پروفایل اُنظُر

مندرجات این صفحه فقط نقل است، نه نظرات رد یا تأیید دامنه:

متن‌های "سلمان صالحی" ، "رضیَ الله"، "اُنظُر" و سایرها در دامنه:

متن حجت الاسلام شفیعی مازندرانی: بازنشر به مناسبت  سالگرد ارتحال آیت الله محمد کوهستانی. روایت آیت الله کوهستانی از عوارض نداشتن اخلاص در طلبگی: زمانی‌که در مشهد در مدرسه میرزا جعفر مشغول تحصیل بودم، رفیقی داشتم به نام شیخ محمد که خیلی در درس و بحث کوشا بود و از من بیشتر زحمت کشید. روزی از وی پرسیدم: شیخ محمد! در تحصیل خیلی تلاش می‌کنی چه قصدی داری؟ گفت در محله ما شیخی است، می‌خواهم این‌قدر ملا بشوم که از او بالاتر و عالم‌تر بشوم. به او گفتم: به‌جایی نمی‌رسی، چون نیت تو خالص نیست، باید برای خدا درس بخوانی، نه برای مقام. مدت‌ها بلکه سال‌ها گذشت که خبری از او نداشتم تااینکه پس‌از چند سال اقامت در نجف به کوهستان آمدم و تشکیل حوزه دادم. گاه برای زیارت امام رضا علیه‌السلام به مشهد می‌رفتم. در یکی از این سفرها، روزی در بین راه مشهد در قوچان پیاده شدم که در مسجد نماز بخوانم. در خیابان که قدم می‌زدم چشمم به پیرمردی افتاد که کوله‌پشتی شبیه #حمال ها به دوش داشت. کنار دیوار نشسته و تکیه داده بود. به دقت او را نگریستم، شناختمش، شیخ محمد مدرسه میرزا جعفر بود. درحالی‌که چرت می‌زد به او گفتم: ای عمو! حالت چه‌طور است؟ چشمش را باز کرده و به من خیره شد، ولی مرا نشناخت، به او گفتم تو شیخ محمد نیستی؟ گفت: چرا خودم هستم! شما کی هستی؟ گفتم: من شیخ محمد کوهستانی هستم. چرا این‌طور و با این وضع شما را می‌بینم؟ جواب داد: همان‌طوری که شما فرموده بودید، درس را برای خدا نخواندم و به این‌حال گرفتار شدم. درسم را تمام کردم و به محله خود رفته و در آن‌جا با شیخ اختلاف‌مان شد، مردم به‌خاطر اختلاف بین من و دو دسته شدند تااینکه مرا از محل بیرون کردند. آمدم شهر، وضع من نگرفت و مجبور شدم لباسم را درآورم و در حال حاضر داخل شهر حمالی می‌کنم تا خرج زن و بچه خود را تامین کنم. کتاب نسیم هدایت؛ صفحه ۵۷۶ - ۵۷۷.


اُنظُر در پاسخ به شفیعی مازندرانی: بسم الله الرحمن الرحیم. برای این نوشتار بسیار با اهمیت حاج آقای مازندرانی شفیعی پاسخ و نوشته ای نوشتم در ادامه در دو قسمت بارگذار هستم. با محضر ایشان سلام و احترام دارم.

پایان. راندیان.  نویسنده: اُنظُر ماقال.


کوهستانی / جنتی  ///   بهشت / دوزخ

حاج آقای مازندرانی نوشته ای بار گذاشت که بنده را به حس مسئولیت در نوشتن داخل مدرسه منتهی کرد. از عاقبت یک نیّت نادرست صحبت به میان آورد که عالم منزه شادروان آیت الله کوهستانی از یک آخوندی خاطره گویی کرد که به علت یک نیت بد، به جای حمل لباس آخوندی، با اجبار روح لوّامه اش یا عذاب وجدانش سرانجام لباس حمّالی و دلّاکی بر تن کرد. حاج آقای مازندرانی شفیعی پای نوشته را امضا نکرد، پس این احتمال است چشمش به این خاطره افتاده است (یا در سری نوشتجاتش داشته است) و چون تشخیص داد طرحش نیاز روز است آن را از سمت خود با مدرسه در میان گذاشته است. احساسم می گوید از این کار اثرگذار ایشان تشکر شود؛ تشکر می کنم، ولی به انضمام آن یازده پازل برایم تولید شده است؛ پس بنده نیز تشخیصم را پیرامون قضیه، به نیت استفهام و جهاد تبیین (امری که ولیّ منزه و مبارز ما مقام معظم رهبری آن را وظیفه ی آحاد دانسته اند) اشتراک می گذارم.


پازل اول: بنده رأی ام این است بعضاً اما شدیداً روحانیت کمترین شباهت را به شادروان کوهستانی می زند. آن گوهر کمیاب دنیازده نبود، محض محض، منزّه بود و والسلام.


پازل دوم: کوهستانی خانه اش را روی مردم گشوده و سرِ سفره نگه می داشت و خود روی باز با مردم داشت، ولی امروزه بعضاً اما شدیداً روحانیت چنین صفت را از خود دور دور کرده است.


پازل سوم: حتی چنان فضا تیره و ترس است خود روحانیت (بخش منزه آن) قادر نیست خود را از روحانی های دنیازده تفکیک کند، چون مواجه با تُرشی های همقطاران می شود، در صورتی که کوهستانی با رفتارش روحانیت را یاد می داد باید پیش از همه، اخلاق لای عمامه، پیچ بخورد، نه پارچه.


پازل چهارم: این سؤال برانگیزاننده است اگر روحانیت (بخش دنیازده ی آن) فوری مردم منتقد را ضد روحانی می خواند، پس چرا همین مردم وقتی مرام و منش کوهستانی را سر می افتند، شیفته ی آن مرد کوهسان می شوند؟ این نشان می دهد مردم ما (خیل فراوان حتی بی شمار آن) هرگز ضد روحانی نیستند، بلکه دنیازدگی بعضاً اما شدیداً روحانیت آنان را از انتقاد، بی باک ساخته است و حتی جاهایی به انزجار کشانده است. بنده باور دارم انزجار جای خود را عوض می کند و این برمی گردد به روزی که مردم شاهد شوند پاکیزکی از خود این صنف شروع شده باشد.


پازل پنجم: کوهستانی همچنان اسوه است همانطور که امام امت رضوان الله اسوه بود و هست. حال آیا این کم انتظاری است که مردم می بینند حوزه ی علیمه ی (چه مشهد چه قم) از به بارآوردن کوهستانی های جدید عاجز مانده است؟ چرا؟ حوزه و خود آخوندهای منزه همین یک سؤال را کتاب کنند و منبرش سازنند و عناصر تبلیغ، به بالاترین حد آفت زدایی نائلی می آیند. اگر نیایند لااقل آفت ها را می فهمند. آفتی از این بدتر، که روح مردم را لک انداخته باشد؟! مردم به روحانیت گفتاری احتیاج ندارند، به روحانی های گفتاری / کرداری محتاج اند. معصوم (علیه السلام) هم به «بِغیر السِنَتِکُم» فرمان داد نه به صرف زبان.


پازل ششم: مردم گرفتار یک غبار خطرناک (فتنه) شدند. در فتنه، تمیز دادن حق سخت است. فتنه فقط مربوط به سال ۸۸ یا پیش تر از آن و بدتر از آن سال ۸۴ نیست (که یکدست شده بودند یک مکلا (به اسم «میم») را هر طور شده از اصفهان وارد ریاست کنند) فتنه، گاه از درون خود آخوند آغاز می شود. چگونه؟ وقتی با هم کاری می کنند که تر و خشک را می سوزانند. مردم مبتلا به فتنه ای تیره تر از هر فتنه ای شدند که نمی توانند میان روحانی سالم و غیرسالم تمیز دهند. شاهدم بنده که دارد نوعی برائت ار روحانیت شکل می گیرد. خیلی هم بد است و از عدل و حق به دور. و بدتر اینکه این را بفهمی که مردم فرقی میان روحانی منزه و دنیازده قائل نشوند. فتنه ی بزرگتر از این نداریم که روحانیت خود با دست خود بینان یک برائت را شکل داده است. این در حالی است که اعتقادی قائلم دین وقتی از روحانی منها شود، عین آن می ماند که خمیر از مایه دور بیفتند. مایه ی دین، روحانی است. کدام روحانی ولی؟ روحانی ای که می خواهد شبیه کوهستانی باشد؟ یا آن عین دو شیخ غلط اندار کاظم صدیقی! و علیرضا پناهیان؟! که یکی کرداری بد مرتکب شد و دیگری به گفتار بد عادت کرد.
نویسنده: اُنظُر ماقال.
بقیه را در ادامه می گذارم:


پازل هفتم: وقتی یک نیّت نادرست (همان شیخ که نیت کرده بود آخوند شود ملاتر از فلان آخوند) روحانی را حمال می کند و کوهستانی او را در آن وضع کنار قوچان دید، چگونه می شود مردم را به دعوت ها فرا داد ولی هزار نیت سوء از سوی آخوندهایی بعضاً اما شدیداً دنیازده، نه تنها آنان را حمال نمی کند، بلکه پُرمنصب تر می سازد.

 

پازل هشتم: بنده قائلم امروزه نصیحت بر خود روحانی ها مقدم تر شده است تا بر ملت. مقصودم این است پندلازم ترین قشر، خود وحانی ها هستند که در اصل تصور می کنند پشتاز و پیشوای پند بر مردم اند. لااقل این زمانه روحانی ها پند بیشتری لازم دارند تا به خود آیند. دیر کنند جامعه آنان (آخوندهای دنیازده) را اگر نتواند حذف کند، هضم هم نمی کند (یعنی هم سویی به زیر عدد یک می رسد) و سوءهاضمه بدترین نوع بیماری است.


پازل نهم: اگر پازل های بنده بد چیده شد و یا از پایه بی اساس تصور گردید، پس به بنده چند نوکوهستانی نشان دهید که حوزه پرورش داده باشد. یعنی روحانی های را آدرس دهید که بالاترین شباهت را به آن شخصیت می زنند.


پازل دهم: سراغ ندارم برنامه ای یا مستندی برای کوهستانی ساخته باشند. حتی به نظر بنده شرم آور خواهد بود بخواهند منش کوهستانی را فیلم کنند. چون مردم بدون کمترین گمان با دیدن چنین مستند با سریال، میان او و بقیه دست به مقایسه می زنند و فوری می فهمند چقدر مع الفارق است این مقیاس و مقایسه.


پازل یازدهم: دور از حق نمی بینم اگر ایراد بگیرم دنیازده ها باعث خسارت به روحانیت شدند و گستاخی ها را سمت این صنف، سیل و سیلاب کردند. نسل جدید به نظر می رسد دریافته است منش کوهستانی را به سمت بهشت می بیند، منش شخصی مثل آیت الله «جنتی» را سمت دوزخ. این در نهاد جامعه قوام گرفته است. پس باور ندارد چنین منشی آنان را به بهشت برساند. آیا زمان آن فرا نرسیده است روحانیت خود را بتکاند و از خود آفات دفع کند؟! به نظر می رسد این اصولگرایان هستند که نیازمند اصلاح اند که روحانیت را دربسته! قبول دارند، حال آنکه هندوانه همیشه قرمز و شیرین و آبدار نیست! گاه خوراک حتی گوسفند هم نمی شود. گفتنی است معتقدم روحانیت میان شان، دنیا آشوب می کند و اصلاح طلبان میان شان ترک اعتقادات مذهبی آشوب می کند. هر دو به اصلاح با چند فوریت نیاز دارند. روحانیت که سردمدار اصولگرایان است در معرض بدترین سرنوشت قرار دارد. رأی می دهم کنار روحانیت منزه باشیم، حتی پشت سر آنها جایی بگیریم که پیشوایی شان (به خاطر وجود دو قید حالتِ پروا و پارسا) سمت بهشت می کشاندِمان. کوهستانی و امام امت و مقام معظم رهبری بیش باد. پایان. راندیان.  ۸ / ۲ / ۱۴۰۳ ،، نویسنده: اُنظُر ماقال.

 

شفیعی مازندرانی در جواب به متن اُنظر: السلام علیکم ورحمه الله. جناب آقا ابراهیم عزیز...  هم از درد گفت و نیز از درمان همچنین هم به  سره  اشاره کرد وهم به ناسره ..بهر صورت در هر لباسی  این دوگونه بودند   هستند و خواهند بود  تا صاحب اصلی زمانه بیاید تا چهره مورد پسند پروردگار حکیم را در کل جهان گسترش دهد. خیلی زحمت کشیدی  و در هرپازلی در حدخود  کم و بیش از حقیقت گفتی و نیز کم لطفی نا خواسته خود را تقدیم کردی که نشان نمی دهد بدان ها معتقد باشی. و می دانی که در هر زمانه  نشان دادن الگوی اززنده ای چون آیه الله کوهستانی را ما باید پیش روی خود داشته باشیم تا بیشتر عقب نمانیم. بدیهی است  تعیین مصداق زاهد راستین و نیز آدم   دنیازده  کار هر کس نیست زیرا ما از آن سوی اعمال مردم بی خبریم. دقت در سخنان مولا علی (ع) در خانه علاء  حارثی و حمله آن حضرت به برادر به  ظاهر زاهدش  می تواند در تبیین بهتر مساله ی  مورد نظر کمک کند و  دنیای آخرت ساز و دنیای آخرت گریز را مجسم سازد. البته جایگاه علاء حارثی بسی فرازمند تراز روحانیون امروز جامعه است  لکن  حساب رهبر و رهبری جامعه جداست  که امام بدان پرداخته است  (خطبه دویست  نهج البلاغه ) بدرود. رحمه الله علی ابویک و علی علیک. شفیعی مازندرانی.

 

جواب اُنظُر: بسم الله الرحمن الرحیم. حاج آقای شفیعی مازندرانی از بزرگواران جامعه و مدرسه و حوزه در جواب به متن بنده (اُنظُر) مطلب نوشتند. رأی بنده: سلام محضر آن بزرگوار خردمند. جواب شما حاصل یک عمر تهذیب نفس صاحبان نفس زکیه در حوزه است. درست فرمودید که در هر لباسی این دو گونه (منزه + دنیازده) بودند و هستند و خواهند بود. شکی نیست همانطور که فرمودید تعیین مصداق زاهد راستین و نیز آدم دنیازده کار هر کس نیست. خانه ی شکوه و اشرافی علا بن زیاد حارثی از سوی مولا امام علی علیه السلام مذمت شد چون مصداق دنیازدگی محض بود. آن فرد که به امیرمؤمنان در شب قدر و شهادتش اسائه ی ادب و جسارت کرد خود وقتی روزی مورد سؤال مردم و رسانه های مجازی واقع شد توجیه کرد آن شرکت ماکارونی (...) خود برایش در بالای تهران خانه خرید!!!

 

فرق وی با خانه ی پرشکوه علا بن زیاد حارثی چیست که امام مولا علی (ع) توبیخش کردند اما آن شیخ هتاک همچنان منبرشوی محافل خاص است؟!! از منزه هایی چون شما حاج آقای شفیعی مازندرانی این توقع است این خصلت های زشت آخوندهای دنیازده را بی هیچ باکی در هم بکوبید.

 

بر  خود نخواهم بخشید اگر از این مطلب خیلی مهم شما تشکری نکرده باشم. ما را هدایت کردید به بهترین مثال. همه باور داریم نهج البلاغه داستان شب نیست، کتاب حیات و تنظمیات زندگی زاهدانه ی متعدل است اما آخوند دنیازده را چه رسد به درس دادن نهج البلاغه. از درسی که طرح کردید تشکر می شود. پایان. راندیان: نویسنده: اُنظُر ما قال

 

 

کدام چهره؟ کدام نوشته؟

شماره ی ۱


چهره : آقای سید عطا مهاجرانی


نوشته : «توفان الاقصی در ۷ اکتبر، آغاز فلسطین جدید بود. وعده صادق در ۲۶ فروردین آغاز خاورمیانه جدید است. آمریکا و اروپا می خواستند خاورمیانه جدید با مرکزیت و سیطره اسراییل شکل دهند. خاورمیانه جدید از سحرگاه امروز با مرکزیت و‌ راهبرد ایران شکل گرفت.»


نظریه : بنده رأی ام در این مورد این است : خاورمیانه ی نو از سال شصت و دو با ورود ایران انقلابی به لبنان شکل گرفت. واحد نهضت های آزادی بخش سپاه کارش را آن سال ها شروع کرد و آمریکا و پیروانش در اروپا از آن موقع تا حالا نتوانستند خاورمیانه را دستکاری کنند. فقط به علت دستان پاک و برتر ایران در کنار مبارزان فلسطین و لبنان و بعدها یمن قهرمان. آقای سید عطا خوب کاری کرد از دو جنبش حماس و جهاد و اقدام تنبیهی سپاه علیه ی اسرائیل دفاع کرد، اما راهبرد ایران را امام امت در همان شروع نهضت نوشت و مقام معظم رهبری (تنها چهره ی انقلابی و بی سازش ایران پس از امام) آن تز را با شجاعت منحصر به فردش نگذاشت خاموش شود. آقای مهاجرانی پرونده ی بدی دارد حتی فرار زشتش از کشور، اما این موضع اش درست است. پایان. راندیان:  ۱۰ / ۲ / ۱۴۰۳ ،، نویسنده: اُنظُر ماقال

 

کدام چهره؟ کدام نوشته؟

شماره ی ۲


چهره : آقای مهدی نصیری


نوشته : «روزنامه ی سازندگی ارگانی برای حزبی با همین نام (۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۳) از تز شاذّ مهدی نصیری پرده برداری کرد»


نظریه : بنده تحلیلم اینه: آقای مهدی نصیری آن روز (سه سال پیش) وقتی اجرای احکام اسلام را بی اساس خواند و خواهان کنارگذاشتن آن از حکومت شد، درجا تشخیصم بر شخصیت کاذب و انحراف فکری وی شکل گرفت. اگر راست باشد او خواهان اتحاد سید مصطفی تاجزاده با نوه ی رضاشاه  برای نجات ایران شد، باید عرض کنم چنین اتحادی در عقاید و باور این دو تیپ فکر چند سالی است که شکل گرفت و دارد پرده ها می افتد. اما چرا مهندس میرحسین موسوی را وسط آورد؟ میرحسین هرگز با چنین تیپ های فکری آشتی ندارد. میرحسین حرف از عمل بی تنازل زد. به نظر بنده (اُنظُر) اینان با آوردن نام میرحسین می خواهند بر خود وجاهت بزنند که هرگز دارای آن نیستند. همانطور که مهندس مهدی بازرگان از پیوستن به شورای ملی مقاومت سازمان منافقین امتناع عاقلانه کرده بود میرحسین هم بر چنین سرابی تُف می اندازد. جمهوری اسلامی مگر کاه است که با فوت و باد و وزوز مگس های سر زباله هایی لرز بگیرد. مهدی نصیری کیهانی معلوم کرد هیچی از سیاست و دین و مردم نمی فهمد، حتی از پشت صحنه. پایان. راندیان: ۱۱ / ۲ / ۱۴۰۳ ،، نویسنده: اُنظُر ماقال

 

امیر رمضانی: با درود و صبح بخیر خدمت شما و دوستان گروه . جناب نصیری مزد مجیز گویی خودش را با پناهندگی به دولت کانادا گرفت. اخیرن در کشور باب شده هر کس بر علیه دین و کشور و مقدسات و خلاصه ستونهای اصلی حکومت قلم و حرف بزنه و مقاله نگارش کند اونور آب زودتر پذیرش میگیرد. آنچه در خصوص میر حسین موسوی گفتید تمام حقیقت نبوده و بخشی را کتمان میکنی و اونم دقیقن پا جای پای بنی صدر گذاشته البته در پرده .این نظر بنده هست. تمام.

 

پاسخ اُنظُر: بسم الله الرحمن الرحیم آقای استاد علیرضا دارابی (امیر رمضانی) محضر شما سلام عرض می کنم. نظر شما محفوظ و تشکر و حتی قسمت عبارت «باب شده ...» مورد قبول. اما آیا در تصور شما (که مرا به کتمان حقیقت تاختید) این حس درج است که بنده تحت دیکته هستم؟ نه استاد، نوشته ی بنده برخاسته از حد سواد و نوع فکر خودم است. در بیان فهم خودم تحت دیکته ی هیچ کسی قرار نمی گیرم و ترس از بنده می ترسد نه بنده از ترس. آقای میرحسین به تحلیلم بنده تُف خواهد انداخت به تز نابودگرانه ی آقای مهدی نصیری. نصیری که روزی طلبه ی قم بود. زمانی در شهرش دامغان به آن ... مشغول بود. بعد نسبت به اسلام و ایران دچار انحراف فکری شد. در آخر نوشتید «این نظر بنده هست. تمام» خب این هم نظر بنده است. تمام. از حضور استاد روی نوشته ی بنده تشکر می شود. پایان. راندیان: نویسنده: اُنظُر ماقال

 

سید علی اصغر: سلام. به نام و نام خانوادگی ایشان کاری ندارم .بازگشت سریع نصیری به مخالف جمهوری اسلامی سری است که باید در زمان آینده عملا به آن رسید .بنظرم نصیری با ماموریت از پیش تعیین شده وارد معرکه جوه ضد جمهوری شده اند . بپذیریم که نصیری با این همه نزدیک بودن به اطلاعات نظام اراده کردند که به صف دیگران  بپیوندند نشانگرآزادی اندیشه ایی است که در پرتو جمهوری اسلامی وجوددارد . پیشنهاد پیوند تاج زاده و رضا پهلوی قربانی  منطق در مبارزه است . با دیدن این خبر از نصیری باید عرض کنم : شاید ماموریت اولش این باشد  اصلاح طلبان را مسخره بکند . برای اینکه فاصله زیادی بین نوع اندیشیدن تاجزاده با پهلوی وجوددارد . چرا مهدی نصیری را بخاطر سخنان ضد نظام که به لحاظ امنیتی هزینه برقراراست را محاکمه نمی کنند ؟


پاسخ اُنظُر: بسم الله الرحمن الرحیم کاربر محترم آقای اهل قلم محضر شما سلام تقدیم می شود. مخالفتی ندارم بنده اما شما آقا باید بر حسب قرائن بگویی سِر و مأموریت اطلاعاتی است. می شود احتمال را مطرح کرد، نه ضرس قاطع را. چه فاصله ی زیادی بین نوع اندیشیدن آقای تاجزاده با فرزند شاه پهلوی دو وجود دارد؟ هر دو تا جنس حرفهایشان براندازی نظام و تغییر قانون اساسی است خصوصاً اصل ولایت فقیه. آقای تاجزاده به عرفی شدن حکومت معتقد است و این یعنی نفی ولی فقیه. خودش هم با شخص مقام معظم رهبری نفرت شخصی و فرافکنی های اخلاقی دارد. و اون پهلوی پسر شاه اصلاً ارزش فکری ندارد که بشود رویش حرف زد. بنده نگرش شما را متوجه شدم اما در بخشی از بیانتان سخن بی پایه ای را مورد نقد شجاعانه قرار دادید که تحسین دارید. اون عبارت که نوشتید «پیشنهاد پیوند تاج زاده و رضا پهلوی قربانی کردن منطق در مبارزه است.» این نشان می دهد هر دو طرف در مبارزه دچار چندراهی و گیجی شده اند. از ریپلای شما بر نوشته ی بنده تشکر می شود. پایان. راندیان: نویسنده: اُنظُر ماقال

 

سید علی اصغر: سلام اُنظر از نکاتی که فرمودید بهره بردم . در آنجا عرض کردم بنظر بنده ... نظر است با حس تجربه در مسیر انقلاب اسلامی بدست آمده است. اگر بپذیریم نصیری قاطبه روزنامه کیهان که دست بی واسطه بر اطلاعات روز ایران و دنیا را دارند یک جاسوس و یا ...بوده است باید درمورد جایگاههای خاص نظام مراقبتی مانند انرژی هسته ایی داشته باشند .

 

پاسخ اُنظُر: بسم الله الرحمن الرحیم محضر آقای اهل قلم سید سادات محترم سلام دارم و احترام. تواضع علمی شما درس بود. دو تا نکته ی تیزبینانه در این جوابتان وجود دارد یعنی حس تجربه. بنده با این شیوه از حس درک مقام و موقعیت در سیاست موافقم شمام. عالی اندرز دادی. و در ادامه گقتید مراقبتی عین هسته ای از کارگزاران حکومتی. اما آقا شما (که با این اطلاعاتی در نوشتن هایت داری) حتماً دستی در سیاست باید داشته باشی، پس باید بدانی حکومت، دیوار نیست، حکومت آبکش است. همه جای حکومت سوراخ و منفَذ است. این یعنی احتمال صددرصدی نفوذ. حتی در حکومت مولا امام علی علیه السلام. برسیم به آقامهدی نصیری که ستون نویس دائمی کیهان و مدت طولانی سردبیر کیهان بود. او نشان داد حتی در کیهان فاشیست! هم نفوذ یک اصل است و یک برونداد حتمی الاثر. بنده احتمال مأموربودن نصیری کیهان نشین را در حد صفر می دانم حتی مساوی افراد لندن نشین می دانم. وی در شگفتی عقاید دینی خود را به غرب و دستاوردهای تمدن باطل آن معاوضه کرد. شوخی نیست این. مگر می شود کسی خواهان توقف اجرای احکام اسلام در جامعه شود بعد برای اتحاد علیه ی برافکندن جمهوری اسلامی میان اصلاح طلبان و سلطنت طلبان نسخه پیچی کند؟ اسلام یعنی پیام تسلیم مسلمان در برابر احکام خداوند. عبور کنم. از شیوه ی نرم تبادل فکری تان لذت دست داد. سربلندی تان در طلب تمنای بنده. پایان. راندیان: نویسنده: اُنظُر ماقال

 

کدام چهره؟ کدام نوشته؟

شماره ی ۳


چهره : حجت الاسلام سید محمد خاتمی


نوشته : «ما در هیچ جا خاتم‌الفلاسفه یا خاتم‌العلما نداریم.» منبع

 

نظریه : تفسیر بنده اینه: آقای سید محمد خاتمی لااقل در این یک روایت از افکارش، دروغ گفته است. اصل حرفش را راست می دانم حتی فیلسوفانه و جَستارانه ولی خودش در این حرفش بر دروغ توسل جست. حتماً همین جای حرفم کسانی را برآشفته می سازد، ولی ادامه ی حرفم خوانده شود شاید بَردشان سازد. منظور آقای سید محمد خاتمی داشتن رویکرد است و در نظرداشتن شرط زمانه ی هر فیلسوف و عالم که به افکار آنان شکل و قوام می دهد. او می خواهد اصل نسبی گرایی را اصل و مفروض بگیرد. اما دروغش کجاست؟ خود آقای خاتمی یکی از تنها روحانی هایی است که دائم به حرف های فیلسوف های غرب تکیه ی ارجاعی و اعتقادی می کند چه در اندیشه چه در سیاست و حکومت. می شود حتی مدعی شد دست نمناک در تقلید از فیلسوف مغرب زمین دارد. این جمله را هر کس می گفت چندان عیبی بر او بار نبود، اما خاتمی وقتی دم از آن می زند دُم خروس به نظر بنده زیاد بیرون می زند. خیلی سال است که به این نتیجه ی قطعی رسیدم که دروغ! ذاتی سیاستمداران ایران شده است که در جامعه به آنان باورناپذیری جریان پیدا کرده است. در ایران بیشترین کار برای سیاستمداران بکارگیری دروغ است. خطی که ماکیاول به شهریان برای حفظ قدرت فلورانس یاد داده بود در ایران دنبال شد. می گویید نه، یک نفر که حافظه ی قوی دارد دروغ های مردان سیاست ایران را لیست کند. انکار نکنم آقای خاتمی یک صداقت از خودش را هرگز ترک نکرده است، لباده پوشی در لباس آخوندی. ماند در آن. پایان. راندیان: ۱۲ / ۲ / ۱۴۰۳ ،، نویسنده: اُنظُر ماقال.

 

  

 

کدام چهره؟ کدام نوشته؟

شماره ی ۴


چهره : آقای علی مطهری + آقای محمد حسین عظیمی

 

نوشته : «سؤال خبرنگار: آقای مطهری، اتفاقاتی که در بدنه روحانیت رخ می دهد، مانند آنچه در ماجرای آقای پناهیان یا کاظم صدیقی رخ داد، چقدر آسیب و خسران برای روحانیت است؟ جواب علی مطهری: البته مسئله آقای پناهیان خیلی مهم نبود، یک سوء تعبیر بود و باید دقت می‌کردند. ولی مسئله آقای صدیقی مهم بود و البته برخورد ایشان هم خوب بود و باید منتظر گزارش قوه قضائیه باشیم. طبعاً این گونه حوادث به اعتبار روحانیت آسیب می‌زند و باید توسط خود روحانیت جبران شود.» منبع


نظریه : به نظر بنده آقای علی مطهری بهتر بود فعل ماضی بکار می‌برد چون وقوع یافت یعنی می گفت آسیب زد، نه این که به فعل مضارع بگوید آسیب می زند. در این مورد بر مقام معظم رهبری حفظهُ الله و روحی فدا انتقاد وارد است. انتظار بود وی را از تمام مناصب اشغال شده برکنار می کردند. شعار رفع فقر و مبارزه با فساد و تبعیض از فرمان های مهم سال های اخیر معظم له بوده. بر دولت ها تکلیف شده برابر فساد قاطعیت بخرج دهند اما در مورد «کاظم کلاهبردار»! پیاده نشده است. آیا به جمهوری اسلامی ایران می آید مفسدنوازی؟ اگر به فرض کسی به خاطر همین یک مورد تبعیض، از نظام ببرد حق دارد. آقای محمد حسین عظیمی دبیر کل «جبهه ی حامیان انقلاب اسلامی» از گروه های راست حکومت حتی گفت (البته به نقل از اقتصاد ۲۴) که: «نماز تمام افرادی که پشت سر آقای صدیقی نماز خواندند، باطل است... از ۸ سال پیش ماجرای املاک ایشان در لواسان به طور موثق شنیدیم؛ نگاهمان عوض شد.» پایان. راندیان ،، ۱۳ / ۲ / ۱۴۰۳ ،، اُنظُر ماقال.

 

شیخ مالک به اُنظُر: سلام علیکم جناب انظر با تشکر از زحمات شما که وقت صرف میکنید. بنده حقیقتش ادامه چنین بحثها را در مجمع دوستان چه حضوری و چه در جمع فضای مجازی نه تنها مفید نمیدانم بلکه بحث تنش زا و مورد اتهام میدانم..بنظرم با کمی تفکر و تأمل بیشتر متوجه میشویم که چنین بحثهایی برای هیچ یک از اعضا هیچ فایده ایی ندارد

 

حجت رمضانی به شیخ مالک: سلام حضرت حجت الاسلام آقا مالک رجبی عزیز زیارت حضرت عالی قبول حق تعالی امیدوارم هرکجا هستی صحیح و سالم وپیروز باشید به محضر شریف جناب عالی عرض کنم چون به پیام آقای اُنظر عکس العمل نشان دادید و ادامه اینگونه بحث ها را بی فایده قلمداد فرمودید بنده هم درحد خودم خواستم نظرکوتاهی نسبت به این موضوع بیان کنم وخواهش دارم ازآقای انظرکه  دراین صحن نسبت به هتک حرمت وحیثیت افراد حقیقی رعایت فرمایند،ازآنجایی که این صحن فضای مجازی می باشد وحساب وکتابی برایش ثبت ودرج نشده وافراد آزادانه هرمطلبی را بیان می کنند احساس می کنم خیلی ازدوستان ازاین موضوع ناراحت هستند،بارها وقتی چهره به چهره دوستان حاضردرصحن را ملاقات کردم ازاین نظرات ومطالب بارگذاری شده آقای انظر شدیدا اظهار تاسف کردند و از این که آقای مدیر هیچگونه عکس العملی درپاسخ به این شبهات نشان ندادند نیز گله مند بودند ،عزیزان این گروه از تفکرات یا گرایش های فراجناحی بوده که انصافا در ارسال مطالب چه مخالف چه موافق کوچکترین بی احترامی به نظرات دوستان خود نداشته اند چرا که  وقتی می بینند  ازاینگونه مطالب ناراحت می شوند به احترام آنان  رعایت می کنند واز بارگذاری آن خودداری می کنند ویا تمام جوانب را ملحوظ نطر دارند حال نمی دانم با توجه به این که بعضی از دوستان بصورت کوتاه و یا اجمالی وحتی با ایجاد تنش و بحث در فضای این صحن آقای انظر را خطاب قراردادند ولی ایشان اصراربه ادامه اینگونه مباحث دارند، یک روز اسم سید حذف میشود یک روز تا عرش می رود یک روز فدایی نظام می شود یک روز فاتحه نظام را می خواند یک روز فدایی رهبر و یک روز انتقاد ناصحیح نسبت به ایشان ،یک روز یقه می گیرید ویک روز فدایش میشوید،یک روز ازاین که ایشان امام موقت جمعه هستند حالتان دگرگون میشود یه روز دوست دارید گوش به خطبه ایشان بدهید ووو.... بگذریم ازاین که اول صبحی باعث مکدر شدن روحیه عزیزان شدم عذر خواهی می کنم خواستم بگم مطالبی که میفرمایید خوانده میشود . روزکارگر و روز معلم مبارک،ایام شهادت امام جعفر صادق علیه السلام تسلیت.؟؟

 

پاسخ اُنظُر به امیر رمضانی: بسم الله الرحمن الرحیم. محضر شما استاد علیرضا دارابی سلام عرض می شود. بحث سر ترجمان کلمه ی عربی «کتمان» نبود و نیست. شما بنده را به قلب واقعیت یا لااقل نگفتن مقداری باقیمانده از واقعیات مورد سؤال قرار دادید که در جواب عرض شد مگر تصوری از بنده داری که تحت دیکته ی کسی ام؟ اگر دیکته ی کسی را بخواهم بنویسم کتمان جا داشت، نه این که خود بنده حاضرم رأی های خودم را در این محیط قابل عرضه، که حتی مخالف هم وجود دارد و حق خود را در نقد مطالبم انجام می دهند، آشکارا انتشار دهم. جای تکرار باقی گذاشتی که بگویم بنده تحت بندگی و دیکته ی کسی نیستم اگر احتمالاً شما تصوری داری که چنین هستم، صادقانه می گویم نه آقای استاد، اینطور نیستم.

