خود را "ابرقدرت" حساب کند؛ زیرا یک رأی (چه مثبت برای یک فرد، چه منفی علیه‌ی فرد دیگر، چه سفید علیه‌ی تک تک هر نامزد) در عین حالی که یک قِلِت و کم و ناچیز حساب می‌آید، ولی در سرجمع، یک کار سرنوشت‌ساز و قدرتمندانه محسوب می‌شود. این است که بنده معتقدم شرکت پای صندوق، هر رأی‌یی دارای قدرت دفع و قدرت جذب است. دریغ نکنید قدرت خود را. ایضاً حق خدادادی و وظیفه‌ی فردی اجتماعی سیاسی خود را.

 

من برای این دوره رأی‌گیری ۷ قسمت متن نوشتم. این هم آخری آن بود. گرچه می‌دانم هر کس خود بهتر بلد است، اما من هم تلاشم را برای اشتراک‌گذاشتن دیدگاه‌ام بروز دادم. امید است طی این هفت قسمت وقت کسی را ضایع ننموده باشم.

جمعه ۱۱ اسفند ۱۴۰۲
ابراهیم طالبی دارابی دامنه

 

محمدعلی شامانی زیر پست قسمت ۷ متن انتخاباتی من در ۱۱ اسفند ۱۴۰۲ : سلامی به بلندای معرفت،ذسالهای دور و نزدیک با دوستانم، در کلاسهایم و با دانش آموزان و دانشجویانم. از دوستی قدیمی تر مثال میزدم که او تحصیلاتی خوب دارد. ولی فهم و سواد و شناختی عالی و برتر دارد. آن دوست قدیمی تر امروز ما را توامان آگاه میکند. درود بر «عضد».

 

دامنه : بر جان و روح رفیق شفیقم حضرت شامانی -زید عزه- سلام و سپاس دارم. آقا، شما استاد ارجمند مایی و از شأن و منزلت والایی نزدمان برخوردار. جالب جملاتی که سرآخر به عین ضاد دال ختم شد!!! لطفت فزون بوده و هست. شاگرد و کمترینِ صحن محترم «بصیران» هستم. ارادت: قم. ابراهیم طالبی دارابی دامنه.

 

محمد تقی آهنگر: سلام اقای طالبی صبح بخیر نوشتار شما از جمله نوشتاری هست که در گروه به اشتراک می گذاری برایم ارزش خواندن وتامل دارد بحث حیات طیبه رو ذکر کردی حق هم همینه چرا که تکامل جامعه بستگی به حفظ ارزشهای اخلاقی است با راست گویی وایثار وبا وفاداری واحترام متقابل وبا صداقت وسلامت می شود هم نظم اجتماعی وهم نظم سیاسی در جامعه ی انسانی تحقق واستقرار می یابد همان عنوان مهمی که حضرتعالی بدان اشاره داشتی ( زیست مومنانه ) که شرکت در سرنوشت جامعه اش (انتخاب و حضور و مشارکت بصیرانه ) در مقابل هرگاه جامعه ای الوده شدند به انحراف کشیده شدند انواع زشتی ها و بیماریهای اخلاقی در انها راه یافت و ضد ارزشها در اشکال گوناگون در جامعه رونق گرفت سست گردیده و سقوط حتمی است که همان بی تفاوتی ( عدم مشارکت ) بنا براین جامعه ای که در حال پیمودن راه کمال همان رسیدن به حیات پاک وطیبه باید به ارزشها توجه لازم بقول شما اهتمام جدی داشته واز رشد ورونق ضد ارزشها نگران باشد وبا تمام تلاش در ریشه کن نمودن ان همت گمارد زیرا بی تفاوت بودن نسبت به ارزشها و ضد ارزشها قدم های اغازین سقوط است به هرحال موردی از مورد ها ی مهم حفظ نظام اسلامی حضور هوشمندانه در انتخابات هست به دور از هر نگاهی اول خود وخانواده ام حضور پیدا می کنم وهم دعوت از دیگران خداوند سرنوشت هیچ قومی را تقییر نخواهد داد مگر انکه خودشان بخواهند توکلت علی الله.‌ ارادت.

 

سلام برادر گرانقدرم محمدتقی. ۱. نظر لطف آن دوست باتقواست نسبت به بنده. من هم از کسانی‌ام که تا نوشته‌هایت وارد صحن شد با تمایل می‌خوانم چون در آن همواره نکات مهم نهفته است. ۲. خشنودی‌ام مضاعف شد که ترکیب وصفی حیات طیبه و زیست مؤمنانه بر پوست و استخوان روحت نشست. ۳. دیدگاه انقلابی و آگاهانه‌ات درباره‌ی حق تعیین سرنوشت و مقابله با آلایش‌های فساد سیاسی را قبول دارم. ۴. بله، از آن دوست جز این هم توقع نیست که دوشادوش همسر بافرهنگ و فرهنگی‌تان پای صندوق رأی حاضر شوید و در تعیین سرنوشت شرکت فرمایید. سلامم را برسانید.

 

سید کاظم صباغ: سلام علیکم بزرگوار. ممنون از شما که هزینه هایی از عمرتان را (هزینه فرصت) جهت روشنگری و ایجاد شور و انگیزه اشخاص کم تحرک و گله مند از وضع موجود برای تراز بالای حضور بکار گرفتید. استفاده کردم. لکن به رای سفید اعتنایی ندارم. چون باور دارم هرچند جزء آراء محاسبه میشود، ولی همانگونه فرمودید، بر فراز یک نماینده خوب و بهتر و نزول یک نماینده بد و ناکارآمد وجه تمایزی ایجاد نمیکند. شاید نظرتان این باشد ،که خواسته ،شخصی که احساس میکند در کارزار زندگی به صخره خورده باشد را به سر صندوق دعوت کرده باشید. از خداوند برقرای و پایداری شما و خانوادئتان را خواستارم. ۱۱ اسفند ۱۴۲ ارادتمند سیدکاظم.

 

برادرم، رفیقم، هم‌دوره‌ی تحصیل‌ام، همسنگر جبهه‌ام جناب حاج‌آقا سید کاظم صباغ سلام علیکم و علیکم السلام. ۱. دقت آن دوست متفکر را می‌ستایم؛ که صخره‌سنگ متنم را دریافت. ۲. از سخن مشوق و مشفق و نیز دعای خیر شما سید و سادات باوقار و باتبار، لبریز لطف شدم. ۳. می‌دانستم آن زیرک، توالی و تیره‌ی متنم را صید خواهد کرد. ۴. خیلی خوب شد از دیدگاه‌ات نسبت به اصل رأی و انواع سه‌گانه‌ی رأی باخبر شدم. ۵. شما خوب تشخیص دادید، بلی؛ یک مورد از موارد مقصد و مقصود من از هفت قسمت متن درباره‌ی انتخابات ۱۱ اسفند این بوده است آنانی را که در مرز تردید و یک دل دو دل نشستند، برخیزانم. ممنونم. منم برای شما و دخترعموی‌ام همسر گرانسنگت حاجیه نرگس محترم، سلام و دعا دارم. حالیا درود بر شما. ایضاً خانم بنده هم، نظر شما را دیدند و سلام به خودت و خانمت (که همآره یک همسایه‌ی همیشه‌سایه و لطف و محبت برای او هست) رسانیدند. ابراهیمُ ارادت.

 

حجت‌الاسلام آشیخ محمد جواد غلامی استاد و دوستم سلام. هم زیارتت در امامزاده صالح تجریش تهران، هم شرکتت در پای صندوق ۱۱ اسفند و هم قدم بر برف قطور شمال شهر پایتخت قبول و گوارا. عکس‌ها دل مرا یک‌آن آورد صحن امامزاده صالح. چون آنجا چندباری خاطره دارم.

 

حضرت مستطاب حجت‌الاسلام سیدعمادی سلام. همین اول کلام کشکولی بگویم: شِطون نفرین را بشنود کاری می‌کند از روی برفِ یخ‌زده‌ی قم لیز بخوری و قلم پات! از قلم دستت نازک‌تر شود!!! آقا طرز طنزنگاشت شما درین صِویِ برفی جذاب بود. خودتان هم قشنگ افتادین. منزل که رفتید به حاج‌خانم بگید اسپند دی بگیرد!

 

آشیخ محمدجواد بازم سلام. پس کو خودِ آق شیخ ما؟؟؟ خودت را چهره بنُما تا ببینیم. دیروقتی است آن رفیق را چهره‌به‌چهره رخ‌دررخ ندیدم. بگذرم.

 

حجت‌الاسلام استاد مستطاب آسید حسین آقا شفیعی دارابی سلام علیکم. کشکولی: به فتوای مِن!!! روزه امرو مکروه بود!!!!

 

سید کمال الدین عمادی: سلام و درود بر برار گل شکفته ام. مه جان برار، شیطان ملعون بعد از هزاران سال هنوز نفهمسته که هر که با آل علی در افتاد ور افتاد.

 

آق سید حسین شفیعی دارابی: سلام اگر هم سخن کشکولیت قابل اعتماد باشد؛ با فزونی ثواب روزه در ماه شعبان؛ کراهت رفع خواهد شد.

 

آقا سید عمادی سلام جانانه‌ی دگر. خیلی خندیدم از حاضرجوابی آن سیدسادات پاک‌نهاد. آره؛ شما سیدها شِطون را دایم‌ رجم می‌کنید و او از ترس شِم حوالی را هم نَمِجنه!!! (= برای فارسی‌کن‌ها: پا نمی‌گذارد) عالی بود مزاح شما با برف و آخوند و شِطون.

 

آقا احمدی استاد گرامی سلام مجدد. می‌آم برای نظر. کمی بعد...

این پست: جالب این که همان تاریخ ما هم عملیات والفجر هشت بودیم مانند شما اول در داخل سوله‌ها کنار نخل‌ها در خسروآباد.

این پست: جالب این که ما هم در جاده‌ی فاو و ام القصر بودیم البته جناح راست جاده.

این پست بازم: جالب این است که من هم مثل خودت قبضه‌ی خمپاره ۸۰‌ام داغ کرد.

این پست: جالب این است من هم همان جاده چشم چپم چپه!!!! شد و چاک خورد..

این پست: جالب این است من هم در بنیاد جانبازان ساری پرونده دارم ولی هیچ وقت حاضر نشدم تا الآن برای گرفتن درصد رجوع کنم!!! گذاشتم کنار واسه خدا !!!

در مجموع جناب حجت‌الاسلام استاد آقا احمدی سلام و سپاس از خاطره‌نویسی قشنگ. موبه‌مو خواندم. جذاب بود. آن سرت از قضا پس از خوردن ترکش تازه عقل و هوش و ذکاوت گرفت!!! کشکولی. جالب این است تو را بردند بیمارستان بقایی، ولی مرا بردند بیمارستان شهید کلانتری دزفول.

 

فامیل محترم استاد حجت الاسلام آشیخ جوادآقا آفاقی سلام. برین دو لبّاده‌پوش و سه قدک‌پوش هم‌قدواندازه سه شیخ و دو سید سپاس دارم. کشکولی اما آشیخ جوادآقا: شِما امرو در تهران بَنویس‌مَنویس داشتین و خودکار و انگوس‌مُهر آن هم هلاک بابت درج ۳۰ تا اسم وکیل مجلس و ۱۶ تا هم خُبره‌ی تشخیص رهبر! ولی اِما در قم فقط دکمه‌ی الکترونیکی داشتمُ خلاص. خداقوت به شما که واقعاً با نوشتن ۴۶ اسم شِم تِهروک در رفت توی تهرون. این عکس هم هنگام بَنویس‌مَنویس آشیخ جواد آقا آفاقی در تهران.

 

شیخ جواد آفاقی به دامنه: سلام. و ارادت. البته با آمادگی قبلی و آماده کردن لیست خیلی به تِهروک نَرِسیِه. فیگور بَیتِن در عکس، بعد از نوشتن ۴۶ نفر بیه. افضل الاعمال احمزها. انشاالله خداوند از همه قبول هاکنِه.

 

استاد و فامیل محبوب خاندان مادری ما آشیخ جوادآقا آفاقی زیده عزه.

 

۱. سلام دوباره‌ها که با زبان محلی جواب دادید و این نشان آن است مرکز و پایتخت نشینی روحیه‌ی خاکی و فروتنی اخلاقی شما را هرگز نتوانسته بشکند. ممنونم از طبایع ضد استبدادی شما (= معکوس کتاب طبایع الاستبدایه)ی مرحوم شیخ عبدالرحمن کواکبی سوری.

 

۲. بله قبول دارم که کار شما با درج ۴۶ نفر در تهران، «دشوارترین» به قول شما «احمَز» بود. ثواب کیسه کردید حسابی. این آخری کشکولی.

 

۳. پس، پس از نوشتن اسم‌ها عکس انداخته شد. نشان می‌ده نه، خسته نشدید. خبرگان هر چه رأی دادید بدانید بیشترشان مال قم‌اند. قم تهران را هم تسخیر کرد. با ارادات: ابراهیم. چای هم جای شما خالی با کمی پِشتِ زیک چشیده شد. درود.

 

جواب شیخ جواد آفاقی: سلام وارادت خداوند دخترعموی ما را رحمت کند. بله همه خبرگان وتعدادی از کاندیداهای مجلس در کل همه کشور و همه ما مدیون قم و قمیون ایم. خداوند حافظ کشور و مرکز علم وفقاهت قم باشد.

 

یک جواب دیگر هم مانده است. کمی بعد. ات چای دیگه بخورم. حمّوم‌بوردِه هَسّمِه باید نوشیدنی بَخارِم.... می‌آم الآن.. با توجه با انگشت نشان‌دادن سبّابه ممهور به مهر رأی درین عکس. اما اِما در قم انگشت‌مهر نزدیم. چون الکترونیکی برگزار شد نیاز به مهر بر شناسنامه نیست. نیاز به انگشت‌مهر هم نیست. نیاز به خودکار و مداد و خط‌کش! و نقّاله! و گونیا! و تراز! و شاغول هم نبود. لذا ما مثل شما انگوش بلند نکردیم مانور سیاسی بدیم علیه‌ی براندازان و هرزگان. آقا شیخ جوادآقا استاد بااخلاق ما پوزش، که کمی با شما از درِ کشکولی وارد شدم، چون دوستت دارم، مثل لیلی!!! جام جناب‌عالی رِه بِشکِنیمِه!! با نهایت ادب و ارادت: دامنه ابراهیم.

 

نمکِ طعامِ سیاست

فکر می‌کنید نمکِ طعامِ سیاست چه چیزی می‌تواند باشد؟ پایان متن خواهم گفت. نه تنها سیاست به این نمک نیاز دارد که هر بخش از زندگی انسان بدان محتاج است. بخواهید عبادت کنید نیازمند آنی. بخواهید معلمی کنید باید از آن برخوردار باشی. بخواهید روحانی باشید بیش از هر چیزی اول باید ازین نمک به خود بیفزایید. جنگنده و جهادی رزم هم باشید، باید تاروپود وجودت انباشته‌ی این نمک باشد. حتی اگر بخواهید یک انسان منفَرِد و منزوی و عُزلت‌نشین باشی، این را که نداشته باشی، می‌پوکی. سیاست که از دیدِ من ۱۰۰ در ۱۰۰ باید این نمکِ طعام را داشته باشد، وگرنه آخرش می‌شود مثل آن کسانی که حاضر شده بودند برای کسب قدرت و غلبه بر همگان با هر وسیله و شگرد، بروند کنار صدام تا بتوانند با این تاکتیک غلط و وحشت، به تصاحب حکومت برسند. اما اگر سیاست برای هر فرد ازین نمکِ طعام خالی نباشد، می‌شود شبیه شهید مظلومِ میدانِ اخلاص و ذکاوت آیت الله دکتر بهشتی و شهید میدان مقاومت و خلوص و عشق و رشادت حاج قاسم سلیمانی که تا آخرین نفس در خدمت، دیانت، اخلاقیات و در تمام افعال و اعمال خودشان ازین نمک خلوص  و عشق فی الله خارج نشدند. خوب تشخیص دادید؛ آری این نمکِ طعام، عرفان است؛ عرفان.

 

عرفان مگر چیست؟ که نمک همه چیز است؟ آن هم نمکی که نمی‌گذارد انسان در هر مسیر و شغل و حرفه‌ای که سیر می‌کند، اصلاً نگندد، نپوکد و نپوسد. من عرفان را حالتی برای رفت و برگشت به خدا می‌دانم. یعنی در هر سیر و مسیری که هستی، همه‌حال، بر سیر و سلوک خداشناسی و خداپرستی و خداترسی باشی، به‌طوری‌که عشق به اقدَس حق، در همه چیز تو سریان کند. به قول مولوی:

 

ژغژغ آن عقل و مغزت را برَد

صد هزاران عقل را یک نشمَرد

یار تو خُرجین تُست و کیسه‌ات

گر تو رامینی مَجو جز ویسه‌ات

ویسه و معشوق تو هم ذات تُست

وین برونیها همه آفات تُست


آری از عرفان بیرون بیفتی، این تازه آغاز آفَت و اُفت و لَک و کَنه و شَته‌ی درخت وجود توست. نمکِ طعامِ سیاست و همه چیز بشر، فقط و فقط عرفان است؛ یعنی شناخت و عشق خدا و داراییِ فهمی در وُسع انسانِ والِه و شیدا که استعداد خلفیه‌ی خدا شدن را دارد. سیاست منهای عرفان یعنی قدرت تهی از حکمت.


شرح مختصر دو لغت:

ژَغژَغ = صدای سائیدن دندان‌ها هنگام بروز شدّت سرما

ویسه‌ = قهرمان و سپهسالار شاهنانه از بلاد خُتَن تُرکستان چین (استان سین کیانگ)

۱۲ اسفند ۱۴۰۲ . دامنه

 

نظر عضوی از هیئت رزمندگان با اسم "ایران": عالیه زمانی رای آورده. ولی همسنخ همین افراد بوده

 
سلام جناب «ایران» من نام شما را در مخاطبینم ندارم. بجا نیاوردم. معرفی بفرمایید بشناسم شما را. پیام‌تان را دقیق متوجه نشدم. می‌شود توضیح بیشتری بدهید؟
با ادب و احترام
ابراهیم طالبی دارابی دامنه

نقدی بر یک مصرع از شعر آقای شفیعی مازندرانی

جناب حجت‌الاسلام شفیعی مازندرانی استاد محترم سلام. خواستم این نقد را دیروز بر این مصرع آخر شعرتان وارد کنم اما احتمال می‌دهم تصور نادرست روی نقدم رخ دهد اما حالا که از یازده اسفند خارج شدیم گفتن آن را صلاح می‌دانم. این که درین بیت وصف‌های "دَدان و خَسان" یعنی حیوانات و خس و خاشاکان آوردید به نظر بنده واژگان مناسبی برای شهروندان نیاوردید. این بیت منظور هست:

 

"شرکت نکردنت گل همسوی با ددان
رای سپید هم شده همبزم با خسان"

 

این که کسی شرکت نکرد همسوی دد و حیوان است را من قضاوت نمی‌کنم. ازین عبور می‌کنم اما "رأی سفید" شهروندانی را که احتمالاً ازین گزینه استفاده کردند به هم بزم با خس خاشاکان!!! گردیدن فتوا دادید اصلاً سخن درستی درین مصرع شعر به میان نیاوردید. چنین نسبتی به شهروندان دادن از شما عالم دین که اخلاقیات از محوری‌ترین آثار انتشاراتی شماست بعید بود. اگر "رأی سفید" چنین باشد که شما فتوا دادید پس چرا در ساختار صندوق الکترونیکی یک دکمه بزرگ روی صندوق درج «رأی سفید» بود! درج این دکمه یعنی عملی که شهروند با آن می‌کند اشکال ندارد. چون خود نظام رأی‌دهنده را مخیر کرده است بین درج کد نامزد یا زدن دکمه‌ی "رأی سفید". بگذرم. با این مصرع شما شدیداً مخالف بودم. شما شهروندان را درین مصرع اهانت کردید. با احترام و ارادت: ابراهیم که در نقد و اِبرام سعی می‌کند بیان حق کند.

 

جواب پس از جواب سلام دوباره حضرت استاد شفیعی مازندرانی. نه، به قول سریال «سلطان و شبان» جواب‌تان مقبول نیفتاد. نظر من همان است که وارد کردم. متشکرم از رفتار کریمه‌ی آن بزرگوار. ارادت. ابراهیم.

 

انتقادم به حجت‌الاسلام آقای شیخ علی اکبر دارابکلایی

سلام استاد محترم. اوقات آن دوست بزرگوار و روحانی پرمشغله به خیر و خوبی


خُب حالا که ۱۱ اسفند جایش را به ۱۲ اسفند داد، وقت آن فرارسیده است انتقادی که به شما دارم را عمومی مطرح کنم؛ چون شما هم عمومی این مسئله را وارد جامعه و این صحن و صحن محترم هیئت رزمندگان کردید. انتقادم این است جناب‌عالی عنوان و صبغه‌ی طلبگی خود را -که از بهترین لقب و خوشنام‌ترین واژه میان افواه مردم و متدینان است (یعنی: پیشوند عنوانیِ "حجت الاسلام") بر روی تمام پوسترهای تبلیغی و دعوتی خود چشم‌پوشی کرده بودید و به جای آن از عنوان «معادل» استفاده نمودید که برای نامیدن نام شما نزد مردم، فرع است. و حتی در قیاس با عنوان رسمی حوزویِ "حجت الاسلام"، ناچیز و حتی هیچ است. بهتر می‌بود این شائبه را از خود دور می‌ساختید که نکند چنین کار تبلیغی‌ات، تصوری را در اذهان جامعه بنشانَد که گمان برَند، برای شما انگاری عنوان مقدس "حجت الاسلام" شأنیت و اعتباری نداشت که ترجیح بلامرجّح دادید بر روی اسم خود، عنوان دهن پُرکنِ "معادل" که در بازار مکّاره‌ی امروزه‌روز سیاست‌ورزان ایران رواجی پوشالی یافته، بگذارید که تا کنون هم نزد مردم به چنین عنوان و القابی اصلاً شناخته نمی‌شدید. واقعاً تأسف خوردم که چرا "حجت الاسلام" را فدای یک واژه‌ی معادل کرده‌اید. یکی از آداب زیّ طلبگی این بوده و هست و خواهد بود که طلبه فراموش نکند بهترین و رایج‌ترین عنوان برای او همان لفظ ساده و همه‌فهم و دارای قُدسیتِ "حجت الاسلام" است. من از نیِت‌خوانی پرهیز دارم؛ لذا انتقادم متوجه‌ی انگیزه نیست، بلکه به انگیخته است که به نظرم چنین اقدامی از سوی شما اصلاً هم، کار درست و موجه‌ای نبود و نشان داد ماها هنوز نیازمند مبارزه با نفسانیاتیم. با اعتذار: ابراهیم.

 

آقای ... به دامنه: سلام و درود بر برادر نکته سنج و نقاد خبیر. انتقاد شما وارد است لکن در صحن علنی وارد نیست. من هم این انتقاد را داشتم میتوانست در قسمت رزومه ها دریافت مدرک دکتری (اگر دانشگاهی بود) بیان کند، ولی عنوان مقدس را حفظ کند.

 

دامنه: متشکرم که توجه فرمودید و اصل انتقاد انتظاری بنده را صحه گذاشتید. اما علت در صحن. چون خود ایشان در صحن و محل ما و حوزه انتخابیه و مناظر عموم این عنوان را روی خود گذاشت.

 
درخواست حجت‌الاسلام سید حسین شفیعی از دامنه: آقا ابراهیم سلام علیک صبحتون به خیر. روز گذشته رهبر فرزانه انقلاب بدون گرفتن عصا بر دست در کنار صندوق رای حاضر شد؛ در عرصه مجازی و غیره تحلیل هائی خوانده و شنیدم؛ دو ست دارم تحلیل جنابعالی را که مهارت بالایی در تحلیل و ارزیابی دارید در این راستا را بخوانم موفق باشید.

 

 

روزِ بدون عصا

رهبر معظم روز ۱۱ اسفند ۱۴۰۲ بدون عصا هنگام رفتن برای رأی‌انداختن در صندوق آراء، ظاهر شدند. جناب حجت‌الاسلام آسید حسین آقا شفیعی دارابی استاد محترم حوزه و دانشگاه از من خواستند این حرکت رهبری را به مهارت قلم ببرم. چشم؛ «سمعاً و طاعتاً».

 

آقاخامنه‌ای در تیپ و قیافه از پرجذَبه‌ترین چهره برخوردارند. اَبروانِ پرپشتِ آویزان به سمت مژه‌های چشم. پیشانی زیبا. موی پشت سرِ قشنگ و لاخورده. عینک بی‌نقص. شکل سرش خوش‌نما. چشمان نافذ و برّاق. نیم‌رخ از هر دو سمت گونه تودل‌برو. اندام کشیده و خوش‌قواره. عمامه‌ای مجعّد با دوخت قبایی خاص در جلیقه‌ای تا نزدیک یقه برآمده. همه و همه به همراه طرز راه‌رفتن و وقار و هیبت از وی یک چهره‌ی منحصر و کاریزماتیک ساخته است. من هم از روبرو دیدارش کردم در جمع همین حسینیه و هم در هنگام نماز در اقتدا به آن معظم له در همین مکان، دریافتم حتی از ناحیه‌ی پشت گردن نیز اُبهتی وافر درو نهفته است.

 

 یک چنین انسان همه‌جوره جذاب، حالا عصا هم در دست دارند که به حرکات و سکناتش یک جلوه‌ی دیگری بخشیده است که شاید بتوان گفت خود عصا در دستان آقا، جبروتی بر وی نشانیده. رهبر یک انقلاب باید هم جلال و جمال و جبروت داشته باشد.

 

با این وضع و حال، که مردم عادت داشتند ایشان را مثل همیشه با عصا ببینند، اما ناگهان بدون عصا ظاهر شدند که همین یکبارگی رفتار حسابشده‌ی آن فرزانه یگانه، مردم را به سمت کنجکاوی عجیب و علاقه‌ی عاشقانه پرتاب ساخت. همه از ذوق و ولَع ماندند که چه گونه احساساتشان را به رهبری با این‌همه قشنگی، و تنِ سالم و چهره‌ی درخشان عین «آفتاب»، بروز دهند.

 

حتی رهبری اگر بر فرض احتمال نخواسته باشند پیام به بدخواهان بدهند، شیفتگان «خامنه‌ای» دست از پا نشناختند و رفتار رهبر را بدون عصا، پُتکی سنگین بر سرِ کسانی تعبیر کردند که هر روز شایعه می‌ساخته و می‌سازند که مثلاً آن حضرت مریض‌احوال!!! است و دیگر شایعات دلخوشنَک!!!

 

برین رهبر عظیم ما، هوشیاری و ذکاوت ذاتی است؛ تنها آخوندی که هرگز کسی نمی‌تواند گولش بزند همین آقاخامنه‌ای است که دست هر دسیسه‌باز را با حکمت و شؤون باطنی‌اش، از رو می‌خواند. من خامنه‌ای باعصا و بی‌عصا -هر دو- را دوست می‌دارم؛ هر دو به او می‌آید. بلد است چه حالت راه روَد، گوش دهد، بگوید، بنگرد، خیره شود، تصدیق کند، اخم نماید و بخندد. واقعاً به عکس بالا نگاه کنید؛ جز آنچه عموماً برای‌شان توصیف نمودم، چیزی دیگر می‌بینید. عمرشان طولانی.

 سربازِ کوچک حاج قاسم سلیمانی: قم. دامنه ابراهیم طالبی دارابی

حاشیه: لفظ آفتاب برای آقا برگرفته از آن نامه‌ی امام خمینی رحمت الله به ایشان است.

 

سید موسی صباغ:

کل آراء دارابکلا ۲۷۹۷

 

خانم عالیه زمانی ۱۵۵۰  

بابایی کارنامی ۷۷۵ 

بابایی عبدالرضا ۴۲۰

زارعی ۱۷۸ 

علی اکبر دارابکلایی ۱۲۸۴

 
جناب آق سید موسی صباغ سلام. با دیدگاه آن دوست که در بالاتر پستی نگاشته‌اید، موافق نیستم. چرا؟ چون: ۱. در بیانت نوعی الزام بر روحانیون محل برای اعلان جانبداری از نامزد مورد نظرت وجود دارد، که نمی‌تواند بیانگر انتظار و توقع درستی از روحانیت محل باشد. اساساً روحانیت محل مُلزم نبود چنین کاری کند که توقع و نقد و‌ گلِه‌ی شما را برانگیخته است. ۲. شاید نظر تک تک روحانیون محل روی نامزدهای دیگر بوده باشد. ۳. از نظر من این رفتار روحانیون داراب‌کلا در پرهیز از حمایت آشکار، نشان خویشتنداری و پنهان داشتن موضع انتخاباتی بوده است که نخواست با اعلان نظر خود، میان صفوف سیاسی شکاف ایجاد کند. ۴. من معتقدم اختیار و آزادی هرگز نیاید تحت انقیاد توقع و بوم و موقعیت قرار گیرد.
 
سید موسی صباغ: سلام آقا ابراهیم اگر این رویه ای که جنابعالی فرمودید برای همه دوره ها بوده باشد صحیح است. اما اینطور نبوده و خودم شاهد بودم که امام جماعت محل بین دو نماز در اهمیت و ترغیب شرکت در انتخابات توصیه به نامزد خاصی را هم اعلان می‌نمود. و این رویه ایی بوده که هم مرحوم حضرت حاج آقا دارابکلایی و هم مرحوم حاج آقا آفاقی ابراز می‌نمودند. هر. چند تکلیفی برای مردم نبود. اما انتظار این بود با حق انتخاب ۲ کاندید حمایتشان را برای فرد مورد نظراعلان می‌کردند.
 

حجت‌الاسلام ربانی به دامنه: سلام علی ابراهیم عزیز الکبیر ، آقا تأثیر قلمت تأثیر گل سرخ است بر جان‌ها ، فرض است از استاد معظم حاج آقای شفیعی حفظه‌الله تشکر کنم با تقاضایشان برای صحن مبارک همچین مائده ای را فراهم کردند. من در ثنای شأنیت تو کلامی از مولا امیرالمومنین علی ع را تقدیمت میکنم: «عقلهای صاحبان فضیلت در نوک قلم‌های آنان است.» ای عزیز، همیشه مستدام با مرام بی نشان.

 

برادر گرانقدرم حجت‌الاسلام آقای استاد ربانی سلام و تقدیم احترام. ۱. آری، من هم از جناب آسید حسین آقا استاد محترم تقدیر می‌کنم به بنده لطف می‌فرمایند؛ وگرنه قلم خود ایشان فصیح و بلیغ است. ۲. شما دوست ارزشمندم همواره مرا در کنَف عنایت خود دارید و از تشویق و رهنمود آن جناب بی‌حد و حصر متشکرم و آرامش می‌گیریم. ۳. سخن امام علی علیه السلام بر قلب انسان نفوذ می‌کند بی‌جهت نیست اخوی قرآن است کتاب شریف نهج‌البلاغه. ۴. دوستدارت ابراهیم هم در شما عطر گلاب ناب می‌بوید. وصف رهبر معظم‌مان دل انسان را سکنیت می‌بخشد. من آن رهبر محبوب و قدرتمند در برابر خصم و متخصمان را عبد صالح خدا می‌دانم. سپاس و دوام عمرتان.

 

حتی ۲۰ ٪

به قلم دامنه: چندین بار در همین صحن نوشتم از دیدگاه من انتخابات‌های سیاسی با شرکت یک پنجم واجدین شرایط رأی‌دادن حد متعارف است. یعنی هر ۵ نفر، ۱ نفر هم خود را پای صندوق رأی برساند نشان عادی بودن میزان مشارکت است. به عبارتی میان هر ۲۰ نفر، ۴ نفر نقش ایفا کنند علامت زنده‌بودن جامعه است و حکومت نباید واهمه کند. این رفتار هم در جهان متعارف است و هم منطق پشتش هست. خیلی از کشورها میزان مشارکت مردم در همین حد است. مگر جاهایی که طبق قانون اساسی رأی‌دادن اجباری است و جریمه و محرومیت دارد. منطق اما این است که در هر انتخاباتی می‌توان ۵ نوع رفتار برای شهروندان قائل شد:

 

۱. شرکت با رأی مثبت

۲. شرکت با رأی مخالف

۳. شرکت با رأی ممتنع

۴. شرکت با رأی سفید

۵. عدم شرکت بدون رأی

 

حال اگر این ۵ رفتار را از ۱۰۰ ٪ تسهیم کنیم سهم هر رفتار هم می‌تواند تا ۱۰۰ ٪ باشد هم می‌تواند تا ۰ ٪ بیایید. حال وقتی یک حکومت مستقر به‌آسانی می‌تواند ازین ۵ نوع رأی انتخاباتی ۲۰ ٪ رأی مثبت اخذ کند، مشروعیت سیاسی را همچنان در اختیار دارد. چون علاوه بر رأی مثبت، رأی سفید هم جزوِ آراء صحیح است و نشان اعتماد شهروند به سیستم است. و همین فائق‌بودن حکومت بر سایر سه رفتار بعدی است.

 

تازه علاوه برین بیشتر جاها در جهان ملاک اندازه‌گیری رأی، نسبی است. یعنی اگر یک نامزد حتی یک رأی بیشتر از رقیب یا رقبا بیاورد، پیروز است.

 

حالا بیاییم روی انتخابات اخیر ۱۱ اسفند ۱۴۰۲ دو مجلس (قانونگذاری + خبرگان رهبری) که مشارکت بنا بر نقل مسموع بالای ۴۰ ٪ بود. این یعنی دو برابر حد متعارف، شرکت صورت گرفت. یعنی دو پنجم تعداد واجدین شرایط. پس هرگز این انتخابات نشان ضعف حکومت تلقی نمی‌شود، بلکه حالت نُرمال را کسب کرده است که توانست چنین رقمی از مشارکت را رقم بزند. پس حتی ۲۰ ٪ هم اگر بود، باز جای شبهه و ترس و تردید نبود. بیاییم خود را عادت دهیم به همین نوع مشارکت‌های متعارف و آرام. هیچ هیجانی نشان سلامت نیست. مشارکت متعادل و متعارف علامت وجود آرامش میان مردم است، نه بروز احساست و غلیان و هیجان.

 

نکته‌ی پایانی: چنین مشارکت خیره‌کننده تحت بدترین حملات براندازها و تحریم‌کننده‌ها، و نیز بعضاً سختگیری‌های فراقانونی و جناح‌زدگی شورای نگهبان، نه تنها موفقیت انقلاب برای جلب حضور را نشان داد، بلکه سوی دیگر ماجراها را خیلی فاحش شکست داد. مثال می‌زنم:

 

اگر چنانچه خبر درست باشد که حجت‌الاسلام آقای سید محمد خاتمی در این انتخابات ۱۱ اسفند شرکت نکرد، این کارش سه شکست برای خودش هست:

 

۱. تلاشش برای نیامدن مردم پای صندوق نگرفت.

 

۲. جناح چپ یکی از اصلی‌ترین چارچوب سیاسی عقیدتی‌اش خط امام بوده است که خط امام یکی از شاخصه‌هایش برگزارکردن انتخابات به اصرار امام خمینی رحمت الله حتی در اوج جنگ در دفاع مقدس زیر بمباران‌ها و موشکباران‌ها بود. اما حالا این فرد می‌گویند در انتخابات شرکت نکرد، این یعنی عبور از خط امام که شکست فاحشی هست.

 

۳. اینان از طرفدارن تز ولایت فقیه امام خمینی رحمت الله بودند. چطور پس وقتی ولی فقیه از همگان خواستند شرکت کنند، وی تمرد کرد و خواستِ ولی فقیه را پیاده نکرد! این یعنی شعار تز ولایت فقیه می‌دادند حتی یک دهه گزینش‌ها را در دست داشتند و همه را با همین التزام به ولی فقیه شاغول می‌کردند، اما اینک در عمل تابع جوزدگی کور در بین جناح خود شدند و شرکت نجستند. شکست ازین بدتر؟! این‌همه جَست‌خیز و تُهمت به انقلاب، اما این میزان آمدن مردم پای رأی در سردترین روزهای امسال و زیر حجم وسیع فشار ضد انقلابان، سلطنت‌پرستان و نیروهای چرخش‌کرده به آمریکا و اروپا. دامنه.

 

امیر رمضانی: درود جناب دامنه .عالی بود درس تحلیل گرفتم و بهره بردم . با این فرض اگر اصلاح طلبان می آمدند هم فکر نکنم ۲۰ درصد سومصندوق پُر میشد . با آمدن سران اصلاحات در دو ساعت آخر و دادن وقت اضافی به آنان وزنشان مشخص شد . روزها ی آینده اگر رای دوساعت آخر انتخابات افشا گردد . وزنه ی آنها بهتر مشخص میگردد

 

جناب حجت الاسلام آسید حسین آقا شفیعی استاد محترم سلام.

۱. صبح قشنگ شما هم -که شکر خدا همیشه با بحث و درس و تدریس شروع می‌شود- به خیر و خوش. و به قول کُردزبان‌های هم‌وطن: دستْ خوش.

۲. حقیقت این است دیشب پیش از خواب که ۹ و اندی شب دستم داد، موضوع برگزیده بودم که در مورد برادر رزمنده‌ی همه‌ی ماها آقا حاج صادق آهنگران «هست‌بود» بنویسم، تا وقتی این جور چهره‌ها حیات دارند برای آنان هست‌بود بگیریم نه وقتی از این دنیا رفتند یادبود. اما اول صبحی خواستم بنویسم دیدم ذهن و قلمم مرا الهام داد برو روی ۱۱ اسفند که انقلاب نیاز دارد این پدیده توضیح داده شود. این شد کنار بخاری درازکش، ذهنم مرا در قلمم کمک کرد این مطلب یک‌بند و بی‌مکث نوشته شد. لذا تعبیرات شما در پاراگرف اول انگار عین حال و وضع من است که شرح شده است. متشکر است این بنده از شما که تشویق فرمودید.

 ۳. با تکمیل تحلیل شما موافقم. نیز قدردان که دعایم فرمودین. چه چیز احسن بر دعا؟ بازم التماس دعا.

۴. داخل جمله پرانتز بند ۳ نمودن منظور است که شما سهواً ضمیر متصل فاعلی «م» آوردید.

۵. شکرگزار خدا هستم که قلم تأیید گرفت تحلیلم از دست استاد. سپاس به قول شما: کُرور کُرور.

 

شیخ جواد آفاقی ۲: سلام علیکم. همانگونه که استاد محترمم حضرت حجت الاسلام والمسلمین آقای شفیعی زیدعزه در توصیف تحلیل زیبایتان نگاشتند بنده هم عرض میکنم. چنانچه جنابعالی نگاشتید. جبهه ضد ایرانی متشکل از تجزیه‌طلب‌ها، سلطنت‌طلبان، رژیم صهیونیستی و همه آنهایی که سال گذشته کشور را به اغتشاش کشاندند تلاش وافری برای تحریم این دوره انتخابات داشتند.

 

امیرجناب سلام. ۱. هم نکته‌گویی‌ات محشره و هم نکته‌گیری‌ات. ۲. بله، دقیق رفتی روی کانون کار. موافقم. وزن‌شان به قلیل‌ترین حد خود فروکش کرد. ۳. قبلاً بارها جوان‌ها را هشدار دادم که شَمّ من به من می‌گفت که از دور و بر این فرد و افراد واروشده به سمت اروپا و آمریکا فاصله بگیرند که آینده‌ی خود را به این جریان در حال انقراض!!! ندوزند. اینک با رفتار ۱۱ اسفند خاتمی تحلیل من از رهبرکردن خانم آذر منصوری برای «اصلاح‌طلبان»!!! معنای محقَق پیدا کرد که هم‌پویه با مریم رجوی شدند. تحلیل من بارها افرادی را درین صحن اذیت کرد؛ اما چه باید کرد که ابراهیم طالبی حرف خود را هر وقت احساس کرد باید بزند، می‌زند و خوف نمی‌کند. ازت امیر ممنونم که تحت جو و هووو شدن نیستی.

 

جناب حجت الاسلام آشیخ جوادآقا آفاقی محترم سلام. ۱. خشنودم صحه‌گزار متن تحلیلی‌ام شدید. ۲. بله؛ قبول دارم شکست خود را خود بر سرنوشتش رقم زد. این شخص فکر می‌کرد هنوز حرفِ «تَکرار می‌کنمِ...» او بَخِر (= زور و خریدار) دارد. ۳. عبور از اصول خط امام رحمت الله که از منظر آن امام انتخابات در نظام زیر بدترین شرائط هم نباید تعطیل و تحریم شود، کاری مخاطره‌آمیز برای او و پیروان او بود. تردید ندارم این ترکِ فعل سیاسی وی، نه خط پایان که خط بُطلان کشید بر او. ۴. نکاتی که منضم کردید و نیز توضیحاتی که دادید منطقی و واقعیت است. متشکرم از ورودتان به این میانبحث صحن. با احترام به آن شأن شامخ‌تان. ابراهیم

 

شفیعی مازندرانی به دامنه: السلام علیکم و رحمه الله...جناب آقا ابراهیم عزیز .تحلیل جامع در عین حال  بالنسبه کوتاه که حاوی نکات غیر قابل  انکار طرف است  از موارد برجسته این تحلیل است  امیدارم مرحمت امام عصر ( عج ) را در پی داشته باشد موفق باشید دعاگو شفیعی مازندرانی جناب حجت الاسلام آشیخ محمدجواد استاد محترم سلام. مطایبه‌ی قشنگی کردید. خندیدم. ازین مدیر هر چه بخوایی! بر می‌آد!

 

جناب حجت الاسلام شفیعی مازندرانی استاد محترم سلام. آن بزرگوار و بزرگِ صحن ما بر منِ شاگردش لطف دارد. خرسندم تقریظ باظرافت زدید بر تحلیلم. چه دعای قشنگی کردید، آمین. یعنی می‌شه مشمول عظمت این دعا شوم.

 
پاسخ به مباحثه‌ای ذیل پرسش ۲۱۲ مدرسه فکرت: ٱللَّٰهُمَّ صَلِّ عَلَیٰ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍو عجّل فرجهم». سلام دوباره به جناب دامنه و پوزش بابت تاخیر پیش آمده در پاسخ‌گویم. سوالی فرموده بودید از چگونگی آینده باطل از دیدگاه نظرگاه بنده که خود نیز نظر می‌اندازم به داستان عاقبت خیر و شر در کتاب« نبرد حق و باطل» شهید مطهری ص ۱۸ که اینگونه مطرح می‌شود:«انسانها در جوامع یا طرفدار حق می‌شوند یا طرفدار باطل. فرشته الهام به خیر می‌کند و شیطان وسوسه به شر. «پس انسانها به دو گونه می‌شوند.عده‌ای که راه حق و خیر را می‌روند که راه ایمان و انبیاست و عده‌ای راه شیطان ، و کفران می‌کنند دعوت انبیا را. یک پرچم هدایت ، یک پرچم ضلالت یک پرچم نور، یک پرچم ظلمت در نتیجه جامعه ممزوجی‌ست از خیر و شر.و حق و باطل. این نزاع و درگیری حق و باطل چه در وجود فرد و چه در اجتماع همیشه حکمفرماست. البته ما معتقدیم غلبه‌ی نهایی با حق و حقیقت است .عدل بر ظلم غلبه خواهد کرد و خیر بر شر پیروز.نور بر ظلمت غلبه خواهد کردو دین بر کفر پیروز» اینکه فرمودید چرا کلاس اول؟ اصولا ما بچه‌هایمان را از سن هفت سالگی به مدرسه می‌فرستیم و در کلاس اول ثبت نامشان می‌کنیم.منم دیدم طبق سال تاسیس مدرسه ما نیز هفت ساله شدیم پس باید به کلاس اول برویم و خواستم در همین مدرسه «نامنویسی» نمایم. چرا که دوره آمادگی رو از همین مدرسه فارغ‌‌التحصیل شدم. (کشکولی) ۱۰ / ۱۲ / ۱۴۰۲ ، با تشکر.
Notes ۲
پست شده در شنبه, ۲۱ بهمن ۱۴۰۲
بازدید ها : ۲۸۷
ساعت پست : ۰۳:۳۸
مشخصات پست

سه دسته بود در داراب‌کلا

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی

به قلم دامنه: سه دسته بود در داراب‌کلا: شاه‌دوست ها، کمونیست ها، امامی - انقلابی ها > نویسنده: ابراهیم طالبی دارابی دامنه. روایتم از تاریخ محل، که آن سال من ۱۵ ساله بودم؛ پس ممیّز بودم و دارای عقل! لذا می‌شود به این روایت تکیه کرد! به نام خدا. اِجلال به شهدا مخصوصاً از سه روستای داراب‌کلا مُرسم اوسا؛ سه همسایه‌ی همراه و پابرجا.

 

مسجدجامع قدیمی داراب‌کلا

 

الف. مقدمه‌ی بحث:

 

جهان در آستانه‌ی سال ۱۳۵۷ -سال وقوع انقلاب اسلامی ایران- همچنان دو بلوکه، مانده بود؛ بلوک غرب، بلوک شرق. کشورها، بیشتر سلطنتی (موروثی یا مشروطه یا مطلقه) بودند. دیکتاتوری (کودتایی یا مادام‌العمری) هم، روال بود. در میان آن، برخی از کشورهای نوظهور نیز، خود را مستقل اعلام کرده که اسم «غیر متعهدها» بر روی خود گذاشته بودند؛ یعنی شعار دادند نه تعهداتی به شرق داریم و نه به غرب. ایران در دسته‌ی وابسته جای داشت؛ یعنی سرسپرده‌ی کامل آمریکا. در چنین وضعیتی امام خمینی رحمت الله نسبت به سلطنت شاه، انقلاب کردند و خواهان سقوط سلطنت شدند و در یک کلام کلیدی گفتند: «شاه باید برود». شاه هم سرانجام با پرونده‌ی قطور جنایت و خیانت، با زور مشروع ملت، «رفت» در واقع: دررفت! با فرار شاه مردم از تیتر «شاه رفت» و «امام آمد» نسخه‌ی نظام شاه را باطل‌شده یافتند. چنین هم شد. حالا برگردیم به داراب‌کلا.

 

ب. شرح بحث:

 

شاه‌دوست ها:

در هر حکومت مستقری، عشق و علاقه -و یا در بدترین فرضیه- عقل معاش، افراد را وا می‌دارد حامی رژیم باقی بمانند. خُب؛ طبیعی بود در داراب‌کلا هم مثل سایر بلاد ایران، چنین جانبدارانی وجود داشته باشند که تا آخرین نفس دست از تعلقات به شاه بر ندارند. جای جالب‌تر این قضیه این است به‌شدت هم بر محل تسلط داشتند، زور و چماق هم به کار می‌گرفتند. حتی شب تاسوعا یا عاشورای آن سال، تظاهرات سازماندهی‌شده‌ی شبانه‌ی انقلابیون محل را (که خودم درین تظاهرات بی‌نظیر و خروشان حضور داشتم) با حمله‌ی خونین درهم کوبیدند و آن قدر زور و چو به کار برده بودند که افراد حاضر در تظاهراتی به‌آن‌مهمی را، تار و مار کردند. آن شب زخمی هم داشتیم، مثلاً: شیخ ابراهیم بابویه و آقای مجتبی آهنگری کبل هادی. این دسته، حتی چند سال بعد هم در انتظار بازگشت شاه چشم‌انتظاری کشید و همش به رخ انقلابیون می‌کشیدند که «اَم شاه برمی‌گردد»! (اَم = مالِ ما)

دیدن یا نوشتن نظرات : ۰
پست شده در شنبه, ۲۱ بهمن ۱۴۰۲
بازدید ها : ۲۸۷
ساعت پست : ۰۳:۳۸
دنبال کننده

سه دسته بود در داراب‌کلا

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
سه دسته بود در داراب‌کلا

به قلم دامنه: سه دسته بود در داراب‌کلا: شاه‌دوست ها، کمونیست ها، امامی - انقلابی ها > نویسنده: ابراهیم طالبی دارابی دامنه. روایتم از تاریخ محل، که آن سال من ۱۵ ساله بودم؛ پس ممیّز بودم و دارای عقل! لذا می‌شود به این روایت تکیه کرد! به نام خدا. اِجلال به شهدا مخصوصاً از سه روستای داراب‌کلا مُرسم اوسا؛ سه همسایه‌ی همراه و پابرجا.

 

مسجدجامع قدیمی داراب‌کلا

 

الف. مقدمه‌ی بحث:

 

جهان در آستانه‌ی سال ۱۳۵۷ -سال وقوع انقلاب اسلامی ایران- همچنان دو بلوکه، مانده بود؛ بلوک غرب، بلوک شرق. کشورها، بیشتر سلطنتی (موروثی یا مشروطه یا مطلقه) بودند. دیکتاتوری (کودتایی یا مادام‌العمری) هم، روال بود. در میان آن، برخی از کشورهای نوظهور نیز، خود را مستقل اعلام کرده که اسم «غیر متعهدها» بر روی خود گذاشته بودند؛ یعنی شعار دادند نه تعهداتی به شرق داریم و نه به غرب. ایران در دسته‌ی وابسته جای داشت؛ یعنی سرسپرده‌ی کامل آمریکا. در چنین وضعیتی امام خمینی رحمت الله نسبت به سلطنت شاه، انقلاب کردند و خواهان سقوط سلطنت شدند و در یک کلام کلیدی گفتند: «شاه باید برود». شاه هم سرانجام با پرونده‌ی قطور جنایت و خیانت، با زور مشروع ملت، «رفت» در واقع: دررفت! با فرار شاه مردم از تیتر «شاه رفت» و «امام آمد» نسخه‌ی نظام شاه را باطل‌شده یافتند. چنین هم شد. حالا برگردیم به داراب‌کلا.

 

ب. شرح بحث:

 

شاه‌دوست ها:

در هر حکومت مستقری، عشق و علاقه -و یا در بدترین فرضیه- عقل معاش، افراد را وا می‌دارد حامی رژیم باقی بمانند. خُب؛ طبیعی بود در داراب‌کلا هم مثل سایر بلاد ایران، چنین جانبدارانی وجود داشته باشند که تا آخرین نفس دست از تعلقات به شاه بر ندارند. جای جالب‌تر این قضیه این است به‌شدت هم بر محل تسلط داشتند، زور و چماق هم به کار می‌گرفتند. حتی شب تاسوعا یا عاشورای آن سال، تظاهرات سازماندهی‌شده‌ی شبانه‌ی انقلابیون محل را (که خودم درین تظاهرات بی‌نظیر و خروشان حضور داشتم) با حمله‌ی خونین درهم کوبیدند و آن قدر زور و چو به کار برده بودند که افراد حاضر در تظاهراتی به‌آن‌مهمی را، تار و مار کردند. آن شب زخمی هم داشتیم، مثلاً: شیخ ابراهیم بابویه و آقای مجتبی آهنگری کبل هادی. این دسته، حتی چند سال بعد هم در انتظار بازگشت شاه چشم‌انتظاری کشید و همش به رخ انقلابیون می‌کشیدند که «اَم شاه برمی‌گردد»! (اَم = مالِ ما)

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی

به قلم دامنه: سه دسته بود در داراب‌کلا: شاه‌دوست ها، کمونیست ها، امامی - انقلابی ها > نویسنده: ابراهیم طالبی دارابی دامنه. روایتم از تاریخ محل، که آن سال من ۱۵ ساله بودم؛ پس ممیّز بودم و دارای عقل! لذا می‌شود به این روایت تکیه کرد! به نام خدا. اِجلال به شهدا مخصوصاً از سه روستای داراب‌کلا مُرسم اوسا؛ سه همسایه‌ی همراه و پابرجا.

 

مسجدجامع قدیمی داراب‌کلا

 

الف. مقدمه‌ی بحث:

 

جهان در آستانه‌ی سال ۱۳۵۷ -سال وقوع انقلاب اسلامی ایران- همچنان دو بلوکه، مانده بود؛ بلوک غرب، بلوک شرق. کشورها، بیشتر سلطنتی (موروثی یا مشروطه یا مطلقه) بودند. دیکتاتوری (کودتایی یا مادام‌العمری) هم، روال بود. در میان آن، برخی از کشورهای نوظهور نیز، خود را مستقل اعلام کرده که اسم «غیر متعهدها» بر روی خود گذاشته بودند؛ یعنی شعار دادند نه تعهداتی به شرق داریم و نه به غرب. ایران در دسته‌ی وابسته جای داشت؛ یعنی سرسپرده‌ی کامل آمریکا. در چنین وضعیتی امام خمینی رحمت الله نسبت به سلطنت شاه، انقلاب کردند و خواهان سقوط سلطنت شدند و در یک کلام کلیدی گفتند: «شاه باید برود». شاه هم سرانجام با پرونده‌ی قطور جنایت و خیانت، با زور مشروع ملت، «رفت» در واقع: دررفت! با فرار شاه مردم از تیتر «شاه رفت» و «امام آمد» نسخه‌ی نظام شاه را باطل‌شده یافتند. چنین هم شد. حالا برگردیم به داراب‌کلا.

 

ب. شرح بحث:

 

شاه‌دوست ها:

در هر حکومت مستقری، عشق و علاقه -و یا در بدترین فرضیه- عقل معاش، افراد را وا می‌دارد حامی رژیم باقی بمانند. خُب؛ طبیعی بود در داراب‌کلا هم مثل سایر بلاد ایران، چنین جانبدارانی وجود داشته باشند که تا آخرین نفس دست از تعلقات به شاه بر ندارند. جای جالب‌تر این قضیه این است به‌شدت هم بر محل تسلط داشتند، زور و چماق هم به کار می‌گرفتند. حتی شب تاسوعا یا عاشورای آن سال، تظاهرات سازماندهی‌شده‌ی شبانه‌ی انقلابیون محل را (که خودم درین تظاهرات بی‌نظیر و خروشان حضور داشتم) با حمله‌ی خونین درهم کوبیدند و آن قدر زور و چو به کار برده بودند که افراد حاضر در تظاهراتی به‌آن‌مهمی را، تار و مار کردند. آن شب زخمی هم داشتیم، مثلاً: شیخ ابراهیم بابویه و آقای مجتبی آهنگری کبل هادی. این دسته، حتی چند سال بعد هم در انتظار بازگشت شاه چشم‌انتظاری کشید و همش به رخ انقلابیون می‌کشیدند که «اَم شاه برمی‌گردد»! (اَم = مالِ ما)

 

کمونیست ها:

در ایران بر اثر فاز مبارزات ضد آمریکایی و نیز مجاورت با کشور کمونیستی شوروی -که رهبری بلوک شرق را در دست داشت- جوانان زیاد و مستعدّی، جذب چارچوب مبارزه‌ی لنین شده بودند که جاذبه‌ی هیجانی آن، کم نبود. حتی جریانی پدید آمد که اصول مبارزه‌ی لنین را بر اسلام، التقاط (=مخلوط و معجون) کرد که به تفکر التقاطی مشهور شدند. حرفشان این بود اسلام، به‌تنهایی در خود اصول و انگیزه‌ی مبارزه ندارد! باید از مارکسیسم، این تز را، استقراض و استخراج کرد؛ عجب! جای بحث نیست و اِلّا بحثی مفصل در رد آن ردیف می‌کردم.

 

داشتم می‌گفتم؛ اما محل ما: آنها که جذب این مکتب فکری فلسفی و سیاسی شده بودند، خود را کمونیست معرفی می‌کردند اما من دقیقاً متوجه‌ام که فلسفه و فکر این مکتب را هیچ بلد نبوند، فقط فاز سیاسی مبارزاتی آن را گرفته بودند و مانور قدرت می‌دادند با الفاظ پرطمطراق و عوام‌پسند. اما متحدانه رفتار داشتند. لیدرگرا بودند؛ یعنی سخن و فرمان بالاسرِ متفکر خود را دقیق گوش می‌دادند. شیوه‌ی لنین (انقلاب خشن مسلحانه) را و بعدها تز مائو (انقلاب آرام دهقانی) را می‌پسندیدند. شوروی مآل آنها بود و کوبا و فیدل کاسترو و مرحوم ارنستو چه گوارا، الگوی رفتاری آنها. (البته چگوارا در میان مذهبیون انقلابی هم،یک چهره‌ی درخشنده‌ی موجه ضد امپریالیستی محسوب می‌شد) واقعه‌ی سیاهکل گیلان نمادشان بود که چریک‌های فدایی خلق، پاسگاه ژاندارمری شاه را در آن شهر با شجاعت و مسلحانه تسخیر کرده بودند. کمونیست‌های محل، دلسوز خلق بودند، ضد شاه، مخ میان خود داشتند (برخلاف شاه‌دوست‌ها که مخ مطرحی در بین خود نداشتند که متفکر باشد) اینان حدود سی تا (شاید هم بیشتر یا کمتر) بودند. ولی این تعداد هم خیلی بود در روستا، آن هم داراب‌کلا که روحانی‌پرور بود و چند عالم دین داشت. اندکی بعد، در اثر تنش در کشور، داوودمَمْدُسِن از انقلابیون محل پشت تریبون تکیه ایستاد و تک تک نام کمونیست‌های روستا را شمردُ شمرد و از مردم خواست آنها را بشناسند. گویا گفته بود (تردید از من است) به حمام راه ندهند! زیرا نجس‌اند.

 

یادآوری: (آری؛ درست حدس زدید داوودمَمْدُسِن، همان شهید محمدحسین آهنگر است که بعد گردان رزمی سپاه را در محل و جنگل رهبری می‌کرد که سازمان منافقین اشغال کرده بودند. بعدها فرمانده گردان ادوات لشگر ۲۵ کربلا در هفت‌تپه‌ی خوزستان شد و سرانجام در والفجر ۸ به مقام شهادت رسید و چون آئین‌نامه‌ی سپاه به شهید یک رتبه بالاتر اِعطا می‌کند به آن شهید درجه‌ی «سردار» دادند زیرا پست فرماندهی گردان در جنگ را بر عهده داشت)

 

امامی - انقلابی ها:

این دسته، ابتدا منسجم و تحت رهبری سپاه و پیوند با چند روحانی محل و منطقه عمل می‌کردند. تمام امور و مأموریت‌های انقلاب را با هم پیش می‌بردند و توی اتاق‌های هم نشست مشترک منعقد می‌کردند؛ اما اندک اندک وقتی وقتِ میراث‌خواری! انقلاب شد و طعم خوش انقلاب به بوی تلخ شغل و قدرت جابجا شد، پُست‌ و مقام‌ها، جاه‌طلبی‌ها و ریاست‌طلبی‌ها، زد و بندها و صد البته نیز حُب و بغض‌های تُرد، طردکردن را جای آن نشانْد، آن اتحاد خوشایند را از ژرفا فرو پاشانْد و جای آن، سه دسته‌ی متخالف و بدتر از همه رفتارهایی بدآیند، پدید آوَرانْد. دسته‌ی راست، دسته‌ی چپ و دسته‌ی خنثی که این آخری‌ها بین دو جناح شناور بودندُ مشغول شنا و ثنا! گاه هم رد و بدل ردن تضادها و نقارها و دودوزه‌بازی‌ها. این مورد، داستان‌های دلکَش!!! دارد که من هنوز زود می‌دانم اطلاعات آن را وسط بریزم و چون ندّاف (=پنبه‌رن) پشم و پنبه‌ی آنها را رشته کنم. بگذرم. ۲۱ بهمن ۱۴۰۲ دامنه

دیدن یا نوشتن نظرات : ۰
سه دسته بود در داراب‌کلا

سه دسته بود در داراب‌کلا

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
سه دسته بود در داراب‌کلا

به قلم دامنه: سه دسته بود در داراب‌کلا: شاه‌دوست ها، کمونیست ها، امامی - انقلابی ها > نویسنده: ابراهیم طالبی دارابی دامنه. روایتم از تاریخ محل، که آن سال من ۱۵ ساله بودم؛ پس ممیّز بودم و دارای عقل! لذا می‌شود به این روایت تکیه کرد! به نام خدا. اِجلال به شهدا مخصوصاً از سه روستای داراب‌کلا مُرسم اوسا؛ سه همسایه‌ی همراه و پابرجا.

 

مسجدجامع قدیمی داراب‌کلا

 

الف. مقدمه‌ی بحث:

 

جهان در آستانه‌ی سال ۱۳۵۷ -سال وقوع انقلاب اسلامی ایران- همچنان دو بلوکه، مانده بود؛ بلوک غرب، بلوک شرق. کشورها، بیشتر سلطنتی (موروثی یا مشروطه یا مطلقه) بودند. دیکتاتوری (کودتایی یا مادام‌العمری) هم، روال بود. در میان آن، برخی از کشورهای نوظهور نیز، خود را مستقل اعلام کرده که اسم «غیر متعهدها» بر روی خود گذاشته بودند؛ یعنی شعار دادند نه تعهداتی به شرق داریم و نه به غرب. ایران در دسته‌ی وابسته جای داشت؛ یعنی سرسپرده‌ی کامل آمریکا. در چنین وضعیتی امام خمینی رحمت الله نسبت به سلطنت شاه، انقلاب کردند و خواهان سقوط سلطنت شدند و در یک کلام کلیدی گفتند: «شاه باید برود». شاه هم سرانجام با پرونده‌ی قطور جنایت و خیانت، با زور مشروع ملت، «رفت» در واقع: دررفت! با فرار شاه مردم از تیتر «شاه رفت» و «امام آمد» نسخه‌ی نظام شاه را باطل‌شده یافتند. چنین هم شد. حالا برگردیم به داراب‌کلا.

 

ب. شرح بحث:

 

شاه‌دوست ها:

در هر حکومت مستقری، عشق و علاقه -و یا در بدترین فرضیه- عقل معاش، افراد را وا می‌دارد حامی رژیم باقی بمانند. خُب؛ طبیعی بود در داراب‌کلا هم مثل سایر بلاد ایران، چنین جانبدارانی وجود داشته باشند که تا آخرین نفس دست از تعلقات به شاه بر ندارند. جای جالب‌تر این قضیه این است به‌شدت هم بر محل تسلط داشتند، زور و چماق هم به کار می‌گرفتند. حتی شب تاسوعا یا عاشورای آن سال، تظاهرات سازماندهی‌شده‌ی شبانه‌ی انقلابیون محل را (که خودم درین تظاهرات بی‌نظیر و خروشان حضور داشتم) با حمله‌ی خونین درهم کوبیدند و آن قدر زور و چو به کار برده بودند که افراد حاضر در تظاهراتی به‌آن‌مهمی را، تار و مار کردند. آن شب زخمی هم داشتیم، مثلاً: شیخ ابراهیم بابویه و آقای مجتبی آهنگری کبل هادی. این دسته، حتی چند سال بعد هم در انتظار بازگشت شاه چشم‌انتظاری کشید و همش به رخ انقلابیون می‌کشیدند که «اَم شاه برمی‌گردد»! (اَم = مالِ ما)

به قلم دامنه: سه دسته بود در داراب‌کلا: شاه‌دوست ها، کمونیست ها، امامی - انقلابی ها > نویسنده: ابراهیم طالبی دارابی دامنه. روایتم از تاریخ محل، که آن سال من ۱۵ ساله بودم؛ پس ممیّز بودم و دارای عقل! لذا می‌شود به این روایت تکیه کرد! به نام خدا. اِجلال به شهدا مخصوصاً از سه روستای داراب‌کلا مُرسم اوسا؛ سه همسایه‌ی همراه و پابرجا.

 

مسجدجامع قدیمی داراب‌کلا

 

الف. مقدمه‌ی بحث:

 

جهان در آستانه‌ی سال ۱۳۵۷ -سال وقوع انقلاب اسلامی ایران- همچنان دو بلوکه، مانده بود؛ بلوک غرب، بلوک شرق. کشورها، بیشتر سلطنتی (موروثی یا مشروطه یا مطلقه) بودند. دیکتاتوری (کودتایی یا مادام‌العمری) هم، روال بود. در میان آن، برخی از کشورهای نوظهور نیز، خود را مستقل اعلام کرده که اسم «غیر متعهدها» بر روی خود گذاشته بودند؛ یعنی شعار دادند نه تعهداتی به شرق داریم و نه به غرب. ایران در دسته‌ی وابسته جای داشت؛ یعنی سرسپرده‌ی کامل آمریکا. در چنین وضعیتی امام خمینی رحمت الله نسبت به سلطنت شاه، انقلاب کردند و خواهان سقوط سلطنت شدند و در یک کلام کلیدی گفتند: «شاه باید برود». شاه هم سرانجام با پرونده‌ی قطور جنایت و خیانت، با زور مشروع ملت، «رفت» در واقع: دررفت! با فرار شاه مردم از تیتر «شاه رفت» و «امام آمد» نسخه‌ی نظام شاه را باطل‌شده یافتند. چنین هم شد. حالا برگردیم به داراب‌کلا.

 

ب. شرح بحث:

 

شاه‌دوست ها:

در هر حکومت مستقری، عشق و علاقه -و یا در بدترین فرضیه- عقل معاش، افراد را وا می‌دارد حامی رژیم باقی بمانند. خُب؛ طبیعی بود در داراب‌کلا هم مثل سایر بلاد ایران، چنین جانبدارانی وجود داشته باشند که تا آخرین نفس دست از تعلقات به شاه بر ندارند. جای جالب‌تر این قضیه این است به‌شدت هم بر محل تسلط داشتند، زور و چماق هم به کار می‌گرفتند. حتی شب تاسوعا یا عاشورای آن سال، تظاهرات سازماندهی‌شده‌ی شبانه‌ی انقلابیون محل را (که خودم درین تظاهرات بی‌نظیر و خروشان حضور داشتم) با حمله‌ی خونین درهم کوبیدند و آن قدر زور و چو به کار برده بودند که افراد حاضر در تظاهراتی به‌آن‌مهمی را، تار و مار کردند. آن شب زخمی هم داشتیم، مثلاً: شیخ ابراهیم بابویه و آقای مجتبی آهنگری کبل هادی. این دسته، حتی چند سال بعد هم در انتظار بازگشت شاه چشم‌انتظاری کشید و همش به رخ انقلابیون می‌کشیدند که «اَم شاه برمی‌گردد»! (اَم = مالِ ما)

 

کمونیست ها:

در ایران بر اثر فاز مبارزات ضد آمریکایی و نیز مجاورت با کشور کمونیستی شوروی -که رهبری بلوک شرق را در دست داشت- جوانان زیاد و مستعدّی، جذب چارچوب مبارزه‌ی لنین شده بودند که جاذبه‌ی هیجانی آن، کم نبود. حتی جریانی پدید آمد که اصول مبارزه‌ی لنین را بر اسلام، التقاط (=مخلوط و معجون) کرد که به تفکر التقاطی مشهور شدند. حرفشان این بود اسلام، به‌تنهایی در خود اصول و انگیزه‌ی مبارزه ندارد! باید از مارکسیسم، این تز را، استقراض و استخراج کرد؛ عجب! جای بحث نیست و اِلّا بحثی مفصل در رد آن ردیف می‌کردم.

 

داشتم می‌گفتم؛ اما محل ما: آنها که جذب این مکتب فکری فلسفی و سیاسی شده بودند، خود را کمونیست معرفی می‌کردند اما من دقیقاً متوجه‌ام که فلسفه و فکر این مکتب را هیچ بلد نبوند، فقط فاز سیاسی مبارزاتی آن را گرفته بودند و مانور قدرت می‌دادند با الفاظ پرطمطراق و عوام‌پسند. اما متحدانه رفتار داشتند. لیدرگرا بودند؛ یعنی سخن و فرمان بالاسرِ متفکر خود را دقیق گوش می‌دادند. شیوه‌ی لنین (انقلاب خشن مسلحانه) را و بعدها تز مائو (انقلاب آرام دهقانی) را می‌پسندیدند. شوروی مآل آنها بود و کوبا و فیدل کاسترو و مرحوم ارنستو چه گوارا، الگوی رفتاری آنها. (البته چگوارا در میان مذهبیون انقلابی هم،یک چهره‌ی درخشنده‌ی موجه ضد امپریالیستی محسوب می‌شد) واقعه‌ی سیاهکل گیلان نمادشان بود که چریک‌های فدایی خلق، پاسگاه ژاندارمری شاه را در آن شهر با شجاعت و مسلحانه تسخیر کرده بودند. کمونیست‌های محل، دلسوز خلق بودند، ضد شاه، مخ میان خود داشتند (برخلاف شاه‌دوست‌ها که مخ مطرحی در بین خود نداشتند که متفکر باشد) اینان حدود سی تا (شاید هم بیشتر یا کمتر) بودند. ولی این تعداد هم خیلی بود در روستا، آن هم داراب‌کلا که روحانی‌پرور بود و چند عالم دین داشت. اندکی بعد، در اثر تنش در کشور، داوودمَمْدُسِن از انقلابیون محل پشت تریبون تکیه ایستاد و تک تک نام کمونیست‌های روستا را شمردُ شمرد و از مردم خواست آنها را بشناسند. گویا گفته بود (تردید از من است) به حمام راه ندهند! زیرا نجس‌اند.

 

یادآوری: (آری؛ درست حدس زدید داوودمَمْدُسِن، همان شهید محمدحسین آهنگر است که بعد گردان رزمی سپاه را در محل و جنگل رهبری می‌کرد که سازمان منافقین اشغال کرده بودند. بعدها فرمانده گردان ادوات لشگر ۲۵ کربلا در هفت‌تپه‌ی خوزستان شد و سرانجام در والفجر ۸ به مقام شهادت رسید و چون آئین‌نامه‌ی سپاه به شهید یک رتبه بالاتر اِعطا می‌کند به آن شهید درجه‌ی «سردار» دادند زیرا پست فرماندهی گردان در جنگ را بر عهده داشت)

 

امامی - انقلابی ها:

این دسته، ابتدا منسجم و تحت رهبری سپاه و پیوند با چند روحانی محل و منطقه عمل می‌کردند. تمام امور و مأموریت‌های انقلاب را با هم پیش می‌بردند و توی اتاق‌های هم نشست مشترک منعقد می‌کردند؛ اما اندک اندک وقتی وقتِ میراث‌خواری! انقلاب شد و طعم خوش انقلاب به بوی تلخ شغل و قدرت جابجا شد، پُست‌ و مقام‌ها، جاه‌طلبی‌ها و ریاست‌طلبی‌ها، زد و بندها و صد البته نیز حُب و بغض‌های تُرد، طردکردن را جای آن نشانْد، آن اتحاد خوشایند را از ژرفا فرو پاشانْد و جای آن، سه دسته‌ی متخالف و بدتر از همه رفتارهایی بدآیند، پدید آوَرانْد. دسته‌ی راست، دسته‌ی چپ و دسته‌ی خنثی که این آخری‌ها بین دو جناح شناور بودندُ مشغول شنا و ثنا! گاه هم رد و بدل ردن تضادها و نقارها و دودوزه‌بازی‌ها. این مورد، داستان‌های دلکَش!!! دارد که من هنوز زود می‌دانم اطلاعات آن را وسط بریزم و چون ندّاف (=پنبه‌رن) پشم و پنبه‌ی آنها را رشته کنم. بگذرم. ۲۱ بهمن ۱۴۰۲ دامنه

Notes ۰
پست شده در چهارشنبه, ۱۱ بهمن ۱۴۰۲
بازدید ها : ۴۵۷
ساعت پست : ۰۶:۴۲
مشخصات پست

نوشته های اُنظُر ۲

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی

مندرجات این صفحه فقط نقل است، نه نظرات رد یا تأیید دامنه:

متن‌های "سلمان صالحی" ، "رضیَ الله"، "اُنظُر" و سایرها در دامنه:

دو متن

محکمه ی نظام

اگر نظام نسبت به پرونده ی فساد و جعل فردی به اسم «کاظم رجبی صدیقی» کاری نکند در واقع خود را محاکمه کرده است. این پدیده ی نوین جعل با کلاه شرعی و با اسم مقدس حوزه علمیه برای نظام و کسانی که با مقدسات سر و کار دارند، خسارت بار بوده است. کار چنان معیوب شد آقای احمد توکلی (رئیس هیئت مدیره ی سازمان دیده بان شفافیت) دست به قلم شد خطاب به حجت الاسلام  اژه ای رئیس قضا نوشت:

 

«خبری با عنوان «زمین خواری ۱۰۰۰ میلیاردی آیت الله صدیقی و پسران» و عناوین مشابه در رسانه ها و جراید، افکار عمومی جامعه را به شدت جریحه دار کرده است ، ماهیت این خبر، به علاوه اظهارات مسئولان حوزه علمیه امام خمینی (ره) و شخص آقای صدیقی به عنوان متولی و منتقل کننده بخشی از املاک حوزه علمیه به موسسه ای کاملا تجاری، کاملا خصوصی و تقریبا خانوادگی تحت عنوان «پیروان اندیشه های قائم»، دلالت صریح بر وقوع برخی جرایم واجد ماهیت عمومی دارد که ورود مدعی العموم به موضوع و رسیدگی به آن را اقتضا دارد. اما متاسفانه در این مدت، سکوت نامیمون و غیر قابل باوری را از مقامات قضایی و به طور خاص دادستانی شاهد هستیم که اعتماد عمومی به دستگاه قضایی و نظام اسلامی را به شدت خدشه دار می کند.»

 

سه وظیفه ی  حکومت

از استاندار اسبق نجف متنی روایی خواندم که آیت الله سیستانی سه چیز از او خواست حفظ امنیت، خدمات اجتماعی، رسیدگی به فقرا. یعنی از دیدگاه آن فقیه حکومت سه وظیفه دارد. از نظر بنده وظیفه ی رسیدگی به فقرا الزام می دارد حکومت دست فساد را بخشکاند زیرا اموال فقرا توسط جریان فساد به سرقت می رود.

پایان. ۲۰ فروردین ۱۴۰۳ نویسنده: اُنظُر اِلی ما قالَ.

دیدن یا نوشتن نظرات : ۰
پست شده در چهارشنبه, ۱۱ بهمن ۱۴۰۲
بازدید ها : ۴۵۷
ساعت پست : ۰۶:۴۲
دنبال کننده

نوشته های اُنظُر ۲

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
نوشته های اُنظُر ۲

مندرجات این صفحه فقط نقل است، نه نظرات رد یا تأیید دامنه:

متن‌های "سلمان صالحی" ، "رضیَ الله"، "اُنظُر" و سایرها در دامنه:

دو متن

محکمه ی نظام

اگر نظام نسبت به پرونده ی فساد و جعل فردی به اسم «کاظم رجبی صدیقی» کاری نکند در واقع خود را محاکمه کرده است. این پدیده ی نوین جعل با کلاه شرعی و با اسم مقدس حوزه علمیه برای نظام و کسانی که با مقدسات سر و کار دارند، خسارت بار بوده است. کار چنان معیوب شد آقای احمد توکلی (رئیس هیئت مدیره ی سازمان دیده بان شفافیت) دست به قلم شد خطاب به حجت الاسلام  اژه ای رئیس قضا نوشت:

 

«خبری با عنوان «زمین خواری ۱۰۰۰ میلیاردی آیت الله صدیقی و پسران» و عناوین مشابه در رسانه ها و جراید، افکار عمومی جامعه را به شدت جریحه دار کرده است ، ماهیت این خبر، به علاوه اظهارات مسئولان حوزه علمیه امام خمینی (ره) و شخص آقای صدیقی به عنوان متولی و منتقل کننده بخشی از املاک حوزه علمیه به موسسه ای کاملا تجاری، کاملا خصوصی و تقریبا خانوادگی تحت عنوان «پیروان اندیشه های قائم»، دلالت صریح بر وقوع برخی جرایم واجد ماهیت عمومی دارد که ورود مدعی العموم به موضوع و رسیدگی به آن را اقتضا دارد. اما متاسفانه در این مدت، سکوت نامیمون و غیر قابل باوری را از مقامات قضایی و به طور خاص دادستانی شاهد هستیم که اعتماد عمومی به دستگاه قضایی و نظام اسلامی را به شدت خدشه دار می کند.»

 

سه وظیفه ی  حکومت

از استاندار اسبق نجف متنی روایی خواندم که آیت الله سیستانی سه چیز از او خواست حفظ امنیت، خدمات اجتماعی، رسیدگی به فقرا. یعنی از دیدگاه آن فقیه حکومت سه وظیفه دارد. از نظر بنده وظیفه ی رسیدگی به فقرا الزام می دارد حکومت دست فساد را بخشکاند زیرا اموال فقرا توسط جریان فساد به سرقت می رود.

پایان. ۲۰ فروردین ۱۴۰۳ نویسنده: اُنظُر اِلی ما قالَ.

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی

مندرجات این صفحه فقط نقل است، نه نظرات رد یا تأیید دامنه:

متن‌های "سلمان صالحی" ، "رضیَ الله"، "اُنظُر" و سایرها در دامنه:

دو متن

محکمه ی نظام

اگر نظام نسبت به پرونده ی فساد و جعل فردی به اسم «کاظم رجبی صدیقی» کاری نکند در واقع خود را محاکمه کرده است. این پدیده ی نوین جعل با کلاه شرعی و با اسم مقدس حوزه علمیه برای نظام و کسانی که با مقدسات سر و کار دارند، خسارت بار بوده است. کار چنان معیوب شد آقای احمد توکلی (رئیس هیئت مدیره ی سازمان دیده بان شفافیت) دست به قلم شد خطاب به حجت الاسلام  اژه ای رئیس قضا نوشت:

 

«خبری با عنوان «زمین خواری ۱۰۰۰ میلیاردی آیت الله صدیقی و پسران» و عناوین مشابه در رسانه ها و جراید، افکار عمومی جامعه را به شدت جریحه دار کرده است ، ماهیت این خبر، به علاوه اظهارات مسئولان حوزه علمیه امام خمینی (ره) و شخص آقای صدیقی به عنوان متولی و منتقل کننده بخشی از املاک حوزه علمیه به موسسه ای کاملا تجاری، کاملا خصوصی و تقریبا خانوادگی تحت عنوان «پیروان اندیشه های قائم»، دلالت صریح بر وقوع برخی جرایم واجد ماهیت عمومی دارد که ورود مدعی العموم به موضوع و رسیدگی به آن را اقتضا دارد. اما متاسفانه در این مدت، سکوت نامیمون و غیر قابل باوری را از مقامات قضایی و به طور خاص دادستانی شاهد هستیم که اعتماد عمومی به دستگاه قضایی و نظام اسلامی را به شدت خدشه دار می کند.»

 

سه وظیفه ی  حکومت

از استاندار اسبق نجف متنی روایی خواندم که آیت الله سیستانی سه چیز از او خواست حفظ امنیت، خدمات اجتماعی، رسیدگی به فقرا. یعنی از دیدگاه آن فقیه حکومت سه وظیفه دارد. از نظر بنده وظیفه ی رسیدگی به فقرا الزام می دارد حکومت دست فساد را بخشکاند زیرا اموال فقرا توسط جریان فساد به سرقت می رود.

پایان. ۲۰ فروردین ۱۴۰۳ نویسنده: اُنظُر اِلی ما قالَ.

پاسخ کوتاه به عضو محترم

آقای سید حسین شفیعی دارابی مقیم حوزه علمیه قم

بسم الله الرحمن الرحیم

بنده پی خوشبینی های شما نبوده و نیستم که از "بر باد رفتِ" "همه"ی آن بر خود حد ذرّات غبار افسوسی خورم. این یک. هر کس درس قیدها در فارسی را پاس کرده باشد و از زبان دستور فارسی کمترین آشنایی داشته باشد، حتماً از قید بکار رفته ی «حتماً» در آن پاسخ پیشینم، سر در می آورد و از آن سکویی برای ناگفته های ضمیرناخودآگاه خود نمی سازد که شما ساختید. بچه گیر آوردی مگر؟. این شد دو. شاگرد شیخ پناهیان نبودی یا نیستی چه بهتر. خدا را شکر. پس بهتر است پشت این شخص با این اندازه وزن اندک، صف نایستی و بخواهی رفتاری کنی که گویا می خواهی بُتش کنی. بُت ها را انقلاب در هم فرو ریخت و رفت. سعی کن از این خِصّه بپرهیزی. این سه. باز به جای نوشته، پی نویسنده می گردی بر  خلاف توصیه ی حضرت مولا امام علی (ع) و حتی سن و سالش را می پرسی. فقط بدان همین قدر سن و سال دارم که اگر بر فرض اتفاقی جایی از ایران با هم برخوردیم این شما هستی که بر اساس سنت زیبایی نبوی (ص) در سلام کردن باید پا پیش بگذاری، نه بنده. پس با کدی که دادم سنم را باید حدس زده باشی و دیگر پرس و جو نشی. این شد چهار. یک چیز بیاموزمت: هرگز وقتی کم آوردی روی عقاید و ایمان فرد چنگک نکش. این کار برای شما در هیچ وجوهی خوب نیست. برای احدی خوب نیست. خدا ناخشنود می شود ایمان بندگتنش را شاقول بکشند. این پنجم. و آخر هم ششم: مگر بشود باور کرد قول برخی ها را که بارها رساندند که قائلی و سعی داری بعضاً جایگاه جنابان «مُنکر و نکیر» را همین دنیا برای برخی ها بگیری. از این خصلت هم دوری کن. سرانجام دعوتت می کنم به آیه ی شانزده ی مائده که ایدئولوژی زیربنایی بنده است. چرا که تا کسی بی جهت برای خود نقش هادیِ سُبُل قائل نباشد. اگر هم در نوشته هایت پند باشد که فراوان هم هست خود ما بلدیم چگونه آنها را از متنت یاد بگیریم. بقیه ی نوشته ات در پایه و اساس بی نیاز از پاسخ است.

 

یَهدی بهِ اللّهُ مَنِ اتّبعَ رضوانهُ سُبُلَ السلامِ و یُخرِجُهُم مِنَ الظُّلُماتِ اِلَی النورِ باِذنهِ وَ یهدیهِم اِلی‏ صِراطٍ مُستقیم

این آیه ی مقدسه، هادی حقیقی را خداوند متعال می داند و غیر او اسباب ظاهری است که خدا آنها را برای تحقق هدایت مسخر فرموده است. اگر شما برای خود شأن هادی سُبلی، قائلی پس لطفاً سعی کن مانند قرآن رفتار کن با مؤمنان. و بی جهت ایمان افراد را مورد شک و تردید قرار نده که صدور مردم را فقط خدا بلد است بخواند و لا غیر. خداوند شما را سلامت بدارد و تاب و تاب آوری عطا فرماید.


پاسخ اُنظُر به جناب آقای "امید به آینده"

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام بنده هم خدمت شما. فرمودین: "نقد پذیر هم باشید این صفت کنشگران راه حق هست"

نصیحت شما نمی تواند مشفقانه نباشد. پس شروع کنید نقدم کنید تا ببینید پذیرنده ی حرف حق هست این بنده، یا نه.

برای آن جناب سلامتی و تأییدات الهی می طلبم.

پایان. نویسنده: اُنظُر اِلی ما قالَ


پاسخ اُنظُر به عضو محترم جناب آقای "جواد افاقی"

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام خدمت شما برادر محترم. پنجاه درصد راه را آمدی جلو که گفتید: "بنده هم درصدد دفاع همه جانبه از مواضع کلی ایشان [شیخ پناهیان] نیستم" اما پنجاه درصد راه باقیمانده را گم کردی. همانطور که دانمارک و سوئد وقتی به ساحت نبوی (ص) اهانت می کنند قاطع می آیی جلو. شجاع و آزادمرد باشید جلوی همقطاران خود وقتی به جَهر غلط گویی می کنند هم حرف حق را بزنید. از چه چیز هراس دارید؟!!! سرباز امام صادق (ع) هستید اما برای رد حرف غلط یک آدم بدگفتار، این پا و آن پا می کنید. عرض عمومی: بادمان نرفته است یک زن در رادیو توی مصاحبه ی خیابانی گفته بود الگوی وی اوشین است تا اینجا حرفی نیست ولی در ادامه به ساحت مقدسه ی حضرت فاطمه زهرا (س) گستاخی کرده بود امام امت (ره) بدون معطلی وارد شدند و فتوای مصاحبه شونده و پخش کننده ی آن برنامه را صادر کردند. همه باخبرند چه فتوای صریحی بود. کاش امام امت امروز بود ندو نسبت به این شخص بدگفتار و بدکردار، فوری فتوا می دادند تا دیگر کسی جرئت غلط کردن سرش نزد؛ آن هم توی لانه ی فساد صدا و سیما. با تقدیم سلامتی و روزگار قشنگ برای شما. پایان. ۲۰ فروردین ۱۴۰۳ نویسنده: اُنظُر اِلی ما قالَ

 

امیر رمضانی در پاسخ به متن اُنظُر خطاب سید حسین : با متن موافقم. عین صواب هست.

 

امیر رمضانی اُنظُر در مورد جواب به جواد آفاقی: درود جناب . موضع امام باید خیلی جلوتر باشد . وگرنه جای تعجب بود . با دوستان مروت و تذکر، شاید سهوی صورت گرفته و توبه کرده باشد.

 

جواد افاقی به اُنظُر : سلام. در متن جنابعالی نکاتی قابل تامل وتذکر است.  تمنی و آرزو که در (کاش) اشاره شد ‌. دو تالی فاسد وحتی چندین تالی فاسد دارد که ورود پیدا کردید.  اول. جسارت به خود امام وراه امام درنادیده انگاری به جایگاه و مدیریت رهبری زمانه که این تدبیر راه وخط خود ایشان بوده است.  دوم. تلنگریست به رهبری درعدم درک مسائل روز وعدم برخورد به هنگام ‌‌. سوم. دیدار دیروز دانشجویان با رهبری را ازرسانه ملی دیده اید ‌.چنین دیدارها وگفتگوهای طرفینی را دردوران امام ره هم دراین سطح  نداشته ایم هجمه به رسانه ملی. که اتفاقا درهمین ماه مبارک کاری که رسانه ملی دربرنامه محفل ازخود انجام ونشان داد درطول انقلاب نمونه نداشت.  چهارم.ظاهرا برنامه ورزشگاه آزادی راشبکه های آن ورآبی تنظیم کردند یا به سمع ونظر شما هنوز این کار لانه فساد نرسیده است.پایان.

 

پاسخ دوم اُنظُر به عضو محترم جناب آقای "جواد افاقی"

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام محضرت برادر. به شما اصلاً گزمه دست گرفتن نمی آید. زیاد هم روی بنده تخیل بد نکنید. سناریو نویسی هم برای خود قواعد دارد.

باز نیز تقدیم احترام و آرزوی بیشترین توفیقات الهی

پایان. نویسنده: اُنظُر اِلی ما قال

 

ح ع ر د (شیخ مالک رجبی) به اُنظُر : سلام علیکم مخ های اعضای مدرسه را در گیر کردید اول معاونت مدرسه دوم رضی الله سوم انظر الی ما قال هنوز دزاری جا نیفتاده شما از کدام صنفی   با این ترفند تمام کاسه کوزه و سیستم میستم  نقد ها را با کلمات رکیک تاخت تازه داشتی. در ضمن خیلی قشنگ می‌نویسی و جواب علما و نویسندگان را یک به یک میدهید ولی هیچکدام را تائید نمیکنید...  اما صاحبان اصلی مورد نقد را مرتب از زیر رگبار فحش قرار میدهید...و عبور میکنید  آقا مدیر هم نیست که این داستانهای اخیر را با نام معاون و رضی و انظر را توضیح دهد..ما منتظریم این عناوین مختلف با اسم و رسم روشن شود متشکر از مدیر مدرسه.

 

حجت رمضانی: با سلام به جناب (اُنظُراِلی قال) چرا وقتی مدعی دفاع از اسلام،دین،و...هستید با توجه به این همه مسائل وانحرافات دینی که در کشور رخ می دهد واکنشی ندارید. دربحث مدعیان ظهور ،طرف خودش امام زمان معرفی می کنه ولی شما هیچ واکنشی ندارید این درصورتی است که جهان منتظر منجی می باشد چرا این همه جوانان با تبلیغات فراوان دشمنان راه را ازبیراهه تشخیص نمی دهند مطلبی بارگذاری نمی کنید ،ولی برخورد با صدیقی وپناهیان را بزرگ جلوه می دهید بطوری که به وضوح درعبارات جناب عالی لمس می شود که با ایشان ضدیت داریدواگر نداشتید اینگونه مطالب را نگارش نمی کردید

 

حجت رمضانی: "...فقط بدان همین قدر سن و سال دارم که اگر بر فرض اتفاقی جایی از ایران با هم برخوردیم این شما هستی که بر اساس سنت زیبایی نبوی (ص) در سلام کردن باید پا پیش بگذاری، نه بنده. پس با کدی که دادم سنم را باید حدس زده باشی و دیگر پرس و جو نشی. این شد چهار. یک چیز بیاموزمت: هرگز وقتی کم آوردی روی عقاید و ایمان فرد چنگک نکش. این کار برای شما در هیچ وجوهی خوب نیست. برای احدی خوب نیست. خدا ناخشنود می شود ایمان بندگانش را شاقول بکشند. این پنجم. و آخر هم ششم: مگر بشود باور کرد قول برخی ها را که بارها رساندند که قائلی و سعی داری بعضاً جایگاه جنابان «مُنکر و نکیر» را همین دنیا برای برخی ها بگیری. از این خصلت هم دوری کن. سرانجام دعوتت می کنم به آیه ی شانزده ی مائده که ایدئولوژی زیربنایی بنده است. چرا که تا کسی بی جهت برای خود نقش هادیِ سُبُل قائل نباشد. اگر هم در نوشته هایت پند باشد که فراوان هم هست خود ما بلدیم چگونه آنها را از متنت یاد بگیریم. بقیه ی نوشته ات در پایه و اساس بی نیاز از پاسخ پایان. نویسنده: اُنظُر اِلی ما قالَ" آقای اُنظر نمی خواهم از سید بزرگوار( سید حسین شفیعی) دفاع کنم ایشان از سادات هستند درخصوص سن و سنن نبوی پیامبربزرگوارهمیشه به کودکان هم سلام می کردند و یا قبل از همه سلام می کردند.تو دیگه کی هستی؟ دست شیطون بستی. چپ دستی. یا راست دستی. اینور هستی. اونور هستی

 

پاسخ سید حسین شفیعی به اُنظر:  پاسخی به نگاشته یک کهنسال!!!! بنام پروردگار بصیر و دوستدار اهل بصیرت. جناب کهنسال و ریش سفید و... به جهت عمل به حدیث نبوی «وقروا کبارکم» بصورت ویژه می نویسم: سلام علیک. البته اگر کم سن و سال هم می بودی؛ فخر می کنم که سخنم را با سلام آغاز نمایمو به این داده الهی شاکرم. ضمنا دست کم غالب خوانندگان نوشته هایمان؛ به خوبی فهمیده اند که چه کسی کم آورده استشاهد بر درستی این مدعا اینکه در این نوشته جدیدت نیز مرتکب اتهام و اهانت شده ای؛ شاید هم تقصیر نداری چون ظاهرا با چنین شیوه ای خو گرفته ای و امکان رهیدن از آن؛ برایت غیر ممکن شده است. خدا را شاکرم: با گرایی که داده ای تا حدود زیادی نشان داده ای؛ کیستی و در چه مسیری طی می کنی؛ کجا بودی و به کجا رسیده ای و الان در چه وضعیتی به سر می بری. فارغ البال هستی و به بهانه دفاع از اهل بیت (ع) می توانی حق و باطل را ممزوج کنی؛ الحمد لله از نسبت های ناروا و اتهام هم که ابایی نداری. امید است عاقبت به خیر شویم. فعلا مصلحت نمی بینم که به جهت این شیوه آت بنویسم: «الخائن؛ خائف؛ وگرنه همانند غالب اعضای محترم گروه؛ با اسم و رسم مشخص می نگاشتی». (البته شاید هم به جهت خوف از اینکه اعضاء بگویند بابا این فرد که روند زندگیش....» (حوزه علمیه قم: سید حسین شفیعی دارابی؛ صبح دو شنبه ۲۰ فروردین ۱۴۰۳ش_ ۲۸ ماه رمضان ۱۴۰۵ق)

 

پاسخ موجز به عضو محترم

آقای سید حسین شفیعی دارابی مقیم حوزه علمیه قم

بسم الله الرحمن الرحیم

چه به سهولت سوءظن بر خود سوار می کنی و سوره ی حجرات و شریفه ی «ان بعض الظن اِثمٌ» را نسیان می بری. و احتمالاً به خاطر گمان بد که بر خود نسبت به فرد دیگر تنیده ای و در پیله ی آن رفته ای، روند زندگی شخصی را زیر ذره بین و بدبینی و تشکیک برده ای. احتمال ضعیفی وجود دارد که این آیه ی شریفه را جاهایی برای موعظه تلفظ نکرده باشی اما خود در تار آن گرفتار شده ای. چندان دور از انتظار نیست اگر مسافرت نباشی و امروز را روزه باشی، گردنت قضای آن و حتی کفّاره اش افتاده باشد. اگر زندگی کسی را گمان بد دارید بد بوده است و آن در نقطه چین رها کرده ای تا شنونده را به اعماق آن فرو ببری، نهراس نقطه چین را تکمیل کن و زندگی و روند آن را برشمار شاید ثوابی برایت نوشته شود. اگر زندگی مرا خدشه قرار داده ای بگویم در تمام عمرم یک شاهی بیت المال مردم و اموال عمومی و پول های شبهه ناک را تصرف نکردم، مگر آنکه چنان در اثر فشار روانی دچار شوک شده ای که حاضر شدی قضاوت های خیالی خودت نسبت به فرد دیگر را روی بنده تصور کنی. نمی ترسی از عقاب الهی؟! فکر نکن به قول جناب «امید به آینده» کُرسی داری، برای همه دارای حق تدرُّسی؟! نه.. شما یک عضو، بنده هم یک عضو. برای خود بیشتر از این نتراش. اونی که زندگی خصوصی اش را هجوم کردی، سخت در اشتباهی و مرتکب بد کبیره ای شده ای. حدس می زدم شاگرد پناهیان خواندمت خیلی برت سخت گذشت! مگر غیر از این است؟! از خدا می طلبم رهایی ات دهد از ظن ها بد و تلخی رفتاری که ضربه پذیرانه به کامش رفتی. پایان. نویسنده: اُنظُر اِلی ما قالَ

 

شیخ محمد غلامی به اُنظُر و در دفاع از سید حسین شفیعی : سلام  روز های آخر ماه مبارک بر شما عزیزان نورباران باد پیامبر اکرم فرمودند:  اکرموا اولادی الصالحون لله و والطالحون  لی یعنی : ساداتی که اهل صلاح و تقوا هستند برای خدا آنها را گرامی دار و ساداتی که چنین نیستند به خاطر من و انتسابشان به من گرامی دارید. جناب آقای ناشناس استاد گرانقدر ما حاج آقای شفیعی از دلدادگان به اهل بیت عصمت و طهارت هستند بارها روضه ی همراه با اشک ایشون را دیدیم و شاید هزاران نفر در کشور محزون و یا اشکشان در جاری شد. اینگونه سخن راندن پیرامون یک استاد موفق در معارف الهی و مبلغ دینی و مورد توجه اهل بیت سزاوار و در شان شما نیست. لطفا حرمت نگه دارید!!! محمد جواد غلامی دارابی.

 

قاسم بابویه [در پاسخ به شیخ محمد غلامی] سلام حاج آقا. نماز و روزه شما قبول حتی اگر از زبان بی گانه باشه حواستان باشه نفوذی برایش در مقابل چه افرادی باشه ملاک نیست فعلا در مدرسه شکسته شده هر فرد به خودش از نظر ما نشناس به خودش چنین اجازه میده هر حرفی را بزنه.

 

شیخ محمد غلامی:  سلام بر حاج قاسم عزیز طاعات قبول درگاه الهی. ای کاش این آقای ناشناس خودش رو معرفی می کرد..

 

قاسم بابویه [در پاسخ به اُنظُر اِلی ما قالَ] آقا یا خانم برای خودت دعا کن. که دیگه قاطی کردی. برو یه مطالعه به مطالب گذشته خود بکن. ببین چه تغیراتی انجام دادی اسم خود را روی دیگران نزار. سلام ببخشید. شاید سعید حجاریان باشه.

 

شیخ محمد غلامی [در پاسخ به قاسم بابویه] سلام مجدد وقتی هم محلی ها رو به اسم کوچیک می‌شناسه بنظرم باید خیلی آشنا باشه. والله اعلم

 

سید حسین شفیعی دارابی به اُنظُر: جهات دخیل در عدم پاسخ دهی. بنام پروردگار بصیر و دوستدار اهل بصیرت. آنچه بنده و دیگر دوستان تا کنون مطالبی نوشته آند؛ برای این بود که طرفین حق را بشناسند و به حق عمل نمایند ولی متاسفانه نوشته هایت عاملی شد تا گفتمان ها به سمت و سوی دیگری سوق داده شود؛ همین موجب شد تا دوستانی در نوشته هایشان تقاضای پایان مناظرات طرفینی را مطرح کنند؛  با آنکه دلایل روشنی بر نادرستی پندارهای اخیرت و...در اختیار دارم؛ و خوفی هم برای پاسخ دهی نسبت به محتوای نوشته اخیرت نداشته و ندارم؛ اما به دو جهت از هرگونه اقدام در این راستا چشم پوشی می نمایم: ۱) پاسخ مثبت دادن به تقاضا و به پیشنهاد مکتوب بارگذاری شده در گروه توسط برخی از اعضای مجترم؛ ۲) عمل به آیه شریفه در وصف مومنان؛ «و اذا خاطبهم الجاهلون؛ قالوا سلاما»؛ پس «والسلام؛ نامه تمام» (حوزه علمیه قم: سید حسین شفیعی دارابی؛ دو شنبه ۲۰ فروردین ۱۴۰۳ش_ ۲۸ ماه رمضان ۱۴۴۵ق)

 

جواب قصار به عضو محترم

آقای سید حسین شفیعی دارابی مقیم حوزه علمیه قم

بسم الله الرحمن الرحیم

فرصت داری نقطه چین زندگی مرا در همین مدرسه پیش ۲۲۰ عضو یکی یکی برشماری. اگر چنین نکنی احتمال قوی است فردی سرک کش به زندگی دیگرانی و بسیار دنبال احوال شخصیه ی افراد و اعضا. حتی پیش وجدان خودت هم توان اقناع نداری. اگر بنده به قول شما به استناد «آیه ای که به آن متوسل شدی» «جاهل» هستم، هزاران برتر از کسی است که روی روند زندگی شخصی دیگران شبهه ی دروغ و کذب ایجاد می کند. گمان مبر با این شیوه تشبثات به هدف می رسی. ذره ای تقوای گفتار را کردارت بچسبان. همچنان منتظر هستم زندگی مرا که مورد هجمه قرار دادی در همین مدرسه بریزی ملا عام. خیال نکن ول کُنت هستم. تا بدانی بی جهت دست به لجن پراکنی نبری. برات دعا می کنم دچار بیماردلی نشوید.پایان.  ۲۱ فروردین ۱۴۰۳ نویسنده: اُنظُر اِلی ما قالَ.

 

سید یاسر موسوی [در پاسخ به اُنظُر اِلی ما قالَ] زیر پست واکنش شخ حسین انصاریان. سلام. دو سه روزه بنده هر وقت آنلاین شدم شما را در حال تهمت زدن میبینم. متاسفانه عمق و کینه و نفرت شما تمامی ندارد من فقط میخوام بدونم مشکل شما با این قضیه چیه؟؟ مانور دادن شما روی یه اشتباه لغوی که طرف اصلاح کرده عذرخواهی کرده چیه؟ اصلا هدف شما چیه؟ چه نتیجه ای میخوای بگیری؟ خداییش مسئله مهمتر از این ندارید یا میخوای با پرداختن به این موضوعات ما رو پند و اندرز بدید؟ در مورد پناهیان هم ظاهرا سوء تفاهم بوده ایشون عذرخواهی کردن. آدمیزاد جایزالخطاست مهم اینه که بعدش خطا رو اصلاح کردند. یه سوءتفاهمی پیش اومده که همه چی حل شده. قبلا علیه رسایی روز بعد صدیقی امروز هم پناهیان حتما فردا هم علم الهدی.

 

شیخ محمد بابویه: باسلام بر اعضای محترم گروه مدرسه فکرت. از امروز تا اطلاع ثانوی کانال مدرسه فکرت روی صفحه موبایلم همچون دهها کانال دیگر خواهد بود که به آسانی با نوک انگشت سبابه از صدها پیام نخوانده بسرعت برق و باد به آخری خواهد رفت. نه کلمه ایی بر آن افزوده خواهد شد و نه جمله إیی مطالعه خواهد شد. توصیه ام به شما چنانست. لکن صلاح خویش خسروان دانند.

 

سید حسین شفیعی به سید کمال عمادی در هیئت در تبرئیه ی پناهیان: حضرت استاد عمادی سلام علیک. شکر الله سعیک. ولی تعبیر «من دخل...»؛ انصراف به تعمد دارد؛ با توجه به توضیحات جناب آقای پناهیان؛ قطعا تعمدی در بین نبوده؛ پس اصراری بر مجرم جلوه دادنش نداشته باشیم؛ موفق باشی.

 

جواب اُنظُر به عضوی که

خود را «محمد جواد غلامی دارابی» معرفی کردند

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام محضر آن بزرگوار. بدون ورود به داوری شما، فقط به این دو تا مسئله پاسخ بفرما:

این جمله ی وی که در مورد بنده مدعی شد:

 «البته شاید هم به جهت خوف از اینکه اعضاء بگویند بابا این فرد که روند زندگیش....»

شما بعد از نقطه چین جمله ی وی، ذهن تان نسبت به بنده با این ورودش به حریم شخصی بنده، چه چیزهایی خیال می کند؟ یعنی نقطه چین و جمله ی ناتمام وی، در ذهن شما چه چیزهایی را شکل می دهد؟ ان شاالله حقیقت گویی کنید و ذهنیتی که وی ایجاد کرد در کلام شما شجاعانه بیاید.

دوم: مگر وی به خیال خود در مورد بنده نگفته «این فرد که روند زندگیش...» پس یعنی دقیقاً اسم و رسم مرا فکر می کند یقین دارد. پس چرا از وی نمی خواهید اسم مرا در مدرسه با کمال شجاعت و قطعیت نام ببرد؟ شما چون دنبال اسم بنده هستید، این را مطرح کردم. هر چند ماقال مهم است نه من قال.ببینم چه حُرّیتی بخرج می دهید. تبارک الله.

برای جناب محترم توفیقات الهی مسئلت می کنم.

پایان. نویسنده: اُنظُر اِلی ما قالَ

 

عبدالله لاری: سلام ودرود بر تمامی برادران در گرو اگر گرو گروه دوستانه هست باید شفاف بیان داشته باشیم اینجا اسم مخفف بیان دارید مگر مسائل اطلاعاتی وامنیتی هست نام خود را بیان نمی‌کنید  اگر نمی‌توانید شخص نام خود را بیان کند اصلا با پوزش ترک گرو کند شاید برایش سخت باشد بخدا اقا ابراهیم طالبی فرمودند ما در گرو در خدمت دوستان باشیم چند تا خبر بشنویم واز بزرگواران استفاده نمایم .اگر بخواهیم همدیگر را زیر سوال ببریم عیب است.با پوزش فراوان.

 

حاج علی چلویی: صحیح فرمود. حاج قاسم چون نام پدرم بود قبلا گذاشتم همان علی چلویی هستم حالا آقایان لطف کنند دقیق خود رادرگروه معرفی کنند

 

سید رضی: سلام حاج قاسم ما دیگه نمزاریم اون اقای اسم عربی داره حاج اقا ما را زیر سوال ببره. موفق باشید.

 

حاج علی: آقای مدیر عزیز سلام آدم باید همکلاسی‌هایش را دقیق بشناسد لطف بفرما اگر کسی نمی خواهد خود را به دیگران معرفی کند حذف فرما. دوستانه است.

 

متن شیخ جواد آفاقی: اسلام منهای روحانیت: امروز یکی از آماج‌های حملات دشمنان بلاشک روحانیت است. روحانیت را با کلیتش می‌خواهند از بین ببرند؛ در این هیچ تردید نکنید. درست است که در بین روحانیون کسانی را برای آماج قرار دادن، هدف قرار می‌دهند و برایش اولویت قائل می‌شوند؛ اما در نهایت، از نظر دشمن، کلیت روحانیت مخل و مضر و مزاحم است؛ چون روحانیت پایبند به معارف دینی است، مگر آن روحانی‌یی که به‌طور کامل در دام شیطان غلتیده باشد؛ که البته چنین چیزی هم خیلی کم اتفاق می‌افتد. امروز روشنگری دینی مهمترین زرهی است که جامعه‌ی اسلامی ما می‌تواند بر تن خودش بکند و در مقابل حملات دشمن بایستد؛ لذا با روحانیت و حضور فعال روحانی مخالفند. اگر روحانی مؤمن و فعال و کارآمد و هوشمند و هوشیاری باشد، با او بیشتر مخالفند و او را بیشتر آماج حملات خودشان قرار می‌دهند. لذا امروز حفظ حوزه‌های علمیه و تربیت طلاب فاضل و علمای بزرگ یک وظیفه‌ی اساسی است؛. صحبتهای سال ۸۴ مقام معظم رهبری گویا برای همه زمانها به خصوص امروزه کاربرد دارد.

 

رنگین کمان داراب به محمد بابویه: چرا از شما دیگه بعید هستش  تا دیروز پیامهای تبلیغاتی شما تیتر اول بود  حال هر کسی که  می داند خودش را به گمراهی بزند  باید بیشتر پاسخگو باشه

 

شیخ جواد افاقی: سلام بر تمامی اعضای گروه. شاید موافق باشید ‌و تایید میفرمائید که واگذاری حدافل این چند روزه وشاید برای چندصباحی دیگر وشاید هم همیشه به عضو پنهان کاری توسط مدیر محترم گروه صورت گرفته. مهم اینکه این اقدام با اساسنامه تشکیل مدرسه همخوانی ندارد.   از اینکه این اقدام راسا وبدون درمیان گذاشتن خرد جمعی خود جای گله وانتقاد است نکته دیگراینکه این فردفردمورد اعتماد وتکیه گاه مطمئنی برای مدیر است. وبااذن واراده وهماهتگی کامل ایشون ورود پیداکرده است. نکته آخر اینکه برای همه مشخص است علت پنهانکاری (انطر) ولی خوب است خود معطم بفرمایند چرایی آنرا. شاید خدا ازتقصیرات همه بگذرد. مطالبه به حقی که نیت قلبی آنلاینها وآفلاینهای روزه دار گروه است.

 

جواب اُنظُر به دو عضو آقایان حاج قاسم که می گوید علی چلویی است و آقای جواد افاقی

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام علیکما

همان دو مسئله ای را که چند پست آن طرف تر از عضوی به اسم «محمد جواد دارابی خواستم پاسخ دهد، اما هنوز پاسخی از ایشان واصل نشد از شما دو محترم می پرسم

مگر آقای حسین شفیعی دارابی مدعی نیست نه تنها مرا می شناسد حتی «روند زندگی» بنده را خبر دارد و آن را داخل نقطه چین «....» پیش اعضای مدرسه گنگ و ابهام گذاشته؟ چرا از او نمی پرسید ، اگر او ترسو نیست اسم مرا و به دنبال آن «روند زندگی» مرا که تهدید کرد، همین مدرسه نام ببرد و ریز زندگی مرا افشاگری کند. چرا از او نمی خواهید خائف نباشد و بیفتد جلو اسم و زندگی مرا به قول خودش، افشا و رسوا !! کند؟ ها؟

برای هر دو شما محترمان چلویی و افاقی زندگی توأم با سعادت و حقیقت طلب می کنم

ان شاالله شما دو بزرگوار حق گو باشید از اون فرد بخواهید مرا افشا کند و زندگی مرا بریزد وسط اگر راست می گوید. چون مدعی شد بنده از روند زندگی خودم خوف دارم که اعضا بگویند این فرد دیگه کیه که روند زندگی خودش خوف دارد. او نقطه چین متن خود را باید پر کند. تا دروغ او برملا نشده است دست به این اقدام بزند.

با احترام به جنابان چلویی و افاقی. منتظر حقیقت گرایی شما می مانم

پایان. نویسنده: اُنظُر اِلی ما قالَ

 

خلیل شاه علی در صحن: با سلام و قبولی طاعات خیلی عجیبه مدیر محترم همیشه برای یک عکس و متن فوروارد شده ورود پیدا میکرد و تذکر جدی ولی خیلی وقته که با توجه به تنش های انجام شده و بحث های بی مورد و عدم احترام به اعضای گروه .از سوی بعضی از اعضای ناشناس که حتما مورد شناس مدیر محترم میباشد هیچ عکس العملی صورت نگرفت .به امید اینکه مدیر محترم هر جا که هستن سلامت باشن .اصلا خیلی دلواپسش شدیم این سکوت و عدم تذکر به بعضی از دوستان یا نشانه تایید میباشد یا رودر بایسی حداقل به شعور اعضای محترم گروه احترام بزاریم .شاید به دلیل عدم قدرت نوشتار و بیان همیشه به عنوان بینده و خواننده مطالب دوستان باشیم ولی بیشتر اعضای حاضر در گروه برای ماها قابل احترام و الگوهستنند بد اخلاقی در مدرسه موج میزند..

 

علی رحیمی به خلیل شاه علی: سلام اردات همچنان باقیست. طبق تجربه مجازی مدیر گروه که با نام های مختلف در حال چت کردن می باشد.

 

شیخ جواد آفاقی به اُنظُر: وعلیکم السلام. الحمدلله صدیق و استاد ارجمندمان حضرت حجت الاسلام والمسلمین حاج آقای شفیعی به اندازه کافی از آوازه علمی و اجتماعی لازم برخوردار هست که بتوانددرحد شما پاسخ مقتضی دهد. و گله ای از ایشان کسی ندارد مطالب ایشان از شخصیتی حقیقی و شناسنامه دار و روشن مطرح میشود ‌.اما شما....!!  اما سوالم از شما این بود. چرا در سوالی که بنده داشتم و شاید روح پرسشگری تعداد دیگری از اعضا محترم گروه باشد. طفره رفتید چرایی بی دلیل پنهان نگه داشتن شناسه و بیوگرافی تان را پاسخی نمیفرمایید؟ شاید مطالب شما را بر مبنای ارادت به جنابعالی بخوانند و نه به عنوان فردی بیگانه و ناشناس.

 

 

جواب اُنظُر به عضو بزرگوار حاج آقای جواد افاقی

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام علیکم و رحمت الله واسعه

نه حاج آقا، بگذار وی پیش بیفتد ترس به دل راه ندهد مرا اسم ببرد و افشاگری کند که «روند زندگی» مرا در این جمع عموم، مورد هجمه و در حالت شبهه ناک گذاشت، فرار کرد رفت. اما من دامن وی (یعنی آقای حسین شفیعی دارابی) را مگر ول می کنم تا در همین داخل مدرسه زیر چشم ۲۲۰ عضو ایرادهای زندگی مرا افشا نکند؟ اتفاقاً خیلی هم خوب می شود از «روند زندگی» من (که حتماً در پیشش بسیار زشت و آلوده است) پرده بر می دارد کارش هم همینا هست. شاید نزد خداوند متعال ثواب در توشه ی معادش! می گذارد که سعی می کند قدم به قدم از هول قیامت، لفظ بیاید. ایشان مستقیماً مرا «خائن»، «خائف» و «جاهل» لقب داد، اما حضرت شما با آن که دغدغه دارید به وی بابت این کار کریه ی ضد اخلاقی تذکر ندادید و فقط بنده را نوازش! می کنید. نکند شما می خواهید اوقات او را تلخ تر نکنید! که کلاً نشان داده است فردی اوقات تلخ است. با احترام و آرزوی بیشترین شادمانی برای شماانسان گرامی و محترم و بافضل.

پایان. نویسنده: اُنظُر اِلی ما قالَ

 

سید کمال عمادی به انظر: سلام و درود بر جناب آقای که نمی شناسم اگر مدیر گروه نبودی در دعوای شما ورود نمی کردم. برادر مسلمان تو که باید منازعات این گروه را به عنوان مدیر بدل به رفاقت و دوستی کنی یا اگر راهکار تبدیل ، نمی دانی حداقل آن را حذف کنید چگونه یک طرف دعوا شدی می فرمایید «مگر ول می کنم» با کدامین حق و منطق چنین سخنی می گویید چه اینکه حق با شما باشد چه نباشد بدون شک این شیوه عملکرد شما مناسب با جایگاه مدیریت شما نیست و به وظیفه خود عمل نمی کنید در حیرتم چگونه جناب دامنه این عنوان به شما سپرده و خود به مسافرت رفته است ورود نمی کند اگر نمی توانید فضای این مدرسه مدیریت کنی پس بگذار ما از این فضای آلوده خارج شویم تا کمتر اذیت شویم خدا حافظ همه هم مدرسه های فکرت  ۲۱ / ۱ / ۱۴۰۳ سید کمال الدین عمادی طلبه مقیم قم.

 

برای این مجسمه ی پرهیزکاری

 

چه حد زیاد، روحانیونی که مجسمه ی تقوایند به انسان قوت پیمودن راه می دهند و چه حد بعکس روحانیونی که مجسمه ی جور و جعل و کذب و دنیازدگی اند به روح انسان خراش می اندازند. ایشان حجت الاسلام باقر محمدی لائینی امام جمعه ی ساری است. آدم اگر به فرض اهل نمازجمعه باشد چقدر باید خوش اقبال باشد از گرگان که راهی ساری می شود در مصلای ساری مواجه شود با خطبه و نماز این انسان خداترس و متقی. بی شانس است کسی که روزی برود آنجا اما ببیند نوبت خطبه و نمازجمعه ی  این مجسمه ی تقوا نیست که مجبور است ترک کند و برود. این روحانی هم پای درس شهید آیت الله مطهری نشست، هم پای درس شادروان آیت الله مصباح یزدی. اما در رفتار و اخلاق و عقاید سمت شهید مطهری رفت. این از روحیاتش می بارد. خدا این عالم دین و عالم زاده ی بزرگ و خیراندیش را مصون دارد. ۲۱ فروردین ۱۴۰۳ پایان. نویسنده: اُنظُر اِلی ما قالَ

 

سید حسین شفیعی دارابی: آرزوی درک ماه رمضان آینده. بسم الله العلیم الحکیم. سلام علیکم. خدا را سپاس گوییم که بار دیگر توفیق درک کامل ماه رمضان سال جاری را به همه ما عطا فرمود. آرزومندم این ماه رمضان را آخرین سال حضورمان در این ضیافت بی بدیل خودش قرار ندهد؛ و کم کاریها و غفلت ها و کاستیهایمان را نادیده بگیرد؛ چه خوب است: به تاسی از اما صادق (ع) به درگاه ربوبی عرضه بداریم: «اللهم اجعلنی من المرحومین و لا تجعلنی من المحرومین» : «خدا یا ما را در زمره آنانی قرار ده که از رحمت واسعه تو در این ماه بهره مند شدند و از آنانی که از بهره مندی از رحمتت در ماه عزیز محرومند؛ قرار مده»؛ آمین یا رب العالمین. (حوزه علمیه قم: سید حسین شفیعی دارابی/ شام دوشنبه ۲۰ فروردین ۱۴۰۳ش_ ۲۸ ماه رمضان ۱۴۴۵ق)

 

 

اُنظُر در جواب به حسین شفیعی دارابی

بسم الله الرحمن الرحیم

آن پست جلوتر به لفظ آمدی: 

«اللهم اجعلنی من المرحومین و لا تجعلنی من المحرومین»

یقین کن در ماه رمضان که مانورش را می دهی، نسبت به بنده، حق الناس قطعی و ثابت شده بر گردن داری. چون هم به دروغ مدعی شدی مرا می شناسی و هم در دروغی فاحش تر «...روند زندگی» مرا مثلا به خیال خامت مورد خدشه و سؤال و شبهه قرار دادی در منظر عموم، بدون آنکه حتی بک کلمه جرئت کنی بیان کنی. ترسو بودن هنر نیست. چطور به خود اجازه دادی این الفاظ مقدسه را لقلقه ی زبانت کنی؟! بیاموز بیاموز. محرومین؟؟؟؟ تردید نکن از همین دسته ای. از خدا که نمی ترسی! لااقل از وجدان خودت بهراس.

پایان. نویسنده: اُنظُر اِلی ما قالَ

 

سید یاسر موسوی به اُنظُر : واقعا شما شیعه هستین؟؟؟؟؟ اصلا مسلمان هستین؟؟؟؟ خدا نماز روزه هات رو قبول کند از صب تا شب تهمت می زنید بعد به خودتون میگید انسان. جالبه بخدا. وجدان درد نمی گیرید از نشر اینهمه تهمت و دروغ!؟ رو هوا ادعا نکنید بازجو نشید. شما تهمت بزنید آزاده دیگران سوال کنند بابت تهمت شما تفتیشه؟ عجب.

 

حجت رمضانی: (اُنظُر إلَی ما قالَ وَ لا تَنظُر إِلَی مَن قالَ.) نگاه کنید به آنچه می‌گوید و نگاه نکنید به کسی که می‌گوید. سلام آقا یاسرعزیز صبح بخیر قربان کنش و واکنشت برم که اینقدر حرص دین ودینداری را می بری وَاللَّهُ یُحِبُّ الصَّابِرِین.

 

عبدالله لاری: سلام اقای انظر عبادت قبول فکر میکنم یک ماه روزه گرفتیم آنقدر نسبت بهم لج نکنیم شما که اهل علم هستید پس امه خوانابدون عوام وبی سواد هستمی. شما باید راهنمای ما باشید .سحرگاه تان به نیکی. اقا ابراهیم اگر گروه تشکیل نمیدادی آنقدر اما واگر وجود نداشت. بس سیاسی وهمدیگر را تحقیر کردن ممنوع .بخدا بنده عبدالله لاری ارادتمند همگی شما هستم.

 

بسم الله الرحمن الرحیم

برادر گرانقدر آقای «عبدالله لاری» سلام علیکم. سخن شما را با رغبت، بالای سرم جای می دهم. با اطاعت و بندگی از خداوند متعال و مهربان. از پند و اندرز آن جناب متشکر هستم. فی امان الله برادر. پایان. نویسنده: اُنظُر اِلی ما قالَ.

 

علی چلویی: آقای انظر ما نمی دانیم تو مردی یا خانم. تو که این جرات را نداری خود را معرفی کنی. اگر مردی بگو تا بتوانیم با تو چطور صبحت کنیم. اگر خانمی حرمت خودت را حفظ کن.

 

حاج علی چلویی:  آقایا خانم  اُنظر.  ما نمی دانیم تو مردی یا خانم تو که این جرات رانداری  خودرامعرفی کنی پس  خودراحفظ کن چون من مشکوکم این نوشته بیشتر به خانمها می آید. که این جوری دست و پا می‌زنند می خواهد یک چیزی بگوید پس بهتر است خود را معرفی کنن.

 

رضی سجادی: سلام  این اقا داره حرمت شکنی می کند کاری نکن ما هم بالاتر از حرمت بشکنیم. تو به روحانی خطیب امام جمعه را مجسمه  میگوید. اینقدر بیحرممتی میکنی. جرت نداری اسم سید را نمی تونی ببری. تو هر کس باش برای ما فرق نداره. تو چیکاره هستی فقط به دیگران احترام بزار.

 

حاج علی چلویی: اُنظر لا ادب.

 

توبه ی این شیخ آیا راست است؟!

پایگاه آستان قدس مشهد از قول شیخ پناهیان نقل قول کرد که او گفت:

 

«من به توصیه پدرانه ایشان [حجت الاسلام حاج شیخ حسین انصاریان] از همه ی اهل علم در حوزه که دچار ناراحتی بخاطر این تعبیر شدند عذرخواهی می‌کنم، از همه مومنین و دلسوزان عذرخواهی می‌کنم و استغفار می‌کنم اگر به ساحت مقدس امیرالمومنین جسارتی شده باشد حتی در حد بی‌اعتنایی کردن.»

 

اگر نقل قولی که قدس مشهد مطرح کرده است عین همان چیزی باشد که این شیخ بر زبانش جاری کرده است، از یک سو جای تشکر فراوان از کسانی دارد که بدون ترس و سرپوش گذاری، صادقانه وارد میدان دفاع از ساحت مقدس اهل بیت عصمت و طهارت (ع) شده بودند و چنین درشتی زشتی را از زبان یک منبری دارای رفتار خاص! نپسندیده بودند و محکوم نموده بودند. واقعاً دست مریزاد ای غیرتمندان شجاع. و از سوی دیگر جای این حرف را باقی می گذارد افرادی که عمامه و عبا می گذارند تا هیئت و شمایلی شبیه رسول الله (ص) پیدا کنند، باید از این لباس در همه ی جوانبش چه در گفتار، چه در کردار و چه در پندار حراست کنند و آن را پیراهن پول و پاکت و هدیه و تسویه ی مالی و سهم امام زمان (عج) و سرکیسه کردن محافل مذهبی و مراسم آئینی تنزل ندهند. این شیخ با آن روحیاتی که در وی به یک صفت ثابت در آمده است، بعید است بتواند با این توبه و عذر تقصیر و به قول خودش استغفار، به ادب یک روحانی مورد ایده ئال بازگردد. باید دید در آینده از منبر و محفل چه دکانی می سازد. بنا بر این آیا توبه ی این شیخ راست است؟! پاسخش را باید به زمان سپرد. ۲۱ فروردین ۱۴۰۳  پایان. نویسنده: اُنظُر اِلی ما قالَ.

 

تقی آهنگر: سلام قولا من رب الرحیم. سلام به اعضای محترم گروه ونیز (انظرالی ماقال / حاج اقا شفیعی) امام علی (ع) : مومن در دنیا صادق است و حرکت او مودبانه و سخنش همراه با خیرخواهی وپندش نرم وارام و از کسی جز خدا نمی ترسد ،( جامع الاخبار ص ۲۱۵ ح ۵۳۲ ) پیشنهاد خیرخواهانه به دو عضو بزرگوار ؛ خداییش قصد قضاوت نیست یا شکوه ی سکوت یا عفو و بخشش یا بحث تان که بیشتر حالت شخصی دارد در غیرصحن مدرسه دنبال کنید و پایانش پذیرش حق و اشتباه صورت گرفته از سوی هر کدامتان و انشالله اصلاح ان "چقدر زیبایند ان ها که از ریشه خوبند. پس در این ماه رحمت ببخشید تا بخشیده شوید، ارادت.

 

جواب اُنظر به آقای تقی دارابی

بسم الله الرحمن الرحیم
این سؤالم را از دیروز از سه عضو  در مدرسه پرسیدم اما در جواب یا درماندند یا نمی خواهند بیشتر وارد شوند.  وا می گذارم به مصلحت سنجی های خودشان. شما که اینک وارد شدید بفرما معنی این جمله که آن فرد (حسین شفیعی دارابی) در مدرسه نوشت چیست؟ شما از این جمله چه دریافت می کنی؟ او در تهدیدی خاطب به بنده نوشته بود: «البته شاید هم به جهت خوف از اینکه اعضاء بگویند بابا این فرد که روند زندگیش....»

خوب؛ شنیدید جمله اش را. شما حالا بفرما او می خواست در نقطه چین چه چیزهای از زندگی خصوصی مرا برملا کند؟ باکی ندارم. چون من زندگی خودم را از برم. او اگر راست می گوید (که یقین دارم دروغ می گوید و مرا با کسی دیگر مشتبه کرد . وی هیچی در چنته ندارد.) فقط بگویم او با این جمله ی زشتش، خودش و داشته هایش و اخلاقش را باخت و تمام شد و مات. برایت آرزوی زندگی رستگارانه می خواهم. پایان. نویسنده: اُنظُر اِلی ما قالَ.

 

جواب محمد تقی: سلام مجدد پاسخ سوال شما گفتم که شخصی هست و مستقیم نام اقا سید حسین رو اوردید  و جواب نقطه چین ،،،،، با اوست با توجه به مطالب دو بزرگوار فقط می توانم سخن حضرت امیر (ع) ح / ۷۳ رو یاد اور شوم امید است مفید وتاثیرگذار. من نصب نفسه للناس اماما فلیبدا بتعلیم نفسه قبل تعلیم غیره ، ولیکن تادیبه بسیرته قبل تادیبه بلسانه ، ومعلم نفسه ومودبها احق بالاجلال من معلم الناس ومودبهم، المخص : دارابی

 

جواب اُنظُر به آقای تقی دارابی سلام و ادب و احترام آقای دارابی محترم بسم الله الرحمن الرحیم از شما تشکر میکنم که مهمان سفره ی امام مولا علی علیه السلام کردی. بسیار حدیث بجایی را وارد حواب کردید. ان شاالله تنبیه و تنبه بیافریند. ترجمه ی حدیثی که مستند کردید این است. بر گرفته از کتابخانه احادیث شیعه: امام على علیه السلام فرمودند:

 

«هر که خود را در مقام پیشوایى مردم قرار دهد باید پیش از تعلیم دیگران، به تعلیم خود بپردازد و پیش از آنکه به زبانش تربیت کند، با رفتار خود تربیت نماید و کسى که آموزگار و مربّى خود باشد بیشتر سزاوار بزرگداشت است تا آن که آموزگار و مربى دیگران است.» منبع.

 

آرزوی بیشترین شادمانی برای آن جناب محترم دارم پایان. نویسنده: اُنظُر اِلی ما قالَ

 

عاشق یازده ماه خوردن و آشامیدنم

ریاکاری و زبان بازی بلد نیستم که پیش خدا چاپلوسانه تزور ورزم. پس راحت می گویم خدا ماه بسیار سخت روزه (و البته افطار و سحرگاه زیبا) به هر حال گذشت و برای آن رفتن، هرگز غصه نمی خورم  و خیلی در رقص و شعف ام که دارد می رود.  عاشق یازده ماه خوردن و آشامیدن از شوال تا شعبانم. خدایا کمر ما را خم نکن و سر ما را هم کج. پایان. نویسنده: اُنظُر اِلی ما قالَ.

 

شفیعی مازندرانی: السلام علیکم و رحمه الله. مباحثه های علمی یا تبیینی را با جسارت به علمای اسلام و دوستان آلودن، نشان عقلانیت نیست و جز جدائی دلها از یکدیگر ثمری ندارد. دعاگو شفیعی مازندرانی

 

پیام انظر: حاج آقا شفیعی مازندرانی دامت برکاته سلام علیکم و با ادب و احترام شایسته؛ بسم الله الرحمن الرحیم فرمودید: «مباحثه های علمی یا تبیینی را با جسارت به علمای اسلام و دوستان آلودن نشان عقلانیت نیست» سؤالی دارم: اگر فرد (حسین شفیعی دارابی) بیاید در داخل مدرسه به بنده رو کند راحت و بی خیال و جدا از ترس از خدا «روند زندگی»ام را به خیال وهم آلود خود، داخل نقطه چین و در اما و اگرها بگذارد، حکمش چه است؟

خوشحال کننده خواهد بود اگر جواب آسان و بی تعارف شما محرز شود. با نهایت علاقه و احترام محضر آن عالم خردمند. پایان. نویسنده: اُنظُر اِلی ما قالَ.

 

جواب شفیعی مازندرانی: السلام علیکم و رحمه الله. جدال احسن  مورد نظر اسلام آن است.  به شخص عالم مراجعه کرده   یا با تلفن ... موارد ابهام خود را می پرسند.

 

سید سعید شفیعی به اُنظُر: با سلام درود. جناب اقای سایه و جایگزین محترم مدیر ( چون مدیر واکنش نشان نمیدهد و احتمالا مورد تایید می باشید)  سواد مذهبی و قرانی ما در حد اکابر می باشد  خود را در ان حد نمیدانم  پاسخی براین منوال بدهم  لذا برحسب  شاگرد معمولی مدرسه اظهار نظر می نمایم.  یک- هر انسانی حرمت دارد و حتی هر مکانی برای معتقدین ان مکان هم حرمتی قایل می شوند چه این مکان خانه باشد, اداره باشد , مسجد باشد ورزشگاه باشد حتی میخانه. حال اینجا مدرسه است حتی اگر مدرسه مجازی باشد . اینجا محل یادگیری و یاد داد می باشد . اگر حرمتها شکسته شود ."سنگ روی سنگ بند نمی شود " . اگرچه میگن "در دعوا  حلوا پخش نمی کنند " و لی اینجا ما با کسی دعوا نداریم . تنها دعوا مون سر انتقاد از گفته ها و اندیشه ها می باشد . کشکولی اگر هم دعوا دارید بعد از زنگ پایان مدرسه قرار بزاررید "تکیه پیش - اتاق پیش- قادخیل – امام زاده جعفر " و.... جای دیگه که دوست دارید  دو- اگرچه  نظرات خود را براساس ببینید چه می گوید استوار ساخته اید . اما در علم روانشانسی به خصوص به والدین می گویند هنگام مواجه به کار بد کودک به رفتار کودک اشاره نمایید نه به شخصیت کودک . باید بگویید فرزندم این رفتار درست نبود نه اینکه بگوییم خیلی بی ادبی . حال اینجا هم ما قرار به ایده یا رفتار  فرد بتازیم نه به شخصیت فرد . ضرب المثال  " اتا کک و اتا لادواج را تش نزنه "  حال یک رفتار اشتباهی  از یک فرد سر می زند دلیل بر این نیست که کل رفتار وی اشتباه می باشد. سه- احترام انسانها برحسب شرایط می تواند متفاوت باشد اگرچه در اسلام بر تقوی  تاکید شده است . لیکن می تواند به سن باشد , به شخصیت حقوقی باشد مثلا احترام به معلم بر حسب سن نیست ممکن است معلم از لحاظ سنی کوچکتر باشد . و.... . البته پیشنهاد من است می توانید بپذیرید و یا نپذیرید  می توانید لفظ اقا را بکار نبرید ولی اگراسمش را با سید شروع می نماید و ان را  با اسم کوچک مخاطب قرار میدهید ,حتما سید را بیاورید. چهار- بهتر است بیش اندازه وارد جدل فردی نشوید . اگرچه حق دارید پرسشگری نمایید و لیکن  برحسب  مطالب استاد شفیعی پرسشی را مطرح نمایید . اگر من بخواهم جواب بدهم . استاد در این زمینه حکم نداده اند بلکه  برحسب شواهد و پیش فرض ها احتمال را مطرح نموده اند . وقتی فردی نظری میدهد  و در ذهن ما شبهه ایجاد می شود پس یا حسن ظن داشته باشیم یا سو ظن . ( با توجه به شواهد یا باید یک پیش زمینه ذهنی داشته باشیم ) مردم در حالت عادی برای افراد که مشکوک می شوند  میگن :" تا نباشد چیزکی مردم نگویند چیزها " و یا اینکه " حتما ریگی تو کفش دارد "  . کشکولی : از ما نخواه ریگ کفشتان را  بگوییم . این برداشت از پنهان بود شماست و انشالله از پس پرده برون امدی و یا مدیر اسرار را نهان نمود  . صبر می کنیم پنج- در نهایت ما در اینجا جمع شده ایم با تفکرات نزدیک بهم گاها دور از هم , می توانیم مخالف باشیم , می توانیم موافق باشیم , می توانیم منتقد باشیم . حداقل در اینجا یاد بگیریم می توانیم با تفکرات متفاوت , مسالمت امیز کنار هم باشیم . زیر پرچم ایران واحد. با نام قبلیتان ایرانشهر که میتوان ایرانشهر جغرافیایی باشد  و یا ایرانشهر فرهنگ ملی . حال هرچه باشد باهم مدارا کنیم . بیشتر به اسلام رحمانی توجه کنیم .البته بخش دیگر هم با توجه به شرایط نیاز است . شش- افراط و تفریط دو لبه یک قیچی هستن . انشالله در بیان موارد دایره انصاف را رعایت نماییم  با پوزش از اطاله کلام. نگارشی و غلط املایی را تصحیح نمایید مانا باشید

 

پیام سید حسین شفیعی دارابی: تقاضا از دوستان ارجمند بسم الله العلیم الحکیم. سلام علیکم. ضمن تشکر از همه دوستان و آرزوی قبولی طاعات؛ تقاضایم این است : حتی به دفاع از اینجانب چیزی ننویسید. بگذارید طرف هرچه دلش میخواهد بنویسد و بقول معروف «خود را تخلیه کند»؛ ایشان می تواند همین شیوه را ادامه دهد. بنده هم هیچ خوفی ندارم. چون «آن کس را که حساب پاک است؛ از محاسبه چه باک است». البته نسبت به برخی از مطالب دوستان هم نقطه نظری دارم؛ ولی چون خود را مقید و پای بند به مفاد آیه مورد اشاره میدانم؛ بنا ندارم چیزی  بنویسم. ما فرزند پیامبری هستیم که بالاترین اهانت های بروز یافته از «خودی ها» و «غیر خودیها» را به جان خرید. (حوزه علمیه قم: سید حسین شفیعی دارابی روز سه شنبه ۲۱ فروردین ۱۴۰۳ش_ ۲۹ ماه رمضان ۱۴۴۵ق)

 

امیر رمضانی: درود آق سید سعید عزیز. با متن شما موافقم. بخصوص بند ۳ که گفتی اسم کامل را با پیشوند " سید" بکار میبرد. چون با حذف از این پیشوند از اسم احتمال کار دیگر میرود. اگر با عمد و نیت  بکار رود. پر فروغ باشید.

 

صدرالدین به اُنظر: سلام. انتخاب از این متن:  ((این روحانی [ اشاره به امام جمعه محترم ساری] هم پای درس شهید آیت الله مطهری نشست، هم پای درس شادروان آیت الله مصباح یزدی. اما در رفتار و اخلاق و عقاید سمت شهید مطهری رفت. این از روحیاتش می بارد.) سوال از آقا یا خانم اُنظُر :  آیا خود ایشان به شما گفته اند که در رفتار و اخلاق و عقاید تحت تاثیر استاد شهید مطهری بوده اند و از استاد دیگرشان مرحوم آیت الله مصباح تبرّی جسته اند یا شما بر اساس ظواهر به این نتیجه رسیده اید؟ چه شاخصه های رفتاری و اخلاقی و عقیدتی باعث تمایز ایندو شده که شما قائل به تفاوت گشته اید؟ نظرتان در مورد تعابیر مقام معظم رهبری از آیت الله مصباح در مورد هموزنی ایشان با علامه طباطبایی و شهید مطهری چیست؟

 

سلام. انتخاب از این متن: ( این شیخ با آن روحیاتی که در وی به یک صفت ثابت در آمده است، بعید است بتواند با این توبه و عذر تقصیر و به قول خودش استغفار، به ادب یک روحانی مورد ایده ئال بازگردد. باید دید در آینده از منبر و محفل چه دکانی می سازد. بنا بر این آیا توبه ی این شیخ راست است؟!)

نقد و نظر: واقعا جای بسی خوشوقتی است که شما جای خداوند ننشسته اید که به عذرخواهی و استغفار بندگانش چنین نگاه سخت گیرانه ای داشته باشید. هر چه به سیره نبوی که منادی رعایت آن از سوی همگان هستید نظر می اندازم آنحضرت با خطاکاران امت خویش هم چنین نظرات ناصوابی نداشته چه رسد با کسانی که سهو کلامی که ناشی از برداشت اشتباه دیگران بوده را هم با عذرخواهی جبران میکنند.

 

یک پیش بینی: مدیریت محترم مدرسه آقای طالبی که مدتی را در مرخصی بسر میبرند پس از حضور درمورد نکات مطروحه  در صحن مدرسه به ابراز نظر میپردازند و اگر به مطالب شخص ناشناس ( رضی الله، انظر الی ماقال.) به دلایل عدیده ای همچون حذف مطالب توسط شخصی که گمنامی را طالب است  اشاره ای نداشته باشند اقدامی زیرکانه خواهد بود ولی یک مطلب اینجا واضح است که وقتی پروفایل مدرسه باز میشود این شخص سِمَت مدیر را برعهده گرفته است پس از دوحال خارج نیست: مدیر قبلی و فعلی یکی است که بعید می نماید .و یا اینکه شخصی که جانشین مدیر در طی غیبت صغری شده است حتما معرف حضور آقای طالبی است.

 

اُنظُر اِلی ما قالَ: به حسین شفیعی دارابی بسم الله الرحمن الرحیم از این که تا یک عضو محترم، غلط املایی و انشایی و حتی روایی اش را در دو بار در دو جا گرفت، صریح دست به ویرایش زد که کار خوبی است، اما کار خوب تر آن است دست به ویرایش آن لجنی را بزند که با قلم بدنوشت خودش علیه ی بنده سیاه کرده است پرونده اش را مالامال تر. اگر خیلی مدعی هست، پس به ویرایش اخلاق نویسندگی اش را فوری اقدام کند که آدم بفهمد با حقیقت روراست است. ویرایش عبارت و املا که هنر نیست. آن دو غلط یکی روایت اُنظُر الی ما قال... بود که حتی روایتش را اول غلط نقل کرده بود. دومی هم همین ضرب االمثل «آن کس را که حساب پاک است؛ از محاسبه چه باک است» بوده است که چنین به نظر می آید اول غلط نوشت، بعد که عضوی محترم تذکر داد، ویرایش کرد. چون این چند ساعت مدرسه نبودم. اما محتوای متن جدیدش باز غیر مستقیم با استناد به همان آیه ی قرآن، مرا «جاهل» خواند. دگر این که چه با مزه گفت. مدعی است حسابش پاک است. برخی از متن های علمای دین فصل الخطاب است، سخن های بی پایه ی این فرد حسین شفیعی دارابی فضل الخطاب !!!! است! اهل ادب فرق ضاد و صاد را خوب بلدند. پس؛ متن علمای اعلام را گاه می شود با طلا قاب گرفت، ولی نوشته ی لجن اخیر این فرد حسین شفیعی دارابی را با گِل لجن قاب می گیرم و در زیر بازانتشارش می کنم که بر تارک بنشیند: در زیر می آید. البته چند مدت دست تصرف آن متن نزد، ولی حالا که رفتم دیدم، فهمیدم ویراش زد. معلوم نیست کجایش را. اما مسئله ای نیست، چون متن اولیه ی وی در فضای ذخیره ی بنده موجود است. پایان. نویسنده: اُنظُر اِلی ما قالَ

 

آن متن لجن را با لجن قاب بگیرم:

متن سیر حسین شفیعی دارابی: پاسخی به نگاشته یک کهنسال!!!! بنام پروردگار بصیر و دوستدار اهل بصیرت. جناب کهنسال و ریش سفید و.... به جهت عمل به حدیث نبوی «وقروا کبارکم» بصورت ویژه می نویسم: سلام علیک. البته اگر کم سن و سال هم می بودی؛ فخر می کنم که سخنم را با سلام آغاز نمایمو به این داده الهی شاکرم. ضمنا دست کم غالب خوانندگان نوشته هایمان؛ به خوبی فهمیده اند که چه کسی کم آورده استشاهد بر درستی این مدعا اینکه در این نوشته جدیدت نیز مرتکب اتهام و اهانت شده ای؛ شاید هم تقصیر نداری چون ظاهرا با چنین شیوه ای خو گرفته ای و امکان رهیدن از آن؛ برایت غیر ممکن شده است.  خدا را شاکرم : با گرایی که داده ای تا حدود زیادی نشان داده ای؛ کیستی و در چه مسیری طی می کنی؛ کجا بودی و به کجا رسیده ای و الان در چه وضعیتی به سر می بری. فارغ البال هستی و به بهانه دفاع از اهل بیت (ع) می توانی حق و باطل را ممزوج کنی؛ الحمد لله از نسبت های ناروا و اتهام هم که ابایی نداری. امید است عاقبت به خیر شویم. فعلا مصلحت نمی بینم که به جهت این شیوه آت بنویسم : «الخائن؛ خائف؛ وگرنه همانند غالب اعضای محترم گروه؛ با اسم و رسم مشخص می نگاشتی». (البته شاید هم به جهت خوف از اینکه اعضاء بگویند بابا این فرد که روند زندگیش....» (حوزه علمیه قم: سید حسین شفیعی دارابی؛ صبح دو شنبه ۲۰ فروردین ۱۴۰۳ش_ ۲۸ ماه رمضان ۱۴۰۵ق)

 

جواب اُنظُر به عضو محترم «@shafiey51»

بسم الله الرحمن الرحیم. سلام به شما که زحمت کشیدید نظر خودتان را مرقوم فرمودید. بعضی از جملاتش در چند جا برای بنده نامفهوم بود. یعنی متوجه ی عبارت نمی شوم. اما آن قسمتش که فرمودین، «حال یک رفتار اشتباهی  از یک فرد سر می زند دلیل بر این نیست که کل رفتار وی اشتباه می باشد.» بسیار عالی. حال که این فرمول را ارائه فرمودین آن فرد حسین شفیعی دارابی همین یک غلط خود را محضر خدا و وجدانش اصلاح کند و شجاعت داشته باشد این مدرسه از آن غلطش برگردد. این کمترین کاری است که گردن او افتاده است. وگرنه من بیخ او را نه مدرسه، در جای «ویژه» می گیرم و اگر در ملاءعام ببیمنمش، حتما گریبانگیرش خواهم شد. این یقینی است.

از شما تشکر می کنم. پایان. نویسنده: اُنظُر اِلی ما قالَ

 

یک پیام عام

متن اُنظُر: بنده چرب زبانی بلد نیستم که بخواهم ادای فردی را بیارم که خودش خطاکار است اما از دیگران می خواهد به خاطر وی، حرفی نزنند. بنده اما چیزی دیگری می گویم: اعضا بعضاً مستقیم یا غیرمستقیم یا کنایی یا طعنه چیرهایی به بنده نسبت دادند، حتی احتمالاً در یک نسخه هم شیعه بودن و مسلمان بودن مرا تردید کردند، من هیچ ذره ای از این جور حرف ها را به دل نمی گیرم. راحت با تخت گاز هر کس خواست بر من بغُرّد اشکال نمی بینم. از همه گذر می کنم. الا از این یک فرد حسین شفیعی دارابی که باید خذلان این اخلاقش را پیش چشمانش ببیند. البته که می بیند. در کار خدا تار مویی شک ندارم. هیچ انتقاد و حتی خدای ناکرده هیچ اهانتی را هم اگر احیانا ً از سوی سایر کسانی که چه در درون دلشان از راه دور علیه ی من زمزمه کردند و چه چند نفر عضوی که این داخل سیاه‌مشق نوشتند و بیشتر صمیمی حرف زدند، و تلخی نکردند، بنده را هیچ نیازُرده است؛ هیچ. اما لجنِ متن این فرد حسین شفیعی دارابی چیزی دیگر است که بلدم چگونه آن را کجا برسانم. شاید فرصت نکنم (البته شاید شاید) که مدرسه چیزی بنویسم، چون کار فوری تر برایم وجود دارد که فوتِ آن درست نیست. بنابراین اگر نتوانستم متنی بنویسم، دلیل بر این نیست، سکوت پیشه کردم یا مدرسه را مرور ندارم. نه، در پایه و اساس سکوت‌پیشگان را چندان خوش ندارم. فعالِ مایشاء هستم برای تمام عمرم به یُمن آفریدگار عزیزم. خدایا تزویرپیشگان را آینه عطا کن تا خود ببینند چند می ارزند. دروغ پیشگان هم کارشان مشخص است، با دستمال کثیف می خواهند مثلا شیشه پاک کنند اما آن را می شکنند! اینان را آزاد و رها گذار و بگذار تن و روح خود را خراش زنند. سه شنبه آخر رمضان ۲۱ فروردین ۱۴۰۳ ، راندیان. پایان. نویسنده: اُنظُر اِلی ما قالَ.

 

حجت الاسلام شیخ حمید دارابی نیا نوه ی شیخ عبدالله [در پاسخ به اُنظُر اِلی ما قالَ] :یک نظر شخصی !!! آنچه ما مواجه شدیم، با کلمات و جملاتی که دارای معانی ای پر از حقد و کینه هست و خدای ناخواسته از دلی لجن زار تراوش می کند که مدام از «لجن» می گوید !!! گویا می خواهد فضای مدرسه را متعفن نماید.

 

شیخ شاکر طاهرخوش: با سلام و عرض ادب و احترام از آنجایی که چند روزی است که این مکان، به مطالبی که سودمند نبوده، اینجانب همانند استادم آقا سید کمال الدین عمادی از این تالار مرخص خواهم شد و همه تان را دعا می نمایم. از همه شما التماس دعا دارم. یا حق.

 

سید یاسر موسوی به اُنظُر: شما خسته نمیشید از این همه بی ادبی و توهین. بی ادبی کردن هنر نیست. فقط دهان بیش از حد باز شده لازم داره. تلاش کنید عفت کلام داشته باشید. خدا از گناهان شما بگذرد. اینقدر آدم بی ادبی هستی. ادب داشته باشید تا رغبت کند پاسخ شما را بدهد.

 

سید سعید شفیعی: همشاگردی های گرامی بهتر است یک هفته روزه ننوشتن در گروه بگیرید. بهتر است وارد بحث نشوید جون بحث از حالت عادی خارج شده است . هرکسی حق دارد خود تصمیم بگیرد لیکن بهتر است از صحن مدسه خارج نشوید. به مثلی " اتا بی نماز وه مسجد در نودنه " مانا باشید پیشا پیش عید سعید فطر بر شما عزیزان مبارک باشد

 

سید یاسر موسوی: بزرگوار ایشون ثابت کردند اگر کسی اهل بحث و منطق مباحثه باشه باهاش محترمانه حرف میزند اما صحبت کردن با شما در شأن دکتر عزیز نیست کسی که از چاله میدون اومده و این ادبیات گفتاری هست قبلا هم گفتم صحبت کردن با شما حماقت است عقل نداری راحتید چرا بارها از پاسخگویی با دکتر فرار کردید. اینجا چاله میدون نیست هر چی از دهنت در میاد بیان کنید و انتظار پاسخ داشته باشید واقعا این رفتار شما برای هیچ از اعضای گروه قابل تحمل نیست از همگی تان عذرخواهم محتاج دعا در آخرین روز ماه رمضان خداوند عاقبت ما را ختم بخیر کند

 

حجت رمضانی: سلام آدرس حضرت حجت الاسلام حاج سید حسین شفیعی را بدم خدمت جناب عالی با ایشان روبرو بشوید

 

حجت رمضانی به سید یاسر موسوی: آقایان فکر می کنم این یا هکِرِیا هوش مصنوعی (مصنوعیِ دیگه کاریش نمی شه کرد)شما هرچه بنویسی براساس داده ها یی که بارگذاری شده جواب میده خودتان را کنترل کنید تا بعد از تعطیلات مدیر بیاد.

 

سید اسحاق شفیعی: سلام و ادب خدمت مدیر و اعضاء محترمِ صحن مدرسه فکرت ، ظاهراً در پی نامعلوم شدن مدیر ، فردی با اسامی مختلف چون معاون ، رضی الله و ،، و الآن هم اُنظُر الی قال و از این اسمها ، عنان مدرسه را نمی دانم با هماهنگی یا خیر به اسارت و غارت گرفته و در کمال بداخلاقی بدور از اخلاق نبوی می تازد و شئونات اخلاقی و کلامی را رعایت نمی کنند و فضا را غیر قابل تحمل عقلا تبدیل کرده اند لذا بر خود فرض دانستم تذکر برادرانه به ایشان نیز توجه به سیره اخلاقِ محمدی ، زبان لین و روی لشاده و تحملِ همراه مدارا داشته باشم ، امید است مدیر محترم با تدبیر خود جلوی این بی اخلاقی‌ها و جسارت‌ها و هتک حرمت‌ها را بگیرد در غیرِ اینصورت کلام داشتن و تنفس در چنین فضایی مفید نخواهد و ماندن هم جایز نیست . پیشاپیش عید سعید فطر بر همه مبارک باشد ان شاء الله .

 

سید موسی صباغ: سلام جناب بزرگوار ابتدا" از شما به جهت کبر سنی عذر خواهم که متنی می‌نگارم مدرسه عرصه تبادل اطلاعات و دانش و ارزش و فهم است. در این عرصه استادانی چون شفیعی مازندرانی ، عمادی و احمدی و آق سید حسین شفیعی حضور دارند و دیگر دوستان که در زمینه روانشناسی ، اقتصادی ، سیاسی مذهبی از وجودشان بنده بهره می‌بردم. با ورود شما بعنوان معاون مدرسه که جای پای مدیر گذاشتید ، انتطار این بود خودتان را به اعضا معرفی میکردین و روش و منش مدیریتی مدیر بر اعضا ادامه می یافت. مباحثات بین اعضا هم تا بحال دوستانه بوده و در صورت عدم اقناع هم ، پایان بحث اعلام می‌شد. اما علی رغم درخواست بعضی از دوستان بر پایان بحث در موضوع مناقشه ، همچنان این رویه از طرف شما ادامه داشته و بی احترامی و یقه جمع کردن ،لجن گیری جایگزین اخلاق شده . ضمن برائت از این شیوه بحث ، در صورت ادامه عرصه مدرسه را ترک خواهم کرد. ضمنا مسئولیت این هنجار شکنی و غیبت طولانی مدیر ، بدون اطلاع رسانی قبلی، متوجه شخص ایشان است.با نهایت احترام.

 

حاج علی چلویی: آقای اُنظر تو چقدر احمق و کینه ای هستی. کسی که مادرش او را دنیا آورد به او میگفتن آفا اما تو آنقدر نادانی نه اینکه آقا نمی کی بلکه سید هم صدا نمی زنی. خجالت بکش. نمی فهمی. مردانه خودرامعرفی کن تا شعجرات را به تو بگویم. خیال کردی باچهار گلاس درس خوندن عللامه شدی. مردی خودت رامعرفی کن. این را هم بگویم تو لیاقت دیدار با حاج اقا سید بزرگوار رانداری.

 

حجت رمضانی: سلام برادران و دوستان بزرگوار حاج ابراهیم سرش به عروسی در پیش رو مشغول می باشد لطفا تحمل بفرمایید تاخود ایشان تشریف بیارن. تنظر الی من قال.

 

حاج علی: آقای حجت رمضانی بی ادبی حد دارد. جلوی بی ادبی او را میگیرم. فقط مرد خودش را معرفی کند. اقای رمضانی ارادت دارم. اما آدرس آقای شفیعی را به هر نادان ندهید.

 

سید یاسر موسوی به حجت رمضانی: سلام دوست عزیز آقا حجت بنطرتان ما از پشت کوه آمده ایم که اینگونه غیبت یک هفته ای مدیر توجیه و ماست مالی میکنید آخه چقدر خودتان را فریب میدهید بنظرتان تو این مدت ده روز حتی لحظه ای خودش یا حتی خانواده ابشان فرصت حضور در مدرسه را نداشتند که وضعیت گروه به ایشان اطلاع دهند!؟ آخه یه حرفی میزنید به عقل و شعور ما توهین میشه ما هم گوشهامون دراز است ۲۱ فروردین ۱۴۰۳.

 

شیخ محمد غلامی دارابی: به نام خدا امام صادق علیه السلام در قسمتی از روایت معروف به عنوان بصری فرمودند: "اگر کسی به تو گفت: اگه یکی بگویی ده تا می شنوی، تو به او بگو اگه ده تا بگویی یکی هم نمی شنوی اگر کسی تو را تهدید به ستم نمود، تو او را اندرز ده و برایش دعا کن" در آستانه ی عید سعید فطر هستیم فضای مدرسه را با عمل به سخن آن حضرت نورانی کنیم تا مشمول رحمت این لحظه ناب ماه مبارک قرار بگیریم.. محمد جواد غلامی دارابی.

 

خانواده ی کم‌مایه و فرومایه

به اضافه

الواط و اوباش و چاقوکش‌ها

فرصت مغتنمی دیشب برای بنده فراهم آمد پای گفتارهای اخیر مقام معظم رهبری با دانشجویان  اینجا به ارزشیابی متن دست بزنم. وقتی به این گفتار حضرت آقا حفظهُ الله رسیدم بر تنم لرزیدم. نه این که از این قطعه ی قطعی مخرّابه ی تاریخ معاصر مطلع نبوده باشم، بلکه از این حیرت ورزیدم که چرا آقا درست در این قطعه ی دوره ی ما آن را به دانشگاه رفته ها در میان بگذارد. من تحلیلم این است مقام معظم رهبری یک پس زمینه ی را برای تکرار تاریخ می بیند و از آنجا که خود از ذکاء یگانه ی دوران است نهیب دادند. فرازها اینهاست

 

«خصوصیّت آن نظام فاسد، اینهایی بود که عرض میکنم: اوّلاً، در رأس کشور، یک خانواده‌ی از همه جهت پُر‌اشکال و پُر‌ایراد قرار داشتند؛ یک «خانواده»! یعنی یک حکومت ارثی و میراثی، آن هم یک خانواده‌ی اوّلاً کم‌مایه و فرومایه، ثانیاً مبتلا به انواع فسادها؛ در رأس کشور، اینها بودند؛ کشور ما این‌جوری بوده

 

از اوایل دهه‌ی ۲۰ مبارزات شروع شد. اوجش، نهضت ملّی نفت بود که با پیشوایی مرحوم مصدّق و مرحوم کاشانی اتّفاق افتاد و شکست خورد. ایرانی در نهضت ملّی تحقیر شد! یعنی یک آمریکایی با یک چمدان پول، یک چمدان دلار آمد داخل این سفارت انگلیس نشست، ستاد تشکیل داد، الواط و اوباش و چاقوکش‌ها و بقیّه‌ی افراد نامناسب را پول داد، جمع کرد، راه انداخت؛ [در حقیقت] کودتا به وسیله‌ی اوباش انجام گرفت و یک کودتای نظامیِ به معنای واقعی هم نبود؛ حکومت را ساقط کردند و شاه که فرار کرده بود، برگشت؛ یعنی واقعاً ایران تحقیر شد. یک ملّتی دولتش این‌جور ساقط بشود، کأنّه این واقعاً حقارت ایرانی را اعلام میکرد».

 

بالشخصه پشت سر رهبر عزیزم ایستاده ام و در برابر عربده های اُریب براندازان جاهل (که از همه خطرناکترند) و براندازان خائن دست روی دست نمی گذارم. البته شرط من این است آن مناسباتی که بالاتر در بیانات معظم له در لایه های نظام رسوخ نکرده باشد و نظام در برابر فساد با علم و عقل و عمل، قد علَم کند. همین.

پایان. ۲۱ فروردین ۱۴۰۳. راندیان. نویسنده: اُنظُر اِلی ما قالَ.

 

قاسم لاری: سلام شب بخیر نماز و روزه شما قبول باشد عید سعید فطر را خدمت همه عزیزان و بزرگواران و اساتید حاضر در گروه تبریک عرض می کنم و خواستم با اجازه رئیس گروه و عزیزان حاضر در این گروه تقاضا کنم تا این ساعت اگر خدای ناکرده موضوعاتی باعث دلخوری و ناراحتی بین اعضا شده آن را فراموش کرده و به موضوعات دیگری بپردازند و در موضوع عفو و گذشت مطلبی که استاد توکل در یک جلسه کاری که ما اعضای شورای لشگر حضور داشتیم بیان کردند و من دوباره آن را پاکنویس کردم و در پیام بعدی خدمتتان ارسال خواهم کرد با سپاس فراوان از همه عزیزان.

 

حاج علی چلویی: حاج آقا شفیعی خواهشمندم دیگر جواب این نادان [اُنظُر] را نده.

 

سید حسین شفیعی دارابی به حاج علی چلویی: سلام علیک. ممنونم خودتان شاهدید که در طول دو روز گذشته (یعنی از زمانیکه احساس کردم باید به مفاد آیه شریفه «عباد الرّحمن الّذین یمشون علی الأرض هوناً و إذا خاطبهم الجاهلونَ قالوا سلاماً» عمل نمایم؛ چیزی ننوشتم و خدا را اعطای این توفیق، شاکر و سپاسگزارم. و از جنابعالی و سایر دوستان هم خواستم کسی به دفاع از اینجانب چیزی ننویسد.

 

و در متنی دیگر: نکته پایانی: اینجانب در این این شب بزرگ، به محضر ربوبی عرضه میدارم: خدایا، کرور، کرور تورا شاکرم که در سال جاری توفیقم دادی : تا هم روزه بگیرم؛ و هم در حد توانم در مجالس مختلف در قم و مازندران (ساری) به ایراد سخنرانی به پردازم، و هم در حد توانم در عرصه مجازی فعال باشم؛ و در فرصت های مناسب، مطالبی تحت عنوان «نسیم رمضانیه» بنویسم و نشر دهم؛ و مهمتر از همه به درگاه تو سپاسی وافردارم که توفیقم دادی تا در برابر سخت ترین هجمه ها و رجز خوانی های فردی در ظاهر ناشناس، صبوری کنم، و بر احساسات و هواهای نفسانیم غلبه یابم؛ و در جهت عمل به آیه شریفه «عباد الرّحمن الّذین یمشون علی الأرض هوناً و إذا خاطبهم الجاهلونَ قالوا سلاماً» موفق باشم. ان شاء الله (حوزه علمیه قم: سید حسین شفیعی دارابی شام سه شنبه ۲۱ فروردین ۱۴۰۳ش_ ۲۹ ماه رمضان ۱۴۰۵ق)

 

شیخ علی اکبر دارابکلایی: بار دوم نشر این متن منتظر پاسخ مدیر کانال آقا ابراهیم هستم .سلام علیکم شایسته است رعایت کنید جناب حضرت حجت الاسلام و المسلمین دکتر شفیعی شاگرد آقای پناهیان نبود بلکه خودش صاحب کرسی چندین ساله سطح عالی حوزه علمیه قم و استاد برجسته جامعه المصطفی قم هستند و نیز در کسوت امام جمعه موقت مرکز استان مازندران ساری هستند آنچه شما نقد میکنید و می تازید یک طرفه است نقد پذیر هم باشید این صفت کنشگران راه حق هستم تاسفانه در ادبیات شما تخریب صاحبان اندیشه و تفکر ارزشها به وفور مشهود است اما تهی از بیان نقشه های استعماری و نفوذ بیگانگان .دین اسلام سرشار از اندیشه و تفکر صحیح و رعایت حق و عدالت درباره دیگران است.

 

به حسین شفیعی دارابی

این فرد دیشب دو پست علیه ی بنده نوشت و این حق او بوده است هر چه خواست راحت انجام دهد و این حق مرا می رساند که جواب دو پستش را یکجا بدهم.


باز مدعی شد به آیه ی قرآن (۶۳ / فرقان) عمل کرد که مؤمنین (البته عِباد الرحمن) را فرا می خواند اگر به جاهلان رسیدید بگویید "سلام".


فرض که راست می گوید. اما اینک برای بار چندم از این فرد پرسیده می شود وقتی در داخل مدرسه با متنی رسماً مدعی می شود "روند زندگی" بنده مشکل دار بوده است و بنده خوف آن را دارم که یک وقت اعضا نگویند عجب! «این فرد که روند زندگی اش "..." » نقطه چین است؛ آیا در شرع مقدسِ این فرد، چنین نسبتی به بنده دادن اسمش واقعاً "قالوا سلاماً" است؟ و خودش را خاطرجمع دانستن از عمل به آیه ی شریفه ی قرآن کردن و حتی مصداق هوناَ (نرمی) دانستن؟ زنده ماندیم نرمی را و هون این فرد را فهمیدیم! آیا وی اطمینان دارد رفتاری که با بنده برای نقدی که بر دو آخوند مشکل دار کشور انجام دادم، وفق "قالوا سلاماً" بوده است؟


در آخرین متنش هم باز در باره ی بنده مدعی شد "فردی به ظاهر ناشناس"؛ پس این فرد (حسین شفیعی دارابی) یقین کرده است مرا می شناسد. از همین ادعایش می توان پی برد آن جمله اش که در آن عبارت "روند زندگی..." مرا مطرح کرد و در ابهام نقطه چین رها ساخته بود جمله ی سهوی اش نبوده است، بلکه عمداً آن را نوشته است. اشکالی ندارد. بگوید هر خواست و ارضائش می کند. ولی با این توجه:


یکی اینکه از وی می خواهم حالا که ثابت کرده است یقین دارد من کیستم، نترسد و شجاعت و روراستی بخرج دهد روند زندگی ام را همین داخل یکی یکی شمارش کند.


دوم اینکه منظورش از روند زندگی بنده یقیناً زشتی ها و ایرادهای این بنده است، چون اگر غیر از این بوده باشد واژه ی "خوف دارد" را برایم بکار نمی برد. چونکه کسی از خوبی های زندگی خود که خوف ندارد، بلکه از بدی های زندگی خودش خوف می کند.


سوم اینکه چگونه به این نتیجه رسیده است بنده مصداق «جاهل» در آیه ی شریفه هستم. وی که مدعی است تفسیر قرآن را می داند، چگونه مطمئن شده است این آیه را در وصف بنده تخصیص زده است. مصداق جهالت بنده را هم اثبات کند و بگوید منظور از جاهل یعنی چه؟ یعنی او خود برای خودش فرض گرفته است در برابر «جاهل» دانستن بنده، خودش "دانا" و هون است؟ و خود را مصداقی از نوید قرآن گرفته است که به آن توسل جسته است؟ هر چند از همین عهدش نیز خارج شده است و در کاری جدید مرا "رجزخوان" توصیف کرده است. حتماً این وصف جدید را هم نوعی «قالوا سلاماً» می فهمد. حقیقت عجیب نیست بر او. چون ضمیرناخودآگاه خودش را عیان ساخته است و این هیچ عیبی هم ندارد که خود واقعی اش را نمایش می دهد. هر چه دل تنگش می خواهد بگوید. تازه این هم بماند چرا و با چه اطمینانی خود را در ردیف «هَوناً» قرار داده است و بنده را در صف «الجاهلون»!


حال با این توضیح، از وی می خواهم ادعای خود را این داخل مدرسه اثبات کند و نهراسد و واقعاً با آسودگی مرا افشا کند. چون اگر واقعاً روند زندگی ام معیوب و خطاآلود و گناه کارانه بوده باشد، به نفع من خواهد بود یکی (و چه خوب فردی در لباس حوزه ی علیمه ی قم) مرا در همین دنیا رسوا کند. بنده حاضرم رسوا شوم. این فرد خوف نکند راحت زبان باز کند و همه ی روند بد زندگی مرا تحلیل کند حتی مرا مؤاخذه نماید. به عنوان این طرف ماجرا از وی رسماً می خواهم برای اصلاح زندگی آینده ام آن روند بد را تک تک با توضیح و تحلیل و نقد بیارد داخل مدرسه، تا عموم از شبهه ای که علیه ی ام ایجاد کرده است، سردرآورد. و من قول می دهم این کار وی را در ردیف "قالوا سلاماً" جای دهم.


در پایان اما اعضایی هم مجدداً بنده را در این مدرسه با الفاظی خاص نام بردند که از اینان هیچ آزردگی ندارم. آزادند هر لغتی که دلشان را ارضا می کند برایم بکار ببرند. یکی فرمود اُنظر "احمق" است. یکی فرمود یکی فرمود  عقل ندارد. یکی فرمود چنین و چنان است. همه ی اینها را می گذرام به حساب یک کار عادی برای آنان. چون نعمت اسم کاربری بنده است اینان خیلی آسان حرف دلشان را می زنند. سلامتی این چند اعضا را آرزومندم.


پایان. راندیان. نویسنده: اُنظُر اِلی ما قالَ

 

قاسم بابویه: اقا یا خانم مدیر ول هاکن. دنبال چی شی دری ت.ه لو لاستیکه خسته نونی. الان چن روزه سه رونی. انده بای تا ته نفس در بوره. یک بار دیگه بخای هر حرفی بزنی جواب تندی دمبه. ته داهون هر حرفی درنه خودت زندی. هر کاری انجام دنی اسا حرف ازافی هم زندی. شه پیام راه پاک هم کاندی وسّه وسه وسه.

 

مصططفی بابویه: با سلام و عرض احترام خدمت شما (جناب مدیر)  و حاج آقا سید حسین شفیعی دارابی و تک تک عزیزان مدرسه ی فکرت و با آرزوی قبولی طاعات و عبادات و تبریک عید سعید فطر...و همچنین تسلیت درگذشت خانم [شهربانو رمضانی ] به بستگان نسبی و سببی این مرحومه ی محترمه ؛حاضرِ در گروه‌ و همه اعضای محترم... اما بعد: پستهای این چند روزه گروه را مطالعه میکردم ؛ که کاملا مشهود است که گفتمانها رنگ و شکلِ علمی خود را از دست داده و وجوهِ ناخوشایندی بخود گرفته... احساس میکنم که گفتمانها میبایست منتج به جمع بندیِ اصولی؛ بر مبنای احترام متقابل پیش میرفت که؛ خب این اتفاق صورت نگرفت و گستره ی سطح گفتمانها به عبور از خطوط قرمز منتج شده... لذا بنده در فرصتی مقتضی (ان شاالله امشب یا فردا) جمع  بندی و تحلیلی از وقایع خواهم داشت ؛به این امید که با لطف خدا این مسئله ختم به خیر شود و چه بسا بتوان با انتقالِ مفاهیم و رد و بدل شدن نظرات به نتیجه ای درست و بالانسِ در افکار و عقاید رسید... عجالتا با تقدیم احترام... مصطفی.

 

سید یاسر موسوی [در پاسخ به اُنظُر اِلی ما قالَ] من هر وقت آنلاین شدم شما رو در حال مبارزه دیدم اینجا جای عقده گشایی و نشر توهمات شما نیست گویا ما هر چه رعایت میکنیم شما جری تر میشوید خجالت هم خوب چیزیه بخدا فکر نکنم ذره ای تو وجود شما باشه آقا جان بس کنید. از شما توقع ادب نداریم جناب. این توقع از شما با چیزایی که از شما دیدیم سرکوب کردیم اما در گروه شخصیتتان را اونقدر تبلیغ نکنید و اینهمه تئاتر برای ما بازی نکنید بلاخره کاری نکنید بیش از این سوزه خلق الله شوید دیشب به دوستمون گفتم اینقدر ما را احمق فرض نکنید. این گروه جای عقده گشایی بد دهنی شما نیست. شما کاری کردید یکی مثل بنده که بشدت صبور و فقط اهل گفتگو هستم بهم ریختید. اما اجازه نمیدم بهمین شکل دنبال کینه توزی ترور افراد بروید. لطفا اخلاق مدار باشید. حتی به لحاظ صبوری زبانزد خواص خانواده هستم از مصطفی بپرسید.

 

سید یاسر موسوی به انظر: شما اگه با دو هزار اکانت ناشناس هم بیایی لحطه اول ما متوجه می‌شویم ببینید یه قانون نانوشته در علم اخلاق داریم می‌گوید دروغ را یکبار گفتی عذاب وجدان میگیری دو بار گفتی توجیح میکنی سه بار گفتی باور میکنی حتی خودش باور می‌کند دروغش راست است شما خیلی ساده اید تصور کردید ما را میتوانی فریب دهید و ساده فرض کنید خواهشا بس کنید بذارید به نماز عید فطرمان برسیم.

 

بر اریکه ی نفس

مانند روز روشن بود روزی با هم در می افتند. آقای منصور ارضی نقل است که در مناجات پریشب مسجد ارک (با آن که خبر پخش شده بود شیخ پناهیان عقب نشست) با این شدت لفظی (که به نقل از «تیک» زنده پخش می شد) به شیخ علیرضا پناهیان تاخت زد:

 

 "آی کسی که بالای منبر می گویی پیامبر گوشت تلخ بوده، بیچاره خواهی شد، عاقبت به خیر هم نمی شوید."

 

راست یا ناراست این خبر بر  عهده ی خبرنویس تیک. اما اینان (البته تعداد اندک شماری از مداحان و معدود افرادی از آخوندها) که روضه می خوانند تا با گریستن دیگران، خود به پول و پاکت برسند اینک خود به همدیگر مشغول شدند. نسبت به ارضی نظری ندارم. چون قضاوت در مورد شخصیت این فرد در اطلاعات بنده نیست. داشتم این نوشته ی خودم را تکمیل می کردم کاری پیش آمد. برای جملات پایانی این نوشته ام خودم را می رسانم. پایان.  ۲۲ فروردین ۱۴۰۳ .  راندیان. نویسنده: اُنظُر اِلی ما قالَ

 

ادامه ی نوشته ی ماقبلم با عنوان «بر اریکه ی نفس»:

مردم نمی توانند باور کنند که روضه و نوحه ی برخی از مداحان ارقام نجومی و تعدادی قلیل از آخوندهای گفتاری را، که از آجر خانه تا لقمه های سفره ی شان از پولی که از روی شگردشان در می آورند، راست باشد. به نقل آن شخصیت که برای نهضت کربلا آب نبود ولی برای این تعداد کم شمار نان!!! بود. هم مردم را به روضه و نوحه و منبر هدایت می کنید و هم در خلوت های خود چنان بر اریکه ی نفس تان گرفتار شده اید که پایین آمدن از آن تخت سلطنت و رشوه گری دیگر سخت شده است. روحانیت و مداحان صاحب نفس پاکیزه، فراوان هستند و عمومیت دارد این پاکیزی در این دو دسته ی مفاخر میهن که به شغل شریف سوگواری اهل بیت (ع) اشتغال دارند و مردم هم با جان و دل عزادارِ پای منبر و نوحه ی شان  می نشینند و این سنت درست و صوابی است. و هرگز حساب اندک شماری را (که دنیای خود را بر پایه ی مال حرام خوری بنا کرده اند و زندگی شان را با پول پاکتی زینت و رونق داده اند و قصرنشین شده اند) به حساب روحانیت درستکار و مداحان بانجابت نمی گذارند که قناعت می ورزند و مانند مردم گرانی ها را لمس می کنند. اما چگونه می شود آن قبیل حرف پیشگان از اریکه ی نفس جدا شوند، باید خیلی زمان ببرد و زمانه طی شود تا "اصلاح امور امت جدّ" حضرت اباعبدالله علیه السلام فراهم شود. در همین فرصت، پیشانی تمام خالصین اهل ذکر و مصیبت و نوحه را به رسم ادب می بوسانم و می دانم وجود این خالصان پاکیزه خور، برای نشر اسلام و مجد مسلمین و ساختن دلی عزادار و سوخته برای دشت کربلا لازم و حیاتی است. دست این پاکیزگان مریزاد و دست آن ناخالصان اگر خدا خواست "مشلول" باد که بیشتر کیسه دوک نزنند.

پایان. راندیان. نویسنده: اُنظُر اِلی ما قالَ.

 

جواب اُنظُر به سه عضو منتقد بنده که الفاظ خاص دارند

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام علیکم

از هر سه نفر شما تشکر می شود چون حتماً بنا بر تکلیف خود مرا مورد لطف خاص الفاظ خود قرار می دهید. خداوند متعال و مهربان شما را همچنان برای خودتان و اسلام و مسلمین نگه دارد. اما اگر شما سه عضو انتظار دارید بنده حرف های خودم را فرو بخورم و قورت دهم. باشد. به روی چشم. این هم می گذرد.

 

اما آنچه بیش از همه زیبا بود، نوشته های چند عضو محترم دیگر بود که با بهترین شیوه و گفتار، بر بنده نقد یا انتظارات نوشته اند و نیز پیشنهاداتی را مطرح فرمودند.

 

البته یک عضو محترم با نام آقای «قاسم لاری» خیلی هنر بکار بردند دست نویس خود را از درس سال های گذشته ی یک استادش به نام آقای «توکل» (که بنده این شخصیت را نمی شناسم) در مدرسه بازنویسی کردند که بر ماسه و سنگ یادگاری نوشتند که یکی را باد برهم زد و دیگری در سنگ حک شد و ماند. از این انسان محترم تشکر ویژه می شود که خیرخواهی مصدقانه و مهربانانه کردند.

 

اینک از محضر مرخص می شوم. مگر آن که ضرورتی بر توضیح احساس کنم. باشد که پنددهندگان جهان خود پیشتاز پندگیرندگان شوند. زبان و کردار هر دو را در دعوت توأم سازند.

 

بسیار شایسته است از حاج آقا شفیعی مازندرانی عالم باتقوای مدرسه و جامعه سپاسگزاری انجام دهم که سخن مهمی را جواب سؤال بنده مطرح کردند و من کاملاً درک می کنم کوتاه پاسخ دادند و جدال احسن را نظر خود اعلام فرمودند. ایشان دقیق و با ظرافتی خاص تذکر دادند.

 

از خداوند متعال و مهربان می خواهم سعادت نصیب تان کند و سلامت باشین و در کنف الطاف خالق هستی.

پایان. ۲۲ / ۱ / ۱۴۰۳ راندیان. نویسنده: اُنظُر اِلی ما قالَ.

 

مصطفی بابویه به سید یاسر: آقا یاسر عزیز سلام و احترام..‌. امید است صبوری شما در این فضا هم بروز و ظهور بیشتری داشته باشد... گر احساس میکنید در بعضی از مسائل ، کاسه ی صبرتان لبریز میشود درخواست این است که فعلا پستها را مرور نفرمایید... طبیعتا صبوری و انعطاف و رفتار عاقلانه و گذشتِ زمان از فاکتورهای ثمر بخش و کارگشا میباشد که البته شما دارایِ تمامی اوصاف ذکر شده ی بالا میباشید...ارادت.

 

ح ع ر د شیخ مالک رجبی: سلام علیکم این عید فطر بر همه اعضا محترم مبارک آقا مصطفی احسنت برشما. متن های شما به همراه ادبیات بسیار خوب قابل استفاده و عالمانه است و از اینکه در صدد هستی مباحثی که کدر کننده اعضا شده است و در این روز عید خوشایند نیست و جنابعالی تصمیم گرفتی مباحث را جمع بندی کنید و در نهایت با همکاری اعضا محترم صفا و صمیمیت را در این گروه به ارمغان آورید متشکرم . بنظرم متن خودتان را در اسرع وقت تنظیم کنید ارسال کنید تا مباحث مذکور به لطف خدا ختم به خیر شود .موفق باشید

 

سید حسین شفیعی دارابی: آقا یاسر سلام علیک. عیدتان مبارک باورم این است خودم و جنابعالی و سایر دوستان پای بند به مفاد آیه شریفه مورد نظر باشیم و و قتمان را به بطالت نگذرانیم. قطعا در عمل به این آیه حکمت هائی نهفته است که بخشی از آنها نمایان شده و با تداوم این شیوه حسنه؛ امکان رو شدن سایر حکمتهای آن نیز آشکار خواهد شد. آقا مصطفی بایویه سلام علیک ضمن تبریک و آرزوی قبولی طاعات و عباداتتان؛ امیدوارم خداوند منان والدین ارجمندتان را رحمت فرماید. کاملا با پیشنهاد حضرتعالی موافقم و خودم هم به همین نتیجه رسیدم که به مفاد آیه شریفه مورد نظر پای بند باشم تا بیشتر از فواید پیدا و پنهانش بهره مند شوم. همانند جنابعالی از دوستان هم همین انتظار دارم؛ روزنه هائی از این فواید برایمان گشوده سد؛ اگر پایبندی مان را ادامه دهیم؛ این روزنه معنوی؛ وسیعتر و وسیعتر خواهد شد؛ و بهتر خواهیم یافت که شاعر فارسی سرای چه زیبا سرود «از کوزه همان آزاد که در اوست»؛ همچپن همبسته از ادبیات زیبای نوشتارهایت و از محتوای ارجمند نگاشته هایت بهره مند می شوم. موفق باشید. آقا قاسم بابویه عزیز سلام علیک نماز و روزه ات قبول و طلوع عید فطر هم مبارک باد.همانگونه که از سایر عزیزان طلب نمودم؛ دوستانه از جنابعالی میخواهم در عمل به آیه مورد نظر؛ پای بند باش؛ مطمئن باش در این اقدام نیک فواید سرشاری نهفته است.

 

سید حسین شفیعی دارابی: فاضل گرانمایه و خطیب ارجمند جناب آقای دارابکلائی؛ سلام علیک؛ نماز و روزه تان قبول و طلوع عید سعید فطر هم بر جنابعالی مبارک باد. نفس سوال از مدیر محترم جناب آقا ابراهیم؛ حق هر عضو محترم می باشد؛ به تشخیص جنابعالی در مورد نویسنده متن های مورد نظر احترام میگذارم ولی تقاضایم این است در پای بندی به توصیه قرآنی مورد نظر پای بند باشیم. الحمد الله خود جنابعالی بارها تجربه کرده آید که در این اقدام نیک چه فوایدی مطرح است . موفق باشید.

 

سید حسین شفیعی دارابی به شیخ محمد غلامی: فاضل گرانمایه حضرت آقای غلامی سلام علیک. نماز و روزه تان قبول باشه. خدا را شاکرم که بیش از ۱۰ سال قبل؛ به وقت تدوین پایان نامه سطح ۳ که در شرح و تفسیر روایت معروف منقول از طریق «عنوان بصری» از امام صادق (ع)؛ در کنارت بودم و جنابعالی؛ با تحمل رنج پژوهشی مضاعف؛ به خوبی موفق به دفاع از آن شدی و به کسب نمره عالی دست یافتی؛ عمل به توصیه آن شاگرد امام صادق (ع) را سودمند میدانم؛ ولی در کنار آن؛ توصیه قرآن کریم در مورد بی اعتنایی به بد اخلاقی افرادی خاص را هم داریم؛ با توجه به اینکه تعارضی بین قرآن و حدیث نیست و این دو منبع مهم تربیتی؛ مکمل هم می باشند؛ بر این باورم : هر سخن جائی دارد و هر نکته مقامی»؛ تشخیص حقیر این است؛ در مقام فعلی پای بند به توصیه قرآن باشم؛ و در جای مناسب خودش؛ پای بند به روایت عنوان بصری؛ چو این دو منبع مهم تربیتی؛ مکمل هم می باشند؛ و معارض هم نمی باشند. موفق باشید

 

سید حسین شفیعی دارابی به حاج علی چلویی: حاج علی آقای عزیز سلام علیک. نماز و روزه تان قبول. مجددا تقاضا مندم وقت شریفت را برای کارهای خیر دیگر صرف نما و در این قضیه نیز پای بندی به مفاد آیه مورد نظر را پیشه کنید؛ قطعا در این پای بندی سودهای متنوعی نصیب خواهد شد پس صبوری کنید.

 

سید حسین شفیعی دارابی, [در پاسخ به سید موسی صباغ] معلم متعهد و فرهیخته جناب آقای صباغ سلام علیک. نماز و روزه تان قبول باشه. خداوند والدین ارجمندتان و اخوان از جمدتان را رحمت نماید و ما را از شفاعت شهید صباغ بهره مند فرماید. ایده نیکتان قابل تحسین می باشد. تبادلات و گفتمان های علمی را می شناسیم و تا کنون هم اینگونه بود؛ اما در این قضیه؛ پای بندی به مفاد آیه شریفه «و اذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاما» را آوازه گوشم قرار داده ام؛ از همگان هم طالبان به این توصیه قرآنی عمل نمایند. موفق باشید

سید حسین شفیعی دارابی [در پاسخ به سید اسحاق شفیعی] آقا اسحاق عزیز و دوست داشتنی سلام علیک نماز و روزه تان قبول باشه. عید سعید فطر مبارک باد. خداوند والدین ارجمند و اخوان عزیزتان را رحمت فرماید.  تذکر به افراد خوب است و می تواند راهگشا باشد اما کتاب خداوند ضمن توصیه به موعظه؛ توصیه اش در مواجهه با طیف دیگر این است «و اذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاما»؛ و در قضیه مانکن فیه؛ به این توصیه پای بند باشیم؛ چون این پای بندی خود نمادی از موعظه می باشد ولی موعظه عملی. موفق باشید.

 

سید حسین شفیعی دارابی [در پاسخ به حجت رمضانی] آقا حجت عزیز و خوش قریحه سلام علیک. نماز و روزه تان قبول باشه. عید سعید فطر مبارک باد. از حسن نیت جنابعالی تشکر می کنم. اما همچنانکه به دیگران گفته ام فعلا چه در غیاب و چه شفاهی؛ عمل به آیه «و اذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاما» را سر لوحه کاریم قرار داده ام. موید باشید.

 

سید حسین شفیعی دارابی [در پاسخ به امیر رمضانی] مهدس رمضانی عزیز سلام علیک. نماز و روزه تان قبول باشه.الحمد لله همانند سایر اعضای محترم؛ شخص فهیمی هستی. اینکه بنده پس از آنکه در یافتم می بایست در ادامه راه پای بند به مفاد آیه شریفه «و اذا خاطبهم الجالون قالوا سلاما» باشم؛ دلایل و حکمت هائی داشته و دارد؛ که به تدریج از خود رو نمایی می کنند. موفق باشید

 

سید حسین شفیعی دارابی [در پاسخ به سید سعید شفیعی] آقا سعید شفیعی دارابی سلام علیک. نماز و روزه تان قبول باشه. خداوند پدر و مادر و برادر مرحومتان را رحمت نماید. بارها مطالب و نوشته هایت را خواندم؛ با برخی از آنها موافق بودم؛ و نسبت به بعضی از انها هم مخالف؛ اما چون با متانت و رعایت جهات مناسب می نگاشتی؛ به منازعه نپرداختم؛ نوشته اخیرت را همانند سایر دوستان؛ منطقی و خیر خواهانه یافتم ولی شیوه بنده در وضعیت فعلی این است که بطور جدی؛ پای بند به توصیه حکیمانه خالق متعال در پرتو آیه نورانی «و اذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاما»؛ باشم. موفق باشید

 

شیخ احمدی [در پاسخ به سید حسین شفیعی دارابی] سلام علیکم از متانت و دوراندیشی و صبوری‌تان لذت بردم و درس گرفتم. همیشه سالم باشی. طاعات و عبادات قبول اسعدالله ایامکم.


به حسین شفیعی دارابی

بسم الله الرحمن الرحیم در متنی ماقبل تر نوشتم: «اینک از محضر مرخص می شوم. مگر آن که ضرورتی بر توضیح احساس کنم» حالا با توجه به این که این فرد "حسین شفیعی دارابی" (که خود در تعریف از خودش نوشت «از آن بیدهائی» نیست که بلرزد، بر من حق وارد شده است مطلبی بنویسم. از این که بیدی نیست حتماً همینطور است ان شاءالله. چون خیلی راحت حاضر است "روند زندگی" مرا مورد هجمه قرار دهد و برایش آبرو مهم نباشد. اینطور بیدی نبودن و نلرزیدن در اخلاق اسلامی چیزی نوینی است. زنده ماندیم دیدیم آخوند از آبروی دیگران بیدی نیست که بلرزد. تبارک. تبارک. اما چیزی که حق مرا محفوظ نگه داشت وارد شوم این است که وی به عضوی محترم که ایشان را «حضرت آقای غلامی» عنوان کرد و با سابقه ای که در متن از آن ذکر کرد نشان می دهد احتمال دارد هم رده هستند و یا پیش هم درس خوانده باشند (البته خدا داند) رفتار قلدرمآبانه با ایشان کرد. متن وی جالب است. چون حتی نوع ورود خیرخواهانه ی آن عضو را هم بر نتافت. نگاه کنید به متنش: عین آن این است:

 

«فاضل گرانمایه حضرت آقای غلامی سلام علیک. نماز و روزه تان قبول باشه. خدا را شاکرم که بیش از ۱۰ سال قبل؛ به وقت تدوین پایان نامه سطح ۳ که در شرح و تفسیر روایت معروف منقول از طریق «عنوان بصری» از امام صادق (ع)؛ در کنارت بودم و جنابعالی؛ با تحمل رنج پژوهشی مضاعف؛ به خوبی موفق به دفاع از آن شدی و به کسب نمره عالی دست یافتی؛ عمل به توصیه آن شاگرد امام صادق (ع) را سودمند میدانم؛ ولی در کنار آن؛ توصیه قرآن کریم در مورد بی اعتنایی به بد اخلاقی افرادی خاص را هم داریم؛ با توجه به اینکه تعارضی بین قرآن و حدیث نیست و این دو منبع مهم تربیتی؛ مکمل هم می باشند؛ بر این باورم : هر سخن جائی دارد و هر نکته مقامی»؛ تشخیص حقیر این است؛ در مقام فعلی پای بند به توصیه قرآن باشم؛ و در جای مناسب خودش؛ پای بند به روایت عنوان بصری؛ چو این دو منبع مهم تربیتی؛ مکمل هم می باشند؛ و معارض هم نمی باشند.»


مهم این است وی از ایشان با ادبیاتی خشم آلود (البته معلوم است در درون آتش گرفته) حکم می کند به «بد اخلاقی افرادی خاص" طبق هم قرآن و هم در جای خودش نص روایت، بی اعتنایی کند. یعنی به او دارد سرمشق می نویسد اگر در مدرسه پست می نویسی اینطور که من می پسندم بنویس. این هم از خصلت های وی است که احتمالاً آقایان بزرگوار، اخلاقش دستشان است. گذر کنم و پرسشم را با اعضای محترم مدرسه در میان گذارم انتظار جواب هم نمی نشینم مهم این است ضمیر اعضا را به این مسئله جلب کنم:


وی حسین شفیعی دارابی از عضوی می خواهد «بد اخلاقی افرادی خاص" را ... و بقیه ی جمله ها. سئوال این است وی که «بد اخلاقی افرادی خاص" را مطرح می کند آیا خودش هم رعایت می کند؟ اگر می کند پس چرا روند زندگی احوال شخصیه ی مرا وارد عموم کرد؟ پرسش اصلی این است آیا روند زندگی یک شخص را زیر نقطه چین ابهام و ایراد بردن، فعلی اخلاق مدارانه است؟ اسلام و اخلاق (قرآن و عترت) آیا همین یک کردار وی را اخلاقی و شرعی و حتی عرفی می داند؟ در پایه و اساس آیا می شود دیگران را دعوت به بی اعتنایی به «بد اخلاقی افرادی خاص" کرد، ولی خودش پشتاز ورود به زندگی خصوصی اعضا است؟ این با دین قابل جمع است؟

پایان. راندیان. نویسنده: اُنظُر اِلی ما قالَ.

 

سید محسن سجادی: خدمت جناب دکتر سیدحسین شفیعی و سایر هم مدرسه ایهای عزیز سلام علیکم بنده دراین گروه بعنوان شاگرد فقط از درسهای گفته شده گوش ومطالعه میکردم  یکی دوبارهم  هم ازگروه اخراج و مجددا پذیرفته شدم اما الان احساس میکنم مدرسه از اصل هدف منحرف شده وبه سمت غیرآموزشی و غیراخلاقی سوق پیداکرده وهجمه هایی به سوی کسی که همه ازعلمش وصداقتش آگاهی داریم از ناحیه فردی که هنوز هویتش تا الان آشکار نشد صورت گرفت که این عمل باعث رنجش دوستان حاج آقای شفیعی گردید لذا از آقای دکتر تقاضای صبوری بیشتر و تمام عیار دارم. امیدوارم خداونداین ماهی که برماگذشت مارا مورد غفران خودش قرار بدهد.

 

سید یاسر موسوی [در پاسخ به سید حسین شفیعی دارابی] سلام استاد گرامی ضمن عرض قبولی طاعات و عبادات و تبریک عید خدمت جنابعالی دکتر عزیز پریشب مهمان دوست عزیزم بودم که سال قبل پدرشان وقتی از حج برگشتند به رحمت خدا رفتند ایشون چند مورد از صبوری و گذشت پدر مرحوم شان بیان داشتند گفتم چطور صبور بودند که خودم شاهد جر بحث ایشون تو مسجد بودم تا جایی که نظم مسجد بهم خورده بود و خیلی حرف ها رد و بدل شده بود دوستم پاسخ جالبی دادند عین کلمات بیان میکنم میگفت حالا ببین اون شخص چه چیزی گفت که پدرم اینقد صبور و از خودگذشته بود وادار به عکس العمل کرده الان شده حکایت ما خداییش برای من خیلی سخته درسته سکوت خوب است اما نه در جایی که باید سخن گفت اما امر از جناب شما است به روی چشم به دیده منت.

 

 وادار به دینداری

مقام معظم رهبری در خطبه ی فطر امسال (اینجا) یک تفکر خیلی پایه ای را گوشزد کردند:

 

«نظام اسلامی درصدد نیست کسی را به زور وادار به دینداری کند.»

 

تنها این نیست که با این تفکر حضرت آقا مد ظله العالی موافقم؛ در پایه و اساس اعتقاداتم روی همین اصل بنا شده است. باید برائت جست از هر کسی که قصد کرده است مردم را به دین خود وا دارد. زور در دیندارکردن مردم خلاف اراده ی حضرت هستی بخش است. می توان سراغ و نشان داد چه تیپ دیندارانی در صدد هستند مردم را به زور وادار به دینداری کردند. البته خودشان از دین فقط قشرش و عُشرش می خواهند. خدایا بر ما ارزانی کردید نعمت رهبری دانشمند و اسلام شناس قرن را که طبع جامعه و طور و طریق دین و آئین را از همه کسان عالمترند و پایبندتر. پایان. راندیان نویسنده: اُنظُر اِلی ما قالَ.

 

امیر رمضانی, [در پاسخ به اُنظُر اِلی ما قالَ] درود جناب ... ماقال اگر دقیق به این معرفی نامه ی خودت توجه نمایی . میخواهم به همین مسئله بپردازم . چرا شما لفظ مبارک و با ارزش "سید " برای جناب دکتر بکار نمی بری !؟ یک. آیا نمیدانی ایشون سید هست !؟ دو . به سید بودن ایشون شک داری لطفن اسناد ومدارکت را در صحن رو کن !؟ سوم. این برداشتن  واژه سید را دلیل بر توهین میدانم. بنده از این عمل و نوشتار شما  نمیگذرم. چهارم. دوستان همگی بر "سید بودن جناب دکتر سید حسین شفیعی دارابی  شهادت بدهید. تاکید میکنم شهادت بدهید. تا رسوا شود هرکس در او غش باشد. بس کن این رسوایی را.

 

سید حسین شفیعی دارابی, [در پاسخ به سید محسن سجادی] که فکر می کند شیخ غلامی است:  حضرت آقای غلامی عزیز سلام علیک. ممنونم که با تیز بینی تمام؛ متوجه اجرای نامرئی سیاست زنگ زده انگلیسی های خائن (تفرق تسد_ تفرقه بیانداز و حکومت کن) شده ای و به تیز فهمانه به دیگران  فهماندی که چگونه باید متوجه چنین سیاست های زنگ زده باشیم.

 

شیخ جواد غلامی [در پاسخ به اُنظُر اِلی ما قالَ] سلام جناب آقای ناشناس اگه رخ می نمایاندی و پشت ابر نمی ماندی  بهتر می توانستم  پیرامون سخن شما داوری کنم. مزید اطلاع شما عرض کنم حاج آقای شفیعی استاد حقیر بودند و همواره نیز از محضر شون فیض می برم سن حقیر تقریبا نزدیک سن فرزند ارشد حاج آقا است. بنابراین نه تنها آن رفتار را قلدر مآبانه نمی دانم بلکه رفتاری پدر انه و مهرورزانه ارزیابی می کنم. چطور پیرامون دیگران چنین قضاوتی دارین و بعد در مباحث استناد به  آیات قرآن و روایات می کنید؟ توبه فرمایان که خود  توبه کمتر می کنند.

 

سید رضی: سلام اقای علیرضا رمضانی فکرکنم این اقا متوجه نیست چقدر بی حرمتی میکند ازانجای که حاج علی چلوی نوشتن که اسید بزرگوارما دنیا امد اورا اقا صدا زدن 

تمام داربکلای میدانند او سید هست اون اقا زیاد شورش دراورد

 

حاج علی: سلام خدمت عزیزانم اون آقایاخانم انظر مشکل دارنددیگر جوابی به اوندهید خودش راتخلیه کند بعد زمانی که متوجه شدیم آن موقع به او خواهیم گفت حدودا می شناسم باید یقین داشته باشیم کسی که جرات ندارد خود رامعرفی کند انتظار بیشتر از این ازاونیست آقا یا خانم هستی مردانه خود رامعرفی کن ما همه ما خود رامعرفی کردیم از چی می ترسی چون دقیق نمی‌دانم اگر خانم هم باشی می گویم مردانه عمل کن چون.

 

صدرالدین: با سلام. میخواستم عید فطر را به شما تبریک بگویم ولی  طبق بیان خودتان چون از رفتن ماه صیام خوشحالید و خوردن و آشامیدن را بیشتر طالبید ضرورتی نمی بینم. و اما بعد: توصیه میکنم در نقل گفتار مقام معظم رهبری امانت را کامل رعایت کنید و قبل و بعد عبارت را کمی گسترده تر و  دقیق بیان کنید تا تفسیر نادرستی ارائه ندهید. رهبر انقلاب در ارتباط با این موضوع ابتدا بیان کردند: (امسال در تهران و بعضی شهرها روزه خواری مشاهده شد؛ یقینا نظام درصدد آن نیست که کسانی[[ اشاره به همین افرادی که روزه خواری می کنند]]  را به زور به دین داری وادار کند اما دربرار هنجار شکنی دینی هم وظیفه دارد.) پس اولا سخنان رهبری اشاره به همان افراد ی دارد که روزه خواری میکنند و درثانی همین افراد باید قانون را رعایت کنند. اینگونه نیست که حال که این افراد در انتخاب روش زندگی آزادند میتوانند به قانون دهن کجی کنند. شما ابتدا وظیفه نظام دینی را یادآوری میکنید ولی وقتی نوبت به ضرورت رعایت قانون نظام اسلامی که میرسید دم فرو می بندید و سخنان رهبری را ناقص ارائه میدهید.

 

جواب اُنظُر اِلی ما قالَ به امیر رمضانی: جواب اُنظُر به شما برادر نیک. بسم الله الرحمن الرحیم. سلام به محضر شما بزرگوار خردمند. به روی چشم من ختم سخنانم را اعلام می کنم. چون فرمودید بس است. بنده هم می گویم کفایت می کند تا اینجا. ان شاالله روزی فرا برسد که جواب بگیرم طرح روند زندگی خصوصی شخص آیا درست در مباحثات از طرف یک آخوند وارد عموم شود که حتی یک خال مو از زندگی بنده چیزی نمی داند. خدا حافظ شما عضو باسواد و دانای مدرسه آقای دارابی. از اینجا به بعد گمان ندارم قصد نوشتن در این مسئله کنم اما باب نوشته های موضوعات جامعه و هر آنچه ذهن بنده آن را قابل طرح بداند، شاید وقت بگذارم. دعای خیرم بدرقه ی راه همه ی شما اعضا که حتی برخی از بزرگوارها مرا با الفاظ خاص نوازش! کردند. گزندگی الفاظ آنان را برای خودم عسل تلقی می کنم و همه ی این منتقدین را بزرگوار و قابل احترام می دانم. زیاده عرضی نیست. رخصت از شما جناب محترم. پایان. ۲۲ / ۱ / ۱۴۰۳ راندیان. نویسنده: اُنظُر اِلی ما قالَ.

 

حاج علی: تو جرات نداشت خود رامعرفی کنی تا به تو گوییم

 

شیخ علی اکبر دارابکلایی: بسم الله الرحمن الرحیم. جناب آقا ابراهیم مدیر کانال . سلام علیکم دوبار متن ارسال کردم و پاسخ ندیدم شما چون مدیر کانال هستید و کانال فقط مدیر و ادمین هایی که شما مشخص می کنید می توانند افراد را عضو گروه کنند لذا شخص جنابعالی آگاه هستید این فرد کیست و هویت ایشان نزد شما مشخص است نکات :اول این اتفاقات و بی احترامی ها با اهدافی که روزانه بین ۸ تا ۹ متن می نویسید همخوانی ندارد دوم در مدت حدود ۶ ماه مستمر از نظام و مشی رهبری و از حاکمیت دفاع می کردید و حتی با قاطعیت پاسخ شبهه افکنان داخلی و خارجی نظام را می دادید اما الان سکوت و حضور نداری چرا ؟ بنده فرد بی اطلاع از حوادث و جریانات نیستم به فضل الهی سه دهه در عالی ترین مجموعه مردمی مدیر بودم و اخرین مسولیت من مسول نمایندگی ولی فقیه در معاونت فن آوری اطلاعات و ارتباطات سپاه یعنی فاوا بودم و بی اطلاع از روش فاوا نیستم اما این موضع سکوت می تواند نشانه رضایت شرایط کنونی باشد سوم ه رکسی دم از دین و آگاهی از دین میزند خود باید در خط رعایت و معیارهای عملی قرار بگیرد و حوادث چندین روزه اثرات مخرب به ارزشهای اسلامی وارد میشود خصوصا در بین فرهیختگان داراب کلا . پس ادامه ان ضربه بر داشته های خودمان از دیار پر افتخار رزمندگان و نیروهائ ارزشی محل خواهد .فعلا هیچ علاقه ای به ماندن در گروه را ندارم و احساس می کنم به ارزشهای من هم توهین می شود داراب کلایی.

 

سیروس رجبی: دامنه جون لحن نوشتارت ، شگرد گفتار و روش مباحثه ات برام آشناست  منو یاد دوران اوج وبلاگ می اندازه

 

علی رحیمی: یعنی همون دامنه هستش؟

 

سیروس: قشنگ یک هفته هسه مخ همه ره کار بیتی  برا خودت یه پا بارزان هستیته نظر

 

علی رحیمی: من میگم ازون بازیهای قدیمیشو داره اینجا اجرا میکنه

 

رضا شهابی: سلام به همه این بنده خدا حتما به سیدی مقام معظم رهبری هم شک داره

 

آق سید حسین شفیعی دارابی: فاضل گرانمایه و فهیم و خیرخواه حجت الاسلام و المسلمین جناب آقای دکتر  دارابکلائی سلام علیک. ضمن سپاس؛ به نظر می‌رسد این مطالبه حضرتعالی از آقا ابراهیم؛ مطالبه به حقی است؛ و آقا ابراهیم به عنوان مدیر مدرسه فکرت؛ می بایست به این خواست به حق جنابعالی و دیگر اعضای محترم گروه پاسخ دهد. تایید این درخواست؛ به عنوان یک عضو گروه صورت گرفته و نه چون مورد اهانت قرار گرفتم. البته در طول دوره تبلیغی ام؛ بارها شاهد اهانت ها بوده ام؛ ولی معتقدم: تحمل آنها؛ در تداوم رهروی از راه نبوی می باشد و به جان خریدارم.

 

مصطفی بابویه: به نام خداوند تحلیلِ حواشی پیش آمده پیرامون جناب کاظم صدیقی و جناب علیرضا پناهیان... بنظرم بعضی از مسائل ذو ابعاد است و نمیتوان نگاهِ تک بُعدی داشت پس بنده از لایه های مختلف به موضوع میپردازم لایه ی اول) خداوند در آیه ۳۰ شوره احزاب خطابِ به همسران پیغمبر میفرمایند: ای همسران پیامبر! هرکس از شما گناه و [اشتباهی]مرتکب شود [قطعاً پیوند همسری با پیامبر به او مصونیّت نمی دهد، بلکه] عذاب برای او دو چندان خواهد شد، و این [کار] بر خدا آسان است! سوال؟ چرا خداوند به همسران پیامبر میفرمایند اگر از شما کارِ اشتباهی انجام دهید عذاب شما چند برابر بقیه است؟ زیرا همسران پیامبر بخاطرِ نزدیکی به پیامبر  در جامعه الگوی بقیه در رفتار و کردار هستند و بخاطر این الگو بودن اشتباهشان بازخوردِ زیادی در جامعه خواهد داشت! پس کسانى که در جامعه چهره‌ى دینى و اجتماعى و... دارند؛ اَعمال،کلمات و گفتارشان براى دیگران سرمشق است ، و اگر گناه یا حتی ترکِ اولایی از ایشان سر بزند! جامعه حساسیتِ بیشتری نسبتِ به ایشان دارد و در صورتِ اشتباه، بیش از دیگران موردِ خطاب واقع خواهند شد! لایه دوم) همانطور که در نوشتار قبلی عرض شد جامعه هم نباید به افراد و وقایع نگاه صفر و صدی (نهایتِ مطلق) داشته باشد(یا افراد را بدِ مطلق ببیند یا خوبِ مطلق)  و این نوعِ نگاه در هر سطحی از جامعه (حاکمیت و مردم) ویرانگر است! چرا؟ زیرا تعادل و ارزیابی منطقی را سَلب می کند و مانع این میشود که همه ی ابعادِ یک مسئله واکاوی شود...  نکته ی بسیار مهمی که خاطر نشان میشود این است که میبایست ماهیتِ این دنیا را هم مد نظر قرار داد که این دنیا بستری ست برای آزمون الهی و تکامل بشر و انسانها در هر جایگاهی ممکن است خطا کنند! (ممکن الخطا یا جایز الخطا) حضرتِ آدم و حوا بخاطرِ  اشتباه از بهشت رانده شدند! در ایه ی ۱۶ سوره حشر در قران هم قرآن به داستانِ"برصیصای عابد" هم اشاره دارد که:  این عابد مدت درازی از عمر خود را به عبادت و بندگی گذرانیده بود و کار او بجایی رسید که مریضها و دیوانگان به دعای وی بهبودی و شفا پیدا می کردند. تا اینکه دختری از خانواده ای بزرگ، دیوانه شد و برادرانش او را به نزد برصیصای عابد آوردند و خواهر را درمحل عبادت عابد گذاشتند و برگشتند تا بر اثر دعای برصیصا دختر خوب شود! عابد نتوانست خود را حفظ کند و با آن زن زنا کرد و زن از عابد آبستن شد. برصیصا بر اثر وسوسه های شیطان از ترس آنکه مبادا رسوا شود او را کشت و دفن کرد. پادشاه و مردم فهمیدند و دستور به اعدام وی داده شد... در آخرین لحظات هم برای نجات خودش، جلوی شیطان سجده کرد و نسبت به پروردگار جهان کافر شد و کافر از دنیا رفت... پس بدانیم با توجه به ماهیتِ این دنیا همه ی افراد در معرضِ خطا و اشتباه قرار دارند و نمیبایست به افراد نگاه صفر و صدی داشت و همینطور دین و اعتقادتون را به افراد گره نزنید... و نکته ی آخر در این بخش توجه به آزمونها و غربالگری الهی در آخرالزمان است... در کتاب نهج الفصاحه ،حدیث ۱۷۳۴ روایتی آمده که: در آخرالزمان فتنه هایی خواهد بود که در اثنای آن مرد در صبح مومن باشد و به شب کافر شود، مگر آنکه خدا بوسیله ی  علم[نافع] زنده[نگهش]دارد! پس باید بسیار مراقب فتنه ها بود... لایه سوم) پیامبر (ص) ﻣﻲ‌ﻓﺮﻣﺎﻳﻨﺪ: ﺯﻣﺎﻧﻰ ﺑﺮ ﺍﻣﺖ ﻣﻦ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺁﻣﺪ (آخرالزمان) ﻛﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﺍﺯ ﻋﻠﻤﺎﺀ ﮔﺮﻳﺰﺍﻥ میﺷﻮﻧﺪ!  ﻫﻤﺎﻥ ﻃﻮﺭﻯ ﻛﻪ ﮔﻮﺳﻔﻨﺪ ﺍﺯ ﮔﺮﮒ ﮔﺮﻳﺰﺍﻥ است! (کتاب ﻣﺴﺘﺪﺭﻙ الوسائل .ج ۱۱.ص ۳۷۶) سوال؟ چرا مردم در آخرالزمان از علما گریزان هستند؟ جواب: عللِ مختلفی دارد که برخی را که به ذهنم میرسد عنوان میکنم:

۱- گفتار و رفتار نادرستِ 《بعضی》 از عالمان و مسئولان باعثِ این گریزانی میباشد! که این رفتار شامل:

۱- بی تقوایی و بی عدالتی 《بعضی》از علما و مسئولین..وقتی مردم از عالمان و رهبران خویش، نماز و روزه و حج را می‌بینند، اما خبری از اجرای عدالت و عدالت خواهی نیست، به طور طبیعی از آنان رویگردان می‌شوند!

۲-تجاوز به حقوق ملت و مردم: عالمان و مسئولان می‌بایست ثروت علمی و قدرت عملی خویش را نعمتی از سوی خدا بدانند که در اختیار آنان به امانت گذاشته شده است. پس میبایست منابع علمی و اقتصادی را برای مستحقان هزینه کرده و سهم هر کسی را ادا کنند...

۳-تناقض در گفتار و رفتار...

۴-کتمان حقایق به هر عنوانی(مصلحت.قبیله گرایی.برخورد مومنانه.خود حق پنداری و...)

۵- زراندوزی《بعضی》از علما و مسئولین...

۶-مال مردم خوری: مال مردم خوری در قالبِ قوانین و تغییرِ در قوانین و ایجاد بسترهای فساد زا و نامناسب که بدینوسیله به شکل قانونی که تصاحب مال مردم را بدنبال دارد (بعنوان مثال راه‌اندازی نظام بانکی ربوی و فسادزا)

۷-کم گذاری در کارها و امور پیرامونی...

۸- تندخویی و غلظت در رفتار و نبود انعطاف و اخلاق خوب در 《بعضی》از علما و مسئولین...

۹-استبداد گرایی:  مشورت در نظام اسلامی در امور اجتماعی(نه احکام شرعی) لازم و ضروری است و اگر عالمان و مسئولان در مسائل اجتماعی استبداد ورزند، موجب دوری مردم از خودشان می‌شوند... ۱۰-اُجرت خواهی:  اُجرت خواهی مالی از سوی 《بعضی》از عالمان موجب رویگردانی مردم از ایشان می‌شود! [از همین رو پیامبران هرگز دنبال اجرت مالی و مادی نبودند] قابل ذکر است مسائلِ بالاقابل تعمیم به همه ی علما نیست... بخاطر طولانی شدن لایه های بعدی را امشب به سمع و نظر خواهم گذاشت... ارادتمند همه عزیزان مصطفی.

 

صدرالدین:با سلام و عرض تبریک عید سعید فطر :مدیر محترم مدرسه جناب آقای ابراهیم طالبی سلام علیکم.خیر مقدم:خودتان بعنوان یک استراتژیست  بهتر از این حقیرمیدانید که در برنامه ریزی های کلان برای حل یک مساله و معضل، ابتدا به دلایل وجودی ایجاد آن مشکل پرداخته میشود و تمام جوانب تحلیل میشود و پس از آشکار شدن همه زوایا؛ برای پیشگیری از عدم تکرار مجدد آن نقیصه تصمیم گیری میشود.هرگونه نقص در انجام این مراحل باعث ابتر ماندن تصمیمات مقتضی خواهد بود.  در برابر این موضوع حادث شده [ دلیل سپردن بی خبر معاونت و مدیریت مدرسه به فردی ناشناس که همچنان اصرار بر گمنامی دارند ]  بنظرم اولین مساله  بررسی دلیل بوجود آمدن آن میباشد که بطور مستقیم به جنابعالی برمیگردد که در این مورد اگر صلاح میدانید توضیح دهید. بهرحال  اکثریت اعضا با اعتماد به شما و به اعتبار  حضور شما در صحن حاضرند .پس از اینکه دلایل آن برای عموم مشخص شد نحوه برخورد با عدم تکرار آن و تصمیم گیری برای هر یک از سناریوهای مطرح شده میباشد که البته میتوان سناریو های جدیدی هم بدان افزود. با سپاس.

 

شیخ جواد آفاقی ۲: سلام علیکم. بنده هم مناسبت ویژه عید سعید فطر را به مدیر محترم(که پس از مدتی غیبت طلوعی مجدد نمودند) وسایر اعضاء تبریک عرض مینمایم. آنچه اساتید ارجمندم به ویژه حاج آقا شفیعی نگاشتند وهمچنین اخوی ارجمندم آقا صدرالدین مورد تایید ومطالبه هست. چندروزی فضای مدرسه نه به خاطر اعضا بلکه به دلیل تراوشات کلامی ویا ذهنی عضوی با رویکردهای متضاد ومتناقض که درجاییاظهار دلسوزی به انقلاب به روحانیتبه مبانی وفروع دینبه اصول اولیه اجتماعی.به رهبریبه میهن دوستی ‌تکریم شخصیت حقیقی افراددرحالی که همگان دیدند وخواندند که چگونه مفهوم متضادی ازاین حقایق مطرح می‌شد.مطالبه بیشتر اعضا ایجادشفافیت لازم نسبت به آنچه گذشت وسپس سپردن اعضا به نکات نه گانه نه. بلکه نهصد گانه هم قابل هضم وپذیرش خواهد بود درماموریت آتی هم به دیار طوس موید باشید با چندتا....‌..نقطه چین.

 

سید یاسر موسوی: عجب رو پیشانی ما چیزی نوشته است واقعا چرا نمی‌خواهیم برای عقل و شعور خودمان ارزش قائل شویم واقعا چرا دوست داریم دائم خودمان را فریب دهیم و به عقل و شعور ما توهین شود تا کی قراره منکر واقعیات مشهود باشیم

 

سیروس: سلامی به درازای درختان هیرکانی طبرستان بزرگ فامیل بسی مهربان و زیرک جسارتا 90 درصد اعضای این گروه  شما رو در واقع همون معاون مدرسه   یا انظرو ما قال  یا ،،، ،میدونستن که فقط اسم عوض کردن الانم براتون بکوب نوشابه باز میشه و خواهد شد.

 

آق سید حسین شفیعی دارابی: آقا صدر الدین سلام علیک. ولی شخص بنده و یکی از دوستان نظر دیگری داشته و نداریم. چون ادبیات نوشتاری در قالب نوشته ها با ادبیات آقا ابراهیم سازگاری نداشته و ....

 

سید یاسر موسوی: سلام وقتتون بخیر دوستان گرامی در این حدود دو سالی که اینجا بودم خیلی چیزای زیادی از اساتید حوزه و دانشگاه یاد گرفتم از تک تکتون اگر بخاطر پیامی یا نوشته ای ناراحتتان کردم صمیمانه حلالیت میطلبم بخاطر ناراحتی چشمانم مجبورم مجازی را بسیار محدود کنم

 

علی رحیمی: درختان هیرکانی؟ نوشابه یا کانادا؟

 

شیخ ‌علی‌اکبر دارابکلایی: بسم الله الرحمن الرحیم سلام علیکم  خدمت همه عزیزان گروه . و مدیر محترم کانال ان شاءالله طاعات و عبادات در ماه مبارک رمضان قبول باشه. و عید سعید فطر مبارک باشد متنی که بعد از مطالب آقا ابراهیم و محورهای نه گانه طرح نموده اند معتقدم : اول : آنچه در مدت اخیر اتفاق افتاد از غیبت طولانی مدیر و ورود معاون و ایرانشهر ... بدون اشاره به متن ها و دیدگاههای مطرح شده فی مابین .. نمی توان پذیرفت ورود اینها بدون اطلاع مدیر صورت گرفته باشد و مسولیت حوادث که سبب رنجش شدید و بعضا آمادگی برای خروج افراد از گروه بود متوجه شخص مدیر کانال هست در غیر اینصورت اعتماد و ایمان به فعالیت متن نگاری از بین می رود در این صورت تنها راه برون رفت هیچ یک از محورهای نه گانه آقا ابراهیم قابلیت اجرا ندارد .شخص مدیر لازم است کلیه مسائل را شفاف و جهت روشنگری و پیشگیری بیان کنند  دوم اهداف تبیین شده راه اندازی و اضافه کردن افراد توسط مدیر به کانال آنچه به نظر حقیر می رسد از گذشته تحمل دیدگاه و نظرات همدیگر و پرهیز ازبه چالش کشیدن موصوعات شخصی افراد بود چرا که کانال عمومی است . لذا آنچه ارزیابی می شود تاکنون طی چندین حوادث و مجهول بودن برخی متن نگار ، نتیجه می گیریم به هدف خودش نرسید و ادامه ان با چنین روشی مثمر ثمر نخواهد بود چرا که حس بی اعتماد پر رنگ تر شده است .و نمی شود پذیرفت که پایان حوادث را فقط به جمع و خاتمه دادن بحث تلقی کرد بخاطر اینکه اینجا مکان آزمون و خطا نیست و جبران خطا در این نوع گروههای عمومی بسیار سخت و دشوار است .سوم تحلیل تجربی من اینست که متاسفانه مدرسه علی رغم تلاشهای زیاد اعتماد بخشی خودش را از دست داد و نوعی سردر گمی و از اهداف عمومی و ارتقا بخشی خودش خارج شده است و بازیافت اعتماد بخشی چند باره ان دشوار است .ضمن اینکه در خیلی از حوادث ها و پیامدهای اجتماعی و سیاسی متاسفانه کارایی لازم را پیدا نکرد همانند : بحث های تبادل فکری و همراهی نظری و تئوری در مسائل داخلی :حجاب انتخابات تحولات سیاسی تورم  چالش های اقتصادی نیروی انسانی  افتخارات نیروهای داراب کلا  نتوانست سبب انسجام و تقویت و ارتقا داشته های پیدا و پنهان محل و دیارمان گردد . چهارم هیچ کدام افراد جامعه و دوستان مصون از اشتباه نیستند اما تکرار و پافشاری برخی چالش آفرینی نشان می دهد ممکنه اندک افراد کماکان دنبال اهداف فردی نفسانی قرار بگیرند و در نتیجه پایمال شدن اصول و مبانی ارزشها .  اگر کسی فردی را قبول ندارد و منتقد بر اوست بخودش اجازه ندهد در جمع عموم سبب تخریب نشود خصوصی بنشینند و رفع رجوع کنند اگر مقدور نبود رها کنند و سبب جریحه دار شدن روحیه خوبان نگردند و حق الناسی به عمل خود اصافه نکنند مثلا کسی در زندگی و کار و تخصص خود ارتقایی نداشته و به تعبیر عامه مردم مطرود بوده یا از دیگران عقب افتاده به هر دلیلی آیا دیگران و هم سن و سالانش باید قربانی شوند ؟ آیا در جمع ولو یک حدیث نوشته شود اما با نیت تخریب و فریب ؟ قطعا ثواب آن حدیث به چنین ناقل نمی رسد جز نفرین علیه خودش . تحمل پذیری خوب است اما نه در مقابل که تخریب و تضعیف قرار بگیرد انتقاد خوب است اما در گروه انتقاد شخصی چه صوابی و خیری دارد ؟  جز ریختن آبروی دیگران و بخاطر تخلیه نفس شیطانی و افزایش کینه و حسادت . همه ما پیرو معارف دین و ان شاءالله پایبند به ارزشها در قول و عمل باشیم .

 

امیر رمضانی: درود جناب دکتر شفیعی عزیز . شخص اُنظر باید به حذف پیشوند " سید " نسبت به شما مدرک و سند ارایه کند . بنده هر هفته پنچشنبه نسبت به این موضوع تا موقعی که در این صحن هستم اعتراض دارم و میکنم . ایشون نسبت به حرف نزده به اصطلاح ... سه نقطه ی شما بقول دارکلاییها تا چاچ بورده . اگر سند و مدرک نداره باید در حضور این جمع عذر خواهی کند و از این عمل خود ابراز ندامت نماید .

 

امیر رمضانی: درود جناب داراب کلایی. موافقم. حس اعتماد به مدیریت گروه واقعن خدشه دار شده است. درود جناب صدر . موافقم باید روشنگری شود

 

سید ابراهیم موسوی: ضمن عرض سلام و روز به خیرخدمت تمامی دوستان و اعضای محترم مدرسه فکرت جناب آقای ابراهیم طالبی ( مدیر مدرسه فکرت) سلام علیکم بدون مقدمه و بی پرده عرض می کنم؛ در حال حاضر و با توجه به مسائل و موارد به وجود آمده طی این چند هفته اخیر در این گروه، شما در جایگاهی نیستی که بخواهی برای اعضای محترم مدرسه فکرت سناریو تدوین بفرمایید. مسئولیت تمامی موضوعات به وجود آمده اخیر در این گروه از جمله ( تهمت، افترا، دروغ، بی احترامی، مخدوش شدن اذهان عمومی، پنهان کاری، اهمال کاری و ...) با در نظر گرفتن تمامی جوانب، بر عهده جنابعالی که به عنوان مدیر گروه مدرسه، بر عهده شماست. شما فکر کنید؛ بر فرض بنده جزء ۱۰ درصد از افرادی در گروه هستم که بفرموه جناب آقای سیروس رجبی که در مورد شما فرمودند؛ "سلامی به درازای درختان هیرکانی طبرستان بزرگ  فامیل بسی مهربان و زیرک جسارتا 90 درصد اعضای این گروه   شما رو در واقع همون  معاون مدرسه   یا انظرو ما قال  یا ،،، ،میدونستن که فقط اسم عوض کردن" که فکر می کند شما همانان که با اکانت های مختلف به عنوان مدیر و معاون سکان هدایت گروه رو در دست گرفته بود و می تاخت و با قلم تیزش همه رو از دم تیغ می گذراند، نیستید. سوال اینجاست ؛ در قرن ۲۱ زندگی می کنیم، عصر اینترنت و انفجار اطلاعات و داده ها و پردازش ها چطور انتظار دارید که من به عنوان ۱۰ درصد گروه که بر فرض قبول کنم آن اکانت های مختلف شما نبودید، چطور فکر می‌کنید نباید گمان ببرم که شما دست کم شاهد مناظرات بی احترامی ها ، بد اخلاقی ها ، منازعات و مناقشه ها مدیر یا معاون بر علیه دیگر اعضای گروه بودید و هیچگونه کُنِشی در برابر آن هجمه های سنگین بر خود بر نتابیدید  پس می توان انتظار داشت که جنابعالی موافق مناقشات به وجوده آمده بودید. در بدترین حالت ممکن امکان دسترسی به تلفن رو داشتید که اطلاع رسانی بفرمایید این سناریویی که جنابعالی چیدید شاید برای بعضی از افراد تازگی داشته باشد اما برای بیشتر افراد این گروه تکرار مکررات است لطفا شعور مخاطبان گروه رو به سخره نگیرید در حال حاضر هم این شما نیستید که برای گروه تصمیم گیری می کنید بلکه اعضای محترم گروه هستند که با بی مدیریتی که توسط جنابعالی صورت گرفته برخوردی در خور برای شما اعمال خواهند نمود. لطفا، به عنوان مدیر مدرسه، با کمال احترام به شخصیت های حوزه و دانشگاه و بزرگان علمی و نیز چهره های فرهنگی، ورزشی و هنری که در این گروه هستند که می توانند تحلیل درستی بر واقع به وجود آمده داشته باشند؛ تمامی مسئولیت و اتفاقات اخیر رو بر عهده بگیرید. تمام. با کمال احترام و امتنان  سید ابراهیم موسوی دارابی.

 

امیر رمضانی [در پاسخ به سید حسین شفیعی دارابی] درود جناب دکتر شفیعی عزیز . شخص اُنظر باید به حذف پیشوند " سید " نسبت به شما مدرک و سند ارایه کند . بنده هر هفته پنچشنبه نسبت به این موضوع تا موقعی که در این صحن هستم اعتراض دارم و میکنم . ایشون نسبت به حرف نزده به اصطلاح ... سه نقطه ی شما بقول دارکلاییها تا چاچ بورده . اگر سند و مدرک نداره باید در حضور این جمع عذر خواهی کند و از این عمل خود ابراز ندامت نماید.

 

سید ابراهیم موسوی دارابی, ضمن عرض سلام و روز به خیرخدمت تمامی دوستان و اعضای محترم مدرسه فکرت جناب آقای ابراهیم طالبی ( مدیر مدرسه فکرت) سلام علیکم بدون مقدمه و بی پرده عرض می کنم؛ در حال حاضر و با توجه به مسائل و موارد به وجود آمده طی این چند هفته اخیر در این گروه، شما در جایگاهی نیستی که بخواهی برای اعضای محترم مدرسه فکرت سناریو تدوین بفرمایید. مسئولیت تمامی موضوعات به وجود آمده اخیر در این گروه از جمله ( تهمت، افترا، دروغ، بی احترامی، مخدوش شدن اذهان عمومی، پنهان کاری، اهمال کاری و ...) با در نظر گرفتن تمامی جوانب، بر عهده جنابعالی که به عنوان مدیر گروه مدرسه، بر عهده شماست. شما فکر کنید؛ بر فرض بنده جزء ۱۰ درصد از افرادی در گروه هستم که بفرموه جناب آقای سیروس رجبی که در مورد شما فرمودند؛ "سلامی به درازای درختان هیرکانی طبرستان بزرگ فامیل بسی مهربان و زیرک جسارتا 90 درصد اعضای این گروه شما رو در واقع همون معاون مدرسه یا انظرو ما قال یا ،،، ،میدونستن که فقط اسم عوض کردن" که فکر می کند شما همانان که با اکانت های مختلف به عنوان مدیر و معاون سکان هدایت گروه رو در دست گرفته بود و می تاخت و با قلم تیزش همه رو از دم تیغ می گذراند، نیستید. سوال اینجاست ؛در قرن ۲۱ زندگی می کنیم، عصر اینترنت و انفجار اطلاعات و داده ها و پردازش ها چطور انتظار دارید که من به عنوان ۱۰ درصد گروه که بر فرض قبول کنم آن اکانت های مختلف شما نبودید، چطور فکر می‌کنید نباید گمان ببرم که شما دست کم شاهد مناظرات بی احترامی ها ، بد اخلاقی ها ، منازعات و مناقشه ها مدیر یا معاون بر علیه دیگر اعضای گروه بودید و هیچگونه کُنِشی در برابر آن هجمه های سنگین بر خود برنتابیدید  پس می توان انتظار داشت که جنابعالی موافق مناقشات به وجوده آمده بودید. در بدترین حالت ممکن امکان دسترسی به تلفن رو داشتید که اطلاع رسانی بفرمایید این سناریویی که جنابعالی چیدید شاید برای بعضی از افراد تازگی داشته باشد اما برای بیشتر افراد این گروه تکرار مکررات است لطفا شعور مخاطبان گروه رو به سخره نگیرید در حال حاضر هم این شما نیستید که برای گروه تصمیم گیری می کنید بلکه اعضای محترم گروه هستند که با بی مدیریتی که توسط جنابعالی صورت گرفته برخوردی در خور برای شما اعمال خواهند نمود. لطفا، به عنوان مدیر مدرسه، با کمال احترام به شخصیت های حوزه و دانشگاه و بزرگان علمی و نیز چهره های فرهنگی، ورزشی و هنری که در این گروه هستند که می توانند تحلیل درستی بر واقع به وجود آمده داشته باشند؛ تمامی مسئولیت و اتفاقات اخیر رو بر عهده بگیرید. تمام. با کمال احترام و امتنان  سید ابراهیم موسوی دارابی.

 

حاج علی چلویی: ,سلام آقای طالبی از آنجای که برای شما احترام قائل هستم ورفیق دیرینه بنده می باشید لذاگلایه دارم با توجه به اینکه میشه آدم در داخل کشور باشد به تلفن دسترسی نداشته باشد یا موافق بی احترامی از طرف همه بودی الان هم فرمودی بعد از مسافرت برادر عزیز مگر آبروی عزیزان برای شما مهم نیست حتی باوقاحت حکم برداشت نام سید که زمان تولد هم با این نام صدا می زدن ودر شناسنامه قید شده را صادر میکنند

 

سید محمد موسوی:  [در پاسخ به سید ابراهیم موسوی دارابی] سلام پسر عمو عزیز- وقت شما بخیر. ارادت ویژه دارم- قصد ورود به مباحث نداشتم؛ اما پیام شما مرا بر آن داشت؛ چند جمله ای عرض کنم. شخص انظر؛ با تعیین این عنوان برای خود؛ عملا به صراحت بیان نمود؛ نمی خواهد شناخته شود. عملا خواست به ما بگوید؛ به آن روایت از آن امام بزرگوار؛ در عمل پایبند باشیم. اساسا این عدم معرفی و تعیین این عنوان؛شاید نوعی اموزش بود که بتوانیم یاد بگیریم در مباحث به شخصیت طرف ؛ کاری نداشته باشیم و به متن نگاه کنیم. در هر صورت این عدم معرفی کار غیر اخلاقی نبود. اما آنچه برایم جالب بود؛ عدم وجود عنصر انصاف در نقد ها بود. شما یک بار تمامی پیام های ارسالی از جناب انظر و جناب اقای شفیعی را مطالعه کنید. حقیتا خدا رو در نظر بگیرید و منصافانه و از روی وجدان پاک بررسی نمایید. آیا فقط و فقط جناب انظر هتک حرمت نمود؟؟؟  جناب انظر، در مقام نقد دو شخص غائب پرداخت. فرض را بر این میگذارم ؛ اساسا رعایت اخلاق را نداشت!  ایا انصاف بود که از سوی شخص محترم و بزرگوار دیگر؛ تمام زندگی و روند آن را شبهه دار نماید؟ آیا شما مخاطب آن پیام بودید؛ چه واکنشی نشان دادید؟ آیا این پاسخ نوعی سفسطه به واسطه تخطئه مخاطب نبود؟ اینکه شخصی نقد می کند؛ بایستی به آن نقد و ان نوشته پاسخ داده شود؛ نه آن شخص! به گونه به شخصیت و چگونگی و‌نحوه زندگی انظر؛ ایراد وارد شد؛ تو گویی انگار طرف حرام خور و انسان منحرف و فاسد و…. بود. بنابراین انتظار میرفت؛ نقد منصفانه داشته باشیم.  پیشنهاد من این است؛ به سبب جلوگیری از بی ابرو و بی اعتبار شدن این شخص (نه اینکه واقعا اینگونه باشد)؛ اصلا دنبال شناخته شدن شخص انظر نباشیم. چرا که از شدت هتک حرمت به وی کاسته شود و لااقل شخصیت و حرمت ها حفظ شود و ابروی یک شخص؛ حفظ بماند.

 

سید رضی به سید محمد: ,سلام عمو جان شما فرمودی بی حرمتی نکرد خیلی بی حرمتی کرد یکی اش همین هست که اسم سید را او گرفت این خیلی مهم هست و اگر مطلب اقای طالبی را میدی او همیشه اقاوسیدرا بلا بلا می برد او ازاین یاد نگرفت حالا شما دارید اورا هماید مکنید مو فق باشید.

 

سید محمد به  سید رضی: سلام عموی بزرگوار و دوست داشتنی- عرضم این بود؛ هتک حرمت طرفینی بود نه از سوی یک شخص! حالا یکی مقدم بود یکی موخر! ایشان زمانی این عنوان سید را برداشت؛ که به تمام طول و عرض زندگیش هتک شد. هدف این پیامم این بود؛ برای حفظ ابروی این شخص انظر و حفظ حرمت ها و جلوگیری از مفسده؛ در صدد شناخته شدن انظر نباشیم.

 

سیروس رجبی به سید محمد: سلام جناب وکیل عزیز در واقع این فرد گمنام برای بیان نظرات خود مجبور بوده گمنام باشه تا بهش برچسب نخورد این رویه و شگردش تو بحث و بیان نظراتبرام جالب و تا حدی دارای کاراییولی این هتک حرمت ها .،، خیر البته باید دید این خط داستان هتک حرمتها از کجا شروع شده و چند چندن در ادامه میرسیم به این ضرب المثل که «مرگ خوبه ولی برای همساییه» آبرو برا هر کسی مهمه و هرکسی به اندازه خودش شخصیت داره در مورد شناخت شدن طرف تقریبا نود درصد اعضا در این مورد پیش خودشون به نتیجه رسیدن .. شایدم بیشتر حالا تو جمع مثلا به نتیجه نرسیدن.

 

سید محمد [در پاسخ به سیروس] سلام اقای دارابی عزیز- سلامت باشی.

 

سید حسین شفیعی دارابی به سید محمد: لزوم دقت در توصیه عمل به حدیث علوی. بسم الله العلیم الحکیم. سلام بر جناب آقای موسوی؛ نماز و روزه تان قبول باشد و طلوع عید فطر هم مبارک. بنا گذاشته بودم به توصیه دوستان عمل کنم تا فضای مدرسه از وضعیت غبار آلود؛ رهایی یابد. اما این نوشته حضرتعالی وادارم نمود که نکاتی را یاد آور شوم: ۱) در درستی آموزه حدیث علوی مورد استناد (انظر الی ما قال و لا تنظر الی من قتل) و پای بندی به آن تردیدی نیست؛ ولی : اولا): عمل به آن؛ واجب و مطلق نیست؛ می توان در برخی از موارد به این توصیه مستحب عمل نمود؛ ولی در مواردی دیگر؛ می توان برای هدفی مهمتر (که در جای خود باید تبیین شود) و بصورت مقطعی و در مواردی خاص؛ خود را ملزم به این توصیه غیر الزامی ندانست؛ چون عمل به «اهم» و نادیده گیری «مهم»؛ هم اقدامی عقلائی است و هم شرعی است (از باب نمونه: برای حفظ نفس محترمه؛ حکم وجوب روزه برداشته می شود و به کفاره و قضا تبدیل می یابد)؛ ثانیا) گاه مشخص بودن صاحب سخن؛ موجب می شود که ضریب درستی یا نادرستی سخن افزایش یا کاهش یابد؛ این است که خداوند در آیه معروف به «ایه نبآ» میفرماید اگر خبری برایتان نقل شده؛ هرچند ظاهرش قابل پذیرش باشد؛ به آورنده خبر (و نه به محتوای خبر) بنگرید؛ اگر فاسق بود؛ خبرش را نپذیرید؛ شکل گیری بحث مهم «وثوق خبری» و «وثوق مخبری»؛ معلول همین بحث است (که طرح آن خارج از بحث می باشد و در فرصت دیگری باید به آن پرداخت)؛ ثالثا) جنابعالی آدمی فرهیخته و حقوقدان می باشید؛ دعوت به انصاف و اخلاق و... توصیه خوبی است؛ ولی به ظن قوی دقت نکردی که جمله مبهم حقیر در چه زمانی نوشته شد؛ او بود که اول نوشت : سن من بزرگتر است و....؛ و بنده پس از آن نوشتم.....؛ رابعا) مگر ایجاد تشویش اذهان یک اقدام غیر اخلاقی محسوب نمی شود؟؛ آیا این شخص با مخفی نگه داشتن نامش؛پیامدهای سختی را برجای ننهاده است؟؛ آیا سبب بروز اهانت های پیاپی نسبت به افراد مختلف نشده است؟؛ چطور جنابعالی برای آبروی یک فرد این دغدغه را دارید (که در جای خودش قابل تحسین است ولی برای آبروی افراد دیگر احساس رنج نمی کنید؟؛ آیا نمی شد این فرد برای جلوگیری از بروز این همه اهانته از تصمیم خودش برگردد و بگوید من فلانی هستم؛ ۲) متاسفانه آقا ابراهیم هم با سکوتش در تداوم این آفات (دست کم بصورت ناخواسته) سهیم بوده است؛ چون او می توانست همچون گذشته با طرفین منازعه برخورد کند؛ و تأسف بیشتر اینکه هنوز هم ظاهراً بنای بر شکستن این سکوت ندارد. ۳) دوستانه از جنابعالی که از دودمانی شریف و فردی تحصیل کرده و مورد احترام می باشید؛ تقاضا می کنم در توصیه عمل به احادیث؛ دقت بیشتری نمایید؛ از حضرتعالی انتظار می‌رفت راه مصالحه را در پیش گیرد و نه آنکه بصورت ناخواسته موید و مروج آسیب های بروز یافته باشید (حوزه علمیه قم: سید حسین شفیعی داراب؛ پنجشنبه ۲۳ فروردین ۱۴۰۳ش_ ۲ سوال المکرم ۱۴۴۵ق)

 

سید ابراهیم موسوی دارابی به سید محمد: درود بر پسر عموی عزیزم آقا سید محمد موسوی عزیز ( وکیل محترم) دیدگاه های جالب و درخور تامل رو عنوان فرمدید بنده هم همانند شما بعد اتفاقات ۹ ماه پیش که در همین گروه مدرسه فکرت رخ داد تاکنون رغبتی برای ورد، نوشتن و اظهار نظر در مباحث را نداشتم اما بعد از اتفاقاتی که ۳ هفته ای در گروه رخ داده و داستان های عجیب و غریب اعم از( توهین، ناداوری، قرض ورزی، پیش داوری،قضاوت های نابجا، عقده گشایی و ...) که همه گان شاهد بودیم بنده رو بر آن داشت تا نکاتی رو برای مدیریت محترم گروه اشاره داشته باشم اگر بر نوشته ام دقت داشته باشی به هیچ عنوان در مورد شناخت کسی که نمی خواست شناس باشد اصراری نداشتم تمام موضوعاتی که رخ داده، اگر مدیریت ورود می کرد هیچ وقت شاهد درگیری و تخریب و ... نبودیم اصولا منم بر این عقیده ام اگر قرار بر گفتمان باشد، تفکرات و دیدگاه ها به تضارب گذاشته شوند تا شناخت طرفین البته با رعایت آداب و انصاف و بدور از مسائل غیر اخلاقی و خدای نکرده توهین و افترا در بحثی که میان معاون، مدیر، انظر و یا ،،، با چند تن از اعضای محترم گروه رخ داده سوای قضاوت و داوری در خصوص اینکه این فرد مجهول کیست و در پس آن دنبال چه بود بیشتر از اینکه به مسائل مورد بحث پرداخته بشه روی مسائل حاشیه وارد شدند و گفتمان و تضارب رو زیر سوال بردند و نمیشه برداشت درست از موضوعات داشت چند رو پیش دیدگاه خودم رو نسبت به مدیریت ناصحیح مدیر در پیام های ذخیره خودم نوشتم تا در گروه بارگزاری کنم اما به دلیل اینکه هنوز مدیر محترم گروه جناب آقای طالبی به طور رسمی ورودش به گروه رو اعلام نکرد نخواستم تا شائبه ای وارد بشود تا نتواند در برابر نقد هایی که برایش داشتم دفاعی داشته باشد بنابراین از ارسال آن متنم خودداری کردم با کمال احترام.

 

سید محمد [در پاسخ به سید حسین شفیعی دارابی] سلام اقای شفیعی بزرگوار و مردمی و پر تلاش-  عید فطر شما نیز مبارک- سپاس از لطف و محبت شما نسبت به این جانب- سلامتی و سر بلندی شما را ارزو دارم. آنچه از شما یاد گرفتم؛ این است که هتک حرمت چه ابتدا چه در واکنش شود؛ هر دو ناپسند است. اصلا در مقام بیان و نقد شخص انظر نیامدم. وارد این موضوع نشدم. چون نمیشناختمش - ولی چون شما را میشناختم و ملبس به لباس فاخر و مقدس پیامبر هستید؛ تاخدا گاه توقع از شما بالا می رود که اخلاق و حفظ حرمت تا آن حد رعایت شود  هدف از پیامم ؛ توقع بر رعایت انصاف در نقد ها و پایان دادن این تنش از طریق تجسس نشدن در شخص و هویت انظر است. چرا که حرمت ها حفظ می شود. هدف پیامم مصالحه بود که؛ عرض شد در صدد هویت شخص انظر نباشیم. چرا که آنچنانی که شما به وی نوازش کردید و کون و یکون زنددگیش را شبهه دار کردید ؛ تنها راه حفظ حرمت وی و پایان دادن این موضوع ؛ پایان دادن به این تجسس است قطعا شما موثرترین شخص جهت صلح و سازش هستید. چون قطعا شما بیشتر در دیگرا نفوذ دارید. پس بسم الله- چون یک‌طرف این تنش بودید؛ پیش قدم شوید در پایان باید مواظب متملقین و چرب زبانان باشیم تا ما را از عدالت خارج نکنند - این افت بزرگی است؛ که اطراف انسان ذی نفوذ وجود دارد- سربلندی شما و همه اعضا محترم را ارزومندم.

 

 سید محمد [در پاسخ به سید ابراهیم موسوی دارابی]سلام پسر عمو جان- استفاده کردم- سپاس

 

سید ابراهیم موسوی دارابی: نقد بنده به جناب آقای طالبی مدیر مدرسه فکرت که ۳ روز پیش در بایگانی نوشته بودم که به دلیل عدم ورود ایشان در گروه از بارگزاری آن خودداری کردم را بدون کم و کاست ارسال می نمایم. ضمن عرض سلام و درود به تمامی اعضای محترم مدرسه فکرت چنانچه مستحضرید بنده نزدیک به ۹ ماه قبل با توجه به اتفاقاتی که در آن برهه به وقوع پیوسته بود از پیامدهای احتمالی پیش آمده در آینده در این گروه هشدار لازم رو داده بودم و از اون روز به بعد به هیچ عنوان در این گروه نه اظهار نظری داشتم، نه خبری پست کردم و به هیچ وجه راجع به مسائل و اتفاقات پیش آمده در گروه بحث و تبادل نظری نداشتم چرا ...!؟ چون با توجه به اتفاقاتی که در آن برهه رخ داده بود و با توجه به شناخت سبقه ی مدیر محترم در مدیریت گروه تلگرام و حتی قبل تر یعنی قبل از بوجود اومدن اپلیکیشن های پیام رسان اجتماعی همانند( تلگرام، واتس آپ، اینستاگرام و ...) که در وبلاگ دامنه، ایشان را فاقد صلاحیت لازم در مدیریت و نیز مدیریت مدرسه فکرت دانستم و می دانم، و چند بار در همین گروه و تلگرام همین نکته را در گروه خدمت تمامی اعضای محترم ارائه نمودم. مدیر محترم مدرسه فکرت دارای ویژگی، توانمندی و مهارت های خاصی از جمله؛ ( اهل قلم، اندیشه، روشنفکر، تیز بین، دقیق، نکته سنج، قدرت نویسندگی بالا با توجه به تسلط کامل ایشان در ادبیات، آگاه به مسائل سیاسی و اجتماعی و حتی صاحب قلم و صاحب نظر و ...) در بسیاری از موارد هستند که این قابلیت های ایشان وجه تمایزی است تا شخصیت قابل احترامی در جامعه داشته باشند و برای بنده نیز قابل احترام اند اما این ویژگی و قابلیت های یک فرد دلیل بر این نمی شود تا چنین شخصی بتواند در مدیریت هم موفق عمل کند و بنده با توجه به تمامی احترامی که برای ایشان قائل هستم ایشان را در مدیریت فاقد صلاحیت می دانم البته، روشن عرض کنم؛ از دلایلی که جنابعالی رو در مدیریت گروه با عدم کفایت لازم در مدیریت رسونده تعریف و تمجید و کمی چاپلوسی چندنفر بوده تا جنابعالی با کمال تاسف و تعجب دست به انجام کارهای ناشایستی همانند (حذف، تحقیر، افترا و ...) برای دوستان گروه می شدید. یادآور باشم، چنانچه بعضی از دوستان واقع گرا ،کاملا در جریان افکار و بینش و افکار سیاسی و اجتماعی جنابتان هستند که چه می گویم ، شما کاملا با آن دوستانی که حذفشان کردید همفکر بودید، صرفا به قول آقا مرتضی شهابی به جهت مقتضیات زمان بود که در حال تغییر هستید اگر توجه داشته باشید چقدر دوستان و انسان های شریف و دارای مدارج علمی بالا و نیز صاحب نظر و قلم و فکر و اندیشه در این گروه هستند که قلم نمی زنند واقعا برای شما جای سوال نشد؟ امثال جنابان همانند؛ آقا سید علی اصغر شفیعی آن یار قار جنابعالی، آن مرد اهل و قلم و اندیشه کجاست چرا نیست؟ چرا حذفش کردید؟ جناب آقای قربانی کجاست؟؟؟ چرا به دلیل یک کج سلیقگی مدیر با آن همه تهمت و افترا حذف شد؟ و و و ... دیگر دوستانی که توسط مدیر با ناتوانی در مدیریتش حذف شدند آیا واقعا با وجود آنها گروه، بار علمی و اقتصادی و فلسفی و ... تضارب آرای بهتری نداشت چرا چند ماهی ست که جنابان آقا سید محمد موسوی (وکیل) آقا مرتضی شهابی و و و ... دوستانی که در گروه حضور فعالی داشتند دیگر قلم نمی زنند؟؟؟ پیشنهاد می کنم نوشته سر در مدرسه که مزین شده به تضارب آرا («دایره‌ی دنیا» نام دوم مدرسه فکرت است؛ میدانی برای دیدار فکری با همدیگر: فهمیدن دانش، دمیدن ارزش، دانستن رویش، خواستن روش، گرفتن جهش) حذف گردد چون هر شخصی خواست تا رویش داشته باشد کنده شده و هر کسی خواسته‌ جهش داشته باشه با سر فرود آمده و هر کسی خواست روش خودش رو ارائه بده خاموشش کرده بنده به عنوان شخصی حقیقی که که قابل شناخت برای هم گروه ها هستم ورود کردم و مسائل رو ایراد نمودم برداشت از مزمون نوشته ام برای همه آزاد است و این اختیار رو به مدیر محترم مدرسه میدهم تا از نقد سازنده بنده که صرفا جهت رونق و فعال شدن و جوش و خروش دوباره گروه داشته ام دفاع نمایند. با کمال احترام و امتنان سید ابراهیم موسوی دارابی


سید سعید به آق سید حسین: با سلام درود بر جناب استاد شفیعی گرامی . عید فطر بر شما مبارک باشد . خداوند رفتگان شما را نیز رحمت نماید . که یکی از خصلتهای نیکو شما رحمت فرستادن بر درگذشتگان می باشد از این بابت کمال تشکر را دارم . مهم این است بتوان با حفظ اصول و بدون خدشه وارد کردن به شخصیت افراد , در این مدرسه برای پیشرفت هم در کنار هم باشیم . مانا باشید

 

قاسم لاری:  سلام شب بخیر بنا بر اعلام ستاد نماز جمعه تهران فردا نماز جمعه به امامت آقای صدیقی برگزار می‌شود

 

حمزه طالبی:  [در پاسخ به قاسم لاری] خدا قبول هاکانه دورد بر مرد زمین خوارررر و باعزت و باشرف امام جمعه تهران

 

متن تفسیری آقا مصطفی بابویه در مورد مباحثات اُنظر و آق سید حسین و طرف های دیگر

لایه ی چهارم) جنگ روانی و تبلیغات سوء رسانه های دشمن و اعوان و انصارشان ... وقتی شبکه ای (سعودی.صهیونیستی) بنام اینترنشنال با سابقه ی اهانت به قرآن و اهل بیت میشود مطالبه گر!(عمق ماجرا قابل حدس میباشد)  این رسانه ها همچنین با اهدافِ مشخص شده دست به اتهام زنی میکنند! منجمله اتهامات اقتصادی و سیاسی و پمپاژ نفرت و اتهامِ بی خردی و ساده لوحی به همه ی علما! و بیست و چهار ساعته به تولیدِ شایعه و فتنه گری و دروغ؛ به هدفِ تضعیف عالمان در نگاهِ مردم میباشند... که عزیزان میبایست به این مسئله نگاهِ ویژه ای داشته باشند... اینهایی که در بالا عرض شد مسببِ بروزِ مشکلات فکری و رفتاری در مردم و جامعه میشود که این مشکلاتِ فکری ، زمینه ای را فراهم میکند که مردم را به تقلیدِ بدون تعقل و تفکر میکشاند! هشدار مهم! مراقب باشیم بعضی اوقات با وسواسی خارج از حد و پارانویا گونه ناخواسته تحت هر عنوانی(عدالت خواهی و...)در زمین و پازل دشمن قرار نگیریم... از اینجا به بعد مروری به روندهای پیش آمده در گروه داشته باشیم... مدیر گروه ( با اسامی معاون مدرسه.اُنظر.سلمان صالحی و...)با پستهایی به نقد و به تفصیلِ حواشیِ جناب کاظم صدیقی و جناب علیرضا پناهیان پرداختند که به سمع و نظر دوستان رسید... دوستان و عزیزانی هم انتقادهایی متوجه پستهایِ ایشان(مدیر گروه) نمودند. از این دست انتقادها:

 

پیش قضاوت و قضاوتِ نابهنگام نکردن انتقادهای سوء و مخرب نداشتن بازی در زمین دشمن و آب به آسیاب دشمن نریختن شرایط زمانه را شناختن تخریبِ وجهه ی روحانیت را مد نظر قرار دادن پرهیز از شتابزدگی و سنجیده سخن گفتن سواد رسانه ای داشتن و شناخت شیطنتهای فضای مجازی (تقطیع گفتار و صدا و ترویج و بزرگنمایی نقاط منفی توسط رسانه ها به هدف تخریب و پمپاژ نفرت و... توجه کردن به گفتارِ حقّى که برای انجام باطلى اراده شده (کَلِمَةُ حَقٍّ یُرَادُ بِهَا الْبَاطِلُ) و غیره...

 

خب تا اینجا مدیرِ گروه و دیگر دوستان تضارب آراءیی با هم داشتند که این گفتمانها و تضادها  کاملا طبیعی میباشد... البته انتقالِ مفاهیم و رد و بدل شدن نظرات منتج به بالانس افکار و عقاید میشود که کاملا درست میباشد... که از این دست گفتمانها برای تکاملِ جامعه سود بخش میباشد اما با پرهیزِ از دیکته کردنِ اجباری که اَمریست بسیار نامطلوب! که متاسفانه در مراحلی از گفتمان خواسته یا ناخواسته این اَمر (دیکته کردن) حادث شد که خب تبعاتِ سوءی بدنبال داشت... از یکجایِ گفتمان‌ به بعد وارد سطحِ دیگه ای شدیم که از محیط و فضایِ علمی خارج شد!  به این مضمون که جناب مدیر (معاون مدرسه و اُنظر و...) که با اسامی مختلف می نگارید خودتان را معرفی کنید که بدانیم شما چه کسی هستید که در‌ نبودِ شفافیت حقیقی ، اینقدر بی پروا نقد میکنید و از این عدمِ شناخت و تغییرات اسامی استفاده نامطلوب میکنید !؟ از اینجا به بعد متاسفانه موضوع اصلی بکنار رفت و رنگ و بوی شخص محوری و قضاوتِ دو طرفه و نهایتا جستجو در گذشته و حال و ساخت کارکتور و نمادی جهتِ تکفیر با چاشنی نفاق به میان آمد! که اینها میتواند ناخوشایند باشد... چرا این مسائل رقم خورد؟!  بخاطرِ دیکته کردن افکار و عقاید و پافشاری در ابرازِ نظر! بنظر بزرگنمایی و زوم رویِ افکار و افراد میتواند فرد را به عدمِ تعادل سوق دهد... مثالی عرض میکنم گاهی شما میخواهی حرفی را به کسی بگویی ولی شرایطی مهیاست (خجالت یا ...) که شما ترجیحا شخصِ دیگری را واسطه میکنی که این گفتار را انتقال دهد... در فضایِ مجازی هم گاها افراد ترجیح میدهند گفتارشان را ناشناس بازگو کنند که بتوانند آزادانه و فارغ از هرگونه قضاوت و برچسب و... به بیان عقایدشان بپردازند (البته این نکته خاطر نشان میشود که گاها این عدم شفافیت میتواند شخص را به وادی تهور و بی پروایی خارج از قاعده بکشاند) عرض میکنم بعضا صبوری و ندید گرفتن (تجاهل العارف)و گذشتِ زمان و... مسائل را مرتفع میکند. و اینکه واکاوی افکار و عقاید گذشته و حالِ افراد اَمری ست نامطلوب زیرا انسانها پیوسته در حال تغییر هستند و ما هم در جایگاه خداوند نیستیم..‌.  یه موضوعی هم اشاره میکنم این که: مشکلی که در افراد جامعه مبتلابه گاها در طیفِ مذهبی ما بروز و ظهور بیشتری دارد این است که بعضا بواسطه دیندار بودن خود را در موضعِ حق میبینند و چون خود را حق میدانند افراد را با متر و معیار خودِ حقیقی و حقوقی سنجش میکنند و چه بسا گاها خود را مُبرا از اشتباه هم میدانند!  عرض میکنم حقیقت این عالم خدایِ متعال است و این قرآن و اهلبیت هستند که صفاتشان به حقیقتِ عالم (خدا) نزدیکتر هست پس معیار و ترازویِ سنجش میبایست قرآن و اهل بیت باشند نه افراد..‌. در آخر خاطره ای عرض میکنم: در سالهای قبل در جمعی بحثِ گزینش برای استخدام و کار مطرح شد که دوستان گفتند متاسفانه در اَمرِ گزینش بسیاری رد صلاحیت میشوند و غیره... بنده بعد از عرضِ نظراتم عنوان نمودم اگر قرارِ به ردِ صلاحیت باشد اکثر پیامبران از غربال ما خارج میشوند! گفتند چطور؟ عرض کردم: حضرت نوح ع همسر و پسرش کافر بودند!(کان من الکافرین) حضرت ابراهیم ع پدر یا عمویش (آزَر) بت ساز بوده! حضرت موسی ع سابقه قتل داشتند! حضرتِ عیسی ع اصلا پدر نداشت! بعضی از عموهای حضرت محمد ص کافر و منافق بودند! پس در این نوع نگاه اکثر پیامبران رد صلاحیت میشدند!  در آخر عرض میکنم حرمتِ یکدیگر را نگه داریم و در صددِ دیکته کردن افکار و عقاید نباشیم و حرفمان را محترمانه بگوییم اگر پذیرش واقع نشد موضوع را مختومه کنیم (خداوند هم در اَمر آفرینش قائل به اختیار است) پوزش در حضور بزرگترها و دیگر عزیزان اساعه ی ادب نمودم. با تقدیم احترام مصطفی.

 

محمد تقی آهنگر  [در پاسخ به مصطفی بابویه] سلام به اقا مصطفی  وسلام به بزرگواران گروه که سزاوار سلامندو قابل احترام صبح ادینه ی همه تون بخیر و نیکی وشادی  اقا مصطفی در راستای تایید جمع بندی صادقانتان عرض شود انشالله پایانی باشد بر اهداف ونتیجه ی چالش پیش امده چرا که اگر اشتباه نکرده باشم خود اقا سید حسین فرمودند در مورد من چیزی ننویسید  تدبیر خوبی بود اما برخی دوستان عنوان هایی همچون ، چرا نام سید را ذکر نکردی  ویا قضاوت هایی مانند تهمت وافترا ، و احمق وکینه ای ،،، وتهدیدات ،،، حتی مشخص نبود ن نام ووو ( اگر واقعا انظر مستحق این عبارت هاست پس فرق اون با شما ها چیه ؟؟ ) ونیز پیشنهادات ونقد های خیر خواهانه و منصفانه به دو بزرگوار داشتن // به نظر میرسد ادامه بحث در گروه ضرورت ندارد خروجی خوبی هم نخواهد داشت  و اولویت شرکت در بحث های گروه احترام به حقوق یکدیگر سرلوحه قرار بگیرد  در لذت بخشش واحترام وادب همدیگر سهیم باشیم  حدیث زیبا از پیامبر رحمت (ص) تقدیم شما خوبان : تکمیل کردن کار نیک از شروع ان بالاتر است.

 

مصطفی بابویه [در پاسخ به محمد تقی آهنگر] جناب آقا محمد تقی آهنگر عرض ادب و احترام به شما و تک تک اعضای مدرسه ی فکرت... صبح زیبای شما هم بخیر و شادی...ا ز پیوست بجای شما متشکر و سپاسگزارم.. اما بعد: دیشب مطلب که نگارش شد موضوعی را فراموش نمودم که در انتهای نوشتار به سمع و نظر برسانم بلافاصله صبح برگشتم که پی نوشتم را بنویسم که پیوستِ زیبای شما را مشاهده کردم... عرض این است: چند باری زیر پستهایِ نگارشی جناب مدیر (معاون مدرسه.انظر و...)بنده اشتباها سلامم را خطاب به آقا ابراهیم طالبی نوشتم! بخاطرِ شباهتِ نوشتار و عکس العمل ؛ ظن و گمانم بر این بود که ایشان (جناب اُنظر ،معاون مدرسه و ...) آقا ابراهیم طالبی هستند..‌. از بابت ظن و گمانِ اشتباهم از آقا ابراهیم طالبی و تک تک عزیزانِ گروه عذر خواهم.. امیدوارم این مدرسه کما فی السابق به مدیریت آقا ابراهیم طالبی به کارش ادامه دهد که همه ی ما محتاج و مصداقِ این شعر هستیم ز گهواره تا گور دانش بجوی..‌‌.(والعاقبة للمتقین) با تقدیم احترام.

 

محمد تقی آهنگر, [در پاسخ به مصطفی بابویه] سلام اداب نوشتارت را می ستایم عرض کرده بودم صادقانه در این متن هم صادقانه از ظن وگمان پیروی نکردی حق همینه درود برشما ارادت.

 

امیر رمضانی, [در پاسخ به محمد تقی آهنگر] درود جناب آهنگری صبح شما بخیر . واژه ی " سید " اختصاص به جناب دکتر سید حسین شفیعی دارابی ندارد .که حق اختصاصی ایشان باشد . هر چند هم هست از شما بعید بود این واژه را ندیده بگیری حداقل بنده با شناختی که در این مدرسه با افکار و اندیشه ی شما پیدا کردم . خیلی بعید بود . این لفظ با احترام نزد شیعیان و‌پیروان حضرت فاطمه ( س) و فرزندان آن بزگوار هست . برای این واژه پیروان و دوستداران ولایت هر روز هزینه ی جانی و مالی و حمایتی پرداخت میکنند .  بنده تا زمانی که آن جناب ( ... ما قال ) با همان ترتیبی که گفتند از دوستداران سادات عذر خواهی نکنند . هر پنجشنبه دعایشان میکنم. الباقی.

 

محمد تقی آهنگر [در پاسخ به امیر رمضانی] سلام  اقای رمضانی صبح شما هم بخیر منظورم اینکه اگر سید رو نگفت  چه چیزی از اقا سید حسین کم میشه مهم عمل به سید بودن است که بر منکرش لعنت وجنابعالی درخواست سند مدرک سیدی در خواست کردی اقا خودش شجره خودش را می داند ونیز برخی خواستن قضیه شون پایان یابد ولی نشد عرض کردم ونیز اقا امیر انسان نباید خودشو گول بزنه دو طرف خوب همدیگر رو می شناسند وووو از اینکه دغدغه ولایت مداری و دوستدار ساداتی دمت گرم وهر پنجنشبه ما رو هم دعا بفرما ارادت.

 

امیر رمضانی [در پاسخ به محمد تقی آهنگر] درود بر شما . زیارت عاشورا را خواندی و حتمن هم میخوانی. هیچ از سادات کم نمیشود. ولی این اکانت که عمدن این واژه را کسر کرده . بنظر من حتمن توهین هست . وقتی بنده به شما بگوییم که شما از خاندان آهنگر نیستی. شما اصلن ناراحت نمیشوی!؟ متوجه کنه قضییه هستی یا نه!؟ این فقط مثال بود . جناب آق سید حسین شفیعی همون روز اول از حق خودش گذشت . ولی جناب آق سید سعید شفیعی تذکر بجا داد. بنده هم اعتراض کردم و میکنم. ول کن قضییه هم نیستم . هر پنجشنبه دعا هم میکنم . اینکه میگویید دو طرف همدیگر را میشناسن من نمیدانم . اگر یقین داری. تذکرت را بده. تمام

 

شیخ ربانی: امیدوارم قدرت داشته باشیم از پیروان آن حضرت باشیم و کظم غیظ کار مردان خداست ان هم بعد از یک ماه خودسازی و ورود به عید معظم سعید فطر ملتمس دعا بی نشان.

 

محمد تقی آهنگر [در پاسخ به امیر رمضانی] سلام  موافقم اما با ترور شخصیت افراد موافق نیستم پیشنهادم رو دادم واون طرف اسم حسین را بکار برد اقا سید حسین فرمودند بگذار خودشو تخلیه کنه فکر نکنم انظر قصد اهانت به ریشه اش که اولاد رسول الله هست باشه ( تامل در متن ارسالی دو بزگوار ) اصل بر پرهیزگاری است نه اصل ونسب اگر شخصیت حقیقی وحقوقی اقا سید حسین با شه جدای از خویشاوندی ارادت قلبی دارم احترامش بر خود فرض می دانم نه اینکه طرف مقابل نگاهی داشت من هم داشته باشم والا با او چه فرقی میکنم بدی را با خوبی پاسخ دادن مرام ال علی (ع )  است ، تولی وتبری در زیارت عاشورا را به این جریان  پیش امده تطبیق دادن زیبنده ی قلم نیست فخر قلم بیان حقایق است اقای رمضانی خداییش برخی متن هایی که در مورد دونفر نگاشته شده خواسته وناخواسته به برخی حقوق طرفین رعایت نشد ومرادم اینکه به حق الناس توجه بشه  از جهتی عاقلانه نبود را می پذیرم باید حرفی را می زند به سود زیانش توجه بشه عذر خواهم قصد جسارت هیچ کس نیز جنابعالی را ندارم ونداشتم پایدار باشی ارادت .

 

قاسم لاری: سلام صبح زیبای شما بخیر دیگر از بحث های گذشته مثل موضوع آقای صدیقی و پناهیان بیرون آمده و موضوعات دیگری در قالب پند و اندرز و تحلیل روز انجام بدهید چون فعلا برخورد مومنانه انجام گرفت و بنده قصد دارم یه سری از کلیپ های گذشته و همچنین اقداماتی که در دولت گذشته انجام شده و یا در این دولت در حال آنجا است خدمتتان ارسال میکنم تا انشاالله از نقطه نظرات شما بیشتر استفاده کنیم البته با اجازه مدیر.

قاسم بابویه : [در پاسخ به قاسم لاری] سلام فعلا مدیر و معاون رفتن سفر مشهد مقدس برای شما دعا کنند.

 

حمزه,  [در پاسخ به قاسم بابویه] انشاالله قسمت مدیر و معاون هیئت رزمندگان بششششه.

 

اسم این نوشته ی بنده را هر چه بنامید بنامید
بنده می گذارم:

ستاد؟ یا نظام؟ کدام؟

همین زمان اطلاع ندارم خواندن نماز جمعه ی پایتخت به امامت خطیب در مظان کلاهبرداری مال عام به اموال فرزندان (کاظم رجبی صدیقی) در نظام اراده شد یا در ستاد؟ آیا این اراده با منافع ملی و اذهان مردم تضاد دارد یا ندارد؟ بنده (اُنظُر) به عنوان یک نفر ایرانی حال من با شنیدن این موضوع روز چه حالی است؟ مستقیم بگویم: ناراحت. زیاد ناراحت. ولی آیا تحلیلی هم دارد این اراده؟ نظر بنده: اشتیاقی دنبالگر اخبار سیاست نظامی و خارجی نظام هستم. اخبار پشتی تر نشان دارد می دهد انگار نظام با توجه به فرمان مقام معظم رهبری حفظهُ الله در خطبه ی دومی عید فطر امسال بر تنبیه ی حتمی اسرائیل (رژیم زور خاور میانه) بنای ضربه ی سنگین به آن حکومت جنگ طلب دارد. اگر این خبر خبری واقع باشد پس ستاد نماز جمعه ی پایتخت و احتمالاً شورای سیاست نماز جمعه هر دو اراده ی غلطی اتخاذ کردند. چونکه در حالیکه نظام در هفته ی حساسی برای اطاعت از فرمان ولایت عظما قرار دارد تا اگر موقعیت تنگ نبود اسرائیل را ادب کند و جرئت های بعدی رژیم صهیونسیت یهود نما را از آن دولت حربی، کم یا نابود کند، اینها بدون در نظر گرفتن حال و وضع اذهان ملت و عزم سپاه قهرمان و ارتش قهرمان در تنبیه متجاوزان، یک شیخی را باز گرداند برای خطبه خوانی و نماز، که بزرگترین آسیب را توی همین یک ماهی به اعتماد عمومی و نظام اسلامی وارد کرد. ان شاالله لغو کنند آمدن این شیخ دروغگو و جاعل را برای خواندن نماز برای مردمی که لااقل شبهه و تعجب از کار سندسازی اونجوری این خطیب پیش آمده است. واقعاً مثل نوشته ی چند وقت قبلم معتقدم این شیخ متهم / مجرم اگر محاکمه و عزل نشود ، نظام با دست خود خود را محاکمه کرد. نظام امانت همگان است. مال و مالکیت چند گروه یا مدعیان نیست. انتشار این خبر که او باز می خواهد نماز جمعه بخواند به نظر بنده با منافع ملی و اذهان مردمی در تضاد است و شوریدگی سیاسی بوجود می آورد. مروت نیست از تمام منتقدان محترم و بزرگوار مدرسه که خودم و نوشته هایم را نقد کردندتشکر نکنم. متشکرم و سلامتی شما را آرزو می کنم. بر خودم واجب می دانم از دو نویسنده آقایان با نام های سید محمد موسوی ، مصطفی دارابی به خاطر تفسیر محتوا تشکر فراوان کنم. به نظر می رسد بسیار عمیق می فهمند. و چقدر خوشحالی ام دست داد با عالمانی با این توانایی و توشه ی خرد برخوردم. سلامتی و توفیق الهی بدرقه ی شما. پایان. ۲۴ / ۱ / ۱۴۰۳ ،، راندیان. نویسنده: اُنظُر اِلی ما قالَ.

 

سید حسین شفیعی دارابی,  [در پاسخ به مصطفی بابویه] آقا مصطفی سلام علیک. ممنونم. از خواند نوشته هایت بسیار بهره می برم؛ نوشته ه‍ائی اگرچه طولانی ولی سودمند و حساب شده؛ نشان میدهد که فکر و اندیشه می کنید و برای وقت خودت و دیگران ارزش قائل هستید؛ گاه با نوشته هائی کوتاه مواجه می شویم ولی به قدری موجب شگفتی می شود که جز سکوت واره ای نیست. منش نگارش مطالبت؛ زیبا و زیبا و زیبا است. شما وعده داده بودم نکاتی بنویسم ولی به جهت کسالت پیش آمده؛ این توفیق رفیق راهم نشد.

 

مصطفی بابویه [در پاسخ به سید حسین شفیعی دارابی] آقا سید حسین شفیعی عزیز و محترم عرض سلام و ادب... نظرات شما باعثِ دلگرمی ست و سپاسگزارم... احترام به شما در نظرِ بنده ذو ابعاد و چند وجهی ست... سیادت و لباسِ شما که یک نوع شرافت معنوى در دودمان پیامبر اسلام ص(شخص اول آفرینش) قابلِ احترام و تغییر ناپذیر است... برای شما و خانواده محترمتان آرزوی سلامتی دارم.

 

قاسم بابویه [در پاسخ به شفیعی مازندرانی] سلام حاج آقا فکر کنم مقام معظم رهبری چندین بار در خصوص نفوذ صحبت های داشتن اینها همه نشانه ها  و کینه های دشمن به روحانیت هستش. از اُنظر و رضی الله   و لاریها کمال تشکر را دارم. بهر حال بعضی از اعمال موجب شناخت بشر میشود. فعلا هنوز خانم اُنظر و رضی برای ما شناسای نشد.

 

سید حسین شفیعی دارابی[در پاسخ به قاسم بابویه] سلام علیک. فعلا کاری به جنسیت نداشته باشید. بر اساس همان حدیث «انظر ماقال...»؛ مشکل در محتوای سخن و شیوه مقابله هست. متاسفانه دچار کسالت شدم. توان نگارش نقد ندارم‌ امید است در فرصتی نه چندان دور؛ بهبودی بدست آید و از توان نگارش مطلبی با تمرکزی مناسب؛ برخوردار شوم. آن شاء الله.

 

سیروس [در پاسخ به محمد تقی آهنگر] عمو تقی سلام خلاصه عرض میکنم در طول تاریخ هرچه ضربه خوردیم از خودی ها و از تملق و‌ چاپلوسی ها خورده ایم.

 

حجت رمضانی [در پاسخ به ْ ْ «متن  اُنظر با عنوان: «اسم این نوشته ی بنده را هر چه بنامید بنامید بنده می گذارم: ستاد؟ یا نظام؟ کدام؟»] با سلام سمت و سوی نوشتاری ات تغییر کرده است. به نظرم «وَ تَزَوّدوُا فَإنَّ خَیْرَ الزَّادِ التَّقْوى را ملحوظ فرمودی .ولی هر چه بنویسید فضای ابرناکی که برعلیه سید بزرگوار در مدرسه ایجاد نمودی بعید می دانم رضایت اهل مدرسه را جلب بنمایی. چون بیشتر عزیزان.

 

قاسم بابویه: سلام آقای قاسم لاری ببخشید ان دو روحانی را می شناسید آیا سوالی ازش شده در خصوص روزه قابل باور هستش و این پیام ربطی به خواهر مرحوم شما انشاالله خدا رحمتش کنه داشت قاطی کردی مثل خانم اُنظر و همان طبرسی  از دست تو بی زار بود خواستی برو بیار ازش سوال کنم تا باور شود.
 
حجت رمضانی: سلام یعنی امروز آقای صدیقی همان کارقیس را درزمان بیماری انجام داده ؟اگر چنین هست که میتوان مهر تایید به حرکتش زد (عذرخواهی ازمردم) آقای اُنظر وقتی عزیزی به ایشان اشاره داشتن به سیم آخر زد این درصورتی بود که فقط اشاره به ماهیت فرد شده بود .آنچه برای خود می پسندی برای دیگران هم.

سید حسین شفیعی دارابی: به زودی: «تبیین شگردهای دشمنان علیه نهاد روحانیت و چهره های تاثیر گزار در جامعه»!!!! بنام پروردگار بصیر و دوستدار اهل بصیرت. سلام علیکم. به زودی؛ در قالب نوشته چند قسمتی؛ شاهد تبیین شگردهای متنوع علیه نهاد روحانیت و روحانیون تاثیر گزار در جامعه و روند انقلاب می باشید. یادمان نرفته که معاندان با شگردهائی متنوع حتی مذهبیون انقلابی را نیز علیه شهید بهشتی؛ شهید مطهری؛ علامه مصباح؛ شهید باهنر؛ آیت الله طالقانی؛ شهید قدوسی؛ شهید مفتح؛ شیخ فضل الله نوری؛ آیت الله کاشانی؛ آیت الله شهید مدرس و... و.... شوزاندند اعضای محترم گروه؛ کسی منکر خطای جناب صدیقی و آقای پناهیان نیست؛ اما آیا نمی بینید به این بهانه به اصل روحانیت و نهاد روحانیت دارند می تازند؟. آنانی که اوایل انقلاب را درک کردند به خوبی میدانند؛ منافقان و معاندان و گروه فرقان و... با چه شگردهائی توانستند افراد یاد شده را از چشم ها بیندازند؛ و شهیدشان نمایند و یا خانه نشینشان کنند؛ چرا غالب فعالان علیه آقایان صدیقی و پناهیان؛ علیه روحانیون انگلیسی و دلداده به غرب (: باند سید صادق شیرازی؛ کروبی؛ محمد خاتمی و....و.... و...) چیزی نمی نویسند و یا برای اینکه «عریضه خالی نباشد»؛ گاه گاهی جملاتی بسیار کم رنگ علیه آنان می نویسند؟!؛ امروز کیست که نداند طراحان موج سواری های اخیر؛ کیست؟؛ با آنکه وضعیت جسمی حقیر مساعد نیست؛ اما بر اساس وظیفه لازم دیدم به تبیین مرز بین خطای دو نفر با خیز جهانی علیه نهاد روحانیت اصیل شیعه؛ به پردازم؛ امید وارم خدا مددی کند تا در ادای این وظیفه سنگین؛ موفق کردم. (حوزه علمیه قم؛ سید حسین شفیعی دارابی؛ عصر جمعه ۲۴ فروردین ۱۴۰۳ش_ ۳ سوال المکرم ۱۴۴۵ق)

 

دو تا تشکر نیاز شد

همیشه شلوغی صفوف نمازگزارها در سیاسی ترین عبادت در روز جمعه اهمیت داشت و نشان وحدت کلمه بود، دیروز بعکس بود خلوتی نمازگزاران با حضور شیخ کلاهبردار در لباس پیشنماز اهمیت داشت. تشکر می شود از حرکت تنبیهی مردم پایتخت نسبت به شیخی که زمین حوزه را خورده بود و یواشکی داشت سر ملت کلاه می گذاشت اما فضای مجازی به داد بیت المال رسید این شیخ جاعل در لباس رسول الله (ص) را تا حدودی مجبور به افشای کرده ی کثیف خود کرد. تشکر ملت که پشت این دروغگو به ظاهر اهل بکا نماز نایستادی و سجاده ی خالی از نمازگزار را در عکس دوربین ها به ثبت تاریخی رساندید. سلام بر این نوع خلوتی که برائت از کلاهبرداری است. کلاهبردار روحانی نما را چه رسد به خطبه و نماز خوانی جمعه. حرکت زمینخواری رفتار مادی گری بود، نه رفتار روحانی گری. چگونه رو داشت جلو بیفتد و مردم پشتش نماز بخوانند؟! پررویی از این بیشتر نداشتیم. سلام ملت که این عکس حاوی هزارها پیام برائت در جمعه ی دبروز در نماز جمعه ی پایتخت را خلق کردید و کراهت داشتید پشت سرش بروید حتی شنیده ها حاکی است (ان شاالله راست باشد خبرش) برخی در همین نماز که آمدند فرادا خواندند اقتدا نکردند.

