مدرسه فکرت ۸۳
مجموعه پیامهایم در مدرسه فکرت
به نام خدا. سلام. معمولا" ایرانیان هنگامهی نوشدن سال، به قرآن پناه میبرند و لای کتاب را باز میکنند که ببینند چه آیهای در پایانِ سال گذشته و آغازِ سال آینده به روی او گشوده میشود. من هم یکی از همین ایرانیان. لای قرآن را باز کرده، دیدم چه آیهی شگفتیسازی آمده است. دستورالعملی که خدا مستقیم به پیامبر اکرم ص صادر نموده و در جان مؤمنان و باورمندان سپرده. عنی آیهی ۱۹۹ اعراف: «خُذ العفوَ و امُر بِالعُرفِ و اَعْرِض عَن الجاهلینَ» یعنی: ندیدهانگاری پیشه کن و به نیکی وادار کن و از مردم نادان روی بگردان." ترجمهی مرحوم آیتالله موسوی همدانی مترجم المیزان.
در "تفسیر عاملی" از فخر رازی، نقلی انجام شده که در تفسیر این آیه آورده که امام جعفر صادق ع فرموده: "براى تربیت و اخلاق، این آیه در قرآن نظیر ندارد." روی همین اساس بنده سعی کردهام به تفاسیر رجوع کنم و آموزههای نوین آیه را بکاوم. دستآورد و حاصلش مفصل در آمد اما عصارهاش را بر اهل بینش و منش عرضه میدارم، باشد بر قلب ما آثار آن وارد شود.
بر اساس تفسیر مرحوم علامه طباطبایی طبق این آیه همواره باید "ملازمِ عفو" بود و آن را ترک نکرد، لذا به پیامبر ص امر میکند که بدیهای اشخاصی را که به او بدی میکنند، نادیده گرفته و از آنها در گذرَد "و بهتحقیق (=مسلما") پیامبر ص این دعوت را اجابت نمود و از هیچ یک از کسانی که نسبت به شخص او بدی کردند، انتقامِ شخصی نگرفت."
لفظ عفو را برخی مفسرین به معنای "مغفرت" (=پوشاندن و آمرزیدن گناه) میگیرند، اما از نظر امام صادق ع عفو درین آیه به معنای "حد وسط" است. مرحوم علامه هم، این تفسیر را با مضمون آیهی شریفه، "سازگارتر" و از نظر معنا نیز، "جامعتر" میداند. آنگاه است که آیه به پیامبر ص میفرماید: مردم را به عُرف فرمان بده. علامه طباطبایی از عُرف تعریفی زیبا ارائه میدهد که خیلی دلنشین و عقلپذیر است. او عُرف را "سُنن و روشهای پسندیدهای" میداند که "عقلای یک جامعه" آن را بشناسند و تأیید کنند، در برابرِ مفهوم منکر که "اعمال ناپسند و غیرمرسوم" است که به قول ایشان "عقل اجتماعی آنها را انکار میکند." برخی مفسرین هم عُرف را فضیلتى میدانند که عقل آن را بپسندد.
آیه در آخر میفرماید: از نادانان روی بگردان. در حقیقت این دستور دیگریست در رعایت و اجرای "مراعات و مدارای با مردم" زیرا علامه آن را "نزدیکترین راه برای خنثیکردن نتایج نادانیِ مردم و کاستن فسادِ کردار آنها" تلقی و تفسیر میکند. حکمتش هم در منظر وی این است که "انتقامجوئی و تلافیکردن"، بدتر و بیشتر "نادانان را به کجروی و گمراهی" هول میدهد.
آیت الله العظمی ناصر مکارم شیرازی در صفحهی ۱۲۴ جلد دوم برگزیدهی تفسیر نمونه معتقد است که این آیه "شرایط تبلیغ و رهبرى و پیشوایى مردم را به طرز بسیار جالب و فشرده بیان مىکند." ایشان نکات مهمی برای بخش سوم این آیه بیان میدارد که دقت در آن مفید و موجب خردمندی بیشتر میشود. ایشان میفرماید:
"رهبران و مبلّغان در مسیر خود با افراد متعصّب، لجوج، جاهل و بىخبر، و افرادى که سطح فکر و اخلاق آنها بسیار پایین است، روبرو مىشوند، از آنها دشنام مىشنوند، هدف تهمتشان قرار مىگیرند، سنگ در راهشان مىافکنند. راه پیروزى بر این مشکل، گلاویزشدن با جاهلان نیست، بلکه بهترین راه، تحمل و حوصله، نادیدهگرفتن و نشنیدهگرفتن این گونه کارهاست، و تجربه نشان مىدهد براى بیدارساختن جاهلان و خاموشکردن آتش خشم و حسد و تعصبشان، این بهترین راه است."
در "تفسیر اِثناعشَری" اثر حسین شاهعبدالعظیمی (از عالمان شیعه در قرن ۱۴ هجری قمری) ذیل همین آیه صفات هجدهگانهای نام میبرَد که "بهترین ملکات نفسانیهی راسخه" انسان است که در زیر برخواهم شمرد:
عاقل، فهیم، فقیه، حلیم، مدارا، صبور، صدوق، وفى، پرهیزگارى، قناعت، شکر، حیا، سخاوت، قوّت قلب، غیرت دینی، نیکوکارى، صدق سخن، اداى امانت.
و در عیون اخبارالرضا ع آمده است که حضرت امام رضا ع در مورد این آیه فرمودند: بهتحقیق خدا امر فرمود پیغمبر خود را به مُداراتِ مردم.
حاشیه در کنار متن: رهبر معظم در پیام نوروزی دو عبارت قشنگ ادا کردند. یکی شادی "نوروزی" یعنی نو شدنِ روز. دیگری شادی "نو روزی". یعنی نوین شدن رِزق و روزی. خدایا یعنی میشود شعار امسالِ رهبری معظم بگیرد و مردم تورّم را در حال کاستن ببینند و تولید را در حال افزودن. بگذرم. نوروزی و نو روزی را برای همهی جهانیان شرافتمند و ایرانیان عزتمند و تمام اعضای خردمند این صحن آرزومندم.
| ۱ فروردین ۱۴۰۲ |
ابراهیم طالبی دارابی دامنه
حکومت چقدر بهاء و قیمت دارد؟!
به نام خدا. سلام. رهبری معظم در مشهد مقدس رواق امام خمینی رحمت اللهی حرم پاک رضویِ حضرت امام رئوف رضای عالم آل محمد صلوات الله علیه و اله و سلّم، از تحول به عنوان نیاز اساسی کشور پرده برداشته و آن را به معنای «تقویت نقاط قوت و رفع نقاط ضعف و معیوب» دانستند، که پیش نیاز آن «شناسایی» است و سپس تقویت قوت و رفع عیوب. اگر اشتباه نکنم فرمودند نظام قادر به رفع عیوب است. خواستم از همین فراز از جملات مهم و درخشان ایشان، گریزی به علت ایجاد حکومت بزنم و بهاء و قیمت آن را اعلام کنم.
اگر فرض بگذاریم تمام ایرانیان -به عنوان مالکانِ انبازِ کشور و بهوجودآورندگانِ همبازِ حکومت- امام علی ع را با هر عنوان و وصفی (امام، وصی، خلیفه، مرد عدل، مظهر عجایب، انسان کامل و جمع اضداد، نماد جاذبه و دافعه، وصی حضرت نبی ص و ...) قبول داشته باشند، -که دارند- آن حضرت روزی بهای حکومت را معلوم کرده بود. کجا؟ در خطبهی ۳۳ خودشان.
ابن عباس -عموزادهی پیامبر خدا ص- در ذىقار («شهر یا منزلى در نزدیکى بصره») بر امام على -علیه السّلام- وارد شد. امام مشغول وصلهکردن کفش کهنهی خود بود. امام ع رو به او کرد و فرمود: ارزش این کفش چه قدر است؟ ابن عباس گفت: بهایى ندارد (بسیار کم ارزش است) آنگاه امام علی ع فرمود:
"به خدا سوگند! همین کفش بىارزش، براى من، از حکومت بر شما بهتر است، مگر این که با این حکومت، حقّى را بهپا دارم یا باطلى را دفع کنم."
سپس امام علیه السّلام از خیمه بیرون رفت و مردم را با خطبهی مشهورش، به مسائل مهم بعثت انبیا ع، فضایل خویش و نکوهش شورشگران علیهی حکومت خویش آگاه کردند.
بنابرین، حکومت بر یک فرض از بهای یک کفش مُندرس و پینهبسته و دربداغون، کمتر قیمت دارد، ولی اگر دقیق شویم میبینم امام علی ع دارد حرف عظیم میزند، یعنی مقصد و ذات حکومت، در اصل، اقامهی حق و دفع باطل است. و این دو هدف، هرگز از کلّهی مؤمنین بیرون نمیافتد. خودِ حکومت اگر صرفا" حکمرانی شکلی و صوری بر مردم باشد از کهنهکفش و بادکنک عطسهی بُز هم، کمتر میارزد ولی بر اساس رسالتی که امام علی ع برای ایجاد حکومت ترسیم کردند، عظمت حکومت، غیرقابلِ قیمتگذاری است و بهای آن بالا و بالاترین.
بنابرین کاری که امام خمینی ره برای سرنگونی یک حکومت بد کرد، تکمیل نمیشود مگر آن که یک حکومت خوب جای آن بنشیند. نمیشود حکومت بد را سرنگون کرد ولی از این جا به بعد دین حق ورود ندارد. انگار کار دین فقط براندازیِ حکومت بد (=بخوانید دفع باطل) است و برای برپایی حکومت خوب (=بخوانید اقامهی حق) هیچ حرف و حقی ندارد!
حالا که رهبر معظم قوت و عیوب را فرمودند، زمانش هست شناسایی این دو رقم، مدّ نظر همگان قرار گیرد؛ زیرا این کار، کار افکار عمومیست، نه یک دسته و تفکر خاص. اگر ازدیادِ نقاط قوت انقلاب اسلامی (که بیشمار است و انکار آن فقط از دست یک عقل ناقص برمیآید) همچنان جزوِ وظایف ذاتی صاحبان قدرت قرار گیرد و بنای عمومی قدرت هم بر رفع عیوب گذاشته شود، صحنهی درخشانی شکل میگیرد که در آن دستکم سه مسئله، حیاتیتر تفسیر میشود:
۱. گسترش دایرهی انتخاباتی (با کمترین شروط تعیین صلاحیت توسط یک شورای بیطرف، شامل افراد صاحب کفایت و پرهیزنده از لغزش جناح و خط) که اساس گردش قدرت میان آحاد ملت همین سازوارهی انتخابات و صندوق آراء عمومی بر مبنای اکثریت نسبیست. قاعدهای که عقل از قبول آن اِبا ندارد.
۲. گردآمدن ملت گردِ قانون اساسی که همهی اصول آن مورد توجه قرار گیرد از اصل مهم و مرکزی ولایت فقیه گرفته تا اصول حقوق ملت، سپاه، ارتش، نیز نظارتِ (هم شورای نگهبان و هم ملت)، تجارت، زبان فارسی و خط.
۳. مشخص کردن جایی بزرگ و امن برای گردهمآیی کسانی که بخواهند با قبول مسئولیت برگزاری امن و بدون آشوب و صدمهزدن به اموال عمومی و خصوصی مردم، اعتراضها و انتقادهای خود را در زمینههای مورد نظرشان، اعلان و یا حتی فریاد کشند و حکومت هم آن صداها را بشنود و مورد رصد و بررسی قرار دهد و نسبت به مطالبات درستِ معترضان مدنی و دارای اخلاقِ اعتراض (که از همین گِل و آب هستند) اقدام عملی صورت دهد. حتی میتوان فرد یا شورایی را "رایزن" این مسئلهی محوری و دائمی گُزید. زیرا در هر دوره و زمانی و در هر نوع حکومت در هر کشور و دولتی، مسئلهی اعتراض و انتقاد و مطالبات وجود دارد؛ چون که فهم و تفاهم مطلق هرگز رخ نخواهد داد. از سوی دیگر احتمالات خطا و فساد و انحراف هم در درون حکومت امری قابل وقوع است.
اشاره: من این متن امروزم را در راستای همین پیشنهادات مهم رهبری معظم در صحن و سرای مشهد مقدس، مبنی در شناسایی مسائل و تبیین درست آن، درین صحن مطرح کردهام. امید است همهی ملت و صاحباب فکر و قدرت، به راهحلها بیندیشند، نه به منحلکردنها و یأسآفرینیها و متضادسازیها.
| ۲ فروردین ۱۴۰۲ |
ابراهیم طالبی دارابی دامنه
دامنه |, [در پاسخ به مهدی ملایی] جناب مهدی ملایی سلام. مناعت طبع و شرَفِ شخصیت شما را پاس میدارم که مرا هم، در چتر عاطفهات جای دادهای و مهمتر این که از پیش بُرده شدنِ مدرسه فکرت اینهمه شعَف و شور داری. چه چیزی بالاتر ازین فرستادنِ روحیه و دمیدن انرژی و تقویت قوت قلب؟ بر تندرستی تو هم، این بنده نزد حضرت رب رئوف، تقاضا میبرَد. سپاس وافرم را به اخلاق نیکویت میدوزم. ممنونم که نخستین پیام از جانب شما - دوستی دوستدارِ ازدیاد دانش و ارزش و کوشش- به ما اهداء شد.
دامنه | [در پاسخ به عبدالله طالبی] جناب عبدالله سلام. قصدم نبود این متن را بخوانم. ولی باز نیز قوهی عاقلهام ندا داد بخوان، شاید عبدالله ترجیحش بر نقل این متن، ترجیحی مناسب بوده باشد. خواندم. از نظر من این متن منتسب به "جانباز" با نام «سید علی مردان»! نشان، از مزخرفترین (=به زیور واژهها زراندودشده) نوشتههای سال بود. من حتی حدس میزنم (حدس، حدس) که این جور متون در تبعیت از تولید محتوا از درهی تیرانا خط میگیرند.
آدم این قدر بدبین و سیاهساز. جانباز شدی که شدی، خودِ جانبازی یعنی بالاترین درک و صبوری. برای خدا جانباز شدی، نه برای خیک خر خرما. طوری سخن میگویی که گویی همه باید صف بکشند نوکریات را بکنند. میخواهی دق دلت را روی انقلاب پیاده کنی، بلد نبودی آمدی خود را این گونه آلودی. رفتی دنبال نام و نان و نشان. ضعف خدمت از سوی هر خادم ملت که حقوق هم میگیرد، محکوم است و قباحت دارد. اما این جور و طرز، نالیدن که نعوذبالله به کفریات (کُفریشدن) شباهت دارد، خود قباحت و وقاحت مضاعف دارد.
خوب شد خود جناب عبدالله هم روی متن وقف نکرد و گفت امید است دروغ باشد و حرفش ناراست. کاش عبدالله خودش سخن میرانَد که صدهابار قلمی رساتر دارد و از مفاد چنین نامهپراکنیهایی دوری میگزیند و گلایههایش را از روی علایق به دین و میهن و مردم و آرمان انقلاب و از سرِ ساختن و بهشدن مینگارد. معذرت.
دامنه |[در پاسخ به سید ص]جناب سید موسی سلام. ازینکه یادی از بنده هم، درین تبریکگویی کردید، ادب حکم میکند پاسخ دهم و برای آن دوست هم، آیندههای پرثمرتر آرزو کنم و وجود خودت و خانوادهات و فرزندانت را از هر گزند مصونتر بطلبم. شهیدِ بیت شما هم -که زندگان جاوید در مجاورت خدای باریتعالی است- بیش از پیش روحش را در رؤیاهای شما ظهور دهد.
دامنه |, [در پاسخ به قاسم ملایی] جناب قاسم ملایی سلام. آقا متشکرم که مرا از دعای خیرت فراموش نکردی. سلامت باشید. پوزش، دیر جواب سلام و تبریک را دادم، رفته بودم شیر و نون و آب و ماست بخرم. شیر که بپِته، نونِ بربری داغ دَچیمه شیرِ دِله، حسابی خامبر شد و خوردم. حالا سرِ حال آمدم صحن. سپاس هم دارم. قاسم باور بفرما شاگرد این مدرسهام و از همگاناعضا، که تماما" فرهیختگاناند، میآموزم.
دامنه |[در پاسخ به عبدالله طالبی] جناب عبدالله سلام مجدد. نهایت قدردانی از آرزو و دعای آرامش برای بنده. و نیز تقدیر که مرا در پند شیرین خود که ناشی از طینت درست و سرشت راستت هست، شرکت میدهی و فرایم میخوانی به بارانی شدن. کاش بتوانم چنین خصالی را در خود نمو دهم. شکوفایی شما و خانمتان و فرزندانت و از ان جمله آن پسرت که قرآن و نواحی و مراثی و آهنگها و شعرها را خوب چهچه میزند. من هم مثل تو عبدلله درود میفرستم به تمامی جانبازان که یادم هرگز نمیرود بزرگجانباز این وطن هم، هماینک رهبری معظم است -که خودت هم بهتر از من تاریخ را میدانید- دست راستشان توسط رفتار کور تروریستهای سازمان ترور فرقهی منحرفشدهی مجاهدین خلق در راه انقلاب مجروج شد. از خدا برای حفظ سلامتی دائمی این ابَر جانباز هدایتگر خستگیناپذیر، آیت الله سید علی خامنهای دعا میکنم. راستی! تمام کنم با این سخنم که میدانید که شیخ اجل سعدی علیه الرحمه هم در شروع سخن از مدح و ستایش و ستودن و رعایت آداب و ادب آغاز میکند، پس چنین خصالی، نه فقط ایرادی ندارد، که از نشانهی داشتن ادب و مکارم اخلاق است و باید از این رفتار خوب مراقبت نمود. سپاس. از سوی من این میانبحث تمام. والسلام.
دامنه |[در پاسخ به احمد باقریان فرح آبادی] جناب استاد حجت الاسلام باقریان سلام. وقت گذاشتم نوشتهی جناب عالی را مطالعه کردم. زیبایی بیشترش آن پاراگراف بود که اجساد مردگان آرمیده در خاک را چون درختان در بهار توصیف کردید که بازشکوفایی میشوند و به صحرای محشر رهسپار. خوب بود متن شما که از میان صدها پیام نهفته در دل فصل بهار، بحث معاد را مطرح کردید که آموزندگی داشت. فراوان درود.
دامنه |[در پاسخ به شفیعی مازندرانی] جناب استاد شفیعی مازندرانی سلام. آنچه به ما ازین فرخندهداشتِ نوروز ایرانی رسیده، بیآلایش بوده و جزوِ همذاتپندارترین جشنهاییست که انسان، فرزانگی و سرزندگی خود را در آینهی طبعیتِ خدادادِ دادارِ جهانآفرین میبیند و این شبیه همان کارهای ستوده است که قرآن نیز در جاهایی پرشمار، مؤمنان را به درس از شگفتیهای آفرینش فرا خوانده است. مردم ایران اُنس بدون انقطاع به این نوروز عزیز و دوستداشتنی دارند و گویی با آن خو گرفتند و آمیختند و جدا نمیشوند و هیچ توپخانهای هم قادر نیست فریقِ مردم با عید نوروز شود. از نکات شما در نثر و شعر این پست، بسی تشکر.
دامنه [در پاسخ به عزتالدین] جناب عزتالدین رمضانی سلام. این حلول نو در وجود آن دوست خوب بنده هم گوارا گردد. گرچه پیامتان عام بود اما بنده بر خود لازم دیدم سلام شما را علیک بگیرم و برات بهروزی آرزو کنم. نشاط داری دائم، باز هم پرنشاطتر شوی. سلام حتمی مرا حتما" به پدر و مادر (فامیل عزیز نسَبی من) برسان. به همراه خانواده و فرزندانت همآره سالم باشید. درود وافر.
ابوعارف | طالبی دارابی,[در پاسخ به شیخ مالک رجبی] جناب استاد شیخ مالک سلام. اگر طرفی که دست به انکار مسائلی از دین میزند بر بازتاب آن در انکار ضروریات دین آگاه نباشد، حکم چیست؟ به گمان من مطلق حکمدادن در این بحث شما محل اشکال است. البته من مستشکل نیستم! فقط بر روشنی مسئله اصرار میورزم.
دامنه |, [در پاسخ به آق سید حسین شفیعی] جناب استاد آق سید حسین شفیعی دارابی سلام. چنین نگرشی در تبیین شما با تمایلات مردم ایران تناسب دارد و کوشش شما برای جاانداختن این مسئلهی ملی و حتی حیثیتی قابل قبول است. من حتی معتقدم این تلائم (=سازواری) در قلم شما اثرگذار و عاید به حال و آینده است. ممنونم که خوب نوشتید. زیرا تلاش کسانی که فکر دینی آنان به برخی از برداشتهای گروه سیاسی همسایهی افغان ما شباهت میزند، در برخورد نفییی با جشنها و سنتهای دیرین مردم ایران به زدگی میانجامد و سازگاری را صدمه میزند. کارِ روحانیت هم تفقه برای رسیدن به حاقّ مسئله است. از بیان حق در بیان شما خرسند شدم. طرح آن در درک مسئله کمک کرده است.
ابوعارف | طالبی دارابی,[در پاسخ به شیخ مالک رجبی] جناب استاد شیخ مالک مجددا" سلام. سپاس که ماه رحمت را که سرشار از پیام است و شما هم شیوا و مسلط آن را مطرح فرمودید. حالا اگر کسی همین ماه را -که بر من رحمت بودن آن شکی نیست- بخواهد آن را تعَب بداند، جواب شما به چنین فکر و برداشتی چیست؟
دامنه |, [در پاسخ به احمد باقریان فرح آبادی] جناب استاد حاج شیخ احمد باقریان سلام. گرگان که در مدرسهی حوزهی نور آیت الله سیدکاظم نورمفیدی تدریس میکردید، روزی با مرحوم پدرم منزلتان در آن کوچهی پشتی مدرسه آمده بودم. اینک که صدر شعر، پیش از سطر نوشتید: «گرگان: نوروز ۱۳۷۵ شمسی (احمد باقریان ساروی)» مرا به ایام ماضی بردید و خاطرهوارگیهای شخصیام زنده شد با آن مدرسهی علمیهی باشکوه که بارها برای دیدار اخوی ارشدم شیخ وحدت -که آنجا تدریس میکرد- آمد و شد داشتم. و شما درین سروده چقدر سنگین و وزین و خوشقافیه و ردیفی نوین با تکرار «نو» که فلسفهی نوروز است ظاهر شدید و چقدر هم بهزیرکی حضرت سلمان فارسی علیه السلام را وارد منطوق و مفهوم شعر کردید و چه مصرعیست عالی؛ این مصرع: "همره نوروزتان جان را کنید همواره نو". باز هم سرودههای خود را درین صحن بگذار استاد دانا.
نوروز؛ سیاست و فرهنگ
نوشته: جلیل قربانی
۱- آیین سههزار ساله نوروز یکی از کهنترین آیینهای فرهنگی در جهان با هویتی ایرانی است که با کارکردی فراملیتی در منطقه وسیعی از سوریه، عراق، ترکیه در غرب تا هند، پاکستان، افغانستان در شرق و از قزاقستان، ازبکستان، قزقیرستان، ترکمنستان و جمهوریهای جنوب روسیه، گرجستان، ارمنستان و آذربایجان تا کشورهای خلیج فارس و در بین گروههای جمعیتی دارای هویت مشترک با مردم منطقه نوروز در کشورهای دیگر برگزار میشود.
۲- جشن نوروز در تاریخ بلند خود با مخالفتهایی محدودکننده روبرو بوده است. این جشن هم به دلیل قابلیت تبدیلشدن به یک اتحاد سیاسی و هم به دلیل قابلیت ایجاد یک اتحادیه فرهنگی با مخالفت روبرو بوده است.
۳- ایجاد یک اتحاد سیاسی بر پایه این جشن، با توجه به تنوع قومی، مذهبی و تقابلهای تاریخی در گذشته و حال، کاری دور از ذهن به نظر میرسد، اما عوامل سیاسی رقیب در مسیر ایجاد این بلوک سیاسی همواره فعال بوده است.
۴- ایجاد یک بلوک فرهنگی بر پایه نوروز، کاری ممکن و مفید در راستای پایداری صلح منطقهای و جهانی است. این جشن باستانی، قابلیت تجمیع جمعیت میلیاردی در منطقه نوروز را در خود دارد و شاید به همین دلیلِ قابلیتِ تبدیلشدن به یک اتحاد فرهنگی با مخالفت روبرو بوده است.
۵- قابلیت ایجاد یک اتحادیه فرهنگی فرادینی در منطقه نوروز با مخالفت گروههای دینی و مذهبی روبرو بوده است، چرا که برگزاری جشن سالانه نوروز میتواند جایگزین مراسم دینی و مذهبی در منطقه نوروز شود.
۶- تلاش برای ایجاد یک اتحادیه فرهنگی بین ساکنان منطقه نوروز یک پدیده تازه جهانی است که رابطه ملتها را مرزهای سیاسی عبور داده و با دورکردن مردم و دولتها از رقابتهای سیاسی، نظامی و حتی اقتصادی، آن را به یک همزیستی صلحجویانه به دور از تعصبات قومی، دینی و مذهبی تبدیل میکند.