 

جواب به سؤال خوب و عضله دار شما را برای خودم فرصت تلقی می کنم و تشکر پشت بندش.

 

 

آقای میر حسین هفت دلیل دارم زاویه دارد. عرض می شود :

 

- منظور میر حسین از قانون اساسی بدون تنازل، این است همزمان ولایت فقیه با حقوق اساسی مردم قابل جمع باشد. دقت شود بنده دارم به عنوان یک علاقمند به مسائل جامعه حرف می زنم و دیدگاه خودم با آقای میر حسین در بیشتر جاها از هم تمایز می گیرد.

 

- میر حسین مشکلش به شخص است که در جایگاه ولایت فقیه می نشیند ولی خودش از نوع حکومت امامت و امت می خواهد با ساز و کار دموکراسی هدایتی - مشارکتی.

 

- میر حسین نه راست را و نه چپ را شایسته ی یکتاانگاری سیاست و حکومت نمی داند. سلطنت را پس زده است.

 

- میر حسین ذات تفکراتش سوسیالیستی است و بنیان کنی فقر و ضعف و سیستم توزیع تنظیمی کالا و خدمات.

 

- میر حسین شادروان عالی نسب را و شادروان محمد رضا حکیمی (خانه ی کاه گلی نشین) را در اقتصاد و اندیشه الگو گرفته است. عالی نسب به خاطر تز توزیع درآمد میان ضعیفان و حکیمی به دلیل تمرکز اندیشه اش بر عدل علوی در موسوعه ی الحیات.

 

- میر حسین در پی این بوده است ساختار سیاسی را از دو جای حساس کشور سپاه و حوزه بیرون بیاورد و‌ جای آن حلقه ی صیانت از حقوق سیاسی ملت را بنشاند.

 

- میر حسین ضعف های فلسفی غرب گرایانه ی حجت الاسلام سید محمد خاتمی را کنار افکار لیبرال منشی و دستوری آقای هاشمی رفسنجانی می گذارد و هر دو باند را یکجا رد می کند. او چون جنبه های کاریزماتیک را در خود حفظ کرده است مورد مطمع و طعمه ی عوامل برانداز واقع شده است اما خود بنایی بر ایجاد نوعی از حکومت بود که مرزبندی کند با سلطنت موروثی و استبداد دینی از نوع نقدی که شادروان نائییی نجف ده ها سال پیش در تنبیه الامه نوشته بود که فشار حوزه ی نجف و قجرهای داخل باعث شد آن را در دجله اندازد.

 

دیدار حضوری توسط اُنظُر ناممکن است (چون از افرادی که پی مَن قال بودن هستنت برایش مسئله ی اصلی است) والا برین هفت تا هفده تا دیگر قرائن حضوراً می آوردم.

 

همه ی اینها مفهومی جز تُف میر حسین بر اتحاد سراب نیست که آقای مهدی نصیری طلبه ی جوان کیهان نشین اسبق خیام تهران پیشنهاد متحده شدن اصلاح طلبان براندازگرا و سلطنت خواهان موروثی گرا داده است.

 

برای آن استاد که دبیر محترم است تشکر دوباره می شود که بحث را خوب در چارچوب دوخته است و درزهای آن را رفو کرده است. بنده ازت استقبال می کنم در روش و پویش بحث. چه مستحسن که دانسته شد در صحن باید دلیر بود و «دلاور» بسیار بسیار خوشحال شدم از این کلمه.

 

اما نهایت: برای آینده ی نظام تحلیل دارم اما انگار فضای مدرسه نمی خواهد اُنظُر وارد بحث های اساسی کشور شود. روی مسائل مردم و حکومت البته که بنده معامله نمی کنم و تشخیصات خودم را پای فضای اینجا می ریزم. نظرم با میرحسین در مورد بقا با تغییر نظام فرق دموکراتیک و ایدئولوژیک دارد. پشت مقام معظم رهبری باید اهداف را با صبر و جرعه ای تعقیب کرد. هر مدلی جز این خشونت زا است. کاش می توانستم تحلیلی از آینده می دادم. عبور می کنم. پایان. راندیان: نویسنده: اُنظُر ماقال

 

کدام چهره؟ کدام نوشته؟

شماره ی ۵


چهره : حجت الاسلام سید احمد خاتمی


نوشته : «توی خطبه ی نماز جمعه ی خود در ۷ / ۲ / ۱۴۰۳ گفت «به زور کسی را به بهشت نخواهیم برد اما در برابر این ناهنجاری ایستاده‌ایم و همچنان خواهیم ایستاد و عقب نشینی نخواهیم کرد.»


نظریه : نگاه بنده به این موضع این امام جمعه : اول باید روشن شود خود وی از کجا خبردار شده است اهل بهشت است که مدعی است کسی را به بهشت نمی برد. دوم این است وی پیشاپیش هنوز برزخ نرفته خود را در بهشت! دیده است. آن، شهید بهشتی بود که همین دنیا مشخص گردید «بهشت»ی است و خودش «یک ملت» بود برای این شخص زود است بهشت را قرُق کند و مرتع!!! آن را تقسیم. سوم مقابل ناهنجاری گفته ایستاده‌. مگر به نظر وی اونی که کنارش است آن جعل و زمینخواری را کرده بود اسم کار پنهانی اش ناهنجاری نبود؟ برای او یک خطبه بخوان واجب تر است برای ملت. چهارم عقب نشینی گفت نخواهیم کرد. لازم نیست زیاد زور زد برای بهشت بردن هیچ کس.  و لتَنظُر نَفسٌ مَا قدَّمَت لِغَد  (حشر / ۱۸) «و هر نفسی نیک بنگرد تا چه عملی برای فردای قیامت خود پیش می‌فرستد» برای مردم لازم نیست چی پیش می فرستی آقای سید احمد خاتمی ! ببین خودت چی توشه جمع کرده ای. بهتر است یاد بیاورد توی قطار تهران به مشهد یک واگن اختصاصی با مجلل ترین پذیرایی را. ناهنجاری اضلاع زیادی دارد گاه حتی در قطار! آن هم برای زیارت حضرت مولا آقا امام هشتم رضا (ع). پایان. راندیان ،، ۱۳ / ۲ / ۱۴۰۳ ،، اُنظُر ماقال

 

سید کمال عمادی [در پاسخ به انظر] سلام بزرگوار تاملی در نگاه نقادانه حضرت عالی من کاری به سخنان جناب استاد خاتمی ندارم اما یک سال استاد من بود وظیفه دارم از استاد خود در این ایام گرامی داشت معلم دفاع به حق و حقیقت کنم نه صرف احساسات بزرگوار اگر من بگویم کسی را به زور به بهشت نمی بردم از منظر منطقی هیچ دلالت التزامی به بهشتی بودن من ندارد ما کسی را به زور به بهشت نمی بریم چه خود به بهشت برویم چه نرویم دوم اینکه این نسبت را دیگران بیان کردند که شما می خواهید مردم را به زور به بهشت ببرید ما جواب می دهیم نه به زور نمی بریم اما به زور جلوی مجرم را می گیریم دیگر اینکه خطیب جمعه از جایگاه اسلامی سخن می گوید گوینده اسلامی نه سخن گوی اراده و افکار خاص او لذا اگر سخن خلاف اسلام بگوید باید به او همه خطیبان خاطی تذکر داد سخنانت خلاف اسلام بود اما با دلیل و برهان از طرفی برادر نازنین شما بفرمایید با کدام دلیل دانستی گوینده مذکور بهشتی نیست آیا شما دلیل محکمی بر بهشتی نبودن جناب خاتمی دامت افاضاته دارید هرگز
نه تنها برای بهشت نرفتن این روحانی شریف ندارید بلکه حتی به بهشت نرفتن افراد مجرم آشکار، هم ندارید چه بسا او موفق به توبه شود و بهشتی شود و کم نبودند و نیستند گناهکاران آشکار فرصت توبه یافتند و حتی اسوه مردم شدند انشاءالله همه شما و ما امیدواریم که اهل بهشت هستیم

 

سید علی اصغر شفیعی به انظر: سلام بر انظر توانا اما در مباحث صبور... روش گفتگوی تان را می پسندم . اهل استدلال و کلینیک گفتمانی . خارج از موضوع بحث از روش نوین برای گفتگو در موضوع استفاده می کنید .اول اینکه ؛ موضوع مطرح شده از طرف مخاطب را با دقت میخوانید .دوم اینکه ؛ از بعضی از ارائه ها برای پاسخگویی به مخاطب از مخاطب بهره می بری ‌.سوم اینکه ؛ کارشناسی به مباحث دامن می زنید درآن جانبداری خیلی کمتر است .چهارم اینکه ؛ آگاهی کامل از پدیده های انقلاب و تاریخ جمهوری اسلامی دارید . وقت گذاری تان را هم به مجموعه اضافه می نمایم .



پاسخ اُنظُر: بسم الله الرحمن الرحیم آقای اهل قلم سید محترم محضر شما خوب و خوش رو سلام تقدیم می شود. چهره ی شما برای بنده تداعی تفکر و قلم می کند و عطر بینش می دهد. قصدم آقا و بزرگوار ایجاد کلینیک گفتمانی نیست که بخواهم درمانگر ظاهر بشم و یا جا بزنم، هر چند ساخت عبارت از سوی شما بدیع بود و ذهن بنده را مشغول زیبایی خود کرد. قصد اُنظُر کالج گفتمانی است با طعم بی رحمی در نقد تا تعارفات داخل در اصل بحث نشود. حتی سر صرف میر هم بحث فُرمالیتیو باشد درک متن منتهی نمی شود چه رسد به این همه مسئله ی غامض جهان و ایران. گفتید خطاب به بنده : «آگاهی ... از پدیده های انقلاب و تاریخ جمهوری اسلامی دارید»

 

شاید علت این آشنایی اندکم با انقلاب اسلامی این باشد از وفاداران به انقلاب هستم. کسی پای وفا به انقلاب باشد از مسائل آن (بد و خوب) به نفع وضع مطلوب بهره می گیرد نه آن را برای تضعیف انقلاب بخواهد. شاید نشناسید تفکر بنده را. انقلاب برای بنده مانند هوا برای تنفس آزاد پرنده است، نه مرتع برای چرای چرنده!! می بینم دارند انقلاب را نه فقط چرا می کنند (می چَرند) بلکه زیر چرا و اما اگرها می برند. در مقابل این هر دو تیپ تفکر، بنده خودم را مسئول می بینم و تا هر کجا کشیده شود ایستاده ام. محکم و منطبق بر منطق خودم. اطراف بنده خون های زیادی در دفاع از کشور و انقلاب ریخته شده بود اسم همه ی آنان شهید دفاع مقدس بوده است که دلتنگ شان مانده ام. اینک خیلی قدرتمندان رابطه ای خیال می کنند وقت وقتِ فقط چریدن است. نمی باید گذاشت راحت بچرند و بچرخند. بنده سهمم را برای مقابله با هر مرتبه از جهالت دامنگیر و جهانگیر ادا می کنم تا پیش مقام معظم رهبری که امر کردند به جهاد تبیین خجل و شرمسار نشوم. از طبع مناره گونه ی آن بزرگ اندیش و باز نِگر خوشم می آید. نقد و نقل و پرداخت های شما سادات خوب و نویسنده ی صاحب سبک را تمایل دارم دائم ببینم. پایان. راندیان: نویسنده: اُنظُر ماقال

 

شیخ محمد رضا احمدی با تعریض به انظر: با سلام رژیم سفاک پهلوی برای کوبیدن اندیشه و افکار امام خمینی و روحانیت، مجبور بود از نویسنده مجهولی با نام احمد رشیدی مطلق در روزنامه اطلاعات در سال ۵۶ استفاده کند که جریان آن مفصل است... اما واقعا چه دلیلی دارد در این گروه از امضای مجهول پای نوشته‌ها استفاده شود؟ چرا نمی‌خواهند شخصیت حقوقی و حقیقی را تطبیق دهند؟ گرچه من بسیاری از اعضای محترم را نمی‌شناسم، اما همین که اعضای گروه همدیگر را می‌شناسند برای بنده کافی است. به نظر من، به نوشته‌هایی که صاحبان آن مجهول باشند، جواب نباید داد.

 

آق سید حسین شفیعی دارابی به استاد احمدی: سلام علیک . استاد احمدی عزیز تذکری منطقی داده آید. قبلا هم یاد آور شده آید. البته تا حدودی از منش در عبارت پردازیها و برخی از گراهاییکه در نوشته های جدید و قدیم جناب «انظر» بروز یافت؛ جمع چشمگیری از اعضای گروه معتقدند می شناسیم این جناب کیست؟؛  ولی بنده به همان چند باریکه وارد گفتمان شدم؛ بسنده نموده و اکنون تا مشخص نشدن شخص و شخصیت این جناب؛ بنا گذاشتم وارد گفتمان نشوم؛ دست کم جمع چشمگیری از اعضای محترم تداوم این شیوه را نمی پسندند؛ اینجانب نیز از این جمع خیر خواه هستم و هم نظر با حضرتعالی. موفق باشید.

 

 

کدام چهره؟ کدام نوشته؟

شماره ی ۶

چهره : حجت الاسلام آقای سید مجتبی خامنه یی (متولد ۱۷ شهریور ۱۳۴۸) حجت الاسلام آقای سید حسن خمینی مصطفوی (متولد ۱ مرداد ۱۳۵۱) آیت الله آقای علیرضا اعرافی (متولد ۱۳۳۸)

 

نوشته : «تمایل شدید بخشی از جامعه ی (یا پویا / یا کنجکاو / یا مداخله گر) بر دامن زدن دائمی به بحران جانشینی»

 

نظریه : نگاه بنده به این مسئله : پنج عامل باعث است بحران جانشینی در رأس هرم، قاعده ی اجتماع را در هَلهله، جنجال، سروصدا، هیاهو نگه دارد. منهای عوامل مخرّب سازمان های گروهکی که چارچوب فعالیتشان ایجاد ضعف و نارسایی در میان مردم و حکومت است. چرا این بحث را پیش کشیدم؟ هفته ی پیش کرمانشاه و کردستان از صحنه تا قروه، تمام یا نیمی از آن به همین موضوع گذشت که به سمع بنده سنگینی می کرد. چاره در این دیدم سکوت کنم تا خود را برسانم به وقت قرار که امروز باشد. علت اصلی شاید این باشد دریافت بنده این است بخش وسیع از جامعه ی ایرانی به اخبار زرد (تحریف گرا و بی محتوا) عادت یا انس پیدا کرده است. اما در جای خود، همین نقص نیز یک مسئله ی روز جوامع است. از غدیر به این ور که مرز دو فرقه ی مذهب اصلی از مکتب اسلام بر سر جانشینی رسول الله (ص) خونین و خشمگین شده است، همیشه جانشینی اصلی ترین عامل تفرقه و پراکندگی سیاسی بوده است. شیعه به امامت و نصّ نصب معتقد است. سنی به خلافت یعنی جای پیامبر نشینی. عبور کنم. ایرانی جماعت تا جمعی به خود تشکیل دهد مایل نشان می دهد از هر تازه وارد بپرسد: آره! راست است فلانی را برای فردای نظام رهبر کرده اند؟ پس پنج عامل باعث را مطرح می کنم:

 

عامل اول : جریاناتی در داخل بدشان نمی آید با کشاندن این موضوع جذّاب به وسط ماجرا، اذهان جامعه را از مطالبات مبتلابه، به سمت چیزهای ذهنی و وهمی منصرف کنند و آنان را به این خبر که خیلی هم گرم است، سرگرم نگه دارند. این کار در اصل شاید از سوی محافل سرویس صورت بگیرد.

 

عامل دوم : شماری از مردم همیشه روی سلامتی مقام معظم رهبری دست به شایعات یا ساخته های ذهنی مورد علاقه می زنند و همین آنها را به پرس و جو روی جانشینی آقای خامنه یی می کشاند که در اصل می خواهند نشان دهند برای فردای انقلاب بحران جانشینی وجود دارد، نه جانشینی. بعد برای این که بر این حرف خود خوراک گوارا فراهم کنند سریع به هم آدرس حجت الاسلام سید مجتبی خامنه یی را می دهند که در ذهن غافلگیرپذیر مردم، صوری بودن خبرگان و نقش بیت رهبری در تعیین رهبر آینده ی کشور را برجسته سازند. در واقع منحرف و بدبین نمایند.

 

عامل سوم : یک میلی روانی / شوقی در مردم پدید آوردند که همانطور جامه وقتی نو می شود انسان به خاطر پوشش لباس نو شاد و شادمانی به خود می گیرد، جامعه هم با رهبر تازه جان تازه می گیرد و گشایش یا به زعم عوامل خناس، خفقان شکل می گیرد و نظام گور خود را به بیل خود می کند! عبارت علمی این میل این است: مردم همیشه به اتقاقات بزرگ علاقه نشان می دهند. مثلاً خبرِ چه انتخاب و چه بعد عزل شادروان آیت الله منتظری در جایگاه قائم مقام رهبری به وسعت تمام ایران جاذبه داشت. حالا هم گرایش به این اخبار از همان علاقه ناشی می شود.

 

عامل چهارم : سن و سال مقام معظم رهبری به عددی از عمر رسیده است که قسمتی از جامعه (چه هواخواه چه برانداز) روی جانشینی فرد آینده حساسیت از خود بروز می دهند به همین دلیل خبر جانشینی نه حالا از چند سال پیش نقل محافل است. در این مسئله ی کِبَر سن، دشمن بیرونی هر چند وقت مسئله ی انواع بیماری رهبری انقلاب را به دروغ وارد فضای سرزمینی ایران می کند تا مردم را به یک بحران مخاطره آمیز درگیر کنند. چطور؟ مثلاً خط دهند وقتی نوبت رهبر سوم برسد جایگاه مقتدر آن رو به کاستی می گراید و زمینه ی فروپاشی مهیا می شود، زیرا بخوبی می دانند ذهن مؤمنان این واقعیت وجود دارد که دیگر مانند امام امت ره و مقام معظم رهبری حفظهُ الله گیتی نزاید. پس جمهوری اسلامی شخصیتی در اندازه ی رهبری در خود ندارد و این فقد و قحطی باعث سردرگمی می گردد.

 

عامل پنجم : یکی از بدترین کارهای جناح اطلاح طلبان گذر از شخص آیت الله خامنه ای است. آنان ایشان را عامل وضعیتی می دانند که خود اسم آن را می گذراند دفن جمهوریت نظام. با همین پیش زمینه، یکی از شگردهایشان داغ نگه داشتن خبر جانشینی است و در تعداد بیشماری به تولید خبرهای زرد و مجعول پیرامون آن می پردازند و نیروهای خود را به سمت گرم نگه داشتن تنور بحران جانشینی مشغول نگه می دارند. زمان امام امت نیز این جناح روی هاشمی رفسنجانی مانور می داد. آنان هر چند در صدد هستند مسائل چنان انسداد پیدا کند که خود به خود حجت الاسلام آقای سید حسن خمینی فرشته ی نجات ایران به حساب آید. به همین خاطر است جناح راست از تخریب سید حسن در هر فرصتی استفاده می کند. چون احتمال می دهند در شرائط ویژه ی بحرانی حمایت غرب از اطلاح طلبان حتمی است و حتی تمایل به سید حسن خمینی برای بحران گذار مورد توافق نانوشته! است.

 

اما یک نتیجه ی برآوردی نه قطعی: بنده احتمال قوی می دهم روی آیت الله اعرافی، که سه امتیاز بزرگ با خود دارد: یک: اخلاق عملی. دوم: تفکر عقلانی / فقهی. سوم: وجاهت بالای اجتماعی و وجود شاخص های کاریزمایی در چهره و رخساره.

 

رأی: به گواهی آقای دکتر علیرضا مرندی پزشک مخصوص حضرت آقا حفظهُ الله و روحی فدا از همه ی زمینه های جسمانی در بالاترین حد سلامت و طراوت بسر می برند. خدایا عمرشان طولانی باد و برکات نفوذشان افزون. با این وجود اصل بقا مختص خداوند است و هر گاه مشیت تعلق گیرد، به نظر می رسد نقش یک نهاد مهم، وظیفه‌ آمیزپذیرتر شود تا این که نقش و جایگاه جانشین به مرور (لااقل طی سه چهار سال) در داخل و خارج تقویت گردد. فرهنک سازی گریز از ولایت در درون ایران از برنامه های نقشه کشیده ی سازمان های داخلی و خارجی است. بنده باور دارم مردم به نقش ولایت تا زمان ظهور، هم ایمان دارند و هم آن را وحدت بخش ترین عنصر کشور می دانند. عبور می کنم. پایان ،، راندیان ،، نویسنده : اُنظُر ماقال

 

[در پاسخ به سیدکمال الدین عمادی] پاسخ اُنظُر: بسم الله الرحمن الرحیم محضر روحانی بزرگوار و تأثیرگذار حاج آقای عمادی سید ارجمند مدرسه سلام تقدیم می شود. از تفکرات آن حضرت بنده بهره می گیرد. حق داشتید از استاد خود حجت الاسلام سید احمد خاتمی دفاعیات داشته باشید نشان اخلاقیات متناسب با رفتار انسانی شماست. نه، نقد شما را وارد نمی دانم چون وقتی کسی حرف از بهشت می زند و می گوید به زور دیگران را نمی برم در واقع خود را اول در مقام فردی بهشتی جا زده است. دومین بحث شما این بوده «دیگران بیان کردند که شما می خواهید مردم را به زور به بهشت ببرید ما جواب می دهیم نه کسی را به زور به بهشت نمی بریم» بر این سخن شما خلل وارد است. چون اخلاقی تر آن این است که می شود جواب داد اگر چنانچه ما به لطف خدا اهل بهشت باشیم دیگران با زور به بهشت نمی بریم. نه این خود اول خود بهشت‌رفته بداند. مسئولان نظام چرا توهم دارند حتماً بهشتی هستند؟! شاید چنین نباشد. پس نباید با طرز با مردم سخن بگویند. بعد فرمودید «برادر نازنین شما بفرمایید با کدام دلیل دانستی گوینده مذکور بهشتی نیست آیا شما دلیل محکمی بر بهشتی نبودن جناب خاتمی دامت افاضاته دارید»؟ حاج آقا در نوشته ی بنده اصلاً قطعیتی وجود ندارد که گفته باشم کسی یا ایشان اهل بهشت نیست. گفتم چگونه او خود هنوز در دنیاست بهشتی فرض گرفته است. به دعای زیبا و خوشایند شما «انشاءالله همه شما و ما امیدواریم که اهل بهشت هستیم» با نهایت شادی آمین می گویم. از آن بزرگ اندیش بسیار تشکر می کنم که سعی دارند عیب های نوشتجات بنده را گوشزدم کنند. خدا خیرتان را افزون فرماید. ما را از دعاهای خوبتان از قلم رحم نیندازید. سلامت باشید استاد. پایان ،، راندیان ،، نویسنده : اُنظُر ماقال

 


کدام چهره؟ کدام نوشته؟

شماره ی ۷

کدام چهره؟ کدام نوشته؟

شماره ی ۷


چهره : آقای باقر قالیباف


نوشته : «بوس چاپلوسی آقای منصور ارضی مداح جناح راست بر دست حجت الاسلام سید ابراهیم رئیسی و بوس مصلحتی آقای باقر قالیباف بر پیشانی وی»


نظریه : نگاه بنده بر این مسئله که آن زمان شکل گرفته بود عکس نیز از همان سالهاست: سازمان دهندگان نامرئی سیاست انتخاباتی، همان زمان خبر داشتند که هم موقعیت باقر قالیباف عالی تر از آقای رئیسی است هم کشورداری اش. اما یک برداشت غلط که تصور داشت عنایت! روی رئیسی نشسته است، آقای قالیباف طرقبه ای را صوری مجبور ساخته بودند بر پیشانی آقای رئیسی همشهری نوغانی اش بوس ظاهری بزند که عمیقاً می دانست آن کس که یک قدمی صندلی اول کشور است خود قالیباف است. بنده شناسنامه ام جای مُهر نبود رأی هایم هم رنگ عطر دگر داشت اما از این دو نفر راست، هر راست پیشه ای از بنده می پرسید قالیباف را مرد قدَر اجرا و بلدوزر نظام و رئیسی را فرد خنثی و خام سیاست و گاری گالری نظام می خواندم. بوس ارضی که اصلا حساب نمی آید. کشور در دست کسی قرار گرفت در هر سه شلغش تجربی پیش رفت، نه علمی و پرونده های ناقص زیاد جا گذاشت. بهتر نمی بود اگر قرار بود حکم بوس صادر شود این آقای رئیسی بود که باید بر جبهه ی سفید قالیباف بوسه می زد؟ شال سبزش را وسط ماجرا نمی آورد. کشورداری حتی با کشورگشایی به سبک اروپایی هم رنگ رشد به خود نمی گیرد چه رسد به کسی که گاری را هم بلد نیست یدک بکشد. سایر سجایای خوب ارزشمند سید آرام ایران «حاج آقا» رئیسی جای انکار ندارد. تقوا دارد. تقوا شرط لازمه، شرط کافی نه. پایان ،، راندیان ،، نویسنده : اُنظُر ماقال

 

حجت الاسلام شاکر به نظُر: با سلام خدمت انظر ماقال کاملاً حرف های شما ناقص است و چندین مورد کلام تان بویی از انصاف نبوده و نخواهد داشت و بنده هیچ جوابی خدمتتان نخواهم گفت. قضاوت را باید کسانی انجام دهند که شرط انصاف را رعایت کرده باشند. در هر صورت قرار نیست آدما هر نکته ای را جواب بدهند و خودی نشان دهند. ای کاش در هر جا ، شما کمی سکوت نمایید تا قلم تان انرژی مثبت!!!! اش را نگه بدارد. در هر صورت التماس دعا دارم یا حق.

 
پاسخ اُنظُر: بسم الله الرحمن الرحیم. سلام محضر شما بزرگوار و مورد احترام و روحانی خوشنام و با مرام. به ترجیحات آن بزرگوار احترام می گذارم اما دعوت به سکوت را نه. در جهاد تبیین مگر سکوت معنا پیدا می کند. مقام معظم رهبری فرمودند همه ی مردم ایران در هر حد که هستند به جهاد تبیین بپیوندند. بنده پیرو رهبرم هستم و معنی جهاد تبیین را سکوت نمی دانم. از طرف دیگر معنای سخن حضرت آقا حفظهُ الله این نیست همه یک جور حرف بزنند. معلوم است ممکن خواهد بود نوشته ای از بنده با نوشته و بیش و گرایشی از شما انسان خردمند و بزرگوار پیرامون هر مسئله ای فرق داشته باشد. پس تاب افکار همدیگر را داشته باشیم. بنده هدف رهبر انقلاب را در کشاندن مردم پای تبیین این نیست، همه بیایند یک جنس حرف بزنند.

مثلاً شخصیت صاحب قلم توانمند و محترمی به نام آقای مصطفی بابویه انگاری در نوشته ای خواست دولت آقای رئیسی را نقد اقتصادی کند اما دعوت به سکوت شد. متأسفانه آقای مصطفی بابویه عقب نشینی کرد و حرفش را در سینه اش گذاشت و مدرسه را با این همه اعضای منتظر سخنانش، در شگفتی  فرو برد. در سینه گذاشتن حرف آیا با جهاد تبیین انطباق دارد؟ هرگز. همدیگر را به سکوت فرا نخوانیم بلکه گنجایش شنیدن سخت تر ین سخن ها را داشته باشیم. دعوت به سکوت یا این که وارد این بحث نشو می تواند علامت هراس از بیان واقعیات هم باشد ضمن آن که نشان مصلحت بینی و حفظ نظام از آسبیب هم دارد.

فردا یا امشب بحث بنده بررسی «کف جامعه» است که می خواهم بگویم ریشه ی اختلافات از کجای کشور به سراسر ایران سرریز می کند. ولی دعوت به سکوت برنامه های افراد و اعضا را با خلل و اخلال مواجه می کند. انتظار می رود شما برادر دانشمندم آنچنان آستانه تحمل بالا باشید که ما شاگردان شما خوبان بتوانیم جرئت بخریم و حرف مهم کشور و جهان را اینجا همه با هم بزنیم. از تذکرات مهربانانه ی شما هرگز بر خود نخراشیده ام چون شما را با نوشته های خوبتان شناختم و احترام می گذارم به محضر مبارکتان. سلامت باشید استاد خوش اخلاق بزرگوار مدرسه. پایان ،، راندیان ،، نویسنده : اُنظُر ماقال
 

اهل قلم, [در پاسخ به شیخ شاکر طاهرخوش] سلام جناب شاکر اتفاقا اگر اهل کار کارشناسی اخبار و تحلیل باشیم نوشته های انظر را غنیمت اطلاعات خبری بشمار آورده و از جانبداری افراد در موضوع به کلاسش بهره ببریم . قرار نشد کسی به نوشته ها همیشه پاسخ دهد برای اینکه نوشته های انظر سوالی نیست .اگر هم باشد و خارج از محدوده عادیت‌ قرار گیرد صبور باشیم و تمرین کنیم که واقعیت را بهتر تحلیل کنیم .

 

اهل قلم,  [در پاسخ به ْ ْ] سلام انظر اهل نظم و ترتیب توانایی خواندن مرا مضاعف می نمایید . ایکاش برای تحلیل محتوی پدیده های انقلاب و ...کلاس حضوری می گذاشتی . اگر وقتی دست دهد حتما درباره نوشته های شما کارشناسانه نظریه ایی را می نگارم .

 

شیخ شاکر طاهرخوش [در پاسخ به ْ ْ] انظر: سلام بر شما و تمامی اعضای محترم کانال بنده قصد تند مزاجی نداشته و نخواهم داشت اتفاقاً از این کانال مطالبی را استفاده می کنم. بحث و کنایه بی مهرتان در مورد آقای رئیسی و شال سبز و... تان کمی برایم سنگین بوده‌است. در هر حال ارادت این برادر کوچک تان را پذیرا باشید و در این لحظات پایانی شب ، ما را از دعای خیرتون فراموش نکنید. از بقیه دوستان عزیز دلم که زحمت حاشیه‌ای برای این مطلب من نگاشته اند، تشکر می شود. التماس دعا داریم.

 

شیخ احمدی,  [در پاسخ به اهل قلم] سلام بر سید اهل قلم یعنی شما هم ارسال مطالب با امضای ناشناس (اُنظُر) را تایید می‌فرمایید؟ با این روش نام مدرسه فکرت مخدوش نمی‌شود؟ شما می‌دانید اَنظَر چه کسی است؟

 

سید علی اصغر  [در پاسخ به احمدی] سلام استاد آقا شیخ احمدی نیک نام باور کنید برایم مهم نیست اُنظر کیست اما باب جدیدی را بنانمودند . سبک نوشته هایش نشانگر داشتن اطلاعات زیادی است و توانایی و قدرت تحلیلی ایشان حرفه ایست . با اجازه درس تحلیل محتوی را پاس نمودم تخصصی تحلیل می کند . از شما هم انتظار دارم مراتب طرح موضوعات را مشاهده فرمائید تا حصول نتیجه سلسله نوشتار ... بعداز کارشناسی علوم سیاسی ، در مقطع ارشد روانشناسی خواندم . برای حدس زدن نیاز به ادامه نوشته های ایشان است.


[در پاسخ به اهل قلم] پاسخ اُنظُر: بسم الله الرحمن الرحیم محضر اهل قلم حاج آقا سید بزرگوار سلام تقدیم می شود. کلاس نه. حضوری خیر. فقط به شما دو تا کد می دهم که بدانی کیست اُنظُر. با سه تا از عموجون های من دوست طولانی هستید. بنده لغت های آنجا را حدی بلدم که هضمش کنم. پس این کدها را دادم که مرا بدانی. خوشحال می شوم بنده کارشناسی های شما فیلسوف دیثکورث را بفهمم. تشکر می شود بر محضرت. پایان ،، راندیان ،، نویسنده : اُنظُر ماقال

 

انظر [در پاسخ به شاکر] پاسخ اُنظُر: بسم الله الرحمن الرحیم محضر حاج آقای بزرگوار سلام تقدیم می کنم. رحمت هستید و باران مهربانی. به شما نویسنده ی ارجمند ارادت می ورزم. درس های شما در همین خوی نرم شماست . در بنده اثر بگذار استاد خوب. پایان ،، راندیان ،، نویسنده : اُنظُر ماقال

 

کدام چهره؟ کدام نوشته؟

شماره ی ۸


چهره : آقای آیت الله جوادی آملی


نوشته : ««این مرجع، حکیم فقیه و فیلسوف پاکیزه ی قرن در دیدار حجت الاسلام سید عبدالفتاح نواب نماینده ی محترم ولی فقیه در حج فرمود : باید جامعه ی محلی و منطقه ای و بین المللی آرام باشد و حج برنامه ی بین المللی اسلام است.».»


