منو
درباره ی سایت دامنه
دامنه‌ی داراب‌کلا

qaqom.blog.ir
Qalame Qom
Damanehye Dovvom
ابراهیم طالبی دامنه دارابی
دامنه‌ی قلم قم ، روستای داراب‌کلا
ایران، قم، مازندران، ساری، میاندورود

پیشنهادهای مدیر سایت
آخرين نظرات
طبقه بندی موضوعي
بايگانی ماهانه
نويسنده ها
۰ موافقين ۱ مخالفين ۰
به قلم دامنه. به نام خدا. سلام. اتفاقی پایم پای صحبت حسین معروفی باز شد. پایش کردم که ببینم از آن مرد پایدار محور مقاومت و میدان پایداری چه می‌گوید. بسیار منطقی و مهیّج می‌گفت. مثلاً این سه سخن:
 
 
سردار حسین معروفی فرمانده سپاه ثارالله استان کرمان
فرمانده سابق سپاه نینوای استان گلستان، فرمانده اسبق سپاه سلمان استان سیستان و بلوچستان 
 
گفت روزی از زبان حاج قاسم شنید که به او گفت از خدا خواستم به من آنچنان مَشغله‌ای بدهد که فرصت فکرِ گناه هم به سرم نزند.آری؛ آن بزرگ‌مرد خودِ گناه که نه، حتی از فکرِ گناه هم می‌خواست پرهیز داشته باشد. نیز گفت: فضائل حاج قاسم را بگوییم، نه مشاغل و مناصب و درجات و عناوین و القاب را. آری؛ فضیلت‌های حاج قاسم چنان آموزنده و فراوان است که ما را از مشغول‌کردن به زوایای ظاهری آن شخصت کم‌نظیر بازمی‌دارد. و همچنین گفت حاج قاسم را دست‌یافتنی کنیم، نه دست‌نیافتنی. یعنی طوری از او سخن نگوییم که جامعه باورش سخت شود و مانندِ او شدن برایش دشوار. به‌راستی شهید حاج قاسم سلیمانی نماد رستگاری است که به قول آقای افشین علا در منظومه‌ی ۲۰۰ بیتی «سربازنامه»: «شوکتِ فارس را جهانی کرد». عکس حاج قاسم در بالا: چند ساعت پیش از شهادت قبل از سفر به عراق.
۱ موافقين ۲ مخالفين ۰
 
به قلم دامنه. به نام خدا. سلام. خواستم درین پست به یک موضوع جامعه‌شناختی ورود کنم. کمبود مدرسه در بردسکن خراسان رضوی موجب کلاس‌های مختلط (= پیشنهاد من: درهم و باهم) شده است. بافت فکری و مذهبی این منطقه موجب گردیده تا خانواده‌ها ترکِ تحصیل دختران را بر حضور در کلاس مختلط با پسران ترجیح دهند، عصمت دختران را بر دانش آنان رجحان داده‌اند. به نظر بنده این واکنش اخلاق‌مدارانه، پاسبانی از حریم «زن» است که در مذهب اسلام حرمت و طهارتش تقدیس و تکریم شده است. ما (=دهه‌ی چهلی و پنجاهی‌ها) که دو دوره‌ی ابتدایی و راهنمایی را در مدارسی مختلط درس خوانده‌ایم، ازین تجربه برخورداریم که فضای مختلط فضایی مناسب نبود؛ گرچه هم‌نسلی‌های ما نگاهی پرهیزگرانه و نجابت‌وار به دختران محل خود به عنوان ناموسان خویش داشتند، اما مشکل از جایی سر برمی‌آورد که دو سوی ماجرا از همدیگر شرم می‌کردند و همین خجالت و آزرَم باعث می‌شد در درس و دانش و فهم مطالب کم بیاورند. وقتی دختر در سر کلاس درس، از آن‌همه جوانِ در حال بلوغ خجالت بکشد و یا مورد طمعِ نگاه جستجوگرانه‌ی جنس متفاوت خود قرار گیرد فکرش از سرش می‌پرَد و حواسش (اگر عاقل باشد) به حفظ حرمت و منزلت خود کشانده می‌شود و (اگر فرضاً هوایی باشد) به تعبیر طنز محلی به سمت قاطرخرینی.
 
از‌آن‌سو هم، ممکن است پسر سربه‌راه مورد طمع دختر مثلاً سربه‌هوا قرار گیرد؛ زیرا این دو جنس -آن‌هم در سنین اوج‌گیری قوه‌ی جنسی- به حکم قانون طبیعی و مشیت آفریدگار متعال همدیگر را جذب می‌کنند و نرد عشق می‌زنند؛ و همین فضای درهم و باهم، هوش از سر هر دو جنس می‌رباید. به لحاظ گرایش طبعی و سرشت فطری هم، شاید کلاسِ باهم، خوش بگذرد و بهتر است مؤدبانه‌تر بگویم: نشاط‌آور باشد، اما در حقیقت به نظام آموزش سالم و رفتار مسالمت‌آمیز صدمه می‌زند و حریم‌های تعیین‌شده و تأکیدگردیده‌ی عرفی و مذهبی را سست و تُرد می‌کند. چنین مدارسی گرچه پیش‌درآمد ازدواج توأم با علایق و عشق و شناخت هم می‌تواند باشد، ولی آسیب بد آن، بر آثار خوب آن غلبه دارد.
 
