مدرسه فکرت ۸۴
مجموعه پیامهایم در مدرسه فکرت
تاریکی تاریخی را به در کنیم!
به نام خدا. سلام. مسعود رجوی و موسی خیابانی با جمعی از اعضای خود نزد امام میروند. کی؟ ۶ اردیبهشت ۱۳۵۸. کجا؟ قم. نجف نیز پیش امام دیداری صورت گرفت. آن دو سرِ سازمان به امام چه گفتند که امام بر تلاش سازنده برای نجات کشور تأکید کرد و فرمود:
«اسلام بیش از هر چیزی به آزادی عنایت دارد و در اسلام خلاف آزادی نیست؛ الاّ در چیزهایی که مخالف با عفت عمومی است."
این دیدار در منابع این گونه روایت شد که بیشتر روحانیون (نه سنتی، بلکه روحانیون انقلابی) با دیدار امام با آنان مخالف بودند و جالب این که یکی از مخالفان دیدار مرحوم منتظری بود. برای منِ مایل به دانستن مسائل انقلاب این قطعه گنگ ماند، چون اطلاعاتش قطرهچکانی صورت گرفت. نقل است این دیدار ظاهرا" با نقش مرحوم سید احمدآقا منعقد شد.
رجوی و خیابانی
کنار مرحوم طالقانی و خبر هلاک خیابانی
مسعود رجوی
کنار صدام حسین ایام جنگ تحمیلی
جَسته و گُریخته آن جلسه را میگشتم ولی پراکنده چیزی عایدم میشد. خواستم در صحن بیاورم تا اگر کسی اطلاعاتی در دسترس دارد از بیخبری یا کماطلاعی ما را به در آورَد. گویا امام اصلیترین "معضلات" را گوشزد کرد و "راهکار" هم به آن دو تن ارائه داد. "تغییر ایدئولوژی سازمان را که ۱۳۵۴ رخ داد به رخ آنان کشید.مستقیم رفت سراغ بازسازی آنان به تعبیر مرحوم هانری کُربن "جشن تحول" نه "جشن تولد". امام از درِ نصیحت وارد شد و فرمود:
«به من گفته بودند اینها اینطور هستند این تیپ هستند و من گفتم که اگر اشتباهی شده و اگر مسئلهای به وجود آمده مربوط به گذشته است. به هر جهت شما جوانید الان انقلاب شده و مردم ما متحول شدهاند. شما هم میتوانید اشکالاتتان را برطرف کنید.»
البته امام از تمایلات چپگرایانه و مارکسیستزدگی برخی مجاهدین خبر داشت. لذا از آنان خواست به جای مکتب مارکس "به تبلیغ علیهی مارکسیسم" مشغول شوند و در "کارخانهها کارگران را از چپگراشدن" پرهیز دهند. خود موسی خیابانی در گزارشی از آن دیدار نوشته بود که امام «در لفّافه خواست تا مبارزه علیهی مارکسیستها را بردوش ما بگذارد." نقل است عکس آن دیدار را یک عضو سازمان، مخفی انداخت که واکنش امام را برانگیخت اما با دخالت سیداحمدآقا دوربین به آن عضو برگردانده شد.
سازمان پیشنهاد تحول درونی و مکتبی و مشیء همکاری را عملا" رد کرد و مسعود رجوی در خرداد ۱۳۵۹ در امجدیهی تهران سخنرانییی خشونتآمیز ایراد کرد. (ر.ک: انجمن نجات) جالب این که سران حکومت را اهل مماشات و بدتر از آن وابسته به امپریالیسم آمریکا اعلان و خود را "رهبر" معرفی کرد. آنجا بود که امام در ۴ تیر ۱۳۵۹ وارد افشاگری شد و هشدار داد. چند جمله از آن به نقل از مرکز اسناد :
«باید ببینید چکارهاند این جمعیتهایی که افتادهاند توی این مملکت و دارند خرابکاری میکنند و معالأسف، بعض اشخاص هم که متوجه این مسائل نیستند، یک وقت آدم میبیند که طرفداری از اینها کردند یا یک چیزی گفتند، آنها از آن استفاده طرفداری کردند. اینها گول میزنند، همه را گول میزنند. اینها میخواستند من را گول بزنند. من نجف بودم، اینها آمده بودند که من را گول بزنند... بعضی از این آقایانی که ادعای اسلامی میکنند، آمدند در نجف، [یکی]شان بیست و چند روز آمد در یک جایی، من فرصت دادم به او حرفهایش را بزند. آن به خیال خودش که حالا من را میخواهد اغفال کند... بعضی از آقایان محترم، بعضی از علما، آنها هم به من کاغذ نوشته بودند که اینها انَّهم فِتیَهٌ؛ قضیه اصحاب کهف. من گوش کردم به حرفهای اینها که ببینم اینها چه میگویند. تمام حرفهایشان هم از قرآن بود و از نهجالبلاغه، تمام حرفها... اسلام همیشه گرفتار یک همچو مردمی بوده است که با اسم اسلام، میخواستند اسلام را بکوبند. مگر محمدرضا قرآن طبع نمیکرد؟ مگر سالی یک دفعه نمیرفت به مشهد؟... خیلیها باورشان آمده بود: خب، یک شاهی است که دارد میگوید قرآن و دارد میگوید اسلام و دارد میگوید چه. خُب، چه کارش دارید؟ ما مدتی باید زحمت این را بکشیم که آن چهرهی دوم این را به مردم بفهمانیم... ما اگر بتوانیم آن چهرهی دوم این جمعیتها را... معرفی کنیم، آن وقت ما پیروز میشویم».
یک نکتهی نتیجهگیری: وقتی جشن تحول نگیرد (فرد یا سازمان و فقط دل خوش کند به جشن تولد و تأسیس) مثلاً میشود حال و وضع اکنونِ سازمان ترور مسعود رجوی که کاملاً در قعرِ تحتالحمایگی آمریکا فرو رفت. از لجنزار هم هر موجودی -حتی اسب تنومند آبی- هر چه بیشتر دستوپا و تقلّا کند، عمیقتر در کام لجن غرق میشود. سرِ این سازمان در امجدیه (ورزشگاه شهید شیرودی) سران نظام را وابستگان آمریکا! خوانده بود، اما تاریخ، تاریکی را کنار زد و دید او بود فرانسه را ترک کرد، کنار صدام رفت و حکومت پادگانی اشرف! ساخت، بعد در پناه پایگاه لیبرتی آمریکا در بغداد جمع شدند و حالا توی جلگهی تیرانا مشغول پراکنِش شنیعترین رفتار علیهی کیان ایران.
| ۱۳ فروردین ۱۴۰۲ |
ابراهیم طالبی دارابی دامنه
جناب استاد احمدی سلام. در دعای امروز یازده ماه مبارک دو کلمهی کلیدی وجود دارد یکی فسوق و دیگری عصیان. فکر میکردم فسوق را به فارسی برگردان میکنی، دیدم نه. فقط جهت آشنایی خودم و کسب نظر شما وارد واژهی مهم و سرنوشتساز فسق و فسوق و فاسق شدم آن هم برداشتی که از تفسیر علامه دارم. علامه برای این که فسق را در آیهی هجدهم سورهی سجده یعنی این آیه را (اَ فمَن کان مؤمناً کمَن کان فاسِقاً لا یَستوونَ) دقیق جا اندازد، سراغ ایمان رفت اینجا (کتابخانهی مدرسهی فقاهت) ایمان را "سکون و آرامش علمى خاصى در نفس" معنی کرد آن هم «نسبت به هر چیزى که ایمان به آن تعلق گرفته»، و لازمهی آرامش را هم "التزام عملى" نسبت به ایمان دانست، و لذا از این گذرگاه وارد معرفی مفهوم فسق شد، که به نظرم آدم را به وجد و حیرت میبرَد. چون این قدر قشنگ پیش رفت. عین سخن علامه:
"حال اگر کسى این التزام را نداشته باشد، و بر خلاف ایمانش عمل کند، چنین کسى را فاسق گویند، چون کلمهی فسق به معناى بیرونشدن است. وقتى مىگویند: "فسقت التمره" که خرما از پوست خود بیرون شده باشد، که برگشت معنایش بیرونشدن از زیبندگى است."
سپاس استاد. امید است خدا به منِ گنهکارِ مَضطرِّ هزارعیب، قوتِ اطاعت و التزامی ببخشد که هرگز حتی حوالی فسق و فسوق هم نروم، -که البته کاری شاقّ و طاقتفرساست- چه رسد فاسق گردم. عاقبت به خیر شدنم را از خدای جل و علا خواهانم. ابراهیم طالبی دارابی دامنه.
جناب استاد احمدی [در پاسخ به ابوعارف | طالبی دارابی] سلام بر جناب طالبی عزیز. ممنون از توضیح خوبتان. البته در موارد متعدد دیگر هم کلمه فسق در قرآن به کار رفته است. مثلا در باره ابلیس می گوید: انَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ» ابلیس که از جن بود از فرمان پروردگارش بیرون شد. فسق در واقع به معنای خروج از راه مستقیم است. هم مسلمان فاسق داریم که احکام شرع را نادیده می کیردو هم کافر فاسق که از حکم عقل و فطرت خارج شده است. فسق هم مانند سایر مفاهیم دارای مراتبی است، این گونه نیست با انجام یک گناه انسان تبدیل به فاسق شود. اگر التزام به شرع از بین برود، فسق رخ داده است. این روایت ازرسول خدا(ص) خیلی زیباست: امّا عَلامَةُ الفاسِقِ فَاربَعَةٌ: اللَّهوُ وَ اللَّغوُ و العُدوانُ و البُهتانُ؛ نشانه فاسق چهار چیز است: لهو، لغو، دشمنی و تهمت.»
ابوعارف | طالبی دارابی: جناب استاد احمدی سلام. اول کشکولی بگم: فکر کردم در راهبندان دیشب اتوبان قم هنوز گیری و در ادامه صاف رفتی اراک! بگذرم. پاسخ زیبایی بود که از شما خواندم. عالی و کارساز و آرامشبخش. موافقم. پوزش وقتِ پُر آن دوستم را گه گاه میگیرم. غرَض، مرَض نیست! نیاز است.
سلام جناب آقا سید موسی. داشتم اون پیام بالای شما را مطالعه میکردم. نظرت کارشناسانه و مهم است. در واقع دارید از یک روالی سخن میگویی که معمولا" نوشتههای پژوهشی از آن تبعیت دارند. اما پیشنهاد جناب رخف (دوست مشترک من و شما) این است متون بهتر و خلاصهتر به جمعبندی ختم شود. خود نویسنده گاه گیر میکند یک بند دیگر بگوید و مطلب جا بیفتد و یا نِصکالِه (=نصف نیمه) ول کند. آقا از شما و طبع لطیف و نکات عمیق ممنونم.
سلام آقای مدیر. روز به خیر. جسارتاً؛ آقای امیر رمضانی، مدیر گروه چشمهسار در مدرسه فکرت حضور داره...؟
پاسخ: ابوعارف | طالبی دارابی, سلام جناب ... . بله. از اولین دعوتیهایم از همان روز هفتم اسفند ۱۴۰۱ (روز آغاز به کار مدرسه فکرت بر بِستر ایتا) بودند. و اینک هم در صحن هستند. روی مباحث صحن هم به صفحهی شخصی من نظر و دیدگاه میفرستند. در صحن هنوز متنی یا نظری ندادند. اختیار هم با اعضاست. سپاس.
جناب اسماعیل آقا آفاقی سلام. او (جناب رخف) اینطی مُوقِ مُووول وونه. یا شوونه تیرنگگردی یا هِم عَییییدگردشی! اون که میدونه اگه هزار فامیلی هم برای خود ردیف کنه از دستِ منِ یکی نمیتوه خَف در بره. ولی واقعاً جناب "رخف" یک دوست قشنگیه. جلیل محسنی گفتی خدا آن تک دانه اسم دارابکلا را رحمت کند. جز او، هیچ کی هنوز اسم جلیل نگرفت، چه دارکلا، چه مُرسم، چه اوسا. تک و بیرقیب ماند.
دامنه |: به حاج علی چلویی: سلام رخف. پس چِ وِه تِه خاش اِس ره دَگش هاکاردی؟! پُست بذار، پُست. سِکّلمه نویسِنی در میری!
ابوعارف | طالبی دارابی: جناب استاد سید محمد شفیعی مازندرانی سلام علیکم. سرودید:
"فقه و فقاهت دین، تابنده عرش آزین
قرآن فروغ جان است جمهوری اسلامی"
ولی استاد! اسلام فقاهتی کردن تمام کشور جزوِ آرمان انقلاب نبود. هستند کسانی که اسلام را به سبک عرفانی و عقلانی میخواهند و در صف انقلاب و جبهه هم به صف شده بودند و هنوز هم درین صف و صفتاند. مصرع شما جای آن بینش دینی را تنگ میکند و اجازهی عرض اندام نمیدهد. شاید من بد متوجهی این سرودهی شما شدم. یادآوری را از دست ندهم در تایپ خود فقاهت را "فها هت" درج کردید. البته مرا به یادکتاب "تهافت" امام محمد عزالی انداختید!
شفیعی مازندرانی [در پاسخ به ابوعارف | طالبی دارابی] السلام علیکم و رحمه الله. اشعار ناقابلم در توصیف جمهوری اسلامی است که در مقدمه قانون اساسی اش می خوانیم : «اصل دوم:جمهور اسلامی، نظامی است بر پایه ایمان به: ۱. خدای یکتا ( لااله الاالله ) و اختصاص حاکمیت و تشریع به او و لزوم
تسلیم در برابر امر او. ۲. وحی الهی و نقش بنیادی آن در بیان قوانین. ۳. معاد و نقش سازنده آن در سیر تکاملی انسان به سوی خدا. ۴. عدل خدا در خلقت و تشریع. ۵. امامت و رهبری مستمر و نقش اساسی آن در تداوم انقلاب اسلام. ۶. کرامت و ارزش والای انسان و آزادی توام با مسئولیت او در برابر خدا، که از راه : الف - اجتهاد مستمر فقهای جامع الشرایط بر اساس کتاب و سنت معصومین سلام الله علیهم اجمعین، ب - استفاده از علوم و فنون و تجارب پیشرفته بشری و تلاش در پیشبرد آنها، ج - نفی هر گونه ستمگری و ستم کشی و سلطه گری و سلطه پذیری، قسط و عدل و استقلال سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی و همبستگی ملی را تأمین می کند». بنا یر این اسلام دارای انواع از فقاهتی، عرفانی و عقلانی نیست بلکه فقاهتی در این عرصه نه تنها مباین با عرفانی و عقلانی نیست جامع و حامل آن است وآقا ابراهیم عزیز می دانند که مبانی فقه عبارت اند از : کتاب، سنت، اجماع و عقل وکسی که خود را مسلمان عرفانی یا عقلانی می داند و آگاهی از فقه و فقاهت ندارد چگونه به وظائف دینی خود عمل می کند؟ ( رحمه الله علی ابویک و سلام الله علیک و تقبل الله عملک-ارادتمند- شفیعی مازندرانی
مجدد درین شب جناب استاد سید محمد شفیعی مازندرانی سلام. پاسخ شما نشانگر اهتمام آن استاد گرامی است به بحث و نقد. اما ماها که زیر خیمهی فقه هستیم استاد. شکی نیست. منظورم وقتی شما از جمهوری اسلامی دارید شعری تولید میکنید باید عام و فراگیر باشد و دستگذاشتن شما روی فقط فقاهتی، نوعی "غیریتسازی" غیرضرور گفتمانی است. همین الآن میخواهید چهار پنج جریان قدَر دیگر نام ببرم که با گفتمان فقاهتی مرزهایی دارد اما داخل در دین اسلام است؟ و در مرز ایران دارند زندگی میکنند. پس آنان با چنین نوع نگاهی باید بساط خود را جمع و کوچ کنند! یقینا" شما بسط و مدارا داردید. نام میبرم، جهت مزید اطلاع و یا تکمیل بحث و نقد در صحن:
۱. اسلام تجددگرا که طرفداران آن مدرنیته و مدرنیزاسیون غرب هر دو را میخواهند. ۲. اسلام سنتگرا که اساسا" مدرنیته را نادیده میانگارند. اسلام سنتگرا، و درست در مقابل اسلام فقاهتی بر "برداشت از متون به معنای باطنی توجه دارد تا ظاهر الفاظ." مثل سید حسین نصر. ۳. اسلام انقلابی غیرفقاهتی که در تفکر مرحوم دکتر علی شریعتی با الگوی اندیشهی چپ اسلامی از طریق مفاهیم انسانساز اسلام مثل "انتظار، امامت، شهادت، عدالت" به تشیع سرخ باور دارد که از طریق مرزبندی تشیع علوی و تشیع صفوی پیش میرود. ۴. اسلام سیاسی بازرگانی که میانهرو هستند و باور به رفتار انقلابی ندارند و تحول تدریجی، به انضمام تجدد (=نوگرایی) را د نظر دارند که سرنمایندهی آن مرحوم مهندس مهدی بازرگان است. ۵. حتی امروز از اسلام فرهنگی نام میبرند که غیرسیاسی است و بسام طیبی (روشنفکر سوری-آلمانی) آن را بیذات میداند؛ یعنی همیشه طبق زمان متحول میشود.
و اگر گونهشناسی گفتمانی بکنم هنوز هم بیشتر میتوانم ردیف کنم. که در کتاب "هراس بنیادین" نوشتهی "بابی سعید" استاد جامعهشناسی دانشگاه منچستر انگلستان یک اشاراتی به آن شده است. بگذرم. فقط میخواستم رسانده باشم آن استاد بافضل و کرم، طوری شعر سیاسی بگویند که چتر آن به وسعت و فراگیری و حد آسمان و پرتوش میزان آفتاب باشد، نه به تنگی پشتبام و کمفروغی لامپ. در شعرها اغلب باز در نظر میگیرید ولی بعضا" آن نگاه باز را ترک و خیلی تنگ میگیرید.
شفیعی مازندرانی: السلام علیکم ورحمه الله. جناب آفا ابراهیم عزیز. گروه هائی که اشاره کردید در زمره ی مسلمانانی هستند که به ناچار اهل فقه و فقاهتند زیرا زندگی مومنانه شان ایجاب می کند در حد خود از احکام الله آگاهی یابند و همین خود نوعی فقه گرائی است و زندگی فقاهتی اختصاس به جمع خاصی ندارد و اگر به گروه های مورد اشاره بگوئید شما از احکام اسلامی بی خبرید ، بر نمی تابند و اعتراض می کنند و البته آگاهی از درجا ت قبولی اعمال مردم پیش خدا است که «انما الاعمال بالنیات» و «انا لله و انا الیه راجعون» (و حساب قبولی و عدم قبولی مساله ولایت فقیه مساله دیگری است که فعلا در صدد بحث آن نیستیم ) موفق باشید. متشکرم. شفیعی مازندرانی.
ابوعارف | طالبی دارابی: سلام و عرض ادب و ارادت استاد شفیعی مازندرانی. حالا به نظرم درست شد. این طرز جهانبینی را قبول دارم. خصوصاً وقتی انما الاعمال را در انگیزه و نیّات دانستید. چنین فکری مرزبندی و شاغول نمیکند. موافقم. از سمت من این میانبحث مفید، تمام. با احترام والسلام.