 

خیلی اهمیت داشت آقای مجید مجیدی کارگردان متفکر سینمای ایران نسبت به اسائه ی ادب یک شیخ حراف دنیاگرا گفتارگو کردارگریز (علیرضا پناهیان)  موضعگیری و رشادت کند. ایشان چون خودش فیلم سیمنایی حضرت «محمد» (ص) را در ایران ساختند به دفاع از ساحت مقدس دو معصوم مقدس پیامبر بزرگ جهان حضرت خاتم النبیین (ص) و حضرت مولا امام امیر مؤمنان علی بن ابی طالب (ع) برخاستند و رفتار زشت و بددهنی این شیخ را با بهترین جملات و تفکر محکوم کردند. این جملات پیامش چقدر در جان آدم آرامش وارد می کند:

 

«هوالرحمن الرحیم. من نه گوشت و استخوانم با سهم امام زمان عج الله تعالی فرجه‌الشریف رشد کرده است و نه سال‌ها در مدارس علمیه درس دین خوانده‌ام و نه به خود اجازه می‌دهم بر منبر مقدس پیامبر پای نهم و نه جرأت و جسارت آن دارم که سحرگاهان افکار مردم روزه‌دار را با کلمات سخیف و دروغ، آلوده کنم اما مفتخرم که به خاطر ساخت فیلم محمد (ص) چند سال در زندگیِ آن نمونه‌ی کامل اخلاق، به مدد یاران بسیار، مطالعه و بررسی کنم. کاش آن که به یاری صدا و سیما به شهرت دست یافته، کمی می‌خواند، کمی کتاب‌های کهن و وزین محققان طراز اول را چه از شیعیان و چه از اهل سنت ورق می‌زد تا این‌گونه به ساحت «آن بزرگ» و «جانشین بر حقش»، این چنین جسارت و کذبی روا ندارد. البته مدتی است دین پاک ‌و مطهر، توسط نابخردانی قربانی سیاست می‌شود و متاسفانه اعتقادات همان مردمی که با مالیات‌شان آن دستگاه عریض و طویل اداره می‌شود، به بازی گرفته می‌شود.»

 

منظور آقای مجید مجیدی از "دستگاه عریض و طویل" جمله ی آخر پیامش همان صدا و سیما است که با آنکه برخی از کارهای سطح ملی داشت ولی لانه ی فساد شده است خصوصاً با در اختیار گذاشتن بهترین ساعات به هنرنمایان فاسد و برخی آخوندهایی که از چشم و دل مردم افتادند. تشکر می شود از آقای مجیدی که فیلم های ساخت ایشان را از کارهای مهم فرهنگی و فکری و مذهبی می دانم. پایان.  ۲۵ / ۱ / ۱۴۰۳ ،، راندیان. نویسنده: اُنظُر اِلی ما قالَ.

 

شیخ حمید دارابی نیا [در پاسخ به ْ ْ] با سلام و صبح بخیر استفاده از عکسی که صفحه اسرائیل به فارسی هم از آن استفاده کرده جهت تخریب هر چه بیشتر حاج آقای صدیقی ، جای بسی تأمل است فارغ از ماجرای آیت الله صدیقی بار دیگه عده ای خائنانه یا جاهلانه از درون نظام همگام با براندازها و صهیونیستها دروغ به خورد مخاطب دادن !!!!!!

 

 

منبع عکس

جواب اُنظر به شیخ حمید دارابی نیا:

یحتمل و یتأمل

یک) وقتی مانیتور و تریبون همزمان تصویر شیخ کلاهبردار هنگام خطبه خواندن و سجاده ی بی نمازگرار را نشان می دهد. ان شالله پیام مؤمنان پایتخت موجب عبرت و اصلاح امور جد حضرت اباعبدالله الحسین (ع) شود و پیشنماز زمینخوار به صف دادگاه ببرد نه جایگاه خطبه خوانی. با آرزوی سلامتی و توفیق الهی برای نویسنده ی بالا که عکس هایی از نماز جمعه گذاشت. بنده به همین صفحات ایران دسترسی دارم. از جهاد تبیین نهراسیم. و همچنین جهاد تبیین دستور مقام معظم رهبری را فقط خاص خود نکنیم و کار خود را جهاد ولی کار دیگران را بگوییم استفاده از صفحات اسرائیلی. از شما بزرگوار تشکر می شود که نظرگاه خود را آزادانه بیان داشتید. بنده هم از همین حق آزادی بهره جستم و نماز جمعه ی تهران را از دید تفسیری خود پیش بردم تا شاید اطاعت از فرمان رهبر خودم حضرت آقا حفظهُ الله کرده باشم. سلام و تحیت فراوان بر شما نویسنده ی محترم و ارزشمند که نوشته ی مرا مورد نقادی قرار دادید. پایان. راندیان. نویسنده: اُنظُر اِلی ما قالَ.


دو) خدایا این کار ستاد جمعه ی پایتخت یا هر کجا که این تصمیم را گرفتند متهم را به جایگاه خطبه و محراب نماز بردند، کاری بد و جسارت به قداست نماز  بود. اینان را آگاه فرما ای خدای متعال و مهربان. پایان. راندیان. نویسنده: اُنظُر اِلی ما قالَ.


سه) اگر نماز پایتخت با این طرز اجرا و این طور حضور مطابق شأن نظام است و آسیب و آفت ندارد، بنده اصراری ندارم. اما اگر واقعاً انضاف بخرج بدهیم نماز جمعه ی اوایل به امامت طالقانی، منتظری، خامنه یی مقام معظم رهبری (چه  نمازهای درخشانشان در دوره ی امام امت و چه درزمان رهبری) ربانی املشی، مهدوی کنی، امامی کاشانی، موسوی اردبیلی با نماز جمعه های این گونه مقایسه شود به نظر می رسد فرق زیادی کرده است. حتماً اهل نماز جمعه بهتر باخبرند. با تقدیم سلام و تشکر به شما که هم عکس فرستادید و هم دو نوشته نظر گذاشتید. پایان. راندیان. نویسنده: اُنظُر اِلی ما قالَ.

 

سید حسین شفیعی [در پاسخ به محمد تقی آهنگر] نقش والای «پرهیزگاری»؛ نافی نقش «نسب» نمی باشد!!!!بسم الله العلیم الحکیم. آقا تقی آهنگری (دبیر فرهیخته و دوست داشتنی) سلام علیک. نماز و روزه تان قبول باشه. از جنابعالی به جهت ورود مقطعی در گفتمان های چند روز اخیر) تشکر می شود؛ نکاتی را یاد آور می شوم: ۱) اینجانب با ده ها واسطه؛ مسلم به رسول الله اعظم (ص) متصل می شوم؛ معاندان و مخالفان در زمان خود حضرت و در طول تاریخ؛ باسیادت خود حضرت (بویژه گفتن «رسول الله» و اعتراف به منزلت آن بزرگوار) مخالفت و امتناع ورزیده اند؛ اما این اقدامات کور موجب تغییر واقعیت نشده و نمیشود؛ پس عدم اعتراف مقطعی یا دائمی یک فرد ناشناس با «سید» بودن حقیر (که گفتم با ده ها واسطه به آن حضرت می‌رسد) امری طبیعی تلقی می شود؛ ۲) نظر داشتن یا نداشتن فرد از یک اقدام نا پسند؛ در استحقاق و یا عدم استحقاق عقاب الهی تاثیر گذار است؛ ولی در بازخورد اجتماعی؛ نقشی ندارد؛ واقعیات اجتماعی حاکی از این است؛ هراقدام اجتماعی زشت از یک فرد؛  پیامد منفی را به دنبال دارد؛ جامعه و افراد نفس این حرکت را زشت می پندارند؛ اگرچه شخص بگوید من قصد اهانت نداشتم (مخصوصا اینکه آقا یا خانم «انظر...»؛ نه تنها از خودش رو  نمایی نکرده بلکه این شیوه را در چندین نوشته بعدی خویش نیز استمرار بخشیده؛ ۳) با توجه به محتوای بند ۲؛ جناب مهندس امیر رمضانی (که همانند جنابعالی شخصیتی دوست داشتنی و اهل فضل و مطالعه می باشد) را در انتقاد و اعتراضش صائب میدانم (؛ اگرچه با تداومش خیلی رضایت ندارم)؛ ۳) با توجه به مفاد  روشن آیه شریفه «ان امرمکم عند الله»  و دیگر آیات و روایات همخوان با آن) قطعا؛ «اصل بر پرهیزکاری است و نه نسب»؛ اما اینگونه نیست که لحاظ «نسب» و یا عدم آن بی تاثیر نباشد؛ قطعا میدانید: الف) یکی از شگردهای یزیدیان در توجیه حمایتشان می کوشیدند بگویند حسین بن علی (ع) و یارانش؛ «خارجی» هستند و می کوشیدند حضرتش را؛ بیگانه از رسول الله (ص) جلوه دهند؛ ب) حتما بارها شنیده آید که امام حسین (ع) خودش را در خطبه معروف عاشورا؛ فرزند پیامبر (ص) و از نسل آن بزرگوار معرفی نموده است)؛ ج) حتما شنیده آید که امام سجاد (ع) در خطبه معروفش در شام؛ پس از حمد الهی؛ بر روی نسب شریف خودش تکیه نموده و از نیاکان خویش یاد نموده است؛  ۴) با توجه به دلایل و نمونه هی ذکر شده (که قطعا با تتبع در تاریخ و متون مربوطه؛ می توان به نمونه های بیشتری دست یافت) اصل انتقاد جناب مهندس امیر رمضانی را (نه برای شخص خودم) درست و وارد میدانم؛ مخصوصا اینکه شیوه و سیاق رفتاری و نوشتاری جناب «انظر ..»؛ حاکی از بی احترامی و نادیده گیری نسب حقیر می باشد؛۵ ) البته سبک رفتار و نوشتار جناب «انظر...» در نادیده گیری سیادت اینجانب؛ موجب واقعیت واقعیت نمی شود؛ اگرچه ممکن است در ظاهر؛ پوششی را ایجاد نماید؛ پس باید گفت : «ای مگس؛ عرصه سیمرغ؛ نه جولانگه توست_ عرض خود می بری و زحمت ما میداری»؛ ۶) انتظار از جناب آقا ابراهیم (به عنوان مدیر دغدغه مند و برخوردار از شیوه احترام نسبت به سادات) انتظار میرود؛ پس از پایان بخشیدن به غیبت ممتد  غیر منتظره اش؛ در این مورد نیز اعلان نظر نماید؛ و بر تقبیح این شیوه ناپسند جناب «انظر»؛ تحشیه بزند؛ نکته پایانی نسبت به قسمت دیگر از نوشته خیرخواهانه و آراسته با ادب جنابعالی نیز لازم بود جملاتی را بنگارم؛ ولی به جهت طولانی تر نشدن نوشته؛ از عزم پرداختن به آنها عذر خواهم. موفق و سر بلند و عاقبت به خیر باشید. (حوزه علمیه قم: سید حسین شفیعی دارابی؛ صبح شنبه ۲۵ فروردین ۱۴۰۳ش_ ۴ سوال المکرم ۱۴۴۵ق)

 

بنده آیت الله سید روح الله را دوست دارم

چطور می شود داخل مدرسه از اُنظُر انتظار داشت ننویسد «حسین شفیعی دارابی» و حتی آن را حرکتی ضد سیادت و هتک سلسله ی شریفه ی سادات منتسب به خاندان طهارت و عترت پاک پیامبر (ص) و حضرت زهرا (س) توصیف تلقی کرد اما همین چند ساعت پیش در متن خودش بنویسد «سید صادق شیرازی؛ کروبی؛ محمد خاتمی» در این جمله از این نوشته اش:

 

«چرا غالب فعالان علیه آقایان صدیقی و پناهیان؛ علیه روحانیون انگلیسی و دلداده به غرب (: باند سید صادق شیرازی؛ کروبی؛ محمد خاتمی و....و.... و...) چیزی نمی نویسند و یا برای اینکه «عریضه خالی نباشد»؛ گاه گاهی جملاتی بسیار کم رنگ علیه آنان می نویسند؟!


بنده آیت الله شادروان سید روح الله خاتمی را دوست دارم و در حیاتش دیدارش کردم. همان آیت الله که امام امت رضوان الله خیلی از وی تمجید داشتند. اما فرزندانش را (هر سه پسرش را) نمی پذیرم افکارشان را پس می زنم چون به نظر می رسد بین حق و باطل مانده اند چه جانبی را بروند. اما متوجه نمی شوم کسی که از نامیده شدن «حسین شفیعی دارابی» برآشفته می شود چگونه خودش برای حجت الاسلام سید محمد خاتمی می نویسد: «محمد خاتمی»؟!! یعنی حذف «سید» در اینجا برای آقای خاتمی کاری مورد پسند است! ولی اُنظُر را برای عین همین کار باید توبیخ کرد و حتی بزرگواران محترم این مدرسه (برای تک تک این بزرگواران احترام و ارزش فراوان قائلم) بنده را برای این کار نوازش!!! کنند؟ البته بنده نسبت به اصل جملاتش در مورد سید محمد خاتمی، بی نظرم. چون تشخیص خود را آزادانه برای آقای سید محمد خاتمی نوشتند و جای واردشدن برای خودم قائل نیستم که کسی را خدای ناکرده الزام کنم چگونه اسم کسی را نام ببرد. نمی گویم این کارش را باید گذاشت بر حساب دوگانگی در گفتار و کردار. ان شاءالله هر کس به همان حرفی که دیگران را می خواهد پند دهد، خود لااقل به همان پند پایبند باشد. عبور کنم. باز هم بگویم بنده آیت الله سید روح الله را دوست دارم ولی سه پسرش را در سیاست و عقاید مذهبی خودم پس می زنم. پایان. راندیان. نویسنده: اُنظُر اِلی ما قالَ.

 

مصطفی بابویه [در پاسخ به ْ ْ] جناب انظر الی ما قال سلام و احترام... از شما متشکر و ممنونم... اما بعد: بعضی از موضوعات در اذهان عمومی بعضا لاینحل باقی می ماند... اما خدمتِ شما عارضم ، گاها با انطباقِ بعضی از مسائلِ پیش رو با تاریخ میتوان نتایجی را اِحصاء نمود و چه بسا تا حدودی از سردرگمی درآمد زیرا بنظر تاریخ تکرار میشود که درسهای لازم از آن گرفته شود... همانطور که مستحضرید در تاریخ شخصیتی داریم به نام اَشعث بن قیس کِندی... اشعث دو پسر داشت به نام محمد و قیس که در شهادت امام حسین(ع) در کربلا نقش داشتند!  و و دختری داشت بنام جَعَده که همسرامام حسن (ع) بود که با تحریکِ معاویه امام حسن ع را به شهادت رساند! خودِ اَشعث هم در آشنا کردنِ ابن ملجم با قطام برای ترورِ امام ع نقشِ ویژه ای داشت! اشعث در زمانِ عثمان حاکم آذربایجان منصوب شد و با رسیدن حضرت علی ع به خلافت، اشعث در بیت المال آذربایجان دست اندازی کرد (اختلاس) توسط علی ع از اِمارت عزل شد! علی بن ابی طالب بر فراز منبر او را منافق پسر کافر هم خطاب کرده بود!  اشعث در مذاکراتِ حکمیت نقش مؤثری داشت و از کسانی بود که علی ع را مجبور به پذیرش حکمیت  ابوموسی اشعری کرد! در جنگِ صفین هم بارها از فرامین سرپیچی کرد و در شورشِ معروف جنگ صفین نقش داشت! با مسائلِ ذکر شده در بالا پرسشی از شما دارم؟ چرا حضرت علی ع(جانشین پیغمبر و ولی معصوم و آگاهِ به غیب) در جنگِ صفین اشعث بن قیس را با اینهمه سابقه ی خیانت و اختلاس و نفاق...  به عنوان فرمانده سپاه راست لشکر در جنگ صفین منصوب کرد؟ شما اگر آنموقع حیات داشتید چه موضعی در مقابلِ این اقدام علی بن ابیطالب در قبالِ اشعث میگرفتید؟ هشدار: البته این موضوع خاطر نشان میشود که خدای نکرده هدف تطابق شخصیت جناب صدیقی با آن کارکتر تاریخی نیست... ولی حدِ بالای خیانت و نفاق عنوان شد که چه بسا بتوان گره ذهنی را باز کرد... ارادت مصطفی.

 

آقای مصطفی نویسنده ی مدرسه به شما به خاطر فن تحلیل و پرداخت های عالمانه به موضوعات مهم سلام می کنم و مقام علمی و ارزشمندی قائل هستم. در نوشته های شما شخصیت عالم جای خیلی آموختن پیدا می شود. دقیق نمی دانم حوزه خواندید یا دانشگاه، نوشته های شما به بنده می فهماند از عبارت های فنی دینی مطلع هستید. احترام می کنم به نوشته هایت. پرسیدید از بنده اُنظُر که :
 
چرا حضرت علی ع (جانشین پیغمبر و ولی معصوم و آگاهِ به غیب) در جنگِ صفین اشعث بن قیس را با اینهمه سابقه ی خیانت و اختلاس و نفاق...  به عنوان فرمانده سپاه راست لشکر در جنگ صفین منصوب کرد؟ شما اگر آنموقع حیات داشتید چه موضعی در مقابلِ این اقدام علی بن ابیطالب در قبالِ اشعث میگرفتید؟
 
جواب را با معذرت چند دقیقه دیگر انشا می کنم. چون امام معصوم و مولای متقیان امام علی (ع) در طرح پرسش وجود دارد بک فرد شیعه باید خیلی بااحتیاط جواب دهد. می آم برای بقیه: تکمیل کرده ام جواب بالا را: احتمالات در جواب: اول یک سوال: مطمئن هستید این کارها را قبل از صفین مرتکب شده است؟ چونکه من از قطعات پرورق تاریخ امامت امام علی (ع) دقیق خبر ندارم. بر فرض درستی این تطبیق تاریخی: احتمال دارد امام علی (ع) از توطئه ی بدتر خبر داشتند زیرا آن حضرت پس حوادث را می دید چه رسد پیش حوادث را. به قول یک روایت: رویدادها در چنگ آن امام جانشین نبی مکرم (ص) بود، نه آن امام در چنگ رویدادها. پس شاید با این نصب خواست مانع از شورش خطرناک این فرد شود. موضع من در آن زمان اگر بودم با این بیشی که الان نسبت به امامت و نبوت دارم تبعیت بدون چون و چرا می کردم. احتمال دارد حضرت امام علی (ع) می خواستند از نیروی نظامی و نفوذ وی در زمان جنگ و شرائط نابرابر میان لشکریان معاویه و لشکر خود به نفع مقصد مقدس بهره ببند. نعوذ بالله، اگر این احتمال من خطا بوده باشد. احتمال دارد امام علی (ع) در آن ساعات جنگ نمی خواستند با نصب نکردن یک چنین فردی وی را به اردوی دشمن بفرستند و به معاویه بپیوندند. تصریح کنم جواب هایم بر فرض صحت نوشته ی شما است. چون ریز ماجرای آن روز بحرانی و فتنه آمیز (غبار در فضای ذهن) را بلد نیستم. این را هم ادامه بدهم که پیشنماز شدن با فرمانده جنگ شدن با هم قیاس نمی شوند. در درون جنگ حتی رسول الله (ص) پیشنمازهای مشخصی را در مدینه باقی می گذاشتند. زیرا نماز بسیار امری مقدس و نیازمند پاکی فرد پیشنماز و داشتن عدل است در صفت و کردارش. موضع من در برابر هر کار امام علی (ع) رابطه ی میان اطاعت کامل پیروی کننده از پیشوای متقیان است. با اعتقاد اصول و فروع دینی خودم رهبر و امام معصوم و منصوب الهی را مفترض می دانم در اطاعت و پیروی. به شما سلام فراوان عرض می کنم. آقای مصطفی تشکر می شود. مرا از شاگردهای داوطلب مکتب نوشتاری خود حساب کنید. پایان. راندیان. نویسنده: اُنظُر اِلی ما قالَ.
 

امیر رمضانی,  [در پاسخ به ْ ْ] درود بر شما. این ایراد شما وارد هست و میپذیرم . اگر شما سهواً لفظ سیادت را بکار بردی. اعلام کن در گروه تا روشنگری انجام گیرد و‌موضوع پایان یافته تلقی میگردد. ولی بعد تذکر و اعتراض شما همچنان آن را تکرا میکنی. دوم . شما همین اعتراض را به صاحب سخن مورد نظرت  وارد کردی !؟  پس حذف واژه ی " سید " را توهین و احتیاج به تذکر میدانید. با هم در این زمینه توافق داریم. سوم شاید کسی که اینجا لفظ سید را بکار نبرده مثل شما داستانی در پس زمینه ی اندیشه اش دارد. خودش باید پاسخگو باشد. چهارم . بنده در خصوص سید بودن جناب دکتر سید حسین شفیعی دارابی هیچ گونه شک و ابهام ندارم. بلکه به تواتر بمدت عمرم از مومنین و بزرگان محل  از زن و مرد  و سادات و روحانیون و همچنین اقرار خودش به " سید " بودن جنابشان یقین دارم. و از موضع خود دفاع میکنم . پر فروغ باشید.

 

سید حسین شفیعی دارابی, [در پاسخ به ْ ْ] بنده؛ هم آیت الله سید روح الله خمینی را دوست دارم و هم سید رو ح الله خاتمی را بنام پروردگار بصیر و دوستدار اهل بصیرت جناب  «انطر» سلام علیک ۱) بنده؛ هم؛ آیت الله سید روح الله خمینی را دوست دارم و هم آیت الله سید روح الله خاتمی را؛ چون او امام من بود و این مقلد واقعی آن امام؛ او با نمادهای ضد دینی و ضد بشری غرب معاند بود؛ و این در طول انقلاب با متنایلان به غرب مخالف بود؛ حتی در اوایل انقلاب فرموده بود «به سید محمد؛ پست های مهم ندهید؛ وی گرایش غربی دارد و مواظبش باشید»؛ او از هرگونه همراهی با استکبار غربی ستیز نمود؛ و این از هرگونه همنوایی با غربیها می ستیزید؛ او.... و این... ؛ او.... و این...؛ او ....و این...؛ ۲) امام سید روح الله خمینی (ره) با تیزهوشی ها و بصیرت بالا و شهامت وصف ناپذیرش؛ سالهای سال و تا پایان عمرش با استکبار جهانی ستیز کرد؛ و آیت الله سید روح الله خاتمی (ره)  نیز در تمام عمرش کوشید هیچگاه از خط استکبار ستیزیش فاصله نگیرد و مروج آن باشد؛ در تمام موضع‌گیری‌هایش در سنگر نماز جمعه و غیره؛ هشیارانه عمل نمود و در جهت تقویت روحیه استکبار ستیزیش کوشا بود؛ ۳) از باب حسن نیت می گویم حال که جناب «انظر» نوشت : «سید روح را دوست دارم»؛ منظورش اینست هردو «روح الله» را یک روح در دو کالبد میداند؛ در نتیجه هردو «روح الله» را دوست دارد؛ دوستی به آن دو؛ تفکیک ناپذیر است؛ ۴) انتظار از جناب «انظر» اینست که اگر در ادعاء این دوستی صادق است؛ همانند آن دو عبد صالح الهی؛ مواظبت کند حتی در طرح انتقاد بویژه در شیوه طرح انتقاد هم؛ صادقانه عمل کند و سبد انتقادش را در سبد استکبار جهانی و حامیان صهیونیستها در داخل و خارج نریزد؛ انتقاد واقعی و. خیر خواهانه با شیوه درست و جدای از مرز دشمن لری ولی افزودن بر جمع معترضین معاندین با سید رو ح الله خمینی و سید روح الله خاتمی «نه»؛ پنج ) ای کاش جناب «انظر» اندکی از خصلت تواضع امام روح الله خمینی و خلف صالحش امام خامنه ای و سید روح الله خاتمی در برابر «حق» هم درس گیرد و همچون آن بزرگواران به اشتباه خویش اعتراف نماید (امام در ماجرای انتخاب مهندس بازرگان و آیت الله خامنه در ماجرای زاد و ولد و آیت الله خاتمی اردکانی در توجه دادن به گرایش غربی پسرش)؛ و بطور شفاف به خوانندگان اعلان کند : «در منتقد بودن به جناب صدیقی و پناهیان درست عمل نمودم ولی در شیوه انتقادم اشتباه کردم؛ به گونه ایکه نه تنها از بازگزاری تصویر پخش شده در مورد اندک بودن حاضرین در نماز جمعه توسط رسانه های اسرائیلی و یا خبر گزاری های همسوی با آنان در این گروه فخیمه امتناع نورزیدم بلکه در جهت اثبات درست جلوه دادن این اقدام تحریف گونه ودور از انصاف و عدالت آنان نیز تلاشی مضاعف نمودم و حتی تصاویر دیگر بارگزاری شده از سایر خیرخواهان در گروه هم؛ عبرت نگرفتم و به هم نوائی متعمدانه ( وا دست کم غیر متعمدانه) با رسانه های معاندان هم اعتراف ننمودم؛ و می نوشت : «خدایا کمکم کن تا از این خوی بسیار پست و از این بی بصیرتی کامل؛ اندکی فاصله بگیرم». اما متاسفانه نه تنها چنین  ننوشته ای؛ بلکه برای فریب مخاطبان در نوشته اخیرت نوشتی : «اگر نماز پایتخت با این طرز اجرا و این طور حضور مطابق شأن نظام است و آسیب و آفت ندارد، بنده اصراری ندارم. اما اگر واقعاً انضاف بخرج بدهیم نماز جمعه ی اوایل به امامت طالقانی، منتظری، خامنه یی مقام معظم رهبری (چه  نمازهای درخشانشان در دوره ی امام امت و چه درزمان رهبری) ربانی املشی، مهدوی کنی، امامی کاشانی، موسوی اردبیلی با نماز جمعه های این گونه مقایسه شود به نظر می رسد فرق زیادی کرده است. حتماً اهل نماز جمعه بهتر باخبرند....»!!!! ۶) در راستای این نوشته اخیر جناب «انظر» می گویم: جناب؛ اندکی برای ضریب بالای شعور مخاطبین خود اعتراف کن؛ چه کسی منکر خلوت تر شدن صفوف نماز جمعه های موجود است؟ (که در جای خودش باید آسیب شناسی شود و علل مختلف آن مورد بررسی قرار گیرد)؛ بحث بر روی بارگذاری تصویر مربوط به لحظات آغازین نماز جمعه روز گذشته و نادیده گیری تصاویر بعدی بوده  است؟؛ چرا فکر می کنید دیگران از تزویر جنابعالی سر در نمیاورند؟؛ جناب «انظر» یقین بدان تداوم این شیوه (که می‌تواند نمادی از نفاق و دروغ و برخورداری از روحیه استکباری باشد) می تواند جمعی از معدود اعضائیکه تا کنون فکر می نمودند که جنابعالی در طرح انتقاد هایت؛ صادقانه عمل می کنید؛ نه تنها دچار تردید می شود؛ بلکه  شدیداً موجب تغییر رای انان نسبت به نوشته هایت می گردد (بلکه شده است).

 

سید حسین شفیعی دارابی, [در پاسخ به ْ ْ] دو نکته پایانی: ۱) از تذکر و انتقاد صحیح جنابعالی در مورد عدم استفاده اینجانب از واژه «سید» در مورد  «سید محمد خاتمی» سپاسگزارم؛ یقین بدان هرگاه سخن حقی را از جنابعالی به بینم؛ از آن استقبال می کنم و گاه موید خواهم بود (چنانکه شاید شاهد بودی: وقتیکه مدیر محترم مدرسه فکرت جناب آقا ابراهیم؛ بر جناب آقای صدیقی و نیز پناهیان اعتراض نمود؛ تا آنجا که در خاطره ام هست؛ بنده اولین نفری بودن که اصل انتقاد را پذیرفتم و...)؛ ۲) اینجانب همانند دیگر اعضای محترم گروه برای چندمین بار از آقا ابراهیم (که قطعا جنابعالی را می شناسد و از گرایشات فکری جنابعالی مطلع می باشد) انتظار دارم: از تداوم غیبت خود فاصله بگیرد؛ و به بیان حقایق به پردازد؛ و یا دست کم به جنابعالی تذکر دهد :  خطا و اشتباه بودن اقدام جناب آقای صدیقی و پناهیان؛ کاملا مورد تایید می باشد ولی شیوه طرح انتقاد تان نادرست است؛ چو با این شیوه؛ بطور دانسته (و یا دست کم بصورت ندانسته) آب به آسیاب دشمن ریخته و بر ضریب وزنه سبد انتقادات مغرضانه آنان می افزایید (حوزه علمیه قم: سید حسین شفیعی دارابی: صبح شنبه ۲۵ فروردین ۱۴۰۳ش_ ۴ سوال المکرم ۱۴۴۵ق)

 

پاسخ خاص بنده (اُنظُر) به این نوشته:

پاسخ به سید حسین شفیعی: بسم الله الرحمن الرحیم پاسخ خاص بنده (اُنظُر) به این نوشته: از همین خصلت پذیرفتن خطای (نوشتاری / سهوی / یا عمدی که نمی دانم) در قضیه ی درج «سید» بر سر اسم های سادات شریف، تمام بحث های خودم را با شما پایان می دهم و شجاعانه اعلام می کنم این رفتار شما در قبول انتقادم به نوشته ی شما، در درون دل بنده رحم و احترام و ارزشگذاری گذاشت. و مجدداً شما را حجت الاسلام آقای سید حسین شفیعی دارابی خطاب می کنم. برای بنده همین یک اخلاق زیبای شما کفایت دارد و درس بزرگی است. برای همیشه این مباحثه های چند روزه با شما را پایان می دهم. نتبجه گرفتم. پس نبازی به مشاجرات نمی بینم که به بنده می شود. حوزه و دانشگاه (و هر شغل و جاهایی هستید که بنده خبر ندارم) بر شما نعمت و برکت معنوی باشد. به عنوان یک انسان با اسم اُنظُر از شما برای هر زهره و تلخی  و تندی که فکر می کنید مرتکب شدم، حلالبت می طلبم و از درگاه سیادتتان دعا می خواهم و از همین نقطه محضر شریف آن روحانی سادات سلام می دهم. قصد و اراده ی بنده در درون وجدان و باورهای دینی ام، هرگز اهانت و وهن نبود، فقط و فقط بحث بود. تندی هایی که نسبت به بنده در مدرسه شده از سوی هر نویسنده که همه بزرگوار هستند و پیش بنده قابل ارزش، برای من هیچ آزردگی ایجاد نکرد. هیچ درسی بالاتر از  این نبود که سرانجام امروز از خود بروز دادید و فرهنگ آفریدید و فضای کدر را شفاف کردید. میان همه ی انسان ها بر روی موضوعات اختلافات است. میان نوشته های شما و تفکرات بنده هم مشترکات و مختلفات است. امری عادی و ساری میان بشریت. پایان پایان. با تقدیم سلام و ارزشگذاری: اُنظُر. راندیان. ۲۵ / ۱ / ۱۴۰۳ نویسنده: اُنظُر اِلی ما قالَ.

 

شیخ جواد افاقی, [در پاسخ به ْ ْ] لازم است چندنکته را بدانید. البته  در تعجبم شایدکسی که اعتقادی به نماز جمعه ندارد چطور دلسوز مردمیست که میخواهند نماز جمعه بخوانند‌؟؟ ۱-نماز جمعه های بعد از نمازهای عیدین مخصوصا عید سعید فطر که در روز چهارشنبه بوده با آن خطبه درخشان مقام معظم رهبری حتی درسراسر کشور شکل هفته های قبل رانداشت. ۲-نکته دیگری که باید توجه کرد نحوه حضور مردم به عللی درقالب اوقات ازاواسط خطبه ها ست که به مرور کاملتر میشود ‌واین تجربه حضور متعدد بنده است درنماز جمعه های تهران حتی در زمانهایی که با مناسبتهای نمازهای عیدین تقارن نداشته باشد‌ (عناد ودشمنی با تصاویر گزینشی ) ۳-در نحوه حضور حدفاصلی بین این خطیب ویا خطیب دیگر هم نیست. ۴-نحوه حضور مردم شده مثل نحوه شرکت مردم درختمها که در آخر وقت ویا وسط منبر حضور میابند (کشکولی)
۵-نهادهای دینی ازاول انقلاب تاکنون درلبه تیز حملات و نشخورهای رسانه های دشمن خارجی بوده این هم یک نمونه. چسبیدند به یک آخوند (ایرادهایش را تا حدی قبول دارم) نه در این حد از تحلیل که بخواهیم بگوییم بنیان مراسماتی مثل نمازجمعه بر باد رفته ‌است. منصفانه بنویسیم.!!

 

ْ ْ, [در پاسخ به جواد افاقی] بسم الله الرحمن الرحیم محضر شما بزرگوار و ارزشمند سلام می کنم و سلامتی آرزومندم. به عنوان ایرانی معتقد به امام امت رضوان الله و رهبری معظم انقلاب حفظهُ الله و فردی که به موضوعات جامعه علاقه  و میل به توجه و دقت دارم، اگر نماز جمعه ی دیروز کاظم صدقی شیخ کلاهبردار زمینخوار، شلوغ (پرجمعیت) می شد بنده خیلی ناراحت می شدم. خدا را شکر مردم خوب فهمیدند و خلوت کردند. اگر سید زکی حضرت حجت الاسلام آقای ابوترابی فرد، دیروز نماز جمعه می خواند خیلی خوشحال می شدم حتی اگر صفوف تا بیرون خیابان وصال و خیابان طالقانی هم حتی بلوار کشاورز می رسید، که بنده بارها در خیابان پشت در دانشگاه  سمت طالقانی نماز ایستادم. و دیروز حاضر بودم اگر سید واجب الاحتررم و پاکیزه و پاکدست سید ابوترابی جای شیخ زمینخوار نماز جمعه می خواند، خودم را به آنجا برسانم. عبور کنم. از تذکرات آن بزرگوار که غالب و حتی تمام نوشته هایتان خیرجویانه است تشکر می شود. سلامت باشید. پایان. راندیان. ۲۵ / ۱ / ۱۴۰۳ نویسنده: اُنظُر اِلی ما قالَ.

 

امیر رمضانی, [در پاسخ به ْ ْ] درود و صبح بخیر .و تمام.

 

ح ع ر د, [در پاسخ به ْ ْ] خدا را شکر بحثهای کدر کننده ختم بخیر شد و به پایان رسید.

 

ح ع ر د, [در پاسخ به ْ ْ] سلام علیکم جناب انظر منظور از ( راندیان )  چیه ؟؟ که پایان نوشتار خودت میاورید تشکر

 

ْ ْ, [در پاسخ به ح ع ر د] بسم الله الرحمن الرحیم بزرگوار  محترم آقای (ح ع ر د,) سلام محضر شریفتان. هذا اسمُ المکان. والسلام.

 

سیروس به شیخ مالک: سلام. راندیان نام روستایی در پاکستانه.

 

مصطفی بابویه ,[در پاسخ به ْ ْ] جناب اُنظر (...) عزیز سلام مجدد خدمتِ شما... مشغولیتهای مادیِ مبتلابهی وجود دارد... که مهیا میشوم برای رسیدن به این امور مادی... این مسئله نیاز به واکاوی دقیق دارد... اجازه بدهید به شرطِ حیات در فرصتِ مقتضی پیش رو (امشب یا فردا) به آن پرداخته شود... عذر بنده را پذیرا باشید... با تقدیم احترام...

 

ح ع ر د, شیخ مالک [در پاسخ به ْ ْ] سلام علیکم جناب انظر منظور از ( راندیان )  چیه ؟؟ که پایان نوشتار خودت میاورید تشکر

 

سید حسین شفیعی دارابی [در پاسخ به مصطفی بابویه] با مدد گرفتن از سخن نبوی میگویم« «آقا مصطفی؛ نطق بقلمک روح القدس» بنام پروردگار بصیر و دوستدار اهل بصیرت. آقا مصطفی عزیز. سلام علیک به جهت سپاس از این درایت و بصیرت و اطلاعات و تحقیق و شهامت و بصیرت و زیبا نگاریت؛ هم تشکری مضاعف دارم و هم قول میدهم در اولین فرصت تشرف به حرم کریمه (س) زیارتی را به نیابت از جنابعالی و خانواده محتمه و والدین ارجمند مرحوم و مرحومه تان قرابت نمایم. در ادامه چند نکته را یاد اد آور می  شوم: ۱) جهت پاسخ دهی به برخی از شبهه افکنی ها و یک سو نگریهای برخی از اعضای محترم گروه؛ بنا گذاشته بودم مطلبی را بنویسم که یک سو نگری بد است؛ و با اسناد معتبر ثابت کنم امیمومنان (ع) در عین حالیکه با کارگزاران متخلف برخورد می کرد؛ ولی برای حفظ مصلحت مهمتر؛ برخی را ابقاء نموده و یا پست تازه داده؛ برای تدارک مطالب معتبر در حالیکه روی تخت بیمارستان افتاده بودم و در وضعیت استفاده از سرم لودم؛ به یکی از برترین متخصصان و پژوهشگران سرشناس دوره معاصر در حوزه تاریخ طرح قصه نمودم و خواستم کمکم کند؛ فرمود مواردی ذاریم؛ و سپس قسمتی از نوشته عالمانه و محققانه اش را فرستاد و بنا داشتم در صورت حصول بهبودی به تدوین مطلب مورد نظر به پردازن؛ اما با خواندن این نوشته جنابعالی از تدوین آن منصرف شدم؛ چون معتقدم : «در خانه اگر «کس» هست؛ یک حرف «بس» است؛ ۲) نوشته جناب «انظر» در پاسخ جنابعالی نشان میدهد؛ بگویم : اگر نگویم روحیه خاص حاکم بر نوشته هایش  مانع از پذیرش سخن تحلیلی آراسته به واقعیت و حقیقت جنابعالی می شود؛ دست کم می توانم بنویسم «یک سو نگری به سیره اهلبیت؛ مانع اژ پیروی درست از راه آن بزرگواران می شود؛ علت اعتراض برخی از جاهلان به دست به قبضه شمشیر نبردن سه امام معصوم (سجاد؛ باقر و صادق علیهم السلام) معلول هم خوی سیئه بوده است؛ حتی شخصیت محترمی همانند سلیمان بن سرد خزاعی به امام مجتبی معصوم (ع) پس از انعقاد صلح با معاویه نیز به جهت همین خصلت ناروا دچار لغزش شد و خطاب به حضرتش گفت « یا مدل المومنین....؛ ای خوارکننده مومنین...»؛ اگرچه وی پس از براه انداختند نهضت توابین در کوفه و مقابله با حکومت یزید به همراه جمع بسیاری از رزمندگان اسلام به فیض شهادت نائل آمد؛ ولی بغرموده رهبر فرزانه انقلاب اسلامی : «,به هرحال؛ با این شهادت هم نتوانست جباران اشتباه خود نماید؛ ۳) یقین دارم: تا زمانیکه افراد از این روحیه بسیار بد یک سو نگری نسبت به سیره امامان معصوم (ع) بر خوردار باشند؛ نمی توانند از کمند اشتباه فاحش خود بیرون ایند؛ و بین اصل خلاف دانستن کار جناب آقای صدیقی و پناهیان با شیوه انتقاد به شیوه نادرست  مرز بندی نمایند؛ شخصی که مطمین هستیم که اصلا آگاهی با دو علم مهم «علم الدرابه» و «علم الرویه» ندارد؛ با کپی کردن روایت ناظر به برخورد امام علی (,ع) با عثمان بن حنیف و یا ...   چنین وا نمود می کند که باید چنین و چنان کرد و....؛ ولی همین افراد سایر شیوه های آن امام همان با دیگر متخلفان را نمی بینند؛ بنده یقین دارم صاحبان این روحیه اگر به جائی برسند که برای به کرسی نشاندن نظر خود  و درست جلوه دادن شیوه نادرست خویش؛ بگویند : علی علیه السلام یک انسان بود و اشتباه کرد و...»!!!!؛ قطعا امتناع نمی ورزند؛ اندیشه اینکه «پیغمبر در کلیات معصوم بود و نه در جزئیات»؛ یا «امام قابل نقد است» و یا سوره  یوسف بلکه کل قرآن قابل نقد است»؛ و یا.... و.... و....؛ معلول بزچر خورداری همین خوب ناباب می باشد؛ ۴) نکته پایانی: آقا مصطفی عزیز؛ قطعا نه جنابعالی «حیان بن ثابت» شاعر فرهیخته پس از واقع غدیر هستی و نه من پیامبر (ص)؛ ولی به عنوان فرد کوچکی از میان پیروان آن حضرت؛ و کوچکترین فرد در عرصه  شناخت دین و سیر آن حضرت و نیز کوچکترین مبلغ در حوزه تبلیغ دینی؛ با الهام از سخن بلند آن بزرگوار در وصف «حسان بن ثابت» (که پس از قرائت سروده بلندش پس از ماجرای غدیر خم و مطرح شدن امامت و ولایت اما علی (ع) در آن فضای معنوی خاص  با الهام از سخن بلند آن حضرت) که فرموده بود : «: «لا تزال یا حسّان مؤیّداً بروح القُدس ما نصرتَنا بلسانک»؛ اى حسّان تا زمانى که با زبان خود ما اهل بیت را یارى مى کنى مؤیَّد به روح القدس باشى») می نگارم : این تو نبودی که این مطلب حق را نگاشتی بلکه امید است روح القدس فکر و قامت را یاری نمود تا اینگونه بنگرید. البته تقاضایم این است هم جنابعالی و هم بنده و هم سایر برادران باید بدانیم مواظب ادامه راه باشیم و فریب نخوریم؛ چون همین حیات در ادامه راه از امام علی (ع) جدا شد و در صف «عثمانیون» قرار گرفت و به یکی از یاران حضرت؛ اتهام شرکت در قتل عثمان را مطرح نمود. (حوزه علمیه قم: سید حسین شفیعی دارابی: صبح شنبه ۲۵ فروردین ۱۴۰۳ش_ ۴ سوال المکرم ۱۴۴۵ق)

 

سیروس رجبی با گذاشتن عکس بالا در مدرسه زیرنویس کرد: پرینس راندیان  اهل گینه.

 

علی رحیمی, [در پاسخ به سیروس] یعنی الان راندیان تو گروه این شکلی هستش؟

 

سیروس,  [در پاسخ به علی رحیمی] نمیدانم راندیان روستایی در پاکستان است و همچنین نام فردی است در گینه که از قضا بدون دست و پا هستن.

 

ح ع ر د, [در پاسخ به سیروس] سلام یعنی این آقای انظر از روستایی بنام راندیان از پاکستان پیام ارسال میکند؟.. فکر نکنم چنین باشد...چون اگر از پاکستان باشد شماره ها باید فرق کند و تیتر نوشتاری یک علامتی از پاکستان باید وجود داشته باشد.

 

حمزه طالبی,  [در پاسخ به ح ع ر د] یا جد سید باجی.

 

سید حسین شفیعی دارابی, [در پاسخ به ْ ْ] سخن اول_ اجمالی جناب «انظر» سلام علیک. در فرصت پیش روی پاسخی تفصیلی خواهم نوشت. و ضمن آن پیرامون دو خرسندی مهم خود در قضایای اخیر مطالبی خواهم نوشت.؛ از ساعت حدود ۵ صبح امروز تا کنون (حدود ۱۰/۴۵ دقیقه) از جایم بلند نشدم و روی تخت و بصورت نیم خیز افتاده ام ولی نتوانستم ننویسم و تتبع نکنم؛ صبحانه نخوردم تنها به خوردن داروها بسنده کردم و بنا گذاشتم روز شنبه را جهت وضعیت جسمی؛ در منزل استراحت نمایم و ماندن را بر رفتن به محل کار ترجیح دادم؛ خانواده ام که ناچارا ساعت نزدیک ۸ صبح با پای پیاده برای پرستاری از خواهر مریضه اش (که خداوند شفای عاجل عطایش فرماید)  به منزل جناب آقای مهاجری رفت و هرچه اصرار کردم که برسانم قبول نکرد و فرمود فقط استراحت کن و دست به کاری نزن ولی نمیدانم چرا نتوانستم به این خیر خواهی خانم ارجمندم عمل کنم و...؛ خدا خود میداند که چیزی جز سوز عشق به تبیین مسئله مورد منازعه در این قضیه نبوده است. بطور فشرده به یکی از خرسندیها مهم خود اشاره می کنم: از همان لحظات اغازین مطالعه نوشته های متنوع و تند و تیز جناب «انظر» بر این عقیده بودم که وی غیر از آقا ابراهیم است؛ و چند روز قبل بصورت خصوصی برایش نوشتم جمعی از دوستان نظر دیگری دارند ولی خودم نظرم کسی دیگر است؛ عمده دلیلم این بوده است که این ادبیات نوشتاری با ادبیات وی (دست کم با ادبیات چند ماه اخیرش) سازگاری ندارد؛ از دو سه روز قبل؛ اندکی دچار تردید شدم ولی بازهم بر همان نظر بودم؛ اما با شواهدی که در این نوشته یافتم؛ نظرم در حال تغییر است؛ بدین جهت خدا را شاکرم که اعلام کنم: اگر در نوشته های اول خود در خطاب به جناب «انظر» سخنی نگاشته ام که سبب رنجش جناب «انظر» گردید و موجب شد تا وی خیزهای تند گردد و در اثر توهمی که برایش پیش آمد برخورد نایابی داشته باشد و حتی از تهدید به یقه گیری هم امتناع نورزید و نیز  نوشته ام اعتراض یکی دو تا از دوستان را هم نسبت به بنده در پی داشت؛ با تمام وجودم (و نه از باب خوف) اعلان میدارم: خدا را شاهد می گیرم آنچه در آن نوشته؛ نگاشته  بودم؛ ناظر به زندگی کسی بود که فکر می کردم هست؛ اصلا و اصلا و اصلا ناظر به آقا ابراهیم نبود و... (در نوشته بعدی _ که شاید کمی به طول انجامد _ شاهد سخن تفصیلی تر در این زمینه خواهید بود) (حوزه علمیه قم: سید حسین شفیعی دارابی/ صبح شنبه ۴ فروردین ۱۴۰۳ش_۴ شوال المکرم۱۴۴۵ق)

 

حسین طالبی دارابی داوود,  به سیروس: سیروس شاید انتقاد جنابعالی همراه با کنایه هست شاید وباز هم شاید ایهام داشته باشه!!! جواب نوشته جنابعالی در پاسخ این سوال هست: چرا جمهوری اسلام این همه از آبروی خود برای آقای صدیقی هزینه می‌کند و برای دیگران هزینه نکرد و اولین اشتباه آخرین اشتباهشون بود و از گردونه خارج شدند!!!

 

شیخ غلامی: [در پاسخ به ْ ْ] سلام بر جناب انظر الی ما قال عصرتون به خیر و نور بابت رویکرد خردمندانه و اخلاق مدارانه در این متن وزین تشکر و قدردانی می کنم. نکاتی خوبی اشاره کردین از احترام متقابل و رعایت حقوق دیگران گرفته تا توجه به سیادت و اختلاف سلائق، از اینکه به خوبی و محترمانه در جهت رفع سوء تفاهم با دوستان و فرهیختگان در مدرسة از جمله استاد ارجمند حضرت حجت‌الاسلام والمسلمین دکتر حاج سید حسین شفیعی دارابی گام پیش نهادید و مهر ورزانه وارد شدید سپاسگزارم.

پاسخ انظر: بسم الله الرحمن الرحیم بزرگوار خویشتندار حاج آقایجواد غلامی دارابی سلام محضر شریفتان. بنده را با این نوشته ی هدایتگرانه و مهربانانه به عظمت بینش انصاف خود مطمئن ساختید. خداوند شما بزرگوار را برای جامعه ی ایران و نظام محفوظ بدارد. دعا بفرمایید حاج آقای غلامی. خردورزی شما برای بنده درس شد. پایان. راندیان. نویسنده: اُنظُر اِلی ما قالَ.

  

ایال اُفر مالک کشتی

ساعات حساس نظام

ذهن بنده مرا با این سمت خط می دهد اقدام اقتدارگرای سپاه در توقیف نفتکش اسرائیلی میلیاردر اسراییلی «ایال اُفر» از شرکت زودیاک مریتایم در تنگه ی هرمز  با پرچم پوششی (فریب) پرتغال یک حرکت گمراه کننده برای تنبیه ی بزرگتر در حرکت بسیار هولناک پیش رو است. اگر این نباشد، می تواند حرکتی نظامی تاکتیکی برای خبرسازی یک اتفاق جهانی  است، تا سپاه  و ارتش به مشغول کردن اسرائیل و حامیان به سطح ماجرا، عمق هدف را با گیج کردن دشمن، مورد هدف قرار دهند. ساعات بسیار راهبردی و سرنوشت سازی در پیش است. کار ارتش و سپاه ریشه در اسلام دارد: بترسانید و تخویف کنید (خوف ایجاد کنید) شصت / انفال.. نظریه:  از قائلین به تنبیه صدردرصدی هستم. البته خود بنده به زمانی دیرتر، تا اسرائیل به حد کافی گیجگاه نظام آپارتایدی اش در درون از سوی افکار عمومی ضربه ی روانی بخورد. دشمن را باید خوف احاطه کند. این یک کار عقلی و نظامی است و چنین کاری محتاج عملیات روانی هم است. پایان. راندیان. نویسنده: اُنظُر اِلی ما قالَ.

 

متن حجت الاسلام سید حسین شفیعی: شادباش و سپاسی مضاعف؛ آویخته با عذر خواهی. بسم الله القادر الناصر الحکیم . سلام علیکم. الف) تبریک و شادباشی مضاعف. آغاز اولین مرحله حمله موفقیت آمیز موشکی و پهبادی نیروهای مسلح و مقتدر جمهوری اسلامی ایران به مناطق مختلف نظامی رژیم غاصب صهیونیستها و غده سرطانی در خاورمیانه را به محضر امام زمان (ع) و روح محترم و بلند امام راحل (ره) و رهبر حکیم و فرزانه و ارواح طیبه شهدای اسلام (خاصه شهداء عزیز بویژه شهداء موثر در توانمندی موشکی و پهبادی و بطور ویژه سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی)؛ و به همه اقشار ایران اسلامی تبریک و شادباش میگویم؛ ب) سپاس از تدبیر مقتدرانه رهبر فرزانه و نیروهای مسلح  از تدبیر والای فرماندهی کل قوا و خلف صالح امام راحل حضرت آیت الله خامنه ای (که مقتدرانه در خطبه دوم نماز عید فطر سال جاری فرمود : «اسرائیل باید تنبیه شود و تنبیه خواهد شد»)؛ و  نیز از مجموعه نیروهای مسلح خاصه فرماندهان سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و بطور اخص فرماندهان ارجمند سپاه مقاومت که در عملیاتی نمودن این اقدام تنبیهی اول جمهوری اسلامی نسبت به صهیونیستها و حامیانش نقشی والا ایفاء نموده اند؛ صمیمانه تشکر می نمایم؛ آرزومندم خداوند به همه کسانیکه در به نمایش در آوردن این اقتدار جمهوری اسلامی و کسب این پیروزی نقش آفرین بوده اند؛ اجری مضاعف عطا فرماید؛ و همه ما ها را قدر دان تلاشهای عزت آفرین این عزیزان قرار دهد. ج) عذر خواهی از اعضای محترم گروه. در روزهای گذشته؛ در پی خطای رخ داده توسط جناب آقای صدیقی و پناهیان؛ نوشته هائی بین حقیر و جناب «انظر ما قال» رد و بدل شد؛ که قطعا نگارش و درج بخشی از آنها دور از انتظار در فضای عمومی مدرسه فکرت بوده است؛ اما سر انجام؛ مواجهه نیک جناب «انظر ماقال» با نوشته صبح شنبه اینجانب؛ طرفین  تصمیم گرفتیم که به مشاجرات طرفینی پایان دهیم؛ و بنده در یکی از دو نوشته بعدی وعده داده بودم در قالب نوشته ای تفصیلی نکاتی را در این راستا بازگو نمایم؛ اما با آغاز حمله پیروز مندانه جمهوری اسلامی ایران به اسراییل و شیرین شدن کام همه عزیزان؛ از وفاء به وعده داده شده معذورم؛ و از نگارش مطالب مورد نظر امتناع می ورزم؛ و فقط به ذکر دو نکته بسنده می نمایم: ۱) برداشتم این است که طرفین در خطاء بودن کار جناب آقای صدیقی و پناهیان و تأثیر منفی آن اتفاق نظر دارند؛ منتهی در شیوه  برخورد با آن اختلاف نظر دارند؛ ۲) آنچه در بخش های اولیه جملاتی در پاسخ به نوشته غیر منتظرانه جناب «انظر ما قال» نوشتم؛ نظر اولم این بود که صاحب آن نوشته غیر از آقا ابراهیم است (اگرچه در ادامه با شواهدی که بدست آمد؛ از نظر اولیه ام برگشتم و هنوز کمی در حال تردید به سر می برم). (حوزه علمیه قم؛ سید حسین شفیعی دارابی؛ صبح یکشنبه ۲۶ فروردین ۱۴۰۳ش_ ۵ شوال المکرم ۱۴۴۵ق)

 

عزم تو را برم، رهبر مقتدرم

بند یک: عزم تو را برم، رهبر مقتدرم

نشان لایه های پنهان عزم یک رهبر منحصر به فرد است (مقام معظم رهبری) که بتواند اولین فرمان حمله ی مشت آهنین انقلاب اسلامی ایران را تا این سطح شجاعت، علیه ی اسرائیل صادر کند. این نیرویی نیست الا برآمده از قدرتی لایزال از ماورای ماجرا، یعنی عمل مستقیم به فرمول اسلام توسط خداوند: ... عزَمتَ فَتوکَّل ... صد پنجاه نه / آل عمران. پس؛ عزم تو را برم، رهبر مقتدرم.


بند  دو: چرا سپاه و ارتش (دو قدرت همپا) با تاکتیک ترکیبی، اسرائیل را زیر آماج موشک و پهپاد بردند؟

نشان شناخت اطلاعاتی و راهبردی این دو نیروی عظیم الشأن است که آسمان اسرائیل را مو به مو می دانند. ترکیب حمله ی برق آسا با سه سطح ارتفاع (موشک پایین رو. موشک میان رو. موشک فراجو) به همین علت، سیستم پدافند گنبد آهنین اسرائیل در برابر ترکیب سه سطح همزمان حمله ی آهنین تر انقلاب اسلامی ایران به آسمان ضربه پذیر خود، شکست مفتضحانه خورد. این شد که گنبد اسرائیل همزمان قادر نبود از پس هر سه سطح همزمان حمله ی موشکی پهپادی برآید. این روش حمله برای آن است حداقل نیمی از پرتابگرها به هدف بزنند. پس ای دستِ برتر ارتش و سپاه: لافشل. می دانم اگر باز نیز دشمن عدوات کند، سپاه و ارتش، سطح چهارم ترکیب را نیز قادر است به سه سطح ترکیب، اضافه کند.


بند سه: آمریکا وقتی به دوپهلویی سخن گفتن بیفتد

نشان این است یا پشت صحنه ی سیاست، مجبور شد به استراتژی رهبریت (ولایت فقاهت / ارتش و سپاه و امت) تن دهد. یا از واکنش علیه ی ایران هراس کرده است. این یعنی خنثی شدن تز اسرائیل برای کشاندن آمریکا به جنگ با ایران.


بند چهار: زیرکی رمز عملیات

به نوبه ی خودم از رمز یا محمد رسول الله (ص) خوشحال هستم. زیرا "عزم" کامل را خداوند متعال به آن رسول الهی عطا کرد و ایران از آن «خُلُقٍ عَظِیمٍ» (صلوات الله) استمداد و امداد جست که با تأسف بسیار در روزهای اخیر در اثر کژی خُلقی یک شیخ بی سواد، بر ساحت مقدسش اسائه شده بود، هر چند در حد سَبّ نبود.


بند پنج: ارزش نظامی و سیاسی اسرائیل زنی

از نظر نظامی، دشمن قطعی دریافت که ایران در ردیف برترین های حملات متهورانه پیوسته است. از نظر سیاسی، فضای هوایی و زمینی اسرائیل را به تیررس حتمی اراده ی هر نوع حمله ی ایران برده است. وقتی «تنبیه» اسرائیل، این حد در ید قدرت مقام معظم رهبری است، دیگر اگر جنگ تمام عیار می بود، شدیدتر از این هم می شد. «لا حول و لا قوه الا بالله العلیِ العظیمِ»


بند شش: واکنش اسرائیل هر چه باشد به پای کار عملیات محمد رسول الله (ص) نمی رسد

نفس کار ارتش و سپاه در عملیات محمد رسول الله (ص) آنقدر ارزش تاریخی و مکتبی و جهانی دارد که هر نوع واکنش اسرائیل نمی تواند میزان مهم بودن آن را نفی کند.

 

بند هفت: ساعات راهبردی انقلاب اسلامی

بند هفت: دیروز در داخل مدرسه  متن "ساعات حساس نظام" را نوشته بودم و در آن خودم را «از قائلین به تنبیه صددرصدی» دانستم «البته خود بنده به زمانی دیرتر» علاقه داشتم، اما حتماً ارتش و سپاه موعد حمله را بهتر از هر یک از ما تشخیص می دهند. برای عملیات محمد رسول الله (ص) سر از پا نمی شناسم. تنها روزی بود پیش از صرف صبحانه سراغ متن نگاری رفتم. پایان. ۲۶ / ۱ / ۱۴۰۳ ،، راندیان. نویسنده: اُنظُر اِلی ما قالَ.

 

 

شیخ ربانی: هوالعزیز الحکیم
چقدر زیباست طلیعه صبح امروز ۲۶ فروردین،
چقدر زیباست تصاویر امروز سیما ،
چقدر زیباست تصویر حرکت موشک‌ها و پهبادهای ایرانی از بالای مسجدالاقصی بطرف پایگاه نواتیم و،،،
چقدر زیباست اعتراف تمام قدرت های استکبارجهانی از قدرت سربازان امام زمان ( عج) سپاه همیشه سربلند
خصوصآ پیام رئیس جمهور آمریکا که :
حملات ایران بی سابقه بود و ما
پاسخ دیپلماتیک یکپارچه به حملات ایران خواهیم داد !!!!!!!
چقدر زیباست پیام دلنشین سیدّنا الاستاذ حجةالاسلام والمسلمین دکتر شفیعی "دام ظله " تحت عنوان " تبریک و شادباش و عذر خواهی " که اوج معرفت،  بصیرت ، بزرگی ، دانائی
و،،، را بار دیگر به این صحن شریف تقدیم کرد خداوند شفای عاجل به ایشان و همسر مکرمه شان عنایت فرماید و تشکر از انظر،،،
چقدر صبح امروز زیباست
بی نشان

 

انظر [در پاسخ به شیخ ربانی] بسم الله الرحمن الرحیم. محضر بزرگوار انسان شریف آقای بی نشان سلام دارم. بنده هم از محبت و لطافت رفتاری شما مرد بزرگ درس گرفتم. بنده هم مانند آن بزرگوار از خواندن نوشته ی صبح امروز بزرگوار محترم حجت الاسلام آقای سید حسین شفیعی دارابی بهره بردم و برای بند ج در نوشته ی ایشان باید عرض پاسخ کنم اخلاقیاً. ایشان در بند ج نوشتند که نقل قول می کنم:


« ج) عذر خواهی از اعضای محترم گروه
در روزهای گذشته؛ در پی خطای رخ داده توسط جناب آقای صدیقی و پناهیان؛ نوشته هائی بین حقیر و جناب «انظر ما قال» رد و بدل شد؛ که قطعا نگارش و درج بخشی از آنها دور از انتظار در فضای عمومی مدرسه فکرت بوده است؛ اما سر انجام؛ مواجهه نیک جناب «انظر ماقال» با نوشته صبح شنبه اینجانب؛ طرفین  تصمیم گرفتیم که به مشاجرات طرفینی پایان دهیم؛ و بنده در یکی از دو نوشته بعدی وعده داده بودم در قالب نوشته ای تفصیلی نکاتی را در این راستا بازگو نمایم؛ اما با آغاز حمله پیروز مندانه جمهوری اسلامی ایران به اسراییل و شیرین شدن کام همه عزیزان؛ از وفاء به وعده داده شده معذورم؛ و از نگارش مطالب مورد نظر امتناع می ورزم؛ و فقط به ذکر دو نکته بسنده می نمایم: ۱) برداشتم این است که طرفین در خطاء بودن کار جناب آقای صدیقی و پناهیان و تأثیر منفی آن اتفاق نظر دارند؛ منتهی در شیوه  برخورد با آن اختلاف نظر دارند؛ ۲) آنچه در بخش های اولیه جملاتی در پاسخ به نوشته غیر منتظرانه جناب «انظر ما قال» نوشتم؛ نظر اولم این بود که صاحب آن نوشته غیر از آقا ابراهیم است (اگرچه در ادامه با شواهدی که بدست آمد؛ از نظر اولیه ام برگشتم و هنوز کمی در حال تردید به سر می برم). (حوزه علمیه قم؛ سید حسین شفیعی دارابی؛ صبح یکشنبه ۲۶ فروردین ۱۴۰۳ش_ ۵ شوال المکرم ۱۴۴۵ق) »

 

بنده هم می نویسم: وقتی در پاسخ اشکال بنده آن نوشته را در داخل مدرسه گذاشتند (و پذیرفتند به همان میزان کار اُنظر از حذف عنوان «سید» از سر اسم ایشان می تواند تنش زا باشد، حذف عنوان سید از سر اسم برخی از چهره های سید مسئله دار نظام نیز می تواند عیب داشته باشد حتی اگر با آن شخص سیاسی در تضاد عقیدتی باشیم) من از تمام مباحثات (که طعم تند، تلخ و چالشی در قلم هر دو طرف داشت) انصراف دادم و حتی شرعاً از نفس و وجدانش حلالیت خواستم و در آن معذرتم قلباً وارد شدم نه صوراً. این بند ج نوشته ی صبحشان نیز بنده را به شرافتش اطمنیان داد ولو میان آن بزرگوار و بنده ی حقیر گاه (یا کم یا زیاد) اختلافات آراء برپا باشد. در متن صبح امروز آن بزرگوار نیز (که همه جا از بنده جلوتر هستند و شایسته تر مخصوصاً لباس رسول الله (ص) دارند) من تواضع می کنم برای یک چنین اخلاق و عمل صالح در وجوشان. جای دور نمی روم حتی بنده (اُنظُر) مجدداً از محضرشان عذرخواهی کنم: معذرت. از همین ساعت اعلام شاگردی می کنم پیش ایشان و شما دو بزرگوار در میان بزرگواران مدرسه. پایان. راندیان. نویسنده: اُنظُر اِلی ما قالَ.

 

ح ع ر د مالک رجبی [در پاسخ به ْ ْ] سلام علیکم احسنت جناب انظر تواضع ستودنی ست.
 

ْ ْ [در پاسخ به ح ع ر د] بسم الله الرحمن الرحیم بزرگوار روحانی محترم حاج اقا «ح ع ر د» سلام عرض می کنم محضرتان. از تألیف قلوبی که انجام می دهید از شما تشکر می شود. سلامت باشین. پایان. راندیان. نویسنده: اُنظُر اِلی ما قالَ.

 

اُنظر به شفیعی مازندرانی: بسم الله الرحمن الرحیم. در نوشته ی بزرگوار محترم حاج آقا شفیعی مازندرانی روایت و شعری آمد که مهم بودن آن هیچ شک نیست. ایشان نوشتند پیامبر بزرگ الهی حضرت محمد بن عبدالله (ص) فرمودند: «هر کس به علماء ربانی توهین و بی حرمتی کند به من توهین کرده است و هر کس به من توهین کرده باشد مسیرش به سوی آتش و جهنم است. هر کس به علماء ربانی تکریم و احترام کند به من تکریم کرده است و هر کس به من تکریم کند خدا را تکریم نموده است و هر کس خداوند را تکریم کند مسیرش به سوی بهشت است» و در شعری توی پایان قطعه فرمودند: «حرمت عالمان بدار ای دوست» کاملاً درس بود. می شود دنبالش گفت حال اگر یک شیخ (که حتی در حد عالم نیست چه رسد «علماء ربانی» بر وی صدق کند) بیاید به خود رسول خدا (ص) و حضرت امیر (ع) اسائه ی ادب و درشتی کند تکلیف علمای الهی با این شیخ چی است؟ من باشم این بیت را در شکل دوم هم می نوشتم: «حرمت خاتم (ص) امیر مؤمنان (ع) بدار ای دوست» از حاج آقا شفیعی مازندرانی  بزرگ و خردمند مدرسه تشکر می شود. پایان. راندیان. نویسنده: اُنظُر اِلی ما قالَ.

 

حاج آقا شفیعی مازندرانی: بسم الله الرحمن الرحیم. در نوشته ی بزرگوار محترم حاج آقا شفیعی مازندرانی روایت و شعری آمد که مهم بودن آن هیچ شک نیست. ایشان نوشتند پیامبر بزرگ الهی حضرت محمد بن عبدالله (ص) فرمودند: «هر کس به علماء ربانی توهین و بی حرمتی کند به من توهین کرده است و هر کس به من توهین کرده باشد مسیرش به سوی آتش و جهنم است. هر کس به علماء ربانی تکریم و احترام کند به من تکریم کرده است و هر کس به من تکریم کند خدا را تکریم نموده است و هر کس خداوند را تکریم کند مسیرش به سوی بهشت است» و در شعری توی پایان قطعه فرمودند: «حرمت عالمان بدار ای دوست» کاملاً درس بود. می شود دنبالش گفت حال اگر یک شیخ (که حتی در حد عالم نیست چه رسد «علماء ربانی» بر وی صدق کند) بیاید به خود رسول خدا (ص) و حضرت امیر (ع) اسائه ی ادب و درشتی کند تکلیف علمای الهی با این شیخ چی است؟ سوال بنده جدی است. ضمناً بنده این بیت شعر حاج آقا را در شکل دوم هم این گونه می نوشتم: «حرمت خاتم (ص) امیر مؤمنان (ع) بدار ای ...» از حاج آقا شفیعی مازندرانی  بزرگ و خردمند مدرسه تشکر می شود. پایان. راندیان. نویسنده: اُنظُر اِلی ما قالَ.

 

حاج آقا شفیعی مازندرانی [در پاسخ به ْ ْ] السلام علیکم و رحمه الله. متشکرم. از شما چه پنهان که مصرع «حرمت عالمان بدار ای دوست» پس از تعبیر عالمان ربانی  آمده است لذا شامل غیر نمی شود  و سزای  هر کس که به ساحت پیامبر و امامان جسارت کند از شمار عالمان خارج بوده خدا ی عادل در کمین اوست و تعیین مصداق نیز با خدای حکیم است.

 

انظر [در پاسخ به شفیعی مازندرانی] بسم الله الرحمن الرحیم. محضر عالم ربانی حاج آقا شفیعی مازندرانی سلام عرض می کنم. در جواب آن مقام محترم و بزرگ مدرسه آنچنان حکمت و صراحت جمع است که جای هیچ ابهامی را نگذاشته است. محضر شریفتان ادای احترام می کنم. سلامتی و طول عمر می خواهم برایتان. خداوند متعال وهاب به شما عطایای بیشتر دهد تا از علمتان یاد بگیریم. پایان. راندیان. نویسنده: اُنظُر اِلی ما قالَ.


علاوه بر اسرائیل، تابو کنارش شکست

در فارسی یک لغت مرموز زیست می کند و همه را به مرز پرهیزه و ریسک می اندازد و همان سبب می شود انسان از اقدام ترس و شک داشته باشد و اگر هم کسی متهور و بی باک باشد لااقل وی را هم در محدوده ی اضطراب آمیز نگاه می دارد. حمله ی به اسرائیل برای برخی تابو بود، در عملیات تنبیه سحر دیشب اسرائیل به دست سپاه و ارتش به عزم رهبر بی نظیر جهان اسلام حضرت آقا حفظهُ الله علاوه بر تنبیه این رژیم حرامی حربی، این لغت برای همیشه نزد ملت شکست. بنده از شکستن این تابوی بزرگ (که خیلی ها را در مرز باید و نباید و تب و لرز حبس می کرد) به میزان بالاتر از خود تحقیر استراتژیک اسرائیل، به خوشحالی و غرور رسیده ام. ایران این تابو را نه در ایران بلکه در منطقه ی خاور میانه درهم شکست. کار نکرده ی ده ها سال کشورهای عربی، دیشب سحر توسط عزم آهنین مقام معظم رهبری به دستان ارتش و سپاه انجام شد. تابو عین شیشه شکست. از این به بعد فرمول هر گونه حمله ی پیشدستانه هجومی یا پسدستانه ی تنبیهی و تلافی گرانه، دست قوای نظامی ایران افتاد و آسمان اسرائیل تست شد و این اقدام تنبیهی با خردمندی رهبری عظمای انقلاب می تواند آزمودن اتمی را (اگر وقت حمله ی با آن فرا رسد) را شدنی کند و تابوی اتمی هم به یمن و نعمت حمله ی شجاعانه ی دشب بشکند و جهان را به بهت فرو برده است. ایران و رهبرم پای استمرار شما ایستاده ایم. ای موشک های کلاهک بارانی بالستیک دیشب کار خود را به رخ کشیده اید، این دفعه وقت اتمی رسد تابو دیگر معنی ندارد. عبور کنم. پایان. راندیان. نویسنده: اُنظُر اِلی ما قالَ.

 

چرا باید اعلام جرم علیه ی عباس عبدی و روزنامه اعتماد درست باشد؟

آنچه بنده تشخیص دادم و دقیقاً خواندم این است تحلیل عباس عبدی در روزنامه اعتماد مورخ روز ۲۶ فروردین ۱۴۰۳ از لحن ژنرال های اسرائیلی، اسرائیلی تر بود. اگر گفته شود آقای عباس عبدی در حد نازل یک سرباز جانثار و مدافع رژیم اسرائیل، رفتار کرده است، جز راست چیزی نگفته ام. به صحبت یا همان تحلیلش در روزنامه توجه کنید تا عمق فاجعه از سوی یک فرد که مال خاک ایران است را متوجه شوید:


اوایل تحلیلش نوشت: «ابتدا بگویم که برخلاف تصور رایج معتقدم که حمله اسراییل در اصل واکنشی بوده است و نیازی به پاسخ و واکنش ایران ندارد. اسراییل در جریان جنگ غزه بزرگ‌ترین لطمه نظامی و حیثیتی و سیاسی را از سال 1948 تاکنون متحمل شده و هنوز نیز از زیر بار این ضربه خارج نشده است. درست یا نادرست آنان حداقل بخشی از این وضع را محصول سیاست‏های ایران می‏دانند و اقدامات خود را واکنشی به این وضعیت معرفی می‌کنند. پس معتقدم که نیازی به پاسخ نظامی ایران نیست.»


نظریه: واقعاً از این میزان حامی بی مواجب اسرائیل شدن، کسی پست تر را سراغ دارید که در روزنامه ی داخل ایران چنین خیانتی مرتکب شود و آقای الیاس حضرتی هم، بدون غیرت و حمیت آن را چاپ کند؟! حرف این فرد که برخی ها در فضای داخل نشخوارکننده ی تحلیل های غلط وی شده اند این است اسرائیل حق دارد که دارد دست به این کارهای نظامی می زند. واقعاً عجب نکردم. چون ماهیت تغییریافته ی این سری افراد برایم خیلی وقت است مشخص است.

 

اواخر تحلیلش بدتر از اوایلش نوشت: «ولی بازدارندگی از طریق تسلیحات متعارف با کشوری که موجودیت آن را به رسمیت نمی‏شناسند یا خواهان نابودی آن هستند بی ‏معناست و قابل اجرا نیست. بنابراین دیر یا زود به مرحله‏ای می‏رسیم که ظاهرا تاکنون از آن پرهیز کرده‌ایم. راه‌حل چیست؟ جز تغییر سیاست‌های کلان منطقه‌ای هیچ راهی مانع درگیری احتمالی نخواهد شد.»


نظریه: منظور اصلی اش این است ایران سیاست بازدارندگی اش علیه ی اسرائیل غلط است و این ایران است که باید راهبرد خود را اصلاح کند، نه اسرائیل که شئونش جنایت و نامشروعیت است. از یک ایرانی با این مقدار فضاحت گفتار، واقعاً باید انگشت به دهان شد. این در حالی است چنین خائن هایی خود را اصلاح طلب می دانند.


نتبجه ی بنده این است اعلام جرم دادستانی علیه ی عباس عبدی و روزنامه اعتماد کاملاً درست است که امشب اعلام شده است که باید فردا در دادگاه حاضر شوند. بنده این حرکت دادستانی را مطابق منافع ملی می دانم. چون این فرد لیاقت چنین نوشتن هایی را از دست داد که سمت مخاصم نامشروع و ستمگر منطقه ی اسلام ایستاد و علیه ی ایران و منافع و امنیت سخن سخیف زد. پایان. راندیان. نویسنده: اُنظُر اِلی ما قالَ.

 

برخی ها مدافع شیطان شدند

آقای ماشاالله شمس الوعظین یکی از چهره های آشنا با مسائل خاور میانه بر  خلاف آقای عباس عبدی (که با تحلیل کاملاً خطا و غلط در حمایت از اسرائیل وارد صحنه شده بود) به درک درستی رسید و حرف مهمی زده است. از دید بنده لازم بود در جهاد تبیین از این موضع شمش الواعظین ابراز خوشحالی کنم. وی «با اشاره به برخی جوسازی‌های رسانه ای عده ای وطن فروش، گفت:

 

«متأسفانه در داخل برخی ها مدافع شیطان شدند و بیان می کنند که هیچ اتفاقی نیفتاده است و اصلاً موشک‌ها برخورد نکرده اند؛ آنها ۹۹ درصد روایت اسرائیلی ها را مطرح و بازتولید می‌کنند که این امر بسیار خطرناک است.»


به نوبه ی خودم از این موضع خوب و مطابق به واقع و غیرت آقای ماشاالله شمس الوعظین کارشناس خبره ی منطقه (و سردبیر اسبق روزنامه های کیهان دوره ی اصغری، جامعه، توس، آزادگان) حمایت می کنم که با شجاعت «عملیات تلافی جویانه ی شب گذشته ایران به اسرائیل و تدوین نقشه ی این عملیات و انجام آن را "کاملاً هوشمندانه" توصیف کرد و گفت:

 

«آنطور که دیدیم، ابتدا پهپاد‌ها به حرکت در آمدند و سپس موشک‌های کروز و بالستیک شلیک شدند که این حرکت سبب به هم ریخته شدن سامانه‌های پدافندی اسرائیل شد و موجب شد تا موشک‌ها به اهداف برخورد کرده و آنها را نابود کنند."


بنابراین این موضع وی دقیق و منصفانه درست است که «برخی ها مدافع شیطان شدند». شک ندارم تنها مدافع شیطان (آمریکا) و بچه شیطان (اسرائیل) نشدند بلکه فضای داخلی ایران را نسبت به نظام و انقلاب بدبین کردند. پایان. راندیان. نویسنده: اُنظُر اِلی ما قالَ.

 

بهرام اکبری در نقد اُنظُر: بسم الله الرحمن الرحیم. سلام علیکم دوستان و سروران ، اول اینکه حقیر دست نیروهای مقاومت را که در مقابل نظام سلطه (سلطه گر و سلطه پذیر)  را که در هر کجای جهان هستند می بوسم ، ولی در مقابل بعضی تفکرات شاید سکوت مورد رضایت حق تعالی نباشد ، و اگر بیان نشود ، مورد سخط خداوند متعال قرار بگیرم ، شاید من اشتباه می کنم ، اگر اشتباه می کنم مرا راهنمایی کنید، مثل آنچه که می آید . چطور گذشته افراد را با یک جمله نادیده می گیریم (شمس الواعظین ) و به عنوان جهاد تبیین ازش یاد می کنیم و در صدد تمجید یک شخص بر می آئیم، و او را می ستائیم  .و در مقابل ،  براحتی تمام گذشته یک فرد را نادیده می گیریم و یک اشتباه او را آنچنان بزرگ می کنیم و هر چه القاب ناپسند هست را به او نسبت دهیم و در صدد تخریب او بر می آئیم ، هر چند اشتباه یک شخصیت  دینی و تاثیر گذار در جامعه ، ضرر بزرگی دارد و جبرانش مشکل است . به نظرم گذشته افراد مهم است ، همچنانکه  علی علیه السلام را به عنوان اولین ایمان آورنده و اولین نماز گذار با پیامبر ، و قرابت و خویشاوندی او را به پیامبر به رخ دیگران  می کشیم . نسب هم مهم است ، و پیامبر می فرماید ما از رحم های پاک از نسلی به نسلی انتقال پیدا کردیم . ما چه مسئولیتی  در مقابل اشتباه یک عالم دینی داریم؟ یک دیدگاه ؛ باید غصه بخوریم ، به خاطر اشتباهی که از یک عالم دینی سر زده و باید طبق قانون با او برخورد شود، هر چند از کارش پشیمان شود و در پیشگاه خداوند توبه کند . دیدگاه دیگر ؛ اینکه بنشینیم و هر روز او را مورد لعن و ناسزا قرار بدهیم ، و بعد هم با یک معذرت خواهی و ارجاع مسئله به یک مرضی الطرفین سر و ته قضیه را هم بیاوریم . شما بهتر می دانید،  آب ریخته را نمی شود جمع  کرد هم چنان که آبروی ریخته را ، البته انسان باید در پیشگاه خداوند ، عزیز باشد ، هر چند عده ای بخواهند او را از چشم مردم بیندازند . لکه دار کردن و تخریب یک شخصیت  ، خصوصا اگر آن چهره روحانی باشد ،  تطهیرش سخت ،  حتی غیر قابل جبران است،  بالاخره یک چیزی در ذهن بوجود آمده است ،   همانگونه که گفته می شود ، توبه کننده از گناه مثل کسی است که گناه نکرده باشد ، و همانطور که می دانید مثل با عین فرق دارد .از همه دوستان عزیز ، البته به اساتید و روحانیت محترم جسارت نباشد ، از دوستان می خواهم مواظب باشیم خدای نکرده به دام روحانیت ستیزی نیافتیم ، همانگونه که انقلاب ما بدون نام امام خمینی در هیچ جای جهان شناخته شده نیست،  اگر بخواهیم روحانیت را از انقلاب جدا کنیم ، که جلودار انقلاب بوده اند ، و در بین اقشار بیشترین قشری که در هشت سال دفاع مقدس به تناسب آمار به شهادت رسیدند ، قشر طلاب و روحانیون بودند. و نقش آنان را در پیروزی انقلاب نمی شود نادیده گرفت. در فضای رسانه اگر شخص بتواند مخاطب خودش را عصبانی کند و طرف مقابل از خودش دفاع کند به هدفش رسیده است ، و خود دفاع یک نوع عقب نشینی است ، و باید در مقابله با یک جریان فکری حالت تهاجمی داشته باشیم ، نه حالت تدافعی .برادران حزب اللهی و انقلابی که در فضای مجازی فعال هستید ، دست از خود زنی برداریم . و بگذارید آن صفا و صمیمیتی که در گروه بوده حفظ شود. در آخر هدایت همه را از خداوند متعال خواستارم ، ممکن است  بعضی این دعا را خوش ندارند ، ولی خود خداوند به این دعا را به ما تلقین کرده است که حداقل روزی ده بار این را از خدا بخواهیم ، و این بهترین دعاست (اهدنا الصراط المستقیم ) هدایتی که همراه با مقاومت باشد ، و از عزیزان می خواهم این دعا را در حق بنده بفرمائید.  والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته. بهرام اکبری لالیمی.

 

شیخ مالک رجبی دارابی [در پاسخ به بهرام] سلام علیکم صباح الخیر احسنتم جناب سرهنگ اکبری نکات خوبی را اشاره داشتید نایب الزیاره ما در حرم امام رضا علیه السلام باشید.خدا نگهدار شما.

 

امیر رمضانی [در پاسخ به بهرام]درود و صبح بخیر جناب اکبری عزیز. اول با متن موافقم. دوم این گلایه را از شما و سایر دوستان دارم که در بحبوحه ی جنگ (گفتگو و تبیین) چرا وسط نیامده و  طرف حق یا حقیقت یا درست را نگرفتید و یا سفارش به سکوت و آرامش نکردید . الان که دو نفره به تفاهم رسیدند و.... از همدیگر عذر خواهی کردند و حلالیت طلب کردند . باشه نقلی نیست. نه فاملیت را پاس داشتید. نه روحانیت را و نه سیادت را و نه صلح طلبی کردید. پر فروغ باشید.


وقتی برخی کشورها انصاف می ورزند ولی برخی قلیل ایرانی ها اجحاف!

به قلم اُنظُر: این نوشته ام صرفاً نقب است بر نشست (۲۶ / ۱ / ۱۴۰۳)  دیشب شورای امنیت سازمان ملل در مورد اقدام قهرمانانه ی موشکی / پهپادی ایران به عزم رهبر عظمای جهان اسلام خامنه یی (حفظهُ الله) محبوب دل مسلمانان، که وقتی روی محتوای حرف های برخی از کشورها در این جلسه ی مهم تاریخی دقت کردم به این نتیجه رسیدم سطح آگاهی و برخورد از روی انصاف با مسائل، در بینش آنها مطلقاً در این موضوع حمله ی تلافی ایران به اسرائیل، از برخی از مدعیان در داخل ایران که خود پیشرفته و توسعه گرا می دانند، برتر و بهتر بوده است. تأسف باید خورد بر حال کسی که خاک ایران را با حرف های بی پایه و غلط، به اسرائیل متجاوز می فروشد. شاید مرضی در کار باشد، اما بیشتر باید احتمال داد از سر لج با نظام مبتلا به این جور موضع و مبانی شده اند تا نشان دهند همچنان سر موضع اند عین زمان مرصاد که بچه های سازمان منافق وقتی به آنها در زندان می گفتند سازمان شما دیگر سازمان نیست بلکه لشکری از لشکریان صدام شده است و با ایران دارد می جنگد و وارداستان های غربی را اشغال کرده است جواب می دادند ما سر موضع خود ایستاده ایم. سیاسیون (برخی شون) حالا عیان همین افراد شدند که در موضعگیری و سخنوری سیاسی، دارند با این جور حرف های بدتر از لحن اسرائیل و زشت تر از موضع انگلستان، به نظام ایران می گویند ما همچنان سر موضع ایم!!

عبور کنم... قسمت دوم همین بحث مهم روز را در پی می نویسم:


دنباله ی قسمت اول:

سخنان عالی نماینده الجزایر در نشست شورای امنیت:


«اقدام اسرائیل در حمله به کنسولگری ایران خودسرانه بود. اسرائیل کاری کرد که اوضاع منطقه به اینجا برسد. نسبت به سیاست دوگانه ی (آمریکا) هشدار می‌دهیم. سیاست‌ها باید برای همه یکسان باشد. نمی‌شود اول به خاک یک کشور حمله شود و با آرامش برخورد کنیم و وقتی پاسخ دادند نوع دیگر رفتار کنیم. ما بر سر دوراهی قرار داریم، یا باید قوانین بین المللی را رعایت کنیم یا وارد هرج و مرج شویم. هرگونه حمله به رفح کاملا غیرقابل قبول است و باید از آن اجتناب کرد. صلح و امنیت با توانمند ساختن مردم فلسطین برای استفاده از حقوق خود حاصل می‌شود. خاورمیانه شرایط حساسی را پشت سر می‌گذارد که همه را ملزم به پیروی از قوانین بین المللی می‌کند."

 


نظریه: اگر نام نماینده ی الجزایر را از سر این سخنان مهم در امنیتی ترین نهاد جهان را حذف کنیم (مَن قالی نشویم، ما قالی شویم) انگار تصور می کنیم سخن به این زلالی و انصافی از نای پاک یک سرباز تحت فرماندهی شهید سپهبد قاسم سلیمانی بیرون جهیده است. واقعاً بالیدن دارد این فهم کشور الجزایر که پیشتاز مبارزه با خوی کثیف غرب در دوره ی استعمار کهن بود و با نبرد با استعمار اروپا فرانسه ی متجاوز به استقلال رسید آنم با بیش از یک میلیون شهید مبارز راه وطن و اسلام.


دنباله ی این نقب در قسمت سوم:

 

سخنان درخشان نماینده ی روسیه در نشست شورای امنیت:

 

«شاهد نمایش ریاکاری و استاندارد‌های دوگانه در شورای امنیت سازمان ملل هستیم. دبیرکل سازمان ملل حمله ایران را بلافاصله محکوم کرد، اما در مورد حمله اسرائیل به کنسولگری ایران چنین واکنشی نداشت. این رویکرد درست نیست. ما در نشست شورای امنیت هشدار دادیم که اقدام اسرائیل باید صراحتا محکوم شود، اما به آن توجهی نشد. ما پیشنهاد پیش‌نویس برای یک بیانیه، اما آمریکا، انگلیس و فرانسه از پذیرش اصول قوانین بین‌المللی خودداری کردند و آن را نپذیرفتند. کشور‌های غربی از جمله فرانسه، انگلیس و آمریکا از حمایت از بیانیه‌ای در محکومیت حمله اسرائیل به کنسولگری ایران در اول آوریل خودداری کردند و اکنون ایران را محکوم می‌کنند و این «ریاکاری آن‌ها را» نشان می‌دهد. نتیجه اکنون برای همه روشن است. شما به خوبی می‌دانید که حمله به یک مرکز دیپلماتیک اقدامی جنگ طلبانه بر اساس قوانین بین‌المللی است و اگر یک نمایندگی غربی مورد حمله قرار می‌گرفت، بلافاصله شما انتقام‌جویانه واکنش نشان می‌دادید. این رویکرد به این دلیل است که برای شما، هر امری که به نمایندگی غربی و شهروندان غربی مربوط می‌شود مقدس است و باید از آن محافظت شود. اما وقتی صحبت از حق سایر کشورها، از جمله حق دفاع از خود در مورد اتباعشان می‌شود، موضوع متفاوت است. اگر کنسولگری یا سفارت کشور غربی هدف قرار می‌گرفت بلافاصله همین کشور‌ها آن را محکوم می‌کردند و خواستار تنبیه متجاوز می‌شدند، اما وقتی پای کشور‌های دیگر وسط می‌آیند و آن‌ها می‌خواهند از حق دفاع از خود استفاده کنند غربی‌ها استانداردِ دوگانه خود را به نمایش می‌گذارند. ما زمانی که آمریکا سردار قاسم سلیمانی را مورد حمله قرار داد اخطار دادیم که اقدامات آمریکا منطقه را بی‌ثبات خواهد کرد. امروز در شورای امنیت، آنچه ما شاهد آن هستیم، نمایش ریاکاری و استاندارد دوگانه است که تماشای آن شرم آور است.»

 


نظریه: این سخنان روسیه در نشست نوعی محاکمه ی علنی و مهم غرب بود که تمدنش را هم خود غربی ها و هم دست نشانده ی آنها (اسرائیل) به معرض فساد بزرگ فروپاشی برده اند. اگر حوصله نکردید، سر وقت  مجدد این صحبت روسیه را با تأنی بخوانید و مقایسه کنید با رفتار برخی ها در ایران که به جای محکوم کردن اسرائیل، تشبث جستند به ایرادهایی از جنس بنی اسرائیل که تا توانسته بودند به آزار و اذیت موسی (ع) و هارون (ع) و عیسی (ع) سه پیامبر الهی پرداخته بودند.

عبور کنم...


دنباله ی این نقب در قسمت چهارم:

 

سخنان کینه توز و سخیف نماینده ی انگلیس در نشست اضطراری شورای امنیت :

 

«ایران نقش بی‌ثبات‌ساز در منطقه دارد. حمله شب گذشته اولین حمله مستقیم ایران به خاک اسرائیل بود. نیت ایران ایجاد آشوب در منطقه است. حمله بی‌مورد ایران به اسرائیل که جان هزاران نفر را تهدید کرد، محکوم می‌کنیم. لندن از امنیت اسرائیل دفاع می‌کند. ما طرف‌ها را به خویشتن‌داری دعوت می‌کنیم.»

 


نظریه: واقعیت این است انگلیس خشمگین است موشک ها از تیررس پدافند چند کشور از جمله ارتش سلطنتی این کشور عبور کرد و به هدف ها اصابت کرد و اسرائیل در افکار ملت های جهان خورد و حقیر کرد. صحبت خشم آلود و غلط انگلیس لحنی شبیه لحن برخی داخلی ها را دارد که گوششان به سمت بنگاه های خبری آن سوی مرزها تنظیم است. این موضع بد و زشت و حقیقت گریز انگلیس نشان حقانیت ایران است. به فرموده ی امام امت رضوان الله وقتی آمریکا و انگلیس از ما تعریف کردند آنجا به خود شک کنیم (نقل غیرمستقیم کردم شاید الفاظ امام عین این جمله نبوده باشد.)

عبور کنم...
دنباله ی این نقب در قسمت ششم:

 

اما سفیر اسرائیل غاصب  به نقل از منابع «درین نشست مدعی شد حمله ی ایران تهدیدی برای مسجد الاقصی و مسلمانان بود و ویدئویی از پرواز موشک‌های ایران بر فراز مسجد الاقصی نشان داد و صفحه نمایشگر خود را حتی به سمت سفیر ایران را گرفت. و تهران را متهم به نقض قوانین بین المللی کرد و گفت امروز ماسک ایران افتاد. این کشور خود را به عنوان عامل بی‌ثباتی منطقه معرفی کرد. تنها راه مقابله، محکوم کردن ایران و مقابله با آن‌ها است. تصور کنید که ایران به سلاح هسته‌ای هم دست پیدا کند. همه می‌دانیم که ایران در حال غنی‌سازی اورانیوم است.»

 


نظریه: فقط یک خط: اسرائیل و همپالگی هایش در داخل دادشان فلک را کر کرد که موشک های ایران توسط پدافند دفع شد! ولی در این نشست جهانی اعتراف کرد موشک‌های ایران بر فراز مسجد الاقصی بود. تناقض از این گویاتر نبود. بقیه ی حرف های این رژیم ارزش جواب ندارد. فقط همین: پس موشک از میدان وسیع پدافندهای پیشرفته ی آمریکا، فرانسه، انگلیس، برخی اعضای ناتو و حتی سیستم ضد بالستیک فلاخن داود و پدافندهای ضد کروز پیکان گذشت و همین آنها را حیرت زده کرد که ایران «می تواند».

عبور نکنیم. بگویم: راست گفت و درست فرمود رهبر بااقتدار و باتقوای ما امام خامنه یی : "ایران قوی و معنوی". همین است، همین. رهبر عزیزم. بار الها ایران را از کمند کینه ورزان بیرون و درون مصون کن! پایان. ۲۷ / ۱ / ۱۴۰۳ ،، راندیان. نویسنده: اُنظُر اِلی ما قالَ.

 

جواب انظر به حاج بهرام اکبری بسم الله الرحمن الرحیم

آقایان حاجیان با حساب کاربری آقای حاج آقا «بهرام اکبری لالیمی» و حاج آقای «مالک رجبی دارابی»

سلام می کنم به محضر شریفین شما دو بزرگوار که هم متن نگاشته شد و هم متن، زیر تأیید یک عضو محترم رفت و این به معنای قبول متن توسط این دو بزرگوار مدرسه است.

 

پاسخ های بنده در سه سطح:

 

یک در رأس حرفم صاف بگویم بنده (اُنظُر) تحت زعامت شما دو بزرگوار نیستم، خودم عقل دارم و بینش و موضع.

 

دو در وسط بگویم اگر تز شما درست باشد، نعوذ بالله امام امت رضوان الله را چه در روزهای نهضت و چه در طول امامت، باید ضدروحانیت ترین!! فرد تلقی کرد! چون آن امام راحل و جاوید در ادبیاتش بیش از سایر علمای اعلام، فرق مفرّق میان روحانیت درستکار و روحانیت فریبکار گذاشته بودند . آنقدر در الفاظ امام امت نسبت به دسته ی دوم روحاینت بداعت و حیرت و روشنگری است که کافی است آدم ده تا از آن را شماره کند. خصوصاً این جمله ی آن حضرت با نقل غیر مستقیم:

 

خون دلی که این پدر پیرتان از روحانیت خشک مقدس حوزه خورده از شخص شاه نخورد.

 

دومی حرفش این بوده است باز با نقل غیر مستقیم:

 

مصطفی (حاج آقا شهید آیت الله سید مصطفی خمینی فررند ارشد امام که دم در ورودی صحن ساعت حرم امام علی (ع) کنار فقیه مقدس اردبیلی مدفون است) از کاسه ای در مدرسه ی حوزه قم (یا نجف. دقیق نمی دانم) آب نوشید، کاسه را آب کشیدند. گفتند نجس شد چون پدرش (امام خمینی ره) فلسفه درس می دهد.

 

باز مورد دیگر. امام امت نقل طعنه آمیز زد که

 

کتاب فلسفه را در حوزه برخی ها با انبردست بلند می کردند چون قائل بودند نجس است!

 

این رفتارها مگر از برخی از روحانیت سر نمی زد؟ باید طرفدار این نوع آخوندها هم مگر بود؟؟؟؟ انجمن حجتیه را کدام صنف تأسیس کرد؟ حتماً نمی گویید صنف غیر روحانی. باید از این روحانیت هم تبعیت کرد؟ که قائل اند فساد عالم را سر بگیرد امام زمان (عج) ظهور می کند. عبور می کنم. بخواهم نمونه بیاورم صدها ورق می شود. مگر آنها که درس فلسفه ی شادروان مفسر کبیر قرآن علامه طباطبایی را ب بدترین رفتار تعطیل کرده بودند از میدان بار آمده بودند؟!! یا از خود درون حوزه علمیه؟ که حتی آیت الله مرجع اعلم بروجردی را مجبور کردند که از علامه بخواهد درس را تعطیل کند و به جلسات خصوصی معدود انتقال دهد. خدایا ما را تابع روحانیت بیدار که حق پیشوایی دارند باقی بدار نه روحانیت کجدار که چشمشان فقط به تصفیه و مفاصا حساب مالی مردم به نفع جیب گشادشان هستند. بنده سر نهضت را روحانیت می دانم و خودم را پیروشان. شرط دارد پیروی بنده: بیدار باشند و منزه و آداب طلبگی را رعایت کنند و در زندگی رفاه زده غرق نباشند. رأی بنده: غالب روحانیت ایران پاک و قابل پیروی کردن هستند. افتخارم این است تزم اسلام همراه با روحانیت منزه است.

 

سه در آخر هم عرض کنم در مورد موضع حقگرایانه ی اخیر آقای ماشاالله شمس الوعظین نوشتم دیشب:

«از دید بنده لازم بود در جهاد تبیین از این موضع شمش الواعظین ابراز خوشحالی کنم»

 

آیا اظهار خوشحالی از موضع خوب یک چهره که نظرش می تواند رأی برخی از جوان های جامعه را مسلماً به حقیقت برگرداند، بد است؟

 

در ثانی نوشتم:

"به نوبه ی خودم از این موضع خوب و مطابق به واقع و غیرت آقای ماشاالله شمس الوعظین کارشناس خبره ی منطقه (و سردبیر اسبق روزنامه های کیهان دوره ی اصغری، جامعه، توس، آزادگان) حمایت می کنم که با شجاعت «عملیات تلافی جویانه ی شب گذشته ایران به اسرائیل و تدوین نقشه ی این عملیات و انجام آن را "کاملاً هوشمندانه" توصیف کرد:

 

بنده به آوردن الفاظ دستور زبان فارسی در جملات نقش قائلم. اگر دقت کرده باشید نوشتم "این" موضع خوب و مطابق به واقع و غیرت. به قید اشاره ی مقید «این» شاید حوصله نکردید دقت ورزید. وقتی جایی کسی "این" می آورد یعنی دارد صراحتاً می گوید شاید و حتی حتماً با سایر مواضع و مبانی آن شخص موافق نباشد.

 

خدایا شما دو بزرگوار را برای جامعه و مدرسه و خانواده تنی سالم و روحی پرنشاط دهد که نشاط آور هم هستید تا جایی که نوشته های شما دو شریف را می خوانم و برایم بعضاً جذاب اند

 

جای تکرار است که اعلام کنم بنده تحت زعامت شما دو بزرگوار نیستم که عقل محترم شما را در کله ی خودم قرار دهم و عین به عین شما فکر کنم. بگذاریم عقل هر کس تراوشش را بکند. برای بنده دیکته کردن کاری در ردیف کلاس یک نشستن است. برای عقل و فهم هر دوی شما خوبان و محترمان ارزش و استقلال و حتی نقادی قائلم. تشکر فراوان می کنم مرا و گفته های مرا مورد نقادی و گلایه قرار دادید. مدرسه جایی برای نقد و حرف و حتی گاه چالش است مگر شما دو برادر خوب که طلبه اید با مباحثات همبحثها در محیط حوزه آشنا نیستید. حتماً هستید. سلام بازم به روی ماه شما.

پایان. راندیان. نویسنده: اُنظُر اِلی ما قالَ.

 

اُنظر[در پاسخ به بهرام اکبری لالیمی] بسم الله الرحمن الرحیم. برادر محترم حاج آقا اکبری بزرگوار سلام محضر شریفتان عرض می کنم. جواب شما دارای بالاترین وصف اخلاقی است. عین متن جواب شما را در میان ریپلای جای می دهم تا بار دیگر برجسته شود: حاج آقای بهرام اکبری لالیمی به اُنظُر:

 

«سلام علیکم به آقای (انظر الی ما قال و لا تنظر الی  من قال) در رابطه با متن قبلی شما من به قسمت دوم حدیث بالا دقت نکردم. فکر کردم آوردن اسم اشخاص و تعریف و تمجید از یک شخص [آقای شمس الواعظین] با یک موضع گیری، به ذهن مخاطب الغاء شود که مورد تائید ماست و در صدد تطهیر آن شخص هستیم. (طبق قاعده ی کار برادرت را حمل بر صحت قرار بده)  حسن ظن   را بر خود لازم می دانم. همه مطالب شما را که آوردید دیدم و استفاده کردم از اینکه فعال و دغدغه مند هستید ستودنی است. برای شما آرزوی توفیقات بیشتر را دارم. یا علی مدد. الاحقر بهرام اکبری."


یک مورد این است حرف شما راست است اگر کسی بخواهد کسی را تطهیر کند باعث القاء در ذهن مخاطب می شود که مثلاً اُنظُر داشت آقای ماشاالله شمس الواعظین را کامل فردی موجه جلو می داد که خود به این نتیجه رسیدید قصدم این نبود که کارکردها و کارنامه های وی را کاملاً مورد تأیید قرار دهم. مورد جزئی: شما برداشت بر الغاء (لغوکردن) گرفتید. احتمال می دهم منظور حضرتعالی همان القاء (دمیدن / آموختن) باشد. یک مورد این است فوری به قاعده ی حمل بر صحت تمسک جستی که نشان بزرگمنشی شماست. یک مورد دیگر این است فرمودید: «همه مطالب شما را که آوردید دیدم و ..." بنده هم از نگاه حکیمانه ی آن بزرگ و استاد بااخلاق مدرسه تشکر فراوان می کنم و اخلاقیاتتان را خوب می دانم. خود آن حضرت که عالِم به احوال روحانیت است مسلماً فرق می گذارد میان آن دو شیخ که بر سر قضیه ی زمین حوزه و بکارگیری لفظ غلط و اسائه ی ادب به ساحت دو معصوم مقدس و بی نظیر اسلام (علیهما صلوات الله و سلامهما) با عالمان ربانی باتقوا. خدا را شکر در همین مدرسه پس از کمی تأخیر بزرگواران رفتار آن دو شیخ را مورد نقد و رد کردار قرار دادند. بنده هم برای محضرتان حسن جمال و حسن گفتار و حسن کردار قائل هستم. پایان. راندیان. نویسنده: اُنظُر اِلی ما قالَ.

 

نظر الیاس حضرتی و مرزبندی با عباس عبدی

دیشب در نوشته ام «چرا باید اعلام جرم علیه ی عباس عبدی و روزنامه اعتماد درست باشد؟» از اعلام جرم دفاع کرده بودم اینک خود آقای الیاس حضرتی صاحب امتیاز روزنامه اعتماد و سایت اعتمادآنلای پا به جلو گذاشت در یادداشت "سپاس از برادران سپاهی‌ام" رسماً با عباس عبدی در این مورد خاص (حمله ی مشروع مقتدر و تنبهیی ایران به اسرائیل) مرزبندی کرد. چه خوب است دانست او چه نوشت تا نشان در جرم عبدی شریک نیست هرچند به نظر بنده روزنامه اش در مورد این مسئله ی ملی مجرم است. او نوشت و ان شاالله روی همین موضع اش با خائنان مرزبندی داشته باشد: نقل قول از نوشته ی وی:

 

«قبل از هر چیز لازم است از برادران سپاهی‌ام قدردانی کنم به خاطر اینکه تصویر زیبایی از افتخار و اقتدار ملت ایران را در فضای منطقه‌ای و جهانی به نمایش گذاشتند. سپاهیانی که ابهت پوشالی و طلسم ضربه ناپذیری و نفوذناپذیر بودن صهیونیست‌ها را در هم شکستند و اقتدار ایران و ایرانی را به رخ جهانیان کشیدند... روز گذشته، دلاوران سپاهی کشورمان نیز ضرب شست محکمی به اسراییل وارد ساختند و هیمنه این رژیم را فرو ریختند. نباید فراموش کرد که مواجهه ایران نه با اسراییل بلکه با امریکا و 9 کشور دیگر شامل ناتو و برخی کشورهای منطقه‌ای از جمله اردن بود. اما با همه این حمایت‌ها، حراست‌ها و حفاظت‌های غرب و اعراب از اسراییل، قدرت موشکی و پهپادی جمهوری اسلامی توسط دلاور مردان سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و پشتیبانی ارتش و مجموعه مردان بزرگی که برای امنیت و اقتدار ایران زحمت می‌کشند، مرزهای کشور را درنوردید و به قلب اسراییل رسید. این عملیات‌های ترکیبی نشان داد جمهوری اسلامی قدرت بازدارندگی بسیار گسترده‌ای دارد و در برابر طمع و تهاجم و تجاوز هر کشوری ساکت نخواهد نشست و از حقوق قانونی مردم ایران در سطح بین المللی دفاع می‌کند. در واقع ایران در بامداد یکشنبه قدرت خود را به رخ متجاوزان کشاند و با صدای بلند اعلام کرد اگر ضربه‌ای بزنند، ضربات شدیدتری دریافت خواهند کرد. در این میان، پیروزی اصلی اما شکستن بت اسراییل و انهدام فضای اغراق‌آمیزی بود که پیرامون این رژیم جعلی ایجاد شده است. برای این فتح و ظفر باید به تمام نیروهای خدوم نظامی و امنیتی، همچنین رهبر انقلاب و برادران خودم در سپاه پاسداران تبریک گفته و از آنان به خاطر این افتخار‌آفرینی تشکر کنم.... باید توجه داشت، ایران هرگز به هیچ کشوری حمله نکرده و تجاوز نمی‌کند در عین حال هیچ گونه حمله و تجاوزی را بر نتابیده و پاسخ‌های دندان‌شکن به متجاوزان می‌دهد...مشخص شد که جمهوری اسلامی با هیچ کشوری شوخی ندارد.... جالب اینجاست که ایران هرگز به منازل مسکونی حمله نکرد، به بیمارستان، کلیسا، ساختارهای اقتصادی و... حمله نکرد، بلکه پایگاه‌های نظامی را هدف قرار داد... اگر ادامه بدهند ایران آماده واکنش‌های شدیدتر است... در این میان اگر کشوری به دنبال ضربه زدن به منافع ایران باشد، پاسخ‌هایی قوی‌تر را دریافت خواهد کرد.»

 

نظریه: این موضع آقای حضرتی زمین تا آسمان با یادداشت آقای عباس عبدی فرق دارد که روزی خود را در ظاهر دانشجوی پیرو خط امام و فاتح لانه ی جاسوسی می پنداشت اما حالا از انگلیس و اسرائیل در مورد تنبیه موشکی اسرائیل حرف های ضد امنیت ملی بر زبان جاری کرد و بی پایه موضع گرفت. اعلام جرمش را باید دادستانی با قاطعیت به محکمه ببرد تا دیگر قلم به لحن اسرائیل دست نگیرد. پایان. راندیان. نویسنده: اُنظُر اِلی ما قالَ.

 

 

شیخ مالک رجبی دارابی [در پاسخ به اُنظُر] سلام مجدد جناب انظر بزرگوار هر چند طلبه ناچیز هستم و هنوز حاجی نشدم اما لطف جنابعالی ما را شرمنده اخلاق کرد..  نکته بعدی هر چند بحث ذیل مخصوصا بند دوم تکراریست اما چون بحث را بمیان آوردی اشاره میکنم.. جواب بند اول. شما آزادی کسی شما را مجبور نکرده که مثل ما فکر کنید و اینهم مشخصه همه ی ما و شما با تشخیص و عقل خودمان صحبت میکنیم آنچه که می فهمیم مینویسیم و میگوئیم و تحت زعامت دیگران نیستیم این صفت را تنها شما ندارید همه همینطورند اما در نقد و انتقاد باید طرفدار جانب انصاف باشیم آنچه که حقایق مطرح میشود تسلیم باشیم بدون اهانت و توهین یا جسارت. دوم: قبول دارم و بنده هم تمام این نوشته بند دو را در احوالات امام راحل و علامه طباطبایی در کتابهای دیگر مطالعه داشتم و در ارتباط با داستان تدریس فلسفه خبر داشتم و درست است که امام رحمه‌الله روحانیون خشک مقدس را قبول نداشت. حتی میفرمودند بعضی از روحانیون از شمر هم بدترند. اما این بحث شما فرق دارد با موضوعات اخیر که بدون اطلاعات دقیق ما قضاوتشان کنیم. در ضمن بنده اولین نفری بودم که در جواب معاون مدرسه که بعد از پیامهای مکرر مدیر مدرسه درباره حجت الاسلام صدیقی نظراتی داشتند. نقد داشتم که چرا بدون اطلاع دقیق قضاوت میکنیم بعد از بنده بزرگواران دیگر یک به یک آمدند شبیه متن بنده نوشتند و سخنشان مثل همین متن بنده بود که تا از احوالات یک نفر اطلاع دقیق نداریم قضاوتش نکنیم. قبل از بنده هیچ یک از بزرگواران نقدی نداشتند.بگذرم بحث تمام شد اطاله کلام نکنیم. در جواب بند سوم. بنده  هم دعاگوی شما هستم و تشکر مجدد دارم اخلاق متواضعانه خودت را هم در متن دیروز نسبت به استاد شفیعی و دیگر علما بروز دادید و هم در متن امروز تجلیل داشتید و همچنین از بحثهای خوب و اطلاعات خوبی که دارید و دغدغه مند کشور هستید تشکر دارم. هر چند توفیق حضور و شناخت جنابعالی را ندارم اما چون درباره نوشته بنده واکنش نشان دادید بنده از باب آداب مباحثه لازم دانستم جواب جنابعالی را بدهم  ببخشید. موفق باشید.


جواب اُنظُر به بزرگوار محترم مدرسه حاج آقا حجت الاسلام رجبی دارابی

بسم الله الرحمن الرحیم

حضرتعالی رأفت کردید خطاب به بنده نوشتید: «هر چند توفیق حضور و شناخت جنابعالی را ندارم» واقعاَ قصدم «ما قال» است، نه «من قال». فقط آن فرهمند محترم اگر می خواهد بداند بنده کی ام یک گرا می دهم که باز مربوط به ما قال است نه من قال. بنده کسی ام حاضرم در هر مرحله از زندگی ام جان واقعی من فدای حفظ عمر و بقای رهبرم عزیزم خامنه یی مرجع و امام عقیدتی و سیاسی ام شوم و خونم را در راه کمالات آن مقام معظم انقلاب هدیه کنم و در راه خط ترسیمی آن حضرت علیه ی آمریکا و اسرائیل، سرباز پا به قیام باشم. شایسته تر از رهبرم سراغی ندارم. این حرفم را از زبان نیت و مقصودم می زنم که اسلام هم به نیت بها می دهد.

 

روحانیت را سیمان عقیده و جامعه ی مذهبی می دانم که همه را به هم جوش و پیوند و اتحاد می دهد. هر چه دارم از روحانیت می دانم. مگر اگر دیندار هستیم علم این دین را از کی گرفتیم؟ غیر از این است دین را عالمان دین به قلم و شرح و فتاوی خود ساده و سالم نگه داشتند. ما که از کتاب غیر عالم دین، دین نمی آموزیم. پس تالی تلوّ معصومین (علیهم السلام) عالمان دین هستند. عالمان دین مورد وثوق بنده نیز شخصیت های شخیصی مانند شهید محمدباقر صدر، شهید سید عباس موسوی، شهید مطهری، شهید شیخ اشراق، شهید هاشمی نژاد، شهید فضل الله محلاتی، شهید سید اسدالله مدنی وووو و شبخ حسن نصرالله است که امام امت و مقام معظم رهبری ستاره ی درخشنده ی منور خراسان اقاخامنه یی در رأسِ رأس و فؤاد بنده قرار دارند.

 

از بچه های پای منبر هستم که زندگی مرا همان منبرهای علما تعیین کرده اند و نشاندار دانش و دین گویی های آنان شدم.

 

از شما بزرگوار محترم که تصدیق می کنم از کسانی بودید که اسائه ی آن شیخ را تفسیری توضبح داده بودید. تشکر می شود از محضرت که دل مرا با این پیام به محبتت پر کردید. خدای متعال مهربان شما استاد خوب مدرسه را در پناه خود از تمام مصائب روزگار نگاه دار باشد.

 

خطاب به مدرسه:

 

احساس می کنم بودن اُنظُر در مدرسه چندان مورد قبول مدرسه نیست. عیب و ایرادهایم مورد تحمل شما بزرگوارن نیست. تصمیم اتخاذ می کنم با یک پیام پایانی از مدرسه بروم تا ذائقه ی هیچ انسانی با نوشته جات اُنظُر شور نشود و تلخه نیفزاید. از همه ی اعضای محترم می خواهم بدی های مرا مورد عفو و بخشش خود قرار دهند. تکلیف خود حس می کردم کار من جهاد تبیین است. اینک که به نظر می رسد اُنظُر توان و لیاقت این جهاد بزرگ دستور رهبر معظم انقلاب حفظهُ الله را ندارد، از محیط گرم و عالمانه و صمیمی شما خوبان بیرون می روم تا هیچ عضو بزرگوار مدرسه عرصه اش از بنده تنگ نشود. به دسته ی خوانندگان می پیوندم مگر آن که کشور را فضایی فرا بگیرد که آن زمان خودم را انسانی مسئول در برابر مسئله های کشوری می دانم که به حد حجم سن و سال و عقلم تکالیف انجام دهم و نزد خداوند خالق با توشه ی تهی، شرم نورزم.


که امروز عصری نیز یک عزیز که برایم دُرّ است در صدف، خواهش کرد در فضای خصوصی ام که اُنظُر تمام کند و فکر کنم برداشتم این شده است اُنظُر باید برود.  اطاعت. پس رفتم. اما مطالب را تا بتوانم دنبال می کنم هر چند می خواهم از ایتا هم بروم و پس از مدتی تمرین عقلانیت و عرفان و تأدیب نفس، اگر خدا طلبید برگردم. حلالیت شرعی می خواهم. گذشت و بخشش همه ی شما مرا آسوده می سازد که متن های مرا ناروا، خراب، بی ارزش، بی محتوا و حتی مُضرّ و خلاف جهاد تبیین و شاید هم فراوان و زیاد و مزاحم دانستید. بنده فکر می کردم شاید نوشتجاتم برای مدرسه لازم باشد. شاگردی و دوستی خودم را پیش حضرت حجت الاسلام آقای سید حسین شفیعی دارابی فاضل نام آشنا طی سه روز پیش در مدرسه مطرح کردم و باز برای آخرین باز اعلام می کنم: شاگردتان بیش نیستم. خدایا آن خواهی، بنده خواهد. خاک پای خوبان ایران و جبهه ی مقاومت منطقه: پایان. دوشنبه ۲۷ / ۱ / ۱۴۰۳ ،، راندیان. نویسنده: اُنظُر اِلی ما قالَ. توسل به کلام الله شرفیات شویم: و الضحى و اللیل اذا سجى ما و دعک ربک و مَا قلى (یک تا سه / ضحی) :  سوگند به روز روشن ‏... و سوگند به شب چون بیارمد ... که پروردگارت با تو بدرود نکرده و بی ‏مهر نشده است.

 

حجت‌الاسلام شیخ ربانی به اُنظُر: سلام علیکم یا منذر ( هشدار دهنده ) ، تأسف می‌خورم که شما را نشناختم. با کمال ادب عرض می‌کنم: فاالله خیرا حافظا و هو الرحم الراحمین. بی نشان.

دیدن یا نوشتن نظرات : ۰
نوشته های اُنظُر ۲

نوشته های اُنظُر ۲

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
نوشته های اُنظُر ۲

مندرجات این صفحه فقط نقل است، نه نظرات رد یا تأیید دامنه:

متن‌های "سلمان صالحی" ، "رضیَ الله"، "اُنظُر" و سایرها در دامنه:

دو متن

محکمه ی نظام

اگر نظام نسبت به پرونده ی فساد و جعل فردی به اسم «کاظم رجبی صدیقی» کاری نکند در واقع خود را محاکمه کرده است. این پدیده ی نوین جعل با کلاه شرعی و با اسم مقدس حوزه علمیه برای نظام و کسانی که با مقدسات سر و کار دارند، خسارت بار بوده است. کار چنان معیوب شد آقای احمد توکلی (رئیس هیئت مدیره ی سازمان دیده بان شفافیت) دست به قلم شد خطاب به حجت الاسلام  اژه ای رئیس قضا نوشت:

 

«خبری با عنوان «زمین خواری ۱۰۰۰ میلیاردی آیت الله صدیقی و پسران» و عناوین مشابه در رسانه ها و جراید، افکار عمومی جامعه را به شدت جریحه دار کرده است ، ماهیت این خبر، به علاوه اظهارات مسئولان حوزه علمیه امام خمینی (ره) و شخص آقای صدیقی به عنوان متولی و منتقل کننده بخشی از املاک حوزه علمیه به موسسه ای کاملا تجاری، کاملا خصوصی و تقریبا خانوادگی تحت عنوان «پیروان اندیشه های قائم»، دلالت صریح بر وقوع برخی جرایم واجد ماهیت عمومی دارد که ورود مدعی العموم به موضوع و رسیدگی به آن را اقتضا دارد. اما متاسفانه در این مدت، سکوت نامیمون و غیر قابل باوری را از مقامات قضایی و به طور خاص دادستانی شاهد هستیم که اعتماد عمومی به دستگاه قضایی و نظام اسلامی را به شدت خدشه دار می کند.»

 

سه وظیفه ی  حکومت

از استاندار اسبق نجف متنی روایی خواندم که آیت الله سیستانی سه چیز از او خواست حفظ امنیت، خدمات اجتماعی، رسیدگی به فقرا. یعنی از دیدگاه آن فقیه حکومت سه وظیفه دارد. از نظر بنده وظیفه ی رسیدگی به فقرا الزام می دارد حکومت دست فساد را بخشکاند زیرا اموال فقرا توسط جریان فساد به سرقت می رود.

پایان. ۲۰ فروردین ۱۴۰۳ نویسنده: اُنظُر اِلی ما قالَ.

مندرجات این صفحه فقط نقل است، نه نظرات رد یا تأیید دامنه:

متن‌های "سلمان صالحی" ، "رضیَ الله"، "اُنظُر" و سایرها در دامنه:

دو متن

محکمه ی نظام

اگر نظام نسبت به پرونده ی فساد و جعل فردی به اسم «کاظم رجبی صدیقی» کاری نکند در واقع خود را محاکمه کرده است. این پدیده ی نوین جعل با کلاه شرعی و با اسم مقدس حوزه علمیه برای نظام و کسانی که با مقدسات سر و کار دارند، خسارت بار بوده است. کار چنان معیوب شد آقای احمد توکلی (رئیس هیئت مدیره ی سازمان دیده بان شفافیت) دست به قلم شد خطاب به حجت الاسلام  اژه ای رئیس قضا نوشت:

 

«خبری با عنوان «زمین خواری ۱۰۰۰ میلیاردی آیت الله صدیقی و پسران» و عناوین مشابه در رسانه ها و جراید، افکار عمومی جامعه را به شدت جریحه دار کرده است ، ماهیت این خبر، به علاوه اظهارات مسئولان حوزه علمیه امام خمینی (ره) و شخص آقای صدیقی به عنوان متولی و منتقل کننده بخشی از املاک حوزه علمیه به موسسه ای کاملا تجاری، کاملا خصوصی و تقریبا خانوادگی تحت عنوان «پیروان اندیشه های قائم»، دلالت صریح بر وقوع برخی جرایم واجد ماهیت عمومی دارد که ورود مدعی العموم به موضوع و رسیدگی به آن را اقتضا دارد. اما متاسفانه در این مدت، سکوت نامیمون و غیر قابل باوری را از مقامات قضایی و به طور خاص دادستانی شاهد هستیم که اعتماد عمومی به دستگاه قضایی و نظام اسلامی را به شدت خدشه دار می کند.»

 

سه وظیفه ی  حکومت

از استاندار اسبق نجف متنی روایی خواندم که آیت الله سیستانی سه چیز از او خواست حفظ امنیت، خدمات اجتماعی، رسیدگی به فقرا. یعنی از دیدگاه آن فقیه حکومت سه وظیفه دارد. از نظر بنده وظیفه ی رسیدگی به فقرا الزام می دارد حکومت دست فساد را بخشکاند زیرا اموال فقرا توسط جریان فساد به سرقت می رود.

پایان. ۲۰ فروردین ۱۴۰۳ نویسنده: اُنظُر اِلی ما قالَ.

پاسخ کوتاه به عضو محترم

آقای سید حسین شفیعی دارابی مقیم حوزه علمیه قم

بسم الله الرحمن الرحیم

بنده پی خوشبینی های شما نبوده و نیستم که از "بر باد رفتِ" "همه"ی آن بر خود حد ذرّات غبار افسوسی خورم. این یک. هر کس درس قیدها در فارسی را پاس کرده باشد و از زبان دستور فارسی کمترین آشنایی داشته باشد، حتماً از قید بکار رفته ی «حتماً» در آن پاسخ پیشینم، سر در می آورد و از آن سکویی برای ناگفته های ضمیرناخودآگاه خود نمی سازد که شما ساختید. بچه گیر آوردی مگر؟. این شد دو. شاگرد شیخ پناهیان نبودی یا نیستی چه بهتر. خدا را شکر. پس بهتر است پشت این شخص با این اندازه وزن اندک، صف نایستی و بخواهی رفتاری کنی که گویا می خواهی بُتش کنی. بُت ها را انقلاب در هم فرو ریخت و رفت. سعی کن از این خِصّه بپرهیزی. این سه. باز به جای نوشته، پی نویسنده می گردی بر  خلاف توصیه ی حضرت مولا امام علی (ع) و حتی سن و سالش را می پرسی. فقط بدان همین قدر سن و سال دارم که اگر بر فرض اتفاقی جایی از ایران با هم برخوردیم این شما هستی که بر اساس سنت زیبایی نبوی (ص) در سلام کردن باید پا پیش بگذاری، نه بنده. پس با کدی که دادم سنم را باید حدس زده باشی و دیگر پرس و جو نشی. این شد چهار. یک چیز بیاموزمت: هرگز وقتی کم آوردی روی عقاید و ایمان فرد چنگک نکش. این کار برای شما در هیچ وجوهی خوب نیست. برای احدی خوب نیست. خدا ناخشنود می شود ایمان بندگتنش را شاقول بکشند. این پنجم. و آخر هم ششم: مگر بشود باور کرد قول برخی ها را که بارها رساندند که قائلی و سعی داری بعضاً جایگاه جنابان «مُنکر و نکیر» را همین دنیا برای برخی ها بگیری. از این خصلت هم دوری کن. سرانجام دعوتت می کنم به آیه ی شانزده ی مائده که ایدئولوژی زیربنایی بنده است. چرا که تا کسی بی جهت برای خود نقش هادیِ سُبُل قائل نباشد. اگر هم در نوشته هایت پند باشد که فراوان هم هست خود ما بلدیم چگونه آنها را از متنت یاد بگیریم. بقیه ی نوشته ات در پایه و اساس بی نیاز از پاسخ است.

 

یَهدی بهِ اللّهُ مَنِ اتّبعَ رضوانهُ سُبُلَ السلامِ و یُخرِجُهُم مِنَ الظُّلُماتِ اِلَی النورِ باِذنهِ وَ یهدیهِم اِلی‏ صِراطٍ مُستقیم

این آیه ی مقدسه، هادی حقیقی را خداوند متعال می داند و غیر او اسباب ظاهری است که خدا آنها را برای تحقق هدایت مسخر فرموده است. اگر شما برای خود شأن هادی سُبلی، قائلی پس لطفاً سعی کن مانند قرآن رفتار کن با مؤمنان. و بی جهت ایمان افراد را مورد شک و تردید قرار نده که صدور مردم را فقط خدا بلد است بخواند و لا غیر. خداوند شما را سلامت بدارد و تاب و تاب آوری عطا فرماید.


پاسخ اُنظُر به جناب آقای "امید به آینده"

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام بنده هم خدمت شما. فرمودین: "نقد پذیر هم باشید این صفت کنشگران راه حق هست"

نصیحت شما نمی تواند مشفقانه نباشد. پس شروع کنید نقدم کنید تا ببینید پذیرنده ی حرف حق هست این بنده، یا نه.

برای آن جناب سلامتی و تأییدات الهی می طلبم.

پایان. نویسنده: اُنظُر اِلی ما قالَ


پاسخ اُنظُر به عضو محترم جناب آقای "جواد افاقی"

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام خدمت شما برادر محترم. پنجاه درصد راه را آمدی جلو که گفتید: "بنده هم درصدد دفاع همه جانبه از مواضع کلی ایشان [شیخ پناهیان] نیستم" اما پنجاه درصد راه باقیمانده را گم کردی. همانطور که دانمارک و سوئد وقتی به ساحت نبوی (ص) اهانت می کنند قاطع می آیی جلو. شجاع و آزادمرد باشید جلوی همقطاران خود وقتی به جَهر غلط گویی می کنند هم حرف حق را بزنید. از چه چیز هراس دارید؟!!! سرباز امام صادق (ع) هستید اما برای رد حرف غلط یک آدم بدگفتار، این پا و آن پا می کنید. عرض عمومی: بادمان نرفته است یک زن در رادیو توی مصاحبه ی خیابانی گفته بود الگوی وی اوشین است تا اینجا حرفی نیست ولی در ادامه به ساحت مقدسه ی حضرت فاطمه زهرا (س) گستاخی کرده بود امام امت (ره) بدون معطلی وارد شدند و فتوای مصاحبه شونده و پخش کننده ی آن برنامه را صادر کردند. همه باخبرند چه فتوای صریحی بود. کاش امام امت امروز بود ندو نسبت به این شخص بدگفتار و بدکردار، فوری فتوا می دادند تا دیگر کسی جرئت غلط کردن سرش نزد؛ آن هم توی لانه ی فساد صدا و سیما. با تقدیم سلامتی و روزگار قشنگ برای شما. پایان. ۲۰ فروردین ۱۴۰۳ نویسنده: اُنظُر اِلی ما قالَ

 

امیر رمضانی در پاسخ به متن اُنظُر خطاب سید حسین : با متن موافقم. عین صواب هست.

 

امیر رمضانی اُنظُر در مورد جواب به جواد آفاقی: درود جناب . موضع امام باید خیلی جلوتر باشد . وگرنه جای تعجب بود . با دوستان مروت و تذکر، شاید سهوی صورت گرفته و توبه کرده باشد.

 

جواد افاقی به اُنظُر : سلام. در متن جنابعالی نکاتی قابل تامل وتذکر است.  تمنی و آرزو که در (کاش) اشاره شد ‌. دو تالی فاسد وحتی چندین تالی فاسد دارد که ورود پیدا کردید.  اول. جسارت به خود امام وراه امام درنادیده انگاری به جایگاه و مدیریت رهبری زمانه که این تدبیر راه وخط خود ایشان بوده است.  دوم. تلنگریست به رهبری درعدم درک مسائل روز وعدم برخورد به هنگام ‌‌. سوم. دیدار دیروز دانشجویان با رهبری را ازرسانه ملی دیده اید ‌.چنین دیدارها وگفتگوهای طرفینی را دردوران امام ره هم دراین سطح  نداشته ایم هجمه به رسانه ملی. که اتفاقا درهمین ماه مبارک کاری که رسانه ملی دربرنامه محفل ازخود انجام ونشان داد درطول انقلاب نمونه نداشت.  چهارم.ظاهرا برنامه ورزشگاه آزادی راشبکه های آن ورآبی تنظیم کردند یا به سمع ونظر شما هنوز این کار لانه فساد نرسیده است.پایان.

 

پاسخ دوم اُنظُر به عضو محترم جناب آقای "جواد افاقی"

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام محضرت برادر. به شما اصلاً گزمه دست گرفتن نمی آید. زیاد هم روی بنده تخیل بد نکنید. سناریو نویسی هم برای خود قواعد دارد.

باز نیز تقدیم احترام و آرزوی بیشترین توفیقات الهی

پایان. نویسنده: اُنظُر اِلی ما قال

 

ح ع ر د (شیخ مالک رجبی) به اُنظُر : سلام علیکم مخ های اعضای مدرسه را در گیر کردید اول معاونت مدرسه دوم رضی الله سوم انظر الی ما قال هنوز دزاری جا نیفتاده شما از کدام صنفی   با این ترفند تمام کاسه کوزه و سیستم میستم  نقد ها را با کلمات رکیک تاخت تازه داشتی. در ضمن خیلی قشنگ می‌نویسی و جواب علما و نویسندگان را یک به یک میدهید ولی هیچکدام را تائید نمیکنید...  اما صاحبان اصلی مورد نقد را مرتب از زیر رگبار فحش قرار میدهید...و عبور میکنید  آقا مدیر هم نیست که این داستانهای اخیر را با نام معاون و رضی و انظر را توضیح دهد..ما منتظریم این عناوین مختلف با اسم و رسم روشن شود متشکر از مدیر مدرسه.

 

حجت رمضانی: با سلام به جناب (اُنظُراِلی قال) چرا وقتی مدعی دفاع از اسلام،دین،و...هستید با توجه به این همه مسائل وانحرافات دینی که در کشور رخ می دهد واکنشی ندارید. دربحث مدعیان ظهور ،طرف خودش امام زمان معرفی می کنه ولی شما هیچ واکنشی ندارید این درصورتی است که جهان منتظر منجی می باشد چرا این همه جوانان با تبلیغات فراوان دشمنان راه را ازبیراهه تشخیص نمی دهند مطلبی بارگذاری نمی کنید ،ولی برخورد با صدیقی وپناهیان را بزرگ جلوه می دهید بطوری که به وضوح درعبارات جناب عالی لمس می شود که با ایشان ضدیت داریدواگر نداشتید اینگونه مطالب را نگارش نمی کردید

 

حجت رمضانی: "...فقط بدان همین قدر سن و سال دارم که اگر بر فرض اتفاقی جایی از ایران با هم برخوردیم این شما هستی که بر اساس سنت زیبایی نبوی (ص) در سلام کردن باید پا پیش بگذاری، نه بنده. پس با کدی که دادم سنم را باید حدس زده باشی و دیگر پرس و جو نشی. این شد چهار. یک چیز بیاموزمت: هرگز وقتی کم آوردی روی عقاید و ایمان فرد چنگک نکش. این کار برای شما در هیچ وجوهی خوب نیست. برای احدی خوب نیست. خدا ناخشنود می شود ایمان بندگانش را شاقول بکشند. این پنجم. و آخر هم ششم: مگر بشود باور کرد قول برخی ها را که بارها رساندند که قائلی و سعی داری بعضاً جایگاه جنابان «مُنکر و نکیر» را همین دنیا برای برخی ها بگیری. از این خصلت هم دوری کن. سرانجام دعوتت می کنم به آیه ی شانزده ی مائده که ایدئولوژی زیربنایی بنده است. چرا که تا کسی بی جهت برای خود نقش هادیِ سُبُل قائل نباشد. اگر هم در نوشته هایت پند باشد که فراوان هم هست خود ما بلدیم چگونه آنها را از متنت یاد بگیریم. بقیه ی نوشته ات در پایه و اساس بی نیاز از پاسخ پایان. نویسنده: اُنظُر اِلی ما قالَ" آقای اُنظر نمی خواهم از سید بزرگوار( سید حسین شفیعی) دفاع کنم ایشان از سادات هستند درخصوص سن و سنن نبوی پیامبربزرگوارهمیشه به کودکان هم سلام می کردند و یا قبل از همه سلام می کردند.تو دیگه کی هستی؟ دست شیطون بستی. چپ دستی. یا راست دستی. اینور هستی. اونور هستی

 

پاسخ سید حسین شفیعی به اُنظر:  پاسخی به نگاشته یک کهنسال!!!! بنام پروردگار بصیر و دوستدار اهل بصیرت. جناب کهنسال و ریش سفید و... به جهت عمل به حدیث نبوی «وقروا کبارکم» بصورت ویژه می نویسم: سلام علیک. البته اگر کم سن و سال هم می بودی؛ فخر می کنم که سخنم را با سلام آغاز نمایمو به این داده الهی شاکرم. ضمنا دست کم غالب خوانندگان نوشته هایمان؛ به خوبی فهمیده اند که چه کسی کم آورده استشاهد بر درستی این مدعا اینکه در این نوشته جدیدت نیز مرتکب اتهام و اهانت شده ای؛ شاید هم تقصیر نداری چون ظاهرا با چنین شیوه ای خو گرفته ای و امکان رهیدن از آن؛ برایت غیر ممکن شده است. خدا را شاکرم: با گرایی که داده ای تا حدود زیادی نشان داده ای؛ کیستی و در چه مسیری طی می کنی؛ کجا بودی و به کجا رسیده ای و الان در چه وضعیتی به سر می بری. فارغ البال هستی و به بهانه دفاع از اهل بیت (ع) می توانی حق و باطل را ممزوج کنی؛ الحمد لله از نسبت های ناروا و اتهام هم که ابایی نداری. امید است عاقبت به خیر شویم. فعلا مصلحت نمی بینم که به جهت این شیوه آت بنویسم: «الخائن؛ خائف؛ وگرنه همانند غالب اعضای محترم گروه؛ با اسم و رسم مشخص می نگاشتی». (البته شاید هم به جهت خوف از اینکه اعضاء بگویند بابا این فرد که روند زندگیش....» (حوزه علمیه قم: سید حسین شفیعی دارابی؛ صبح دو شنبه ۲۰ فروردین ۱۴۰۳ش_ ۲۸ ماه رمضان ۱۴۰۵ق)

 

پاسخ موجز به عضو محترم

آقای سید حسین شفیعی دارابی مقیم حوزه علمیه قم

بسم الله الرحمن الرحیم

چه به سهولت سوءظن بر خود سوار می کنی و سوره ی حجرات و شریفه ی «ان بعض الظن اِثمٌ» را نسیان می بری. و احتمالاً به خاطر گمان بد که بر خود نسبت به فرد دیگر تنیده ای و در پیله ی آن رفته ای، روند زندگی شخصی را زیر ذره بین و بدبینی و تشکیک برده ای. احتمال ضعیفی وجود دارد که این آیه ی شریفه را جاهایی برای موعظه تلفظ نکرده باشی اما خود در تار آن گرفتار شده ای. چندان دور از انتظار نیست اگر مسافرت نباشی و امروز را روزه باشی، گردنت قضای آن و حتی کفّاره اش افتاده باشد. اگر زندگی کسی را گمان بد دارید بد بوده است و آن در نقطه چین رها کرده ای تا شنونده را به اعماق آن فرو ببری، نهراس نقطه چین را تکمیل کن و زندگی و روند آن را برشمار شاید ثوابی برایت نوشته شود. اگر زندگی مرا خدشه قرار داده ای بگویم در تمام عمرم یک شاهی بیت المال مردم و اموال عمومی و پول های شبهه ناک را تصرف نکردم، مگر آنکه چنان در اثر فشار روانی دچار شوک شده ای که حاضر شدی قضاوت های خیالی خودت نسبت به فرد دیگر را روی بنده تصور کنی. نمی ترسی از عقاب الهی؟! فکر نکن به قول جناب «امید به آینده» کُرسی داری، برای همه دارای حق تدرُّسی؟! نه.. شما یک عضو، بنده هم یک عضو. برای خود بیشتر از این نتراش. اونی که زندگی خصوصی اش را هجوم کردی، سخت در اشتباهی و مرتکب بد کبیره ای شده ای. حدس می زدم شاگرد پناهیان خواندمت خیلی برت سخت گذشت! مگر غیر از این است؟! از خدا می طلبم رهایی ات دهد از ظن ها بد و تلخی رفتاری که ضربه پذیرانه به کامش رفتی. پایان. نویسنده: اُنظُر اِلی ما قالَ

 

شیخ محمد غلامی به اُنظُر و در دفاع از سید حسین شفیعی : سلام  روز های آخر ماه مبارک بر شما عزیزان نورباران باد پیامبر اکرم فرمودند:  اکرموا اولادی الصالحون لله و والطالحون  لی یعنی : ساداتی که اهل صلاح و تقوا هستند برای خدا آنها را گرامی دار و ساداتی که چنین نیستند به خاطر من و انتسابشان به من گرامی دارید. جناب آقای ناشناس استاد گرانقدر ما حاج آقای شفیعی از دلدادگان به اهل بیت عصمت و طهارت هستند بارها روضه ی همراه با اشک ایشون را دیدیم و شاید هزاران نفر در کشور محزون و یا اشکشان در جاری شد. اینگونه سخن راندن پیرامون یک استاد موفق در معارف الهی و مبلغ دینی و مورد توجه اهل بیت سزاوار و در شان شما نیست. لطفا حرمت نگه دارید!!! محمد جواد غلامی دارابی.

 

قاسم بابویه [در پاسخ به شیخ محمد غلامی] سلام حاج آقا. نماز و روزه شما قبول حتی اگر از زبان بی گانه باشه حواستان باشه نفوذی برایش در مقابل چه افرادی باشه ملاک نیست فعلا در مدرسه شکسته شده هر فرد به خودش از نظر ما نشناس به خودش چنین اجازه میده هر حرفی را بزنه.

 

شیخ محمد غلامی:  سلام بر حاج قاسم عزیز طاعات قبول درگاه الهی. ای کاش این آقای ناشناس خودش رو معرفی می کرد..

 

قاسم بابویه [در پاسخ به اُنظُر اِلی ما قالَ] آقا یا خانم برای خودت دعا کن. که دیگه قاطی کردی. برو یه مطالعه به مطالب گذشته خود بکن. ببین چه تغیراتی انجام دادی اسم خود را روی دیگران نزار. سلام ببخشید. شاید سعید حجاریان باشه.

 

شیخ محمد غلامی [در پاسخ به قاسم بابویه] سلام مجدد وقتی هم محلی ها رو به اسم کوچیک می‌شناسه بنظرم باید خیلی آشنا باشه. والله اعلم

 

سید حسین شفیعی دارابی به اُنظُر: جهات دخیل در عدم پاسخ دهی. بنام پروردگار بصیر و دوستدار اهل بصیرت. آنچه بنده و دیگر دوستان تا کنون مطالبی نوشته آند؛ برای این بود که طرفین حق را بشناسند و به حق عمل نمایند ولی متاسفانه نوشته هایت عاملی شد تا گفتمان ها به سمت و سوی دیگری سوق داده شود؛ همین موجب شد تا دوستانی در نوشته هایشان تقاضای پایان مناظرات طرفینی را مطرح کنند؛  با آنکه دلایل روشنی بر نادرستی پندارهای اخیرت و...در اختیار دارم؛ و خوفی هم برای پاسخ دهی نسبت به محتوای نوشته اخیرت نداشته و ندارم؛ اما به دو جهت از هرگونه اقدام در این راستا چشم پوشی می نمایم: ۱) پاسخ مثبت دادن به تقاضا و به پیشنهاد مکتوب بارگذاری شده در گروه توسط برخی از اعضای مجترم؛ ۲) عمل به آیه شریفه در وصف مومنان؛ «و اذا خاطبهم الجاهلون؛ قالوا سلاما»؛ پس «والسلام؛ نامه تمام» (حوزه علمیه قم: سید حسین شفیعی دارابی؛ دو شنبه ۲۰ فروردین ۱۴۰۳ش_ ۲۸ ماه رمضان ۱۴۴۵ق)

 

جواب قصار به عضو محترم

آقای سید حسین شفیعی دارابی مقیم حوزه علمیه قم

بسم الله الرحمن الرحیم

فرصت داری نقطه چین زندگی مرا در همین مدرسه پیش ۲۲۰ عضو یکی یکی برشماری. اگر چنین نکنی احتمال قوی است فردی سرک کش به زندگی دیگرانی و بسیار دنبال احوال شخصیه ی افراد و اعضا. حتی پیش وجدان خودت هم توان اقناع نداری. اگر بنده به قول شما به استناد «آیه ای که به آن متوسل شدی» «جاهل» هستم، هزاران برتر از کسی است که روی روند زندگی شخصی دیگران شبهه ی دروغ و کذب ایجاد می کند. گمان مبر با این شیوه تشبثات به هدف می رسی. ذره ای تقوای گفتار را کردارت بچسبان. همچنان منتظر هستم زندگی مرا که مورد هجمه قرار دادی در همین مدرسه بریزی ملا عام. خیال نکن ول کُنت هستم. تا بدانی بی جهت دست به لجن پراکنی نبری. برات دعا می کنم دچار بیماردلی نشوید.پایان.  ۲۱ فروردین ۱۴۰۳ نویسنده: اُنظُر اِلی ما قالَ.

 

سید یاسر موسوی [در پاسخ به اُنظُر اِلی ما قالَ] زیر پست واکنش شخ حسین انصاریان. سلام. دو سه روزه بنده هر وقت آنلاین شدم شما را در حال تهمت زدن میبینم. متاسفانه عمق و کینه و نفرت شما تمامی ندارد من فقط میخوام بدونم مشکل شما با این قضیه چیه؟؟ مانور دادن شما روی یه اشتباه لغوی که طرف اصلاح کرده عذرخواهی کرده چیه؟ اصلا هدف شما چیه؟ چه نتیجه ای میخوای بگیری؟ خداییش مسئله مهمتر از این ندارید یا میخوای با پرداختن به این موضوعات ما رو پند و اندرز بدید؟ در مورد پناهیان هم ظاهرا سوء تفاهم بوده ایشون عذرخواهی کردن. آدمیزاد جایزالخطاست مهم اینه که بعدش خطا رو اصلاح کردند. یه سوءتفاهمی پیش اومده که همه چی حل شده. قبلا علیه رسایی روز بعد صدیقی امروز هم پناهیان حتما فردا هم علم الهدی.

 

شیخ محمد بابویه: باسلام بر اعضای محترم گروه مدرسه فکرت. از امروز تا اطلاع ثانوی کانال مدرسه فکرت روی صفحه موبایلم همچون دهها کانال دیگر خواهد بود که به آسانی با نوک انگشت سبابه از صدها پیام نخوانده بسرعت برق و باد به آخری خواهد رفت. نه کلمه ایی بر آن افزوده خواهد شد و نه جمله إیی مطالعه خواهد شد. توصیه ام به شما چنانست. لکن صلاح خویش خسروان دانند.

 

سید حسین شفیعی به سید کمال عمادی در هیئت در تبرئیه ی پناهیان: حضرت استاد عمادی سلام علیک. شکر الله سعیک. ولی تعبیر «من دخل...»؛ انصراف به تعمد دارد؛ با توجه به توضیحات جناب آقای پناهیان؛ قطعا تعمدی در بین نبوده؛ پس اصراری بر مجرم جلوه دادنش نداشته باشیم؛ موفق باشی.

 

جواب اُنظُر به عضوی که

خود را «محمد جواد غلامی دارابی» معرفی کردند

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام محضر آن بزرگوار. بدون ورود به داوری شما، فقط به این دو تا مسئله پاسخ بفرما:

این جمله ی وی که در مورد بنده مدعی شد:

 «البته شاید هم به جهت خوف از اینکه اعضاء بگویند بابا این فرد که روند زندگیش....»

شما بعد از نقطه چین جمله ی وی، ذهن تان نسبت به بنده با این ورودش به حریم شخصی بنده، چه چیزهایی خیال می کند؟ یعنی نقطه چین و جمله ی ناتمام وی، در ذهن شما چه چیزهایی را شکل می دهد؟ ان شاالله حقیقت گویی کنید و ذهنیتی که وی ایجاد کرد در کلام شما شجاعانه بیاید.

دوم: مگر وی به خیال خود در مورد بنده نگفته «این فرد که روند زندگیش...» پس یعنی دقیقاً اسم و رسم مرا فکر می کند یقین دارد. پس چرا از وی نمی خواهید اسم مرا در مدرسه با کمال شجاعت و قطعیت نام ببرد؟ شما چون دنبال اسم بنده هستید، این را مطرح کردم. هر چند ماقال مهم است نه من قال.ببینم چه حُرّیتی بخرج می دهید. تبارک الله.

برای جناب محترم توفیقات الهی مسئلت می کنم.

پایان. نویسنده: اُنظُر اِلی ما قالَ

 

عبدالله لاری: سلام ودرود بر تمامی برادران در گرو اگر گرو گروه دوستانه هست باید شفاف بیان داشته باشیم اینجا اسم مخفف بیان دارید مگر مسائل اطلاعاتی وامنیتی هست نام خود را بیان نمی‌کنید  اگر نمی‌توانید شخص نام خود را بیان کند اصلا با پوزش ترک گرو کند شاید برایش سخت باشد بخدا اقا ابراهیم طالبی فرمودند ما در گرو در خدمت دوستان باشیم چند تا خبر بشنویم واز بزرگواران استفاده نمایم .اگر بخواهیم همدیگر را زیر سوال ببریم عیب است.با پوزش فراوان.

 

حاج علی چلویی: صحیح فرمود. حاج قاسم چون نام پدرم بود قبلا گذاشتم همان علی چلویی هستم حالا آقایان لطف کنند دقیق خود رادرگروه معرفی کنند

 

سید رضی: سلام حاج قاسم ما دیگه نمزاریم اون اقای اسم عربی داره حاج اقا ما را زیر سوال ببره. موفق باشید.

 

حاج علی: آقای مدیر عزیز سلام آدم باید همکلاسی‌هایش را دقیق بشناسد لطف بفرما اگر کسی نمی خواهد خود را به دیگران معرفی کند حذف فرما. دوستانه است.

 

متن شیخ جواد آفاقی: اسلام منهای روحانیت: امروز یکی از آماج‌های حملات دشمنان بلاشک روحانیت است. روحانیت را با کلیتش می‌خواهند از بین ببرند؛ در این هیچ تردید نکنید. درست است که در بین روحانیون کسانی را برای آماج قرار دادن، هدف قرار می‌دهند و برایش اولویت قائل می‌شوند؛ اما در نهایت، از نظر دشمن، کلیت روحانیت مخل و مضر و مزاحم است؛ چون روحانیت پایبند به معارف دینی است، مگر آن روحانی‌یی که به‌طور کامل در دام شیطان غلتیده باشد؛ که البته چنین چیزی هم خیلی کم اتفاق می‌افتد. امروز روشنگری دینی مهمترین زرهی است که جامعه‌ی اسلامی ما می‌تواند بر تن خودش بکند و در مقابل حملات دشمن بایستد؛ لذا با روحانیت و حضور فعال روحانی مخالفند. اگر روحانی مؤمن و فعال و کارآمد و هوشمند و هوشیاری باشد، با او بیشتر مخالفند و او را بیشتر آماج حملات خودشان قرار می‌دهند. لذا امروز حفظ حوزه‌های علمیه و تربیت طلاب فاضل و علمای بزرگ یک وظیفه‌ی اساسی است؛. صحبتهای سال ۸۴ مقام معظم رهبری گویا برای همه زمانها به خصوص امروزه کاربرد دارد.

 

رنگین کمان داراب به محمد بابویه: چرا از شما دیگه بعید هستش  تا دیروز پیامهای تبلیغاتی شما تیتر اول بود  حال هر کسی که  می داند خودش را به گمراهی بزند  باید بیشتر پاسخگو باشه

 

شیخ جواد افاقی: سلام بر تمامی اعضای گروه. شاید موافق باشید ‌و تایید میفرمائید که واگذاری حدافل این چند روزه وشاید برای چندصباحی دیگر وشاید هم همیشه به عضو پنهان کاری توسط مدیر محترم گروه صورت گرفته. مهم اینکه این اقدام با اساسنامه تشکیل مدرسه همخوانی ندارد.   از اینکه این اقدام راسا وبدون درمیان گذاشتن خرد جمعی خود جای گله وانتقاد است نکته دیگراینکه این فردفردمورد اعتماد وتکیه گاه مطمئنی برای مدیر است. وبااذن واراده وهماهتگی کامل ایشون ورود پیداکرده است. نکته آخر اینکه برای همه مشخص است علت پنهانکاری (انطر) ولی خوب است خود معطم بفرمایند چرایی آنرا. شاید خدا ازتقصیرات همه بگذرد. مطالبه به حقی که نیت قلبی آنلاینها وآفلاینهای روزه دار گروه است.

 

جواب اُنظُر به دو عضو آقایان حاج قاسم که می گوید علی چلویی است و آقای جواد افاقی

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام علیکما

همان دو مسئله ای را که چند پست آن طرف تر از عضوی به اسم «محمد جواد دارابی خواستم پاسخ دهد، اما هنوز پاسخی از ایشان واصل نشد از شما دو محترم می پرسم

مگر آقای حسین شفیعی دارابی مدعی نیست نه تنها مرا می شناسد حتی «روند زندگی» بنده را خبر دارد و آن را داخل نقطه چین «....» پیش اعضای مدرسه گنگ و ابهام گذاشته؟ چرا از او نمی پرسید ، اگر او ترسو نیست اسم مرا و به دنبال آن «روند زندگی» مرا که تهدید کرد، همین مدرسه نام ببرد و ریز زندگی مرا افشاگری کند. چرا از او نمی خواهید خائف نباشد و بیفتد جلو اسم و زندگی مرا به قول خودش، افشا و رسوا !! کند؟ ها؟

برای هر دو شما محترمان چلویی و افاقی زندگی توأم با سعادت و حقیقت طلب می کنم

ان شاالله شما دو بزرگوار حق گو باشید از اون فرد بخواهید مرا افشا کند و زندگی مرا بریزد وسط اگر راست می گوید. چون مدعی شد بنده از روند زندگی خودم خوف دارم که اعضا بگویند این فرد دیگه کیه که روند زندگی خودش خوف دارد. او نقطه چین متن خود را باید پر کند. تا دروغ او برملا نشده است دست به این اقدام بزند.

با احترام به جنابان چلویی و افاقی. منتظر حقیقت گرایی شما می مانم

پایان. نویسنده: اُنظُر اِلی ما قالَ

 

خلیل شاه علی در صحن: با سلام و قبولی طاعات خیلی عجیبه مدیر محترم همیشه برای یک عکس و متن فوروارد شده ورود پیدا میکرد و تذکر جدی ولی خیلی وقته که با توجه به تنش های انجام شده و بحث های بی مورد و عدم احترام به اعضای گروه .از سوی بعضی از اعضای ناشناس که حتما مورد شناس مدیر محترم میباشد هیچ عکس العملی صورت نگرفت .به امید اینکه مدیر محترم هر جا که هستن سلامت باشن .اصلا خیلی دلواپسش شدیم این سکوت و عدم تذکر به بعضی از دوستان یا نشانه تایید میباشد یا رودر بایسی حداقل به شعور اعضای محترم گروه احترام بزاریم .شاید به دلیل عدم قدرت نوشتار و بیان همیشه به عنوان بینده و خواننده مطالب دوستان باشیم ولی بیشتر اعضای حاضر در گروه برای ماها قابل احترام و الگوهستنند بد اخلاقی در مدرسه موج میزند..

 

علی رحیمی به خلیل شاه علی: سلام اردات همچنان باقیست. طبق تجربه مجازی مدیر گروه که با نام های مختلف در حال چت کردن می باشد.

 

شیخ جواد آفاقی به اُنظُر: وعلیکم السلام. الحمدلله صدیق و استاد ارجمندمان حضرت حجت الاسلام والمسلمین حاج آقای شفیعی به اندازه کافی از آوازه علمی و اجتماعی لازم برخوردار هست که بتوانددرحد شما پاسخ مقتضی دهد. و گله ای از ایشان کسی ندارد مطالب ایشان از شخصیتی حقیقی و شناسنامه دار و روشن مطرح میشود ‌.اما شما....!!  اما سوالم از شما این بود. چرا در سوالی که بنده داشتم و شاید روح پرسشگری تعداد دیگری از اعضا محترم گروه باشد. طفره رفتید چرایی بی دلیل پنهان نگه داشتن شناسه و بیوگرافی تان را پاسخی نمیفرمایید؟ شاید مطالب شما را بر مبنای ارادت به جنابعالی بخوانند و نه به عنوان فردی بیگانه و ناشناس.

 

 

جواب اُنظُر به عضو بزرگوار حاج آقای جواد افاقی

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام علیکم و رحمت الله واسعه

نه حاج آقا، بگذار وی پیش بیفتد ترس به دل راه ندهد مرا اسم ببرد و افشاگری کند که «روند زندگی» مرا در این جمع عموم، مورد هجمه و در حالت شبهه ناک گذاشت، فرار کرد رفت. اما من دامن وی (یعنی آقای حسین شفیعی دارابی) را مگر ول می کنم تا در همین داخل مدرسه زیر چشم ۲۲۰ عضو ایرادهای زندگی مرا افشا نکند؟ اتفاقاً خیلی هم خوب می شود از «روند زندگی» من (که حتماً در پیشش بسیار زشت و آلوده است) پرده بر می دارد کارش هم همینا هست. شاید نزد خداوند متعال ثواب در توشه ی معادش! می گذارد که سعی می کند قدم به قدم از هول قیامت، لفظ بیاید. ایشان مستقیماً مرا «خائن»، «خائف» و «جاهل» لقب داد، اما حضرت شما با آن که دغدغه دارید به وی بابت این کار کریه ی ضد اخلاقی تذکر ندادید و فقط بنده را نوازش! می کنید. نکند شما می خواهید اوقات او را تلخ تر نکنید! که کلاً نشان داده است فردی اوقات تلخ است. با احترام و آرزوی بیشترین شادمانی برای شماانسان گرامی و محترم و بافضل.

پایان. نویسنده: اُنظُر اِلی ما قالَ

 

سید کمال عمادی به انظر: سلام و درود بر جناب آقای که نمی شناسم اگر مدیر گروه نبودی در دعوای شما ورود نمی کردم. برادر مسلمان تو که باید منازعات این گروه را به عنوان مدیر بدل به رفاقت و دوستی کنی یا اگر راهکار تبدیل ، نمی دانی حداقل آن را حذف کنید چگونه یک طرف دعوا شدی می فرمایید «مگر ول می کنم» با کدامین حق و منطق چنین سخنی می گویید چه اینکه حق با شما باشد چه نباشد بدون شک این شیوه عملکرد شما مناسب با جایگاه مدیریت شما نیست و به وظیفه خود عمل نمی کنید در حیرتم چگونه جناب دامنه این عنوان به شما سپرده و خود به مسافرت رفته است ورود نمی کند اگر نمی توانید فضای این مدرسه مدیریت کنی پس بگذار ما از این فضای آلوده خارج شویم تا کمتر اذیت شویم خدا حافظ همه هم مدرسه های فکرت  ۲۱ / ۱ / ۱۴۰۳ سید کمال الدین عمادی طلبه مقیم قم.

 

برای این مجسمه ی پرهیزکاری

 

چه حد زیاد، روحانیونی که مجسمه ی تقوایند به انسان قوت پیمودن راه می دهند و چه حد بعکس روحانیونی که مجسمه ی جور و جعل و کذب و دنیازدگی اند به روح انسان خراش می اندازند. ایشان حجت الاسلام باقر محمدی لائینی امام جمعه ی ساری است. آدم اگر به فرض اهل نمازجمعه باشد چقدر باید خوش اقبال باشد از گرگان که راهی ساری می شود در مصلای ساری مواجه شود با خطبه و نماز این انسان خداترس و متقی. بی شانس است کسی که روزی برود آنجا اما ببیند نوبت خطبه و نمازجمعه ی  این مجسمه ی تقوا نیست که مجبور است ترک کند و برود. این روحانی هم پای درس شهید آیت الله مطهری نشست، هم پای درس شادروان آیت الله مصباح یزدی. اما در رفتار و اخلاق و عقاید سمت شهید مطهری رفت. این از روحیاتش می بارد. خدا این عالم دین و عالم زاده ی بزرگ و خیراندیش را مصون دارد. ۲۱ فروردین ۱۴۰۳ پایان. نویسنده: اُنظُر اِلی ما قالَ

 

سید حسین شفیعی دارابی: آرزوی درک ماه رمضان آینده. بسم الله العلیم الحکیم. سلام علیکم. خدا را سپاس گوییم که بار دیگر توفیق درک کامل ماه رمضان سال جاری را به همه ما عطا فرمود. آرزومندم این ماه رمضان را آخرین سال حضورمان در این ضیافت بی بدیل خودش قرار ندهد؛ و کم کاریها و غفلت ها و کاستیهایمان را نادیده بگیرد؛ چه خوب است: به تاسی از اما صادق (ع) به درگاه ربوبی عرضه بداریم: «اللهم اجعلنی من المرحومین و لا تجعلنی من المحرومین» : «خدا یا ما را در زمره آنانی قرار ده که از رحمت واسعه تو در این ماه بهره مند شدند و از آنانی که از بهره مندی از رحمتت در ماه عزیز محرومند؛ قرار مده»؛ آمین یا رب العالمین. (حوزه علمیه قم: سید حسین شفیعی دارابی/ شام دوشنبه ۲۰ فروردین ۱۴۰۳ش_ ۲۸ ماه رمضان ۱۴۴۵ق)

 

 

اُنظُر در جواب به حسین شفیعی دارابی

بسم الله الرحمن الرحیم

آن پست جلوتر به لفظ آمدی: 

«اللهم اجعلنی من المرحومین و لا تجعلنی من المحرومین»

یقین کن در ماه رمضان که مانورش را می دهی، نسبت به بنده، حق الناس قطعی و ثابت شده بر گردن داری. چون هم به دروغ مدعی شدی مرا می شناسی و هم در دروغی فاحش تر «...روند زندگی» مرا مثلا به خیال خامت مورد خدشه و سؤال و شبهه قرار دادی در منظر عموم، بدون آنکه حتی بک کلمه جرئت کنی بیان کنی. ترسو بودن هنر نیست. چطور به خود اجازه دادی این الفاظ مقدسه را لقلقه ی زبانت کنی؟! بیاموز بیاموز. محرومین؟؟؟؟ تردید نکن از همین دسته ای. از خدا که نمی ترسی! لااقل از وجدان خودت بهراس.

پایان. نویسنده: اُنظُر اِلی ما قالَ

 

سید یاسر موسوی به اُنظُر : واقعا شما شیعه هستین؟؟؟؟؟ اصلا مسلمان هستین؟؟؟؟ خدا نماز روزه هات رو قبول کند از صب تا شب تهمت می زنید بعد به خودتون میگید انسان. جالبه بخدا. وجدان درد نمی گیرید از نشر اینهمه تهمت و دروغ!؟ رو هوا ادعا نکنید بازجو نشید. شما تهمت بزنید آزاده دیگران سوال کنند بابت تهمت شما تفتیشه؟ عجب.

 

حجت رمضانی: (اُنظُر إلَی ما قالَ وَ لا تَنظُر إِلَی مَن قالَ.) نگاه کنید به آنچه می‌گوید و نگاه نکنید به کسی که می‌گوید. سلام آقا یاسرعزیز صبح بخیر قربان کنش و واکنشت برم که اینقدر حرص دین ودینداری را می بری وَاللَّهُ یُحِبُّ الصَّابِرِین.

 

عبدالله لاری: سلام اقای انظر عبادت قبول فکر میکنم یک ماه روزه گرفتیم آنقدر نسبت بهم لج نکنیم شما که اهل علم هستید پس امه خوانابدون عوام وبی سواد هستمی. شما باید راهنمای ما باشید .سحرگاه تان به نیکی. اقا ابراهیم اگر گروه تشکیل نمیدادی آنقدر اما واگر وجود نداشت. بس سیاسی وهمدیگر را تحقیر کردن ممنوع .بخدا بنده عبدالله لاری ارادتمند همگی شما هستم.

 

بسم الله الرحمن الرحیم

برادر گرانقدر آقای «عبدالله لاری» سلام علیکم. سخن شما را با رغبت، بالای سرم جای می دهم. با اطاعت و بندگی از خداوند متعال و مهربان. از پند و اندرز آن جناب متشکر هستم. فی امان الله برادر. پایان. نویسنده: اُنظُر اِلی ما قالَ.

 

علی چلویی: آقای انظر ما نمی دانیم تو مردی یا خانم. تو که این جرات را نداری خود را معرفی کنی. اگر مردی بگو تا بتوانیم با تو چطور صبحت کنیم. اگر خانمی حرمت خودت را حفظ کن.

 

حاج علی چلویی:  آقایا خانم  اُنظر.  ما نمی دانیم تو مردی یا خانم تو که این جرات رانداری  خودرامعرفی کنی پس  خودراحفظ کن چون من مشکوکم این نوشته بیشتر به خانمها می آید. که این جوری دست و پا می‌زنند می خواهد یک چیزی بگوید پس بهتر است خود را معرفی کنن.

 

رضی سجادی: سلام  این اقا داره حرمت شکنی می کند کاری نکن ما هم بالاتر از حرمت بشکنیم. تو به روحانی خطیب امام جمعه را مجسمه  میگوید. اینقدر بیحرممتی میکنی. جرت نداری اسم سید را نمی تونی ببری. تو هر کس باش برای ما فرق نداره. تو چیکاره هستی فقط به دیگران احترام بزار.

 

حاج علی چلویی: اُنظر لا ادب.

 

توبه ی این شیخ آیا راست است؟!

پایگاه آستان قدس مشهد از قول شیخ پناهیان نقل قول کرد که او گفت:

 

«من به توصیه پدرانه ایشان [حجت الاسلام حاج شیخ حسین انصاریان] از همه ی اهل علم در حوزه که دچار ناراحتی بخاطر این تعبیر شدند عذرخواهی می‌کنم، از همه مومنین و دلسوزان عذرخواهی می‌کنم و استغفار می‌کنم اگر به ساحت مقدس امیرالمومنین جسارتی شده باشد حتی در حد بی‌اعتنایی کردن.»

 

اگر نقل قولی که قدس مشهد مطرح کرده است عین همان چیزی باشد که این شیخ بر زبانش جاری کرده است، از یک سو جای تشکر فراوان از کسانی دارد که بدون ترس و سرپوش گذاری، صادقانه وارد میدان دفاع از ساحت مقدس اهل بیت عصمت و طهارت (ع) شده بودند و چنین درشتی زشتی را از زبان یک منبری دارای رفتار خاص! نپسندیده بودند و محکوم نموده بودند. واقعاً دست مریزاد ای غیرتمندان شجاع. و از سوی دیگر جای این حرف را باقی می گذارد افرادی که عمامه و عبا می گذارند تا هیئت و شمایلی شبیه رسول الله (ص) پیدا کنند، باید از این لباس در همه ی جوانبش چه در گفتار، چه در کردار و چه در پندار حراست کنند و آن را پیراهن پول و پاکت و هدیه و تسویه ی مالی و سهم امام زمان (عج) و سرکیسه کردن محافل مذهبی و مراسم آئینی تنزل ندهند. این شیخ با آن روحیاتی که در وی به یک صفت ثابت در آمده است، بعید است بتواند با این توبه و عذر تقصیر و به قول خودش استغفار، به ادب یک روحانی مورد ایده ئال بازگردد. باید دید در آینده از منبر و محفل چه دکانی می سازد. بنا بر این آیا توبه ی این شیخ راست است؟! پاسخش را باید به زمان سپرد. ۲۱ فروردین ۱۴۰۳  پایان. نویسنده: اُنظُر اِلی ما قالَ.

 

تقی آهنگر: سلام قولا من رب الرحیم. سلام به اعضای محترم گروه ونیز (انظرالی ماقال / حاج اقا شفیعی) امام علی (ع) : مومن در دنیا صادق است و حرکت او مودبانه و سخنش همراه با خیرخواهی وپندش نرم وارام و از کسی جز خدا نمی ترسد ،( جامع الاخبار ص ۲۱۵ ح ۵۳۲ ) پیشنهاد خیرخواهانه به دو عضو بزرگوار ؛ خداییش قصد قضاوت نیست یا شکوه ی سکوت یا عفو و بخشش یا بحث تان که بیشتر حالت شخصی دارد در غیرصحن مدرسه دنبال کنید و پایانش پذیرش حق و اشتباه صورت گرفته از سوی هر کدامتان و انشالله اصلاح ان "چقدر زیبایند ان ها که از ریشه خوبند. پس در این ماه رحمت ببخشید تا بخشیده شوید، ارادت.

 

جواب اُنظر به آقای تقی دارابی

بسم الله الرحمن الرحیم
این سؤالم را از دیروز از سه عضو  در مدرسه پرسیدم اما در جواب یا درماندند یا نمی خواهند بیشتر وارد شوند.  وا می گذارم به مصلحت سنجی های خودشان. شما که اینک وارد شدید بفرما معنی این جمله که آن فرد (حسین شفیعی دارابی) در مدرسه نوشت چیست؟ شما از این جمله چه دریافت می کنی؟ او در تهدیدی خاطب به بنده نوشته بود: «البته شاید هم به جهت خوف از اینکه اعضاء بگویند بابا این فرد که روند زندگیش....»

خوب؛ شنیدید جمله اش را. شما حالا بفرما او می خواست در نقطه چین چه چیزهای از زندگی خصوصی مرا برملا کند؟ باکی ندارم. چون من زندگی خودم را از برم. او اگر راست می گوید (که یقین دارم دروغ می گوید و مرا با کسی دیگر مشتبه کرد . وی هیچی در چنته ندارد.) فقط بگویم او با این جمله ی زشتش، خودش و داشته هایش و اخلاقش را باخت و تمام شد و مات. برایت آرزوی زندگی رستگارانه می خواهم. پایان. نویسنده: اُنظُر اِلی ما قالَ.

 

جواب محمد تقی: سلام مجدد پاسخ سوال شما گفتم که شخصی هست و مستقیم نام اقا سید حسین رو اوردید  و جواب نقطه چین ،،،،، با اوست با توجه به مطالب دو بزرگوار فقط می توانم سخن حضرت امیر (ع) ح / ۷۳ رو یاد اور شوم امید است مفید وتاثیرگذار. من نصب نفسه للناس اماما فلیبدا بتعلیم نفسه قبل تعلیم غیره ، ولیکن تادیبه بسیرته قبل تادیبه بلسانه ، ومعلم نفسه ومودبها احق بالاجلال من معلم الناس ومودبهم، المخص : دارابی

 

جواب اُنظُر به آقای تقی دارابی سلام و ادب و احترام آقای دارابی محترم بسم الله الرحمن الرحیم از شما تشکر میکنم که مهمان سفره ی امام مولا علی علیه السلام کردی. بسیار حدیث بجایی را وارد حواب کردید. ان شاالله تنبیه و تنبه بیافریند. ترجمه ی حدیثی که مستند کردید این است. بر گرفته از کتابخانه احادیث شیعه: امام على علیه السلام فرمودند:

 

«هر که خود را در مقام پیشوایى مردم قرار دهد باید پیش از تعلیم دیگران، به تعلیم خود بپردازد و پیش از آنکه به زبانش تربیت کند، با رفتار خود تربیت نماید و کسى که آموزگار و مربّى خود باشد بیشتر سزاوار بزرگداشت است تا آن که آموزگار و مربى دیگران است.» منبع.

 

آرزوی بیشترین شادمانی برای آن جناب محترم دارم پایان. نویسنده: اُنظُر اِلی ما قالَ

 

عاشق یازده ماه خوردن و آشامیدنم

ریاکاری و زبان بازی بلد نیستم که پیش خدا چاپلوسانه تزور ورزم. پس راحت می گویم خدا ماه بسیار سخت روزه (و البته افطار و سحرگاه زیبا) به هر حال گذشت و برای آن رفتن، هرگز غصه نمی خورم  و خیلی در رقص و شعف ام که دارد می رود.  عاشق یازده ماه خوردن و آشامیدن از شوال تا شعبانم. خدایا کمر ما را خم نکن و سر ما را هم کج. پایان. نویسنده: اُنظُر اِلی ما قالَ.

 

شفیعی مازندرانی: السلام علیکم و رحمه الله. مباحثه های علمی یا تبیینی را با جسارت به علمای اسلام و دوستان آلودن، نشان عقلانیت نیست و جز جدائی دلها از یکدیگر ثمری ندارد. دعاگو شفیعی مازندرانی

 

پیام انظر: حاج آقا شفیعی مازندرانی دامت برکاته سلام علیکم و با ادب و احترام شایسته؛ بسم الله الرحمن الرحیم فرمودید: «مباحثه های علمی یا تبیینی را با جسارت به علمای اسلام و دوستان آلودن نشان عقلانیت نیست» سؤالی دارم: اگر فرد (حسین شفیعی دارابی) بیاید در داخل مدرسه به بنده رو کند راحت و بی خیال و جدا از ترس از خدا «روند زندگی»ام را به خیال وهم آلود خود، داخل نقطه چین و در اما و اگرها بگذارد، حکمش چه است؟

خوشحال کننده خواهد بود اگر جواب آسان و بی تعارف شما محرز شود. با نهایت علاقه و احترام محضر آن عالم خردمند. پایان. نویسنده: اُنظُر اِلی ما قالَ.

 

جواب شفیعی مازندرانی: السلام علیکم و رحمه الله. جدال احسن  مورد نظر اسلام آن است.  به شخص عالم مراجعه کرده   یا با تلفن ... موارد ابهام خود را می پرسند.

 

سید سعید شفیعی به اُنظُر: با سلام درود. جناب اقای سایه و جایگزین محترم مدیر ( چون مدیر واکنش نشان نمیدهد و احتمالا مورد تایید می باشید)  سواد مذهبی و قرانی ما در حد اکابر می باشد  خود را در ان حد نمیدانم  پاسخی براین منوال بدهم  لذا برحسب  شاگرد معمولی مدرسه اظهار نظر می نمایم.  یک- هر انسانی حرمت دارد و حتی هر مکانی برای معتقدین ان مکان هم حرمتی قایل می شوند چه این مکان خانه باشد, اداره باشد , مسجد باشد ورزشگاه باشد حتی میخانه. حال اینجا مدرسه است حتی اگر مدرسه مجازی باشد . اینجا محل یادگیری و یاد داد می باشد . اگر حرمتها شکسته شود ."سنگ روی سنگ بند نمی شود " . اگرچه میگن "در دعوا  حلوا پخش نمی کنند " و لی اینجا ما با کسی دعوا نداریم . تنها دعوا مون سر انتقاد از گفته ها و اندیشه ها می باشد . کشکولی اگر هم دعوا دارید بعد از زنگ پایان مدرسه قرار بزاررید "تکیه پیش - اتاق پیش- قادخیل – امام زاده جعفر " و.... جای دیگه که دوست دارید  دو- اگرچه  نظرات خود را براساس ببینید چه می گوید استوار ساخته اید . اما در علم روانشانسی به خصوص به والدین می گویند هنگام مواجه به کار بد کودک به رفتار کودک اشاره نمایید نه به شخصیت کودک . باید بگویید فرزندم این رفتار درست نبود نه اینکه بگوییم خیلی بی ادبی . حال اینجا هم ما قرار به ایده یا رفتار  فرد بتازیم نه به شخصیت فرد . ضرب المثال  " اتا کک و اتا لادواج را تش نزنه "  حال یک رفتار اشتباهی  از یک فرد سر می زند دلیل بر این نیست که کل رفتار وی اشتباه می باشد. سه- احترام انسانها برحسب شرایط می تواند متفاوت باشد اگرچه در اسلام بر تقوی  تاکید شده است . لیکن می تواند به سن باشد , به شخصیت حقوقی باشد مثلا احترام به معلم بر حسب سن نیست ممکن است معلم از لحاظ سنی کوچکتر باشد . و.... . البته پیشنهاد من است می توانید بپذیرید و یا نپذیرید  می توانید لفظ اقا را بکار نبرید ولی اگراسمش را با سید شروع می نماید و ان را  با اسم کوچک مخاطب قرار میدهید ,حتما سید را بیاورید. چهار- بهتر است بیش اندازه وارد جدل فردی نشوید . اگرچه حق دارید پرسشگری نمایید و لیکن  برحسب  مطالب استاد شفیعی پرسشی را مطرح نمایید . اگر من بخواهم جواب بدهم . استاد در این زمینه حکم نداده اند بلکه  برحسب شواهد و پیش فرض ها احتمال را مطرح نموده اند . وقتی فردی نظری میدهد  و در ذهن ما شبهه ایجاد می شود پس یا حسن ظن داشته باشیم یا سو ظن . ( با توجه به شواهد یا باید یک پیش زمینه ذهنی داشته باشیم ) مردم در حالت عادی برای افراد که مشکوک می شوند  میگن :" تا نباشد چیزکی مردم نگویند چیزها " و یا اینکه " حتما ریگی تو کفش دارد "  . کشکولی : از ما نخواه ریگ کفشتان را  بگوییم . این برداشت از پنهان بود شماست و انشالله از پس پرده برون امدی و یا مدیر اسرار را نهان نمود  . صبر می کنیم پنج- در نهایت ما در اینجا جمع شده ایم با تفکرات نزدیک بهم گاها دور از هم , می توانیم مخالف باشیم , می توانیم موافق باشیم , می توانیم منتقد باشیم . حداقل در اینجا یاد بگیریم می توانیم با تفکرات متفاوت , مسالمت امیز کنار هم باشیم . زیر پرچم ایران واحد. با نام قبلیتان ایرانشهر که میتوان ایرانشهر جغرافیایی باشد  و یا ایرانشهر فرهنگ ملی . حال هرچه باشد باهم مدارا کنیم . بیشتر به اسلام رحمانی توجه کنیم .البته بخش دیگر هم با توجه به شرایط نیاز است . شش- افراط و تفریط دو لبه یک قیچی هستن . انشالله در بیان موارد دایره انصاف را رعایت نماییم  با پوزش از اطاله کلام. نگارشی و غلط املایی را تصحیح نمایید مانا باشید

 

پیام سید حسین شفیعی دارابی: تقاضا از دوستان ارجمند بسم الله العلیم الحکیم. سلام علیکم. ضمن تشکر از همه دوستان و آرزوی قبولی طاعات؛ تقاضایم این است : حتی به دفاع از اینجانب چیزی ننویسید. بگذارید طرف هرچه دلش میخواهد بنویسد و بقول معروف «خود را تخلیه کند»؛ ایشان می تواند همین شیوه را ادامه دهد. بنده هم هیچ خوفی ندارم. چون «آن کس را که حساب پاک است؛ از محاسبه چه باک است». البته نسبت به برخی از مطالب دوستان هم نقطه نظری دارم؛ ولی چون خود را مقید و پای بند به مفاد آیه مورد اشاره میدانم؛ بنا ندارم چیزی  بنویسم. ما فرزند پیامبری هستیم که بالاترین اهانت های بروز یافته از «خودی ها» و «غیر خودیها» را به جان خرید. (حوزه علمیه قم: سید حسین شفیعی دارابی روز سه شنبه ۲۱ فروردین ۱۴۰۳ش_ ۲۹ ماه رمضان ۱۴۴۵ق)

 

امیر رمضانی: درود آق سید سعید عزیز. با متن شما موافقم. بخصوص بند ۳ که گفتی اسم کامل را با پیشوند " سید" بکار میبرد. چون با حذف از این پیشوند از اسم احتمال کار دیگر میرود. اگر با عمد و نیت  بکار رود. پر فروغ باشید.

 

صدرالدین به اُنظر: سلام. انتخاب از این متن:  ((این روحانی [ اشاره به امام جمعه محترم ساری] هم پای درس شهید آیت الله مطهری نشست، هم پای درس شادروان آیت الله مصباح یزدی. اما در رفتار و اخلاق و عقاید سمت شهید مطهری رفت. این از روحیاتش می بارد.) سوال از آقا یا خانم اُنظُر :  آیا خود ایشان به شما گفته اند که در رفتار و اخلاق و عقاید تحت تاثیر استاد شهید مطهری بوده اند و از استاد دیگرشان مرحوم آیت الله مصباح تبرّی جسته اند یا شما بر اساس ظواهر به این نتیجه رسیده اید؟ چه شاخصه های رفتاری و اخلاقی و عقیدتی باعث تمایز ایندو شده که شما قائل به تفاوت گشته اید؟ نظرتان در مورد تعابیر مقام معظم رهبری از آیت الله مصباح در مورد هموزنی ایشان با علامه طباطبایی و شهید مطهری چیست؟

 

سلام. انتخاب از این متن: ( این شیخ با آن روحیاتی که در وی به یک صفت ثابت در آمده است، بعید است بتواند با این توبه و عذر تقصیر و به قول خودش استغفار، به ادب یک روحانی مورد ایده ئال بازگردد. باید دید در آینده از منبر و محفل چه دکانی می سازد. بنا بر این آیا توبه ی این شیخ راست است؟!)

نقد و نظر: واقعا جای بسی خوشوقتی است که شما جای خداوند ننشسته اید که به عذرخواهی و استغفار بندگانش چنین نگاه سخت گیرانه ای داشته باشید. هر چه به سیره نبوی که منادی رعایت آن از سوی همگان هستید نظر می اندازم آنحضرت با خطاکاران امت خویش هم چنین نظرات ناصوابی نداشته چه رسد با کسانی که سهو کلامی که ناشی از برداشت اشتباه دیگران بوده را هم با عذرخواهی جبران میکنند.

 

یک پیش بینی: مدیریت محترم مدرسه آقای طالبی که مدتی را در مرخصی بسر میبرند پس از حضور درمورد نکات مطروحه  در صحن مدرسه به ابراز نظر میپردازند و اگر به مطالب شخص ناشناس ( رضی الله، انظر الی ماقال.) به دلایل عدیده ای همچون حذف مطالب توسط شخصی که گمنامی را طالب است  اشاره ای نداشته باشند اقدامی زیرکانه خواهد بود ولی یک مطلب اینجا واضح است که وقتی پروفایل مدرسه باز میشود این شخص سِمَت مدیر را برعهده گرفته است پس از دوحال خارج نیست: مدیر قبلی و فعلی یکی است که بعید می نماید .و یا اینکه شخصی که جانشین مدیر در طی غیبت صغری شده است حتما معرف حضور آقای طالبی است.

 

اُنظُر اِلی ما قالَ: به حسین شفیعی دارابی بسم الله الرحمن الرحیم از این که تا یک عضو محترم، غلط املایی و انشایی و حتی روایی اش را در دو بار در دو جا گرفت، صریح دست به ویرایش زد که کار خوبی است، اما کار خوب تر آن است دست به ویرایش آن لجنی را بزند که با قلم بدنوشت خودش علیه ی بنده سیاه کرده است پرونده اش را مالامال تر. اگر خیلی مدعی هست، پس به ویرایش اخلاق نویسندگی اش را فوری اقدام کند که آدم بفهمد با حقیقت روراست است. ویرایش عبارت و املا که هنر نیست. آن دو غلط یکی روایت اُنظُر الی ما قال... بود که حتی روایتش را اول غلط نقل کرده بود. دومی هم همین ضرب االمثل «آن کس را که حساب پاک است؛ از محاسبه چه باک است» بوده است که چنین به نظر می آید اول غلط نوشت، بعد که عضوی محترم تذکر داد، ویرایش کرد. چون این چند ساعت مدرسه نبودم. اما محتوای متن جدیدش باز غیر مستقیم با استناد به همان آیه ی قرآن، مرا «جاهل» خواند. دگر این که چه با مزه گفت. مدعی است حسابش پاک است. برخی از متن های علمای دین فصل الخطاب است، سخن های بی پایه ی این فرد حسین شفیعی دارابی فضل الخطاب !!!! است! اهل ادب فرق ضاد و صاد را خوب بلدند. پس؛ متن علمای اعلام را گاه می شود با طلا قاب گرفت، ولی نوشته ی لجن اخیر این فرد حسین شفیعی دارابی را با گِل لجن قاب می گیرم و در زیر بازانتشارش می کنم که بر تارک بنشیند: در زیر می آید. البته چند مدت دست تصرف آن متن نزد، ولی حالا که رفتم دیدم، فهمیدم ویراش زد. معلوم نیست کجایش را. اما مسئله ای نیست، چون متن اولیه ی وی در فضای ذخیره ی بنده موجود است. پایان. نویسنده: اُنظُر اِلی ما قالَ

 

آن متن لجن را با لجن قاب بگیرم:

متن سیر حسین شفیعی دارابی: پاسخی به نگاشته یک کهنسال!!!! بنام پروردگار بصیر و دوستدار اهل بصیرت. جناب کهنسال و ریش سفید و.... به جهت عمل به حدیث نبوی «وقروا کبارکم» بصورت ویژه می نویسم: سلام علیک. البته اگر کم سن و سال هم می بودی؛ فخر می کنم که سخنم را با سلام آغاز نمایمو به این داده الهی شاکرم. ضمنا دست کم غالب خوانندگان نوشته هایمان؛ به خوبی فهمیده اند که چه کسی کم آورده استشاهد بر درستی این مدعا اینکه در این نوشته جدیدت نیز مرتکب اتهام و اهانت شده ای؛ شاید هم تقصیر نداری چون ظاهرا با چنین شیوه ای خو گرفته ای و امکان رهیدن از آن؛ برایت غیر ممکن شده است.  خدا را شاکرم : با گرایی که داده ای تا حدود زیادی نشان داده ای؛ کیستی و در چه مسیری طی می کنی؛ کجا بودی و به کجا رسیده ای و الان در چه وضعیتی به سر می بری. فارغ البال هستی و به بهانه دفاع از اهل بیت (ع) می توانی حق و باطل را ممزوج کنی؛ الحمد لله از نسبت های ناروا و اتهام هم که ابایی نداری. امید است عاقبت به خیر شویم. فعلا مصلحت نمی بینم که به جهت این شیوه آت بنویسم : «الخائن؛ خائف؛ وگرنه همانند غالب اعضای محترم گروه؛ با اسم و رسم مشخص می نگاشتی». (البته شاید هم به جهت خوف از اینکه اعضاء بگویند بابا این فرد که روند زندگیش....» (حوزه علمیه قم: سید حسین شفیعی دارابی؛ صبح دو شنبه ۲۰ فروردین ۱۴۰۳ش_ ۲۸ ماه رمضان ۱۴۰۵ق)

 

جواب اُنظُر به عضو محترم «@shafiey51»

بسم الله الرحمن الرحیم. سلام به شما که زحمت کشیدید نظر خودتان را مرقوم فرمودید. بعضی از جملاتش در چند جا برای بنده نامفهوم بود. یعنی متوجه ی عبارت نمی شوم. اما آن قسمتش که فرمودین، «حال یک رفتار اشتباهی  از یک فرد سر می زند دلیل بر این نیست که کل رفتار وی اشتباه می باشد.» بسیار عالی. حال که این فرمول را ارائه فرمودین آن فرد حسین شفیعی دارابی همین یک غلط خود را محضر خدا و وجدانش اصلاح کند و شجاعت داشته باشد این مدرسه از آن غلطش برگردد. این کمترین کاری است که گردن او افتاده است. وگرنه من بیخ او را نه مدرسه، در جای «ویژه» می گیرم و اگر در ملاءعام ببیمنمش، حتما گریبانگیرش خواهم شد. این یقینی است.

از شما تشکر می کنم. پایان. نویسنده: اُنظُر اِلی ما قالَ

 

یک پیام عام

متن اُنظُر: بنده چرب زبانی بلد نیستم که بخواهم ادای فردی را بیارم که خودش خطاکار است اما از دیگران می خواهد به خاطر وی، حرفی نزنند. بنده اما چیزی دیگری می گویم: اعضا بعضاً مستقیم یا غیرمستقیم یا کنایی یا طعنه چیرهایی به بنده نسبت دادند، حتی احتمالاً در یک نسخه هم شیعه بودن و مسلمان بودن مرا تردید کردند، من هیچ ذره ای از این جور حرف ها را به دل نمی گیرم. راحت با تخت گاز هر کس خواست بر من بغُرّد اشکال نمی بینم. از همه گذر می کنم. الا از این یک فرد حسین شفیعی دارابی که باید خذلان این اخلاقش را پیش چشمانش ببیند. البته که می بیند. در کار خدا تار مویی شک ندارم. هیچ انتقاد و حتی خدای ناکرده هیچ اهانتی را هم اگر احیانا ً از سوی سایر کسانی که چه در درون دلشان از راه دور علیه ی من زمزمه کردند و چه چند نفر عضوی که این داخل سیاه‌مشق نوشتند و بیشتر صمیمی حرف زدند، و تلخی نکردند، بنده را هیچ نیازُرده است؛ هیچ. اما لجنِ متن این فرد حسین شفیعی دارابی چیزی دیگر است که بلدم چگونه آن را کجا برسانم. شاید فرصت نکنم (البته شاید شاید) که مدرسه چیزی بنویسم، چون کار فوری تر برایم وجود دارد که فوتِ آن درست نیست. بنابراین اگر نتوانستم متنی بنویسم، دلیل بر این نیست، سکوت پیشه کردم یا مدرسه را مرور ندارم. نه، در پایه و اساس سکوت‌پیشگان را چندان خوش ندارم. فعالِ مایشاء هستم برای تمام عمرم به یُمن آفریدگار عزیزم. خدایا تزویرپیشگان را آینه عطا کن تا خود ببینند چند می ارزند. دروغ پیشگان هم کارشان مشخص است، با دستمال کثیف می خواهند مثلا شیشه پاک کنند اما آن را می شکنند! اینان را آزاد و رها گذار و بگذار تن و روح خود را خراش زنند. سه شنبه آخر رمضان ۲۱ فروردین ۱۴۰۳ ، راندیان. پایان. نویسنده: اُنظُر اِلی ما قالَ.

 

حجت الاسلام شیخ حمید دارابی نیا نوه ی شیخ عبدالله [در پاسخ به اُنظُر اِلی ما قالَ] :یک نظر شخصی !!! آنچه ما مواجه شدیم، با کلمات و جملاتی که دارای معانی ای پر از حقد و کینه هست و خدای ناخواسته از دلی لجن زار تراوش می کند که مدام از «لجن» می گوید !!! گویا می خواهد فضای مدرسه را متعفن نماید.

 

شیخ شاکر طاهرخوش: با سلام و عرض ادب و احترام از آنجایی که چند روزی است که این مکان، به مطالبی که سودمند نبوده، اینجانب همانند استادم آقا سید کمال الدین عمادی از این تالار مرخص خواهم شد و همه تان را دعا می نمایم. از همه شما التماس دعا دارم. یا حق.

 

سید یاسر موسوی به اُنظُر: شما خسته نمیشید از این همه بی ادبی و توهین. بی ادبی کردن هنر نیست. فقط دهان بیش از حد باز شده لازم داره. تلاش کنید عفت کلام داشته باشید. خدا از گناهان شما بگذرد. اینقدر آدم بی ادبی هستی. ادب داشته باشید تا رغبت کند پاسخ شما را بدهد.

 

سید سعید شفیعی: همشاگردی های گرامی بهتر است یک هفته روزه ننوشتن در گروه بگیرید. بهتر است وارد بحث نشوید جون بحث از حالت عادی خارج شده است . هرکسی حق دارد خود تصمیم بگیرد لیکن بهتر است از صحن مدسه خارج نشوید. به مثلی " اتا بی نماز وه مسجد در نودنه " مانا باشید پیشا پیش عید سعید فطر بر شما عزیزان مبارک باشد

 

سید یاسر موسوی: بزرگوار ایشون ثابت کردند اگر کسی اهل بحث و منطق مباحثه باشه باهاش محترمانه حرف میزند اما صحبت کردن با شما در شأن دکتر عزیز نیست کسی که از چاله میدون اومده و این ادبیات گفتاری هست قبلا هم گفتم صحبت کردن با شما حماقت است عقل نداری راحتید چرا بارها از پاسخگویی با دکتر فرار کردید. اینجا چاله میدون نیست هر چی از دهنت در میاد بیان کنید و انتظار پاسخ داشته باشید واقعا این رفتار شما برای هیچ از اعضای گروه قابل تحمل نیست از همگی تان عذرخواهم محتاج دعا در آخرین روز ماه رمضان خداوند عاقبت ما را ختم بخیر کند

 

حجت رمضانی: سلام آدرس حضرت حجت الاسلام حاج سید حسین شفیعی را بدم خدمت جناب عالی با ایشان روبرو بشوید

 

حجت رمضانی به سید یاسر موسوی: آقایان فکر می کنم این یا هکِرِیا هوش مصنوعی (مصنوعیِ دیگه کاریش نمی شه کرد)شما هرچه بنویسی براساس داده ها یی که بارگذاری شده جواب میده خودتان را کنترل کنید تا بعد از تعطیلات مدیر بیاد.

 

سید اسحاق شفیعی: سلام و ادب خدمت مدیر و اعضاء محترمِ صحن مدرسه فکرت ، ظاهراً در پی نامعلوم شدن مدیر ، فردی با اسامی مختلف چون معاون ، رضی الله و ،، و الآن هم اُنظُر الی قال و از این اسمها ، عنان مدرسه را نمی دانم با هماهنگی یا خیر به اسارت و غارت گرفته و در کمال بداخلاقی بدور از اخلاق نبوی می تازد و شئونات اخلاقی و کلامی را رعایت نمی کنند و فضا را غیر قابل تحمل عقلا تبدیل کرده اند لذا بر خود فرض دانستم تذکر برادرانه به ایشان نیز توجه به سیره اخلاقِ محمدی ، زبان لین و روی لشاده و تحملِ همراه مدارا داشته باشم ، امید است مدیر محترم با تدبیر خود جلوی این بی اخلاقی‌ها و جسارت‌ها و هتک حرمت‌ها را بگیرد در غیرِ اینصورت کلام داشتن و تنفس در چنین فضایی مفید نخواهد و ماندن هم جایز نیست . پیشاپیش عید سعید فطر بر همه مبارک باشد ان شاء الله .

 

سید موسی صباغ: سلام جناب بزرگوار ابتدا" از شما به جهت کبر سنی عذر خواهم که متنی می‌نگارم مدرسه عرصه تبادل اطلاعات و دانش و ارزش و فهم است. در این عرصه استادانی چون شفیعی مازندرانی ، عمادی و احمدی و آق سید حسین شفیعی حضور دارند و دیگر دوستان که در زمینه روانشناسی ، اقتصادی ، سیاسی مذهبی از وجودشان بنده بهره می‌بردم. با ورود شما بعنوان معاون مدرسه که جای پای مدیر گذاشتید ، انتطار این بود خودتان را به اعضا معرفی میکردین و روش و منش مدیریتی مدیر بر اعضا ادامه می یافت. مباحثات بین اعضا هم تا بحال دوستانه بوده و در صورت عدم اقناع هم ، پایان بحث اعلام می‌شد. اما علی رغم درخواست بعضی از دوستان بر پایان بحث در موضوع مناقشه ، همچنان این رویه از طرف شما ادامه داشته و بی احترامی و یقه جمع کردن ،لجن گیری جایگزین اخلاق شده . ضمن برائت از این شیوه بحث ، در صورت ادامه عرصه مدرسه را ترک خواهم کرد. ضمنا مسئولیت این هنجار شکنی و غیبت طولانی مدیر ، بدون اطلاع رسانی قبلی، متوجه شخص ایشان است.با نهایت احترام.

 

حاج علی چلویی: آقای اُنظر تو چقدر احمق و کینه ای هستی. کسی که مادرش او را دنیا آورد به او میگفتن آفا اما تو آنقدر نادانی نه اینکه آقا نمی کی بلکه سید هم صدا نمی زنی. خجالت بکش. نمی فهمی. مردانه خودرامعرفی کن تا شعجرات را به تو بگویم. خیال کردی باچهار گلاس درس خوندن عللامه شدی. مردی خودت رامعرفی کن. این را هم بگویم تو لیاقت دیدار با حاج اقا سید بزرگوار رانداری.

 

حجت رمضانی: سلام برادران و دوستان بزرگوار حاج ابراهیم سرش به عروسی در پیش رو مشغول می باشد لطفا تحمل بفرمایید تاخود ایشان تشریف بیارن. تنظر الی من قال.

 

حاج علی: آقای حجت رمضانی بی ادبی حد دارد. جلوی بی ادبی او را میگیرم. فقط مرد خودش را معرفی کند. اقای رمضانی ارادت دارم. اما آدرس آقای شفیعی را به هر نادان ندهید.

 

سید یاسر موسوی به حجت رمضانی: سلام دوست عزیز آقا حجت بنطرتان ما از پشت کوه آمده ایم که اینگونه غیبت یک هفته ای مدیر توجیه و ماست مالی میکنید آخه چقدر خودتان را فریب میدهید بنظرتان تو این مدت ده روز حتی لحظه ای خودش یا حتی خانواده ابشان فرصت حضور در مدرسه را نداشتند که وضعیت گروه به ایشان اطلاع دهند!؟ آخه یه حرفی میزنید به عقل و شعور ما توهین میشه ما هم گوشهامون دراز است ۲۱ فروردین ۱۴۰۳.

 

شیخ محمد غلامی دارابی: به نام خدا امام صادق علیه السلام در قسمتی از روایت معروف به عنوان بصری فرمودند: "اگر کسی به تو گفت: اگه یکی بگویی ده تا می شنوی، تو به او بگو اگه ده تا بگویی یکی هم نمی شنوی اگر کسی تو را تهدید به ستم نمود، تو او را اندرز ده و برایش دعا کن" در آستانه ی عید سعید فطر هستیم فضای مدرسه را با عمل به سخن آن حضرت نورانی کنیم تا مشمول رحمت این لحظه ناب ماه مبارک قرار بگیریم.. محمد جواد غلامی دارابی.

 

خانواده ی کم‌مایه و فرومایه

به اضافه

الواط و اوباش و چاقوکش‌ها

فرصت مغتنمی دیشب برای بنده فراهم آمد پای گفتارهای اخیر مقام معظم رهبری با دانشجویان  اینجا به ارزشیابی متن دست بزنم. وقتی به این گفتار حضرت آقا حفظهُ الله رسیدم بر تنم لرزیدم. نه این که از این قطعه ی قطعی مخرّابه ی تاریخ معاصر مطلع نبوده باشم، بلکه از این حیرت ورزیدم که چرا آقا درست در این قطعه ی دوره ی ما آن را به دانشگاه رفته ها در میان بگذارد. من تحلیلم این است مقام معظم رهبری یک پس زمینه ی را برای تکرار تاریخ می بیند و از آنجا که خود از ذکاء یگانه ی دوران است نهیب دادند. فرازها اینهاست

 

«خصوصیّت آن نظام فاسد، اینهایی بود که عرض میکنم: اوّلاً، در رأس کشور، یک خانواده‌ی از همه جهت پُر‌اشکال و پُر‌ایراد قرار داشتند؛ یک «خانواده»! یعنی یک حکومت ارثی و میراثی، آن هم یک خانواده‌ی اوّلاً کم‌مایه و فرومایه، ثانیاً مبتلا به انواع فسادها؛ در رأس کشور، اینها بودند؛ کشور ما این‌جوری بوده

 

از اوایل دهه‌ی ۲۰ مبارزات شروع شد. اوجش، نهضت ملّی نفت بود که با پیشوایی مرحوم مصدّق و مرحوم کاشانی اتّفاق افتاد و شکست خورد. ایرانی در نهضت ملّی تحقیر شد! یعنی یک آمریکایی با یک چمدان پول، یک چمدان دلار آمد داخل این سفارت انگلیس نشست، ستاد تشکیل داد، الواط و اوباش و چاقوکش‌ها و بقیّه‌ی افراد نامناسب را پول داد، جمع کرد، راه انداخت؛ [در حقیقت] کودتا به وسیله‌ی اوباش انجام گرفت و یک کودتای نظامیِ به معنای واقعی هم نبود؛ حکومت را ساقط کردند و شاه که فرار کرده بود، برگشت؛ یعنی واقعاً ایران تحقیر شد. یک ملّتی دولتش این‌جور ساقط بشود، کأنّه این واقعاً حقارت ایرانی را اعلام میکرد».

 

بالشخصه پشت سر رهبر عزیزم ایستاده ام و در برابر عربده های اُریب براندازان جاهل (که از همه خطرناکترند) و براندازان خائن دست روی دست نمی گذارم. البته شرط من این است آن مناسباتی که بالاتر در بیانات معظم له در لایه های نظام رسوخ نکرده باشد و نظام در برابر فساد با علم و عقل و عمل، قد علَم کند. همین.

پایان. ۲۱ فروردین ۱۴۰۳. راندیان. نویسنده: اُنظُر اِلی ما قالَ.

 

قاسم لاری: سلام شب بخیر نماز و روزه شما قبول باشد عید سعید فطر را خدمت همه عزیزان و بزرگواران و اساتید حاضر در گروه تبریک عرض می کنم و خواستم با اجازه رئیس گروه و عزیزان حاضر در این گروه تقاضا کنم تا این ساعت اگر خدای ناکرده موضوعاتی باعث دلخوری و ناراحتی بین اعضا شده آن را فراموش کرده و به موضوعات دیگری بپردازند و در موضوع عفو و گذشت مطلبی که استاد توکل در یک جلسه کاری که ما اعضای شورای لشگر حضور داشتیم بیان کردند و من دوباره آن را پاکنویس کردم و در پیام بعدی خدمتتان ارسال خواهم کرد با سپاس فراوان از همه عزیزان.

 

حاج علی چلویی: حاج آقا شفیعی خواهشمندم دیگر جواب این نادان [اُنظُر] را نده.

 

سید حسین شفیعی دارابی به حاج علی چلویی: سلام علیک. ممنونم خودتان شاهدید که در طول دو روز گذشته (یعنی از زمانیکه احساس کردم باید به مفاد آیه شریفه «عباد الرّحمن الّذین یمشون علی الأرض هوناً و إذا خاطبهم الجاهلونَ قالوا سلاماً» عمل نمایم؛ چیزی ننوشتم و خدا را اعطای این توفیق، شاکر و سپاسگزارم. و از جنابعالی و سایر دوستان هم خواستم کسی به دفاع از اینجانب چیزی ننویسد.

 

و در متنی دیگر: نکته پایانی: اینجانب در این این شب بزرگ، به محضر ربوبی عرضه میدارم: خدایا، کرور، کرور تورا شاکرم که در سال جاری توفیقم دادی : تا هم روزه بگیرم؛ و هم در حد توانم در مجالس مختلف در قم و مازندران (ساری) به ایراد سخنرانی به پردازم، و هم در حد توانم در عرصه مجازی فعال باشم؛ و در فرصت های مناسب، مطالبی تحت عنوان «نسیم رمضانیه» بنویسم و نشر دهم؛ و مهمتر از همه به درگاه تو سپاسی وافردارم که توفیقم دادی تا در برابر سخت ترین هجمه ها و رجز خوانی های فردی در ظاهر ناشناس، صبوری کنم، و بر احساسات و هواهای نفسانیم غلبه یابم؛ و در جهت عمل به آیه شریفه «عباد الرّحمن الّذین یمشون علی الأرض هوناً و إذا خاطبهم الجاهلونَ قالوا سلاماً» موفق باشم. ان شاء الله (حوزه علمیه قم: سید حسین شفیعی دارابی شام سه شنبه ۲۱ فروردین ۱۴۰۳ش_ ۲۹ ماه رمضان ۱۴۰۵ق)

 

شیخ علی اکبر دارابکلایی: بار دوم نشر این متن منتظر پاسخ مدیر کانال آقا ابراهیم هستم .سلام علیکم شایسته است رعایت کنید جناب حضرت حجت الاسلام و المسلمین دکتر شفیعی شاگرد آقای پناهیان نبود بلکه خودش صاحب کرسی چندین ساله سطح عالی حوزه علمیه قم و استاد برجسته جامعه المصطفی قم هستند و نیز در کسوت امام جمعه موقت مرکز استان مازندران ساری هستند آنچه شما نقد میکنید و می تازید یک طرفه است نقد پذیر هم باشید این صفت کنشگران راه حق هستم تاسفانه در ادبیات شما تخریب صاحبان اندیشه و تفکر ارزشها به وفور مشهود است اما تهی از بیان نقشه های استعماری و نفوذ بیگانگان .دین اسلام سرشار از اندیشه و تفکر صحیح و رعایت حق و عدالت درباره دیگران است.

 

به حسین شفیعی دارابی

این فرد دیشب دو پست علیه ی بنده نوشت و این حق او بوده است هر چه خواست راحت انجام دهد و این حق مرا می رساند که جواب دو پستش را یکجا بدهم.


باز مدعی شد به آیه ی قرآن (۶۳ / فرقان) عمل کرد که مؤمنین (البته عِباد الرحمن) را فرا می خواند اگر به جاهلان رسیدید بگویید "سلام".


فرض که راست می گوید. اما اینک برای بار چندم از این فرد پرسیده می شود وقتی در داخل مدرسه با متنی رسماً مدعی می شود "روند زندگی" بنده مشکل دار بوده است و بنده خوف آن را دارم که یک وقت اعضا نگویند عجب! «این فرد که روند زندگی اش "..." » نقطه چین است؛ آیا در شرع مقدسِ این فرد، چنین نسبتی به بنده دادن اسمش واقعاً "قالوا سلاماً" است؟ و خودش را خاطرجمع دانستن از عمل به آیه ی شریفه ی قرآن کردن و حتی مصداق هوناَ (نرمی) دانستن؟ زنده ماندیم نرمی را و هون این فرد را فهمیدیم! آیا وی اطمینان دارد رفتاری که با بنده برای نقدی که بر دو آخوند مشکل دار کشور انجام دادم، وفق "قالوا سلاماً" بوده است؟


در آخرین متنش هم باز در باره ی بنده مدعی شد "فردی به ظاهر ناشناس"؛ پس این فرد (حسین شفیعی دارابی) یقین کرده است مرا می شناسد. از همین ادعایش می توان پی برد آن جمله اش که در آن عبارت "روند زندگی..." مرا مطرح کرد و در ابهام نقطه چین رها ساخته بود جمله ی سهوی اش نبوده است، بلکه عمداً آن را نوشته است. اشکالی ندارد. بگوید هر خواست و ارضائش می کند. ولی با این توجه:


یکی اینکه از وی می خواهم حالا که ثابت کرده است یقین دارد من کیستم، نترسد و شجاعت و روراستی بخرج دهد روند زندگی ام را همین داخل یکی یکی شمارش کند.


دوم اینکه منظورش از روند زندگی بنده یقیناً زشتی ها و ایرادهای این بنده است، چون اگر غیر از این بوده باشد واژه ی "خوف دارد" را برایم بکار نمی برد. چونکه کسی از خوبی های زندگی خود که خوف ندارد، بلکه از بدی های زندگی خودش خوف می کند.


سوم اینکه چگونه به این نتیجه رسیده است بنده مصداق «جاهل» در آیه ی شریفه هستم. وی که مدعی است تفسیر قرآن را می داند، چگونه مطمئن شده است این آیه را در وصف بنده تخصیص زده است. مصداق جهالت بنده را هم اثبات کند و بگوید منظور از جاهل یعنی چه؟ یعنی او خود برای خودش فرض گرفته است در برابر «جاهل» دانستن بنده، خودش "دانا" و هون است؟ و خود را مصداقی از نوید قرآن گرفته است که به آن توسل جسته است؟ هر چند از همین عهدش نیز خارج شده است و در کاری جدید مرا "رجزخوان" توصیف کرده است. حتماً این وصف جدید را هم نوعی «قالوا سلاماً» می فهمد. حقیقت عجیب نیست بر او. چون ضمیرناخودآگاه خودش را عیان ساخته است و این هیچ عیبی هم ندارد که خود واقعی اش را نمایش می دهد. هر چه دل تنگش می خواهد بگوید. تازه این هم بماند چرا و با چه اطمینانی خود را در ردیف «هَوناً» قرار داده است و بنده را در صف «الجاهلون»!


حال با این توضیح، از وی می خواهم ادعای خود را این داخل مدرسه اثبات کند و نهراسد و واقعاً با آسودگی مرا افشا کند. چون اگر واقعاً روند زندگی ام معیوب و خطاآلود و گناه کارانه بوده باشد، به نفع من خواهد بود یکی (و چه خوب فردی در لباس حوزه ی علیمه ی قم) مرا در همین دنیا رسوا کند. بنده حاضرم رسوا شوم. این فرد خوف نکند راحت زبان باز کند و همه ی روند بد زندگی مرا تحلیل کند حتی مرا مؤاخذه نماید. به عنوان این طرف ماجرا از وی رسماً می خواهم برای اصلاح زندگی آینده ام آن روند بد را تک تک با توضیح و تحلیل و نقد بیارد داخل مدرسه، تا عموم از شبهه ای که علیه ی ام ایجاد کرده است، سردرآورد. و من قول می دهم این کار وی را در ردیف "قالوا سلاماً" جای دهم.


در پایان اما اعضایی هم مجدداً بنده را در این مدرسه با الفاظی خاص نام بردند که از اینان هیچ آزردگی ندارم. آزادند هر لغتی که دلشان را ارضا می کند برایم بکار ببرند. یکی فرمود اُنظر "احمق" است. یکی فرمود یکی فرمود  عقل ندارد. یکی فرمود چنین و چنان است. همه ی اینها را می گذرام به حساب یک کار عادی برای آنان. چون نعمت اسم کاربری بنده است اینان خیلی آسان حرف دلشان را می زنند. سلامتی این چند اعضا را آرزومندم.


پایان. راندیان. نویسنده: اُنظُر اِلی ما قالَ

 

قاسم بابویه: اقا یا خانم مدیر ول هاکن. دنبال چی شی دری ت.ه لو لاستیکه خسته نونی. الان چن روزه سه رونی. انده بای تا ته نفس در بوره. یک بار دیگه بخای هر حرفی بزنی جواب تندی دمبه. ته داهون هر حرفی درنه خودت زندی. هر کاری انجام دنی اسا حرف ازافی هم زندی. شه پیام راه پاک هم کاندی وسّه وسه وسه.

 

مصططفی بابویه: با سلام و عرض احترام خدمت شما (جناب مدیر)  و حاج آقا سید حسین شفیعی دارابی و تک تک عزیزان مدرسه ی فکرت و با آرزوی قبولی طاعات و عبادات و تبریک عید سعید فطر...و همچنین تسلیت درگذشت خانم [شهربانو رمضانی ] به بستگان نسبی و سببی این مرحومه ی محترمه ؛حاضرِ در گروه‌ و همه اعضای محترم... اما بعد: پستهای این چند روزه گروه را مطالعه میکردم ؛ که کاملا مشهود است که گفتمانها رنگ و شکلِ علمی خود را از دست داده و وجوهِ ناخوشایندی بخود گرفته... احساس میکنم که گفتمانها میبایست منتج به جمع بندیِ اصولی؛ بر مبنای احترام متقابل پیش میرفت که؛ خب این اتفاق صورت نگرفت و گستره ی سطح گفتمانها به عبور از خطوط قرمز منتج شده... لذا بنده در فرصتی مقتضی (ان شاالله امشب یا فردا) جمع  بندی و تحلیلی از وقایع خواهم داشت ؛به این امید که با لطف خدا این مسئله ختم به خیر شود و چه بسا بتوان با انتقالِ مفاهیم و رد و بدل شدن نظرات به نتیجه ای درست و بالانسِ در افکار و عقاید رسید... عجالتا با تقدیم احترام... مصطفی.

 

سید یاسر موسوی [در پاسخ به اُنظُر اِلی ما قالَ] من هر وقت آنلاین شدم شما رو در حال مبارزه دیدم اینجا جای عقده گشایی و نشر توهمات شما نیست گویا ما هر چه رعایت میکنیم شما جری تر میشوید خجالت هم خوب چیزیه بخدا فکر نکنم ذره ای تو وجود شما باشه آقا جان بس کنید. از شما توقع ادب نداریم جناب. این توقع از شما با چیزایی که از شما دیدیم سرکوب کردیم اما در گروه شخصیتتان را اونقدر تبلیغ نکنید و اینهمه تئاتر برای ما بازی نکنید بلاخره کاری نکنید بیش از این سوزه خلق الله شوید دیشب به دوستمون گفتم اینقدر ما را احمق فرض نکنید. این گروه جای عقده گشایی بد دهنی شما نیست. شما کاری کردید یکی مثل بنده که بشدت صبور و فقط اهل گفتگو هستم بهم ریختید. اما اجازه نمیدم بهمین شکل دنبال کینه توزی ترور افراد بروید. لطفا اخلاق مدار باشید. حتی به لحاظ صبوری زبانزد خواص خانواده هستم از مصطفی بپرسید.

 

سید یاسر موسوی به انظر: شما اگه با دو هزار اکانت ناشناس هم بیایی لحطه اول ما متوجه می‌شویم ببینید یه قانون نانوشته در علم اخلاق داریم می‌گوید دروغ را یکبار گفتی عذاب وجدان میگیری دو بار گفتی توجیح میکنی سه بار گفتی باور میکنی حتی خودش باور می‌کند دروغش راست است شما خیلی ساده اید تصور کردید ما را میتوانی فریب دهید و ساده فرض کنید خواهشا بس کنید بذارید به نماز عید فطرمان برسیم.

 

بر اریکه ی نفس

مانند روز روشن بود روزی با هم در می افتند. آقای منصور ارضی نقل است که در مناجات پریشب مسجد ارک (با آن که خبر پخش شده بود شیخ پناهیان عقب نشست) با این شدت لفظی (که به نقل از «تیک» زنده پخش می شد) به شیخ علیرضا پناهیان تاخت زد:

 

 "آی کسی که بالای منبر می گویی پیامبر گوشت تلخ بوده، بیچاره خواهی شد، عاقبت به خیر هم نمی شوید."

 

راست یا ناراست این خبر بر  عهده ی خبرنویس تیک. اما اینان (البته تعداد اندک شماری از مداحان و معدود افرادی از آخوندها) که روضه می خوانند تا با گریستن دیگران، خود به پول و پاکت برسند اینک خود به همدیگر مشغول شدند. نسبت به ارضی نظری ندارم. چون قضاوت در مورد شخصیت این فرد در اطلاعات بنده نیست. داشتم این نوشته ی خودم را تکمیل می کردم کاری پیش آمد. برای جملات پایانی این نوشته ام خودم را می رسانم. پایان.  ۲۲ فروردین ۱۴۰۳ .  راندیان. نویسنده: اُنظُر اِلی ما قالَ

 

ادامه ی نوشته ی ماقبلم با عنوان «بر اریکه ی نفس»:

مردم نمی توانند باور کنند که روضه و نوحه ی برخی از مداحان ارقام نجومی و تعدادی قلیل از آخوندهای گفتاری را، که از آجر خانه تا لقمه های سفره ی شان از پولی که از روی شگردشان در می آورند، راست باشد. به نقل آن شخصیت که برای نهضت کربلا آب نبود ولی برای این تعداد کم شمار نان!!! بود. هم مردم را به روضه و نوحه و منبر هدایت می کنید و هم در خلوت های خود چنان بر اریکه ی نفس تان گرفتار شده اید که پایین آمدن از آن تخت سلطنت و رشوه گری دیگر سخت شده است. روحانیت و مداحان صاحب نفس پاکیزه، فراوان هستند و عمومیت دارد این پاکیزی در این دو دسته ی مفاخر میهن که به شغل شریف سوگواری اهل بیت (ع) اشتغال دارند و مردم هم با جان و دل عزادارِ پای منبر و نوحه ی شان  می نشینند و این سنت درست و صوابی است. و هرگز حساب اندک شماری را (که دنیای خود را بر پایه ی مال حرام خوری بنا کرده اند و زندگی شان را با پول پاکتی زینت و رونق داده اند و قصرنشین شده اند) به حساب روحانیت درستکار و مداحان بانجابت نمی گذارند که قناعت می ورزند و مانند مردم گرانی ها را لمس می کنند. اما چگونه می شود آن قبیل حرف پیشگان از اریکه ی نفس جدا شوند، باید خیلی زمان ببرد و زمانه طی شود تا "اصلاح امور امت جدّ" حضرت اباعبدالله علیه السلام فراهم شود. در همین فرصت، پیشانی تمام خالصین اهل ذکر و مصیبت و نوحه را به رسم ادب می بوسانم و می دانم وجود این خالصان پاکیزه خور، برای نشر اسلام و مجد مسلمین و ساختن دلی عزادار و سوخته برای دشت کربلا لازم و حیاتی است. دست این پاکیزگان مریزاد و دست آن ناخالصان اگر خدا خواست "مشلول" باد که بیشتر کیسه دوک نزنند.

پایان. راندیان. نویسنده: اُنظُر اِلی ما قالَ.

 

جواب اُنظُر به سه عضو منتقد بنده که الفاظ خاص دارند

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام علیکم

از هر سه نفر شما تشکر می شود چون حتماً بنا بر تکلیف خود مرا مورد لطف خاص الفاظ خود قرار می دهید. خداوند متعال و مهربان شما را همچنان برای خودتان و اسلام و مسلمین نگه دارد. اما اگر شما سه عضو انتظار دارید بنده حرف های خودم را فرو بخورم و قورت دهم. باشد. به روی چشم. این هم می گذرد.

 

اما آنچه بیش از همه زیبا بود، نوشته های چند عضو محترم دیگر بود که با بهترین شیوه و گفتار، بر بنده نقد یا انتظارات نوشته اند و نیز پیشنهاداتی را مطرح فرمودند.

 

البته یک عضو محترم با نام آقای «قاسم لاری» خیلی هنر بکار بردند دست نویس خود را از درس سال های گذشته ی یک استادش به نام آقای «توکل» (که بنده این شخصیت را نمی شناسم) در مدرسه بازنویسی کردند که بر ماسه و سنگ یادگاری نوشتند که یکی را باد برهم زد و دیگری در سنگ حک شد و ماند. از این انسان محترم تشکر ویژه می شود که خیرخواهی مصدقانه و مهربانانه کردند.

 

اینک از محضر مرخص می شوم. مگر آن که ضرورتی بر توضیح احساس کنم. باشد که پنددهندگان جهان خود پیشتاز پندگیرندگان شوند. زبان و کردار هر دو را در دعوت توأم سازند.

 

بسیار شایسته است از حاج آقا شفیعی مازندرانی عالم باتقوای مدرسه و جامعه سپاسگزاری انجام دهم که سخن مهمی را جواب سؤال بنده مطرح کردند و من کاملاً درک می کنم کوتاه پاسخ دادند و جدال احسن را نظر خود اعلام فرمودند. ایشان دقیق و با ظرافتی خاص تذکر دادند.

 

از خداوند متعال و مهربان می خواهم سعادت نصیب تان کند و سلامت باشین و در کنف الطاف خالق هستی.

پایان. ۲۲ / ۱ / ۱۴۰۳ راندیان. نویسنده: اُنظُر اِلی ما قالَ.

 

مصطفی بابویه به سید یاسر: آقا یاسر عزیز سلام و احترام..‌. امید است صبوری شما در این فضا هم بروز و ظهور بیشتری داشته باشد... گر احساس میکنید در بعضی از مسائل ، کاسه ی صبرتان لبریز میشود درخواست این است که فعلا پستها را مرور نفرمایید... طبیعتا صبوری و انعطاف و رفتار عاقلانه و گذشتِ زمان از فاکتورهای ثمر بخش و کارگشا میباشد که البته شما دارایِ تمامی اوصاف ذکر شده ی بالا میباشید...ارادت.

 

ح ع ر د شیخ مالک رجبی: سلام علیکم این عید فطر بر همه اعضا محترم مبارک آقا مصطفی احسنت برشما. متن های شما به همراه ادبیات بسیار خوب قابل استفاده و عالمانه است و از اینکه در صدد هستی مباحثی که کدر کننده اعضا شده است و در این روز عید خوشایند نیست و جنابعالی تصمیم گرفتی مباحث را جمع بندی کنید و در نهایت با همکاری اعضا محترم صفا و صمیمیت را در این گروه به ارمغان آورید متشکرم . بنظرم متن خودتان را در اسرع وقت تنظیم کنید ارسال کنید تا مباحث مذکور به لطف خدا ختم به خیر شود .موفق باشید

 

سید حسین شفیعی دارابی: آقا یاسر سلام علیک. عیدتان مبارک باورم این است خودم و جنابعالی و سایر دوستان پای بند به مفاد آیه شریفه مورد نظر باشیم و و قتمان را به بطالت نگذرانیم. قطعا در عمل به این آیه حکمت هائی نهفته است که بخشی از آنها نمایان شده و با تداوم این شیوه حسنه؛ امکان رو شدن سایر حکمتهای آن نیز آشکار خواهد شد. آقا مصطفی بایویه سلام علیک ضمن تبریک و آرزوی قبولی طاعات و عباداتتان؛ امیدوارم خداوند منان والدین ارجمندتان را رحمت فرماید. کاملا با پیشنهاد حضرتعالی موافقم و خودم هم به همین نتیجه رسیدم که به مفاد آیه شریفه مورد نظر پای بند باشم تا بیشتر از فواید پیدا و پنهانش بهره مند شوم. همانند جنابعالی از دوستان هم همین انتظار دارم؛ روزنه هائی از این فواید برایمان گشوده سد؛ اگر پایبندی مان را ادامه دهیم؛ این روزنه معنوی؛ وسیعتر و وسیعتر خواهد شد؛ و بهتر خواهیم یافت که شاعر فارسی سرای چه زیبا سرود «از کوزه همان آزاد که در اوست»؛ همچپن همبسته از ادبیات زیبای نوشتارهایت و از محتوای ارجمند نگاشته هایت بهره مند می شوم. موفق باشید. آقا قاسم بابویه عزیز سلام علیک نماز و روزه ات قبول و طلوع عید فطر هم مبارک باد.همانگونه که از سایر عزیزان طلب نمودم؛ دوستانه از جنابعالی میخواهم در عمل به آیه مورد نظر؛ پای بند باش؛ مطمئن باش در این اقدام نیک فواید سرشاری نهفته است.

 

سید حسین شفیعی دارابی: فاضل گرانمایه و خطیب ارجمند جناب آقای دارابکلائی؛ سلام علیک؛ نماز و روزه تان قبول و طلوع عید سعید فطر هم بر جنابعالی مبارک باد. نفس سوال از مدیر محترم جناب آقا ابراهیم؛ حق هر عضو محترم می باشد؛ به تشخیص جنابعالی در مورد نویسنده متن های مورد نظر احترام میگذارم ولی تقاضایم این است در پای بندی به توصیه قرآنی مورد نظر پای بند باشیم. الحمد الله خود جنابعالی بارها تجربه کرده آید که در این اقدام نیک چه فوایدی مطرح است . موفق باشید.

 

سید حسین شفیعی دارابی به شیخ محمد غلامی: فاضل گرانمایه حضرت آقای غلامی سلام علیک. نماز و روزه تان قبول باشه. خدا را شاکرم که بیش از ۱۰ سال قبل؛ به وقت تدوین پایان نامه سطح ۳ که در شرح و تفسیر روایت معروف منقول از طریق «عنوان بصری» از امام صادق (ع)؛ در کنارت بودم و جنابعالی؛ با تحمل رنج پژوهشی مضاعف؛ به خوبی موفق به دفاع از آن شدی و به کسب نمره عالی دست یافتی؛ عمل به توصیه آن شاگرد امام صادق (ع) را سودمند میدانم؛ ولی در کنار آن؛ توصیه قرآن کریم در مورد بی اعتنایی به بد اخلاقی افرادی خاص را هم داریم؛ با توجه به اینکه تعارضی بین قرآن و حدیث نیست و این دو منبع مهم تربیتی؛ مکمل هم می باشند؛ بر این باورم : هر سخن جائی دارد و هر نکته مقامی»؛ تشخیص حقیر این است؛ در مقام فعلی پای بند به توصیه قرآن باشم؛ و در جای مناسب خودش؛ پای بند به روایت عنوان بصری؛ چو این دو منبع مهم تربیتی؛ مکمل هم می باشند؛ و معارض هم نمی باشند. موفق باشید

 

سید حسین شفیعی دارابی به حاج علی چلویی: حاج علی آقای عزیز سلام علیک. نماز و روزه تان قبول. مجددا تقاضا مندم وقت شریفت را برای کارهای خیر دیگر صرف نما و در این قضیه نیز پای بندی به مفاد آیه مورد نظر را پیشه کنید؛ قطعا در این پای بندی سودهای متنوعی نصیب خواهد شد پس صبوری کنید.

 

سید حسین شفیعی دارابی, [در پاسخ به سید موسی صباغ] معلم متعهد و فرهیخته جناب آقای صباغ سلام علیک. نماز و روزه تان قبول باشه. خداوند والدین ارجمندتان و اخوان از جمدتان را رحمت نماید و ما را از شفاعت شهید صباغ بهره مند فرماید. ایده نیکتان قابل تحسین می باشد. تبادلات و گفتمان های علمی را می شناسیم و تا کنون هم اینگونه بود؛ اما در این قضیه؛ پای بندی به مفاد آیه شریفه «و اذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاما» را آوازه گوشم قرار داده ام؛ از همگان هم طالبان به این توصیه قرآنی عمل نمایند. موفق باشید

سید حسین شفیعی دارابی [در پاسخ به سید اسحاق شفیعی] آقا اسحاق عزیز و دوست داشتنی سلام علیک نماز و روزه تان قبول باشه. عید سعید فطر مبارک باد. خداوند والدین ارجمند و اخوان عزیزتان را رحمت فرماید.  تذکر به افراد خوب است و می تواند راهگشا باشد اما کتاب خداوند ضمن توصیه به موعظه؛ توصیه اش در مواجهه با طیف دیگر این است «و اذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاما»؛ و در قضیه مانکن فیه؛ به این توصیه پای بند باشیم؛ چون این پای بندی خود نمادی از موعظه می باشد ولی موعظه عملی. موفق باشید.

 

سید حسین شفیعی دارابی [در پاسخ به حجت رمضانی] آقا حجت عزیز و خوش قریحه سلام علیک. نماز و روزه تان قبول باشه. عید سعید فطر مبارک باد. از حسن نیت جنابعالی تشکر می کنم. اما همچنانکه به دیگران گفته ام فعلا چه در غیاب و چه شفاهی؛ عمل به آیه «و اذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاما» را سر لوحه کاریم قرار داده ام. موید باشید.

 

سید حسین شفیعی دارابی [در پاسخ به امیر رمضانی] مهدس رمضانی عزیز سلام علیک. نماز و روزه تان قبول باشه.الحمد لله همانند سایر اعضای محترم؛ شخص فهیمی هستی. اینکه بنده پس از آنکه در یافتم می بایست در ادامه راه پای بند به مفاد آیه شریفه «و اذا خاطبهم الجالون قالوا سلاما» باشم؛ دلایل و حکمت هائی داشته و دارد؛ که به تدریج از خود رو نمایی می کنند. موفق باشید

 

سید حسین شفیعی دارابی [در پاسخ به سید سعید شفیعی] آقا سعید شفیعی دارابی سلام علیک. نماز و روزه تان قبول باشه. خداوند پدر و مادر و برادر مرحومتان را رحمت نماید. بارها مطالب و نوشته هایت را خواندم؛ با برخی از آنها موافق بودم؛ و نسبت به بعضی از انها هم مخالف؛ اما چون با متانت و رعایت جهات مناسب می نگاشتی؛ به منازعه نپرداختم؛ نوشته اخیرت را همانند سایر دوستان؛ منطقی و خیر خواهانه یافتم ولی شیوه بنده در وضعیت فعلی این است که بطور جدی؛ پای بند به توصیه حکیمانه خالق متعال در پرتو آیه نورانی «و اذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاما»؛ باشم. موفق باشید

 

شیخ احمدی [در پاسخ به سید حسین شفیعی دارابی] سلام علیکم از متانت و دوراندیشی و صبوری‌تان لذت بردم و درس گرفتم. همیشه سالم باشی. طاعات و عبادات قبول اسعدالله ایامکم.


به حسین شفیعی دارابی

بسم الله الرحمن الرحیم در متنی ماقبل تر نوشتم: «اینک از محضر مرخص می شوم. مگر آن که ضرورتی بر توضیح احساس کنم» حالا با توجه به این که این فرد "حسین شفیعی دارابی" (که خود در تعریف از خودش نوشت «از آن بیدهائی» نیست که بلرزد، بر من حق وارد شده است مطلبی بنویسم. از این که بیدی نیست حتماً همینطور است ان شاءالله. چون خیلی راحت حاضر است "روند زندگی" مرا مورد هجمه قرار دهد و برایش آبرو مهم نباشد. اینطور بیدی نبودن و نلرزیدن در اخلاق اسلامی چیزی نوینی است. زنده ماندیم دیدیم آخوند از آبروی دیگران بیدی نیست که بلرزد. تبارک. تبارک. اما چیزی که حق مرا محفوظ نگه داشت وارد شوم این است که وی به عضوی محترم که ایشان را «حضرت آقای غلامی» عنوان کرد و با سابقه ای که در متن از آن ذکر کرد نشان می دهد احتمال دارد هم رده هستند و یا پیش هم درس خوانده باشند (البته خدا داند) رفتار قلدرمآبانه با ایشان کرد. متن وی جالب است. چون حتی نوع ورود خیرخواهانه ی آن عضو را هم بر نتافت. نگاه کنید به متنش: عین آن این است:

 

«فاضل گرانمایه حضرت آقای غلامی سلام علیک. نماز و روزه تان قبول باشه. خدا را شاکرم که بیش از ۱۰ سال قبل؛ به وقت تدوین پایان نامه سطح ۳ که در شرح و تفسیر روایت معروف منقول از طریق «عنوان بصری» از امام صادق (ع)؛ در کنارت بودم و جنابعالی؛ با تحمل رنج پژوهشی مضاعف؛ به خوبی موفق به دفاع از آن شدی و به کسب نمره عالی دست یافتی؛ عمل به توصیه آن شاگرد امام صادق (ع) را سودمند میدانم؛ ولی در کنار آن؛ توصیه قرآن کریم در مورد بی اعتنایی به بد اخلاقی افرادی خاص را هم داریم؛ با توجه به اینکه تعارضی بین قرآن و حدیث نیست و این دو منبع مهم تربیتی؛ مکمل هم می باشند؛ بر این باورم : هر سخن جائی دارد و هر نکته مقامی»؛ تشخیص حقیر این است؛ در مقام فعلی پای بند به توصیه قرآن باشم؛ و در جای مناسب خودش؛ پای بند به روایت عنوان بصری؛ چو این دو منبع مهم تربیتی؛ مکمل هم می باشند؛ و معارض هم نمی باشند.»


مهم این است وی از ایشان با ادبیاتی خشم آلود (البته معلوم است در درون آتش گرفته) حکم می کند به «بد اخلاقی افرادی خاص" طبق هم قرآن و هم در جای خودش نص روایت، بی اعتنایی کند. یعنی به او دارد سرمشق می نویسد اگر در مدرسه پست می نویسی اینطور که من می پسندم بنویس. این هم از خصلت های وی است که احتمالاً آقایان بزرگوار، اخلاقش دستشان است. گذر کنم و پرسشم را با اعضای محترم مدرسه در میان گذارم انتظار جواب هم نمی نشینم مهم این است ضمیر اعضا را به این مسئله جلب کنم:


وی حسین شفیعی دارابی از عضوی می خواهد «بد اخلاقی افرادی خاص" را ... و بقیه ی جمله ها. سئوال این است وی که «بد اخلاقی افرادی خاص" را مطرح می کند آیا خودش هم رعایت می کند؟ اگر می کند پس چرا روند زندگی احوال شخصیه ی مرا وارد عموم کرد؟ پرسش اصلی این است آیا روند زندگی یک شخص را زیر نقطه چین ابهام و ایراد بردن، فعلی اخلاق مدارانه است؟ اسلام و اخلاق (قرآن و عترت) آیا همین یک کردار وی را اخلاقی و شرعی و حتی عرفی می داند؟ در پایه و اساس آیا می شود دیگران را دعوت به بی اعتنایی به «بد اخلاقی افرادی خاص" کرد، ولی خودش پشتاز ورود به زندگی خصوصی اعضا است؟ این با دین قابل جمع است؟

پایان. راندیان. نویسنده: اُنظُر اِلی ما قالَ.

 

سید محسن سجادی: خدمت جناب دکتر سیدحسین شفیعی و سایر هم مدرسه ایهای عزیز سلام علیکم بنده دراین گروه بعنوان شاگرد فقط از درسهای گفته شده گوش ومطالعه میکردم  یکی دوبارهم  هم ازگروه اخراج و مجددا پذیرفته شدم اما الان احساس میکنم مدرسه از اصل هدف منحرف شده وبه سمت غیرآموزشی و غیراخلاقی سوق پیداکرده وهجمه هایی به سوی کسی که همه ازعلمش وصداقتش آگاهی داریم از ناحیه فردی که هنوز هویتش تا الان آشکار نشد صورت گرفت که این عمل باعث رنجش دوستان حاج آقای شفیعی گردید لذا از آقای دکتر تقاضای صبوری بیشتر و تمام عیار دارم. امیدوارم خداونداین ماهی که برماگذشت مارا مورد غفران خودش قرار بدهد.

 

سید یاسر موسوی [در پاسخ به سید حسین شفیعی دارابی] سلام استاد گرامی ضمن عرض قبولی طاعات و عبادات و تبریک عید خدمت جنابعالی دکتر عزیز پریشب مهمان دوست عزیزم بودم که سال قبل پدرشان وقتی از حج برگشتند به رحمت خدا رفتند ایشون چند مورد از صبوری و گذشت پدر مرحوم شان بیان داشتند گفتم چطور صبور بودند که خودم شاهد جر بحث ایشون تو مسجد بودم تا جایی که نظم مسجد بهم خورده بود و خیلی حرف ها رد و بدل شده بود دوستم پاسخ جالبی دادند عین کلمات بیان میکنم میگفت حالا ببین اون شخص چه چیزی گفت که پدرم اینقد صبور و از خودگذشته بود وادار به عکس العمل کرده الان شده حکایت ما خداییش برای من خیلی سخته درسته سکوت خوب است اما نه در جایی که باید سخن گفت اما امر از جناب شما است به روی چشم به دیده منت.

 

 وادار به دینداری

مقام معظم رهبری در خطبه ی فطر امسال (اینجا) یک تفکر خیلی پایه ای را گوشزد کردند:

 

«نظام اسلامی درصدد نیست کسی را به زور وادار به دینداری کند.»

 

تنها این نیست که با این تفکر حضرت آقا مد ظله العالی موافقم؛ در پایه و اساس اعتقاداتم روی همین اصل بنا شده است. باید برائت جست از هر کسی که قصد کرده است مردم را به دین خود وا دارد. زور در دیندارکردن مردم خلاف اراده ی حضرت هستی بخش است. می توان سراغ و نشان داد چه تیپ دیندارانی در صدد هستند مردم را به زور وادار به دینداری کردند. البته خودشان از دین فقط قشرش و عُشرش می خواهند. خدایا بر ما ارزانی کردید نعمت رهبری دانشمند و اسلام شناس قرن را که طبع جامعه و طور و طریق دین و آئین را از همه کسان عالمترند و پایبندتر. پایان. راندیان نویسنده: اُنظُر اِلی ما قالَ.

 

امیر رمضانی, [در پاسخ به اُنظُر اِلی ما قالَ] درود جناب ... ماقال اگر دقیق به این معرفی نامه ی خودت توجه نمایی . میخواهم به همین مسئله بپردازم . چرا شما لفظ مبارک و با ارزش "سید " برای جناب دکتر بکار نمی بری !؟ یک. آیا نمیدانی ایشون سید هست !؟ دو . به سید بودن ایشون شک داری لطفن اسناد ومدارکت را در صحن رو کن !؟ سوم. این برداشتن  واژه سید را دلیل بر توهین میدانم. بنده از این عمل و نوشتار شما  نمیگذرم. چهارم. دوستان همگی بر "سید بودن جناب دکتر سید حسین شفیعی دارابی  شهادت بدهید. تاکید میکنم شهادت بدهید. تا رسوا شود هرکس در او غش باشد. بس کن این رسوایی را.

 

سید حسین شفیعی دارابی, [در پاسخ به سید محسن سجادی] که فکر می کند شیخ غلامی است:  حضرت آقای غلامی عزیز سلام علیک. ممنونم که با تیز بینی تمام؛ متوجه اجرای نامرئی سیاست زنگ زده انگلیسی های خائن (تفرق تسد_ تفرقه بیانداز و حکومت کن) شده ای و به تیز فهمانه به دیگران  فهماندی که چگونه باید متوجه چنین سیاست های زنگ زده باشیم.

 

شیخ جواد غلامی [در پاسخ به اُنظُر اِلی ما قالَ] سلام جناب آقای ناشناس اگه رخ می نمایاندی و پشت ابر نمی ماندی  بهتر می توانستم  پیرامون سخن شما داوری کنم. مزید اطلاع شما عرض کنم حاج آقای شفیعی استاد حقیر بودند و همواره نیز از محضر شون فیض می برم سن حقیر تقریبا نزدیک سن فرزند ارشد حاج آقا است. بنابراین نه تنها آن رفتار را قلدر مآبانه نمی دانم بلکه رفتاری پدر انه و مهرورزانه ارزیابی می کنم. چطور پیرامون دیگران چنین قضاوتی دارین و بعد در مباحث استناد به  آیات قرآن و روایات می کنید؟ توبه فرمایان که خود  توبه کمتر می کنند.

 

سید رضی: سلام اقای علیرضا رمضانی فکرکنم این اقا متوجه نیست چقدر بی حرمتی میکند ازانجای که حاج علی چلوی نوشتن که اسید بزرگوارما دنیا امد اورا اقا صدا زدن 

تمام داربکلای میدانند او سید هست اون اقا زیاد شورش دراورد

 

حاج علی: سلام خدمت عزیزانم اون آقایاخانم انظر مشکل دارنددیگر جوابی به اوندهید خودش راتخلیه کند بعد زمانی که متوجه شدیم آن موقع به او خواهیم گفت حدودا می شناسم باید یقین داشته باشیم کسی که جرات ندارد خود رامعرفی کند انتظار بیشتر از این ازاونیست آقا یا خانم هستی مردانه خود رامعرفی کن ما همه ما خود رامعرفی کردیم از چی می ترسی چون دقیق نمی‌دانم اگر خانم هم باشی می گویم مردانه عمل کن چون.

 

صدرالدین: با سلام. میخواستم عید فطر را به شما تبریک بگویم ولی  طبق بیان خودتان چون از رفتن ماه صیام خوشحالید و خوردن و آشامیدن را بیشتر طالبید ضرورتی نمی بینم. و اما بعد: توصیه میکنم در نقل گفتار مقام معظم رهبری امانت را کامل رعایت کنید و قبل و بعد عبارت را کمی گسترده تر و  دقیق بیان کنید تا تفسیر نادرستی ارائه ندهید. رهبر انقلاب در ارتباط با این موضوع ابتدا بیان کردند: (امسال در تهران و بعضی شهرها روزه خواری مشاهده شد؛ یقینا نظام درصدد آن نیست که کسانی[[ اشاره به همین افرادی که روزه خواری می کنند]]  را به زور به دین داری وادار کند اما دربرار هنجار شکنی دینی هم وظیفه دارد.) پس اولا سخنان رهبری اشاره به همان افراد ی دارد که روزه خواری میکنند و درثانی همین افراد باید قانون را رعایت کنند. اینگونه نیست که حال که این افراد در انتخاب روش زندگی آزادند میتوانند به قانون دهن کجی کنند. شما ابتدا وظیفه نظام دینی را یادآوری میکنید ولی وقتی نوبت به ضرورت رعایت قانون نظام اسلامی که میرسید دم فرو می بندید و سخنان رهبری را ناقص ارائه میدهید.

 

جواب اُنظُر اِلی ما قالَ به امیر رمضانی: جواب اُنظُر به شما برادر نیک. بسم الله الرحمن الرحیم. سلام به محضر شما بزرگوار خردمند. به روی چشم من ختم سخنانم را اعلام می کنم. چون فرمودید بس است. بنده هم می گویم کفایت می کند تا اینجا. ان شاالله روزی فرا برسد که جواب بگیرم طرح روند زندگی خصوصی شخص آیا درست در مباحثات از طرف یک آخوند وارد عموم شود که حتی یک خال مو از زندگی بنده چیزی نمی داند. خدا حافظ شما عضو باسواد و دانای مدرسه آقای دارابی. از اینجا به بعد گمان ندارم قصد نوشتن در این مسئله کنم اما باب نوشته های موضوعات جامعه و هر آنچه ذهن بنده آن را قابل طرح بداند، شاید وقت بگذارم. دعای خیرم بدرقه ی راه همه ی شما اعضا که حتی برخی از بزرگوارها مرا با الفاظ خاص نوازش! کردند. گزندگی الفاظ آنان را برای خودم عسل تلقی می کنم و همه ی این منتقدین را بزرگوار و قابل احترام می دانم. زیاده عرضی نیست. رخصت از شما جناب محترم. پایان. ۲۲ / ۱ / ۱۴۰۳ راندیان. نویسنده: اُنظُر اِلی ما قالَ.

 

حاج علی: تو جرات نداشت خود رامعرفی کنی تا به تو گوییم

 

شیخ علی اکبر دارابکلایی: بسم الله الرحمن الرحیم. جناب آقا ابراهیم مدیر کانال . سلام علیکم دوبار متن ارسال کردم و پاسخ ندیدم شما چون مدیر کانال هستید و کانال فقط مدیر و ادمین هایی که شما مشخص می کنید می توانند افراد را عضو گروه کنند لذا شخص جنابعالی آگاه هستید این فرد کیست و هویت ایشان نزد شما مشخص است نکات :اول این اتفاقات و بی احترامی ها با اهدافی که روزانه بین ۸ تا ۹ متن می نویسید همخوانی ندارد دوم در مدت حدود ۶ ماه مستمر از نظام و مشی رهبری و از حاکمیت دفاع می کردید و حتی با قاطعیت پاسخ شبهه افکنان داخلی و خارجی نظام را می دادید اما الان سکوت و حضور نداری چرا ؟ بنده فرد بی اطلاع از حوادث و جریانات نیستم به فضل الهی سه دهه در عالی ترین مجموعه مردمی مدیر بودم و اخرین مسولیت من مسول نمایندگی ولی فقیه در معاونت فن آوری اطلاعات و ارتباطات سپاه یعنی فاوا بودم و بی اطلاع از روش فاوا نیستم اما این موضع سکوت می تواند نشانه رضایت شرایط کنونی باشد سوم ه رکسی دم از دین و آگاهی از دین میزند خود باید در خط رعایت و معیارهای عملی قرار بگیرد و حوادث چندین روزه اثرات مخرب به ارزشهای اسلامی وارد میشود خصوصا در بین فرهیختگان داراب کلا . پس ادامه ان ضربه بر داشته های خودمان از دیار پر افتخار رزمندگان و نیروهائ ارزشی محل خواهد .فعلا هیچ علاقه ای به ماندن در گروه را ندارم و احساس می کنم به ارزشهای من هم توهین می شود داراب کلایی.

 

سیروس رجبی: دامنه جون لحن نوشتارت ، شگرد گفتار و روش مباحثه ات برام آشناست  منو یاد دوران اوج وبلاگ می اندازه

 

علی رحیمی: یعنی همون دامنه هستش؟

 

سیروس: قشنگ یک هفته هسه مخ همه ره کار بیتی  برا خودت یه پا بارزان هستیته نظر

 

علی رحیمی: من میگم ازون بازیهای قدیمیشو داره اینجا اجرا میکنه

 

رضا شهابی: سلام به همه این بنده خدا حتما به سیدی مقام معظم رهبری هم شک داره

 

آق سید حسین شفیعی دارابی: فاضل گرانمایه و فهیم و خیرخواه حجت الاسلام و المسلمین جناب آقای دکتر  دارابکلائی سلام علیک. ضمن سپاس؛ به نظر می‌رسد این مطالبه حضرتعالی از آقا ابراهیم؛ مطالبه به حقی است؛ و آقا ابراهیم به عنوان مدیر مدرسه فکرت؛ می بایست به این خواست به حق جنابعالی و دیگر اعضای محترم گروه پاسخ دهد. تایید این درخواست؛ به عنوان یک عضو گروه صورت گرفته و نه چون مورد اهانت قرار گرفتم. البته در طول دوره تبلیغی ام؛ بارها شاهد اهانت ها بوده ام؛ ولی معتقدم: تحمل آنها؛ در تداوم رهروی از راه نبوی می باشد و به جان خریدارم.

 

مصطفی بابویه: به نام خداوند تحلیلِ حواشی پیش آمده پیرامون جناب کاظم صدیقی و جناب علیرضا پناهیان... بنظرم بعضی از مسائل ذو ابعاد است و نمیتوان نگاهِ تک بُعدی داشت پس بنده از لایه های مختلف به موضوع میپردازم لایه ی اول) خداوند در آیه ۳۰ شوره احزاب خطابِ به همسران پیغمبر میفرمایند: ای همسران پیامبر! هرکس از شما گناه و [اشتباهی]مرتکب شود [قطعاً پیوند همسری با پیامبر به او مصونیّت نمی دهد، بلکه] عذاب برای او دو چندان خواهد شد، و این [کار] بر خدا آسان است! سوال؟ چرا خداوند به همسران پیامبر میفرمایند اگر از شما کارِ اشتباهی انجام دهید عذاب شما چند برابر بقیه است؟ زیرا همسران پیامبر بخاطرِ نزدیکی به پیامبر  در جامعه الگوی بقیه در رفتار و کردار هستند و بخاطر این الگو بودن اشتباهشان بازخوردِ زیادی در جامعه خواهد داشت! پس کسانى که در جامعه چهره‌ى دینى و اجتماعى و... دارند؛ اَعمال،کلمات و گفتارشان براى دیگران سرمشق است ، و اگر گناه یا حتی ترکِ اولایی از ایشان سر بزند! جامعه حساسیتِ بیشتری نسبتِ به ایشان دارد و در صورتِ اشتباه، بیش از دیگران موردِ خطاب واقع خواهند شد! لایه دوم) همانطور که در نوشتار قبلی عرض شد جامعه هم نباید به افراد و وقایع نگاه صفر و صدی (نهایتِ مطلق) داشته باشد(یا افراد را بدِ مطلق ببیند یا خوبِ مطلق)  و این نوعِ نگاه در هر سطحی از جامعه (حاکمیت و مردم) ویرانگر است! چرا؟ زیرا تعادل و ارزیابی منطقی را سَلب می کند و مانع این میشود که همه ی ابعادِ یک مسئله واکاوی شود...  نکته ی بسیار مهمی که خاطر نشان میشود این است که میبایست ماهیتِ این دنیا را هم مد نظر قرار داد که این دنیا بستری ست برای آزمون الهی و تکامل بشر و انسانها در هر جایگاهی ممکن است خطا کنند! (ممکن الخطا یا جایز الخطا) حضرتِ آدم و حوا بخاطرِ  اشتباه از بهشت رانده شدند! در ایه ی ۱۶ سوره حشر در قران هم قرآن به داستانِ"برصیصای عابد" هم اشاره دارد که:  این عابد مدت درازی از عمر خود را به عبادت و بندگی گذرانیده بود و کار او بجایی رسید که مریضها و دیوانگان به دعای وی بهبودی و شفا پیدا می کردند. تا اینکه دختری از خانواده ای بزرگ، دیوانه شد و برادرانش او را به نزد برصیصای عابد آوردند و خواهر را درمحل عبادت عابد گذاشتند و برگشتند تا بر اثر دعای برصیصا دختر خوب شود! عابد نتوانست خود را حفظ کند و با آن زن زنا کرد و زن از عابد آبستن شد. برصیصا بر اثر وسوسه های شیطان از ترس آنکه مبادا رسوا شود او را کشت و دفن کرد. پادشاه و مردم فهمیدند و دستور به اعدام وی داده شد... در آخرین لحظات هم برای نجات خودش، جلوی شیطان سجده کرد و نسبت به پروردگار جهان کافر شد و کافر از دنیا رفت... پس بدانیم با توجه به ماهیتِ این دنیا همه ی افراد در معرضِ خطا و اشتباه قرار دارند و نمیبایست به افراد نگاه صفر و صدی داشت و همینطور دین و اعتقادتون را به افراد گره نزنید... و نکته ی آخر در این بخش توجه به آزمونها و غربالگری الهی در آخرالزمان است... در کتاب نهج الفصاحه ،حدیث ۱۷۳۴ روایتی آمده که: در آخرالزمان فتنه هایی خواهد بود که در اثنای آن مرد در صبح مومن باشد و به شب کافر شود، مگر آنکه خدا بوسیله ی  علم[نافع] زنده[نگهش]دارد! پس باید بسیار مراقب فتنه ها بود... لایه سوم) پیامبر (ص) ﻣﻲ‌ﻓﺮﻣﺎﻳﻨﺪ: ﺯﻣﺎﻧﻰ ﺑﺮ ﺍﻣﺖ ﻣﻦ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺁﻣﺪ (آخرالزمان) ﻛﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﺍﺯ ﻋﻠﻤﺎﺀ ﮔﺮﻳﺰﺍﻥ میﺷﻮﻧﺪ!  ﻫﻤﺎﻥ ﻃﻮﺭﻯ ﻛﻪ ﮔﻮﺳﻔﻨﺪ ﺍﺯ ﮔﺮﮒ ﮔﺮﻳﺰﺍﻥ است! (کتاب ﻣﺴﺘﺪﺭﻙ الوسائل .ج ۱۱.ص ۳۷۶) سوال؟ چرا مردم در آخرالزمان از علما گریزان هستند؟ جواب: عللِ مختلفی دارد که برخی را که به ذهنم میرسد عنوان میکنم:

۱- گفتار و رفتار نادرستِ 《بعضی》 از عالمان و مسئولان باعثِ این گریزانی میباشد! که این رفتار شامل:

۱- بی تقوایی و بی عدالتی 《بعضی》از علما و مسئولین..وقتی مردم از عالمان و رهبران خویش، نماز و روزه و حج را می‌بینند، اما خبری از اجرای عدالت و عدالت خواهی نیست، به طور طبیعی از آنان رویگردان می‌شوند!

۲-تجاوز به حقوق ملت و مردم: عالمان و مسئولان می‌بایست ثروت علمی و قدرت عملی خویش را نعمتی از سوی خدا بدانند که در اختیار آنان به امانت گذاشته شده است. پس میبایست منابع علمی و اقتصادی را برای مستحقان هزینه کرده و سهم هر کسی را ادا کنند...

۳-تناقض در گفتار و رفتار...

۴-کتمان حقایق به هر عنوانی(مصلحت.قبیله گرایی.برخورد مومنانه.خود حق پنداری و...)

۵- زراندوزی《بعضی》از علما و مسئولین...

۶-مال مردم خوری: مال مردم خوری در قالبِ قوانین و تغییرِ در قوانین و ایجاد بسترهای فساد زا و نامناسب که بدینوسیله به شکل قانونی که تصاحب مال مردم را بدنبال دارد (بعنوان مثال راه‌اندازی نظام بانکی ربوی و فسادزا)

۷-کم گذاری در کارها و امور پیرامونی...

۸- تندخویی و غلظت در رفتار و نبود انعطاف و اخلاق خوب در 《بعضی》از علما و مسئولین...

۹-استبداد گرایی:  مشورت در نظام اسلامی در امور اجتماعی(نه احکام شرعی) لازم و ضروری است و اگر عالمان و مسئولان در مسائل اجتماعی استبداد ورزند، موجب دوری مردم از خودشان می‌شوند... ۱۰-اُجرت خواهی:  اُجرت خواهی مالی از سوی 《بعضی》از عالمان موجب رویگردانی مردم از ایشان می‌شود! [از همین رو پیامبران هرگز دنبال اجرت مالی و مادی نبودند] قابل ذکر است مسائلِ بالاقابل تعمیم به همه ی علما نیست... بخاطر طولانی شدن لایه های بعدی را امشب به سمع و نظر خواهم گذاشت... ارادتمند همه عزیزان مصطفی.

 

صدرالدین:با سلام و عرض تبریک عید سعید فطر :مدیر محترم مدرسه جناب آقای ابراهیم طالبی سلام علیکم.خیر مقدم:خودتان بعنوان یک استراتژیست  بهتر از این حقیرمیدانید که در برنامه ریزی های کلان برای حل یک مساله و معضل، ابتدا به دلایل وجودی ایجاد آن مشکل پرداخته میشود و تمام جوانب تحلیل میشود و پس از آشکار شدن همه زوایا؛ برای پیشگیری از عدم تکرار مجدد آن نقیصه تصمیم گیری میشود.هرگونه نقص در انجام این مراحل باعث ابتر ماندن تصمیمات مقتضی خواهد بود.  در برابر این موضوع حادث شده [ دلیل سپردن بی خبر معاونت و مدیریت مدرسه به فردی ناشناس که همچنان اصرار بر گمنامی دارند ]  بنظرم اولین مساله  بررسی دلیل بوجود آمدن آن میباشد که بطور مستقیم به جنابعالی برمیگردد که در این مورد اگر صلاح میدانید توضیح دهید. بهرحال  اکثریت اعضا با اعتماد به شما و به اعتبار  حضور شما در صحن حاضرند .پس از اینکه دلایل آن برای عموم مشخص شد نحوه برخورد با عدم تکرار آن و تصمیم گیری برای هر یک از سناریوهای مطرح شده میباشد که البته میتوان سناریو های جدیدی هم بدان افزود. با سپاس.

 

شیخ جواد آفاقی ۲: سلام علیکم. بنده هم مناسبت ویژه عید سعید فطر را به مدیر محترم(که پس از مدتی غیبت طلوعی مجدد نمودند) وسایر اعضاء تبریک عرض مینمایم. آنچه اساتید ارجمندم به ویژه حاج آقا شفیعی نگاشتند وهمچنین اخوی ارجمندم آقا صدرالدین مورد تایید ومطالبه هست. چندروزی فضای مدرسه نه به خاطر اعضا بلکه به دلیل تراوشات کلامی ویا ذهنی عضوی با رویکردهای متضاد ومتناقض که درجاییاظهار دلسوزی به انقلاب به روحانیتبه مبانی وفروع دینبه اصول اولیه اجتماعی.به رهبریبه میهن دوستی ‌تکریم شخصیت حقیقی افراددرحالی که همگان دیدند وخواندند که چگونه مفهوم متضادی ازاین حقایق مطرح می‌شد.مطالبه بیشتر اعضا ایجادشفافیت لازم نسبت به آنچه گذشت وسپس سپردن اعضا به نکات نه گانه نه. بلکه نهصد گانه هم قابل هضم وپذیرش خواهد بود درماموریت آتی هم به دیار طوس موید باشید با چندتا....‌..نقطه چین.

 

سید یاسر موسوی: عجب رو پیشانی ما چیزی نوشته است واقعا چرا نمی‌خواهیم برای عقل و شعور خودمان ارزش قائل شویم واقعا چرا دوست داریم دائم خودمان را فریب دهیم و به عقل و شعور ما توهین شود تا کی قراره منکر واقعیات مشهود باشیم

 

سیروس: سلامی به درازای درختان هیرکانی طبرستان بزرگ فامیل بسی مهربان و زیرک جسارتا 90 درصد اعضای این گروه  شما رو در واقع همون معاون مدرسه   یا انظرو ما قال  یا ،،، ،میدونستن که فقط اسم عوض کردن الانم براتون بکوب نوشابه باز میشه و خواهد شد.

 

آق سید حسین شفیعی دارابی: آقا صدر الدین سلام علیک. ولی شخص بنده و یکی از دوستان نظر دیگری داشته و نداریم. چون ادبیات نوشتاری در قالب نوشته ها با ادبیات آقا ابراهیم سازگاری نداشته و ....

 

سید یاسر موسوی: سلام وقتتون بخیر دوستان گرامی در این حدود دو سالی که اینجا بودم خیلی چیزای زیادی از اساتید حوزه و دانشگاه یاد گرفتم از تک تکتون اگر بخاطر پیامی یا نوشته ای ناراحتتان کردم صمیمانه حلالیت میطلبم بخاطر ناراحتی چشمانم مجبورم مجازی را بسیار محدود کنم

 

علی رحیمی: درختان هیرکانی؟ نوشابه یا کانادا؟

 

شیخ ‌علی‌اکبر دارابکلایی: بسم الله الرحمن الرحیم سلام علیکم  خدمت همه عزیزان گروه . و مدیر محترم کانال ان شاءالله طاعات و عبادات در ماه مبارک رمضان قبول باشه. و عید سعید فطر مبارک باشد متنی که بعد از مطالب آقا ابراهیم و محورهای نه گانه طرح نموده اند معتقدم : اول : آنچه در مدت اخیر اتفاق افتاد از غیبت طولانی مدیر و ورود معاون و ایرانشهر ... بدون اشاره به متن ها و دیدگاههای مطرح شده فی مابین .. نمی توان پذیرفت ورود اینها بدون اطلاع مدیر صورت گرفته باشد و مسولیت حوادث که سبب رنجش شدید و بعضا آمادگی برای خروج افراد از گروه بود متوجه شخص مدیر کانال هست در غیر اینصورت اعتماد و ایمان به فعالیت متن نگاری از بین می رود در این صورت تنها راه برون رفت هیچ یک از محورهای نه گانه آقا ابراهیم قابلیت اجرا ندارد .شخص مدیر لازم است کلیه مسائل را شفاف و جهت روشنگری و پیشگیری بیان کنند  دوم اهداف تبیین شده راه اندازی و اضافه کردن افراد توسط مدیر به کانال آنچه به نظر حقیر می رسد از گذشته تحمل دیدگاه و نظرات همدیگر و پرهیز ازبه چالش کشیدن موصوعات شخصی افراد بود چرا که کانال عمومی است . لذا آنچه ارزیابی می شود تاکنون طی چندین حوادث و مجهول بودن برخی متن نگار ، نتیجه می گیریم به هدف خودش نرسید و ادامه ان با چنین روشی مثمر ثمر نخواهد بود چرا که حس بی اعتماد پر رنگ تر شده است .و نمی شود پذیرفت که پایان حوادث را فقط به جمع و خاتمه دادن بحث تلقی کرد بخاطر اینکه اینجا مکان آزمون و خطا نیست و جبران خطا در این نوع گروههای عمومی بسیار سخت و دشوار است .سوم تحلیل تجربی من اینست که متاسفانه مدرسه علی رغم تلاشهای زیاد اعتماد بخشی خودش را از دست داد و نوعی سردر گمی و از اهداف عمومی و ارتقا بخشی خودش خارج شده است و بازیافت اعتماد بخشی چند باره ان دشوار است .ضمن اینکه در خیلی از حوادث ها و پیامدهای اجتماعی و سیاسی متاسفانه کارایی لازم را پیدا نکرد همانند : بحث های تبادل فکری و همراهی نظری و تئوری در مسائل داخلی :حجاب انتخابات تحولات سیاسی تورم  چالش های اقتصادی نیروی انسانی  افتخارات نیروهای داراب کلا  نتوانست سبب انسجام و تقویت و ارتقا داشته های پیدا و پنهان محل و دیارمان گردد . چهارم هیچ کدام افراد جامعه و دوستان مصون از اشتباه نیستند اما تکرار و پافشاری برخی چالش آفرینی نشان می دهد ممکنه اندک افراد کماکان دنبال اهداف فردی نفسانی قرار بگیرند و در نتیجه پایمال شدن اصول و مبانی ارزشها .  اگر کسی فردی را قبول ندارد و منتقد بر اوست بخودش اجازه ندهد در جمع عموم سبب تخریب نشود خصوصی بنشینند و رفع رجوع کنند اگر مقدور نبود رها کنند و سبب جریحه دار شدن روحیه خوبان نگردند و حق الناسی به عمل خود اصافه نکنند مثلا کسی در زندگی و کار و تخصص خود ارتقایی نداشته و به تعبیر عامه مردم مطرود بوده یا از دیگران عقب افتاده به هر دلیلی آیا دیگران و هم سن و سالانش باید قربانی شوند ؟ آیا در جمع ولو یک حدیث نوشته شود اما با نیت تخریب و فریب ؟ قطعا ثواب آن حدیث به چنین ناقل نمی رسد جز نفرین علیه خودش . تحمل پذیری خوب است اما نه در مقابل که تخریب و تضعیف قرار بگیرد انتقاد خوب است اما در گروه انتقاد شخصی چه صوابی و خیری دارد ؟  جز ریختن آبروی دیگران و بخاطر تخلیه نفس شیطانی و افزایش کینه و حسادت . همه ما پیرو معارف دین و ان شاءالله پایبند به ارزشها در قول و عمل باشیم .

 

امیر رمضانی: درود جناب دکتر شفیعی عزیز . شخص اُنظر باید به حذف پیشوند " سید " نسبت به شما مدرک و سند ارایه کند . بنده هر هفته پنچشنبه نسبت به این موضوع تا موقعی که در این صحن هستم اعتراض دارم و میکنم . ایشون نسبت به حرف نزده به اصطلاح ... سه نقطه ی شما بقول دارکلاییها تا چاچ بورده . اگر سند و مدرک نداره باید در حضور این جمع عذر خواهی کند و از این عمل خود ابراز ندامت نماید .

 

امیر رمضانی: درود جناب داراب کلایی. موافقم. حس اعتماد به مدیریت گروه واقعن خدشه دار شده است. درود جناب صدر . موافقم باید روشنگری شود

 

سید ابراهیم موسوی: ضمن عرض سلام و روز به خیرخدمت تمامی دوستان و اعضای محترم مدرسه فکرت جناب آقای ابراهیم طالبی ( مدیر مدرسه فکرت) سلام علیکم بدون مقدمه و بی پرده عرض می کنم؛ در حال حاضر و با توجه به مسائل و موارد به وجود آمده طی این چند هفته اخیر در این گروه، شما در جایگاهی نیستی که بخواهی برای اعضای محترم مدرسه فکرت سناریو تدوین بفرمایید. مسئولیت تمامی موضوعات به وجود آمده اخیر در این گروه از جمله ( تهمت، افترا، دروغ، بی احترامی، مخدوش شدن اذهان عمومی، پنهان کاری، اهمال کاری و ...) با در نظر گرفتن تمامی جوانب، بر عهده جنابعالی که به عنوان مدیر گروه مدرسه، بر عهده شماست. شما فکر کنید؛ بر فرض بنده جزء ۱۰ درصد از افرادی در گروه هستم که بفرموه جناب آقای سیروس رجبی که در مورد شما فرمودند؛ "سلامی به درازای درختان هیرکانی طبرستان بزرگ  فامیل بسی مهربان و زیرک جسارتا 90 درصد اعضای این گروه   شما رو در واقع همون  معاون مدرسه   یا انظرو ما قال  یا ،،، ،میدونستن که فقط اسم عوض کردن" که فکر می کند شما همانان که با اکانت های مختلف به عنوان مدیر و معاون سکان هدایت گروه رو در دست گرفته بود و می تاخت و با قلم تیزش همه رو از دم تیغ می گذراند، نیستید. سوال اینجاست ؛ در قرن ۲۱ زندگی می کنیم، عصر اینترنت و انفجار اطلاعات و داده ها و پردازش ها چطور انتظار دارید که من به عنوان ۱۰ درصد گروه که بر فرض قبول کنم آن اکانت های مختلف شما نبودید، چطور فکر می‌کنید نباید گمان ببرم که شما دست کم شاهد مناظرات بی احترامی ها ، بد اخلاقی ها ، منازعات و مناقشه ها مدیر یا معاون بر علیه دیگر اعضای گروه بودید و هیچگونه کُنِشی در برابر آن هجمه های سنگین بر خود بر نتابیدید  پس می توان انتظار داشت که جنابعالی موافق مناقشات به وجوده آمده بودید. در بدترین حالت ممکن امکان دسترسی به تلفن رو داشتید که اطلاع رسانی بفرمایید این سناریویی که جنابعالی چیدید شاید برای بعضی از افراد تازگی داشته باشد اما برای بیشتر افراد این گروه تکرار مکررات است لطفا شعور مخاطبان گروه رو به سخره نگیرید در حال حاضر هم این شما نیستید که برای گروه تصمیم گیری می کنید بلکه اعضای محترم گروه هستند که با بی مدیریتی که توسط جنابعالی صورت گرفته برخوردی در خور برای شما اعمال خواهند نمود. لطفا، به عنوان مدیر مدرسه، با کمال احترام به شخصیت های حوزه و دانشگاه و بزرگان علمی و نیز چهره های فرهنگی، ورزشی و هنری که در این گروه هستند که می توانند تحلیل درستی بر واقع به وجود آمده داشته باشند؛ تمامی مسئولیت و اتفاقات اخیر رو بر عهده بگیرید. تمام. با کمال احترام و امتنان  سید ابراهیم موسوی دارابی.

 

امیر رمضانی [در پاسخ به سید حسین شفیعی دارابی] درود جناب دکتر شفیعی عزیز . شخص اُنظر باید به حذف پیشوند " سید " نسبت به شما مدرک و سند ارایه کند . بنده هر هفته پنچشنبه نسبت به این موضوع تا موقعی که در این صحن هستم اعتراض دارم و میکنم . ایشون نسبت به حرف نزده به اصطلاح ... سه نقطه ی شما بقول دارکلاییها تا چاچ بورده . اگر سند و مدرک نداره باید در حضور این جمع عذر خواهی کند و از این عمل خود ابراز ندامت نماید.

 

سید ابراهیم موسوی دارابی, ضمن عرض سلام و روز به خیرخدمت تمامی دوستان و اعضای محترم مدرسه فکرت جناب آقای ابراهیم طالبی ( مدیر مدرسه فکرت) سلام علیکم بدون مقدمه و بی پرده عرض می کنم؛ در حال حاضر و با توجه به مسائل و موارد به وجود آمده طی این چند هفته اخیر در این گروه، شما در جایگاهی نیستی که بخواهی برای اعضای محترم مدرسه فکرت سناریو تدوین بفرمایید. مسئولیت تمامی موضوعات به وجود آمده اخیر در این گروه از جمله ( تهمت، افترا، دروغ، بی احترامی، مخدوش شدن اذهان عمومی، پنهان کاری، اهمال کاری و ...) با در نظر گرفتن تمامی جوانب، بر عهده جنابعالی که به عنوان مدیر گروه مدرسه، بر عهده شماست. شما فکر کنید؛ بر فرض بنده جزء ۱۰ درصد از افرادی در گروه هستم که بفرموه جناب آقای سیروس رجبی که در مورد شما فرمودند؛ "سلامی به درازای درختان هیرکانی طبرستان بزرگ فامیل بسی مهربان و زیرک جسارتا 90 درصد اعضای این گروه شما رو در واقع همون معاون مدرسه یا انظرو ما قال یا ،،، ،میدونستن که فقط اسم عوض کردن" که فکر می کند شما همانان که با اکانت های مختلف به عنوان مدیر و معاون سکان هدایت گروه رو در دست گرفته بود و می تاخت و با قلم تیزش همه رو از دم تیغ می گذراند، نیستید. سوال اینجاست ؛در قرن ۲۱ زندگی می کنیم، عصر اینترنت و انفجار اطلاعات و داده ها و پردازش ها چطور انتظار دارید که من به عنوان ۱۰ درصد گروه که بر فرض قبول کنم آن اکانت های مختلف شما نبودید، چطور فکر می‌کنید نباید گمان ببرم که شما دست کم شاهد مناظرات بی احترامی ها ، بد اخلاقی ها ، منازعات و مناقشه ها مدیر یا معاون بر علیه دیگر اعضای گروه بودید و هیچگونه کُنِشی در برابر آن هجمه های سنگین بر خود برنتابیدید  پس می توان انتظار داشت که جنابعالی موافق مناقشات به وجوده آمده بودید. در بدترین حالت ممکن امکان دسترسی به تلفن رو داشتید که اطلاع رسانی بفرمایید این سناریویی که جنابعالی چیدید شاید برای بعضی از افراد تازگی داشته باشد اما برای بیشتر افراد این گروه تکرار مکررات است لطفا شعور مخاطبان گروه رو به سخره نگیرید در حال حاضر هم این شما نیستید که برای گروه تصمیم گیری می کنید بلکه اعضای محترم گروه هستند که با بی مدیریتی که توسط جنابعالی صورت گرفته برخوردی در خور برای شما اعمال خواهند نمود. لطفا، به عنوان مدیر مدرسه، با کمال احترام به شخصیت های حوزه و دانشگاه و بزرگان علمی و نیز چهره های فرهنگی، ورزشی و هنری که در این گروه هستند که می توانند تحلیل درستی بر واقع به وجود آمده داشته باشند؛ تمامی مسئولیت و اتفاقات اخیر رو بر عهده بگیرید. تمام. با کمال احترام و امتنان  سید ابراهیم موسوی دارابی.

 

حاج علی چلویی: ,سلام آقای طالبی از آنجای که برای شما احترام قائل هستم ورفیق دیرینه بنده می باشید لذاگلایه دارم با توجه به اینکه میشه آدم در داخل کشور باشد به تلفن دسترسی نداشته باشد یا موافق بی احترامی از طرف همه بودی الان هم فرمودی بعد از مسافرت برادر عزیز مگر آبروی عزیزان برای شما مهم نیست حتی باوقاحت حکم برداشت نام سید که زمان تولد هم با این نام صدا می زدن ودر شناسنامه قید شده را صادر میکنند

 

سید محمد موسوی:  [در پاسخ به سید ابراهیم موسوی دارابی] سلام پسر عمو عزیز- وقت شما بخیر. ارادت ویژه دارم- قصد ورود به مباحث نداشتم؛ اما پیام شما مرا بر آن داشت؛ چند جمله ای عرض کنم. شخص انظر؛ با تعیین این عنوان برای خود؛ عملا به صراحت بیان نمود؛ نمی خواهد شناخته شود. عملا خواست به ما بگوید؛ به آن روایت از آن امام بزرگوار؛ در عمل پایبند باشیم. اساسا این عدم معرفی و تعیین این عنوان؛شاید نوعی اموزش بود که بتوانیم یاد بگیریم در مباحث به شخصیت طرف ؛ کاری نداشته باشیم و به متن نگاه کنیم. در هر صورت این عدم معرفی کار غیر اخلاقی نبود. اما آنچه برایم جالب بود؛ عدم وجود عنصر انصاف در نقد ها بود. شما یک بار تمامی پیام های ارسالی از جناب انظر و جناب اقای شفیعی را مطالعه کنید. حقیتا خدا رو در نظر بگیرید و منصافانه و از روی وجدان پاک بررسی نمایید. آیا فقط و فقط جناب انظر هتک حرمت نمود؟؟؟  جناب انظر، در مقام نقد دو شخص غائب پرداخت. فرض را بر این میگذارم ؛ اساسا رعایت اخلاق را نداشت!  ایا انصاف بود که از سوی شخص محترم و بزرگوار دیگر؛ تمام زندگی و روند آن را شبهه دار نماید؟ آیا شما مخاطب آن پیام بودید؛ چه واکنشی نشان دادید؟ آیا این پاسخ نوعی سفسطه به واسطه تخطئه مخاطب نبود؟ اینکه شخصی نقد می کند؛ بایستی به آن نقد و ان نوشته پاسخ داده شود؛ نه آن شخص! به گونه به شخصیت و چگونگی و‌نحوه زندگی انظر؛ ایراد وارد شد؛ تو گویی انگار طرف حرام خور و انسان منحرف و فاسد و…. بود. بنابراین انتظار میرفت؛ نقد منصفانه داشته باشیم.  پیشنهاد من این است؛ به سبب جلوگیری از بی ابرو و بی اعتبار شدن این شخص (نه اینکه واقعا اینگونه باشد)؛ اصلا دنبال شناخته شدن شخص انظر نباشیم. چرا که از شدت هتک حرمت به وی کاسته شود و لااقل شخصیت و حرمت ها حفظ شود و ابروی یک شخص؛ حفظ بماند.

 

سید رضی به سید محمد: ,سلام عمو جان شما فرمودی بی حرمتی نکرد خیلی بی حرمتی کرد یکی اش همین هست که اسم سید را او گرفت این خیلی مهم هست و اگر مطلب اقای طالبی را میدی او همیشه اقاوسیدرا بلا بلا می برد او ازاین یاد نگرفت حالا شما دارید اورا هماید مکنید مو فق باشید.

 

سید محمد به  سید رضی: سلام عموی بزرگوار و دوست داشتنی- عرضم این بود؛ هتک حرمت طرفینی بود نه از سوی یک شخص! حالا یکی مقدم بود یکی موخر! ایشان زمانی این عنوان سید را برداشت؛ که به تمام طول و عرض زندگیش هتک شد. هدف این پیامم این بود؛ برای حفظ ابروی این شخص انظر و حفظ حرمت ها و جلوگیری از مفسده؛ در صدد شناخته شدن انظر نباشیم.

 

سیروس رجبی به سید محمد: سلام جناب وکیل عزیز در واقع این فرد گمنام برای بیان نظرات خود مجبور بوده گمنام باشه تا بهش برچسب نخورد این رویه و شگردش تو بحث و بیان نظراتبرام جالب و تا حدی دارای کاراییولی این هتک حرمت ها .،، خیر البته باید دید این خط داستان هتک حرمتها از کجا شروع شده و چند چندن در ادامه میرسیم به این ضرب المثل که «مرگ خوبه ولی برای همساییه» آبرو برا هر کسی مهمه و هرکسی به اندازه خودش شخصیت داره در مورد شناخت شدن طرف تقریبا نود درصد اعضا در این مورد پیش خودشون به نتیجه رسیدن .. شایدم بیشتر حالا تو جمع مثلا به نتیجه نرسیدن.

 

سید محمد [در پاسخ به سیروس] سلام اقای دارابی عزیز- سلامت باشی.

 

سید حسین شفیعی دارابی به سید محمد: لزوم دقت در توصیه عمل به حدیث علوی. بسم الله العلیم الحکیم. سلام بر جناب آقای موسوی؛ نماز و روزه تان قبول باشد و طلوع عید فطر هم مبارک. بنا گذاشته بودم به توصیه دوستان عمل کنم تا فضای مدرسه از وضعیت غبار آلود؛ رهایی یابد. اما این نوشته حضرتعالی وادارم نمود که نکاتی را یاد آور شوم: ۱) در درستی آموزه حدیث علوی مورد استناد (انظر الی ما قال و لا تنظر الی من قتل) و پای بندی به آن تردیدی نیست؛ ولی : اولا): عمل به آن؛ واجب و مطلق نیست؛ می توان در برخی از موارد به این توصیه مستحب عمل نمود؛ ولی در مواردی دیگر؛ می توان برای هدفی مهمتر (که در جای خود باید تبیین شود) و بصورت مقطعی و در مواردی خاص؛ خود را ملزم به این توصیه غیر الزامی ندانست؛ چون عمل به «اهم» و نادیده گیری «مهم»؛ هم اقدامی عقلائی است و هم شرعی است (از باب نمونه: برای حفظ نفس محترمه؛ حکم وجوب روزه برداشته می شود و به کفاره و قضا تبدیل می یابد)؛ ثانیا) گاه مشخص بودن صاحب سخن؛ موجب می شود که ضریب درستی یا نادرستی سخن افزایش یا کاهش یابد؛ این است که خداوند در آیه معروف به «ایه نبآ» میفرماید اگر خبری برایتان نقل شده؛ هرچند ظاهرش قابل پذیرش باشد؛ به آورنده خبر (و نه به محتوای خبر) بنگرید؛ اگر فاسق بود؛ خبرش را نپذیرید؛ شکل گیری بحث مهم «وثوق خبری» و «وثوق مخبری»؛ معلول همین بحث است (که طرح آن خارج از بحث می باشد و در فرصت دیگری باید به آن پرداخت)؛ ثالثا) جنابعالی آدمی فرهیخته و حقوقدان می باشید؛ دعوت به انصاف و اخلاق و... توصیه خوبی است؛ ولی به ظن قوی دقت نکردی که جمله مبهم حقیر در چه زمانی نوشته شد؛ او بود که اول نوشت : سن من بزرگتر است و....؛ و بنده پس از آن نوشتم.....؛ رابعا) مگر ایجاد تشویش اذهان یک اقدام غیر اخلاقی محسوب نمی شود؟؛ آیا این شخص با مخفی نگه داشتن نامش؛پیامدهای سختی را برجای ننهاده است؟؛ آیا سبب بروز اهانت های پیاپی نسبت به افراد مختلف نشده است؟؛ چطور جنابعالی برای آبروی یک فرد این دغدغه را دارید (که در جای خودش قابل تحسین است ولی برای آبروی افراد دیگر احساس رنج نمی کنید؟؛ آیا نمی شد این فرد برای جلوگیری از بروز این همه اهانته از تصمیم خودش برگردد و بگوید من فلانی هستم؛ ۲) متاسفانه آقا ابراهیم هم با سکوتش در تداوم این آفات (دست کم بصورت ناخواسته) سهیم بوده است؛ چون او می توانست همچون گذشته با طرفین منازعه برخورد کند؛ و تأسف بیشتر اینکه هنوز هم ظاهراً بنای بر شکستن این سکوت ندارد. ۳) دوستانه از جنابعالی که از دودمانی شریف و فردی تحصیل کرده و مورد احترام می باشید؛ تقاضا می کنم در توصیه عمل به احادیث؛ دقت بیشتری نمایید؛ از حضرتعالی انتظار می‌رفت راه مصالحه را در پیش گیرد و نه آنکه بصورت ناخواسته موید و مروج آسیب های بروز یافته باشید (حوزه علمیه قم: سید حسین شفیعی داراب؛ پنجشنبه ۲۳ فروردین ۱۴۰۳ش_ ۲ سوال المکرم ۱۴۴۵ق)

 

سید ابراهیم موسوی دارابی به سید محمد: درود بر پسر عموی عزیزم آقا سید محمد موسوی عزیز ( وکیل محترم) دیدگاه های جالب و درخور تامل رو عنوان فرمدید بنده هم همانند شما بعد اتفاقات ۹ ماه پیش که در همین گروه مدرسه فکرت رخ داد تاکنون رغبتی برای ورد، نوشتن و اظهار نظر در مباحث را نداشتم اما بعد از اتفاقاتی که ۳ هفته ای در گروه رخ داده و داستان های عجیب و غریب اعم از( توهین، ناداوری، قرض ورزی، پیش داوری،قضاوت های نابجا، عقده گشایی و ...) که همه گان شاهد بودیم بنده رو بر آن داشت تا نکاتی رو برای مدیریت محترم گروه اشاره داشته باشم اگر بر نوشته ام دقت داشته باشی به هیچ عنوان در مورد شناخت کسی که نمی خواست شناس باشد اصراری نداشتم تمام موضوعاتی که رخ داده، اگر مدیریت ورود می کرد هیچ وقت شاهد درگیری و تخریب و ... نبودیم اصولا منم بر این عقیده ام اگر قرار بر گفتمان باشد، تفکرات و دیدگاه ها به تضارب گذاشته شوند تا شناخت طرفین البته با رعایت آداب و انصاف و بدور از مسائل غیر اخلاقی و خدای نکرده توهین و افترا در بحثی که میان معاون، مدیر، انظر و یا ،،، با چند تن از اعضای محترم گروه رخ داده سوای قضاوت و داوری در خصوص اینکه این فرد مجهول کیست و در پس آن دنبال چه بود بیشتر از اینکه به مسائل مورد بحث پرداخته بشه روی مسائل حاشیه وارد شدند و گفتمان و تضارب رو زیر سوال بردند و نمیشه برداشت درست از موضوعات داشت چند رو پیش دیدگاه خودم رو نسبت به مدیریت ناصحیح مدیر در پیام های ذخیره خودم نوشتم تا در گروه بارگزاری کنم اما به دلیل اینکه هنوز مدیر محترم گروه جناب آقای طالبی به طور رسمی ورودش به گروه رو اعلام نکرد نخواستم تا شائبه ای وارد بشود تا نتواند در برابر نقد هایی که برایش داشتم دفاعی داشته باشد بنابراین از ارسال آن متنم خودداری کردم با کمال احترام.