بنده اظهار کند که درین‌باره فهم شخصی خود را بیان داشته است، و پرواضح است موضوع، موضوعی کاملاً تخصصی‌ست. نکته این‌که واکنش بردسکن نشان می‌دهد میراث ناموسِ میهن و آموزه‌های نامدار اسلام، هنوز هم در میان مردم ایران حیات ثمربخش دارد.
۲ موافقين ۰ مخالفين ۰

 

 

روز تشییع. تکیه‌پیش. عکاس: حمیدرضا طالبی دارابی

 

 

هنگام کفن‌کردن و آخرین لحظات وداع

این چهره‌ی برادرمان، دلنشین و سرشار از آرامش است

 

 

هنگام ورود تابوت پیکر برادر

 

همه‌ی عکس‌ها در اینجا

قربانی‌کردن پای تابوت زنده‌یاد حیدر

بیشتر ببینید ↓

۰ موافقين ۱ مخالفين ۰

وَ وَیْلٌ لِلْکافِرینَ مِنْ عَذابٍ شَدیدٍ

الَّذینَ یَسْتَحِبُّونَ الْحَیاةَ الدُّنْیا عَلَی الْآخِرَة

وَ یَصُدُّونَ عَنْ سَبیلِ اللَّهِ وَ یَبْغُونَها عِوَجاً أُولئِکَ فی‏ ضَلالٍ بَعیدٍ.

سوره‌ی ابراهیم . آیات ۲ و ۳

 

ترجمه‌ی سید محمدرضا صفوی: و واى بر کافران از عذابى سخت که دامنگیرشان خواهد شد. همانان که زندگى دنیا را با شیفتگى برمى گزینند و آن را بر آخرت ترجیح مى‌دهند و از راه خدا (آیینى که براى مردم مقرّر کرده است) بازمى‌مانند و کجِ آن راه را مى‌طلبند. اینان در بیراهه‌اى هستند که با حق فاصله‌اى دور و دراز دارد.
 
 
 
 
تفسیر علامه طباطبایی
 
توضیح: به نظر بنده اگر خواننده وقت بگذارد
تمام تفسیر زیر را بخواند و یک واو را هم جا نگذارد، نفع خواهد برد
 
راغب در مفردات مى گوید: استحباب کفر بر ایمان به معناى ترجیح‌دادن و مقدم‌داشتن است، و حقیقت معناى استحباب این است که آدمى جستجو کند تا چیزى را پیدا کند که دوستش بدارد. معناى استحباب دنیا بر آخرت، اختیار دنیا و ترک کامل آخرت است و در مقابل آن، اختیار آخرت بر دنیا است و معنایش این است که آخرت، غرض و هدف کوشش‌هاى دنیوى باشد و دنیا، مقدمه و پل رسیدن به آخرت دانسته شود چون دنیا را به کلى ترک‌کردن، علاوه بر اینکه ممکن نیست، باعث اختلال امر آخرت هم مى‌شود، و حتى باعث ترک آخرت مى‌گردد، آرى، زندگى دنیا منقطع و ناپایدار است، و زندگى آخرت دائمى است که سعادت آخرت، در دنیا کسب مى‌شود، پس هر که آخرت را اختیار کند، ناگزیر است دنیا را هم بگیرد و اثبات کند و منکر آن نگردد، چون در راه رسیدن و اثبات آخرت، بدان نیازمند است. بر عکس، کسى که دنیا را اختیار کند، چاره‌اى ندارد جز این‌که آخرت را انکار نماید، چون اگر آخرتى باشد به عنوان هدف خواهد بود و فرض این است که این شخص هدفى ندارد، پس آخرتى ندارد. حاصل کلام این‌که: پیش روى انسان یکى از دو راه بیشتر نیست: ۱. اختیار آخرت بر دنیا، و آخرت را هدف دنیا و دنیا را مقدمه‌ی آن گرفتن. ۲. اختیار دنیا بر آخرت، و دنیا را هدف قراردادن و آخرت را به‌کلى انکارنمودن.
۰ موافقين ۰ مخالفين ۰

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت

قسمت هفتاد و سوم

۴ بهمن ۱۴۰۰
مزرعه‌ی فکرت ۱

ایران به مانند یک پازل

به نام خدا. سلام. پازل یعنی هر چیز آشفته که اگر قطعه‌های آن درست چیده نشود از دیدن آن سرگشته و گیج گردی. پازل ایران هم باید منطقی و هوشمندانه چیده شود، وگرنه آشفته خواهد بود؛ پازل علمش، پازل جغرافیایش، پازل حکومتش و حتی پازل ملتش. من مثالی می‌زنم که اگر پازل، خوب چیدمان نشود چه‌بسا فرصت به تهدید تبدیل شود. خانواده‌ی شهید محمد جهان‌آرا ( ۱۳۳۳ - ۱۳۶۰ ) را در نظر بگیریم. یک نمونه‌ی مهم برای مطالعه؛ که من بلکه بتوانم درین اولین شماره‌ی ستون روزانه‌ام با اسم «مزرعه‌ی فکرت» آن را به‌کمترین جملات جا بیندازم.

 

محمد جهان‌آرا که شهید شد؛ او در رژیم شاه مرتبط با شهید حجت‌الاسلام سیدعلی اندرزگو بود و در گروه چریکی منصورون. و حتی چند گروه ضد رژیم دیگر. فرمانده سپاه خرمشهر شد و برای دیدار با امام جهت گزارش جنگ در ۷ مهر ۱۳۶۰ راهی تهران شد اما سقوط هواپیما در کهریزک تهران موجب شهادتش شد. برادرِ دیگرش که در دفاع مقدس اسیر شد و هنوز وضعش ناپیداست. دیگربرادرش علی، که پیش از انقلاب توسط ساواک دستگیر و در زندان توسط رژیم اعدام شد. حسن جهان‌آرا -کوچکتر از محمد- که سرنوشتش را اهل فن بلدند؛ سال ۱۳۶۰ به علت عضویت و فعالیت در سازمان مجاهدین خلق ایران دستگیر شد و آنقدر بر موضع‌اش در زندان ماند که در قضیه‌ی بررسی مجدد پرونده‌های اعضا و فعالین این سازمان پس از هجوم نیروهای نظامی مسعود رجوی با نام «فروغ جاویدان» به ایران و عملیات مرصاد در برابر آنان (که بنده هم همان‌زمان حضور داشتم در جبهه‌ی غرب به مدت یازده ماه متوالی که حتی فرصت مرخصی‌آمدن سه‌روزه برای رزمندگان ممکن نبود) پرونده‌ی وی به جریان افتاد و در همان سال ۱۳۶۷ اعدام شد.

