دامنه‌ی داراب‌کلا
Menu
مطالب دامنه را اینجا جستجو کنید : ↓↓

qaqom.blog.ir
Qalame Qom
Damanehye Dovvom
ابراهیم طالبی دامنه دارابی
دامنه‌ی قلم قم ، روستای داراب‌کلا
ایران، قم، مازندران، ساری، میاندورود

پيشنهادهای مدیر سایت
آخرين نظرات
طبقه بندی موضوعی
دنبال کننده ها
بايگانی ماهانه
نويسنده ها

​​​​​​

منبع

متن نقلی با ویرایش و تنظیم دامنه: رمان «روز ملخ» روایت شخصیت‌های سرخورده با زندگی ملال‌آوری است در دنیای پر زرق و برق هالیوود. ناتانیل وست «Nathanael West» در «روز ملخ» به زندگی فریب‌خوردگانی از مناطق سردسیر آمریکا می‌پردازد که «بعد از عمری کار یکنواخت و طاقت‌فرسا و پس‌انداز اندکی پول» به کالیفرنیای گرمسیر آمریکا می‌آیند تا خود را غرق در رؤیاهایی سازند که هالیوود وعده‌اش را به آن‌ها داده بود. اما آنچه در واقعیت با آن مواجه می‌شوند سرخوردگی و از آن مهم‌تر، ملال و پرشیانی‌ست. رُمانی که «حاصل پنج سال مشاهده‌ی دقیق ناتانیل وست» است. در آن زمان خانه‌ی »وست» آپارتمانی محقر در هالیوود بود. «روز ملخ» هم از «نشر نو» به چاپ رسیده‌است با ترجمه‌ی علی کهربایی و هم از «نشر ماهی» با ترجمه‌ی فرید دبیرمقدم. این کتاب کیفیتی فیلم‌گونه دارد و جامعه‌ی تبعیض‌آمیز آمریکا را به نقد کشانده است که طی چند دهه، چندین بار به زبان‌های مختلف دنیا برگردان شده است.

  • دامنه | دارابی

به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. میان حیوان‌ها، میان آدم‌ها و میان کشورها هر آن ممکن است خشم حاکم شود و تخاصم. چنگال شاهین، آرواره‌ی کفتار و سرعت یوزپلنگ همه‌وهمه برای زیست و بقاست و قوه‌ای برای یا یورش و یا بازدارندگی روز مبادا. همان‌گونه که باران، باریدنش را، گُل، شکوفاشدنش را و شغال، حفظ قلمروش را غریزی و به‌چابکی بلد است، انسان هم به مدد شرع و عقل باید «راه و چاه» را بلد باشد. وقتِ هوش، به‌هوش. وقت زور، به‌زور.

 

مگر می‌شود متخاصمین موشک راست کنند، ایران گاوآهن؟! وقت تفنگ، تفنگ. و وقت گاوآهن، گاوآهن. هر ملتی هوش و زور خود را در جای خود نشناسد، ۱۰۰٪ باخته است. صلحِ ارزان و دوستیِ رایگان وَهم بیش نیست. صلح زیباست و حتی اساس دعوت پیامبران خدا صلح و آرامش و رستگاری بشریت بوده است که در سایه‌ی حرف‌شِنوی از خدا و آموزه‌های اخلاقی و معنوی ممکن می‌شود. «ایران قوی» اگر فقط در شعار خلاصه شود، دیری نمی‌پاید خورده خواهیم شد با ولع و بلعی که جهان‌خوارگی‌یی چون آمریکا دارد.

 

به نظرم شناخت رهبری از ملل و دُول کنونی جهان، ژرف‌ترین و واقعی‌ترین شناخت است و نشان‌راهِ «ایران قوی» منطقی‌ترین دستورالعمل. خردمندانه‌تر از این نمی‌شود که ایران را در برابر دشمنانی که نابودی ملت ایران را آرزو دارند، به سیاست راهبردی «ایران قوی» مجهز و مهیا کنیم؛ قوی در قدرت و قوی در معنویت. اگر در یورش خصمانه‌ی هشت‌ساله‌ی صدام علیه‌ی ایران، فقط به گاوآهن می‌چسبیدیم و مزرعه و خانه و خویشتن، نه به تفنگ و دین و میهن، تردیدی نبود که اینک نه از «تاک» نشان بود و نه از «تاک‌نِشان».

 
 
پس: وقتی احتمال دعوا همواره یک پیش‌فرض منطقی‌ست و یک برآورد واقعی راهبردی، هوش یا زور هر دو نیاز است؛ هوش برای شناخت درستِ متخاصمان عَنود و کَنود. و زور (=به معنای قوت و قدرت آن) برای بازدارندگی و حفظ کیان دین و ملت و میهن.
  • دامنه | دارابی

 

عکس‌های ارسالی جناب یک دوست

 
 
تشییع‌جنازه‌ی مرحوم کبل‌ اکبر رجبی ( ۸ آبان ۱۴۰۰ )
 
 
...
 