دامنه |:جناب استاد سید عمادی سلام علیکم. توی تفسیر نمونه لغت رشد «راهیابى» آمده است که معمولاً تفاسیر معانی لغات را از مجمعالبیان شیخ طبرسی میگیرند یا از راغب. شما هم رشد را «رسیدن به واقع» معنا کردید. با این مقدمه خواستم وارد این بحث شوم که یکی از معانی مهم لفظ «اِمام» این است که نه تنها دیگران را به راه درست میبرد بلکه خود هم در آن راه جلوتر از همه هست. یعنی دست دیگران میگیرد با خود به مقصد میبرَد. حالا حضرت موسی ع که خود اهل «رشد» است نه اهل «غَی»، باید تحت تعالیم فردی دیگر در آید. یعنی حضرت خضر علیهالسلامی پیدا شود و او را رشد دهد! این به نظر شما با نبوت موسی ع چگونه جمع میشود. سپاس.
دامنه |: جناب استاد آق سید حسین شفیعی دارابی سلام علیکم. پاسخ شما، لِمّ مسئله را نشانه گرفت. ازین رویکرد روشنگرانهی جناب عالی استقبال میکنم. اصل مطلب را در اشارتی مطرح کردید. «العاقلُ یَکفیهِ الاِشاره»، آری؛ برای خردورز یک اشاره بس است تا سر در بیارد. کمی آفتابیتر هم میکردید هنوز بهتر میبود و شفاف نام میبردید. از زحمتی که برای ورود به این بحث متقبل شدید متشکرم. نیز با شما استاد و جناب استاد سید عمادی موافقم که اصل رواج بیرویهی صدور اجازهنامهی اجتهاد، کاری نامناسب در روند حوزه است و این باب، باید هم نیمهقفل میشد. ولی هنوز هم بازار دارد! اما گواهی مدرس که خود مرجع است بر توان اجتهادی شاگردهای قدَرش، کاری شبیه ابلاغ در کرانهی برکه غدیر خُم است. چون مردم را به فردی فاضل و باسواد و مُلا و منزه آگاهی میرساند.
خواهر خوب و گرامی ما خانم سیده ربابه سجادی سلام. ۱. نام «تحول محلهی مهدوی» جدید بود برای من. مسئلهی موعود عج در عین اینکه یک علاقهی اهلبیتی ع است، موضوعی فنی و مهم است. ۲. خیلی موجب غرور است که درین مرحله از کادرسازی افراد مؤمن و انقلابی چنین جلسات منظمی شکل دادهاید که درایت و دانایی پشت آن باید باشد که هست. بنده خوشنودم ازین ابتکار نو. درود. به همهی آن عزیزان سلام و ادب ما را برسان فامیل مکرم.
دامنه |: خواهر خوب و گرامی ما خانم سجادی سلام. ۱. نام «تحول محلهی مهدوی» جدید بود برای من. مسئلهی موعود عج در عین اینکه یک علاقهی اهلبیتی ع است، موضوعی فنی و مهم است. ۲. خیلی موجب غرور است که درین مرحله از کادرسازی افراد مؤمن و انقلابی چنین جلسات منظمی شکل دادهاید که درایت و دانایی پشت آن باید باشد که هست. بنده خوشنودم ازین ابتکار نو. درود. به همهی آن عزیزان سلام و ادب ما را برسان فامیل مکرم.
سیده ربابه: سلام علیکم برادر بزرگوار. ممنونم از توجه شما. بیشترین زحمت با خانواده محترم دختر خانم هاست با برنامه ریزی ودرایت بچها را اجازه میدن وبه ما اعتماد دارن وبا ما همراه هستند. همه این دانش اموزان از بهترین ها هستند هم درس وهم ادب ما هم با داشتن چنین دخترا افتخار میکنیم. انشاالله موفق وپایدار باشند. مربی بچه ها خانم زهرا رمضانی. ایه های قران مربوط به حجاب وزنان هست معنی میکنه. شما هم سلام برسانید به فامیل ما.
دامنه |: سلام مجدد فامیل عزیزمان. به روی چشم. بزرگوار هستین شما. نیز تشکر از توضیحاتی که در جوابم فرستادین. آثار چنین کار ستودنی شما، بی هیچ شکی در افراد و جامعه باقی خواهد ماند. ظفرمند باشین در همیشهی کارهای قرآنی و انقلابی و اجتماعیتان. با احترام و ادب و ارادت. ابراهیم.
جناب آقا مهدی ملایی سلام. سپاسگزارم که گزارشی از چند مسئله را وارد صحن کردید. یقین دارم هر نوشتهای از سوی هر عضو بازتاب و آثار خاص خودش را دارد. تردید نکنید، اثر هر عضو، اثر ویژهی خود را دارد. چه با دادن نظر و نقد و چه با متن. اما بعد تکتک جواب به رسم یک کف دست:
۱. هر کس برای رسم سیزدهبهدر به بیرون زد، هویت قشنگ ایرانی را نشان داد و اگر بر کوه و دشت و درخت، زخم زد بداند هویت خود را خراب کرد، دیگران نبینند وجدان خودش و خدای باریتعالی که میبیند و اگر با زمین و جنگل و بوستان و هر جایی را که اتراق کرد، تخریب نکرد و ضربه نزد، کار ستودهای در پروندهی زندگی خود ورق زد.
۲. روز کار و کارگر که ۱۱ اردیبهشت است مهدی! بلی؛ من کوتاهی خودم را در نپرداختن به مباحث کارگران میپذیرم و تلاشم را میکنم جبران کنم. اگر قلمم کارا باشد.
۳. مهار را که با طنز تلخ مطرح کردید جای بحث دارد و باید بدان پرداخت. طنز مایهی درونیاش گزند آن است که بدون جسارت آن را وارد میکند، سخن شما هم چنین حُسنی داشت. یعنی یک ناتّرینگ محکم به سمت مبحث کار در نظام جمهوری اسلامی ایران.
۴. درکت میکنم در کار و کارگری هستی، ولی چون اصلاح سر و ریش را خوب از بری، پس بیشتر بیا صحن، با نکاتت تالار مدرسه فکرت را داغ و پر دود و دَم و اسپند نگه دار.
پاسخ مهدی ملایی دارابی: سلام دوباره، اول تشکر از شما. اما بعد. منتظر قلمتان هستیم. امیدوارم که مرهمی بر زخم کارگران باشد. باز هم سپاس فراوان از حسِّ مسئولیت شما.
ابوعارف | طالبی دارابی, مهدی سلام مجدد. خواهش میکنم. چشم. ببینم فکرم روزهای آتی قد میدهد، قلمی بزنم. پرَگ دعا دست خودت! کشکولی!
سلام جناب مهدی ملایی از صمیم قلب با تو سخن میگویم. دوستت دارم. مرد هستی. فهم داری. ایمان در دلت جمع است. پابرجا. شکرگزار. درد دلت را به دلم ریختم که همدردت باشم. پیش از خواندن متن تو، قولم را عمل کردم، در صحن بار گذاشتم. اینک که آمدم درد تو را دیدم، خدا را شاکرم، حرف دلم را در پستم زدم و تعارف و لکنت نیفتادم. فیلم را هم دیدم، گوشخراش است صدا. هیچ دفاعی ندارم. حرف تو حق است. امید است دل سنگ برخی، نرم شود و به درک و ادراک برسند. ارادات دارم. ابراهیم. متن من در زیر در راستای قول به شماست:
به سرِ کار میرویم
از سرِ کار میآییم
به نام خدا. سلام. عنوان بالا یک جملهی همگانی و دائمی انسان است تا زمانی که به سن کار رسیده است و از سن کار خارج نشده است. و این در حقیقت، جوهر انسان را نشان میدهد که با «کار و کارگری» عجین است. حال این کار میخواهد هر فعالیتی باشد؛ در قعر معدن یا در قلهی قاف و یاد در دفتر راحتی و رفاه.
کار در تعریف بنده مجموعه انرژییی هست که انسان از قدرت مغز و قوت بازو و ارادهی پولادی خود بر جای میگذارد که تولید یا ارزشافزوده دارد. و لذا اگر کار برای خود باشد، که هیچ، اما اگر نیروی کارش برای دیگری (دولت/ شرکت/ فرد) مصرف شده باشد در ازای آن اُجرت و مزد وجود دارد که معادل انرژیِ بهکاررفته، است. از همین نقطه، اختلاف برمیخیزد. یعنی تعیین ارزش کار یک فرد و پرداخت دیون یا همان دستمزد. از آنجا که کارفرمایان (هر کسی که به نیرو و انرژی کارِ کارگر نیاز دارد) سود و نفع و ارزانی را برای خود در نظر میگیرند، روابطِ میان کار، کارگر و کارفرما از انصاف و عدالت و مروّت خارج میگردد و معمولاً تیره و تار است که مارکس آن را استثمار (=ثمرهگیری مفت از کارگر) مینامد و دین آن را اِجحاف (=تنگ گرفتن و ستم) و از همین جای باریک بود که تئوریپردازان سیاسی احتمال انقلاب پرولتاریا را دادهاند، یعنی کارگرانی که هزینهکرد خود را از طریق کار تأمین میکنند و مورد ظلم قرار میگیرند، روزی دست به شورش و دگرگونی اساسی میزنند. مثلا" مارکس چنین انقلابی را در کشورهای کاپیتالیستی (=سرمایهداری) پیشبینی کرده بود. حالا برگردیم به ایران.
بین دو جناح راست و چپ بر سرِ کار و کارگر اختلاف بروز کرده بود؛ از همان زمان امام ره. راست، ایجاد قانون برای محدودکردن و مقیّدساختن کارفرما را خلاف شرع میدانست. چپ اما جانب کارگران ایستاد و به آنان به دیدهی مغضوبین زمین مینگریست و به کارفرما به چشم خونآشامان! آنقدر این اختلاف بیخ و بُن پیدا کرده بود که آقای احمد توکلی بهشهری وزیر کار دولت آقای میرحسین موسوی سرانجام استعفا داد. زیرا او در آن زمان به اسلام رسالهای! و صلاحدید مراجع در هر کاری، باور و پایبنیدی داشت و همهی امور را میخواست مثلا" اسلامیزه! کند.
آن تنش فکری نظری میان آن دو جناح هنوز هم، حلنشده، باقی مانده است. زیرا هیچ دولتی هنوز نتوانسته است حق کار و کارگری را به معنای واقعی آن تثبیت و از آن، قاطع دفاع کند. جمهوری اسلامی درین باره دچار ضعف و خطای راهبردی شده است به سه علت:
۱. برای این که از خراج و مالیات و حتی شاید سهم امام را راحت از سرمایهدار بگیرد، سعی داشته دل آنان راضی و گرم و نرم نگه دارد تا این که حق کارگران را در نظر داشته باشد. فکر میکند مگر کارگر چقدر میتواند مالیاتدهنده به خزانه باشد که ثروت کارفرما و سرمایهدار را از دست بدهد!
۲. وزیر اطلاعاتِ دولت تعدیل اقتصادی مرحوم حجت الاسلام رفسنجانی (یعنی حجت الاسلام علی فلاحیان) در دورهی صدارتش بر آن وزرات -که عصر او و رئیسش، در سیاست مخوفه شده بود و در اقتصاد قهقرا- هر گونه تشکل سندیکایی کارگری را که بخواهد گاردِ جنبشی به خود بگیرد، تهدید، رصد و سرانجام از درون منهدم کرد و شوراهای اسلامی کارگری هم معمولا" با چیزخور شدن، رام میشدند و نفع و حق کارگران را در معادلات درونی (=شاید بهتر باشد خوانده شود: معاملات پنهانی) به زیرِ بازی میبردند. البته منهای برخی که محکم جانب کارگران ایستادند.
۳. نهاد مترقی و مدرن «خانهی کارگر» که میرفت که یک نهاد مدنی قدرتمند شود و جنبش کارگری را فقط برای ۲۲ بهمن و روز قدس و برخی تجمعات رسمی دولتی مناسبتی، هزنیه نکند و شکل اعتراضیِ قانونمند و شکوهمند آن را برای استیفای حقوق صنف خود هم نهادینه کند، کم کم در مسیری افتاد که علیلتر از آن شد تا بتواند صاحبصلاحیت برای دفاع از قشر بزرگ و شرافتمند و پرزحمتِ کارگران باشد که چرخ کشور به مدد بازو و مغز و ارادهی آنان به گردش در میآید و اگر روزی به اعتصاب روند، کشور قفل میشود.
حرف زیاد است و گفتن از حد دو کف دست گذشتن، نوعی سُفتن و سوراخکردن جگر کباب کباب کارگران است و سوهانکشیدن بر دل مجروح بیچارگان. والسلام.
سخنم را آخرسر، متبرک میکنم به فرمایش مهم امام هفتم ع که کارِ کارگر حلالخور را از جنس جهاد در راه خدا تعبیر نمود: ′کسی که در جستجوی رزق و روزی از راه حلال آن باشد تا خود و خانوادهی خود را اداره کند، همانند کسی است که در راه خدا جهاد کند″. (وسائل الشیعه، جلد ۱۲، ص ۱۱، حدیث ۴)
یادآور: این متن من وفا به قولی بود به جناب مهدی ملایی.
| ۱۴ فروردین ۱۴۰۲ |
ابراهیم طالبی دارابی دامنه
ابوعارف | طالبی دارابی, [در پاسخ به احمدی] جناب استاد احمدی سلام. بند دوم دعای روز دوازدهم ماه مبارک مرا به یاد اثر فاخر «تفرّج صُنع» نوشتهی دکتر عبدالکریم سروش انداخت که در آن چندین موضوع مورد بررسی قرار گرفت و یکی از طولانیترین آن «صناعت و قناعت» است که گزارش توصیفی وی است از سفرش به ژاپن که با اینکه کشوری صنعتی شده است اما صناعت، آنان را از قناعت باز نداشته است. و قناعت یعنی بسندگی و رضایت آن هم از جنبهی مثبت. کاش آقای سروش غلت نمیزد و به غلطهای امروزیاش مبتلا نمیشد. البته منهای معایب فکریی که مدتی است گرفتارش شده، بنده "دندان سفید"ش را هم مسیحوار میبینم، که همه در یک روی بر جسدی ایراد عدیده و عجییه میگرفتند و حضرت مسیح ع هم عبور میکرد و صحنه را دید و گفت (تقریبا" شبیه این جمله) بَه بَه! چه دندانی سفید داشت این حیوان (نمیدانم سگ بود یا الاغ) سپاس از بارگذاری روزانهی دعای یومیهی رمضانیه. رحمت واسعهی الهی شامل حال پدر عزیز جناب عالی.
متنی از جلیل قربانی [در پاسخ به مصطفی بابویه]
سلام دوست و همکلاسی عزیز آقامصطفیٰ، روز عالی به خیر. سال نو بر شما مبارک!
۱- بار سنگینی بر پشت عقل ناتوان من قرار دادهاید که کشیدن این بار گران از توان من خارج است. جوابدادن به اینهمه سوال، نیازمند یک کار گروهی با حضور افرادی دارای تخصصهای متفاوت است، اما من چند نکته را درباره این سوالات مینویسم.
۲- موفقیت در اداره سیاسی و اقتصادی (حکمرانی) در دنیای امروز، قواعدی دارد که بر پایه دستاورد بشری است. نظام حکمرانی در ایران در ۴ دهه گذشته، خود را بینیاز در استفاده از این اصول حکمرانی دانسته و به دنبال ایجاد سبک خاص خود بوده است؛ جز دوره کوتاهی در دولت اصلاحات.
۳- در بازار، کسبوکار اسلامی نداریم، ولی کاسب مسلمان، ارمنی، یهودی، بهایی و ... داریم، در علوم هم، اقتصاد، جامعهشناسی، حقوق، تاریخ و فیزیک و شیمی اسلامی نداریم، بلکه دانشمند غیرمسلمان و مسلمان داریم. علم سیاست مانند تمام علوم بشری، اسلامی و غیراسلامی ندارد.
۴- همانطور که به تاجر، مکانیک و فوتبالیست ارمنی و باغبان بهایی نیاز داریم، به دانشمندان غیرمسلمان هم نیاز داریم. موفقیت در اداره سیاسی و اقتصادی، نیازمند بهرهگیری از تمام ظرفیتهای علمی و اجرایی کشور بدون توجه به ویژگیهای قومی، دینی، مذهبی است.
۵- حکمرانی، نیازمند اقدامات در دو زمینه سیاست داخلی و سیاست خارجی است؛ در سیاست داخلی، همراهی و باور مردم به حکومت که امروزه از آن به عنوان «سرمایه اجتماعی» نام میبرند و در سیاست خارجی هم همزیستی صلحآمیز با دیگر کشورها و امکان ارتباط سیاسی، اقتصادی و فرهنگی با دیگر کشورها از الزامات موفقیت هر حاکمیت است.
۶- دریافت نظر مردم برای اجرای یک اقدام اصلاحی در سیاست و اقتصاد که اثر بلندمدت بر زندگی مردم دارد، از اصول حکمرانی است. این کار لزوماً با رفراندوم انجام نمیشود، رسانهها و جریان آزاد اطلاعات و اظهارنظر مخالفان و موافقان از راههای دریافت نظرات مردم است.
۷- امروز نهادهای علمی و پژوهشی، سرمایه اجتماعی در کشورها را با شاخصهایی اندازهگیری میکنند. با این کار میتوان به میزان همراهی مردم با نهادهای اجتماعی و سیاسی از جمله اعتماد به حاکمیت و نهاد دولت پی برد.
۸- اعتراضات در هر کشوری به یک سیاست اقتصادی و اجتماعی وجود دارد، چون در هر اقدام اقتصادی، عدهای زیان میبینند و بدیهی است که اعتراض میکنند. اما درستی یا نادرستی هر سیاست اقتصادی، قبلاً در مجامع علمی ارزیابی میشود. اعتراض جاری در فرانسه، مربوط به افزایش سن بازنشستگی است تا از ورشکستگی صندوقهای بازنشستگی جلوگیری شود؛ خطری که در کشور ما هم وجود دارد، اما دولت بهرغم آگاهی، از انجام آن ناتوان است.
۹- درباره رفراندوم احتمالی، من نمیدانم که نتیجه آن چه خواهد بود، اما مردم باید بدانند که هر نتیجهای از رفراندوم حاصل شود، مسئولیت نتایج آن با انتخاب خودشان است.
۱۰- من هم مثل شما منتظرم که دوستان دیگر که این سوالات و جواب آنها برایشان مهم است، در این کار مشارکت کنند تا از این گفتگوی گروهی، فایدهای ببریم.
امیر رمضانی: سلام. این گفتگو را در پاسخ به پرسش جناب مصطفی بابویه در خصوص اقتصاد برای شما ارسال کردم. اگر صلاح میدانید برای گروه مدرسه فکرت پخش کنید. تا کمی جناب قربانی هم یاد بگیرد.
دامنه |سلام جناب امیر. فامیل.
کشکولی بگم: چرا من نمایندهی پخش پستهای جناب عالی باشم؟
کشکولیتر بگم: مگر مرا فَلِه گیر آوری؟!
کشکولی کشکولی: خودت مگه چُلاغی در صحن بذاری؟!
دامنه: جناب آقا سید موسی سلام. از چپ، سیخ هشتم کِن گیر دکته؟ همش پی هسّه! پس پیخوار هم درنه شِم دِله! لابد خَلِه خَلِه، دَله!