 

سید محمد [در پاسخ به سید حسین شفیعی دارابی] سلام اقای شفیعی بزرگوار و مردمی و پر تلاش-  عید فطر شما نیز مبارک- سپاس از لطف و محبت شما نسبت به این جانب- سلامتی و سر بلندی شما را ارزو دارم. آنچه از شما یاد گرفتم؛ این است که هتک حرمت چه ابتدا چه در واکنش شود؛ هر دو ناپسند است. اصلا در مقام بیان و نقد شخص انظر نیامدم. وارد این موضوع نشدم. چون نمیشناختمش - ولی چون شما را میشناختم و ملبس به لباس فاخر و مقدس پیامبر هستید؛ تاخدا گاه توقع از شما بالا می رود که اخلاق و حفظ حرمت تا آن حد رعایت شود  هدف از پیامم ؛ توقع بر رعایت انصاف در نقد ها و پایان دادن این تنش از طریق تجسس نشدن در شخص و هویت انظر است. چرا که حرمت ها حفظ می شود. هدف پیامم مصالحه بود که؛ عرض شد در صدد هویت شخص انظر نباشیم. چرا که آنچنانی که شما به وی نوازش کردید و کون و یکون زنددگیش را شبهه دار کردید ؛ تنها راه حفظ حرمت وی و پایان دادن این موضوع ؛ پایان دادن به این تجسس است قطعا شما موثرترین شخص جهت صلح و سازش هستید. چون قطعا شما بیشتر در دیگرا نفوذ دارید. پس بسم الله- چون یک‌طرف این تنش بودید؛ پیش قدم شوید در پایان باید مواظب متملقین و چرب زبانان باشیم تا ما را از عدالت خارج نکنند - این افت بزرگی است؛ که اطراف انسان ذی نفوذ وجود دارد- سربلندی شما و همه اعضا محترم را ارزومندم.

 

 سید محمد [در پاسخ به سید ابراهیم موسوی دارابی]سلام پسر عمو جان- استفاده کردم- سپاس

 

سید ابراهیم موسوی دارابی: نقد بنده به جناب آقای طالبی مدیر مدرسه فکرت که ۳ روز پیش در بایگانی نوشته بودم که به دلیل عدم ورود ایشان در گروه از بارگزاری آن خودداری کردم را بدون کم و کاست ارسال می نمایم. ضمن عرض سلام و درود به تمامی اعضای محترم مدرسه فکرت چنانچه مستحضرید بنده نزدیک به ۹ ماه قبل با توجه به اتفاقاتی که در آن برهه به وقوع پیوسته بود از پیامدهای احتمالی پیش آمده در آینده در این گروه هشدار لازم رو داده بودم و از اون روز به بعد به هیچ عنوان در این گروه نه اظهار نظری داشتم، نه خبری پست کردم و به هیچ وجه راجع به مسائل و اتفاقات پیش آمده در گروه بحث و تبادل نظری نداشتم چرا ...!؟ چون با توجه به اتفاقاتی که در آن برهه رخ داده بود و با توجه به شناخت سبقه ی مدیر محترم در مدیریت گروه تلگرام و حتی قبل تر یعنی قبل از بوجود اومدن اپلیکیشن های پیام رسان اجتماعی همانند( تلگرام، واتس آپ، اینستاگرام و ...) که در وبلاگ دامنه، ایشان را فاقد صلاحیت لازم در مدیریت و نیز مدیریت مدرسه فکرت دانستم و می دانم، و چند بار در همین گروه و تلگرام همین نکته را در گروه خدمت تمامی اعضای محترم ارائه نمودم. مدیر محترم مدرسه فکرت دارای ویژگی، توانمندی و مهارت های خاصی از جمله؛ ( اهل قلم، اندیشه، روشنفکر، تیز بین، دقیق، نکته سنج، قدرت نویسندگی بالا با توجه به تسلط کامل ایشان در ادبیات، آگاه به مسائل سیاسی و اجتماعی و حتی صاحب قلم و صاحب نظر و ...) در بسیاری از موارد هستند که این قابلیت های ایشان وجه تمایزی است تا شخصیت قابل احترامی در جامعه داشته باشند و برای بنده نیز قابل احترام اند اما این ویژگی و قابلیت های یک فرد دلیل بر این نمی شود تا چنین شخصی بتواند در مدیریت هم موفق عمل کند و بنده با توجه به تمامی احترامی که برای ایشان قائل هستم ایشان را در مدیریت فاقد صلاحیت می دانم البته، روشن عرض کنم؛ از دلایلی که جنابعالی رو در مدیریت گروه با عدم کفایت لازم در مدیریت رسونده تعریف و تمجید و کمی چاپلوسی چندنفر بوده تا جنابعالی با کمال تاسف و تعجب دست به انجام کارهای ناشایستی همانند (حذف، تحقیر، افترا و ...) برای دوستان گروه می شدید. یادآور باشم، چنانچه بعضی از دوستان واقع گرا ،کاملا در جریان افکار و بینش و افکار سیاسی و اجتماعی جنابتان هستند که چه می گویم ، شما کاملا با آن دوستانی که حذفشان کردید همفکر بودید، صرفا به قول آقا مرتضی شهابی به جهت مقتضیات زمان بود که در حال تغییر هستید اگر توجه داشته باشید چقدر دوستان و انسان های شریف و دارای مدارج علمی بالا و نیز صاحب نظر و قلم و فکر و اندیشه در این گروه هستند که قلم نمی زنند واقعا برای شما جای سوال نشد؟ امثال جنابان همانند؛ آقا سید علی اصغر شفیعی آن یار قار جنابعالی، آن مرد اهل و قلم و اندیشه کجاست چرا نیست؟ چرا حذفش کردید؟ جناب آقای قربانی کجاست؟؟؟ چرا به دلیل یک کج سلیقگی مدیر با آن همه تهمت و افترا حذف شد؟ و و و ... دیگر دوستانی که توسط مدیر با ناتوانی در مدیریتش حذف شدند آیا واقعا با وجود آنها گروه، بار علمی و اقتصادی و فلسفی و ... تضارب آرای بهتری نداشت چرا چند ماهی ست که جنابان آقا سید محمد موسوی (وکیل) آقا مرتضی شهابی و و و ... دوستانی که در گروه حضور فعالی داشتند دیگر قلم نمی زنند؟؟؟ پیشنهاد می کنم نوشته سر در مدرسه که مزین شده به تضارب آرا («دایره‌ی دنیا» نام دوم مدرسه فکرت است؛ میدانی برای دیدار فکری با همدیگر: فهمیدن دانش، دمیدن ارزش، دانستن رویش، خواستن روش، گرفتن جهش) حذف گردد چون هر شخصی خواست تا رویش داشته باشد کنده شده و هر کسی خواسته‌ جهش داشته باشه با سر فرود آمده و هر کسی خواست روش خودش رو ارائه بده خاموشش کرده بنده به عنوان شخصی حقیقی که که قابل شناخت برای هم گروه ها هستم ورود کردم و مسائل رو ایراد نمودم برداشت از مزمون نوشته ام برای همه آزاد است و این اختیار رو به مدیر محترم مدرسه میدهم تا از نقد سازنده بنده که صرفا جهت رونق و فعال شدن و جوش و خروش دوباره گروه داشته ام دفاع نمایند. با کمال احترام و امتنان سید ابراهیم موسوی دارابی


سید سعید به آق سید حسین: با سلام درود بر جناب استاد شفیعی گرامی . عید فطر بر شما مبارک باشد . خداوند رفتگان شما را نیز رحمت نماید . که یکی از خصلتهای نیکو شما رحمت فرستادن بر درگذشتگان می باشد از این بابت کمال تشکر را دارم . مهم این است بتوان با حفظ اصول و بدون خدشه وارد کردن به شخصیت افراد , در این مدرسه برای پیشرفت هم در کنار هم باشیم . مانا باشید

 

قاسم لاری:  سلام شب بخیر بنا بر اعلام ستاد نماز جمعه تهران فردا نماز جمعه به امامت آقای صدیقی برگزار می‌شود

 

حمزه طالبی:  [در پاسخ به قاسم لاری] خدا قبول هاکانه دورد بر مرد زمین خوارررر و باعزت و باشرف امام جمعه تهران

 

متن تفسیری آقا مصطفی بابویه در مورد مباحثات اُنظر و آق سید حسین و طرف های دیگر

لایه ی چهارم) جنگ روانی و تبلیغات سوء رسانه های دشمن و اعوان و انصارشان ... وقتی شبکه ای (سعودی.صهیونیستی) بنام اینترنشنال با سابقه ی اهانت به قرآن و اهل بیت میشود مطالبه گر!(عمق ماجرا قابل حدس میباشد)  این رسانه ها همچنین با اهدافِ مشخص شده دست به اتهام زنی میکنند! منجمله اتهامات اقتصادی و سیاسی و پمپاژ نفرت و اتهامِ بی خردی و ساده لوحی به همه ی علما! و بیست و چهار ساعته به تولیدِ شایعه و فتنه گری و دروغ؛ به هدفِ تضعیف عالمان در نگاهِ مردم میباشند... که عزیزان میبایست به این مسئله نگاهِ ویژه ای داشته باشند... اینهایی که در بالا عرض شد مسببِ بروزِ مشکلات فکری و رفتاری در مردم و جامعه میشود که این مشکلاتِ فکری ، زمینه ای را فراهم میکند که مردم را به تقلیدِ بدون تعقل و تفکر میکشاند! هشدار مهم! مراقب باشیم بعضی اوقات با وسواسی خارج از حد و پارانویا گونه ناخواسته تحت هر عنوانی(عدالت خواهی و...)در زمین و پازل دشمن قرار نگیریم... از اینجا به بعد مروری به روندهای پیش آمده در گروه داشته باشیم... مدیر گروه ( با اسامی معاون مدرسه.اُنظر.سلمان صالحی و...)با پستهایی به نقد و به تفصیلِ حواشیِ جناب کاظم صدیقی و جناب علیرضا پناهیان پرداختند که به سمع و نظر دوستان رسید... دوستان و عزیزانی هم انتقادهایی متوجه پستهایِ ایشان(مدیر گروه) نمودند. از این دست انتقادها:

 

پیش قضاوت و قضاوتِ نابهنگام نکردن انتقادهای سوء و مخرب نداشتن بازی در زمین دشمن و آب به آسیاب دشمن نریختن شرایط زمانه را شناختن تخریبِ وجهه ی روحانیت را مد نظر قرار دادن پرهیز از شتابزدگی و سنجیده سخن گفتن سواد رسانه ای داشتن و شناخت شیطنتهای فضای مجازی (تقطیع گفتار و صدا و ترویج و بزرگنمایی نقاط منفی توسط رسانه ها به هدف تخریب و پمپاژ نفرت و... توجه کردن به گفتارِ حقّى که برای انجام باطلى اراده شده (کَلِمَةُ حَقٍّ یُرَادُ بِهَا الْبَاطِلُ) و غیره...

 

خب تا اینجا مدیرِ گروه و دیگر دوستان تضارب آراءیی با هم داشتند که این گفتمانها و تضادها  کاملا طبیعی میباشد... البته انتقالِ مفاهیم و رد و بدل شدن نظرات منتج به بالانس افکار و عقاید میشود که کاملا درست میباشد... که از این دست گفتمانها برای تکاملِ جامعه سود بخش میباشد اما با پرهیزِ از دیکته کردنِ اجباری که اَمریست بسیار نامطلوب! که متاسفانه در مراحلی از گفتمان خواسته یا ناخواسته این اَمر (دیکته کردن) حادث شد که خب تبعاتِ سوءی بدنبال داشت... از یکجایِ گفتمان‌ به بعد وارد سطحِ دیگه ای شدیم که از محیط و فضایِ علمی خارج شد!  به این مضمون که جناب مدیر (معاون مدرسه و اُنظر و...) که با اسامی مختلف می نگارید خودتان را معرفی کنید که بدانیم شما چه کسی هستید که در‌ نبودِ شفافیت حقیقی ، اینقدر بی پروا نقد میکنید و از این عدمِ شناخت و تغییرات اسامی استفاده نامطلوب میکنید !؟ از اینجا به بعد متاسفانه موضوع اصلی بکنار رفت و رنگ و بوی شخص محوری و قضاوتِ دو طرفه و نهایتا جستجو در گذشته و حال و ساخت کارکتور و نمادی جهتِ تکفیر با چاشنی نفاق به میان آمد! که اینها میتواند ناخوشایند باشد... چرا این مسائل رقم خورد؟!  بخاطرِ دیکته کردن افکار و عقاید و پافشاری در ابرازِ نظر! بنظر بزرگنمایی و زوم رویِ افکار و افراد میتواند فرد را به عدمِ تعادل سوق دهد... مثالی عرض میکنم گاهی شما میخواهی حرفی را به کسی بگویی ولی شرایطی مهیاست (خجالت یا ...) که شما ترجیحا شخصِ دیگری را واسطه میکنی که این گفتار را انتقال دهد... در فضایِ مجازی هم گاها افراد ترجیح میدهند گفتارشان را ناشناس بازگو کنند که بتوانند آزادانه و فارغ از هرگونه قضاوت و برچسب و... به بیان عقایدشان بپردازند (البته این نکته خاطر نشان میشود که گاها این عدم شفافیت میتواند شخص را به وادی تهور و بی پروایی خارج از قاعده بکشاند) عرض میکنم بعضا صبوری و ندید گرفتن (تجاهل العارف)و گذشتِ زمان و... مسائل را مرتفع میکند. و اینکه واکاوی افکار و عقاید گذشته و حالِ افراد اَمری ست نامطلوب زیرا انسانها پیوسته در حال تغییر هستند و ما هم در جایگاه خداوند نیستیم..‌.  یه موضوعی هم اشاره میکنم این که: مشکلی که در افراد جامعه مبتلابه گاها در طیفِ مذهبی ما بروز و ظهور بیشتری دارد این است که بعضا بواسطه دیندار بودن خود را در موضعِ حق میبینند و چون خود را حق میدانند افراد را با متر و معیار خودِ حقیقی و حقوقی سنجش میکنند و چه بسا گاها خود را مُبرا از اشتباه هم میدانند!  عرض میکنم حقیقت این عالم خدایِ متعال است و این قرآن و اهلبیت هستند که صفاتشان به حقیقتِ عالم (خدا) نزدیکتر هست پس معیار و ترازویِ سنجش میبایست قرآن و اهل بیت باشند نه افراد..‌. در آخر خاطره ای عرض میکنم: در سالهای قبل در جمعی بحثِ گزینش برای استخدام و کار مطرح شد که دوستان گفتند متاسفانه در اَمرِ گزینش بسیاری رد صلاحیت میشوند و غیره... بنده بعد از عرضِ نظراتم عنوان نمودم اگر قرارِ به ردِ صلاحیت باشد اکثر پیامبران از غربال ما خارج میشوند! گفتند چطور؟ عرض کردم: حضرت نوح ع همسر و پسرش کافر بودند!(کان من الکافرین) حضرت ابراهیم ع پدر یا عمویش (آزَر) بت ساز بوده! حضرت موسی ع سابقه قتل داشتند! حضرتِ عیسی ع اصلا پدر نداشت! بعضی از عموهای حضرت محمد ص کافر و منافق بودند! پس در این نوع نگاه اکثر پیامبران رد صلاحیت میشدند!  در آخر عرض میکنم حرمتِ یکدیگر را نگه داریم و در صددِ دیکته کردن افکار و عقاید نباشیم و حرفمان را محترمانه بگوییم اگر پذیرش واقع نشد موضوع را مختومه کنیم (خداوند هم در اَمر آفرینش قائل به اختیار است) پوزش در حضور بزرگترها و دیگر عزیزان اساعه ی ادب نمودم. با تقدیم احترام مصطفی.

 

محمد تقی آهنگر  [در پاسخ به مصطفی بابویه] سلام به اقا مصطفی  وسلام به بزرگواران گروه که سزاوار سلامندو قابل احترام صبح ادینه ی همه تون بخیر و نیکی وشادی  اقا مصطفی در راستای تایید جمع بندی صادقانتان عرض شود انشالله پایانی باشد بر اهداف ونتیجه ی چالش پیش امده چرا که اگر اشتباه نکرده باشم خود اقا سید حسین فرمودند در مورد من چیزی ننویسید  تدبیر خوبی بود اما برخی دوستان عنوان هایی همچون ، چرا نام سید را ذکر نکردی  ویا قضاوت هایی مانند تهمت وافترا ، و احمق وکینه ای ،،، وتهدیدات ،،، حتی مشخص نبود ن نام ووو ( اگر واقعا انظر مستحق این عبارت هاست پس فرق اون با شما ها چیه ؟؟ ) ونیز پیشنهادات ونقد های خیر خواهانه و منصفانه به دو بزرگوار داشتن // به نظر میرسد ادامه بحث در گروه ضرورت ندارد خروجی خوبی هم نخواهد داشت  و اولویت شرکت در بحث های گروه احترام به حقوق یکدیگر سرلوحه قرار بگیرد  در لذت بخشش واحترام وادب همدیگر سهیم باشیم  حدیث زیبا از پیامبر رحمت (ص) تقدیم شما خوبان : تکمیل کردن کار نیک از شروع ان بالاتر است.

 

مصطفی بابویه [در پاسخ به محمد تقی آهنگر] جناب آقا محمد تقی آهنگر عرض ادب و احترام به شما و تک تک اعضای مدرسه ی فکرت... صبح زیبای شما هم بخیر و شادی...ا ز پیوست بجای شما متشکر و سپاسگزارم.. اما بعد: دیشب مطلب که نگارش شد موضوعی را فراموش نمودم که در انتهای نوشتار به سمع و نظر برسانم بلافاصله صبح برگشتم که پی نوشتم را بنویسم که پیوستِ زیبای شما را مشاهده کردم... عرض این است: چند باری زیر پستهایِ نگارشی جناب مدیر (معاون مدرسه.انظر و...)بنده اشتباها سلامم را خطاب به آقا ابراهیم طالبی نوشتم! بخاطرِ شباهتِ نوشتار و عکس العمل ؛ ظن و گمانم بر این بود که ایشان (جناب اُنظر ،معاون مدرسه و ...) آقا ابراهیم طالبی هستند..‌. از بابت ظن و گمانِ اشتباهم از آقا ابراهیم طالبی و تک تک عزیزانِ گروه عذر خواهم.. امیدوارم این مدرسه کما فی السابق به مدیریت آقا ابراهیم طالبی به کارش ادامه دهد که همه ی ما محتاج و مصداقِ این شعر هستیم ز گهواره تا گور دانش بجوی..‌‌.(والعاقبة للمتقین) با تقدیم احترام.

 

محمد تقی آهنگر, [در پاسخ به مصطفی بابویه] سلام اداب نوشتارت را می ستایم عرض کرده بودم صادقانه در این متن هم صادقانه از ظن وگمان پیروی نکردی حق همینه درود برشما ارادت.

 

امیر رمضانی, [در پاسخ به محمد تقی آهنگر] درود جناب آهنگری صبح شما بخیر . واژه ی " سید " اختصاص به جناب دکتر سید حسین شفیعی دارابی ندارد .که حق اختصاصی ایشان باشد . هر چند هم هست از شما بعید بود این واژه را ندیده بگیری حداقل بنده با شناختی که در این مدرسه با افکار و اندیشه ی شما پیدا کردم . خیلی بعید بود . این لفظ با احترام نزد شیعیان و‌پیروان حضرت فاطمه ( س) و فرزندان آن بزگوار هست . برای این واژه پیروان و دوستداران ولایت هر روز هزینه ی جانی و مالی و حمایتی پرداخت میکنند .  بنده تا زمانی که آن جناب ( ... ما قال ) با همان ترتیبی که گفتند از دوستداران سادات عذر خواهی نکنند . هر پنجشنبه دعایشان میکنم. الباقی.

 

محمد تقی آهنگر [در پاسخ به امیر رمضانی] سلام  اقای رمضانی صبح شما هم بخیر منظورم اینکه اگر سید رو نگفت  چه چیزی از اقا سید حسین کم میشه مهم عمل به سید بودن است که بر منکرش لعنت وجنابعالی درخواست سند مدرک سیدی در خواست کردی اقا خودش شجره خودش را می داند ونیز برخی خواستن قضیه شون پایان یابد ولی نشد عرض کردم ونیز اقا امیر انسان نباید خودشو گول بزنه دو طرف خوب همدیگر رو می شناسند وووو از اینکه دغدغه ولایت مداری و دوستدار ساداتی دمت گرم وهر پنجنشبه ما رو هم دعا بفرما ارادت.

 

امیر رمضانی [در پاسخ به محمد تقی آهنگر] درود بر شما . زیارت عاشورا را خواندی و حتمن هم میخوانی. هیچ از سادات کم نمیشود. ولی این اکانت که عمدن این واژه را کسر کرده . بنظر من حتمن توهین هست . وقتی بنده به شما بگوییم که شما از خاندان آهنگر نیستی. شما اصلن ناراحت نمیشوی!؟ متوجه کنه قضییه هستی یا نه!؟ این فقط مثال بود . جناب آق سید حسین شفیعی همون روز اول از حق خودش گذشت . ولی جناب آق سید سعید شفیعی تذکر بجا داد. بنده هم اعتراض کردم و میکنم. ول کن قضییه هم نیستم . هر پنجشنبه دعا هم میکنم . اینکه میگویید دو طرف همدیگر را میشناسن من نمیدانم . اگر یقین داری. تذکرت را بده. تمام

 

شیخ ربانی: امیدوارم قدرت داشته باشیم از پیروان آن حضرت باشیم و کظم غیظ کار مردان خداست ان هم بعد از یک ماه خودسازی و ورود به عید معظم سعید فطر ملتمس دعا بی نشان.

 

محمد تقی آهنگر [در پاسخ به امیر رمضانی] سلام  موافقم اما با ترور شخصیت افراد موافق نیستم پیشنهادم رو دادم واون طرف اسم حسین را بکار برد اقا سید حسین فرمودند بگذار خودشو تخلیه کنه فکر نکنم انظر قصد اهانت به ریشه اش که اولاد رسول الله هست باشه ( تامل در متن ارسالی دو بزگوار ) اصل بر پرهیزگاری است نه اصل ونسب اگر شخصیت حقیقی وحقوقی اقا سید حسین با شه جدای از خویشاوندی ارادت قلبی دارم احترامش بر خود فرض می دانم نه اینکه طرف مقابل نگاهی داشت من هم داشته باشم والا با او چه فرقی میکنم بدی را با خوبی پاسخ دادن مرام ال علی (ع )  است ، تولی وتبری در زیارت عاشورا را به این جریان  پیش امده تطبیق دادن زیبنده ی قلم نیست فخر قلم بیان حقایق است اقای رمضانی خداییش برخی متن هایی که در مورد دونفر نگاشته شده خواسته وناخواسته به برخی حقوق طرفین رعایت نشد ومرادم اینکه به حق الناس توجه بشه  از جهتی عاقلانه نبود را می پذیرم باید حرفی را می زند به سود زیانش توجه بشه عذر خواهم قصد جسارت هیچ کس نیز جنابعالی را ندارم ونداشتم پایدار باشی ارادت .

 

قاسم لاری: سلام صبح زیبای شما بخیر دیگر از بحث های گذشته مثل موضوع آقای صدیقی و پناهیان بیرون آمده و موضوعات دیگری در قالب پند و اندرز و تحلیل روز انجام بدهید چون فعلا برخورد مومنانه انجام گرفت و بنده قصد دارم یه سری از کلیپ های گذشته و همچنین اقداماتی که در دولت گذشته انجام شده و یا در این دولت در حال آنجا است خدمتتان ارسال میکنم تا انشاالله از نقطه نظرات شما بیشتر استفاده کنیم البته با اجازه مدیر.

قاسم بابویه : [در پاسخ به قاسم لاری] سلام فعلا مدیر و معاون رفتن سفر مشهد مقدس برای شما دعا کنند.

 

حمزه,  [در پاسخ به قاسم بابویه] انشاالله قسمت مدیر و معاون هیئت رزمندگان بششششه.

 

اسم این نوشته ی بنده را هر چه بنامید بنامید
بنده می گذارم:

ستاد؟ یا نظام؟ کدام؟

همین زمان اطلاع ندارم خواندن نماز جمعه ی پایتخت به امامت خطیب در مظان کلاهبرداری مال عام به اموال فرزندان (کاظم رجبی صدیقی) در نظام اراده شد یا در ستاد؟ آیا این اراده با منافع ملی و اذهان مردم تضاد دارد یا ندارد؟ بنده (اُنظُر) به عنوان یک نفر ایرانی حال من با شنیدن این موضوع روز چه حالی است؟ مستقیم بگویم: ناراحت. زیاد ناراحت. ولی آیا تحلیلی هم دارد این اراده؟ نظر بنده: اشتیاقی دنبالگر اخبار سیاست نظامی و خارجی نظام هستم. اخبار پشتی تر نشان دارد می دهد انگار نظام با توجه به فرمان مقام معظم رهبری حفظهُ الله در خطبه ی دومی عید فطر امسال بر تنبیه ی حتمی اسرائیل (رژیم زور خاور میانه) بنای ضربه ی سنگین به آن حکومت جنگ طلب دارد. اگر این خبر خبری واقع باشد پس ستاد نماز جمعه ی پایتخت و احتمالاً شورای سیاست نماز جمعه هر دو اراده ی غلطی اتخاذ کردند. چونکه در حالیکه نظام در هفته ی حساسی برای اطاعت از فرمان ولایت عظما قرار دارد تا اگر موقعیت تنگ نبود اسرائیل را ادب کند و جرئت های بعدی رژیم صهیونسیت یهود نما را از آن دولت حربی، کم یا نابود کند، اینها بدون در نظر گرفتن حال و وضع اذهان ملت و عزم سپاه قهرمان و ارتش قهرمان در تنبیه متجاوزان، یک شیخی را باز گرداند برای خطبه خوانی و نماز، که بزرگترین آسیب را توی همین یک ماهی به اعتماد عمومی و نظام اسلامی وارد کرد. ان شاالله لغو کنند آمدن این شیخ دروغگو و جاعل را برای خواندن نماز برای مردمی که لااقل شبهه و تعجب از کار سندسازی اونجوری این خطیب پیش آمده است. واقعاً مثل نوشته ی چند وقت قبلم معتقدم این شیخ متهم / مجرم اگر محاکمه و عزل نشود ، نظام با دست خود خود را محاکمه کرد. نظام امانت همگان است. مال و مالکیت چند گروه یا مدعیان نیست. انتشار این خبر که او باز می خواهد نماز جمعه بخواند به نظر بنده با منافع ملی و اذهان مردمی در تضاد است و شوریدگی سیاسی بوجود می آورد. مروت نیست از تمام منتقدان محترم و بزرگوار مدرسه که خودم و نوشته هایم را نقد کردندتشکر نکنم. متشکرم و سلامتی شما را آرزو می کنم. بر خودم واجب می دانم از دو نویسنده آقایان با نام های سید محمد موسوی ، مصطفی دارابی به خاطر تفسیر محتوا تشکر فراوان کنم. به نظر می رسد بسیار عمیق می فهمند. و چقدر خوشحالی ام دست داد با عالمانی با این توانایی و توشه ی خرد برخوردم. سلامتی و توفیق الهی بدرقه ی شما. پایان. ۲۴ / ۱ / ۱۴۰۳ ،، راندیان. نویسنده: اُنظُر اِلی ما قالَ.

 

سید حسین شفیعی دارابی,  [در پاسخ به مصطفی بابویه] آقا مصطفی سلام علیک. ممنونم. از خواند نوشته هایت بسیار بهره می برم؛ نوشته ه‍ائی اگرچه طولانی ولی سودمند و حساب شده؛ نشان میدهد که فکر و اندیشه می کنید و برای وقت خودت و دیگران ارزش قائل هستید؛ گاه با نوشته هائی کوتاه مواجه می شویم ولی به قدری موجب شگفتی می شود که جز سکوت واره ای نیست. منش نگارش مطالبت؛ زیبا و زیبا و زیبا است. شما وعده داده بودم نکاتی بنویسم ولی به جهت کسالت پیش آمده؛ این توفیق رفیق راهم نشد.

 

مصطفی بابویه [در پاسخ به سید حسین شفیعی دارابی] آقا سید حسین شفیعی عزیز و محترم عرض سلام و ادب... نظرات شما باعثِ دلگرمی ست و سپاسگزارم... احترام به شما در نظرِ بنده ذو ابعاد و چند وجهی ست... سیادت و لباسِ شما که یک نوع شرافت معنوى در دودمان پیامبر اسلام ص(شخص اول آفرینش) قابلِ احترام و تغییر ناپذیر است... برای شما و خانواده محترمتان آرزوی سلامتی دارم.

 

قاسم بابویه [در پاسخ به شفیعی مازندرانی] سلام حاج آقا فکر کنم مقام معظم رهبری چندین بار در خصوص نفوذ صحبت های داشتن اینها همه نشانه ها  و کینه های دشمن به روحانیت هستش. از اُنظر و رضی الله   و لاریها کمال تشکر را دارم. بهر حال بعضی از اعمال موجب شناخت بشر میشود. فعلا هنوز خانم اُنظر و رضی برای ما شناسای نشد.

 

سید حسین شفیعی دارابی[در پاسخ به قاسم بابویه] سلام علیک. فعلا کاری به جنسیت نداشته باشید. بر اساس همان حدیث «انظر ماقال...»؛ مشکل در محتوای سخن و شیوه مقابله هست. متاسفانه دچار کسالت شدم. توان نگارش نقد ندارم‌ امید است در فرصتی نه چندان دور؛ بهبودی بدست آید و از توان نگارش مطلبی با تمرکزی مناسب؛ برخوردار شوم. آن شاء الله.

 

سیروس [در پاسخ به محمد تقی آهنگر] عمو تقی سلام خلاصه عرض میکنم در طول تاریخ هرچه ضربه خوردیم از خودی ها و از تملق و‌ چاپلوسی ها خورده ایم.

 

حجت رمضانی [در پاسخ به ْ ْ «متن  اُنظر با عنوان: «اسم این نوشته ی بنده را هر چه بنامید بنامید بنده می گذارم: ستاد؟ یا نظام؟ کدام؟»] با سلام سمت و سوی نوشتاری ات تغییر کرده است. به نظرم «وَ تَزَوّدوُا فَإنَّ خَیْرَ الزَّادِ التَّقْوى را ملحوظ فرمودی .ولی هر چه بنویسید فضای ابرناکی که برعلیه سید بزرگوار در مدرسه ایجاد نمودی بعید می دانم رضایت اهل مدرسه را جلب بنمایی. چون بیشتر عزیزان.

 

قاسم بابویه: سلام آقای قاسم لاری ببخشید ان دو روحانی را می شناسید آیا سوالی ازش شده در خصوص روزه قابل باور هستش و این پیام ربطی به خواهر مرحوم شما انشاالله خدا رحمتش کنه داشت قاطی کردی مثل خانم اُنظر و همان طبرسی  از دست تو بی زار بود خواستی برو بیار ازش سوال کنم تا باور شود.
 
حجت رمضانی: سلام یعنی امروز آقای صدیقی همان کارقیس را درزمان بیماری انجام داده ؟اگر چنین هست که میتوان مهر تایید به حرکتش زد (عذرخواهی ازمردم) آقای اُنظر وقتی عزیزی به ایشان اشاره داشتن به سیم آخر زد این درصورتی بود که فقط اشاره به ماهیت فرد شده بود .آنچه برای خود می پسندی برای دیگران هم.

سید حسین شفیعی دارابی: به زودی: «تبیین شگردهای دشمنان علیه نهاد روحانیت و چهره های تاثیر گزار در جامعه»!!!! بنام پروردگار بصیر و دوستدار اهل بصیرت. سلام علیکم. به زودی؛ در قالب نوشته چند قسمتی؛ شاهد تبیین شگردهای متنوع علیه نهاد روحانیت و روحانیون تاثیر گزار در جامعه و روند انقلاب می باشید. یادمان نرفته که معاندان با شگردهائی متنوع حتی مذهبیون انقلابی را نیز علیه شهید بهشتی؛ شهید مطهری؛ علامه مصباح؛ شهید باهنر؛ آیت الله طالقانی؛ شهید قدوسی؛ شهید مفتح؛ شیخ فضل الله نوری؛ آیت الله کاشانی؛ آیت الله شهید مدرس و... و.... شوزاندند اعضای محترم گروه؛ کسی منکر خطای جناب صدیقی و آقای پناهیان نیست؛ اما آیا نمی بینید به این بهانه به اصل روحانیت و نهاد روحانیت دارند می تازند؟. آنانی که اوایل انقلاب را درک کردند به خوبی میدانند؛ منافقان و معاندان و گروه فرقان و... با چه شگردهائی توانستند افراد یاد شده را از چشم ها بیندازند؛ و شهیدشان نمایند و یا خانه نشینشان کنند؛ چرا غالب فعالان علیه آقایان صدیقی و پناهیان؛ علیه روحانیون انگلیسی و دلداده به غرب (: باند سید صادق شیرازی؛ کروبی؛ محمد خاتمی و....و.... و...) چیزی نمی نویسند و یا برای اینکه «عریضه خالی نباشد»؛ گاه گاهی جملاتی بسیار کم رنگ علیه آنان می نویسند؟!؛ امروز کیست که نداند طراحان موج سواری های اخیر؛ کیست؟؛ با آنکه وضعیت جسمی حقیر مساعد نیست؛ اما بر اساس وظیفه لازم دیدم به تبیین مرز بین خطای دو نفر با خیز جهانی علیه نهاد روحانیت اصیل شیعه؛ به پردازم؛ امید وارم خدا مددی کند تا در ادای این وظیفه سنگین؛ موفق کردم. (حوزه علمیه قم؛ سید حسین شفیعی دارابی؛ عصر جمعه ۲۴ فروردین ۱۴۰۳ش_ ۳ سوال المکرم ۱۴۴۵ق)

 

دو تا تشکر نیاز شد

همیشه شلوغی صفوف نمازگزارها در سیاسی ترین عبادت در روز جمعه اهمیت داشت و نشان وحدت کلمه بود، دیروز بعکس بود خلوتی نمازگزاران با حضور شیخ کلاهبردار در لباس پیشنماز اهمیت داشت. تشکر می شود از حرکت تنبیهی مردم پایتخت نسبت به شیخی که زمین حوزه را خورده بود و یواشکی داشت سر ملت کلاه می گذاشت اما فضای مجازی به داد بیت المال رسید این شیخ جاعل در لباس رسول الله (ص) را تا حدودی مجبور به افشای کرده ی کثیف خود کرد. تشکر ملت که پشت این دروغگو به ظاهر اهل بکا نماز نایستادی و سجاده ی خالی از نمازگزار را در عکس دوربین ها به ثبت تاریخی رساندید. سلام بر این نوع خلوتی که برائت از کلاهبرداری است. کلاهبردار روحانی نما را چه رسد به خطبه و نماز خوانی جمعه. حرکت زمینخواری رفتار مادی گری بود، نه رفتار روحانی گری. چگونه رو داشت جلو بیفتد و مردم پشتش نماز بخوانند؟! پررویی از این بیشتر نداشتیم. سلام ملت که این عکس حاوی هزارها پیام برائت در جمعه ی دبروز در نماز جمعه ی پایتخت را خلق کردید و کراهت داشتید پشت سرش بروید حتی شنیده ها حاکی است (ان شاالله راست باشد خبرش) برخی در همین نماز که آمدند فرادا خواندند اقتدا نکردند.

 

خیلی اهمیت داشت آقای مجید مجیدی کارگردان متفکر سینمای ایران نسبت به اسائه ی ادب یک شیخ حراف دنیاگرا گفتارگو کردارگریز (علیرضا پناهیان)  موضعگیری و رشادت کند. ایشان چون خودش فیلم سیمنایی حضرت «محمد» (ص) را در ایران ساختند به دفاع از ساحت مقدس دو معصوم مقدس پیامبر بزرگ جهان حضرت خاتم النبیین (ص) و حضرت مولا امام امیر مؤمنان علی بن ابی طالب (ع) برخاستند و رفتار زشت و بددهنی این شیخ را با بهترین جملات و تفکر محکوم کردند. این جملات پیامش چقدر در جان آدم آرامش وارد می کند:

 

«هوالرحمن الرحیم. من نه گوشت و استخوانم با سهم امام زمان عج الله تعالی فرجه‌الشریف رشد کرده است و نه سال‌ها در مدارس علمیه درس دین خوانده‌ام و نه به خود اجازه می‌دهم بر منبر مقدس پیامبر پای نهم و نه جرأت و جسارت آن دارم که سحرگاهان افکار مردم روزه‌دار را با کلمات سخیف و دروغ، آلوده کنم اما مفتخرم که به خاطر ساخت فیلم محمد (ص) چند سال در زندگیِ آن نمونه‌ی کامل اخلاق، به مدد یاران بسیار، مطالعه و بررسی کنم. کاش آن که به یاری صدا و سیما به شهرت دست یافته، کمی می‌خواند، کمی کتاب‌های کهن و وزین محققان طراز اول را چه از شیعیان و چه از اهل سنت ورق می‌زد تا این‌گونه به ساحت «آن بزرگ» و «جانشین بر حقش»، این چنین جسارت و کذبی روا ندارد. البته مدتی است دین پاک ‌و مطهر، توسط نابخردانی قربانی سیاست می‌شود و متاسفانه اعتقادات همان مردمی که با مالیات‌شان آن دستگاه عریض و طویل اداره می‌شود، به بازی گرفته می‌شود.»

 

منظور آقای مجید مجیدی از "دستگاه عریض و طویل" جمله ی آخر پیامش همان صدا و سیما است که با آنکه برخی از کارهای سطح ملی داشت ولی لانه ی فساد شده است خصوصاً با در اختیار گذاشتن بهترین ساعات به هنرنمایان فاسد و برخی آخوندهایی که از چشم و دل مردم افتادند. تشکر می شود از آقای مجیدی که فیلم های ساخت ایشان را از کارهای مهم فرهنگی و فکری و مذهبی می دانم. پایان.  ۲۵ / ۱ / ۱۴۰۳ ،، راندیان. نویسنده: اُنظُر اِلی ما قالَ.

 

شیخ حمید دارابی نیا [در پاسخ به ْ ْ] با سلام و صبح بخیر استفاده از عکسی که صفحه اسرائیل به فارسی هم از آن استفاده کرده جهت تخریب هر چه بیشتر حاج آقای صدیقی ، جای بسی تأمل است فارغ از ماجرای آیت الله صدیقی بار دیگه عده ای خائنانه یا جاهلانه از درون نظام همگام با براندازها و صهیونیستها دروغ به خورد مخاطب دادن !!!!!!

 

 

منبع عکس

جواب اُنظر به شیخ حمید دارابی نیا:

یحتمل و یتأمل

یک) وقتی مانیتور و تریبون همزمان تصویر شیخ کلاهبردار هنگام خطبه خواندن و سجاده ی بی نمازگرار را نشان می دهد. ان شالله پیام مؤمنان پایتخت موجب عبرت و اصلاح امور جد حضرت اباعبدالله الحسین (ع) شود و پیشنماز زمینخوار به صف دادگاه ببرد نه جایگاه خطبه خوانی. با آرزوی سلامتی و توفیق الهی برای نویسنده ی بالا که عکس هایی از نماز جمعه گذاشت. بنده به همین صفحات ایران دسترسی دارم. از جهاد تبیین نهراسیم. و همچنین جهاد تبیین دستور مقام معظم رهبری را فقط خاص خود نکنیم و کار خود را جهاد ولی کار دیگران را بگوییم استفاده از صفحات اسرائیلی. از شما بزرگوار تشکر می شود که نظرگاه خود را آزادانه بیان داشتید. بنده هم از همین حق آزادی بهره جستم و نماز جمعه ی تهران را از دید تفسیری خود پیش بردم تا شاید اطاعت از فرمان رهبر خودم حضرت آقا حفظهُ الله کرده باشم. سلام و تحیت فراوان بر شما نویسنده ی محترم و ارزشمند که نوشته ی مرا مورد نقادی قرار دادید. پایان. راندیان. نویسنده: اُنظُر اِلی ما قالَ.


دو) خدایا این کار ستاد جمعه ی پایتخت یا هر کجا که این تصمیم را گرفتند متهم را به جایگاه خطبه و محراب نماز بردند، کاری بد و جسارت به قداست نماز  بود. اینان را آگاه فرما ای خدای متعال و مهربان. پایان. راندیان. نویسنده: اُنظُر اِلی ما قالَ.


سه) اگر نماز پایتخت با این طرز اجرا و این طور حضور مطابق شأن نظام است و آسیب و آفت ندارد، بنده اصراری ندارم. اما اگر واقعاً انضاف بخرج بدهیم نماز جمعه ی اوایل به امامت طالقانی، منتظری، خامنه یی مقام معظم رهبری (چه  نمازهای درخشانشان در دوره ی امام امت و چه درزمان رهبری) ربانی املشی، مهدوی کنی، امامی کاشانی، موسوی اردبیلی با نماز جمعه های این گونه مقایسه شود به نظر می رسد فرق زیادی کرده است. حتماً اهل نماز جمعه بهتر باخبرند. با تقدیم سلام و تشکر به شما که هم عکس فرستادید و هم دو نوشته نظر گذاشتید. پایان. راندیان. نویسنده: اُنظُر اِلی ما قالَ.

 

سید حسین شفیعی [در پاسخ به محمد تقی آهنگر] نقش والای «پرهیزگاری»؛ نافی نقش «نسب» نمی باشد!!!!بسم الله العلیم الحکیم. آقا تقی آهنگری (دبیر فرهیخته و دوست داشتنی) سلام علیک. نماز و روزه تان قبول باشه. از جنابعالی به جهت ورود مقطعی در گفتمان های چند روز اخیر) تشکر می شود؛ نکاتی را یاد آور می شوم: ۱) اینجانب با ده ها واسطه؛ مسلم به رسول الله اعظم (ص) متصل می شوم؛ معاندان و مخالفان در زمان خود حضرت و در طول تاریخ؛ باسیادت خود حضرت (بویژه گفتن «رسول الله» و اعتراف به منزلت آن بزرگوار) مخالفت و امتناع ورزیده اند؛ اما این اقدامات کور موجب تغییر واقعیت نشده و نمیشود؛ پس عدم اعتراف مقطعی یا دائمی یک فرد ناشناس با «سید» بودن حقیر (که گفتم با ده ها واسطه به آن حضرت می‌رسد) امری طبیعی تلقی می شود؛ ۲) نظر داشتن یا نداشتن فرد از یک اقدام نا پسند؛ در استحقاق و یا عدم استحقاق عقاب الهی تاثیر گذار است؛ ولی در بازخورد اجتماعی؛ نقشی ندارد؛ واقعیات اجتماعی حاکی از این است؛ هراقدام اجتماعی زشت از یک فرد؛  پیامد منفی را به دنبال دارد؛ جامعه و افراد نفس این حرکت را زشت می پندارند؛ اگرچه شخص بگوید من قصد اهانت نداشتم (مخصوصا اینکه آقا یا خانم «انظر...»؛ نه تنها از خودش رو  نمایی نکرده بلکه این شیوه را در چندین نوشته بعدی خویش نیز استمرار بخشیده؛ ۳) با توجه به محتوای بند ۲؛ جناب مهندس امیر رمضانی (که همانند جنابعالی شخصیتی دوست داشتنی و اهل فضل و مطالعه می باشد) را در انتقاد و اعتراضش صائب میدانم (؛ اگرچه با تداومش خیلی رضایت ندارم)؛ ۳) با توجه به مفاد  روشن آیه شریفه «ان امرمکم عند الله»  و دیگر آیات و روایات همخوان با آن) قطعا؛ «اصل بر پرهیزکاری است و نه نسب»؛ اما اینگونه نیست که لحاظ «نسب» و یا عدم آن بی تاثیر نباشد؛ قطعا میدانید: الف) یکی از شگردهای یزیدیان در توجیه حمایتشان می کوشیدند بگویند حسین بن علی (ع) و یارانش؛ «خارجی» هستند و می کوشیدند حضرتش را؛ بیگانه از رسول الله (ص) جلوه دهند؛ ب) حتما بارها شنیده آید که امام حسین (ع) خودش را در خطبه معروف عاشورا؛ فرزند پیامبر (ص) و از نسل آن بزرگوار معرفی نموده است)؛ ج) حتما شنیده آید که امام سجاد (ع) در خطبه معروفش در شام؛ پس از حمد الهی؛ بر روی نسب شریف خودش تکیه نموده و از نیاکان خویش یاد نموده است؛  ۴) با توجه به دلایل و نمونه هی ذکر شده (که قطعا با تتبع در تاریخ و متون مربوطه؛ می توان به نمونه های بیشتری دست یافت) اصل انتقاد جناب مهندس امیر رمضانی را (نه برای شخص خودم) درست و وارد میدانم؛ مخصوصا اینکه شیوه و سیاق رفتاری و نوشتاری جناب «انظر ..»؛ حاکی از بی احترامی و نادیده گیری نسب حقیر می باشد؛۵ ) البته سبک رفتار و نوشتار جناب «انظر...» در نادیده گیری سیادت اینجانب؛ موجب واقعیت واقعیت نمی شود؛ اگرچه ممکن است در ظاهر؛ پوششی را ایجاد نماید؛ پس باید گفت : «ای مگس؛ عرصه سیمرغ؛ نه جولانگه توست_ عرض خود می بری و زحمت ما میداری»؛ ۶) انتظار از جناب آقا ابراهیم (به عنوان مدیر دغدغه مند و برخوردار از شیوه احترام نسبت به سادات) انتظار میرود؛ پس از پایان بخشیدن به غیبت ممتد  غیر منتظره اش؛ در این مورد نیز اعلان نظر نماید؛ و بر تقبیح این شیوه ناپسند جناب «انظر»؛ تحشیه بزند؛ نکته پایانی نسبت به قسمت دیگر از نوشته خیرخواهانه و آراسته با ادب جنابعالی نیز لازم بود جملاتی را بنگارم؛ ولی به جهت طولانی تر نشدن نوشته؛ از عزم پرداختن به آنها عذر خواهم. موفق و سر بلند و عاقبت به خیر باشید. (حوزه علمیه قم: سید حسین شفیعی دارابی؛ صبح شنبه ۲۵ فروردین ۱۴۰۳ش_ ۴ سوال المکرم ۱۴۴۵ق)

 

بنده آیت الله سید روح الله را دوست دارم

چطور می شود داخل مدرسه از اُنظُر انتظار داشت ننویسد «حسین شفیعی دارابی» و حتی آن را حرکتی ضد سیادت و هتک سلسله ی شریفه ی سادات منتسب به خاندان طهارت و عترت پاک پیامبر (ص) و حضرت زهرا (س) توصیف تلقی کرد اما همین چند ساعت پیش در متن خودش بنویسد «سید صادق شیرازی؛ کروبی؛ محمد خاتمی» در این جمله از این نوشته اش:

 

«چرا غالب فعالان علیه آقایان صدیقی و پناهیان؛ علیه روحانیون انگلیسی و دلداده به غرب (: باند سید صادق شیرازی؛ کروبی؛ محمد خاتمی و....و.... و...) چیزی نمی نویسند و یا برای اینکه «عریضه خالی نباشد»؛ گاه گاهی جملاتی بسیار کم رنگ علیه آنان می نویسند؟!


بنده آیت الله شادروان سید روح الله خاتمی را دوست دارم و در حیاتش دیدارش کردم. همان آیت الله که امام امت رضوان الله خیلی از وی تمجید داشتند. اما فرزندانش را (هر سه پسرش را) نمی پذیرم افکارشان را پس می زنم چون به نظر می رسد بین حق و باطل مانده اند چه جانبی را بروند. اما متوجه نمی شوم کسی که از نامیده شدن «حسین شفیعی دارابی» برآشفته می شود چگونه خودش برای حجت الاسلام سید محمد خاتمی می نویسد: «محمد خاتمی»؟!! یعنی حذف «سید» در اینجا برای آقای خاتمی کاری مورد پسند است! ولی اُنظُر را برای عین همین کار باید توبیخ کرد و حتی بزرگواران محترم این مدرسه (برای تک تک این بزرگواران احترام و ارزش فراوان قائلم) بنده را برای این کار نوازش!!! کنند؟ البته بنده نسبت به اصل جملاتش در مورد سید محمد خاتمی، بی نظرم. چون تشخیص خود را آزادانه برای آقای سید محمد خاتمی نوشتند و جای واردشدن برای خودم قائل نیستم که کسی را خدای ناکرده الزام کنم چگونه اسم کسی را نام ببرد. نمی گویم این کارش را باید گذاشت بر حساب دوگانگی در گفتار و کردار. ان شاءالله هر کس به همان حرفی که دیگران را می خواهد پند دهد، خود لااقل به همان پند پایبند باشد. عبور کنم. باز هم بگویم بنده آیت الله سید روح الله را دوست دارم ولی سه پسرش را در سیاست و عقاید مذهبی خودم پس می زنم. پایان. راندیان. نویسنده: اُنظُر اِلی ما قالَ.

 

مصطفی بابویه [در پاسخ به ْ ْ] جناب انظر الی ما قال سلام و احترام... از شما متشکر و ممنونم... اما بعد: بعضی از موضوعات در اذهان عمومی بعضا لاینحل باقی می ماند... اما خدمتِ شما عارضم ، گاها با انطباقِ بعضی از مسائلِ پیش رو با تاریخ میتوان نتایجی را اِحصاء نمود و چه بسا تا حدودی از سردرگمی درآمد زیرا بنظر تاریخ تکرار میشود که درسهای لازم از آن گرفته شود... همانطور که مستحضرید در تاریخ شخصیتی داریم به نام اَشعث بن قیس کِندی... اشعث دو پسر داشت به نام محمد و قیس که در شهادت امام حسین(ع) در کربلا نقش داشتند!  و و دختری داشت بنام جَعَده که همسرامام حسن (ع) بود که با تحریکِ معاویه امام حسن ع را به شهادت رساند! خودِ اَشعث هم در آشنا کردنِ ابن ملجم با قطام برای ترورِ امام ع نقشِ ویژه ای داشت! اشعث در زمانِ عثمان حاکم آذربایجان منصوب شد و با رسیدن حضرت علی ع به خلافت، اشعث در بیت المال آذربایجان دست اندازی کرد (اختلاس) توسط علی ع از اِمارت عزل شد! علی بن ابی طالب بر فراز منبر او را منافق پسر کافر هم خطاب کرده بود!  اشعث در مذاکراتِ حکمیت نقش مؤثری داشت و از کسانی بود که علی ع را مجبور به پذیرش حکمیت  ابوموسی اشعری کرد! در جنگِ صفین هم بارها از فرامین سرپیچی کرد و در شورشِ معروف جنگ صفین نقش داشت! با مسائلِ ذکر شده در بالا پرسشی از شما دارم؟ چرا حضرت علی ع(جانشین پیغمبر و ولی معصوم و آگاهِ به غیب) در جنگِ صفین اشعث بن قیس را با اینهمه سابقه ی خیانت و اختلاس و نفاق...  به عنوان فرمانده سپاه راست لشکر در جنگ صفین منصوب کرد؟ شما اگر آنموقع حیات داشتید چه موضعی در مقابلِ این اقدام علی بن ابیطالب در قبالِ اشعث میگرفتید؟ هشدار: البته این موضوع خاطر نشان میشود که خدای نکرده هدف تطابق شخصیت جناب صدیقی با آن کارکتر تاریخی نیست... ولی حدِ بالای خیانت و نفاق عنوان شد که چه بسا بتوان گره ذهنی را باز کرد... ارادت مصطفی.

 

آقای مصطفی نویسنده ی مدرسه به شما به خاطر فن تحلیل و پرداخت های عالمانه به موضوعات مهم سلام می کنم و مقام علمی و ارزشمندی قائل هستم. در نوشته های شما شخصیت عالم جای خیلی آموختن پیدا می شود. دقیق نمی دانم حوزه خواندید یا دانشگاه، نوشته های شما به بنده می فهماند از عبارت های فنی دینی مطلع هستید. احترام می کنم به نوشته هایت. پرسیدید از بنده اُنظُر که :
 
چرا حضرت علی ع (جانشین پیغمبر و ولی معصوم و آگاهِ به غیب) در جنگِ صفین اشعث بن قیس را با اینهمه سابقه ی خیانت و اختلاس و نفاق...  به عنوان فرمانده سپاه راست لشکر در جنگ صفین منصوب کرد؟ شما اگر آنموقع حیات داشتید چه موضعی در مقابلِ این اقدام علی بن ابیطالب در قبالِ اشعث میگرفتید؟
 
جواب را با معذرت چند دقیقه دیگر انشا می کنم. چون امام معصوم و مولای متقیان امام علی (ع) در طرح پرسش وجود دارد بک فرد شیعه باید خیلی بااحتیاط جواب دهد. می آم برای بقیه: تکمیل کرده ام جواب بالا را: احتمالات در جواب: اول یک سوال: مطمئن هستید این کارها را قبل از صفین مرتکب شده است؟ چونکه من از قطعات پرورق تاریخ امامت امام علی (ع) دقیق خبر ندارم. بر فرض درستی این تطبیق تاریخی: احتمال دارد امام علی (ع) از توطئه ی بدتر خبر داشتند زیرا آن حضرت پس حوادث را می دید چه رسد پیش حوادث را. به قول یک روایت: رویدادها در چنگ آن امام جانشین نبی مکرم (ص) بود، نه آن امام در چنگ رویدادها. پس شاید با این نصب خواست مانع از شورش خطرناک این فرد شود. موضع من در آن زمان اگر بودم با این بیشی که الان نسبت به امامت و نبوت دارم تبعیت بدون چون و چرا می کردم. احتمال دارد حضرت امام علی (ع) می خواستند از نیروی نظامی و نفوذ وی در زمان جنگ و شرائط نابرابر میان لشکریان معاویه و لشکر خود به نفع مقصد مقدس بهره ببند. نعوذ بالله، اگر این احتمال من خطا بوده باشد. احتمال دارد امام علی (ع) در آن ساعات جنگ نمی خواستند با نصب نکردن یک چنین فردی وی را به اردوی دشمن بفرستند و به معاویه بپیوندند. تصریح کنم جواب هایم بر فرض صحت نوشته ی شما است. چون ریز ماجرای آن روز بحرانی و فتنه آمیز (غبار در فضای ذهن) را بلد نیستم. این را هم ادامه بدهم که پیشنماز شدن با فرمانده جنگ شدن با هم قیاس نمی شوند. در درون جنگ حتی رسول الله (ص) پیشنمازهای مشخصی را در مدینه باقی می گذاشتند. زیرا نماز بسیار امری مقدس و نیازمند پاکی فرد پیشنماز و داشتن عدل است در صفت و کردارش. موضع من در برابر هر کار امام علی (ع) رابطه ی میان اطاعت کامل پیروی کننده از پیشوای متقیان است. با اعتقاد اصول و فروع دینی خودم رهبر و امام معصوم و منصوب الهی را مفترض می دانم در اطاعت و پیروی. به شما سلام فراوان عرض می کنم. آقای مصطفی تشکر می شود. مرا از شاگردهای داوطلب مکتب نوشتاری خود حساب کنید. پایان. راندیان. نویسنده: اُنظُر اِلی ما قالَ.
 

امیر رمضانی,  [در پاسخ به ْ ْ] درود بر شما. این ایراد شما وارد هست و میپذیرم . اگر شما سهواً لفظ سیادت را بکار بردی. اعلام کن در گروه تا روشنگری انجام گیرد و‌موضوع پایان یافته تلقی میگردد. ولی بعد تذکر و اعتراض شما همچنان آن را تکرا میکنی. دوم . شما همین اعتراض را به صاحب سخن مورد نظرت  وارد کردی !؟  پس حذف واژه ی " سید " را توهین و احتیاج به تذکر میدانید. با هم در این زمینه توافق داریم. سوم شاید کسی که اینجا لفظ سید را بکار نبرده مثل شما داستانی در پس زمینه ی اندیشه اش دارد. خودش باید پاسخگو باشد. چهارم . بنده در خصوص سید بودن جناب دکتر سید حسین شفیعی دارابی هیچ گونه شک و ابهام ندارم. بلکه به تواتر بمدت عمرم از مومنین و بزرگان محل  از زن و مرد  و سادات و روحانیون و همچنین اقرار خودش به " سید " بودن جنابشان یقین دارم. و از موضع خود دفاع میکنم . پر فروغ باشید.

 

سید حسین شفیعی دارابی, [در پاسخ به ْ ْ] بنده؛ هم آیت الله سید روح الله خمینی را دوست دارم و هم سید رو ح الله خاتمی را بنام پروردگار بصیر و دوستدار اهل بصیرت جناب  «انطر» سلام علیک ۱) بنده؛ هم؛ آیت الله سید روح الله خمینی را دوست دارم و هم آیت الله سید روح الله خاتمی را؛ چون او امام من بود و این مقلد واقعی آن امام؛ او با نمادهای ضد دینی و ضد بشری غرب معاند بود؛ و این در طول انقلاب با متنایلان به غرب مخالف بود؛ حتی در اوایل انقلاب فرموده بود «به سید محمد؛ پست های مهم ندهید؛ وی گرایش غربی دارد و مواظبش باشید»؛ او از هرگونه همراهی با استکبار غربی ستیز نمود؛ و این از هرگونه همنوایی با غربیها می ستیزید؛ او.... و این... ؛ او.... و این...؛ او ....و این...؛ ۲) امام سید روح الله خمینی (ره) با تیزهوشی ها و بصیرت بالا و شهامت وصف ناپذیرش؛ سالهای سال و تا پایان عمرش با استکبار جهانی ستیز کرد؛ و آیت الله سید روح الله خاتمی (ره)  نیز در تمام عمرش کوشید هیچگاه از خط استکبار ستیزیش فاصله نگیرد و مروج آن باشد؛ در تمام موضع‌گیری‌هایش در سنگر نماز جمعه و غیره؛ هشیارانه عمل نمود و در جهت تقویت روحیه استکبار ستیزیش کوشا بود؛ ۳) از باب حسن نیت می گویم حال که جناب «انظر» نوشت : «سید روح را دوست دارم»؛ منظورش اینست هردو «روح الله» را یک روح در دو کالبد میداند؛ در نتیجه هردو «روح الله» را دوست دارد؛ دوستی به آن دو؛ تفکیک ناپذیر است؛ ۴) انتظار از جناب «انظر» اینست که اگر در ادعاء این دوستی صادق است؛ همانند آن دو عبد صالح الهی؛ مواظبت کند حتی در طرح انتقاد بویژه در شیوه طرح انتقاد هم؛ صادقانه عمل کند و سبد انتقادش را در سبد استکبار جهانی و حامیان صهیونیستها در داخل و خارج نریزد؛ انتقاد واقعی و. خیر خواهانه با شیوه درست و جدای از مرز دشمن لری ولی افزودن بر جمع معترضین معاندین با سید رو ح الله خمینی و سید روح الله خاتمی «نه»؛ پنج ) ای کاش جناب «انظر» اندکی از خصلت تواضع امام روح الله خمینی و خلف صالحش امام خامنه ای و سید روح الله خاتمی در برابر «حق» هم درس گیرد و همچون آن بزرگواران به اشتباه خویش اعتراف نماید (امام در ماجرای انتخاب مهندس بازرگان و آیت الله خامنه در ماجرای زاد و ولد و آیت الله خاتمی اردکانی در توجه دادن به گرایش غربی پسرش)؛ و بطور شفاف به خوانندگان اعلان کند : «در منتقد بودن به جناب صدیقی و پناهیان درست عمل نمودم ولی در شیوه انتقادم اشتباه کردم؛ به گونه ایکه نه تنها از بازگزاری تصویر پخش شده در مورد اندک بودن حاضرین در نماز جمعه توسط رسانه های اسرائیلی و یا خبر گزاری های همسوی با آنان در این گروه فخیمه امتناع نورزیدم بلکه در جهت اثبات درست جلوه دادن این اقدام تحریف گونه ودور از انصاف و عدالت آنان نیز تلاشی مضاعف نمودم و حتی تصاویر دیگر بارگزاری شده از سایر خیرخواهان در گروه هم؛ عبرت نگرفتم و به هم نوائی متعمدانه ( وا دست کم غیر متعمدانه) با رسانه های معاندان هم اعتراف ننمودم؛ و می نوشت : «خدایا کمکم کن تا از این خوی بسیار پست و از این بی بصیرتی کامل؛ اندکی فاصله بگیرم». اما متاسفانه نه تنها چنین  ننوشته ای؛ بلکه برای فریب مخاطبان در نوشته اخیرت نوشتی : «اگر نماز پایتخت با این طرز اجرا و این طور حضور مطابق شأن نظام است و آسیب و آفت ندارد، بنده اصراری ندارم. اما اگر واقعاً انضاف بخرج بدهیم نماز جمعه ی اوایل به امامت طالقانی، منتظری، خامنه یی مقام معظم رهبری (چه  نمازهای درخشانشان در دوره ی امام امت و چه درزمان رهبری) ربانی املشی، مهدوی کنی، امامی کاشانی، موسوی اردبیلی با نماز جمعه های این گونه مقایسه شود به نظر می رسد فرق زیادی کرده است. حتماً اهل نماز جمعه بهتر باخبرند....»!!!! ۶) در راستای این نوشته اخیر جناب «انظر» می گویم: جناب؛ اندکی برای ضریب بالای شعور مخاطبین خود اعتراف کن؛ چه کسی منکر خلوت تر شدن صفوف نماز جمعه های موجود است؟ (که در جای خودش باید آسیب شناسی شود و علل مختلف آن مورد بررسی قرار گیرد)؛ بحث بر روی بارگذاری تصویر مربوط به لحظات آغازین نماز جمعه روز گذشته و نادیده گیری تصاویر بعدی بوده  است؟؛ چرا فکر می کنید دیگران از تزویر جنابعالی سر در نمیاورند؟؛ جناب «انظر» یقین بدان تداوم این شیوه (که می‌تواند نمادی از نفاق و دروغ و برخورداری از روحیه استکباری باشد) می تواند جمعی از معدود اعضائیکه تا کنون فکر می نمودند که جنابعالی در طرح انتقاد هایت؛ صادقانه عمل می کنید؛ نه تنها دچار تردید می شود؛ بلکه  شدیداً موجب تغییر رای انان نسبت به نوشته هایت می گردد (بلکه شده است).

 

سید حسین شفیعی دارابی, [در پاسخ به ْ ْ] دو نکته پایانی: ۱) از تذکر و انتقاد صحیح جنابعالی در مورد عدم استفاده اینجانب از واژه «سید» در مورد  «سید محمد خاتمی» سپاسگزارم؛ یقین بدان هرگاه سخن حقی را از جنابعالی به بینم؛ از آن استقبال می کنم و گاه موید خواهم بود (چنانکه شاید شاهد بودی: وقتیکه مدیر محترم مدرسه فکرت جناب آقا ابراهیم؛ بر جناب آقای صدیقی و نیز پناهیان اعتراض نمود؛ تا آنجا که در خاطره ام هست؛ بنده اولین نفری بودن که اصل انتقاد را پذیرفتم و...)؛ ۲) اینجانب همانند دیگر اعضای محترم گروه برای چندمین بار از آقا ابراهیم (که قطعا جنابعالی را می شناسد و از گرایشات فکری جنابعالی مطلع می باشد) انتظار دارم: از تداوم غیبت خود فاصله بگیرد؛ و به بیان حقایق به پردازد؛ و یا دست کم به جنابعالی تذکر دهد :  خطا و اشتباه بودن اقدام جناب آقای صدیقی و پناهیان؛ کاملا مورد تایید می باشد ولی شیوه طرح انتقاد تان نادرست است؛ چو با این شیوه؛ بطور دانسته (و یا دست کم بصورت ندانسته) آب به آسیاب دشمن ریخته و بر ضریب وزنه سبد انتقادات مغرضانه آنان می افزایید (حوزه علمیه قم: سید حسین شفیعی دارابی: صبح شنبه ۲۵ فروردین ۱۴۰۳ش_ ۴ سوال المکرم ۱۴۴۵ق)

 

پاسخ خاص بنده (اُنظُر) به این نوشته:

پاسخ به سید حسین شفیعی: بسم الله الرحمن الرحیم پاسخ خاص بنده (اُنظُر) به این نوشته: از همین خصلت پذیرفتن خطای (نوشتاری / سهوی / یا عمدی که نمی دانم) در قضیه ی درج «سید» بر سر اسم های سادات شریف، تمام بحث های خودم را با شما پایان می دهم و شجاعانه اعلام می کنم این رفتار شما در قبول انتقادم به نوشته ی شما، در درون دل بنده رحم و احترام و ارزشگذاری گذاشت. و مجدداً شما را حجت الاسلام آقای سید حسین شفیعی دارابی خطاب می کنم. برای بنده همین یک اخلاق زیبای شما کفایت دارد و درس بزرگی است. برای همیشه این مباحثه های چند روزه با شما را پایان می دهم. نتبجه گرفتم. پس نبازی به مشاجرات نمی بینم که به بنده می شود. حوزه و دانشگاه (و هر شغل و جاهایی هستید که بنده خبر ندارم) بر شما نعمت و برکت معنوی باشد. به عنوان یک انسان با اسم اُنظُر از شما برای هر زهره و تلخی  و تندی که فکر می کنید مرتکب شدم، حلالبت می طلبم و از درگاه سیادتتان دعا می خواهم و از همین نقطه محضر شریف آن روحانی سادات سلام می دهم. قصد و اراده ی بنده در درون وجدان و باورهای دینی ام، هرگز اهانت و وهن نبود، فقط و فقط بحث بود. تندی هایی که نسبت به بنده در مدرسه شده از سوی هر نویسنده که همه بزرگوار هستند و پیش بنده قابل ارزش، برای من هیچ آزردگی ایجاد نکرد. هیچ درسی بالاتر از  این نبود که سرانجام امروز از خود بروز دادید و فرهنگ آفریدید و فضای کدر را شفاف کردید. میان همه ی انسان ها بر روی موضوعات اختلافات است. میان نوشته های شما و تفکرات بنده هم مشترکات و مختلفات است. امری عادی و ساری میان بشریت. پایان پایان. با تقدیم سلام و ارزشگذاری: اُنظُر. راندیان. ۲۵ / ۱ / ۱۴۰۳ نویسنده: اُنظُر اِلی ما قالَ.

 

شیخ جواد افاقی, [در پاسخ به ْ ْ] لازم است چندنکته را بدانید. البته  در تعجبم شایدکسی که اعتقادی به نماز جمعه ندارد چطور دلسوز مردمیست که میخواهند نماز جمعه بخوانند‌؟؟ ۱-نماز جمعه های بعد از نمازهای عیدین مخصوصا عید سعید فطر که در روز چهارشنبه بوده با آن خطبه درخشان مقام معظم رهبری حتی درسراسر کشور شکل هفته های قبل رانداشت. ۲-نکته دیگری که باید توجه کرد نحوه حضور مردم به عللی درقالب اوقات ازاواسط خطبه ها ست که به مرور کاملتر میشود ‌واین تجربه حضور متعدد بنده است درنماز جمعه های تهران حتی در زمانهایی که با مناسبتهای نمازهای عیدین تقارن نداشته باشد‌ (عناد ودشمنی با تصاویر گزینشی ) ۳-در نحوه حضور حدفاصلی بین این خطیب ویا خطیب دیگر هم نیست. ۴-نحوه حضور مردم شده مثل نحوه شرکت مردم درختمها که در آخر وقت ویا وسط منبر حضور میابند (کشکولی)
۵-نهادهای دینی ازاول انقلاب تاکنون درلبه تیز حملات و نشخورهای رسانه های دشمن خارجی بوده این هم یک نمونه. چسبیدند به یک آخوند (ایرادهایش را تا حدی قبول دارم) نه در این حد از تحلیل که بخواهیم بگوییم بنیان مراسماتی مثل نمازجمعه بر باد رفته ‌است. منصفانه بنویسیم.!!

 

ْ ْ, [در پاسخ به جواد افاقی] بسم الله الرحمن الرحیم محضر شما بزرگوار و ارزشمند سلام می کنم و سلامتی آرزومندم. به عنوان ایرانی معتقد به امام امت رضوان الله و رهبری معظم انقلاب حفظهُ الله و فردی که به موضوعات جامعه علاقه  و میل به توجه و دقت دارم، اگر نماز جمعه ی دیروز کاظم صدقی شیخ کلاهبردار زمینخوار، شلوغ (پرجمعیت) می شد بنده خیلی ناراحت می شدم. خدا را شکر مردم خوب فهمیدند و خلوت کردند. اگر سید زکی حضرت حجت الاسلام آقای ابوترابی فرد، دیروز نماز جمعه می خواند خیلی خوشحال می شدم حتی اگر صفوف تا بیرون خیابان وصال و خیابان طالقانی هم حتی بلوار کشاورز می رسید، که بنده بارها در خیابان پشت در دانشگاه  سمت طالقانی نماز ایستادم. و دیروز حاضر بودم اگر سید واجب الاحتررم و پاکیزه و پاکدست سید ابوترابی جای شیخ زمینخوار نماز جمعه می خواند، خودم را به آنجا برسانم. عبور کنم. از تذکرات آن بزرگوار که غالب و حتی تمام نوشته هایتان خیرجویانه است تشکر می شود. سلامت باشید. پایان. راندیان. ۲۵ / ۱ / ۱۴۰۳ نویسنده: اُنظُر اِلی ما قالَ.

 

امیر رمضانی, [در پاسخ به ْ ْ] درود و صبح بخیر .و تمام.

 

ح ع ر د, [در پاسخ به ْ ْ] خدا را شکر بحثهای کدر کننده ختم بخیر شد و به پایان رسید.

 

ح ع ر د, [در پاسخ به ْ ْ] سلام علیکم جناب انظر منظور از ( راندیان )  چیه ؟؟ که پایان نوشتار خودت میاورید تشکر

 

ْ ْ, [در پاسخ به ح ع ر د] بسم الله الرحمن الرحیم بزرگوار  محترم آقای (ح ع ر د,) سلام محضر شریفتان. هذا اسمُ المکان. والسلام.

 

سیروس به شیخ مالک: سلام. راندیان نام روستایی در پاکستانه.

 

مصطفی بابویه ,[در پاسخ به ْ ْ] جناب اُنظر (...) عزیز سلام مجدد خدمتِ شما... مشغولیتهای مادیِ مبتلابهی وجود دارد... که مهیا میشوم برای رسیدن به این امور مادی... این مسئله نیاز به واکاوی دقیق دارد... اجازه بدهید به شرطِ حیات در فرصتِ مقتضی پیش رو (امشب یا فردا) به آن پرداخته شود... عذر بنده را پذیرا باشید... با تقدیم احترام...

 

ح ع ر د, شیخ مالک [در پاسخ به ْ ْ] سلام علیکم جناب انظر منظور از ( راندیان )  چیه ؟؟ که پایان نوشتار خودت میاورید تشکر

 

سید حسین شفیعی دارابی [در پاسخ به مصطفی بابویه] با مدد گرفتن از سخن نبوی میگویم« «آقا مصطفی؛ نطق بقلمک روح القدس» بنام پروردگار بصیر و دوستدار اهل بصیرت. آقا مصطفی عزیز. سلام علیک به جهت سپاس از این درایت و بصیرت و اطلاعات و تحقیق و شهامت و بصیرت و زیبا نگاریت؛ هم تشکری مضاعف دارم و هم قول میدهم در اولین فرصت تشرف به حرم کریمه (س) زیارتی را به نیابت از جنابعالی و خانواده محتمه و والدین ارجمند مرحوم و مرحومه تان قرابت نمایم. در ادامه چند نکته را یاد اد آور می  شوم: ۱) جهت پاسخ دهی به برخی از شبهه افکنی ها و یک سو نگریهای برخی از اعضای محترم گروه؛ بنا گذاشته بودم مطلبی را بنویسم که یک سو نگری بد است؛ و با اسناد معتبر ثابت کنم امیمومنان (ع) در عین حالیکه با کارگزاران متخلف برخورد می کرد؛ ولی برای حفظ مصلحت مهمتر؛ برخی را ابقاء نموده و یا پست تازه داده؛ برای تدارک مطالب معتبر در حالیکه روی تخت بیمارستان افتاده بودم و در وضعیت استفاده از سرم لودم؛ به یکی از برترین متخصصان و پژوهشگران سرشناس دوره معاصر در حوزه تاریخ طرح قصه نمودم و خواستم کمکم کند؛ فرمود مواردی ذاریم؛ و سپس قسمتی از نوشته عالمانه و محققانه اش را فرستاد و بنا داشتم در صورت حصول بهبودی به تدوین مطلب مورد نظر به پردازن؛ اما با خواندن این نوشته جنابعالی از تدوین آن منصرف شدم؛ چون معتقدم : «در خانه اگر «کس» هست؛ یک حرف «بس» است؛ ۲) نوشته جناب «انظر» در پاسخ جنابعالی نشان میدهد؛ بگویم : اگر نگویم روحیه خاص حاکم بر نوشته هایش  مانع از پذیرش سخن تحلیلی آراسته به واقعیت و حقیقت جنابعالی می شود؛ دست کم می توانم بنویسم «یک سو نگری به سیره اهلبیت؛ مانع اژ پیروی درست از راه آن بزرگواران می شود؛ علت اعتراض برخی از جاهلان به دست به قبضه شمشیر نبردن سه امام معصوم (سجاد؛ باقر و صادق علیهم السلام) معلول هم خوی سیئه بوده است؛ حتی شخصیت محترمی همانند سلیمان بن سرد خزاعی به امام مجتبی معصوم (ع) پس از انعقاد صلح با معاویه نیز به جهت همین خصلت ناروا دچار لغزش شد و خطاب به حضرتش گفت « یا مدل المومنین....؛ ای خوارکننده مومنین...»؛ اگرچه وی پس از براه انداختند نهضت توابین در کوفه و مقابله با حکومت یزید به همراه جمع بسیاری از رزمندگان اسلام به فیض شهادت نائل آمد؛ ولی بغرموده رهبر فرزانه انقلاب اسلامی : «,به هرحال؛ با این شهادت هم نتوانست جباران اشتباه خود نماید؛ ۳) یقین دارم: تا زمانیکه افراد از این روحیه بسیار بد یک سو نگری نسبت به سیره امامان معصوم (ع) بر خوردار باشند؛ نمی توانند از کمند اشتباه فاحش خود بیرون ایند؛ و بین اصل خلاف دانستن کار جناب آقای صدیقی و پناهیان با شیوه انتقاد به شیوه نادرست  مرز بندی نمایند؛ شخصی که مطمین هستیم که اصلا آگاهی با دو علم مهم «علم الدرابه» و «علم الرویه» ندارد؛ با کپی کردن روایت ناظر به برخورد امام علی (,ع) با عثمان بن حنیف و یا ...   چنین وا نمود می کند که باید چنین و چنان کرد و....؛ ولی همین افراد سایر شیوه های آن امام همان با دیگر متخلفان را نمی بینند؛ بنده یقین دارم صاحبان این روحیه اگر به جائی برسند که برای به کرسی نشاندن نظر خود  و درست جلوه دادن شیوه نادرست خویش؛ بگویند : علی علیه السلام یک انسان بود و اشتباه کرد و...»!!!!؛ قطعا امتناع نمی ورزند؛ اندیشه اینکه «پیغمبر در کلیات معصوم بود و نه در جزئیات»؛ یا «امام قابل نقد است» و یا سوره  یوسف بلکه کل قرآن قابل نقد است»؛ و یا.... و.... و....؛ معلول بزچر خورداری همین خوب ناباب می باشد؛ ۴) نکته پایانی: آقا مصطفی عزیز؛ قطعا نه جنابعالی «حیان بن ثابت» شاعر فرهیخته پس از واقع غدیر هستی و نه من پیامبر (ص)؛ ولی به عنوان فرد کوچکی از میان پیروان آن حضرت؛ و کوچکترین فرد در عرصه  شناخت دین و سیر آن حضرت و نیز کوچکترین مبلغ در حوزه تبلیغ دینی؛ با الهام از سخن بلند آن بزرگوار در وصف «حسان بن ثابت» (که پس از قرائت سروده بلندش پس از ماجرای غدیر خم و مطرح شدن امامت و ولایت اما علی (ع) در آن فضای معنوی خاص  با الهام از سخن بلند آن حضرت) که فرموده بود : «: «لا تزال یا حسّان مؤیّداً بروح القُدس ما نصرتَنا بلسانک»؛ اى حسّان تا زمانى که با زبان خود ما اهل بیت را یارى مى کنى مؤیَّد به روح القدس باشى») می نگارم : این تو نبودی که این مطلب حق را نگاشتی بلکه امید است روح القدس فکر و قامت را یاری نمود تا اینگونه بنگرید. البته تقاضایم این است هم جنابعالی و هم بنده و هم سایر برادران باید بدانیم مواظب ادامه راه باشیم و فریب نخوریم؛ چون همین حیات در ادامه راه از امام علی (ع) جدا شد و در صف «عثمانیون» قرار گرفت و به یکی از یاران حضرت؛ اتهام شرکت در قتل عثمان را مطرح نمود. (حوزه علمیه قم: سید حسین شفیعی دارابی: صبح شنبه ۲۵ فروردین ۱۴۰۳ش_ ۴ سوال المکرم ۱۴۴۵ق)

 

سیروس رجبی با گذاشتن عکس بالا در مدرسه زیرنویس کرد: پرینس راندیان  اهل گینه.

 

علی رحیمی, [در پاسخ به سیروس] یعنی الان راندیان تو گروه این شکلی هستش؟

 

سیروس,  [در پاسخ به علی رحیمی] نمیدانم راندیان روستایی در پاکستان است و همچنین نام فردی است در گینه که از قضا بدون دست و پا هستن.

 

ح ع ر د, [در پاسخ به سیروس] سلام یعنی این آقای انظر از روستایی بنام راندیان از پاکستان پیام ارسال میکند؟.. فکر نکنم چنین باشد...چون اگر از پاکستان باشد شماره ها باید فرق کند و تیتر نوشتاری یک علامتی از پاکستان باید وجود داشته باشد.

 

حمزه طالبی,  [در پاسخ به ح ع ر د] یا جد سید باجی.

 

سید حسین شفیعی دارابی, [در پاسخ به ْ ْ] سخن اول_ اجمالی جناب «انظر» سلام علیک. در فرصت پیش روی پاسخی تفصیلی خواهم نوشت. و ضمن آن پیرامون دو خرسندی مهم خود در قضایای اخیر مطالبی خواهم نوشت.؛ از ساعت حدود ۵ صبح امروز تا کنون (حدود ۱۰/۴۵ دقیقه) از جایم بلند نشدم و روی تخت و بصورت نیم خیز افتاده ام ولی نتوانستم ننویسم و تتبع نکنم؛ صبحانه نخوردم تنها به خوردن داروها بسنده کردم و بنا گذاشتم روز شنبه را جهت وضعیت جسمی؛ در منزل استراحت نمایم و ماندن را بر رفتن به محل کار ترجیح دادم؛ خانواده ام که ناچارا ساعت نزدیک ۸ صبح با پای پیاده برای پرستاری از خواهر مریضه اش (که خداوند شفای عاجل عطایش فرماید)  به منزل جناب آقای مهاجری رفت و هرچه اصرار کردم که برسانم قبول نکرد و فرمود فقط استراحت کن و دست به کاری نزن ولی نمیدانم چرا نتوانستم به این خیر خواهی خانم ارجمندم عمل کنم و...؛ خدا خود میداند که چیزی جز سوز عشق به تبیین مسئله مورد منازعه در این قضیه نبوده است. بطور فشرده به یکی از خرسندیها مهم خود اشاره می کنم: از همان لحظات اغازین مطالعه نوشته های متنوع و تند و تیز جناب «انظر» بر این عقیده بودم که وی غیر از آقا ابراهیم است؛ و چند روز قبل بصورت خصوصی برایش نوشتم جمعی از دوستان نظر دیگری دارند ولی خودم نظرم کسی دیگر است؛ عمده دلیلم این بوده است که این ادبیات نوشتاری با ادبیات وی (دست کم با ادبیات چند ماه اخیرش) سازگاری ندارد؛ از دو سه روز قبل؛ اندکی دچار تردید شدم ولی بازهم بر همان نظر بودم؛ اما با شواهدی که در این نوشته یافتم؛ نظرم در حال تغییر است؛ بدین جهت خدا را شاکرم که اعلام کنم: اگر در نوشته های اول خود در خطاب به جناب «انظر» سخنی نگاشته ام که سبب رنجش جناب «انظر» گردید و موجب شد تا وی خیزهای تند گردد و در اثر توهمی که برایش پیش آمد برخورد نایابی داشته باشد و حتی از تهدید به یقه گیری هم امتناع نورزید و نیز  نوشته ام اعتراض یکی دو تا از دوستان را هم نسبت به بنده در پی داشت؛ با تمام وجودم (و نه از باب خوف) اعلان میدارم: خدا را شاهد می گیرم آنچه در آن نوشته؛ نگاشته  بودم؛ ناظر به زندگی کسی بود که فکر می کردم هست؛ اصلا و اصلا و اصلا ناظر به آقا ابراهیم نبود و... (در نوشته بعدی _ که شاید کمی به طول انجامد _ شاهد سخن تفصیلی تر در این زمینه خواهید بود) (حوزه علمیه قم: سید حسین شفیعی دارابی/ صبح شنبه ۴ فروردین ۱۴۰۳ش_۴ شوال المکرم۱۴۴۵ق)

 

حسین طالبی دارابی داوود,  به سیروس: سیروس شاید انتقاد جنابعالی همراه با کنایه هست شاید وباز هم شاید ایهام داشته باشه!!! جواب نوشته جنابعالی در پاسخ این سوال هست: چرا جمهوری اسلام این همه از آبروی خود برای آقای صدیقی هزینه می‌کند و برای دیگران هزینه نکرد و اولین اشتباه آخرین اشتباهشون بود و از گردونه خارج شدند!!!

 

شیخ غلامی: [در پاسخ به ْ ْ] سلام بر جناب انظر الی ما قال عصرتون به خیر و نور بابت رویکرد خردمندانه و اخلاق مدارانه در این متن وزین تشکر و قدردانی می کنم. نکاتی خوبی اشاره کردین از احترام متقابل و رعایت حقوق دیگران گرفته تا توجه به سیادت و اختلاف سلائق، از اینکه به خوبی و محترمانه در جهت رفع سوء تفاهم با دوستان و فرهیختگان در مدرسة از جمله استاد ارجمند حضرت حجت‌الاسلام والمسلمین دکتر حاج سید حسین شفیعی دارابی گام پیش نهادید و مهر ورزانه وارد شدید سپاسگزارم.

پاسخ انظر: بسم الله الرحمن الرحیم بزرگوار خویشتندار حاج آقایجواد غلامی دارابی سلام محضر شریفتان. بنده را با این نوشته ی هدایتگرانه و مهربانانه به عظمت بینش انصاف خود مطمئن ساختید. خداوند شما بزرگوار را برای جامعه ی ایران و نظام محفوظ بدارد. دعا بفرمایید حاج آقای غلامی. خردورزی شما برای بنده درس شد. پایان. راندیان. نویسنده: اُنظُر اِلی ما قالَ.

  

ایال اُفر مالک کشتی

ساعات حساس نظام

ذهن بنده مرا با این سمت خط می دهد اقدام اقتدارگرای سپاه در توقیف نفتکش اسرائیلی میلیاردر اسراییلی «ایال اُفر» از شرکت زودیاک مریتایم در تنگه ی هرمز  با پرچم پوششی (فریب) پرتغال یک حرکت گمراه کننده برای تنبیه ی بزرگتر در حرکت بسیار هولناک پیش رو است. اگر این نباشد، می تواند حرکتی نظامی تاکتیکی برای خبرسازی یک اتفاق جهانی  است، تا سپاه  و ارتش به مشغول کردن اسرائیل و حامیان به سطح ماجرا، عمق هدف را با گیج کردن دشمن، مورد هدف قرار دهند. ساعات بسیار راهبردی و سرنوشت سازی در پیش است. کار ارتش و سپاه ریشه در اسلام دارد: بترسانید و تخویف کنید (خوف ایجاد کنید) شصت / انفال.. نظریه:  از قائلین به تنبیه صدردرصدی هستم. البته خود بنده به زمانی دیرتر، تا اسرائیل به حد کافی گیجگاه نظام آپارتایدی اش در درون از سوی افکار عمومی ضربه ی روانی بخورد. دشمن را باید خوف احاطه کند. این یک کار عقلی و نظامی است و چنین کاری محتاج عملیات روانی هم است. پایان. راندیان. نویسنده: اُنظُر اِلی ما قالَ.

 

متن حجت الاسلام سید حسین شفیعی: شادباش و سپاسی مضاعف؛ آویخته با عذر خواهی. بسم الله القادر الناصر الحکیم . سلام علیکم. الف) تبریک و شادباشی مضاعف. آغاز اولین مرحله حمله موفقیت آمیز موشکی و پهبادی نیروهای مسلح و مقتدر جمهوری اسلامی ایران به مناطق مختلف نظامی رژیم غاصب صهیونیستها و غده سرطانی در خاورمیانه را به محضر امام زمان (ع) و روح محترم و بلند امام راحل (ره) و رهبر حکیم و فرزانه و ارواح طیبه شهدای اسلام (خاصه شهداء عزیز بویژه شهداء موثر در توانمندی موشکی و پهبادی و بطور ویژه سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی)؛ و به همه اقشار ایران اسلامی تبریک و شادباش میگویم؛ ب) سپاس از تدبیر مقتدرانه رهبر فرزانه و نیروهای مسلح  از تدبیر والای فرماندهی کل قوا و خلف صالح امام راحل حضرت آیت الله خامنه ای (که مقتدرانه در خطبه دوم نماز عید فطر سال جاری فرمود : «اسرائیل باید تنبیه شود و تنبیه خواهد شد»)؛ و  نیز از مجموعه نیروهای مسلح خاصه فرماندهان سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و بطور اخص فرماندهان ارجمند سپاه مقاومت که در عملیاتی نمودن این اقدام تنبیهی اول جمهوری اسلامی نسبت به صهیونیستها و حامیانش نقشی والا ایفاء نموده اند؛ صمیمانه تشکر می نمایم؛ آرزومندم خداوند به همه کسانیکه در به نمایش در آوردن این اقتدار جمهوری اسلامی و کسب این پیروزی نقش آفرین بوده اند؛ اجری مضاعف عطا فرماید؛ و همه ما ها را قدر دان تلاشهای عزت آفرین این عزیزان قرار دهد. ج) عذر خواهی از اعضای محترم گروه. در روزهای گذشته؛ در پی خطای رخ داده توسط جناب آقای صدیقی و پناهیان؛ نوشته هائی بین حقیر و جناب «انظر ما قال» رد و بدل شد؛ که قطعا نگارش و درج بخشی از آنها دور از انتظار در فضای عمومی مدرسه فکرت بوده است؛ اما سر انجام؛ مواجهه نیک جناب «انظر ماقال» با نوشته صبح شنبه اینجانب؛ طرفین  تصمیم گرفتیم که به مشاجرات طرفینی پایان دهیم؛ و بنده در یکی از دو نوشته بعدی وعده داده بودم در قالب نوشته ای تفصیلی نکاتی را در این راستا بازگو نمایم؛ اما با آغاز حمله پیروز مندانه جمهوری اسلامی ایران به اسراییل و شیرین شدن کام همه عزیزان؛ از وفاء به وعده داده شده معذورم؛ و از نگارش مطالب مورد نظر امتناع می ورزم؛ و فقط به ذکر دو نکته بسنده می نمایم: ۱) برداشتم این است که طرفین در خطاء بودن کار جناب آقای صدیقی و پناهیان و تأثیر منفی آن اتفاق نظر دارند؛ منتهی در شیوه  برخورد با آن اختلاف نظر دارند؛ ۲) آنچه در بخش های اولیه جملاتی در پاسخ به نوشته غیر منتظرانه جناب «انظر ما قال» نوشتم؛ نظر اولم این بود که صاحب آن نوشته غیر از آقا ابراهیم است (اگرچه در ادامه با شواهدی که بدست آمد؛ از نظر اولیه ام برگشتم و هنوز کمی در حال تردید به سر می برم). (حوزه علمیه قم؛ سید حسین شفیعی دارابی؛ صبح یکشنبه ۲۶ فروردین ۱۴۰۳ش_ ۵ شوال المکرم ۱۴۴۵ق)

 

عزم تو را برم، رهبر مقتدرم

بند یک: عزم تو را برم، رهبر مقتدرم

نشان لایه های پنهان عزم یک رهبر منحصر به فرد است (مقام معظم رهبری) که بتواند اولین فرمان حمله ی مشت آهنین انقلاب اسلامی ایران را تا این سطح شجاعت، علیه ی اسرائیل صادر کند. این نیرویی نیست الا برآمده از قدرتی لایزال از ماورای ماجرا، یعنی عمل مستقیم به فرمول اسلام توسط خداوند: ... عزَمتَ فَتوکَّل ... صد پنجاه نه / آل عمران. پس؛ عزم تو را برم، رهبر مقتدرم.


بند  دو: چرا سپاه و ارتش (دو قدرت همپا) با تاکتیک ترکیبی، اسرائیل را زیر آماج موشک و پهپاد بردند؟

نشان شناخت اطلاعاتی و راهبردی این دو نیروی عظیم الشأن است که آسمان اسرائیل را مو به مو می دانند. ترکیب حمله ی برق آسا با سه سطح ارتفاع (موشک پایین رو. موشک میان رو. موشک فراجو) به همین علت، سیستم پدافند گنبد آهنین اسرائیل در برابر ترکیب سه سطح همزمان حمله ی آهنین تر انقلاب اسلامی ایران به آسمان ضربه پذیر خود، شکست مفتضحانه خورد. این شد که گنبد اسرائیل همزمان قادر نبود از پس هر سه سطح همزمان حمله ی موشکی پهپادی برآید. این روش حمله برای آن است حداقل نیمی از پرتابگرها به هدف بزنند. پس ای دستِ برتر ارتش و سپاه: لافشل. می دانم اگر باز نیز دشمن عدوات کند، سپاه و ارتش، سطح چهارم ترکیب را نیز قادر است به سه سطح ترکیب، اضافه کند.


بند سه: آمریکا وقتی به دوپهلویی سخن گفتن بیفتد

نشان این است یا پشت صحنه ی سیاست، مجبور شد به استراتژی رهبریت (ولایت فقاهت / ارتش و سپاه و امت) تن دهد. یا از واکنش علیه ی ایران هراس کرده است. این یعنی خنثی شدن تز اسرائیل برای کشاندن آمریکا به جنگ با ایران.


بند چهار: زیرکی رمز عملیات

به نوبه ی خودم از رمز یا محمد رسول الله (ص) خوشحال هستم. زیرا "عزم" کامل را خداوند متعال به آن رسول الهی عطا کرد و ایران از آن «خُلُقٍ عَظِیمٍ» (صلوات الله) استمداد و امداد جست که با تأسف بسیار در روزهای اخیر در اثر کژی خُلقی یک شیخ بی سواد، بر ساحت مقدسش اسائه شده بود، هر چند در حد سَبّ نبود.


بند پنج: ارزش نظامی و سیاسی اسرائیل زنی

از نظر نظامی، دشمن قطعی دریافت که ایران در ردیف برترین های حملات متهورانه پیوسته است. از نظر سیاسی، فضای هوایی و زمینی اسرائیل را به تیررس حتمی اراده ی هر نوع حمله ی ایران برده است. وقتی «تنبیه» اسرائیل، این حد در ید قدرت مقام معظم رهبری است، دیگر اگر جنگ تمام عیار می بود، شدیدتر از این هم می شد. «لا حول و لا قوه الا بالله العلیِ العظیمِ»


بند شش: واکنش اسرائیل هر چه باشد به پای کار عملیات محمد رسول الله (ص) نمی رسد

نفس کار ارتش و سپاه در عملیات محمد رسول الله (ص) آنقدر ارزش تاریخی و مکتبی و جهانی دارد که هر نوع واکنش اسرائیل نمی تواند میزان مهم بودن آن را نفی کند.

 

بند هفت: ساعات راهبردی انقلاب اسلامی

بند هفت: دیروز در داخل مدرسه  متن "ساعات حساس نظام" را نوشته بودم و در آن خودم را «از قائلین به تنبیه صددرصدی» دانستم «البته خود بنده به زمانی دیرتر» علاقه داشتم، اما حتماً ارتش و سپاه موعد حمله را بهتر از هر یک از ما تشخیص می دهند. برای عملیات محمد رسول الله (ص) سر از پا نمی شناسم. تنها روزی بود پیش از صرف صبحانه سراغ متن نگاری رفتم. پایان. ۲۶ / ۱ / ۱۴۰۳ ،، راندیان. نویسنده: اُنظُر اِلی ما قالَ.

 

 

شیخ ربانی: هوالعزیز الحکیم
چقدر زیباست طلیعه صبح امروز ۲۶ فروردین،
چقدر زیباست تصاویر امروز سیما ،
چقدر زیباست تصویر حرکت موشک‌ها و پهبادهای ایرانی از بالای مسجدالاقصی بطرف پایگاه نواتیم و،،،
چقدر زیباست اعتراف تمام قدرت های استکبارجهانی از قدرت سربازان امام زمان ( عج) سپاه همیشه سربلند
خصوصآ پیام رئیس جمهور آمریکا که :
حملات ایران بی سابقه بود و ما
پاسخ دیپلماتیک یکپارچه به حملات ایران خواهیم داد !!!!!!!
چقدر زیباست پیام دلنشین سیدّنا الاستاذ حجةالاسلام والمسلمین دکتر شفیعی "دام ظله " تحت عنوان " تبریک و شادباش و عذر خواهی " که اوج معرفت،  بصیرت ، بزرگی ، دانائی
و،،، را بار دیگر به این صحن شریف تقدیم کرد خداوند شفای عاجل به ایشان و همسر مکرمه شان عنایت فرماید و تشکر از انظر،،،
چقدر صبح امروز زیباست
بی نشان

 

انظر [در پاسخ به شیخ ربانی] بسم الله الرحمن الرحیم. محضر بزرگوار انسان شریف آقای بی نشان سلام دارم. بنده هم از محبت و لطافت رفتاری شما مرد بزرگ درس گرفتم. بنده هم مانند آن بزرگوار از خواندن نوشته ی صبح امروز بزرگوار محترم حجت الاسلام آقای سید حسین شفیعی دارابی بهره بردم و برای بند ج در نوشته ی ایشان باید عرض پاسخ کنم اخلاقیاً. ایشان در بند ج نوشتند که نقل قول می کنم:


« ج) عذر خواهی از اعضای محترم گروه
در روزهای گذشته؛ در پی خطای رخ داده توسط جناب آقای صدیقی و پناهیان؛ نوشته هائی بین حقیر و جناب «انظر ما قال» رد و بدل شد؛ که قطعا نگارش و درج بخشی از آنها دور از انتظار در فضای عمومی مدرسه فکرت بوده است؛ اما سر انجام؛ مواجهه نیک جناب «انظر ماقال» با نوشته صبح شنبه اینجانب؛ طرفین  تصمیم گرفتیم که به مشاجرات طرفینی پایان دهیم؛ و بنده در یکی از دو نوشته بعدی وعده داده بودم در قالب نوشته ای تفصیلی نکاتی را در این راستا بازگو نمایم؛ اما با آغاز حمله پیروز مندانه جمهوری اسلامی ایران به اسراییل و شیرین شدن کام همه عزیزان؛ از وفاء به وعده داده شده معذورم؛ و از نگارش مطالب مورد نظر امتناع می ورزم؛ و فقط به ذکر دو نکته بسنده می نمایم: ۱) برداشتم این است که طرفین در خطاء بودن کار جناب آقای صدیقی و پناهیان و تأثیر منفی آن اتفاق نظر دارند؛ منتهی در شیوه  برخورد با آن اختلاف نظر دارند؛ ۲) آنچه در بخش های اولیه جملاتی در پاسخ به نوشته غیر منتظرانه جناب «انظر ما قال» نوشتم؛ نظر اولم این بود که صاحب آن نوشته غیر از آقا ابراهیم است (اگرچه در ادامه با شواهدی که بدست آمد؛ از نظر اولیه ام برگشتم و هنوز کمی در حال تردید به سر می برم). (حوزه علمیه قم؛ سید حسین شفیعی دارابی؛ صبح یکشنبه ۲۶ فروردین ۱۴۰۳ش_ ۵ شوال المکرم ۱۴۴۵ق) »

 

بنده هم می نویسم: وقتی در پاسخ اشکال بنده آن نوشته را در داخل مدرسه گذاشتند (و پذیرفتند به همان میزان کار اُنظر از حذف عنوان «سید» از سر اسم ایشان می تواند تنش زا باشد، حذف عنوان سید از سر اسم برخی از چهره های سید مسئله دار نظام نیز می تواند عیب داشته باشد حتی اگر با آن شخص سیاسی در تضاد عقیدتی باشیم) من از تمام مباحثات (که طعم تند، تلخ و چالشی در قلم هر دو طرف داشت) انصراف دادم و حتی شرعاً از نفس و وجدانش حلالیت خواستم و در آن معذرتم قلباً وارد شدم نه صوراً. این بند ج نوشته ی صبحشان نیز بنده را به شرافتش اطمنیان داد ولو میان آن بزرگوار و بنده ی حقیر گاه (یا کم یا زیاد) اختلافات آراء برپا باشد. در متن صبح امروز آن بزرگوار نیز (که همه جا از بنده جلوتر هستند و شایسته تر مخصوصاً لباس رسول الله (ص) دارند) من تواضع می کنم برای یک چنین اخلاق و عمل صالح در وجوشان. جای دور نمی روم حتی بنده (اُنظُر) مجدداً از محضرشان عذرخواهی کنم: معذرت. از همین ساعت اعلام شاگردی می کنم پیش ایشان و شما دو بزرگوار در میان بزرگواران مدرسه. پایان. راندیان. نویسنده: اُنظُر اِلی ما قالَ.

 

ح ع ر د مالک رجبی [در پاسخ به ْ ْ] سلام علیکم احسنت جناب انظر تواضع ستودنی ست.
 

ْ ْ [در پاسخ به ح ع ر د] بسم الله الرحمن الرحیم بزرگوار روحانی محترم حاج اقا «ح ع ر د» سلام عرض می کنم محضرتان. از تألیف قلوبی که انجام می دهید از شما تشکر می شود. سلامت باشین. پایان. راندیان. نویسنده: اُنظُر اِلی ما قالَ.

 

اُنظر به شفیعی مازندرانی: بسم الله الرحمن الرحیم. در نوشته ی بزرگوار محترم حاج آقا شفیعی مازندرانی روایت و شعری آمد که مهم بودن آن هیچ شک نیست. ایشان نوشتند پیامبر بزرگ الهی حضرت محمد بن عبدالله (ص) فرمودند: «هر کس به علماء ربانی توهین و بی حرمتی کند به من توهین کرده است و هر کس به من توهین کرده باشد مسیرش به سوی آتش و جهنم است. هر کس به علماء ربانی تکریم و احترام کند به من تکریم کرده است و هر کس به من تکریم کند خدا را تکریم نموده است و هر کس خداوند را تکریم کند مسیرش به سوی بهشت است» و در شعری توی پایان قطعه فرمودند: «حرمت عالمان بدار ای دوست» کاملاً درس بود. می شود دنبالش گفت حال اگر یک شیخ (که حتی در حد عالم نیست چه رسد «علماء ربانی» بر وی صدق کند) بیاید به خود رسول خدا (ص) و حضرت امیر (ع) اسائه ی ادب و درشتی کند تکلیف علمای الهی با این شیخ چی است؟ من باشم این بیت را در شکل دوم هم می نوشتم: «حرمت خاتم (ص) امیر مؤمنان (ع) بدار ای دوست» از حاج آقا شفیعی مازندرانی  بزرگ و خردمند مدرسه تشکر می شود. پایان. راندیان. نویسنده: اُنظُر اِلی ما قالَ.

 

حاج آقا شفیعی مازندرانی: بسم الله الرحمن الرحیم. در نوشته ی بزرگوار محترم حاج آقا شفیعی مازندرانی روایت و شعری آمد که مهم بودن آن هیچ شک نیست. ایشان نوشتند پیامبر بزرگ الهی حضرت محمد بن عبدالله (ص) فرمودند: «هر کس به علماء ربانی توهین و بی حرمتی کند به من توهین کرده است و هر کس به من توهین کرده باشد مسیرش به سوی آتش و جهنم است. هر کس به علماء ربانی تکریم و احترام کند به من تکریم کرده است و هر کس به من تکریم کند خدا را تکریم نموده است و هر کس خداوند را تکریم کند مسیرش به سوی بهشت است» و در شعری توی پایان قطعه فرمودند: «حرمت عالمان بدار ای دوست» کاملاً درس بود. می شود دنبالش گفت حال اگر یک شیخ (که حتی در حد عالم نیست چه رسد «علماء ربانی» بر وی صدق کند) بیاید به خود رسول خدا (ص) و حضرت امیر (ع) اسائه ی ادب و درشتی کند تکلیف علمای الهی با این شیخ چی است؟ سوال بنده جدی است. ضمناً بنده این بیت شعر حاج آقا را در شکل دوم هم این گونه می نوشتم: «حرمت خاتم (ص) امیر مؤمنان (ع) بدار ای ...» از حاج آقا شفیعی مازندرانی  بزرگ و خردمند مدرسه تشکر می شود. پایان. راندیان. نویسنده: اُنظُر اِلی ما قالَ.

 

حاج آقا شفیعی مازندرانی [در پاسخ به ْ ْ] السلام علیکم و رحمه الله. متشکرم. از شما چه پنهان که مصرع «حرمت عالمان بدار ای دوست» پس از تعبیر عالمان ربانی  آمده است لذا شامل غیر نمی شود  و سزای  هر کس که به ساحت پیامبر و امامان جسارت کند از شمار عالمان خارج بوده خدا ی عادل در کمین اوست و تعیین مصداق نیز با خدای حکیم است.

 

انظر [در پاسخ به شفیعی مازندرانی] بسم الله الرحمن الرحیم. محضر عالم ربانی حاج آقا شفیعی مازندرانی سلام عرض می کنم. در جواب آن مقام محترم و بزرگ مدرسه آنچنان حکمت و صراحت جمع است که جای هیچ ابهامی را نگذاشته است. محضر شریفتان ادای احترام می کنم. سلامتی و طول عمر می خواهم برایتان. خداوند متعال وهاب به شما عطایای بیشتر دهد تا از علمتان یاد بگیریم. پایان. راندیان. نویسنده: اُنظُر اِلی ما قالَ.


علاوه بر اسرائیل، تابو کنارش شکست

در فارسی یک لغت مرموز زیست می کند و همه را به مرز پرهیزه و ریسک می اندازد و همان سبب می شود انسان از اقدام ترس و شک داشته باشد و اگر هم کسی متهور و بی باک باشد لااقل وی را هم در محدوده ی اضطراب آمیز نگاه می دارد. حمله ی به اسرائیل برای برخی تابو بود، در عملیات تنبیه سحر دیشب اسرائیل به دست سپاه و ارتش به عزم رهبر بی نظیر جهان اسلام حضرت آقا حفظهُ الله علاوه بر تنبیه این رژیم حرامی حربی، این لغت برای همیشه نزد ملت شکست. بنده از شکستن این تابوی بزرگ (که خیلی ها را در مرز باید و نباید و تب و لرز حبس می کرد) به میزان بالاتر از خود تحقیر استراتژیک اسرائیل، به خوشحالی و غرور رسیده ام. ایران این تابو را نه در ایران بلکه در منطقه ی خاور میانه درهم شکست. کار نکرده ی ده ها سال کشورهای عربی، دیشب سحر توسط عزم آهنین مقام معظم رهبری به دستان ارتش و سپاه انجام شد. تابو عین شیشه شکست. از این به بعد فرمول هر گونه حمله ی پیشدستانه هجومی یا پسدستانه ی تنبیهی و تلافی گرانه، دست قوای نظامی ایران افتاد و آسمان اسرائیل تست شد و این اقدام تنبیهی با خردمندی رهبری عظمای انقلاب می تواند آزمودن اتمی را (اگر وقت حمله ی با آن فرا رسد) را شدنی کند و تابوی اتمی هم به یمن و نعمت حمله ی شجاعانه ی دشب بشکند و جهان را به بهت فرو برده است. ایران و رهبرم پای استمرار شما ایستاده ایم. ای موشک های کلاهک بارانی بالستیک دیشب کار خود را به رخ کشیده اید، این دفعه وقت اتمی رسد تابو دیگر معنی ندارد. عبور کنم. پایان. راندیان. نویسنده: اُنظُر اِلی ما قالَ.

 

چرا باید اعلام جرم علیه ی عباس عبدی و روزنامه اعتماد درست باشد؟

آنچه بنده تشخیص دادم و دقیقاً خواندم این است تحلیل عباس عبدی در روزنامه اعتماد مورخ روز ۲۶ فروردین ۱۴۰۳ از لحن ژنرال های اسرائیلی، اسرائیلی تر بود. اگر گفته شود آقای عباس عبدی در حد نازل یک سرباز جانثار و مدافع رژیم اسرائیل، رفتار کرده است، جز راست چیزی نگفته ام. به صحبت یا همان تحلیلش در روزنامه توجه کنید تا عمق فاجعه از سوی یک فرد که مال خاک ایران است را متوجه شوید:


اوایل تحلیلش نوشت: «ابتدا بگویم که برخلاف تصور رایج معتقدم که حمله اسراییل در اصل واکنشی بوده است و نیازی به پاسخ و واکنش ایران ندارد. اسراییل در جریان جنگ غزه بزرگ‌ترین لطمه نظامی و حیثیتی و سیاسی را از سال 1948 تاکنون متحمل شده و هنوز نیز از زیر بار این ضربه خارج نشده است. درست یا نادرست آنان حداقل بخشی از این وضع را محصول سیاست‏های ایران می‏دانند و اقدامات خود را واکنشی به این وضعیت معرفی می‌کنند. پس معتقدم که نیازی به پاسخ نظامی ایران نیست.»


نظریه: واقعاً از این میزان حامی بی مواجب اسرائیل شدن، کسی پست تر را سراغ دارید که در روزنامه ی داخل ایران چنین خیانتی مرتکب شود و آقای الیاس حضرتی هم، بدون غیرت و حمیت آن را چاپ کند؟! حرف این فرد که برخی ها در فضای داخل نشخوارکننده ی تحلیل های غلط وی شده اند این است اسرائیل حق دارد که دارد دست به این کارهای نظامی می زند. واقعاً عجب نکردم. چون ماهیت تغییریافته ی این سری افراد برایم خیلی وقت است مشخص است.

 

اواخر تحلیلش بدتر از اوایلش نوشت: «ولی بازدارندگی از طریق تسلیحات متعارف با کشوری که موجودیت آن را به رسمیت نمی‏شناسند یا خواهان نابودی آن هستند بی ‏معناست و قابل اجرا نیست. بنابراین دیر یا زود به مرحله‏ای می‏رسیم که ظاهرا تاکنون از آن پرهیز کرده‌ایم. راه‌حل چیست؟ جز تغییر سیاست‌های کلان منطقه‌ای هیچ راهی مانع درگیری احتمالی نخواهد شد.»


نظریه: منظور اصلی اش این است ایران سیاست بازدارندگی اش علیه ی اسرائیل غلط است و این ایران است که باید راهبرد خود را اصلاح کند، نه اسرائیل که شئونش جنایت و نامشروعیت است. از یک ایرانی با این مقدار فضاحت گفتار، واقعاً باید انگشت به دهان شد. این در حالی است چنین خائن هایی خود را اصلاح طلب می دانند.


نتبجه ی بنده این است اعلام جرم دادستانی علیه ی عباس عبدی و روزنامه اعتماد کاملاً درست است که امشب اعلام شده است که باید فردا در دادگاه حاضر شوند. بنده این حرکت دادستانی را مطابق منافع ملی می دانم. چون این فرد لیاقت چنین نوشتن هایی را از دست داد که سمت مخاصم نامشروع و ستمگر منطقه ی اسلام ایستاد و علیه ی ایران و منافع و امنیت سخن سخیف زد. پایان. راندیان. نویسنده: اُنظُر اِلی ما قالَ.

 

برخی ها مدافع شیطان شدند

آقای ماشاالله شمس الوعظین یکی از چهره های آشنا با مسائل خاور میانه بر  خلاف آقای عباس عبدی (که با تحلیل کاملاً خطا و غلط در حمایت از اسرائیل وارد صحنه شده بود) به درک درستی رسید و حرف مهمی زده است. از دید بنده لازم بود در جهاد تبیین از این موضع شمش الواعظین ابراز خوشحالی کنم. وی «با اشاره به برخی جوسازی‌های رسانه ای عده ای وطن فروش، گفت:

 

«متأسفانه در داخل برخی ها مدافع شیطان شدند و بیان می کنند که هیچ اتفاقی نیفتاده است و اصلاً موشک‌ها برخورد نکرده اند؛ آنها ۹۹ درصد روایت اسرائیلی ها را مطرح و بازتولید می‌کنند که این امر بسیار خطرناک است.»


به نوبه ی خودم از این موضع خوب و مطابق به واقع و غیرت آقای ماشاالله شمس الوعظین کارشناس خبره ی منطقه (و سردبیر اسبق روزنامه های کیهان دوره ی اصغری، جامعه، توس، آزادگان) حمایت می کنم که با شجاعت «عملیات تلافی جویانه ی شب گذشته ایران به اسرائیل و تدوین نقشه ی این عملیات و انجام آن را "کاملاً هوشمندانه" توصیف کرد و گفت:

 

«آنطور که دیدیم، ابتدا پهپاد‌ها به حرکت در آمدند و سپس موشک‌های کروز و بالستیک شلیک شدند که این حرکت سبب به هم ریخته شدن سامانه‌های پدافندی اسرائیل شد و موجب شد تا موشک‌ها به اهداف برخورد کرده و آنها را نابود کنند."


بنابراین این موضع وی دقیق و منصفانه درست است که «برخی ها مدافع شیطان شدند». شک ندارم تنها مدافع شیطان (آمریکا) و بچه شیطان (اسرائیل) نشدند بلکه فضای داخلی ایران را نسبت به نظام و انقلاب بدبین کردند. پایان. راندیان. نویسنده: اُنظُر اِلی ما قالَ.

 

بهرام اکبری در نقد اُنظُر: بسم الله الرحمن الرحیم. سلام علیکم دوستان و سروران ، اول اینکه حقیر دست نیروهای مقاومت را که در مقابل نظام سلطه (سلطه گر و سلطه پذیر)  را که در هر کجای جهان هستند می بوسم ، ولی در مقابل بعضی تفکرات شاید سکوت مورد رضایت حق تعالی نباشد ، و اگر بیان نشود ، مورد سخط خداوند متعال قرار بگیرم ، شاید من اشتباه می کنم ، اگر اشتباه می کنم مرا راهنمایی کنید، مثل آنچه که می آید . چطور گذشته افراد را با یک جمله نادیده می گیریم (شمس الواعظین ) و به عنوان جهاد تبیین ازش یاد می کنیم و در صدد تمجید یک شخص بر می آئیم، و او را می ستائیم  .و در مقابل ،  براحتی تمام گذشته یک فرد را نادیده می گیریم و یک اشتباه او را آنچنان بزرگ می کنیم و هر چه القاب ناپسند هست را به او نسبت دهیم و در صدد تخریب او بر می آئیم ، هر چند اشتباه یک شخصیت  دینی و تاثیر گذار در جامعه ، ضرر بزرگی دارد و جبرانش مشکل است . به نظرم گذشته افراد مهم است ، همچنانکه  علی علیه السلام را به عنوان اولین ایمان آورنده و اولین نماز گذار با پیامبر ، و قرابت و خویشاوندی او را به پیامبر به رخ دیگران  می کشیم . نسب هم مهم است ، و پیامبر می فرماید ما از رحم های پاک از نسلی به نسلی انتقال پیدا کردیم . ما چه مسئولیتی  در مقابل اشتباه یک عالم دینی داریم؟ یک دیدگاه ؛ باید غصه بخوریم ، به خاطر اشتباهی که از یک عالم دینی سر زده و باید طبق قانون با او برخورد شود، هر چند از کارش پشیمان شود و در پیشگاه خداوند توبه کند . دیدگاه دیگر ؛ اینکه بنشینیم و هر روز او را مورد لعن و ناسزا قرار بدهیم ، و بعد هم با یک معذرت خواهی و ارجاع مسئله به یک مرضی الطرفین سر و ته قضیه را هم بیاوریم . شما بهتر می دانید،  آب ریخته را نمی شود جمع  کرد هم چنان که آبروی ریخته را ، البته انسان باید در پیشگاه خداوند ، عزیز باشد ، هر چند عده ای بخواهند او را از چشم مردم بیندازند . لکه دار کردن و تخریب یک شخصیت  ، خصوصا اگر آن چهره روحانی باشد ،  تطهیرش سخت ،  حتی غیر قابل جبران است،  بالاخره یک چیزی در ذهن بوجود آمده است ،   همانگونه که گفته می شود ، توبه کننده از گناه مثل کسی است که گناه نکرده باشد ، و همانطور که می دانید مثل با عین فرق دارد .از همه دوستان عزیز ، البته به اساتید و روحانیت محترم جسارت نباشد ، از دوستان می خواهم مواظب باشیم خدای نکرده به دام روحانیت ستیزی نیافتیم ، همانگونه که انقلاب ما بدون نام امام خمینی در هیچ جای جهان شناخته شده نیست،  اگر بخواهیم روحانیت را از انقلاب جدا کنیم ، که جلودار انقلاب بوده اند ، و در بین اقشار بیشترین قشری که در هشت سال دفاع مقدس به تناسب آمار به شهادت رسیدند ، قشر طلاب و روحانیون بودند. و نقش آنان را در پیروزی انقلاب نمی شود نادیده گرفت. در فضای رسانه اگر شخص بتواند مخاطب خودش را عصبانی کند و طرف مقابل از خودش دفاع کند به هدفش رسیده است ، و خود دفاع یک نوع عقب نشینی است ، و باید در مقابله با یک جریان فکری حالت تهاجمی داشته باشیم ، نه حالت تدافعی .برادران حزب اللهی و انقلابی که در فضای مجازی فعال هستید ، دست از خود زنی برداریم . و بگذارید آن صفا و صمیمیتی که در گروه بوده حفظ شود. در آخر هدایت همه را از خداوند متعال خواستارم ، ممکن است  بعضی این دعا را خوش ندارند ، ولی خود خداوند به این دعا را به ما تلقین کرده است که حداقل روزی ده بار این را از خدا بخواهیم ، و این بهترین دعاست (اهدنا الصراط المستقیم ) هدایتی که همراه با مقاومت باشد ، و از عزیزان می خواهم این دعا را در حق بنده بفرمائید.  والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته. بهرام اکبری لالیمی.

 

شیخ مالک رجبی دارابی [در پاسخ به بهرام] سلام علیکم صباح الخیر احسنتم جناب سرهنگ اکبری نکات خوبی را اشاره داشتید نایب الزیاره ما در حرم امام رضا علیه السلام باشید.خدا نگهدار شما.

 

امیر رمضانی [در پاسخ به بهرام]درود و صبح بخیر جناب اکبری عزیز. اول با متن موافقم. دوم این گلایه را از شما و سایر دوستان دارم که در بحبوحه ی جنگ (گفتگو و تبیین) چرا وسط نیامده و  طرف حق یا حقیقت یا درست را نگرفتید و یا سفارش به سکوت و آرامش نکردید . الان که دو نفره به تفاهم رسیدند و.... از همدیگر عذر خواهی کردند و حلالیت طلب کردند . باشه نقلی نیست. نه فاملیت را پاس داشتید. نه روحانیت را و نه سیادت را و نه صلح طلبی کردید. پر فروغ باشید.


وقتی برخی کشورها انصاف می ورزند ولی برخی قلیل ایرانی ها اجحاف!

به قلم اُنظُر: این نوشته ام صرفاً نقب است بر نشست (۲۶ / ۱ / ۱۴۰۳)  دیشب شورای امنیت سازمان ملل در مورد اقدام قهرمانانه ی موشکی / پهپادی ایران به عزم رهبر عظمای جهان اسلام خامنه یی (حفظهُ الله) محبوب دل مسلمانان، که وقتی روی محتوای حرف های برخی از کشورها در این جلسه ی مهم تاریخی دقت کردم به این نتیجه رسیدم سطح آگاهی و برخورد از روی انصاف با مسائل، در بینش آنها مطلقاً در این موضوع حمله ی تلافی ایران به اسرائیل، از برخی از مدعیان در داخل ایران که خود پیشرفته و توسعه گرا می دانند، برتر و بهتر بوده است. تأسف باید خورد بر حال کسی که خاک ایران را با حرف های بی پایه و غلط، به اسرائیل متجاوز می فروشد. شاید مرضی در کار باشد، اما بیشتر باید احتمال داد از سر لج با نظام مبتلا به این جور موضع و مبانی شده اند تا نشان دهند همچنان سر موضع اند عین زمان مرصاد که بچه های سازمان منافق وقتی به آنها در زندان می گفتند سازمان شما دیگر سازمان نیست بلکه لشکری از لشکریان صدام شده است و با ایران دارد می جنگد و وارداستان های غربی را اشغال کرده است جواب می دادند ما سر موضع خود ایستاده ایم. سیاسیون (برخی شون) حالا عیان همین افراد شدند که در موضعگیری و سخنوری سیاسی، دارند با این جور حرف های بدتر از لحن اسرائیل و زشت تر از موضع انگلستان، به نظام ایران می گویند ما همچنان سر موضع ایم!!

عبور کنم... قسمت دوم همین بحث مهم روز را در پی می نویسم:


دنباله ی قسمت اول:

سخنان عالی نماینده الجزایر در نشست شورای امنیت:


«اقدام اسرائیل در حمله به کنسولگری ایران خودسرانه بود. اسرائیل کاری کرد که اوضاع منطقه به اینجا برسد. نسبت به سیاست دوگانه ی (آمریکا) هشدار می‌دهیم. سیاست‌ها باید برای همه یکسان باشد. نمی‌شود اول به خاک یک کشور حمله شود و با آرامش برخورد کنیم و وقتی پاسخ دادند نوع دیگر رفتار کنیم. ما بر سر دوراهی قرار داریم، یا باید قوانین بین المللی را رعایت کنیم یا وارد هرج و مرج شویم. هرگونه حمله به رفح کاملا غیرقابل قبول است و باید از آن اجتناب کرد. صلح و امنیت با توانمند ساختن مردم فلسطین برای استفاده از حقوق خود حاصل می‌شود. خاورمیانه شرایط حساسی را پشت سر می‌گذارد که همه را ملزم به پیروی از قوانین بین المللی می‌کند."

 


نظریه: اگر نام نماینده ی الجزایر را از سر این سخنان مهم در امنیتی ترین نهاد جهان را حذف کنیم (مَن قالی نشویم، ما قالی شویم) انگار تصور می کنیم سخن به این زلالی و انصافی از نای پاک یک سرباز تحت فرماندهی شهید سپهبد قاسم سلیمانی بیرون جهیده است. واقعاً بالیدن دارد این فهم کشور الجزایر که پیشتاز مبارزه با خوی کثیف غرب در دوره ی استعمار کهن بود و با نبرد با استعمار اروپا فرانسه ی متجاوز به استقلال رسید آنم با بیش از یک میلیون شهید مبارز راه وطن و اسلام.


دنباله ی این نقب در قسمت سوم:

 

سخنان درخشان نماینده ی روسیه در نشست شورای امنیت:

 

«شاهد نمایش ریاکاری و استاندارد‌های دوگانه در شورای امنیت سازمان ملل هستیم. دبیرکل سازمان ملل حمله ایران را بلافاصله محکوم کرد، اما در مورد حمله اسرائیل به کنسولگری ایران چنین واکنشی نداشت. این رویکرد درست نیست. ما در نشست شورای امنیت هشدار دادیم که اقدام اسرائیل باید صراحتا محکوم شود، اما به آن توجهی نشد. ما پیشنهاد پیش‌نویس برای یک بیانیه، اما آمریکا، انگلیس و فرانسه از پذیرش اصول قوانین بین‌المللی خودداری کردند و آن را نپذیرفتند. کشور‌های غربی از جمله فرانسه، انگلیس و آمریکا از حمایت از بیانیه‌ای در محکومیت حمله اسرائیل به کنسولگری ایران در اول آوریل خودداری کردند و اکنون ایران را محکوم می‌کنند و این «ریاکاری آن‌ها را» نشان می‌دهد. نتیجه اکنون برای همه روشن است. شما به خوبی می‌دانید که حمله به یک مرکز دیپلماتیک اقدامی جنگ طلبانه بر اساس قوانین بین‌المللی است و اگر یک نمایندگی غربی مورد حمله قرار می‌گرفت، بلافاصله شما انتقام‌جویانه واکنش نشان می‌دادید. این رویکرد به این دلیل است که برای شما، هر امری که به نمایندگی غربی و شهروندان غربی مربوط می‌شود مقدس است و باید از آن محافظت شود. اما وقتی صحبت از حق سایر کشورها، از جمله حق دفاع از خود در مورد اتباعشان می‌شود، موضوع متفاوت است. اگر کنسولگری یا سفارت کشور غربی هدف قرار می‌گرفت بلافاصله همین کشور‌ها آن را محکوم می‌کردند و خواستار تنبیه متجاوز می‌شدند، اما وقتی پای کشور‌های دیگر وسط می‌آیند و آن‌ها می‌خواهند از حق دفاع از خود استفاده کنند غربی‌ها استانداردِ دوگانه خود را به نمایش می‌گذارند. ما زمانی که آمریکا سردار قاسم سلیمانی را مورد حمله قرار داد اخطار دادیم که اقدامات آمریکا منطقه را بی‌ثبات خواهد کرد. امروز در شورای امنیت، آنچه ما شاهد آن هستیم، نمایش ریاکاری و استاندارد دوگانه است که تماشای آن شرم آور است.»

 


نظریه: این سخنان روسیه در نشست نوعی محاکمه ی علنی و مهم غرب بود که تمدنش را هم خود غربی ها و هم دست نشانده ی آنها (اسرائیل) به معرض فساد بزرگ فروپاشی برده اند. اگر حوصله نکردید، سر وقت  مجدد این صحبت روسیه را با تأنی بخوانید و مقایسه کنید با رفتار برخی ها در ایران که به جای محکوم کردن اسرائیل، تشبث جستند به ایرادهایی از جنس بنی اسرائیل که تا توانسته بودند به آزار و اذیت موسی (ع) و هارون (ع) و عیسی (ع) سه پیامبر الهی پرداخته بودند.

عبور کنم...


دنباله ی این نقب در قسمت چهارم:

 

سخنان کینه توز و سخیف نماینده ی انگلیس در نشست اضطراری شورای امنیت :

 

«ایران نقش بی‌ثبات‌ساز در منطقه دارد. حمله شب گذشته اولین حمله مستقیم ایران به خاک اسرائیل بود. نیت ایران ایجاد آشوب در منطقه است. حمله بی‌مورد ایران به اسرائیل که جان هزاران نفر را تهدید کرد، محکوم می‌کنیم. لندن از امنیت اسرائیل دفاع می‌کند. ما طرف‌ها را به خویشتن‌داری دعوت می‌کنیم.»

 


نظریه: واقعیت این است انگلیس خشمگین است موشک ها از تیررس پدافند چند کشور از جمله ارتش سلطنتی این کشور عبور کرد و به هدف ها اصابت کرد و اسرائیل در افکار ملت های جهان خورد و حقیر کرد. صحبت خشم آلود و غلط انگلیس لحنی شبیه لحن برخی داخلی ها را دارد که گوششان به سمت بنگاه های خبری آن سوی مرزها تنظیم است. این موضع بد و زشت و حقیقت گریز انگلیس نشان حقانیت ایران است. به فرموده ی امام امت رضوان الله وقتی آمریکا و انگلیس از ما تعریف کردند آنجا به خود شک کنیم (نقل غیرمستقیم کردم شاید الفاظ امام عین این جمله نبوده باشد.)

عبور کنم...
دنباله ی این نقب در قسمت ششم:

 

اما سفیر اسرائیل غاصب  به نقل از منابع «درین نشست مدعی شد حمله ی ایران تهدیدی برای مسجد الاقصی و مسلمانان بود و ویدئویی از پرواز موشک‌های ایران بر فراز مسجد الاقصی نشان داد و صفحه نمایشگر خود را حتی به سمت سفیر ایران را گرفت. و تهران را متهم به نقض قوانین بین المللی کرد و گفت امروز ماسک ایران افتاد. این کشور خود را به عنوان عامل بی‌ثباتی منطقه معرفی کرد. تنها راه مقابله، محکوم کردن ایران و مقابله با آن‌ها است. تصور کنید که ایران به سلاح هسته‌ای هم دست پیدا کند. همه می‌دانیم که ایران در حال غنی‌سازی اورانیوم است.»

 


نظریه: فقط یک خط: اسرائیل و همپالگی هایش در داخل دادشان فلک را کر کرد که موشک های ایران توسط پدافند دفع شد! ولی در این نشست جهانی اعتراف کرد موشک‌های ایران بر فراز مسجد الاقصی بود. تناقض از این گویاتر نبود. بقیه ی حرف های این رژیم ارزش جواب ندارد. فقط همین: پس موشک از میدان وسیع پدافندهای پیشرفته ی آمریکا، فرانسه، انگلیس، برخی اعضای ناتو و حتی سیستم ضد بالستیک فلاخن داود و پدافندهای ضد کروز پیکان گذشت و همین آنها را حیرت زده کرد که ایران «می تواند».

عبور نکنیم. بگویم: راست گفت و درست فرمود رهبر بااقتدار و باتقوای ما امام خامنه یی : "ایران قوی و معنوی". همین است، همین. رهبر عزیزم. بار الها ایران را از کمند کینه ورزان بیرون و درون مصون کن! پایان. ۲۷ / ۱ / ۱۴۰۳ ،، راندیان. نویسنده: اُنظُر اِلی ما قالَ.

 

جواب انظر به حاج بهرام اکبری بسم الله الرحمن الرحیم

آقایان حاجیان با حساب کاربری آقای حاج آقا «بهرام اکبری لالیمی» و حاج آقای «مالک رجبی دارابی»

سلام می کنم به محضر شریفین شما دو بزرگوار که هم متن نگاشته شد و هم متن، زیر تأیید یک عضو محترم رفت و این به معنای قبول متن توسط این دو بزرگوار مدرسه است.

 

پاسخ های بنده در سه سطح:

 

یک در رأس حرفم صاف بگویم بنده (اُنظُر) تحت زعامت شما دو بزرگوار نیستم، خودم عقل دارم و بینش و موضع.

 

دو در وسط بگویم اگر تز شما درست باشد، نعوذ بالله امام امت رضوان الله را چه در روزهای نهضت و چه در طول امامت، باید ضدروحانیت ترین!! فرد تلقی کرد! چون آن امام راحل و جاوید در ادبیاتش بیش از سایر علمای اعلام، فرق مفرّق میان روحانیت درستکار و روحانیت فریبکار گذاشته بودند . آنقدر در الفاظ امام امت نسبت به دسته ی دوم روحاینت بداعت و حیرت و روشنگری است که کافی است آدم ده تا از آن را شماره کند. خصوصاً این جمله ی آن حضرت با نقل غیر مستقیم:

 

خون دلی که این پدر پیرتان از روحانیت خشک مقدس حوزه خورده از شخص شاه نخورد.

 

دومی حرفش این بوده است باز با نقل غیر مستقیم:

 

مصطفی (حاج آقا شهید آیت الله سید مصطفی خمینی فررند ارشد امام که دم در ورودی صحن ساعت حرم امام علی (ع) کنار فقیه مقدس اردبیلی مدفون است) از کاسه ای در مدرسه ی حوزه قم (یا نجف. دقیق نمی دانم) آب نوشید، کاسه را آب کشیدند. گفتند نجس شد چون پدرش (امام خمینی ره) فلسفه درس می دهد.

 

باز مورد دیگر. امام امت نقل طعنه آمیز زد که

 

کتاب فلسفه را در حوزه برخی ها با انبردست بلند می کردند چون قائل بودند نجس است!

 

این رفتارها مگر از برخی از روحانیت سر نمی زد؟ باید طرفدار این نوع آخوندها هم مگر بود؟؟؟؟ انجمن حجتیه را کدام صنف تأسیس کرد؟ حتماً نمی گویید صنف غیر روحانی. باید از این روحانیت هم تبعیت کرد؟ که قائل اند فساد عالم را سر بگیرد امام زمان (عج) ظهور می کند. عبور می کنم. بخواهم نمونه بیاورم صدها ورق می شود. مگر آنها که درس فلسفه ی شادروان مفسر کبیر قرآن علامه طباطبایی را ب بدترین رفتار تعطیل کرده بودند از میدان بار آمده بودند؟!! یا از خود درون حوزه علمیه؟ که حتی آیت الله مرجع اعلم بروجردی را مجبور کردند که از علامه بخواهد درس را تعطیل کند و به جلسات خصوصی معدود انتقال دهد. خدایا ما را تابع روحانیت بیدار که حق پیشوایی دارند باقی بدار نه روحانیت کجدار که چشمشان فقط به تصفیه و مفاصا حساب مالی مردم به نفع جیب گشادشان هستند. بنده سر نهضت را روحانیت می دانم و خودم را پیروشان. شرط دارد پیروی بنده: بیدار باشند و منزه و آداب طلبگی را رعایت کنند و در زندگی رفاه زده غرق نباشند. رأی بنده: غالب روحانیت ایران پاک و قابل پیروی کردن هستند. افتخارم این است تزم اسلام همراه با روحانیت منزه است.

 

سه در آخر هم عرض کنم در مورد موضع حقگرایانه ی اخیر آقای ماشاالله شمس الوعظین نوشتم دیشب:

«از دید بنده لازم بود در جهاد تبیین از این موضع شمش الواعظین ابراز خوشحالی کنم»

 

آیا اظهار خوشحالی از موضع خوب یک چهره که نظرش می تواند رأی برخی از جوان های جامعه را مسلماً به حقیقت برگرداند، بد است؟

 

در ثانی نوشتم:

"به نوبه ی خودم از این موضع خوب و مطابق به واقع و غیرت آقای ماشاالله شمس الوعظین کارشناس خبره ی منطقه (و سردبیر اسبق روزنامه های کیهان دوره ی اصغری، جامعه، توس، آزادگان) حمایت می کنم که با شجاعت «عملیات تلافی جویانه ی شب گذشته ایران به اسرائیل و تدوین نقشه ی این عملیات و انجام آن را "کاملاً هوشمندانه" توصیف کرد:

 

بنده به آوردن الفاظ دستور زبان فارسی در جملات نقش قائلم. اگر دقت کرده باشید نوشتم "این" موضع خوب و مطابق به واقع و غیرت. به قید اشاره ی مقید «این» شاید حوصله نکردید دقت ورزید. وقتی جایی کسی "این" می آورد یعنی دارد صراحتاً می گوید شاید و حتی حتماً با سایر مواضع و مبانی آن شخص موافق نباشد.

 

خدایا شما دو بزرگوار را برای جامعه و مدرسه و خانواده تنی سالم و روحی پرنشاط دهد که نشاط آور هم هستید تا جایی که نوشته های شما دو شریف را می خوانم و برایم بعضاً جذاب اند

 

جای تکرار است که اعلام کنم بنده تحت زعامت شما دو بزرگوار نیستم که عقل محترم شما را در کله ی خودم قرار دهم و عین به عین شما فکر کنم. بگذاریم عقل هر کس تراوشش را بکند. برای بنده دیکته کردن کاری در ردیف کلاس یک نشستن است. برای عقل و فهم هر دوی شما خوبان و محترمان ارزش و استقلال و حتی نقادی قائلم. تشکر فراوان می کنم مرا و گفته های مرا مورد نقادی و گلایه قرار دادید. مدرسه جایی برای نقد و حرف و حتی گاه چالش است مگر شما دو برادر خوب که طلبه اید با مباحثات همبحثها در محیط حوزه آشنا نیستید. حتماً هستید. سلام بازم به روی ماه شما.

پایان. راندیان. نویسنده: اُنظُر اِلی ما قالَ.

 

اُنظر[در پاسخ به بهرام اکبری لالیمی] بسم الله الرحمن الرحیم. برادر محترم حاج آقا اکبری بزرگوار سلام محضر شریفتان عرض می کنم. جواب شما دارای بالاترین وصف اخلاقی است. عین متن جواب شما را در میان ریپلای جای می دهم تا بار دیگر برجسته شود: حاج آقای بهرام اکبری لالیمی به اُنظُر:

 

«سلام علیکم به آقای (انظر الی ما قال و لا تنظر الی  من قال) در رابطه با متن قبلی شما من به قسمت دوم حدیث بالا دقت نکردم. فکر کردم آوردن اسم اشخاص و تعریف و تمجید از یک شخص [آقای شمس الواعظین] با یک موضع گیری، به ذهن مخاطب الغاء شود که مورد تائید ماست و در صدد تطهیر آن شخص هستیم. (طبق قاعده ی کار برادرت را حمل بر صحت قرار بده)  حسن ظن   را بر خود لازم می دانم. همه مطالب شما را که آوردید دیدم و استفاده کردم از اینکه فعال و دغدغه مند هستید ستودنی است. برای شما آرزوی توفیقات بیشتر را دارم. یا علی مدد. الاحقر بهرام اکبری."


یک مورد این است حرف شما راست است اگر کسی بخواهد کسی را تطهیر کند باعث القاء در ذهن مخاطب می شود که مثلاً اُنظُر داشت آقای ماشاالله شمس الواعظین را کامل فردی موجه جلو می داد که خود به این نتیجه رسیدید قصدم این نبود که کارکردها و کارنامه های وی را کاملاً مورد تأیید قرار دهم. مورد جزئی: شما برداشت بر الغاء (لغوکردن) گرفتید. احتمال می دهم منظور حضرتعالی همان القاء (دمیدن / آموختن) باشد. یک مورد این است فوری به قاعده ی حمل بر صحت تمسک جستی که نشان بزرگمنشی شماست. یک مورد دیگر این است فرمودید: «همه مطالب شما را که آوردید دیدم و ..." بنده هم از نگاه حکیمانه ی آن بزرگ و استاد بااخلاق مدرسه تشکر فراوان می کنم و اخلاقیاتتان را خوب می دانم. خود آن حضرت که عالِم به احوال روحانیت است مسلماً فرق می گذارد میان آن دو شیخ که بر سر قضیه ی زمین حوزه و بکارگیری لفظ غلط و اسائه ی ادب به ساحت دو معصوم مقدس و بی نظیر اسلام (علیهما صلوات الله و سلامهما) با عالمان ربانی باتقوا. خدا را شکر در همین مدرسه پس از کمی تأخیر بزرگواران رفتار آن دو شیخ را مورد نقد و رد کردار قرار دادند. بنده هم برای محضرتان حسن جمال و حسن گفتار و حسن کردار قائل هستم. پایان. راندیان. نویسنده: اُنظُر اِلی ما قالَ.

 

نظر الیاس حضرتی و مرزبندی با عباس عبدی

دیشب در نوشته ام «چرا باید اعلام جرم علیه ی عباس عبدی و روزنامه اعتماد درست باشد؟» از اعلام جرم دفاع کرده بودم اینک خود آقای الیاس حضرتی صاحب امتیاز روزنامه اعتماد و سایت اعتمادآنلای پا به جلو گذاشت در یادداشت "سپاس از برادران سپاهی‌ام" رسماً با عباس عبدی در این مورد خاص (حمله ی مشروع مقتدر و تنبهیی ایران به اسرائیل) مرزبندی کرد. چه خوب است دانست او چه نوشت تا نشان در جرم عبدی شریک نیست هرچند به نظر بنده روزنامه اش در مورد این مسئله ی ملی مجرم است. او نوشت و ان شاالله روی همین موضع اش با خائنان مرزبندی داشته باشد: نقل قول از نوشته ی وی:

 

«قبل از هر چیز لازم است از برادران سپاهی‌ام قدردانی کنم به خاطر اینکه تصویر زیبایی از افتخار و اقتدار ملت ایران را در فضای منطقه‌ای و جهانی به نمایش گذاشتند. سپاهیانی که ابهت پوشالی و طلسم ضربه ناپذیری و نفوذناپذیر بودن صهیونیست‌ها را در هم شکستند و اقتدار ایران و ایرانی را به رخ جهانیان کشیدند... روز گذشته، دلاوران سپاهی کشورمان نیز ضرب شست محکمی به اسراییل وارد ساختند و هیمنه این رژیم را فرو ریختند. نباید فراموش کرد که مواجهه ایران نه با اسراییل بلکه با امریکا و 9 کشور دیگر شامل ناتو و برخی کشورهای منطقه‌ای از جمله اردن بود. اما با همه این حمایت‌ها، حراست‌ها و حفاظت‌های غرب و اعراب از اسراییل، قدرت موشکی و پهپادی جمهوری اسلامی توسط دلاور مردان سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و پشتیبانی ارتش و مجموعه مردان بزرگی که برای امنیت و اقتدار ایران زحمت می‌کشند، مرزهای کشور را درنوردید و به قلب اسراییل رسید. این عملیات‌های ترکیبی نشان داد جمهوری اسلامی قدرت بازدارندگی بسیار گسترده‌ای دارد و در برابر طمع و تهاجم و تجاوز هر کشوری ساکت نخواهد نشست و از حقوق قانونی مردم ایران در سطح بین المللی دفاع می‌کند. در واقع ایران در بامداد یکشنبه قدرت خود را به رخ متجاوزان کشاند و با صدای بلند اعلام کرد اگر ضربه‌ای بزنند، ضربات شدیدتری دریافت خواهند کرد. در این میان، پیروزی اصلی اما شکستن بت اسراییل و انهدام فضای اغراق‌آمیزی بود که پیرامون این رژیم جعلی ایجاد شده است. برای این فتح و ظفر باید به تمام نیروهای خدوم نظامی و امنیتی، همچنین رهبر انقلاب و برادران خودم در سپاه پاسداران تبریک گفته و از آنان به خاطر این افتخار‌آفرینی تشکر کنم.... باید توجه داشت، ایران هرگز به هیچ کشوری حمله نکرده و تجاوز نمی‌کند در عین حال هیچ گونه حمله و تجاوزی را بر نتابیده و پاسخ‌های دندان‌شکن به متجاوزان می‌دهد...مشخص شد که جمهوری اسلامی با هیچ کشوری شوخی ندارد.... جالب اینجاست که ایران هرگز به منازل مسکونی حمله نکرد، به بیمارستان، کلیسا، ساختارهای اقتصادی و... حمله نکرد، بلکه پایگاه‌های نظامی را هدف قرار داد... اگر ادامه بدهند ایران آماده واکنش‌های شدیدتر است... در این میان اگر کشوری به دنبال ضربه زدن به منافع ایران باشد، پاسخ‌هایی قوی‌تر را دریافت خواهد کرد.»

 

نظریه: این موضع آقای حضرتی زمین تا آسمان با یادداشت آقای عباس عبدی فرق دارد که روزی خود را در ظاهر دانشجوی پیرو خط امام و فاتح لانه ی جاسوسی می پنداشت اما حالا از انگلیس و اسرائیل در مورد تنبیه موشکی اسرائیل حرف های ضد امنیت ملی بر زبان جاری کرد و بی پایه موضع گرفت. اعلام جرمش را باید دادستانی با قاطعیت به محکمه ببرد تا دیگر قلم به لحن اسرائیل دست نگیرد. پایان. راندیان. نویسنده: اُنظُر اِلی ما قالَ.

 

 

شیخ مالک رجبی دارابی [در پاسخ به اُنظُر] سلام مجدد جناب انظر بزرگوار هر چند طلبه ناچیز هستم و هنوز حاجی نشدم اما لطف جنابعالی ما را شرمنده اخلاق کرد..  نکته بعدی هر چند بحث ذیل مخصوصا بند دوم تکراریست اما چون بحث را بمیان آوردی اشاره میکنم.. جواب بند اول. شما آزادی کسی شما را مجبور نکرده که مثل ما فکر کنید و اینهم مشخصه همه ی ما و شما با تشخیص و عقل خودمان صحبت میکنیم آنچه که می فهمیم مینویسیم و میگوئیم و تحت زعامت دیگران نیستیم این صفت را تنها شما ندارید همه همینطورند اما در نقد و انتقاد باید طرفدار جانب انصاف باشیم آنچه که حقایق مطرح میشود تسلیم باشیم بدون اهانت و توهین یا جسارت. دوم: قبول دارم و بنده هم تمام این نوشته بند دو را در احوالات امام راحل و علامه طباطبایی در کتابهای دیگر مطالعه داشتم و در ارتباط با داستان تدریس فلسفه خبر داشتم و درست است که امام رحمه‌الله روحانیون خشک مقدس را قبول نداشت. حتی میفرمودند بعضی از روحانیون از شمر هم بدترند. اما این بحث شما فرق دارد با موضوعات اخیر که بدون اطلاعات دقیق ما قضاوتشان کنیم. در ضمن بنده اولین نفری بودم که در جواب معاون مدرسه که بعد از پیامهای مکرر مدیر مدرسه درباره حجت الاسلام صدیقی نظراتی داشتند. نقد داشتم که چرا بدون اطلاع دقیق قضاوت میکنیم بعد از بنده بزرگواران دیگر یک به یک آمدند شبیه متن بنده نوشتند و سخنشان مثل همین متن بنده بود که تا از احوالات یک نفر اطلاع دقیق نداریم قضاوتش نکنیم. قبل از بنده هیچ یک از بزرگواران نقدی نداشتند.بگذرم بحث تمام شد اطاله کلام نکنیم. در جواب بند سوم. بنده  هم دعاگوی شما هستم و تشکر مجدد دارم اخلاق متواضعانه خودت را هم در متن دیروز نسبت به استاد شفیعی و دیگر علما بروز دادید و هم در متن امروز تجلیل داشتید و همچنین از بحثهای خوب و اطلاعات خوبی که دارید و دغدغه مند کشور هستید تشکر دارم. هر چند توفیق حضور و شناخت جنابعالی را ندارم اما چون درباره نوشته بنده واکنش نشان دادید بنده از باب آداب مباحثه لازم دانستم جواب جنابعالی را بدهم  ببخشید. موفق باشید.


جواب اُنظُر به بزرگوار محترم مدرسه حاج آقا حجت الاسلام رجبی دارابی

بسم الله الرحمن الرحیم

حضرتعالی رأفت کردید خطاب به بنده نوشتید: «هر چند توفیق حضور و شناخت جنابعالی را ندارم» واقعاَ قصدم «ما قال» است، نه «من قال». فقط آن فرهمند محترم اگر می خواهد بداند بنده کی ام یک گرا می دهم که باز مربوط به ما قال است نه من قال. بنده کسی ام حاضرم در هر مرحله از زندگی ام جان واقعی من فدای حفظ عمر و بقای رهبرم عزیزم خامنه یی مرجع و امام عقیدتی و سیاسی ام شوم و خونم را در راه کمالات آن مقام معظم انقلاب هدیه کنم و در راه خط ترسیمی آن حضرت علیه ی آمریکا و اسرائیل، سرباز پا به قیام باشم. شایسته تر از رهبرم سراغی ندارم. این حرفم را از زبان نیت و مقصودم می زنم که اسلام هم به نیت بها می دهد.

 

روحانیت را سیمان عقیده و جامعه ی مذهبی می دانم که همه را به هم جوش و پیوند و اتحاد می دهد. هر چه دارم از روحانیت می دانم. مگر اگر دیندار هستیم علم این دین را از کی گرفتیم؟ غیر از این است دین را عالمان دین به قلم و شرح و فتاوی خود ساده و سالم نگه داشتند. ما که از کتاب غیر عالم دین، دین نمی آموزیم. پس تالی تلوّ معصومین (علیهم السلام) عالمان دین هستند. عالمان دین مورد وثوق بنده نیز شخصیت های شخیصی مانند شهید محمدباقر صدر، شهید سید عباس موسوی، شهید مطهری، شهید شیخ اشراق، شهید هاشمی نژاد، شهید فضل الله محلاتی، شهید سید اسدالله مدنی وووو و شبخ حسن نصرالله است که امام امت و مقام معظم رهبری ستاره ی درخشنده ی منور خراسان اقاخامنه یی در رأسِ رأس و فؤاد بنده قرار دارند.

 

از بچه های پای منبر هستم که زندگی مرا همان منبرهای علما تعیین کرده اند و نشاندار دانش و دین گویی های آنان شدم.

 

از شما بزرگوار محترم که تصدیق می کنم از کسانی بودید که اسائه ی آن شیخ را تفسیری توضبح داده بودید. تشکر می شود از محضرت که دل مرا با این پیام به محبتت پر کردید. خدای متعال مهربان شما استاد خوب مدرسه را در پناه خود از تمام مصائب روزگار نگاه دار باشد.

 

خطاب به مدرسه:

 

احساس می کنم بودن اُنظُر در مدرسه چندان مورد قبول مدرسه نیست. عیب و ایرادهایم مورد تحمل شما بزرگوارن نیست. تصمیم اتخاذ می کنم با یک پیام پایانی از مدرسه بروم تا ذائقه ی هیچ انسانی با نوشته جات اُنظُر شور نشود و تلخه نیفزاید. از همه ی اعضای محترم می خواهم بدی های مرا مورد عفو و بخشش خود قرار دهند. تکلیف خود حس می کردم کار من جهاد تبیین است. اینک که به نظر می رسد اُنظُر توان و لیاقت این جهاد بزرگ دستور رهبر معظم انقلاب حفظهُ الله را ندارد، از محیط گرم و عالمانه و صمیمی شما خوبان بیرون می روم تا هیچ عضو بزرگوار مدرسه عرصه اش از بنده تنگ نشود. به دسته ی خوانندگان می پیوندم مگر آن که کشور را فضایی فرا بگیرد که آن زمان خودم را انسانی مسئول در برابر مسئله های کشوری می دانم که به حد حجم سن و سال و عقلم تکالیف انجام دهم و نزد خداوند خالق با توشه ی تهی، شرم نورزم.


که امروز عصری نیز یک عزیز که برایم دُرّ است در صدف، خواهش کرد در فضای خصوصی ام که اُنظُر تمام کند و فکر کنم برداشتم این شده است اُنظُر باید برود.  اطاعت. پس رفتم. اما مطالب را تا بتوانم دنبال می کنم هر چند می خواهم از ایتا هم بروم و پس از مدتی تمرین عقلانیت و عرفان و تأدیب نفس، اگر خدا طلبید برگردم. حلالیت شرعی می خواهم. گذشت و بخشش همه ی شما مرا آسوده می سازد که متن های مرا ناروا، خراب، بی ارزش، بی محتوا و حتی مُضرّ و خلاف جهاد تبیین و شاید هم فراوان و زیاد و مزاحم دانستید. بنده فکر می کردم شاید نوشتجاتم برای مدرسه لازم باشد. شاگردی و دوستی خودم را پیش حضرت حجت الاسلام آقای سید حسین شفیعی دارابی فاضل نام آشنا طی سه روز پیش در مدرسه مطرح کردم و باز برای آخرین باز اعلام می کنم: شاگردتان بیش نیستم. خدایا آن خواهی، بنده خواهد. خاک پای خوبان ایران و جبهه ی مقاومت منطقه: پایان. دوشنبه ۲۷ / ۱ / ۱۴۰۳ ،، راندیان. نویسنده: اُنظُر اِلی ما قالَ. توسل به کلام الله شرفیات شویم: و الضحى و اللیل اذا سجى ما و دعک ربک و مَا قلى (یک تا سه / ضحی) :  سوگند به روز روشن ‏... و سوگند به شب چون بیارمد ... که پروردگارت با تو بدرود نکرده و بی ‏مهر نشده است.

 

حجت‌الاسلام شیخ ربانی به اُنظُر: سلام علیکم یا منذر ( هشدار دهنده ) ، تأسف می‌خورم که شما را نشناختم. با کمال ادب عرض می‌کنم: فاالله خیرا حافظا و هو الرحم الراحمین. بی نشان.

Notes ۰
پست شده در يكشنبه, ۱ بهمن ۱۴۰۲
بازدید ها : ۱۱۰۳
ساعت پست : ۱۰:۳۴
مشخصات پست

شبهای مدرسه فکرت

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی

دامنه‌ی توحید

 

 

شب مدرسه فکرت

شب‌های مدرسه ( ۱ ) نوشته‌های دامنه به خط توحید

زنی بی‌قرار با ذهنی فرهنگ‌زده و لَحن و لُغاتی سطح‌بالا با من مصاحبه کرد و با حالتی انگار خصوصی گفت بسیاربسیار اهمیت دارد که افرادی شایسته در خارج از کشور معرّف «ما» باشند. اشاره به این است که: گزینش و استخدام کارمند و معلم در انگلستان در گزینش معلم و کارمندان سختگیر است که جان فاولز برای مصاحبه‌ی معلمی در خارج از کشور رفته بود پیش این مصاحبه‌گر زن در مرکز یک گزینش در انگلستان. منظور به این است که: هر کس از طرف دولت انگلستان برای شغلی به خارج می‌رود شرط گزینشش این است باید حامی و معرفی‌کننده فرهنگ انگلیسی شود.

 

از میان رمان‌ها و آثاری که خوانده‌ام. دامنه. این مورد ← رُمان «مَجوس» صفحه‌ی ۹۶ اثر جان فاولز. برگردانِ پیمان خاکسار. شب: دامنه و مدرسه.

 

 

شب‌های مدرسه ( ۲ ) نوشته‌های دامنه به خط توحید

کُنجکاوی او مُسری است. عین ورق‌های قلع، بَراق. زن و شوهر (اِشلی + مِت) ارزش زیادی برای جزئیات! زندگی قائل‌اند. مثلا" لباسِ رو باید مماثل (=یکسان، مُساوِ) لباسِ زیر باشد. اما حُسن هم دارند: خالی از هدفِ شَریرانه‌اند.

 

از میان رمان‌ها و آثاری که خوانده‌ام. دامنه. این مورد ← رُمان «کتابفروشی ۲۴ساعته‌ی آقای پنامبرا» صفحه‌ی ۲۶ تا ۳۸ اثر رابین اسلوان، برگردانِ سید سعید کلاتی. شب: دامنه و مدرسه.

دیدن یا نوشتن نظرات : ۵
پست شده در يكشنبه, ۱ بهمن ۱۴۰۲
بازدید ها : ۱۱۰۳
ساعت پست : ۱۰:۳۴
دنبال کننده

شبهای مدرسه فکرت

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
شبهای مدرسه فکرت

دامنه‌ی توحید

 

 

شب مدرسه فکرت

شب‌های مدرسه ( ۱ ) نوشته‌های دامنه به خط توحید

زنی بی‌قرار با ذهنی فرهنگ‌زده و لَحن و لُغاتی سطح‌بالا با من مصاحبه کرد و با حالتی انگار خصوصی گفت بسیاربسیار اهمیت دارد که افرادی شایسته در خارج از کشور معرّف «ما» باشند. اشاره به این است که: گزینش و استخدام کارمند و معلم در انگلستان در گزینش معلم و کارمندان سختگیر است که جان فاولز برای مصاحبه‌ی معلمی در خارج از کشور رفته بود پیش این مصاحبه‌گر زن در مرکز یک گزینش در انگلستان. منظور به این است که: هر کس از طرف دولت انگلستان برای شغلی به خارج می‌رود شرط گزینشش این است باید حامی و معرفی‌کننده فرهنگ انگلیسی شود.

 

از میان رمان‌ها و آثاری که خوانده‌ام. دامنه. این مورد ← رُمان «مَجوس» صفحه‌ی ۹۶ اثر جان فاولز. برگردانِ پیمان خاکسار. شب: دامنه و مدرسه.

 

 

شب‌های مدرسه ( ۲ ) نوشته‌های دامنه به خط توحید

کُنجکاوی او مُسری است. عین ورق‌های قلع، بَراق. زن و شوهر (اِشلی + مِت) ارزش زیادی برای جزئیات! زندگی قائل‌اند. مثلا" لباسِ رو باید مماثل (=یکسان، مُساوِ) لباسِ زیر باشد. اما حُسن هم دارند: خالی از هدفِ شَریرانه‌اند.

 

از میان رمان‌ها و آثاری که خوانده‌ام. دامنه. این مورد ← رُمان «کتابفروشی ۲۴ساعته‌ی آقای پنامبرا» صفحه‌ی ۲۶ تا ۳۸ اثر رابین اسلوان، برگردانِ سید سعید کلاتی. شب: دامنه و مدرسه.

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی

دامنه‌ی توحید

 

 

شب مدرسه فکرت

شب‌های مدرسه ( ۱ ) نوشته‌های دامنه به خط توحید

زنی بی‌قرار با ذهنی فرهنگ‌زده و لَحن و لُغاتی سطح‌بالا با من مصاحبه کرد و با حالتی انگار خصوصی گفت بسیاربسیار اهمیت دارد که افرادی شایسته در خارج از کشور معرّف «ما» باشند. اشاره به این است که: گزینش و استخدام کارمند و معلم در انگلستان در گزینش معلم و کارمندان سختگیر است که جان فاولز برای مصاحبه‌ی معلمی در خارج از کشور رفته بود پیش این مصاحبه‌گر زن در مرکز یک گزینش در انگلستان. منظور به این است که: هر کس از طرف دولت انگلستان برای شغلی به خارج می‌رود شرط گزینشش این است باید حامی و معرفی‌کننده فرهنگ انگلیسی شود.

 

از میان رمان‌ها و آثاری که خوانده‌ام. دامنه. این مورد ← رُمان «مَجوس» صفحه‌ی ۹۶ اثر جان فاولز. برگردانِ پیمان خاکسار. شب: دامنه و مدرسه.

 

 

شب‌های مدرسه ( ۲ ) نوشته‌های دامنه به خط توحید

کُنجکاوی او مُسری است. عین ورق‌های قلع، بَراق. زن و شوهر (اِشلی + مِت) ارزش زیادی برای جزئیات! زندگی قائل‌اند. مثلا" لباسِ رو باید مماثل (=یکسان، مُساوِ) لباسِ زیر باشد. اما حُسن هم دارند: خالی از هدفِ شَریرانه‌اند.

 

از میان رمان‌ها و آثاری که خوانده‌ام. دامنه. این مورد ← رُمان «کتابفروشی ۲۴ساعته‌ی آقای پنامبرا» صفحه‌ی ۲۶ تا ۳۸ اثر رابین اسلوان، برگردانِ سید سعید کلاتی. شب: دامنه و مدرسه.

 

شب‌های مدرسه ( ۳ ) نوشته‌های دامنه به خط توحید

یورشِ وسوسه، شورش است. مراقبش باش. به او رُخصتِ ورود به دروازه‌ی ضمیر مَده. فقط، آنچه از سرِ عشق صورت پذیرد -هر قدر ناچیز باشد- یکسره پُرثمَر است.


از میان رمان‌ها و آثاری که خوانده‌ام. دامنه. این مورد ← کتاب «تشبّح به مسیح» صفحه‌های ۵۹ و ۶۳ اثر توماس آکمپیس هلندی، برگردانِ خانم سایه میثمی. شب: دامنه و مدرسه.

 

شب‌های مدرسه ( ۴ ) نوشته‌های دامنه به خط توحید


دلبستگان دنیا تا امنیت دارند، شیرند! عین ابرهَه... آدم‌هایی که اهل نفس‌اند حیله‌های شیطان را داوطلب اجرا می‌کنند... ثمَر یک بنده چیزی نیست جز مثلِ خدا شدن... کار پدرم علی (ع) این بوده هر جا که بود آبادانی هم بود... نسیم می‌وزد و می‌گذرَد ولی نسیم «خواهر» می‌وزد و طراوات می‌گذارَد.


از میان رمان‌ها و آثاری که خوانده‌ام. دامنه. این مورد ← رُمان «خواهر» (شرح زندگانی حضرت زینب س) صفحه‌ی ۸ و ۱۳ و ۱۶ و ۷۶ اثر خانم نرجس شکوریان فرد. شب: دامنه و مدرسه.

 

شب‌های مدرسه ( ۵ ) نوشته‌های دامنه به خط توحید

لابه‌کُنان گفت دردی صورتت را مُچاله کرد! مثل یک باغِ هرَس‌نشده و غم‌زده... چرا آدمِ سالم را بستری می‌کنید!... چرا اینقدر گوشت‌تلخی می‌کنید!... بنشین مشغول قطارکردن کلمات شو... . پیچاز شدُ (چسبناک و پِچاک در زبان محلی ما) رفت خیالات را از خود راندُ نشست سرِ کتاب تا به تعبیر من این بار صدای خود را تا حدّ درِ گوشی صحبت‌کردن، پایین آوَردُ و چشمایش را تنگ کندُ و به ارزیابی وضعیت بپردازد. توضیح: آنچه در شب‌های مدرسه می‌نویسم برداشت‌های آزاد خودم است از رُمان و آثار. ایرادهای آن به گردن خودم، نه از آثار و رُمان.

 

از میان رمان‌ها و آثاری که خوانده‌ام. دامنه. این مورد ← رُمان «مُرشد و مارگریتا» صفحه‌ی ۳۷ تا چند صفحه قبل و بعد. اثر میخائیل بولگالف. برگردانِ عباس میلانی. شب: دامنه و مدرسه.

 

شب‌های مدرسه ( ۶ ) نوشته‌های دامنه به خط توحید

خلیل دَشداشه‌ی سیاه تنش بود... شیخ حمود و شیخ ابوالقاسم می‌آیند.. حالا خلیل روی دستان پاسداران انگار سفید شد... خلیل آخه دوست داشت قاسم شود، قاسمِ دشت کربلا؛ یعنی داماد... دامادنشده در آبادان شهید شد تا آبادان و جزیره‌ی مینو گیرِ بعثی‌های صدام نیفتد... حالا آفتاب ظهر عاشورا می‌تابد و توی شط برق می‌زند... دست را سایه‌بان چشمهایت می‌کنی و نگاه می‌کنی سمتِ عراق. این یعنی آبادان به حکم امام ره محاصره و مصادره‌اش شکسته است... خلیل که شهید شد می‌گفت باید از طریق آموزه‌ی امام ره مبارزه را ادامه داد... این جای قضیه که رسید حالا منِ دامنه بگویم که همان روزهای جنگ، برخی چون اناری که از بیرون سالم! است در داخل پوک بودند و عین کَپِک.

 

برداشت‌های آزاد دامنه از میان رمان‌ها و آثاری که خوانده‌ام. این مورد ← رُمان «وضعیت بی‌عار» صفحه‌ی ص ۳۱۹ تا ۳۲۷ . اثر حامد جلالی. شب: دامنه و مدرسه.

 

شب‌های مدرسه ( ۷ ) نوشته‌های دامنه به خط توحید

وقتی برگشتم به دارخُوین در مقر انرژی اتمی، گردان ما از ۳۵۰ نفر، ۲۵۰ نفرشان شهید شدند. کسانی از میان‌شان که کوه حِلم بودند. وقتی از نهر خَیّن خود را رساندیم خرمشهر، تنِ دیوار شهر پر بود ازین شعار بعثی‌های صدام: «جِعنا لنبقی» یعنی آمده‌ایم تا بمانیم!!! زهی خیال باطل... .

 

برداشت‌های آزادم از میان رمان‌ها و آثاری که خوانده‌ام. دامنه. این مورد ← رُمان «وقتی مهتاب گم شد» صفحه‌ی ۱۶۵ و ۱۷۸ اثر علی خوش‌لفظ تدوین حمید حسام. شب: دامنه و مدرسه.

 

شب‌های مدرسه ( ۸ ) نوشته‌های دامنه به خط توحید

...ترجیح می‌دهد نانِ خشک خودش را بخورَد و قدرِ مُسلّم اشکِ خودش را بنوشد... . در آثار داستایِفسکی (۱۸۸۱ . ۱۸۱۱) سرشت انسان محور است. او معتقد بود تنها روان انسان است که حضور دارد.

 

برداشت‌های آزادم از میان رمان‌ها و آثاری که خوانده‌ام. دامنه. این مورد ← رُمان «ناشناس» صفحه‌ی ۸۰ و ۳۱ اثر فیُودار داستایِفسکی. برگردانِ حمیدرضا آتش‌برآب و پریسا شهریاری. شب: دامنه و مدرسه.

 

شب‌های مدرسه ( ۹ ) نوشته‌های دامنه به خط توحید
...مرد باید خویشتن را در چشم زن، مَهیب دارد تا در امتثالِ اوامر و نواهی او، اِهمال جایز نشمُرَد... . حتی خواجه نصیر طوسی هم در اندرزنامه‌اش به زن این طور ناجور نگاه دارد، عَبوس و حکمران. حال آن که بهترین رفتار با زن رفتاری است که پیامبر ص با همسرش حضرت بانو خدیجه س و امام علی ع با همسرش حضرت بانو فاطمه‌ی زهرا س داشتند. خلاصه‌منظورِ نصیرالدین طوسی این است: مَرد چنان باید ترسناک! و مَخوف! باشد که زن از هیبتش! حتی جُنب نخورَد فقط اطاعت ورزد. بانو! آقا! زن موجودی برای بردگی و برهنگیِ مرد نیست، زنان نباشند، مردان از بی‌لطافتی دنیا به خشکی می‌افتند و در تبعید ابدی غرق می‌شوند. زنان، فضائل خلقت‌اند؛ و مغناطیس جذب و محبت. کارخانه‌ی زن است که عشق و حُب و دوستی تولید می‌کند. آنان به‌درستی جاذب‌اند و مبداء آفرینشِ عشق.
 
 
برداشت‌های آزادم از میان رمان‌ها و آثاری که خوانده‌ام. دامنه. این مورد ← رُمان «اخلاق ناصری» صفحه‌ی ۷۰  اثر خواجه نصیر طوسی. شرح شهرام نجف‌زاده. شب: دامنه و مدرسه.

 

شب‌های مدرسه ( ۱۰ ) نوشته‌های دامنه به خط توحید
ما آدم‌های بهتری تبدیل نمی‌شویم، نه به این دلیل که اطلاعات تازه‌تری کسب می‌کنیم؛ ما به این دلیل آدم‌های بهتری می‌شویم که عشق و معنویت بهتری در زندگی‌مان می‌یابیم. آموزش فقط فرایند این راه است... معنای کلمه‌ی "شخصیت" بیشتر برای توصیف ویژگی‌هایی مانند خودداری، جرئت، انعطاف‌پذیری و سرسختی به کار می‌رود. نویسنده افرادی را که به ذات خود فروتن‌اند، واقع‌گرایان اخلاقی می‌داند. او  به "فتح خویشتن" معتقد است رجوع شود به صفحات ۳۳ ، ۱۰۱ ، ۳۳۰ ، ۳۹۱ ، ۳۹۲ کتاب.
 
برداشت‌های آزادم از میان رمان‌ها و آثاری که خوانده‌ام. دامنه. این مورد ← رُمان "جاده‌ی شخصیت" اثر دیوید بورکس. ترجمه‌ امید کریم‌پور (صفحات ۳۳، ۱۰۱، ۳۳۰، ۳۹۱) شب: دامنه و مدرسه.

 

شب‌های مدرسه ( ۱۱ ) نوشته‌های دامنه به خط توحید
دعای سمات چشمه‌ی حیات است... اَسماء رَغبت الهی، شوقی هستند ولی اَسماء رُهبت الهی، خوفی... اسم اعظم خدا در دعای سمات نهفته است... آسمان های معنوی بسیارند، بزرگترین آسمان، آسمان دلِ اولیای مخلص حق‌تعالی است که امر الهی بر قلوب آنان نازل می‌شود. پس طبق نظر صاحب این کتاب شریف، به اولیای الهی باید اعتماد کرد و اعتقاد برد.
 
برداشت‌های آزادم از میان رمان‌ها و آثاری که خوانده‌ام. دامنه. این مورد ← کتاب "شرح دعای سمات" اثر آیت الله مرحوم آسیدعلی قاضی طباطبایی. ص.ص ۲۴ و ۳۳ . شب: دامنه و مدرسه.

 

شب‌های مدرسه ( ۱۲ ) نوشته‌های دامنه به خط توحید
 
بعضی از فُقها، عشق به غیرِ خدا و پیامبر و ائمه و همسر و پدرومادر و صُلحا و نیکان را، اگر در حد جنون یعنی شبیه عشق لیلی و مجنون باشد، حرام دانسته‌اند. این نوع عشق‌ها چه بسا موجب فضیحت خواهد بود.
 
برداشت‌های آزادم از میان رمان‌ها و آثاری که خوانده‌ام. دامنه. این مورد ← کتاب "«محرَّمات اسلام» نوشته‌ی سیدمحمد حسینی بهارانچی. ص ششصد و پنج. شب: دامنه و مدرسه.
 
 
شب‌های مدرسه ( ۱۳ ) نوشته‌های دامنه به خط توحید
رسول خدا -صلّى ‌الله‌ علیه‌ و‌ آله و سلّم- فرمودند: زود باشد زمانی بر اُمّت من بیاید که مردم از علما فرار می‌کنند مانندِ این که گوسفند از گرگ فرار می‌کند. چنین مردمی را به سه بلا گرفتار خواهد نمود: ۱. برکت از اموال آنان برداشته می‌شود. ۲. خداوند سُلطان ستمگری را بر آنان مسلّط می‌سازد. ۳. بدون ایمان از دنیا می‌روند. 
 
 
برداشت‌های آزادم از میان رمان‌ها و آثاری که خوانده‌ام. دامنه. این مورد ← کتاب "«محرَّمات اسلام» نوشته‌ی سیدمحمد حسینی بهارانچی. ص ۳۷۸. شب: دامنه و مدرسه.

 

شب‌های مدرسه ( ۱۴ ) نوشته‌های دامنه به خط توحید

مونرو خالقِ مجموعه داستانِ «فکر می‌کنی کی هستی؟» است. در داستان‌های او «دانای کُل» همیشه در پی یافتنِ معنا و مفهومی برای این جهان و زندگی‌ست. مونرو به شخصیت مرد در داستان هایش احترام می‌گذارد اما همزمان شخصیت زنانِ داستانش، به مراتب پیچیده‌ترند.

 

برداشت‌های آزادم از میان رمان‌ها و آثاری که خوانده‌ام. دامنه. این مورد ← رُمان "گریزپا" اثر خانم آلیس مونرو کانادایی. نویسنده‌ی برنده‌ی نوبل ادبیات. ترجمه‌ی شقایق قندهاری. شب: دامنه و مدرسه.

 

شب‌های مدرسه ( ۱۵ ) نوشته‌های دامنه به خط توحید

سید حسین پدرِ آیت‌الله سید علی قاضی طباطبایی ( ۱۳۲۵ - ۱۲۴۵) -که تفسیر کشّاف را هم به فرزندش آموزانْد- به او سفارش کرده بود نزد امامقلی نخجوانی (=شاگرد نابغه‌ی اعجوبه‌ی مکتب تربیتی آقامحمد بیدآبادی) آمدوشد کند و پیش او مانند کسی باشد که زیرِ درخت نشسته است و بدونِ تکان‌دادن آن، منتظرِ افتادنِ میوه‌اش مانده باشد، یعنی تا امامقلی سخنی نگفت، ساکت بمانَد که جریان فیض را به عهده‌ی او بگذارَد. روشن سازم کتاب «کهکشان نیستی» هدفش خروجیِ نفوسی آگاه، با انگیزه‌های توحیدی است. سید علی قاضی به عرفانِ بازاری مصطلح هیچ توجه‌ای نداشت. من از سرِ شوق در وادی‌السلام نجف، سر قبرش مشرف شدم و نیز کمی این‌سوتر سر قبر رئیسعلی دلواری رهبر مبارزه با انگلیس در تنگستان ایران.

 

برداشت‌های آزادم از میان رمان‌ها و آثاری که خوانده‌ام. دامنه. این مورد ← رُمان "کهکشان نیستی" داستان زندگی آسید علی قاضی. نوشته‌ی محمدهادی اصفهانی. صفحات ۷ و ۲۰ و ۲۲ و ۲۷ و ۴۲۵. شب: دامنه و مدرسه

 

شب‌های مدرسه ( ۱۶ ) نوشته‌های دامنه به خط توحید

 

روبسپیر همه را موظّف کرده بود در گزارش‌هایی محرمانه، او را از عقایدِ کارمندهای دولت مطلع کنند، حتی زندگی خصوصی آنان.

 

برداشت‌های آزادم از میان رمان‌ها و آثاری که خوانده‌ام. دامنه. این مورد ← رُمان "دزیره" نوشته‌ی خانم آن ماری سلینکو. ترجمه‌ی کیوان عبیدی آشتیانی. انتشارات افق " ص ۷۶. شب: دامنه و مدرسه

 

شب‌های مدرسه ( ۱۷ ) نوشته‌های دامنه به خط توحید

شخصیت رُمان «میر مَهنا دُغانی» قرن ۱۲ قمری‌ست؛ قهرمان مبارزه با استعمار انگلیس در خلیج فارس و دریای عمان. او یک قایقران غیور است که انگلیسی‌ها برای تخریب چهره‌ی او، وی را خطرناک‌ترین دزد دریایی! خلیج فارس معرفی کرده بودند. میر مَهنا دُغانی به سلیمه می‌گوید: «همه‌ی دنیا برای پرنده‌ایی که عاشق نباشد، قفس است و یک لانه‌ی محقّر برای پرنده‌ی عاشق، یک دنیاست»

 

برداشت‌های آزادم از میان رمان‌ها و آثاری که خوانده‌ام. دامنه. این مورد ← رُمان "بر جاده‌های آبی سرخ″ نوشته‌ی زنده‌یاد نادر ابراهیمی. (پنج جلد در سه مجلّد) نشر روزبهان. ص ۴۰ .شب: دامنه و مدرسه

 

شب‌های مدرسه( ۱۸ ) نوشته‌های دامنه به خط توحید

سورِن کی یِر کگارد متألّۀ دانمارکی می‌گوید: «نیایشِ نادرست می‌کوشد خدا را بفریبد، گمان می‌کند خدا تغییر می‌پذیرد... گویی می‌توان خدا را متقاعد کرد و یا در برابر او به چانه‌زنی و تملُّق پرداخت. انسانی که بدرستی نیایش کند متواضع است و هر چیزی را، به خدا ارجاع می‌دهد... نیایش کاری‌ست که انسان انجام می‌دهد تا خدا در وجود او عمل کند.»

 

برداشت‌های آزادم از میان رمان‌ها و آثاری که خوانده‌ام. دامنه. این مورد ← "نام‌آوران فرهنگ معاصر″ تدوین شهاب عباسی. ص ۳۶. شب: دامنه و مدرسه

 

شب‌های مدرسه ( ۱۹ ) نوشته‌هایی از دامنه
 
انتظارِ پایانِ ظلم، اساس و جوهره‌ی پرستش خداوند است. سخی‌ست از پیامبر ص... . هدف، ارزش این را دارد که یک جاهایی رازنگه دار بود. (سخن یک سرگرد آمریکایی با یک سربازش که فهمیده بود خودکشی سرباز آمریکایی را کشته‌شدن در جاده‌ی الرُمادی عراق جا زدند!)
 
 
برداشت‌های آزادم از میان رمان‌ها و آثاری که خوانده‌ام. دامنه. این مورد ← رُمان «سیّدِ بغداد» نوشته‌ی محمد طعان، متخصص جراح و نویسنده‌ی لبنانی." صفحات ۲۵۳ و ۳۰. شب: دامنه و مدرسه.
 
 
شب مدرسه فکرت
غربِ غَرّه و غَرقه هم، از غزه هراسیده!
 
خانم "الیزابت وارن" نماینده‌ی سنای آمریکا از حزب دموکرات ایالت ماساچوست بالاخره راهبرد جنگی اسرائیل در غزه را خطای فاحش راهبردی و اخلاقی خواند. اینجا از نظر این سناتور (=عضو سنا) این راهبرد «باعث ایجاد فاجعه‌ی انسانی و مرگ هزاران غیرنظامی در غزه شده و ثبات منطقه در درازمدت را به خطر انداخته است.» پس، «دولت اسرائیل نباید بمباران در غزه را از سر بگیرد.»
 
اگر به همین سه چهار جمله‌ی این سیاستمدار غربی دقت شود کل حرف یکجا ریخته شده است. که از نظر من این است:
 
۱. استخدام لفظ ″فاحش″ که به معنی آشکار و زشت است. ۲. آوردن واژه‌ی "خطا" که نشان از غلط‌بودن تز نظامی نظام پادگانی اسرائیل است. ۳. بکارگیری "خطای اخلاقی" در بیان این سناتور که رفتار یک کشور را عمیقاً تقبیح می‌کند. ۴. درج "فاجعه" در حرفش که آثار این جنگ اسرائیل با انسان را قباحت خواند. ۵. تصریح در "مرگ هزاران غیرنظامی" علامت بزرگی در اهداف سردرگم اسرائیل در بمباران‌ها بود. ۶. و نیز ذکر خطرِ درازمدت ثبات منطقه که گویای این است آنچه اسرائیل انجام داده است عاید غرب نبوده است. چونکه هر جنگی اگر واقعاً سرنوشت‌ساز باشد، باید به ثبات بینجامد، اما این موردِ غزه، برعکس بوده است.
 
اشاره: بنده در طول این نزدیک ۵۰ روز جنگ، در تمام تحلیل‌هام آوردم اسرائیل همّه‌ی داشته‌های خود را با این نبرد، نابود می‌کند و در هر سه سطح می‌بازد ۱. در میدان بمباران.۲. در افکار عمومی جهان ۳. مهمتر در ساختار سیاسی نظام. به‌زودی این دُمل چرکش در هر سه سطح بیرون می‌زند. من که دارم می‌بینم که زد. اینجا را ببینید متن از دامنه‌ی توحید است. شب مدرسه فکرت.
 
 

کارِ فردِ دانا

حجت الاسلام آقای محسن فقیهی (زاده‌ی ۱۳۳۱ قم) رئیس مؤسسه‌ی دارالثقلین ولی عصر عج در دیدار اعضایی از "پارلمان مستقل بین المللی قرآنی"  ازجمله آقای دکتر "عبدالمجید بن حبیب" استاد دانشگاه تلمسان الجزائر حرف مهمی زد. شاید برای شما -خواننده‌های احتمالی این شب‌نوشتِ من- چندان مهم ننباشد اما من مهم دیدم. ایشان یعنی حاج شیخ محسن فقیهی (که من دقیق نمی‌دانم در حوزه برای وی عنوان مرسوم "حجت الاسلام"  به کار می‌گیرند یا "آیت الله" چون نمی‌شناسم‌شان) این حرف سنگین را گفت: "شرط اول تبیین و تبلیغ، علم است. تبلیغِ آدمِ جاهل، همواره به ضرر بوده است. البته باید عامل هم شود تا تأثیر کامل بگذارد." اینجا در واقع این حرف به نظر من سه تا پایه دارد: علم، جهل، عمل. و زیبا اینجا که نه تنها تبیین را که حتی تبلیغ را مشروط به علم کرد و کارِ فردِ دانا. دامنه‌ی توحید.

 

استان‌های عصبانی ایران!
طِبنا (=خبرگزاری سلامت) گزارش کرد اینجا پنج استان اردبیل، آذربایجان غربی، زنجان، همدان و خراسان (=شمالی) در سال ۱۴۰۰ به ترتیب "عصبانی‌ترین استان‌ها" بودند. استان‌های البرز، قزوین، کهگیلویه و بویراحمد، چهارمحال و بختیاری و گیلان در مرتبه‌ی بعدی قرار داشتند. استان‌های سیستان و بلوچستان، هرمزگان، بوشهر، خوزستان و خراسان جنوبی نیز، از کمترین آمار نزاع برخوردار بودند. بگذرم. داوری ندارم. فقط بگویم لابد ملاک و معیار این آمار، این بود چقدر مردم با هم دعوا و مرافع می‌کنند. خاطره بگویم روزی -سال ۱۳۸۳- مشهد مقدس میدان ۱۵ خرداد -فلکه ضد- خیابان منتهی به فرودگاه، از فروشنده‌ای، دو جعبه همبرگر خواستم بخرم که ببرم باباقدرت (=کَمپ تفریح) بخوریم. بسته‌ی ۳۰ در ۱۰۰ داد به من، نگاه افکندم و گفتم این نه، ۶۰ در ۱۰۰ بده که گوشتش بیشتر باشد و سویا و خِرت و پِرتش کم. دیدم با لهجه‌ی مشهدی  دارد دادوقال بپا می‌کند. از آنجا که شنیده بودم که می‌گویند مشهدی‌های دعوایی‌اند! (به عبارت محلی مازنی: کِره‌کَف! و گردِن‌دَکتِه!) که من نمی‌دانم واقعاً هستند یا نِه!!!؛ گفتم از منِ زایرِ امام رضا ع شرم نمی‌کنی، از خودِ این بارگاه حضرت رئوف ع هم، بی‌باکی؟! فکر کنم خلع سلاحش کرده بودم؛ حاشیه‌اش را حاشا کنم. لَحن از نوع پرخاش، نازل نموده بود چون. دامنه‌ی توحید.
 

 

اَشیاء نه، اَشیاع

چین تابوت‌ها و افزار شخصی ۲۵ شهید (=عنوان شهید را منبع خبر ذکر کرد نه من) خود را به موزه سپرد؛ اینجا اینان کشته‌شدگان در جنگ کره بودند. جنگی که در ۲۵ ژوئن ۱۹۵۰ آغاز و در ۲۷ ژوئیه ۱۹۵۳ به ترکِ مخاصمه ختم شد. چین درین جنگ اینجا، پشتیبان حکومت کمونیستی کیم ایل سونگ بود که با آمریکا و حکومت وابسته‌اش در کره جنوبی، می‌جنگید؛ کره‌ای که قبلا" تماماً -هر دو کُره- در تصرف ژاپن بود. خواستم رسانده باشم چین -که خدا برای‌شان موهوم است و حتی نامفهوم- این‌چنین به داشته‌های سربازهای خود وفادارند پس؛ حتی اگر یک تارِ مو، یک دندانه‌ی شانه، یک کاغذ کاهی، یک ترکشِ یادگاری، یک آینه‌ی جیبی، یک تِکّه پول سکّه‌ای و یک نیم‌نامه‌ی عشق‌وعاشقی از شهیدتان دارید، اَشیاء فرض نکنید، آن‌ها شیء و کالا نیستند، اَشیاعِ (=عینِ پیروان و یاران) و کارنامگان شهیدند و شایسته‌ی مُطاع (=فرمانبُرداری) و پاسداری. دامنه‌ی توحید

 

دو قضیه‌ی مرحوم مصباح
 
این روزها دو چیز می‌گویند:
 
 یکی این ← که مرحوم آیت‌الله آقای محمدتقی مصباح -البته به نقل از فرزندش حجت الاسلام آقای مجتبی مصباح- اینجا از مرحوم امام برای رفتن خود به جبهه پرسیده که امام به او فرموده: «هر موقع، خودم رفتم، بر شما هم تکلیف است که بروید.»
 
دیگر این ← که حجت الاسلام آقای محمدتقی فاضل میبدی -البته وی مورد وثوقم نیست- نسبت به حرف فرزند مرحوم مصباح گفت اینجا نبود و خبر ندارد، ولی گفت در دهه‌ی ۶۰ که خودش در سپاه مسئولیت داشت- مصباح در آن دهه‌، نه ارتباطی با امام داشت و نه جنگ را قبول. و به طلاب موسسه‌ی «در راه حق» هم اجازه نداده بود به جبهه روَند. او نیز گفت مصباح در سال ۵۶ بعد از درگذشت دکتر شریعتی -که امام همه را از اختلافات علیه‌ی دکتر برحذر داشت- مصباح در برابر تز امام ایستاد و گفت «آقای خمینی به نظر خودش، من هم به نظر خودم». میبدی همچنین گفت از مقامات شنید که بعد از شهادت حجت الاسلام فضل‌الله محلاتی، آقای محسن رضایی نزد امام رفت که حجت الاسلام محمد محمدی عراقی -داماد مصباح یزدی- را نماینده‌ی امام در سپاه کند که امام فرمود در سپاه جای افرادِ مصباح نیست."
 
از نظر من -البته بر فرضِ درست‌بودن این مسئله- مرحوم مصباح در قضیه‌ی اولی نباید برای جبهه‌رفتن خود، پرسش و استفهام می‌کرد. در «کارِ خیر» -آن هم جبهه و جهاد- به قول حافظ «حاجتِ هیچ استخاره نیست. خون هیچ کس هم، از خون رزمندگان رنگین‌تر و شیرین‌تر نبود. اما در قضیه‌ی دومی، جواب مصباح نشان استقلالِ رأی‌اش بود، نیز حقِ آزادی عقیده، مشیء و منشش. تبَعیت به معنای تقلید کورکورانه که نیست. دامنه‌ی توحید

 

امام محله

یک همایشی در جمکران برگزار شد با اسم: «به قله نزدیک می‌شویم»؛ آنجا این را مطرح کردند امام محله باید از جنس خود مردم باشد و برای آنان، گره‌گشا. من به عنوانِ نوِی امروز بر خوردم تحت این نام: «مسجدِ جامعه‌پرداز» که شاید منظورشان این باشد امام محله، به‌روز، مردم محله‌ی خود را بشناسد و زبان گفتگو با اهالی را بلد باشد. نیز گفتند میان مسجدی‌ها باید مباحثه‌ی جدی و آزاد برقرار باشد اینجا و حتی حاصل مباحثات از سوی آنها در جامعه مطرح شود. خُب، خیلی‌هم خوب است. البت از دید بنده دو پیشنیاز، نیاز است یکی امام محله امامِ همه‌ی محله باشد و مدار دایره‌ی خود را به دور تمام مردم بگسترانَد و در حصار تنگِ مسجد فقط، حبس و منحَصر نمانَد. دیگری مباحثه‌محوری باید چارچوب داشته باشد و شامل مسائلِ مبانی و موردی شود. تحتِ «دستور از بالا» نباشد که خشک و دیوان‌سالارانه بگویند این گونه شوید، آن گونه نگردید. به قله، موقعی راه خواهند پیمود که دستورمحوری مسیر را سنگلاخی نسازد. به تعبیر رهبری معظم -که امروز در جمع بسیجیان مطرح فرمودند- صِفَت و سِمَت هر دو مهم است. آری؛ سَمت و سوی هر کسی با صِفَت و سِمَت (که هر دو جنبه‌ی معنوی و علمی و اخلاقی دارد) مشخص می‌شود. دامنه‌ی توحید.

 

اَ چرا با نجیب چنین کرد آن مدرسه!!!
من معمولاً روزانه روزنامه‌ی «اطلاعات» را می‌خوانم. امروز نیز چنین نمودم و چیزی جذاب -و درعین‌حال تأسف‌بار- دیدم. اینجا موضوع از چه قرار است؟ خاب صبر کن عرض می‌کنم. ازین قرار است آقای «نجیب ...» -که چند سال پیش، جوانی‌اش را در شهر مشهد مقدس سپری کرده بود- مدرسه‌اش به علتِ ملیّتِ افغان بودنش، کارنامه‌ی تحصیلی بهِش نداده بود، اما او حالا فوقِ تخصص جرّاحی عروق در شهر دوسلدورف آلمان شده استُ یکی از سه متخصص در اروپاُ به مهارت «جوش‌ و‌ لحیمِ رگِ گشاد‌شده‌ی محلِ واریس» شُهره. پروفسور «نجیبِ ...» سرتیمِ یک سری دیگر از پزشکان هم گردیدهُ سونوگرافی‌ها را از سر تا دُم با تحمل، دید می‌زندُ عیوبِ عروق را تشخیص می‌دهدُ و بیماران را با مدارا و مساوا،مداوا می‌نماید. اگر کسی وادادگی رگی در ماهیچه‌ی پا، یا دستش داشته باشد، او معتقد است یکی‌اش به سبب ایستاده‌ْحرف زدن در کلاس استُ یا هر جای دیگه؛ و به قول دکتر محمدعلی فیاض‌بخش -نویسنده‌ی ثابت روزنامه‌ی اطلاعات- ناشی از «حرفِ زیادی زدن» نیز می‌باشد؛ که هر کس این مرَض گرفته باشد یک ماهیچه‌بند بر او لازم می‌شود. دامنه‌ی توحید.

 

مردم کمتر متضرر شوند؟!

شفاآنلاین امروز (جمعه ۱۰ آذر ۱۴۰۲) اعلام کرد نشست ۱۰۶ مجمع عمومی فرهنگستان علوم پزشکی ایران تشکیل شدُ آقای سید علیرضا مرندی -رئیس آن- گفت «مهاجرت پزشکان و سقف پرداختی‌ها بسیار نگران‌کننده است و اعتماد پزشکان به پشتیبانی نظام سلامت از آنها به عنوان حرفه‌مندان، کاهش یافته». اینجا او گفته باید تلاش کنیم مردم کمتر متضرّر شوند و شرایط پزشکان نیز بهتر شود. «سلامت معنوی» هم به قول وی، باید به عنوان بُعد چهارم سلامت، جایگاه خود را در نظام سلامت پیدا کند.


فکر می‌کنید من می‌خواهم چه بگویم؟ این چهار تا را: ۱. هم می‌خواهد جانب پزشکان بایستد، هم سمت مردم. این شده شیوه‌ی سالوسانه‌ی دولتمردان. ۲. پزشکان مگر از بیت‌المال دانشگاه، به مدارج خود نائل نیامدند؟! بنابراین چنین حقی ندارند خدمت به خلق در کشور را ترک کنند به خارج فرار کنند. این اسمش فرار از مردم است، نه مهاجرت. مثل کوه باید جلوِ چنین پزشکان فراری ایستاد و آنان را مجبور به بازپس‌دادن دیْن کرد زیرا با امکانات کشور به مدرک رسیدند. ۳. سلامت معنوی -یا از نظر من همان زندگی توأمانِ مادی و اخلاقی- اقدام ستوده‌ای است؛ باید از اهلش مدد گرفت. مانند مربیان تربیتُ طلاب اخلاقُ بزرگان معتمد مذهبی هر شهر و دیار. ۴. این که گفت مردم کمتر متضرر (=زیان‌دیده) شوند! یعنی وقتی کسی رفت مَطب و برگشت، سرکیسه نشود از سوی دکترُ از سمتِ دارو، که واقعیت را خود مرندی -طبیب معتمد دفتر رهبری- می‌داند زیانکاران هستند که زیاندیدگان را می‌چاپند. و، وَه، چه هم فرطُ زیاد واروست، هم سیستم پزشک و بیمار. هم سیر دارو و درمان. دامنه‌ی توحید.

 

کار کِله کِه ندارند!

آقای میکائیل باقری «مدیرکل قرآن، عترت و نماز وزارت آموزش و پرورش» از چیزی به اسم «نمازیار» !!! در مدرسه‌ها سخن راند و از دانش‌آموزان خواست صوت نماز خود را در سامانه بارگذاری کنند تا از صحیح‌‌بودنِ قرائت نماز خود اطمینان حاصل کنند. اینجا گویا تاکنون حدود ۵۲ هزار نفر بارگذاری کرده‌اند و ۱۱ هزار صوت هم توسط نمازیاران بررسی شده است.

 

آقای «میکائیل» انگار می‌خواهد نقش جناب عزرائیل ع را بازی کند! این آخه چه طرح !!! و خط‌خطی‌کردنی !!! است که از بیکاری بلد نیستید دست به چه کاری بزنید. از قدیم یک عده، تا شک می‌افتادند نمازِ مردم را پیش می‌کشیدند که ببیند چند تا غلط دارند و چه جاهایی وَلاَ الضَّالِّینَ را خوب نکشیده‌اند! و صمد را ثمد تلفظ ننموده باشند. بگذرم. شما حالا حساب کن این‌همه دانش‌آموز این مُلک، صوت‌شان را نمازیاران!! -یک شغل جدید که تازه شنیدم من این اشتغال نوین را- بخواهند بررسی کنندُ نمره دهندُ، تازه مجدد اگر صوت نخواهندُ وَ وَ وُوُ ...، چه میزان ساعت صرفُ، چه اندازه فرصت اتلافُ، چه رقم پول هزینهُ و اضافه‌کاریُ و و وُوُ... ! که نمی‌شود. کارْکِله کِه ندارند! بگذرم. دامنه‌ی توحید.

 

صداوسیما همچنان در صدر

مرجعیت خبری صداوسیما حدود ۴۲ و اندی ٪ بود در سال‌های مقارن، حالا این رقم با این که ۳۷ و اندی ٪ شده است اینجا اما همچنان در مقایسه با سایر رسانه‌ها، در صدر است. این آمار توسط ایسپا (=مرکز افکارسنجی دانشجویان ایران) ارائه شد: در سال ۱۳۸۳ سازمان صداوسیما با بیش از ۷۰ درصد، انتخاب نخست مردم برای کسب اخبار بود. طی ۱۷ سال بعد روندش به ۴۵ درصد رسیده بود و اینک (که آبان‌ ماه ۱۴۰۲ انجام شد) با آن که به زیر ۴۰ درصد رسیده است، اما باز نیز مرجعیت خود را بالاتر از دیگر رسانه نگه داشته است. برین اساس سازمان صداوسیما با ۳۷.۹ درصد در جایگاه نخست قرار دارد. شبکه‌های اجتماعی مَجازی با ۳۱ درصد رتبه‌ی دوم را در اختیار دارند. شبکه‌های ماهواره‌ای نیز ۸ و خورده‌ای درصد، در اُفتِ فاحش قرار گرفته است. خواستم بگویم من در مورد سیما داوری قطعی ندارم چون اگر هم به‌ندرت پای تلویزیون بنشینم اغلب مستند و وحوش و طبیعت می‌بینم و رادیو نمای آوا. اما این قابلیت را قدر بداند سیما و خود را برای یک جناح خرج نکند که آنجا را دالان دلیری‌های نداشته‌ی خود سازند. این سازمان مال انقلاب اسلامی است، نه جناح راست جمهوری اسلامی و بدتر از آن در یدِ هرزه‌هایی که بویی از هنرپیشگی نبرده‌اند و آن جا آخور و جیب‌بُری خود کرده‌اند. و وقت دفاع از انقلاب، به زیان آن سمت ضد انقلاب می‌غلتند. بگذرم.. دامنه | توحید طالبی.

 

دنگ و فنگِ قشنگ

ای وای! چه تحولی عظیم!!! در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی با ابلاغ وزیر ایجاد شد!!! خبر با دنگ و فنگ را قشنگ و با واژگان بکاوید: "با برگزاری جلسات متعدد و بررسی‌های صورت‌گرفته در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی درباره‌ی ضرورت تغییرِ نامِ «معاونت مطبوعاتی و اطلاع‌رسانی» وزارت ارشاد، و در پیِ موافقت سازمان اداری و استخدامی کشور، با ابلاغ محمدمهدی اسماعیلی وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی، عنوانِ «معاونت امور رسانه‌ای و تبلیغات» جایگزین عنوان «معاونت مطبوعاتی و اطلاع‌رسانی» شد. اینجا دیدید؟ چه زیروزبَری صورت دادند! اسم یک معاونت را از یک عنوان به یک عنوان نو تغییر دادند. تغییرات و تحولات که می‌گفتند همین‌ها بود که دارند انجام می‌دهند. یک روز یک دولت می‌آید وزارت بازرگانی را منحل می‌کند روزی دیگر دولت دیگری می‌آید آن را دوباره ایجاد می‌کند. یک موقعی حجت‌الاسلام عبدالله نوری وزیر کشور آن دولت لیبرالی! کمیته انقلاب اسلامی را منحل -بخوانید محو کرد و نیرو انتظامی ساخت، روز دیگر همان دولت به گمانم بود که نهاد خادم جهاد سازندگی را در وزارت کشاورزی ادغام -بخوانید منهدم- کرد. حالا دولت ۱۳ هم، اسیر همان سیر صوری و سور و ساتی شده است. این اسم آن را عوض و آن اسم این را عوض (به محلی: دَگِش) می‌کند. به داد مردم برسید که همان به داد انقلاب رسیدن حساب می‌آید. وَر ندهم کار هم می‌کنند، اما کم. و اغلب هم نابلدند. دامنه | توحید طالبی دارابی.

 

خاطره از مرحوم آیت‌الله مشکینی

 

نقل است روزی مرحوم آیت‌الله مشکینی می‌خواست در مقر سپاه فارس سخن گوید. ماشین پیکان حاملش در جاده‌ی شیراز - جهرم به گله‌ی گوسفندی خورد و یک گوسفند تلف شد. حاملان مشکینی نگه داشتند تا صاحبِ گله را  راضی کنند. پول هم نداشتند. جیب‌هایشان را همگی گشتند، پول‌ها را روی هم گذاشتند. صاحبِ گوسفند، قیمت تعیین کرد. مبلغ را به او دادندُ مرحوم مشکینی هم لَب به نصیحت بُردُ گفت:

 

"شما چند نفر، مسلح بودید و صاحب گوسفند هم یک چوپان ساده و تنها در بیابان بود. به راحتی می‌توانستید او را تهدید کنید و به راه خودتان ادامه دهید، ولی این کار را نکردید... وقتی دیدم دارید سعی می‌کنید که مرد چوپان را راضی کنید، امیدی در دلم زنده شد که نیروی مسلحی به وجود آمده است که با وجود داشتن قدرت به دنبال آن است که چوپان یک گله را راضی کند و پول گوسفند تلف‌شده‌ی او را بدهد... این روحیه‌ی سپاهی‌هاست که حق‌الناس را رعایت می‌کنند."

 

نکته: این پند و اندرز آقامشکینی -رحمت الله-  مرا یاد  سخن مهم حضرت فاطمه‌ی زهرا -سلام الله علیها- اندخته که این شب‌ها، دل به مصائب آن بانوی مقتدا و پیشوا ریش و تنگ است؛ «فَرَضَ اللّهُ الاِیمانَ تَطهیراً...» خداوند ایمان را برای پاک کردن از آلودگی واجب فرمود. این حاملان رزمنده‌ی مشکینی نیز، از ایمان خود تبعیت کردند و به کسبِ رضایت از یک چوپان در بیابان اصالت بخشیدند.  پست شده - پنجشنبه, ۲۳ آذر ۱۴۰۲، ۱۱:۴۰ ق.ظ . دامنه‌ی توحید.

 

دامنه‌های یک مویه‌ی دائمی

گیریم وقتی بر درِ حضرت کوثر سلام الله علیها رفتی خواستی بیعت بِستانی، اما به چه قیمتی؟ به قیمت زدنِ دُختِ عظیم‌الشأن حضرت نبی صلوات الله؟ خواستی ازین طریق، دوست «صدیق» خود را خلیفه‌ی نبی خدا ص کنی؟ یعنی واقعاً می‌شود با سیلی‌نواختن بر دختر ۱۸ ساله‌ی پیامبر ص -که بَضعه و پاره‌ی تنش بود و چندین بهار، عمْرِ پربرکت لازم داشت تا راهنمای امت شود و مفسر دین اسلام و پیشوای مسلمانان- به قدرت رسید؟! حضرت کوثر س را زدی، با خودِ سوره‌ی کوثر پس چه کرده‌ای؟ این سوره از که و چه صحبت می‌کند؟ تو -شماره‌ی دو- بدان که هم عترت را سیلی زدی و هم قرآن را. که چه؟! که رفیق خودت را بر امام علی ع -آن اَنَفس (=پربهاءترین) جان و نفس پیامبر غلبه دهی؟! درین شیوه‌ی سیّئه‌ی کسب قدرت، چه سود بود؟! شیعه هنوز هم خویشتندار آن اتفاق و رویداد خشن است، زیرا وحدت مسلمین را مایه‌ی حیات می‌داند و عامل انسجام، و دست به تفرقه نمی‌زند. وگرنه، نحوه‌ی برائت ازین قُبحی که کردی سوزناک‌تر ازین بود که سوگواران فاطمه‌ی مرضیه س قرن‌ها داغ آن روز را در سینه دارند. این سوگواری خویشتندارنه‌ی همه‌ی دلدادگان و باورمندان مکتب و مَنهَج حضرت زهرا سلام الله علیها قبول درگه باری‌تعالی. ۲۵ آذر ۱۴۰۲ : دامنه‌ی توحید.

 

تریاک میانمار (=برمه)

آن زنه یادتانه؟ «آنگ سان سو چی» را می‌گویم همانی که جایزه‌ی صلح نوبل به او داده بودند که الِکی و الَّکی به هر کی می‌دن! اما همو تا به قدرت رسید و رهبر میانمار شد، مسلمانان را به دستور او آتش زدند، آواره کردند، از کشور بیرون راندند. البته زنه چوبش را زود خورد و خود به زندان افکنده شد، چون ارتش کودتا کرده بود و او را سرنگون و راهی زندان نمود. حالا همین کشوری که زنی جانی را نوبل می‌دهند، طبق گزارش سازمان ملل، درین سال، یعنی ۲۰۲۳ به بزرگترین تولیدکننده‌ی تریاک در جهان تبدیل شد. منطقه‌ی مرزی «مثلث طلایی» بین میانمار، لائوس و تایلند مدت‌هاست کانون تولید و مواد مخدر، به‌ویژه مت‌آمفتامین و تریاک شده است. سال گذشته حدود ۷۹۰ تن تریاک در میانمار تولید شده است. کشت خشخاش در میانمار انگار خوش‌شان آمده است. منطقه‌ی اصلی کشت هم ایالت "شُان" است که ائتلاف گروه‌های مسلح اقلیت‌های قومی، علیه‌ی دولت حاکم، در آنجا فعال شدند. ایالت "شُان" یک‌چهارم مساحت میانمار است؛ پر از دره‌ها و تپه‌های پوشیده از جنگل. لابد جون می‌ده برای کشت خشخاش. توی عمرم بوته‌ی خشخاش را قبل از انقلاب در زمینی در اوس‌صحراپیش، دیده بودم. آن هم در جلوِ چشمان ما خردسالان آن دورهُ و دورُبَر، ژاندارمری آمده بود همه را کَندُ بُرد. دامنه‌ی توحید.

 

چرا منگ درسِ کلاس بشیریه بودم؟!

گروه "گنجشک درنده" وابسته به اسرائیل گویا پمپ‌بنزین‌های سراسر ایران را مختل کرد؛ هجوم هکری. چند سال پیش، آغاز دهه‌ی هفتاد، وقتی پای درس استاد دکتر حسین بشیریه توی مبحث جامعه‌شناسی سیاسی در دانشگاه تهران گوش می‌سپردیم، یک واژه مرا پاک منگ می‌کرد؛ سایبرنتیک. موضوع اصلی این دانش بررسی «ماهیت کنترل در انسان، حیوان و ماشین» می‌باشد؛ آری کنترل. بعد که پیش آمدیم، شخصاً فهمیدم بشیریه درست جهان پیش رو را حدس می‌زد که نبرد اصلی آینده، سایبرنتیکی است، نه لزوماً فیزیکی و رودررو و تن به تن. من حتی تلفظ مفهوم سایبرنتیک برام سخت بود چه رسد به کارکرد مخفی آن. امنیت در لایه‌های هزارلا جاساز است. باید تمام زوایا مورد حساسیت باشد، حتی اگر ۱۰ سال، ۱۰ سال در کشور هیچ اتفاقی روی ندهد. مثلاً سوئیس، چقدر می‌گویند امن است و بی‌طرف، و شده کشوری برای بایگانی ایمنِ پول‌های پولداران جهان. اما همین نظام -که گویا هرگز در آن مدعی‌اند جنگی رخ نخواهد داد- بالاترین رفتار امنیتی و نظامی از خود بروز می‌دهد و بودجه‌ی خوبی برای مانور نظامی و ارتش و افزارآلات جنگی کنار می‌گذارد. بگذرم. اگر داخلی در اخلال سوخت دست ندارند، که بعید می‌دانم، لااقل این حوزه‌ی به‌شدت مرتبط با امنیت روانی جامعه، باید عین عنکبوتِ هشت چشم، دید و دیدبانی داده شود. دامنه‌ی توحید.

 

برم کوتلتم را بخورم شکمم تا به غرغر نیفتاد!

همین دقایق قبل خواندم که ۴۳ نماینده‌ی مجلس از استان‌های شمال‌غرب کشور امروز ۲۸ آذر ۱۴۰۲ با امضای نامه‌ای به حجت الاسلام سید ابراهیم رئیسی رئیس‌جمهور، خواستار انتقال آب خلیج فارس به دریاچه‌ی ارومیه شدند. گویا دولت هم شنیدم دارد روی این پیشنهاد یا پروژه! مطالعه می‌کند. من فقط از سرِ اِعجابِ عجیب، مانند مردم ایران که وقتی شگفت‌زده می‌شوند ندایی مقدس سر می‌دهند و پناهنده‌ی آن مقام معظم عاشورا می‌شوندُ می‌گویند: «یا اباالفضل»، ندا سر دهم: یا اباالفضل. یادم نرفته روزی روزگاری دیربازی مرحوم حجت الاسلام اکبر رفسنجانی دیرزمانی مردم را با دو بلوف ناب و فریبنده‌ی خود مشغول داشته بود: یکی: کویرزدایی از ایران. دومی: ایجاد کانال کشتیرانی بین خزر و خلیج فارس از راه کندن زمین. برم کوتلتم را بخورم شکمم تا به غُرغُر نیفتاد. دامنه‌ی توحید.

 

واقعاً ازین خبر چیزی حالیم نشد

در سراج ۲۴ یک مروری داشتم. این عبارت توجه‌ی مرا جلب کرد. بدون تصرف و دخل، نقلش این است:

 

«چهارمین رویداد بزرگ ملی سواد فضای مجازی با رویکرد خبر جعلی در عصر پسا حقیقت به همت سازمان فضای مجازی سراج برگزار شده و طی آن مفاهیم و آموزه های این عرصه توسط اساتید برجسته کشور مطرح شده و شرکت کنندگان در برنامه های متنوع و پویش های مختلف آن حضور فعال خواهند داشت.»

 

من که واقعاً ازین خبر چیزی حالیم نشد. برم پیِ کارم. گویا این جور فضاها سواد خاص می‌خواد. «عصر پساحقیقت»؟؟؟ چه عبارات سخت! آن هم از سوی مؤسسه‌ی سراج. یک آقای سراج داشتیم تهران که اهل تحلیل روز بود؛ این سراج را ولی خبر ندارم که «پساحقیقت»! بلد استُ شناساندن خبرِ جعل.

 

دعای مؤمن چه می‌شود؟!

خوب معلوم است که چه می‌شود. امام سجّاد -علیه السلام- تکلیف مؤمنین را معلوم کرده است. فرموده است: مؤمن از دعای خود یکی از این سه نتیجه را می‌گیرد:

 

یا برایش ذخیره می‌شود،

یا در دنیا برآورده می‌شود،

و یا بلایی که می‌خواست به او برسد، از او دور می‌شود.

 

(تحف‌العقول‌ص۲۸۰)

دامنه‌ی توحید

 

حجت‌الاسلام شیخ محسن قرائتی به نقل «ادیان نیوز» میان دانشجویان رفتُ حرف‌های گله‌آمیزی گفت. جا دارد به این گفته‌های آقای قرائتی یک دقت‌های صورت گیرد. مثل این حرف‌هایش:

 

«بزرگ‌ترین محل تجمع اسلام‌شناس‌ها در جهان، قم است؛ بچه‌های قم باید بهترین بچه‌ها باشند، حال باید دید بچه‌های قم چطور تربیت‌شده‌اند، اگر خوب بودند که الحمدالله. اما اگر خوب نبودند یعنی حوزه کم‌کاری کرده است. او نیز گفت بیشترین کتاب طهارت را در حوزه نجف نوشته‌اند ولی کثیف‌ترین کوچه‌ها، کوچه‌های نجف است! ... ده‌ها هزار فاضل حوزوی در قم هستند و ده‌ها هزار دانش‌آموز دبیرستانی هم در قم هستند، عملاً رابطه‌ای بین طلاب و دانش‌آموزان نیست، منتظر دعوت نمانید... ما آمدیم امتحان خبرگان بدهیم گفتند شما راجع به گوشت فلان پرنده یک رساله بنویس! گفتم نه من این گوشت رو خوردم نه بابام، نه الان مشکل مملکت این گوشت هست!»

 
جدا ازین گلایه‌ها به نظرم بزرگترین گله‌گذاری از حوزه این است که بیشترین حوزوی‌ها حاضر نشدند پس از اکمال تحصیل به سمت مردم در نقاط مختلف مملکت بروند. حال آن که قرآن در آیه‌ی «نفْر» (به سکون فا) دستور می‌دهد وقتی فقیه و دانای دین شدید به سوی مردم بازگردید و آنها را علم و دین و اخلاق بیآموزید. زیان این یکجانشینی طلاب در قم چنان زیاد است که بآسانی نمی‌توان از کنارش بی‌تفاوت و خنثی رد شد. آقای قرائتی هم شاید منظورش این باشد حوزه میان مردم نمی‌رود. یادمان نرفته است علمای بزرگ اوائل انقلاب هر کدام نور برای یک شهر و منطقه بودند مانند شهید صدوقی، شهید دستغیب، شهید مدنی و... که هر یک کوشیدند ملجاء و مرجع شرعی مردم باشند. دامنه‌ی توحید 

 

نهضت بالای نهضت!!!

خبرنگار خانم "فرزانه احمدی‌منش" از آقای مجید سلطانی -مدیرعامل شرکت مخابرات ایران- گزارش کرد که او گفت: "ما نهضت توسعه‌ی فیبر نوری را در مخابرات دنبال می‌کنیم و اکنون به دنبال نهضت توسعه‌ی اقتصاد دیجیتال در مخابرات هستیم."

 

من تا یادم است ذهنم انباشت شد از انواع نهضت: نهضت آزادیبخش الجزایر. نهضت آزادیبخش فلسطیین. نهضت آزادیبخش میندانائو فیلیپین. نهضت جنگل میرزا کوچک خان. نهضت ملی نفت. نهضت اسلامی مرحوم امام خمینی. حزب نهضت آزادی مرحوم مهدی بازرگان. نهضت سوادآموزی. نهضت مسکن. حالا هم نهضت مخابرات!!! ماندم که دیری نمی‌پاید خواهیم شنید نهضت لبو. نهضت جغور بغور. جَغور بَغور. نهضت چنگال (=جغندر) و شاید نهضت حمام‌سابی راه بیفتد. آخه لفظ نهضت برای خودش مقدس است و آرمان عقیدتی پشت و پَسش خوابیده. نمی‌دانم چرا هر که سر از بالین بر می‌دارد برای کار خود ازین لغت دهن پرکن استفاده می‌کند (=بخوانید سوء استفاده) راستی نهضت در لغت، به معنای حرکت، انقلاب، جنبش و خیزش است.

 

تراکنش تا این حد از یک فرد؟!

من در خبرگزاری اقتصادی ایران ۲ دی ۱۴۰۲ از قول آقای کامران منصور (مدیرکل مبارزه با فرار مالیاتی و وصول و اجرای ویژه شهر و استان تهران) خواندم تعدادی اشخاص حقیقی در یک صندوق قرض‌الحسنه "..." (به دلیل عدم اتصال به بانک مرکزی که "محملی برای اختفای فعالیت‌های اقتصادی فراریان مالیاتی" تبدیل شده است) تراکنش پولی انجام می‌دهند. درین راستا بیش از ۱۹ هزار نفر فاقد پرونده‌ی مالیاتی شناسایی شدند. فقط در تراکنش مبلغی بیش از ۴۷۰ هزار میلیارد ریال شناسایی شده است. تراکنش تا این حد از یک فرد؟! اینجا جمهوری اسلامی ایران است، یعنی باید گلوی این جور افراد لقمه‌ی حرام راحت الحلقوم نباشد، نه بر عکس. بگذرم. دامنه‌ی توحید.

 

همه کوتِرمِرغانه قایده
 
من «مملکت» را معمولاً می‌خوانم. دیروز دیدم نوشت هر عدد تخم‌مرغ در احجام مختلف «۴۵۸۰ تومان» است. خب، تا این جای کار حرفی ندارم. نرخ هم می‌دانم نوسان که هیچ، شناور است! مردم هم دیگر کامل فهمیدند قیمت هر چیز، تقریباً دیروز ارزان‌تر از امروز، و امروز ارزان‌تر از فردا است. دیشب حین برگشت رفتم یک شانه‌ی بسته‌بندی‌شده‌ی مدرنِ تخم‌مرغ خریدم، آوردم خونه، خواستم نیمرو کنم. چون از گشنگی غش کرده بودم. بازش که کردم دیدم همه کوتِرمِرغانه قایده. دونه‌ای بالای ۵۰۰۰ تومان افتاد. زنگ زدم به کارخانه‌ی بسته‌بندی‌اش با کد ۰۶۶ که بگویم چقدر شما مهندسیِ مردمِ سَر کلاه بیِشتِن رِه بلدین! (ترجمه: چقدر شما در گول‌زدن مردم خیال می‌کنید وارد و ماهرید.) سر و تَهِ تخم‌مرغ را با جعبه کاملاً پوشاندند و هر چه پِسپلوک تخم‌مرغ بود چیدند لای آن، که حجم یک کال مرغانه توسط خریننده! دیار نباشد. معاش، بدون معاد می‌دانید چه جهنمی بپا می‌کند؟! بگذرم. گوش شنوا مگر سراغ داریم! دامنه‌ی توحید.. 
 

کمی برای معرفی و شناخت رضا سراج

 

حدس می‌زدم آقای علی اکبر احمدیان رئیس شورای عالی امنیت ملی و رئیس سابق ستاد مشترک سپاه که حجت‌الاسلام سید ابراهیم رئیسی با برکناری آقای علی شمخانی به این پست منصوب شد، آقای «رضا سراج» (=علوی) رئیس اسبق سازمان بسیج دانشجویی سپاه را در آن نهاد امنیتی، جای دهد. و جای داد؛ به عنوان «سخنگو و معاون ارتباطات دبیرخانه‌ی شورای عالی امنیت ملی».

 

آقای رضا سراج را می‌شناسم. سپاهی، دارای صبغه و سابقه‌ی اطلاعات و امنیت، تحلیلگر، مطلع، از شاخص‌های پنهان جناح راست، از نظر اخلاقی فردی فروتن و از نظر دانش سیاسی، سطح بالا و چیره‌دست. به لحاظ جناحی، تقریباً شخصی جانبدار جدی منظر حاکمیتی. از سخنران‌های ثابت محافل محرمانه و بلوک‌بندی‌شده، چهره‌ای مذهبی‌تمام و آرام و درون‌گرا. او مدتی هم در دهه‌ی ۹۰ رئیس دانشکده‌ی «اطلاعات و امنیت» بود. درین فاز دارای تئوری‌هایی هم هست... . بگذرم. حضورش در این پست مهم جدید، به تحلیل من، ۱. میزی برای پرش به سطح بالاتر در نظام است. ۲. نظارت مؤثرتر امنیتی بر محیط آن نهاد که مُشرف بر سیاست در ایران می‌باشد. دامنه‌ی توحید.

 

چشم باز کند یا ببندد!

حجت‌الاسلام سیدهاشم حسینی بوشهری رئیس جامعه مدرسین حوزه علمیه قم گفت : «اگر روحانیت چشم خود را ببندد، دشمن از همه سو هجمه وارد می‌کند و یکی از این هجمه‌ها جدا کردن روحانیت از بدنه جامعه است.»

 

آقای بوشهری! این چه حرفی هست که می‌زنی؟! روحانیت چشم را باز هم کند، باز دشمن هجمه می‌کند. همچنین بدنه‌ی جامعه، موقعی از روحانیت جدا نمی‌شود که روحانیت عین مستضعفین زندگی کند. برخی از روحانیون، زندگی باشکوهی برای خود درست کردند و پلّه‌ها از طبقه‌ی مستضعفین فاصله‌ی زیستی و درآمدی و طبقاتی گرفته‌اند. این کارِ اشرافی‌گری و دنیوی‌شدنِ برخی از روحانیون، سایر هم‌سِلکان خود را صدمه می‌زند و زده و کارایی آنان را کم کرده است. بگذرم. دامنه‌ی توحید.

 

مگر عقل داشت؟!
زینب سلیمانی، دختر شهید حاج قاسم دیروز ۷ دی ۱۴۰۲ گفت اسرائیل «عقل خود را از دست داده است». این حرف خانم زینب سلیمانی اشتباه محض است. مگر اسرائیل هیچ وقت عقل! هم داشت که تازه آن را از کف داده باشد؟! این پادگان نظامی غرب (= بخوانید: اسرائیل) بُنیانش از روز نخست بر خِرَد نبوده است، بر خُردکردن قلب و استخوان و جُمجُمه‌ی فلسطینیان بوده است. دامنه‌ی توحید.

 

دولتِ دستوری، خا باش!!!

حجت الاسلام سید ابراهیم رئیسی امروز (۹ / ۱۰  / ۱۴۰۲) یا دیروز گویا در قم گفت "اندیشه‌ی آیت‌الله مصباح در همه جا از جمله مراکز فکری و فرهنگی مورد استفاده قرار گیرد." کارَت را بکن آقای رئیسی. دولتِ دستوری، خا باش!!! ولی حق نداری در سطح اندیشه و برای اندیشه دستور صادر کنی. نه اندیشمند هستی و نه ریاست‌جمهور مملکت از چنین حقی برخودار است که فکرِ کسی را دستوریزه!!! کند. مرحوم مصباح که سهل است، حتی استاد مطهری آن متفکر بی‌مانند را هم، انقلاب قادر نبود بر هیچ مرکزی دستوریزه کند. جاهایی هم که کردند نتیجه نگرفتند. اگر خیلی بی کار شدی که وقت مفت و ارزان پیدا می‌کنی که برای اندیشه هم دستور!!! صادر کنی، به خودت یک نهیبِ بیدارباش بزن که یک سال و نیم دیگر مانده که آن‌همه ورق کپی برنامه‌ی شویِ انتخاباتی خودت را پیاده!!! کنی. چگونه جرئت کردی برای اندیشمندان دستور صادر کنی که از مرحوم مصباح استفاده کنند!! مگر مصباح از کسی استفاده می‌کرد! که حالا کار به ادای قرض رسیده باشد! کسی که هیچ کس را قبول نداشته باشد، نمی‌تواند برای "همه‌جا" و همه‌کس قابل بهره باشد. یاد بگیر رئیسی اندیشه و فکر، دستورپذیر نیست. دامنه‌ی توحید.

 

اگر دختر نباید درس بخواند... !!!

 

گویا هستند هنوز هم فرقه‌ها و نِحَل که قائل شده و می‌شوند درس‌خواندن دختران خلاف شرع است و مانع از تحصیل علم آنان‌اند. گیریم چنین فِرَقی یا افرادی یا قوم و قبیله‌ای یا حتی کشورهایی، مثلاً حق دارند چنین کنند و قصدشان هم ایجاد پاکی در محیط عمومی و مصونیت جامعه از اختلاص و زشتی است، اما اینان نیاز جامعه‌ی زنان را به متخصصین زن چگونه پاسخ می‌دهند؟! اگر دختر درس نخواند، پس مثلاً پزشکی امور بانوان به‌ویژه رشته‌های مرتبط با حریم عفت زن را چگونه حل می‌کنند؟! آنجا زن، به پزشک مرد مراجعه کند؟! این که بدتر است. جمهوری اسلامی ایران به مدد امام خمینی ره و فقیهان روشن‌ضمیر یکی از کارهای زیبایش حل این قضیه بود. اینک شاید بیش از ۵۰ در ۱۰۰ رشته‌های مهم دانشگاهی را، دانشجویان باهوش دختر تصاحب کرده‌اند و درین رابطه استعداد خود را هم به‌خوبی و عجیب به رخ کشیده‌اند. اگر دختر نباید درس بخواند! پس مشاغل خاص زنان را چه کسانی عهده‌دار شوند؟ مردان؟! این که نقض غرَضش فاحش است. فکر ناقص از تیر دشمن اهریمن، بیشتر صدمه به دین می‌زند. ۱۹ دی ۱۴۰۲. دامنه‌ی توحید.

 

 

نه؛ نه، اصلاً هم به این تیتر "تارومارِ تکفیری‌ها" در تمجید از وزارت اطلاعات صحّه نمی‌گذارم. حُفره‌های اطلاعاتی در کرمان رخ داده بود. این رخنه با سر و هم بندیِ کلمات در این اطلاعیه‌ی سوم واجا (=وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی ایران) درین روزنامه‌ی "کیمیای وطن" چاپ (۳۰ دی ۱۴۰۲) پوشش نمی‌خورَد و اصلاً با این شیوه‌ی اغراقی و غلط، چهل‌تیکه‌ای دوخته نمی‌شود که بتوانند زیرش خود را گرم گیرند. بگذرم. اگر چیزی درین روزنامه درست چینش شده باشد همان گوسفند است که در اصفهان، خیلی‌خوب پَروار (=چاق و چلّه می‌شوند) به خورد پولداران می‌روند. مستضعفین (=بخوانید: به ضعیفی کشیده‌شدگان) هرگز به این دام پرواری با این بی‌پولی پرّی به تن نمی‌تَنند. بازم بگذرم. دامنه‌ی توحید.

 

به جای زندان چرا خبرگان؟!!!

آقای شیخ حسن روحانی جایش در زندان است، نه خبرگان. فردی که لباس روحانیت را به تن کرده باشد نمی‌تواند همزمان هم قبله‌ی آمالش اروپا و آمریکا باشد و هم در کِسوت عمامه و عبا و قبا. تیپ فکری مانند دو حجت الاسلام سیدمحمد خاتمی و حسن روحانی به جای این که قال الباقر ع و قال الصادق ع کنند در موقعیت قدرت مجریه وِرّاج غرب شده بودند. نمی‌گویم زیست نداشته باشند؛ نه، زیست این دو، دیربازی‌ست که ژشت است. پنجشنبه ۵ بهمن ۱۴۰۲ دامنه‌ی توحید.

 

رُخ چپ‌های آمریکایی‌شده، زرد بود! زردتر شد!!!
 
این قماش چپ‌های دمدمی‌مزاج، دم از مرحوم نلسون ماندلا می‌زدند، آنقدر هم لاف و اِفاده که انگار شب نزد ماندلا بودند و روز پیش مرحوم چه‌گوارا. اما از وقتی آفریقای جنوبی -زادگاه ماندلا- به لاهه شکایت برد تا اسرائیل اشغالگر را در جنایت جنون‌آمیز و جهنمی‌اش علیه‌ی فلسطینیان در باریکه‌ی غزه، تنبیه کند، این چپ‌های هُرهُری‌مسلَک دَم نزدند؛ در عوض برای اسرائیل دُم جنباندند و حامی این رژیم جعلی شدند و تا توانستند نسبت به دو جنبش مقاومت «حَماس» و «جهاد» دریده‌گویی کردند و چرت بافتند. اینان، اینک بدتر از خودِ سران مُضحک اسرائیل، مَضحکه‌ی عام و خاص شدند. رأی امشب دادگاه لاهه علیه‌ی اسرائیل بدجور لکه‌ی ننگ بر چهره‌ی این دین‌ستیزان اروپاگرا و آمریکاگرا نواخت؛ لکی که با هیچ آبغوره‌ای! محو نمی‌شود و پیسی هم می‌گیرد. بدا به حال هویت‌باخته‌ها که حتی حاضر شده بودند به خاطر بُغض به انقلاب اسلامی، مقاومت یمن، لبنان، فلسطین و اساساً جبهه‌ی گسترده‌ی نبرد دفاعی علیه‌ی آمریکا در منطقه را لای ادبیات و لجن‌پراکنی‌های فضای مجازی خود به استهزاء بگیرند و از روی لجاجت جانبداری از اسرائیل کنند و حتی آمریکا را «ناجی» جهان جا بزنند. نمی‌گویم چنین افرادی باید تارومار شوند، نه؛ اصلاً و ابداً. باید فکر غلط و غربزده‌ی چنین اشخاصی به وسیله‌ی نقد و نظر، تارومار گردد. فکر و رفتار این افراد چنان است که بمب‌های کور ارتش اسرائیل هست. رُخ چپ‌های آمریکایی‌شده، زرد بود، زردتر شد!!! دامنه‌ی توحید.

 

وطن‌دوستی درست است
وطن‌پرستی غلط است
پَرستش به علت اصل توحید (=اقرار و عمل به یگانگی) فقط مختصّ آفریدگار متعال است. هر پرستشی غیر از ذات حق، باطل و نادرست و شرک است. اگر کسی بخواهد برای وطن -که لغت فارسی آن میهن است- ایثار کند و بدان وفا، باید وطن‌دوست باشد. وطن‌پرست لفظی‌ست غلط. البته آنانی که به شکل شِداد و غِلاظ دم از وطن‌پرستی می‌زدند! بارها و بارها در آزمون عمل مردود شدند؛ نه برای از دست‌دادن کوه و جلگه و مرز و استان و بلاد و رود به بیگانه توسط دو شاه خائن پهلوی، به دفاع از گستره‌ی میهن برخاستند و نه در وقت دفاع مقدس، یک نارنجک کمر بستند. نارنجک پیشکش، یک قُمقُمه‌ی جنگی هم به فانُسخه نبستند. فانسخه پیشکش، بر کمربند نزدند. دامنه‌ی توحید.
 

هفت لایه‌ی خودت را می‌شناسی!!!

فرض خودمان را در آزمایشگاه انسان‌شناسی تشریح کنیم فکر می‌کنید چند لایه هستیم؟ معمولاً می‌گویند ۷ لایه. حالا چی هست این هفت تا؟ اینا:

طبع

نفس

قلب

روح

سرّ

خفی

أخفاء

 

طبع که با مزاج مرتبط است.

نفس که با میل رابطه دارد.

قلب که همسایه‌ی دیوار به دیوار عشق و محبت است.

روح هم با اُنس رفیق است.

 سِرّ هم که می‌دانید بر وصال چشم دوخته است.

 خفی و أخفا که نامش داد می‌زند، پیچیدگی دارد. بازکردنش وقت می‌برَد در صحن. ولی بدانیم دو لایه‌ی شگفت‌انگیز وجود انسان است. دامنه‌ی توحید.

معلم + روحانی + روانکاو

آقای محمود سالاری -معاون امور هنری وزارت ارشاد- در یک نشست «شورای سیاست‌گذاری» گفت: «اولین و مهم‌ترین انگیزه ما تربیت نسلی آگاه، آبرومند، باانگیزه، امیدوار، پرتلاش و باایمان است.»  ولی آقای سالاری گویا نمی‌داند تربیت نسل، آن‌هم بارآوردن آنان با این شش صفت، نه کار وزارت ارشاد که کار زیربنایی خانواده، نهادهای تربیت و مراکز آموزش است. اگر معلمان باسواد و کاردان تأمین مالی شوند بهترین کسانی‌اند که می‌توانند در تمام کشور به مأموریت کادرسازی و تربیت نسل بروند. این کار حتی اگر فقط به روحانیون و طلاب طرح هجرت هم واگذار شود باز هم یکنواختی و تک‌بعدی بودن روش تربیت، کِرختی و زدگی ایجاد می‌کند و نسل نو آن را برنمی‌تابد. تنها تلاشی که در آن معلم آگاه + روحانی اهل مدارا + روانکاو ماهر توانا -که البته خود از خطر خیالبافی خالی باشد- دست در دست هم دهند، وافی به مقصود است. دامنه‌ی توحید.
 

داد، آزاد، شاد

رباعی ۳۷ رودکی تکان‌دهنده است؛ دست‌کم برای من. اول پرده‌برداری رباعی، سپس نکته‌پردازی رباعی:


با داده قناعت کن و با داد بزی
در بند تکلُّف مَشو، آزاد بزی

در بِه ز خودی نظر مکن، غصّه مخور
در کم ز خودی نظر کن و شاد بزی


نکته‌پردازی رباعی:

من این طور می‌فهمم این شعر را. برداشت آزاد می‌کنم:

مصرع ۱ : آنچه خدا به تو داده و بخشیده طبع قناعت بگیر و با داد یعنی عدالت زیست کن و به حضرت دادگر اعتماد و اعتقاد کن.


مصرع ۲ : خودت را اسیر سختی‌ها (در این جا یعنی تشریفات و تظاهر) نکن و آزادانه زندگی کن.

مصرع ۳ : وقتی روز و روزگارت بِه و درخشان است دریغ مَورز و از خودی‌ها صرف‌نظر نکن، کمک کن. غصه‌ی مال و منالت را نخور که اگر مدد برسانی، کم می‌شود. نه؛ چنین نیست. به قول قرآن لَن تَنالوا البِرَّ حتّی تُنفِقوا مِمَّا تُحِبّون.


مصرع ۴ : اگر کمبود پیدا کردی از غم خود صرف‌نظر کن، شادمان باش و خدا را بخواه که گشایش افکند در کارت.

پیوست:

برگردان فارسی آیه‌ی ۹۲ آل عمران در داخل متن بالا:

«هرگز به نیکی نمی‌رسید تا زمانی که از آنچه دوست می‌دارید انفاق کنید»

 

عکس از وبلاگ «دستوار»

شب مدرسه فکرت

در پناه عترت

به قلم دامنه‌ی توحید

در آستانه‌ی غمبارترین شب خاندان اهلبیت .سلام الله علیهم. قرار داریم؛ شبی که امام واجب‌الحُرمه حضرت موسی بن جعفر .علیهما السلام. مولا و باب حوائج امام کاظم را سالیان سال در کُنج تاریکی زندان نَمور به دور از هر نور نگه داشتند بر بدن پاکش جفا کردند. زندانبانی بسیار بی‌ادب بر او گماردند که بر امام عزیز و عظیم‌الشأن‌مان، سخت گیرد؛ سندی بن شاهک؛ آن چهره‌ی کریه تاریخ. فردی جلّاد و فاقد تمام آنچه یک انسان باید حداقلی از آن داشته باشد.

 

امام کاظم را چرا این نام خواندند! بی‌جهت که نبود. آنقدر کظم غیض می‌کردند و آنچنان خودنگه‌دار در برابر بدی‌های انسان‌های بی‌تقوا بودند که این صفت مختص آن امام مُفترض‌الطاعه شد. امامی که همواره انسان را فرا می‌خواند که عقل نیمی از زندگی است. نیز توصیه می‌نمود هان! هر کسی را فقر و نداری حیرانش کند، غنا و توانگرى سرمستش مى‌سازد. منبع.

 

می‌خواهم درِ یک انتقاد را هم بگشایم. به ساحت مقدس آن امام هُمام که عشق عظیم پیروان را به خود جلب کرده است، خودِ شیعیان هم ستم می‌کنند. هر جا بُقعه‌ای می‌بینند، گنبدی، امامزاده‌ای، وقتی در شجره‌ی آن در می‌مانند، فوراً از عجز، انتساب آن را به امام کاظم متصل می‌کنند می‌گویند این امامزاده فرزند امام کاظم است! آنقدر هم زیاد امامزاده و اولاد نسبت دادند به آن حضرت، که انگار آن امام، ۱۴ سال در زندان دُژم نبودند. این ظلم به امام است و حتی اهانت به آن مقام. روح امام کاظم امشب در دل ما زنده شود تا قلب ما که سرشار عشق و انباشت حوائج است به حزن این شب، به آرامش و رفع حاجت برسد. تسلیت.

هیئت مُصلحین

مرحوم آیت الله العظمی بروجردی برای اصلاح حوزه‌ی علمیه «هیئت مُصلحین» تشکیل داده، اعضای آن را خودِ آن مرجع نصب کرده بود تا مأمور اصلاح حوزه شوند. اهل دانش اگر خود خواستند، خود بیابند اعضای آن هیئت مُصلحین مهم را. برای اطلاعات بیشتر ر. ک : ص ۴۷ دایره المعارف مصور جعفر شیرعلی نیا. دامنه ۲۹ تیر ۱۴۰۳ .

 

و

دیدن یا نوشتن نظرات : ۵
شبهای مدرسه فکرت

شبهای مدرسه فکرت

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
شبهای مدرسه فکرت

دامنه‌ی توحید

 

 

شب مدرسه فکرت

شب‌های مدرسه ( ۱ ) نوشته‌های دامنه به خط توحید

زنی بی‌قرار با ذهنی فرهنگ‌زده و لَحن و لُغاتی سطح‌بالا با من مصاحبه کرد و با حالتی انگار خصوصی گفت بسیاربسیار اهمیت دارد که افرادی شایسته در خارج از کشور معرّف «ما» باشند. اشاره به این است که: گزینش و استخدام کارمند و معلم در انگلستان در گزینش معلم و کارمندان سختگیر است که جان فاولز برای مصاحبه‌ی معلمی در خارج از کشور رفته بود پیش این مصاحبه‌گر زن در مرکز یک گزینش در انگلستان. منظور به این است که: هر کس از طرف دولت انگلستان برای شغلی به خارج می‌رود شرط گزینشش این است باید حامی و معرفی‌کننده فرهنگ انگلیسی شود.

 

از میان رمان‌ها و آثاری که خوانده‌ام. دامنه. این مورد ← رُمان «مَجوس» صفحه‌ی ۹۶ اثر جان فاولز. برگردانِ پیمان خاکسار. شب: دامنه و مدرسه.

 

 

شب‌های مدرسه ( ۲ ) نوشته‌های دامنه به خط توحید

کُنجکاوی او مُسری است. عین ورق‌های قلع، بَراق. زن و شوهر (اِشلی + مِت) ارزش زیادی برای جزئیات! زندگی قائل‌اند. مثلا" لباسِ رو باید مماثل (=یکسان، مُساوِ) لباسِ زیر باشد. اما حُسن هم دارند: خالی از هدفِ شَریرانه‌اند.

 

از میان رمان‌ها و آثاری که خوانده‌ام. دامنه. این مورد ← رُمان «کتابفروشی ۲۴ساعته‌ی آقای پنامبرا» صفحه‌ی ۲۶ تا ۳۸ اثر رابین اسلوان، برگردانِ سید سعید کلاتی. شب: دامنه و مدرسه.

دامنه‌ی توحید

 

 

شب مدرسه فکرت

شب‌های مدرسه ( ۱ ) نوشته‌های دامنه به خط توحید

زنی بی‌قرار با ذهنی فرهنگ‌زده و لَحن و لُغاتی سطح‌بالا با من مصاحبه کرد و با حالتی انگار خصوصی گفت بسیاربسیار اهمیت دارد که افرادی شایسته در خارج از کشور معرّف «ما» باشند. اشاره به این است که: گزینش و استخدام کارمند و معلم در انگلستان در گزینش معلم و کارمندان سختگیر است که جان فاولز برای مصاحبه‌ی معلمی در خارج از کشور رفته بود پیش این مصاحبه‌گر زن در مرکز یک گزینش در انگلستان. منظور به این است که: هر کس از طرف دولت انگلستان برای شغلی به خارج می‌رود شرط گزینشش این است باید حامی و معرفی‌کننده فرهنگ انگلیسی شود.

 

از میان رمان‌ها و آثاری که خوانده‌ام. دامنه. این مورد ← رُمان «مَجوس» صفحه‌ی ۹۶ اثر جان فاولز. برگردانِ پیمان خاکسار. شب: دامنه و مدرسه.

 

 

شب‌های مدرسه ( ۲ ) نوشته‌های دامنه به خط توحید

کُنجکاوی او مُسری است. عین ورق‌های قلع، بَراق. زن و شوهر (اِشلی + مِت) ارزش زیادی برای جزئیات! زندگی قائل‌اند. مثلا" لباسِ رو باید مماثل (=یکسان، مُساوِ) لباسِ زیر باشد. اما حُسن هم دارند: خالی از هدفِ شَریرانه‌اند.

 

از میان رمان‌ها و آثاری که خوانده‌ام. دامنه. این مورد ← رُمان «کتابفروشی ۲۴ساعته‌ی آقای پنامبرا» صفحه‌ی ۲۶ تا ۳۸ اثر رابین اسلوان، برگردانِ سید سعید کلاتی. شب: دامنه و مدرسه.

 

شب‌های مدرسه ( ۳ ) نوشته‌های دامنه به خط توحید

یورشِ وسوسه، شورش است. مراقبش باش. به او رُخصتِ ورود به دروازه‌ی ضمیر مَده. فقط، آنچه از سرِ عشق صورت پذیرد -هر قدر ناچیز باشد- یکسره پُرثمَر است.


از میان رمان‌ها و آثاری که خوانده‌ام. دامنه. این مورد ← کتاب «تشبّح به مسیح» صفحه‌های ۵۹ و ۶۳ اثر توماس آکمپیس هلندی، برگردانِ خانم سایه میثمی. شب: دامنه و مدرسه.

 

شب‌های مدرسه ( ۴ ) نوشته‌های دامنه به خط توحید


دلبستگان دنیا تا امنیت دارند، شیرند! عین ابرهَه... آدم‌هایی که اهل نفس‌اند حیله‌های شیطان را داوطلب اجرا می‌کنند... ثمَر یک بنده چیزی نیست جز مثلِ خدا شدن... کار پدرم علی (ع) این بوده هر جا که بود آبادانی هم بود... نسیم می‌وزد و می‌گذرَد ولی نسیم «خواهر» می‌وزد و طراوات می‌گذارَد.


از میان رمان‌ها و آثاری که خوانده‌ام. دامنه. این مورد ← رُمان «خواهر» (شرح زندگانی حضرت زینب س) صفحه‌ی ۸ و ۱۳ و ۱۶ و ۷۶ اثر خانم نرجس شکوریان فرد. شب: دامنه و مدرسه.

 

شب‌های مدرسه ( ۵ ) نوشته‌های دامنه به خط توحید

لابه‌کُنان گفت دردی صورتت را مُچاله کرد! مثل یک باغِ هرَس‌نشده و غم‌زده... چرا آدمِ سالم را بستری می‌کنید!... چرا اینقدر گوشت‌تلخی می‌کنید!... بنشین مشغول قطارکردن کلمات شو... . پیچاز شدُ (چسبناک و پِچاک در زبان محلی ما) رفت خیالات را از خود راندُ نشست سرِ کتاب تا به تعبیر من این بار صدای خود را تا حدّ درِ گوشی صحبت‌کردن، پایین آوَردُ و چشمایش را تنگ کندُ و به ارزیابی وضعیت بپردازد. توضیح: آنچه در شب‌های مدرسه می‌نویسم برداشت‌های آزاد خودم است از رُمان و آثار. ایرادهای آن به گردن خودم، نه از آثار و رُمان.

 

از میان رمان‌ها و آثاری که خوانده‌ام. دامنه. این مورد ← رُمان «مُرشد و مارگریتا» صفحه‌ی ۳۷ تا چند صفحه قبل و بعد. اثر میخائیل بولگالف. برگردانِ عباس میلانی. شب: دامنه و مدرسه.

 

شب‌های مدرسه ( ۶ ) نوشته‌های دامنه به خط توحید

خلیل دَشداشه‌ی سیاه تنش بود... شیخ حمود و شیخ ابوالقاسم می‌آیند.. حالا خلیل روی دستان پاسداران انگار سفید شد... خلیل آخه دوست داشت قاسم شود، قاسمِ دشت کربلا؛ یعنی داماد... دامادنشده در آبادان شهید شد تا آبادان و جزیره‌ی مینو گیرِ بعثی‌های صدام نیفتد... حالا آفتاب ظهر عاشورا می‌تابد و توی شط برق می‌زند... دست را سایه‌بان چشمهایت می‌کنی و نگاه می‌کنی سمتِ عراق. این یعنی آبادان به حکم امام ره محاصره و مصادره‌اش شکسته است... خلیل که شهید شد می‌گفت باید از طریق آموزه‌ی امام ره مبارزه را ادامه داد... این جای قضیه که رسید حالا منِ دامنه بگویم که همان روزهای جنگ، برخی چون اناری که از بیرون سالم! است در داخل پوک بودند و عین کَپِک.

 

برداشت‌های آزاد دامنه از میان رمان‌ها و آثاری که خوانده‌ام. این مورد ← رُمان «وضعیت بی‌عار» صفحه‌ی ص ۳۱۹ تا ۳۲۷ . اثر حامد جلالی. شب: دامنه و مدرسه.

 

شب‌های مدرسه ( ۷ ) نوشته‌های دامنه به خط توحید

وقتی برگشتم به دارخُوین در مقر انرژی اتمی، گردان ما از ۳۵۰ نفر، ۲۵۰ نفرشان شهید شدند. کسانی از میان‌شان که کوه حِلم بودند. وقتی از نهر خَیّن خود را رساندیم خرمشهر، تنِ دیوار شهر پر بود ازین شعار بعثی‌های صدام: «جِعنا لنبقی» یعنی آمده‌ایم تا بمانیم!!! زهی خیال باطل... .

 

برداشت‌های آزادم از میان رمان‌ها و آثاری که خوانده‌ام. دامنه. این مورد ← رُمان «وقتی مهتاب گم شد» صفحه‌ی ۱۶۵ و ۱۷۸ اثر علی خوش‌لفظ تدوین حمید حسام. شب: دامنه و مدرسه.

 

شب‌های مدرسه ( ۸ ) نوشته‌های دامنه به خط توحید

...ترجیح می‌دهد نانِ خشک خودش را بخورَد و قدرِ مُسلّم اشکِ خودش را بنوشد... . در آثار داستایِفسکی (۱۸۸۱ . ۱۸۱۱) سرشت انسان محور است. او معتقد بود تنها روان انسان است که حضور دارد.

 

برداشت‌های آزادم از میان رمان‌ها و آثاری که خوانده‌ام. دامنه. این مورد ← رُمان «ناشناس» صفحه‌ی ۸۰ و ۳۱ اثر فیُودار داستایِفسکی. برگردانِ حمیدرضا آتش‌برآب و پریسا شهریاری. شب: دامنه و مدرسه.

 

شب‌های مدرسه ( ۹ ) نوشته‌های دامنه به خط توحید
...مرد باید خویشتن را در چشم زن، مَهیب دارد تا در امتثالِ اوامر و نواهی او، اِهمال جایز نشمُرَد... . حتی خواجه نصیر طوسی هم در اندرزنامه‌اش به زن این طور ناجور نگاه دارد، عَبوس و حکمران. حال آن که بهترین رفتار با زن رفتاری است که پیامبر ص با همسرش حضرت بانو خدیجه س و امام علی ع با همسرش حضرت بانو فاطمه‌ی زهرا س داشتند. خلاصه‌منظورِ نصیرالدین طوسی این است: مَرد چنان باید ترسناک! و مَخوف! باشد که زن از هیبتش! حتی جُنب نخورَد فقط اطاعت ورزد. بانو! آقا! زن موجودی برای بردگی و برهنگیِ مرد نیست، زنان نباشند، مردان از بی‌لطافتی دنیا به خشکی می‌افتند و در تبعید ابدی غرق می‌شوند. زنان، فضائل خلقت‌اند؛ و مغناطیس جذب و محبت. کارخانه‌ی زن است که عشق و حُب و دوستی تولید می‌کند. آنان به‌درستی جاذب‌اند و مبداء آفرینشِ عشق.
 
 
برداشت‌های آزادم از میان رمان‌ها و آثاری که خوانده‌ام. دامنه. این مورد ← رُمان «اخلاق ناصری» صفحه‌ی ۷۰  اثر خواجه نصیر طوسی. شرح شهرام نجف‌زاده. شب: دامنه و مدرسه.

 

شب‌های مدرسه ( ۱۰ ) نوشته‌های دامنه به خط توحید
ما آدم‌های بهتری تبدیل نمی‌شویم، نه به این دلیل که اطلاعات تازه‌تری کسب می‌کنیم؛ ما به این دلیل آدم‌های بهتری می‌شویم که عشق و معنویت بهتری در زندگی‌مان می‌یابیم. آموزش فقط فرایند این راه است... معنای کلمه‌ی "شخصیت" بیشتر برای توصیف ویژگی‌هایی مانند خودداری، جرئت، انعطاف‌پذیری و سرسختی به کار می‌رود. نویسنده افرادی را که به ذات خود فروتن‌اند، واقع‌گرایان اخلاقی می‌داند. او  به "فتح خویشتن" معتقد است رجوع شود به صفحات ۳۳ ، ۱۰۱ ، ۳۳۰ ، ۳۹۱ ، ۳۹۲ کتاب.
 
برداشت‌های آزادم از میان رمان‌ها و آثاری که خوانده‌ام. دامنه. این مورد ← رُمان "جاده‌ی شخصیت" اثر دیوید بورکس. ترجمه‌ امید کریم‌پور (صفحات ۳۳، ۱۰۱، ۳۳۰، ۳۹۱) شب: دامنه و مدرسه.

 

شب‌های مدرسه ( ۱۱ ) نوشته‌های دامنه به خط توحید
دعای سمات چشمه‌ی حیات است... اَسماء رَغبت الهی، شوقی هستند ولی اَسماء رُهبت الهی، خوفی... اسم اعظم خدا در دعای سمات نهفته است... آسمان های معنوی بسیارند، بزرگترین آسمان، آسمان دلِ اولیای مخلص حق‌تعالی است که امر الهی بر قلوب آنان نازل می‌شود. پس طبق نظر صاحب این کتاب شریف، به اولیای الهی باید اعتماد کرد و اعتقاد برد.
 
برداشت‌های آزادم از میان رمان‌ها و آثاری که خوانده‌ام. دامنه. این مورد ← کتاب "شرح دعای سمات" اثر آیت الله مرحوم آسیدعلی قاضی طباطبایی. ص.ص ۲۴ و ۳۳ . شب: دامنه و مدرسه.

 

شب‌های مدرسه ( ۱۲ ) نوشته‌های دامنه به خط توحید
 
بعضی از فُقها، عشق به غیرِ خدا و پیامبر و ائمه و همسر و پدرومادر و صُلحا و نیکان را، اگر در حد جنون یعنی شبیه عشق لیلی و مجنون باشد، حرام دانسته‌اند. این نوع عشق‌ها چه بسا موجب فضیحت خواهد بود.
 
برداشت‌های آزادم از میان رمان‌ها و آثاری که خوانده‌ام. دامنه. این مورد ← کتاب "«محرَّمات اسلام» نوشته‌ی سیدمحمد حسینی بهارانچی. ص ششصد و پنج. شب: دامنه و مدرسه.
 
 
شب‌های مدرسه ( ۱۳ ) نوشته‌های دامنه به خط توحید
رسول خدا -صلّى ‌الله‌ علیه‌ و‌ آله و سلّم- فرمودند: زود باشد زمانی بر اُمّت من بیاید که مردم از علما فرار می‌کنند مانندِ این که گوسفند از گرگ فرار می‌کند. چنین مردمی را به سه بلا گرفتار خواهد نمود: ۱. برکت از اموال آنان برداشته می‌شود. ۲. خداوند سُلطان ستمگری را بر آنان مسلّط می‌سازد. ۳. بدون ایمان از دنیا می‌روند. 
 
 
برداشت‌های آزادم از میان رمان‌ها و آثاری که خوانده‌ام. دامنه. این مورد ← کتاب "«محرَّمات اسلام» نوشته‌ی سیدمحمد حسینی بهارانچی. ص ۳۷۸. شب: دامنه و مدرسه.

 

شب‌های مدرسه ( ۱۴ ) نوشته‌های دامنه به خط توحید

مونرو خالقِ مجموعه داستانِ «فکر می‌کنی کی هستی؟» است. در داستان‌های او «دانای کُل» همیشه در پی یافتنِ معنا و مفهومی برای این جهان و زندگی‌ست. مونرو به شخصیت مرد در داستان هایش احترام می‌گذارد اما همزمان شخصیت زنانِ داستانش، به مراتب پیچیده‌ترند.

 

برداشت‌های آزادم از میان رمان‌ها و آثاری که خوانده‌ام. دامنه. این مورد ← رُمان "گریزپا" اثر خانم آلیس مونرو کانادایی. نویسنده‌ی برنده‌ی نوبل ادبیات. ترجمه‌ی شقایق قندهاری. شب: دامنه و مدرسه.

 

شب‌های مدرسه ( ۱۵ ) نوشته‌های دامنه به خط توحید

سید حسین پدرِ آیت‌الله سید علی قاضی طباطبایی ( ۱۳۲۵ - ۱۲۴۵) -که تفسیر کشّاف را هم به فرزندش آموزانْد- به او سفارش کرده بود نزد امامقلی نخجوانی (=شاگرد نابغه‌ی اعجوبه‌ی مکتب تربیتی آقامحمد بیدآبادی) آمدوشد کند و پیش او مانند کسی باشد که زیرِ درخت نشسته است و بدونِ تکان‌دادن آن، منتظرِ افتادنِ میوه‌اش مانده باشد، یعنی تا امامقلی سخنی نگفت، ساکت بمانَد که جریان فیض را به عهده‌ی او بگذارَد. روشن سازم کتاب «کهکشان نیستی» هدفش خروجیِ نفوسی آگاه، با انگیزه‌های توحیدی است. سید علی قاضی به عرفانِ بازاری مصطلح هیچ توجه‌ای نداشت. من از سرِ شوق در وادی‌السلام نجف، سر قبرش مشرف شدم و نیز کمی این‌سوتر سر قبر رئیسعلی دلواری رهبر مبارزه با انگلیس در تنگستان ایران.

 

برداشت‌های آزادم از میان رمان‌ها و آثاری که خوانده‌ام. دامنه. این مورد ← رُمان "کهکشان نیستی" داستان زندگی آسید علی قاضی. نوشته‌ی محمدهادی اصفهانی. صفحات ۷ و ۲۰ و ۲۲ و ۲۷ و ۴۲۵. شب: دامنه و مدرسه

 

شب‌های مدرسه ( ۱۶ ) نوشته‌های دامنه به خط توحید

 

روبسپیر همه را موظّف کرده بود در گزارش‌هایی محرمانه، او را از عقایدِ کارمندهای دولت مطلع کنند، حتی زندگی خصوصی آنان.

 

برداشت‌های آزادم از میان رمان‌ها و آثاری که خوانده‌ام. دامنه. این مورد ← رُمان "دزیره" نوشته‌ی خانم آن ماری سلینکو. ترجمه‌ی کیوان عبیدی آشتیانی. انتشارات افق " ص ۷۶. شب: دامنه و مدرسه

 

شب‌های مدرسه ( ۱۷ ) نوشته‌های دامنه به خط توحید

شخصیت رُمان «میر مَهنا دُغانی» قرن ۱۲ قمری‌ست؛ قهرمان مبارزه با استعمار انگلیس در خلیج فارس و دریای عمان. او یک قایقران غیور است که انگلیسی‌ها برای تخریب چهره‌ی او، وی را خطرناک‌ترین دزد دریایی! خلیج فارس معرفی کرده بودند. میر مَهنا دُغانی به سلیمه می‌گوید: «همه‌ی دنیا برای پرنده‌ایی که عاشق نباشد، قفس است و یک لانه‌ی محقّر برای پرنده‌ی عاشق، یک دنیاست»

 

برداشت‌های آزادم از میان رمان‌ها و آثاری که خوانده‌ام. دامنه. این مورد ← رُمان "بر جاده‌های آبی سرخ″ نوشته‌ی زنده‌یاد نادر ابراهیمی. (پنج جلد در سه مجلّد) نشر روزبهان. ص ۴۰ .شب: دامنه و مدرسه

 

شب‌های مدرسه( ۱۸ ) نوشته‌های دامنه به خط توحید

سورِن کی یِر کگارد متألّۀ دانمارکی می‌گوید: «نیایشِ نادرست می‌کوشد خدا را بفریبد، گمان می‌کند خدا تغییر می‌پذیرد... گویی می‌توان خدا را متقاعد کرد و یا در برابر او به چانه‌زنی و تملُّق پرداخت. انسانی که بدرستی نیایش کند متواضع است و هر چیزی را، به خدا ارجاع می‌دهد... نیایش کاری‌ست که انسان انجام می‌دهد تا خدا در وجود او عمل کند.»

 

برداشت‌های آزادم از میان رمان‌ها و آثاری که خوانده‌ام. دامنه. این مورد ← "نام‌آوران فرهنگ معاصر″ تدوین شهاب عباسی. ص ۳۶. شب: دامنه و مدرسه

 

شب‌های مدرسه ( ۱۹ ) نوشته‌هایی از دامنه
 
انتظارِ پایانِ ظلم، اساس و جوهره‌ی پرستش خداوند است. سخی‌ست از پیامبر ص... . هدف، ارزش این را دارد که یک جاهایی رازنگه دار بود. (سخن یک سرگرد آمریکایی با یک سربازش که فهمیده بود خودکشی سرباز آمریکایی را کشته‌شدن در جاده‌ی الرُمادی عراق جا زدند!)
 
 
برداشت‌های آزادم از میان رمان‌ها و آثاری که خوانده‌ام. دامنه. این مورد ← رُمان «سیّدِ بغداد» نوشته‌ی محمد طعان، متخصص جراح و نویسنده‌ی لبنانی." صفحات ۲۵۳ و ۳۰. شب: دامنه و مدرسه.
 
 
شب مدرسه فکرت
غربِ غَرّه و غَرقه هم، از غزه هراسیده!
 
خانم "الیزابت وارن" نماینده‌ی سنای آمریکا از حزب دموکرات ایالت ماساچوست بالاخره راهبرد جنگی اسرائیل در غزه را خطای فاحش راهبردی و اخلاقی خواند. اینجا از نظر این سناتور (=عضو سنا) این راهبرد «باعث ایجاد فاجعه‌ی انسانی و مرگ هزاران غیرنظامی در غزه شده و ثبات منطقه در درازمدت را به خطر انداخته است.» پس، «دولت اسرائیل نباید بمباران در غزه را از سر بگیرد.»
 
اگر به همین سه چهار جمله‌ی این سیاستمدار غربی دقت شود کل حرف یکجا ریخته شده است. که از نظر من این است:
 
۱. استخدام لفظ ″فاحش″ که به معنی آشکار و زشت است. ۲. آوردن واژه‌ی "خطا" که نشان از غلط‌بودن تز نظامی نظام پادگانی اسرائیل است. ۳. بکارگیری "خطای اخلاقی" در بیان این سناتور که رفتار یک کشور را عمیقاً تقبیح می‌کند. ۴. درج "فاجعه" در حرفش که آثار این جنگ اسرائیل با انسان را قباحت خواند. ۵. تصریح در "مرگ هزاران غیرنظامی" علامت بزرگی در اهداف سردرگم اسرائیل در بمباران‌ها بود. ۶. و نیز ذکر خطرِ درازمدت ثبات منطقه که گویای این است آنچه اسرائیل انجام داده است عاید غرب نبوده است. چونکه هر جنگی اگر واقعاً سرنوشت‌ساز باشد، باید به ثبات بینجامد، اما این موردِ غزه، برعکس بوده است.
 
اشاره: بنده در طول این نزدیک ۵۰ روز جنگ، در تمام تحلیل‌هام آوردم اسرائیل همّه‌ی داشته‌های خود را با این نبرد، نابود می‌کند و در هر سه سطح می‌بازد ۱. در میدان بمباران.۲. در افکار عمومی جهان ۳. مهمتر در ساختار سیاسی نظام. به‌زودی این دُمل چرکش در هر سه سطح بیرون می‌زند. من که دارم می‌بینم که زد. اینجا را ببینید متن از دامنه‌ی توحید است. شب مدرسه فکرت.
 
 

کارِ فردِ دانا

حجت الاسلام آقای محسن فقیهی (زاده‌ی ۱۳۳۱ قم) رئیس مؤسسه‌ی دارالثقلین ولی عصر عج در دیدار اعضایی از "پارلمان مستقل بین المللی قرآنی"  ازجمله آقای دکتر "عبدالمجید بن حبیب" استاد دانشگاه تلمسان الجزائر حرف مهمی زد. شاید برای شما -خواننده‌های احتمالی این شب‌نوشتِ من- چندان مهم ننباشد اما من مهم دیدم. ایشان یعنی حاج شیخ محسن فقیهی (که من دقیق نمی‌دانم در حوزه برای وی عنوان مرسوم "حجت الاسلام"  به کار می‌گیرند یا "آیت الله" چون نمی‌شناسم‌شان) این حرف سنگین را گفت: "شرط اول تبیین و تبلیغ، علم است. تبلیغِ آدمِ جاهل، همواره به ضرر بوده است. البته باید عامل هم شود تا تأثیر کامل بگذارد." اینجا در واقع این حرف به نظر من سه تا پایه دارد: علم، جهل، عمل. و زیبا اینجا که نه تنها تبیین را که حتی تبلیغ را مشروط به علم کرد و کارِ فردِ دانا. دامنه‌ی توحید.

 

استان‌های عصبانی ایران!
طِبنا (=خبرگزاری سلامت) گزارش کرد اینجا پنج استان اردبیل، آذربایجان غربی، زنجان، همدان و خراسان (=شمالی) در سال ۱۴۰۰ به ترتیب "عصبانی‌ترین استان‌ها" بودند. استان‌های البرز، قزوین، کهگیلویه و بویراحمد، چهارمحال و بختیاری و گیلان در مرتبه‌ی بعدی قرار داشتند. استان‌های سیستان و بلوچستان، هرمزگان، بوشهر، خوزستان و خراسان جنوبی نیز، از کمترین آمار نزاع برخوردار بودند. بگذرم. داوری ندارم. فقط بگویم لابد ملاک و معیار این آمار، این بود چقدر مردم با هم دعوا و مرافع می‌کنند. خاطره بگویم روزی -سال ۱۳۸۳- مشهد مقدس میدان ۱۵ خرداد -فلکه ضد- خیابان منتهی به فرودگاه، از فروشنده‌ای، دو جعبه همبرگر خواستم بخرم که ببرم باباقدرت (=کَمپ تفریح) بخوریم. بسته‌ی ۳۰ در ۱۰۰ داد به من، نگاه افکندم و گفتم این نه، ۶۰ در ۱۰۰ بده که گوشتش بیشتر باشد و سویا و خِرت و پِرتش کم. دیدم با لهجه‌ی مشهدی  دارد دادوقال بپا می‌کند. از آنجا که شنیده بودم که می‌گویند مشهدی‌های دعوایی‌اند! (به عبارت محلی مازنی: کِره‌کَف! و گردِن‌دَکتِه!) که من نمی‌دانم واقعاً هستند یا نِه!!!؛ گفتم از منِ زایرِ امام رضا ع شرم نمی‌کنی، از خودِ این بارگاه حضرت رئوف ع هم، بی‌باکی؟! فکر کنم خلع سلاحش کرده بودم؛ حاشیه‌اش را حاشا کنم. لَحن از نوع پرخاش، نازل نموده بود چون. دامنه‌ی توحید.
 

 

اَشیاء نه، اَشیاع

چین تابوت‌ها و افزار شخصی ۲۵ شهید (=عنوان شهید را منبع خبر ذکر کرد نه من) خود را به موزه سپرد؛ اینجا اینان کشته‌شدگان در جنگ کره بودند. جنگی که در ۲۵ ژوئن ۱۹۵۰ آغاز و در ۲۷ ژوئیه ۱۹۵۳ به ترکِ مخاصمه ختم شد. چین درین جنگ اینجا، پشتیبان حکومت کمونیستی کیم ایل سونگ بود که با آمریکا و حکومت وابسته‌اش در کره جنوبی، می‌جنگید؛ کره‌ای که قبلا" تماماً -هر دو کُره- در تصرف ژاپن بود. خواستم رسانده باشم چین -که خدا برای‌شان موهوم است و حتی نامفهوم- این‌چنین به داشته‌های سربازهای خود وفادارند پس؛ حتی اگر یک تارِ مو، یک دندانه‌ی شانه، یک کاغذ کاهی، یک ترکشِ یادگاری، یک آینه‌ی جیبی، یک تِکّه پول سکّه‌ای و یک نیم‌نامه‌ی عشق‌وعاشقی از شهیدتان دارید، اَشیاء فرض نکنید، آن‌ها شیء و کالا نیستند، اَشیاعِ (=عینِ پیروان و یاران) و کارنامگان شهیدند و شایسته‌ی مُطاع (=فرمانبُرداری) و پاسداری. دامنه‌ی توحید

 

دو قضیه‌ی مرحوم مصباح
 
این روزها دو چیز می‌گویند:
 
 یکی این ← که مرحوم آیت‌الله آقای محمدتقی مصباح -البته به نقل از فرزندش حجت الاسلام آقای مجتبی مصباح- اینجا از مرحوم امام برای رفتن خود به جبهه پرسیده که امام به او فرموده: «هر موقع، خودم رفتم، بر شما هم تکلیف است که بروید.»
 
دیگر این ← که حجت الاسلام آقای محمدتقی فاضل میبدی -البته وی مورد وثوقم نیست- نسبت به حرف فرزند مرحوم مصباح گفت اینجا نبود و خبر ندارد، ولی گفت در دهه‌ی ۶۰ که خودش در سپاه مسئولیت داشت- مصباح در آن دهه‌، نه ارتباطی با امام داشت و نه جنگ را قبول. و به طلاب موسسه‌ی «در راه حق» هم اجازه نداده بود به جبهه روَند. او نیز گفت مصباح در سال ۵۶ بعد از درگذشت دکتر شریعتی -که امام همه را از اختلافات علیه‌ی دکتر برحذر داشت- مصباح در برابر تز امام ایستاد و گفت «آقای خمینی به نظر خودش، من هم به نظر خودم». میبدی همچنین گفت از مقامات شنید که بعد از شهادت حجت الاسلام فضل‌الله محلاتی، آقای محسن رضایی نزد امام رفت که حجت الاسلام محمد محمدی عراقی -داماد مصباح یزدی- را نماینده‌ی امام در سپاه کند که امام فرمود در سپاه جای افرادِ مصباح نیست."
 
از نظر من -البته بر فرضِ درست‌بودن این مسئله- مرحوم مصباح در قضیه‌ی اولی نباید برای جبهه‌رفتن خود، پرسش و استفهام می‌کرد. در «کارِ خیر» -آن هم جبهه و جهاد- به قول حافظ «حاجتِ هیچ استخاره نیست. خون هیچ کس هم، از خون رزمندگان رنگین‌تر و شیرین‌تر نبود. اما در قضیه‌ی دومی، جواب مصباح نشان استقلالِ رأی‌اش بود، نیز حقِ آزادی عقیده، مشیء و منشش. تبَعیت به معنای تقلید کورکورانه که نیست. دامنه‌ی توحید

 

امام محله

یک همایشی در جمکران برگزار شد با اسم: «به قله نزدیک می‌شویم»؛ آنجا این را مطرح کردند امام محله باید از جنس خود مردم باشد و برای آنان، گره‌گشا. من به عنوانِ نوِی امروز بر خوردم تحت این نام: «مسجدِ جامعه‌پرداز» که شاید منظورشان این باشد امام محله، به‌روز، مردم محله‌ی خود را بشناسد و زبان گفتگو با اهالی را بلد باشد. نیز گفتند میان مسجدی‌ها باید مباحثه‌ی جدی و آزاد برقرار باشد اینجا و حتی حاصل مباحثات از سوی آنها در جامعه مطرح شود. خُب، خیلی‌هم خوب است. البت از دید بنده دو پیشنیاز، نیاز است یکی امام محله امامِ همه‌ی محله باشد و مدار دایره‌ی خود را به دور تمام مردم بگسترانَد و در حصار تنگِ مسجد فقط، حبس و منحَصر نمانَد. دیگری مباحثه‌محوری باید چارچوب داشته باشد و شامل مسائلِ مبانی و موردی شود. تحتِ «دستور از بالا» نباشد که خشک و دیوان‌سالارانه بگویند این گونه شوید، آن گونه نگردید. به قله، موقعی راه خواهند پیمود که دستورمحوری مسیر را سنگلاخی نسازد. به تعبیر رهبری معظم -که امروز در جمع بسیجیان مطرح فرمودند- صِفَت و سِمَت هر دو مهم است. آری؛ سَمت و سوی هر کسی با صِفَت و سِمَت (که هر دو جنبه‌ی معنوی و علمی و اخلاقی دارد) مشخص می‌شود. دامنه‌ی توحید.

 

اَ چرا با نجیب چنین کرد آن مدرسه!!!
من معمولاً روزانه روزنامه‌ی «اطلاعات» را می‌خوانم. امروز نیز چنین نمودم و چیزی جذاب -و درعین‌حال تأسف‌بار- دیدم. اینجا موضوع از چه قرار است؟ خاب صبر کن عرض می‌کنم. ازین قرار است آقای «نجیب ...» -که چند سال پیش، جوانی‌اش را در شهر مشهد مقدس سپری کرده بود- مدرسه‌اش به علتِ ملیّتِ افغان بودنش، کارنامه‌ی تحصیلی بهِش نداده بود، اما او حالا فوقِ تخصص جرّاحی عروق در شهر دوسلدورف آلمان شده استُ یکی از سه متخصص در اروپاُ به مهارت «جوش‌ و‌ لحیمِ رگِ گشاد‌شده‌ی محلِ واریس» شُهره. پروفسور «نجیبِ ...» سرتیمِ یک سری دیگر از پزشکان هم گردیدهُ سونوگرافی‌ها را از سر تا دُم با تحمل، دید می‌زندُ عیوبِ عروق را تشخیص می‌دهدُ و بیماران را با مدارا و مساوا،مداوا می‌نماید. اگر کسی وادادگی رگی در ماهیچه‌ی پا، یا دستش داشته باشد، او معتقد است یکی‌اش به سبب ایستاده‌ْحرف زدن در کلاس استُ یا هر جای دیگه؛ و به قول دکتر محمدعلی فیاض‌بخش -نویسنده‌ی ثابت روزنامه‌ی اطلاعات- ناشی از «حرفِ زیادی زدن» نیز می‌باشد؛ که هر کس این مرَض گرفته باشد یک ماهیچه‌بند بر او لازم می‌شود. دامنه‌ی توحید.

 

مردم کمتر متضرر شوند؟!

شفاآنلاین امروز (جمعه ۱۰ آذر ۱۴۰۲) اعلام کرد نشست ۱۰۶ مجمع عمومی فرهنگستان علوم پزشکی ایران تشکیل شدُ آقای سید علیرضا مرندی -رئیس آن- گفت «مهاجرت پزشکان و سقف پرداختی‌ها بسیار نگران‌کننده است و اعتماد پزشکان به پشتیبانی نظام سلامت از آنها به عنوان حرفه‌مندان، کاهش یافته». اینجا او گفته باید تلاش کنیم مردم کمتر متضرّر شوند و شرایط پزشکان نیز بهتر شود. «سلامت معنوی» هم به قول وی، باید به عنوان بُعد چهارم سلامت، جایگاه خود را در نظام سلامت پیدا کند.


فکر می‌کنید من می‌خواهم چه بگویم؟ این چهار تا را: ۱. هم می‌خواهد جانب پزشکان بایستد، هم سمت مردم. این شده شیوه‌ی سالوسانه‌ی دولتمردان. ۲. پزشکان مگر از بیت‌المال دانشگاه، به مدارج خود نائل نیامدند؟! بنابراین چنین حقی ندارند خدمت به خلق در کشور را ترک کنند به خارج فرار کنند. این اسمش فرار از مردم است، نه مهاجرت. مثل کوه باید جلوِ چنین پزشکان فراری ایستاد و آنان را مجبور به بازپس‌دادن دیْن کرد زیرا با امکانات کشور به مدرک رسیدند. ۳. سلامت معنوی -یا از نظر من همان زندگی توأمانِ مادی و اخلاقی- اقدام ستوده‌ای است؛ باید از اهلش مدد گرفت. مانند مربیان تربیتُ طلاب اخلاقُ بزرگان معتمد مذهبی هر شهر و دیار. ۴. این که گفت مردم کمتر متضرر (=زیان‌دیده) شوند! یعنی وقتی کسی رفت مَطب و برگشت، سرکیسه نشود از سوی دکترُ از سمتِ دارو، که واقعیت را خود مرندی -طبیب معتمد دفتر رهبری- می‌داند زیانکاران هستند که زیاندیدگان را می‌چاپند. و، وَه، چه هم فرطُ زیاد واروست، هم سیستم پزشک و بیمار. هم سیر دارو و درمان. دامنه‌ی توحید.

 

کار کِله کِه ندارند!

آقای میکائیل باقری «مدیرکل قرآن، عترت و نماز وزارت آموزش و پرورش» از چیزی به اسم «نمازیار» !!! در مدرسه‌ها سخن راند و از دانش‌آموزان خواست صوت نماز خود را در سامانه بارگذاری کنند تا از صحیح‌‌بودنِ قرائت نماز خود اطمینان حاصل کنند. اینجا گویا تاکنون حدود ۵۲ هزار نفر بارگذاری کرده‌اند و ۱۱ هزار صوت هم توسط نمازیاران بررسی شده است.

 

آقای «میکائیل» انگار می‌خواهد نقش جناب عزرائیل ع را بازی کند! این آخه چه طرح !!! و خط‌خطی‌کردنی !!! است که از بیکاری بلد نیستید دست به چه کاری بزنید. از قدیم یک عده، تا شک می‌افتادند نمازِ مردم را پیش می‌کشیدند که ببیند چند تا غلط دارند و چه جاهایی وَلاَ الضَّالِّینَ را خوب نکشیده‌اند! و صمد را ثمد تلفظ ننموده باشند. بگذرم. شما حالا حساب کن این‌همه دانش‌آموز این مُلک، صوت‌شان را نمازیاران!! -یک شغل جدید که تازه شنیدم من این اشتغال نوین را- بخواهند بررسی کنندُ نمره دهندُ، تازه مجدد اگر صوت نخواهندُ وَ وَ وُوُ ...، چه میزان ساعت صرفُ، چه اندازه فرصت اتلافُ، چه رقم پول هزینهُ و اضافه‌کاریُ و و وُوُ... ! که نمی‌شود. کارْکِله کِه ندارند! بگذرم. دامنه‌ی توحید.

 

صداوسیما همچنان در صدر

مرجعیت خبری صداوسیما حدود ۴۲ و اندی ٪ بود در سال‌های مقارن، حالا این رقم با این که ۳۷ و اندی ٪ شده است اینجا اما همچنان در مقایسه با سایر رسانه‌ها، در صدر است. این آمار توسط ایسپا (=مرکز افکارسنجی دانشجویان ایران) ارائه شد: در سال ۱۳۸۳ سازمان صداوسیما با بیش از ۷۰ درصد، انتخاب نخست مردم برای کسب اخبار بود. طی ۱۷ سال بعد روندش به ۴۵ درصد رسیده بود و اینک (که آبان‌ ماه ۱۴۰۲ انجام شد) با آن که به زیر ۴۰ درصد رسیده است، اما باز نیز مرجعیت خود را بالاتر از دیگر رسانه نگه داشته است. برین اساس سازمان صداوسیما با ۳۷.۹ درصد در جایگاه نخست قرار دارد. شبکه‌های اجتماعی مَجازی با ۳۱ درصد رتبه‌ی دوم را در اختیار دارند. شبکه‌های ماهواره‌ای نیز ۸ و خورده‌ای درصد، در اُفتِ فاحش قرار گرفته است. خواستم بگویم من در مورد سیما داوری قطعی ندارم چون اگر هم به‌ندرت پای تلویزیون بنشینم اغلب مستند و وحوش و طبیعت می‌بینم و رادیو نمای آوا. اما این قابلیت را قدر بداند سیما و خود را برای یک جناح خرج نکند که آنجا را دالان دلیری‌های نداشته‌ی خود سازند. این سازمان مال انقلاب اسلامی است، نه جناح راست جمهوری اسلامی و بدتر از آن در یدِ هرزه‌هایی که بویی از هنرپیشگی نبرده‌اند و آن جا آخور و جیب‌بُری خود کرده‌اند. و وقت دفاع از انقلاب، به زیان آن سمت ضد انقلاب می‌غلتند. بگذرم.. دامنه | توحید طالبی.