توحید | طالبی, [در پاسخ به جلیل قربانی] جناب جلیل قربانی سلام. جوابهایم، به بند ۱ شما: "مردم منطقه نوروز" فکر بکری بود. تازه شنیدم این ترکیب زیبا و مهم را. اگر ابداع خودت است، بکوشیم این عنوان را در فضاهای مَجازی جا بیندازیم و در انتشار آن کم نگذاریم. به بند ۲. شما: "اتحادیه فرهنگی" هم، فکری نوین و با درونمایهی زرین است. به بند۴ شما: قابلیت گردآمدنِ جمعیت میلیاردی، خود، یک رویداد روا و فوقالعاده شکوهمند خواهد بود. به بند ۵ شما: تأکیدت بر اتحادیهی فرادینی در منطقهی نوروز جالب است. علت برخورد احتمالی با این ایده، که مطرح نمودید شاید این باشد که همیشه برداشت از لفظ "فرادینی" غلط است و خیال میکنند فرادینی یعنی ضددینی. حال آن که، این لفظ یعنی فراگیربودن آن، نه فروگذاری آن. هر ملتی با دین خود بیاید پای کار ولی همزیستی مسالمتآمیز را بپذیرد و دین خود را دستاویز ستیزهگری نکند. بلی، درست فرمودی. من هم نظرم این است که سازگاری، یک اصل بدیهی و سکوی مهم صلح حقیقی است و بِسترساز تمدن و فرهنگ و شکوفایی ملی هر ملتی است. کاش همه مانند جمهوری اسلامی ایران، باور راسخ به حُسن همجواری را در بینش و منش کشور خودشان عمومیت بخشند. متنت رفت برای نشر. درود و فراوان تشکر. تازگی داشت و تر و طراوت و طرَب.
دامنه |: جناب عارف دوست گرامی من سلام. از شادباشگویی آن دوست خوب برای فرارسیدن نوروز به این دوست خود، مشعوف شدم. من هم همین عبارات قشنگتان را برای خودت، میخواهم. به پدر و مادر هم سلام و تبریکات مرا اعلان کنید. اضافه کنم: صحن مدرسه فکرت را مثل قبل شروع کن به نوشتن. ما به دستاوردهای فکری همدیگر نیازمندیم.
دامنه |: جناب استاد حاج آق سید حسین شفیعی دارابی سلام. تفاوت نگاه دو سیستم سیاسی به تعبیر شما: «ولائی» و «طالبانی» نسبت به جشن نوروز را درین قسمت هم مطالعه نمودم. از آغازیهی نوین شما یعنی "بسم الله العلیم الحکیم" خوشم آمده است. موافقم که این ماه مبارک به قول شما "پدیده معنوی بی بدیل" است. بلی؛ به نظر بنده هم،"ماه"یی پیدا نمیشود که بتواند به لحاظ لذت (البته با گذر صبورانه و ایمانورزانهی چند ساعتیی بهشدت سخت) جای رمضان را بگیرد. علاوه بر قبول سخن و استدلالهای شما در مورد رفتار نظام ایران با سنتهای ایرانی سازندهی ایرانی بومی، خواستم گفته باشم در منظر من، جادادن لفظ عربی "عید" برای نوروز، عنوانی نامتجانس است، برای سنتهای مرسوم ایرانی "جشن" به کار میرود. و نیز سده. فراز عالی نامهی امام علی (ع) به مالک اشتر س هم خیلی زیبا و بهجا بود. درود.
پاسخهایم به پرسشهایم ( ۱۰ )
- اِخوان الصفا، پدیدهی رازآلود فکری قرن ۴ هجری، شامل گروهی متفکر مخفی ایرانی است که در بصره و بغداد شکل گرفت با مرامی این گونه؛ که از نظر آنان دیانت اسلام از "خرافات و اوهام آمیخته" باید پاک باشد و شریعت، زمانی به کمال خواهد رسید که با فلسفهی یونانی درآمیزد و شریعت نیز، همیشه از خرافه شستوشو شود.
- اینان مگر منابع علوم خود را از چه چیز میگرفتند؟
- آنان منابع خود را به چهار قسمت تقسیم میکردند: آثار مدوّنهی علمی و کارهای بشری. کُتُب و صُحُف سماوی. کتاب طبعیت. اوراق نفوسی (نفْس و دل)
- نتیجه ← : دین را دیندار آلوده به خرافه میکند، باید خلوص دین را در هر عصری از پارسایان و عالمان آن روزگار آموخت؛ عالمان پارسا که بَری از شیطان رجیم باشند. به قول مولوی: «هر منم گو اوست شیطانِ رجیم / خواه مُفتی یا اصولی یا حکیم»
ابراهیم طالبی دارابی دامنه
دامنه |, پیشنهاد: یکی از اعضای شریف مدرسه فکرت پیشقدم شود دعاهای روزانه ماه مبارک رمضان به همراه برگردان فارسی آن را هر روز در صحن بگذارد. تا ثواب انتشار این کار معنوی، نصیب ایشان و درگذشتگانش شود.
دامنه |,[در پاسخ به شیخ محمدرضا احمدی]سلام و صدها درود وافر بر استاد احمدی. سبقت در خیر را عملی کردی با این پیشگامشدن. هر روز با خواندن این دعای روزانه، در حق خودت و پدر مرحومت حتماً دست دعا به آسمان بلند میکنم. تشکر که پیشنهادم بر زمین زده نشد. درود. این کار بامثوبت هر روز در کام معنویت شما گوارا و با لذت.
ابوعارف | طالبی دارابی, [در پاسخ به شیخ مالک رجبی] سلام جناب استاد شیخ مالک. نه. چون پرسشم این بود فردی که به رد یک امر دینی دست میزند، ممکن است از بار آن بر انکار ضروری دین خبر نداشته باشد. شما بیآنکه پاسخ مسئله را بدهی، دیگران را موظف به مطلعسازی وی کردهای. این که نشد جواب!
ابوعارف | طالبی دارابی, [در پاسخ به شیخ مالک رجبی] مجدد سلام جناب استاد شیخ مالک. اینجا هم، خیر، جوابت به پرسش من ربط نداشت. موضوع، موضوع کلام و عقیده بوده است، نه سؤال حکم شرع. به مبحث علم کلام که پاسخ رسالهای نمیدهند! البته از همت و اهتمامتان همآره ممنونم.
شیخ مالک رجبی, [در پاسخ به ابوعارف | طالبی دارابی] سلام مجدد طرف دین را انکار کرد ولی نمیدونه با انکار ضروریات دین کافر میشه باید به او آگاهی داد..فکر میکنم جواب خوبی دادم ..اگر فضلای دیگر جواب دارند استفاده میکنم
شیخ مالک رجبی, [در پاسخ به ابوعارف | طالبی دارابی] سلام مجدد. خیر این کلامی نیست درباره این تعب و سختی در روزه گرفتن هم باید مسائل شرعی آن را مطرح کنیم و ارتباطی با عقائد و کلام ندارد اگر فضلای دیگر جواب دارند در خدمتم استفاده میکنم
شیخ مالک رجبی,[در پاسخ به شیخ مالک رجبی] این جواب ارتباط با کلام و اعتقادات دارد
ابوعارف | طالبی دارابی, [در پاسخ به شیخ مالک رجبی] ارتداد اعلانکردن این گونه، موجب میشود افراد اعلانکننده را داروغگان تلقی کنند که خود را جای خدا مینشانند.
ابوعارف | طالبی دارابی, [در پاسخ به شیخ مالک رجبی] نه، جواب شما، حل مسئله نبود، منحلکردن آن بود. راحت باش استاد. من متوجه هستم که چرا جوابها این طور میشود.
شیخ مالک رجبی, البته این را هم بگویم جواب هر دو مفصل است بنده خیلی کوتاه جواب دادم.
شیخ مالک رجبی, [در پاسخ به ابوعارف | طالبی دارابی] اگر اینطور باشه صد در صد کافره
ابوعارف | طالبی دارابی, [در پاسخ به شیخ مالک رجبی] هر دو جواب شما، کاملاً نادرست بوده است. سپاسگزارم از استاد شیخ مالک.
ابوعارف | طالبی دارابی, [در پاسخ به شیخ مالک رجبی] پس، داروغهشدن برخیها، اثبات شد با این جواب! خدا حفظت کناد استاد.
شیخ مالک رجبی, [در پاسخ به ابوعارف | طالبی دارابی] خیلی دلیر هستی که سریع میگویی نادرسته. باشه. به دکتر سروش بگوئیم جوابش را ارسال کند!
مردی! همیشه در نوَسان!
به نام خدا. سلام. مرحوم حجت الاسلام اکبر هاشمی رفسنجانی در خاطرات روزانه، در روز چهارم فروردین ۱۳۷۹ نوشت:
"هر دو [ او و حجت الاسلام حسن روحانی ] قبول داریم اگر وضع به همین منوال پیش برود، انقلاب اسلامی جای خود را به حکومت سکولار خواهد داد و اگر سختگیری شود مردمسالاری نظام ممکن است آسیب ببیند و رعایت اعتدال و دادن امتیازاتی از سوی رهبری ضمن کنترل جریانهای غیر دینی، میتواند وضع را مهار کند."
روی این یادداشت وی چه تحلیل محتوایی میتوان صورت داد؟ من این گونه صورتبندی میکنم. البته در تحلیل محتوا، از ظاهرِ متن به باطنِ متن هم میتوان رفت. به ترتیب الفاظ در جملات ایشان، پیش میروم و آنچه جملات دارد خود را نفوذ میدهد اینان است:
۱. اکبر و حسن از درون جناح راست، کم کم فکرِ دیگری در سرشان افتاد.
۲. واژگان "وضع" بدین "منوال"، نشان میدهد او روند حکومت و جامعه (=داده، یعنی مطالبات مردم، - نهاده، یعنی پاسخ قانونوارهی حکومتی) را معیوب دید.
۳. درین گزاره، او نشان داد آن حکومتی که ممکن است روزی حریف و رقیب جمهوری اسلامی شود، حکومتی سکولار است، نه یک حکومت مذهبی با طرز فکر دیگر.
۴. گرا داد که درون حکومت "سختگیری" وجود دارد.
۵. خواست بگوید آنچه ازین سیاست بستهی سختگیرانه، آسیب میبیند و به مرَض مبتلا میشود، مردمسالاری نظام است، نه شیوهی ولایی.
۶. از میان این همه مقدمه و مؤخره ردیفکردن، خواست فکر خود را "درست و منطقی و بایسته" معرفی کند و سایر فکرها را غلط و ناشایسته.
۷. "دادن امتیازاتی از سوی رهبری" در جملهی وی، دو علامت متضاد میدهد: یکی این القا که رهبری معظم اساسا" اهل امتیازدادن نیست. دیگری این فشار که رهبری معظم مجبور است امتیاز دهد.
۸. جملهاش که اینبار علاوهدبر خاطرهگویی، جنبهی توصیفی و تحلیلی هم دارد، نشان میدهد یک جریان غیر دینی در ایران وجود دارد و فعال است و یا گُسل شکُفتهی خطرناکی است که از نظر او در جامعه به وضع غیرقابل کنترل در آمد.
۹. حرفش در عمق نشان داد ایدهی کنترل افکار ضد دینی در تفکر او، وجود داد.
۱۰. مهارِ بحرانِ سرِ راهِ حکومت و جامعهی اهل مذهب در جمهوری اسلامی، از نظر وی زمانی امکانپذیر است که رهبری معظم فردی امتیازدهنده باشد (بخوانید: کوتاه بیاید و شُل شود) و راه حل هم، از نظر وی فقط راه اعتدال است که آقای رفسنجانی درین یادداشت، با لطائفالحیَل دارد خود را نماد و ایجادکنندهی آن «راه» جا میاندازد که پس از او هم در خیال وی، فرد دیگری که نزدیکترین کس به تزش هست، حسن روحانی! است.
تحلیل بنده: ندارم. بگذرم! فقط سه کلمه بگویم و رد شِم: رفسنجانی هیچ وقت، مرد اعتدال نبود، فرصتطلبی معاملهگر بود، نه حتی مردِ سازگار، ازینرو؛ فردی در نوَسان بود و خود را در طولِ رهبری نمیدانست، خواست در عرض ایشان زیست کند، اما خیلی خبط کرد و به زبان کشکولی: خیط شد. نیز کیشمات. فکر میکرد زرنگتر از او مادر نزایید! و با همین غرور غلط بود که به کام مرگ و سَکت قلب و ایستِ روح رفت. خدا کناد رحمت.
| ۴ فروردین ۱۴۰۲ |
ابراهیم طالبی دارابی دامنه
سید علی اصغر شفیعی, [در پاسخ به پست بالای دامنه |] سلام عزیزم. تحلیل محتوی تو خیلی حرفه ایی است باید چندین بارخواندوبعنوان یک شیوه تدریسی ذخیره کرد. تحلیل محتوی خواندم و حتی رسما در تولید خبردرسازمان از این دانش بهره می بردم اما روش ترا بالاتراز عمل تحلیل محتوی دیدم. هر چند پیام تحلیل محتوی ترا هم گرفتم. هاشمی رفسنجانی را خدا رحمت کند که توانایی این همه پیام را در دو جمله با زیرکی تمام قرار داد. کسانیکه ایشان را ازبین بردند و روح خوابیده اش را بیدار نمودند و با تخریب پلاسکو عاطفه اجتماعی نسبت به ایشان لطمه زدند زیرک نبودند ناتوان بودند و قدرت مقابله با ایشان را نداشتند. به هر حال هاشمی موجب ادامه زیست انقلاب اسلامی بودند. خدا رحمتش کند. زمانی که هاشمی فوت کردند هرج و مرج در ایران حیات یافت.
جناب سید علی اصغر سلام. روز و شب بر آن رفیق ابد و احد در برکات حضرت احدیت. شیوهی تدریسی دیدن متنم به این برمیگردد که خود ازین فن -که حتی شاید روزی علم هم شود- برخورداری. سازمان مدیریت و برنامهریزی شما الّا و لابد باید ازین دانش برخوردار باشد. چون هر برنامهای که بخواهد از روح واقعی جامعه شکل بگیرید کارشناسان آن باید این فن را در نظر بگیرند و رشد و توسعه (اقتصاد و سیاست) را متوازن به جلو ببرند، پخش پول (تأمین اعتبار) توسط سازمان شما اگر بر مبنای مطالعات کارشناسی نباشد، محصول آن کال و کبود و کِرمو میشود.
سپاس از حضور مجدد شما در شرکت در بحثها پس از یک وقفهی دو هفتهای از سوی شما. امید است امورت سامانی بیشتر یافته باشد و فراغتت از فرافتت پیشی یافته باشد. درود به مرحمتت و مرهمت.
ابوعارف | طالبی دارابی, [در پاسخ به عبدالله طالبی] جناب عبدالله سلام. از متن شما استفاده کردم. جای خوشحالی هم دارد که مسائل منطقه را کاوش میکنی و بر تن نظریات خود، فرضها و فرضیهها و سؤالهای فرعی و اصلی و احتمالات (که جزوی تعطیلناپذیر از ذات تحلیل است) میپوشانی. چون من روی این موضوع در تیر ماه گذشته، کار کردم و در آن صحن نوشتم، دیگر وقت اعضای محترم را نمیگیرم. خواستم رسانده باشم که با دقت و حوصله متن تحلیلی شما را مطالعه کردم و متشکر هم هستم که با تأنی و تأمل به این امور مهمه توجه میکنی و از اهتمام به امور ملی و امنیتی خارج نمیشوی.
شیخ مالک رجبی, [در پاسخ به دامنه |] سلام علیکم بله عمدا گفتم بخندی. نه لازم نیست پردیسان بیایی. در همین مدرسه فکرت ترتیبت را میدهیم. چون شیوخ مشهور در این مدرسه زیاد هستند و منم شاگرد شما و همه آنها . لهذا از اساتید بزرگ این صحن میتوانی کسب فیض نمایی.
دامنه |, [در پاسخ به شیخ مالک رجبی] قشنگ باهیتیها. زیرک هستی هنوز. درود. ممنونم از طبع شوخ آن شیخ خوب.
ابوعارف | طالبی دارابی[در پاسخ به احمد باقریان فرح آبادی] جناب استاد حاج شیخ احمد باقریان سلام. هم عنوان پیام دوم متن شما جالب است: "دانش بی منفعت" و تعریفی که از رسول خدا ص از این دانش ارائه کردی از "دانشی که سود نبخشد" یعنی این جمله: «آن دانشی است که ضد عمل خالصانه است". البته من فهمم از بیان پیامبر ص درین فراز این است که آن حضرت فقط از یک بُعد پرده برداشتند، وگرنه دانشی که عاید نباشد فقط این نیست، لایههای دیگر هم دارد. در کل خواستم بگویم متنون شما درین موضوع خیلی عاید به حال ماست. هرچند خودم را با عمل فرسنگها در فاصله میبینم. اما خود این تذکارها در جای خود جان انسان را جلا میدهد. تشکر میکنم استاد.
دامنه |,[در پاسخ به آق سید حسین شفیعی] سلام مجدد جناب استاد حاج آقا شفیعی. کاملاً درست میفرمایید. بحث را با دقت بالا روشن کردید. خداقوت مرا پذیرا باشید. از بحث سودمند همه نفع می برند. فقط یک جملهی توضیحی محضر استاد عرض کنم، منظور من از «عید» این نبود که فقط در آن آداب و مناسک ذکر شد، نه، با شما همعقیده هستم که اعیاد مذهبی، سُرور و نشاط و شادی هم به کمال و تمام هست. از طرف من این میانبحث، تمام. تا بیشتر وقت شما را تصرف نکرده باشم. بسیار بسیار ممنونم.
ابوعارف | طالبی دارابی,[در پاسخ به آق سید حسین شفیعی] جناب استاد حاج آقا شفیعی سلام دوباره. یکی از جلوههای علمی و روشی شما این است، منابع و نقل قولهایی مهم دینی وارد بحث میکنید، که نه فقط غنای بحث را تشدید، که قانعشدن را فراهم میکند. مثل همین کلام امام محمدباقر ع. سپاسگزارم استاد که وقت خوبی برای پاسخدهی میگذارید. اجر شما با جدهیتان حضرت فاطمهی زهرا سلام الله علیها.
دامنه |,[در پاسخ به شیخ مالک رجبی] جناب استاد شیخ مالک سلام. در بند سه صورتِ جمعیِ مطلب را خوب بیان کردید. خواستم اِن قُلت بیارم شاید یک علت این هدف مهم، این باشد اگر جامعه به صورت تک و توک یعنی فردی-فردی هدایت شود و به جمع کلی، سرایت نکند، اثر آن، آنمقدار نیست که شاکلهی جامعه رشدیابندگی و هدایتیافتگی به خود گرفته باشد.
[در پاسخ به شیخ مالک رجبی] سلام جناب استاد آقا مالک. من از سمت خودم میانبحث را تمام کردم، اما درِ آن برای اعضای شریف صحن باز است. و شما هم مطلب درستی را به اصل موضوع اضافه کردید. تازه، خیلی هم خوشحال شدم برای این مبحث اهمیت قائل شدید. بله، درسته. حتی شنیدم کسی امروزش بهتر از دیروز شود، آن روز هم براش عید است؛ عید هم یعنی بازگشت به دامن حقیقت و بشّاشیت. با ارادت.
پیامبر ص و پیروان، مأمور به دو امر
به نام خدا. سلام. اول صاف روی این نظر مرحوم علامه طباطبایی بروم که آیهی ۹۱ نمل یعنی "اُمِرتُ آنْ اَعْبُدَ رَبَّ هذِهِ البَلْدَةِ الَّذی حَرَّمَها وَ لَهُ کُلُّ شَیءٍ وَ اُمِرتُ آنْ اَکونَ مِنَ المُسلِمینَ" را سخنى از زبان رسول خدا ص میداند و جملهی «اُمِرتُ آنْ اَکونَ مِنَ المُسلِمینَ» را اینطور تفسیر مینماید: یعنی مأمور شدهام تا از کسانى باشم که تسلیم ارادهی خداوند شدهاند و خدا اراده نمىکند مگر همان را که خلقت به سوى آن هدایت مىکند و «زبانِ فطرت» به سوى آن مىخوانَد.
در اطیب البیان (تفسیری از مرحوم آیت الله سید عبدالحسین طیب) آمده است: "مقام تسلیم بالاتر از مقام رضا است" نیز مقام عبودیت، بالاترین مقام است برای انسان، حتی از مقام رسالت. و لذا در تشهُّد نماز، عبد، مقدّم بر مقام رسالت ذکر شده: «اشهد ان محمدا عبده و رسوله». عبد مقابل حُر است. حر به معنی آزاد و سرخود، ولی عبد باید در تحت اختیار مولا باشد.
آقای امید رسا این آیه را اینگونه به فارسی برگردان کرد: "[بِگو:] «قطعاً [جُز این نیست] که [من] امر شدهام که پرستش [و بندگی] نمایم پروردگارِ این سرزمین را، که حرام نمود [جنگ و خونریزی در] آن را؛ و برای او، هر چیزی است؛ و [من] امر شدهام که از مسلمانان باشم.
نکتهی تشریحی بنده: پیامبر ص و پیروان که مأمور به دو امر عبودیت و مسلمانی شدهاند، هم اهل عقاید توحیدیاند و هم اهل مناسک توحیدی. نمیشود به آموزههای اسلام (به تعبیر من: اسلام نظری) عقیده داشت، اما مناسک و عبادات و دستورالعملهای شرعی و بندگی در آن (به تعبیر من: اسلام عملی) را نادیده انگاشت. گزاردن نماز، دادنِ زکات، رفتنِ جهاد، عمل به تولّا و تبرّا، انجام زیارت، اجرای آئین حج، احیای مسجد، و عمل به بیشمار کردار دینی، وحتی بسیاری از امور شخصی و عمومی مذهبی که صورت و ظاهری دارد و سیرت و باطنی، از گردن پیروان ساقط نیست. صرفِ عقیده که کمال نمیآورد. امروزه اگر کسی بر فرض بر فرض بر فرض، ادعا کرده باشد و حرفش هم بدون تصرف نقلِ درست شده باشد، که پرستش و عبادت و عبودت، صرفاً پدیدهی دلیست و باطنی؛ و مثلاً مثلاً مثلاً و فرضاً فرضاً فرضاً شعار مندرآوردی هم ساخته باشد که «مُخِ دین، اَعمال باطنیست، نه اَعمال ظاهری» او دچار یک دستهبندی مالیخولیایی (=فرورفته در اندوه متراکم ناامیدی و سردی و یأس انبوه) شده و از آثار مترتّبهی آن بر وجود خود خبر نداره و خود را پیامبروارانه! وارد مسائل دین میکند و گویی برای هر حرفی، مجاز و مجاب است، در واقع چنین فردی به غلطاً اندر غلط، دست به بدعت در تفسیر دین زده است. در واقع، نه ظاهر دین را فهمیده و نه باطن آن را. مشغول پازل کلمات شده که به بازی کودکانه شبیه است، تا کاری بزرگانه.
بنابرین، لازم است یک توضیح هم پیوست کنم: اگر در آن صحن محترم، عضوی فرهنگی و فرهیخته، دست به انتشار متنِ مدعی «مُخ دین...» زده، حتماً و لزوماً به معنای تأیید و امضای وی، پای آن متن نقلی نبوده و نیست. مگر خود هم، بر آن صحّه گذاشته باشد و همپویگی نموده باشد.
| ۵ فروردین ۱۴۰۲ |
ابراهیم طالبی دارابی دامنه
دامنه |, [در پاسخ به احمد باقریان فرح آبادی] جناب استاد حاج شیخ احمد باقریان سلام. سخن امام صادق ع به اسحاق بن عمار را در داخل دو قلاب این طور تفسیر کردهاید: [به طوری با او برخورد کن که نه او را از خود برانی و نه از تهِ دل تو باخبر شود] آیا به نظر نمیرسد همین تبصرهی شما خود یک رفتار نفاقی میشود. چون نفاق به قول مرحوم آیت الله طالقانی در تفسیر پرتوی از قرآن یعنی رفتار شبیه موش که وقتی لانه میسازد دو سوراخه میکند که از هر کدام خواست وارد و خارج شود؛ یعنی دو دره بودن. دیروز هم روی قسمت دوم متن شما نظری گذاشتم اما جوابی ندیدم. بگذرم.
سخن امام صادق به اسحاق بن عمار این بود: «ای اسحاق با منافق با زبانت برخورد کن [به طوری با او برخورد کن که نه او را از خود برانی و نه از ته دل تو با خبر شود]، دوستیت با مؤمن را خالص گردان، اگر یک یهودی با تو همنشین شد با او خوب همنشین باش».
جناب شیخ احمد باقریان [در پاسخ به دامنه |] علیک السلام. تشکر از پرسش و اشکال شما. ظاهرا اگر جز این باشد نفاق است. چون یهود هم این مقدار را میداند که با توجه به مذمت متعدد از انان در قرآن یک مسلمان نمیتواند از ته دل او را دوست داشته باشد، چنانکه خود انان نسبت به ادیات دیگر چنین هستند. از معتقد واقعی به یک دین نمیتوا انتظار داشت که از ته دلب پیروان ادیان دیگر را دذوست داشته باشد. با این جال از جهت اخلاقی طبق اموزه های ثقلین با دیگران رفتار خوب باید داشته باشد موضوع نفاق این است که انسان به دینی معتقد نیست و ایمان ندارد و با این حال تظاهر میکند معتقد و مؤمن است. ملاخظه فرمودی چقدر فرق است بین نفاق و رفتار مخالف عقیده.
ابوعارف | طالبی دارابی, [در پاسخ به محمد تقی آهنگر اکبرعمو] جناب محمدتقی آهنگر سلام. واقعا" هم اینگونه زندگی پرماجرا یعنی این پست در دامنه و صحن مدرسه فکرت: بُرشهایی از زندگی پرماجرای شیخ وحدت که انسان / طلبهای در آن شرائط فقر و کمبودهای مفرط مادی، دست به مواجههی فکری و مبارزهی عملی با نظامی استبدادی و طاغوتی (نظام منحط آن پدر و پسری که بدون کمترین دخالت مردم در تعیین سرنوشت سیاسی و دینی خود، توسط انگلیس و سپس آمریکا به سلطنت و پادشاهی گُمارده شده بودند و کوشش میکردند اسلامزدایی کنند و ملت ایران را غربیمآب نمایند) "حیات فکری و سیاسی" محسوب میشد که در قلم شما این تعبیرِ رسا و برای من بسیارجالب، به کار رفت. با تعبیر قشنگ و درستِ شما موافقم. بهجا بود. بلی؛ ممنون و خرسندم متون را خواندهای و میخوانی و خواهان ادامهی آنی. به روی دیده. هر شب قسمتی دیگر را خواهی دید و خواهی خواند. با ارادت و امتنان، رفیق آغاز و انجاممان.