نظریه : نگاه بنده به این مسئله. آقای جوادی آملی خواست بگوید تلاش اسلام ایجاد آرامش جهانی است زیرا کار هجرتی علمی از نوع جعفری همانقدر وزن دارد که کار جهادی از نوع خیبری علوی. روی این پایه روحانی کاروان ها را به امری ریشه دار در اسلام هدایت کرد که به دید بنده نشان داد این حکیم متأله خواهان ایمان به عمق اسلام است، نه قشرش. چون از خوشحالی رسول الله (ص) در روزی پرده بر داشت که بین فتح خیبر و برگشت حضرت جعفر برادر مولا امام (ع) از هجرت حبشه، اتصال معنوی زد و فرمود سرّش آن این است جعفر بن ابی طالب «کار عالمانه و محققانه و فرهنگی کرد، یعنی یک عالم می تواند کار فرهنگی بکند که به منزله ی فتح خیبر باشد» ایشان خواهان رفتاری در روحانیت شد که جلال و شکوه اسلام را دربر داشته باشد. پایان ،، راندیان ،، نویسنده : اُنظُر ماقال

 

کدام چهره؟ کدام نوشته؟

شماره ی ۹


چهره : حوزه قم بناب زابل (برای نماد)


نوشته : « حوزه و حکومت به هم رسیده و می رسند. کف جامعه ولی فکر دیگری دارد»

 

نظریه : نگاه بنده بر روی این مسئله : هفته ی قبل از کردستان تا کرمانشاه کف جامعه را این جور دیده و شنیدم. اختلافات در کشور مثل باران بهاری سیلاب ایجاد کرده است. بنده ریشه ی سرریز را در چی می دانم و از شخص خودم پرسش به عمل می آورم و جوابم را بدون هیچ مجامله و مخافه می دهم: از کجا این اختلافات در جامعه سرازیر و حتی سرریز می شود؟

 

- از اتحادیه ی بُنکداران؟! مسلم نه.

- از درگوشی های کامیونداران؟! باز هم نه.

- از گرمی گرانی در راسته ی بازاریان؟! این که اصلاً نه.

- حتماً از تراکنش های سری سران بانکداران؟ نه جواب اشتباه است.

- از تضاد و تنش و توسعه در بین دانشجویان؟! شاید گفته شود همینه. اما نه.

- از داد بیدادهای کول بران کامیارانی ها و ایلامی ها؟! این دادها که صدا نداره ! و بردش تا همان خطوط مرزه.

- وقتی اینها نباشد ممکن است ذهن ها متوجه ی بیرون و گروهک های معاند شود. این نیز نمی تواند علت تامه باشد.

- چی می مانه این وسط؟ فقط حوزه ی علمیه. بنده می گویم از حوزه سرریز می شود.

 

صبور باش خواننده ی محترم و محترمه ! دارم به عنوان یک ناظر علاقمند به بحث روز، حرف می زنم. واقعیت را باید دقت کرد نه دفع و روی خط زد که اصل مسئله را از تخته ی سیاه بدون حل و راه حل پاک کرد. بنده اصل اختلافات را باعث ایجاد شکاف می دانم و شکاف است که یک جامعه را به فکر و علم وا می دارد. به قول امام امت ره اختلاف بلکه تخطئه نعمت است و به فرمایش حکیم الهی ایران آیت الله العظمی جوادی آملی حتی باید شکر کرد که شکاف و اختلاف پیش می آید. به نقل ایشان «اگر ‏اختلاف نباشد جهان فرسوده خواهد شد، اگر همه یکدست و یک استعداد داشتند جهان ویران می‌شد، این اختلاف، نعمت الهی است لذا هم باید نسبت به ذات اقدس الهی شاکر بود هم این نعمت را در جای خود صرف کرد.‏»

 

در حوزه بر سر حکومت داری و حتی دین داری و بالاتر از آن فهم از اسلام و نگاه به مردمان غوغا برپاست. این شیخ آن شیخ را از زیربنا می زند (تکفیر رایج) آن مقام این مقام را فاقد علم و عمل لازم برای هدایت مردم می داند. به قول فرزند شادروان آیت الله فاضل لنکرانی چنان شده که مجتهدی که درسش صد طلبه می آمده حالا ده طلبه هم شنونده ندارد. علتش یکی این است نسبت به صلاحیت همدیگر موضعی هجومی و انکاری دارند. طلبه واهمه پیش کی درس برود! در این میان فضلایی هستند شناور شدند و تعلقاتشان را کلی تعطیل کردند و در حال نظریه پردازی مخفی جدید هستند که بنده فکر می کنم دهه ی پیش رو دهه ی سرازیر شدن انواع نظریه و گرایش ها در مورد اسلام و مردم و حکومت در میان مردم ایم. این همان اثرات شکاف است. شخصاً به هر فرد دسترسی پیدا می کنم می گویم این شکاف ها را به مدت ده سال تحمل کنید چون شکاف خفته خطرش بیشتر از شکاف سر باز کرده، است. از درون شکاف، نظریه ها زاده می شود.

 

اما مسئله ی فوری : روحانیت که اینک برای آینده ی خود و نظام در شکاف نظریه است، مشکلات کف جامعه را با نسبت های بد دادن به مردم، آلوده نکند. بداند علت اصلی این همه تشتت و حتی واداگی نسل امروز این است حوزه دیگش در حال جوش است و در تولید و پخت حرف ها، نیاز به آتش علم و دمیدن عقل و شناخت دین و حتی معرفت نوشونده دارد و این در حال خاموشی / شعله ور شدن است. خواهش باید کرد از روحانیت وقتی کف این است سراغ خودتان بروید، نه مردم که تقصیرکار معلوم و معرفی کنید. خود را مؤاخذه و حساب نفس کنید، نه مردم را. عیب را روی مردم و زنان و نیازمندان نگذارید. خودتان در حال دگرگون شدن (خوب / بد) هستید، ولی خبر ندارید. بدانید:

 

کف می داند رأس باید روحانی باشد. (بنده هم به جلوداری فقیه ولی، اعتقاد دارم. هیچ حکومتی را بدون فقیه ولی، قبول ندارم چون اصل ظهور امام منتظر (عج) مرا وا می دارد موقتاً زیر چتر فقیه باشم تا آقای زنده و حیّ طبق قاعده ی لطف و حجت بیاد) قوه شکایت ها باید روحانی باشد. تمام امام جمعه ها باید در لباس حوزه باشند. قاضی های خاص باید روحانی باشد. وزیر اطلاعات باید مجتهد ملبّس باشد. متولی های مهم بقاع و حرم های مهم باید روحانی باشد. هزاران مسجد باید روحانی پیشنماز و پیشدار باشد. حتی در تمام نهادهای مهم باید یک روحانی ناظر نافذ حتماً حضور داشته باشد و حقوق هم بگیرد. تا به حال تمام (جز یکی) ریاست جمهورها که کارش اجرایی و علمی باید باشد در دست آخوند بود. پس اگر عیب دیدید، سراغ خودتان بروید که حکومت اسلامی را منحصری تعریف کردید. نظریه های را رویزیون و بازسازی کنید با زمان و مقضیات مورد اشاره ی شهید استاد مطهری خود را آشتی دهید. عبور کنم. منظورم مشخص است. آدم تیز می گیرد. مردم عموماً تز استعماری اسلام منهای روحانیت را رد می کنند. ملت از روحانیت تنزه و تفکر و تعهد می خواهد و یک دنیا انبوه از اخلاق. پایان ،، راندیان ،، نویسنده : اُنظُر ماقال


پاسخ اُنظُر: بسم الله الرحمن الرحیم به دو نوشته توسط بزرگواران به طرح بحث بنده پاسخ فنی لازم است. در صدد هستم تهیه کنم. با تقدیم فعلی سلام، برای عرض ادب و ارائه ی پاسخ به هر دو بزرگوار و گرانقدر مجدد بازمی گردم. پایان ،، راندیان ،، نویسنده : اُنظُر ماقال

 

اسماعیل آفاقی: [در پاسخ به ْ ْ] سلام     جناب اُنظُر  قسمت آخر پاراگراف متن ،مردم عموما تز استعماری اسلام منهای روحانیت را رد میکنند  خطاب شما  به کدام مردم هست؟  مردم قبل از انقلاب و حین انقلاب  یا مردم کنونی  که بایک تلقی به کل روحانیت حمله ور میشوند و همه روحانیون را در خلوت یکجور میبینند و در جمع خطاب به بعضی میکنند و یا بجز فلانی میگویند  و در  این همه حرکات خواسته های دشمن اسلام را پیاده میکنند  و حتی  خودی ها را به سمت ضد روحانیت سوق میدهند ؟

 

شیخ ربانی به انظر: سلام علیکم و رحمةالله جناب انظر الی ما قال سعیکم مشکور،   در انتهای کدام چهره ،،،،ش ۹ جمله ای ناب را قلم زدی که نشانه معرفت و بصیرت شماست و آن: مردم عموما تز استعماری اسلام منهای روحانیت را رد می‌کنند ملت از روحانیت تنزه و تفکر و تعهد می‌خواهد و یک دنیا انبوه از اخلاق . عرض می‌کنم البته اگر در پیشگاه بزرگان محکوم به س ا د ه ،، نشوم ۱_ این روحیه انذار را ادامه بده ۲_امیدوارم با قهر بزرگان ، انظر الی ما قال تبدیل به انظر من قال نشود ،( من قال مهمتر از ما قال ) چون هدف مولی الموحدین ع ، خذالحکمة حیث کانت ،،، بود و هست ۳_ ما شاءالله به عموجان هایت و ،، خطاب به سید اهل قلم ۴_ البته حقیر خطاب آن جناب نسبت به بزرگان را " در بعضی " مواضع قبول ندارم ( در گذشته )چون توجه به مسائل اخلاقی را اصل شرافت انسانی می‌دانم که لازمه تاثیر گذاری در جهاد تبیین برای اهل بصیرت است والسلام اطال الله عمرک ای عزیز  بی نشان

 

[در پاسخ به اسماعیل] پاسخ اُنظُر: بسم الله الرحمن الرحیم. هم مدرسه ای محترم به شما سلام عرض می کنم. علت را اگر جستجو بفرمایی خواهید فهمید مردم چرا فشارشان سمت روحانیت است. چون روحانیت از یک سو تمام جاهای حساس حکومت حضور دارد (باید هم باشد چون حکومت اسلامی حضور روحانیت را ضروری می کند) بعد وقتی مشکلات کشور را فرا می گیرد و اختلافات بالا می گیرد مسئولیت نمی پذیرند و فرافکنی می شود گردن دیگران می گذارد. مردم دلشان به صنف روحانی نفرت نیست، بلکه چاره جویی است و مطالبات. وقتی در یک خانواده ای، چهار جوان فوق لیسانس بیکار وجود دارد و به خاطر برخی افکار نمی گذارند هیچ شغل حکومتی را اختیار بگیرد، معلوم است نسبت به صاحبان حکومت بدبین (یا در خوشبیانه ترین حالت معترض) می شود. صاحبان حکومت مگر چه کسانی اند؟ کله پاچه فروشان؟!! خوب مشخص است روحانیت صاحب حکومت است. چرا هیچ وقت همین مردم روحانی هایی که با ساده ترین شکل رفتار بی آلایش میان مردم زندگی می کنند بالای سرشان می گذارند، اما روحانی هایی را که دیدند در حکومت برای خود دکان و خانه و سهم و ارث و برای فرزندان خود شغل و موقعیت فراهم کردند مورد خشم قرار می دهند. مردم ضد روحانی نیستند مردم ضد روحانی نماها هستند که روح را از خود دور انداختند و از همه جسمانی تر شده اند. خدایا تمنای ملت این است روحانی های آبرودار را هرگز در معرض فروریزی عِرض و حیثیت قرار نگیرند. آمین. بنده از شغل و پست شما بی خبرم در حسابم نامتان «اسماعیل» ثبت است. خود شما هم فکر نکنم در دل به چنین روحانی هایی ناخوش (منظورم حرف بد نیست) نگید. شما هم خلوت دارید و جلوت. هر کدام اقتضای خود را دارد. به شما احترام می گذارم که مرا به توجهاتت آشنایی دادید. پایان ،، راندیان ،، نویسنده : اُنظُر ماقال


[در پاسخ به بی نشان] اما این: این، جای یک پاسخ رُک تر برای بنده باقی می گذارد. صریح تر و با بیانی شیشه ای تر برای این متن می آیم. طول نمی کشد. تهیه می کنم.


[در پاسخ به بی نشان] پاسخ اُنظُر: بسم الله الرحمن الرحیم. آستان بی نشان دامت برکاته عرض ادب فراوان و سلامی به وجه «حجر» «ادْخلوها بِسلامٍ آمنینَ» دارم. آستان رحمان عالَمیان را بوسه می زنم که شخصیتی بی نشان که از هر نشان نشاندارتر است سعی بنده را مشکور توصیف کردند. بنده با شما نمی دانم چه اشتراکی دارم خبر ندارم. اما اُنظُر و بی نشان هر دو نامی مستعار و استعاری برای ماقال بودن هستند نه من قال شدن. ولی در شگفتم بر شما عیب وارد نمی کنند که «مجهول» پای ورقه امضا می زنی!! اما اُنظُر برای همین کار یک جور و همگون با شما، تحت شدیدترین فشار واژگانی است. برای من سرک کشیدن برای نام بنده مثل موم نرم است که چرا. حاج آقای سید محمد موسوی دارابی یکی از همین هم مدرسه ای ها چند هفته قبل حرف منطقی زده بود در مدرسه. فرموده بودند: وقتی کسی نمی خواهد شناخته شود یک علتش شاید این باشد امنیت خود را بهتر تأمین می بیند. خوشحالم به شما فشار نمی آورند ولی بر بنده از هر سو.... اما بنده «آبنوسم در کف دریا نشینم با صدف» آبنوس درختچه ای با چوب بسیارسخت در زیر دریا است که صرف ساخت و سازهای اشیاء ماندگار می شود. بنده هم آبنوسم با این فشارها تسلیم نمی شوم. اُنظُر یک موقعیت است. این «شخصیت استعاری» قصدش رساندن خاکسترهایی کشور به بستر مدرسه است. چون درین مدرسه متوجه شدم انسان های بسیار باشخصیت (که مقامی تعلیمی بر گردن ما دارند) حضور دارند لذا برای بنده اینجا یک فرصت بزرگ است برای مقابله با تهدیدهای مرموز که انقلاب را در معرض آفت می برد. این اجازه را به عنوان یک شهروند از آقایم مقام معظم رهبری دارم که ملت را بدون تبعیض فراخواندند به جهاد تبیین. کار بنده از جنس تبیین بیش نیست. ولو کسی مرا هر صفتی بار کند. از اینکه به اُنظُر نوید دادید انذار را دنباله بدهد از نود و نه قرص مسکن ژلوفین آرامبخش تر بود. چقدر شما شأنییت بالایی دارید. همه تعلیم است. نیز نه فقط به فرمایش شما خُذالحکمة هست کارها در مقام تبیین، بلکه به حضرت یحیی (ع) وحی رسید «یا یحیىٰ خُذِ الکِتابَ بِقوَّة وآتَینَاهُ الحُکمَ صبیًّا» دوازده / مریم. فرمودید: به ما شاءالله گویی شما... تبسم تحویل می دهم و یک سبد گل دست پروده ی زنده، نه مُرده. بند چهارم شما نصب العین شد. بنده آدمم، نه آجر. آجر دچار تحولات نمی شود و همیشه تا پایان تاریخش یک جور است و در حال فقط فرسایش. احوالات بنده با نوشته های لیّن و رفتار صفحو و عفو شما عوض می شود که حضرت محول الاحوال بر انسان می کند. اجابت می کنم محضرت. تعلیم بر ما را فراموش نفرما. عیب های بنده و متن هایم را به زیر املا و آزمودن و تست ببر حاج آقای بی نشان. پایان ،، راندیان ،، نویسنده : اُنظُر ماقال


پاسخ اُنظُر: بسم الله الرحمن الرحیم برادر نویسنده ی متعهد آقای مصطفی سلام محضر مبارک شما. علت عبارت پاسخم به روحانی محترم آقای طاهر خوش این جمله ات بود. والا بنده بی جهت مطلبی به شما بزرگوار (که اخلاق و نرمخویی در وجودت موج می زند) نسبت نمی دهم. عبارت شما در یکی از مباحثه های شما که بنده آن را می خواندم عینش این است: «آنچه از برداشت بنده از سخن شما برمی آید این است که به صلاح نیست وارد این مبحث شویم... اگر فهم بنده از پاسخ شما درست باشد عرض میکنم امر شما مُطاع..‌.» به همین دلیل به برادر روحانی آقای شاکر نوشته بودم:

 

«مثلاً شخصیت صاحب قلم توانمند و محترمی به نام آقای مصطفی بابویه انگاری در نوشته ای خواست دولت آقای رئیسی را نقد اقتصادی کند اما دعوت به سکوت شد. متأسفانه آقای مصطفی بابویه عقب نشینی کرد و حرفش را در سینه اش گذاشت و مدرسه را با این همه اعضای منتظر سخنانش، در شگفتی  فرو برد. در سینه گذاشتن حرف آیا با جهاد تبیین انطباق دارد؟ هرگز. همدیگر را به سکوت فرا نخوانیم بلکه گنجایش شنیدن سخت تر ین سخن ها را داشته باشیم. دعوت به سکوت یا این که وارد این بحث نشو می تواند علامت هراس از بیان واقعیات هم باشد ضمن آن که نشان مصلحت بینی و حفظ نظام از آسبیب هم دارد.»

 

اینک اگر با استنادسازی باز نیز رأی ات این است بنده بد فهمیدم یا به شما بد کرده ام، مرا ببخشید که عفو با بزرگان است و حقیر طالب تنش با هیچ انسانی نیستم. رأی هایم را بی ترس از هیچ کسی به صلادح عقلی خودم بیان می کنم. از محضرت جز استفاده هیچ خسرانی نمی بینم برادرجان. پایان ،، راندیان ،، نویسنده : اُنظُر ماقال

 

کدام چهره؟ کدام نوشته؟

شماره ی ۱۰

چهره : شادروان آقای دکتر علی شریعتی


نوشته : «دکتر علی شریعتی در باره ی امام صادق (ع) معتقد بود امام چنان سعه ی صدر و رفتار انسانی با متفکر مادی داشتند که او عقاید مادی و ضد مذهبی خود را عنوان می کرد و با لحنی گستاخانه، اساس دین و وحی و حتی وجود خداوند را مورد حمله قرار می داد.»


نظریه :  نظر بنده این است شریعتی در آثار خود امام جعفر صادق (ع) را «بزرگترین مرجع علمی و مظهر فرهنگ اسلامی در سطح بالا» معرفی کرد که «رؤسای مذاهب اهل سنت به شاگردی او افتخار می کردند.» در نگاه دکتر شریعتی رابطه ی  امام صادق (ع) «با علما و فلاسفه ی ضد مذهبی و منکر خدا چنان آزادانه و بزرگمنشانه بود که متفکری چون امام را همچون عالمی که با وی اختلاف فکری دارند ولی با وی به تبادل ذهنی و مباحثه علمی می‌پردازند و رابطه ی شان صمیمانه و دوستانه است، تلقی می کردند»

 

به نظر بنده امام صادق علیه السلام به واسطه ی همین منشی و منهجی که شریعتی مطرح کرد، توانستند مذهب شیعه را در تاریک ترین دوره ی دو عصر اموی و عباسی تأسیس کنند و چارچوب آن را شکل دهند. علت این که طلبه ها خود را شاگرد مکتب امام صادق می دانند ناشی از همین صفت بردباری و حلم امام در برابر سایر دانشمندان است. چون روحانی حوزه گذرانده که سرآمد اندیشه باشد و قادر باشد دانشمندان مخالف را با فکر و تئوری هایش با اساس اسلام آشنا کند. مثل کاری که شادروان صاحب تفسیر المیزان با فیسلوف فرانسوی هانری کربن کرده بود تا جایی که آن دانشمند توسط علامه طباطبایی اعلی الله مقامه به دین اسلام علاقمند شده بود. پس امام جعفر صادق (ع) نه فقط پیشوا امت است بلکه سر خط روحانیت در چگونگی تحمل عقیده ی مخالفان است. شخصی کجرو چون احمد کسروی برای همین، زیربنای تفکر امام صادق را می زدد تا چارچوب مکتب شیعه را در عصر شاه لرزان کند و مردم از دین گریزان. پایان ،، راندیان ،، نویسنده : اُنظُر ماقال

 

کدام چهره؟ کدام نوشته؟

شماره ی ۱۱


چهره : شاه و فقیه


نوشته : «فقیه شاهی! حمله است، نه جمله.»


نظریه : نگاه بنده نسبت به این مسئله این است : کسانی که در یک حرکت تاریک در حال تشکیک نسبت به ولایت فقیه اند و حتی از شاه در برابر ولی، دفاع می کنند و فقیه را همان شاه با قدرت برتر می دانند، در مبانی سیاست سیستم شاهی لنگ می زنند. دلیل بنده :


شاه بر اصول مذهب تکیه ندارد.

شاه بر خلاف فقیه تشخیص خود را مناط می گیرد.

شاه بر عکس فقیه عقل خود را منبع قطعی صدور احکام خود و حکومت می داند.

شاه جهت مخالف تز فقیه عرف را به شرع دعوت نمی کند شرع را به خود تطبیق می دهد.

شاه بر خلاف فقیه که از علم و نص شعبه می گیرد، از موروث است. خود را فرّه ایزدی می داند.

 

می شود بیشتر بگویم ملاک را بر خلاصه گویی می گذارم. شاه از نفسانیات خود فرمان می راند فقیه از فقاهت و اسلام شناسی اش. پایان ،، راندیان ،، نویسنده : اُنظُر ماقال

 

پاسخ اُنظُر: بسم الله الرحمن الرحیم برادر نویسنده و عضو بزرگوار مدرسه آقای مصطفی سلام عرض می کنم محضر رشید و شریف شما. از مناعت طبع شما خوشحال هستم. همچنان قائلم نباید در بیان اندیشه و نقد و نظر تحت انقیاد کسی رفت و اختیار خود را دست صلاح و مشورت کسان دیگر گذاشت. هر کس خود فلسفه ی نوشته های خود را می داند. از نظر اُنظُر نوشته ها باید آزادانه در مدرسه مورد انتشار و سپس نقد و بررسی رد یا قبول شود و یا حتی آن را خواند و از کنارش گذشت. حساسیت چیزی جز ترس و خود حق بینی ندارد که کسانی بخواهند خود بر دیگران فائق و اختیاردارد بدانند. قصد اُنظُر بیان مطالب با شیوه ی آزاد نقد بی رحم است تا اصل حقیقت در کوره ی مصلحت های محافظه کارانه و در واقع جناح گرانه ذوب نشود. از کمالات و اخلاقیات خوب شما برادر مهریان تشکر می شود. پایان ،، راندیان ،، نویسنده : اُنظُر ماقال

 


کدام چهره؟ کدام نوشته؟

شماره ی ۱۲

چهره : آقایان شورای نگهبان


نوشته : «طحان سخنگوی شورای نگهبان : اخیراً  اصلاحیه ی مجلس را در لایحه ی حجاب و عفاف دریافت کردیم تا اینجای کار برخی از ایرادات شورای نگهبان همچنان به قوت خود باقیست که عمدتا این موارد شامل مواد ۴۷ و ۴۸ است.»


نظریه : نگاه بنده این مسئله ی جامعه : اول عرض شود چرا نوشتم آقایان شورای نگهبان! زیرا با آن که نیمی از جامعه ی ایران زنان هستند، نه از سوی مقام معظم رهبری حفظهُ الله تعالی برای شش عضو فقیه انتصابی و نه از سوی قوه قضاییه برای معرفی شش عضو حقوقی انتخابی به مجلس شورای اسلامی، هیچ زنی در شورا عضویت ندارد. بنده از نظر بینشی خودم وضع قانون برای مصونیت جامعه از فساد اخلاقی را واجب و قطعی می دانم و محیط مذهبی ایران باید تابع شرع و عرف دیرپای خود باشد. عرف ایران، برهنگی نبوده است حتی در دربار پادشاهان قدیم. شرع اسلام هم برهنگی را جهالت خطرناک می داند و جهل امر باطلی است و باطل نمی تواند آزاد جولان دهد. علت اختلاف شورا نگهبان با مجلس شوا روی موارد ۴۷ و ۴۸  به این دلیل است که در این دو ماده، بر روی فرد مستنکف اجرای قانون حجاب، بحث است و نیز بر سر سود ناشی از درآمد جزای نقدی  بی حجاب که چگونه خرج شود.


برداشت شخصی بنده این است جامعه ی مذهبی ایران از تقلید زنان از غرب برای بیرون آمدن از روسری و مانتو و ترجیح پوشش لباس به سبک پسران، ناراحت به نظر می رسد و البته همین جامعه ی ناراحت اما در برابر حکومتگران در این مورد خاص، تقریباً دو دسته شدند : دسته ی یک می گویند چی کار دارید به لباس مردم؟ مگر حکومت ارباب مردم است اگر راست می گوید عدالت را پیاده کند و فساد درون سیستم را نابود سازد. دسته ی دو معتقد و نگران است این برهنگی گرایی طبیعی نیست دست بیرونی دخیل است و قصدشان استحاله ی ایران از طریق موضوع تحریک آمیز جنسی و کشف حجاب و بی اعتنای به هنجارها است؛ چیزی در ردیف آنچه در اَندلس اسپانیا اجرایی کردند از طریق پخش شراب و زنان برهنه برای عرضه.


اُنظُر نظرش این است : همان اندازه که مذهبی و عرفی نگه داشتن پوشش مردم جامعه از دو طریق تقویت تفکر و وضع مقررات مناسب عقل و شرع و عرف، ضرورت بدون توقف دارد، همان میزان دستان دست اندرکاران نظام  نیز باید پاک و به دور از فساد اقتصاد باشد تا مردم  اطمینان کنند اسلامی کردن سایر ضلع های جامعه از سوی حکومت، از حقیقت پیروی می کند، نه از تبعیض و ظاهرگرایی بدون محتوا. پایان ،، راندیان ،، نویسنده : اُنظُر ماقال

 

متن سید سعید شفیعی دارابی در مورد اُنظُر: سلام درود چرا اما ازاسم مستعار استفاده می نماییم ( برداشت شخصی و ازاد یک- اسم مستعار در دورانهای مختلف توسط اشخاص و شخصیتها به دلایل متفاوتی مورد استفاده قرار گرفته و امروزه استفاده از اسم مستعار شتاب گرفته و در دنیای مجازی از فراوانی بیشتری برخوردار شده است و روز به روز به این فراوانی افزوده میگردد. دو : در فرهنگ لغت اسم مستعار اینچنین تعریف شده است "اسمی که شخص برای پنهان کردن هویت واقعی خود از آن استفاده می کند." سه: کاربرد نام مستعار در سازمان‌های سیاسی و نظامی که فعالیت مخفی دارند نیز رایج است.نام مستعار را بسته به شغل صاحب آن گاه نام قلمی (برای نویسندگان) یا نام هنری (برای هنرمندان و بازیگران) یا تخلص (برای شاعران) نیز می‌گویند. چهار : گاهی اوقات اسامی مستعار به فرد اعتبار میدهد . نام های خاص می توانند روی احترام دیگران به شما تاثیرگذار باشند. و یا اینکه فرد را ترغیب می نماید برای خواندن و یا برعکس و یا به نوعی با اسم فرد ما وارد دنیای تجسم می شویم وی را از روی اسم تجزیه تحلیل خواهیم کرد حال برای چه ما از اسم مستعار اسفاده می نماییم دلایل مختلفی می توان برا ان متصور شد الف ) راهی برای ابراز اندیشه و تفکر بدون اینکه با خواندن نوشته دچار خطای شناختی و تحت تاثیر نام اصلی نویسنده قرار نگیریم ب) راهی برای متقاعد کردن و ایجاد گفتمان و عبور از تنگ نظری حاکم بر همفکران ج) ترس از شناخته شدن و فهمیدن مکشلات و قضاوت شدن توسط دیگران د) در امنیت قرار گرفتن , به علت تنگ بودن عرضه اندیشه و افکا و تحت تعقیب قرار گرفتن و یا سانسور شدن , لذا اسم مستعار و ناشناخته بودن راهی است برای ترویج اندیشه ها و راهی برای انتقادات اوضاع سیاسی و اجتماعی جامعه مثل سید جمال الدین اسد ابادی که با نام سید مظهر بن وضاع مطلب می نوشت و یا نوشتن مطالب توسط افراد در قبل از انقلاب با نام مستعار ه) ترس از تکفیر و تعصبات غیر منطقی گرروه های سیاسی , عقیدتی , قومی و... و) راهی برای ضربه زدن و یا ایجاد رخنه در همفکران ز) ... نتیجه انکه : در جهان بیشتر موارد نسبی است و این دیدگاه و افکار من است که به اشیا جان میدهد لذا نام مستعار من می تواند ضمیر ناخودآگاه من باشد و شاید ویزگی درونی من است و به نوعی نام اصلی من لذا اندیشه و هدف جناب انظر در پشت نام وی می باشد و برای خودش هدفی متصور است که اعلام نموده است در راستای نقد بی رحمانه و بدون لکنت زبان می خواهد اندیشه خود را بروز دهد . و همان توجه به متن و محتوی بدون انکه درگیر نام و نشان باشیم .شاید انچه برخی از هم مدرسه های را نگران نموده بود شروعش بود کشکولی اق مدیری ( مدیر مدرسه فکرت با اون مدیری اشتباه نشود ) که با انتخاب واژه ها ,بولدوزری در خیابان اسفالت شده حر کت نموده است و یا اینکه با چاقوی انتقاد بدست, این متصور شد چاقو برای جراحی افکار نبود بلکه .... . هدف استفاده بهینه بود .اگرچه انتقادی برا ان وارد است اما شاید جامعه جو مدرسه تحمل ان را نداشته است . اگرچه شخصیت انظر, حتما برای مدیر محترم مدرسه شناخته شده است و چون حتما از نظارت خاصه و عامه عبور کرده است و یا مشمول الطاف ملوکانه مدیر محترم قرار گرفته است که پرونده اش زیر بغلش نداده است . لذا اگر اصل بر پذیرش مدیر قرار دهییم پس یک نفر در مدرسه که بالاترین مقام را دارد می شناسد. جناب انظر بنویس و نقد بیرحمانه ات ادامه بده که نوشته هاتون تلنگری میزند بر اندیشه هامون و اینکه تامل نماییم اگرچه ممکن است حس ناراحتی هم دست دهد عصبانی شویم و لیکن با حسن ظن نگاه میکنیم ولی با سرعت مطمینه حرکت نمایید و در مواقع ضرورت بر سرعت بیافزایدد. اگرچه گاهی اوقات شکست ها , ناشی از مصلحت اندیشی بیش از اندازه و ترس از سواستفاده دیگران ما را ترغیب می نماید ترمز بکشیم . پوزش از زیاده روی و همچنین ایرادات نگارشی مانا باشید.