 

دنگ و فنگِ قشنگ

ای وای! چه تحولی عظیم!!! در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی با ابلاغ وزیر ایجاد شد!!! خبر با دنگ و فنگ را قشنگ و با واژگان بکاوید: "با برگزاری جلسات متعدد و بررسی‌های صورت‌گرفته در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی درباره‌ی ضرورت تغییرِ نامِ «معاونت مطبوعاتی و اطلاع‌رسانی» وزارت ارشاد، و در پیِ موافقت سازمان اداری و استخدامی کشور، با ابلاغ محمدمهدی اسماعیلی وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی، عنوانِ «معاونت امور رسانه‌ای و تبلیغات» جایگزین عنوان «معاونت مطبوعاتی و اطلاع‌رسانی» شد. اینجا دیدید؟ چه زیروزبَری صورت دادند! اسم یک معاونت را از یک عنوان به یک عنوان نو تغییر دادند. تغییرات و تحولات که می‌گفتند همین‌ها بود که دارند انجام می‌دهند. یک روز یک دولت می‌آید وزارت بازرگانی را منحل می‌کند روزی دیگر دولت دیگری می‌آید آن را دوباره ایجاد می‌کند. یک موقعی حجت‌الاسلام عبدالله نوری وزیر کشور آن دولت لیبرالی! کمیته انقلاب اسلامی را منحل -بخوانید محو کرد و نیرو انتظامی ساخت، روز دیگر همان دولت به گمانم بود که نهاد خادم جهاد سازندگی را در وزارت کشاورزی ادغام -بخوانید منهدم- کرد. حالا دولت ۱۳ هم، اسیر همان سیر صوری و سور و ساتی شده است. این اسم آن را عوض و آن اسم این را عوض (به محلی: دَگِش) می‌کند. به داد مردم برسید که همان به داد انقلاب رسیدن حساب می‌آید. وَر ندهم کار هم می‌کنند، اما کم. و اغلب هم نابلدند. دامنه | توحید طالبی دارابی.

 

خاطره از مرحوم آیت‌الله مشکینی

 

نقل است روزی مرحوم آیت‌الله مشکینی می‌خواست در مقر سپاه فارس سخن گوید. ماشین پیکان حاملش در جاده‌ی شیراز - جهرم به گله‌ی گوسفندی خورد و یک گوسفند تلف شد. حاملان مشکینی نگه داشتند تا صاحبِ گله را  راضی کنند. پول هم نداشتند. جیب‌هایشان را همگی گشتند، پول‌ها را روی هم گذاشتند. صاحبِ گوسفند، قیمت تعیین کرد. مبلغ را به او دادندُ مرحوم مشکینی هم لَب به نصیحت بُردُ گفت:

 

"شما چند نفر، مسلح بودید و صاحب گوسفند هم یک چوپان ساده و تنها در بیابان بود. به راحتی می‌توانستید او را تهدید کنید و به راه خودتان ادامه دهید، ولی این کار را نکردید... وقتی دیدم دارید سعی می‌کنید که مرد چوپان را راضی کنید، امیدی در دلم زنده شد که نیروی مسلحی به وجود آمده است که با وجود داشتن قدرت به دنبال آن است که چوپان یک گله را راضی کند و پول گوسفند تلف‌شده‌ی او را بدهد... این روحیه‌ی سپاهی‌هاست که حق‌الناس را رعایت می‌کنند."

 

نکته: این پند و اندرز آقامشکینی -رحمت الله-  مرا یاد  سخن مهم حضرت فاطمه‌ی زهرا -سلام الله علیها- اندخته که این شب‌ها، دل به مصائب آن بانوی مقتدا و پیشوا ریش و تنگ است؛ «فَرَضَ اللّهُ الاِیمانَ تَطهیراً...» خداوند ایمان را برای پاک کردن از آلودگی واجب فرمود. این حاملان رزمنده‌ی مشکینی نیز، از ایمان خود تبعیت کردند و به کسبِ رضایت از یک چوپان در بیابان اصالت بخشیدند.  پست شده - پنجشنبه, ۲۳ آذر ۱۴۰۲، ۱۱:۴۰ ق.ظ . دامنه‌ی توحید.

 

دامنه‌های یک مویه‌ی دائمی

گیریم وقتی بر درِ حضرت کوثر سلام الله علیها رفتی خواستی بیعت بِستانی، اما به چه قیمتی؟ به قیمت زدنِ دُختِ عظیم‌الشأن حضرت نبی صلوات الله؟ خواستی ازین طریق، دوست «صدیق» خود را خلیفه‌ی نبی خدا ص کنی؟ یعنی واقعاً می‌شود با سیلی‌نواختن بر دختر ۱۸ ساله‌ی پیامبر ص -که بَضعه و پاره‌ی تنش بود و چندین بهار، عمْرِ پربرکت لازم داشت تا راهنمای امت شود و مفسر دین اسلام و پیشوای مسلمانان- به قدرت رسید؟! حضرت کوثر س را زدی، با خودِ سوره‌ی کوثر پس چه کرده‌ای؟ این سوره از که و چه صحبت می‌کند؟ تو -شماره‌ی دو- بدان که هم عترت را سیلی زدی و هم قرآن را. که چه؟! که رفیق خودت را بر امام علی ع -آن اَنَفس (=پربهاءترین) جان و نفس پیامبر غلبه دهی؟! درین شیوه‌ی سیّئه‌ی کسب قدرت، چه سود بود؟! شیعه هنوز هم خویشتندار آن اتفاق و رویداد خشن است، زیرا وحدت مسلمین را مایه‌ی حیات می‌داند و عامل انسجام، و دست به تفرقه نمی‌زند. وگرنه، نحوه‌ی برائت ازین قُبحی که کردی سوزناک‌تر ازین بود که سوگواران فاطمه‌ی مرضیه س قرن‌ها داغ آن روز را در سینه دارند. این سوگواری خویشتندارنه‌ی همه‌ی دلدادگان و باورمندان مکتب و مَنهَج حضرت زهرا سلام الله علیها قبول درگه باری‌تعالی. ۲۵ آذر ۱۴۰۲ : دامنه‌ی توحید.

 

تریاک میانمار (=برمه)

آن زنه یادتانه؟ «آنگ سان سو چی» را می‌گویم همانی که جایزه‌ی صلح نوبل به او داده بودند که الِکی و الَّکی به هر کی می‌دن! اما همو تا به قدرت رسید و رهبر میانمار شد، مسلمانان را به دستور او آتش زدند، آواره کردند، از کشور بیرون راندند. البته زنه چوبش را زود خورد و خود به زندان افکنده شد، چون ارتش کودتا کرده بود و او را سرنگون و راهی زندان نمود. حالا همین کشوری که زنی جانی را نوبل می‌دهند، طبق گزارش سازمان ملل، درین سال، یعنی ۲۰۲۳ به بزرگترین تولیدکننده‌ی تریاک در جهان تبدیل شد. منطقه‌ی مرزی «مثلث طلایی» بین میانمار، لائوس و تایلند مدت‌هاست کانون تولید و مواد مخدر، به‌ویژه مت‌آمفتامین و تریاک شده است. سال گذشته حدود ۷۹۰ تن تریاک در میانمار تولید شده است. کشت خشخاش در میانمار انگار خوش‌شان آمده است. منطقه‌ی اصلی کشت هم ایالت "شُان" است که ائتلاف گروه‌های مسلح اقلیت‌های قومی، علیه‌ی دولت حاکم، در آنجا فعال شدند. ایالت "شُان" یک‌چهارم مساحت میانمار است؛ پر از دره‌ها و تپه‌های پوشیده از جنگل. لابد جون می‌ده برای کشت خشخاش. توی عمرم بوته‌ی خشخاش را قبل از انقلاب در زمینی در اوس‌صحراپیش، دیده بودم. آن هم در جلوِ چشمان ما خردسالان آن دورهُ و دورُبَر، ژاندارمری آمده بود همه را کَندُ بُرد. دامنه‌ی توحید.

 

چرا منگ درسِ کلاس بشیریه بودم؟!

گروه "گنجشک درنده" وابسته به اسرائیل گویا پمپ‌بنزین‌های سراسر ایران را مختل کرد؛ هجوم هکری. چند سال پیش، آغاز دهه‌ی هفتاد، وقتی پای درس استاد دکتر حسین بشیریه توی مبحث جامعه‌شناسی سیاسی در دانشگاه تهران گوش می‌سپردیم، یک واژه مرا پاک منگ می‌کرد؛ سایبرنتیک. موضوع اصلی این دانش بررسی «ماهیت کنترل در انسان، حیوان و ماشین» می‌باشد؛ آری کنترل. بعد که پیش آمدیم، شخصاً فهمیدم بشیریه درست جهان پیش رو را حدس می‌زد که نبرد اصلی آینده، سایبرنتیکی است، نه لزوماً فیزیکی و رودررو و تن به تن. من حتی تلفظ مفهوم سایبرنتیک برام سخت بود چه رسد به کارکرد مخفی آن. امنیت در لایه‌های هزارلا جاساز است. باید تمام زوایا مورد حساسیت باشد، حتی اگر ۱۰ سال، ۱۰ سال در کشور هیچ اتفاقی روی ندهد. مثلاً سوئیس، چقدر می‌گویند امن است و بی‌طرف، و شده کشوری برای بایگانی ایمنِ پول‌های پولداران جهان. اما همین نظام -که گویا هرگز در آن مدعی‌اند جنگی رخ نخواهد داد- بالاترین رفتار امنیتی و نظامی از خود بروز می‌دهد و بودجه‌ی خوبی برای مانور نظامی و ارتش و افزارآلات جنگی کنار می‌گذارد. بگذرم. اگر داخلی در اخلال سوخت دست ندارند، که بعید می‌دانم، لااقل این حوزه‌ی به‌شدت مرتبط با امنیت روانی جامعه، باید عین عنکبوتِ هشت چشم، دید و دیدبانی داده شود. دامنه‌ی توحید.

 

برم کوتلتم را بخورم شکمم تا به غرغر نیفتاد!

همین دقایق قبل خواندم که ۴۳ نماینده‌ی مجلس از استان‌های شمال‌غرب کشور امروز ۲۸ آذر ۱۴۰۲ با امضای نامه‌ای به حجت الاسلام سید ابراهیم رئیسی رئیس‌جمهور، خواستار انتقال آب خلیج فارس به دریاچه‌ی ارومیه شدند. گویا دولت هم شنیدم دارد روی این پیشنهاد یا پروژه! مطالعه می‌کند. من فقط از سرِ اِعجابِ عجیب، مانند مردم ایران که وقتی شگفت‌زده می‌شوند ندایی مقدس سر می‌دهند و پناهنده‌ی آن مقام معظم عاشورا می‌شوندُ می‌گویند: «یا اباالفضل»، ندا سر دهم: یا اباالفضل. یادم نرفته روزی روزگاری دیربازی مرحوم حجت الاسلام اکبر رفسنجانی دیرزمانی مردم را با دو بلوف ناب و فریبنده‌ی خود مشغول داشته بود: یکی: کویرزدایی از ایران. دومی: ایجاد کانال کشتیرانی بین خزر و خلیج فارس از راه کندن زمین. برم کوتلتم را بخورم شکمم تا به غُرغُر نیفتاد. دامنه‌ی توحید.

 

واقعاً ازین خبر چیزی حالیم نشد

در سراج ۲۴ یک مروری داشتم. این عبارت توجه‌ی مرا جلب کرد. بدون تصرف و دخل، نقلش این است:

 

«چهارمین رویداد بزرگ ملی سواد فضای مجازی با رویکرد خبر جعلی در عصر پسا حقیقت به همت سازمان فضای مجازی سراج برگزار شده و طی آن مفاهیم و آموزه های این عرصه توسط اساتید برجسته کشور مطرح شده و شرکت کنندگان در برنامه های متنوع و پویش های مختلف آن حضور فعال خواهند داشت.»

 

من که واقعاً ازین خبر چیزی حالیم نشد. برم پیِ کارم. گویا این جور فضاها سواد خاص می‌خواد. «عصر پساحقیقت»؟؟؟ چه عبارات سخت! آن هم از سوی مؤسسه‌ی سراج. یک آقای سراج داشتیم تهران که اهل تحلیل روز بود؛ این سراج را ولی خبر ندارم که «پساحقیقت»! بلد استُ شناساندن خبرِ جعل.

 

دعای مؤمن چه می‌شود؟!

خوب معلوم است که چه می‌شود. امام سجّاد -علیه السلام- تکلیف مؤمنین را معلوم کرده است. فرموده است: مؤمن از دعای خود یکی از این سه نتیجه را می‌گیرد:

 

یا برایش ذخیره می‌شود،

یا در دنیا برآورده می‌شود،

و یا بلایی که می‌خواست به او برسد، از او دور می‌شود.

 

(تحف‌العقول‌ص۲۸۰)

دامنه‌ی توحید

 

حجت‌الاسلام شیخ محسن قرائتی به نقل «ادیان نیوز» میان دانشجویان رفتُ حرف‌های گله‌آمیزی گفت. جا دارد به این گفته‌های آقای قرائتی یک دقت‌های صورت گیرد. مثل این حرف‌هایش:

 

«بزرگ‌ترین محل تجمع اسلام‌شناس‌ها در جهان، قم است؛ بچه‌های قم باید بهترین بچه‌ها باشند، حال باید دید بچه‌های قم چطور تربیت‌شده‌اند، اگر خوب بودند که الحمدالله. اما اگر خوب نبودند یعنی حوزه کم‌کاری کرده است. او نیز گفت بیشترین کتاب طهارت را در حوزه نجف نوشته‌اند ولی کثیف‌ترین کوچه‌ها، کوچه‌های نجف است! ... ده‌ها هزار فاضل حوزوی در قم هستند و ده‌ها هزار دانش‌آموز دبیرستانی هم در قم هستند، عملاً رابطه‌ای بین طلاب و دانش‌آموزان نیست، منتظر دعوت نمانید... ما آمدیم امتحان خبرگان بدهیم گفتند شما راجع به گوشت فلان پرنده یک رساله بنویس! گفتم نه من این گوشت رو خوردم نه بابام، نه الان مشکل مملکت این گوشت هست!»

 
جدا ازین گلایه‌ها به نظرم بزرگترین گله‌گذاری از حوزه این است که بیشترین حوزوی‌ها حاضر نشدند پس از اکمال تحصیل به سمت مردم در نقاط مختلف مملکت بروند. حال آن که قرآن در آیه‌ی «نفْر» (به سکون فا) دستور می‌دهد وقتی فقیه و دانای دین شدید به سوی مردم بازگردید و آنها را علم و دین و اخلاق بیآموزید. زیان این یکجانشینی طلاب در قم چنان زیاد است که بآسانی نمی‌توان از کنارش بی‌تفاوت و خنثی رد شد. آقای قرائتی هم شاید منظورش این باشد حوزه میان مردم نمی‌رود. یادمان نرفته است علمای بزرگ اوائل انقلاب هر کدام نور برای یک شهر و منطقه بودند مانند شهید صدوقی، شهید دستغیب، شهید مدنی و... که هر یک کوشیدند ملجاء و مرجع شرعی مردم باشند. دامنه‌ی توحید 

 

نهضت بالای نهضت!!!

خبرنگار خانم "فرزانه احمدی‌منش" از آقای مجید سلطانی -مدیرعامل شرکت مخابرات ایران- گزارش کرد که او گفت: "ما نهضت توسعه‌ی فیبر نوری را در مخابرات دنبال می‌کنیم و اکنون به دنبال نهضت توسعه‌ی اقتصاد دیجیتال در مخابرات هستیم."

 

من تا یادم است ذهنم انباشت شد از انواع نهضت: نهضت آزادیبخش الجزایر. نهضت آزادیبخش فلسطیین. نهضت آزادیبخش میندانائو فیلیپین. نهضت جنگل میرزا کوچک خان. نهضت ملی نفت. نهضت اسلامی مرحوم امام خمینی. حزب نهضت آزادی مرحوم مهدی بازرگان. نهضت سوادآموزی. نهضت مسکن. حالا هم نهضت مخابرات!!! ماندم که دیری نمی‌پاید خواهیم شنید نهضت لبو. نهضت جغور بغور. جَغور بَغور. نهضت چنگال (=جغندر) و شاید نهضت حمام‌سابی راه بیفتد. آخه لفظ نهضت برای خودش مقدس است و آرمان عقیدتی پشت و پَسش خوابیده. نمی‌دانم چرا هر که سر از بالین بر می‌دارد برای کار خود ازین لغت دهن پرکن استفاده می‌کند (=بخوانید سوء استفاده) راستی نهضت در لغت، به معنای حرکت، انقلاب، جنبش و خیزش است.

 

تراکنش تا این حد از یک فرد؟!

من در خبرگزاری اقتصادی ایران ۲ دی ۱۴۰۲ از قول آقای کامران منصور (مدیرکل مبارزه با فرار مالیاتی و وصول و اجرای ویژه شهر و استان تهران) خواندم تعدادی اشخاص حقیقی در یک صندوق قرض‌الحسنه "..." (به دلیل عدم اتصال به بانک مرکزی که "محملی برای اختفای فعالیت‌های اقتصادی فراریان مالیاتی" تبدیل شده است) تراکنش پولی انجام می‌دهند. درین راستا بیش از ۱۹ هزار نفر فاقد پرونده‌ی مالیاتی شناسایی شدند. فقط در تراکنش مبلغی بیش از ۴۷۰ هزار میلیارد ریال شناسایی شده است. تراکنش تا این حد از یک فرد؟! اینجا جمهوری اسلامی ایران است، یعنی باید گلوی این جور افراد لقمه‌ی حرام راحت الحلقوم نباشد، نه بر عکس. بگذرم. دامنه‌ی توحید.

 

همه کوتِرمِرغانه قایده
 
من «مملکت» را معمولاً می‌خوانم. دیروز دیدم نوشت هر عدد تخم‌مرغ در احجام مختلف «۴۵۸۰ تومان» است. خب، تا این جای کار حرفی ندارم. نرخ هم می‌دانم نوسان که هیچ، شناور است! مردم هم دیگر کامل فهمیدند قیمت هر چیز، تقریباً دیروز ارزان‌تر از امروز، و امروز ارزان‌تر از فردا است. دیشب حین برگشت رفتم یک شانه‌ی بسته‌بندی‌شده‌ی مدرنِ تخم‌مرغ خریدم، آوردم خونه، خواستم نیمرو کنم. چون از گشنگی غش کرده بودم. بازش که کردم دیدم همه کوتِرمِرغانه قایده. دونه‌ای بالای ۵۰۰۰ تومان افتاد. زنگ زدم به کارخانه‌ی بسته‌بندی‌اش با کد ۰۶۶ که بگویم چقدر شما مهندسیِ مردمِ سَر کلاه بیِشتِن رِه بلدین! (ترجمه: چقدر شما در گول‌زدن مردم خیال می‌کنید وارد و ماهرید.) سر و تَهِ تخم‌مرغ را با جعبه کاملاً پوشاندند و هر چه پِسپلوک تخم‌مرغ بود چیدند لای آن، که حجم یک کال مرغانه توسط خریننده! دیار نباشد. معاش، بدون معاد می‌دانید چه جهنمی بپا می‌کند؟! بگذرم. گوش شنوا مگر سراغ داریم! دامنه‌ی توحید.. 
 

کمی برای معرفی و شناخت رضا سراج

 

حدس می‌زدم آقای علی اکبر احمدیان رئیس شورای عالی امنیت ملی و رئیس سابق ستاد مشترک سپاه که حجت‌الاسلام سید ابراهیم رئیسی با برکناری آقای علی شمخانی به این پست منصوب شد، آقای «رضا سراج» (=علوی) رئیس اسبق سازمان بسیج دانشجویی سپاه را در آن نهاد امنیتی، جای دهد. و جای داد؛ به عنوان «سخنگو و معاون ارتباطات دبیرخانه‌ی شورای عالی امنیت ملی».

 

آقای رضا سراج را می‌شناسم. سپاهی، دارای صبغه و سابقه‌ی اطلاعات و امنیت، تحلیلگر، مطلع، از شاخص‌های پنهان جناح راست، از نظر اخلاقی فردی فروتن و از نظر دانش سیاسی، سطح بالا و چیره‌دست. به لحاظ جناحی، تقریباً شخصی جانبدار جدی منظر حاکمیتی. از سخنران‌های ثابت محافل محرمانه و بلوک‌بندی‌شده، چهره‌ای مذهبی‌تمام و آرام و درون‌گرا. او مدتی هم در دهه‌ی ۹۰ رئیس دانشکده‌ی «اطلاعات و امنیت» بود. درین فاز دارای تئوری‌هایی هم هست... . بگذرم. حضورش در این پست مهم جدید، به تحلیل من، ۱. میزی برای پرش به سطح بالاتر در نظام است. ۲. نظارت مؤثرتر امنیتی بر محیط آن نهاد که مُشرف بر سیاست در ایران می‌باشد. دامنه‌ی توحید.

 

چشم باز کند یا ببندد!

حجت‌الاسلام سیدهاشم حسینی بوشهری رئیس جامعه مدرسین حوزه علمیه قم گفت : «اگر روحانیت چشم خود را ببندد، دشمن از همه سو هجمه وارد می‌کند و یکی از این هجمه‌ها جدا کردن روحانیت از بدنه جامعه است.»

 

آقای بوشهری! این چه حرفی هست که می‌زنی؟! روحانیت چشم را باز هم کند، باز دشمن هجمه می‌کند. همچنین بدنه‌ی جامعه، موقعی از روحانیت جدا نمی‌شود که روحانیت عین مستضعفین زندگی کند. برخی از روحانیون، زندگی باشکوهی برای خود درست کردند و پلّه‌ها از طبقه‌ی مستضعفین فاصله‌ی زیستی و درآمدی و طبقاتی گرفته‌اند. این کارِ اشرافی‌گری و دنیوی‌شدنِ برخی از روحانیون، سایر هم‌سِلکان خود را صدمه می‌زند و زده و کارایی آنان را کم کرده است. بگذرم. دامنه‌ی توحید.

 

مگر عقل داشت؟!
زینب سلیمانی، دختر شهید حاج قاسم دیروز ۷ دی ۱۴۰۲ گفت اسرائیل «عقل خود را از دست داده است». این حرف خانم زینب سلیمانی اشتباه محض است. مگر اسرائیل هیچ وقت عقل! هم داشت که تازه آن را از کف داده باشد؟! این پادگان نظامی غرب (= بخوانید: اسرائیل) بُنیانش از روز نخست بر خِرَد نبوده است، بر خُردکردن قلب و استخوان و جُمجُمه‌ی فلسطینیان بوده است. دامنه‌ی توحید.

 

دولتِ دستوری، خا باش!!!

حجت الاسلام سید ابراهیم رئیسی امروز (۹ / ۱۰  / ۱۴۰۲) یا دیروز گویا در قم گفت "اندیشه‌ی آیت‌الله مصباح در همه جا از جمله مراکز فکری و فرهنگی مورد استفاده قرار گیرد." کارَت را بکن آقای رئیسی. دولتِ دستوری، خا باش!!! ولی حق نداری در سطح اندیشه و برای اندیشه دستور صادر کنی. نه اندیشمند هستی و نه ریاست‌جمهور مملکت از چنین حقی برخودار است که فکرِ کسی را دستوریزه!!! کند. مرحوم مصباح که سهل است، حتی استاد مطهری آن متفکر بی‌مانند را هم، انقلاب قادر نبود بر هیچ مرکزی دستوریزه کند. جاهایی هم که کردند نتیجه نگرفتند. اگر خیلی بی کار شدی که وقت مفت و ارزان پیدا می‌کنی که برای اندیشه هم دستور!!! صادر کنی، به خودت یک نهیبِ بیدارباش بزن که یک سال و نیم دیگر مانده که آن‌همه ورق کپی برنامه‌ی شویِ انتخاباتی خودت را پیاده!!! کنی. چگونه جرئت کردی برای اندیشمندان دستور صادر کنی که از مرحوم مصباح استفاده کنند!! مگر مصباح از کسی استفاده می‌کرد! که حالا کار به ادای قرض رسیده باشد! کسی که هیچ کس را قبول نداشته باشد، نمی‌تواند برای "همه‌جا" و همه‌کس قابل بهره باشد. یاد بگیر رئیسی اندیشه و فکر، دستورپذیر نیست. دامنه‌ی توحید.

 

اگر دختر نباید درس بخواند... !!!

 

گویا هستند هنوز هم فرقه‌ها و نِحَل که قائل شده و می‌شوند درس‌خواندن دختران خلاف شرع است و مانع از تحصیل علم آنان‌اند. گیریم چنین فِرَقی یا افرادی یا قوم و قبیله‌ای یا حتی کشورهایی، مثلاً حق دارند چنین کنند و قصدشان هم ایجاد پاکی در محیط عمومی و مصونیت جامعه از اختلاص و زشتی است، اما اینان نیاز جامعه‌ی زنان را به متخصصین زن چگونه پاسخ می‌دهند؟! اگر دختر درس نخواند، پس مثلاً پزشکی امور بانوان به‌ویژه رشته‌های مرتبط با حریم عفت زن را چگونه حل می‌کنند؟! آنجا زن، به پزشک مرد مراجعه کند؟! این که بدتر است. جمهوری اسلامی ایران به مدد امام خمینی ره و فقیهان روشن‌ضمیر یکی از کارهای زیبایش حل این قضیه بود. اینک شاید بیش از ۵۰ در ۱۰۰ رشته‌های مهم دانشگاهی را، دانشجویان باهوش دختر تصاحب کرده‌اند و درین رابطه استعداد خود را هم به‌خوبی و عجیب به رخ کشیده‌اند. اگر دختر نباید درس بخواند! پس مشاغل خاص زنان را چه کسانی عهده‌دار شوند؟ مردان؟! این که نقض غرَضش فاحش است. فکر ناقص از تیر دشمن اهریمن، بیشتر صدمه به دین می‌زند. ۱۹ دی ۱۴۰۲. دامنه‌ی توحید.

 

 

نه؛ نه، اصلاً هم به این تیتر "تارومارِ تکفیری‌ها" در تمجید از وزارت اطلاعات صحّه نمی‌گذارم. حُفره‌های اطلاعاتی در کرمان رخ داده بود. این رخنه با سر و هم بندیِ کلمات در این اطلاعیه‌ی سوم واجا (=وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی ایران) درین روزنامه‌ی "کیمیای وطن" چاپ (۳۰ دی ۱۴۰۲) پوشش نمی‌خورَد و اصلاً با این شیوه‌ی اغراقی و غلط، چهل‌تیکه‌ای دوخته نمی‌شود که بتوانند زیرش خود را گرم گیرند. بگذرم. اگر چیزی درین روزنامه درست چینش شده باشد همان گوسفند است که در اصفهان، خیلی‌خوب پَروار (=چاق و چلّه می‌شوند) به خورد پولداران می‌روند. مستضعفین (=بخوانید: به ضعیفی کشیده‌شدگان) هرگز به این دام پرواری با این بی‌پولی پرّی به تن نمی‌تَنند. بازم بگذرم. دامنه‌ی توحید.

 

به جای زندان چرا خبرگان؟!!!

آقای شیخ حسن روحانی جایش در زندان است، نه خبرگان. فردی که لباس روحانیت را به تن کرده باشد نمی‌تواند همزمان هم قبله‌ی آمالش اروپا و آمریکا باشد و هم در کِسوت عمامه و عبا و قبا. تیپ فکری مانند دو حجت الاسلام سیدمحمد خاتمی و حسن روحانی به جای این که قال الباقر ع و قال الصادق ع کنند در موقعیت قدرت مجریه وِرّاج غرب شده بودند. نمی‌گویم زیست نداشته باشند؛ نه، زیست این دو، دیربازی‌ست که ژشت است. پنجشنبه ۵ بهمن ۱۴۰۲ دامنه‌ی توحید.

 

رُخ چپ‌های آمریکایی‌شده، زرد بود! زردتر شد!!!
 
این قماش چپ‌های دمدمی‌مزاج، دم از مرحوم نلسون ماندلا می‌زدند، آنقدر هم لاف و اِفاده که انگار شب نزد ماندلا بودند و روز پیش مرحوم چه‌گوارا. اما از وقتی آفریقای جنوبی -زادگاه ماندلا- به لاهه شکایت برد تا اسرائیل اشغالگر را در جنایت جنون‌آمیز و جهنمی‌اش علیه‌ی فلسطینیان در باریکه‌ی غزه، تنبیه کند، این چپ‌های هُرهُری‌مسلَک دَم نزدند؛ در عوض برای اسرائیل دُم جنباندند و حامی این رژیم جعلی شدند و تا توانستند نسبت به دو جنبش مقاومت «حَماس» و «جهاد» دریده‌گویی کردند و چرت بافتند. اینان، اینک بدتر از خودِ سران مُضحک اسرائیل، مَضحکه‌ی عام و خاص شدند. رأی امشب دادگاه لاهه علیه‌ی اسرائیل بدجور لکه‌ی ننگ بر چهره‌ی این دین‌ستیزان اروپاگرا و آمریکاگرا نواخت؛ لکی که با هیچ آبغوره‌ای! محو نمی‌شود و پیسی هم می‌گیرد. بدا به حال هویت‌باخته‌ها که حتی حاضر شده بودند به خاطر بُغض به انقلاب اسلامی، مقاومت یمن، لبنان، فلسطین و اساساً جبهه‌ی گسترده‌ی نبرد دفاعی علیه‌ی آمریکا در منطقه را لای ادبیات و لجن‌پراکنی‌های فضای مجازی خود به استهزاء بگیرند و از روی لجاجت جانبداری از اسرائیل کنند و حتی آمریکا را «ناجی» جهان جا بزنند. نمی‌گویم چنین افرادی باید تارومار شوند، نه؛ اصلاً و ابداً. باید فکر غلط و غربزده‌ی چنین اشخاصی به وسیله‌ی نقد و نظر، تارومار گردد. فکر و رفتار این افراد چنان است که بمب‌های کور ارتش اسرائیل هست. رُخ چپ‌های آمریکایی‌شده، زرد بود، زردتر شد!!! دامنه‌ی توحید.

 

وطن‌دوستی درست است
وطن‌پرستی غلط است
پَرستش به علت اصل توحید (=اقرار و عمل به یگانگی) فقط مختصّ آفریدگار متعال است. هر پرستشی غیر از ذات حق، باطل و نادرست و شرک است. اگر کسی بخواهد برای وطن -که لغت فارسی آن میهن است- ایثار کند و بدان وفا، باید وطن‌دوست باشد. وطن‌پرست لفظی‌ست غلط. البته آنانی که به شکل شِداد و غِلاظ دم از وطن‌پرستی می‌زدند! بارها و بارها در آزمون عمل مردود شدند؛ نه برای از دست‌دادن کوه و جلگه و مرز و استان و بلاد و رود به بیگانه توسط دو شاه خائن پهلوی، به دفاع از گستره‌ی میهن برخاستند و نه در وقت دفاع مقدس، یک نارنجک کمر بستند. نارنجک پیشکش، یک قُمقُمه‌ی جنگی هم به فانُسخه نبستند. فانسخه پیشکش، بر کمربند نزدند. دامنه‌ی توحید.
 

هفت لایه‌ی خودت را می‌شناسی!!!

فرض خودمان را در آزمایشگاه انسان‌شناسی تشریح کنیم فکر می‌کنید چند لایه هستیم؟ معمولاً می‌گویند ۷ لایه. حالا چی هست این هفت تا؟ اینا:

طبع

نفس

قلب

روح

سرّ

خفی

أخفاء

 

طبع که با مزاج مرتبط است.

نفس که با میل رابطه دارد.

قلب که همسایه‌ی دیوار به دیوار عشق و محبت است.

روح هم با اُنس رفیق است.

 سِرّ هم که می‌دانید بر وصال چشم دوخته است.

 خفی و أخفا که نامش داد می‌زند، پیچیدگی دارد. بازکردنش وقت می‌برَد در صحن. ولی بدانیم دو لایه‌ی شگفت‌انگیز وجود انسان است. دامنه‌ی توحید.

معلم + روحانی + روانکاو

آقای محمود سالاری -معاون امور هنری وزارت ارشاد- در یک نشست «شورای سیاست‌گذاری» گفت: «اولین و مهم‌ترین انگیزه ما تربیت نسلی آگاه، آبرومند، باانگیزه، امیدوار، پرتلاش و باایمان است.»  ولی آقای سالاری گویا نمی‌داند تربیت نسل، آن‌هم بارآوردن آنان با این شش صفت، نه کار وزارت ارشاد که کار زیربنایی خانواده، نهادهای تربیت و مراکز آموزش است. اگر معلمان باسواد و کاردان تأمین مالی شوند بهترین کسانی‌اند که می‌توانند در تمام کشور به مأموریت کادرسازی و تربیت نسل بروند. این کار حتی اگر فقط به روحانیون و طلاب طرح هجرت هم واگذار شود باز هم یکنواختی و تک‌بعدی بودن روش تربیت، کِرختی و زدگی ایجاد می‌کند و نسل نو آن را برنمی‌تابد. تنها تلاشی که در آن معلم آگاه + روحانی اهل مدارا + روانکاو ماهر توانا -که البته خود از خطر خیالبافی خالی باشد- دست در دست هم دهند، وافی به مقصود است. دامنه‌ی توحید.
 

داد، آزاد، شاد

رباعی ۳۷ رودکی تکان‌دهنده است؛ دست‌کم برای من. اول پرده‌برداری رباعی، سپس نکته‌پردازی رباعی:


با داده قناعت کن و با داد بزی
در بند تکلُّف مَشو، آزاد بزی

در بِه ز خودی نظر مکن، غصّه مخور
در کم ز خودی نظر کن و شاد بزی


نکته‌پردازی رباعی:

من این طور می‌فهمم این شعر را. برداشت آزاد می‌کنم:

مصرع ۱ : آنچه خدا به تو داده و بخشیده طبع قناعت بگیر و با داد یعنی عدالت زیست کن و به حضرت دادگر اعتماد و اعتقاد کن.


مصرع ۲ : خودت را اسیر سختی‌ها (در این جا یعنی تشریفات و تظاهر) نکن و آزادانه زندگی کن.

مصرع ۳ : وقتی روز و روزگارت بِه و درخشان است دریغ مَورز و از خودی‌ها صرف‌نظر نکن، کمک کن. غصه‌ی مال و منالت را نخور که اگر مدد برسانی، کم می‌شود. نه؛ چنین نیست. به قول قرآن لَن تَنالوا البِرَّ حتّی تُنفِقوا مِمَّا تُحِبّون.


مصرع ۴ : اگر کمبود پیدا کردی از غم خود صرف‌نظر کن، شادمان باش و خدا را بخواه که گشایش افکند در کارت.

پیوست:

برگردان فارسی آیه‌ی ۹۲ آل عمران در داخل متن بالا:

«هرگز به نیکی نمی‌رسید تا زمانی که از آنچه دوست می‌دارید انفاق کنید»

 

عکس از وبلاگ «دستوار»

شب مدرسه فکرت

در پناه عترت

به قلم دامنه‌ی توحید

در آستانه‌ی غمبارترین شب خاندان اهلبیت .سلام الله علیهم. قرار داریم؛ شبی که امام واجب‌الحُرمه حضرت موسی بن جعفر .علیهما السلام. مولا و باب حوائج امام کاظم را سالیان سال در کُنج تاریکی زندان نَمور به دور از هر نور نگه داشتند بر بدن پاکش جفا کردند. زندانبانی بسیار بی‌ادب بر او گماردند که بر امام عزیز و عظیم‌الشأن‌مان، سخت گیرد؛ سندی بن شاهک؛ آن چهره‌ی کریه تاریخ. فردی جلّاد و فاقد تمام آنچه یک انسان باید حداقلی از آن داشته باشد.

 

امام کاظم را چرا این نام خواندند! بی‌جهت که نبود. آنقدر کظم غیض می‌کردند و آنچنان خودنگه‌دار در برابر بدی‌های انسان‌های بی‌تقوا بودند که این صفت مختص آن امام مُفترض‌الطاعه شد. امامی که همواره انسان را فرا می‌خواند که عقل نیمی از زندگی است. نیز توصیه می‌نمود هان! هر کسی را فقر و نداری حیرانش کند، غنا و توانگرى سرمستش مى‌سازد. منبع.

 

می‌خواهم درِ یک انتقاد را هم بگشایم. به ساحت مقدس آن امام هُمام که عشق عظیم پیروان را به خود جلب کرده است، خودِ شیعیان هم ستم می‌کنند. هر جا بُقعه‌ای می‌بینند، گنبدی، امامزاده‌ای، وقتی در شجره‌ی آن در می‌مانند، فوراً از عجز، انتساب آن را به امام کاظم متصل می‌کنند می‌گویند این امامزاده فرزند امام کاظم است! آنقدر هم زیاد امامزاده و اولاد نسبت دادند به آن حضرت، که انگار آن امام، ۱۴ سال در زندان دُژم نبودند. این ظلم به امام است و حتی اهانت به آن مقام. روح امام کاظم امشب در دل ما زنده شود تا قلب ما که سرشار عشق و انباشت حوائج است به حزن این شب، به آرامش و رفع حاجت برسد. تسلیت.

هیئت مُصلحین

مرحوم آیت الله العظمی بروجردی برای اصلاح حوزه‌ی علمیه «هیئت مُصلحین» تشکیل داده، اعضای آن را خودِ آن مرجع نصب کرده بود تا مأمور اصلاح حوزه شوند. اهل دانش اگر خود خواستند، خود بیابند اعضای آن هیئت مُصلحین مهم را. برای اطلاعات بیشتر ر. ک : ص ۴۷ دایره المعارف مصور جعفر شیرعلی نیا. دامنه ۲۹ تیر ۱۴۰۳ .

 

و

Notes ۵
پست شده در يكشنبه, ۱ بهمن ۱۴۰۲
بازدید ها : ۴۸۱
ساعت پست : ۰۸:۰۵
مشخصات پست

نوشته های سلمان صالحی

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی

مندرجات این صفحه فقط نقل است، نه نظرات رد یا تأیید دامنه:

...    پروفایل سلمان صالحی: متن‌های "سلمان صالحی" و سایرها در دامنه:

سلمان صالحی هستم:

-۱- فکرهای خسته

صحن سلام و عرض ادب و احترام. هیچ با خود پیچ خورده‌اید که چرا اسلام در بسیاری از امور، اساسا" دستور ندارد؟! بلکه دستورش این است مردم، آزاد باشند و به قول صاحب «اسلام و مقتضیات زمان» (ص ۲۹۱) "به اصطلاح تکلیفی در آن امور نداشته باشند". جواب، جامعیتِ اسلام. درست شنیدند، آری؛ جامعیتِ اسلام باعث است همه‌جا دستور ندهد به بشر. فقط فکرهای خسته، چون خیلی خیلی خیلی آماده‌ی وسواسی‌شدن هستند، به این مسئله‌ی بارز اسلام، صدمه می‌زنند.

 

 

دین مقدس اسلام در هر حال -و حتی در حال حاضر- بیش از هر چیز دیگر، به قول صاحب «امدادهای غیبی در زندگی بشر» (ص ۵۱) از «ناحیه‌ی برخی از کسانی که مدعی حمایت از آن هستند، ضربه و صدمه می‌بیند». چرا؟ چون بدترین جدایی دین از هرچیزی، جداییِ دین و دانش است. فقط فکرهای خسته، تعادل بشری را برهم می‌زنند؛ یکی، دین را از دانش جدا می‌کند و دیگری، علم را از ایمان. هر دو اسمشان آسیب‌رسان است. من، "سلمان صالحی" هستم. آماده‌ام و آمده‌ام که فهمم را بنویسم. امروز دیروز و حتی فردا، به قول صاحب "هبوط در کویر" (نمی‌دانم کدام صفحه) «گرسنگیِ فکر» از «گرسنگیِ نان» می‌تواند فاجعه‌بخش‌تر باشد. و حالا من یا نمی‌نویسم!!! یا اگر می‌نویسم، پیاپی‌نویسِ صحنم. از چالش بر سرِ متنونم هم بیمی ندارم. چون بیمه‌ی عمرِ دین و دانشم. پس؛ تا چاپ‌های عصر و شب حتی شاید "وسط مَسط" بازنیز می‌آیم که اگر کسی را "دلتنگم" یافتم، دلگشادش!!! سازم. (۲۸ مرداد ۱۴۰۲) تمام قسمت ها در ادامه:

دیدن یا نوشتن نظرات : ۰
پست شده در يكشنبه, ۱ بهمن ۱۴۰۲
بازدید ها : ۴۸۱
ساعت پست : ۰۸:۰۵
دنبال کننده

نوشته های سلمان صالحی

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
نوشته های سلمان صالحی

مندرجات این صفحه فقط نقل است، نه نظرات رد یا تأیید دامنه:

...    پروفایل سلمان صالحی: متن‌های "سلمان صالحی" و سایرها در دامنه:

سلمان صالحی هستم:

-۱- فکرهای خسته

صحن سلام و عرض ادب و احترام. هیچ با خود پیچ خورده‌اید که چرا اسلام در بسیاری از امور، اساسا" دستور ندارد؟! بلکه دستورش این است مردم، آزاد باشند و به قول صاحب «اسلام و مقتضیات زمان» (ص ۲۹۱) "به اصطلاح تکلیفی در آن امور نداشته باشند". جواب، جامعیتِ اسلام. درست شنیدند، آری؛ جامعیتِ اسلام باعث است همه‌جا دستور ندهد به بشر. فقط فکرهای خسته، چون خیلی خیلی خیلی آماده‌ی وسواسی‌شدن هستند، به این مسئله‌ی بارز اسلام، صدمه می‌زنند.

 

 

دین مقدس اسلام در هر حال -و حتی در حال حاضر- بیش از هر چیز دیگر، به قول صاحب «امدادهای غیبی در زندگی بشر» (ص ۵۱) از «ناحیه‌ی برخی از کسانی که مدعی حمایت از آن هستند، ضربه و صدمه می‌بیند». چرا؟ چون بدترین جدایی دین از هرچیزی، جداییِ دین و دانش است. فقط فکرهای خسته، تعادل بشری را برهم می‌زنند؛ یکی، دین را از دانش جدا می‌کند و دیگری، علم را از ایمان. هر دو اسمشان آسیب‌رسان است. من، "سلمان صالحی" هستم. آماده‌ام و آمده‌ام که فهمم را بنویسم. امروز دیروز و حتی فردا، به قول صاحب "هبوط در کویر" (نمی‌دانم کدام صفحه) «گرسنگیِ فکر» از «گرسنگیِ نان» می‌تواند فاجعه‌بخش‌تر باشد. و حالا من یا نمی‌نویسم!!! یا اگر می‌نویسم، پیاپی‌نویسِ صحنم. از چالش بر سرِ متنونم هم بیمی ندارم. چون بیمه‌ی عمرِ دین و دانشم. پس؛ تا چاپ‌های عصر و شب حتی شاید "وسط مَسط" بازنیز می‌آیم که اگر کسی را "دلتنگم" یافتم، دلگشادش!!! سازم. (۲۸ مرداد ۱۴۰۲) تمام قسمت ها در ادامه:

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی

مندرجات این صفحه فقط نقل است، نه نظرات رد یا تأیید دامنه:

...    پروفایل سلمان صالحی: متن‌های "سلمان صالحی" و سایرها در دامنه:

سلمان صالحی هستم:

-۱- فکرهای خسته

صحن سلام و عرض ادب و احترام. هیچ با خود پیچ خورده‌اید که چرا اسلام در بسیاری از امور، اساسا" دستور ندارد؟! بلکه دستورش این است مردم، آزاد باشند و به قول صاحب «اسلام و مقتضیات زمان» (ص ۲۹۱) "به اصطلاح تکلیفی در آن امور نداشته باشند". جواب، جامعیتِ اسلام. درست شنیدند، آری؛ جامعیتِ اسلام باعث است همه‌جا دستور ندهد به بشر. فقط فکرهای خسته، چون خیلی خیلی خیلی آماده‌ی وسواسی‌شدن هستند، به این مسئله‌ی بارز اسلام، صدمه می‌زنند.

 

 

دین مقدس اسلام در هر حال -و حتی در حال حاضر- بیش از هر چیز دیگر، به قول صاحب «امدادهای غیبی در زندگی بشر» (ص ۵۱) از «ناحیه‌ی برخی از کسانی که مدعی حمایت از آن هستند، ضربه و صدمه می‌بیند». چرا؟ چون بدترین جدایی دین از هرچیزی، جداییِ دین و دانش است. فقط فکرهای خسته، تعادل بشری را برهم می‌زنند؛ یکی، دین را از دانش جدا می‌کند و دیگری، علم را از ایمان. هر دو اسمشان آسیب‌رسان است. من، "سلمان صالحی" هستم. آماده‌ام و آمده‌ام که فهمم را بنویسم. امروز دیروز و حتی فردا، به قول صاحب "هبوط در کویر" (نمی‌دانم کدام صفحه) «گرسنگیِ فکر» از «گرسنگیِ نان» می‌تواند فاجعه‌بخش‌تر باشد. و حالا من یا نمی‌نویسم!!! یا اگر می‌نویسم، پیاپی‌نویسِ صحنم. از چالش بر سرِ متنونم هم بیمی ندارم. چون بیمه‌ی عمرِ دین و دانشم. پس؛ تا چاپ‌های عصر و شب حتی شاید "وسط مَسط" بازنیز می‌آیم که اگر کسی را "دلتنگم" یافتم، دلگشادش!!! سازم. (۲۸ مرداد ۱۴۰۲) تمام قسمت ها در ادامه:

-۲- زندگی کورکورانه

سلمان صالحی هستم. صحن سلام و عرض ادب و احترام. مگه هدفِ فلسفه چیست؟ کسب معرفت و سپس داخل‌شدن به بصیرت در حقیقت. در حال حاضر بشر با این تقسیمات کلی (نه تمامی) دارد خود را برای زندگی هوشمندانه در برابر زندگی کورکورانه و مادیگرانه آماده می‌کند؛ بشرِ دین‌طلب و دنبال معنویت. که عبارتند از: ۱. متافیزیک؛ شامل حقایق انسان، طبیعت، خدا. ۲. شناخت‌شناسی؛ همان نظریه‌ی معرفت که پیِ چیستیِ شناختِ انسان درباره‌ی اشیاء است. ۳. منطق؛ قوانین استدلال‌ورزی و احتجاج عقل‌پسند و معتبر. ۴. اخلاقیات؛ مَحک‌های داوری اخلاقی. ۵. زیباشناسی؛ سروکار با زیبایی و جمالات. ۶. ارزش‌شناسی، یکی از پیشرفت‌های اخیر که بحث از ارزش می‌شود. علاوه بر این شش شاخه؛ با زیرشاخه‌هایی مثلِ فلسفه‌ی اجتماعی، روان‌شناسی همان علم‌ُالنفس، که در زمره‌ی علوم خاص است. من، سلمان صالحی این نوشته‌ام را وامدار دکتر خانم فرناز کرمانی ناظرزاده هستم (صفحات ۷۱ تا ۸۱) که مکتب‌های فلسفیِ ساتیش چاترجی را به فارسی برگردان کرده است. اینک درین نوشته، گفته‌ی اصلی من این است زندگی کورکورانه در سایه‌ی این نوع هدف‌گذاری، غروب می‌کند؛ زیرا به نظر من (البته در تطبیق با خیلی از فلسفه‌جویان) این است در گسترده‌ترین معنی و حتی از نظر لغت‌شناسی بهترین معنی فلسفه همان عشقِ به دانش است که کوریِ آدم را زائل و عقل و شرع و عشق و عقیده و عرفانش را از زوال می‌پَرّانَد. این "وسط مَسط" اگر کسی به وجود نفسش نپردازد، بداند تمام تلاش‌های بعدی او به‌کلی بلاوجه همان پوچ و عبَث می‌مانَد. این، برای چاپ عصر است، چون عصر فرصت من، استثنائاً امروز صرفِ کاری دگر است. پس، تا شب، چاپ بعدی می‌آید وسط.


-۳- شجره حتی برای شُتران

سلمان صالحی هستم. صحن سلام و عرض ادب و احترام. ببین که اَعراب به اَنسابِ دنیایی، چقدر اهمیت می‌دادند! برای حفظ نژاد حتی حاضر بودند دست به هر وسیله‌ای دراز کنند. آنان به قول صاحب «تقریرات فروزانفر» (ص ۳۹) برای اسب‌های اصیل و شُتران خود، شجَره می‌نوشتند. این رفتار، بعداز تهوُّر و دلاوریی که نسبت به شکست حکومت روم و ایران کسب کرده بودند، تشدیدتر شد. زیرا همان طور که شجاعت و دلیری را به‌نهایت در خود داشتند، باورشان شده بود نژاد و خون‌شان نیز از همه برتر است. آنقدر درین راه تاخت زدند که حتی نزدیکی سلمان فارسی (سلام الله علیه) به رسول الله (صلوات الله علیه و آله) موجب دلخوری آنان و برخی صحابه شده بود. اما اسلام، بر این تفاخر جاهلی خط بُطلان کشید و جای آن ملاکِ اَکرمیّت افراد در میزان اَتقیٰ‌بودن نشانْد. من بر این باورم اسلام از جای خوبی شروع کرد، اولین کارش این بود اوراق جاهلیت را بر دیوار کوبید؛ زیرا هیچ ضربه‌ای مُهلک‌تر از جهل و بدتر از آن، ندانستنِ ندانستن نیست. بشری که حتی پیام‌های محکم اسلام را در خودِ موطن وحی شنیده بود، باز سمت و سوی جاهلی خیز برداشته بود؛ تا حد عقبگرد که برای شُتران شجره و تبارنامه می‌نوشت! من، سلمان صالحی معتقدم نفیِ جاهلیت نژادی، عینِ «لا»ی «لا اله» در شعار لا اله الا الله است که باید بر مسلمان بی‌وقفه اثر گذارَد. یک خطر که امروزه ایران را تهدید می‌کند خُرده بر قوم عرب است که این هم جای خود همان خوی نژادی دارد؛ نه عرب‎ستیزی صحیج است و نه ایران‌ستیزی.

 


سلمان صالحی هستم -۴- وجهه‌ی اِدباری هر چیزی. صحن سلام و عرض ادب و احترام. همه‌ی ما شنیدیم که احادیثی کثیر سرمنشاء فساد را شیطان دانسته‌اند. این شیطان در عربی، همان شاطان در زبان عِبْری است که معنی دشمن می‌دهد. صاحب «قرآن‌شناسی، چاپ الَست» (ص ۴۲۲) اما، وِجهه‌ی اِدباری همان نگونساری هر چیزی را معنای موسّعی از شیطان می‌داند. حتی در نقل‌هایی آن را میکروب و آلودگی وصف کرده‌اند. این موجود همیشه می‌خواهد خود را در جلد دیگران بچسباند و کُرسی خدا را در دل بشر بشکند و خود بر تخت آدم سلطنت کند. من سلمان صالحی معتقدم شیطان موجودی جنگجوست و اِستتار بالایی بلد است. زیاد پیش آمده در گلاویز با شیطان شکست خوردم؛ هم به این خاطر که زورگویی قُلچماق! است و هم وقتی کسی را ضعیف و تحت تصرف، گیر آورَد فن نوین می‌زند و با ضربه‌ای فنی خاکش می‌کند. به قول صاحب «شاهنامه»: ″هر آن کو گذشت از رَهِ مردمی / ز دیوان شِمُر، نَشمُر ز آدمی″ اینک هر کس از رَهِ مردمی بگذرد، بداند به وِجهه‌ی اِدباری یعنی پشت و پا زدن به ملت و نگونساری خود دچار گردیده است. من باورم این است ملت ایران مقدسات را نه تنها احترام می‌گذارَد که اعتقاد هم بدان دارد. هزاران مثال برای این حرفم وجود دارد: نذری، زیارت، قدمگاه، خانقاه، پرده‌نشین بودن بانوان، میل کربلا، عظمت حرم امام رضا علیه السلام نزد تمام ایرانی‌ها نشانه‌ی پرشور این حقیقت است. حتی عرف‌هایی کهن داریم که عفت عمومی مرد و زن را نشان می‌دهد. مانند کوبه‌ی نازک و کم‌صدا در دروازه‌های قدیم که معنی‌اش این بود کسی که پشت در، در می‌زند زن است پس زن باید برود در را به رویش باز کند. و یا کوبه‌ی کلفت و بَم‌صدا که مال مردان بود. به‌هرحال، هر کس این «رَهِ مردمی» را تخریب کند به قول بهترین شاهنامه‌نویس ایران، باید او را نه در ردیف آدم، که در شِمارِ دَدان و دیوان شمُرد، البته نه در ذات، در سمِت و صِفت و حال.

 


سلمان صالحی هستم -۵- اَسلم و اِسلام. صحن سلام و عرض ادب و احترام. بدیهی می‌بینم که کسی این را نداند که اسلام یعنی حالتی در فرد تا هرگز نافرمانی خدای نکند. و ایمان هم، ثبت و ثبوت دین است در قلب فرد. به قول صاحب المیزان شریف (ص ۴۶۲ ج ۱) تمثیل اسلام و ایمان مانند کعبه است با حرم. حرم زمینی به مساحت ۴۸ و خورده‌ای هزار کیلومترمربع اطراف کعبه است که ممکن است کسی در حرم باشد، ولی در کعبه نباشد، اما کسی که در کعبه (کانون این سرزمین) است لزوما" در حرم هم هست. پس کسی که در ایمان است حتما" در اسلام است ولی فردی که در اسلام است ممکن است در ایمان نباشد. این که می‌گویند فلانی در زمره‌ی صُلَحا هست، یعنی همین. یعنی اِصطفاء همان برگزیدگی شامل حالش شده است. مانند حضرت خلیل ابراهیم نبی علیه السلام. داستان آزمون آن پیامبر عظیم‌الشأن به نظر من جاانداختن گفت‌وگو بین خدا و انسان است. پروردگار ممکن است هر آن از روی لطف خاص، در خلوت و سِرّ، سراغ هر بنده‌اش برود و وارد گفت‌وگو با او گردد. عین گفتگوی ابراهیم (ع)  و خدا. من سلمان صالحی معتقدم اسلام چهار مرتبه دارد: ۱) "قبول ظواهر اسلام امر + نهی" ۲) انقیاد قلبی به اعتقادات حَقّه بدون حُقه به اضافه اعمال صالحه ۳) مستقرشدن ایمان در نفسِ فرد که قوای حیوانی را مطیع و رام می‌کند؛ یعنی چنان زندگی می‌کند که می‌فهمد او هرگز خدا را نمی‌بیند، ولی خدایش او را همواره می‌بیند. ۴) مرتبه‌ی نهایی، نهایتِ بندگی است که همواره حقِ عبودیت را در برابر خداوند به جا آورَد، یعنی تسلیم صرف پروردگار گردیدن که به قول مفسران بزرگ اسلام "این مقام، نهایت مراحلِ اسلام است" که برخی آورده‌اند در این مرتبه "دوستان خدا، نه خوفی بر آنان است و نه اندوهگینی، بلکه همیشه ملازم تقوی، زندگی برمی‌گزینند. پس؛ معناى اَسلم این است «در راه اسلام، استقامت داشته باش". نیز این است دین خود را به وسیله‌ی توحید، خالص بگردان. بقره‌ی ۱۳۱ قرائت و قرین‌کردنش در این بحث و حرف، سند است: اِذ قالَ لَهُ رَبهُ اَسْلِمْ قالَ اَسلَمتُ لِرَبِّ العالَمینَ. ترجمه‌ی منظوم امید امجد از این آیه این است: زمانی که رَبّش بفرمود نیز / که تسلیم من باش دور از ستیز // بگفتا که تسلیم گشتم درست / به تو ای که هر عالَمی زانِ توست. این بود جمع و تفریق اَسلم و اِسلام.

 


سلمان صالحی هستم -۶- فرزندان اسلام و راه رشد جامعه. صحن سلام و عرض ادب و احترام. تا مقتضیات رشد جامعه فراهم نباشد، جامعه‌ی دینی هم شکل نمی‌گیرد. چنین جامعه‌ای به قول صاحب «الحیات» (ص ۱۲ راه خورشیدی) جامعه‌ای صرفاً «شعاری-شعائری» نیست، بلکه «جامعه‌ای است که در آن، وسائل رشد انسان باشد، و موانع نباشد.» من سلمان صالحی معتقدم هر گاه مقتضیات رشد، موجود و موانع رشد، مفقود باشد، آن زمان، زمانِ تعادل است. و آن تعادل و وُسطایی، موقعی شکل می‌گیرد که آن تعریف شگفتی‌ساز از زنده‌یاد علامه محمدرضا حکیمی نسبت به اسلام را لمس کرده باشیم؛ همان که گفت: اسلام، «کاستنِ حق هیچ انسانی را روا نمی‌دارد.» چرا؟ واقعاً چرا؟ جوابش نزد امام صادق علیه‌السلام است که هرچه شگفت‌انگیزتر، فرموده است: «مسلمانان، همه فرزندان اسلام‌اند.» با این توجه، میان فرزندان اسلام و راه رشد جامعه، رابطه برقرار است. برهم‌زدن این رابطه، همان کاستن از حقوق مردم است که اسلام آن را منع داشته است.

 


سلمان صالحی هستم -۷- رَه پیغمبر. صحن سلام و عرض ادب و احترام. رهاننده‌ی درست ما، دین و دانش است که همان رستگاری‌جُستن است. این دو دریچه که بازِ باز باشد، روح و روان نِژَند .همان پژمُرده. نمی‌گردد و فهم ویاز می‌گیرد. اگر تا این جای حرف من، مقبول بود کمی با هم به جلوتر برویم. یاد گرفتیم .همان آموختیم. از شاعرین و شارحین که تیرگی دل را باید با آبِ گفتارِ حضرت پیغمبر .صلّی اللّه علیه و آله. شست‌و‌شو کرد. این از مستمندی‌مان کم می‌کند. من .سلمان صالحی. معتقدم صاحب معظم "شاهنامه" (ص ۸ در ستایش پیغمبر) بهتر از هر پنداندازی، این راه را آبپاشی کرد و ارشادمان را نِسیان نداد: "و گر دل نخواهی که باشد نِژند / نخواهی که دایم بُوی مُستمند // به گفتارِ پیغمبرت راه جُوی / دل از تیرگی‌ها بدین‌آب شُوی" دلیل اگر قرض کنیم همان بیت صدرش که در بخش «اندرستایش» سُرود: "تو را دانش و دین رهانَد درُست / درِ رستگاری ببایدَت جُست". لولای درِ حقیقت، من مطمئنم همینی هست که حکیمِ سخن ابوالقاسم‌مان گفت؛ در پیمودن راه حضرت ابوالقاسم‌مان .صلّی اللّه علیه و آله. از صباح نسیم‌ساز فلَق تا مغربِ حسرت‌بخش شفَق، فقط می‌شود با رَه پیغمبرِ شفقت، آدرس سحر سراغ گرفت تا طلوع بیداری صبح روز واپسش را برای بازدیدِ دوباره و دوباره و دوباره و هرباره، باز دید.

 


سلمان صالحی هستم -۸- دو فاضل. صحن سلام و عرض ادب و احترام. روبرو شدن با قرآن و دین برای یادگرفتن آن کاری شبیه کشیدن چوب کبریت بر کاغذ آتش‌زنه‌ی قوطی است. تا بر سطحش نکِشی افروخته نمی‌شود. قرآن و دین منبع فضیلت‌اند، تا فاضل نشوی فضل و فضلیت را هم نمی‌فهمی. به قول صاحب تفسیر ابوالفتوح (ج ۱۰ ص ۲۹۱) دو فاضل وقتی همدیگر را دیدار می‌کنند مانند آتش‌زَنه عمل می‌کنند. تردیدی نشایَد که دو فاضل، سه فاضل، هر فاضل اگر با هم برای اکتساب دیدار کنند، هر چه این فاضل فایده رسانَد، بداند فاضل روبرو و یا فاضل‌های حاضر در دیدار، فیض می‌رسانند. دیدار انسان با قرآن چنین است. فضلت را بالا ببر، آن گاه ببین از مخزن فضیلت چه عظمتی می‌بینی. با دانش خود سراغ قرآن را گیر، قرآن به حد علم فرد، به او افاده می‌دهد. کم‌برخوردار، با قرآن و دین ملاقات کنی، کم‌برخوردار باقی می‌مانی. قرآن معجزه‌اش این است از خواننده‌اش هر چه بیشتر دانش می‌طلبد که بتواند درکش کند. این کتاب، جهل و جهالت و جاهل نمی‌خواهد. من .سلمان صالحی. معتقدم قرآن حیات دارد، می‌فهمد کسی که به او رجوع کرده با چه میزان سواد و فضل، توان توشه‌برداری دارد. روی همین اُس، معتقدم صاحب تفسیر ابوالفتوح (ص ۷۴ صاحب ″آشنایی با علوم قرآن″ همان .علی اصغر حلبی.) بی دلیل نبوده که گفته بود می‌توان «از سوره‌ی حمد ۱۰ هزار مسئله استخراج کرد». آیا این استخراج، فضل نمی‌خواهد؟ این جاست  که باید با فضل به اسلام و کتابش قرآن، رجوع کرد؛ چنین نباشد حتی یک مسئله هم از سوره‌ی حمد نصیب نمی‌شود چه که، کمِ کمِ کمِ کمِ آن، بالغ بر ده هزارتا به قول امام فخر رازی. دو فاضل شویم برای هم؛ که شود قابل درک شویم برای هم.


سلمان صالحی هستم -۹- گفتارها. صحن سلام و عرض ادب و احترام. گفتارها اگر نماینده‌ی عقل باشد، فلسفه است. قلب را نمایان کند، عرفان است. از تپه‌های احساسات سرازیر شود هنر است. از اعماق ابهام بجوشد سؤال است. فقط زبان را نمایندگی کند حکایات است. مسیر شک بپیماید اسمش جنون و جوانی! است. مملوّ از ایقان باشد حرف پیران است. جزمیت آن را احاطه کرده باشد سخن سطوت قدرت است. با کرشمه جاری شود مال نازکنندگان است. در جلگه‌ی عبوس و اخم بریزد دردِ قلب فقر است. به قول صاحب «عدل الهی» (ص ۷) "هر موجودی بر اساس استحقاق و کمالش، از خیر بهره‌مند می‌شود". و من .سلمان صالحی. معتقدم گفتارها سرگردان اَدا شود، تیره‌تار باشد، عقول را خسته سازد، دل را کدر کند، روح را بیازارد. روابط را مشوّش گرداند، آکنده از پیچش باشد، از برهان فراری باشد، نوسان زیاد پذیرد، بلند بیان شود ولی تهی از پیام باشد، همه و همه در دسته‌ی گفتارهایی بسته‌بندی می‌شوند که گفته و ادا می‌شوند اما فاقد پیغامند. پس گفتارها مثل رود که در گوشِ زمین می‌گوید و ستاره از شب می‌شنود باید گویا باشد در غیر این صورت از جنس گفتارند ولی پیغام ندارند. اسلام از روز زایش در مکتبی آراسته شد که تمام پیامش را در قالب قرآن و حدیث .همان اهمیت گفتار در وجود انسان. پیغام کرد. به هم پیغام که می‌کنیم با هنرِ آن را میزان کنیم. زیرا؛ یک: گفتارها تمامی تفسیرپذیرند. دو: تفسیرها تمامی گفتارند. سه: به قول صاحب «مرگ؛ آن گاه که بیاد» (ص ۱۹) "خداوند مفسّر انسان است". نتیجه این است: انسان با گفتار و تفسیر حیات دارد؛ گفتارش، نباید گرفته شود، نباید گرفتاری ایجاد کند. نباید کذب را نمایندگی کند؛ گفتار باید کردار صاحب گفتار و شنونده‌ی گفتار را رنگ‌آمیزی کند.


سلمان صالحی هستم -۱۰- تنبیه / تنزیه. صحن سلام و عرض ادب و احترام. این جا قصد این است از مقصود یک نظریه‌ی دینی و سیاسی، به اتفاق همدیگر آشناتر شویم. روح این تئوری را بد رسانده‌اند. شاید به این خاطر که هیچ توجهی .یا با هدف یا بی هدف. به توضیح مؤلف کتاب (ص ۶ چاپ ۸) «تنبه الامه و تنزیه الملّه» ننموده‌اند. تنبیه .همان آگاهی‌رسانی. در نگاه آیت الله نائینی این بود ملت اول ضرورت دارد شریعت اسلام را بداند. بعد از این، وقتِ تنزیه .همان پاکسازی. است که مقصود این بوده مردم از الحاد، زندقه، بدعت، سلطه، زور، تباهی، فساد اخلاقی و... پاک و تخلیه شود. صاحب تفسیر «پرتوی از قرآن» (در بسیاری از صفحه‌ها) جوانب این نظریه را .که خود ترجمه‌اش کرده. در تفسیرش جای داد. من .سلمان صالحی. معتقدم هم مؤلف و هم مترجم، این نظریه را مقدمه‌ای برای تأسیس حکومت دانسته‌اند تا جامعه‌ی شیعی برای ظهور امام زمان .عجل الله فرَجهُ الشریف. از آن استفاده کند. لااقل به دو خاطر: یکم. نظریه‌ی شیعه هیچ گاه با سلطنت قابل جمع نبود و نیست. دوم. دموکراسی تا وقت ظهور، در محدوده‌هایی از امور دینی و سیاسی، قابل تطبیق و تلفیق است. این را تدوین که کردم تا این را بگویم هر فرد یا حزب و حلَقات اندیشه و سیاست بخواهد پیش از تنبیه، به تنزیه خیز بردارد کار را خراب کرده است. سویه‌ی دیگرش این است پس از تنبیه اگر کسی یا حزبی یا جریانی مقابل تنزیه جامعه بایستد، بداند جامعه‌ای چرک و مختلط می‌خواهد. تنبیه به تنزیه بدهی دارد و تنزیه در رهنِ تنبیه است. با این نظریه دستِ ملت در دستِ دولت است و دست دولت در دست ملت. زور در میان نیست. طبق این نظریه، تأسیس، تأسیسی صحیح نیست اگر در آن ضروریات شریعت طرح نشود، و همچنین ملت و جامعه از عیب‌های خانمانسوز پاک نشود. من .سلمان صالحی. جانبدار تنبیهی-تنزیهی شدنِ سیاست و حکومتم.


سلمان صالحی هستم -۱۱- روح مذهب، نه صِرف لفظ. صحن سلام و عرض ادب و احترام. به زعامت دین درآمدن به این معنا نیست که خودِ مذهب غایت باشد. هرگز. مذهب کارش به وحدت رساندن انسان با آفریدگار است .همان متحدشدن آفریده با آفریدگار. اگر یک دینداری .در این جا مقصودم فرد مسلمان است. به جرگه‌ی ایمان داخل شده است و عقیده‌اش را مذهب شکل داده است، بخواهد مذهب را بین خود و دیگران حائل کند او به قول صاحب «۲۸ سال راه رفته» (ص ۱۲۲ با ترجمه‌ی  میترا کامی) از مقصد بازایستاده است. من .سلمان صالحی. به روح دین ایمان دارم، نه به لفظ صرف آن. مذهب را پله می‌دانم، نه پشت بام؛ نردبانی است بالابَر برای رساندنِ فردِ مذهبی به خداوندِ آورنده‌ی مذهب. مذهب حتی در لغت جایی برای رفتن است. نه ایستادن. راه می‌برَد نه این که در راه بنشانَد و بایستاند و توقف دهد. .همان هروَله حالتی بین دویدن و رفتن به مانند پویه در فارسی. دست دیندار را برمی‌دارد به دست خدا می‌دهد. این همان حرکت جوهری است که صاحب "شواهد ربوبیه» (صفحه صفحه) در «اسفار اربعه" آن را کاواند. چگونه سیب، سرخ می‌شود؟ کسی سرخ‌شدن سیب را نمی‌بیند جوهرش حرکت دارد به سرخی. مسلمان هم حرکتش در درون مذهب حرکت است برای توحیدی شدن.

 


سلمان صالحی هستم -۱۲- مُقام و مَقام. صحن سلام و عرض ادب و احترام. علم اخلاق انسان را در مسئله‌ی مهم مُقام راهنمایی می‌کند .همان مدتی اقامت‌کردن در فروتنی و فضیلت و فرزانگی. هر گاه انسان در مرحله‌ی مُقام، کسب اعتبار کرد ظفریافته عبور نماید، آن گاه به قول صاحب «تشبّه» (ص ۱۲۵ ترجمه‌ی سایه میثمی) مَقام وی تعیین می‌شود .همان منزلت و رُتبت. عارفان هم، چنین تبادلی را تعیین می‌کنند. هر از راه‌رسیده‌ای را به مرتبه‌ی بالاتر عرفان راه نمی‌دهند. باید ممارست کند تا گام در بالاتر گذارد. من .سلمان صالحی. معتقدم در جهان این رابطه‌ی اخلاقی بر هم خورده است. کسانی به مرتبه‌ی مَقامی، رسیده‌اند که در مرحله‌ی مُقام، لیاقت آن را نگذرانده‌اند. ساده‌ی آن این است: ثروت، نفوذ، باج، منفعت، تقلب، جایی برای فضیلت باقی نگذاشته است که اخلاق بتواند مرحله + مرتبه را در میان انسان‌ها عمومیت، ساق و ثمر دهد. تا مرحله و فضیلت‌ها طی نشده، مرتبه و درجه و مَقام پیشکش می‌شود. فساد جهان ریشه‌اش در همین به‌هم‌خوردن است.

 


سلمان صالحی هستم -۱۳- تر و تازه بودن شیعه. صحن سلام و عرض ادب و احترام. مذهب شیعه به گواهی بزرگانِ نمونه‌ی این مکتبِ حَقه، همواره تر و تازه است. یک دلیل مهمتر این قضیه این است که علمای شیعه به قول روانشاد بدیع‌الزمان (ص ۵۴ تاریخ ادبیات به کوشش سید محمد سیاقی) در هر دوره‌ای "می‌توانند استنباطی از شریعت بکنند و دین را نو و نوین نگه دارند". من .سلمان صالحی. معتقدم یک روی مذهب، عشق به خداوند است و تدیُّن در اصل تعبُّد از روی عشق‌ورزی است .همان روحانیت و معنویت مجود در مذهب. که عقل و احساس پاک را میزان می‌کند. پس: مجتهدین باید این زیبایی مذهب را در نظر داشته باشند و همیشه خودشان جامع‌الشرائط و مستنبط بمانند تا با نواندیشی و دقت در سنت، مقلدین را در داخل زمان و مطابق با مقضیات عصر، نگه دارد.

 


سلمان صالحی هستم -۱۴- اول فهم است سپس ایمان؟ یا اول ایمان آن گاه فهم؟ صحن سلام و عرض ادب و احترام. گویا لغت‌شناسان لفظ ایمان را ریشه در اَمان می‌زنند که عِبری‌ست نه عَربی. معنی آن همان اطمینان. به قول محمدمهدی فولادوند (ص ۴۱۹ قرآن‌شناسی) کسی که اِکراه می‌کند ایمان بیاورد در واقع "رفاه‌طلب است و می‌خواهد لگام‌گسیخته باشد" .همان به قول وی: "بی‌بندوبار و پریشانگرد". من .سلمان صالحی. معتقدم ایمان، جنسی تعبُّدگونه دارد اما به شناخت احتیاج مبرم می‌برَد وگرنه دوام و بنیان آن باقی نمی‌مانَد. مِثل آن مَثَل مشهور است: مُریدی به فوتی (=باد دهن) می‌آید و به فوتی می‌روَد. آگاهی رسانده شود این مطلب که "آگوستین قدیس" .از علماء و آباء کلسیای قرون وُسطا. نظرش دیگر بود؛ او می‌گفت اول ایمان آور، آن گاه بفهم. برخی می‌گویند نه، اول بفهم، سپس ایمان آور. من .سلمان صالحی. اما بینابینم. ایمان‌وفهم را زوج هم می‌بینم، تفکیک‌ناپذیرند. باهم پیش‌شان می‌برم. تمرین جدایی نمی‌دهم. جدا شوند کارِ آدم را می‌سازند. پس: فهم به انضمام ایمان. ایمان به انضمام فهم.

 


سلمان صالحی هستم -۱۵- فهم تسلسُل. صحن سلام و عرض ادب و احترام. آیات مانند دانه‌های تسبیح در نخِ قرآن جمع شده است، پس به فهم تسلسُل .همان درک پیوستگی. نیاز دارد. به قول شهید آیت الله محمد باقر صدر (صفحاتی از کتاب "سنت‌ها در قرآن" و ص ۲۹۵ "تفسیر تطبیقی") این پیوند عین علاقه عمل می‌کند، چندین علاقه. شش علاقه‌اش در فهم تسلسُل این است: علاقه‌ی مسبَب آیه‌ها نسبت به هم. علاقه‌ی اِستدراک. علاقه‌ی تعلیل. علاقه‌ی تشابه. علاقه‌ی تکمیل. علاقه‌ی تفریع. من .سلمان صالحی. معتقدم ابتدا باید در کشف پیام آیات، ذهن خود را به معانی عام‌ترِ الفاظ عرب تمرکز داد .همان نماندن در فهم تقلیدی لفظ‌های ظاهر عرب و فراتر رفتن از فهم ظاهری آن. سپس است که باید فهم تسلسُل را راه انداخت .همان پیوند دادن به ارتباط آیات با هم. مثالش این است: مثلا" لفظ حَنیف .در ۶۷ آل عمران. در معنای فراتر یعنی میل و گرایش که حضرت ابراهیم ع گراینده‌ای همیشگی به، حق بود. می‌توان تعبیر آن عالم قرآنی نوه‌ی آیت الله اراکی مرجع مرحوم (ص ۲۸۳ «قرآن‌شناسی») را این جا وارد کرد: "مطالعه‌ی مُرده" در خواندن قرآن، نه پایه‌ی حرکت دارد و نه مایه‌ی برکت. اینجاست که من .سلمان صالحی. باز نیز معتقدم با شیوه‌ی مُرده‌خوانی .همان بی‌روح و رغبت. قرآن در قلب رخنه نمی‌کند. پس این است که فهمِ تسلسُل لازم است .همان شش علاقه. با این عصاره که می‌نویسم: نسبت آیات را بشناسیم. لفظ‌های آیه‌ها را درکش کنیم. علت‌یاب را در ذهن روشن کنیم. اگر آیات تشابهات داشت بیرون آوریم. دست به تکمیل کار بزنیم. فرع آیات را کنار هم بچینیم. اینها که ردیف شد آیات هم نشانه می‌شود بر قلب.

 


سلمان صالحی هستم -۱۶- علامت تشخیص عقل و تمایل نفس. صحن سلام و عرض ادب و احترام. مطالعات اندکم بر من .سلمان صالحی. معلوم ساخت هوای نفس سه روزه فرو می‌نشیند. به قول حضرت محمد .صلّی اللّه علیه و آله. در معامله‌ی هر چیزی، سه روز خیار فسخ قائل شو. آن رسول اکرم در جایی هم هشدار بود بازار تختگاه شیطان است. من .سلمان صالحی. معتقدم پس آن حضرت از سه‌روزه‌بودن رفتار نفسی آگاه بودند. بی‌جهت نبود علمای علم اخلاق هشدار می‌داده‌اند که در تشخیص عقل صفت دوام حاکم است، اما تمایلات نفسانی گرچه تُند و تیز است اما بی‌دوام است. نتیجه: علامت میان تشخیص عقلی و تمایل نفسانی یک چیز است: وقتی چیزی در آدم سه روزه فرو ریخت، بداند آن نفس بوده، نه عقل.

 


سلمان صالحی هستم -۱۷- عیبِ وسعت قلمرو عصر عُمَر. صحن سلام و عرض ادب و احترام. حداقل سه دانشمند ایران .همان بدیع‌الزمان فروزانفر، عبدالحسین زرین‌کوب. شهید مرتضی مطهری. بر این حرفی که امروز دارم مطرح می‌کنم، سازِ سخن سر دادند که بسط و توسعه‌ی اسلام از نظر "فقط قلمرو"، به قول اینان "ناگهانی" بوده است و به نظر من .سلمان صالحی. غلط. یعنی در مدت ده سال و کمی بیش خلافت عُمَر، وسعت ممالک اسلامی چندین برابر شد و از جیحون تا مصر و از هند تا بحر احمر رسیده بود. همین جهانگشایی عمر بن خطاب، می‌توانست یک آسب بزرگ باشد، آسیب و آفت بر ساحت دین که آموزه‌هایش آموزش داده نشد در عوض فقط مساحتش زیاد شده بود. من .سلمان صالحی. معتقدم فضائل در دین در قملرو ممالک طلوع نمی‌کند، بلکه در فتح قلوب ملت‌ها تابان می‌گردد که نقشش بر عهده‌ی خبرگان دین است؛ اعم از فقیهان و دانشمندان. اگر نبودند علمای شهیر شیعه که شنیع‌ترین رفتارهای شاهان را به خود دیدند و بردباری نمودند، ولی دست از معرفی اسلام اصیل نکشیدند. و نیز بزرگان دین در حوزه‌ی مسلمین که مهارت و ممارست کردند دین را به آموزه‌های قرآنی آن، رفیق ساختند، اینک از اسلام فقط الف و سین و لام و الف و میمش مانده بود و بس. بقای امامت در فلسفه‌ی دیانت این است که نمی‌گذاشته است اسلام، بدقواره و بی‌دروپیکر و تک‌بعدی و خشک و غلط شود. ائمه‌ی معزز معصومِ (ع) شیعه، رشدِ بشر را تنظیم نگه می‌داشتند و به تنظیم خداوند حق‌تعالی منظم می‌نمودند و تفسیر و تفصیل می‌دادند. پس، عیبِ وسعت قلمرو عصر عُمَر این بود: جهان اسلام هر چه بزرگ و بزرگتر اما کارِ علمی و اخلاقی و معرفتی روی آن کردن هر چه کمتر و کوچک‌تر.

 


سلمان صالحی هستم -۱۸- انسانِ مرزبان. صحن سلام و عرض ادب و احترام. انسانِ معتقد، مرزبان عقیده‌اش هم هست و از آن مرزبانی می‌دهد. انسانِ مرزبان دارای سه صفت است: شناخت حقیقت، اتکا به خداوند جل جلاله، و اعتماد به نفس. صاحب «مرام جاودانه» (ص ۲۲) نظرش این است انسانِ بی‌رسالت "به هنگام سرشماری، یک تن به شمار می‌آید." شاید مقصودش این بوده باشد این تیپ انسان در شِمار آدم‌های دو چشم‌اند فقط. حال آن که به قول علامه حکیمی، انسانِ مرزبان باید وارد دنیای "شمار خرَد" شود. من. سلمان صالحی. معتقدم مرزبانی انسان معتقد، در چهار چیز جلوه می‌کند: یک. اِعلای حق. دو. فریادِ عدل. سه. توحیدِ صحیح. چهار. عدالتِ جامع. کسانی که در روزگاران .چه آن دوران چه این دوران. در مرزبانی عقیده فریاد حق و عدل شدند و سهمی برای خود نخریدند جاودانه شده‌اند. اینک اگر مقامات به اسم دین پُست‌ها را اشغال کردند و اشتغال می‌ورزند باید محصولات مرزبانان عقیده را پاسدار باشند وگرنه آن پُست پُست نیست بلکه به قول صاحب "جهش‌ها" (ص ۴۸ )  "دَکّه‌ی چپاول" است برای غارت اموال مردم.

 


سلمان صالحی هستم -۱۹- نیِ خودت را خالی دار. صحن سلام و عرض ادب و احترام. خاصیت نی این است که خالی باشد، پُر باشد، نه نغمه‌ای دارد و نه صوتی در آن قابل دمیدن است. به قول صاجب «سرشت و سرنوشت» (ص ۱۴۴) «نی، همان نفسِ ناطقه‌ی آدمی است.» این نفس، خالی است. من .سلمان صالحی. معتقدم اگر انسان خود را خالی و از بدی تخلیه نکند، نفخه‌ی الهی .به قول عالمان همیشه الی الابَد می‌وزد. در او دمیده می‌شود. تمام ماجراهای انسان یا فصل است یا وصل. اگر می‌خواهد به مبداء وصل باشد باید نی‌اش «خالی» باشد تا "صوتِ" هدایت بشنوَد. و خودش را از هر چه ناجور است تخلیه نماید که روح در وی دمیده شود الی الابد. مولوی بلخی حرف خود را از بشنو «از نی» شروع کرده است تا اهمیت صدا و صوت در گوش آدمی را برساند. از نظر قرآن، گوش مقدّم بر بصَر است: ان الله هو السیمع و البصیر. پس؛ نی خود را خالی دار تا بشنوی.

 


سلمان صالحی هستم -۲۰- زندگی آخرت در دنیا هم هست. صحن سلام و عرض ادب و احترام. خیلی گشتم که برای این ادعایم مستند جمع کنم. خوشبختانه چنین شد. صاحبان شهیر تفسیر، نظری دارند که غفلت یعنی آن اموری که نزد فرد حاضر است اما حجاب‌ها مانع دیدن است. مثلا" به قول صاحب "شیعه در اسلام" (ص ۱۴۳) «زندگی آخرت در دنیا هم هست.» اما افراد از آن غافل‌اند. من .سلمان صالحی. با دقت در منابع متوجه شدم یکی از عالمان ین، ۲۳ قاف را درین رابطه خطاب به رسول الله .صلّی اللّه علیه و علی آله. بسیار مهم می‌دانستند: لَقد کُنتَ فی غفلةٍ مِن هذا فکشَفنا عنکَ غِطاءکَ فبصرُکَ الیومَ حَدیدٌ. معنای آن عموما" این است: به او گفته می‌شود: این همان چیزی است که تو از آن غافل بودی، پس ما امروز پرده‌ی غفلت را کنار زدیم و دیدگانت امروز تیزبین و نافذ شده است) اشاره‌ی آیه به آن حقایقی‌ست که انسان در قیامت آن را به چشم خود می‌بیند و متوجه می‌شود همه‌ی این حقایق در دنیا هم در پیشِ چشمش بود، ولی به جهت اتکایی که به ظاهرِ زندگی داشت، از این حقایق غافل بود که خدای تعالی در رستاخیز پرده را از دیدگان کنار می‌زند، حقیقت امر روشن می‌شود. به قول مرحوم علامه آن روز افراد با "مشاهده‌ی عینی حقایق، حتی باطن امور را" هم درمی‌یابند. و دیده‌ی انسان مانند "آهنِ بُرّان تیزبین و نافذ شده و چیزهایی را می‌بیند که در دنیا نمی‌دید." سخن من .سلمان صالحی. سرِ این است که فقط ایقان موجب می‌شود مؤمن بر اثر ایمان هرگز آخرت را فراموش نکند. یک نمونه از ایقان و یقین همان حدیث امام صادق .علیه السلام. که آن امام عزیز "یؤمنون بالغیب" را فرمودند یعنی کسانی که به قیام قائم حضرت امام زمان .عج الله. ایمان داشته باشند و آن را حق بدانند. پس؛ زندگی آخرت در دنیا هم هست، فقط باید پرده‌ها را کنار زد. اعتقاد و ارادت به امام زمان عج یکی از آن حقایق است که مؤمن را قادر می‌کند از غفلت‌ها بیرون بزند و پرده‌ی حائل را بکشد.

 


سلمان صالحی هستم -۲۱- تعالیم جوهری تشیّع. صحن سلام و عرض ادب و احترام. کلا" تشیّع چون مکتب عدالت‌خواه بوده هیچ‌گاه از تشییع‌جنازه‌ی شهید فارع نشده است. شیعه بوده و شهادت. تشیّع بود و تشییع‌ شهید. این یعنی این مکتب همیشه مورد خشم ستمگران تاریخ یوده و خون حامیانش را می‌ریختند. حکومت در تشیّع ریشه در رفتار امام علی ع دارد. یک نمونه از رفتار آن امام (ص ۴۷ "مرامنامه") بهترین مثال این بحثم است: روزی به دخترش خطاب کرد: "آیا همه‌ی زنانی که از مدینه به کوفه آمده‌اند، امروز این‌چنین گردنبندی دارند، که تو می‌خواهی داشته باشی؟! ای دختر علی! مگذار شیطان بر تو مسلط شود." من. سلمان صالحی. معتقدم قرآنی که می‌شناسم به هیچ وجه اجازه نمی‌دهد به وسیله‌ی قدرت، فواصل طبقاتی ایجاد کنند. مگر آن که قرآن را فقط برای تجوید و ترتیل و به قول صاحب «الحیات» (ص ۳۵) صرفا" "تحفیظ" خواست و داشت. حال آن که گوش به آیاتی مثل "ان الله یأمر باالعدل" (۹۰ نحل) و نیز "لیقوم الناسُ بالقسط" (۲۵ حدید) نداد. سرمایه‌داران مکه با قرآن از آن رو مشکل داشتند که به جامعه عدالت یاد می‌داد و جلوی ویژه‌خواری و طغیان‌محوری را می‌گرفت. به تعالیم جوهری تشیّع بازگردیم.

 


سلمان صالحی هستم -۲۲- توغُّل. صحن سلام و عرض ادب و احترام. در ادبیات عرب فرو رفتن در هر چیزی و در هر رشته‌ای را "توغُّل" می‌گویند. علمای علم و دین .زیاد دیدم در مطالعات و پژوهش‌ها. تأکید می‌ورزند در علوم انسانی باید در یک رشته توغُّل کرد و در آن فرو رفت تا فردی متوغّل بار آمد. من .سلمان صالحی. معتقدم انسان نه فقط در هر رشته، که در هر کاری مهمی باید "توغُّل" کنند تا رقاد و ترقی حاصل شود. مطالعات و کسب داناییِ آدم، باید، یک. هم عمومیت داشته باشد .همان گسترش موضوعی. به دلیل کشِش و کوشش ذهن بشری، دو.  هم باید "توغُّل"  صورت گیرد .همان به یک رشته‌ی مورد علاقه، مثلا" مباحث معنویت و عرفان، یا تاریخ و جغرافیا، یا سیاست و روانکاوی، و هر فاز دیگر فرو رفتن. غَور .همان گودی و فروشدن و دقیق‌شدن. هم می‌گویند. یکی از امتیازات بزرگ فقه شیعه این است فقیهان آن در هر کاری، خصوص در مسائل دین "توغُّل" می‌ورزند و این باعث می‌شود دین به‌آسانی در معرض بدعت و در خطر غلط نیفتد. علت این که مثلا" سه روز تشریق در حج هست، این است گوشت قربانی در آفتاب خشک شود. پیام سَمبولیک این مَنسَک این است مؤمن باید تشریق کند در تمام امورش، همان باید "توغُّل" کند  وفرو رود در مسائل. ترقی آدمی از همین حالتِ آدم برمی‌خیزد. خصوصا" در قرآن باید "توغُّل" داشت. مفسر بزرگ المیزان در طول چندین سال تمرکز و "توغُّل" روی قرآن، فقط روز عاشورا دست از کار و نوشتن می‌کشید. می‌گویند عارف زمانی که می‌خواهد در اوج عرفان فرو رود حالتی خاص به خود می‌گیرد و دست بر زانو می‌گذراد. زیرا زانو می‌گویند دبیرستانِ عارف است .همان محل درس و مدَرس. پس؛ توغُّل. توغُّل. توغُّل.

 


سلمان صالحی هستم -۲۳- چهار عنصر. صحن سلام و عرض ادب و احترام. شاعران وقتی از دین‌شناسان هم باشند عقیده را نیز به نظم درمی‌آورند. مثل همین بیدل دهلوی؛ که عبدالغفور آرزو در "انسان کامل از دیدگاه بیدل و حافظ" (ص ۱۷۹) از بیدل هم شعر سراغ داده و هم تطبیق چهار عنصر با اَسمای خدا. جل جلاله. بیدل هر یک از چهار عنصر حیات را در پرتو اسمی از اسامی خدا تبیین می‌نماید. این طور: آتش ==== اسم قابضِ خداوند. باد ==== اسم حیّ خداوند. آب ==== اسم مُحیی خداوند. خاک ==== اسم ممیت خداوند. من .سلمان صالحی. عین عارفان معتقدم "نور شد هر چه نار کرد صعود / نار غیر از هبوط نور نبود" و این از آن روست که "هر اَدا صد مقصد است اما اگر دل پی برَد / هر سخن صد معنی است، اما کجا فهمَد کس"

 


سلمان صالحی هستم -۲۴- دو گونه علم. صحن سلام و عرض ادب و احترام. به اعتبار و استناد اَخویِ قرآن .همان نهج‌البلاغه. (حکمت ۳۳۸) علم دو گونه است. علم فطری. علم اِکتسابی. تا این جا شاید برای شما اتفاقی نیفتاده باشد و بگویید خُب دو گونه باشد که باشد. بله؛ حالا ادامه‌ی سخن مولا ع را ببینیم: حضرت تأکید اکید دارد که علم اکتسابی .همان حاصل سعی و اندوزش. "اگر همآهنگ با علم فطری نباشد سودمند نخواهد بود." من .سلمان صالحی. مثل بانوی خوب ایران روانشاد پروین اعتصامی معتقدم: "هیزم سوخته شمعِ رَهِ منزل نشود / باید افروخت چراغی که ضیائی دارد" باید دانایی‌هایی کسب کرد و اندوخت که نفع معنوی و نور ضیاء مادی .هر دو تا. را تأمین کند. مثل علم قرآن. علم صنعت. علم اخلاق. علم روان. علم دین. علم هنر. علم نفس. علم جامعه‌شناسی. علم الهی. و صدها علم دیگر. خصوص علم معاد و معاش.


سلمان صالحی هستم -۲۵- چهار مرحله عرفان. صحن سلام و عرض ادب و احترام. اگر با آراء و آثار ابن سینا .همان بوعلی. آشنائیت داشته باشید ،عرفان از نظر وی را چهارمرحله‌ای خواهید یافت. صاحب "دفتر عقل و آیت عشق" (ص ۱۶۶ جلد اول) به این مسئله تأکید داده است. چهار مرحله را این طور تقسیم‌بندی می‌کنم: ۱. مرحله‌ی تفریق: یعنی جداسازی بین خود و هر چه خویشتنش را از خدا دور می‌نماید. ۲. مرحله‌ی نفض: یعنی پاک‌کردن دامان خود از هر آلودگیِ اشتغالِ به غیر خدا. ۳. مرحله‌ی ترک: یعنی ذات خود را به‌کلی رها سازد و به خدا گراید. ۴. رفض: یعنی تنها خدا را ببیند و غیر خدا را رها کند. من .سلمان صالحی. معتقدم یکی از عالی‌ترین منبع رساندن انسان به عرفان، قرآن است. زیرا تنها کتابی که لسانش بیانگر لسان فطرت انسان است، به قول صاحب المیزان (ص ضمیمه‌ی کتاب «شریعت در آینه‌ی معرفت» آیت الله جوادی آملی) قرآن است. مفسر المیزان در جاهایی از اندیشه‌هایش همواره رهنمود داده بود که انسان هر چه عمیق‌تر و دقیق‌تر با قرآن مأنوس‌تر شود گویی قرآن را آرام‌آرم "ترجمان و مبیّن هستی خود" می‌بیند. به سخن امام علی .علیه السلام. پایان می‌دهم: عارف از نظر آن حضرت (رجوع شود به: "میزان الحکمه‌"ی ری‌شهری ص ۱۵۹ جلد ۶) یعنی کسی که نفسِ خویش را شناخت و سپس آزادش ساخت و آن گاه آن را از هر چه غیر خدا باشد دور کرد و به هلاکتش افکنَد و پاک و مُبرّا داشت.

 


سلمان صالحی هستم -۲۶- بُت. صحن سلام و عرض ادب و احترام. ابتدا بدانیم قبیله‌ی بنی‌هاشم از تبار قریش اهل دَخیل بودند ولی عرب‌های دیگر اهل طرید. یعنی دست به طرد بقیه‌ی افراد می‌زدند و آنان را به قبیله‌ی خود راه نمی‌دادند اما بنی‌هاشم به‌راحتی دیگران را به عنوان دخیل .همان داخل‌شدن. راه می‌دادند. نژادپرستی در ذاتشان نبود. از عدنان پسر حضرت اسماعیل ع ۲۶ قبیله پدید آمده بود که همه‌ی آنها بت‌پرست شده‌اند فقط قبیله‌ی بنی‌هاشم حنیف بود. ولی درین طائفه هم به قول آقای مصطفی موسوی گرمارودی صاحب کتاب «میسیا» (ص ۸۷) کسانی بودند که از شراب و قمارکردن رویگران نبودند. تا این جا این را گفتم که من .سلمان صالحی. بگویم معتقدم بت‌پرستان در واقع خواسته‌های قلبی خود را می‌پرستند، چون می‌دانند از چوب و سنگ و جسمیات کاری ساخته نیست، پس خدای آنان شهوت و منافع آنهاست. جاهلیت در عرب خصوصا" عصر ظهور بعثتِ نبوت حضرت محمد رسول اکرم خدا .صلّی اللّه علیه و آله. آنقدر سست‌اندیش بود که مثلا" میان عرب حجاز برای مهریه‌ی زن، «بند شلوارِ مرد» را مَهر قرار می‌دادند! از این به بعد پایان متنم با جمله‌ی پرسشی جهت درگیرسازی ذهنی ترک می‌کنم: پس؛ بُت و بُت‌پرستایی فلسفه‌اش چه بود؟

 


سلمان صالحی هستم -۲۷- هفت صفت. صحن سلام و عرض ادب و احترام. فرقه‌ها وقتی مطالعه شوند یک حُسنش این است قرایب فکری آشکار می‌شود. مثلا" اسماعیله، نبیان .علی نبینا و آله و علیهم السلام. را برتر از مردم می‌دانند چون از هفت صفت برخوردارند. به روایتِ اثر تحقیقی «اسماعیله» مرکز مذاهب (ص ۸۰) شامل این هفت تا: علم. عدل. عفت. جود. شجاعت. صدق. رحمت. من .سلمان صالحی. معتقدم لزوم نبوت حداقل به خاطر هشت علت است: ضرورتِ ارتباط با عالَم روحانی. ضرورتِ شکوفایی سرشتِ سعادت‌طلبان. ضرورتِ مهارکردن قوای نفسانی، ضرورتِ خروج عقل بالقوه به بالفعل .همان شکوفایی فکر. ضرورتِ پرورش فطرت خداجویی. افاضه‌ی وجود که به معنای آن است باید پیامبری مبعوث شود که رهنمای خرَد در طریق خدا شود و عامل فیض به عالم خاکی گردد. گفتم پایان متنم با جمله‌ی پرسشی جهت درگیرسازی ذهنی آرایش می‌شود: پس؛ خروج عقل بالقوه به بالفعل آیا به این علت نیست که انسان تحت برنامه‌ی تعلیم و تهذیب قرار گیرد و دانشش را رنگ سرشت زنَد و از گنجینه‌ی شرف و حکمت خود بیرون نیفتد؟

 


سلمان صالحی هستم -۲۸- چهار مرتبه‌ی معرفت. صحن سلام و ادب و احترام. معرفت چهار رُتبه دارد: یا معرفتِ عقلی است. یا معرفت سُنتی. یا معرفت نظری. یا معرفت شهودی. عقلی، مرتبه‌ی اهل خوف است. سُنتی .همان پیروی از سنت پیامبر صلوات الله. مالِ مؤمنان موحدّ است. نظری، مرتبه‌ی خَواص است و شهودی نیز مرتبه‌ی اهل ذکر. صاحب مرموزات (ص ۵۵) می‌گوید خلاصه‌ی موجودات و زُبده‌ی کائنات، اهل این معرفت‌اند یعنی مقام خاص الخاص که منبع‌شان شهود .همان درون‌الهام. است.من. سلمان صالحی. معتقدم چون اِدراکات انسان پنچ چیز است با برداشتم از نظر حُکمای حکیم و علیم: (عقل. دل. سِرّ. روح. خُفی) بنابراین، نظر انسان باید مؤیّد باشد به نورِ ایمان و تکیه‌داده‌شده به انبیاء .علی نبینا و آله و علیهم السلام.. و شرط آن "خوف" است که موجب می‌شود انسان به اوامر و نواهی شرعِ خدا .همان تشریعات الهی. قیام کند؛ زیرا در غیر این صورت به قول رازی: نظر عقل او از آلایشِ "هوا و طبیعت" پاک نمی‌شود. تمام اینها وابسته است به سیر پله‌ای. برمی‌شمارم با من بیایید: بشنو تا بدانی > بدان تا بکنی > بکن تا بروی > برو تا برسی > برس تا بیابی > بیاب تا گُم مَشوی > گُم شو تا یافته شوی > یافته گرد تا بشناسی > بشناس تا دوست داری > دوست دار تا دوست شوی. آخر قانون خلقت گردِ چرخ دوست‌داشتن می‌چرخد. پایان متنم با جمله‌ی پرسشی جهتِ درگیرسازی ذهنی ترک می‌شود: پس؛ انسان طی چهار مرتبه‌ی معرفت، به کجا می‌خواهد پلّه رَوی کند؟

 


سلمان صالحی هستم -۲۹- امانتِ خدا نزد انسان. صحن سلام و عرض ادب و احترام. هیچ آیا به خودت گفته‌ای قرآن .همان مرکز معنای جهان. چرا انسان را "امین الهی" خوانده است و می‌خواهد؟ سِرّ مسئله این است نمی‌گوید هم، که امانت چیه که به انسان سپرده شده. چرا نمی‌گوید؟! چرا؟ صاحب "انسان‌شناسی قرآن " (ص ۶۷) قائل است چون که قرآن می‌خواهد "افکار را برانگیزاند تا بیشتر تأمل کند که امانت خدا چیست؟" من .سلمان صالحی. معتقدم .البته به مدد عالمان دین. در امانت دو مسئله‌ی مهمتر وجود دارد: یک: چیزی رازآلود از خدا به انسان سپُرده شد. دو: برای این امانت، بازگشت هم هست که باید امانت به سلامت به خدا بازگردد. ریشه‌اش نشئت دارد به این که انسان پیوند فطری با خدا دارد و دین هم حد نهایت، در فطرت و سرشت انسان هست. پایان، پرسشگرانه جهت درگیرسازی ذهنی، متن را ترک می‌کنم: پس؛ چرا و تا چه مدت امانت به صورت رازآلود به انسان سپُرده شد و امانت چه چیزهایی می‌تواند پیش هر فرد باشد؟


سلمان صالحی هستم -۳۰- مراتب اعلای سه‌گانه‌ی آدمی. صحن سلام ادب احترام. صاحب مشکات‌الانوار (ص ۱۹۶ منطق و معرفت غزالی، اثر دینانی: تصویر الصاقی) مراتب اعلای سه‌گانه‌ی آدمی را در "تعریف، تسدید، تأیید" می‌داند که اگر من .سلمان صالحی. بخواهم ساده‌ترش سازم، می‌شود این: >> فکر و قول و فعل انسان باید موزون و موحّدانه باشد. علت دارد. علتش این است: چون مراتب سه‌گانه‌ی انسان در عالَم ملکوت و علوا اندازه‌گیری می‌گردد. حتی یک گیاه نباتی هم برای کمال خود نیازمند این نوع مراتب است. حرکت انسانی هم در فکر و قول و فعل (=عمل) نیازمند حُسن عنایت خداوند است که با سه روش "تعریف، تسدید، تأیید" الهی محقق می‌شود. به قول دکتر دینانی به صورت "حق، صدق، خیر". می‌توانم این طور ارائه کنم: انسان باید معرفت به خداوند پیدا کند و سپس خود را با شرع تطبیق دهد و بعد ایمان و طاعت ورزد و در نتییجه تأیید الهی خود را بگیرد. ورگرنه مسیرش تسدید .همان سد و بسته. می‌شود. متنم را با جمله‌ای پرسشی ترک می‌کنم: پس؛ چرا باید انسان فکر و قول و فعل او تأییدیه‌ی الهی بگیرد؟

 


سلمان صالحی هستم -۳۱- حزب خدا. صحن سلام ادب احترام. صاحب کشف الاسرار (ص ۵۱۱) نقل کرده است روزی حضرت داود .علیٰ نبینا و آله و علیه السلام. پرسید خدایا حزب خدا کیانند؟ فرمود: ۱. چشم پوشان از گناه، ۲. پاک دلان، ۳. دستیاران مردم. من .سلمان صالحی. معتقدم کسانی که از مردم دستْ گیری می کنند حقیقتا" در «حزب خدا» عضوند. یک علت این است از عارفان و عالمان به یاد دارم که مکرر در مکرر گفتند عافیت آن است که امروز .همان دنیا. مردم از دست و زبان تو در سلامت باشند و فردا .همان آخرت. تو از دعویٖ و شکایت شان در امان. چقدر آسان؛ همین می شود شرط عضویت در حزب خدا. متنم را با جمله‌ای پرسشی ترک می‌کنم: چرا دستِ یاری و دستْ گیری مردم، یکی از اصول عضویت در «حزب خدا» است؟

 


سلمان صالحی: سلمان صالحی هستم -۳۲- کدام تفکر درباره‌ی امامت صحیح است؟ صحن سلام ادب احترام. مسئله‌ی امامت از عقاید مرکزی امامت‌گرایان است. مانند شیعه. اسماعیله. زیدیه. واقفیه و ... . اما اسماعلیه شش نوع امام قائل‌اند ( ص ۱۱۱ تا ۱۳۵ کتاب اسماعیله مرکز ادیان) ۱. امامِ مقیم .همان کسی که تعلیم و تربیت و پاسداری رسول ناطق دست اوست. ۲. امامِ اساس .همان کسی که علوم تأویل و اَسرار بواطن دست اوست. ۳. امامِ مُتمّ .همان هفتمین امام هر دوره‌ی هزارساله، هزاره‌ها. ۴. امامِ مستقر .همان امامی که امامت از فرزندان او ادامه می‌یاید. ۵. امامِ مستودع .همان کسی که تمام خصوصیت امامت را داراست ولی امامت از نسل او ادامه نمی یاید. ۶. امام دوره ی سِتر .همان وقت غیب که همه‌چیز نهان است و پیروان به موعود چشم دوخته‌اند. کلا" امامت در نگاه این فرقه، قطب آسمان‌ها و زمین است. من .سلمان صالحی. معتقدم شیعه‌ی امامیه .همان دوازده امامی. بهترین نوع اعتقاد به امامت است که رأسش امام علی .علیه السلام. است. اوست که مانع از غُلوّ در میان مؤمنان برای امامان شد و مسیر اسلام را معتدل تفسیر کرد و به عدل انداخت. امامت در این مکتب یعنی معصومی که خود در پیش .همان میدان. است و به عنوان انسانِ کامل دارای عصمت کامل و عامل، پیروان را به جلو می‌برَد وآنان را به ترقی معنوی و عبادی و سیاسی، تلاقی می‌دهد و از بدعت پرهیز دارد. متنم را با جمله‌ای پرسشی ترک می‌کنم: چرا امامت در مرکز عقیده ی شیعیان قرار دارد و بی آن باورها مختل است؟

 


سلمان صالحی هستم -۳۳- ماهیت انتظار. صحن سلام ادب احترام. به قول صاحب "امدادهای غیبی" (ص پنجاه و هشت تا شصت و  یک) انتظار امام زمان .عجل الله. «نوید بزرگ» است. این انتظار محتاج شناخت است. من .سلمان صالحی. معتقدم اگر شناخت صحیح صورت نگیرد انتظار، ویرانگر می‌شود و و نوعی اباحیگر. برداشتی که از نظریه‌های علمای شیعه دارم این است که مشخصات انتظار باید این روند را طی کند > خوش بینی به آینده ی بشر. پیروزی صلاح و تقوا بر اختناق و دجل. حکومت جهانی معنوی. عمران تمام زمین. بلوغ بشر به خردمندی کامل‌تر. بهره ی حداکثری از مواهب زمین. برقرار مساوات و توزیع ثروت میان انسان ها. منتفی شدن کامل مفاسد اخلاقی. ختم جنگ و فتَن و ترقی صلح و مُحبت جای مِحنت. سازگاری انسان با طبیعت. اینها بخشی از آثار ظهور است، اگر رخ دهد. من .سلمان صالحی. حتی گاه احتمال می‌دهم اگر رفتار بشر همینی که هست باشد و بدتر از یای هم ممکن است شود، کار آینده ی بشر خراب‌تر شود و  ظهور هم که امری آتی و آینده ای است، به قیامت موکول گردد چون رأی خدا طبق سنت بداء تغییر می‌کند و زمین احتمالا" ظهور را نمی بیند. متنم را با جمله‌ای پرسشی ترک می‌کنم: چرا انتظار ظهور موعود، هم سازنده می‌تواند باشد و تحرک‌آفرین و هم ویرانگر و فلج‌کننده و بازدارنده و نهایتا" منع ظهور؟

 

یک توضیح اخلاقی: آن سری سی و سه قسمت بحث دینی .که در این مدرسه ارائه داده و در گفتار آخرش «ماهیت انتظار» امام زمان عجل الله را مطرح نموده بودم. تمام شد. اخلاق ایجاب می کرد پایان موقت آن سری بحث را اعلام نمایم. سری جدید بحث های من، سیاسی است در سی و سه قسمت.

 

سلمان صالحی می نویسد: ۱. کدام عوامل در تولید «گفتمان» مؤثرند؟ باسمه تعالی. سلام و احترام. حداقل هفت عامل از همه دخیل تر هستند : فضای فرهنگی مردم آن نسل. ذهنیت زمانه ی جامعه ی آن روز. ساختارهای سیاسی و اقتصادی و ایدئولوژیکی آن روز قدرت. روابط میان طبقات و ساختارها همزمان در آن زمان. شکاف های خُفته و فعال و نیمه فعال آن روزها. سطوح مطالبات و صف بندی گروهی. حال، هر گفتمان به عنوان ایدئولوژی سیاسی یا دینی قدرت را تصاحب کند، گفتمان خود "غالب" را ساخته و بقیه ی گفتمان ها را "رقیب" یا "حریف" خود می کند و ستیزش مدنی اجتماعی بخشی لاینفک مَصاف گفتمان ها است. ایدئولوژی خود گفتمانی است برای عمل سیاسی.< ۲۵ شهریور ۱۴۰۲ >

 

سلمان صالحی می نویسد: ۲. عمده موانع توسعه یافتگی چه می تواند باشد؟ باسمه تعالی. سلام و احترام. قدرت، با خود دو چیز می آورد: نفوذ و سلطه. نمونه: آمریکا. این دولت در نگاه خود به کشورها، حاضر به تقسیم روابط نیست. می شود رجوع شود به کتاب "عقلانیت و آینده توسعه یافتگی در ایران" (ص ۲۷۳) نقش مخرّب آمریکا در اصل باید به عنوان یک نیروی مزاحمِ توسعه یافتگی حساب بیاید. در کنار آن، عمده مشکل، افکار افراد نیست، بلکه شخصیت پرورش نیافته آنان است. به محض این که کسی مدیرکل می‌شود ابتدا به فکر معاش خود می افتد که چگونه سیستم را بدوشد و اگر نشد بدُزدد. فکر فساد در سر جوانه می دهد تا فکر فلاح. همین طمع، به عنوان عامل، عمل می کند که نمی گذارد در کشور فکر به فعل در آید. زیرا این چینین رویکردی به جایگاه شغلی، باعث می شود مدیرکل به فکر دافعه بیفتد، تا جاذبه که شایستگان را از دور و بر خود بیرون اندازد تا راحت فکر فساد خود را بسترسازی کند. این نوع نگرش سیاسی، سیستم را فلج می کند. اگر هفت اصل توسعه را مهم بدانیم این مورد .فکر فسادپروری. عامل و مانع اصلیِ مسئله ی توسعه است. هفت اصل که تقریبا" روی آن اجماع است: توانایی فکری. انسجام هیأت حاکمه. گرایش به علم. نظم. آرامش اجتماعی. نظام قانونی. آموزش کشور. در مورد فضای آرامش باید گفت بیشتر احزاب کشور به ایجاد تنش به سود خود فکر می کنند. وقتی در جامعه، مذهب قوی است نیروهای سیاسی آن نمی توانند افکار عرفی و وارداتی را جایگزین شرع کنند و این، عمده موانع توسعه یافتگی در محیط می شود. در واقع سدِ اصلی توسعه، عواملی نامأنوس از گروه ها هستند که به شرع در کشور مذهبی، بی اعتنا هستند و نظام را مطابق بین الملل می خواهند، نه شرع و شرائط مذهب آن مردم.

 

سلمان صالحی می نویسد: ۳. نه شتاب، نه کُندی. باسمه تعالی. سلام و احترام. کشورداری بر پایه‌ی نه شتاب، نه کُندی پیش می‌رود. رسم است در سیاست که بذر را بپاش، دِرو را صد سال بعد کن. کشور توسط عوامل قدرت اسیر تقدّم و تأخّرهای فراوان بوده است. با این که ایران در خط نخست کشورهای در حال توسعه بوده است اما دولتمردان آن، خط توسعه را به جای الگوگیری درونزا به فرمول های آزمون و خطای برونزا سوق داده بودند که شکست آن هزینه های بیشماری بر سیستم و مردم وارد کرده است. کُندی زیاد و شتاب بی مورد، آفت کشورداری است. شاید یک لایه از بهره گیری از حکمت ۳۸۳ نهج البلاغه ی امام علی .علیه السلام. این می تواند باشد که در نظام ایران سال های زیاد، بلاهت .همان کم عقلی. ورزیدند و فرصت بی شمارِ ساختنِ نظام و کشور را به تنش بین خود سوزانده اند. حکمت این است: «از ابلهى است پیش از توانابودن شتابیدن، و پس از فرصت داشتن، درنگ ورزیدن." درنگ و کُندی زیاد و شتاب و تعجیل های عجیبِ آقایان سیاست .که بعضا" لباس دین هم به تن داشتند. کشور را داشت به دهن اروپا می بُرد. کی شود که به خود آیند و رشد و توسعه را درونزا نگه دارند. کشورهای به قول خودشان مرکز، هرگز کشورهای پیرامون را در رقابت، فرصت برابر نمی دهند هر چند شعار اروپا و آمریکا دموکراسی است که ذات این نوع سیستم فرصتِ یکسان برای همگان است اما آنان صرفا" شعارش را می دهند. پس: شتاب پیش از آن که شرائط موجود شود و سستی هنگامی که فرصت فراهم است، از بدترین نوع عقب ماندگی سیاسی و اجتماعی است. دولت های ایران به مردم از این نظر، بدهی سنگین دارند و تلفات هنگفت به بار آوردند ولی نپرداختند و نمی پردازند و پاسخگو نیستند.

 

سلمان صالحی می نویسد: ۴. زبان غلط روشنفکران! باسمه تعالی. سلام و احترام. مهمترین مانع بر سرِ رشد روشنفکری این بوده و هست که در زبانِ مخصوص به خود، محبوس بوده و هستند. این نوع زبان و ادبیات تنها فایده اش این است که به قول یکی از منتقدان مشهور ایران "به دردِ محافل خودشان می خورد» (رجوع شود به "صدای عدالت" : ۱۰ اردیبهشت ۱۳۸۱) برای نمونه می توانم از دهه ی شصت میلادی فرانسه مثال ذکر کنم که روشنفکری مهم مثل ژان پُل سارتر .از حرف ر تا رِ آخر هر سه را با سکون تلفظ کنید. به دلیل کشتار مردم الجزایر به دست ارتش فرانسه، در خیابان پاریس می نشست و با زیان اعتراض می گفت این ملت را نکشید از بین نبرید این کارها غلط است استعمار بد است. اما همین سارتر وقتی در قهوه خانه ها تبادل فکر می کرد و یا در آثار خود سخن می گفت از گفتار ساده دست می شست و از زبان سخت استفاده می کرد و مردم از آن نمی فهمیدند و هنوز هم کتابش را وقتی می خوانی دیر متوجه می شویم چه می گوید. روشنفکر ایرانی هم، شاید خیال کند هر چه سخت تر بنویسد، باسوادتر پنداشته می شود، حال آن که جامعه وقتی سخن کسی را درک نکند او را دَک .همان دفع. می کند. شالوده ی سادگی گفتار در حضرت امام .رحمت الله. بهترین نمونه برای ارتباط با مردم بود. آن رهبر بزرگ ایران طوری ادای سخن می کرد که کم سوادترین مردم کوره ده هم می فهمید چه می گوید. اما روشنفکرها خیال می کنند چنانچه ساده بنویسند کم سواد حساب می شوند. شاعر چه ناب آمد میدان: دنیا چو یکی حُباب، آن هم چه حُباب / نی بر سرِ آب، بلکه بر روی سَراب. روشنفکرها اغلب سرِ سَراب بِسَر می برند! و زبان ملت را اصلا" بلد نیستند. زبانِ روشنفکران، غلط است.

 

سلمان صالحی می نویسد: ۵. انسان درجه ی یک و درجه ی دو نداریم. باسمه تعالی. سلام و احترام. ۱۶ بهمن ۱۳۷۷ آیت الله مرحوم مصباح بحثی را به فضای ایران وارد کرد که بر روی آن در آن زمان مناقشات سنگینی صورت پذیرفت. در نقل سخنان ایشان بیشتر مواقع ناملایمتی می کردند اما حرف وی اغلب با چارچوب قانون اساسی تعارض داشت. در این زمینه او معتقد بود هر چند انسان درجه ی یک و درجه ی دو نداریم ولی دنباله اش می گفت «اما همه ی حقوق و تکالیف منشاء اش انسانیت مشترک نیست» معنی سخنش این است تمام مردم در مسائل اجتماعی از لحاظ حقوق و تکالیف شان مساوی نیستند. از نظر آقای مصباح مخالفین این دیدگاه مغالطه می کنند که چون انسان درجه ی یک و درجه ی دو نداریم پس تمام مردم باید از حقوق یکسان در جامعه برخوردار باشند و "بتوانند به طرز نمونه با هر عقیده و ایدئولوژی رئیس جمهور شوند". من .سلمان صالحی. در نوشته های خود گشتم که ببینم آیا آیت الله شهید مطهری هم همین دیدگاه را دارد. گویا بین این دو آیت الله تفاریق فراوان است اما اشتراک فکر هم هست و نمی شود آن را نادیده گرفت شهید مطهری مبنایش این بود "در هر زمان یک دین حق وجود دارد و بس" (ص ۲۷۵ تا ۲۷۷ م.آ. مرتضی مطهری) و به همین دلیل می گفت "این اندیشه که میان برخی از مدعیان روشنفکری اخیرا" رایج شده است که می گویند: همه ی ادیان آسمانی از لحاظ اعتبار در همه وقت یکسان هستند اندیشه ی نادرستی است." بین این مبانی و حرف زیربنایی استاد دانشگاه مطهری و آن سخن روبنایی استاد حوزه مصباح ربط وجود دارد. تا قسمت آتی... . (چهارشنبه, ۲۹ شهریور ۱۴۰۲)

 

سلمان صالحی می نویسد: ۶. حتی پیامبر .صلّی اللّه علیه و آله. به علوم عرف توجه نشان می دادند. باسمه تعالی. سلام و احترام. روزی آن پیامبر خدا .صدها سلام بی انتها بر آن مقتدا. فرمودند : و اَنتُم ادری بشؤون دنیاکم. شما به امور دنیای تان از من مطلع تر هستید. نمی دانم و نمی توانم حدیث شناس باشم اما غَرضم از طرح این نقل این است رسول خدا به فکر و علم مردم توجه نشان می دادند. گفته ی بالا مربوط به واقعه ای هست که پیامبر روزی بر سر راهی با گروهی مواجه شدند که مشغول تلقیح نخل های شان بودند. از آنان پرسیدند چه می کنید؟ جواب دادند: داریم نخل های مان را بارور می سازیم تا ثمَر دهد. فرمودند: این کار را نکنید. وقتی آنها تلقیح را رها کردند ولی نخل ها آن سال خرما نداد نتیجه را به پیامبر اطلاع دادند. آن پیغمبر دین .صلّی اللّه علیه و آله. در آنجا بود  این مطلب بالا را فرمودند. من .سلمان صالحی. معتقدم این مورد .چه درست باشد حدیث چه نباشد. چنین خصالی را از اخلاق نیکوی رسول خدا می دانم که تمام کمالات تمام انبیا و اولیا را یکجا دارند و در مکارم اخلاق پیشتازند. پس این رفتار محمدی در سیاست و حکومت هم بار خود را می گذارد .همان ملاک حرف مردم. البته منطبق بر دین، یا لااقل اگر متساو دین نیست، متضاد دین نبودن. بله که حتی پیامبر .صلّی اللّه علیه و آله. به علوم عرف توجه نشان می دادند. تا قسمت آتی... .

 

پاورقی نقلی در باب حدیث انتم اعلم بامور دنیاکم بدون تصرف:

 

عین نقل >>>> "برخی از اهل سنت برای اثبات مدعای خود در نظام شورایی، به حدیثی از پیامبر تمسک کرده اند که فرمود: «شما به امور دنیای خود آگاه ترید.» آنها می گویند که مضمون این حدیث، عام است و همه امور دنیوی، از جمله تعیین خلافت را دربرمی گیرد.

 

نقد


۱. حدیث سند معتبری ندارد.


۲. حدیث درباره امور جزئی دنیوی است، نه درباره خلافت و امامت. از رسول خدا صلی الله علیه و آله پرسشی شده و حضرت، مردم را به متخصصان از خودشان ارجاع داده است.


سیوطی در الدرالمنثور، از امام علی (ع) نقل می کند که فرمود: به رسول خدا صلی الله علیه و آله عرض کردم: اگر امری بعد از شما پیش آمد که در قرآن مطلبی درباره آن نازل نشده و از جانب شما نیز مطلبی درباره آن نرسیده باشد، چه باید کرد؟ پیامبر فرمود: «دین داران امت را جمع کنید. آن موضوع را به شورا بگذارید و به رأی یک نفر اکتفا نکنید.» (۱) ابن عبدالبر این حدیث را از مالک، ثابت نمی شمارد (۲) و دارقطنی هم می گوید حدیث صحیح نیست.


۳. در این حدیث اشاره شده است حکم هر مسئله ای را که در قرآن و سنت نیست، به شورا بگذارید. حال چه کسی می گوید حکم امامت در قرآن و سنت نیامده است؟ درحالی که در آیات و روایات فراوانی، امر خلافت و حکومت، امری الهی معرفی شده و خدا و رسولش، جانشینان را که تا روز قیامت دوازده نفرند، مشخص کرده اند.

 

ارجاعات:

۱. درالمنثور، ج ۷، ص ۳۵۷.

۲. نک: ابن حجر عسقلانی، لسان المیزان، ج ۳، ص ۷۸.

 

سلمان صالحی می نویسد: ۷. از سیّد رضی .رحمهُ الله. بیاموزیم؟ باسمه تعالی. سلام و احترام. از مرحوم حجت الاسلام علی دوانی در کتابش سید رضی مؤلف نهج البلاغه (ص ۱۰۱) دیده بودم سال ۱۳۸۵، که گفته بود .تقریبا" این گونه. که به سیّد رضی .رحمهُ الله. اعتراض کردند که چرا یک کافر را مرثیه گفتی؟ جواب داد: من فضلِ و کمال او را ستودم نه دینش را. من .سلمان صالحی. معتقدم سیّد رضی .رحمهُ الله. حق داشت ابو اسحاق صابئی را که منکر شرایع و شریعت و شرع بود تجلیل کند، روشش را اعتقاد دارم. او .ابو اسحاق. وقتی مُرد با این که این گونه فکر داشت اما سیّد رضی وی را با قصیده‌ای ستود. در رثای آن منکر شرایع شعر آورد. شخصا" عقایدم این است انسان باید عبد باشد و معبد داشته باشد که همان مسجد و یا هر عبادتگاه دیگر است، اما فضل هیچ دانشمندی را نباید منکر شد هر چند او منکر شرع شود. سیّد رضی خصال شیعه را بروز داد.

 

سلمان صالحی می نویسد: ۸. فقط اسلام خالص. باسمه تعالی. سلام و احترام. کافی است برای درک محتوای اسلامِ خالص دست به تطبیق برخی معتقدات فرقه ها زد. این را ببینید >>> برخی معتقداتِ صوفی ها چنین است ۱. رهبانیت. یعنی ترک دنیا و لذّات طبیعی آن. ۲. فقر. از مراحل رسیدن به مقام درویشی. ۳. عشریه. پرداخت پول پیروان به قطب .همان یک دهم. مقابلِ یک پنجم .خمس. در شیعه دوازده امام. ۴. خانقاه. محلی برای ایراد اَوراد وُرد ذکر. مرحله ی شام اولین خانقاهی. ۵. اِسقاط تکلیف. در مقام سیر و سلوک الزامی برای ادای واجباتی چون نماز نیست! برداشت شان از آیه ی ۹۹ حجر وَ اعبُد رَبَّکَ حَتی یأتیکَ الیقینُ.۶. قطب. قطب به جای امام، اولیا منحصر به دوازده معصوم .علیهم السلام. نیست  مَراشد نیز در سلسله ی مراتب شیخ نیز قطب اند. ۷. برتری قطب بر انبیای خدا و همرُتبگی با خدا. قائل شدن مقام در حد عصمت برای قطب. ۸. انواع اَذکار. ۹. تغییر جهت قبله .همان کج کردن کعبه به سوی خود قطب. ۱۰. عبادت موزون. سماع و رقص عبادی با آلات موسیقی. ۱۱. شَطحیات .همان جملات کفرآلود. طرز گفتار اَقطاب صوفیه .همان قطب های دارویش. مانند عبارت "سبحانی ما اعظم شأنی". حالا بنگرید مکتب سهله ی حضرت پیامبر .صلّی اللّه علیه و آله. و راه سالم و ساده ی اهل بیت .علیهم السلام. را.

 

سلمان صالحی می نویسد: ۹. خاموشی و کناره گیری. باسمه تعالی. سلام و احترام. از امام رضا .علیه السلام. روایت شده است "زمانی‌ بر مردم‌ خواهد آمد که‌ در آن‌، عافیت‌ ده جزء است‌، که‌ نُه جزء آن‌ در کناره‌گیری‌ از مردم‌ و یک‌ جزء آن‌ در خاموشی‌ است‌. بر دوست گرامی خودم خادم الرضا آقای "کاوه توفیقی" قدر می گذارم که مرا میهمان ضیافت حرم امام رضا .علیه السلام. کردند و غذایی ناب خوراندند. غذایی که هنوز کامم را گرم نگاه داشت. هیچ غذایی به غذای اهل عصمت .علیهم السلام. نمی رسد. کنار ائمه ی اطهار که باشی حتی گرسنه هم می مانی اما سرِ وقت سیرَت می کنند و سِیرت و سِرشتت را می سازند. غم سالگشت شهادت امروز را به صاحب عقاید و مرامم آقا امام زمان .عجل الله تعالی فرجه الشریف. تسلیت می دهم که غم درد پدرشان را در حال به سوگ نشستن اند. ای امام غائب که از هر حاضری حاضرتری مای غائب را پیش خود حاضر کن.


سلمان صالحی می نویسد: ۱۰. ما مأمور به معموریم ؛ دیو زود بیرون نمی رود. باسمه تعالی. سلام و احترام. دین آمده روان ما را معمور کند .معمور همان آبادان و عمران، متضادِ مخروب و ویران. از دو عالِم دو چیز آموختم. یکی این. (می شود مراجعه شود به مجله ی هفت آسمان شماره ی ۲ تابستان ۱۳۷۸) و از سوی دیگر دیو زود بیرون نمی رود، یعنی نمی شود آسان فرشته آید و دیو را بیرون بیندازد. تازه فرشته با اراده ی خود نمی آید، اول باید دیو را با قاطعیت از دل و درون و کشتزارِ خود بیرون انداخت تا جای فرودِ فرشته باز باشد. آنچه نوشتم بینش من .سلمان صالحی. است که در مجموع از این دو عالِم یاد گرفتم. اینک جمله ی هدف این است: همان طور که دین معمور می کند، جکومت و سیاست هم .که قدرت را در یدِ خود می‌گیرد. باید محیط مردم را معمور کند. فرشته را مردم با بیرون انداختنِ دیو در این سرزمینِ بزرگ، فرود آوردند، وقت، وقتِ آبادان کردن نظام و ایران است اینک. دین دعوتش عام است، پس سیاست و حکومت در ایران هم باید دعوت عام دهد ،مگر آنانی را که خیانت و جنایت و جرایم کرده و اصرار دارند نظام را برای یک آلترناتیوِ .همان جایگزین. وابسته به خطِ سلطه، واژگون یا وارونه و یا از درون، پوک کنند.

 

سلمان صالحی می نویسد: -۱۱- سرشت تلخ بشر. باسمه تعالی. سلام و احترام. آیزایا برلین کتابی نوشت با نام «سرشت تلخ بشر» که توسط خانم لی لا سازگار ترجمه شد. برلین برای آن چهل سال از عمرش را گذاشت. محور کتاب «زندگی» است. اول اندیشه های اغلب فیلسوفان سیاسی را مطالعه کرد و بعد آن را نوشت. از نظر برلین دموکراسی هم در حق اقلیت ظلم می کند زیرا دموکراسی الزاما" کثرت گرا نیست. خود او نسبی گرا و کثرت گرا و طرفدار آزادی و برابری بود. وی راه حل واحد و جامع برای حل تمام مسائل بشر قائل نبود یعنی می گفت راه واحد و یکسان وجود ندارد. در حقیقت می خواست بگوید هر ملتی راه رشد و توسعه ی خود را درونزا جست و جو کند و نسخه های تجویزی و دیکته ای راه خطایی است.

 

سلمان صالحی می نویسد: ۱۲. سه انقلاب قرن. باسمه تعالی. سلام و احترام. مارک آلموند .همان مدرّس مهم تاریخ نوین در دانشگاه آکسفورد. به این نتیجه رسیده بود که سه انقلاب قرن بیستم .شوروی، چین، ایران. در حرکتِ تاریخ و تغییر چهره ی جهان تأثر اساسی گذاشته اند. برای بیشتر دانستن به آرشیو روزنامه ایران .ششم اسفند هفتاد و شش. صفحه ی هفتم رجوع شود. روشن است که حرکتِ تاریخ یعنی تاریخ به مثابه ی یک پیکره ی واحد و یک ارگانیسم زنده است. (ر.ک: علیرضا ملایی توانی. مطالعات تاریخ فرهنگی، سال دوازدهم بهار ۱۴۰۰ شماره ۴۷) منظور مارک آلموند از دیدِ من .سلمان صالحی. این است چکایشِ یک رخداد نامتعارف مانند انقلاب اسلامی .یا حتی مثلا" یک وقوع پدیده‌ی بد مثل ویروس کرونا کووید. همیشه در زمره ی رویدادهای اثربخش است که می تواند بر حرکت تاریخ اثر بگذارد و "حتی مسیر و جهت حرکت تاریخ جهان را تغییر دهد." و انقلاب اسلامی ایران چنین است. حرمت این انقلاب کمِ کمِ کم در سه چیز است: تولید محتوای علمی و فنی برای جهان. دفع فساد و فاسد از حدود آن. منسجم سازی پیکره ی جامعه با دین و هویت فارسی و معنویت اخلاقی.

 

سلمان صالحی می نویسد: ۱۳. مذهب فرمان عقب نشینی نمی‌دهد. باسمه تعالی. سلام و احترام. لنین می گفت مذاهب همگی مردم را تخدیر می کنند و در برابر حقوق از دست رفته ی شان فرمان عقب نشینی می دهند!!! نه. این مذهب که لنین از آن حرف زد، مذهب دستخوش تغییر کلیسا بود که اربایان کلیسا هزار سال قرون وسطی را رهبری می کردند. بد هم رهبری می کردند. اسلام که امام علی .علیه السلام. آن را معرفی کرده و پیامبر اکرم .صلّی اللّه علیه و آله. آورنده ی آن بودند هرگز فرمان عقب نشینی نمی‌دهد که مظلوم حقوقش را نستانَد. لنین اگر نمی مِّرد و مومیایی نمی شد اینک با دیدن انقلاب اسلامی و جنبش های مذهبی را می دید حرفش را پس می گرفت.

 

سلمان صالحی می نویسد: - ۱۴ - کوخ و کاخ. باسمه تعالی. سلام و احترام. کارل مارکس .شهیر آلمانی مدفون لندن. روزی به شاگردانش گفت: «انسان نمی تواند در کاخ و در کوخ یک گونه فکر کند.» باید در جواب مارکس بگویم درست گفتی آقای کارل. خوشبختانه رسول مکتب اسلام .صلّی اللّه علیه و آله. هنوز به مقام رسالت برانگیخته نشده بود نیز، اهل کاخ نبود، در کوخ بود .همان غار حرا رفت و شد داشت. دین اسلام و حکومت آن، مقرّش در اصل مسجد است. کاخ و قصر و قیصر ندارد. خادم ملت دارد. ولایت هم اگر دارد از فقاهت اجازه دارد با نیابت از امامت معصومین .علیهم السلام. حکومت و رهبری می کند. اسلام  برای کاخ، از درون کوخ بر معیار حق سخن می گوید و به تغییر و تحول و ترقی و توسعه جامعه و انسان صحه می گذارد.

 

سلمان صالحی می نویسد: - ۱۵ - انسان از کدام ناحیه ی خدا آفریده شد؟ باسمه تعالی. سلام و احترام. خدا از حقیقتِ رحمت خود انسان را ساخت. که صاحب کتاب «شرح جنود عقل و جهل» (ص ۲۳۲ و ۲۴۰)  انسان صورت رحمت الهیه است. یعنی خلق انسان از اسم رحمان خداست. و رحمت و عطوفت و رأفت و اَمثال آن از جِلوه های اسم های جمالیه ی خداست. خدا به حیوان مطلقا" و به انسان بالخصوص رحمت کرده. نظام عالَم وجود کاملا" بر پایه ی رحمت بنا نهاده شده است. اگر این رحمت و مهر و محبت گرفته شود، رشته ی حیات فردی و اجتماعی گسیخته می گردد. با این عطوفت است حیوان از ایلاد .همان تولید مثل. خود حراست و انسان از عائله ی خویش مراقبت می کند. خدای عادل با این رحمت، مملکت .همان گیتی. خود را حفظ می کند.

 

سلمان صالحی می نویسد: - ۱۶ - برگرد حوزه. باسمه تعالی. سلام و احترام. امام .رحمت الله. به یک نامه از آیت الله مطهری در فروردین ۱۳۴۷ پاسخ غمگینی داده بودند؛ چون از دوری وی از حوزه ها بسیار تأسف خورده بودند. رجوع شود به کتاب تارخی "هفت هزار رور" (ص ۳۳۱) در آن پاسخ، از برخی مشکلات .که حوزه و روحانیت را با آسیب و تفکرات دوری از سیاست و امام زمانی شدنِ انحرافی افراطی مواجه کرده بود. اظهاراتی شد. همین باعث شده بود امام از آقای مطهری بخواهد "تا با انتخاب اشخاص خبیر" به مشکلاتِ حوزه و طلبه های علمیه رسیدگی نماید. این خواسته ی امام از مطهری یعنی: برگرد حوزه. کاشکی مرتضی مطهری آن آیت الله ی متفکر اسلام و مغز مترقی مسلمین در ابتدای انقلاب به صدر نظام نمی رفت و رئیس مخفی شورای انقلاب نمی شد و بر می گشت حوزه .یا مشهد یا قم فرقی نمی کرد. تا تفکرات و ترقیات در حوزه را سامان می داد؛ همان مطهری که روزگاری مقاله ی "مسأله ی حجاب" او و مقالات وی در مجله ی "روز زن" و کنفرانسش درارائه ی متن "مشکلات اساسی سازمان روحانیت"، دشمنان فکری اش را بر سوی شلیک به مغزش برده بود. زیاد زود در سیبلِ شلیک تبانی تروریست قرار گرفت و شاخَک های حسودان میدان عقیده و عُقده را تیز نموده بود و در فرجام "شهید" اندیشه و خرَد شد بی آن که مجالی برای وی پس از انقلاب گذاشته باشند. تروری که خسارتش هیچ وقت جبران نشد حتی جایگزینی برای وی پیدا نشد. بماند که محفلی دامن می زد و یم زند کسی حوزه ی قم پیدا شد که گویی !! مطهری دوم است و عین او تئوریسین اسلام. اما، همه، یک مشت حرف مانده بود و حرف. حربه نگرفت و لاف! هرگز باور نشد. بد نگذرد بهتر نیست سلمان .من. حرف را به بیت بیاویزم بیتی از از غزل بیست و هفتِ حافظ که پیش می آید زبان حال اشخاص شود .هر بار یا هر برهه و یا هر چند صد روز یک مرتبه. : «آخر به چه گویم هست از خود خبرم، چون نیست - وز بهر چه گویم نیست با وی نظرم، چون هست». پس؛ درست می بود اگر بر می گشت به کجا؟1 به همان حوزه و بحث و درسش تا آدم می ساخت. به محمد و آل محمد صلوات این میلاد و ایلاد و ایلاف و ائتلاف و انقلاب و اتحاد.

 

سلمان صالحی می نویسد: - ۱۷ - مُرداب و کرم. باسمه تعالی. سلام و احترام. برتولت برشت گفت: «مُرداب ها  را بخشکانید، کرم ها خود محکوم به نابودی اند.» نه، آقای برشت ما مسلمین نه مُرداب خشک می کنیم و نه کرم می کشیم ما از آئین محمدی ص آموختیم حتی برگِ درخت در هنگام جنگ هم بر زمین نیندازیم چه رسد ریشه را بزنیم و شاخه ببُرّانیم. حتی ضرب المثَلی هم شده است در برخی مناطق ایران مثل منطقه ی گرکان و دشت و خطه ی خزر که اگر کسی کسی را اذیت کند یه او می گیوند: کرم نکُش. یعنی موذی و آزارسان نباش. نه، برشت این برای ما برشته و رشته نمی شود. رشته ی مسلمانی، بی آزاری است حتی به مور و ملخ. یک شعر از دفتر سوم مثنوی معنوی مولوی به این می چسبانم کافی باشد شاید: «آب کم جو تشنگی آور بدست / تا بجوشد آب از بالا و پَست»

 

سلمان صالحی می نویسد: - ۱۸ - آقازادگی!!!. باسمه تعالی. سلام و احترام. اولین بار آقازاده را آقای علی ربیعی .همان «عباد» از مسئولان وقتِ وزارت اطلاعات و از مشاوران حجت الاسلام سید محمد خاتمی. در سرمقاله ی روزنامه ی "کار و کارگر" بکار برد. او در ارگان خانه ی کارگر .همان روزنامه ی "کار و کارگر" از شکل گیری طبقه ی جدیدی سخن گفته بود که در پناه بزرگان مذهب و زیر سایه ی مشهوران سیاست برای کسب موقعیت های اقتصادی خیز برداشته و سرگرم سود می شوند. می توان رجوع داشت به: "تاریخ آقازاده ها" ماهنانه ی "همشهر" (بهمن ۱۳۸۰ ص ص ۲ و ۹) من. سلمان صالحی. عرض کنم مفهوم آقازاده در فرهنگ سیاسی ایران معادل «شاهزاده» و «شازّه» است.  این قسمت بحثم را از آن رو آوردم که همین پنج روز پیش آقای «محمد رستمی صفا» مالک گروه صنعتی رستمی صفا را گرفتند .همان ابَربدهکارِ بانک. وقتی هم در این پرونده عمیق شدند، دیدند هیچ بانکی از وی شکایت حتی نکرد!!! که بیش از ۲۰ هزار میلیارد تومان به شبکه بانکی کشور بدهی!!! دارد و دو تا "آقازاده" هم از لای همین پرونده دستگیر شدند؛ فرزندان حجت‌الاسلام محمد مصدقی .معاون اول قوه قضاییه. که یک قاضی قبلی قوه ی قضائیه، شبکه ی فساد تشکیل داده بود و دو فرزند این حجت‌الاسلام محمد مصدق کهنموئی تبریزی .شاگرد حوزه ی دو آیت الله العظمای مشهور مرحوم چون میرزا جواد تبریزی و محمد فاضل لنکرانی، قاضی دادگاه ویژه روحانیت و  شاغل در سازمان قضایی نیروهای مسلح. را به باند فساد خود، جذب کرده بود. انقلاب اسلامی اگر می خواهد صدر باشد و صادر شود و سرمایه ی اسلام و ایران بماند باید فاسدان را رصد و ریشه ی آقازادگی را بخشکانَد و آقازادگانی!!! را که از موقعیت پدر یا پدربزرگ یا مادر و پدرزن و مادرزن!!! خود برای منفعت شخص کیسه می دوزند را، سرجای خود بشنانَد و الّا همان کار و باند فسادی که اشرف پهلوی .خواهر بزرگه ی محمدرضا شاه پهلوی. در درون حاکمیت سلطنتی موروثی رضاخانی سوادکوهی آلاشتی شکل داده بود، توسط این آقازادگان، در کنار سیستم تعمیق می شود و افراد زیادی را آلوده و تحمیق می کنند. برگردم به مطلب: آقازادگی، سر بر آوردنِ شکل هرزِ طبقه ی جدیدی از قدرت فاسد است که در پناه پدران مذهبی و زیر سایه ی پدران و منتسبان و منتخبان و منصوبانِ دولتمرد  با حاکمیت، برای موقعیت های اقتصادی شخصی خویش و خویشاندان سود پارو می کنند. می توان گفت: جیب مردم را در واقع سرقت می نمایند. این جیب بُر های مدرن و  ریش و تسبیح دار را باید اول به ادب و تربیت و سپس به مجازات اشدّ رساند.

 

مشهدی رُبابه

ای نام تو بهترین سرآغاز

سلام و احترام. برخی .در پایتخت یا مشهد. خواستند سید جمیله علم الهدی دختر حجت الاسلام سید احمد علم الهدی ، همسر حجت الاسلام سید ابراهیم رئیسی را «بانوی اول» !!! کنند، بازارشان نگرفت. یک رزمنده ی جنگ آمد وارد بحث شد و گفت مشهدی رُبابه مادر من بانوی اول بود که وقتی بعد از اسارت ۸ ساله برگشتم، به استقبالم نیامد و نشست کنار مشهدی‌ عالَم .مادر مفقود الاثر اکبر دانشی. که یک وقت دلش نشکند. سین. صاد : گشتی برای کشف (۱)

 

شیخْ صادق

ای نام تو بهترین سرآغاز. سلام و احترام. حجت الاسلام صادق لاریجانی .که به علت رد صلاحیت برادرش علی لاریجانی. اعتبارنامه ی حجت الاسلام سید ابراهیم رئیسی را امضا نکرده بود، در این هفته لب گشود و در درس خارج فقه خود به او گفت: «یکی که راجع به همه‌ چیز حرف می‌زند، می‌گوید باید خون گریه کنم اگر این حرف [نامه مجمع تشخیص مصلحت به رهبری انقلاب] درست باشد... چرا آنقدر دروغ می‌گویید؟ کسی که ردای پیغمبر پوشیده است، باید دروغ بگوید؟ سین. صاد : گشتی برای کشف (۲)

 

الهام ملک‌زاده

ای نام تو بهترین سرآغاز. سلام و احترام. خانم الهام ملک‌زاده .بانوی پژوهشگر کشور. گفته متاسفانه اگر بخواهیم به شاگردان امروز، راه و رسم پژوهش را بیاموزیم، یا چنان خسته ی زندگی هستند که رغبت و شوقی ندارند یا نگاهی کاسبکارانه به مقوله ی پژوهش و تحقیق دارند. آموزش ها‌ هم امتیازمحور شده که دیگر جایی برای تلاش دانشجو با هدف کسب معرفت باقی نمی‌گذارد. در چنین فضایی، تنها معیار دانشجو، تولید و تحویل کار به هر قیمتی است؛ .حتی کپی برداری از مطالب مختلف و کارهای قبلی دانشجویان. تا با کمترین تلاش و به ساده‌ترین روش ممکن امتیاز کسب کنند و به قولی خرِ خود را از پُل بگذرانند. در حالی که پژوهش ها باید محتوای بدیع داشته باشند و قادر به رفع خلاء های علمی موجود باشند و یا اینکه ارزش افزوده ی علمی ایجاد کنند. سین. صاد : گشتی برای کشف ( ۳ )

 

درس خارج در حوزه یعنی چه؟

بار پروردگارا. سلاما. تدریس درس های حوزه ی علمیه در مقدمات و سطح از روی کتاب است ولی در درس خارج، استادِ مجتهد یا حتی مرجع تقلید از روی متن کتاب تدریس نمی کند، بلکه خارج از متن کتاب، نظرات فقهی و اصولی خود را در موضوع منتخب درس می دهد به همین خاطر می گویند درسِ خارج. چون خارج از متن کتاب تدریس می کند. البته به این معنی نیست که در درس خارج، استاد به کتاب های فقهی، اصولی و حدیثی استناد نمی کند. هر استاد خارج، برای خود مبنا دارد و منابع و مآخذ را در نظر می گیرد. مرحله ی مقدمات و سطح، «کتاب محور» است. مرحله ی خارج، «استاد محور» و «موضوع محور» است. پایان. سین. صاد خدابنده.

 

تجویز نسخه برای سیاستمداران یعنی چه؟

بار پروردگارا. سلاما. چند روز پیش آقای حسین هرسیج <رئیس دانشگاه اصفهان> گفته بود چالش‌های موجود را باید از طریق روش‌های علمی مورد بررسی قرار داد و در ادامه با بررسی و در نهایت تجویز نسخه برای سیاستمداران فعالیت شود و خود را نباید جدای از سرنوشت کشور بدانیم و انتظار ما و جامعه از دانشمندان این است به حل معضلات کمک کنند. بنده <خدابنده> با این تز و شیوه موافق هستم. به چهار علت: یک > اتخاد روش علمی در برابر چالش ها را مطرح کرد. دو > انتقال بررسی با تهیه ی یک نسخه ی تجویزی به سیاستمداران را دست گذاشت. سه > دانشمندان را طبقه ی شناور فرض نکرد که هر ور در نوسان باشند! برای آنان حضور در سرنوشت کشور قائل شد. و این که مشخص کرد باید در حل معضلات کشور فکرِ کمک کردن در سر داشت که می شود علت چهار. پایان. سین. صاد خدابنده.

 

با چه کسی می توان سخن گفت؟!

بار پروردگارا. سلاما. امام‌علی ‹علیه السلام› در حدیثی به همین مسئله جوابی داد که می تواند بالاترین جواب به این سؤال حساب آید. چون که معلوم ساخت با چه کسی نباید سخن گفت. و همین مشخص می سازد که با چه کسی باید سخن گفت.
 
اِحذَر کَلامَ مَن لا یَفهَمُ عَنکَ؛ فَإِنَّهُ یُضجِرُکَ.
 
«معنی آن این است: از سخن گفتن به آن کسی که گفتارت را نمى فهمد، پرهیز کن، که تو را سختْ رنج خواهد داد.»
 
پس، اگر کسی نمی خواهد به ستوه در بیاید با چنین کسانی درِ سخن باز نسازد. پایان. سین. صاد خدابنده.
 

چپ یعنی چه؟

هر جریان فکری که دارای این چند ویژگی باشد در اصطلاح سیاسی چپ محسوب می شود. نسبت به مسائل روز واکنش قاطع نشان دهد. نسبت به مسائل فکری کنش فعالانه بروز دهد. اگر دینی است عقل و نقل را با هم بخواهد. در جای خود دست به قیام بزند و چریک شود. سازشکاری را کنار بگذارد. پیرو محض نباشد. تفکر انتقادی داشته باشد. با دولت های زورمحور جهان به مخالفت برخیزد. فلسطینی بماند و با اسرائیل در هر شرائط مخالف باشد و آن را نامشروع بداند. آمریکا را شرّ جهان بداند. تقریبا" تفکر سوسیالیستی داشته باشد. نظام سرمایه داری را سیستم چپاولی بداند. مقلدمحور نشود. شرع و عقل را با تفسیر واحد نخواهد. سیّال بودن فهم را قبول دارد. در گرایش دینی روی متن فکر می کند، نه روی گوینده ی متن. در اغلب مسائل حاد، تندرو باشد، نه کُندرو. حتی اگر سیصد و چهارده نفر بودند دست به میارزه بزند که فیدل کاسترو و اِرنستو چه گوارا با همین عدد، انقلاب کوبا را از کوه ها رهبری کردند و پیروز شدند. چهره های روشنفکر مترقی را قبول داشته باشد. با چهره های دولتمرد نظام های سرمایه داری عمیقا بستیزد. روی اقتصاد، به مساوات و عدالت و توزیع عمومی توجه کند. مردم را در هر جا کمک کند. درآمد خزانه ی ملی را برای عموم بداند. از ملی شدن بسیاری از امور دفاع کند. در نهضت های آزادی بخش جهان حضور یاید. همیشه در پی تغییر باشد و چندین مورد دیگر. در آخر خالی نگذارم در مجلس انقلاب فرانسه، سمت چپ پارلمان نیروهای انقلابی می نشستند و مواضع تند و تیز نسبت به فساد داشتند و سمت راست آن نیروهای محافظه کار می نشسند که هموراه خواهان حفظ وضع موجود بودند. واژه چپ و راست از آن پارلمان وارد ادبیات سیاسی جهان شد. منظور بنده از چپ در ایران این جریانی که خود را اصلاح‌طلبان نام گذاشت نیست. چپ به معنای وسیع آن است. مثلا" درین قاعده که ترسیم کردم: شهید چمران، شهید حاج قاسم، شهید بهشتی، مرحوم منتظری، آیت الله آقای خامنه ای مظاهر مهم چپ در ایران هستند. و مرحوم رفسنجانی، مرحوم مصباح یزدی، مرحوم مهدوری کنی، آیت الله ناصر مکارم شیرازی، آیت الله جوادی آملی از مهمترین مظاهر راست. پایان. سینصاد خدابنده.

 

امیر رمضانی در پاسخ به سینصاد خدابنده: درود جناب سینصاد. سلمان صالحی قدیم. این شد بحث روز. خط و ربط شناسی. هم علت تشکیل چپ و راست را گفتی و هم تاریخش را شناساندی. و هم اندیشه اش را واکاوی کردی. وقتی قلم میرقصد روح خواننده جلا می یابد. پرفروغ باشید.

 

به نام خداوند. پاسخ خدابنده: سلام به شما آقای امیر علی دارابی. خود بنده خدابنده نمی دانستم متن من مورد توجه ی آن بزرگوار مدرسه قرار می گیرد که بر بنده به درستی استادی می کند. در عبارات کوتاه شما مفهوم محکمی خوابیده است. مثل خط و ربط. واکاو. رقص قلم. جلاء روح. جای تشکر بی کران باقی گذاشتی استاد دارابی.

 

شرّتر از شیطان کیست؟!

امام موسی صدر یک زمانی در لبنان که بود پیش از ربوده شدن، اسرائیل را این طور به مردم شناسنده بود:  "ما اسرائیل را شر مطلق می دانیم. در دنیا هیچ چیز بدتر از اسرائیل نیست. اگر اسرائیل و شیطان با یکدیگر بجنگند، ما در کنار شیطان می ایستیم. اگر اسرائیل با کمونیسم بجنگد، ما در کنار کمونیسم می ایستیم. اگر اسرائیل با جناح راست بجنگد، ما در کنار جناح راست می ایستیم. این است معنای اسرائیل که شر مطلق است. من شخصاً در حد مطالعات و باورهایم هیچ نهادی را خطرناک تر از اسرائیل نمی شناسم." پایان. سینصاد خدابنده.

 

انواع قارون ها

آقای «حسین مفیدی‌فر» شعری گفته بود

که قارون ها  را با هم مقایسه کرده بود:

قارون شده بد به عصرِ موسای کلیم

چون بر فُقرا نکرده بخشش زر و سیم

قارونِ زمانِ ما که ملعون تر از اوست

چون خورده هم از خزانه هم مالِ یتیم

پایان. سینصاد خدابنده. ادامه دارد... .

 

شرافتمند کیست؟

امام علی .علیه السلام. فرمودند:

الشریفُ کُلُّ الشریفِ مَن شَرَّفَهُ عِلمُهُ.

شرافتمند به تمام معنا کسی است که علمش او را شریف گردانیده باشد.

کتاب کشف الغمّة ۳ / ۱۴۰

 

از نظر بنده .خدابنده. علم، عمل را رونق می دهد و عمل، علم را رمَق می بخشد. این دو کنار هم فرد و جامعه و جهان را می سازند، البته اگر در واقع امر افراد بخواهند خودسازی کنند و اخلاق را وارد افکار خود نمایند؛ وگرنه جهان به علت واگرایی و پوچ اندیشی انسان، رنگ رنج و بوی تعفُّن به خود می گیرد و زندگی پر از گناه می شود و آن وقت است که از علم و عمل هیچ کاری بر نمی آید. انسان وقتی نخواهد بر جاده ی حق بپیماید حتماً خود و محیط را آلوده خواهد ساخت. که اغلب، ساخت. پس شرافتمند کیست؟ همانی که امام علی .علیه السلام. فرمود: آن کس که علمش او را شریف گردانیده باشد. پایان. سینصاد. خدابنده. ( )

 

چهل روز عبادت و ریاضت

یک بار نماز صبح قضا و فوت شود

کدام یک مهم است؟

دوست من آقای کاوه توفیقی خادم الرضا نقل کرد در سایتش که عصاره ی آن را این طور خلاصه کردم: مرحوم آیت الله حاج شیخ حسنعلی اصفهانی .معروف به نخودکی. در وصیت خود به فرزندش گفته بود: «اگر آدمی ۴۰ روز به ریاضت و عبادت بپردازد، ولی ۱ بار نماز صبح، از او فوت شود، نتیجه ی آن ۴۰ روز عبادت بی ارزش .نابود. خواهد شد. پایان. اینجا. سینصاد. خدابنده. اینجا + اینجا

 
سردار حسین معروفی

مرام و مکتب حاج قاسم سلیمانی چه بود؟

با یاد خداوند و سلام به خوانندگان محترم. برادرِ پاسدار  حسین معروفی معاون هماهنگ کننده‌ی سازمان بسیج مستضعفین در گردهمایی مسئولین "تعلیم‌ و تربیت استان ها و شهرستان های کشور" گفتاری داشت که بنده .خدابنده. آن را مهم دیدم. آقای معروفی ۴۰ سال با حاج قاسم رفیق بود. برداشتم از گفتارش را ارائه می دهم. آقای معروفی فردی متفکر است.
 
برای شناخت مکتب حاج قاسم، اول باید خود او را بشناسیم. یک خاطره تا متوجه شوید که او کیست. ۲۷ سال پیش در کرمان در منزلش روبرویم دو زانو نشست گفت: حسین! من از خدا دو چیز خواستم؛ اول اینکه خدایا اگر بخواهم به انقلابت خدمت کنم باید خودم را وقف کنم. سپس انگشت اشاره را روی شقیقه ی سرش گذاشت و گفت از خدا خواستم خدایا آن قدر به من مَشغله بده که من فکرِ گناه هم نکنم.
 
 
مکتب حاج قاسم دارای ۵ گذشت و ۵ مؤلفه اعتقادی است:
 
اولین: گذشت از گناه است. او بشدت مراقب حفظ آبروی مؤمنین و نیروهایش بود.
 
دومین: گذشت از خود است. با هیچ کس با عنوان و درجه صحبت نمی کرد.
 
سومین: گذشت از مال است. یک ریال و یک دلار حق مأموریت نگرفته.
 
چهارمین: گذشت از آبرو است. فرزندان برخی از شهدا شاخص، سال ۸۸ از مسیر حق داشتند خارج می شدند. حاج‌قاسم چندین جلسه برای اینها گذاشت قانع نشدند؛ آنها را به ملاقات رهبری حتی به ملاقات سید حسن نصرالله برد تا اینکه نگذارد یک نفر هم از نظام و انقلاب فاصله بگیرد.
 
پنجمین: گذشت از جان است. حاج‌قاسم در جواب خبرنگاری که می‌گوید دشمنان گفته اند می خواهند شما را هدف قرار دهند می خندد و می گوید: اتفاقا من ۳۸ سال است دنبال چنین لحظه‌ای هستم و در کوه و بیابان و صحرا دنبال آن می گردم.
 
 

مؤلّفه های مکتب حاج قاسم

اولین: نظام انقلابی گری بود. سیاسی کاری نمی کرد. آنقدر فرا جناحی عمل می کرد برخی تصور می کردند به جناح مقابل تعلق دارد.
 
دومین: نظام ولایتی بود. منتظر فرمان، سخن و فتوا نبود بلکه با معرفتی که داشت می فهمید «ولی فقیه» او چه می خواهد.
 
سومین: نظام سیاسی بود. سیاسی کاری نمی کرد، روی اصول می اندیشید تمرکزش بر منافع ملی بود.
 
چهارمین: رفاقت می‌کرد نه رقابت؛ دستگیری می کرد نه مچ گیری؛ کسی را هُل نمی داد که خودش به جایی برسد.
 
پنجمین: شخصیت تقریبی داشت. او نگاه اهل‌سنت را به ما شیعیان عوض کرد.
 
پس؛ در مکتب حاج‌قاسم سه ضلع اندیشه، فرصت و مردم دیده می شود. اندیشه ی زیبا، عمل زیبا را می‌ سازد.
 
سینصاد: او با علم و عمل، مغناطیس معنوی میدان بود و همین همّت و حَمیّت و محبّت، همه را به او جذب و جانبدار می ساخت.
 
پایان. سینصاد. خدابنده
 
سینصاد خدابنده: مشهد چگونه باید اداره شود؟ با یاد خداوند و سلام به خوانندگان محترم. آستان نیوز حرم رضوی خبری داد که به نظر بنده .خدابنده. اهمیت دارد. چون هر یک از ما حداقل سالی یک بار مشهد مشرف می شویم. خبرش این است که حجت الاسلام آقای احمد مروی .مسئول حرم امام هشتم علیه السلام. گفت هویت مشهد وابسته به وجود مقدس حضرت رضا .ع. است؛ لذا باید از این هویت صیانت کرد. در تبلیغات تجاری به ویژه صدا و سیما نباید به گونه ای عمل کند که هویت امام رضایی شهر مشهد تحت شعاع قرار بگیرد. وی ادامه داد فضا آرایی های شهر مشهد باید به گونه ای باشد که ضمن نشاط و شادابی، احساس معنویت و قداست شهر را به بیننده منتقل کند و وقتی زایری وارد مشهد شد احساس نشاط با رنگ و بوی امام رضایی داشته باشد. به نظر می رسد شهر مشهد هر سال میزبان حدود ۳۰ میلیون زائر است؛ گاه در مناسبت‌های مذهبی طی ۷ روز یا کمتر و بیشتر .مثل شهادت امام رضا. تا ۱۰ میلیون نفر به این شهر مقدس مشرف می‌شوند. لذا با این حرف آقای مروی موافق هستم و خیلی ضرورت دارد چنین ایده ای آنجا پیاده شود و نباید گذاشت محیط مشهد با طرح های بیهوده و مشکوک، از فضای معنوی و مذهبی بیرون رود. شاید هم دستی در کار باشد که با مشهد مثل اندولس رفتار شود. همان بلا که سر مردم اندولس اسپانیا آورده بودند و مسلمین را با روش فساد و شراب از راه به در برده بودند پایان : ۱۵ / ۹ / ۱۴۰۲ سینصاد. خدابنده
 

موافق این حرف رهبر معظم نیستم

با یاد خداوند و سلام به خوانندگان محترم. بنده -خدابنده- با این سخن رهبر معظم کشور که در دیدار مردم خوزستان و کرمان دیروز ۲ دی ۱۴۰۲ در باره ی انتخابات گفتند "مشکلات با «مشارکت بالا» برطرف می شود" موافق نیستم. یعنی این گزاره را صحیح نمی دانم. اول این که مشارکت انتخاباتی باید طبیعی، در حد عادی و کاملا آرام باشد. مشارکت بالا، علامت جوزدگی و هیجانی ماندن مردم است. دو دیگر این که اگر بر مبنای سخن رهبر معظم مشکلات کشور با مشارکت بالا برطرف می شود، پس چرا در دو دوره ی متوالی حجت الاسلام سید محمد خاتمی مشکلات کشور نه تنها برطرف نشد حتی کم نگردید بلکه علاوه بر این هر روز افزوده شد و به قهقرا رفت .یا برده شد. حتی تفاخر به رأی رسم هر روز آنان شد. از نظر بنده، میان «مشکلات» و «مشارکت بالا» و «برطرف شدن» چندان رابطه‌ای .که دخیل در متغیرهای وابسته و مستقل باشد. نمی بینم. پایان : ۳ / ۱۰ / ۱۴۰۲ سینصاد. خدابنده.
 
نظر حجت الاسلام احمدی: سلام بر سینصاد. خدابنده. لابد با این ضرب المثل هم موافق نیستید که دست بالای دست بسیار است. آن چه که رهبر انقلاب فرمودند، به معنای فلسفی و تلازم عقلی نیست، به نحوی که اگر این اتفاق بیافتد، آن اتفاق هم خواهد افتاد، بلکه مشارکت بالا می‌تواند وجهه انتخابات را مثبت نشان داده و نشانه ای از رضایت عمومی باشد. اساسا مشارکت بالا در انتخابات مطلوب هست، نیست؟
 
جواب سینصاد خدابنده: حاج آقا احمدی سلام علیکم جمله ی شما این است: «مشارکت بالا می‌تواند وجهه انتخابات را مثبت نشان داده و نشانه ای از رضایت عمومی باشد» جمله ی رهبر معظم کشور این است: "مشکلات با «مشارکت بالا» برطرف می شود". بنده با این نظر در جمله ی رهبر معظم موافق نیستم چون گزاره ی صحیحی نیست. اما گزاره ی شما از چیزی دیگر صحبت می کند که بنده موافقش هستم. یکی «وجهه انتخابات» دومی «نشانه ای از رضایت عمومی». که هر دو، حرف درستی است. اما این که مشارکت بالا لزوما مشکلات را حل کند، چنین نیست. تجربه ی کشور هم ثابت کرده است. انتخابات یک رفتار اختیاری است و حتی اگر ۹۹ درصد هم شرکت کنند ربطی به برطرف کردن مشکلات کشور ندارد. مشکلات کشور لیاقت در دانش، توانایی در فهم اقتصاد و به کارگیری صاحبان فن و دانش و کاربلدی سیاسی و فسادستیزی واقعی نیاز دارد. با تشکر. سینصاد خدابنده 
 
 
شیخ‌احمدی: ممنون از توضیح‌تان، اما حرف من از تلازم عقلی بود که از سخنان ایشان برداشت نمی‌شود. به نظر شما، اگر از رهبر بپرسید بین مشارکت بالا و رفع مشکلات چه رابطه‌ای وجود دارد، چه جواب خواهد داد؟ تلازم عقلی؟ عرفی؟ عدم تلازم؟ شکرا مزیدا. می‌توانیم بگوییم مشارکت بالا پشتوانه حل مشکلات هم می‌تواند باشد؟
 
صدرالدین‌ آفاقی: با سلام خدمت استاد گرامی: آنچه که رهبری معظم بدان اشاره دارند ریشه در نهج البلاغه دارد که امام علی علیه السلام میفرمایند: ( یدالله مع الجماعه) 
آیا اینجا امام معصوم منظورشان اینست که یدالله با هر نوع جماعتی است؟ طبیعتا خیر. بلکه جماعتی که همراه و متحد در مسیر الله باشند.  بنظر بنده این بیان مقام معظم رهبری نیز از این سنخ است. مشارکت بالا عامل رفع مشکلات است ولی درصورتی این امر تحقق می یابد که منتخبین حاصل از آن مشارکت بالا درجهت خواسته های حقیقی مشارکت کنندگان قدم بردارند. چون شما از دوران ریاست جمهوری آقای خاتمی مثال آوردید و بیان داشتید چرا علیرغم مشارکت بالا مشکلات برطرف نشد باید عرض کنم به این دلیل بود که مشارکت کنندگان برای رهایی از سیاستهای اقتصادی دولت هاشمی که ناطق نوری را مصداق ادامه دهنده راه هاشمی میدانستند به دامان خاتمی پناه بردند ولی در عمل اکثر وزرای  کلیدی انتخابی شان همان دولتمردان آقای هاشمی بودند و درنتیجه رفع ریشه ای  مشکلات صورت نگرفت .
 
Shafiey51 سعید: باسلام درود یک- در هنگام خواندن این مطلب ناخود آگاه این ایه به ذهنم امد "بخوانید مرا تا اجابت کنم شما رو " البته تفسیرش با علمای حاضر در مدرسه است است. علم من ناقص است در این زمینه . برداشت ساده این است که برای اجابت شدن حتما مشروط به اعمالی است . شاید این است که برخی از ما میگوییم چرا هرچه دعا می کنیم نتیجه نمیگیریم .( شاید برداشت من اشتباه باشد تصحیح نماییند ) دو به نظر میرسد از نظر مقام رهبری :مشارکت بالا یکی از ابزار مهم است برای رسیدن به نتیجه نهایی . و این یک پشتوانه است برای فردی که امور را بدست میگرد . لذا نباید برداشت ساده نمود "لزوما با بالا رفتن مشارکت مشکلات حل خواهد شد". . اگرچه برخی باور دارند مشارکت مهم نیست حتی اگر 5 درصد هم شرکت نمایند . البته تئوری "کیفیت ارجح است بر کمیت " نیز خواهان دارد . البته این نظریه نیز در برخی از اصلاح طلبان نیز مشاهده می شود. سه هر دولتی دارای نقاط قوت و ضعفی می باشد و هیچ دولتی مطلق نیست . سیاه سفید نگاه کردن نه تنها کمکی نخواهد کرد بلکه نتیجه معکوس خواهد شد . سوالی که پیش میاد این است قرار بود دولت اقای خاتمی چه کاری را انجام دهد و انجام نداده است و چه شعارهای داده است که به شعارهایش عمل ننموده است . حداقل بیایید با زبان اماری و شاخص ها بیان نمایید در کدام مورد به قهقرا رفت . در زمینه تورم- شاخص رشد اقتصادی – سطح رفاه اجتماعی . ناترازی اقتصادی , سلامت اجتماعی , سلامت روانی , مشارکت اجتماعی , مطالبه گری و.... ذخیره ارزی و اسیبهای اجتماعی , کاهش باور های مذهبی و.....لطفا دولتها را مقاییسه نمایید. " خاتمی نه شر مطلق است نه خیر مطلق" مانا باشید
 
سینصاد خدابنده: حاج آقا احمدی سلام علیکم. بنده دقیق نمی دانم شما بر چه اساسی این جمله ی مطلق و بدون قید و شرط در سخنان اخیر رهبری معظم نظام را حمل بر این می کنید که تلازم در آن وجود ندارد، حال آن که جمله ی «مشکلات با مشارکت بالا برطرف می شود» یک جمله ای است که مستقیم رفع مشکلات را مستلزم «مشارکت بالا» دانست. پرسیدید: «به نظر شما، اگر از رهبر بپرسید بین مشارکت بالا و رفع مشکلات چه رابطه‌ای وجود دارد، چه جواب خواهد داد؟ تلازم عقلی؟ عرفی؟ عدم تلازم؟» گمان کنم منظور رهبری معظم تلازم ساختاری باشد. یعنی مشارکت بالا به نفع ساختار سیاسی است. و الّا بنده همچنان جمله ی "مشکلات با مشارکت بالا برطرف می شود" را گزاره ی صحیحی نمی دانم. با تشکر از شما.
 
آقای شفیعی سلام علیکم. چند جمله ی جنابعالی صحیح است و مورد قبول. در عراق نرخ مشارکت بسیار بالاست حتی هجومی و نجومی. ولی این دولت فاقد کمترین لیاقت برای برطرف کردن مشکلات است. اصلا نمی شود این کشور را در دسته بندی رتبه بندی جهانی جای داد. حداقل پنج شهر بزرگ مذهبی این کشور را اگر ایران با پول مردم این طور کمی رونق نمی داد باید الان هنوز هم آنجا با گاری دستی مسافر جابجا می کرد. ارزش های حرف رهبری معظم نظام تردیدی درش ندارم، سخن من ولی جای دیگری است .همان برطرف شدن مشکلات. مگر شورای شهر تهران در دوره حجت الاسلام سید محمد خاتمی با مشارکت بسیار بالا ایجاد نشد؟ آنها در شورا چه مشکلی از تهران را حل کرده بودند؟ شورا را محل کنگره حزبی ساخته بودند و دیدیم چگونه منحل هم شدند. پس عندالزوم میان از میان رفتن مشکلات و مشارکت بالا رابطه برقرار نیست. بحث من این نیست مشارکت چه باشد، حرفم عدم رابطه میان این دو متغیر است. با تشکر از شما.
 
آقای آفاقی سلام علیکم ارزش نوشته ی شما را قابل انکار نمی دانم. مسئله این است بنده میان مشارکت بالا و لزوم برطرف شدن مشکلات، ربط نمی بینم. مثال های دیگر می زنم: مثال یک : آقای بنی صدر بالای ۱۰ میلیون رأی آورده بود. ولی آن مشارکت بالا در حمایت از او مشکلات را حل نکرد بلکه او کشور را به سمت نابودی هدایت می کرد حتی در جنگ .که جنبه ی ملی و حثیتی هم داشت. مشکلات را بیشتر می ساخت. مثال دو : مجلس ششم با مشارکت بالا شکل گرفت اما بدترین مجلس از نظر برطرف کردن مشکلات شده بود. شده بود بازیچه ی یک مشت ماجراجو. سر آخر هم با رفتار مضحک و مسخره، به حالت دسته جمعی استعفا دادند و مجلس را گروگان حزبی خود کردند و عین بچه آن جا را حزبکده کرده بودند. مثال سه : دولت ۹ .همان «هاله ی نور». دولت ۱۰ را ساخت. یعنی وزارت کشورش در سال ۸۸ برای «هاله ی نور» بالای ۲۴ میلیون رأی اعلام کرد. که بنده چون دادگاه آن هنوز تشکیل نشد به آن مشکوک هستم. فعلا حرف بنده آن مسئله نیست منظور بنده این است آن اعلام رسمی مشارکت بالا، هرگز مشکلات را برطرف نکرد. زیرا «هاله ی نور» با میدان دادن به سه قلم همجنس (بقایی مشایی رحیمی) کشور را به بالاترین تنش رساند و حتی با رهبری معظم، دچار تضاد و رویارویی شد و سعی داشت مردم را به حضرت آقا به سمت بدبینی ببرد . متلاطم شدن کشور به حدی شده بود که آیت الله مصباح از «هاله ی نور» برائت کرد. مثال چهار : چین بیش از هفتاد سال با حزب کمونیست رهبری می شود و اصلا انتخابات و مشارکت مردم ندارد اما بر مشکلات کشور فائق آمد و حالا از آمریکا هم سبقت زد. یعنی مشارکت و مشکلات متلازم هم نیستند. مثال پنج : آمریکای لاتین بالاترین مشارکت را دارند اما مشکلات را برطرف نکردند. بنده نافی ارزش این مسئله و نیز نوشته ی شما نیستم که مردم دخیل در رأی باشند، بلکه حرف بنده .خدابنده. این است میان مشارکت بالا و از بین رفتن مشکلات، استلزام وجود ندارد. شما حتی یک کتاب در ارزش مشارکت بالا بنویس و هزاران ویژگی خوب برای آن در نظر بگیر، بنده آن را قبول دارم، اما میان مشارکت و مشکلات ربط نیست. با تشکر از شما.
 
آقای آفاقی سلام علیکم. از ناحیه ی ولایت پذیری سخن می گویی و این موضع ات ارزشمند و شایسته است. اما مسئله روی رابطه میان برطرف شدن مشکلات کشور با مشارکت بالا است که بنده .خدابنده. آن را بی ربط می دانم. اینک وقت آن رسیده است یک مثال پایانی بزنم و این گفتگوی خوب را از سوی خود پایان بدهم. خود حضرت آقا رهبر معظم نظام، پس از رحلت حضرت امام رضوان الله در خرداد ۱۳۶۸ با تقریبا ۱۰۰% رأی موافق اعضای خبرگان رهبری، به رهبری کشور انتخاب شدند. (فکر می کنم یک یا دو عضو رأی موافق ندادند دقیق اطلاع ندارم) و این رأی خبره های مردم در آن زمان، تقریبا ۱۰۰% موافق، یعنی مشارکتی فوق العاده بالا و شگفت آور در تعیین جانشینی امام. اما مشکلات مردم و کشور حل نشد. یعنی ربط ندارد. رهبر معظم .به اعتقاد بنده. عبد صالح خداوند هم است و سالم و خردمند زندگی کرده است. مشکلات از طبیعیات آفرینش است و ربط به مشارکت ندارد. حضرت امام را عموم مردم قبول داشتند اما مشکلات بزرگی کشور را فرا گرفته بود. حتی رسول خدا صلوات الله را تقریبا همه ی مدینه قبول داشتند اما مشکلات پشت مشکلات برای مدینه پیش می آمد. پس رأی موافق و مشارکت بالا، دخلی علمی و اعتباری در متغیری به اسم «مشکلات» ندارد. کشور از راه درایت، عقل، اتکای به شرع، دانش، تعامل و در جایش تقابل .همان جبهه ی مقاومت. و فسادستیزی در هر مرتبه ای و با هر شخص و سازمان و نهادی پیش می رود و انتخابات در شکل متعارف .یعنی مشارکت نسبی و در حدود ۳۰% حضور. نشان آرامش و عادی بودن آن کشور است. مشارکت بالا و هجومی و نجومی مثلا ۷۰% حضور. علامت هیجانی بودن و احساساتی شدن و حتی عوامانه و پوپولیستی کشور است. از بیانات شما آقای آفاقی محترمانه تشکر می کنم و خندانم که پشتیبان رهبر معظم و نظام ظاهر می شوید و موضعگیری مقلدانه و حامیانه از مقام رهبری معظم دارید. خیلی ارزشمند هم است. حرف بنده از روی سیاسی و موضگیری نیست، بحث علمی این گزاره بوده است. بررسی بنده روی گزاره است، نه گزاره گذار. ۶ / ۱۰ / ۱۴۰۲ پایان. سینصاد خدابنده.
 

چرا نمی بینید؟

با سلام و احترام به خوانندگان. حجت الاسلام علی صفایی مشهور به «عین . صاد» خدا رحمتش کند می گفت «معجزه؛ طبیعت نامأنوس است و طبیعت؛ معجزه‌ی مأنوس». قرآن هم از انسان می پرسد چرا نمی بینید؟ افلا تُبصرون... . بنده .سینصاد خدابنده. از حرف عین صاد این را می فهمم که معجزه با آن که برای اثبات حقانیت است اما انسان آن را نامأنوس می بیند. بله باید طبیعت را دید و معجزه را هم فهمید. ۹ / ۱۱ / ۱۴۰۲ دوشنبه. سینصاد خدابنده.

 

امام آمد تا چه کند؟

سلام و احترام خوانندگان محترم. اول باید دانست امام چرا رفت؟ تا بشود کشف کرد چرا آمد؟ رفت برای این که شاه ایشان را برانداز می دانست. پس سه جا تبعید شد قونیه ی ترکیه. نجف اشرف. نوفْل لوشاتوی فرانسه. شاه اطمینان پیدا کرد با تبعید رهبر نهضت، تمام بساط مخالفت را می تواند برچیند. شاه اشتباه مرتکب شد زیرا امام در بیرون مرز بهتر توانست هدایت انقلابیون را در داخل و خارج به دست گیرد و در ملت نفوذ کاریزماتیک پیدا کند. اما چرا امام آمد پاسخش گسترده و مفصل و پیچیده است. می شود چهار کار را چاره جویی امام برای کشور دانست که موجب ثبات و برپایی نظام جایگزین سلطنت شد: از یک مرجع تقلید شگفت آور بود با آن که مشروعیت سیاسی شرعی خود و روحانیت را راحت می توانست به فقه و سنت نسبت دهد و خود را از آراء انتخابات راحت کند ولی چنین نکرد و بر انتخابات در نظام اسلامی بی اندازه دست گذاشت. مردم با این تفکر امام خود را قدرتمند و کاره فرض کردند و به شور و شوق آمدند و وقتی انتخابات می شد به خود می بالیدند که حق رأی دارند و می توانند آدم های سیاست را خود تعیین کنند. مریضی قلبی امام سبب خیر شد که از قم هجرت کند و در جماران مستقر شوند، روستایی در شمال تهران بیخ کوه های البرز. همین حضور در پایتخت توانست نقش امام را در حکومت برجسته تر کند و نظارت بر امور را روشن تر. با دستور اول که روحانیون رئیس جمهور نشوند پای دانشگاهیان غیرروحانی را به میدان باز کرد. همین مورد اعتماد آنان را به امام برانگیخت. و حتی باعث شود هویت وابسته ی برخی از این سیاسیون هویدا شود. از طریق قائم مقام رهبری آیت الله منتظری موقعیت امام در قم مستحکم شد زیرا آقای منتظری در بین مردم محبوبیت اعلا داشت و مردمی بسیار امام را از طریق پشتیبانی منتظری دوست می داشتند. این نشان می داد امام نقش مهمی برای آقا منتظری قائل هست و این اعتماد چنان بالا بود که با حکم خود منتظری را پس از آیت الله طالقانی امام جمعه ی تهران کرد مقامی در حد بالاترین جایگاه مقدس در نظام. بنا بر این از نگاه بنده .سینصاد خدابنده. امام آمد تا هر چه رنگ و تز سلطنت داشت از بین ببرد تا از بازتولید آن جلوگیری کند. اصل حرکت امام و انقلاب همین بود تا کشور به فرهنگ اسلام در آید و احکام دین در زیر طاق گرد نگیرد. آن روز که امام آمد مردم شادترین شادمانی عمر خود را دیدند مثل روزی که حضرت محمد .صلوات الله علیه و آله و سلم. از مکه به یثرب هجرت کرد. ۱۲ بهمن ۱۴۰۳ : پنجشنبه. سینصاد خدابنده.

 

طرف جمهوری اسلامی؟

یا

طرفدار جمهوری اسلامی؟

سلام و احترام خوانندگان محترم. بنده .سینصاد خدابنده. نه طرفدار جمهوری اسلامی ایران که طرف جمهوری اسلامی ایران هستم. طرفدار به آنی اطلاق می شود که بیرون گود باشد و دست به حمایت و طرفداری بزند مانند تماشاگر کُشتی یا تکواندو که سالن می نشیند و از تیم یا فرد قهرمان و نزدیک به قهرمانی خود پشتیبانی می کند. اما طرف، یعنی شامل آنی که در درون خود ماجرا قرار دارد و نه به این طرف و نه به آن طرف می لغزد و یا می چرخد. این است که می گویم طرف جمهوری اسلامی هستم، نه طرفدار. چنانچه امام رضوان الله تعالی، رهبر معظم نظام، رزمندگان، مردم انقلابی و انسان های علمی و شخصیت های مستقل و سایر اقشار و صنوف خود را در درون جمهوری اسلامی حس می کنند، نه بیرون. این یعنی طرف جمهوری اسلامی، نه طرفدار آن. عین جبهه که این سوی خاکریز طرف خودی است و آن سوی خاکریز، طرف مقابل. ملت ایران این سوی خاکریز یعنی در طرف جمهوری اسلامی ایران ایستاده است و ۴۵ سال برای آن همت کرده است و اینک در آغاز سالگرد پیروزی انقلاب، اراده کرده است بر ۴۶ ساله شدن آن هم قاطع بایستد تا عمر این نظام را به قرن و بلکه قرن ها مقارن کند. خدا کند که انقلاب اسلامی توسط جمهوری اسلامی ایران بارور شود و تئوری ها و هدف های آن پیاده شود. نقص ها همه جای دنیا هست، مهم فسادها است که باید ریشه کنی آن جدی شود. شهیدان را در اذهان و اعمال مان امامت داشته باشیم. ۱۴ / ۱۱ / ۱۴۰۲ شنبه. سینصاد خدابنده.

 

آبرو چیست؟

سلام و احترام به خوانندگان محترم. بر این نظرم آبرو که آن را عِرض هم می نامند تمام بانک اطلاعاتی هر آدم است که فقط روان او آن را می داند و آن کسی که رازدار او است. شاید اگر بگویم عجیب ترین ذخیره ای که در بانک راز هر فرد وجود دارد، آبرو هست حرف نادرستی نزده باشم. ریختن آبرو بدترین خبر برای هر فرد است. کوشش همه این است آبروی خود با چنگ و دندان حفاظت کند. آبرو هم حیثت و شخصیت هر انسان است و هم اَسرار و اشتباهاتی که مرتکب شده است. شرع فروریختن آن را نهی نموده است. بنده .سینصاد خدابنده. فکر می کنم اسلام به خاطر مواظبت از شأن انسان از آبروریزی به شدیدترین وجه ممکن پرهیز داد و ریختن آن در بیان معصوم .ع. از چندین بار شکستن حرمت کعبه، معصیت بیشتری دارد. هیچ کس حاضر نیست قفل بانک اطلاعات آبرویش دستبرد بخورد و پیش مردم افشا شود. شاید در موضوع عصمت و معصیت هم این بنده در آینده متنی نوشت. ۱۵ بهمن  ۱۴۰۲ یکشنبه. سینصاد خدابنده.
 
 
نظر محمد تقی آهنگر: سلام. بر سینصاد  صباح النور متن های شما رو دنبال می کنم از جمله همین متن که دو نکته نظرم رو جلب کرد  یکی : ابرو که ترور شخصیت از ترور شخص مهم تر محسوب میشه و دیگری بانک راز در ادامه مطالب خوبتان یاد ایه  ۵ سوره یوسف افتام گرچه مربوط به خانواده است اما یک پیام کلی دارد اون اینکه همواره در زندگی فردی ویا اجتماعی مواردی از اطلاعات وجود دارد باز گو کردن ان موجب حسادت دیگران ویا سوء استفاده آنها می شود در این موارد باز گو کردن راز زمینه سازی برای شیطان است تا بدین وسیله افراد را علیه یکدیگر به کار می گیرد موجب بروز خصومت ، حسادت ، کینه ورفتار های  ناپسند دیگر گردد حتی باید بین دوستان وخویشان مراعات گردد تا چه رسد به دشمن ، البته در روایات انتشار خبر واطلاعات حساس موجب بهره برداری وسوء استفاده قرار می گیرد گناه شمردن اون هم در حد کفر به جهت طولانی نشدن متن ادرس روایات در این خصوص رجوع به اصول کافی ج ۲ ص ۳۷ فصلی به نام باب الاذاعه . ارادت.

 

آقای دارابی سلام به شما. بنده مثل شما گفتارهای خودتان را دنبال می کنم. پیام های ارزشمند در نوشته های تان جاسازی می کنید. خدا را شکر که این سری دسته بسته های نوشتاری بنده مورد توجه ی آن بزرگوار واقع شد. ادامه ی متن را با حسن سلیقه کاوش کردی و خوب در آمد. مخصوصاً وقتی روایت به آن می دوزید. قابل استفاده است. با احترام. سینصاد خدابنده.

 

گذشته آیا به آدم فشار می آورد؟

سلام و احترام به خوانندگان محترم. باورم این است جواب این سؤال هم بله است، هم خیر. گذشته به نظر می رسد نزد هر کسی زورش بیشتر از حال و آینده است. حال، در حالِ وقوع است. یعنی دارد تازه طی می شود. مثل همین امروز و همین ساعت که کسی ارزیابی و داوری قطعی از آن نمی تواند داشته باشد. پس فشاری به آدم نمی آورد. آینده هم فقط برای هر فرد یا تصور است، یا آرزو است، یا  وحشت است و یا بیشتر شاید مزمزه ی خیالی حس یک آدم خوشبخت. اما وقتی صحبت از گذشته می شود همه .البته اگر کسی فراموشی به زبان علمی آلزایمر نگرفته باشد. به طور یکسان از آن اطلاعات دارند. عین فیلم بر پرده ی سینما یا تارنما و یا سیما. اینجاست که سؤال "گذشته آیا به آدم فشار می آورد؟" برای هر فرد مسئله می شود. بنده .سینصاد خدابنده. لیست می کنم که کجاها فشار بر هر فرد بیشتر است: آنجا که به این فکر کشانده شود در گذشته محبت را از کسی یا کسانی شدیداً دریغ کرده باشد. آنجا که به این فکر کشانده شود در گذشته می بایست کسی یا کسانی را کمک می کرد، ولی نکرد. آنجا که به این فکر کشانده شود در گذشته. مطالعه عمومی، دین شناشی و عبادت را آنطور که باید انجام می داد، کاستی کرده است. آنجا که به این فکر کشانده شود در گذشته برای هدف شومی حیثیت کسی را لطمه زده است آنجا که به این فکر کشانده شود در گذشته عشق در عقل خود نریخته است، نه به خدا عاشق شد و نه به مخلوق خدا. آنجا که به این فکر کشانده شود در گذشته. هیچ به عمر خود سر و سامان نداده است و وقتش را گذران و رایگان، از سن و سال خود عبور داده است. همین سؤال ها را می شود از جمهوری اسلامی ایران کرد در این دهه ی قشنگ و دلچسب فجر، که برای ملت در آن سال سخت، ظفر آورده است. حالا از اینها گذشته، آیا واقعاً گذشته بر بنده .سینصاد خدابنده. فشار می آورد؟ هیچ کس مُجاز نمی باشد بی جهت خود را افشا کند. دین رحمت حضرت محمد بن عبدالله حضرت خاتم انبیاء .صلی الله علیه و اله و سلّم. که شب مبعوث شدنش فرا رسیده است، اجازه نمی دهد انسان گناه و خطا و کرده و بزه و بدی و زشتی خود را نزد کسی وا کند و پرده را کنار بزند. اصلاَ و ابداً زیرا شرع برای هر انسان، راهکار داده است، اسمش «جبرانِ مافات» است. یعنی آنچه از عمل ما فوت شده است و در آن کاستی ورزیدیم، جبران شود.  ۱۸ بهمن ۱۴۰۲ یکشنبه. سینصاد خدابنده.

 

پیوست: متنی از "آئین رحمت" سایت معارف اسلامی و پاسخ به شبهات کلامی دفتر مرجع  آیت الله العظمی ناصر مکارم شیرازی با عنوان "راههای درمان «ناامیدی» از درگاه الهی": "انسان چه کند تا از رحمت الهی ناامید نگردد؟ برای مقابله با «ناامیدی» و «یأس» از «مغفرت الهی» چندین عامل مؤثّر وجود دارند که مهمترین آنها عبارتند از: ۱. توجّه به رحمت و مغفرت الهی: این گونه از تأمل و تفکر، جایگاه الطاف پنهان و پیدای ذات مقدس الهی را برای آدمی روشن می کند و شایسته نبودن یأس از درگاهش را برجسته تر می نماید و گشوده بودن در توبه و استغفار را نوید می دهد. ۲. به تاخیر نیانداختن توبه و استغفار: لازم است آدمی بعد از معصیت به سرعت از آن توبه کند و با ابراز پشیمانی از آن عمل ناشایست، خواستار رحمت و مغفرت الهی باشد. این توبه باید بازگشتی حقیقی و از اعماق جان آدمی به سوی خداوند باشد نه صرفا لقلقه زبان. ۳. جبران مافات بعداز توبه: آدمی باید تا آنجا که در توان دارد، آثار سوء گناهان گذشته را از درون و برون وجود خویش برچیند و اگر حقوق از دست رفته اى در این میان قابل جبران است، جبران نماید. ۴. مداومت بر توبه و عمل صالح: استقرار در مسیر توبه ملزوماتی دارد که یکی از مهم ترین آنها «مداومت» بر اعمال صالح و خداپسندانه و پرکاری و عمل گرایی مثبت در مسیر سازندگی روح و خدمت به خلق است. 5- الگوگیری از صبر و خستگی ناپذیری انبیاء و اولیاء و مردان الهی: مطالعه و اندیشیدن در زندگی سراسر صبر و توکّل انبیاء و اولیای الهی، تحمّل مسیر بازگشت به آغوش رحمت الهی را بسیار آسان می نماید."

 

آخرین حدیث شیعه

سلام و احترام به خوانندگان محترم. آخرین حدیث توقیع دست نوشته ی به خط امام زمان عج بود که برای مردم منتشر شده بود که در آن آمده است:

 

«از میان شیعیانم کسانی خواهند آمد که ادعای مشاهده خواهند کرد. آگاه باشید که هر کس... ادعای مشاهده کند، چنین کسی دروغ می‌گوید و افترا می‌زند.»

 

 مراد از «ادعای مشاهده» به نظر می‌رسد این باشد که اگر کسی اعلام کند من امام زمان عج را می‌بینم. یا بگوید با او ارتباط دارم. یا مدعی شود نائبش هستم و از جانب آن امام عج برای شیعیان حامل پیغام هستم، چنین کسی به حکم این نوشته ی حضرت ولی عصر .عجل الله تعالی فرجه الشریف. دروغگوست. در حقیقت آخرین حدیث شیعه پیامی رسا و ارزشمند و هشداردهنده است که فرد شیعه خردمندانه و تابع قرآن و عترت زندگی کند و گول این جور بازارگرمی ها را نخورد.. سلام بر آقای حاضر و زنده حضرت امام مهدی صاحب زمان. (ر.ک: منبع) پنج شنبه ۱۰ / ۱۲ / ۱۴۰۲ سلمان صالحی

 

تحلیلی بر شکست آقای شیخ صادق لاریجانی

سلام و احترام به خوانندگان محترم. این شکست به نظر بنده .سلمان صالحی. در درجه ی نخست واکنش منفی و برائت محکم مردم شمال به وی است که اثرات سوء کشف پرونده‌ی فساد و رشوه گیری رئیس دفترش آقای اکبر طبری در وی سرریز کرد. پرهیز مردم مازندران از رأی به حجت الاسلام صادق لاریجانی حاوی این پیام است که در شاخص های گزینش نامزد خبرگان، ملاک اصلی مردم، اجتهاد و سواد و شهرت فرد نیست، بلکه پرهیزکاری است. شکست وی در واقع شکست از تقوا و ورع یک نامزد جدید دیگر است که نزد مردم به عنوان یک روحانی بی شیله پیله شناخته شد یعنی امام جمعه ی شهر ساری. مردم شمال یک انسان متقی را بر یک فرد مشهورتر برتری بخشیدند و این علامت علاقه ی مردم به روحانیتی است که حاشیه نداشته باشد. از سوی دیگر اعراض از آقای صادق لاریجانی را می توان اعتراض مردم شمال به نحوه ی عملکرد وی در پست خود چه قوه ی قضایی و چه مجمع تشخیص و چه شورای نگهبان محسوب داشت. این شکست کاملا آشکار کرد مردم از افراد مسئله دار فاصله می گیرند حتی اگر آن فرد از جناح اصولگرا باشد. با آن که بیشترین مشارکت این دوره از آن جناح اصولگرا بود اما این عامل مهم، مانع مردم نشد که یک نامزد شاخص جناح راست را از رفتن به مجلس خبرگان رهبری باز ندارند. آنان با رأی به امام جمعه ی ساری که چهره ی جدید این دوره ی ششم خبرگان است مانع از ورود حجت الاسلام صادق لاریجانی به مجلس خبرگان شدند. حرکت سیاسی مردم شمال علیه ی شیخ لاریجان به یک نماد سیاسی در انتخابات ۱۱ اسفند تبدیل شد و شاید مهمترین خبر این دوره باشد. شنبه. ۱۲ / ۱۲ / ۱۴۰۲ : سلمان صالحی.

 

فرق سه تا رأی

سلام و احترام به خوانندگان محترم. ۱) این «برگه ی رأی» از استان فارس است توی انتخابات مجلس دوازدهم و خبرگان ششم. یک نمونه از رأی هایی که باطله محسوب می شود ولی حرف و چند گلایه ی گرونی شهروند رویش است. به هر حال حکومت باید از این قسم شهروندها تشکر کند چون هم آمده است پای انتخابات و به حفظ نظام توجه کرد و هم گلایه ها را بر روی برگه ی آراء انتقال داده است. ۲) یک رأی هم آرای سفید بوده است که آقای احمد وحیدی وزیر کشور گزارش رسمی داده است این قسم رأی ۵ درصد بوده است. این نوع رأی باطله نیست، در آمار آرای مأخوذه حساب می آید. شهروند در این جور رأی پایبند به انقلاب است اما دلش نمی خواهد به کسی که قبولش ندارد رأی بدهد. سفید از دسته رأی های مثبت است و نوعی از انتخاب در بینش سیاسی شهروندان است. ۳) نوع بعدی رأی با ذکر نام یا کد نامزد است، که باعث می شود یک کاندیدا بر کاندیداهای رقیب پیروز شود. این روش رأی، معمولاً مال کسانی است که یا خود با نامزد موافق است و وی را می شناسد و اعتماد می کند و یا به لیست های جناح های سیاسی و یا گواهی افراد معتمد و عادل، تکیه می کند و به فرد داوطلب رأی آری می دهد .چهارشنبه ۱۶ / ۱۲ / ۱۴۰۲ سلمان صالحی.

 

نظر سلمان صالحی: حاج آقا شفیعی دارابی روحانی محترم عرض سلام و احترام دارم. مو لای درز این متن نمی رود، سه مرتبه نوشته را مطالعه کردم، اما فقط به عنوان یک مستشکل، یک طرح مسئله صورت می دهم. محاسبه ی نفْس چون در مرز محاکمه جای دارد، دادگاه حساب می‌آید که انگار آدم باید در آن مَحکمه دست به دفاع بزند تا تبرئه شود یا هم اگر محکوم شد، پیش از حبس و مجازات، دوست می دارد عفو گردد یا حداقل مورد تخفیف قرار گیرد. به نظر حاج آقا شفیعی چنین محاسبه ی نفسی منجر به یأس نمی شود که انسان را پریشان حال می‌کند. دیدم خیلی ها را که اکثراً راه افراط رفته اند. به جای این که اهل رجاء شوند و از محاسبه نفس برگردند، خود را دل خوف مخفی ساخته و دامن سرخوردگی می اندازند و اسلام را بد متوجه می شوند و شروع می کنند به انجام ریاضت و سختی دادن به خود و زندگی خود. ۴ / ۱ / ۱۴۰۳ با تقدیم ادب: سلمان صالحی.

 

جواب حجت‌الاسلام آق سید حسین شفیعی دارابی: جناب آقا سلمان صالحی (نویسنده خوش قریحه) سلام علیک. بسیار سپاسگزارم. پرسشی کلیدی را مطرح نموده اید. اوقات صبحم از قبل برنامه ریزی شده ولی سعی می کنم تاشب پاسخی بنویسم. اجمالا: محاسبه نفس همانند سایر دستورات الهی؛ آداب و شرایط خاصی دارد که بی تردید با رعایت آنها؛ بروز یاسی مطرح نخواهد بود؛ فراز پایانی مذکور در متن روایت نقل شده از امام کاظم (ع) دقت شود؛ به خوبی روشن است که آن بزرگوار چه پیشنهاد مناسبی برای در امان ماندن از برای خانمان‌سوز «یأس»؛ ارایه داده آند. ضمنا عرض کنم: آنچه بنده نوشته ام؛ فقط ناظر به اهمیت محاسبه نفس و فراگیر بودن آن بوده است؛ قطعا مباحث فراوان دیگری نیز پیرامون آن مطرح است؛ که آداب و شرایط مربوط به آن؛ بخشی از آنها را تشکیل میدهد. موفق باشید

 

سلمان صالحی: سلام و تقدیم مجدد احترام. جای خوشوقتی است حاج آقا قرار گذاشتند بیشتر روی این طرح موضوع پرسشی، وقت بگذارند. جواب شما را به انتظار می نشینم. برنامه ریزی خودتان را داشته باشید حاج آقا شفیعی. صبر می ورزیم تا برسین. همین مختصر را هم درست فرمودید. منظورتان را گرفتم. در یک معنا چنین انحرافی به این جهت مطرح شد که افراد به جای خودآزمایی، به خودآزاری پرتاب می شوند. به جای تقویت رفتار محاسبه ی نفس دچار گریبانگیری و مؤاخذه ی نفس می شوند. معذرت و متشکر هستم لطف ورزیدین به بنده. ۴ / ۱ / ۱۴۰۳ با تقدیم ادب: سلمان صالحی.

 

ح. آ. س. ح. ش. د به دامنه: سلام علیک. صبح جنابعالی به خیر این آقای سلمان صالحی کیست؟ چون برای پاسخ دهی به پرسشی که طرح نموده؛ شناخت او لازم است. موفق باشید.

 

جواب دامنه ۱ : سلام استاد بزرگوار. اوقات به خیر و شادابی. معرفی نشود اُولیٰ است. چون خود نمی‌خواهد مشخص و شناخته‌شده باشد. اما اطمینان می‌دهم به شما که فردی اهل مذهب، انقلاب و امین کشور است و به روحانیت بسیار نزدیک و باورمند است. به شما هم خیلی نزدیک و علاقه‌مند است و از نیکی‌ها و دانش‌هایت دقیقاً مطلع و خشنود است. ۴ فروردین ۱۴۰۳ . با ارادت: ابراهیم.

 

حاج سید حسین شفیعی دارابی: نسیمهای «رمضانیه» : ۱۴۴۵ق/۳_ ۱۴۰۲ش(پنج) ضرورت پرهیز از «یأس» به وقت «محاسبه نفس» (قسمت اول) بسم الله الرحمن الرحیم. سلام علیکم. پس از بارگذاری مطلب پیشین (: «ضرورت محاسبه نفس= خودآزمائی)؛ عزیزی؛ پس از نوشتن این جمله «مو، لایِ درز این متن نمی رود، سه مرتبه نوشته را مطالعه کردم»؛ به طرح پرسشی کاربردی پرداخت؛ و در بخشی از آن چنین نگاشت: «....دیدم خیلی ها را که اکثراً راه افراط رفته اند. به جای این که اهل رجاء شوند و از محاسبه نفس برگردند، خود را دل خوف، مخفی ساخته و دامن سرخوردگی می اندازند و اسلام را بد متوجه می شوند و شروع می کنند به انجام ریاضت و سختی دادن به خود و زندگی خود»!!! در پاسخ به این پرسش کلیدی می گویم: ۱) بین دو مسئله بنیادین «محاسبه نفس» و «خوف و رجاء»، ارتباطی تنگاتنگ وجود دارد؛ در واقع، اولی از دل دومی جوانه می زند؛ یعنی کسیکه اهل «خوف و رجاء»، باشد، به «محاسبه نفس»، روی میآورد؛ به تعبیر دیگر: از نشانه های بارز اهل خوف و رجاء، محاسبه نفس خواهد بود؛ دو: پیوستگی بین «خوف» و رجاء»، مقتضی اینست که در عرصه محاسبه نفس، هم حفظ «رجاء» و امید وار بودنضرورت دارد و هم پرهیز از «یأس» و نا امیدی. ۲) امام خمینی (ره) در ضمن حدیث ۱۴ (حدیث خوف و رجاء) از  کتاب ارزشمند «چهل حدیث»، به طرح این بحث پرداخته است که در علم اخلاق این پرسش مطرح است که: رابطه بین «خوف» و «رجاء» چگونه است؟؛ ایشان به سه نظریه اشاره می کند؛ برخی گویند: باید ضریب «رجاء» بیشتر باشد؛ دسته ای دیگر بر این باورند: لازم است ضریب «خوف»، افزون باشد؛ اما دیدگاه صحیح در نزد اهل معرفت اینست، که وضعیت «خوف» و «رجاء» همانند وضعیت دو کفه ترازو می باشد؛ ترازوی سالم و سود بخش و قابل اعتماد، ترازوئی است که هیچ یک از دو کفه اش، بر دیگری برتری نداشته باشد؛ باید هم پایه و هم طراز باشند؛ نتیجه سخن اینکه: خوف بیش از رجاء، موجب یاس و ریاضت غلط و... می شود؛ و رجاء خارج از مرز شرعی نیز موجب غرور و بی باکی و حتی آلوده شدن به ولنگاری خواهد شد (آنچه ذکر نمودم، عصاره گفتار امام رحمه الله و نقل به معنی می باشد و نه عین عبارت آن عبد صالح)؛ ۴) واقعیات موجود در عرصه های زندگی فردی و اجتماعی حاکی از این است که جمع بسیاری، در دل بستن به «رجاء»، راه افراط را در پیش گرفتند و بی باکانه از ارتکاب هیچ عمل زشتی ابائی ندارند؛ و می گویند «خداوند ارحم الراحمین است»؛ طرح شعار غلط «اسلام رحمانی» (رحمانی افراطی) رایج در عرصه های مجازی، معلول همین دیدگاه و شیوه غلط می باشد؛ و جمعی دیگر هم تنها بازگو کننده عذاب و قهاریت و انتقام الهی و تاریکی و فشار قبر و ... را بهانه قرار داده؛ و به ریاضت های نادرست و غیر مشروع روی میآورند؛ و از حلال خدا هم گریزان هستند؛ و عُزلت و زندگی دور از جامعه و شیوه «صَمت» افراطی و... را پیشه خود قرار داده اند؛ حتی ازدواج و کار و تلاش در مزرعه و محل تجارت و... را مصداقی از دنیا طلبی میدانند؛ در حالیکه، منش اهلبیت (ع) و سبک زندگی اولیاء حقیقی الهی، نه این است و نه آن؛  ۵) امام علی (ع) برای پرهیز دادن بندگان الهی از گرفتار شدن به دو راه انحرافی مورد اشاره در بند پیشین؛ در پرتو خطبه 16 نهج البلاغه ضمن بیان نشانه هاى راست، مردم را به پیمودن آن و دورى گزیدن از طُرُق انحرافى دعوت نموده و چنین فرمود: «اَلَیمینُ وَ الشَّمالُ مَضَلَّة، وَ الطَّریقُ الْوُسْطى هِىَ الْجادَّةُ» : «انحراف به راست و چپ سبب گمراهى و ضلالت است و راه میانه و مستقیم، جاده وسیع [الهى] است)؛ دو نکته سودمند: یک) فراز مذکور در سخن امیر مومنان (ع) اشاره به همان مسأله معروفى است که مى گوییم راه مستقیم به سوى هدف، یک راه بیش نیست و در دو طرف آن هزاران راه انحرافى و جود دارد که انسان را به گمراهى مى کشاند؛ همچنانکه در نمازهایمان به درگاه ربوبی عرضه میداریم: «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیمَ». (و تعجب است از افرادی همانند جناب دکتر سروش، که با نوشتن کتاب «صراط های مستقیم»، در پی ترویج پندارهای باطل خود که ریشه در باور به «پلورالیسم دینی» دارد می پردازند)؛ دو) امام علی (ع) در ادامه گفتارش به معرفی جاده میانه معتدل و مستقیم پرداخته، و چنین فرموده است : «عَلَیْها باقِی الْکِتابِ وَ آثارُ النُّبُوَّةِ، وَ مِنْها مَنْفَذُ السُّنَّةِ، وَ اِلَیْها مَصیرُ الْعاقِبَةِ» : «قرآن مجید کتاب جاویدان الهى و آثار نبوّت در همین مسیر و بر همین طریق است و نیز راه ورود به سنّت پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) از همین جاست و پایان کار نیز به آن منتهى مى شود».(حوزه علمیه قم: سید حسین شفیعی دارابی// شنبه شب ۴ فروردین ۱۴۰۳ ش_ ۱۲ ماه رمضان ۱۴۴۵ق).


سلمان صالحی:  حضور حاج آقا شفیعی دارابی فاضل قدَر مدرسه فکرت عرض سلام و احترام. چگونه می شود از خیر این مقال قوی عالی جناب گذشت حال آن که نوشته نوعی اسلام شناسی است و دریچه ی نور را به روی خواننده باز کرده است. بنده .سلمان صالحی. تنها جواب نگرفتم، بلکه پای درس شما نشستم و درست از بینش دینی شما در این موضوع بغرنج، مطلع شدم. هر گاه ببینم یک عالم دین نگرش های عقلانی و دیندارانه به مسائل دارد و توان بیان آن موضوع را با قلم یا زبان مسلطش، دارا هست، نزد خودم محترمش می دارم. توقع بنده برطرف شد، چون با منطق و ادبیات محکم و استوار، میان خوف و رجاء ایده پردازی کردید. ایده ی بنده کفه ی ترازو است که در گفتار آن جناب حرفش رفت. اسلام رحمانی حرکت سیاسی بیش نیست، زیرا معتقدان به آن چون راحت طلب هستند و دنبال بی خیالی و آسودگی می گردند، شعار یک بُعدی رحمانی را در گفتار غلط خودشان جای می دهند. کسی یک ذره از قرآن سر در آورد می فهمد اسلام جمع میان همه ی ابعاد در حیات است. وقتی یک پشه با اراده ی پروردگار به ابزار قدرت مسلح است، چطور می توان مدعی شد اسلام فقط رحمان است و جای کشیدن شمشیر، خود را غلاف می کند. اگر این بود پس چرا امام امیر المؤمنین حضرت علی علیه السلام شمشیر می زد، خطبه می خواند، کار در نخلستان می کرد، جهاد و جنگ شرکت شجاعانه می کرد. چشم فتنه را در می آورد. بی پایه بودن شعار فقط اسلام رحمانی داریم، بدیهی تر از آن است که آدم بخواهد برای پاسخ این سست فکری افراد، وقت صرف کند. بنده هم مانند شما حاج آقا شفیعی دارابی هیچ صراطی را کنار «صراط مستقیم» که خداوند تبارک و تعالی الهام کرده است قرار نمی دهم. آن فرد هم با نشاندن دیگر صراط ها خواست التقاط و تکثر غلط پدید بیاورد که بازارش نگرفت و گرم نشد. آن «معرفت» است به قول مولوی بلخ عین آینه از آسمان به زمین افتاد دست هر انسان افتاد تا با آن آینه خدا را ببنید یک تمثیل بلیغ در عرفان آن شاعر بزرگ. دین که صراط های دلبخواه بشری نیست. تأویل تمثیل آینه ی معرفت به صراط ها اگر نشان کج سلیقگی آن فرد نباشد، حتماً علامت التقاطش است. استفاده داشت طرح مسئله ی خودآزمایی و خودآزاری. زیرا به این تشخیص رسیدم در محضر شما معلومات زیاد است و به آسانی می توان چیزها آموخت. با احترام: سلمان صالحی.

 

ضربه زن - ضربه گیر

نوشته‌ی معاون مدرسه: با سلام و احترام به خوانندگان محترم. آقای کاظم صدیقی .که شاید دیگر کراهت داشته باشد به وی حجت اسلام و شیخ گفت. منعزل است .همان خود به خود برکنار شدن. چون اهانتی به عمامه و عبا و نعلین کرد که آن بی ادبان در اغشتاش ها وقتی در اوج وقاحت عمامه از سر روحانی ها بر زمین می انداختند، چنین وهنی به آن نکرده بودند. در ماشین، چهار یا دو نقطه است که اسمش ضربه گیر است. نمی گذارد دست انداز و چاله چوله های جاده و کوچه و اتوبان، به اسکلت خودرو ضربه بزند. خود مثل پیشاهنگ ها ضربه ها را به جان می خرند و ماشین را در جلوبندی و سیستم تعلیق، حفظ می کنند تا سرنشین از نرم بودن خودرو  لذت و حظ ببرند. اما آقای کاظم صدیقی (شیخی که هم بر تخت نمازجمعه ی پایتخت، مردم را با حال بُکای ظاهری متعجب می کرد و هم حوزه ی علمیه ازگل در شمال تهران را اداره می ساخت و البته اداره اش !!! ساخته بود) به همراه جواد عزیزی امین خود و محمد مهدی صدیقی و محمد حسین صدیقی پسران خود و خانم «رضوانه قوام» عروس خود ضربه گیر که نشدند هیچ، بدتر ضربه زن شدند و با آبروی روحانیت، با آبروی مقام اخلاقی امامت جمعه، با آبروی نظام، با آبروی علم اخلاق و خطابه، و با آبروی طلبه های بی گناه و پاکباخته ی متلمذ خود خیلی زشت بازی کردند. شرکتی درست می کند با اسم مقدس «قائم» .که شیعه برای این لفظ الهی حاضر است جان شیرینش را فدا کند. و شروع می کند به خوردن!!! زمین و باغ و سند زدن به اسم خود و پسران، با حربه ی فریبنده ای به اسم «حوزه علمیه» که بر روی آن هم نام معتبر و مورد احترام ملت یعنی امام خمینی ره می گذارد. مگر عثمان بن حُنیف استاندار و والی منصوب امام امیرالمؤمنین علی .علیه السلام. در بصره چه کرده بود که آن حضرت فوری بدون در نظرگردن آن همه سابقه ی صحابه بودن ش، عزلش ساخته بود. فقط سر سفره ی اَعیان و پولداران رفته بود و آن لحظه مستضعان و مستمندان عصرش را فراموش کرده بود. همین. اینان که از خلاء ها و حفره ها .که داخل هر نظام سیاسی دنیا معمولا رخ می دهد. این جوری مردم را فریب می دهند تا به نان و نوا برسند، به جای آن که ضربه گیر هجوم به خیمه ی انقلاب .ولایت فقیه. شوند، ضربه زن نظام و ولایت نائب حضرت حجت عج الله تعالی الشریف شدند. این دسته آدم هایی که خود را با ظاهرگرایی و گریان گری! به انقلاب چسبانده اند، نه لایق اند، نه مُحق و نه لاحق. اینان خود به خود با این فساد و فریب و دغلی، منعزلند. ۹  / ۱ /  ۱۴۰۳ ، آخر.

 

بازتاب های متن "ضربه زن - ضربه گیر" معاون مدرسه:

امیر رمضانی: سلام. موافقم.

 

پ : با احترام سلام تقدیم می شود ... از موافقت شما تشکر می شود.

 

شیخ مالک رجبی به سلمان صالحی: سلام علیکم عبادات شما قبول درگاه حق. شما معاون مدرسه هستی ولی شما را نمیشناسم. فکر نکنم اینطور که شدیداً به حاج آقا صدیقی حمله میکنید درست باشد و قطعا هم درست نیست و در پیشگاه خداوند باید جواب پس بدهیم حواسمون جمع باشه که در عموم یک انسان مومن را نکوبیم و او را با خاک یکسان نکنیم خدا نمیگذرد بهر حال متنهای قبل و الان همچنان بر خرد کردن این روحانی بی بدیل که دشمن داره از ۴ مسئاله اقتصادی سو استفاده میکند و مردم را نسبت به یک روحانی ارزشمند بد بین میکند متاسفانه یکی از مشکلات یک مومن همین سادگی و بی آلایشی است که در قضایای مهم بخاطر مصالحی یا سکوت میکند و یا اقدام میکند و آنهم برای خدا.‌‌.. ای کاش مومنی که در مسائل سیاسی و اقتصادی کار بلد نیست ورود نکند چرا که دشمن در کمین نشسته است از همین عنصر مومن که همه ی زندگیش را برای خدا قرار داده داره سوژه یی را بر می‌گزیند و بر ضد روحانیت معظم و معزز و روحانیت عالم عامل بشوراند و روحانیت در سطح جامعه را لکه دار کند این رفتارها چیز جدیدی نیست چرا که با پیغمبر اشرف مخلوقات هم یک عده دشمنان قد علم کردند و او را ساحر و جادوگر و مجنون ووو... نسبت دادند و این آیه قرآن است.‌ بزرگواری که شما را نمی‌شناسم حواست را جمع کنید وقتی قلم میزنی زود قضاوت نکنید چون شما رو در رو یا حضوری با جناب حجت الاسلام صدیقی ننشستی و هیچ اطلاع ازش ندارید تا دفاع ایشان را برای خودش بشنوی که اصل داستان چی بوده لهذا سکوت را اختیار کنید دهن را ببندید قلم پرانی نکنید تا مشمول گناهان کبیره نشوید. مغز کلام اینست که بنده هرکس خواستند بر ضد حاج آقا صدیقی چیزی بگویند قبول ندارم و بطور کلی ایشان را یک شخصیت سالم میدانم. ارادتمند مالک رجبی دارابی ۹ فروردین ۱۴۰۳ ه ش.

 

 پ : با احترام سلام تقدیم می شود... سال ها از دوستان شنیده شد طلاب دین درسی دارند با اسم تجزیه و ترکیب. احتمال نمی دهم طلبه ها عبارت های فارسی را هم ببرند به دستگاه فاهمه ی ترکیب و تجزیه. با علم به این شنیده، انتظار می رود آیا می شود این جمله ی امر و حکمی شما خطاب به نویسنده ی متن ضربه زن - ضربه گیر که گفته شد «دهن را ببن...» تجزیه و ترکیب شود تا حداقل از این ادبیات سیراب شد.

 

امیر رمضانی: درود جناب شیخ مالک. ما هم ظن خوبی داریم. اگر دوست داری اسنادی را که فلان و بهمان در گروههای تلگرامی پخش کردند که نام و کد ملی و نام پدر و آدرس و مبلغ معامله و ادرس ملک مورد معامله در آن هست را برای شما ارسال کنم. تا شما به این اعتراض مشروع تاخت نکنی. بهتر آنست که جناب صدیقی با عذر خواهی از مومنین آنچه شد را بگوید و قضییه را تمام کند. به شکاف بین نیروهای انقلاب ادامه ندهد.

 

شیخ مالک رجبی به امیر رمضانی: سلام آقا امیر خالوچه. اطلاعات را خبر دارم لازم نیست اسناد را ارسال کنید منظورم چیز دیگر است. تخریب شاخ دم ندارد ولی ما در فضای مجازی رعایت احتیاط در قلم زنی داشته باشیم. الان مسجدم دعاگو هستم خدا نگهدار.

 

امیر رمضانی به شیخ مالک رجبی: درود بر شما. اجازه بده اعتراض از سمت نیروهای انقلابی باشه. تا خودمان را اصلاح کنیم. وگرنه دشمنان هم آبرو میبرند. هم ناسزا میگویند. هم بین مردم و‌حکومت شکاف ایجاد میکنند و... عباداتان مقبول درگاه حق. پر فروغ باشید.

 

موسی رمضانی شابا در تأیید متن سلمان صالحی: نردبان این جهان ماه و منیست / عاقبت این نردبان افتادنیست  // هر که لاجرم بالاتر نشست/ استخوانش سخت تر خواهد شکست

 

پ : با احترام سلام تقدیم می شود ... جای این شعر که زیرکانه توسط شما انتخاب شد جایش همینجا بود انصافاً. بدون قیاس در نسخه ی اصلی مولوی حتی آمده است ابله تر است:

هر که بالاتر روَد ابلَه‌ترست

که استخوان او بتر خواهد شکست

 

^ توضیح : اصل شعر مولوی در گنجور این است

 

نردبان خلق این ما و منیست

عاقبت زین نردبان افتادنیست

 

هر که بالاتر رود ابله‌ترست

که استخوان او بتر خواهد شکست

 

مصطفی بابویه دارابی به سلمان صالحی: سلام و احترامی هم عرض میکنم به جناب معاون مدرسه و مدیر محترم مدرسه ی فکرت آقا ابراهیم طالبی عزیز.‌.. نوشتار شما حاوی نکاتی بود که دوستان دیگر ذیل این نوشتار مطالبی ذکر فرمودند... بنده هم در مورد اتفاقاتِ حواشی جناب کاظم صدیقی نظراتی دارم که به فراخور اعلام خواهم نمود... اما پرسشی هم در این ارتباط از شما عزیز محترم‌ دارم... ریشه های بروز این دست اتفاقات (حواشی جناب کاظم صدیقی) چیست؟ و برای خشکاندن این ریشه ها چه باید کرد؟

 

پ : با احترام سلام تقدیم می شود ... ریشه و شاخه زیاد است. برای این فرد که دغلکاری کرد علت اصلی این است احساس مصونیت آهنین می کرد. او چند بار نمازجمعه خوانده باشد راقم بی خبر شده است از آمارش . بر فرض پنجاه بار هم خوانده باشد یعنی صد بار در هر دو خطبه به مردم پای خطبه و مخاطبان تلویزیون «اوصیکُم عِباد اللّه بتقوى الله» گفت که ساده ترین ترجمه ی تقوا نیرویی در آدم است که توجه اش را نمی گذارد به کارهای خلاف اخلاق دوخته شود. اما این فرد با آن عمامه و رفتار ظاهرگرایانه و گول زننده این توصیه ی دعوت بندگان خدا به تقوا را پشت گوش انداخت و معلوم ساخت اوصیکُم... لقلقه ی زبان بیش نبود. یکی دیگر این است این جور روحانی های تظاهری تغابُن را با تجوید غلیظ برای مردم می خوانند خود اما از زیان و دغا و نیرنگ اصلاً خوف ندارند. به این دو تا عامل می شود دو پدیده ی بد اضافه کرد یکی قوه ی محکمه ی تبعیض گرا و دیوان سالاری کرمو و پوسیده و برخی جاها هم آخوندزده.

 

محمد تقی آهنگر دارابی به سلمان صالحی: سلام بر معاون محترم مدرسه چند نکته در راستای متن ارسالی تان یکی اینکه سال گذشته در همین گروه مدیر محترم تحلیلی کوتا از اقای صدیقی داشتن با جریان پیش امده ی فعلی تحلیل مستدل ومنطقی به نظر می رسد و دیگری دست روی نکته خوبی گذاشته ای تطبیق الان حکمرانی جامعه و دوران حضرت امیر (ع) با اشاره به نامه ی امام به عثمان بن حنیف و،،،،،،،، وبا اشنایی کمی از سوابق گذشته ی ایت الله صدیقی چه به گفته برخی دوستان وچه در گروه های مجازی خوندم  انتظاری جز این نیست البته از منظر دیگر بخواهیم به این جریان نگاه سیاسی داشته باشیم حذف امثال صدیقی پیش بینی شده بود ،،،،،، امید انست درس عبرتی برای همگان باشد هر چند عبرت ها زیاداند و عبرت گیرندگان کم در اخر کلام : قلبی که از ترس خدا لرزان است همواره پایدار و با اطمینان باد.

 

پ :با احترام سلام تقدیم می شود ... حکمرانی به شیوه ی علوی شاقّ است و در طاقت هر کارگزاری نیست اما چون حضرت امیرالمؤمنین امام علی .علیه السلام. مسیر و جاده را نشان داد، می شود رفتار حضرت را شیوه نامه ی مملکت شیعه کرد و از صراط علوی بیرون نیفتاد. هر کجا پا گذاشته شد یاد داده شد میان علوم و عالم دین رابطه ی علم و عمل است. این شخص با این سالوسی و تلوّن توی فقط یک فقره معامله ی سراسر فریب، این رابطه را در خود منحل ساخت. اگر بلَغ مابلَغ .همان تا انتها. این فساد پیش رود و رسیدگی شود شاید به سرنخ هایی مفسده آمیزتری برسند که جامعه ی روحانیت را به شوک فرو خواهد برد. یک چیز هم این قسمت پاسخ، داده شود خوب است. آن دهن فرد است که دستگاه زور می تواند بر آن لجام  .چانه بند. بزند مگر بر فهم فرد هم ممکن است لگام زد!!! هیهات.

 

سید یاسر موسوی دارابی به سلمان صالحی: سلام دوست عزیز عرض ادب و احترام. این متن شما را الان دیدم. خواستم بگم خدا از گناهان شما بگذرد با این تحلیل های آب دوغ خیاری و... اتهام ایشون هنوز اثبات نشده. چطور با ضرس قاطع هنوز خلافش ثابت نشده انگ و برچسب می‌زنید؟

 

منبع عکس

آغازی بر یک پایان

با سلام و احترام به خوانندگان محترم

پدیدآورنده ی آن شهید آقا سید مرتضی‌ آوینی است. کانون کتاب، مبانی حکومت دینی و نظام ولایت فقیه، خصوصاً تقابل سیاسی غالب در تمدن متجدد غرب  را در بر می گیرد. بشارت نیز مانند همیشه در این قلم آوینی وجود دارد. یعنی معتقد است در هجمه ی کسانی که غرب معیارشان است با تمدن نوین اسلامی، این تمدّن مدرن و ملحد غرب است که باخت خود را خواهد دید. دلیلی که آوینی پیش می کشد این است انقلاب اسلامی ایران دلالتی تأویلی بر سپری شدن عصر تمدن غرب است. پس، بشارت می دهد وضع فرارسیدن موعود مطلوب .همان انسانِ در انتظارِ امیدوار. با انقلاب امام خمینی ره نزدیک است. نبرد نظریه ها از همین دلالتی تأویلی آوینی سرچشمه می گیرد. او انقلاب را عامل فروپاشی غرب پیش بینی کرده بود. ولی در برابر، غرب باورها در صدد این هستند انقلاب ایران را با حداقل با سه روش فساد اخلاقی، تشکیک در بنیادهای فکری دینی و تلقین درستکاری تمدن غربی، دچار سراسیمگی کنند و مسأله ی موعود را موهوم جا بزنند. ۱۰ / ۱ / ۱۴۰۳ ، آخر.

 

معاون مدرسه به حجت الاسلام سید حسین شفیعی:
پ :با احترام سلام تقدیم می شود
... می شود این سفارشی که در نوشته ی ارسالی مطرح شده است در دستور کار قرار داده شود و عبور کرد. حرمت به مقام شریف تر، حرکت در اخلاق دارد. حتماً، چشم. حرف حاء در حُنیف حرکت پیش گرفته است نه نقطه ی خ. پس عثمان بن حُنیف درست املاء شده است بر وزن مّصغّرکننده ی فُعَیل. پس از این شرح مختصر:

از قلم انداخته نشود که گفته شد خداوند تبارک و تعالی «نه تنها بر اعمال ما بلکه از نیت های درونیمان نیز آگاه است؛» اطمینان داده می‌شود نیّت راقم چه در این پاسخ و چه در متن «ضربه زن - ضربه گیر» هر دو موقعیت، نیتی بر شالوده ی ترس از خدا بود. همین ترسیدن از خدا، ایجاب داشت مفسده و فساد افشاشده ی متوجه ی آقای کاظم صدیقی و حلقات وی در جهاد تبیین .فرمان تعالی بخشی مقام معظم رهبری خطاب به آحاد مردم ایران بدون استثناء. از قلم و بیان نیفتد. حال که مقامی شریف تر مثل شما شخصیت بزرگتر نسبت به اعضا، این طور خواسته است، بهتر دیده می شود عبور کرد. اگر در این راه جهاد تببین، خدای بزرگ و وجدان پاک نظرش این بوده باشد انسان در برابر آلودگی برخی آخوندهای ضربه زن به نظام و اسلام و ایران و انسان، نمی باید سکوت نموده باشد، مسئولیت این شفارش به عبور و سکوت و نظاره کردن فساد و چیزی نگفتن در برابر آن، متوجه ی سفارش کننده است. از صلاح و مصلحت بینی در نوشته‌ی شما تشکر و احترام می شود.

 

به حجت رمضانی: پ : با احترام سلام تقدیم می شود... یک «چه راحت ...» جا افتاده است. یا جا داده شد و آن این است چه راحت یک فرد در جایگاه شغل انتصابی مذهبی، خود با دست دسیسه ی خود یا جهل و طمع خود، به لباس مقدس پیامبر خدا .صلوات الله علیه و آله و سلّم. آسیب زده است و خیلی آفت و لَک رسانده است.

حجت رمضانی: سلام جناب معاون خوادِرِه معرفی هاکن تا کار به جای باریک نکشیه

 

پ : با احترام سلام تقدیم می شود ... آن داروغه ها هستند برای دیگران خط و نشان می کشند! نکند سحر نون شیرمال نصیب شده است این طوری زبان از گره باز گردیده شد. مرغابی را مگر از آب می شود ترساند؟!

 

امیر رمضانی: درود جناب معاون . بنده این سفارش را گوش میکنم ولی در مقابل اسناد و مدارک متقن سرخم نمیکنم . چون به پایه های حکومت حتمن ضربه میزند . پر فروغ باشید .در خبرها اومد که جناب صدیقی از امامت جمعه ی تهران . .. شدند و در مراسم دانشگاه امام صادق هم شرکت داده نمیشوند . حال این دو خبر را پیگیر هستیم و اگر بود و شد دگر جای اما و اگر نمی ماند.

 

چند بند معاون مدرسه به امیر رمضانی: پ : با احترام سلام تقدیم می شود ... سفارش چون از سمت یک شریف است و جایگاه خطبه ی نمازجمعه ی ساری در اختیارش گذاشته شد و هزاران منبر برای سید الشهداء حضرت ابا عبدالله الحسین.علیه السلام. روضه و مصیبت و نواحی سر داد، جای ردکردن نداشت. این که آورده شد دست به انتخابی زده شد که در آن سر خم نشود، یک عمل علوی است. تشکر می‌شود از شما. چنان چه با تبانی های حیله گرانه ی اخیر یک عمامه به سرِ دچار دنیازدگی، مماشات شود، هستند بسیاری از متدین های پیرو مقام معظم رهبری و حامی انقلاب اسلامی، که شاید دیگر در پیچ های پرتگاه، سرخورده شوند و خود را کنار بکشند. خدا نیارد روزی را باز نیز نظام .استنثنائاً. فساد و فاسد را آغوش کشد و با هم در آمیزند و به ریش مردم و مؤمنین ریشخند بزنند! راه، آن روز، راه نو می‌شود. خدا نکند. خدا نکند که نظام، منافع عام را هزینه ی آبروی آبکی! فاسدان ریشو ! کند. این صحن نشد، هست محیط هایی که آسان می توان روش حضرت علی .علیه السلام. در مبارزه محکم با فاسدان درون حاکمیت را، روی سِن آورد. از اراده ی ضد فسادت، ستایش می شود ۱۰ / ۱ / ۱۴۰۳.

 

پ : با احترام سلام تقدیم می شود ... این خبر بارها پیچیده شد سال ها پیش که در شیراز یا شیرگاه یک نفر که چند دانه نارنج از کف خیابان شهر کند، او را به دست عدالت سپردند و جریمه و محکومیت بریدند. حتی اگر این مسأله صورت نگرفته باشد، اصل موضوع نشان می دهد جامعه به داد، بیداد، دادستان، دادگاه، دادیار شاخکی حسّاس نشان داده و می دهد. دقت ذوب شود: فقط چند عدد نارنج!

 

پ : با احترام سلام تقدیم می شو ... حالاست که باید القاب دهندگان کیلویی که به این فرد نمازجمعه خونی .که آلوده به بدترین پرونده شد. لقب «آیت الله» داده بودند، نادم شوند که بی جهت و مفت به افراد لقب هدیه نکنند. نه حجت الاسلام هاشمی رفسنجانی آیت الله بود که بی خود اطرافیان به او این عنوان را داده بودند و نه این فرد که سرِ زبان مردم افتاده است. خداوند متعال و مهربان برخی مواقع در دنیا سراغ آلودگان می رود که عبرت در جامعه منتشر شود.

 

پ : با احترام سلام تقدیم می شود ... برگشت این شخص به مراسم نمازجمعه یا حتی شب های قدر، بازتاب شکننده ای روی دست نظام می گذارد. شب های متعلق به امام عادل امیر المؤمنین حضرت علی.علیه السلام. مردم مؤمن، خیلی به یاد فسادستیزی آن حضرت هستند. ولی اگر خدای ناکرده بشنوند این شخص، باز هم راهش را هموار ساختند به آن سمت منبر و بلندگو و نصیحت و دستور! به نظر می رسد خیلی اشمئزاز صورت دهند.

 

چگونه غلام حلیم می تواند باشد؟

به صافات آیات ۱۰۱ و ۱۰۲ رسیدم سؤالی سنگین مرا فرا گرفت. کوشیدم آن فرا بگیرم. به خلیل الله (ع) مژده داده شد پسری بسیارناشتاب به او داده خواهد شد: فبشّرناه بغُلامٍ حَلیمٍ. بلافاصله در آیه ی بعد تکمیل کرد وقتی به حد کار و کوشش رسید به پسرکش گفت ای پسرکم ذبحت می کنم: فلمّا بَلَغَ مَعَهُ السّعی قا یا بُنَیّ... . سؤال از همین نقطه مرا در برگرفت. چگونه غلام .یعنی همان پسرکِ کوچک. حلیم .یعنی ناشتاب و شکیب. می تواند شود در صورتی که در آیه ی دنباله، با قطعیت خبر داد وقتی به رشد رسید خبر ذبح به او داده شد. این یعنی اسماعیل (ع) هنوز خیلی کوچک بود و این با حلیم بودن متضاد می افتد. یا حلیم معنایی جز این دارد. یا دانش آن چنانی ندارم هضمش کنم. اگر این جمع، از این گنگ و ابهام خبر دارد، خبر برساند. این حدس البته هنگام تدبر در سرم جوانه زد که چون ذبح حتماً با جزع و فزع همراه است، خداوند خالق ذبیح الله (ع) را خود با حکمت و تقدیرش، لای نهایتِ حلم و خویشتنداری پروراند که هنگام آزمودن آن رؤیای ذبح در منا، زِمام امر خود را با برترین صبّاری به دست خدا بسپارد و بی باک سر صحنه پیش پدرش مهیا شود. این شد که حلم از نوجوانی در وی نهادینه شد. ۱۰ / ۱ / ۱۴۰۳ شب قدر  ۱۹ رمضان. آخر.

 

پ به مصطفی بابویه: با احترام سلام تقدیم می شود ... به آن چهار علت ریشه ی رشد و نمو فساد که ذکرش رفت این علت پنجم هم لیست شود فاسدان چون پشتگرم حامیان خام هستند خود را مستظهر به آنان می دانند مثل دکتر مصدق که چنان غرور دستش داده بود فساد سیاسی حزب توده را بو نکشید که نهضت را به فروپاشی کشانده بودند اخطاری که آیت الله کاشانی چند بار به او داد اما مصدق بی اعتنا از کنارش گذشت و آخرسر گریبانگیر شد و واژگون گردید. تا خامان به نقل قرآن خامدان خمودان پشت فاسدان را می گیرند آنان خود را مضطرّ نمی پندارند به فسادشان با حیله ی جدیدتر جلو می برند. «اذا فَسَدَ الْعالِمُ فَسَدَ الْعالَمُ». اگر عالِم فاسد شود، جهان فاسد می‌شود. به نقل از امام امت ره در این باره دقت شود:

 

«و این روحانیون هستند که باید قدر این مسائل را بدانند. روحانی اگر درست شد همه چیز درست می‌شود و اگر - خدای نخواسته - فاسد شد، فَسَدَ الْعالَمُ... این مسئله، واقعیتی است. من در جوانی در بعضی از بلاد گاهی در ایام تابستان می‌رفتم و بعضی جاها را می‌دیدم که مردم همه خوبند. [شهر] محلات را - محلاتی که نزدیک خمین است - می‌دیدم که مردم چقدر متدین و خوبند. بعد وقتی که انسان متوجه می‌شد می‌دید که عالم آنجا مرد خوبی است. یکی - دو تا عالِم خوب بودند، مردم به تبع آنها خوب می‌شدند. هر جا عالِم خوب باشد اصلاح می‌کند مسائل را، البته عالم عاقل متدین. و اگر - خدای نخواسته - انحرافی در این قشر پیدا بشود، انحراف سرایت می‌کند، مردم نظرشان به این جمعیت است، می‌بینند چه می‌کند. از این جهت، الآن یک مسئولیت بزرگی به دوش همه ماها هست؛ همه ائمه جمعه، همه ائمه جماعت و همه علمای بلاد؛ یعنی، خدا دیگر عذر را برداشته است. اگر ما در چند سال پیش از این عذر داشتیم که خوب با سرنیزه که ما نمی‌توانیم مقابله کنیم، یک کلمه بگوییم حبس است، اینها خوب، یک عذر بود. امروز دیگر تمام عذرها منقطع شده است؛ یعنی، خدا حجت را بر ماها تمام کرده است. نمی‌توانیم بگوییم که ما نکردیم چون نمی‌توانستیم. الآن همه شما توانایی دارید که هر کدام در محیط خودتان، آن محیط را اصلاح کنید. به اصلاح خودتان، و با تفاهم با مردم و تفاهم با مسئولین امور می‌توانید اصلاح کنید مسائل را.

 

پ به امیر رمضانی: با احترام سلام تقدیم می شود ... این نوشته ات از تمام متن های نوشته شده ی این راقم، نوشته ی شما بهتر و قوی تر است.

 

پ حجت رمضانی : با احترام سلام تقدیم می شود ... نمی شود با یک قیچی تمام دادگاه های انقلاب و عمومی و ویژه روحانیت را بد انگاشت اما تمام آنها در برابر دادگاه وجدان عمومی و افکار عامه ی مردم به یک خال هم نمی ارزد. بالاترین دادگاه عادل اگر مردم دست به موضع برحق بزنند و نهراسند دادگاه وجدان عمومی است. امشب قرآن بر سر می شود که چه شود؟ که از یک طرف قارون و هامان و فرعون نو خلق نشوند و حکومت پیرو سیره ی علوی مانع از رشد این فساد شود و از سوی دیگر دل هر مؤمن به سمت پروردگار پر بکشد و بار معنوی و مذهبی و عبادی توشه گیرد تا معاشش را به معاد جوش بزند.

 

بدتر از صیحه بر سرِ ثمود

مقام معظم رهبری اخیراً نکته گویی های باظرافت داشتند مثل این دو تا نکته ی بلیغ که فکر باید کرد منظور از این بیان در این زمان از چه حکمت تبعیت دارد. فرمودند

 

«امروز تأثیر رسانه ها در عقب راندن دشمن، بیشتر از موشک و پهپاد است... رسانه‌ی شعر باید انتقال دهنده پیام دین و اخلاق، تمدن و ایرانی‌گری باشد.» با این توجه نمی شود بهترین سخنان مقام معظم رهبری را شنید ولی بر سر آن صحبحت و بحث نکرد. شاید راقم این نوشته توانسته باشد این دو سخن را حلاجی شناختی کند. به شکل زیر :

 

پیام در رسانه و مقاله از موشک و پهپاد بالاتر است چون که پشت موشک و پهپاد فقط خرج انفجاری است برای تار و مار کردن به موقع دشمن مسلح، اما پشت رسانه، تفکر و تئوری وجود دارد که در کسری از زمان می شود با آن مسیر حمله ی دشمن را مسدود ساخت و خاکریز زد. اگر قدرت رسانه نبود با یقین تمام می شود گفت کلاهبردارهای زبان بازی که مضحکه ی عام و خاص شده یا می شوند همچنان سرپوش بر سر ماجرا می زنند اما رسانه ی مردم با همین گوشی های کوچک که اندازه ی آن از یک پای انسان تجاوز نمی کند بلایی بر سر کلاهبردار پرحیله و حربه، آورد که صیحه بر سر ثمود نیاورده بود.

 

ولی شعر که اَنفاس پاک و مسیحایی مقام معظم رهبری قلبی لهُ الفدا از عنفوانِ جوانی از آن جوانه ها گرفته، باید وارد تمام   ابعاد وجودی انسان ایرانی شود. به دو علت. اول به این خاطر ایران با شعر شناخته شد که در آن دین موج زد. آئین مطرح شد. سلوک تعیین گشت و در یک عبارت هویت و معنویت پیکربندی گردید. دوم به این علت که در یک بیت شعر می شود اندازه ی یک جهان حرف  چینش کرد. اینک آخر متن، تنها دو نمونه شعر از حضرت سعدی صاحب گلستان و بوستان و دیوان ایران نوشته می شود یکی در رفتار و دیگری در دفاع تا بلندای آن در گوش شعردوستان بانگ جرس اندازد و هر دو نکته ی مقام معظم رهبری شاهد شعر پیدا کند. 

 

علاج واقعه پیش از وقوع باید کرد

دریغ سود ندارد چو رفت کار از دست

به روزگار سلامت سلاح جنگ بساز

وگرنه سیل چو بگرفت، سد نشاید بست

 

""""""

 

نادان همه جا با همه کس آمیزد
چون غرقه به هر چه دید دست آویزد
با مردمِ زشت نام همراه مباش
کز صحبت دیگدان سیاهی خیزد

 

هر کس با دیگ سیاه !!! همنوایی و هم صحبتی کند سعدی می گوید عین او سیاهی از او بر خواهد خاست.  ۱۱ / ۱ / ۱۴۰۳ ، آخر.

 

پاسخ‌های معاون مدرسه:

پ آق سید حسین شفیعی: با احترام سلام تقدیم می شود ... تذکر مورد نظر وارد است برای هر کسی که بخواهد خَلط مبحث کند. آن متن راقم اما بری بود از این خَلطی. فراموش نشده است یکی از نوشته های گفتار شما در این مدرسه چند ماه پیش از دید گذشت. یک لغت مهمی اتخاذ شده بود در آن نوشته به نام حُطام که در بیشنش من جذاب افتاد این واژه. این لغت واقعاً برازنده ی دنیاپرستان است که عین موش انبار زیرزمینی می سازند از چشم مردم در امان باشد. خُب راقم هم وقتی دید شخص کاظم صدیقی عملی پنهانی صورت داد که با حُطام مو نمی زد، وارد جهاد تبیین شد. بله شما سفارش به ترک این ماجرا کردید که از سوی بنده راغباً اطاعت شده بود با طوع. توضیحاتی که حالا زحمت شد نوشتید برای حقیر مسموع و قابل قبول است.

 

پ به مصطفی بابویه: با احترام سلام تقدیم می شود... راست قامت در این جهاد تبیین که امر تأکیدی مقام معظم رهبری به تک تک شهروندان ایران است پا عقب نگذار که بینش شما روشن شد بر راقم که شدیداً بالا و استوار است و بی پایه و اساس گفتار نداری. دعاگو می شود این بنده برای این طور قلمی که راه سوم را ادامه می دهد. نه تند نه کُند. روی میزان.

 

پ به امیر رمضانی: با احترام سلام تقدیم می شود ... انگار آمده بود در نوشتار دیروزت سر خم نمی شود. چرا فیصله؟ این شخص در دادگاه افکار عمومی حکمش را گرفت، خلع لباس. چون به عدل در دادگاه نمی شود دل خوش کرد. دادگاه ویژه روحانیت که سید حجت الاسلام رئیسی رئیسش ... شاید شجیع باشد مقابل ضعفایی از طلاب! اما به دانه درشت که رسد معلوم نیست کار چه تبانی به خود می گیرد و گره در گره می گردد.

 

پ به سید سعید شفیعی: با احترام سلام تقدیم می شود ... یک افشاگری سرراست اگر وارد ماجرا نمی شد مگر پنهان کاری عیان می شد. توبه ی کلاهبردار زمانی نصوح است که وقتی خود خبر داشت تجاهر کرد معترفانه خود را جلو می انداخت. داشت مخفی مخفی ادامه می داد اما رسوایی موجب شد زبان به روغن لفظ دروغ عذرخواهی چرب شود. لباس پیامبر خدا صلوات الله علیه وآله وسلم اصلاً برای کلاه بر داشتن مردم و اموال مسلمین و مردم نیست.

 

پ  به شفیعی مازندرانی: با احترام سلام تقدیم می شود ... بهتر و خداپسندانه تر آن بود ابتدا ماجرا در شعر می آمد سپس جای نصیحت و حذر مخاطبان جا داشت. بهتر نیز این بود خود روحانیت پیشتاز می شد چانه ی کاظم صدیقی را برای رفتار کریه اش می گرفت آن سان که موسی کلیم علیه السلام وقتی از سینا برگشت و گوساله پرستی را دید چانه ی اخوی اش هارون علیه السلام را سخت فشرد. درین شعر شجاعت برخورد با بزهکار مفقود است. کاش وقتی هر روحانی از هر جناح فاسد می شود و یا سمت فساد می رود همه ی روحانیت منسجم علیه ی آن فرد قیام لِلّه کند.

 

پ به شیخ محمد بابویه : با احترام سلام تقدیم می شود ... می شود این طور برداشت شود نظر شما این است حضرت اسماعیل علیه السلام پیش از رشد و کوشش ذاتی حلیم آفریده شد. آیا این طور است نظرت؟ یهود البته می گوید ذبیح الله مورد رؤیای حضرت خلیل الله علیه السلام، اسحاق علیه السلام فرزند ساره است نه اسماعیل علیه السلام فرزند هاجر. زحمتت مورد تمجید است. خدا به قلم قرآنی هر انسان، باز نیز مضاعف جوهر دیانت و توشه ی آخرت عطا کند تا در ضیافت قرآن جامه ی تقوا برش کند و بر تن پوشد.

 

سید یاسر موسوی به معاون مدرسه : سلام آقای ... نماز و روزه تان مقبول درگاه احدیت  انشاءالله با قاطعیت میگم جنابعالی در این ماجرا  ناخواسته همراه با دشمنان بیرونی که اسمش میذارید جهاد تبیین دارین بزرگترین ضربه را به نظام می‌زنید با این قضاوت کردن تحلیل های آبکی و آلوده سازی افکار عمومی و دست بردار هم نیستید بنا بر گفته آقای صدیقی غفلتی صورت پذیرفت اما این حجم از دروغ و تهمت های پشت سر هم و رگباری شما به جناب صدیقی عمیقا قلب هر انسان عاقل با تقوایی را به درد می آورد.

 

حسین طالبی داوود به سید یاسر موسوی: انشاالله که غفلت بوده باشه! کلا دشمنان باعث اینگونه غفلت ها هستن! ولی بهتر هست لااقل برای همه افرادی که برای این نظام و مملکت زحمت کشیده اند هرجا کم کاری صورت گرفته از واژه ی غفلت استفاده کنیم نه فقط برای افراد موافق افکار ما! نظام بزرگترین ضربه را از فقر ودروغگویی میخوره! سعی کنیم با مردم روراست باشیم.چرا هر تحلیل مخالف نظر شما آبکیست ولی تحلیل های شما.

 

معاون مدرسه: پ به سید سعید شفیعی: با احترام سلام تقدیم می شود... حتی با نام فامیلی اش که «صدیقی» است بد کرده است چه رسد به عمامه و عبایش. دیگر «صدیقی» نباید صداش کرد! در لباس پیامیر خدا صلوات الله علیه وآله وسلم توی همین مدت اندک چندین دروغ زد. این هم که پخش کردی جمله ها نیست ، مجامله! است و فریب دیگر و قِسر در رفتن. نظام با او سازش کند، حامیان خود را از دست می دهد.

 

پ به حجت رمضانی: با احترام سلام تقدیم می شود ... فرق نمی کند چه حجت الاسلام احمد منتظری باشد که با اتهام پخش یک مصاحبه به رادیو بیبیسی از طرف دادگاه ویژه روحانیت بازداشت شد و محکوم گردید. چه کاظم صدیقی که در اوج بیداد در غزه و کشتار مسلمین، عفن پرونده اش مشام را خفه کرد. اگر دادگاه در گرفتن فوری احمد منتظری فقط برای یک نوار آن همه انقلابی! رفتار کرد! اما در برابر کاظم صدیقی ... ! مردم را با نهج البلاغه و مفاتیح و رساله هر سه باید تبلیغ کرد. گمان می رود مثل کاظم صدیقی ها جرئت نمی کنند نهج‌ البلاغه به مردم بگویند، چون آن وقت باید پاسخگوی فساد روز در داخل حکومت خود هم باشند.

 

پ به سید سعید شفیعی: با احترام سلام تقدیم می شود ... خود حوزه ای ها یک بُز دارند به اسم اَخفش! داستانش مفصل است. اخفش هر چه می کرد بُزش همان می کرد. وقتی ملت در برابر فساد چه مُلا چه مُکلّا، و چه «....» تاجر لاستیک، چه مهدی هاشمی پسر بدکار حجت الاسلام هاشمی رفسنجانی نمی خواهد بز اخفش باشد، یعنی خواستار عدالت ورزی حکومت علیه ی بیت المال خواران است. با عذرخواهی مگر شیره مالیده می شود سر ملت. این شخص باید نموری زندان اوین را بکشد تا بداند فساد و فاسد در هر مقام و مرتبه ای که باشد، با عبوسی نظام مواجه می شود.

 

قاسم بابویه دارابی به معاون: آقای معاون سلام چون خودت برای ما شناخته شده نیستی نمی توانیم حرفت را باور کنیم لاعقل خودت را معرفی کن تا ببینیم از کدام طیف یا گروهی هستی که اینگونه قضاوت سریع انجام میدهید شاید آدم عصبی هم باشی که یواش یواش داری از کوره در می ری صبر میکنیم شاید تا ان موقع آخر دق هم بکنی ما منتظر می مانیم تا روز دادگاه هر حکمی صادر شود تابع قوانین هستیم هر حکمی صادر شود حامی نظام هستیم باور ما این است این نظام دریاست خودش اشغال را کنار میزند

 

بی نشان ربانی: عن علی ع ، : اِنَّ الحقّ لایعرف بالرِّجال ، اِعرِفِ الحقَّ تعرفَ اهله سید بزرگوار و عزیز آقا یاسر سلام علیکم  اگر ما فرمایش شما را بپذیریم این اتفاق غفلتا افتاده تبعات این غفلت سنجیده شده ؟ شخصیت حقوقی طرف ، ملاک سنجش قرار می‌گیرد نه شخصیت حقیقی و روایت مولی علی ع جهت مصداق موضوع باید مورد توجه قرار گیرد.  ملتمس دعا

 

قاسم بابویه دارابی: آقا یاسر سلام چرا نا خواسته یقین داشته باش خواسته.

 

علی چلویی: اقاابرهیم سلام حالت خوبه عزیز میشه معاون داشته باشد مدرسه اما شاگرد نشناسد لطف کن معرفی فرما

 

قاسم دارابی: سلام حاجی فکر کنم آقا مدیر رفت مسافرت مدرسه از دستش در رفت طرف هاشمی با آن همه خیانت هنوز حجت الاسلام هست فکر کنم هنوز کسانی هستند که جای شهید و جلاد را عوض کنند مدیر فکر کنم نتوانست دستور داد معاون عملی کنه که خودش سکوت کرده از قدیم گفتن سکوت علائم رضایت هستش فعلا منتظر باش تا آقا مدیر برگرده.

 

پیشنهادی از پرهیز ادامه تنازع پیش آمده!!!

 

بسم الله العلیم الحکیم. معاون محترم (که ظاهراً بنا ندارید پرده داری کنید) سلام علیک نماز و روزه تان قبول باشه. فکر می کنم به اندازه کافی در این موضوع صحبت شد. حتی اگر همان معاون سابق باشید؛ با این نوشته های پیاپی خویش؛ بخش اعظمی از دوره غیبت خود در گروه را هم جبران کرده اید. همگان هم از نیت خیرخواهانه جنابعالی مطلع شده آند؛ و یافتند که با بقیه اعضاء؛ در اصل ناخوشایندی قضیه هم نظرید؛ بحث در مورد شیوه برخورد با ان می باشد؛ که در این زمینه هم طرفین اظهار نظر کرده اند؛ ادامه دادن این وضعیت به مصلحت طرفین نیست؛ از پاره ای از نوشته ها برمی‌آید صاحبان برخی از آنها؛ بدشان نمی‌آید که جنابعالی این تنازع را ادامه دهید؛ احساسم این است کم کم به سمت اهانت و نسبت های نادرست و به کار گیری تعابیری دون شأن انسان های مومن و انقلابی پیش می روید؛ بنده همانند دیگر خیرخواهان نمی‌گویم عصبانی شده آید و یا... ولی خود شاهدی که غالب دوستان ادامه این شیوه را تحسین نمیکنند؛ امید است در ایام خوش معنوی رمضانیه و گرفتن قبولی دهه دوم ماه رمضان و در آستانه ورود موفقیت آمیز به دهه سوم این ماه عزیز؛ اندکی روی پیشنهاد داده شده تامل کنید و تصمیمی مناسب بگیرید. در همراهی و پاسخ مثبت دادن به تشویق نامرئی برخی برای ادامه این شیوه گفتمان نیز تامل کنید. معتقدم ادامه این شیوه برخورد؛ صبغه خیرخواهی جنابعالی را خدشه دار می کنه. و دوست ندارم این ذهنیت برای دیگران تثبیت شده تلقی شود. ملتمس دعا می باشم. (حوزه علمیه قم: سید حسین شفیعی دارابی// عصر روز شنبه ۱۹ ماه رمضان ۱۴۴۵ق_ ۱۱ فروردین ۱۴۰۳ش)

 

پ به آق سید حسین شفیعی: با احترام سلام تقدیم می شود ... اگر حق این است که به پیشنهاد صائب شما این حقیر از این ماجرا حرفی نگوید و ادامه ندهد، با بالاترین رضایت اطاعت می شود. زیرا تکلیف از عهده ی این راقم ساقط شد. برای شخص شما بیشترین ارزش قائلم. انگار یک مراد به یک مرید فرمود خاموش. چشم. تصور این که این بنده آنی است که شما تطبیق دادید فلان معاون در سال های پیش است، نه چنین نیست. آن شخص اصلاً در مدرسه نیست. به گفته ی متنی از آقای «بی نشان» در بالا، ملاک این است حق، شاخص دین باشد نه شخص. بنده به اندازه ی پر کاه هم از سفارش شما برنیاشفتم. راحت و آسان می گویم: چشم. آنچه مرا وادار ساخت از نظام و انقلاب در برابر اشخاص و فُسّاد بپا خیزم، همان حُطام است که در بیانات شما خیلی درخشان نشست. ۱۱ / ۱ / ۱۴۰۳ ، آخر.

 

شفیعی مازندرانی ریپلای به ،، ،، :السلام علیکم و رحمه الله ----آقا ابراهیم عزیز بهتر میداند که مجرم شناسی کار هرکسی نیست اهلش باید نظر بدهند و محاکمه اش کندد و البته پس از اثبات جرم باید پدرش را در آورد ولی بعضی بدون اثبات مساله ای هنوز نمی دانند سر چه کسی را دارند می تراشند او را بهانه قرار داد ه به زمین و زمان فحاشی می کند آیا جرم اثبات نشده را برسم موج سواری می توان محاکمه کرد؟ حالا که طرف خودش تا حدی به خطایش اعتراف کردهمان افراد حالا شدن طرفدار اوشده و به موج سواری جدید روی آوردند. اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا. منظور خاصی در کار نبود و اشخاص خاصی مد نظر نیستند به نظرم آمد که تذکری کلی بدهم.

 

،،،،، سه نوع سیاست در جمهوری اسلامی ،،،،،

،،،،، نیکان سلام ،،،،، سیاست نخست نظام ایران سد کردن ستیزگی اسرائیل با اسلام است. در متن های انقلاب (از کتاب ها گرفته تا دیوارها) اصل پایه ای نهضت و انقلاب با روگرفت از تزهای حضرت امام، سرنگونی استبداد سلطنت و ایستادن در برابر اسرائیل بود. اما اندک اندک کسانی صدر قدرت نشستند که تصور کردند این سیاست نمی تواند ایران را به توسعه و ثروت و درآمد برساند. سپس، از درون نیروهای انقلاب (اصیل و دخیل) سه نوع تفکر مختلف و متعارض بیرون زد و وقتی نیروهای خود را به قدرت رساندند سه شکل دولت تشکیل دادند. دولت های تقابلی، دولت های تعاملی، دولت های بینابینی. بدون داوری و پیشداروی (یا دادن نمره ی رد یا قبولی) هر سه نوع دولت را صرفاً اسم می برم:

 

دسته ی اول دولت های تقابلی

مثل کابینه ی میرحسین موسوی و کابینه ی محمود احمدی نژاد که هر دو دولت در برابر غرب، سیاست تقابلی و ایستادگی پیشه کرده بودند. این که آیا میرحسین موسوی اگر دوباره در سال های اخیر به تشکیل کابینه دست می یافت سیاست تقابلی با غرب را ادامه می داد، برای بنده امری قابل وضوح است زیرا تز «توهم توطئه» را رد کرده بود. یعنی فکر کسانی را که خیال می کنند توطئه توسط غرب علیه ی ایران و اسلام، توهم بیش نیست. میرحسین موسوی همچنان به واقعی بودن توطئه اعتقاد داشت. بعد فضا که به هم ریخت این جریان بایکوت شد و جامعه چندان خبر ندارد آیا فکرهای چرخشی جایگزین شد یا میرحسین موسوی هنوز مثل گذشته غرب ستیز است.


دسته ی دوم دولت های تعاملی

مثل کابینه ی مهدی بازرگان، کابینه ی هاشمی رفسنجانی، کابینه ی سید محمد خاتمی، حسن روحانی. این چهار دولت در درون نظام دست به خَرق عادت زدند و سعی کردن از تضاد فکری در داخل ایران به سود خود تئوری های سازش و صلح با غرب تولید کنند. این چهار دولت، خلاف چارچوب نظام می خواستند بین خود و آمریکا آشتی برقرار کنند. تصور اصلی آنان این بود غرب به ایران اعتماد می کند اگر ایران راه خود به سمت سازش و تعامل تغییر دهد. هر چهار دولت، شعار محوری داشتند تا از میزان غرب ستیزی ایران بکاهند و جایش رابطه و داد و ستد بکارند. این چهار دولت در اصل از واقعیت و ماهیت غرب دچار خوش بینی افراطی شده بودند.


دسته ی سوم دولت های بینابینی
فعلاً مثل کابینه ی سید ابراهیم رئیسی. این دولت تا اینجای کار (که هنوز سر کار است) نه چنان شعار تقابلی سر داده است و نه چنان سازشی و تعاملی. به نظر می رسد در اعماق دلش، بد ندارد غرب را به خود نرم و رام کند اما از بداقبالی این کابینه این بوده اسرائیل سیاست کشتار را تشدید کرده و اوضاع منطقه را متشنج ساخته است و غرب نیز به خاطر یک برنامه ی صوری نزدیکی نیم بند با ایران از طریق سند ضعیف و شکننده ای به اسم برجام، سیاست یک گام به پیش یک گام به پس در پیش گرفته است. به خاطر همین دو عامل، رئیسی دولتش را روی رویدادهای مورد وقوع یا در حال وقوع تنظیم می کند که پیچ و مهره ی آن به فراخور فشارها شل و سفت می شود و بین ستیز و سازش در نوسان است. به نظر می رسد این دولت دلش می خواهد اقتصاد را به تعادل با غرب سر و سامان دهد اما ایدئولوژی غرب ستیزی رئیسی باعث می شود به غرب اعتماد نورزد.

 

کارشناسی کار: غرب با ایران سه مسأله دارد: یکی مسئله ی یهودیان و اسرائیل. دومی حضور ایران در منطقه. سومی تضاد روابط میان ایران و آمریکا. غرب با این سه محور، قصد دارد ایران را از ایدئولوژی اش جدا کند و ایران هم به خاطر وجود رهبری معظم و آینده نگر و سیاست دان، دست دشمن را دقیق می خواند و آنان را در پیشروی بر تغییر ذائقه ی انقلاب، ناکام می گذارد. برجام برای غرب یک عملیات کودتایی نرم برای دستبرد به ماهیت انقلاب ایران بود. شاید روزی سندهای خیانت این خوش بینی ها به معامله با غرب افشا شود که حق مردم است خدمت یا خیانت در سیاست را بدانند.
ساعت هشت و پنجاه هشت دوازده فروردین هزار چهارصد سه

عضو مدرسه ی فکرت : ایرانشهر . امضا : رضیَ الله.

 

آق سید حسین: آقا حجت عزیز؛ سلام علیک؛ ممنونم. ولی مفاد شعر درج شده مناسب با سکوت و یا... آقا ابراهیم نمیدانم؛ او و همه و یا دست کم غالب اعضای گروه؛ اگر تشخیص دادیم که باید سخن حق را گفت؛ برای از دست دادن سر سبز و جان سالم؛ نه تنها هراسی نداریم بلکه عاشق هم هستیم؛ ولی باید مواظب باشیم که حضورمان در اینگونه عرصه ها؛ آراسته با سوز دینداری و لحاظ مصلحت جامعه و نظام اسلامی و با پرهیز از بازی در زمین دشمن باشد.

 

به آق سید حسین شفیعی: جواب و نظر : باسمه تعالی... سلام حاج آقا. عبارت آخر نوشتار شما کنجکاوم کرد. اشاره ی سربسته داشتید به پاره ای چالش ها و انتظار بردید حضار جلسات بیشتر شود. این دو مورد یک عارضه ی فراگیر است. بسیار لازم بود این جور مسائل اجتماعی و مذهبی را مورد توجه قرار دهید. چندی قبل عضوی از مدرسه ی فکرت (با حساب کاربری «مصطفی») خاطرات خود را که جاهای مختلف ایران رفته بود در این مدرسه انتشار داد. ایشان شاهد آورده بود از خودِ دو تا چشمانش، که مسجدها به قلّت و کمبود شنوندگان و مستمعان کرام، دچار شده اند و از گرگان و سمت جنوب مثال های عینی زد. در زیر ادامه ی حرفم را مطرح می کنم.  باید منتظر بمانیم چالش های مورد اشاره ی حاج آقا چه مواردی است. اما به نظر می رسد یکی از عوامل دخیل در نیامدن به پای سخنرانی سخنرانان، مشغولیات جایگزین است که رونق بیشتری به فرد می دهد. دومین عامل به نظر من این است در بیرون مسجد روابط افراد با یکدیگر دستخوش مسائل مختلف است. این باعث رویگردانی افراد و استنکاف از رفتن به مسجد می شود. سطح سخن سخنرانان را می توان فرض سوم گرفت. فکر کنم باید روی این معضل فراگیر فکر اساسی کرد. از نوشتارهای شما بزرگواران بهره می برم. معذرت وقت و لحظه را از حضرت عالی گرفتم. ایرانشهر. امضا : رضیَ الله.

 

،،،،، دو فرق شکافته ،،،،،

،،،،، نیکان سلام ،،،،، دو فرق است که توسط شمشیر جهل شکافته شد. هر دو جهل از درون دینداری قشری بیرون زد. فرق امام علی علیه السلام توسط شمشیر دیندارهای دنباله رو خوارج افراطی شکافت و فرق امام حسین علیه السلام توسط دیندارهای دنبال دنیا و دینار و تصاحب منصب های اموی مضروب شد و این مقدار هم قانع نشدند از قفاع سر آن حضرت را بریدند. همین دو شمشیر بر فرق سر دو امام محبوب شیعیان دلیل محکمی است که در برابر شمشیر جهل و کسب قدرت و مقام، باید تجهیز بود و در وقت خود دست به دفع خطر کرد. شب احیا شب شناخت دین، شب تشخیص قشری گری، شب آشنایی با خود برای خداپرستی و شب دانستن و علم آموختن و دعا و درون گرایی است. // رضیَ الله.

 

،،،،، از میان سخنان مولا علی علیه السلام امام عدالت‌خواهان ،،،،،

امام علی علیه السلام در صفت دنیا فرموده است:

«می فریبد و زیان می رساند و می گذرد.»

 

امام علی علیه السلام در مورد مستحبات زیان آور فرمودند:

« زمانى که مستحبّات به واجبات زیان بزند مستحبات را رها کنید.»

 

امام علی همچنین در مورد محاسبه ی نفس خود فرمودند:

«کسى که خود را محاسبه کرد سود بُرد، و هر که از خود بى خبر ماند زیان دید»

 

مولای پرهیزکاران در مورد اهل دنیا نیز هشدار دادند:

«اهل دنیا، چون کاروانى هستند که آنان را مى برند در حالى که در خواب هستند.»

 

امام پارسایان حضرت مولی الموحدین علی علیه السلام در مورد حرام و حلال و زاهد واقعی این سخن را فرمود که بسیار اهمیت دارد:

«زاهد در دنیا کسی است که حرام بر صبرش غلبه نکند و حلال از شکرش باز ندارد.»

 

و نیز این سخن امام امیر مؤمنان حضرت علی علیه السلام در مورد ضیاع ضایعه کردن وقت و فرصت، بسیار تأمل برانگیز است:

«تباه نمودن فرصت، اندوه است»

// رضیَ الله.


به متن شیخ مالک رجبی: سلام

انتخاب از داخل همین متن شما :

«مثَل من [امام علی (ع) پس از خوردن ضربت شمشیر ابن ملجم در محراب مسجد کوفه] مثل کسی [قارب صحرانشین] است که در یک شب ظلمانی آب پیدا کرده باشد.»

// رضیَ الله.


به متن شفیعی مازندرانی سلام

انتخاب از داخل همین متن شما :

«در سطح داخلی گنبد مولا علی (ع) در نجف نوشته شده است»

 

در کعبه شد پدید و به محراب شد شهید
نازم به حُسن مطلع و حُسن ختام تو

// رضیَ الله.


،،،،، هزار و یک غلط ،،،،،

نیکان سلام ،،،،، . دیشب قدر پیش پای سخن نوار علامه محمد تقی جعفری (اعلی اللهُ مقامهُ) نشستم. ساده صحبت می کرد. مثل شکر شیرین حرف می زد. لهجه ی ترک عین قهوه ی ترک به لفظ هایش طعم می نشاند. دقت که کردم شنیدم با همین جمله ی یادداشتی ام به جمع مستمعینش گفت اگر هزار علت برای تصحیح و توجیه یک غلط بیاورید، می شود هزار و یک غلط. پس چه خوب است به همان یک غلط بسنده کرد. یعنی یک غلط با هزارها غلط دیگر محو نمی شود بهتر است همان مسیر صداقت را رفت.   ۱۳ / ۱ / ۱۴۰۳ // رضیَ الله.

 

،،،، سرِ دِرهم ،،،،،

نیکان سلام ،،،،، خلاصه شب شد و کوفه وقت دفن. در خود کوفه که پیکر امام مؤمنان علی (ع) را به خاک نسپردند، بردند دورتر از شهر کوفه، در جایی به اسم نجف (که نیزار و شورزار بود کنار دریایچه ی شور) دفن کردند. فرقی نمی کرد برای مولا علی (ع) چون آن فرق شکافته با قلبی شکسته از دنیا خلاص شده بود و در حقیقت در عالَم برتر کنار آن روح پهلوشکسته حضرت بانوی معصوم فاطمه (علیها سلامها) پهلو گرفت. فاطمه ای که خود با قلبی ترکیده، پهلویش را شکستند و در غیاب پدرش پیامبر خدا (ص) به شهادتش رساندند. آن عزیزی که هنوز از قبرش هیچ کس آدرسی ندارد. چه علی چه فاطمه و چه حسین (سلام خداوند به آن هر سه تن) یا سری شکافته و بُریده داشتند و یا پهلویی شکسته.

 

چه کسانی با آن مقدّسان (که پیروان فدای شان می رفتند) به چنین جُرمی تن دادند؟ اسکندر مقدومی لشکر نکشیده بود! یأجوج و مأجوج هم سر نرسیده بوددند، سر ببُرند. کی بود پس؟ سه خلیفه ی مدعی مسلمین. آن که پهلوی زهرای هُدی را شکست، عمر بن خطّاب بود. آن که فرق علی مولا را شکافت، معاویة بن ابی سفیان و جُنود جهل او بود و آن که سرِ حسین اباعبدلله را از پشت گردن قطع کرد یزید بن معاویه فرد شراب نوش بود. هر سه خلیفه فامیل و نزدیک هم.

 

تمام تاریخ اسلام و مسلمین از این وارونگی دین و دینداران جاهل پر از اوراق دردناک است. و امشب بیش از همه کس امام ولی عصر (عج) است که در شام شهادت و دفن مولای متقیان امام عارفان و حاکم عدالتگر بی همتای جهان عزادار است و نوحه می خواند و از خدا خواهان برطرف کردن جهل و خرافه از میان مسلمانان است. همراه حضرت صاحب (عج) عزاداریم برای امام مولا علی (ع). به ذکر یک نوحه از رضا هلالی که این را دارد با خود: سرِ دِرهم، آقا سر تو را دَرهم کردند.

 

نجف و کربلا هشتاد کیلومتر از هم مسافت دارند. اما قبر علی مولا و حسین اباعبدلله و دو دست مقطوع عزیز عباس بن مولا، این مسافت را حس نمی کنند، کنار هم اند بدون حتی یک تار مو فاصله. حتی بی فاصله با قبر نامعلوم بانو پهلوشکسته فاطمه زهرا. // رضیَ الله.

 

،،،،، پیش پایه ی ترور در ارتش اسرائیل ،،،،،

هر عملیات نظامی بر پایه ی اطلاعات نظامی استوار است. پس یا جمع آوری اطلاعات داشت، یا به کسب خبر لو داده شده، اعتماد کامل کرد فوری از بلندی جولان (که چند دهه پیش از سوریه تصرف کرد) با فانتوم ۳۵ فوق پیشرفته ی ساخت و تحویل آمریکا از راه دور بدون آن که وارد خاک سوریه شود، از هوا تا ۵ تا موشک شلیک کرد به جایی که منابع پولکی یا جاسوس هایش خبر رساندند افراد مورد اصابت رأس ساعت ۵ عصر در محل ساختمان سفیر ایران در دمشق، پیش سفیر نشست « .... سرّی » دارند. پس، پیش پایه ی ترور در ارتش اسرائیل جمع آوری اطلاعات و یا خرید منبع خبر موثق و مدقّق است. ۱۴ / ۱ / ۱۴۰۳ ، سلام ،،،،، . // رضیَ الله.

 

،،،،، اسرائیل خریدار و فروشنده ی اطلاعات ،،،،،

برای اسرائیل خرید اطلاعات نظامی از خرید همه ی اطلاعات های سیاسی، صنعتی، اجتماعی، جغرافیایی و... بیشتر اهمیت دارد، چون که بعد از ۷۰ سال تأسیسش همچنان خود را در آماده باش ارتش قرار داده است. هنوز نتوانسته است با آسودگی، کشورهای همجوار و دولت های منطقه ی خاورمیانه را همسود خود سازد. می داند پایه ی حکومت این نظامِ پوشالی کاشته شده ی غرب، همچنان لرزان و سست و رو به تردید است. روی همین هراس، موجودیت خود را در ساختن ارتش با ساز و برگ سلاح های فوق پیشرفته بنا کرده است.

 

در حالی که جهان کشتن انسان را در ظاهر امر بر نمی تابد اما اسرائیل بر حسب ایدئولوژی تحریفی یهود، ریختن خون هر کسی غیر یهود در ارض موعود را عبادت و ثواب می داند و حتی حکم شرعی خدا و از این قبیل کشتارها لذت هم می برد.

 

کودک های فلسطین را عمدی می کشد چون شرع فقه تحریفی یهود بر اساس فتاوای فقهای تلمود (مجموعه فتواهای علمای یهود بر حسب تفسیر و اجتهاد از تورات، از آغاز یهودیت تا امروز) کودک فلسطینی را دشمن بالقوه ی قوم یهود قلمداد می کنند. لذا پندار ارتش شان این است اگر هر چه زودتر آنان را نکشند، فردا به چریک مقاومت (دشمن بالفعل) تبدیل می شوند.

 

کار اسرائیل الگوبرداری از رفتار فرعون در کشتار کودک های پسر در آن دوران فرعون های مصر بود که طفلی به اسم موسی روی همین اصل به فرمان خدا از سوی مادرش در رود نیل افکنده شد تا در دامن حضرت آسیه (آن زن مؤمنه همسر فرعون وقت مصر که قرآن او را از زنان برتر عالم نام برده) بزرگ و سرانجام نبی و رسولِ قوم یهود شود.

 

 اسرائیل از موسی شدنِ کودکان فلسطینی، سخت هراس دارد زیرا حضرت موسی (ع) با سه استکبار همزمان به نبرد برخاسته بود: استکبار اقتصادی، استکبار سیاسی، استکبار عقیدتی و این الگوگیری جوانان مبارز فلسطینی از حرکت حضرت موسی (ع) موجب ترس در دل اسرائیل شده است.

 

به هر حال اسرائیل چون حکومتی شکننده روی خاک دیگران بنا کرده، خود را هر زمان خریدار و فروشنده ی اطلاعات می داند و برای آن حکومت، خبرگیری اطلاعات نظامی، از آب و هوا ضروری تر است، زیرا نفسش به آن بند است.

 

زدن با فانتوم مدرن ۳۵ به محل نشست افراد مأمور مهم ایران در محل ساختمان سیاسی سفیر، آن هم دقیق و سرِ ساعت وعده و از راه بسیار دور (تپه‌های جولان در مرز سوریه) حاکی از همین خرید و فروش اطلاعات قابل وثوق است. فروش و خریدی که عملیات نظامی اسرائیل را حتمی و بدون معطلی، اجرایی و الزامی و حیاتی می کند. ۱۴ / ۱ / ۱۴۰۳ سلام ،،،،، // رضیَ الله.

 

،،،،، اسرائیل با حمله به ساختمان سفیر ایران چه قصدهایی دارد؟ ،،،،،

گمان می رود احتمالاً لااقل در کوتاه مدت قصد دارد چنین برنامه ای را در سر داشته باشد:

 

احتمال ۱) به جهان نشان دهد با ایران درگیر است چون نظامیان ارشد این کشور در مرز اسرائیل علیه ی موجودت اسرائیل مشغول هستند.

 

احتمال ۲) به ایران شاخ و شانه بکشد مهیای افزودن سطح تنش خود با هر کشور بیرون از مرز خود است. تا افکار جهان را از سرزنش کشتار داخلی، به دفاع مشروع! در خارج از مزرهای خود منحرف کند و جو بد علیه ی خود را بکاهد و یا به سمت دختالتگری! ایران در بیرون از مرزهایش انصراف دهد.

 

احتمال ۳) چون مطمئن است ایران از کشانیده شدن مستقیم خود در جنگ با اسرائیل ابا می کند، زدن نیروهای ارشد میدان (به تعبیر خودشان سرٍ میدان داران) را برای ارتش خود فرصت می داند.

 

احتمال ۴) چنان در داخل از نحوه ی بد رفتار ارتش در غزه دچار سرزنش و محکومت جهانی شده است، که برای برونرفت از این بحران فزاینده که به هفت ماه جنگ وحشت کشانیده شده، نیاز دارد پایان کار جنگ را با چند حرکت نظامی چشمگیر متصل کند. تا هم جو داخلی را کم فشارتر کند و هم جو جهانی نسبت به وحشت آفرینی ارتشش در غزه را با این حرکات نمایشی و خبرساز، سرپوش بزند.

 

احتمال ۵) این است بنا دارد رسماً ایران را به پای جنگ مستقیم با اسرائیل ببرد تا اوضاع بد داخلی اسرائیل در سایر کشورها نیز سرایت کند و جنگ همه علیه ی همه ی توماس هابزی شروع شود. ۱۴ / ۱ / ۱۴۰۳ . سلام ،،،،، // رضیَ الله.

 

،،،،، شلیک دقیق = اطلاعات دقیق ،،،،،

وقتی شلیک دقیق بود یعنی اطلاعات دقیق بود. این می تواند دو علت پشتش باشد:

 

یا خائنین درین معامله حضور داشتند افراد و ساعت نشست و تعداد آن و لحظه ی حضور حتمی آنان را در مکان مشخص با اطلاعات موثق به سرویس جاسوسی اسرائیل فروختند.

 

یا دستگاه جمع آوری اطلاعات اسرائیل، اِشراف رصد پیمایشی اش دقیق عمل کرد و ارتش را در اجرای عملیات نظامی ترور از دور بر روی بلندی جولان توسط شلیک فانتوم ۳۵ کمک کرد.

 

این که یوآف گالانت وزیر جنگ اسرائیل مستقیم این عملیات را تا آخرین ثانیه های شلیک هماهنگ می کرد نشان از قطعی بودن خبر اطلاعات بود.

 

پس؛ اطلاعات در کنار عملیات چنان دقیق بود شلیک را سرِ وقت بر سر ساختمان پرتاب کرد عین لحظه شلیک اتوماتیک در آبسرد بر سر ماشین دانشمند نخبه ی هسته ی دکتر فخری زاده که بر حسب اطلاعات داده ها، توسط جوخه‌ی ترور اسرائیل شهید شد.

 

میان داده و نهاده همواره باید طبق تز تالکوت پارسونز تعادل برقرار باشد تا بازخورد مثبت بماند نه منفی. میان داده (اطلاعات جمع آوری شده یا خیانت در فروش اطلاعات فوق سرّی ایران) و نهاده (تصمیم سریع اسرائیل در اجرای عملیات نظامی با جنگنده ی مطمئن پروازِ هوایی از راه دور) دقیق تعادل برقرار بود.

 

لذا شلیک هیچ خطایی نداشت و سر صحنه فرود آمد. اما آیا اصل این شلیک هم برای آینده ی این روزهای اسرائیل خطا بود یا درست، باید روزهای پیش رو را کاوید و دید ایران چگونه وارد بازی می شود و یا میدان را با شیوه ای که خود بلد است (و دشمن از کشف و حدس آن گیج است) صف آرایی می کند. تا اینجای کار، هم شلیک دقیق بود و هم اطلاعات، دقیق. سلام ،،،،، // رضیَ الله.