 

من چند سال پیش، در خاطره‌ی روز ۳ شهریور ۱۳۶۴ ص ۲۳۰ مرحوم هاشمی رفسنجانی خوانده بودم که وی نیز به این موضوع اشاره کرده و در دفتر یادداشتم ثبت نموده بودم؛ با این جملاتم: حسن، برادرِ شهید جهان‌آرا که به علت عضویت در سازمان مجاهدین خلق، همچنان در زندان بود، پدرش به ملاقات رفسنجانی رفت تا آزادش کند و ... .

منظور؟ منظورم این است در درون ایران که هیچ، حتی در درون خانواده‌های ایران، تکثر یک رسم است، تضاد طبیعی حکفرماست است، اختلاف فکری وجود دارد. گونه‌گونی گرایش چه بخواهی چه نخواهی هست. ازین‌روست که اگر پازل آن بد چیده شود، به آشفتگی دامن می‌زند. یعنی حتی ایرانی هم باید ایرانی را به رسمیت بشناسد تا پازل درست درآید و الّا پازل، پاره‌پاره باقی می‌مانَد.

۴ بهمن ۱۴۰۰ / ابراهیم طالبی دارابی دامنه

 

یادآوری: تعبیر «مزرعه‌ی فکرت» که فارسی آن کِشتزار است، به عنوان اسم سرستون یادداشت‌های‌ روزانه‌ام در مدرسه فکرت، پیشنهاد قشنگ و صادقانه‌ی صَدیق شریف دکتر صادق ولی‌نژاد است که از ایشان ازین بابت تشکر دارم و می‌کوشم هر روز، فعالتیم درین صحن را با شمارگانی تحت همین نام، در گوشه‌ای از حیاط وسیع مدرسه فکرت شروع کنم. امید است چیزهایی مفید و مُثمر و سایه‌سار در آن کِشت کنم تا سودمند و عاید دِرو گردد. مثلثِ کاشت، داشت، برداشت. تا خدا چه خواهد.

 

جناب آقای دکتر ولی‌نژاد
سلام و عرض ارادت و ابراز تشکر وافر که متن بنده را علاوه بر امتداد، اعتبار بخشیدید. چهار نکته در جواب:

یک. خوب شد مرا به ارجاع فلکه فکرت ۱۳، مطلع ساختید. بله تازه یادم آمد که به طرید قبلاً اشاره کرده بودم اما در متن دیروز کمی آن را وسعت دادم.

دو. پیشنهاد مزرعه‌ی فکرت را برگزیدم. معقول و مقبول است. ممنونم از حُسن سلیقه‌ات.

سه. رویش و ریزش را درست نکته‌پردازی کردید. از نظر من «از قطار انقلاب پیاده‌شدن» فاجعه‌بارتر از، «از قطار انقلاب پیاده‌کردن» است. روی این جمله‌ام اگر بحث هم شکل بگیرد استقبال می‌کنم. علت مبرهن است: اولی خودریزشی‌ست، اما دومی نه، نوعی طَرید است. این‌که کسی خود، خود را از دایره‌ی انقلاب بیرون ببرد، نوعی پاپس‌کشیدن و به قول لنین «فرار به جلو»ست. چون انقلاب سال ۵۵ ملت، مال‌جدّی هیچ فرد و صنف و گروهی نیست، مال تمام ملت است با رهبری خردمندانه‌ی رهبر نهضت امام خمینی و همراهی و روشنگری تعدای قابل توجه از روحانیت و علمای مبارز و مؤثر و روشنفکران متفکر و مؤسس که البته با درجه‌ی بسیار بالایی از نقش تاریخ‌ساز مرحوم دکتر علی شریعتی در ایجاد تفکر انقلابی و دعوت روشنفکرانه‌ی وی به محتوای غنی و تحریف‌نشده‌ی اسلام نبوی و علوی و فاطمی و حسینی.

 

چهار اما. چون درباره‌ی علت سقوط ساسانیان در همین صحن در سال‌های گذشته مطلب زیاد نوشتم خصوصاً متنی تقریباًجامع با عنوان «کمی درباره‌ی سقوط ساسانیان»، بنابرین همان را در زیر نشانی می‌دهم تا دوباره شما و هر علاقه‌مند به تاریخ ایران، اگر خواست آن را مطالعه فرماید. درود بی‌عدد دکتر :


پاسخ:
با عرض سلام جناب قلی‌تبار. سراسر متن، پر شده است از استعارات و اشارات و تشبیهات و تنبیهات؛مانند این دسته واژگان: آب‌شدنِ استخوان مادر به‌ازای قوت‌دادن به دختر و پسر، پل میان دنیا و قیامت، نُت، معمار، مهندس، طبیب بدون مدرک طبابت، هیزم، نشاء، خرمن، صحرا و قد خمیده و همه و همه شکوه این متن را صدچندان کرد.

یک ایراد شکلی هم دارد نوشته‌های استاد، پاراگراف‌بندی نیست و این صدمات سختی بر چشم و ذهن و فکر خواننده وارد می‌سازد. و هیچ نمی‌توان تشخیص داد آغاز و پایان جمله کجاست. به قول آقای جوادی‌آملی «صدر و ساقه‌»اش چیست. واقعاً، گسستگی در متن، حوصله‌بَر است. مولا ع عجب سفارشی فرمودند: تقوا کنار نظم. و نظم کنار تقوا.
 
جناب قلی‌تبار این دو مورد ازآن‌رو برشمردم که خواستم عرض کرده باشم در هر مقطع و موقعیتی نباید عادت کنیم زبان پارسی را دور بزنیم. بنده چنان به دستور زبان پارسی وفادارم که حتی درچرک‌نویس‌هایم کوشش می‌ورزم تا آخرین حد که بلد باشم، از رعایت چارچوب زیان عزیزم ایران منصرف و منحرف نشوم. دور نماند بنده به بکارگیری روش اعتدال میان واژگان پارسی و لغات عربی عقیده دارم، نه ضد زبان عرب مثل باستان‌گرایان افراطی و نه عربی‌نویشان سخت‌نویس که انگار فارسی را نگذراندند!
 