[در پاسخ به سید سعید شفیعی] پاسخ اُنظُر: بسم الله الرحمن الرحیم سلام تقدیم می شود به محضر آقای «s shf» . مطالب شما مورد توجه واقع شد. تلاش عادتی جامعه برای شناخت فرد تا فکر، ناشی از اعتبار بر اشخاص است تا افکار. در این مدرسه این استثنا نیست که بیشترین کوشش هر فرد این است که بداند فردی که فکرش را مطرح کرده است کی است؟ از منظر اینان فکر وقتی مهم می شود که فرد شناخته شود. انگاری می خواهند روایت را اعتبارسنجی کنند که رفتند علم رجال را در حوزه ایجاد کردند تا سلسله ی راویان به معصومین (ع) ختم بشود والا آن روایت بی اثر است حتی اگر متن آن مفید باشد. این کار البته اقدام خردمندانه ای است چون قصد آن است سخن راوی را به سند معتبر به نقل از معصومین (ع) وصل کنند. اما مدرسه فرق دارد. بحث روز می شود که حساسیت زا است. عضوهای زیادی در این مدرسه حضور دارند که حسابشان در دستگاه بنده اسم ها و حتی علائم است. اگر سلیقه و ایده ی آنان برای هر کسی نادرست است ولی ثابت است برای خودش محترم است. چرا دور بروم؟ اُنظُر خودش مستقیم چند بار گفت علت رفتن زیر این نام فلسفه دارد و شخصاً نمی خواهد مشخص باشد اما برای همه آزادی قائل است که پیش خودشان تصور کنند اُنظُر کی است. حتی بگویند فلان شخص حقیقی یا حقوقی است. ترجیح کسی که برای خود استعار ایجاد می کند این است سخن خود را بی ملاحظه کند. چون ملاحظه و خود نگه داری باعث عمده ی نگفتن حق و واقعیت است. سال ها گذشت تا جامعه خبردار شد اسم واقعی «گل آقا» در ستون «دو کلمه حرف حساب» روزنامه اطلاعات چیست. حتی امام امت ره نمی شناخت گل آقا همان شادروان کیومرث صابری فومنی است که برای شهید رجایی قلو بود. روزی شهید رجایی ایشان را برد  نزد امام عرض کرد گل آقا ایشانه که امام خوشحال شدند. چون امام ستون «دو کلمه حرف حساب» را سالها خواندند ولی هرگز در پی این نرفتند که این فرد کی است. فکرش را می خواند و گویا قبول هم داشت دردهای جامعه را در مایه ی طنز مطرح می کند. اگر واقعاً شناخته شدن بنده این قدر حیاتی و اولویت دار شده است برای شما استاد خوب و گرامی، اُنظُر هم قول می دهد زمانش هر گاه اقتضا کند عکسش را همین مدرسه پخش می کند چون فقط در همین گروه عضو است. از درس هایی که در مدرسه می دهی سرفصل های مناسبی پدید می آوری. خوشحالم مفهوم رایج نقد بی رحمانه را بلد بودی. نقد بی تکلف را نقد بی رحم می نامند. تشکر دیگر این که متشکر هستم که مرا دعوت به ادامه ی نوشتن کردی بی آنکه بخواهی جستجو کنی کی هستم. دنبال «چی نوشت» باید بود، نه «کی نوشت.» هر کس دنبال کی نوشت می گردد در واقع برایش فرد مهم است نه فکر. عبور کنم. همین حالا به هر کس که اراده ی پخش حرف دارد رضایت می دهم تمام نوشته هایم را کپی کند به هر کجا خواست بفرستد آزاد است. پایان ،، راندیان ،، نویسنده : اُنظُر ماقال


پاسخ و نقد و بررسی اُنظُر

سلام و احترام. آقای دکتر سید سعید شفیعی دارابی در نوشته ات «تلنگر» در داخل مدرسه، آمار از یک پژوهش تازه دادید. سؤال از  این نوشته می تواند این باشدکه آیا می شود بر آن تکیه کرد؟ اول ببینیم این پژوهش خواست چه بگوید. مقدمه ی پژوهش اشاره داشت به این که مناسک، مراسم، سفرهای زیارتی و انجام فرایض مذهبی، چهار دلالت بر ساخت مذهبی جامعه ی ایران است. بلافاصله، زیربنای حاکم بر نظام ایران نیز بناشده بر دین معرفی شد که رفتارها در حکومتگران کوششی برای هر چه بیشتر تطابق داشتن با رفتارهای دینی تلقی گردید. بعد حاصل پژوهش را با توجه به دو پیش زمینه ی بالا، پررنگ تر بودن نقش دین در سیاست فرض گرفت. اما برخلاف این پیمایش، آمار اخذشده از مردم نشان داد طرفداران جدایی دین از سیاست از ۳۶ ٪ به ۷۳ ٪ ترقی کرد و موافقین پیوند دین با سیاست از ۴۷ ٪ به ۲۲ ٪ تنزل کرد. بنده می خواهد این حرکت کورانه / روشنانه را رد کند. آقای سید سعید شفیعی در «تلنگر» صرفاً نقش واسط را داشت، پس بازتاب و فیدبَک پژوهش را به ایشان نباید برگرداند. اما بنده چه می فهمم از این آمار و پیش زمینه؟ تردستی شعبده بازانه ی این پژوهش در آمار نیست، در همان پیش زمینه ذهنی و فکری پیمایشی است. اول پژوهشگران آن کاملاً جامعه را دیندارانه خواندند تا از طریق آمار شامخ، رویگردانی مردم را واکنشی شاخص و سخت به عملکرد جمهوری اسلامی را نمایش دهند. یعنی نفوذدادن این شبهه در بین اذهان به تشویش درآمده، که ساخت جامعه و ساختار حکومت، مذهبی است ولی در اوج تعجب مردم به نظام حاکم بر خود پشت کردند. این آمار نبود، القا بود برای لغو تمایل مردم به انقلاب و سیاست. پژوهش با روش لئو اشتراوس (شیوه ی بین السطوری) قصد داشت در لفافه ذهن مردم را به نیاز فوری جامعه در گذر از پیوند دین از سیاست، خراب کند. اگر مرکز شیعه شناسی اسرائیل پشت این آمارگیری نباشد، می شود حدس احتمالی و فرضیه ای زد از آن مرکز تأمین مالی شده است یا پشتبان مشکوک داشته است.


می توان از این آمار این فرضیه را نیز تست کرد اگر این آمار آینه ی راستی آزمایی مردم ایران است و برونداد آن نیز درست است، پس اسلام نسبت به چنین جامعه ای که بالای نیمی از آن، دین را از حکومت جدا می خواهند، چه برخوردی دارد؟ حکومت ایران اگر روزی در واقعیت با این آمار مواجه شد، حکم اسلام را در مورد وظیفه ی خود در برابر مردم چگونه تفسیر می کند؟ تسلیم آمار می شود؟ یا مردم را بر خلاف میل آنان و بدون کشف حکم اسلام و سنت نبوی و علوی، تسلیم خود می خواهد. این سؤال فلسفی است و حتی با فقاهت باید آن را حل کرد. عبور کنم. نوشته شده توسط اُنظُر ماقال


بیزاری

آیا بیزاری و برائت رفتاری عبادی است؟ سؤال بنده نشئت گرفته از این است که مقام معظم رهبری دیروز برائت را «رکن جاری در حج» توصیف کرده است. ببینیم این حرف صحیح است. اول باید لغت شناسی کرد. سه لغت دارد این پرسش. برائت. رکن. حج. به ترتیب یعنی دوری جستن. ریشه و پایه. قصد و برهان. این سؤال در دل خود یک پرسش فرعی هم دارد: مگر در عبادت (که شرطش خلوص است) می شود بیزاری را (که عاملی بیرونی است) وارد کرد و آن رکن و پایه ی حج دانست؟

 

در اسلام عبادات حکمت دارد. معمولاً مؤمنان فقط حکم احکام را می خوانند و سمت حکمت احکام نمی روند. یعنی شکل و ظاهر عمل به شرع مورد توجه است، محتوا و راز آن نه. اما حج یک عبادت بی نظیر است و سمبل ها در آن نقش برجسته دارد. حتی در شکل و ظاهر. مسلمانان گرد کعبه می چرخند و در چند نقطه بیرون مکه آئین های مناسکی برپا می کنند که عنصر اصلی آن رفتار جمعی است. به نظر بنده حج بیشتر یک دیدار حساب شده ی جمعی است تا رفتار عبادی فردی. هدف از دیدار چه می تواند باشد؟ به نظر بنده تبادل محبت و تفکرات و اتفاقات. همین سه مسئله موجب می شود حج گزار وارد مرحله ی موضع گیری شود.

 

در جهان اتفاقات در طول سال از عدد خود تعداد روز سال، عبور می کند. پس مسلمانان نمی توانند روی این اتفاقات بی تفاوت و بی اهتمام بمانند. اسلام و سنت پیامبر (ص) خصلت بی تفاوتی را رد می کند. بخوبی از این مسئله برمی آید که حج، اجتماع انبوه مؤمنین برای وصال با خداوند و آگاه شدن از سرنوشت همنوعان است که اولی به نیاش ختم می شود و دومی به موضعگیری. حال اگر در حج مردم اتفاقات بد و خوب جهان را با هم مرور کنند آیا نیاز نیست از بدی ها برائت بجویند و به خوبی ها میل و رغبت نشان دهند؟ عقل و شرع در این مسئله جانب چه موضعی را می گیرد؟ بنده نظرم این است عبادت همراه با برائت.

 

دوری جستن باید از هر کار بد باشد که توسط هر دولت در جهان رخ داده باشد. پس همان اندازه برائت از کارهای بد ابرقدرت ها رفتار عقلانی و انسانی است، دوری جستن از کارهای فسادآلود دولت های دیگر هم، پایه و رکن حج است. حتی اگر آن عیب و نقص مربوط به دولت ایران شود. مثل اختلاس ها، سوء مدیریت ها، انحصارات اقتصادی و فاصله ی ظالمانه ی طبقاتی.

 

در تفکر بنده برائت، رأی سالانه ی مردم مسلمان نسبت به اتفاقات بد جهان است. هر موضع که در آن بازتاب و نتایج سیاسی وجود داشته باشد، هم عبادت و هم سیاست ورزی است. این نشان می دهد سخن مقام معظم رهبری دقیق و صحیح و مُر اسلام بوده است و ناشی از تفکر ناب در دین اسلام. نتیجه این که برائت پایه ی رفتار حج گزاران است. آن را اگر از عمل عبادی برداری، حج خالی از محتوا و مقصود خود می شود. می شود یک کار طوطی وار در ظاهر. نوشته شده توسط اُنظُر ماقال

 

آیا نیروی مسلّط در جهان داریم؟

نوشته شده توسط اُنظُر

نه. نداریم. زمانی جهان نیروی مسلّط داشت؛ به اسم آمریکا که یک دوره طولانی با سیاست یک جانبه گرایانه (به زبان غیر دیپلماسی : خودسرانه) امنیت خود و کشورهای اقمارش را با توسل به زور و حتی جنگ، تضمین می کرد. اما بیش از یک دهه است این هژمونی و دست زور برتر، افول کرد. جدا از این، ضعف اقتصادی آمریکا و گسترش اختلافات داخلی و دو قطبی شدن جامعه ی آمریکا بر این افول دامن زده است. اگر شخصیت های جهان مقاومت این حرف را بگویند شاید غرب دوستان تصور کنند دارند خیالات! می دوزند اما سخن سخنی از «جوزپ بورل» (مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا) است که رسماً اعلام کرد سلطه ی آمریکا در عرصه ی جهانی پایان، یافته است. کسانی که اخبار جهان برایشان مهم است و نسبت به اتقاقات منطقه و دنیا اهمیت قائلند به این اعتراف بزرگ بدون استثنا و حتماً دقت نشان می دهند:

 

"آمریکا جایگاه خود به عنوان نیروی مسلط یا هژمون را از دست داده است و اروپا از این پس نباید امنیت خود را به آمریکا وابسته کند ... از نظر من نظام بین الملل که پس از جنگ سرد به آن عادت کرده بودیم، دیگر وجود ندارد. آمریکا جایگاه خود را به عنوان هژمون از دست داده است و نظم چندجانبه‌ای که پس از سال ۱۹۴۵ برقرار شده بود، رو به ضعیف شدن است ... ما تاکنون به چتر امنیتی آمریکا متکی بوده ایم. اما این چتر شاید همیشه باز نماند و من معتقدم که نمی‌توانیم امنیت خود را به انتخابات آمریکا که هر چهار سال یک بار برگزار می‌شود گره بزنیم؛ بنابراین باید سیاست دفاعی و امنیتی خود را بیشتر توسعه دهیم."

 

حالا وقت سؤال دوم است : کدام کشورها این افول سلطه گری نظام یک جانبه گرای آمریکا را رقم زدند؟

 

برزیل؟! اصلاً.

هند؟! این که دو دوزه باز است.

ژاپن و کره پایینی با هم؟! این دو نظام که به ایالت آمریکا شبیه ترند تا دولت های مستقل.

پس کانادا و استرالیا؟!!! نه ابداً چون دو کشور در عصر مدرنیته هم تحت نظام سلطنتی انگستانند.

حتماً کره ی بالایی؟ این کره البته مانع مهم یکه تازی آمریکا در شرق دور است اما در به افول رساندن قدرت آمریکا نقشش زیاد نیست.

 

روشن کنم فقط سه کشورند که در افول یعنی زوال و ناپدیدی قدرت برتر آمریکا در جهان دست دارند. اسمشان را فقط آزادیخواهان جهان بلدند راحت و با غرور نام ببرند: چین، ایران و روس. شاید یک علت که غرب دوستان به این سه کشورِ عامل فروپاشی سلطه گری یک جانبه ی آمریکا، ایراد بنی اسرائیلی می گیرند و بی منطق نقدشان می کنند همین باشد که این سه دولت دست شیطان بزرگ را مغلوله کردند و محکم بستند. چین و روس ایرادهای زیادی دارند، صحبت بر سر آن نقض ها نیست، ولی در کنار ایران، آمریکا را به این روز سیاه افکندند. این در دنیای قدرت و سیاست معنایی جز اتحاد راهبری نانوشته ندارد. عبور کنم. اُنظُر.


پاسخ اُنظُر: بسم الله الرحمن الرحیم. آقای سید سعید شفیعی دارابی (S . Shf) که فرمودید : «دکتر نیستم. ... [اما] بدم نمیاد دکتر صدا بزنن» محضرتان سلام و احترامات عرض و تقدیم می شود. نوشتید : «صباح الخیر و صباح النور جناب انظر» می توانم سرک بکشم !! بپرسم شما عرب زیان هستید؟ لطفاً اگر هستید کمی بیوگرافی خود را تشریح فرمایید. چون اُنظُر هم تحریک !! شد ورای اسم و نام برخیزند و کنجکاو شود شما «کی هستید» ؟! نه «چی می نویسید» !!. اگر دنیا روی این پایه می چرخید گنبدش کبود نبود زرد و خزان بود. بر شما آشکار است که منظور بنده در آن پژوهش مورد نقل شما که گفتم پشتش سازمان حمایتگر مالی نشسته، این بود که وابستگی یک پیمایش آماری را به جریان نفوذ آدرس دهم، نه اینکه در پی نام و نشان و اسم و رسم باشم. اگر قرار بر نام بردن باشد بنده می توانستم اسم ببرم با مشخصات جزئی و دقیق. ولی رسم اُنظُر افشاگری نیست. رساندن اخبار خاکستری به درون مدرسه است با ضماد تحلیل، جهت بحث و تحریک افکار و اندیشه. بر شما سید محترم و دانش آموخته ی باتجریه که هم مدرسه ای صاحب نوشتار و نظرها هستید برای بنده، تشکر فراوان  می کنم زیرا از نقد و نظر و قول و اقوال و سخن و سخنان شما فواید نصیب ما می شود زیاد و بی شمار. پایان : اُنظُر

 

شیخ مالک رجبی دارابی: امروز در محضر رئیس جمهور رئیسی در قم هستیم. مقدمشان را گرامی میداریم. دقائقی قبل رئیس جمهور مشرف حرم کریمه اهل البیت حضرت معصومه سلام الله علیها شدند و به مقام شامخ آن حضرت ادای احترام کردند و دعا و زیارت در جوار آن حضرت خواندند

 

پاسخ بی پرده ی اُنظُر به این پست حاج آقای رجب دارابی: کاش بنده هم شهر شما ساکن بودم که برای این فرد "محضر" وضع کردید امروز. عجیب است چنین رفتار و گفتار. کامل آن را تهیه می کنم. ادامه را بی پرده می آیم.

 

بی پاسخگوترین رئیس جمهور ایران

نوشته شده توسط اُنظُر
همان اول اسپند و عود دود کرده بودند برای قدم این فرد که چی؟ که عنبر این قمبر انقلاب، چشم مردم را بنوازد و بوی بینی شان را بمالاند. دیگر فکر نکردند سیاست، گودی گود است که با جادو و جمبل و ذکر لب و لباده ی قشنگ و قبا و عبای رنگارنگ و عمامه ی ریزبافت هند در دو رنگ پیش نمی رود. وقتی بر فردی پیشنمازی هم زیاد است چرا باید باندهای معامله گر قدرت (آن خریداران رأی دولت سایه ی بی سایه) وی را پیش بیندازند؟ حتماً خواستند قراردادهای جهانی خود را با او (دور زدن وی) پیش اندازی کنند که در ظل توجهات باند محفلی راست افراطی (ستیزه گر) چمبره انداختند بر قدرت و حکومت. مولا امام علی (ع) تا بی کفایت می دید وی را جاکن می کرد چونکه برای آن امام عدالت شأن حکومت مهمتر از حکومتگر بود. آرمان بر افراد، همیشه نزد آن امام عدل و سیاست و دیانت برتری داشت. اینجا وارونه شد. افراد آرمان افضل اند. این فرد چه «محضر» دارد که به جای استیفای مطالبات مردم و انتقال واقعیات این دولت به بن بست رسیده سراغش جمع می شوند و برای ناوارد در سیاست حورا و مرحبا می کشند. او باید در مجلس بود برای استیضاح و برکناری، نه حرم مطهر شهر شما که حرکات مذهبی ظاهرگرایانه برای آنان اصالت دارد ولی رسیدگی به نیازمندی های مردم به حد بعوض هم نمی ارزد. به جای محضر درست کردن امروز آن شهرتان قم را دادگاه کنید برای محاکمه اش. شاید یادتان باشد آنان که به نماز جمعه ی علامه آملی جوادی سنگ و لنگه نعلین پرتاب کرده بودند که چرا بر فضای بد سیاست در خطبه هایش نقد وارد می کند. پایمال می کنید حقوق مردم وقتی برای چنین فردی صف می کشیدند و لبان بر انتقاد و برکناری اش می دوزید. حوزه ی قم باید از همه ی جاهای ایران دست در دست مردم بگذارد، نه این که سر دولت را تاج گذارد. فرق شماها (هدفم شخص شما آقا رجبی نیستید) با دربار تاجگذاری شاه چیست که این انقلاب حرکتی خونین و مقدس علیه ی آن بی ریشه و تبار بود. شما محضر درست کردید؟!!! محضر فقط محضر خداست. بی جهت برای هر فرد محضر درست نکنید. این فرد باید برود. همانطور که امام امت به شاه اُشتُلم زد شاه باید برود. کسی را که باید برود جای خود را به یک کاردان بسپارد چرا محضری برای شرف یابی درست کردید. امروز هر آخوندی جرئت کرد به آن حرم مقدس شهرتان برای شرف یاب شدن!! نیامد او شناختش درست است. دار و دسته ی شاه هم وقتی شاه می رفت حرم قم چه کارهای شرف یابی نمی کردند. کشور توسط این فرد شده یک اقلیم هزار گلیم!! کجای کارین؟ کارهای کرده اش را خدا خود برکات می دهد شما جلوداران مردم پشت فرد صف نکشیدید که پشت شخصیت ها رفتن را امام صادق (ع) منع کردند. این جور شما آخوندهای قم سر  شوق آمدید مردم خیال می کنند پاکت در میان است. خدا کند روحانیت را با بخشنامه به حرم نبرده باشند که بگویند مصلحت اسلام این است این رئیس، رئیس جلوه کند. امام علی علیه السلام که شما در محضر آن حضرت مطلب می نویسید مردم را از پشت سر حکومتگران رفتن بازداشتند. این معنی اش اینه نباید مرتکب کاری شد که امام مؤمنان آن را حرام کردند. عبور کنم. اُنظُر.

 

[در پاسخ به مالک رجبی دارابی] پاسخ اُنظُر: بسم الله الرحمن الرحیم حاج آقای رجبی داراب سلام تقدیم می شود. مشاهده می کنم سطح برخورد شما با اعضا بسیار بالا و ارزشگذارانه است. از اخلاق شما روحانی دین و کشورم متشکرم. در سایه ی خداوند بزرگ سالم و تندرست و زنده باشید. صحبت سر این است مردم ایران امروز قم شما را قضاوت می کنند و می گویند چطور حوزه علمیه ضعف های زیاد و دامنگیر این شخص را می داند اما بر خلاف میل خود برای وی شرف یابی ترتیب می دهد؟ در فرمایش شما هم آمده است «ما هم به رئیس جمهور انتقاد زیاد داریم». ولی مردم هنوز نشنیده اند که حوزه قم چه نقدهایی بر وی وارد کرده است. حتی یک جمله از حوزه آدرس ندارند که به این دولت نقدی کرده باشند. به نظر می رسد جرئت از حوزه ستانده شده است که بخواهد بر شخصی نقد وارد کند که عوامل قدرت سایه وی را از طریق اعطای کیلویی لفظ "آیت الله" می خواهند به زور بزرگ و ملا جلوه اش دهند که چنین امیتاری در وی نیست. این فرد تمام سنش در قدرت و دادگاه بود. کجا درس خوانده اجتهاد گرفته و "آیت الله" شده؟ آیت الله صبغه اش علم فقه است. وی کجا فقه خوانده و کجا فقه تدریس کرده؟ مگر کسی که حوزه تدریس نکرده باشد به او عنوان "آیت الله" می دهند. اگر می دهند پس باید مدرک علمی حوزه خیلی لوث شده باشد. بنده خبر دارم این "آیت الله"ها گفتن ها ماست نیم بند هم نیست، زمانش برسد آب می افتاد این ماست. مثل "آیت الله" صدا کردن مبدع لیبرالی تعدیل اقتصادی که بعد از رحلت امام امت (ره) رئیس جمهور شد و نظام ایران را از درون پوکانده بود تا روزی بر جناح راست مشخص شد منتقد هاشمی دشمن پیغمبر نیست. شعاری که ستاد نمازجمعه تهران به رهبری آقای پیشنمازی منتسب آن آقای پیشنمازی مازندران باب کرده بودند. عبور کنم. فرمودی "جنس انتقاد" شما حوزوی ها از جنس انتقاد بنده نیست. شما حاج آقای رجبی نزد بنده محترمی ولی حوزه حتی بلد نیست نقد کند. نقد تجربه می خواهد و اطلاعات. حوزه این دو تا را فاقد است. به حوزه اطلاعات نمی دهند. از کشور سر در نمی آورد. تهران همیشه قم را فریب داد. فراوان کد دارم از فریب های مهم. حوزه این فرد مورد ستایش شما را در طبق تملق گذاشت نه نقد. همان تملقی که امروز در درس صبحگاهی شما در داخل مدرسه به زیبایی و متانت گفتاری مطرح کردید. شهر شما در قم با رفتار ستایشگرانه ی امروز علما (نه همه ی آنها) نسبت به فردی که اقتصاد کشور را هرگز نتوانست پیش ببرد و مدیریتش حتی نتوانست فساد عدیده را کنترل کند و عاجزترین فرد در این مقام بوده است، این مردم زیر بار انواع معضلات را خشمگین می کند. سطح عمقی جامعه نشان می دهد مردم خواهند گفت از کسی تجلیل کردند که باید جوابگوی چندین ضعف بزرگش باشد. مسکن، جهش، آزادی سیاسی، توزیع کالا، نابودی رانت، پاکسازی دیوانسالاری از رابطه، تقویت بخش خصوصی، پول ملی (هر صبح ضعیف تر از دیروز)، مالیات و حتی در نصب استاندارها گرفتارترین دولت قرن بوده است. تا فردا مشخص خواهد شد حوزه دارای چه پراکندگی رفتار سیاسی تناقض آمیز با او بوده است. دستور صادر شد گرمش بگیرند. خام فقط خبر ندارد. عبور کنم. حرف پایانی بنده این است: چطور ممکن است حوزه همدرد مردم طبقه ی مبتلا به انواع بلیه ها و سختی ها باشد (و هست) ولی در برابر مسافرت تبلیغاتی او خود را پشت وی صف کرده باشد. استقلال حوزه را کی ها منهدم کردند که حتی توان یک تشر را ندارد. از تحمل و صبوری شما متشکرم که تا یک نقد و انتقاد از کشور بینی به هم نمی ریزی و بر صدد نمی آیی مدرسه را به محدودیت و مصلحت های من در آوردی ببری. اُنظُر.

 

پاسخ اُنظُر به (سید علی اصغر) : بسم الله الرحمن الرحیم آقای اهل قلم  سلام به شما بزرگ مدرسه که مشخص است باید فرد مهم و معروفی در منطقه ی خود باشی. طنز تلخ شما در تمرکز پول نقد با اختاپوس سه نفر ستاره دار به نام های «... از ذکر اسم عبور می کنم» کد گشایی شد. آقای قلم محترم، مگر کشور آزمایشگاه موش است که فرمایش کردی دوباره این فرد قدرت اجرایی را بگیرد. برآوردها از فروپاشی او حکایت دارد. کشور به فرد نو و نواندیش پایبند به انقلاب اسلامی اصیل  و دارای علم یا لااقل تجربیات اقتصادی نیاز دارد. دیگر بر مردم مشخص شده است روحانی در سیاست باشد، ولی اجرائیات دخالت نکند. این فکر امام امت ره بود که حتی مخالف بودند شهید بهشتی با آن عظمت و شکوت و مدبّریت، نامزد ریاست جمهوری شود. در دوره ی ترورها نظر امام کمی برگشت که روحانیت می تواند رئیس جمهور شود. ولی اینک زمان آن رسیده است آخوندبازی در بخش اجرا کنار گذاشته شود. آخوند علمش ربط به اقتصاد ندارد. به گفته ی آقای مصطفی (از اعضای متفکر مدرسه) در قدیم فقیه ها همه ی علوم را داشتند ولی اینک حوزه هرگز توان پرورش فردی در قواره ی ریاست جمهوری ندارد. کار حوزه این نیست. عامل اصلی این انحراف و زور بر مردم، رانت تعیین صلاحیت توسط باند شورای نگهبان  (نه خود اعضای این شورا، باتد دور آن) و سازمان دهندگان رأی است که کشور را در بخش اجرا هم در تیول آخوند برده است. تیولداری بینادش فرو پاشید ولی حوزه با نقشی که برخی از تهران در آن دخالت دارند، همچنان تیولداری تمرین می کند. تیولداری را انقلاب اسلامی برچید ولی بساطش را باز پهن کردند. اسم هم نمی توانم ببرم. چرا باید قدرت را دوباره به کسی داد که نشان داد اهل این کار نیست. بلدوزر را چیه کردند، گاری را میدان دادند. این دست بردن در کار نظام است و در انتخاب آزاد مردم. معلوم است کشور نمی تواند مدیریت شود. این فرد یک آدم در دادگاه بود چطور برایش شأن ریاست بر کشور ساختند. می دانید سیاست دو چهره دارد یکی فریب و یکی قدرت. فریب وقتی میدان گرفته شود نظام و نظم و رأی مختل می شود. از شما تشکر می کنم اطلاعات از کشور دارید. اُنظُر

 

[در پاسخ به شیخ محمد غلامی ] پاسخ اُنظُر: بسم الله الرحمن الرحیم حاج آقای دارابی روحانی روشن سلام بر شما انسان بزرگوار و فاضل. نوشتجات شما در مدرسه برای من حالتی پدید آورده است که انگاری دنبال کننده ی آن برای مرور و مطالعه هستم. بنده منطق ارائه می کنم خدمت شما مرد باسواد مدرسه. مردم (به نظرم درصد خیلی بالا) می دانند این دولت نتوانست کشور را تغییر دهد. حوزه هم به حق دولت قبلی را دولت ناکارآمد دانست. (بنده هم آن دولت قبل را در هر دو دوره اش رد می کنم) اینک همان عیب در این دولت تکرار شده است حتی مضاعف. اما حوزه حاضر نیست وارد نقد این دولت شود. اینجاست که مردم پی می برند حوزه (نه همه ی حوزه) از در تملق با این دولت وارد شده است. این تضاد رفتاری همان است که بنده مطرح کرده ام. او مهمان نیست. او به عنوان فرد موظف کاری و پاسخگو رفت به شهر قم.  برای کارش حقوق می گیرد. حکم تکریم مهمان بر وی صدق نمی کند. من شرع را مطالعه می کنم ولی شما آن را در تخصص خود دارید. بر بنده روشن است حوزه به لکنت در برابر این دولت افتاده است چون جرئت ندارد مواجهه کند. اگر یک استاد درس خارج بخواهد تذکر واقعی دهد و نقد جدی کند (البته اطلاعات نیاز دارد) درسش را بر هم می ریزند. باید رفت قم از نزدیک این حوزه را شناخت. حوزه تحت فشار برون حوزه ای است. از سهولت رفتاری شما درس می گیرم. سپاس تقدیم حضورتان. اُنظُر


یک پیام عمومی در درون مدرسه

برخی به جای فکر بنده به خود بنده نسبت هایی می دهند. برای این اعضا فقط احترام قائلم و معتقدم دیدگاه شان برایشان قابل احترام است. وارد پاسخ به این افراد نمی شوم. زیرا اُنظُر نیازی به دفاع از خود نمی بیند و حتی در گفتارشان چندان موردی نمی بیند که ارزش جواب پیدا کند. با احترام به اعضا خدا نگه دار همگی شما. اُنظُر


[در پاسخ به سید کمال الدین عمادی] پاسخ اُنظُر: بسم الله الرحمن الرحیم حاج آقا عمادی عالم بزرگوار مدرسه سلام دارم خدمت شما که بنده ارزش خاصی در مطالب شما در درون این مدرسه می بینم. بنده از دید آماری وارد نمی شوم. محتوایی را ملاک می گیرم. ابتدا روشن کنم انتقاد از این دولت نباید دلالت بر حمایت یا موافقت آن دولت کند. کما این که بنده آن دولت را در ریشه و شاخه هر دو در باطل می دانستم. بنده عرض این است هر دو دولت به شباهت با هم افتادند ولی حوزه قاصر است این دولت را نقد کند. اما آن دولت را نقد کرد و حق هم داشته است.

 

فرضیه : خدمتگزاری دولت ها در اخلاق و زندگی مردم اثر مستقیم دارد.

 

بر اساس این فرضیه چند مثال می زنم. لفظ مردم در جملات زیر یعنی بخشی از جامعه که به نظر می رسد اکثریت قاطع باشد.

 

در افکار روانی عمومی: مردم در خود نسبت به گشایش درآمدی و قدرت خرید زندگی میان این دولت و دولت قبل فرقی احساس نمی کنند. هر دو دولت ناکارآمد در آمدند. سرکه انگبین صَفرا فزود. مردم را عسل وعده دادند، سکنجین ولی باز زردی زد بر صورتشان.

 

در فرهنگ کشور :  دچار گسیختگی است. یعنی هر دو دولت نسبت به این مورد فاقد اثربخشی و توانمندی بودند.

 

در سیاست خارجی: گفتمان تولید نکرده است و به همین علت نتوانسته است از این بعد کشور را برجسته تر سازد. حوادث باعث شد دولت هیچ سیاست و ابتکار نوینی ارائه کند. اگر سپاه نبود این عظمت ایران گم شده بود.

 

در قیمت ها : تقریباً مردم قطع امید کردند که دولت بتواند میان پول جیبشان با ارزش کالا در بازار تعادل و تناسب برقرار کند. گوشت و ماشین دو کالایی که نشان داد بخش زیادی از مردم از خرید آن به تنگدستی افتاده اند.

 

در فضای نشاط سیاسی : کلا این دولت هیچ علمی در سیاست و اندیشه ندارد. خود این فرد که بر دولت سوار شده است سواد سیاسی ندارد و در ایجاد جملات عادی هم در عجز است. یک سرتیپ دارای سابقه ی اطلاعات و امنیت را وزیر کشور کرده است و آن وزرات به قرُق نظامیان در آمده است که امام امت آن سم مهلک می دانست.

 

در برنامه : میان تفکر نداشته ی این دولت با برنامه ی کشور بر پایه ی چشم انداز بیست ساله و سند بالادستی شکاف بزرگی است که کمتر اقتصاددانی است که این شکل کار دولت را منطبق بداند.

 

فساد اداری : نه فقط قطع نشد بلکه شغل ها میان جناح راست توزیع شد.

 

خدمات عمومی: افتضاح است. هر کجا قدم می گذارید مردم را بیچاره تر می بینید که برای کوچکترین کار باید بدترین برخورد کارمندان را تحمل کنند. فشل است نظام اداری خدمات.

 

توزیع پول : هیچ مبنا و چارچوب ندارد. با علایق خود به استان ها می رود و دلخواه تقسیم منابع می کند.


با این وجود حوزه خود را برای چنین فردی فاقد صلاحیت ادامه ی ریاست جمهوری در همین مدت باقیمانده، اعتبار خود را گذاشته است و حاضر نیست حقوق مردم را به آن گوشزد کند. حوزه خود را هزینه ی جریان سیاسی کرد. بسیار بی منطقی است اگر بنده دست سانسور بر کارهای خوب این دولت ببرم. اما صلاحیت این دولت برای بنده روشن است که فاقدش است. بنده آنچه در زیر پوست جریان دارد را بیان کردم. اگر تلخ است، باید چاره کرد، نه رد. چنانچه شما انسان شریف و الگوی مدرسه معتقدید این دولت شایسته ی نوازش و تمجید است و حوزه حق مقابله با او را ندارد، بنده اصراری ندارم که رأی کسی را عوض کنم. مدرسه جای بحث است این بنده هم وارد بحث شدم. از شما حاج آقای شریف و صبور تشکر می شود. برگردم به فرضیه : خدمتگزاری دولت ها در اخلاق و زندگی مردم اثر مستقیم دارد. با توجه به این فرضیه دولت به علت فقد خدمتگزاری نتوانست در مردم اثر بگذارد. اُنظُر

 

پاسخ اُنظُر به سید علی اصغر: بسم الله الرحمن الرحیم. آقای اهل قلم برادر بافضیلت مدرسه فکرت سلام تقدیم شما. احتمال داده بودم منظور شما از تکرارحجت الاسلام سید ابراهیم رئیسی برای دوره ی بعدی از روی چه حسابی است. البته این جماعت (توجیه گران قدرت محفلی) در هر شرائط دست به توجیه شان زیاد است. دگر آنکه در یک سال نیم آینده روندی قابل وقوع است که جا برای این آقا نمی ماند. پوشیده داشتم. با تشکر از وزانت شما صاحب قلم و علم. اُنظُر


پاسخ اُنظُر: بسم الله الرحمن الرحیم سلام تقدیم شما حاج آقای عمادی از بزرگان داخل مدرسه. عرض کنم محضر شریف شما که بنده هم به همین مسئله نقد دارم که شما فرمودید : «حوزه علمیه قم غالبا به دولت رئیسی امیدوارتر هستند.»