 

،،،،، با این خبر، چه شب قدر قشنگی شد امشب ،،،،،

«سلوان صباح متی مومیکا» همان مسیحی افراطی که بارها در سوئد قرآن مجید را سوزانده بود و به صفحات آن جسارت نیز کرده بود، به جهنم واصل شد. او توسط نیروهای مخفی! که از خود ردی باقی نگذاشتند در آپارتمانش به درَک واصل شد. آنان پس از کشتن این هتّاک قرآن، نامه ای روی جسدش گذاشتند که در آن آمده است:

 

«پیام خدا این است که کسانی که کتاب من را قبول ندارند رها کنید اما کسانی را که به من و کتاب من بی‌احترامی می‌کنند زنده بر روی زمین نگذارید.»

 

چه شب قدر قشنگی شد امشب، با این خبر شادی بخش. شب های قدر در اصل، شب سُرور و نشاط و انبساط بنده پیش ربّ است، اما چون شهادت امام مولا علی علیه السلام توسط جاهلان متنسک روزگارش در شب ۲۱ اتفاق افتاد، شیعه از آن پس، در شب قدر خود را محزون گذاشت تا ابد. سلام ،،،،، امضا // رضیَ الله.

 

،،،،، اسرائیل ریز اطلاعات افراد مورد اصابت را داشت ،،،،،

دقیق می دانست سردار محمدرضا زاهدی با مستعار «حسن مهدوی» در بیروت زندگی می کند و آن روز غروب به سوریه برای نشست به ساختمان سفیر رفته است و حتی خبر داشت او فرمانده ی «نیرو‌های قسمت ۲۰۰۰» و «اداره کمک به لبنان» (قسمت ۲۲۵۰) در دمشق است. وقتی از او اسم می بردند می گفتند سرمنشاء «قاچاق مهمات و سلاح به داخل لبنان». زمان حمله و شلیک موشک از فانتوم ۳۵ نیز سرویس جاسوسی اسرائیل باخبر بود او با چند مقام ارشد گروه جهاد اسلامی فلسطین نشست سرّی دارد. شاید بتوان گفت حرکت اسرائیل یک نوع اعتراض به دیدار سران مقاومت با مقام معظم رهبری در سه روز پیش از این شلیک بود. به همین خاطر منابع رسانه ای اسرائیل این حمله را «انفجاری استراتژیک» توصیف کردند که جلوی یک حرکت نظامی احتمالی مقاومت را گرفت. اسرائیل ممکن است بهانه کند ساختمان کناری سفارت در اختیار دیپلمات ها نبود، در تصرف سپاه! بود. یعنی با این توجیه عملیات خود را با هدف اصابت به مقر نظامی های ایران جا بزند. جنگ نیابتی در خود صدها تار و هزاران پود دارد، باید گره بلد بود تا این تار و پود را به هم گره زد و به پل دست یافت. دست اسرائیل را باید خواند؛ مهمترین راهبردش عصبانی سازی ایران و منطقه ای کردن جنگ است. چون در غزه جز باخت هیچی به دست نیاورد پس نیاز دارد با اصابت قرار دادن سران مقاومت فضای داخل ایران را دچار چالش دو قطبی کند، زیرا منتقدان  حکومت ایران در داخل احتمال دارد از شنیدن اصابت موشک به فرماندهان خط مقدم مقاومت ذوق زده شوند. سلام ،،،،، ایرانشهر. امضا // رضیَ الله.

 

،،،،، نگفت فقط «محمدٌ رسول اللَّهِ»

بلکه در دنباله گفت: وَ الّذینَ مَعَهُ ،،،،،

وقتی قرآن گفت نه فقط «محمدٌ رسول اللَّهِ» بلکه  وَالّذینَ مَعَهُ چنین و چنان هستند؛ این یعنی هم محمد و هم کسانی که همراه اویند (پیروان محمد) هر دو «اشِدَّاءُ علَی الکُفَّار» می باشند و هر دو «رُحَماءُ بَینَهُم» هستند. با مراجعه با تفاسیر دانسته می شود محمد (صلوات الله) و پیروانش دو صفت متضادِ «شدت و رحمت را با هم آمیخته اند.» یعنی در برابر کفّار حربی نیرومند و سرسخت اند و در میان خودشان مهربانند با هم.

 

پس کسانی که وَالّذینَ مَعَهُ را نادیده می گیرند، در حقیقت می خواهند شدت عمل را فقط به پیامبر (ص) نسبت بدهند، پیروان را از آن بیرون ببرند. اینان در ادامه ی آیه، به لفظ رُحَماءُ چنان می چسبند که انگار اَشِدَّاءُ از وحی نیست! به چنین افراد باید گفت شما بر سر دادن شعار صوری «اسلام رحمانی»، خود را از آمیختگی دو صفت متضاد بیرون می برید که نشان دهید اهل مثلاً صلح و مهربانی هستید، اما خبر ندارید با همین خطا، اول از همه، به همین آیه ی قرآن خشم کردید و خشونت ورزیدید و آن را با خشم و عصبیت از دایره ی اعتقادات خود کنار گذاشتید. این آیه ( ۲۹ / فتح) ولی می فرماید هم محمد رسول الله و هم پیروانی که با او هستند (به دین او باور کردند) صفت رحمانی دارند و صفت سختگیری در برابر دشمن را با هم دارند. هر کدام در جای خود. شما بر تفریق این آیه، نیمی از اسلام را به روی عقیده ی خود بستید و در عوض نیمی دیگر را هم در ظاهر چسبیده اید و شعار رحمانی سر داده اید اما در جای خود، خودتان بدترین خشونت و سختگیری را با هر کس و هر چیز مرتکب شده و می شوید. هدف بنده از طرح این آیه این بوده هیچ کس حق ندارد آیه را با رأی خودخواهانه ی خود شخم بزند و یک گوشه اش را بگیرید و گوشه ی اصلی دیگرش را گوشه بگذارد. خشن تر از این رفتار نداریم که کسی مسلمان باشد ولی آیه را تقسیم کند. سلام ،،،،، امضا. // رضیَ الله.

 

،،،، اسرائیل آیا نتیجه هم گرفت؟ ،،،،،

اسرائیل سعی کرد افکار را متوجه ی یک ساختمان کنار سفارت ایران در سوریه کند ساختمانی که در ظاهر هر چند کنسولگری و محل اسکان و در اختیار سفیر نام گرفت اما در واقع می دانست یک مرکز پوششی فرماندهی علمیات های نیروی قدس سپاه است. بنا بر این خواست:

 

۱) با اصابت قرار دادن عمدی آن در درجه ی اول سعی کند افکار جهان را از غزه ی در حال نسل کشی، به ایرانی - اسرائیلی سازی نبرد نظامی منحرف کند.

 

۲) میزان قدرت ایران را سنجش کند که در تز مقام معظم رهبری آمده است یکی بزنی ده تا می خوری.

 

۳) در گرماگرم بحران غزه، از شکار رأس های میدان و رؤسای مقاومت دست بر ندارد، زیرا بنیاد ارتش اسرائیل بر ترور سازمان یافته، بنا شده است.

 

۴) در داخل ایران میان انقلابیان و منتقدان دوگانکی رفتاری و گفتاری ایجاد کند. حداقل این دو حرف را وارد کند یک سو بگویند چرا واکنش نشان نمی دهد و آن سو بگوید اصلاً کار ایران در سوریه چی هست چرا بیرون نمی آید. چنین بحثی هر دو به سود اسرائیل است.

 

۵) ثابت کند ایران هر کجای منطقه پا بگذارد اسرائیل آن کشور را منطقه ی نبرد و جنگ با خود تلقی می کند. با این راهبرد کشورها را از نزدیکی با ایران به تردید و ترس بیفکند.

 

۶) خواست با این جسارت وحشت اصابت، در ایران این تنش شکل بگیرد حالا که جواب اسرائیل را توان نداری بدهی!! چرا از سوریه بیرون نمی آیی و خیال مردم ایران را راحت نمی کنی.

 

۷) این کار را صورت دهد که یقین دارد ایران برای واکنش به اصابت موشک به مقر سپاه قدس، سعی می کند پایگاه های آمریکا را حمله ی نظامی کند و با این اقدام، پای آمریکا به جنگ باز می شود و فشار شکست و بی آبرویی اسرائیل غزه از سر ارتش و دولت افراطی اسرائیل کمتر گردد.

 

۸) نشان دهد دست برتر را دارد و همزمان خواهان گشودن چند جبهه جنگ است چون موجودیت و مشروعیت رژیم زیر سؤال رفت با این کار نبرد خود ایدئولوژیک تر کند. خصوصاً با ایران که دشمن درجه ی یک آن است. ۱۵ / ۱ / ۱۴۰۳ ، سلام ،،،،، امضا // رضیَ الله.

 

،،،،، انسان های ایران فعلاً این گونه اند ،،،،،

یا انسان های رساله ای اند. زندگی خود را فقط با مسئله محوری مرجع تقلید پیش می برند.


یا انسان های  مفاتیحی اند. بنای زندگی خود را بر اجرای دستورالعمل های مو به موی کتاب مقتبس شیخ عباس قمی (اعلی اللهُ مقامهُ) گذاشته اند.


یا انسان های  قرآنی اند. خیلی کوشش دارند از زیر نص و امر و نهی قرآن بیرون نیفتند.


یا انسان های  عترتی اند. فقط دنبال روایت از چهارده معصوم (ع) می گردند تا همان را پیاده کنند.


یا انسان های  عرفانی اند. جرقه های معرفتی دل خودشان را ملاک قرار دادند و همان فهم و وصول به حق را خداپرستی می دانند.


یا انسان های  عقلانی اند. فقط می بینند عقل و علم به آنان چه دیکته می کند این دسته به دیکتاتوری عقل و علم مطیع شدند.


یا انسان های  لااُبالی اند. هیچی را به باور خود تبدیل نمی کنند اما منکر هم نیستند.


یا انسان های لااَدری اند. این دسته نه تن به شرع می دهند و هیچ عقیده ی وحیانی را قبول دارند. رأی های خود و خواسته های دوستان خود را قبول دارد و دور خدا را خط کشیدند.


یا انسان های تکاملی اند. به هر چیز در جای خود ارزش رجوع قائل اند. هم عقل هم شرع هم عترت هم قرآن و هم رساله. این دسته معجونی اند و مشتاقی و مستوری.

سلام ،،،،، امضا . ایرانشهر // رضیَ الله.

 

پاسخ به درخواست این نوشته ی سید سعید شفیعی: البته بدون انتظار نمره

۱) زیرساخت دانشگاه های معتبر در ایران

۲) رشد دانش پزشکی و مهندسی تجهیزات پزشکی

۳) بسترسازی دانش بینان ها

۴) ایجاد بنیاد نخبگان

۵) ترقی در هنر و فیلم سازی

۷) اعتبار به مدرک تحصیلی در جذب پرسنل و شغل

۸) حمایت از تولید با شعار محوری چند ساله ی مقام معظم رهبری

۹) وضع قوانین به نفع رشد علمی

 

در حقیقت کسانی که ترجیح دادند خارج بروند تحت تأثیر پرستیژ تحصیل در غرب این کار را کردند. این انگیزه بد نیست اما چندان فرقی با تحصیل در داخل ندارد. چون تا به حال درخشان ظاهر نشدند با آن که در خارج درس خواندند.

سلام ،،،،، امضا // رضیَ الله.

 

انتخاب از داخل همین نوشته ی شما امیر رمضانی: «آخه خیلی زور زدند که ۱۴۰۲ افزایش قیمت بنزین نداریم.» واقعیت: بنزین باید هر سال پلکانی رشد قیمتی می داشت. این که هر دولت خیال کند قیمت را دست نزند محبوب می ماند، خسارت به اصل منابع ملی می زند. اگر هر سال اندک اندک قیمت تغییر کند، دیگر فشار یک باره وارد نمی شود که شوک ایجاد کند. حفظ قیمت ثابت بنزین، عوام فریبی هر دولت بوده است که بتواند به مردم بگوید دولت من قیمت ها را کنترل کرده است. حال آن که با این که بنزین ثابت ماند قیمت ها بی مهار بالا رفت و جیب مردم از پول بی ارزش، خالی تر شد. سلام ،،،،، // رضیَ الله.
 
شیخ محمد غلامی: محفل در کشور نزدیک به چهل میلیون ببینده دارد و در خارج از کشور نیز مورد استقبال بسیاری از قرآن دوستان قرار گرفته است. تهران، محمد جواد غلامی دارابی.
 
 
انتخاب از داخل همین نوشته ی شما : «[برنامه ی شبکه سه موقع افطار با نام] محفل در کشور نزدیک به چهل میلیون ببینده دارد» رأی: عجیبه!!! سخن: آمار ۴۰ میلیون نفر تماشاگر این برنامه (که بخشی زیاد از مردم در مسافرت بودند و احتمال تلویزیون دیدن شان کم بود) از کجا در آمد؟! سلام ،،،،، // رضیَ الله.
 
انتخاب از داخل همین نوشته ی شما : «تلویزیون در خانه است اما تلوبیون در جیب مردم... آمار از خبرگزاری فارس است»
رأی: پس باید واحد شمارش را گفت «بار» نه «نفر». چون ممکن است یک نفر چندین بار بازدید کند. پس ۴۰ میلیون نفر محفل را می بینند غلط است. اگر هم این آمار درست باشد و دستکاری نباشد، بازدید باید گفت، نه نفر. آمار خبرگزاری فارس هم مثل خبرهایش بلوف بیشتر است تا حقیقت.
سخن: از شما بعید بود ۴۰ میلیون بیننده برای یک برنامه قائل باشی آن هم توی روزهای مسافرت نوروز.
سلام ،،،،، // رضیَ الله.
 
انتخاب از داخل همین نوشته ی شما : «استبعادی در خبر فارس نمی بینم... ضمنا اتهام بدون سند به یک خبرگزاری محترم رو هرگز نمی پسندم»
رأی: این که به یک خبرگزاری (که در آن بخشی از نیروهای عملیات روانی نقش هدفمند و البته لازم و ضروری، دارند) این چنین اعتماد می شود، نشان خوش بین بودن روحیات فرد است. خوش بین بودن نیز عیب نیست. یک حالت در وجود فرد است که اقتضائات و موقعیت‌هایش وی را وادار می کند خوش بین باشد یا نباشد.
 سخن: ایرادی نمی بینم که به خبر جایی چون «فارس» وثوق دارید و رجاء واثق. سلام ،،،،، امضا // رضیَ الله.
 
انتخاب از داخل همین نوشته ی شما : «اتهام بدون سند به یک خبرگزاری محترم رو هرگز نمی پسندم» بسیار خوب برای انتخاب شما حق قائلم اما یک نمونه از همین امروز می آورم: «خبرنگار سیاسی خبرگزاری فارس، علیرضا زاکانی شهردار تهران امروز (چهارشنبه، ۱۵ فروردین) گفت: «در مورد ساخت مسجد در پارک قیطریه قرار نیست حتی یک درخت قطع شود.»
 
این را فارس پوشش داد تا به مردم اطمینان دهد ۱) ساخت مسجد در پارک قیطریه ضرورت دارد ۲) هیچ درخت بابت ساخت این مسجد بریده نمی شود. دقیق مشخص است خبرگزاری فارس دارد یک دروغ را در قالب خبر می پیچید. نیز اگر این کار توسط شهردار دوره ی آن جناح بود، فارس طوری دیگر وارد می شد. اشکال ندارد اگر کسی به فارس اعتماد داشته باشد یا نداشته باشد. این حق برای هر دو طرف محفوظ است. سلام ،،،،، // رضیَ الله.

 

،،،،، اینها اینجا چه می کنند؟ ،،،،،

اینان باید در جایگاه ردیف متهم در دادگاه بودند، نه اینجا «بیت» در ردیف جای ویژه ی دیدارِ ویژه ی ۱۵ / ۱ / ۱۴۰۳ سران نظام. لااقل یک یک ربعی می گذاشتند روضه نیز می خواندند! و حرّافی هم رویش!

مردم از دیدنشان در این جایگاه خاص! چه فکر می کنند واقعاً خدا می داند.

وقُل ربِّ انزِلنی مُنزَلًا مبارکًا وانتَ خیرُ المُنزِلین.

و بگو پروردگارا مرا در جایى پربرکت فرود آور [که] تو نیکترین مهمان‏نوازانى

۲۹ / مؤمنون.

صَدَق اللهُ العلیُّ العظیم

مردم. مردم. مردم.

سلام  ،،،،، امضا // رضیَ الله.

 

آق سید حسین شفیعی: سلام علیکم. اخیرا در گروه تغییر نام و رد گم کنی و... زیاد شد. به ظن قوی نه اهل ایرانشهری (به مفهوم خاص کلمه) مطرح است و نه معاون مدرسه و نه....!!!!! بلکه گویش برخی از کلمات و پاره ای از جملات و... حاکی از این است که نگارنده؛ خودی خودی و... است. شکر الله مساعیه.

 

در پاسخ به آق سید حسین شفیعی دارابی: انتخاب از داخل همین نوشته ی شما : «...حاکی از این است که نگارنده؛ خودی خودی و... است. شکّر الله مَساعیه» جواب: احترام کثیر و تشکربه رسم شما به حد: «کُرور کُرور».

رأی: و اذْ تَاذَّنَ ربُّکُم لَئِن شَکَرتُم لَازیدَنَّکُم.

ترجمه برای عموم : و (باز به خاطر آرید) وقتی که خدا اعلام فرمود که شما بندگان اگر شکر نعمت به جای آرید بر نعمت شما می‌افزایم.

۲۳ / سوره ابراهیم

سلام ،،،،، امضا.  ایرانشهر // رضیَ الله.

 

حجت رمضانی: سلام چون رضی الله فقط از آیه های قران برای بیشتر پاسخ ها استفاده می کنند واین بسیار خوبه ، ولی ازاحادیث ائمه استفاده نمی کنند فکر کنم ازبرادران اهل سنت باشه و اونم از ناصبی ها. فکرک نم آقا ابراهیم دردست اینها اسیره وآنها از اکانت ایشان دارند این پیام ها را می گذارند،اگرغیر این هست پس آقا ابراهیم از۸فروردین تا الان چرا رویت نشده.

 

آق سید حسین شفیعی دارابی: سلام آقا حجت این بنده خدا که خودی هست را به اهل سنت بودن منتسب نکنید

 

روزی به استقبال «نه غزه، نه لبنان» رفتن

روزی هم به «بیت» مقام معظم رهبری رفتن

این روحانی سید محمد علی ابطحی دفتردار سید محمد خاتمی نیز دیروز «بیت» بود. شاید سرِ عقل آمده باشد که نباید بیشتر از این، با مقام معظم رهبری گریز از مرکز کرد و دامن برای اوباش و برانداز باز کرد. اگر این را فهمیده باشد (که خیلی از وی بعید است) باید همین فهم را به همفکران خود که به غرب پلکیدند انتقال دهد. نمی شود پای صحبت امام مولا علی علیه السلام نشست اما شام را با معاویه خورد. به رفتار خود صدّیقیت ببخش آقای ابطحی، نه سرِ زبان ها افتادن.

روزی به استقبال «نه غزه، نه لبنان» می رفتین! که غلط کاری بود.

حالا روزی هم به «بیت» مقام معظم رهبری می روین، که این درست کاری است.

سلام ،،،،، امضا. ایرانشهر // رضیَ الله.

 

انتخاب از داخل همین نوشته ی شما : «...رضی الله فکر کنم از برادران اهل سنت باشه و اونم از ناصبی ها»

رأی: در مقام گردآوری اطلاعات، وقت بیشتر باید گذاشت تا در دام پیشداوری زودرس نیفتاد. تشکر می شود از شوخی یا جدّیت.

سخن: ناصب یعنی جنگ طلب. ناصبی کسی است که دشنام به امام مولا علی علیه السلام می دهد و با اهلبیت (ع) دشمن است و می خواهد همیشه با آنان ستیزه کند.

«..انَّمَا یُریدُ اللَّهُ لِیُذهِبَ عَنکُمُ الرِجسَ اهلَ البیتِ وَ یُطهِّرکُم تَطهیرا»

یعنی : این است و جز این نیست که خداوند اراده کرده است که رجس را از شما خاندان پیامبراکرم دور سازد و شما را به نهایت درجه پاک و مطهر گرداند.

۳۳ / احزاب

سلام ،،،،، امضا. ایرانشهر // رضیَ الله.

 

حجت رمضانی: سلام آقای ابطحی توبه کرده. سلام حاج آقا  شفیعی صبح زیبای شما بخیر وسلامتی گفتم شاید زیرپا گشی نتیجه بده ولی اصلا نه ایشون به این نون ماست تو تله نمی افته. آرزوی سلامتی برای جناب عالی دارم.

 

شیخ محمد غلامی: سلام. جناب رضی الله. چرا گفتگوها رو حذف می کنید؟ لا تحزن ان الله معنا...

 

انتخاب از داخل همین نوشته ی شما : «چرا گفتگوها رو حذف می کنید؟»

رأی: آن در غار ثور بود که رسول الله (ص) به «صَاحبِه» گفتند: نترس خدا با ماست: مَعَنا. آن هم زمان هجرت به مدینه.
آیه چهل / توبه

سخن: اما اینجا دیگر درون غار ثور نیست، درون انقلاب (ثور) است، مصونین آهنین هم که مال خواص است. باید «کاف. راء. صدیقی» باشی که کارَت نداشته باشند!!! جایگاه ویژه بنشانند!!!

سلام ،،،،، امضا. ایرانشهر // رضیَ الله.

 

،،،،، روحانیت آیا اغذیه و میوه می خرد؟ ،،،،،

چرا. می خرند. مگر می شود به طعام توجه نکنند. اما وقتی می بینند گران است و خیلی در نوسان و هر بار بالاتر از قبل. با سه گزینه روی میز وجدان خود مواجه می شوند:


گلایه را بکشانند به بستر جامعه
این کار را نمی کنند، چون هر چه باعث تضعیف نظام باشد از آن می گریزند.

 

بگویند نه گران نیست
 این کار را هم نمی کنند، چون یقین دارند قشر ندارِ جامعه هر روز با این کمبود پول و گرانی کالا (خصوصاً اغذیه و میوه) مواجه است.

 

سکوت کنند
بله، این کار را می کنند، چون اگر زبان به نقد و انتقاد باز کنند ممکن است بشنوند خودتان مصدر کار هستید، آن وقت خودتان هم می نالید؟!

 

رأی: هیچ قشری به حد روحانیت در این برهه و بحبوبه مظلومتر نیست. هم باید کنار حقیقت بایستد و هم باید توجیه یا سکوت کند. کلاً خشم خود را فرو بخورد. عین استخوان در گلو شدند. خدایا روحانیت ما را از این فشار سنگین میان حکومت و جامعه خلاصی ببخش. آمین.


سلام ،،،،، امضاء . ایرانشهر // رضیَ الله.

 

انتخاب از داخل همین نوشته ی شما :

«میگم چرا گفتگوها رو حذف می کنید؟»

رأی: به آن « چهل میلیون» «بازدید »برنامه ی محفل افطار شبکه ی سه که به جای «بار و مرتبه» می گویید «نفر و ببیننده» تا عدد تعداد داده شود زیاد بودن مخاطب، آیا آمار بیشتری هم اضافه کرد باز نیز «فارس» شما؟!!! سلام ،،،،، امضا. ایرانشهر // رضیَ الله.

 

شیخ محمد غلامی : بنده این آمار رو به نقل از خبرگزاری فارس نقل کردم همین ، صحت و سقم مطلب هم با خبرگزاری فارس است. جناب رضی الله و به عبارت دیگر معاون محترم مدرسه و ...

 

انتخاب از داخل همین نوشته ی شما : «بنده این آمار رو به نقل از خبرگزاری فارس نقل کردم جناب رضی الله» رأی: الان بیان کامل شد. چون نقل می تواند صرفاً نقلِ نقل باشد، نه صحت آن نقل. اینک پذیرفته شد. بدانیم «فارس» آمارساز است!!! سخن: هم سخن شدن با شما مفید به فایده بود. تشکر می شود. سلام ،،،،، امضا. ایرانشهر // رضیَ الله.

 

انتخاب از داخل همین نوشته ی شما : «آقای ابطحی توبه کرده»

رأی: در خود «بیت» توبه کرد؟ بودید آن لحظه ی توبه؟!

سخن: خداوند متعال خود توّاب است و توبه پذیر بندگانش.

تُوبُوا اِلَى اللهِ

به سوى خدا توبه کنید.

۸ / تحریم

سلام ،،،،، امضا. // رضیَ الله.

 

انتخاب از داخل همین نوشته ی شما : «حق گویان ترسی به دل راه ندارند»

رأی: بسیار آیه ی انسان ساز را برگزیدید. تشکر ویژه می شود. مفسران این آیه را عامل ورود ملائکه برای الهامات انسان می دانند چون فعل مخاطب مضارع را بکار گرفت که دال بر استمرار بی وقفه است. البته اگر استقامت کند. پیش شرطش هم باور به خدا است که ربی جز پروردگار عالمیان نگیرند. سلام ،،،،، امضا. // رضیَ الله.

 

قاسم بابویه: آقای رمضانی سلام فکر کنم رضی الله دیگه قاطی کرده سر به سرش نزارید.

 

حجت رمضانی: سلام سردار وره بَوِر میدان صبگاه دِ دور سینه خیز بَوِر اون وقت هارشیم جرات کانده اینطوری بنویسه.

 

قاسم بابویه: خلاصه این مدیر یه روزی پیدا ونه با همینتی شونه شه پشت سر نشنه باید ونه عکسه به کلانتری هادیم تا وه ره پیدا هاکانن

 

انتخاب از داخل همین نوشته ی شما :

«وره بَوِر... دِ دور سینه خیز بَوِر... هارشیم...»

رأی: دعانویس هستید؟ این کلمات مال کدام زبانه؟ این زبان اسپانیولی است؟ شما خارجی بلدید؟

سلام ،،،،، امضا. ایرانشهر // رضیَ الله.

 

صدرالدین: اگر توبه امری است درخفا پس چرا مهم است برایتان که آیا شاهد و گواهی بر توبه  بوده یا خیر.

انتخاب از داخل همین نوشته ی شما :

«چرا مهم است برایتان که آیا شاهد و گواهی بر توبه بوده یا خیر.»

رأی: بله در خفای خفای نزد خدای متعال مهربان توبه صیغه می شود. چون این عضو محترم از قول خودش گفت آقای ابطحی توبه کرد، باید پرسید اگر توبه مخفی است و در خفا، ایشان چطور خبردار شدند از توبه ی ابطحی. چندین سال است از سال ۸۸ که اینان می گویند کیهان باید توبه کند، نه اصلاح طلبان! از این نظر پرسش شد. از شما هم تشکر که یادآوری قرآنی اخلاقی کردید اصل توبه را که برترین فرهنگ اسلام است.

سلام ،،،،، امضا. ایرانشهر // رضیَ الله.

 

شیخ ربانی: سلام علی رضی الله و دامت برکاته ، واقعا خوب آمدی عزیز که :  خدایا روحانیت ما را از این فشار سنگین ،،،اینگونه احساس همدردی !!! مشخصه درد را متوجه هستید پس بر سه وجه یمکن : یا بسلامتی خودت روحانی،، یا پدرت روحانی بوده یا برادران، ،، عزیز ، آخه چرا رضی الله!!!! متوجه هستید افکار نسبت به اشتهار کلمه یا کلام بیشتر حساس هستند تا معنی لغوی آن. همیشه مستدام، ،،

 

انتخاب از داخل همین نوشته ی شما :

«چرا رضی الله!!!!... افکار نسبت به اشتهار کلمه یا کلام بیشتر حساس هستند»

رأی: خشنودی خدا اصل است، سایر خشنودان در طول خشنودی خدا قرار دارند. این آیه ی با این مهمی، نباید به خاطر تکّه کلام یکی از فِرَق، نزد سایر مذاهب فراموش شود. مهم این که آخر آن، ترس از رب العالمین ملاک شد که اگر کسی آن را فاقد بود در هر مقام و مرتبه که باشد، رضیَ اللهُ، بر او صدق ندارد.

لِمَن خَشِی ربَّه

۸ / بینه

سخن: شکر می شود که مفاد متن بر ذایقه ی شما نشست و موافق افتاد. درک می کنم که سنگین ترین فشار بر روحانیت فشاری است که از سر مصالح عامه، نه بتواند حقیقت را پوست کنده بگوید چون موجب خالی شدن دل مردم می شود و نه هم طاقت بیاورد راست را تا کی با مردم نگوید که میان مردم ایمان قوام دارد و دین باقی می ماند. شما اگر به روحانیت ارتباط داشته باشید حتماً حرف مرا راست می دانید. روحانیت از همه بیشتر باخبرتر است چون درون دل مردم زیست می کند، ولی چاره ندارد که حرف خود را برای صلاح بالاتر فرو بخورد. میان دو فشار درگیر است روحانیت. انشاءالله اجر این تحمل بار امانت را نصیب ببرد. تشکر می شود که روی زوایه ی اصلی نوشته، روزنه باز کردید. دوستان من، بیشتر روحانی هستند با زندگی طلبگی و وارستگی آنان عمیقاً آشنام. سلام ،،،،، امضا. // رضیَ الله.

 

 

،،،،، نظام آفرینش و روز قدس ،،،،،

اعتقاد مسلمانان این است در نظام آفرینش، صواب و خطا میان مردم جریان می یابد. برای صواب، خداوند متعال ثواب در نظر گرفته است و برای خطا، جزا و مجازات. معتقدم شرکت در روز قدس فردا جمعه ۱۷ فروردین، یکی از مهمترین و سرنوشت سازترین کار انسان است. شاید انسان اگر فردا به این یوم الله استثنایی بی اعتنایی کند مورد مؤاخذه ی خدا قرار گیرد و زندگی اش را غضب فرا گیرد. مردمی تنها و محاصره شده و گرسنه و ایستاده روی عقیده ی برحق خود و روی خاک خود مورد شدیدترین وحشت و دهشت قرار گرفتند، رفتن به خیابان های ایران و جهان برای پیمان بستن با آن مردم نمونه و مقاوم در فلسطین، برترین فضلیت در کار فرداست. نظام آفرینش خطا خواهد نوشت بر کسی که فردا فلسطین را حتی در حد فریاد فراموش کند. خطا خواهد بود کسی رختخواب بخواد و جمعه به صحنه نیاید. من که باشم سخن بگویم. از امام امت نقل کنم:
 

«آنهایی که اسلام را خلاصه می کنند در اینکه بخورند و بخوابند و یک نمازی بخوانند و یک روزه ای بگیرند و در گرفتاری این ملت، در گرفتاری این جامعه دخالت نکنند، به حسب روایت رسول اکرم، اینها مُسلِم نیستند؛ کسی که اهتمام به امور مسلمین ندارد، در صحنه خودشان نیستند، آنهایی که در صحنه هستند آنها را انتقاد می کنند. صحیفه ی امام، ج ۱۴، ص ۵۲۷ - ۵۲۸»

 

آزادی قدس قبله ی خدا عین آزادی خرمشهر است برای ما.

سلام ،،،،، امضا ایرانشهر // رضیَ الله.

 

به بی نشان: اما پاسخ علت و چرایی رضیَ الله که آن حضرت انسان بزرگوار ازم پرسیدید:

۱) در بیوگرافی ام داخل پروفایلم محور عقیده ام را از قبل روشن ساختم. رجوع شود به حساب و اکانت.

۲) امام هشتم (علیه السلام) به رضا و رضی مشهور شدند. 

۳) مهمتر این که پرچم مبارزه زیر لوای امام هشتم (علیه السلام) در طول تاریخ و از زمان خود آن حضرت رئفت (ع) شعار «رضی و رضیَ الله» بود و این نشانه ی مشخصی بود که پیروان تا امام هفتم وقف نکردند و واقفیه نشدند بلکه با امام هشتم به امامیه رسیدند.

۴) در ایران هر پرچم غیر از امام رضی و رضا عالم آل محمد (صلوات الله علیه وآله وسلم) نزد علمای دین رسمیت نداشت. رضیَ الله علاوه بر آیه، رسم امام هشتمی است که وجود مرا آن امام که نه مهمان بلکه میزبان ایرانیان هستند، پر ساخته است.

خدایا زیارت امام هشتم رضی آل رسول لله را به موالات شامل حال همه کن.

وقت گران شما انسان شریف را زیاد گرفتم، مرا ببخش حضرت.

سلام ،،،،، امضا.// رضیَ الله.

 

بی نشان: و سلام من القلبی الی قلبک یا رضی الله. که به عشق ( امام رئوف ) همه جای وطن ایرانشهر توست) و به دلم برات شد عرض کنم. همیشه مستدام با مرام.

 

انتخاب از داخل همین نوشته ی شما : «به عشق (امام رئوف ) همه جای وطن ایرانشهر»

رأی: قلب حرفم را فتح کردید؛ حضرت انسان شرافتمند. بله دقیق تمرکز کردید به «شهر شهادت» (مشهد) که ایرانشهر واقعی است؛ علیه آلاف تحیة و الثنا. هزاران بار درود خدا بر شما انسان والا و عاشقان کوی رضا، امام عالم آل محمد صلوات الله علیه و آله علیهم اجمعین.

سلام ،،،،، امضا. ایرانشهر // رضیَ الله.


،،،،، کشور نیست، رژیم بی شناسنامه است،،،،،

این رژیم شناسنامه ندارد، ولی با زور، دنبال شناسایی بیشتر است. باید مُهر ابطال زد بر این شناسنامه ی جعل شده. اسرائیل سؤءاستفاده قرن به دست زورگویان است که با جنگ جهانی دوم، خاک دیگران را به نام یهودهای دروغین سند زدند. کلاً جعل سند چه اسرائیل تولید کند، و چه هر مؤسسه ی تقلبی منگوله‌دار دیگر، کاری در ردیف دورزدن خدا از صحنه ی زندگی است. اسرائیلِ بی شناسنامه، محوشدنی است و برای این رژیم المُثنی هم چاپ نمی شود. آری، اسرائیل اصلاً کشور نیست، رژیمی بی شناسنامه و دست نشانده است. پیش به سوی فتح قبله ی اول با الگوگیری از فتح مسجدجامع خرمشهر خونین شهر. حضور توی خیابان ها در روز قدس فردا، پیامی رسا و سرفرازانه به فلسطین است (که در خط مقدم جبهه ی ایستادگی، از خود با تمام وحشت آفرینی هایی که رژیم فاسد و رو به فروپاشی اسرائیل ایجاد کرده است) قهرمان ساخت. برقرار است فلسطین و آزاد خواهد شد به وقت ضرور. میان انتظار فرَج (عج) و بازپس گیری قدس شریف، یک حال مشترک حکمفرماست: انتظار و برنامه ی ظهور و ظفر. سلام ،،،،، امضا . ایرانشهر // رضیَ الله.

 

حضور کاظم صدیقی در نماز جمعه امروز تهران (عکس)

،،،،، باز هم ردیف ویژه!!! ،،،،،

هر ردیف ویژه!!! خواست بنشیند، چه در «بیت» و چه در «نمازجمعه» روز قدس دیروز ( ۱۷ / ۱ / ۱۴۰۳ ) ، بنشیند، مهمتر اما این است روزی در محکمه هم، در ردیف ویژه ی متهم بنشیند تا مشخص شود نظام سیاسی منتسب به شیعه، میان هیچ کس در رسیدگی به جُرم و جعل تبعیض نمی گذارد. و حتی روحانیت مظلوم و صبور (که در درون دل، از این جور جَور برائت دارد و زجر می کشد) خود را نزد مردم مأجور و خلاص ببیند. من چشمم ولی روی سردار پاسدار محمدحسین زیبایی‌نژاد با مستعار «حسین نجات» زوم شده است که آن سوتر ملبس به سرتیپی سپاه نشسته است. معاون سابق سازمان اطلاعات سپاه و معاون فعلی قرارگاه ثارالله تهران. قرارگاه مهمی که مسئول اول حفظ امنیت پایتخت و سرکوب به موقع ضدامنیت تهران است. سلام ،،،،، امضا . ایرانشهر // رضیَ الله.

 

انتخاب از داخل همین نوشته ی شما مصطفی بابویه:

«یمن برای اینکه عربستان را به زانو دربیاورد آرامکو را هدف قرار داد!»

رأی: دست بر سر اتفاقی خیلی مهم گذاشته اید که رفتار معمول عقب نشینی در جنگ ها است. عین شلیک ناو وینسنس آمریکا به سمت هواپیمای مسافربری ایران در خلیج فارس در دفاع مقدس که ختم جنگ را رقم زد.

سخن: اسرائیل هدفش رهایی از چنگ مقاومت قهرمانانه غزه است. منتهی دنبال یک اتفاقی خاص می گردد که شکستش را بعد از هفت ماه وحشت، پوشش بزند. آن اتفاق در راه است !!

سلام ،،،،، امضا. ایرانشهر // رضیَ الله.

 

انتخاب از داخل همین نوشته ی شما سید کریم حسینی:

«عضو لشکرقدس... با تمام وجود در راهپیمائی روز قدس شرکت می کنیم.»

رأی: با توجه به ساعت ارسال این نوشته ی شما که پس از پایان تظاهرات بود در ساعت ′′۵۸ : ′۱۲، باید فعل مضارع «می کنیم» را با فعل ماضی نقلی «کرده ایم» می نوشتید.

سخن: این شد که انگار کمی دست انداز افتاد روی متن شما از سوی اعضا.

سلام ،،،،، امضا. ایرانشهر // رضیَ الله.

 

انتخاب از داخل همین عکس شما قاسم بابویه در دوربین حمزه طالبی:

رأی: این علامت چیست؟ چند سال پیش باراک اوباما رئیس‌جمهور آمریکا دستش را با همین نشانه (البته در آنجا دو انگشت به سمت بالا) به شیطان پرست ها نشان داده بود که هنوز معلوم نیست خواست بگوید با اوناست یا نه. البته در این عکس، این شخص که اینجا نشسته است، اتفاقی انگشتانش این حالت در آمده است و خودش خبر ندارد که چه نماد انگشتش ساخته است. سلام ،،،،، امضا. ایرانشهر // رضیَ الله.

 

تکمیل رأی: یعنی اگر نماد دو انگشت دست این گونه رو به بالا باشد علامت شیطان پرستان است. که این فرد در این عکس البته روحش خبر نداشته است دستش خودبه خود نماد ساخته است. عکاس گویا مهارت شکار و صید داشته است. به نظر می رسد عکاس باید حرفه ای باشد و در این کار فردی خبره و باتجربه. با معذرت اگر مجبور شده است این بنده، عکس این شخصیت را وارو کند. سلام ،،،،، امضا. ایرانشهر // رضیَ الله.

 

انتخاب از داخل همین نوشته ی شما سید سعید شفیعی در نقد پناهیان که برای پیامبر ص «گوشت تلخ» بکار برد :

«نمیشد... واژه مناسبتری... بکار میبرد»

رأی: جمله ی شما را خواندم. وقتی به کسی زیاد تریبون عموم، حاتم طایی کنند، همین می شود. هر منبر نیازمند سه برابر وقت خودِ منبر، مطالعه و تعمق لازم دارد. فضلای باتقوا این رسم را رعایت می کنن. اما اینها (که لیست خاص محافل هستند) شب و روز در حال سخنرانی هستند و تمام وقت در حال نصحیت امت! پس، لفّاظی های آنان قابل اغماض!!!! است.

سلام ،،،،، امضا. ایرانشهر // رضیَ الله.

 

،،،،، سیب زمینی پس چی؟!!! ،،،،،

شورای بیکار! و آمر و فرمان دهنده! «انقلاب فرهنگی» دستور داد:

 

۳۱ فروردین هر سال را روز گندم و نان

۲۰ اردیبهشت هر سال را روز گل محمدی و گلاب

۳۱ مرداد هر سال را  روز عسل

۲۵ شهریور هر سال را روز خرما

۵ آبان هر سال را روز زعفران

۷ آبان هر سال را روز انار

۴ آذر هر سال را روز زیتون

در تقویم رسمی کشور ثبت کنند.

نظریه !!! : سیب زمینی یادشان رفت. اگر این شورای «فرّ» «هنگ»ی ۲۶ مهر هر سال را هم که «روز جهانی ریشه کنی فقر» است روز سیب زمینی ثبت می کرد، هنوز خوش ذوق تر نشان داده می شده است! چون میان سیب زمینی و فقر، آخرین رابطه ی فلاکت است. این میوه ی سرخ کردنی و آب پز اگر از میان ملل محو شد، دیگر فقر مطلقِ مطلق می شود!

سلام ،،،،، امضا . ایرانشهر // رضیَ الله.

 

انتخاب از داخل همین نوشته ی شما آق سید حسین شفیعی: «خودم در زمان دولت جناب خاتمی، در شیروان خراسان شاهد مخالفت رسمی فرماندار وقت، با آتش زدن پرچم آمریکا، بوده ام»

رأی: این جمله ی شاهدیه ی شما یک حقیقت بزرگ تاریخی را در تخته ی اعلانات مدرسه نشاند. خیلی خوب بود. راستی پیمایی بود در بیانات آن جناب. موافق مفاد متن تان می باشم. اجرتان برای این افشای حقیقت، نزد خداوند متعال.

سخن: امشب ۲۷ رمضان به عبارتی شب قدر است. سال ها دورتر شنیدم شادروان آیت الله مشکینی (اعلی الله مقامه الشریف) شب ۲۷ را هم احیا می گرفت. شما که در آن شهر مجتهدان ساکن هستید ما را در این شب قدر احتمالی دعا فرمایین. سلام ،،،،، امضا. ایرانشهر // رضیَ الله.

 

انتخاب از داخل همین نوشته ی شما :

«متاسفانه فایل بارگزاری شده برای بنده باز نشده تا بدانم او چه گفت؟؛ ولی با فرض ارتکاب اشتباه؛ آیا شریعت مقدس به ما اجازه میدهد که اینگونه ....؛ آیا این انصاف است؟»

رأی: نقد شما بالای سرم جا دارد. اما بنده در پست جناب «@shafiey51» روی فایل نظر ندادم. در اول رأی به ایشان نوشتم: «جمله ی شما را خواندم» که روی فایل ورود نکنم. آنچه در آن رأی نوشتم مبتنی بر همان جمله ی ایشان بود. اصلاً آن پست، فایل فیلم نبود، فقط تصویر یک صحنه بود از روی فایل.

 

سخن: ایراد وارد کردن بر رفتار کسی دال بر نادیده انگاشتن سایر وجوه آن فرد نیست. این فرد (آقای علیرضا پناهیان) خود یکی از هتّاکان شماره یک در ایجاد دوئیت در جامعه است.

نگاه: شما محسنات خود را برای سایران در نظر نگیرید. قضیه ی ماکارونی و خونه در تهران چرا شکل گرفته بود چون واعظ غیرمتّعظ سه ضربه ی همزمان می زند. هم به خود آسیب می زند، هم به دیندار و هم به دین.

سلام ،،،،، امضا. ایرانشهر // رضیَ الله.

 

عین کامل پست بنده به جناب «@shafiey51» زیر آن عکس حجت الاسلام علیرضا پناهیان و البته روی جمله ی پست گذار این بود:

«انتخاب از داخل همین نوشته ی شما :

«نمیشد... واژه مناسبتری... بکار میبرد»

رأی: جمله ی شما را خواندم. وقتی به کسی زیاد تریبون عموم، حاتم طایی کنند، همین می شود. هر منبر نیازمند سه برابر وقت خودِ منبر، مطالعه و تعمق لازم دارد. فضلای باتقوا این رسم را رعایت می کنن. اما اینها (که لیست خاص محافل هستند) شب و روز در حال سخنرانی هستند و تمام وقت در حال نصحیت امت! پس، لفّاظی های آنان قابل اغماض!!!! است.

سلام ،،،،، امضا. ایرانشهر // رضیَ الله.»

پس؛ خوشحالم خواهید کرد اگر عیب نوشته ی مرا عیناً بفرمایید کجایش بود؟ اگر این اندازه نشود به یک روحانی که همه جا تریبون عموم و بیت المال دستش هست، نقد و ایراد وارد کرد پس «آزادی نقد و نظر» چه تعریفی به خود می گیرد. با تشکر فراوان از شما حضرت بزرگوار و محترم.

 

از شتابزدگی گریزان باشیم!!!!

بنام پروردگار بصیر و دوستدار اهل بصیرت. حضرت مدیر (البته به ظن قوی) سلام علیک. 

۱) بس است؛ از پس پرده برون آی؛ برخی از اعضای محترم دچار حیرت شدند؛

۲) ضمن احترام به جناب آقای پناهیان عزیز و دیگر خطبای فعال در عرصه رسانه  کشوری؛ حدود ۱۵ سال قبل در ایام فاطمیه در شیراز منبر می رفتم؛ سخنران ثابت جلسه بودم ولی مداحان تغییر می کردند؛ شبی مداح جلسه جناب آقای حاج صادق آهنگران بود؛ ادب و تواضع و تقید به نماز جماعت و اول وقتش با دیگران قابل مقایسه نبود؛ به وقت استراحت در منزل میزبان مطالب زیادی بین ما رد و بدل شد؛ از جمله معترضانه گفتم: مردم به ما می‌گویند : «حوزه غیر از این چهار و یا پنج نفر ندارد»؛ چرا شما در هیبت رزمندگان از دیگران استفاده نمی کنید؟؛ در پاسخ گفت: اعتراض وارد است؛ به خود بنده هم این اعتراض منتقل شد؛

۳) اما وقتیکه نگاه می کنم می بینم در جناب آقای پناهیان یک ویژگی‌هایی و جود دارد که در دیگران نیست و یا اندک است؛

۴) از شخص فهیمی همانند حضرت عالی انتظار نداشتم به جهت آن همه خدمات این شخص؛ در جوی کم آب راه افتاده؛ حرکت کنید و اینگونه همه نقاط مثبت او را تا دیده بگیرید؛ متاسفانه فایل بارگزاری شده برای بنده باز نشده تا بدانم او چه گفت؟؛ ولی با فرض ارتکاب اشتباه؛ آیا شریعت مقدس به ما اجازه میدهد که اینگونه ....؛ آیا این انصاف است؟؛ هنر این نیست که به جهت یک اشتباه؛ طرف را اینگونه....؛ هنر در سخن نگفتن نیست؛ هنر این نیست که کنار «گود» به ایستیم و بگوییم «لنگش کن»؛

 ۵) از همه گذشته با وجود شیطنت های عرصه مجازی؛ و رواج خیانت ها از طریق فتوشاپ و تقطیع گفتار و صدا گذاری و... ؛ آیا احتمال نمی‌دهی که شیطنتی در کار باشد؟؛ آیا می توان در روزهای پایانی ماه رمضان و پس از لیالی قدر؛ اینگونه در مسیر موج جوی به راه افتاده حرکت نمود؟؛ آیا احتمال نمی‌دهی که اینگونه اقدامات همان موج پیدا و پنهان علیه روحانیون تاثیر گذار در جامعه باشد؟؛ آیا واقعا ناشران این کلیپ ها دلشان برای رسول الله (ص) می تپد؛ و از به کار بردن یک تعبیر غلط غیر عمدی در حق این بزرگوار؛ ناراحت هستند؟؛ یا اقدامات مصداقیست از «کلمه حق یراد بها الباطل؟!!!؛ اگر دلشان برای رسول الله (ص) می سوزد چرا در قبال قرآن سوزی و همه اهانت ها به رسول خدا (ص) سکوت کرده اند؟ به هرحال؛ شتاب در کار خوب است ولی شتابزدگی؛ خوب نیست؛ کیاست حضرتعالی می طلبد که سنجیده تر و پخته تر عمل کنید. همه ما مواظب باشیم در روزهای پایانی ماه رمضان؛ از گردونه «مرحومین» در ماه رمضان خارج نشویم و در حلقه «محرومین» از رحمت رمضانیه الهی قرار نگیریم. (حوزه علمیه قم سید حسین شفیعی دارابی: عصر شنبه ۱۷ فروردین ۱۴۰۳ش_ ۲۵ ماه رمضان ۱۴۴۵ق)

 

انتخاب از داخل همین نوشته ی شما :

«حدود ۱۵ سال قبل در ایام فاطمیه در شیراز منبر می رفتم؛ سخنران ثابت جلسه بودم ولی مداحان تغییر می کردند؛ شبی مداح جلسه جناب آقای حاج صادق آهنگران بود؛ ادب و تواضع و تقید به نماز جماعت و اول وقتش با دیگران قابل مقایسه نبود؛ به وقت استراحت در منزل میزبان مطالب زیادی بین ما رد و بدل شد؛ از جمله معترضانه گفتم: مردم به ما می‌گویند : «حوزه غیر از این چهار و یا پنج نفر ندارد»؛ چرا شما در هیبت رزمندگان از دیگران استفاده نمی کنید؟؛ در پاسخ گفت: اعتراض وارد است؛ به خود بنده هم این اعتراض منتقل شد؛»

 

رأی: خاطره ی دلچسبی بود. از آن حضرت حوزه ی قم تشکر می شود از خاطرات اثربخش خود ما را شریک می سازد. برای من ارزش زیادی داشت این تاریخ شفاهی شما. جناب برادر پرهیزکار و مجاهد فی الله حاج صادق آهنگران (که الحق و الانصاف عین فامیلی اش صدق و راستی می ورزد) حرف دل ما را زد. واقعاً مردم حوصله شون از تریبون به دست های یکسان مثل این چند تا دوره گرد (به معنای یک جا در تبلیغ نبودن، نه آن معنی دیگر) سر رفته است. هر شبکه بزنند هر ساعت و وقت و بی وقت این چند چهره ی ثابت با حرف های ملال آور هستند و بس.

نگاه: از ذوق زیبای شما در آوردن بجای خاطره، به جان ما خیلی لذت می آید.

سلام ،،،،، امضا. ایرانشهر // رضیَ الله.

 

انتخاب از داخل همین نوشته ی شما آق سید حسین:

«حضرت مدیر (البته به ظن قوی) سلام علیک. ۱) بس است؛ از پس پرده برون آی؛ برخی از اعضای محترم دچار حیرت شدند؛»

رأی: ولا تَقْفُ ما لَیْسَ لَک بهِ عِلم

ترجمه برای عموم، نه شما که مفسر قرآن هستی : و (ای انسان) هرگز آنچه را که بدان علم و اطمینان نداری دنبال مکن.

۳۶ / اسرا

سخن: اما بنده ارادت ویژه دارد به شما. گستاخی تلقی نشود این پست جواب. علاقه ی به روحانیت و باتقواها در گوشت و پوست بنده جاری است.

سلام ،،،،، امضا. ایرانشهر // رضیَ الله.

 

انتخاب از داخل همین نوشته ی شما شیخ مالک رجبی:

«جناب رضی الله درباره استاد پناهیان و لاتقف مالیس لک به علم»

رأی: اگر علم نداشتم در مورد این شخص، به روی چشم، دنبال نمی کنم.

سخن: اما این روحانی منبری، شاید برای شما در فن خطابه، استاد فن باشد و از تدریس وی بیاموزید، اما این تیپ آخوند از چشم مردم خیلی وقت است که افتادند، از بس فقط حرف مفت زدند و در پشت آن «کار دگر» کرده و می کنند.

نگاه: از نصایح شما تشکر می شود.

سلام ،،،،، امضا. ایرانشهر // رضیَ الله.

 

انتخاب از داخل همین نوشته ی شما شیخ مالک رجبی:

«برادر ایرانشهری... درباره استاد پناهیان»

رأی: سبک گفتار این فرد باعث فراری جوانان شده است. این شخص تماماً «دافعه» است، جز برای اطرافیان خود (که براش حورا می کشند) جاذبه است. این قبیل آخوند آسیب و آفت هستند. روحانی باید منش شهید مطهری، شهید بهشتی، مقام معظم رهبری، آیت الله مشکینی، و شهید فضل الله محلاتی را دنبال کند.

سلام ،،،،، امضا. ایرانشهر // رضیَ الله.

 

انتخاب از داخل همین نوشته ی شما صدر آفاقی:

«ظاهرا شما تا همه روحانیون را خلع لباس نکنید دست بردار نیستید!!»

رأی: روحانیت داریم تا روحانیت. یک سری شان معاد را به معاش چسب نزدند پس منزه هستند. یک سری معاش را از معاد منفصل کردند. پس مرفه هستند. .آخوند منزه را هر کس خلع لباس کند نفرین نوع ابی لهب! نصیبش. ولی آخوند مرفه ی لفّاظ را هر که دنباله روی کرد، خَسْف (چاله ی قعر آمیز) قارون پیشِ پایش!

سخن: از شما برای این طنز فاخر تشکر می شود. آن فیلم برخط هم دل بنده را جذب امام هشتم علیه السلام کرد. باز نیز دوبله تشکر.

سلام ،،،،، امضا. ایرانشهر // رضیَ الله.

 

گزینش شش متن

چاله میدونی

هر آخوند در بالای منبر الفاظ چاله میدونی استفاده کند، او آخوند نیست. هنرپیشه ی «مارمولک» کمال تبریزی است که در کسوت روحانی فیلم بازی می کند. دهن این جور آخوندها عادت کرد به الفاظ «گُنده لات» ها. دست خودشان نیست. فکر می کنند منبر را با چنین الفاظی زینت می دهند. خدایا شرّ این جور منبری های پولکی را از سر روحانیت مظلوم بکن که زبان اعتراض و اعراض خود ازین سبک سخنران ها، برای مصالح بالاتر نگه می دارند.

 

 فَهَل مِن مُدکِر

پس آیا پند گیرنده ای هست؟ خداوند متعال مهربان هم دنبال پند گیرنده می گردد. فَهَل مِن مُدکِر. که پنج بار عیناً در قمر تکرار شده است؛ در آیه های (۱۷ و ۲۲ و ۳۲ و ۴۰ و ۵۱) تفسیرگران قرآن المیزان، این را علامت دعوت عمومی به تذکر یافتن بوسیله ی قرآن می دانند. چون قرآن چیستان نیست، پیچیدگی هم ندارد به سادگی سخن را انتقال می دهد. روی همین اساسا قرآن حکمت بالغه است یعنی آن حکمتی که «کامل باشد» و نیز از «ناحیه ی خودش نقصى و از جهت اثرش کمبودى» نداشته باشد. و قرآن از هر نظر چنین است. مثلاً دنیا در نظر قرآن چیز خیلی خوبی است حتی در منظر پیامبر خدا (ص) مزرعه ی آخرت است اما برخی از خطیب ها با آن که خود بیشترین دنیازدگی را دارند، ولی با ریاکاری و دروغ و فریب و شائبه مردم را به آن بدبین می کنند، انگار این قرآن نیست که فرموده ربنا آتنا فی الدنیا حسنه و فی الآخِرةِ حسنه. دنیا که بد نیست؛ دنیازدگی است که بد است. مَذمّت دنیا کاری در پایه و اساس، غلط است. مَذمّت کنندکان دروغین (در هر کسوت)، خود توسط خداوند متعال در همین دنیا به خاک مَذَلِّت نشانده می شوند تا پند برای پندگیرندگان گردد. به قول حجت الاسلام شیخ ناصر رفیعی محمدی روحانی باپروا و سخنران شایسته ی جلسات مذهبی ایران، در همین دنیا هست که این همه خوبی ها و فضیلت ها شکل می گیرد. این همه پیامبران در آن زندگی کردند و قرآن در همین دنیا نازل شده است. پس باور نکنید کسی را دنیا را می کوبد ولی پشت سر از دنیازده ترین ها است.

 

بدزبان ها در صدا و سیما

البته خود صدا و سیما در جاهایی، لانه ی فساد بوده است خصوصاً در اختیار گذاشتن شبکه ها به هنرمندان فاسد. اما برخی از کارهای سطح ملی دارد. با این وجود، ضرورت اخراج شیخ های بدزبان و دهن دریده که آنجا را لانه ی دریدگی های خود ساخته اند، بر بسیاری از شهروندان پوشیده نیست. این جور آخوندهای حرّاف و بدزبان و پولکی! به درد همان محفل های خود می خورند و پاکت های حاومی ارقام میلیونی. بروند محفل های خود هر چه خواستند بکنند، حتی در زشت ترین دریدگی به «خُلُقٍ عَظِیمٍ» هم درشتی نمایند! اما فضای بیت المال مردم در صدا و سیما جای افرادی دهان چاک نیست که هر لغتی را به معصومین (علیهم السلام) بار کنند. در مدرسه هم به نظر می رسد هر کس از بی ادبی اخیر آن فرد، حمایت کند و دامن بزند و دست به توجیه بزند، سرسپردگی بخرج دهد اعضا را بفریبد، باید توسط مدیریت آن مشمول مقررات مدرسه شود. باید از این فرد هتاک برای استخدام این لفظ زشت برای پیامبر خدا (صلوات الله علیه و آله وسلم) و امام امیر المؤمنین مولا علی (علیه السلام) برائت صورت گیرد نه به لطائف الحیَل توجیه و ماست مالی.

 

برائت از شیخ بدزبان

برائت عمیق خودم را از بد زبانی اخیر فردی به اسم «علیرضا پناهیان» به ساحت قدسی رسول خدا (ص) و وصی ایشان امیر مؤمنان امام علی علیه السلام اعلام می دارم. آن عمامه و عبای مقدس پیامبر خدا (صلوات الله علیه و آله وسلم) بر سر و تن او حیف بادا. حیف بادا. از خدای متعال و قادر می خواهم او را در همین دنیا متوجه ی افراطی گری های خودش بکند تا به راه راست هدایت شود و دست از گفتارهای سست‌پایه و بی ادبی های پرشمار بر دارد.

 

برائت از شیخ مدعی جعل

همچنین عمیقأ برائت می جویم درین ماه مبارک رمضان (ماه رابطه ی صاف و روراستِ بنده با خدا) از فردی به اسم «کاظم رجبی صدیقی» که با آن که با انگشتِ خود مُهر کرد بر سند نقل و انتقال اموال عمومی حوزه اُزگُل به اسم رسمی خود و فرزندان خود با بازرس کردن عروسش، مدعی شده است، امضای او جعل کردند و بعد دید بد شد گفت غفلت شد.آن محتَضر و در حال جان کَندن است که وُرّاث متقلب کارش، انگشت مُهر او را جعل می کنند تا به ارث برسند. نوبَر بود در محضر دفتر اسناد رسمی هم انگشت کسی را می برند جعل می کنند؟! امان از فریب در لباس قدسی پیامبر خدا (ص) و امان از حرام خوری ها. در یک دعای عام: خدایا ایران را باز نیز از سه چیز «خشکسالی، جنگ و دروغ» حفظ کن. خدایا جمهوری اسلامی را از کامروایان و مالِ حرام خوران و حرّافان و مرفّه هان بی درد! نجات ده!

 

به گفته بنگر، نه به گوینده ی آن

امام على علیه السلام: اُنظُر اِلى ما قالَ و لاتَنظُر اِلى مَن قالَ. به گفته بنگر، نه به گوینده ی آن. منبع.

۲۰ / ۱ / ۱۴۰۳ ،  پایان. نویسنده: اُنظُر اِلی ما قالَ.

 

آق سید حسین شفیعی دارابی:  [در پاسخ به ،، ،،] نیم نگاهی به ناسازگاری ادعای دلدادگی به رسول الله (ص) با هتاکی و اهانت به دیگران!!!! بسم الله العلیم الحکیم. سلام علیک. قبول باشه. امیدوارم در روزهای پایانی روزه داری؛ حسابی به موفقیت در کنترل قلم و زبان دست یافته باشی !!!!؛ لابد حضرتعالی کلیپ و فایل خاصی را در اختیار داری؛ که اینگونه بر آشفته شدی و خود اجازه میدهید که به دیگران؛ هرآنچه دل تنگ میخواهد نسبت میدهی؛ و به بهانه حفظ حرمت نبوی و امام معصوم (ع)؛ به دیگر اعضای گروه که خلاف نظرت نظر داده اند؛ به خود جرات اهانت و تهمت میدهید. کدامیک از دوستان مخالف جنابعالی با لطایف الحیل در پی توجیه برآمدند؟؛ چرا به جای بحث منطقی و علمی،به اتهام و اهانت روی اآوردی؟ آیا شیوه بحث منطقی اینست؟؛ آیا هرکسی که موافق نظرت نظر دهد؛ خوب است؟؛ اینکه روحیه انسان مومن خیر خواه نیست؟؛ آرزومندم در روز قیامت هم بتوانید از این شیوه اتهام زنی و استفاده از تعابیر رکیک گذشته و حال خویش (دوره گرد؛ دهن دریده/ لطایف الحیل/ ماست مالی و....) نسبت به مخالفین خود دفاع کنید. چون همان پیامبری که جنابعالی به بهانه دفاع از آن بزرگوار اینگونه به خود اجازه اهانت به دیگران میدهی؛ برای  آبروی مومن حرمت قائل است و...؛ و بنده ماندم این چه شیوه برخوردی است که از خود به نمایش گذاشته ای؟!!!. ظاهرا مخالفان جنابعالی جرمشان این است تسلیم خواسته جنابعالی نمی شوند و همین هم موجب گردید تا ضریب عصبانیتت افزایش یابد و از مسیر حق خارج شوید و از به کار گیری تعابیر نا خوشایند در حق مخالف ایده خود دریغ نورزید. به قدری در عرصه کنترل را از دست داده آید که حتی برخی از موافقان هم کشیدن ترمز را پیشنهاد داده اند؛ احتمالا همین هم اثر گذار نباشد. امیدوارم عاقبت به خیر شویم. (حوزه علمیه قم: سید حسین شفیعی دارابی عصر روز یکشنبه ۱۹ فروردین ۱۴۰۳ش_ ۲۷ ماه رمضان ۱۴۴۵ق)

 

صدرالدین: سلام. استخدام لغات موهن از جانب شما در جهت نشان دادن زشتی بکارگیری لغاتی از سوی افراد دیگر در شان جنابعالی نیست که موعظه از قرآن بارگزاری می کنید. دیروز عده ای را دوره گرد خطاب کردید و انتظار داشتید بقیه به معنای منفی اش ننگرند و امروز عده ای را دهن دریده و .... بدون اینکه به ایرادات وارده بپردازید خود را برحق میپندارید و انتظار دارید بقیه هم گوش به فرمان عقاید شما باشند تا مبادا مشمول قهر مدیر گردند! بنظرم آنچه که شما را وادار به واکنش میکند حق جویی و حق خواهی نیست  چون اگر اینگونه بود به موضوع میپرداختید و زبان به تهدید نمی گشادید.

 

سید سعید شفیعی: حال در این مدرسه براساس برداشت های اینجانب و نشانگان  دریافتی حاکی از این است   مدیر , معاون , سین صاد ,  ایرانشهر رضی الله همه در یک راستا می باشند و اینکه به چه علت فرد تلاش دارد در  نقش های متفاوت ظاهر گردد. الله اعلم.

 


واعظ دروغ پرداز

نفر راست شیخ احمد پناهیان نه، کنارش برادرش علیرضا پناهیان، شیخ محفلی افراطی، اخیراً دروغ بزرگ به امام امت نسبت داده است. این واعظ گفتارگرا و کردارگریز مدعی شد امام خمینی در زمان تبعید در عراق در سال ۱۳۴۳ از شهید مهدی عراقی مهمترین معتمد مبارز صنف بازار تهران خواسته بود پیامی به طیب حاج رضایی ببرد تا با جمع کردن افراد دور و بر خود، سالگرد ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ را نگذارند فراموش شود. حال آن که طیب حاج رضائی در میدان تیر پادگان حشمتیه در تاریخ ۱۱ آبان ۱۳۴۲ پنج ماه بعد از ۱۵ خرداد ۴۲ توسط شاه اعدام شد و به شهادت رسید. حال ببیند این واعظ سوادش چقدر است. بنده یقین واثق دارم این واعظ!!! نه فقط از اسلام سر در نمی آورد، حتی تاریخ معاصر را هم به حد دبیرستانی بلد نیست. خدایا شرّ افراد دروغ پرداز را از محیط منبر مقدس ایران کوتاه کن و تریبون های مذهب را به دست صاحب صلاحیتان پرهیرکار ساده زیست صادق بسپار. ان شاء الله باز بزرگواری (آ. س) نیاید وسط ما را هول قیامت!!!! دهد و گویا خود از قیامت خود با توشه ای مشحون و مثبت مطمئن است!!! فکاهی تلقی شده است!!!

پایان. نویسنده: اُنظُر اِلی ما قالَ

 

یک واکنش غیرتمندانه

حجت الاسلام محمد عندلیب همدانی استاد سطوح عالی حوزه علمیه قم در واکنش به سخنان توهین آمیز آن واعظ بدزبان (علیرضا پناهیان) در مورد پیامبر خدا (ص) و حضرت علی (ع) نوشت:

متن نقل می شود عیناً :

بِسْمِ ٱللَّهِ ٱلرَّحْمٰنِ ٱلرَّحِیم

اهانت یا تحلیل تاریخی؟

فَبِما رَحمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنتَ لَهُم  وَلَو کُنتَ فَظًّا غَلیظَ القَلبِ لَانفَضّوا مِن حَولِکَ  فَاعفُ عَنهُم وَاستَغفِر لَهُم وَشاوِرهُم فِی الأَمرِ  فَإِذا عَزَمتَ فَتَوَکَّل عَلَى اللَّهِ  إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ المُتَوَکِّلینَ

پناه به خداوند می برم از هتاکی و بی ادبی و جسارت به ساحت مقدس نبی رحمت و محضر مبارک امیرالمؤمنین ( علیهماالسلام)

لقب گوشت تلخ سزاوار خود این گویندهٔ  جسور است.

حمایت از چنین شخصی حمایت از جسارت  به مقدس ترین مقدسات است

محمد عندلیب همدانی

 

صدرالدین آفاقی به آق سید حسین علیه ی اُنظر... : «استاد معظم با درود فراوان : کاملا مشخص است افرادی که حتی حاضر به شنیدن سخن طرف مقابل نیستند و پیشاپیش خود را از شنیدن نقد دیگران مبرا میدانند و امر به معروف و نهی از منکر را برنمی تابند و تاب شنیدن توصیه به تذکار هول قیامت را ندارند سخن گفتن با آنها بیفایده است. کسی که از پاسخگویی به یک سوال عاجز است چه جای احتجاج با او؟ کسی که چشم را بر واقعیات می بندد و خود را درگیر موهومات میکند و دیگران را با همین دلایل واهی قضاوت مینماید درحالیکه از پاسخ به یک سوال در می ماند مشخص است که صداقت ندارد. اینها فقط کافی است به یک سوال پاسخ دهند که نسبت آنها با عدالت سخت علی علیه السلام که باعث عدم نفوذ سواستفاده کنندگانی همچون طلحه و زبیر میشود چیست؟ اگر افراد اینچنینی با این تفاسیر علی علیه السلام را گوشت تلخ معرفی کنند که منظور سخنران هم همین بوده است ایا واقعیت تاریخی نیست؟

 

آق سید حسین : سلام علیکم. بدون قصد اهانت به کسی و یا قصد پاسخ دهی به برخی از نوشته های آلوده به...؛ و فقط به نیت اینکه مواظب دست های نامرئی دیگر اندیشان باشیم؛ این نوشته را بار گذاری کنم؛ البته معاون مدرسه؛ و یا رضی الله و انظر متقال و یا مدیر مدرسه به کمک هم آیند؛ بار گذاری این نوشته را خلاف آئین نامه تلقی کنند و بدین بهانه بلافاصله در جهت حذفش اقدام کنند؛ که اگر این تصمیم عملیاتی شود؛ جای گله نیست.

 

این جناب فرزند مرحوم آیت الله عندلیب همدانی (مولف کتاب «ثار الله») است. از مروجان اندیشه جناب هاشمی رفسنجانی و از دوستان علوی بروجردی و مسیح مهاجر و... می باشد. در نوشته های قبلی خود نیز نوشتم «کلمه حق یراد بها الباطل»؛ چند روز قبل نیز نوشتم که از این پس چهره های ... را رو می کنند. بنده مطمئن هستم این موج به پناهیان و... ختم نمیشود. بلا تشبیه افرادی بودند که به بهانه دفاع از پیامبر اسلام (ص)؛ علی (ع) را خانه نشین کردند؛ دفاع از پیامبر (ع) بهانه بود؛ هدف خانه نشین کردن امام علی (ع) بود

 

اُنظُر اِلی ما قالَ در جواب سید حسین شفیعی: پاسخ کوتاه به عضو محترم آقای سید حسین شفیعی دارابی

بسم الله الرحمن الرحیم

شما از اینکه حق شاگری را پیش استاد خودت آقای «حجت الاسلام علیرضا پناهیان» به جا می آوری، کار پسندیده می کنی. به هر حال حتماً پیشش درس حوزه و اجتهاد خواندی و یا در کلاس های تدریس منبر و خطابه اش شرکت کردید و از وی چیزهای زیاد و حتی اسلام شناسی و یا تفسیر آموختی، و اینک هم به رسم ادب پاس استادِ خودت را نگه می داری. اما برای بنده این فرد یک مبتدی بیش نیست. در برابر احدی از هتاکان هم کوتاه نمی آیم. اخص کسی به اهلبیت عصمت علیهم السلام کمتری درشتی مرتکب شود. حرفی دیگری ندارم. فی امان الله. ۱۹ / ۱ / ۱۴۰۳ . پایان. نویسنده: اُنظُر اِلی ما قالَ.

 

شیخ علی اکبر دارابکلایی به اُنظر: سلام علیکم شایسته است رعایت کنید جناب حضرت حجت الاسلام و المسلمین دکتر شفیعی شاگرد آقای پناهیان نبود بلکه خودش صاحب کرسی چندین ساله سطح عالی حوزه علمیه قم و استاد برجسته جامعه المصطفی قم هستند و نیز در کسوت امام جمعه موقت مرکز استان مازندران ساری هستند آنچه شما نقد میکنید و می تازید یک طرفه است نقد پذیر هم باشید این صفت کنشگران راه حق هستند متاسفانه در ادبیات شما تخریب صاحبان اندیشه و تفکر ارزشها به وفور مشهود است اما تهی از بیان نقشه های استعماری و نفوذ بیگانگان .دین اسلام سرشار از اندیشه و تفکر صحیح و رعایت حق و عدالت درباره دیگران است.

 

آق سید حسین شفیعی دارابی به اُنظُر: شگفتی از دروغی آشکار!!!! بنام پروردگار بصیر و دوستدار اهل بصیرت. سلام علیک ای کاش این مطلب را نمی نوشتی تا شاید با ضریبی هرچند پایین می توانستم به صداقتت پایبند باشم و به خودم می قبولاندم که با آن نوشته هایت؛ قصد خیر داری و نه تخریب؛ و واقعا مدافع دلداده به اهل بیت (ع) هستید و در زمین دشمن بازی نمی کنی؛ اما وقتیکه دیدم خطاب به بنده با قاطعیت نوشتی : «به هرحال حتما!!!! پیشش درس حوزه و اجتهاد خواندی ویا ...»!!!؛ همه خوشبینی هایم نسبت به جنابعالی بر باد رفت؛ جنابعالی با چه وجه شرعی نوشتی «حتما....»؛ بنده در تمام عمرم؛ تنها یکبار ایشان را در یک جلسه دیده ام؛ آیا با نوشتن این جمله دروغ صد در صدی؛ به بنده حق میدهی که دلسوزیهایت برای اهل بیت را نیز دروغین تلقی کنم؟؛ آیا با مشاهده این دروغ فاحش در نوشته ات؛ می توانم به سایر بخشهای از نوشته ات اعتماد کنم؟؛ آیا حق دارم بگویم دست کم ندانسته در زمین دشمن بازی می کنی؟؛ مگر اولین نوشته بنده را در این ماجرا نخوانده اید؟؛ مگر بنده دومین فرد معترض در این گروه به جناب آقای پناهیان نبوده ام؟؛ مگر بارها در این چند روزه در نوشته ام نخوانده اید؛ اشتباه بودن یک تعبیر با شیوه برخورد با آن باید حساب شده باشد؛ چون به بهانه (و شاید با سوء  استفاده از) حدیث بلند علوی «انظر الی ما قال؛ و لاتنظر الی من قال»؛ شهامت نداری که از پس پرده برون آیی و همانند موافقان و مخالفان خود؛ با نام رسمی و شناسنامه ای خود به مخالفت با سخنان دیگران به پردازی؛ بنده نمیدانم سن و سالت چند و چون است؛ اما به ظن قوی؛ زمان شنیده شدن سخنان اهانت آمیز و خلاف شرع جنابان: سید محمد خاتمی و علی اکبر هاشمی رفسنجانی و حسن روحانی نسبت به اهلبیت (ع) و آموزه های دینی را شنیده و یا خوانده اید؛ از باب یادآوری به نمونه های اشاره می کنم: ۱) جناب خاتمی در ایام تبلیغات انتخاباتی در سخنرانی خود در زاهدان گفته بود: «کلمه «مولی» در جمله نبوی «من کنت مولاه ...»؛ به معنی دوستی است و نه ولی و حاکم و امام؛ ۲) جناب هاشمی رفسنجانی گفته بود : « علی بن ابیطالب هم وقتیکه دید مردم...»؛ او با این جملاتش مرز بین مقبولیت و مشروعیت را نادیده گرفته بود؛ ۳) جناب حسن روحانی (و احتمالا جناب خاتمی) گفته بود «امام قابل نقد است و ...»؛  آیا تا کنون؛ آهی در این راستا سر داده اید؟؛ کجا؟؛ در چه نوشته و مجله ای؟ سخن بنده این است: موج علیه جناب پناهیان و....؛ موجی طبیعی نیست؛ حساب شده؛ سازماندهی شده است؛ اعتقاد به حرمت والای نبوی و امام علی (ع) بهانه هست؛ اصلا هدف؛ دفاع از ساحت قدسی این بزرگواران نیست؛ هدف این است بدین بهانه بتوانند هر روحانی تاثیر گذار در جامعه و مدافع رهبری را تخریب کنند؛ البته ممکن است افرادی ساده لوح هم دنبال این موج حرکت کنند؛ چه زیبا فرمود رهبر حکیم و فرزانه : «بصیرت به این است که آدم بداند کجا باید سخن بگوید و کجا باید سکوت کند»؛ در تاریخ دیدیم به بهانه دفاع از پیامبر (ص) به دختر رسول الله (ص) هم رحم نکردند؛ به همین بهانه؛ علی بن ابی طالب (ع) را خانه نشین کرده اند؛ تاریخ در حال تکرار است؛ باید هشیارانه عمل نمود؛  باورمان شود که وضعیت مه آلود فعلی؛ همان است که امام علی (ع) در قبال شعار «لا حکم الا لله» گروه خوارج بی بصیرت؛ فرمود «کلمه حق یراد بها الباطل؛ پس بدان که چه‌گونه و به چه انگیزه به دفاع از اهلبیت (ع) می پردازی؛ امید وارم؛ آلوده به زنگار «جهل مرکب نباشی»؛  چون در آن صورت بر اساس حدیث شریف نبوی؛ کمر رسول الله (ص) را می شکنید؛ چه زیبا فرمود معمار کبیر انقلاب اسلامی ایران؛ آنجا که فرمود :  «باید آنهایی که به اسلام اعتقاد دارند به داد اسلام برسند. آنهایی که می خواهند‏‎ ‎‏اسلام در این مملکت حکومت کند باید به داد اسلام برسند. یک دسته جوان اند. مطلع‏‎ ‎‏نیستند از مسائل. جاهل متنسک از آنهایی است که پیغمبر فرموده است که: دو طایفه‏‎ ‎‏هستند که کمر مرا می شکنند: یکیشان عالم متهتک‏ است، یکیشان جاهل متنسک‏‎ ‎‏است. جاهل مقدس مآب کمر پیغمبر را می شکند. جاهلی که نداند قانون اسلام چیست و‏‎ ‎‏پیش خود به اسم اسلام برود به خیال خودش خدمت می کند. این از آنهایی است که‏‎ ‎‏پیغمبر فرموده است که کمر مرا می شکند» (صحیفه امام؛ ج۱۱؛ ص۳۱۴) (حوزه علمیه قم: سید حسین شفیعی دارابی؛ شام یکشنبه ۱۹ فروردین ۱۴۰۳ش_ ۲۷ ماه رمضان ۱۴۴۵ق)

 

شیخ مهدی دارابی‌نیا به آق سید حسین شفیعی دارابی: انظرالی ماقال ولاتنظر الی من قال.

 

آق سید حسین شفیعی دارابی شیخ مهدی دارابی‌نیا: سلام علیک ممنونم قبلش اصلاح نمودم ولی از تذکرات استقبال می کنم.

 

یک واکنش غیورانه ی دیگر

حجت الاسلام شیخ حسین انصاریان به دریدگی اخیر علیرضا پناهیان علیه ی پیامبر (صلوات الله علیه و آله وسلم) و امام مولا علی علیه السلام) روی منبر، واکنش غیورانه نشان دادند: عین متن از روی نوار:

 

«استغفرالله؛ ناسزایی از این بالاتر هم بود که به پیامبر و امیرالمومنین گفته شود؟ توجیهات روز بعد هم یک قِران ارزش ندارد، چون دفاع از خود بوده نه از امیرالمومنین. بلد نیستید روی منبر پیامبر ننشینید ولله قسم حرام است بر شما…»

 

مرحبا به این رفتار حاج شیخ حسین انصاریان. تأسف بار است رفتار کسانی که مقلدانه پشت سرِ پناهیانِ هتاکِ بددهن صف کشیدند و مشغول توجیهات سست و مضحک هستند. خدایا ایران مؤمن را از دست یک سری آخوند پاکتی های حراف بی عمل نجات ده. پایان. نویسنده: اُنظُر اِلی ما قالَ.

 

شخ جواد افاقی به اُنظُر: سلام. بنده هم نمیدانم با چه انظری پاسخم را  می‌نگارم. برادر محترم مطالب ومنسوبات وحکم راندن وقضاوتتان راخواندم. البته ازاینکه بدون محکمه ووکیل مدافع وتشریفات لازم قانونی خودتان را حق به جانب میدانید. و در ماه توبه و استغفار و در ماه مبارک رمضان و در سحرگاهان مطالبی را به یک انسان و نه یک شخصیت حقیقی تاثیر گزار نسبت میدهید جای شکوه نیست. چون در طول تاریخ که سراغ داریم بوده اند که چنین کرده اند. و مصداقهای کم نظیر تاریخ که مااکثر العبر واقل الاعتبار هم کم نیست. لااقل برید سراغ کسانی که وقتی در مقابل انبوهی از این نوع هجمات قرار میگیرد شاید زبان و علمی برای این نوع ایجاد ذهنیتهای منفی نداشته باشند ‌.در مثال مناقشه نیست. بنده هم درصدد دفاع همه جانبه از مواضع کلی ایشان (پناهیان) نیستم. ولی این نوع رفتارهای سراسیمه بی هیچ را هم نمیپسندم. دوران پرافتخار انقلاب ما بزرگ شخصیتهایی بوده اند که همچون مرادشان در برابر هجمات ناجوانمردانه متهتکین سبک مغز کینه توز قرار گرفته اند ولی امروزه میبینم وقتی غبارها کنار رفت مشخص شد. عیارها چقدر متفاوت است. البته چه خوب خواهد بود درآن وقت با صداقت اشتباهات و غفلت ها اذعان و رسما اعلام شود. آری قدرزر زرگر شناسد‌‌‌.... حاج علیرضا پناهیان تو برنامه سحر امروز گفت: "حاج آقای انصاریان نمیدونستند اون تعبیر در مورد امیرالمؤمنین علیه السلام از زبان حسودان بوده نه تعبیر من" فقط به اون کسایی که رفتند پیش حاج آقای انصاریان و دو به هم زنی کردن میتونم بگم: "خیلی نامردید...اول در حق مولا و بعد در حق شیعیان مولا"

 

سید کمال الدین عمادی. بسمه تعالی. از مواضع تهمت اجتناب کنیم وَ قَالَ علی عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ: مَنْ وَضَعَ نَفْسَهُ مَوَاضِعَ اَلتُّهَمَةِ فَلاَ یَلُومَنَّ مَنْ أَسَاءَ بِهِ اَلظَّنَّ. / نهج‌البلاغه/ باب حکمت اگر در نقد از سخنان جناب پناهیان ،در توصیف ناصواب از امیر المومنین علیه السلام گناهی تقصیری از منتقدان سرزده باشد،(البته حساب مغرضان جداست ) بعید نیست که در همه ی آن گناهان و قصور و تقصیرها، شخص آقای ایشان هم، سهیم باشد : اَلصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: مَنْ دَخَلَ مَوْضِعاً مِنْ مَوَاضِعِ اَلتُّهَمَةِ فَاتُّهِمَ فَلاَ یَلُومَنَّ إِلاَّ نَفْسَهُ. امالی صدوق، ج۱، ص۴۹۷ انشاءالله خدای منان از اینکه ایشان با جناب حجت الاسلام والمسلمین انصاریان که از سر دلسوزی انتقاد کرده بود نه غرض ورزی ، دیدار و گفتگو کردند سپس در صدا و سیما رسماً عذر خواهی کردند از این لغزش ایشان و لغزش همه کسانی که در نقد افراط کردند را ببخشاید و دلهای مومنان را بهم نزدیک بفرمائید حقیقتا اقدام ایشان در دیدار با شیخ حسین انصاریان قابل تحسین است البته برای مغرضان خودی هم دعا می کنیم خدا آنان را هدایت کند اما برای مغرضان عنود بهایی و صهیونیستی لعن و نفرین مسالت داریم انشاءالله با پیروزی قریب الوقوع ملت مظلوم غزه بر جنایت پیشگان صهیونیست این کدورت ها فراموش شود. ۲۰ /۱  / ۱۴۰۳ سید کمال الدین عمادی.

 

شیخ مالک رجبی: سلام علیکم. احسنت به حجت‌الاسلام استاد پناهیان که رفت پیش شیخ حسین تا مسأله رو حل کنه و احسنت که امروز تو برنامه از ساحت اهل‌بیت، جامعه روحانیت و مؤمنین بابت دلگیر شدنشون عذرخواهی کرد.

 

و

دیدن یا نوشتن نظرات : ۰
نوشته های سلمان صالحی

نوشته های سلمان صالحی

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
نوشته های سلمان صالحی

مندرجات این صفحه فقط نقل است، نه نظرات رد یا تأیید دامنه:

...    پروفایل سلمان صالحی: متن‌های "سلمان صالحی" و سایرها در دامنه:

سلمان صالحی هستم:

-۱- فکرهای خسته

صحن سلام و عرض ادب و احترام. هیچ با خود پیچ خورده‌اید که چرا اسلام در بسیاری از امور، اساسا" دستور ندارد؟! بلکه دستورش این است مردم، آزاد باشند و به قول صاحب «اسلام و مقتضیات زمان» (ص ۲۹۱) "به اصطلاح تکلیفی در آن امور نداشته باشند". جواب، جامعیتِ اسلام. درست شنیدند، آری؛ جامعیتِ اسلام باعث است همه‌جا دستور ندهد به بشر. فقط فکرهای خسته، چون خیلی خیلی خیلی آماده‌ی وسواسی‌شدن هستند، به این مسئله‌ی بارز اسلام، صدمه می‌زنند.

 

 

دین مقدس اسلام در هر حال -و حتی در حال حاضر- بیش از هر چیز دیگر، به قول صاحب «امدادهای غیبی در زندگی بشر» (ص ۵۱) از «ناحیه‌ی برخی از کسانی که مدعی حمایت از آن هستند، ضربه و صدمه می‌بیند». چرا؟ چون بدترین جدایی دین از هرچیزی، جداییِ دین و دانش است. فقط فکرهای خسته، تعادل بشری را برهم می‌زنند؛ یکی، دین را از دانش جدا می‌کند و دیگری، علم را از ایمان. هر دو اسمشان آسیب‌رسان است. من، "سلمان صالحی" هستم. آماده‌ام و آمده‌ام که فهمم را بنویسم. امروز دیروز و حتی فردا، به قول صاحب "هبوط در کویر" (نمی‌دانم کدام صفحه) «گرسنگیِ فکر» از «گرسنگیِ نان» می‌تواند فاجعه‌بخش‌تر باشد. و حالا من یا نمی‌نویسم!!! یا اگر می‌نویسم، پیاپی‌نویسِ صحنم. از چالش بر سرِ متنونم هم بیمی ندارم. چون بیمه‌ی عمرِ دین و دانشم. پس؛ تا چاپ‌های عصر و شب حتی شاید "وسط مَسط" بازنیز می‌آیم که اگر کسی را "دلتنگم" یافتم، دلگشادش!!! سازم. (۲۸ مرداد ۱۴۰۲) تمام قسمت ها در ادامه:

مندرجات این صفحه فقط نقل است، نه نظرات رد یا تأیید دامنه:

...    پروفایل سلمان صالحی: متن‌های "سلمان صالحی" و سایرها در دامنه:

سلمان صالحی هستم:

-۱- فکرهای خسته

صحن سلام و عرض ادب و احترام. هیچ با خود پیچ خورده‌اید که چرا اسلام در بسیاری از امور، اساسا" دستور ندارد؟! بلکه دستورش این است مردم، آزاد باشند و به قول صاحب «اسلام و مقتضیات زمان» (ص ۲۹۱) "به اصطلاح تکلیفی در آن امور نداشته باشند". جواب، جامعیتِ اسلام. درست شنیدند، آری؛ جامعیتِ اسلام باعث است همه‌جا دستور ندهد به بشر. فقط فکرهای خسته، چون خیلی خیلی خیلی آماده‌ی وسواسی‌شدن هستند، به این مسئله‌ی بارز اسلام، صدمه می‌زنند.

 

 

دین مقدس اسلام در هر حال -و حتی در حال حاضر- بیش از هر چیز دیگر، به قول صاحب «امدادهای غیبی در زندگی بشر» (ص ۵۱) از «ناحیه‌ی برخی از کسانی که مدعی حمایت از آن هستند، ضربه و صدمه می‌بیند». چرا؟ چون بدترین جدایی دین از هرچیزی، جداییِ دین و دانش است. فقط فکرهای خسته، تعادل بشری را برهم می‌زنند؛ یکی، دین را از دانش جدا می‌کند و دیگری، علم را از ایمان. هر دو اسمشان آسیب‌رسان است. من، "سلمان صالحی" هستم. آماده‌ام و آمده‌ام که فهمم را بنویسم. امروز دیروز و حتی فردا، به قول صاحب "هبوط در کویر" (نمی‌دانم کدام صفحه) «گرسنگیِ فکر» از «گرسنگیِ نان» می‌تواند فاجعه‌بخش‌تر باشد. و حالا من یا نمی‌نویسم!!! یا اگر می‌نویسم، پیاپی‌نویسِ صحنم. از چالش بر سرِ متنونم هم بیمی ندارم. چون بیمه‌ی عمرِ دین و دانشم. پس؛ تا چاپ‌های عصر و شب حتی شاید "وسط مَسط" بازنیز می‌آیم که اگر کسی را "دلتنگم" یافتم، دلگشادش!!! سازم. (۲۸ مرداد ۱۴۰۲) تمام قسمت ها در ادامه:

-۲- زندگی کورکورانه

سلمان صالحی هستم. صحن سلام و عرض ادب و احترام. مگه هدفِ فلسفه چیست؟ کسب معرفت و سپس داخل‌شدن به بصیرت در حقیقت. در حال حاضر بشر با این تقسیمات کلی (نه تمامی) دارد خود را برای زندگی هوشمندانه در برابر زندگی کورکورانه و مادیگرانه آماده می‌کند؛ بشرِ دین‌طلب و دنبال معنویت. که عبارتند از: ۱. متافیزیک؛ شامل حقایق انسان، طبیعت، خدا. ۲. شناخت‌شناسی؛ همان نظریه‌ی معرفت که پیِ چیستیِ شناختِ انسان درباره‌ی اشیاء است. ۳. منطق؛ قوانین استدلال‌ورزی و احتجاج عقل‌پسند و معتبر. ۴. اخلاقیات؛ مَحک‌های داوری اخلاقی. ۵. زیباشناسی؛ سروکار با زیبایی و جمالات. ۶. ارزش‌شناسی، یکی از پیشرفت‌های اخیر که بحث از ارزش می‌شود. علاوه بر این شش شاخه؛ با زیرشاخه‌هایی مثلِ فلسفه‌ی اجتماعی، روان‌شناسی همان علم‌ُالنفس، که در زمره‌ی علوم خاص است. من، سلمان صالحی این نوشته‌ام را وامدار دکتر خانم فرناز کرمانی ناظرزاده هستم (صفحات ۷۱ تا ۸۱) که مکتب‌های فلسفیِ ساتیش چاترجی را به فارسی برگردان کرده است. اینک درین نوشته، گفته‌ی اصلی من این است زندگی کورکورانه در سایه‌ی این نوع هدف‌گذاری، غروب می‌کند؛ زیرا به نظر من (البته در تطبیق با خیلی از فلسفه‌جویان) این است در گسترده‌ترین معنی و حتی از نظر لغت‌شناسی بهترین معنی فلسفه همان عشقِ به دانش است که کوریِ آدم را زائل و عقل و شرع و عشق و عقیده و عرفانش را از زوال می‌پَرّانَد. این "وسط مَسط" اگر کسی به وجود نفسش نپردازد، بداند تمام تلاش‌های بعدی او به‌کلی بلاوجه همان پوچ و عبَث می‌مانَد. این، برای چاپ عصر است، چون عصر فرصت من، استثنائاً امروز صرفِ کاری دگر است. پس، تا شب، چاپ بعدی می‌آید وسط.


-۳- شجره حتی برای شُتران

سلمان صالحی هستم. صحن سلام و عرض ادب و احترام. ببین که اَعراب به اَنسابِ دنیایی، چقدر اهمیت می‌دادند! برای حفظ نژاد حتی حاضر بودند دست به هر وسیله‌ای دراز کنند. آنان به قول صاحب «تقریرات فروزانفر» (ص ۳۹) برای اسب‌های اصیل و شُتران خود، شجَره می‌نوشتند. این رفتار، بعداز تهوُّر و دلاوریی که نسبت به شکست حکومت روم و ایران کسب کرده بودند، تشدیدتر شد. زیرا همان طور که شجاعت و دلیری را به‌نهایت در خود داشتند، باورشان شده بود نژاد و خون‌شان نیز از همه برتر است. آنقدر درین راه تاخت زدند که حتی نزدیکی سلمان فارسی (سلام الله علیه) به رسول الله (صلوات الله علیه و آله) موجب دلخوری آنان و برخی صحابه شده بود. اما اسلام، بر این تفاخر جاهلی خط بُطلان کشید و جای آن ملاکِ اَکرمیّت افراد در میزان اَتقیٰ‌بودن نشانْد. من بر این باورم اسلام از جای خوبی شروع کرد، اولین کارش این بود اوراق جاهلیت را بر دیوار کوبید؛ زیرا هیچ ضربه‌ای مُهلک‌تر از جهل و بدتر از آن، ندانستنِ ندانستن نیست. بشری که حتی پیام‌های محکم اسلام را در خودِ موطن وحی شنیده بود، باز سمت و سوی جاهلی خیز برداشته بود؛ تا حد عقبگرد که برای شُتران شجره و تبارنامه می‌نوشت! من، سلمان صالحی معتقدم نفیِ جاهلیت نژادی، عینِ «لا»ی «لا اله» در شعار لا اله الا الله است که باید بر مسلمان بی‌وقفه اثر گذارَد. یک خطر که امروزه ایران را تهدید می‌کند خُرده بر قوم عرب است که این هم جای خود همان خوی نژادی دارد؛ نه عرب‎ستیزی صحیج است و نه ایران‌ستیزی.

 


سلمان صالحی هستم -۴- وجهه‌ی اِدباری هر چیزی. صحن سلام و عرض ادب و احترام. همه‌ی ما شنیدیم که احادیثی کثیر سرمنشاء فساد را شیطان دانسته‌اند. این شیطان در عربی، همان شاطان در زبان عِبْری است که معنی دشمن می‌دهد. صاحب «قرآن‌شناسی، چاپ الَست» (ص ۴۲۲) اما، وِجهه‌ی اِدباری همان نگونساری هر چیزی را معنای موسّعی از شیطان می‌داند. حتی در نقل‌هایی آن را میکروب و آلودگی وصف کرده‌اند. این موجود همیشه می‌خواهد خود را در جلد دیگران بچسباند و کُرسی خدا را در دل بشر بشکند و خود بر تخت آدم سلطنت کند. من سلمان صالحی معتقدم شیطان موجودی جنگجوست و اِستتار بالایی بلد است. زیاد پیش آمده در گلاویز با شیطان شکست خوردم؛ هم به این خاطر که زورگویی قُلچماق! است و هم وقتی کسی را ضعیف و تحت تصرف، گیر آورَد فن نوین می‌زند و با ضربه‌ای فنی خاکش می‌کند. به قول صاحب «شاهنامه»: ″هر آن کو گذشت از رَهِ مردمی / ز دیوان شِمُر، نَشمُر ز آدمی″ اینک هر کس از رَهِ مردمی بگذرد، بداند به وِجهه‌ی اِدباری یعنی پشت و پا زدن به ملت و نگونساری خود دچار گردیده است. من باورم این است ملت ایران مقدسات را نه تنها احترام می‌گذارَد که اعتقاد هم بدان دارد. هزاران مثال برای این حرفم وجود دارد: نذری، زیارت، قدمگاه، خانقاه، پرده‌نشین بودن بانوان، میل کربلا، عظمت حرم امام رضا علیه السلام نزد تمام ایرانی‌ها نشانه‌ی پرشور این حقیقت است. حتی عرف‌هایی کهن داریم که عفت عمومی مرد و زن را نشان می‌دهد. مانند کوبه‌ی نازک و کم‌صدا در دروازه‌های قدیم که معنی‌اش این بود کسی که پشت در، در می‌زند زن است پس زن باید برود در را به رویش باز کند. و یا کوبه‌ی کلفت و بَم‌صدا که مال مردان بود. به‌هرحال، هر کس این «رَهِ مردمی» را تخریب کند به قول بهترین شاهنامه‌نویس ایران، باید او را نه در ردیف آدم، که در شِمارِ دَدان و دیوان شمُرد، البته نه در ذات، در سمِت و صِفت و حال.

 


سلمان صالحی هستم -۵- اَسلم و اِسلام. صحن سلام و عرض ادب و احترام. بدیهی می‌بینم که کسی این را نداند که اسلام یعنی حالتی در فرد تا هرگز نافرمانی خدای نکند. و ایمان هم، ثبت و ثبوت دین است در قلب فرد. به قول صاحب المیزان شریف (ص ۴۶۲ ج ۱) تمثیل اسلام و ایمان مانند کعبه است با حرم. حرم زمینی به مساحت ۴۸ و خورده‌ای هزار کیلومترمربع اطراف کعبه است که ممکن است کسی در حرم باشد، ولی در کعبه نباشد، اما کسی که در کعبه (کانون این سرزمین) است لزوما" در حرم هم هست. پس کسی که در ایمان است حتما" در اسلام است ولی فردی که در اسلام است ممکن است در ایمان نباشد. این که می‌گویند فلانی در زمره‌ی صُلَحا هست، یعنی همین. یعنی اِصطفاء همان برگزیدگی شامل حالش شده است. مانند حضرت خلیل ابراهیم نبی علیه السلام. داستان آزمون آن پیامبر عظیم‌الشأن به نظر من جاانداختن گفت‌وگو بین خدا و انسان است. پروردگار ممکن است هر آن از روی لطف خاص، در خلوت و سِرّ، سراغ هر بنده‌اش برود و وارد گفت‌وگو با او گردد. عین گفتگوی ابراهیم (ع)  و خدا. من سلمان صالحی معتقدم اسلام چهار مرتبه دارد: ۱) "قبول ظواهر اسلام امر + نهی" ۲) انقیاد قلبی به اعتقادات حَقّه بدون حُقه به اضافه اعمال صالحه ۳) مستقرشدن ایمان در نفسِ فرد که قوای حیوانی را مطیع و رام می‌کند؛ یعنی چنان زندگی می‌کند که می‌فهمد او هرگز خدا را نمی‌بیند، ولی خدایش او را همواره می‌بیند. ۴) مرتبه‌ی نهایی، نهایتِ بندگی است که همواره حقِ عبودیت را در برابر خداوند به جا آورَد، یعنی تسلیم صرف پروردگار گردیدن که به قول مفسران بزرگ اسلام "این مقام، نهایت مراحلِ اسلام است" که برخی آورده‌اند در این مرتبه "دوستان خدا، نه خوفی بر آنان است و نه اندوهگینی، بلکه همیشه ملازم تقوی، زندگی برمی‌گزینند. پس؛ معناى اَسلم این است «در راه اسلام، استقامت داشته باش". نیز این است دین خود را به وسیله‌ی توحید، خالص بگردان. بقره‌ی ۱۳۱ قرائت و قرین‌کردنش در این بحث و حرف، سند است: اِذ قالَ لَهُ رَبهُ اَسْلِمْ قالَ اَسلَمتُ لِرَبِّ العالَمینَ. ترجمه‌ی منظوم امید امجد از این آیه این است: زمانی که رَبّش بفرمود نیز / که تسلیم من باش دور از ستیز // بگفتا که تسلیم گشتم درست / به تو ای که هر عالَمی زانِ توست. این بود جمع و تفریق اَسلم و اِسلام.

 


سلمان صالحی هستم -۶- فرزندان اسلام و راه رشد جامعه. صحن سلام و عرض ادب و احترام. تا مقتضیات رشد جامعه فراهم نباشد، جامعه‌ی دینی هم شکل نمی‌گیرد. چنین جامعه‌ای به قول صاحب «الحیات» (ص ۱۲ راه خورشیدی) جامعه‌ای صرفاً «شعاری-شعائری» نیست، بلکه «جامعه‌ای است که در آن، وسائل رشد انسان باشد، و موانع نباشد.» من سلمان صالحی معتقدم هر گاه مقتضیات رشد، موجود و موانع رشد، مفقود باشد، آن زمان، زمانِ تعادل است. و آن تعادل و وُسطایی، موقعی شکل می‌گیرد که آن تعریف شگفتی‌ساز از زنده‌یاد علامه محمدرضا حکیمی نسبت به اسلام را لمس کرده باشیم؛ همان که گفت: اسلام، «کاستنِ حق هیچ انسانی را روا نمی‌دارد.» چرا؟ واقعاً چرا؟ جوابش نزد امام صادق علیه‌السلام است که هرچه شگفت‌انگیزتر، فرموده است: «مسلمانان، همه فرزندان اسلام‌اند.» با این توجه، میان فرزندان اسلام و راه رشد جامعه، رابطه برقرار است. برهم‌زدن این رابطه، همان کاستن از حقوق مردم است که اسلام آن را منع داشته است.

 


سلمان صالحی هستم -۷- رَه پیغمبر. صحن سلام و عرض ادب و احترام. رهاننده‌ی درست ما، دین و دانش است که همان رستگاری‌جُستن است. این دو دریچه که بازِ باز باشد، روح و روان نِژَند .همان پژمُرده. نمی‌گردد و فهم ویاز می‌گیرد. اگر تا این جای حرف من، مقبول بود کمی با هم به جلوتر برویم. یاد گرفتیم .همان آموختیم. از شاعرین و شارحین که تیرگی دل را باید با آبِ گفتارِ حضرت پیغمبر .صلّی اللّه علیه و آله. شست‌و‌شو کرد. این از مستمندی‌مان کم می‌کند. من .سلمان صالحی. معتقدم صاحب معظم "شاهنامه" (ص ۸ در ستایش پیغمبر) بهتر از هر پنداندازی، این راه را آبپاشی کرد و ارشادمان را نِسیان نداد: "و گر دل نخواهی که باشد نِژند / نخواهی که دایم بُوی مُستمند // به گفتارِ پیغمبرت راه جُوی / دل از تیرگی‌ها بدین‌آب شُوی" دلیل اگر قرض کنیم همان بیت صدرش که در بخش «اندرستایش» سُرود: "تو را دانش و دین رهانَد درُست / درِ رستگاری ببایدَت جُست". لولای درِ حقیقت، من مطمئنم همینی هست که حکیمِ سخن ابوالقاسم‌مان گفت؛ در پیمودن راه حضرت ابوالقاسم‌مان .صلّی اللّه علیه و آله. از صباح نسیم‌ساز فلَق تا مغربِ حسرت‌بخش شفَق، فقط می‌شود با رَه پیغمبرِ شفقت، آدرس سحر سراغ گرفت تا طلوع بیداری صبح روز واپسش را برای بازدیدِ دوباره و دوباره و دوباره و هرباره، باز دید.

 


سلمان صالحی هستم -۸- دو فاضل. صحن سلام و عرض ادب و احترام. روبرو شدن با قرآن و دین برای یادگرفتن آن کاری شبیه کشیدن چوب کبریت بر کاغذ آتش‌زنه‌ی قوطی است. تا بر سطحش نکِشی افروخته نمی‌شود. قرآن و دین منبع فضیلت‌اند، تا فاضل نشوی فضل و فضلیت را هم نمی‌فهمی. به قول صاحب تفسیر ابوالفتوح (ج ۱۰ ص ۲۹۱) دو فاضل وقتی همدیگر را دیدار می‌کنند مانند آتش‌زَنه عمل می‌کنند. تردیدی نشایَد که دو فاضل، سه فاضل، هر فاضل اگر با هم برای اکتساب دیدار کنند، هر چه این فاضل فایده رسانَد، بداند فاضل روبرو و یا فاضل‌های حاضر در دیدار، فیض می‌رسانند. دیدار انسان با قرآن چنین است. فضلت را بالا ببر، آن گاه ببین از مخزن فضیلت چه عظمتی می‌بینی. با دانش خود سراغ قرآن را گیر، قرآن به حد علم فرد، به او افاده می‌دهد. کم‌برخوردار، با قرآن و دین ملاقات کنی، کم‌برخوردار باقی می‌مانی. قرآن معجزه‌اش این است از خواننده‌اش هر چه بیشتر دانش می‌طلبد که بتواند درکش کند. این کتاب، جهل و جهالت و جاهل نمی‌خواهد. من .سلمان صالحی. معتقدم قرآن حیات دارد، می‌فهمد کسی که به او رجوع کرده با چه میزان سواد و فضل، توان توشه‌برداری دارد. روی همین اُس، معتقدم صاحب تفسیر ابوالفتوح (ص ۷۴ صاحب ″آشنایی با علوم قرآن″ همان .علی اصغر حلبی.) بی دلیل نبوده که گفته بود می‌توان «از سوره‌ی حمد ۱۰ هزار مسئله استخراج کرد». آیا این استخراج، فضل نمی‌خواهد؟ این جاست  که باید با فضل به اسلام و کتابش قرآن، رجوع کرد؛ چنین نباشد حتی یک مسئله هم از سوره‌ی حمد نصیب نمی‌شود چه که، کمِ کمِ کمِ کمِ آن، بالغ بر ده هزارتا به قول امام فخر رازی. دو فاضل شویم برای هم؛ که شود قابل درک شویم برای هم.


سلمان صالحی هستم -۹- گفتارها. صحن سلام و عرض ادب و احترام. گفتارها اگر نماینده‌ی عقل باشد، فلسفه است. قلب را نمایان کند، عرفان است. از تپه‌های احساسات سرازیر شود هنر است. از اعماق ابهام بجوشد سؤال است. فقط زبان را نمایندگی کند حکایات است. مسیر شک بپیماید اسمش جنون و جوانی! است. مملوّ از ایقان باشد حرف پیران است. جزمیت آن را احاطه کرده باشد سخن سطوت قدرت است. با کرشمه جاری شود مال نازکنندگان است. در جلگه‌ی عبوس و اخم بریزد دردِ قلب فقر است. به قول صاحب «عدل الهی» (ص ۷) "هر موجودی بر اساس استحقاق و کمالش، از خیر بهره‌مند می‌شود". و من .سلمان صالحی. معتقدم گفتارها سرگردان اَدا شود، تیره‌تار باشد، عقول را خسته سازد، دل را کدر کند، روح را بیازارد. روابط را مشوّش گرداند، آکنده از پیچش باشد، از برهان فراری باشد، نوسان زیاد پذیرد، بلند بیان شود ولی تهی از پیام باشد، همه و همه در دسته‌ی گفتارهایی بسته‌بندی می‌شوند که گفته و ادا می‌شوند اما فاقد پیغامند. پس گفتارها مثل رود که در گوشِ زمین می‌گوید و ستاره از شب می‌شنود باید گویا باشد در غیر این صورت از جنس گفتارند ولی پیغام ندارند. اسلام از روز زایش در مکتبی آراسته شد که تمام پیامش را در قالب قرآن و حدیث .همان اهمیت گفتار در وجود انسان. پیغام کرد. به هم پیغام که می‌کنیم با هنرِ آن را میزان کنیم. زیرا؛ یک: گفتارها تمامی تفسیرپذیرند. دو: تفسیرها تمامی گفتارند. سه: به قول صاحب «مرگ؛ آن گاه که بیاد» (ص ۱۹) "خداوند مفسّر انسان است". نتیجه این است: انسان با گفتار و تفسیر حیات دارد؛ گفتارش، نباید گرفته شود، نباید گرفتاری ایجاد کند. نباید کذب را نمایندگی کند؛ گفتار باید کردار صاحب گفتار و شنونده‌ی گفتار را رنگ‌آمیزی کند.


سلمان صالحی هستم -۱۰- تنبیه / تنزیه. صحن سلام و عرض ادب و احترام. این جا قصد این است از مقصود یک نظریه‌ی دینی و سیاسی، به اتفاق همدیگر آشناتر شویم. روح این تئوری را بد رسانده‌اند. شاید به این خاطر که هیچ توجهی .یا با هدف یا بی هدف. به توضیح مؤلف کتاب (ص ۶ چاپ ۸) «تنبه الامه و تنزیه الملّه» ننموده‌اند. تنبیه .همان آگاهی‌رسانی. در نگاه آیت الله نائینی این بود ملت اول ضرورت دارد شریعت اسلام را بداند. بعد از این، وقتِ تنزیه .همان پاکسازی. است که مقصود این بوده مردم از الحاد، زندقه، بدعت، سلطه، زور، تباهی، فساد اخلاقی و... پاک و تخلیه شود. صاحب تفسیر «پرتوی از قرآن» (در بسیاری از صفحه‌ها) جوانب این نظریه را .که خود ترجمه‌اش کرده. در تفسیرش جای داد. من .سلمان صالحی. معتقدم هم مؤلف و هم مترجم، این نظریه را مقدمه‌ای برای تأسیس حکومت دانسته‌اند تا جامعه‌ی شیعی برای ظهور امام زمان .عجل الله فرَجهُ الشریف. از آن استفاده کند. لااقل به دو خاطر: یکم. نظریه‌ی شیعه هیچ گاه با سلطنت قابل جمع نبود و نیست. دوم. دموکراسی تا وقت ظهور، در محدوده‌هایی از امور دینی و سیاسی، قابل تطبیق و تلفیق است. این را تدوین که کردم تا این را بگویم هر فرد یا حزب و حلَقات اندیشه و سیاست بخواهد پیش از تنبیه، به تنزیه خیز بردارد کار را خراب کرده است. سویه‌ی دیگرش این است پس از تنبیه اگر کسی یا حزبی یا جریانی مقابل تنزیه جامعه بایستد، بداند جامعه‌ای چرک و مختلط می‌خواهد. تنبیه به تنزیه بدهی دارد و تنزیه در رهنِ تنبیه است. با این نظریه دستِ ملت در دستِ دولت است و دست دولت در دست ملت. زور در میان نیست. طبق این نظریه، تأسیس، تأسیسی صحیح نیست اگر در آن ضروریات شریعت طرح نشود، و همچنین ملت و جامعه از عیب‌های خانمانسوز پاک نشود. من .سلمان صالحی. جانبدار تنبیهی-تنزیهی شدنِ سیاست و حکومتم.


سلمان صالحی هستم -۱۱- روح مذهب، نه صِرف لفظ. صحن سلام و عرض ادب و احترام. به زعامت دین درآمدن به این معنا نیست که خودِ مذهب غایت باشد. هرگز. مذهب کارش به وحدت رساندن انسان با آفریدگار است .همان متحدشدن آفریده با آفریدگار. اگر یک دینداری .در این جا مقصودم فرد مسلمان است. به جرگه‌ی ایمان داخل شده است و عقیده‌اش را مذهب شکل داده است، بخواهد مذهب را بین خود و دیگران حائل کند او به قول صاحب «۲۸ سال راه رفته» (ص ۱۲۲ با ترجمه‌ی  میترا کامی) از مقصد بازایستاده است. من .سلمان صالحی. به روح دین ایمان دارم، نه به لفظ صرف آن. مذهب را پله می‌دانم، نه پشت بام؛ نردبانی است بالابَر برای رساندنِ فردِ مذهبی به خداوندِ آورنده‌ی مذهب. مذهب حتی در لغت جایی برای رفتن است. نه ایستادن. راه می‌برَد نه این که در راه بنشانَد و بایستاند و توقف دهد. .همان هروَله حالتی بین دویدن و رفتن به مانند پویه در فارسی. دست دیندار را برمی‌دارد به دست خدا می‌دهد. این همان حرکت جوهری است که صاحب "شواهد ربوبیه» (صفحه صفحه) در «اسفار اربعه" آن را کاواند. چگونه سیب، سرخ می‌شود؟ کسی سرخ‌شدن سیب را نمی‌بیند جوهرش حرکت دارد به سرخی. مسلمان هم حرکتش در درون مذهب حرکت است برای توحیدی شدن.

 


سلمان صالحی هستم -۱۲- مُقام و مَقام. صحن سلام و عرض ادب و احترام. علم اخلاق انسان را در مسئله‌ی مهم مُقام راهنمایی می‌کند .همان مدتی اقامت‌کردن در فروتنی و فضیلت و فرزانگی. هر گاه انسان در مرحله‌ی مُقام، کسب اعتبار کرد ظفریافته عبور نماید، آن گاه به قول صاحب «تشبّه» (ص ۱۲۵ ترجمه‌ی سایه میثمی) مَقام وی تعیین می‌شود .همان منزلت و رُتبت. عارفان هم، چنین تبادلی را تعیین می‌کنند. هر از راه‌رسیده‌ای را به مرتبه‌ی بالاتر عرفان راه نمی‌دهند. باید ممارست کند تا گام در بالاتر گذارد. من .سلمان صالحی. معتقدم در جهان این رابطه‌ی اخلاقی بر هم خورده است. کسانی به مرتبه‌ی مَقامی، رسیده‌اند که در مرحله‌ی مُقام، لیاقت آن را نگذرانده‌اند. ساده‌ی آن این است: ثروت، نفوذ، باج، منفعت، تقلب، جایی برای فضیلت باقی نگذاشته است که اخلاق بتواند مرحله + مرتبه را در میان انسان‌ها عمومیت، ساق و ثمر دهد. تا مرحله و فضیلت‌ها طی نشده، مرتبه و درجه و مَقام پیشکش می‌شود. فساد جهان ریشه‌اش در همین به‌هم‌خوردن است.

 


سلمان صالحی هستم -۱۳- تر و تازه بودن شیعه. صحن سلام و عرض ادب و احترام. مذهب شیعه به گواهی بزرگانِ نمونه‌ی این مکتبِ حَقه، همواره تر و تازه است. یک دلیل مهمتر این قضیه این است که علمای شیعه به قول روانشاد بدیع‌الزمان (ص ۵۴ تاریخ ادبیات به کوشش سید محمد سیاقی) در هر دوره‌ای "می‌توانند استنباطی از شریعت بکنند و دین را نو و نوین نگه دارند". من .سلمان صالحی. معتقدم یک روی مذهب، عشق به خداوند است و تدیُّن در اصل تعبُّد از روی عشق‌ورزی است .همان روحانیت و معنویت مجود در مذهب. که عقل و احساس پاک را میزان می‌کند. پس: مجتهدین باید این زیبایی مذهب را در نظر داشته باشند و همیشه خودشان جامع‌الشرائط و مستنبط بمانند تا با نواندیشی و دقت در سنت، مقلدین را در داخل زمان و مطابق با مقضیات عصر، نگه دارد.

 


سلمان صالحی هستم -۱۴- اول فهم است سپس ایمان؟ یا اول ایمان آن گاه فهم؟ صحن سلام و عرض ادب و احترام. گویا لغت‌شناسان لفظ ایمان را ریشه در اَمان می‌زنند که عِبری‌ست نه عَربی. معنی آن همان اطمینان. به قول محمدمهدی فولادوند (ص ۴۱۹ قرآن‌شناسی) کسی که اِکراه می‌کند ایمان بیاورد در واقع "رفاه‌طلب است و می‌خواهد لگام‌گسیخته باشد" .همان به قول وی: "بی‌بندوبار و پریشانگرد". من .سلمان صالحی. معتقدم ایمان، جنسی تعبُّدگونه دارد اما به شناخت احتیاج مبرم می‌برَد وگرنه دوام و بنیان آن باقی نمی‌مانَد. مِثل آن مَثَل مشهور است: مُریدی به فوتی (=باد دهن) می‌آید و به فوتی می‌روَد. آگاهی رسانده شود این مطلب که "آگوستین قدیس" .از علماء و آباء کلسیای قرون وُسطا. نظرش دیگر بود؛ او می‌گفت اول ایمان آور، آن گاه بفهم. برخی می‌گویند نه، اول بفهم، سپس ایمان آور. من .سلمان صالحی. اما بینابینم. ایمان‌وفهم را زوج هم می‌بینم، تفکیک‌ناپذیرند. باهم پیش‌شان می‌برم. تمرین جدایی نمی‌دهم. جدا شوند کارِ آدم را می‌سازند. پس: فهم به انضمام ایمان. ایمان به انضمام فهم.

 


سلمان صالحی هستم -۱۵- فهم تسلسُل. صحن سلام و عرض ادب و احترام. آیات مانند دانه‌های تسبیح در نخِ قرآن جمع شده است، پس به فهم تسلسُل .همان درک پیوستگی. نیاز دارد. به قول شهید آیت الله محمد باقر صدر (صفحاتی از کتاب "سنت‌ها در قرآن" و ص ۲۹۵ "تفسیر تطبیقی") این پیوند عین علاقه عمل می‌کند، چندین علاقه. شش علاقه‌اش در فهم تسلسُل این است: علاقه‌ی مسبَب آیه‌ها نسبت به هم. علاقه‌ی اِستدراک. علاقه‌ی تعلیل. علاقه‌ی تشابه. علاقه‌ی تکمیل. علاقه‌ی تفریع. من .سلمان صالحی. معتقدم ابتدا باید در کشف پیام آیات، ذهن خود را به معانی عام‌ترِ الفاظ عرب تمرکز داد .همان نماندن در فهم تقلیدی لفظ‌های ظاهر عرب و فراتر رفتن از فهم ظاهری آن. سپس است که باید فهم تسلسُل را راه انداخت .همان پیوند دادن به ارتباط آیات با هم. مثالش این است: مثلا" لفظ حَنیف .در ۶۷ آل عمران. در معنای فراتر یعنی میل و گرایش که حضرت ابراهیم ع گراینده‌ای همیشگی به، حق بود. می‌توان تعبیر آن عالم قرآنی نوه‌ی آیت الله اراکی مرجع مرحوم (ص ۲۸۳ «قرآن‌شناسی») را این جا وارد کرد: "مطالعه‌ی مُرده" در خواندن قرآن، نه پایه‌ی حرکت دارد و نه مایه‌ی برکت. اینجاست که من .سلمان صالحی. باز نیز معتقدم با شیوه‌ی مُرده‌خوانی .همان بی‌روح و رغبت. قرآن در قلب رخنه نمی‌کند. پس این است که فهمِ تسلسُل لازم است .همان شش علاقه. با این عصاره که می‌نویسم: نسبت آیات را بشناسیم. لفظ‌های آیه‌ها را درکش کنیم. علت‌یاب را در ذهن روشن کنیم. اگر آیات تشابهات داشت بیرون آوریم. دست به تکمیل کار بزنیم. فرع آیات را کنار هم بچینیم. اینها که ردیف شد آیات هم نشانه می‌شود بر قلب.

 


سلمان صالحی هستم -۱۶- علامت تشخیص عقل و تمایل نفس. صحن سلام و عرض ادب و احترام. مطالعات اندکم بر من .سلمان صالحی. معلوم ساخت هوای نفس سه روزه فرو می‌نشیند. به قول حضرت محمد .صلّی اللّه علیه و آله. در معامله‌ی هر چیزی، سه روز خیار فسخ قائل شو. آن رسول اکرم در جایی هم هشدار بود بازار تختگاه شیطان است. من .سلمان صالحی. معتقدم پس آن حضرت از سه‌روزه‌بودن رفتار نفسی آگاه بودند. بی‌جهت نبود علمای علم اخلاق هشدار می‌داده‌اند که در تشخیص عقل صفت دوام حاکم است، اما تمایلات نفسانی گرچه تُند و تیز است اما بی‌دوام است. نتیجه: علامت میان تشخیص عقلی و تمایل نفسانی یک چیز است: وقتی چیزی در آدم سه روزه فرو ریخت، بداند آن نفس بوده، نه عقل.

 


سلمان صالحی هستم -۱۷- عیبِ وسعت قلمرو عصر عُمَر. صحن سلام و عرض ادب و احترام. حداقل سه دانشمند ایران .همان بدیع‌الزمان فروزانفر، عبدالحسین زرین‌کوب. شهید مرتضی مطهری. بر این حرفی که امروز دارم مطرح می‌کنم، سازِ سخن سر دادند که بسط و توسعه‌ی اسلام از نظر "فقط قلمرو"، به قول اینان "ناگهانی" بوده است و به نظر من .سلمان صالحی. غلط. یعنی در مدت ده سال و کمی بیش خلافت عُمَر، وسعت ممالک اسلامی چندین برابر شد و از جیحون تا مصر و از هند تا بحر احمر رسیده بود. همین جهانگشایی عمر بن خطاب، می‌توانست یک آسب بزرگ باشد، آسیب و آفت بر ساحت دین که آموزه‌هایش آموزش داده نشد در عوض فقط مساحتش زیاد شده بود. من .سلمان صالحی. معتقدم فضائل در دین در قملرو ممالک طلوع نمی‌کند، بلکه در فتح قلوب ملت‌ها تابان می‌گردد که نقشش بر عهده‌ی خبرگان دین است؛ اعم از فقیهان و دانشمندان. اگر نبودند علمای شهیر شیعه که شنیع‌ترین رفتارهای شاهان را به خود دیدند و بردباری نمودند، ولی دست از معرفی اسلام اصیل نکشیدند. و نیز بزرگان دین در حوزه‌ی مسلمین که مهارت و ممارست کردند دین را به آموزه‌های قرآنی آن، رفیق ساختند، اینک از اسلام فقط الف و سین و لام و الف و میمش مانده بود و بس. بقای امامت در فلسفه‌ی دیانت این است که نمی‌گذاشته است اسلام، بدقواره و بی‌دروپیکر و تک‌بعدی و خشک و غلط شود. ائمه‌ی معزز معصومِ (ع) شیعه، رشدِ بشر را تنظیم نگه می‌داشتند و به تنظیم خداوند حق‌تعالی منظم می‌نمودند و تفسیر و تفصیل می‌دادند. پس، عیبِ وسعت قلمرو عصر عُمَر این بود: جهان اسلام هر چه بزرگ و بزرگتر اما کارِ علمی و اخلاقی و معرفتی روی آن کردن هر چه کمتر و کوچک‌تر.

 


سلمان صالحی هستم -۱۸- انسانِ مرزبان. صحن سلام و عرض ادب و احترام. انسانِ معتقد، مرزبان عقیده‌اش هم هست و از آن مرزبانی می‌دهد. انسانِ مرزبان دارای سه صفت است: شناخت حقیقت، اتکا به خداوند جل جلاله، و اعتماد به نفس. صاحب «مرام جاودانه» (ص ۲۲) نظرش این است انسانِ بی‌رسالت "به هنگام سرشماری، یک تن به شمار می‌آید." شاید مقصودش این بوده باشد این تیپ انسان در شِمار آدم‌های دو چشم‌اند فقط. حال آن که به قول علامه حکیمی، انسانِ مرزبان باید وارد دنیای "شمار خرَد" شود. من. سلمان صالحی. معتقدم مرزبانی انسان معتقد، در چهار چیز جلوه می‌کند: یک. اِعلای حق. دو. فریادِ عدل. سه. توحیدِ صحیح. چهار. عدالتِ جامع. کسانی که در روزگاران .چه آن دوران چه این دوران. در مرزبانی عقیده فریاد حق و عدل شدند و سهمی برای خود نخریدند جاودانه شده‌اند. اینک اگر مقامات به اسم دین پُست‌ها را اشغال کردند و اشتغال می‌ورزند باید محصولات مرزبانان عقیده را پاسدار باشند وگرنه آن پُست پُست نیست بلکه به قول صاحب "جهش‌ها" (ص ۴۸ )  "دَکّه‌ی چپاول" است برای غارت اموال مردم.

 


سلمان صالحی هستم -۱۹- نیِ خودت را خالی دار. صحن سلام و عرض ادب و احترام. خاصیت نی این است که خالی باشد، پُر باشد، نه نغمه‌ای دارد و نه صوتی در آن قابل دمیدن است. به قول صاجب «سرشت و سرنوشت» (ص ۱۴۴) «نی، همان نفسِ ناطقه‌ی آدمی است.» این نفس، خالی است. من .سلمان صالحی. معتقدم اگر انسان خود را خالی و از بدی تخلیه نکند، نفخه‌ی الهی .به قول عالمان همیشه الی الابَد می‌وزد. در او دمیده می‌شود. تمام ماجراهای انسان یا فصل است یا وصل. اگر می‌خواهد به مبداء وصل باشد باید نی‌اش «خالی» باشد تا "صوتِ" هدایت بشنوَد. و خودش را از هر چه ناجور است تخلیه نماید که روح در وی دمیده شود الی الابد. مولوی بلخی حرف خود را از بشنو «از نی» شروع کرده است تا اهمیت صدا و صوت در گوش آدمی را برساند. از نظر قرآن، گوش مقدّم بر بصَر است: ان الله هو السیمع و البصیر. پس؛ نی خود را خالی دار تا بشنوی.

 


سلمان صالحی هستم -۲۰- زندگی آخرت در دنیا هم هست. صحن سلام و عرض ادب و احترام. خیلی گشتم که برای این ادعایم مستند جمع کنم. خوشبختانه چنین شد. صاحبان شهیر تفسیر، نظری دارند که غفلت یعنی آن اموری که نزد فرد حاضر است اما حجاب‌ها مانع دیدن است. مثلا" به قول صاحب "شیعه در اسلام" (ص ۱۴۳) «زندگی آخرت در دنیا هم هست.» اما افراد از آن غافل‌اند. من .سلمان صالحی. با دقت در منابع متوجه شدم یکی از عالمان ین، ۲۳ قاف را درین رابطه خطاب به رسول الله .صلّی اللّه علیه و علی آله. بسیار مهم می‌دانستند: لَقد کُنتَ فی غفلةٍ مِن هذا فکشَفنا عنکَ غِطاءکَ فبصرُکَ الیومَ حَدیدٌ. معنای آن عموما" این است: به او گفته می‌شود: این همان چیزی است که تو از آن غافل بودی، پس ما امروز پرده‌ی غفلت را کنار زدیم و دیدگانت امروز تیزبین و نافذ شده است) اشاره‌ی آیه به آن حقایقی‌ست که انسان در قیامت آن را به چشم خود می‌بیند و متوجه می‌شود همه‌ی این حقایق در دنیا هم در پیشِ چشمش بود، ولی به جهت اتکایی که به ظاهرِ زندگی داشت، از این حقایق غافل بود که خدای تعالی در رستاخیز پرده را از دیدگان کنار می‌زند، حقیقت امر روشن می‌شود. به قول مرحوم علامه آن روز افراد با "مشاهده‌ی عینی حقایق، حتی باطن امور را" هم درمی‌یابند. و دیده‌ی انسان مانند "آهنِ بُرّان تیزبین و نافذ شده و چیزهایی را می‌بیند که در دنیا نمی‌دید." سخن من .سلمان صالحی. سرِ این است که فقط ایقان موجب می‌شود مؤمن بر اثر ایمان هرگز آخرت را فراموش نکند. یک نمونه از ایقان و یقین همان حدیث امام صادق .علیه السلام. که آن امام عزیز "یؤمنون بالغیب" را فرمودند یعنی کسانی که به قیام قائم حضرت امام زمان .عج الله. ایمان داشته باشند و آن را حق بدانند. پس؛ زندگی آخرت در دنیا هم هست، فقط باید پرده‌ها را کنار زد. اعتقاد و ارادت به امام زمان عج یکی از آن حقایق است که مؤمن را قادر می‌کند از غفلت‌ها بیرون بزند و پرده‌ی حائل را بکشد.

 


سلمان صالحی هستم -۲۱- تعالیم جوهری تشیّع. صحن سلام و عرض ادب و احترام. کلا" تشیّع چون مکتب عدالت‌خواه بوده هیچ‌گاه از تشییع‌جنازه‌ی شهید فارع نشده است. شیعه بوده و شهادت. تشیّع بود و تشییع‌ شهید. این یعنی این مکتب همیشه مورد خشم ستمگران تاریخ یوده و خون حامیانش را می‌ریختند. حکومت در تشیّع ریشه در رفتار امام علی ع دارد. یک نمونه از رفتار آن امام (ص ۴۷ "مرامنامه") بهترین مثال این بحثم است: روزی به دخترش خطاب کرد: "آیا همه‌ی زنانی که از مدینه به کوفه آمده‌اند، امروز این‌چنین گردنبندی دارند، که تو می‌خواهی داشته باشی؟! ای دختر علی! مگذار شیطان بر تو مسلط شود." من. سلمان صالحی. معتقدم قرآنی که می‌شناسم به هیچ وجه اجازه نمی‌دهد به وسیله‌ی قدرت، فواصل طبقاتی ایجاد کنند. مگر آن که قرآن را فقط برای تجوید و ترتیل و به قول صاحب «الحیات» (ص ۳۵) صرفا" "تحفیظ" خواست و داشت. حال آن که گوش به آیاتی مثل "ان الله یأمر باالعدل" (۹۰ نحل) و نیز "لیقوم الناسُ بالقسط" (۲۵ حدید) نداد. سرمایه‌داران مکه با قرآن از آن رو مشکل داشتند که به جامعه عدالت یاد می‌داد و جلوی ویژه‌خواری و طغیان‌محوری را می‌گرفت. به تعالیم جوهری تشیّع بازگردیم.

 


سلمان صالحی هستم -۲۲- توغُّل. صحن سلام و عرض ادب و احترام. در ادبیات عرب فرو رفتن در هر چیزی و در هر رشته‌ای را "توغُّل" می‌گویند. علمای علم و دین .زیاد دیدم در مطالعات و پژوهش‌ها. تأکید می‌ورزند در علوم انسانی باید در یک رشته توغُّل کرد و در آن فرو رفت تا فردی متوغّل بار آمد. من .سلمان صالحی. معتقدم انسان نه فقط در هر رشته، که در هر کاری مهمی باید "توغُّل" کنند تا رقاد و ترقی حاصل شود. مطالعات و کسب داناییِ آدم، باید، یک. هم عمومیت داشته باشد .همان گسترش موضوعی. به دلیل کشِش و کوشش ذهن بشری، دو.  هم باید "توغُّل"  صورت گیرد .همان به یک رشته‌ی مورد علاقه، مثلا" مباحث معنویت و عرفان، یا تاریخ و جغرافیا، یا سیاست و روانکاوی، و هر فاز دیگر فرو رفتن. غَور .همان گودی و فروشدن و دقیق‌شدن. هم می‌گویند. یکی از امتیازات بزرگ فقه شیعه این است فقیهان آن در هر کاری، خصوص در مسائل دین "توغُّل" می‌ورزند و این باعث می‌شود دین به‌آسانی در معرض بدعت و در خطر غلط نیفتد. علت این که مثلا" سه روز تشریق در حج هست، این است گوشت قربانی در آفتاب خشک شود. پیام سَمبولیک این مَنسَک این است مؤمن باید تشریق کند در تمام امورش، همان باید "توغُّل" کند  وفرو رود در مسائل. ترقی آدمی از همین حالتِ آدم برمی‌خیزد. خصوصا" در قرآن باید "توغُّل" داشت. مفسر بزرگ المیزان در طول چندین سال تمرکز و "توغُّل" روی قرآن، فقط روز عاشورا دست از کار و نوشتن می‌کشید. می‌گویند عارف زمانی که می‌خواهد در اوج عرفان فرو رود حالتی خاص به خود می‌گیرد و دست بر زانو می‌گذراد. زیرا زانو می‌گویند دبیرستانِ عارف است .همان محل درس و مدَرس. پس؛ توغُّل. توغُّل. توغُّل.

 


سلمان صالحی هستم -۲۳- چهار عنصر. صحن سلام و عرض ادب و احترام. شاعران وقتی از دین‌شناسان هم باشند عقیده را نیز به نظم درمی‌آورند. مثل همین بیدل دهلوی؛ که عبدالغفور آرزو در "انسان کامل از دیدگاه بیدل و حافظ" (ص ۱۷۹) از بیدل هم شعر سراغ داده و هم تطبیق چهار عنصر با اَسمای خدا. جل جلاله. بیدل هر یک از چهار عنصر حیات را در پرتو اسمی از اسامی خدا تبیین می‌نماید. این طور: آتش ==== اسم قابضِ خداوند. باد ==== اسم حیّ خداوند. آب ==== اسم مُحیی خداوند. خاک ==== اسم ممیت خداوند. من .سلمان صالحی. عین عارفان معتقدم "نور شد هر چه نار کرد صعود / نار غیر از هبوط نور نبود" و این از آن روست که "هر اَدا صد مقصد است اما اگر دل پی برَد / هر سخن صد معنی است، اما کجا فهمَد کس"

 


سلمان صالحی هستم -۲۴- دو گونه علم. صحن سلام و عرض ادب و احترام. به اعتبار و استناد اَخویِ قرآن .همان نهج‌البلاغه. (حکمت ۳۳۸) علم دو گونه است. علم فطری. علم اِکتسابی. تا این جا شاید برای شما اتفاقی نیفتاده باشد و بگویید خُب دو گونه باشد که باشد. بله؛ حالا ادامه‌ی سخن مولا ع را ببینیم: حضرت تأکید اکید دارد که علم اکتسابی .همان حاصل سعی و اندوزش. "اگر همآهنگ با علم فطری نباشد سودمند نخواهد بود." من .سلمان صالحی. مثل بانوی خوب ایران روانشاد پروین اعتصامی معتقدم: "هیزم سوخته شمعِ رَهِ منزل نشود / باید افروخت چراغی که ضیائی دارد" باید دانایی‌هایی کسب کرد و اندوخت که نفع معنوی و نور ضیاء مادی .هر دو تا. را تأمین کند. مثل علم قرآن. علم صنعت. علم اخلاق. علم روان. علم دین. علم هنر. علم نفس. علم جامعه‌شناسی. علم الهی. و صدها علم دیگر. خصوص علم معاد و معاش.


سلمان صالحی هستم -۲۵- چهار مرحله عرفان. صحن سلام و عرض ادب و احترام. اگر با آراء و آثار ابن سینا .همان بوعلی. آشنائیت داشته باشید ،عرفان از نظر وی را چهارمرحله‌ای خواهید یافت. صاحب "دفتر عقل و آیت عشق" (ص ۱۶۶ جلد اول) به این مسئله تأکید داده است. چهار مرحله را این طور تقسیم‌بندی می‌کنم: ۱. مرحله‌ی تفریق: یعنی جداسازی بین خود و هر چه خویشتنش را از خدا دور می‌نماید. ۲. مرحله‌ی نفض: یعنی پاک‌کردن دامان خود از هر آلودگیِ اشتغالِ به غیر خدا. ۳. مرحله‌ی ترک: یعنی ذات خود را به‌کلی رها سازد و به خدا گراید. ۴. رفض: یعنی تنها خدا را ببیند و غیر خدا را رها کند. من .سلمان صالحی. معتقدم یکی از عالی‌ترین منبع رساندن انسان به عرفان، قرآن است. زیرا تنها کتابی که لسانش بیانگر لسان فطرت انسان است، به قول صاحب المیزان (ص ضمیمه‌ی کتاب «شریعت در آینه‌ی معرفت» آیت الله جوادی آملی) قرآن است. مفسر المیزان در جاهایی از اندیشه‌هایش همواره رهنمود داده بود که انسان هر چه عمیق‌تر و دقیق‌تر با قرآن مأنوس‌تر شود گویی قرآن را آرام‌آرم "ترجمان و مبیّن هستی خود" می‌بیند. به سخن امام علی .علیه السلام. پایان می‌دهم: عارف از نظر آن حضرت (رجوع شود به: "میزان الحکمه‌"ی ری‌شهری ص ۱۵۹ جلد ۶) یعنی کسی که نفسِ خویش را شناخت و سپس آزادش ساخت و آن گاه آن را از هر چه غیر خدا باشد دور کرد و به هلاکتش افکنَد و پاک و مُبرّا داشت.

 


سلمان صالحی هستم -۲۶- بُت. صحن سلام و عرض ادب و احترام. ابتدا بدانیم قبیله‌ی بنی‌هاشم از تبار قریش اهل دَخیل بودند ولی عرب‌های دیگر اهل طرید. یعنی دست به طرد بقیه‌ی افراد می‌زدند و آنان را به قبیله‌ی خود راه نمی‌دادند اما بنی‌هاشم به‌راحتی دیگران را به عنوان دخیل .همان داخل‌شدن. راه می‌دادند. نژادپرستی در ذاتشان نبود. از عدنان پسر حضرت اسماعیل ع ۲۶ قبیله پدید آمده بود که همه‌ی آنها بت‌پرست شده‌اند فقط قبیله‌ی بنی‌هاشم حنیف بود. ولی درین طائفه هم به قول آقای مصطفی موسوی گرمارودی صاحب کتاب «میسیا» (ص ۸۷) کسانی بودند که از شراب و قمارکردن رویگران نبودند. تا این جا این را گفتم که من .سلمان صالحی. بگویم معتقدم بت‌پرستان در واقع خواسته‌های قلبی خود را می‌پرستند، چون می‌دانند از چوب و سنگ و جسمیات کاری ساخته نیست، پس خدای آنان شهوت و منافع آنهاست. جاهلیت در عرب خصوصا" عصر ظهور بعثتِ نبوت حضرت محمد رسول اکرم خدا .صلّی اللّه علیه و آله. آنقدر سست‌اندیش بود که مثلا" میان عرب حجاز برای مهریه‌ی زن، «بند شلوارِ مرد» را مَهر قرار می‌دادند! از این به بعد پایان متنم با جمله‌ی پرسشی جهت درگیرسازی ذهنی ترک می‌کنم: پس؛ بُت و بُت‌پرستایی فلسفه‌اش چه بود؟

 


سلمان صالحی هستم -۲۷- هفت صفت. صحن سلام و عرض ادب و احترام. فرقه‌ها وقتی مطالعه شوند یک حُسنش این است قرایب فکری آشکار می‌شود. مثلا" اسماعیله، نبیان .علی نبینا و آله و علیهم السلام. را برتر از مردم می‌دانند چون از هفت صفت برخوردارند. به روایتِ اثر تحقیقی «اسماعیله» مرکز مذاهب (ص ۸۰) شامل این هفت تا: علم. عدل. عفت. جود. شجاعت. صدق. رحمت. من .سلمان صالحی. معتقدم لزوم نبوت حداقل به خاطر هشت علت است: ضرورتِ ارتباط با عالَم روحانی. ضرورتِ شکوفایی سرشتِ سعادت‌طلبان. ضرورتِ مهارکردن قوای نفسانی، ضرورتِ خروج عقل بالقوه به بالفعل .همان شکوفایی فکر. ضرورتِ پرورش فطرت خداجویی. افاضه‌ی وجود که به معنای آن است باید پیامبری مبعوث شود که رهنمای خرَد در طریق خدا شود و عامل فیض به عالم خاکی گردد. گفتم پایان متنم با جمله‌ی پرسشی جهت درگیرسازی ذهنی آرایش می‌شود: پس؛ خروج عقل بالقوه به بالفعل آیا به این علت نیست که انسان تحت برنامه‌ی تعلیم و تهذیب قرار گیرد و دانشش را رنگ سرشت زنَد و از گنجینه‌ی شرف و حکمت خود بیرون نیفتد؟

 


سلمان صالحی هستم -۲۸- چهار مرتبه‌ی معرفت. صحن سلام و ادب و احترام. معرفت چهار رُتبه دارد: یا معرفتِ عقلی است. یا معرفت سُنتی. یا معرفت نظری. یا معرفت شهودی. عقلی، مرتبه‌ی اهل خوف است. سُنتی .همان پیروی از سنت پیامبر صلوات الله. مالِ مؤمنان موحدّ است. نظری، مرتبه‌ی خَواص است و شهودی نیز مرتبه‌ی اهل ذکر. صاحب مرموزات (ص ۵۵) می‌گوید خلاصه‌ی موجودات و زُبده‌ی کائنات، اهل این معرفت‌اند یعنی مقام خاص الخاص که منبع‌شان شهود .همان درون‌الهام. است.من. سلمان صالحی. معتقدم چون اِدراکات انسان پنچ چیز است با برداشتم از نظر حُکمای حکیم و علیم: (عقل. دل. سِرّ. روح. خُفی) بنابراین، نظر انسان باید مؤیّد باشد به نورِ ایمان و تکیه‌داده‌شده به انبیاء .علی نبینا و آله و علیهم السلام.. و شرط آن "خوف" است که موجب می‌شود انسان به اوامر و نواهی شرعِ خدا .همان تشریعات الهی. قیام کند؛ زیرا در غیر این صورت به قول رازی: نظر عقل او از آلایشِ "هوا و طبیعت" پاک نمی‌شود. تمام اینها وابسته است به سیر پله‌ای. برمی‌شمارم با من بیایید: بشنو تا بدانی > بدان تا بکنی > بکن تا بروی > برو تا برسی > برس تا بیابی > بیاب تا گُم مَشوی > گُم شو تا یافته شوی > یافته گرد تا بشناسی > بشناس تا دوست داری > دوست دار تا دوست شوی. آخر قانون خلقت گردِ چرخ دوست‌داشتن می‌چرخد. پایان متنم با جمله‌ی پرسشی جهتِ درگیرسازی ذهنی ترک می‌شود: پس؛ انسان طی چهار مرتبه‌ی معرفت، به کجا می‌خواهد پلّه رَوی کند؟

 


سلمان صالحی هستم -۲۹- امانتِ خدا نزد انسان. صحن سلام و عرض ادب و احترام. هیچ آیا به خودت گفته‌ای قرآن .همان مرکز معنای جهان. چرا انسان را "امین الهی" خوانده است و می‌خواهد؟ سِرّ مسئله این است نمی‌گوید هم، که امانت چیه که به انسان سپرده شده. چرا نمی‌گوید؟! چرا؟ صاحب "انسان‌شناسی قرآن " (ص ۶۷) قائل است چون که قرآن می‌خواهد "افکار را برانگیزاند تا بیشتر تأمل کند که امانت خدا چیست؟" من .سلمان صالحی. معتقدم .البته به مدد عالمان دین. در امانت دو مسئله‌ی مهمتر وجود دارد: یک: چیزی رازآلود از خدا به انسان سپُرده شد. دو: برای این امانت، بازگشت هم هست که باید امانت به سلامت به خدا بازگردد. ریشه‌اش نشئت دارد به این که انسان پیوند فطری با خدا دارد و دین هم حد نهایت، در فطرت و سرشت انسان هست. پایان، پرسشگرانه جهت درگیرسازی ذهنی، متن را ترک می‌کنم: پس؛ چرا و تا چه مدت امانت به صورت رازآلود به انسان سپُرده شد و امانت چه چیزهایی می‌تواند پیش هر فرد باشد؟


سلمان صالحی هستم -۳۰- مراتب اعلای سه‌گانه‌ی آدمی. صحن سلام ادب احترام. صاحب مشکات‌الانوار (ص ۱۹۶ منطق و معرفت غزالی، اثر دینانی: تصویر الصاقی) مراتب اعلای سه‌گانه‌ی آدمی را در "تعریف، تسدید، تأیید" می‌داند که اگر من .سلمان صالحی. بخواهم ساده‌ترش سازم، می‌شود این: >> فکر و قول و فعل انسان باید موزون و موحّدانه باشد. علت دارد. علتش این است: چون مراتب سه‌گانه‌ی انسان در عالَم ملکوت و علوا اندازه‌گیری می‌گردد. حتی یک گیاه نباتی هم برای کمال خود نیازمند این نوع مراتب است. حرکت انسانی هم در فکر و قول و فعل (=عمل) نیازمند حُسن عنایت خداوند است که با سه روش "تعریف، تسدید، تأیید" الهی محقق می‌شود. به قول دکتر دینانی به صورت "حق، صدق، خیر". می‌توانم این طور ارائه کنم: انسان باید معرفت به خداوند پیدا کند و سپس خود را با شرع تطبیق دهد و بعد ایمان و طاعت ورزد و در نتییجه تأیید الهی خود را بگیرد. ورگرنه مسیرش تسدید .همان سد و بسته. می‌شود. متنم را با جمله‌ای پرسشی ترک می‌کنم: پس؛ چرا باید انسان فکر و قول و فعل او تأییدیه‌ی الهی بگیرد؟

 


سلمان صالحی هستم -۳۱- حزب خدا. صحن سلام ادب احترام. صاحب کشف الاسرار (ص ۵۱۱) نقل کرده است روزی حضرت داود .علیٰ نبینا و آله و علیه السلام. پرسید خدایا حزب خدا کیانند؟ فرمود: ۱. چشم پوشان از گناه، ۲. پاک دلان، ۳. دستیاران مردم. من .سلمان صالحی. معتقدم کسانی که از مردم دستْ گیری می کنند حقیقتا" در «حزب خدا» عضوند. یک علت این است از عارفان و عالمان به یاد دارم که مکرر در مکرر گفتند عافیت آن است که امروز .همان دنیا. مردم از دست و زبان تو در سلامت باشند و فردا .همان آخرت. تو از دعویٖ و شکایت شان در امان. چقدر آسان؛ همین می شود شرط عضویت در حزب خدا. متنم را با جمله‌ای پرسشی ترک می‌کنم: چرا دستِ یاری و دستْ گیری مردم، یکی از اصول عضویت در «حزب خدا» است؟

 


سلمان صالحی: سلمان صالحی هستم -۳۲- کدام تفکر درباره‌ی امامت صحیح است؟ صحن سلام ادب احترام. مسئله‌ی امامت از عقاید مرکزی امامت‌گرایان است. مانند شیعه. اسماعیله. زیدیه. واقفیه و ... . اما اسماعلیه شش نوع امام قائل‌اند ( ص ۱۱۱ تا ۱۳۵ کتاب اسماعیله مرکز ادیان) ۱. امامِ مقیم .همان کسی که تعلیم و تربیت و پاسداری رسول ناطق دست اوست. ۲. امامِ اساس .همان کسی که علوم تأویل و اَسرار بواطن دست اوست. ۳. امامِ مُتمّ .همان هفتمین امام هر دوره‌ی هزارساله، هزاره‌ها. ۴. امامِ مستقر .همان امامی که امامت از فرزندان او ادامه می‌یاید. ۵. امامِ مستودع .همان کسی که تمام خصوصیت امامت را داراست ولی امامت از نسل او ادامه نمی یاید. ۶. امام دوره ی سِتر .همان وقت غیب که همه‌چیز نهان است و پیروان به موعود چشم دوخته‌اند. کلا" امامت در نگاه این فرقه، قطب آسمان‌ها و زمین است. من .سلمان صالحی. معتقدم شیعه‌ی امامیه .همان دوازده امامی. بهترین نوع اعتقاد به امامت است که رأسش امام علی .علیه السلام. است. اوست که مانع از غُلوّ در میان مؤمنان برای امامان شد و مسیر اسلام را معتدل تفسیر کرد و به عدل انداخت. امامت در این مکتب یعنی معصومی که خود در پیش .همان میدان. است و به عنوان انسانِ کامل دارای عصمت کامل و عامل، پیروان را به جلو می‌برَد وآنان را به ترقی معنوی و عبادی و سیاسی، تلاقی می‌دهد و از بدعت پرهیز دارد. متنم را با جمله‌ای پرسشی ترک می‌کنم: چرا امامت در مرکز عقیده ی شیعیان قرار دارد و بی آن باورها مختل است؟

 


سلمان صالحی هستم -۳۳- ماهیت انتظار. صحن سلام ادب احترام. به قول صاحب "امدادهای غیبی" (ص پنجاه و هشت تا شصت و  یک) انتظار امام زمان .عجل الله. «نوید بزرگ» است. این انتظار محتاج شناخت است. من .سلمان صالحی. معتقدم اگر شناخت صحیح صورت نگیرد انتظار، ویرانگر می‌شود و و نوعی اباحیگر. برداشتی که از نظریه‌های علمای شیعه دارم این است که مشخصات انتظار باید این روند را طی کند > خوش بینی به آینده ی بشر. پیروزی صلاح و تقوا بر اختناق و دجل. حکومت جهانی معنوی. عمران تمام زمین. بلوغ بشر به خردمندی کامل‌تر. بهره ی حداکثری از مواهب زمین. برقرار مساوات و توزیع ثروت میان انسان ها. منتفی شدن کامل مفاسد اخلاقی. ختم جنگ و فتَن و ترقی صلح و مُحبت جای مِحنت. سازگاری انسان با طبیعت. اینها بخشی از آثار ظهور است، اگر رخ دهد. من .سلمان صالحی. حتی گاه احتمال می‌دهم اگر رفتار بشر همینی که هست باشد و بدتر از یای هم ممکن است شود، کار آینده ی بشر خراب‌تر شود و  ظهور هم که امری آتی و آینده ای است، به قیامت موکول گردد چون رأی خدا طبق سنت بداء تغییر می‌کند و زمین احتمالا" ظهور را نمی بیند. متنم را با جمله‌ای پرسشی ترک می‌کنم: چرا انتظار ظهور موعود، هم سازنده می‌تواند باشد و تحرک‌آفرین و هم ویرانگر و فلج‌کننده و بازدارنده و نهایتا" منع ظهور؟

 

یک توضیح اخلاقی: آن سری سی و سه قسمت بحث دینی .که در این مدرسه ارائه داده و در گفتار آخرش «ماهیت انتظار» امام زمان عجل الله را مطرح نموده بودم. تمام شد. اخلاق ایجاب می کرد پایان موقت آن سری بحث را اعلام نمایم. سری جدید بحث های من، سیاسی است در سی و سه قسمت.

 

سلمان صالحی می نویسد: ۱. کدام عوامل در تولید «گفتمان» مؤثرند؟ باسمه تعالی. سلام و احترام. حداقل هفت عامل از همه دخیل تر هستند : فضای فرهنگی مردم آن نسل. ذهنیت زمانه ی جامعه ی آن روز. ساختارهای سیاسی و اقتصادی و ایدئولوژیکی آن روز قدرت. روابط میان طبقات و ساختارها همزمان در آن زمان. شکاف های خُفته و فعال و نیمه فعال آن روزها. سطوح مطالبات و صف بندی گروهی. حال، هر گفتمان به عنوان ایدئولوژی سیاسی یا دینی قدرت را تصاحب کند، گفتمان خود "غالب" را ساخته و بقیه ی گفتمان ها را "رقیب" یا "حریف" خود می کند و ستیزش مدنی اجتماعی بخشی لاینفک مَصاف گفتمان ها است. ایدئولوژی خود گفتمانی است برای عمل سیاسی.< ۲۵ شهریور ۱۴۰۲ >

 

سلمان صالحی می نویسد: ۲. عمده موانع توسعه یافتگی چه می تواند باشد؟ باسمه تعالی. سلام و احترام. قدرت، با خود دو چیز می آورد: نفوذ و سلطه. نمونه: آمریکا. این دولت در نگاه خود به کشورها، حاضر به تقسیم روابط نیست. می شود رجوع شود به کتاب "عقلانیت و آینده توسعه یافتگی در ایران" (ص ۲۷۳) نقش مخرّب آمریکا در اصل باید به عنوان یک نیروی مزاحمِ توسعه یافتگی حساب بیاید. در کنار آن، عمده مشکل، افکار افراد نیست، بلکه شخصیت پرورش نیافته آنان است. به محض این که کسی مدیرکل می‌شود ابتدا به فکر معاش خود می افتد که چگونه سیستم را بدوشد و اگر نشد بدُزدد. فکر فساد در سر جوانه می دهد تا فکر فلاح. همین طمع، به عنوان عامل، عمل می کند که نمی گذارد در کشور فکر به فعل در آید. زیرا این چینین رویکردی به جایگاه شغلی، باعث می شود مدیرکل به فکر دافعه بیفتد، تا جاذبه که شایستگان را از دور و بر خود بیرون اندازد تا راحت فکر فساد خود را بسترسازی کند. این نوع نگرش سیاسی، سیستم را فلج می کند. اگر هفت اصل توسعه را مهم بدانیم این مورد .فکر فسادپروری. عامل و مانع اصلیِ مسئله ی توسعه است. هفت اصل که تقریبا" روی آن اجماع است: توانایی فکری. انسجام هیأت حاکمه. گرایش به علم. نظم. آرامش اجتماعی. نظام قانونی. آموزش کشور. در مورد فضای آرامش باید گفت بیشتر احزاب کشور به ایجاد تنش به سود خود فکر می کنند. وقتی در جامعه، مذهب قوی است نیروهای سیاسی آن نمی توانند افکار عرفی و وارداتی را جایگزین شرع کنند و این، عمده موانع توسعه یافتگی در محیط می شود. در واقع سدِ اصلی توسعه، عواملی نامأنوس از گروه ها هستند که به شرع در کشور مذهبی، بی اعتنا هستند و نظام را مطابق بین الملل می خواهند، نه شرع و شرائط مذهب آن مردم.

 

سلمان صالحی می نویسد: ۳. نه شتاب، نه کُندی. باسمه تعالی. سلام و احترام. کشورداری بر پایه‌ی نه شتاب، نه کُندی پیش می‌رود. رسم است در سیاست که بذر را بپاش، دِرو را صد سال بعد کن. کشور توسط عوامل قدرت اسیر تقدّم و تأخّرهای فراوان بوده است. با این که ایران در خط نخست کشورهای در حال توسعه بوده است اما دولتمردان آن، خط توسعه را به جای الگوگیری درونزا به فرمول های آزمون و خطای برونزا سوق داده بودند که شکست آن هزینه های بیشماری بر سیستم و مردم وارد کرده است. کُندی زیاد و شتاب بی مورد، آفت کشورداری است. شاید یک لایه از بهره گیری از حکمت ۳۸۳ نهج البلاغه ی امام علی .علیه السلام. این می تواند باشد که در نظام ایران سال های زیاد، بلاهت .همان کم عقلی. ورزیدند و فرصت بی شمارِ ساختنِ نظام و کشور را به تنش بین خود سوزانده اند. حکمت این است: «از ابلهى است پیش از توانابودن شتابیدن، و پس از فرصت داشتن، درنگ ورزیدن." درنگ و کُندی زیاد و شتاب و تعجیل های عجیبِ آقایان سیاست .که بعضا" لباس دین هم به تن داشتند. کشور را داشت به دهن اروپا می بُرد. کی شود که به خود آیند و رشد و توسعه را درونزا نگه دارند. کشورهای به قول خودشان مرکز، هرگز کشورهای پیرامون را در رقابت، فرصت برابر نمی دهند هر چند شعار اروپا و آمریکا دموکراسی است که ذات این نوع سیستم فرصتِ یکسان برای همگان است اما آنان صرفا" شعارش را می دهند. پس: شتاب پیش از آن که شرائط موجود شود و سستی هنگامی که فرصت فراهم است، از بدترین نوع عقب ماندگی سیاسی و اجتماعی است. دولت های ایران به مردم از این نظر، بدهی سنگین دارند و تلفات هنگفت به بار آوردند ولی نپرداختند و نمی پردازند و پاسخگو نیستند.

 

سلمان صالحی می نویسد: ۴. زبان غلط روشنفکران! باسمه تعالی. سلام و احترام. مهمترین مانع بر سرِ رشد روشنفکری این بوده و هست که در زبانِ مخصوص به خود، محبوس بوده و هستند. این نوع زبان و ادبیات تنها فایده اش این است که به قول یکی از منتقدان مشهور ایران "به دردِ محافل خودشان می خورد» (رجوع شود به "صدای عدالت" : ۱۰ اردیبهشت ۱۳۸۱) برای نمونه می توانم از دهه ی شصت میلادی فرانسه مثال ذکر کنم که روشنفکری مهم مثل ژان پُل سارتر .از حرف ر تا رِ آخر هر سه را با سکون تلفظ کنید. به دلیل کشتار مردم الجزایر به دست ارتش فرانسه، در خیابان پاریس می نشست و با زیان اعتراض می گفت این ملت را نکشید از بین نبرید این کارها غلط است استعمار بد است. اما همین سارتر وقتی در قهوه خانه ها تبادل فکر می کرد و یا در آثار خود سخن می گفت از گفتار ساده دست می شست و از زبان سخت استفاده می کرد و مردم از آن نمی فهمیدند و هنوز هم کتابش را وقتی می خوانی دیر متوجه می شویم چه می گوید. روشنفکر ایرانی هم، شاید خیال کند هر چه سخت تر بنویسد، باسوادتر پنداشته می شود، حال آن که جامعه وقتی سخن کسی را درک نکند او را دَک .همان دفع. می کند. شالوده ی سادگی گفتار در حضرت امام .رحمت الله. بهترین نمونه برای ارتباط با مردم بود. آن رهبر بزرگ ایران طوری ادای سخن می کرد که کم سوادترین مردم کوره ده هم می فهمید چه می گوید. اما روشنفکرها خیال می کنند چنانچه ساده بنویسند کم سواد حساب می شوند. شاعر چه ناب آمد میدان: دنیا چو یکی حُباب، آن هم چه حُباب / نی بر سرِ آب، بلکه بر روی سَراب. روشنفکرها اغلب سرِ سَراب بِسَر می برند! و زبان ملت را اصلا" بلد نیستند. زبانِ روشنفکران، غلط است.

 

سلمان صالحی می نویسد: ۵. انسان درجه ی یک و درجه ی دو نداریم. باسمه تعالی. سلام و احترام. ۱۶ بهمن ۱۳۷۷ آیت الله مرحوم مصباح بحثی را به فضای ایران وارد کرد که بر روی آن در آن زمان مناقشات سنگینی صورت پذیرفت. در نقل سخنان ایشان بیشتر مواقع ناملایمتی می کردند اما حرف وی اغلب با چارچوب قانون اساسی تعارض داشت. در این زمینه او معتقد بود هر چند انسان درجه ی یک و درجه ی دو نداریم ولی دنباله اش می گفت «اما همه ی حقوق و تکالیف منشاء اش انسانیت مشترک نیست» معنی سخنش این است تمام مردم در مسائل اجتماعی از لحاظ حقوق و تکالیف شان مساوی نیستند. از نظر آقای مصباح مخالفین این دیدگاه مغالطه می کنند که چون انسان درجه ی یک و درجه ی دو نداریم پس تمام مردم باید از حقوق یکسان در جامعه برخوردار باشند و "بتوانند به طرز نمونه با هر عقیده و ایدئولوژی رئیس جمهور شوند". من .سلمان صالحی. در نوشته های خود گشتم که ببینم آیا آیت الله شهید مطهری هم همین دیدگاه را دارد. گویا بین این دو آیت الله تفاریق فراوان است اما اشتراک فکر هم هست و نمی شود آن را نادیده گرفت شهید مطهری مبنایش این بود "در هر زمان یک دین حق وجود دارد و بس" (ص ۲۷۵ تا ۲۷۷ م.آ. مرتضی مطهری) و به همین دلیل می گفت "این اندیشه که میان برخی از مدعیان روشنفکری اخیرا" رایج شده است که می گویند: همه ی ادیان آسمانی از لحاظ اعتبار در همه وقت یکسان هستند اندیشه ی نادرستی است." بین این مبانی و حرف زیربنایی استاد دانشگاه مطهری و آن سخن روبنایی استاد حوزه مصباح ربط وجود دارد. تا قسمت آتی... . (چهارشنبه, ۲۹ شهریور ۱۴۰۲)

 

سلمان صالحی می نویسد: ۶. حتی پیامبر .صلّی اللّه علیه و آله. به علوم عرف توجه نشان می دادند. باسمه تعالی. سلام و احترام. روزی آن پیامبر خدا .صدها سلام بی انتها بر آن مقتدا. فرمودند : و اَنتُم ادری بشؤون دنیاکم. شما به امور دنیای تان از من مطلع تر هستید. نمی دانم و نمی توانم حدیث شناس باشم اما غَرضم از طرح این نقل این است رسول خدا به فکر و علم مردم توجه نشان می دادند. گفته ی بالا مربوط به واقعه ای هست که پیامبر روزی بر سر راهی با گروهی مواجه شدند که مشغول تلقیح نخل های شان بودند. از آنان پرسیدند چه می کنید؟ جواب دادند: داریم نخل های مان را بارور می سازیم تا ثمَر دهد. فرمودند: این کار را نکنید. وقتی آنها تلقیح را رها کردند ولی نخل ها آن سال خرما نداد نتیجه را به پیامبر اطلاع دادند. آن پیغمبر دین .صلّی اللّه علیه و آله. در آنجا بود  این مطلب بالا را فرمودند. من .سلمان صالحی. معتقدم این مورد .چه درست باشد حدیث چه نباشد. چنین خصالی را از اخلاق نیکوی رسول خدا می دانم که تمام کمالات تمام انبیا و اولیا را یکجا دارند و در مکارم اخلاق پیشتازند. پس این رفتار محمدی در سیاست و حکومت هم بار خود را می گذارد .همان ملاک حرف مردم. البته منطبق بر دین، یا لااقل اگر متساو دین نیست، متضاد دین نبودن. بله که حتی پیامبر .صلّی اللّه علیه و آله. به علوم عرف توجه نشان می دادند. تا قسمت آتی... .

 

پاورقی نقلی در باب حدیث انتم اعلم بامور دنیاکم بدون تصرف:

 

عین نقل >>>> "برخی از اهل سنت برای اثبات مدعای خود در نظام شورایی، به حدیثی از پیامبر تمسک کرده اند که فرمود: «شما به امور دنیای خود آگاه ترید.» آنها می گویند که مضمون این حدیث، عام است و همه امور دنیوی، از جمله تعیین خلافت را دربرمی گیرد.

 

نقد


۱. حدیث سند معتبری ندارد.


۲. حدیث درباره امور جزئی دنیوی است، نه درباره خلافت و امامت. از رسول خدا صلی الله علیه و آله پرسشی شده و حضرت، مردم را به متخصصان از خودشان ارجاع داده است.


سیوطی در الدرالمنثور، از امام علی (ع) نقل می کند که فرمود: به رسول خدا صلی الله علیه و آله عرض کردم: اگر امری بعد از شما پیش آمد که در قرآن مطلبی درباره آن نازل نشده و از جانب شما نیز مطلبی درباره آن نرسیده باشد، چه باید کرد؟ پیامبر فرمود: «دین داران امت را جمع کنید. آن موضوع را به شورا بگذارید و به رأی یک نفر اکتفا نکنید.» (۱) ابن عبدالبر این حدیث را از مالک، ثابت نمی شمارد (۲) و دارقطنی هم می گوید حدیث صحیح نیست.


۳. در این حدیث اشاره شده است حکم هر مسئله ای را که در قرآن و سنت نیست، به شورا بگذارید. حال چه کسی می گوید حکم امامت در قرآن و سنت نیامده است؟ درحالی که در آیات و روایات فراوانی، امر خلافت و حکومت، امری الهی معرفی شده و خدا و رسولش، جانشینان را که تا روز قیامت دوازده نفرند، مشخص کرده اند.

 

ارجاعات:

۱. درالمنثور، ج ۷، ص ۳۵۷.

۲. نک: ابن حجر عسقلانی، لسان المیزان، ج ۳، ص ۷۸.

 

سلمان صالحی می نویسد: ۷. از سیّد رضی .رحمهُ الله. بیاموزیم؟ باسمه تعالی. سلام و احترام. از مرحوم حجت الاسلام علی دوانی در کتابش سید رضی مؤلف نهج البلاغه (ص ۱۰۱) دیده بودم سال ۱۳۸۵، که گفته بود .تقریبا" این گونه. که به سیّد رضی .رحمهُ الله. اعتراض کردند که چرا یک کافر را مرثیه گفتی؟ جواب داد: من فضلِ و کمال او را ستودم نه دینش را. من .سلمان صالحی. معتقدم سیّد رضی .رحمهُ الله. حق داشت ابو اسحاق صابئی را که منکر شرایع و شریعت و شرع بود تجلیل کند، روشش را اعتقاد دارم. او .ابو اسحاق. وقتی مُرد با این که این گونه فکر داشت اما سیّد رضی وی را با قصیده‌ای ستود. در رثای آن منکر شرایع شعر آورد. شخصا" عقایدم این است انسان باید عبد باشد و معبد داشته باشد که همان مسجد و یا هر عبادتگاه دیگر است، اما فضل هیچ دانشمندی را نباید منکر شد هر چند او منکر شرع شود. سیّد رضی خصال شیعه را بروز داد.

 

سلمان صالحی می نویسد: ۸. فقط اسلام خالص. باسمه تعالی. سلام و احترام. کافی است برای درک محتوای اسلامِ خالص دست به تطبیق برخی معتقدات فرقه ها زد. این را ببینید >>> برخی معتقداتِ صوفی ها چنین است ۱. رهبانیت. یعنی ترک دنیا و لذّات طبیعی آن. ۲. فقر. از مراحل رسیدن به مقام درویشی. ۳. عشریه. پرداخت پول پیروان به قطب .همان یک دهم. مقابلِ یک پنجم .خمس. در شیعه دوازده امام. ۴. خانقاه. محلی برای ایراد اَوراد وُرد ذکر. مرحله ی شام اولین خانقاهی. ۵. اِسقاط تکلیف. در مقام سیر و سلوک الزامی برای ادای واجباتی چون نماز نیست! برداشت شان از آیه ی ۹۹ حجر وَ اعبُد رَبَّکَ حَتی یأتیکَ الیقینُ.۶. قطب. قطب به جای امام، اولیا منحصر به دوازده معصوم .علیهم السلام. نیست  مَراشد نیز در سلسله ی مراتب شیخ نیز قطب اند. ۷. برتری قطب بر انبیای خدا و همرُتبگی با خدا. قائل شدن مقام در حد عصمت برای قطب. ۸. انواع اَذکار. ۹. تغییر جهت قبله .همان کج کردن کعبه به سوی خود قطب. ۱۰. عبادت موزون. سماع و رقص عبادی با آلات موسیقی. ۱۱. شَطحیات .همان جملات کفرآلود. طرز گفتار اَقطاب صوفیه .همان قطب های دارویش. مانند عبارت "سبحانی ما اعظم شأنی". حالا بنگرید مکتب سهله ی حضرت پیامبر .صلّی اللّه علیه و آله. و راه سالم و ساده ی اهل بیت .علیهم السلام. را.

 

سلمان صالحی می نویسد: ۹. خاموشی و کناره گیری. باسمه تعالی. سلام و احترام. از امام رضا .علیه السلام. روایت شده است "زمانی‌ بر مردم‌ خواهد آمد که‌ در آن‌، عافیت‌ ده جزء است‌، که‌ نُه جزء آن‌ در کناره‌گیری‌ از مردم‌ و یک‌ جزء آن‌ در خاموشی‌ است‌. بر دوست گرامی خودم خادم الرضا آقای "کاوه توفیقی" قدر می گذارم که مرا میهمان ضیافت حرم امام رضا .علیه السلام. کردند و غذایی ناب خوراندند. غذایی که هنوز کامم را گرم نگاه داشت. هیچ غذایی به غذای اهل عصمت .علیهم السلام. نمی رسد. کنار ائمه ی اطهار که باشی حتی گرسنه هم می مانی اما سرِ وقت سیرَت می کنند و سِیرت و سِرشتت را می سازند. غم سالگشت شهادت امروز را به صاحب عقاید و مرامم آقا امام زمان .عجل الله تعالی فرجه الشریف. تسلیت می دهم که غم درد پدرشان را در حال به سوگ نشستن اند. ای امام غائب که از هر حاضری حاضرتری مای غائب را پیش خود حاضر کن.


سلمان صالحی می نویسد: ۱۰. ما مأمور به معموریم ؛ دیو زود بیرون نمی رود. باسمه تعالی. سلام و احترام. دین آمده روان ما را معمور کند .معمور همان آبادان و عمران، متضادِ مخروب و ویران. از دو عالِم دو چیز آموختم. یکی این. (می شود مراجعه شود به مجله ی هفت آسمان شماره ی ۲ تابستان ۱۳۷۸) و از سوی دیگر دیو زود بیرون نمی رود، یعنی نمی شود آسان فرشته آید و دیو را بیرون بیندازد. تازه فرشته با اراده ی خود نمی آید، اول باید دیو را با قاطعیت از دل و درون و کشتزارِ خود بیرون انداخت تا جای فرودِ فرشته باز باشد. آنچه نوشتم بینش من .سلمان صالحی. است که در مجموع از این دو عالِم یاد گرفتم. اینک جمله ی هدف این است: همان طور که دین معمور می کند، جکومت و سیاست هم .که قدرت را در یدِ خود می‌گیرد. باید محیط مردم را معمور کند. فرشته را مردم با بیرون انداختنِ دیو در این سرزمینِ بزرگ، فرود آوردند، وقت، وقتِ آبادان کردن نظام و ایران است اینک. دین دعوتش عام است، پس سیاست و حکومت در ایران هم باید دعوت عام دهد ،مگر آنانی را که خیانت و جنایت و جرایم کرده و اصرار دارند نظام را برای یک آلترناتیوِ .همان جایگزین. وابسته به خطِ سلطه، واژگون یا وارونه و یا از درون، پوک کنند.

 

سلمان صالحی می نویسد: -۱۱- سرشت تلخ بشر. باسمه تعالی. سلام و احترام. آیزایا برلین کتابی نوشت با نام «سرشت تلخ بشر» که توسط خانم لی لا سازگار ترجمه شد. برلین برای آن چهل سال از عمرش را گذاشت. محور کتاب «زندگی» است. اول اندیشه های اغلب فیلسوفان سیاسی را مطالعه کرد و بعد آن را نوشت. از نظر برلین دموکراسی هم در حق اقلیت ظلم می کند زیرا دموکراسی الزاما" کثرت گرا نیست. خود او نسبی گرا و کثرت گرا و طرفدار آزادی و برابری بود. وی راه حل واحد و جامع برای حل تمام مسائل بشر قائل نبود یعنی می گفت راه واحد و یکسان وجود ندارد. در حقیقت می خواست بگوید هر ملتی راه رشد و توسعه ی خود را درونزا جست و جو کند و نسخه های تجویزی و دیکته ای راه خطایی است.

 

سلمان صالحی می نویسد: ۱۲. سه انقلاب قرن. باسمه تعالی. سلام و احترام. مارک آلموند .همان مدرّس مهم تاریخ نوین در دانشگاه آکسفورد. به این نتیجه رسیده بود که سه انقلاب قرن بیستم .شوروی، چین، ایران. در حرکتِ تاریخ و تغییر چهره ی جهان تأثر اساسی گذاشته اند. برای بیشتر دانستن به آرشیو روزنامه ایران .ششم اسفند هفتاد و شش. صفحه ی هفتم رجوع شود. روشن است که حرکتِ تاریخ یعنی تاریخ به مثابه ی یک پیکره ی واحد و یک ارگانیسم زنده است. (ر.ک: علیرضا ملایی توانی. مطالعات تاریخ فرهنگی، سال دوازدهم بهار ۱۴۰۰ شماره ۴۷) منظور مارک آلموند از دیدِ من .سلمان صالحی. این است چکایشِ یک رخداد نامتعارف مانند انقلاب اسلامی .یا حتی مثلا" یک وقوع پدیده‌ی بد مثل ویروس کرونا کووید. همیشه در زمره ی رویدادهای اثربخش است که می تواند بر حرکت تاریخ اثر بگذارد و "حتی مسیر و جهت حرکت تاریخ جهان را تغییر دهد." و انقلاب اسلامی ایران چنین است. حرمت این انقلاب کمِ کمِ کم در سه چیز است: تولید محتوای علمی و فنی برای جهان. دفع فساد و فاسد از حدود آن. منسجم سازی پیکره ی جامعه با دین و هویت فارسی و معنویت اخلاقی.

 

سلمان صالحی می نویسد: ۱۳. مذهب فرمان عقب نشینی نمی‌دهد. باسمه تعالی. سلام و احترام. لنین می گفت مذاهب همگی مردم را تخدیر می کنند و در برابر حقوق از دست رفته ی شان فرمان عقب نشینی می دهند!!! نه. این مذهب که لنین از آن حرف زد، مذهب دستخوش تغییر کلیسا بود که اربایان کلیسا هزار سال قرون وسطی را رهبری می کردند. بد هم رهبری می کردند. اسلام که امام علی .علیه السلام. آن را معرفی کرده و پیامبر اکرم .صلّی اللّه علیه و آله. آورنده ی آن بودند هرگز فرمان عقب نشینی نمی‌دهد که مظلوم حقوقش را نستانَد. لنین اگر نمی مِّرد و مومیایی نمی شد اینک با دیدن انقلاب اسلامی و جنبش های مذهبی را می دید حرفش را پس می گرفت.

 

سلمان صالحی می نویسد: - ۱۴ - کوخ و کاخ. باسمه تعالی. سلام و احترام. کارل مارکس .شهیر آلمانی مدفون لندن. روزی به شاگردانش گفت: «انسان نمی تواند در کاخ و در کوخ یک گونه فکر کند.» باید در جواب مارکس بگویم درست گفتی آقای کارل. خوشبختانه رسول مکتب اسلام .صلّی اللّه علیه و آله. هنوز به مقام رسالت برانگیخته نشده بود نیز، اهل کاخ نبود، در کوخ بود .همان غار حرا رفت و شد داشت. دین اسلام و حکومت آن، مقرّش در اصل مسجد است. کاخ و قصر و قیصر ندارد. خادم ملت دارد. ولایت هم اگر دارد از فقاهت اجازه دارد با نیابت از امامت معصومین .علیهم السلام. حکومت و رهبری می کند. اسلام  برای کاخ، از درون کوخ بر معیار حق سخن می گوید و به تغییر و تحول و ترقی و توسعه جامعه و انسان صحه می گذارد.

 

سلمان صالحی می نویسد: - ۱۵ - انسان از کدام ناحیه ی خدا آفریده شد؟ باسمه تعالی. سلام و احترام. خدا از حقیقتِ رحمت خود انسان را ساخت. که صاحب کتاب «شرح جنود عقل و جهل» (ص ۲۳۲ و ۲۴۰)  انسان صورت رحمت الهیه است. یعنی خلق انسان از اسم رحمان خداست. و رحمت و عطوفت و رأفت و اَمثال آن از جِلوه های اسم های جمالیه ی خداست. خدا به حیوان مطلقا" و به انسان بالخصوص رحمت کرده. نظام عالَم وجود کاملا" بر پایه ی رحمت بنا نهاده شده است. اگر این رحمت و مهر و محبت گرفته شود، رشته ی حیات فردی و اجتماعی گسیخته می گردد. با این عطوفت است حیوان از ایلاد .همان تولید مثل. خود حراست و انسان از عائله ی خویش مراقبت می کند. خدای عادل با این رحمت، مملکت .همان گیتی. خود را حفظ می کند.

 

سلمان صالحی می نویسد: - ۱۶ - برگرد حوزه. باسمه تعالی. سلام و احترام. امام .رحمت الله. به یک نامه از آیت الله مطهری در فروردین ۱۳۴۷ پاسخ غمگینی داده بودند؛ چون از دوری وی از حوزه ها بسیار تأسف خورده بودند. رجوع شود به کتاب تارخی "هفت هزار رور" (ص ۳۳۱) در آن پاسخ، از برخی مشکلات .که حوزه و روحانیت را با آسیب و تفکرات دوری از سیاست و امام زمانی شدنِ انحرافی افراطی مواجه کرده بود. اظهاراتی شد. همین باعث شده بود امام از آقای مطهری بخواهد "تا با انتخاب اشخاص خبیر" به مشکلاتِ حوزه و طلبه های علمیه رسیدگی نماید. این خواسته ی امام از مطهری یعنی: برگرد حوزه. کاشکی مرتضی مطهری آن آیت الله ی متفکر اسلام و مغز مترقی مسلمین در ابتدای انقلاب به صدر نظام نمی رفت و رئیس مخفی شورای انقلاب نمی شد و بر می گشت حوزه .یا مشهد یا قم فرقی نمی کرد. تا تفکرات و ترقیات در حوزه را سامان می داد؛ همان مطهری که روزگاری مقاله ی "مسأله ی حجاب" او و مقالات وی در مجله ی "روز زن" و کنفرانسش درارائه ی متن "مشکلات اساسی سازمان روحانیت"، دشمنان فکری اش را بر سوی شلیک به مغزش برده بود. زیاد زود در سیبلِ شلیک تبانی تروریست قرار گرفت و شاخَک های حسودان میدان عقیده و عُقده را تیز نموده بود و در فرجام "شهید" اندیشه و خرَد شد بی آن که مجالی برای وی پس از انقلاب گذاشته باشند. تروری که خسارتش هیچ وقت جبران نشد حتی جایگزینی برای وی پیدا نشد. بماند که محفلی دامن می زد و یم زند کسی حوزه ی قم پیدا شد که گویی !! مطهری دوم است و عین او تئوریسین اسلام. اما، همه، یک مشت حرف مانده بود و حرف. حربه نگرفت و لاف! هرگز باور نشد. بد نگذرد بهتر نیست سلمان .من. حرف را به بیت بیاویزم بیتی از از غزل بیست و هفتِ حافظ که پیش می آید زبان حال اشخاص شود .هر بار یا هر برهه و یا هر چند صد روز یک مرتبه. : «آخر به چه گویم هست از خود خبرم، چون نیست - وز بهر چه گویم نیست با وی نظرم، چون هست». پس؛ درست می بود اگر بر می گشت به کجا؟1 به همان حوزه و بحث و درسش تا آدم می ساخت. به محمد و آل محمد صلوات این میلاد و ایلاد و ایلاف و ائتلاف و انقلاب و اتحاد.

 

سلمان صالحی می نویسد: - ۱۷ - مُرداب و کرم. باسمه تعالی. سلام و احترام. برتولت برشت گفت: «مُرداب ها  را بخشکانید، کرم ها خود محکوم به نابودی اند.» نه، آقای برشت ما مسلمین نه مُرداب خشک می کنیم و نه کرم می کشیم ما از آئین محمدی ص آموختیم حتی برگِ درخت در هنگام جنگ هم بر زمین نیندازیم چه رسد ریشه را بزنیم و شاخه ببُرّانیم. حتی ضرب المثَلی هم شده است در برخی مناطق ایران مثل منطقه ی گرکان و دشت و خطه ی خزر که اگر کسی کسی را اذیت کند یه او می گیوند: کرم نکُش. یعنی موذی و آزارسان نباش. نه، برشت این برای ما برشته و رشته نمی شود. رشته ی مسلمانی، بی آزاری است حتی به مور و ملخ. یک شعر از دفتر سوم مثنوی معنوی مولوی به این می چسبانم کافی باشد شاید: «آب کم جو تشنگی آور بدست / تا بجوشد آب از بالا و پَست»

 

سلمان صالحی می نویسد: - ۱۸ - آقازادگی!!!. باسمه تعالی. سلام و احترام. اولین بار آقازاده را آقای علی ربیعی .همان «عباد» از مسئولان وقتِ وزارت اطلاعات و از مشاوران حجت الاسلام سید محمد خاتمی. در سرمقاله ی روزنامه ی "کار و کارگر" بکار برد. او در ارگان خانه ی کارگر .همان روزنامه ی "کار و کارگر" از شکل گیری طبقه ی جدیدی سخن گفته بود که در پناه بزرگان مذهب و زیر سایه ی مشهوران سیاست برای کسب موقعیت های اقتصادی خیز برداشته و سرگرم سود می شوند. می توان رجوع داشت به: "تاریخ آقازاده ها" ماهنانه ی "همشهر" (بهمن ۱۳۸۰ ص ص ۲ و ۹) من. سلمان صالحی. عرض کنم مفهوم آقازاده در فرهنگ سیاسی ایران معادل «شاهزاده» و «شازّه» است.  این قسمت بحثم را از آن رو آوردم که همین پنج روز پیش آقای «محمد رستمی صفا» مالک گروه صنعتی رستمی صفا را گرفتند .همان ابَربدهکارِ بانک. وقتی هم در این پرونده عمیق شدند، دیدند هیچ بانکی از وی شکایت حتی نکرد!!! که بیش از ۲۰ هزار میلیارد تومان به شبکه بانکی کشور بدهی!!! دارد و دو تا "آقازاده" هم از لای همین پرونده دستگیر شدند؛ فرزندان حجت‌الاسلام محمد مصدقی .معاون اول قوه قضاییه. که یک قاضی قبلی قوه ی قضائیه، شبکه ی فساد تشکیل داده بود و دو فرزند این حجت‌الاسلام محمد مصدق کهنموئی تبریزی .شاگرد حوزه ی دو آیت الله العظمای مشهور مرحوم چون میرزا جواد تبریزی و محمد فاضل لنکرانی، قاضی دادگاه ویژه روحانیت و  شاغل در سازمان قضایی نیروهای مسلح. را به باند فساد خود، جذب کرده بود. انقلاب اسلامی اگر می خواهد صدر باشد و صادر شود و سرمایه ی اسلام و ایران بماند باید فاسدان را رصد و ریشه ی آقازادگی را بخشکانَد و آقازادگانی!!! را که از موقعیت پدر یا پدربزرگ یا مادر و پدرزن و مادرزن!!! خود برای منفعت شخص کیسه می دوزند را، سرجای خود بشنانَد و الّا همان کار و باند فسادی که اشرف پهلوی .خواهر بزرگه ی محمدرضا شاه پهلوی. در درون حاکمیت سلطنتی موروثی رضاخانی سوادکوهی آلاشتی شکل داده بود، توسط این آقازادگان، در کنار سیستم تعمیق می شود و افراد زیادی را آلوده و تحمیق می کنند. برگردم به مطلب: آقازادگی، سر بر آوردنِ شکل هرزِ طبقه ی جدیدی از قدرت فاسد است که در پناه پدران مذهبی و زیر سایه ی پدران و منتسبان و منتخبان و منصوبانِ دولتمرد  با حاکمیت، برای موقعیت های اقتصادی شخصی خویش و خویشاندان سود پارو می کنند. می توان گفت: جیب مردم را در واقع سرقت می نمایند. این جیب بُر های مدرن و  ریش و تسبیح دار را باید اول به ادب و تربیت و سپس به مجازات اشدّ رساند.

 

مشهدی رُبابه

ای نام تو بهترین سرآغاز

سلام و احترام. برخی .در پایتخت یا مشهد. خواستند سید جمیله علم الهدی دختر حجت الاسلام سید احمد علم الهدی ، همسر حجت الاسلام سید ابراهیم رئیسی را «بانوی اول» !!! کنند، بازارشان نگرفت. یک رزمنده ی جنگ آمد وارد بحث شد و گفت مشهدی رُبابه مادر من بانوی اول بود که وقتی بعد از اسارت ۸ ساله برگشتم، به استقبالم نیامد و نشست کنار مشهدی‌ عالَم .مادر مفقود الاثر اکبر دانشی. که یک وقت دلش نشکند. سین. صاد : گشتی برای کشف (۱)

 

شیخْ صادق

ای نام تو بهترین سرآغاز. سلام و احترام. حجت الاسلام صادق لاریجانی .که به علت رد صلاحیت برادرش علی لاریجانی. اعتبارنامه ی حجت الاسلام سید ابراهیم رئیسی را امضا نکرده بود، در این هفته لب گشود و در درس خارج فقه خود به او گفت: «یکی که راجع به همه‌ چیز حرف می‌زند، می‌گوید باید خون گریه کنم اگر این حرف [نامه مجمع تشخیص مصلحت به رهبری انقلاب] درست باشد... چرا آنقدر دروغ می‌گویید؟ کسی که ردای پیغمبر پوشیده است، باید دروغ بگوید؟ سین. صاد : گشتی برای کشف (۲)

 

الهام ملک‌زاده

ای نام تو بهترین سرآغاز. سلام و احترام. خانم الهام ملک‌زاده .بانوی پژوهشگر کشور. گفته متاسفانه اگر بخواهیم به شاگردان امروز، راه و رسم پژوهش را بیاموزیم، یا چنان خسته ی زندگی هستند که رغبت و شوقی ندارند یا نگاهی کاسبکارانه به مقوله ی پژوهش و تحقیق دارند. آموزش ها‌ هم امتیازمحور شده که دیگر جایی برای تلاش دانشجو با هدف کسب معرفت باقی نمی‌گذارد. در چنین فضایی، تنها معیار دانشجو، تولید و تحویل کار به هر قیمتی است؛ .حتی کپی برداری از مطالب مختلف و کارهای قبلی دانشجویان. تا با کمترین تلاش و به ساده‌ترین روش ممکن امتیاز کسب کنند و به قولی خرِ خود را از پُل بگذرانند. در حالی که پژوهش ها باید محتوای بدیع داشته باشند و قادر به رفع خلاء های علمی موجود باشند و یا اینکه ارزش افزوده ی علمی ایجاد کنند. سین. صاد : گشتی برای کشف ( ۳ )

 

درس خارج در حوزه یعنی چه؟

بار پروردگارا. سلاما. تدریس درس های حوزه ی علمیه در مقدمات و سطح از روی کتاب است ولی در درس خارج، استادِ مجتهد یا حتی مرجع تقلید از روی متن کتاب تدریس نمی کند، بلکه خارج از متن کتاب، نظرات فقهی و اصولی خود را در موضوع منتخب درس می دهد به همین خاطر می گویند درسِ خارج. چون خارج از متن کتاب تدریس می کند. البته به این معنی نیست که در درس خارج، استاد به کتاب های فقهی، اصولی و حدیثی استناد نمی کند. هر استاد خارج، برای خود مبنا دارد و منابع و مآخذ را در نظر می گیرد. مرحله ی مقدمات و سطح، «کتاب محور» است. مرحله ی خارج، «استاد محور» و «موضوع محور» است. پایان. سین. صاد خدابنده.

 

تجویز نسخه برای سیاستمداران یعنی چه؟

بار پروردگارا. سلاما. چند روز پیش آقای حسین هرسیج <رئیس دانشگاه اصفهان> گفته بود چالش‌های موجود را باید از طریق روش‌های علمی مورد بررسی قرار داد و در ادامه با بررسی و در نهایت تجویز نسخه برای سیاستمداران فعالیت شود و خود را نباید جدای از سرنوشت کشور بدانیم و انتظار ما و جامعه از دانشمندان این است به حل معضلات کمک کنند. بنده <خدابنده> با این تز و شیوه موافق هستم. به چهار علت: یک > اتخاد روش علمی در برابر چالش ها را مطرح کرد. دو > انتقال بررسی با تهیه ی یک نسخه ی تجویزی به سیاستمداران را دست گذاشت. سه > دانشمندان را طبقه ی شناور فرض نکرد که هر ور در نوسان باشند! برای آنان حضور در سرنوشت کشور قائل شد. و این که مشخص کرد باید در حل معضلات کشور فکرِ کمک کردن در سر داشت که می شود علت چهار. پایان. سین. صاد خدابنده.

 

با چه کسی می توان سخن گفت؟!

بار پروردگارا. سلاما. امام‌علی ‹علیه السلام› در حدیثی به همین مسئله جوابی داد که می تواند بالاترین جواب به این سؤال حساب آید. چون که معلوم ساخت با چه کسی نباید سخن گفت. و همین مشخص می سازد که با چه کسی باید سخن گفت.
 
اِحذَر کَلامَ مَن لا یَفهَمُ عَنکَ؛ فَإِنَّهُ یُضجِرُکَ.
 
«معنی آن این است: از سخن گفتن به آن کسی که گفتارت را نمى فهمد، پرهیز کن، که تو را سختْ رنج خواهد داد.»
 
پس، اگر کسی نمی خواهد به ستوه در بیاید با چنین کسانی درِ سخن باز نسازد. پایان. سین. صاد خدابنده.
 

چپ یعنی چه؟

هر جریان فکری که دارای این چند ویژگی باشد در اصطلاح سیاسی چپ محسوب می شود. نسبت به مسائل روز واکنش قاطع نشان دهد. نسبت به مسائل فکری کنش فعالانه بروز دهد. اگر دینی است عقل و نقل را با هم بخواهد. در جای خود دست به قیام بزند و چریک شود. سازشکاری را کنار بگذارد. پیرو محض نباشد. تفکر انتقادی داشته باشد. با دولت های زورمحور جهان به مخالفت برخیزد. فلسطینی بماند و با اسرائیل در هر شرائط مخالف باشد و آن را نامشروع بداند. آمریکا را شرّ جهان بداند. تقریبا" تفکر سوسیالیستی داشته باشد. نظام سرمایه داری را سیستم چپاولی بداند. مقلدمحور نشود. شرع و عقل را با تفسیر واحد نخواهد. سیّال بودن فهم را قبول دارد. در گرایش دینی روی متن فکر می کند، نه روی گوینده ی متن. در اغلب مسائل حاد، تندرو باشد، نه کُندرو. حتی اگر سیصد و چهارده نفر بودند دست به میارزه بزند که فیدل کاسترو و اِرنستو چه گوارا با همین عدد، انقلاب کوبا را از کوه ها رهبری کردند و پیروز شدند. چهره های روشنفکر مترقی را قبول داشته باشد. با چهره های دولتمرد نظام های سرمایه داری عمیقا بستیزد. روی اقتصاد، به مساوات و عدالت و توزیع عمومی توجه کند. مردم را در هر جا کمک کند. درآمد خزانه ی ملی را برای عموم بداند. از ملی شدن بسیاری از امور دفاع کند. در نهضت های آزادی بخش جهان حضور یاید. همیشه در پی تغییر باشد و چندین مورد دیگر. در آخر خالی نگذارم در مجلس انقلاب فرانسه، سمت چپ پارلمان نیروهای انقلابی می نشستند و مواضع تند و تیز نسبت به فساد داشتند و سمت راست آن نیروهای محافظه کار می نشسند که هموراه خواهان حفظ وضع موجود بودند. واژه چپ و راست از آن پارلمان وارد ادبیات سیاسی جهان شد. منظور بنده از چپ در ایران این جریانی که خود را اصلاح‌طلبان نام گذاشت نیست. چپ به معنای وسیع آن است. مثلا" درین قاعده که ترسیم کردم: شهید چمران، شهید حاج قاسم، شهید بهشتی، مرحوم منتظری، آیت الله آقای خامنه ای مظاهر مهم چپ در ایران هستند. و مرحوم رفسنجانی، مرحوم مصباح یزدی، مرحوم مهدوری کنی، آیت الله ناصر مکارم شیرازی، آیت الله جوادی آملی از مهمترین مظاهر راست. پایان. سینصاد خدابنده.

 

امیر رمضانی در پاسخ به سینصاد خدابنده: درود جناب سینصاد. سلمان صالحی قدیم. این شد بحث روز. خط و ربط شناسی. هم علت تشکیل چپ و راست را گفتی و هم تاریخش را شناساندی. و هم اندیشه اش را واکاوی کردی. وقتی قلم میرقصد روح خواننده جلا می یابد. پرفروغ باشید.

 

به نام خداوند. پاسخ خدابنده: سلام به شما آقای امیر علی دارابی. خود بنده خدابنده نمی دانستم متن من مورد توجه ی آن بزرگوار مدرسه قرار می گیرد که بر بنده به درستی استادی می کند. در عبارات کوتاه شما مفهوم محکمی خوابیده است. مثل خط و ربط. واکاو. رقص قلم. جلاء روح. جای تشکر بی کران باقی گذاشتی استاد دارابی.

 

شرّتر از شیطان کیست؟!

امام موسی صدر یک زمانی در لبنان که بود پیش از ربوده شدن، اسرائیل را این طور به مردم شناسنده بود:  "ما اسرائیل را شر مطلق می دانیم. در دنیا هیچ چیز بدتر از اسرائیل نیست. اگر اسرائیل و شیطان با یکدیگر بجنگند، ما در کنار شیطان می ایستیم. اگر اسرائیل با کمونیسم بجنگد، ما در کنار کمونیسم می ایستیم. اگر اسرائیل با جناح راست بجنگد، ما در کنار جناح راست می ایستیم. این است معنای اسرائیل که شر مطلق است. من شخصاً در حد مطالعات و باورهایم هیچ نهادی را خطرناک تر از اسرائیل نمی شناسم." پایان. سینصاد خدابنده.

 

انواع قارون ها

آقای «حسین مفیدی‌فر» شعری گفته بود

که قارون ها  را با هم مقایسه کرده بود:

قارون شده بد به عصرِ موسای کلیم

چون بر فُقرا نکرده بخشش زر و سیم

قارونِ زمانِ ما که ملعون تر از اوست

چون خورده هم از خزانه هم مالِ یتیم

پایان. سینصاد خدابنده. ادامه دارد... .

 

شرافتمند کیست؟

امام علی .علیه السلام. فرمودند:

الشریفُ کُلُّ الشریفِ مَن شَرَّفَهُ عِلمُهُ.

شرافتمند به تمام معنا کسی است که علمش او را شریف گردانیده باشد.

کتاب کشف الغمّة ۳ / ۱۴۰

 

از نظر بنده .خدابنده. علم، عمل را رونق می دهد و عمل، علم را رمَق می بخشد. این دو کنار هم فرد و جامعه و جهان را می سازند، البته اگر در واقع امر افراد بخواهند خودسازی کنند و اخلاق را وارد افکار خود نمایند؛ وگرنه جهان به علت واگرایی و پوچ اندیشی انسان، رنگ رنج و بوی تعفُّن به خود می گیرد و زندگی پر از گناه می شود و آن وقت است که از علم و عمل هیچ کاری بر نمی آید. انسان وقتی نخواهد بر جاده ی حق بپیماید حتماً خود و محیط را آلوده خواهد ساخت. که اغلب، ساخت. پس شرافتمند کیست؟ همانی که امام علی .علیه السلام. فرمود: آن کس که علمش او را شریف گردانیده باشد. پایان. سینصاد. خدابنده. ( )

 

چهل روز عبادت و ریاضت

یک بار نماز صبح قضا و فوت شود

کدام یک مهم است؟

دوست من آقای کاوه توفیقی خادم الرضا نقل کرد در سایتش که عصاره ی آن را این طور خلاصه کردم: مرحوم آیت الله حاج شیخ حسنعلی اصفهانی .معروف به نخودکی. در وصیت خود به فرزندش گفته بود: «اگر آدمی ۴۰ روز به ریاضت و عبادت بپردازد، ولی ۱ بار نماز صبح، از او فوت شود، نتیجه ی آن ۴۰ روز عبادت بی ارزش .نابود. خواهد شد. پایان. اینجا. سینصاد. خدابنده. اینجا + اینجا

 
سردار حسین معروفی

مرام و مکتب حاج قاسم سلیمانی چه بود؟

با یاد خداوند و سلام به خوانندگان محترم. برادرِ پاسدار  حسین معروفی معاون هماهنگ کننده‌ی سازمان بسیج مستضعفین در گردهمایی مسئولین "تعلیم‌ و تربیت استان ها و شهرستان های کشور" گفتاری داشت که بنده .خدابنده. آن را مهم دیدم. آقای معروفی ۴۰ سال با حاج قاسم رفیق بود. برداشتم از گفتارش را ارائه می دهم. آقای معروفی فردی متفکر است.
 
برای شناخت مکتب حاج قاسم، اول باید خود او را بشناسیم. یک خاطره تا متوجه شوید که او کیست. ۲۷ سال پیش در کرمان در منزلش روبرویم دو زانو نشست گفت: حسین! من از خدا دو چیز خواستم؛ اول اینکه خدایا اگر بخواهم به انقلابت خدمت کنم باید خودم را وقف کنم. سپس انگشت اشاره را روی شقیقه ی سرش گذاشت و گفت از خدا خواستم خدایا آن قدر به من مَشغله بده که من فکرِ گناه هم نکنم.
 
 
مکتب حاج قاسم دارای ۵ گذشت و ۵ مؤلفه اعتقادی است:
 
اولین: گذشت از گناه است. او بشدت مراقب حفظ آبروی مؤمنین و نیروهایش بود.
 
دومین: گذشت از خود است. با هیچ کس با عنوان و درجه صحبت نمی کرد.
 
سومین: گذشت از مال است. یک ریال و یک دلار حق مأموریت نگرفته.
 
چهارمین: گذشت از آبرو است. فرزندان برخی از شهدا شاخص، سال ۸۸ از مسیر حق داشتند خارج می شدند. حاج‌قاسم چندین جلسه برای اینها گذاشت قانع نشدند؛ آنها را به ملاقات رهبری حتی به ملاقات سید حسن نصرالله برد تا اینکه نگذارد یک نفر هم از نظام و انقلاب فاصله بگیرد.
 
پنجمین: گذشت از جان است. حاج‌قاسم در جواب خبرنگاری که می‌گوید دشمنان گفته اند می خواهند شما را هدف قرار دهند می خندد و می گوید: اتفاقا من ۳۸ سال است دنبال چنین لحظه‌ای هستم و در کوه و بیابان و صحرا دنبال آن می گردم.
 
 

مؤلّفه های مکتب حاج قاسم

اولین: نظام انقلابی گری بود. سیاسی کاری نمی کرد. آنقدر فرا جناحی عمل می کرد برخی تصور می کردند به جناح مقابل تعلق دارد.
 
دومین: نظام ولایتی بود. منتظر فرمان، سخن و فتوا نبود بلکه با معرفتی که داشت می فهمید «ولی فقیه» او چه می خواهد.
 
سومین: نظام سیاسی بود. سیاسی کاری نمی کرد، روی اصول می اندیشید تمرکزش بر منافع ملی بود.
 
چهارمین: رفاقت می‌کرد نه رقابت؛ دستگیری می کرد نه مچ گیری؛ کسی را هُل نمی داد که خودش به جایی برسد.
 
پنجمین: شخصیت تقریبی داشت. او نگاه اهل‌سنت را به ما شیعیان عوض کرد.
 
پس؛ در مکتب حاج‌قاسم سه ضلع اندیشه، فرصت و مردم دیده می شود. اندیشه ی زیبا، عمل زیبا را می‌ سازد.
 
سینصاد: او با علم و عمل، مغناطیس معنوی میدان بود و همین همّت و حَمیّت و محبّت، همه را به او جذب و جانبدار می ساخت.
 
پایان. سینصاد. خدابنده
 
سینصاد خدابنده: مشهد چگونه باید اداره شود؟ با یاد خداوند و سلام به خوانندگان محترم. آستان نیوز حرم رضوی خبری داد که به نظر بنده .خدابنده. اهمیت دارد. چون هر یک از ما حداقل سالی یک بار مشهد مشرف می شویم. خبرش این است که حجت الاسلام آقای احمد مروی .مسئول حرم امام هشتم علیه السلام. گفت هویت مشهد وابسته به وجود مقدس حضرت رضا .ع. است؛ لذا باید از این هویت صیانت کرد. در تبلیغات تجاری به ویژه صدا و سیما نباید به گونه ای عمل کند که هویت امام رضایی شهر مشهد تحت شعاع قرار بگیرد. وی ادامه داد فضا آرایی های شهر مشهد باید به گونه ای باشد که ضمن نشاط و شادابی، احساس معنویت و قداست شهر را به بیننده منتقل کند و وقتی زایری وارد مشهد شد احساس نشاط با رنگ و بوی امام رضایی داشته باشد. به نظر می رسد شهر مشهد هر سال میزبان حدود ۳۰ میلیون زائر است؛ گاه در مناسبت‌های مذهبی طی ۷ روز یا کمتر و بیشتر .مثل شهادت امام رضا. تا ۱۰ میلیون نفر به این شهر مقدس مشرف می‌شوند. لذا با این حرف آقای مروی موافق هستم و خیلی ضرورت دارد چنین ایده ای آنجا پیاده شود و نباید گذاشت محیط مشهد با طرح های بیهوده و مشکوک، از فضای معنوی و مذهبی بیرون رود. شاید هم دستی در کار باشد که با مشهد مثل اندولس رفتار شود. همان بلا که سر مردم اندولس اسپانیا آورده بودند و مسلمین را با روش فساد و شراب از راه به در برده بودند پایان : ۱۵ / ۹ / ۱۴۰۲ سینصاد. خدابنده
 

موافق این حرف رهبر معظم نیستم

با یاد خداوند و سلام به خوانندگان محترم. بنده -خدابنده- با این سخن رهبر معظم کشور که در دیدار مردم خوزستان و کرمان دیروز ۲ دی ۱۴۰۲ در باره ی انتخابات گفتند "مشکلات با «مشارکت بالا» برطرف می شود" موافق نیستم. یعنی این گزاره را صحیح نمی دانم. اول این که مشارکت انتخاباتی باید طبیعی، در حد عادی و کاملا آرام باشد. مشارکت بالا، علامت جوزدگی و هیجانی ماندن مردم است. دو دیگر این که اگر بر مبنای سخن رهبر معظم مشکلات کشور با مشارکت بالا برطرف می شود، پس چرا در دو دوره ی متوالی حجت الاسلام سید محمد خاتمی مشکلات کشور نه تنها برطرف نشد حتی کم نگردید بلکه علاوه بر این هر روز افزوده شد و به قهقرا رفت .یا برده شد. حتی تفاخر به رأی رسم هر روز آنان شد. از نظر بنده، میان «مشکلات» و «مشارکت بالا» و «برطرف شدن» چندان رابطه‌ای .که دخیل در متغیرهای وابسته و مستقل باشد. نمی بینم. پایان : ۳ / ۱۰ / ۱۴۰۲ سینصاد. خدابنده.
 
نظر حجت الاسلام احمدی: سلام بر سینصاد. خدابنده. لابد با این ضرب المثل هم موافق نیستید که دست بالای دست بسیار است. آن چه که رهبر انقلاب فرمودند، به معنای فلسفی و تلازم عقلی نیست، به نحوی که اگر این اتفاق بیافتد، آن اتفاق هم خواهد افتاد، بلکه مشارکت بالا می‌تواند وجهه انتخابات را مثبت نشان داده و نشانه ای از رضایت عمومی باشد. اساسا مشارکت بالا در انتخابات مطلوب هست، نیست؟
 
جواب سینصاد خدابنده: حاج آقا احمدی سلام علیکم جمله ی شما این است: «مشارکت بالا می‌تواند وجهه انتخابات را مثبت نشان داده و نشانه ای از رضایت عمومی باشد» جمله ی رهبر معظم کشور این است: "مشکلات با «مشارکت بالا» برطرف می شود". بنده با این نظر در جمله ی رهبر معظم موافق نیستم چون گزاره ی صحیحی نیست. اما گزاره ی شما از چیزی دیگر صحبت می کند که بنده موافقش هستم. یکی «وجهه انتخابات» دومی «نشانه ای از رضایت عمومی». که هر دو، حرف درستی است. اما این که مشارکت بالا لزوما مشکلات را حل کند، چنین نیست. تجربه ی کشور هم ثابت کرده است. انتخابات یک رفتار اختیاری است و حتی اگر ۹۹ درصد هم شرکت کنند ربطی به برطرف کردن مشکلات کشور ندارد. مشکلات کشور لیاقت در دانش، توانایی در فهم اقتصاد و به کارگیری صاحبان فن و دانش و کاربلدی سیاسی و فسادستیزی واقعی نیاز دارد. با تشکر. سینصاد خدابنده 
 
 
شیخ‌احمدی: ممنون از توضیح‌تان، اما حرف من از تلازم عقلی بود که از سخنان ایشان برداشت نمی‌شود. به نظر شما، اگر از رهبر بپرسید بین مشارکت بالا و رفع مشکلات چه رابطه‌ای وجود دارد، چه جواب خواهد داد؟ تلازم عقلی؟ عرفی؟ عدم تلازم؟ شکرا مزیدا. می‌توانیم بگوییم مشارکت بالا پشتوانه حل مشکلات هم می‌تواند باشد؟
 
صدرالدین‌ آفاقی: با سلام خدمت استاد گرامی: آنچه که رهبری معظم بدان اشاره دارند ریشه در نهج البلاغه دارد که امام علی علیه السلام میفرمایند: ( یدالله مع الجماعه) 
آیا اینجا امام معصوم منظورشان اینست که یدالله با هر نوع جماعتی است؟ طبیعتا خیر. بلکه جماعتی که همراه و متحد در مسیر الله باشند.  بنظر بنده این بیان مقام معظم رهبری نیز از این سنخ است. مشارکت بالا عامل رفع مشکلات است ولی درصورتی این امر تحقق می یابد که منتخبین حاصل از آن مشارکت بالا درجهت خواسته های حقیقی مشارکت کنندگان قدم بردارند. چون شما از دوران ریاست جمهوری آقای خاتمی مثال آوردید و بیان داشتید چرا علیرغم مشارکت بالا مشکلات برطرف نشد باید عرض کنم به این دلیل بود که مشارکت کنندگان برای رهایی از سیاستهای اقتصادی دولت هاشمی که ناطق نوری را مصداق ادامه دهنده راه هاشمی میدانستند به دامان خاتمی پناه بردند ولی در عمل اکثر وزرای  کلیدی انتخابی شان همان دولتمردان آقای هاشمی بودند و درنتیجه رفع ریشه ای  مشکلات صورت نگرفت .
 
Shafiey51 سعید: باسلام درود یک- در هنگام خواندن این مطلب ناخود آگاه این ایه به ذهنم امد "بخوانید مرا تا اجابت کنم شما رو " البته تفسیرش با علمای حاضر در مدرسه است است. علم من ناقص است در این زمینه . برداشت ساده این است که برای اجابت شدن حتما مشروط به اعمالی است . شاید این است که برخی از ما میگوییم چرا هرچه دعا می کنیم نتیجه نمیگیریم .( شاید برداشت من اشتباه باشد تصحیح نماییند ) دو به نظر میرسد از نظر مقام رهبری :مشارکت بالا یکی از ابزار مهم است برای رسیدن به نتیجه نهایی . و این یک پشتوانه است برای فردی که امور را بدست میگرد . لذا نباید برداشت ساده نمود "لزوما با بالا رفتن مشارکت مشکلات حل خواهد شد". . اگرچه برخی باور دارند مشارکت مهم نیست حتی اگر 5 درصد هم شرکت نمایند . البته تئوری "کیفیت ارجح است بر کمیت " نیز خواهان دارد . البته این نظریه نیز در برخی از اصلاح طلبان نیز مشاهده می شود. سه هر دولتی دارای نقاط قوت و ضعفی می باشد و هیچ دولتی مطلق نیست . سیاه سفید نگاه کردن نه تنها کمکی نخواهد کرد بلکه نتیجه معکوس خواهد شد . سوالی که پیش میاد این است قرار بود دولت اقای خاتمی چه کاری را انجام دهد و انجام نداده است و چه شعارهای داده است که به شعارهایش عمل ننموده است . حداقل بیایید با زبان اماری و شاخص ها بیان نمایید در کدام مورد به قهقرا رفت . در زمینه تورم- شاخص رشد اقتصادی – سطح رفاه اجتماعی . ناترازی اقتصادی , سلامت اجتماعی , سلامت روانی , مشارکت اجتماعی , مطالبه گری و.... ذخیره ارزی و اسیبهای اجتماعی , کاهش باور های مذهبی و.....لطفا دولتها را مقاییسه نمایید. " خاتمی نه شر مطلق است نه خیر مطلق" مانا باشید
 
سینصاد خدابنده: حاج آقا احمدی سلام علیکم. بنده دقیق نمی دانم شما بر چه اساسی این جمله ی مطلق و بدون قید و شرط در سخنان اخیر رهبری معظم نظام را حمل بر این می کنید که تلازم در آن وجود ندارد، حال آن که جمله ی «مشکلات با مشارکت بالا برطرف می شود» یک جمله ای است که مستقیم رفع مشکلات را مستلزم «مشارکت بالا» دانست. پرسیدید: «به نظر شما، اگر از رهبر بپرسید بین مشارکت بالا و رفع مشکلات چه رابطه‌ای وجود دارد، چه جواب خواهد داد؟ تلازم عقلی؟ عرفی؟ عدم تلازم؟» گمان کنم منظور رهبری معظم تلازم ساختاری باشد. یعنی مشارکت بالا به نفع ساختار سیاسی است. و الّا بنده همچنان جمله ی "مشکلات با مشارکت بالا برطرف می شود" را گزاره ی صحیحی نمی دانم. با تشکر از شما.
 
آقای شفیعی سلام علیکم. چند جمله ی جنابعالی صحیح است و مورد قبول. در عراق نرخ مشارکت بسیار بالاست حتی هجومی و نجومی. ولی این دولت فاقد کمترین لیاقت برای برطرف کردن مشکلات است. اصلا نمی شود این کشور را در دسته بندی رتبه بندی جهانی جای داد. حداقل پنج شهر بزرگ مذهبی این کشور را اگر ایران با پول مردم این طور کمی رونق نمی داد باید الان هنوز هم آنجا با گاری دستی مسافر جابجا می کرد. ارزش های حرف رهبری معظم نظام تردیدی درش ندارم، سخن من ولی جای دیگری است .همان برطرف شدن مشکلات. مگر شورای شهر تهران در دوره حجت الاسلام سید محمد خاتمی با مشارکت بسیار بالا ایجاد نشد؟ آنها در شورا چه مشکلی از تهران را حل کرده بودند؟ شورا را محل کنگره حزبی ساخته بودند و دیدیم چگونه منحل هم شدند. پس عندالزوم میان از میان رفتن مشکلات و مشارکت بالا رابطه برقرار نیست. بحث من این نیست مشارکت چه باشد، حرفم عدم رابطه میان این دو متغیر است. با تشکر از شما.
 
آقای آفاقی سلام علیکم ارزش نوشته ی شما را قابل انکار نمی دانم. مسئله این است بنده میان مشارکت بالا و لزوم برطرف شدن مشکلات، ربط نمی بینم. مثال های دیگر می زنم: مثال یک : آقای بنی صدر بالای ۱۰ میلیون رأی آورده بود. ولی آن مشارکت بالا در حمایت از او مشکلات را حل نکرد بلکه او کشور را به سمت نابودی هدایت می کرد حتی در جنگ .که جنبه ی ملی و حثیتی هم داشت. مشکلات را بیشتر می ساخت. مثال دو : مجلس ششم با مشارکت بالا شکل گرفت اما بدترین مجلس از نظر برطرف کردن مشکلات شده بود. شده بود بازیچه ی یک مشت ماجراجو. سر آخر هم با رفتار مضحک و مسخره، به حالت دسته جمعی استعفا دادند و مجلس را گروگان حزبی خود کردند و عین بچه آن جا را حزبکده کرده بودند. مثال سه : دولت ۹ .همان «هاله ی نور». دولت ۱۰ را ساخت. یعنی وزارت کشورش در سال ۸۸ برای «هاله ی نور» بالای ۲۴ میلیون رأی اعلام کرد. که بنده چون دادگاه آن هنوز تشکیل نشد به آن مشکوک هستم. فعلا حرف بنده آن مسئله نیست منظور بنده این است آن اعلام رسمی مشارکت بالا، هرگز مشکلات را برطرف نکرد. زیرا «هاله ی نور» با میدان دادن به سه قلم همجنس (بقایی مشایی رحیمی) کشور را به بالاترین تنش رساند و حتی با رهبری معظم، دچار تضاد و رویارویی شد و سعی داشت مردم را به حضرت آقا به سمت بدبینی ببرد . متلاطم شدن کشور به حدی شده بود که آیت الله مصباح از «هاله ی نور» برائت کرد. مثال چهار : چین بیش از هفتاد سال با حزب کمونیست رهبری می شود و اصلا انتخابات و مشارکت مردم ندارد اما بر مشکلات کشور فائق آمد و حالا از آمریکا هم سبقت زد. یعنی مشارکت و مشکلات متلازم هم نیستند. مثال پنج : آمریکای لاتین بالاترین مشارکت را دارند اما مشکلات را برطرف نکردند. بنده نافی ارزش این مسئله و نیز نوشته ی شما نیستم که مردم دخیل در رأی باشند، بلکه حرف بنده .خدابنده. این است میان مشارکت بالا و از بین رفتن مشکلات، استلزام وجود ندارد. شما حتی یک کتاب در ارزش مشارکت بالا بنویس و هزاران ویژگی خوب برای آن در نظر بگیر، بنده آن را قبول دارم، اما میان مشارکت و مشکلات ربط نیست. با تشکر از شما.
 
آقای آفاقی سلام علیکم. از ناحیه ی ولایت پذیری سخن می گویی و این موضع ات ارزشمند و شایسته است. اما مسئله روی رابطه میان برطرف شدن مشکلات کشور با مشارکت بالا است که بنده .خدابنده. آن را بی ربط می دانم. اینک وقت آن رسیده است یک مثال پایانی بزنم و این گفتگوی خوب را از سوی خود پایان بدهم. خود حضرت آقا رهبر معظم نظام، پس از رحلت حضرت امام رضوان الله در خرداد ۱۳۶۸ با تقریبا ۱۰۰% رأی موافق اعضای خبرگان رهبری، به رهبری کشور انتخاب شدند. (فکر می کنم یک یا دو عضو رأی موافق ندادند دقیق اطلاع ندارم) و این رأی خبره های مردم در آن زمان، تقریبا ۱۰۰% موافق، یعنی مشارکتی فوق العاده بالا و شگفت آور در تعیین جانشینی امام. اما مشکلات مردم و کشور حل نشد. یعنی ربط ندارد. رهبر معظم .به اعتقاد بنده. عبد صالح خداوند هم است و سالم و خردمند زندگی کرده است. مشکلات از طبیعیات آفرینش است و ربط به مشارکت ندارد. حضرت امام را عموم مردم قبول داشتند اما مشکلات بزرگی کشور را فرا گرفته بود. حتی رسول خدا صلوات الله را تقریبا همه ی مدینه قبول داشتند اما مشکلات پشت مشکلات برای مدینه پیش می آمد. پس رأی موافق و مشارکت بالا، دخلی علمی و اعتباری در متغیری به اسم «مشکلات» ندارد. کشور از راه درایت، عقل، اتکای به شرع، دانش، تعامل و در جایش تقابل .همان جبهه ی مقاومت. و فسادستیزی در هر مرتبه ای و با هر شخص و سازمان و نهادی پیش می رود و انتخابات در شکل متعارف .یعنی مشارکت نسبی و در حدود ۳۰% حضور. نشان آرامش و عادی بودن آن کشور است. مشارکت بالا و هجومی و نجومی مثلا ۷۰% حضور. علامت هیجانی بودن و احساساتی شدن و حتی عوامانه و پوپولیستی کشور است. از بیانات شما آقای آفاقی محترمانه تشکر می کنم و خندانم که پشتیبان رهبر معظم و نظام ظاهر می شوید و موضعگیری مقلدانه و حامیانه از مقام رهبری معظم دارید. خیلی ارزشمند هم است. حرف بنده از روی سیاسی و موضگیری نیست، بحث علمی این گزاره بوده است. بررسی بنده روی گزاره است، نه گزاره گذار. ۶ / ۱۰ / ۱۴۰۲ پایان. سینصاد خدابنده.
 

چرا نمی بینید؟

با سلام و احترام به خوانندگان. حجت الاسلام علی صفایی مشهور به «عین . صاد» خدا رحمتش کند می گفت «معجزه؛ طبیعت نامأنوس است و طبیعت؛ معجزه‌ی مأنوس». قرآن هم از انسان می پرسد چرا نمی بینید؟ افلا تُبصرون... . بنده .سینصاد خدابنده. از حرف عین صاد این را می فهمم که معجزه با آن که برای اثبات حقانیت است اما انسان آن را نامأنوس می بیند. بله باید طبیعت را دید و معجزه را هم فهمید. ۹ / ۱۱ / ۱۴۰۲ دوشنبه. سینصاد خدابنده.

 

امام آمد تا چه کند؟

سلام و احترام خوانندگان محترم. اول باید دانست امام چرا رفت؟ تا بشود کشف کرد چرا آمد؟ رفت برای این که شاه ایشان را برانداز می دانست. پس سه جا تبعید شد قونیه ی ترکیه. نجف اشرف. نوفْل لوشاتوی فرانسه. شاه اطمینان پیدا کرد با تبعید رهبر نهضت، تمام بساط مخالفت را می تواند برچیند. شاه اشتباه مرتکب شد زیرا امام در بیرون مرز بهتر توانست هدایت انقلابیون را در داخل و خارج به دست گیرد و در ملت نفوذ کاریزماتیک پیدا کند. اما چرا امام آمد پاسخش گسترده و مفصل و پیچیده است. می شود چهار کار را چاره جویی امام برای کشور دانست که موجب ثبات و برپایی نظام جایگزین سلطنت شد: از یک مرجع تقلید شگفت آور بود با آن که مشروعیت سیاسی شرعی خود و روحانیت را راحت می توانست به فقه و سنت نسبت دهد و خود را از آراء انتخابات راحت کند ولی چنین نکرد و بر انتخابات در نظام اسلامی بی اندازه دست گذاشت. مردم با این تفکر امام خود را قدرتمند و کاره فرض کردند و به شور و شوق آمدند و وقتی انتخابات می شد به خود می بالیدند که حق رأی دارند و می توانند آدم های سیاست را خود تعیین کنند. مریضی قلبی امام سبب خیر شد که از قم هجرت کند و در جماران مستقر شوند، روستایی در شمال تهران بیخ کوه های البرز. همین حضور در پایتخت توانست نقش امام را در حکومت برجسته تر کند و نظارت بر امور را روشن تر. با دستور اول که روحانیون رئیس جمهور نشوند پای دانشگاهیان غیرروحانی را به میدان باز کرد. همین مورد اعتماد آنان را به امام برانگیخت. و حتی باعث شود هویت وابسته ی برخی از این سیاسیون هویدا شود. از طریق قائم مقام رهبری آیت الله منتظری موقعیت امام در قم مستحکم شد زیرا آقای منتظری در بین مردم محبوبیت اعلا داشت و مردمی بسیار امام را از طریق پشتیبانی منتظری دوست می داشتند. این نشان می داد امام نقش مهمی برای آقا منتظری قائل هست و این اعتماد چنان بالا بود که با حکم خود منتظری را پس از آیت الله طالقانی امام جمعه ی تهران کرد مقامی در حد بالاترین جایگاه مقدس در نظام. بنا بر این از نگاه بنده .سینصاد خدابنده. امام آمد تا هر چه رنگ و تز سلطنت داشت از بین ببرد تا از بازتولید آن جلوگیری کند. اصل حرکت امام و انقلاب همین بود تا کشور به فرهنگ اسلام در آید و احکام دین در زیر طاق گرد نگیرد. آن روز که امام آمد مردم شادترین شادمانی عمر خود را دیدند مثل روزی که حضرت محمد .صلوات الله علیه و آله و سلم. از مکه به یثرب هجرت کرد. ۱۲ بهمن ۱۴۰۳ : پنجشنبه. سینصاد خدابنده.

 

طرف جمهوری اسلامی؟

یا

طرفدار جمهوری اسلامی؟

سلام و احترام خوانندگان محترم. بنده .سینصاد خدابنده. نه طرفدار جمهوری اسلامی ایران که طرف جمهوری اسلامی ایران هستم. طرفدار به آنی اطلاق می شود که بیرون گود باشد و دست به حمایت و طرفداری بزند مانند تماشاگر کُشتی یا تکواندو که سالن می نشیند و از تیم یا فرد قهرمان و نزدیک به قهرمانی خود پشتیبانی می کند. اما طرف، یعنی شامل آنی که در درون خود ماجرا قرار دارد و نه به این طرف و نه به آن طرف می لغزد و یا می چرخد. این است که می گویم طرف جمهوری اسلامی هستم، نه طرفدار. چنانچه امام رضوان الله تعالی، رهبر معظم نظام، رزمندگان، مردم انقلابی و انسان های علمی و شخصیت های مستقل و سایر اقشار و صنوف خود را در درون جمهوری اسلامی حس می کنند، نه بیرون. این یعنی طرف جمهوری اسلامی، نه طرفدار آن. عین جبهه که این سوی خاکریز طرف خودی است و آن سوی خاکریز، طرف مقابل. ملت ایران این سوی خاکریز یعنی در طرف جمهوری اسلامی ایران ایستاده است و ۴۵ سال برای آن همت کرده است و اینک در آغاز سالگرد پیروزی انقلاب، اراده کرده است بر ۴۶ ساله شدن آن هم قاطع بایستد تا عمر این نظام را به قرن و بلکه قرن ها مقارن کند. خدا کند که انقلاب اسلامی توسط جمهوری اسلامی ایران بارور شود و تئوری ها و هدف های آن پیاده شود. نقص ها همه جای دنیا هست، مهم فسادها است که باید ریشه کنی آن جدی شود. شهیدان را در اذهان و اعمال مان امامت داشته باشیم. ۱۴ / ۱۱ / ۱۴۰۲ شنبه. سینصاد خدابنده.

 

آبرو چیست؟

سلام و احترام به خوانندگان محترم. بر این نظرم آبرو که آن را عِرض هم می نامند تمام بانک اطلاعاتی هر آدم است که فقط روان او آن را می داند و آن کسی که رازدار او است. شاید اگر بگویم عجیب ترین ذخیره ای که در بانک راز هر فرد وجود دارد، آبرو هست حرف نادرستی نزده باشم. ریختن آبرو بدترین خبر برای هر فرد است. کوشش همه این است آبروی خود با چنگ و دندان حفاظت کند. آبرو هم حیثت و شخصیت هر انسان است و هم اَسرار و اشتباهاتی که مرتکب شده است. شرع فروریختن آن را نهی نموده است. بنده .سینصاد خدابنده. فکر می کنم اسلام به خاطر مواظبت از شأن انسان از آبروریزی به شدیدترین وجه ممکن پرهیز داد و ریختن آن در بیان معصوم .ع. از چندین بار شکستن حرمت کعبه، معصیت بیشتری دارد. هیچ کس حاضر نیست قفل بانک اطلاعات آبرویش دستبرد بخورد و پیش مردم افشا شود. شاید در موضوع عصمت و معصیت هم این بنده در آینده متنی نوشت. ۱۵ بهمن  ۱۴۰۲ یکشنبه. سینصاد خدابنده.
 
 
نظر محمد تقی آهنگر: سلام. بر سینصاد  صباح النور متن های شما رو دنبال می کنم از جمله همین متن که دو نکته نظرم رو جلب کرد  یکی : ابرو که ترور شخصیت از ترور شخص مهم تر محسوب میشه و دیگری بانک راز در ادامه مطالب خوبتان یاد ایه  ۵ سوره یوسف افتام گرچه مربوط به خانواده است اما یک پیام کلی دارد اون اینکه همواره در زندگی فردی ویا اجتماعی مواردی از اطلاعات وجود دارد باز گو کردن ان موجب حسادت دیگران ویا سوء استفاده آنها می شود در این موارد باز گو کردن راز زمینه سازی برای شیطان است تا بدین وسیله افراد را علیه یکدیگر به کار می گیرد موجب بروز خصومت ، حسادت ، کینه ورفتار های  ناپسند دیگر گردد حتی باید بین دوستان وخویشان مراعات گردد تا چه رسد به دشمن ، البته در روایات انتشار خبر واطلاعات حساس موجب بهره برداری وسوء استفاده قرار می گیرد گناه شمردن اون هم در حد کفر به جهت طولانی نشدن متن ادرس روایات در این خصوص رجوع به اصول کافی ج ۲ ص ۳۷ فصلی به نام باب الاذاعه . ارادت.

 

آقای دارابی سلام به شما. بنده مثل شما گفتارهای خودتان را دنبال می کنم. پیام های ارزشمند در نوشته های تان جاسازی می کنید. خدا را شکر که این سری دسته بسته های نوشتاری بنده مورد توجه ی آن بزرگوار واقع شد. ادامه ی متن را با حسن سلیقه کاوش کردی و خوب در آمد. مخصوصاً وقتی روایت به آن می دوزید. قابل استفاده است. با احترام. سینصاد خدابنده.

 

گذشته آیا به آدم فشار می آورد؟

سلام و احترام به خوانندگان محترم. باورم این است جواب این سؤال هم بله است، هم خیر. گذشته به نظر می رسد نزد هر کسی زورش بیشتر از حال و آینده است. حال، در حالِ وقوع است. یعنی دارد تازه طی می شود. مثل همین امروز و همین ساعت که کسی ارزیابی و داوری قطعی از آن نمی تواند داشته باشد. پس فشاری به آدم نمی آورد. آینده هم فقط برای هر فرد یا تصور است، یا آرزو است، یا  وحشت است و یا بیشتر شاید مزمزه ی خیالی حس یک آدم خوشبخت. اما وقتی صحبت از گذشته می شود همه .البته اگر کسی فراموشی به زبان علمی آلزایمر نگرفته باشد. به طور یکسان از آن اطلاعات دارند. عین فیلم بر پرده ی سینما یا تارنما و یا سیما. اینجاست که سؤال "گذشته آیا به آدم فشار می آورد؟" برای هر فرد مسئله می شود. بنده .سینصاد خدابنده. لیست می کنم که کجاها فشار بر هر فرد بیشتر است: آنجا که به این فکر کشانده شود در گذشته محبت را از کسی یا کسانی شدیداً دریغ کرده باشد. آنجا که به این فکر کشانده شود در گذشته می بایست کسی یا کسانی را کمک می کرد، ولی نکرد. آنجا که به این فکر کشانده شود در گذشته. مطالعه عمومی، دین شناشی و عبادت را آنطور که باید انجام می داد، کاستی کرده است. آنجا که به این فکر کشانده شود در گذشته برای هدف شومی حیثیت کسی را لطمه زده است آنجا که به این فکر کشانده شود در گذشته عشق در عقل خود نریخته است، نه به خدا عاشق شد و نه به مخلوق خدا. آنجا که به این فکر کشانده شود در گذشته. هیچ به عمر خود سر و سامان نداده است و وقتش را گذران و رایگان، از سن و سال خود عبور داده است. همین سؤال ها را می شود از جمهوری اسلامی ایران کرد در این دهه ی قشنگ و دلچسب فجر، که برای ملت در آن سال سخت، ظفر آورده است. حالا از اینها گذشته، آیا واقعاً گذشته بر بنده .سینصاد خدابنده. فشار می آورد؟ هیچ کس مُجاز نمی باشد بی جهت خود را افشا کند. دین رحمت حضرت محمد بن عبدالله حضرت خاتم انبیاء .صلی الله علیه و اله و سلّم. که شب مبعوث شدنش فرا رسیده است، اجازه نمی دهد انسان گناه و خطا و کرده و بزه و بدی و زشتی خود را نزد کسی وا کند و پرده را کنار بزند. اصلاَ و ابداً زیرا شرع برای هر انسان، راهکار داده است، اسمش «جبرانِ مافات» است. یعنی آنچه از عمل ما فوت شده است و در آن کاستی ورزیدیم، جبران شود.  ۱۸ بهمن ۱۴۰۲ یکشنبه. سینصاد خدابنده.

 

پیوست: متنی از "آئین رحمت" سایت معارف اسلامی و پاسخ به شبهات کلامی دفتر مرجع  آیت الله العظمی ناصر مکارم شیرازی با عنوان "راههای درمان «ناامیدی» از درگاه الهی": "انسان چه کند تا از رحمت الهی ناامید نگردد؟ برای مقابله با «ناامیدی» و «یأس» از «مغفرت الهی» چندین عامل مؤثّر وجود دارند که مهمترین آنها عبارتند از: ۱. توجّه به رحمت و مغفرت الهی: این گونه از تأمل و تفکر، جایگاه الطاف پنهان و پیدای ذات مقدس الهی را برای آدمی روشن می کند و شایسته نبودن یأس از درگاهش را برجسته تر می نماید و گشوده بودن در توبه و استغفار را نوید می دهد. ۲. به تاخیر نیانداختن توبه و استغفار: لازم است آدمی بعد از معصیت به سرعت از آن توبه کند و با ابراز پشیمانی از آن عمل ناشایست، خواستار رحمت و مغفرت الهی باشد. این توبه باید بازگشتی حقیقی و از اعماق جان آدمی به سوی خداوند باشد نه صرفا لقلقه زبان. ۳. جبران مافات بعداز توبه: آدمی باید تا آنجا که در توان دارد، آثار سوء گناهان گذشته را از درون و برون وجود خویش برچیند و اگر حقوق از دست رفته اى در این میان قابل جبران است، جبران نماید. ۴. مداومت بر توبه و عمل صالح: استقرار در مسیر توبه ملزوماتی دارد که یکی از مهم ترین آنها «مداومت» بر اعمال صالح و خداپسندانه و پرکاری و عمل گرایی مثبت در مسیر سازندگی روح و خدمت به خلق است. 5- الگوگیری از صبر و خستگی ناپذیری انبیاء و اولیاء و مردان الهی: مطالعه و اندیشیدن در زندگی سراسر صبر و توکّل انبیاء و اولیای الهی، تحمّل مسیر بازگشت به آغوش رحمت الهی را بسیار آسان می نماید."

 

آخرین حدیث شیعه

سلام و احترام به خوانندگان محترم. آخرین حدیث توقیع دست نوشته ی به خط امام زمان عج بود که برای مردم منتشر شده بود که در آن آمده است:

 

«از میان شیعیانم کسانی خواهند آمد که ادعای مشاهده خواهند کرد. آگاه باشید که هر کس... ادعای مشاهده کند، چنین کسی دروغ می‌گوید و افترا می‌زند.»

 

 مراد از «ادعای مشاهده» به نظر می‌رسد این باشد که اگر کسی اعلام کند من امام زمان عج را می‌بینم. یا بگوید با او ارتباط دارم. یا مدعی شود نائبش هستم و از جانب آن امام عج برای شیعیان حامل پیغام هستم، چنین کسی به حکم این نوشته ی حضرت ولی عصر .عجل الله تعالی فرجه الشریف. دروغگوست. در حقیقت آخرین حدیث شیعه پیامی رسا و ارزشمند و هشداردهنده است که فرد شیعه خردمندانه و تابع قرآن و عترت زندگی کند و گول این جور بازارگرمی ها را نخورد.. سلام بر آقای حاضر و زنده حضرت امام مهدی صاحب زمان. (ر.ک: منبع) پنج شنبه ۱۰ / ۱۲ / ۱۴۰۲ سلمان صالحی

 

تحلیلی بر شکست آقای شیخ صادق لاریجانی

سلام و احترام به خوانندگان محترم. این شکست به نظر بنده .سلمان صالحی. در درجه ی نخست واکنش منفی و برائت محکم مردم شمال به وی است که اثرات سوء کشف پرونده‌ی فساد و رشوه گیری رئیس دفترش آقای اکبر طبری در وی سرریز کرد. پرهیز مردم مازندران از رأی به حجت الاسلام صادق لاریجانی حاوی این پیام است که در شاخص های گزینش نامزد خبرگان، ملاک اصلی مردم، اجتهاد و سواد و شهرت فرد نیست، بلکه پرهیزکاری است. شکست وی در واقع شکست از تقوا و ورع یک نامزد جدید دیگر است که نزد مردم به عنوان یک روحانی بی شیله پیله شناخته شد یعنی امام جمعه ی شهر ساری. مردم شمال یک انسان متقی را بر یک فرد مشهورتر برتری بخشیدند و این علامت علاقه ی مردم به روحانیتی است که حاشیه نداشته باشد. از سوی دیگر اعراض از آقای صادق لاریجانی را می توان اعتراض مردم شمال به نحوه ی عملکرد وی در پست خود چه قوه ی قضایی و چه مجمع تشخیص و چه شورای نگهبان محسوب داشت. این شکست کاملا آشکار کرد مردم از افراد مسئله دار فاصله می گیرند حتی اگر آن فرد از جناح اصولگرا باشد. با آن که بیشترین مشارکت این دوره از آن جناح اصولگرا بود اما این عامل مهم، مانع مردم نشد که یک نامزد شاخص جناح راست را از رفتن به مجلس خبرگان رهبری باز ندارند. آنان با رأی به امام جمعه ی ساری که چهره ی جدید این دوره ی ششم خبرگان است مانع از ورود حجت الاسلام صادق لاریجانی به مجلس خبرگان شدند. حرکت سیاسی مردم شمال علیه ی شیخ لاریجان به یک نماد سیاسی در انتخابات ۱۱ اسفند تبدیل شد و شاید مهمترین خبر این دوره باشد. شنبه. ۱۲ / ۱۲ / ۱۴۰۲ : سلمان صالحی.

 

فرق سه تا رأی

سلام و احترام به خوانندگان محترم. ۱) این «برگه ی رأی» از استان فارس است توی انتخابات مجلس دوازدهم و خبرگان ششم. یک نمونه از رأی هایی که باطله محسوب می شود ولی حرف و چند گلایه ی گرونی شهروند رویش است. به هر حال حکومت باید از این قسم شهروندها تشکر کند چون هم آمده است پای انتخابات و به حفظ نظام توجه کرد و هم گلایه ها را بر روی برگه ی آراء انتقال داده است. ۲) یک رأی هم آرای سفید بوده است که آقای احمد وحیدی وزیر کشور گزارش رسمی داده است این قسم رأی ۵ درصد بوده است. این نوع رأی باطله نیست، در آمار آرای مأخوذه حساب می آید. شهروند در این جور رأی پایبند به انقلاب است اما دلش نمی خواهد به کسی که قبولش ندارد رأی بدهد. سفید از دسته رأی های مثبت است و نوعی از انتخاب در بینش سیاسی شهروندان است. ۳) نوع بعدی رأی با ذکر نام یا کد نامزد است، که باعث می شود یک کاندیدا بر کاندیداهای رقیب پیروز شود. این روش رأی، معمولاً مال کسانی است که یا خود با نامزد موافق است و وی را می شناسد و اعتماد می کند و یا به لیست های جناح های سیاسی و یا گواهی افراد معتمد و عادل، تکیه می کند و به فرد داوطلب رأی آری می دهد .چهارشنبه ۱۶ / ۱۲ / ۱۴۰۲ سلمان صالحی.

 

نظر سلمان صالحی: حاج آقا شفیعی دارابی روحانی محترم عرض سلام و احترام دارم. مو لای درز این متن نمی رود، سه مرتبه نوشته را مطالعه کردم، اما فقط به عنوان یک مستشکل، یک طرح مسئله صورت می دهم. محاسبه ی نفْس چون در مرز محاکمه جای دارد، دادگاه حساب می‌آید که انگار آدم باید در آن مَحکمه دست به دفاع بزند تا تبرئه شود یا هم اگر محکوم شد، پیش از حبس و مجازات، دوست می دارد عفو گردد یا حداقل مورد تخفیف قرار گیرد. به نظر حاج آقا شفیعی چنین محاسبه ی نفسی منجر به یأس نمی شود که انسان را پریشان حال می‌کند. دیدم خیلی ها را که اکثراً راه افراط رفته اند. به جای این که اهل رجاء شوند و از محاسبه نفس برگردند، خود را دل خوف مخفی ساخته و دامن سرخوردگی می اندازند و اسلام را بد متوجه می شوند و شروع می کنند به انجام ریاضت و سختی دادن به خود و زندگی خود. ۴ / ۱ / ۱۴۰۳ با تقدیم ادب: سلمان صالحی.

 

جواب حجت‌الاسلام آق سید حسین شفیعی دارابی: جناب آقا سلمان صالحی (نویسنده خوش قریحه) سلام علیک. بسیار سپاسگزارم. پرسشی کلیدی را مطرح نموده اید. اوقات صبحم از قبل برنامه ریزی شده ولی سعی می کنم تاشب پاسخی بنویسم. اجمالا: محاسبه نفس همانند سایر دستورات الهی؛ آداب و شرایط خاصی دارد که بی تردید با رعایت آنها؛ بروز یاسی مطرح نخواهد بود؛ فراز پایانی مذکور در متن روایت نقل شده از امام کاظم (ع) دقت شود؛ به خوبی روشن است که آن بزرگوار چه پیشنهاد مناسبی برای در امان ماندن از برای خانمان‌سوز «یأس»؛ ارایه داده آند. ضمنا عرض کنم: آنچه بنده نوشته ام؛ فقط ناظر به اهمیت محاسبه نفس و فراگیر بودن آن بوده است؛ قطعا مباحث فراوان دیگری نیز پیرامون آن مطرح است؛ که آداب و شرایط مربوط به آن؛ بخشی از آنها را تشکیل میدهد. موفق باشید

 

سلمان صالحی: سلام و تقدیم مجدد احترام. جای خوشوقتی است حاج آقا قرار گذاشتند بیشتر روی این طرح موضوع پرسشی، وقت بگذارند. جواب شما را به انتظار می نشینم. برنامه ریزی خودتان را داشته باشید حاج آقا شفیعی. صبر می ورزیم تا برسین. همین مختصر را هم درست فرمودید. منظورتان را گرفتم. در یک معنا چنین انحرافی به این جهت مطرح شد که افراد به جای خودآزمایی، به خودآزاری پرتاب می شوند. به جای تقویت رفتار محاسبه ی نفس دچار گریبانگیری و مؤاخذه ی نفس می شوند. معذرت و متشکر هستم لطف ورزیدین به بنده. ۴ / ۱ / ۱۴۰۳ با تقدیم ادب: سلمان صالحی.

 

ح. آ. س. ح. ش. د به دامنه: سلام علیک. صبح جنابعالی به خیر این آقای سلمان صالحی کیست؟ چون برای پاسخ دهی به پرسشی که طرح نموده؛ شناخت او لازم است. موفق باشید.

 

جواب دامنه ۱ : سلام استاد بزرگوار. اوقات به خیر و شادابی. معرفی نشود اُولیٰ است. چون خود نمی‌خواهد مشخص و شناخته‌شده باشد. اما اطمینان می‌دهم به شما که فردی اهل مذهب، انقلاب و امین کشور است و به روحانیت بسیار نزدیک و باورمند است. به شما هم خیلی نزدیک و علاقه‌مند است و از نیکی‌ها و دانش‌هایت دقیقاً مطلع و خشنود است. ۴ فروردین ۱۴۰۳ . با ارادت: ابراهیم.

 

حاج سید حسین شفیعی دارابی: نسیمهای «رمضانیه» : ۱۴۴۵ق/۳_ ۱۴۰۲ش(پنج) ضرورت پرهیز از «یأس» به وقت «محاسبه نفس» (قسمت اول) بسم الله الرحمن الرحیم. سلام علیکم. پس از بارگذاری مطلب پیشین (: «ضرورت محاسبه نفس= خودآزمائی)؛ عزیزی؛ پس از نوشتن این جمله «مو، لایِ درز این متن نمی رود، سه مرتبه نوشته را مطالعه کردم»؛ به طرح پرسشی کاربردی پرداخت؛ و در بخشی از آن چنین نگاشت: «....دیدم خیلی ها را که اکثراً راه افراط رفته اند. به جای این که اهل رجاء شوند و از محاسبه نفس برگردند، خود را دل خوف، مخفی ساخته و دامن سرخوردگی می اندازند و اسلام را بد متوجه می شوند و شروع می کنند به انجام ریاضت و سختی دادن به خود و زندگی خود»!!! در پاسخ به این پرسش کلیدی می گویم: ۱) بین دو مسئله بنیادین «محاسبه نفس» و «خوف و رجاء»، ارتباطی تنگاتنگ وجود دارد؛ در واقع، اولی از دل دومی جوانه می زند؛ یعنی کسیکه اهل «خوف و رجاء»، باشد، به «محاسبه نفس»، روی میآورد؛ به تعبیر دیگر: از نشانه های بارز اهل خوف و رجاء، محاسبه نفس خواهد بود؛ دو: پیوستگی بین «خوف» و رجاء»، مقتضی اینست که در عرصه محاسبه نفس، هم حفظ «رجاء» و امید وار بودنضرورت دارد و هم پرهیز از «یأس» و نا امیدی. ۲) امام خمینی (ره) در ضمن حدیث ۱۴ (حدیث خوف و رجاء) از  کتاب ارزشمند «چهل حدیث»، به طرح این بحث پرداخته است که در علم اخلاق این پرسش مطرح است که: رابطه بین «خوف» و «رجاء» چگونه است؟؛ ایشان به سه نظریه اشاره می کند؛ برخی گویند: باید ضریب «رجاء» بیشتر باشد؛ دسته ای دیگر بر این باورند: لازم است ضریب «خوف»، افزون باشد؛ اما دیدگاه صحیح در نزد اهل معرفت اینست، که وضعیت «خوف» و «رجاء» همانند وضعیت دو کفه ترازو می باشد؛ ترازوی سالم و سود بخش و قابل اعتماد، ترازوئی است که هیچ یک از دو کفه اش، بر دیگری برتری نداشته باشد؛ باید هم پایه و هم طراز باشند؛ نتیجه سخن اینکه: خوف بیش از رجاء، موجب یاس و ریاضت غلط و... می شود؛ و رجاء خارج از مرز شرعی نیز موجب غرور و بی باکی و حتی آلوده شدن به ولنگاری خواهد شد (آنچه ذکر نمودم، عصاره گفتار امام رحمه الله و نقل به معنی می باشد و نه عین عبارت آن عبد صالح)؛ ۴) واقعیات موجود در عرصه های زندگی فردی و اجتماعی حاکی از این است که جمع بسیاری، در دل بستن به «رجاء»، راه افراط را در پیش گرفتند و بی باکانه از ارتکاب هیچ عمل زشتی ابائی ندارند؛ و می گویند «خداوند ارحم الراحمین است»؛ طرح شعار غلط «اسلام رحمانی» (رحمانی افراطی) رایج در عرصه های مجازی، معلول همین دیدگاه و شیوه غلط می باشد؛ و جمعی دیگر هم تنها بازگو کننده عذاب و قهاریت و انتقام الهی و تاریکی و فشار قبر و ... را بهانه قرار داده؛ و به ریاضت های نادرست و غیر مشروع روی میآورند؛ و از حلال خدا هم گریزان هستند؛ و عُزلت و زندگی دور از جامعه و شیوه «صَمت» افراطی و... را پیشه خود قرار داده اند؛ حتی ازدواج و کار و تلاش در مزرعه و محل تجارت و... را مصداقی از دنیا طلبی میدانند؛ در حالیکه، منش اهلبیت (ع) و سبک زندگی اولیاء حقیقی الهی، نه این است و نه آن؛  ۵) امام علی (ع) برای پرهیز دادن بندگان الهی از گرفتار شدن به دو راه انحرافی مورد اشاره در بند پیشین؛ در پرتو خطبه 16 نهج البلاغه ضمن بیان نشانه هاى راست، مردم را به پیمودن آن و دورى گزیدن از طُرُق انحرافى دعوت نموده و چنین فرمود: «اَلَیمینُ وَ الشَّمالُ مَضَلَّة، وَ الطَّریقُ الْوُسْطى هِىَ الْجادَّةُ» : «انحراف به راست و چپ سبب گمراهى و ضلالت است و راه میانه و مستقیم، جاده وسیع [الهى] است)؛ دو نکته سودمند: یک) فراز مذکور در سخن امیر مومنان (ع) اشاره به همان مسأله معروفى است که مى گوییم راه مستقیم به سوى هدف، یک راه بیش نیست و در دو طرف آن هزاران راه انحرافى و جود دارد که انسان را به گمراهى مى کشاند؛ همچنانکه در نمازهایمان به درگاه ربوبی عرضه میداریم: «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیمَ». (و تعجب است از افرادی همانند جناب دکتر سروش، که با نوشتن کتاب «صراط های مستقیم»، در پی ترویج پندارهای باطل خود که ریشه در باور به «پلورالیسم دینی» دارد می پردازند)؛ دو) امام علی (ع) در ادامه گفتارش به معرفی جاده میانه معتدل و مستقیم پرداخته، و چنین فرموده است : «عَلَیْها باقِی الْکِتابِ وَ آثارُ النُّبُوَّةِ، وَ مِنْها مَنْفَذُ السُّنَّةِ، وَ اِلَیْها مَصیرُ الْعاقِبَةِ» : «قرآن مجید کتاب جاویدان الهى و آثار نبوّت در همین مسیر و بر همین طریق است و نیز راه ورود به سنّت پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) از همین جاست و پایان کار نیز به آن منتهى مى شود».(حوزه علمیه قم: سید حسین شفیعی دارابی// شنبه شب ۴ فروردین ۱۴۰۳ ش_ ۱۲ ماه رمضان ۱۴۴۵ق).


سلمان صالحی:  حضور حاج آقا شفیعی دارابی فاضل قدَر مدرسه فکرت عرض سلام و احترام. چگونه می شود از خیر این مقال قوی عالی جناب گذشت حال آن که نوشته نوعی اسلام شناسی است و دریچه ی نور را به روی خواننده باز کرده است. بنده .سلمان صالحی. تنها جواب نگرفتم، بلکه پای درس شما نشستم و درست از بینش دینی شما در این موضوع بغرنج، مطلع شدم. هر گاه ببینم یک عالم دین نگرش های عقلانی و دیندارانه به مسائل دارد و توان بیان آن موضوع را با قلم یا زبان مسلطش، دارا هست، نزد خودم محترمش می دارم. توقع بنده برطرف شد، چون با منطق و ادبیات محکم و استوار، میان خوف و رجاء ایده پردازی کردید. ایده ی بنده کفه ی ترازو است که در گفتار آن جناب حرفش رفت. اسلام رحمانی حرکت سیاسی بیش نیست، زیرا معتقدان به آن چون راحت طلب هستند و دنبال بی خیالی و آسودگی می گردند، شعار یک بُعدی رحمانی را در گفتار غلط خودشان جای می دهند. کسی یک ذره از قرآن سر در آورد می فهمد اسلام جمع میان همه ی ابعاد در حیات است. وقتی یک پشه با اراده ی پروردگار به ابزار قدرت مسلح است، چطور می توان مدعی شد اسلام فقط رحمان است و جای کشیدن شمشیر، خود را غلاف می کند. اگر این بود پس چرا امام امیر المؤمنین حضرت علی علیه السلام شمشیر می زد، خطبه می خواند، کار در نخلستان می کرد، جهاد و جنگ شرکت شجاعانه می کرد. چشم فتنه را در می آورد. بی پایه بودن شعار فقط اسلام رحمانی داریم، بدیهی تر از آن است که آدم بخواهد برای پاسخ این سست فکری افراد، وقت صرف کند. بنده هم مانند شما حاج آقا شفیعی دارابی هیچ صراطی را کنار «صراط مستقیم» که خداوند تبارک و تعالی الهام کرده است قرار نمی دهم. آن فرد هم با نشاندن دیگر صراط ها خواست التقاط و تکثر غلط پدید بیاورد که بازارش نگرفت و گرم نشد. آن «معرفت» است به قول مولوی بلخ عین آینه از آسمان به زمین افتاد دست هر انسان افتاد تا با آن آینه خدا را ببنید یک تمثیل بلیغ در عرفان آن شاعر بزرگ. دین که صراط های دلبخواه بشری نیست. تأویل تمثیل آینه ی معرفت به صراط ها اگر نشان کج سلیقگی آن فرد نباشد، حتماً علامت التقاطش است. استفاده داشت طرح مسئله ی خودآزمایی و خودآزاری. زیرا به این تشخیص رسیدم در محضر شما معلومات زیاد است و به آسانی می توان چیزها آموخت. با احترام: سلمان صالحی.

 

ضربه زن - ضربه گیر

نوشته‌ی معاون مدرسه: با سلام و احترام به خوانندگان محترم. آقای کاظم صدیقی .که شاید دیگر کراهت داشته باشد به وی حجت اسلام و شیخ گفت. منعزل است .همان خود به خود برکنار شدن. چون اهانتی به عمامه و عبا و نعلین کرد که آن بی ادبان در اغشتاش ها وقتی در اوج وقاحت عمامه از سر روحانی ها بر زمین می انداختند، چنین وهنی به آن نکرده بودند. در ماشین، چهار یا دو نقطه است که اسمش ضربه گیر است. نمی گذارد دست انداز و چاله چوله های جاده و کوچه و اتوبان، به اسکلت خودرو ضربه بزند. خود مثل پیشاهنگ ها ضربه ها را به جان می خرند و ماشین را در جلوبندی و سیستم تعلیق، حفظ می کنند تا سرنشین از نرم بودن خودرو  لذت و حظ ببرند. اما آقای کاظم صدیقی (شیخی که هم بر تخت نمازجمعه ی پایتخت، مردم را با حال بُکای ظاهری متعجب می کرد و هم حوزه ی علمیه ازگل در شمال تهران را اداره می ساخت و البته اداره اش !!! ساخته بود) به همراه جواد عزیزی امین خود و محمد مهدی صدیقی و محمد حسین صدیقی پسران خود و خانم «رضوانه قوام» عروس خود ضربه گیر که نشدند هیچ، بدتر ضربه زن شدند و با آبروی روحانیت، با آبروی مقام اخلاقی امامت جمعه، با آبروی نظام، با آبروی علم اخلاق و خطابه، و با آبروی طلبه های بی گناه و پاکباخته ی متلمذ خود خیلی زشت بازی کردند. شرکتی درست می کند با اسم مقدس «قائم» .که شیعه برای این لفظ الهی حاضر است جان شیرینش را فدا کند. و شروع می کند به خوردن!!! زمین و باغ و سند زدن به اسم خود و پسران، با حربه ی فریبنده ای به اسم «حوزه علمیه» که بر روی آن هم نام معتبر و مورد احترام ملت یعنی امام خمینی ره می گذارد. مگر عثمان بن حُنیف استاندار و والی منصوب امام امیرالمؤمنین علی .علیه السلام. در بصره چه کرده بود که آن حضرت فوری بدون در نظرگردن آن همه سابقه ی صحابه بودن ش، عزلش ساخته بود. فقط سر سفره ی اَعیان و پولداران رفته بود و آن لحظه مستضعان و مستمندان عصرش را فراموش کرده بود. همین. اینان که از خلاء ها و حفره ها .که داخل هر نظام سیاسی دنیا معمولا رخ می دهد. این جوری مردم را فریب می دهند تا به نان و نوا برسند، به جای آن که ضربه گیر هجوم به خیمه ی انقلاب .ولایت فقیه. شوند، ضربه زن نظام و ولایت نائب حضرت حجت عج الله تعالی الشریف شدند. این دسته آدم هایی که خود را با ظاهرگرایی و گریان گری! به انقلاب چسبانده اند، نه لایق اند، نه مُحق و نه لاحق. اینان خود به خود با این فساد و فریب و دغلی، منعزلند. ۹  / ۱ /  ۱۴۰۳ ، آخر.

 

بازتاب های متن "ضربه زن - ضربه گیر" معاون مدرسه:

امیر رمضانی: سلام. موافقم.

 

پ : با احترام سلام تقدیم می شود ... از موافقت شما تشکر می شود.

 

شیخ مالک رجبی به سلمان صالحی: سلام علیکم عبادات شما قبول درگاه حق. شما معاون مدرسه هستی ولی شما را نمیشناسم. فکر نکنم اینطور که شدیداً به حاج آقا صدیقی حمله میکنید درست باشد و قطعا هم درست نیست و در پیشگاه خداوند باید جواب پس بدهیم حواسمون جمع باشه که در عموم یک انسان مومن را نکوبیم و او را با خاک یکسان نکنیم خدا نمیگذرد بهر حال متنهای قبل و الان همچنان بر خرد کردن این روحانی بی بدیل که دشمن داره از ۴ مسئاله اقتصادی سو استفاده میکند و مردم را نسبت به یک روحانی ارزشمند بد بین میکند متاسفانه یکی از مشکلات یک مومن همین سادگی و بی آلایشی است که در قضایای مهم بخاطر مصالحی یا سکوت میکند و یا اقدام میکند و آنهم برای خدا.‌‌.. ای کاش مومنی که در مسائل سیاسی و اقتصادی کار بلد نیست ورود نکند چرا که دشمن در کمین نشسته است از همین عنصر مومن که همه ی زندگیش را برای خدا قرار داده داره سوژه یی را بر می‌گزیند و بر ضد روحانیت معظم و معزز و روحانیت عالم عامل بشوراند و روحانیت در سطح جامعه را لکه دار کند این رفتارها چیز جدیدی نیست چرا که با پیغمبر اشرف مخلوقات هم یک عده دشمنان قد علم کردند و او را ساحر و جادوگر و مجنون ووو... نسبت دادند و این آیه قرآن است.‌ بزرگواری که شما را نمی‌شناسم حواست را جمع کنید وقتی قلم میزنی زود قضاوت نکنید چون شما رو در رو یا حضوری با جناب حجت الاسلام صدیقی ننشستی و هیچ اطلاع ازش ندارید تا دفاع ایشان را برای خودش بشنوی که اصل داستان چی بوده لهذا سکوت را اختیار کنید دهن را ببندید قلم پرانی نکنید تا مشمول گناهان کبیره نشوید. مغز کلام اینست که بنده هرکس خواستند بر ضد حاج آقا صدیقی چیزی بگویند قبول ندارم و بطور کلی ایشان را یک شخصیت سالم میدانم. ارادتمند مالک رجبی دارابی ۹ فروردین ۱۴۰۳ ه ش.

 

 پ : با احترام سلام تقدیم می شود... سال ها از دوستان شنیده شد طلاب دین درسی دارند با اسم تجزیه و ترکیب. احتمال نمی دهم طلبه ها عبارت های فارسی را هم ببرند به دستگاه فاهمه ی ترکیب و تجزیه. با علم به این شنیده، انتظار می رود آیا می شود این جمله ی امر و حکمی شما خطاب به نویسنده ی متن ضربه زن - ضربه گیر که گفته شد «دهن را ببن...» تجزیه و ترکیب شود تا حداقل از این ادبیات سیراب شد.

 

امیر رمضانی: درود جناب شیخ مالک. ما هم ظن خوبی داریم. اگر دوست داری اسنادی را که فلان و بهمان در گروههای تلگرامی پخش کردند که نام و کد ملی و نام پدر و آدرس و مبلغ معامله و ادرس ملک مورد معامله در آن هست را برای شما ارسال کنم. تا شما به این اعتراض مشروع تاخت نکنی. بهتر آنست که جناب صدیقی با عذر خواهی از مومنین آنچه شد را بگوید و قضییه را تمام کند. به شکاف بین نیروهای انقلاب ادامه ندهد.

 

شیخ مالک رجبی به امیر رمضانی: سلام آقا امیر خالوچه. اطلاعات را خبر دارم لازم نیست اسناد را ارسال کنید منظورم چیز دیگر است. تخریب شاخ دم ندارد ولی ما در فضای مجازی رعایت احتیاط در قلم زنی داشته باشیم. الان مسجدم دعاگو هستم خدا نگهدار.

 

امیر رمضانی به شیخ مالک رجبی: درود بر شما. اجازه بده اعتراض از سمت نیروهای انقلابی باشه. تا خودمان را اصلاح کنیم. وگرنه دشمنان هم آبرو میبرند. هم ناسزا میگویند. هم بین مردم و‌حکومت شکاف ایجاد میکنند و... عباداتان مقبول درگاه حق. پر فروغ باشید.

 

موسی رمضانی شابا در تأیید متن سلمان صالحی: نردبان این جهان ماه و منیست / عاقبت این نردبان افتادنیست  // هر که لاجرم بالاتر نشست/ استخوانش سخت تر خواهد شکست

 

پ : با احترام سلام تقدیم می شود ... جای این شعر که زیرکانه توسط شما انتخاب شد جایش همینجا بود انصافاً. بدون قیاس در نسخه ی اصلی مولوی حتی آمده است ابله تر است:

هر که بالاتر روَد ابلَه‌ترست

که استخوان او بتر خواهد شکست

 

^ توضیح : اصل شعر مولوی در گنجور این است

 

نردبان خلق این ما و منیست

عاقبت زین نردبان افتادنیست

 

هر که بالاتر رود ابله‌ترست

که استخوان او بتر خواهد شکست

 

مصطفی بابویه دارابی به سلمان صالحی: سلام و احترامی هم عرض میکنم به جناب معاون مدرسه و مدیر محترم مدرسه ی فکرت آقا ابراهیم طالبی عزیز.‌.. نوشتار شما حاوی نکاتی بود که دوستان دیگر ذیل این نوشتار مطالبی ذکر فرمودند... بنده هم در مورد اتفاقاتِ حواشی جناب کاظم صدیقی نظراتی دارم که به فراخور اعلام خواهم نمود... اما پرسشی هم در این ارتباط از شما عزیز محترم‌ دارم... ریشه های بروز این دست اتفاقات (حواشی جناب کاظم صدیقی) چیست؟ و برای خشکاندن این ریشه ها چه باید کرد؟

 

پ : با احترام سلام تقدیم می شود ... ریشه و شاخه زیاد است. برای این فرد که دغلکاری کرد علت اصلی این است احساس مصونیت آهنین می کرد. او چند بار نمازجمعه خوانده باشد راقم بی خبر شده است از آمارش . بر فرض پنجاه بار هم خوانده باشد یعنی صد بار در هر دو خطبه به مردم پای خطبه و مخاطبان تلویزیون «اوصیکُم عِباد اللّه بتقوى الله» گفت که ساده ترین ترجمه ی تقوا نیرویی در آدم است که توجه اش را نمی گذارد به کارهای خلاف اخلاق دوخته شود. اما این فرد با آن عمامه و رفتار ظاهرگرایانه و گول زننده این توصیه ی دعوت بندگان خدا به تقوا را پشت گوش انداخت و معلوم ساخت اوصیکُم... لقلقه ی زبان بیش نبود. یکی دیگر این است این جور روحانی های تظاهری تغابُن را با تجوید غلیظ برای مردم می خوانند خود اما از زیان و دغا و نیرنگ اصلاً خوف ندارند. به این دو تا عامل می شود دو پدیده ی بد اضافه کرد یکی قوه ی محکمه ی تبعیض گرا و دیوان سالاری کرمو و پوسیده و برخی جاها هم آخوندزده.

 

محمد تقی آهنگر دارابی به سلمان صالحی: سلام بر معاون محترم مدرسه چند نکته در راستای متن ارسالی تان یکی اینکه سال گذشته در همین گروه مدیر محترم تحلیلی کوتا از اقای صدیقی داشتن با جریان پیش امده ی فعلی تحلیل مستدل ومنطقی به نظر می رسد و دیگری دست روی نکته خوبی گذاشته ای تطبیق الان حکمرانی جامعه و دوران حضرت امیر (ع) با اشاره به نامه ی امام به عثمان بن حنیف و،،،،،،،، وبا اشنایی کمی از سوابق گذشته ی ایت الله صدیقی چه به گفته برخی دوستان وچه در گروه های مجازی خوندم  انتظاری جز این نیست البته از منظر دیگر بخواهیم به این جریان نگاه سیاسی داشته باشیم حذف امثال صدیقی پیش بینی شده بود ،،،،،، امید انست درس عبرتی برای همگان باشد هر چند عبرت ها زیاداند و عبرت گیرندگان کم در اخر کلام : قلبی که از ترس خدا لرزان است همواره پایدار و با اطمینان باد.

 

پ :با احترام سلام تقدیم می شود ... حکمرانی به شیوه ی علوی شاقّ است و در طاقت هر کارگزاری نیست اما چون حضرت امیرالمؤمنین امام علی .علیه السلام. مسیر و جاده را نشان داد، می شود رفتار حضرت را شیوه نامه ی مملکت شیعه کرد و از صراط علوی بیرون نیفتاد. هر کجا پا گذاشته شد یاد داده شد میان علوم و عالم دین رابطه ی علم و عمل است. این شخص با این سالوسی و تلوّن توی فقط یک فقره معامله ی سراسر فریب، این رابطه را در خود منحل ساخت. اگر بلَغ مابلَغ .همان تا انتها. این فساد پیش رود و رسیدگی شود شاید به سرنخ هایی مفسده آمیزتری برسند که جامعه ی روحانیت را به شوک فرو خواهد برد. یک چیز هم این قسمت پاسخ، داده شود خوب است. آن دهن فرد است که دستگاه زور می تواند بر آن لجام  .چانه بند. بزند مگر بر فهم فرد هم ممکن است لگام زد!!! هیهات.

 

سید یاسر موسوی دارابی به سلمان صالحی: سلام دوست عزیز عرض ادب و احترام. این متن شما را الان دیدم. خواستم بگم خدا از گناهان شما بگذرد با این تحلیل های آب دوغ خیاری و... اتهام ایشون هنوز اثبات نشده. چطور با ضرس قاطع هنوز خلافش ثابت نشده انگ و برچسب می‌زنید؟

 

منبع عکس

آغازی بر یک پایان

با سلام و احترام به خوانندگان محترم

پدیدآورنده ی آن شهید آقا سید مرتضی‌ آوینی است. کانون کتاب، مبانی حکومت دینی و نظام ولایت فقیه، خصوصاً تقابل سیاسی غالب در تمدن متجدد غرب  را در بر می گیرد. بشارت نیز مانند همیشه در این قلم آوینی وجود دارد. یعنی معتقد است در هجمه ی کسانی که غرب معیارشان است با تمدن نوین اسلامی، این تمدّن مدرن و ملحد غرب است که باخت خود را خواهد دید. دلیلی که آوینی پیش می کشد این است انقلاب اسلامی ایران دلالتی تأویلی بر سپری شدن عصر تمدن غرب است. پس، بشارت می دهد وضع فرارسیدن موعود مطلوب .همان انسانِ در انتظارِ امیدوار. با انقلاب امام خمینی ره نزدیک است. نبرد نظریه ها از همین دلالتی تأویلی آوینی سرچشمه می گیرد. او انقلاب را عامل فروپاشی غرب پیش بینی کرده بود. ولی در برابر، غرب باورها در صدد این هستند انقلاب ایران را با حداقل با سه روش فساد اخلاقی، تشکیک در بنیادهای فکری دینی و تلقین درستکاری تمدن غربی، دچار سراسیمگی کنند و مسأله ی موعود را موهوم جا بزنند. ۱۰ / ۱ / ۱۴۰۳ ، آخر.

 

معاون مدرسه به حجت الاسلام سید حسین شفیعی:
پ :با احترام سلام تقدیم می شود
... می شود این سفارشی که در نوشته ی ارسالی مطرح شده است در دستور کار قرار داده شود و عبور کرد. حرمت به مقام شریف تر، حرکت در اخلاق دارد. حتماً، چشم. حرف حاء در حُنیف حرکت پیش گرفته است نه نقطه ی خ. پس عثمان بن حُنیف درست املاء شده است بر وزن مّصغّرکننده ی فُعَیل. پس از این شرح مختصر:

از قلم انداخته نشود که گفته شد خداوند تبارک و تعالی «نه تنها بر اعمال ما بلکه از نیت های درونیمان نیز آگاه است؛» اطمینان داده می‌شود نیّت راقم چه در این پاسخ و چه در متن «ضربه زن - ضربه گیر» هر دو موقعیت، نیتی بر شالوده ی ترس از خدا بود. همین ترسیدن از خدا، ایجاب داشت مفسده و فساد افشاشده ی متوجه ی آقای کاظم صدیقی و حلقات وی در جهاد تبیین .فرمان تعالی بخشی مقام معظم رهبری خطاب به آحاد مردم ایران بدون استثناء. از قلم و بیان نیفتد. حال که مقامی شریف تر مثل شما شخصیت بزرگتر نسبت به اعضا، این طور خواسته است، بهتر دیده می شود عبور کرد. اگر در این راه جهاد تببین، خدای بزرگ و وجدان پاک نظرش این بوده باشد انسان در برابر آلودگی برخی آخوندهای ضربه زن به نظام و اسلام و ایران و انسان، نمی باید سکوت نموده باشد، مسئولیت این شفارش به عبور و سکوت و نظاره کردن فساد و چیزی نگفتن در برابر آن، متوجه ی سفارش کننده است. از صلاح و مصلحت بینی در نوشته‌ی شما تشکر و احترام می شود.

 

به حجت رمضانی: پ : با احترام سلام تقدیم می شود... یک «چه راحت ...» جا افتاده است. یا جا داده شد و آن این است چه راحت یک فرد در جایگاه شغل انتصابی مذهبی، خود با دست دسیسه ی خود یا جهل و طمع خود، به لباس مقدس پیامبر خدا .صلوات الله علیه و آله و سلّم. آسیب زده است و خیلی آفت و لَک رسانده است.

حجت رمضانی: سلام جناب معاون خوادِرِه معرفی هاکن تا کار به جای باریک نکشیه

 

پ : با احترام سلام تقدیم می شود ... آن داروغه ها هستند برای دیگران خط و نشان می کشند! نکند سحر نون شیرمال نصیب شده است این طوری زبان از گره باز گردیده شد. مرغابی را مگر از آب می شود ترساند؟!

 

امیر رمضانی: درود جناب معاون . بنده این سفارش را گوش میکنم ولی در مقابل اسناد و مدارک متقن سرخم نمیکنم . چون به پایه های حکومت حتمن ضربه میزند . پر فروغ باشید .در خبرها اومد که جناب صدیقی از امامت جمعه ی تهران . .. شدند و در مراسم دانشگاه امام صادق هم شرکت داده نمیشوند . حال این دو خبر را پیگیر هستیم و اگر بود و شد دگر جای اما و اگر نمی ماند.

 

چند بند معاون مدرسه به امیر رمضانی: پ : با احترام سلام تقدیم می شود ... سفارش چون از سمت یک شریف است و جایگاه خطبه ی نمازجمعه ی ساری در اختیارش گذاشته شد و هزاران منبر برای سید الشهداء حضرت ابا عبدالله الحسین.علیه السلام. روضه و مصیبت و نواحی سر داد، جای ردکردن نداشت. این که آورده شد دست به انتخابی زده شد که در آن سر خم نشود، یک عمل علوی است. تشکر می‌شود از شما. چنان چه با تبانی های حیله گرانه ی اخیر یک عمامه به سرِ دچار دنیازدگی، مماشات شود، هستند بسیاری از متدین های پیرو مقام معظم رهبری و حامی انقلاب اسلامی، که شاید دیگر در پیچ های پرتگاه، سرخورده شوند و خود را کنار بکشند. خدا نیارد روزی را باز نیز نظام .استنثنائاً. فساد و فاسد را آغوش کشد و با هم در آمیزند و به ریش مردم و مؤمنین ریشخند بزنند! راه، آن روز، راه نو می‌شود. خدا نکند. خدا نکند که نظام، منافع عام را هزینه ی آبروی آبکی! فاسدان ریشو ! کند. این صحن نشد، هست محیط هایی که آسان می توان روش حضرت علی .علیه السلام. در مبارزه محکم با فاسدان درون حاکمیت را، روی سِن آورد. از اراده ی ضد فسادت، ستایش می شود ۱۰ / ۱ / ۱۴۰۳.

 

پ : با احترام سلام تقدیم می شود ... این خبر بارها پیچیده شد سال ها پیش که در شیراز یا شیرگاه یک نفر که چند دانه نارنج از کف خیابان شهر کند، او را به دست عدالت سپردند و جریمه و محکومیت بریدند. حتی اگر این مسأله صورت نگرفته باشد، اصل موضوع نشان می دهد جامعه به داد، بیداد، دادستان، دادگاه، دادیار شاخکی حسّاس نشان داده و می دهد. دقت ذوب شود: فقط چند عدد نارنج!

 

پ : با احترام سلام تقدیم می شو ... حالاست که باید القاب دهندگان کیلویی که به این فرد نمازجمعه خونی .که آلوده به بدترین پرونده شد. لقب «آیت الله» داده بودند، نادم شوند که بی جهت و مفت به افراد لقب هدیه نکنند. نه حجت الاسلام هاشمی رفسنجانی آیت الله بود که بی خود اطرافیان به او این عنوان را داده بودند و نه این فرد که سرِ زبان مردم افتاده است. خداوند متعال و مهربان برخی مواقع در دنیا سراغ آلودگان می رود که عبرت در جامعه منتشر شود.

 

پ : با احترام سلام تقدیم می شود ... برگشت این شخص به مراسم نمازجمعه یا حتی شب های قدر، بازتاب شکننده ای روی دست نظام می گذارد. شب های متعلق به امام عادل امیر المؤمنین حضرت علی.علیه السلام. مردم مؤمن، خیلی به یاد فسادستیزی آن حضرت هستند. ولی اگر خدای ناکرده بشنوند این شخص، باز هم راهش را هموار ساختند به آن سمت منبر و بلندگو و نصیحت و دستور! به نظر می رسد خیلی اشمئزاز صورت دهند.

 

چگونه غلام حلیم می تواند باشد؟

به صافات آیات ۱۰۱ و ۱۰۲ رسیدم سؤالی سنگین مرا فرا گرفت. کوشیدم آن فرا بگیرم. به خلیل الله (ع) مژده داده شد پسری بسیارناشتاب به او داده خواهد شد: فبشّرناه بغُلامٍ حَلیمٍ. بلافاصله در آیه ی بعد تکمیل کرد وقتی به حد کار و کوشش رسید به پسرکش گفت ای پسرکم ذبحت می کنم: فلمّا بَلَغَ مَعَهُ السّعی قا یا بُنَیّ... . سؤال از همین نقطه مرا در برگرفت. چگونه غلام .یعنی همان پسرکِ کوچک. حلیم .یعنی ناشتاب و شکیب. می تواند شود در صورتی که در آیه ی دنباله، با قطعیت خبر داد وقتی به رشد رسید خبر ذبح به او داده شد. این یعنی اسماعیل (ع) هنوز خیلی کوچک بود و این با حلیم بودن متضاد می افتد. یا حلیم معنایی جز این دارد. یا دانش آن چنانی ندارم هضمش کنم. اگر این جمع، از این گنگ و ابهام خبر دارد، خبر برساند. این حدس البته هنگام تدبر در سرم جوانه زد که چون ذبح حتماً با جزع و فزع همراه است، خداوند خالق ذبیح الله (ع) را خود با حکمت و تقدیرش، لای نهایتِ حلم و خویشتنداری پروراند که هنگام آزمودن آن رؤیای ذبح در منا، زِمام امر خود را با برترین صبّاری به دست خدا بسپارد و بی باک سر صحنه پیش پدرش مهیا شود. این شد که حلم از نوجوانی در وی نهادینه شد. ۱۰ / ۱ / ۱۴۰۳ شب قدر  ۱۹ رمضان. آخر.

 

پ به مصطفی بابویه: با احترام سلام تقدیم می شود ... به آن چهار علت ریشه ی رشد و نمو فساد که ذکرش رفت این علت پنجم هم لیست شود فاسدان چون پشتگرم حامیان خام هستند خود را مستظهر به آنان می دانند مثل دکتر مصدق که چنان غرور دستش داده بود فساد سیاسی حزب توده را بو نکشید که نهضت را به فروپاشی کشانده بودند اخطاری که آیت الله کاشانی چند بار به او داد اما مصدق بی اعتنا از کنارش گذشت و آخرسر گریبانگیر شد و واژگون گردید. تا خامان به نقل قرآن خامدان خمودان پشت فاسدان را می گیرند آنان خود را مضطرّ نمی پندارند به فسادشان با حیله ی جدیدتر جلو می برند. «اذا فَسَدَ الْعالِمُ فَسَدَ الْعالَمُ». اگر عالِم فاسد شود، جهان فاسد می‌شود. به نقل از امام امت ره در این باره دقت شود:

 

«و این روحانیون هستند که باید قدر این مسائل را بدانند. روحانی اگر درست شد همه چیز درست می‌شود و اگر - خدای نخواسته - فاسد شد، فَسَدَ الْعالَمُ... این مسئله، واقعیتی است. من در جوانی در بعضی از بلاد گاهی در ایام تابستان می‌رفتم و بعضی جاها را می‌دیدم که مردم همه خوبند. [شهر] محلات را - محلاتی که نزدیک خمین است - می‌دیدم که مردم چقدر متدین و خوبند. بعد وقتی که انسان متوجه می‌شد می‌دید که عالم آنجا مرد خوبی است. یکی - دو تا عالِم خوب بودند، مردم به تبع آنها خوب می‌شدند. هر جا عالِم خوب باشد اصلاح می‌کند مسائل را، البته عالم عاقل متدین. و اگر - خدای نخواسته - انحرافی در این قشر پیدا بشود، انحراف سرایت می‌کند، مردم نظرشان به این جمعیت است، می‌بینند چه می‌کند. از این جهت، الآن یک مسئولیت بزرگی به دوش همه ماها هست؛ همه ائمه جمعه، همه ائمه جماعت و همه علمای بلاد؛ یعنی، خدا دیگر عذر را برداشته است. اگر ما در چند سال پیش از این عذر داشتیم که خوب با سرنیزه که ما نمی‌توانیم مقابله کنیم، یک کلمه بگوییم حبس است، اینها خوب، یک عذر بود. امروز دیگر تمام عذرها منقطع شده است؛ یعنی، خدا حجت را بر ماها تمام کرده است. نمی‌توانیم بگوییم که ما نکردیم چون نمی‌توانستیم. الآن همه شما توانایی دارید که هر کدام در محیط خودتان، آن محیط را اصلاح کنید. به اصلاح خودتان، و با تفاهم با مردم و تفاهم با مسئولین امور می‌توانید اصلاح کنید مسائل را.