پاسخ:
سلام. به جناب قلی‌تبار و خوانندگاه علاقه‌مند به این نوع موارد عرض می‌کتم: ریشه‌های این ضعف مثل هویج صاف نیست، مثل اختاپوس کج است. به‌راحتی‌ی یک بوته نیست که آن را با کمی کشِشِ دست بیرون بتوان کشید و دید آیا کرمو شده یا سالم مانده؟! حال که به بحث ورود کردید، باید عرض کنم اگر چنانچه تحقیق این فرد راست است و پیمایش‌ها طی شده، دست‌کم دو پیش‌نیاز باید پاس شود تا چند واحد تخصصی گرفت و پای تشخیص این معضل نشست:

۱. این ضعف مخاطره‌آمیز برای آینده ایجاب می‌کند مردم برای این‌که دین را بشناسند باید مطالعات دینی خود را غنی‌تر کنند؛ زیرا اگر گروِش به حوزه ازین‌هم کاسته‌تر شود، ممکن است دسترسی‌داشتن به عالم دین خیلی کم شود. بیشتر بخوانبد ↓
۲ موافقين ۱ مخالفين ۰
کُلَّما عَظُمَ قَدرُ الشیءِ المُنافَسِ علَیهِ عَظُمَتِ الرَّزِیَّةُ لِفَقدِهِ. هر چه ارزشِ شئ مطلوب، بیشتر باشد مصیبتِ ازدست‌دادنِ آن بزرگتر است. از سخنان ژرف امام علی علیه السلام.
 
به قلم ابراهیم طالبی دارابی دامنه: به نام آفریدگار متعال. در آغاز، ادب و اخلاق بر ما الزام می‌دارد از تمامی مردم محترم محل‌مان و دیگر نقاط ایران، که با قدم‌گذاشتن در تشییع پیکر زنده‌یاد حیدر طالبی دارابی و آنگاه در تسلیت‌گویی در بیت یا از راه پیام و تلفن و نیز شرکت در مراسم سوم و هفتم و نوحه‌خوانی در مزار و سرِ قبرش، قلب جریحه‌دار ما را التیام بخشیده و روح مؤمنِ متقی آقاحیدر عزیزمان را شادمان ساختند، تشکری بی‌عدد داشته‌باشیم. معمولاً مصیبت‌دیدگان در طول ایام سوگ و مویه، تنها دلگرمی‌شان همین اُنس و حُبّی است که دروازه‌ی آن از سوی مردم بزرگوار، دوستان مهربان، آشنایان دردآشنا و خویشاوندان پیشگام، به روی دل دغدارِ عزازدگان گشوده می‌شود و از میزان درد دوری‌شان می‌کاهد.
 
قصدمان نیست که نام تک‌تک تسلیت‌دهندگان را بیاوریم اما دور نباید مانَد در میان انبوه آنان، کارِ کسانی ستوده‌تر بود که با حضور اندوه‌بار خود، غم رنج و فراق آن زنده‌یادمان را با خویشتنِ خود قسمت کردند و نگذاشتند در نبودِ آن فرزانه‌انسانِ پاکدامن و مؤمن، ماتم بگیریم و احساس غربت و تنهایی کنیم.
 
آفرین برین مردم نیک‌آئین. و آفرین‌های بی‌شمار بر فرهنگ دینی و بومی این مرز و بوم که مردمان آن افتخار دارند به دین مبین اسلام گِرویده‌اند و به آئین انسان‌دوستانه‌ی آن پایبندند. درود بر ایران‌مان که رنگ دین اسلام به خود گرفت و ملتش فدایی آگاه این دین روشنگر است که حضرت خاتم ص و امام علی ع پیش‌بَرنده‌ی آن بودند و امام حسین ع ناجی و نماد آن.
 
خدای قادر و حکیم را شاکریم که آن رحیل عزیزمان را به واسطه‌ی حُسن خُلق و پاکی رفتار و باور عمیق و نیز به گواهی صادقانه‌ی مردم در تأیید خوبی‌های کم‌نظیرش، در طبقات جنات -ان‌شاءالله- پذیراست و این انسان آمیخته به شکیبایی، ایمان‌آوری، مردم‌دوستی، روحیات انقلابی، علاقه‌مندی به آرمان انقلاب و امام، و خلوص در عمل و نظر، را به لطف رحمانیت و رحیمیت خود، حق لقاء و دیدار می‌دهد.
 
درود بی‌عدد بر آن بُردبار برادر، که تاب تمام ناملایمات را داشت و چنان خداپرست و اخلاق‌پیشه بود که با خاطری آسوده در خاک آرمید و به‌یقین، بیمناک و هراسان به دیدار حق‌تعالی نرفت. دگرباره از همگان قدردان و به خدای مهربان شکرگزاریم. عکس بالا: برادرم زنده‌یاد حیدر طالبی دارابی. تولد: ۲۹ مهر ۱۳۳۸ / درگذشت: ۲۶ آذر ۱۴۰۰
۰ موافقين ۰ مخالفين ۰

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت

قسمت هفتاد و دومم

 
۴ دی ۱۴۰۰
با تعمیق روابط با چین و سپس روس موافقم!
به نام خدا. سلام. هم سند ۲۵ساله‌ی ایران و چین و هم سند ۲۰ساله‌ی ایران و روس که در حال انجام است، موجبات توفُق ما در قدرت است. دست‌کم به سه علت: ۱. بی‌درنگ، چین راه ابرقدرت‌شدنِ آتی را تمرین می‌کند، و روزی ایالات متحده آمریکا ازین غول خفته که حالا بیدار شده، پس خواهد افتاد؛ پس به نفع ایرانِ قدرتمند است که با چین به هم‌افزایی همه‌جانبه و طولانی‌مدت برسد. ۲. روسیه بالادستِ سرزمین ما قرار دارد و نیز راه خود را از غرب جدا ساخته است، پس منفعت ایران این است همسایه‌ی بزرگ و در حال تحول خود را به خود نزدیک داشته باشد تا گزند غرب به ایران پادزهر داشته باشد. ۳. ژرفابخشی به روابط ویژه و نیمه‌استراتژیک با این دو قدرت برتر، اقتصاد ایران را در تعامل توسعه‌آمیز قرار داده و قدرت کشور را در برابر خطر هر نوع اجماع چند کشور ماده‌ی! اروپا و نرِ آمریکا علیه‌ی ملت بیدار ایران، منتفی و لااقل کم‌آسیب می‌سازد.
 