سید کمالالدین عمادی: سلام بزرگوار جناب طالبی دامت افاضاته. ضیافت همراه با موفقیت و عنایت حضرت حق تعالی برای شما و همه مومنان اهل تالار آرزو دارم عفو بفرمایید این فایل را متوجه نشدم الان با این تذکر حضرت عالی پی بردم ورنه با این پرسش مهم چگونه میشود از آن عبور کرد نخست آنکه راه یابی اگر در متن خود راه صحیح را نداشته باشد راه یابی نیست عین گمراهی است معنای راه یابی اندکی ابهام دارد لذا ما خواستیم معنا شفاف تر کنیم ابهام نداشته باشد تصریح کردیم دوم این رشدی که حضرت کلیم ع از پیر جاوید انتظار دارد مقابل نبوت و حیات ما قبل آن حضرت نیست رشد در محور جدید است که قبلا فاقد آن بود نه گمراه لذا مانند گرفتن تخصص جدید در رشته دیگر است برای مقام نبوت رشد لازم که مربوط به رشته آن بود داشته آنجا علم به حکم الله داشت و نبی بود اکنون علم به واقع می خواهد. لذا مقام نبوت شرطش علم به تکوین و حقایق نیست دیشب رفتیم مهمانی اتاق دارای لامپهای متعدد و مختلف بود قبل از روشن کردن لامپ سری جدید ،اتاق روشن بود و نور داشت اما با روشن شدن این سری از لامپ اتاق روشن تر و دل انگیز شده بود فرق است اتاقی که لامپهای آن خاموش و گرفتار غی است اتاقی که لامپهای آن روشن و با افزایش لامپ روشنتر میشود انشاءالله تمام لامپهای قبلتان روشن باشد
ابوعارف | طالبی دارابی: نظر تشریحی بنده نسبت به پست «تندیرنون» نوشتهی جناب سید موسی صباغ. سلام و سپاس.
۱. این متن، گزارش عینی یک «ناگواری» آنی بود که رخ نمود، ولی در دل خود یک آن ما را به بهترین خاطرات عمرمان یعنی نون بَپِجنِ (=پختنِ) مادر و خواهرانمان در تندیر سر برد.
۲. من معتقدم قانونموضوعهها، اصلاً روح و روان ندارند که مردمِ تحتِ قانونِ خود را درک کنند که نسبت به آن قانون چه حس و حالی دارند. قانون البته از لوازم قطعی ایجاد نظم اجتماعی و تنظیم بدون هرجومرج روابط اجتماعی است. پس، همه باید خود را مهیای اعمال قانون حتی بیروح و خشک، بر خودمان بدانیم و در برابر آن دست به کاری مخالف نظم عمومی نزنیم.
۳. هر نانوایییی نیازمند وسعتی از بنا هست، تردید نکنیم؛ جای کیسههای آرد، جای ماشین خمیرکن، جای کوره، جای شونهگیری که اغلب ماشین جای انسان نشسته، جای توزیع نان، جای سرویس روشویی و دستشویی. حتی جای استراحت موقت. جای شیرآلات برای وصلبودن به سیستم آب پاک.
۴. آن مأموران شاید ندانند همسر محترم محسنعلی بابویه، تازگیها همسرش را از دست داده و به رحمت خدا رفته. نیز لزوماً از مشکلات داخلی مردم هم نباید مطلع باشند، پس آنها کارشان را کاملاً شکلی صورت میدهند و رفتاری اداری میکنند. اگر هم زیادهروی اخلاقی میکنند، توبیخ قانونی لازم دارند.
۵. حالا چه میماند این وسط؟ سه مسئله:
الف. کنترل آرد و نان جزو برنامهی موفق دولت ۱۳ است. موضوع آن هم راهبردی است چون گندم و آرد از کالاهایی هست که رشتهی حکومتها به آن گرهزده، است. بنابرین طیکردن روال نانوایی یک امر حیاتی است.
ب. اما مردم ایران زیاد دیدند که کسانی مجوز نانوانی در شهرها و روستاها و حتی جادهها گرفتند که هیچ استحقاق آن را نداشتند و با زد و بند به آن رسیدند. این آدم را رنج و تکان میدهد.
ج. با توجه به این که زندگی این خانم به گشایش این شغل وابسته شده است که اساساً کار خانمها هم در آن ایرادی ندارد، دستاندرکاران رسمی محترم محل که خود داوطلب خدمت در شورای محل شدند و از مردم رأی حضور در قدرت برای خدمت گرفتند و نیز دهیار محترم محل که مقام رسمی اجرایی است، بهتر است جلودار شوند و گرهِ کار این خواهر محترم را بگشایند، اگر راه باز است.
۶. کار جناب سید موسی صباغ برای به نوشتار درآوردن این قضیه، ارزش و وزن خود را دارد و من به نوبهی خودم آن را در ردیف خدمت به خلق میدانم که به تعبیر قشنگ جناب محمدتقی آهنگر یک نوع «معروف» است که اگر حل شود، مانع از منکر میشود که واقعاً اگر همهجانبه حق با این خانم باشد، پلمپ آن میتواند یک منکری در ردیف بدکردن به شهروند و در شمار آزار و اذیت به مسلمان باشد. باید دید ریشهی این مشکل چیست.
پوزش کمی درازدامن شد، چون مطلب مهمی بود. درود.
ابراهیم طالبی دارابی دامنه
دامنه |: جناب استاد مستطاب سید عمادی سلام. خواهش میکنم، حدس زده بودم آن نظرم از دید شما پنهان ماند. اینک جنابعالی درین پاسخ -که همواره جوابها و شرکت در بحثهای شما با طُمأنینه و تأنی، توأم است- خوب ظاهر شدید. بنده میپزیم و قانع شدم. خصوصاً وقتی «رشد در محور جدید» را وارد کردید. خداوند دانش دینی شما باز نیز فراهم و فراوان کند.
ابوعارف. مجدد سلام حاج حجت. من هر وقت میآم محل تِه کام وری جِر ووونی!!! آق سید موسی خودش عید فطر در آن بالا منو یک سخ طلب کنار زد. جیم نووش!
ابوعارف | طالبی دارابی[در پاسخ به سجادی] خواهر خوبم خانم سجادی سلام. بر انسان شایستهای چون شما فامیل ارجمندم -که در محل نزد مؤمنین و مؤمنات محبوبیت و وجاهت بالایی برخوردارید- چنین حمایت دلسوزانهای هم انتظار میرفت. خرسندم که شماها خوبان انقلابی، هم پیشگام در کارهای عامالمفعه هستید، و هم در فورا" در هنگام ضرور، به حمایت از افرادی که احتمال میدهید نیاز به پشتیبانی شما دارند، راستقامت برمیخیزید. مأجورید نزد خدای باری تعالی. با احترام و نهایت ادب
دامنه |[در پاسخ به حاج علی] جناب رخف من سلام. فرمودی: "بعضی از مطالب" نیازی نیست در مدرسه منتشر شود. خُب، درست، اما مدیر که نمیتواند گُرز به دست، دَمِ در حیاط مدرسه بایستد و تفتیش مطالب کند و پِسّون! و کَشبِن و جیب بغل را بگردد. رخففف! شما هر پستی را از هر کسی درین صحن (من آن صحن محترم هیئت محترم را دخالتی نمیکنم) تشخیص دادی نشرش در صحن سودمند نیست، خُب صاف در زیر همان پست و با اشارهی مستقیم مطرح کنید. دیگر با ایما و اشاره که کار درست نمیشود. اینجا که ما با هم تعارف نداریم و گنجایش نقد و تذکر به همدیگر را باید نهادینه کنیم. به قول جناب جلیل قربانی «مدرسه فکرت خود یک رسانه» و در زبانها به قول معروف یک "بِرند" شده است. همه در مدرسه فکرت سهم دارند. حرف بزنند. مشکل ایران را بگویند. به نظام مدد رسانند و مدرسه را "میدان نظری" برای "میدان عملی" کنند. به هر حال با عمر قبلیاش بر بستر تلگرام از سال نود و هفت، و حال با حساب راهاندازی در ایتا، مدرسه فکرت تقریبا" پنج ساله شد. من خودم پیش میافتم در راستای پیشنهاد معقول شما رخف، در صدد برآیم عیبهای نوشتههایم را بکاهم. خودت هم شاهدی وقتی پستی را درین صحن بگذارم، در آن صحن نمیگذارم. یا بعکس
پاسخهایم به پرسشهایم ( ۱۵ )
- یکی از برکات بارز دین مبین این بوده که در سرزمینهای وسیع، به تربیتِ حکیمان پرداخت و آنان هم به پروریدنِ کتاب.
- مگر کتاب چه کاری با آدم میکند؟
- به قول آقای استاد کریم زمانی (در ص ۱۵ کتاب آشنایی با مولوی اثر آقای محمود نامنی) «کتاب سخن میگوید که بیدار شویم». هر چند برخی از کتابها قصه و خرافه میبافند تا به خواب رویم!
- نتیجه ← : کتاب را نخوانیم که خواب رویم، بخوانیم که بیدار بمانیم. قرآن کتابی بیدارگر است، زیرا نردبانِ نور است و پروازی به دانایی. هر کتاب فاخر که با ما چنین کند، رفیق قرآن است و بیدارباشِ انسان.
ابراهیم طالبی دارابی دامنه
قوهی جنبش کارگری
به نام خدا. سلام. کسانی از شورای عالی کار بهانه میآورند از نظر کارفرماها افزایش دستمزد، تورمزاست. طبق استنادم به تیتر چپ اطلاعات (۱۵ فروردین ۱۴۰۲) تعیین حداقل دستمزد به میزان ۲۷ درصد برای ۱۴۰۲ بازتاب بدی بر فعالان کارگری، بازنشستگان، خانوارهای کارگری گذاشت. لذا جامعهی کارگری برای ارائهی "ترمیم حقوق تعیینشده از سوی دولت" خیز برداشت. برخی از کارگران و کارشناسان برین باورند اعلان سال مهار تورم توسط رهبری معظم به جلوگیری از افزایش دستمزدها منجر شد. من کارشناس مسئلهی ربط مهار تورم و دستمزدها نیستم، اما بحثی را که در جامعهشناسی سیاسی آموختم مطرح میکنم.
تمام نیروهای اجتماعی (بالغ بر ۲۱ نیروی مهم) مانند: بازاریان، کارگران، کشاورزان، رانندگان، دانشجویان، روحانیان، روشفنکران و.. بشمار برو بالا، در درون خود جنبش خُفته و خطری دارند که هر بار اگر تحریک شود شکفته میشود و زبانه میکشد. بروم سرِ اصل مطلب و زیاد به مقدمات نظری کاری نداشته باشم تا حوصلهها را خش نیندازم.
در میان تمام نیروهای اجتماعی، میزانِ جنبش در کارگران از همهی صنوف بیشتر است، زود هم شعلهور میشود. علت؟: ۱. پیشآگاهی اعتراضی آنان بیشتره ۲. زودتر در معرض ستم و کمبودها قرار میگیرند ۳. فعالتر از سایریناند و مرتبطتر با سختیِ کار و خستگی مُزمن، حتی حادّ ۴. جامعهای مورد هدفتر برای احزاب اعتراضیاند ۵. مطالباتی بیشتری درین صنف انباشت و شکل انفجاری میشود ۶. چون کار همنشین عدل است، بیعدالتی آن را شورشی بار میآورد. در نتیجه قوهی جنبشش، بیش از سایر نیروهاست.
| ۱۵ فروردین ۱۴۰۲ |
ابراهیم طالبی دارابی دامنه
ابوعارف | طالبی دارابی, جناب استاد باقریان سلام. ممنونم که کپیبودن این متن را شفاف بیان کردید. چون هم شما و هم جناب استاد دارابکلایی به فاصلهی کمتر یک روز، عینا" همان متن را بدون ذکر نام نویسنده یا نقلیبودن متن، انتشار دادید، برای من گنگی آفرید. حالا حل شد که متنی کپی بود.
پیشنهاد عمومی:
سلام. هر چند ارسال کپی به این صحن طبق مقررات، اکیدا" ممنوع است. اما هر گاه اعضایی احساس کردند متنی کپی را برای استناد بارگذاری میکنند، لزوما" و ترجیحا" و اخلاقاً خوب است بالای آن بنویسند: "متن نقلی" و یا پایین آن نام نویسندهی متن را درج کنند. این کار، عین صواب است و وفقِ وفا به "مالکیت معنوی" اثرها.
دامنه |, جناب استاد احمدی سلام. "و صُحبةِ الابرارِ" درین دعای روز سیزدهم خیلی مهم است. یکی اینکه هر شخص باید بجهَد و بکوشد تا افراد اهلِ "بِرّ" و خردمندان و نیکان را شناسایی کند و سپس به سفارش بزرگان دین و خرد، سعی کند با آنان مصاحبت کند؛ که این واژه خیلی مهم است: یعنی همگامی، همراهی، همباشی، همدلی، همدردی، همنشینی، همپایی، همپویی، همجویی، همکاری. همصحبتی. بگذرم. ازین همّ برای پیشوند"هم" هرچه بگویم کم است ای دوست اهل مرحمت. خدا کناد پدرتان و درگذشتگان این صحن و آن صحن محترم هیئت را رحمت.
جناب استاد احمدی. سلام جناب طالبی عزیز. طاعات قبول. صُحبةِ الابرار یعنی حضور در گروه مجازی مدرسه فکرت که الحمدلله همه اعضای آن از ابرار و نیکان هستند، از مدیر و معاون گرفته تا اعضای فعال و اعضای ساکت.
دامنه: جناب استاد احمدی مزیدا" سلام. گویا حضرت موسی -علی نبیّنا و آله و علیه السلام- دنبال قرین میگشت. از خدا خواست قرین خود را همین دنیا به او بشناساند. خدای باری تعالی هم او را نشانی داد. او رفت دید یک قصاب قرین اوست؛ و قرین هم بهترین معنیاش یعنی همپهلو بودن، همنشین هم بودن، دو دوست کنار هم گذران کردن. چه خوب است قرینها، نیکان و ابرار باشند. ابرار از ریشهی بِرّ است. لغتدانان میگویند بِرّ با بَرّ (=خشکی) یکی است اما چون از خشکی و بیابان تصور وسعت و گستردگی در ذهن داریم لذا بِرّ از آن همان لغت گرفتند تا فراخنای نیکی و نیکان را برساند. یک درس پسدادن بود استاد. زیرا به این امور اشراف دارید. هدف بنده در توسعهبخشیدن به الفاظ معنوی این است بهرهی وافرتری از آن دشت کنیم.
حمید طالبی: سلام عمو ابراهیم. سحرت با سحرگاهان. چشم. انشاءالله. اگه با هم باشیم هم، فبها.
سلام عمو حمیدم. پس، با هم، تصویب. تکبیر!
[در پاسخ به شیخ محمدرضا احمدی] سلام. کاملاً قبول دارم استاد. مرحوم جناب جواد امامی که حقیقتاً یک قرین معنوی و کمالیافته برای ماها بود. خوشا به حال آدمی که با امثال جواد امامیها قرین شود؛ هم اهل نشاط، هم اهل معنا، هم اهل سیاست و هم اهل دانش و ارزش. روح شهید سید زمان سیدنژاد هم قرینِ معصومین علیهمالسلام باد. درودم هم راهی به احمدآقای اللهوردی زاده.
حاج علی: عزیز رفیقم به آن خدای دانا بر قلبمان شاهد می گیرم پشیمان از عملکرد نیستم و خود را طلبکار نمیدانم. خریدار چه کسی بود ما لایق نبودیم.
ابوعارف | طالبی دارابی:سلام دوباره. همین درست است رخف. عالی گفتی. من خریدار این فکر قشنگ تو هستم. زنده بمان رخف. هنوز زیاد کار داریم. کو هنوز؟ باید بود و خود را فدَوی دین دید. درود.
قنوتِ انجیر
به نام خدا. سلام. جُنبندگان، نباتات (=رُوییدنیهای روی زمین) که مشخصه، حتی جامدات، -سنگ و صخره و خاک- زبانِ گفتار دارند تا در تنزیه و سبحانهی حضرتِ سُبحان کم نیاورند. به قول یک حکیمی: جامدها هم میفهمند ما از آن نمیفهمیم. حالا این ربّنای درختِ انجیر نزدیک زمینهای زراعیِ اوسا - دارابکلا، حکایت همین را میکند و دلالت بسیاری چیزها. درست دقت کنید گویی:
دست به قنوت جُفت کرد؛
سر به آسمان، رُخ،
قامت به قیام، راست،
قلب به عبادت، صاف،
حالت به خشوع، زار،
حضور به درگه کردگارر، مهیّا،
یادِ باریتعالی، هر بار، هربار، هربار اجرا،
آیهی ۶۰ غافرِ ادعونی اسْتَجِب لَکم را، پیاده،
سرانجام دور از دیدههای ما بعدِ قنوت، رکوع و سجود و تشهد و سلام را هم اقامه.
و مرحبا به حمیدرضا طالبی عموزاده که خود در لحظهها و لرزهها و لحاظها و لیاقتها و لاحقها به سر میبرَد و ربّنای انجیردار را دیده و به منِ بندهی ربّ، رسانیده.
هان! زنهار! حالیا! حقّا! که راست فرموده خدای ستوده در آیهی ۱۰۷ و ۱۰۸ اسراء: قُل امِنوا بهِ او لاتؤمِنوا اِنَّ الذینَ اُوتُوا العلمَ مِن قَبلِهِ اِذا یُتلی علیهِم یَخِرّونَ لِلْاذقانِ سُجّدا * و یَقولونَ سُبحانَ ربنا اِن کانَ وَعدُ رَبِّنا لَمَفعولا. به ترجمهی بهاءالدین خرمشاهی میشود گفت: گو شما چه به آن ایمان بیاورید چه نیاورید، کسانى که پیش از آن دانش یافتهاند، چون بر آنان خوانده شود، سجدهکنان به رو در مىافتند. و مىگویند پاک و منزه است پروردگار ما، وعدهی پروردگار ما انجامیافتنى است.
| ۱۶ فروردین ۱۴۰۲ |
ابراهیم طالبی دارابی دامنه
ابوعارف | طالبی دارابی. یک توضیح و یک پاسخ:
دامنه | جناب جلیل قربانی سلام. از «تفویض اختیار»ی که به من کردی خندیدم. قید "همچنان به قوت خود باقی" را آوردی! انتظار میرفت مادامالعمری میکردی! راستش دیشب بلغور گندم خورده بودم و "گُنگ خوابدیده" شده بودم تا بامدادان هم پیچپلیج میگرفتم که کمی بعد روی پستم تردید کردم و محوش ساختم. به جناب استاد احمدی نوشته بودم: "درسته استاد احمدی. آن که آن را ریخت که هیچ، و آن که میخواهد کشور را با پرداختن به آن ریختن، به هم بریزد، خیلی ریز و قلمی فکر میکند و هوشش به زمین بازیگردانانِ پشت صحنه! نیست. سپاس استاد احمدی که پیمان «مازتریخت» دانمارک را با زیرکی وارد مثالت کردهای. بلی خدای یکتا با همهی ماها، همهی ماها هم با «خدا»ی یکتا."
که جناب عالی بهدرستی غلطِ فاحش مرا با کوتاهگزاره، گرفته بودی. این دستخطت: "سلام آقای طالبی، شب به خیر. ماستریخت یکی از شهرهای هلند است نه دانمارک!"