پاسخهایم به پرسشهایم ( ۱۱ )
- افلاطون یا همان "آریستو کلِس" که منابع متعدد، زادروزش را چهارونیم قرن زودتر از حضرت مسیح بن مریم -علیهما السلام- در آتن یونان میدانند، باآنهمه عقل و هوش و درایتش، باز نیز تحت تعالیم دیگران بود و آموختن از دیگری را ننگ و عار نمیدانست.
- مگر افلاطون، بزرگفیلسوف آتن، تعالیم چه کسانی را پذیرفته بود؟
- خودم سالها پیش از مرحوم عبدالحسین زرینکوب در صفحهی ۳۴ کتابش: "کارنامهی اسلام" خوانده بودم که برداشت آزادم از آن صفحه این است که افلاطون وقتی آکادمی (=باغفکر، فکرتسَرا)ی خود را ساخت و آن را به روی شاگردانش گشود، درش را «از جانب شرق» ساخت. چرا؟ برای تابیدن آفتاب. او درین سازه، از تعالیم «شرّ و خیر» حضرت زرتشت اثر پذیرفت. و در مسافرتش به مصر هم، از آن تمدن چند تعلیم آموخت.
- نتیجه ← : تمدنهای پوینده و تفکرهای زنده، از نگاه بنده با هدفِ گرفتن تعالیم و تبادل، درهای گشوده به هم دارند، نه بسته و قفلشده!
ابراهیم طالبی دارابی دامنه
دامنه |: سلام مجدد استاد احمدیان. هم در آن متن اول و هم درین توضیح دوم، تعریفی که از رفتار دوگانهکردن دادهاید، فرقی با رفتاری که در پدیدهی نفاق پنهان است، ندارد. انگار یک نفاق، نفاق صحیح است و یک نفاق، نفاق کریه. در هر دو حالت، دوگانگی رفتار و باور مشترک است. من به این نتیجه رسیدم نفاق یک رفتار در طبع بشر است که مصالحاش وی را وادار به آن میکند. چه بخواهد در دین باشد و چه بخواهد در اخلاق باشد.
ابوعارف | طالبی دارابی: به سید علی اصغر: چرا هر چند بار، یک بار، حس مرشد به خود میگیرید! و میخواهی هر کس را ارشاد کنی!
دامنه |: جناب استاد شیخ مالک سلام. جالبتر این است شما اون صحن این گفتهی «فلان کسَک» را قاطع رد میکنی، سپس این صحن، همان حرف «فلان کسَک» را در این صحن تأیید.
نظر سید علی اصغر خطاب به من: سلام. نماز روزه تان قبول. چرا سروته یک موضوع را می بندید ؟ مگر نمی گویند که هر کسی اشهد را بخواند مسلمان است. اهل توحید است. کافر و مشرک نیست ! اگر هم از سادگی و آسانی این امر (اشهد گفتن) بگذریم چنانچه با علم و آگاهی روی به دین بیاوریم و اعتقاد و باور قلبی و باطنی شود. چه ایرادی دارد همراه با اجرای مناسک نباشد شما از لحاظ شرعی ایرادات بفرمائید مسلّم است کسی که باور فطری به دین داشته باشد حتما مناسک مذهب رو اجرا می کند. اگر کسی مناسک رو اجرا کند و باور فطری به دین نداشته باشد چگونه می شود ؟ ملکیان بمراتب خیلی قوی تر از توصیف تان که بجای نقد اشاراتش به لغو طبعش پرداختید ؛ است . واقعیت هم دارد که دینداران هستند که مناسک رو انجام نمی دهند حداقل داشتن اعتقاد هم خوب است . اگر شما و هر دوست دیگر قراره از دین دفاع کنید درست و صحیح از دین و دینداری دفاع کنید.
ابوعارفر [در پاسخ به سید علی اصغر شفیعی] چرا هر چند بار، یک بار، حس مرشد به خود میگیرید! و میخواهی هر کس را ارشاد کنی!
دامنه |, [در پاسخ به آق سید حسین شفیعی] جناب استاد شفیعی دارابی سلام. مشتاقانه پای وعدهای که دادهاید میمانم. معرفی علما را عالی میدانم. قلم توانمند و شیوای شما که آکنده از استناد هم هست، برای چنین اموری درخشنده خواهد بود. از مطالب افزودهی این پاسخ هم در شأن شیخ مفید خیلی استفاده کردم. اساساً زندگی علما و دانشمندان پایهی محکم برای زیستن میدانم.
[در پاسخ به احمد باقریان فرح آبادی] سلام و سپاس استاد. پاسخ شما درینباره، مصادره به نفع موضوع دروندینی است. نپذیرفتم این سه پاسخ شما را. چون تعریف نفاق به رفتار بازمیگردد که در هر دو شق (چه نفاق عقیدتی و چه نفاق اخلاقی) یکی است. با احترام، والسلام.
[در پاسخ به احمد باقریان فرح آبادی] مجدداً عرض سلام و احترام استاد باقریان. به همین علت دروندینی بودن مسئلهی نفاق، عرض کردم دو رفتار عین هم را (یکی دروندینی و دیگری بروندینی) به نفع آن یکی دیگر مصادره کردهاید. وقت حضرت استاد را نگیرم. از حوصلهی توأم با وقارتان ممنونم. باز البته اگر نکته داشتید گوش خواهم کرد.
[در پاسخ به دامنه |]
بحث نفاق در اسلام درون دینی است
و بر فرض برون دینی هم باشد پاسخ من درون دینی نبود مثال زدم
[در پاسخ به شیخ مالک رجبی] جناب استاد شیخ مالک سلام. جالبتر این است شما اون صحن این گفتهی «فلان کسَک» را قاطع رد میکنی، سپس همان حرف «فلان کسَک» را در این صحن، تأیید.
دامنه |, [در پاسخ به شیخ مالک رجبی] سلام و احترام استاد شیخ مالک. اما حرف آن «کسَک» این نیست که شما زحمت شرحش را کشیدند. او اعمال ظاهری مثل نماز و ... را برای تقرب به خدا در یکی از بندها رد کرد. البته اگر بارگذارکنندهی آن در آن صحن، از صحت آن نقل مطمئن است. بگذار بگذرم.
من از پیامبر اکرم ص آموختم که فرمودند:
لاخیرَ فی دینٍ لیسَ فیهِ رکوعٌ و سجودٌ.
برای عموم ترجمهاش را میآورم: دینی که در آن نماز نباشد، خیری در آن نیست.
جناب شیخ مالک اگر در برابر این افراد که هر چه در ذهنشان خلجان میزند، وارد جامعه میکنند، دفاع صورت نگیرد، دیری نمیپاید حرفهای خود را صحیح پنداشته، آنگاه اساس دین را میزنند. بگذرم. ممنونم از صبر و تأنیات.
دامنه |,[در پاسخ به احمد الله وردی زاده] جناب احمد الله وردی زاده سلام. با هر کمبود برای مردم، رنجورم و با هر بهبود برای آنان، خشنود. اما با اینهمه، شاید این کاهش، مابازاء (=عوَض) هم داشته باشد:
۱. کمترشدن مرضِ قند (برنجخوری)
۲. فرورفتِ چربیِ خون (گوشتخوری)
میزانخوردن غذا توسط مردم را هم، به آن علاوه باید کرد که به حجیمخوری عادت عجیب کردهاند. ترکِ دو بادیه آش، سه دیس پلو، روزانه بارها خوردن پرتقال و خامه و خرما، و یا چندین تکه بامیه و سه چهار حلقه زولبیا. یعنی تندادن اجباری به اصلاح نحوهی تغذیه، چه محتوایش، چه حجمش. زیرا هیچ اجبار بهداشتی تا به حال روی مردم ما جواب نداده است؛ اساساً در دل تاریخ بُخور بار آمدهاند.با احترام. والسلام.
ابوعارف | طالبی دارابی, [در پاسخ به آق سید حسین شفیعی] جناب استاد شفیعی دارابی سلام. گاهی اسمهایی که روی علمای اَعلام، اِعلام میکنند چنان موزون میشود که در هیچ عصری زیبایی خود را از دست نمیدهد. مثل همین «شیخ مفید». اما گاهی اصلاً در میان مردم جا نمیافتد مثل لقب پیشوند «سیدنا الاستاد» برای مرحوم علامه طباطبایی که آیت الله جوادی آملی لحظه به لحظه در سرِ تفسیر قرآن به کار میبرَد. متن شما درین صحن برای بنده باز هم عنوان «شیخ مفید» را تر و تازهتر کرد. تشکر میکنم. فقط سه نکته بگویم در امتداد متن شما:
۱. واقعاً جامعه از «مفید بودنِ» شیخ مفید چندان مطلع نیست حتی شاید بهتر است بگویم هیچ مطلع نیست. البته چند سال پیش به وسیلهی نفوذ هنر در بین مردم با ساخت «سریال شیخ مفید» ممکن است حافظهی مردم از کارکرد و فقاهت ایشان چیزهایی به دانش خود افزوده باشند.
۲. در مورد نظر شیخ مفید در مورد وسعت علم معصوم ع که شما هم حتماً بدان علم دارید در «کتابخانهی مدرسهی فقاهت» متنی به نقل از مجلهی «حوزه، جلد ۵۴، صفحهی ۷، خواندم که آنجا استناد شد شیخ مفید علم امام ع را همچون علم بشرى در محدودهی ظواهر میداند. و در مورد امام غایب عج نیز، قائل به این نیست که آن حضرت نهانِ آدمی را میداند و یا سِرّ درونی بر آن حضرت مخفی نمیمانَد. درحالیکه برخی در توصیف معصوم ع به علم وسیع و حتی توان تکوینی پرداختهاند.
۳. به نظر من پرداختن به مشاهیر دین و نشر و بازکردن افکار آنان (شامل هر دو سطح: ضعف و قوت) کمی از کارهای روزمرّهی حوزه ندارد و لذا اقدام شما برای شیخ «مفید» را مفید و ارزنده ارزیابی میکنم. با احترام، والسلام.
ابوعارف | طالبی دارابی, [در پاسخ به شیخ علی اکبر دارابکلایی] جناب استاد دارابکلایی سلام. روی این ارزیابی تازهی جناب عالی که بر روی کارکردههای صحن محترم «هیئت رزمندگان اسلام دارابکلا» صورت داده و در صحن مدرسه فکرت انتشار دادهاید، بنده نظراتی دارم که در زیر مطرح میکنم. ابتدا عرض کنم بر اساس شنیدههایم (که هنوز از مدارک علمی و پایاننامهی شما مطلع نیستم) شما مدارج عالیهی حوزه و سپس در سالهای اخیر گویا دکتری در دانشگاه را هم طی کردهاید، و در یک محیط مرتبط با آحاد جامعه شاغل بودهاید، لذا تحریک شدهام روی گفتههای شما دقت کنم تا ببینم چه میخواهید بگویید و عمدهنگرانیتان چیست و کدام راهحل و نظریه در نگاه شما برجستهتر است و خودتان چه بینشی به مسائل دارید. پس، در زیر یکییکی خواهم آمد:
۱. به نظرم این فکر شما که «اثربخشی فضای مجازی جای خودش را به فضای حقیقی در همه عرصه های اجتماعی اعتقادی و سیاسی» داده است، یک ارزیابی واقعی و به دور از بزَک و تظاهر است. روی همین اصل، پس ابتدا خودِ شما (تحصیلکردهی دو نهاد حوزه و دانشگاه) زودتر، ژرفتر و پرثمرتر باید درین فضای مهم -که بر تمام اشتیاقات بشری غلبه یافته- حضور علنی داشته باشید وگرنه، ارزیابی شما در ردیف حرف بایگانی میشود. خرسندم که نسبت به فضای پیامرسان، این فکر را دارید و چنین نگرشی نشان تفکر پیشرفته است.
۲. برای چارهاندیشی آسیبهای مطرح در محل، صاحبنفوذان دارابکلا را فراخواندهاید. چنین همتی نیازمند ورود میدانیست. هر ایدهای تا در ورق باقی مانده است و فاز عملی به خود نبیند، به مرور بدون برونرفت، در انبار مشکلات محل، انباشت میشود و کمکم به گسل و شکاف مبدل میشود. دستکم دو کار عملی در همین ماه رمضانی میشود صورت داد: اول: تشکیل کارگروه فهرستبندی آسیبها و مشکلات محل. دوم: رایزنی عمومی به دور از تبعیض فکری و جناحی روی حل آسیبهای عمیقتر. اگر فقط بگویید و کار را به سایرین محول کنید، اوضاع از همینی هم که هست، بغرنجتر میشود. پیشتازی روحانیون محل در امور ملموس مردم به یک انقلاب تحولی در ذهن و قلوب آنان منجر میشود. من، گرچه در هیچ کاری در محل، مورد مشورت قرار نگرفته و نمیگیرم، ولی هرگز نسبت به کار مهم محل اگر رایزنی صورت پذیرد، از پشتیبانی عقب مینشینم.
۳. سخن حقی زدهاید که کسی حق ندارد، کسی را در محل از صحنهی خدمت بیرون براند. این اندیشه و منش، نیازمند کار علمی و دینی بر روی کسانی در محل است که خود را از آمریکای خودکدخداپندار، کدخداتر میپندارند و چنان خود را حقبهجانب تصور میکنند که گویی دیگران موالی آناننند. تا فکر این افراد نسبت به سایر هممحلیهای خود پاکیزه نشود، داخلشدن در هر کاری با خطر بنبست مواجه میباشد. فرقی ندارد، این طرز فکر هم در افراد متدین و مذهبی دیده میشود و هم افرادی که گرایش سیاسیشان بیشتر انتقادی است. هر دو دسته تابآوریشان نسبت به هم کم و حتی منتفی است. شما وقتی دارای موقعیت علمی و شغلی هستید و در کسوت لباس مقدس پیامبر اکرم ص، و این معضل را تذکر دادهاید باید آستین بالا زده و خود قدمهای پیشنیاز اصلاح این رفتار را بر عهده بگیرید. هر روحانی محل، هرگز نباید از کسی دیگر اجازهی ورود در کار را بگیرد، روحانی به محض روحانیشدن مال همهی مردم است و مختار در ورود به همهی معضلات مهم مردم.
۴. آرزوی درستی کردید که گروه هیئت رزمندگان اسلام دارابکلا «قله» شود. بنده هم بسیار شائقم این گروه فاخر و محترم و نزد من بسیار ارزشمند، قله باشد و در رأس. زمانی که من در سال ۱۳۹۲ وبلاگ دامنهی دارابکلا را راهاندازی کردم، دوستانی دیگر از محل هم «قلهی بصیرت» را تأسیس کرده بودند که با هم تبادل دیدگاه و حتی مباحثه و مشاجرهی علمی و سیاسی محترمانه داشتیم. حیف که همزمان با درگذشت سید حجت شفیعی دارابی آن قله، کارش را کاملاً رها کرد. اینک که بنده هم از تابستان همین چندماه پیش توسط آقای مهدی رنجبر به آن هیئت محترم رزمندگان اسلام دارابکلا دعوت شدم سعی داشتهام فعال باشم و اگر دیگران به فرمودهی شما آنجا را رونق و شکوفایی دادند، این بنده هم قدری در آن سهیم شوم که دیدم موفق به این هدف مقدس نشدم. خوشبختانه به شهادت شما آن دوستان بسیار عزیز ما در آن صحن، خوب مطالب مینوشتند. مقدار فعالیت اندکی هم که از من در آن صحن سر زد، حدسم را به یقین برد که بحثهایم در آن صحن ممکن است در راستای مقررات و اهداف آنجا نباشد و دلزدگی ایجاد کند، لذا مزاحمتم را از آن صحن گرامی و ارزشی، کاستم. اما واقعاً آن صحن برای من بوی جبهه و همسنگرانم را میدهد و بر همهی آن جمع، حرمت میگذارم.
۵. در پاراگرافهای آخر ارزیابیتان اشارهی قشنگ و وزینی کرده و نوشتهاید: «قطعا امروز قدرت فضای مجازی بهترین روش تبیین ها حقایق و درست منتقل کردن است». من هم درین راستا، خواستم گفته باشم که این سخن شما شناختِ درست از یک فرصت طلایی است و تلاش برای زدودن تهدید. بله، چالشهای محل، هم ناشی از قصور است، هم سرگرفته از تقصیر و هم برای خود مقصران مشخصی دارد که حاضر به عذرخواهی نیستند. مثلاً اگر مسجد، مرکز تمام معارف اسلام است و بعد از حوزهی علمیه،کانون دین و محل جمعیتیافتن دینداران است -که هست- چرا باید هیئت امنای آن همچنان افراد ثابت و با فکرهای یکدست باشد؟ (پایینمسجد محل را قضاوت نمیکنم، چون مطلع نیستم) مگر مسجد مال تمام مردم نیست؟ پس چرا امور آن دیکته میشود و چند نفر خاص و طولانیمدت در آن دخالت دارند و بس؟ در فضای مجازی باید این مسائل تبیین شود و کسی خود را مالک الرقاب مردم نداند که شب بنشینند و تمام امور مردم را با سه تا صلوات مصوب کنند. اعضای هیأت امنای مسجد فکورترین افراد محل باید باشند. حیف که راه آن به روی سایرین مسدود است. شما که این آسیبها را میدانید سکوتتان حرام نیست؟! استفهام کردهام جناب استاد دارابکلایی. انتقال حقایق یک رسم دینی رایج میان مسلمین بوده است. شما با درج این مسئلهی به این مهمی، پس چرا در خود این احساس تکلیف را نکردهاید تذکر دهید. از شما بابت پرداختن به کارکرد صحن رزمندگان ممنونم. در انتهای آن ارزیابی خود، اسامی محترم فعال آنجا را ردیف فرمودهاید و از متنهای فراوان و مهمی که آنان نوشتهاند، استقبال نمودهاید، که کار ستودنی کردهاید. همچنین اسمی هم در آخر از بندهی حقیر بردید، خواستم اولاً بگویم من دیر به آن صحن دعوت شدم، یعنی بعد از چندین ماه و یا چند سال که راه افتاده بود. ثانیاً مقدار نوشتههای من در آنجا آنقدر کم و اندک بود که حتی اگر اسمم را درج نمیکردید هم، حقی را پایمال نمینمودید. پایان.
متن زیر در آن صحن (هیئت رزمندگان اسلام دارابکلا) انتشار یافت: این جا هم بازنشر میشود:
سلام به اعضای شریف صحن محترم هیئت رزمندگان. آقای ... اگر شجاعت در گفتار و وعظ مردم پای منبر دارد، پس چرا از دو فضای فکری و مباحثهای «مدرسه فکرت» و «هیئت رزمندگان اسلام دارابکلا» فرار کرده است. به هر دوی این صحن دعوت شد، اما بدون حتی یک سلام کردن به این همه اعضای محترم و اندیشمند، از هر دو جا مخفیانه در رفت. روی منبر یکسویه صحبتکردن هنر نیست. او را به مناظره درین صحن فرامیخوانم با هر منبری که میرود. گذشت آن زمان که آخوند بالای منبر میرفت و مستمع را خام فرض میکرد. اگر جرأت گفتار دارد، بیاید با اعضا مباحثه کند نه آن بالا فقط بگوید و در برود.
تبصره: او در منبر مسجد جامع دارابکلا گویا منبر میرود و منبرش هم زنده (توسط اعضای هیئت امنای مسجد یا منبع دیگر دقیق نمیدانم) روی صحن هیئت محترم رزمندگان اسلام دارابکلا پخش میشود. ابراهیم طالبی دارابی دامنه. شب | ۵ فروردین ۱۴۰۲ |
[در پاسخ به ابوعارف | طالبی دارابی بنام پروردگار بصیر و دوستدار اهل بصیرت. آقا ابراهیم سلام. علیک. شبتون به خیر. یک) نوع دوستان از جنابعالی چنین یاد می کنند که آقا ابراهیم، خیلی مودبانه و صبورانه مطلب می نگارد؛ ولی این نوشته، با این توصیف همخوانی ندارد؛ حتی همین تعبیرات و تند تر از این را می توانستید خصوصی با جناب آقای ... در میان بگذارید؛ قطعا این بزرگوار ، پاسخ معقول و مشروعی دارد؛ دو) ضمنا فراز پایانی این نوشته هم، غیر منتظره بوده است؛ کدام روحانی و خطیب، مستمع را خام فرض کرده است و یا خام فرض می کند؟؛ آیا برخورد نادرست چند نفر معدود از خطیبان، اجازه میدهد که همه را با یک چوب برانید؟؛ آیا پدر ارجمند مرحوم جنابعالی؛ و اخوی بزرگ جنابعالی (فاضل و تیز بین: شیخ وحدت) و اخوی دیگر تان (فاضل گرانمایه دکتر طالبی) مستمعین را خام فرض نموده و می نمایند؟؛ آیا می توانی چنین نسبتی را به بنده بدهید؟؛ خدا شاهد است که اینجانب گاه برای یک صحبت نیم ساعته؛ حدود ده ساعت وقت می گذارم؟؛ همین نوشته امروز که در مورد شیخ مفید نوشتم و بارگذاری کردم؛ بیش از ۵ ساعت وقت گذاشتم. انتظارم این است، به گونه ای ادبیات نوشته مورد نظر خویش را اصلاح کنید و یا بطور کلی حذف نمائید. (حوزه علمیه قم: سید حسین شفیعی دارابی؛ شام شنبه ۵ فروردین ۱۴۰۲ش_ سوم ماه رمضان ۱۴۴۴ق)
[در پاسخ به احمد باقریان فرح آبادی] سلام مجدد استاد احمدیان. هم در آن متن اول و هم درین توضیح دوم، تعریفی که از رفتار دوگانهکردن دادهاید، فرقی با رفتاری که در پدیدهی نفاق پنهان است، ندارد. انگار یک نفاق، نفاق صحیح است و یک نفاق، نفاق کریه. در هر دو حالت، دوگانگی رفتار و باور مشترک است. من به این نتیجه رسیدم نفاق یک رفتار در طبع بشر است که مصالحاش وی را وادار به آن میکند. چه بخواهد در دین باشد و چه بخواهد در اخلاق باشد.
[در پاسخ به آق سید حسین شفیعی] جناب استاد حجتالاسلام آق سید حسین شفیعی دارابی سلام. پاسخم را فعلاً بهعمد تأخیر میاندازم. اما یک حرف حق را بدون هیچ شرمساری بگویم: شما استاد گرانقدر کجا شده فضای مجازی را ترک گفته باشید؟ از همان آغاز حرکت پیامرسانهای مختلف خارجی و داخلی یک پای ثابت، قاطع و از بهترین مشفقان و حتی تذکردهندگان سازنده و دلسوز این گروههای متعدد مجازی بودید و نشده صحنه را ترک کنید. اهل فرار ازین صحنها نیستید. پس شما هم در جای خود منبر میروید و هم پیش همهی اعضای (کوچک و بزرگِ) صحنهای مختلف گروههای مجازی محل و جاهای دیگر با کمال فروتنی و عالمانه ماندهاید. گفتم پاسخم را بعداً تکمیلی خواهم داد. هر وقت پای خدمت است روحانیان محل به صحنه میآیند، هر وقت حرف حرفگفتن شد روحانیان زادگاه دورزده میشوند و میروند سراغ غریبهها. اگر کسی منبر میرود، باید هم پای صحنهای اعضای گروهها هم شجاعت ماندن داشته باشد. با احترام به شما که هم منبر دارید و هم متن و مقاله و همصحبتی با همه.
شیخ مالک رجبی, [در پاسخ به ابوعارف | طالبی دارابی] سلام علیکم آقا ابراهیم شب بخیر. استاد ... یکی از روحانیون موفق در عرصه تبلیغ و ... است از ایشان خبر دارم.. ایشان چون فعالیتش زیاد است فرصت ماندن در گروهای مختلف را ندارند .. فقط یک یا دو گروه فعالیت دارند. اما اینکه نوشتی جواب سلام را بدهند درسته شاید متوجه نبودند.
ابوعارف | طالبی دارابی, [در پاسخ به شیخ مالک رجبی] استاد جناب شیخ مالک سلام. میخواهم با همین علتگویی شما وارد جدال احسن با جنابعالی شوم. چون جدل یعنی پیداکردن نکتهی مهم در استدلال طرف بحث، و رفتن به بحث احسن با او با همان نکتهاش. اگر وقت ندارد! پس چطور آقای ... وقت قبول منبررفتن در دارابکلا را دارد؟! علت، همان است که گفتم. دررفتن از زیر بحث با اعضا که شهروندان فکور جامعهاند. و یکطرفه قیلوقال نمودن. شما جزوِ ثابتقدمان خوب در فضای مجازی و منبر بوده و هستید. البته خودت هم واقفی که فضای مجازی البته پول و پَل نیست! جهاد تبیین فی سبیلالله است.
شیخ مالک رجبی, [در پاسخ به ابوعارف | طالبی دارابی] سلام علیکم. احسنتم. منم این سخن را قبول دارم ما اهم داریم مهم داریم ایشان دنبال اهم رفت و در گروه فضای مجازی الحمدالله فضلا زیاد هستند که جوابگوی اعضای گروه باشند مسلما حضوری فیزیکی بالاتر از حضور مجازی است ایشان حضور فیزیکی با مردم دارابکلا را پذیرفتند بنظرم حضوری فیزیکی از هر جهت فوائد بیشتری دارد.... ولی اگر ایشان میامد یک ابراز وجود میکرد بعد از سلام و جویای احوال و میگفت چون سرم شلوغه فرصت ماندن در گروهای فضای مجازی را ندارم خوب بود اینچنین حرکتی نشان میدادند. ولی در مجموع استاد ... در تبلیغات موفق هستند و خیلی هم شوخ طبع هم هستند..موفق باشید.