پاسخ:
 
با عرض سلام. پیشاپیش متشکرم متن بنده را خوانده و نقد کرده‌اید. دیدگاهت در عبارتی که تنظیم فرمودی، روشن (به معنای رسا) است، اما با نتیجه‌گیری‌ات موافق نیستم. چون خودت مفاد بیان‌تان را رد کرده‌اید. اگر فرمودید با تمام کشورها ارتباط با حفظ منافع باید داشت، پس به طریق اُولیٰ چین و روس هم در همین تئوری می‌گنجند. البته با نقدهایت بر ماهیت دو کشور مورد بحث موافقم، اما مهم این است این دو نظام به واقع کلمه، به جریان اپوزیسیون سُست و بی‌پایه‌ی ایران در برابر انقلاب اسلامی، خدمات نمی‌رسانَد؛ چه در سرویس‌های اط و چه در فضای س. همین، موجب است دستگاه -و بهتر است بگویم مجتمع نهان- حکمرانی با چین و روس خوب طی کند و درست هم همین هست.
 
پاسخ:
با عرض سلام. جناب آقای ... وقت‌تان به خیر. در ۱ کاملاً موافقم؛ خیلی هم حرفه‌ای. در ۲ باآن‌که موافقم، اما در بحث هوشمندی بااین‌که اصلی واقع‌گرایانه را برشمردی، ولی متفاوت با شما می‌اندیشم. زیرا ارزیابی‌ام این است عوامل حکمرانی، مشاورت‌های دقیق و پخته‌ و رصدشده‌ای به رهبری رساندند. در ۳ حرف حساب زدید و درست است. در ۴ اگر اطلاعات شما درین مورد خاص، موثق باشد باید عرض کنم باید روی روند آن تجدیدنظر کرد، اما اصالت توسعه‌ی روابط نباید با چین و روس برهم خورَد. در ۵ اصل تئوری‌تان خدشه‌ناپذیر است. اما برین نظرم ایران پناه نبُرد، منافع خود را در اوضاع تنش‌برانگیز غرب، تعقیب کرده و به درستی دید چنین تحکیمی به تقویت قوای ایران می‌انجامد و از به‌انزواکشاندن‌ایران می‌کاهد. زیرا غرب ستیزه‌جویانه با ایران رفتار دارد. در آخر پنهان ندارم که از متن شسته‌ورفته‌ی شما به احسن وجه لذت بردم. زیبا تبیین کردید. متشکرم.
 
۵ دی ۱۴۰۰
پاسخ:
دگربار سلام. دیدگاه شفاف شما جای قدردانی دارد. در واقع، این نگاه شما جناب ...! به نوعی جداسازی آموزشی را نادرست می‌بیند و مانند دانشگاه، اختلاط را طبیعی می‌داند. از نظر بنده، علاوه بر آثار مثبت، مَضار هم دارد که وارد نمی‌شوم. متشکرم.
 
پاسخ:
بله، انکار نمی‌کنم این کندروی و تندرویِ افراد داخل در قدرت را. بنده معتقد است هر یک از ما اخبار آمریکا را به انضمام شناخت از اهداف متغیر آن باید دنبال کنیم، وگرنه خوش‌بینی زیاد نافع نیست. زیرا در سیاست باید دست نامرئی دولت متخاصم را خواند، حتی دست دولت‌های رقیب و بلکه دست دولت‌های دوست را. درود و سپاس.
 
پاسخ:
 
سلام. اجازه می‌خواهم روی این عکس‌نوشته‌ی شما نظری بنگارم. از نظر بنده جناب آقای مقتدایی! هیچ دیداری با هیچ کسی فی‌نفسه شنیع نیست، مگر آن‌که در اسناد محرمانه‌ی حیطه‌بندی‌شده، افرادی برای ملاقات‌ها منع گردیده باشند. روی اصل این قضیه هم، چندان به حساسیت‌ها نمره‌ای نمی‌دهم. البته آقای حجت‌الاسلام خاتمی منهای این قضیه، بی‌میل نبود چهره‌های مؤثر جهانی را به مدد جریان «اصلاحات» ترغیب کند و مثل بند تسبیح افراد داخل را به اشخاص متشخص بیرون بند بزند. او البته به لحاظ تیپولوژی و یزدی‌تباری، فردی هراسان بود؛ مثلاً وقتی در اوج مقبولیتش در دولت اولش، سر قبر زنده‌یاد دکتر علی شریعتی رفته بود، به رئیس دفترش آقای ابطحی تأکید کرده بود، این دیدار با قبر دکتر، به‌هیچ‌وجه رسانه‌ای نشود چون مراجع و مذهبیون ناراحت می‌شوند. دور ندارم آن ایام و بعد از آن، شخصیت لرزان ابطحی و سبُکی‌هایش، نه کم بلکه بسیاربسیار بر جناب خاتمی ضربه زده و موقعیتش را متزلزل کرده‌بود. پوزش اگر زیاد توضیح نوشتم.
 