بعد من قبول کردم دانمارک را با هلند اشتباه گرفتم و گفتم پیمانی دیگر هم در دانمارک امضاء شده آیا نمیدانی اسمش چیست؟ سپس عرض کرده بودم پاسخ چندی پیش شما به پرسش آقا مصطفی بابویه را مناسب نشر در دامنه دیده بودم و همان روز در بخش مدرسه فکرتِ دامنه ثبت و نشرش کردم. آنگاه گفته بودم چون مشغول خواندن کتاب "حی بن یقظان" ترجمهی شیوای مرحوم بدیعالزمان فروزانفر هستم وقت نکردم وارد بحث شما شوم. همین. پوزش از محو."ماستریخت را هم بهعمد "ز" زدم که "سین" آن ما را باز نبرد طرقبه و فضا را شاندیزی و جولانی کند!
جناب آشیخ جوادآقا آفاقی سلام. رسم امانت را رعایت و ذکر مالکیت معنوی اثر را مراعات فرمودهاید، و این خود، یک درسگفتار اخلاقی بود برای همهی کسانی که متنی را که مال قلم خودشان نیست، ذکر و درج کنند که از کیست یا از کجاست تا نقلیبودن پست، بر خواننده آشکار باشد. درود بر شما یادگار نیک حضرت مرحوم حاجآقا آفاقی از پیشوایان مذهبی و اجتماعی محبوب روستا و حومهی ما.
جناب شفیعی مازندرانی سلام. اگر لفظ «ما» در آغاز بیت شعرتان معلوم باشد یعنی کیا، که هیچ، اما چنانچه عام گفته باشید، با بیت ۳ «شک پیدا نکردیم» جور نیست. چون شککردگانی داریم که نه فقط به رهبری معظم شک کردند که از امام راحل ره هم بریدند. بگذرم. خواستم بگویم «شک پیدا نکردیم» شما در شعر یک تصور محدود است، نه تصویر تام. راستی آهنگ و موزونی این شعرتان شدید خوب بود. با احترام. والسلام.
اجازات علامه سید بحرالعلوم
اخیرا" میان بنده و استاد حجت الاسلام سید کمال الدین عمادی چاچکامی (سلام هم همین جا بَرو) بر سر پاسخهای آیت الله العظمی حسین وحید خراسانی به مسئلهی ارجاع و اجازه به شاگردان و مجتهدان، مباحثهای درگرفته بود. از آنجا که مسائل مهم را تا مدتی در آب نمک میخوابانم تا مطالعهام را روی آن به کاوش بیشتر ببرم، امروز به سراغ کتابخانه رفتم تا بتوانم پنجمین کتاب را در سال ۱۴۰۲ انتخاب و شروع به مطالعه کنم؛ این کتاب: «علامه محدث نوری» نوشتهی محمدحسین صفاخواه و عبدالحسین طالعی گیریم آمد که وقتی رسیدم به ص ۴۴ آن، فوری پشت دستگاهم نشسته و خلاصهنویسی نمودم و جهت دیدن و به آگاهی رساندن اهل فن یا دوستداران مباحث سرگذشت علمای دینی، در صحن بارگذاشتم. مطلب این است: مرحوم آیت الله میرزا یحیی اصفهانی (دوست و همدرس سامرا و کربلا و نجفِ مرحوم آیت الله میرزاحسین نوری طبرسی ملقب به محدث نوری) در مقدمهی کتابش «خاتمه المستدرک» بحث اجازات در حوزه را نوشت. خلاصهاش این است که به نقل از میرزا یحیی تایپ کردم که روزی به خانهی محدث نوری رفت و از آن روز این را نوشت:
"مجموعهای از اجازات علامه سید بحرالعلوم نزد محدث نوری دیدم که در آن اکثر اجازات به خط اجازهدهندگان بود. و در آن چندین اجازه روایتی به خط سید بحرالعلوم برای گواهی از شاگرادنش بود."
خواستم رسانده باشم اجازات علمای شهیر به شاگردان و مجتهدان مستعد در حوزه رسمی مألوف بود. درود.
احترام و ارادت والسلام: ابراهیم طالبی دارابی دامنه
حجت الاسلام سید کمال الدین عمادی: سلام و درود بر محقق ارجمند و متتبع کوشا. سعیکم مشکور اجرکم جزیل. برای مجتهد در سال ۱۴۰۲ نمی توان سیره یک مجتهد سال ۱۳۰۰ یا بیشتر و کمتر را سند قرار داد. لابد للعاقل من ثلاث ان ینظر شأنه و یعرف زمانه و یحفظ رسانه. عقلانیت هر عاقل در گروه معرفت زمانه خودش است نمی توان در عقلانیت فعل عاقل قرن ۱۳ را دلیل رفتار قرار داد حتی دو فقیه در یک روز با دو شرایط. کل یعمل علی شاکلته.
جناب استاد حجت الاسلام سید کمال الدین عمادی سلام. با استدلال شما کنار میآیم و "اِن قُلت" هم نمیآرم، ولی آنگاه با این استدلال، جناب استاد با "سنت" چه میکنید؟ آن که مشمول «قرن» و «عاقل» نمیشود، بر مؤمنان مثل جریان جاری قنات، جاری است و حجت. آیا فکر نمیکنید به این استدلال شما خدشه وارد شد؟ گفتم البته استاد! پیش ازین، که من با بازارگرمی و استیلای تَبِ مدرکگیری و معادلسازی و اَلقابپروری بهشدت مخالفم و میدانم مدرک جای ادراک و اخلاص را بسیار در حوزه تنگ کرده و میل به سودای آن افراد را وسوسه نموده. بگذرم. من مقام علم و فهم را با هیچ نسخهای عوض نمیکنم. ممنونم که با فراست به جواب همت میجویی. محبوبیی روحانیون همین است که حوصله به خرج میدهند در شنیدن حرفهایی که پاسخ نیاز دارد و زود دست به قضاوت نمیزنند. شما و تمامی اعضای محترم روحانی این صحن را درین حیطه، پرحوصله میبینم.
سلام به سید و به این دید و دیده.
قنوت چون نماد نماز شیعیان است، در متن من، جایی نمایانتر از سایر ارکان و مراحل نماز را گرفت.
و اما دلوایههای من درین رمضان عجیبِ غمگینم که به دردِ رفیقم میسوزم و به یاد پسرعمهی عزیزتر از جانم بیتابم:
خدایا!
بارالها!
ما که تحت تعالیم امام حسین ع هستیم
با آن همه کنارآمدن با مصائب عاشورا؛
اما آیا میشود آیا
میشود؟! زنعمو محزون
شبِ قدرهای امسالش
دلش از دعا برای منِ غریبافتاده از همه چیز
و دوستدار آن بیت شریف
فراموشش نشود؟
میشود آیا خدایا؟!
بر آن دلشکسته جَرحش،
میدانم!
عظمت خدای باریتعالی نشسته،
و بینهایت تُن، شکافِ فراقِ پراحتراق.
شوری آب گونهام روانهی قلبت رفیق!
به آرامی تو آرامم
به ناآرامی تو در تلاطُم.
ولی تو اهل حرمی
حرم آرام امام رئوف ع
که صدها کیلومتر در مرو ترکمنستان بهزور کشانده شد
آخرش تاب مناظرههای روشنگرانهاش را نیاوردند
در راه بازگشت در سناباد (مشهد مقدس) شهیدش نمودند.
آری؛
آرام بمان رفیق،
موج را در درونت بریز،
چونان غُدد درونریز.
کتاب "زندهی بیدار"
در لینک بالا در دامنه منتشر شد.
شرح صدرِ این روزهای جامعهی ما
آیا میوهی ممنوعه شد؟!
یا حکمتِ گمشده؟!
یا نه؛
حسَنهی جاریه؟!
و روالِ روالیه؟!
جواب احمدی: سلام بر جناب طالبی عزیز. تمام همت و تلاش این شجره طیبه، زدودن غم و جهل از چهره مردم بود. از تلاشهای شبانه روزی علی مرتضی، تا تقسیم اموال بین فقرای امام مجتبی و تا روشنگریهای سیدالشهدا علیهم السلام. این شجره طیبه، طبیبانی بودند که به دنبال درمان امراض روحی و جسمانی مردم بودند. اما آیا قدر دانستند؟ آنان خود صاحبان شرح صدر بودند و به دنبال شرح صدر مردم. برآورده کردن کمترین و ابتدایی ترین نیاز مردم را وظیفه دم دستی و معمولی خود میدانستند و رساندن آنان به سعادت اخروی، اهداف عالیه شان بود. شرح صدر در جامعه ما، نه این که میوه کمیاب شده باشد، اما عمل حکمرانان به ابتدایی ترین وظیفه خود، و تامین نیازهای اولیه مردم، می تواند شرح صدر آنها را بالا ببرد. کریم اهل بیت اعتکاف را جهت کمک به فقرا ترک میکرد، در حالی که نه منصبی داشت و نه حاکم بود. به استثنای خواص، برای عامه مردم، شرح دست، مقدمه و زمینه شرح صدر است. تنگناهای زندگی، فراخهای سینه را کور میکند و زنگار بر آن مینشاند.
ابوعارف | طالبی دارابی: سلام دوباره بر استادم آشیخ محمدرضای اندیشهپرداز. "شرحِ دست" را چقدر زیبا در وردستِ «شرح سینه» قرار دادید. چند سال پیش در یکی از زیارتهای رضوی که پیمانی میان ما رفقای محل است و هر سال توی اردیبهشت و آبان اجرایی میشود، سالی هم با جناب شیخ احمد آهنگر پیش دوست روحانیاش رفتیم که ما را آن شب برده بود مراسمی در بلوار مدرس مشهد مقدس. خودش هم سخنرانی کرد. جمع متفکرانهای بود. یادم است گفته بود امامان ما ع هم پینه بر پیشانی داشتند در اثر سجود و هم پینه بر دوش داشتند بر اثر کولکردن آذوقه و نون. یعنی همان شبانه به درِ خانهی ضُعفا کمک بُردن. آقا، خیلی عالی پیش بردید جملهی تعریضیهی بنده را. ثبت میشود. خواندن دارد این بیان که بیانیهای رساست و سراسر درس درست. سپاس.
جناب استاد شفیعی مازندرانی سلام. مَودّت را (در یکی از بیتهای شعرتان با عنوان «اعجاز مودت») چه خوب "جام پیروی" معرفی کرده و در حقیقت تفسیری شده که در همان شعر در شرح روایت در قالب نکته، بیان داشته و با مصرع بعد، علت را هم رو نمودهاید؛ زیرا در غیرِ این صورت به تشبیه قشنگ شما به حد پستهای بیمغز تنزّل مییابد.
حالا وقتی این شعر شما را روی یاداشتهای روزانهام -که در دفتر تقویم سالانه به سبک همان قدیم با رواننویس مینگارم- بر روی واژهی مَودّت تطبیق دادم، دیدیم حق و حاقّ واژه و عصاره را خوب، پیش، نهادهاید. مرحوم علامه فرق مهم مَودّت را با محبت درین میداند که مَودّت اثرش در مقام عمل باید ظاهرو آشکار شود، شبیه حالت خضوع نسبت به خشوع. زیرا خضوع یعنی همان خشوع ولی در مقام عمل باید اثرش هویدا شود، بر عکسِ خشوع که به تعبیر علامه به معناى نوعى "تأثّر نفسانى" است، که به "خاطر کِبریایى" بیهمتای خدای باریتعالی در دل افراد پدیدار میشود. شعر شما درین بیتی که کمی شرحش کردم، نردبانیتر شد. شعر شما را که عنوان «اعجاز مودت دوستی خاص نسبت به آل محمد ص) داشت، در صحن دیدم اما مجدد گشتم پیداش نکردم.
با احترام. والسلام
ابراهیم طالبی دارابی دامنه
ابوعارف | طالبی دارابی: جناب حجت سلام. یادی از من کردی. خودت که هر جایی حاضر باشی، در حقیقت جای مرا هم پر میکنی و نمیذاری خالیمالی بماند. اول فکر کردم مراسم چهلم پسرعمهی عزیزم مرحوم آق سید محمدباقر شفیعی است. بعد که از حسنآقا آهنگر کسب اطلاع کردم، فهمیدم افطاردهی هر سالهی پسرعمهی عزیزم آق سیدصادق (داماد محترم شما) در منزلش دارابکلا است که طبق وصایای مرحوم عمهام و مرحوم عمهشیام حاجآقعلی هر ساله در شب میلاد امام کریم حضرت حسن مجتبی ع به صرف افطار و برپایی منبر روضه منعقد میشود و معمولاً هم، همسایگان و اَنساب را دعوت میفرماید. کاری ستودنی که ارزش نشر و تبلیغ اینگونه رفتار اجتماعی دینی انتظار هم میرود و شما هنرورزانه در ثبت و نشر وقایع مذهبی و سنتهای زیبای محلیها در خانهها کوشا و صبوری.
حجت رمضانی: سلام استاد بزرگوار این نتیجه امتحان کلاس درس جناب عالی می باشد که این شاگردتنبل اینگونه پس داده است .ممنون ازلطف وکرامت آن جناب به بنده حقیر.
دامنه: ناب مصطفی سلام. متن زیر را در ۸ / اردیبهشت / ۱۴۰۰ در وبلاگم «دامنهی دارابکلا: جان، جهان، ایران، انسان ادیان، قرآن، عرفان، ایمان» در روز درگذشت پدرتان نوشته بودم. شاید یادآوری آن متن و دو عکس -که عکس دوم روز تدفین در مزار دارابکلا است- به آن ضمیمه ساخته بودم، التیامبخش شما و آقا مرتضی باشد. نمیدانم آیا برادر دیگر و یا خواهر هم دارین، اگر دارین به همهی آنان هم سلام و بازتسلا دارم. پدرت از صمیمیترین رفیقها و همحجرههای برادر زجرکشیدهام مرحوم آق شِخ حیدر بود. دیدن حتی عکس پدرت هم مرا به یاد داداشم حیدر میاندازد که به اثر سرطان ریه پارسال در غمبارترین روزهای زندگی مردم ایران درگذشت. ضمن طلب رحمت مجدد برای مادرت و پدرت، عین متن آن سال من:
درگذشت شیخ اسماعیل بابویه
چهارشنبه, ۸ اردیبهشت ۱۴۰۰، ۱۱:۵۲ ب.ظ
( زمان درگذشت: ۸ / ۲ / ۱۴۰۰ )
به قلم دامنه: به نام خدا. سلام و تسلیت. باز نیز خبر درگذشت یک روحانی دیگر از دارابکلا جناب حجتالاسلام شیخ اسماعیل دارابیفر (بابویه دارابی) بستگان آن مرحوم را مصیبتزده و داغدار و مردم و آشنایان را متأسف کرد. ضمن همدردی با بازماندگان نسَبی و سبَبی ایشان، و آرزوی سلامتی و صبوری و بردباری برای آنان در غم فقدان آن طلبهی محترم علوم دینیه، از خدا برای روح آن مرحوم و والدین و اخویاش معلم بااخلاق مرحوم حسن بابویه، طلب مغفرت و رحمت میکنم. ایشان در دفتر آیتالله سید محمد شاهرودی مشغول بودند و سالها در حوزه به تحقیق و پژوهش میپرداختند. والسلام.
۸ / ۲ / ۱۴۰۰ . ابراهیم طالبی دارابی دامنه
جناب حاج سید رضی سجادی سلام. خدا پدر والامقام شما مرحوم حاج سید حسن سجادی را هم درین شب عزیز غریق رحمات خود کناد و مادر گرانقدرتان را محفوظ بدارد. درود.
سید رضی: سلام اقاابراهیم عزیز. ممنونم از لطف شما خدا پدرومادرت و برادرعزیزت را رحمتشان کنه.
دامنه |: ممنونم حاج سید رضی عزیز. هلی یادت نرود؟! دیگه نزدیک دارد میشود.
ابوعارف | طالبی دارابی: استادی واقعاً حاج سید عمادی عزیز. خندیدم از لفظ ملیّن ماستمالی. سلام و سپاس. مُشبَع شدم از اقناع. ما که جرأت درافتادن با آخوند را نداریم، از هر سو دلیل و نظیر جور میکنن چون خورجین علمشان پر از ابزار و وسائط است. درود.
دامنه |: خواهر خوبم سادات شریف و شایستهی زادگاه ما، خانم سجادی سلام و عرض ادب. این بار کشکولی میخوام بگم: فامیل عزیز اگر من هم امروز روستا مسافرت میکردم این گوشت خوشرنگ و کمدُمبه را به من هم لابد میدادی، چون مسافر «اِبن سبیل» (در راه مانده) محسوب میشود و به او تعلق میگیرد! خداقوت و دستمریزاد. با ادب و ارادت: ابراهیم
ابوعارف | طالبی دارابی: خواهر شریف و سادات ارجمندم خانم سجادی سلام. واقعا" شکوهمند و پر از جلال و متانت. هیچ چیز جای اُنس با قرآن را نمیگیرد. همه چیز را باید از درون قرآن و اهل بیت ع کشف کرد. تبارک است این اهتمام پر هیبت شما. خدا همهی حاضرین عزیز را همآره در نشاط با قرآن باقی بدارد. درود. لذت بردم ازین اجتماع مذهبی زادگاه. نباشید شما خوبان، فراموش میشد این جمع و انسجامها.
سیده ربابه سجادی: سلام وعرض ادب به برادر ارجمندم. گوشت قابل شمارو ندار. مهمان منزل رویشی میکردم. سپاسگزارم از دعای قشنگتون. واقعا از خداوند طلب قوت میجویم. برای قدم گذاشتن در این مسیر.
دامنه |: سلام مجدد فامیل ارزشمندم خواهر خوب، خانمسادات سجادی. بگذار این حرف مهم را این صحن محترم بگویم که حضور شجاعانهی شما و دوستانت در فعالیت اجتماعی محل، یک الگوی رفتاری برای زنان مؤمن و انقلابی پدید آورد که واقعاً باید این حرکت رشادت و شهامتتان را یک تحول در محل حساب کرد. قدر شماها را هر کس نداند به کفران نعمت دچار میشود. خدا تک تک شما را برای زادگاهمان سالم نگه دارد که وجود صالحههایی بااخلاص و اخلاق، چونان شماها عزیزان، باعت نزاکت و پاکی محل میشود و خدا را شاکریم که همهی شماها خواهران محبوب ما، بیهیچ ریایی در نهایت خلوص و خستگیناپذیر برای مردم کار میکنید و پیشتاز معنویت محلاید. بابت سخاوت دعوت در منزل و میهمانکردن ما، بینهایت سپاس. انشاءالله به همراه این فامیلتان، این صلهی ارحام رخ دهد. با تقدیم ادب.
شورای فراقوهای!!!
به نام خدا. سلام. آقای" اسماعیل شجاعی" سخنگوی شورای رقابت علیهی آقای محمد مُخبرِ معاون یکم! در مورد دستورش بر تجدیدنظر شورای رقابت در "مصوبهی افزایش قیمت خودرو" واکنش در کرد و شورای رقابت را "یک نهاد فراقوهای" اعلان نمود. او گفتن کرد ! که:
"دخالت دستوری در قیمت خودرو نتیجهی مثبت ندارد." از نظر آقای مُخبر قیمتهای پایهای (=کارخانهای) شورای رقابت "غیرمتعارف" و دارای "آثار تورمی" است. شورای رقابت اما در برابرِ دستور ایستاد و گفت: "مصوبات ما "لازمالاجرا" است.. و "هیچ نهاد دولتی نمیتواند مصوبات شورا را لغو کند." و نیز "نمیتوانند به کارخانهدار زیان تحمیل کنند، این بدترین روش مهارِ تورم است...، ما سیاستگذار هستیم."