ابوعارف | طالبی دارابی, [در پاسخ به شیخ مالک رجبی] واقعا" منبر یکطرفه اهَم است؟ که فصلی است و چندروزه. اما فضای مجازی که رهبری معظم همه را فراخوانده وارد شوند اهم نیست؟! عجیبه! دلیل زیر سؤال بردن آقای ... این است آمده در محل ما منبر میرود، حال آنکه حاضر نشد در هیچ کدام از دو صحن مدرسه و هیئت (که مال محل و حومه و حتی ایران است) باشد و بدون رعایت اخلاق، فرار کرد. محل مگر روحانیون زادگاه ندارد، میروند دنبال غریبهها که سالی یک ساعت هم به فکر جوانهای محل و گرفتاری فکری آنان نیستند؟ توجیه نکن برای دیگران استاد مالک!
سیدکمال الدین عمادی, سلام بزرگوار. متن بالا خارج از سیره عملی و فرزانگی شماست. دلیل موجه ای برای آن یافت نمی شود. پیشنهاد می کنم حذف کنید. البته میتوانید به خودشان منتقل کنید یا از خروج گله کنید نه اتهام بفرمائید. انتظار داشتیم تعامل بهتری بود.
ابوعارف | طالبی دارابی, سلام استاد نازنین و فهمیم من. ایشان چند بار نزاکت اخلاقی را کنار گذاشت. این حق بنده است که وارد انتقاد شوم. انتظارم را بگویم. رفت توی محل ما منبر میرود. حال آن که هیچ کدام از دو گروه مدرسه و هیئت محل را محل نگذاشت و بدون رعایت ادب، در رفت.
سیدکمال الدین عمادی: عزیز ما هستی البته من بر همه امور واقف نیستم در عین حال باز هم نیازمند صبوری است بگذارید به عهده سلیقه ناصواب نه امر شرعی که خدای نکرده حکم قضاوت بر مدار شریعت باشد. سخت است به همین دلیل در آموزه های دین فرمودند برای خطا مومن چهل دلیل بتراشید اگر وجیه نبود آنگاه حکم کنید. لذا هنوز جای برای صبوری هست. بیش از این وقت شریفتان را نمی گیرم
ابوعارف | طالبی دارابی, [در پاسخ به سیدکمال الدین عمادی] استاد و مرشد منی سید عزیز. قلب آدم در تسخیر اخلاق شماست. شما آن ورع خود را با این تیپ افراد مقایسه نفرما. فرق از زمین تا ثریا است. در کل بنده از هر آدمی که مغرور باشد و فرصتطلب برائت دارم. نصیحت شما هم روی تخم چشمانم. متن از دو صحن حذف میشود.
آیا حفرهی معنویت رخ داده است؟!
به نام خدا. سلام. حجت الاسلام علی اکبر رشاد (رئیس شورای حوزههای علمیهی تهران) گفت: "امروز به شدت از جهت معنویت، احساس خلأ میکنیم... و در معضلات فرهنگی بیش از هر نقطهای و هر حیثی، معضل معنویت وجود دارد و باید برای ارتقای معنویت تلاش کرد... جهاد تبیین یک تکلیف دینی و ملی برای همه طلاب است تا جامعه را آگاه کنیم."
اینک برسی و تفسیر بنده: یکی از کارهای خوب دانشگاه یزد را که دیدهام این بوده "سیر مطالعاتی کتب شهید مطهری" را در قالب " انتظار مطهر" جمعآوری کرده است. در آنجا دیدگاه آیت الله شهید مرتضی مطهری را خواندم که معنویت اسلامی را مجموعهای از حالتها میداند که "در چارچوبهی برنامهی دین اسلام در ارتباط با خدا به صورتهای مختلف بر روان انسان" وارد میگردد. و او آغاز و پایان معنویت در اسلام را کارهایی میداند که به خدا ختم شود. آن متفکر بزرگ اسلامی حتی عبادات اسلامی را توأم با فلسفههای زندگی میداند که "در متن زندگی واقع است". زیرا در نگاه مطهری عبادت در مکتب اسلام "به صورت یک سلسله تعلیماتِ جدا از زندگی که صرفاً به دنیای دیگر تعلق داشته باشد وجود ندارد". ایشان ۹ مورد از معنویت را ذکر میکند که اول و آخرش تماما" برای خدا میباشد:
"خدا و یاد خدا، زهد، قرآن، نماز، دعا، توسل، اخلاص، عبادت، همدردی با ضُعفاء، محرومان، بیچارگان و افتادگان."
اینکه که به قول آقای رشاد جامعه با خلأ و معضل معنویت روبروست، به نظرم این حفره و چاک و گودال و به زیان علمی شکاف -که مسیر انسان را با خطر پیمودن و زیستن مواجه کرده است- هرگز پُر نمیشود مگر با برنامهی معنویت، که در خود دین و دیانت وجود دارد، وگرنه هر نوع معنویتهای مندرآوردی و تحت تعالیمِ افراد شیّاد که دنیازدهترین شیاطین هستند، خود، حفرهای عمیقتر است که بشر را به هراس گمراهی و به کمبود شدید شخصیتی و تعارض فکری و کرداری فرو میبرَد. به قول استاد شهید مطهری تمامی ادیان برنامههای معنوی دارند و اسلام درین رابطه هیچ کمبودی ندارد.
به نظر من کمبود اگر هست از خودِ دیندار است که معنویزیستن را سخت میپندارد حال آن که معنویت روح و روان و پندار و خیال و گفتار و کردار و خُلق و خوی و حتی در نتیجه جسم را در حد وسط، نگه میدارد. که تمام مقصد معنویت ماندن در «حدّ وسط» است.
همه باید بکوشیم حفرهی معنویت بیشتر ازین سوراخ نشود. درین میان به نظرم کار کسانی که جامهی تبلیغ دیانت و جامهی قدرت سیاست را پوشیدهاند از همگان بیشتر و خطیرتر است. بدبین نیستم و جزوِ کسانیام که کارکردهای انقلاب اسلامی را شگفتانگیز میبینند و هرگز دست به کتمان آن نمیزنند، اما بترسیم همه، از آن روزی که شگردهای دشمن (قدرتهای چپاولگر و گروهکهای همنوا با آنان) مسیر معنوی مردم را عوض و به سوی بدترین بدیهای عصری ببرد:
هرزگی، قفلشدن پای برنامههای مستهجن از ماهواره، تردید در همهی برنامههای دین، بینیازی به اصل دین، برتریدادن مکتب لیبرالی مغربزمین که جدا از سهمش در دانش و فنآوری نوین، به لحاظ معنوی مرکز تولید فساد و غرقهشدن در عرَق و شراب و سستکردن تمام بنیادادهای دینی و معنوی و اخلاقی و حتی فروپاشی حدود و ثغور خانواده و شرم و حیاء است، و نیز بدبینی شدید هدفمند علیهی روحانیت وارسته، و همچنین ایجاد شک شدید در جامعالشرائط بودنِ رهبری معظم که به نظرم در زمانهی ما کسی بهتر و داناتر و زیرکتر از ایشان برای رهبریت نظام نیست، اگر عیب و ایرادی هم هست، بگویند در کجای دنیا نیست!
پس؛ تخریب باورهای دینی مردم بیرحمانهترین حرکت است که از سوی هر احدالناسی باشد بداند روی شاخه نشسته است و بُن میبُرد.
| ۶ فروردین ۱۴۰۲ |
ابراهیم طالبی دارابی دامنه
[در پاسخ به احمد باقریان فرح آبادی] جناب استاد باقریان سلام. متن را خواندم. اغلب با افرادی مواجه میشوم که ترس از خدا را خوب متوجه نمیشوند. خواستم بدانم تعریف خود جناب عالی از خوف چیست؟ شما از خوف چه برداشتی دارید؟ مقدور بود بفرما. ترافیک کاری داشتید، مختارید. درود.
باقریان [در پاسخ به ابوعارف | طالبی دارابی] علیک السلام. تشکر. خدا، ترس ندارد. مقصود ترس از کیفر خدا در براب گناهان و معاصی است. یعنی ترس از عواقب اعمال.
دامنه [در پاسخ به داراب کلایی] جناب حجت الاسلام استاد دارابکلایی سلام. خیای خرسندم از حضور بیشترتان در صحن فکرت. اول روشن سازم من فقط هیأت امنای بالامسجد را به عنوان نمونه مثال زدم، بقیهی اسامی که شما آوردید در متن من نبود و بنده هم اساسا" به آنان نمیپردازم و البته بدون هیچ تعارفی معتقدم بیشترین کارها بر دوش بسیجیان محل است که در تمام بحرانهای طبیعی پیشتاز عمل کردند. چه دو پایگاه خواهران و چه دو پایگاه برادران. بنابرین بنده نه تنها منتقد این عزیران بسیجی مقاومت نبوده و نیستم بلکه دستان آنان را برادرانه میفشارم.
در مورد معرفی طرز تفکرات خودتان نسبت به اخلاقیات و دین و امور اجتماعی مطالب جالبی را بیان فرمودید که ارزش فراوانی در آن موجود است. موجب خوشحالی است که روحانی این گونه بیندیشد. اما در مورد معایبی که برشمردید مثل "تحجر و جمود فکری، دیگران را نادان تلقی کردن، و مورد القاب" که توی مزار محل برای شما اتفاق افتاد باید عرض کنم:
این خودداری یا پرداختن، نیازمند خردورزی و تلاش عقلی و دینی برای تغییر رفتار است که زمانبَر است ولی هر وقت شروع شود زود نیست، حتی ضرور است. خودم به دادنِ پیشوند "آیتالله" به مرحوم حجت الاسلام شیخ اسماعیل دارابکلایی انتقاد دارم. البته آن مرحوم را چون فروتن، باسواد و آمیخته به طهارت میدیدم، احساس میکنم روحش ازین عناوین و القاب و زیادروی در تجلیل و ستایشهای خیلی غلوانگیز، آزرده باشد. ایشان خیلی خودمونیرفتار داشتند و به عبارتی افتادگی پیشه کرده بودند. خودم هم از اول انقلاب وی را انسانی پیشرو در انقلاب میدیدم، حتی پیش از پیروزی انقلاب هدایت سیاسی ما را بر عهده داشت و جلوِ هجوم مسلحانهی پاسگاه به عزاداران شب تاسوعا، شجاعانه ایستاد و اگر او نبود شاید دارابکلا آن شب خون جوانان خود را در غرقهی خشم پاسگاه میدید. سپاس از مواردی که پوستکنده و صمیمی مطرح نمودید.
اسماعیل آفاقی [در پاسخ به مصطفی بابویه]سلام. از اظهار نظر دوستان و روحانیت حاضر در صحن در طول مدت بهره کافی میبریم همانطوری که دقدقه بحث و نظر در صفحه مجازی مورد نیاز دانسته شد الحمدالله در این دو صحن میتوان گفت محدود در خودشان هست اما لازم میدانیم شخصی بتواند صحن دیگری ایجاد کند تا اکثر افراد حضور داشته باشند با مدیریت قوی ، هم تحرکات محل را در بر داشته باشد و هم اینکه بر روح و روان جامعه تاثیر گذار باشد
مصطفی بابویه, [در پاسخ به اسماعیل آفاقی] با سلام خدمت شما جناب آفاقی. بله پیشنهاد خوبی است; البته اگر بتوان تجمیعی در گروهها انجام شود با حضور طیف های مختلف فکری(البته با رعایت آداب اخلاقی)میتواند بسیار مفید باشد. البته این نکته خاطر نشان میشود که به نظر بنده; در تشکیل گروههای مجازی هم تقریبا به مثابه تشکیل هیئت های عزاداری حسینی عمل میشود.که هر محله برای خودش هیئتی عزاداری دارد با افراد خاص خودش( هم فکر و هم طیف و هم محل) که این تَشَتُّت(پراکندگی) اصلا خوب نیست.
دامنه |, [در پاسخ به مصطفی] جناب مصطفی بابویه سلام. پیشنهاد معقول شما را میپذیرم و از همین حالا آمادهام مدرسهی فکرت با تمامی اعضا در گروهی که برادرت آقا مرتضی روی ایتا راهاندازی کرده است، ادغام گردد. تا به فرمودهی شما تشتت نباشد. زمینههای این ادغام را خودت فراهم فرما. بنده با کمال میل حاضرم این پیشنهاد عملی شود. چون مدیریتکردن مدرسه فکرت، برای بنده وقتگیر و مانع بزرگ برای سایر امور فکریام شده است. سپاس.
مصطفی بابویه, [در پاسخ به ابوعارف | طالبی دارابی] سلام مجدد آقا ابراهیم عزیز. بنده هم از شما سپاسگزارم. این نکته را خاطر نشان کنم که عموما نوشتار نافعِ شما (و دیگر دوستان) را میخوانم و استفاده میبرم. به اِقرار خودم و دیگر دوستان، شما از قلمی گویا و روان و ذهنِ دقیق و پویایی برخوردار هستید(دستمریزاد). راستی آقا ابراهیم در هیئت رزمندگان نظریه ولایت فقیه را در حدِ وسعِ فکری خودم مطرح و ادامه میدهم; لطفا بنده را از نظرات و انتقادات خودتان محروم نفرمائید که اگر نظرات و انتقادات شما و دیگر اساتید نباشد ;نقاط ضعف و قوت مبحث برای نگارنده نامشخص است.
ابوعارف | طالبی دارابی, [در پاسخ به مصطفی] سلام جناب مصطفی. ارزیابی شما را برای خود نقطهی اتکا میکنم و ممنونم از حُسن نیّت آن دوست اهل مطالعه. در مورد شمارهی تازهی بحث شما در مورد نظریهی ولایت فقیه توی صحن هیئت محترم، پستی ندیدم. شاید به خاطر انبوه فورواردهای آنجا مطلب شما از دستم در رفت. وگرنه هیچ وقت نشده، متنی از قلم خودت را از مطالعهام بیرون اندازم. آدرسش را همانجا بده، بیام برای اعلان نظرم. ممنونم.
جناب مصطفی بابویه سلام. سیر بحث را منسجم تدوین کردید و این ذوق آدم را تحریک میکند متن را دنبال کند. این روشمندی در نوشتن، فن است که در اثر ممارست، در وجودت ملکه میشود. قدر این شیوه را که امتیازیست در خودت، بدان. به نظر من سقراط تعریف درستی داد و یونگ هم بهترین جمله را تولید کرد یعنی هم آگاهی به جنبههای وجودی خود و هم توازنبخشی به وجوع شخصیت روحی و فکری خویش. اصل پرداختن به کمال و تکامل و کاملشدن یک کار پایانناپذیر بشری است. و دین، جهتهای این کمال را با دادن آموزههای روشن و موافق طبع و سرشت بشر، دقیقاً معلوم کرد. درود به شما مصطفی که خوب تفکر میکنید.
مصطفی بابویه [در پاسخ به دامنه |] سلام خدمت شما آقا ابراهیم طالبی گرامی و محترم. نظرات شما استادِ عزیز بسیار دلگرم کننده . سازنده و کارگشاست و مشوقی است جهت پیشبرد مبحث. سپاسگزارم که با نظرات و انتقادات مفید خودتان; کم و کیف مبحث را مورد بررسی قرار میدهید. از این که نوشتارِ بنده را لایقِ نظر و پرداخت; می بینید خُرسندم. ارادت مصطفی.
دامنه [در پاسخ به مصطفی بابویه] جناب آقا مصطفی سلام. بنده هم قدردان شما دوست ارزشمندم هستم که بینش و دانش قابل استفادهای داری. اتفاقا" برخی از رفقا هم به من رساندند که متنهای آقا مصطفی کشِش دارد. و واقعا" هم درست گفتند. ممنونم.
جناب ابراهیم رمضانی به ابوعارف طالبی دارابی: با سلام وادب. جای بسی خوشحالی و صد البته امیدواریست که مدیر تیز بین صحن وزین مدرسه فکرت اقای ابو عارف عزیز در راستای وظیفه اخلاقی و عرفی در قِبل محلمون در امر طرح مشکلات جاری ورودنموده ودر پرسش و پاسخی با جناب دارابکلایی به یک نمونه از ان که شاید مهمترین مرکزنشروتبلیغ معارف دینی وپاسخگویی به سوالات و شبهات دینی وفرهنگی دارابکلا اشاره نمودند. درسته. مسجد وامورات مربوط به ان پایگاه عظیم. نا گفته روشن است و میطلبد که در جبهه جذاب و خانمانسوز فرهنگی هم باید نسبت با نیروهاوایجاد شبهات دینی وفرهنگی دشمن. سربازان کار بلد.باسوادواگاه از نقشه دشمن که نبرد شیرین را به داخل خانه ها مان کشانده ازگوشه نشینی وانزوا گزینی خودرا رها ساخته وکمک حال مقدم نشینان این جبهه باشند. به موازات دغدغه ذهنی اقا ی طالبی با نامبرده هم سخن شده وطرح سوال دارم. یکم: براستی برای جواب به شبهات در امر دین و فرهنگ برا قشر های مختلف ازسوی دست درازان به همه چیز این مرزوبوم که تلاشی بدون تلف زمان دارند. متولیان این عرصه وبویژه هییت امنای محترم وبزرگوار مسجد وبرنامه ریزان چه اندیشیده وعملیاتی نموده اند؟ دوم: بزرگان دین وصاحبان اندیشه وخرد ساکن در محل در قِبال احیانا کوتاهی ویا عدم توان کافی در ساخت و ساز بنای محکم فرهنگ و دینمداری درفکروذهن احاد جامعه علی الخصوص جوانان ونوجوانان هنوز احساس تکلیف ننموده که سکوت رابشکنند ودر راستای اصلاح امور پیشقدم شوند.؟ سوم: وقت گرانقدر عزیزان را ضایع نکنم. مهمتر اینکه حکم سکوت دانایان. اندیشه ورزان وفرهنگیان دارابی در موارد صدرالاشاره در پیشگاه خداوند تعالی چیست.؟ زود دیر می شود. عبادات قبول در گاه حق ان شااالله.
اصل مسجد در اسلام: به قلم دامنه: به نام خدا. جناب ابراهیم رمضانی سلام. این بارقه را از فکر عمیق شما میبینم که مسئلهی مهمبودن مسجد در اسلام را دقیق درک میکنید. مسجد حتی در زمان رسول الله ص مرکز حکومت و دیانت بود. هنوز هم در جاهایی مثل مصر و مالزی و اندونزی و ...، مسجد یک جامعیت فکری و عبادی دارد و خیلی از امور مردم در آن تصمیمسازی میشود. نماز و نیاز مردم. در کشور چون افراد شاخص یا میانسال، پرداختن به امور مسجد را دون شأن خود میدانند و در آن ورود نمیکنند، کارهای فکری هم زمین افتاده است. در حالی که اگر افراد قدَر وارد میدان شوند، مسجد بهترین جا برای بالاترین اندیشهپردازیهاست. بسندهکردن به کارهای نمایشی و ثبت آن به عنوان عملکرد، گرچه یک تحرک محسوب میشود اما ژرفا ندارد. متفکرین از درون تصمیمگیری دور انداخته شدند و همین ضربهی مهلکی زد به مسجد. سازمان تبلیغات اسلامی هم اسیر کارهای دستوری از بالا شده و قرار بود به محتواها بپردازد، در کمند شکلها گرفتار آمد. ممنون از شما ابراهیم که نمیدانستم اینچنین عمیق به مسائل چشم مینهی. حرف، زیاد است و گفتن هم شاید اثربخش نباشد.
[در پاسخ به آق سید حسین شفیعی] جناب استاد آق سید حسین شفیعی دارابی سلام. فوری بروم روی اصل مطلب بحث مفیدتان در معرفی شیخ مفید. به نظرم سه فرهنگ زیبا را با این معرفی خوب در میان ما جا انداختید.
یکم: همین که شیخ مفید در کتاب سرویه اقدام به پاسخ کردند نشان میدهد علمای اَعلام دین با صبرپیشگی تام، جواب جامعه -اعم از عام و خواص، بد و خوب، دیندار و بیدین- را به بهترین شیوه میدادند. در کنگرهی شیخ مفید در قم که جناب شیخ احمد آهنگر آن سال (دهه هفتاد) بنده را هم دعوت کرده بود، با عظمت شیخ مفید آشناییهای عمومی پیدا کرده بودم. اینک همت شما آن را در یادم زنده ساخت.
دوم: مردم به سقراط که میرسند به شیوهی بیدارکردن جوانان توسط او خیره میشوند، چون میان جوانان آتن و شاید هم اسپارت میرفت. حق هم هست تجلیل شود، ولی اینک شما شیخ مفید با اسناد معتبر به گونهای به خوانندگان معرفی کردهای که خیال آدم آسوده میشود چنین بزرگانی در شیعه اساسا" اهل پرسش آزاد و پاسخ آزاد بودند و با طرح سؤال از سوی جامعه، برآشفته نمیشدند؛ یعنی یک فرهنگ و خُلقی دینی که نباید میان ما بمیرد. زیرا وقتی شما روی مهمترین اخلاق علمی و عملی شیخ مفید دست میگذراید، در حقیقت علاوه بر توصیفش، دارید فرهنگسازی هم میکنید تا این خصلتها رواج یاید.
سوم: دست گذاشتد روی تلاش بی وقفهی شیخ مفید که دشواریهای علمی را با اخلاق محتملانه با پاسخهایی متأمّلانه آسان میکرد. و این یعنی یک مکتب و شیوهی عملی که باید میان عالمان دین، رسم شود و گسترش یاید. مسائل ساده را همگان تا حدی بلندند، روحانیان مثل شیخ مفید باید مسائل دشوار را برای مردم شرح دهند تا قبول آن را آسان کنند. ممنونم از شیوایی و رسایی گفتار شما و همیشه آراسته به سادگی نوشتار و استنادهای محکم است.
یک تطبیق دینی با مکاتب هندی
به نام خدا. سلام. در کتاب «معرفی مکتبهای فلسفی هند» (نوشتهی چاترجی و داتا، ترجمهی دکتر فرناز ناظرزاده کرمانی از انتشارات دانشگاه مذاهب و ادیان قم) که اینک در دستِ مطالعه دارم، پیامهای معنوی شگفتانگیزی دیده میشود. با اینکه مکتبهای نُهگانهی هند در دستهی ادیانِ غیر ابراهیمی جای دارند، اما آموزههای بسیار نزدیک به هم داریم که در تعلمیات اسلامی و تعالیم علمای دینی خود میبینیم. گویی این کتاب یک مثال گویا برای ماست که انسان در سرشت خداجوست و به آفریدگار واحد فکر کرده و به آن مبداء مقدس عشق میورزد. من یکی دو نمونه با برداشتهایی که ازین کتاب کردهام مثال میآورم.
در صفحهی ۱۰۰ کتاب بر "معنویتمداری" توجه شده است که در مکاتب هندی تقریبا" این گونه مطرح شده است: معنویتمداری یعنی باور و تصدیق به یک اخلاق لایزال و جاوید که میدان را برای امید باز میگذارد. چیزی شبیه تفکر ویلیام جیمز فیلسوف روانشناسی که مکتب پراگماتیسم (=کاربردی کردن کارها و فکرها، ایدهی عملی) را بنیان نهاد.
و یا در صفحهی ۷۷۴ کتاب، مسئلهی مهم خیرِ اعلی مورد بررسی قرار گرفته است و تعریف هندی این مسئله چقدر هم به دین اسلام شباهت و حتی انطباق دارد: خیرِ اعلی برای یک انسان تفکر بی وقفه دربارهی مَجد و جلال خداوند است. یعنی خیرِ اعلی را در گروِ انکار کامل جدایی هوای نفس و مشاهدهی اتحاد آن با خداوند است. همان تقرّب الهی در اسلام که در چند جای قرآن بدان دعوت شدیم که برای آن باید ابتغای (=طلبِ) وسیله هم بکنیم. مثل آیهی ۳۵ مائده: "...وَ ابتَغوا اِلَیهِ الوسیلةَ...".
حالا یک چشمانداز هم به مفهوم وسیله در دین مبین:
بهتر است از خودم -که هیچ تخصصی در قرآن ندارم- چیزی نگویم حتی از فهم اندکم از آیات آن گذر کنم و بروم سراغ یکی از مفسّرین و نگاه وی را به صورت برداشت آزاد تدوین کنم تا برای خوانندهی شریف صحن قابل دسترسیتر باشد:
مرحوم علامه وسیله را "رساندنِ خود به چیزی با میل و رغبت" معنی میکند و حقیقت وسیله را این میداند که فرد "به درگاه خدا مراعاتِ راه خدا" را بکند. با سه طریق: یک: به احکام خدا علم پیدا کند، دو: به بندگی او بپردازد، سه: در جستجوی مکارم و عمل به مستحبات شریعت باشد. درینصورت است که علامه طباطبایی این وسیله را در ردیفِ "قربت و نزدیکی" میگذارد. لذا اِبتغاء وسیله یعنی "انسان حقیقت عبودیت را در خود تحقق دهد". و منظور از وسیله نیز "مطلق هر چیزیست که بنده را به پروردگارش مرتبط و نزدیک سازد"، و "امرِ به ابتغای وسیله از نظر علامه بعد از امر به تقوی در همین آیهی بالا، "ذکر خاص بعد از عام است، چون وسیله معنایی خاصتر از تقوی دارد". او روی همین اصل نتیجه میگیرد چه بسا کسانی باشند که کمال تقوی را دارند، اما "به خاطر نداشتنِ وسیله (که مصداق اعلاء و اَتّمِ آن ولایت پیامبر ص و ائمهی دین ع است) به رستگاری نمیرسند."