 

جواب بنده است : امیدواری مربوط می شود با شروع کارش. ولی وقتی بر حوزه محرز است که این شخص از مدیریت کشور چیزی نمی داند و در اقتصاد حتی یک کلمه علم ندارد چرا باید همچنان امیدوار باشد. امید کاذب به حوزه نمی آید زیرا حوزه بیش از همه جا با عقل و علم و فقه و مردم و دفاع از کیان کشور و دین سروکار دارد.


همچنین فرمایش شما این بود: «حوزه قم خود را موظف می داند از دولتی که با نهاد رهبری همراه است حمایت کند»

 

جواب حقیر : همراهی یک ارزش است زیرا رهبری رأس انقلاب است و باید نهادهای دیگر از آن نهاد خط بگیرند. اما این دولت خط را می گیرد ولی ناوارد است عملیاتی اش کند. اگر دقت کرده باشید مقام معظم رهبری حفظهُ الله به این دولت دها تذکر داد و توقع مطرح کرد. بی آنکه مدعی باشم دولت آقای رئیسی عقیده ی بد دارد، معقتدم ایشان توان علمی و عملی پایینی برای این مدیریت کلان کشور دارد.


در ادامه: فرمودید : «روحانیت خصوصا مراجع عظام آنطور که خودم شاهد هستم درد مردم دارند اما کلان نگر هستند»

پاسخ می دهم : خوشحالم به عنوان شاهد رفتار علما خبر درد مردم را دادید . به هر حال شما در شهرتان قم زندگی می کنید و این باعث است مسائل را میدانی باخبر باشید. اما خبر دارم ده ها تذکر و اشارات و کنایات علامه آملی جوادی به این دولت نادیده انگاشته شد. واقعاً حوزه از اوضاع فرهنگ و سیاست داخلی ایران رضایت دارد؟ من باورم نمی شود.


نظر نهایی بنده این است : حوزه در قبال دو دولتی که در ناکارآمدی و تصمیمات هرج و مرج گونه و غلط از تساوی منفی برخودارند، دو جور رفتار دارد. با این دولت مدارا می کند حتی پشتش قرار گرفته است ولی با آن دولت قبل (که خدا هرگز آن چنان افرادی را بر کشور مسلط نکند) قاطع برخورد و حتی برائت می کرد. حوزه در نزد ملت به دوگانگی رفتار در دو امر مساوی متهم است. عبور کنم. برای شما انسان شریف که مشخص است دیدگاه منصفانه دارید و اوضاع را دقیقاً می دانید اما ترجیحات نگفتن بر گفتن را تمیز می دهید آرزوی دوام عمر سعادتمند دارم. با شما گفتگو کردن گره ذهن باز می شود. دعا بفرمایید در حق ما که محروم از برکات شهرتان قم المقدسه هستیم. اُنظُر

 

آیا حقوق اساسی ملت با ولایت فقیه و حکومت به شکاف و تضاد افتاده است؟

اُنظُر می‌کاود

طرح مبحث : حد کم سه جواب می شود به این پرسش داد: از زبان جناح چپ. از زبان جناح راست. از زبان جریان برانداز. بنده به عنوان مطالعه کننده ی مسائل ایران به این مسئله از زبان هر سه جریان می پردازم. این حقوق چنان مهم است که فصل سوم قانون اساسی (اصل نوزده تا چهل و دو) به آن اختصاص یافته است. مانند: ممنوعیت تفتیش عقاید، آزادی بیان نشریات و مطبوعات، آزادی احزاب، جمعیت ها، انجمن های سیاسی و صنفی و انجمنهای اسلامی یا اقلیتهای دینی شناخته شده، و نیز اصل، برائت است یعنی هیچ کس از نظر قانون مجرم نیست مگر جُرم کند.


یک از سه : از زبان جناح چپ یا همان اصلاح طلبان :

بخش اصلی این جناح شکاف و تضاد قائل نیست چون خود را از پیشتازان تفکر امام می دانند. اما بخش معارض آن به خاطر تجدیدنظرطلبی ایدئولوژیک به جمع و آشتی و سازگاری میان حقوق اساسی ملت با ولایت باور ندارد و نه تنها ریشه ی تئوریک این را قبول ندارد، بلکه کارکرد آقای خامنه یی مقام معظم رهبری را در تضاد آشکار با حقوص ملت و دموکراسی کامل معرفی می کند. اصلاح طلبان در حداقل ترین حالت نقش فقیه در حکومت را می پذیرند آن هم وقتی دوران گذار گذشت، شرعی بودن حکومت باید به عرفی شدن حکومت تبدیل شود و حکومت سکولار ولی آشتی با دین شکل بگیرد. از نظر این معارضان (که چپ مدرن در درون اصلاح طلبان هستند) ولایت فقیه با آزادی های انسان و دولت توسعه یافته در تضاد و شکاف کامل است. پس؛ آرمان آنان نفی کامل ولی فقیه از ساختار نظام است زیرا از دید اینان همزمان نمی توان هم تن به ولایت حکومت فردی (فرقی نمی کند : چه شاه باشد و چه فقیه) داد و هم برای مردم نقش تعیین کننده قائل بود. فقیه در اصل نقشش برای جلوگیری از ورود مردم به تصمیم بر سرنوشت و قدرت تغییر است. این از زبان چپ. در دنباله از زبان جناح راست را تهیه می کنم.

 

دو از سه : از زبان جناح راست یا همان اصول گرایان:

این جریان بخش سنتی اش میان حقوق اساسی ملت با ولایت فقیه و حکومت قائل به شکاف و تضاد نیست البته کسانی که از تز مرحوم مرجع گلپایگانی هم عصر امام امت تبعیت داشتند نقش اسلام بر مردم بیشتر برجسته می کنند زیرا از دید اینان مردم باید تابع اسلام باشند و از خود اجازه ندارند چیزی بر سیاست دینی بیفزایند اما حکومت نیز نباید خود را بر مردم زورفرمایی کند. اینان اگر فضا ایجاب کند ترک سیاست را ترجیح می دهند برای بقای دیانت. اما بخش جناح شادروان آقای مصباح یزدی نظری دیگر دارند که نوعی مخفی از شکاف و تضاد است که به خاطر هراس از فشار ملت از آن رونمایی کامل نمی کنند. از دید این تیپ سیاسی، حقوق اساسی ملت در مصاف با ولایت فقیه و حکومت به طور کلی ذوب می شود زیرا فقط فقیه است که از ناحیه ی اسلام بر تمام شئوون عمومی و مردم تسلط و حق رهبریت دارد. اینان جمهوریت را که پایه ی نظر و آرای آزاد تمام مردم است، بدعت و سوغات غرب می دانند (البته در لفافه بیان می کنند) زیرا این جریان فکری که اینک ساختار نظام و مراکز حساس فکری را تصاحب کردند دستاوردهای فکری بشری را تا جایی قبول دارند که فقهاء آن را تشریع و حلال اعلام کنند. پس از زبان اینان ولایت فقیه باید بمانداما حقوق ملت و ساختارهای جمهوریت باید از بین برود چون مردم حق ندارند برای اسلام تعیین تکلیف کنند. حرکت خزنده ی این جناح باعث شد در درون جناح راست تضاد بزرگی پیدا شود. ظهور فردی به اسم محمود احمدنژاد که دست پرورده ی آقای مصباح بود یک نمونه از آشفتگی فکری در داخل این جناح است. این جناح بزودی در برابر تمام حقوق ملت می ایستد و رویارویی آنان با مردم تماشایی می شود. آینده ی حکومت آبستن تضاد و درگیری میان تفکر این بخش از راست با مردم است. هنوز زود است این درگیری خشونتی می شود یا مدنی. بنده احتمال یک انقلاب مدنی را دور از اتقاق قابل وقوع نمی بینم. عامل فقط تضاد و شکافی است میان حقوق ملت با یک بخش از تفکر جناح راست ایجاد شده است. در دنباله از زبان جناح برانداز را تهیه می کنم.

 

سه از سه : از زبان جریان براندازان:

این جریان حاضر است برای جمع آوری بساط حکومت در ایران بر پایه ی ولایت فقیه، دست به بدترین نوع کار بزند. اما چون آلترناتیو آنان برای رهبری آینده ی ایران، یا فرد بازمانده ی محمدرضا شاه است و یا یک فرد شاخص در سازمان مجاهدین خلق (منافقین مسلح) بنابراین از سوی مردم ایران جدی گرفته نمی شوند. تفکر و اندیشه در میان این دو جریان ترور و سلطنت طلب وجود ندارد. از نظر اینان ایران خود پیامبر دارد و تمدن. نیازی به اسلام ندارد. پس تمام ساختار نظام را مورد حمله قرار می دهد و حیت خواهان دخالت نظامی خارجی برای نابودی حکومت انقلاب اسلامی اهستند. به لحاظ سیاسی این جریان بسیار متفرق عمل می کند و توان بسیجگری عمومی را ندارد. فاقد انسجام و دچار بدترین نوع اختلافات راهبردی است. از یک سو فقیه را دولت فردی می دانند ولی وقتی دولت جایگزین خود را می خواهند معرفی کنند، یا از فرزند شاه نام می برند که مدعی ارث حکومت به او می رسد، یا یک عنصر سیاسی سازمان منافقین که نزد مردم بسیار مفتضح هستند. بنابراین در تئوری و ایده ها، این جریان خود دچار تناقض گفتمانی است و قدرت تولید خُرده گفتمان میانبُر را هم ندارند. عبور کنم چون هنوز و حتی هیچ وقت این جریان توان چنین عرض اندامی در برابر انقلاب ایران را ندارد و هیچ ارزشی ملت برای آنان در نظر نمی گیرد الّا کسانی که از انقلاب زخم عمیق خوردند و دوست دارند با حکومت سرشاخ شوند.

 

برگردم به سؤال اصلی ام در عنوان بحثم:  آیا حقوق اساسی ملت با ولایت فقیه و حکومت به شکاف و تضاد افتاده است؟ هم خیر. هم بله. بستگی دارد به این که چه نوع فکری در حکومت مستقر، قدرت می گیرد. اگر در انتخابات شورا و ریاست جمهوری آینده (که بزودی بحث های آن وارد فضای ایران می شود )رقابت گشایشگرانه شکل گیردف شکاف و تضاد کاسته می شود و رفتار برای ایجاد اتحاد سیاسی حزبی تنظیم می شود. اگر چنین گشایشی رخ دهد که خبرهایی این را تأیید می کند پیش بینی یک دوم خرداد دیگر ی در حال آمدن است. در غیر این صورت به دامنه ی پرتنش آن افزوده می شود و شرائط برای یک انقلاب مدنی تمام عیار مهیا می شود. اُنظُر این نگاه جامعه شناختی سیاسی را بر حسب برآورد و بررسی های بینش مستقلی خود می بیند و این به معنای این نیست چیزی را بخواهد تأیید کند. بنده یک مطالعه گر هستم. همین.

اُنظُر


پاسخ اُنظُر: بسم الله الرحمن الرحیم استاد علیرضا دارابی برداشت شما دقیق و کامل بود. بنده حس رضایت دستم داد که نوشته ام بر شما یکی از تیزترین های اعضای مدرسه روشن افتاد. هر سه دسته ی مورد بحثم به شکاف با ولایت و حقوق ملت افتادند. این جوری تفکیکش می کنم:

 

جناح پیروان شادروان مصباح شکاف و تضادشان با ولایت با حقوق ملت این گونه است: میان حقوق ملت با ولایت تباین است و اینان جانب ولایت را می گیرند چون حقوق ملت در برابر ولایت ذوب می شود و هیچ مصلحتی بالانر از تشخیص ولایت نیست. این دسته در حوزه از ولایت برداشت ضد دموکراتیک دارند و نفی نقش مؤثر مردم در رأی و نظر را دنبال می کنند. اینان در واقع به چیزی جز اخته کردن نقش رفراندومی و تغییرات دهنده ی ملت در حکومت نیستند. ملت را خنثی و تابع محض می خواهند که ببینند حوزه چه دستور صادر کرده و جامعه مدرسین چه کسانی را تأیید کرده است. شورای نگهبان در نزد اینان یعنی ایستادن در برابر تغییرات از جانب ملت.


معارضان در درون جناح چپ شکاف و تضادشان با حقوق ملت با ولایت این گونه است: بین دو یعنی ولایت و حقوق ملت هیچ نسبتی برقرار نیست. اینان در این شکاف، بر عکس پیروان شادروان آیت اللهمصباح ایدئولوگ پرقدرت فکری حوزه ی وقت، جانب حقوق ملت ایستاده اند و ولایت را نافی جمهوریت نظام می دانند. این دسته در چپ از ولایت برداشت دیکتاتوری ترین حکومت فردی ارائه می دهند و تمام تلاششان تسلط رأی ملت بر ولایت است و هیچ مصلحتی را بهتر از مصلحت رأی و نظر ملت نمی دانند.


می ماند جریان برانداز که معتقدند »دیگی که واسه من نجوشه سر سگ توش بجوشه» یعنی ولایت و حقوق ملت هر دو را بی وجه می دانند و به حکومتی بر اساس سازمان و لیدر مسلح و نیز ارث از شاه قبل باور دارند. اولی را سازمان منافقین در نظر دارند  و دومی را موج کوچیکی که دور سلطنت حورا می کشند و زوزه می آیند. عبور کنم. حقوق اساسی ملت را به امر شما به روی چشم. روزی در داخل مدرسه به زیر کاوش می برم. برای شما محترم و استاد گرامی دوام توفیقات در سایه ی خداوند ایزد منان خواهانم.

اُنظُر


نظر اُنظُر: بسم الله الرحمن الرحیم. سلام می شود به شما حاج آقای سید حسین شفیعی دارابی. صبح شما خیر. بنده چهره پردازی از چهره های مشهور تاریخی (چه موذی ، چه مؤثر) را از بهترین مواد درسی انسان می داند. چون به قول رودکی:

 

هر که نامُخت از گذشت روزگار
نیز نامُوزد ز هیچ آموزگار

 

و شما به خاطر اشتغال در حوزه و دانشگاه تان و سروکار داشتن با مفاد تاریخ اسلام و علایق به پرداختن مسائل تاریخی و اشتیاق به تطبیق با روز و تعین خطوط، به نظر می‌رسد از این بحث وعده داده شده به سرانجام برسید و داخل مدرسه به شناخت تازه تری از آن شخصیت هم عصر مولا امام علی (ع) برسد. اتفاقاً دست روی چهره‌ی منفوری گذاشته اید که امروزه بیش از همه جا، خودِ حوزه باید ازین چهره، پرده‌برداری کنند و اگر در میان خود چنین چهرگانی را در بافت حوزه دید، از وینان خودشان را رویگردان سازند. که در سیمای او به توصیف امام مولا علی (ع) این مورد عامل تر و دخیل تر نقش داشت: "فراموشى آخرت از گفتن سخن حق" بازش داشته بود. یک عیبی که حوزه حتی از آن بری نیست. ببینیم شما چه پیغام می‌آورید از این شمارگانی که وعده نموده اید تا معاون اول معاویه بن ابی سفیان را چهره بگشایی. ان شا الله. اُنظُر


[در پاسخ به امیر رمضانی] پاسخ اُنظُر: بسم الله الرحمن الرحیم. استاد علیرضا دارابی برای این نظرهای مهم شما یک پاسخ باید تهیه کنم که در آن گیرهای متن  قبلی خودم را بگیرم. بنده با چند توضیحات پیرامون اصل بحثم موارد را از ابهام خارج می کنم. تهیه کردم وارد مدرسه می کنم. تشکر از بیانات مهم شما.
اُنظُر


آیا راست گفت «تا این آقایان آخوندا با هم خوب نشوند، مملکت درست نمی‌شود!»؟

اُنظُر  می کاود

آقای سید عطا مهاجرانی در نجف بود همین چندی روز. پیرمرد هشتاد ساله ای را در معبری (شارع) دید. پرسید «از کدام شهرید؟» پیرمرد گفت از گرگان. سید عطا پرسید: آیت الله سید کاظم نور مفیدی حال و احوال شان خوب است؟

 

حالا ببینیم پیرمرد گرگانی شهر زادگاه اینِ بنده (اُنظُر) چی جواب داده. به نظر بنده فیلسوف سوفیه و مولوی قونیه و الهی قشمه ای قُمشه (همان شهرضا، به دست زور رضاشاه ی دست نشانده) از پس چنین جمله ای بر نمی آمدند پیش سید عطا. که حتی پیروان شادروان آقای مصباح در استیضاح وزارت ارشادش شکست خورده بودند زیرا نُطق بلد بود و همه را قانع کرده بود!! حیف انگلیس نشین شد این فرد که مقام معظم رهبری هم به بابت «نکته» در ستون اطلاعات بر وجوب مذاکراه با آمریکا در دهه ی هفتاد تذکر داد و تشر سختی زد و فردایش ازش دلجویی کرد. چون میانشان روابط حب و ارادت حکفرما بود.

 

پیرمرد گرگان: «بله ایشان امام جمعه ی گرگان هستند، اما حاج آقا! تا این آقایان آخوندا با هم خوب نشوند، مملکت درست نمی‌شود!»

 

سید عطا می‌پرسد: چرا؟... بنده (اُنظُر) بس کنم بقیه بماند روز مبادا.


برگردم به پرسش اصلی مبحثم: آیا راست گفت آن پیرمرد گرگان که اغلبشان آگاه و سیاسی اند: «تا این آقایان آخوندا با هم خوب نشوند، مملکت درست نمی‌شود!»؟

 

پیش از این در داخل همین مدرسه نوشته ای انتشار دادم از خودم و گفته بودم اختلافات نه از دباغی و نه از کله پاچه فروشی و نه از قماش بافان تولید می شود، بلکه مستقیم و به وفور از حوزه علمیه وارد جامعه سرریز می شود. گفتم این تنش در حوزه را باید تحمل باید کرد زیرا علم و عمل از درون شکاف ها سر بیرون می آورد نه فضای بسته و راکد و رخوت. بنده نه تنها اسلام منهای آخوند نیستم، بلکه فراتر، در پی منهاکردن روحانیت بد از اسلام ناب حضرت محمد خاتم نبوت (ص) هستم تا به کمک ما شهروندان طالب انجام تحقق واقعیات اسلام، اصل مکتب اسلام از دست این دسته ی متحجر نجات پیدا کند. این دسته حتی برای اسلام هم اخیتارداری می کنند. عبور کنم. باید جامعه خود را از روحانیت بد به سوی روحانیت خوب سمت و سو دهد. بد و خوب همه جا هستند. پس خوب را تقویت باید نمود، ولی بد را (که حتی روی دین نیز دست و فهم زور می برد) توبیخ باید کرد. اُنظُر.

 

کدام چهره؟ کدام نوشته؟
شماره ی ۱۳

اُنظُر می کاود :


چهره : آقای شیخ مشعل


نوشته : «این شیخ گفت : اجازه نمی دهم از دموکراسی برای تخریب کشور سوء استفاده شود. نباید منافع ملت را متوقف کرد و بودجه ی عمومی را هدر داد.»


نظریه : بنده نظرم اینه که این شیخ با این جمله سه هدف را نشانه گرفته :


اولی اینه : دموکراسی اگر خلاف مشی شیخ باشد، تخریبگر است. پس به همین علت این امیر کویت با صدور حکم که از شؤون امیر است، مجلس الاُمه (پارلمان) را منحل کرد ریخت توی سطل آشغال!! در این نوع نگرش، این شیخ با برخی از آخوندهای ضد دموکراتیک قم و مشهد الرضا مو نمی زند که فعلاً (به قول معارضان درون جناح چپ:) در دستگاه های حکومتی و آموزشی و مذهبی و محفلی کشور یکه تازی می کنند تا بنیاد جمهوریت را بزنند. اینها هم وقتش برسد پارلمان را منحل می کنند و در همان حوزه یک سقف می زنند عین سقف بنی ساعده در شورای عمَر.


دومی اینه : انتخابات که منجر به نتایجی خلاف مشی شیخ شود آن انتخابات ضد منافع ملت است. اتفاقاً در این بینش شیخ مشعل، میان وی و جناح افراطی راست در ایران فقط شباهت حکمفرماست با هم شبیه اند عین قلوها.


و سومی اینه : چیه انتخابات؟! جز خرج اضافات. پول مردم را هدر می دهد و آخرسر مجلسی می شود ضد شیخ مشعل! پس چه بهتر با حکم! آن را منحل کند و شورا، بی شورا. حکم، حکم شیخ ها.


حالا برگردیم ایران. در سال پس از رحلت امام امت ره خیلی ها از جناح ضد جمهوریت تلاش کرده بودند تا در بازنگری قانون اساسی (که در حیات خود امام در حال انجام مذاکرات و بررسی رسمی بود) و ادامه ی آن به بعد از مراسم رحلت موکول شده بود، حق انحلال مجلس را در قانون اساسی تجدیدنظر شده ی جدید، درج کنند که با فشار افکار عمومی مواجه شد. تا جایی که مقام معظم رهبری حفظهُ الله وارد ماجرا شدند و رسماً این قطعه را از درج در قانون اساسی ایران منع داشتند. عبور کنم. ۲۳ / ۲ / ۱۴۰۳ اُنظُر.


[در پاسخ به صدرالدین آفاقی] پاسخ اُنظُر: بسم الله الرحمن الرحیم. محضر محترم شما «SA» (خانم یا آقا که اسم شما در گوشی من با همین نام مستعار و یا مخفف درج است) سلام تقدیم می شود. جای بسیار خوشوقتی است شما محترم / محترمه خود از یک فنون از فن های ادبیات فارسی یعنی نقد بی رحم (همان نقد بی تکلف) بهره بردید و از قدرت زبان فارسی این پشتوانه ی تمدنی ایران به بهرین نحو استفاده کردید و چقدر خوب و بی لکنت، سخنان و بیانات خود را طرح کردید که حتماً برای آن جناب یا سرکار حاصلی جز تجربه و دانش نبوده است. بنده بر باورهای شما نسبت به هر مسئله و پدیده توجه می کنم و آن را برای خودت قابل احترام می شمارم. از توصیه های برادرانه یا خواهرانه ی شما هم مدرسه ای نه تنها نهراسیدم بلکه به طمأنینه ی قوی تر رسیدم. از این نظر هم باید قدردانتان باشم. تمام آنچه شما برای رئیس جمهور ایران قائلی ارزش دارد برای شما. بگذار بنده هم مانند شما از حق بیان خود بهره ببرم و آنچه خودم آن را صحیح می دانم در داخل مدرسه طراحی کنم. تشکر و احترام به تلاش فکریتان. بنده با آن حضرت فرقی در سود جستن از آزادی بیان، نداریم.  تساوی در حقوق عمومی اصل مهم اسلام است. حتی در اسم مستعار استفاده کردن هم شریک همیم. بنده بدان پشت این رئیس شما اقتدا به نماز ندارم. شما را اُنظُر نمی داند اهل کدام شهری و کجا زندگی می کنی و کی هستی. مهم این است (لااقل در این محیط مدرسه) چی می نویسی. چی نوشتن شما برایم خط تعقیب مطالعاتی می آفریند. این که بکوشم سرک بکشم کی هستی، ناشی می شود از سیستم ضعف عصبی هر کس و یا فروکاست فکری اش است که پی این می گردند فلانی کی است. نمی گویند فلانی چی نوشت. بر شما درود فراوان حضرت با شرف خانم یا آقا. همنوع و هموطن شما: اُنظُر.


[در پاسخ به مهدی امید محرومان] پاسخ اُنظُر: بسم الله الرحمن الرحیم. به شما حاج آقای محترم با نام کاربری «مهدی امید محرومان» سلام تقدیم می کنم. همانطور وقت نوشتن برای شما یک کمال فرهنگی حساب می آید، احتمال بدهید برای بنده هم نوشتن و نقد و بررسی کردن یک نوع کار فکری است. چرا باید از کسی بهراسم که خدا برای من بس است و خط مرا خدای متعال سبحان تعیین کرده است. همه ی کسانی که به دین یا کیش یا حتی اخلاقیات جهانی پایبندی نشان می دهند باید اهل مسئولیت باشند. شادروان دکتر شریعتی فریاد می زد ای روشنفکران! ای روحانیت، بدانید شیعه! یعنی مسئولیت در برابر هر مسئله. امام امت (ره) نیز در نجف و قم بارها فریاد زد: به داد اسلام برسید. ای قم! ای نجف! بپا خیزید. مگر این دو تئوریسن انقلاب چه چیزی در جامعه ی عصر شاه دست نشانه ی غرب بر گرده ی ایران، دیده بودند که این فریادها را بلند کرده بودند بر روی دو مکان مهم: درس خارج فقه و درس دانشگاه. جز این بود آن عصر، شاه کارهایی مرتکب شده بود که نیاز بود جامعه اعتراض کند مثل فساد در ادارات. انتقال اموال به دربار و اعضای خانواده ی خود (عین شیخ کاظم کلاه بردار در زمین حوزه ی ازگل) و یا عین رضاخان طویله دار که نصف ایران را به اسم خود سند زده بود. گذشت آن زمان. به قول آن آهنگ دختران انقلاب: اینجا، ایرانه. آری وقتی شاه گوش نکرد وقت خود را کشت، دید انقلاب شد و واژگون. چرا باید نقد دولت را به حساب نفرت از دین و آئین تفسیر کرد! البته بنده برای تندترین نقدها هم تاب دارم. هدفم یکی می تواند این باشد فکرها را عین سبک سقراط تکان داد و به حرف آورد. پس هر چه تلخ تر علیه ی اُنظُر نقد پیش فرستاده شود، به نفع تفکر و ترقی است. ماها باید نقد شویم تا راه پیش رو برای نسل آینده، هموار شود. اینک وقت آن است از شما برادر مهدی تشکر بزرگ کنم که خودت را از فشار درونی خالی کردی و سبک شدی. بر بنده بیاشوبی یا ببارانی یا بگمانی و یا گفتمان کنی، یا حتی با بالاترین الفاظ نمدمالم نمایی، باز هم استقبال می کنم که برکات چالش، در برابر مجامله گویی های فاحش، یک ارزش بزرگ است. مثل همین نوشته ات که راحت مرا «کینه ای و اهل نفرت و شلاق و ...» بخوانی و این کار شما بزرگوار که نام مقدس امام زمان (عج الله شریف) را روی اسم خود گذاشته اید، موجب آسایش ذهنی ام شده اید. درود صادقانه بر روح و روان شما آقای «مهدی امید محرومان». برای این لغاتت در وصف بنده، از شما هم مدرسه ای محترم و اهل نوشتن و موضع، زیاد زیاد متشکر می شوم. و آخر هم جا نگذارم دولت مگر «امامزاده بیژن»!! (یک لفظ که در کشور می گردد) است که نشود گفت بالای چشمش ابروست؟ لطفاً این همه مقدس سازی کردید یا کردند، بس باشد. بگذرید عرصه ی سیاست به عصر شاه باز نگردد که به شاه نمی شد گفت حتی شاه. باید می گفتی شاهنشاه آریامهر!!! از رئیستان حجت الاسلام سید ابراهیم رئیسی، بت شکن دارند می سازند. وی چه وزنه ای است که لقب خیلی مهم و استثنایی «بت شکن» را که در تاریخ به حضرت ابراهیم خلیل (ع) اختصاص داشت و در انقلاب به حضرت امام امت (ره) «خمینی بت شکن» و کبیر، به وی می چسبانند. این شخص عاجز است حتی حرف درست بزند، چه رسد به بت. بی خود افراد این نظام را که از خوان همین مردم خود را به بالا کشیدند، بزرگ نکنید. اندازه ی اینها آن حد نیست که مجیزه گوها برایش آیت الله، آیت الله بافتند و وی را در آب نمک آینده خواباندند. آیا نباید به حرف امام مولا امام علی (ع) تمایل کرد که نهی فراوان کردند وقتی وارد شهری شدم یا جلو افتادم پشت سر من راه نیفتید که این عادت عادت شاهان است. مگر امام امت در نجف شاگردانش را منع نکرده بودند پشت سرش جمع نشوند وقتی به حرم مولا علی (ع) هر صبح می رفت. نقد بر این دولت ضعف و ناکارآمد مشدد که دقیقاً به روز و رزوگار آن دولت بدبخت افتاده است، چرا موجب برآشفتگی شماها حامیان ایشان شده است. نکند خیال می کنید اینها که در قدرت هستند مثل آن دولت ویژه !!! محمودنژاد هاله ی نور دارد و مرد «هزاره» است!!! اسلام برای اشخاص در قدرت حریم غیرقابل نقد قائل نیست. مقام معظم رهبری حفظهُ الله خود بارها فرمود انتقاد از رهبری به معنی ضدیت با ولایت نیست. برای اشخاص پاسخگو و نوکر ملت هاله نسازید. بسازید هر چه خواستید اما بر قلم و دهن منتقدان لجام نزنید. آن عصر، عصر جاهلیت بود که به فرموده ی مولا امام علی (ع) علما، مُلجَم بودند و جُهلا، معظّم. یعنی بر عالمان لگام می زدند و جاهلان را بزرگ می شمردند. این خصلت جاهلی را در ایران صورت و نسخه نکنید. خطاب بنده البته درین جملات به شخص شما آقای مهدی نیست.  جملاتی عام نسبت به فضای ایران بوده است. خدای بزرگ به شما انسان شریف و محترم و توانمند در نوشتن، همیشه سلامتی و عزت روزافروز عطا کند. با احترام و آرزوی ساعات خیر و خوبی. اُنظُر

 

 

اُنظُر می کاود :
امام جمعه ها و زباله گرد ها و کولی کتفی ها

فرض بر این بگذارید بنده به مدت پنج دقیقه همان میشل فوکو هستم که این نوشته را تهیه می کنم. فیلسوف فرانسوی ضد جامعه ی مدرن رفاه طلب، که او با دفاع از آزادی مقید و مدرن و انتقاد از انحرافات مدرنیته، به انسانی ضد انقیاد در همه ی اَشکال، شهرت یافته بود. فوکو همان نخست روزهای انقلاب ایران، به علت علاقه به بودن پیام در درون انقلاب ایران به جهان، خود را به تهران و حتی بهشت حضرت زهرا (س) رسانده بود و همانجا این پیام را به جهان مخابره کرد : انقلاب ایران، «روحِ جهانِ بی روح» است. او بعدها مُرد. در این حال، بنده می خواهد فرضی و خیالی به جای او از گرگان به تهران برود و سطح شهر را مشاهده کند بی آنکه خود را به بهشت حضرت زهرا (س) برساند و شهدا و امام امت (ره) را از نزدیک در بغل بگیرد. چون سمت جماران می روم و همان جا با زیارت صندلی چوبی پارچه سفید کشیده اش دیدن شهدا را نیابت می کنم. همان صندلی معادل منبرهای مسجد و حسینیه و تریبون های نماز جمعه، که یک کلمه ی امام به علت تزکیه ی نفسش هم دنیا را تکان می داد و هم دل آدم ها و دلدارها.

 

اول از اقدام در خورموج بگویم. تازه‌نیوز به نقل از ایسنا و بنده از خلیج فارس متوجه شدم حجت الاسلام علی زاهد دوست امام جمعه خورموج استان بوشهر در نماز جمعه ی سه روز پیشش، دخترش «فاطمه‌ زهرا» را با این حجاب جذاب، به آغوش کشاند به تریبون برد و خطبه ها را با او خواند. بنده بر کارش اشکال تراشی نمی کنم. زیرا خواست به جامعه پیام دهد دختر را باید در صدف حجاب گذاشت تا درّش دستبرد زده نشود. اما بنده دردم این است آیا آقای زاهد دوست، دوست دارد هفته های بعدی همین کار را ادامه دهد و از این به بعد دست راستش اسلحه بردارد و در دست چپش نوبت به نوبت این چهره ها را با خود به تریبون ببرد تا مردم بفهمند امام جمعه ها اسلحه را فقط نمادین در وقت عدم جنگ!!! دست نمی گیرند، بلکه همین که دفاع مقدس شکل بگیرد در خانه ها عین خوالِف در قرآن (جاخوردگان در خانه) جا نمی خورند! عبور کنم. این چهره ها را نوبتی ببرد پای تریبون:

 

یک زباله گرد را، تا پیام دهد به جامعه و حکومت که هنوز در جامعه ی دینی ما فقر و فقیر و نیاز و نیازمند است که حاضر است دست در بدترین اشیای متعفَّن بزند تا با فروش آن به مکّاران (سطان های زباله) لقمه ای نان به خانه (بیغوله، نه بیتوته) ببرد.

 

یک زندانی را، تا در خطبه اش حقیقت را بگوید که این فرد فقط به خاطر قرضی که بالا آورده در حبس رفته است و از زن و فرزند جدایی افتاده و عامل آن هم اقتصاد ندانی های حاکمان است و فسادِ تاکشیده تا ساختمان های نهادهای ویژه ی حکومتگران.