اما من چه گفتن کنم به زبان افغان و فِغان درین صحن؟! به قول دارکلاییها: مِره چِ سر بِ کارِه به سیاستمیاست! این نوع ادبیاتهای نوظهور! آدم را یادِ عصر تاراج در اروپای آن قرنها میاندازد که هر کس صبح راست میشد، فکر فتوحات با تفنگ و دعوا مینمود و قاره، تماما" شده بود بکوببکوب. هر شورایی درین مملکت خود را فراقوه میخوانَد! و لابد غیرقابل نقد. زیادند. بشمارم؟! شورای انقلاب فرهنگی! شورای مجلس قالیبافی! شورای ادارهی دیشلمهی گلآقایی فومنی! شورای فخیمهی رحیمهی "نگهبان" هم که اظهر من الشمس است، با آن اعضایی بعضا" تا آخر عمری! و ایضا" بعضا" جدیدمَدید! -که بوی انقلاب اسلامی هم به مشام برخیشان نخورده بود- که خود را از "ولی فقیه" جلوتر میزنند! بگذرم. وقت نماز ظهر قم شد. اُولیٰ، اقامت در صلات است و مقاومت در صُوم! والسلام.
| ۱۸ فروردین ۱۴۰۲ |
ابراهیم طالبی دارابی دامنه
جلیل قربانی [در پاسخ به دامنه |] سلام آقای طالبی، روز بهخیر. این همه «به اختیار» در کشور، [آتش به اختیار، سخن به اختیار، تصمیم به اختیار و هر چیز دیگر به اختیار]، ابواب جمعی و عمله کدام قوه هستند؟ ین «به اختیاران»، فراقوهای هستند تا درباره مسئولیت اعمال خودشان، عنداللزوم و عندالمطالبه، شترمرغانه رفتار کنند و بار آن را بر دوش حاکمیت بیندازند. در این مورد شما اصلح هستید برای اظهارنظر درباره اصل موضوع و فرع آن که حرف من است...!
جناب جلیل قربانی نیمروز جمعهات در تجمع یا تفرُّد، در خلوت یا جلوَت، در خلسه و جلسه، گوارا. دلم برای قلم طنزت لک زده بود! به قول خوانندهی مشهور میاندورود: آقای ارزِفون: "اَمان اَمان. اَمان اَمان". مرا با مانور «اختیار» در جملاتت، صاف و مستقیم «مثل آن متن سنگین و وزینِ "مستقیم سابق!» بردی توی حکایت جبری و اختیار در دفتر پنج مثنوی مولوی -رَحِمَهُ الله تعالی- که این گونه دعوای جبری و اختیاری را به ظهور بُرد، خوب:
گفت توبه کردم از جبر ای عیار
اختیارست اختیارست اختیار
اختیارات اختیارش هست کرد
اختیارش چون سواری زیر گرد
از قضا درین فاز و فوز این شما هستید که "اصلح" بر ابراز نظرید، آخه منِ دامنه، فقط تا دامنهی علوم سیاسی خواندم؛ اما شما "اقتصاد و دیگر هیج!" را غَور کردی و غرق نشدی! مستغرق و قنی و غنی درین رشتهاید و کلاسش را نیز در دایرهی آکادمی (و هکذا قدرت) دایر داری!
حاج حجت سلام. شِلُغ نکن! به جناب رخف اون بالا هر چه نوشتم، تِره هم بَن دایته! حسودمسود نباش! هر کس هر چن!!! تا خواست بگیرد! خا بگیرد! لابد فن و فنون رِه از بَر هَسنِه!
جناب استاد سید عمادی سلام. حقّا که دیدهی ما به دیدنِ روی روحانیان (اعم از شیخ و سّید) عادت دارد و چهرههایی محبوب، چون شماها اهل اخلاق و فقه و سیاست هر سه، یک قوت قلب برای صحن مدرسه فکرت و صحن محترم "هیئت رزمندگان دارابکلا" است. سالم بمانین که به صالحان محتاجیم.
بزرگش نخوانند اهل خرَدکه نام بزرگان به زشتی برَد
کشکولی: گفتم که، آشوب هرگز بازنگردد، اما اگر روزی بازگشت، خیلی دلم میخواهد آن روز بیایی پیشم که صاف ببرمَت در دهنِ آشوب که ببینی آشوبگر چیزی به اسم مرتضی و مصفطی و مجتبی و مقتدا و مونتانا و فلوجه و فسا و فاروج نمیشناسد، لَش و لوشت میکنند. و نیز خیلی دلم میخواد آن چنان روزهای هرج و مرجی اگر بازم رخ داد، کنارت بنشنیم و تو با دنده سنگین برانی برانی و من تو و تریلرت را صاف ببرم توی دل آشوب که با چشم خدت ببینی لاستیک میلیونی هجدهچرخت چه تیغهای به دست آشوبگرها میخورد. آقا، هر چیزی برای خود رفتار خاص میطلبد. ممنونم بحث را تمام کردی. کفتار خالخالی و گُراز بِلدار از حیوانات مفید زمین هستند که بشر در شناخت نعمت وجود آنان، جهل مرکّب (=قاطیپاطی) دارد. هر چند جنابعالی عین اَویا و عَنقا ویژ میکنی در میری! من هم بحثم تمام. از بیاناتت لذت بردم. اگر حرفی بود، مشکلی نیست بگو. خودت هم خوب میدونی که اوریم طالبی موزیدار است، نه موذیکار.
روحانی محترم حاج آقاشیخ مالک سلام. نظر خودت چی شد؟ فقط نقل کردی و رفتی. من هر چند کرامات را در میان عالِمان پارسا رد نمیکنم، اما شاید میان این جور حوادث ربط نشود قائل شد. درود.
جناب ... سلام. تذکر شما وارد نیست. حرمتگذاشتن یک اصل است. زیاد خود را در مقام ارشاد دیگران قرار نده جناب آقا.
پاسُخکی به یک نیمچه بحثی
برادرِ محترم جنابِ جلیل قربانی سلام. بر وزن "کارگران جهان متحد شوید" خوب رندی میکنی شعار برای بانوان محترم میبافی! خندیدم. بحث مورد توجهی شما سه سال پیش در مدرسه فکرت و در آذر سال ۱۳۹۳ هم در "دامنه دارابکلا" مفصلا" به صورت چالشی انجام شد. بنابرین، از نظر من پرداختن به آن، تکرار ملالآور است. فقط خلاصه و عجالتاً چون داخل صحن کردی، عرض میکنم: آن آیه، شرطش را عدالت، آنهم تمام انواع عدالت میداند؛ اعم از اقتصادی، عاطفی، جنسی، مالی، اخلاقی لذا خود آیه هم توصیه میکند تک و فرد باشد. "و لَن تَستَطیعوا أَن تَعدِلُوا بَینَ النِّساءِ" ۱۲۹/ نساء «و شما هر چند هم که حرص بورزید هرگز نمیتوانید میان زنها عدالت کنید.." بحث دو روحانی محترم جنابان باقریان و سیدعمادی در مورد تعدد زوجات هم مسجل بود فکاهی و از شوخیهای حکیمانه بود. درود.
ابوعارف | طالبی دارابی, در مورد عکس قنوت درخت انجیر. برادرِ محترم جنابِ عبدالله طالبی سلام. من به کنار. جناب حمیدرضا منفرد است. او مرا در شهود به اعماق درونش راه میدهد و در حضور به صحراها و دَمنها و دامنهها راه میبرَد و در مَجاز به نگفتههای ناگفتنی معنوی خود عبور میدهد. کمتر کسی است اُسرار و علوم غریبهی! او را بشناسد. سپاس که درکِ خود را روی درختِ در حال سبحانخواندن، آزمودی.
به نام خدا. سلام. تمام خبرهای درجشده در روزنامهی ابرار ۱۹ فروردین ۱۴۰۲ خواندنی و به نظرم خلاصهی ماهرانهای از رویدادهای دو روز پیش است که از بیخ گوش ما گذشت. اما من منظورم تیتر اول آن است که ویژگی ممتاز شعری فارسی مطرح و برجسته ساخته است که رهبری معظم در دیدار شاعران بیان داشتند "جزوِ خصوصیّات شعر فارسی، تولید سرمایههای معرفتی و معنوی است."
برای من در بحث صنف روحانیت، آن روحانیان مشهور تاریخ معاصر و انقلاب اسلامی که علاوه بر حضور در سیاست و مبازرات، در شعر و داستان و کتاب و ترجمه و تدوین و تألیف و حتی سخنوری، یکتا و زبانزد بودهاند، جدا از ترغیبات فکری و ترجیحات عملی، جذَبهی خاصی داشتهاند؛ مثلا"روحانیانی چون مرحوم علی دوانی، مرحوم سیدهادی خسروشاهی، محمد مجتهد شبستری، مرحوم علی صفایی (عین. صاد) و شَهیرترشان استاد شهید مرتضی مطهری، شهید بهشتی. اگر بشمارم زیاد میشوند. آیتالله آقای خامنهای که با تخلّص «امین» شعر میسُرایند، درین دسته قرار دارند که از آغاز طلبگی، چنین، مشیء میکردند. مثلا" ترجمهی کتاب اندیشمند مبارز مصر "سید قطب" با عنوان «فی ظلال القرآن» که آن سالها خیلی جرأت میخواست کسی سراغ این نوع کتابها برود، زیرا برخی از آقایان حوزه علمیهی قم و مشهد مقدس -که اساسا" با سیاست میانهای نداشتند به آن «ویار» میورزیدند و فقط بسمالله بسمالله میکردند و اُوِرد (=پُشت سرِ هم)، وِرد میخواندند- تاب شنیدن اسم این جور کتابها را نداشتند، چه رسد که آن را دست بزنند و بخوانند. بگذرم.
خواستم بگویم سخن محکمیست که شعر فارسی به علت حکمتِ شاعر و زبان فاخر فارسی و مندرجات شعر، هم ماندگاری هزارانسالی دارد و هم معرفت و معنویت تولید میکند. کجا این بیت شیخ اجل سعدی فراموش و خاموش شده است؟ ولو آن که برخی، از روی آن به غفلت یا جهل، رد میشوند و سازِ دگر بر زندگی خود کوک میکنند و خود را در آینهی اروپا و آمریکا -که واقعا" با دانشها و ارزشهای ایرانی و اسلامی بیگانهاند- میبینند:
خوردن برای زیستن و ذکرکردن است
تو معتقد که زیستن از بهر خوردن است
بلی؛ صحیح است، صحیح است؛ شعر و شاعر فارسی، سرمایهی تمامنشدنی (=کوثرِ) مَلِک و مَلَک و مِلک و مُلک ایرانی است.
| ۱۹ فروردین ۱۴۰۲ |
روحانی محترم حاج آقا محمدرضا احمدی سلام. در تفسیر نهج البلاغهی آیت الله العظمی ناصر مکارم خواندم که امام علی ع مىفرمایند: «کسى که در مسیر آرزوها گام بردارد در [دامِ] مرگ خواهد افتاد». شما بهتر از بنده بلدید و من فقط میخواهم مقداری این کلیدواژهی مهم در صحن باز شود. امَل (=آرزو) را لغتشناسان شامل هر نوع آرزو تعریف کردهاند. عقلی یا بیعقلی. اما نزد مؤمنان این فراز دعا چه قدر زیباست. شما خود آگاهید که خدای باری تعالی که در بینش مؤمنان «منتهى الأمل» است و معصومان ع "کعبهی آمال" نامیده میشوند . لذا برای مؤمنان جزوِ "آخرین نقطهی آرزو" هستند. مثلا" امام سجاد ع در مناجات "مفتقرین" از مناجات پانزدهگانهیشان میگویند: «یا مُنتهى اَمل الاملین». ولی برخی آرزوها هست که زمامِ آدم را در دست میگیرند و سپس مثل اسب سرکش بر زمین میکوبند. اما آرزوی زیبای ظهور یک حجت و موعود مقدس معصوم (عج) آدم را در طرَب و وَجد نگه میدارد؛ اگر البته انسان با آن خاتماالاوصیاء (عج) واقعا" انیس و عاشق بماند. چون جهان غیر از عشق و پیچش و پرستش دور معشوق و معبود (اللهی یکتا) چیزی دیگر اصل نیست. بههرحال، گمان کنم آرزو منحصر در انسان باشد و حیوان از آن خالیست، و این قدرت روح در آدمی را نشان میدهد. نظر شما را در باب آرزو میدانستم، هنوز هم بهتر دعای روزه هفدهم رمضان را هضم میکردم. چون شما در شرح، روان میاندیشی. اگر وقت شد و خواستید فرمایشی فرمایید، مفید و عاید خواهد بود. درود.
برادرِ محترم جنابِ اسماعیل آفاقی سلام
جدا ازین که فرمودی،
یکی از خوبیهای قشنگ جناب حجت
این است که هر چه او را تَبتوشِر بکنی،
قَر نینّه وِ رِه.
از دَر درهاکانی،
از پنجره و حتی دریچه و بلُکم روزنه پِرّنه وارد وُونه!
اِنه دلِه.
کشکولی گفتم چون مزّهاش فشردهتره!
حمید طالبی: سلام عمو ابراهیم. شبت به خیرات این شب ها. چقدر خوب عمو و عموزاده ها نگاه درونشان توحیدی است. شکر خدا به خاطر این داشته ها و برداشت ها. "هر که را اسرار حق آموختند / مهر کردند و دهانش دوختند" و "وارداتی که به دل میرسد از عالم غیب / ار بود همنفسی بو که کنم اظهارش" ممنون که در منو در دامنت راه دادی تا دامنه های خدا را به نمایش دربیاوریم.
دامنه |: سلام عمو حمید. دروازهیی بود که تازه نیملنگش کردم که یواش یواش بگشایمش و بُنمایمت.
حمید طالبی, سلام عمو ابراهیم. طاعات و عبادات و نوشتار هایت مقبول. دروازه و نیم لنگ را خوب آمده ایی. انشاءالله به قصد قربة الی الله دروازه باز شود. ممنون و تشکر.
دامنه |سلام. سسکه سسکه باید بریزم صحن. تا یواش یواش جاری شود. درود عمو.
شیخ محمدرضا احمدی, [در پاسخ به دامنه |] سلام بر جناب طالبی عزیز. طاعات قبول. البته بزرگان حاضر در گروه باید به این امور بپردازند، ما عددی نیستیم. این که هر انسانی آرزوهای داشته باشد، چه مادی و چه معنوی، طبیعی است، اما ایراد این است که انسان آرزوهای طول و دراز داشته باشد. آرزوهای دست نیافتنی، صرفا در حد آرزو باقی خواهد ماند و در نهایت موجب رنجش و سرخوردگی انسان می شود. این سخن زیبای امیرالمومنین همیشه همراه من هست که فرمود: اِنّی اَخافُ علیکم اثنین: اِتّباعُ الهوی و طولُ الاَمَل. اَمّا اتّباع الهوی فَانّه یَصُدُّ عن الحق و اَمّا طولُ الاَمَلِ فَیُنسی الآخره. من از دو چیز در باره شما ترس دارم: یکی پیروی از هوای نفس و دیگری آرزوی دراز، پیروی از هوای نفس موجب ایستادگی در برابر حق می شود و آرزوهای دراز موجب فراموشی آخرت می گردد. چگونه؟ طول عمر انسان محدود است، اما اگر آرزوهایش به مراتب طولانی تر از مدت عمرش باشد و در طول این مدت هم دائم به فکر رسیدن به آرزوی دست نیافتنی اش باشد، آن وقت جایگاه آخرت در کجای مغز و روح این انسان قرار گرفته است؟ آیا اساسا فرصت پرداختن به آخرت را دارد؟ پرداختن به آرزوهای دراز، جای پرداختن به آخرت را می گیرد، آن همت و تلاشی و تامل و تفکری را که باید برای آخرت بگذارد، برای رسیدن به آرزوها می گذارد. در نتیجه، آخرت را فراموش می کند. نتیجه آن که درخواست برآورده شدن آرزوهایی که موجب فراموشی آخرت شود، موضوعا و تخصصا از دعای امروز خارج است. لازم به ذکر است، اهداف درازمدت با آرزوهای طولانی متفاوت هستند.
دامنه [در پاسخ به شیخ محمدرضا احمدی] سلام مجدد و تشکر بینهایت. خوب و وزین و فخیم شرح دادید که برای افراد فهیم و فهیمه هر دو کاربرد دارد. تنگکردن آخرت و به نیسانیسپردن آن در اثر آرزوهای ناجور، شاخههای پربارتر متنت بود. سخن مولا علی ع که گوهر است که باید در گردن جوهر انسان آویز شود.
سلام مجدد. ما هم، آرزوها را بررسی کردیم و مَضارّ و مزایای آن را مطرح. بیآرزو که انسان، انسان نیست. حتی گفتم وجود آرزو از قدرت و امتیاز وجود روح در بشر است. متشکرم جناب قربانی از بیان و بروز وجود آرزوها در بطن و متن و ذهن جنابعالی تا از مِحَن در امان بمانی!
روحانی محترم حاج آقا شیخ مالک سلام. مناسب، متن و میانبحث را امتداد دادید. ممنونم از ورود خوب و روان. بلی به مسئلهی چشمبهراه بودن حضرت ولی عصر عج اشاره داشتم که آدم را شادمان و بهسامان میدارد. در آستارا سالم و در کمال روشنگری بمانی.
دامنه: برادرِ محترم جنابِ محمدتقی آهنگر سلام. تشکر دارم از بابت ذکر این نکته که مباحث صحن را پی میگیرید. بلی، درست فرمودید. هواهای نفسانی آدم را سربههوا میکند و به عنوان یک قلاب و چنگک پای همهی بنی آدم گیر است و باید با آن درآویخت و چونان رستم بر فرش زد. ولی زور هوای نفس خیلی زیاده که خودت هم مربی و دبیر هستی و با این مباحث آشنایی عمیق داری. درود.
دامنه |: بانوی محترم خانمِ سادات سجادی سلام. کشکولی: یعنی این قدر حاضرین مسجدین پایین و بالای دارکلا هم، اون شبهای عزیز قدر، برن پیش آقای محمد تقی ذلیکانی تلاوکی و پای صحبت آقای محمود اندرخورا و قرآنبهسر کردنِ آقای حجتالاسلام حاج سید ولی هاشمی؟!
ابوعارف | طالبی دارابی: برادرِ محترم جنابِ رخف سلام. من معتقدم حتی راهپیماییهای مهم کشوری را هم باید از تکیهپیش دارابکلا شروع و از خیابانهای مسیر دستهروی روز عاشورا عبور کرد و وارد صحن پایینتکیه شد و آنگاه در مزار دارابکلا با بیاینه و سخنرانی پایان داد.
ثبتِ حمیدرضاهه >< نشرِ دامنه. | ۱۸ فروردین ۱۴۰۲ | حمیدرضا مرا این جای زیبا برده. کُنج انارقلت دارابکلاهه. جسم میگوید بپّر به تَهِ آب. روح میگوید بِنگر به تِهِ (=تابش) آفتاب. من را وقتی حمیدرضاه بنشانده لبهی این بِرکه، تمام آثار آفتاب را به تنِ این آب، منگنه کردم. و گفتم: حتی یک چالهآب در حد نعلِ اسب چنان قادر است که آفتاب با همهی زبانهها و مسافت دور و درازش را به تَهِ گودش آورَد که به آدم بفهمانَد: فروتنی را از آفتابِ فرادست بیآموز که حاضر شد به کفِ آب فرو آید تا غَرّه نباشد. این را من نوشتم، ولی حمیدضا در ثبت صحنه، توی سینهاش با قلم قلبش حک ساخت. سینهی شَرحشرَحهای که روی من گشوده شده.