پس؛ تنها راهِ رسیدن به رستگاری "ابتغاء وسیله به سوی خدا و عبادت" اوست. من وقتی کتاب مکتبهای فلسفی هند را خوب وارسی کردم، دیدم در معنویت و خیر اعلی به گونهای فکر میکنند که ما در مورد تقرب به خدا میاندیشیم و بدان میخواهیم عامل هم باشیم. چقدر راه رسیدن به خدا و عبودیت به هم شباهت دارد گرچه عبادتها و مناسک و اَشکال کارهای مذهبی ممکن است فرقها داشته باشد، ولی عبودیت (=بندگی) وجه مشترک بشریت است.
| ۷ فروردین ۱۴۰۲ |
ابراهیم طالبی دارابی دامنه
ابوعارف | طالبی دارابی,[در پاسخ به جعفر رجبی] سلام به جناب جعفر رجبی. خشنودم که ایتا نصب کردی و بدون کمترین معطلی وارد مدرسه فکرت شدی. خوشحالم از دعوتت به این صحن. ما را بینصیب نکن از دانش فراوان و ادبیات شیوای خود، ای رفیق.
آق سید حسین شفیعی [در پاسخ به دامنه |] بنام پروردگار بصیر و دوستدار اهل بصیرت. آقا ابراهیم سلام علیک. نماز و روزه تان قبول باشه. از مطالعه قسمت دوم نسیم های رمضانیه، سپاسگزارم؛ از ویژگیهایتان در مطالعه نوشته های دیگران، تحشیه هائیست که می نگارید؛ گاه در قالب نقد و یا تشویق، و زمانی در قالب درسها و عبرتها و ...؛ این خصیصه ریشه در قرآن کریم دارد؛ زیرا در آیات فراوانی، توصیه به تدبر در ظاهر و باطن آیات شده است. هر سه آموزه ایکه در راستای مفاد نوشته مورد اشاره نگاشته اید، قابل تحسین و شایسته اعمال و اجراء است؛ این نوشته، از معدود نوشته هائی بود خودم نیز پس از اتمام کار مطالعه و نگارش، از ساختار و محتوایش راضی بودم؛ آرزومندم مورد رضای خالق متعال و آل الرسول (ص) قرار گرفته باشد؛ و گامی هرچند کوچک، در جهت تبیین «ذی حقّ» بودن شیخ مفید در توصیف به «مفید» براشته باشم. ضمنا آنچه که در بند دوم در مورد شیوه آموزشی «سقراط» نقل نمودی، برایم تازگی داشت؛ چون اعمال چنین شیوه ای در مورد : «افلاطون» (شاگرد سقراط) مشهور است؛ در مورد او نقل است که وی، معتقد بود: «تعلّم»، «یاد آوری» است و نه «یاد گیری»؛ طبق این ایده، با طرح پرسش مربوطه، ذهن متعلّم را بیدار می کرد و پرده نسیان را کنار می زد؛ تا خودش به کشف مجهول دست یابد و... (حوزه علمیه قم: سید حسین شفیعی دارابی؛ صبح دوشنبه ۷ فروردین ۱۴۰۲ ش_ پنجم ماه رمضان ۱۴۴۴ق)
دامنه |,[در پاسخ به آق سید حسین شفیعی] جناب حاج آقا استاد آسید حسین شفیعی سلام علیکم. شادمانم که به نقطهنظرات بنده زیر نوشتههای اعضا و خودتان، رنگ قرآنی دادهاید، این، به نشاط روحی افزونتر منجر میشود. پس؛ سپاس استاد. نیز خرسندم که هر سه آموزهای را که از مطالب شما در معرفی شیخ مفید برداشت کرده و به پیش نهاده بودم، «شایسته اعمال و اجراء» دانستهاید. از افلاطون هم مثال مؤثری زدید. بکر بود. اما سقراط را پس کمی بیشتر بگویم:
او خود را در حد "خرمگس" معرفی میکرد که کار این حشرهی پرّان بیدارکردن خوابآلودگان است. و سقراط هم کار خود شبیه خرمگس میدانست که در شهر و دیار میگشت و عمدا" در جمعهای کوچک جوانان در سرِ کوچه و خیابان میرفت و با شیوه و سبک سؤالآفرینی و حتی شک ّمفید، ذهن آنان را درگیر میکرد. و با این روش، جوانان را نسبیت به امور مملکت خود، فکور بار میآوُرد.
"درگیر" گفتم یاد عبارت نغز استاد مرحوم محمدرضا حکیمی افتادم که میفرمود اسلام ما مکتب "درگیر" است، نه دینی گوشهگیر. بگذرم.
اما یک حاشیهای هم بزنم که تحشیهنویسی خوشبختانه مورد توجهی شما قرار گرفته است: اینک نه من، فراوان دوستداران و همبحثانتان از بهبودی شما خوشحالاند و خصوصا" وقتی آن وقفهی موقت غیاب شما در عرصهی نوشتن، زیاد به طول انجامیده بود و اندوه هم رسانده بود، به تحرک تازهی شما بدل شد. جای شما در فضای مجازی معلوم بود که خالی شده بود. به نوبهی خودم از حضور گرم و جدی شما درین صحن و آن صحن (و هر صحن دیگری که تشریف دارید و ما نیستیم) بسیار دلگرمم و فراوان از شما یاد میگیرم. چه متون، چه رهنمون، چه تذکرات، چه تأییدات و بهتر و بیشتر از همه از نقدونظراتتان.
وای؛ چه خوب میشود و سیرهی نبوی ص هم همین را جِلوهگر است که علاوه بر صحن، هر ماه در مسجد پایین و بالای محل با حضور داوطلبانهی اعضای همهی صحنها و نیز سایر علاقمندان به مباحث علمی و دینی و اخلاقی و معنوی، هر بار یک مرتبه در هر ماه، گرد هم بیاییم و دیداری و چهرهبهچهره مباحثهی چندینجانبه میان حاضرین روی دهد و حتی معضلات فکری جامعه و منطقه و محله مورد کنکاش قرار گیرد. که این راه، پیوند و جوشی است میان تقلاهای فکری مَجازی و واقعی.
آق سید حسین شفیعی [در پاسخ به دامنه |] بنام پردوردگار بصیر و دوستدار اهل بصیرت. آقا ابراهیم سلام علیک. شب جنابعالی به خیر. در این شب عزیز درود می فرستم به روح بلند مرحوم استاد محمد رضای حکیمی؛ خاطرات شیرینی از او دارم؛ زمانی با جمع چهار نفره در مباحث تربیتی با مشورت ایشان کاری را دنبال می نمودیم؛ اگرچه بعد ها رها شده و به سامان نرسیده است؛ ولی نکته های خوبی را از او فراگرفتم؛ و خاطراتی از او دارم؛ در باب تقویت اراده میفرمود: «روزی دو بسته سیگار می کشیدم؛ به حرم کریمه مشرف شدم و با توسل به او تصمیم گرفتم، سیگار کشیدن را کنار بگذارم، موفق شدم سیگار کشیدن را رها کنم»!1؛ آن مرحوم، تا اخر عمر هم ازدواج نکرده بود؛ همان زمان (بیش از 30 سال قبل)، به ایشان گفته بودم: چرا ازدواج نمی کنی؟؛ پاسخ داد: «زمانیکه می بایست ازدواج کنم، موفق نشدم؛ اکنون هم خلق و خوی خاصی دارم؛ نه من می توانم با دیگری دمساز شوم و نه دیگری می تواند خودش را با روحیات من تطبیق دهد». پیشنهادی در باب برگزاری جلسه پرسش و پاسخ و انجام مناظرات در محل مطرح نموده اید؛ در گذشته هم شما توفیق داشتید هم دیگران و هم بنده؛ به سهم خودم، الان هم اگر شرایط پیش آید و زمینه فراهم شود، از ان استقبال می نمایم. اتفاقا نوشته جدیدم که تنها موفق شدم مواد خامش را تهیه کنم و قلم زدنش به تاخیر افتاد؛ خواهم گفت، این کار اجمند، آدابی دارد؛ حتی امامان معصوم (ع9 هم به همه دست پرودگان خود اجازه حضور در این عرصه را نمیدانند. فعلا بیش از این سخن نمیگویم؛ تا در آن نوشته، بصورت مستند سخن بگویم. ان شاء الله. (حوزه علمیه قم: سید حسین شفیعی دارابی؛ شام روز دوشنبه 7 فروردین ۱۴۰2ش_ پنجم ماه رمضان ۱۴۴۴ق).
دامنه [در پاسخ به آق سید حسین شفیعی] سلام مجدد جناب استاد شفیعی دارابی. اوقات روز و شب شما هم به خیر و سلامتی. بسیار خوشحالم کردید از استاد حکیمی خاطراتی گفتید. نمیدانستم از نزدیک با ایشان حشرونشر داشتید. بلی، او یکی از پارسایان مورد قبول من است که شخصا" تأسی به بیشتر آموزههای دینی و اخلاقی وی را برای خودم ارزشمند میدانم. نیز ممنونم که از پیشنهاد بنده در نشست ماهانه در مسجد بالا و پایین استقبال کردید. منظور مناظرات نبود، همه دور هم آییم و روی مثلا" سه موضوع بحث و نقدونظر کنیم. بلی، "حلقهی تکیه" را بنده شکل داده بودم و چندین جلسه در بالاتکیه و پایینتکیه با حضور روحانیانی که در دسترس ما بودند برگزار کردیم: شامل: (ترتیب اسامی ذهنی است) شیخ محمدجواد مهاجری. شیخ مرتضی دارابی، شیخ اکبر دارابکلایی، شیخ ابوطالب طالبی وحدت، به گمانم آسید علی صباغ. و با شرکت بیش از چهل جوان محل شامل دانشجو، بسیجی، فعالان سیاسی، اجتماعی. که بعد با برگشتم به قم، ناتمام ماند. اینک منتظرم پیشنهادی که قرار است تنقیح و تشریح کنید، ببینم چیست. من منظرم گرد هم آمدن برای مباحثه و ارائهی نوبتی دیدگاه توسط همه در همان نشست ماه است. سپاس.
شیخ ربانی [در پاسخ به دامنه |] سلام علیکم صدیق ارجمند ، عالم عامل و متعهد آقا ابراهیم مساک الله خیرا، در این ایام نورانی صفا و جلا و قبولی اعمال را از جل جلاله برای آن بزرگ مسئلت دارم، عرض میکنم، با معرفت در باب شخصیت عزیزمان آقا مصطفی حسناتی بحق فرمودید ، و اضافه کنم آگاه به زمان و مصابیح القلوب هستند ، خداوند به عظمت این ایام مبارک قلبش را شاد نماید که دعای همیشه گی این حقیر میباشد، آمین یا رب العالمین
دامنه [در پاسخ به شیخ ربانی] جناب استاد ربانی سلام علیکم. چقدر ذوق دارم که ماه رمضان امسال در پایینمسجد منبر دارید. جناب عالی برای بنده روحانییی عالم و عامل هستید. وعظ و پند و تبیین شما بهیقین در کردارها، کاری میافتد؛ زیرا آن دوست دانای من نیک میداند که: کونوا دُعاةً لِلنَّاسِ بِغیرِ السنتِکم. و خدا را شکر که میدانم کردار شما با زبان شما همآهنگ است. از بذلِ وَدّ آن دوست وَدود ممنون.
جناب آقا مصطفی بابویه دارابی است؛ خدای مهربانم را شاکرم که این دوست فرهیخته و زیباروی و دارای حُسن خُلق و صاحب فکر و گفتار را توی صحن هیئت محترم رزمندگان به من شناساند. برایت شادمانی روحی و شیدایی انتظار موعود و عرفان نظری و عملی را آرزومندم. این چهرهی جذابت مرا به حرف آورد. کشکولی بگم: با خانم سادات محترمت بگویید اسپند و عود دود کنن. بگذرم. ابراهیم.
مصطفی بابویه دارابی [در پاسخ به دامنه |] سلام و عرضِ اَدب خدمت شما جناب آقا ابراهیم طالبی عزیز. آقا ابراهیم غافلگیر شدم. نگاهتون لطیفه.از نگاه مِهرورزانه شما کمال تشکر را دارم. محبت شما بسیار است. از لطف و مهربانی شما متشکرم. بزرگواری شما به خانم سادات اِبلاغ شد. ایشان هم سلام میرسانند. سایه تون مستدام. با تقدیم احترام مصطفی.
دامنه [در پاسخ به مصطفی بابویه] جناب آقا مصطفی بابویه سلام. چرا غافلگیر؟ این ذوق و سلیقهی منه که در زیرنویسی عکسها علایقم را ظاهر میکنم. ظهور محبت میان مؤمنان و مردم یک اندیشهی توحیدی است. متشکرم از خانم سادات نجیبالنسَب شما که از ناحیهی مادری با خانمم نسَب و پیوند خونی دارد. به ایشان باز هم سلام و احترام دارم. هر دوی شما در سایهی سرمدی حضرت باری تعالی باشین. خدا نگه دارتان.
ابوعارف | طالبی دارابی, سلام جناب مرتضی شهابی. به همهی آن اعضا که جای آنان را خالی دیدی، حضورا" و تلفنی دعوت دادم. اما هنوز ایتا نصب نکردند. اگر شما از اعضایی در مدرسهی فکرت اسبق روی بِستر تلگرام، سراغ داری که ایتا نصب کرد، مرا همین الان خبر کن تا اقدام به دعوت کنم. شما اساسا" روی ارتفاع میرانی و ما سواریسوارها را زیر میگیری! یا با سپر جلو، چِک میدی! نشد هم از گلگیر عقب حال میگیری!
کمی بحران شمال غرب را زیر نظر بگیریم
به نام خدا. سلام. مسئله این است آذربایجان و ارمنستان چند گُسل بازشده و نهفتهی تاریخی و معاصر و روزآمد، دارند که فعلا" سه تای آن آتشفشانی شده: قرهباغ، کریدورِ (=دالان، سرسرا، گذرگاه تنگ) لاچین، کریدور زنگهزور. این دو کشور حوزهی قفقاز با هم بر سر قومیت و نژاد و ... ، هم، مسئلهدار هستند. بر سر برخی از این مسائل حتی با هم جنگ کردند. تاریخ بشر هم وقتی کتاب شد، ۹۹درصد وقتهایشان در جنگ و کشتار گذشت و اینک آذربایجان به پشتوانهی افزارآلات جنگی و وابستگی سیاسی به اسرائیل هر بار خیال میکند به کار گیری جنگ و تهدید، راحتتر ارمنستان را تسلیم میکند. در روابط بینالملل به آن «سیاست توسل به زور» میگویند که معادل انگلیسیِ آن را بلد نیستم چیست.
این، یک اصل طبیعی است که هر تنش و جنگی، بارِ سنگین ناامنی و تهدید خود را در درجهی اول میان همسایگانش خالی و بارانداز میکند. به همین علت، کشورهای حریفِ ایران، بهویژه رژیم اشغالگر فلسطین (=اسرائیل) از تشدید بحران میان این دو کشور بسیارکوچک منطقه، خوشحال میشوند و این دولتهای دشمن ایران، برایشان باکی نیست از این که آذربایجان با سیاست جدید تعیین سرحداد مرزی، با بستن دالان لاچین، قصد محاصرهی کامل قرهباغ را دارد تا باقیماندهی این منطقهی خودمختار ارمنینشین را به خاک خود ضمیمه کند؛ که چنین اقدام خیلی خشن، خواهناخواه به لحاظ انسانی به ارتکاب نسلکشی میانجامد. بازخوردی که حتی دادِ برخی از اروپانشینان را هم درآورده است.
ازین میان، آن سیاست سوم تغییر مرزی آذربایجان که با ایجاد دالان زنگهزور میخواهد مرز ایران و ارمنستان را با زور و تجاوز آن را به خاک خود اضافه کند تا جمهوری خودمختار نخجوان متعلق به آذربایجان در مجاورت ایران و ترکیه را به خاک خود متصل کند، مستقیم به امنیت ملی ایران هم مربوط میشود. زیرا این کار به نظرم دستکم سه خطر فوری دارد:
۱. ایران از هممرزی و همسایگیاش با کشور ارمنستان جدا میافتد. ۲. مرز طولانی ایران با آذربایجانی که علاقهی مستمر دارد که به پیمان تروریستی ناتو به سرکردگی ارتش تروریست آمریکا ملحق شود، برای تمامیت ایران شکننده و صدماتافزا میشود و موقعیت هژمونیک ایران را مختل میسازد. ۳. ایران که از طریق خاک امن ارمنستان -که کشوری دوستدار ایران است- بهآسانی با قارهی اروپا اتصال جغرافیایی، تجاری، ترانزیتی (=جابهجایی محمولههای گمرکی) و نیز گردشگری بدونِ ویزا دارد، موقعیت برتر و مفید خود را از کف میدهد.
پس؛ علت حساسبودن سپاه -که امنیت پایدار را دوشادوش ارتش کاوش رصد و پایش میکند- معلوم است. بر فرض بگوییم آذربایجان میخواهد فقط مسائل خود را با ارمنستان با هر طریق دلخواهش حل و فصل کند ولو با جنگ، اما چون چنین سیاست راهبردییی مستقیم و غیرمستقیم به امنیت و منافع و حتی تمامیت ارضی ایران ربط پیدا میکند، این حق برای ایران محفوظ است از توان سیاسی، نفوذ منطقهای و در صورت وجوبِ حتمی اما احتیاطآمیز و باحزم، از بازدارندگی کوبندهاش در هر زمان ممکن استفاده کند تا دامنهی این ناپایداری حوزهی قفقازی دوام نیابد و شعلههای جنگ و تهدیدات مخاطرهآمیز ورای جنگ، بیشتر ازین زبانه نکشد. که بعداً محل امن برای دسیسهچینان تبهکار بینالمللی شود.
| ۸ فروردین ۱۴۰۲ |
ابراهیم طالبی دارابی دامنه
دامنه [در پاسخ به مصطفی بابویه] جناب مصطفی بابویه سلام. طرحوارهی "انسان کامل" که شما آقا مصطفی بهخوبی در دادن نمونههایی از گفتارهای گذرای فیلسوفان و متألّهان و بزرگان دینی و سیاسی درخشان ظاهر شدید، گرچه یک کمالگرایی پرفضیلت را دنبال میکند اما بعضا" گرفتار انسانگرایی شده است و غرقشدن در افرادی با اسمهای متفاوت قطب، مراد، مرشد، سرسلسله، صوفی، حافظ و شیخ، رباط و ... . خواستم گفته باشم مزایای این طرح فکری بشری، مَضارّ هم داشته که هنوز هم آثارش توسط برخی کجروییهای فکری دنباله دارد. درود دارم بر فکر باز و قلم دلنواز و مشیء محققانهات دوست خردمند و متدین من، که مباحث را به ریشه و اعماق میکشانی تا در استنتاج و برداشت نهایی، خواننده را از کلاف سردرگم و پیچیدگیهای این نوع موضوعات، بیرون بری.
پاسخ مصطفی بابویه به دامنه: سلام خدمت شما جناب آقا ابراهیم طالبی. ممنونم از شما که عُموم پست های بنده را لایق به نظر میدانید. و پیشنهادات و انتقادات و دلگرمی های خودتان را نسبتِ به نوشتار اعلام میدارید...سپاسگزارم. بله همانطور که فرمایش کردید این اندیشه مَضراتی هم داشته که در اندیشه غربی ختمِ به اومانیسم (انسان خدایی) و در اسلام گاها مُنتجِ به غالیان یا غُلات (افراطگرایان) (عقیدههای افراطی در باب ائمه و پیامبران و رساندن آنها به حد خدایی) شده است.مجددا سپاس و ارادت.
توحید | طالبی: سلام بر شما جناب مصطفی بابویه. زهی سعادت که درین صحن با شما دیدار فکری رخ میدهد که فردی باسواد و دانشور هستی و تاب بحث و نقد و نظر را بهخوبی داری. جدا ازینکه به لحاظ نسَب از خاندان بااستعداد هستی. پدرت مرحوم حجت الاسلام شیخ اسماعیل بابویه و مادرت مرحومه حاجیه مهاجر، که هر دو در خاندانی مستعد و باهوش پرورش یافتند و در شما هم سرایت دارد، خودت هم اهل دانشی. و من از نوشتههایت بدون هیچ مبالغهای نکتهها دریافت میکنم. خودم چون یک دهه اندیشههای سیاسی غرب را کار کردم، از دههی ۷۰ تا ۸۰ لذا دقیق متوجهام از کدامین دانشمند و فیلسوف سیاسی نشانی میدهی. از شما ممنونم که خوب میفهمی. مثال مراجع را کنار آن عناوین باید افزود زیرا این جریان مرجعیت شیعه هم بعضاً از سوی عدهای به انحراف کشانده شد و بتسازی شدند. اما مرجعیت خالص جلوِ چنین کژییی مقاومت کرد. پاسخ شما روشنگر و عالی بود. درست حاقّ مطلب را گرفتی.
ابوعارف | طالبی دارابی: میم سلام کو؟ سلام استاد مالک. کشکولی: سزاکُمالله!
جناب استاد شیخ مالک سلام. در بند تیک آبی ۴ روزبرگ شیعه قسمت ۵، حرف از "لَومةَ لائِم" (۵۴ / مائده) زدید. یادم است مرحوم علامه در بحث ۲۵ «ادب انسان معنوی» یکی را همین خوفنداشتن از شماتت شماتتگران میداند. از سوی دیگر من فکر میکنم شما بیشتر مواقع جذب تفسیر روایی قران هستید و موارد عقلی و فکری در اطراف آیه را نادیده میگیرید و زود وصلش میکنید به روایت و نقل قول. در حقیقت آیه را تقلیل میدهید.
این آیهی مورد بحث، اشاره مستقیم دارد موضوع ارتداد و نیز به برخی از به تعبیر علامه: «مردمِ بیماردل و نیرنگباز» عصر رسول الله ص که سعی میکردند به جای مؤمنان و پیروان و پا در رکابان مسلمان، از یهود و نصارا، دوستانی برای خود گیرند. و نظر علامه صریحا" این است که هماره "دین از دوچهرگی مردم و سهلانگاری آنها صدمهی بسیار» خورده است خصوصا" هنگامهی نیازمندی آنان به شرکت در جهاد. لذاست که خداوند درین مسئلهی مهم، موضوع مهمی را مطرح میکند که علامه هم بدان با قطعیت اشاره میکند. یعنی خداوند «بهزودی مردمی را خواهد آورد که هم خدا آنها را دوست می دارد و هم آنها خدا را دوست دارند» و یک خصوصیت آنان این است که از ملامت هیچ ملامتگری(=لَومةَ لائِم) هم واهمه و شرم ندارند. آوردن این قوم فقط به دست خود خداست. اما در تفسیر ثعلبی از امامین محمدباقر و جعفر صادق -علیهماالسلام- روایتی آمده است که صاحبان این خصال (نهراسیدن از سرزنش سرزنشکنندگان) کسانیاند که قرآن کریم آنان را ″وارث زمین″ خواند.
حالا شما استاد آقای شیخ مالک اینان را صاف به یاران امام مهدی موعود (عج) نسبت میدهی و لابد از دلایل روشن هم نزد خود و دانش قرآنی خود برخورداری. اما من واقعا" نمیدانم اینان چه زمانی میآیند و چه مردمیاند اینان. وعده، وعدهی خداست و تردیدی نیست، اما مصداق و آدرس آن را نمیدانم و زود هم به آدرسی که شما و یا هر کسی میدهد، به باور قطعی نمیآیم.
راستی! شما شیخ موقّر و متین چرا متنهای خود با شکلکها و علائیم و مربع و خالخالی و گل و لوزی آغشته و بزک میکنی، این کار شایستهی موقّران نیست. بنده، متنهایی که با این چیزها نقاشی شده باشد را اصلا" نمیخوانم یعنی ذوقم نمیکشد. شکل و مربع و لوزی و دایره و ستاره که ببینم، متن را حتی چشم هم نمیاندازم. مال شما را یعنی همین قسمت را هم فقط بند ۴ چشمم افتاد و اتفاقی خواندم. متن را ساده و بدون این شکلکهای آزاردهندهی چشم، بنویس. چشم صحرا پیدا که نشد! میلیارد میلیارد میلیارد میارزد حتی بیشتر. من گفته باشم، واقعاً خوانندهی متنهای گُلگلی شده و هی دائم علائم درج شود را نمیخوانم. البته من ذوقم را رُک گفتم. اختیار استدامت یا ترک به من ربط ندارد.
دامنه |: جناب استاد آقای شفیعی دارابی سلام. از فنون و شروط جدل فرمودید. مورد قبول میباشد. حوصله به خرج دادید. حد یک کلاسگفتار حساب آمد. خودم علاوه برین، یک مورد مهم دیگر را در روش جدال، اصالت میبخشم و آن این است از درون سخنان مقابل، باید اصولی را کشف کرد که خود یا خودشان بدان دامن میزنند و با آن احتجاج میورزند. چون خاصیت اصلی جدال، نزاعت در بحث است، بدون توسل به خشونت کلامی و ترور تکلّمی. مثال میزنم:
اگر فرضاّ زنان مسلمانی پیدا شوند که در جدال علمی با جامعه یا روحانیون، قائل شدند اسلام از طریق وجوب پوشش، آزادی ما را از بین برده است و ما را زیر روسری فرو برد و لای چادر حبس کرد و زیبایی و جمال را پنهان ماند، در جدال احسن با آنان از همین اصلی که خود بدان دامن میزنند میتوان رسوخ کرد و آنان را به انصراف کشاند، انصرافی که البته از القاء دور باشد و به اقناع نزدیک. من باشم با آنان اینطور جدل میورزم:
شما زنانی که این طور برداشت دارید اگر راست میگویید که آزادی و برابری و مساوات برایتان مهم است، پس چرا از آن سوی دیگر که خداوند از سر رحمت و شفقت و حفظ کیان زنان، در ازدواجها برای زنان هم مهریه در نظر گرفت و هم نفقه و هر دو را هم در ذمهی شوهر نهاد، چرا آنجا دم از آزادی و برابری زن و مرد نمیزنید؟! این میشود شیوهی جدل که آنان را دستکم به سمت منصرفشدن از فکر بد مدد میدهد. هدف جدل هم همین است؛ یعنی بروز حقیقت با آفتاب حجت، اما با روش داغ و نزاع و گذر از تعارف، ولی بدون خصومت و خشونت.