 

یک طلبه  و یک دانشجو با هم را، تا پرده از درد بزرگ بردارد که این دو قشر در میان شناورشدن ارزش پول ملی و استیلای مفسدان بر پیکره ی کشور، توان خرید کتاب ترم خود را ندارند، ولی از آن سو آقای علی اکبر رائفی پور نقل است در مؤسسه ی خیریه ی خود «مصاف» پول هایی جابجا کرده است. البته بکند. حرفم جای دیگر است. و یا اون هم لباسش شیخ کاظم کلاه بردار (صدیقی!!!) داشت زیرزمینی زمین حوزه ی ازگل را می خورد و می داد به دو پسرانش و عروسش. وقتی هم لو رفت اول دروغ گفت و بعد  که دید دروغ، قدرت ندارد حریف حقیقت شود، گفت امضای مرا جعل کردند. باز وقتی دید این فریبش هم نگرفت، چون امضا نبود که بشود جعلش کرد، انگشت مهر خودش بود که خودش روی انتقال سند، انگشت زد. آن انگشت خیانت به اموال بیت المال برای تمام عمرش بس است. و سرآخر موقعی دید رسوای عام و خاص شد، مثلاً عذرخواهی کرد و قوه ی دادگاه نظام هنوز هم دارد تبعیض می کند.

 

یک راننده و یک کارگر را، تا پیام دهد پول هایی که میان خود در سمینارهای بی ارزش تقسیم می کنید در اصل توسط این دو قشر وارد چرخه ی اقتصاد می شود، ولی مثل علف خرس وارد حلقوم یک عده رمّال سیاسی می شود که هر کدامشان چند خانه دارند اما در قصرهای بجامانده از نوکران شاه زندگی می کنند. عبور کنم. افشاگری در وقتش.

یک جمعه هم عکس میشل فوکو را ببرد و بگوید این فیلسوف به عشق انقلاب ایران به تهران آمده بود تا به جهان مدرنیته بگوید ای جهان بی روح، انقلاب ایران روح جهان بی روح، شده است پس این انقلاب را همه باید پر و بال بدهند تا عیب های مدرنیته را مرتفع کند و سازگاری جهانی ایجاد کند. ولی آقای علی زاهد دوست روحانی محترم خورموج، اگر آخرت شما را خدای ناکرده بر سر عقل نمی آورد!!! لااقل برای آه دل مردم هم شده، به حکومت که گیج شده بگویید چه کسانی انقلاب اسلامی ایران را بی روح کردند. بی روح که نه، کم روح و کم رو کردند و کمرش را پیش شاه!!! خم کردند که غرق در فساد بود و زبون ترین شاه بر ایران.

 

حالا کمی از زباله گرد ها و کولی کتفی ها : آمارها روایت می کند در تهران حدود ۶ هزار زباله‌گرد بود که با اجرای برخی طرح‌ ها توسط آقای علیرضا زاکانی (رقیب صوری و بدل کار آقای حجت الاسلام سید ابراهیم رئیسی در انتخاباب قبلی ریاست جمهوری) تعدادشان نقل است به حدود هزار نفر رسیده است. خدا بهتر می داند. چون آمارها اغلب نمایشی است. قانون تهران هر نوع خرید و فروش زباله های شهری را جرم می داند و ضایعات فروشی هایی که زباله های شهری را خریداری کنند طبق قانون تهران باید پلمب شوند. اما هنوز هم حدود ۸۰ گاراژ در تهران زباله خرید و فروش می کنند البته برخی گاراژها هم پلمب شدند.

 

به نظر شما حکومت که قرار بود برای مستضعفین زمین، باشد بیشتر پیش سلطان زباله ها و سلطان ارزها و سلطان آهن ها و سلطان زر و نقره ها همسفره است یا پیش ضعفا؟!! عبور کنم. جامعه رد و بدل می کنند سلطان ها با حکومت همدست تر هستند تا  مستضعفان. چرا؟ بنده فیشل فوکوی فرضی در این نوشته فقط! هنوز هم نوید سر می دهم این انقلاب، روح جهانِ بی روح خواهد بود اگر مفسدان در هر صنف را درو و دور کند. مردم اگر به خاطر فقط کاظم کلاه بردار از انقلاب دلگیر شوند حق دارند چون مولا امام علی (ع) گفته بود اگر از پای یک زن یهودی خلخال (زیور مچ پا) به ظلم و جنایت دربیاورند، انسان خوب است تا از این غصه بمیرد.از خلخال کمتر بود مگر زمین میلیاردی ازگل. که باز جلو می ایستد نماز جمعه می خواند. نماز جمعه های برخی دستور ی بدتر از عربستان سعودی. عبور کنم. معنی کنم کولی کتفی ها را. آنها کسانی اند سحر تا شام کیسه ی زباله (آنچه در عکس وانت نشان دادم) گرداگرد تهران می گردند برای سلاطین پول های کثیف، کار، تو بگو بیگاری می کنند تا چندر غاز ( کمِ کمِ کم) گیر بیارند. اُنظُر

 

انشقاق با افشاگری فساد در قطب های راست

اُنظُر می کاود :

در حالیکه نوچپ ها به بیرون از نظام افتادند و خیال دو دسته ی در حال رویاروی درون جناح راست نو پایداری ها و نو اصولگرا ها مثل کالجوش می جوشد، عوامل امتیازگیر سایه که پای راستشان در باند «ام...» است و پای چپشان در «پاست...» فضای باز سیاست را عمدی به افشاگری آلودند که صندلی قدرت در دو قوه ی انتخابی در قبضه ی خود ... تا تقسیم مدیریت کنند! تو بگو معامله ی میزهای قدرت!

 

ناگهان حجت الاسلام جلیل محبی که از زنجان در  دانشگاه امام صادق (ع) جزا و جرم شناسی خوانده و بلد است افشا چه بار حقوقی دارد، ولی وارد آن می شود اسنادی از پرداخت پول های ادامه دار مؤسسه ی «مصاف» آقای علی اکبر رائقی پور را رو می کند و یک نمونه آن یک میلیارد و ۴۵۰ میلیون ریال را به رخ می کشد  که برای مستعار داری به اسم «خورشید» (ر . ص) پرداخت شد با هدف سوء سیاسی. در مقابل رکب می خورد که خودت آقای جلیل محبی از آقای باقر قالیباف وام گرفتی و  برای همین وام، از قالیباف حمایت می‌کنی. بروم سر جا انداختن است این جنگ قدرت:

 

ابتدا این را داشته باشید که حجت الاسلام جلیل محبی (ستاد امر معروف سابق) کارمند فعلی مجلس نشان می دهد اسناد و اخبار در دست دارد که به قلمرو نوپایداری های اولتِرا مصباح ها، تک زد و سریع از سوی مقابل پاتک خورد. تا همین اینجا که چهار خط هم ننوشتم باید فهمیده باشید دارند از اطلاعات طبقه بندی علیه ی هم بهره می برند که میز قدرت را در تصاحب داشته باشند.

 

نقل است باقر قالیباف دست در پول داشت طیف ساخت و خیلی ها را در خانه های شخصی میزبان کرد !! و برایشان صندلی های قدرت تراشید. و دوست ندارد لیدر نباشد. تا اینجا دنیای سیاست یعنی همین. او حتی خود را به حدی بزرگ دیده بود که برای انقلاب می خواست  خط سوم  ایجاد کند. اما از دست «پرده نشین های» ماهر وصل به «تا...» و «را...» زخمی شد و دید چقدر راحت غذای آماده اش رفت توی حلق آقای سید ابراهیم رئیسی که در ساست گاری است، ولی خودش بلدوزر. سید ابراهیم نیز آستان قدس را داشت که محمودنژاد از بلندگوی رواق امام خمینی حرم رضوی اش که صدا و سیمای ثانی !!! است، علیه ی رقیب ها سوء استفاده می کرد و اما هنوز معلوم نیست سید ابراهیم هم پول خرج کرد مثل محمدباقر یا برای او، آنان که رأی ها را در نظام پولی کردند و نامزدها را پولکی و پاکتی، چک کشیدند. عبور کنم. آستان قدس البته از سوی هر کس ملعبه شود بالاترین حد خیانت است.

 

تا حدی پیش رفت که قالیباف پولدار به نفع سید ابراهیم کنار کشید. نوعی فداکاری در دادن میز قدرت به رقیب. ولی آیا در  عوض میزهای استانداری‌ها، ادارات کل که به او برای آن کناره گیری قول داده شود وقا شد؟ و به نفع قالیباف تقسیم شده بود؟! عبور کنم.

 
وحید جلیلی دانشگاه امام صادق (ع) (که شادروان آیت الله منتظری این دانشگاه را امانت داده بود در دست شادروان آیت الله محمدرضا مهدوی کنی که بعد آن شد که نباید می شد) در سازمان فاسد صدا و سیما (بخش هایی از آن) قائم مقام شد و از آن نقطه، این نوپایداری های اولتِرا مصباح ها به جنگ قالیباف رفتند و فضای کشور را علیه ی سه جریان عمده ی نظام، غبارآلود نمودند. مثل سیسمونی و  سپس واریز «...!!!» میلیون تومان به حساب فرزند وحید اشتری افشاکننده سیسمونی سر زبان ها افتاد. انشقاق با افشاگری فساد در قطب های راست از همین نقطه ها شروع شد.
 
بدبختی در چپ خام این بود بلد نبودند در قدرت چگونه زیست کنند. باید میان این موج فساد دو سو، حضور می داشتند و گول آقای سید مصطفی تاجزاده را نمی خوردند که مغلوب جنگ شناختی و ترکیبی نو پایداری ها شدند و چپ مذهبی را به لنکت انداختند و اینک کنار گود فقط جیغ می کشند و سیاست بلد نیستند. اینک کندوی این دو طیف دود کرد تا زنبورهای کارگر برای ملکه خیز بردارند. اشتباه نشود ملکه یعنی آن که خزانه و امضای بعدی رسمی کشور را در دست می گیرد. به تحلیل بنهده فضا فقط برای زدن کامل رئیسی است که نو پایداری های اولتِرا مصباح های راست، قصد کردند میز پاستور را از این فرد که از الفبای سیاست حتی تا حرف را ب بلد نیست چه رسد تا حرف آخر ی را. عبور کنم. تا انتخابات آینده برای کله پا کردن سید ابراهیم، فضای ایران آبستن بالاترین افشاگری ها خواهد بود که این تندروهای به تعبیر آقای غلامعلی حداد «پاجوش»ی!! روی آن نقشه دارند. البته به نظر بنده در علم سیاست، انشقاق با افشاگری فساد، تهی ترین نوع شکاف است که در آن تنها چیزی که وجود ندارد تئوری و دانش و علم و رشد و توسعه است. هدف این نوع شقاق تقسیم دارایی مملکت به جیب یقه شیک هاست. اُنظُر
 

کدام چهره؟ کدام نوشته؟

شماره ی ۱۴

اُنظُر می کاود :

چهره : حجت الاسلام حسن روحانی

 

نوشته : او در نامه یی به شورای نگهبان حمله کرد و گفت : «امروز که بر اساس قانون مجلس خبرگان فقهای شورای نگهبان بر خبرگان سلطه یافته‌اند و انتظار تقوای سیاسی بالاتری مورد انتظار است، مردم نسبت به بی‌طرفی آنان قضاوت مثبتی دارند؟ ... من می‌دانم دوره‌ی ششم مجلس خبرگان رهبری دوره‌ای مهم و سرنوشت‌ساز و حضور من و افرادی چون من در آن از نظر فقهای شورای نگهبان نگران‌کننده است. ... مرجعیت آن را تأیید کند، شورای نگهبان انتخاب ملت را دومرحله‌ای ساخته است؟ آیا قاعده‌ی «تعارض منافع» شامل فقهای شورای نگهبان نمی‌شود که هم نامزد مجلس خبرگان رهبری هستند و هم صلاحیت رقبای خود را بررسی می‌کنند؟ ...  شورای نگهبان قرار بود نماد تقوا و پرهیزکاری سیاسی باشد و نه جانبداری جناحی تا حاکمیت ملت با شریعت سازگار شود نه اینکه در برابر هم قرار گیرند. ... فقهای شورای نگهبان در نزد خدا و خلق و مقام معظم رهبری چه عذر موجهی دارند اگر بازیچه دست پرونده‌سازانِ مطرودی قرار گرفته‌ باشند که حتی از ساختن اتهامات باورپذیر هم عاجزند و صرفاً به جعل اسناد و خلق اقوال عادت کرده‌اند. منبع»

 

نظریه : بنده نظرم اینه : تا دیروز آقایان احمد جنتی و حسن روحانی بوس به روی هم داشتند، اینک امروز که مشت ها وا شده، مشت بر پشت هم. او خواست بگوید در نظام، یک فقیه حاکم نیست. شش فقیه  حکومت بلامنازع می کنند که حتی مقام معظم رهبری جلودارشان نیست. خواست عبرت از مشروطیت را به رخ بکشد و بگوید آن صد سال پیش، مشروعیت به سمت دیکتاتوری غربی کج شد، ولی حالا مشروطیت جمهوریت، به دیکتاتوری شش فقیه خاتمه یافت.  در ادامه که دوره‌ی ششم مجلس خبرگان را برجسته کرد در واقع به جامعه جهانی کد فرستاد فوت احتمالی رهبر را در همین دوره در نظر داشته باشند. این بچه سرخه! خیال کرد مردم مثل خودش خمودند، ملت دیروقت است که بارها گفت این شش فقیه نه تحت تأثیر عقل و شرع و خرد که تحت نفوذ باند قدرت شدند. دلشان خواست رد می کنند، دلشان نخواست تأیید صلاحیت. عین بازی شانسی و شیر و خط. از این شش فقیه، منهای آیت الله علیرضا اعرافی (که از پرهیزگارترین عنصر روحانی حال حاضر ایران است) بقیه جناحی بودنشان مثل آفتاب نمایان است و پیش ملت در بدترین وضعیت نفرت قرار دارند. آقای حسن روحانی آن زمان که همه را رد صلاحیت می کردند، خنده و نیش و ریشخند تحویل می داد،  حال که چاقوی شش فقیه قم! خرخره ی او را جوید، جیغ کشید. عبور کنم. سیاستمداران روحانی ایران (نه همه) زنگ زدند عین آهن. کی این آهن براده براده بریزد کف زمین دیر نباشد مگر آن که برگردند به عدل و عقل و شرع. بدانید دنیای شماها به باطل و بطالت و بطلان کشیده شده. تداول ایام را قرآن نوید داده. مردم را این را خبر دارند. صبر مردم برای صیانت است. اُنظُر

روز ادبیات فارسی با فردوسی

اُنظُر می کاود :

نمی دانیم اگر زبانی غیر از فارسی داشتیم چقدر شیرینی ادبیات نصیبمان می شد اما یقین داریم در فارسی به این شیرینی نائل آمدیم. حتی با کمال رضایت به همدیگر می گوییم از زبانمان لذت می بریم و آن را با هیچ زبانی معاوضه نمی کنیم، از شعر و نثر آن. از شاعران و نویسندگان آن. از نوشتن به دستورِ «دستور زبان فارسی» مان. چه خوب شد از یک زمان به بعد در تاریخمان نوشتن عالمان و دانشمندان از زبان غیرفارسی، به فارسی تغییر کرد. کتابها را بیشتر به زبان عربی می نوشتند. اگر فارسی هم می نوشتند بیشتر لغات آن از زبان عربی و لغتهای مشکل آن بود که همسایه ترین زبان به فارسی است. و فارسی از عربی قرض الحسنه های زیبایی هم به گردن دارد. اما کم کم نثر مکلّف و خیلی سخت  و سنگین، جایش را به نثر ساده و سلیس و شیوا و رسا داد. و شعر هم از درون سبک های  سخت عبور داده شد و اینک به عنوان سرمایه ی ملی ایران در اقصی نقاط جهان خواهان دارد. خیام، حافظ، مولوی، سعدی، فردوسی. این بزرگان ایران با آن که قادر بودند آثارشان را به عربی بنویسند اما برای زنده کردن زبان فارسی به نثر و نظم فارسی روی آورده بودند که امروزه خواندن آن آثار برای درک شیرینی فارسی، رغبت در دلها می نشاند زیرا تنها ادبیات ظاهری نیست، محتواهایی انسان ساز در تمام ابعادش نهفته و آشکار است. بنده برای گرامیداشت این روز، سری به فردوسی حکیم شیعه ی ایرانی می زنم تا دقایقی را با هم با شعرهای آموزنده ی او بسر کنیم که از چند جای مختلف آثارش برگزیدم:

 

به آموختن چون فروتن شوی
سخن های دانندگان بشنوی

 

فردوسی دارد می گوید اگر متواضعانه و فروتنانه دست به دانستن و یادگرفتن بزنی، آنگاه است که گوش به حرف های دانشمندان سرزمین خود می دهی. تسلیم حق و حقیقت می گردی. او میان دانش و آموزش و فروتنی پل زد و بر اصل سخن و حرف دست گذاشت. یعنی اگر سخن در میان نباشد، نظام آموختن مختل می شود و او آرزو می کند چه خوب است فروتنی، افتادگی، نرمی، پرهیز از کبر، و دوری از نخوت و خودپرستی در میان آموختن و دانستن حکمفرما باشد.

 

ترا دانش و دین رهانَد درست
در رستگاری ببایدت جست

 

فردوسی می خواهد بگوید بی هیچ درنگ و تردیدی، دین و دانایی تو را ای انسان نجات می دهد و این تو هستی که باید با توسل به دین و دانش در پی و جستجوی راه رستگاری باشی. این حکیم ایرانی در این بیت اصلی ترین آموزه را به بشر ارمغان داد: هم علم، هم ایمان. بدون آن زندگی لنگ و عین مُردن می ماند. ایمان بی علم، به خرافه گری می انجامد. علم بی ایمان، انسان را به خیالات و انکاریات می کشاند. بدان ای ایرانی که فردوسی تو را راه رهایی یاد داده آن را به هیچ چیزی بر باد نده. رهایی بخش آدمی فقط دین و دانش است که ثمره ی آن رستگاری و نجات و فوز است.

 

 

ز ما باد بر جان آنکس درود
که داد و خرد باشدش تار و پود

 

فردوسی اینجا اوج گرفتنش معلوم است. به کسی باید سلام و درود فرستاد که تمام وجودش (تار + پودش ، عرض + طولش) را خردورزی و دادگری فرا گرفته باشد. یعنی عدل و عقل باید در کنار هم باشد. عدل ریشه به شرع می برد و از آن منبع آبشخور دارد. عقل از رسول باطنی بیرون می جهد که جهل و جهالت را از انسان دور می سازد. چون نزدیک ترین صفت به آدمی جهل و نادانی است و انسان هر سان ممکن است در تار جهل فرو برود، پس این فقط با عقل و علم است که این عیب زدوده می شود. وگرنه تردید نکن که جایش جهالت زاده می شود. فردوسی می گوید ما باید سمت و سویی دادگرایانه و خردمندانه داشته باشیم در هر موقعیت و مقامی که هستیم. پس درود بر خرد. درود بر داد. اُنظُر

 

این مدرنیته نیست، مُردن است و مردم را میراندن

استبداد و آزادی

نظر اُنظُر: بسم الله الرحمن الرحیم. یک هم مدرسه ای محترم که با مستعار «م . ف» پای نوشته اش را مهر کرده است، در آن سخن مهمی زده است. گفت ناچاری می شود با استبداد سیاسی همزیستی کرد. البته ایشان فعل متکلم "کنم" بکار برد، زیرا خواست فقط تفکر خود را نمایندگی کند و به جای دیگران تصمیم نگیرد. همین جمله اش یعنی اهل استبدادورزی نسبت به سایرین نیست و برای وی آزادی برای هر انسانی ملاک است و ارزش ذاتی و زادی دارد.

 

او پای «استبداد ساعت» را نیز به وسط آورد و رفت میان فلسفه ی امانوئل کانت و مارتین هایدگر هر دو از آلمان. وارد فلسفه ی بشدت پیچدید ی هایدگر نمی شوم. هایدگر که در یک کلبه در مزرعه ای در آلمان می زیست، روزمرّگی را بدترین ساعت از میان سه نوع ساعت می داند. که بر بشر احاطه ی استیلاگرا دارد. عبور کنم. بگذار روی مسائل ساده پیاده شوم. بر می گردم به همان همزیستی با استبداد سیاسی.

 

شادروان دکتر علی شریعتی بحثی دارد در باره ی استبداد و می گوید استبداد را اندیشمندان حس می کنند، نه عوام. منظور شریعتی به نظر  بنده این است وقتی استبداد باشد، اندیشه مثل آب (که از سفره ی زیر زمینی فوران می زند) در ذهن ها می جوشد. صدها کتاب و تئوری از زمانی شکل گرفته است که استبداد نخواسته است فکری جز فکر خودش جاری باشد. استبداد، عوام را چه اذیتی می کند که عوام اصلاً سر و کاری با فکر و اندیشه ندارد. این اندیشمند است که فضای آزادی و فضای استبدادی را لمس می کند و همان باعث می شود اندیشه تولید شود.

 

شاید منظور آقای «م . ف» هم مدرسه ای ما این بوده باشد که در ناچاری با همزیستی با استبداد، ذهنش آزاد است و مغزش به فعالیت برای آزادی می افتد. اریک فروم در کتاب "گریز از آزادی" مسائل مهمی گفته است که آزادی اگر با ناامنی مخلوط شود، مردم از کدام یکی فرار می کنند؟! مردم از آزادی به امنیت گریز می زنند، نه این  کهاز امنیت به آزادی بگریزند. ناچاری در گریختن است، گریخت از آزادی و پناه در امنیت.

 

و این بود که این دوست مدرسه فکرت، صحبت از همزیستی و کنارآمدن با استبداد سیاسی کرد. هر چند از متنش مشخص است نفساً آزادی را دوست دارد و نفیاً کنار استبداد را تاب می آورد.

 

و وی از انسانِ «مسخ شده در تکنولوژیِ به غایت پوچ و ملال انگیز» دلگیر است؛ لذا، شعارش این شده است:

 

«با استبداد می جنگم. با استبداد ساعت استبداد خالق و مولّد تکنولوژی».

 

بنده چون از نوشته اش حظ بردم این نظر را نوشتم. برای ایشان آزادی آرزومندم آن هم در دنیای مدرن. در دنیای مدرنی!!! که شعار آزادی اش، گوش فلک را کر کرده است اما دانشجویانش (طبقه ی مولد فکر و فن)  را به خاطر حمایت منسجم و بیدارگرشان از مردم مبارز در حال کشته شدن و قحطی غذای غزه، دستگیر می کند و همان زمان به جهان نصیحت می کند ای جهان حقوق بشر را رعایت کن! یعنی بگذارید اسرائیل آزاد باشد هر طور خواست بکشد و خون بریزد و نوار زندگی مردم یک گوشه ی دنیا را با خاک یکسان کند و در گورهای جمعی دفن کند. عین بوسنی که قتل عام صورت گرفت و سرانجام خود غرب دید دارد رسوا می شود مجبور به حضور نظامی و فروپاشی دولت وحشی صربستان شد. این مدرنیته نیست، مُردن است و مردم را میراندن. بر شما آقای محترم م .  ف سلام تقدیم می کنم که بر بخشی از فرهنگ و فلسفه ی پوچی در جهان، نقد رد زده اید. موفق باشید تا فلسفه ی زیستن را با جامعه  بیاموزی. اُنظُر

 

متن وارده به دامنه در باره ی اُنظُر عضو مدرسه فکرت:

نقبی بر آنچه که در دلم بر آن می سوزم!!!

آقا ابراهیم سلام. واقعا در این چند هفته اخیر؛ گیچ گیچ شدم. و نمیدانم چه بگویم؛ و چه بنویسم؛ اما با وضع بد روحیم و غصه ه‍ائیکه در دل دارم؛ نکاتی را بازگو می نمایم: بنده مخالف عرفان و سیر و سلوک اهلبیتی نبوده و نیستم؛ اگرچه خودم دستی در این عرصه ندارم. اما بارها از بزرگان از جمله آیت الله العظمی بهجت خوانده و شنیدم که : «افراد از ما می پرسند راه عرفان و تقرب به خدا چگونه است؟!؛ ولی من میگویم راهش؛ عمل به واجبات و ترک محرمات است»!!!؛ ولی آقا ابراهیم در این گروه به اصل دین و بطور مستقیم و غیر مستقیم به مقدسات انقلاب و روحانیت و... تاخته می شود؛ تقریبا می توانم بگویم آهی از جنابعالی بلند نشده؛ یا اگر هم آهی بلند شده باشد؛ آن آهیکه مناسب با توانت باشد دیده و شنیده نشده!!؛ چرا؟ در این مدت، جناب «انظر»، هرچه خواست و توانست، نوشت و...؛ اینکه او کیست؟؛ هنوز نمیدانم؛ اگرچه جمع چشمگیری از دوستان روحانی و غیر روحانی معتقدند خود جنابعالی هستید؛ دلیلشان هم اینست که ریتم عبارت پردازیها. و استخدام کلمات و دست کم بخشی از مواضعش همخوان لا عبارت پردازیها و...جنابعالی می باشد؛ حتی بنده دلیل آوردم که وی مدعی بالاتر بودن سنش از بنده می باشد؛ و در پاسخ به جناب آقا سید علی اصغر؛ از عموهایش یاد نموده؛ و امروز هم خود را از دیار گرگان جلوه داده و... ؛ پاسخ شنیدم که اینها؛ خط گم کردن است؛ اما بنده هنوز چنین باوری ندارم؛  آقا ابراهیم، بارها گفتیم که ما در پاره ای از امور، اختلافات سیاسی داریم؛ ولی ادب گفتاریت را مناسب با نوشته های این شخص مجهول الحال نمیدانم؛ زیرا این فرد را در بیان دیدگاه و تحمیل نظرش بر دیگران؛ بی باک از امر و نهی الهی و متظاهر به دروغ و.... یافتم و آنها را دور از منش جنابعالی و غیر همخوان با آموزه های شریعت اسلامی و مکتب اهل بیت میدانم؛ ولی در هاله ای از ابهام فرو رفتم که چرا طبق مکتوبه خودت؛ تحمل یک اهانت جناب قربانی نسبت به حقیر را تاب نیاورده و از گروه اخراجش کردی (که بنده همان زمان نوشتم راضی به این اقدام نیستم ولی دخالتی در تصمیم مدیر نمی کنم)؛ اما چگونه در قبال بدترین اهانتهایش؛ نه تنها در قبال این همه خلاف اخلاقیهایش، مجازاتش نکردی؛ بلکه با حفظ حضورش در صحن مذرسه؛ به آسانی بستر را برای همه خلاف اخلاقیها و اهانتها و دروغ های آشکارش فراهم نمودی!!!؛ تا آنجا که در خاطره ام هست؛ حتی یک نوشته اش را هم نقد ننمودی؟!!!؛ واقعا نمی توانم برای بروز این دو شیوه کاملا متضاد؛ توجیهی داشته باشم؛  البته پرونده زندگیم گویای این است که بنده با همه کوچکی و ناتوانیم، آن بیدی نیستم که از این بادها به لرزم؛ و آلوده به حطام تطمیع نبوده و نیستم و ان شاء الله نخواهم بود؛ اگر غیر این بودم تا کنون خویش را از خیلی از امتیازات مادی برخی از اشخاص و احزاب و ارگانها، محروم نمی کردم.  الآن هم نمیخواهم برای خودم گله و شکوه ای داشته باشم؛ چون همه این ناهنجاریها را به جان خریده و می خرم؛ ما فرزند و پیرو آن رسول پاکی هستیم که بد ترین رنج و اهانت و... را برای اداء وظیفه اش خریدار بوده است. اما در قبال این بی تفاوتی رخ داده؛ و اتخاذ دو شیوه کاملا متضاد؛ هیچ توجیهی در ذهن خود ندارم؛ انتظار برخورد بیرون راندن وی از گروه را ندارم (همچنانکه نسبت به برخورد تندتان نسبت به جناب قربانی، مموافق نبودم) ولی می پرسم: سکوت چرا؟؛ ضمنا همه فهمیده آند که وی با سنگر گرفتن در پشت نام امام و رهبری؛ بالاترین دروغ و اهانت ها را مرتکب شده است و کم کم هم دارد دستش و درونش را رو می کند؛  نکته دیگر؛ نمیدانم چه قدر با ... (که این همه عبارت عاطفی و احساسی را سرهم کرده است) آشنا هستید؛ شاید در جریان باشید که وی از مریدان سر سخت احمدی نژاد بد عاقبت بوده است؛ در اواخر ریاستش میگفت من با وی ...؛ .. اقتصادیش به برخی از ...هم از یاد نرفته و....؛ اما باید به این فرذ گفت: آیا این مشکلاتیکه سرهم کرده ای (که بنده در بروز غالب مصادیقش تردیدی ندارم؛ ولی کلان و فراگیر بودن آنها را منکر هستم) مربوط به همین دو سه سال اخیر است و یا سال های پیشین است؟؛ نقطه مشترک بین همه معاندان و منتقدان غیر منصف جناب آقای رئیسی این است که تلاش می کنند : تمام کاسه ها و کوزه ها را بر سر او بشکنند. سخن آخرم اینست: به راستی اگر چهره محبوب مشترکمان (شهید حاج قاسم سلیمانی) امروز زنده بود؛ چه می کرد؟! او با همه صداقت و تقوایش حتی در قبال دو لت های پیشین (که آشکارا مرتکب خلاف منویات امام و رهبری می شدند)؛ دارای چه موضعی بوده است؟؛ آیا در پی بساط چله نشینی و... بوده است و یا آنکه چله نشینی هایش را در عرصه دفاع از اصل نظام و آرمان های امام و رهبری و حفظ وحدت و...میدانست؟؛ و آیا....؟؛ و آیا....؟ در پایان: آرزویم اینست؛ خدای متعال گواهی دهد که آنچه نوشته ام؛ سوز دلی بود برای اصل دین و انقلاب و نهاد روحانیت و امام و رهبری؛ و امیدوارم خداوند به حرمت این دهه مبارک؛ فرجام زندگیم را آراسته به عاقبت به خیری نماید. از تصدیع اوقات و درد دل دوستانه و خودمانی هم عذر خواهم. امید وارم رنجیده خاطر نشده باشید.

 

پاسخ کوتاه: من ابراهیمم فرزند مرحومان شیخ علی اکبر و مرحومه زهرا آفاقی هستم. نزد خودم و نزد خودت و نزد خدای عز و جلّ مان اظهار می‌دارم از اعماق قلبم و با اراده و اخلاقم، شما استاد، همزادگاه و نیز اگر لایق باشم رفیقم را دوست می‌دارم. حاضرم دست بر مقدسات بذارم بگویم شما را با همه‌ی اختلاف عقاید و سلایق و علایق، جزوِ دسته‌ی دوستداران خودم می‌دانم و حتی هیچ توقع هم ندارم از طرف خودت دوست داشته شوم. این اظهار مرا را حتی در هر جا، نزد هر فرد، حتی در صحن مدرسه فکرت هم می‌خواهی عیناً مطرح کنید، بنده کامل راضی‌ام. چون در بین خود و شما در فضای واقعی حاکم بر تألیف دو قلب، هیچ شائبه‌ای راه نمی‌دهم. در مشهد مقدس هم بارها نائب زیارت بودم. اختلافات رأی در مسائل جاری یا تاریخی و حتی دینی، امری طبیعی میان دو مسلمان است. اما شما بر من در تشخیص شرع استاد هستید و مرجح و مرشد. در پایان سلام بر استادم.