برادرِ محترم جنابِ عبدالله طالبی سلام. اول مِقار بیام از فُکاهیاتی که کردی، خندیدم. دوم مُقِّر هستم که متن و عکس را خوب مَکث و درنگ کردی. سوم هم مقدور میدانم که بگویم تیلندی و تبلور را چه خوب ورود دادی. و آخرسر هم مقدار شما و حمیدرضا را در کشف شگفتیهای طبیعت زادگاه بسیار بالاتر و سنگینتر از خودم میدانم.
شفیعی مازندرانی: السلام علیکم و رحمه الله. الحمد لله به گونه ای فصیح و بلیغ به زوایای شعر ناقابلم اشاره کردید. تقبل الله و طیب الله. مثل همیشه به عمق ها توجه نمودید. متشکرم.
جناب استاد شفیعی مازندرانی سلام. عمیقاً شعرتان به طبعم نشست. بلی، چون به ادبیات فارسی و شعر خیلی علاقه دارم، سعی میکنم اشعار شما را پیش خودم بشکافم و اگر چیزی ذهنم رسید، در صحن مطرح کنم. بههرحال، شاعر و شعر نه تنها زینت صحن مدرسه است، که هویت فارسیبودن زبان ما را زنده میدارد.
مجدد سلام آسید. هیچ جای شک نیست که پدرومادرم اگر امروز زنده بودند، بر تألّم سنگینی که بر تو و زنعمو و بیت شریفت وارد شد، شدیداً متأثر و اندوهگین میشدند و بیتابِ تبوتابِ تو. چون تو را عین خاش وچه میدونستند. از یادم نمیروند هرگز. الحمدُ لِله شما درک توحیدی از آفرینش داری و مصیبت را بخشی از جاریِ جریان آدمی. جوان پویای جوادت هم مال خدا بود و بُردش. شکیبایی شما تعلیماتی برای محل خواهد بود. پس؛ صبّاری کن، رفیق پارسای ما.
ابوعارف | طالبی دارابی: مجدد سلام. نه، برای شمای یکی اگر به کسوت شیوخ درمیآمدی، آن وقت مینوشتم:
شیخالبُلغاء،
جلیلالفُکهاء،
قربانالقُصدا،
سرخرودیالوزرا
شبابالآمال
جناب قربان! جلیلی! آملی
سلامٌ ععععععلییییییکم!
دامنه |: روحانی محترم حاج آقا سید کمال عمادی سلام. در محل ما اگر کسی به دل کسی راه یافت و دقیق آن را کشف کرد میگویند: دلم برات کرد. یعنی دلم آگاهم کرد و فهماند. واقعاً در هنگام شرحنویسی برین عکس، دلم شب قدر امسال را از گذرگاه درونم عبور داد. حالا در شگفتم چطور دل شما به این پیشزمینهی شب قدر در قلبم، دلآگاهی یافت. در پایان پنهان ندارم، بر پهنای باند این تفسیر صحنه افزودید و در عمق و ژرفا رفتید. خصوصاً لفظ پرمعنای پیالهی شکسته. باری؛ بادیه هم داریم، ظرفی عمیقتر از پیاله. بااحترام ازین تفسیر و ذوق عرفانیتان از رو میزم بلند میشوم. ممنونم که به این کار مشترک من و حمیدرضا عموزادهی اهل دلم وارد شدید.
اعضای شریف این صحن سلام
لیست اعضای این گروه («دورهمی دارابکلا» بر بِستر ایتا) بسته است و نمیتوانم اعضا را بشناسم و این البته گرچه در اختیار مدیر با مدیران این گروه است، اما کاری نادرست است. زیرا یکی از اهداف تشکیل گروه، آشناشدن با همدیگر است و ایجاد گپوگفت علمی، دینی، سیاسی و اجتماعی. بگذرم. خواستم مسئلهی زیر را بگویم: اخلاق به بنده حکم میکند اطلاع دهم اگر اعضایی ازین گروه، در «مدرسه فکرت» حضور ندارند، لطفاً در صورت تمایل به بنده اعلان کنند، تا دعوت کنم. با احترام و ادب: ابراهیم طالبی دامنه دارابی
برادرِ محترم جنابِ سید موسی صباغ سلام. ولی اَم دِل و دِهون شِم کباب وِ اوه دکته چی؟! جبرابی یِرنی اَم وِه تِهَ و حجت؟!
میانبحث در صحن هیئت:
بانوی محترم خانمِ سادات سجادی سلام. از شما فامیل ارجمندم ممنونم که از اطلاعیه رفع ابهام فرمودید. بلی؛ درست است فرمایشت، اول باید مسجدین پایین و بالای دارابکلا را گرم و پویا و کارا نگه داشت، سپس اطراف را، چه سورک را چه ساری را. کاش سورکیهای محترم هم عین دارکلاییها که سورک را گرم و انبوه از حضور نگه میدارند، گاهگاه خود نسبت به دارابکلا چنین کنند و سارویهای محترم هم، فقط پِلاخواری روز عاشورا و روز تاسوعا به دارکلا و اوسا سرازیر نشوند و در مراسم زادگاه ما گاهگاه حاضر شوند. مثل آن زمان دستهی آقاصالح که عاشورا از ساری میآمدند دارابکلا و ما زنجیرزنان کفنپوش و سیهپوش تا نزدیک فیضی باغسر به استقبال آنان ساعتها با کمال میل میایستادیم و زنجیر میزدیم تا از راه برسند. و طول مسیر با اسپند و کولک و عود و عنبر از سوی خانههای مسیر، استقبال عجیبی میشدند. و نیز دستهی دارابکلا هم شب عاشورا میرفت توی دستهی آقاصالح در ساری. نوعی تبادل دسته در شبهای محرم، که دستهی مرکزی بالامسجد دارابکلا با لالیم و جامخانه و اوسا و حتی در چهلوهشتم شب رحلت پیامبر اکرم ص با روستای ماکران داشتیم. سپاسگزارم.
استاد شفیعی مازندرانی سلام. خط قرمز را رُک بگم خودم تشخیص میدهم. اما بعد، استاد در سازندهبودن و دلسوزانهبودن و خلوص کرداری نصیحت و تذکر شما به بنده تردیدی، هیچ تردیدی، ندارم. توضیح بیشترم به پیچیدهترشدن میانجامد. سپاسگزارم.
نظر شیخ مالک نسبت به نظر سیده ربابه سجادی: سلام علیکم اخوی. از من سوال کن درباره مساجد منطقه میاندورد و ساری و کیاسر حتی مازنداران و استانهای مختلف و شهرها که درصد جمعیت در مناسبتها و غیر مناسبتها چگونه است ؟؟ چرا که بنده در ایام تبلیغی خود تمام منطقه را سیر و سفر داشتم و اطلاع کافی دارم و از مساجد کاملا خبر دارم مخصوصا چندین مساجد سورک و اسرم ولالیم و اسلام آباد و وو بادله و کیاپه و اسبوکلا و زرین آباد سفلی و علیا و زغال چال و چندین مسجد ساری..همه جا از نظر جماعت نماز ضعیف بود اما و اما مسئاله شکم و پرورش شکم در اماکن مذهبی در جذب افراد سخن اول را میگوید. بطور کلی بدان اگر در مساجد دارابکلا چای و خوردنیهایی مثل شرینی و ذولبیا و بامیه و بستنی و تغذیه های مختلف حذف شود بعد از مدتی که با این اوصاف در مساجد بگذرد میبینی پرنده پر نمیزند. پس یکی از آیتم های جذب افراد به مسجد که خیلی مهم است اول باید به شکم افراد توجه داشت و رسیدگی کرد و این برای مسجدیان حیاتیست چون امام حسین علیه السلام فرمود مردم بنده شکم و دنیا هستند و دین لقلقه زبان است وقتی آزمایش و دگرگونی و تحولات روزگار و غربال گری حاکم بشود قل الدیانون یعنی در این وقت است دینداران واقعی کم میشوند همین حکم را دارد در مساجد منطقه و شهر و استان.
تذکر جناب آقا شیخ مالک رجبی به مدیران هیئت رزمندگان دارابکلا:
مطالب ذیل خطاب به افرادی که به بنده در جمع عموم توهین کردند و از آنها صد در صد نمیگذرم و از آنها راضی نیستم و آنها را واگذار میکنم به خدا .. چطور بخودشان اجازه میدهند به بنده حرف زشت بزنند . از جنابان مدیر این گروه و جناب آقای چلویی همسایه ما که خودش را شبانه روز وقف بالا مسجد کرده است و همیشه در صف نماز جماعتها قرار دارند و به مقدسات به اصطلاح خودشان توجه خاص دارند و منبرهای علما را رصد میکنند و زیر منبرها هستند شبانه روز در معرض پند و اندرز و نصیحت هستند. محصول محصول اینکه زیر منبرها هستید چقدر معارف دین را دریافت کردید . این چنین شخصیتها چطور بخودشان اجازه بدهند یک فردی مجهول الهویه که او را نمیشناسم و با او ارتباط ندارم و شناختی با او ندارم این چنین شخصی بیاید در جمع سیصد نفر به بنده بگوید بی سواد و شما مطالبتان را کپی پیست میکنید سواد ندارید و چنین و چنان. خجالت نمیکشید جناب آقای علی چلوئی شما کجائید مسئاله را تماشا میکنید هیچی بروی خودتان نمیاورید و اهانتها را تذکر نمیدهید ؟؟ مدیران کجان ؟؟ بعد از ده ساعت موقع فیض شب قدر گفتم اگر زندگی خودتان را دوست دارید مطلب موهن را از فرد مجهول الهویه حذف کنید اگر حذف نکنید از شما نمیگذرم در این وقت بخاطر ترس از زندگی خودتان حذف کردید. من نقد پذیرم نقد را دوست دارم نه از طریق اهانت این اولین و آخرین کلام من است . یکبار دیگه کسی به بنده توهین کند از این گروه با ناراحتی خارج میشوم و روزگارشان را سیاه میکنم که مرغان آسمان برایشان گریه کنند. والسلام.
این عکس آلوچه | ۲۰ فروردین ۱۴۰۲ |
از سید موسی صباغ از باغش
مجدد سلام.
آقا سید موسی!
این هلی دلرِیا
درین عکس زیبا،
زلکا که نیست؛
هِلالهی هِلاله هسّه. (=رسیده و بَپِته)
و حَلالِ حَلال
و حلّالِ حلّالِ.
اِسا کشکولی مشکولی
هلی دِزّی آیا اِستارت خورده؟! که ما هم ار قم سر برسیم؟!
سید موسی صباغ دارابی: سلام. آق ابراهیم. این هلی بادکوبه ایی هسه.باید صبر هاکانی یه کم درشت تر بوشه تا طعم خوردن. هلی محلی یه کمی کار دانه برسه. کشکولی : تله کار بیشته هسه ، هر کی دزدی هاکانه تله کفنه.
ابوعارف | طالبی دارابی, مجدد سلام برادرِ محترم جنابِ سید موسی. از تلهگذاری روحم خبر نداشت! لابد اندکاندک (=سِسکه سِسکه) هلیباغها و هلوباغها با دوربینهای مدار بسته هم، تجهیز میشود! که سند مَحکمهپسند ارائه هاکانن دادگاه مادگاه! چون هلیدِزّها همّالهمّال، مِقار نمیآن. کشکولی: انگلیس میگه مَهد همهچیزیم! ولی از همهی کشورهای دنیا، بیشتر دوربین کار گذاشته. کجاها؟ تمام جاها. تا مُستراحها!
ابراهیم | طالبی دامنه دارابی: برادرِ محترم جنابِ اسماعیل آفاقی سلام. این که دعاهای مأثوره، اثرات شگرفی بر نهاد انسان باقی میگذارند، شکی نیست. همهی مؤمنین هم برکات آن را کمابیش لمس میکنند. اما این که عدد و ارقام داده شود و وعده که تا قیامت تمام گناهان فرد بخشیده میشود، حرف است.
اسماعیل آفاقی: سلام. نماز روزه قبول. کمی تاکید لازمه، سیر داغ که عیب نداره.
ابوعارف | طالبی دارابی: سلام مجدد. آها، از اون لحاظ. سپاس. بلی، اُنس با دعا و زیارت کارِ خودش را میکنه کشکولی: سیر گارانه! پیازداغ پس بمال! که کمی ارزانه!
روحانی محترم حاج آقا شیخ محمدرضا احمدی سلام. وقتی سجع سحَر و سهَر را در عنوان متنت دیدم تحریک شدم چگونه این دو را به هم میدوزی. خوب بود دوختن. چون مسئلهی محوری "بیداری" را در لغت سهَر مطرح کردی. بلی، سحر را واژهشناسان "کرانهی هر چیزی" ، "سپیدی روی سیاهی" و حتی در میان عرب "نشان پشت ریش شتُر" معنی کردهاند که در واقع لفظ سحر ما را آگاه و اِخبار میکند که پس از تاریکی شب، سفیدی روز میخواهد بیرون بزند. حالا چه با ونگ و بانگ خروس و چه با قصد قبلی هر کس. حالا به قول شما شب قدر سحَر و سهَر با هم هست و من میگویم نیز با سِرّ و اَسرار توأم. متن شما برای من خواندن داشت. سپاس. آری استاد احمدی؛ فکر کنم این سه شب باید گوشهی شب را از راه سهَر (=بیدارباشی و بیداریگری) به سحر گِره زد تا گرههایی وا شود و کار کورگِر نیفتد.
ابراهیم | طالبی دامنه دارابی: برادرِ محترم جنابِ جلیل قربانی سلام. در معتقدات مذهبی البته «نصیحت» هست. مثلاً امام علی ع از فعل اوصیکم استفاده میکند. یا در سرگذشت حضرت موسی ع آمده است که با برادرش هارون ع برای نصیحت فرعون در دارالحکومه رفت. یا بر پیامبر اکرم ص ابلاغ شد لیّن با مردم روبرو شد. تازه بالاتر از نصیحت، در ادبیات وَحیانی بحث تذکر به همدیگر آمده که منفعت است. حتی آمده تواصوا کنید به هم، در مورد حق و صبر. فکر کنم این ایدهی شما مقداری بازسازی نیاز دارد و قابل نقد و نظر است. در واقع جامع و مانع نیست.
ابوعارف | طالبی دارابی: روحانی محترم حاج آقا سید محمد شفیعی مازندرانی سلام. آقا خیلی موزون به نظم درآوردید. خصوصاً این بیت که بسیار درخشنده است:
«دست مردم گیر حسب آسمان
در فضای انوَر اُم الکتاب»
لابد اعضای شریف میدانند منظور استاد درین بیت این است که آدمیان مانند آسمان -که به تمام موجودات و جُنبندگان و جامدان چشم عنایت دارد- میبایست طبق الگوی نورانی کتاب وحی، دستگیرندهی همدیگر باشند، نه چنگک و تله و بلیهی پای یکدیگر. آسمان علاوه برین معنای ظاهری، جنبهی معنوی هم دارد، یک توجه به ماوراء.
سپاس فراوان دارم از شما استاد که به برکه و تصویر و متن، اینگونه با احساسات تأثیربخش، توجه نمودید. بهیقین نشان از اهتمامتان هست به طبیعت و درسهای نهفته در بطنش.
برای شب قدر اول: ۲۰ فروردین ۱۴۰۲ :
زیر قرآن چه آمد ذهنم؟! جهان آباد و آزاد و آرام باشد. انسان ترقّی و تجلّی و تأنّی کند. ایران پلهپله پارسا و پویا و پالاینده باشد. خودمان خِرَد و خوبی و خوشحالی و خویشتنداری ورزیم. بگذرم.
روحانی محترم حاج آقا سید کمال عمادی سلام. چون شب احیای قدر یکی از ستودهترین شبزندهداری تا سحر، مناظرات علمی میان افراد است و امام باقر ع هم آن را تأکید فرموده، آمدم تا کمی نظر بگذارم نزد استاد.
گفتهاید:
«در تعامل با استاد صاحب مقام الهی باید ادب حضور داشت وزنه سبب حرمان از الطاف او میشود.»
میگویم:
این حرف درست است اما دو عیب هم دارد: ۱. ادبِ حضور معمولاً در میان جامعه یعنی حرفت را بخور و نگو! و فقط بشنو و نپرس! ۲. همانطور که تعلیمگیرنده باید در تعامل صبر پیشه کند، چرا صاحبمقام، زود از کوره در روَد! و حرف و رازش را قطع کند.
شیخ احمد باقریان: صرفا جهت اظهار نظر دوستان. آیا علی(ع) قاتل خویش را بیدار کرد؟ و آیا از خاک محراب بر زخم سر ریخت؟ مرحوم آیتالله صالحی نجفآبادی میگوید: "اما درمورد مثال دیگر که چرا ما بحث کردهایم و گفتهایم: «امام علی(ع) شب ۱۹ رمضان ابن ملجم را از خواب بیدار نکردند که بفرمایند: بلند شو! میدانم چه چیزی در زیر جامه خود پنهان کردهای ـ یعنی شمشیرـ ، این قضیه یک بحث پیش پاافتادهای نیست. یک مسأله اصولی و بنیادی است، زیرا اگر این ماجرا حقیقت داشته باشد به عصمت امام ضربه میزند؛ به دلیل اینکه اگر علی(ع) قاتلش را از خواب بیدار کند یعنی اقدام به خودکشی، و این برخلاف اصول فقهی و اعتقادی ماست. عمل حضرت امیر(ع) باید برای ما الگو باشد که ما از آن پیروی کنیم. حضرت علی قطعاً عملی خلاف شرع انجام نمیدهند به اینصورت که قاتل را بیدار کرده بگوید من آمدهام توی مسجد پاشو و بگوید میدانم چه چیزی زیر لباست پنهان کردهای! و دیگر اینکه، برخلاف بهداشت، امام خاکهای زمین را برداشته روی زخم تازه سرشان بریزند! در عوض اینکه نگذارند خونریزی کند و روی آن را به قول امروزیها پانسمان کنند. این عمل نمیتواند الگو باشد. این عمل و خطایی که به امام(ع) نسبت دادهاند گمراهکننده است. حالا وظیفة ما چیست؟ وظیفة ما این است که این قسمت تاریخ حضرت علی(ع) را از این افسانههای گمراهکننده نجات دهیم و در این راه باید تحقیق کنیم" مرحوم صالحی نجفآبادی از جهت سندی هم این دو شایعه را مورد کنکاش دقیق قرار داده است. در مقالهای در سال ۱۳۴۵ با عنوان "آیا علی قاتل خود را بیدار کرد؟" به تبار شناسی این دو نکته میپردازد. وی از قرن دوم، که در طبقات ابن سعد ماجرای ضربت خوردن بیان شده تا قرن چهاردم، قرن به قرن نام ۲۵ منبع تاریخی را ذکر می کند که در این منابع تاریخی اثری از بیدار کردن قاتل و ریختن خاک بر زخم فرق از ناحیه علی(ع) وجود ندارد. این دو نکته اولین بار در کتاب ضعیف تاریخی ابن اعثم کوفی ذکر شده، پس از آن در کتاب مجهول المؤلف و التاریخ دیگری درج و توسط علامه مجلسی به عنوان یک داستان طفیلی بدون اعتماد به آن در بحار ج ۴۲ نقل می شود. در ادامه، مؤلف ناسخ التواریخ این دو شایعه را از ابن اعثم و بحار می گیرد و با قدری اصلاح، در این کتاب رایج شده میان ایرانیان، درج می کند. بنابر این این دو نکته (بیدار کردن ابن ملجم و ریختن خاک محراب بر زخم سر خود) از زمان انتشار ناسخ التواریخ شهرت یافت و در کتب تاریخی و مشهور مورد قبول اهل سنت و شیعه وجود ندارد. مرحوم شیخ عباس قمی هم گرچه همان قول غیر موثق و مشهور را در منتهی الامال آورده اما در کتاب تتمه المنتهی این نقل را باطل و همان مطلبی که صاحب طبقات ابن سعد در قرن دوم (هم عصر امام رضا(ع) نوشته، پذیرفته و نوشته است.(منابع: شوکران اندیشه، خاطرات صالحی نجف آبادی مجتبی لطفی، کویر/ مجموعه مقالات، صالحی نجف آبادی، ایران فردا)
سید حسین شفیعی دارابی: سلام علیک ضمن تشکر؛ از بزرگان مورد احترام فرا گرفتیم: «هر سخن جائی دارد و هرنکته مقامی»؛ تردیدی در فرهیختگی جمع چشمگیری از اعضای این گروه وجود ندارد؛ ولی بحث رجالی و سندی و محتوائی در مورد مسائلی اینچنینی، باید در جمع متخصصان در این حوزه دنبال و مطرح شود؛ مخصوصا اگر ناقل و منتقد، فردی باشد که متاسفانه شذوذات فراوانی را در حوزه های مختلف برجای نهاده باشد (البته بنده فعال نفیا و اثباتا چیزی را نمیگویم؛ ولی از بزرگان یاد گرفته ایم که نظر خواهی در مورد اینگونه مسائل، می بایست با متخصصان در حوزه مربوطه صورت پذیرد.