و نیز روی این تصویرنوشته:
 
جناب آقای ...! آیا ایراد و یا حتی کلاه‌برداری این‌چنینی بیشتر به قدرت برمی‌گردد یا دست سوداندیش بازار. در واقع جامعه‌ی مدنی هم دور از این معایب نیست. حتی در معاملات داخلی هم روی مردم به شگردهای شگفت‌انگیز متوسل می‌شوند. رو میوه‌ی درشت و چشم‌نواز، زیر میوه‌های سایه و آفتاب‌نخورده و دورریختنی. حتی یک خیار هم بخوریم، سم آن در گلو و حنجره تا فردا خراش می‌گذارد و انزجار. بیشتر بخوانید ↓
۱ موافقين ۱ مخالفين ۰
به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. عِرض مؤمن دست خودش نیست که راحت بخواهد آن را بریزد؛ به وسیله‌ی فساد، تظاهر، فریب، ستم، و به هر رذیله‌ی دیگر. یا دیگران بخواهند با عرض مؤمنان بازی کنند. عِرض مؤمن امانت خداست در دستان بنی‌آدم، چرا که خداوند اساساً به نوع انسان به استناد آیه‌ی ۷۰ اسرا، کرامت بخشیده؛ «وَ لَقَد کَرّمنا بَنی آدَم...». پس هر مؤمنی موظف است عِرض (=آبرو و حیثیت) خود را حفظ کند و نگهبان خود باشد. در تفکر استاد شهید مرتضی مطهری «تظاهر به خوبیِ» ریاکاران و  «تظاهر به بدی» ملامتیان، هر دو بد است. امروزه می‌بینیم جامعه -خصوصاً کسانی که خود را خیلی مدرن و روشنفکر می‌پندارند- در رد و سرزنش «تظاهر به خوبی» و ریاکاری پاره‌ای از مذهبیون سر از پا نمی‌شناسند! اما هم‌اینان در نکوهش «تظاهر به بدی» متجاسران نه فقط سکوت دارند، بلکه گویا بدی و جلوه‌گری به زشتی آنان را بسیار خوش می‌دارند و تشویق‌شان می‌کنند و حتی آدم‌های بد و منفی جامعه، نزدشان چنان قرب و ارج دارند که انگاری خوشحالند چنین افرادی تجرّی می‌کنند و همه‌چیز، حتی مقدسات مردم را مورد هجمه قرار می‌دهند. بگذرم. اینک بهتر است سخنم را به سه سخن بزرگان دین ما -که راه و حجت و میزان‌مان هستند- مزیّن کنم:
 
پیامبر ص چه شگفت‌انگیز فرموده‌اند که: «هر چیزی که انسان جهت حفظ عِرض خود انجام دهد برای او صدقه نوشته می‌شود. (دُرج گُهر، ص ١٤٨)
 
امام علی ع چه حکمت‌آمیز اندرز داده‌اند که: «هیچ‌وقت به کاری که باعث بدنامی و لطمه‌زدن به عِرض و حیثیت تو می‌شود، اقدام مکن. (فهرست غُرر، ص ٢٤٢)
 
و امام رضا عالِم آل محمد ص چه مهربانانه نوید داده‌اند که: «مَن کَفَّ عَن اَعراضِ المُسلِمینَ اَقالَهُ اللهُ عَثرتَهُ یَومَ القِیامة. کسی که از آبروریزی و لطمه‌زدن به حیثیت مسلمانان خودداری کند خداوند از لغزش‌های او در روز قیامت گذشت خواهد نمود. (بحار، ج ٧٥، ص ٢٥٦)
 
حقیقتاً عِرض آدم مؤمن به خداوند، چنان مهم است که اگر گشتی کوتاه به ادبیات دینی و احادیث و آیات بزنیم با هزاران نکته و پند برمی‌خوریم که هر کدام می‌تواند ذهن ما را صیقل داده و فکر ما را باز نماید. مثلاً در سایت مسجدهدایت، چهل حدیث درباره‌ی عِرض آمده که روح انسان را می‌نوازد.
 
بنده معتقد است اگر در سرآغاز یک طلوع تا سرانجام یک غروب، همواره یک استکان چای، یک فنجان شیر، دو حبّه سیر، صد گرم برنج و دو دانه انگور و ۸ لیوان آب و نیم قُرص نون و ... می‌خوریم، حق داریم که به جسم‌مان برسیم و به خود لذت مادّی برسانیم، همان اندازه هم، بلکه بیشتر وظیفه داریم برای روح و روان‌مان وقت بگذاریم تا به روح هم لذت ببخشیم. جسم و روح تا میزان نباشد، مُخ و مغز و ذهن هم میزان نمی‌شود. نه فقط مُخ و مغز و ذهن که حتی گفتار و کردار و پندار هم نیک نمی‌گردد. درود بر هر کسی که عِرض خود و عِرض دیگران را نمی‌ریزد.
۱ موافقين ۰ مخالفين ۰

 

مشهد مقدس. ۱۶ آذر ۱۴۰۰. دارالمرحمه. عکاس: سید علی‌اصغر

 

 

بقیه‌ی‌عکس‌هادراینجا

 

 

مشهد مقدس. ۲۱ آذر ۱۴۰۰ صحن پیامبر اعظم ص

سید علی‌اصغر، سید رسول، من، حاج احمد، جعفر رجبی

۰ موافقين ۱ مخالفين ۱
به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. چون مقصد، مقدس است، حرکتت در جاده درست است که سیری آفاقی‌ست، اما در واقع اَنفُسی‌ست. تازه جالب‌تر این‌که میزان زمان مسافت با احتساب ۷۰۰ کیلومتر هم، به اندازه‌ای‌ست که دو پدیده‌ی فلق و شفق و تمام دگرگونی‌های طبیعی بین این دو رخداد آسمانی را در طول راه بتوانی ببینی؛ مثل مِه، تِه، تاریکی، طلوع، غروب، طبیعت شرقی را و حتی دل اگر دل باشد رویش اِشراقی را. تا همین‌جا هم اگر، فکر در دستگاه وجودت به کار افتد ده‌ها پرسش پیشت می‌گذارد و صدها حال و قال.
 