قم. منزل. ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۳

ابراهیم طالبی دارابی دامنه به همراه حرمت و ارادت

 

کدام چهره؟ کدام نوشته؟

شماره ی  ۱۵

اُنظُر می کاود :

چهره : حجت الاسلام سید محمد خاتمی

 

نوشته : «رسالت یک حکمرانی خوب تأمین خیر و مصلحت جامعه است. ... داشتن برنامه ی درست برای تأمین معیشت جامعه...، بهره گیری از امکانات مادی و معنوی و فنی تمام کشورهای دنیا برای پیشبرد و پیشرفت جامعه. ... سیاست های یک حکمرانی خوب باید به نحوی تنظیم شود که بتواند با بازارهای جهانی در ارتباط باشد و کل دنیا را مدّ نظر قرار دهد.» منبع

 

نظریه : بنده نظرم اینه : مدتی است که جناح چپ از دو اصطلاح «حکمرانی بد ، حکمرانی خوب» در ادبیات سیاسی و انتقادی و اعتراضی خود در شمار بالا استفاده می کند. سه علت دارد از نظر اُنظُر : یک آنکه چون مستقیم نمی توانند اسم مقام معظم رهبری را بیاورند با این عنوان حرفشان را به میان جامعه می آورند. دو اینکه هدف سیاسی آنان از بکارگیری این دو عنوان آن است مردم با شنیدنش در ذهن هدایت شوند به سمت آقای خامنه یی حفظهُ الله و ایشان را «حکمران بد» بدانند و مطالبه ی حکمران خوب را در سر بپرورانند، یعنی نقدی غیرمستقیم به مقام و جایگاه رهبری فعلی. سه اینکه راه حل نهایی حکومتداری را یک امر جهانی بدانند و لذا «حکمرانی بد ، حکمرانی خوب» را که مدیریت جهانی اقتصاد (بانک) سر زبانها انداخته، وارد ادبیات سیاسی خود کرده اند. به برداشت بنده در جمله ی بالا، آقای خاتمی دو هدف را دنبال کرد : نقد شیوه ی رهبری و مدیریتی مقام معظم رهبری با القای یک «حکمران بد" !! و قبول فرمول مدیریت از نوع تئوری های بانک جهانی. عبور کنم. ایشان خود در دوره ی هشت ساله اش به جای آنکه شیوه ی اداره ی کشور را از رفتار لیبرالی استبدادی شادروان هاشمی رفسنجانی به مردم سالاری دینی تبدیل کند، بر خلاف خواسته های دوم خردادی مردم، مطلقاً زیر چتر آن فرد رفت و وی را «شناسنامه ی انقلاب» خواند و تمام اعتبار اصلاح طلبان را پای رفسنجانی ذبح و ذوب کرد. زمانه برگشت و حالا دیدیم حجت الاسلام خاتمی چه رنگ هایی عوض کرد. عین لبادهای گرانقیمت و رنگی رنگی اش. «حکمرانی بد ، حکمرانی خوب» معنی اش از نظر آقای خاتمی این است : عصر رفسنجانی به روند حکومتداری بازگردد و مردم از آقای خامنه یی عبور کنند. ارتجاع از این نوبرانه تر نداشتیم. اُنظُر

 

انظر [در پاسخ به صدرالدین آفاقی] نظر اُنظُر: بسم الله الرحمن الرحیم هم مدرسه ای محترم و بزرگوار «SA»  سلام تقدیم محضر شما. خوشحالم از دیدارتان در این مدرسه. خوشحال تر حتی برای این که اختیار حذف یا ماندن نوشته توسط هر عضور را تلویحی از اختیارات شخصی دانستید. تصریح سازم انقیاد که در نوشته ی آن گرامی آمده است، امری نسبی است. یعنی خود هر فرد می تواند تشخیص دهد آزادی بیانش از کدام باورهایش خارج شده است و یا مطابق مانده است. کلی عرض کنم: شما یا بنده مجاز نیستیم باورهای خود را به هم تحمیل کنیم. هر چیز که تحمیلی شد، بیراهه رفت. مثل جنگ تحمیلی صدام بر ایران، اسرائیل تحمیلی بر فلسطین. انقلاب سفید دستوری شاه بر مردم بی آنکه از مردم یک کلمه برای آن شش اصل مشورت کند. ریختن تئوری های فقهی ناپخته و هزاربار نقص و نقض دار به داخل جامعه. و یا حضوری تحمیلی نمایندگان تلبیغی حکومت در دانشگاه. این تحمیلی ها هیچگاه مطلوب نبود هیچ بلکه بدترین اثرات زیانبخش رساند. بنابراین در این مدرسه شاهدم شما چیزی را بر من تحمیل نکرده اید بنده هم اهل تحمیل نیستم. برای چنین گفتگویی با شما احساس نعمت می کنم. تشکر از شما هم مدرسه ای محترم و نویسنده ی این فضا. خدای متعال ناصر شما و بنده باشد. ان شا الله. اُنظُر.


[در پاسخ به مالک رجبی دارابی] نظر اُنظُر: بسم الله الرحمن الرحیم. حاج آقای رجب دارابی بزرگوار شریف سلام تقدیم شما می کنم. بر خلاف ادبیات عربی که ضمایر آن برای زن و مرد فرق دارد در فارسی این ضمیرها مشترک است. خوشحال هستم از شما روحانی محترم که به بنده لطف می ورزید. بنده هر که مشهدی باشد هراس !!! می برم. فکاهی البته. چون می گویم نکند خدای ناکرده روح آن کسی که به «هدی» «علم» !! دارد در آنان حلول کرده باشد. از مزاح عبور کنم. برای هر دوی شما هم کلاسی های این مدرسه سلامتی می خواهم از خدای تبارک و تعالی. اُنظُر


نظر اُنظُر: بسم الله الرحمن الرحیم. سلام بر حاج آقای رجبی دارابی. عذر قصور مرا بپذیرید در بالا به جای رجبی، رجب نوشتم. قصور تایپی بود، تقصیر عمدی و بی ادبی بنده نبود. با احترام. نه، بهتر است دعایی بخوانید که خود زیارت امام هشتم علیه السلام نصیب  اُنظُر شود که برای حرمش روزها را شماره شماره می کند دلش که آیا می شود مشرف شود. که شعار پروفایل اُنظُر نیز این است :

 

هر زاویه بایستم قلبم رو به امام هشتم علیه السلام است. یا امام هشتم....

 

شما شکر خدا، ورد و ذکر و دعا مسلط هستید. امشب در دل شب یک ندا بدهی به آسمان هفتم هم نفوذ می کنید و برای ما یک زیارت امام رضا (ع) رزرو می کنید. مزاح مرا تاب آورید مرد بزرگوار. اُنظُر.


نظر اُنظُر به شیخ مالک: بسم الله الرحمن الرحیم. حاج آقا رجبی دامت برکاته. سلام محضر محترم شما روحانی با صفا. کم داریم مانند شما این همه  خوب با مردم رفتار خوش دارید. «ذی جود» را دیدم یاد «ذی الجوشن» افتادم!!! همین که اُنظُر را در جرگه ی «ذی الجوشن»!!! جای ندهند کفایت می کند. فکاهی بنده را تحمل فرمایید.  مردم تا کم می آورند فوری یاد تاریخ اسلام می افتند می گردند اشعث پیدا کنند. این عباس فقیه یادشان می رود که از معاویه زر و سیم گرفته بود!!! داغ نشود بحث بهتر است.  مزاح بود و فکاه. اُنظُر.

 

اُنظُر می کاود :

سه بحث روز در امروز

بحث اول
هشدار بر حکومت به سبک رضاخان

حجت الاسلام قاصدی دادستان ویژه روحانیت ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۳  به بیت آیت الله جوادی آملی رفت و از او این جمله ی تاریخی را شنید. چرا آقا جوادی چنین سخنی را به دادستان روحانیت گفت؟

 

جوادی آملی : «در همین قرن اخیر با اینکه مردم به حسینیه ها و سقاخانه ها نسبت به مساجد احترام بیشتری قائل بودند و مهمترین اموال خود را وقت سیدالشهداء و حسینیه ها می کردند، اما وقتی رضاخان با بگیر و ببند همین حسینیه ها و سقاخانه ها را جلوی چشم مردم تعطیل و تخریب کرد، صدای هیچ کسی به طرفداری از حسینیه ها بر نیامد! باید بدانیم که این خطر همیشه وجود دارد!»


بنده اینطور می فهمد : منظور اصلی حضرت جوادی آملی این است حتی جمهوری اسلامی هم ممکن است عین رضاخان روزی از حسینیه ها و مسجدها خوف کند در آنها را به روی مردم ببندد. هشداری بزرگ به حکومت، که اگر روزی حسینیه ها و مسجدها مستقل شوند و با حریت به انتقاد از رفتار حکومت بپردازند، حکومت به سبک رضاخان آن را می بیندد. و از سوی مردم هم در برابر چننن کاری ممکن است هیچ صدایی بلند نشود. به جمله ی آخر آقای جوادی آملی توجه کنیم : «باید بدانیم که این خطر همیشه وجود دارد!»


حالا چرا این حرف را پیش دادستان روحانیت گفت که ویژه فقط در برابر روحانیت تأسیس شده است؟ برای این که آیت الله جوادی آملی در این روزهای مهم عمرش حجت را بر آنان تمام کرده باشد. زیرا حسینیه ها و مسجدها را روحانیون اداره می کنند و اگر روزی بخواهند آزادانه حکومت را نقد کنند حتماً با قدرت فراقانونی دادگاه ویژه روحانیت مواجه می شوند و حتی احتمال بالا به خلع لباس می رسند. در بیان این مرجع این چیزها نهفته بود. از نظر بنده هیچ کس حق ندارد دهن روحانیت را ببندد و یا در دهن آنان حرف بگذارد و دستور دهد اینطور حرف بزن، آنطور حرف نزن. حضرت جوادی می گوید این خطر رضاخانی محتمل است. البته اُنظُر می گوید کم و بیش وجود آمده است و اگر امروزه یک روحانی بالای منبر به نقد جدی و عریان حکومت بپردازد، شاید درِ آن مسجد و حسینیه را به خاطر مصلحت تخته نکنند، ولی بساط آن روحانی را از آن مسجد جمع می کنند. خطر جوادی را جدی بگیریم. حرف های ایشان هشدار بر حکومت به سبک رضاخان  بوده است. حکومت ریشه در رأی ملت دارد، نه ملت ریشه در حکم حکومت. اُنظُر.

 

 

اُنظُر می کاود :
سه بحث روز در امروز

بحث دوم

سرتیپ سعید محمد

تلاش ائتلافی برای کسب قدرت در مجلس


آقای سعید محمد از هئیت امنای جبهه ی جناح راستی «صبح ایران» و کاندیدای رد صلاحیت شده ی ریاست جمهوری قبلی گفته:

 

«با توجه به مواضعی که اصلاح‌طلبان به نحوه ی مدیریت قالیباف در دوران شهرداری و در این ۴ ساله ی ریاست مجلس داشتند، عملاً ائتلاف با او و تأیید قالیباف توسط این عزیزان، به معنای پایان گفتمانی است که تا به الان داشتند و یک نوع خودکشی سیاسی برای اصلاح‌طلبان خواهد بود.»


بنده اینطور می فهمد : منظور سرتیپ سعید محمد (همانی که اصطلاح «به اسم خصوصی‌سازی آمدند اختصاص‌سازی کردند» را در ۱۳ خرداد ۱۴۰۰ در سایت «فردا» متعلق به قالیباف، وارد ادبیات سیاسی کشور کرده بود) این است آن بخش از کسانی که با شعار اصلاح طلبی وارد مجلس جدید شدند، با لیدری دکتر مسعود پزشکیان در صدد هستند با آقای باقر قالیباف لیدر نواصولگرا ها متحد شوند و نگذارند پیروان شادروان آیت الله مصباح (اولترا نوپایداری ها) قدرت را در مجلس قبضه و مدیریت قوه ی مقننه را اشغال کنند. برای شناخت سرسپردگان مکتب آقای شادروان مصباح همین قدر کافی است آنان در پی تصرف دو قوه ی مقننه و مجریه اند و قصد عبور از حجت الاسلام سید ابراهیم رئیسی را دارند. معتقدند دو همشهری (آقای قالیباف و آقای رئیسی) در برابر جریان اصلاح طلبی اهل مماشات و معامله اند و اقتصاد کشور را در معاملات پشت پرده نابود کردند. این تیپ تفکر قصد پیاده کردن تئوری های مصباح دارند که در مراکز آموزشی نهادهای مهم، تدریس و خط دهی می شود و بطور سازماندهی شده آماده ی ورود به مصادر حکومتی اند. یکی از مهمترین  تز این تیپ فکر، تصفیه است. فکر تصفیه در ایدئولوژی سیاسی دینی اینان یک حرکت سیّال است و در انقلاب نباید هرگز متوقف شود. قصد امثال سعید محمد در حزب و مجموعه ی «جبهه ی صبح ایران» این است حکومت را در تمام عرصه ی قدرت با کادرهای چندهزار نفری که آموزش دیدند یکدست کنند. نوعی چینی‌سازی حکومت به روش حزب کمونیست که در کمیته ی مرکزی تصمیم و در بدنه ی حزی اجرایی می شود. این تیپ فکری از جاهای مقتدر پشتوانه می گیرند. در واقع مهره های آن را در اتاقی خلوت یازده نفره در یک کاخی در جایی دور می چینند و دم به دم دو تای آنان پیپ دود می کنند. اُنظُر.

 

 

اُنظُر می کاود :
سه بحث روز در امروز

بحث سوم

بوته ی فساد تا خود کابینه ی دولت رئیسی تا کشیده

روزی کاشان پرس (سه شهریور هزار و چهارصد) نوشت «الهی به امید تو  وزارت جهاد کشاورزی به سلاله السادات کاشانی رسید» یعنی دکتر سید جواد ساداتی نژاد که در مسکو درس خواند و نماینده ی دوره ی دهم و یازدهم مجلس شورای اسلامی از حوزه ی کاشان و آران و بیدگل بود و آقای حجت الاسلام سید ابراهیم رئیسی وی را با ولع و شعارهای آب و تاب دار وزیر جهاد کشاورزی کرده بود. حالا پای پرونده ی دانه روغن و چای دبش ذبحش کرد و فعلاً سه سال زندان بریدند تا فشار مردم بر این دولت (تک دوره با احتمال بالا) در مبارزه فساد !!! را از روی خود کم کنند. خود سید جواد ساداتی نژاد شعارش برای وزارتش، دفن فساد بود و شال سبز سادات!! ولی خود به فساد کشیده شد. نقل است لیسانس را در مرکز مازندران  گرفت. رئیسش آقای رئیسی از او خواسته بود محصول ارزان ایرانی تولید کند و به چایکاران شمال کمک مالی کند ولی وی در این مأموریت ویژه !!! که پول در دست داشت، فقط در یک رقم ناچیز !!! سه میلیارد دلار را به سازمان دهندگان !!! چای دبش داد. و آقای حجت الاسلام اژه ای حالا مجبور شد یگوید در این پرونده اسمهای تازه ای در فساد پیدا شده. از وزیر و وزرا و از بالا بالاها. آری بوته ی فساد تا خود کابینه ی دولت رئیسی تا کشیده.  اُنظُر نظرش این است فساد ربطی به افراد ندارد، دیوانسالاری اداری ایران از پایه زمینه ساز فساد است. حکومت اراده ی ضعیفی در مبارزه با فساد  دارد. علت آن این است این پرونده های هزاران پوشه و پوشش، به جاهای حساس و باریک نظام کشانده می شود. مردم مَحرم اند، قدرت جانبدار مردم باشد، نه  مفسدان. روحانیت (منهای آن پاکبازان) را هم ترس فرا گرفته. اژه ای وسط ماجراها گیر کرده است چون پیگیری ها اگر جدی تر شود به دولت شان آقای رئیسی می رسد. خوشبختانه در داخل مدرسه همه ی هم مدرسه ای ها انسان های ضد فساد هستند. پس راحت می شود بحث کرد و تکفیر نشد!!! روزی می خواستند حزب پاکدستان تأسیس کنند که شده بود آبادگران و بعد شده بود لجنه ی مشائی بقایی رحیمی قروه ای و  اینک سیر کرد به سمت پیروان یک مکتب خاص در قم. اُنظُر

نگران هستم که مزاحم این مدرسه ام

از این که با نوشتن های خود وقت هم کلاسی های داخل مدرسه فکرت را گرفته ام ، شدیداً عذر می خواهم. بنده را عفو کنید. غرض رساندن اطلاعات خاکستری جامعه و قدرت به درون مدرسه است. نگران هستم که مزاحم این مدرسه ام پس معذرت می خواهم. اُنظُر.

 

نظر اُنظُر: بسم الله الرحمن الرحیم. محضر استاد علیرضا دارابی سلام تقدیم می شود. حمایت شما در بحث فساد در کشور دلگرم کننده است. یکی از عوامل مهم فساد دور داشتن مردم از نظارت همه جانبه است. هر کس مردم را از سیستم دور نگه دارد، فساد بیشتری شکل می گیرد. هر دولت می خواهد باشد باشد. خرمگس، افلاطون نبود. احتمالاً شما سهوی این اشتباه را نوشتید. سقراط خود را خرمگس معرفی می کرد. چون کارش بیدارکردن خفتگان بود و خرمگس با وزوز آنان را از خواب غفلت بیدار می کرد. از شما تشکر می شود. اُنظُر

 

نظر اُنظُر: بسم الله الرحمن الرحیم. محضر شما هم مدرسه ای محترم آقای فضل سلام عرض می شود. حتی سیرک سی و چند ساله هم باشد بر فرض شما، مردم به خاطر فلسفه ی زیست اخلاقی، موظف هستند در برابر فساد حرف بزنند. حرف بنده از همین فلسفه نشئت می گیرد و اسلام به مسلمان تکلیف کرد در برابر هر نوع فساد سیاسی اقتصادی دینی بایستد (در تاریخ : به ترتیب نماد آن فرعون ، هامان و بلعم باعورا است) از توجه و تذکر شما تشکر می شود. اُنظُر

 

نظر اُنظُر: بسم الله الرحمن الرحیم. بر شما شریف و بزرگوار سلام عرض می کنم. تشکر می شود. این دولت تساوی شد با آن دولت در بخش هایی که ناکارآمدی یکسان داشتند. کوشش برخی از افراطی ها در تقدس بخشی به این دولت، حرکتی خلاف جمهوریت و اسلامیت است. هر دو بعد نظام، مردم را و روحانیت را موظف می دارد بخش عمومی سیاسی و شرعی حکومت را نظارت کنند. بنده اگر وارد اخبار خاکستری شدم به خاطر این است دیدگاه خودم را نمایندگی کنم در مدرسه ای که همه انسان های قابل ارزش و احترام هستند. بنده وقتی ببینم نظام از یک فرد کلاه بردار زمینخوار حوزه عبور کرده و وی را باز به خطبه خوانی فرستاده، ولی در عوض توی همین کشور بسیاری از افراد ضعیف را به خاطر بدهی طلاق، بانک، قرض؛ دیه، و دعواها و موارد جرم عمومی (نه امنیتی، امنیتی داستانش فرق دارد باید سخت گرفت) به زبر محاکمه و حبس و جریمه برده باید حرف حق را وارد صحنه کنم. وگرنه از سوی خدای متعالم بخشیده نمی شوم. خون شیخ کاظم دروغگو با خون مردم مستضعف که تربیون خطبه خوانی ندارند چه فرقی دارد؟ بنده از عطر وصیت شهدا فرمان عقلی می برم که باید در برابر فساد و خطا و کارهای بد در درون نظام، با نهایت شجاعت و انصاف ایستاد و بنده تا هر زمان جایم در این مدرسه تنگ نشود، حرفهایم را عین شیشه ی ساده (نه مات و مشجر) می گویم. از شما خیلی تشکر می کنم مرا گوشزد به محضر خدای تبارک و تعالی کردید. وارد می دانم این انتقاد شرافتمندانه ی شما را که انسان باید محضر خدا را در نظر بگیرد. باید این محضر را همواره لحاظ کرد. به روی چشم. بنده چون محضر را در نظر دارم هنوز زیاد ئارد افشاگری ها نشدم. اهل افشا شخصی هم نیستم. اگر از نظر شما نوشته ی اُنظُر چیزی خلاف در محضر خدا بودن است، تذکر دهید تا خودم را جمع کنم و از گفتارم و نوشتارم حراست نمایم و یا حتی موقتاً به خاموشی روم و لامپم را استراحت دهم تا برق درونم هدر نرود!! آینه ی با مرام داخل مدرسه ای شما حضرت «بی نشان» که آنقدر موقعیت محکمی دارید که کسی به شما ایراد نمی گیرد چرا اسم مستعار دارید!!! اما اُنظُر باید سخت جوابگوی کسانی باشد که سخت در پی شناسایی بنده اند. نیازی نیست. همین ماقال را بنگرند کافی است. مَن قال باشد روز قیامت. که یوم تُبلی السّرایر است. فقط بدانند این بنده از هیچ احدی جز خدای ناظر کارها و کرده ها و حتی اسرار درون ها، باکی ندارم. اسلام نیروی بی باک پرورش می دهد زیرا احیای احکام اسلام جرئت می خواهد. اُنظُر.

 

[در پاسخ به بهرام اکبری لالیمی] نظر اُنظُر: بسم الله الرحمن الرحیم محضر شما کاربر محترم و استاد اخلاق با اسم حساب «بهرام» سلام تقدیم می کنم. حاج آقا شما در دو جای این نوشته ی اخلاقی، تعبیر مژه و سوزن بکار بردید. فرمودید به حدی از منزلت معنوی باید نایل شد که با مژه بتوان کوه کند. و مجتهد هم آنقدر باید حوصله کند که انگار با سوزن چاه دارد می کند. بزرگوار هر دو مورد مهم بود. یعنی دخالت دست برتر غیب در کار و عدم شتاب در رأی فقهی توسط فقها. اما یک نقص در میان بزرگان تسری یافته که خیلی زود روی مسائل مستحدثه فتوا می دهند. حکومت باید تابع شرعی باشد که در حوزه آن شرع با تتبع و اجتهادات مجتهدان شجاع و باتقوا شناسایی می شود. اما حوزه در شناسایی شرع از زمان و مکان عقب تر است. از شما متشکرم که وسط بحث های ضروری سیاسی به مباحث اخلافی که ضرورتی تر است و باعث تلطیف احوال می شود وارد شدید اجرکم عندالله. هر دو قسمت گفتار شما نفع داشت. دعا بفرمایید. اُنظُر

 

بهرام اکبری لالیمی: سلام علیکم  جناب انظر. از حسن توجه شما و ضروری دانستن مباحث  اخلاقی در گروه و اشاره دقیق شما کمال تشکر را دارم.  والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته.


[در پاسخ به صدرالدین] نظر اُنظُر: بسم الله الرحمن الرحیم. به شما روحانی محترم حاج آقای آفاقی (با معرفی حاج آقا رجبی دارابی در نوشته ی دیشبشان) سلام تقدیم می شود. همه همدیگر را باید به محضر خدا دعوت کنیم. بنده هم حاج آقا بی نشان را به محضر خدای تبارک و تعالی دعوت کردم. چون در اسلام طبق سوره ی عصر، تواصوا داریم که متقابل است نه یک طرفه. از تذکر و نصیحت شما که خیرخواهی بنده می خواهی کمال تشکر. رفتار شما برای بنده نعمت و ارزش است. خدا حفظتان کند.

اما اُنظُر مبارزه با فساد را یک پرونده ی باز نمی د اند، مسدود است. چون نظام در نهایت با انبوه پرونده های فساد باید خود را محاکمه کند. که سودی ندارد. مبارزه با فساد مسدود می شود در نهایت چون به جاهایی بسیار مهم ختم می شود و این مایه ی آبرو ریزی می شود.

بادمان هست که مقام معظم رهبری حفظهُ الله به خاطر مصلحت حفظ نظام آن پرونده های مشهور فساد در دوره محمدنژاد و ما ورا را فرمودند : «کش ندهید» چون کش دادن همانا و رسیدن این سرنخ به دایره ی نظام همانا. این است که بنده را به این رسانده نتیجه ی مبارزه فساد، مسدودیت است.

بد به حال کسانی شد که در این انقلاب حتی یک روز شرکت نکردند ولی به آب و نان رسیدند. خوش بر حال کسانی باد که از این نظام حتی یک ریال در کیسه ی خود نریختند. آینده آنطور نیست که شما فرض می گیرید. رسوا کسانی اند که از خون شهیدان گذشتند و برای خود قباله صادر کردند. فساد از هر کس باشد باید با او در افتاد. بر ا بنده هیچ فرقی ندارد کی فاسد است. مهم دفع فسد و مفسدان است. آیا می شود. بنده می گویم فساد ریشه دوانده. شاخه دارد و ثمرات آن را کسانی می برند که خود شعار مبارزه با فساد دادند. از شما روحانی محترم تقدیر می شود که ضد فساد هستی. اجرت با آقا صاحب الزمان (عج) که در لباس آن امام هستید. اُنظُر.


[در پاسخ به صدرالدین] نظر اُنظُر: بسم الله الرحمن الرحیم. حاج آقای آفاقی سلام بر محضر شما. در این نوشته وارد نمی شوم. چون به گونه ای حرف زده شد که انگار وکیل حکومت هستید و حتی صاحب آن. قدرت و حکومت ملک مشاء ملت است. آن را حریم اختصاصی یک عده اندک نباید حساب کرد. موفق باشید. خداوند سایه ی شما روحانیت را برای حکومت گستره تر بگرداند! سعی کنید به نوشته ام بپردازی نه به خودم. اگر این اصل رعایت نشود اُنظُر از هم بحث شدن با این سبک سیاق نقد فاصله می گیرد ولی حرف های شما را می خواند.. با احترام و تقدیم تشکر. اُنظُر


[در پاسخ به بهرام اکبری لالیمی] نظر اُنظُر: بسم الله الرحمن الرحیم. حاج آقای بزرگوار محترم استاد «بهرام» محضر شریف آن مقام گرانقدر سلام عرضه می شود. بنده خوشحال شدم نظرم مورد توجه ی شما قرار گرفت. قابل استفاده بود هر دو شماره نوشته ی دیشب و امروز شما. بنده بسیار طالب این نوع مباحث از سوی شما هستم. با احترام فراوان.  اُنظُر.

 

جواد افاقی,[در پاسخ به انظر] ازاینکه به اخوی اندشمندم حاج آقا هم بگویید خیلی به بیراهه نرفتید برادر بنده آقا صدرالدین روحانی نیست ولی روحانی زاده فهیمی است که هم ارزشهای اسلامی را وهم انقلابی را توامان خوب درک کرده وعمل میکند‌. و در فهم ودرکش ازآن عده قلیل که در مرامنامه شغلی و فکری خویش به قهقرایی رفته اند. هیچگونه عقب ماندگی وکج سلیقگی ندارد. و تاکنون پاسخ خیلیها رادراین صحن به نحو ایصال الی االمطلوب داده است. گرچه نقدها وپاسخهای منطقی اوبارها مورد کتمان و بعضا بی توجهی موذیانه و مغرضانه قرار گرفته است.


[در پاسخ به امیر رمضانی] نظر اُنظُر: بسم الله الرحمن الرحیم. محضر استاد علیرضا دارابی مجدداً سلام تقدیم می شود. بنده هم مانند شما اصطلاح «فساد سیستمی» را رد می کنم.  بنده در نوشته ای در همین امروز گفتم فساد زمینه دارد در دیوانسالاری اداری. و اما با نتیجه ی گفتارتان موافقم که رسیدگی به این فساد هزار لایه سرانجامی جز کوتاه آمدن و مسدود کردن ندارد. اما نباید عقب نشست و از این مطالبه دست بر داشت. یک شاخص توسعه یافتگی متوازن این است آن نظام تا چد حد از فساد دور مانده است. به نظر بنده وقتی این مقدار امام جمعه در کشور جمعه ها تریبون دارند و در هر نماز دو تا خطبه می خوانند که با ضرب آن در عدد دو، خطبه ها، دو برابر کل نمازجمعه می شود، آیا باید فساد تا درون دولت تا بکشد؟ پس نمازجمعه ها بی اثر شده است و اکثرشان برای حفظ موقعیت خود نمازجمعه ای در ردیف عربستان سعودی ایراد می کنند. که نه سیخ و نه کباب هیچ کدام نسوزد و جیب از جرنگ جیرنگ نیفتد. (البته معتقدم حتماً در این میان،ائمه جمعه های شجاع و پاکیزه هستند و حرف حق را بیان می کنند) اُنظُر


[در پاسخ به جواد افاقی] نظر اُنظُر: بسم الله الرحمن الرحیم. محضر شریف شما حاجی جواد افاقی سلام تقدیم می شود. پس راست است نفع ، در به حرف آمدن اثر دارد.!!چون نفع در میان آمد آن بزرگوار ترجیح دادند توضیح بفرمایند. فکاهی بگویم:  روحانیت درست موقع آغاز نقششان برای اصلاح ذات البین صحنه را ترک می کنند. روحانی اتفاقاً کارش جایی شروع می شود که مسئله شبهه دارتر شود. وگرنه روحانی میان خوبان دائم روایت تکرار کند پس بدها را چه کسی مرشد و هدایتگر باشد!! خوشحالم مرا در وسط قهقرا دیده ای. خوب شد نفرمودی میان منجلاب !! فکاهی دوم. با بیشترین تشکر که اشتلم زدید. از روحانی همین دلسوزی مورد طمع است. با احترام و طلب دعا. خدا را شکر شما بزرگوار و شریف، خود را صاحب نظام فرض نمی کنید. این از کمالات آن حضرت است. اُنظُر

 

[در پاسخ به صدرالدین] نظر اُنظُر: بسم الله الرحمن الرحیم. سلام و احترام مجدد به شما آقای آفاقی دامت برکاته. از شیوه ی نرم شما بسیار تشکر می شود. خیلی خوشحالتر شدم که آثار علما را مطالعه می کنید. شهید استاد متفکر مطهری  نماینده ی فکری نسل آزادی خواه و اسلام ناب و مطابق مقتضیات زمان و مکان و شادروان آیت الله مصباح یزدی از متفکران شهیر جناح راست هر دو آثاری برای خواندن دارند. هر کدام خوانندگان خود را راهی جدا و رودروی هم می برند. راه مصباح به استبداد دینی ختم می شود و راه شهید مطهری به آزادی سیاسی و فکری. برای شما برادر ارجمند که ما را شاگرد خودت بدان، ارزش و احترام قائلم چون انسانی نویسنده هستی. بنده سعی ام را می کتم از حضورت درس بگیرم. آموزنده و سازنده هستی. خدا قوتت بدهد که برای نظام فداکاری و در برابر فساد خیلی جدی خواهان مبارزه و دفع آن. از شما عضو با محبت که رفتار نرم و آرام دارید، خدا حافظی می کنم. اگر نوشته هایم روح آن حامی دولت را زخمی کرد، معذرت می خواهم. ولی حقیقت از هر چیزی برای من ارجح است. عدم جواب های بعدی بنده را به حساب رفتار زشت یا بی توجهی و غرور و خودپسندی بنده محاسبه نفرمایید. خدا نگه دار آن حضرت و اخوی  گرانقدر و معظمت. اُنظُر

 

خلاصه ی حرف اُنظُر در نوشته های امروز

در نظام فساد دیده شد. این فساد در دولت های گذشته وجود داشت که هر دولت جدید تا قدرت گرفت شعار داد  با آن با فسادها مبارزه می کند.  اینک، که در نیمه ی راه این دولت سیزدهم هستیم، باز نیز فساد دیده شد. اگر تا چندی پیش فساد را به آدرس دولت های قبل می دادند  (که واقعاً هم فساد اتفاق افتاده بود و روان مردم را پژمرده ساخته بود) حالا هم باید آدرس فساد را در همین دولت داد که از نظر یک بخش هایی از جناح راست مقداری سخت است که این اتفاق برملا شده است. چون نسبت به آقای  سید ابراهیم رئیسی همان پیروی کورکورانه دارند که سالها حامیان آقای سید محمد خاتمی چنین اخلاقی پرستشگرایانه ی فردی با او داشتند. هدف اُنظُر از بحث فساد، نه درگیری افراد با افراد در مدرسه، و ایجاد گلاویزی فرد به فرد، که ارسال دیدگاه جهت آشنایی های بیشتر با واقعیات حکومت است که هرگز قدسی نمی شود. و این موجب شود فکر با فکر در در داخل این مدرسه تضارب شود و برای نفی چنین فسادی فکرهای بهتری شود. فساد وجود دارد چون زمینه ی آن برای پولداران و متنفّذان، کاملاً با خیال آسان و امنیت کامل فراهم است. پایان. اُنظُر.

 

حجت الاسلام سید حسین شفیعی دارابی [در پاسخ به حجت الاسلام شیخ جواد افاقی که به انظر متنی نوشت با لفظ قهقرا در پای کامنت ها مندرج است] : سلام علیک تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل!!! موفق باشید.

 

اهل قلم سید علی اصغر: سلام انظر پویا و نویسنده دانا. با وجود اینکه می فرمائید خبرهای خاکستری را وارد مدرسه می کنید تا در تحلیل ها بهره ببرند برچسب های ناچسب و نادانسته ها روش را به حاشیه می برند. اگر بترسید خاطره در زندگی بوجود نمی آید. خاطره در زندگی یعنی کتاب تاریخ . نقد بر دولت مبتنی بر عدالت خواهی است که در نحله های فکری ایرانیان وجود دارد. حضور فعالانه شما را به فال نیک می گیرم و همواره منتظرم اطلاعات و تحلیل تان را بخوانم و نکته برداری کنم.

 

پاسخ ویژه به اهل قلم
انقلاب مائده است، نه سفره
اینجا مدرسه است، نه بیشه


نظر اُنظُر: بسم الله الرحمن الرحیم. شریف محترم اهل قلم بر شما سلام می کنم. بنده این انقلاب را هرگز بخواهم تفسیر مادی کنم، نمی کنم. یک رویدادی است که به نظر می رسد هرگز مانندی مثل خودش در تاریخ آینده شکل نگیرد. چون بر کرسی و کشتی آن امام امت (ره) رهبر نهضت اسلامی و مردمی نشسته بود و از دنیا، یک دینار از خلق الله نگرفت. انقلاب اسلامی در یک تعبیر به نظرم مائده ی آسمانی بود (مواد معنوی)، نه سفره ی زمینی (مواد مادی و خوردنی)

این تیپ مفسدان خیال می کنند توانستند برای خود یال و کوپال بزنند، تا میدان را بی رقیب ببینند. چون خود را سر سفره ی انقلاب حس می کنند. فکر می کنند از این انقلاب هر چه شغل و مقام و جایگاه و توزیع پست و میز است باید میان خودشان و ذریه های شان تقسیم کنند. به این علت مردم را شریک در آن نمی بینند و از انقلاب تعریفی دارند که انگاری ملک طلق شان است.

وقتی کفتارها در بیشه، شیر ببینند می روند با تعداد بیشتری زوزه کشان برمی گردند، تا لاشه از شیر بربایند. انقلاب از دید مفسدان شباهت می زند به دنیای لاشه خوران  در بیشه زاران.

آلوده کسانی نیستند که یک ریال از نظام نخوردند و خود را تا مرز شهادت برای وطن و دین رساندند. و هنوز هم حاضرند برای حفظ این انقلاب به دفاع از آن بپردازند با آن که می دانند مردم حق دارند گلایه و ناله کنند و گاه در می مانند به این مردم چه یگویند که سخن حق را دارند می گویند.