 

پ به امیر رمضانی: با احترام سلام تقدیم می شود ... این نوشته ات از تمام متن های نوشته شده ی این راقم، نوشته ی شما بهتر و قوی تر است.

 

پ حجت رمضانی : با احترام سلام تقدیم می شود ... نمی شود با یک قیچی تمام دادگاه های انقلاب و عمومی و ویژه روحانیت را بد انگاشت اما تمام آنها در برابر دادگاه وجدان عمومی و افکار عامه ی مردم به یک خال هم نمی ارزد. بالاترین دادگاه عادل اگر مردم دست به موضع برحق بزنند و نهراسند دادگاه وجدان عمومی است. امشب قرآن بر سر می شود که چه شود؟ که از یک طرف قارون و هامان و فرعون نو خلق نشوند و حکومت پیرو سیره ی علوی مانع از رشد این فساد شود و از سوی دیگر دل هر مؤمن به سمت پروردگار پر بکشد و بار معنوی و مذهبی و عبادی توشه گیرد تا معاشش را به معاد جوش بزند.

 

بدتر از صیحه بر سرِ ثمود

مقام معظم رهبری اخیراً نکته گویی های باظرافت داشتند مثل این دو تا نکته ی بلیغ که فکر باید کرد منظور از این بیان در این زمان از چه حکمت تبعیت دارد. فرمودند

 

«امروز تأثیر رسانه ها در عقب راندن دشمن، بیشتر از موشک و پهپاد است... رسانه‌ی شعر باید انتقال دهنده پیام دین و اخلاق، تمدن و ایرانی‌گری باشد.» با این توجه نمی شود بهترین سخنان مقام معظم رهبری را شنید ولی بر سر آن صحبحت و بحث نکرد. شاید راقم این نوشته توانسته باشد این دو سخن را حلاجی شناختی کند. به شکل زیر :

 

پیام در رسانه و مقاله از موشک و پهپاد بالاتر است چون که پشت موشک و پهپاد فقط خرج انفجاری است برای تار و مار کردن به موقع دشمن مسلح، اما پشت رسانه، تفکر و تئوری وجود دارد که در کسری از زمان می شود با آن مسیر حمله ی دشمن را مسدود ساخت و خاکریز زد. اگر قدرت رسانه نبود با یقین تمام می شود گفت کلاهبردارهای زبان بازی که مضحکه ی عام و خاص شده یا می شوند همچنان سرپوش بر سر ماجرا می زنند اما رسانه ی مردم با همین گوشی های کوچک که اندازه ی آن از یک پای انسان تجاوز نمی کند بلایی بر سر کلاهبردار پرحیله و حربه، آورد که صیحه بر سر ثمود نیاورده بود.

 

ولی شعر که اَنفاس پاک و مسیحایی مقام معظم رهبری قلبی لهُ الفدا از عنفوانِ جوانی از آن جوانه ها گرفته، باید وارد تمام   ابعاد وجودی انسان ایرانی شود. به دو علت. اول به این خاطر ایران با شعر شناخته شد که در آن دین موج زد. آئین مطرح شد. سلوک تعیین گشت و در یک عبارت هویت و معنویت پیکربندی گردید. دوم به این علت که در یک بیت شعر می شود اندازه ی یک جهان حرف  چینش کرد. اینک آخر متن، تنها دو نمونه شعر از حضرت سعدی صاحب گلستان و بوستان و دیوان ایران نوشته می شود یکی در رفتار و دیگری در دفاع تا بلندای آن در گوش شعردوستان بانگ جرس اندازد و هر دو نکته ی مقام معظم رهبری شاهد شعر پیدا کند. 

 

علاج واقعه پیش از وقوع باید کرد

دریغ سود ندارد چو رفت کار از دست

به روزگار سلامت سلاح جنگ بساز

وگرنه سیل چو بگرفت، سد نشاید بست

 

""""""

 

نادان همه جا با همه کس آمیزد
چون غرقه به هر چه دید دست آویزد
با مردمِ زشت نام همراه مباش
کز صحبت دیگدان سیاهی خیزد

 

هر کس با دیگ سیاه !!! همنوایی و هم صحبتی کند سعدی می گوید عین او سیاهی از او بر خواهد خاست.  ۱۱ / ۱ / ۱۴۰۳ ، آخر.

 

پاسخ‌های معاون مدرسه:

پ آق سید حسین شفیعی: با احترام سلام تقدیم می شود ... تذکر مورد نظر وارد است برای هر کسی که بخواهد خَلط مبحث کند. آن متن راقم اما بری بود از این خَلطی. فراموش نشده است یکی از نوشته های گفتار شما در این مدرسه چند ماه پیش از دید گذشت. یک لغت مهمی اتخاذ شده بود در آن نوشته به نام حُطام که در بیشنش من جذاب افتاد این واژه. این لغت واقعاً برازنده ی دنیاپرستان است که عین موش انبار زیرزمینی می سازند از چشم مردم در امان باشد. خُب راقم هم وقتی دید شخص کاظم صدیقی عملی پنهانی صورت داد که با حُطام مو نمی زد، وارد جهاد تبیین شد. بله شما سفارش به ترک این ماجرا کردید که از سوی بنده راغباً اطاعت شده بود با طوع. توضیحاتی که حالا زحمت شد نوشتید برای حقیر مسموع و قابل قبول است.

 

پ به مصطفی بابویه: با احترام سلام تقدیم می شود... راست قامت در این جهاد تبیین که امر تأکیدی مقام معظم رهبری به تک تک شهروندان ایران است پا عقب نگذار که بینش شما روشن شد بر راقم که شدیداً بالا و استوار است و بی پایه و اساس گفتار نداری. دعاگو می شود این بنده برای این طور قلمی که راه سوم را ادامه می دهد. نه تند نه کُند. روی میزان.

 

پ به امیر رمضانی: با احترام سلام تقدیم می شود ... انگار آمده بود در نوشتار دیروزت سر خم نمی شود. چرا فیصله؟ این شخص در دادگاه افکار عمومی حکمش را گرفت، خلع لباس. چون به عدل در دادگاه نمی شود دل خوش کرد. دادگاه ویژه روحانیت که سید حجت الاسلام رئیسی رئیسش ... شاید شجیع باشد مقابل ضعفایی از طلاب! اما به دانه درشت که رسد معلوم نیست کار چه تبانی به خود می گیرد و گره در گره می گردد.

 

پ به سید سعید شفیعی: با احترام سلام تقدیم می شود ... یک افشاگری سرراست اگر وارد ماجرا نمی شد مگر پنهان کاری عیان می شد. توبه ی کلاهبردار زمانی نصوح است که وقتی خود خبر داشت تجاهر کرد معترفانه خود را جلو می انداخت. داشت مخفی مخفی ادامه می داد اما رسوایی موجب شد زبان به روغن لفظ دروغ عذرخواهی چرب شود. لباس پیامبر خدا صلوات الله علیه وآله وسلم اصلاً برای کلاه بر داشتن مردم و اموال مسلمین و مردم نیست.

 

پ  به شفیعی مازندرانی: با احترام سلام تقدیم می شود ... بهتر و خداپسندانه تر آن بود ابتدا ماجرا در شعر می آمد سپس جای نصیحت و حذر مخاطبان جا داشت. بهتر نیز این بود خود روحانیت پیشتاز می شد چانه ی کاظم صدیقی را برای رفتار کریه اش می گرفت آن سان که موسی کلیم علیه السلام وقتی از سینا برگشت و گوساله پرستی را دید چانه ی اخوی اش هارون علیه السلام را سخت فشرد. درین شعر شجاعت برخورد با بزهکار مفقود است. کاش وقتی هر روحانی از هر جناح فاسد می شود و یا سمت فساد می رود همه ی روحانیت منسجم علیه ی آن فرد قیام لِلّه کند.

 

پ به شیخ محمد بابویه : با احترام سلام تقدیم می شود ... می شود این طور برداشت شود نظر شما این است حضرت اسماعیل علیه السلام پیش از رشد و کوشش ذاتی حلیم آفریده شد. آیا این طور است نظرت؟ یهود البته می گوید ذبیح الله مورد رؤیای حضرت خلیل الله علیه السلام، اسحاق علیه السلام فرزند ساره است نه اسماعیل علیه السلام فرزند هاجر. زحمتت مورد تمجید است. خدا به قلم قرآنی هر انسان، باز نیز مضاعف جوهر دیانت و توشه ی آخرت عطا کند تا در ضیافت قرآن جامه ی تقوا برش کند و بر تن پوشد.

 

سید یاسر موسوی به معاون مدرسه : سلام آقای ... نماز و روزه تان مقبول درگاه احدیت  انشاءالله با قاطعیت میگم جنابعالی در این ماجرا  ناخواسته همراه با دشمنان بیرونی که اسمش میذارید جهاد تبیین دارین بزرگترین ضربه را به نظام می‌زنید با این قضاوت کردن تحلیل های آبکی و آلوده سازی افکار عمومی و دست بردار هم نیستید بنا بر گفته آقای صدیقی غفلتی صورت پذیرفت اما این حجم از دروغ و تهمت های پشت سر هم و رگباری شما به جناب صدیقی عمیقا قلب هر انسان عاقل با تقوایی را به درد می آورد.

 

حسین طالبی داوود به سید یاسر موسوی: انشاالله که غفلت بوده باشه! کلا دشمنان باعث اینگونه غفلت ها هستن! ولی بهتر هست لااقل برای همه افرادی که برای این نظام و مملکت زحمت کشیده اند هرجا کم کاری صورت گرفته از واژه ی غفلت استفاده کنیم نه فقط برای افراد موافق افکار ما! نظام بزرگترین ضربه را از فقر ودروغگویی میخوره! سعی کنیم با مردم روراست باشیم.چرا هر تحلیل مخالف نظر شما آبکیست ولی تحلیل های شما.

 

معاون مدرسه: پ به سید سعید شفیعی: با احترام سلام تقدیم می شود... حتی با نام فامیلی اش که «صدیقی» است بد کرده است چه رسد به عمامه و عبایش. دیگر «صدیقی» نباید صداش کرد! در لباس پیامیر خدا صلوات الله علیه وآله وسلم توی همین مدت اندک چندین دروغ زد. این هم که پخش کردی جمله ها نیست ، مجامله! است و فریب دیگر و قِسر در رفتن. نظام با او سازش کند، حامیان خود را از دست می دهد.

 

پ به حجت رمضانی: با احترام سلام تقدیم می شود ... فرق نمی کند چه حجت الاسلام احمد منتظری باشد که با اتهام پخش یک مصاحبه به رادیو بیبیسی از طرف دادگاه ویژه روحانیت بازداشت شد و محکوم گردید. چه کاظم صدیقی که در اوج بیداد در غزه و کشتار مسلمین، عفن پرونده اش مشام را خفه کرد. اگر دادگاه در گرفتن فوری احمد منتظری فقط برای یک نوار آن همه انقلابی! رفتار کرد! اما در برابر کاظم صدیقی ... ! مردم را با نهج البلاغه و مفاتیح و رساله هر سه باید تبلیغ کرد. گمان می رود مثل کاظم صدیقی ها جرئت نمی کنند نهج‌ البلاغه به مردم بگویند، چون آن وقت باید پاسخگوی فساد روز در داخل حکومت خود هم باشند.

 

پ به سید سعید شفیعی: با احترام سلام تقدیم می شود ... خود حوزه ای ها یک بُز دارند به اسم اَخفش! داستانش مفصل است. اخفش هر چه می کرد بُزش همان می کرد. وقتی ملت در برابر فساد چه مُلا چه مُکلّا، و چه «....» تاجر لاستیک، چه مهدی هاشمی پسر بدکار حجت الاسلام هاشمی رفسنجانی نمی خواهد بز اخفش باشد، یعنی خواستار عدالت ورزی حکومت علیه ی بیت المال خواران است. با عذرخواهی مگر شیره مالیده می شود سر ملت. این شخص باید نموری زندان اوین را بکشد تا بداند فساد و فاسد در هر مقام و مرتبه ای که باشد، با عبوسی نظام مواجه می شود.

 

قاسم بابویه دارابی به معاون: آقای معاون سلام چون خودت برای ما شناخته شده نیستی نمی توانیم حرفت را باور کنیم لاعقل خودت را معرفی کن تا ببینیم از کدام طیف یا گروهی هستی که اینگونه قضاوت سریع انجام میدهید شاید آدم عصبی هم باشی که یواش یواش داری از کوره در می ری صبر میکنیم شاید تا ان موقع آخر دق هم بکنی ما منتظر می مانیم تا روز دادگاه هر حکمی صادر شود تابع قوانین هستیم هر حکمی صادر شود حامی نظام هستیم باور ما این است این نظام دریاست خودش اشغال را کنار میزند

 

بی نشان ربانی: عن علی ع ، : اِنَّ الحقّ لایعرف بالرِّجال ، اِعرِفِ الحقَّ تعرفَ اهله سید بزرگوار و عزیز آقا یاسر سلام علیکم  اگر ما فرمایش شما را بپذیریم این اتفاق غفلتا افتاده تبعات این غفلت سنجیده شده ؟ شخصیت حقوقی طرف ، ملاک سنجش قرار می‌گیرد نه شخصیت حقیقی و روایت مولی علی ع جهت مصداق موضوع باید مورد توجه قرار گیرد.  ملتمس دعا

 

قاسم بابویه دارابی: آقا یاسر سلام چرا نا خواسته یقین داشته باش خواسته.

 

علی چلویی: اقاابرهیم سلام حالت خوبه عزیز میشه معاون داشته باشد مدرسه اما شاگرد نشناسد لطف کن معرفی فرما

 

قاسم دارابی: سلام حاجی فکر کنم آقا مدیر رفت مسافرت مدرسه از دستش در رفت طرف هاشمی با آن همه خیانت هنوز حجت الاسلام هست فکر کنم هنوز کسانی هستند که جای شهید و جلاد را عوض کنند مدیر فکر کنم نتوانست دستور داد معاون عملی کنه که خودش سکوت کرده از قدیم گفتن سکوت علائم رضایت هستش فعلا منتظر باش تا آقا مدیر برگرده.

 

پیشنهادی از پرهیز ادامه تنازع پیش آمده!!!

 

بسم الله العلیم الحکیم. معاون محترم (که ظاهراً بنا ندارید پرده داری کنید) سلام علیک نماز و روزه تان قبول باشه. فکر می کنم به اندازه کافی در این موضوع صحبت شد. حتی اگر همان معاون سابق باشید؛ با این نوشته های پیاپی خویش؛ بخش اعظمی از دوره غیبت خود در گروه را هم جبران کرده اید. همگان هم از نیت خیرخواهانه جنابعالی مطلع شده آند؛ و یافتند که با بقیه اعضاء؛ در اصل ناخوشایندی قضیه هم نظرید؛ بحث در مورد شیوه برخورد با ان می باشد؛ که در این زمینه هم طرفین اظهار نظر کرده اند؛ ادامه دادن این وضعیت به مصلحت طرفین نیست؛ از پاره ای از نوشته ها برمی‌آید صاحبان برخی از آنها؛ بدشان نمی‌آید که جنابعالی این تنازع را ادامه دهید؛ احساسم این است کم کم به سمت اهانت و نسبت های نادرست و به کار گیری تعابیری دون شأن انسان های مومن و انقلابی پیش می روید؛ بنده همانند دیگر خیرخواهان نمی‌گویم عصبانی شده آید و یا... ولی خود شاهدی که غالب دوستان ادامه این شیوه را تحسین نمیکنند؛ امید است در ایام خوش معنوی رمضانیه و گرفتن قبولی دهه دوم ماه رمضان و در آستانه ورود موفقیت آمیز به دهه سوم این ماه عزیز؛ اندکی روی پیشنهاد داده شده تامل کنید و تصمیمی مناسب بگیرید. در همراهی و پاسخ مثبت دادن به تشویق نامرئی برخی برای ادامه این شیوه گفتمان نیز تامل کنید. معتقدم ادامه این شیوه برخورد؛ صبغه خیرخواهی جنابعالی را خدشه دار می کنه. و دوست ندارم این ذهنیت برای دیگران تثبیت شده تلقی شود. ملتمس دعا می باشم. (حوزه علمیه قم: سید حسین شفیعی دارابی// عصر روز شنبه ۱۹ ماه رمضان ۱۴۴۵ق_ ۱۱ فروردین ۱۴۰۳ش)

 

پ به آق سید حسین شفیعی: با احترام سلام تقدیم می شود ... اگر حق این است که به پیشنهاد صائب شما این حقیر از این ماجرا حرفی نگوید و ادامه ندهد، با بالاترین رضایت اطاعت می شود. زیرا تکلیف از عهده ی این راقم ساقط شد. برای شخص شما بیشترین ارزش قائلم. انگار یک مراد به یک مرید فرمود خاموش. چشم. تصور این که این بنده آنی است که شما تطبیق دادید فلان معاون در سال های پیش است، نه چنین نیست. آن شخص اصلاً در مدرسه نیست. به گفته ی متنی از آقای «بی نشان» در بالا، ملاک این است حق، شاخص دین باشد نه شخص. بنده به اندازه ی پر کاه هم از سفارش شما برنیاشفتم. راحت و آسان می گویم: چشم. آنچه مرا وادار ساخت از نظام و انقلاب در برابر اشخاص و فُسّاد بپا خیزم، همان حُطام است که در بیانات شما خیلی درخشان نشست. ۱۱ / ۱ / ۱۴۰۳ ، آخر.

 

شفیعی مازندرانی ریپلای به ،، ،، :السلام علیکم و رحمه الله ----آقا ابراهیم عزیز بهتر میداند که مجرم شناسی کار هرکسی نیست اهلش باید نظر بدهند و محاکمه اش کندد و البته پس از اثبات جرم باید پدرش را در آورد ولی بعضی بدون اثبات مساله ای هنوز نمی دانند سر چه کسی را دارند می تراشند او را بهانه قرار داد ه به زمین و زمان فحاشی می کند آیا جرم اثبات نشده را برسم موج سواری می توان محاکمه کرد؟ حالا که طرف خودش تا حدی به خطایش اعتراف کردهمان افراد حالا شدن طرفدار اوشده و به موج سواری جدید روی آوردند. اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا. منظور خاصی در کار نبود و اشخاص خاصی مد نظر نیستند به نظرم آمد که تذکری کلی بدهم.

 

،،،،، سه نوع سیاست در جمهوری اسلامی ،،،،،

،،،،، نیکان سلام ،،،،، سیاست نخست نظام ایران سد کردن ستیزگی اسرائیل با اسلام است. در متن های انقلاب (از کتاب ها گرفته تا دیوارها) اصل پایه ای نهضت و انقلاب با روگرفت از تزهای حضرت امام، سرنگونی استبداد سلطنت و ایستادن در برابر اسرائیل بود. اما اندک اندک کسانی صدر قدرت نشستند که تصور کردند این سیاست نمی تواند ایران را به توسعه و ثروت و درآمد برساند. سپس، از درون نیروهای انقلاب (اصیل و دخیل) سه نوع تفکر مختلف و متعارض بیرون زد و وقتی نیروهای خود را به قدرت رساندند سه شکل دولت تشکیل دادند. دولت های تقابلی، دولت های تعاملی، دولت های بینابینی. بدون داوری و پیشداروی (یا دادن نمره ی رد یا قبولی) هر سه نوع دولت را صرفاً اسم می برم:

 

دسته ی اول دولت های تقابلی

مثل کابینه ی میرحسین موسوی و کابینه ی محمود احمدی نژاد که هر دو دولت در برابر غرب، سیاست تقابلی و ایستادگی پیشه کرده بودند. این که آیا میرحسین موسوی اگر دوباره در سال های اخیر به تشکیل کابینه دست می یافت سیاست تقابلی با غرب را ادامه می داد، برای بنده امری قابل وضوح است زیرا تز «توهم توطئه» را رد کرده بود. یعنی فکر کسانی را که خیال می کنند توطئه توسط غرب علیه ی ایران و اسلام، توهم بیش نیست. میرحسین موسوی همچنان به واقعی بودن توطئه اعتقاد داشت. بعد فضا که به هم ریخت این جریان بایکوت شد و جامعه چندان خبر ندارد آیا فکرهای چرخشی جایگزین شد یا میرحسین موسوی هنوز مثل گذشته غرب ستیز است.


دسته ی دوم دولت های تعاملی

مثل کابینه ی مهدی بازرگان، کابینه ی هاشمی رفسنجانی، کابینه ی سید محمد خاتمی، حسن روحانی. این چهار دولت در درون نظام دست به خَرق عادت زدند و سعی کردن از تضاد فکری در داخل ایران به سود خود تئوری های سازش و صلح با غرب تولید کنند. این چهار دولت، خلاف چارچوب نظام می خواستند بین خود و آمریکا آشتی برقرار کنند. تصور اصلی آنان این بود غرب به ایران اعتماد می کند اگر ایران راه خود به سمت سازش و تعامل تغییر دهد. هر چهار دولت، شعار محوری داشتند تا از میزان غرب ستیزی ایران بکاهند و جایش رابطه و داد و ستد بکارند. این چهار دولت در اصل از واقعیت و ماهیت غرب دچار خوش بینی افراطی شده بودند.


دسته ی سوم دولت های بینابینی
فعلاً مثل کابینه ی سید ابراهیم رئیسی. این دولت تا اینجای کار (که هنوز سر کار است) نه چنان شعار تقابلی سر داده است و نه چنان سازشی و تعاملی. به نظر می رسد در اعماق دلش، بد ندارد غرب را به خود نرم و رام کند اما از بداقبالی این کابینه این بوده اسرائیل سیاست کشتار را تشدید کرده و اوضاع منطقه را متشنج ساخته است و غرب نیز به خاطر یک برنامه ی صوری نزدیکی نیم بند با ایران از طریق سند ضعیف و شکننده ای به اسم برجام، سیاست یک گام به پیش یک گام به پس در پیش گرفته است. به خاطر همین دو عامل، رئیسی دولتش را روی رویدادهای مورد وقوع یا در حال وقوع تنظیم می کند که پیچ و مهره ی آن به فراخور فشارها شل و سفت می شود و بین ستیز و سازش در نوسان است. به نظر می رسد این دولت دلش می خواهد اقتصاد را به تعادل با غرب سر و سامان دهد اما ایدئولوژی غرب ستیزی رئیسی باعث می شود به غرب اعتماد نورزد.

 

کارشناسی کار: غرب با ایران سه مسأله دارد: یکی مسئله ی یهودیان و اسرائیل. دومی حضور ایران در منطقه. سومی تضاد روابط میان ایران و آمریکا. غرب با این سه محور، قصد دارد ایران را از ایدئولوژی اش جدا کند و ایران هم به خاطر وجود رهبری معظم و آینده نگر و سیاست دان، دست دشمن را دقیق می خواند و آنان را در پیشروی بر تغییر ذائقه ی انقلاب، ناکام می گذارد. برجام برای غرب یک عملیات کودتایی نرم برای دستبرد به ماهیت انقلاب ایران بود. شاید روزی سندهای خیانت این خوش بینی ها به معامله با غرب افشا شود که حق مردم است خدمت یا خیانت در سیاست را بدانند.
ساعت هشت و پنجاه هشت دوازده فروردین هزار چهارصد سه

عضو مدرسه ی فکرت : ایرانشهر . امضا : رضیَ الله.

 

آق سید حسین: آقا حجت عزیز؛ سلام علیک؛ ممنونم. ولی مفاد شعر درج شده مناسب با سکوت و یا... آقا ابراهیم نمیدانم؛ او و همه و یا دست کم غالب اعضای گروه؛ اگر تشخیص دادیم که باید سخن حق را گفت؛ برای از دست دادن سر سبز و جان سالم؛ نه تنها هراسی نداریم بلکه عاشق هم هستیم؛ ولی باید مواظب باشیم که حضورمان در اینگونه عرصه ها؛ آراسته با سوز دینداری و لحاظ مصلحت جامعه و نظام اسلامی و با پرهیز از بازی در زمین دشمن باشد.

 

به آق سید حسین شفیعی: جواب و نظر : باسمه تعالی... سلام حاج آقا. عبارت آخر نوشتار شما کنجکاوم کرد. اشاره ی سربسته داشتید به پاره ای چالش ها و انتظار بردید حضار جلسات بیشتر شود. این دو مورد یک عارضه ی فراگیر است. بسیار لازم بود این جور مسائل اجتماعی و مذهبی را مورد توجه قرار دهید. چندی قبل عضوی از مدرسه ی فکرت (با حساب کاربری «مصطفی») خاطرات خود را که جاهای مختلف ایران رفته بود در این مدرسه انتشار داد. ایشان شاهد آورده بود از خودِ دو تا چشمانش، که مسجدها به قلّت و کمبود شنوندگان و مستمعان کرام، دچار شده اند و از گرگان و سمت جنوب مثال های عینی زد. در زیر ادامه ی حرفم را مطرح می کنم.  باید منتظر بمانیم چالش های مورد اشاره ی حاج آقا چه مواردی است. اما به نظر می رسد یکی از عوامل دخیل در نیامدن به پای سخنرانی سخنرانان، مشغولیات جایگزین است که رونق بیشتری به فرد می دهد. دومین عامل به نظر من این است در بیرون مسجد روابط افراد با یکدیگر دستخوش مسائل مختلف است. این باعث رویگردانی افراد و استنکاف از رفتن به مسجد می شود. سطح سخن سخنرانان را می توان فرض سوم گرفت. فکر کنم باید روی این معضل فراگیر فکر اساسی کرد. از نوشتارهای شما بزرگواران بهره می برم. معذرت وقت و لحظه را از حضرت عالی گرفتم. ایرانشهر. امضا : رضیَ الله.

 

،،،،، دو فرق شکافته ،،،،،

،،،،، نیکان سلام ،،،،، دو فرق است که توسط شمشیر جهل شکافته شد. هر دو جهل از درون دینداری قشری بیرون زد. فرق امام علی علیه السلام توسط شمشیر دیندارهای دنباله رو خوارج افراطی شکافت و فرق امام حسین علیه السلام توسط دیندارهای دنبال دنیا و دینار و تصاحب منصب های اموی مضروب شد و این مقدار هم قانع نشدند از قفاع سر آن حضرت را بریدند. همین دو شمشیر بر فرق سر دو امام محبوب شیعیان دلیل محکمی است که در برابر شمشیر جهل و کسب قدرت و مقام، باید تجهیز بود و در وقت خود دست به دفع خطر کرد. شب احیا شب شناخت دین، شب تشخیص قشری گری، شب آشنایی با خود برای خداپرستی و شب دانستن و علم آموختن و دعا و درون گرایی است. // رضیَ الله.

 

،،،،، از میان سخنان مولا علی علیه السلام امام عدالت‌خواهان ،،،،،

امام علی علیه السلام در صفت دنیا فرموده است:

«می فریبد و زیان می رساند و می گذرد.»

 

امام علی علیه السلام در مورد مستحبات زیان آور فرمودند:

« زمانى که مستحبّات به واجبات زیان بزند مستحبات را رها کنید.»

 

امام علی همچنین در مورد محاسبه ی نفس خود فرمودند:

«کسى که خود را محاسبه کرد سود بُرد، و هر که از خود بى خبر ماند زیان دید»

 

مولای پرهیزکاران در مورد اهل دنیا نیز هشدار دادند:

«اهل دنیا، چون کاروانى هستند که آنان را مى برند در حالى که در خواب هستند.»

 

امام پارسایان حضرت مولی الموحدین علی علیه السلام در مورد حرام و حلال و زاهد واقعی این سخن را فرمود که بسیار اهمیت دارد:

«زاهد در دنیا کسی است که حرام بر صبرش غلبه نکند و حلال از شکرش باز ندارد.»

 

و نیز این سخن امام امیر مؤمنان حضرت علی علیه السلام در مورد ضیاع ضایعه کردن وقت و فرصت، بسیار تأمل برانگیز است:

«تباه نمودن فرصت، اندوه است»

// رضیَ الله.


به متن شیخ مالک رجبی: سلام

انتخاب از داخل همین متن شما :

«مثَل من [امام علی (ع) پس از خوردن ضربت شمشیر ابن ملجم در محراب مسجد کوفه] مثل کسی [قارب صحرانشین] است که در یک شب ظلمانی آب پیدا کرده باشد.»

// رضیَ الله.


به متن شفیعی مازندرانی سلام

انتخاب از داخل همین متن شما :

«در سطح داخلی گنبد مولا علی (ع) در نجف نوشته شده است»

 

در کعبه شد پدید و به محراب شد شهید
نازم به حُسن مطلع و حُسن ختام تو

// رضیَ الله.


،،،،، هزار و یک غلط ،،،،،

نیکان سلام ،،،،، . دیشب قدر پیش پای سخن نوار علامه محمد تقی جعفری (اعلی اللهُ مقامهُ) نشستم. ساده صحبت می کرد. مثل شکر شیرین حرف می زد. لهجه ی ترک عین قهوه ی ترک به لفظ هایش طعم می نشاند. دقت که کردم شنیدم با همین جمله ی یادداشتی ام به جمع مستمعینش گفت اگر هزار علت برای تصحیح و توجیه یک غلط بیاورید، می شود هزار و یک غلط. پس چه خوب است به همان یک غلط بسنده کرد. یعنی یک غلط با هزارها غلط دیگر محو نمی شود بهتر است همان مسیر صداقت را رفت.   ۱۳ / ۱ / ۱۴۰۳ // رضیَ الله.

 

،،،، سرِ دِرهم ،،،،،

نیکان سلام ،،،،، خلاصه شب شد و کوفه وقت دفن. در خود کوفه که پیکر امام مؤمنان علی (ع) را به خاک نسپردند، بردند دورتر از شهر کوفه، در جایی به اسم نجف (که نیزار و شورزار بود کنار دریایچه ی شور) دفن کردند. فرقی نمی کرد برای مولا علی (ع) چون آن فرق شکافته با قلبی شکسته از دنیا خلاص شده بود و در حقیقت در عالَم برتر کنار آن روح پهلوشکسته حضرت بانوی معصوم فاطمه (علیها سلامها) پهلو گرفت. فاطمه ای که خود با قلبی ترکیده، پهلویش را شکستند و در غیاب پدرش پیامبر خدا (ص) به شهادتش رساندند. آن عزیزی که هنوز از قبرش هیچ کس آدرسی ندارد. چه علی چه فاطمه و چه حسین (سلام خداوند به آن هر سه تن) یا سری شکافته و بُریده داشتند و یا پهلویی شکسته.

 

چه کسانی با آن مقدّسان (که پیروان فدای شان می رفتند) به چنین جُرمی تن دادند؟ اسکندر مقدومی لشکر نکشیده بود! یأجوج و مأجوج هم سر نرسیده بوددند، سر ببُرند. کی بود پس؟ سه خلیفه ی مدعی مسلمین. آن که پهلوی زهرای هُدی را شکست، عمر بن خطّاب بود. آن که فرق علی مولا را شکافت، معاویة بن ابی سفیان و جُنود جهل او بود و آن که سرِ حسین اباعبدلله را از پشت گردن قطع کرد یزید بن معاویه فرد شراب نوش بود. هر سه خلیفه فامیل و نزدیک هم.

 

تمام تاریخ اسلام و مسلمین از این وارونگی دین و دینداران جاهل پر از اوراق دردناک است. و امشب بیش از همه کس امام ولی عصر (عج) است که در شام شهادت و دفن مولای متقیان امام عارفان و حاکم عدالتگر بی همتای جهان عزادار است و نوحه می خواند و از خدا خواهان برطرف کردن جهل و خرافه از میان مسلمانان است. همراه حضرت صاحب (عج) عزاداریم برای امام مولا علی (ع). به ذکر یک نوحه از رضا هلالی که این را دارد با خود: سرِ دِرهم، آقا سر تو را دَرهم کردند.

 

نجف و کربلا هشتاد کیلومتر از هم مسافت دارند. اما قبر علی مولا و حسین اباعبدلله و دو دست مقطوع عزیز عباس بن مولا، این مسافت را حس نمی کنند، کنار هم اند بدون حتی یک تار مو فاصله. حتی بی فاصله با قبر نامعلوم بانو پهلوشکسته فاطمه زهرا. // رضیَ الله.

 

،،،،، پیش پایه ی ترور در ارتش اسرائیل ،،،،،

هر عملیات نظامی بر پایه ی اطلاعات نظامی استوار است. پس یا جمع آوری اطلاعات داشت، یا به کسب خبر لو داده شده، اعتماد کامل کرد فوری از بلندی جولان (که چند دهه پیش از سوریه تصرف کرد) با فانتوم ۳۵ فوق پیشرفته ی ساخت و تحویل آمریکا از راه دور بدون آن که وارد خاک سوریه شود، از هوا تا ۵ تا موشک شلیک کرد به جایی که منابع پولکی یا جاسوس هایش خبر رساندند افراد مورد اصابت رأس ساعت ۵ عصر در محل ساختمان سفیر ایران در دمشق، پیش سفیر نشست « .... سرّی » دارند. پس، پیش پایه ی ترور در ارتش اسرائیل جمع آوری اطلاعات و یا خرید منبع خبر موثق و مدقّق است. ۱۴ / ۱ / ۱۴۰۳ ، سلام ،،،،، . // رضیَ الله.

 

،،،،، اسرائیل خریدار و فروشنده ی اطلاعات ،،،،،

برای اسرائیل خرید اطلاعات نظامی از خرید همه ی اطلاعات های سیاسی، صنعتی، اجتماعی، جغرافیایی و... بیشتر اهمیت دارد، چون که بعد از ۷۰ سال تأسیسش همچنان خود را در آماده باش ارتش قرار داده است. هنوز نتوانسته است با آسودگی، کشورهای همجوار و دولت های منطقه ی خاورمیانه را همسود خود سازد. می داند پایه ی حکومت این نظامِ پوشالی کاشته شده ی غرب، همچنان لرزان و سست و رو به تردید است. روی همین هراس، موجودیت خود را در ساختن ارتش با ساز و برگ سلاح های فوق پیشرفته بنا کرده است.

 

در حالی که جهان کشتن انسان را در ظاهر امر بر نمی تابد اما اسرائیل بر حسب ایدئولوژی تحریفی یهود، ریختن خون هر کسی غیر یهود در ارض موعود را عبادت و ثواب می داند و حتی حکم شرعی خدا و از این قبیل کشتارها لذت هم می برد.

 

کودک های فلسطین را عمدی می کشد چون شرع فقه تحریفی یهود بر اساس فتاوای فقهای تلمود (مجموعه فتواهای علمای یهود بر حسب تفسیر و اجتهاد از تورات، از آغاز یهودیت تا امروز) کودک فلسطینی را دشمن بالقوه ی قوم یهود قلمداد می کنند. لذا پندار ارتش شان این است اگر هر چه زودتر آنان را نکشند، فردا به چریک مقاومت (دشمن بالفعل) تبدیل می شوند.

 

کار اسرائیل الگوبرداری از رفتار فرعون در کشتار کودک های پسر در آن دوران فرعون های مصر بود که طفلی به اسم موسی روی همین اصل به فرمان خدا از سوی مادرش در رود نیل افکنده شد تا در دامن حضرت آسیه (آن زن مؤمنه همسر فرعون وقت مصر که قرآن او را از زنان برتر عالم نام برده) بزرگ و سرانجام نبی و رسولِ قوم یهود شود.

 

 اسرائیل از موسی شدنِ کودکان فلسطینی، سخت هراس دارد زیرا حضرت موسی (ع) با سه استکبار همزمان به نبرد برخاسته بود: استکبار اقتصادی، استکبار سیاسی، استکبار عقیدتی و این الگوگیری جوانان مبارز فلسطینی از حرکت حضرت موسی (ع) موجب ترس در دل اسرائیل شده است.

 

به هر حال اسرائیل چون حکومتی شکننده روی خاک دیگران بنا کرده، خود را هر زمان خریدار و فروشنده ی اطلاعات می داند و برای آن حکومت، خبرگیری اطلاعات نظامی، از آب و هوا ضروری تر است، زیرا نفسش به آن بند است.

 

زدن با فانتوم مدرن ۳۵ به محل نشست افراد مأمور مهم ایران در محل ساختمان سیاسی سفیر، آن هم دقیق و سرِ ساعت وعده و از راه بسیار دور (تپه‌های جولان در مرز سوریه) حاکی از همین خرید و فروش اطلاعات قابل وثوق است. فروش و خریدی که عملیات نظامی اسرائیل را حتمی و بدون معطلی، اجرایی و الزامی و حیاتی می کند. ۱۴ / ۱ / ۱۴۰۳ سلام ،،،،، // رضیَ الله.

 

،،،،، اسرائیل با حمله به ساختمان سفیر ایران چه قصدهایی دارد؟ ،،،،،

گمان می رود احتمالاً لااقل در کوتاه مدت قصد دارد چنین برنامه ای را در سر داشته باشد:

 

احتمال ۱) به جهان نشان دهد با ایران درگیر است چون نظامیان ارشد این کشور در مرز اسرائیل علیه ی موجودت اسرائیل مشغول هستند.

 

احتمال ۲) به ایران شاخ و شانه بکشد مهیای افزودن سطح تنش خود با هر کشور بیرون از مرز خود است. تا افکار جهان را از سرزنش کشتار داخلی، به دفاع مشروع! در خارج از مزرهای خود منحرف کند و جو بد علیه ی خود را بکاهد و یا به سمت دختالتگری! ایران در بیرون از مرزهایش انصراف دهد.

 

احتمال ۳) چون مطمئن است ایران از کشانیده شدن مستقیم خود در جنگ با اسرائیل ابا می کند، زدن نیروهای ارشد میدان (به تعبیر خودشان سرٍ میدان داران) را برای ارتش خود فرصت می داند.

 

احتمال ۴) چنان در داخل از نحوه ی بد رفتار ارتش در غزه دچار سرزنش و محکومت جهانی شده است، که برای برونرفت از این بحران فزاینده که به هفت ماه جنگ وحشت کشانیده شده، نیاز دارد پایان کار جنگ را با چند حرکت نظامی چشمگیر متصل کند. تا هم جو داخلی را کم فشارتر کند و هم جو جهانی نسبت به وحشت آفرینی ارتشش در غزه را با این حرکات نمایشی و خبرساز، سرپوش بزند.

 

احتمال ۵) این است بنا دارد رسماً ایران را به پای جنگ مستقیم با اسرائیل ببرد تا اوضاع بد داخلی اسرائیل در سایر کشورها نیز سرایت کند و جنگ همه علیه ی همه ی توماس هابزی شروع شود. ۱۴ / ۱ / ۱۴۰۳ . سلام ،،،،، // رضیَ الله.

 

،،،،، شلیک دقیق = اطلاعات دقیق ،،،،،

وقتی شلیک دقیق بود یعنی اطلاعات دقیق بود. این می تواند دو علت پشتش باشد:

 

یا خائنین درین معامله حضور داشتند افراد و ساعت نشست و تعداد آن و لحظه ی حضور حتمی آنان را در مکان مشخص با اطلاعات موثق به سرویس جاسوسی اسرائیل فروختند.

 

یا دستگاه جمع آوری اطلاعات اسرائیل، اِشراف رصد پیمایشی اش دقیق عمل کرد و ارتش را در اجرای عملیات نظامی ترور از دور بر روی بلندی جولان توسط شلیک فانتوم ۳۵ کمک کرد.

 

این که یوآف گالانت وزیر جنگ اسرائیل مستقیم این عملیات را تا آخرین ثانیه های شلیک هماهنگ می کرد نشان از قطعی بودن خبر اطلاعات بود.

 

پس؛ اطلاعات در کنار عملیات چنان دقیق بود شلیک را سرِ وقت بر سر ساختمان پرتاب کرد عین لحظه شلیک اتوماتیک در آبسرد بر سر ماشین دانشمند نخبه ی هسته ی دکتر فخری زاده که بر حسب اطلاعات داده ها، توسط جوخه‌ی ترور اسرائیل شهید شد.

 

میان داده و نهاده همواره باید طبق تز تالکوت پارسونز تعادل برقرار باشد تا بازخورد مثبت بماند نه منفی. میان داده (اطلاعات جمع آوری شده یا خیانت در فروش اطلاعات فوق سرّی ایران) و نهاده (تصمیم سریع اسرائیل در اجرای عملیات نظامی با جنگنده ی مطمئن پروازِ هوایی از راه دور) دقیق تعادل برقرار بود.

 

لذا شلیک هیچ خطایی نداشت و سر صحنه فرود آمد. اما آیا اصل این شلیک هم برای آینده ی این روزهای اسرائیل خطا بود یا درست، باید روزهای پیش رو را کاوید و دید ایران چگونه وارد بازی می شود و یا میدان را با شیوه ای که خود بلد است (و دشمن از کشف و حدس آن گیج است) صف آرایی می کند. تا اینجای کار، هم شلیک دقیق بود و هم اطلاعات، دقیق. سلام ،،،،، // رضیَ الله.

 

،،،،، با این خبر، چه شب قدر قشنگی شد امشب ،،،،،

«سلوان صباح متی مومیکا» همان مسیحی افراطی که بارها در سوئد قرآن مجید را سوزانده بود و به صفحات آن جسارت نیز کرده بود، به جهنم واصل شد. او توسط نیروهای مخفی! که از خود ردی باقی نگذاشتند در آپارتمانش به درَک واصل شد. آنان پس از کشتن این هتّاک قرآن، نامه ای روی جسدش گذاشتند که در آن آمده است:

 

«پیام خدا این است که کسانی که کتاب من را قبول ندارند رها کنید اما کسانی را که به من و کتاب من بی‌احترامی می‌کنند زنده بر روی زمین نگذارید.»

 

چه شب قدر قشنگی شد امشب، با این خبر شادی بخش. شب های قدر در اصل، شب سُرور و نشاط و انبساط بنده پیش ربّ است، اما چون شهادت امام مولا علی علیه السلام توسط جاهلان متنسک روزگارش در شب ۲۱ اتفاق افتاد، شیعه از آن پس، در شب قدر خود را محزون گذاشت تا ابد. سلام ،،،،، امضا // رضیَ الله.

 

،،،،، اسرائیل ریز اطلاعات افراد مورد اصابت را داشت ،،،،،

دقیق می دانست سردار محمدرضا زاهدی با مستعار «حسن مهدوی» در بیروت زندگی می کند و آن روز غروب به سوریه برای نشست به ساختمان سفیر رفته است و حتی خبر داشت او فرمانده ی «نیرو‌های قسمت ۲۰۰۰» و «اداره کمک به لبنان» (قسمت ۲۲۵۰) در دمشق است. وقتی از او اسم می بردند می گفتند سرمنشاء «قاچاق مهمات و سلاح به داخل لبنان». زمان حمله و شلیک موشک از فانتوم ۳۵ نیز سرویس جاسوسی اسرائیل باخبر بود او با چند مقام ارشد گروه جهاد اسلامی فلسطین نشست سرّی دارد. شاید بتوان گفت حرکت اسرائیل یک نوع اعتراض به دیدار سران مقاومت با مقام معظم رهبری در سه روز پیش از این شلیک بود. به همین خاطر منابع رسانه ای اسرائیل این حمله را «انفجاری استراتژیک» توصیف کردند که جلوی یک حرکت نظامی احتمالی مقاومت را گرفت. اسرائیل ممکن است بهانه کند ساختمان کناری سفارت در اختیار دیپلمات ها نبود، در تصرف سپاه! بود. یعنی با این توجیه عملیات خود را با هدف اصابت به مقر نظامی های ایران جا بزند. جنگ نیابتی در خود صدها تار و هزاران پود دارد، باید گره بلد بود تا این تار و پود را به هم گره زد و به پل دست یافت. دست اسرائیل را باید خواند؛ مهمترین راهبردش عصبانی سازی ایران و منطقه ای کردن جنگ است. چون در غزه جز باخت هیچی به دست نیاورد پس نیاز دارد با اصابت قرار دادن سران مقاومت فضای داخل ایران را دچار چالش دو قطبی کند، زیرا منتقدان  حکومت ایران در داخل احتمال دارد از شنیدن اصابت موشک به فرماندهان خط مقدم مقاومت ذوق زده شوند. سلام ،،،،، ایرانشهر. امضا // رضیَ الله.

 

،،،،، نگفت فقط «محمدٌ رسول اللَّهِ»

بلکه در دنباله گفت: وَ الّذینَ مَعَهُ ،،،،،

وقتی قرآن گفت نه فقط «محمدٌ رسول اللَّهِ» بلکه  وَالّذینَ مَعَهُ چنین و چنان هستند؛ این یعنی هم محمد و هم کسانی که همراه اویند (پیروان محمد) هر دو «اشِدَّاءُ علَی الکُفَّار» می باشند و هر دو «رُحَماءُ بَینَهُم» هستند. با مراجعه با تفاسیر دانسته می شود محمد (صلوات الله) و پیروانش دو صفت متضادِ «شدت و رحمت را با هم آمیخته اند.» یعنی در برابر کفّار حربی نیرومند و سرسخت اند و در میان خودشان مهربانند با هم.

 

پس کسانی که وَالّذینَ مَعَهُ را نادیده می گیرند، در حقیقت می خواهند شدت عمل را فقط به پیامبر (ص) نسبت بدهند، پیروان را از آن بیرون ببرند. اینان در ادامه ی آیه، به لفظ رُحَماءُ چنان می چسبند که انگار اَشِدَّاءُ از وحی نیست! به چنین افراد باید گفت شما بر سر دادن شعار صوری «اسلام رحمانی»، خود را از آمیختگی دو صفت متضاد بیرون می برید که نشان دهید اهل مثلاً صلح و مهربانی هستید، اما خبر ندارید با همین خطا، اول از همه، به همین آیه ی قرآن خشم کردید و خشونت ورزیدید و آن را با خشم و عصبیت از دایره ی اعتقادات خود کنار گذاشتید. این آیه ( ۲۹ / فتح) ولی می فرماید هم محمد رسول الله و هم پیروانی که با او هستند (به دین او باور کردند) صفت رحمانی دارند و صفت سختگیری در برابر دشمن را با هم دارند. هر کدام در جای خود. شما بر تفریق این آیه، نیمی از اسلام را به روی عقیده ی خود بستید و در عوض نیمی دیگر را هم در ظاهر چسبیده اید و شعار رحمانی سر داده اید اما در جای خود، خودتان بدترین خشونت و سختگیری را با هر کس و هر چیز مرتکب شده و می شوید. هدف بنده از طرح این آیه این بوده هیچ کس حق ندارد آیه را با رأی خودخواهانه ی خود شخم بزند و یک گوشه اش را بگیرید و گوشه ی اصلی دیگرش را گوشه بگذارد. خشن تر از این رفتار نداریم که کسی مسلمان باشد ولی آیه را تقسیم کند. سلام ،،،،، امضا. // رضیَ الله.

 

،،،، اسرائیل آیا نتیجه هم گرفت؟ ،،،،،

اسرائیل سعی کرد افکار را متوجه ی یک ساختمان کنار سفارت ایران در سوریه کند ساختمانی که در ظاهر هر چند کنسولگری و محل اسکان و در اختیار سفیر نام گرفت اما در واقع می دانست یک مرکز پوششی فرماندهی علمیات های نیروی قدس سپاه است. بنا بر این خواست:

 

۱) با اصابت قرار دادن عمدی آن در درجه ی اول سعی کند افکار جهان را از غزه ی در حال نسل کشی، به ایرانی - اسرائیلی سازی نبرد نظامی منحرف کند.

 

۲) میزان قدرت ایران را سنجش کند که در تز مقام معظم رهبری آمده است یکی بزنی ده تا می خوری.

 

۳) در گرماگرم بحران غزه، از شکار رأس های میدان و رؤسای مقاومت دست بر ندارد، زیرا بنیاد ارتش اسرائیل بر ترور سازمان یافته، بنا شده است.

 

۴) در داخل ایران میان انقلابیان و منتقدان دوگانکی رفتاری و گفتاری ایجاد کند. حداقل این دو حرف را وارد کند یک سو بگویند چرا واکنش نشان نمی دهد و آن سو بگوید اصلاً کار ایران در سوریه چی هست چرا بیرون نمی آید. چنین بحثی هر دو به سود اسرائیل است.

 

۵) ثابت کند ایران هر کجای منطقه پا بگذارد اسرائیل آن کشور را منطقه ی نبرد و جنگ با خود تلقی می کند. با این راهبرد کشورها را از نزدیکی با ایران به تردید و ترس بیفکند.

 

۶) خواست با این جسارت وحشت اصابت، در ایران این تنش شکل بگیرد حالا که جواب اسرائیل را توان نداری بدهی!! چرا از سوریه بیرون نمی آیی و خیال مردم ایران را راحت نمی کنی.

 

۷) این کار را صورت دهد که یقین دارد ایران برای واکنش به اصابت موشک به مقر سپاه قدس، سعی می کند پایگاه های آمریکا را حمله ی نظامی کند و با این اقدام، پای آمریکا به جنگ باز می شود و فشار شکست و بی آبرویی اسرائیل غزه از سر ارتش و دولت افراطی اسرائیل کمتر گردد.

 

۸) نشان دهد دست برتر را دارد و همزمان خواهان گشودن چند جبهه جنگ است چون موجودیت و مشروعیت رژیم زیر سؤال رفت با این کار نبرد خود ایدئولوژیک تر کند. خصوصاً با ایران که دشمن درجه ی یک آن است. ۱۵ / ۱ / ۱۴۰۳ ، سلام ،،،،، امضا // رضیَ الله.

 

،،،،، انسان های ایران فعلاً این گونه اند ،،،،،

یا انسان های رساله ای اند. زندگی خود را فقط با مسئله محوری مرجع تقلید پیش می برند.


یا انسان های  مفاتیحی اند. بنای زندگی خود را بر اجرای دستورالعمل های مو به موی کتاب مقتبس شیخ عباس قمی (اعلی اللهُ مقامهُ) گذاشته اند.


یا انسان های  قرآنی اند. خیلی کوشش دارند از زیر نص و امر و نهی قرآن بیرون نیفتند.


یا انسان های  عترتی اند. فقط دنبال روایت از چهارده معصوم (ع) می گردند تا همان را پیاده کنند.


یا انسان های  عرفانی اند. جرقه های معرفتی دل خودشان را ملاک قرار دادند و همان فهم و وصول به حق را خداپرستی می دانند.


یا انسان های  عقلانی اند. فقط می بینند عقل و علم به آنان چه دیکته می کند این دسته به دیکتاتوری عقل و علم مطیع شدند.


یا انسان های  لااُبالی اند. هیچی را به باور خود تبدیل نمی کنند اما منکر هم نیستند.


یا انسان های لااَدری اند. این دسته نه تن به شرع می دهند و هیچ عقیده ی وحیانی را قبول دارند. رأی های خود و خواسته های دوستان خود را قبول دارد و دور خدا را خط کشیدند.


یا انسان های تکاملی اند. به هر چیز در جای خود ارزش رجوع قائل اند. هم عقل هم شرع هم عترت هم قرآن و هم رساله. این دسته معجونی اند و مشتاقی و مستوری.

سلام ،،،،، امضا . ایرانشهر // رضیَ الله.

 

پاسخ به درخواست این نوشته ی سید سعید شفیعی: البته بدون انتظار نمره

۱) زیرساخت دانشگاه های معتبر در ایران

۲) رشد دانش پزشکی و مهندسی تجهیزات پزشکی

۳) بسترسازی دانش بینان ها

۴) ایجاد بنیاد نخبگان

۵) ترقی در هنر و فیلم سازی

۷) اعتبار به مدرک تحصیلی در جذب پرسنل و شغل

۸) حمایت از تولید با شعار محوری چند ساله ی مقام معظم رهبری

۹) وضع قوانین به نفع رشد علمی

 

در حقیقت کسانی که ترجیح دادند خارج بروند تحت تأثیر پرستیژ تحصیل در غرب این کار را کردند. این انگیزه بد نیست اما چندان فرقی با تحصیل در داخل ندارد. چون تا به حال درخشان ظاهر نشدند با آن که در خارج درس خواندند.

سلام ،،،،، امضا // رضیَ الله.

 

انتخاب از داخل همین نوشته ی شما امیر رمضانی: «آخه خیلی زور زدند که ۱۴۰۲ افزایش قیمت بنزین نداریم.» واقعیت: بنزین باید هر سال پلکانی رشد قیمتی می داشت. این که هر دولت خیال کند قیمت را دست نزند محبوب می ماند، خسارت به اصل منابع ملی می زند. اگر هر سال اندک اندک قیمت تغییر کند، دیگر فشار یک باره وارد نمی شود که شوک ایجاد کند. حفظ قیمت ثابت بنزین، عوام فریبی هر دولت بوده است که بتواند به مردم بگوید دولت من قیمت ها را کنترل کرده است. حال آن که با این که بنزین ثابت ماند قیمت ها بی مهار بالا رفت و جیب مردم از پول بی ارزش، خالی تر شد. سلام ،،،،، // رضیَ الله.
 
شیخ محمد غلامی: محفل در کشور نزدیک به چهل میلیون ببینده دارد و در خارج از کشور نیز مورد استقبال بسیاری از قرآن دوستان قرار گرفته است. تهران، محمد جواد غلامی دارابی.
 
 
انتخاب از داخل همین نوشته ی شما : «[برنامه ی شبکه سه موقع افطار با نام] محفل در کشور نزدیک به چهل میلیون ببینده دارد» رأی: عجیبه!!! سخن: آمار ۴۰ میلیون نفر تماشاگر این برنامه (که بخشی زیاد از مردم در مسافرت بودند و احتمال تلویزیون دیدن شان کم بود) از کجا در آمد؟! سلام ،،،،، // رضیَ الله.
 
انتخاب از داخل همین نوشته ی شما : «تلویزیون در خانه است اما تلوبیون در جیب مردم... آمار از خبرگزاری فارس است»
رأی: پس باید واحد شمارش را گفت «بار» نه «نفر». چون ممکن است یک نفر چندین بار بازدید کند. پس ۴۰ میلیون نفر محفل را می بینند غلط است. اگر هم این آمار درست باشد و دستکاری نباشد، بازدید باید گفت، نه نفر. آمار خبرگزاری فارس هم مثل خبرهایش بلوف بیشتر است تا حقیقت.
سخن: از شما بعید بود ۴۰ میلیون بیننده برای یک برنامه قائل باشی آن هم توی روزهای مسافرت نوروز.
سلام ،،،،، // رضیَ الله.
 
انتخاب از داخل همین نوشته ی شما : «استبعادی در خبر فارس نمی بینم... ضمنا اتهام بدون سند به یک خبرگزاری محترم رو هرگز نمی پسندم»
رأی: این که به یک خبرگزاری (که در آن بخشی از نیروهای عملیات روانی نقش هدفمند و البته لازم و ضروری، دارند) این چنین اعتماد می شود، نشان خوش بین بودن روحیات فرد است. خوش بین بودن نیز عیب نیست. یک حالت در وجود فرد است که اقتضائات و موقعیت‌هایش وی را وادار می کند خوش بین باشد یا نباشد.
 سخن: ایرادی نمی بینم که به خبر جایی چون «فارس» وثوق دارید و رجاء واثق. سلام ،،،،، امضا // رضیَ الله.
 
انتخاب از داخل همین نوشته ی شما : «اتهام بدون سند به یک خبرگزاری محترم رو هرگز نمی پسندم» بسیار خوب برای انتخاب شما حق قائلم اما یک نمونه از همین امروز می آورم: «خبرنگار سیاسی خبرگزاری فارس، علیرضا زاکانی شهردار تهران امروز (چهارشنبه، ۱۵ فروردین) گفت: «در مورد ساخت مسجد در پارک قیطریه قرار نیست حتی یک درخت قطع شود.»
 
این را فارس پوشش داد تا به مردم اطمینان دهد ۱) ساخت مسجد در پارک قیطریه ضرورت دارد ۲) هیچ درخت بابت ساخت این مسجد بریده نمی شود. دقیق مشخص است خبرگزاری فارس دارد یک دروغ را در قالب خبر می پیچید. نیز اگر این کار توسط شهردار دوره ی آن جناح بود، فارس طوری دیگر وارد می شد. اشکال ندارد اگر کسی به فارس اعتماد داشته باشد یا نداشته باشد. این حق برای هر دو طرف محفوظ است. سلام ،،،،، // رضیَ الله.

 

،،،،، اینها اینجا چه می کنند؟ ،،،،،

اینان باید در جایگاه ردیف متهم در دادگاه بودند، نه اینجا «بیت» در ردیف جای ویژه ی دیدارِ ویژه ی ۱۵ / ۱ / ۱۴۰۳ سران نظام. لااقل یک یک ربعی می گذاشتند روضه نیز می خواندند! و حرّافی هم رویش!

مردم از دیدنشان در این جایگاه خاص! چه فکر می کنند واقعاً خدا می داند.

وقُل ربِّ انزِلنی مُنزَلًا مبارکًا وانتَ خیرُ المُنزِلین.

و بگو پروردگارا مرا در جایى پربرکت فرود آور [که] تو نیکترین مهمان‏نوازانى

۲۹ / مؤمنون.

صَدَق اللهُ العلیُّ العظیم

مردم. مردم. مردم.

سلام  ،،،،، امضا // رضیَ الله.

 

آق سید حسین شفیعی: سلام علیکم. اخیرا در گروه تغییر نام و رد گم کنی و... زیاد شد. به ظن قوی نه اهل ایرانشهری (به مفهوم خاص کلمه) مطرح است و نه معاون مدرسه و نه....!!!!! بلکه گویش برخی از کلمات و پاره ای از جملات و... حاکی از این است که نگارنده؛ خودی خودی و... است. شکر الله مساعیه.

 

در پاسخ به آق سید حسین شفیعی دارابی: انتخاب از داخل همین نوشته ی شما : «...حاکی از این است که نگارنده؛ خودی خودی و... است. شکّر الله مَساعیه» جواب: احترام کثیر و تشکربه رسم شما به حد: «کُرور کُرور».

رأی: و اذْ تَاذَّنَ ربُّکُم لَئِن شَکَرتُم لَازیدَنَّکُم.

ترجمه برای عموم : و (باز به خاطر آرید) وقتی که خدا اعلام فرمود که شما بندگان اگر شکر نعمت به جای آرید بر نعمت شما می‌افزایم.

۲۳ / سوره ابراهیم

سلام ،،،،، امضا.  ایرانشهر // رضیَ الله.

 

حجت رمضانی: سلام چون رضی الله فقط از آیه های قران برای بیشتر پاسخ ها استفاده می کنند واین بسیار خوبه ، ولی ازاحادیث ائمه استفاده نمی کنند فکر کنم ازبرادران اهل سنت باشه و اونم از ناصبی ها. فکرک نم آقا ابراهیم دردست اینها اسیره وآنها از اکانت ایشان دارند این پیام ها را می گذارند،اگرغیر این هست پس آقا ابراهیم از۸فروردین تا الان چرا رویت نشده.

 

آق سید حسین شفیعی دارابی: سلام آقا حجت این بنده خدا که خودی هست را به اهل سنت بودن منتسب نکنید

 

روزی به استقبال «نه غزه، نه لبنان» رفتن

روزی هم به «بیت» مقام معظم رهبری رفتن

این روحانی سید محمد علی ابطحی دفتردار سید محمد خاتمی نیز دیروز «بیت» بود. شاید سرِ عقل آمده باشد که نباید بیشتر از این، با مقام معظم رهبری گریز از مرکز کرد و دامن برای اوباش و برانداز باز کرد. اگر این را فهمیده باشد (که خیلی از وی بعید است) باید همین فهم را به همفکران خود که به غرب پلکیدند انتقال دهد. نمی شود پای صحبت امام مولا علی علیه السلام نشست اما شام را با معاویه خورد. به رفتار خود صدّیقیت ببخش آقای ابطحی، نه سرِ زبان ها افتادن.

روزی به استقبال «نه غزه، نه لبنان» می رفتین! که غلط کاری بود.

حالا روزی هم به «بیت» مقام معظم رهبری می روین، که این درست کاری است.

سلام ،،،،، امضا. ایرانشهر // رضیَ الله.

 

انتخاب از داخل همین نوشته ی شما : «...رضی الله فکر کنم از برادران اهل سنت باشه و اونم از ناصبی ها»

رأی: در مقام گردآوری اطلاعات، وقت بیشتر باید گذاشت تا در دام پیشداوری زودرس نیفتاد. تشکر می شود از شوخی یا جدّیت.

سخن: ناصب یعنی جنگ طلب. ناصبی کسی است که دشنام به امام مولا علی علیه السلام می دهد و با اهلبیت (ع) دشمن است و می خواهد همیشه با آنان ستیزه کند.

«..انَّمَا یُریدُ اللَّهُ لِیُذهِبَ عَنکُمُ الرِجسَ اهلَ البیتِ وَ یُطهِّرکُم تَطهیرا»

یعنی : این است و جز این نیست که خداوند اراده کرده است که رجس را از شما خاندان پیامبراکرم دور سازد و شما را به نهایت درجه پاک و مطهر گرداند.

۳۳ / احزاب

سلام ،،،،، امضا. ایرانشهر // رضیَ الله.

 

حجت رمضانی: سلام آقای ابطحی توبه کرده. سلام حاج آقا  شفیعی صبح زیبای شما بخیر وسلامتی گفتم شاید زیرپا گشی نتیجه بده ولی اصلا نه ایشون به این نون ماست تو تله نمی افته. آرزوی سلامتی برای جناب عالی دارم.

 

شیخ محمد غلامی: سلام. جناب رضی الله. چرا گفتگوها رو حذف می کنید؟ لا تحزن ان الله معنا...

 

انتخاب از داخل همین نوشته ی شما : «چرا گفتگوها رو حذف می کنید؟»

رأی: آن در غار ثور بود که رسول الله (ص) به «صَاحبِه» گفتند: نترس خدا با ماست: مَعَنا. آن هم زمان هجرت به مدینه.
آیه چهل / توبه

سخن: اما اینجا دیگر درون غار ثور نیست، درون انقلاب (ثور) است، مصونین آهنین هم که مال خواص است. باید «کاف. راء. صدیقی» باشی که کارَت نداشته باشند!!! جایگاه ویژه بنشانند!!!

سلام ،،،،، امضا. ایرانشهر // رضیَ الله.

 

،،،،، روحانیت آیا اغذیه و میوه می خرد؟ ،،،،،

چرا. می خرند. مگر می شود به طعام توجه نکنند. اما وقتی می بینند گران است و خیلی در نوسان و هر بار بالاتر از قبل. با سه گزینه روی میز وجدان خود مواجه می شوند:


گلایه را بکشانند به بستر جامعه
این کار را نمی کنند، چون هر چه باعث تضعیف نظام باشد از آن می گریزند.

 

بگویند نه گران نیست
 این کار را هم نمی کنند، چون یقین دارند قشر ندارِ جامعه هر روز با این کمبود پول و گرانی کالا (خصوصاً اغذیه و میوه) مواجه است.

 

سکوت کنند
بله، این کار را می کنند، چون اگر زبان به نقد و انتقاد باز کنند ممکن است بشنوند خودتان مصدر کار هستید، آن وقت خودتان هم می نالید؟!

 

رأی: هیچ قشری به حد روحانیت در این برهه و بحبوبه مظلومتر نیست. هم باید کنار حقیقت بایستد و هم باید توجیه یا سکوت کند. کلاً خشم خود را فرو بخورد. عین استخوان در گلو شدند. خدایا روحانیت ما را از این فشار سنگین میان حکومت و جامعه خلاصی ببخش. آمین.


سلام ،،،،، امضاء . ایرانشهر // رضیَ الله.

 

انتخاب از داخل همین نوشته ی شما :

«میگم چرا گفتگوها رو حذف می کنید؟»

رأی: به آن « چهل میلیون» «بازدید »برنامه ی محفل افطار شبکه ی سه که به جای «بار و مرتبه» می گویید «نفر و ببیننده» تا عدد تعداد داده شود زیاد بودن مخاطب، آیا آمار بیشتری هم اضافه کرد باز نیز «فارس» شما؟!!! سلام ،،،،، امضا. ایرانشهر // رضیَ الله.

 

شیخ محمد غلامی : بنده این آمار رو به نقل از خبرگزاری فارس نقل کردم همین ، صحت و سقم مطلب هم با خبرگزاری فارس است. جناب رضی الله و به عبارت دیگر معاون محترم مدرسه و ...

 

انتخاب از داخل همین نوشته ی شما : «بنده این آمار رو به نقل از خبرگزاری فارس نقل کردم جناب رضی الله» رأی: الان بیان کامل شد. چون نقل می تواند صرفاً نقلِ نقل باشد، نه صحت آن نقل. اینک پذیرفته شد. بدانیم «فارس» آمارساز است!!! سخن: هم سخن شدن با شما مفید به فایده بود. تشکر می شود. سلام ،،،،، امضا. ایرانشهر // رضیَ الله.

 

انتخاب از داخل همین نوشته ی شما : «آقای ابطحی توبه کرده»

رأی: در خود «بیت» توبه کرد؟ بودید آن لحظه ی توبه؟!

سخن: خداوند متعال خود توّاب است و توبه پذیر بندگانش.

تُوبُوا اِلَى اللهِ

به سوى خدا توبه کنید.

۸ / تحریم

سلام ،،،،، امضا. // رضیَ الله.

 

انتخاب از داخل همین نوشته ی شما : «حق گویان ترسی به دل راه ندارند»

رأی: بسیار آیه ی انسان ساز را برگزیدید. تشکر ویژه می شود. مفسران این آیه را عامل ورود ملائکه برای الهامات انسان می دانند چون فعل مخاطب مضارع را بکار گرفت که دال بر استمرار بی وقفه است. البته اگر استقامت کند. پیش شرطش هم باور به خدا است که ربی جز پروردگار عالمیان نگیرند. سلام ،،،،، امضا. // رضیَ الله.

 

قاسم بابویه: آقای رمضانی سلام فکر کنم رضی الله دیگه قاطی کرده سر به سرش نزارید.

 

حجت رمضانی: سلام سردار وره بَوِر میدان صبگاه دِ دور سینه خیز بَوِر اون وقت هارشیم جرات کانده اینطوری بنویسه.

 

قاسم بابویه: خلاصه این مدیر یه روزی پیدا ونه با همینتی شونه شه پشت سر نشنه باید ونه عکسه به کلانتری هادیم تا وه ره پیدا هاکانن

 

انتخاب از داخل همین نوشته ی شما :

«وره بَوِر... دِ دور سینه خیز بَوِر... هارشیم...»

رأی: دعانویس هستید؟ این کلمات مال کدام زبانه؟ این زبان اسپانیولی است؟ شما خارجی بلدید؟

سلام ،،،،، امضا. ایرانشهر // رضیَ الله.

 

صدرالدین: اگر توبه امری است درخفا پس چرا مهم است برایتان که آیا شاهد و گواهی بر توبه  بوده یا خیر.

انتخاب از داخل همین نوشته ی شما :

«چرا مهم است برایتان که آیا شاهد و گواهی بر توبه بوده یا خیر.»

رأی: بله در خفای خفای نزد خدای متعال مهربان توبه صیغه می شود. چون این عضو محترم از قول خودش گفت آقای ابطحی توبه کرد، باید پرسید اگر توبه مخفی است و در خفا، ایشان چطور خبردار شدند از توبه ی ابطحی. چندین سال است از سال ۸۸ که اینان می گویند کیهان باید توبه کند، نه اصلاح طلبان! از این نظر پرسش شد. از شما هم تشکر که یادآوری قرآنی اخلاقی کردید اصل توبه را که برترین فرهنگ اسلام است.

سلام ،،،،، امضا. ایرانشهر // رضیَ الله.

 

شیخ ربانی: سلام علی رضی الله و دامت برکاته ، واقعا خوب آمدی عزیز که :  خدایا روحانیت ما را از این فشار سنگین ،،،اینگونه احساس همدردی !!! مشخصه درد را متوجه هستید پس بر سه وجه یمکن : یا بسلامتی خودت روحانی،، یا پدرت روحانی بوده یا برادران، ،، عزیز ، آخه چرا رضی الله!!!! متوجه هستید افکار نسبت به اشتهار کلمه یا کلام بیشتر حساس هستند تا معنی لغوی آن. همیشه مستدام، ،،

 

انتخاب از داخل همین نوشته ی شما :

«چرا رضی الله!!!!... افکار نسبت به اشتهار کلمه یا کلام بیشتر حساس هستند»

رأی: خشنودی خدا اصل است، سایر خشنودان در طول خشنودی خدا قرار دارند. این آیه ی با این مهمی، نباید به خاطر تکّه کلام یکی از فِرَق، نزد سایر مذاهب فراموش شود. مهم این که آخر آن، ترس از رب العالمین ملاک شد که اگر کسی آن را فاقد بود در هر مقام و مرتبه که باشد، رضیَ اللهُ، بر او صدق ندارد.

لِمَن خَشِی ربَّه

۸ / بینه

سخن: شکر می شود که مفاد متن بر ذایقه ی شما نشست و موافق افتاد. درک می کنم که سنگین ترین فشار بر روحانیت فشاری است که از سر مصالح عامه، نه بتواند حقیقت را پوست کنده بگوید چون موجب خالی شدن دل مردم می شود و نه هم طاقت بیاورد راست را تا کی با مردم نگوید که میان مردم ایمان قوام دارد و دین باقی می ماند. شما اگر به روحانیت ارتباط داشته باشید حتماً حرف مرا راست می دانید. روحانیت از همه بیشتر باخبرتر است چون درون دل مردم زیست می کند، ولی چاره ندارد که حرف خود را برای صلاح بالاتر فرو بخورد. میان دو فشار درگیر است روحانیت. انشاءالله اجر این تحمل بار امانت را نصیب ببرد. تشکر می شود که روی زوایه ی اصلی نوشته، روزنه باز کردید. دوستان من، بیشتر روحانی هستند با زندگی طلبگی و وارستگی آنان عمیقاً آشنام. سلام ،،،،، امضا. // رضیَ الله.

 

 

،،،،، نظام آفرینش و روز قدس ،،،،،

اعتقاد مسلمانان این است در نظام آفرینش، صواب و خطا میان مردم جریان می یابد. برای صواب، خداوند متعال ثواب در نظر گرفته است و برای خطا، جزا و مجازات. معتقدم شرکت در روز قدس فردا جمعه ۱۷ فروردین، یکی از مهمترین و سرنوشت سازترین کار انسان است. شاید انسان اگر فردا به این یوم الله استثنایی بی اعتنایی کند مورد مؤاخذه ی خدا قرار گیرد و زندگی اش را غضب فرا گیرد. مردمی تنها و محاصره شده و گرسنه و ایستاده روی عقیده ی برحق خود و روی خاک خود مورد شدیدترین وحشت و دهشت قرار گرفتند، رفتن به خیابان های ایران و جهان برای پیمان بستن با آن مردم نمونه و مقاوم در فلسطین، برترین فضلیت در کار فرداست. نظام آفرینش خطا خواهد نوشت بر کسی که فردا فلسطین را حتی در حد فریاد فراموش کند. خطا خواهد بود کسی رختخواب بخواد و جمعه به صحنه نیاید. من که باشم سخن بگویم. از امام امت نقل کنم:
 

«آنهایی که اسلام را خلاصه می کنند در اینکه بخورند و بخوابند و یک نمازی بخوانند و یک روزه ای بگیرند و در گرفتاری این ملت، در گرفتاری این جامعه دخالت نکنند، به حسب روایت رسول اکرم، اینها مُسلِم نیستند؛ کسی که اهتمام به امور مسلمین ندارد، در صحنه خودشان نیستند، آنهایی که در صحنه هستند آنها را انتقاد می کنند. صحیفه ی امام، ج ۱۴، ص ۵۲۷ - ۵۲۸»

 

آزادی قدس قبله ی خدا عین آزادی خرمشهر است برای ما.

سلام ،،،،، امضا ایرانشهر // رضیَ الله.

 

به بی نشان: اما پاسخ علت و چرایی رضیَ الله که آن حضرت انسان بزرگوار ازم پرسیدید:

۱) در بیوگرافی ام داخل پروفایلم محور عقیده ام را از قبل روشن ساختم. رجوع شود به حساب و اکانت.

۲) امام هشتم (علیه السلام) به رضا و رضی مشهور شدند. 

۳) مهمتر این که پرچم مبارزه زیر لوای امام هشتم (علیه السلام) در طول تاریخ و از زمان خود آن حضرت رئفت (ع) شعار «رضی و رضیَ الله» بود و این نشانه ی مشخصی بود که پیروان تا امام هفتم وقف نکردند و واقفیه نشدند بلکه با امام هشتم به امامیه رسیدند.

۴) در ایران هر پرچم غیر از امام رضی و رضا عالم آل محمد (صلوات الله علیه وآله وسلم) نزد علمای دین رسمیت نداشت. رضیَ الله علاوه بر آیه، رسم امام هشتمی است که وجود مرا آن امام که نه مهمان بلکه میزبان ایرانیان هستند، پر ساخته است.

خدایا زیارت امام هشتم رضی آل رسول لله را به موالات شامل حال همه کن.

وقت گران شما انسان شریف را زیاد گرفتم، مرا ببخش حضرت.

سلام ،،،،، امضا.// رضیَ الله.

 

بی نشان: و سلام من القلبی الی قلبک یا رضی الله. که به عشق ( امام رئوف ) همه جای وطن ایرانشهر توست) و به دلم برات شد عرض کنم. همیشه مستدام با مرام.

 

انتخاب از داخل همین نوشته ی شما : «به عشق (امام رئوف ) همه جای وطن ایرانشهر»

رأی: قلب حرفم را فتح کردید؛ حضرت انسان شرافتمند. بله دقیق تمرکز کردید به «شهر شهادت» (مشهد) که ایرانشهر واقعی است؛ علیه آلاف تحیة و الثنا. هزاران بار درود خدا بر شما انسان والا و عاشقان کوی رضا، امام عالم آل محمد صلوات الله علیه و آله علیهم اجمعین.

سلام ،،،،، امضا. ایرانشهر // رضیَ الله.


،،،،، کشور نیست، رژیم بی شناسنامه است،،،،،

این رژیم شناسنامه ندارد، ولی با زور، دنبال شناسایی بیشتر است. باید مُهر ابطال زد بر این شناسنامه ی جعل شده. اسرائیل سؤءاستفاده قرن به دست زورگویان است که با جنگ جهانی دوم، خاک دیگران را به نام یهودهای دروغین سند زدند. کلاً جعل سند چه اسرائیل تولید کند، و چه هر مؤسسه ی تقلبی منگوله‌دار دیگر، کاری در ردیف دورزدن خدا از صحنه ی زندگی است. اسرائیلِ بی شناسنامه، محوشدنی است و برای این رژیم المُثنی هم چاپ نمی شود. آری، اسرائیل اصلاً کشور نیست، رژیمی بی شناسنامه و دست نشانده است. پیش به سوی فتح قبله ی اول با الگوگیری از فتح مسجدجامع خرمشهر خونین شهر. حضور توی خیابان ها در روز قدس فردا، پیامی رسا و سرفرازانه به فلسطین است (که در خط مقدم جبهه ی ایستادگی، از خود با تمام وحشت آفرینی هایی که رژیم فاسد و رو به فروپاشی اسرائیل ایجاد کرده است) قهرمان ساخت. برقرار است فلسطین و آزاد خواهد شد به وقت ضرور. میان انتظار فرَج (عج) و بازپس گیری قدس شریف، یک حال مشترک حکمفرماست: انتظار و برنامه ی ظهور و ظفر. سلام ،،،،، امضا . ایرانشهر // رضیَ الله.

 

حضور کاظم صدیقی در نماز جمعه امروز تهران (عکس)

،،،،، باز هم ردیف ویژه!!! ،،،،،

هر ردیف ویژه!!! خواست بنشیند، چه در «بیت» و چه در «نمازجمعه» روز قدس دیروز ( ۱۷ / ۱ / ۱۴۰۳ ) ، بنشیند، مهمتر اما این است روزی در محکمه هم، در ردیف ویژه ی متهم بنشیند تا مشخص شود نظام سیاسی منتسب به شیعه، میان هیچ کس در رسیدگی به جُرم و جعل تبعیض نمی گذارد. و حتی روحانیت مظلوم و صبور (که در درون دل، از این جور جَور برائت دارد و زجر می کشد) خود را نزد مردم مأجور و خلاص ببیند. من چشمم ولی روی سردار پاسدار محمدحسین زیبایی‌نژاد با مستعار «حسین نجات» زوم شده است که آن سوتر ملبس به سرتیپی سپاه نشسته است. معاون سابق سازمان اطلاعات سپاه و معاون فعلی قرارگاه ثارالله تهران. قرارگاه مهمی که مسئول اول حفظ امنیت پایتخت و سرکوب به موقع ضدامنیت تهران است. سلام ،،،،، امضا . ایرانشهر // رضیَ الله.

 

انتخاب از داخل همین نوشته ی شما مصطفی بابویه:

«یمن برای اینکه عربستان را به زانو دربیاورد آرامکو را هدف قرار داد!»

رأی: دست بر سر اتفاقی خیلی مهم گذاشته اید که رفتار معمول عقب نشینی در جنگ ها است. عین شلیک ناو وینسنس آمریکا به سمت هواپیمای مسافربری ایران در خلیج فارس در دفاع مقدس که ختم جنگ را رقم زد.

سخن: اسرائیل هدفش رهایی از چنگ مقاومت قهرمانانه غزه است. منتهی دنبال یک اتفاقی خاص می گردد که شکستش را بعد از هفت ماه وحشت، پوشش بزند. آن اتفاق در راه است !!

سلام ،،،،، امضا. ایرانشهر // رضیَ الله.

 

انتخاب از داخل همین نوشته ی شما سید کریم حسینی:

«عضو لشکرقدس... با تمام وجود در راهپیمائی روز قدس شرکت می کنیم.»

رأی: با توجه به ساعت ارسال این نوشته ی شما که پس از پایان تظاهرات بود در ساعت ′′۵۸ : ′۱۲، باید فعل مضارع «می کنیم» را با فعل ماضی نقلی «کرده ایم» می نوشتید.

سخن: این شد که انگار کمی دست انداز افتاد روی متن شما از سوی اعضا.

سلام ،،،،، امضا. ایرانشهر // رضیَ الله.

 

انتخاب از داخل همین عکس شما قاسم بابویه در دوربین حمزه طالبی:

رأی: این علامت چیست؟ چند سال پیش باراک اوباما رئیس‌جمهور آمریکا دستش را با همین نشانه (البته در آنجا دو انگشت به سمت بالا) به شیطان پرست ها نشان داده بود که هنوز معلوم نیست خواست بگوید با اوناست یا نه. البته در این عکس، این شخص که اینجا نشسته است، اتفاقی انگشتانش این حالت در آمده است و خودش خبر ندارد که چه نماد انگشتش ساخته است. سلام ،،،،، امضا. ایرانشهر // رضیَ الله.

 

تکمیل رأی: یعنی اگر نماد دو انگشت دست این گونه رو به بالا باشد علامت شیطان پرستان است. که این فرد در این عکس البته روحش خبر نداشته است دستش خودبه خود نماد ساخته است. عکاس گویا مهارت شکار و صید داشته است. به نظر می رسد عکاس باید حرفه ای باشد و در این کار فردی خبره و باتجربه. با معذرت اگر مجبور شده است این بنده، عکس این شخصیت را وارو کند. سلام ،،،،، امضا. ایرانشهر // رضیَ الله.

 

انتخاب از داخل همین نوشته ی شما سید سعید شفیعی در نقد پناهیان که برای پیامبر ص «گوشت تلخ» بکار برد :

«نمیشد... واژه مناسبتری... بکار میبرد»

رأی: جمله ی شما را خواندم. وقتی به کسی زیاد تریبون عموم، حاتم طایی کنند، همین می شود. هر منبر نیازمند سه برابر وقت خودِ منبر، مطالعه و تعمق لازم دارد. فضلای باتقوا این رسم را رعایت می کنن. اما اینها (که لیست خاص محافل هستند) شب و روز در حال سخنرانی هستند و تمام وقت در حال نصحیت امت! پس، لفّاظی های آنان قابل اغماض!!!! است.

سلام ،،،،، امضا. ایرانشهر // رضیَ الله.

 

،،،،، سیب زمینی پس چی؟!!! ،،،،،

شورای بیکار! و آمر و فرمان دهنده! «انقلاب فرهنگی» دستور داد:

 

۳۱ فروردین هر سال را روز گندم و نان

۲۰ اردیبهشت هر سال را روز گل محمدی و گلاب

۳۱ مرداد هر سال را  روز عسل

۲۵ شهریور هر سال را روز خرما

۵ آبان هر سال را روز زعفران

۷ آبان هر سال را روز انار

۴ آذر هر سال را روز زیتون

در تقویم رسمی کشور ثبت کنند.

نظریه !!! : سیب زمینی یادشان رفت. اگر این شورای «فرّ» «هنگ»ی ۲۶ مهر هر سال را هم که «روز جهانی ریشه کنی فقر» است روز سیب زمینی ثبت می کرد، هنوز خوش ذوق تر نشان داده می شده است! چون میان سیب زمینی و فقر، آخرین رابطه ی فلاکت است. این میوه ی سرخ کردنی و آب پز اگر از میان ملل محو شد، دیگر فقر مطلقِ مطلق می شود!

سلام ،،،،، امضا . ایرانشهر // رضیَ الله.

 

انتخاب از داخل همین نوشته ی شما آق سید حسین شفیعی: «خودم در زمان دولت جناب خاتمی، در شیروان خراسان شاهد مخالفت رسمی فرماندار وقت، با آتش زدن پرچم آمریکا، بوده ام»

رأی: این جمله ی شاهدیه ی شما یک حقیقت بزرگ تاریخی را در تخته ی اعلانات مدرسه نشاند. خیلی خوب بود. راستی پیمایی بود در بیانات آن جناب. موافق مفاد متن تان می باشم. اجرتان برای این افشای حقیقت، نزد خداوند متعال.

سخن: امشب ۲۷ رمضان به عبارتی شب قدر است. سال ها دورتر شنیدم شادروان آیت الله مشکینی (اعلی الله مقامه الشریف) شب ۲۷ را هم احیا می گرفت. شما که در آن شهر مجتهدان ساکن هستید ما را در این شب قدر احتمالی دعا فرمایین. سلام ،،،،، امضا. ایرانشهر // رضیَ الله.

 

انتخاب از داخل همین نوشته ی شما :

«متاسفانه فایل بارگزاری شده برای بنده باز نشده تا بدانم او چه گفت؟؛ ولی با فرض ارتکاب اشتباه؛ آیا شریعت مقدس به ما اجازه میدهد که اینگونه ....؛ آیا این انصاف است؟»

رأی: نقد شما بالای سرم جا دارد. اما بنده در پست جناب «@shafiey51» روی فایل نظر ندادم. در اول رأی به ایشان نوشتم: «جمله ی شما را خواندم» که روی فایل ورود نکنم. آنچه در آن رأی نوشتم مبتنی بر همان جمله ی ایشان بود. اصلاً آن پست، فایل فیلم نبود، فقط تصویر یک صحنه بود از روی فایل.

 

سخن: ایراد وارد کردن بر رفتار کسی دال بر نادیده انگاشتن سایر وجوه آن فرد نیست. این فرد (آقای علیرضا پناهیان) خود یکی از هتّاکان شماره یک در ایجاد دوئیت در جامعه است.

نگاه: شما محسنات خود را برای سایران در نظر نگیرید. قضیه ی ماکارونی و خونه در تهران چرا شکل گرفته بود چون واعظ غیرمتّعظ سه ضربه ی همزمان می زند. هم به خود آسیب می زند، هم به دیندار و هم به دین.

سلام ،،،،، امضا. ایرانشهر // رضیَ الله.

 

عین کامل پست بنده به جناب «@shafiey51» زیر آن عکس حجت الاسلام علیرضا پناهیان و البته روی جمله ی پست گذار این بود:

«انتخاب از داخل همین نوشته ی شما :

«نمیشد... واژه مناسبتری... بکار میبرد»

رأی: جمله ی شما را خواندم. وقتی به کسی زیاد تریبون عموم، حاتم طایی کنند، همین می شود. هر منبر نیازمند سه برابر وقت خودِ منبر، مطالعه و تعمق لازم دارد. فضلای باتقوا این رسم را رعایت می کنن. اما اینها (که لیست خاص محافل هستند) شب و روز در حال سخنرانی هستند و تمام وقت در حال نصحیت امت! پس، لفّاظی های آنان قابل اغماض!!!! است.

سلام ،،،،، امضا. ایرانشهر // رضیَ الله.»

پس؛ خوشحالم خواهید کرد اگر عیب نوشته ی مرا عیناً بفرمایید کجایش بود؟ اگر این اندازه نشود به یک روحانی که همه جا تریبون عموم و بیت المال دستش هست، نقد و ایراد وارد کرد پس «آزادی نقد و نظر» چه تعریفی به خود می گیرد. با تشکر فراوان از شما حضرت بزرگوار و محترم.

 

از شتابزدگی گریزان باشیم!!!!

بنام پروردگار بصیر و دوستدار اهل بصیرت. حضرت مدیر (البته به ظن قوی) سلام علیک. 

۱) بس است؛ از پس پرده برون آی؛ برخی از اعضای محترم دچار حیرت شدند؛

۲) ضمن احترام به جناب آقای پناهیان عزیز و دیگر خطبای فعال در عرصه رسانه  کشوری؛ حدود ۱۵ سال قبل در ایام فاطمیه در شیراز منبر می رفتم؛ سخنران ثابت جلسه بودم ولی مداحان تغییر می کردند؛ شبی مداح جلسه جناب آقای حاج صادق آهنگران بود؛ ادب و تواضع و تقید به نماز جماعت و اول وقتش با دیگران قابل مقایسه نبود؛ به وقت استراحت در منزل میزبان مطالب زیادی بین ما رد و بدل شد؛ از جمله معترضانه گفتم: مردم به ما می‌گویند : «حوزه غیر از این چهار و یا پنج نفر ندارد»؛ چرا شما در هیبت رزمندگان از دیگران استفاده نمی کنید؟؛ در پاسخ گفت: اعتراض وارد است؛ به خود بنده هم این اعتراض منتقل شد؛

۳) اما وقتیکه نگاه می کنم می بینم در جناب آقای پناهیان یک ویژگی‌هایی و جود دارد که در دیگران نیست و یا اندک است؛

۴) از شخص فهیمی همانند حضرت عالی انتظار نداشتم به جهت آن همه خدمات این شخص؛ در جوی کم آب راه افتاده؛ حرکت کنید و اینگونه همه نقاط مثبت او را تا دیده بگیرید؛ متاسفانه فایل بارگزاری شده برای بنده باز نشده تا بدانم او چه گفت؟؛ ولی با فرض ارتکاب اشتباه؛ آیا شریعت مقدس به ما اجازه میدهد که اینگونه ....؛ آیا این انصاف است؟؛ هنر این نیست که به جهت یک اشتباه؛ طرف را اینگونه....؛ هنر در سخن نگفتن نیست؛ هنر این نیست که کنار «گود» به ایستیم و بگوییم «لنگش کن»؛

 ۵) از همه گذشته با وجود شیطنت های عرصه مجازی؛ و رواج خیانت ها از طریق فتوشاپ و تقطیع گفتار و صدا گذاری و... ؛ آیا احتمال نمی‌دهی که شیطنتی در کار باشد؟؛ آیا می توان در روزهای پایانی ماه رمضان و پس از لیالی قدر؛ اینگونه در مسیر موج جوی به راه افتاده حرکت نمود؟؛ آیا احتمال نمی‌دهی که اینگونه اقدامات همان موج پیدا و پنهان علیه روحانیون تاثیر گذار در جامعه باشد؟؛ آیا واقعا ناشران این کلیپ ها دلشان برای رسول الله (ص) می تپد؛ و از به کار بردن یک تعبیر غلط غیر عمدی در حق این بزرگوار؛ ناراحت هستند؟؛ یا اقدامات مصداقیست از «کلمه حق یراد بها الباطل؟!!!؛ اگر دلشان برای رسول الله (ص) می سوزد چرا در قبال قرآن سوزی و همه اهانت ها به رسول خدا (ص) سکوت کرده اند؟ به هرحال؛ شتاب در کار خوب است ولی شتابزدگی؛ خوب نیست؛ کیاست حضرتعالی می طلبد که سنجیده تر و پخته تر عمل کنید. همه ما مواظب باشیم در روزهای پایانی ماه رمضان؛ از گردونه «مرحومین» در ماه رمضان خارج نشویم و در حلقه «محرومین» از رحمت رمضانیه الهی قرار نگیریم. (حوزه علمیه قم سید حسین شفیعی دارابی: عصر شنبه ۱۷ فروردین ۱۴۰۳ش_ ۲۵ ماه رمضان ۱۴۴۵ق)

 

انتخاب از داخل همین نوشته ی شما :

«حدود ۱۵ سال قبل در ایام فاطمیه در شیراز منبر می رفتم؛ سخنران ثابت جلسه بودم ولی مداحان تغییر می کردند؛ شبی مداح جلسه جناب آقای حاج صادق آهنگران بود؛ ادب و تواضع و تقید به نماز جماعت و اول وقتش با دیگران قابل مقایسه نبود؛ به وقت استراحت در منزل میزبان مطالب زیادی بین ما رد و بدل شد؛ از جمله معترضانه گفتم: مردم به ما می‌گویند : «حوزه غیر از این چهار و یا پنج نفر ندارد»؛ چرا شما در هیبت رزمندگان از دیگران استفاده نمی کنید؟؛ در پاسخ گفت: اعتراض وارد است؛ به خود بنده هم این اعتراض منتقل شد؛»

 

رأی: خاطره ی دلچسبی بود. از آن حضرت حوزه ی قم تشکر می شود از خاطرات اثربخش خود ما را شریک می سازد. برای من ارزش زیادی داشت این تاریخ شفاهی شما. جناب برادر پرهیزکار و مجاهد فی الله حاج صادق آهنگران (که الحق و الانصاف عین فامیلی اش صدق و راستی می ورزد) حرف دل ما را زد. واقعاً مردم حوصله شون از تریبون به دست های یکسان مثل این چند تا دوره گرد (به معنای یک جا در تبلیغ نبودن، نه آن معنی دیگر) سر رفته است. هر شبکه بزنند هر ساعت و وقت و بی وقت این چند چهره ی ثابت با حرف های ملال آور هستند و بس.

نگاه: از ذوق زیبای شما در آوردن بجای خاطره، به جان ما خیلی لذت می آید.

سلام ،،،،، امضا. ایرانشهر // رضیَ الله.

 

انتخاب از داخل همین نوشته ی شما آق سید حسین:

«حضرت مدیر (البته به ظن قوی) سلام علیک. ۱) بس است؛ از پس پرده برون آی؛ برخی از اعضای محترم دچار حیرت شدند؛»

رأی: ولا تَقْفُ ما لَیْسَ لَک بهِ عِلم

ترجمه برای عموم، نه شما که مفسر قرآن هستی : و (ای انسان) هرگز آنچه را که بدان علم و اطمینان نداری دنبال مکن.

۳۶ / اسرا

سخن: اما بنده ارادت ویژه دارد به شما. گستاخی تلقی نشود این پست جواب. علاقه ی به روحانیت و باتقواها در گوشت و پوست بنده جاری است.

سلام ،،،،، امضا. ایرانشهر // رضیَ الله.

 

انتخاب از داخل همین نوشته ی شما شیخ مالک رجبی:

«جناب رضی الله درباره استاد پناهیان و لاتقف مالیس لک به علم»

رأی: اگر علم نداشتم در مورد این شخص، به روی چشم، دنبال نمی کنم.

سخن: اما این روحانی منبری، شاید برای شما در فن خطابه، استاد فن باشد و از تدریس وی بیاموزید، اما این تیپ آخوند از چشم مردم خیلی وقت است که افتادند، از بس فقط حرف مفت زدند و در پشت آن «کار دگر» کرده و می کنند.

نگاه: از نصایح شما تشکر می شود.

سلام ،،،،، امضا. ایرانشهر // رضیَ الله.

 

انتخاب از داخل همین نوشته ی شما شیخ مالک رجبی:

«برادر ایرانشهری... درباره استاد پناهیان»

رأی: سبک گفتار این فرد باعث فراری جوانان شده است. این شخص تماماً «دافعه» است، جز برای اطرافیان خود (که براش حورا می کشند) جاذبه است. این قبیل آخوند آسیب و آفت هستند. روحانی باید منش شهید مطهری، شهید بهشتی، مقام معظم رهبری، آیت الله مشکینی، و شهید فضل الله محلاتی را دنبال کند.

سلام ،،،،، امضا. ایرانشهر // رضیَ الله.

 

انتخاب از داخل همین نوشته ی شما صدر آفاقی:

«ظاهرا شما تا همه روحانیون را خلع لباس نکنید دست بردار نیستید!!»

رأی: روحانیت داریم تا روحانیت. یک سری شان معاد را به معاش چسب نزدند پس منزه هستند. یک سری معاش را از معاد منفصل کردند. پس مرفه هستند. .آخوند منزه را هر کس خلع لباس کند نفرین نوع ابی لهب! نصیبش. ولی آخوند مرفه ی لفّاظ را هر که دنباله روی کرد، خَسْف (چاله ی قعر آمیز) قارون پیشِ پایش!

سخن: از شما برای این طنز فاخر تشکر می شود. آن فیلم برخط هم دل بنده را جذب امام هشتم علیه السلام کرد. باز نیز دوبله تشکر.

سلام ،،،،، امضا. ایرانشهر // رضیَ الله.

 

گزینش شش متن

چاله میدونی

هر آخوند در بالای منبر الفاظ چاله میدونی استفاده کند، او آخوند نیست. هنرپیشه ی «مارمولک» کمال تبریزی است که در کسوت روحانی فیلم بازی می کند. دهن این جور آخوندها عادت کرد به الفاظ «گُنده لات» ها. دست خودشان نیست. فکر می کنند منبر را با چنین الفاظی زینت می دهند. خدایا شرّ این جور منبری های پولکی را از سر روحانیت مظلوم بکن که زبان اعتراض و اعراض خود ازین سبک سخنران ها، برای مصالح بالاتر نگه می دارند.

 

 فَهَل مِن مُدکِر

پس آیا پند گیرنده ای هست؟ خداوند متعال مهربان هم دنبال پند گیرنده می گردد. فَهَل مِن مُدکِر. که پنج بار عیناً در قمر تکرار شده است؛ در آیه های (۱۷ و ۲۲ و ۳۲ و ۴۰ و ۵۱) تفسیرگران قرآن المیزان، این را علامت دعوت عمومی به تذکر یافتن بوسیله ی قرآن می دانند. چون قرآن چیستان نیست، پیچیدگی هم ندارد به سادگی سخن را انتقال می دهد. روی همین اساسا قرآن حکمت بالغه است یعنی آن حکمتی که «کامل باشد» و نیز از «ناحیه ی خودش نقصى و از جهت اثرش کمبودى» نداشته باشد. و قرآن از هر نظر چنین است. مثلاً دنیا در نظر قرآن چیز خیلی خوبی است حتی در منظر پیامبر خدا (ص) مزرعه ی آخرت است اما برخی از خطیب ها با آن که خود بیشترین دنیازدگی را دارند، ولی با ریاکاری و دروغ و فریب و شائبه مردم را به آن بدبین می کنند، انگار این قرآن نیست که فرموده ربنا آتنا فی الدنیا حسنه و فی الآخِرةِ حسنه. دنیا که بد نیست؛ دنیازدگی است که بد است. مَذمّت دنیا کاری در پایه و اساس، غلط است. مَذمّت کنندکان دروغین (در هر کسوت)، خود توسط خداوند متعال در همین دنیا به خاک مَذَلِّت نشانده می شوند تا پند برای پندگیرندگان گردد. به قول حجت الاسلام شیخ ناصر رفیعی محمدی روحانی باپروا و سخنران شایسته ی جلسات مذهبی ایران، در همین دنیا هست که این همه خوبی ها و فضیلت ها شکل می گیرد. این همه پیامبران در آن زندگی کردند و قرآن در همین دنیا نازل شده است. پس باور نکنید کسی را دنیا را می کوبد ولی پشت سر از دنیازده ترین ها است.

 

بدزبان ها در صدا و سیما

البته خود صدا و سیما در جاهایی، لانه ی فساد بوده است خصوصاً در اختیار گذاشتن شبکه ها به هنرمندان فاسد. اما برخی از کارهای سطح ملی دارد. با این وجود، ضرورت اخراج شیخ های بدزبان و دهن دریده که آنجا را لانه ی دریدگی های خود ساخته اند، بر بسیاری از شهروندان پوشیده نیست. این جور آخوندهای حرّاف و بدزبان و پولکی! به درد همان محفل های خود می خورند و پاکت های حاومی ارقام میلیونی. بروند محفل های خود هر چه خواستند بکنند، حتی در زشت ترین دریدگی به «خُلُقٍ عَظِیمٍ» هم درشتی نمایند! اما فضای بیت المال مردم در صدا و سیما جای افرادی دهان چاک نیست که هر لغتی را به معصومین (علیهم السلام) بار کنند. در مدرسه هم به نظر می رسد هر کس از بی ادبی اخیر آن فرد، حمایت کند و دامن بزند و دست به توجیه بزند، سرسپردگی بخرج دهد اعضا را بفریبد، باید توسط مدیریت آن مشمول مقررات مدرسه شود. باید از این فرد هتاک برای استخدام این لفظ زشت برای پیامبر خدا (صلوات الله علیه و آله وسلم) و امام امیر المؤمنین مولا علی (علیه السلام) برائت صورت گیرد نه به لطائف الحیَل توجیه و ماست مالی.

 

برائت از شیخ بدزبان

برائت عمیق خودم را از بد زبانی اخیر فردی به اسم «علیرضا پناهیان» به ساحت قدسی رسول خدا (ص) و وصی ایشان امیر مؤمنان امام علی علیه السلام اعلام می دارم. آن عمامه و عبای مقدس پیامبر خدا (صلوات الله علیه و آله وسلم) بر سر و تن او حیف بادا. حیف بادا. از خدای متعال و قادر می خواهم او را در همین دنیا متوجه ی افراطی گری های خودش بکند تا به راه راست هدایت شود و دست از گفتارهای سست‌پایه و بی ادبی های پرشمار بر دارد.

 

برائت از شیخ مدعی جعل

همچنین عمیقأ برائت می جویم درین ماه مبارک رمضان (ماه رابطه ی صاف و روراستِ بنده با خدا) از فردی به اسم «کاظم رجبی صدیقی» که با آن که با انگشتِ خود مُهر کرد بر سند نقل و انتقال اموال عمومی حوزه اُزگُل به اسم رسمی خود و فرزندان خود با بازرس کردن عروسش، مدعی شده است، امضای او جعل کردند و بعد دید بد شد گفت غفلت شد.آن محتَضر و در حال جان کَندن است که وُرّاث متقلب کارش، انگشت مُهر او را جعل می کنند تا به ارث برسند. نوبَر بود در محضر دفتر اسناد رسمی هم انگشت کسی را می برند جعل می کنند؟! امان از فریب در لباس قدسی پیامبر خدا (ص) و امان از حرام خوری ها. در یک دعای عام: خدایا ایران را باز نیز از سه چیز «خشکسالی، جنگ و دروغ» حفظ کن. خدایا جمهوری اسلامی را از کامروایان و مالِ حرام خوران و حرّافان و مرفّه هان بی درد! نجات ده!

 

به گفته بنگر، نه به گوینده ی آن

امام على علیه السلام: اُنظُر اِلى ما قالَ و لاتَنظُر اِلى مَن قالَ. به گفته بنگر، نه به گوینده ی آن. منبع.

۲۰ / ۱ / ۱۴۰۳ ،  پایان. نویسنده: اُنظُر اِلی ما قالَ.

 

آق سید حسین شفیعی دارابی:  [در پاسخ به ،، ،،] نیم نگاهی به ناسازگاری ادعای دلدادگی به رسول الله (ص) با هتاکی و اهانت به دیگران!!!! بسم الله العلیم الحکیم. سلام علیک. قبول باشه. امیدوارم در روزهای پایانی روزه داری؛ حسابی به موفقیت در کنترل قلم و زبان دست یافته باشی !!!!؛ لابد حضرتعالی کلیپ و فایل خاصی را در اختیار داری؛ که اینگونه بر آشفته شدی و خود اجازه میدهید که به دیگران؛ هرآنچه دل تنگ میخواهد نسبت میدهی؛ و به بهانه حفظ حرمت نبوی و امام معصوم (ع)؛ به دیگر اعضای گروه که خلاف نظرت نظر داده اند؛ به خود جرات اهانت و تهمت میدهید. کدامیک از دوستان مخالف جنابعالی با لطایف الحیل در پی توجیه برآمدند؟؛ چرا به جای بحث منطقی و علمی،به اتهام و اهانت روی اآوردی؟ آیا شیوه بحث منطقی اینست؟؛ آیا هرکسی که موافق نظرت نظر دهد؛ خوب است؟؛ اینکه روحیه انسان مومن خیر خواه نیست؟؛ آرزومندم در روز قیامت هم بتوانید از این شیوه اتهام زنی و استفاده از تعابیر رکیک گذشته و حال خویش (دوره گرد؛ دهن دریده/ لطایف الحیل/ ماست مالی و....) نسبت به مخالفین خود دفاع کنید. چون همان پیامبری که جنابعالی به بهانه دفاع از آن بزرگوار اینگونه به خود اجازه اهانت به دیگران میدهی؛ برای  آبروی مومن حرمت قائل است و...؛ و بنده ماندم این چه شیوه برخوردی است که از خود به نمایش گذاشته ای؟!!!. ظاهرا مخالفان جنابعالی جرمشان این است تسلیم خواسته جنابعالی نمی شوند و همین هم موجب گردید تا ضریب عصبانیتت افزایش یابد و از مسیر حق خارج شوید و از به کار گیری تعابیر نا خوشایند در حق مخالف ایده خود دریغ نورزید. به قدری در عرصه کنترل را از دست داده آید که حتی برخی از موافقان هم کشیدن ترمز را پیشنهاد داده اند؛ احتمالا همین هم اثر گذار نباشد. امیدوارم عاقبت به خیر شویم. (حوزه علمیه قم: سید حسین شفیعی دارابی عصر روز یکشنبه ۱۹ فروردین ۱۴۰۳ش_ ۲۷ ماه رمضان ۱۴۴۵ق)

 

صدرالدین: سلام. استخدام لغات موهن از جانب شما در جهت نشان دادن زشتی بکارگیری لغاتی از سوی افراد دیگر در شان جنابعالی نیست که موعظه از قرآن بارگزاری می کنید. دیروز عده ای را دوره گرد خطاب کردید و انتظار داشتید بقیه به معنای منفی اش ننگرند و امروز عده ای را دهن دریده و .... بدون اینکه به ایرادات وارده بپردازید خود را برحق میپندارید و انتظار دارید بقیه هم گوش به فرمان عقاید شما باشند تا مبادا مشمول قهر مدیر گردند! بنظرم آنچه که شما را وادار به واکنش میکند حق جویی و حق خواهی نیست  چون اگر اینگونه بود به موضوع میپرداختید و زبان به تهدید نمی گشادید.

 

سید سعید شفیعی: حال در این مدرسه براساس برداشت های اینجانب و نشانگان  دریافتی حاکی از این است   مدیر , معاون , سین صاد ,  ایرانشهر رضی الله همه در یک راستا می باشند و اینکه به چه علت فرد تلاش دارد در  نقش های متفاوت ظاهر گردد. الله اعلم.

 


واعظ دروغ پرداز

نفر راست شیخ احمد پناهیان نه، کنارش برادرش علیرضا پناهیان، شیخ محفلی افراطی، اخیراً دروغ بزرگ به امام امت نسبت داده است. این واعظ گفتارگرا و کردارگریز مدعی شد امام خمینی در زمان تبعید در عراق در سال ۱۳۴۳ از شهید مهدی عراقی مهمترین معتمد مبارز صنف بازار تهران خواسته بود پیامی به طیب حاج رضایی ببرد تا با جمع کردن افراد دور و بر خود، سالگرد ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ را نگذارند فراموش شود. حال آن که طیب حاج رضائی در میدان تیر پادگان حشمتیه در تاریخ ۱۱ آبان ۱۳۴۲ پنج ماه بعد از ۱۵ خرداد ۴۲ توسط شاه اعدام شد و به شهادت رسید. حال ببیند این واعظ سوادش چقدر است. بنده یقین واثق دارم این واعظ!!! نه فقط از اسلام سر در نمی آورد، حتی تاریخ معاصر را هم به حد دبیرستانی بلد نیست. خدایا شرّ افراد دروغ پرداز را از محیط منبر مقدس ایران کوتاه کن و تریبون های مذهب را به دست صاحب صلاحیتان پرهیرکار ساده زیست صادق بسپار. ان شاء الله باز بزرگواری (آ. س) نیاید وسط ما را هول قیامت!!!! دهد و گویا خود از قیامت خود با توشه ای مشحون و مثبت مطمئن است!!! فکاهی تلقی شده است!!!

پایان. نویسنده: اُنظُر اِلی ما قالَ

 

یک واکنش غیرتمندانه

حجت الاسلام محمد عندلیب همدانی استاد سطوح عالی حوزه علمیه قم در واکنش به سخنان توهین آمیز آن واعظ بدزبان (علیرضا پناهیان) در مورد پیامبر خدا (ص) و حضرت علی (ع) نوشت:

متن نقل می شود عیناً :

بِسْمِ ٱللَّهِ ٱلرَّحْمٰنِ ٱلرَّحِیم

اهانت یا تحلیل تاریخی؟

فَبِما رَحمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنتَ لَهُم  وَلَو کُنتَ فَظًّا غَلیظَ القَلبِ لَانفَضّوا مِن حَولِکَ  فَاعفُ عَنهُم وَاستَغفِر لَهُم وَشاوِرهُم فِی الأَمرِ  فَإِذا عَزَمتَ فَتَوَکَّل عَلَى اللَّهِ  إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ المُتَوَکِّلینَ

پناه به خداوند می برم از هتاکی و بی ادبی و جسارت به ساحت مقدس نبی رحمت و محضر مبارک امیرالمؤمنین ( علیهماالسلام)

لقب گوشت تلخ سزاوار خود این گویندهٔ  جسور است.

حمایت از چنین شخصی حمایت از جسارت  به مقدس ترین مقدسات است

محمد عندلیب همدانی

 

صدرالدین آفاقی به آق سید حسین علیه ی اُنظر... : «استاد معظم با درود فراوان : کاملا مشخص است افرادی که حتی حاضر به شنیدن سخن طرف مقابل نیستند و پیشاپیش خود را از شنیدن نقد دیگران مبرا میدانند و امر به معروف و نهی از منکر را برنمی تابند و تاب شنیدن توصیه به تذکار هول قیامت را ندارند سخن گفتن با آنها بیفایده است. کسی که از پاسخگویی به یک سوال عاجز است چه جای احتجاج با او؟ کسی که چشم را بر واقعیات می بندد و خود را درگیر موهومات میکند و دیگران را با همین دلایل واهی قضاوت مینماید درحالیکه از پاسخ به یک سوال در می ماند مشخص است که صداقت ندارد. اینها فقط کافی است به یک سوال پاسخ دهند که نسبت آنها با عدالت سخت علی علیه السلام که باعث عدم نفوذ سواستفاده کنندگانی همچون طلحه و زبیر میشود چیست؟ اگر افراد اینچنینی با این تفاسیر علی علیه السلام را گوشت تلخ معرفی کنند که منظور سخنران هم همین بوده است ایا واقعیت تاریخی نیست؟

 

آق سید حسین : سلام علیکم. بدون قصد اهانت به کسی و یا قصد پاسخ دهی به برخی از نوشته های آلوده به...؛ و فقط به نیت اینکه مواظب دست های نامرئی دیگر اندیشان باشیم؛ این نوشته را بار گذاری کنم؛ البته معاون مدرسه؛ و یا رضی الله و انظر متقال و یا مدیر مدرسه به کمک هم آیند؛ بار گذاری این نوشته را خلاف آئین نامه تلقی کنند و بدین بهانه بلافاصله در جهت حذفش اقدام کنند؛ که اگر این تصمیم عملیاتی شود؛ جای گله نیست.

 

این جناب فرزند مرحوم آیت الله عندلیب همدانی (مولف کتاب «ثار الله») است. از مروجان اندیشه جناب هاشمی رفسنجانی و از دوستان علوی بروجردی و مسیح مهاجر و... می باشد. در نوشته های قبلی خود نیز نوشتم «کلمه حق یراد بها الباطل»؛ چند روز قبل نیز نوشتم که از این پس چهره های ... را رو می کنند. بنده مطمئن هستم این موج به پناهیان و... ختم نمیشود. بلا تشبیه افرادی بودند که به بهانه دفاع از پیامبر اسلام (ص)؛ علی (ع) را خانه نشین کردند؛ دفاع از پیامبر (ع) بهانه بود؛ هدف خانه نشین کردن امام علی (ع) بود

 

اُنظُر اِلی ما قالَ در جواب سید حسین شفیعی: پاسخ کوتاه به عضو محترم آقای سید حسین شفیعی دارابی

بسم الله الرحمن الرحیم

شما از اینکه حق شاگری را پیش استاد خودت آقای «حجت الاسلام علیرضا پناهیان» به جا می آوری، کار پسندیده می کنی. به هر حال حتماً پیشش درس حوزه و اجتهاد خواندی و یا در کلاس های تدریس منبر و خطابه اش شرکت کردید و از وی چیزهای زیاد و حتی اسلام شناسی و یا تفسیر آموختی، و اینک هم به رسم ادب پاس استادِ خودت را نگه می داری. اما برای بنده این فرد یک مبتدی بیش نیست. در برابر احدی از هتاکان هم کوتاه نمی آیم. اخص کسی به اهلبیت عصمت علیهم السلام کمتری درشتی مرتکب شود. حرفی دیگری ندارم. فی امان الله. ۱۹ / ۱ / ۱۴۰۳ . پایان. نویسنده: اُنظُر اِلی ما قالَ.

 

شیخ علی اکبر دارابکلایی به اُنظر: سلام علیکم شایسته است رعایت کنید جناب حضرت حجت الاسلام و المسلمین دکتر شفیعی شاگرد آقای پناهیان نبود بلکه خودش صاحب کرسی چندین ساله سطح عالی حوزه علمیه قم و استاد برجسته جامعه المصطفی قم هستند و نیز در کسوت امام جمعه موقت مرکز استان مازندران ساری هستند آنچه شما نقد میکنید و می تازید یک طرفه است نقد پذیر هم باشید این صفت کنشگران راه حق هستند متاسفانه در ادبیات شما تخریب صاحبان اندیشه و تفکر ارزشها به وفور مشهود است اما تهی از بیان نقشه های استعماری و نفوذ بیگانگان .دین اسلام سرشار از اندیشه و تفکر صحیح و رعایت حق و عدالت درباره دیگران است.

 

آق سید حسین شفیعی دارابی به اُنظُر: شگفتی از دروغی آشکار!!!! بنام پروردگار بصیر و دوستدار اهل بصیرت. سلام علیک ای کاش این مطلب را نمی نوشتی تا شاید با ضریبی هرچند پایین می توانستم به صداقتت پایبند باشم و به خودم می قبولاندم که با آن نوشته هایت؛ قصد خیر داری و نه تخریب؛ و واقعا مدافع دلداده به اهل بیت (ع) هستید و در زمین دشمن بازی نمی کنی؛ اما وقتیکه دیدم خطاب به بنده با قاطعیت نوشتی : «به هرحال حتما!!!! پیشش درس حوزه و اجتهاد خواندی ویا ...»!!!؛ همه خوشبینی هایم نسبت به جنابعالی بر باد رفت؛ جنابعالی با چه وجه شرعی نوشتی «حتما....»؛ بنده در تمام عمرم؛ تنها یکبار ایشان را در یک جلسه دیده ام؛ آیا با نوشتن این جمله دروغ صد در صدی؛ به بنده حق میدهی که دلسوزیهایت برای اهل بیت را نیز دروغین تلقی کنم؟؛ آیا با مشاهده این دروغ فاحش در نوشته ات؛ می توانم به سایر بخشهای از نوشته ات اعتماد کنم؟؛ آیا حق دارم بگویم دست کم ندانسته در زمین دشمن بازی می کنی؟؛ مگر اولین نوشته بنده را در این ماجرا نخوانده اید؟؛ مگر بنده دومین فرد معترض در این گروه به جناب آقای پناهیان نبوده ام؟؛ مگر بارها در این چند روزه در نوشته ام نخوانده اید؛ اشتباه بودن یک تعبیر با شیوه برخورد با آن باید حساب شده باشد؛ چون به بهانه (و شاید با سوء  استفاده از) حدیث بلند علوی «انظر الی ما قال؛ و لاتنظر الی من قال»؛ شهامت نداری که از پس پرده برون آیی و همانند موافقان و مخالفان خود؛ با نام رسمی و شناسنامه ای خود به مخالفت با سخنان دیگران به پردازی؛ بنده نمیدانم سن و سالت چند و چون است؛ اما به ظن قوی؛ زمان شنیده شدن سخنان اهانت آمیز و خلاف شرع جنابان: سید محمد خاتمی و علی اکبر هاشمی رفسنجانی و حسن روحانی نسبت به اهلبیت (ع) و آموزه های دینی را شنیده و یا خوانده اید؛ از باب یادآوری به نمونه های اشاره می کنم: ۱) جناب خاتمی در ایام تبلیغات انتخاباتی در سخنرانی خود در زاهدان گفته بود: «کلمه «مولی» در جمله نبوی «من کنت مولاه ...»؛ به معنی دوستی است و نه ولی و حاکم و امام؛ ۲) جناب هاشمی رفسنجانی گفته بود : « علی بن ابیطالب هم وقتیکه دید مردم...»؛ او با این جملاتش مرز بین مقبولیت و مشروعیت را نادیده گرفته بود؛ ۳) جناب حسن روحانی (و احتمالا جناب خاتمی) گفته بود «امام قابل نقد است و ...»؛  آیا تا کنون؛ آهی در این راستا سر داده اید؟؛ کجا؟؛ در چه نوشته و مجله ای؟ سخن بنده این است: موج علیه جناب پناهیان و....؛ موجی طبیعی نیست؛ حساب شده؛ سازماندهی شده است؛ اعتقاد به حرمت والای نبوی و امام علی (ع) بهانه هست؛ اصلا هدف؛ دفاع از ساحت قدسی این بزرگواران نیست؛ هدف این است بدین بهانه بتوانند هر روحانی تاثیر گذار در جامعه و مدافع رهبری را تخریب کنند؛ البته ممکن است افرادی ساده لوح هم دنبال این موج حرکت کنند؛ چه زیبا فرمود رهبر حکیم و فرزانه : «بصیرت به این است که آدم بداند کجا باید سخن بگوید و کجا باید سکوت کند»؛ در تاریخ دیدیم به بهانه دفاع از پیامبر (ص) به دختر رسول الله (ص) هم رحم نکردند؛ به همین بهانه؛ علی بن ابی طالب (ع) را خانه نشین کرده اند؛ تاریخ در حال تکرار است؛ باید هشیارانه عمل نمود؛  باورمان شود که وضعیت مه آلود فعلی؛ همان است که امام علی (ع) در قبال شعار «لا حکم الا لله» گروه خوارج بی بصیرت؛ فرمود «کلمه حق یراد بها الباطل؛ پس بدان که چه‌گونه و به چه انگیزه به دفاع از اهلبیت (ع) می پردازی؛ امید وارم؛ آلوده به زنگار «جهل مرکب نباشی»؛  چون در آن صورت بر اساس حدیث شریف نبوی؛ کمر رسول الله (ص) را می شکنید؛ چه زیبا فرمود معمار کبیر انقلاب اسلامی ایران؛ آنجا که فرمود :  «باید آنهایی که به اسلام اعتقاد دارند به داد اسلام برسند. آنهایی که می خواهند‏‎ ‎‏اسلام در این مملکت حکومت کند باید به داد اسلام برسند. یک دسته جوان اند. مطلع‏‎ ‎‏نیستند از مسائل. جاهل متنسک از آنهایی است که پیغمبر فرموده است که: دو طایفه‏‎ ‎‏هستند که کمر مرا می شکنند: یکیشان عالم متهتک‏ است، یکیشان جاهل متنسک‏‎ ‎‏است. جاهل مقدس مآب کمر پیغمبر را می شکند. جاهلی که نداند قانون اسلام چیست و‏‎ ‎‏پیش خود به اسم اسلام برود به خیال خودش خدمت می کند. این از آنهایی است که‏‎ ‎‏پیغمبر فرموده است که کمر مرا می شکند» (صحیفه امام؛ ج۱۱؛ ص۳۱۴) (حوزه علمیه قم: سید حسین شفیعی دارابی؛ شام یکشنبه ۱۹ فروردین ۱۴۰۳ش_ ۲۷ ماه رمضان ۱۴۴۵ق)

 

شیخ مهدی دارابی‌نیا به آق سید حسین شفیعی دارابی: انظرالی ماقال ولاتنظر الی من قال.

 

آق سید حسین شفیعی دارابی شیخ مهدی دارابی‌نیا: سلام علیک ممنونم قبلش اصلاح نمودم ولی از تذکرات استقبال می کنم.

 

یک واکنش غیورانه ی دیگر

حجت الاسلام شیخ حسین انصاریان به دریدگی اخیر علیرضا پناهیان علیه ی پیامبر (صلوات الله علیه و آله وسلم) و امام مولا علی علیه السلام) روی منبر، واکنش غیورانه نشان دادند: عین متن از روی نوار:

 

«استغفرالله؛ ناسزایی از این بالاتر هم بود که به پیامبر و امیرالمومنین گفته شود؟ توجیهات روز بعد هم یک قِران ارزش ندارد، چون دفاع از خود بوده نه از امیرالمومنین. بلد نیستید روی منبر پیامبر ننشینید ولله قسم حرام است بر شما…»

 

مرحبا به این رفتار حاج شیخ حسین انصاریان. تأسف بار است رفتار کسانی که مقلدانه پشت سرِ پناهیانِ هتاکِ بددهن صف کشیدند و مشغول توجیهات سست و مضحک هستند. خدایا ایران مؤمن را از دست یک سری آخوند پاکتی های حراف بی عمل نجات ده. پایان. نویسنده: اُنظُر اِلی ما قالَ.

 

شخ جواد افاقی به اُنظُر: سلام. بنده هم نمیدانم با چه انظری پاسخم را  می‌نگارم. برادر محترم مطالب ومنسوبات وحکم راندن وقضاوتتان راخواندم. البته ازاینکه بدون محکمه ووکیل مدافع وتشریفات لازم قانونی خودتان را حق به جانب میدانید. و در ماه توبه و استغفار و در ماه مبارک رمضان و در سحرگاهان مطالبی را به یک انسان و نه یک شخصیت حقیقی تاثیر گزار نسبت میدهید جای شکوه نیست. چون در طول تاریخ که سراغ داریم بوده اند که چنین کرده اند. و مصداقهای کم نظیر تاریخ که مااکثر العبر واقل الاعتبار هم کم نیست. لااقل برید سراغ کسانی که وقتی در مقابل انبوهی از این نوع هجمات قرار میگیرد شاید زبان و علمی برای این نوع ایجاد ذهنیتهای منفی نداشته باشند ‌.در مثال مناقشه نیست. بنده هم درصدد دفاع همه جانبه از مواضع کلی ایشان (پناهیان) نیستم. ولی این نوع رفتارهای سراسیمه بی هیچ را هم نمیپسندم. دوران پرافتخار انقلاب ما بزرگ شخصیتهایی بوده اند که همچون مرادشان در برابر هجمات ناجوانمردانه متهتکین سبک مغز کینه توز قرار گرفته اند ولی امروزه میبینم وقتی غبارها کنار رفت مشخص شد. عیارها چقدر متفاوت است. البته چه خوب خواهد بود درآن وقت با صداقت اشتباهات و غفلت ها اذعان و رسما اعلام شود. آری قدرزر زرگر شناسد‌‌‌.... حاج علیرضا پناهیان تو برنامه سحر امروز گفت: "حاج آقای انصاریان نمیدونستند اون تعبیر در مورد امیرالمؤمنین علیه السلام از زبان حسودان بوده نه تعبیر من" فقط به اون کسایی که رفتند پیش حاج آقای انصاریان و دو به هم زنی کردن میتونم بگم: "خیلی نامردید...اول در حق مولا و بعد در حق شیعیان مولا"

 

سید کمال الدین عمادی. بسمه تعالی. از مواضع تهمت اجتناب کنیم وَ قَالَ علی عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ: مَنْ وَضَعَ نَفْسَهُ مَوَاضِعَ اَلتُّهَمَةِ فَلاَ یَلُومَنَّ مَنْ أَسَاءَ بِهِ اَلظَّنَّ. / نهج‌البلاغه/ باب حکمت اگر در نقد از سخنان جناب پناهیان ،در توصیف ناصواب از امیر المومنین علیه السلام گناهی تقصیری از منتقدان سرزده باشد،(البته حساب مغرضان جداست ) بعید نیست که در همه ی آن گناهان و قصور و تقصیرها، شخص آقای ایشان هم، سهیم باشد : اَلصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: مَنْ دَخَلَ مَوْضِعاً مِنْ مَوَاضِعِ اَلتُّهَمَةِ فَاتُّهِمَ فَلاَ یَلُومَنَّ إِلاَّ نَفْسَهُ. امالی صدوق، ج۱، ص۴۹۷ انشاءالله خدای منان از اینکه ایشان با جناب حجت الاسلام والمسلمین انصاریان که از سر دلسوزی انتقاد کرده بود نه غرض ورزی ، دیدار و گفتگو کردند سپس در صدا و سیما رسماً عذر خواهی کردند از این لغزش ایشان و لغزش همه کسانی که در نقد افراط کردند را ببخشاید و دلهای مومنان را بهم نزدیک بفرمائید حقیقتا اقدام ایشان در دیدار با شیخ حسین انصاریان قابل تحسین است البته برای مغرضان خودی هم دعا می کنیم خدا آنان را هدایت کند اما برای مغرضان عنود بهایی و صهیونیستی لعن و نفرین مسالت داریم انشاءالله با پیروزی قریب الوقوع ملت مظلوم غزه بر جنایت پیشگان صهیونیست این کدورت ها فراموش شود. ۲۰ /۱  / ۱۴۰۳ سید کمال الدین عمادی.

 

شیخ مالک رجبی: سلام علیکم. احسنت به حجت‌الاسلام استاد پناهیان که رفت پیش شیخ حسین تا مسأله رو حل کنه و احسنت که امروز تو برنامه از ساحت اهل‌بیت، جامعه روحانیت و مؤمنین بابت دلگیر شدنشون عذرخواهی کرد.

 

و

Notes ۰
پست شده در دوشنبه, ۲۰ آذر ۱۴۰۲
بازدید ها : ۶۴۸
ساعت پست : ۱۱:۴۶
مشخصات پست

برداشت زعفران جنداب سلفچگان قم

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی

از جنداب قم تا امامزاده یحیٰیِ ساری!!! شرحی برین سه عکس که از روی مستند "راهِ آبادی"  روستای جنداب سلفچگان شبکه‌ی نور قم انداختم. دارند زعفران برداشت می‌کنند. از قم که ۴۰ کیلومتر به سمت اراک برانیم، سمت راست نرسیده به سلفچگان، ۴ تا دیگه رانده شود، جنداب می‌رسیم. دلِ کویرِ شور را زن و مرد این روستا زعفران کاشتند و ۲۵ سال است ازین محصول -که پیازِ بوته‌اش را از مشهد مقدس آوردند- برداشت می‌کنند. زعفران هم، مورد نیاز شدید مردم ایران است زیرا دست‌کم به چند غذا خصوصاً مهماندهی‌ها حتماً زعفران می‌زنند.

 

 
...
 
 
...
 
 

خواستم گفته باشم گاه در خودِ محل ما داراب‌کلا -که زمینش از بس مرغوب است- شب هسته‌ای زمین افتد صبح نوج می‌زند، ولی سبزی آشی، پلویی، خورشتی و خوردن را حتی می‌روند از شهر توی بازارروز ساری می‌خرند! ای وای! ای حوار! لابد می‌خواهند امامزاده یحیی را هر بار زیارت کنند! و از کوچه‌های تنگ آن خود را به بازارروز برسانند. از قم بیآموزیم؛ فقط فقه را نه. صِرفاً سوهان کَره‌ای را هم، نه. کویر را زمینِ زعفران نمودن و کنارِ کوه را به باغِ بادام تبدیل‌کردن، هم. بگذرم.

دیدن یا نوشتن نظرات : ۳
پست شده در دوشنبه, ۲۰ آذر ۱۴۰۲
بازدید ها : ۶۴۸
ساعت پست : ۱۱:۴۶
دنبال کننده

برداشت زعفران جنداب سلفچگان قم

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
برداشت زعفران جنداب سلفچگان قم

از جنداب قم تا امامزاده یحیٰیِ ساری!!! شرحی برین سه عکس که از روی مستند "راهِ آبادی"  روستای جنداب سلفچگان شبکه‌ی نور قم انداختم. دارند زعفران برداشت می‌کنند. از قم که ۴۰ کیلومتر به سمت اراک برانیم، سمت راست نرسیده به سلفچگان، ۴ تا دیگه رانده شود، جنداب می‌رسیم. دلِ کویرِ شور را زن و مرد این روستا زعفران کاشتند و ۲۵ سال است ازین محصول -که پیازِ بوته‌اش را از مشهد مقدس آوردند- برداشت می‌کنند. زعفران هم، مورد نیاز شدید مردم ایران است زیرا دست‌کم به چند غذا خصوصاً مهماندهی‌ها حتماً زعفران می‌زنند.

 

 
...
 
 
...
 
 

خواستم گفته باشم گاه در خودِ محل ما داراب‌کلا -که زمینش از بس مرغوب است- شب هسته‌ای زمین افتد صبح نوج می‌زند، ولی سبزی آشی، پلویی، خورشتی و خوردن را حتی می‌روند از شهر توی بازارروز ساری می‌خرند! ای وای! ای حوار! لابد می‌خواهند امامزاده یحیی را هر بار زیارت کنند! و از کوچه‌های تنگ آن خود را به بازارروز برسانند. از قم بیآموزیم؛ فقط فقه را نه. صِرفاً سوهان کَره‌ای را هم، نه. کویر را زمینِ زعفران نمودن و کنارِ کوه را به باغِ بادام تبدیل‌کردن، هم. بگذرم.

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی

از جنداب قم تا امامزاده یحیٰیِ ساری!!! شرحی برین سه عکس که از روی مستند "راهِ آبادی"  روستای جنداب سلفچگان شبکه‌ی نور قم انداختم. دارند زعفران برداشت می‌کنند. از قم که ۴۰ کیلومتر به سمت اراک برانیم، سمت راست نرسیده به سلفچگان، ۴ تا دیگه رانده شود، جنداب می‌رسیم. دلِ کویرِ شور را زن و مرد این روستا زعفران کاشتند و ۲۵ سال است ازین محصول -که پیازِ بوته‌اش را از مشهد مقدس آوردند- برداشت می‌کنند. زعفران هم، مورد نیاز شدید مردم ایران است زیرا دست‌کم به چند غذا خصوصاً مهماندهی‌ها حتماً زعفران می‌زنند.

 

 
...
 
 
...
 
 

خواستم گفته باشم گاه در خودِ محل ما داراب‌کلا -که زمینش از بس مرغوب است- شب هسته‌ای زمین افتد صبح نوج می‌زند، ولی سبزی آشی، پلویی، خورشتی و خوردن را حتی می‌روند از شهر توی بازارروز ساری می‌خرند! ای وای! ای حوار! لابد می‌خواهند امامزاده یحیی را هر بار زیارت کنند! و از کوچه‌های تنگ آن خود را به بازارروز برسانند. از قم بیآموزیم؛ فقط فقه را نه. صِرفاً سوهان کَره‌ای را هم، نه. کویر را زمینِ زعفران نمودن و کنارِ کوه را به باغِ بادام تبدیل‌کردن، هم. بگذرم.

دیدن یا نوشتن نظرات : ۳
برداشت زعفران جنداب سلفچگان قم

برداشت زعفران جنداب سلفچگان قم

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
برداشت زعفران جنداب سلفچگان قم

از جنداب قم تا امامزاده یحیٰیِ ساری!!! شرحی برین سه عکس که از روی مستند "راهِ آبادی"  روستای جنداب سلفچگان شبکه‌ی نور قم انداختم. دارند زعفران برداشت می‌کنند. از قم که ۴۰ کیلومتر به سمت اراک برانیم، سمت راست نرسیده به سلفچگان، ۴ تا دیگه رانده شود، جنداب می‌رسیم. دلِ کویرِ شور را زن و مرد این روستا زعفران کاشتند و ۲۵ سال است ازین محصول -که پیازِ بوته‌اش را از مشهد مقدس آوردند- برداشت می‌کنند. زعفران هم، مورد نیاز شدید مردم ایران است زیرا دست‌کم به چند غذا خصوصاً مهماندهی‌ها حتماً زعفران می‌زنند.

 

 
...
 
 
...
 
 

خواستم گفته باشم گاه در خودِ محل ما داراب‌کلا -که زمینش از بس مرغوب است- شب هسته‌ای زمین افتد صبح نوج می‌زند، ولی سبزی آشی، پلویی، خورشتی و خوردن را حتی می‌روند از شهر توی بازارروز ساری می‌خرند! ای وای! ای حوار! لابد می‌خواهند امامزاده یحیی را هر بار زیارت کنند! و از کوچه‌های تنگ آن خود را به بازارروز برسانند. از قم بیآموزیم؛ فقط فقه را نه. صِرفاً سوهان کَره‌ای را هم، نه. کویر را زمینِ زعفران نمودن و کنارِ کوه را به باغِ بادام تبدیل‌کردن، هم. بگذرم.

از جنداب قم تا امامزاده یحیٰیِ ساری!!! شرحی برین سه عکس که از روی مستند "راهِ آبادی"  روستای جنداب سلفچگان شبکه‌ی نور قم انداختم. دارند زعفران برداشت می‌کنند. از قم که ۴۰ کیلومتر به سمت اراک برانیم، سمت راست نرسیده به سلفچگان، ۴ تا دیگه رانده شود، جنداب می‌رسیم. دلِ کویرِ شور را زن و مرد این روستا زعفران کاشتند و ۲۵ سال است ازین محصول -که پیازِ بوته‌اش را از مشهد مقدس آوردند- برداشت می‌کنند. زعفران هم، مورد نیاز شدید مردم ایران است زیرا دست‌کم به چند غذا خصوصاً مهماندهی‌ها حتماً زعفران می‌زنند.

 

 
...
 
 
...
 
 

خواستم گفته باشم گاه در خودِ محل ما داراب‌کلا -که زمینش از بس مرغوب است- شب هسته‌ای زمین افتد صبح نوج می‌زند، ولی سبزی آشی، پلویی، خورشتی و خوردن را حتی می‌روند از شهر توی بازارروز ساری می‌خرند! ای وای! ای حوار! لابد می‌خواهند امامزاده یحیی را هر بار زیارت کنند! و از کوچه‌های تنگ آن خود را به بازارروز برسانند. از قم بیآموزیم؛ فقط فقه را نه. صِرفاً سوهان کَره‌ای را هم، نه. کویر را زمینِ زعفران نمودن و کنارِ کوه را به باغِ بادام تبدیل‌کردن، هم. بگذرم.

Notes ۳
پست شده در دوشنبه, ۶ آذر ۱۴۰۲
بازدید ها : ۲۹۸
ساعت پست : ۰۵:۴۶
مشخصات پست

نُه متن در نُهِ شب

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
نُه متن در نُهِ شب

نهُ نهُ نُهِ شب، نُه متن

- یک - : نگاهم مانندِ چشمان "بُز گُرسنه‌"ای که علفِ تر و تازه دیده باشد، روشن و برّاق شده بود، وقتی آقا در میان قهرمانان ورزش کشور، منطبق بر فضا و جَوّ دیدار، لفظِ قشنگ و هیجان‌آورِ ورزشی‌ی "ضربه‌فنی" را به کار بُرد و فرمود: حماس توانست دولت غاصب صهیونیست را ضربه‌فنی کند. و روحم آن گاه که محبوبیت تکلیف‌آور است را از لسانِ رهبر دیده و شنیده، مثل ذوق و شوق درختِ "قَد و قامت دار"ی گردیده بود که کاکُلش نورِ آفتاب دیده باشد و بخواهد اکسیژن استشمام نماید. چقدر این دو حرف رهبر معظم، شُکوه داشت. خودِ این سخن رهبری هم یک "ضربه‌فنی"ی شگفت‌انگیزی بود. دامنه‌ی توحید.

 

- دو - : یورک بِکِر در رُمان «یعقوب کذاب» ترجمه‌ی "علی اصغر حداد" با نمونه‌خوانی خانم "مهناز مقدم" از یک نوع جنبش مقاومت در آلمان هیتلری حرف می‌زند که یعقوب قهرمان این داستان است؛ فردی دروغگو؛ البته از سرِ شفقّت. یک ترسو، اما شجاع. رُمانی دلکش هست. من هم شیفتِ کتابم و  رُمان. آنقدر اروپا -و بیشتر در آلمان- زندگی مَهیب شده بود که احزاب، میان خانه‌ها هم جدایی انداخته بودند (ر.ک: ص ۷۷) چنان شده بود فلاکت که به جای برق، شمع روشن می‌کردند و عوضِ عیان و اَیاغ (=هم‌پیاله و هم‌ساغَر) بودن با هم، مخفی از یکدیگر می‌شدند. (ر.ک: ص ۹۳) این قارّه -که علیه‌ی همه غُرغُر می‌کند- روزگاری حتی پِچ‌پِچِ شهروندان را گزارش می‌کردند؛ چه رسد به عمل و حرف همدیگر را. حالا برای همه درسِ اخلاق! می‌گذارند. شگفتا! گویی فراموش‌شان شد وقتی علیه‌ی اسکولاستیک قرون وُسطایی (=فلسفه‌ی مَدرَسی که در آن، اصل بر تدریس در مدرسه و کلیسا بوده است) شوریدند و انسان‌خدایی را جای خداوندگار گذاشتند؛ اینک حتی ذرّه‌ای شجاعت ندارند که به همان فلسفه‌ی مدرن‌شان هم وفا کنند. تمام‌شان جانب شرّ ایستادند؛ چون خود، نخستین شَرّران عالم شدند. دامنه‌ی توحید.

دیدن یا نوشتن نظرات : ۱
پست شده در دوشنبه, ۶ آذر ۱۴۰۲
بازدید ها : ۲۹۸
ساعت پست : ۰۵:۴۶
دنبال کننده

نُه متن در نُهِ شب

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
نُه متن در نُهِ شب

نهُ نهُ نُهِ شب، نُه متن

- یک - : نگاهم مانندِ چشمان "بُز گُرسنه‌"ای که علفِ تر و تازه دیده باشد، روشن و برّاق شده بود، وقتی آقا در میان قهرمانان ورزش کشور، منطبق بر فضا و جَوّ دیدار، لفظِ قشنگ و هیجان‌آورِ ورزشی‌ی "ضربه‌فنی" را به کار بُرد و فرمود: حماس توانست دولت غاصب صهیونیست را ضربه‌فنی کند. و روحم آن گاه که محبوبیت تکلیف‌آور است را از لسانِ رهبر دیده و شنیده، مثل ذوق و شوق درختِ "قَد و قامت دار"ی گردیده بود که کاکُلش نورِ آفتاب دیده باشد و بخواهد اکسیژن استشمام نماید. چقدر این دو حرف رهبر معظم، شُکوه داشت. خودِ این سخن رهبری هم یک "ضربه‌فنی"ی شگفت‌انگیزی بود. دامنه‌ی توحید.

 

- دو - : یورک بِکِر در رُمان «یعقوب کذاب» ترجمه‌ی "علی اصغر حداد" با نمونه‌خوانی خانم "مهناز مقدم" از یک نوع جنبش مقاومت در آلمان هیتلری حرف می‌زند که یعقوب قهرمان این داستان است؛ فردی دروغگو؛ البته از سرِ شفقّت. یک ترسو، اما شجاع. رُمانی دلکش هست. من هم شیفتِ کتابم و  رُمان. آنقدر اروپا -و بیشتر در آلمان- زندگی مَهیب شده بود که احزاب، میان خانه‌ها هم جدایی انداخته بودند (ر.ک: ص ۷۷) چنان شده بود فلاکت که به جای برق، شمع روشن می‌کردند و عوضِ عیان و اَیاغ (=هم‌پیاله و هم‌ساغَر) بودن با هم، مخفی از یکدیگر می‌شدند. (ر.ک: ص ۹۳) این قارّه -که علیه‌ی همه غُرغُر می‌کند- روزگاری حتی پِچ‌پِچِ شهروندان را گزارش می‌کردند؛ چه رسد به عمل و حرف همدیگر را. حالا برای همه درسِ اخلاق! می‌گذارند. شگفتا! گویی فراموش‌شان شد وقتی علیه‌ی اسکولاستیک قرون وُسطایی (=فلسفه‌ی مَدرَسی که در آن، اصل بر تدریس در مدرسه و کلیسا بوده است) شوریدند و انسان‌خدایی را جای خداوندگار گذاشتند؛ اینک حتی ذرّه‌ای شجاعت ندارند که به همان فلسفه‌ی مدرن‌شان هم وفا کنند. تمام‌شان جانب شرّ ایستادند؛ چون خود، نخستین شَرّران عالم شدند. دامنه‌ی توحید.

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی

نهُ نهُ نُهِ شب، نُه متن

- یک - : نگاهم مانندِ چشمان "بُز گُرسنه‌"ای که علفِ تر و تازه دیده باشد، روشن و برّاق شده بود، وقتی آقا در میان قهرمانان ورزش کشور، منطبق بر فضا و جَوّ دیدار، لفظِ قشنگ و هیجان‌آورِ ورزشی‌ی "ضربه‌فنی" را به کار بُرد و فرمود: حماس توانست دولت غاصب صهیونیست را ضربه‌فنی کند. و روحم آن گاه که محبوبیت تکلیف‌آور است را از لسانِ رهبر دیده و شنیده، مثل ذوق و شوق درختِ "قَد و قامت دار"ی گردیده بود که کاکُلش نورِ آفتاب دیده باشد و بخواهد اکسیژن استشمام نماید. چقدر این دو حرف رهبر معظم، شُکوه داشت. خودِ این سخن رهبری هم یک "ضربه‌فنی"ی شگفت‌انگیزی بود. دامنه‌ی توحید.

 

- دو - : یورک بِکِر در رُمان «یعقوب کذاب» ترجمه‌ی "علی اصغر حداد" با نمونه‌خوانی خانم "مهناز مقدم" از یک نوع جنبش مقاومت در آلمان هیتلری حرف می‌زند که یعقوب قهرمان این داستان است؛ فردی دروغگو؛ البته از سرِ شفقّت. یک ترسو، اما شجاع. رُمانی دلکش هست. من هم شیفتِ کتابم و  رُمان. آنقدر اروپا -و بیشتر در آلمان- زندگی مَهیب شده بود که احزاب، میان خانه‌ها هم جدایی انداخته بودند (ر.ک: ص ۷۷) چنان شده بود فلاکت که به جای برق، شمع روشن می‌کردند و عوضِ عیان و اَیاغ (=هم‌پیاله و هم‌ساغَر) بودن با هم، مخفی از یکدیگر می‌شدند. (ر.ک: ص ۹۳) این قارّه -که علیه‌ی همه غُرغُر می‌کند- روزگاری حتی پِچ‌پِچِ شهروندان را گزارش می‌کردند؛ چه رسد به عمل و حرف همدیگر را. حالا برای همه درسِ اخلاق! می‌گذارند. شگفتا! گویی فراموش‌شان شد وقتی علیه‌ی اسکولاستیک قرون وُسطایی (=فلسفه‌ی مَدرَسی که در آن، اصل بر تدریس در مدرسه و کلیسا بوده است) شوریدند و انسان‌خدایی را جای خداوندگار گذاشتند؛ اینک حتی ذرّه‌ای شجاعت ندارند که به همان فلسفه‌ی مدرن‌شان هم وفا کنند. تمام‌شان جانب شرّ ایستادند؛ چون خود، نخستین شَرّران عالم شدند. دامنه‌ی توحید.

 

- سه - : آقای غلام حداد عادل در کنگره‌ی علامه طباطبایی در دانشگاه الزهرا تهران مدعی شد آثار مرحوم آیت الله مصباح یزدی "دربردارنده‌ی" اندیشه‌ی علامه طباطبایی است و "ادامه‌ی اندیشه‌ی" علامه طباطبایی را می‌توان در آثار شهید استاد مطهری یافت و اندیشمندان انقلاب چون شهید دکتر بهشتی و حتی رهبر معظم را "دست‌پرورده‌ی" ایشان دانست. خواستم گفته باشم چاپلوسی هم، حدِ یقِفی دارد. هیچ کدام ازین چهار نام‌آورانی که نام بُرد به نظر من با تفکر مرحوم علامه طباطبایی سنخیت ندارند. از میان این چهار اسم، مرحوم آقای شیخ محمدتقی مصباح اصلاً به بینش و منش مرحوم علامه نمی‌خورَد. چه در اخلاق، چه در گفتار و چه حتی در تزهایی که تئوریزه کرد. آقای غلام علی بهتر است مُزد اراجیف (=یاوه‌ها)ی خود را از کیسه‌ی دیگری پُر کند و پَر زند. او دیگر به سبب فامیل‌شدن با فرزندِ یک شخصیت  شخیص مملکت، دارد یک تنه خود یک فرد آپارتاید می‌شود. همه جا -که اغلبش در صلاحیت او نیست- سخنران می‌شود. تملق، هیچ معیاری برای حقانیت نیست. معیار حق، پژوهش بر وفق واقعیت است. این فرد خود را در هر پست و مقامی، هم خود را فروکاست و هم آن پست را، ولی خیال می‌کند خیلی فرافرد است. دیگر دارد حتی وقت گرانقیمت ملت را هم می‌خورَد. دامنه‌ی توحید.

 

- چهار - : می‌گویند احمد محمود یا همان احمد اعطا (زاده‌ی (۴ دی ۱۳۱۰  اهواز - درگذشته‌ی ۱۲ مهر ۱۳۸۱ تهران) در دُکّان نانوایی نزدیک منزلشان در خیابان گشتاسب سرگرم کار بود. "فرز و چابک" هم نان به تنور می‌زد. جالب این است همان‌لحظه کتاب نیز می‌خوانْد، می‌گذاشت بالای تنور و هر چند ثانیه یا دقیقه، نگاهی به آن می‌انداخت. خود سال‌ها بعد گفت: اولین کتابی که بالای تنور خواند، رباعیات خیام بود. درین رابطه (ر.ک: کتاب "بیدار دلان در آینه" نوشته‌ی احمد آقایی، ۱۳۸۳ چاپ اوّل. تهران: به‌نگار. صفحه‌ی ۸) اینجا من، کاری به مواضع و مبانی فکری آن مرحوم ندارم، ولی رُمان "مدار ۰ درجه"  ازو -که درباره‌ی انقلاب ایران در اهواز است- در ایران سریال هم شد که البته هیچ قسمتی را ندیدم. مهم درین متنم، اصلِ کتاب‌خواندن است. ازین کار زیبای احمد محمود باید آموخت! خواندن حتی حینِ نان‌پُختن. شگفت و شگرف نمی‌آید که صاحب مکتب اسلام حضرت محمد ص معجزه‌اش را کتاب قرار داد؟! ملتی که کتاب نخوانَد به نظر من بدترین کار را با خود و تباهی‌ جامعه‌اش می‌کند. خصوصاً وقتی روی کشوری چون ایران  -صاحب عظیم‌ترین تمدن کهن- زندگی می‌کند. دامنه‌ی توحید.

 

- پنج - : خانم آذر منصوری، "رهبرِ" چپ‌های آمریکایی ایران -که البته خودشان اسم خودشان را گذاشتند "جبهه‌ی اصلاحات ایران"! از هنرپیشه هانیه توسلی حمایت کرد. بگو چه حمایتی؟! این هنرپیشه یعنی هانیه نسبت به پوشش زن موضع‌گیری کرد. حالا این آذرخانم! که آزَرم نمی‌کند -گمان می‌کند مزه‌ی رهبری یک گروه چندنفره را چشیده (آخه شمار فراوان چپ‌های سنتی مذهبی اینان را قبول ندارند) خطاب به هانیه‌خانم! گفته: "هنر بدون آزادی فاقد خلاقیت لازم است". اینجا متوجه شدید؟! یعنی برهنگی! هنر محسوب می‌شود از دیدِ این رهبر تازه‌به‌دوره رسیده. چپ‌های آمریکایی به کجا رسیده‌اند. صبر کنید زمانش فرا رسد دین را و نماز را و چارچوبه را هم، عبَث (=بیهوده) اعلان می‌کنند و اصل شرع را هم پوچ. این حرف‌ها، تازه، نوج است، نوج. کو هنوز! زدنِ ریشه، مونده هنوز. دامنه‌ی توحید.
 
 
- شش - : مزار زادگاه ما -داراب‌کلا- روزگاری وقتی وارد می‌شدی، درخشش چهره‌ی شهدا، از همان دور، برق می‌انداخت در چشمان. بعد نمی‌دانم چه طرحی از چه طرفی و با چه فکری، بنیانی بی‌ریختُ‌قواره، بلند کرد و حالا وقتی تا خودِ سکوی یادمانُ شهیدان هم وارد می‌شوی گویی شهدا را زیر سنگ‌ها محو کردند. معلوم نیستند. شهید باید رُخش در رُخ زائر افتد که حسابش را جمع کند. چنان پاکسازی کردند که هیچ شهیدی به چشم نمی‌آید، حتی در چشم مادر و پدر. همان‌زمان با این اسکلت، هیچ موافق نبودم. چه شوری داشت آن مزار سابق. هر شهید برای خود مقبره داشت و حلقه. اینک، نه آن حلقه است، و نه مقبره. تماماً سنگ شد و محو. الآن مزار سایر خفتگان با تصاویر و حکّاکی‌های عمودی‌شان، بیشتر در چشم‌ها سو می‌اندازد، تا قبور اُسوگان؛ یعنی شهیدان. هقته‌ی بسیج بودُ غروب پنچ‌شنبه، این شد که این را نوشتم. دامنه‌ی توحید.
 
   
 
- هفت - : دوم آذر است زادروز زنده‌یاد دکتر علی شریعتی معلم انقلاب و تئوریسن نسل ما در برابر نظام شاه. چندین اسم مستعار داشت اینجا تا کتابش معلوم نباشد نوشته‌ی اوست. این اسم‌ها: علی سبزواری‌زاده، علی اسلام‌دوست، علی شمع، احسان خراسانی، محمدعلی آشنا، علی راهنما، و اسم‌هایی دیگر که همه رمز بود و بامُسمّا. گاه زاده‌شدن انسانی چنان اثرگذار است که تا ابد گویی نمی‌میرد. یادش در دل اهل استدلال و آزادی و دین‌ورزی همآره تازه است؛ با صوت و لحن و گفتار و نوشتارهای بی‌شمارش. دامنه‌ی توحید.
 

- هشت - : شهید مهدی شیخ زین‌الدین متولد ۲۴ اسفند ۱۳۳۸، معروف به «شهید مهدی زین‌الدین» به همراه برادرش مجید زین‌الدین در ۲۷ آبان ۱۳۶۳ در جاده‌ی بانه - سردشت بر اثر کمین دشمن به شهادت رسیدند. او از خانواده‌ای لبنانی‌تبار بود که فرماندهی «لشکر ۱۷ علی بن ابی‌طالب (ع) قم» را بر عهده داشت. کتاب «از برف تا برف» نوشته‌ی علی اکبری مزدآبادی -که قبلاً با عنوان «از همه عذر می‌خوام» چاپ می‌شد- درباره‌ی شهید مهدی زین‌الدین است. هفته‌ی بسیج است و توجه به شهید، این شد که از فرمانده قم نوشتم که عارف فانی فی‌الله بود. دامنه‌ی توحید.

 


- نُه - : بالاترین کنجکاوی این است هر کس از وجدانش بپرسد این شهدا که در همه‌ی پهنه‌ی ایران  از کوی تا برزن مدفون شده‌اند به چه علت «گمنام» نامیده شدند. پاسخ به همین یک راز، همه‌ی مسیرهای یک انسان را مستقیم می‌سازد. البته وجدان بیدار، نه خُفته و خَفه‌شده و خفقان‌گرفته که حتی درین زمانه حاضر است سمت اسرائیل (=پادگان مسلح غرب در محیط مسلمین) خیز بخورَد. عکس مقبره‌ی شهدای گمنام کوه خضر قم است امروز ۲ آذر ۱۴۰۲ در هفته‌ی بسیج که نشرش داده‌ام. دامنه‌ی توحید

دیدن یا نوشتن نظرات : ۱
نُه متن در نُهِ شب

نُه متن در نُهِ شب

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
نُه متن در نُهِ شب

نهُ نهُ نُهِ شب، نُه متن

- یک - : نگاهم مانندِ چشمان "بُز گُرسنه‌"ای که علفِ تر و تازه دیده باشد، روشن و برّاق شده بود، وقتی آقا در میان قهرمانان ورزش کشور، منطبق بر فضا و جَوّ دیدار، لفظِ قشنگ و هیجان‌آورِ ورزشی‌ی "ضربه‌فنی" را به کار بُرد و فرمود: حماس توانست دولت غاصب صهیونیست را ضربه‌فنی کند. و روحم آن گاه که محبوبیت تکلیف‌آور است را از لسانِ رهبر دیده و شنیده، مثل ذوق و شوق درختِ "قَد و قامت دار"ی گردیده بود که کاکُلش نورِ آفتاب دیده باشد و بخواهد اکسیژن استشمام نماید. چقدر این دو حرف رهبر معظم، شُکوه داشت. خودِ این سخن رهبری هم یک "ضربه‌فنی"ی شگفت‌انگیزی بود. دامنه‌ی توحید.

 

- دو - : یورک بِکِر در رُمان «یعقوب کذاب» ترجمه‌ی "علی اصغر حداد" با نمونه‌خوانی خانم "مهناز مقدم" از یک نوع جنبش مقاومت در آلمان هیتلری حرف می‌زند که یعقوب قهرمان این داستان است؛ فردی دروغگو؛ البته از سرِ شفقّت. یک ترسو، اما شجاع. رُمانی دلکش هست. من هم شیفتِ کتابم و  رُمان. آنقدر اروپا -و بیشتر در آلمان- زندگی مَهیب شده بود که احزاب، میان خانه‌ها هم جدایی انداخته بودند (ر.ک: ص ۷۷) چنان شده بود فلاکت که به جای برق، شمع روشن می‌کردند و عوضِ عیان و اَیاغ (=هم‌پیاله و هم‌ساغَر) بودن با هم، مخفی از یکدیگر می‌شدند. (ر.ک: ص ۹۳) این قارّه -که علیه‌ی همه غُرغُر می‌کند- روزگاری حتی پِچ‌پِچِ شهروندان را گزارش می‌کردند؛ چه رسد به عمل و حرف همدیگر را. حالا برای همه درسِ اخلاق! می‌گذارند. شگفتا! گویی فراموش‌شان شد وقتی علیه‌ی اسکولاستیک قرون وُسطایی (=فلسفه‌ی مَدرَسی که در آن، اصل بر تدریس در مدرسه و کلیسا بوده است) شوریدند و انسان‌خدایی را جای خداوندگار گذاشتند؛ اینک حتی ذرّه‌ای شجاعت ندارند که به همان فلسفه‌ی مدرن‌شان هم وفا کنند. تمام‌شان جانب شرّ ایستادند؛ چون خود، نخستین شَرّران عالم شدند. دامنه‌ی توحید.

نهُ نهُ نُهِ شب، نُه متن

- یک - : نگاهم مانندِ چشمان "بُز گُرسنه‌"ای که علفِ تر و تازه دیده باشد، روشن و برّاق شده بود، وقتی آقا در میان قهرمانان ورزش کشور، منطبق بر فضا و جَوّ دیدار، لفظِ قشنگ و هیجان‌آورِ ورزشی‌ی "ضربه‌فنی" را به کار بُرد و فرمود: حماس توانست دولت غاصب صهیونیست را ضربه‌فنی کند. و روحم آن گاه که محبوبیت تکلیف‌آور است را از لسانِ رهبر دیده و شنیده، مثل ذوق و شوق درختِ "قَد و قامت دار"ی گردیده بود که کاکُلش نورِ آفتاب دیده باشد و بخواهد اکسیژن استشمام نماید. چقدر این دو حرف رهبر معظم، شُکوه داشت. خودِ این سخن رهبری هم یک "ضربه‌فنی"ی شگفت‌انگیزی بود. دامنه‌ی توحید.

 

- دو - : یورک بِکِر در رُمان «یعقوب کذاب» ترجمه‌ی "علی اصغر حداد" با نمونه‌خوانی خانم "مهناز مقدم" از یک نوع جنبش مقاومت در آلمان هیتلری حرف می‌زند که یعقوب قهرمان این داستان است؛ فردی دروغگو؛ البته از سرِ شفقّت. یک ترسو، اما شجاع. رُمانی دلکش هست. من هم شیفتِ کتابم و  رُمان. آنقدر اروپا -و بیشتر در آلمان- زندگی مَهیب شده بود که احزاب، میان خانه‌ها هم جدایی انداخته بودند (ر.ک: ص ۷۷) چنان شده بود فلاکت که به جای برق، شمع روشن می‌کردند و عوضِ عیان و اَیاغ (=هم‌پیاله و هم‌ساغَر) بودن با هم، مخفی از یکدیگر می‌شدند. (ر.ک: ص ۹۳) این قارّه -که علیه‌ی همه غُرغُر می‌کند- روزگاری حتی پِچ‌پِچِ شهروندان را گزارش می‌کردند؛ چه رسد به عمل و حرف همدیگر را. حالا برای همه درسِ اخلاق! می‌گذارند. شگفتا! گویی فراموش‌شان شد وقتی علیه‌ی اسکولاستیک قرون وُسطایی (=فلسفه‌ی مَدرَسی که در آن، اصل بر تدریس در مدرسه و کلیسا بوده است) شوریدند و انسان‌خدایی را جای خداوندگار گذاشتند؛ اینک حتی ذرّه‌ای شجاعت ندارند که به همان فلسفه‌ی مدرن‌شان هم وفا کنند. تمام‌شان جانب شرّ ایستادند؛ چون خود، نخستین شَرّران عالم شدند. دامنه‌ی توحید.

 

- سه - : آقای غلام حداد عادل در کنگره‌ی علامه طباطبایی در دانشگاه الزهرا تهران مدعی شد آثار مرحوم آیت الله مصباح یزدی "دربردارنده‌ی" اندیشه‌ی علامه طباطبایی است و "ادامه‌ی اندیشه‌ی" علامه طباطبایی را می‌توان در آثار شهید استاد مطهری یافت و اندیشمندان انقلاب چون شهید دکتر بهشتی و حتی رهبر معظم را "دست‌پرورده‌ی" ایشان دانست. خواستم گفته باشم چاپلوسی هم، حدِ یقِفی دارد. هیچ کدام ازین چهار نام‌آورانی که نام بُرد به نظر من با تفکر مرحوم علامه طباطبایی سنخیت ندارند. از میان این چهار اسم، مرحوم آقای شیخ محمدتقی مصباح اصلاً به بینش و منش مرحوم علامه نمی‌خورَد. چه در اخلاق، چه در گفتار و چه حتی در تزهایی که تئوریزه کرد. آقای غلام علی بهتر است مُزد اراجیف (=یاوه‌ها)ی خود را از کیسه‌ی دیگری پُر کند و پَر زند. او دیگر به سبب فامیل‌شدن با فرزندِ یک شخصیت  شخیص مملکت، دارد یک تنه خود یک فرد آپارتاید می‌شود. همه جا -که اغلبش در صلاحیت او نیست- سخنران می‌شود. تملق، هیچ معیاری برای حقانیت نیست. معیار حق، پژوهش بر وفق واقعیت است. این فرد خود را در هر پست و مقامی، هم خود را فروکاست و هم آن پست را، ولی خیال می‌کند خیلی فرافرد است. دیگر دارد حتی وقت گرانقیمت ملت را هم می‌خورَد. دامنه‌ی توحید.

 

- چهار - : می‌گویند احمد محمود یا همان احمد اعطا (زاده‌ی (۴ دی ۱۳۱۰  اهواز - درگذشته‌ی ۱۲ مهر ۱۳۸۱ تهران) در دُکّان نانوایی نزدیک منزلشان در خیابان گشتاسب سرگرم کار بود. "فرز و چابک" هم نان به تنور می‌زد. جالب این است همان‌لحظه کتاب نیز می‌خوانْد، می‌گذاشت بالای تنور و هر چند ثانیه یا دقیقه، نگاهی به آن می‌انداخت. خود سال‌ها بعد گفت: اولین کتابی که بالای تنور خواند، رباعیات خیام بود. درین رابطه (ر.ک: کتاب "بیدار دلان در آینه" نوشته‌ی احمد آقایی، ۱۳۸۳ چاپ اوّل. تهران: به‌نگار. صفحه‌ی ۸) اینجا من، کاری به مواضع و مبانی فکری آن مرحوم ندارم، ولی رُمان "مدار ۰ درجه"  ازو -که درباره‌ی انقلاب ایران در اهواز است- در ایران سریال هم شد که البته هیچ قسمتی را ندیدم. مهم درین متنم، اصلِ کتاب‌خواندن است. ازین کار زیبای احمد محمود باید آموخت! خواندن حتی حینِ نان‌پُختن. شگفت و شگرف نمی‌آید که صاحب مکتب اسلام حضرت محمد ص معجزه‌اش را کتاب قرار داد؟! ملتی که کتاب نخوانَد به نظر من بدترین کار را با خود و تباهی‌ جامعه‌اش می‌کند. خصوصاً وقتی روی کشوری چون ایران  -صاحب عظیم‌ترین تمدن کهن- زندگی می‌کند. دامنه‌ی توحید.

 

- پنج - : خانم آذر منصوری، "رهبرِ" چپ‌های آمریکایی ایران -که البته خودشان اسم خودشان را گذاشتند "جبهه‌ی اصلاحات ایران"! از هنرپیشه هانیه توسلی حمایت کرد. بگو چه حمایتی؟! این هنرپیشه یعنی هانیه نسبت به پوشش زن موضع‌گیری کرد. حالا این آذرخانم! که آزَرم نمی‌کند -گمان می‌کند مزه‌ی رهبری یک گروه چندنفره را چشیده (آخه شمار فراوان چپ‌های سنتی مذهبی اینان را قبول ندارند) خطاب به هانیه‌خانم! گفته: "هنر بدون آزادی فاقد خلاقیت لازم است". اینجا متوجه شدید؟! یعنی برهنگی! هنر محسوب می‌شود از دیدِ این رهبر تازه‌به‌دوره رسیده. چپ‌های آمریکایی به کجا رسیده‌اند. صبر کنید زمانش فرا رسد دین را و نماز را و چارچوبه را هم، عبَث (=بیهوده) اعلان می‌کنند و اصل شرع را هم پوچ. این حرف‌ها، تازه، نوج است، نوج. کو هنوز! زدنِ ریشه، مونده هنوز. دامنه‌ی توحید.
 
 
- شش - : مزار زادگاه ما -داراب‌کلا- روزگاری وقتی وارد می‌شدی، درخشش چهره‌ی شهدا، از همان دور، برق می‌انداخت در چشمان. بعد نمی‌دانم چه طرحی از چه طرفی و با چه فکری، بنیانی بی‌ریختُ‌قواره، بلند کرد و حالا وقتی تا خودِ سکوی یادمانُ شهیدان هم وارد می‌شوی گویی شهدا را زیر سنگ‌ها محو کردند. معلوم نیستند. شهید باید رُخش در رُخ زائر افتد که حسابش را جمع کند. چنان پاکسازی کردند که هیچ شهیدی به چشم نمی‌آید، حتی در چشم مادر و پدر. همان‌زمان با این اسکلت، هیچ موافق نبودم. چه شوری داشت آن مزار سابق. هر شهید برای خود مقبره داشت و حلقه. اینک، نه آن حلقه است، و نه مقبره. تماماً سنگ شد و محو. الآن مزار سایر خفتگان با تصاویر و حکّاکی‌های عمودی‌شان، بیشتر در چشم‌ها سو می‌اندازد، تا قبور اُسوگان؛ یعنی شهیدان. هقته‌ی بسیج بودُ غروب پنچ‌شنبه، این شد که این را نوشتم. دامنه‌ی توحید.
 
   
 
- هفت - : دوم آذر است زادروز زنده‌یاد دکتر علی شریعتی معلم انقلاب و تئوریسن نسل ما در برابر نظام شاه. چندین اسم مستعار داشت اینجا تا کتابش معلوم نباشد نوشته‌ی اوست. این اسم‌ها: علی سبزواری‌زاده، علی اسلام‌دوست، علی شمع، احسان خراسانی، محمدعلی آشنا، علی راهنما، و اسم‌هایی دیگر که همه رمز بود و بامُسمّا. گاه زاده‌شدن انسانی چنان اثرگذار است که تا ابد گویی نمی‌میرد. یادش در دل اهل استدلال و آزادی و دین‌ورزی همآره تازه است؛ با صوت و لحن و گفتار و نوشتارهای بی‌شمارش. دامنه‌ی توحید.
 

- هشت - : شهید مهدی شیخ زین‌الدین متولد ۲۴ اسفند ۱۳۳۸، معروف به «شهید مهدی زین‌الدین» به همراه برادرش مجید زین‌الدین در ۲۷ آبان ۱۳۶۳ در جاده‌ی بانه - سردشت بر اثر کمین دشمن به شهادت رسیدند. او از خانواده‌ای لبنانی‌تبار بود که فرماندهی «لشکر ۱۷ علی بن ابی‌طالب (ع) قم» را بر عهده داشت. کتاب «از برف تا برف» نوشته‌ی علی اکبری مزدآبادی -که قبلاً با عنوان «از همه عذر می‌خوام» چاپ می‌شد- درباره‌ی شهید مهدی زین‌الدین است. هفته‌ی بسیج است و توجه به شهید، این شد که از فرمانده قم نوشتم که عارف فانی فی‌الله بود. دامنه‌ی توحید.

 


- نُه - : بالاترین کنجکاوی این است هر کس از وجدانش بپرسد این شهدا که در همه‌ی پهنه‌ی ایران  از کوی تا برزن مدفون شده‌اند به چه علت «گمنام» نامیده شدند. پاسخ به همین یک راز، همه‌ی مسیرهای یک انسان را مستقیم می‌سازد. البته وجدان بیدار، نه خُفته و خَفه‌شده و خفقان‌گرفته که حتی درین زمانه حاضر است سمت اسرائیل (=پادگان مسلح غرب در محیط مسلمین) خیز بخورَد. عکس مقبره‌ی شهدای گمنام کوه خضر قم است امروز ۲ آذر ۱۴۰۲ در هفته‌ی بسیج که نشرش داده‌ام. دامنه‌ی توحید

Notes ۱
پست شده در جمعه, ۲۶ آبان ۱۴۰۲
بازدید ها : ۳۷۴
ساعت پست : ۱۱:۲۸
مشخصات پست

دو پرستارنمونه‌ی داراب‌کلا

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی

به قلم دامنه: به نام خدا. سلام و احترام و شادباش دارم محضر شریف شما هر دو بانوی محترم محلم خواهر: رقیه چلویی دارابی خواهر: زینب‌سادات سجادی دارابی (عضو مدرسه فکرت) برای بنده پزشک و پرستار، مانند دو ریل عمل می‌کنند. هر ریل مُعینِ ریل دیگر. این دو ریل نباشد، هم پایِ پزشکان لنگ است، هم دستِ پرستاران کوتاه. حتی از دیدِ من، کارِ پرستارانه از کار پزشکانه پردامنه‌تر است. اگر پزشک تشخیص می‌دهد و نسخه می‌پیچید و درمان می‌کند -و دستش مریزادش- پرستار، آن هر سه کار و سایر کارهای پیرامونی را یک جا با روح و ریح و نیز روان و رویکردِ مدارانه‌ی خود پیاده می‌کند.

 

 

پرستار با نوازشگری تعمیقی خود در خُوی و خُلق بیمار نفوذ می‌کند و از ژرفا وی را تسکین می‌بخشد و هر بیمار، پرستار محبوب و دلسوز خود را حتی دوست می‌دارد و بدو پیوند عاطفی پیدا می‌کند. گویی پرستار را پیام خدا پیش روی خود پیش‌بینی می‌کند. دست‌تان مریزاد هر دو پرستار. درودتان باد. اگر بازم بنوسیم تا صبح هم می‌توانم تولید محتوا کنم در وجه پرستار؛ ولی همین قدر بس باد. تبریکات مدرسه فکرت را پذیرا باشید. سربلند و ظفَرمند باقی بمانید. با بیان ادب: مدیر مدرسه فکرت. دامنه؛ ابراهیم طالبی دارابی.

دیدن یا نوشتن نظرات : ۰
پست شده در جمعه, ۲۶ آبان ۱۴۰۲
بازدید ها : ۳۷۴
ساعت پست : ۱۱:۲۸
دنبال کننده

دو پرستارنمونه‌ی داراب‌کلا

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
دو پرستارنمونه‌ی داراب‌کلا

به قلم دامنه: به نام خدا. سلام و احترام و شادباش دارم محضر شریف شما هر دو بانوی محترم محلم خواهر: رقیه چلویی دارابی خواهر: زینب‌سادات سجادی دارابی (عضو مدرسه فکرت) برای بنده پزشک و پرستار، مانند دو ریل عمل می‌کنند. هر ریل مُعینِ ریل دیگر. این دو ریل نباشد، هم پایِ پزشکان لنگ است، هم دستِ پرستاران کوتاه. حتی از دیدِ من، کارِ پرستارانه از کار پزشکانه پردامنه‌تر است. اگر پزشک تشخیص می‌دهد و نسخه می‌پیچید و درمان می‌کند -و دستش مریزادش- پرستار، آن هر سه کار و سایر کارهای پیرامونی را یک جا با روح و ریح و نیز روان و رویکردِ مدارانه‌ی خود پیاده می‌کند.

 

 

پرستار با نوازشگری تعمیقی خود در خُوی و خُلق بیمار نفوذ می‌کند و از ژرفا وی را تسکین می‌بخشد و هر بیمار، پرستار محبوب و دلسوز خود را حتی دوست می‌دارد و بدو پیوند عاطفی پیدا می‌کند. گویی پرستار را پیام خدا پیش روی خود پیش‌بینی می‌کند. دست‌تان مریزاد هر دو پرستار. درودتان باد. اگر بازم بنوسیم تا صبح هم می‌توانم تولید محتوا کنم در وجه پرستار؛ ولی همین قدر بس باد. تبریکات مدرسه فکرت را پذیرا باشید. سربلند و ظفَرمند باقی بمانید. با بیان ادب: مدیر مدرسه فکرت. دامنه؛ ابراهیم طالبی دارابی.

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی

به قلم دامنه: به نام خدا. سلام و احترام و شادباش دارم محضر شریف شما هر دو بانوی محترم محلم خواهر: رقیه چلویی دارابی خواهر: زینب‌سادات سجادی دارابی (عضو مدرسه فکرت) برای بنده پزشک و پرستار، مانند دو ریل عمل می‌کنند. هر ریل مُعینِ ریل دیگر. این دو ریل نباشد، هم پایِ پزشکان لنگ است، هم دستِ پرستاران کوتاه. حتی از دیدِ من، کارِ پرستارانه از کار پزشکانه پردامنه‌تر است. اگر پزشک تشخیص می‌دهد و نسخه می‌پیچید و درمان می‌کند -و دستش مریزادش- پرستار، آن هر سه کار و سایر کارهای پیرامونی را یک جا با روح و ریح و نیز روان و رویکردِ مدارانه‌ی خود پیاده می‌کند.

 

 

پرستار با نوازشگری تعمیقی خود در خُوی و خُلق بیمار نفوذ می‌کند و از ژرفا وی را تسکین می‌بخشد و هر بیمار، پرستار محبوب و دلسوز خود را حتی دوست می‌دارد و بدو پیوند عاطفی پیدا می‌کند. گویی پرستار را پیام خدا پیش روی خود پیش‌بینی می‌کند. دست‌تان مریزاد هر دو پرستار. درودتان باد. اگر بازم بنوسیم تا صبح هم می‌توانم تولید محتوا کنم در وجه پرستار؛ ولی همین قدر بس باد. تبریکات مدرسه فکرت را پذیرا باشید. سربلند و ظفَرمند باقی بمانید. با بیان ادب: مدیر مدرسه فکرت. دامنه؛ ابراهیم طالبی دارابی.

دیدن یا نوشتن نظرات : ۰
دو پرستارنمونه‌ی داراب‌کلا

دو پرستارنمونه‌ی داراب‌کلا

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
دو پرستارنمونه‌ی داراب‌کلا

به قلم دامنه: به نام خدا. سلام و احترام و شادباش دارم محضر شریف شما هر دو بانوی محترم محلم خواهر: رقیه چلویی دارابی خواهر: زینب‌سادات سجادی دارابی (عضو مدرسه فکرت) برای بنده پزشک و پرستار، مانند دو ریل عمل می‌کنند. هر ریل مُعینِ ریل دیگر. این دو ریل نباشد، هم پایِ پزشکان لنگ است، هم دستِ پرستاران کوتاه. حتی از دیدِ من، کارِ پرستارانه از کار پزشکانه پردامنه‌تر است. اگر پزشک تشخیص می‌دهد و نسخه می‌پیچید و درمان می‌کند -و دستش مریزادش- پرستار، آن هر سه کار و سایر کارهای پیرامونی را یک جا با روح و ریح و نیز روان و رویکردِ مدارانه‌ی خود پیاده می‌کند.

 

 

پرستار با نوازشگری تعمیقی خود در خُوی و خُلق بیمار نفوذ می‌کند و از ژرفا وی را تسکین می‌بخشد و هر بیمار، پرستار محبوب و دلسوز خود را حتی دوست می‌دارد و بدو پیوند عاطفی پیدا می‌کند. گویی پرستار را پیام خدا پیش روی خود پیش‌بینی می‌کند. دست‌تان مریزاد هر دو پرستار. درودتان باد. اگر بازم بنوسیم تا صبح هم می‌توانم تولید محتوا کنم در وجه پرستار؛ ولی همین قدر بس باد. تبریکات مدرسه فکرت را پذیرا باشید. سربلند و ظفَرمند باقی بمانید. با بیان ادب: مدیر مدرسه فکرت. دامنه؛ ابراهیم طالبی دارابی.

به قلم دامنه: به نام خدا. سلام و احترام و شادباش دارم محضر شریف شما هر دو بانوی محترم محلم خواهر: رقیه چلویی دارابی خواهر: زینب‌سادات سجادی دارابی (عضو مدرسه فکرت) برای بنده پزشک و پرستار، مانند دو ریل عمل می‌کنند. هر ریل مُعینِ ریل دیگر. این دو ریل نباشد، هم پایِ پزشکان لنگ است، هم دستِ پرستاران کوتاه. حتی از دیدِ من، کارِ پرستارانه از کار پزشکانه پردامنه‌تر است. اگر پزشک تشخیص می‌دهد و نسخه می‌پیچید و درمان می‌کند -و دستش مریزادش- پرستار، آن هر سه کار و سایر کارهای پیرامونی را یک جا با روح و ریح و نیز روان و رویکردِ مدارانه‌ی خود پیاده می‌کند.

 

 

پرستار با نوازشگری تعمیقی خود در خُوی و خُلق بیمار نفوذ می‌کند و از ژرفا وی را تسکین می‌بخشد و هر بیمار، پرستار محبوب و دلسوز خود را حتی دوست می‌دارد و بدو پیوند عاطفی پیدا می‌کند. گویی پرستار را پیام خدا پیش روی خود پیش‌بینی می‌کند. دست‌تان مریزاد هر دو پرستار. درودتان باد. اگر بازم بنوسیم تا صبح هم می‌توانم تولید محتوا کنم در وجه پرستار؛ ولی همین قدر بس باد. تبریکات مدرسه فکرت را پذیرا باشید. سربلند و ظفَرمند باقی بمانید. با بیان ادب: مدیر مدرسه فکرت. دامنه؛ ابراهیم طالبی دارابی.

Notes ۰
پست شده در دوشنبه, ۱ آبان ۱۴۰۲
بازدید ها : ۶۷۸
ساعت پست : ۰۶:۲۳
مشخصات پست

مدرسه فکرت ۹۴

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت

قسمت نود و چهارم

 

یادداشت روز دامنه «عیسای روح الله» به نام خدا. سلام شریفان. دستفروشی، فروشندگی، دوره‌گردی، کاسبی و جگرکی می‌کرد. متولد ۱۳۰۶ بود؛ از روستای ابَرجسِ قم، مابینِ کهَک و کِرمِجگان. خود می‌گفت در آن زمان ابرجس فقط جمعه‌ها، حموم، مردانه می‌شد. پدرش اسدالله کدخدای خداپرست و خداترس بود؛ چهار زن هم اختیار کرده بود. اهل سواد و نماز و دعا و زمزمه لبِ جُوی بود. عیسای جعفری بچه‌ی همسرِ چهارمِ اسدالله در ۱۷ سالگی پدرش را از دست داد. عیسی و موسی دوقلو بودند. موسی زیرِ سنگ -که در معدن از کوه پرتاب شده بود- در روستای ابَرجس در دَم مُرد. عیسا اما کارش گرفت. خواهم آوُرد. به خاطر این که خواهرش -اقلیما- در نجف در بیت امام خمینی بود. عیسی پیش مَش یحیی در روستا قرآن و سواد مکتبخانه‌ای آموخت. برادرزاده‌اش در قم مجتهد شده بود و همین به او اعتبار بخشیده بود. او به موسی برادرِ درگذشته‌اش چنان شباهت داشت که پنج بار به جای موسی به کمیسیون معاف در کهک رفت و توانست خود و موسی را از سربازی معاف کند. خودش بدین‌خاطر که سنگِ مثانه، داشت. قضیه‌ی جالب این است مادرش برایش دختر ۸ ساله‌ای را عقد کرد که عیسی مخالفت کرد ولی مادر که مُرد عیسی به سراغ آن دختر رفت که ۱۱ ساله شده بود. ولی چون خیلی کوچک بود خود می‌گفت: «من جرأت نمی‌کردم حتی نزدیکش شوم.» بعد از سه سال و نیم، دختر قهر کرد رفت و دیگر هم نیامد. عیسی در سال ۱۳۲۷ در ابرجس زن دیگر گرفت؛ این بار به قول خودش ازدواج با «دختری از خانواده‌ی متمکّنِ حشَم‌دار» که به نقلش همسرش با «وجودِ اَشراف‌زادگی خیلی سازگار بود.» ولی بعد مجبور شد زن سوم بگیرد، این بار با یک "بیوه" در تهران. پس از انقلاب به  درخواست حجت الاسلام سید احمد خمینی که پیِ فردی معتمد برای بیت امام می‌گشت، اقلیما -خواهرش- عیسی را به سید احمد معرفی کرد، سید احمد پذیرفت. او بدین‌ترتیب به بیت امام در جماران رفت و به اصطلاح حوزوی «خادمِ امام» شد. عیسی معتقد بود: دین و خدا از زندگی هر کسی حذف شود، برکت ازو گرفته می‌شود. ضدّ شراب و کارهای خلاف خدا بود. کل کتاب سرگذشتش (عکس بالا) را دیشب یکسره خواندم و تمامش نمودم؛ کتابی شیرین، نوشته‌ی آقای محمدعلی صدر شیرازی از نشر مرکز اسناد انقلاب اسلامی. لذاست که خواستم با شریفان اشتراک گذاشته باشم.

 

...

 
چند کلام هم در مورد غزه‌ی «مظلوم؛ ولی مقتدر» که بی‌آن یادداشتم بی‌جان خواهد ماند: تیره شد جهان؛ جنایت توسط ایالتِ اسرائیلِ آمریکا چنان فضای دنیا را تیره‌وتار کرد که خودِ غرب ازین رسوایی وحشت نموده است. تیرهای صهیون‌ها کمانه کرد که حتی اسپانیای اروپا هم، خجل شود و شرم کند و مقامات مختلفش علیه‌ی اسرائیل موضع روشن و قاطع بگیرند: مثلا" خانم پون پلارا وزیر امور حقوق اجتماعی اسپانیا (عکس بالا) در واکنش به نسل‌کشی فلسطینیان در باریکه‌ی غزه گفته؛ کشورهای اتحادیه‌ی اروپا باید فوراً علیه‌ی اسرائیل چهار اقدام را انجام دهند: ۱. تعلیق روابط دیپلماتیک با اسرائیل. ۲. وضع قاطعانه‌ی تحریم‌های اقتصادی، ۳. تحریم تسلیحاتی. ۴. احضار نتانیاهو، نخست‌وزیر اسرائیل و سایر حاکمان سیاسی به دادگاه جنایی بین المللی به علت بمباران غیرنظامیان در باریکه‌ی غزه. همچنی ایرنه مونترو وزیر برابری اسپانیا نیز از دولت خواست تا «فوراً» علیه‌ی عاملان «نسل‌کشی» در غزه اقدام کند. او گفت: "ضروری است که به سمت دیگری نگاه نکنیم، لازم است که رهبری بین‌المللی را برای ترویج فوری تحریم‌های اقتصادی، تحریم تسلیحاتی علیه‌ی مسئولان این نسل‌کشی، اعمال کنیم. از نتانیاهو و وزیر دفاعش [یوآف گالانت] شروع کنیم. ضروری است که مسئولان این نسل‌کشی به دادگاه کیفری بین‌المللی معرفی شوند."
 

حجت الاسلام ربانی به دامنه: خدمت صدیق ارجمندم آقاابراهیم حفظه‌الله سلام علیکم مساک الله خیرا . اولا : از اینکه یاد جدّ مادری ما کردی بی نهایت متشکرم و رحمت واسعه الهی را برای والدین آن بزرگ از خداوند متعال مسئلت دارم. ثانیا : ای عزیز ، قلم شما باعث آرامش روح و روان انسان های طالب حقیقت می‌شود چون منبعث از تعهد، ایمان، شجاعت و مؤدب با آداب إسلامی و إنسانی است و ای عزیز، تو با قلم: به عشق می‌خندی و گریه میکنی. شمشیر برّان و فریاد دردهائی. شکننده سکوت و باعث حیران نفاقی. صفای دل و ولای مؤمنانی. قلمت گل سرخی در بیابان.... و همیشه مستدام با مرام. بی نشان.
دیدن یا نوشتن نظرات : ۰
پست شده در دوشنبه, ۱ آبان ۱۴۰۲
بازدید ها : ۶۷۸
ساعت پست : ۰۶:۲۳
دنبال کننده

مدرسه فکرت ۹۴

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
مدرسه فکرت ۹۴

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت

قسمت نود و چهارم

 

یادداشت روز دامنه «عیسای روح الله» به نام خدا. سلام شریفان. دستفروشی، فروشندگی، دوره‌گردی، کاسبی و جگرکی می‌کرد. متولد ۱۳۰۶ بود؛ از روستای ابَرجسِ قم، مابینِ کهَک و کِرمِجگان. خود می‌گفت در آن زمان ابرجس فقط جمعه‌ها، حموم، مردانه می‌شد. پدرش اسدالله کدخدای خداپرست و خداترس بود؛ چهار زن هم اختیار کرده بود. اهل سواد و نماز و دعا و زمزمه لبِ جُوی بود. عیسای جعفری بچه‌ی همسرِ چهارمِ اسدالله در ۱۷ سالگی پدرش را از دست داد. عیسی و موسی دوقلو بودند. موسی زیرِ سنگ -که در معدن از کوه پرتاب شده بود- در روستای ابَرجس در دَم مُرد. عیسا اما کارش گرفت. خواهم آوُرد. به خاطر این که خواهرش -اقلیما- در نجف در بیت امام خمینی بود. عیسی پیش مَش یحیی در روستا قرآن و سواد مکتبخانه‌ای آموخت. برادرزاده‌اش در قم مجتهد شده بود و همین به او اعتبار بخشیده بود. او به موسی برادرِ درگذشته‌اش چنان شباهت داشت که پنج بار به جای موسی به کمیسیون معاف در کهک رفت و توانست خود و موسی را از سربازی معاف کند. خودش بدین‌خاطر که سنگِ مثانه، داشت. قضیه‌ی جالب این است مادرش برایش دختر ۸ ساله‌ای را عقد کرد که عیسی مخالفت کرد ولی مادر که مُرد عیسی به سراغ آن دختر رفت که ۱۱ ساله شده بود. ولی چون خیلی کوچک بود خود می‌گفت: «من جرأت نمی‌کردم حتی نزدیکش شوم.» بعد از سه سال و نیم، دختر قهر کرد رفت و دیگر هم نیامد. عیسی در سال ۱۳۲۷ در ابرجس زن دیگر گرفت؛ این بار به قول خودش ازدواج با «دختری از خانواده‌ی متمکّنِ حشَم‌دار» که به نقلش همسرش با «وجودِ اَشراف‌زادگی خیلی سازگار بود.» ولی بعد مجبور شد زن سوم بگیرد، این بار با یک "بیوه" در تهران. پس از انقلاب به  درخواست حجت الاسلام سید احمد خمینی که پیِ فردی معتمد برای بیت امام می‌گشت، اقلیما -خواهرش- عیسی را به سید احمد معرفی کرد، سید احمد پذیرفت. او بدین‌ترتیب به بیت امام در جماران رفت و به اصطلاح حوزوی «خادمِ امام» شد. عیسی معتقد بود: دین و خدا از زندگی هر کسی حذف شود، برکت ازو گرفته می‌شود. ضدّ شراب و کارهای خلاف خدا بود. کل کتاب سرگذشتش (عکس بالا) را دیشب یکسره خواندم و تمامش نمودم؛ کتابی شیرین، نوشته‌ی آقای محمدعلی صدر شیرازی از نشر مرکز اسناد انقلاب اسلامی. لذاست که خواستم با شریفان اشتراک گذاشته باشم.

 

...

 
چند کلام هم در مورد غزه‌ی «مظلوم؛ ولی مقتدر» که بی‌آن یادداشتم بی‌جان خواهد ماند: تیره شد جهان؛ جنایت توسط ایالتِ اسرائیلِ آمریکا چنان فضای دنیا را تیره‌وتار کرد که خودِ غرب ازین رسوایی وحشت نموده است. تیرهای صهیون‌ها کمانه کرد که حتی اسپانیای اروپا هم، خجل شود و شرم کند و مقامات مختلفش علیه‌ی اسرائیل موضع روشن و قاطع بگیرند: مثلا" خانم پون پلارا وزیر امور حقوق اجتماعی اسپانیا (عکس بالا) در واکنش به نسل‌کشی فلسطینیان در باریکه‌ی غزه گفته؛ کشورهای اتحادیه‌ی اروپا باید فوراً علیه‌ی اسرائیل چهار اقدام را انجام دهند: ۱. تعلیق روابط دیپلماتیک با اسرائیل. ۲. وضع قاطعانه‌ی تحریم‌های اقتصادی، ۳. تحریم تسلیحاتی. ۴. احضار نتانیاهو، نخست‌وزیر اسرائیل و سایر حاکمان سیاسی به دادگاه جنایی بین المللی به علت بمباران غیرنظامیان در باریکه‌ی غزه. همچنی ایرنه مونترو وزیر برابری اسپانیا نیز از دولت خواست تا «فوراً» علیه‌ی عاملان «نسل‌کشی» در غزه اقدام کند. او گفت: "ضروری است که به سمت دیگری نگاه نکنیم، لازم است که رهبری بین‌المللی را برای ترویج فوری تحریم‌های اقتصادی، تحریم تسلیحاتی علیه‌ی مسئولان این نسل‌کشی، اعمال کنیم. از نتانیاهو و وزیر دفاعش [یوآف گالانت] شروع کنیم. ضروری است که مسئولان این نسل‌کشی به دادگاه کیفری بین‌المللی معرفی شوند."
 

حجت الاسلام ربانی به دامنه: خدمت صدیق ارجمندم آقاابراهیم حفظه‌الله سلام علیکم مساک الله خیرا . اولا : از اینکه یاد جدّ مادری ما کردی بی نهایت متشکرم و رحمت واسعه الهی را برای والدین آن بزرگ از خداوند متعال مسئلت دارم. ثانیا : ای عزیز ، قلم شما باعث آرامش روح و روان انسان های طالب حقیقت می‌شود چون منبعث از تعهد، ایمان، شجاعت و مؤدب با آداب إسلامی و إنسانی است و ای عزیز، تو با قلم: به عشق می‌خندی و گریه میکنی. شمشیر برّان و فریاد دردهائی. شکننده سکوت و باعث حیران نفاقی. صفای دل و ولای مؤمنانی. قلمت گل سرخی در بیابان.... و همیشه مستدام با مرام. بی نشان.
ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت

قسمت نود و چهارم

 

یادداشت روز دامنه «عیسای روح الله» به نام خدا. سلام شریفان. دستفروشی، فروشندگی، دوره‌گردی، کاسبی و جگرکی می‌کرد. متولد ۱۳۰۶ بود؛ از روستای ابَرجسِ قم، مابینِ کهَک و کِرمِجگان. خود می‌گفت در آن زمان ابرجس فقط جمعه‌ها، حموم، مردانه می‌شد. پدرش اسدالله کدخدای خداپرست و خداترس بود؛ چهار زن هم اختیار کرده بود. اهل سواد و نماز و دعا و زمزمه لبِ جُوی بود. عیسای جعفری بچه‌ی همسرِ چهارمِ اسدالله در ۱۷ سالگی پدرش را از دست داد. عیسی و موسی دوقلو بودند. موسی زیرِ سنگ -که در معدن از کوه پرتاب شده بود- در روستای ابَرجس در دَم مُرد. عیسا اما کارش گرفت. خواهم آوُرد. به خاطر این که خواهرش -اقلیما- در نجف در بیت امام خمینی بود. عیسی پیش مَش یحیی در روستا قرآن و سواد مکتبخانه‌ای آموخت. برادرزاده‌اش در قم مجتهد شده بود و همین به او اعتبار بخشیده بود. او به موسی برادرِ درگذشته‌اش چنان شباهت داشت که پنج بار به جای موسی به کمیسیون معاف در کهک رفت و توانست خود و موسی را از سربازی معاف کند. خودش بدین‌خاطر که سنگِ مثانه، داشت. قضیه‌ی جالب این است مادرش برایش دختر ۸ ساله‌ای را عقد کرد که عیسی مخالفت کرد ولی مادر که مُرد عیسی به سراغ آن دختر رفت که ۱۱ ساله شده بود. ولی چون خیلی کوچک بود خود می‌گفت: «من جرأت نمی‌کردم حتی نزدیکش شوم.» بعد از سه سال و نیم، دختر قهر کرد رفت و دیگر هم نیامد. عیسی در سال ۱۳۲۷ در ابرجس زن دیگر گرفت؛ این بار به قول خودش ازدواج با «دختری از خانواده‌ی متمکّنِ حشَم‌دار» که به نقلش همسرش با «وجودِ اَشراف‌زادگی خیلی سازگار بود.» ولی بعد مجبور شد زن سوم بگیرد، این بار با یک "بیوه" در تهران. پس از انقلاب به  درخواست حجت الاسلام سید احمد خمینی که پیِ فردی معتمد برای بیت امام می‌گشت، اقلیما -خواهرش- عیسی را به سید احمد معرفی کرد، سید احمد پذیرفت. او بدین‌ترتیب به بیت امام در جماران رفت و به اصطلاح حوزوی «خادمِ امام» شد. عیسی معتقد بود: دین و خدا از زندگی هر کسی حذف شود، برکت ازو گرفته می‌شود. ضدّ شراب و کارهای خلاف خدا بود. کل کتاب سرگذشتش (عکس بالا) را دیشب یکسره خواندم و تمامش نمودم؛ کتابی شیرین، نوشته‌ی آقای محمدعلی صدر شیرازی از نشر مرکز اسناد انقلاب اسلامی. لذاست که خواستم با شریفان اشتراک گذاشته باشم.

 

...

 
چند کلام هم در مورد غزه‌ی «مظلوم؛ ولی مقتدر» که بی‌آن یادداشتم بی‌جان خواهد ماند: تیره شد جهان؛ جنایت توسط ایالتِ اسرائیلِ آمریکا چنان فضای دنیا را تیره‌وتار کرد که خودِ غرب ازین رسوایی وحشت نموده است. تیرهای صهیون‌ها کمانه کرد که حتی اسپانیای اروپا هم، خجل شود و شرم کند و مقامات مختلفش علیه‌ی اسرائیل موضع روشن و قاطع بگیرند: مثلا" خانم پون پلارا وزیر امور حقوق اجتماعی اسپانیا (عکس بالا) در واکنش به نسل‌کشی فلسطینیان در باریکه‌ی غزه گفته؛ کشورهای اتحادیه‌ی اروپا باید فوراً علیه‌ی اسرائیل چهار اقدام را انجام دهند: ۱. تعلیق روابط دیپلماتیک با اسرائیل. ۲. وضع قاطعانه‌ی تحریم‌های اقتصادی، ۳. تحریم تسلیحاتی. ۴. احضار نتانیاهو، نخست‌وزیر اسرائیل و سایر حاکمان سیاسی به دادگاه جنایی بین المللی به علت بمباران غیرنظامیان در باریکه‌ی غزه. همچنی ایرنه مونترو وزیر برابری اسپانیا نیز از دولت خواست تا «فوراً» علیه‌ی عاملان «نسل‌کشی» در غزه اقدام کند. او گفت: "ضروری است که به سمت دیگری نگاه نکنیم، لازم است که رهبری بین‌المللی را برای ترویج فوری تحریم‌های اقتصادی، تحریم تسلیحاتی علیه‌ی مسئولان این نسل‌کشی، اعمال کنیم. از نتانیاهو و وزیر دفاعش [یوآف گالانت] شروع کنیم. ضروری است که مسئولان این نسل‌کشی به دادگاه کیفری بین‌المللی معرفی شوند."
 

حجت الاسلام ربانی به دامنه: خدمت صدیق ارجمندم آقاابراهیم حفظه‌الله سلام علیکم مساک الله خیرا . اولا : از اینکه یاد جدّ مادری ما کردی بی نهایت متشکرم و رحمت واسعه الهی را برای والدین آن بزرگ از خداوند متعال مسئلت دارم. ثانیا : ای عزیز ، قلم شما باعث آرامش روح و روان انسان های طالب حقیقت می‌شود چون منبعث از تعهد، ایمان، شجاعت و مؤدب با آداب إسلامی و إنسانی است و ای عزیز، تو با قلم: به عشق می‌خندی و گریه میکنی. شمشیر برّان و فریاد دردهائی. شکننده سکوت و باعث حیران نفاقی. صفای دل و ولای مؤمنانی. قلمت گل سرخی در بیابان.... و همیشه مستدام با مرام. بی نشان.
 

شیخ مجتبی اکبری: مدیر عزیز و فرهیخته آقا ابراهیم سلام علیکم در مدرسه وزین فکرت لطفا جلوی توهین و بی ادبی بعضی از افراد را که صرفا به دنبال خالی کردن خشم خود از جناح مقابل هستند گرفته شود. اگر بعضی از ظریف خوششان نمی آید محترمانه و از روی فکرت انتقاد کنند نه توهین چون توهین به فهم و فکرت اعضای این گروه است. ارادتمند.

 

جناب استاد حجت‌الاسلام آشیخ مجتبی اکبری سلام. واضح است از نظر دین و اخلاق و وجدان «توهین و بی‌ادبی» امری مذموم و حتی گناه است، اما لااقل دقیق می‌فرمودی چه لغتی در متن عضو یا اعضای صحن دیده‌ای که چنین بود؟ من متون اعضا را گشتم، مطلب یا لفظ پیدا نکردم که بارِ اهانت و ناسزا در آن بوده باشد. اما در مورد دو دولتمردِ دولتِ ۱۱ و ۱۲ به نظر من تردیدی نیست این دو نفر ماهیتِ غرب را می‌ستودند و می‌ستایند که از نظر ایدئولوژی انقلاب اسلامی و مکتب سیاسی مرحوم امام خمینی متضاد ریشه‌های عقیدتی و شاخه‌های فرهنگی ماست. حتی این دو فرد، رشد و توسعه و فرهنگ و سیاست و بدتر از همه اندیشه‌ی اروپا و آمریکا را فائق و فائز و فاخر می‌پندارند و ما را فاقد آن. و زمانی هم سیاست اجرایی دست این دو فردِ غرب‌پرست بود، منافع ایران را پای غرب و مذاکرات غلط و به‌شدت هول‌هولَک، ریختند و زیان زیاد زدند. آن دو فرد، از نظر من، جایشان زندان و کشیدنِ تاوان جرم و خیانت‌شان بوده است، نه راحت و آزاد همچنان هر بار حرف‌های سست وارد فضای کشور کنند و بین مردم اختلاف‌افکن ظاهر شوند. من بارها گفته‌ام رهبری معظم به نظرم درین مورد خاص، اشتباه بزرگ کرده بود که آن زمان -اقتضا هم می‌کرد- نگذاشتند نفر اولی به علت عدم کفایت (مانند سید ابوالحسن بنی‌صدر) توسط مجلس عزل و نفر دومی هم رأی عدم اعتماد بگیرد و کنار گذاشته شود. اما اغلب اعتقاد برین است تابع مصلحت‌بینی رهبری باید بود. روشن سازم دیدگاه شما نسبت به این دو فرد دولتمرد، دیدگاهی است متعلق به خودتان و باید هم برایتان قابل احترام باشد. من دخالتی درین فاز نمی‌کنم، اما نقد تفکر و رفتار و کارکردهای غلط و خیانت مُحرز این دو نفر، یک کار ستوده است. اما این که کسی به قول شما «بی‌ادبی» مرتکب شده است، من پیدا نکردم پستی را که متضمن چنین قبح بوده باشد. ارادت توأم با حرمت‌گذاری من به خودت را که می‌دانید. درود وافر دارید. با نهایت قدردانی که خطاب به من متنی گلایه‌آمیزِ انتظاری نگاشته‌اید. دامنه.
 

...

...

یادداشت روز دامنه
موقعیت غزه را این‌گونه تصور کنید


به نام خدا. سلام شریفان. دوش راست خود را سمت غروب آفتاب کنید. حالا حالت ایستاده، دو پا را جفت کنید. تمام بدن‌تان از سر تا پا شکل نقشه‌ی فلسطین بود ولی همه‌ی این بدن را اسرائیل گرفت. سر این بدن (=شمال) مرز با لبنان است و پای آن (=جنوب) وصل به خلیج عقَبه؛ فقط دو نقطه‌ی کوچک جدا از هم را برای فلسطین باقی گذاشت. کجاست؟ سمت راست پهلوی بدن (=قُلوِه‌گاه) غزه است و سمت چپِ قلب و جناغ سینه، کرانه‌ی باختری؛ که این دو نقطه نیز طی ۷۵ سال همچنان آماج حملات ارتش اسرائیل است. اینک غزه بعد از بیست و سه روز بمباران وحشتناک نیروی هوایی، از چهار سمت (عکس روزنامه‌ی فرهیختگان ۷ آبان ۱۴۰۲ در بالا) مورد حمله‌ی تانک‌ها در زمین قرار گرفته که تا اینجا، مقاومت با شگفتی توانست همه‌ی چهار محور را دفع کند و اسرائیل به همین‌علت، سه روز است که از عصبیت به غضب کشیده شد و هر چه تلاش می‌کند غزه را با این‌همه سازوبرگ نظامی غصب کند، نمی‌تواند.

 

حالا یک مسئله‌ی دیگر: آقای ایلان ماسک مالک «استارلینک (=اینترنت ماهواره‌ای) در صفحه‌ی ایکس (=توئیتر سابق) خود (عکس بالا) نوشت: «ایران به‌ دنبال جنگ است؛ ببینید آن‌ها چه‌قدر نزدیک پایگاه‌های آمریکا کشور خود را قرار داده‌اند.»

 

بیچاره غرب‌پرستانِ داخلی که از ایلان ماسک هم مفتضح‌تر هستند، چون به ایران می‌گویند چه کار به کار آمریکا دارد و در منطقه ورود می‌کند؟!! اما به آمریکا که از چندهزار کیلومتر آن‌سوتر به محیط مسلمین لشکرکشی کرده و همه‌جا، با اشغال و یا توافق با دولت‌های خائن این‌همه پایگاه زده، می‌گویند: بفرما!! بیا، تو "کدخدا"یی و "ارباب" ما. هر چه و هر جا خواستی مالِ تو. ذلیل‌تر از غرب‌لیسان نداریم در دنیا.

 

حالا پیوست: «استارلینک اینترنت بی‌سیم است. به خاطر ماهواره‌های دریافت‌کننده اطراف زمین (عکس بالا) توانایی فراهم‌کردن اینترنت در دورترین نقاط جهان، وسط بیابان‌ها یا دریاها را دارد که به وسیله‌ی ماهواره‌هایی به وزن حدود ۲۵۰ کیلوگرم در سراسر کره زمین و با دریافت انرژی از صفحات خورشیدی، اینترنت با سرعت بسیاربالا و بدون محدودیت جغرافیایی ارائه می‌دهد. البته بدانید که هزینه‌ی نصب سخت‌افزار اینترنت استارلینک (=همان دریافت‌کننده که تنها یک بار آن را می‌پردازند) حدود ۵۹۹ دلار است و هزینه‌ی شارژ ماهانه‌ی آن حدود ۱۱۰ دلار. آب و هوا (مانند باران، برف‌ و مه غلیظ و…) کیفیت آنتن‌دهی آن را کم می‌کند.

 

سلام جناب آق سید یاسر. درین پاسخت به جناب استاد حجت الاسلام آشیخ مجتبی اکبری از لفظ سست استفاده کردی که جای محبت و حرمت را در بحث با طرفِ خودت تنگ می‌کند. توصیفِ «مثلِ بچه دبستانی» در وصف ایشان، در قلم شما خلل وارد کرد. سعی شود استخدام واژگان هنگام گفت‌وگو با مواجِهان، نیکو و نیک باشد. این به صمیمت کنارِ جِدّیت، اعتبار بالاتری می‌بخشد. نمی‌گویم نیت شما سوء بود، نه؛ سلیقه‌ی خوبی نبود این عبارت. بهتر می‌بینم الفاظ نسبت به اعضای صحن حتی در هنگام نقد یا اِبرام، الفاظ سنگین و متین باشد.

 

شیخ مجتبی اکبری: سلام آقا ابراهیم عزیز همانطور که در پاسخ خودم عرض کردم چند صفت برای وزیر امور خارجه آمده: مرد میدان .... که البته من منکر نیستم در آخر یک تار موی تو... بطور غیر مستقیم و کنایه (الکنایه ابلغ من التصریح) یعنی خلاف این صفت ها در آقای ظریف وجود دارد واین توهین است. و تعابیری که ادامه پیدا کرد (مراجعه کنید) من بکار نمی برم اصولا بعضی از افراد اولین کار آنها تکه انداختن و تمسخر مخالفین خودشان است که من از آن متنفرم و هیچ وقت وارد بحث نمی شوم و فقط تذکر می دهم و همچنین هیچ وقت در صدد تطهیر هیچ شخصی بر نمی آیم این آقایان دولت قبل هم عاری از اشتباه نبودند البته غیر از معصومین هیچ کس عاری از اشتباه نیست ارادتمند

 

سید یاسر موسوی به دامنه: سلام دوست عزیز بعصی وقت ها از بس فشار رو ما آدمهاست ناخواسته حرف هایی میزنم بعدا پشیمون میشیم خدا خیرتان دهد روند نادرست حقیر متذکر شدید کاملا حق با شما بود  (متن نادرست ویرایش کردم)

 

سلام جناب حجت الاسلام آقای ربانی. بنده خودم را در سایه‌ی انوار روحانیانی پارسا و دانا -چونان آن دوستِ فرید و فرهیخته- قد و قامت می‌بخشم. اساساً ایدئولوژی من این است که نگاهم را در مسائل علمی: اخلاق، دین و اجتماعیات بدوزم به عالمان دین که اتصال به آنان آدم را از حلقه‌ی حق جدا نمی‌سازد. در واقع روحانیت برای من منبع معرفت و مأخذ دیانت هستند. به شما واقعاً عُلقه بستم زیرا برای من در دسته‌ی این آیه‌ای: «بندگان (خاصّ) خداوند رحمان کسانى هستند که آرام و بى‌تکبّر بر زمین راه مى‌روند» چرا آفای ربانی؟ چون به قول مفسر نمونه آیت الله العظمی ناصر مکارم "تواضع کلید ایمان است"، ولی "غرور و کبر کلید کفر" آرى؛ ربانی‌ی شفیق! مؤمن بنده‌ی خداوند رحمان، نخستین نشانه‌ی بندگى، تواضع است؛ به قول آقای مکارم "تواضعى که در تمام ذرات وجود آنان نفوذ کرده و حتى در راه رفتن آنها آشکار است."  فردی فروتن هستید و هیچ چیز به حد فروتنی، فرد روحانی را در قلوب مردم اُلفت نمی‌بخشد. الحمدُ لِله روحانیون داراب‌کلا همگی درین شاخصه، درخشنده هستند. بلی؛ آیت‌الله‌زادگی شما از ناحیه‌ی مادری سهم عظیمی در سرشت و سرنوشت شما داشت. حالیا! هیمن حالا هم برای روح آن بزرگ محل ما -جدّ مادری شما و خاندانِ محترم آقای استاد شفیعی مازندرانی- ایستادم و ادای احترام کردم. از رحم آن رفیق رحیمم، ممونم که زیربنایم مطلقاً با افرادِ "کالِه‌رَحم" هیچ طباقی نمی‌یابد. انطباق من فقط با افرادی فرید، چفت است که رحمت -و در جای خود قاطعیت- دارند.

 

جناب آق سید یاسر سلام. اخلاقی‌ترین رفتار را پس از نوشتن توقع‌ام از خودت بُروز دادی. این حُسن سُلوک را هیچ چیزی برابری نمی‌کند. خیرت دهاد خداوند باری‌تعالی، آقا. مجدد سلام سید یاسر. این رفتار اسلامی‌ای به با استاد حجت الاسلام آشیخ مجتبی اکبری -یکی از اخلاقی‌ترین روحانیون که وجاهتش بر من مشهود است- داشتید عالی بود. آفرین به انضمام بالاترین تحسین برین خُلقی که خرج کردی. هیچ هزینه‌ای شیرین‌تر از هزینه‌ای رفتار اخلاقی نیست. شرافتمند ظاهر شدی. تشکر دارد مدیر ازت.

استاد آشیخ مجتبی سلام. آموزندگی و سازندگی داشت برخورد و مُروّت‌تان. ممنونم که مباحثه‌ی میان اعضای شریف صحن به خوردن چای طلبگی ختم شد و تلخی آن با شیرینی قند و تَری چای منتفی شد.


استاد حجت الاسلام آشیخ طاهر شاکر سلام. هنگام خواندن گقتم پدر چه سخاوتی دارد می‌ورزد و چه مساواتی هم در کله‌اش هست. آخر که رسیدم دیدم پدر قرض‌وقوله خود را وصیت کرد!!! نیسان‌آبی تندخوی جاده‌ی هراز را. داستانک جالبی بود! درود.

 

شیخ شاکر طاهرخوش در پاسخ به دامنه با سلام خدمت استاد عزیزم از خواندن این مطلب کوتاه که باعث شد چند سطری برایش بنویسید ، سپاسگزارم. عمرتان همراه با حُسن عاقبت بخیری  دل تان شاد روح جمیع اموات همه، در این روز مهمان حسنین علیهماالسلام گردند. یا حق. همچنین امروز که مزین شده به روز نوجوان و بسیج دانش آموزی ؛ شهید فهمیده ، یادی کنیم از جمیع شهدا ؛ خصوصاً شهدای دانش آموز با ذکر صلوات بر محمد و آل محمد علیهم السلام. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.

 

برادر و رفیق پیش و پس از انقلابم آقای حاج سیدتقی سلام. هر کس بر والدین و اخوی مرحومم مهر ورزد قلب مرا را ابتیاع نموده است. برات پا می‌شم از میزم. ممنونم. برای من آن دوست خَدوم مردم در زمان حضور در استانداری و اینک خادم امام رضا ع در حرم رضوی یک مرد شر یف است. سپاس از وَدویت ( =دوستی سرشار محبت) که به من داری.

 

مجدد مُجدانه بر استاد مِهرانه‌خوی خودم حضرت آقای شاکر سلام و ممنوم. بلی؛ دلکش بود و در جای خود نظیف. لطفت بر من مزید. حجت اسلام آقای شاکر طاهر خوش سلام سوم. اگر می‌شود فرصت دستت داد حسین فهمیده (که اهل روستای سراچه‌ی قم بود) مطلبی دلکش بنویسید. چون شما نویسنده‌ی باذوق و قادری هستید و در بخش کودکان و نوجوانان هم قلم روان و آسانی داری. درود می‌فرستم به روح شهید فهمیده که فهم را در رزم و بزم معنی کرد آن طور شگرف که امام خمینی ره وی "رهبر ما " خواندند.

 

سلام دوباره به جناب استاد آشیخ مجتبای محترم و مورد علاقه‌ام. همان طور که دیروز نگاشتم در پست آقای سید یاسر موسوی در مورد آقای حسین امیرعبداللهیان لفظی که متضمن اهانت باشد بنده ندیدم. الآ آن عبارت در پسیت دیگرش خطاب به شما که شکر خدا پس از توقّع‌ام از خودش، خود آن را با کمال تمایل و پشیمانی حذف کرد. و پیش شما هم سپس فروتنانه ظاهر شد. و چه خوبی‌یی بهتر از همین منش و منهج. ازت ممنونم که با نهایت اخلاق درین صحن رهنمون مایی. ارادت: دامنه.

 

امیر رمضانی: اولین مجوز الکترونیکی ساخت نیروگاه از درگاه ملی مجوزها صادر شد. سید امیر سیاح، رییس مرکز ملی مطالعات پایش و بهبود محیط کسب و کار وزارت اقتصاد گفت: اولین مجوز الکترونیک تبدیل شده‌ کاغذی برای صاحب یک نیروگاه در ساری صادر شد.این اقدام در راستای ایجاد شرایط برابر در محیط کسب و کار و حذف بروکراسی‌های پیچیده دولتی اثرگذار است و شرایط را برای توسعه سرمایه‌گذاری در نیروگاه‌های کشور مهیا خواهد کرد.

 

عباس مهاجر: سلام خدمت سید عزیز و همه بزرگواران و مدیر این مدرسه فرهیخته و مومن عرض ادب و احترام دارم خدمت همه عزیزان این نیروگاه ۱۰ مگاواتی که انشالله و به خواست خدا در شهرک صنعتی شماره یک ساری احداث خواهد شد و با سوخت گاز کار میکند، خبررسانی این مجوز هم از این بابت از سمت وزارت اقتصاد منتشر شد که برای اولین بار از سامانه ملی مجوزها تمام درخواست و‌مجوزات و استعلامات ان در صنعت نیروگاهی کشور انجام شد، البته بدون هماهنگی با ما منتشر کردند که انشالله خیر است.

 

دوست گرانقدرم جناب مهندس عباس مهاجر سلام. خبر خوشایند و غرورآمیزی را امیرجناب بابت اقدام بدیع شما در ایجاد نیروگاه در ضحن مدرسه فکرت کار کرد و ما را مطلع. این طلیعه‌ی صنعتی به دست توانمند علمی‌ات برای شخص خودم از بهترین اقداماتی است که برای اولین بار شنیدم. عباس آقا تبریکات عمیق مرا پذبرا باش و بدان بسیار غَرّه و غرق سُرورم ازین فاز. سپاس.

 

غزه؛ مَعرکه یا مَهلکه؟!

دوشنبه, ۸ آبان ۱۴۰۲، ۰۸:۰۸ ق.ظ

متن آن در لینک بالا در دامنه

 

پستی که مصطفی بابویه دارابی در مدرسه فکرت بار گذاشت: وابستگی و عواقب آن. بستن سفارت آمریکا عراق را نابود می‌کند، به منافع عراق آسیب می‌زند که پیامدهای بزرگی دارد و هیچ سفارتخانه غربی در عراق باقی نخواهد ماند و همه از عراق خواهند رفت. این جملات را دو روز پیش باسم العوادی، سخنگوی دولت عراق در اولین واکنش رسمی به درخواست مقتدی صدر برای تعطیلی سفارت آمریکا بیان کرد. جملاتی واضح و صریح ... عشایر عراقی که امروز در پشت مرزها تحصن کرده اند کجا را می خواهند فتح کنند؟ فعالان ترک که امروز از در و دیوار نمایندگی های اسرائیل بالا می روند کجا را می خواهند بگیرند؟ جوانان مصری که شعار می دهند اضرب اضرب نصرالله کجا را می خواهند بزنند؟ کاربران اردنی که کالاهای اسرائیلی را نشان کرده اند به داد چه کسی می خواهند برسند؟ تماشاگران قطری که فریاد می زنند یجب تحریر غزه، کجا را می خواهند آزاد کنند؟ فلسطین را؟ قدس را؟ غزه را؟ ... فلسطین امروز آزادترین کشور عربی است، ملت غزه امروز آبروی آزادگان است، فلسطین هیچگاه اسیر نشده است که بخواهد آزاد شود، غزه هیچگاه وابسته نبوده که بخواهد رها شود... این جوانان، فعالان، کاربران و تماشاگران اگر واقعا عزم آزادی قدس دارند، بهترست کلاهشان را بالاتر بگذارند و به فکر آزادی خود و بلادشان باشند، فلسطینیان دیروقتی است که حریت یافته و رستگار شده اند. اسارت قدس ظاهر و باطنش اسارت کشورهای عربی و اسلامی است، اسرائیل موجودیتش به بی هویتی ملت های منطقه است، صهیونیسم مجرای وابستگی دولت های خاورمیانه به غرب و امریکاست. اسارت قدس نماد آویزان بودن سرنوشت مسلمین بدست آن قدرت غربی و این قدرت شرقی است، نماد اراده نداشتن ملت ها برای خروج از زیست ذلیلانه است، نماد آن است که دولت های منطقه خودشان اسرائیلک های نامرئی هستند. 

 

فلسطین که آزاد است، هربار بخواهد می رزمد و می جنگد، هربار صلاح بداند صلح می جوید، هربار نشود محاصره می شود و هربار بشود حصار می شکند. هربار رغبت کند صبر پیشه می کند و هر بار اراده کند به میدان می آید، هربار عزم کند سنگ پرتاب می کند و هر بار جرئت کند راکت می اندازد. دیگران حال شان چطور است؟! آیا آن ها هم این قدر آزادی و عزت و اسقلال نظر برای خود دارند؟ اظهر من الشمس است که همین مواضع انقلابی سران عربی و اسلامی هم خودش در منطقه الفراغ سفارت خانه های آمریکاست! کمی پا را فراتر بگذارند ببنیم می توانند هزینه بپردازند؟! آن امیر و وکیل عربی اگر کشورش خیلی انقلابی شده به جای رجز خواندن و نطق کردن بیاید جلوی تسلیحات و بمب هایی که از پایگاه های آمریکا در کشورش برای اسرائیل بارگیری می شود را بگیرد، ولی نمی تواند چرا؟! چرایش را سخنگوی دولت عراق پشت تریبون رسمی اعلان عمومی کرد... آزادی قدس یعنی آزادی ملت های اسلامی از استعمار و هیچ معنای دیگری هم ندارد، تا وابستگی هست استعمار هست و تا استعمار هست اسرائیل باید باشد... کشوری که اموراتش را خود تدبیر نمی کند تمنای صهیونیسم دارد. اگر ملتی هوس نماز خواندن در مسجد الاقصی دارد، باید شریان های فکری، مالی، بازرگانی و کشورداری خود را از یوغ سفارت خانه ها خارج کند، زنان و کودکان غزه امروز خون بهای غرب زدگی کشورهای عربی و اسلامی را می پردازند. 

 

شور و حال گرفتن و بی تاب شدن برخی جوامع برای دفاع از مردم غزه برخی جوان ها را به این گمان رسانده که؛ ظاهرا جامعه ایران نسبت به تحولات فلسطین و مساله قدس بی تفاوت تر از بقیه ملت هاست؟! خیابان های استانبول عصبانی تر از ما شده! ورزشگاه های مراکش حماسی تر شده؟! تجمعات بغداد کفن پوش تر شده! اصلاً ایران کجاست؟ ایران کجاست؟! ایران ۴۵ سال است در حال تحصن و تجمع است، ۴۵ سال است کفن پوش است، ۴۵ سال است خودش زیر بمباران تحریم و ترور است، ۴۵ سال است محاصره است، چرا؟ چون تصمیم گرفته است آقای خودش باشد، بهای میان تهی کردن موجودیت صهیونیسم را می پردازد ایران. امروز نشستن جوان ایرانی برای اسرائیل خطرناک تر از قیام های جوانان ترک و عرب است. ملتی که مستقل است همه ساحات زندگی اش حتی تفریحش هم مبارزه است چه رسد به مقاتله اش. اگر فلسفه وجودی صهیونیسم را بدانیم برای مان مسلم است که؛ ملت ایران ۴۵ سال است مبارزه با اسرائیل را زندگی می کند. جامعه ایران با استقلالش فلسفه اسرائیل را در منطقه بی معنا کرده است. امروز رژیم صهیونیستی در محاصره استقلال ایرانیان است که البته کمترین نمودش شده حمایت تسلیحاتی و دیپلماسی ست... .


تذکر مقرراتی

به جناب آقامصطفی بابویه دارابی

سلام و عرض ادب و ارادت آقا مصطفی. این نوشته‌ی کپی که به قلم آقای "مهدی افراز" است و شما در صحن مدرسه فکرت بارگذاری کرده‌ای، گرچه ایدئولوژیک و دارای بارِ ارزشی است، اما ما تشنه‌ی تراوشات ذهنی خود شما هستیم که قلم آن دوست متفکرم را -که فردِ فرهیخته و دانای پارسایی هستی- به‌مراتب غنی‌تر می‌دانم زیرا از نوشته‌های قلمی خودت همیشه بهره می‌بردم مصطفی؛ مفید و منسجم و منتج حرف می‌زدید همواره. ولی گذاشتن متن کپی از سمت شما درین صحن، برای من تعجب شدیدی داشت. اما در مورد قضیه‌ی غزه: من تزم البته تعقیب سیاست فروپاشی اسرائیل از طریق زیان‌رسانی فکری برای نفی و انهدام مشروعیت سیاسی است و آن فقط با دمیدن روح دفاعی در درون سرزمین فلسطین با خیزش و انسجام و سازماندهی خودِ فلسطینی‌هاست ؛ ساکن در دو نقطه‌‌ی کرانه و غزه. چون هیچ ملتی توسط ملت دیگر آزاد نمی‌شود و ملتی خود را آزاد می‌بیند که توسط قهرمانان وطن‌دوست خود به ظفرمندی برسند حتی اگر فداکاری‌های گسترده نیاز داشته باشد. کوروش کبیر هم وقتی جهان‌گشایی می‌کرد و تمام شصت و یک سال عمرش روی زین اسب بود و جهان‌گشا، ملت آن سرزمین فتح‌شده را را در عقیده و حرّیت، آزاد می‌گذاشت تا خود خودشان را بسازند. سپاس. فقط ازت می‌خواهم در صحن مدرسه فکرت متن کپی بار نگذارید. خلاف مقررات مدرسه است. معذرت.

 

توضیح آقا مصطفی بابویه: جناب آقا ابراهیم عزیز سلام... عارضم خدمتتون متنهایی که انتهای متن نام خودم را (مصطفی) ثبت میکنم ; صفر تا صد نوشته ی بنده میباشد و اگر دقت فرموده باشید در متن دیشب به رسمِ امانت اسمی ثبت نشده بود... موضوع از این قرار است که: چند شب پیش میخواستم متنی درباره ی اوضاع این روزهای فلسطین و غزه و دنیا بنویسم که با قرار دادن چند تحلیل کنار هم بصورتِ پازل ; متن نهایی ویرایش و منطبق با واقعیتِ ذهنی خودم در چند گروه ایتا و تلگرام و روبیکا بازارسال شد (البته تحلیلها بصورت تکه تکه استفاده شده و نامِ نویسنده نامعلوم بوده) که بعد از چند روز برای مدرسه ی فکرت و هیئت رزمندگان باز ارسال شد... این نکته را خدمتتون عرض میکنم که سالِ قبل متنی در مورد نشانه های آخرالزمان از کتاب یوم الخلاص(روزگار رهایی) برای چند گروه واتساپی و چند نفر از دوستان نوشتم و ارسال کردم چند روزِ بعد یکی از دوستان با بنده تماس گرفت و گفت که متن ارسالی شما در چند گروه دیگر بنامِ افراد و گروههای مختلف بازارسال شده! به آن دوست محترم عرض کردم مهم نیست که به چه نامی وایرال شده ; مهم اینه که تولید محتوا مورد توجه قرار گرفته و باعث خوشحالی ست که موردِ استفاده واقع شده... نکته ی قابل ذکر این است که: قبلا عرض کردم برای اینکه مفاهیمِ ذهنی خودم را به کلمات تبدیل کنم گاها از متونِ کتابها و مقالات و... استفاده میکنم... در انتها جنابِ طالبی اگر ناخواسته باعثِ آزردگی خاطر شدم پوزش میخواهم... ارادتمند مصطفی.

 

عباس مهاجر دارابی

نیروگاه ۱۰ مگاواتی

آقای مهندس عباس مهاجر دارابی

امیر رمضانی: اولین مجوز الکترونیکی ساخت نیروگاه از درگاه ملی مجوزها صادر شد. سید امیر سیاح، رییس مرکز ملی مطالعات پایش و بهبود محیط کسب و کار وزارت اقتصاد گفت: اولین مجوز الکترونیک تبدیل شده‌ کاغذی برای صاحب یک نیروگاه در ساری صادر شد.این اقدام در راستای ایجاد شرایط برابر در محیط کسب و کار و حذف بروکراسی‌های پیچیده دولتی اثرگذار است و شرایط را برای توسعه سرمایه‌گذاری در نیروگاه‌های کشور مهیا خواهد کرد.

 

عباس مهاجر: سلام خدمت سید عزیز و همه بزرگواران و مدیر این مدرسه فرهیخته و مومن. عرض ادب و احترام دارم خدمت همه عزیزان این نیروگاه ۱۰ مگاواتی که انشالله و به خواست خدا در شهرک صنعتی شماره یک ساری احداث خواهد شد و با سوخت گاز کار میکند، خبررسانی این مجوز هم از این بابت از سمت وزارت اقتصاد منتشر شد که برای اولین بار از سامانه ملی مجوزها تمام درخواست و‌مجوزات و استعلامات ان در صنعت نیروگاهی کشور انجام شد، البته بدون هماهنگی با ما منتشر کردند که انشالله خیر است.

 

دوست گرانقدرم جناب مهندس عباس مهاجر سلام. خبر خوشایند و غرورآمیزی را امیرجناب بابت اقدام بدیع شما در ایجاد نیروگاه در ضحن مدرسه فکرت کار کرد و ما را مطلع. این طلیعه‌ی صنعتی به دست توانمند علمی‌ات برای شخص خودم از بهترین اقداماتی است که برای اولین بار شنیدم. عباس آقا تبریکات عمیق مرا پذبرا باش و بدان بسیار غَرّه و غرق سُرورم ازین فاز. سپاس. دامنه.

 

یادداشت روز. آداب ایرانی. نوشته‌ی دامنه. به نام خدا. سلام محضر هر شرافتمند. مَشّاطه (=آرایشگر زن) ابداً اجازه نداشت دست به صورت عروس بزند و او را آرایش کند. یعنی عروس نمی‌گذاشت صورتش دست بخورد مگر آن که اول از بزرگترهای قوم‌وخویشان خود و طرف داماد، کسب اجازه کند. وقتی بزرگترها طی مراسم و تشریفات دلربا اجازه‌ی آرایش سر و صورت عروس را با تهیه‌ی هدیه و وعده -به‌ویژه با کالاهایی مثل پنبه و پارچه- می‌دادند تازه مَشّاطه مُجاز می‌شد دست به صورت عروس بکشد که در محل به آن «تا» می‌گفتند؛ کشاندن نخ روی دیم (=صورت و روی) عروس که هر پشمی را می‌زدود. آیا این آداب و این حُرمت و مَجد، احترام ندارد؟ حالیا! بیاید بازا آن ادب و آداب و حرمت و اُلفت و شرم و حیا.

 

تسلیت مدرسه فکرت برای درگذشت حاج قاسم آهنگری. برادرم آقا محمدتقی آهنگر دارابی سلام. مؤسسه‌ی مدرسه فکرت درگذشت پدرخانم جناب‌عالی را تسلیت می‌گوید. ایشان عمری دراز داشتند و انسانی ثروتمند، آرام و باایمان بودند. از آن مرد مرحوم سه چیز خاطرم بیشتر ماند:
 
۱. سفره‌ی شام در ده شب اول محرم در تکیه‌ی بالا
 
۲. حضور مستمر در نمازجماعت‌های ظهر و مغرب در بالامسجد
 
۳. آرامش و فروتنی در خیابان هنگام آمدوشد. درود.
 
به خانمت معلم محترم حاجیه نیّره آهنگر و تمام اعضای بیت این بزرگ‌مرد آهنگرهای محل، تسلیت را اعلان بفرما. دامنه.
 

سلام مجدد سید موسی و حاضرین در شخم و تخم. ۱. این حاج سید رضی جیب چنده پِره؟!! ۲. بازم کباب؟! اِشکِم‌بِل‌اید مگر؟! ۳. چند تا تِلر؟! معلومه دارا هستین! ۴. حیفای فلسطین که در تصرف بهائی‌های ایرانه! برای اونا یعنی دارین بذر می‌ذارین؟! کشکولی. ۵. تل‌آویو اسرائیل هم که مزرعه ندارد!! زرادخانه‌ی زورگویان دارد. بگذرم! آقا جالب بود صحنه‌ها.

 

آقا سید موسی سلام. در پاسخ به شیخ ربانی: علیکم السلام حاج آقا بزرگوار.ممنون از لطف شما. آق ابراهیم زنده موند تا از قلم و تحلیل هاش در این صحن بهره ببریم. ان شاا... عمر طولانی تا ۱۲۰ بلکم ۱۵۰ سال.

 

آقا سید موسی سلام. یقینی‌ی من است که لطف آن جناب به بنده همواره ناشی از طینتِ پاک و سرشتِ صحیح توست. نیز برای این حقیر مایه‌ی جاودانی روحی‌ست که قلم ناچیزم برای امثال شما آگاهان و پارسایان و زحمتکشان علم و عمل و کار و کوشش که هم دانش را بلدید و هم ارزش را در خود آغشته دارید، قیمتی برای خواندن دارد. امید است آنچه می‌نوسیم مرضیّ خداوند باشد و موجب رضایت خردمندان شود و نیز باعث نقد و بررسی ناقدان گردد. آقا یک کشکولی: چرا از سن انتظاری من که ۱۵۵ است از خدا ۵ تا را کم کردی؟!! هم در دعای ماه رمضان داریم "تُطیل عمری" یعنی عمرم دراز کن و هم امام سجاد ع آموختند در صحیفه که از خدا عمر طولانی طلب کنید.

 

سید موسی صباغ. سلام آق ابراهیم .ضمن اینکه از متون شما در این صحن نهایت بهره نصیبم خواهد شد در پاسخ کشکولی تان عرض کنم عمر اگر به حرف من باشد نه تنها 5 سال کم نمیکنم بلکه 50 سال به آن اضافه میکنم . 200 سال !!

 

مجدد سلام سید موسی. جالب بود و جذبم کرد. حالا درست شد! خیلی قشنگ آمد این چند خطت. منم خوشحالم که ببهره‌رسان است متن‌هایم برای آن دوست گرامی. راستی! مرا ببخشایید که دأب من این است دو سه ساعت پس از گذاشتن نظر زیر پست‌های اعضا، متن‌هایم طبق تایم محو می‌شود. هدقم در ظرات و پاسخ‌ها در اصل برای کسانی است که آنلاین‌اند و برخط آن را می‌بینند. لذا اگر عضوی سه ساعت با نظراتم فاصله داشته باشد، متونم را نخواهد دید و در واقع از شرّ متونم آسوده است.

 

مصطفی بابویه: جناب آقای ابراهیم طالبی مدیر محترم مدرسه ی فکرت و همه ی اعضایِ محترم مدرسه ی فکرت سلام و عرض احترام... اخطاری به بنده ابلاغ نمودید مبنی بر اینکه بازارسال مطالبِ کپی در این گروه ممنوع است... با توجه به اینکه وقت سایر دوستان گرفته نشود ;توضیحاتی شخصا به شما اعلام شد و مسئله واکاوی شد... با توجه به فصل الخطاب بودنِ اوامرِ شما; بنده به نوبه ی خودم پوزش میخواهم و اطاعتِ اَمر خواهد شد... ارادتمند مصطفی.


رفیق فروتن و فرزانه و محبوب من آقامصطفی بابویه‌ی دارابی سلام و عرض عمیق‌ترین ادب و اعلان خالص‌ترین ارادت. بله؛ در صفحه‌ی شخصی بنده دیداری با شما رخ داد و کامل به اقناع انجامید. رو همین توضیح راستین شما بود که من تذکر مقرراتی‌ام خطاب به شما را از صحن عمومی پاک کردم. خلاصه‌سخن میان شما و من این بود که شما در برخی از متون دست تتبع می‌زنی و از چندین منبع، محصولی (= محتوا) تولید می‌کنی که چون پایبند به حقوق مالکیت معنوی هستی حاضر نمی‌شی پای آن متن (=فرآورده‌ی فکری یا تدوینی) امضای خودت را بذاری. این هم از همین مشیء‌ فروتنانه‌ات نشئت داشت. سپاس. منم به نوبه‌ی خودم از وجودت حس بالیدن به خود می‌دَمم. من تو را مصطفی فردی فرید در اخلاق عملی و تواضع علمی می‌دانم. روشن هست روی من به انوارِ علمی و عملی شما مصطفی. التماس دعا آقا.

 

..

...

یادداشت روز
سکوت یک فیلسوف در برابر جنایت اسرائیل در غزه!
 
نوشته‌ی دامنه: به نام خدا. سلام محضر هر شرافتمند. این که آقای مصطفی ملکیان -که خود را "صلح‌گرا و خشونت‌پرهیز" می‌داند- سکوت کرده است، مسئله‌ی شخصی‌اش است و لابد حق انتخابش. اما چگونه می‌شود برای جزئی‌ترین و سست‌ترین مسائل ایران به حرف و فریاد آید اما این‌همه توحُش را در غزه ببیند و لب نجُنبانَد؟! پس صلح‌گرایی و خشونت‌پرهیزی وی شعاری بیش (=بخوانید لقلقه‌ی زبان) نیست و حتی لازم باشد از بدترین خشونتِ هرزگان علیه‌ی نظام ایران حمایت هم می‌شود! او روزگاری در مدرسه‌ی معصومه‌ی قم، نیز در مؤسسه‌ی امام باقر ع آقای مرحوم آیت الله شیخ محمدتقی مصباح تدریس می‌کرد و وقتی مرحوم آیت الله شیخ محمد یزدی در خطبه‌های نمازجمعه‌ی تهران تفکر دینی وی در مورد باور به معاد را زیر سؤال برد و تقریباً تکفیرش کرد، از همان جا بود از آنجاها بیرون انداخته شد (شاید خود بیرون رفته بود) و کم کم از چشم مؤسسات در قم اقتاد و چشم مجامعی در تهران را گرفت و شد فیلسوف چپ‌های آمریکایی. خودم بیشتر آثار و نوشته‌ها و گفتارهایش را دنبال می‌کردم و خیلی از نکات معنویت‌گرایی وی را یادداشت می‌نمودم، اما چون دنباله‌روِ هیچ شخصیتی نمی‌شوم همواره وی را روی لبه‌ی پرتگاه می‌دیدم. بعد معلومم آمد که وی به جای تکیه‌ی بر دینِ خاص، از معنویت و اخلاق می‌گوید انگار (شاید شاید) نگاهش مکتب و دین خاص نیست، تفکر معنوی است.
 
بروم روی عکس دستشویی در مسجدی در شهر دوشنبه‌ی تاجیکستان که آقای عزت‌الله ضرغامی وزیر بی‌کارکِله‌ی دولتِ سیزده حجت الاسلام سید ابراهیم رئیسی -که کارش بیشتر شبیه پِرسه‌زنان فضای عاطل و باطل مجازی است- که او در شبکه‌ی ایکس (=تویتر سابق) بازدیدش از توالت‌های آن کشور را منتشر کرد و نوشت: «در ایران هیچ مسجد ما سرویس‌های اینجا را ندارد. مدیریت تاجیک‌ها در این زمینه برای مساجد ما درس است.» البته مستراح‌های ایران، کثیف است و هیچ هم رعایت نمی‌شود، آدم آغش (=استفراغ) می‌آد از بین‌راهی؛ ولی او میان این‌همه مسائل مهم جهانی، خود را به مستراح رساند و آنجا بند کرد و رفت عکس یادگاری هم انداخت، واقعاً نشان داد هَمّ‌وغَمّش در وزرات گردشگری!!! چه چیزهای‌ست!!
 
اما بروم روی سومی عکس و سپس برسم به تظاهرات ضد آمریکایی امروز سیزده آبان که تمام سال‌ها از عقاید من بود شرکت در آن. آری؛ یک عده چپ‌های آمریکایی خیلی هم ذوق‌زده کارِ ارتش اسرائیل که در صدد تقسیم غزه به دو بخش جنوبی و شمالی است را تیتر کردند و مناطقی را به رنگ آبی مشخص ساختند که نشان دهند بله، مثلاً چه میزان ارتش اسرائیل در غزه نفوذ کرده است. حال آن‌که آخرین خبرها آن است در هر سه جبهه ارتش صیهون‌ها زمینگیر شد و عقب نشست و حتی به مخمَصه‌ی قابل پیش‌بینی دچار شد. هنوز کو؛ اسرائیل گردابی سَهمناک‌تر ازین، پیش روی خود خواهد دید. ذوق نکنید ای چپ‌های آمریکایی. راستی! مرحوم امام خمینی هم، زمانی همین اصطلاح "چپ‌های آمریکایی" را -که بنده برای عده‌ای منشعب از چپ خط امامی به کارش می‌گیرم- در ادبیاتش نسبت به برخی افراد به کار برده بود. دامنه.
 

یادداشت روز
شش مسئله‌ی امروز دامنه

نوشته‌ی دامنه: به نام خدا. سلام محضر هر شرافتمند

یک: این فرد -«آنتونیو گوترش؛ دبیر کل سازمان ملل متحد»- از بمباران غزه فقط "احساس وحشت" می‌کند. شما فقط وحشت کن! کارِ دنیا به کجا کشیده! جهان غرب سلطنتِ وحشت بیش نیست؛ مثل آن وحوش در بیشه.


دو: بیسیم‌چی از حاج همت پرسید: «حاجی چرا من می‌ترسم؟  شما نمی‌ترسی؟» همت جواب داد: «منم روزی مثل تو بودم. امام جوابم را داد.» پرسید: «امام جواب چی را داد» همت شرح داد: «اهنوز جنگ شروع نشده بود دیدار امام رفتیم ضربه‌ی محکمی به پنجره خورد یکی از شیشه‌های اتاق شکست. همه از جا پریدیم، غیر از امام! هنوز صحبت‌هایش تمام نشده بود که صدای اذان شنیده شد. بلافاصله والسلام گفت و از جا بلند شد. همان‌جا بود که فهمیدم همه‌ی آدم‌ها می‌ترسند. چرا که آن روز همه‌ی ما ترسیده بودیم، هم امام ترسیده بود هم ما؛ امام از دیرشدن وقت نماز می‌ترسید و ما از صدای شکستن شیشه! او از خدا می‌ترسید و ما از غیر خدا.  همان جا بود که فهمیدم کسی که از خدا بترسد، دیگر هیچ وقت از غیرخدا نمی‌ترسد و هر کس از غیرخدا بترسد، از خدا نمی‌ترسد.»


سه: وای ۱۰ هزار قرُص نان شیروان!! طی بررسی تراکنش‌های نانوایی‌های سطح شهر شیروان تخلف شخصی که اقدام به خرید ماهانه ۱۰ هزار نان می‌کرد کشف شد؛ توسط افراد سودجو با سود چندبرابری به مصارف دام. در داراب‌کلا اصلا و ابدا ازین کارها رسم نیست! هست؟!!!


چهار: توئیت جمیل حبیب: این استاد حقوق بین الملل دانشگاه لبنان چه جالب گفت "من از دانشجویانم در دانشگاه لبنان عذرخواهی می کنم زیرا در تدریس دروس اصول حقوق بین الملل، حقوق بشردوستانه بین المللی و سازمان ملل متحد سختگیر بودم. بعد از جنایات صهیونیسم در غزه دیگر نیازی به تدریس این اصول نیست. قانون زور، آقای جهان است.""


پنج: ذات ضدآمریکایی انقلاب اسلامی: شرح‌مرح شاید لازم نشود. خودِ شهر علیه‌ی شرّ و شَریران شد. کاش شعری در لسان شاعری، شور و شعور این شراره‌ی شهر را شَهدِ شاهدان و شهیدان می‌ساخت؛ شلوغ بود و شِمّه‌ای ازین شمیم را هم نمی‌شود شناخت. شاهد شدم که مردم در تظاهرات ضد شرارت آمریکا شنبه ۱۳ آبان ۱۴۰۲ قم، سرشار شعَف شدند.  ضدآمریکایی بودن ذات انقلاب اسلامی‌ست هر کس تغییرش دهد انقلاب را از نهضت به نظام فرو کاسته است. در برابر غرب فقط باید مقاومت کرد. هیچ تزی برتر از تفکر مقاومت نیست.


شش: این "امید" چرا دیر کرده است؟!! "امید" دُرنای دورپرواز سیبری هست (عکس بالا) که هر آبان‌ماه به فریدونکنار می‌آمد امسال ولی هنوز نیامد این درنا تنها گونه‌ی باقی‌مانده دُرنای سیبری است، اما "امید" دیر کرده است؛ هنوز نیامده است؛ لابد از دنیایی که می‌بیند زور تحکُّم دارد، گِله دارد. دامنه.

 

...

تیتر جالب روزنامه‌ی "وطن امروز" ( ۱۶ آبان ۱۴۰۲)

در مورد نقشه‌ی روزهای خونین غزه.

 

تیتر مهم روزنامه‌ی "کائنات" ( ۱۶ آبان ۱۴۰۲)

در مورد نقش جو بایدن در وضع خونین غزه.

 

یادداشت روز
پنج خبر که نمی‌شود از کنارش بی‌خبر گذشت

نوشته‌ی دامنه: به نام خدا. سلام محضر هر شرافتمند. امروز رو میزم این را نوبت کرده بودم که اگر برخی می‌گویند وحی نیست و "رؤیا"ست، حتی بر فرض نعوذ بالله چنین می‌بود، پس بازم باید با این وجود پی برده باشند حضرت محمد اکرم ص شگفت‌انگیزترین انسان بودند با این‌همه دانش و احاطه و اعجازی مانند قرآن از خود داشتند. که من اعتقاد راسخ به وحی دارم؛ نه یک کلمه بیش و نه کلمه کم. اما دیدم خبرها غلبه دارد بر این موضوع‌ام. رد شدم و آمدم روی این مسائلی که ردیف کردم. از آن نظر نمی‌گویم که این افراد را بزرگ بدانم، نه، آن رو گفتم که بگویم حتی این افراد هم دیگر شرم کردند از دست اسرائیل و خود را رساندند به میدان!!!


خبر یک: جوزف بوِرل هم تکان خورد!

پایگاه خبری سراج ۲۴ نقل کرد که او (مسئول سیاست خارجی اروپا) گفت ما اروپایی‌ها، وظیفه‌ی سیاسی و اخلاقی داریم که دخیل شویم. این یک امتحان بزرگ برای اعتبار ما بشمار می‌رود. اولویت باید توقف چرخه‌ی خشونت (در غزه) باشد. فاجعه‌ی انسانی در غزه بی‌سابقه است. قوانین بین‌المللی بشردوستانه با هرنامی (آتش‌بس و یا وقفه) باید رعایت شود.

 

نظر: او اخیرا" اروپا را یکسره باغ اعلان کرد سایر جهان را جنگل وحش!! حالا نمی‌دانم چنان وجدانش رو به عذاب رفت که حاضر شد علیه‌ی اسرائیل موضع بگیرد.

 

خبر دو: برنی سندرز هم حرف آمد

برنی سندرز نامزد دموکرات انتخابات پیشین آمریکا گفت: «چیزی که اکنون داریم می‌بینیم یکی از وحشتناک‌ترین لحظات در تاریخ مدرن است» «کاری که آن‌ها [اسرائیل] اکنون به شکلی کور انجام می‌دهند، اینکه اردوگاه‌های آوارگان را بمباران می‌کنند، آمبولانس‌ها را هدف قرار می‌دهند، هزاران مرد و زن و کودک بی‌گناه را می‌کشند، این نقض قوانین بین‌المللی بوده و غیر قابل‌قبول است باید این روند متوقف شود. می‌دانید ایالات متحده آمریکا ۸/۲ میلیارد دلار را در هر سال به اسرائیل می‌دهد... بفهمید که هم‌اکنون ما باید بمباران در غزه را متوقف کنیم».


نظر: این چهره‌ی منتقد آمریکا مشیء سوسیالیستی دارد. سخنش بارهاست و سال‌ها که انتقاد شدید از نظام آمریکاست.

 

خبر سه: حجت الاسلام آقای سید محمد خاتمی هم بالاخره به گوترش نامه نوشت

"عالیجناب آنتونیو گوترش، دبیرکل محترم سازمان ملل متحد. فاجعه‌ی بزرگ انسانی که این روزها در غزه شکل گرفته است، جلوه ای دیگر از تضییع تاریخی حقوق ملت مظلوم فلسطین و اعمال صریح زور علیه صاحبان اصلی سرزمین های اشغال شده توسط حاکمان اسرائیلی است... اقدامات اسرائیل نقض بدیهی‌ترین قوانین جنگ و مبانی حقوق بین‌الملل بشردوستانه و مصداق آشکار جنایت علیه بشریت، نسل‌کشی و پاکسازی قومی است.  آقای دبیر کل! رهبران اسرائیل در همین شرایط نگران کننده با بی‌پروایی به برخوردهای نژاد پرستانه خود در برابر قربانیان فلسطینی افتخار می کنند. آنان نه به قطعنامه های مصوب در سازمان ملل متحد خود را متعهد می دانند و نه حتی پایبند به پیمان های نابرابری هستند که با رهبران فلسطین امضا کرده‌اند. هر روز جنایتی علیه‌ی یک ملت آواره از سوی آنان در حال وقوع است و سرزمین‌های اندک نیز در حال تصاحب و تاراج توسط آنان است."


نظر: آقای خاتمی در بند ۴ نامه‌اش غفلت عجیبی کرد (=نخوانید شیطنت و مذبذبیت کرد) این را از گوترش خواست: «فراهم‌آوردن مقدمات محاکمه و برخورد جدی با عاملان جنایت علیه بشریت و نسل‌کشی و جنایات جنگی.» دیدید؟!! نگفته اسرائیل گفته "عاملان" که آدم در دَم خیال می‌کند حماس هم داخل درین اقدام فوری است. اَمان از بیان بینابین که مسلکی از مکتب اسلام نیست این‌گون سخن‌گفتن. حق و باطل را با هم سوزاندن کار خائفان است. راستی! جدیداً برخی سایت‌ها وی را با لباس کاپشن و شلور نشان می‌دهند بی‌اطلاع‌ام هیبت و هئیت عوض کرد!!! یا نه تصادفی پوشش زد!!!

 

خبر چهار : باراک‌حسین اوباما هم رسید وسط

من اعتراف می‌کنم غیرممکن است که نسبت به این کشتار بی‌طرف باشیم. در این شرایط امیدوار بودن سخت است. تصاویر خانواده‌های اندوه‌زده و بیرون کشیدن اجساد از زیر آوار، یک بیداری اخلاقی بر همه‌ی ما تحمیل می‌کند.

 

نظر: بیداری اخلاقی که اوباما از ان دَم می‌زند فقط به نظرم معامله‌ی انتخاباتی در ریاست‌جمهوری آتی آمریکا دارد که چند رأی افزون‌تر برای نامزد دموکرات‌ها صید کند.


خبر پنج: خواندم جایی که زن دوم آیت الله شیخ احمد جنتی هم مُرد. نقل است از فرزندش -علی- چند سال پیش، پدرش زن‌واجب است؛ چون نیاز به رسیدگی امور شخصی‌اش دارد.


نظر: به تمام کسانی در وسط غم عظیم و بی‌نظیر غزه -که این‌همه بالای ده هزار انسان بی‌پناه فلسطینی تکه تکه شدند- برای آقای جنتی بابت مُردن زن دومش پیام تسلیت غمگینانه!! صادر کردند، متأسف شدم که چه نیازی به بیان متن تسلیت عمومی!! دیدند. پس این وسط شهادت آن‌همه آدم در فلسطین چه می‌شود؟!!

 

جناب آقا سید یاسر موسوی سلام. علاوه بر این، از یک روزنه‌ی دیگر هم می‌شود وارد شد. چپ‌های آمریکایی و نیز آن عده اندک بیهودگان و آن کم‌شمار هرزگان باید خودشان را گریبان پاره کنند که چرا نشستند و نرفتند اسرائیل -این پادگان آمریکا در خاک فلسطین- به ارتش اسرائیل کمک کنند و کنار این جرثومگان جهان، علیه‌ی مقاومت (=صُدود و صدّ، به لفظ عربی) بجنگند!! و لااقل لجاجت خود نسبت به انقلاب اسلامی و رهبر معظم‌مان را در عملاً کنار ارتش اسرائیل نشان دهند و از سران صهیون‌ها سهمیه!!! دریافت کنند. بگذرم. سلام مجدد آق سید یاسر. بله، همین‌طور است. قرآن تیپی ازین تبار را مورد تست قرار داده بود و در وحی آمده بود که اگر نمی‌ترسید تمنای موت کنید برای خود. همه ترسو بودند و از مگر وحشت داشتند. بگذرم. مطلبت در باره‌ی آمریکا و نوکرهای پادگانش یعنی اسرائیل درست و دقیق بود.

 

امیرجناب سلام. نکته‌پرداز هستی. خیلی‌هم معقول و از سرِ تشخیص حق و رد باطل. ازت ممنونم که موضوع روز جهان -یعنی غزه‌ی به تعبیر مهم رهبری معظم: «مظلوم و مقتدر» را فراموش نکرده‌ای هیچ روز ازین سی و اندی روز. آفرین و تحسین برین رسم تو.

 

سلام مجدد آق سید یاسر. بله، همین‌طور است. قرآن تیپی ازین تبار را مورد تست قرار داده بود و در وحی آمده بود که اگر نمی‌ترسید تمنای موت کنید برای خود. همه ترسو بودند و از مگر وحشت داشتند. بگذرم. مطلبت در باره‌ی آمریکا و نوکرهای پادگانش یعنی اسرائیل درست و دقیق بود. سلام و سپاس سید یاسر از سخاوتت سید یاسر. امروز غروب هنگام بازگشت به منزل، یک جعبه خریدم. جناب آق سید یاسر موسوی سلام. قشنگ بود رفتارت. کشکولی: دوبل یعنی همان گرانفروشی و رِبا. مرا نرُبا !!! آقا.

 

شیخ شاکر طاهرخوش: ختم قرآن بهتر از ذبح! سعدی گوید: ثروتمندی بود که دارای یک پسر بیمار و رنجور بود، خیر خواهان به او گفتند: «مصلحت آن است که برای شفای پسرت ختم قرآن کنی، یا قربانی ذبح کنی و با ذبح و خون ریختن گوسفند یا شتر و صدقه دادن گوشت آنها، فرزندت خوب شود.» ثروتمند که حاضر نبود پول خرج کند و بخیل بود، اندکی در فکر فرورفت و سپس سر برداشت و گفت: «ختم قرآن بهتر است، چون قرآن در دسترس می‌باشد؛ اما قربانی کردن حیوان از گله‌ای که از محل دور است، سخت‌تر می‌باشد!» صاحب دلی سخن او را شنید و گفت: او ازاین‌رو ختم قرآن را برای شفا برگزید که قرائت آن کار زبان است و زحمت و هزینه‌ای ندارد؛ ولی قربانی کردن به پول وابسته است و آن به جان بسته است؛ و دل برداشتن از آن دشوار خواهد بود. به دیناری چو خر در گِل بمانند * ور الحمدی بخوانی، صد بخوانند. حکایت‌های گلستان، ص ۲۳۶.

 

استاد و دوست فاضلم حجت الاسلام شاکر سلام. البته هیچ پاداشی پای قرآن نمی‌رسد. اما کشکولی: برای هر چی که سرِ گوسفند را ذبح و گردن شُتر را نحر (=فروکردن خنجر به ضربت وحشتناک) نمی‌کنند‌! بگذرم. حالیا ! الآنا نیم کیلو گوشتِ لشخه (=به زبان محل ما: پر از پی و گوشت‌های پوستی و استخوانی) هفت‌هشت جیب پر، پول می‌خواد!

 

شیخ شاکر طاهرخوش: سلام بر استاد عزیز و گرامی ام از بیانات شما در این گروه بی نهایت استفاده می کنم. تشکر فراوان دارم.

 

جناب حجت الاسلام شاکر سلام. برای بنده نظر و محبت آن نویسنده‌ی خلاق خود یک خُلق خوب خواهد آفرید. دنیا بر پایه‌ی هم نظر و هم نقد هر دو می‌دَوَد. درود برین منهج آن دوست وَدّ و وَدود.


جناب استاد حجت الاسلام شفیعی مازندارنی سلام. نظری که برای آق سید یاسر نوشته بودم در راستای سخنانش بود. مثالی در ردیف مثال‌های وی. یعنی حرفم نقض بیانش نبود، نفع بیانش بود. جناب آق سید یاسر لطفاً برداشت خودت را از آن نظر دیروزم خطاب به خودت را بنویس که ببینم خودت از نظر که برات نوشتم چیزی شبیه استاد برداشت داشته بودی.


امیرجناب سلام. از آنجا که تو امیر رصدگرانه‌تر از بنده آن فضاهای اطراف خود را ملتفی، بنابرین اِشراف قشنگی بر مواضع آن تیپ خائفان دارید که مواضع‌شان حتی برای عده‌ای هم اسرائیل‌گرایانه شد. چون به ماهیت و آثار و برکات و تفکرات انقلاب اسلامی به آستانه‌ی لجاجت رسیدند حتی این آستانه را هم رد کردند به مرحله‌ی خصامت نائل!! آمدند. بگذرم. خدا شفا!!! دهد این نوع مذبذب‌ها (= افراد دو دله و مردد) را.

 

سلام جناب مصطفی دارابکلایی. مگر ایرادی برای تابلوی تصویر مرحومان آیات: آقا دارابکلایی و آق سید رضی شفیعی دارابی ایجاد کردند؟ یا نه، تابلو ایراد پیدا کرد؟ سپاس اگر توضیح ارائه دهید چون ما از دیار، دوریم.

 

شرح عکس: منزل حجت الاسلام شیخ محمد طاهر فارابی در قم، عمامه‌گذاری توسط مرحوم آیت الله العظمی اسماعیل صالحی مازندرانی. عید غدیر ۱۴۱۶ قمری. ۱۳۷۵ شمسی. از چپ: مرحوم صالحی مازندرانی سوادکوهی. آقای فارابی، دامنه و بقیه.

 

اطلاعیه‌ی مدرسه فکرت

سلام به هر شرافتمند. دیشب از حدود هشت شب تا سحردمان امروز، ایتا به علت اشکال فنی در اکثر نقاط ایران قابل بازشدن نبود. اشکال مربوط سِروِرهای آن بود که با تلاش سریع مدیران فنی آن مرتفع شد. به نقل آقای غفاری مدیر محترم ایتا، پیوستن زیاد مردم به ایتا کار فنی آن را با مشکل مواجه ساخت که رفع عیب شد.

مطلع‌اید اعضا به دلیل فیلتربودن پیام‌رسان‌های خارجی‌یی که زیر بار قانون و مقررات ایران نمی‌روند، هجوم مشتاقه برای پیوستن به ایتا خیلی زیاد شده است زیرا ایتا فنی‌ترین و ساده‌ترین و مدرن‌ترین و مطلوب‌ترین پیام‌رسان ایران است. به علم و دانش ایران اهتمام کنیم و اعتماد. درود.

مدیر مدرسه فکرت
ابراهیم طالبی دامنه دارابی

حجت رمضانی:  سلام حاج آقا. مدرن هم اصلاح هاکن.

حجت سر رسید!! ناقلا چِش همه جا ره وینده!!!
راستی سلام. درست کردم. واسلام نامه تمام! انار را کناری کردین پنج‌تایی؟ مِه وِسه چال کردین؟

 

چرا «عقب»، مانده‌ایم؟!

 

دامنه | دارابی

چهارشنبه, ۱۷ آبان ۱۴۰۲، ۱۱:۰۵ ق.ظ

یادداشت روز

چرا «عقب»، مانده‌ایم؟!...

متن آن در لینک بالا در دامنه

 

یادداشت روز

نگاهی تازه به اسرائیل

نوشته‌ی دامنه

به نام خدا. سلام بر هر شرافتمند. این که ما -ایرانی‌ها- درباره‌ی اسرائیل هر چیزی بگوییم از سوی اشکال‌تراشان متهم به احساسات و هیجانات می‌شویم که مثلاً داریم باب میل خود حرف می‌زنیم، نه از واقعیت. ولی وقتی می‌بینم توماس فریدمن متخصص مباحث سیاست خارجی و خاورمیانه در مجله‌ی نیویورک‌تایمز آمریکا احساس خطر کند و بیاید بگوید اسرائیل در خطر واقعی فروپاشی قرار گرفته است، ترجیح می‌دهم حرف همین حامی اسرائیل را بیاورم که خود با رفتن به اسرائیل از نزدیک دید حماس و حزب‌الله چه بر روزگار این نظام نژادی آورده‌اند. لطفاً نه یک بار بلکه سه چند بار این تحلیل فریدمن را مطالعه و روی آن فکر کنید و بدانید قدرت محور مقاومت در واقعیت‌های منطقه چه ابعاد و ژرفایی دارد. من مفاد تحلیل طولانی وی را این طور فشرده ارائه می‌کنم تا سریعتر به دیدگاهش پی بَرید:

 

فریدمن به این نتیجه رسیده است که «اسرائیل اکنون به مکانی تبدیل شده است که ساکنان آن هرگز قبلاً در آن زندگی نکرده‌اند» «صریح بگویم، اکنون کاملاً روشن است که اسرائیل در این برهه در معرض خطر واقعی قرار دارد؛ خطری به مراتب بزرگ‌تر از هر زمان دیگری از سال ۱۹۴۸ [=زمان تأسیس اسرائیل توسط استعمارگران] و این تهدید واقعی به سه دلیل کلیدی روی داده است.»

 

۱. اسرائیل با تهدیدات مجموعه‌ای مواجه است که جهان‌بینی تئوکراتیک [=حکومت دینی الهی] را با تسلیحات مدرن قرن ۲۱ ترکیب کرده‌اند و این دشمنان اسرائیل را دیگر نمی‌توان به‌عنوان گروه‌های کوچک شبه‌نظامی سازماندهی کرد، بلکه آنها هر کدام به نوبه‌ی خود دارای ارتش‌های مدرن با تیپ‌ها، گردان‌ها، قابلیت‌های سایبری، موشک‌های دوربرد، پهپادها و پشتیبانی‌های فنی لجستیک هستند... اسرائیلی‌ها مجبور خواهند بود ابتدا از مناطق مرزی دور و سپس به طور کامل از اسرائیل خارج شوند. من از اینکه چه حجم از مردم اسرائیل اکنون همین خطر را کاملا احساس می‌کنند، متحیر شده‌ام.»

 

۲. «خطر دومی که من می‌بینم این است که تنها راه قابل تصوری که اسراییل می تواند مشروعیت، منابع، زمان و متحدان را برای جنگیدن با چنین جنگ سختی -آن هم با دشمنانی چنین زیاد- به دست آورَد، داشتن شرکای تزلزل‌ناپذیر در خارج به رهبری ایالات متحده است.. اما جنگ اسرائیل علیه‌ی حماس در غزه مستلزم نبردهای شهری و خانه‌به‌خانه است که هزاران تلفات غیرنظامی شامل مردان، زنان و کودکان بیگناه  را در پی خواهد داشت. باید بپذیریم که نابودی حماس بسیارسخت است.»

 

۳. «سومین نگرانی عمیق من که شاید مهم‌ترین دغدغه‌ی من هم باشد این است که، اسرائیل بدترین رهبر تاریخ خود  شاید در تمام تاریخ یهود را دارد که هیچ اراده یا توانایی انجام ابتکارات خاص را ندارد.»

 

فریدمن اخیرا″ به اسرائیل رفت از مشاهداتش نقل می‌کند ه خیلی مهم است. ببینید چه چیزی مهمی می‌گوید: «یک فرمانده بازنشسته ارتش به هتل محل اقامت من در تل آویو آمد تا دیدگاه خود را در مورد جنگ به اشتراک بگذارد. او را برای گپ‌زدن‌مان به سالن اجرایی طبقه‌ی هجدهم بردم، وقتی برای بالارفتن وارد آسانسور شدیم، به یک خانواده‌ی چهار‌نفره پیوستیم. ژنرال اسرائیلی از آنها پرسید اهل کجا هستند؟ پدر این خانواده پاسخ داد: «کریات شمونا». کریات شمونا یکی از مهم‌ترین شهرهای اسرائیل در مرز لبنان است. این پدر گفت که خانواده‌اش به همراه هزاران خانواده‌ی دیگر اسرائیلی از خط حصار شمالی فرار کرده‌اند که شبه‌نظامیان طرفدار حزب‌الله و شبه‌نظامیان فلسطینی در جنوب لبنان شروع به حمله موشکی و توپخانه‌ای و تهاجم در همبستگی با حماس کرده‌اند. چه زمانی ممکن است آنها برگردند؟ آنها واقعاً نمی‌دانستند. مانند بیش از ۲۰۰ هزار اسرائیلی دیگر، به خانه‌های دوستان یا هتل‌ها پناه برده‌اند و تنها چندهفته طول کشید تا اسرائیلی‌ها شروع به افزایش قیمت املاک در شهرهای به ظاهر امن‌تر مرکز اسرائیل کنند... و بی‌پرده بگویم با توجه به این شرایط، اکنون حزب الله لبنان و حماس با هم می‌توانند اسرائیل را کوچک و کوچک‌تر کنند.»

 

لطفاً یک بار دیگر همین تیکه حرف مهم فریدمن را بخوانید تا دریابید اسرائیلی که در طول اشغالگری خاک فلسطین با ساختن شهرک‌های مسکونی در لبه‌ی مرزها و مستقرکردن یهودهای سایر جهان در آن جاها می‌خواست ارض موعود! و امن و مرفه و آرام، نظام جعلی خود را نمونه نگه دارد توسط فقط دو تا جنبش در جنوب (=حماس) و در شمال (=حزب‌الله) به چه روزهای شُوم و نکبتی رسیده‌است. خودِ شهرک‌نشینان از ناامنی فرار کردند. این کم مسئله‌ای نیست. از آثار اصلی حماسه‌ی حماس است.

 

فریدمن سرآخر به چنین نظر رسیده است «اکنون اسرائیل در خطر واقعی قرار دارد. هر چه اسراییل زودتر نتانیاهو و متحدان راست افراطی او را با یک دولت وحدت ملی واقعی چپ میانه یا راست میانه جایگزین کند، شانس بیشتری برای بقا در طول جنگ جهنمی و پیامدهای آن خواهد داشت.»

 

متن آن در لینک بالا در دامنه

 
...
 

ابوباران

سه شنبه, ۲۳ آبان ۱۴۰۲، ۰۹:۳۷ ق.ظ

متن آن در لینک بالا در دامنه

مهدی ملایی: سلام سید یاسر، این زنیکه ی مفت خور،اگه راست میگفت،اتا چارقدی،توتِم چارشویی،خاش سر میگذاشت،بعدن این حرفا رو میزد،نه با این وضعیت، اما بعد شما با ارسال این ویدئوها یه جورایی داری تو زمین دشمن بازی میکنی،چه لزومی داره پخش اینجور فیلما؟ البته آقای مدیر محترم قبلن چند نفر رو بخاطر ارسال همچین مواردی پرونده زیر بغل،فرستاد خونه،حالا چرا با شما این همه مدارا میکند الله اعلم، شایدم بخاطر اینکه مدرسه از جنب و جوش،و بحث و جدل قبلی که بخاطر حضور یسری مخالفِ عقیده یِ بعضیها داشت ،افتاد و دیگه مدرسه ای که حتا ما شاگرد تن بلا هم از حضور در مدرسه لذت میبردیم،و حاضر بودیم جمعه ها بیایم مدرسه،خبری نیست، بازم، الله اعلم.

 

ایمانور

عکس  داود ع و سلیمان ع

 
یادداشت روز دوم دامنه
مقداری از عمق قضیه‌ی فلسطین
 
نوشته‌ی دامنه: به نام خدا. سلام محضر هر شرافتمند. با دو شعار آشنایید: «از نهر تا بحر» که حماس درین عبارت از مالکیت بر منطقه‌ی میان کرانه‌ی باختری رود اردن تا دریای مدیترانه از سمت غزه سخن می‌گوید. «از نیل تا فرات» که نظام اسرائیل بر اساس تورات حق تملُّک کل برای خود قائل است. می‌دانید ابراهیم نبی ع طبق دستور خدا برای رسیدن "ارض موعود"، زادگاه خود را ترک کرد. فاصله‌ی میان رود نیل در مصر تا رود فرات در عراق، یعنی هر چه سرزمین است میان این دو رود مال فرزندان حضرت ابراهیم ع است؛ البته وعده شد، قلمروی وعده‌ای.
 
خروج موسای نبی ع با قوم بنی‌اسرائیل از مصر به مقصد کنعان (=فلسطین) به علت نافرمانی و ناشکری قوم، موجب شد آنان تا چهل سال در سینا سرگردان بمانند. موسی ع درگذشت، یوشع ابن نون ع زعیم قوم شد تا این که بنی‌اسرائیل به سرزمین کنعان -فلسطین کنونی- آمدند. طالوت ع، داوود ع، سلیمان ع هر سه در کنعان پیامبری و نیز پادشاهی کردند. آیه‌ی ۲۴۷ سوره‌ی بقره پادشاهی طالوت ع است. طالوت ع درگذشت. دامادش -داوود ع- پادشاه شد. آن گاه پس از درگذشت داوود ع، سلیمان ع پادشاهی رسید. با فوت سلیمان ع فرزندش پادشاه گشت ولی اختلافات عجیبی پدید آمد. بنی‌اسرائیل دو شقّه شدند به دو پادشاهی در دو قسمت شمالی و جنوبی کنعان تقسیم شدند و ده قبیله‌ی معترض به شمال و دو قبیله‌ی یهودا و بنیامین در جنوب ماندند. بعد‌ها کنعان زیر سلطه‌ی دولت آشور در آمد. سپس در جنگ با بابِلیان، هر دو دولتِ شمال و جنوب کنعان، منهدم شدند و همه‌ی قوم بجامانده از بنی‌اسرائیل، تحت جکومت بابلیان عراق در آمدند. تا این که با لشکرکشی کوروش -مشهور به ذوالقرنین- به کنعان، آن قومِ شمال و جنوب از سلطه‌ی بابِل نجات یافتند.
 
ماجرای کنعان (=فلسطین) در تورات، انجیل و قرآن متفاوت ذکر شد. این سرزمین -که موطِن انبیای الهی‌ست- هم برای مسیحیان تقدس دارد، چون زادگاه حضرت عیسی مسیح ع است و در همین وطن توسط یهود به صلیب کشیده شد و به امر خدا از آنجا به ملکوت عروج کرد و هنوز باز نگشت. مسلمانان نیز کنعان (=فلسطین) را مقدس می‌دانند؛ مسجد اَقصی (=دورتر) قبله‌ی اول مسلمین است و نیز قدمگاهی مقدس برای حضرت محمد ص که از آن مکان معراج رفت و برگشت. همه‌ی پیروان ادیان ابراهیمی -یهود، مسیح، مُسلِم- فلسطین را حرمت می‌نهند. سازمان ملل این سرزمین را بعد از جنگ جهانی دوم با دسیسه‌ی انگلیس و فرانسه دارای دو کشور کرد فلسطین و اسرائیل. مقاومت فلسطین خواهان نابودی رژیم نژادی ارتش‌پایه‌ی صهیونیست‌ها هستند؛ اسرائیلی که حقی برای زیست هیچ فلسطینی درین خِطّه قائل نیست و به اعراب می‌گوید فلسطینی‌ها را اگر دوست دارید در خاک خود خانه و حق شهروندی بدهید. یعنی با ارتش خود سالهاست ریختن خون هر فلسطینی را مجاز و ثواب و جزوِ مأموریت الهی خود می‌داند تا بر پایه‌ی کشتار، برای خود امنیت و آسایش و قدرت ایجاد کند. یعنی: بُکُش؛ بزیست.
 
انقلاب اسلامی خواهان محو دولتی به اسم اسرائیل است که از راه اشغال و ارتش، نظام نژادی و آپارتایدی ساخت. ایران تئوری آلترناتیو (=جایگزین) هم دارد؛ برگزاری انتخابات فراگیر با شرکت تمام مردم از مسلمان و مسیحی و یهود و حتی اقلیت‌های دیگر. زیرا در فلسطین ترکیبی همه‌جوره مردم دارد، با مذاهب مختلف و گرایش‌های متعدد؛ از دینی تا لیبرال و حتی از کمونیست تا نهیلیست. طبیعی‌ترین کار برای هر شهروند فلسطین ایستادن در برابر روند زور است که زندگی آنان را سلب می‌کند و آنان را با انواع حیله کشته یا آواره. دامنه.
 
استاد مرآت سلام. با استدلال شما درین محاجّه در این پست مواققم. البته اینان حجت هم اقامه کنید باز روی پاشنه‌ی خود می‌چرخند. در زمان تحصیلم در دانشگاه تهران سال هفتاد و یک، یک استاد کلاً هر گونه اختلاف در اتحادیه‌ی اروپا را هم غیرممکن اعلان می‌کرد. یعنی آن قدر سرسپرده. بگذرم. از منش و بینش شما بهره می‌برم. ممنونم.
 

متن دامنه در پیام رسان ویترین

به نام خدا. سلام. اسرائیل استخوان‌های نظام پوشالی نژادی خود را دارد خود دارد خُرد می‌کند. آنچه این رژیم در حال انجام آن است، اسمش رفتار از سرِ وحشت است. ارض موعودِ این نظام اشغالگر برای همیشه زیر سؤال رفت. امنیت که بر باد روَد، شالوده‌ی رژیم رو به فروپاشی است؛ ابتدا از سوی افکار عمومی. دامنه. ۲۰ آبان ۱۴۰۲ در شبکه‌ی اجتماعی ویترین.
 

جناب آشیخ محمد بابویه سلام. اوج متنت همان شلوار "سه‌خط" حماس بود که مرا واداشت در یادداشت روز امروزم بدان بپردازم. ممنونم. گفتی گورِ فرعون را سفید کردند صهیون‌ها مرا به یاد "گورسفید" جاده گلوگاه انداختی که اردیبهشت امسال از دامغان و دیباج راندم به گلوگاه و از گورسفید عکس انداختم. (همین عکس قبرستان سفیدچاه جاده‌ی دامغان گلوگاه عصر ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۲، عکاس: دامنه) که منضم کردم. بگذرم. فقط گویم که این گورسفیدِ جاده گلوگاه هم، خود خیلی راز و فلسفه و به قول بهروز افخمی سازنده‌ی "رعدوبرق" "عجب حکمتی دارد بچه‌ها!!!". حاشیه:  گفتم "سریال"! وای ببخشید: مجموعه!! نه، نبخشید چون "مجموعه" هم خود، لفظی فارسی نیست. گیر افتادیم برای نجات فارسی چه کنیم. هر سو واژه خارجی حمله‌ورند به زبان کهن‌دیارمان ایران.

 

امام صادق علیه‌السلام فرمودند:

 

هر کس از شما که در حال انتظار امر قیام حضرت مهدی (علیه‌السلام) از دنیا برود همچون کسی است که در خیمه و معیت آن حضرت در حال جهاد به سر می‌برد.

 

(بحار، ج ٥٢، ص ١٢٦ )

 

 

آقای نجیب بارور شاعر پرآوازه‌ی افغان  که در اول آبان امسال ۱۴۰۲ برای شرکت در مراسم بزرگداشت ابوالفضل بیهقی به سبزوار سفر کرده بود، در دانشگاه حکیم سبزواری با ارائه‌ی یک سخنرانی درباره‌ی اهمیت توجه و حفظ نثر فارسی و بیان ارزش‌های کتاب تاریخ بیهقی برای فارسی‌زبانان به قرائت شعری زیبا درباره‌ی زبان فارسی پرداخت که قسمتی از آن را برگزیدم و می‌آورم:
 

عرفان او گرفته ز منکر بهانه را

نرمی او شکست دهد تازیانه را
خیام‌وار، فلسفه گوید زمانه را
تصویر را، مغازله را، و ترانه را
جغرافیای معنوی ماست پارسی
 
بر سعدی و سنایی و عطار او درود
با بایزید، راز نهان می‌توان گشود
تنها نه من که نیچه هم از این زبان ستود
سرسخت در حماسه و هموار در سرود
پیدا بُود از این که چه زیباست پارسی

 

 

احمد آقایی درباره‌ی نخستین دیدار خود با  احمد محمود  می‌گوید: من احمد را در دکان نانوایی که نزدیک منزلشان در خیابان گشتاسب بود، سرگرم کار دیدم. فرز و چابک نان به تنور می‌زد و کتاب می‌خواند. کتاب را گذاشته بود بالای تنور و هر از چندگاهی نگاهی به آن می‌انداخت و یا ورق می‌زد. سال‌ها بعد روزی به من گفت: اولین کتابی که بالای تنور خواندم رباعیات خیام بود. منبع: احمد آقایی (۱۳۸۳) بیدار دلان در آینه. معرفی و نقد آثار احمد محمود‌. چاپ اوّل. تهران: به‌نگار. صفحه‌ی ۸.

 

نقشه‌ی  میزان اشغال غزه توسط اسرائیل

 

عکس بزرگراه منتهی به امام علی ع و امام رضا ع.

 

منبع
شتُر و برف
شرحی زیرنویسانه برین عکس

من تضادِ مُحرَزِ مُحرَز می‌بینم. فهمم این است، عکس دست‌کم به من خواست بگوید، مانند این شتُرِ شمال غربی استان گانسو چین باش و از چین‌خوردگی‌های زندگی هراس به دل میَفکن. من نمی‌افکنم. حتی به اهل فهم می‌گویم: برویم جلو؛ کوهانِ خردمندی و بردباری خود را ذخیرگاه و تکیه‌گاه کنیم و راه را با جرئت بپیماییم.

 

قاسم لاری دارابی: سلام وقت بخیر دوستان لطف فرموده یکی از عزیزان و اساتید در این گروه توضیح دهند در جمهوری اسلامی ایران طرز انتخاب یه نماینده و یا رئیس جمهور و یا خبرگان رهبری چه طوری انتخاب می‌شوند و یا به صورت خلاصه روند انتخابات چگونه است تا بنده و دوستان دیگر متوجه شوند.
 
 
دامنه: سلام آقاقاسم لاری. کشکولی: ساعتی چند می‌دی؟! مفتکی؟!
 
 
قاسم لاری دارابی: سلام وقت بخیر خدمت دوست و برادر ارزشمند جناب آقای طالبی از اینکه دیر جواب دادم مراسم بودم شما نرخ را تعیین کنید من در خدمتم.
 
دامنه: سلام جناب حاج قاسم لاری رفیق دیرین و همسنگر ارزشمندم. از نظر من خود قاسم لاری زیر و بم همه چی را ریزریز می‌داند. من سیاسی‌میاسی بلد نیستم! نرخ را کسانی باید بگویند که بدون پول هیچ خطی نمی‌نویسند!! بگذرم. پوزش مرا هم ببخشای در تأخیر پاسخ. لابد سرت شلوغ است برای روز بسیج. مبارک.
 
 

 

هویزه و غزه

متن آن در لینک بالا در دامنه

 

مرحوم سید قطب -سید ابراهیم حسین شاذلی- (زاده‌ی ۹ اکتبر ۱۹۰۶ - درگذشته‌ی ۲۹ اوت ۱۹۶۶) تئوری‌پرداز اسلام‌گرای مصری، فقه دین و درک آموزه‌های وحیانی را در فضای راکد یا در رواق‌های مسدود و کلاس‌های زمُختِ آراء نظری محدود، قابل دستیابی نمی‌دانست؛ درک صحیح از دین را تنها در عرصه‌ی عمل، جهاد، حضور، ساختن و آبادکردن میسّر می‌دانست. اینجا او قائل بود قرآن دربردارنده‌ی "جهان‌بینی، ایدئولوژی کامل، پاسخگوی همه‌ی نیازهای تکاملی جامعه‌ی بشری"ست و اسلام را این گون اینجا طلب می‌کرد:

 

یک . سازمان اخلاقی، یعنی پایه‌ها و عوامل نگهدارنده در جامعه.