ازین فضا پرش می‌کنم و می‌روم روی روزی که رو به آفتاب در صحن جامع رضوی (پیامبر اکرم ص) کمی بندگی تمرین می‌کردیم. هم تابش خورشید بر جسم‌مان خوش‌خوشی می‌داد و هم تابناکی آنچه از چشمان‌مان عبور می‌کرد و یا بر گوش‌مان طنین می‌انداخت. از آیه و آینه گرفته تا سوره و اَدعیه. حالا چه در رواق بوده باشی، چه در صف مَضجع، چه در بست بوده باشی، چه در دارالعباده. چه در زیر گنبد یا در ایوان آن. درهرحال، حال تو به همان خدا سوگند، حالی دیگر بود؛ دست‌کم با حالِ بیرون از آن مجموعه‌ات، فرق می‌کرد. گویی از چیزهایی بُریدی به یک جایی قابل اتّکا وصل شدی که مایل بودی تکیه‌گاه ابدی‌ات باشد. و درین وضع خود را صاحب گفتاری می‌دیدی که حاضر بودی با امام مهربان ع راحت و خودمونی و آسان حرف بزنی؛ آن‌هم حرف توحیدی و با کردار و پنداری برای محو و درهم‌کوبیدن هر کدورتی.
 
همین‌که از مجاورم (که آن‌روز به گمان من سید علی‌اصغر بود یا حاج سید رسول) به‌زیبایی شنیدم که راحت با دستانی نیمه‌برافراشته آفریدگار متعالش را فرامی‌خواند و دردِ دلش را صمیمانه با او در میان می‌گذاشت که: «خدایا بندگی مرا بپذیر...»، من هدایت شدم به این دو امر که بندگی با آزادی چه فرقی دارد؟! و چه کسی قادر است کسی را از دین بیرون کند؟! پاسخ بر من روشن بود: هیچ فرقی. و هیچ کسی. آری؛ بندگی اوج آزادی‌ست؛ البته بندگی باری‌تعالی. و همین قید، نشان عظمت انسان است که حق ندارد غیر پروردگارش را بندگی کند و کُرنش. اینجا بود فهمیدم که به هیچ کس نمی‌توان گفت: از دین برو بیرون!!!
 
من درین سفر توحیدی، دین را در صحن‌ها، در ایوان‌ها، در زیر راهروهای تنگ حرم در دل مردم دیدم که این مذهب آسمانی در دل مردم چه‌ها که نمی‌کند، حتی در قلب آن مردی که آن شبِ آخر که به حرم رفته بودیم تا وداعی برای وعده‌ای دگرباره با امام رضا ساز کنیم، دیدیم، که با سبیلی پُرپشت تا بناگوش، پس از زیارت امام رئوف ع چه بی‌ریا به نماز ایستاد و چه‌هم زیبا نمازش را گُزارد؛ از من و ماها ده‌ها بار بهتر.
 
بلی درست حدس زدی، این جرأت از آحاد مردم گرفته شد که هرگز حق ندارند احدی را از دین بیرون کنند. زور هیچ کس هم نمی‌رسد. مردم دین خود را از دل خود می‌گیرند نه حکومت. دینی که از دل باشد، تعطیل‌بردار نیست و زنگار نمی‌گیرد. آن دین که زنگار می‌گیرد دینی‌ست که از حکومتی گرفته شود که رنگ فساد گیرد و زنگار شرک و بُت. خدا با بندگانش هیچ فاصله‌ای ندارد که کسی بخواهد مابینِ آن را، پر کند یا واسطه و میانجی. بدترین شکاف، شکاف میان خدا و انسان است که فردی بخواهد قلب خود را از پروردگارش خالی کند و به چیزی پست و دون، دل بربندد و در خلاء، تهی و دچار سرگردانی گردد.
 
من در حرم اگرچه خود را بسی دون دیدم، اما مردم را با هر رنگ و تیره، هم تابان یافتم و هم با پروردگار متعال‌شان شتابان. شاید بی‌جهت نبوده آیه‌ی ۶۱ یاسین در روز زیارت در وسط بحثی کوتاه در دارالعباده، میان ما آمده و راه را نشان‌مان داده که ″صراط مستقیم″ چیه؟ بندگیِ فقط و فقط خدا: «وَ اَنِ اعْبُدونِی هذا صِراطٌ مُستقیم» و مرا بپرستید، که راهِ راست این است.
۰ موافقين ۰ مخالفين ۰
نوشته‌ی مشترک دکتر عارف‌زاده و دامنه
 
جِره: فریاد. هم‌خانواده‌ی جار و جارزدن. جری. مثلاً: چقدر جره کشنی؟ چقدر داد می‌کشی و صدات را بالا می‌آری؟ یک صلوات جری ختم کنید. مسجد جار زدند که امشب حموم کل است! یعنی خراب است. گاه جنبه‌ی اعتراضی هم دارد این لغت. فلانی خانه حرف بزنه جره کشنه! نیز ججری یا جرجری کسی‌ست که همیشه داد و فریاد دارد و با خش و خشونت کلام، سخن می‌گوید.
 
بُر: اگر فعل بگیریم به معنی برو است. اما اگر کلمه یا صفت باشد یعنی تحریک. بارکردن. فلانی را بُر می‌کند علیه‌ی فلانی. ریشه‌اش از بار است. تحریک. تشجیع. شیرکردن. باد در آستین کسی کردن.
 
شِ وَری گِج: هواخواه خود. رِکنده. رمال. خودخواه. همه‌چیز را برای خودش می‌خواهد. تعجب از حرف و رفتار کسی که فقط حرف خودش را می‌زند.
 
گیورت، گیورت، کیورت، میورت، میورت، میورت: صدای قورباغه‌ی نر و ماده به گویش مردم محل.
 
بَکِککم، بَکِککم، بَکِککم: جواب صوتی قورباغه به قورباغه‌ی دیگر به لحن و گویش محلی‌ها.
 