 
میدان امام‌حسین ع تکیه‌پیش داراب‌کلا
 
 
سپاسگزاری از عموحمید طالبی بابت ثبت عکس‌های منظره و تشییع

تسلیت، به نام خدا. سلام. درگذشت مرحوم کبل اکبر رجبی دارابی را از جانب خود و تمامی رفیقان، به تمامی بستگان نسبی و سببی آن مرحوم، به‌ویژه به آقاجعفر رجبی رفیق گرامی‌مان تسلیت می‌گویم. آن مرحوم، سال‌های دور از خادمان بالاتکیه‌ی داراب‌کلا در ایام عزاداری ماه محرم‌الحرام بود و نیز سال‌ها در اسبوه‌کلا در مراسم چهل‌وهشتم، در منزل‌شان پذیرای ناهار نذری برای عزاداران حسینی بود. خداوند این خدمات و علایق و اعتقادات حسینی وی را جزوِ ثواب اخروی و حُسن عملش قرار دهاد و رحمتش کناد.

  • دامنه | دارابی

به قلم دامنه. به نام خدا. سلام. کافی‌ست به کسی درگوشی بگویی یه چیزی می‌خواهم بگویم به کسی نگویی؟! دیگر تمام است؛ با همین شرطی‌کردن قضیه، طرف را کاملاً تحریک کرده‌ای که نه فقط به «کسی»، تا می‌تواند به «هر کس و ناکسی» بگوید. دیگر به نیمروز نمی‌کشد که جِن و اِنس از آن قضیه باخبر می‌شوند؛ حتی تفسیرگر و تحلیلگر. خصوصاً که همه مسلح به انواع پیام‌رسان‌های داخلی و خارجی و گوشی‌های اندروید هم هستند! البته خُلق همه‌ی ایرانیان که این طور نیست، نسبی‌ست، معدود، و محدود.

 

اما مسئولان؛ مسئولان هر وقت دیده‌اید آمده‌اند و به ضرس قاطع (=قطعی، یقینی) گفته‌اند مرغ و مرغانه، شیر و پنیر، نون و نوشابه، قند و عسل و حتی زامیاد و زولبیا گران نمی‌شود، حتم بدانید که گران می‌شود، زیرا قول مسئولان -البته که به استثنای خادمان و خالصان- قول نیست، غال است! غال‌گذاشتن همیشگی مردم این مرز و بوم.

  • دامنه | دارابی

به قلم دامنه. به نام خدا. سلام. روزی اوریانا فالاچی در پایان یک گفت‌وگویی، از معمر قذافی پرسیده بود «آیا به خدا اعتقاد دارید؟» سرهنگ قذاقی عصبانی شد و گفت چرا چنین پرسشی می‌پرسی؟ فالاچی تردستانه گفت: «آخر، حس می‌کردم خود را خدا می‌دانید!»

 

فالاچی جای دیگر ازین گفت‌وگو، از قذاقی این سؤال را می‌شنود که به او می‌گوید: کتاب سبز را خوانده‌اید؟ خانم فالاچی روزنامه‌نگار کهنه‌کار ایتالیایی جوابی تحقیرکننده می‌دهد، این‌گونه: «همان کتابی که به اندازه‌ی کیف لوازم آرایش من است؟!»

 

منبع‌عکس‌

 

این خاطره‌ی بعدی با قذافی در زیر نیز جالب است؛ خاطره‌ی یکی از کسانی‌ست که در سفارت ایران در لیبی همکاری داشت. به نقل از این منبع با کمی ویرایش:

 

قذاقی در دیداری پرسید کدامینِ شما از تاریخ و فرهنگ و تاریخ صدر اسلام سر در می‌آورید؟ من دست بلند کردم. قذافی گفت: شما بمانید، میهمان من. گفتم: پروتکل‌های سیاسی اجازه نمی‌دهد. با سفیر تماس گرفتند و او اجازه داد. قذافی گفت می‌خواهیم با هم بحث کنیم. دیدگاه شیعیان درباره‌ی «معاویه» را به چالش کشید و گفت: چرا این قدر با «خال‌المؤمنین» مشکل دارید؟... اندک‌اندک می‌ترسیدم که به سرنوشت امام موسی صدر دچار شوم، اما به سفارتخانه اطلاع داده‌بودم تا در جریان باشند. بحث جدی درگرفت و علاقه‌ی شدیدی نشان می‌داد بر سر مسایل تاریخی بحث کند و ساعت‌ها به طول انجامید. گفتارها و رفتارهای متفاوتی با تمام سیاست‌مداران داشت.

 

نکته‌ی ۱ : معمر قذافی متولد روستایی بود به اسم «جهنم» در حوالی شهر «سرت» لیبی.

 

نکته‌ی ۲ : کتاب سبز قذافی را خوانده‌ام، دهه‌ی ۷۰ ، هنوزم آن را در کتابخانه‌ام دارم. کتابی جیبی‌ست به رنگ سبز که در آن اصول و آرمان و قوانین خاص درج شده است که محصول فکر عجیب و غریب قذافی‌ست.