شیخ احمد باقریان: علیک السلام تقبل الله اعمالکم از اظهار نظر جنابعالی تشکر میکنم بعد از عمری آن هم سر پیری این مقدار را میفهمم که هر سخن جائی و هر نکته مقامی دارد و در اینجا نیز رعایت شد لازم است دوستان دیگر هم اجمالا بدانند دو موضوع مورد بحث در این نوشته ثابت شده نیست در جالی که معروف است این نوشته از هرکه باشد پاسخی به شبهات است در گروههای علما هم کسی نظر خلاف این نداد بلکه تشگر هم شده است به خاطر رفع شبهه جنابعالی اگر اشکال علمی بر سخن مزبور داری بفرما تا استفاده کنم.
سید حسین شفیعی دارابی: سلام مجدد. هیچگاه خلاف ایده ایکه ابراز نموده ام، ام عمل نمی نمایم؛ به کلام حق «هر سخن جائی دارد و هرنکته مقامی» سخت پای بندم؛ منکر مطلع بودن حضرتعالی از این سخن نبوده و نیستم؛ نسبت به پای بند نبودنتان به دانائیتان، تذکر دادم؛ بدین جهت از بارگزاری همین نوشته در گروه روحانیون اهل قلم، خورده نگرفتم؛ به هرحال: باید بگویم: «من آنچه شرط بلاغ است با تو می گویم؛ خواه از سخنم پند گیری یا ملال».
شیخ احمد باقریان: جناب استاد شفیعی عزیز. بنده شما را به چیزی متهم نکردم تا از خود دفاع کرده باشید ولی پیرمرد ۷۲ دو ساله را آنگونه تذکر بدهید ک گویا مقام سخن گفتن خود را نمیداند برای من خیلی سنگین بود چیزی که هرگز تصور نمیکردم. من در گروه دوستان دارابکلای داوطابانه نیامدم که اینگونه با من برخورد شود. آدم بی مشتری هم نیستم. اساتیدی در گروههای شهرستانها از بنده خواستند عضوشان بشوم و نپذیرفتم. در مورد این گروه با اصرار جناب آقای طالبی پذیرفتم و حالا فهمیدم اشتباه کردم. و به خاطر همان سخن که فرمودی (هر سخن جایی و هر نکته مقامی دارد) حالا فهمیدم اصلا جای بنده غریبه فرح آبادی در گروه زرگان دارابکلا نیست. لذا گروه را ترک میکنم
سید حسین شفیعی دارابی: حضرت استاد جناب آقای باقریان، سلام علیک. خود حضرتعالی میدانید که بنده به حضرتعالی ارادت داشته و دارم؛ یک تذکر دوستانه که نباید موجب رنجش شود. تشخیص آقا ابراهیم طالبی هم تشخیصی درست بوده است و جنابعالی هم به قصد خیرخواهی دعوت ایشان را پذیرفته اید؛ در این گروه، دوستان روحانی و غیر روحانی غیر دارابکلائی فراوان هستند و مشغول فعالیت هستند؛ تعجب می کنم چرا اینگونه برادشت نموده اید؛ ما کوچکتر ها از خود شما بزرگترها یاد گرفته ایم حتی اگر طرف مقابل، گفتمان خوبی نداشته باشد باید اورا تحمل نمود و سعه صدر نشان داد و...؛ این شیوه برخورد حضرتعالی برای بنده، تجربه مناسبی انبود که بدست امد؛ شیوه ایکه تصورش را نمی کردم؛ بنده حضرتعالی را فردی حلیم و صبور و خلیق دانسته و میدانم و...؛ بدین جهت از این نوشته حضرتعالی دچار شگفتی شدم . به هرحال، عذر خواهی می کنم؛ از این پس هر آنچه بنویسید، سخنی نخواهم نوشت. مجددا ضمن پوزش، ملتمس دعا می باشم.
شیخ مالک رجبی: سلام علیکم استاد حاج آقا باقریان سحر بخیر شما بزرگوارید. این تکه تاریخ شبهه برانگیز است برای پاسخ به سوالات جوانان باید چه پاسخ داد؟؟ در تحقیقات قسمت پائین متن جواب خوب برایم روشن نیست. مثلا امام حسین هم از شهادتش خبر داشت و همین شبهه شد. موضوع خودکشی. این شبهه با توضیح بیشتر روشن کنید؟ با تشکر.
۳۰ کیلو جِثّه ، شش کیلو ژ۳
به نام خدا. سلام. این را که مینویسم از آقای شیخ محسن قرائتی شنیدم که سخنن میگفت. سالی به خانهی مرحوم حجت الاسلام سید محمد کوثری ذاکر اهل بیت ع در قم رفت. کوثری گفت اتاق کناری پدرم هست. میخواهی ببینیدش؟ قرائتی گفت چرا که نه. رفت پیشش. میگفت آنقدر نحیف شده بود وزنش حدود ۳۰ کیلو هم نمیشد. احوالپرسی شد. پدرِ کوثری (مرحوم حاج سید علی اکبر کوثری که خود از وعاظ شریف و شهیر قم بود) گفت: آیا من به درد هیچ کاری برای این انقلاب و مردم میخورم؟! قرائتی متعجب فکر کرد و گفت نه! چه کاری ازت ساخته است! پدرِ کوثری گفت:
من چند سالیه خوابم نمیبرَد شب. لذا یک رادیو دارم ایستگاه رادیو بغداد را میگیرم که ساعت ۲ بامداد به بعد، اُسرای رزمندهی ایرانی مشخصات خانواده، نشانی، تلفن منزل و وضعیت اسارت خود را نوبت به نوبت میگویند. من فوری آنها را یادداشت میکنم، فرداش یکی یکی به خانوادههای آنان زنگ میزنم خبر اسیری و سلامتی و نشانیشان را میگویم که خیلی هم، شگفتزده و خوشحال میشوند. خواست به آقا قرائتی بگوید در هر شرائطی ولو با ۳۰ کیلو جِثّه، خدمت به خلق میشود میکرد که قسمتی لاینفَک (=جدانشدنی) از عبادات بشر است.
نتیجه: هر خواننده به دلخواه خود. من اما میگویم در دفاع مقدس، خدمت از هر کس، ساخته بود؛ چه با ۳۰ کیلو جِثّه، چه با شش کیلو «ژ۳».
جنابِ استاد آشیخ محمدرضا احمدی سلام. یکی از نکات مهم دعای روز بیستم روزهداری است که باید دقات کنیم که میان تلاوت و قرائت فرق است. در قرآن بارها یَتلو آمده است و قُرِیَ هم آمده است. اما در تلاوت، علاوه بر خواندن اصل بر پیروی از تعالیم آیه هم هست. یعنی دریافت پیام آیه و سپس رفتن به سمت عمل به آن. به امید روزی که هر کدام از مؤمنان زمانی که به قرآن رجوع میکنند هم قرائت شود و هم تلاوت و هم تدبر و تبعیت. زیرا خودِ داشتنِ اطلاعاتِ قرآنی موجب میگردد در بسیاری جاها به آدم کمک میدهد و دچار لغزش زیاد نشود. سپاس مضاعف.
شیخ محمدرضا احمدی: سلام بر طالبی عزیز. حتما یادت رفت. درست می فرمایید، قرائت با تلاوت تفاوت دارد، همانند دیدن و نظر کردن و. نمی دانم در "تلاوت" عمل کردن هم هست یا خیر، اما تلاوت معنای بالاتری نسبت به قرائت دارد، از صرف خواندن بالاتر رفته و به توجه در معانی هم می پردازد. ارادت.
"کمی دربارهی علامه محدث نوری"
به نام خدا. سلام. کتاب "علامه محدث نوری" نوشتهی محمدحسین صفاخواه و عبدالحسین طالعی را که تمام کردم حیفم آمد ازین شرح حال زیبای مرحوم حاج میرزا حسین نوری (۱۲۵۴ - ۱۳۲۰ هجری ق) مشهور به محدث نوری فرزند آیت الله محمدتقی نوری، اجازههای روایت را -که در ص ۷۵ تا ۹۵ مفصل مطرح شده است- ننویسم. ایشان از ۱۰ نفر از بزرگان حوزه -که پیششان درس خواند- اجازهی روایت داشت و به شماری از علمای شهیر -که شاگردش بودند- اجازهی روایت داد:
الف: از چه کسانی اجازه گرفت؟
- ۱. ملا محمد علی محلاتی
- ۲. شیخ عبدالرحیم بروجردی (پدرخانمش)
- ۳. شیخ عبدالحسین تهرانی شیخ العراقین
- ۴. شیخ مرتضی انصاری
- ۵. میرزا حسن شیرازی
- ۶. مولی فتحعلی سلطانآبادی
- ۷. سید مهدی قزوینی
- ۸. مولی علی میرزا خلیل تهرانی
- ۹. حاج ملا علی کنی
- ۱۰. میر محمد هاشم خراسانی
ب: الف: به چه کسانی اجازه داد؟
- ۱. شیخ عباس قمی
- ۲. شیخ آقابزرگ تهرانی
- ۳. شیخ اسماعیل اصفهانی
- ۴. شیخ علی اکبر نهاوندی
- ۵. شیخ فضل الله نوری (خواهرزادهاش)
- ۶. شیخ مرتضی عاملی
- ۷. شیخ محمدحسین کاشف الغطاء
- ۸. سید عبدالحسین شرف الدین عاملی
- ۹. سید جمال الدین عاملی اصفهانی
- ۱۰. شیخ محمد باقر بیرجندی (صاحب کتاب "کبریت احمر")
- ۱۱. آیت الله سید حسین طباطبایی
- ۱۲. آیت الله سید ابوالقاسم دهکردی اصفهانی
- ۱۳. شیخ محمدرضا نجفی اصفهانی
- ۱۴. شیخ محمد جواد بلاغی
اگر بشمارم، طومار میشود چون کتاب تا ۳۷ نفر از بزرگان دیگر را نام برده است. محدث نوری اهل روستای یالو شهر نور بود، سمت بلده. چندین جلد کتاب نوشته که سه تای معروفش: «لوءلوء و مرجان» در واقعهی کربلا، «نجم ثاقب» دربارهی امام زمان عج، «مُستَدرَک الوسائل» دربردارندهی احادیث فقهی است. والسلام.
اجازات علامه سید بحرالعلوم
اخیرا" میان بنده و استاد حجت الاسلام سید کمال الدین عمادی چاچکامی (سلام هم همین جا بَرو) بر سر پاسخهای آیت الله العظمی حسین وحید خراسانی به مسئلهی ارجاع و اجازه به شاگردان و مجتهدان، مباحثهای درگرفته بود. از آنجا که مسائل مهم را تا مدتی در آب نمک میخوابانم تا مطالعهام را روی آن به کاوش بیشتر ببرم، امروز به سراغ کتابخانه رفتم تا بتوانم پنجمین کتاب را در سال ۱۴۰۲ انتخاب و شروع به مطالعه کنم؛ این کتاب: «علامه محدث نوری» نوشتهی محمدحسین صفاخواه و عبدالحسین طالعی گیریم آمد که وقتی رسیدم به ص ۴۴ آن، فوری پشت دستگاهم نشسته و خلاصهنویسی نمودم و جهت دیدن و به آگاهی رساندن اهل فن یا دوستداران مباحث سرگذشت علمای دینی، در صحن بارگذاشتم. مطلب این است: مرحوم آیت الله میرزا یحیی اصفهانی (دوست و همدرس سامرا و کربلا و نجفِ مرحوم آیت الله میرزاحسین نوری طبرسی ملقب به محدث نوری) در مقدمهی کتابش «خاتمه المستدرک» بحث اجازات در حوزه را نوشت. خلاصهاش این است که به نقل از میرزا یحیی تایپ کردم که روزی به خانهی محدث نوری رفت و از آن روز این را نوشت:
"مجموعهای از اجازات علامه سید بحرالعلوم نزد محدث نوری دیدم که در آن اکثر اجازات به خط اجازهدهندگان بود. و در آن چندین اجازه روایتی به خط سید بحرالعلوم برای گواهی از شاگرادنش بود."
خواستم رسانده باشم اجازات علمای شهیر به شاگردان و مجتهدان مستعد در حوزه رسمی مألوف بود. درود. احترام و ارادت والسلام: ابراهیم طالبی دارابی دامنه.
مرحوم حجت الاسلام
مسعود دیانی مجری برنامهی سوره سیما
پست جلیل قربانی:
شعری انتقادی از «مسعود دیانی»
دربارهی برخی از و پیروی پیروان امام علی ع
از کولههای کهنه غذا در میآوریم
همه را بیازمودم، ز تو خوشترم نیامدچو فرو شدم به دریا، چو تو گوهرم نیامد
جناب استاد سید محمد شفیعی مازندرانی سلام. در شعر "مناجات" شما، در مصرع یکی به آخر مفهوم واقعی «توبه» را قشنگ و آرامبخش معنی کردهاید. یعنی "آغازِ رهائی" دانستنِ توبه. و در آخرین مصرع هم، قدم نهادن در محضر پروردگار را وارد صحنه کردید که در واقع روند تکمیلی توبه و بازگشت به سوی خداست و پیمودن راه. من توبه را دورزدن از هر دوربرگردان میدانم برای کاویدِ راه خدا و پیمایش دوبارهی آن. این بیت شما:
"شفیعی توبه، آغاز رهائی است
قدم نِه محضر پروردگارم"
ممنونم استاد که صحن با این نوع اشعار روحافزا؛ جان میگیرد.
دامنه: استاد شیخ محمدرضا احمدی سلام. یک سؤال فنی. پرسش نگفتم، سؤال گفتم. چون پرسش یعنی خود پرسشگر هم از آن آگاهی نسبی دارد، اما سؤال یعنی سؤالکننده از آن چیزی نمیداند. سؤالم این است: آیا «شیعه» که شما عبارت دانستی از «پیروان خاص» امام علیهالسلام، با مفهوم «صحابه» و «تابعین» مانند میشود؟ یعنی «شیعه» کسانی بودند که وجودِ فیزیکی امام علی ع را درک کردند و پیروی. مثل صحابه که خودِ وجودِ فیزیکی پیامبر اکرم ص را درک کردند و پیروی. با این توضیح سؤالم دقیق این است کسانی که در عصر پس از ولایت و امامت و حکومت امام علی ع به راه آن حضرت پیوستند مستقیم شیعه میشوند؟ یا شیعهی شیعیان؟ چیزی شبیه «تابعین» و سپس مسلمین بعدی.
شیخ محمدرضا احمدی: سلام بر جناب طالبی عزیز. روز بخیر. من چنین عناوینی را ندیدم، اما بر اساس اعتقاد به نظام نبوت - امامت، پیروان پیامبر، پیروان علی هم هستند، چه کسانی که به صورت فیزیکی در آن عصر حضور داشتند و چه کسانی که بعدها خواهند آمد، زیرا خط امامت ادامه خط نبوت تا روز قیامت است. در واقع شیعه کسی است که به اصل اساسی ولایت و وصایت علی که برگرفته از اصل نبوت است اعتقاد داشته باشد، خواه در آن زمان زندگی کرده باشد و یا در زمان های بعد.
سید حسین موسوی خوئینی: سلام. با مرور بر " مدرسه فکرت "، نکاتی به نظر رسید: ۱. بنده نقدی بر مطالب شما داشتهام. چگونه بر خود هموار کردید که مطلب خودتان را حذف کنید و در پاسخ به بنده، ادّعاهای دیگر بفرمایید؟! این اخلاقی است؟ اگر حذف نمیکردید، شاید به عدم ارتباط حرفهایتان و درستیِ نقدهای بنده، پی میبردید. ۲. استفادهی شما از زبان فارسی، شایسته نیست. با توجّه به آشنایی بنده با مراتب آگاهی و تسلّط شما بر نگارش فارسی؛ باید بگویم که در استفادهی نادرست از کلمات، رعایت نکردن دستور زبان، کاربرد غلط کلمات عربی و بیتوجّهی به معنای واژگان؛ تعمّد دارید ۳. یکی از حاضران، رعایت ادب و حدود خویش را نمیکند. اگر " مدرسه فکرت "، حریم خانوادگی و محلّی دارد که هیچ. وگرنه شایسته بود که او را از زباندرازی به کسی که خودتان وارد گروه کردهاید، باز میداشتید. و این نخستین غفلت ادمین گروه نیست.
سلام جناب استاد خوئینی. انتقادهای شما را بر خودم نه مایهی نگرانیام که هدیهی معنوی میدانم. امید است از عیوبم بکاهم. از شما استاد گرامی ممنونم و بنده ازین که با این درگاه ایتا با شما مرتبط هستم بر خودم میبالم.
نقب دههی شصت
به نام خدا. سلام. آقای باهنر دهه فجر نقدی بر آیت الله خوئینی داشت. خودِ ایشان گویا در سکوتند، اما فرزندشان، روحانی محترم جناب حاج آقا سیدحسین موسوی خوئینی -که در مدرسه فکرت حضور دارند- واکنش نشان دادند. جماران نشرش داد، روزنامه آرمان ملی ۲۰ فروردین ۱۴۰۲ بازتات (عکس بالا) خلاصه:
موارد سوءتعبیر، خطای تاریخی، تحریف یا اتّهامزنی درین گفتوگو کم نیست. آقای باهنر گفتند «آن موقع، تعدادی از جوانهای به اصطلاح حزباللّهی در خیابان ولی عصر (عج) به صورت چند خانم بیحجاب اسید پاشیده بودند و آقای ناطق نوری -وزیر کشور- این جوانها را بازداشت کرده بود. آقای خوئینیها -که حالا اصلاحطلب شدهاند- به وزیر کشور گفته بود که چرا اینها را بازداشت کردهای من دادستان هستم و باید دستور آزادیشان را بدهی. اینها حزب اللهی هستند و به وظیفهشان عمل کردهاند.