اینها را گفتم که بگویم متن غنی و سرشار از مثال و عبارات علمی و تاریخی شما مرا به این گفتن وادار کرد و این خود، اثر زودبازدهی گفتوشنود در صحن است. و جناب عالی همواره یکی پیشتازترین روحانیها در عرصهی مرابطهی علمی و نوشتاری با آحاد جامعه بودهاید با بیشترین حجم متن. تا حدی که من به این نتیجه رسیدم که چیزی به اسم کاهلی در نگارش در ماهیت شما رسوخ ندارد. من و شما اختلاف فکری فراوانی داریم، درست است مقام استادی دارید، اما به هر حال بین ما میتواند مباحثهی مفید هم شکل بگیرد، که همان منشی است در شیخ مفید.
گام امسال شما در معرفی شیخ مفید به نظرم احیای تراث بود و ارزش مادی (=دانشی) و معنوی (=ارزشی) آن بسیار بالا حساب میآید. من لااقل آن را این گونه ارزیابی دارم. از نکات مهم شما درین قسمت همین بود که شیخ مفید را با ادله و نمونه، عالمی اهل گفت و شنود شناساندید و کمتر پیدا میشوند عالمان دین که اهل جدال و مناظرات روشمند با سایر دانشمندان باشند، معمولاً خود را بزرگتر از همه فرض میکنند و «تکگو» و «یکسو» هستند. انگار این آیهی جدال احسن قرآن دارد یواش یواش از میان مسلمین رخت بر میبندد. و این آموزهی قرآن شاید در کنار آن آیه قرار گیرد که در آیات ۱۷ و ۱۸ زمر جمع شده است و پرتوافکن قرآن میباشد؛ «فبشّر عِباد. الذین....». سپاس. از شاگرد بود به استاد.
ابوعارف | طالبی دارابی: جناب آقای عبدالله سلام. حتماً. چشم. چون باید تحلیلی / تفسیری بنویسم، میافتد برای فردا. امشب دو تا کار عقبمانده هم دارم که باید بروم آن دو را پیاده کنم. از توجهات هم به تحلیل بحران شمال غرب سپاس ویژه.
شیخ مالک رجبی: سلام آقا ابراهیم اندیشمند متن طولانی نوشتی..در حد ۷۵ سطر .
جناب استاد حاج سید کمال الدین عمادی سلام علیکم. با خضرنویسیهای آن دوستاستادم آشنام. بنده در قسمت ۵۶ متن شما این طور فهمیدم سبکترین راه درک حضور حضرت حجت عج و حس دیدار معنوی با خصر فرخپی ع از نظر شما این است که دل از هیاهو فارغ شود. بنده هم چونان شما جامعهی دینی ایران را مردمی میدانم که از حیات معنوی لذت میبرند و آن را دوست دارند در زندگی خود درخشان ببینند اما هجوم مسائل حاشیه، مردم را اذیت میکند. همآره قلم آن روحانی عالم و عامل برای من ارزش تعقیب دارد، تعقیباتی که مدهوش میکند و بوی عرفان میدمد. درود.
سلام مرآت عزیز ندیدهی من. بگذار خونهام را -که هم اینک در حال تعمیر و بازسازی هست- تمام شود، حتماً روزی دعوتتان میکنم بیایید محل من و بیت من. با خودت و خانم محترمت و اهل بیتت. چون شوق دیدار محل ما را بروز دادید، وظیفهی دینی داشتم دعوتت داده باشم پیش پیش.
سلام بامدادی استاد حاج شیخ مالک رجبی. قانعکننده سخن راندید. انشاءالله که آن وارثان زمین همانی باشند که شما آرزو دارید. متوجه هستم که به مباحث عقلی در تفسیر هم آگاهی دارید. منظورم این بود آن را هم بیار وسط مبحث هر چند کوتاه و اندک. اما آن پاسخ شکلک را همچنان بر همان پاشنه هستم. اگر واسهی نوجوانان مینویسی پس چرا سنگین و حوزوی است. شکلک و ستاره و مربع و گلکاری متن را کنار بگذار، به شخا این چیزهای سبک نمیآد. خود دانید. ولی من را از خواندن متون قشنگ و متتبّعانه و قلم شیوا و روان خود، محروم میکنی. دوست داشتنی هستی آشیخ مالکِ مالک ششدانگ مدرسه فکرت!
سید عمادی به دامنه: علیکم السلام والرحمه تشکر و سپاس از عنایت به نوشته های این طلبه جامانده از دو طیف ( دوستان شهید و رهروان عارف ) که این مطالب در واقع غمنامه ای است جهت تسلی خاطر که هرزگاه شدیداً احساس دلتنگی به اصل خویش دارم یادم آمد آوای وحش جک لندن که گرگ طبیعتم لله الحمد به جای اوای وحش و خوی درندگی، آوای خوش وصال دارد گاه میل دارد سر به بیابان گذارد چون زنان جوانمرده، از این حرمان و جاماندگی شیون کنم اما علم رسمی سخت پایبندم کرد و به جای عمل به فقه آل محمد ص سخت سرگرم تدوین و تنظیم آن برای عمل دیگران هستم شد تکلیف ما. آری خضرنگاری ما غمنامه نویسی است. بدون شک هر کس دارای چنین غمی باشد همنوایی می کند هر کسی کو دور ماند از اصل خویش / باز جوید روزگار وصل خویش. خیلی بدم نمی آید روزی گرگ درونم وحشی شود این زندگی به ظاهر شیک ایمانی را از هم درد و مرا رسوای خاص و عام کند چه خوش است این رسوایی. این رسوایی ام آرزوست. دعا کنید این گرگ رام شده ام وحشی شود. سپاس و درود عزیز برادر.
مصطفی بابویه: سلام و عرض احترام جناب آقا ابراهیم طالبی عزیز. عرض میکنم: نمیدانم اعضایِ مدرسه فکرت و اعضای هیئت رزمندگان از نظر حضور نفرات مشابهت دارند یا نه؟ اگر مشابهت ندارند و اگر شما صَلاح میدانید مبحث مطرح شده در هیئت رزمندگان من بابِ ولایت فقیه به تناوب در صحنِ مدرسه فکرت بازارسال شود؟ به جهت نظر دهی دوستانِ جدید و انبساطِ مبحث و رد و بدل شدنِ نظرات تازه. اگر هم اعضای دو گروه مشابهت دارند که فَبها نیازی به بازارسال نیست. در کل نظر شما فصل الخطاب خواهد بود. ارادتمندم آقا ابراهیم.
دامنه |: سلام آقا مصطفی عزیز. نه، مشابه نیست. بیش از نیمی (حتی بیشتر ازین) از اعضای فکرت، در هیئت عضو نیستند. اغلب اینان استاد دانشگاه، یا همکار، یا دوست، یا اقوام، یا نیروهای فکری در شهرهای مختلف هستند و از محلیها هم خیلیها فقط عضو مدرسه فکرت هستند، نه هیئت. ازینرو مباحث و متون خود را میتوانی به دلخواه خود در هر صحنی که ترجیح دادید، بارگذاری کنی. گرچه افراد معمولاً میل به نوشتن ندارند، اما مطالب را پی میگیرند. من هم از شما دوست دانا و متواضع، ممنونم و خشنود از آشناییهای عمیقتر.
اسرائیلِ این روزها
به نام خدا. سلام. به مسائلی که در درون رژیم اشغالگر فلسطین میگذرد ورای ظاهر ماجرا (=تلاش بنیامین نتانیاهو برای تغییر شیوهی قضایی دادگاه عالی)، باید به عمق آن نگریست که به نظرم با ده مسئلهی دائمی مواجه است. برمیشمارم:
نظام پارلمانی، احزاب زیاد، اختلاف دینی، ادارهی متصرّفات، برخورد با فلسطینیان، سیاست داخلی، مسائل سیَلان منطقهای، بازخورد جهانی، ایران، فقهی ادارهکردن کشور. جدا ازین، وجدان این رژیم آسوده نیست، چون بهتر و بیشتر از همه باخبر است چگونه تأسیس شده است؛ روی خاک مردم فلسطین با ادیان مختلف که سازگارانه داشتند زندگی میکردند. بنابرین، با این اشاره میروم روی ده مسئلهی دائمی:
مسئلهی اول: سیستم سیاسی اسرائیل دموکراسی چندحزبی است که با نظام پارلمانی (120 کرسی کنست) اداره میشود، و همین این رژیم را شکننده کرده است چون وحدت ملی (ملیت و هویت) در آن هنوز جوش نگرفته مثل ماست نیمبند است و عصارهی آن سفت نمیشود هر آن، ممکن است شیر یا دوغ شود. همان موضوع "فروپاشی احتمالی".
مسئلهی دوم: احزاب زیاد. نظام پارلمانی (=نخستوزیرمحوریف کابینهسالاری) با چندحزبیِ متعارف شکل میگیرد، نه با چندحزبیِ متراکم که شکافهای چهارگانه را در خود نهفته یا باز دارد. اما در اسرائیل به علت تنوع جمعیتی (قومی مهاجر و کوچنده) هر بار با تشکیل یک بلوک فکری و صنفی، حزب زاده میشود و این رژیم به تعبیر مت زُهدانِ احزاب شده است. شکنندگی اصلی این نظام جعلی، همین سر برآوردنِ فوری حزب از درون تمایلات قومی و دینی و لیبرالی است. یک زمانی در دههی هفتاد هم، ایران چنین احزاب بیمایهای را در خود دید که از 100 حزب هم گذشته بود. در مشروطه هم چنین شده بود و استبداد بازتولید شد و در خود رضاخان تولید کرد. علت در اسرائیل فقط این است هنوز حاضر نیستند هویت خود را واحد و یا منسجم کنند. هر جمعیتی چتر خود را باز میکند و یارگیری دائمی دارد که صحنه را بدآرایش و متعارض ساخته و ضدیت در آن نظام، بالاست. شبیه رجَز و حذف و اضافِ مکدّرانه میان دو جناح چپ و راست در ایران در اوج رقابتهای دههی هشتاد.
مسئلهی سوم و دهم: این دو مسئله در ذاتِ اسرائیل غَرس شده است. بر سر اجرای احکامیکردنِ کشور (شرعی شدن نظام) چنان با هم تنش دارند که علمای وهابی عربستان با آل سعود این اندازه ندارد! معمولا" احزاب دینی اسرائیل جزوِ تندروترین و متعصبترین حزبهای آنجا هستند. چنان هم نفوذ دارند که حاضرند با هر کابینهای با کسب امتیاز معامله کنند. فقه "موسوی" هم بسیار قطور و انبوهی از احکام عجیب و غریب است به طوری که بر کتاب توراتِ (تحریفی) چندین جلد تلموت چاپ شد، تلموت از دسته کتابهای مجلدی است که آرای فقهی علمای یهود در آن جمع و منتشر میشود که مبنای عمل دینی یهودیان است. یهنی تفسیر نظری و عملی بر تورات و فهم دینی یهود است. روی اجرای بند بند تلموت همیشه با هم نزاع و شیطنت و توجیه و فریبکاری دارند.
مسئلهی چهارم: روی نحوهی ادارهی متصرّفات مردم فلسطین، میان احزاب (که قدرت کشور میان آنان مثل گوشت قربانی تکه تکه میشود) اختلافات شدیدی حکمفرماست که حاضرند خون همدیگر را بریزند تا یک فلسطینی را در نزدیکی خود نبینند. چه بر سر کرانه و چه بر سر غزه و چه حتی بر سر آن مقدار اعراب داخل اسرائیل از روی استیصال و گرفتاری مجبور شدند با اسرائیل کنار آیند. در واقع کشور اسرائیل حالت کسی را دارد (که با عرض معذرت و جسارت نباشد) توی جمع میهمانان مهم دچار باد معده و روده شده یاشد هرگز نمیتواند از بالا آروغ کند و نه از پایین، اگزوز.
چون طولانی میشود باقیماندهی آن ده مسئله را هر خوانندهی خواهان، خود به زیر تحلیل و تفسیر خود ببرد و روی آن فکر نماید. بگذرم. امام ره راست فرمود مسئلهی اول مسلمین، محو اسرائیل است. و هست.
| ۹ فروردین ۱۴۰۲ |
ابراهیم طالبی دارابی دامنه
ابوعارف | طالبی دارابی, [در پاسخ به احمد باقریان فرح آبادی] جناب استاد آشیخ احمد باقریان سلام. تکاندهنده بود. هم حبط و هم هشدار عظیم پیامبر ص در نقلی که از "سالم مولی ابی حذیفه" روایت کردید. زیبایی تدوین این سری از نوشتارهای شما این است که پیامهای اخلاقی را از ناحیهی قرآن کریم و سپس از ناحیهی عترت علیهم السلام میگویید. ولی استاد! روبرویی با حرام (که گویا تمام حرامها شهد و شیرنی و لذایذ خاص! دارد) پرزورتر از طاق و تاب انسان است. لذا پیامبر ص که حد و اندازهی "کوههای تهامه" را برای حمل حسنات به آخرت مثال زد، ما ایرانی اگر مثال بزنیم اگر حسنات ما بر فرض از میزان دو رشتهی کوه طویل و رفیع البرز و زاگرس هم افزونتر باشد، باز هم آدمی از حراستِ حسنات خود در هنگام روبرود شدن با حرامی که امکان وقوع آن بالاست و لذیذ هم هست، عاجز میمانَد و درِ فساد را به روی خود میگشاید و داخل آن میشود. فکر نمیکنید شاکلهی انسان از ضعف چیده شده است و بخشایشگری بیانتهای خدای جل و علا هم نشئت ازین دارد؟ اساسا" انسان بیشتر این را خوش میدارد کاش گناه آفریده نمیشد و گناهکار هم به ازای آن ایجاد نمیگردید. یعنی یک خیال جمیل که همهچیز یکسره خیر بود. بزه از زیست بشر تهی میبود. با احترام، والسلام.
دامنه |, [در پاسخ به شیخ محمدرضا احمدی] جناب استاد آشیخ محمدرضا احمدی سلام. در دعای روز هفتم رمضان به نظرم سه مفهوم کلیدی وجود دارد. یکی "اَعِنّی". دومی "هَفوات و آثام". و سومی "دوام ذکر". درس اولی همان جریان مدام و زیبای معاونت و یاری همدیگر کردن است که رشتهی پیوستهی آن از میان مؤمنین نباید گسسته گردد. درس دومی فشار دائمی و مستمر دو پدیدهی بدِ بیهودگی و گناه به آدم است که رهایی از آن هم همت لازم دارد و هم دستِ مدد الهی.و درس سومی هم از یادِ حضرت آفریدگار کردگار، بیروننیفتادن است. زیرا شما خود استادید و ذوفنون که عاشق و عابد از معشوق و معبود نمیگسلَد. اگر گُسلید، صددرصد دچار حِرمان و گسست و پنبهکردن هر چه را که رشته است، میشود. آقا خدا بیامرزاد پدرتان را که هر روز درین صحن دعاهای روزانه را برای ما بروز میکنید. مساعی شما مقبول درگه خداوند رب العالَمین.
پاسخهایم به پرسشهایم ( ۱۳ )
- سید بی بی علوی مادرِ محمد بلخی مولوی در لارندهی قونیهی ترکیه درگذشت. یعنی یک سال پس از ورود مولوی به آن جا، که مولوی در ۱۸ سالگی اولین مجلس وعظ و منبرش را در همان لارنده برپا نموده بود.
- مگر مرگ مادر، بر مولوی مویه و سوگواری آفریده بود؟
- زنهار! این چه پرسشیست! آری؛ مولوی به نقل از آقای محمد نامنی سبزواری در صفحهی ۳۸ کتابش «آشنایی با مولوی» به «مادرش عشقی عظیم میورزید» و از سوگش پریشان، دلگیر، خَموش، تکیده و حتی دِلسیر از دنیا شده بود. پدر مولوی -بهاءالدین ولَد- چاره را درین دید که مولوی برای غلبه بر افسردگی، باید زن بگیرد، برایش «گوهرخاتون» را گرفت و مولوی از گوهر، دو پسر به دنیا آورد: بهاءالدین محمد، علاءالدین محمد.
- نتیجه ← : بعدها مولوی خود نوشت: «عشق، مَرکبِ مَقصد است، نه مَقصدِ مَرکب» و نیز بر سوگ غلبه کرد و بعدها در دفتر اول مثنوی بیت ۳۰۳ سرود: «حسّ دنیا، نردبان این جهان / حسِ دینی، نردبان آسمان»
ابراهیم طالبی دارابی دامنه
سلام جناب استاد سید عمادی. قطّاع طریق که فرمودید گاه پارهای فقیهان هم، قهارترین قطّاع عرفان ظاهر شدند. البته برخی حق داشتند، چون برخی سالکان عرفان را کژ فهمیده بودند و قید شریعت را میزدند. اما برخی هم اساساً طبع فقهیشان چنان تکساحتی است که عرفانهای صحیح را هم در ردیف انحراف رد میکنند، مثلاً مولوی را حتی قبول ندارند. متن امشب شما پرشورتر شد. گویی وصل نیکان روی داد بر استاد.
نظر عبدالله طالبی: درود جناب آقای طالبی. از قدرت قلم تان باخبرم سیاست در بند بند جوهر ش تنیده و مانند ضربان قلب تپیده شده. با افتخار معماهای که در متن تان پنهان شده رصد میکنم گاه گاهی بیش از ده بار نیز میخوانم. تا آن را آسیاب کنم چه بسا درآن درمانده نیز باشم. اما شهد کندوی علم تان شیرین است و افسوس که حاسدان روستایم بر تبل تعصب نواخته وشما را از ترویج علم در روستا رانده اند... .
جناب آقای عبدالله طالبی سلام. خیلی خرسندم که رفیق همزادگاه من -عبدالله- «مسائلدوست» است و سعی دارد از سِرّ روزگارش سَر در آورَد و اگر بَمِ مسائل مثلاً بر او گنگ آمد، از کشف زیرِ مسائل، لنگ نزند. از مطالعات منطقهایات باز نیز خرسندترم، زیرا تو را از یک فرد جوّزدهی غرقشدهی در امور داخلی، خارج و به دنیای وسیعتر متصل میکند. مطالبی که از اسرائیل وارد متن کردید، تردید نکن کمک میکند به خوانندهی خواهان، که بتواند به درک مطلب، بهتر و زودتر منتهی شود.
بلی؛ درست ادامه دادید، «اسرائیل» نام حضرت یعقوب ع است و چون آن زمان فلسطین میان اَسباط (نوادههای یعقوبی) او تقسیم شد و هر فرزند به یکی از آن نواحی ۱۲گانهی فلسطین گمارده گردید، اینان -صهیونها، علاقمندان آن کوه صهیون- هم، با سوءتفاهم از آن تاریخ که مشحون و پر از تحریفات هم شده، خود را مثلاً یعقوبی! میپندارد، اما بر خلاف آن همه رئوفت و عاطفه که در یعقوب نبی ع جمع بود، این وحشیهای درّندهی معاصر، حاضرند تمام خونها را از رگ تکتک فلسطینیان بیرون بریزند.
باور فرما عبدالله، بنده از سوادِ طرفِ بحثهایم درین صحن، لذت میبرم. سواد باعث میشود مسائل علمیتر و پختهتر کاوش و کنکاش و نقد شود و متون همدیگر آسانتر، فهم. سواد با درسخواندن کلاسیک فرق دارد، ایبسا کسی در دانشگاه تا آخرین مراحل تحصیلی پیش میرود، اما سواد ندارد!
آنچه در تحلیلم نوشته بودم اجابتی بود به درخواست دیشبتان. بگذرم. برات بهترینها را از خدای جل و علا طالبم. همیشه یقین دارم در فهم متنهایم کم نمیآوری. بنده هم از درک مطالب تو عجزی ندارم. باغ و گلستان و کار و بارت پربهاء، عبدالله.
جلیل قربانی به توحید طالبی: سلام سحری خدمت آقای مدیر. حدسم این است که احتمالاً درخواست بنده را ندیدهاید، دوباره میفرستم: نشریات مکتوب در گذشته یک بخش داشتند با نام «عکسها سخن میگویند!» امشب قصد ارسال یک متن به همراه یک تصویر به گروه داشتم که امکانپذیر نشد. فکر کردم مربوط به تنظیمات گوشی من در نصب «ایتا» است، اما از اهل فن پرسیدم، گفتن که مربوط به تنظیمات گروه است. اگر چنین است، پیشنهاد میکنم که امکان ارسال تصویر به گروه را فعال سازید.
جلیل قربانی [در پاسخ به توحید | طالبی] سلام صبحانه خدمت جناب مدیر
۱- رسانه بدون تصویر «نارسا» است.
۲- بگذارید با امکان ارسال عکس، کاریکاتور و فیلم کوتاه، رسانه مدرسه فکرت، جذابتر و
فضای خشک مدرسه تلطیف شود.
۳- من از استیکرها استفاده نمیکنم، اما استیکرها به عنوان بیان تصویری، از ضروریات فضای مجازی است و به همین دلیل هر روز بر نوع و کیفیت آنها افزوده میشود.
۴- یک نکته خارج از دستور و بیربط را هم این جا بنویسم؛ این که برخلاف دوره تلگرامی، بسیاری از انشاها در دوره ایتایی، آنقدر طولانی است که رغبتی به خواندن آنها نیست.
۵- من بر پایه مینیمالیسم رایج در فضای مجازی، درباره این اظهارنظر خود شکی ندارم، هر چند به مذاق برخی از محصلان مدرسه خوش ننماید؛ کاش امکان نظرسنجی فراهم بود!
محمدتقی آهنگر [در پاسخ به حسین طالبی دارابی] سلامبر همه طاعات وعبادات قبول / ونیز اقا ابراهیم. به نظر می رسد. از شاخصه های مدرسه پویا می تواند باشد دوستان در هر حوزه ای دارند نظرات خودشون رو مطرح می کنند تصاویر مرتبط با موضوع مورد بحث هم باشه قشنگ تره البته قانون مدرسه رو باید رعایت اما برای بهتر شدن راه اصلاح بهترین گزینه. بگدریم ولی تکمیل کردن کار نیک از شروع ان بالا تر است. ارادتمند همه دوستان.
توحید | طالبی, [در پاسخ به جلیل قربانی]سلام جناب آقای جلیل قربانی. سحرتان به خیر. آیا فکر نمیکنید اگر این امکان افزوده شود، احتمالاً پارهای اعضا این صحن را عکسکده کنند!؟ در صحنهای دیگر مشاهده میشود آنقدر عکس پی در پی از فلان محفل، فلان مجلس، فلان دیدار، فلان کار، فلان جا، فلان ملاقات، فلان... میگذارند، آدم کوفته و خسته میشود و اصلاً متون اعضا لای این همه عکسهای بیمعنا، گمِ گور میگردد!
حسین طالبی داوود, [در پاسخ به توحید | طالبی] سلام، آیا بیننده از دیدن عکس ها کوفته و خسته می شود ولی خواننده از خواندن متن ها کوفته و خسته نمی شود؟ چرا به نظرتان عکس ها بی معنی هستند در صورتی این عکس ها سندی در آینده و یادآوری خاطرات گذشته و اطلاع رسانی اتفاقات حال می باشد. در پاسخ جناب قربانی بهتر بود می فرمودید که قانون این صحن بدین صورت هست نه اینکه دیگر صحن ها و فعالیت دوستان را در آن صحن ها زیر سوال ببرید!
ابوعارف [در پاسخ به حسین طالبی دارابی] جناب آقای حسین طالبی سلام. معمولا" جوانها از مُسنها پویاتر فکر میکنند، حتی مُسن هم وقتی فکرش خوب میدرخشد میگویند فلانی ذهنش جوان است. با این ریزمقدمه حتم دارم شما دوست گرامی من، رشیدتر از بنده درین موضوع میاندیشی و نظر شما را در ردیف فکر درست و ذوق سالم ارزیابی میکنم. تشکر وافر هم دارم. علت بستهبودن برخی از امور درین صحن را -که در سایر صحنها با اختیار و صلاحدید مدیران محترم آن جاها رایج و روال است- در یک توضیحی البته در آتیه خواهم داد. در متن خود فرموید:
"بهتر بود می فرمودید که قانون این صحن بدین صورت هست نه اینکه دیگر صحن ها و فعالیت دوستان را در آن صحن ها زیر سوال ببرید!"
دلیل دارم: چون من هم توسط یکی از مدیران محترم آن صحنها دعوت به آن صحنها شدم و لذا میتوانم نظرم را بدون تعارف بیان کنم، اما دخالتی نکنم، که نمیکنم. اما صحنی که خود مدیریت آن را بر گردن دارم، میتوانم چگونگیِ پیش بردنِ آن را تنظیم نمایم. نقد یک کار در یک صحن به نظرم زیرِ سؤال بردن معنا نمیشود که فرمودید: "نه اینکه ... زیر سوال ببرید!". نه، جناب حسین طالبی، نیک میدانی که تاب ما در نقد و نظرها باید مثل ملت ایران در برابر تنگناهای معیشت، تابآورییی «بالا و مثالزدنی» باشد و زود تب نگیریم.
شما الحمدُ لِله از دوستان مقاوم و متفکر و صبّار بنده هستید. ممکن است شما تمام آن عکسهای جَستوخیز و نشستوبرخاست و جلوس و دیدار و ملاقات و مصافحات و نمایشات و نمایهها و نشانهها را نمادی از عکسهای «با معنی» حساب کنید، ولی بگذارید بنده هم آزادانه آن را در ردیف عکسهای «بی معنی» محاسبه کنم. هر دوی ما در برداشت و ارزیابی آن آزادیم. لابد میدانید من مطلقِ عکسها را نمیگویم. خودم از عکسهایی که حقیقتا" با آدم حرف میزنند و با خود صدها پیام حمل میکنند، استقبال هم میکنم و حتی خوراک روح و بینش عرفانی خودم را سعی دارم با عکسهای شگفتانگیز تأمین کنم. اما این برای خود حد و حدود و شناخت دارد. لذاست که با تاب و طاق، زبان همدیگر را لجام نمیزنیم و قلم همدیگر را قلم! نمیکنیم. ممنونم از انتقاد روشن و سازنده و دوستانه و دلسوزانهی شما جناب حسین طالبی.