 

نکته‌ی ۳ : از نوشته‌های فراوان فالاچی که با امام خمینی هم مصاحبه کرده بود، دو کتابش را بادقت بیشتری خوانده بودم؛ اولی را سال ۱۳۵۸ با عنوان و قطع جیبی «زندگی، جنگ و دیگر هیچ» و دومی را دهه‌ی هفتاد خواندم با عنوان «مصاحبه با تاریخ‌سازان» که مصاحبه‌ی وی با «محمدرضاشاه پهلوی» و «هنری کیسینجر» جالب و چالشی بود.

 

نکته‌ی ۴ : لقب «خال‌المؤمنین» یعنی دایی مؤمنین! را عده‌ای به این اعتبار برای معاویه قائل‌اند چون برادر یکی از همسران رسول خدا ص بود. القابی که بی‌حساب و کتاب از سوی برخی فِرَق به اشخاصی با عملکرد تیره داده می‌شود خود یکی از آسیب‌ها در بستر تاریخ اسلام است و زمینه را برای تنش و تفرق فراهم می‌کند. آیا روزی فرا می‌رسد که القاب و پسوندها و پیشوندها برای تقدس‌بخشی به افراد از پهنه‌ی ما محو شود؟

 

تبصره: در ۱۱ اسفند ۱۳۹۹ نیز در پست ۷۸۵۸ با عنوان «در خیمه‌ی قذافی» مسائلی از شیوه‌های سیاست‌ورزی ویژه‌ی رهبر لیبی را انتشار داده بودم.

  • دامنه | دارابی
به قلم دامنه. به نام خدا. سلام. خُب بالاخره آقای علیرضا زاکانی دامادش را از پستی که به او در شهرداری تهران هدیه داده بود، کنار گذاشت. به استناد این منبع: آخرین‌خبر. لابد وقتی کمی به خود آمد و فشارها و تعجب‌های افکار عمومی -حتی اعجاب همفکران خود را- از کار عبثی که کرده بود، دید، ضرب‌المثَلِ «از خرِ شیطان پیاده شو» به گوشش طنین افتاد و سرانجام از کرده‌اش نادمش ساخت و به عقبش نشاند. البته بدجوری دامادش را ضایع کرد و صد البته خود هم، زیاد ضایع شد. امید است متنبّه گردیده و پند گرفته باشد؛ چون خیلی خودش را مبتکر و شجاع در افشای فساد و بستر فساد می‌داند.
 
 
حکمت در فارسی هم گل می‌کند؛ پس، پیش از آن‌که حکمت ۳۳۷ نهج‌البلاغه را حُسن خِتام این پست کنم، از ضرب‌المثل فارسی مدد گیرم و گویم که: «چرا عاقل کند کاری که باز آرَد پشیمانی». البته آیا آقای علیرضا زاکانی خود را عاقل هم می‌داند درین کاری که گویا هیچ سابقه‌ی درین پست و رشته نداشته و تنها با دور زدن و نادیده‌گرفتن قانون توسط وزیر کشور سرتیپ پاسدار آقای احمد وحیدی، گمارده شد؟ البته خودم به نظرم می‌رسد که به تدبیر و زیرکی حجت‌الاسلام آقای رئیسی از دولت ۱۳ به‌عمد دور انداخته یا کنارتر نگاه داشته شد تا هم از تندروی‌های این دسته‌ی بی‌دسته! خلاص باشد و آسوده، و هم خود به دست خود امتحان شوند و آزموده. بگذرم، بروم سرِ حُسن ختام و حکمت عالی ۳۳۷ امام علی علیه‌السلام :
 
الدَّاعی بِلا عملٍ ، کالرَّامی بِلا وَتَرٍ
دعوت‌کننده‌ی بى‌عمل، چون تیراندازِ بدون کمان است.
 
هنگام مناظره‌ی کازار سیزدهم این جناب زاکانی -که بر همگان معلوم گشته بود که او کاندیدایی عاریتی‌ست و شغل شریف نمایندگی مردم قم را نادیده انگاشته و در واقع کاری هم در آن مدت برای مردم و شهر قم صورت نداده بود و فقط از تهران پا شده بود آمد قم تا در حوزه‌ی انتخاباتی قم کاندیدایش کنند و لابد پیروز- چنان خود را ضد رانت و مخالف فامیل‌بازی جا می‌زد که هرگز نمی‌پنداشت این‌همه فوری و زود، در پستی که حالا او را در آن سرگرم کرده‌اند، عجیب‌ترین فامیل‌باز می‌شود. در دفتر اَعمالش ملائک که چه عرض کنم، ملت چه زود بر پرونده‌اش حک کرده که: خیلی‌زود به سوی فاملیش غش کرده است! نه اون غش؛ غشّ در معامله هم، فقط آب در شیر ریختن، ماسه در گندم گذاشتن و خاک در کیسه‌ی سیب‌زمینی فروکردن نیست؛ اصول و آرمان هم فدای هوس و فامیل شود، غشّ است از نوع بدترش که با هیچ غشویی پوشیده و پاک نمی‌شود. کاش خود، به خود می‌آمد، نه از هراس افکار عمومی که صدای خداست؛ اگر هر جا بر مدار حق و حق‌پویه باشد.
 