آیت الله خوئینی، از سوی امام خمینی به سِمت دادستان کل و عضویت در شورای عالی قضایی منصوب شدند. مدیریت دستگاه قضایی بر عهده شورای عالی قضایی بود و دادستان کل، نه مسئولِ دستگیری یا آزادیِ اشخاص بود و نه چنین اختیاری داشت. آقای باهنر... نباید از این نکته غفلت میکردند. به رغم جستوجو، اسیدپاشی به خانمهای بیحجاب، اصلا سابقهای در دوران امام ندارد... اگر آقای باهنر نسبت به این موضوع اطلاعی دارند؛ با ذکر تاریخ و مدرک معتبر اعلان کنند. بنابرین، انتساب [این مسئله] به آیتالله خوئینی، درست نیست. گوینده اگر دلیل و مدرکی ارائه نکند، علاوه براین که باید در پیشگاه خداوند پاسخگو باشد؛ لازم است از مخاطبان مصاحبهاش، بابت گزارش نادرست، عذرخواهی کند. (آرمان امروز)
واکنشهای علمی و عالی به پست "نقب دههی شصت" بنده:
سیدحسین موسوی خوئینی, [در پاسخ به ابراهیم | طالبی دامنه دارابی] سلام. این روزان و شبان، فرصت استغفار و دعا برای نامَدِگان و رَفتِگان و ماندگان است. نیازمند دعای تکتک حاضران گروه هستم. آنچه آوردهاید - و تعجّب هم نمیکنم که از روزنامهای بیاعتبار آوردهاید -، گویای اشکالات و خطاهای مهندس " محمّدرضا باهنر " نیست. بنا بر این به احترام حقیقت و خوانندگان گروه، متن کامل را که پیراستهتر از متن پایگاه خبری " جماران "، و با استفاده از hashtag، مناسب جستجو و اشتراکگذاری در پیامرسانهای اجتماعی است، در همینجا میآورم: در آن تاریخ، نه اسیدی به بیحجابان پاشیدهاند؛ نه دادستان کلّ کشور اختیار دستگیری متّهم یا آزادیِ مجرم را داشته است؛ نه سراغی از چنین بخشنامه یا مصاحبهای هست؛ نه نطق آقای باهنر دربارهی این موضوع بوده است؛ نه چنین منکَری در دوران امام(رض) سابقه دارد؛ نه یاران امام(رض)، جرأت تخلّف از دستور ایشان را داشتهاند. انتساب دخالت و دستورِ آزادی افرادی که به خانمها - به خاطر بیحجابی یا هر علّت دیگری - اسید پاشیده بودند، به آیتالله « موسوی خوئینی » درست نیست. گوینده اگر دلیل و مدرکی ارائه نکند، علاوه بر این که باید در پیشگاه خداوند پاسخگو باشد؛ لازم است از مخاطبان مصاحبهاش، بابت گزارش نادرست عذرخواهی کند.
ائتلاف با پریشانی و پاشانی
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحِیمِ. «مؤسّسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره) » و پایگاه خبری « جماران » با مهندس « محمّدرضا باهنر » گفتوگویی کردهاند که نسخهی صوتی و تصویری آن در فضای مجازی، دستیاب و نسخهی مکتوب آن در 1401/11/15 و در پایگاه خبری « جماران » منتشر شده است. موارد سوء تعبیر، خطای تاریخی، تحریف یا اتّهامزنی در این گفتگو کم نیست.
آقای باهنر، در این مصاحبه گفتهاند: « آن موقع، تعدادی از جوانهای به اصطلاح حزباللّهی درخیابان ولیعصر(عج)، به صورت چند خانم بیحجاب اسید پاشیده بودند و آقای ناطق نوری( وزیر کشور ) این جوانها را بازداشت کرده بود. آقای خوئینیها - که حالا اصلاحطلب شدهاند - به وزیر کشور گفته بود که چرا اینها را بازداشت کردهای؟ من دادستان هستم و باید دستور آزادیشان را بدهی. اینها حزب اللّهی هستند و به وظیفهشان عمل کردهاند. »
۱. آیتالله « سیّدمحمّد موسوی خوئینی »، از سوی امام خمینی(رض) به سِمت « دادستان کلّ کشور » و عضویت در « شورای عالی قضایی » منصوب شدند. مدیریت دستگاه قضایی بر عهدهی « شورای عالی قضایی » بود و دادستان کلّ کشور، نه مسئولِ دستگیری یا آزادیِ اشخاص بود و نه چنین اختیاری داشت. آقای باهنر پس از سه دهه حضور در قوّهی قانونگذاری، نباید از این نکته غفلت میکردند.
۲. به رغم جستجو، اسیدپاشی به خانمهای بیحجاب، اصلاً سابقهای در دوران امام(رض) ندارد. هرچند تغییری در موضع نمیدهد، ولی اگر آقای « باهنر » نسبت به این موضوع اطّلاعی دارند؛ با ذکر تاریخ و مدرکِ معتبر اعلان کنند.
۳. بنا بر این، انتساب دخالت و دستورِ آزادی افرادی که به خانمها - به خاطر بیحجابی یا هر علّت دیگری - اسید پاشیده بودند، به آیتالله « موسوی خوئینی » درست نیست. گوینده اگر دلیل و مدرکی ارائه نکند، علاوه بر این که باید در پیشگاه خداوند پاسخگو باشد؛ لازم است از مخاطبان مصاحبهاش، بابت گزارش نادرست عذرخواهی کند.
آقای باهنر گفتهاند: « یک خطاب هم داشتم به آقای خوئینیها. ایشان دادستان [ کلّ کشور ] بود. گفتم جناب آقای خوئینیها! تو دادستان انقلاب هستی. مهمترین ارزش در این کشور، اجرای قانون است. اگر کسی در این مملکت بخواهد سرِ خود، قانونشکنی کند؛ فردا که در خیابان حرکت میکنی، جلوی تو را میگیرند، از بنز پیاده میکنند و میگویند: تو مسئول هستی، سوار موتورسیکلت بشو و برو دادستانی. فردا نوبت خودت میشود، پس فردا نوبت دیگری میشود. خوب بعد از جریانات هفت تیر و هشت شهریور [ 1360 ] بود و اینها رفته بودند توی ضدّگلوله و این حرفها. گفتم که اگر قانونشکنی بشود، اوّلین فداییانِ قانونشکنی، خود شماها خواهید بود. کسی که اسید به صورتِ مردم ریخته، باید بازداشت شود. »
۴. اصلاً در بیانات پیش از دستور آقای « محمّدرضا باهنر » در مراسم تحلیف، نه خطابی به آیتالله « سیّدمحمّد موسوی خوئینی » وجود دارد و نه اشارهای به اسیدپاشی یا آزاد کردنِ قانونشکنان شده است! نهایتِ ایراد و اعتراض در آن نطق، سوء استفاده یا سوء برداشت دیگران از سخنان و بخشنامههای دادستان کلّ کشور و مسئولین قضایی است و اینکه [ آیتالله موسوی اردبیلی ] « ریاست محترم دیوان عالی کشور در مصاحبهی اخیر خود اعلام مینمایند: منظور ما پیاده کردن اسلام و ریشهکن کردن فساد است نه این که فسادی را از بین ببریم و به جای آن فساد دیگری را جایگزین کنیم. [ باهنر: ] توجّه داشته باشید هرج و مرج، غوغاسازی، ... این خود فساد است. اگر بر این منوال جلو رود، فکر نکنید تنها ساختمانهای آنها که به وسیلهی یک نفر غیر مسئول، متّهم به طاغوتی میشوند، اشغال خواهد شد؛ بلکه این مسئله به اشغال ساختمانهای دولتی نیز خواهد رسید و شاید در آینده شاهد باشیم عدّهای ضدّانقلاب به اصطلاح جلو ماشین دادستان کلّ کشور یا فلان وزیر یا بهمان نماینده را هم بگیرند که این متعلّق به مستضعفین است و باید پیاده شوی ... » رک: روزنامه رسمی/ مشروح مذاکرات مجلس شورای اسلامی؛ دومین دورهی مجلس شورای اسلامی - اجلاسیهی دوم؛ جلسهی 178 ( پنجشنبه 1364/7/18 ) ظاهراً تنها شباهت و اشتراک آن نُطق و این نَقل( مصاحبه )، همین پیاده کردن دادستان از ماشین است که خطاب به مرحوم آیتالله « سیّدعبدالکریم موسوی اردبیلی » گفتهاند!
۵. اشاره و انتقادی که در نطق پیش از دستورِ آن تحلیف، به بیانات و بخشنامههای دادستان کلّ کشور شده، ناظر به مطالبی است که در روزنامههای 6، 7، 10 و 17 مهرماه 1364 آمدهاند و ارتباطی با اعتراض به بیحجابی، حزباللّهیان قانونشکن یا اسیدپاشی ندارند. آقای باهنر گفتهاند: « همه سران مملکت هم بودند و گوش میدادند. صحبت من که تمام شد، همه گفتند، مجلس یکپارچه گفت [ مشروح مذاکران مجلس: چند نفر از نمایندگان ] : احسنت احسنت احسنت. بعد همه احسنتها که تمام شد، مرحوم فؤاد کریمی (نمایندهی اهواز ) از آخِر مجلس بلند شد گفت: نه احسنت، نه احسنت، نه احسنت. چون او چپی بود و ما راستی بودیم و از این حرفهای ما خیلی خوشش نیامد. طرفدار آقای مهندس موسوی بود. بعد از جلسهی تحلیف، رفته بودیم برای پذیرایی و من نزدیک میز پذیرایی ایستاده بودم و آقایان سران ( هاشمی، خامنهای، موسوی اردبیلی و خوئینیها ) داشتند میآمدند. حضرت آیتالله خامنهای( حفظه الله )، ایشان هم زِبِل، حدود 10 متر مانده بود به من برسد، مرا هم همه میدیدند، عصایشان را بلند کردند و گفتند ببین آقای باهنر! من جزو احسنتیها بودم، جزو نه احسنتیها نبودم. یادت باشد. میتوانست یواشکی بیاید در گوشم بگوید. ولی برای اینکه بقیّه هم پیام را بگیرند. »
۶. پوشیده نیست که انگیزه و مضمون نطق آقای باهنر هنگام تحلیف آیتالله خامنهای، و آنچه زبانِ همپیمانان را به « احسنت » گشوده؛ همانا مخالفت با نخستوزیرِ مرضیّ و محبوب امام(رض) است. اگر کنایه و خطاب دیگری هم در بیانات پیش از دستور آوردهاند، یا آن پیام و تفرقهی « احسنت و نهاحسنت » که میخواستند به گوش بقیّه برسانند؛ همگی در خدمتِ همین هدف بوده است. حکایت آن 99 نفر هم، حرف ناشنیدهای نیست، گیریم که در این 34 سال، قُبحش ریخته و تلخیاش مانده باشد.
حضور: بازخوردی از سمتِ امام (رض) نداشتید؟
باهنر: « نه. صحبتهایم واقعاً احترام به امام(رض) بود ... حضرت امام(رض)، نظرشان این بود که آقای مهندس موسوی باشد. ما در مجلس، عدّهای گفتیم که ما به مهندس موسوی رأی نمیدهیم. پیام امام(رض) هم آمد که من میخواهم که مهندس موسوی، نخستوزیر بشود... که 99 نفر رأی ندادیم. روزنامهی « سلام » ( مال همین آقای خوئینیها هم بود ) گفت که این 99 نفر، ضدّ ولایت فقیه هستند. بعدها، آقای خامنهای گفت که اینها، 99 تا نبودند؛ 100 تا بودند. صدمین نفرشان هم من بودم. »
جالب است که آقای باهنر در توجیه « احترام واقعی »، میگویند که با وجود آگاهی از نظر و « پیام امام(رض) که من [ از نمایندگان ] میخواهم که مهندس موسوی، نخستوزیر بشود »؛ ما به مهندس موسوی رأی ندادیم! لابدّ این استقلال و حرمتگزاری را، پس از امام خمینی(رض) هم ادامه دادهاند. « شنبه 1364/7/20: حاج احمدآقا آمد و گفت امام از اظهارات پریروز آقای خامنهای ناراحت شدهاند و معلول شیطنت اطرافیان ایشان میدانند و میخواهند به ایشان در این خصوص پیغام بدهند. یکشنبه 1364/7/21: قبل از رسمی شدنِ مجلس، به نمایندگان تذکّر داده شد که با قلّتِ آرای موافقِ نخستوزیر، باعث رنجش امام از مجلس و خوشحالیِ دشمنان از عدم نفوذ امام نشوند. آقای منتظری هم خواستهاند که تعداد آرای موافق، به خاطر امام کم نباشد... 99 رأی مخالف و ممتنع که برخلاف نظریهی امام بود، ... عصر، آقای محلّاتی آمد. میگفت اکثریت اعضای سپاه، سخت عصبانیاند و ممکن است حاضر به محافظت از آنها نباشند. از جاهای دیگر هم خبر میرسد که نهادهای انقلاب، در صدد اظهار انزجارند.
دوشنبه 1364/7/22: احمدآقا آمد و مطالبی [ را ] که امام به آقای خامنهای دربارهی عدم مخالفت با دولت و طرد افراد ناباب گفتهاند، نقل کرد. و گفت آقای رئیسجمهور پذیرفتهاند. »( هاشمی رفسنجانی، اکبر؛ امید و دلواپسی، چاپ پنجم، 1387؛ 253 - 256 )
۷. تعجّبی هم ندارد که در سالهای بعد و دورههای مختلف مجلس شورای اسلامی، نشانی از شور و حِدّت آقای باهنر در تخطئهی قانونشکنان، قتلهای زنجیرهای، آتش به اختیاران یا خودسران نمیبینیم و دیگر تبلیغ و تشویقِ اعمال غیرقانونی در رسانهها، ایشان را برآشفته نمیسازد. راستی آقای باهنر، دربارهی اسیدپاشان اصفهان( سال 1393 ) چه موضعی گرفتند؟ با سرنوشت قربانیان و سرانجام خاطیان، چگونه کنار آمدند؟
۸. آقای باهنر نسبتی هم به روزنامهی « سلام » دادهاند تا صدر و ذیل خاطراتشان، اعتباری همسان بیابند. نخستین پیششمارهی « سلام » در 1369/11/20 منتشر شد و اصلاً هنگام مخالفت ایشان با توصیهی امام(رض)، چنین روزنامهای نبود!
۹. شگفتا! کسی که تشخیص و خیرخواهیِ امام(رض) را دربارهی مسئولیت « نخستوزیری »، نپذیرفته است؛ با تأکید و اخلاص، جرّاحیهای ایشان را ( پذیرش قطعنامهی 598، برکناریِ قائممقام رهبری، بازنگری قانون اساسی ) تحسین میکند!؟
۱۰. آقای باهنر، اشتباه دیگری هم کردهاند. « منشور برادری »، پاسخی است که امام خمینی(رض) در 1367/8/10 به نامهی حجتالاسلام و المسلمین «محمّدعلی انصاری کرمانی» دادهاند. امّا مطلبی که نقل کردهاند، پاسخ امام(رض) به نامهی حجتالاسلام و المسلمین « علیاکبر ناطق نوری » است که در 1367/6/28 صادر شده است. « و کسانی که پس ازآنان آمدهاند، میگویند: پروردگارا! ما و برادران ما را که در ایمان از ما پیشی گرفتهاند، بیامرز و در دلهای ما کینهای نسبت به مؤمنان بر جای مگذار! پروردگارا! تو مهربان بخشایندهای. »( حشر/ 10 )
سیّدحسین موسوی خوئینی
#اسیدپاشی
#بیـحجابی
#موسویـخوئینی
#باهنر
جناب استاد آسید حسین خوئینی سلام. یکم: علت این که بنده بخشی کوتاه از نکات شما در پاسخ به آقای باهنر را در صحن منعکس کردم این بوده چون محور مسئله روی "اسیدپاشی" بوده که شما اساسا" این شیوه از بزه اجتماعی را در دورهی حضرت امام ره منتفی اعلان کردید که خود نشان بُطلان ادعای مذکور بود. دوم: بنده هم آن روزنامه را در ردیف "زرد" میدانم ولی استنادم صرفا" برای بوده آن روزنامه در تیتر بازتاب داد.
نظر دامنه: جناب استاد آسید حسین خوئینی سلام. بنده برخلاف جناب عالی که "برکناریِ قائممقام رهبری" را جزوِ "جرّاحیهای" حضرت امام ره دانستهاید، از اشتباهات استراتژیک امام ره میدانم که در آن برههی مهم رفتار حذفی با کسی کردند که خود وی را "فقیه عالیقدر" خطاب مینمودند. علت حذف شبانهی مرحوم آیت الله العظمی حسینعلی منتظری از دایرهی حاکمیت نظام، از نظر بنده فقط به این خاطر بوده آن فیقه که قانونا" قائم مقام رهبری منتخب خبرگان رهبری بوده بر حسب تکلیف و وظائف الهی، انتقاداتی را متوجهی دفتر و بیت امام ره کرده و بر بخشی از ادارهی کشور اشکال اساسی قائل بودند. بگذرم؛ چون این مبحث بارها درین صحن، مکفی و مطول صورت گرفت. روح هر دو فقیه و عالم و مبارز و شهیدداده و سختیکشیده (تبعیدرفته و زندانکشیده) که کمنظیر در معاصر و حتی تاریخ بودند، درین شب قدر عزیز غریق رحمت. از شما دوست گرانقدرم هم ممنونم که روشنگری کردید و نظرات خود را در جواب جناب باهنر درین صحن بازتاب دادید. روی نکاتی از آن سخنهاست که برای خودم فعلا" مجالی نمیبینم.
حجت الاسلام شفعی مازندرانی به دامنه: السلام علیکم و رحمه الله. جناب آقا ابرهیم عزیز. رجال و شخصیت های کشور را عاقلانه و منصفانه نقد کردن گاهی لازم است ولی در این میان خط قرمز را نقض کردن از مروت نباشد بقول شاعر آنچه در آینه جوان بیند پیر در خشت و خام آن بیند در این نوشته شما:
(برکناریِ قائممقام رهبری" را جزوِ "جرّاحیهای" حضرت امام ره دانستهاید، از اشتباهات استراتژیک امام ره میدانم که در آن برههی مهم رفتار حذفی با کسی کردند که خود وی را "فقیه عالیقدر" خطاب مینمودند. علت حذف شبانهی مرحوم آیت الله العظمی حسینعلی منتظری از دایرهی حاکمیت نظام، از نظر بنده فقط به این خاطر بوده آن فیقه که قانونا" قائم مقام رهبری منتخب خبرگان رهبری بوده بر حسب تکلیف و وظائف الهی، انتقاداتی را متوجهی دفتر و بیت امام ره کرده و بر بخشی از ادارهی کشور اشکال اساسی قائل بودند)
کم لطفی های فاحشی نهفته است که در حق امام راحل سلام الله علیه از شما هر گز انتظار نمی رفت. کمی خسته و آشفته بنظر می آئی. امشب از آن مرحوم استمداد کن تا دستت را بگیرد و از تسنیم رحمت وآگاهیش جامی را به لبت مرحمت روا بدارد نامه منتظری به خود امام (ره) را مسلما خواندی ولی ضرورت دارد که بار دیگر مراجعه کنی تا خدای نکرده مشمول خشم والای آن مهر مجسم نشوی امید وارم مشمول دعای خیرش باشی. ارادتمند شفعی مازندرانی.