از نگاه فاسدهای درون نظام و حاشیه ی آن، انقلاب انگار پستانی دارد که باید بمَکنند و نیرویی دارد که باید از ان سواری بگیرند. اما نسل جدید در راه است که به این رفتار هیچ تناسبی ندارد.

این است که وقتی فساد را خود قوه ی قضا به زبان می آورد، معلوم است استخوان تا کجای گلو گیر کرده است. فشار جامعه نباشد، این افراد یک کلمه هم از پرونده درز نمی دهند.

مدرسه که با حضور همه ی اهل علم و علاقه به دانستینی ها (دارد مباحثه صورت می دهد) جایی برای گعده و قصه ی شب که نیست، محل تضارب فکری است و مباحثات مورد چالش در جامعه.

از آن نویسنده ی سادات بزرگ و اندیشه پرداز تشکر دارم که از هیچ اطلاعات و تحلیلی نمی هراسد.  چون که خود را مالک و صاحب نظام فرض نمی کنی.

هر وقت دیده باشم از متن های اُنظُر کسی به عصبانیت افتاده باشد به حفظ احترام همان یک عصبانی هم شده، مراعات می کنم که فضا به سمت شاخ به شاخی نرود. بنده فعلاً هنوز در داخل مدرسه در این مدت، به شکرانه ی خدا ی متعال هیچ محترمی را عصبانی از نوشته هایم ندیدم و از این منظر، اُنظُر خود را مکلف می داند از همگان بی استثناء تشکر کند.

این مقدار واکنش و جمله سازی و حتی طعنه و فرورفت به دل تاریخ و آوردن اشخاص خاص از دل آن برای تطبیق با افراد، از چاشنی های ضروری بحث است که لذت علمی دارد و زبری بحث را می گیرد و بنده خیلی هم خوشحالم این تتبعات را شکل می دهند. برای بنده شنیدن این نوع حرف گفتن ها، کاملاً طبیعی است و حتی آن را در ردیف بازتاب های حتمی در نظر گرفتمه بودم که خودم را چندان در حال و وضعی نبینم که کسی خیال کند پرش ریخته و رفته. نه، اُنظُر هست، چون مدرسه هست. اُنظُر هست چون اعضا همه قابل احترام اند در صحنه. پس باور دارم که انقلاب مائده است، نه سفره. اینجا نیز مدرسه است، نه بیشه. سلام و صلوات بر اموات همه. و روح فرزند تازه رحلت کرده ی آن شریف دردمند. خدایا همه ی ما را »تقوای ستیز» با فساد عطا فرما. با خوشحالی و فرهمندی از تأییدات و تذکرات شما شریف مدرسه آقای اهل قلم. اُنظُر


قتل مولود موعود

محضر حاج آقای عمادی بزرگ و مرشد دلسوز مدرسه سلام. از تفسیر موسّع شما در مسئله ی نوزادی حضرت موسی (ع) بیش از هر حالی متحول شدم. اما بگذارید علاوه بر تحول تلذُّذی یک نقد فلفلین هم بنوسیم:

وقتی «امراء» ها تا این حد در نظام آفرینش نقش فرعون شکن دارند و تا دربار هم از ایفای این نقش باز نمی مانند چرا در نظامی فقهی سیاسی شیعه (به تفسیر بخش مسلط و چیره ی حوزه ی قم و مشهد) زن هیچ هیچی هیچ جایگاهی در حکومت ندارد. ولی همان خدای تبارک تعالی به آسیه  (س) آن زن مؤمنه (که در آیه به صورت نکره «امراء» آمده است) نقشی را در مهتمرین بخش سیاسی فرعون واگذار می کند که امروز در زبان تفسیر عرفانی شما این مقدار زیبا برجستگی یافته است.

دیگر این که قتل مولود موعود (یعنی حضرت موسی علیه السلام) به زبان علمی و عرفانی شما توسط یک اکسیر محبت  در دل فرعون تبدیل به محبت و شعله های مهر شد و همین باعث شد موسی نبی (ع) از قتل وعده داده شده نجات یابد و این با تدبیر حضرت آسیه (س) بود.

آیا می توانیم از تفسیر شما این را نتیجه بگیریم که امام ولی عصر (عج) نیز وقتی در جهان ظاهر شدند از قتلی که گویا توسط فتواهای فقیهان بداندیش تحریک می شود، نجات می یابند؟ می شود تصور کرد در آن زمان ظهور هم یک زن مؤمنه مثل آسیه ی رحمها الله این نقش را عهده دار شود (فرض کردم البته) نظر استاد فرهیخته ی مدرسه چه باشد.

 زن به نظر اُنظُر عین آن ریسنده پرنده است که بهترین هنر را در بافتن زندگی ایفا می کند زیرا زن کنار عقل خود اکسیر محبت و عاطفه را در زمان نیازش دارد . زن را در حکومت شیعه این همه خانه نشین نکنید ای علمای اعلام. زن حکومت را به سمت محبت و درستکاری می برد. چون اکسیر آسیه (سلام الله علیها) وجودشان جاری است. با معذرت. اُنظُر خود را نزد مطالب عرفانی الهی تان شاگرد محض زانوزده به محضر شریف شما حس می کند.
 اُنظُر

[در پاسخ به حجت الاسلام سیدکمال الدین عمادی] نظر اُنظُر: بسم الله الرحمن الرحیم 🐫🐪🐫 این شکل شتر را در جواب شکل شما حاج آقا عمادی فرسنادم تا فکاهی کنم: یعنی ما را با این حکومت آخوندی تان به عصر حجَر و بیابان گردی حجاز نبرید!!! تلخی طنزم را تاب آورید ای شارح شرح صدر سوره ی انشراح. می شود این چند تا شکل را برای بنده تفسیر کنید که در جواب بنده ارسال داشتید؟ عاجز ماندم در درک آن. ملتمس دعا حاج آقای عمادی اهل عرفان و ذوق. اُنظُر

 

سیدکمال الدین عمادی به انظر: سلام و درود وافر بر نقاد جابر مدرسه فکرت. البته بعد از انقلاب اسلامی ایران که به رهبری یک فقیه سترگ دارای فقه پویا درخشید زنان با وجود مقاومت های که در  مدرسه کهن فقاهت شاهد بودیم تعالی پیوسته در سطوح زمامداران داشتند حتی وزیر زن هم را شاهد بودیم  آن آرزو نیازمند پختگی بیشتر زنان برای مقامات عالیه و هموار شدن فرهنگی است الان بزرگترین مانع خود زنان هستند شما را ارجاع می دهم درس قضا حضرت آیت الله العظمی جوادی آملی دامت برکاته در سال قبل که در باب مقام قضایی زنان آنچه فرمود فریاد از این و آن برخواست اما خودم به عنوان عارف نه بلکه به عنوان شاگرد خاص حضرت علامه و مقرر فقه آن عالم سترگ و عارف شهیر نظری دارم که هنوز بیان آن نیاز به زمینه های فرهنگی دارد

در این مشهد سخن بسیار دارم
ولیکن وحشت از گفتار دارم
که خلق اکثر افراد تنگ است
نه ما را با چنین افراد جنگ است

اما در باره امام عصر روحی فداه لازم نیست برای ولی الله یا خلیفه الله همسان گذشته لطف خدا بروز و ظهور کند. آری برادر نقادم بر نقادی شما نقد بسیار دارم ولیکن وحشت از گفتار دارم (شوخی کردم ) ولیکن فرصت اندک دارم. نقد را ادامه دهید اما در نقد دیگران بر خود تیغ نزنبد فتامل جیدا.

[در پاسخ به سیدکمال الدین عمادی] نظر اُنظُر: بسم الله الرحمن الرحیم. سلام بر شما حاج آقا عمادی. متشکر از جواب و پرهیز از تصریح. که علت را هم ذکر کردید یعنی نظری دارید ذیل بحث علما که «هنوز بیان آن نیاز به زمینه های فرهنگی دارد» بسیارخوب. متوجه شدم. فرمودید «فتأمل جیدا» با آن دنیای طلاب علوم دنییه خیلی زیباست باشه. چشم. جَیّد و کوشا می شوم در دقت بر فکرها و نظرها. به قول شما حضرت استاد ما :

"که خُلق اکثر افراد تنگ است
نه ما را با چنین افراد جنگ است"

بنده دقیق عمق مطالب شما را بدون لباس غواصی فرو رفتم. غرق نشده برگشتم. دعا بفرما همراه حضرت خضر نبی در تفسیرهای این ماه. اُنظُر.

 

کدام چهره؟ کدام نوشته؟

شماره ی ۱۷

اُنظُر می کاود :

چهره : آقای سید رضا فاطمی امین


نوشته : «او به عنوان وزیری که در پرونده ی فساد در دولت رئیسی متهم است، مجدد سر زبان ها افتاده است.»


نظریه : بنده نظرم اینه: او در دوره ی ریاست حجت الاسلام سید ابراهیم رئیسی بر تولیت حرم رضوی رئیس سازمان اقتصادی آستان قدس بود و توسط  آقای رئیسی قائم مقام آستان قدس رضوی شد و وقتی به ریاست جمهوری رسید وی را وزیر صنعت کرد. داستان مخصوص به خود دارد. اینک دو وزیر خاص رئیسی که به وی بسیار نزدیک بودند، فسادشان با پیش دستی آقای حجت الاسلام اژه ای در یاسوج، در بردن نام علنی شان محرز شد. این موارد را باید در زمان خودش باز کرد. یک مطالبه این است دوره ی حضور این فرد در آستان قدس بررسی قرار گیرد. بخشی از پرونده به «...» برمی گردد  که شاید پای آستان قدس دوره ی رئیسی به مسائل باز شود.اُنظُر.

 

پیام تک جمله از اُنظُر:

مبارزه با فساد، تبعیض نمی پذیرد!


[در پاسخ به بهرام اکبری لالیمی] نظر اُنظُر: بسم الله الرحمن الرحیم. حاج آقا استاد بهرام سلام بر شما بزرگوار.  خواندم تا وارد این جمله شدم: «حسود به آتش حسدش می‌سوزد» تا حدی که حاضر نیست خدا به او گاو دهد و همزمان به همسایه اش، بُز. درس سوم شما خیلی مناسب به داستان جذاب وصل شد. از شما تشکر می شود. اُنظُر.


[در پاسخ به سیدکمال الدین عمادی] نظر اُنظُر: بسم الله الرحمن الرحیم بنده خودم را نزد شما حاج آقا عمادی یک تعلیم پذیر می بینم. مثلت پندار و گفتار و کردار در شما روحانی خودساخته همآهنگ و متوازن است. سلام و احترام این بنده را پذیرا باشید. بنده حتی اگر کسی را زیارت و دیدار نکرده باشم، از روی ادبیات و گفتارش پی می برم از چه شکوه روح و شاکله ی شخصیتی برخوردار است. بزرگ مایی. در معلومات فراوان شما که داخل مدرسه می بارد، تعلیمات دین و اخلاق و حب و مهر موج می زند. ملتمس دعا. اُنظُر.

 

انهدام دین

اُنظُر می کاود : اخیراً حجت الاسلام سید مجتبی نورمفیدی (فرزند آیت الله سید کاظم نورمفیدی) در همایش «هویت عصری ... در آینه قرآن و حدیث» گفته بود :

 

«ما تا چه زمانی می‌خواهیم با حکم ثانوی و حکم حکومتی با مسائلی که روزانه در برابر ما قد علم می‌کنند، پیش برویم؟ این راه هر چند یک راه تعبیه شده از ناحیه شارع است و تردیدی در آن نیست، ولی کم‌کم به جایی می‌رسیم که اکثر احکام شرعی را با عناوین ثانویه پیش خواهیم برد. پس عناوین اولیه چه می‌شوند؟ اینها باید متروک شوند و کنار بروند؟ این سرانجام سر از لغویت احکام اولی در بسیاری از امور درمی‌آورد .... من معتقدم مصلحت به نوعی در استنباط حکم اولی دخالت دارد. به هرحال، این یک راه هر چند مشروع است، اما راه‌حل اساسی و نسخه اصلی همان است که امام راحل عظیم الشأن فرموده‌اند و آن هم تأثیرگذاری زمان و مکان در احکام شرعی است. ... برخی راه‌ها که به انهدام دین می‌انجامد. برخی به زعم خودشان از روی دلسوزی می‌خواهند احکام شرع را به نوعی قابل دفاع کنند؛ یک عده هم با حکم ثانوی و عنوان ثانوی می‌خواهند معضلات را حل کنند. این هم منجر به متروک شدن احکام اولی می‌شود. انجمادی هم که عده‌ای به آن مبتلا هستند که دین همین است، هر کسی می‌خواهد بخواهد و هر کسی نمی‌خواهد خداحافظ؛ این هم که بازگشت به گذشته و دوری از تمدن بشری را به دنبال دارد.»

 

بنده (اُنظُر) این مسئله را می کاوم: دین آیا فقط در صحنه ی تئوریک فقهی در درون فقیهان منهدم می شود؟ یا وقتی کار به حکومتداری رسید و جامعه خود را منتظر تکالیف شرعی دید؟ هر کدام از این دو بخش سهمی دارند. اخباریگری یک جریان ثابت در حوزه بوده است. این فکر، کسانی اند که همه ی دین را از اخبار احادیث می گیرند. این دسته از فقیهان در تمام دوره ها در برابر تحولات ایستادند و حتی در برابر اجتهاد فقیهان، قد علم کردند و آنان را کافر قلمداد نمودند. تاریخ از یاد نمی برد آنان با صدر المتألهین ملا صدرا چه رفتاری کردند. او که خود یک فقیه و فیلسوف معقول بود و متهعدانه عقل ظنّی بشر را قادر به تشخیص ملاکات احکام شرع نمی دانست، مورد خشم و غضب این نحله ی فکری قرار گرفته بود و از شهرش اصفهان، مرکز دربار صفویان، به دوردست تبعید شد. جدای از انهدام دین در درون حوزه های علمیه، به علت خط خطای فقهی که با دین دارند و همواره به عنوان خودمالک پندار دین می خواهند دین را در برابر تحولات علمی و فکری، یک نهاد سنتی مقاوم و سازش ناپذیر و چون کوه صخره ای نفوذناپذیر، قرار دهند، آن عده که از حوزه به سیاست و حکومت گسیل داشته شدند تا مدیریت کنند و پول هم به زندگی خود وارد نمایند؛ نیز، در انهدام دین نقش ایفا می کنند. هر دو دسته چه در تئوری و چه در سیاست ورزی، لطماتی بر دین وارد می کنند که معاندین دین نمی توانند چنین بلایی سر دین بیاورند. فقیهی که سر و کارش فقط روبرو شدن با ظاهر خشک روایات است و از تحولات زمان و دگرگونی های مکان، هیچ اخبار و اطلاعی ندارد، دین را از خاصیت اصلی می اندازد و آن را به یک برداشت عبوس از فقاهت بی روح و تفقه غلط خود، فرو می کاهد و وقتی قرار است کسانی عرفان را یا آموزه های جهانی معنویت را به صورت تک مورد، در زندگی دینی خود دخالت دهند، با عرفان به عنوان یک بدعت بد رفتار می کنند. آنان (نه همه) که گسیل شدند به عرصه ی سیاست آنچنان در جمهوری اسلامی بد کردند که آبرو برای دین باقی نگذاشتند. مردم نشانی این آخوندهای آلوده و عصبانی را می دانند و به همین خاطر همه ی حوزه را به یک چشم نمی بینند. آخوندی که خود را قیّم مردم می داند و از دین برای این قیمومیت بر بشر ازتزاق می کند، سیاست را نه فقط دینی نمی کند، بلکه دین را آفت زده، نزد اجتماع تنها و غریب می گذارد و جامعه را به سمت تردید و شبهه نسبت به قابلیت دین هول می دهد. کلیسا هم روزی بهشت می فروخت. این دسته هم خود با بهشت کاسبی می کند.

 

این است که آقای سید مجتبی نورمفیدی بحث از خطر لغویت احکام اولی در بسیاری از امور کرد. و خود قائل شد به دخالت مصلحت در خودِ احکام اولیه، نه صرفاً در احکام ثانویه. کار آنقدر خراب شد که اینک به فکر راه حل های فقهی افتادند. سیاست با دین پیوند پیوسته دارد، اما نه این که آخوند آن را در هر دو بخش نظری و عملی (فقه و سیاست) به فساد ببرد و مطامع خود را بر مطلوب های دین سوار کند. اینان از دین برای دنیای خود سواری می گیرند. فساد در تئوری، فساد در سیاست ورزی. تجربه ی بدی که نسل نو را دچار انواع لرزهای معرفتی و فکری کرد. انهدام دین یک ربط مستقیم به برخی فقیهان دارد و یک ربط مستقیم با برخی روشنفکران که وقتی به دین می رسند رفتارشان تاریک ترین رفتار فکری است. اُنظُر.

 

پوشش و فقه

[در پاسخ به مهدی امید محرومان] نظر اُنظُر: بسم الله الرحمن الرحیممحضر شریف شما حاج آقا مهدی امید محرومان سلام عرض می شود.  بر خود واجب می دانم تشکری داشته باشم که برای نوشته ی بنده وقت صرف کردید و نظر فرستادید. از باب اطاعت امر به روی چشم:

 

یک. بنده در موضوع و موضع پوشش (چه مردان و چه زنان)، باور راسخی به رعایت عرف و شرع و مقررات در جامعه ی دینی دارم. و حتی معتقدم مردان ایران هم در معرض تحولات زمان پوشش ایرانی خود را که ردایی تقریباً تا زانو بود، وا نهادند و به لباس اروپایی در آمدند. همین حالت برای زنان ایرانی هم شکل گرفت. حالا که در نظام ج.ا.ا پوشش مرد و زن به سمت لباس هایی عریان تر از خود اروپا تنزل پیدا کرد، تقصیر این انحطاط به گردن کیست؟ فقه، سیاست، اخلاق، اقتصاد، افراد و حتی نهادها درین رابطه باید پاسخگو باشند. شاید یکی از مقصرترین نهاد در تغییر ذائقه ی پوشش ایران، سازمان فاسد سیما است که مرکز نشر بسیاری از نمایش های مفسده آمیز بوده است و با نمایش دادن یک سری افراد هنرمند ناآشنا با فرهنگ شرم و حزم در ایران، تمام عرف کشور را زیر گرفته اند. این سازمان یک مقصر بازنده است. مردم هنوز نمی دانند فقه و اسلام در باره ی این نوع موضوع چه حکم قطعی ای دارد. در خود حوزه میان فقیهان بر سر این قضیه چندین نظر بیرون آمده است و حتی برخی هراس افتاده اند بروند دنیال تفقه در این باره. و یا اگر اجتهاد دارند آن را بیان نمی کنند چون از هجوم به خود و عِرض و آبروی خود خوف دارند حق هم دارند تقیه ی اخلاقی و رفتاری کنند. چون بیان فتوا در قم بعضاً مواجه با هجمه و آشوب سازماندهی شده، است.


دو. در جامعه ی ما کسانی حضور دارند که حاضر نیستند دین را در رفتار خود ظهور دهند (یا دین خود را مخفی و درونی نگه می دارند و خود را با خدا در خلوت باقی می گذارند و یا با دین مسئله تباینی دارند) به نظر می رسد در برخورد با این افراد که کم هم نیستند ج.ا.ا یا خنثی رفتار کرده است و یا مانند دوره ی ع.ف وزیر وقت واجا، در اتوبوسی به سمت ارمنستان بنای بر سر به نیست کردن بوده است. برخورد نظام با متفکرانی این گونه، رفتاری صفویانه است، شبیه با ملا صدرا. نمی شود شهروندان خود را از زیست آزاد (با رعایت قانون و عرف) در مضیقه انداخت.


سه. اگر جامعه در زندگی دینی مقداری دچار لنگ و درنگ شده است، که همه می دانند چنین شده است، خبرهایی هم هست که در درون خود روحانیت و حاکمان نیز، تعدادی از اعضای منتسب به خانوده ی شان طبق شرع عمل نمی کنند. این معضل لاابالی گری و لاادری گری چه نوع راه حل فقهی دارد را مردم بی خبرند.. با تیغ و گرز هم نمی شود با فکر و فرهنگ مردم در افتاد. آنان که لحظه لحظه مردم را زیر پند خود می برند خود در بند خانه ها و خانواده های خود مبتلا هستند. این را برای نقد نمی گویم برای قبول یک واقعیت می گویم که اغلب با اطرافیان خود مواجه اند. اگر جوالدوز بر جامعه می زنند ،یک سوزن هم به خود بزنند. بنده معتقدم در این پدیده ها مقصران تقسیم شده اند. نمی توان انگشت گذاشت روی یک فرد و یا یک فکر خاص. عیبی که متکثر شد. از رحمت و نعمت و محبت شما نویسنده ی اخلاقی تشکر می کنم. اُنظُر.

 

تقسیم پست میان فامیل ها در دولت ها

اُنظُر می کاود : تقسیم پست میان فامیل ه. مگر بر دولت های قبلی این عیب وارد نبود که هزار فامیل ایجاد کرده بودند و قوم و خویشان خود را به قدرت رساندند. همین نقص و سوء قدرت در دولت حجت الاسلام  سید ابراهیم رئیسی نیز تکرار شده است. اما انگار ایرادی ندارد! عبور کنم. مقداد نیلی که سایه نشین قدرت در دوره ی پدرزنش رئیسی است، برادرش میثم نیلی را به جایگاه های حساس دولت نشاند و کیست که نداند چینی افرادی بیشترین دخالتگری ها را مرتکب می شوند. اگر تقسیم پست میان خویشاوندان در جمهوری اسلامی بد است، این دولت هم این را مرتکب شده است. میثم نیلی از اعضای پایداری، رئیس سایت رجانیوز است سایتی که وابسته به محمود احمدی نژاد بود. سمت چپ: مقداد نیلی داماد رئیسی. سمت راست: میثم نیلی برادر بزرگتر مقداد. مقداد در  یک وزارت مشهور نفوذ دارد، میثم در وزارت ارشاد. هر دو منتسب با نیلی وزیر معادن و فلزات دولت‌های دهه ی شصت و بعد. کارکردهای این دو برادر را روزی متوجه خواهید شد. هدف تبیینی اُنظُر در این کاویدن فقط این بود این دولت نیز به داماد خود و برادر داماد خود و خویشاوندان و دوستان و «...»، پست هایی در قدرت اعطا کرده است. بحث بر حق و حقوق یا صلاحیت این دو نفر نیست، مهم رفتار دوگانه با دولت ها به خاطر اقدام مشابه است. روی آن شاه دست نشانه را هر که با کارهای طاغوتی گونه اش، سفید کند در واقع به تفکر دینی و آن همه شهید و وصیت های آنها (که سند اصیل بالادستی نظام است) جفا کرده است. اُنظُر.


نظر اُنظُر: بسم الله الرحمن الرحیم محضر حاج آقای رجبی دارابی دامت برکاته سلام تقدیم می شود. با تشکر از شما که با قلم اثرگذار مطلب معرفتی و معارفی از مولا امام علی (ع) را مطرح کردید. خدا خیرت دهد. بنده هم از سرگذشت صاحب تفسیر المیزان خواندم که آن شادروان عالم بزرگ جهان تشیع در  جمعی گفته بود «نمی دانم» هایی که گفتم از «می دانم» هایم بیشتر بود.نقل به معنا کردم. از این گونه نوشته ها بیشتر داخل مدرسه کنید آقای استاد رجبی مرد شریف و بزرگوار. اُنظُر.

 
[در پاسخ به سیدکمال الدین عمادی] نظر اُنظُر: بسم الله الرحمن الرحیم. محضر شریف العلما حاج آقا عمادی از دانشمندان دینی این مدرسه سلام تقدیمتان می شود. با توجه به عوامل ماورایی و غیبی در داستان این نوشته ی شما از جمله تابوت (صندوقچه) این پرسش در ذهن جریان می یاید چرا هر چه زمان به دوره ی زیست ما نزدیک تر (در واقع دورتر) شده است این عوامل فراعقلی نیز از صحنه ی احتجاج و دعوت به عقاید کلاً محو شده است. اگر اوقات آن شریف گرفته می شود جواب هم ندادید برنده ناراحت نمی شوم. با تشکر فراوان. اُنظُر.
 

فلسفه ی لذت در اپیکوریسم

نظر اُنظُر: بسم الله الرحمن الرحیم. با تقدیم سلام محضر شما بزرگوار متفکر حاج آقای عمادی دامت برکاته. جوابی روی بنده گشودید که هر چه بیشتر رویش فکر می کنم بیشتر دستگیرم می شود. می توان یک علت از گسترش انسان گرایی را در آن دانست که غرب با آزادگذاشتن انسان در ارتکاب هر گونه لذت و زندگی بدون قاعده، آنان را علیه ی خود نشوراند و به امور سرشتی و میل و شهوت خود مشغول ساخت. وقتی جامعه از انواع لذت و آزادی اشباع باشد فکر تغییر در سرش نمی رود. این شد انسان گرایی جای بقیه ی ایدیولوژی ها را پر کرد و دور خود طرفداران فراوان در جهان جمع نمود. وقتی علایق طبیعی و گرایشهای جنسی انسان آزاد باشد جوامع خود را در امور رفاه و تفریح و شهوانی مشغول می کنند و کاری کمتر به سیاست دارند. در حالیکه دین برای میزان کردن این خواسته های شهوانی دخالت می کند تا بشر به یک معنویت منزه برسد، مکتب انسان گرایی (اومانیسم) مسیر شهوت را که از قوه های پرشور و لذیذ انسان است، باز گذاشت تا هر کس هر چه خواست به نفع لذایذ خود انجام دهد و از ارضائات خود ندامت نکند. آنقدر لذت در غرب مهم شده بود فلسفه ی لذت شکل گرفت و فیلسوفان آن زندگی را چیزی جز لذت ندانستند. بهتر آن است حتی گفت در درون مکتب اومانیسم، مکتب فرعی پرجاذبه ی اپیکوریسم زاده شد که تمام غایت انسان را لذت و جستجوی لذت و اجرای لذت دانست. این آزادی ها کشش دارد و بشر را از هر عقیده ی دیگری منصرف و وی را مسخ می کند.

 

این توضیحات بنده از آن نظر نوشته شد که بگویم چقدر جواب منطقی و دقیقی داده اید. و دست از حقیقت نشستید و سخن مهمی گفتید. قبول دارم که امروزه عقلانیت ورزیدن دشوار شده است چه رسید به تمسک به ماورا. و درد بیشتر آنجاست (شما بزرگوار هم از غصه ی آن خود را بیرون نینداختی) که شیّادی و خرافه و خیال در استفاده ی ابزاری از امور ماورایی و معنوی و غیبی برای عده ای دکان نام و نان شده است. بنده با آنکه در مباحثه های دینی بر خودم رفتاری سختگیرانه دارم که زود چیزی قبول نکنم، و زی بار حرف های قابل تردید نروم، اما پاسخ حکمیانه ی شما را بسیار درست دانستم. خدا را شکرگزارم که این پرسش بنده به پاسخی علمی و اثربخش از سوی استاد بزرگوار منجر شد که در سبک و سیاق نوشتن کردارش را انسان مجسم می بیند. تشکر بنده را پذیرا باشید. شایسته است نزدتان شاگردی بورزم. اُنظُر.

 

[در پاسخ به بهرام اکبری لالیمی] نظر اُنظُر: بسم الله الرحمن الرحیم. محضر حاج آقای استاد بهرام سلام عرض می شود. در نوشته ی چهارم نوشتید : « تا ۷ سال پرورش و از هفت سال به بعد آموزش» اشتباهی که در جامعه دیده می شود نقض این قاعده است. حتی انسان هایی که به چهل سال به بالا هم رسیدند انگاری می خواهند پرورش بدهند نه آموزش. این دو جای هم اشغال کرده است. البته بنده معتقدم انسان تا آخر عمر نیازمند پند است پندی در ردیف مفاهیم خودسازی در شعر شعرای ایران. با تشکر. اُنظُر.

 

کدام چهره؟ کدام نوشته؟

شماره ی ۱۸

اُنظُر می کاود :

چهره : خانم کارین ژان پی یر

نوشته : او سخنگوی کاخ سفید گفته : «عملیات نظامی بزرگی از سوی اسرائیل در رفح ندیده ایم.»

نظریه : بنده نظرم اینه : آمریکا در حال برگزاری انتخابات ریاست جمهوری نفسگیر طولانی است که در آبان امسال پایان می یاید. تحت فشار دانشجویان و افکار عمومی قرار دارد. لذا جو بایدن ترجیح داده است دولتش دست به سیاست لفاظی بزند تا مردم را نسب به سیاست خود در ابهام نگه دارد. برای چنین کاری، در ظاهر نسبت به حمله ی زمینی ارتش اسرائیل به قسمت رفح غزه به اسرائیل هشدار می دهد که چنین حمله ای را مرتکب نشود. اما همین خانم کارین ژان پی یر در این مصاحبه ی رسمی، از رفتار دو گانه ای در یک مصاحبه مرتکب شده، خود را رسوا کرد. بنگرید به این دو جمله وی: «دوست و متحد ما [ اسرائیل] می تواند از خود محافظت کند... ما معتقدیم اسرائیل حق دفاع از خود را دارد... ما همچنین گفته ایم که آنها باید این کار را با حفاظت از جان غیرنظامیان انجام دهند.» معلوم است آمریکا باید فریب دهد که «عملیات نظامی بزرگی از سوی اسرائیل در رفح ندیده ایم» از نظر آنها عملیات زمانی بزرگ و محکوم است که سی و پنج هراز کشته نداشته باشد!!! حتماً همه ی سه و نیم میلیون غزه ای باید شهید شوند که آمریکا بتواند تشخیص دهد عملیات نظامی بزرگی از سوی اسرائیل صورت نگرفته است. آمریکا با این رفتارهای حمایتی از اسرائیل در برابر غزه، حتی در بین مردم غرب و نسل جوانش مورد تردید و خشم شدید قرار گرفته است. اُنظُر

 

نظر اُنظُر : بسم الله الرحمن الرحیم فکاهی : حاج آقا رجبی دارابی شما مگر شرق دور مالزی تشریف دارید شب شده باشد؟ که به بنده می فرمایی : شب بخیر و نور. بنده هم سلام دارم محضر انور شما و استفاده می برم از بیانات آن بزرگوار. اُنظُر


[در پاسخ به بهرام اکبری لالیمی] نظر اُنظُر : بسم الله الرحمن الرحیم سلام محضر حاج آقا بهرام. چشم. اگر استاد بهرام خطاب کردن برای شما سخت می آید از این پس به بعد می گویم حاج آقا بهرام استاد بزرگوار. برای بنده نوشته های شما عطر کلاس اخلاق را دارد. دو شخصیت وجود داشتند که عطر اخلاق را هنوز بر فضای ایران پراکنده می کنند: شادروان آیت الله مشکینی. شادروان آیت الله مظاهری. حضورتان با این درس های اخلاق غنمیت است که بنده مطلع نشدم درس شماست یا تقریر درس از سوی شماست از کدام استاد اخلاق ایران. مهم فرد گوینده ی آن نیست، مهم همین متون آن است که زحمت آن را می کشید. تشکر ویژه می شود. اُنظُر


نظر اُنظُر : بسم الله الرحمن الرحیم. یعنی عصر در نطق شما مساء است؟ پس نماز عصر را چرا مساء نگفتند؟ نکند شما طی الزمان دارید حاج آقا؟ که از عصر، یک لحظه با پله ی بزرگ می پرید به زمان مساء. مزاح. سلام مجدد بر حضرت شما آقای رجبی. حضرت روحانی گرامی آقای رجبی داراب سلام محضر شریفتان. خوشحالم به مأخذ لغت رجوع داشتی. اما بحث بنده این است لفظ شرعی عصر خود برایش یک دنیا ارزش بکارگیری دارد. شما استادید. بزرگواری می فرمایی. تشکر فراوان. اُنظُر.

 

مالک رجبی دارابی: بله درست. این کلمه عصر از منظر مفسرین معانی و تفسیر مختلف دارد بله شرافت کلمه عصر احترامش محفوظ است. با تشکر

 

بهرام اکبری به انظر: سلام علیکم جناب ناظر از تعبیر عطر اخلاق می شود درس های زیادی گرفت ، متشکرم از تعبیر لطیفتان.


نظر اُنظُر: بینهایت تشکر از شما. که بحث کوتاه میان بنده و شما را با پوشاندن جامه ی شرافت بر تن لفظ مقدس «عصر»  به این خوبی پایان دادید. سلام مجدد به آستان شما حاج آقای رجبی دامت افاضاته. اُنظُر


[در پاسخ به بهرام اکبری لالیمی] نظر اُنظُر: بنده نیز از شما تشکر ویژه دارد. ختم مباحثه ی بنده با حضرتعالی آقای حاج آقا بهرام. نیز از سوی بنده هم تشکر و قدردانی. (پنجشنبه ۲۷ / ۲ / ۱۴۰۳) اُنظُر.

 

اینک

درود بدرود

ای داخل مدرسه

تا بعد که نمی شود

مشخص کرد چه وقت می گردد.

از محضر این مدرسه، موقت مرخص می شود /// ۲۷ / ۲ / ۱۴۰۴ اُنظُر

| لینک کوتاه این پست → qaqom.blog.ir/post/2481