نکته: انتظاربردنِ کارِ درست از دستِ دست‌اندرکارانِ سیاست، چندان انتظاری بایسته نیست؛ مگر مرحوم رفسنجانی، حجت‌الاسلام سید محمد خاتمی، و نیز رئیسان دولت ۹ + ۱۰ و ایضاً دولت شیک‌پوش و فریفته‌ی «کدخدا» در دوره‌های ۱۱ و ۱۲، قوم‌وخویشان‌شان و ایل‌وکسان‌شان را لابه‌لای پست‌های ویژه و کارچاق‌کن، پنهان نکرده بودند؟! کردند؛ حالا زاکانی هم رویش. آیا درس می‌گیرند از منش و منهج و منویات (=قصد و مراد) رهبری؟ گمان نکنم. بگذرم.
  • دامنه | دارابی
به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. در محل ما داراب‌کلا، «کیاک» و «گوسفندکیاک» واژه‌ی بسیار پرمصرف است و دقیقتاً می‌دانند آن را کجا به کار ببرند. هم از جنبه‌ی طنزش و هم از نظر خاصیت مصرف گوسفندکیاک در کار کشاورزی و باغداری. اما در برخی از مناطق ایران مانند بعضی از مراتع دام مشکین‌شهر، چون درختی برای جمع‌آوری هیزم وجود ندارد تا با آتش آن پخت‌وپز کنند، راه جایگزین جالبی پیدا کردند؛ از جمع‌آوری پهِن و پشکِل‌های خشکیده‌ی گوسفندان که در مراتع چرا پخش است، برای آتش‌افروختن استفاده می‌کنند.
 
 
 
 
آقای جواد قارایی مستندساز «ایرانگرد» در برنامه‌ی از مشکین‌شهر استان اردبیل، خانواده‌ای از ایل شاهسوند را مورد پژوهش قرار داد که در یک صحنه‌ای زیبا، نحوه‌ی پختن چومبه (نوعی نان خوشمزه با روغن حیوانی و گردو و چاشنی‌های دیگر) با آتش پهِن گوسفند (گوسفندکیاک به زبان مازندرانی) نمایش داده شد. عکسی که مشاهده می‌شود از آن مستند به هنگام پخش انداختم.

 

لازم به ذکر است در ۱۶ آذر ۱۳۹۹ نیز، از مستندات ایرانگردی آقای جواد قارایی، مستندی دیگر دیده بودم که در پستی با عنوان آقا رحیم‌الله گالش تالش» اینجا متنی نوشته و منتشر کرده بودم.

 

نکته: به نفع زمین شد. باز صد رحمت به پهِن گوسفندان، که به دادِ جنگل و زمین و بوم‌زیست آمده تا درختی بُریده نشود. امان از آن دسته از انسان، که بی‌رحمانه درخت را از ریشه و بُن برمی‌افکنند تا به کامشان برسند.

  • دامنه | دارابی

به قلم دامنه : به نام خدا. سلام. اخیراً درین منبع مصاحبه‌ای خواندم از همسر حاج‌آقامصطفی‌ خمینی خانم معصومه حائری فرزند حاج شیخ مرتضی حائری یزدی (فرزند آیت‌الله العظمی عبدالکریم حائری یزدی بنیان‌گذار حوزه‌ی علمیه‌ی قم) که از شرح مطالبش می‌گذرم و فقط دو نکته‌اش را حیفم آمده نگویم:

 

یکی این که در مورد تولد فرزند دومی‌اش گفته است فرزند دوم هم «بلافاصله بعد از تولد و بر اثر یک بیماری کشنده از دست رفت؛ البته برخی به من می‌گفتند که این فرزندم، پسر بوده و اطرافیانم برای این که من بیش از اندازه ناراحت نشوم، گفتند دختر بوده است»

 

و دوم آن که در بحث چادرگذاشتن پیش امام خمینی گفته است: «من با این که مَحرم امام بودم، اما با چادر چیت خانگی پیش ایشان می‌رفتم و حاج‌آقامصطفی به من می‌گفت چرا با چادر پیش آقا می‌روی؟! من هم در جواب می‌گفتم ما در خانواده‌ی خودمان این‌جوری بودیم و عادت کردیم تا این که احمدآقا ازدواج کرد و خانم ایشان بدون چادر پیش امام می‌آمد و آن وقت حاج‌آقامصطفی به من گفت همین بهتر است که تو پیش آقا، چادر سر می‌کنی.»