دو . تشکیلات سیاسی و شکل حکومت و کارکردها.

سه . نظام اجتماعی در پایداری.

چهار . سیستم اقتصادی.

پنج . حقوق بین‌الملل و همبستگی عمومی.

 

ایشان معتقد بود عقل در درک پیام وحی و دین نقش والا دارد ولی خِرَدگرایی مطلق و عقل‌محوری را قبول نداشت و از آن گریز و پرهیز می‌کرد. تفسیر قرآن را بر پایه‌ی پیش‌فرض‌های عقلی رد می‌کرد. سید قطب عقل را شاگردی شایسته در برابر معلّمِ وحی، حساب می‌کرد و تأکید می‌کرد خِرَد و عقل، حقّ پوشیدن لباس استادی و نشستن بر کُرسی قانونگذاری را ندارد. دامنه‌ی دارابی.

 

جناب استاد مرآت سلام.‌ در ادامه‌ی مستدلات مهم شما درین پست در پاسخ آن مستشکل یا موضع‌گیر، بگویم که حتی اگر این گروهک تروریستی رفتارهای خود برانگیخته از رفتار انقلاب اسلامی با خود بپندارد، باز نیز هیچ منطق، مروت، آبرو، وجدان و عقلی روا نمی‌دارد که یک سازمان با نیروهایی که جذب خود کرده کنار صدام قرار گیرد و به خاک ایران حمله کند. بگذرم. انحطاط این فرقه واضح‌تر از آن است که حاجت به محاجّه باشد. به قول رایج: بدیهی است.

 

متن آن در لینک بالا در دامنه

 

دامنه: چرا نمی‌دانم این دعای نُدبه (که جناب آقا مصطفی دارابکلایی زحمت انعکاس تصویرش را می‌کشد) که ممتدُّ ممتدّ در صبح زودِ زودِ زودِ هر جمعه، منعقد می‌شو.د، روز به روز شُست می‌رود!!! و تعدادش فروکش. البته به حد هندوکش تصور هم، نیست. کشکولی: بذاریم مردم لااقل جمعه‌ها را تا نرسیده به ظُر یا دست‌کم تا نُه بخوابند!!! و آسوده پلی‌پلی شوند. بگذرم.

 

جناب محمدتقی سلام. هیچ وجوبی برای رفتن به سجده در حین قرائت زیارت عظیم عاشورا -که حدیثی قدسی هم هست- نیست. این شکل به صورت فرهنگ آئینی دست به دست و سینه به سینه میان نسل منتقل شده است. البته هر گونه سجده علامت بزرگ خاکساری انسان نزد خداوند بزرگ‌مرتبه است. خودِ خواندنِ زیارت عاشورا حتی شکرگزاردن دارد چون توفیق عرفانی برای فرد معتقد و باورمند است. من الزامی برای سجده‌رفتن نمی‌بینم. یک کار شکلی‌ست.

 

محمدتقی آهنگر, سلام مجدد اره واجب نیست در اصول کافی جلد ۲ صفحه ی ۲۶۰ حدیث ۱۸و صفحه ی ۲۶۵ حدیث ۲۹ از امام صادق در این مورد اشاره شده از پاسخ تان سپاسگزارم

 

حجت الاسلام سید حسین شفیعی دارابی: مستند روایی استحباب سجده در پایان قرائت زیارت عاشورا بسم الله العلیم الحکیم. آقا ابراهیم سلام علیک. شبتون به خیر. در خطاب به دبیر فرهیخته جناب آقای حاج تقی آهنگری نوشتی : «هیچ وجوبی برای رفتن به سجده در حین قرائت زیارت عظیم عاشورا -که حدیثی قدسی هم هست- نیست. این شکل به صورت فرهنگ آئینی دست به دست و سینه به سینه میان نسل منتقل شده است:؛ جهت توضیح این بخش از نوشتارتان، نکاتی را متذکر می شوم:


یک) از دو کتاب حدیثی، به عنوان قدیمی ترین منبع حدیثی زیارت عاشورا یاد می شود؛ یکی کتاب «کامل الزیارات» تالیف ابن قولویه قمی (متوفای 367ق) و دیگری «مصباح المتهجد» شیخ طوسی (متوفای 460ق)؛ سند ذکر شده در هردو کتاب، به امام باقر (ع) منتهی می شود؛ و برخلاف حدیث «سلسله الذهب» (کلمه لااله الا الله حصنی....» که امام هشتم (ع) حدیث مربوطه را مستند به امامان پیشین و سرانجام به خداوند می نماید؛ در نقل متن زیارت عاشورا، چنین اقدامی از سوی امام باقر (ع)، دیده نمی شود, بدین سبب، کارشناسان حدیثی؛ برخلاف آنچه که در بین عموم مطرح است؛ از متن زیارت عاشورا به عنوان حدیث قدسی یاد نمی کنند؛ آن را سخن امام معصوم (ع) میدانند (البته سخنان ائمه، متناقض با وحی و آموزه های الهی نمی باشند؛ ولی از نظر اصطلاحی؛ تنها به آن حدیثی که سندش همانند حدیث سلسله الذهب باشد، عنوان «حدیث قدسی» اطلاق می شود؛

 

دو) بلی وجوبی در انجام سجده در پایان قرائت زیارت عاشورا نمی باشد؛ چنانکه قرائت خود این زیارت هم واجب نیست؛ ولی طبق توصیه امام باقر(ع)، هم قرائت زیارت عاشورا استحباب دارد و هم انجام سجده در پایان آن؛ در متن زیارت آمده؛ امام باقر (ع) فرمود : « ثُمَّ تَسْجُدُ سَجْدَةً تَقُولُ فِیهَا....» (کامل الزیارات ص179)؛ اگر مقصود جنابعالی از نوشتن جمله «این شکل به صورت فرهنگ آئینی دست به دست و سینه به سینه میان نسل منتقل شده است»، منظور این باشد که فرمان استحبابی انجام سجده در پایان قرائت زیارت عاشورا، توسط مردم انجام گرفته؛ سخن صحیحی نمی باشد؛


سه) با توجه به مفاد بند قبلی میگویم : اگر مقصودتان از جمله «من الزامی برای سجده‌رفتن نمی‌بینم. یک کار شکلی‌ست»؛ این است که انجام سجئه پس از قرائت زیارت عاشورا مستحب است و نه واجب؛ می توان آن را قبول کرد؛ چنانکه قرائت خود زیارت عاشورا هم مستحب است؛ ضمنا با توجه اینکه انجام سجده مورد اشاره، مورد توضیه امام باقر (ع9 می باشد؛ پس ذکر تعبیر «یک کار شکلی است»، نمی تواند تعبیر درستی باشد؛ چون ممکن است کسی از این تعبیر چنین برداشت کند که «سجده» مذکور، «مَن در آوردی است». (حوزه علمیه قم: سید حسین شفیعی دارابی// شام جمعه۱۰ آذر ۱۴۰۲ش_ ۱۷ جمادی الاول ۱۴۴۵ق)

 

حجت الاسلامسید حسین شفیعی دارابی چیستی حکمت «استحباب سجده» و «تشکر» در پایان قرائت زیارت عاشورا. بسم الله العلیم الحکیم. حاج حسین رمضانی (رنگین کمان) سلام علیک. شبتون به خیر. در راستای پرسشی که طرح نموده اید، نکاتی را یاد آور می شوم:


یک) از شخص جنابعالی به جهت طرح این پرسش، تشکر می نمایم؛ ان شاء الله ماجور باشید؛ خداوند والد محترمتان را غریق رحمتش فرماید؛ دو) از دبیر فرهیخته جناب حاج تقی آهنگری و نیز از فاضل ارجمند جناب آقا شیخ محمد بابویه دارابی؛ و نیز از آقا ابراهیم طالبی به جهت پاسخ دهی به پرسش طرح شده و شرکت در بحث، صمیمانه تشکر می نمایم؛ و برای این عزیزان، اجری جزیل را از درگاه الهی مسئلت می نمایم؛ سه) در مورد چرائی استحاب انجام سجده در پایان زیارت عاشورا، میگویم:

 

الف) به جهت اطاعت از فرمان امام معصوم (ع)؛ زیرا همان امام معصومیکه توصیه به قرائت اصل زیارت عاشورا نموده است؛ سفارش نموده که ما در پایان این زیارت، به سجده رویم و...؛ پس، سجده نمودن ما، در جهت اطاعت از فرمان او می باشد؛

ب) قطعا در این توصیه امام حکمتی وجود دارد؛ حتی اگر هم ندانیم آن حکمت چیست؛ ولی بازهم شایسته است که از انجام آن دریغ نورزیم (از باب تشبیه می گویم: بسیاری از مواقع به طبیب حاذق مراجعه می کنیم و او نسخه می نویسد و داروئی را تجویز می کند و دستور میدهد؛ با آنکه نمیدانیم چرا، ولی انجام میدهیم؛ چون به او اعتماد داریم و میدانیم که وی خیر ما را میخواهد؛ پس حتی اگر ندانیم حکمت امر استحبابی به سجده در پایان زیارت عاشورا چیست، بازهم انجام میدهیم؛ چون میدانیم که اما باقر (ع) خیرخواه می باشد و سخن و دستوری غیر حکیمانه و غیر سودمند صادر نمی کند؛

 

ج) در خود متن روایت، حکمت فرمان به استحباب سجده بیان نشده؛ بنابراین تمام پاسخ های ذکر شده در نوشته های دوستان و یا بنده و یا سایر افراد؛ برآمده از فهم و توان تحلیلی افراد می باشد؛ همین هست که علت های مختلفی ذکر شده؛

د) اگر نقلی که می گوید: امام حسین (ع) عصر عاشورا؛ و آخرین لحظات زندگیش، به سجده رفت و این ذکر سجده را قرائت فرمود درست باشد؛ می تواند بدین جهت باشد که خدایا ممنونت هستم که مرا به فیض شهادت بهره مند ساختی و از این طریق، قُرب و نزدیکی خودت را نصیبم نمودی و...؛

ه) ما ها که این سجده را انجام میدهیم؛ می تواند یک نوع الگوگیری از سالار شهیدان باشد که می بایست در برابر سختی ها و گرفتاری هایی که قابلیت مقایسه با مصیبت بزرگ آن حضرت را ندارد، صبور و شاکر باشیم؛ در واقع یک نوع، تأسّی و اقتداء به آن حضرت می کنیم؛

 

چهار) در جهت تبیین علت تشکر از خدا در قبال مصیبت بزرگ هم می گویم: مصیبت بودن یک روی سکه می باشد؛ روی دیگر آن رسیدن به لقاء الهی و دست یابی به قُرب خدای متعال است؛ و موفقیت در «قوس صعودی» محسوب می شود؛ بی تدید دست یابی به چنین نعمت معنوی بزرگ، جای شکر دارد؛ اینست که در روایات آمده : وقتیکه رسول اکرم (ص) از شهادت امام علی (ع) خبر داد و از حضرتش پرسید: صبر تو در شهادت چگونه خواهد بود؟ عرض کرد: لَیْسَ هذا مِنْ مَواطِنِ الصَّبْرِ وَ لکِنْ مِنْ مَواطِنِ الْبُشْری وَ الشُّکْرِ؛ یا رسول اللّه! نفرمایید که چگونه صبر می کنی، بفرمایید چگونه سپاسگزار هستی؛ آنجا که جای صبر نیست، جای شکر است.(نهج البلاغه ، خطبه 154).
(حوزه علمیه قم: سید حسین شفیعی دارابی// شام جمعه۱۰ آذر ۱۴۰۲ش_ ۱۷ جمادی الاول ۱۴۴۵ق)

 

دامنه: حجت‌الاسلام جناب آق سید حسین، استاد محترم سلام. ۱. البته نقل است امام حسین -علیه السلام- زیارت عاشورا را در روز عاشورا و پیشتر از آن هم می‌خواندند، پس، این زیارت قبل از امام محمدباقر -علیه السلام- که در کربلا طفل امام سجاد علیه السلام بود، وجود داشت و خوانده می‌شد. ۲. منظور من از شکلی‌بودن سجده در زیارت عاشورا، مفهوم «من در آوردی» آن نه، نیست. منظورم ظاهر کار است نه محتوای آن، و الّا ایستاده‌خواندن آن زیر آفتاب و آسمان هم، استحاب دارد و حتی شاید زیباتر هم باشد مثل زیارت وارث که ترجیحاً زیر سقف آسمان پیاده می‌شود. ۳. سپاسگزارم از بیاناتی که صورت دادید. ۴. بنده در آن نوشته‌ی کوتاه‌ام در مقام پاسخ به مسئله‌ی مورد نظر در صحن بر نیامدم، بلکه صرفاً توضیحی در جواب دیدگاه جناب محمدتقی نگاشتم وگرنه این مبحث، مفصل است و بنای ورود هم نداشته و نکرده‌ام.

 

حجت الاسلام سید حسین شفیعی دارابی: صدور دستور استحباب قرائت زیارت عاشورا؛ فقط از امام باقر (ع) می باشد. بسمه تعالی. آقا ابراهیم سلام علیک. اینکه امام حسین (ع) هم این زیارت را در عصر عاشورا خوانده است؛ سخنی است که بنده هم در نوشته دوم بدان اشاره نمودم؛ ولی نوشتم: «اگر نقلی که می گوید: امام حسین (ع) عصر عاشورا؛ و آخرین لحظات زندگیش، به سجده رفت و این ذکر سجده را قرائت فرمود درست باشد؛ می تواند....»؛ ولی واقعا با تتبعی که داشته ام به نقل معتبری در این راستا دست نیافتم؛ حتی اگر هم آن نقل معتبر باشد؛ باز در منبع اولیه از امام باقر(ع) نقل گردیده است؛ و از همه گذشته: قرائت این زیارت به عنوان یک دستور العمل استحبابی فقط از ناحیه امام باقر (ع) رسیده و نه امام حسین (ع)؛ یعنی امام حسین (ع) بصورت شخصی قرائت فرموده (تازه گفتم؛ این نقل، معتبر نیست و از مستند قوی برخوردار نمی باشد؛ محتوای خبر هم قابل اعتماد نمی باشد؛ بگذرم؛ باید در جای خودش در این راستا بحث نمود. (حوزه علمیه قم: سید حسین شفیعی دارابی// شام جمعه۱۰ آذر ۱۴۰۲ش_ ۱۷ جمادی الاول ۱۴۴۵ق)

 

حجت الاسلام شفیعی مازندرانی در پاسخ به حجت الاسلام سید حسین شفیعی دارابی: السلام علیکم و رحمه الله. به زیارت عاشورا حدیث قدسی اطلاق می شود. به مفاتیح نوین آیه اله العظمی مکارم قسمت زیارت عاشورا مراجعه شود. شفیعی مازندرانی

 

حجت‌الاسلام آق سید حسین شفیعی دارابی به حجت الاسلام شفیعی مازندرانی: از خلط بین دو اصطلاح؛ گریزان باشیم. بسمه تعالی. حضرت استاد شفیعی مازندرانی؛ سلام علیک؛ ضمن تشکر؛ معروض میدارم: اگر منظور حضرتعالی و یا آیت الله مکارم شیرازی این است که محتوای زیارت عاشورا ریشه در قول الهی دارد؛ درست است؛ ولی این اختصاص به روایتی خاص و زیارت عاشورا ندارد؛ طبق این معنی؛ همه روایات حدیث قدسی هستند؛ منظور بنده از تعبیر حدیث قدسی نبودن زیارت عاشورا؛ اصطلاح خاص می باشد؛ یعنی در سند روایت؛ شاهد اتصال سند به خداوند نمی باشیم (همانند حدیث سلسله الذهب) و چنین سندی در کامل الزیاره و مصباح المتهجد شبخ طوسی؛ برای زیارت عاشوراوجود ندارد؛ اگر حضرتعالی و یا دیگر عزیزان سندی به شیوه مذکور را سراغ دارید مطرح کنید؛ تا همگان بهره مند شوند. پس نباید خلط شود بین اصطلاح حدیث قدسی به مفهوم خاص و مفهوم مورد نظر از حدیث قدسی به معنی عام؛ آنچه بنده به آن پرداختم و دیگران هم همین نظر را دارند؛ ناظر به اصطلاح خاص می باشد و نه اصطلاح عام («بینهما بون بعید»). (حوزه علمیه قم: سید حسین شفیعی دارابی/ صبح شنبه۱۱ آذرماه ۱۴۰۲ش_ ۱۸ جمادی الاول۱۴۴۵ق)

 

دامنه ۲ | ابراهیم طالبی دارابی: حجت‌الاسلام جناب آق سید حسین، استاد محترم مجدداً سلام. بحث من در آن نظرم به جناب محمدتقی "صدور دستور استحباب قرائت زیارت عاشورا" نبود، بلکه رفتن به سجده در آخرین فراز آن بود که گفتم وجوب ندارد. ساییدن سر بر خاک در هنگام زیارت عاشوار کاری‌ست که می‌شود صورت داد، یا نداد. که البته شما فرموید امام محمدباقر ع برین عمل حکم بر استحباب دادند. من هم همان نظر اولیه‌ام ممدوح و عرفانی دانستم خاکسارشدن را. این که امام محمد باقر ع به مستحب‌بودنِ خواندن این زیارت دست اکید گذاشت، نقل موثق است که بنده هم آن را جاهای فراوان دیدم و بدان باور دارم. بله؛ در تأیید حرف شما خیلی از نقل قول‌ها از ائمه -علیهم السلام- اَسناد قابل اتّکا می‌طلبد که اثبات و یا حتی رفتن به سمت دیدن استنادات هم، سخت است؛ چراکه در اثر زمان، فراوان‌فراوان تُراث شیعه را سوزاندند و نابود ساختند. چون هم از معارف و هم از معاریف می‌هراسیدند و هم از مکتب و هم از مکاتیب ترس داشتند. تقیه هم البته دخیل این مسئله بود. از حوصله‌ی خوب شما در اجابت به جواب‌ونظرها سپاس دارم و امتنان.

 

 

اینک یک پدرشهیدِ دیگر محل ما داراب‌کلا، درگذشت  (جمعه ۱۰ آذر ۱۴۰۲) و به کوی شهیدان در آمد؛ مرحوم حاج رمضان رمضانی. شناخت من از ایشان، درین سه کلمه خلاصه می‌شود: خوش‌مَشرب، خاکسار، خوب و خدادوست. دیدارت با پسرت شهید حسین گوارایت. خدا بیامرزدت. بر بستگان -چه نسب و چه سبب- تماماً تسلیت. مدیریت مدرسه فکرت.

 


عقل‌رَس

"هفته‌ی چهل و چند" کتابی‌ست چاپ نشر اطراف. من چاپ نهم را دیدم. (عکس هم انداختم، بالا) بیست زن آن را نوشتند هر کدام با یک داستان از سرگذشت خودشان. مانند خانم‌ها: آصفه آصف‌پور، زینب بحرینی، نرگس عزیزی، فاطمه ستوده، امیلی امرایی، نسیبه میرباقر،  نیره حاتمی‌کیا. کتاب را که ورق زدی، برمی‌خوری به این جمله: «عاشقی، نقلیِ استمراری است». حالا چند عبارت که در ذهن من تموّج (=حال طوفانی و آرامی) انداخت ایناست که برداشت آزاد شده است:


کسی حق ندارد با دروغپردازی دنیای کسی را شیرین کند. (رک: ص ۳۸) بعد که عقل‌رَس شد باید بدو واقعیت را گفت. (رک: ص ۱۴) سخت‌ترین قسمت هر کسی دروغ‌گفتن است. (رک: ص ۳۷) عناوین میان آدم‌ها فاصله می‌اندازد و مراد و مریدی به وجود می‌آورد. (رک: ص ۵۵) چارلز دیکنز هم ده تا بچه داشت و تولستوی هنوزم بیشتر. (رک: ص ۴۰) نویسنده‌های رزق و روزی‌شان را از کلمه درمی‌آورند. (رک: ص ۴۸)

 

بلاخره کتاب را وقتی دقیق بخوانی مثل الماس نامتقارقی می‌مانی که تراش می‌خوری و درخشش می‌گیری و صیقل می‌خوری.

 

راستی فعل نقلی استمراری دو نشانه دارد «می» بر سرِ فعل دارد. مثل می‌دویدم. یا با صفت مفعولی (که آخرش ه دارد ساخته می‌شود) مثل دویده است. یا دویده‌ایم. چرا می‌گویند نقلی؟ چون حالت آن در زمان حال هم، ادامه می‌یابد و نقل می‌شود و یا در گذشته به صورت مداوم و فراوان رخ می‌داد. مثلاً انقلاب اسلامی برای مردم ایران خجسته و بابرکت بوده است. یعنی هنوز هم جریان دارد این برکت. اگر بگویم "بود" دیگر نقلی نیست. پس می‌گوییم "بوده است" یعنی استمرار دارد. دامنه.

 

حجت‌الاسلام جناب شفیعی مازندرانی به حجت‌الاسلام جناب آق سید حسین: السلام علیکم و رحمه الله. استاد حجه الاسلام والمسلمین دکتر شفیعی دارابی ...استحضار دارید که . در موارد اصطلاح خاص باید به کتا بی که این گونه اصطلاح ها را تبیین می کند مراجعه کرد . در کتاب «درایه الحدیث »چاپ جامعه مدرسین حوزه علمیه قم ( دفتر انتشارات اسلامی ) نوشته استاد مدیر شانه چی که یک متن درسی است در صفحه ی 43 آمده است : « حدیث قدسی : در توضیح این تیتر بطور مفصل حدیث قدسی را تبیین کرد ....او می نویسد که:«حدیث قدسی عبارت از حدیثی است که پیغمبر از خداوند اخبار کند. بدین گونه که معنی و مضمون آن بر قلب پیغمبر القاء می شود و پیغمبر با لفظ خود اداء می نماید، لذا در الفاظ آن تحدی و اعجازی نیست، به خلاف قرآن که به الفاظ مخصوص وحی شده که تغییر آن به لفظ دیگری جائز نیست و دیگران در آوردن مثل آن عاجزند».....ایشان در اینجا که نسبتا مفصل از حدیث قدسی در ابعاد مختلف آن سخن گفت از این که سلسله اسنادش همانند حدیث معروف به سلسله الذهب باید پدیدار باشد اشاره ای ندارد نمی دانم شاید حضرتعالی در جای دیگرراجع به مساله ی دیگری این شرط را دیده باشید ..بنابر این چنان که مستحضرید خوب است به جوانا ن عزیز خاطر نشان شود که حدیثی در آن خود رسولخدا ( ص ) با جمله ی قال الله ... ادامه دهد حدیث قدسی وگرنه حدیث معمولی خواهد بود و تفاوت آن با قرآ ن این است که آنچه از آسمان به رسول وارد می شود اگر الفاظ و نیز محتوایش همه از آسمان باشد قرآن خوانده می شود ولی اگرالفاظش از رسول وفقط محتوایش از آسمان باشد حدیث قدسی لقب دارد .که مرحوم شیخ ح عاملی تحت نام «الجواهر السنیه فی الاحادیث القدسیه » به جمع آوری آن ها پرداخته است در هر صورت اجر شما در این باره که زمینه بحث را فراهم .آوردید تا جوانان ما چنین مطالبی را بشنوند .پیش امام عصر ( ع ) مسلما محفوظ است رحمه الله علیک و علی ابویک و رحمه الله علی ابوی ابراهیم الکریم والسلام علیکم-12 – 9 – 1402 - - ارادتمند – شفیعی مازندرانی

 

حجت‌الاسلام جناب شفیعی مازندرانی استاد محترم سلام. ازین‌که در آخر متن، والدین مرا به با اخلاق کریمانه‌ی خود یادی کردید، واجب دانستم ادای احترام کنم و برای پدرومادر و برادران مرحوم و اجدادِ پدری و مادری‌تان خدابیامرز یبدهم و رحمت واسعه‌ی الهیه بخواهم. از شما دو استاد بزرگوار شفیعیین کمال تشکر را دارم که با دانش‌های فراوان و متعدد خود، در بالاترین فروتنی و اخلاق اسلامی، مباحث دینی را برای خوانندگان، راحت‌الحلقوم می‌کنید. من هم در ۲۶ مرداد ۱۴۰۲ در متنم با عنوان «جوانی > میانسالی >> و حالا کهنسالی من» ضمن شرح حدیث "اِخدِمی مَن خَدَمَنی و اتعِبنی مَن خَدمَک" خدا به خودِ دنیا فرمود: خدمت کن به هر کسی که به من (=خدا) خدمت کند و برنجان (تعَب نما) هر کس را که تو (=دنیا) را خدمت کند. (ر.ک: ص ۶۹۸ حدیث ۶۸۷ در کتاب "احادیث قدسی" فقیه و محدث حُر عاملی ترجمه‌ی کریم فیضی) به مفهوم حدیثِ قُدسی پرداخته بودم و یک تعریفی ازین مسئله از همان منبع بالا ارائه داده بودم. این تعریف: "نوعی حدیث که پیامبر ص، منهای وحی، از ذاتِ اقدس خداوند باری نقل می‌کرد." که حضرت عالی سید و سرور محترم هم، در متن خود در مباحثه‌ی طلبگی با سید و سرور محترم حجت‌الاسلام آق سید حسین استاد محترم، اشارت زیبا داشتید از کتاب جناب آقای شانه‌چی.

 

حجت‌الاسلام جناب آق سید حسین در پاسخ به شفیعی مازندرانی: لزوم دقت در عبارات متخصصان در حوزه حدیث شناسی. بسمه تعالی حضرت استاد شفیعی مازندرانی سلام علیک. شکر الله سعیک. از تتبع خوبتان بهره بردم و از جنابعالی به جهت صرف وقت زیاد و تهیه و تدوین مطالبی سرشار از فایده علمی صمیمانه تشکر می کنم. از باب اینکه مذاکره علمی؛ سودمند می باشد؛ نکاتی را عرض می نمایم:

 

۱) خداوند مرحوم استاد دکتر کاظم مدیر شانه چی را رحمت نماید؛ او از جمله روحانیون فرهیخته ذانشگاهی بود که از زی طلبگی خارج نشد؛ بسیار فردی متواضع بود؛ در یک برنامه تابستانی در مشهد الرضا (ع) از محضر علمی و عملی آن مرحوم بهره بردم؛


۲) بی تردید در جهت آشنائی با معانی و مفهوم واژگان؛ لازم است به فرهنگ نامه های معتبر مراجعه نمود؛ که کتاب ارزشمند مرحوم استاد مدیر شانه چی یکی از کتابهای خوب و سودمندیست که در باب اصطلاحات حدیثی؛ تدوین یافته و منتشر گردیده است و از جمله نگارش یافته ها در جهت فهم بهتر و دقیقتر از اصطلاحات حدیثی محسوب می شود؛

 

۳) آنچه از نگاشته ایشان در تعریف از حدیث قدسی نوشتی همان هست که بنده می گویم؛ خود حضرتعالی به نقل از این استاد فرزانه نوشتی: «حدیث قدسی؛ عبارت از حدیثی است که پیغمبر اخبار کند»؛ پس؛ هر حدیثی؛ حدیث قدسی نیست؛ حدیثی که متصف به « اخبار عن الله» باشد را؛ حدیث قدسی گویند؛

 

۴) با توجه به مطلب ذکر شده در بند قبلی؛ میگویم: تمام احادیث مذکور در کتاب وزین «الجواهر السنیه فی الاحادیث القدسیه». تألیف مرحوم شیخ حر عاملی؛ حدیث قدسی محسوب می شوند؛ چون آراسته به زیور «عن الله» می باشند؛ وگرنه چرا سایر احادیث نبوی در این مجموعه حدیثی درج نگردیده است؟؛

 

۵) طبق معیار ذکر شده؛ حدیث سلسله الذهب نیز متصف به حدیث قدسی شده است؛ چون در سند آن آمده: امام رضا (ع) از ائمه قبلی و سر انجام از رسول اکرم (ص) و او از خداوند نقل کرده است : کلمه لااله الا الله حصنی....»؛

 

۶) تفاوت بین حدیث قدسی منقول از نبی اکرم (ص) با احادیث قدسی منقول از ائمه (ع) در اینست که حدیث قدسی نبوی؛ واسطه نخورده و پیامبر (ص) مستقیما فرموده «عن الله...»؛ ولی حدیث قدسی منقول از ائمه (ع) با یک و یا چند واسطه آمده «عن الله»؛ در پایان: مجددا از حضرتعالی تشکر می نمایم. (حوزه علمیه : سید حسین شفیعی دارابی : یکشنبه ۱۲ آذر ۱۴۰۲ش_ ۱۹ جمادی الاول ۱۴۴۵ق)

 

حجت‌الاسلام جناب آق سید حسین استاد محترم سلام. زیبایی و رسایی نوشته‌ی شما مرا سخت مجذوب محتوای آن کرد؛ چقدر شوق‌انگیز و رغبت‌آور. لذت بردم ازین نوع نَرم و نُرم و فُرم مباحثه. حالیا درود بر هر دو استاد محترم ما. متن دربردارنده‌ی مفاهیم و محتوای آموزنده بود. ازین درس‌گفتار -که در متن موج می‌زند- کیف کردم. دامنه.

 

فلسطینیان متولد شدند تا بمیرد!!!

یکشنبه, ۱۲ آذر ۱۴۰۲، ۱۰:۵۶ ق.ظ

متن آن در لینک بالا در دامنه

امیر رمضانی: درود جناب طالبی عزیز. وقتی جوزب بورل رییس اتحادیه ی اروپا گفت اروپا باغ است و سایر نقاط دنیا جنگل . با این خانم حرفشان و اندیشه شان و فلسفه شان را یکی برداشت کنی قضییه حل میشه . چطوری و‌چگونگی تفسیر آن اینجوری هست که . جنگل محل زندگی حیوانات وحشی هست . وقتی آن فرد فهمش از انسانهای دیگر حیوان وحشی هست . برای زیستن انسان در باغ و الزام زیستنش کشتن سایرین هست برای تغذیه و زندگی پس میتوان و باید برای بقاع دیگر حیوانات را کشت و این امری بدیهی و ابتدایی زیستن هست .  لعنت بر این نوع تفکر جنگلی که ابتدا کشتن را تئوریزه میکنند و سایر انسانها را با حیوان برابر میدانند و میکنند آنگاه برای حذفشان اقدام میکنند.

 

دامنه: امیرجناب سلام. اول برم چنگر بدم. کی بقا در املای تو "بقاع" شده؟!!! این از مِلالُغتی من. امابعد حق مطلب را زیر این متن بنده به‌خوبیِ خوب ادا کردی. از طعم سخن و تفکرت در باب انسان و احترام به نظام خلقت لذت بردم. امیر ازت ممنونم که به من با بهترین نکات روزت می‌آموزی و حداقل بخشی از مطالعه‌ی مرا با حرف‌های خود به سرانجام می‌رسانی. بلی؛ بورِل، تفکر غرب را با این سخن رذلش آشکار کرد. آشکار که بود، دست‌کم یک مثال تازه آفرید که البته هویت غرب بر غربزدگانی که می‌خواهند نوکر و مقلد غرب باشند هرگز اثری ندارد و همچنان در لاک خود فرو می‌غلتند. بگذرم.

 

متن ارسالی حاج علی چلویی: دفن رایگان رزمندگان، ایثارگران و بستگان نزدیک به آنان در آرامگاه ها. منطبق با بند ۴ ماده ۸۸ برنامه ششم توسعه کشور، مقرر میدارد: شهرداری‌ها و دهیاری‌ها و سازمان اوقاف امور خیریه مکلف هستند به منظور ارج نهادن به والدین همسران و فرزندان شهدا و آزادگان و همسران و فرزندان آنان جانبازان و همسر و فرزندان جانبازان ۲۵ درصد و بالاتر و "" رزمندگان با سابقه حضور ۶ ماه و بالاتر "" در جبهه ، نسبت به دفن اموات آنان بدون اخذ هزینه اقدام نمایند. برای اجرای این قانون در مجتمع عروجیان بهشت زهرا تهرات دفتر اداره ایثارگران ستاد کل نیروهای مسلح راه‌اندازی شده است. قطعه ۱۹ همجوار قطعه شهدا به رزمندگان فوت شده و قطعه ۵۱ به جانبازان و وابستگان آنان اختصاص پیدا کرده است و شهرداری های تمام کشور نیز موظف به اقدام مشابه هستند.

 

نظر حاج علی: خدا را شکر اگر بفکر زنده بودن ما نبودن حداقل بفکر وارث بودن.

 

دامنه: رخفم حاج علی چلویی سلام. نمی‌آیی نمی‌آیی حالا که می‌آیی با طنزترین حرف می‌آیی و کشکولی؟! عالی. البته به من گفته بودی مدرسه را هر روز و شب می‌بینی. بارها گفتم تمام رزمندگان، جمعیِ شاهدان هستند و در پرونده‌ی شهیدان، هم‌قطارند و هم‌سَیر. بنابرین، دفن آنان پس از عمر طولانی -که خواهند داشت به لطف خداوند- در قطعه‌های متحد هر قبرستان اقدام نیکویی هست. هر چند خودم طبعاً و عقدیتاً و اخلاقاً و میلاً و نفساً و عیناً و ذاتاً هرگز دوست ندارم داخل قطعه‌ای مدفون شوم بلکه باید و باید و باید زیرِ پای پدرم و مادرم دفن گردم. بگذرم. تکمیلی پس از ارسال: داراب‌کلا یک مثالی رواج دارد وارث، حارث! است. حارث! همان است که طفلان مسلم بن عقیل س را سیلی می‌زد واسه‌ی سه‌شاهی سکه!

 

شرحی برین عکس

جایزه‌ای به اسم شهید مهدی باکری

کاشکی! می‌بودم حرم نوای زیارت‌نامه‌خوانی‌تان می‌شنیدم

 

 
 

به خاطر یک مشت دلار

چهارشنبه, ۱۵ آذر ۱۴۰۲، ۱۱:۲۰ ق.ظ
متن آن چهار پست بالا با عکس ها در لینک بالا در دامنه
 
دامنه ۲ | ابراهیم طالبی دارابی: دو حجت در یک سُفرت نمی‌گنجند! کشکولی. لابد آق سید اسحاق «روز شعر» هم برین سَریر آق حجت بیآراست و جمع را به جمیع حالات بساخت
 

 

آق سید اسحاق سلام. درین پیامت به جناب حجت الاسلام آسید حسین استاد محترم، لطف و سلام هم به بنده کردید. ادب حکم می‌کرد بیام عرض علیک کنم و ادای احترام. شادکام باشین شما بزرگواران و ارادتم تمامی ندارد به شرافتمندان. والسلام.
 
آق سید موسی سلام. من تکون‌خوار نیستم تا یلدا. چون باید ببینم کربلا کی تمام می‌شود آن فرصت. از لطفت و سخاوتت حظ وافر نصیبم شد و در جمع‌تان چون مباحثات هم هست، باب طبع من است. سوسوی من الپِک الپِک می‌زند!!!
 

آق سید اسحاق سلام سه‌باره. این گوشی پسپلوک من پیش‌پیش اسم را با هوش مصنوعی‌اش تایپ می‌کند. من که آن دوست گرانقدرم را از یاد نمی‌برم. آق سید اسحاق برای ما شهرت دارد در اخلاق و تواضع و اشعار. پوزش اسم این‌گونه جابحا شد. تقصیر این حجت رمضانی است!!!

 
آق حجت سلام. معلومه امشو کوی طالقانی ۱ و ۲ گشت مشت نداری!!!! کشکولی. ممنونم رفیق.
 
سید اسحاق شفیعی: شما که خیلی آقا اید و دانسته ایم کشکولی بود بس، بگذریم تموم شد جانا.
 
حجت رمضانی: سلام حاج آقا راست گُنی درمه دندان کّشمبه خله بیکار بهیمه.
 

فرزندان سیاستمداران!

 

این روزها زیاد می‌شنوید یا می‌خوانید پسرِ فلان فرمانده‌ی اسرائیل، نوه‌ی فلان وزیر اسرائیل، فرزند فلان رئیس و مدیر و نماینده کنسِت اسرائیل در غزه کشته -بخوانید هلاک- شد. می‌دانید چرا؟! به تحلیل من:

 

۱. دارند نشان می‌دهند حتی فرزندان سیاستمداران اسرائیل هم، پا به پای ارتش در جبهه‌ی نبرد مقدس!!! -بخوانید کشتارگاه مردمان غزه- شرکت دارند و کشته هم می‌شوند تا تظاهر به اتحاد درونی کنند.

 

۲. چنان در درون در حال فروپاشی‌اند، ولی آن را محکم مستور و پنهان نگه می‌دارند تا با این نوع خبررسانی بگویند، دیدید ما همه با هم در نابودی غزه! هستیم و فرزندان دولتمردان هم کشته می‌شوند.

 

۳. نشان دهند بُغض به فلسطینی در تمام رده‌های اسرائیل موج می‌زند و هر نبردی برای نابودی نسل فلسطین برای آنان بالاترین آرمان و عقیده محسوب می‌شود. کشتن کودکان و خردسالان در واقع جلوگیری از ازدیاد نسلِ رو به تزایُد فلسطین است که اسرائیل آن را سال‌هاست بزرگترین تهدید می‌پندارد.

 

۴. با این جور پخش خبرها از میدان کشتارگاه!!!!، دارند اعانه‌ی مالی جمع می‌کنند از محافل جهان که جانبدار صهیون‌ها هستند و منتظر ارضِ امنِ موعود!

 

حاشیه: من در هشت سال دفاع مقدس آن تعداد باری که جبهه رفتم، حق را ور ندهم، مسئولان را هم می‌دیدم. فرزندان برخی اندک از آنان هم، گویا بودند، من البته با چشمم ندیدم ولی می‌شنیدم. مُبرهَن است بعضاً بودند، ولی عدد آنان اندک و قلیل بود. واقعاً فقط مستضعفان پای جنگ بودند از هر دین و کیش و مرام و هر خانه یک رزمنده حداقل داشت. و هر کوچه هم یک یا چند شهید. کَیْ می‌شود بعضی از مسئولان رده‌های اوج و فرودِ الآن نظام، بیآموزند خدمت فرصت است، نه جیب‌بُری‌کردن. هر کس برای این مردم -که چهل و اندی سال همه‌ی وجودش را برای انقلاب اسلامی گذاشته‌اند- از زیر خدمت در روَد و دزدی و دغلی کند، خائن‌ترین عنصر در جهان است. چرا؟ چون فساد درین انقلاب مقدس و فرحبخش، بزرگترین فضاحت و قباحت است. دامنه | ابراهیم طالبی دارابی

 

نظر حجت الاسلام آسید حسین شفیعی: سپاس از آقا ابراهیم به جهت نگارش متنی تحلیلی و حاشیه نویسی مناسب: بنام پروردگار بصیر و دوستدار اهل بصیرت آقا ابراهیم سلام علیک. ضمن تشکر از نگارش این متن تحلیلی که آراسته به حاشیه نویسی مناسب است؛ اصل محتوای حاین اشیه را قبول دارم؛ ولی قضاوت کلی در مورد مجموعه محتوا (بوِژه حد اقلی بودن حضور فرزندان مسئولین زمان در عرصه نبرد)، نیاز به بررسی بیشتر دارد؛ چون برخی از مسئولان زمان جنگ، صاحب فرزند مناسب سنی برای جنگ را نداشته اند؛ و برخی هم که داشته اند، توفیق به اعزام شده اند؛ البته ممکن است برخی هم از قافله بازمانده باشند (باید بررسی نمود)؛ از جمله ویژگیهای ارزشمند رهبر فرزانه انقلاب اسلامی، حضرت ایت الله خامنه ای این است که نه تنها خود معظم له در عرصه های مختلف نبرد حضور فزیکی مستمر داشته و نقش آفرین بوده است؛ بلکه فرزند ارشدش که مناسب برای رزمیدن در عرصه نبرد بود نیز در کنار رزمندگان اسلام حضور داشته است؛ شاهد بر صدق این مدعا، تصاویری است که به پیوست عرضه می شود. موفق و سرفراز و سربلند باشید. حوزه علمیه قم: سید حسین شفیعی دارابی.

 

حجت الاسلام جناب آسید حسین استاد محترم سلام. از استقبال شما متشکرم. خوشحالم بر پسند استاد افتاد. فهمم از اوضاع ویرانگر داخلی اسرائیل اشغالگر این بود. اما بعد، بله خود حضرت آقا یک پای ثابتش در جبهه بود. در متنم گفتم که برخی مسئولان در دفاع مقدس بودند. از اضافه‌کردن اطلاعات به این قضیه از شما بسیار ممنونم.
 
 
آق حاج حجت رمضانی سلام. شما هم زیر متن من روی عکس اسب، گویی نظر گذاشته بودی. گشتم ندیدم. شاید هم من اشتباه می‌کنم و نظرت مربوط به پست دیگر بود. درود. دندون عقل رو کشیدی؟؟!!!
 
حجت رمضانی: سلام همه ره بکشیمه. درمبه مصنوعی یلمه.
 
 
سلام حاج حجت مجدد. چهار آسیاب دندون عقل را پس کشیدی. دیگه کومپلت بی‌عقِل وچِه شدی! ببخشی کشکولی
 
آشیخ محمد ابن بابویْه سلام. به دعات آمین بگم یا بیشْمار؟! اما بعد از کشکولی، حرف را می‌پزی خوب بعد می‌ذاری. لذت فزود. درود.
 
جناب آق مصطفی دارابکلایی سلام. برای این حلقه‌ی زیبا از جاماله‌ام بلند می‌شوم و برایت و برای‌شان احترام نظامی و اخلاقی می‌دهم. واقعاً کیف می‌کنم ازین کارهای باکیفیت. خداقوت.
 
مصطفی دارابکلایی: سلام آقای طالبی از محبت شما بسیار سپاسگزارم امیدواریم ادامه دهنده راه شهدا باشیم به امید فرج آقا امام زمان ( عج)
 
حجت رمضانی: صبربفرمایید با دندان های جدید خدمت میرسیم و ازاون کتلت های خوشمزه که حاج خانم درعصرانه زحمتش را کشیده بودند از عزا در میارم.
 
دامنه ۲ | ابراهیم طالبی دارابی:: حجت بازم مجدد. ت شیش شب مره گیر یانی؟ چون دوندی این وقت شب سِره درمه نویسمبه. تِ اَعی دِوارِه بِرو قم، هارِه چ غذای سفت جلوت می‌ذارم! اون دندون مصنوعی‌ات!! ایمپلنت!!!! از وسط دِلاپّه شود!

 

سینصاد خدابنده: مشهد چگونه باید اداره شود؟ با یاد خداوند و سلام به خوانندگان محترم. آستان نیوز حرم رضوی خبری داد که به نظر بنده .خدابنده. اهمیت دارد. چون هر یک از ما حداقل سالی یک بار مشهد مشرف می شویم. خبرش این است که حجت الاسلام آقای احمد مروی .مسئول حرم امام هشتم علیه السلام. گفت هویت مشهد وابسته به وجود مقدس حضرت رضا .ع. است؛ لذا باید از این هویت صیانت کرد. در تبلیغات تجاری به ویژه صدا و سیما نباید به گونه ای عمل کند که هویت امام رضایی شهر مشهد تحت شعاع قرار بگیرد. وی ادامه داد فضا آرایی های شهر مشهد باید به گونه ای باشد که ضمن نشاط و شادابی، احساس معنویت و قداست شهر را به بیننده منتقل کند و وقتی زایری وارد مشهد شد احساس نشاط با رنگ و بوی امام رضایی داشته باشد. به نظر می رسد شهر مشهد هر سال میزبان حدود ۳۰ میلیون زائر است؛ گاه در مناسبت‌های مذهبی طی ۷ روز یا کمتر و بیشتر .مثل شهادت امام رضا. تا ۱۰ میلیون نفر به این شهر مقدس مشرف می‌شوند. لذا با این حرف آقای مروی موافق هستم و خیلی ضرورت دارد چنین ایده ای آنجا پیاده شود و نباید گذاشت محیط مشهد با طرح های بیهوده و مشکوک، از فضای معنوی و مذهبی بیرون رود. شاید هم دستی در کار باشد که با مشهد مثل اندولس رفتار شود. همان بلا که سر مردم اندولس اسپانیا آورده بودند و مسلمین را با روش فساد و شراب از راه به در برده بودند پایان : ۱۵ / ۹ / ۱۴۰۲ سینصاد. خدابنده.

 

من سه جای این عکس را -که خودم چندی پیش از شبکه‌ی مستند انداختم- جزوِ جِلوهْ می‌دانم. یکی سفیدی پیشانیِ این اسب جُلوییْ که ما را چه بامزه نگاه می‌کند. در واقع عدسی دوربین فیلمبردار در مستند اسب را دارد می‌بیند. دومی بی‌اعتنایی همه‌ی اسبان که حاضر نشدند چریدن را به دیده‌شدن! تعویض کنند. اهل دوربین و ریا !! نیستند. سومی را خود حدس زنن هر آن کسان که خود خواستند بگویند چی هست؟ من نمی‌گمُ بگذرم.
 

ابراهیم رمضانی محمد: سلام و ادب. درود بر مدیر نکته سنج و دقیق که از هر چیزی یه هدفی را شکار میکنی. توجه به مخلوقات زیبا ونگاه از زاویه شکر نعمت خودش زیباست. فکر کنم سومی اش رنگهای متفاوت اسبان باشد. که هم زیستی بدون جنگ و دعوا دارن. خدا رو شکر

 
شیخ محمد: سلام بر آق ابراهیم طالبی. سپاسگزارم تو خود از نیکانی  ومن یقترف حسنة نزد له فیها حُسنا کسی که دنبال نیکویی کردن باشدخدا هم بر نیکویی او می افزاید وامیدوارم خدا  از فضل خود بر فضل شما بیافزاید.
 
جناب آقا ابراهیم رمضانی سلام. به مورد سوم با نهایت دقت جواب دادی. واقعاً آرامش و سازگاری‌شان با هم جاذب است درین صحنه. تازه این اسب‌ها از نوع اهلی‌نشده‌اش هستند که این‌گونه متحد کنار هم‌اند و بر سرِ چریدن پر چراگاه، چرا چرا (=پرس و پرسش) نمی‌کنند با هم. ممنونم ازت ابراهیم. ارادت بهت ابراهیم: قم: ابراهیم.

 

شرحی برین عکس: اطلاعات به نقل از اقتصادآنلاین نوشت نیسان‌آبی -یا همان وانت زامیاد- ماشینِ «محبوب شمالی‌ها» در بازار، قیمت‌های عجیب غریب پیدا کرد؛ مدل ۱۴۰۱ آن از ۶۱۰ میلیون تومان عبور کرد. روزگاری با نیم میلیارد تومان می‌شد وسعتی فراوان از دشت ناز تا ساحل گوهرباران را خرید. حالا اما با چنین رقمی چه می‌شود خرید؟ پیشخاد حساب کنید. این نیسان آبی را در مازندران می‌گویند ورگِ ماز. از بس اگزوزش را دستکاری می‌کنند که زوزه بکشد. کافی‌ست از امام‌زاده هاشم هراز بیفتی پشت نیسان آبی، دیگه تا گزنَک و لاریجان حتی خود آمل هم نمی‌توان آسان از آن سبقت گرفت؛ پرده را می‌کشد پشت آن جا می‌خورَد و از آینه یواشکی دید می‌اندازد و مارپیچ تا گاز می‌خورد، می‌دهدُ می‌رانَد راه هم نمی‌دهد. یادش به خیر، پاییز و زمستان خط دارکلا - سه راه، این نیسان‌ها را پرده برزنت می‌زدند، عین بِز و گوسفن سوارمان می‌کردند بریم سورک مدرسه. یا برند نکا خرید. یا برند ساری سیمنا فردوسی. دامنه | ابوعارف طالبی.

 

شرحی خاطره‌واره برین عکس:  «مملکت آنلاین» دیروز ۱۶ آذر ۱۴۰۲ خبر داد دامپزشکی قرار است گوشت گاوِ بدونِ استخوان منجمد، از قزاقستان وارد کند. نظری درین‌باره ندارم. فقط وقتی این گوشت گوسفندی را در عکس نگاه می‌کنم یادم به سال ۱۳۶۶ می‌افتد که آنقدر روزنامه می‌خریدم از ساری و حتی از خودِ داراب‌کلا از مطبوعاتی جناب آقامهدی بریمانی، که هر چندمدت آن را به قصابی حاج محمد رجبی -به پسرش علی‌آقا- می‌دادم و عوضش گوشت و کله‌پارچه و قُلوه و جگر می‌گرفتم. آن سال‌ها گوشت را داخل روزنامه می‌پیچیدند، نایلون در کار نبود. چه بویی قشنگی هم می‌داد گوشت وقتی لای روزنامه می‌رفت و زنبور روش وزوز می‌کرد. حالا این متاع دلربا کم‌کم دارد از سُفره‌ی مستضعفان رخت بر می‌بندد، شاید هم بست. من خود در دسته‌ی مستضعفان هستم و به این طبقه مفتخرم. چون هویت خود را در سختی‌های سرسام‌آور هم، مراقبت می‌کند که دریوزه‌ی کسی نشود. راستی! می‌گن راسته‌ی گوساله از کیلویی بالای ۷۰۰ هزار تومان عبور... تگ را گاز بگیرم و رقم و عدد و قیمت کاذب ندهم. بگذرم. دقیق نمی‌دانم اصلاً باکّلِه‌پته بخوریم! پروتئین آن بیشتر است و بادام درختی و زمینی، هنوزم بهتر و بیشتر. نِقرس، باز، نمی‌گیریم!!! جمعه‌شو: دامنه | ابوعارف طالبی دارابی.

 

 
 
شرحی برین عکس: لابد خود نمی‌دانند در آن وقت، پُکار می‌شوند!!! آن، آنتونوف ۷۴ سپاه پاسداران است. کجا؟ آسمان سوریه. چرا؟ خُب لابد می‌دانید. این و سی ۱۳۰ هرکولس، هر دو از هواپیماهای ترابری تاکتیکی نیروهای مسلح ایران است. هر یک از رزمندگان پیشکسوت، به‌خوبی می‌دانند نیروی جنگنده در زمین، پشتیبان در هوا می‌خواهد؛ هم ترابری، هم تهاجمی، هم در افزارآلات تدافعی. ایران اگر بر فرض جای جغرافیایی‌اش آن سویِ تبّت بود، شاید نق‌های ضد موشکِ منتقدان، جایی برای دیده‌شدن! داشت، اما ایران، گردن و سرِ خلیج فارس است. جایی فوق حیاتی، که رگ اقتصاد کشورهای سرمایه‌داری ازین حوزه‌ی نفت و‌ گاز تزریق می‌شود. یک ایران قوی، باعث شد اذیتُ آزارهای غرب نتواند ایران را از پای درآورَد. روزی بود در جبهه، رزمنده گونی کم داشت تا سنگر بسازد. یا سیم‌خاردار برای حصار. حالا اما با سیاست صحیح و نافذ رهبری معظم، چنان قوتی حاصل شد که قدرت‌هایی که در ناتوی تروریست جمع شده‌اند در برابر ایران احتیاط‌آمیز رفتار می‌کنند، چون توان بازدارندگی و میزان بالای جنگندگی ایران را می‌دانند. پس؛ در دنیای کنونی -که بر پایه‌ی زور دارند حکمرانی می‌کنند- ایران باید در اقتصاد، در دفاع و در اخلاق اجتماعی سرآمد شود. و این دست‌کم محتاج سه پیش‌نیاز است: ۱. از تضعیف رهبری در هر نوع و میزان پرهیز شود. ۲. منتقدان، دست از تقلید کور از اروپا و آمریکا بردارند، آنان هرگز منافع خود را کنار نمی‌گذارند، بلکه این، اینان هستند که باید خوش‌خیالی خود را بشُویند. ۳. دایره‌ی خدمت و قدرت همواره برای همه‌ی دانشوران، گسترانیده باشد و اگر تنگ‌گردن جایی لازم باشد -که هست- فقط باید برای وابستگان به غرب باشد که حاضرند کشور را تقدیم کدخدا کنند و لابد خود نمی‌دانند در آن وقت، پُکار می‌شوند. پُکار: (=پیْ و پای کار) دستیار کدخدا. دامنه.

 

دامنه : سلام آق سید سعید. اینجا رفتم. عباس‌آباد بهشهر. از سازه‌های زیبا. آن بالادست‌ش، برج هم جالب است.
 
سید  سعید شفیعی: علیک السلام  اقا ابراهیم   بسیار تیز بین و البته مشخص میگردد اهل سفرید و چشم بینا و تیزی دارید. البته خودم نمی دانستم کجاست  چون در دوره های آموزش در پاورپوینت (پرده نگار!) استفاده می نمایم جالب بود. البته  چون قانون کپی رایت (حق تکثیر- حق مولف و..) رعایت نمی شود ما هم استفاده می نماییم.
 
سلام مجدد آق سید سعید. امانت را رعایت می‌کنید. این خود نهایت احترام به حقوق معنوی است. از بهشهر کمی به سمت مشهد مقدس باید راند. یک جاده سمت راست به سوی جنگل دارد، پرجاذبه و چشمداز زیبا. حدود ۱۵ کیلومتر در بلندای جنگل این سازه‌ی دلربا از دوره‌ی صفویان ساخته شد. بسیار هم دل‌انگیز است. سپاس.

 

رمان ناشناس داستایفسکی

یکشنبه, ۱۹ آذر ۱۴۰۲، ۱۲:۰۴ ب.ظ
متن آن در لینک بالا در دامنه

 

آق سید حمید سلام. گله‌گذاری آن رفیق محجوب، جای تحسین دارد. من تا این ثانیه‌ها، هیچ اطلاع ازین درگذشت نداشتم. قبلاً حاج علی چلویی هر کس در محل فوت می‌کرد به گوشی بنده پیامک می‌داد، ولی مدتی‌ست دیگر نمی‌فرستد و من هم ۵۲۳ تا از زادگاه دورم و دیردیر متوجه می‌شوم. اتفاقاً ازین خاندان حسنی برای حجت الاسلام حسنی چند سال پیش در بخش معرفی روحانیون داراب‌کلا، توی سایت دامنه متنی نوشته و وی را معرفی نموده بودم. بگذرم. مرحوم علیجان را هم می‌شناختم. خدا رحمت کناد و غریق غفران گردد. اخوی‌اش آقای علی‌بابا حسنی هم در هفت‌تپه همسنگرمان بود در زمستان ۱۳۶۴ تا فروردین ۱۳۶۵. بابت این متن وزینت مدیریت مدرسه ازت ممنون است. به تمامی بازماندگان این خاندان و منتسبان آن تسلیت می‌گویم. نثارش حمد و سوره قرائت کردم. غفران الهی شامل حالش شود. خدا رفتگان تو را -خصوصاً رفیق هیأتی‌ات ذاکر اهل بیت جوان نجیب و مذهبی مرحوم سید موسوی فرزند مرحوم حاج سید کریم موسوی- غریق رحمت کناد. مجدد مدیریت مدرسه فکرت درگذشت علیجان حسنی را تسلیت می‌گوید.

 

... ...

برداشت زعفران جنداب سلفچگان قم

شنبه, ۱۸ آذر ۱۴۰۲، ۱۱:۲۴ ب.ظ

متن آن در لینک بالا در دامنه

 

دامنه |: جناب عزت‌الدین رمضانی دوست گرامی‌ام سلام. همواره هیچ فیلمی رو باز نمی‌کنم در گوشی‌ام. مگر به‌ندرت. اما این فیلم را مشتاقانه باز کردم چون تو درین صحنه‌ای. ازت ممنونم فرزندان زادگاه را این‌گونه با اشتیاق سرشار تعلیم تکواندو می‌دهی. لذت بردم از انعطاف بالای بدن و پای تو. کاش، مرز غزه به روی رزمندگان و آزادگان سلحشور جهان از زن غیور و مرد غیور باز بود و تو و من برای کمک به فلسطین به جنگ اسرائیل می‌رفتیم. واقعاً به چابکی چون تو چه افتخار دارم. دامنه.
 
سیدسعید شفیعی:  کمی به ایران برگردیم این همه تظاهرات , راهپیمایی های که در غرب بر علیه اسراییل افتاده است, حتی پاشیدن رنگ قرمز بر صورت وزیر امورخارجه ای در غرب . در دانشگاههای ما چه خبر است . حتی حداقل  از ۴۰ درصد دانشجویان دارای سهمیه !! که می تواننند اعتراضی داشته باشند  صدای غرایی بر نیمخیزد .  این می تواند نگران کننده باشد.  جامعه رو به افول است یا بی تفاوتی دارد موج می زند و یا واکنش معکوسی است بر علیه دولتمردان و یا .....  البته در روانشناسی رویکرد وجود دارد به نام "معنا درمانی " از فرانکل است بازمانده از زندان هیتلری. البته گزگی که به غربی داده شده است " انکار هلوکاست " بو د تاوان یهودستیزی  یهود کشی را غرب باید می داد بر عهده مسلمانان   گذاشته اند.
 
دامنه: آق سید سعید سلام. سپاس از خواندن و نظردادن و نکته‌گفتن. درین یادداشتم بحث از نگاه ویل دورانت است که غرب را مورد کاوش و نقادی قرار داد. وگرنه، بله، در اروپا مردم بیدار که از ستمگری اسرائیل به خشم آمدند، خیلی هم مسئولانه وارد تظاهرات اعتراضی شدند. غرب، توسط دول آنان به قهقرا رفته. مردم خوب و با وجدان بیدار، همه‌جای جهان هستند. دانشگاه‌های ایران البته از سال ۱۳۷۰ به بعد، در عصر یکه‌تازی مرحوم حجت الاسلام رفسنجانی به سمت فضاحت رفت و همچنان سراشیبی سقوط را طی می‌کند.
 
 
سلام آق سید سعید. لابد این وزیر چِش را در اتاق زایمان بیمارستان نوافتتاح، کورک گرفت! این کشکولی. باز خدا را شکر بیمارستان مهم را برای مردم آماده کردند. این هم جدی.
 
شرح لغت برای فارسی‌زبانان. کورک: از ریشه‌ی کور شدن و ندیدن است. در این جا یعنی: بست. بستن. پِلک‌ها را روهم گذاشتن.
 
فلسفه و حکمت این لغت: ناموس مردم و زنان را مورد چشم‌چرانی قرار ندادن است. کورک می‌گیرند تا جسارت مرتکب نشوند و نوامیس را نگاه نکنند.
 
آق سید سعید مجدد آمدم که عرض کنم: اون کورُک یا کوروک است. این که شما دُمل و جای زخم معنی کردی، کورِک است. با تشکر که لغات محل را خیلی پاس می‌داری.

 

 

نگا، نگا، نگاه! نقشه‌ی هوای این روزهای ایران (یکشنبه, ۱۹ آذر ۱۴۰۲) همه جا دما پایین آمد، اما آفتاب است و آسمان به زمین باران نمی‌دهد. دریغا! که دریغ دارد. گویند پدیده‌ای در شمال آفریقا موجب شده، بارش پاییزی سمتِ آسیا و ایران -که پیش‌بینی هم شده بود امسال فصلی تَروتازه و پُربارش پاییزی داریم- از بین برود. باری؛ بار دگر به سراسر ایران درین نقشه‌ی منقّشُ قشنگ بنگرید؛ یا لکه‌ای از ابر است فقط، یا آسمانی آبی، و یا مِه‌ی غلیظ و خشک و بی‌نمُ و شبنمِ صبحگاهی. پاییز وقتی آسمان به جای خاکستری و ابرناکی، آبیِ آبی بود بدانیم نَم هم نداریم، چه رسد نمایش و شورِش بارَش؛ به قول ما در زادگاه: هِرشاهِن (=دیدن) وارَش. من می‌کوشم معمولاً متونم یک پیام و استنتاج در آن باشد؛ پس چه خواستم گویم امشب؟! این را: حالا که کم‌بارش شدیم درین پاییزِ خزانُ روبه‌پایان، لطفاً حمام، پشت‌بام، تنُ اندام، زیرِ نیسان و دُرونِ وان، با آب خاش‌خاشی نکنیم! منِ از طبقه‌ی مستضعفین که، اصلاً و ابداً وان ندارم تا بخواهم در آن مِرده شنا کنم و عینِ قورباغه غلتک بزنم! همان دوشِ خالی، هفت جَدِّ مرا بس است. پس اسراف بی اسراف. سپاس. دامنه.

 

زنگوله‌ی نابرابری و نردبان شکسته

پست شده - پنجشنبه, ۲۳ آذر ۱۴۰۲، ۱۱:۴۰ ق.ظ

متن آن در لینک بالا در دامنه

 

سیدسعید شفیعی: اگر بتوان  به سه اصل اساسی در رابطه با دیگران توجه نمود می توان بخشی از مشکلات را حل نمود یا دچار سوتفاهم نگردیم: ۱- احترام و پذیرش بدون قید و شرط:   این است که یک انسان نه به خاطر رفتار و خصوصیاتی که دارد بلکه صرفا“ به خاطر انسانیت باید مورد احترام قرار گیرد. ۲- همدلی: یعنی فرد چقدر توانمندی و ظرفیت داردکه بتواند از زاویه دید دیگران به موضوع نگاه کند. ۳- خلوص: یعنی احترام و پذیرش،مصنوعی وکاذب نباشد. (اگر احترام، پذیرش یا همدلی کاذب باشد، در ارتباط اثر بخش نیست).
 
دامنه : آق سید سعید سلام. نکات ارزنده می‌نویسی. علت این است پژوهنده‌ای و نیز مدرّس این دروس. اما بند یکم از دیدِ من دچار اشکال است. در جهان‌بینی اسلامی احترام بدون قید و شرط یعنی نادیده‌انگاشتن مقیّدات. نمی‌شود رفتار و خصوصیات افراد را کنار گذاشت و فقط به خاطر اسکلت او به وی احترام گذاشت. باید دید آموزه‌ی اعتقادی هر فرد به او چه الهام می‌کند. اسلام پرهیزکاری را شاخص قرار می‌دهد. نزد خدا افراد پارساتر محبوب‌تر و اکرم هستند. پس ما هم احترام به افراد را باید از روی شاخص پیش ببریم. ترامپ و سران اسرائیل همه اسکلتی از جنس انسان دارند، مگر می‌شود به این جانیان درنده احترام گذاشت. پس، تئوری‌ات مخدوش است. با تشکر که متن‌های سازنده تولید می‌کنی. دنبال‌کننده‌ی نوشته‌هایت هستم.
 

سید سعید شفیعی: درود اقا ابراهیم  با عرض پوزش بابت تاخیر در پاسخگویی و ممنون از توجه تان و نقد بر مطالب من . اما بعد شاید قبل از توضیحات بیشتر سوالی مطرح شود فرض محال اگر یک روزی شما مجبور یا  مکلف باشید از ترامپ یا سران فلسطین اشغالی د رمدرسه عضو نمایید و یا مامور نگهداری انها شوید رفتار  شما نسبت به انها چگونه خواهد بود. البته  اگر دوست دارید پاسخ دهید .پیشنهاد میگردد قبل از خواندن مطلب بعدی پاسخ دهید.

 

دامنه ۲ | :: آق سید سعید سلام. سپاس از توجه و پرسشت. در راستای پاسخ آن دوست: مدرسه فکرت البته اعضا را پس از تعیین صلاحیت، می‌پذیرد. به همین خاطر لینک مدرسه فکرت هرگز به صورت عمومی توط مدیر منتشر نمی‌شود؛ بلکه هر عضو باید از طریق مدیریت با رعایت مقررات و شرائط پذیرفته شود. اگر بنا بر عضویت به اعداد بود، الآن مدرسه را از هزار عضو هم عبور می‌دادم. هدف مدرسه این نبود عضو زیاد کند. پس این پاسخ قسمت نخست. پاسخ قسمت دوم سؤالت هم معلوم است. آنچه ما بر معیار دین، مکلف هستیم رفتار بر پایه‌ی عدل و میزان است، نه احترام به هر اسکلت. ترامپ نفر دوم ایران را از پشت و با ترس، ترور کرد که خود یک تنه روحِ ملت ستیهنده‌ی ضد ستم ایران بود؛ یعنی شهید قاسم سلمیانی. او که دستور ترور را صادر کرد واجب القتل است. من اگر دستم برسد و توانم باشد آنی بی‌درنگ وظیقه‌ی دینی خودم را در برابرش اجرا می‌کنم. احترامی ندارد. سران اسرائیل هم، عدل حکم می‌کند مهدور هستند. ما موظف به برخورد بر حسب عدلیم، آق سید سعید؛ نه احترام بدون قید و شرط.

 

شرحی برین عکس: برف و پرنده. رنگ رُخسارت دل می‌رُبایَد. مِنقارت بیننده را سمت بازنایستانِ معاش می‌سُپارَد. چشمات نُماد خسته‌نشدن استُ مأیوس نگردیدن. پنجه‌هایت درسِ چنگ بر زندگیِ منزّه زدن است. نشستنت بر چلّه‌ی شاخسار درخت، نشانِ تسلطت بر محیط استُ اِشراف بر اوضاع. و برف در سر و روی و مُژه‌‌ات، مژده‌ی نچاییدن استُ نباختن. و اساساً از دُم تا نوک تو، نَوید است و نو و نوا شدن در هر بار، ولو زیر برف و یخ و باران. والسلام.

 

ارتش اسرائیل  (=اشغالگر فلسطین) در شروعِ جنون‌آمیز و درّنده‌ی حمله به خاک غزه، غُرورانه فروپاشی زودرَس حماس و جهاد را فریاد می‌زد! ولی اینک دو ماه هم گذشت هیچ غلطی جز ویرانگری نداشت. همه فهمیدند بلوفی (=توپ و تشر، چاخان، لاف، گزافه) بیش نبود؛ چون کشتن عموم مردم، ویرانی تمامی شهر، از بین بردنِ مدرسه و بیمارستان و کلیسا و مسجد و هر جا را که ارتش صهیون دوست داشت خرابش کند، یا هر کس را خواست بکُشد و ارتکاب انواع دیگر جنایت جنگی، ظفَر حساب نمی‌آید هیچ، نتیجه هم برای این رژیم جعلی در بر نداشت. حالا؛ اینک، اعلانیه‌هایی را در غزه توزیع کرده (عکس بالا) که هر کس اطلاعاتی در مورد محل اختفای مقامات ارشد حماس (یحیی سنوار، محمد سنوار، رافع سلامه، محمد ضیف) ارائه دهد، پاداش نقدی!!! می‌گیرد که رقمِ دلار، جلوِ اسم آنان درج است. مثلاً یحیی سنوار چهارصد هزار دلار. البته این ارقام خود نوعی عملیات روانی است برای ترور شخصیت و ایجاد تفرقه. خفِت ارتش اسرائیل، تنها این نیست که نتوانست؛ تنش درون ارتش و دولت و نهاد اطلاعات امنیت، عمیق‌تر ازین است. سخنم را به دو سخن حضرت فاطمه‌ی زهرا س بدوزم که بی‌ارتباط با حرکت اسلامی و رهایی‌بخش مبارزین مقاومت فلسطین نیست. آن حضرت فرمودند: فَرَضَ اللّهُ العدلَ تَسکیناً لِلقُلوبِ. خداوند عدالت را برای آرامش دل‌ها واجب کرد. نیز فرمودند: المُؤِمنُ ینظُرُ بِنورِ اللّهِ تَعالی. مؤمن، با نورِ خداوندِ متعال، می‌نِگرد. فلسطینیان و یمنیان و لبنانیان و تمام مقاومت‌ورزان منطقه، منطق‌شان عدل و نور است که حضرت فاطمه س بدان اشارتی ژرف، داشتند. ایام حزن فاطمیه بر هر اهل دل تعزیت. دامنه.

 

شرحی برین عکس: پایگاه برق بادی گانسوی جیوچوان چین، بزرگ‌ترین مزارع بادی جهان با ظرفیت نصب برنامه‌ریزی‌شده ۲۰ گیگاوات. با هفت هزار توربین در استان‌های جیوکوان، مغولستان داخلی، هبی، سین کیانگ، جیانگ سو و شاندونگ در گانسوی چین. من سه نمونه ازین نوع را در نیشابور به مشهد، در منجیل به رشت، و گویا در مسیر اسفراین به سبزوار دیدم. انرژی‌یی پاک است، تیز کم‌هزینه، بدون تخریب محیط زیست. باشد بشر به زمین و وحوش و گیا و زیا رحم کند.  زمین نیازمند دلسوزی انسان به طبیعت بکرش هست. به دادِ زمین برسیم. به نفع ماست. اَمراض کم می‌شود، اَموات هم کمتر. اِمرار معاش راحت‌تر می‌شود؛ عبور از پل صراط هم سهل‌تر. حتی صحیح‌تر.

 

هاب: روسیه در راستای طرّاحی مسیر جدید صادرات غلات به دنبال این است که با همکاری شرکای ایرانی ترمینال‌های غلات و کانتینری در منطقه‌ی ویژه سرخس مشهد مقدس احداث کند که ارسال غلات از روسیه به ایران تسهیل شود. هدف از ساخت آن ایجاد هاب (=قلب، مدار) غلات در منطقه‌ی سرخس و توسعه صادرات محصولات غلات روسیه به ایران و کشورهای اطراف است. ساخت راه آهن رشت - آستارا، به عنوان بخش پایانی کُریدور (=مسیر شَریانی مهم نقطه به نقطه، ریل راه، دالان، گذرگاه) شمال - جنوب هم محور همکاری‌های حمل و نقلی ایران و روسیه است. بنا بر توافق سران دو کشور، ایران به قطب ترانزیت غلات تبدیل می‌شود. حجت الاسلام سید ابراهیم رئیسی رئیس‌جمهور ایران که ۱۶ آذر ماه ۱۴۰۲ به مسکو رفته بود در مذاکرات با ولادیمیر پوتین رئیس‌جمهور روس همین مسئله را هم مورد بحث قرار داده بود. از نظر بنده چنین رویکردی امنیت ایران را حیاتی‌تر، اقتصاد کشور را شکوفاتر و روابط با کشورهای همسایه‌ی شمالی را راهبردی‌تر می‌کند. آفّرین؛ آفّرین. دامنه‌ی توحید.

 

دامنه: سلام جناب آقا مصطفی دارابکلایی. حالیا درود برین حلقه‌ی شما. هر چه برکت است در همین جور جمع است. خاطرجمع‌ترین نوع از تجمعات که جمیع خانواده‌ها از جان و دل جانب آن می‌ایستند. چون فرزندان جهت می‌گیرند. جان و جهان گوارای شما جوانان.

 

آق حجت رمضانی سلام. اِتّا سید آق‌حُوسنِ آق‌سَداسُالله که همش گوش می‌داد و چشمش به منبر بود و گوش تیز می‌نمود، اسا وِه هِم سرش توی لاکِ گوشی هست. دیگر پای منبر انگار حال گوش‌دادن فروکش کرده! جمعیت را نگاه کنید، همه خسّه را می‌مونن.

 

یادداشت روز
ایران را بنگریم قرار است دو استان دیگر به ۳۱  استان ایران به نقل از  "مملکت" اضاف شود. استان تهران تفکیک می‌شود به تهران شرقی، تهران غربی. استان کرمان جنوبی هم از دل استان کرمان بیرون می‌زند. ایده‌ی این کار، می‌گویند تمرکززدایی است. استدلال هم کرده‌اند از نظر "اداری، نهادی و ساختاری می‌تواند باعث توسعه‌یافتگی"  شود. از نظر من اساس تقسیم مناطق ایران، یک کار منطقی است. البته همواره با تنش توأم است. ازین بگذرم. اما ۳ نکته دارم و ۲ جمله. اول جمله‌ام. کرمان که لازم است دو نیم شود. شهرها خیلی از هم دورند. وسعت هم بشدت زیاد. تهرانِ پایتخت هم به نظرم جز خودِ شهر تهران، هیچ منطقه‌ای را اگر جزوِ استان خود نکند به آنان لطف کرده است چون هر چه پول و پَل است صرف پایتخت می‌شود و شهرهای اَقمارش هیچ حظی ازین بودجه‌های فوق کلان ندارند اگر هم دارند، کم و آب‌باریکه. سه نکته‌ام اما این است: دولت‌های جمهوری اسلامی (=بخوانید کابینه‌های هر دوره) از بس سرِ کار بنیادی، لنگ می‌زنند و هیچ چشم‌اندازی ندارند و رئیسان‌شان هم اساساً برای کارهای خیلی پایین‌تر هم، صلاحیت ندارند چه رسد به ریاست‌جمهوری کردن مملکت، هر بار سه تا کار تکراری می‌کنند -مثل کارهای بَزکی سایپا روی پراید و بُزکی ایران‌خودرو روی سمند- یکی این: وزارت‌خانه را یا تلفیق می‌کنند یا تفکیک یا منحل. دومی این: استان‌ها را اضاف و تساو و مُضاف و کسر می‌کنند. خُب کار که ندارند!!! سخنرانی هم که اساساً بلد نیستند!!! سومی این: یارانه را اِل می‌کنیم و بِل می‌کنیم. عِل و چِل بِل می‌کنیم؛ واقعاً شق‌ّالقمر می‌کنین (=ماه را از وسط دو نیم) بگذرم. دامنه

 

فساد با فرمول‌های به‌ظاهر قانونی!

آهای پتروشیمی مروارید داری چه می‌کنی؟! ها مرواید؟! ماهی ۱۳۰ میلیون تومان حقوق می‌دی به فلانی «...»، هیچ آیا می‌دانی در فیش او چه چیزایی درج می‌کنی؟! ۶۰ ساعت اضافه‌کار دادی، بالای ۳۰ میلیون تومان! ۹ روز مأموریت زدی، ۲۰ میلیون تومان! هزینه‌ی مسکن! خوراندی، نزدیک ۹ میلیون تومان! علاوه برین یک چیز شاخ‌دار گذاشتی تحت عنوان «جبران صرفِ وقت اضافی»!! نزدیک ۳ میلیون تومان! هزینه‌ی ایاب‌وذهاب هم بهش دادی، ۲ میلیون و ۷۰۰ هزار تومان! جالب این است این پتروشیمی مالِ «صندوق ذخیره‌ی فرهنگیان» است؛ یعنی وزارت فرهیخته‌ی معلمان (= آموزش و پرورش) که اغلب به معلمانش بدهکار است و بانک «سرمایه»ی وابسته آن هم، چندی پیش چه‌ها که نکرده. بگذرم. فساد فقط این نیست که کسی خلاف مقررات، پول برُبایدُ خزانه را برُوفَد؛ فساد اکثر مواقع از طریق فرمول‌های به‌ظاهر قانونی، خودش را پنهان و حق‌به‌جانب (به محلی: دَسّی‌بِخوا) پیش می‌برَد. دامنه.

بیداری بالاترین دستاوردِ مقاومتِ "مقتدر مظلوم"

"نیویورک‌پست" نظرسنجیِ همین هفته‌ی جاریِ دانشگاه هاروارد آمریکا را انتشار داد (عکس مندرج در بالا) که برای من فوق‌العاده تکان‌دهنده بود؛ این که ۵۱% "جوانان بین ۱۸ تا ۲۴ سال آمریکا خواهان محو رژیم اسرائیل" هستند و راه‌حل نهایی را پایان‌دادن به درگیری می‌دانند و معتقدند «اسرائیل پایان یابد و سرزمین‌های فلسطینی اشغال‌شده به حماس داده شود تا یک کشور واحد فلسطینی در آن تأسیس کند». و بسیاری هم برین نظرند دور جدید جنایات اسرائیل در نوار غزه سبب آشکارشدن "خوی وحشیانه‌ی رژیم اسرائیل برای بسیاری از ملت‌های جهان" شده است. نکته این که: همیشه عده‌ای خام و غافل و کجرو و برخی هم حتی "وطن‌فروش" که غرب را ناجی! و فرشته! معرفی می‌کنند و راهِ غلطاً در غلطِ آنان را بهترین و آخرین راه بشر جا و جار می‌زنند، انقلابی‌بودن مردم ایران را به سُخره می‌گرفته و می‌گیرند که چرا خواهانِ محو حکومت  اسرائیل هستید. اما در همان غرب -که قبله‌ی آمال‌شان شده است- مردم‌شان نسبت به یک رژیم اِشغالی، عین انقلابیون ایران می‌نگرند: "محو". این، کم مسئله‌ای نیست. تلقی واحد از یک پدیده‌ی عجیب که وطن ملتی را به چنگ آورند و آنان را آواره کنند و خانه‌ها بر سرشان آوار. جهان، بیدار می‌شود؛ چون جنایت اسرائیل دیگر لُخت و عریان شده است. و بیداری بالاترین دستاورد مقاومت "مقتدر مظلوم" است. نمی‌دانم آیا وقت این آیه حالا هم هست که گویم یا نه، اما تبرّک می‌جویم: اَ لَیسَ الصُّبحُ بِقَریبٍ  (هود / هفتاد و نه)  "آیا صبح نزدیک نیست؟"  به عبارتی در ترجمه‌ی شعری آیه: « فرو خواهد آید بلا / بامداد    نماندست تا صبح فرصت زیاد». دامنه.

 

امیر رمضانی:  درود جناب دامنه . نظرخواهی جالبی بود. ولی در پست شما واژه ی جنایت را جنابت نوشتی.

دامنه :: امیرجناب سلام. امان از تایپ. واقعاً برام همه‌چیز همچنان همان خودکار و خودنویس و روان‌نویس استُ مداد. از نظر و نیز گوشزد اشکال لُغوی واژه‌ی جنایت متشکرم و ویرایشش کردم. ممنونم که حتی «ی» جملاتم در دقت رؤیت توست.

 

 
عکس از عرشیاتم
شرحم برین عکس خاص!
 
چی می‌ده یواش؟!
خا معلومه، خاش.
خا بده خاش!
شهرْ، شهرِ هِرت شد حواس!
مَحرَم باشند چه اشکال داره خاش‌ماش؟!
حمل بر صحّت باید نمود یواش!
شتُر  دیدی ندیدی این قُماش!
تازه، این دو که آبجی‌اندُ داداش!
خاش نمی‌ده یواش!
درِ گوشی چیزمیز می‌گه! براش!
عزا تمام شد شواش!
تا نوروز برین سمت ازدواج!
ها؟! آره خا، حتی تجدیدِ فراش!
تِک را گاز بگیرم؟ ازین تراش؟!
خا باشه شما راحت باش!
اطاعت می‌شود یواش یواش!


حجت رمضانی: سلام آقا ابراهیم عزیز شما را بخدا ۴ تا حدیث  ۴تا پیام فکرتی و یا یه چیزی بگو این جوونا سر عقل بی یِن ازدواج هاکانِن.

 

حاج حجت سلام. تو خادت به پا شخی. من حدیث که حفظ نیستم. چنین کاری  که خواستی، کار عُلمایی هست که از عهده‌ی منِ مُکلّا بر نمی‌آید حدیث بگویم. مگر کار من، سرِ عقل آوَردن افراد است؟! کشکولی: تِ سر کوش کانده مگه!

 

حجت رمضانی: سلام حاج ابراهیم عزیز گفتم شاید دستی در فقه و اصول دارین شاید راهی پیدا کنید برای جوان هایی که ماشین دارند. خونه دارند. شغل دارند، ولی... ازدواج نمی کنند.

 

هجرانِ ابدی

مقداری از دین به قول "دکتر دینانی" راز است. (ر.ک: سرشت و سرنوشت. ص ۱۹۹) یعنی غیر قابل دست‌یافتن. مثلاً ذات خداوند راز است. روح راز است. وحی راز است. کرامت رازآلود است. اساساً به نظرم برخی عوامل ماورائی، رازآلودند. عُرفای دینی این رازها را «هجران ابدی» دانسته‌اند. چرا؟ چون قابل وصول نیستند. دامنه.

 

نظر حجت الاسلام سید حسین شفیعی. در تایید رمز آلود بودن برخی از آموزه های دینی!!!! بسم الله الحی القیوم آقا ابراهیم سلام علیک. شب به خیر. فزونی کارهای ایام فاطمیه و حجم بالای اقدامات ضروری پایان ترم و....موجب شد تا توفیق حضور اینجانب در جمع دوستان مدرسه کاهش یابد. با خواندن این نوشته وزین وکوتاه جنابعالی؛ به مفاد حدیث شریف «لا تفکروا فی ذات الله» و همانند های آن منتقل شدم؛ حضرت امام (ره) در توضیح مفاد این حدیث سخنان عرفانی خوبی دارد (شاید در چهل حدیث و شاید هم در آثار دیگر) (حوزه علمیه قم: شفیعی دارابی/ شام چهارشنبه ۲۹ آذر ۱۴۰۲ش_ ۶ جمادی الثانی ۱۴۴۵ق)
 
حجت‌الاسلام جناب آسید حسین استاد محترم سلام. برای من این نکته‌ی روایی و آدرس سخن عرفانی امام خمینی رحمت الله بسیار ارزش داشت. سعی می‌کنم سخن امام را پیدا کنم. کتاب چهل حدیث را چند خواندم ولی یادم نماند. می‌گردم. ممنونم.

 

این لامپ  شرحی بر آن:

آقای «کاوه نظری لسکوکلایه» مدیرعامل شرکت «نورسا پلاست فرتاک» که شرکتی «دانش‌بنیان» هست توانست به مدد دانش متخصصان شرکتش، به تولید حباب لامپ های «ال ای دی» به «شکل استاندارد و با قابلیت‌های ویژه و کیفیت بالا» بپردازند و نیاز کشور را به واردات حباب و بدنه‌ی لامپ، از خارج از کشور، رفع کند. دست مریزاد. چقدر این جور خبرها مایه‌ی غرور ماست و موجب سُرور در نزد دنیا. حالیا سلام و خداقوت به دانش‌بنیان‌ها.

 

همنشینی با نیکان؛ چرا؟

۱۴۰۲/۱۰/۰۱  متن آن در لینک بالا در دامنه

 

اسلام پیر نمی‌شود

۱۴۰۲/۰۹/۳۰  متن آن در لینک بالا در دامنه

 

بهرام اکبری: استفاده کردم از مطلب حضرت عالی واقعا چرا دعا ها مستجاب نمی شود ؟ مگر خداوند نفرمود؛ ...ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ...‌‌( غافر ۶۰) بخوانید مرا تا اجابت کنم شما را. استجابت دو طرفه است ، چون خداوندی که می فرماید ؛ من دعای دعا کننده را اجابت می کنم ، همان خداوند می فرماید: وَأَوْفُواْ بِعَهْدِ اللّهِ إِذَا عَاهَدتُّمْ ....نحل ۹۱ و به عهد خدا آنگاه که پیمان بستید وفادار باشید ، یا ۰۰۰وَأَوْفُواْ بِعَهْدِی أُوفِ بِعَهْدِکُمْ ِ ....(بقره ۴۰) به پیمانم (که بسته اید) وفا کنید، تا من (نیز) به پیمان شما وفا کنم ؛ پیمان خداوند چیست ؟ می فرماید :  أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یَا بَنِی آدَمَ أَن لَّا تَعْبُدُوا الشَّیْطَانَ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُّبِینٌ ( یس ۶۰) اى فرزندان آدم! مگر با شما پیمان نبستم که شیطان را اطاعت نکنید که همانا او براى شما دشمنى آشکار است.

 

حاج بهرام اکبری سلام. عادت دامنه نیست به پیام‌های بدونِ "سلام"، پاسخ بنویسد. پس؛ سپاس و البته با عرض پوزش. فقط نائب زیارت ماها باش در مشهد مقدس.

 

بهرام اکبری: بسم الله الرحمن الرحیم. متشکرم از تذکر حضرت عالی  درست است ، در حدیث داریم که الکلام قبل السلام (قبل الپیام) فلا یجیبوه ( تجیبوه) استاد بزرگوار ، انشاالله نائب الزیاره همه دوستان هستم.
 
سلام مجدد جناب استاد بهرام اکبری. همین بس ما را که در حرم رضوی نائب زیاره هستی. سپاس بی‌کران

 

دامنه: آق سید موسی سلام. جای بسی تأسف است. باید با این تیپ بی‌رحمان گفت گیریم گنجشک را می‌کُشید، آیا فکر نمی‌کنید این گنجشک فردا باید برای جوجه‌هایش غذا بیاورَد؟! پس کو رحم و مُروت. استناد دردناکت آسید علامت ادامه‌ی بی‌رحمی‌های این افراد است. البته فرهنگ برخی شاید هرگز عوض نشود.
 
نکته‌ی سیاسی درباره‌ی رفتارهای ضدروسی غرب‌گراها
ضدروسی سازی فضای ایران، دام اسرائیلی - آمریکایی است. باید هوشیار بود. هیچ چیزی جای حُسن همجواری را پر نمی‌کند، هر چند اگر روی مسائل منطقه، گاه تضاد مواضع و تعارض منافع رخ دهد. دیپلماسی هم فن است و‌ هم دانش. کدِر نباید کرد اصل مجاورت را. عوامل دنباله‌رُوِ غربگرا در ایران، دنبال خُدعه هستند که ایران را دچار مسائل عدیده کنند و درین میان ضدروسی سازی محیط به نفع غرب و غرب‌لیسان است.
 

خاطره درخت و جیکازنی!!

چه کاله‌رحم بودیم بچگی! نه کمی هم بزرگ شده بودیم؛ شب می‌رفتیم جیکا می‌زدیم. واقعیت بود اما تلخی آن ماند بر دل‌مان. الآن علاقل شدند همه، نه فقط پرنده نمی‌زنند، حتی سراغ درزین هم نمی‌رن. ای بسا حتی رَم هم نمی‌دن از بس فهمیدند پرنده و چرنده و خزنده به نفع طبیعت‌اند اگر زنده بگذارند.

 

شرحی برین عکس
وَه! چه پرنده! نوک‌نشین. تیزبین. رنگ لاجرود. نگاه نافذ. بدن جذاب. چشم برّاق. دُم مُقارنه. پرِ برفی. سینه‌ی ستبر. منقار همآهنگ رخ. وای! حیف نیست کسی سنگ پراکنَد به سوش؟ دامنه‌ی دوم.
 
سید موسی صباغ: سلام آق ابراهیم. اما متاسفانه هستند کسانی که  شغلشان شده جیکا سو  و پرنده در خواب روی درخت رو با تفنگ  بادی شکار میکنند و پرهای قشنگش این چنین روی زمین پراکنده شده
 
آق سید موسی سلام. جای بسی تأسف است. باید با این تیپ بی‌رحمان گفت گیریم گنجشک را می‌کُشید، آیا فکر نمی‌کنید این گنجشک فردا باید برای جوجه‌هایش غذا بیاورَد؟! پس کو رحم و مُروت. استناد دردناکت آسید علامت ادامه‌ی بی‌رحمی‌های این افراد است. البته فرهنگ برخی شاید هرگز عوض نشود.
 

انسان در برابر خود چه باید بکند؟

من از جمع‌بندی آرای عالمان بزرگ دین، این گونه فهمیده‌ام که دست‌کم شش وظیفه دارد انسان نسبت به خویشتنِ خود:

 

یک. لازم‌ترین وظیفه، خودساختگی‌ست که خود نیازمندِ خودشناسی‌ست.

 

دو. گوهر تابنده‌ی انسانی خود را گرامی دارد. یعنی نگذارد پایمال گردد.

 

سه. در بهداشتِ ظاهر و باطن خود بکوشد. یعنی تن + روان. مانند: نظافت. حمام. لباس. پرهیز از هر مضرّات. گویند از حضرت امامین صادق و کاظم -علیهما السلام- نقل شده است "داشتنِ دَه دست و بیست دست پیراهن و عوض‌کردن آن اسراف نیست." (ر.ک:  ص ۲۰۳  تعالیم اسلام)

 

چهار. بهداشت روح.

 

پنج. تحصیل علم.

 

شش. بزرگداشت معلمان (=تعلیم‌دهندگان) و دانشمندان. که همه‌ی این شش تا وظیفه، وابسته است به این اصل که کتمانِ حق نکند. زیرا به فتوای عالمان دین کتمان حق از گناهان بزرگ است. از نظر وجدان نیز، بدترین ناآسودگی و نالایقی. دامنه.

 

محمد تقی آهنگر: سلام علیکم اقا ابراهیم جامع وکلی مطرح فرمودی در این موارد شش گانه سخن زیاد است. اما در جمع بندی چهار سطر پایین عرض شود سه خصلت انتقاد پذیری ، عذر خواهی ، و شکرگزاری اگر انسان در خود پرورش دهد می تواند عامل عدم کتمان حق باشد،،،،، ارادت ویژه.
 
آق محمدتقی آهنگر برادرم سلام. سه خصالی که گفتی کلیدی است و جزوِ پایه‌های خودسازی. این سه تا در دو رابطه‌ی دیگر انسان هم مطرح می‌شود:
رابطه‌ی خود با خدا.
رابطه‌ی خود با همنوع.
رابطه‌ی خود با خویشتن خود.
 
اشاره‌ی من در شش تا وظیفه به رابطه‌ی سوم مربوط بود. درود. نیز تشکر برای ورود.
 

سیدسعیدشفیعی به دامنه: با سلام. پر واضح است مرحله اصلی ان خودشناسی است که به خودسازی میرسد و به نظر میرسد علاوه بر رابطه ها فوق (با خدا - همنوع ,خویشتن) باید رابطه فرد با محیط (جمادات , نباتات و حیوانات و..) را توجه نمود. مانا باشید.


آق سید سعید سلام. کاملاً موافقم. رابطه‌ی انسان به محیط یک رابطه‌ی سازنده و آموزنده هم هست. محیط شامل نظام آفرینش و مظاهر آن -که شما از جماد و نبات و حیوان مثال زدید- به تعبیر من تعلیمگاه انسان است که شبیه مزرعه برای آخرت عمل می‌کند. دنیای حیوانات همه درس و تعلیم است برای انسان. نیز دنیای شگفت‌انگیز طبیعت. باید انسان رابطه‌اش را با آن در مسیر آموختن و عبرت و تعلیم قرار دهد و حق و حقوق آن را هم مراعات کند. تخریب محیط بالاترین مسئولیت‌نشناسی بشر امروز است. متشکرم از تذکارت برای تکمیل بحث.

 

...

شرحی برین دو عکس

نه، مسجد شیخ لطف‌‌الله نیست، موزه‌ی هنر ایران در تهران است ولی طرح سقفش از شیخ لطف‌‌الله کِش رفته است. شاید هم کِش (=دزدیدن به طوری که کسی نفهمد) نرفته است، گُرته‌برداری (=سرمشق) کرده‌اند. من به هر حال محو جِلوه‌های درخشنده‌اش شدم. حال آیا هنر در قدیم قوی‌تر بود و فاخرتر یا حالا؟! باید دید آیا سرمشق می‌گیرند، یا نه. بگذرم. سخت شد و رمزآلود.

 

کتاب خدا چهار امر است

چه تأویل قرآن (=تفسیر ورای ظاهر متن) و چه تأمّل فلسفی، هر دو به تعبیر هانری کُربَن در ص 18 کتابش "تاریخ فلسفه‌ی اسلامی" ترجمه‌ی جواد طباطبایی، "جوهر واحدی" هستند. البته از مَجرای تعالیم امامان علیهم السلام. این حدیث از امام صادق ع راز را گشود: کتاب خدا چهار امر است: عبارات، اشارات، لطایف، حقایق. مفسران می‌گویند عبارت برای عوام (=توده‌ی مردم) است. اشارت برای خواص. لطایف به اولیا تعلق دارد و حقایق به انبیا. این مسئله وقتی با روایت دیگری سنجیده می‌شود عمقش مشخص‌تر می‌شود: ظاهر نص قرآن، به شنوایی برمی‌گردد، ولی اشاراتش به فهم. لطایف کتاب خدا به تفکر بازمی‌گردد ولی حقایقش به حقیقت مکتب اسلام. گویا این کلام به نقل از مرحم فیض کاشانی بازتابی است به تفکر امام علی علیه السلام، آیه‌ای در قرآن وجود ندارد که چهار معنا نداشته باشد: ظاهر، فهم، حدّ، مَطلَع. ظاهر، به بیان زبانی وصل است. باطن، به فهم. حد، به احکام حلال و حرام. اما مطلع، طبق دیدگاه مرحوم کُربَن ناظر بر "امری است که خدا می‌خواهد از طریق آن هر آیه را در انسان تحقق بخشد." دامنه.

 
نظر حجت الاسلام احمدی: سلام بر طالبی عزیز. ممنون از مطالب خوب شما و سایر عزیزان. این حدیث شریف را هم خوب شرح دادید. اما ببین من درست دریافتم یا خیر؟ ظاهر قرآن، از طریق شنوایی دریافت می‌شود. اشاراتش، از طریق فهم. لطایف آن هم با تفکر، اما حقیقت آن از چه طریقی دریافت می‌شود؟
 
جناب حجت الاسلام احمدی استاد گرامی سلام. بله درست است. اما توضیحم بر بند چهارم: حقایق نزد انبیا مانده است، چون بر سینه‌ی آنان وحی فرو آمده است و هیچ کس جز خود آنان به کمال و تمام به آن دسترسی ندارد. اما خواست خداوند پیاده‌شدن حقایق در وجود بشر است همان مَطلَع که در متن تصریح نمودم. مثالی می‌زنم: شما و حجت الاسلام آقای شیفیعی مازندرانی اخیراً بحثی در صحن مدرسه فکرت روی پرهیز معصومانه‌ی حضرت یوسف ع از زلیخا مطرح کردید. همه‌ی آن مباحث شما دو استاد، پیرامون سه بخش است عبارات، اشارات، لطایف. اما "حقایق" از عهده‌ی شما برنمی‌آید. حقیقت این ماجرای مرموز و تزکیه‌ای میان یوسف و زلیخا در سینه‌ی یوسف ع است. البته که یوسف درست است پرهیز عصمتانه کرد، ولی به هر حال چون میل درونی طبیعی داشت و با آن میل هم به مدد خدا درافتاد و پارسایانه ایستاد، ولی پایان ماجرا، با زلیخا پیوند زناشویی انجام داد و ازو دو فرزند زاد. این نشان می‌دهد عشق و علاقه یک مسئله‌ی همگانی است. اما باید پارساگرانه تحقق یابد. ما فقط به سه سطح هر آیه و یا ماجرا، توان تفسیری و فهم داریم، اما حقیقت آن، چیزی است که فقط نزد انبیا مصون است. شاید امام زمان عج وقتی ظهور کند خیلی از حقایق نهان‌شده هویدا شود. پوزش.
 
دامنه: آق سید اسحاق سلام. ۱. نهرِ خَیّن در خوزستان یک نماد مهمی بود؛ وجود سایت انرژی اتمی که به خاطر جنگ، متوقف مانده بود. ۲. شعرت هم جالب. ۳. منظورت از «جهادی نافظ» یعنی نافذ؟ ۴. عملیات کربلای ۴ را کسانی منطقی و منصفانه خواهند دید که به قول فرماند‌هان آن چند محور «عملیات سرنوشت»، همراه با ظفرمندی عملیات عظیم کربلای ۵ تحلیلش کنند و گرنه دچار تحلیل غلط و حتی مرض می‌شوند که عده‌ای غربزده مبتلا هم شدند. ۵. یاد شهیدان کردی، که جزوِ بهترین نوع سپاسگزاری‌ها می‌باشد. ۶. ذکری از خِطّه‌ی اُم‌الرَّصّاص عراق کردی، که یادم نمی‌رود هرگز،. آن سال بیش از دو هفته زیر یک سنگر سقف‌کوتاه، حتی نمازها را درازکش و کج می‌خواندیم، چون حتی نمی‌شد نشست، از بس سنگر سقفش کوتاه بود. کالی را می‌ماند تا سنگر را. سپاس بابت این متن خاطره‌ات.
 
امیرجناب سلام. پس چه بد. واقعاً تمام دولت‌‌ها در سِتاندن «حق معلوم» از دست پول‌دارانِ معلوم! کوتاهی کردند و در عوض، مالیات از کارمند و کارگر و کسبه‌ی خرده‌پا را در فریبانه‌ترین رفتار گرفتند. خودت که اهل فن هستید و مطلع. بگذرم و ممنونم از اطلاع‌دهی.
 
آق محمدتقی آهنگری سلام. اخلاق‌های سمّی را با آموزه‌هایی چون معنوی‌زیستن، غایت‌داشتن، تکیه بر ندا و الهامات آسمان زدن و نیز انتظار کشیدن از نتیجه‌ی اعمال در معاد، می‌توان غیرسمّی کرد. حکمت اسلام و حکومت دینی هم در اصل برای مکارم اخلاق است. متنت نکات داشت.
 
 
آق سید موسی سلام. ۱. کافی بود یک توپ اتریشی را، عراق وسط آن نعل اسبی می‌زد، همه عین پَرِ کَر، پَرپَر می‌شدید! ۲. چای جبهه آنم توی مُربّاشیشه، هیچ جایگزین قشنگ‌تری نداشت. حس و هوس دم‌کردن یک چای لاهیجان آوردی مرا. ۳. داستان غم‌انگیز حسرت چای بر دل آن شهدا را، چه خوش‌بیان بیان کردی. یادشان در یاد. ازت هم سپاس وافر.
 
آق سید موسی سلام دوباره آقا. اگر کشکولیِ نعل اسبی را نمی‌گفتم، خاطره‌ات، این طور دقیق، کامل‌تر نمی‌شد. چه خوب ادامه دادی. موجب سربلندی محل است داشتن چنین رزمندگان بلندنظر. حتی شهیدان هم هم‌اینک زندگان‌اند و بر آن دوره‌ی بزرگ انقلاب افتخار می‌کنند. حالیا درود بر شما، الهٰا، خون‌شان گرمابخش خط و ربط انقلاب بادا. خوشحالم یاد جنگ و غیرت رزمندگان را، درین صحن تجلیل کردید.
 
سلام مجدد آق سید موسی. باز هم شکر خدای باری را که خاطره را ابتر رها نکردی. جذبه داشت ادامه‌اش. بله منوّر که می‌زد دشمن هم جاذبه داشت و‌ چشم‌ها را به خود می‌دوخت و هم خطر که شبح رزمنده را در دید دشمن می‌انداخت و موقعیت رزمنده لو می‌رفت. غُرش جنگنده‌های هوایی هم خیلی مهیب بود و گوشخراش. با این وجود صداهای توپ و ‌تانک یک مزه‌ای هم داشت. سپاس از دقت و حوصله‌ات.
 
آق سید اسحاق باز نیز سلام. درین تحلیل با نکات مهمی که گفتی، با شما موافقم. آثار نبردِ سرنوشت در کربلای ۴ + ۵ بر مسیر آینده‌ی جنگ اثر مستقیم داشت و دشمن را به ترس و واهمه‌ی عجیبی انداخته بود. عین غزه‌ی امروز، آن مقطع، دنیای غرب توسط حجم وحشت‌آفرین نبرد قدرتمند ایران، بکلی رسوا شده بود‌ به عبارتی از منظر من، کربلای ۴ و ۵ تکمیل روند خوف‌افکنی بر دشمن در ادامه‌ی والفجر ۸ بود. ممنونم از لطف و ادبیات و خاطرات شما آسید اسحاق. یاد دو برادر رزمنده‌ی مرحومت هم، همیشه ماندگار.
 
حجت‌الاسلام جناب آق سید حسین استاد محترم سلام. در متن این سپاسنامه، از «مرجعیت علمی» دانشگاه المصطفی (ص) یاد شده است. خواستم بدانم واقعاً این دانشگاه به این سطح -یعنی دارابودن مرجعیت علمی در ایران یا منطقه و جهان- رسیده است؟ یا نه، استفاده ازین عنوان مهم که برای خود شاخص‌های استاندارد جهانی دارد، فقط یک آرمان و نشان از تأکید اهداف پیش رو است؟ همچنین خوشحالم اغلب، درین دانشگاه جزوِ برگزیدگان و‌ ممتازان انتخاب می‌شوید. تبریک.
 

 
شهید مسیحیی‌مذهبِ دفاع مقدس
 
ایشان مادرِ محترم و مکرّم شهید «گاگیک تومانیان» است از ارامنه‌ی تهران که در ۲۴ مرداد ۱۳۶۶ در ۲۶ سالگی در منطقه‌ی جنگی مریوان شهید شد. سردیس این شهید چند سال پیش در تهران رونمایی شده بود. اما بعد؛ گرایش‌های متعدد مذهبی در اعتقادات دینی‌ی شهدای جنگ تحمیلی، نشان می‌دهد مسیحیان و کلاً پیروان مذاهب و ادیان، به طور مسالمت‌آمیز و بر پایه‌ی مدارا و مروت، در کنار یکدیگر با عنوان واحد رزمندگان، از خاک و انقلاب، به دفاع برخاسته بودند. جنگ، چنان ستمگرانه بود هر هموطنی -که بویی از ایمان و عطری از غیرت در شاکله‌اش بود- دلیرانه و به اصلاح رایج آن زمان: «جان بر کف» (=مهیای شهادت در رکاب رشادت) برمی‌خاست و به میدان نبرد می‌رفت. اگر تک تک این رزمنده‌های ارتش، سپاه، بسیج، جهاد سازندگی، کمیته، شهربانی و عوامل مؤثر پشت جبهه، نبودند؛ بخش وسیعی از خاک وطن اینک در سیم‌خاردارهای صدام حسین به حصارِ تصرفُ اشغال رفته بود و حتی شاید کلک انقلاب را هم کنده بودند. واقعاً تا ابد جای شکرگزاری و حمد دارد کارِ شگرفُ حیرت‌برانگیز دلیران جنگ در هر مرامُ کیشُ اهتمام. دیدار با مادر این شهید مسیحیی‌مذهب، کاری ستوده بود. یادش جاوید. روز وفات حضرت ام‌البنین س -که خود مادرشهیدِ عظیم الشأن کربلاست- فرصت مغتنم بود که یادی از شهید گاگیک تومانیان کنم. در حقیقت مادران شهیدان، سیر و سلوک بانو ام‌البنین را ادامه دادهُ می‌دهند و سربلند و صبّار نزد خدای حیّ، حاضر می‌شوند و پاداش عمری بردباری و پرورش فرزند پاکِ خود را از دست خدای باری‌تعالی می‌گیرند. حالیا درود بر نهادِ پاکِ مادرانِ پاک‌نهاد ساز. با تسلیت. دامنه
 
ای خدای چاره‌ساز
 
جناب حجت‌الاسلام شفیعی مازندرانی استاد گرامی سلام. این شعر آهنگین با ردیف قشنگ و بافرهنگِ «ای خدای چاره‌ساز» در دلم نشست. خوش‌ساخت، خوش‌وزن و دارای سجع؛ خصوص این سه بیت در جوف و لابه‌لاش: ↓
  
«من ظَلومم من جَهولم عقل و فکرم نارساست
... ای خدای چاره‌ساز»
 
و...
 
«جر دعا جز بندگی جز سِلم ما را ساز نیست 
 ... ای خدای چاره‌ساز»
 
و...
 
«می رسد روزی بر آری از ستمکاران دمار
... ای خدای چاره‌ساز»
 
 
اما بعد؛ نظرم:
 
در اولی: اشاره به آیات قرآن داشتید که خیلی عالی نیز در آمد.
 
 
در دومی: جدا از حُسن جمله و پیام بلندش، ایراد هم دیده می‌شود؛ کار انسان طبق نجم قرآن «...لیسَ لِلانسانِ الّا ماسعیٰ» هم هست ولی شما درین مصرع با قید مطلقِ استنثاء «جز» در هر سه کار (دعا، بندگی، سِلم) انسان را دست‌بسته، ملول، تسلیم وضع موجود، تماشاگر، بی‌تلاش و بی‌مسئولیت گذاشتید.
 
 
در سومی: وعید خدا در واژه‌ی قشنگ «آری دمار»، مایه‌ی فروزش در خواننده شده است، اما ایرادش این است تلاش و قیام انسان چه «مَثْنیٰ» و چه «وَ فُرادٰی» را فروگذار کردید.
 
سید محمد شفیعی مازندرانی: السلام علیکم ورحمه الل. .دست آقا ابرهیم درد نکن. تذکر بجائی  است. بحساب  سپاس از این تذکر ابیاتی اضافه خواهد شدو ثوابش تقدیم به والدین معظم شما البته توجه به بیت   «..حق  همانستی  محمد   گفت  و مهدی  باز نشر / در کمون آیت  تو  ای خدای چاره ساز » اشکال شما را پاسخ دارد ....ولی صراحت بیشتر خالی از لطف نیست. رحمه الله علیک و علی ابویک.
 
جناب حجت الاسلام شفیعی مازندرانی استاد گرامی سلام. بنده هم جَبهه‌ی سپاس بر خاک می‌سپارم که نظراتم ذیل شعر زیبای‌تان مورد لطف‌تان واقع شد. من هم برای روح ابوین و اخوین شما درود و فاتحه می‌فرستم. ممنونم که همآره یاد والدین من می‌کنید که آن مرحومین به شما احترام و محبت خاص داشتند. با امتنان. ابراهیم.
 
 
سلام آق حمزه طالبی عموزاده‌ی گرامی. خواستم در به آقای رنگین‌کمان بگویم همان بُگذر، که دیدم تو آمدی به او حالی کردی! کشکولی چَپوندی. پس من بگذرم بازم.

امیرجناب سلام. خیلی برای من این خبرت مسّرت داشت. حال مرا متحول کرد. نمی‌دانستم از گرمایش آب زمین می‌شود این مقدار مگاوات برق گرفت. برقِ این خبر قشنگت مرا گرفت! ممنونم از جانمایی خبرهای خوشایند درین صحن. از من خَله خَله بهتری. حالیا حقّا که امیریُ پسرخاله‌ی خوبم.

همین که یک نفر ازین صحن، آن هم، امیرجناب محترم، پست مرا خواند و انگشت‌مُهر زد واسم بس است و هف‌جَدّم را کافی.
 

علمای بلاد؟!

۱۴۰۲/۱۰/۰۷  متن آن در لینک بالا در دامنه

 

یک  شهروند  تهرانی شبیه ولادیمیر پوتین (رئیس جمهور  روسیه) روی نیسان آبی در اتوبان بعثت تهران.

 
شرحی برین عکس
سید موسی صباغ در باغ. آها تازه معلوم گشته است. پس آ سَد موسی است که دی!!! راس می‌کند سپس آق حجت است که می‌بَرد زیرِ عکس!
 

یک سری مثل سنگ‌اند ولی مسرور. از "مدرسه سوکورو" گرفتم. شاید گفته شود چرا سنگ؟ خُب معلوم است! اولین نقش‌ها میان اجداد ماها حجّاری بود (سنگ‌تراشی) حتی ساری محله‌ای وسیع دارد به اسم سنگتراشون. حتی نان ما هم هنوز از زیر سنگ بیرون می‌زند. بالاتر نام ما هم  شتابان روزی روی سنگ حکِّ می‌شود؛ قبر. گرچه سنگ کسی را سینه نزند ولی سر که گاه به سنگ می‌خورَد که مثلاً به خود آید و آدم شود. دامنه‌ی دوم.

 

هوای مشهد مقدس  (۲ دی ۱۴۰۲)  قابل قبول قرار دارد. دما در حال حاضر ۶ درجه سانتی‌گراد و آسمان آفتابی است.

 

شرحی برین عکس
این لنگور است؛ حیوانی که از دیرباز نزد مردم هیمالیا، مقدس شمرده می‌شود. راستی! لنگور از انسان، متنفر است. لابد اینم فهمیده است این جنسِ یک سَر دو گوش! بِن رِخی!!! (=زیر زیراییُ مخفی) کار می‌کند!

 

 

باند "زغال‌باز"

گزارشی از خبرنگار خانم "معصومه مؤمنیان" خواندم که جا داشت در یادداشت روزم بدان بپردازم. تاغ درختچه است. در سرخس زیاد کاشته شده است. که چه شود؟ تا از گرد و غبار، تنگی نفسِ مردم و سرفه‌های بی‌امان بیماران کل استان جلوگیری کند؛ اما افراد "زغال‌باز" با قطع و قاچاقِ تاغ، واقعه‌ای دردناک و اسفناک رقم زده‌اند. سرخس وقتی سرسبز بماند تا مشهد مقدس هم هوا آلود نمی‌شود. اما وقتی تخریب می‌کنند تا زغال سازند، شن‌های روان هم روانه می‌شوندُ  غبار هم پشت سرِ آن. فقط نابودی تاغزارها می‌مانَدُ زغالُ زغال‌بازان. عین همین نیسان. چون چوب تاغ هیزمش خوش‌سوز استُ بهترین زغال می‌شودُ لابد لذیذترین کبابُ پشتِ سرش هم، بافور و تریاک و به قول گزارشگر: تا یک روز روی سرِ قلیان، سرخ . من خیال! می‌کردم فقط قله‌سر، داراب‌کلا، لالیم، جامخانه و غریب‌مله قاچاقچی چوب داریم!! پس تاغزارهای سرخس هم تاغی و یاغی غارت داریمُ نمی‌دانستیم. خیانت؟! شاید. این آفتِ روزگار که هست: خیانت + همدست. دامنه بگذرد.

 

دستاس، کاسه‌ی چوبی، زیلو

جهیزیه‌ی حضرت فاطمه س یک دستاس، یک کاسه‌ی چوبی، یک زیلو بود. (ر.ک: ص ۱۴۵ فاطمه، فاطمه است اثر زنده‌یاد دکتر علی شریعتی) و وقتی به خانه‌ی امام علی ع آمده است دید آنجا هم تنها زینت و اثاثیه‌اش عشق است و فقر. فاطمه‌ای که حاضر شد با علی از شهر به قبا در هشت کیلومتری جنوب مدینه برود و در کنار مسجد قبا خانه‌ی عترت را بسازند و از آن جاست که تاریخ خاصی که با فاطمه و علی در اسلام شروع می‌شود (شامل آزادی و عدالت و حق) از همین خانه سر می‌گیرد. خانه‌ای که بعدها چنان متروک کردند که اینک گویی جز سنگ و چاه، چیزی از آن باقی نگذاشتند؛ عین شبنم که وقتی آفتاب ببیند، می‌پّرد. بگذرم. علی و فاطمه باهم، هم اهل اُحُدند، هم بدر و حُنین و همان زمان به قول شریعتی: اهلِ "محراب و شب و چاه". دامنه.


تسلیت مدرسه فکرت

اخبار درگذشت‌ها اساساً روان انسان را جریحه‌دار می‌کند. خصوصاً هنگامی که آدمی با چهره‌ی جوانان و نوجوانان مواجه می‌شود که زودهنگام به رحمت حق می‌پیوندند. درگذشت آقای شاهین شاه‌علی -که موجب اندوه خانواده‌اش شد و داغ بر دل آنان نهاد- بر همه‌ی خاندان و بستگان آنان خصوصاً پدر و مادرش تسلیت باد. خدا بیامرزاد.

مدیر مدرسه فکرت. ابراهیم طالبی دارابی دامنه

 

آق سید سعید سلام. ابتدا تشکر برای تدوین علمی این متن. با ولع خواندم. دو نکته می‌گویم:
 
۱. سرعت شایعه چندین برابر از از نوع خبر راست بیشتر است. اگر خبر راست، ۱ یک کلاغ باشد، شایعه حد ۷۰ کلاغ.
 
۲. در ساخت شایعه، انگیزه (شُوم یا شوخی) نهفته است. پس شایعه باب طبع جامعه، پردازش و سپس پخش می‌شود. به عبارتی، جامعه، شایعه‌دوست است.
 
البته در ساخت شایعه، اخیراً اهداف سوداگری دخیل شده است. بگذرم. ممنونم.
 
امیرجناب سلام. هم اُسّ مطلب را گرفتی و هم مثال برای عصاره آن زدی. بلی امیر؛ اُسارِ اسبِ شایعه در دستان افراد سودجوست. من تا جایی که اندک علمم قد می‌دهد در پشت شایعه، همیشه دیدم کسانی برای طمع و طُعمه، حضور سوداگرانه دارند. ممنونم. امیرجناب سلام مجدد. تا دیدم فهمیدم تپه‌های تپش دل ماست؛ که کنارشهر کرمان ناظر قبر منور یک انسان بی‌نظیر تاریخ ماست. تپه‌هایی که اینک حاج قاسمِ ایران و ‌جهان مقاومت را در دلش جای داده است. تپه‌هایی که عین حرا برای ما حرارت عشق می‌زاید.

بُراده‌ای بودن بمب در کرمان

پست شده در چهارشنبه, ۱۳ دی ۱۴۰۲ : متن آن در لینک بالا در دامنه

 

فصل و وصل

صبح در شروع روزم غزلی از مولوی در دیوان شمس خواندم که هفده سال پیش هم در یادداشت‌های روزانه‌ام، سه بیت آن را نوشته بودم که دو بیتش این است:

 

"آزمودم دلِ خود را به هزاران شیوه

هیچ چیزش به جز از وصلِ تو خشنود نکرد

و ...

آه دیدی که چه کردست مرا آن تقصیر

آنچ پشه به دماغ و سرِ نمرود نکرد"

 

هر کس بهترین طبیت درون خودش است. خود می‌داند چه چیزی دلش را آرام و برقرار می‌کند و از فصل (=تفرُّق و جدایی) وی را به وصل می‌رسانَد. ممکن است یکی بگوید: ویتامین. دیگری بگوید: دلگرمُ خاطرجمع به یک جمع. یکی هم بگوید: پول. نیز یکی بگوید: تفرُّج. و حتی کسی خیال کند: بی‌خیالی و هُرهُری گری. ولی وحی در ۲۸ رعد می‌گوید: یادِ خدا. نظر برخی مفسرین از یادِ خدا که تطمئن قلب است این است که باعث علم می‌شود، یعنی آدمی علم پیدا می‌کند به خلَجات دل (=زوزه ، گرداب) به خُطوراتِ ذهن (=ورودهای ناروا و ناخوش) به خیالات درون و به وَساوس ناجور فکر. گویی برخی مفسرین منظور از آرام را این می‌دانند که فرد مؤمن در طاعات و عبادات، ثبات بوَرزد و مهم این است درین راه، متزلزل، مضطرب و مردّد (=شک و شُل) نمانَد. به هر حال، مولوی معتقد است: وصلِ به عشق، چاره‌ساز است. خودش هم تجربه کرده است که با هزاران شیوه، دلش را زیر آزمون برد، آرام نشد الّا به وصل شمس. و مثال زده است که آن تقصیر یعنی جدایی و فِراق او از شمس، کاری با دلش کرد که پشه در درون بینی و مغز نمرودِ پادشاه نکرده بود. بلی؛ پشه‌ی فراق، بدتر از پشه‌ی دماغ است. دامنه. راستی! ببخشایید! بدتر ازین بلد نبودم بنوسیم!

 

 

مدح و مرثیه

معارف و مصائب

آقاخامنه‌ای رهبر معظم، دیروز (۱۳ دی ۱۴۰۲) ذاکران اهل بیت ع را نزد خود پذیرفت و برای این جماعت بانفوذ فعلی جامعه، سخنان مهم گفت از آنان خواست با کسب دانش، تبیین را محور کار خود قرار دهند. چون به تعبیر رهبری، تبیین در "تکان‎دادن دل‌ها، حرکت‌آفرینی و دقت در هدف‌گیری خیلی مهم است". همچنین از ذاکرین خواست در "انتقال دقیق معارف دینی با ابراز بسیارممتار مدح و مرثیه و معارف و مصائب" مؤثر ورود کنند. من این توصیه‌ی رهبری معظم را بسیار قبول دارم و از نظر من ذکران کاری در مقیاس هنر بر گردن دارند البته باید معارف دینی را از روحانیون بگیرند، خودسر دست به مداحی نزنند که غلوّ کنند و خطا خط دهند. مثال می‌زنم:

 

وقتی به هر علت، طریقی یک درختی بریده می‌شود با چوبش چه چاره می‌توان کرد که دل آدم به درد نیاید. اگر چوب در کف جنگل رها شود، می‌پوسد می‌پوکد فوقش کود می‌شود. اگر بسوزاندش خاکستر می‌شود به قول ما: کِلین. اگر جعبه بسازند ظرف میوه و اشیاء می‌شود، حمل اثاث؛ همین. ولی همین چوب اگر به دست خرّاطُ دوردگرُ مُنبّت‌کارُ هنرمندِ قهّار برسد چیزهایی زیبا و جذاب (مثل عصا، مثل نمکدان، مثل قاب عکس، مثل صندوق خاتَم، مثلُ‌مانندهایی همانند آن) از آن ساخته می‌شود که به عمرِ یک تمدن، عمر می‌کند پابه‌پای آن می‌مانَد موجب آرامی مردم می‌شود. مداح با کلمه و ائمه ع همین هنر را می‌کند که عمری در دل می‌نشیند. اگر شهید قاسم سلیمانی -سلام الله علیه- در قلب‌ها مختارانه عاشقانه غلبه یافتُ دل مردم رسوخ، چون با معارفُ مصائبُ مواردُ مسائل، به سیاق هنر، عرفان، عمل، پیش رفت. یاد مظلومین بمب کرمان نیز گرامی. دامنه.

 

دامنه در پاسخ به محمد دباغیان: محمدآقا سلام. بنده چندی پیش خطاب به شما دوست گرامی من متن تسلیت درین صحن نوشته بودم و در تلفنی که همان شب به شما زدم عرض نموده بودم. اینک باز نیز متن تسلیت را در زیر بار می‌گذارم. خدا پدر و مادرت را غریق رحمت کند. بابت دادن چهل میلیون وجه نقد به نیت مراسم آن مرحوم به مدرسه‌ی شهید عارف آق محمدباقر مهاجر داراب‌کلا هم بسیار پسندیده کار صورت دادید. درود.


تسلیت مدرسه فکرت

دوست دیرین من محمدآقا دباغیان سلام. از دست دادنِ مادر و اینک پدر، می‌دانم تو را با من همدرد و مرا با تو همجور و هم‌مانند کرد. حالا عین هم شدیم در نداشتنِ والدین در قیدِ حیات با دردی مشترک. سختیِ و تعَبِ این فقدان والدین را فقط فقط فقط کسانی می‌فهمند که مادر و پدر خود را از دست داده باشند و با آنان مأنوس هم بوده باشند؛ همانانی که نقطه‌ی اتّکای محکم آدم‌اند. خدا رحمت کند پدرت را که اینک جوار خاک خواهد آرمید. و نیز مادرت را که چندسال پیش در خاک آرمید. تسلیت مرا پذیرا باش محمد. حق بود در مراسم خاکسپاری می‌آمدم اما برای من شدنی نیست. با آن مرحوم همواره به شکل محبت مواجه می‌بودم و او نیز هم.


جناب حجت الاسلام استاد آشیخ محمدرضا سلام. می‌گویند -نقل از رسول اکرم ص- که بار اول باید به مادر احترام کرد. بار دوم هم باید به مادر احترام کرد. بار سوم نیز باید به مادر احترام کرد. بار چهارم به پدر. یعنی این قدر، قدر و شأن مادر قوی است. شما در مقام منزلت مادر نکات درستی فرمودید. از شما دوست گرامی و فاضلم متشکرم. خدا پدرت را رحمت فرماید. و مادرت را برایت نگه دارد. درود.

 

فرستاده‌ی تو و نوشته‌ی تو

فرستاده‌ی تو مترجمِ عقل توست: "رسولُکَ تَرجُمانُ عَقلِکَ". و نوشته‌ات رساترین چیزى است که از جانب تو سخن مى‌گوید: " وَ کتابُکَ اَبـلَـغُ مـا یَـنطِـقُ عـنـکَ". این حدیث امام علی ع است؛ امیرِ سخن. یعنی حکمت ۳۰۱ نهج البلاغه. طبق این الگو، همواره باید مراقب بود چه "کسی" را برای چه کاری و چه جایی و چه اموری برمی‌گزینیم و می‌فرستیم. و عام‌ترش این است چه می‌نویسی می‌فرستی؟ چه می‌گویی سوی مردم روانه می‌داری؟ چه می‌نگاری به چه کسی می‌دهی؟ همه‌ی اینها بیان‌کننده و برگردان (=ترجمان) عقل توست. وقتِ هجرت مهم و مخفی به حبشه از دستِ زورِ سران مشرک مکه، ببینید پیامبر ص چه انسان فرهیخته‌ی را سرفرستاده‌ی خود کرد؛ حضرت جعفر بن ابی طالب همان جعفر طیّار که توانست نجاشی پادشاه حبشه (=اتیوپی امروز) را در برابر نیرنگ عمروعاص، قانع کند و حتی متقاعد (=راضی و کسی را از رأیِ خود پایین آوردن) یا مثلاً برای هدایت گورپاچف به باور خداپرستی، امام خمینی آقای جوادی آملی را فرستاده‌ی خود کرد. بلی؛ باید از افراد نادان و نالایق پرهیز کرد و به فرهیخته و پرواپیشه روی کرد. دیدیم که ابوموسى اشعری فرستاده‌ی تحمیلی امام علی ع در داستان حکَمیت، چه عملکرد ساده‌لوحانه‌ای از خود بر جای گذشت. به نقل منابع و اسناد امام علی ع مالک اشتر و حتی ابن عباس را می‌خواست فرستاده‌ی خود کنند اما تندروها نگذاشتند. بگذرم. باید نگاه کنیم حاکمان و مشاهیر چه فرستاده‌هایی دارند؛ لایق؟ یا ناشایست؟  من البته در این پست، بیشتر منظورم این است ببینیم مردم به هم چه می‌فرستند. هر چه می‌فرستند ترجمانِ شخصیت آنان است. نشان می‌دهد تا چه حد از عقلِ رشید یا خرَد ضعیف برخوردارند. مثلاً همین صحن مدرسه فکرت می‌تواند آزمون «فرستاده»های هر فرد باشد. دامنه.

 

سید محمد شفیعی مازندرانی:

میلاد کوثر

کوثر به جهان به امر سرمد 

رخشان شده در مدار احمد 

تبریک سمائیان سراسر 

بر جان خدیجه و محمد 

یازده ، رخ برتر از مسیحا 

در خِطّه آخرین موید

خال و خط مصطفی است تابان 

تبیین به همه زمان مّوبد 

هان : روزِ زن است و روز مادر 

میلاد کریم این مُمَجّد

شفیعی مازندرانی

 

جناب حجت الاسلام شفیعی مازندرانی استاد گرامی سلام علیکم. این شعر که در وزن شور است بسیار خوش‌کلام و خوش‌بیان، بیان شد. خواندمش با صدای نیمه‌بلندم. متشکرم ازین سروده‌ی خیلی‌قشنگ و پرمفهوم.

 

سید محمد شفیعی مازندرانی: السلام علیکم و رحمه الله .....ذوق سلیم شما آقا ابرهیم یکی دیگر از نعمات الهی است ... مبارک باد -

 

جناب حجت الاسلام آقای شفیعی مازندرانی استاد گرامی سلام. استدعا دارم آقا. الطاف شما بارانی است که برای آن چتر نمی‌گیرم. می‌گذارم ببارانَد بر تنم تا خیس بارِشَش شوم. در مورد باران و طبیعیات هستی هم شعر سُرایید استاد. ذوق شما که سلیم‌تر است. با ارادت: ابراهیم

 

آق مصطفی بابویه سلام. با دیدگاه‌ات موافقم. اساساً کسانی که اروپا و آمریکا را «راه توسعه» معرفی می‌کنند دنباله‌روِ مقلدی بیش نیستند. آنان در واقع غرب برهنه را ارباب تفکر خود گرفته‌اند و چونان «بُزِ اَخفَش» ادای تقلیدی صحیح است صحیح است در می‌آورند. در جهانی که صلح آن مسلح است، یعنی قدرت‌نمایی و جنگ‌افزار، خوش‌خیالان غرب‌گرا فقط نشخوارکننده‌ی حرف‌های رسانه‌های بداندیش غرب هستند. در اسرائیل پرتاب یک کلوخ سنگ، ۲۰ سال برای فلسطینی زندان دارد بدون محاکمه. آن وقت در ایران اگر اوباش و قمه‌کش را دستگیر کنند این تیپ مقلدان اروپا شروع می‌کنند به حرافی و حمله به انقلاب. اینان هم‌اینک طرفدار اسرائیل هم شدند و مقاومت را مسخره و استهزا می‌کنند. تشکر از بیانات شیرینت مصطفی.

 

آق مصطفی بابویه سلام. با دیدگاه‌ات موافقم. اساساً کسانی که اروپا و آمریکا را «راه توسعه» معرفی می‌کنند دنباله‌روِ مقلدی بیش نیستند. آنان در واقع غرب برهنه را ارباب تفکر خود گرفته‌اند و چونان «بُزِ اَخفَش» ادای تقلیدی صحیح است صحیح است در می‌آورند. در جهانی که صلح آن مسلح است، یعنی قدرت‌نمایی و جنگ‌افزار، خوش‌خیالان غرب‌گرا فقط نشخوارکننده‌ی حرف‌های رسانه‌های بداندیش غرب هستند. در اسرائیل پرتاب یک کلوخ سنگ، ۲۰ سال برای فلسطینی زندان دارد بدون محاکمه. آن وقت در ایران اگر اوباش و قمه‌کش را دستگیر کنند این تیپ مقلدان اروپا شروع می‌کنند به حرافی و حمله به انقلاب. اینان هم‌اینک طرفدار اسرائیل هم شدند و مقاومت را مسخره و استهزا می‌کنند. تشکر از بیانات شیرینت مصطفی.

 

پست شیخ علی اکبر داراب کلایی عیناً نقل می‌شود: "جناب حضرت حجت الاسلام والمسلمین دکتر علی اکبر داراب کلایی از سوی شورای نگهبان هئیت مرکزی نظارت انتخابات کشور مورد تائید قرار گرفت . کانال تحلیلی امید به آینده.

 

نظر سینصاد خدابنده: فکاهی به حجت الاسلام علی اکبر دارابکلایی: با عرض سلام و احترام. آقا، توقع رد صلاحیت را مگر داشتی! شما روحانی های حاکمیتی احراز صلاحیت بودید! از ازل به ابد. بنده .سینصاد خدابنده.

 

شرحی بر یک عکس که شیشه نوشت: «پدر یعنی اعتبار»

عصری رفتم سرِ محله‌ی ما از نونوایی نون بخرم؛ بربری، برای شام امشب که پته است برای رویارویی با شبِ سرد، که بارش ندارد اما هوا، با شدّت و حدّت، پسِ معرکه است. اما ناگهان، یک‌آن، چشمم افتاد به پشتِ شیشه‌ی این پراید هاچ‌بک (=بدون صندوق عقب) که پیش پای من در نانوانی پارک کرده است با این شعارش: «پدر یعنی اعتبار». پلاکش را در عکس، به رنگ آمیختم که هویت صاحب، مصون بماند. پردازشش کنم به چند سیاق: ۱. گویا به جیب پدر شدیداً چشم دوخته! ۲. گویا معنی مادّی پدر عمیقاً منظورش بوده! ۳. گویا خبر ندارد این زمانه، فرزند سریعاً از پدر جلو می‌زند و جیبش پُرتر از پدره. ۴. گویا می‌داند با این شعار قلباً دل پدر را فتح می‌کنه. دامنه‌ی دوم: ابوعارف.

 

محمد تقی آهنگر اکبرعمو: سلام بر اقا ابراهیم وقت شما بخیر از اینکه از متن های خوب حاج اقا شفیعی مازندرانی بهره می بریم خدا خیرش دهد اما بحث کوثر شد خواستم بگم خیلی سالهای گذشته در مسجد جامعه ی دارابکلا مقاله ای رو قرائت کرده بودی فکر کنم تحت عنوان کوثر علیه ی تکاثر اگر اشتباه نکرده باشم اگر بارگذاری بفرمایید استفاده می کنیم 

ارادت.

 

محمدتقی سلام. چقدر دقیق ذهنت هست. آره، همین بود؛ کوثر علیه‌ی تکاثر. کوثر، مخزن معنوی تمام‌نشدنی است، ولی تکاثر حرص و انباشتِ تمام‌شدنی. کوثر با کفن و دفن، نمی‌رود. ولی تکاثر با چند قطعه کفن کرباس، تمام می‌شود و خلاص. تکاثر اساساً رفتاری موش‌واره است؛ زدن به خرمن مردم. پرکردن جیب خود از «حق معلوم». آن متن خودم را، در پرونده‌ی عاشورا بایگانی کردم. هر وقت پیدایش کردم، چشم، می‌گذارم. ممنونم از حافظه و علاقه‌ات. سلامم را به خانه به همه برسان.

 

آن کدامین عبادت است که جایگاه بی‌مثال دارد؟

مشخصه‌های این عبادت چند چیز است:

۱) این عبادت «نیازهای جاری فرد و جامعه» فقط نیست.

۲) این عبادت «بسی فراتر از نیاز نقش» ایفا می‌نماید.

۳) این عبادت «همچون روح برای اندام انسان» توصیف شد.

۴) این عبادت «همچون هوا در مقایسه با سایر نیازهای مادی انسان» تلقی می‌شود.

۵) این عبادت «قبول همه‌ی عبادت‌ها و خدمت‌های خدائی» به قبول آن وابسته شد.

۶) این عبادت چنان مهم است که «امر به آن و ایستادگی بر آن» از پیامبر خدا .صلّی الله علیه و آله و سلم. مطالبه شد

۷) این عبادت «بیش از هر واجب دیگر» در قرآن بر تأکید اجرایش تکرار شده است.

۸) این عبادت برای همین است که «جایگاه بی‌مثال» یافته است.

این عبادت، اسمش نماز است؛ نماز. دامنه‌ی توحید.

پاورقی: بنده از پیام رهبر معظم در مورد نماز که امروز (۱۵ دی ۱۴۰۲) صادر کردند، این پیامم را با این شیوه‌ی برداشت آزاد، نوشته‌ام.


تذکر مقرراتی به سید یاسر موسوی

گذاشتن نوشته‌های سایر سایت‌ها به این صحن، خلاف مقررات مدرسه فکرت است. لطف کن به مقررات این جا پایند باش. در صورت اصرار بر بارگذاری، مدرسه از دسترس اصرارورز خارج می‌شود. تمام. مدیر مدرسه فکرت. ایراهیم طالبی دامنه دارابی

 

واریز ارادت در وجه ریحانه‌ی شهید

 دامنه | سه شنبه, ۱۹ دی ۱۴۰۲، ۱۲:۲۰ ب.ظ

متن آن در لینک بالا در دامنه

 

تسلیت درگذشت
مرحومه حاجیه رحیمه «حوریه» دارابکلایی

مادرِ مرحومم همواره ازین بزرگ‌بانو -که به لفظ خودمونی "کِبل حوری" خوانده می‌شد- تمجید می‌نمود و برای ما از متانت، دیانت و وجاهتش می‌گفت. جمع بانوان محلی‌های مقیم قم، وی را گرهِ نخ جمع و نشست‌های منظم ماهیانه‌ی خود می‌دانستند و از نُصح و ذُکر و پند و اندرز او، عالی می‌آموختند و در اخلاق نکویش عالی‌تر می‌آمیزیدند. چون با حکمت و با رغبت حرف می‌زد. شخصاً توقع می‌داشتم مزار داراب‌کلا به عطر دلآویز روح و پیکر پاک آن بانوی بزرگ، مزیّن می‌شد و خاکِ محل امانتدار و دربردارنده‌ی جسمش. اما به هر حال، در قم به خاک سپرده شد و قبرستان محل از وجود پاکش به غبطه افتاد. روحش در تلألؤ نور باد. اینک وقت آن رسیده است که از روح آن مقام بلند بخواهم با درجاتی که نزد خدای بلندمرتبه دارد روز بازپسین ما را دعا کند تا در لیست سفیدِ شفاعت جایی گیریم. خدایا بر وجود و تعداد چنین انسان‌هایی در دنیا بیفزای تا با بودن‌شان، جهان، چهره در معنویت بشکُفد و شکوفایی‌ها جِلوه‌های درخشنده گیرد.


جناب حجت الاسلام استاد جناب آشیخ جوادآقا مهاجری فرزند ارجمند و فاضل آن مادر گرانقدر، سلام و تسلیت بنده و مدرسه فکرت را (که درین صحن حضور هم دارید) درین مصیبت وارده بر خود و بیت‌تان بپذیرید و تسلیت و سلام و سرسلامتی را به تمامی اعضای محترم بیت‌تان اخوی آقامحسن و اخوات مکرّمه برسانید. جناب حجت الاسلام استاد جناب آشیخ محمد نجفی دارابی برادرزاده‌ی ارجمند و فاضل آن عمه‌ی دانای‌تان، بر شما (که درین صحن حضور هم دارید) و اخوات مکرّمه تسلیت باد. چند خاندان به آن بانو (مرحومه حاجیه رحیمه «حوریه» دارابکلایی، خواهر مرحوم آیت الله شیخ محمدباقر دارابکلایی و همسر مرحوم حجت الاسلام حاج شیخ هادی مهاجری) منتسب (نسبی + سبیی) هستند که تسلیت می‌گویم: خاندان داراب‌کلایی. خاندان مهاجر. خاندان دارابی. خاندان صباغ. خاندان کارگر. خاندان شهید بهرامی. خاندان شفیعی. خاندان دباغیان. خاصه درین صحن مدرسه فکرت، به جناب حجت الاسلام استاد شفیعی مازندرانی. به جناب حجت الاسلام استاد آسیدحسین شفیعی دارابی. جناب آق سید حمید دارابی. جناب حاج بهرام اکبری لالیمی. جناب حاج علی بهرامی قمی. دخترخاله‌ام مبینا کارگر و در یک کلام تمامی خویشاوندان تسلیت می‌گویم. اگر نام کسی یا خاندانی از نوشته، افتاد، بگذارند به حساب ذهن نِسیان. والسلام. مدیر مدرسه فکرت. ابراهیم طالبی دامنه دارابی


امیر رمضانی: درود جناب مدیر. گرامی میداریم یاد و نام این گل پر پر شده . بدون شک عوامل رژیم صهیونیست با این روش مردم را میکُشند.


امیرجناب سلام. از بیان و موضع شفاف و انقلابی و منطقی شما امیر همیشه ممنونم. بله، همین طور است. در تحلیلی که همان روز درین صحن ارائه کرده بودم یک بند از هشت بند احتمالاتم انتقام از حاج قاسم بود که سرانجام معلوم گشت چنین هم بود. شخصاً برین نظرم عناصر اطلاعات و عوامل امنیت در برگزاری مراسم سالگرد حاج قاسم، سهل‌انگاری مُحرز صورت دادند و باید توبیخ شوند. توجیه‌های این‌روزهای برخی از سایت‌ها و توضیحات دست‌اندرکارها هیچ وجهی برای قبول ندارد. هر کس پول می‌گیرد به ازای شغلش، باید برای ملت کامل کار کند. مراسمی در ابعاد جهان اسلام در کرمان برای شهید حاج قاسم سلام الله باید مثل سالگرد امام رضوان الله خیلی امنیتی و با گسترانیدن چتر چند حلقه‌ای امنیت منعقد شود. مردم زائر مشتاق آن قبرند. هنوز مردم حسرت حاج قاسم دلشان را می‌فِسُرَد. بگذرم.

 

تسلیت درگذشت آقای سید علی نوربخش
با تأسف درگذشت پسرخاله‌ی گرامی‌ام را به تمام بازماندگان تسلیت می‌گویم. ایشان انسانی زحمتکش بود و با اخلاقی ستوده، زیست. از قدیم‌الایام عضو هیئت پایین‌تکیه‌ی داراب‌کلا بود و هر چهل‌وهشتم برای عزاداری رحلت پیامبر اکرم ص و شهادت امامین امام حسن مجتبی ع و امام رضا ع همراه هیئت به مشهد می‌رفت. از قضا سالی با او هم‌اتاق بودیم. خدا بیامرزاد. خاطراتی زیاد ازو در ذهن دارم. بگذرم. مدیر مدرسه فکرت. ابراهیم طالبی دامنه دارابی
 
جناب حجت الاسلام استاد آشیخ محمدرضا سلام. می‌گویند -نقل از رسول اکرم ص- که بار اول باید به مادر احترام کرد. بار دوم هم باید به مادر احترام کرد. بار سوم نیز باید به مادر احترام کرد. بار چهارم به پدر. یعنی این قدر، قدر و شأن مادر قوی است. شما در مقام منزلت مادر نکات درستی فرمودید. از شما دوست گرامی و فاضلم متشکرم. خدا هم مادر گرانقدرت و هم پدر بزرگوارت را رحمت فرماید. درود بر روح هر دوی‌شان.
 
حاج بهرام اکبری لالیمی: سلام علیکم برادر عزیز و بزرگوارم جناب آقا ابراهیم از این تسلیت نامه کامل و جامع و وزین که حق مطلب را ادا و ارادتم را به شما دوچندان و دعای حقیر را بدرقه خود کردی ، توفیقات روز افزون را از خداوند متعال برای شما خواستارم.
 
سلام حاج بهرام. از لطف آن همسنگرم ممنونم. یاد عملیات محور انجیران مریوان به خیر که لای قلوه‌سنگ خارا در دامنه‌ی کوه گیر افتاده بودیم و حتی فقط ایستاده می‌توانستیم روز را شب رسانیم. آقا ممنونم ازین دعای خیر و کلام دوستانه‌ات. شاگردی کردیم پیشگاه شما استاد.

 

اگر نیم‌من بود، نکنید یک‌چارَک!!!

از لای کتاب «بر بالِ خاطراتِ» حجت الاسلام مرحوم محمد محمدی ری‌شهری دو ورق، (۱۱۴ و ۱۱۵) خیلی خیلی رونق دارد. چکیده می‌نویسم از آن لا: روزی آیت‌الله العظمی مرحوم بروجردی به مرحوم آیت‌الله حق‌شناس حکم می‌کند که به تهران برود امامتِ مسجد امین‌الدوله را بر عهده بگیرد. آقای حق‌شناس هم، در آن سال یک مدرّس قابل در دروس حوزه بود؛ رسائل، مکاسب و منظومه‌ی ملاهادی سبزواری تدریس می‌نمود؛ بنابرین، تمایلی به رفتن از قم نداشت. رفت با امام ره -که آن زمان به "حاج آقا روح الله" مشهور بود- مشورت نمود. امام فرمود: «باید بروی؛ وظیفه است». حق‌شناس جواب می‌دهد: «پس چرا خود شما نمی‌روید؟!» امام گفت:  «به جدّم قسم، اگر گفته بودند روح الله، می‌رفتم.» بلاخره قبول کرد. آقای بروجردی هم گفته بودند «هر وقت خواستی بروی، توصیه‌ای برایت دارم». حق‌شناس وقتِ رفتن به تهران، رفت خدمت ایشان ببیند توصیه‌اش چی هست. واقعاً تذکر و وصیت عجیبی هست. مرحوم بروجردی مرجع عام شیعیان آن زمان چنین فرمودند:

 

«یگانه وصیت من این است که در برخورد با افراد اجتماع، طوری رفتار بشود که از این برخوردِ شما، از معاشرتِ با شما، بر ایمان و عقیده‌ی آنها اضافه بشود، نه این که خدای ناخواسته، اگر ایمان آنها مثلاً نیم‌من باشد، در برخورد با تو بشود یک‌چارَک! طوری باشد که در برخورد تو با افراد اجتماع، ایمان آنها ترقّی بکند.»

 

حاشیه بر متن: علاوه بر توصیه‌ی مهم آقابروجردی، قضیه‌ی آن تازه‌مسلمان هم نشود که شهید استاد مرتضی مطهری در مجموعه آثار جلد ۱۸ ، ص ۲۵۳ شرح دادند؛ آن دو همسایه، یکی مسلمان و یکی نصرانی که مسلمان عابد همسایه‌ی نصرانی خود را به اسلام متمایل کرد. خیلی خلاصه‌اش را می‌نویسم: عابد هنگام سحر رفت دم درِ نصرانی گفت زود وضو بگیر برویم مسجد برای نماز. موقع نافله‌ی شب بود. آنقدر نماز خواندند تا سپیده سر زد و همچنان مشغول دعا و تعقیبات. تازه‌مسلمان حرکت کرد که برود به منزلش، رفیقش گفت: «کجا می‌روی؟ کمی صبر کن تعقیب نماز را بخوان تا خورشید طلوع کند. قبول کرد. تازه‌مسلمان آنقدر ذکر خدا کرد "تا خورشید دمید. برخاست که برود، رفیق مسلمانش قرآنی به او داد گفت: «فعلاً مشغول تلاوت قرآن باش تا خورشید بالا بیاید، و من توصیه می‌کنم که امروز نیت روزه کن، نمی‌دانی روزه چقدر ثواب و فضیلت دارد!» نزدیک ظهر شد. گفت: «صبر کن، چیزی به ظهر نمانده، نماز ظهر را در مسجد بخوان.» نماز ظهر خوانده شد. به او گفت: «صبر کن، طولی نمی‌کشد که وقت فضیلت نماز عصر می‌رسد، آن را هم در وقت فضیلتش بخوانیم.» بعد از خواندن نماز عصر گفت: «چیزی از روز نمانده» او را نگاه داشت تا وقت نماز مغرب رسید. تازه‌مسلمان بعد از نماز مغرب، حرکت کرد که برود افطار کند. رفیق مسلمانش گفت: «یک نماز بیشتر باقی نمانده و آن نماز عشاء است. صبر کن تا حدود یک ساعت از شب گذشته» وقت نماز عشاء رسید و آین نماز هم خوانده شد. تازه‌مسلمان حرکت کرد و رفت. شب دوم هنگام سحر بود باز صدای در را شنید که می‌کوبند، پرسید: «کیست؟» عابد گفت منم، فلان شخص همسایه‌ات، زود وضو بگیر و جامه‌ات را بپوش که به اتفاق هم، به مسجد برویم. تازه‌مسلمان جواب داد "من همان دیشب -که از مسجد برگشتم- از این دین، استعفا کردم!!!! برو یک آدم بیکارتری از من، پیدا کن که کاری نداشته باشد و وقت خود را بتواند در مسجد بگذراند. من آدمی فقیر و عیالمندم، باید دنبال کار و کسب روزی بروم." بگذرم. می‌گویند امام صادق ع  این حکایت را برای اصحاب و یاران خود نقل کرد. دامنه.

 

اینا را کنارِ امنیت بگذارید

سلام و حرمت به شما شرافتمندان. الزاماً سان به کسی که از ساحه‌ی گسترده‌ای برخوردار است.

ابتدا مَدخلی باز کنم. روش ایرانی‌ها از دیرباز این بوده است به محض این که یک تجربه‌ای کسب می‌کرده، نتیجه از آن می‌گرفت و همان را قاعده‌ی کلی فرض می‌نمود و اصلِ زندگی قرار می‌داد. یعنی ایرانی، تفکری "مبتنی بر تجربه" دارد و کمتر "تکیه بر منطق" و گفتارهای کتابی. به زبان بهترِ محلی: حرف‌های کِتاری!!!). مرحوم محمدعلی اسلامی ندوشن در کتاب گفتگوی آقای کریم فیضی با وی: «زندگی عشق و دیگر هیچ» (ر.ک: ص ۴۱۴) معتقد است علت این رویکرد ایرانی به "تجربه" این است که تاریخ و جغرافیا و اقلیم و آب‌وهوا و اختلافِ طبایع و نژادها او را چنین بار آورده است. اساساً تجربه، کم‌کم جزوِ طبیعت فرد می‌شود. مثلاًً اگر در یک خانه‌ی ناامن خوابیده باشیم، حالت بیدارخواب خواهیم داشت و چندان دل به خواب نخواهیم داد و اگر این وضع، در شب‌های متوالی (=پی در پی) تکرار شود، کلاً تبدیل به طبیعت و خُلقیات ما می‌شود. ایرانی، در یک منطقه‌ی ناامن زندگی کرده است، دائم باید شگردهایی به کار می‌بُرد تا حالت دفاعی داشته باشد؛ چه با توسل به قدرت مادّی مثل نیروی نظامی، چه به کمک قدرت معنوی یعنی توان عرفانی و اندیشه‌ی دینی. تجربه هم، هرگز به‌تمامه از طبیعت و خوی و خُلق آدمی زائل نمی‌شود؛ محیط متزلزل و کم‌آب و کم‌باران، ایرانی را فردی بااحتیاط بار آورده است و این خصلت از از حالت ایرانی بیرون نرفته است. چه که به گمانم نمی‌رود؛ خصوصاً جنگِ آب هم، کمی از نبردِ نفت نخواهد داشت.

 

حالا که مَدخل باز نمودم، بهتر است حرفم را بزنم: مرز. غذا. جاده. محیط. محله. جهان. قضا. دریا. کشور. کشت. صلح. رشد. قرارداد. اقتصاد. شغل. رونق. تفریح. خانواده. آمدُشد. حرم. نظام. استان. شهروندان. آب. آبرو. آسیاب. کارخانه. دانشگاه. حتی واحه به قول محلی: لِتکا (=کمترین جا برای زارع و زرع و زراع)


اینا را تک تک کنارِ «امنیت» بگذارید، خواهیدفهمید چه اهمیت و اولویتی پیدا می‌کنند. کافی است همه‌ی اینا، امنیت خود را از کف بدهند، دیگر هیچ چیزی سرِ قرار و مدار خود نخواهد بود و بدترین حالت سراغ آدم می‌آید: احساسِ ناامنی که حتی تصور خوف آن، آدم را پکَر می‌کند و منطقه‌ی مُخ و مغز وی را را پوک و پلاسیده. دامنه.


پیش از پنجشنبه‌شب دو هفته‌ی پیش یعنی ( ۲۱ دی ۱۴۰۲) که از قم بروم، خودم را هر طور بوده غروب به مجلس ختم هفتم مرحوم حاجیه کبل رحیمه دارابکلایی در مسجد امام رضا ع در منطقه‌ی باغ کرباسی قم رسانده بودم. باشکوه، محزون و شایسته و درخور، منعقد شد. تشکر. تشکر. چند عکس هم انداخته بودم. تصاویر بالا.

منبر را هم طبق معمولِ مجالس منعقده‌ی محلی‌های مقیم قم، حجت الاسلام جناب آق سید حسین استاد محترم بپا داشتند. به نظرم صحبت نسبیتاًخوبی کرده بودند. جای خیلی‌قشنگش این جا بود که بر تقدیم موت بر حیات دست گذاشتند و گفتند خداوند "خَلَقَ الموتَ والحیاةَ لِیَبلُوَکُم اَیُّکم اَحْسَنُ عَمَلًا" در آیه‌ی دوم ملک از آن رو آورده تا تأثیر مهم یادِ مرگ را بر حُسن عمل به انسان یادآوری کند زیرا کثرت عمل در مقایسه با حُسن عمل رنگ می‌بازد. یعنی کیفیت مهم است، نه کمیت. دامنه‌ی ابوعارف.

 

آق سید حسین شفیعی دارابی: بسم الله الحی القیوم آقا ابراهیم سلام علیک زادشب امام همام علی بن ابیطالب (ع) و عصاره وجود نبوی را تبریک می گویم. خدا را شکر که غیبت صغرائی داشتی؛ دوستان ارجمند (آقا حجت و...)، برای دریافت خبر از علت غیبتتان، به بارگذاری پیام  در صحن مدرسه فکرت، متوسل شدند؛ حتی آقا حجت، برنامه ریزی برای  گرفتن سور دست جمعی از جنابعالی را پیشنهاد دادند؛ خوشبختانه بدون برنامه ریزی، شب گذشته و امروز صبح، از ساندویج بسیار خوش طعمی که خانواده از جلسه عصر روزگذشته برگذار شده در منزلتان آوره بودند،متنعم شدیم؛ جا دارد از خانواده محترمه تشکر نمائید. البته پیشنهاد آقا حجت سرجای خودش هست تا به بینیم کی و کجا محقق می شود. ضمنا از گزارش کوتاهی که از بخشی از سخنان حقیر در مجلس ختم مرحومه حاجیه خانم رحیمه دارابکلائی داده اید تشکر می نمایم. تشکر ویژه اینکه یکی از محور های مهم مطرح شده در خلال عراض بنده را یاد آور شدید. موفق باشید (حوزه علمیه قم: سید حسین شفیعی دارابی = شام چهار شنبه  4 بهمن 1402ش - 12 رجب 1445ق)


توضیح: از بالا از بیستم دی تا امروز چندین پیام هست که باید بخوانم. لابد برخی از آن نیاز به نظردادن دارد که نباید دریغ بدارم. بگذارید دقیق بخوانم و نظر اگر لازم داشت بگذارم.


آقامصطفی دارابکلایی سلام. ازین نوع عیادت، عبرت‌آموز است. ستوده بود کار اخلاقی و تألیف قلوبی پایین‌مسجد به قیادت دوست گرامی‌ام استاد حجت الاسلام ربانی. شفای عاجل برای آقایان: عموی محترم حسینجان علی. آق سید رحیم موسوی.


امیرجناب سلام. از طرز پرسش زیرکانه‌ات مشخص است می‌خواهی پشت ماجرا را نشان دهی. عجالتاً اول این که موشک بالستیک کروز چون از سطح پایین جو حرکت می‌کند، قابل شکار نیست. دوم این که دو کشور انگلیس و آمریکا برای سرپوش گذاشتن شکست سنگین خود در برابر روسیه در عملیات روس علیه‌ی ناتو در اوکراین، نیاز دارند جو جنگ دریای سرخ گرم باشد. بگذرم.


جناب آق عیسی. سلام. من به یمنی‌ها همواره علاقه داشتم. پرورده‌ی دستِ حضرت امام علی ع هستند و آن سرزمین را در عقیده محکم کرد. جناب عیسی استاد خوب اخلاقیات، مطمئن هستی که هموارکردن ظهور امام زمان عج را این طور قاطع مطرح نمودید؟!


امیرجناب سلام مجدد. در مورد این دادگاه، پستی خواهم نوشت. حرفم را آن جا خواهم زد. سپاس از خبررسانی دادگاه لاهه.

آق قاسم لاری سلام. فقط یک نظر: کافی است دانسته شود آب این رود سید مسیک، به کدام سمت جاری است؟! سپس حرف‌های بعدی جای خود را واز می‌کند. بگذرم.


آق سید اسحاق سلام. شرزه‌ شیران را در بیتی از بیت قشنگ شعرتان در وصف مبارزان یمن عالی آوردی. شَرزه‌ یعنی اوج خشم تند و قوتمند که لازم هم هست.


آقا عبدالرحیم آفاقی سلام. همه‌ی عکس‌ها را حساب‌شده انداختی، ولی من این یکی تصویر را خیلی بامفهوم دیدم. چون با این که تنه‌اش توسط بشر یا عارضه‌ی طبیعت، لاب شد اما این تنه، یک‌تنه خود را بُرد به بالا و راست ایستاد. راستی دارلابِ دِله همیشه هم عسل نیست! گاه کاشِم (=خزه، جلبگ درخت) است و حتی خرس. پس مواظب باش. انزلی چه جوری بود تو؟!!!

 

عیسی رمضانی, سلام براستاد ابراهیم، رسیدن به خیر، همیشه سالم و شاداب باشی، اطمینان ما مستند به روایاتی است که وارد شده است و مطالعات اندک بنده نشان می‌دهد یمنی‌ها نقش اثرگذاری در ظهور دارند ، انتظار می‌رود علما ی حاضر در مدرسه در این خصوص تفصیلا ورود کنند. به امید تعجیل در ظهور آن حضرت


آقا آرش سوادکوهی سلام. کویر مرنجاب آران و بیدگل است عکست در پروفایل؟ از الطافت سپاس.


جناب حجت الاسلام استاد محترم شفیعی مازندرانی سلام.  گذاشتن کپی نوشته‌های سایر سایت‌ها یا کانال‌ها در مدرسه فکرت، خلاف مقررات این صحن است. یادآوری شد. درود.


استاد محترم حجت الاسلام شفیعی مازندرانی سلام. مقیاس و مقایسه هر دو مهم بود. به قول استاد شهید مطهری: ایمان جهت می‌دهد، علم، سرعت.


آق سید سعید سلام. فقط جهت مزید اطلاع عمومی: همان طور که جناب عالی خود نیک می‌دانی مرحوم صابری فومنی (=گل‌آقا) می‌گفت منظور من از حسن حبیبی در تمام کاریکاتورها، آقای رفسنجانی است. بنابرین چون نمی‌خواست لباس روحانیت را در طنز صدمه بزند به جای مرحوم حجت الاسلام رفسنجانی، حبییبی را سوژه می‌کرد.


حجت الاسلام جناب استاد شاکر سلام. اهمیت داشت. به نظر من شخصیت ریشه در تربیت دارد ولی شخص از ذات. شخصیت محصول خودسازی است.


آقا مصطفی بابویه سلام. نوشته‌هایت جان تازه می‌دمد به من. منطقه داشت از مدیریت بحران خارج می‌شد چندی پیش. اما حواس رهبر معظم ما خیلی جمع بود و هست. از داشتن چنین رهبری خردمند واقعاً دارم بهره می‌برم. مرز باریکی داشت پاره می‌شد که حل شد. توان بازی‌دادن رهبری ما را ندارند. حتی احدی. رهبری حقیقتاً استراتژیک بزرگ جهان است. از ته  دلم می‌گویم خدا عمرش را عمر حضرت خضر ع کند.


سلام به آقا محمد ابراهیم و خواهر گرامی‌ام سیده ربابه سجادی. حقیقتاً از داشتن حمیدرضا به خود ببالید. حمیدرضا از نظر من هوش سرشار دارد و انسان آگاه است. من به وجودش افتخار می‌کنم. فهم او بیش از سن اوست. او چندین گام جلوتر از سن‌وسال خود می‌فهمد. حمید شایسته‌ی بهترین و حساس‌ترین پست‌های فکری و آموزشی است. سلام حمیدرضا که درین صحن هم هستی.


آقا مصطفی دارابکلایی سلام. چشم من روشن شد به جمال و زیبایی حمیدرضا شهابی. حمیدرضا یکی از کسانی است که در قلب من جای دارد. با من از سال نود و دو در دامنه دوست شد. دوستش دارم.


حجت الاسلام ربانی سلام. استاد با گفته‌های شما در حق حمیدرضا شهابی برادرزاده‌ی شایسته‌ات موافقم. به قول محلی در طبع شعر و ادبیات: تِ سو بورده.


حجت الاسلام جناب آق سید حسین استاد و امام جمعه‌ی موقت مرکز مازندران سلام. متن درخشنده‌ای برای آقا حمیدرضا شهابی نوشتید. خیلی لذت بردم. با مفاهیم آن موافقم. حق را دقیق گفتید و روشن، مطلب بیان داشتید. این جور متون بسیار در یاد خود فرد می‌مانَد. بنده از شما برای تدارک و تدوین این متن ممنونم.


سلام آقا حمیدرضا شهابی. درین متن ادب و ادبیات کار زدید که در شأن خودت هم هست. بالاتر حرفم را زدم. تکرار نکنم. به تو حمید بگویم. متوقف نشو درین پست. تو باید بالاتر بری. من آن روز را برایت دارم می‌بینم. پشت تو هم تا هر موقعیتی که برسی هستم. سفت و محکم.


مصطفی بابویه: آقا ابراهیم طالبی گرامی و همه ی اعضای محترم مدرسه فکرت سلام و احترام... لطفتان همیشه شامل حال بنده بوده و هست...سپاسگزارم..‌. همین الان داشتم پیامها رو چک میکردم که دیدم تعداد پستهای مدرسه ی فکرت بالا رفته...احتمال دادم شما بعد از مدتی غیبت بازگشته باشید...‌رسیدن بخیر... بله؛ مییایست اقرار کرد: نظرات، پیشنهادات.انتقادات.مکاتبات. مباحثات. مطابقات مکاشفات. مطالبات... شما هم در انبساط و شرح و بسطِ موضوع نقش مهمی ایفا میکند و نویسنده را وادار به گشایش مبحث میکنید و اگر نباشد این دست مراودات چه بسا مبحث ابتر می ماند... از همینجا از همه ی اعضای گروه درخواست کمک به گشایش مباحث دارم.... با تقدیم احترام مصطفی.


حجت الاسلام جناب آق سید حسین استاد محترم سلام. یکی از جاهای ایران لیله الرغائب حضور داشتم اگر فرصت شد بزودی خواهم نوشت. یعنی تذکر شما دقیق هست و خودم شاهد شدم. این متن شما جالب توجه بود.  درود.


جناب حاج سید محسن آقا سجادی سلام. خواهرزاده‌ات جناب دکتر حمیدرضا شهابی دارابی انسانی لایق و خرمندی پارسا و فروتن است. خوشا به شما دائی گرانقدر او. به خانه و مادر گرانقدر سلامم را برسان. ارادت فراوان.


حجت الاسلام جناب آق شیخ موسی بابویه استاد محترم سلام. به شما هم توفیقات دکتر حمیدرضا شهابی را تبریک می‌گویم. به هر حال شوهرخاله‌ی ایشان هستی و حتماً هم خرسند. خوشا به آقا حجت رمضانی که دامادش آقاحمیدرضا است.


حجت سلام. تِه مگه وکیل وصیّ مدیر هسّی؟؟؟!!!


آق سید یاسر سلام. تو به بنده لطف داری رفیقِ رقیق. تیر باز هم این بار کمانه کرد نخورد به کله‌ی مدیر تا همه از دستش راحت شوند!!!


حجت تو از خداخواسته هسی که مدیر تلف!!! شود تو مراسم سه و هفتش را فیلمی سوگوار کنی!!! کشکولی!!


استاد حجت الاسلام ربانی سلام. مرا با این دل‌گویه مرهون ساختی و در رهنِ قلبت اجاره‌نشین شدم. من هم دلتنگِ شرافتمندی چون شما بودم. ممنونم از قلب تپنده‌ات. ارادت.


هی حجت!!! خاش جا سر هنیش. مدیر را تعقیب و مراقبت نکن!! تو مگر جاسوسی مدیر ره پِنی؟؟!!!


جناب علی‌میرزا چلویی سلام. پسرت آقا احمدرضا را بیشتر معرفی بفرما آشنا بشویم. خرسند شدم از رشد علمی‌اش. سلام به شما و خانم‌تان و ایشان.


مجدد سلام جناب آقا عیسی. توفیقات آن استاد را خواهانم. بهره خواهیم برد از بیاناتت اگر از راه در رسد.


آقا مصطفی بابویه سلام دوباره. نه تنها من، اعضایی چند بارها به من رساندند از متن‌های آقا مصطفی بهرمند می‌شوند. جا دارد باز نیز یادآور شوم نوشته‌هایت را با دقت می‌خوانم و روی آن فکر می‌کنم. آدم روشنی هستی. معلوماتت هم زیاد است. ذهن تحلیل داری از اوضاع و اخبار جهان. همین مهم است. ارادت: ابراهیم.

 

میرزا علی چلویی: سلام جناب آقای طالبی

تولد با سر سعادت امیرالمومنین ع و روز پدر خدمت شما  تبریک و شاد باش عرض میکنم.
پسرم  احمد رضا چلویی دانشجوی ترم دو مهندسی کامپیوتر دانشکده فنی امام محمد باقر ع ساری هستش.

حجت رمضانی> با سلام آقا دامنه. نترس من تی نیرو بیمه مثل کوه تی پِشت اسّتامه

 

قرآن، عقل الله

پنجشنبه, ۵ بهمن ۱۴۰۲، ۱۱:۰۱ ق.ظ

متن آن در لینک بالا در دامنه

 

عبدالرحیم آفاقی: سلام بر استاد ارجمند و گرام
روزتان به خیر و شادی
ماشا,ا... به این انرژی تلافی چند روز غیبت را با مطالب گهربار درآوردید.
درخت مذکور برای من هم جالب بود در بالاتر از ساختمان دانشکده قرار دارد به نظرم بصورت طبیعی اینگونه لاب شده اگر هم کار انسان باشد در سالهای اخیر نبوده یک انسان و یا  جانور دیگر می تواند بدور از باران و برف و سرما در پناه آن مدتی بسر ببرد محل استتار خوبی هم هست در انزلی که جنگل نیست در گیلان درختان تنومند به میزان مازندران وجود ندارد ظاهرا قلع و قمع درختان تنومند توسط چوکا بیشتر از نکاچوب بوده . ممنون و سپاس فراوان.

 

شفیعی مازندرانی, [در پاسخ به دامنه | ابراهیم طالبی دارابی]
السلام علیکم و رحمه الله         ......بر آقا ابرهیم عزیز  پوشیده نیست که آنچه بنده می آورم توجه اصلی روی پیام ها است - بقیه مقدمه اند از هر کجا باشد ——بدرود

 

 استاد آقای حجت الاسلام شفیعی مازندرانی سلام. بنده چه شعر و چه نثر در بیانات آن استاد را با علاقه می‌خوانم و همواره دریچه‌ای به رویم می‌گشاید. شاگرد خود مرا بپذیر. خداوند شما را مصون دارد از هر گزند. ابراهیمُ کُرور کُرور ارادت.


با سلام محضر همه عزیزان و آقای طالبی بزرگوار همان طور که فرمودین  گرفتن مسئولیت بعضی از عزیزان و مقام آوردن در مسابقات استانی باعث افتخار محل هست
ان شالله در مراحل کشوری


جناب عبدالرحیم آفاقی فامیل فهیم سلام. گرچه در خاندان محترم فامیل مادری من، عقیل داریم آقا حاج عقیل شهابی که از قضا داماد خواهرم هست و خوشحالم به وجود او که نیک است و بامتانت و پرسخاوت و مهربان و همیشه‌خندان (و خانمش حاجیه فهیمه رمضانی خواهرزاده‌ی خیلی‌خیلی عزیز من درین مدرسه هست) اما آقاعبدالرحیم، من جناب عالی را هم فردی عقیل و دانا و مسلط می‌دانم. به اطراف و اکناف از دیدی خبیری می‌نگری. لاب را دقیق بر رسیدی. بله خودم روزی در پناه دارلاب از باران تند جنگل رَستَم. البته با یک داروَگ هم برخورده بودم. کاربرد لاب را خوب مطرح کردی. خرسندم به رحیم. انزلی هرچه دارد تالاب و نی و ماهی. چوکا (=چوب و کاغذ) را خوب طعنه زدی. نکاچوب من بلد نیستم!!! بگذرم.


آقا مصطفی دارابکلایی باز نیز سلام. متشکرم. از خود جناب عالی هم به علت بار سنگینی که در فرماندهی بسیج پایین مسجد بر عهده داری، خیلی ممنونم و همیشه دعاگویت هستم.


عبدالرحیم: ممنونم از لطف فامیل و استاد گرام عقیلیت ما در مقابل عقیلیت بزرگان و سروران گروه همچون شاگرد در مقابل استاد است و شاگردی می کنیم
ما نیز با آقا عقیل همیشه خندان  و تمام فامیل ارادت خاص داریم.


واژگان و جملات قرآنی، تلفیقی است

بسم الله النازل القرآن الکریم. آقا ابراهیم سلام علیک. زاد روز امام همامی که قرآن در حقش فرمود «و عنده علم الکتاب» را تبریک می گویم. جناب آقای دکتر دینانی از جمله دانشمندان مسلمان شیعی ایرانی است که در حوزه فلسه و عرفان خوش درخشیده و در باورمندی به آموزه های دینی ثابت قدم مانده است، و تزلزلی در گفته ها و نوشته هایش دیده نمی شود. البته این صفت نیک موجب آن نمی شود که بگوئیم  هیچیک از گفته ها و نوشته هایش، نقد پذیر نیستند؛ از باب نمونه در مورد همین نوشته می گویم:
1)  اگر نبود استثناء و قید توضیحی در فرازهای پایانی این نوشته؛قطعا بخش اول سخنش، قابل نقد بوده است؛
2) سخنان الهی در قرآن، نه انشائی محض می باشد و نه إخباری محض؛ بلکه تلفیقی است از دو وصف «إنشائی» و «إخباری»؛ یعنی پاره ای از آنها، إنشائی هستند؛ و بخشی از آنها إخباری (البته آیا حجم این دو سنخ از کلام الهی، مساوی است و یا متفاوت؟؛ نیاز به برسی و اقدام کارشناسی دارد)؛
3) قلمرو دو سویه ای (صدقی و کذبی) بودن گزاره های إخباری، محدود به کلام غیرالهی است؛ و این خصلت، فقط در چنین بستری، تحقق پیدا می کند؛ به تعبیر فنی تر؛ کلام  إخباری الهی، تخصّصا از گردونه «دو سویه صدقی و کذبی»، خارج است؛ پس نیاز به «تخصیص» زدن گزاره های إخباری الهی، نیست (همچنانکه در فرازهای پایانی جناب دکتر دینانی بدان اشاره شده است)؛ به تعبیر دیگر: تمام گزاره های اخباری در قرآن همانند  جملات انشائی آن،  فقط متصف به «صدق» می باشند؛ و این مدعائی است که در بحث خداشناسی ، به اثبات رسید؛ خدای موصوف به اوصاف نیکی  همانند : «حکیم»، «علیم»، «ناصح»، «محسن»، «عادل» و....، جز صادق نمی تواند باشد؛ پس، اخبارش همچون إنشائش، یارای اتصاف به غیر صدق نخواهد داشت. موفق باشید.
(حوزه علمیه قم: سید حسین شفیعی دارابی/ صبح پنجشنبه ۵ بهمن ۱۴۰۲ش_ ۱۳ رجب ۱۴۴۲ق)


کمی درباره‌ی احمدرضا چلویی مهندس کامپیوتر

سلام جناب حاج علی میرزا. کسب اطلاع کردم از کسی که پسرت آقا احمدرضا عضو پرجنب و جوش بسیج دانشجویی شهرستان است. اغلبِ اردوهایی جهادی و برپایی موکب را همراهی و همکاری می‌کند. راهیان نور را هرگز از نظر دور نمی‌دارد. از فعالین شورای پایگاه امام حسن مجتبی ع پایین‌مسجد است. اتفاقاً در کنار جناب مصطفی دارابکلایی در حلقه‌ی صالحین و جلسات قرآن و امور مرتبطه، آقا احمدرضای شما بسیار خوش‌ذوق ظاهر شده است و نقش ایفا کرده و می‌کند. حتی شنیدم نقش برجسته در تهیه‌ی کلیپ‌ها در پایگاه بالامسجد دارد. شاید او الآن راضی نباشد ازو تعریف کردم ولی آدم‌های شایسته را باید زود شناخت، زیرا این طور شخصیت‌های گمنام، اثرگذار مسیر زندگی افراد دیگر می‌شوند حتی مؤثر بر ما که سن و سال گذاشتیم. من از دوست گرانقدر آقاخلیل شاه‌علی متشکرم که در بازگذاری آن پست نقش ایفا کرد. از همین جا به روح مرحوم حاج پرویز مهربان درود می‌فرستم و سوره و فاتحه. لطف کن آقا علی میرزا، تلفن خط ایتای پسرت مهندس آقا احمدرضا را برام بفرس تا در مدرسه فکرت، فرایش بخوانم.


استاد حجت الاسلام آسید حسین شفیعی دارابی سلام. فرمودید "واژگان و جملات قرآنی، تلفیقی" می‌باشد. به نظرم با تلفیقی کردن، کار را سخت‌تر کرده‌اید. چون شناخت و تمیز آیات را مشکل ساخته‌اید. چیزی در حد مثلاً و فرضاً آیه‌های محکم و متشابه. وقتی تلفیق می‌کنید جدایی آن در فهم و تفسیر و حتی برداشت سطحی و گذری هم به‌شدت دشوار می‌شود.

یک: با برداشت شما از شخصیت آقای دکتر غلامحسین ابراهیمی دینانی دقیقاً موافقم. زیبا تعریف داده‌اید نیز از روی انصاف.

دو: یا این پرانتز باز و پرانتز بسته‌ی شما خیلی خوشم آمده است: نشان می‌دهد بر کار کارشناسنان فن، باور دارید و اعبتار قائلید. این >  (البته آیا حجم این دو سنخ از کلام الهی، مساوی است و یا متفاوت؟؛ نیاز به برسی و اقدام کارشناسی دارد)

سه: بله "استثناء و قید توضیحی در فرازهای پایانی" را خودم به‌عمد نوشتم که شُبهه‌پراکن نشوم و چه خوب به طبع‌تان نشست.


چهار: اگر تلفیقی می‌دانید پس چرا نوشتید:

پاره ای از آنها، إنشائی هستند؛ و بخشی از آنها إخباری (البته آیا حجم این دو سنخ از کلام الهی، مساوی است و یا متفاوت؟؛ نیاز به برسی و اقدام کارشناسی دارد)"


پنج: اگر می‌فرمایی "قلمرو دو سویه ای (صدقی و کذبی) بودن گزاره های إخباری، محدود به کلام غیرالهی است" پس چرا آن را دو دسته کرده‌اید؟

 

از نظر من وحی خُلَل و فَرَج کذب درش راه ندارد. یعنی آیات گزاره هم، صادق است چون گوینده‌ی آن خداست. و خدا کذب نمی‌گوید. اما این که قرآن مشتمل بر گزاره و انشاء است در همین عبارت تفسیری جناب عالی هم، بر آن صحه رفت. از حضرت عالی خیلی خیلی ممنونم مطلب را باز کردید. هرچند کمی با هم بر سر مفاهیم آن اختلاف رأی داریم. با ارادت و حرمت: ابراهیم شاگردت.


چیستی تلفیقی بودن کلام الهی

بسم الله النازل القرآن الکریم. آقا ابراهیم سلام مجدد و تشکر. فکر می کنم غیبت چند روزه و احیانا خستگی سفر و تحمل زحمت پاسخ دهی به نوشته های متنوع؛ موجب گردید تا دقت لازم در محتوای نوشت پیشین حقیر ، دچار آسیب شود؛ مجددا نکاتی را بازگو می نمایم:
1) تلفیقی بوده کلام الهی، به این معنی نیست که یک جمله، هم اخباری باشد و هم انشائی؛ بلکه مراد از آن است که مجموعه قرآن چنین است و لذا نوشتیم : «یعنی پاره ای از آنها، إنشائی هستند؛ و بخشی از آنها إخباری»؛
2) تلفیقی بودن کلام الهی (به معنی ذکر شده)، منافات ندارد که تمام الهی، صادق باشد؛ در فرق بین «تخصص» و «تخصیص»، دقت بیشتری لازم است؛ در این عبارت دقت بیشتری شود : «به تعبیر فنی تر؛ کلام  إخباری الهی، تخصّصا از گردونه «دو سویه صدقی و کذبی»، خارج است؛ پس نیاز به «تخصیص» زدن گزاره های إخباری الهی، نیست؛
3) علت دو دسته کردن کلام الهی قرآنی به إخباری و إنشائی نیز معلول ساختار الفاظ و عبارات و کلمات و  جمله های قرآنی می باشد؛ منتهی با دلیلی که در فراز پایانی نوشته قبلی یاد آورشدم؛ و با لحاظ تعبیر «تخصص» میگویم: «تمام کلام الهی صادق است؛ و امکان نشستن گرد کذب بر آن، وجود ندارد»
(حوزه علمیه قم: سید حسین شفیعی دارابی/ صبح پنجشنبه ۵ بهمن ۱۴۰۲ش_ ۱۳ رجب ۱۴۴۲ق)

 

گپی با تو حجت

سلام حاج حجت رمضانی ابنِ مرحومین حاج اکبر حسین. بله روزی نیروی!!! من بودی. آنم چه نیرویی!!! و حالا هم به خاطر همان سابقه و رِزومه (=کارنامَک بر وزن پیامک) داری مرا مطمئن می‌کنی عین کوه مه پِشت اسّایی!!! لابد عین کوه "دو برادران" قم در پشت جمکران که خطرناک‌ترین کوه ایران است چون رونده را گول می‌زندُ راحت می‌شود رویش صعود کرد اما پایین‌آمدن آن خطرناک و کُشنده است و تا الآن چندین کشته داده است. این کوه "دو برادران" قم (عکس آن را هم گذاشتم که حرص نخوری) مثل پشه‌ی مالاریا خوب خون می‌خورَد!!! جرئت داری بیا با هم برویم این کوه. من پای کوه ایست می‌کنم تو بجُنب برو بالاش. پایین‌آمدنش دستِ شیطان!!!

 

سید یاسر موسوی: سلام آقا مدیر. غیبت کبری داشتید الان ظهور مخفیانه. خواهش میکنم جناب مدیر محترم. نزنین این حرف ها رو. خداوند شما رو بعنوان نعمت بما داده. وجود شما برای ما غنیمت هست. سرت سلامت. با قاطعیت میگم شما مصداق شهید زنده اید.

 

جوابی به لطف سید یاسر. آق سید یاسر سلام. برای این سه تا پست پی در پی شما باید عرض کنم اگر جناب آق سید کاظم (همسایه‌ی تنگه‌ی خونه‌ی پدری شما) همان سال ۶۱ در جبهه‌ی مریوان مرا از تیرهای تیربار کومله نجات نداده بود، الآن امامزاده باقر مزار «تِج داده‌شده» بوده‌ام. بار دوم هم زنده‌یاد یوسف رزاقی در فاو سال ۱۳۶۴ در عملیات والفجر ۸ مرا نجات داد و بردند مرا بیمارستان دزفول... و بقیه‌ی ماجرا. وگرنه الآن استخوان‌هایم پودر بود در کف امامزاده باقر. تعبیر «شهید زنده» را که استخدام متن خود ساخته‌اید، بنده برای تمامی رزمندگان و جبهه‌ی مقا‌ومت قائلم، الّا برای خودم؛ که حقیقتاً لایق این عنوان نیستم. ممنونم. خدا عموی خوبت را شفا دهاد. راستی تِج لابد باید وارد باشی چه واژه‌ای‌ست.

 

سید یاسر موسوی:  استاد ترو خدا شکست نفسی نفرمایید. واقعا باید بابت این همه تواضع از شما تشکر کرد.

 

 پاییز ۱۴۰۲ داراب‌کلا. عکاس: حمیدرضا طالبی

شرحی برین چهار عکس

پاییز ۱۴۰۲ داراب‌کلا هست؛ پِل را نمی‌دانم جاش کجاست. آن روبرو ولی روستای اوسا. عکاسش آقاحمیدرضا طالبیه. ناشرش هم دامنه. زاویه‌ی عکس راهِ بلندی تشی‌لت. درست مقابل تپه‌ی انارقلت. من درین عکس هیچ محو دیش میش نشده‌ام، فقط شفقش را دوست می‌دارم که برق انداخت بر چشم. اگر هم با آنتن داخلی بخواهم شبکه بنگرم می‌روم سحر افغانستان را می‌نگرم. حمید!! بیش از پیش ازت تمجید ممجید.

 

سید موسی صباغ:  سلام. این تصویر سد سر شاخه گیر است که در مناطق جنگلی در مسیر رودخانه ها  جهت جلوگیری از خسارت احداث میشود.تا تنه های درخت و  سرشاخه ها به همراه روان آب  باعث سرریز شدن آب از  رودخانه  یا شکسته شدن  پل ها نگردد.  این سد در مسیر رودخانه جنگلی  اوسا احداث گردیده است.
 
امیر رمضانی:  درود جناب دامنه . این عکس پل عابر  نیست . این سازه روی روخانه ی اوسا بالاتر از زمین فوتبال  سردرود هست . این سازه را ظاهرن جنگل و مراتع زده و جلو‌گیری از رفتن تنه ی درختان هنگام سیلاب به پایین دست و تخریب نکردن پلها و سازه ها ی پایین دست و همچنین جلوگیری از هدر رفت این سرمایه و برداشت آن در بالا دست . این سازه را چند سال قبل دیدم.
 
امیر رمضانی: درود بر شما . زیر پل مرسم نیست . بسمت مرسم داری میری سمت راست داخل جنگل هست از روی جاده دیده نمیشه یه دویست سیصد متر داخل جنگل هست .  واژه سرد رود یک واژه ی محلی که اهالی اوسا و محلی ها به این نقطه اطلاق میکنند . ولی به نظر بنده باید  سر رود  باشه . بمعنای بالا دست رود .یا جایی که رودخانه شروع میشود . یا جایی که به سمت (راس و ابتدا و مبدا )رودخانه میروند .  ریزشگاه رود خانه  که میشود  چشمه یا آب راهه های باران.
 
سلام مجدد امیرجناب. منظور زیر یا کنار پل جاده‌ی مرسم نبود. خیال کردم سمت چپ جاده در داخل جنگل بالادست است که فرمودی سمت راست است. فهمیدم. حالا موقعیت این سازه‌ی مُشبّک را با نشانی‌یی که دادی یافتم. همان مسیری که یک پلنگ یک زن از مُرسم را مورد هجوم قرار داد. مسیر خوفناکی‌ست.

 

حجت الاسلام سید حسین شفیعی دارابی: اعتراض و انتقاد وارد است؛ اگر.... بنام پروردگار بصیر و دوستدار اهل بصیرت. آقا ابراهیم سلام علیک. بدون وابستگی به گروه خاص عرض می کنم: به نظر می‌رسد سخن حقی است و انتقاد وارد می باشد. در جهت گرامیداشت حماسه ۹ دی؛ برای ایراد سخنرانی به دامغان دعوت شده بودم؛ بخشی از جلسه سخنرانی دوم (جمع طلاب خواهر حوزه علمیه و فرماندهان پایگاه های مقاومت خواهران)؛ به پرسش و پاسخ اختصاص یافته بود؛ یکی از پرسشها این بود : چرا حسن روحانی...؛ گفتم هنوز که تایید نشده و اگر تایید شود؛ بنده هم معترضم؛ مگر آنکه مصلحت مهمتری مطرح باشد که ما خبر نداشته باشیم؛ یعنی از باب «دفع افسد به فاسد» باشد. (حوزه علمیه قم: سید حسین شفیعی دارابی؛ شام پنجشنبه ۵ بهمن ۱۴۰۲_ ۱۳ رجب ۱۴۴۵ق)

 

حجت الاسلام جناب آق سید حسین آقا استاد محترم ما سلام. جواب شما به طلاب محترمه‌ی دامغان درست و منطبق بر انصاف بوده است. البته با آن قاعده‌ی آخر مخالفم. چون هیچ توجیهی برای استناد به این مقیاس وجود ندارد. فردی که برای خبرگان می‌رود بالاترین خصلتش باید پرهیز از دروغگویی باشد. این شخص بارها به این مردم دروغ زد. دروغ هم کلید اغلبِ بزه است. بزهکار را چه رسد به خُبرویّت. از بیان صریح شما متشکر هستم.

 

 

دعاها بالاتر است یا روایات؟!

آیت‌الله سید علی‌اصغر هاشمی علیا -عالم خیّر محله‌ی چیذر شمیران و مؤسس و مدیر حوزه‌ی علمیه‌ی قائم آن، در درس اخلاق این هفته، نکات پرباری را مطرح کرده که حیفم آمده بازگو نکنم. او فرموده که حُسن خُلق ارکان دارد. چند رکن را نام برده ولی دو تای آن برای من نو بوده. این دو تا: یکی این که موجب "علم در تشخیص صدق و کذب اقوال" می‌شود و دیگری این که به "تشخیص حق و باطل" می‌انجامد. بنده تا به حال این دو نکته را نمی‌دانستم. همچنین ایشان درین درس، دو زاویه‌ی مهم باز کرده یکی این است که آنچه نزد خداوند ارزش و اعتبار دارد، "صورت باطنی آدمی" است. و دومی هم این بوده است که وی راه ایجاد ملَکات نفسانی حسَنه در انسان را دست‌کم درین چیزها می‌داند:

 

"یکم: رجوع به دین و مجالس و مواعظ دینی

دوم: دوستی با انسان‌های صالح و خودساخته و دارای فضائل علمی و معنوی و اخلاقی

سوم: رجوع به کتاب‌های دعا و مناجات‌های ائمه"

 

پرشورترین محور درس اخلاق این بارِ ایشان این فراز بوده که اَعجَبِ (=شگفت‌آورنده‌ترینِ) شوقِ مرا برانگیخته که من واقعاً چرا این‌همه عقب‌مانده!!! هستم. این فراز: "دعاهای معصومین (ع) حتی از روایاتشان بالاتر است، زیرا روایات برای عامه مردم است اما ادعیه از اعماق دل معصوم (ع) در ارتباط با خدا صادر شده و نکاتی دارد که انسان‌ساز است؛ سرشار از معارف‌اند و حالات انسان را عوض می‌کنند؛ بنابراین باید آن‌ها را با توجه خواند و بدان عمل کرد." دامنه.

 

محمد تقی آهنگر: سلام بر اقای طالبی.  برداشتم از سخنان این اقا اینکه بر اساس شاکله انسان برای پرورشش چه جسمی و چه روان خوراکی که تغذیه می کند تاثیر مستقیم داره وباید تعادل ان حفظ بشه به نظر می رسد روح ان تعلم ، ظرفیت وگنجایش مهم است حال استفاده از دعا و روایات معصومین باشه اگر این رشد متوازن نباشد هم جسم وهم روان اسیب می بیند برای مثال کسی که کار خوب می کند نیت صادق نباشد هم همینطور هست به جسم اسیب می زند ساده بگم طرف کینه می ورزد یعنی روح اش مریض است واین کینه وحسادت به کبد وکلیه اسیب می زند ودر تشخیص حق وباطل هم همینه تاثیر خوراک فکری وجسمی اون هم حلال وحرامش وانسان به فرموده ی حضرت امیر (ع) در قبالش باید همچون بچه شتر نر بود نه توانی سواری داره ونه پستان برای شیر دادن یعنی نگاه اعتدال ونهایت توکل وپناه به خدا بردن پس در نتیجه انسان در حد توانش باید امرهای خداوند را بکار بند واز نهی هایش پرهیز والگو گیری صحیح از ناطقان قران که همان سیره معصومین صلواه الله علیهم اجمعین است. ارادت.
 
آقا محمد تقی سلام. برداشتت اثرمند است. تشکر می‌کنم از ورودت. اما بعد؛ ۱. درسته، خودِ این استاد اخلاق هم دارد متوازن حرف می‌زند. ۲. تمثیل خوبی آوردی. آدمی مثل شتر دوساله شدن در پیام مولا علی علیه السلام، علامت روزگاری است که فِتَن، جامعه را آکند کند. لذا حضرت می‌گوید در زمانه‌ی فتنه، عین شتر دوساله باش. چون شتر دوساله نه نیرویی دارد که سواری دهد! و نه پستانی که دوشانده شود. یعنی زیرک و زرنگ و هوش باشیم. ۳. این هم اصالت یک فرد بااخلاق است. لذا با لقمه در متن شما موافقم. چنین نباشد بر همه‌چیز بعدی زندگی لطمه می‌زند. خشنودم که خوش آمد شما را.
 

حرم حضرت معصومه س

بهمن ۱۴۰۲ عکاس: دامنه

قبول باشد باید گفت؟ یا تقبّل‌الله؟! گرچه محمد اقبال لاهوری در شعر «پس چه باید کرد» در بیت زیر از حضرت محمد مصطفی ص سخن سر می‌دهد؛ اما همین بیت می‌تواند داغ جانسوز وفات حضرت زینب کبرا سلام الله علیها را در جان ما تداعی کند:

 

سوز او تا از میان سینه رفت

جوهر آئینه از آئینه رفت

 

پشت آینه جیوه است؛ آن، که زدوده شود، آینه دیگر آینه نیست، شیشه است و در آن نمی‌شود دیده شد. وفات آن بانو -که هفت معصوم را درک کرد و معرفت همه‌ی معصومین ع را در نهادش داشت- عین آینه‌ای است که جوهرش رفته باشد. غمبار بود آن روز وفاتش سالی پس از واقعه‌ی عاشورا. تسلیت بادا بر جان و دل اهل سِرّ و سرایا این روز بزرگ و خاص آن بانوی بی‌همتا. در همان مسیر و‌ جایی که امروز بودم لحظه شمُردم پایم را هر طور هست روز وفات به صحن حرم حضرت معصومه س برسانم. رساندم. چون حرم اهلبیت حساب می‌آید. زیر بارش باران مشرّف که شدم نیابت شرافتمندان نیز زیارت صورت دادم، اما سیرت زیارت را خدا داند که قبول افتد یا نیفتد. فرق قبول و تقبُّل این است در قبول، کار اخلاقی مطابق قرار و قاعده صادر می‌شود و پذیرفته ولی در تقبّل -که پذیرفتن با آغوش باز است- عمل شخص در حد نصاب قابل قبول نیست، اما حق‌تعالی به لطف خود آن را می‌پذیرد. اینک عرض کنم پس، به هر کس که خیلی باور دارید در امور زیارتی، عبادی، کارهای اخلاقی به او نگویید تقبّل‌الله. بگویید: قبول باشد. چون قبول بالاتر از تقبُّل است. بگذرم. به من اما هر کس «قبول باشد» نگوید بهتر است همان تقبّل‌الله برایم کفایت دارد؛ چون کار من حد نصاب عمل خالص و درست را ندارد لذا لطف خدا کارساز است و چاره‌ساز. چن عکس هم می‌گذارم؛ در حرم و کنارگوشه انداخته‌ام.

 
حجت الاسلام جناب شفیعی مازندرانی استاد محترم سلام. یک نقد و یک مدح. اول نقد: نینوا لاله نمی‌رُویید، پس ترکیب اضافی «لاله‌زار» برای نینوا ثقیل و نامأنوس است. هرچند میان خزان و لاله‌زار، خیلی عالی ربط معنوی زدید. اما حالا مدح: به هیجان آمدم ازین مصرع غنی سُرایه‌ی دلربای‌تان: این مصرع: «کرد تابان جاودان پیغامِ سالارِ جهان» حقیقتاً، حقیقت را به زیور نظم بردید درین فراز. تسلیت و تشکر.
 
سیدکمال الدین عمادی: سلام بزرگوار جناب دامنه توحید توحیدی بمانید و شکوفا شوید قلمتان مانا و پر ثمر. من هم همانند برادر ارزشمندم جناب علیرضا دارایی با اصل فرمایش حضرتعالی موافق و زیبایی آن را تحسین می کنم لکن زیباتر این بود از عنوان چپ و راست تهی باشد لذا این حقیر با قلم نارسای آن را بازنویسی کردم و نکاتی بر آن افزودم خصوصا اینکه بر دادگاه فرمایشی لاهه هم نقد جدی دارم اگرچه اندک اشاره ای به ستم بی حد و مرز اسرائیل جنایتکار داشت:
 
رُخ زرد دلباختگان آمریکا، کبود شد!!!: آمریکا پرستان  دمدمی‌مزاج بی اصالت، دم از مرحوم نلسون ماندلا می‌زدند، آنقدر هم لاف و اِفاده که انگار شب نزد ماندلا بودند و روز پیش چه‌گوارا. اما از وقتی آفریقای جنوبی -زادگاه ماندلا- به لاهه شکایت برد تا اسرائیل اشغالگر را در جنایت جنون‌آمیز نسل کشی بی مانند تاریخ علیه‌ی فلسطینیان مظلوم مقتدر در باریکه‌ی غزه، تنبیه کند، این آمریکا پرستان هُرهُری‌مسلَک از سر بی غیرتی دَم نزدند؛ در عوض برای اسرائیل کودکش جنایتکار جنگی، همانند سگ گر دُم جنباندند و پارس کردن و این رژیم منفور عالمیان را حمایت و در مقابل تا توانستند نسبت به دو جنبش مقاومت «حَماس» و «جهاد» دریده‌گویی و یاوه سرایی کردند. اینان، اینک بدتر از خودِ سران مُضحک اسرائیل، مَضحکه‌ی عام و خاص شدند و آبروی نداشته خود را برای هیچ به حراج گذاشتند.  رأی جدید دادگاه لاهه علیه‌ی اسرائیل اگرچه در واقع با عدالت فاصله بسیار دارد همین مقدار هم این سیرک تمدن فروپاشیده شده لیبرالیسم ، بدجور لکه‌ی ننگ بر چهره‌ی این دین‌ستیزان مفتون تمدن کهنه پرستان غرب(تمدنی که بعد از هزاران سال مجددا به امور شنیع اخلاقی دوران جاهلیت کهن منتهی شد)، نواخت؛ لکه ننگی است که با هیچ محلول حلالی ! زایل نمی‌شود. بدا به حال هویت‌باخته‌ها که حتی حاضر شده بودند به خاطر بُغض به انقلاب اسلامی، مقاومت یمن، لبنان، فلسطین و اساساً جبهه‌ی گسترده‌ی نبرد دفاعی علیه‌ی آمریکا در منطقه را لای ادبیات لجن‌پراکنانه فضای مجازی خود به استهزاء بگیرند و از روی لجاجت جانبداری از اسرائیل خبیث کنند و حتی آمریکا را به عنوان «ناجی» جهان فریاد بزنند در حالیکه در نجات گاو شیرده عربستانی خود از چنگال عدالت پاربرهنگان یمنی همانند خر در گل مانده بود الان برای نجات رژیم صهیونسیتی خبیث وارد میدان نبرد با شیرمردان یمنی شد، نبردی که شکست احتمالی یمنی ها برای آنان غرور آفرین است چه رسد به پیروزی شگفت انگیز آنان در مقابل چشم جهانیان. آری  رُخ  آمریکا پرستان از فقر اصالت و فرهنگ زرد بود ، با این سیلی دادگاه لاهه  کبود شد!!! سید کمال الدین عمادی.
 
 
یک زاویه از زوایای هزارلای شاکله‌ی انسان 
یکی از ژرف‌ترین واژه‌ها در دعاهای ماه رجب ، لفظ «خبیئه» است. این لغت یعنی پنهان‌شده، رازآلوده و نهانِ نهادِ ما. این عکس پیچ‌درپیچ و این فراز دعا راز پنهان ما را نشان می‌دهد. زشتی‌هایی که ممکن است در پنهان‌ترین لایه‌های درون‌مان جا گرفته باشد اما ما از آن مطلع نباشیم، ولی خدا از آن خبر دارد. لذا از خدا خواسته شد این زشتی در لایه‌های نهان درون‌مان را اصلاح کند: واصلِحْ لَنا خَبیئَةَ اَسرارِنا. عجیب فرازی است این فراز. خدایا چنین بادا. دامنه.
 
جناب حجت الاسلام سید کمال‌الدین عمادی استاد محترم سلام. بی‌جهت نبود آن فقیهان بارز و پارسا در ازمنه‌ و امکنه، همواره آثاری درباره‌ی معلم و متعلم می‌نوشتند. اینک معلوم گشت معلم، سید عمادی است و متعلم، دامنه‌ی توحید. لذت مضاعف سر زد از چینش متن شما. نقص و پینه‌ی متن من، با فراست شما رفو شد. چه خوب شد گنجایش متنم پذیرای تکمله‌ی شما بود. از ادبیات سلیس آن ادیب و از قلب سلیم آن والِه، لبریز شوق شدم. ساده بگم: قوری شکسته‌ی مرا بند زدید؛ عین چینی‌بَن‌زنِ قدیم. ارادت تقدیم. موافقت تقدیم. احترام تعظیم.
 
آق سید حسین شفیعی دارابی,: آقا ابرهیم سلم. به وعده داده شده عمل شد. رجع به این مطلب هم با الگو گیری از نوشته پرسابقه ات؛ می نگارم: «بعدا خواهم آمد»؛ فعلا در جلسه شورای علمی دومین مرحله ارزیابی مقالات، کتابها، رساله های ارسالی برای جشنواره کتاب سال بانوان هستم؛ و تا ظهر درگیرم؛ و فردا هم درگیر ارزیابی تفصیلی این مقالات و ... می باشم؛ شب هم باید مطالعه داشته باشم تا در جلسه پیش روی با دستی پر حاضر شوم

جناب حجت الاسلام شفیعی مازندرانی استاد محترم سلام. در همان نقد عرض کردم به لحاظ معنوی خیلی هم عالی بود ربط میان خزان و لاله‌زار. بنده حظ می‌برم از سُرایش‌های شما. اغلب هم به‌روز و مناسبتی است و همین آن را تازه و قابل جستجو می‌کند. اتفاقاً کربلا که بودم بیشترین جای من ماندن در مکان قتلگاه در پشت درِ ناحیه‌ی مقدسه بود. از مهربانی و عطوفت آن استاد بامحبت متشکرم. با ادب و ارادت: ابراهیم

آقامصطفای بابویه‌ی گرامی سلام. علاقه‌ی من به خودت و متونت تمامی ندارد. بر فرازها سیر کنید الهی که لایق در معنا و مینویی. ممنونم از حُب و دوستی. خود نیک باخبری همین‌ها ذخیره محسوب می‌شود، زُخرُف‌های دنیوی گول‌زننده است. و تو مصطفی سلامت باد دوباره. درین تحلیل آگاه ظاهر شدی. عمق اخبار را می‌کاوی. در آخر متن هم خوب شد بر "شرائط بقا" تبصره‌ی روشنگر زدی. پس آن توضیحی که به امیرجناب نوشته بودم درست بود. در شرائط بقا کشورها عین قانون جنگل فکر می‌کنند؛ تنازع برای باقی ماندن. از نکات پرمغزت متشکرم. همواره قشنگ قلم می‌زنی. به داشتن دوستی دانا همواره حس غرور دارم.

ارتفاع برف در خلخال به ۲ متر رسید راهداری شهرستان خلخال: ارتفاع برف در برخی از روستاهای خلخال به بیش ۲ متر رسیده. تمامی راه‌های روستایی شهرستان خلخال باز شده و تنها به‌علت کولاک در چندین روستا دوباره مجبور به بازگشایی راه روستایی هستیم.
پی نوشت . اصلاح طلبان کمبود بارش برف را سوژه تبلیغات میکنند . در تمام گروهها حتی یک خبر از بارش برف و باران نمیدهند . انگار با هوا به جنگ دولت میروند . عجب دوره ایی شده.
 
امیرجناب سلام. مفروض غربزدگان داخلی، یکی این است که هر چه به نفع جمهوری اسلامی تمام می‌شود، باید از آن عبور کنند و لب باز نکنند. بگذرم. اینان تمام شدند. دیگر آبرو نمانده برای‌شان. بگذار راحت و خوش‌خیال دنیای خود را زیور دهند!!!

جناب حجت الاسلام شفیعی مازندرانی استاد محترم مُجدداً مَجداً سلام. خیلی نوشته‌ی اثربخشی بود. تحت تأثیرش قرار گرفتم. چه عظمتی برخودار بود حکیم علامه طباطبایی. خواندن شرح حال بزرگان علم و عمل واقعاً منبع زلال است. از اعضای شریف و اهل مطالعه می‌خواهم از خواندن این پست جناب اسناد شفیعی مازندرانی در چند پست بالاتر در مورد برخورد زیبایی اخلاقی نزیه و نزاکت رفتاری علامه به منتقد تفسیر المیزان خود، خود را محروم نسازند. بگذرم.

امیرجناب سلام. مفروض غربزدگان داخلی، یکی این است که هر چه به نفع جمهوری اسلامی تمام می‌شود، باید از آن عبور کنند و لب باز نکنند. بگذرم. اینان تمام شدند. دیگر آبرو نمانده برای‌شان. بگذار راحت و خوش‌خیال دنیای خود را زیور دهند!!!

حجت الاسلام جناب آسیدحسین آقا شفیعی استاد محترم سلام. اول برای سینِ برنامه‌ی وُفور و جالب امروزتان طلب توفیق و فائق‌آمدن ظفرمندانه می‌کنم. دوم از درون خانواده‌ی ما، خبر از درجات معنوی و دقت در مراقبت عبادی (از نوع المراقبات مرحوم ملکی تبریزی) توسط شما و حاج خانم شما به من می‌رسد.  چون تنگاتنگی خانواده‌ها چنان زیاد است که آدم اخبار سجایای اخلاقی را بیشتر از آنان کسب می‌کند. گرچه آدمی نیستم دنبال اخبار خانوادگی باشم ولی وقتی می‌شنوم به ریز مستحبات دقت ورزیده می‌شود دلم ازین نوع آدم‌ها قُرص می‌شود. از همین رو همیشه از شما به سمت"التماس دعا" می‌روم. اساساً به زبان خودمونی از هر آخوند و خانواده‌ی آخوند که معنویات را تاج رفتار خود می‌کند، خوشم می‌آید و چنین آدم‌هایی برای من عطر اهلبیت می‌پراکنند. سراغ دارم از انسان‌هایی که ساحه‌ی معنوی و عبادی آنان چنان گسترده است که از همین جا سان می‌دهم با خبردارشدن و دست بر گونه و پیشانی. و اما بعد منتظر می‌مانم بدیع‌گویی های شما را بشنوم. ممنونم که متن امروزم مورد توجه‌ی آن استاد ورزیده در مفاهیم و معانی قرآن قرار گرفت. کما این که برای دانشجویانت تدریس هم دارید و خبر دارم در قرآن خود را وَرز دادید. درود. با عرض ادب و اردات و محبت: ابراهیم.
 
 

حجت الاسلام سید کمال‌الدین عمادی : بزرگوارید جناب دامنه عزیز. مدتی است توفیق حضور فعال در گروه های مجازی را از دست دادم در این ایام به سبب خرابی دستگاه کامپیوتر فرصت یار شد تا به پاس زحمات بی دریغ شما نکاتی عرضه کنم با آن متن زیبای شما مواجه شدم گفتم به جای تالیف به سبک بزرگان فقه تعلیقه را برگزینم تا اصل مطلب غنی و دلنواز شما در قالب جدید مکرر شود. توفیق تان مستدام

 
جناب حجت الاسلام سید کمال‌الدین عمادی استاد محترم سلام. برای من معلوم بود غیاب طولانی‌مدت شما. کشکولی: الهی هرگز کامپیوتر هیچ اهل دلی نشکند که دل آدم از نبودنِ آنان در صحنه می‌شکند. تعلیقه‌ی آن استاد خود یک تقریظ بود بر پیشانی آن متنم. ممنونم. پس دیگر خیالمان جمع شد که کامپیوترتان شکسته‌بندی شد و ایتای شما منبعد برپا.
 
غسّالخانه پیش دارابکلا. روز 17 تیر 1396. عکاس: جناب یک دوست

شرحی برین عکس:   اینجا غسّالخانه‌پیشِ داراب‌کلا است. عکاسی که آق حمیدرضا انداخته. الآن نه،  سال‌های پیش. یعنی ۱۷ تیر ۱۳۹۶ که خواستم سه نکته بگویم: ۱. نوجوان بودم از دو چیز واهمه بر من می‌آمد: یکی شمر در روز عاشورا وارد تکیه‌پیش می‌شد. اووووو چه جایی می‌خوردیم پشت انبارنفت. دومی هنگام مُرده‌شستن که وحشت داشتم اما از سوراخ دریچه‌ی غسّالخانه‌ی قدیمی جسدی را دیده بودم که هنوز هم تصور آن سخت است. ۲. شب‌هنگام از این قسمت روستا -که آنگرمله است و جوف رودخانه- آدم وقتی عبور می‌کند انگار یک نفر از پشتِ سر دنبالش می‌کند؛ لذا به صورت خودکار قدم‌های آدم بلندترُ بلندتر می‌شود که گویی می‌خواهی بگریزی. به زبان محلی: دودوک بَکشی. یعنی فرز و سریع رد شی. ۳. هر مرتبه‌ای برسی یا هر چه از خدا دورتر شوی و دنیازده و مال‌پرست گردی، فرجامِ کار، همین سنگ غسالخانه است و سدر و کافور. چند سال پیش در دامنه متنی نوشته بودم با عنوان غسالخانه که اگر نیاز شد شاید باری بذارم این جا. دامنه‌ی ابوعارف.

 

یک رفتار نزیه و زیبای علامه طباطبایی: متن نقلی: «حجت‌الاسلام ارباب سلیمانی، مسئول دبیرخانه کانون‌های فرهنگی هنری مساجد کشور: «آیت الله نجفی کاشانی در کاشان به بیان درس تفسیر مشغول بودند که درس تفسیر ایشان به قدری سنگین بود که ما در آن درس واقعا از گستردگی بیان مطالب و همچنین عمیق بودن آنها گیج می‌شدیم. بعد از فوت ایشان قرار شد ما در لا به لای کتب ایشان جستجو کرده تا اگر دست خطی از ایشان باقی مانده از آن استفاده کنیم که ناگهان به دستخط علامه طباطبایی برخوردیم. ابتدا نمی‌دانستیم که این دست‌خط علامه است و بعد از مدت‌ها این را متوجه شدیم و ماجرا از این قرار بود که آیت الله نجفی به هفت قسمت از تفسیر المیزان علامه طباطبایی ایراد گرفته بودند و علامه طباطبایی طی نامه‌ای به ایشان فرموده بودند بنده تمامی این ایرادها را بررسی کرده و متوجه شدم که حق با شماست و خدا را شاکرم که در زمان حیاتم این ایرادها برطرف شد و برای شما که از من ایراد علمی گرفته اید دو رکعت نماز در حرم مطهر حضرت فاطمه معصومه (س) اقامه می‌کنم. منبع: سایت دفتر تنظیم و نشر آثار آیت الله نجفی کاشانی.
 
حجت الاسلام جناب آسیدحسین آقا شفیعی استاد محترم سلام. صیح‌تان قرین توفیق.
واقعاً این‌همه تسلط.
بالاتر؛ این‌همه حوصله.
بازم بالاتر؛ این‌همه اهمیت برای مخاطب
باز نیز بالاتر، این‌همه پشتکار و ممارست.
الحق ذی‌قیمت بود. درود. با خداقوت فقط دو نکته گویمُ خلاص: یک: مرحوم آیت الله حاج شیخ ابوالقاسم خزعلی را خبر داشتم که در نهج‌البلاغه خیلی خبره بود و کلش را از حفظ؛ ولی در قرآن را، تازه از شما شنیدم. دو: فکر کنم شیخ طبرسی هم در مجمع‌البیان ستُرگانه در لغت و بازکردن دایره‌ی واژگانی درخشید.
 
به تمنا افتادند!
در حالی که تکاپوی کسانی که در داخل ایران نسبت به نفوذ منطقه‌ای -و صد البته منطقی و حرفه‌ای- ایران به عصبانیت افتاده بودند، تکافو نکرد و ازین پرخاشگری زجر هم کشیدند، اینک در حمله‌ی جبهه‌ی مقاومت به پایگاه نظامی «برج ۲۲» آمریکا در خاک اردن و مجاورت مرز سوریه، نظامیان آمریکا کشته و ۳۴ نفر زخمی شدند، نخست‌وزیر انگلیس همان هندی‌تبار مزدور «ریشی سوناک» از ایران خواست در خوابیدن تنش در منطقه کمک کند. درین میان آلمان هم وارد شد و از ایران درخواست کرد «از نفوذ خود برای کاهش تنش در منطقه استفاده کند». روزی داخلی‌های غربگرا از ارتش آمریکا و اروپا -ناتو- تمنا می‌کردند به ایران حمله کنید! حالا خودِ غرب به تمنا از ایران افتاد! کاری که برترین شهید جهان اسلام عابد الی الله سپهپد قاسم سلیمانی در منطقه کرد، آثارش مگر زدوده می‌شود؟! او نهالی غَرس کرد (=کاشت) که روز به روز تنومندتر و شاخ و برگ‌دارتر می‌شود. بر روح آن «مرد میدان» سلام بادا. بر حال بدِ بدخواه‌ها بد بادا. بادا. دامنه‌ی توحید.
 
در سایه‌ی آیه
فاکِهینَ بِما آتاهُم رَبُّهُم و وقاهُم رَبُّهُم عذابَ الجحیم.
و در برابر چیزهایی که خدا بدیشان داده است شاد و خوشحالند، و (نعمت بزرگتر از این، این که) خدای ایشان، آنان را از عذاب دوزخ محفوظ و مصون داشته است.
طور / آیه‌ی ۱۸ ترجمه‌ی مرحوم مصطفی خرمدل
اشاره بود به نقل خداوند متعال در توصیف پارسایان، که اهل شادمانی و خوشحالی (=فاکهین) هستند و به قول مرحوم علامه طباطبایی اهل گفتگو و بهره‌گیری‌اند و از آن لذت می‌برند.

 

آغاز عملیات احداث رواق امیر المومنین(ع) در حرم مطهر رضوی

خبری از مشهد و شرحش:

از خادمیاران رضوی مینودشت شنیدم که حرم امام هشتم ع قرار است رواق مسقّف «امیرالمؤمنین (ع) را در محدوده‌ی صحن های غدیر، جمهوری‌اسلامی و پیامبر اعظم (ص) ایجاد کند. اساساً فضای سرپوشیده زیارتی محیط آرامبخشی برای زائر ایجاد می‌کند. جالب این که شنیدم صحن انقلاب -پنجره فولاد- قرار است مسقف (=سرپوشیده) شود و تبدیل به رواق، که انصافاً کاری ستودنی خواهد بود. جالب‌تر این است به وجد آمدم وقتی باخبر شدم «بامِ زیارتی» هم روی این رواق برپا می‌شود که زائرین از فضای بام بتوانند حرم را زیارت کنند؛ وَه! چه می‌شود این بام با پله‌برقی که همه خوش‌شان می‌آید وقتی پا در رکابِ چرخنده‌ی آن می‌گذارند و آسوده و دَم‌زنان به بالا می‌روند. عالی است این حرکت. خدایا به ما برسد نصیب زیارت از پشت بام رواق انقلاب. امید است سلسله‌ی دسترسی‌ها و مراتب تشرُّف به حرم امام رئوفِ رضا ع هنوز هم زیباتر و جذاب‌تر گردد. دامنه.

 

اسماعیل آفاقی: سلام. بله در صحن جمهوری  برای احداث سرپوشیده کردن آن آغاز شده است  امیدوارم هرچه زودتر ِبه پایان برسد
 
دامنه:  جناب آقا اسماعیل آفاقی سلام. هِع؟ فقط تیسا سلام؟؟
 
اسماعیل آفاقی: نا، کره گران شد، پی یا همون دنبه پلا بن بیشتمه.
 
مجدد سلام آقا اسماعیل. فقط کرِه گاران شد؟!!! نباتی چی؟! دِمبه که سر به عرش زد. از خودِ گوشتِ رُن هم گاران‌تر شد!!! نشد؟!!!!
دیدن یا نوشتن نظرات : ۰
مدرسه فکرت ۹۴

مدرسه فکرت ۹۴

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
مدرسه فکرت ۹۴

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت

قسمت نود و چهارم

 

یادداشت روز دامنه «عیسای روح الله» به نام خدا. سلام شریفان. دستفروشی، فروشندگی، دوره‌گردی، کاسبی و جگرکی می‌کرد. متولد ۱۳۰۶ بود؛ از روستای ابَرجسِ قم، مابینِ کهَک و کِرمِجگان. خود می‌گفت در آن زمان ابرجس فقط جمعه‌ها، حموم، مردانه می‌شد. پدرش اسدالله کدخدای خداپرست و خداترس بود؛ چهار زن هم اختیار کرده بود. اهل سواد و نماز و دعا و زمزمه لبِ جُوی بود. عیسای جعفری بچه‌ی همسرِ چهارمِ اسدالله در ۱۷ سالگی پدرش را از دست داد. عیسی و موسی دوقلو بودند. موسی زیرِ سنگ -که در معدن از کوه پرتاب شده بود- در روستای ابَرجس در دَم مُرد. عیسا اما کارش گرفت. خواهم آوُرد. به خاطر این که خواهرش -اقلیما- در نجف در بیت امام خمینی بود. عیسی پیش مَش یحیی در روستا قرآن و سواد مکتبخانه‌ای آموخت. برادرزاده‌اش در قم مجتهد شده بود و همین به او اعتبار بخشیده بود. او به موسی برادرِ درگذشته‌اش چنان شباهت داشت که پنج بار به جای موسی به کمیسیون معاف در کهک رفت و توانست خود و موسی را از سربازی معاف کند. خودش بدین‌خاطر که سنگِ مثانه، داشت. قضیه‌ی جالب این است مادرش برایش دختر ۸ ساله‌ای را عقد کرد که عیسی مخالفت کرد ولی مادر که مُرد عیسی به سراغ آن دختر رفت که ۱۱ ساله شده بود. ولی چون خیلی کوچک بود خود می‌گفت: «من جرأت نمی‌کردم حتی نزدیکش شوم.» بعد از سه سال و نیم، دختر قهر کرد رفت و دیگر هم نیامد. عیسی در سال ۱۳۲۷ در ابرجس زن دیگر گرفت؛ این بار به قول خودش ازدواج با «دختری از خانواده‌ی متمکّنِ حشَم‌دار» که به نقلش همسرش با «وجودِ اَشراف‌زادگی خیلی سازگار بود.» ولی بعد مجبور شد زن سوم بگیرد، این بار با یک "بیوه" در تهران. پس از انقلاب به  درخواست حجت الاسلام سید احمد خمینی که پیِ فردی معتمد برای بیت امام می‌گشت، اقلیما -خواهرش- عیسی را به سید احمد معرفی کرد، سید احمد پذیرفت. او بدین‌ترتیب به بیت امام در جماران رفت و به اصطلاح حوزوی «خادمِ امام» شد. عیسی معتقد بود: دین و خدا از زندگی هر کسی حذف شود، برکت ازو گرفته می‌شود. ضدّ شراب و کارهای خلاف خدا بود. کل کتاب سرگذشتش (عکس بالا) را دیشب یکسره خواندم و تمامش نمودم؛ کتابی شیرین، نوشته‌ی آقای محمدعلی صدر شیرازی از نشر مرکز اسناد انقلاب اسلامی. لذاست که خواستم با شریفان اشتراک گذاشته باشم.

 

...

 
چند کلام هم در مورد غزه‌ی «مظلوم؛ ولی مقتدر» که بی‌آن یادداشتم بی‌جان خواهد ماند: تیره شد جهان؛ جنایت توسط ایالتِ اسرائیلِ آمریکا چنان فضای دنیا را تیره‌وتار کرد که خودِ غرب ازین رسوایی وحشت نموده است. تیرهای صهیون‌ها کمانه کرد که حتی اسپانیای اروپا هم، خجل شود و شرم کند و مقامات مختلفش علیه‌ی اسرائیل موضع روشن و قاطع بگیرند: مثلا" خانم پون پلارا وزیر امور حقوق اجتماعی اسپانیا (عکس بالا) در واکنش به نسل‌کشی فلسطینیان در باریکه‌ی غزه گفته؛ کشورهای اتحادیه‌ی اروپا باید فوراً علیه‌ی اسرائیل چهار اقدام را انجام دهند: ۱. تعلیق روابط دیپلماتیک با اسرائیل. ۲. وضع قاطعانه‌ی تحریم‌های اقتصادی، ۳. تحریم تسلیحاتی. ۴. احضار نتانیاهو، نخست‌وزیر اسرائیل و سایر حاکمان سیاسی به دادگاه جنایی بین المللی به علت بمباران غیرنظامیان در باریکه‌ی غزه. همچنی ایرنه مونترو وزیر برابری اسپانیا نیز از دولت خواست تا «فوراً» علیه‌ی عاملان «نسل‌کشی» در غزه اقدام کند. او گفت: "ضروری است که به سمت دیگری نگاه نکنیم، لازم است که رهبری بین‌المللی را برای ترویج فوری تحریم‌های اقتصادی، تحریم تسلیحاتی علیه‌ی مسئولان این نسل‌کشی، اعمال کنیم. از نتانیاهو و وزیر دفاعش [یوآف گالانت] شروع کنیم. ضروری است که مسئولان این نسل‌کشی به دادگاه کیفری بین‌المللی معرفی شوند."
 

حجت الاسلام ربانی به دامنه: خدمت صدیق ارجمندم آقاابراهیم حفظه‌الله سلام علیکم مساک الله خیرا . اولا : از اینکه یاد جدّ مادری ما کردی بی نهایت متشکرم و رحمت واسعه الهی را برای والدین آن بزرگ از خداوند متعال مسئلت دارم. ثانیا : ای عزیز ، قلم شما باعث آرامش روح و روان انسان های طالب حقیقت می‌شود چون منبعث از تعهد، ایمان، شجاعت و مؤدب با آداب إسلامی و إنسانی است و ای عزیز، تو با قلم: به عشق می‌خندی و گریه میکنی. شمشیر برّان و فریاد دردهائی. شکننده سکوت و باعث حیران نفاقی. صفای دل و ولای مؤمنانی. قلمت گل سرخی در بیابان.... و همیشه مستدام با مرام. بی نشان.

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت

قسمت نود و چهارم

 

یادداشت روز دامنه «عیسای روح الله» به نام خدا. سلام شریفان. دستفروشی، فروشندگی، دوره‌گردی، کاسبی و جگرکی می‌کرد. متولد ۱۳۰۶ بود؛ از روستای ابَرجسِ قم، مابینِ کهَک و کِرمِجگان. خود می‌گفت در آن زمان ابرجس فقط جمعه‌ها، حموم، مردانه می‌شد. پدرش اسدالله کدخدای خداپرست و خداترس بود؛ چهار زن هم اختیار کرده بود. اهل سواد و نماز و دعا و زمزمه لبِ جُوی بود. عیسای جعفری بچه‌ی همسرِ چهارمِ اسدالله در ۱۷ سالگی پدرش را از دست داد. عیسی و موسی دوقلو بودند. موسی زیرِ سنگ -که در معدن از کوه پرتاب شده بود- در روستای ابَرجس در دَم مُرد. عیسا اما کارش گرفت. خواهم آوُرد. به خاطر این که خواهرش -اقلیما- در نجف در بیت امام خمینی بود. عیسی پیش مَش یحیی در روستا قرآن و سواد مکتبخانه‌ای آموخت. برادرزاده‌اش در قم مجتهد شده بود و همین به او اعتبار بخشیده بود. او به موسی برادرِ درگذشته‌اش چنان شباهت داشت که پنج بار به جای موسی به کمیسیون معاف در کهک رفت و توانست خود و موسی را از سربازی معاف کند. خودش بدین‌خاطر که سنگِ مثانه، داشت. قضیه‌ی جالب این است مادرش برایش دختر ۸ ساله‌ای را عقد کرد که عیسی مخالفت کرد ولی مادر که مُرد عیسی به سراغ آن دختر رفت که ۱۱ ساله شده بود. ولی چون خیلی کوچک بود خود می‌گفت: «من جرأت نمی‌کردم حتی نزدیکش شوم.» بعد از سه سال و نیم، دختر قهر کرد رفت و دیگر هم نیامد. عیسی در سال ۱۳۲۷ در ابرجس زن دیگر گرفت؛ این بار به قول خودش ازدواج با «دختری از خانواده‌ی متمکّنِ حشَم‌دار» که به نقلش همسرش با «وجودِ اَشراف‌زادگی خیلی سازگار بود.» ولی بعد مجبور شد زن سوم بگیرد، این بار با یک "بیوه" در تهران. پس از انقلاب به  درخواست حجت الاسلام سید احمد خمینی که پیِ فردی معتمد برای بیت امام می‌گشت، اقلیما -خواهرش- عیسی را به سید احمد معرفی کرد، سید احمد پذیرفت. او بدین‌ترتیب به بیت امام در جماران رفت و به اصطلاح حوزوی «خادمِ امام» شد. عیسی معتقد بود: دین و خدا از زندگی هر کسی حذف شود، برکت ازو گرفته می‌شود. ضدّ شراب و کارهای خلاف خدا بود. کل کتاب سرگذشتش (عکس بالا) را دیشب یکسره خواندم و تمامش نمودم؛ کتابی شیرین، نوشته‌ی آقای محمدعلی صدر شیرازی از نشر مرکز اسناد انقلاب اسلامی. لذاست که خواستم با شریفان اشتراک گذاشته باشم.

 

...

 
چند کلام هم در مورد غزه‌ی «مظلوم؛ ولی مقتدر» که بی‌آن یادداشتم بی‌جان خواهد ماند: تیره شد جهان؛ جنایت توسط ایالتِ اسرائیلِ آمریکا چنان فضای دنیا را تیره‌وتار کرد که خودِ غرب ازین رسوایی وحشت نموده است. تیرهای صهیون‌ها کمانه کرد که حتی اسپانیای اروپا هم، خجل شود و شرم کند و مقامات مختلفش علیه‌ی اسرائیل موضع روشن و قاطع بگیرند: مثلا" خانم پون پلارا وزیر امور حقوق اجتماعی اسپانیا (عکس بالا) در واکنش به نسل‌کشی فلسطینیان در باریکه‌ی غزه گفته؛ کشورهای اتحادیه‌ی اروپا باید فوراً علیه‌ی اسرائیل چهار اقدام را انجام دهند: ۱. تعلیق روابط دیپلماتیک با اسرائیل. ۲. وضع قاطعانه‌ی تحریم‌های اقتصادی، ۳. تحریم تسلیحاتی. ۴. احضار نتانیاهو، نخست‌وزیر اسرائیل و سایر حاکمان سیاسی به دادگاه جنایی بین المللی به علت بمباران غیرنظامیان در باریکه‌ی غزه. همچنی ایرنه مونترو وزیر برابری اسپانیا نیز از دولت خواست تا «فوراً» علیه‌ی عاملان «نسل‌کشی» در غزه اقدام کند. او گفت: "ضروری است که به سمت دیگری نگاه نکنیم، لازم است که رهبری بین‌المللی را برای ترویج فوری تحریم‌های اقتصادی، تحریم تسلیحاتی علیه‌ی مسئولان این نسل‌کشی، اعمال کنیم. از نتانیاهو و وزیر دفاعش [یوآف گالانت] شروع کنیم. ضروری است که مسئولان این نسل‌کشی به دادگاه کیفری بین‌المللی معرفی شوند."
 

حجت الاسلام ربانی به دامنه: خدمت صدیق ارجمندم آقاابراهیم حفظه‌الله سلام علیکم مساک الله خیرا . اولا : از اینکه یاد جدّ مادری ما کردی بی نهایت متشکرم و رحمت واسعه الهی را برای والدین آن بزرگ از خداوند متعال مسئلت دارم. ثانیا : ای عزیز ، قلم شما باعث آرامش روح و روان انسان های طالب حقیقت می‌شود چون منبعث از تعهد، ایمان، شجاعت و مؤدب با آداب إسلامی و إنسانی است و ای عزیز، تو با قلم: به عشق می‌خندی و گریه میکنی. شمشیر برّان و فریاد دردهائی. شکننده سکوت و باعث حیران نفاقی. صفای دل و ولای مؤمنانی. قلمت گل سرخی در بیابان.... و همیشه مستدام با مرام. بی نشان.
 

شیخ مجتبی اکبری: مدیر عزیز و فرهیخته آقا ابراهیم سلام علیکم در مدرسه وزین فکرت لطفا جلوی توهین و بی ادبی بعضی از افراد را که صرفا به دنبال خالی کردن خشم خود از جناح مقابل هستند گرفته شود. اگر بعضی از ظریف خوششان نمی آید محترمانه و از روی فکرت انتقاد کنند نه توهین چون توهین به فهم و فکرت اعضای این گروه است. ارادتمند.

 

جناب استاد حجت‌الاسلام آشیخ مجتبی اکبری سلام. واضح است از نظر دین و اخلاق و وجدان «توهین و بی‌ادبی» امری مذموم و حتی گناه است، اما لااقل دقیق می‌فرمودی چه لغتی در متن عضو یا اعضای صحن دیده‌ای که چنین بود؟ من متون اعضا را گشتم، مطلب یا لفظ پیدا نکردم که بارِ اهانت و ناسزا در آن بوده باشد. اما در مورد دو دولتمردِ دولتِ ۱۱ و ۱۲ به نظر من تردیدی نیست این دو نفر ماهیتِ غرب را می‌ستودند و می‌ستایند که از نظر ایدئولوژی انقلاب اسلامی و مکتب سیاسی مرحوم امام خمینی متضاد ریشه‌های عقیدتی و شاخه‌های فرهنگی ماست. حتی این دو فرد، رشد و توسعه و فرهنگ و سیاست و بدتر از همه اندیشه‌ی اروپا و آمریکا را فائق و فائز و فاخر می‌پندارند و ما را فاقد آن. و زمانی هم سیاست اجرایی دست این دو فردِ غرب‌پرست بود، منافع ایران را پای غرب و مذاکرات غلط و به‌شدت هول‌هولَک، ریختند و زیان زیاد زدند. آن دو فرد، از نظر من، جایشان زندان و کشیدنِ تاوان جرم و خیانت‌شان بوده است، نه راحت و آزاد همچنان هر بار حرف‌های سست وارد فضای کشور کنند و بین مردم اختلاف‌افکن ظاهر شوند. من بارها گفته‌ام رهبری معظم به نظرم درین مورد خاص، اشتباه بزرگ کرده بود که آن زمان -اقتضا هم می‌کرد- نگذاشتند نفر اولی به علت عدم کفایت (مانند سید ابوالحسن بنی‌صدر) توسط مجلس عزل و نفر دومی هم رأی عدم اعتماد بگیرد و کنار گذاشته شود. اما اغلب اعتقاد برین است تابع مصلحت‌بینی رهبری باید بود. روشن سازم دیدگاه شما نسبت به این دو فرد دولتمرد، دیدگاهی است متعلق به خودتان و باید هم برایتان قابل احترام باشد. من دخالتی درین فاز نمی‌کنم، اما نقد تفکر و رفتار و کارکردهای غلط و خیانت مُحرز این دو نفر، یک کار ستوده است. اما این که کسی به قول شما «بی‌ادبی» مرتکب شده است، من پیدا نکردم پستی را که متضمن چنین قبح بوده باشد. ارادت توأم با حرمت‌گذاری من به خودت را که می‌دانید. درود وافر دارید. با نهایت قدردانی که خطاب به من متنی گلایه‌آمیزِ انتظاری نگاشته‌اید. دامنه.
 

...

...

یادداشت روز دامنه
موقعیت غزه را این‌گونه تصور کنید


به نام خدا. سلام شریفان. دوش راست خود را سمت غروب آفتاب کنید. حالا حالت ایستاده، دو پا را جفت کنید. تمام بدن‌تان از سر تا پا شکل نقشه‌ی فلسطین بود ولی همه‌ی این بدن را اسرائیل گرفت. سر این بدن (=شمال) مرز با لبنان است و پای آن (=جنوب) وصل به خلیج عقَبه؛ فقط دو نقطه‌ی کوچک جدا از هم را برای فلسطین باقی گذاشت. کجاست؟ سمت راست پهلوی بدن (=قُلوِه‌گاه) غزه است و سمت چپِ قلب و جناغ سینه، کرانه‌ی باختری؛ که این دو نقطه نیز طی ۷۵ سال همچنان آماج حملات ارتش اسرائیل است. اینک غزه بعد از بیست و سه روز بمباران وحشتناک نیروی هوایی، از چهار سمت (عکس روزنامه‌ی فرهیختگان ۷ آبان ۱۴۰۲ در بالا) مورد حمله‌ی تانک‌ها در زمین قرار گرفته که تا اینجا، مقاومت با شگفتی توانست همه‌ی چهار محور را دفع کند و اسرائیل به همین‌علت، سه روز است که از عصبیت به غضب کشیده شد و هر چه تلاش می‌کند غزه را با این‌همه سازوبرگ نظامی غصب کند، نمی‌تواند.

 

حالا یک مسئله‌ی دیگر: آقای ایلان ماسک مالک «استارلینک (=اینترنت ماهواره‌ای) در صفحه‌ی ایکس (=توئیتر سابق) خود (عکس بالا) نوشت: «ایران به‌ دنبال جنگ است؛ ببینید آن‌ها چه‌قدر نزدیک پایگاه‌های آمریکا کشور خود را قرار داده‌اند.»

 

بیچاره غرب‌پرستانِ داخلی که از ایلان ماسک هم مفتضح‌تر هستند، چون به ایران می‌گویند چه کار به کار آمریکا دارد و در منطقه ورود می‌کند؟!! اما به آمریکا که از چندهزار کیلومتر آن‌سوتر به محیط مسلمین لشکرکشی کرده و همه‌جا، با اشغال و یا توافق با دولت‌های خائن این‌همه پایگاه زده، می‌گویند: بفرما!! بیا، تو "کدخدا"یی و "ارباب" ما. هر چه و هر جا خواستی مالِ تو. ذلیل‌تر از غرب‌لیسان نداریم در دنیا.

 

حالا پیوست: «استارلینک اینترنت بی‌سیم است. به خاطر ماهواره‌های دریافت‌کننده اطراف زمین (عکس بالا) توانایی فراهم‌کردن اینترنت در دورترین نقاط جهان، وسط بیابان‌ها یا دریاها را دارد که به وسیله‌ی ماهواره‌هایی به وزن حدود ۲۵۰ کیلوگرم در سراسر کره زمین و با دریافت انرژی از صفحات خورشیدی، اینترنت با سرعت بسیاربالا و بدون محدودیت جغرافیایی ارائه می‌دهد. البته بدانید که هزینه‌ی نصب سخت‌افزار اینترنت استارلینک (=همان دریافت‌کننده که تنها یک بار آن را می‌پردازند) حدود ۵۹۹ دلار است و هزینه‌ی شارژ ماهانه‌ی آن حدود ۱۱۰ دلار. آب و هوا (مانند باران، برف‌ و مه غلیظ و…) کیفیت آنتن‌دهی آن را کم می‌کند.

 

سلام جناب آق سید یاسر. درین پاسخت به جناب استاد حجت الاسلام آشیخ مجتبی اکبری از لفظ سست استفاده کردی که جای محبت و حرمت را در بحث با طرفِ خودت تنگ می‌کند. توصیفِ «مثلِ بچه دبستانی» در وصف ایشان، در قلم شما خلل وارد کرد. سعی شود استخدام واژگان هنگام گفت‌وگو با مواجِهان، نیکو و نیک باشد. این به صمیمت کنارِ جِدّیت، اعتبار بالاتری می‌بخشد. نمی‌گویم نیت شما سوء بود، نه؛ سلیقه‌ی خوبی نبود این عبارت. بهتر می‌بینم الفاظ نسبت به اعضای صحن حتی در هنگام نقد یا اِبرام، الفاظ سنگین و متین باشد.

 

شیخ مجتبی اکبری: سلام آقا ابراهیم عزیز همانطور که در پاسخ خودم عرض کردم چند صفت برای وزیر امور خارجه آمده: مرد میدان .... که البته من منکر نیستم در آخر یک تار موی تو... بطور غیر مستقیم و کنایه (الکنایه ابلغ من التصریح) یعنی خلاف این صفت ها در آقای ظریف وجود دارد واین توهین است. و تعابیری که ادامه پیدا کرد (مراجعه کنید) من بکار نمی برم اصولا بعضی از افراد اولین کار آنها تکه انداختن و تمسخر مخالفین خودشان است که من از آن متنفرم و هیچ وقت وارد بحث نمی شوم و فقط تذکر می دهم و همچنین هیچ وقت در صدد تطهیر هیچ شخصی بر نمی آیم این آقایان دولت قبل هم عاری از اشتباه نبودند البته غیر از معصومین هیچ کس عاری از اشتباه نیست ارادتمند

 

سید یاسر موسوی به دامنه: سلام دوست عزیز بعصی وقت ها از بس فشار رو ما آدمهاست ناخواسته حرف هایی میزنم بعدا پشیمون میشیم خدا خیرتان دهد روند نادرست حقیر متذکر شدید کاملا حق با شما بود  (متن نادرست ویرایش کردم)

 

سلام جناب حجت الاسلام آقای ربانی. بنده خودم را در سایه‌ی انوار روحانیانی پارسا و دانا -چونان آن دوستِ فرید و فرهیخته- قد و قامت می‌بخشم. اساساً ایدئولوژی من این است که نگاهم را در مسائل علمی: اخلاق، دین و اجتماعیات بدوزم به عالمان دین که اتصال به آنان آدم را از حلقه‌ی حق جدا نمی‌سازد. در واقع روحانیت برای من منبع معرفت و مأخذ دیانت هستند. به شما واقعاً عُلقه بستم زیرا برای من در دسته‌ی این آیه‌ای: «بندگان (خاصّ) خداوند رحمان کسانى هستند که آرام و بى‌تکبّر بر زمین راه مى‌روند» چرا آفای ربانی؟ چون به قول مفسر نمونه آیت الله العظمی ناصر مکارم "تواضع کلید ایمان است"، ولی "غرور و کبر کلید کفر" آرى؛ ربانی‌ی شفیق! مؤمن بنده‌ی خداوند رحمان، نخستین نشانه‌ی بندگى، تواضع است؛ به قول آقای مکارم "تواضعى که در تمام ذرات وجود آنان نفوذ کرده و حتى در راه رفتن آنها آشکار است."  فردی فروتن هستید و هیچ چیز به حد فروتنی، فرد روحانی را در قلوب مردم اُلفت نمی‌بخشد. الحمدُ لِله روحانیون داراب‌کلا همگی درین شاخصه، درخشنده هستند. بلی؛ آیت‌الله‌زادگی شما از ناحیه‌ی مادری سهم عظیمی در سرشت و سرنوشت شما داشت. حالیا! هیمن حالا هم برای روح آن بزرگ محل ما -جدّ مادری شما و خاندانِ محترم آقای استاد شفیعی مازندرانی- ایستادم و ادای احترام کردم. از رحم آن رفیق رحیمم، ممونم که زیربنایم مطلقاً با افرادِ "کالِه‌رَحم" هیچ طباقی نمی‌یابد. انطباق من فقط با افرادی فرید، چفت است که رحمت -و در جای خود قاطعیت- دارند.

 

جناب آق سید یاسر سلام. اخلاقی‌ترین رفتار را پس از نوشتن توقع‌ام از خودت بُروز دادی. این حُسن سُلوک را هیچ چیزی برابری نمی‌کند. خیرت دهاد خداوند باری‌تعالی، آقا. مجدد سلام سید یاسر. این رفتار اسلامی‌ای به با استاد حجت الاسلام آشیخ مجتبی اکبری -یکی از اخلاقی‌ترین روحانیون که وجاهتش بر من مشهود است- داشتید عالی بود. آفرین به انضمام بالاترین تحسین برین خُلقی که خرج کردی. هیچ هزینه‌ای شیرین‌تر از هزینه‌ای رفتار اخلاقی نیست. شرافتمند ظاهر شدی. تشکر دارد مدیر ازت.

استاد آشیخ مجتبی سلام. آموزندگی و سازندگی داشت برخورد و مُروّت‌تان. ممنونم که مباحثه‌ی میان اعضای شریف صحن به خوردن چای طلبگی ختم شد و تلخی آن با شیرینی قند و تَری چای منتفی شد.


استاد حجت الاسلام آشیخ طاهر شاکر سلام. هنگام خواندن گقتم پدر چه سخاوتی دارد می‌ورزد و چه مساواتی هم در کله‌اش هست. آخر که رسیدم دیدم پدر قرض‌وقوله خود را وصیت کرد!!! نیسان‌آبی تندخوی جاده‌ی هراز را. داستانک جالبی بود! درود.

 

شیخ شاکر طاهرخوش در پاسخ به دامنه با سلام خدمت استاد عزیزم از خواندن این مطلب کوتاه که باعث شد چند سطری برایش بنویسید ، سپاسگزارم. عمرتان همراه با حُسن عاقبت بخیری  دل تان شاد روح جمیع اموات همه، در این روز مهمان حسنین علیهماالسلام گردند. یا حق. همچنین امروز که مزین شده به روز نوجوان و بسیج دانش آموزی ؛ شهید فهمیده ، یادی کنیم از جمیع شهدا ؛ خصوصاً شهدای دانش آموز با ذکر صلوات بر محمد و آل محمد علیهم السلام. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.

 

برادر و رفیق پیش و پس از انقلابم آقای حاج سیدتقی سلام. هر کس بر والدین و اخوی مرحومم مهر ورزد قلب مرا را ابتیاع نموده است. برات پا می‌شم از میزم. ممنونم. برای من آن دوست خَدوم مردم در زمان حضور در استانداری و اینک خادم امام رضا ع در حرم رضوی یک مرد شر یف است. سپاس از وَدویت ( =دوستی سرشار محبت) که به من داری.

 

مجدد مُجدانه بر استاد مِهرانه‌خوی خودم حضرت آقای شاکر سلام و ممنوم. بلی؛ دلکش بود و در جای خود نظیف. لطفت بر من مزید. حجت اسلام آقای شاکر طاهر خوش سلام سوم. اگر می‌شود فرصت دستت داد حسین فهمیده (که اهل روستای سراچه‌ی قم بود) مطلبی دلکش بنویسید. چون شما نویسنده‌ی باذوق و قادری هستید و در بخش کودکان و نوجوانان هم قلم روان و آسانی داری. درود می‌فرستم به روح شهید فهمیده که فهم را در رزم و بزم معنی کرد آن طور شگرف که امام خمینی ره وی "رهبر ما " خواندند.

 

سلام دوباره به جناب استاد آشیخ مجتبای محترم و مورد علاقه‌ام. همان طور که دیروز نگاشتم در پست آقای سید یاسر موسوی در مورد آقای حسین امیرعبداللهیان لفظی که متضمن اهانت باشد بنده ندیدم. الآ آن عبارت در پسیت دیگرش خطاب به شما که شکر خدا پس از توقّع‌ام از خودش، خود آن را با کمال تمایل و پشیمانی حذف کرد. و پیش شما هم سپس فروتنانه ظاهر شد. و چه خوبی‌یی بهتر از همین منش و منهج. ازت ممنونم که با نهایت اخلاق درین صحن رهنمون مایی. ارادت: دامنه.

 

امیر رمضانی: اولین مجوز الکترونیکی ساخت نیروگاه از درگاه ملی مجوزها صادر شد. سید امیر سیاح، رییس مرکز ملی مطالعات پایش و بهبود محیط کسب و کار وزارت اقتصاد گفت: اولین مجوز الکترونیک تبدیل شده‌ کاغذی برای صاحب یک نیروگاه در ساری صادر شد.این اقدام در راستای ایجاد شرایط برابر در محیط کسب و کار و حذف بروکراسی‌های پیچیده دولتی اثرگذار است و شرایط را برای توسعه سرمایه‌گذاری در نیروگاه‌های کشور مهیا خواهد کرد.

 

عباس مهاجر: سلام خدمت سید عزیز و همه بزرگواران و مدیر این مدرسه فرهیخته و مومن عرض ادب و احترام دارم خدمت همه عزیزان این نیروگاه ۱۰ مگاواتی که انشالله و به خواست خدا در شهرک صنعتی شماره یک ساری احداث خواهد شد و با سوخت گاز کار میکند، خبررسانی این مجوز هم از این بابت از سمت وزارت اقتصاد منتشر شد که برای اولین بار از سامانه ملی مجوزها تمام درخواست و‌مجوزات و استعلامات ان در صنعت نیروگاهی کشور انجام شد، البته بدون هماهنگی با ما منتشر کردند که انشالله خیر است.

 

دوست گرانقدرم جناب مهندس عباس مهاجر سلام. خبر خوشایند و غرورآمیزی را امیرجناب بابت اقدام بدیع شما در ایجاد نیروگاه در ضحن مدرسه فکرت کار کرد و ما را مطلع. این طلیعه‌ی صنعتی به دست توانمند علمی‌ات برای شخص خودم از بهترین اقداماتی است که برای اولین بار شنیدم. عباس آقا تبریکات عمیق مرا پذبرا باش و بدان بسیار غَرّه و غرق سُرورم ازین فاز. سپاس.

 

غزه؛ مَعرکه یا مَهلکه؟!

دوشنبه, ۸ آبان ۱۴۰۲، ۰۸:۰۸ ق.ظ

متن آن در لینک بالا در دامنه

 

پستی که مصطفی بابویه دارابی در مدرسه فکرت بار گذاشت: وابستگی و عواقب آن. بستن سفارت آمریکا عراق را نابود می‌کند، به منافع عراق آسیب می‌زند که پیامدهای بزرگی دارد و هیچ سفارتخانه غربی در عراق باقی نخواهد ماند و همه از عراق خواهند رفت. این جملات را دو روز پیش باسم العوادی، سخنگوی دولت عراق در اولین واکنش رسمی به درخواست مقتدی صدر برای تعطیلی سفارت آمریکا بیان کرد. جملاتی واضح و صریح ... عشایر عراقی که امروز در پشت مرزها تحصن کرده اند کجا را می خواهند فتح کنند؟ فعالان ترک که امروز از در و دیوار نمایندگی های اسرائیل بالا می روند کجا را می خواهند بگیرند؟ جوانان مصری که شعار می دهند اضرب اضرب نصرالله کجا را می خواهند بزنند؟ کاربران اردنی که کالاهای اسرائیلی را نشان کرده اند به داد چه کسی می خواهند برسند؟ تماشاگران قطری که فریاد می زنند یجب تحریر غزه، کجا را می خواهند آزاد کنند؟ فلسطین را؟ قدس را؟ غزه را؟ ... فلسطین امروز آزادترین کشور عربی است، ملت غزه امروز آبروی آزادگان است، فلسطین هیچگاه اسیر نشده است که بخواهد آزاد شود، غزه هیچگاه وابسته نبوده که بخواهد رها شود... این جوانان، فعالان، کاربران و تماشاگران اگر واقعا عزم آزادی قدس دارند، بهترست کلاهشان را بالاتر بگذارند و به فکر آزادی خود و بلادشان باشند، فلسطینیان دیروقتی است که حریت یافته و رستگار شده اند. اسارت قدس ظاهر و باطنش اسارت کشورهای عربی و اسلامی است، اسرائیل موجودیتش به بی هویتی ملت های منطقه است، صهیونیسم مجرای وابستگی دولت های خاورمیانه به غرب و امریکاست. اسارت قدس نماد آویزان بودن سرنوشت مسلمین بدست آن قدرت غربی و این قدرت شرقی است، نماد اراده نداشتن ملت ها برای خروج از زیست ذلیلانه است، نماد آن است که دولت های منطقه خودشان اسرائیلک های نامرئی هستند. 

 

فلسطین که آزاد است، هربار بخواهد می رزمد و می جنگد، هربار صلاح بداند صلح می جوید، هربار نشود محاصره می شود و هربار بشود حصار می شکند. هربار رغبت کند صبر پیشه می کند و هر بار اراده کند به میدان می آید، هربار عزم کند سنگ پرتاب می کند و هر بار جرئت کند راکت می اندازد. دیگران حال شان چطور است؟! آیا آن ها هم این قدر آزادی و عزت و اسقلال نظر برای خود دارند؟ اظهر من الشمس است که همین مواضع انقلابی سران عربی و اسلامی هم خودش در منطقه الفراغ سفارت خانه های آمریکاست! کمی پا را فراتر بگذارند ببنیم می توانند هزینه بپردازند؟! آن امیر و وکیل عربی اگر کشورش خیلی انقلابی شده به جای رجز خواندن و نطق کردن بیاید جلوی تسلیحات و بمب هایی که از پایگاه های آمریکا در کشورش برای اسرائیل بارگیری می شود را بگیرد، ولی نمی تواند چرا؟! چرایش را سخنگوی دولت عراق پشت تریبون رسمی اعلان عمومی کرد... آزادی قدس یعنی آزادی ملت های اسلامی از استعمار و هیچ معنای دیگری هم ندارد، تا وابستگی هست استعمار هست و تا استعمار هست اسرائیل باید باشد... کشوری که اموراتش را خود تدبیر نمی کند تمنای صهیونیسم دارد. اگر ملتی هوس نماز خواندن در مسجد الاقصی دارد، باید شریان های فکری، مالی، بازرگانی و کشورداری خود را از یوغ سفارت خانه ها خارج کند، زنان و کودکان غزه امروز خون بهای غرب زدگی کشورهای عربی و اسلامی را می پردازند. 

 

شور و حال گرفتن و بی تاب شدن برخی جوامع برای دفاع از مردم غزه برخی جوان ها را به این گمان رسانده که؛ ظاهرا جامعه ایران نسبت به تحولات فلسطین و مساله قدس بی تفاوت تر از بقیه ملت هاست؟! خیابان های استانبول عصبانی تر از ما شده! ورزشگاه های مراکش حماسی تر شده؟! تجمعات بغداد کفن پوش تر شده! اصلاً ایران کجاست؟ ایران کجاست؟! ایران ۴۵ سال است در حال تحصن و تجمع است، ۴۵ سال است کفن پوش است، ۴۵ سال است خودش زیر بمباران تحریم و ترور است، ۴۵ سال است محاصره است، چرا؟ چون تصمیم گرفته است آقای خودش باشد، بهای میان تهی کردن موجودیت صهیونیسم را می پردازد ایران. امروز نشستن جوان ایرانی برای اسرائیل خطرناک تر از قیام های جوانان ترک و عرب است. ملتی که مستقل است همه ساحات زندگی اش حتی تفریحش هم مبارزه است چه رسد به مقاتله اش. اگر فلسفه وجودی صهیونیسم را بدانیم برای مان مسلم است که؛ ملت ایران ۴۵ سال است مبارزه با اسرائیل را زندگی می کند. جامعه ایران با استقلالش فلسفه اسرائیل را در منطقه بی معنا کرده است. امروز رژیم صهیونیستی در محاصره استقلال ایرانیان است که البته کمترین نمودش شده حمایت تسلیحاتی و دیپلماسی ست... .


تذکر مقرراتی

به جناب آقامصطفی بابویه دارابی

سلام و عرض ادب و ارادت آقا مصطفی. این نوشته‌ی کپی که به قلم آقای "مهدی افراز" است و شما در صحن مدرسه فکرت بارگذاری کرده‌ای، گرچه ایدئولوژیک و دارای بارِ ارزشی است، اما ما تشنه‌ی تراوشات ذهنی خود شما هستیم که قلم آن دوست متفکرم را -که فردِ فرهیخته و دانای پارسایی هستی- به‌مراتب غنی‌تر می‌دانم زیرا از نوشته‌های قلمی خودت همیشه بهره می‌بردم مصطفی؛ مفید و منسجم و منتج حرف می‌زدید همواره. ولی گذاشتن متن کپی از سمت شما درین صحن، برای من تعجب شدیدی داشت. اما در مورد قضیه‌ی غزه: من تزم البته تعقیب سیاست فروپاشی اسرائیل از طریق زیان‌رسانی فکری برای نفی و انهدام مشروعیت سیاسی است و آن فقط با دمیدن روح دفاعی در درون سرزمین فلسطین با خیزش و انسجام و سازماندهی خودِ فلسطینی‌هاست ؛ ساکن در دو نقطه‌‌ی کرانه و غزه. چون هیچ ملتی توسط ملت دیگر آزاد نمی‌شود و ملتی خود را آزاد می‌بیند که توسط قهرمانان وطن‌دوست خود به ظفرمندی برسند حتی اگر فداکاری‌های گسترده نیاز داشته باشد. کوروش کبیر هم وقتی جهان‌گشایی می‌کرد و تمام شصت و یک سال عمرش روی زین اسب بود و جهان‌گشا، ملت آن سرزمین فتح‌شده را را در عقیده و حرّیت، آزاد می‌گذاشت تا خود خودشان را بسازند. سپاس. فقط ازت می‌خواهم در صحن مدرسه فکرت متن کپی بار نگذارید. خلاف مقررات مدرسه است. معذرت.

 

توضیح آقا مصطفی بابویه: جناب آقا ابراهیم عزیز سلام... عارضم خدمتتون متنهایی که انتهای متن نام خودم را (مصطفی) ثبت میکنم ; صفر تا صد نوشته ی بنده میباشد و اگر دقت فرموده باشید در متن دیشب به رسمِ امانت اسمی ثبت نشده بود... موضوع از این قرار است که: چند شب پیش میخواستم متنی درباره ی اوضاع این روزهای فلسطین و غزه و دنیا بنویسم که با قرار دادن چند تحلیل کنار هم بصورتِ پازل ; متن نهایی ویرایش و منطبق با واقعیتِ ذهنی خودم در چند گروه ایتا و تلگرام و روبیکا بازارسال شد (البته تحلیلها بصورت تکه تکه استفاده شده و نامِ نویسنده نامعلوم بوده) که بعد از چند روز برای مدرسه ی فکرت و هیئت رزمندگان باز ارسال شد... این نکته را خدمتتون عرض میکنم که سالِ قبل متنی در مورد نشانه های آخرالزمان از کتاب یوم الخلاص(روزگار رهایی) برای چند گروه واتساپی و چند نفر از دوستان نوشتم و ارسال کردم چند روزِ بعد یکی از دوستان با بنده تماس گرفت و گفت که متن ارسالی شما در چند گروه دیگر بنامِ افراد و گروههای مختلف بازارسال شده! به آن دوست محترم عرض کردم مهم نیست که به چه نامی وایرال شده ; مهم اینه که تولید محتوا مورد توجه قرار گرفته و باعث خوشحالی ست که موردِ استفاده واقع شده... نکته ی قابل ذکر این است که: قبلا عرض کردم برای اینکه مفاهیمِ ذهنی خودم را به کلمات تبدیل کنم گاها از متونِ کتابها و مقالات و... استفاده میکنم... در انتها جنابِ طالبی اگر ناخواسته باعثِ آزردگی خاطر شدم پوزش میخواهم... ارادتمند مصطفی.

 

عباس مهاجر دارابی

نیروگاه ۱۰ مگاواتی

آقای مهندس عباس مهاجر دارابی

امیر رمضانی: اولین مجوز الکترونیکی ساخت نیروگاه از درگاه ملی مجوزها صادر شد. سید امیر سیاح، رییس مرکز ملی مطالعات پایش و بهبود محیط کسب و کار وزارت اقتصاد گفت: اولین مجوز الکترونیک تبدیل شده‌ کاغذی برای صاحب یک نیروگاه در ساری صادر شد.این اقدام در راستای ایجاد شرایط برابر در محیط کسب و کار و حذف بروکراسی‌های پیچیده دولتی اثرگذار است و شرایط را برای توسعه سرمایه‌گذاری در نیروگاه‌های کشور مهیا خواهد کرد.

 

عباس مهاجر: سلام خدمت سید عزیز و همه بزرگواران و مدیر این مدرسه فرهیخته و مومن. عرض ادب و احترام دارم خدمت همه عزیزان این نیروگاه ۱۰ مگاواتی که انشالله و به خواست خدا در شهرک صنعتی شماره یک ساری احداث خواهد شد و با سوخت گاز کار میکند، خبررسانی این مجوز هم از این بابت از سمت وزارت اقتصاد منتشر شد که برای اولین بار از سامانه ملی مجوزها تمام درخواست و‌مجوزات و استعلامات ان در صنعت نیروگاهی کشور انجام شد، البته بدون هماهنگی با ما منتشر کردند که انشالله خیر است.

 

دوست گرانقدرم جناب مهندس عباس مهاجر سلام. خبر خوشایند و غرورآمیزی را امیرجناب بابت اقدام بدیع شما در ایجاد نیروگاه در ضحن مدرسه فکرت کار کرد و ما را مطلع. این طلیعه‌ی صنعتی به دست توانمند علمی‌ات برای شخص خودم از بهترین اقداماتی است که برای اولین بار شنیدم. عباس آقا تبریکات عمیق مرا پذبرا باش و بدان بسیار غَرّه و غرق سُرورم ازین فاز. سپاس. دامنه.

 

یادداشت روز. آداب ایرانی. نوشته‌ی دامنه. به نام خدا. سلام محضر هر شرافتمند. مَشّاطه (=آرایشگر زن) ابداً اجازه نداشت دست به صورت عروس بزند و او را آرایش کند. یعنی عروس نمی‌گذاشت صورتش دست بخورد مگر آن که اول از بزرگترهای قوم‌وخویشان خود و طرف داماد، کسب اجازه کند. وقتی بزرگترها طی مراسم و تشریفات دلربا اجازه‌ی آرایش سر و صورت عروس را با تهیه‌ی هدیه و وعده -به‌ویژه با کالاهایی مثل پنبه و پارچه- می‌دادند تازه مَشّاطه مُجاز می‌شد دست به صورت عروس بکشد که در محل به آن «تا» می‌گفتند؛ کشاندن نخ روی دیم (=صورت و روی) عروس که هر پشمی را می‌زدود. آیا این آداب و این حُرمت و مَجد، احترام ندارد؟ حالیا! بیاید بازا آن ادب و آداب و حرمت و اُلفت و شرم و حیا.

 

تسلیت مدرسه فکرت برای درگذشت حاج قاسم آهنگری. برادرم آقا محمدتقی آهنگر دارابی سلام. مؤسسه‌ی مدرسه فکرت درگذشت پدرخانم جناب‌عالی را تسلیت می‌گوید. ایشان عمری دراز داشتند و انسانی ثروتمند، آرام و باایمان بودند. از آن مرد مرحوم سه چیز خاطرم بیشتر ماند:
 
۱. سفره‌ی شام در ده شب اول محرم در تکیه‌ی بالا
 
۲. حضور مستمر در نمازجماعت‌های ظهر و مغرب در بالامسجد
 
۳. آرامش و فروتنی در خیابان هنگام آمدوشد. درود.
 
به خانمت معلم محترم حاجیه نیّره آهنگر و تمام اعضای بیت این بزرگ‌مرد آهنگرهای محل، تسلیت را اعلان بفرما. دامنه.
 

سلام مجدد سید موسی و حاضرین در شخم و تخم. ۱. این حاج سید رضی جیب چنده پِره؟!! ۲. بازم کباب؟! اِشکِم‌بِل‌اید مگر؟! ۳. چند تا تِلر؟! معلومه دارا هستین! ۴. حیفای فلسطین که در تصرف بهائی‌های ایرانه! برای اونا یعنی دارین بذر می‌ذارین؟! کشکولی. ۵. تل‌آویو اسرائیل هم که مزرعه ندارد!! زرادخانه‌ی زورگویان دارد. بگذرم! آقا جالب بود صحنه‌ها.

 

آقا سید موسی سلام. در پاسخ به شیخ ربانی: علیکم السلام حاج آقا بزرگوار.ممنون از لطف شما. آق ابراهیم زنده موند تا از قلم و تحلیل هاش در این صحن بهره ببریم. ان شاا... عمر طولانی تا ۱۲۰ بلکم ۱۵۰ سال.

 

آقا سید موسی سلام. یقینی‌ی من است که لطف آن جناب به بنده همواره ناشی از طینتِ پاک و سرشتِ صحیح توست. نیز برای این حقیر مایه‌ی جاودانی روحی‌ست که قلم ناچیزم برای امثال شما آگاهان و پارسایان و زحمتکشان علم و عمل و کار و کوشش که هم دانش را بلدید و هم ارزش را در خود آغشته دارید، قیمتی برای خواندن دارد. امید است آنچه می‌نوسیم مرضیّ خداوند باشد و موجب رضایت خردمندان شود و نیز باعث نقد و بررسی ناقدان گردد. آقا یک کشکولی: چرا از سن انتظاری من که ۱۵۵ است از خدا ۵ تا را کم کردی؟!! هم در دعای ماه رمضان داریم "تُطیل عمری" یعنی عمرم دراز کن و هم امام سجاد ع آموختند در صحیفه که از خدا عمر طولانی طلب کنید.

 

سید موسی صباغ. سلام آق ابراهیم .ضمن اینکه از متون شما در این صحن نهایت بهره نصیبم خواهد شد در پاسخ کشکولی تان عرض کنم عمر اگر به حرف من باشد نه تنها 5 سال کم نمیکنم بلکه 50 سال به آن اضافه میکنم . 200 سال !!

 

مجدد سلام سید موسی. جالب بود و جذبم کرد. حالا درست شد! خیلی قشنگ آمد این چند خطت. منم خوشحالم که ببهره‌رسان است متن‌هایم برای آن دوست گرامی. راستی! مرا ببخشایید که دأب من این است دو سه ساعت پس از گذاشتن نظر زیر پست‌های اعضا، متن‌هایم طبق تایم محو می‌شود. هدقم در ظرات و پاسخ‌ها در اصل برای کسانی است که آنلاین‌اند و برخط آن را می‌بینند. لذا اگر عضوی سه ساعت با نظراتم فاصله داشته باشد، متونم را نخواهد دید و در واقع از شرّ متونم آسوده است.

 

مصطفی بابویه: جناب آقای ابراهیم طالبی مدیر محترم مدرسه ی فکرت و همه ی اعضایِ محترم مدرسه ی فکرت سلام و عرض احترام... اخطاری به بنده ابلاغ نمودید مبنی بر اینکه بازارسال مطالبِ کپی در این گروه ممنوع است... با توجه به اینکه وقت سایر دوستان گرفته نشود ;توضیحاتی شخصا به شما اعلام شد و مسئله واکاوی شد... با توجه به فصل الخطاب بودنِ اوامرِ شما; بنده به نوبه ی خودم پوزش میخواهم و اطاعتِ اَمر خواهد شد... ارادتمند مصطفی.


رفیق فروتن و فرزانه و محبوب من آقامصطفی بابویه‌ی دارابی سلام و عرض عمیق‌ترین ادب و اعلان خالص‌ترین ارادت. بله؛ در صفحه‌ی شخصی بنده دیداری با شما رخ داد و کامل به اقناع انجامید. رو همین توضیح راستین شما بود که من تذکر مقرراتی‌ام خطاب به شما را از صحن عمومی پاک کردم. خلاصه‌سخن میان شما و من این بود که شما در برخی از متون دست تتبع می‌زنی و از چندین منبع، محصولی (= محتوا) تولید می‌کنی که چون پایبند به حقوق مالکیت معنوی هستی حاضر نمی‌شی پای آن متن (=فرآورده‌ی فکری یا تدوینی) امضای خودت را بذاری. این هم از همین مشیء‌ فروتنانه‌ات نشئت داشت. سپاس. منم به نوبه‌ی خودم از وجودت حس بالیدن به خود می‌دَمم. من تو را مصطفی فردی فرید در اخلاق عملی و تواضع علمی می‌دانم. روشن هست روی من به انوارِ علمی و عملی شما مصطفی. التماس دعا آقا.

 

..

...

یادداشت روز
سکوت یک فیلسوف در برابر جنایت اسرائیل در غزه!
 
نوشته‌ی دامنه: به نام خدا. سلام محضر هر شرافتمند. این که آقای مصطفی ملکیان -که خود را "صلح‌گرا و خشونت‌پرهیز" می‌داند- سکوت کرده است، مسئله‌ی شخصی‌اش است و لابد حق انتخابش. اما چگونه می‌شود برای جزئی‌ترین و سست‌ترین مسائل ایران به حرف و فریاد آید اما این‌همه توحُش را در غزه ببیند و لب نجُنبانَد؟! پس صلح‌گرایی و خشونت‌پرهیزی وی شعاری بیش (=بخوانید لقلقه‌ی زبان) نیست و حتی لازم باشد از بدترین خشونتِ هرزگان علیه‌ی نظام ایران حمایت هم می‌شود! او روزگاری در مدرسه‌ی معصومه‌ی قم، نیز در مؤسسه‌ی امام باقر ع آقای مرحوم آیت الله شیخ محمدتقی مصباح تدریس می‌کرد و وقتی مرحوم آیت الله شیخ محمد یزدی در خطبه‌های نمازجمعه‌ی تهران تفکر دینی وی در مورد باور به معاد را زیر سؤال برد و تقریباً تکفیرش کرد، از همان جا بود از آنجاها بیرون انداخته شد (شاید خود بیرون رفته بود) و کم کم از چشم مؤسسات در قم اقتاد و چشم مجامعی در تهران را گرفت و شد فیلسوف چپ‌های آمریکایی. خودم بیشتر آثار و نوشته‌ها و گفتارهایش را دنبال می‌کردم و خیلی از نکات معنویت‌گرایی وی را یادداشت می‌نمودم، اما چون دنباله‌روِ هیچ شخصیتی نمی‌شوم همواره وی را روی لبه‌ی پرتگاه می‌دیدم. بعد معلومم آمد که وی به جای تکیه‌ی بر دینِ خاص، از معنویت و اخلاق می‌گوید انگار (شاید شاید) نگاهش مکتب و دین خاص نیست، تفکر معنوی است.
 
بروم روی عکس دستشویی در مسجدی در شهر دوشنبه‌ی تاجیکستان که آقای عزت‌الله ضرغامی وزیر بی‌کارکِله‌ی دولتِ سیزده حجت الاسلام سید ابراهیم رئیسی -که کارش بیشتر شبیه پِرسه‌زنان فضای عاطل و باطل مجازی است- که او در شبکه‌ی ایکس (=تویتر سابق) بازدیدش از توالت‌های آن کشور را منتشر کرد و نوشت: «در ایران هیچ مسجد ما سرویس‌های اینجا را ندارد. مدیریت تاجیک‌ها در این زمینه برای مساجد ما درس است.» البته مستراح‌های ایران، کثیف است و هیچ هم رعایت نمی‌شود، آدم آغش (=استفراغ) می‌آد از بین‌راهی؛ ولی او میان این‌همه مسائل مهم جهانی، خود را به مستراح رساند و آنجا بند کرد و رفت عکس یادگاری هم انداخت، واقعاً نشان داد هَمّ‌وغَمّش در وزرات گردشگری!!! چه چیزهای‌ست!!
 
اما بروم روی سومی عکس و سپس برسم به تظاهرات ضد آمریکایی امروز سیزده آبان که تمام سال‌ها از عقاید من بود شرکت در آن. آری؛ یک عده چپ‌های آمریکایی خیلی هم ذوق‌زده کارِ ارتش اسرائیل که در صدد تقسیم غزه به دو بخش جنوبی و شمالی است را تیتر کردند و مناطقی را به رنگ آبی مشخص ساختند که نشان دهند بله، مثلاً چه میزان ارتش اسرائیل در غزه نفوذ کرده است. حال آن‌که آخرین خبرها آن است در هر سه جبهه ارتش صیهون‌ها زمینگیر شد و عقب نشست و حتی به مخمَصه‌ی قابل پیش‌بینی دچار شد. هنوز کو؛ اسرائیل گردابی سَهمناک‌تر ازین، پیش روی خود خواهد دید. ذوق نکنید ای چپ‌های آمریکایی. راستی! مرحوم امام خمینی هم، زمانی همین اصطلاح "چپ‌های آمریکایی" را -که بنده برای عده‌ای منشعب از چپ خط امامی به کارش می‌گیرم- در ادبیاتش نسبت به برخی افراد به کار برده بود. دامنه.
 

یادداشت روز
شش مسئله‌ی امروز دامنه

نوشته‌ی دامنه: به نام خدا. سلام محضر هر شرافتمند

یک: این فرد -«آنتونیو گوترش؛ دبیر کل سازمان ملل متحد»- از بمباران غزه فقط "احساس وحشت" می‌کند. شما فقط وحشت کن! کارِ دنیا به کجا کشیده! جهان غرب سلطنتِ وحشت بیش نیست؛ مثل آن وحوش در بیشه.


دو: بیسیم‌چی از حاج همت پرسید: «حاجی چرا من می‌ترسم؟  شما نمی‌ترسی؟» همت جواب داد: «منم روزی مثل تو بودم. امام جوابم را داد.» پرسید: «امام جواب چی را داد» همت شرح داد: «اهنوز جنگ شروع نشده بود دیدار امام رفتیم ضربه‌ی محکمی به پنجره خورد یکی از شیشه‌های اتاق شکست. همه از جا پریدیم، غیر از امام! هنوز صحبت‌هایش تمام نشده بود که صدای اذان شنیده شد. بلافاصله والسلام گفت و از جا بلند شد. همان‌جا بود که فهمیدم همه‌ی آدم‌ها می‌ترسند. چرا که آن روز همه‌ی ما ترسیده بودیم، هم امام ترسیده بود هم ما؛ امام از دیرشدن وقت نماز می‌ترسید و ما از صدای شکستن شیشه! او از خدا می‌ترسید و ما از غیر خدا.  همان جا بود که فهمیدم کسی که از خدا بترسد، دیگر هیچ وقت از غیرخدا نمی‌ترسد و هر کس از غیرخدا بترسد، از خدا نمی‌ترسد.»


سه: وای ۱۰ هزار قرُص نان شیروان!! طی بررسی تراکنش‌های نانوایی‌های سطح شهر شیروان تخلف شخصی که اقدام به خرید ماهانه ۱۰ هزار نان می‌کرد کشف شد؛ توسط افراد سودجو با سود چندبرابری به مصارف دام. در داراب‌کلا اصلا و ابدا ازین کارها رسم نیست! هست؟!!!


چهار: توئیت جمیل حبیب: این استاد حقوق بین الملل دانشگاه لبنان چه جالب گفت "من از دانشجویانم در دانشگاه لبنان عذرخواهی می کنم زیرا در تدریس دروس اصول حقوق بین الملل، حقوق بشردوستانه بین المللی و سازمان ملل متحد سختگیر بودم. بعد از جنایات صهیونیسم در غزه دیگر نیازی به تدریس این اصول نیست. قانون زور، آقای جهان است.""


پنج: ذات ضدآمریکایی انقلاب اسلامی: شرح‌مرح شاید لازم نشود. خودِ شهر علیه‌ی شرّ و شَریران شد. کاش شعری در لسان شاعری، شور و شعور این شراره‌ی شهر را شَهدِ شاهدان و شهیدان می‌ساخت؛ شلوغ بود و شِمّه‌ای ازین شمیم را هم نمی‌شود شناخت. شاهد شدم که مردم در تظاهرات ضد شرارت آمریکا شنبه ۱۳ آبان ۱۴۰۲ قم، سرشار شعَف شدند.  ضدآمریکایی بودن ذات انقلاب اسلامی‌ست هر کس تغییرش دهد انقلاب را از نهضت به نظام فرو کاسته است. در برابر غرب فقط باید مقاومت کرد. هیچ تزی برتر از تفکر مقاومت نیست.


شش: این "امید" چرا دیر کرده است؟!! "امید" دُرنای دورپرواز سیبری هست (عکس بالا) که هر آبان‌ماه به فریدونکنار می‌آمد امسال ولی هنوز نیامد این درنا تنها گونه‌ی باقی‌مانده دُرنای سیبری است، اما "امید" دیر کرده است؛ هنوز نیامده است؛ لابد از دنیایی که می‌بیند زور تحکُّم دارد، گِله دارد. دامنه.

 

...

تیتر جالب روزنامه‌ی "وطن امروز" ( ۱۶ آبان ۱۴۰۲)

در مورد نقشه‌ی روزهای خونین غزه.

 

تیتر مهم روزنامه‌ی "کائنات" ( ۱۶ آبان ۱۴۰۲)

در مورد نقش جو بایدن در وضع خونین غزه.

 

یادداشت روز
پنج خبر که نمی‌شود از کنارش بی‌خبر گذشت

نوشته‌ی دامنه: به نام خدا. سلام محضر هر شرافتمند. امروز رو میزم این را نوبت کرده بودم که اگر برخی می‌گویند وحی نیست و "رؤیا"ست، حتی بر فرض نعوذ بالله چنین می‌بود، پس بازم باید با این وجود پی برده باشند حضرت محمد اکرم ص شگفت‌انگیزترین انسان بودند با این‌همه دانش و احاطه و اعجازی مانند قرآن از خود داشتند. که من اعتقاد راسخ به وحی دارم؛ نه یک کلمه بیش و نه کلمه کم. اما دیدم خبرها غلبه دارد بر این موضوع‌ام. رد شدم و آمدم روی این مسائلی که ردیف کردم. از آن نظر نمی‌گویم که این افراد را بزرگ بدانم، نه، آن رو گفتم که بگویم حتی این افراد هم دیگر شرم کردند از دست اسرائیل و خود را رساندند به میدان!!!


خبر یک: جوزف بوِرل هم تکان خورد!

پایگاه خبری سراج ۲۴ نقل کرد که او (مسئول سیاست خارجی اروپا) گفت ما اروپایی‌ها، وظیفه‌ی سیاسی و اخلاقی داریم که دخیل شویم. این یک امتحان بزرگ برای اعتبار ما بشمار می‌رود. اولویت باید توقف چرخه‌ی خشونت (در غزه) باشد. فاجعه‌ی انسانی در غزه بی‌سابقه است. قوانین بین‌المللی بشردوستانه با هرنامی (آتش‌بس و یا وقفه) باید رعایت شود.

 

نظر: او اخیرا" اروپا را یکسره باغ اعلان کرد سایر جهان را جنگل وحش!! حالا نمی‌دانم چنان وجدانش رو به عذاب رفت که حاضر شد علیه‌ی اسرائیل موضع بگیرد.

 

خبر دو: برنی سندرز هم حرف آمد

برنی سندرز نامزد دموکرات انتخابات پیشین آمریکا گفت: «چیزی که اکنون داریم می‌بینیم یکی از وحشتناک‌ترین لحظات در تاریخ مدرن است» «کاری که آن‌ها [اسرائیل] اکنون به شکلی کور انجام می‌دهند، اینکه اردوگاه‌های آوارگان را بمباران می‌کنند، آمبولانس‌ها را هدف قرار می‌دهند، هزاران مرد و زن و کودک بی‌گناه را می‌کشند، این نقض قوانین بین‌المللی بوده و غیر قابل‌قبول است باید این روند متوقف شود. می‌دانید ایالات متحده آمریکا ۸/۲ میلیارد دلار را در هر سال به اسرائیل می‌دهد... بفهمید که هم‌اکنون ما باید بمباران در غزه را متوقف کنیم».


نظر: این چهره‌ی منتقد آمریکا مشیء سوسیالیستی دارد. سخنش بارهاست و سال‌ها که انتقاد شدید از نظام آمریکاست.

 

خبر سه: حجت الاسلام آقای سید محمد خاتمی هم بالاخره به گوترش نامه نوشت

"عالیجناب آنتونیو گوترش، دبیرکل محترم سازمان ملل متحد. فاجعه‌ی بزرگ انسانی که این روزها در غزه شکل گرفته است، جلوه ای دیگر از تضییع تاریخی حقوق ملت مظلوم فلسطین و اعمال صریح زور علیه صاحبان اصلی سرزمین های اشغال شده توسط حاکمان اسرائیلی است... اقدامات اسرائیل نقض بدیهی‌ترین قوانین جنگ و مبانی حقوق بین‌الملل بشردوستانه و مصداق آشکار جنایت علیه بشریت، نسل‌کشی و پاکسازی قومی است.  آقای دبیر کل! رهبران اسرائیل در همین شرایط نگران کننده با بی‌پروایی به برخوردهای نژاد پرستانه خود در برابر قربانیان فلسطینی افتخار می کنند. آنان نه به قطعنامه های مصوب در سازمان ملل متحد خود را متعهد می دانند و نه حتی پایبند به پیمان های نابرابری هستند که با رهبران فلسطین امضا کرده‌اند. هر روز جنایتی علیه‌ی یک ملت آواره از سوی آنان در حال وقوع است و سرزمین‌های اندک نیز در حال تصاحب و تاراج توسط آنان است."


نظر: آقای خاتمی در بند ۴ نامه‌اش غفلت عجیبی کرد (=نخوانید شیطنت و مذبذبیت کرد) این را از گوترش خواست: «فراهم‌آوردن مقدمات محاکمه و برخورد جدی با عاملان جنایت علیه بشریت و نسل‌کشی و جنایات جنگی.» دیدید؟!! نگفته اسرائیل گفته "عاملان" که آدم در دَم خیال می‌کند حماس هم داخل درین اقدام فوری است. اَمان از بیان بینابین که مسلکی از مکتب اسلام نیست این‌گون سخن‌گفتن. حق و باطل را با هم سوزاندن کار خائفان است. راستی! جدیداً برخی سایت‌ها وی را با لباس کاپشن و شلور نشان می‌دهند بی‌اطلاع‌ام هیبت و هئیت عوض کرد!!! یا نه تصادفی پوشش زد!!!

 

خبر چهار : باراک‌حسین اوباما هم رسید وسط

من اعتراف می‌کنم غیرممکن است که نسبت به این کشتار بی‌طرف باشیم. در این شرایط امیدوار بودن سخت است. تصاویر خانواده‌های اندوه‌زده و بیرون کشیدن اجساد از زیر آوار، یک بیداری اخلاقی بر همه‌ی ما تحمیل می‌کند.

 

نظر: بیداری اخلاقی که اوباما از ان دَم می‌زند فقط به نظرم معامله‌ی انتخاباتی در ریاست‌جمهوری آتی آمریکا دارد که چند رأی افزون‌تر برای نامزد دموکرات‌ها صید کند.


خبر پنج: خواندم جایی که زن دوم آیت الله شیخ احمد جنتی هم مُرد. نقل است از فرزندش -علی- چند سال پیش، پدرش زن‌واجب است؛ چون نیاز به رسیدگی امور شخصی‌اش دارد.


نظر: به تمام کسانی در وسط غم عظیم و بی‌نظیر غزه -که این‌همه بالای ده هزار انسان بی‌پناه فلسطینی تکه تکه شدند- برای آقای جنتی بابت مُردن زن دومش پیام تسلیت غمگینانه!! صادر کردند، متأسف شدم که چه نیازی به بیان متن تسلیت عمومی!! دیدند. پس این وسط شهادت آن‌همه آدم در فلسطین چه می‌شود؟!!

 

جناب آقا سید یاسر موسوی سلام. علاوه بر این، از یک روزنه‌ی دیگر هم می‌شود وارد شد. چپ‌های آمریکایی و نیز آن عده اندک بیهودگان و آن کم‌شمار هرزگان باید خودشان را گریبان پاره کنند که چرا نشستند و نرفتند اسرائیل -این پادگان آمریکا در خاک فلسطین- به ارتش اسرائیل کمک کنند و کنار این جرثومگان جهان، علیه‌ی مقاومت (=صُدود و صدّ، به لفظ عربی) بجنگند!! و لااقل لجاجت خود نسبت به انقلاب اسلامی و رهبر معظم‌مان را در عملاً کنار ارتش اسرائیل نشان دهند و از سران صهیون‌ها سهمیه!!! دریافت کنند. بگذرم. سلام مجدد آق سید یاسر. بله، همین‌طور است. قرآن تیپی ازین تبار را مورد تست قرار داده بود و در وحی آمده بود که اگر نمی‌ترسید تمنای موت کنید برای خود. همه ترسو بودند و از مگر وحشت داشتند. بگذرم. مطلبت در باره‌ی آمریکا و نوکرهای پادگانش یعنی اسرائیل درست و دقیق بود.