محمدتقی آهنگر [در پاسخ به حجت رمضانی دارابی] سلام. اقای رمضانی. اره خوب. الان صدا وسیما از مرجعیت از اینکه مخاطب جدی داشته باشه وخبرهای موثق و صدق مرادم هست. اما بحث برسر تصاویر ارسالی در مدرسه فکرت هست. اخه قانون مدرسه نظرات و استنباط فرد بیشتر مد نظر هست زیاد به کپی اعتقادی نیست. میشه گفت گروه خاصی از این لحاظ هست خوب هم داره مدیریت میشه. ارادت.
دامنه [در پاسخ به علی شیردل] سلام جناب آقای علی شیردل. نظر شما هم شایسته است و یک راهکار عالی. در مدرسه فکرت سابق و اسبق که بر بِستر تلگرام طی سه و اندی سال دائر بود و جناب عالی هم عضو آن بودی، بارها مدیریت مدرسه تذکر داد اعضای شریف فکرت در هر بار بارگذاری بیش از پنج عکس ارسال نکنید، اما تعدادی از اعضا مگر زیر بار مقررات ساده و به نفع همه، میرفتند! بارها شده در یک ارسال، بیش از سی چهل عکس فرستادند که مدیر مجبور بود خود آن تعداد عکس را به پنج تا شش قطعه، کاهش دهد. پیشنهاد شما مبنی بر یک عکس در یک روز توسط هر عضو را میتوان مبنایی مناسب قرار داد و البته در کنار پیشنهاد جناب آقای محمدتقی آهنگر که فرمود عکس باید مرتبط با موضوع باشد. مثل پست دیروز جناب آقای عبدالرحیم آفاقی در صحن محترم هیئت که نامهی خطی مرحوم آیت الله آقا دارابکلایی بود از حوزهی علمیهی نجف به مرحوم حجت الاسلام حاج شیخ احمد آفاقی در حوزهی علمیهی قم که متن و عکس با هم ربط ماهوی داشت. درود.
باشه. قبول. پس باید روی این شرطِ یک عکس توسط هر فرد در یک روز و آن هم عکسی مرتبط با متن پایبند بود. عکس میتواند با شرح و زیرنویس هم باشد شامل رویدادها و شگفتیهای طبیعت و تصاویر خود اعضا و محل و روزنامه و نامه و صفحات کتاب و هر چه که اثر متنی و نشاطی و فکری و نیز جبنههای خبری و طنزی و هشداری و راهنمایی و حیرت و سیرت و صورت داشته باشد.
مدیریت این امکان را هم اینک تا دقایق دیگر درین صحن فراهم میکند و این حق برای مدیریت باقی است که اگر مقررات رعایت نشد، آن را ملغا کند. خودم برای پیشافتادن این رویکرد تازه شاید یک پستی با متنی مصور روانه کنم. والسلام. سپاس از تمامی اظهارنظرکنندگان محترم درین باب.
این گذرگاه دارابکلا
شرحی بر عکس: سلام. اینجای دارابکلا در بلندای دو راهی گردنهی امامزاده علی اکبر اوسا - دارابکلا، در انبِسمرَز جنگلِ دیبای دارابکلا برای من از زیباترین پاتوقهاست. نه اینکه روزی حجت الاسلام سید محمد خاتمی با هلیکوپترش (=چرخبال) این مکان نشست، نه، او که همان سال سر قبر زندهیاد دکتر علی شریعتی رفت ولی گفت دیدار مرا حتی با قبر مظلوم شریعتی رسانهای نکنید از هر دو چشمم افتاده بود خصوصا" وقتی مفت رفت زیر چتر سوراخ حجت الاسلام اکبر رفسنجانی خدابیامرز. بگذرم. آخر سال ۱۴۰۱ است. این صحنه توسط جناب حمید رضا طالبی عموزادهام ثبت گردیده. آن روبرو هم، چَفت (=آغُل و کومهی گوسفند) است، طرحی از دورهی نمیدانم کدام دولتی که دام را یکجاخور کرده بود.
ابوعارف: مدیریت مدرسه امروز سهم خود از ارسال یک عکس در یک روز به این صحن را دشت کرد. یک کوپن از شش کوپن امروزش در ارسا قطعات عکس زیرنویسشده، سوخته شد!
عکس بالا: کاری از جناب آقای حجت رمضانی دارابی
دامنه |, جناب آقای حجت سلام. طنّازی تو را از دههی شصت یعنی سال ۶۶ به این سو و تا اکنون که اینهمه سالمون، رفِق صمیمی هم شدیم در خاطرم دارم. به هر حال حاج اکبر بزرگِ نوه هسّی. بله، چه خوب که این گونه زیبا حریف من شدند. حرف حساب جواب ندارد. ای گوی و این میدان. ته سهم چهار تا پنج تا دیگه عکس باقیه. غم مَخور حجت!
احمد الله وردی زاده, [در پاسخ به جلیل قربانی] سلام و دورد بنده هم یک بار خواستم گراف مربوط به تغییرات مصرف گوشت و برنج از سال ۱۳۹۰ را ارسال کنم، با پاسخ عدم امکان ارسال مدیا روبرو شدم و متوجه شدم برای تنظیمات گروه است. لذا در پایان متن ارسالی این موضوع را یادآور شده بودم. اما مدیر محترم گروه با زیرکی از جنس دانش علوم سیاسی خوانده و سیاستمدارانه با یک پاسخ مطائبه گونه صورت مسئله را پاک نموده بودند. نمی دانم چرا حاج ابراهیم(توحید) عزیز این موضوع را مد نظر ندارند که ما سازمان برنامه و بودجه ایی ها خود استاد پیچاندن هستیم و بقول معروف نباید پیش قاضی نباید ... آره. ابو باجناق ارادتمندیم.
شیخ محمدرضا احمدی, [در پاسخ به دامنه |] سلام بر مدیر دانا و مدبّر. معاونت اداری و مالی ما گفته بود از مرخصی استحقاقی تان استفاده کنید، برای سال بعد ذخیره نمی شود، حداکثر آن که معادل ریالی را دریافت کنید. در این گروه، یا باید کوپن بارگذاری عکس را برای روزهای بعد ذخیره کرد، یا معادل ریالی آن را دریافت کنیم، هرجور راحتید.
علیرضا آهنگر [در پاسخ به دامنه |] سلام. چه خوب شد قبول اصلاحات نمودی. اگر با مدیریت و همکاری دوستان در رعایت قوانین صحن باشه عالیه. البته این پست شما منو یاد فوتبال قدیم انداخته هر وقت کسی میخواست شناخته گردد حتما به روی نامداران فوتبال خطا بد یا لگد پرانی مینمود مثل کعبی با جفت پا به فیگو تو تیم ملی ما که هنوز نزدیک به سی سال تو یادو اذهان مان باقی (که صد البته من شمارو در این ردیف نمیبینم) من در تعجبم شما با این سواد رسانهای برتر هنوز منتخب نفرات در مثال در حد چند نفر رو در حافظه نگهداشته آید در این پست شما چه ارزون ایت ا... و چه راحت حجتالاسلام ویا چه با ارزش ملکی دکتر. البته قرار بود دانشگاه تو حوزه علمی گرایش حوزوی و دینی به خود بگیره ظاهراً امروزه تو بحث برد برد دست بر تر از آن دانشگاه شده. ارادت مدیر خوب مان.
حجت رمضانی دارابی,[در پاسخ به احمدی] حاج آقا سلام از ترس سوختن کوپن جرات نکامبی جواب حضرتعالی ره با عکس هادیم همان ذخیره هاکانیم بهتره
محمدتقی آهنگر [در پاسخ به دامنه |] سلام. لطفتان پایدار. و انشا الله همه ملزم به رعایت قانون مدرسه باشیم.
ابوعارف | طالبی دارابی: جناب استاد سید عمادی سلام. دیشب در آن صحن محترم هیئت، نظری بابت شمارهی ۵۸ خضرنگاری شما نوشتم اما چون بیش از نیمی (حتی بیشتر) از اعضای فکرت در هیئت محترم رزمندگان دارابکلا عضو نیستند، لذا درین صحن نظرم را تفصیلیتر بیان میکنم تا این اعضای محتم هم اگر طالب بودند، مباحثهی بنده با شما را ببینند.
چه ظریفانه سخن از قُطّاعِ طریق کردید. جدا از بحث عرفانی، اول یک حاشیهی سیاسی بزنم که این راهزنان قَتّال و قطعکنندگان خشن راه عابرین، اگر اتوبان قزوین کرج را قطع کنند و روح الله عجمیان آن گچکار بسیجی فرودست اقتصادی لُرزبان کوهدشتی لرستانی را روز ۱۲ آبان ۱۴۰۱ با ۱۶ نفر ارذَل وحشی، مانند پیکر پاک حضرت حمزه س مُثله و شهید کنند، همین آزادیخواهان! از دادگاه میخواهند ترحم شود و محاکمه صورت نگیرد. و دادگاههای اخیر ایران کم آوردند و سازش بدی کردند و اعمال قدرت که بخش ذاتی مقابله با آشوب است، را صرف نظر کردند و صدای این چوب خاموش به نظرم روزی از سوی همین آشوبگردانان طنین میافتد. گفته باشم. بگذرم استاد. حاشیه بود بر متن زیرا لغت مهم قُطّاعِ طریق مرا انصراف داد به آن سو.
اما بعد گاه فقیهان، خود قهارترین قطّاعان در برابر راه هموار و آرام عرفان ظاهر شده و میشوند. خُب معلوم است در جاهایی حق هم داشتند راه را قطع کنند و حتی فقهی فتوا صادر نمایند، زیرا تاریخ این قاضی خوب، سالکانی سراغ دارد که عرفان و سلوک را کژ فهمیدند و کج رفتند و کجروی تبلیغ نمودند و حتی قید آدمساز شریعت را زدند. ولی کم نماندند از تبار فقیهان که طبع فقهیشان تکساحتی پرورش شده حتی عرفانهای صحیح را در ردیف ضالّ گذاشته و رد و مردود کردهاند، مولوی را حتی ملحد و منحرف پنداشتند که شمش تبریزی او را بد بار آورده!
پرشورتر مینویسی استاد وقتی خضری میشوی! پوزش دیر وارد بحث شدم، امروز صبحی همه! ریختند سر مدیر (کشکولی) ارسالی عکس در صحن مطالبه کردند و طبل اصلاحات کوبیدند و ساز ناکوک زدند و به قول حجت بر مدیر حریف شدند. لذا ساعاتی از عمرم توی آن صحنه و مَحنه و شحنه! گذشت.
توحید | طالبی, جناب احمدآقای الله وردی زاده سلام. آقا من زیرکیهای عمیق شما را میدانم. به قول لئو اشتراوس فیلسوف مطرح آمریکایی افراد حکیم و فیلسوف و قدَر و دانشور، حرفهای خود را در «بینالسُّطور» میزنند، نه روی خودِ سطور. من لای دو خط شما را در متنها -که سفید است و نامرئی- میخوانم! نه اون جاها که خطخطی و سیاه و مشکی و توپُر است. بس است یا از مینیمانیالی! عبور کنم؟!
ابوعارف | طالبی دارابی, جناب استاد احمدی سلام. نه آقا، این توشه در هیچ خورجینی قابل ذخیره برای فرداها نیست. هر کس پنج تا شش عکس در همان یک روز، معادل ریالی و دلاری هم در کار نیست. راستی! احمدی آشیخ ممدرضا کسانی را مثلا" در تهران و مشهد و آشتیان و گرمادره و حسنسوی آشخانه و هزارچم و سرآبله سراغ داشتم که اغلب در مرخصی بودند! ولی سرآخر هنگام بازنشستگی بیشترین طلبِ مرخصی داشتند و عوض آن پولوپَل هنگفتی هم گرفتند! مرخصی بودند! ولی رد نمیکردند. از حلقوم جِر (=فرو) میره این پولها؟!
دامنه | [در پاسخ به محمد تقی آهنگر اکبرعمو] سلام مجدد جناب آقا محمدتقی آهنگر. خود اهل مدرسه و درس و دبیری و تدریسی، لذا ژرفای مسئله مدرسهمحوری را میفهمی که باید خیلی شسته و روفته باشد صحن. سپاس و اکرام.
ابوعارف | طالبی دارابی, سلام دوباره جناب حجت. آکّ کِه. اِسا خُب بَیّه. ولی در چنتهی تِه همه چی پیدا ووونه! عکس و مکس و متن. شِطونکالی ره سنگ زوووهی وا. بلدی حسابی کاجه کاجه عکس ره رو هاکانی. این صحن و این ششتایی سهم تو. بسمالله. مِر بکون برو جلو.
دامنه |: استاد احمدی سلام. مرحوم جواد امامی را خدا رحمت کناد. چقدر زندهدل، خوشخُلق، خستگیناپذیر، پرتحرک، در خط انقلاب، ارزشمند، و آگاه به مسائل دین و جامعه بود؛ صدای بَم و غُرّان او هنوز در گوشهایم طنینانداز است. کاش زود به کام فوت نمیرفت، اجل آدمی ولی دست حضرت باری است. خوشبختانه همانطور که خود در جریانی، همهی این دوستانی که ذکر کردید، در مدرسه فکرت حضور دارند.
ابوعارف | طالبی دارابی: جناب.. سلام. شما که کتابخوان هستی و از کتاب نقل هم دارید، این امکان ارسال پنج تا شش عکس برای هر عضو در شبانهروز، برای جنابعالی شاید عاید باشد. دانشگاه و حوزه دو ریل هستند به سمت دانش بیشتر. یکی بازوی دانشی، دیگری بازوی دینی مردم است. این دو به هم باید صادرات و واردات داشته باشند. پشتکردن هر کدام به هم یا استیلای هر کدام بر هم، یا قهر هر کدام از هم، یک کار زیانبار است. سپاس که متن بنده را نقد و حاشیه و مثال و نکته و نقطه و ویرگول و سیخون زدی.
دامنه |: سلام جناب استاد احمدی. از همین شگفتیهای قرآن که قول صدق خدای علی و عظیم است، در شگفتم که چرا از سر جهالت قسمتهای از اروپا آن را آتش میزنند و برخی هم از قدر آن بیخبرند و شاید بیاعتنا. قرآن پر است ازین پندها که شما ده تای آن را شماره کردید. پند و اندرزهایی که فقط برای ساختن انسان سالم در جهان سالم است. سپاس ازین آوردهی وحیانی.
پاسخهایم به پرسشهایم ( ۱۴ )
- لابد با احادیث مَلاحم آشنایید. یعنی آن دسته روایت که ناقل در آن سعی دارد به نقل از معصوم ع حوادث آیندهی جهان و یا علائم ظهور موعود عج را طبق فکر و بینش خود خبر دهد.
- مگر این کار در هیچ دورهای از حکومتهای معاصر و گذشته سابقه داشت؟
- من چند سال پیش در مطالعهی ص ۴۰ کتاب «اندیشههای سیاسی علامه مجلسی» نوشتهی آقای ابوالفضل سلطانمحمدی از انتشارات بوستان کتاب قم چاپ دوم سال ۱۳۸۶، خوانده و یادداشت کرده بودم که وی به استناد (جلد ۵۲ بحار ص ۲۳۵ حدیث ۱۰۴) گفته بود مرحوم محمدباقر مجلسی (فوت: ۱۱۱۱ هجری) پیشگوییها از همین نوع احادیث مَلاحم در علائم ظهور امام عصر عج را بر دولت وقتِ صفویه و در بعضی از پادشاهان این سلسله تطبیق کرده بود.
- نتیجه ← : درین جور مسائل، خردمندانهترین رفتار افزودن دانش و انباشت اطلاعات عمومی بدون موضعگیری (چه قبول / چه رد) شتابزده است.
ابراهیم طالبی دارابی دامنه
دامنه: سلام. اشارهای بر من لازم شد. اگر درین صحن یا هر صحن با اراده و از روی اخلاق حرفهای به روحانیون محترم صحن «استاد» خطاب میکنم، این برمیگردد به آدابی که خودم برای خودم قائلم. بنابرین رسم من در احترام به روحانیت ناشی از بینش و منش خودم است. هر تفسیر دیگر روی این رفتار بنده، ناشی از برداشت نادرست است. جزوِ ملازمات خودم میدانم کسی که لباس مقدس پیامبر ص را به دوش و سر نهاده، به او استاد بگویم. که اگر خوب دقت کنم باید مباهات کنم روحانیان، استاد من باشند. هر چند این بزرگواران ازین پیشوند هم خود را فروتنانه در عذاب و سختی میبینند. والسلام. اما هر برداشت از سوی هر عضو خود یک نوع فضای باز گفتمانیست. فقط معتقدم روی آداب و ادبِ دیگران نباید خدشه و خراش و زخم وارد نمود. درود.
به نام خدا. سلام. امروز که پا شدم رفتم سراغ «تیک» دیدم آقای قاسمزاده، نه آن قاسمزادهی «اطلاعات» که ستوننویس آن مؤسسهی مرحوم حجت الاسلام سید محمود دعایی هست، اسفندیارِ قاسمزادهی عضو انجمن برنج ایران، مصاحبهی مفصلی داده. خُب مصاحبه را که نمیشود حسابی هضم کرد، خاب معمولاً مصاحبههای در ایران درهم و برهم است. لذا روی مفاد مهم آن دست به تفسیر و چینش به قلم خودم زدم تا خواننده زودتر از نتیجهی موضوع سر درآورَد. شتابی که جزوِ خصیصه شده گویا. حالا بروم سراغ ماجرا:
او خبر داده حجم باقیماندهی برنج ایرانی سال گذشته، در سال جدید به قدری زیاد است (=۵۰ درصد انبارمانده) که احتمال داده است قیمت برنج سال جدید را مانند دو سال قبل (یعنی سال زراعی ۱۴۰۰) بهشدت جهشی کند. او یکی از "تصمیمات خطرناک کشاورزان" برای تولید سال ۱۴۰۲ را درین میداند که آنان تصمیم گرفتند از کاشت "برنج پرمحصول" خودداری کنند و در عوض روی به خرید "بذر برنجهای بومی" آوردهاند و این منجر به "کاهش شدید" تولید برنج امسال میشود و این یعنی بروزِ "کاهش عرضه" و در نتیجه "جهش قیمت". دقت که کردم دیدم او علت اصلی را درین میداند کشاورزان فروش با قیمت بالاتر محصول را انتظار دارند و به همین علت، برنج را انبار کردند. از سوی دیگر توان مردم ایران در خریدِ برنجِ مرغوبِ قیمتبالا، بسیار پایین آمد و همین، انباشت بیسابقهی برنج داخلی را دامن زد.
به نظرم یکی از عاملهای دخیل در "قیمت برنج ایرانی" این است که محاسبهی هزینهی حمل و نقل و واسطهگری صورت میگیرد و برنج از خودِ کشاورزان با ۳۰ تا ۳۵ درصد کمتر خریداری میشود و کشاورز میلی برای فروش در خود نمیبیند. اما کشاورزان حساب این را هم باید بکنند که اگر همان قیمتِ کف / سقفِ بازار را اگر بخواهند ملاک فروش خود بکنند، دیگر کار به جاهایی باریکتر ز مو میکشد که مصرفکننده این قلم کالا را دیگر باید جزوِ آمال و آروزهای میوهها و اقلام بهشتی تصور کند ان هم اگر از پل «صراط» توانسته باشد عبور نموده باشد در چاهِ «وَیل» نیفتاده باشد! اوضاع به این رقم باشد علی رغم همهی برکات و وفوری که در ایران حقیقتا" وجود دارد، قشر تهیدست و حتی متوسط فقط بایددل به آن بوی اَطعمه و اَشربهی بهشت خوش نگه دارد و بس!
بهراستی باید پرسید آن روز که فرا رسد (ممکن است کسی بگوید همین حالا و حتی شش هفت ساله که فرارسیده است) آن روز از مَطبخ کدبانوها، دَمکشیدنِ چه برنجی بو میآید؟! ایرانی گیلانی مازنی آملی بابلی ساروی؟! یا تایلندی مایلندی؟! عنبربوی خوزستانی؟! یا باسماتی پاکستانی؟! اوروگوئهای؟ یا اوراماناتی؟! ببخشید! اورامانات کردستان که برنج ندارد، عسل دارد.
اعترافیه: بنده کارشناس این مسئله و این فن نیستم، پس احتمال این که متن من با غلط مخلوط شده باشد، هست!
| ۱۱ فروردین ۱۴۰۲ |
ابراهیم طالبی دارابی دامنه
دامنه: جناب آقای «حاج قاسم» سلام. کار و بار و روز و روزه و نماز و نیاز و راز آن رخف مقبول درگه حضرت باری . از بیان نظر، پیشنهاد، نقد و راهکار شما به نوبهی خودم متشکرم. هر چه بیشتر به این جور راهکارهای دلسوزانه نزدیکتر شویم، در نتیجه فضای نوشتاری صحن هم، سادهتر و روانتر و جمعوجورتر میشود. معقول هم همین هست.
اگر در متنهای من، این نقیصه و کاستی را دیدهای، به بزرگواری خود ببخشایید. بنده از پیشنهاد شما استقبال کرده و سعی میکنم در آینده عیبهای نوشتاری خود را بیشتر ازین کاهش دهم. اعتراف میکنم متنهای بنده جالب نیست و مورد توجهی مخاطبین قرار ندارد.
اما در مورد واژهها هم باید عرض کنم هر چند بنده همواره تلاشم این بوده اگر گاه مجبوری لغت سختی هم در متنم آمده، آن را در داخل دو کمان یا همان به قول معروف: پرانتربار و پرانتز بسته به این شکل: (= ...) قرار دهم که معنی نزدیکتر آن را به خواننده رسانده باشم؛ تا هم آن واژههای مهم زبان پارسی از میان ما گم و نابود نشوند و هم معنای آن، سریع در دسترس مخاطب قرار گیرد. ممنونم که مطالب صحن را مطالعه میکنی و در بهبود روند آن، پیشنهاد هم ارائه دادید. درود.
فرهنگ لغت دارابکلا قسمت دوم
هِدیهِرشا
هدِی هِرشا ترکیبی از دو واژهی محلی است. هدی چند معنی دارد:
مثل بههمزدن. او اُملت را هدی زد.
مثل فرورفتن. زخم دست او هدی بورده. یعنی سر زخم به هم وصل شد.
مثل چال. او چشمش هدی بورده. یعنی گود افتاد.
مثل همدیگر. آنان هدی را کمک میکنند. یا هدی را پُشت و تکیه دادند.
مثل حدود. این هدی نیا مار دارد.
هِرشا هم یعنی دیدن.
پس هدی هرشا. جمعا" یعنی چشم هم چشمی. دیدن از روی همدیگر. تقلید کورکوانه یا شاید هم هوشمندانه از روی کار هم.
هِرشا خود چندین ساخت دارد:
هارِش: ببین.
هرشاهه: دید. نگاه کرد.
اِشاهه: میدیده.
اِشنه: وینده. میبینه.
حالا چی کار داری مَردِم، اَعی خصوصا" مسئولان! از شیخ تا غیرشیخ از سید تا رَشنق، ای بسا یک تعداد قلیل و خیلی کمی، هِدی هِرشا میکنند. چرا میاندوآب بروم! شهری در جنوب استان آذربایجان غربی در شمال غرب ایران تا بخواهم مثال و نمونهها جستوجو کنم که آیا هِدیهِرشا میکنند یا نا؟! میروم همین "تبّت" که آقای "تنزین گیاتسو" چهاردهمین "دالایی لاما"ی مذهبی بودائیان تبّتی که مثلا" مثلا" هِدیهِرشا کرده بود رفته بود مثلا" میانمار (برمه) که هر یک از تهیدستان آن جا را مثلا" سه کیسه! برنج داد و خواست هفت کیلو گوشت بدهد دید گران است، خود گیاهخوار بود چند کیلو اسفناج داد و مثلا" نعوذبالله سرکیسه کرد و رفت!
بعد فوری آقای "خورخه ماریو برگولیو" یعنی پاپ فرانسیس فعلی واتیکان مثلا" هِدیهِرشا کرد و سریع مثلا" رفت زیمبابوه زمین فقیر فُقرا را مثلا" شخم کرد و تخم ارزَن و باقلا و نخود داد و مثلا" عکس انداخت و جهان پخش کرد و سالم و تندرست بازگشت.
لَختی مثلا"مشاورش به دالایی لاما گفت دیدی من هم لالیمبند، لیلم تاشی بلدم! بعد مشاور دالایی لاما هم هِدی هِرشا کرد و مثلا" گفت لیلم تاشی که سهله ما هم دستهجمعی لباس رسمی میپوشیم عکاس با خود حمل میکنیم و میریم سرکشیِ کسانی که از تب و تابِ تبّت به مَسقط کوچانده شدند.
اَرِه! هِدیهِرشا میاندوآب و میانه و مریوان و مشهد مقدس و مکه و منا و مدینه و مدیَن و موریتانی و موزامبیک و مالی و مصر نمیشناسد! در هر عصر و مصری هست.
| ۱۱ فروردین ۱۴۰۲ |
ابراهیم طالبی دارابی دامنه
مصطفی بابویه: سلام و عرضِ احترام خدمت شما آقا ابراهیم طالبی عزیز و سایر عزیزانِ مدرسه فکرت. اول عرض کنم بنده عموما نوشتارِ شما که برگرفته از قلمی روان و زیبا و ذهنی خَلّاق میباشد(که دوستان بسیاری به این مسئله اذعان دارند) و ایضاً نوشتارِ سایر عزیزانِ گروه را مطالعه میکنم و استفاده میبرم. اما درخصوصِ پیشنهاد یکی از دوستان گروه که فرمودند باید نوشتار طوری باشد که به قولِ ایشان همه فهم باشد. بله میتوان گفت پیشنهادِ معقولی میباشد. چرا؟ چون در مدرسه فکرت از طیفهای مختلف فکری حضور دارند. و به قولِ دوستی که میگفت: در مواجهه با این شرایط میبایست با لِسانِ (زبانِ) قَوم صحبت کرد; نه با لِسانِ قُم! (به تعبیر شما کشکولی) آقا ابراهیم خدمت شما و سایر عزیزانِ گروه ارادت دارم. مصطفی.