 

خانم معصومه حائری

 

جمله‌ی اول که به گفته‌ی خانم حائری، برخی جهت دلداری و تسکین دردِ درگذشت فرزند نوزادش، به ایشان گفتند، در کُنهِ خود نشان می‌دهد نفوذ جهل درباره‌ی برداشت غلطِ برتری جنس مرد بر زن، پسر بر دختر، همچنان به پیش می‌تازد و این تلقی غلط که قرآن خط بطلان بر آن کشیده، خانه‌ی فقیه و دانشمند و عوام، انسانِ سنتی و مدرن، مکانِ روستا و شهر، و جنبه‌ی مرکز و پیرامون نمی‌شناسد. حالا آن‌که حالِ همه‌ی ما (هر دابّه و جُنبنده) چه مرد، چه زن، چه دختر، چه پسر، مساوی در احاطه‌ی علم و رزق خداوند است و اکرم کسی‌ست که پرهیزگارتر باشد. می‌گویید نه! بنگرید آیه‌ی ۶ هود با ترجمه‌ی مرحوم فیض‌الاسلام را:

 

وَ ما مِن دابّة فی الأرضِ اِلّا على اللهِ رزقُها

و یعلم مُستقرّها و مُستودعها کلٌ فی کتابٍ مُبین

 

و (پس از آن درباره‌ی احاطه‌ی علم و دانایى خود را به هر چیز مى‌فرماید) جنبنده‌اى (کوچک، بزرگ، نر، ماده، پرنده، چرنده، درنده، بیابانى، شهرى، کوهى و جز آنها) در زمین نیست مگر آنکه روزىِ آن (از خوردنى و آشامیدنى و آنچه که زندگى به آن بستگى دارد) بر خدا است، و جایگاه آن را (براى زندگى) و سپردنگاهش را (براى تن بى‌جانش) مى‌داند، همه‌ی آنها (روزى و خانه، گور هر جنبنده‌اى) در کتاب آشکار (لوح محفوظ و نامه‌ی نگاه داشته‌شده) است (تا فرشتگان آن را دیده بدانند آنچه را که بجا مى‌آورند.)

 

جمله‌ی دوم هم نشان می‌دهد که پوشش زن و پرهیزنکردن از چادر در پیش مَحرم و مَحارم -با آن‌که الزام و وجوبی بر آن نیست- یک هنجار اخلاقی در میان خانواده‌های مذهبی ایرانی بوده و هست. اساساً زنان از سرِ حُجب و حیا، شرم دارند با لباسی خیلی‌راحت و بی‌مبالات، پیش دیگران و حتی نزد فرزندان ظاهر شوند؛ هم برای حفظ حرمت طرف مقابل، هم جهت پاسبانی از شأن و منزلت خودشان و هم جمع هر دو منظور. البته کم‌کم ممکن است (شاید هم واقع شده است) شُل‌حجابی -که شوربختانه جامعه‌ی مذهبی ما را تا حدّی دربرگرفته و بنیان‌های محکم را به سوی سستی برده- این رفتار والای آنان را خدای ناکرده به دست فراموشی سپرده و این مرزهای زیبای حیا را فرو بپاشاند. مَباد.

توضیح

 

متن زیر را جناب حجت‌الاسلام محمدرضا احمدی پس از انتشار این پست نوشته و به تالار «نغمه» ارسال کرده‌اند که درینجا منعکس و پاسخم در ذیل آن درج می‌شود: سلام بر جناب طالبی از مطالب شما و سایر اساتید استفاده می کنیم. دو نکته در باره پست امروز شما: بیشتر بخوانید ↓

  • دامنه | دارابی
به قلم دامنه : به نام خدا. سلام. از ۹ قسمت سریال «بازی مُرکّب» کره جنوبی فعلاً فرصت دیدنِ ۴ قسمت دوبله‌شده‌ی فارسی را یافته‌ام. چندماه پیش نیز، «انگل» ساخته‌ی دیگری از کره جنوبی را به تماشا نشستم که نگاهی منتقدانه به نظام سرمایه‌داری داشت و توانسته بود هم از کن، و هم از اسکار جوائز برُباید.
 
صنعت فیلم و سریال امروزه جزوِ بُرنده‌ترین و کاراترین ابزار عرصه‌ی فرهنگ و هنر در سطوح جهانی شده است؛ چیزی که به گمانم در ایران به هزل و هزیمت و لودگی، و متاعی برای خودنمایی‌های سبُک و هرزگی‌های ویرانگر کشانده شده است، به‌ویژه آنچه برای نمایش‌های خانگی ساخته می‌شود که برخی‌هاش آنچنان زشت و لوس و زرد است که آدم خجالت می‌کشد ۵ دقیقه‌اش را به طوع و رغبت ببیند و حاضر است درجا دگمه‌ی خروج را بزند.
 
 
از بازیگران گیرای
سریال بازی مُرکّب
عکس از دامنه
از روی پخش در فیلیمو
 
 
 
 
«بازی مُرکّب» «Squid Game»
 پرداختن به قماری هولناک برای برنده‌شدنِ
۴۵/۶ میلیارد وون (۳۸/۷ میلیون دلار)
 