 

امیرجناب سلام. نکته‌پرداز هستی. خیلی‌هم معقول و از سرِ تشخیص حق و رد باطل. ازت ممنونم که موضوع روز جهان -یعنی غزه‌ی به تعبیر مهم رهبری معظم: «مظلوم و مقتدر» را فراموش نکرده‌ای هیچ روز ازین سی و اندی روز. آفرین و تحسین برین رسم تو.

 

سلام مجدد آق سید یاسر. بله، همین‌طور است. قرآن تیپی ازین تبار را مورد تست قرار داده بود و در وحی آمده بود که اگر نمی‌ترسید تمنای موت کنید برای خود. همه ترسو بودند و از مگر وحشت داشتند. بگذرم. مطلبت در باره‌ی آمریکا و نوکرهای پادگانش یعنی اسرائیل درست و دقیق بود. سلام و سپاس سید یاسر از سخاوتت سید یاسر. امروز غروب هنگام بازگشت به منزل، یک جعبه خریدم. جناب آق سید یاسر موسوی سلام. قشنگ بود رفتارت. کشکولی: دوبل یعنی همان گرانفروشی و رِبا. مرا نرُبا !!! آقا.

 

شیخ شاکر طاهرخوش: ختم قرآن بهتر از ذبح! سعدی گوید: ثروتمندی بود که دارای یک پسر بیمار و رنجور بود، خیر خواهان به او گفتند: «مصلحت آن است که برای شفای پسرت ختم قرآن کنی، یا قربانی ذبح کنی و با ذبح و خون ریختن گوسفند یا شتر و صدقه دادن گوشت آنها، فرزندت خوب شود.» ثروتمند که حاضر نبود پول خرج کند و بخیل بود، اندکی در فکر فرورفت و سپس سر برداشت و گفت: «ختم قرآن بهتر است، چون قرآن در دسترس می‌باشد؛ اما قربانی کردن حیوان از گله‌ای که از محل دور است، سخت‌تر می‌باشد!» صاحب دلی سخن او را شنید و گفت: او ازاین‌رو ختم قرآن را برای شفا برگزید که قرائت آن کار زبان است و زحمت و هزینه‌ای ندارد؛ ولی قربانی کردن به پول وابسته است و آن به جان بسته است؛ و دل برداشتن از آن دشوار خواهد بود. به دیناری چو خر در گِل بمانند * ور الحمدی بخوانی، صد بخوانند. حکایت‌های گلستان، ص ۲۳۶.

 

استاد و دوست فاضلم حجت الاسلام شاکر سلام. البته هیچ پاداشی پای قرآن نمی‌رسد. اما کشکولی: برای هر چی که سرِ گوسفند را ذبح و گردن شُتر را نحر (=فروکردن خنجر به ضربت وحشتناک) نمی‌کنند‌! بگذرم. حالیا ! الآنا نیم کیلو گوشتِ لشخه (=به زبان محل ما: پر از پی و گوشت‌های پوستی و استخوانی) هفت‌هشت جیب پر، پول می‌خواد!

 

شیخ شاکر طاهرخوش: سلام بر استاد عزیز و گرامی ام از بیانات شما در این گروه بی نهایت استفاده می کنم. تشکر فراوان دارم.

 

جناب حجت الاسلام شاکر سلام. برای بنده نظر و محبت آن نویسنده‌ی خلاق خود یک خُلق خوب خواهد آفرید. دنیا بر پایه‌ی هم نظر و هم نقد هر دو می‌دَوَد. درود برین منهج آن دوست وَدّ و وَدود.


جناب استاد حجت الاسلام شفیعی مازندارنی سلام. نظری که برای آق سید یاسر نوشته بودم در راستای سخنانش بود. مثالی در ردیف مثال‌های وی. یعنی حرفم نقض بیانش نبود، نفع بیانش بود. جناب آق سید یاسر لطفاً برداشت خودت را از آن نظر دیروزم خطاب به خودت را بنویس که ببینم خودت از نظر که برات نوشتم چیزی شبیه استاد برداشت داشته بودی.


امیرجناب سلام. از آنجا که تو امیر رصدگرانه‌تر از بنده آن فضاهای اطراف خود را ملتفی، بنابرین اِشراف قشنگی بر مواضع آن تیپ خائفان دارید که مواضع‌شان حتی برای عده‌ای هم اسرائیل‌گرایانه شد. چون به ماهیت و آثار و برکات و تفکرات انقلاب اسلامی به آستانه‌ی لجاجت رسیدند حتی این آستانه را هم رد کردند به مرحله‌ی خصامت نائل!! آمدند. بگذرم. خدا شفا!!! دهد این نوع مذبذب‌ها (= افراد دو دله و مردد) را.

 

سلام جناب مصطفی دارابکلایی. مگر ایرادی برای تابلوی تصویر مرحومان آیات: آقا دارابکلایی و آق سید رضی شفیعی دارابی ایجاد کردند؟ یا نه، تابلو ایراد پیدا کرد؟ سپاس اگر توضیح ارائه دهید چون ما از دیار، دوریم.

 

شرح عکس: منزل حجت الاسلام شیخ محمد طاهر فارابی در قم، عمامه‌گذاری توسط مرحوم آیت الله العظمی اسماعیل صالحی مازندرانی. عید غدیر ۱۴۱۶ قمری. ۱۳۷۵ شمسی. از چپ: مرحوم صالحی مازندرانی سوادکوهی. آقای فارابی، دامنه و بقیه.

 

اطلاعیه‌ی مدرسه فکرت

سلام به هر شرافتمند. دیشب از حدود هشت شب تا سحردمان امروز، ایتا به علت اشکال فنی در اکثر نقاط ایران قابل بازشدن نبود. اشکال مربوط سِروِرهای آن بود که با تلاش سریع مدیران فنی آن مرتفع شد. به نقل آقای غفاری مدیر محترم ایتا، پیوستن زیاد مردم به ایتا کار فنی آن را با مشکل مواجه ساخت که رفع عیب شد.

مطلع‌اید اعضا به دلیل فیلتربودن پیام‌رسان‌های خارجی‌یی که زیر بار قانون و مقررات ایران نمی‌روند، هجوم مشتاقه برای پیوستن به ایتا خیلی زیاد شده است زیرا ایتا فنی‌ترین و ساده‌ترین و مدرن‌ترین و مطلوب‌ترین پیام‌رسان ایران است. به علم و دانش ایران اهتمام کنیم و اعتماد. درود.

مدیر مدرسه فکرت
ابراهیم طالبی دامنه دارابی

حجت رمضانی:  سلام حاج آقا. مدرن هم اصلاح هاکن.

حجت سر رسید!! ناقلا چِش همه جا ره وینده!!!
راستی سلام. درست کردم. واسلام نامه تمام! انار را کناری کردین پنج‌تایی؟ مِه وِسه چال کردین؟

 

چرا «عقب»، مانده‌ایم؟!

 

دامنه | دارابی

چهارشنبه, ۱۷ آبان ۱۴۰۲، ۱۱:۰۵ ق.ظ

یادداشت روز

چرا «عقب»، مانده‌ایم؟!...

متن آن در لینک بالا در دامنه

 

یادداشت روز

نگاهی تازه به اسرائیل

نوشته‌ی دامنه

به نام خدا. سلام بر هر شرافتمند. این که ما -ایرانی‌ها- درباره‌ی اسرائیل هر چیزی بگوییم از سوی اشکال‌تراشان متهم به احساسات و هیجانات می‌شویم که مثلاً داریم باب میل خود حرف می‌زنیم، نه از واقعیت. ولی وقتی می‌بینم توماس فریدمن متخصص مباحث سیاست خارجی و خاورمیانه در مجله‌ی نیویورک‌تایمز آمریکا احساس خطر کند و بیاید بگوید اسرائیل در خطر واقعی فروپاشی قرار گرفته است، ترجیح می‌دهم حرف همین حامی اسرائیل را بیاورم که خود با رفتن به اسرائیل از نزدیک دید حماس و حزب‌الله چه بر روزگار این نظام نژادی آورده‌اند. لطفاً نه یک بار بلکه سه چند بار این تحلیل فریدمن را مطالعه و روی آن فکر کنید و بدانید قدرت محور مقاومت در واقعیت‌های منطقه چه ابعاد و ژرفایی دارد. من مفاد تحلیل طولانی وی را این طور فشرده ارائه می‌کنم تا سریعتر به دیدگاهش پی بَرید:

 

فریدمن به این نتیجه رسیده است که «اسرائیل اکنون به مکانی تبدیل شده است که ساکنان آن هرگز قبلاً در آن زندگی نکرده‌اند» «صریح بگویم، اکنون کاملاً روشن است که اسرائیل در این برهه در معرض خطر واقعی قرار دارد؛ خطری به مراتب بزرگ‌تر از هر زمان دیگری از سال ۱۹۴۸ [=زمان تأسیس اسرائیل توسط استعمارگران] و این تهدید واقعی به سه دلیل کلیدی روی داده است.»

 

۱. اسرائیل با تهدیدات مجموعه‌ای مواجه است که جهان‌بینی تئوکراتیک [=حکومت دینی الهی] را با تسلیحات مدرن قرن ۲۱ ترکیب کرده‌اند و این دشمنان اسرائیل را دیگر نمی‌توان به‌عنوان گروه‌های کوچک شبه‌نظامی سازماندهی کرد، بلکه آنها هر کدام به نوبه‌ی خود دارای ارتش‌های مدرن با تیپ‌ها، گردان‌ها، قابلیت‌های سایبری، موشک‌های دوربرد، پهپادها و پشتیبانی‌های فنی لجستیک هستند... اسرائیلی‌ها مجبور خواهند بود ابتدا از مناطق مرزی دور و سپس به طور کامل از اسرائیل خارج شوند. من از اینکه چه حجم از مردم اسرائیل اکنون همین خطر را کاملا احساس می‌کنند، متحیر شده‌ام.»

 

۲. «خطر دومی که من می‌بینم این است که تنها راه قابل تصوری که اسراییل می تواند مشروعیت، منابع، زمان و متحدان را برای جنگیدن با چنین جنگ سختی -آن هم با دشمنانی چنین زیاد- به دست آورَد، داشتن شرکای تزلزل‌ناپذیر در خارج به رهبری ایالات متحده است.. اما جنگ اسرائیل علیه‌ی حماس در غزه مستلزم نبردهای شهری و خانه‌به‌خانه است که هزاران تلفات غیرنظامی شامل مردان، زنان و کودکان بیگناه  را در پی خواهد داشت. باید بپذیریم که نابودی حماس بسیارسخت است.»

 

۳. «سومین نگرانی عمیق من که شاید مهم‌ترین دغدغه‌ی من هم باشد این است که، اسرائیل بدترین رهبر تاریخ خود  شاید در تمام تاریخ یهود را دارد که هیچ اراده یا توانایی انجام ابتکارات خاص را ندارد.»

 

فریدمن اخیرا″ به اسرائیل رفت از مشاهداتش نقل می‌کند ه خیلی مهم است. ببینید چه چیزی مهمی می‌گوید: «یک فرمانده بازنشسته ارتش به هتل محل اقامت من در تل آویو آمد تا دیدگاه خود را در مورد جنگ به اشتراک بگذارد. او را برای گپ‌زدن‌مان به سالن اجرایی طبقه‌ی هجدهم بردم، وقتی برای بالارفتن وارد آسانسور شدیم، به یک خانواده‌ی چهار‌نفره پیوستیم. ژنرال اسرائیلی از آنها پرسید اهل کجا هستند؟ پدر این خانواده پاسخ داد: «کریات شمونا». کریات شمونا یکی از مهم‌ترین شهرهای اسرائیل در مرز لبنان است. این پدر گفت که خانواده‌اش به همراه هزاران خانواده‌ی دیگر اسرائیلی از خط حصار شمالی فرار کرده‌اند که شبه‌نظامیان طرفدار حزب‌الله و شبه‌نظامیان فلسطینی در جنوب لبنان شروع به حمله موشکی و توپخانه‌ای و تهاجم در همبستگی با حماس کرده‌اند. چه زمانی ممکن است آنها برگردند؟ آنها واقعاً نمی‌دانستند. مانند بیش از ۲۰۰ هزار اسرائیلی دیگر، به خانه‌های دوستان یا هتل‌ها پناه برده‌اند و تنها چندهفته طول کشید تا اسرائیلی‌ها شروع به افزایش قیمت املاک در شهرهای به ظاهر امن‌تر مرکز اسرائیل کنند... و بی‌پرده بگویم با توجه به این شرایط، اکنون حزب الله لبنان و حماس با هم می‌توانند اسرائیل را کوچک و کوچک‌تر کنند.»

 

لطفاً یک بار دیگر همین تیکه حرف مهم فریدمن را بخوانید تا دریابید اسرائیلی که در طول اشغالگری خاک فلسطین با ساختن شهرک‌های مسکونی در لبه‌ی مرزها و مستقرکردن یهودهای سایر جهان در آن جاها می‌خواست ارض موعود! و امن و مرفه و آرام، نظام جعلی خود را نمونه نگه دارد توسط فقط دو تا جنبش در جنوب (=حماس) و در شمال (=حزب‌الله) به چه روزهای شُوم و نکبتی رسیده‌است. خودِ شهرک‌نشینان از ناامنی فرار کردند. این کم مسئله‌ای نیست. از آثار اصلی حماسه‌ی حماس است.

 

فریدمن سرآخر به چنین نظر رسیده است «اکنون اسرائیل در خطر واقعی قرار دارد. هر چه اسراییل زودتر نتانیاهو و متحدان راست افراطی او را با یک دولت وحدت ملی واقعی چپ میانه یا راست میانه جایگزین کند، شانس بیشتری برای بقا در طول جنگ جهنمی و پیامدهای آن خواهد داشت.»

 

متن آن در لینک بالا در دامنه

 
...
 

ابوباران

سه شنبه, ۲۳ آبان ۱۴۰۲، ۰۹:۳۷ ق.ظ

متن آن در لینک بالا در دامنه

مهدی ملایی: سلام سید یاسر، این زنیکه ی مفت خور،اگه راست میگفت،اتا چارقدی،توتِم چارشویی،خاش سر میگذاشت،بعدن این حرفا رو میزد،نه با این وضعیت، اما بعد شما با ارسال این ویدئوها یه جورایی داری تو زمین دشمن بازی میکنی،چه لزومی داره پخش اینجور فیلما؟ البته آقای مدیر محترم قبلن چند نفر رو بخاطر ارسال همچین مواردی پرونده زیر بغل،فرستاد خونه،حالا چرا با شما این همه مدارا میکند الله اعلم، شایدم بخاطر اینکه مدرسه از جنب و جوش،و بحث و جدل قبلی که بخاطر حضور یسری مخالفِ عقیده یِ بعضیها داشت ،افتاد و دیگه مدرسه ای که حتا ما شاگرد تن بلا هم از حضور در مدرسه لذت میبردیم،و حاضر بودیم جمعه ها بیایم مدرسه،خبری نیست، بازم، الله اعلم.

 

ایمانور

عکس  داود ع و سلیمان ع

 
یادداشت روز دوم دامنه
مقداری از عمق قضیه‌ی فلسطین
 
نوشته‌ی دامنه: به نام خدا. سلام محضر هر شرافتمند. با دو شعار آشنایید: «از نهر تا بحر» که حماس درین عبارت از مالکیت بر منطقه‌ی میان کرانه‌ی باختری رود اردن تا دریای مدیترانه از سمت غزه سخن می‌گوید. «از نیل تا فرات» که نظام اسرائیل بر اساس تورات حق تملُّک کل برای خود قائل است. می‌دانید ابراهیم نبی ع طبق دستور خدا برای رسیدن "ارض موعود"، زادگاه خود را ترک کرد. فاصله‌ی میان رود نیل در مصر تا رود فرات در عراق، یعنی هر چه سرزمین است میان این دو رود مال فرزندان حضرت ابراهیم ع است؛ البته وعده شد، قلمروی وعده‌ای.
 
خروج موسای نبی ع با قوم بنی‌اسرائیل از مصر به مقصد کنعان (=فلسطین) به علت نافرمانی و ناشکری قوم، موجب شد آنان تا چهل سال در سینا سرگردان بمانند. موسی ع درگذشت، یوشع ابن نون ع زعیم قوم شد تا این که بنی‌اسرائیل به سرزمین کنعان -فلسطین کنونی- آمدند. طالوت ع، داوود ع، سلیمان ع هر سه در کنعان پیامبری و نیز پادشاهی کردند. آیه‌ی ۲۴۷ سوره‌ی بقره پادشاهی طالوت ع است. طالوت ع درگذشت. دامادش -داوود ع- پادشاه شد. آن گاه پس از درگذشت داوود ع، سلیمان ع پادشاهی رسید. با فوت سلیمان ع فرزندش پادشاه گشت ولی اختلافات عجیبی پدید آمد. بنی‌اسرائیل دو شقّه شدند به دو پادشاهی در دو قسمت شمالی و جنوبی کنعان تقسیم شدند و ده قبیله‌ی معترض به شمال و دو قبیله‌ی یهودا و بنیامین در جنوب ماندند. بعد‌ها کنعان زیر سلطه‌ی دولت آشور در آمد. سپس در جنگ با بابِلیان، هر دو دولتِ شمال و جنوب کنعان، منهدم شدند و همه‌ی قوم بجامانده از بنی‌اسرائیل، تحت جکومت بابلیان عراق در آمدند. تا این که با لشکرکشی کوروش -مشهور به ذوالقرنین- به کنعان، آن قومِ شمال و جنوب از سلطه‌ی بابِل نجات یافتند.
 
ماجرای کنعان (=فلسطین) در تورات، انجیل و قرآن متفاوت ذکر شد. این سرزمین -که موطِن انبیای الهی‌ست- هم برای مسیحیان تقدس دارد، چون زادگاه حضرت عیسی مسیح ع است و در همین وطن توسط یهود به صلیب کشیده شد و به امر خدا از آنجا به ملکوت عروج کرد و هنوز باز نگشت. مسلمانان نیز کنعان (=فلسطین) را مقدس می‌دانند؛ مسجد اَقصی (=دورتر) قبله‌ی اول مسلمین است و نیز قدمگاهی مقدس برای حضرت محمد ص که از آن مکان معراج رفت و برگشت. همه‌ی پیروان ادیان ابراهیمی -یهود، مسیح، مُسلِم- فلسطین را حرمت می‌نهند. سازمان ملل این سرزمین را بعد از جنگ جهانی دوم با دسیسه‌ی انگلیس و فرانسه دارای دو کشور کرد فلسطین و اسرائیل. مقاومت فلسطین خواهان نابودی رژیم نژادی ارتش‌پایه‌ی صهیونیست‌ها هستند؛ اسرائیلی که حقی برای زیست هیچ فلسطینی درین خِطّه قائل نیست و به اعراب می‌گوید فلسطینی‌ها را اگر دوست دارید در خاک خود خانه و حق شهروندی بدهید. یعنی با ارتش خود سالهاست ریختن خون هر فلسطینی را مجاز و ثواب و جزوِ مأموریت الهی خود می‌داند تا بر پایه‌ی کشتار، برای خود امنیت و آسایش و قدرت ایجاد کند. یعنی: بُکُش؛ بزیست.
 
انقلاب اسلامی خواهان محو دولتی به اسم اسرائیل است که از راه اشغال و ارتش، نظام نژادی و آپارتایدی ساخت. ایران تئوری آلترناتیو (=جایگزین) هم دارد؛ برگزاری انتخابات فراگیر با شرکت تمام مردم از مسلمان و مسیحی و یهود و حتی اقلیت‌های دیگر. زیرا در فلسطین ترکیبی همه‌جوره مردم دارد، با مذاهب مختلف و گرایش‌های متعدد؛ از دینی تا لیبرال و حتی از کمونیست تا نهیلیست. طبیعی‌ترین کار برای هر شهروند فلسطین ایستادن در برابر روند زور است که زندگی آنان را سلب می‌کند و آنان را با انواع حیله کشته یا آواره. دامنه.
 
استاد مرآت سلام. با استدلال شما درین محاجّه در این پست مواققم. البته اینان حجت هم اقامه کنید باز روی پاشنه‌ی خود می‌چرخند. در زمان تحصیلم در دانشگاه تهران سال هفتاد و یک، یک استاد کلاً هر گونه اختلاف در اتحادیه‌ی اروپا را هم غیرممکن اعلان می‌کرد. یعنی آن قدر سرسپرده. بگذرم. از منش و بینش شما بهره می‌برم. ممنونم.
 

متن دامنه در پیام رسان ویترین

به نام خدا. سلام. اسرائیل استخوان‌های نظام پوشالی نژادی خود را دارد خود دارد خُرد می‌کند. آنچه این رژیم در حال انجام آن است، اسمش رفتار از سرِ وحشت است. ارض موعودِ این نظام اشغالگر برای همیشه زیر سؤال رفت. امنیت که بر باد روَد، شالوده‌ی رژیم رو به فروپاشی است؛ ابتدا از سوی افکار عمومی. دامنه. ۲۰ آبان ۱۴۰۲ در شبکه‌ی اجتماعی ویترین.
 

جناب آشیخ محمد بابویه سلام. اوج متنت همان شلوار "سه‌خط" حماس بود که مرا واداشت در یادداشت روز امروزم بدان بپردازم. ممنونم. گفتی گورِ فرعون را سفید کردند صهیون‌ها مرا به یاد "گورسفید" جاده گلوگاه انداختی که اردیبهشت امسال از دامغان و دیباج راندم به گلوگاه و از گورسفید عکس انداختم. (همین عکس قبرستان سفیدچاه جاده‌ی دامغان گلوگاه عصر ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۲، عکاس: دامنه) که منضم کردم. بگذرم. فقط گویم که این گورسفیدِ جاده گلوگاه هم، خود خیلی راز و فلسفه و به قول بهروز افخمی سازنده‌ی "رعدوبرق" "عجب حکمتی دارد بچه‌ها!!!". حاشیه:  گفتم "سریال"! وای ببخشید: مجموعه!! نه، نبخشید چون "مجموعه" هم خود، لفظی فارسی نیست. گیر افتادیم برای نجات فارسی چه کنیم. هر سو واژه خارجی حمله‌ورند به زبان کهن‌دیارمان ایران.

 

امام صادق علیه‌السلام فرمودند:

 

هر کس از شما که در حال انتظار امر قیام حضرت مهدی (علیه‌السلام) از دنیا برود همچون کسی است که در خیمه و معیت آن حضرت در حال جهاد به سر می‌برد.

 

(بحار، ج ٥٢، ص ١٢٦ )

 

 

آقای نجیب بارور شاعر پرآوازه‌ی افغان  که در اول آبان امسال ۱۴۰۲ برای شرکت در مراسم بزرگداشت ابوالفضل بیهقی به سبزوار سفر کرده بود، در دانشگاه حکیم سبزواری با ارائه‌ی یک سخنرانی درباره‌ی اهمیت توجه و حفظ نثر فارسی و بیان ارزش‌های کتاب تاریخ بیهقی برای فارسی‌زبانان به قرائت شعری زیبا درباره‌ی زبان فارسی پرداخت که قسمتی از آن را برگزیدم و می‌آورم:
 

عرفان او گرفته ز منکر بهانه را

نرمی او شکست دهد تازیانه را
خیام‌وار، فلسفه گوید زمانه را
تصویر را، مغازله را، و ترانه را
جغرافیای معنوی ماست پارسی
 
بر سعدی و سنایی و عطار او درود
با بایزید، راز نهان می‌توان گشود
تنها نه من که نیچه هم از این زبان ستود
سرسخت در حماسه و هموار در سرود
پیدا بُود از این که چه زیباست پارسی

 

 

احمد آقایی درباره‌ی نخستین دیدار خود با  احمد محمود  می‌گوید: من احمد را در دکان نانوایی که نزدیک منزلشان در خیابان گشتاسب بود، سرگرم کار دیدم. فرز و چابک نان به تنور می‌زد و کتاب می‌خواند. کتاب را گذاشته بود بالای تنور و هر از چندگاهی نگاهی به آن می‌انداخت و یا ورق می‌زد. سال‌ها بعد روزی به من گفت: اولین کتابی که بالای تنور خواندم رباعیات خیام بود. منبع: احمد آقایی (۱۳۸۳) بیدار دلان در آینه. معرفی و نقد آثار احمد محمود‌. چاپ اوّل. تهران: به‌نگار. صفحه‌ی ۸.

 

نقشه‌ی  میزان اشغال غزه توسط اسرائیل

 

عکس بزرگراه منتهی به امام علی ع و امام رضا ع.

 

منبع
شتُر و برف
شرحی زیرنویسانه برین عکس

من تضادِ مُحرَزِ مُحرَز می‌بینم. فهمم این است، عکس دست‌کم به من خواست بگوید، مانند این شتُرِ شمال غربی استان گانسو چین باش و از چین‌خوردگی‌های زندگی هراس به دل میَفکن. من نمی‌افکنم. حتی به اهل فهم می‌گویم: برویم جلو؛ کوهانِ خردمندی و بردباری خود را ذخیرگاه و تکیه‌گاه کنیم و راه را با جرئت بپیماییم.

 

قاسم لاری دارابی: سلام وقت بخیر دوستان لطف فرموده یکی از عزیزان و اساتید در این گروه توضیح دهند در جمهوری اسلامی ایران طرز انتخاب یه نماینده و یا رئیس جمهور و یا خبرگان رهبری چه طوری انتخاب می‌شوند و یا به صورت خلاصه روند انتخابات چگونه است تا بنده و دوستان دیگر متوجه شوند.
 
 
دامنه: سلام آقاقاسم لاری. کشکولی: ساعتی چند می‌دی؟! مفتکی؟!
 
 
قاسم لاری دارابی: سلام وقت بخیر خدمت دوست و برادر ارزشمند جناب آقای طالبی از اینکه دیر جواب دادم مراسم بودم شما نرخ را تعیین کنید من در خدمتم.
 
دامنه: سلام جناب حاج قاسم لاری رفیق دیرین و همسنگر ارزشمندم. از نظر من خود قاسم لاری زیر و بم همه چی را ریزریز می‌داند. من سیاسی‌میاسی بلد نیستم! نرخ را کسانی باید بگویند که بدون پول هیچ خطی نمی‌نویسند!! بگذرم. پوزش مرا هم ببخشای در تأخیر پاسخ. لابد سرت شلوغ است برای روز بسیج. مبارک.
 
 

 

هویزه و غزه

متن آن در لینک بالا در دامنه

 

مرحوم سید قطب -سید ابراهیم حسین شاذلی- (زاده‌ی ۹ اکتبر ۱۹۰۶ - درگذشته‌ی ۲۹ اوت ۱۹۶۶) تئوری‌پرداز اسلام‌گرای مصری، فقه دین و درک آموزه‌های وحیانی را در فضای راکد یا در رواق‌های مسدود و کلاس‌های زمُختِ آراء نظری محدود، قابل دستیابی نمی‌دانست؛ درک صحیح از دین را تنها در عرصه‌ی عمل، جهاد، حضور، ساختن و آبادکردن میسّر می‌دانست. اینجا او قائل بود قرآن دربردارنده‌ی "جهان‌بینی، ایدئولوژی کامل، پاسخگوی همه‌ی نیازهای تکاملی جامعه‌ی بشری"ست و اسلام را این گون اینجا طلب می‌کرد:

 

یک . سازمان اخلاقی، یعنی پایه‌ها و عوامل نگهدارنده در جامعه.

دو . تشکیلات سیاسی و شکل حکومت و کارکردها.

سه . نظام اجتماعی در پایداری.

چهار . سیستم اقتصادی.

پنج . حقوق بین‌الملل و همبستگی عمومی.

 

ایشان معتقد بود عقل در درک پیام وحی و دین نقش والا دارد ولی خِرَدگرایی مطلق و عقل‌محوری را قبول نداشت و از آن گریز و پرهیز می‌کرد. تفسیر قرآن را بر پایه‌ی پیش‌فرض‌های عقلی رد می‌کرد. سید قطب عقل را شاگردی شایسته در برابر معلّمِ وحی، حساب می‌کرد و تأکید می‌کرد خِرَد و عقل، حقّ پوشیدن لباس استادی و نشستن بر کُرسی قانونگذاری را ندارد. دامنه‌ی دارابی.

 

جناب استاد مرآت سلام.‌ در ادامه‌ی مستدلات مهم شما درین پست در پاسخ آن مستشکل یا موضع‌گیر، بگویم که حتی اگر این گروهک تروریستی رفتارهای خود برانگیخته از رفتار انقلاب اسلامی با خود بپندارد، باز نیز هیچ منطق، مروت، آبرو، وجدان و عقلی روا نمی‌دارد که یک سازمان با نیروهایی که جذب خود کرده کنار صدام قرار گیرد و به خاک ایران حمله کند. بگذرم. انحطاط این فرقه واضح‌تر از آن است که حاجت به محاجّه باشد. به قول رایج: بدیهی است.

 

متن آن در لینک بالا در دامنه

 

دامنه: چرا نمی‌دانم این دعای نُدبه (که جناب آقا مصطفی دارابکلایی زحمت انعکاس تصویرش را می‌کشد) که ممتدُّ ممتدّ در صبح زودِ زودِ زودِ هر جمعه، منعقد می‌شو.د، روز به روز شُست می‌رود!!! و تعدادش فروکش. البته به حد هندوکش تصور هم، نیست. کشکولی: بذاریم مردم لااقل جمعه‌ها را تا نرسیده به ظُر یا دست‌کم تا نُه بخوابند!!! و آسوده پلی‌پلی شوند. بگذرم.

 

جناب محمدتقی سلام. هیچ وجوبی برای رفتن به سجده در حین قرائت زیارت عظیم عاشورا -که حدیثی قدسی هم هست- نیست. این شکل به صورت فرهنگ آئینی دست به دست و سینه به سینه میان نسل منتقل شده است. البته هر گونه سجده علامت بزرگ خاکساری انسان نزد خداوند بزرگ‌مرتبه است. خودِ خواندنِ زیارت عاشورا حتی شکرگزاردن دارد چون توفیق عرفانی برای فرد معتقد و باورمند است. من الزامی برای سجده‌رفتن نمی‌بینم. یک کار شکلی‌ست.

 

محمدتقی آهنگر, سلام مجدد اره واجب نیست در اصول کافی جلد ۲ صفحه ی ۲۶۰ حدیث ۱۸و صفحه ی ۲۶۵ حدیث ۲۹ از امام صادق در این مورد اشاره شده از پاسخ تان سپاسگزارم

 

حجت الاسلام سید حسین شفیعی دارابی: مستند روایی استحباب سجده در پایان قرائت زیارت عاشورا بسم الله العلیم الحکیم. آقا ابراهیم سلام علیک. شبتون به خیر. در خطاب به دبیر فرهیخته جناب آقای حاج تقی آهنگری نوشتی : «هیچ وجوبی برای رفتن به سجده در حین قرائت زیارت عظیم عاشورا -که حدیثی قدسی هم هست- نیست. این شکل به صورت فرهنگ آئینی دست به دست و سینه به سینه میان نسل منتقل شده است:؛ جهت توضیح این بخش از نوشتارتان، نکاتی را متذکر می شوم:


یک) از دو کتاب حدیثی، به عنوان قدیمی ترین منبع حدیثی زیارت عاشورا یاد می شود؛ یکی کتاب «کامل الزیارات» تالیف ابن قولویه قمی (متوفای 367ق) و دیگری «مصباح المتهجد» شیخ طوسی (متوفای 460ق)؛ سند ذکر شده در هردو کتاب، به امام باقر (ع) منتهی می شود؛ و برخلاف حدیث «سلسله الذهب» (کلمه لااله الا الله حصنی....» که امام هشتم (ع) حدیث مربوطه را مستند به امامان پیشین و سرانجام به خداوند می نماید؛ در نقل متن زیارت عاشورا، چنین اقدامی از سوی امام باقر (ع)، دیده نمی شود, بدین سبب، کارشناسان حدیثی؛ برخلاف آنچه که در بین عموم مطرح است؛ از متن زیارت عاشورا به عنوان حدیث قدسی یاد نمی کنند؛ آن را سخن امام معصوم (ع) میدانند (البته سخنان ائمه، متناقض با وحی و آموزه های الهی نمی باشند؛ ولی از نظر اصطلاحی؛ تنها به آن حدیثی که سندش همانند حدیث سلسله الذهب باشد، عنوان «حدیث قدسی» اطلاق می شود؛

 

دو) بلی وجوبی در انجام سجده در پایان قرائت زیارت عاشورا نمی باشد؛ چنانکه قرائت خود این زیارت هم واجب نیست؛ ولی طبق توصیه امام باقر(ع)، هم قرائت زیارت عاشورا استحباب دارد و هم انجام سجده در پایان آن؛ در متن زیارت آمده؛ امام باقر (ع) فرمود : « ثُمَّ تَسْجُدُ سَجْدَةً تَقُولُ فِیهَا....» (کامل الزیارات ص179)؛ اگر مقصود جنابعالی از نوشتن جمله «این شکل به صورت فرهنگ آئینی دست به دست و سینه به سینه میان نسل منتقل شده است»، منظور این باشد که فرمان استحبابی انجام سجده در پایان قرائت زیارت عاشورا، توسط مردم انجام گرفته؛ سخن صحیحی نمی باشد؛


سه) با توجه به مفاد بند قبلی میگویم : اگر مقصودتان از جمله «من الزامی برای سجده‌رفتن نمی‌بینم. یک کار شکلی‌ست»؛ این است که انجام سجئه پس از قرائت زیارت عاشورا مستحب است و نه واجب؛ می توان آن را قبول کرد؛ چنانکه قرائت خود زیارت عاشورا هم مستحب است؛ ضمنا با توجه اینکه انجام سجده مورد اشاره، مورد توضیه امام باقر (ع9 می باشد؛ پس ذکر تعبیر «یک کار شکلی است»، نمی تواند تعبیر درستی باشد؛ چون ممکن است کسی از این تعبیر چنین برداشت کند که «سجده» مذکور، «مَن در آوردی است». (حوزه علمیه قم: سید حسین شفیعی دارابی// شام جمعه۱۰ آذر ۱۴۰۲ش_ ۱۷ جمادی الاول ۱۴۴۵ق)

 

حجت الاسلامسید حسین شفیعی دارابی چیستی حکمت «استحباب سجده» و «تشکر» در پایان قرائت زیارت عاشورا. بسم الله العلیم الحکیم. حاج حسین رمضانی (رنگین کمان) سلام علیک. شبتون به خیر. در راستای پرسشی که طرح نموده اید، نکاتی را یاد آور می شوم:


یک) از شخص جنابعالی به جهت طرح این پرسش، تشکر می نمایم؛ ان شاء الله ماجور باشید؛ خداوند والد محترمتان را غریق رحمتش فرماید؛ دو) از دبیر فرهیخته جناب حاج تقی آهنگری و نیز از فاضل ارجمند جناب آقا شیخ محمد بابویه دارابی؛ و نیز از آقا ابراهیم طالبی به جهت پاسخ دهی به پرسش طرح شده و شرکت در بحث، صمیمانه تشکر می نمایم؛ و برای این عزیزان، اجری جزیل را از درگاه الهی مسئلت می نمایم؛ سه) در مورد چرائی استحاب انجام سجده در پایان زیارت عاشورا، میگویم:

 

الف) به جهت اطاعت از فرمان امام معصوم (ع)؛ زیرا همان امام معصومیکه توصیه به قرائت اصل زیارت عاشورا نموده است؛ سفارش نموده که ما در پایان این زیارت، به سجده رویم و...؛ پس، سجده نمودن ما، در جهت اطاعت از فرمان او می باشد؛

ب) قطعا در این توصیه امام حکمتی وجود دارد؛ حتی اگر هم ندانیم آن حکمت چیست؛ ولی بازهم شایسته است که از انجام آن دریغ نورزیم (از باب تشبیه می گویم: بسیاری از مواقع به طبیب حاذق مراجعه می کنیم و او نسخه می نویسد و داروئی را تجویز می کند و دستور میدهد؛ با آنکه نمیدانیم چرا، ولی انجام میدهیم؛ چون به او اعتماد داریم و میدانیم که وی خیر ما را میخواهد؛ پس حتی اگر ندانیم حکمت امر استحبابی به سجده در پایان زیارت عاشورا چیست، بازهم انجام میدهیم؛ چون میدانیم که اما باقر (ع) خیرخواه می باشد و سخن و دستوری غیر حکیمانه و غیر سودمند صادر نمی کند؛

 

ج) در خود متن روایت، حکمت فرمان به استحباب سجده بیان نشده؛ بنابراین تمام پاسخ های ذکر شده در نوشته های دوستان و یا بنده و یا سایر افراد؛ برآمده از فهم و توان تحلیلی افراد می باشد؛ همین هست که علت های مختلفی ذکر شده؛

د) اگر نقلی که می گوید: امام حسین (ع) عصر عاشورا؛ و آخرین لحظات زندگیش، به سجده رفت و این ذکر سجده را قرائت فرمود درست باشد؛ می تواند بدین جهت باشد که خدایا ممنونت هستم که مرا به فیض شهادت بهره مند ساختی و از این طریق، قُرب و نزدیکی خودت را نصیبم نمودی و...؛

ه) ما ها که این سجده را انجام میدهیم؛ می تواند یک نوع الگوگیری از سالار شهیدان باشد که می بایست در برابر سختی ها و گرفتاری هایی که قابلیت مقایسه با مصیبت بزرگ آن حضرت را ندارد، صبور و شاکر باشیم؛ در واقع یک نوع، تأسّی و اقتداء به آن حضرت می کنیم؛

 

چهار) در جهت تبیین علت تشکر از خدا در قبال مصیبت بزرگ هم می گویم: مصیبت بودن یک روی سکه می باشد؛ روی دیگر آن رسیدن به لقاء الهی و دست یابی به قُرب خدای متعال است؛ و موفقیت در «قوس صعودی» محسوب می شود؛ بی تدید دست یابی به چنین نعمت معنوی بزرگ، جای شکر دارد؛ اینست که در روایات آمده : وقتیکه رسول اکرم (ص) از شهادت امام علی (ع) خبر داد و از حضرتش پرسید: صبر تو در شهادت چگونه خواهد بود؟ عرض کرد: لَیْسَ هذا مِنْ مَواطِنِ الصَّبْرِ وَ لکِنْ مِنْ مَواطِنِ الْبُشْری وَ الشُّکْرِ؛ یا رسول اللّه! نفرمایید که چگونه صبر می کنی، بفرمایید چگونه سپاسگزار هستی؛ آنجا که جای صبر نیست، جای شکر است.(نهج البلاغه ، خطبه 154).
(حوزه علمیه قم: سید حسین شفیعی دارابی// شام جمعه۱۰ آذر ۱۴۰۲ش_ ۱۷ جمادی الاول ۱۴۴۵ق)

 

دامنه: حجت‌الاسلام جناب آق سید حسین، استاد محترم سلام. ۱. البته نقل است امام حسین -علیه السلام- زیارت عاشورا را در روز عاشورا و پیشتر از آن هم می‌خواندند، پس، این زیارت قبل از امام محمدباقر -علیه السلام- که در کربلا طفل امام سجاد علیه السلام بود، وجود داشت و خوانده می‌شد. ۲. منظور من از شکلی‌بودن سجده در زیارت عاشورا، مفهوم «من در آوردی» آن نه، نیست. منظورم ظاهر کار است نه محتوای آن، و الّا ایستاده‌خواندن آن زیر آفتاب و آسمان هم، استحاب دارد و حتی شاید زیباتر هم باشد مثل زیارت وارث که ترجیحاً زیر سقف آسمان پیاده می‌شود. ۳. سپاسگزارم از بیاناتی که صورت دادید. ۴. بنده در آن نوشته‌ی کوتاه‌ام در مقام پاسخ به مسئله‌ی مورد نظر در صحن بر نیامدم، بلکه صرفاً توضیحی در جواب دیدگاه جناب محمدتقی نگاشتم وگرنه این مبحث، مفصل است و بنای ورود هم نداشته و نکرده‌ام.

 

حجت الاسلام سید حسین شفیعی دارابی: صدور دستور استحباب قرائت زیارت عاشورا؛ فقط از امام باقر (ع) می باشد. بسمه تعالی. آقا ابراهیم سلام علیک. اینکه امام حسین (ع) هم این زیارت را در عصر عاشورا خوانده است؛ سخنی است که بنده هم در نوشته دوم بدان اشاره نمودم؛ ولی نوشتم: «اگر نقلی که می گوید: امام حسین (ع) عصر عاشورا؛ و آخرین لحظات زندگیش، به سجده رفت و این ذکر سجده را قرائت فرمود درست باشد؛ می تواند....»؛ ولی واقعا با تتبعی که داشته ام به نقل معتبری در این راستا دست نیافتم؛ حتی اگر هم آن نقل معتبر باشد؛ باز در منبع اولیه از امام باقر(ع) نقل گردیده است؛ و از همه گذشته: قرائت این زیارت به عنوان یک دستور العمل استحبابی فقط از ناحیه امام باقر (ع) رسیده و نه امام حسین (ع)؛ یعنی امام حسین (ع) بصورت شخصی قرائت فرموده (تازه گفتم؛ این نقل، معتبر نیست و از مستند قوی برخوردار نمی باشد؛ محتوای خبر هم قابل اعتماد نمی باشد؛ بگذرم؛ باید در جای خودش در این راستا بحث نمود. (حوزه علمیه قم: سید حسین شفیعی دارابی// شام جمعه۱۰ آذر ۱۴۰۲ش_ ۱۷ جمادی الاول ۱۴۴۵ق)

 

حجت الاسلام شفیعی مازندرانی در پاسخ به حجت الاسلام سید حسین شفیعی دارابی: السلام علیکم و رحمه الله. به زیارت عاشورا حدیث قدسی اطلاق می شود. به مفاتیح نوین آیه اله العظمی مکارم قسمت زیارت عاشورا مراجعه شود. شفیعی مازندرانی

 

حجت‌الاسلام آق سید حسین شفیعی دارابی به حجت الاسلام شفیعی مازندرانی: از خلط بین دو اصطلاح؛ گریزان باشیم. بسمه تعالی. حضرت استاد شفیعی مازندرانی؛ سلام علیک؛ ضمن تشکر؛ معروض میدارم: اگر منظور حضرتعالی و یا آیت الله مکارم شیرازی این است که محتوای زیارت عاشورا ریشه در قول الهی دارد؛ درست است؛ ولی این اختصاص به روایتی خاص و زیارت عاشورا ندارد؛ طبق این معنی؛ همه روایات حدیث قدسی هستند؛ منظور بنده از تعبیر حدیث قدسی نبودن زیارت عاشورا؛ اصطلاح خاص می باشد؛ یعنی در سند روایت؛ شاهد اتصال سند به خداوند نمی باشیم (همانند حدیث سلسله الذهب) و چنین سندی در کامل الزیاره و مصباح المتهجد شبخ طوسی؛ برای زیارت عاشوراوجود ندارد؛ اگر حضرتعالی و یا دیگر عزیزان سندی به شیوه مذکور را سراغ دارید مطرح کنید؛ تا همگان بهره مند شوند. پس نباید خلط شود بین اصطلاح حدیث قدسی به مفهوم خاص و مفهوم مورد نظر از حدیث قدسی به معنی عام؛ آنچه بنده به آن پرداختم و دیگران هم همین نظر را دارند؛ ناظر به اصطلاح خاص می باشد و نه اصطلاح عام («بینهما بون بعید»). (حوزه علمیه قم: سید حسین شفیعی دارابی/ صبح شنبه۱۱ آذرماه ۱۴۰۲ش_ ۱۸ جمادی الاول۱۴۴۵ق)

 

دامنه ۲ | ابراهیم طالبی دارابی: حجت‌الاسلام جناب آق سید حسین، استاد محترم مجدداً سلام. بحث من در آن نظرم به جناب محمدتقی "صدور دستور استحباب قرائت زیارت عاشورا" نبود، بلکه رفتن به سجده در آخرین فراز آن بود که گفتم وجوب ندارد. ساییدن سر بر خاک در هنگام زیارت عاشوار کاری‌ست که می‌شود صورت داد، یا نداد. که البته شما فرموید امام محمدباقر ع برین عمل حکم بر استحباب دادند. من هم همان نظر اولیه‌ام ممدوح و عرفانی دانستم خاکسارشدن را. این که امام محمد باقر ع به مستحب‌بودنِ خواندن این زیارت دست اکید گذاشت، نقل موثق است که بنده هم آن را جاهای فراوان دیدم و بدان باور دارم. بله؛ در تأیید حرف شما خیلی از نقل قول‌ها از ائمه -علیهم السلام- اَسناد قابل اتّکا می‌طلبد که اثبات و یا حتی رفتن به سمت دیدن استنادات هم، سخت است؛ چراکه در اثر زمان، فراوان‌فراوان تُراث شیعه را سوزاندند و نابود ساختند. چون هم از معارف و هم از معاریف می‌هراسیدند و هم از مکتب و هم از مکاتیب ترس داشتند. تقیه هم البته دخیل این مسئله بود. از حوصله‌ی خوب شما در اجابت به جواب‌ونظرها سپاس دارم و امتنان.

 

 

اینک یک پدرشهیدِ دیگر محل ما داراب‌کلا، درگذشت  (جمعه ۱۰ آذر ۱۴۰۲) و به کوی شهیدان در آمد؛ مرحوم حاج رمضان رمضانی. شناخت من از ایشان، درین سه کلمه خلاصه می‌شود: خوش‌مَشرب، خاکسار، خوب و خدادوست. دیدارت با پسرت شهید حسین گوارایت. خدا بیامرزدت. بر بستگان -چه نسب و چه سبب- تماماً تسلیت. مدیریت مدرسه فکرت.

 


عقل‌رَس

"هفته‌ی چهل و چند" کتابی‌ست چاپ نشر اطراف. من چاپ نهم را دیدم. (عکس هم انداختم، بالا) بیست زن آن را نوشتند هر کدام با یک داستان از سرگذشت خودشان. مانند خانم‌ها: آصفه آصف‌پور، زینب بحرینی، نرگس عزیزی، فاطمه ستوده، امیلی امرایی، نسیبه میرباقر،  نیره حاتمی‌کیا. کتاب را که ورق زدی، برمی‌خوری به این جمله: «عاشقی، نقلیِ استمراری است». حالا چند عبارت که در ذهن من تموّج (=حال طوفانی و آرامی) انداخت ایناست که برداشت آزاد شده است:


کسی حق ندارد با دروغپردازی دنیای کسی را شیرین کند. (رک: ص ۳۸) بعد که عقل‌رَس شد باید بدو واقعیت را گفت. (رک: ص ۱۴) سخت‌ترین قسمت هر کسی دروغ‌گفتن است. (رک: ص ۳۷) عناوین میان آدم‌ها فاصله می‌اندازد و مراد و مریدی به وجود می‌آورد. (رک: ص ۵۵) چارلز دیکنز هم ده تا بچه داشت و تولستوی هنوزم بیشتر. (رک: ص ۴۰) نویسنده‌های رزق و روزی‌شان را از کلمه درمی‌آورند. (رک: ص ۴۸)

 

بلاخره کتاب را وقتی دقیق بخوانی مثل الماس نامتقارقی می‌مانی که تراش می‌خوری و درخشش می‌گیری و صیقل می‌خوری.

 

راستی فعل نقلی استمراری دو نشانه دارد «می» بر سرِ فعل دارد. مثل می‌دویدم. یا با صفت مفعولی (که آخرش ه دارد ساخته می‌شود) مثل دویده است. یا دویده‌ایم. چرا می‌گویند نقلی؟ چون حالت آن در زمان حال هم، ادامه می‌یابد و نقل می‌شود و یا در گذشته به صورت مداوم و فراوان رخ می‌داد. مثلاً انقلاب اسلامی برای مردم ایران خجسته و بابرکت بوده است. یعنی هنوز هم جریان دارد این برکت. اگر بگویم "بود" دیگر نقلی نیست. پس می‌گوییم "بوده است" یعنی استمرار دارد. دامنه.

 

حجت‌الاسلام جناب شفیعی مازندرانی به حجت‌الاسلام جناب آق سید حسین: السلام علیکم و رحمه الله. استاد حجه الاسلام والمسلمین دکتر شفیعی دارابی ...استحضار دارید که . در موارد اصطلاح خاص باید به کتا بی که این گونه اصطلاح ها را تبیین می کند مراجعه کرد . در کتاب «درایه الحدیث »چاپ جامعه مدرسین حوزه علمیه قم ( دفتر انتشارات اسلامی ) نوشته استاد مدیر شانه چی که یک متن درسی است در صفحه ی 43 آمده است : « حدیث قدسی : در توضیح این تیتر بطور مفصل حدیث قدسی را تبیین کرد ....او می نویسد که:«حدیث قدسی عبارت از حدیثی است که پیغمبر از خداوند اخبار کند. بدین گونه که معنی و مضمون آن بر قلب پیغمبر القاء می شود و پیغمبر با لفظ خود اداء می نماید، لذا در الفاظ آن تحدی و اعجازی نیست، به خلاف قرآن که به الفاظ مخصوص وحی شده که تغییر آن به لفظ دیگری جائز نیست و دیگران در آوردن مثل آن عاجزند».....ایشان در اینجا که نسبتا مفصل از حدیث قدسی در ابعاد مختلف آن سخن گفت از این که سلسله اسنادش همانند حدیث معروف به سلسله الذهب باید پدیدار باشد اشاره ای ندارد نمی دانم شاید حضرتعالی در جای دیگرراجع به مساله ی دیگری این شرط را دیده باشید ..بنابر این چنان که مستحضرید خوب است به جوانا ن عزیز خاطر نشان شود که حدیثی در آن خود رسولخدا ( ص ) با جمله ی قال الله ... ادامه دهد حدیث قدسی وگرنه حدیث معمولی خواهد بود و تفاوت آن با قرآ ن این است که آنچه از آسمان به رسول وارد می شود اگر الفاظ و نیز محتوایش همه از آسمان باشد قرآن خوانده می شود ولی اگرالفاظش از رسول وفقط محتوایش از آسمان باشد حدیث قدسی لقب دارد .که مرحوم شیخ ح عاملی تحت نام «الجواهر السنیه فی الاحادیث القدسیه » به جمع آوری آن ها پرداخته است در هر صورت اجر شما در این باره که زمینه بحث را فراهم .آوردید تا جوانان ما چنین مطالبی را بشنوند .پیش امام عصر ( ع ) مسلما محفوظ است رحمه الله علیک و علی ابویک و رحمه الله علی ابوی ابراهیم الکریم والسلام علیکم-12 – 9 – 1402 - - ارادتمند – شفیعی مازندرانی

 

حجت‌الاسلام جناب شفیعی مازندرانی استاد محترم سلام. ازین‌که در آخر متن، والدین مرا به با اخلاق کریمانه‌ی خود یادی کردید، واجب دانستم ادای احترام کنم و برای پدرومادر و برادران مرحوم و اجدادِ پدری و مادری‌تان خدابیامرز یبدهم و رحمت واسعه‌ی الهیه بخواهم. از شما دو استاد بزرگوار شفیعیین کمال تشکر را دارم که با دانش‌های فراوان و متعدد خود، در بالاترین فروتنی و اخلاق اسلامی، مباحث دینی را برای خوانندگان، راحت‌الحلقوم می‌کنید. من هم در ۲۶ مرداد ۱۴۰۲ در متنم با عنوان «جوانی > میانسالی >> و حالا کهنسالی من» ضمن شرح حدیث "اِخدِمی مَن خَدَمَنی و اتعِبنی مَن خَدمَک" خدا به خودِ دنیا فرمود: خدمت کن به هر کسی که به من (=خدا) خدمت کند و برنجان (تعَب نما) هر کس را که تو (=دنیا) را خدمت کند. (ر.ک: ص ۶۹۸ حدیث ۶۸۷ در کتاب "احادیث قدسی" فقیه و محدث حُر عاملی ترجمه‌ی کریم فیضی) به مفهوم حدیثِ قُدسی پرداخته بودم و یک تعریفی ازین مسئله از همان منبع بالا ارائه داده بودم. این تعریف: "نوعی حدیث که پیامبر ص، منهای وحی، از ذاتِ اقدس خداوند باری نقل می‌کرد." که حضرت عالی سید و سرور محترم هم، در متن خود در مباحثه‌ی طلبگی با سید و سرور محترم حجت‌الاسلام آق سید حسین استاد محترم، اشارت زیبا داشتید از کتاب جناب آقای شانه‌چی.

 

حجت‌الاسلام جناب آق سید حسین در پاسخ به شفیعی مازندرانی: لزوم دقت در عبارات متخصصان در حوزه حدیث شناسی. بسمه تعالی حضرت استاد شفیعی مازندرانی سلام علیک. شکر الله سعیک. از تتبع خوبتان بهره بردم و از جنابعالی به جهت صرف وقت زیاد و تهیه و تدوین مطالبی سرشار از فایده علمی صمیمانه تشکر می کنم. از باب اینکه مذاکره علمی؛ سودمند می باشد؛ نکاتی را عرض می نمایم:

 

۱) خداوند مرحوم استاد دکتر کاظم مدیر شانه چی را رحمت نماید؛ او از جمله روحانیون فرهیخته ذانشگاهی بود که از زی طلبگی خارج نشد؛ بسیار فردی متواضع بود؛ در یک برنامه تابستانی در مشهد الرضا (ع) از محضر علمی و عملی آن مرحوم بهره بردم؛


۲) بی تردید در جهت آشنائی با معانی و مفهوم واژگان؛ لازم است به فرهنگ نامه های معتبر مراجعه نمود؛ که کتاب ارزشمند مرحوم استاد مدیر شانه چی یکی از کتابهای خوب و سودمندیست که در باب اصطلاحات حدیثی؛ تدوین یافته و منتشر گردیده است و از جمله نگارش یافته ها در جهت فهم بهتر و دقیقتر از اصطلاحات حدیثی محسوب می شود؛

 

۳) آنچه از نگاشته ایشان در تعریف از حدیث قدسی نوشتی همان هست که بنده می گویم؛ خود حضرتعالی به نقل از این استاد فرزانه نوشتی: «حدیث قدسی؛ عبارت از حدیثی است که پیغمبر اخبار کند»؛ پس؛ هر حدیثی؛ حدیث قدسی نیست؛ حدیثی که متصف به « اخبار عن الله» باشد را؛ حدیث قدسی گویند؛

 

۴) با توجه به مطلب ذکر شده در بند قبلی؛ میگویم: تمام احادیث مذکور در کتاب وزین «الجواهر السنیه فی الاحادیث القدسیه». تألیف مرحوم شیخ حر عاملی؛ حدیث قدسی محسوب می شوند؛ چون آراسته به زیور «عن الله» می باشند؛ وگرنه چرا سایر احادیث نبوی در این مجموعه حدیثی درج نگردیده است؟؛

 

۵) طبق معیار ذکر شده؛ حدیث سلسله الذهب نیز متصف به حدیث قدسی شده است؛ چون در سند آن آمده: امام رضا (ع) از ائمه قبلی و سر انجام از رسول اکرم (ص) و او از خداوند نقل کرده است : کلمه لااله الا الله حصنی....»؛

 

۶) تفاوت بین حدیث قدسی منقول از نبی اکرم (ص) با احادیث قدسی منقول از ائمه (ع) در اینست که حدیث قدسی نبوی؛ واسطه نخورده و پیامبر (ص) مستقیما فرموده «عن الله...»؛ ولی حدیث قدسی منقول از ائمه (ع) با یک و یا چند واسطه آمده «عن الله»؛ در پایان: مجددا از حضرتعالی تشکر می نمایم. (حوزه علمیه : سید حسین شفیعی دارابی : یکشنبه ۱۲ آذر ۱۴۰۲ش_ ۱۹ جمادی الاول ۱۴۴۵ق)

 

حجت‌الاسلام جناب آق سید حسین استاد محترم سلام. زیبایی و رسایی نوشته‌ی شما مرا سخت مجذوب محتوای آن کرد؛ چقدر شوق‌انگیز و رغبت‌آور. لذت بردم ازین نوع نَرم و نُرم و فُرم مباحثه. حالیا درود بر هر دو استاد محترم ما. متن دربردارنده‌ی مفاهیم و محتوای آموزنده بود. ازین درس‌گفتار -که در متن موج می‌زند- کیف کردم. دامنه.

 

فلسطینیان متولد شدند تا بمیرد!!!

یکشنبه, ۱۲ آذر ۱۴۰۲، ۱۰:۵۶ ق.ظ

متن آن در لینک بالا در دامنه

امیر رمضانی: درود جناب طالبی عزیز. وقتی جوزب بورل رییس اتحادیه ی اروپا گفت اروپا باغ است و سایر نقاط دنیا جنگل . با این خانم حرفشان و اندیشه شان و فلسفه شان را یکی برداشت کنی قضییه حل میشه . چطوری و‌چگونگی تفسیر آن اینجوری هست که . جنگل محل زندگی حیوانات وحشی هست . وقتی آن فرد فهمش از انسانهای دیگر حیوان وحشی هست . برای زیستن انسان در باغ و الزام زیستنش کشتن سایرین هست برای تغذیه و زندگی پس میتوان و باید برای بقاع دیگر حیوانات را کشت و این امری بدیهی و ابتدایی زیستن هست .  لعنت بر این نوع تفکر جنگلی که ابتدا کشتن را تئوریزه میکنند و سایر انسانها را با حیوان برابر میدانند و میکنند آنگاه برای حذفشان اقدام میکنند.

 

دامنه: امیرجناب سلام. اول برم چنگر بدم. کی بقا در املای تو "بقاع" شده؟!!! این از مِلالُغتی من. امابعد حق مطلب را زیر این متن بنده به‌خوبیِ خوب ادا کردی. از طعم سخن و تفکرت در باب انسان و احترام به نظام خلقت لذت بردم. امیر ازت ممنونم که به من با بهترین نکات روزت می‌آموزی و حداقل بخشی از مطالعه‌ی مرا با حرف‌های خود به سرانجام می‌رسانی. بلی؛ بورِل، تفکر غرب را با این سخن رذلش آشکار کرد. آشکار که بود، دست‌کم یک مثال تازه آفرید که البته هویت غرب بر غربزدگانی که می‌خواهند نوکر و مقلد غرب باشند هرگز اثری ندارد و همچنان در لاک خود فرو می‌غلتند. بگذرم.

 

متن ارسالی حاج علی چلویی: دفن رایگان رزمندگان، ایثارگران و بستگان نزدیک به آنان در آرامگاه ها. منطبق با بند ۴ ماده ۸۸ برنامه ششم توسعه کشور، مقرر میدارد: شهرداری‌ها و دهیاری‌ها و سازمان اوقاف امور خیریه مکلف هستند به منظور ارج نهادن به والدین همسران و فرزندان شهدا و آزادگان و همسران و فرزندان آنان جانبازان و همسر و فرزندان جانبازان ۲۵ درصد و بالاتر و "" رزمندگان با سابقه حضور ۶ ماه و بالاتر "" در جبهه ، نسبت به دفن اموات آنان بدون اخذ هزینه اقدام نمایند. برای اجرای این قانون در مجتمع عروجیان بهشت زهرا تهرات دفتر اداره ایثارگران ستاد کل نیروهای مسلح راه‌اندازی شده است. قطعه ۱۹ همجوار قطعه شهدا به رزمندگان فوت شده و قطعه ۵۱ به جانبازان و وابستگان آنان اختصاص پیدا کرده است و شهرداری های تمام کشور نیز موظف به اقدام مشابه هستند.

 

نظر حاج علی: خدا را شکر اگر بفکر زنده بودن ما نبودن حداقل بفکر وارث بودن.

 

دامنه: رخفم حاج علی چلویی سلام. نمی‌آیی نمی‌آیی حالا که می‌آیی با طنزترین حرف می‌آیی و کشکولی؟! عالی. البته به من گفته بودی مدرسه را هر روز و شب می‌بینی. بارها گفتم تمام رزمندگان، جمعیِ شاهدان هستند و در پرونده‌ی شهیدان، هم‌قطارند و هم‌سَیر. بنابرین، دفن آنان پس از عمر طولانی -که خواهند داشت به لطف خداوند- در قطعه‌های متحد هر قبرستان اقدام نیکویی هست. هر چند خودم طبعاً و عقدیتاً و اخلاقاً و میلاً و نفساً و عیناً و ذاتاً هرگز دوست ندارم داخل قطعه‌ای مدفون شوم بلکه باید و باید و باید زیرِ پای پدرم و مادرم دفن گردم. بگذرم. تکمیلی پس از ارسال: داراب‌کلا یک مثالی رواج دارد وارث، حارث! است. حارث! همان است که طفلان مسلم بن عقیل س را سیلی می‌زد واسه‌ی سه‌شاهی سکه!

 

شرحی برین عکس

جایزه‌ای به اسم شهید مهدی باکری

کاشکی! می‌بودم حرم نوای زیارت‌نامه‌خوانی‌تان می‌شنیدم

 

 
 

به خاطر یک مشت دلار

چهارشنبه, ۱۵ آذر ۱۴۰۲، ۱۱:۲۰ ق.ظ
متن آن چهار پست بالا با عکس ها در لینک بالا در دامنه
 
دامنه ۲ | ابراهیم طالبی دارابی: دو حجت در یک سُفرت نمی‌گنجند! کشکولی. لابد آق سید اسحاق «روز شعر» هم برین سَریر آق حجت بیآراست و جمع را به جمیع حالات بساخت
 

 

آق سید اسحاق سلام. درین پیامت به جناب حجت الاسلام آسید حسین استاد محترم، لطف و سلام هم به بنده کردید. ادب حکم می‌کرد بیام عرض علیک کنم و ادای احترام. شادکام باشین شما بزرگواران و ارادتم تمامی ندارد به شرافتمندان. والسلام.
 
آق سید موسی سلام. من تکون‌خوار نیستم تا یلدا. چون باید ببینم کربلا کی تمام می‌شود آن فرصت. از لطفت و سخاوتت حظ وافر نصیبم شد و در جمع‌تان چون مباحثات هم هست، باب طبع من است. سوسوی من الپِک الپِک می‌زند!!!
 

آق سید اسحاق سلام سه‌باره. این گوشی پسپلوک من پیش‌پیش اسم را با هوش مصنوعی‌اش تایپ می‌کند. من که آن دوست گرانقدرم را از یاد نمی‌برم. آق سید اسحاق برای ما شهرت دارد در اخلاق و تواضع و اشعار. پوزش اسم این‌گونه جابحا شد. تقصیر این حجت رمضانی است!!!

 
آق حجت سلام. معلومه امشو کوی طالقانی ۱ و ۲ گشت مشت نداری!!!! کشکولی. ممنونم رفیق.
 
سید اسحاق شفیعی: شما که خیلی آقا اید و دانسته ایم کشکولی بود بس، بگذریم تموم شد جانا.
 
حجت رمضانی: سلام حاج آقا راست گُنی درمه دندان کّشمبه خله بیکار بهیمه.
 

فرزندان سیاستمداران!

 

این روزها زیاد می‌شنوید یا می‌خوانید پسرِ فلان فرمانده‌ی اسرائیل، نوه‌ی فلان وزیر اسرائیل، فرزند فلان رئیس و مدیر و نماینده کنسِت اسرائیل در غزه کشته -بخوانید هلاک- شد. می‌دانید چرا؟! به تحلیل من:

 

۱. دارند نشان می‌دهند حتی فرزندان سیاستمداران اسرائیل هم، پا به پای ارتش در جبهه‌ی نبرد مقدس!!! -بخوانید کشتارگاه مردمان غزه- شرکت دارند و کشته هم می‌شوند تا تظاهر به اتحاد درونی کنند.

 

۲. چنان در درون در حال فروپاشی‌اند، ولی آن را محکم مستور و پنهان نگه می‌دارند تا با این نوع خبررسانی بگویند، دیدید ما همه با هم در نابودی غزه! هستیم و فرزندان دولتمردان هم کشته می‌شوند.

 

۳. نشان دهند بُغض به فلسطینی در تمام رده‌های اسرائیل موج می‌زند و هر نبردی برای نابودی نسل فلسطین برای آنان بالاترین آرمان و عقیده محسوب می‌شود. کشتن کودکان و خردسالان در واقع جلوگیری از ازدیاد نسلِ رو به تزایُد فلسطین است که اسرائیل آن را سال‌هاست بزرگترین تهدید می‌پندارد.

 

۴. با این جور پخش خبرها از میدان کشتارگاه!!!!، دارند اعانه‌ی مالی جمع می‌کنند از محافل جهان که جانبدار صهیون‌ها هستند و منتظر ارضِ امنِ موعود!

 

حاشیه: من در هشت سال دفاع مقدس آن تعداد باری که جبهه رفتم، حق را ور ندهم، مسئولان را هم می‌دیدم. فرزندان برخی اندک از آنان هم، گویا بودند، من البته با چشمم ندیدم ولی می‌شنیدم. مُبرهَن است بعضاً بودند، ولی عدد آنان اندک و قلیل بود. واقعاً فقط مستضعفان پای جنگ بودند از هر دین و کیش و مرام و هر خانه یک رزمنده حداقل داشت. و هر کوچه هم یک یا چند شهید. کَیْ می‌شود بعضی از مسئولان رده‌های اوج و فرودِ الآن نظام، بیآموزند خدمت فرصت است، نه جیب‌بُری‌کردن. هر کس برای این مردم -که چهل و اندی سال همه‌ی وجودش را برای انقلاب اسلامی گذاشته‌اند- از زیر خدمت در روَد و دزدی و دغلی کند، خائن‌ترین عنصر در جهان است. چرا؟ چون فساد درین انقلاب مقدس و فرحبخش، بزرگترین فضاحت و قباحت است. دامنه | ابراهیم طالبی دارابی

 

نظر حجت الاسلام آسید حسین شفیعی: سپاس از آقا ابراهیم به جهت نگارش متنی تحلیلی و حاشیه نویسی مناسب: بنام پروردگار بصیر و دوستدار اهل بصیرت آقا ابراهیم سلام علیک. ضمن تشکر از نگارش این متن تحلیلی که آراسته به حاشیه نویسی مناسب است؛ اصل محتوای حاین اشیه را قبول دارم؛ ولی قضاوت کلی در مورد مجموعه محتوا (بوِژه حد اقلی بودن حضور فرزندان مسئولین زمان در عرصه نبرد)، نیاز به بررسی بیشتر دارد؛ چون برخی از مسئولان زمان جنگ، صاحب فرزند مناسب سنی برای جنگ را نداشته اند؛ و برخی هم که داشته اند، توفیق به اعزام شده اند؛ البته ممکن است برخی هم از قافله بازمانده باشند (باید بررسی نمود)؛ از جمله ویژگیهای ارزشمند رهبر فرزانه انقلاب اسلامی، حضرت ایت الله خامنه ای این است که نه تنها خود معظم له در عرصه های مختلف نبرد حضور فزیکی مستمر داشته و نقش آفرین بوده است؛ بلکه فرزند ارشدش که مناسب برای رزمیدن در عرصه نبرد بود نیز در کنار رزمندگان اسلام حضور داشته است؛ شاهد بر صدق این مدعا، تصاویری است که به پیوست عرضه می شود. موفق و سرفراز و سربلند باشید. حوزه علمیه قم: سید حسین شفیعی دارابی.

 

حجت الاسلام جناب آسید حسین استاد محترم سلام. از استقبال شما متشکرم. خوشحالم بر پسند استاد افتاد. فهمم از اوضاع ویرانگر داخلی اسرائیل اشغالگر این بود. اما بعد، بله خود حضرت آقا یک پای ثابتش در جبهه بود. در متنم گفتم که برخی مسئولان در دفاع مقدس بودند. از اضافه‌کردن اطلاعات به این قضیه از شما بسیار ممنونم.
 
 
آق حاج حجت رمضانی سلام. شما هم زیر متن من روی عکس اسب، گویی نظر گذاشته بودی. گشتم ندیدم. شاید هم من اشتباه می‌کنم و نظرت مربوط به پست دیگر بود. درود. دندون عقل رو کشیدی؟؟!!!
 
حجت رمضانی: سلام همه ره بکشیمه. درمبه مصنوعی یلمه.
 
 
سلام حاج حجت مجدد. چهار آسیاب دندون عقل را پس کشیدی. دیگه کومپلت بی‌عقِل وچِه شدی! ببخشی کشکولی
 
آشیخ محمد ابن بابویْه سلام. به دعات آمین بگم یا بیشْمار؟! اما بعد از کشکولی، حرف را می‌پزی خوب بعد می‌ذاری. لذت فزود. درود.
 
جناب آق مصطفی دارابکلایی سلام. برای این حلقه‌ی زیبا از جاماله‌ام بلند می‌شوم و برایت و برای‌شان احترام نظامی و اخلاقی می‌دهم. واقعاً کیف می‌کنم ازین کارهای باکیفیت. خداقوت.
 
مصطفی دارابکلایی: سلام آقای طالبی از محبت شما بسیار سپاسگزارم امیدواریم ادامه دهنده راه شهدا باشیم به امید فرج آقا امام زمان ( عج)
 
حجت رمضانی: صبربفرمایید با دندان های جدید خدمت میرسیم و ازاون کتلت های خوشمزه که حاج خانم درعصرانه زحمتش را کشیده بودند از عزا در میارم.
 
دامنه ۲ | ابراهیم طالبی دارابی:: حجت بازم مجدد. ت شیش شب مره گیر یانی؟ چون دوندی این وقت شب سِره درمه نویسمبه. تِ اَعی دِوارِه بِرو قم، هارِه چ غذای سفت جلوت می‌ذارم! اون دندون مصنوعی‌ات!! ایمپلنت!!!! از وسط دِلاپّه شود!

 

سینصاد خدابنده: مشهد چگونه باید اداره شود؟ با یاد خداوند و سلام به خوانندگان محترم. آستان نیوز حرم رضوی خبری داد که به نظر بنده .خدابنده. اهمیت دارد. چون هر یک از ما حداقل سالی یک بار مشهد مشرف می شویم. خبرش این است که حجت الاسلام آقای احمد مروی .مسئول حرم امام هشتم علیه السلام. گفت هویت مشهد وابسته به وجود مقدس حضرت رضا .ع. است؛ لذا باید از این هویت صیانت کرد. در تبلیغات تجاری به ویژه صدا و سیما نباید به گونه ای عمل کند که هویت امام رضایی شهر مشهد تحت شعاع قرار بگیرد. وی ادامه داد فضا آرایی های شهر مشهد باید به گونه ای باشد که ضمن نشاط و شادابی، احساس معنویت و قداست شهر را به بیننده منتقل کند و وقتی زایری وارد مشهد شد احساس نشاط با رنگ و بوی امام رضایی داشته باشد. به نظر می رسد شهر مشهد هر سال میزبان حدود ۳۰ میلیون زائر است؛ گاه در مناسبت‌های مذهبی طی ۷ روز یا کمتر و بیشتر .مثل شهادت امام رضا. تا ۱۰ میلیون نفر به این شهر مقدس مشرف می‌شوند. لذا با این حرف آقای مروی موافق هستم و خیلی ضرورت دارد چنین ایده ای آنجا پیاده شود و نباید گذاشت محیط مشهد با طرح های بیهوده و مشکوک، از فضای معنوی و مذهبی بیرون رود. شاید هم دستی در کار باشد که با مشهد مثل اندولس رفتار شود. همان بلا که سر مردم اندولس اسپانیا آورده بودند و مسلمین را با روش فساد و شراب از راه به در برده بودند پایان : ۱۵ / ۹ / ۱۴۰۲ سینصاد. خدابنده.

 

من سه جای این عکس را -که خودم چندی پیش از شبکه‌ی مستند انداختم- جزوِ جِلوهْ می‌دانم. یکی سفیدی پیشانیِ این اسب جُلوییْ که ما را چه بامزه نگاه می‌کند. در واقع عدسی دوربین فیلمبردار در مستند اسب را دارد می‌بیند. دومی بی‌اعتنایی همه‌ی اسبان که حاضر نشدند چریدن را به دیده‌شدن! تعویض کنند. اهل دوربین و ریا !! نیستند. سومی را خود حدس زنن هر آن کسان که خود خواستند بگویند چی هست؟ من نمی‌گمُ بگذرم.
 

ابراهیم رمضانی محمد: سلام و ادب. درود بر مدیر نکته سنج و دقیق که از هر چیزی یه هدفی را شکار میکنی. توجه به مخلوقات زیبا ونگاه از زاویه شکر نعمت خودش زیباست. فکر کنم سومی اش رنگهای متفاوت اسبان باشد. که هم زیستی بدون جنگ و دعوا دارن. خدا رو شکر

 
شیخ محمد: سلام بر آق ابراهیم طالبی. سپاسگزارم تو خود از نیکانی  ومن یقترف حسنة نزد له فیها حُسنا کسی که دنبال نیکویی کردن باشدخدا هم بر نیکویی او می افزاید وامیدوارم خدا  از فضل خود بر فضل شما بیافزاید.
 
جناب آقا ابراهیم رمضانی سلام. به مورد سوم با نهایت دقت جواب دادی. واقعاً آرامش و سازگاری‌شان با هم جاذب است درین صحنه. تازه این اسب‌ها از نوع اهلی‌نشده‌اش هستند که این‌گونه متحد کنار هم‌اند و بر سرِ چریدن پر چراگاه، چرا چرا (=پرس و پرسش) نمی‌کنند با هم. ممنونم ازت ابراهیم. ارادت بهت ابراهیم: قم: ابراهیم.

 

شرحی برین عکس: اطلاعات به نقل از اقتصادآنلاین نوشت نیسان‌آبی -یا همان وانت زامیاد- ماشینِ «محبوب شمالی‌ها» در بازار، قیمت‌های عجیب غریب پیدا کرد؛ مدل ۱۴۰۱ آن از ۶۱۰ میلیون تومان عبور کرد. روزگاری با نیم میلیارد تومان می‌شد وسعتی فراوان از دشت ناز تا ساحل گوهرباران را خرید. حالا اما با چنین رقمی چه می‌شود خرید؟ پیشخاد حساب کنید. این نیسان آبی را در مازندران می‌گویند ورگِ ماز. از بس اگزوزش را دستکاری می‌کنند که زوزه بکشد. کافی‌ست از امام‌زاده هاشم هراز بیفتی پشت نیسان آبی، دیگه تا گزنَک و لاریجان حتی خود آمل هم نمی‌توان آسان از آن سبقت گرفت؛ پرده را می‌کشد پشت آن جا می‌خورَد و از آینه یواشکی دید می‌اندازد و مارپیچ تا گاز می‌خورد، می‌دهدُ می‌رانَد راه هم نمی‌دهد. یادش به خیر، پاییز و زمستان خط دارکلا - سه راه، این نیسان‌ها را پرده برزنت می‌زدند، عین بِز و گوسفن سوارمان می‌کردند بریم سورک مدرسه. یا برند نکا خرید. یا برند ساری سیمنا فردوسی. دامنه | ابوعارف طالبی.

 

شرحی خاطره‌واره برین عکس:  «مملکت آنلاین» دیروز ۱۶ آذر ۱۴۰۲ خبر داد دامپزشکی قرار است گوشت گاوِ بدونِ استخوان منجمد، از قزاقستان وارد کند. نظری درین‌باره ندارم. فقط وقتی این گوشت گوسفندی را در عکس نگاه می‌کنم یادم به سال ۱۳۶۶ می‌افتد که آنقدر روزنامه می‌خریدم از ساری و حتی از خودِ داراب‌کلا از مطبوعاتی جناب آقامهدی بریمانی، که هر چندمدت آن را به قصابی حاج محمد رجبی -به پسرش علی‌آقا- می‌دادم و عوضش گوشت و کله‌پارچه و قُلوه و جگر می‌گرفتم. آن سال‌ها گوشت را داخل روزنامه می‌پیچیدند، نایلون در کار نبود. چه بویی قشنگی هم می‌داد گوشت وقتی لای روزنامه می‌رفت و زنبور روش وزوز می‌کرد. حالا این متاع دلربا کم‌کم دارد از سُفره‌ی مستضعفان رخت بر می‌بندد، شاید هم بست. من خود در دسته‌ی مستضعفان هستم و به این طبقه مفتخرم. چون هویت خود را در سختی‌های سرسام‌آور هم، مراقبت می‌کند که دریوزه‌ی کسی نشود. راستی! می‌گن راسته‌ی گوساله از کیلویی بالای ۷۰۰ هزار تومان عبور... تگ را گاز بگیرم و رقم و عدد و قیمت کاذب ندهم. بگذرم. دقیق نمی‌دانم اصلاً باکّلِه‌پته بخوریم! پروتئین آن بیشتر است و بادام درختی و زمینی، هنوزم بهتر و بیشتر. نِقرس، باز، نمی‌گیریم!!! جمعه‌شو: دامنه | ابوعارف طالبی دارابی.

 

 
 
شرحی برین عکس: لابد خود نمی‌دانند در آن وقت، پُکار می‌شوند!!! آن، آنتونوف ۷۴ سپاه پاسداران است. کجا؟ آسمان سوریه. چرا؟ خُب لابد می‌دانید. این و سی ۱۳۰ هرکولس، هر دو از هواپیماهای ترابری تاکتیکی نیروهای مسلح ایران است. هر یک از رزمندگان پیشکسوت، به‌خوبی می‌دانند نیروی جنگنده در زمین، پشتیبان در هوا می‌خواهد؛ هم ترابری، هم تهاجمی، هم در افزارآلات تدافعی. ایران اگر بر فرض جای جغرافیایی‌اش آن سویِ تبّت بود، شاید نق‌های ضد موشکِ منتقدان، جایی برای دیده‌شدن! داشت، اما ایران، گردن و سرِ خلیج فارس است. جایی فوق حیاتی، که رگ اقتصاد کشورهای سرمایه‌داری ازین حوزه‌ی نفت و‌ گاز تزریق می‌شود. یک ایران قوی، باعث شد اذیتُ آزارهای غرب نتواند ایران را از پای درآورَد. روزی بود در جبهه، رزمنده گونی کم داشت تا سنگر بسازد. یا سیم‌خاردار برای حصار. حالا اما با سیاست صحیح و نافذ رهبری معظم، چنان قوتی حاصل شد که قدرت‌هایی که در ناتوی تروریست جمع شده‌اند در برابر ایران احتیاط‌آمیز رفتار می‌کنند، چون توان بازدارندگی و میزان بالای جنگندگی ایران را می‌دانند. پس؛ در دنیای کنونی -که بر پایه‌ی زور دارند حکمرانی می‌کنند- ایران باید در اقتصاد، در دفاع و در اخلاق اجتماعی سرآمد شود. و این دست‌کم محتاج سه پیش‌نیاز است: ۱. از تضعیف رهبری در هر نوع و میزان پرهیز شود. ۲. منتقدان، دست از تقلید کور از اروپا و آمریکا بردارند، آنان هرگز منافع خود را کنار نمی‌گذارند، بلکه این، اینان هستند که باید خوش‌خیالی خود را بشُویند. ۳. دایره‌ی خدمت و قدرت همواره برای همه‌ی دانشوران، گسترانیده باشد و اگر تنگ‌گردن جایی لازم باشد -که هست- فقط باید برای وابستگان به غرب باشد که حاضرند کشور را تقدیم کدخدا کنند و لابد خود نمی‌دانند در آن وقت، پُکار می‌شوند. پُکار: (=پیْ و پای کار) دستیار کدخدا. دامنه.

 

دامنه : سلام آق سید سعید. اینجا رفتم. عباس‌آباد بهشهر. از سازه‌های زیبا. آن بالادست‌ش، برج هم جالب است.
 
سید  سعید شفیعی: علیک السلام  اقا ابراهیم   بسیار تیز بین و البته مشخص میگردد اهل سفرید و چشم بینا و تیزی دارید. البته خودم نمی دانستم کجاست  چون در دوره های آموزش در پاورپوینت (پرده نگار!) استفاده می نمایم جالب بود. البته  چون قانون کپی رایت (حق تکثیر- حق مولف و..) رعایت نمی شود ما هم استفاده می نماییم.
 
سلام مجدد آق سید سعید. امانت را رعایت می‌کنید. این خود نهایت احترام به حقوق معنوی است. از بهشهر کمی به سمت مشهد مقدس باید راند. یک جاده سمت راست به سوی جنگل دارد، پرجاذبه و چشمداز زیبا. حدود ۱۵ کیلومتر در بلندای جنگل این سازه‌ی دلربا از دوره‌ی صفویان ساخته شد. بسیار هم دل‌انگیز است. سپاس.

 

رمان ناشناس داستایفسکی

یکشنبه, ۱۹ آذر ۱۴۰۲، ۱۲:۰۴ ب.ظ
متن آن در لینک بالا در دامنه

 

آق سید حمید سلام. گله‌گذاری آن رفیق محجوب، جای تحسین دارد. من تا این ثانیه‌ها، هیچ اطلاع ازین درگذشت نداشتم. قبلاً حاج علی چلویی هر کس در محل فوت می‌کرد به گوشی بنده پیامک می‌داد، ولی مدتی‌ست دیگر نمی‌فرستد و من هم ۵۲۳ تا از زادگاه دورم و دیردیر متوجه می‌شوم. اتفاقاً ازین خاندان حسنی برای حجت الاسلام حسنی چند سال پیش در بخش معرفی روحانیون داراب‌کلا، توی سایت دامنه متنی نوشته و وی را معرفی نموده بودم. بگذرم. مرحوم علیجان را هم می‌شناختم. خدا رحمت کناد و غریق غفران گردد. اخوی‌اش آقای علی‌بابا حسنی هم در هفت‌تپه همسنگرمان بود در زمستان ۱۳۶۴ تا فروردین ۱۳۶۵. بابت این متن وزینت مدیریت مدرسه ازت ممنون است. به تمامی بازماندگان این خاندان و منتسبان آن تسلیت می‌گویم. نثارش حمد و سوره قرائت کردم. غفران الهی شامل حالش شود. خدا رفتگان تو را -خصوصاً رفیق هیأتی‌ات ذاکر اهل بیت جوان نجیب و مذهبی مرحوم سید موسوی فرزند مرحوم حاج سید کریم موسوی- غریق رحمت کناد. مجدد مدیریت مدرسه فکرت درگذشت علیجان حسنی را تسلیت می‌گوید.

 

... ...

برداشت زعفران جنداب سلفچگان قم

شنبه, ۱۸ آذر ۱۴۰۲، ۱۱:۲۴ ب.ظ

متن آن در لینک بالا در دامنه

 

دامنه |: جناب عزت‌الدین رمضانی دوست گرامی‌ام سلام. همواره هیچ فیلمی رو باز نمی‌کنم در گوشی‌ام. مگر به‌ندرت. اما این فیلم را مشتاقانه باز کردم چون تو درین صحنه‌ای. ازت ممنونم فرزندان زادگاه را این‌گونه با اشتیاق سرشار تعلیم تکواندو می‌دهی. لذت بردم از انعطاف بالای بدن و پای تو. کاش، مرز غزه به روی رزمندگان و آزادگان سلحشور جهان از زن غیور و مرد غیور باز بود و تو و من برای کمک به فلسطین به جنگ اسرائیل می‌رفتیم. واقعاً به چابکی چون تو چه افتخار دارم. دامنه.
 
سیدسعید شفیعی:  کمی به ایران برگردیم این همه تظاهرات , راهپیمایی های که در غرب بر علیه اسراییل افتاده است, حتی پاشیدن رنگ قرمز بر صورت وزیر امورخارجه ای در غرب . در دانشگاههای ما چه خبر است . حتی حداقل  از ۴۰ درصد دانشجویان دارای سهمیه !! که می تواننند اعتراضی داشته باشند  صدای غرایی بر نیمخیزد .  این می تواند نگران کننده باشد.  جامعه رو به افول است یا بی تفاوتی دارد موج می زند و یا واکنش معکوسی است بر علیه دولتمردان و یا .....  البته در روانشناسی رویکرد وجود دارد به نام "معنا درمانی " از فرانکل است بازمانده از زندان هیتلری. البته گزگی که به غربی داده شده است " انکار هلوکاست " بو د تاوان یهودستیزی  یهود کشی را غرب باید می داد بر عهده مسلمانان   گذاشته اند.
 
دامنه: آق سید سعید سلام. سپاس از خواندن و نظردادن و نکته‌گفتن. درین یادداشتم بحث از نگاه ویل دورانت است که غرب را مورد کاوش و نقادی قرار داد. وگرنه، بله، در اروپا مردم بیدار که از ستمگری اسرائیل به خشم آمدند، خیلی هم مسئولانه وارد تظاهرات اعتراضی شدند. غرب، توسط دول آنان به قهقرا رفته. مردم خوب و با وجدان بیدار، همه‌جای جهان هستند. دانشگاه‌های ایران البته از سال ۱۳۷۰ به بعد، در عصر یکه‌تازی مرحوم حجت الاسلام رفسنجانی به سمت فضاحت رفت و همچنان سراشیبی سقوط را طی می‌کند.
 
 
سلام آق سید سعید. لابد این وزیر چِش را در اتاق زایمان بیمارستان نوافتتاح، کورک گرفت! این کشکولی. باز خدا را شکر بیمارستان مهم را برای مردم آماده کردند. این هم جدی.
 
شرح لغت برای فارسی‌زبانان. کورک: از ریشه‌ی کور شدن و ندیدن است. در این جا یعنی: بست. بستن. پِلک‌ها را روهم گذاشتن.
 
فلسفه و حکمت این لغت: ناموس مردم و زنان را مورد چشم‌چرانی قرار ندادن است. کورک می‌گیرند تا جسارت مرتکب نشوند و نوامیس را نگاه نکنند.
 
آق سید سعید مجدد آمدم که عرض کنم: اون کورُک یا کوروک است. این که شما دُمل و جای زخم معنی کردی، کورِک است. با تشکر که لغات محل را خیلی پاس می‌داری.

 

 

نگا، نگا، نگاه! نقشه‌ی هوای این روزهای ایران (یکشنبه, ۱۹ آذر ۱۴۰۲) همه جا دما پایین آمد، اما آفتاب است و آسمان به زمین باران نمی‌دهد. دریغا! که دریغ دارد. گویند پدیده‌ای در شمال آفریقا موجب شده، بارش پاییزی سمتِ آسیا و ایران -که پیش‌بینی هم شده بود امسال فصلی تَروتازه و پُربارش پاییزی داریم- از بین برود. باری؛ بار دگر به سراسر ایران درین نقشه‌ی منقّشُ قشنگ بنگرید؛ یا لکه‌ای از ابر است فقط، یا آسمانی آبی، و یا مِه‌ی غلیظ و خشک و بی‌نمُ و شبنمِ صبحگاهی. پاییز وقتی آسمان به جای خاکستری و ابرناکی، آبیِ آبی بود بدانیم نَم هم نداریم، چه رسد نمایش و شورِش بارَش؛ به قول ما در زادگاه: هِرشاهِن (=دیدن) وارَش. من می‌کوشم معمولاً متونم یک پیام و استنتاج در آن باشد؛ پس چه خواستم گویم امشب؟! این را: حالا که کم‌بارش شدیم درین پاییزِ خزانُ روبه‌پایان، لطفاً حمام، پشت‌بام، تنُ اندام، زیرِ نیسان و دُرونِ وان، با آب خاش‌خاشی نکنیم! منِ از طبقه‌ی مستضعفین که، اصلاً و ابداً وان ندارم تا بخواهم در آن مِرده شنا کنم و عینِ قورباغه غلتک بزنم! همان دوشِ خالی، هفت جَدِّ مرا بس است. پس اسراف بی اسراف. سپاس. دامنه.

 

زنگوله‌ی نابرابری و نردبان شکسته

پست شده - پنجشنبه, ۲۳ آذر ۱۴۰۲، ۱۱:۴۰ ق.ظ

متن آن در لینک بالا در دامنه

 

سیدسعید شفیعی: اگر بتوان  به سه اصل اساسی در رابطه با دیگران توجه نمود می توان بخشی از مشکلات را حل نمود یا دچار سوتفاهم نگردیم: ۱- احترام و پذیرش بدون قید و شرط:   این است که یک انسان نه به خاطر رفتار و خصوصیاتی که دارد بلکه صرفا“ به خاطر انسانیت باید مورد احترام قرار گیرد. ۲- همدلی: یعنی فرد چقدر توانمندی و ظرفیت داردکه بتواند از زاویه دید دیگران به موضوع نگاه کند. ۳- خلوص: یعنی احترام و پذیرش،مصنوعی وکاذب نباشد. (اگر احترام، پذیرش یا همدلی کاذب باشد، در ارتباط اثر بخش نیست).
 
دامنه : آق سید سعید سلام. نکات ارزنده می‌نویسی. علت این است پژوهنده‌ای و نیز مدرّس این دروس. اما بند یکم از دیدِ من دچار اشکال است. در جهان‌بینی اسلامی احترام بدون قید و شرط یعنی نادیده‌انگاشتن مقیّدات. نمی‌شود رفتار و خصوصیات افراد را کنار گذاشت و فقط به خاطر اسکلت او به وی احترام گذاشت. باید دید آموزه‌ی اعتقادی هر فرد به او چه الهام می‌کند. اسلام پرهیزکاری را شاخص قرار می‌دهد. نزد خدا افراد پارساتر محبوب‌تر و اکرم هستند. پس ما هم احترام به افراد را باید از روی شاخص پیش ببریم. ترامپ و سران اسرائیل همه اسکلتی از جنس انسان دارند، مگر می‌شود به این جانیان درنده احترام گذاشت. پس، تئوری‌ات مخدوش است. با تشکر که متن‌های سازنده تولید می‌کنی. دنبال‌کننده‌ی نوشته‌هایت هستم.
 

سید سعید شفیعی: درود اقا ابراهیم  با عرض پوزش بابت تاخیر در پاسخگویی و ممنون از توجه تان و نقد بر مطالب من . اما بعد شاید قبل از توضیحات بیشتر سوالی مطرح شود فرض محال اگر یک روزی شما مجبور یا  مکلف باشید از ترامپ یا سران فلسطین اشغالی د رمدرسه عضو نمایید و یا مامور نگهداری انها شوید رفتار  شما نسبت به انها چگونه خواهد بود. البته  اگر دوست دارید پاسخ دهید .پیشنهاد میگردد قبل از خواندن مطلب بعدی پاسخ دهید.

 

دامنه ۲ | :: آق سید سعید سلام. سپاس از توجه و پرسشت. در راستای پاسخ آن دوست: مدرسه فکرت البته اعضا را پس از تعیین صلاحیت، می‌پذیرد. به همین خاطر لینک مدرسه فکرت هرگز به صورت عمومی توط مدیر منتشر نمی‌شود؛ بلکه هر عضو باید از طریق مدیریت با رعایت مقررات و شرائط پذیرفته شود. اگر بنا بر عضویت به اعداد بود، الآن مدرسه را از هزار عضو هم عبور می‌دادم. هدف مدرسه این نبود عضو زیاد کند. پس این پاسخ قسمت نخست. پاسخ قسمت دوم سؤالت هم معلوم است. آنچه ما بر معیار دین، مکلف هستیم رفتار بر پایه‌ی عدل و میزان است، نه احترام به هر اسکلت. ترامپ نفر دوم ایران را از پشت و با ترس، ترور کرد که خود یک تنه روحِ ملت ستیهنده‌ی ضد ستم ایران بود؛ یعنی شهید قاسم سلمیانی. او که دستور ترور را صادر کرد واجب القتل است. من اگر دستم برسد و توانم باشد آنی بی‌درنگ وظیقه‌ی دینی خودم را در برابرش اجرا می‌کنم. احترامی ندارد. سران اسرائیل هم، عدل حکم می‌کند مهدور هستند. ما موظف به برخورد بر حسب عدلیم، آق سید سعید؛ نه احترام بدون قید و شرط.

 

شرحی برین عکس: برف و پرنده. رنگ رُخسارت دل می‌رُبایَد. مِنقارت بیننده را سمت بازنایستانِ معاش می‌سُپارَد. چشمات نُماد خسته‌نشدن استُ مأیوس نگردیدن. پنجه‌هایت درسِ چنگ بر زندگیِ منزّه زدن است. نشستنت بر چلّه‌ی شاخسار درخت، نشانِ تسلطت بر محیط استُ اِشراف بر اوضاع. و برف در سر و روی و مُژه‌‌ات، مژده‌ی نچاییدن استُ نباختن. و اساساً از دُم تا نوک تو، نَوید است و نو و نوا شدن در هر بار، ولو زیر برف و یخ و باران. والسلام.

 

ارتش اسرائیل  (=اشغالگر فلسطین) در شروعِ جنون‌آمیز و درّنده‌ی حمله به خاک غزه، غُرورانه فروپاشی زودرَس حماس و جهاد را فریاد می‌زد! ولی اینک دو ماه هم گذشت هیچ غلطی جز ویرانگری نداشت. همه فهمیدند بلوفی (=توپ و تشر، چاخان، لاف، گزافه) بیش نبود؛ چون کشتن عموم مردم، ویرانی تمامی شهر، از بین بردنِ مدرسه و بیمارستان و کلیسا و مسجد و هر جا را که ارتش صهیون دوست داشت خرابش کند، یا هر کس را خواست بکُشد و ارتکاب انواع دیگر جنایت جنگی، ظفَر حساب نمی‌آید هیچ، نتیجه هم برای این رژیم جعلی در بر نداشت. حالا؛ اینک، اعلانیه‌هایی را در غزه توزیع کرده (عکس بالا) که هر کس اطلاعاتی در مورد محل اختفای مقامات ارشد حماس (یحیی سنوار، محمد سنوار، رافع سلامه، محمد ضیف) ارائه دهد، پاداش نقدی!!! می‌گیرد که رقمِ دلار، جلوِ اسم آنان درج است. مثلاً یحیی سنوار چهارصد هزار دلار. البته این ارقام خود نوعی عملیات روانی است برای ترور شخصیت و ایجاد تفرقه. خفِت ارتش اسرائیل، تنها این نیست که نتوانست؛ تنش درون ارتش و دولت و نهاد اطلاعات امنیت، عمیق‌تر ازین است. سخنم را به دو سخن حضرت فاطمه‌ی زهرا س بدوزم که بی‌ارتباط با حرکت اسلامی و رهایی‌بخش مبارزین مقاومت فلسطین نیست. آن حضرت فرمودند: فَرَضَ اللّهُ العدلَ تَسکیناً لِلقُلوبِ. خداوند عدالت را برای آرامش دل‌ها واجب کرد. نیز فرمودند: المُؤِمنُ ینظُرُ بِنورِ اللّهِ تَعالی. مؤمن، با نورِ خداوندِ متعال، می‌نِگرد. فلسطینیان و یمنیان و لبنانیان و تمام مقاومت‌ورزان منطقه، منطق‌شان عدل و نور است که حضرت فاطمه س بدان اشارتی ژرف، داشتند. ایام حزن فاطمیه بر هر اهل دل تعزیت. دامنه.

 

شرحی برین عکس: پایگاه برق بادی گانسوی جیوچوان چین، بزرگ‌ترین مزارع بادی جهان با ظرفیت نصب برنامه‌ریزی‌شده ۲۰ گیگاوات. با هفت هزار توربین در استان‌های جیوکوان، مغولستان داخلی، هبی، سین کیانگ، جیانگ سو و شاندونگ در گانسوی چین. من سه نمونه ازین نوع را در نیشابور به مشهد، در منجیل به رشت، و گویا در مسیر اسفراین به سبزوار دیدم. انرژی‌یی پاک است، تیز کم‌هزینه، بدون تخریب محیط زیست. باشد بشر به زمین و وحوش و گیا و زیا رحم کند.  زمین نیازمند دلسوزی انسان به طبیعت بکرش هست. به دادِ زمین برسیم. به نفع ماست. اَمراض کم می‌شود، اَموات هم کمتر. اِمرار معاش راحت‌تر می‌شود؛ عبور از پل صراط هم سهل‌تر. حتی صحیح‌تر.

 

هاب: روسیه در راستای طرّاحی مسیر جدید صادرات غلات به دنبال این است که با همکاری شرکای ایرانی ترمینال‌های غلات و کانتینری در منطقه‌ی ویژه سرخس مشهد مقدس احداث کند که ارسال غلات از روسیه به ایران تسهیل شود. هدف از ساخت آن ایجاد هاب (=قلب، مدار) غلات در منطقه‌ی سرخس و توسعه صادرات محصولات غلات روسیه به ایران و کشورهای اطراف است. ساخت راه آهن رشت - آستارا، به عنوان بخش پایانی کُریدور (=مسیر شَریانی مهم نقطه به نقطه، ریل راه، دالان، گذرگاه) شمال - جنوب هم محور همکاری‌های حمل و نقلی ایران و روسیه است. بنا بر توافق سران دو کشور، ایران به قطب ترانزیت غلات تبدیل می‌شود. حجت الاسلام سید ابراهیم رئیسی رئیس‌جمهور ایران که ۱۶ آذر ماه ۱۴۰۲ به مسکو رفته بود در مذاکرات با ولادیمیر پوتین رئیس‌جمهور روس همین مسئله را هم مورد بحث قرار داده بود. از نظر بنده چنین رویکردی امنیت ایران را حیاتی‌تر، اقتصاد کشور را شکوفاتر و روابط با کشورهای همسایه‌ی شمالی را راهبردی‌تر می‌کند. آفّرین؛ آفّرین. دامنه‌ی توحید.

 

دامنه: سلام جناب آقا مصطفی دارابکلایی. حالیا درود برین حلقه‌ی شما. هر چه برکت است در همین جور جمع است. خاطرجمع‌ترین نوع از تجمعات که جمیع خانواده‌ها از جان و دل جانب آن می‌ایستند. چون فرزندان جهت می‌گیرند. جان و جهان گوارای شما جوانان.

 

آق حجت رمضانی سلام. اِتّا سید آق‌حُوسنِ آق‌سَداسُالله که همش گوش می‌داد و چشمش به منبر بود و گوش تیز می‌نمود، اسا وِه هِم سرش توی لاکِ گوشی هست. دیگر پای منبر انگار حال گوش‌دادن فروکش کرده! جمعیت را نگاه کنید، همه خسّه را می‌مونن.

 

یادداشت روز
ایران را بنگریم قرار است دو استان دیگر به ۳۱  استان ایران به نقل از  "مملکت" اضاف شود. استان تهران تفکیک می‌شود به تهران شرقی، تهران غربی. استان کرمان جنوبی هم از دل استان کرمان بیرون می‌زند. ایده‌ی این کار، می‌گویند تمرکززدایی است. استدلال هم کرده‌اند از نظر "اداری، نهادی و ساختاری می‌تواند باعث توسعه‌یافتگی"  شود. از نظر من اساس تقسیم مناطق ایران، یک کار منطقی است. البته همواره با تنش توأم است. ازین بگذرم. اما ۳ نکته دارم و ۲ جمله. اول جمله‌ام. کرمان که لازم است دو نیم شود. شهرها خیلی از هم دورند. وسعت هم بشدت زیاد. تهرانِ پایتخت هم به نظرم جز خودِ شهر تهران، هیچ منطقه‌ای را اگر جزوِ استان خود نکند به آنان لطف کرده است چون هر چه پول و پَل است صرف پایتخت می‌شود و شهرهای اَقمارش هیچ حظی ازین بودجه‌های فوق کلان ندارند اگر هم دارند، کم و آب‌باریکه. سه نکته‌ام اما این است: دولت‌های جمهوری اسلامی (=بخوانید کابینه‌های هر دوره) از بس سرِ کار بنیادی، لنگ می‌زنند و هیچ چشم‌اندازی ندارند و رئیسان‌شان هم اساساً برای کارهای خیلی پایین‌تر هم، صلاحیت ندارند چه رسد به ریاست‌جمهوری کردن مملکت، هر بار سه تا کار تکراری می‌کنند -مثل کارهای بَزکی سایپا روی پراید و بُزکی ایران‌خودرو روی سمند- یکی این: وزارت‌خانه را یا تلفیق می‌کنند یا تفکیک یا منحل. دومی این: استان‌ها را اضاف و تساو و مُضاف و کسر می‌کنند. خُب کار که ندارند!!! سخنرانی هم که اساساً بلد نیستند!!! سومی این: یارانه را اِل می‌کنیم و بِل می‌کنیم. عِل و چِل بِل می‌کنیم؛ واقعاً شق‌ّالقمر می‌کنین (=ماه را از وسط دو نیم) بگذرم. دامنه

 

فساد با فرمول‌های به‌ظاهر قانونی!

آهای پتروشیمی مروارید داری چه می‌کنی؟! ها مرواید؟! ماهی ۱۳۰ میلیون تومان حقوق می‌دی به فلانی «...»، هیچ آیا می‌دانی در فیش او چه چیزایی درج می‌کنی؟! ۶۰ ساعت اضافه‌کار دادی، بالای ۳۰ میلیون تومان! ۹ روز مأموریت زدی، ۲۰ میلیون تومان! هزینه‌ی مسکن! خوراندی، نزدیک ۹ میلیون تومان! علاوه برین یک چیز شاخ‌دار گذاشتی تحت عنوان «جبران صرفِ وقت اضافی»!! نزدیک ۳ میلیون تومان! هزینه‌ی ایاب‌وذهاب هم بهش دادی، ۲ میلیون و ۷۰۰ هزار تومان! جالب این است این پتروشیمی مالِ «صندوق ذخیره‌ی فرهنگیان» است؛ یعنی وزارت فرهیخته‌ی معلمان (= آموزش و پرورش) که اغلب به معلمانش بدهکار است و بانک «سرمایه»ی وابسته آن هم، چندی پیش چه‌ها که نکرده. بگذرم. فساد فقط این نیست که کسی خلاف مقررات، پول برُبایدُ خزانه را برُوفَد؛ فساد اکثر مواقع از طریق فرمول‌های به‌ظاهر قانونی، خودش را پنهان و حق‌به‌جانب (به محلی: دَسّی‌بِخوا) پیش می‌برَد. دامنه.

بیداری بالاترین دستاوردِ مقاومتِ "مقتدر مظلوم"

"نیویورک‌پست" نظرسنجیِ همین هفته‌ی جاریِ دانشگاه هاروارد آمریکا را انتشار داد (عکس مندرج در بالا) که برای من فوق‌العاده تکان‌دهنده بود؛ این که ۵۱% "جوانان بین ۱۸ تا ۲۴ سال آمریکا خواهان محو رژیم اسرائیل" هستند و راه‌حل نهایی را پایان‌دادن به درگیری می‌دانند و معتقدند «اسرائیل پایان یابد و سرزمین‌های فلسطینی اشغال‌شده به حماس داده شود تا یک کشور واحد فلسطینی در آن تأسیس کند». و بسیاری هم برین نظرند دور جدید جنایات اسرائیل در نوار غزه سبب آشکارشدن "خوی وحشیانه‌ی رژیم اسرائیل برای بسیاری از ملت‌های جهان" شده است. نکته این که: همیشه عده‌ای خام و غافل و کجرو و برخی هم حتی "وطن‌فروش" که غرب را ناجی! و فرشته! معرفی می‌کنند و راهِ غلطاً در غلطِ آنان را بهترین و آخرین راه بشر جا و جار می‌زنند، انقلابی‌بودن مردم ایران را به سُخره می‌گرفته و می‌گیرند که چرا خواهانِ محو حکومت  اسرائیل هستید. اما در همان غرب -که قبله‌ی آمال‌شان شده است- مردم‌شان نسبت به یک رژیم اِشغالی، عین انقلابیون ایران می‌نگرند: "محو". این، کم مسئله‌ای نیست. تلقی واحد از یک پدیده‌ی عجیب که وطن ملتی را به چنگ آورند و آنان را آواره کنند و خانه‌ها بر سرشان آوار. جهان، بیدار می‌شود؛ چون جنایت اسرائیل دیگر لُخت و عریان شده است. و بیداری بالاترین دستاورد مقاومت "مقتدر مظلوم" است. نمی‌دانم آیا وقت این آیه حالا هم هست که گویم یا نه، اما تبرّک می‌جویم: اَ لَیسَ الصُّبحُ بِقَریبٍ  (هود / هفتاد و نه)  "آیا صبح نزدیک نیست؟"  به عبارتی در ترجمه‌ی شعری آیه: « فرو خواهد آید بلا / بامداد    نماندست تا صبح فرصت زیاد». دامنه.

 

امیر رمضانی:  درود جناب دامنه . نظرخواهی جالبی بود. ولی در پست شما واژه ی جنایت را جنابت نوشتی.

دامنه :: امیرجناب سلام. امان از تایپ. واقعاً برام همه‌چیز همچنان همان خودکار و خودنویس و روان‌نویس استُ مداد. از نظر و نیز گوشزد اشکال لُغوی واژه‌ی جنایت متشکرم و ویرایشش کردم. ممنونم که حتی «ی» جملاتم در دقت رؤیت توست.

 

 
عکس از عرشیاتم
شرحم برین عکس خاص!
 
چی می‌ده یواش؟!
خا معلومه، خاش.
خا بده خاش!
شهرْ، شهرِ هِرت شد حواس!
مَحرَم باشند چه اشکال داره خاش‌ماش؟!
حمل بر صحّت باید نمود یواش!
شتُر  دیدی ندیدی این قُماش!
تازه، این دو که آبجی‌اندُ داداش!
خاش نمی‌ده یواش!
درِ گوشی چیزمیز می‌گه! براش!
عزا تمام شد شواش!
تا نوروز برین سمت ازدواج!
ها؟! آره خا، حتی تجدیدِ فراش!
تِک را گاز بگیرم؟ ازین تراش؟!
خا باشه شما راحت باش!
اطاعت می‌شود یواش یواش!


حجت رمضانی: سلام آقا ابراهیم عزیز شما را بخدا ۴ تا حدیث  ۴تا پیام فکرتی و یا یه چیزی بگو این جوونا سر عقل بی یِن ازدواج هاکانِن.

 

حاج حجت سلام. تو خادت به پا شخی. من حدیث که حفظ نیستم. چنین کاری  که خواستی، کار عُلمایی هست که از عهده‌ی منِ مُکلّا بر نمی‌آید حدیث بگویم. مگر کار من، سرِ عقل آوَردن افراد است؟! کشکولی: تِ سر کوش کانده مگه!

 

حجت رمضانی: سلام حاج ابراهیم عزیز گفتم شاید دستی در فقه و اصول دارین شاید راهی پیدا کنید برای جوان هایی که ماشین دارند. خونه دارند. شغل دارند، ولی... ازدواج نمی کنند.

 

هجرانِ ابدی

مقداری از دین به قول "دکتر دینانی" راز است. (ر.ک: سرشت و سرنوشت. ص ۱۹۹) یعنی غیر قابل دست‌یافتن. مثلاً ذات خداوند راز است. روح راز است. وحی راز است. کرامت رازآلود است. اساساً به نظرم برخی عوامل ماورائی، رازآلودند. عُرفای دینی این رازها را «هجران ابدی» دانسته‌اند. چرا؟ چون قابل وصول نیستند. دامنه.

 

نظر حجت الاسلام سید حسین شفیعی. در تایید رمز آلود بودن برخی از آموزه های دینی!!!! بسم الله الحی القیوم آقا ابراهیم سلام علیک. شب به خیر. فزونی کارهای ایام فاطمیه و حجم بالای اقدامات ضروری پایان ترم و....موجب شد تا توفیق حضور اینجانب در جمع دوستان مدرسه کاهش یابد. با خواندن این نوشته وزین وکوتاه جنابعالی؛ به مفاد حدیث شریف «لا تفکروا فی ذات الله» و همانند های آن منتقل شدم؛ حضرت امام (ره) در توضیح مفاد این حدیث سخنان عرفانی خوبی دارد (شاید در چهل حدیث و شاید هم در آثار دیگر) (حوزه علمیه قم: شفیعی دارابی/ شام چهارشنبه ۲۹ آذر ۱۴۰۲ش_ ۶ جمادی الثانی ۱۴۴۵ق)
 
حجت‌الاسلام جناب آسید حسین استاد محترم سلام. برای من این نکته‌ی روایی و آدرس سخن عرفانی امام خمینی رحمت الله بسیار ارزش داشت. سعی می‌کنم سخن امام را پیدا کنم. کتاب چهل حدیث را چند خواندم ولی یادم نماند. می‌گردم. ممنونم.

 

این لامپ  شرحی بر آن:

آقای «کاوه نظری لسکوکلایه» مدیرعامل شرکت «نورسا پلاست فرتاک» که شرکتی «دانش‌بنیان» هست توانست به مدد دانش متخصصان شرکتش، به تولید حباب لامپ های «ال ای دی» به «شکل استاندارد و با قابلیت‌های ویژه و کیفیت بالا» بپردازند و نیاز کشور را به واردات حباب و بدنه‌ی لامپ، از خارج از کشور، رفع کند. دست مریزاد. چقدر این جور خبرها مایه‌ی غرور ماست و موجب سُرور در نزد دنیا. حالیا سلام و خداقوت به دانش‌بنیان‌ها.

 

همنشینی با نیکان؛ چرا؟

۱۴۰۲/۱۰/۰۱  متن آن در لینک بالا در دامنه

 

اسلام پیر نمی‌شود

۱۴۰۲/۰۹/۳۰  متن آن در لینک بالا در دامنه

 

بهرام اکبری: استفاده کردم از مطلب حضرت عالی واقعا چرا دعا ها مستجاب نمی شود ؟ مگر خداوند نفرمود؛ ...ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ...‌‌( غافر ۶۰) بخوانید مرا تا اجابت کنم شما را. استجابت دو طرفه است ، چون خداوندی که می فرماید ؛ من دعای دعا کننده را اجابت می کنم ، همان خداوند می فرماید: وَأَوْفُواْ بِعَهْدِ اللّهِ إِذَا عَاهَدتُّمْ ....نحل ۹۱ و به عهد خدا آنگاه که پیمان بستید وفادار باشید ، یا ۰۰۰وَأَوْفُواْ بِعَهْدِی أُوفِ بِعَهْدِکُمْ ِ ....(بقره ۴۰) به پیمانم (که بسته اید) وفا کنید، تا من (نیز) به پیمان شما وفا کنم ؛ پیمان خداوند چیست ؟ می فرماید :  أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یَا بَنِی آدَمَ أَن لَّا تَعْبُدُوا الشَّیْطَانَ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُّبِینٌ ( یس ۶۰) اى فرزندان آدم! مگر با شما پیمان نبستم که شیطان را اطاعت نکنید که همانا او براى شما دشمنى آشکار است.

 

حاج بهرام اکبری سلام. عادت دامنه نیست به پیام‌های بدونِ "سلام"، پاسخ بنویسد. پس؛ سپاس و البته با عرض پوزش. فقط نائب زیارت ماها باش در مشهد مقدس.

 

بهرام اکبری: بسم الله الرحمن الرحیم. متشکرم از تذکر حضرت عالی  درست است ، در حدیث داریم که الکلام قبل السلام (قبل الپیام) فلا یجیبوه ( تجیبوه) استاد بزرگوار ، انشاالله نائب الزیاره همه دوستان هستم.
 
سلام مجدد جناب استاد بهرام اکبری. همین بس ما را که در حرم رضوی نائب زیاره هستی. سپاس بی‌کران

 

دامنه: آق سید موسی سلام. جای بسی تأسف است. باید با این تیپ بی‌رحمان گفت گیریم گنجشک را می‌کُشید، آیا فکر نمی‌کنید این گنجشک فردا باید برای جوجه‌هایش غذا بیاورَد؟! پس کو رحم و مُروت. استناد دردناکت آسید علامت ادامه‌ی بی‌رحمی‌های این افراد است. البته فرهنگ برخی شاید هرگز عوض نشود.
 
نکته‌ی سیاسی درباره‌ی رفتارهای ضدروسی غرب‌گراها
ضدروسی سازی فضای ایران، دام اسرائیلی - آمریکایی است. باید هوشیار بود. هیچ چیزی جای حُسن همجواری را پر نمی‌کند، هر چند اگر روی مسائل منطقه، گاه تضاد مواضع و تعارض منافع رخ دهد. دیپلماسی هم فن است و‌ هم دانش. کدِر نباید کرد اصل مجاورت را. عوامل دنباله‌رُوِ غربگرا در ایران، دنبال خُدعه هستند که ایران را دچار مسائل عدیده کنند و درین میان ضدروسی سازی محیط به نفع غرب و غرب‌لیسان است.
 

خاطره درخت و جیکازنی!!

چه کاله‌رحم بودیم بچگی! نه کمی هم بزرگ شده بودیم؛ شب می‌رفتیم جیکا می‌زدیم. واقعیت بود اما تلخی آن ماند بر دل‌مان. الآن علاقل شدند همه، نه فقط پرنده نمی‌زنند، حتی سراغ درزین هم نمی‌رن. ای بسا حتی رَم هم نمی‌دن از بس فهمیدند پرنده و چرنده و خزنده به نفع طبیعت‌اند اگر زنده بگذارند.

 

شرحی برین عکس
وَه! چه پرنده! نوک‌نشین. تیزبین. رنگ لاجرود. نگاه نافذ. بدن جذاب. چشم برّاق. دُم مُقارنه. پرِ برفی. سینه‌ی ستبر. منقار همآهنگ رخ. وای! حیف نیست کسی سنگ پراکنَد به سوش؟ دامنه‌ی دوم.
 
سید موسی صباغ: سلام آق ابراهیم. اما متاسفانه هستند کسانی که  شغلشان شده جیکا سو  و پرنده در خواب روی درخت رو با تفنگ  بادی شکار میکنند و پرهای قشنگش این چنین روی زمین پراکنده شده
 
آق سید موسی سلام. جای بسی تأسف است. باید با این تیپ بی‌رحمان گفت گیریم گنجشک را می‌کُشید، آیا فکر نمی‌کنید این گنجشک فردا باید برای جوجه‌هایش غذا بیاورَد؟! پس کو رحم و مُروت. استناد دردناکت آسید علامت ادامه‌ی بی‌رحمی‌های این افراد است. البته فرهنگ برخی شاید هرگز عوض نشود.
 

انسان در برابر خود چه باید بکند؟

من از جمع‌بندی آرای عالمان بزرگ دین، این گونه فهمیده‌ام که دست‌کم شش وظیفه دارد انسان نسبت به خویشتنِ خود:

 

یک. لازم‌ترین وظیفه، خودساختگی‌ست که خود نیازمندِ خودشناسی‌ست.

 

دو. گوهر تابنده‌ی انسانی خود را گرامی دارد. یعنی نگذارد پایمال گردد.

 

سه. در بهداشتِ ظاهر و باطن خود بکوشد. یعنی تن + روان. مانند: نظافت. حمام. لباس. پرهیز از هر مضرّات. گویند از حضرت امامین صادق و کاظم -علیهما السلام- نقل شده است "داشتنِ دَه دست و بیست دست پیراهن و عوض‌کردن آن اسراف نیست." (ر.ک:  ص ۲۰۳  تعالیم اسلام)

 

چهار. بهداشت روح.

 

پنج. تحصیل علم.

 

شش. بزرگداشت معلمان (=تعلیم‌دهندگان) و دانشمندان. که همه‌ی این شش تا وظیفه، وابسته است به این اصل که کتمانِ حق نکند. زیرا به فتوای عالمان دین کتمان حق از گناهان بزرگ است. از نظر وجدان نیز، بدترین ناآسودگی و نالایقی. دامنه.

 

محمد تقی آهنگر: سلام علیکم اقا ابراهیم جامع وکلی مطرح فرمودی در این موارد شش گانه سخن زیاد است. اما در جمع بندی چهار سطر پایین عرض شود سه خصلت انتقاد پذیری ، عذر خواهی ، و شکرگزاری اگر انسان در خود پرورش دهد می تواند عامل عدم کتمان حق باشد،،،،، ارادت ویژه.
 
آق محمدتقی آهنگر برادرم سلام. سه خصالی که گفتی کلیدی است و جزوِ پایه‌های خودسازی. این سه تا در دو رابطه‌ی دیگر انسان هم مطرح می‌شود:
رابطه‌ی خود با خدا.
رابطه‌ی خود با همنوع.
رابطه‌ی خود با خویشتن خود.
 
اشاره‌ی من در شش تا وظیفه به رابطه‌ی سوم مربوط بود. درود. نیز تشکر برای ورود.
 

سیدسعیدشفیعی به دامنه: با سلام. پر واضح است مرحله اصلی ان خودشناسی است که به خودسازی میرسد و به نظر میرسد علاوه بر رابطه ها فوق (با خدا - همنوع ,خویشتن) باید رابطه فرد با محیط (جمادات , نباتات و حیوانات و..) را توجه نمود. مانا باشید.


آق سید سعید سلام. کاملاً موافقم. رابطه‌ی انسان به محیط یک رابطه‌ی سازنده و آموزنده هم هست. محیط شامل نظام آفرینش و مظاهر آن -که شما از جماد و نبات و حیوان مثال زدید- به تعبیر من تعلیمگاه انسان است که شبیه مزرعه برای آخرت عمل می‌کند. دنیای حیوانات همه درس و تعلیم است برای انسان. نیز دنیای شگفت‌انگیز طبیعت. باید انسان رابطه‌اش را با آن در مسیر آموختن و عبرت و تعلیم قرار دهد و حق و حقوق آن را هم مراعات کند. تخریب محیط بالاترین مسئولیت‌نشناسی بشر امروز است. متشکرم از تذکارت برای تکمیل بحث.

 

...

شرحی برین دو عکس

نه، مسجد شیخ لطف‌‌الله نیست، موزه‌ی هنر ایران در تهران است ولی طرح سقفش از شیخ لطف‌‌الله کِش رفته است. شاید هم کِش (=دزدیدن به طوری که کسی نفهمد) نرفته است، گُرته‌برداری (=سرمشق) کرده‌اند. من به هر حال محو جِلوه‌های درخشنده‌اش شدم. حال آیا هنر در قدیم قوی‌تر بود و فاخرتر یا حالا؟! باید دید آیا سرمشق می‌گیرند، یا نه. بگذرم. سخت شد و رمزآلود.

 

کتاب خدا چهار امر است

چه تأویل قرآن (=تفسیر ورای ظاهر متن) و چه تأمّل فلسفی، هر دو به تعبیر هانری کُربَن در ص 18 کتابش "تاریخ فلسفه‌ی اسلامی" ترجمه‌ی جواد طباطبایی، "جوهر واحدی" هستند. البته از مَجرای تعالیم امامان علیهم السلام. این حدیث از امام صادق ع راز را گشود: کتاب خدا چهار امر است: عبارات، اشارات، لطایف، حقایق. مفسران می‌گویند عبارت برای عوام (=توده‌ی مردم) است. اشارت برای خواص. لطایف به اولیا تعلق دارد و حقایق به انبیا. این مسئله وقتی با روایت دیگری سنجیده می‌شود عمقش مشخص‌تر می‌شود: ظاهر نص قرآن، به شنوایی برمی‌گردد، ولی اشاراتش به فهم. لطایف کتاب خدا به تفکر بازمی‌گردد ولی حقایقش به حقیقت مکتب اسلام. گویا این کلام به نقل از مرحم فیض کاشانی بازتابی است به تفکر امام علی علیه السلام، آیه‌ای در قرآن وجود ندارد که چهار معنا نداشته باشد: ظاهر، فهم، حدّ، مَطلَع. ظاهر، به بیان زبانی وصل است. باطن، به فهم. حد، به احکام حلال و حرام. اما مطلع، طبق دیدگاه مرحوم کُربَن ناظر بر "امری است که خدا می‌خواهد از طریق آن هر آیه را در انسان تحقق بخشد." دامنه.

 
نظر حجت الاسلام احمدی: سلام بر طالبی عزیز. ممنون از مطالب خوب شما و سایر عزیزان. این حدیث شریف را هم خوب شرح دادید. اما ببین من درست دریافتم یا خیر؟ ظاهر قرآن، از طریق شنوایی دریافت می‌شود. اشاراتش، از طریق فهم. لطایف آن هم با تفکر، اما حقیقت آن از چه طریقی دریافت می‌شود؟
 
جناب حجت الاسلام احمدی استاد گرامی سلام. بله درست است. اما توضیحم بر بند چهارم: حقایق نزد انبیا مانده است، چون بر سینه‌ی آنان وحی فرو آمده است و هیچ کس جز خود آنان به کمال و تمام به آن دسترسی ندارد. اما خواست خداوند پیاده‌شدن حقایق در وجود بشر است همان مَطلَع که در متن تصریح نمودم. مثالی می‌زنم: شما و حجت الاسلام آقای شیفیعی مازندرانی اخیراً بحثی در صحن مدرسه فکرت روی پرهیز معصومانه‌ی حضرت یوسف ع از زلیخا مطرح کردید. همه‌ی آن مباحث شما دو استاد، پیرامون سه بخش است عبارات، اشارات، لطایف. اما "حقایق" از عهده‌ی شما برنمی‌آید. حقیقت این ماجرای مرموز و تزکیه‌ای میان یوسف و زلیخا در سینه‌ی یوسف ع است. البته که یوسف درست است پرهیز عصمتانه کرد، ولی به هر حال چون میل درونی طبیعی داشت و با آن میل هم به مدد خدا درافتاد و پارسایانه ایستاد، ولی پایان ماجرا، با زلیخا پیوند زناشویی انجام داد و ازو دو فرزند زاد. این نشان می‌دهد عشق و علاقه یک مسئله‌ی همگانی است. اما باید پارساگرانه تحقق یابد. ما فقط به سه سطح هر آیه و یا ماجرا، توان تفسیری و فهم داریم، اما حقیقت آن، چیزی است که فقط نزد انبیا مصون است. شاید امام زمان عج وقتی ظهور کند خیلی از حقایق نهان‌شده هویدا شود. پوزش.
 
دامنه: آق سید اسحاق سلام. ۱. نهرِ خَیّن در خوزستان یک نماد مهمی بود؛ وجود سایت انرژی اتمی که به خاطر جنگ، متوقف مانده بود. ۲. شعرت هم جالب. ۳. منظورت از «جهادی نافظ» یعنی نافذ؟ ۴. عملیات کربلای ۴ را کسانی منطقی و منصفانه خواهند دید که به قول فرماند‌هان آن چند محور «عملیات سرنوشت»، همراه با ظفرمندی عملیات عظیم کربلای ۵ تحلیلش کنند و گرنه دچار تحلیل غلط و حتی مرض می‌شوند که عده‌ای غربزده مبتلا هم شدند. ۵. یاد شهیدان کردی، که جزوِ بهترین نوع سپاسگزاری‌ها می‌باشد. ۶. ذکری از خِطّه‌ی اُم‌الرَّصّاص عراق کردی، که یادم نمی‌رود هرگز،. آن سال بیش از دو هفته زیر یک سنگر سقف‌کوتاه، حتی نمازها را درازکش و کج می‌خواندیم، چون حتی نمی‌شد نشست، از بس سنگر سقفش کوتاه بود. کالی را می‌ماند تا سنگر را. سپاس بابت این متن خاطره‌ات.
 
امیرجناب سلام. پس چه بد. واقعاً تمام دولت‌‌ها در سِتاندن «حق معلوم» از دست پول‌دارانِ معلوم! کوتاهی کردند و در عوض، مالیات از کارمند و کارگر و کسبه‌ی خرده‌پا را در فریبانه‌ترین رفتار گرفتند. خودت که اهل فن هستید و مطلع. بگذرم و ممنونم از اطلاع‌دهی.
 
آق محمدتقی آهنگری سلام. اخلاق‌های سمّی را با آموزه‌هایی چون معنوی‌زیستن، غایت‌داشتن، تکیه بر ندا و الهامات آسمان زدن و نیز انتظار کشیدن از نتیجه‌ی اعمال در معاد، می‌توان غیرسمّی کرد. حکمت اسلام و حکومت دینی هم در اصل برای مکارم اخلاق است. متنت نکات داشت.
 
 
آق سید موسی سلام. ۱. کافی بود یک توپ اتریشی را، عراق وسط آن نعل اسبی می‌زد، همه عین پَرِ کَر، پَرپَر می‌شدید! ۲. چای جبهه آنم توی مُربّاشیشه، هیچ جایگزین قشنگ‌تری نداشت. حس و هوس دم‌کردن یک چای لاهیجان آوردی مرا. ۳. داستان غم‌انگیز حسرت چای بر دل آن شهدا را، چه خوش‌بیان بیان کردی. یادشان در یاد. ازت هم سپاس وافر.
 
آق سید موسی سلام دوباره آقا. اگر کشکولیِ نعل اسبی را نمی‌گفتم، خاطره‌ات، این طور دقیق، کامل‌تر نمی‌شد. چه خوب ادامه دادی. موجب سربلندی محل است داشتن چنین رزمندگان بلندنظر. حتی شهیدان هم هم‌اینک زندگان‌اند و بر آن دوره‌ی بزرگ انقلاب افتخار می‌کنند. حالیا درود بر شما، الهٰا، خون‌شان گرمابخش خط و ربط انقلاب بادا. خوشحالم یاد جنگ و غیرت رزمندگان را، درین صحن تجلیل کردید.
 
سلام مجدد آق سید موسی. باز هم شکر خدای باری را که خاطره را ابتر رها نکردی. جذبه داشت ادامه‌اش. بله منوّر که می‌زد دشمن هم جاذبه داشت و‌ چشم‌ها را به خود می‌دوخت و هم خطر که شبح رزمنده را در دید دشمن می‌انداخت و موقعیت رزمنده لو می‌رفت. غُرش جنگنده‌های هوایی هم خیلی مهیب بود و گوشخراش. با این وجود صداهای توپ و ‌تانک یک مزه‌ای هم داشت. سپاس از دقت و حوصله‌ات.
 
آق سید اسحاق باز نیز سلام. درین تحلیل با نکات مهمی که گفتی، با شما موافقم. آثار نبردِ سرنوشت در کربلای ۴ + ۵ بر مسیر آینده‌ی جنگ اثر مستقیم داشت و دشمن را به ترس و واهمه‌ی عجیبی انداخته بود. عین غزه‌ی امروز، آن مقطع، دنیای غرب توسط حجم وحشت‌آفرین نبرد قدرتمند ایران، بکلی رسوا شده بود‌ به عبارتی از منظر من، کربلای ۴ و ۵ تکمیل روند خوف‌افکنی بر دشمن در ادامه‌ی والفجر ۸ بود. ممنونم از لطف و ادبیات و خاطرات شما آسید اسحاق. یاد دو برادر رزمنده‌ی مرحومت هم، همیشه ماندگار.
 
حجت‌الاسلام جناب آق سید حسین استاد محترم سلام. در متن این سپاسنامه، از «مرجعیت علمی» دانشگاه المصطفی (ص) یاد شده است. خواستم بدانم واقعاً این دانشگاه به این سطح -یعنی دارابودن مرجعیت علمی در ایران یا منطقه و جهان- رسیده است؟ یا نه، استفاده ازین عنوان مهم که برای خود شاخص‌های استاندارد جهانی دارد، فقط یک آرمان و نشان از تأکید اهداف پیش رو است؟ همچنین خوشحالم اغلب، درین دانشگاه جزوِ برگزیدگان و‌ ممتازان انتخاب می‌شوید. تبریک.
 

 
شهید مسیحیی‌مذهبِ دفاع مقدس
 
ایشان مادرِ محترم و مکرّم شهید «گاگیک تومانیان» است از ارامنه‌ی تهران که در ۲۴ مرداد ۱۳۶۶ در ۲۶ سالگی در منطقه‌ی جنگی مریوان شهید شد. سردیس این شهید چند سال پیش در تهران رونمایی شده بود. اما بعد؛ گرایش‌های متعدد مذهبی در اعتقادات دینی‌ی شهدای جنگ تحمیلی، نشان می‌دهد مسیحیان و کلاً پیروان مذاهب و ادیان، به طور مسالمت‌آمیز و بر پایه‌ی مدارا و مروت، در کنار یکدیگر با عنوان واحد رزمندگان، از خاک و انقلاب، به دفاع برخاسته بودند. جنگ، چنان ستمگرانه بود هر هموطنی -که بویی از ایمان و عطری از غیرت در شاکله‌اش بود- دلیرانه و به اصلاح رایج آن زمان: «جان بر کف» (=مهیای شهادت در رکاب رشادت) برمی‌خاست و به میدان نبرد می‌رفت. اگر تک تک این رزمنده‌های ارتش، سپاه، بسیج، جهاد سازندگی، کمیته، شهربانی و عوامل مؤثر پشت جبهه، نبودند؛ بخش وسیعی از خاک وطن اینک در سیم‌خاردارهای صدام حسین به حصارِ تصرفُ اشغال رفته بود و حتی شاید کلک انقلاب را هم کنده بودند. واقعاً تا ابد جای شکرگزاری و حمد دارد کارِ شگرفُ حیرت‌برانگیز دلیران جنگ در هر مرامُ کیشُ اهتمام. دیدار با مادر این شهید مسیحیی‌مذهب، کاری ستوده بود. یادش جاوید. روز وفات حضرت ام‌البنین س -که خود مادرشهیدِ عظیم الشأن کربلاست- فرصت مغتنم بود که یادی از شهید گاگیک تومانیان کنم. در حقیقت مادران شهیدان، سیر و سلوک بانو ام‌البنین را ادامه دادهُ می‌دهند و سربلند و صبّار نزد خدای حیّ، حاضر می‌شوند و پاداش عمری بردباری و پرورش فرزند پاکِ خود را از دست خدای باری‌تعالی می‌گیرند. حالیا درود بر نهادِ پاکِ مادرانِ پاک‌نهاد ساز. با تسلیت. دامنه
 
ای خدای چاره‌ساز
 
جناب حجت‌الاسلام شفیعی مازندرانی استاد گرامی سلام. این شعر آهنگین با ردیف قشنگ و بافرهنگِ «ای خدای چاره‌ساز» در دلم نشست. خوش‌ساخت، خوش‌وزن و دارای سجع؛ خصوص این سه بیت در جوف و لابه‌لاش: ↓
  
«من ظَلومم من جَهولم عقل و فکرم نارساست
... ای خدای چاره‌ساز»
 
و...
 
«جر دعا جز بندگی جز سِلم ما را ساز نیست 
 ... ای خدای چاره‌ساز»
 
و...
 
«می رسد روزی بر آری از ستمکاران دمار
... ای خدای چاره‌ساز»
 
 
اما بعد؛ نظرم:
 
در اولی: اشاره به آیات قرآن داشتید که خیلی عالی نیز در آمد.
 
 
در دومی: جدا از حُسن جمله و پیام بلندش، ایراد هم دیده می‌شود؛ کار انسان طبق نجم قرآن «...لیسَ لِلانسانِ الّا ماسعیٰ» هم هست ولی شما درین مصرع با قید مطلقِ استنثاء «جز» در هر سه کار (دعا، بندگی، سِلم) انسان را دست‌بسته، ملول، تسلیم وضع موجود، تماشاگر، بی‌تلاش و بی‌مسئولیت گذاشتید.
 
 
در سومی: وعید خدا در واژه‌ی قشنگ «آری دمار»، مایه‌ی فروزش در خواننده شده است، اما ایرادش این است تلاش و قیام انسان چه «مَثْنیٰ» و چه «وَ فُرادٰی» را فروگذار کردید.
 
سید محمد شفیعی مازندرانی: السلام علیکم ورحمه الل. .دست آقا ابرهیم درد نکن. تذکر بجائی  است. بحساب  سپاس از این تذکر ابیاتی اضافه خواهد شدو ثوابش تقدیم به والدین معظم شما البته توجه به بیت   «..حق  همانستی  محمد   گفت  و مهدی  باز نشر / در کمون آیت  تو  ای خدای چاره ساز » اشکال شما را پاسخ دارد ....ولی صراحت بیشتر خالی از لطف نیست. رحمه الله علیک و علی ابویک.
 
جناب حجت الاسلام شفیعی مازندرانی استاد گرامی سلام. بنده هم جَبهه‌ی سپاس بر خاک می‌سپارم که نظراتم ذیل شعر زیبای‌تان مورد لطف‌تان واقع شد. من هم برای روح ابوین و اخوین شما درود و فاتحه می‌فرستم. ممنونم که همآره یاد والدین من می‌کنید که آن مرحومین به شما احترام و محبت خاص داشتند. با امتنان. ابراهیم.
 
 
سلام آق حمزه طالبی عموزاده‌ی گرامی. خواستم در به آقای رنگین‌کمان بگویم همان بُگذر، که دیدم تو آمدی به او حالی کردی! کشکولی چَپوندی. پس من بگذرم بازم.

امیرجناب سلام. خیلی برای من این خبرت مسّرت داشت. حال مرا متحول کرد. نمی‌دانستم از گرمایش آب زمین می‌شود این مقدار مگاوات برق گرفت. برقِ این خبر قشنگت مرا گرفت! ممنونم از جانمایی خبرهای خوشایند درین صحن. از من خَله خَله بهتری. حالیا حقّا که امیریُ پسرخاله‌ی خوبم.

همین که یک نفر ازین صحن، آن هم، امیرجناب محترم، پست مرا خواند و انگشت‌مُهر زد واسم بس است و هف‌جَدّم را کافی.
 

علمای بلاد؟!

۱۴۰۲/۱۰/۰۷  متن آن در لینک بالا در دامنه

 

یک  شهروند  تهرانی شبیه ولادیمیر پوتین (رئیس جمهور  روسیه) روی نیسان آبی در اتوبان بعثت تهران.

 
شرحی برین عکس
سید موسی صباغ در باغ. آها تازه معلوم گشته است. پس آ سَد موسی است که دی!!! راس می‌کند سپس آق حجت است که می‌بَرد زیرِ عکس!
 

یک سری مثل سنگ‌اند ولی مسرور. از "مدرسه سوکورو" گرفتم. شاید گفته شود چرا سنگ؟ خُب معلوم است! اولین نقش‌ها میان اجداد ماها حجّاری بود (سنگ‌تراشی) حتی ساری محله‌ای وسیع دارد به اسم سنگتراشون. حتی نان ما هم هنوز از زیر سنگ بیرون می‌زند. بالاتر نام ما هم  شتابان روزی روی سنگ حکِّ می‌شود؛ قبر. گرچه سنگ کسی را سینه نزند ولی سر که گاه به سنگ می‌خورَد که مثلاً به خود آید و آدم شود. دامنه‌ی دوم.

 

هوای مشهد مقدس  (۲ دی ۱۴۰۲)  قابل قبول قرار دارد. دما در حال حاضر ۶ درجه سانتی‌گراد و آسمان آفتابی است.

 

شرحی برین عکس
این لنگور است؛ حیوانی که از دیرباز نزد مردم هیمالیا، مقدس شمرده می‌شود. راستی! لنگور از انسان، متنفر است. لابد اینم فهمیده است این جنسِ یک سَر دو گوش! بِن رِخی!!! (=زیر زیراییُ مخفی) کار می‌کند!

 

 

باند "زغال‌باز"

گزارشی از خبرنگار خانم "معصومه مؤمنیان" خواندم که جا داشت در یادداشت روزم بدان بپردازم. تاغ درختچه است. در سرخس زیاد کاشته شده است. که چه شود؟ تا از گرد و غبار، تنگی نفسِ مردم و سرفه‌های بی‌امان بیماران کل استان جلوگیری کند؛ اما افراد "زغال‌باز" با قطع و قاچاقِ تاغ، واقعه‌ای دردناک و اسفناک رقم زده‌اند. سرخس وقتی سرسبز بماند تا مشهد مقدس هم هوا آلود نمی‌شود. اما وقتی تخریب می‌کنند تا زغال سازند، شن‌های روان هم روانه می‌شوندُ  غبار هم پشت سرِ آن. فقط نابودی تاغزارها می‌مانَدُ زغالُ زغال‌بازان. عین همین نیسان. چون چوب تاغ هیزمش خوش‌سوز استُ بهترین زغال می‌شودُ لابد لذیذترین کبابُ پشتِ سرش هم، بافور و تریاک و به قول گزارشگر: تا یک روز روی سرِ قلیان، سرخ . من خیال! می‌کردم فقط قله‌سر، داراب‌کلا، لالیم، جامخانه و غریب‌مله قاچاقچی چوب داریم!! پس تاغزارهای سرخس هم تاغی و یاغی غارت داریمُ نمی‌دانستیم. خیانت؟! شاید. این آفتِ روزگار که هست: خیانت + همدست. دامنه بگذرد.

 

دستاس، کاسه‌ی چوبی، زیلو

جهیزیه‌ی حضرت فاطمه س یک دستاس، یک کاسه‌ی چوبی، یک زیلو بود. (ر.ک: ص ۱۴۵ فاطمه، فاطمه است اثر زنده‌یاد دکتر علی شریعتی) و وقتی به خانه‌ی امام علی ع آمده است دید آنجا هم تنها زینت و اثاثیه‌اش عشق است و فقر. فاطمه‌ای که حاضر شد با علی از شهر به قبا در هشت کیلومتری جنوب مدینه برود و در کنار مسجد قبا خانه‌ی عترت را بسازند و از آن جاست که تاریخ خاصی که با فاطمه و علی در اسلام شروع می‌شود (شامل آزادی و عدالت و حق) از همین خانه سر می‌گیرد. خانه‌ای که بعدها چنان متروک کردند که اینک گویی جز سنگ و چاه، چیزی از آن باقی نگذاشتند؛ عین شبنم که وقتی آفتاب ببیند، می‌پّرد. بگذرم. علی و فاطمه باهم، هم اهل اُحُدند، هم بدر و حُنین و همان زمان به قول شریعتی: اهلِ "محراب و شب و چاه". دامنه.


تسلیت مدرسه فکرت

اخبار درگذشت‌ها اساساً روان انسان را جریحه‌دار می‌کند. خصوصاً هنگامی که آدمی با چهره‌ی جوانان و نوجوانان مواجه می‌شود که زودهنگام به رحمت حق می‌پیوندند. درگذشت آقای شاهین شاه‌علی -که موجب اندوه خانواده‌اش شد و داغ بر دل آنان نهاد- بر همه‌ی خاندان و بستگان آنان خصوصاً پدر و مادرش تسلیت باد. خدا بیامرزاد.

مدیر مدرسه فکرت. ابراهیم طالبی دارابی دامنه

 

آق سید سعید سلام. ابتدا تشکر برای تدوین علمی این متن. با ولع خواندم. دو نکته می‌گویم:
 
۱. سرعت شایعه چندین برابر از از نوع خبر راست بیشتر است. اگر خبر راست، ۱ یک کلاغ باشد، شایعه حد ۷۰ کلاغ.
 
۲. در ساخت شایعه، انگیزه (شُوم یا شوخی) نهفته است. پس شایعه باب طبع جامعه، پردازش و سپس پخش می‌شود. به عبارتی، جامعه، شایعه‌دوست است.
 
البته در ساخت شایعه، اخیراً اهداف سوداگری دخیل شده است. بگذرم. ممنونم.
 
امیرجناب سلام. هم اُسّ مطلب را گرفتی و هم مثال برای عصاره آن زدی. بلی امیر؛ اُسارِ اسبِ شایعه در دستان افراد سودجوست. من تا جایی که اندک علمم قد می‌دهد در پشت شایعه، همیشه دیدم کسانی برای طمع و طُعمه، حضور سوداگرانه دارند. ممنونم. امیرجناب سلام مجدد. تا دیدم فهمیدم تپه‌های تپش دل ماست؛ که کنارشهر کرمان ناظر قبر منور یک انسان بی‌نظیر تاریخ ماست. تپه‌هایی که اینک حاج قاسمِ ایران و ‌جهان مقاومت را در دلش جای داده است. تپه‌هایی که عین حرا برای ما حرارت عشق می‌زاید.

بُراده‌ای بودن بمب در کرمان

پست شده در چهارشنبه, ۱۳ دی ۱۴۰۲ : متن آن در لینک بالا در دامنه

 

فصل و وصل

صبح در شروع روزم غزلی از مولوی در دیوان شمس خواندم که هفده سال پیش هم در یادداشت‌های روزانه‌ام، سه بیت آن را نوشته بودم که دو بیتش این است:

 

"آزمودم دلِ خود را به هزاران شیوه

هیچ چیزش به جز از وصلِ تو خشنود نکرد

و ...

آه دیدی که چه کردست مرا آن تقصیر

آنچ پشه به دماغ و سرِ نمرود نکرد"

 

هر کس بهترین طبیت درون خودش است. خود می‌داند چه چیزی دلش را آرام و برقرار می‌کند و از فصل (=تفرُّق و جدایی) وی را به وصل می‌رسانَد. ممکن است یکی بگوید: ویتامین. دیگری بگوید: دلگرمُ خاطرجمع به یک جمع. یکی هم بگوید: پول. نیز یکی بگوید: تفرُّج. و حتی کسی خیال کند: بی‌خیالی و هُرهُری گری. ولی وحی در ۲۸ رعد می‌گوید: یادِ خدا. نظر برخی مفسرین از یادِ خدا که تطمئن قلب است این است که باعث علم می‌شود، یعنی آدمی علم پیدا می‌کند به خلَجات دل (=زوزه ، گرداب) به خُطوراتِ ذهن (=ورودهای ناروا و ناخوش) به خیالات درون و به وَساوس ناجور فکر. گویی برخی مفسرین منظور از آرام را این می‌دانند که فرد مؤمن در طاعات و عبادات، ثبات بوَرزد و مهم این است درین راه، متزلزل، مضطرب و مردّد (=شک و شُل) نمانَد. به هر حال، مولوی معتقد است: وصلِ به عشق، چاره‌ساز است. خودش هم تجربه کرده است که با هزاران شیوه، دلش را زیر آزمون برد، آرام نشد الّا به وصل شمس. و مثال زده است که آن تقصیر یعنی جدایی و فِراق او از شمس، کاری با دلش کرد که پشه در درون بینی و مغز نمرودِ پادشاه نکرده بود. بلی؛ پشه‌ی فراق، بدتر از پشه‌ی دماغ است. دامنه. راستی! ببخشایید! بدتر ازین بلد نبودم بنوسیم!

 

 

مدح و مرثیه

معارف و مصائب

آقاخامنه‌ای رهبر معظم، دیروز (۱۳ دی ۱۴۰۲) ذاکران اهل بیت ع را نزد خود پذیرفت و برای این جماعت بانفوذ فعلی جامعه، سخنان مهم گفت از آنان خواست با کسب دانش، تبیین را محور کار خود قرار دهند. چون به تعبیر رهبری، تبیین در "تکان‎دادن دل‌ها، حرکت‌آفرینی و دقت در هدف‌گیری خیلی مهم است". همچنین از ذاکرین خواست در "انتقال دقیق معارف دینی با ابراز بسیارممتار مدح و مرثیه و معارف و مصائب" مؤثر ورود کنند. من این توصیه‌ی رهبری معظم را بسیار قبول دارم و از نظر من ذکران کاری در مقیاس هنر بر گردن دارند البته باید معارف دینی را از روحانیون بگیرند، خودسر دست به مداحی نزنند که غلوّ کنند و خطا خط دهند. مثال می‌زنم:

 

وقتی به هر علت، طریقی یک درختی بریده می‌شود با چوبش چه چاره می‌توان کرد که دل آدم به درد نیاید. اگر چوب در کف جنگل رها شود، می‌پوسد می‌پوکد فوقش کود می‌شود. اگر بسوزاندش خاکستر می‌شود به قول ما: کِلین. اگر جعبه بسازند ظرف میوه و اشیاء می‌شود، حمل اثاث؛ همین. ولی همین چوب اگر به دست خرّاطُ دوردگرُ مُنبّت‌کارُ هنرمندِ قهّار برسد چیزهایی زیبا و جذاب (مثل عصا، مثل نمکدان، مثل قاب عکس، مثل صندوق خاتَم، مثلُ‌مانندهایی همانند آن) از آن ساخته می‌شود که به عمرِ یک تمدن، عمر می‌کند پابه‌پای آن می‌مانَد موجب آرامی مردم می‌شود. مداح با کلمه و ائمه ع همین هنر را می‌کند که عمری در دل می‌نشیند. اگر شهید قاسم سلیمانی -سلام الله علیه- در قلب‌ها مختارانه عاشقانه غلبه یافتُ دل مردم رسوخ، چون با معارفُ مصائبُ مواردُ مسائل، به سیاق هنر، عرفان، عمل، پیش رفت. یاد مظلومین بمب کرمان نیز گرامی. دامنه.

 

دامنه در پاسخ به محمد دباغیان: محمدآقا سلام. بنده چندی پیش خطاب به شما دوست گرامی من متن تسلیت درین صحن نوشته بودم و در تلفنی که همان شب به شما زدم عرض نموده بودم. اینک باز نیز متن تسلیت را در زیر بار می‌گذارم. خدا پدر و مادرت را غریق رحمت کند. بابت دادن چهل میلیون وجه نقد به نیت مراسم آن مرحوم به مدرسه‌ی شهید عارف آق محمدباقر مهاجر داراب‌کلا هم بسیار پسندیده کار صورت دادید. درود.


تسلیت مدرسه فکرت

دوست دیرین من محمدآقا دباغیان سلام. از دست دادنِ مادر و اینک پدر، می‌دانم تو را با من همدرد و مرا با تو همجور و هم‌مانند کرد. حالا عین هم شدیم در نداشتنِ والدین در قیدِ حیات با دردی مشترک. سختیِ و تعَبِ این فقدان والدین را فقط فقط فقط کسانی می‌فهمند که مادر و پدر خود را از دست داده باشند و با آنان مأنوس هم بوده باشند؛ همانانی که نقطه‌ی اتّکای محکم آدم‌اند. خدا رحمت کند پدرت را که اینک جوار خاک خواهد آرمید. و نیز مادرت را که چندسال پیش در خاک آرمید. تسلیت مرا پذیرا باش محمد. حق بود در مراسم خاکسپاری می‌آمدم اما برای من شدنی نیست. با آن مرحوم همواره به شکل محبت مواجه می‌بودم و او نیز هم.


جناب حجت الاسلام استاد آشیخ محمدرضا سلام. می‌گویند -نقل از رسول اکرم ص- که بار اول باید به مادر احترام کرد. بار دوم هم باید به مادر احترام کرد. بار سوم نیز باید به مادر احترام کرد. بار چهارم به پدر. یعنی این قدر، قدر و شأن مادر قوی است. شما در مقام منزلت مادر نکات درستی فرمودید. از شما دوست گرامی و فاضلم متشکرم. خدا پدرت را رحمت فرماید. و مادرت را برایت نگه دارد. درود.

 

فرستاده‌ی تو و نوشته‌ی تو

فرستاده‌ی تو مترجمِ عقل توست: "رسولُکَ تَرجُمانُ عَقلِکَ". و نوشته‌ات رساترین چیزى است که از جانب تو سخن مى‌گوید: " وَ کتابُکَ اَبـلَـغُ مـا یَـنطِـقُ عـنـکَ". این حدیث امام علی ع است؛ امیرِ سخن. یعنی حکمت ۳۰۱ نهج البلاغه. طبق این الگو، همواره باید مراقب بود چه "کسی" را برای چه کاری و چه جایی و چه اموری برمی‌گزینیم و می‌فرستیم. و عام‌ترش این است چه می‌نویسی می‌فرستی؟ چه می‌گویی سوی مردم روانه می‌داری؟ چه می‌نگاری به چه کسی می‌دهی؟ همه‌ی اینها بیان‌کننده و برگردان (=ترجمان) عقل توست. وقتِ هجرت مهم و مخفی به حبشه از دستِ زورِ سران مشرک مکه، ببینید پیامبر ص چه انسان فرهیخته‌ی را سرفرستاده‌ی خود کرد؛ حضرت جعفر بن ابی طالب همان جعفر طیّار که توانست نجاشی پادشاه حبشه (=اتیوپی امروز) را در برابر نیرنگ عمروعاص، قانع کند و حتی متقاعد (=راضی و کسی را از رأیِ خود پایین آوردن) یا مثلاً برای هدایت گورپاچف به باور خداپرستی، امام خمینی آقای جوادی آملی را فرستاده‌ی خود کرد. بلی؛ باید از افراد نادان و نالایق پرهیز کرد و به فرهیخته و پرواپیشه روی کرد. دیدیم که ابوموسى اشعری فرستاده‌ی تحمیلی امام علی ع در داستان حکَمیت، چه عملکرد ساده‌لوحانه‌ای از خود بر جای گذشت. به نقل منابع و اسناد امام علی ع مالک اشتر و حتی ابن عباس را می‌خواست فرستاده‌ی خود کنند اما تندروها نگذاشتند. بگذرم. باید نگاه کنیم حاکمان و مشاهیر چه فرستاده‌هایی دارند؛ لایق؟ یا ناشایست؟  من البته در این پست، بیشتر منظورم این است ببینیم مردم به هم چه می‌فرستند. هر چه می‌فرستند ترجمانِ شخصیت آنان است. نشان می‌دهد تا چه حد از عقلِ رشید یا خرَد ضعیف برخوردارند. مثلاً همین صحن مدرسه فکرت می‌تواند آزمون «فرستاده»های هر فرد باشد. دامنه.

 

سید محمد شفیعی مازندرانی:

میلاد کوثر

کوثر به جهان به امر سرمد 

رخشان شده در مدار احمد 

تبریک سمائیان سراسر 

بر جان خدیجه و محمد 

یازده ، رخ برتر از مسیحا 

در خِطّه آخرین موید

خال و خط مصطفی است تابان 

تبیین به همه زمان مّوبد 

هان : روزِ زن است و روز مادر 

میلاد کریم این مُمَجّد

شفیعی مازندرانی

 

جناب حجت الاسلام شفیعی مازندرانی استاد گرامی سلام علیکم. این شعر که در وزن شور است بسیار خوش‌کلام و خوش‌بیان، بیان شد. خواندمش با صدای نیمه‌بلندم. متشکرم ازین سروده‌ی خیلی‌قشنگ و پرمفهوم.

 

سید محمد شفیعی مازندرانی: السلام علیکم و رحمه الله .....ذوق سلیم شما آقا ابرهیم یکی دیگر از نعمات الهی است ... مبارک باد -

 

جناب حجت الاسلام آقای شفیعی مازندرانی استاد گرامی سلام. استدعا دارم آقا. الطاف شما بارانی است که برای آن چتر نمی‌گیرم. می‌گذارم ببارانَد بر تنم تا خیس بارِشَش شوم. در مورد باران و طبیعیات هستی هم شعر سُرایید استاد. ذوق شما که سلیم‌تر است. با ارادت: ابراهیم

 

آق مصطفی بابویه سلام. با دیدگاه‌ات موافقم. اساساً کسانی که اروپا و آمریکا را «راه توسعه» معرفی می‌کنند دنباله‌روِ مقلدی بیش نیستند. آنان در واقع غرب برهنه را ارباب تفکر خود گرفته‌اند و چونان «بُزِ اَخفَش» ادای تقلیدی صحیح است صحیح است در می‌آورند. در جهانی که صلح آن مسلح است، یعنی قدرت‌نمایی و جنگ‌افزار، خوش‌خیالان غرب‌گرا فقط نشخوارکننده‌ی حرف‌های رسانه‌های بداندیش غرب هستند. در اسرائیل پرتاب یک کلوخ سنگ، ۲۰ سال برای فلسطینی زندان دارد بدون محاکمه. آن وقت در ایران اگر اوباش و قمه‌کش را دستگیر کنند این تیپ مقلدان اروپا شروع می‌کنند به حرافی و حمله به انقلاب. اینان هم‌اینک طرفدار اسرائیل هم شدند و مقاومت را مسخره و استهزا می‌کنند. تشکر از بیانات شیرینت مصطفی.

 

آق مصطفی بابویه سلام. با دیدگاه‌ات موافقم. اساساً کسانی که اروپا و آمریکا را «راه توسعه» معرفی می‌کنند دنباله‌روِ مقلدی بیش نیستند. آنان در واقع غرب برهنه را ارباب تفکر خود گرفته‌اند و چونان «بُزِ اَخفَش» ادای تقلیدی صحیح است صحیح است در می‌آورند. در جهانی که صلح آن مسلح است، یعنی قدرت‌نمایی و جنگ‌افزار، خوش‌خیالان غرب‌گرا فقط نشخوارکننده‌ی حرف‌های رسانه‌های بداندیش غرب هستند. در اسرائیل پرتاب یک کلوخ سنگ، ۲۰ سال برای فلسطینی زندان دارد بدون محاکمه. آن وقت در ایران اگر اوباش و قمه‌کش را دستگیر کنند این تیپ مقلدان اروپا شروع می‌کنند به حرافی و حمله به انقلاب. اینان هم‌اینک طرفدار اسرائیل هم شدند و مقاومت را مسخره و استهزا می‌کنند. تشکر از بیانات شیرینت مصطفی.

 

پست شیخ علی اکبر داراب کلایی عیناً نقل می‌شود: "جناب حضرت حجت الاسلام والمسلمین دکتر علی اکبر داراب کلایی از سوی شورای نگهبان هئیت مرکزی نظارت انتخابات کشور مورد تائید قرار گرفت . کانال تحلیلی امید به آینده.

 

نظر سینصاد خدابنده: فکاهی به حجت الاسلام علی اکبر دارابکلایی: با عرض سلام و احترام. آقا، توقع رد صلاحیت را مگر داشتی! شما روحانی های حاکمیتی احراز صلاحیت بودید! از ازل به ابد. بنده .سینصاد خدابنده.

 

شرحی بر یک عکس که شیشه نوشت: «پدر یعنی اعتبار»

عصری رفتم سرِ محله‌ی ما از نونوایی نون بخرم؛ بربری، برای شام امشب که پته است برای رویارویی با شبِ سرد، که بارش ندارد اما هوا، با شدّت و حدّت، پسِ معرکه است. اما ناگهان، یک‌آن، چشمم افتاد به پشتِ شیشه‌ی این پراید هاچ‌بک (=بدون صندوق عقب) که پیش پای من در نانوانی پارک کرده است با این شعارش: «پدر یعنی اعتبار». پلاکش را در عکس، به رنگ آمیختم که هویت صاحب، مصون بماند. پردازشش کنم به چند سیاق: ۱. گویا به جیب پدر شدیداً چشم دوخته! ۲. گویا معنی مادّی پدر عمیقاً منظورش بوده! ۳. گویا خبر ندارد این زمانه، فرزند سریعاً از پدر جلو می‌زند و جیبش پُرتر از پدره. ۴. گویا می‌داند با این شعار قلباً دل پدر را فتح می‌کنه. دامنه‌ی دوم: ابوعارف.

 

محمد تقی آهنگر اکبرعمو: سلام بر اقا ابراهیم وقت شما بخیر از اینکه از متن های خوب حاج اقا شفیعی مازندرانی بهره می بریم خدا خیرش دهد اما بحث کوثر شد خواستم بگم خیلی سالهای گذشته در مسجد جامعه ی دارابکلا مقاله ای رو قرائت کرده بودی فکر کنم تحت عنوان کوثر علیه ی تکاثر اگر اشتباه نکرده باشم اگر بارگذاری بفرمایید استفاده می کنیم 

ارادت.

 

محمدتقی سلام. چقدر دقیق ذهنت هست. آره، همین بود؛ کوثر علیه‌ی تکاثر. کوثر، مخزن معنوی تمام‌نشدنی است، ولی تکاثر حرص و انباشتِ تمام‌شدنی. کوثر با کفن و دفن، نمی‌رود. ولی تکاثر با چند قطعه کفن کرباس، تمام می‌شود و خلاص. تکاثر اساساً رفتاری موش‌واره است؛ زدن به خرمن مردم. پرکردن جیب خود از «حق معلوم». آن متن خودم را، در پرونده‌ی عاشورا بایگانی کردم. هر وقت پیدایش کردم، چشم، می‌گذارم. ممنونم از حافظه و علاقه‌ات. سلامم را به خانه به همه برسان.

 

آن کدامین عبادت است که جایگاه بی‌مثال دارد؟

مشخصه‌های این عبادت چند چیز است:

۱) این عبادت «نیازهای جاری فرد و جامعه» فقط نیست.

۲) این عبادت «بسی فراتر از نیاز نقش» ایفا می‌نماید.

۳) این عبادت «همچون روح برای اندام انسان» توصیف شد.

۴) این عبادت «همچون هوا در مقایسه با سایر نیازهای مادی انسان» تلقی می‌شود.

۵) این عبادت «قبول همه‌ی عبادت‌ها و خدمت‌های خدائی» به قبول آن وابسته شد.

۶) این عبادت چنان مهم است که «امر به آن و ایستادگی بر آن» از پیامبر خدا .صلّی الله علیه و آله و سلم. مطالبه شد

۷) این عبادت «بیش از هر واجب دیگر» در قرآن بر تأکید اجرایش تکرار شده است.

۸) این عبادت برای همین است که «جایگاه بی‌مثال» یافته است.

این عبادت، اسمش نماز است؛ نماز. دامنه‌ی توحید.

پاورقی: بنده از پیام رهبر معظم در مورد نماز که امروز (۱۵ دی ۱۴۰۲) صادر کردند، این پیامم را با این شیوه‌ی برداشت آزاد، نوشته‌ام.


تذکر مقرراتی به سید یاسر موسوی

گذاشتن نوشته‌های سایر سایت‌ها به این صحن، خلاف مقررات مدرسه فکرت است. لطف کن به مقررات این جا پایند باش. در صورت اصرار بر بارگذاری، مدرسه از دسترس اصرارورز خارج می‌شود. تمام. مدیر مدرسه فکرت. ایراهیم طالبی دامنه دارابی

 

واریز ارادت در وجه ریحانه‌ی شهید

 دامنه | سه شنبه, ۱۹ دی ۱۴۰۲، ۱۲:۲۰ ب.ظ

متن آن در لینک بالا در دامنه

 

تسلیت درگذشت
مرحومه حاجیه رحیمه «حوریه» دارابکلایی

مادرِ مرحومم همواره ازین بزرگ‌بانو -که به لفظ خودمونی "کِبل حوری" خوانده می‌شد- تمجید می‌نمود و برای ما از متانت، دیانت و وجاهتش می‌گفت. جمع بانوان محلی‌های مقیم قم، وی را گرهِ نخ جمع و نشست‌های منظم ماهیانه‌ی خود می‌دانستند و از نُصح و ذُکر و پند و اندرز او، عالی می‌آموختند و در اخلاق نکویش عالی‌تر می‌آمیزیدند. چون با حکمت و با رغبت حرف می‌زد. شخصاً توقع می‌داشتم مزار داراب‌کلا به عطر دلآویز روح و پیکر پاک آن بانوی بزرگ، مزیّن می‌شد و خاکِ محل امانتدار و دربردارنده‌ی جسمش. اما به هر حال، در قم به خاک سپرده شد و قبرستان محل از وجود پاکش به غبطه افتاد. روحش در تلألؤ نور باد. اینک وقت آن رسیده است که از روح آن مقام بلند بخواهم با درجاتی که نزد خدای بلندمرتبه دارد روز بازپسین ما را دعا کند تا در لیست سفیدِ شفاعت جایی گیریم. خدایا بر وجود و تعداد چنین انسان‌هایی در دنیا بیفزای تا با بودن‌شان، جهان، چهره در معنویت بشکُفد و شکوفایی‌ها جِلوه‌های درخشنده گیرد.


جناب حجت الاسلام استاد جناب آشیخ جوادآقا مهاجری فرزند ارجمند و فاضل آن مادر گرانقدر، سلام و تسلیت بنده و مدرسه فکرت را (که درین صحن حضور هم دارید) درین مصیبت وارده بر خود و بیت‌تان بپذیرید و تسلیت و سلام و سرسلامتی را به تمامی اعضای محترم بیت‌تان اخوی آقامحسن و اخوات مکرّمه برسانید. جناب حجت الاسلام استاد جناب آشیخ محمد نجفی دارابی برادرزاده‌ی ارجمند و فاضل آن عمه‌ی دانای‌تان، بر شما (که درین صحن حضور هم دارید) و اخوات مکرّمه تسلیت باد. چند خاندان به آن بانو (مرحومه حاجیه رحیمه «حوریه» دارابکلایی، خواهر مرحوم آیت الله شیخ محمدباقر دارابکلایی و همسر مرحوم حجت الاسلام حاج شیخ هادی مهاجری) منتسب (نسبی + سبیی) هستند که تسلیت می‌گویم: خاندان داراب‌کلایی. خاندان مهاجر. خاندان دارابی. خاندان صباغ. خاندان کارگر. خاندان شهید بهرامی. خاندان شفیعی. خاندان دباغیان. خاصه درین صحن مدرسه فکرت، به جناب حجت الاسلام استاد شفیعی مازندرانی. به جناب حجت الاسلام استاد آسیدحسین شفیعی دارابی. جناب آق سید حمید دارابی. جناب حاج بهرام اکبری لالیمی. جناب حاج علی بهرامی قمی. دخترخاله‌ام مبینا کارگر و در یک کلام تمامی خویشاوندان تسلیت می‌گویم. اگر نام کسی یا خاندانی از نوشته، افتاد، بگذارند به حساب ذهن نِسیان. والسلام. مدیر مدرسه فکرت. ابراهیم طالبی دامنه دارابی


امیر رمضانی: درود جناب مدیر. گرامی میداریم یاد و نام این گل پر پر شده . بدون شک عوامل رژیم صهیونیست با این روش مردم را میکُشند.


امیرجناب سلام. از بیان و موضع شفاف و انقلابی و منطقی شما امیر همیشه ممنونم. بله، همین طور است. در تحلیلی که همان روز درین صحن ارائه کرده بودم یک بند از هشت بند احتمالاتم انتقام از حاج قاسم بود که سرانجام معلوم گشت چنین هم بود. شخصاً برین نظرم عناصر اطلاعات و عوامل امنیت در برگزاری مراسم سالگرد حاج قاسم، سهل‌انگاری مُحرز صورت دادند و باید توبیخ شوند. توجیه‌های این‌روزهای برخی از سایت‌ها و توضیحات دست‌اندرکارها هیچ وجهی برای قبول ندارد. هر کس پول می‌گیرد به ازای شغلش، باید برای ملت کامل کار کند. مراسمی در ابعاد جهان اسلام در کرمان برای شهید حاج قاسم سلام الله باید مثل سالگرد امام رضوان الله خیلی امنیتی و با گسترانیدن چتر چند حلقه‌ای امنیت منعقد شود. مردم زائر مشتاق آن قبرند. هنوز مردم حسرت حاج قاسم دلشان را می‌فِسُرَد. بگذرم.

 

تسلیت درگذشت آقای سید علی نوربخش
با تأسف درگذشت پسرخاله‌ی گرامی‌ام را به تمام بازماندگان تسلیت می‌گویم. ایشان انسانی زحمتکش بود و با اخلاقی ستوده، زیست. از قدیم‌الایام عضو هیئت پایین‌تکیه‌ی داراب‌کلا بود و هر چهل‌وهشتم برای عزاداری رحلت پیامبر اکرم ص و شهادت امامین امام حسن مجتبی ع و امام رضا ع همراه هیئت به مشهد می‌رفت. از قضا سالی با او هم‌اتاق بودیم. خدا بیامرزاد. خاطراتی زیاد ازو در ذهن دارم. بگذرم. مدیر مدرسه فکرت. ابراهیم طالبی دامنه دارابی
 
جناب حجت الاسلام استاد آشیخ محمدرضا سلام. می‌گویند -نقل از رسول اکرم ص- که بار اول باید به مادر احترام کرد. بار دوم هم باید به مادر احترام کرد. بار سوم نیز باید به مادر احترام کرد. بار چهارم به پدر. یعنی این قدر، قدر و شأن مادر قوی است. شما در مقام منزلت مادر نکات درستی فرمودید. از شما دوست گرامی و فاضلم متشکرم. خدا هم مادر گرانقدرت و هم پدر بزرگوارت را رحمت فرماید. درود بر روح هر دوی‌شان.
 
حاج بهرام اکبری لالیمی: سلام علیکم برادر عزیز و بزرگوارم جناب آقا ابراهیم از این تسلیت نامه کامل و جامع و وزین که حق مطلب را ادا و ارادتم را به شما دوچندان و دعای حقیر را بدرقه خود کردی ، توفیقات روز افزون را از خداوند متعال برای شما خواستارم.
 
سلام حاج بهرام. از لطف آن همسنگرم ممنونم. یاد عملیات محور انجیران مریوان به خیر که لای قلوه‌سنگ خارا در دامنه‌ی کوه گیر افتاده بودیم و حتی فقط ایستاده می‌توانستیم روز را شب رسانیم. آقا ممنونم ازین دعای خیر و کلام دوستانه‌ات. شاگردی کردیم پیشگاه شما استاد.

 

اگر نیم‌من بود، نکنید یک‌چارَک!!!

از لای کتاب «بر بالِ خاطراتِ» حجت الاسلام مرحوم محمد محمدی ری‌شهری دو ورق، (۱۱۴ و ۱۱۵) خیلی خیلی رونق دارد. چکیده می‌نویسم از آن لا: روزی آیت‌الله العظمی مرحوم بروجردی به مرحوم آیت‌الله حق‌شناس حکم می‌کند که به تهران برود امامتِ مسجد امین‌الدوله را بر عهده بگیرد. آقای حق‌شناس هم، در آن سال یک مدرّس قابل در دروس حوزه بود؛ رسائل، مکاسب و منظومه‌ی ملاهادی سبزواری تدریس می‌نمود؛ بنابرین، تمایلی به رفتن از قم نداشت. رفت با امام ره -که آن زمان به "حاج آقا روح الله" مشهور بود- مشورت نمود. امام فرمود: «باید بروی؛ وظیفه است». حق‌شناس جواب می‌دهد: «پس چرا خود شما نمی‌روید؟!» امام گفت:  «به جدّم قسم، اگر گفته بودند روح الله، می‌رفتم.» بلاخره قبول کرد. آقای بروجردی هم گفته بودند «هر وقت خواستی بروی، توصیه‌ای برایت دارم». حق‌شناس وقتِ رفتن به تهران، رفت خدمت ایشان ببیند توصیه‌اش چی هست. واقعاً تذکر و وصیت عجیبی هست. مرحوم بروجردی مرجع عام شیعیان آن زمان چنین فرمودند:

 

«یگانه وصیت من این است که در برخورد با افراد اجتماع، طوری رفتار بشود که از این برخوردِ شما، از معاشرتِ با شما، بر ایمان و عقیده‌ی آنها اضافه بشود، نه این که خدای ناخواسته، اگر ایمان آنها مثلاً نیم‌من باشد، در برخورد با تو بشود یک‌چارَک! طوری باشد که در برخورد تو با افراد اجتماع، ایمان آنها ترقّی بکند.»

 

حاشیه بر متن: علاوه بر توصیه‌ی مهم آقابروجردی، قضیه‌ی آن تازه‌مسلمان هم نشود که شهید استاد مرتضی مطهری در مجموعه آثار جلد ۱۸ ، ص ۲۵۳ شرح دادند؛ آن دو همسایه، یکی مسلمان و یکی نصرانی که مسلمان عابد همسایه‌ی نصرانی خود را به اسلام متمایل کرد. خیلی خلاصه‌اش را می‌نویسم: عابد هنگام سحر رفت دم درِ نصرانی گفت زود وضو بگیر برویم مسجد برای نماز. موقع نافله‌ی شب بود. آنقدر نماز خواندند تا سپیده سر زد و همچنان مشغول دعا و تعقیبات. تازه‌مسلمان حرکت کرد که برود به منزلش، رفیقش گفت: «کجا می‌روی؟ کمی صبر کن تعقیب نماز را بخوان تا خورشید طلوع کند. قبول کرد. تازه‌مسلمان آنقدر ذکر خدا کرد "تا خورشید دمید. برخاست که برود، رفیق مسلمانش قرآنی به او داد گفت: «فعلاً مشغول تلاوت قرآن باش تا خورشید بالا بیاید، و من توصیه می‌کنم که امروز نیت روزه کن، نمی‌دانی روزه چقدر ثواب و فضیلت دارد!» نزدیک ظهر شد. گفت: «صبر کن، چیزی به ظهر نمانده، نماز ظهر را در مسجد بخوان.» نماز ظهر خوانده شد. به او گفت: «صبر کن، طولی نمی‌کشد که وقت فضیلت نماز عصر می‌رسد، آن را هم در وقت فضیلتش بخوانیم.» بعد از خواندن نماز عصر گفت: «چیزی از روز نمانده» او را نگاه داشت تا وقت نماز مغرب رسید. تازه‌مسلمان بعد از نماز مغرب، حرکت کرد که برود افطار کند. رفیق مسلمانش گفت: «یک نماز بیشتر باقی نمانده و آن نماز عشاء است. صبر کن تا حدود یک ساعت از شب گذشته» وقت نماز عشاء رسید و آین نماز هم خوانده شد. تازه‌مسلمان حرکت کرد و رفت. شب دوم هنگام سحر بود باز صدای در را شنید که می‌کوبند، پرسید: «کیست؟» عابد گفت منم، فلان شخص همسایه‌ات، زود وضو بگیر و جامه‌ات را بپوش که به اتفاق هم، به مسجد برویم. تازه‌مسلمان جواب داد "من همان دیشب -که از مسجد برگشتم- از این دین، استعفا کردم!!!! برو یک آدم بیکارتری از من، پیدا کن که کاری نداشته باشد و وقت خود را بتواند در مسجد بگذراند. من آدمی فقیر و عیالمندم، باید دنبال کار و کسب روزی بروم." بگذرم. می‌گویند امام صادق ع  این حکایت را برای اصحاب و یاران خود نقل کرد. دامنه.

 

اینا را کنارِ امنیت بگذارید

سلام و حرمت به شما شرافتمندان. الزاماً سان به کسی که از ساحه‌ی گسترده‌ای برخوردار است.

ابتدا مَدخلی باز کنم. روش ایرانی‌ها از دیرباز این بوده است به محض این که یک تجربه‌ای کسب می‌کرده، نتیجه از آن می‌گرفت و همان را قاعده‌ی کلی فرض می‌نمود و اصلِ زندگی قرار می‌داد. یعنی ایرانی، تفکری "مبتنی بر تجربه" دارد و کمتر "تکیه بر منطق" و گفتارهای کتابی. به زبان بهترِ محلی: حرف‌های کِتاری!!!). مرحوم محمدعلی اسلامی ندوشن در کتاب گفتگوی آقای کریم فیضی با وی: «زندگی عشق و دیگر هیچ» (ر.ک: ص ۴۱۴) معتقد است علت این رویکرد ایرانی به "تجربه" این است که تاریخ و جغرافیا و اقلیم و آب‌وهوا و اختلافِ طبایع و نژادها او را چنین بار آورده است. اساساً تجربه، کم‌کم جزوِ طبیعت فرد می‌شود. مثلاًً اگر در یک خانه‌ی ناامن خوابیده باشیم، حالت بیدارخواب خواهیم داشت و چندان دل به خواب نخواهیم داد و اگر این وضع، در شب‌های متوالی (=پی در پی) تکرار شود، کلاً تبدیل به طبیعت و خُلقیات ما می‌شود. ایرانی، در یک منطقه‌ی ناامن زندگی کرده است، دائم باید شگردهایی به کار می‌بُرد تا حالت دفاعی داشته باشد؛ چه با توسل به قدرت مادّی مثل نیروی نظامی، چه به کمک قدرت معنوی یعنی توان عرفانی و اندیشه‌ی دینی. تجربه هم، هرگز به‌تمامه از طبیعت و خوی و خُلق آدمی زائل نمی‌شود؛ محیط متزلزل و کم‌آب و کم‌باران، ایرانی را فردی بااحتیاط بار آورده است و این خصلت از از حالت ایرانی بیرون نرفته است. چه که به گمانم نمی‌رود؛ خصوصاً جنگِ آب هم، کمی از نبردِ نفت نخواهد داشت.

 

حالا که مَدخل باز نمودم، بهتر است حرفم را بزنم: مرز. غذا. جاده. محیط. محله. جهان. قضا. دریا. کشور. کشت. صلح. رشد. قرارداد. اقتصاد. شغل. رونق. تفریح. خانواده. آمدُشد. حرم. نظام. استان. شهروندان. آب. آبرو. آسیاب. کارخانه. دانشگاه. حتی واحه به قول محلی: لِتکا (=کمترین جا برای زارع و زرع و زراع)


اینا را تک تک کنارِ «امنیت» بگذارید، خواهیدفهمید چه اهمیت و اولویتی پیدا می‌کنند. کافی است همه‌ی اینا، امنیت خود را از کف بدهند، دیگر هیچ چیزی سرِ قرار و مدار خود نخواهد بود و بدترین حالت سراغ آدم می‌آید: احساسِ ناامنی که حتی تصور خوف آن، آدم را پکَر می‌کند و منطقه‌ی مُخ و مغز وی را را پوک و پلاسیده. دامنه.


پیش از پنجشنبه‌شب دو هفته‌ی پیش یعنی ( ۲۱ دی ۱۴۰۲) که از قم بروم، خودم را هر طور بوده غروب به مجلس ختم هفتم مرحوم حاجیه کبل رحیمه دارابکلایی در مسجد امام رضا ع در منطقه‌ی باغ کرباسی قم رسانده بودم. باشکوه، محزون و شایسته و درخور، منعقد شد. تشکر. تشکر. چند عکس هم انداخته بودم. تصاویر بالا.

منبر را هم طبق معمولِ مجالس منعقده‌ی محلی‌های مقیم قم، حجت الاسلام جناب آق سید حسین استاد محترم بپا داشتند. به نظرم صحبت نسبیتاًخوبی کرده بودند. جای خیلی‌قشنگش این جا بود که بر تقدیم موت بر حیات دست گذاشتند و گفتند خداوند "خَلَقَ الموتَ والحیاةَ لِیَبلُوَکُم اَیُّکم اَحْسَنُ عَمَلًا" در آیه‌ی دوم ملک از آن رو آورده تا تأثیر مهم یادِ مرگ را بر حُسن عمل به انسان یادآوری کند زیرا کثرت عمل در مقایسه با حُسن عمل رنگ می‌بازد. یعنی کیفیت مهم است، نه کمیت. دامنه‌ی ابوعارف.

 

آق سید حسین شفیعی دارابی: بسم الله الحی القیوم آقا ابراهیم سلام علیک زادشب امام همام علی بن ابیطالب (ع) و عصاره وجود نبوی را تبریک می گویم. خدا را شکر که غیبت صغرائی داشتی؛ دوستان ارجمند (آقا حجت و...)، برای دریافت خبر از علت غیبتتان، به بارگذاری پیام  در صحن مدرسه فکرت، متوسل شدند؛ حتی آقا حجت، برنامه ریزی برای  گرفتن سور دست جمعی از جنابعالی را پیشنهاد دادند؛ خوشبختانه بدون برنامه ریزی، شب گذشته و امروز صبح، از ساندویج بسیار خوش طعمی که خانواده از جلسه عصر روزگذشته برگذار شده در منزلتان آوره بودند،متنعم شدیم؛ جا دارد از خانواده محترمه تشکر نمائید. البته پیشنهاد آقا حجت سرجای خودش هست تا به بینیم کی و کجا محقق می شود. ضمنا از گزارش کوتاهی که از بخشی از سخنان حقیر در مجلس ختم مرحومه حاجیه خانم رحیمه دارابکلائی داده اید تشکر می نمایم. تشکر ویژه اینکه یکی از محور های مهم مطرح شده در خلال عراض بنده را یاد آور شدید. موفق باشید (حوزه علمیه قم: سید حسین شفیعی دارابی = شام چهار شنبه  4 بهمن 1402ش - 12 رجب 1445ق)


توضیح: از بالا از بیستم دی تا امروز چندین پیام هست که باید بخوانم. لابد برخی از آن نیاز به نظردادن دارد که نباید دریغ بدارم. بگذارید دقیق بخوانم و نظر اگر لازم داشت بگذارم.


آقامصطفی دارابکلایی سلام. ازین نوع عیادت، عبرت‌آموز است. ستوده بود کار اخلاقی و تألیف قلوبی پایین‌مسجد به قیادت دوست گرامی‌ام استاد حجت الاسلام ربانی. شفای عاجل برای آقایان: عموی محترم حسینجان علی. آق سید رحیم موسوی.


امیرجناب سلام. از طرز پرسش زیرکانه‌ات مشخص است می‌خواهی پشت ماجرا را نشان دهی. عجالتاً اول این که موشک بالستیک کروز چون از سطح پایین جو حرکت می‌کند، قابل شکار نیست. دوم این که دو کشور انگلیس و آمریکا برای سرپوش گذاشتن شکست سنگین خود در برابر روسیه در عملیات روس علیه‌ی ناتو در اوکراین، نیاز دارند جو جنگ دریای سرخ گرم باشد. بگذرم.


جناب آق عیسی. سلام. من به یمنی‌ها همواره علاقه داشتم. پرورده‌ی دستِ حضرت امام علی ع هستند و آن سرزمین را در عقیده محکم کرد. جناب عیسی استاد خوب اخلاقیات، مطمئن هستی که هموارکردن ظهور امام زمان عج را این طور قاطع مطرح نمودید؟!


امیرجناب سلام مجدد. در مورد این دادگاه، پستی خواهم نوشت. حرفم را آن جا خواهم زد. سپاس از خبررسانی دادگاه لاهه.

آق قاسم لاری سلام. فقط یک نظر: کافی است دانسته شود آب این رود سید مسیک، به کدام سمت جاری است؟! سپس حرف‌های بعدی جای خود را واز می‌کند. بگذرم.


آق سید اسحاق سلام. شرزه‌ شیران را در بیتی از بیت قشنگ شعرتان در وصف مبارزان یمن عالی آوردی. شَرزه‌ یعنی اوج خشم تند و قوتمند که لازم هم هست.


آقا عبدالرحیم آفاقی سلام. همه‌ی عکس‌ها را حساب‌شده انداختی، ولی من این یکی تصویر را خیلی بامفهوم دیدم. چون با این که تنه‌اش توسط بشر یا عارضه‌ی طبیعت، لاب شد اما این تنه، یک‌تنه خود را بُرد به بالا و راست ایستاد. راستی دارلابِ دِله همیشه هم عسل نیست! گاه کاشِم (=خزه، جلبگ درخت) است و حتی خرس. پس مواظب باش. انزلی چه جوری بود تو؟!!!

 

عیسی رمضانی, سلام براستاد ابراهیم، رسیدن به خیر، همیشه سالم و شاداب باشی، اطمینان ما مستند به روایاتی است که وارد شده است و مطالعات اندک بنده نشان می‌دهد یمنی‌ها نقش اثرگذاری در ظهور دارند ، انتظار می‌رود علما ی حاضر در مدرسه در این خصوص تفصیلا ورود کنند. به امید تعجیل در ظهور آن حضرت


آقا آرش سوادکوهی سلام. کویر مرنجاب آران و بیدگل است عکست در پروفایل؟ از الطافت سپاس.


جناب حجت الاسلام استاد محترم شفیعی مازندرانی سلام.  گذاشتن کپی نوشته‌های سایر سایت‌ها یا کانال‌ها در مدرسه فکرت، خلاف مقررات این صحن است. یادآوری شد. درود.


استاد محترم حجت الاسلام شفیعی مازندرانی سلام. مقیاس و مقایسه هر دو مهم بود. به قول استاد شهید مطهری: ایمان جهت می‌دهد، علم، سرعت.


آق سید سعید سلام. فقط جهت مزید اطلاع عمومی: همان طور که جناب عالی خود نیک می‌دانی مرحوم صابری فومنی (=گل‌آقا) می‌گفت منظور من از حسن حبیبی در تمام کاریکاتورها، آقای رفسنجانی است. بنابرین چون نمی‌خواست لباس روحانیت را در طنز صدمه بزند به جای مرحوم حجت الاسلام رفسنجانی، حبییبی را سوژه می‌کرد.


حجت الاسلام جناب استاد شاکر سلام. اهمیت داشت. به نظر من شخصیت ریشه در تربیت دارد ولی شخص از ذات. شخصیت محصول خودسازی است.


آقا مصطفی بابویه سلام. نوشته‌هایت جان تازه می‌دمد به من. منطقه داشت از مدیریت بحران خارج می‌شد چندی پیش. اما حواس رهبر معظم ما خیلی جمع بود و هست. از داشتن چنین رهبری خردمند واقعاً دارم بهره می‌برم. مرز باریکی داشت پاره می‌شد که حل شد. توان بازی‌دادن رهبری ما را ندارند. حتی احدی. رهبری حقیقتاً استراتژیک بزرگ جهان است. از ته  دلم می‌گویم خدا عمرش را عمر حضرت خضر ع کند.


سلام به آقا محمد ابراهیم و خواهر گرامی‌ام سیده ربابه سجادی. حقیقتاً از داشتن حمیدرضا به خود ببالید. حمیدرضا از نظر من هوش سرشار دارد و انسان آگاه است. من به وجودش افتخار می‌کنم. فهم او بیش از سن اوست. او چندین گام جلوتر از سن‌وسال خود می‌فهمد. حمید شایسته‌ی بهترین و حساس‌ترین پست‌های فکری و آموزشی است. سلام حمیدرضا که درین صحن هم هستی.


آقا مصطفی دارابکلایی سلام. چشم من روشن شد به جمال و زیبایی حمیدرضا شهابی. حمیدرضا یکی از کسانی است که در قلب من جای دارد. با من از سال نود و دو در دامنه دوست شد. دوستش دارم.


حجت الاسلام ربانی سلام. استاد با گفته‌های شما در حق حمیدرضا شهابی برادرزاده‌ی شایسته‌ات موافقم. به قول محلی در طبع شعر و ادبیات: تِ سو بورده.


حجت الاسلام جناب آق سید حسین استاد و امام جمعه‌ی موقت مرکز مازندران سلام. متن درخشنده‌ای برای آقا حمیدرضا شهابی نوشتید. خیلی لذت بردم. با مفاهیم آن موافقم. حق را دقیق گفتید و روشن، مطلب بیان داشتید. این جور متون بسیار در یاد خود فرد می‌مانَد. بنده از شما برای تدارک و تدوین این متن ممنونم.


سلام آقا حمیدرضا شهابی. درین متن ادب و ادبیات کار زدید که در شأن خودت هم هست. بالاتر حرفم را زدم. تکرار نکنم. به تو حمید بگویم. متوقف نشو درین پست. تو باید بالاتر بری. من آن روز را برایت دارم می‌بینم. پشت تو هم تا هر موقعیتی که برسی هستم. سفت و محکم.


مصطفی بابویه: آقا ابراهیم طالبی گرامی و همه ی اعضای محترم مدرسه فکرت سلام و احترام... لطفتان همیشه شامل حال بنده بوده و هست...سپاسگزارم..‌. همین الان داشتم پیامها رو چک میکردم که دیدم تعداد پستهای مدرسه ی فکرت بالا رفته...احتمال دادم شما بعد از مدتی غیبت بازگشته باشید...‌رسیدن بخیر... بله؛ مییایست اقرار کرد: نظرات، پیشنهادات.انتقادات.مکاتبات. مباحثات. مطابقات مکاشفات. مطالبات... شما هم در انبساط و شرح و بسطِ موضوع نقش مهمی ایفا میکند و نویسنده را وادار به گشایش مبحث میکنید و اگر نباشد این دست مراودات چه بسا مبحث ابتر می ماند... از همینجا از همه ی اعضای گروه درخواست کمک به گشایش مباحث دارم.... با تقدیم احترام مصطفی.


حجت الاسلام جناب آق سید حسین استاد محترم سلام. یکی از جاهای ایران لیله الرغائب حضور داشتم اگر فرصت شد بزودی خواهم نوشت. یعنی تذکر شما دقیق هست و خودم شاهد شدم. این متن شما جالب توجه بود.  درود.


جناب حاج سید محسن آقا سجادی سلام. خواهرزاده‌ات جناب دکتر حمیدرضا شهابی دارابی انسانی لایق و خرمندی پارسا و فروتن است. خوشا به شما دائی گرانقدر او. به خانه و مادر گرانقدر سلامم را برسان. ارادت فراوان.


حجت الاسلام جناب آق شیخ موسی بابویه استاد محترم سلام. به شما هم توفیقات دکتر حمیدرضا شهابی را تبریک می‌گویم. به هر حال شوهرخاله‌ی ایشان هستی و حتماً هم خرسند. خوشا به آقا حجت رمضانی که دامادش آقاحمیدرضا است.


حجت سلام. تِه مگه وکیل وصیّ مدیر هسّی؟؟؟!!!


آق سید یاسر سلام. تو به بنده لطف داری رفیقِ رقیق. تیر باز هم این بار کمانه کرد نخورد به کله‌ی مدیر تا همه از دستش راحت شوند!!!


حجت تو از خداخواسته هسی که مدیر تلف!!! شود تو مراسم سه و هفتش را فیلمی سوگوار کنی!!! کشکولی!!


استاد حجت الاسلام ربانی سلام. مرا با این دل‌گویه مرهون ساختی و در رهنِ قلبت اجاره‌نشین شدم. من هم دلتنگِ شرافتمندی چون شما بودم. ممنونم از قلب تپنده‌ات. ارادت.


هی حجت!!! خاش جا سر هنیش. مدیر را تعقیب و مراقبت نکن!! تو مگر جاسوسی مدیر ره پِنی؟؟!!!


جناب علی‌میرزا چلویی سلام. پسرت آقا احمدرضا را بیشتر معرفی بفرما آشنا بشویم. خرسند شدم از رشد علمی‌اش. سلام به شما و خانم‌تان و ایشان.


مجدد سلام جناب آقا عیسی. توفیقات آن استاد را خواهانم. بهره خواهیم برد از بیاناتت اگر از راه در رسد.


آقا مصطفی بابویه سلام دوباره. نه تنها من، اعضایی چند بارها به من رساندند از متن‌های آقا مصطفی بهرمند می‌شوند. جا دارد باز نیز یادآور شوم نوشته‌هایت را با دقت می‌خوانم و روی آن فکر می‌کنم. آدم روشنی هستی. معلوماتت هم زیاد است. ذهن تحلیل داری از اوضاع و اخبار جهان. همین مهم است. ارادت: ابراهیم.

 

میرزا علی چلویی: سلام جناب آقای طالبی

تولد با سر سعادت امیرالمومنین ع و روز پدر خدمت شما  تبریک و شاد باش عرض میکنم.
پسرم  احمد رضا چلویی دانشجوی ترم دو مهندسی کامپیوتر دانشکده فنی امام محمد باقر ع ساری هستش.

حجت رمضانی> با سلام آقا دامنه. نترس من تی نیرو بیمه مثل کوه تی پِشت اسّتامه

 

قرآن، عقل الله

پنجشنبه, ۵ بهمن ۱۴۰۲، ۱۱:۰۱ ق.ظ

متن آن در لینک بالا در دامنه

 

عبدالرحیم آفاقی: سلام بر استاد ارجمند و گرام
روزتان به خیر و شادی
ماشا,ا... به این انرژی تلافی چند روز غیبت را با مطالب گهربار درآوردید.
درخت مذکور برای من هم جالب بود در بالاتر از ساختمان دانشکده قرار دارد به نظرم بصورت طبیعی اینگونه لاب شده اگر هم کار انسان باشد در سالهای اخیر نبوده یک انسان و یا  جانور دیگر می تواند بدور از باران و برف و سرما در پناه آن مدتی بسر ببرد محل استتار خوبی هم هست در انزلی که جنگل نیست در گیلان درختان تنومند به میزان مازندران وجود ندارد ظاهرا قلع و قمع درختان تنومند توسط چوکا بیشتر از نکاچوب بوده . ممنون و سپاس فراوان.

 

شفیعی مازندرانی, [در پاسخ به دامنه | ابراهیم طالبی دارابی]
السلام علیکم و رحمه الله         ......بر آقا ابرهیم عزیز  پوشیده نیست که آنچه بنده می آورم توجه اصلی روی پیام ها است - بقیه مقدمه اند از هر کجا باشد ——بدرود

 

 استاد آقای حجت الاسلام شفیعی مازندرانی سلام. بنده چه شعر و چه نثر در بیانات آن استاد را با علاقه می‌خوانم و همواره دریچه‌ای به رویم می‌گشاید. شاگرد خود مرا بپذیر. خداوند شما را مصون دارد از هر گزند. ابراهیمُ کُرور کُرور ارادت.


با سلام محضر همه عزیزان و آقای طالبی بزرگوار همان طور که فرمودین  گرفتن مسئولیت بعضی از عزیزان و مقام آوردن در مسابقات استانی باعث افتخار محل هست
ان شالله در مراحل کشوری


جناب عبدالرحیم آفاقی فامیل فهیم سلام. گرچه در خاندان محترم فامیل مادری من، عقیل داریم آقا حاج عقیل شهابی که از قضا داماد خواهرم هست و خوشحالم به وجود او که نیک است و بامتانت و پرسخاوت و مهربان و همیشه‌خندان (و خانمش حاجیه فهیمه رمضانی خواهرزاده‌ی خیلی‌خیلی عزیز من درین مدرسه هست) اما آقاعبدالرحیم، من جناب عالی را هم فردی عقیل و دانا و مسلط می‌دانم. به اطراف و اکناف از دیدی خبیری می‌نگری. لاب را دقیق بر رسیدی. بله خودم روزی در پناه دارلاب از باران تند جنگل رَستَم. البته با یک داروَگ هم برخورده بودم. کاربرد لاب را خوب مطرح کردی. خرسندم به رحیم. انزلی هرچه دارد تالاب و نی و ماهی. چوکا (=چوب و کاغذ) را خوب طعنه زدی. نکاچوب من بلد نیستم!!! بگذرم.


آقا مصطفی دارابکلایی باز نیز سلام. متشکرم. از خود جناب عالی هم به علت بار سنگینی که در فرماندهی بسیج پایین مسجد بر عهده داری، خیلی ممنونم و همیشه دعاگویت هستم.


عبدالرحیم: ممنونم از لطف فامیل و استاد گرام عقیلیت ما در مقابل عقیلیت بزرگان و سروران گروه همچون شاگرد در مقابل استاد است و شاگردی می کنیم
ما نیز با آقا عقیل همیشه خندان  و تمام فامیل ارادت خاص داریم.


واژگان و جملات قرآنی، تلفیقی است

بسم الله النازل القرآن الکریم. آقا ابراهیم سلام علیک. زاد روز امام همامی که قرآن در حقش فرمود «و عنده علم الکتاب» را تبریک می گویم. جناب آقای دکتر دینانی از جمله دانشمندان مسلمان شیعی ایرانی است که در حوزه فلسه و عرفان خوش درخشیده و در باورمندی به آموزه های دینی ثابت قدم مانده است، و تزلزلی در گفته ها و نوشته هایش دیده نمی شود. البته این صفت نیک موجب آن نمی شود که بگوئیم  هیچیک از گفته ها و نوشته هایش، نقد پذیر نیستند؛ از باب نمونه در مورد همین نوشته می گویم:
1)  اگر نبود استثناء و قید توضیحی در فرازهای پایانی این نوشته؛قطعا بخش اول سخنش، قابل نقد بوده است؛
2) سخنان الهی در قرآن، نه انشائی محض می باشد و نه إخباری محض؛ بلکه تلفیقی است از دو وصف «إنشائی» و «إخباری»؛ یعنی پاره ای از آنها، إنشائی هستند؛ و بخشی از آنها إخباری (البته آیا حجم این دو سنخ از کلام الهی، مساوی است و یا متفاوت؟؛ نیاز به برسی و اقدام کارشناسی دارد)؛
3) قلمرو دو سویه ای (صدقی و کذبی) بودن گزاره های إخباری، محدود به کلام غیرالهی است؛ و این خصلت، فقط در چنین بستری، تحقق پیدا می کند؛ به تعبیر فنی تر؛ کلام  إخباری الهی، تخصّصا از گردونه «دو سویه صدقی و کذبی»، خارج است؛ پس نیاز به «تخصیص» زدن گزاره های إخباری الهی، نیست (همچنانکه در فرازهای پایانی جناب دکتر دینانی بدان اشاره شده است)؛ به تعبیر دیگر: تمام گزاره های اخباری در قرآن همانند  جملات انشائی آن،  فقط متصف به «صدق» می باشند؛ و این مدعائی است که در بحث خداشناسی ، به اثبات رسید؛ خدای موصوف به اوصاف نیکی  همانند : «حکیم»، «علیم»، «ناصح»، «محسن»، «عادل» و....، جز صادق نمی تواند باشد؛ پس، اخبارش همچون إنشائش، یارای اتصاف به غیر صدق نخواهد داشت. موفق باشید.
(حوزه علمیه قم: سید حسین شفیعی دارابی/ صبح پنجشنبه ۵ بهمن ۱۴۰۲ش_ ۱۳ رجب ۱۴۴۲ق)


کمی درباره‌ی احمدرضا چلویی مهندس کامپیوتر

سلام جناب حاج علی میرزا. کسب اطلاع کردم از کسی که پسرت آقا احمدرضا عضو پرجنب و جوش بسیج دانشجویی شهرستان است. اغلبِ اردوهایی جهادی و برپایی موکب را همراهی و همکاری می‌کند. راهیان نور را هرگز از نظر دور نمی‌دارد. از فعالین شورای پایگاه امام حسن مجتبی ع پایین‌مسجد است. اتفاقاً در کنار جناب مصطفی دارابکلایی در حلقه‌ی صالحین و جلسات قرآن و امور مرتبطه، آقا احمدرضای شما بسیار خوش‌ذوق ظاهر شده است و نقش ایفا کرده و می‌کند. حتی شنیدم نقش برجسته در تهیه‌ی کلیپ‌ها در پایگاه بالامسجد دارد. شاید او الآن راضی نباشد ازو تعریف کردم ولی آدم‌های شایسته را باید زود شناخت، زیرا این طور شخصیت‌های گمنام، اثرگذار مسیر زندگی افراد دیگر می‌شوند حتی مؤثر بر ما که سن و سال گذاشتیم. من از دوست گرانقدر آقاخلیل شاه‌علی متشکرم که در بازگذاری آن پست نقش ایفا کرد. از همین جا به روح مرحوم حاج پرویز مهربان درود می‌فرستم و سوره و فاتحه. لطف کن آقا علی میرزا، تلفن خط ایتای پسرت مهندس آقا احمدرضا را برام بفرس تا در مدرسه فکرت، فرایش بخوانم.


استاد حجت الاسلام آسید حسین شفیعی دارابی سلام. فرمودید "واژگان و جملات قرآنی، تلفیقی" می‌باشد. به نظرم با تلفیقی کردن، کار را سخت‌تر کرده‌اید. چون شناخت و تمیز آیات را مشکل ساخته‌اید. چیزی در حد مثلاً و فرضاً آیه‌های محکم و متشابه. وقتی تلفیق می‌کنید جدایی آن در فهم و تفسیر و حتی برداشت سطحی و گذری هم به‌شدت دشوار می‌شود.

یک: با برداشت شما از شخصیت آقای دکتر غلامحسین ابراهیمی دینانی دقیقاً موافقم. زیبا تعریف داده‌اید نیز از روی انصاف.

دو: یا این پرانتز باز و پرانتز بسته‌ی شما خیلی خوشم آمده است: نشان می‌دهد بر کار کارشناسنان فن، باور دارید و اعبتار قائلید. این >  (البته آیا حجم این دو سنخ از کلام الهی، مساوی است و یا متفاوت؟؛ نیاز به برسی و اقدام کارشناسی دارد)

سه: بله "استثناء و قید توضیحی در فرازهای پایانی" را خودم به‌عمد نوشتم که شُبهه‌پراکن نشوم و چه خوب به طبع‌تان نشست.


چهار: اگر تلفیقی می‌دانید پس چرا نوشتید:

پاره ای از آنها، إنشائی هستند؛ و بخشی از آنها إخباری (البته آیا حجم این دو سنخ از کلام الهی، مساوی است و یا متفاوت؟؛ نیاز به برسی و اقدام کارشناسی دارد)"


پنج: اگر می‌فرمایی "قلمرو دو سویه ای (صدقی و کذبی) بودن گزاره های إخباری، محدود به کلام غیرالهی است" پس چرا آن را دو دسته کرده‌اید؟

 

از نظر من وحی خُلَل و فَرَج کذب درش راه ندارد. یعنی آیات گزاره هم، صادق است چون گوینده‌ی آن خداست. و خدا کذب نمی‌گوید. اما این که قرآن مشتمل بر گزاره و انشاء است در همین عبارت تفسیری جناب عالی هم، بر آن صحه رفت. از حضرت عالی خیلی خیلی ممنونم مطلب را باز کردید. هرچند کمی با هم بر سر مفاهیم آن اختلاف رأی داریم. با ارادت و حرمت: ابراهیم شاگردت.


چیستی تلفیقی بودن کلام الهی

بسم الله النازل القرآن الکریم. آقا ابراهیم سلام مجدد و تشکر. فکر می کنم غیبت چند روزه و احیانا خستگی سفر و تحمل زحمت پاسخ دهی به نوشته های متنوع؛ موجب گردید تا دقت لازم در محتوای نوشت پیشین حقیر ، دچار آسیب شود؛ مجددا نکاتی را بازگو می نمایم:
1) تلفیقی بوده کلام الهی، به این معنی نیست که یک جمله، هم اخباری باشد و هم انشائی؛ بلکه مراد از آن است که مجموعه قرآن چنین است و لذا نوشتیم : «یعنی پاره ای از آنها، إنشائی هستند؛ و بخشی از آنها إخباری»؛
2) تلفیقی بودن کلام الهی (به معنی ذکر شده)، منافات ندارد که تمام الهی، صادق باشد؛ در فرق بین «تخصص» و «تخصیص»، دقت بیشتری لازم است؛ در این عبارت دقت بیشتری شود : «به تعبیر فنی تر؛ کلام  إخباری الهی، تخصّصا از گردونه «دو سویه صدقی و کذبی»، خارج است؛ پس نیاز به «تخصیص» زدن گزاره های إخباری الهی، نیست؛
3) علت دو دسته کردن کلام الهی قرآنی به إخباری و إنشائی نیز معلول ساختار الفاظ و عبارات و کلمات و  جمله های قرآنی می باشد؛ منتهی با دلیلی که در فراز پایانی نوشته قبلی یاد آورشدم؛ و با لحاظ تعبیر «تخصص» میگویم: «تمام کلام الهی صادق است؛ و امکان نشستن گرد کذب بر آن، وجود ندارد»
(حوزه علمیه قم: سید حسین شفیعی دارابی/ صبح پنجشنبه ۵ بهمن ۱۴۰۲ش_ ۱۳ رجب ۱۴۴۲ق)

 

گپی با تو حجت

سلام حاج حجت رمضانی ابنِ مرحومین حاج اکبر حسین. بله روزی نیروی!!! من بودی. آنم چه نیرویی!!! و حالا هم به خاطر همان سابقه و رِزومه (=کارنامَک بر وزن پیامک) داری مرا مطمئن می‌کنی عین کوه مه پِشت اسّایی!!! لابد عین کوه "دو برادران" قم در پشت جمکران که خطرناک‌ترین کوه ایران است چون رونده را گول می‌زندُ راحت می‌شود رویش صعود کرد اما پایین‌آمدن آن خطرناک و کُشنده است و تا الآن چندین کشته داده است. این کوه "دو برادران" قم (عکس آن را هم گذاشتم که حرص نخوری) مثل پشه‌ی مالاریا خوب خون می‌خورَد!!! جرئت داری بیا با هم برویم این کوه. من پای کوه ایست می‌کنم تو بجُنب برو بالاش. پایین‌آمدنش دستِ شیطان!!!

 

سید یاسر موسوی: سلام آقا مدیر. غیبت کبری داشتید الان ظهور مخفیانه. خواهش میکنم جناب مدیر محترم. نزنین این حرف ها رو. خداوند شما رو بعنوان نعمت بما داده. وجود شما برای ما غنیمت هست. سرت سلامت. با قاطعیت میگم شما مصداق شهید زنده اید.

 

جوابی به لطف سید یاسر. آق سید یاسر سلام. برای این سه تا پست پی در پی شما باید عرض کنم اگر جناب آق سید کاظم (همسایه‌ی تنگه‌ی خونه‌ی پدری شما) همان سال ۶۱ در جبهه‌ی مریوان مرا از تیرهای تیربار کومله نجات نداده بود، الآن امامزاده باقر مزار «تِج داده‌شده» بوده‌ام. بار دوم هم زنده‌یاد یوسف رزاقی در فاو سال ۱۳۶۴ در عملیات والفجر ۸ مرا نجات داد و بردند مرا بیمارستان دزفول... و بقیه‌ی ماجرا. وگرنه الآن استخوان‌هایم پودر بود در کف امامزاده باقر. تعبیر «شهید زنده» را که استخدام متن خود ساخته‌اید، بنده برای تمامی رزمندگان و جبهه‌ی مقا‌ومت قائلم، الّا برای خودم؛ که حقیقتاً لایق این عنوان نیستم. ممنونم. خدا عموی خوبت را شفا دهاد. راستی تِج لابد باید وارد باشی چه واژه‌ای‌ست.

 

سید یاسر موسوی:  استاد ترو خدا شکست نفسی نفرمایید. واقعا باید بابت این همه تواضع از شما تشکر کرد.

 

 پاییز ۱۴۰۲ داراب‌کلا. عکاس: حمیدرضا طالبی

شرحی برین چهار عکس

پاییز ۱۴۰۲ داراب‌کلا هست؛ پِل را نمی‌دانم جاش کجاست. آن روبرو ولی روستای اوسا. عکاسش آقاحمیدرضا طالبیه. ناشرش هم دامنه. زاویه‌ی عکس راهِ بلندی تشی‌لت. درست مقابل تپه‌ی انارقلت. من درین عکس هیچ محو دیش میش نشده‌ام، فقط شفقش را دوست می‌دارم که برق انداخت بر چشم. اگر هم با آنتن داخلی بخواهم شبکه بنگرم می‌روم سحر افغانستان را می‌نگرم. حمید!! بیش از پیش ازت تمجید ممجید.

 

سید موسی صباغ:  سلام. این تصویر سد سر شاخه گیر است که در مناطق جنگلی در مسیر رودخانه ها  جهت جلوگیری از خسارت احداث میشود.تا تنه های درخت و  سرشاخه ها به همراه روان آب  باعث سرریز شدن آب از  رودخانه  یا شکسته شدن  پل ها نگردد.  این سد در مسیر رودخانه جنگلی  اوسا احداث گردیده است.
 
امیر رمضانی:  درود جناب دامنه . این عکس پل عابر  نیست . این سازه روی روخانه ی اوسا بالاتر از زمین فوتبال  سردرود هست . این سازه را ظاهرن جنگل و مراتع زده و جلو‌گیری از رفتن تنه ی درختان هنگام سیلاب به پایین دست و تخریب نکردن پلها و سازه ها ی پایین دست و همچنین جلوگیری از هدر رفت این سرمایه و برداشت آن در بالا دست . این سازه را چند سال قبل دیدم.
 
امیر رمضانی: درود بر شما . زیر پل مرسم نیست . بسمت مرسم داری میری سمت راست داخل جنگل هست از روی جاده دیده نمیشه یه دویست سیصد متر داخل جنگل هست .  واژه سرد رود یک واژه ی محلی که اهالی اوسا و محلی ها به این نقطه اطلاق میکنند . ولی به نظر بنده باید  سر رود  باشه . بمعنای بالا دست رود .یا جایی که رودخانه شروع میشود . یا جایی که به سمت (راس و ابتدا و مبدا )رودخانه میروند .  ریزشگاه رود خانه  که میشود  چشمه یا آب راهه های باران.
 
سلام مجدد امیرجناب. منظور زیر یا کنار پل جاده‌ی مرسم نبود. خیال کردم سمت چپ جاده در داخل جنگل بالادست است که فرمودی سمت راست است. فهمیدم. حالا موقعیت این سازه‌ی مُشبّک را با نشانی‌یی که دادی یافتم. همان مسیری که یک پلنگ یک زن از مُرسم را مورد هجوم قرار داد. مسیر خوفناکی‌ست.

 

حجت الاسلام سید حسین شفیعی دارابی: اعتراض و انتقاد وارد است؛ اگر.... بنام پروردگار بصیر و دوستدار اهل بصیرت. آقا ابراهیم سلام علیک. بدون وابستگی به گروه خاص عرض می کنم: به نظر می‌رسد سخن حقی است و انتقاد وارد می باشد. در جهت گرامیداشت حماسه ۹ دی؛ برای ایراد سخنرانی به دامغان دعوت شده بودم؛ بخشی از جلسه سخنرانی دوم (جمع طلاب خواهر حوزه علمیه و فرماندهان پایگاه های مقاومت خواهران)؛ به پرسش و پاسخ اختصاص یافته بود؛ یکی از پرسشها این بود : چرا حسن روحانی...؛ گفتم هنوز که تایید نشده و اگر تایید شود؛ بنده هم معترضم؛ مگر آنکه مصلحت مهمتری مطرح باشد که ما خبر نداشته باشیم؛ یعنی از باب «دفع افسد به فاسد» باشد. (حوزه علمیه قم: سید حسین شفیعی دارابی؛ شام پنجشنبه ۵ بهمن ۱۴۰۲_ ۱۳ رجب ۱۴۴۵ق)

 

حجت الاسلام جناب آق سید حسین آقا استاد محترم ما سلام. جواب شما به طلاب محترمه‌ی دامغان درست و منطبق بر انصاف بوده است. البته با آن قاعده‌ی آخر مخالفم. چون هیچ توجیهی برای استناد به این مقیاس وجود ندارد. فردی که برای خبرگان می‌رود بالاترین خصلتش باید پرهیز از دروغگویی باشد. این شخص بارها به این مردم دروغ زد. دروغ هم کلید اغلبِ بزه است. بزهکار را چه رسد به خُبرویّت. از بیان صریح شما متشکر هستم.

 

 

دعاها بالاتر است یا روایات؟!

آیت‌الله سید علی‌اصغر هاشمی علیا -عالم خیّر محله‌ی چیذر شمیران و مؤسس و مدیر حوزه‌ی علمیه‌ی قائم آن، در درس اخلاق این هفته، نکات پرباری را مطرح کرده که حیفم آمده بازگو نکنم. او فرموده که حُسن خُلق ارکان دارد. چند رکن را نام برده ولی دو تای آن برای من نو بوده. این دو تا: یکی این که موجب "علم در تشخیص صدق و کذب اقوال" می‌شود و دیگری این که به "تشخیص حق و باطل" می‌انجامد. بنده تا به حال این دو نکته را نمی‌دانستم. همچنین ایشان درین درس، دو زاویه‌ی مهم باز کرده یکی این است که آنچه نزد خداوند ارزش و اعتبار دارد، "صورت باطنی آدمی" است. و دومی هم این بوده است که وی راه ایجاد ملَکات نفسانی حسَنه در انسان را دست‌کم درین چیزها می‌داند:

 

"یکم: رجوع به دین و مجالس و مواعظ دینی

دوم: دوستی با انسان‌های صالح و خودساخته و دارای فضائل علمی و معنوی و اخلاقی

سوم: رجوع به کتاب‌های دعا و مناجات‌های ائمه"

 

پرشورترین محور درس اخلاق این بارِ ایشان این فراز بوده که اَعجَبِ (=شگفت‌آورنده‌ترینِ) شوقِ مرا برانگیخته که من واقعاً چرا این‌همه عقب‌مانده!!! هستم. این فراز: "دعاهای معصومین (ع) حتی از روایاتشان بالاتر است، زیرا روایات برای عامه مردم است اما ادعیه از اعماق دل معصوم (ع) در ارتباط با خدا صادر شده و نکاتی دارد که انسان‌ساز است؛ سرشار از معارف‌اند و حالات انسان را عوض می‌کنند؛ بنابراین باید آن‌ها را با توجه خواند و بدان عمل کرد." دامنه.

 

محمد تقی آهنگر: سلام بر اقای طالبی.  برداشتم از سخنان این اقا اینکه بر اساس شاکله انسان برای پرورشش چه جسمی و چه روان خوراکی که تغذیه می کند تاثیر مستقیم داره وباید تعادل ان حفظ بشه به نظر می رسد روح ان تعلم ، ظرفیت وگنجایش مهم است حال استفاده از دعا و روایات معصومین باشه اگر این رشد متوازن نباشد هم جسم وهم روان اسیب می بیند برای مثال کسی که کار خوب می کند نیت صادق نباشد هم همینطور هست به جسم اسیب می زند ساده بگم طرف کینه می ورزد یعنی روح اش مریض است واین کینه وحسادت به کبد وکلیه اسیب می زند ودر تشخیص حق وباطل هم همینه تاثیر خوراک فکری وجسمی اون هم حلال وحرامش وانسان به فرموده ی حضرت امیر (ع) در قبالش باید همچون بچه شتر نر بود نه توانی سواری داره ونه پستان برای شیر دادن یعنی نگاه اعتدال ونهایت توکل وپناه به خدا بردن پس در نتیجه انسان در حد توانش باید امرهای خداوند را بکار بند واز نهی هایش پرهیز والگو گیری صحیح از ناطقان قران که همان سیره معصومین صلواه الله علیهم اجمعین است. ارادت.
 
آقا محمد تقی سلام. برداشتت اثرمند است. تشکر می‌کنم از ورودت. اما بعد؛ ۱. درسته، خودِ این استاد اخلاق هم دارد متوازن حرف می‌زند. ۲. تمثیل خوبی آوردی. آدمی مثل شتر دوساله شدن در پیام مولا علی علیه السلام، علامت روزگاری است که فِتَن، جامعه را آکند کند. لذا حضرت می‌گوید در زمانه‌ی فتنه، عین شتر دوساله باش. چون شتر دوساله نه نیرویی دارد که سواری دهد! و نه پستانی که دوشانده شود. یعنی زیرک و زرنگ و هوش باشیم. ۳. این هم اصالت یک فرد بااخلاق است. لذا با لقمه در متن شما موافقم. چنین نباشد بر همه‌چیز بعدی زندگی لطمه می‌زند. خشنودم که خوش آمد شما را.
 

حرم حضرت معصومه س

بهمن ۱۴۰۲ عکاس: دامنه

قبول باشد باید گفت؟ یا تقبّل‌الله؟! گرچه محمد اقبال لاهوری در شعر «پس چه باید کرد» در بیت زیر از حضرت محمد مصطفی ص سخن سر می‌دهد؛ اما همین بیت می‌تواند داغ جانسوز وفات حضرت زینب کبرا سلام الله علیها را در جان ما تداعی کند:

 

سوز او تا از میان سینه رفت

جوهر آئینه از آئینه رفت

 

پشت آینه جیوه است؛ آن، که زدوده شود، آینه دیگر آینه نیست، شیشه است و در آن نمی‌شود دیده شد. وفات آن بانو -که هفت معصوم را درک کرد و معرفت همه‌ی معصومین ع را در نهادش داشت- عین آینه‌ای است که جوهرش رفته باشد. غمبار بود آن روز وفاتش سالی پس از واقعه‌ی عاشورا. تسلیت بادا بر جان و دل اهل سِرّ و سرایا این روز بزرگ و خاص آن بانوی بی‌همتا. در همان مسیر و‌ جایی که امروز بودم لحظه شمُردم پایم را هر طور هست روز وفات به صحن حرم حضرت معصومه س برسانم. رساندم. چون حرم اهلبیت حساب می‌آید. زیر بارش باران مشرّف که شدم نیابت شرافتمندان نیز زیارت صورت دادم، اما سیرت زیارت را خدا داند که قبول افتد یا نیفتد. فرق قبول و تقبُّل این است در قبول، کار اخلاقی مطابق قرار و قاعده صادر می‌شود و پذیرفته ولی در تقبّل -که پذیرفتن با آغوش باز است- عمل شخص در حد نصاب قابل قبول نیست، اما حق‌تعالی به لطف خود آن را می‌پذیرد. اینک عرض کنم پس، به هر کس که خیلی باور دارید در امور زیارتی، عبادی، کارهای اخلاقی به او نگویید تقبّل‌الله. بگویید: قبول باشد. چون قبول بالاتر از تقبُّل است. بگذرم. به من اما هر کس «قبول باشد» نگوید بهتر است همان تقبّل‌الله برایم کفایت دارد؛ چون کار من حد نصاب عمل خالص و درست را ندارد لذا لطف خدا کارساز است و چاره‌ساز. چن عکس هم می‌گذارم؛ در حرم و کنارگوشه انداخته‌ام.

 
حجت الاسلام جناب شفیعی مازندرانی استاد محترم سلام. یک نقد و یک مدح. اول نقد: نینوا لاله نمی‌رُویید، پس ترکیب اضافی «لاله‌زار» برای نینوا ثقیل و نامأنوس است. هرچند میان خزان و لاله‌زار، خیلی عالی ربط معنوی زدید. اما حالا مدح: به هیجان آمدم ازین مصرع غنی سُرایه‌ی دلربای‌تان: این مصرع: «کرد تابان جاودان پیغامِ سالارِ جهان» حقیقتاً، حقیقت را به زیور نظم بردید درین فراز. تسلیت و تشکر.
 
سیدکمال الدین عمادی: سلام بزرگوار جناب دامنه توحید توحیدی بمانید و شکوفا شوید قلمتان مانا و پر ثمر. من هم همانند برادر ارزشمندم جناب علیرضا دارایی با اصل فرمایش حضرتعالی موافق و زیبایی آن را تحسین می کنم لکن زیباتر این بود از عنوان چپ و راست تهی باشد لذا این حقیر با قلم نارسای آن را بازنویسی کردم و نکاتی بر آن افزودم خصوصا اینکه بر دادگاه فرمایشی لاهه هم نقد جدی دارم اگرچه اندک اشاره ای به ستم بی حد و مرز اسرائیل جنایتکار داشت:
 
رُخ زرد دلباختگان آمریکا، کبود شد!!!: آمریکا پرستان  دمدمی‌مزاج بی اصالت، دم از مرحوم نلسون ماندلا می‌زدند، آنقدر هم لاف و اِفاده که انگار شب نزد ماندلا بودند و روز پیش چه‌گوارا. اما از وقتی آفریقای جنوبی -زادگاه ماندلا- به لاهه شکایت برد تا اسرائیل اشغالگر را در جنایت جنون‌آمیز نسل کشی بی مانند تاریخ علیه‌ی فلسطینیان مظلوم مقتدر در باریکه‌ی غزه، تنبیه کند، این آمریکا پرستان هُرهُری‌مسلَک از سر بی غیرتی دَم نزدند؛ در عوض برای اسرائیل کودکش جنایتکار جنگی، همانند سگ گر دُم جنباندند و پارس کردن و این رژیم منفور عالمیان را حمایت و در مقابل تا توانستند نسبت به دو جنبش مقاومت «حَماس» و «جهاد» دریده‌گویی و یاوه سرایی کردند. اینان، اینک بدتر از خودِ سران مُضحک اسرائیل، مَضحکه‌ی عام و خاص شدند و آبروی نداشته خود را برای هیچ به حراج گذاشتند.  رأی جدید دادگاه لاهه علیه‌ی اسرائیل اگرچه در واقع با عدالت فاصله بسیار دارد همین مقدار هم این سیرک تمدن فروپاشیده شده لیبرالیسم ، بدجور لکه‌ی ننگ بر چهره‌ی این دین‌ستیزان مفتون تمدن کهنه پرستان غرب(تمدنی که بعد از هزاران سال مجددا به امور شنیع اخلاقی دوران جاهلیت کهن منتهی شد)، نواخت؛ لکه ننگی است که با هیچ محلول حلالی ! زایل نمی‌شود. بدا به حال هویت‌باخته‌ها که حتی حاضر شده بودند به خاطر بُغض به انقلاب اسلامی، مقاومت یمن، لبنان، فلسطین و اساساً جبهه‌ی گسترده‌ی نبرد دفاعی علیه‌ی آمریکا در منطقه را لای ادبیات لجن‌پراکنانه فضای مجازی خود به استهزاء بگیرند و از روی لجاجت جانبداری از اسرائیل خبیث کنند و حتی آمریکا را به عنوان «ناجی» جهان فریاد بزنند در حالیکه در نجات گاو شیرده عربستانی خود از چنگال عدالت پاربرهنگان یمنی همانند خر در گل مانده بود الان برای نجات رژیم صهیونسیتی خبیث وارد میدان نبرد با شیرمردان یمنی شد، نبردی که شکست احتمالی یمنی ها برای آنان غرور آفرین است چه رسد به پیروزی شگفت انگیز آنان در مقابل چشم جهانیان. آری  رُخ  آمریکا پرستان از فقر اصالت و فرهنگ زرد بود ، با این سیلی دادگاه لاهه  کبود شد!!! سید کمال الدین عمادی.
 
 
یک زاویه از زوایای هزارلای شاکله‌ی انسان 
یکی از ژرف‌ترین واژه‌ها در دعاهای ماه رجب ، لفظ «خبیئه» است. این لغت یعنی پنهان‌شده، رازآلوده و نهانِ نهادِ ما. این عکس پیچ‌درپیچ و این فراز دعا راز پنهان ما را نشان می‌دهد. زشتی‌هایی که ممکن است در پنهان‌ترین لایه‌های درون‌مان جا گرفته باشد اما ما از آن مطلع نباشیم، ولی خدا از آن خبر دارد. لذا از خدا خواسته شد این زشتی در لایه‌های نهان درون‌مان را اصلاح کند: واصلِحْ لَنا خَبیئَةَ اَسرارِنا. عجیب فرازی است این فراز. خدایا چنین بادا. دامنه.
 
جناب حجت الاسلام سید کمال‌الدین عمادی استاد محترم سلام. بی‌جهت نبود آن فقیهان بارز و پارسا در ازمنه‌ و امکنه، همواره آثاری درباره‌ی معلم و متعلم می‌نوشتند. اینک معلوم گشت معلم، سید عمادی است و متعلم، دامنه‌ی توحید. لذت مضاعف سر زد از چینش متن شما. نقص و پینه‌ی متن من، با فراست شما رفو شد. چه خوب شد گنجایش متنم پذیرای تکمله‌ی شما بود. از ادبیات سلیس آن ادیب و از قلب سلیم آن والِه، لبریز شوق شدم. ساده بگم: قوری شکسته‌ی مرا بند زدید؛ عین چینی‌بَن‌زنِ قدیم. ارادت تقدیم. موافقت تقدیم. احترام تعظیم.
 
آق سید حسین شفیعی دارابی,: آقا ابرهیم سلم. به وعده داده شده عمل شد. رجع به این مطلب هم با الگو گیری از نوشته پرسابقه ات؛ می نگارم: «بعدا خواهم آمد»؛ فعلا در جلسه شورای علمی دومین مرحله ارزیابی مقالات، کتابها، رساله های ارسالی برای جشنواره کتاب سال بانوان هستم؛ و تا ظهر درگیرم؛ و فردا هم درگیر ارزیابی تفصیلی این مقالات و ... می باشم؛ شب هم باید مطالعه داشته باشم تا در جلسه پیش روی با دستی پر حاضر شوم

جناب حجت الاسلام شفیعی مازندرانی استاد محترم سلام. در همان نقد عرض کردم به لحاظ معنوی خیلی هم عالی بود ربط میان خزان و لاله‌زار. بنده حظ می‌برم از سُرایش‌های شما. اغلب هم به‌روز و مناسبتی است و همین آن را تازه و قابل جستجو می‌کند. اتفاقاً کربلا که بودم بیشترین جای من ماندن در مکان قتلگاه در پشت درِ ناحیه‌ی مقدسه بود. از مهربانی و عطوفت آن استاد بامحبت متشکرم. با ادب و ارادت: ابراهیم

آقامصطفای بابویه‌ی گرامی سلام. علاقه‌ی من به خودت و متونت تمامی ندارد. بر فرازها سیر کنید الهی که لایق در معنا و مینویی. ممنونم از حُب و دوستی. خود نیک باخبری همین‌ها ذخیره محسوب می‌شود، زُخرُف‌های دنیوی گول‌زننده است. و تو مصطفی سلامت باد دوباره. درین تحلیل آگاه ظاهر شدی. عمق اخبار را می‌کاوی. در آخر متن هم خوب شد بر "شرائط بقا" تبصره‌ی روشنگر زدی. پس آن توضیحی که به امیرجناب نوشته بودم درست بود. در شرائط بقا کشورها عین قانون جنگل فکر می‌کنند؛ تنازع برای باقی ماندن. از نکات پرمغزت متشکرم. همواره قشنگ قلم می‌زنی. به داشتن دوستی دانا همواره حس غرور دارم.

ارتفاع برف در خلخال به ۲ متر رسید راهداری شهرستان خلخال: ارتفاع برف در برخی از روستاهای خلخال به بیش ۲ متر رسیده. تمامی راه‌های روستایی شهرستان خلخال باز شده و تنها به‌علت کولاک در چندین روستا دوباره مجبور به بازگشایی راه روستایی هستیم.
پی نوشت . اصلاح طلبان کمبود بارش برف را سوژه تبلیغات میکنند . در تمام گروهها حتی یک خبر از بارش برف و باران نمیدهند . انگار با هوا به جنگ دولت میروند . عجب دوره ایی شده.
 
امیرجناب سلام. مفروض غربزدگان داخلی، یکی این است که هر چه به نفع جمهوری اسلامی تمام می‌شود، باید از آن عبور کنند و لب باز نکنند. بگذرم. اینان تمام شدند. دیگر آبرو نمانده برای‌شان. بگذار راحت و خوش‌خیال دنیای خود را زیور دهند!!!

جناب حجت الاسلام شفیعی مازندرانی استاد محترم مُجدداً مَجداً سلام. خیلی نوشته‌ی اثربخشی بود. تحت تأثیرش قرار گرفتم. چه عظمتی برخودار بود حکیم علامه طباطبایی. خواندن شرح حال بزرگان علم و عمل واقعاً منبع زلال است. از اعضای شریف و اهل مطالعه می‌خواهم از خواندن این پست جناب اسناد شفیعی مازندرانی در چند پست بالاتر در مورد برخورد زیبایی اخلاقی نزیه و نزاکت رفتاری علامه به منتقد تفسیر المیزان خود، خود را محروم نسازند. بگذرم.

امیرجناب سلام. مفروض غربزدگان داخلی، یکی این است که هر چه به نفع جمهوری اسلامی تمام می‌شود، باید از آن عبور کنند و لب باز نکنند. بگذرم. اینان تمام شدند. دیگر آبرو نمانده برای‌شان. بگذار راحت و خوش‌خیال دنیای خود را زیور دهند!!!

حجت الاسلام جناب آسیدحسین آقا شفیعی استاد محترم سلام. اول برای سینِ برنامه‌ی وُفور و جالب امروزتان طلب توفیق و فائق‌آمدن ظفرمندانه می‌کنم. دوم از درون خانواده‌ی ما، خبر از درجات معنوی و دقت در مراقبت عبادی (از نوع المراقبات مرحوم ملکی تبریزی) توسط شما و حاج خانم شما به من می‌رسد.  چون تنگاتنگی خانواده‌ها چنان زیاد است که آدم اخبار سجایای اخلاقی را بیشتر از آنان کسب می‌کند. گرچه آدمی نیستم دنبال اخبار خانوادگی باشم ولی وقتی می‌شنوم به ریز مستحبات دقت ورزیده می‌شود دلم ازین نوع آدم‌ها قُرص می‌شود. از همین رو همیشه از شما به سمت"التماس دعا" می‌روم. اساساً به زبان خودمونی از هر آخوند و خانواده‌ی آخوند که معنویات را تاج رفتار خود می‌کند، خوشم می‌آید و چنین آدم‌هایی برای من عطر اهلبیت می‌پراکنند. سراغ دارم از انسان‌هایی که ساحه‌ی معنوی و عبادی آنان چنان گسترده است که از همین جا سان می‌دهم با خبردارشدن و دست بر گونه و پیشانی. و اما بعد منتظر می‌مانم بدیع‌گویی های شما را بشنوم. ممنونم که متن امروزم مورد توجه‌ی آن استاد ورزیده در مفاهیم و معانی قرآن قرار گرفت. کما این که برای دانشجویانت تدریس هم دارید و خبر دارم در قرآن خود را وَرز دادید. درود. با عرض ادب و اردات و محبت: ابراهیم.
 
 

حجت الاسلام سید کمال‌الدین عمادی : بزرگوارید جناب دامنه عزیز. مدتی است توفیق حضور فعال در گروه های مجازی را از دست دادم در این ایام به سبب خرابی دستگاه کامپیوتر فرصت یار شد تا به پاس زحمات بی دریغ شما نکاتی عرضه کنم با آن متن زیبای شما مواجه شدم گفتم به جای تالیف به سبک بزرگان فقه تعلیقه را برگزینم تا اصل مطلب غنی و دلنواز شما در قالب جدید مکرر شود. توفیق تان مستدام

 
جناب حجت الاسلام سید کمال‌الدین عمادی استاد محترم سلام. برای من معلوم بود غیاب طولانی‌مدت شما. کشکولی: الهی هرگز کامپیوتر هیچ اهل دلی نشکند که دل آدم از نبودنِ آنان در صحنه می‌شکند. تعلیقه‌ی آن استاد خود یک تقریظ بود بر پیشانی آن متنم. ممنونم. پس دیگر خیالمان جمع شد که کامپیوترتان شکسته‌بندی شد و ایتای شما منبعد برپا.
 
غسّالخانه پیش دارابکلا. روز 17 تیر 1396. عکاس: جناب یک دوست

شرحی برین عکس:   اینجا غسّالخانه‌پیشِ داراب‌کلا است. عکاسی که آق حمیدرضا انداخته. الآن نه،  سال‌های پیش. یعنی ۱۷ تیر ۱۳۹۶ که خواستم سه نکته بگویم: ۱. نوجوان بودم از دو چیز واهمه بر من می‌آمد: یکی شمر در روز عاشورا وارد تکیه‌پیش می‌شد. اووووو چه جایی می‌خوردیم پشت انبارنفت. دومی هنگام مُرده‌شستن که وحشت داشتم اما از سوراخ دریچه‌ی غسّالخانه‌ی قدیمی جسدی را دیده بودم که هنوز هم تصور آن سخت است. ۲. شب‌هنگام از این قسمت روستا -که آنگرمله است و جوف رودخانه- آدم وقتی عبور می‌کند انگار یک نفر از پشتِ سر دنبالش می‌کند؛ لذا به صورت خودکار قدم‌های آدم بلندترُ بلندتر می‌شود که گویی می‌خواهی بگریزی. به زبان محلی: دودوک بَکشی. یعنی فرز و سریع رد شی. ۳. هر مرتبه‌ای برسی یا هر چه از خدا دورتر شوی و دنیازده و مال‌پرست گردی، فرجامِ کار، همین سنگ غسالخانه است و سدر و کافور. چند سال پیش در دامنه متنی نوشته بودم با عنوان غسالخانه که اگر نیاز شد شاید باری بذارم این جا. دامنه‌ی ابوعارف.

 

یک رفتار نزیه و زیبای علامه طباطبایی: متن نقلی: «حجت‌الاسلام ارباب سلیمانی، مسئول دبیرخانه کانون‌های فرهنگی هنری مساجد کشور: «آیت الله نجفی کاشانی در کاشان به بیان درس تفسیر مشغول بودند که درس تفسیر ایشان به قدری سنگین بود که ما در آن درس واقعا از گستردگی بیان مطالب و همچنین عمیق بودن آنها گیج می‌شدیم. بعد از فوت ایشان قرار شد ما در لا به لای کتب ایشان جستجو کرده تا اگر دست خطی از ایشان باقی مانده از آن استفاده کنیم که ناگهان به دستخط علامه طباطبایی برخوردیم. ابتدا نمی‌دانستیم که این دست‌خط علامه است و بعد از مدت‌ها این را متوجه شدیم و ماجرا از این قرار بود که آیت الله نجفی به هفت قسمت از تفسیر المیزان علامه طباطبایی ایراد گرفته بودند و علامه طباطبایی طی نامه‌ای به ایشان فرموده بودند بنده تمامی این ایرادها را بررسی کرده و متوجه شدم که حق با شماست و خدا را شاکرم که در زمان حیاتم این ایرادها برطرف شد و برای شما که از من ایراد علمی گرفته اید دو رکعت نماز در حرم مطهر حضرت فاطمه معصومه (س) اقامه می‌کنم. منبع: سایت دفتر تنظیم و نشر آثار آیت الله نجفی کاشانی.
 
حجت الاسلام جناب آسیدحسین آقا شفیعی استاد محترم سلام. صیح‌تان قرین توفیق.
واقعاً این‌همه تسلط.
بالاتر؛ این‌همه حوصله.
بازم بالاتر؛ این‌همه اهمیت برای مخاطب
باز نیز بالاتر، این‌همه پشتکار و ممارست.
الحق ذی‌قیمت بود. درود. با خداقوت فقط دو نکته گویمُ خلاص: یک: مرحوم آیت الله حاج شیخ ابوالقاسم خزعلی را خبر داشتم که در نهج‌البلاغه خیلی خبره بود و کلش را از حفظ؛ ولی در قرآن را، تازه از شما شنیدم. دو: فکر کنم شیخ طبرسی هم در مجمع‌البیان ستُرگانه در لغت و بازکردن دایره‌ی واژگانی درخشید.
 
به تمنا افتادند!
در حالی که تکاپوی کسانی که در داخل ایران نسبت به نفوذ منطقه‌ای -و صد البته منطقی و حرفه‌ای- ایران به عصبانیت افتاده بودند، تکافو نکرد و ازین پرخاشگری زجر هم کشیدند، اینک در حمله‌ی جبهه‌ی مقاومت به پایگاه نظامی «برج ۲۲» آمریکا در خاک اردن و مجاورت مرز سوریه، نظامیان آمریکا کشته و ۳۴ نفر زخمی شدند، نخست‌وزیر انگلیس همان هندی‌تبار مزدور «ریشی سوناک» از ایران خواست در خوابیدن تنش در منطقه کمک کند. درین میان آلمان هم وارد شد و از ایران درخواست کرد «از نفوذ خود برای کاهش تنش در منطقه استفاده کند». روزی داخلی‌های غربگرا از ارتش آمریکا و اروپا -ناتو- تمنا می‌کردند به ایران حمله کنید! حالا خودِ غرب به تمنا از ایران افتاد! کاری که برترین شهید جهان اسلام عابد الی الله سپهپد قاسم سلیمانی در منطقه کرد، آثارش مگر زدوده می‌شود؟! او نهالی غَرس کرد (=کاشت) که روز به روز تنومندتر و شاخ و برگ‌دارتر می‌شود. بر روح آن «مرد میدان» سلام بادا. بر حال بدِ بدخواه‌ها بد بادا. بادا. دامنه‌ی توحید.
 
در سایه‌ی آیه
فاکِهینَ بِما آتاهُم رَبُّهُم و وقاهُم رَبُّهُم عذابَ الجحیم.
و در برابر چیزهایی که خدا بدیشان داده است شاد و خوشحالند، و (نعمت بزرگتر از این، این که) خدای ایشان، آنان را از عذاب دوزخ محفوظ و مصون داشته است.
طور / آیه‌ی ۱۸ ترجمه‌ی مرحوم مصطفی خرمدل
اشاره بود به نقل خداوند متعال در توصیف پارسایان، که اهل شادمانی و خوشحالی (=فاکهین) هستند و به قول مرحوم علامه طباطبایی اهل گفتگو و بهره‌گیری‌اند و از آن لذت می‌برند.

 

آغاز عملیات احداث رواق امیر المومنین(ع) در حرم مطهر رضوی

خبری از مشهد و شرحش:

از خادمیاران رضوی مینودشت شنیدم که حرم امام هشتم ع قرار است رواق مسقّف «امیرالمؤمنین (ع) را در محدوده‌ی صحن های غدیر، جمهوری‌اسلامی و پیامبر اعظم (ص) ایجاد کند. اساساً فضای سرپوشیده زیارتی محیط آرامبخشی برای زائر ایجاد می‌کند. جالب این که شنیدم صحن انقلاب -پنجره فولاد- قرار است مسقف (=سرپوشیده) شود و تبدیل به رواق، که انصافاً کاری ستودنی خواهد بود. جالب‌تر این است به وجد آمدم وقتی باخبر شدم «بامِ زیارتی» هم روی این رواق برپا می‌شود که زائرین از فضای بام بتوانند حرم را زیارت کنند؛ وَه! چه می‌شود این بام با پله‌برقی که همه خوش‌شان می‌آید وقتی پا در رکابِ چرخنده‌ی آن می‌گذارند و آسوده و دَم‌زنان به بالا می‌روند. عالی است این حرکت. خدایا به ما برسد نصیب زیارت از پشت بام رواق انقلاب. امید است سلسله‌ی دسترسی‌ها و مراتب تشرُّف به حرم امام رئوفِ رضا ع هنوز هم زیباتر و جذاب‌تر گردد. دامنه.

 

اسماعیل آفاقی: سلام. بله در صحن جمهوری  برای احداث سرپوشیده کردن آن آغاز شده است  امیدوارم هرچه زودتر ِبه پایان برسد
 
دامنه:  جناب آقا اسماعیل آفاقی سلام. هِع؟ فقط تیسا سلام؟؟
 
اسماعیل آفاقی: نا، کره گران شد، پی یا همون دنبه پلا بن بیشتمه.
 
مجدد سلام آقا اسماعیل. فقط کرِه گاران شد؟!!! نباتی چی؟! دِمبه که سر به عرش زد. از خودِ گوشتِ رُن هم گاران‌تر شد!!! نشد؟!!!!
Notes ۰
پست شده در شنبه, ۲۹ مهر ۱۴۰۲
بازدید ها : ۴۶۴
ساعت پست : ۰۷:۴۹
مشخصات پست

دارابکلارود

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی

به قلم سید اسحق شفیعی دارابی: رودخانه دارابکلا از قدیم الایام این رودخانه به دارابکلارود معروف بود در کتابها و نقشه‌های توپوگرافی یک به صدوپنجاه هزارم نیز به همین نام آمده است. در نقشه‌ی تهیه شده در سال ۱۳۴۵ هم دارابکلارود ذکر شده است. این رودخانه در حد فاصل بین رودخانه‌های تجن و نکا واقع شده و از ارتفاعات جنوبی روستاهای اوسا و مرسم و دارابکلا و نیز از جنوب غربی دارابکلا سرچشمه گرفته و پس از بهم پیوستن دو شاخه اصلی، شاخه اوسا و شاخه تیرنگ گردی، از غرب روستای دارابکلا گذشته و بسمت سورک ، دشت ناز ، دنکسرک و در نهایتاً به شاخه زهکش زردی ملحق و به دریای مازندران می ریزد. طول این رودخانه از خط الراس تا دارابکلا برابر ۱۳.۵ کیلومتر و از دارابکلا تا دریا هم ۳۷.۴ کیلومتر که جمعاً طول رودخانه از راس تا دریا برابر ۵۰.۹ کیلومتر است. و همچنین مساحت حوزه دارابکلارود در بالا دست ۵۸ کیلومتر مربع، بیشترین ارتفاع حوزه برابر ۷۵۰ متر و کمترین ۱۳۵ متر و با آمار آبدهی ۲۰ ساله، متوسط حجم آبدهی سالانه برابر ۱۳.۲ میلیون متر مکعب می باشد که عمدتاً از آب روان و سیلابهای بسیار برخودار است . دارابکلارود از رودهای فصلی، یعنی در بعضی از فصول سال آب ندارد، چون منبع تامین آب آن از بارندگی می شود نه برف، همچنین از نوع رودخانه‌های وحشی بوده ، نمونه‌اش وجود سنگ‌های بسیار بزرگ در بستر و حاشیه‌ی آن است.

دیدن یا نوشتن نظرات : ۲
پست شده در شنبه, ۲۹ مهر ۱۴۰۲
بازدید ها : ۴۶۴
ساعت پست : ۰۷:۴۹
دنبال کننده

دارابکلارود

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
دارابکلارود

به قلم سید اسحق شفیعی دارابی: رودخانه دارابکلا از قدیم الایام این رودخانه به دارابکلارود معروف بود در کتابها و نقشه‌های توپوگرافی یک به صدوپنجاه هزارم نیز به همین نام آمده است. در نقشه‌ی تهیه شده در سال ۱۳۴۵ هم دارابکلارود ذکر شده است. این رودخانه در حد فاصل بین رودخانه‌های تجن و نکا واقع شده و از ارتفاعات جنوبی روستاهای اوسا و مرسم و دارابکلا و نیز از جنوب غربی دارابکلا سرچشمه گرفته و پس از بهم پیوستن دو شاخه اصلی، شاخه اوسا و شاخه تیرنگ گردی، از غرب روستای دارابکلا گذشته و بسمت سورک ، دشت ناز ، دنکسرک و در نهایتاً به شاخه زهکش زردی ملحق و به دریای مازندران می ریزد. طول این رودخانه از خط الراس تا دارابکلا برابر ۱۳.۵ کیلومتر و از دارابکلا تا دریا هم ۳۷.۴ کیلومتر که جمعاً طول رودخانه از راس تا دریا برابر ۵۰.۹ کیلومتر است. و همچنین مساحت حوزه دارابکلارود در بالا دست ۵۸ کیلومتر مربع، بیشترین ارتفاع حوزه برابر ۷۵۰ متر و کمترین ۱۳۵ متر و با آمار آبدهی ۲۰ ساله، متوسط حجم آبدهی سالانه برابر ۱۳.۲ میلیون متر مکعب می باشد که عمدتاً از آب روان و سیلابهای بسیار برخودار است . دارابکلارود از رودهای فصلی، یعنی در بعضی از فصول سال آب ندارد، چون منبع تامین آب آن از بارندگی می شود نه برف، همچنین از نوع رودخانه‌های وحشی بوده ، نمونه‌اش وجود سنگ‌های بسیار بزرگ در بستر و حاشیه‌ی آن است.

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی

به قلم سید اسحق شفیعی دارابی: رودخانه دارابکلا از قدیم الایام این رودخانه به دارابکلارود معروف بود در کتابها و نقشه‌های توپوگرافی یک به صدوپنجاه هزارم نیز به همین نام آمده است. در نقشه‌ی تهیه شده در سال ۱۳۴۵ هم دارابکلارود ذکر شده است. این رودخانه در حد فاصل بین رودخانه‌های تجن و نکا واقع شده و از ارتفاعات جنوبی روستاهای اوسا و مرسم و دارابکلا و نیز از جنوب غربی دارابکلا سرچشمه گرفته و پس از بهم پیوستن دو شاخه اصلی، شاخه اوسا و شاخه تیرنگ گردی، از غرب روستای دارابکلا گذشته و بسمت سورک ، دشت ناز ، دنکسرک و در نهایتاً به شاخه زهکش زردی ملحق و به دریای مازندران می ریزد. طول این رودخانه از خط الراس تا دارابکلا برابر ۱۳.۵ کیلومتر و از دارابکلا تا دریا هم ۳۷.۴ کیلومتر که جمعاً طول رودخانه از راس تا دریا برابر ۵۰.۹ کیلومتر است. و همچنین مساحت حوزه دارابکلارود در بالا دست ۵۸ کیلومتر مربع، بیشترین ارتفاع حوزه برابر ۷۵۰ متر و کمترین ۱۳۵ متر و با آمار آبدهی ۲۰ ساله، متوسط حجم آبدهی سالانه برابر ۱۳.۲ میلیون متر مکعب می باشد که عمدتاً از آب روان و سیلابهای بسیار برخودار است . دارابکلارود از رودهای فصلی، یعنی در بعضی از فصول سال آب ندارد، چون منبع تامین آب آن از بارندگی می شود نه برف، همچنین از نوع رودخانه‌های وحشی بوده ، نمونه‌اش وجود سنگ‌های بسیار بزرگ در بستر و حاشیه‌ی آن است.

دیدن یا نوشتن نظرات : ۲
دارابکلارود

دارابکلارود

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
دارابکلارود

به قلم سید اسحق شفیعی دارابی: رودخانه دارابکلا از قدیم الایام این رودخانه به دارابکلارود معروف بود در کتابها و نقشه‌های توپوگرافی یک به صدوپنجاه هزارم نیز به همین نام آمده است. در نقشه‌ی تهیه شده در سال ۱۳۴۵ هم دارابکلارود ذکر شده است. این رودخانه در حد فاصل بین رودخانه‌های تجن و نکا واقع شده و از ارتفاعات جنوبی روستاهای اوسا و مرسم و دارابکلا و نیز از جنوب غربی دارابکلا سرچشمه گرفته و پس از بهم پیوستن دو شاخه اصلی، شاخه اوسا و شاخه تیرنگ گردی، از غرب روستای دارابکلا گذشته و بسمت سورک ، دشت ناز ، دنکسرک و در نهایتاً به شاخه زهکش زردی ملحق و به دریای مازندران می ریزد. طول این رودخانه از خط الراس تا دارابکلا برابر ۱۳.۵ کیلومتر و از دارابکلا تا دریا هم ۳۷.۴ کیلومتر که جمعاً طول رودخانه از راس تا دریا برابر ۵۰.۹ کیلومتر است. و همچنین مساحت حوزه دارابکلارود در بالا دست ۵۸ کیلومتر مربع، بیشترین ارتفاع حوزه برابر ۷۵۰ متر و کمترین ۱۳۵ متر و با آمار آبدهی ۲۰ ساله، متوسط حجم آبدهی سالانه برابر ۱۳.۲ میلیون متر مکعب می باشد که عمدتاً از آب روان و سیلابهای بسیار برخودار است . دارابکلارود از رودهای فصلی، یعنی در بعضی از فصول سال آب ندارد، چون منبع تامین آب آن از بارندگی می شود نه برف، همچنین از نوع رودخانه‌های وحشی بوده ، نمونه‌اش وجود سنگ‌های بسیار بزرگ در بستر و حاشیه‌ی آن است.

به قلم سید اسحق شفیعی دارابی: رودخانه دارابکلا از قدیم الایام این رودخانه به دارابکلارود معروف بود در کتابها و نقشه‌های توپوگرافی یک به صدوپنجاه هزارم نیز به همین نام آمده است. در نقشه‌ی تهیه شده در سال ۱۳۴۵ هم دارابکلارود ذکر شده است. این رودخانه در حد فاصل بین رودخانه‌های تجن و نکا واقع شده و از ارتفاعات جنوبی روستاهای اوسا و مرسم و دارابکلا و نیز از جنوب غربی دارابکلا سرچشمه گرفته و پس از بهم پیوستن دو شاخه اصلی، شاخه اوسا و شاخه تیرنگ گردی، از غرب روستای دارابکلا گذشته و بسمت سورک ، دشت ناز ، دنکسرک و در نهایتاً به شاخه زهکش زردی ملحق و به دریای مازندران می ریزد. طول این رودخانه از خط الراس تا دارابکلا برابر ۱۳.۵ کیلومتر و از دارابکلا تا دریا هم ۳۷.۴ کیلومتر که جمعاً طول رودخانه از راس تا دریا برابر ۵۰.۹ کیلومتر است. و همچنین مساحت حوزه دارابکلارود در بالا دست ۵۸ کیلومتر مربع، بیشترین ارتفاع حوزه برابر ۷۵۰ متر و کمترین ۱۳۵ متر و با آمار آبدهی ۲۰ ساله، متوسط حجم آبدهی سالانه برابر ۱۳.۲ میلیون متر مکعب می باشد که عمدتاً از آب روان و سیلابهای بسیار برخودار است . دارابکلارود از رودهای فصلی، یعنی در بعضی از فصول سال آب ندارد، چون منبع تامین آب آن از بارندگی می شود نه برف، همچنین از نوع رودخانه‌های وحشی بوده ، نمونه‌اش وجود سنگ‌های بسیار بزرگ در بستر و حاشیه‌ی آن است.

Notes ۲
پست شده در جمعه, ۷ مهر ۱۴۰۲
بازدید ها : ۲۴۰
ساعت پست : ۰۹:۳۲
مشخصات پست

آبگوشت تَشی و لِش‌دله‌ی سَخی

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
آبگوشت تَشی و لِش‌دله‌ی سَخی

 

عکاس: حمیدرضا طالبی

 

 

لش‌دله‌ی سَخی

 


شرح بر آبگوشت تَشی و لش‌دله‌ی سَخی


همین اخیرا" با حمیدرضا باید می‌بود سرِ آبگوشت صحرایی هیمه‌تشی پر از دُمبه و پی که پی‌اش پیگیر پیامدها و پیام‌ها پَس و پیغام‌ها که حمید بلد است پس و پیش هم پیمایش را با پای پیاده در چکمه پایداری کند تا پای دار. پیمود و پیمود پیمانه پُر نمود و پرید و پرید پروا پیشه ساخت تا با پرِ پُر بپرواز. و این عکس آبگوشت و شِمای ماهِ مهرماه لِش‌دِله‌‌ی یالمله که به کِله‌پیش می‌ریزه بعد اتاق‌پیش می‌ره و از داخل خونه‌ی شیخان‌: آشخ ابراهیم غلامی، آشخ محمدجواد غلامی (عموزاادگان هم و رفقای من) عبور از جوفِ خونه‌ی آق‌کاظم خراسانی گذر و به حاج‌گتی خانه‌پیش و از آنجا به پِش‌خانه‌ی حاج‌قاسم شاهمیری از جلوِ دروازه‌ی امبررمضانی پِیَر سِره، دور می‌زند زیرگذر قهوه‌خانه‌ی آقای محمد شاهمیری و مشدی‌دکون‌سر را درمی‌نوَردد و از آنجا نا درمانگاه‌پیش سپس از پشت خونه‌ی مرحوم جُرون شعبون نوری، وصل به جوب حاج‌آیش می‌شود در شالیزارهای داراب‌کلا می‌ریزد مشروب می‌سازد که جد جد جد پدری من مِلاجعفر طالبی دورسالی گَت‌چکمه پوشید خاک داراب‌کلا را توش کرد رفت روی شالیزار ایستاد با رشادت سوگند خورد این ملکی که رُویش ایستاده‌ام مال اسرَم هیچ کجا نیست، مال ملکِ طِلق داراب‌کلاست. همان شد که حاج‌آیش هرگز دیگر اشغال نشد شغل محلی‌ها در امر بینج و برنج و ورمز شد. دامنه + حمید. عکس ازوست متن ازین کوچیکِ شریفان صحن. بگذرم. با میس‌بَزِه پیاز آآآآآبگوشت نه، بل آبگووووشت دودی دود شد. به اتفاق مادرحمید زهرا و خانواده‌اش، جواد رنجبر و خانواده‌اش، غلامحسین کوره‌سرِ پیش. درود.

دیدن یا نوشتن نظرات : ۱
پست شده در جمعه, ۷ مهر ۱۴۰۲
بازدید ها : ۲۴۰
ساعت پست : ۰۹:۳۲
دنبال کننده

آبگوشت تَشی و لِش‌دله‌ی سَخی

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
آبگوشت تَشی و لِش‌دله‌ی سَخی

 

عکاس: حمیدرضا طالبی

 

 

لش‌دله‌ی سَخی

 


شرح بر آبگوشت تَشی و لش‌دله‌ی سَخی


همین اخیرا" با حمیدرضا باید می‌بود سرِ آبگوشت صحرایی هیمه‌تشی پر از دُمبه و پی که پی‌اش پیگیر پیامدها و پیام‌ها پَس و پیغام‌ها که حمید بلد است پس و پیش هم پیمایش را با پای پیاده در چکمه پایداری کند تا پای دار. پیمود و پیمود پیمانه پُر نمود و پرید و پرید پروا پیشه ساخت تا با پرِ پُر بپرواز. و این عکس آبگوشت و شِمای ماهِ مهرماه لِش‌دِله‌‌ی یالمله که به کِله‌پیش می‌ریزه بعد اتاق‌پیش می‌ره و از داخل خونه‌ی شیخان‌: آشخ ابراهیم غلامی، آشخ محمدجواد غلامی (عموزاادگان هم و رفقای من) عبور از جوفِ خونه‌ی آق‌کاظم خراسانی گذر و به حاج‌گتی خانه‌پیش و از آنجا به پِش‌خانه‌ی حاج‌قاسم شاهمیری از جلوِ دروازه‌ی امبررمضانی پِیَر سِره، دور می‌زند زیرگذر قهوه‌خانه‌ی آقای محمد شاهمیری و مشدی‌دکون‌سر را درمی‌نوَردد و از آنجا نا درمانگاه‌پیش سپس از پشت خونه‌ی مرحوم جُرون شعبون نوری، وصل به جوب حاج‌آیش می‌شود در شالیزارهای داراب‌کلا می‌ریزد مشروب می‌سازد که جد جد جد پدری من مِلاجعفر طالبی دورسالی گَت‌چکمه پوشید خاک داراب‌کلا را توش کرد رفت روی شالیزار ایستاد با رشادت سوگند خورد این ملکی که رُویش ایستاده‌ام مال اسرَم هیچ کجا نیست، مال ملکِ طِلق داراب‌کلاست. همان شد که حاج‌آیش هرگز دیگر اشغال نشد شغل محلی‌ها در امر بینج و برنج و ورمز شد. دامنه + حمید. عکس ازوست متن ازین کوچیکِ شریفان صحن. بگذرم. با میس‌بَزِه پیاز آآآآآبگوشت نه، بل آبگووووشت دودی دود شد. به اتفاق مادرحمید زهرا و خانواده‌اش، جواد رنجبر و خانواده‌اش، غلامحسین کوره‌سرِ پیش. درود.

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی

 

عکاس: حمیدرضا طالبی

 

 

لش‌دله‌ی سَخی

 


شرح بر آبگوشت تَشی و لش‌دله‌ی سَخی


همین اخیرا" با حمیدرضا باید می‌بود سرِ آبگوشت صحرایی هیمه‌تشی پر از دُمبه و پی که پی‌اش پیگیر پیامدها و پیام‌ها پَس و پیغام‌ها که حمید بلد است پس و پیش هم پیمایش را با پای پیاده در چکمه پایداری کند تا پای دار. پیمود و پیمود پیمانه پُر نمود و پرید و پرید پروا پیشه ساخت تا با پرِ پُر بپرواز. و این عکس آبگوشت و شِمای ماهِ مهرماه لِش‌دِله‌‌ی یالمله که به کِله‌پیش می‌ریزه بعد اتاق‌پیش می‌ره و از داخل خونه‌ی شیخان‌: آشخ ابراهیم غلامی، آشخ محمدجواد غلامی (عموزاادگان هم و رفقای من) عبور از جوفِ خونه‌ی آق‌کاظم خراسانی گذر و به حاج‌گتی خانه‌پیش و از آنجا به پِش‌خانه‌ی حاج‌قاسم شاهمیری از جلوِ دروازه‌ی امبررمضانی پِیَر سِره، دور می‌زند زیرگذر قهوه‌خانه‌ی آقای محمد شاهمیری و مشدی‌دکون‌سر را درمی‌نوَردد و از آنجا نا درمانگاه‌پیش سپس از پشت خونه‌ی مرحوم جُرون شعبون نوری، وصل به جوب حاج‌آیش می‌شود در شالیزارهای داراب‌کلا می‌ریزد مشروب می‌سازد که جد جد جد پدری من مِلاجعفر طالبی دورسالی گَت‌چکمه پوشید خاک داراب‌کلا را توش کرد رفت روی شالیزار ایستاد با رشادت سوگند خورد این ملکی که رُویش ایستاده‌ام مال اسرَم هیچ کجا نیست، مال ملکِ طِلق داراب‌کلاست. همان شد که حاج‌آیش هرگز دیگر اشغال نشد شغل محلی‌ها در امر بینج و برنج و ورمز شد. دامنه + حمید. عکس ازوست متن ازین کوچیکِ شریفان صحن. بگذرم. با میس‌بَزِه پیاز آآآآآبگوشت نه، بل آبگووووشت دودی دود شد. به اتفاق مادرحمید زهرا و خانواده‌اش، جواد رنجبر و خانواده‌اش، غلامحسین کوره‌سرِ پیش. درود.

دیدن یا نوشتن نظرات : ۱
آبگوشت تَشی و لِش‌دله‌ی سَخی

آبگوشت تَشی و لِش‌دله‌ی سَخی

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
آبگوشت تَشی و لِش‌دله‌ی سَخی

 

عکاس: حمیدرضا طالبی

 

 

لش‌دله‌ی سَخی

 


شرح بر آبگوشت تَشی و لش‌دله‌ی سَخی


همین اخیرا" با حمیدرضا باید می‌بود سرِ آبگوشت صحرایی هیمه‌تشی پر از دُمبه و پی که پی‌اش پیگیر پیامدها و پیام‌ها پَس و پیغام‌ها که حمید بلد است پس و پیش هم پیمایش را با پای پیاده در چکمه پایداری کند تا پای دار. پیمود و پیمود پیمانه پُر نمود و پرید و پرید پروا پیشه ساخت تا با پرِ پُر بپرواز. و این عکس آبگوشت و شِمای ماهِ مهرماه لِش‌دِله‌‌ی یالمله که به کِله‌پیش می‌ریزه بعد اتاق‌پیش می‌ره و از داخل خونه‌ی شیخان‌: آشخ ابراهیم غلامی، آشخ محمدجواد غلامی (عموزاادگان هم و رفقای من) عبور از جوفِ خونه‌ی آق‌کاظم خراسانی گذر و به حاج‌گتی خانه‌پیش و از آنجا به پِش‌خانه‌ی حاج‌قاسم شاهمیری از جلوِ دروازه‌ی امبررمضانی پِیَر سِره، دور می‌زند زیرگذر قهوه‌خانه‌ی آقای محمد شاهمیری و مشدی‌دکون‌سر را درمی‌نوَردد و از آنجا نا درمانگاه‌پیش سپس از پشت خونه‌ی مرحوم جُرون شعبون نوری، وصل به جوب حاج‌آیش می‌شود در شالیزارهای داراب‌کلا می‌ریزد مشروب می‌سازد که جد جد جد پدری من مِلاجعفر طالبی دورسالی گَت‌چکمه پوشید خاک داراب‌کلا را توش کرد رفت روی شالیزار ایستاد با رشادت سوگند خورد این ملکی که رُویش ایستاده‌ام مال اسرَم هیچ کجا نیست، مال ملکِ طِلق داراب‌کلاست. همان شد که حاج‌آیش هرگز دیگر اشغال نشد شغل محلی‌ها در امر بینج و برنج و ورمز شد. دامنه + حمید. عکس ازوست متن ازین کوچیکِ شریفان صحن. بگذرم. با میس‌بَزِه پیاز آآآآآبگوشت نه، بل آبگووووشت دودی دود شد. به اتفاق مادرحمید زهرا و خانواده‌اش، جواد رنجبر و خانواده‌اش، غلامحسین کوره‌سرِ پیش. درود.

 

عکاس: حمیدرضا طالبی

 

 

لش‌دله‌ی سَخی

 


شرح بر آبگوشت تَشی و لش‌دله‌ی سَخی


همین اخیرا" با حمیدرضا باید می‌بود سرِ آبگوشت صحرایی هیمه‌تشی پر از دُمبه و پی که پی‌اش پیگیر پیامدها و پیام‌ها پَس و پیغام‌ها که حمید بلد است پس و پیش هم پیمایش را با پای پیاده در چکمه پایداری کند تا پای دار. پیمود و پیمود پیمانه پُر نمود و پرید و پرید پروا پیشه ساخت تا با پرِ پُر بپرواز. و این عکس آبگوشت و شِمای ماهِ مهرماه لِش‌دِله‌‌ی یالمله که به کِله‌پیش می‌ریزه بعد اتاق‌پیش می‌ره و از داخل خونه‌ی شیخان‌: آشخ ابراهیم غلامی، آشخ محمدجواد غلامی (عموزاادگان هم و رفقای من) عبور از جوفِ خونه‌ی آق‌کاظم خراسانی گذر و به حاج‌گتی خانه‌پیش و از آنجا به پِش‌خانه‌ی حاج‌قاسم شاهمیری از جلوِ دروازه‌ی امبررمضانی پِیَر سِره، دور می‌زند زیرگذر قهوه‌خانه‌ی آقای محمد شاهمیری و مشدی‌دکون‌سر را درمی‌نوَردد و از آنجا نا درمانگاه‌پیش سپس از پشت خونه‌ی مرحوم جُرون شعبون نوری، وصل به جوب حاج‌آیش می‌شود در شالیزارهای داراب‌کلا می‌ریزد مشروب می‌سازد که جد جد جد پدری من مِلاجعفر طالبی دورسالی گَت‌چکمه پوشید خاک داراب‌کلا را توش کرد رفت روی شالیزار ایستاد با رشادت سوگند خورد این ملکی که رُویش ایستاده‌ام مال اسرَم هیچ کجا نیست، مال ملکِ طِلق داراب‌کلاست. همان شد که حاج‌آیش هرگز دیگر اشغال نشد شغل محلی‌ها در امر بینج و برنج و ورمز شد. دامنه + حمید. عکس ازوست متن ازین کوچیکِ شریفان صحن. بگذرم. با میس‌بَزِه پیاز آآآآآبگوشت نه، بل آبگووووشت دودی دود شد. به اتفاق مادرحمید زهرا و خانواده‌اش، جواد رنجبر و خانواده‌اش، غلامحسین کوره‌سرِ پیش. درود.

Notes ۱
پست شده در يكشنبه, ۲ مهر ۱۴۰۲
بازدید ها : ۴۱۸
ساعت پست : ۱۲:۱۴
مشخصات پست

تسلیت درگذشت حاجیه فیروزه لاری

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی

به قلم دامنه: به نام خدا. تسلیت غمبار مدرسه فکرت. رجوع همه به "الله" است. درگذشت مادری سرشار از مهر و نمونه‌ی اعلا در مادری و مهربانی مادر حاجیه فیروزه لاری اندوهی دردناک داد به من. سالها به خاطر عمق رفاقتم با آق سید اسدالله سجادی در آن بیت آمدوشد داشتم به‌طوری که بیتی محبوب برایم بود و آن مادر گویی مادرِ خودِ من. حتی این اواخر هم دیدمش و عرض ادب کردمش بازم مرا به همان طرز عصر رفاقت عمیق با سید اسدالله دیدمِم، مهر، محبت، مادریت. خدایا چندان غذاهای او به جانم فرو رفت که اگر نبود آن بذل و بخشش ممکن بود گاه گُشنه بخوابم. من و آق سید اسدالله عین دو قلو بودیم، با هم، همیشه، حتی روز، شب، وقت، بی‌وقت.

 

 

من این درد جانسوز وفاتش در شب شهادت امام حسن عسکری ع را به روح مرحوم آق سید علی سجادی که چون پروانه گرد این همسر بی‌همتایش می‌گردید و به برادر بهتر از جانم آق سید اسدالله سجادی و آقا سید رضا و شش خواهر خیلی مهربان‌شان -که نزد من عین چهار خواهرم، مَجد و حُرمت داشته و دارند- و نیز به دو عروس گرانقدر آن مادر و همچنین به آقایان دوستان خوبم آقای اصغر ملایی، آ قای اسماعیل آفاقی، آقای سید اسماعیل حسینی، آقای آهنگری، آقای میرزایی و آقای صباغ -دامادهای محترم و بامعرفت این بیت- و تمامی نوادگان و بستگان ایشان جانانه و غمگینانه تسلیت می‌گویم. خیلی بر من ناگوار شد شنیدن این فوت. برای آن مادر پاک‌سرشتم و مظهر عطوفتم -که روح عظیم و منش خلیق و خُلقی لطیف داشت- سوگوارم و برای اهتزاز روحش قرآن می‌خوانم و به حرمتش اشک می‌ریزم که یک خنده‌اش بر منِ فرزندش حد زمین تا عرش ارزش داشت. مادرم قیامت مرا مثل همین دنیا مهربان باش. ۱ مهر ۱۴۰۲مدیر مدرسه فکرت. ابراهیم طالبی دامنه دارابی.

دیدن یا نوشتن نظرات : ۳
پست شده در يكشنبه, ۲ مهر ۱۴۰۲
بازدید ها : ۴۱۸
ساعت پست : ۱۲:۱۴
دنبال کننده

تسلیت درگذشت حاجیه فیروزه لاری

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
تسلیت درگذشت حاجیه فیروزه لاری

به قلم دامنه: به نام خدا. تسلیت غمبار مدرسه فکرت. رجوع همه به "الله" است. درگذشت مادری سرشار از مهر و نمونه‌ی اعلا در مادری و مهربانی مادر حاجیه فیروزه لاری اندوهی دردناک داد به من. سالها به خاطر عمق رفاقتم با آق سید اسدالله سجادی در آن بیت آمدوشد داشتم به‌طوری که بیتی محبوب برایم بود و آن مادر گویی مادرِ خودِ من. حتی این اواخر هم دیدمش و عرض ادب کردمش بازم مرا به همان طرز عصر رفاقت عمیق با سید اسدالله دیدمِم، مهر، محبت، مادریت. خدایا چندان غذاهای او به جانم فرو رفت که اگر نبود آن بذل و بخشش ممکن بود گاه گُشنه بخوابم. من و آق سید اسدالله عین دو قلو بودیم، با هم، همیشه، حتی روز، شب، وقت، بی‌وقت.

 

 

من این درد جانسوز وفاتش در شب شهادت امام حسن عسکری ع را به روح مرحوم آق سید علی سجادی که چون پروانه گرد این همسر بی‌همتایش می‌گردید و به برادر بهتر از جانم آق سید اسدالله سجادی و آقا سید رضا و شش خواهر خیلی مهربان‌شان -که نزد من عین چهار خواهرم، مَجد و حُرمت داشته و دارند- و نیز به دو عروس گرانقدر آن مادر و همچنین به آقایان دوستان خوبم آقای اصغر ملایی، آ قای اسماعیل آفاقی، آقای سید اسماعیل حسینی، آقای آهنگری، آقای میرزایی و آقای صباغ -دامادهای محترم و بامعرفت این بیت- و تمامی نوادگان و بستگان ایشان جانانه و غمگینانه تسلیت می‌گویم. خیلی بر من ناگوار شد شنیدن این فوت. برای آن مادر پاک‌سرشتم و مظهر عطوفتم -که روح عظیم و منش خلیق و خُلقی لطیف داشت- سوگوارم و برای اهتزاز روحش قرآن می‌خوانم و به حرمتش اشک می‌ریزم که یک خنده‌اش بر منِ فرزندش حد زمین تا عرش ارزش داشت. مادرم قیامت مرا مثل همین دنیا مهربان باش. ۱ مهر ۱۴۰۲مدیر مدرسه فکرت. ابراهیم طالبی دامنه دارابی.

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی

به قلم دامنه: به نام خدا. تسلیت غمبار مدرسه فکرت. رجوع همه به "الله" است. درگذشت مادری سرشار از مهر و نمونه‌ی اعلا در مادری و مهربانی مادر حاجیه فیروزه لاری اندوهی دردناک داد به من. سالها به خاطر عمق رفاقتم با آق سید اسدالله سجادی در آن بیت آمدوشد داشتم به‌طوری که بیتی محبوب برایم بود و آن مادر گویی مادرِ خودِ من. حتی این اواخر هم دیدمش و عرض ادب کردمش بازم مرا به همان طرز عصر رفاقت عمیق با سید اسدالله دیدمِم، مهر، محبت، مادریت. خدایا چندان غذاهای او به جانم فرو رفت که اگر نبود آن بذل و بخشش ممکن بود گاه گُشنه بخوابم. من و آق سید اسدالله عین دو قلو بودیم، با هم، همیشه، حتی روز، شب، وقت، بی‌وقت.

 

 

من این درد جانسوز وفاتش در شب شهادت امام حسن عسکری ع را به روح مرحوم آق سید علی سجادی که چون پروانه گرد این همسر بی‌همتایش می‌گردید و به برادر بهتر از جانم آق سید اسدالله سجادی و آقا سید رضا و شش خواهر خیلی مهربان‌شان -که نزد من عین چهار خواهرم، مَجد و حُرمت داشته و دارند- و نیز به دو عروس گرانقدر آن مادر و همچنین به آقایان دوستان خوبم آقای اصغر ملایی، آ قای اسماعیل آفاقی، آقای سید اسماعیل حسینی، آقای آهنگری، آقای میرزایی و آقای صباغ -دامادهای محترم و بامعرفت این بیت- و تمامی نوادگان و بستگان ایشان جانانه و غمگینانه تسلیت می‌گویم. خیلی بر من ناگوار شد شنیدن این فوت. برای آن مادر پاک‌سرشتم و مظهر عطوفتم -که روح عظیم و منش خلیق و خُلقی لطیف داشت- سوگوارم و برای اهتزاز روحش قرآن می‌خوانم و به حرمتش اشک می‌ریزم که یک خنده‌اش بر منِ فرزندش حد زمین تا عرش ارزش داشت. مادرم قیامت مرا مثل همین دنیا مهربان باش. ۱ مهر ۱۴۰۲مدیر مدرسه فکرت. ابراهیم طالبی دامنه دارابی.

دیدن یا نوشتن نظرات : ۳
تسلیت درگذشت حاجیه فیروزه لاری

تسلیت درگذشت حاجیه فیروزه لاری

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
تسلیت درگذشت حاجیه فیروزه لاری

به قلم دامنه: به نام خدا. تسلیت غمبار مدرسه فکرت. رجوع همه به "الله" است. درگذشت مادری سرشار از مهر و نمونه‌ی اعلا در مادری و مهربانی مادر حاجیه فیروزه لاری اندوهی دردناک داد به من. سالها به خاطر عمق رفاقتم با آق سید اسدالله سجادی در آن بیت آمدوشد داشتم به‌طوری که بیتی محبوب برایم بود و آن مادر گویی مادرِ خودِ من. حتی این اواخر هم دیدمش و عرض ادب کردمش بازم مرا به همان طرز عصر رفاقت عمیق با سید اسدالله دیدمِم، مهر، محبت، مادریت. خدایا چندان غذاهای او به جانم فرو رفت که اگر نبود آن بذل و بخشش ممکن بود گاه گُشنه بخوابم. من و آق سید اسدالله عین دو قلو بودیم، با هم، همیشه، حتی روز، شب، وقت، بی‌وقت.

 

 

من این درد جانسوز وفاتش در شب شهادت امام حسن عسکری ع را به روح مرحوم آق سید علی سجادی که چون پروانه گرد این همسر بی‌همتایش می‌گردید و به برادر بهتر از جانم آق سید اسدالله سجادی و آقا سید رضا و شش خواهر خیلی مهربان‌شان -که نزد من عین چهار خواهرم، مَجد و حُرمت داشته و دارند- و نیز به دو عروس گرانقدر آن مادر و همچنین به آقایان دوستان خوبم آقای اصغر ملایی، آ قای اسماعیل آفاقی، آقای سید اسماعیل حسینی، آقای آهنگری، آقای میرزایی و آقای صباغ -دامادهای محترم و بامعرفت این بیت- و تمامی نوادگان و بستگان ایشان جانانه و غمگینانه تسلیت می‌گویم. خیلی بر من ناگوار شد شنیدن این فوت. برای آن مادر پاک‌سرشتم و مظهر عطوفتم -که روح عظیم و منش خلیق و خُلقی لطیف داشت- سوگوارم و برای اهتزاز روحش قرآن می‌خوانم و به حرمتش اشک می‌ریزم که یک خنده‌اش بر منِ فرزندش حد زمین تا عرش ارزش داشت. مادرم قیامت مرا مثل همین دنیا مهربان باش. ۱ مهر ۱۴۰۲مدیر مدرسه فکرت. ابراهیم طالبی دامنه دارابی.

به قلم دامنه: به نام خدا. تسلیت غمبار مدرسه فکرت. رجوع همه به "الله" است. درگذشت مادری سرشار از مهر و نمونه‌ی اعلا در مادری و مهربانی مادر حاجیه فیروزه لاری اندوهی دردناک داد به من. سالها به خاطر عمق رفاقتم با آق سید اسدالله سجادی در آن بیت آمدوشد داشتم به‌طوری که بیتی محبوب برایم بود و آن مادر گویی مادرِ خودِ من. حتی این اواخر هم دیدمش و عرض ادب کردمش بازم مرا به همان طرز عصر رفاقت عمیق با سید اسدالله دیدمِم، مهر، محبت، مادریت. خدایا چندان غذاهای او به جانم فرو رفت که اگر نبود آن بذل و بخشش ممکن بود گاه گُشنه بخوابم. من و آق سید اسدالله عین دو قلو بودیم، با هم، همیشه، حتی روز، شب، وقت، بی‌وقت.

 

 

من این درد جانسوز وفاتش در شب شهادت امام حسن عسکری ع را به روح مرحوم آق سید علی سجادی که چون پروانه گرد این همسر بی‌همتایش می‌گردید و به برادر بهتر از جانم آق سید اسدالله سجادی و آقا سید رضا و شش خواهر خیلی مهربان‌شان -که نزد من عین چهار خواهرم، مَجد و حُرمت داشته و دارند- و نیز به دو عروس گرانقدر آن مادر و همچنین به آقایان دوستان خوبم آقای اصغر ملایی، آ قای اسماعیل آفاقی، آقای سید اسماعیل حسینی، آقای آهنگری، آقای میرزایی و آقای صباغ -دامادهای محترم و بامعرفت این بیت- و تمامی نوادگان و بستگان ایشان جانانه و غمگینانه تسلیت می‌گویم. خیلی بر من ناگوار شد شنیدن این فوت. برای آن مادر پاک‌سرشتم و مظهر عطوفتم -که روح عظیم و منش خلیق و خُلقی لطیف داشت- سوگوارم و برای اهتزاز روحش قرآن می‌خوانم و به حرمتش اشک می‌ریزم که یک خنده‌اش بر منِ فرزندش حد زمین تا عرش ارزش داشت. مادرم قیامت مرا مثل همین دنیا مهربان باش. ۱ مهر ۱۴۰۲مدیر مدرسه فکرت. ابراهیم طالبی دامنه دارابی.

Notes ۳