ته دله بلا خواسنه؟! : دلت را بلا می‌گیرد این کار را به‌خوبی انجام بدهی. بلا می‌خوابه روی دلت؟! می‌میری که این کار را انجام بدی؟!
 
بندایته: برخورد کرد. چک هایته هم می‌گن.
 
دسّه تُ بزویی بمویی اینجه؟! : دستخالی آمد؟ دستت را تاب دادید و بدون هیچ کادویی و شیرینی‌یی هدیه‌ای آمدی اینجا؟
 
رُدِّه: رُک است. بی‌تعارف. متضاد کم‌رو. رک هست. صریح است. بی‌پرده سخن می‌گوید.
 
مِخ بَخارده: از جایش تکان نمی‌خورد. حرکتی ندار. مثل میخ کوبیده شد به یک جا. میخ خورد. سفت و سخت هست. قُده.
 
هلاکِن: بتکون. تکون بده. لباس ره هلاکن تا گردش بپّره.
 
شاتشی: تشی بزرگ. گت‌تشی. تشی سردسته.
 
کالدره: هم اسم مکان است در محل یعنی کالدره‌ی پشت باغ منصور. مشهور به فیضی‌باغ پِشت با تلفظ: کالدرسر. یعنی کاله دره سر. رودخانه‌ای که کال دارد و کوه. و هم اسم خاص است مثل دره‌ی کال. داز کال که بُرنده نیست. مسیری که زمانی، دره یا رودخانه بود ولی الآن نیست. کال در اینجا به معنای کهنه و قدیمی است. کا‌ل‌دره، دره‌ای که زیاد کال (پرتگاه) دارد هم هست.
 
تَرنه مار: گوسفندی که تازه زاییده باشد.
 
کانه‌مار: گوسفندی که چند شکم زاییده باشد.
 
شوچر: شب‌چَر. حیوانی که شب به شکار و خوردن و‌ چریدن می‌رود. مثل تشی، ارمنجی. چراندن دزدکی  شبانه دام در زمین مردم.
 
کَل‌ونگ: صدای بلند و انحصاری برای صدازدن و مشخص‌کردن جای حضور در جنگل که مخصوص بزرگ و رییس گالش‌هاست. فرد نخراشیده، بدترکیب، دراز، بدقواره، لقبی تندوتیز برای آدمای ناجور. معنای کنایی هم دارد این لغت. نیز با کلمه‌ای دیگر هم ترکیب می‌شود که شدت به معنی آن می‌بخشد.
 
او لِش: آبی که با گِل درآمیزد به طوری‌که حجم گل بیشی داشته باشد، تا میزان و حجم آب. مُد هم می‌گن. گِل مد بَیّه. زمینی که مستعد آبکی و خیس‌شدن است.
 
لشدله: اسم مکان. جایی در بالادست بالامحله‌ی داراب‌کلا که گودالی اوه‌لِش دارد. قبلاً مفصل آن بحث شد.
 
جزقه: نابود. در معنای دورش یعنی چیز ریز و کوچک. پاجوش‌ها و جوانه‌های زیاد و نازک بخصوص درخت انجیلی که دور و برش زیاد جزقه دارد.
 
یادآوری: واژگانی محلی ما درخورند. کیف می‌کند انسان از آوردندشان در واقع کشف‌شان. ازین‌روست که من به هجرت‌دادن کلمات از لای جامعه و کتاب خیلی علاقه و باور دارم، وگرنه فرهنگ ما می‌پژمُرَد و حتی می‌میرد. مباد.
 
ونِه: بایستی. بِلوِنه هم می‌گویند. مال او. مالش.
 
ونِ: مال وی.
 
و نا: وی نا. او نه. وی نه‌خیر. مثلاً: و نا، نیاد آنجا. این نه.
 
کور بَوی! : در واقع ای کور بوی است. ای در گویش حذف می‌شود. ای چشمت کور! چرا چنین کردی؟ یا گفتی؟ کور بوی اینه ره ندیهی دمتی؟ اینجا را ندیدی لگد کردی؟ کور شده. البته این نفرین در فارسی هم هست که گاهی جدی و گاهی شوخی‌ست.
 
دِچَکّه: دو جور. متناقض. دو حرف مخالف هم. کسی که دو گونه سخن می‌گوید همزمان. دِ صدا هم معنی می‌دهد. چَکه یعنی صدا و کف‌زدن. دِ یعنی دو. دوصدایی. چندصدا شدن. مثل کف‌زدن ناموزون در عروسی‌ها. دوضرب. دوصدا. ناهماهنگ. قره قاطی.
 
مِه سر جَلدی؟! : سر من زور داری؟ نکته: کبوتر وقتی دستی شود می‌گویند جلد شد. زورت به من می‌رسه؟ دق دلت را سر من خالی می‌کنی؟ جلد عربی‌ست و به معنای تیز و چابک و تند است و حتی تازیانه‌زدن. بیشتر بخوانید ↓
۲ موافقين ۱ مخالفين ۰

به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. به گمانم سقراطِ خراسان را می‌شناسید. بلی؛ درست حدس زده‌اید: مرحوم استاد محمدتقی شریعتی، پدر مرحوم دکتر علی شریعتی. علامه محمدرضا حکیمی در "تفسیر آفتاب" صفحه‌ی ۲۱۸، پدر دکتر شریعتی را "سقراطِ خراسان" نامید.

 

 

دو نکته از آن مرد مزینان و سقراط خردمندِ خراسان -که در حُجره‌ی ۱۷۳ صحن آزادی حرم رضوی مدفون است- یاد می‌کنم: او معتقد بود اگر عرب جاهلی گرفتار بُت‌هایی چون لات و عُزّی و منات بوده، ما گرفتار چه بُت‌هایی هستیم؟! هر یک از ما چند بُت! برای خود ساخته‌ایم. او همچنین بر این نظر بود که یتیم فقط "پدرمُرده" نیست! کسی که فاقدِ علم، فاقدِ دین و فاقد ایمان باشد نیز "یتیم" است.