اما «بازی مُرکّب»؛ این سریال سرنوشت محتوم فقرایی در کره جنوبی را (شامل کره‌ای‌ها و کسانی که از کشورهای دیگر برای کار به کره رفته‌اند) روایت می‌کند که در نظام ثروت‌اندوزِ بی‌رحمِ سرمایه‌داری، خود را نابودشده، مقروض و در چنگ فلاکت و مرگ حس می‌کنند؛ ازین‌رو حاضر می‌شوند تمام زندگی و حتی جان خود را در برنده‌شدن جایزه‌ی نقدی وسوسه‌انگیز قمارِ خشن و مرگ‌آور، به حراج و مثلاً رقابت از سرِ اکراه در بازی‌های مشهور دوره‌ی نوجوانی کره بگذارند. و با آن‌که از عواقب مهلک آن به‌شدت واهمه دارند، اما برای رهایی از درّه‌ی فقری که شکاف طبقاتی نظام منحط سرمایه‌داری به آنان ارمغان! آورده، تن به ریسک بدهند، ریسکی که در هر مرحله از بازی -بخوانید رقابت قمار- چندین نفر از جمع ۴۵۶ نفره‌ی شرکت‌کننده‌ از ادامه‌دادن مراحل بعدی بازی‌ها حذف می‌شوند؛ نه حذف به معنای کناررفتن و باختنِ صرف، نه، بلکه حذف به معنی سلّاخی‌شدن و تیرباران‌شدن و شلیک به مغز و قلب‌شان و بردن به اتاق مخفی تشریح زیرزمینی برای درآوردن قلب و کلیه و کبد و سایر اجزای بدن‌شان جهت فروش و قاجاق. و یا بردن در تابوت شیک و روبان‌زده و نهایتاً ذوب در کوره‌های آتشین زباله‌سوز و یا دفن مخفیانه در نقطه‌ای نامعلوم و به‌دور از چشم پلیس و دولت و مردم.
 
در واقع دیدن «بازی مُرکّب» برای کسانی که اهل مطالعه و دانش و تشنه‌ی دانایی‌اند و از سیاست پیچیده و لامروّتِ ماکیاوللی‌های زمانه سر درمی‌آورند، مانند این می‌مانَد که انگار بر سرِ کتاب‌هایی از مارکس و مارکوزه و هابرماس و مرحوم علی شریعتی و دانشمندان روشنفکر و ... نشسته‌اند که از بس منتقدانه و واقع‌بینانه و به دور از هیجان و احساس، به نظام سرمایه‌داری نظر افکنده‌اند، حاضر نیستند حتی چایِ کناردست خود را بنوشند و لَختی بیآسایند و سر از ورقه‌های کتاب‌گونه‌ی این سریال به‌شدت جذّاب و منسجم بردارند. گویی این بار نظریه‌های منتقدانه‌ی سیستم سرمایه‌داری کاپیتالیسم و مرکانتالیسم (سوداگری) را به جای گشتن در لای کتاب، از روزنه‌ی «فیلیمو» یا «نماوا» باید بنگرند.
 
من که از «فیلیمو» این سریال را دیده‌ام، فعلاً تا همین سرِ قسمت ۵، دوبله‌اش به فارسی انجام شده است. باید فرصت بیابم مابقی را هم ببینم که سریالی جهانی شده است.
 
آیا سریال‌هایی چون «بازی مُرکّب» و فیلم‌هایی چونان «انگل» که شعله‌های مشتعل «شکاف‌های طبقاتی و ناعدالتی در جهانی ناعادلانه»‌ی سیستم سُست سرمایه‌داری را نمایان می‌کنند، زمینه‌ساز انقلابی بزرگ و سبب‌ساز اعتراضاتی غیرکورکورانه علیه‌ی این نظام‌های ضد انسانیت است، که ۱۰۰٪ در برابر دعوت انبیای خدا ایستاده‌اند و پیام آسمانی را نادیده انگاشته‌اند؟ هنوز نمی‌دانم؛ اما جهان بر حسب سنت قطعی تداول ایام محاسبه خواهد شد؛ دیر یا زود.
  • دامنه | دارابی

 به قلم دامنه : به نام خدا. سلام. امروز زادروز کیست؟ زادروز آخرین برانگیخته. برترین مصطفای خدا. همو، که نه‌تنها ختم نبوت کرد و مُهر خاتمیت بر پیامبری زد و عقلانیت و وحیانیت را از روز مبعث -ببخشید از روز الست- کنار هم گذاشت، بلکه ختم مرتبت هم کرد؛ زیرا پس از او مرتبه‌ای بالاتر و ژرفناک‌تری نیست که بتوان آن را فتح کرد؛ هر چه مکارم است در اوست؛ همه چه کمال است در اوست و هر چه مقام قُرب است در اوست؛ آری محمدبن‌عبدالله ص؛ که هر اذان و اقامه و نماز، ذکر و تشهد ماست: و اشهدُ اَنّ محمداً عبدُه و رسولُه. و علی آن حضرت وصی ع تالی‌تلوّ محمد ص و همه‌ی امامان ع ما که اینک در عصر انتظار ظهور حضرت خاتم الاوصیاء مهدی موعود عج آن جریان حق را به قدرت غیب، امامت و هدایت می‌کنند، همه و همه در ظلِّ اویند که سایه‌سار مکتب اسلام و پیام‌رسان دین کامل است و مسلمان همه‌ی اعتبار خود را در توحید و یکتاپرستی، جرعه‌نوش زمزم و کوثر او می‌داند؛ آری؛ محمد رسول خدا ص. نیز میلاد پیشوای صادق ع که اسلام را با افکار و دانش خویش به دینداران و اهل خرد معرفی کرد و آموزاند.