دامنه |: جناب آقا مصطفی بابویه سلام
۱. از همان کشکولی قشنگتان شروع کنم: بله، زبان قوم زبان همهفهم خواهد شد و رسا. تأکید شما دوست صاحب سبک هم این راه را هموارتر خواهد کرد. ان شاءالله تعالی.
۲. ارزیابی شما از مجموعه نوشتههایم میتواند یک محک قابل اطمینان باشد، چون هم شما را صاحب فکر میدانم و هم اهل صدق. سپاس از بیان نظر که باز هم این مسیر مرا میسّرتر میکند.
۳. چون منتقد و پیشنهادگر جناب «حاج قاسم» خطابش به مدیر و نیز اعضا بود، بنده نقیصههای متنی خودم را خود زودتر گردن گرفتم، که ازین عارضه بیرون بیایم. اما دیدگاه شما هم گفتم محک مهمی برای بنده محسوب میشود. درود.
۴. گاه اگر بر ادبیات خود غنا نبخشیم دو روز دیگه (=آتیه و آینده) ممکن است حالتی پیش بیاید که دیگر کسی حتی اون صفحهی خاطرهوارهی کتاب فارسی کلاس چهار را (که دو غاز با لاکپشت، چوبی بر دهن گرفتند و به آسمان رفتند تا به جزیرهی دیگری فرود آیند) نتوانند بخوانند چون از کلیله و دمنه است و متنی سخت و پر لغت. با این حال، متنهای صحن، صحیحتر این است آسان باشد. به تعبیر همیشگی من حتی گاه از دو کفِ دست هم نگذرد.
باسمه تعالی. سلام. با دوراندیشی جناب آقا مصطفی بابویه در شناخت و هشدار دقیق نسبت به گول «زمین بازی انگلیسی» را نخوردن، موافق هستم. ایشان ورود هوشمندانهای به این نوع «عملیات فریب» داشتند که دستکم دو قصد اصلی چنین رفتارهای بهظاهر اطلاعرسانی، یکی شقاق درونی و سپس پی آن شوراندن ذهن مردم علیهی هم است. با احترام؛ والسلام. ابراهیم طالبی دارابی دامنه.
زنی برتر از وزنِ همهی زمین و زمان
به نام خدا. سلام. آنتون چخوف به گمانم حق داشت! چه حقی؟! درست نوروز پارسال (۱۴۰۱) بود که موقع خواندن رُمانِ «مرگ در جنگل» اثر شِروود اندرسُن به صفحهی ۳۷ که رسیدم، دیدم چخوف روسی دارد میگوید:
«من هنوز دیدی فلسفی از زندگی پیدا نکردم و هر ماه که میگذرد، عقیدهام عوض میشود.»
اما بانوی اول دین ما -اسلام مبین- یعنی حضرت خدیجه س از همان روز پرورش در دامن مادر و آموزش در دامان دین حنیف ابراهیمی، دیدی نه تنها فلسفی، بلکه دیدی فرهنگی، مذهبی، سیاسی، اجتماعی، تجاری، انسانی و اخلاقی و پاکیزگی به زندگی پیدا کرده بود و وقتی با آن پشتوانهی فکری و عقلانی رشیدش، با افکار پراکندهی روزگار حجاز و بلاد دیگر مواجه میشد از عقیدهی حنیفی و منزّه خود دست نمیشُست و سخت از آن حراست مینمود و تا واپسین روز پیش از مبعث محمد امین، بر آن پویه، پایدار ماند و آنگاه که آخرین پیامآور خدای باری تعالی از غار حرا با حرارت و تب و تعَب و لرز روان و عرق سردِ جسمشان، به خانهی خدیجه س بازگشت، او هم اندی بعد به آخرین رسول ختمی مرتبت ص ایمان راسخ آورد و اولین مسلمان درین دین، شد.
مگر میشد کسی غیر از مقام منیع حضرت خدیجه س، فاطمهی کوثر س را بزایَد؟ و از شیر پاک خود، به او بخورانَد؟! آن بانو تمام هویت و شخصیت و اعتبار و نفوذ و ثروت و دارایی خود را پای دین مبین، فدیه کرد که پیام محمد رسول الله ص توسط ابوجهلها و ابولهبها و ابوسفیانها و ابوهُریرهها پایمال نشود. آری؛ او زنی برتر از وزنِ همهی زمین و زمان بود و حضرت نبی ص تا آخرالزمان در عشق خدیجه خواهد ماند. و ای بسا مثل منی دلداده به حضرت خدیجهی اُمّ فاطمهی زهرا -سلام الله علیهما-، انبوه انبوه انسان والِه و شیدا پراکنده باشند در سرزمین وسیع خدا، که عشقشان و دلسپردگیشان به آن بزرگبانوی دین مبین هرگز تمامی نیابد.
درود ابدی بر این روحی پرتوافکن که کارکردش در سراسر وجود مسلمانان طنینافکن است و با کمال فضیلت و فیض و فوز، در ده رمضان فوت و وفات یافت؛ یعنی حضرت خدیجهی کبرا سلام الله علیها که همهی وجودش یعنی حضرت محمد ص برای درگذشتش، سخت سوگوار شد و گریست و تا آخر عمر هم، هیچ کسی را با او حتی آنی مقایسه نکرد. ارادتمند ابدی حضرت خدیجه س ابراهیم طالبی دارابی دامنه.
سه ضعف و سه قوت جمهوری اسلامی ایران
به نام خدا. سلام
ضعف
۱. حکومت (هم در مرکزی هم در محلی) خود را در چنبرهی گزینش سختگیرانه با تفسیری مضیّق (=تنگ و تنگ نظری) گرفتار کرد و کم کم از دایرهی مداراواره خارج شد و یک دایره با شعاع کم و تعصبگرانه رسم کرد. چنین کاری آن قدر قبیح است که با هیچ دفاعیهای خنثی نمیشود. هر اهل انصافی خود میداند تا چه اندازه خود، بستگان، آشناییان، دوستان و همقطارانش چوبِ این پُتک تصفیهگرایی را خورده و طعم تلخ آن را چشیدهاند. چنین ضعفی که بعضا" از مرز گناه هم عبور کرده، شایستگانی را از ورود به سه مدار مهم کمال فردی باز داشته: چرخهی شغل، حرفهی قدرت، حلقهی دانش.
۲. ساختار کج حکمرانی عمومی (سه قوه) راحت در خود ورود دولتهایی بیلیاقت، ناکارآمد، بیبرنامه، فاقد عرضه، منحرف از چارچوب انقلاب را دید که بر سه ساحت محوری نظام ضربات انبوه زدند و در مسیر اصلی انقلاب کوهپایههایی از نابسامانی و فساد آفریدند. در سیاست عدالت اجتماعی، در سیاست نظم و ادارهی عمومی و در سیاست فقرزدایی از دوردستها. جای رؤسای چنین دولتهایی در مَحکمه و کشیدن تاوان جُرم بود نه مجدد تنفس در حیاط خلوت نظام. عاملین و قاصرین فساد و نابسامانی هرگز پیشگاه قانون خم نشدند هیچ، رجَز هم خواندند. ایران درین زمینه رفیقباز! شد و رودربایستی پیشه کرد و حتی به نظرم رهبری معظم هم که فرموده بودند «کِشش ندهید» نتیجهی مطلوب محصول نشد.
۳. در برخورد (حل و محو) رواج رفتار « پتیاره» در جامعهی هنجارگرای ایرانی فقط سعی کرده از درِ شرع وارد شود و چنین رفتارهایی را صرفا" ضد احکام اسلامی تلقی کند و در برابر تقّلای این دسته ناهنجاگراهای اهل آفت و بلا و ستیز، فقط با استدلال احکامی شرع روبرو شد. حال آن که میتوانست از ناحیهی حفظ کیان فرهنگ دیرین تمدنی ایران با آنان در بیفتد و جامعه را از ننگ مصون کند. مثلا" برهنگی و سر لُختکردن قبل از آن که یک رفتار ضد قرآنی باشد، یک بزه ضد ایرانی است، زیرا در ایران بیش از اسلام و پیش از اسلام پوشش و پرهیز از عریانی حتی سر و پا و سینه رسم بوده است و شدیدا" بدان پایبندی بود. حال آن که ضعف نظام درینباره این بوده که آن را یک رفتار ضد شرع اعلان کرده در حالی که یک اقدام جسارتوار و بیشرمانه به سرمایهی تمدنی ایرانزمین هم هست. هر کس در این سرزمین خواست سابقهی حیا و شرم و پاکی تمدنی فرد فرد ایرانی را با رفتاری پتیاره نابود کند مستوجب عقوبت حتمی است. زیرا زمین و تمدن این کهندیار متمدن و پاکپوش را آلوده مینماید.
قوت
۱. دمیدن تفکر «نه» به سلطهگری در ریهی جهانِ مبارزان از بایستهترین قوت انقلاب بود. با مطالعاتی که طی قریب ۴۴ سال مستمر با کمترین وقفه دارم بینشم به دانشم میگوید اگر ایران از دل نهضت اسلامی به رهبری امام ره در منطقهی کانونی نفت و گاز سر بر نمیآورد اینک کشورهای منطقه توسط ارتش تروریستی اشغالگر آمریکا و پیمان تروریستیتر ناتو بلعیده میشدند و یا دستخوش بدترین تغییر به نفع نظام سطلهگرانهی اروپا (بخش سارق آن) و آمریکا میگردید. ایران مانع بازیگرمنطقه شد که مثل آن ذوالقرنین سدی قوی علیهی بدکاری و زورورزندگی یأجوج و مأجوج (=گاگ و مگاگ) ساخت.
۲. بِستر تفکر سازگاری تمدن ایرانی با آموزههای اسلامی شد. گرچه تندمَزاجهای قشریمآب این تنیدگی ایرانی اسلامی را پس میزنند، اما نظام با تمدن ایران و تبار و دیرینگی فکری ایرانی نه فقط رشک نمیکند بلکه میخواهد آنها را شناسایی و در خردورزی خود داخل کند. تفکر تنفّر از عرب و در واقع در پوششش نفرتآفرینی علیهی اسلام و اهل بیت ع توسط جاهلان از صد و اندی سال پیش تا الآن، اینک در ایران رنگ باخت. البته لکهگیری هم لازم دارد زیرا هنوز لکهایی هست که این فکر شُوم را حمل میکند.
۳. نظام یک فضایی قشنگ و خوانی گسترده برای اندیشهی خدمت به خلق و عبادت خالق است. اگر کسی پیش بیفتد زمینههای آن در محیط سیاستگذاری فراهم است. علاوه بر این خودِ حکومت هم قصدش همین هست. سبد آمار نظام درین باره انبوه است. نظام درین مسیر عمدا" علیل نبوده، اگر هم نابکار بوده سهوا" و بعضا" صورت پذیرفت. ارادهی فائقهی قدرت، خدمت به خلق و عبادت خالق است و در راه حفظش، قدرت بالندگی و بازدارندگی را متوازن کرد؛ بالندگی برای دوام کیان ملت و بازدارندگی برای بُریدن دستان دسیسهچینِ بیرون. زیرا برای دفاع از تمامیت ارضی و بقای چارچوبهی انقلاب هم باید با ابولهبها درآویزد، هم با ابوجهلها و هم با ابوسفیانها که به ترتیب نمادِ سه ضلع شرارت علیهی شرافت، فضیلت، عدالت بودند.
تحریر برای: عید تأسیس جمهوری اسلامی ایران
| ۱۲ فروردین ۱۴۰۲ |
ابراهیم طالبی دارابی دامنه
متروپل یا بلاد کبیره. نوشته: جلیل قربانی
۱- در ابتدای دهه ۱۳۶۰ فتوایی با عنوان «بلاد کبیره» از سوی آیتالله خمینی منتشر شد که موضوع آن نماز و روزه در شهرهای بزرگ مانند تهران بود و به یکباره تمام برنامههای مومنانی که از وی تقلید میکردند را تحتالشعاع قرار داد.
۲- وسعت شهرهای بزرگ مانند تهران به اندازهای است که یک نفر ممکن است در یک روز از مسافت شرعی بیش از ۲۱ کیلومتر و حد ترخُص یعنی عبور از حریم یک شهر خارج شود. طبق فتوای بلاد کبیره، اگر تا قبل از اذان ظهر به محل سکونت خود برنگردد، نمازش شکسته و روزهاش باطل است.
۳- از سال ۱۳۶۷ دانشجوی دوره فوقلیسانس اقتصاد دانشگاه علامه طباطبایی شدم. بعد از تعطیلات نوروزی سال ۱۳۶۸ که به دانشگاه رفتم، ماه رمضان شروع شد. روز اول را روز نگرفته بودم و زمین و زمان را برای یافتن راه چاره، زیر و رو میکردم.
۴- روز دوم ماه رمضان که به دانشگاه رفتم، اعلام شد که انجمن اسلامی دانشکده اقتصاد، برای رفع مشکل دانشجویان مومن، راهحل پیدا کرده است؛ دانشجویان غیرتهرانی میتوانند با اقامت دهروزه در محل دانشکده، مشکل اقامت خود را حل کنند.
۵- سلف سرویس دانشگاه که برای افطاری همه دانشجویان رو به راه بود، برای سحری این گروه از دانشجویان دهروزه هم به راه افتاد. میز و صندلی طبقه دوم کتابخانه که سالن مطالعه بود، برداشته شده و به جای آن لحاف و تشک برای خوابیدن دانشجویان پهن شد. جالب آن که بعد از افطار به جای مراسم دعای افتتاح و مانند آن، فیلمهای سینمایی را از طریق ویدئو در سالن پخش میکردند. یک حمام با یکی دو تا دوش هم در زیر زمین ساختمان بود که برای اتفاق مبادا به کار انداخته شد.
۶- خلاصه آن که بعد از ده روز مقیم تهران شدیم و برخلاف ماههای عادی تا پایان ماه رمضان به سرخرود نرفتم تا ماه رمضان سال ۱۳۶۸ به خاطرهای ماندگار در ذهن ما تبدیل شود. بعدها این فتوای بلاد کبیره به دلیل مشکلات اجرایی، کمتر نامی از آن برده شد و با فتوای مراجع دیگر، کار بهسامان شد.
ابوعارف | طالبی دارابی: جناب جلیل قربانی سلام. یک خاطرهی پرجذَبه، ارزنده، با وزن مذهبی بالا و پیامی رسا به وجود و بروز ایمان در قلوب ایرانیان.
سلام عصری جناب آقای جلیل قربانی. شک که تونل یقین است. حتی شک «رنه دکارت»ی. ایضاّ «بندیکت اسپونیزا»یی. شما هم که رینهی آمل نزدیکی!
دامنه |: جناب استاد احمدی سلام. کامروایی درین فراز دعا معادل فائزین برگردان گردید. این لغت «کامروا» گاه بین متشرّعان معنییی بد میدهد و گمان میکنند عیشونوش است. حالآنکه اینطور نیست. شما چه میاندیشی را نمیدانم.
شیخ محمدرضا احمدی: سلام بر جناب طالبی عزیز. از تاخیر عذرخواهم، چون تو مسیر قم بودم. مستحضر هستید که ترجمه کلمات عربی به فارسی از ظرافت خاصی برخوردار است، شاید برای بعضی از کلمات نتوان ترجمه جامع و کامل پیدا کرد. همانند بعضی از کلمات لاتین و یا ضرب المثل ها. کلمه فوز را به رستگاری، کامیابی، کامروایی و پیروزی ترجمه کرده اند. شاید به دلیل مقام والای این عنوان باشد. امیر المومنین هم بعد از ضربت شمشیر در محراب، از کلمه فوز استفاده کردند و در قرآن هم در موارد متعددی از این کلمه استفاده شده است، از جمله: انّ الذین آمنوا و عملوا الصالحات....ذلک الفور العظیم. یا: من یُطع اللهَ و رسولَه فقد فاز فوزا عظیما. گرچه به جوانی که داماد نشده ناکام میگویند، اما در اینجا کامروایی و کامیابی، معنایی صرفا معنوی است که یک مقام خاص عندالله است. شاید کلمه رستگار، نزدیکترین ترجمه باشد برای ما.
دامنه |: جناب استاد احمدی سلام. اوف اوف اوف. شنیده بودم مسیر پر از راهبندان بود. چطور راندی؟! رمق لابد نداری. توضیحات شما را پذیرفتم. چون فوز معادل فارسی پوز و پوزه هم هست، لذا به سمت برگردان کام یا کامروایی رفت. رستگاری را نزدیکتر میدانم. موافقم.
مهدی ملایی: برداشتن یک بطری از طبیعت برای ما ثانیه ای طول میکشد،ولی برای طبیعت ۴۵۰ سال طول میکشد،اگر به طبیعت کمک نمی کنیم،لااقل چهره ی طبیعت را زشت نکنیم.
ابوعارف | طالبی دارابی: جناب آقامهدی ملایی سلام. پستی سازنده، با جملهای آموزنده و نمایی هشداردهنده.
صدرالدین آفاقی و مادرش. | ۱۲ فروردین ۱۴۰۲ | مشهد مقدس. صحن انقلاب
دامنه |: ادبی به حرم و احترامی به مادر و یادی از دو «آقا»ی پیشوا
سلام. گرچه جناب صدرالدین آفاقی هر بار که مشرّف به حرم میشود، به یاد ما هم هست و اغلب ازو خواستم مصوّر مرا از آن صحن و سرا بیآگاهنَد. و دیشب آگاهاند و این فضا را به صفحه شخصی من رساند. اینجا درگاه صحن اسمال طلاست، سقاخانهی دیرین زائران. اوست و مادرش که عمری پا به پای همسرش -یکی از پیشواهای شرعی روستای ما مرحوم حضرت حجت الاسلام حاج شیخ احمد آفاقی- وفادارانه ایستاد تا آن روحانی آگاه به زمانه، مردم دیارش را بیشتر با دین آشنا کند. محرم و رمضان طی نمیشد الّا به دیدن و شنیدن صدای روضه و وعظ و حضور ایشان و حضرت آیتالله «آقا» در دو مکان مکین پایین و بالا.
خواستم بیشتر بگویم، از آن دو «آقا» و پیشوا و پیشنماز با ورع محل ما، اما گفتم از یک کف دست نگذرد، مفیدتر است. حوصلهی اعضا را نباید شلیک! کرد. تصویر شب | ۱۲ فروردین ۱۴۰۲ | مشهد مقدس است، صحن انقلاب از سمت ورودی خیابان شیرازی.
صدرالدین ممنونم که خود و والامادر را به آستان قدس ایران رساندی و عوض ما دستِ ادب بر سینه گذاشتی تا ما هم از دور، امام رضای رئوف ع را زیارت کنیم، سودی بَریم و توشه برگیریم. حالِ ما را درین روز حُزن و اندو وفات حضرت خدیجه کبری س و روز عید برقراری جمهوری اسلامی ایران با آرای شگفتانگیز مردم بردبارمان دگرگون و امام رضایی کردی. کشکولی: یک کوپنِ ارسال عکس سهمیهی ششتایی روزانهام را امروز سوزاندی! با احترام والسلام. ابراهیم طالبی دارابی دامنه.
دامنه |: خواهر گرانقدر سیده ربابه سجادی سلام علیکم. بسیار قابل تحسین به دلیل اهتمام به جنبهی تفسیری قرآن. میفرمودید خانم استاد مفسر قرآن کی هستند؟ و چه بحثی را داشتند. حرکت پسندیده و ستودهای هست. سپاس و عرض ادب بسیار.
سیده ربابه: با سلام و عرض ادب. تفسیر سوره یس. استاد سرکار خانم مهاجر. سپاسگزارم از توجه شما بزرگوار.
بسیارخوب. سلام مجدد و سپاس بیکران. خداقوت و عرض سلام و ادب به استاد محترم تفسیر که معرفی فرمودید؛ خواهر گرانقدر خانم مهاجر.
دامنه |: جناب آقای مهدی رنجبر سلام. تفسیر قرآن بهترین مسیر برای معنویزیستن است. سپاسگزارم. در همین جا بر خود فرض میدانم به انسان سلیمالنفس و روحانی فروتن استاد آسید علی صباغ -که همواره در اثر کمالاتشان از خود ردی از اخلاقی کریمانه و رفتاری رئوفانه باقی میگذارند- عرض ادب و ارادت وافر کنم و خداقوت جانانه برسانم. گفتار آن عالم پرهیزگار ما، از کردارش برمیخیزد. درود بر تمامی این شرکتکنندگان محترم جلسهی تفسیر در پایینمسجد محل. با احترام. والسلام. ابراهیم طالبی دارابی دامنه.
رنگینکمان داراب به دامنه: سلام دوستی در متن های بالا از دوستان خواسته بود که از کلمات آسانتر استفاده شود تا ما مراجعه به دنبال لغت نگردیم
مراسم یادبود شهید ابراهیم عباسیان
| ۱۲ فروردین ۱۴۰۲ | مسجد بالای داراب کلا
حضور برادرشهید آقای حمید عباسیان درین مراسم
ابوعارف | طالبی دارابی, باسمه تعالی. سلام. امشب داداش حمید عباسیان را توی بالامسجد دیدم. مراسم برادرش شهید ابراهیم عباسیان بود. دیدن این دوست دیرین و بردبار من، دلم را شادمان کرد. منتظر آمدنش بودم در مسجد. خوب شد دیدمش. قلبم را منور کرد. مرحبا به چنین تصمیمی خوب در احیای نام و یاد و مرام و هویت انقلابی شهیدان محل نوبت به نوبت در هر شب. توسط هر دو مسجد بالا و پایین. شهیدان ستارهی دنبالهدار هستند و ما دنبالههای این ستارهها.
ابوعارف | طالبی دارابی, [در پاسخ به حاج قاسم] سلام مجدد رفیقِ از اول انقلاب حتی پیش از انقلاب من تا الآن. میدانم جرأت نداری این پیشنهاد مرا جواب بدهی. ولی کشکولی است حرفم چون خودت میدانی من اصلا" کارم امور مسجد و تکیهداری نیست. ولی فقط و فقط یک سال مسجد و تکیه را بده به من و خودت هم پشت من بمان. آن وقت ببین هیچ آخوندی میتواند بالای بیست دقیقه و سه ثانیه بیشتر میکروفون را در دهنش بگیرد! هر چیزی برای خود قواعد دارد. کاری خواهم کرد تمام مسجد از حضور مردم و جوانان جای سوزناندختن هم نباشد. این را با قاطعیت میگویم. منبر فقط جای آخوند نیست. هر کس بلد است باید بیاید مسجد میکروفون را دست بگیرد. نوازش و مصیبت هم جای خود حرمت عظیمی دارد ولی مسجد مرکز اسلام است. آنجا همه باید بیایند. گفته باشم!!
سید موسی صباغ به حاج علی چلویی: سلام بر دوستان بزرگوار متن های بارگزاری شده توسط اعضای محترم صحن که بعضی مواقع ممکن است طولانی به نظر برسد، حاصل وقت و تلاش و پژوهش است . که بنظرم خیلی هم مفید به فایده. حالا اگر عزیزی وقت مطالعه رو نداره دلیل بر بارگزاری نشدن متن نمیشه. این صحن مدرسه فکر کنم برای علم آگاهی ایجاد شده ،و تبادل نظرات ، اگر قراره مانند صحن های دیگر ،متن ها در حد خبر رسانی باشه ، دیگر اسمش مدرسه نیست. در نگارش تحقیقی ،نیاز به مقدمه و متن اصلی و نتیجه گیری است که نمیشود در حد یک یا دو کف دست بسنده کرد.و میشود بعضی از متن ها را برای دانش آموزان و دانشجویان متناسب با مناسبت ها استفاده کرد. به سهم خودم از دوستانی که زحمت نگارش متن های سیاسی ، تاریخی ،مذهبی ،عقیدتی .. را بارگزاری میکنند تقدیر و تشکر میکنم. ارادت ویژه به همه.
ابوعارف | طالبی دارابی, [در پاسخ حاج علی چلویی:] سلام مجدد رخف محترم و خدوم من. سخن شما متین. من هم نگفتم غیرآخوند برود بالای منبر. نوشته بودم: «هر کس بلد است باید بیاید مسجد میکروفون را دست بگیرد» دستگرفتن میکروفون به معنای بالارفتمن از روی پله به منبر نیست. پای تربیون است.
حاج علی چلویی به سید موسی صباغ: آقای صباغ سلام. پس چرا در بقیه کانال انتقال می دهند. من استقبال کردم. فقط گفتم خلاصه و مفید.
حاج علی چلویی به بنده: بنده ارادتمند و پابوس همه دارابکلا یها هستم ازته قلبم بعنوان یگ دارابکلای به شما علاقه مندم
ابوعارف | طالبی دارابی, [در پاسخ به حاج قاسم] به آق سید موسی علاقهمندی؟ یا به من؟! اگر به آقا سید موسی، پس حسودیام گرفته! اگر به من، که من چندین ساله ازین قلب و عُلقهات به خودم خبر دارم. پس بیخاد بود مگر فامیل ما را به همسری گرفتی؟! سپاس. پوزش اگر با این میانبحث مربوط به عظمت کار مسجد و وعظ و لزوم حضور انبوه مردم در مسجد و تکیه وقت اعضای شریف را گرفتم. بههررحال ماه رمضان و محرم معمولا" این مسائل سر باز میکند. فراوان درود رخف من.