 

شادباش برین زادروز

 

لباس پیامبر بر تن کدام صنف است؟ و حالا بیش از هزار سال است یک صنف می‌گوید لباس پیامبر خدا حضرت مصطفی ص بر تن اوست و مردم مؤمن و متدیّن نیز به این صنف باورمند است و پُراعتقاد و پشت سر این صنف نماز بپا می‌دارد (آیا اقامه هم می‌کند؟ من نمی‌دانم، زیرا اقامه‌ی نماز به اقامه‌ی عدل و حق می‌انجامد و اقامه‌داشتن نماز با خواندنِ نماز فرقِ بیّن دارد) و نیز پای منبر این صنف، گفتار می‌شنَود و پیرو مسلک و مرامِ اخلاق و فقه و دین‌شناسی این صنف پارسا، خود را بازسازی و خودسازی می‌نماید. یعنی صنف روحانیت که از حوزه‌های سرشناس و قدَری چون مشهد مقدس، قمِ مرکز، نجف اشرف و حتی کاشان و اصفهانِ نصفِ جهان سربرآوردند تا خَلق را به خُلق نبی ص و ملت را به اُمتی علوی درآورند و لابد خود پیشتاز حظّ و کسب این صفاتی‌اند که در محمد و علی و همه‌ی اولیای الهی صلوات الله علیهم اجمعین جلوه‌ی تامّ نموده بود.

 

صنف وارسته‌ی روحانیت (که البته مثل پسته‌ی درهم، در آن سربسته و تلخ و کرمو و سمّی و پوک و خندان و ناب و مقوّی و پرمغز جمع است) سلاح مقدسی دارد به نام منبر که از قضا این سازه‌ی چوبین ساده نه طلاکوب و مجلل، مانند لباس (قبا و قدک و عبا و عمامه و لبّاده و دشداشّه و آخرش هم نعلین) یادگار آن حضرت ستوده ص است برگزیده‌ی اول و آخرِ حضرت حق جلّ جلاله که اول و آخر و ظاهر و باطن است و نور، آن آفریدگار مهربان متعالِ رحیم و رحمان.

 

ازین منبر، ملت ایران چه خاطراتی دارند که مَپرس. خصوصاً آن منبر سیاسی و انقلابی امام خمینی -رهبر کبیر انقلاب اسلامی- در فیضیه‌ی دهه‌ی ۴۰ قم، که بنیاد سلسله‌ی سارقِ پهلوی را از اساس لرزاند و پایه‌های سُست و تُرد و ترَک‌خورده‌ی آن خاندان دزد و دغل و دُب را از بُن ویران، و سرانجام، واژگون کرد.

 


ممکن است شما خوانندگان محترم این متن مثل من پای منبر، زیاد رفته‌اید که لبریز خاطره‌ایم از آن خطیب‌ها، و سرشار گفتار و کردار و پنداریم از آن خطابه‌ها. حالا از آن محتواها عبور می‌کنم و فقط چند خاطره‌ی گزاره‌وار، بر خاطر خوانندگان خطور می‌دهم: اینجا و اینا:


وقتی منبری مجلس را می‌گرفت و دهن‌ها وا می‌شد و گوش‌ها تیز، خطیب از پشت، عمامه‌اش را با کف دست می‌گرفت و چند سانتی بر پیشانی‌اش فرو می‌غلتاند و شمایلش تازه قشنگ‌تر و گیراتر می‌شد. حالتی گویا ایپدیمی و همه‌گیر درین صنف.

 

وقتی به ذکر مصیبت نزدیک می‌شد مردم در خیال خود گپ می‌زدند خدا را شکر دارد دارد تمام می‌کند، اما ناگهان خطیب گریز وحشتناک می‌زد و یک باب دیگر در منبر می‌گشود و کش می‌داد و این پاهای پامنبری‌ها بود که به پلَندِر (به قول شهری‌ها: کزکز) می‌افتاد و خون در رگ به بند می‌آمد. مشمول ذمّه هم هستند آن خطیبان از باب صدمه‌زدن به لینگ و پای مخاطبان. شاید هم دیه‌بدهکار! بیشتر بخوانید ↓

  • دامنه | دارابی

 

چادر سکونت سرهنگ معمر قذافی

در سفر به بروکسل (سال ۲۰۰۴) قذافی

به جای هتل، از چادر و شیر شتر استفاده می‌کرد

 

 

کتاب در شُرُف چاپ «سهمِ فهمِ من»

اثر آقای عباسعلی قنادیان. از کتاب‌هایی که

دولت شیک‌پوش ۱۱ و ۱۲ زیر کاردِ سانسور، مجروحش ساخت

اینجا

 

 

پنبه‌ی خداآفرین در حاشیه‌ی رودخانه‌ی مرزی ارس

«قطب تولید پنبه در آذربایجان شرقی» ۲۹ مهر ۱۴۰۰

سایر عکس‌های پنبه: درین منبع

 

 

هندِ ۱ میلیارد و ۳۰۰ میلیون نفری با تزریق بیش از

۱ میلیارد دُز واکسن کرونا به شهروندان خود جشن گرفت

منبع

 

 

«آی-دا» ربات انسان‌نما

همنامِ «آیدا لاولیس» ریاضیدان و دانشمند قرن ۱۹

 

 

خشم فیل به زلزله می‌مانَد

 

 

و این هم آسمان آبی ابری قم

البته مربوط به بهمن ۱۳۹۶ ، از زاویه‌ی منزل. عکاس: دامنه

  • دامنه | دارابی
پست ۸۰۰۸ : به قلم دامنه. به نام خدا. سلام. درین پست از سه موضوع منفک از هم سخن می‌گویم. اول این است: آنچه درین عبارات، آقای حجت‌الاسلام سید احمد علم‌الهدی در نمازجمعه‌ی آخر مهر ۱۴۰۰ مشهد مقدس گفت، حقیقتاً سخن راست و محکم و متینی‌ست؛ این جملات: «فضای مجازی از ابزارهای گناه و تضییع حقوق دیگران شده؛ اینکه عیوب دیگران را در این فضا مطرح کنید بالاترین ظلم است. این گناهی نیست که با استغفار هم برطرف شود و از مظالمی است که قابل جبران نیست... این ظلم است و با «ببخشید» و «حلال کنید»؛ تمام نمی‌شود. حق الناس باید جبران شود.» منبع
 
لابد ایشان هم می‌اندیشد یا شاید می‌پندارد از آن پیروی داشته و دارد. اگر چنین است و خود بدان راغب است، پس خوشا به سعادتش که این را می‌داند و بدان عامل است. چرا چنین گفتم؟ زیرا در منابع موثق دینی از معصومین ع خوانده‌ و یا از پای منابر شنیده‌ایم که آن راهبرانِ راستین مردم که پارسایان پاک‌اند، به ما آموختند که: ۱. مردم را با کردار خود به خوبی‌ها و خیر فراخوانید. ۲. آنچه به مردم می‌گویید خود بدان عمل کنید. هر دو نقلم، نقل به مضمون بود.
 
 
دوم افول و ظهور شخصیت‌ها است. یادم است ایام دورتر، چیزی در حدود پنج سال تا پانزده و بیست‌و‌پنج سال نخستِ تأسیس جمهوری اسلامی ایران، وقتی هفته‌ی وحدت می‌شد، یا کنفرانس فلسطین تشکیل می‌شد و یا کنفرانس‌هایی چون کنفرانس شیخ مفید برپا می‌شد، جوِّ جمع‌هایی چون جمع‌های هم‌سن‌وسال‌های من، به‌شدت گرم و محافل بحث و بررسی‌ها هیجانی می‌شد و گاه تا ساعت‌ها پای گیرنده‌ی تصویری خش‌خش‌دار و برفکی تلویزیون می‌نشستیم تا هم چهره‌های جهانی شرکت‌کننده در کنفرانس‌ها را با ولع ببینیم و هم از اخبار و گفته‌های نوِ آنان: مثلاً شیخ سعید شعبان، سید محمدحسین فضل‌الله، عارف حسینی، ابوعمار یاسر عرفات، آیت‌الله شیخ محمدهادی معرفت و حتی سوسیال‌ها و ملی‌ها و ناسیونال‌هایی چون پیروان جمال عبداالناصر و گروندگان چه گوارا سر دربیاوریم. اما، اما، اینک، اوضاع خیلی عوض شده و دیگر کمتر کسی چشمش به تلویزیون خیره می‌شود که مشاهده کند کدام شخصیت آمده؟ و چی گفته؟ و کِی رفته؟
 
افول و ظهور گویا فقط برای ماه و خورشید در طول روز و شب نیست، شخصیت‌ها هم، گویا چنان غروب می‌کنند که هیچ طلوعی دیگر جای خالی آنان را پر نمی‌کند. کدام شخصیت جهانی جای شیخ راغب حرب یا شیخ احمد یاسین را پر کرده است؟! جهان خیلی عوض، ببخشید شاید خیلی عوضی! شده است. با علما و دانشمندان همان کردند که با آیه‌ی «...إنا لله و إنا إلیه رٰجعونِ» قرآن (۱۵۶ بقره) کرده‌اند؛ آیه‌ای که می‌تواند بهترین آیه و آینه‌ی تمام‌نمای زندگی روزانه و حیاتِ حیاتبخش باشد و رونق روح، کردنِش آیه‌ی اِخبار موت! و بانگ فوت! و صوت فاتحه و صدر اعلامیه. اِنگار علمای اَعلام فقط برای چند دیدار صوری‌اند و صحنه‌های فوری و جلسه‌های نمایشی! و به قول زبان قوی و رسای مازندرانی: واسه‌ی دِیارشدن (=دیده‌شدن) و تِمشاکردن (=تماشانمودن) نه، نه، وااسفا!
 
سوم چند خاطره‌ام از پای منبر است و نگاهی به اصل منبر که بماند برای فردا در فرخنده زادروز حضرت محمد مصطفی صلوات الله علیه و آله و سلم. اینجا.
  • دامنه | دارابی
دامنه‌ی داراب‌کلا

قالب کارزی چهارم : دامنه ی داراب کلا