منو
درباره ی سایت دامنه
دامنه‌ی داراب‌کلا

qaqom.blog.ir
Qalame Qom
Damanehye Dovvom
ابراهیم طالبی دامنه دارابی
دامنه‌ی قلم قم ، روستای داراب‌کلا
ایران، قم، مازندران، ساری، میاندورود

پیشنهادهای مدیر سایت
آخرين نظرات
طبقه بندی موضوعي
بايگانی ماهانه
نويسنده ها
۲ موافقين ۱ مخالفين ۰
به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. نزدیک دو سال است از مشهد مقدس محرومیم؛ ویروس کوید کنارمان نگاه داشت و از زیارت نزدیک آن مهربان‌امامِ دانشمند دور افتادیم. این مدت دل‌های بی‌قرار مترصد هم مانده‌اند اما چه کنیم که تابع مقررات آمدوشدِ کشوریم تا ریشه و زنجیره‌ی این بلابلیه کنده و قطع شود. اما دل را تا آن روز وفا در پای بارگاه، موقتاً رضا می‌دهیم به زیارت از راه دور تا عن‌قریب راهی شویم. ازین‌روست که امروز رفتم سراغ سخنی از سخنان زیباگفته‌ی امام رضا ع که آن حضرت فرمودند: ″اگر مردم از شایستگی و زیبایی سخنان ما مطلع شوند حتماً از ما پیروی خواهند کرد.″ (منبع: عیون اخبارالرضا، شیخ صدوق، ج ۱، ص ۳۰۷)
 
 
 
مرحوم اصغر رنجبر
درگذشته‌ی ۴ آذر ۱۴۰۰، انقلابی و بسیجی
 
من فکر می‌کنم بلکه یقین حاصل می‌کنم که اصغر رنجبر مصداقی ازین سخن است که حضرت رئوف ع گفته‌اند. او نفْسش، خانه‌اش و جسم و روحش اتاق انقلاب بود؛ هزاران بار بیتش از همان جرقه‌ی انقلاب به رهبری امام خمینی -رهبر کبیر انقلاب اسلامی- محل نشست انقلابیون محل شد و شب‌ها تا دمِ سحر بالخانه‌اش می‌نشستیم بی‌آن‌که حتی لحظه‌ای چهره درهم کشد و رنجیده و مأیوس شود. انسان با او اُنسی می‌گرفت که کمتر می‌شد ازین مؤانست دست شست. موجّه، معتبر و منصفِ محل و کارخانه و هر جمعی بود. رفتنش از دار دنیا، همین الآن هم حسرت بر دل نهاد زیرا مظهری از جذبه بود. تعبیرم از اصغرِ رنجبر این است اگر به فرض مثال، صدها انسان از زن و مرد در یک جمعی متراکم، انبوه و ازدحام کرده باشند و همان آن، یک خارجی ناآشنا از راه رسد و مثلاً بپرسد یک مسلمانِ با اسلام و انصاف به من دست‌نشون کنید، من اگر در آن جمع بوده باشم، بی‌درنگ اصغر رنجبر را نشان می‌دادم و می‌گفتم: او. او در حد و اندازه و شاکله‌ی وجودی خودش، آدرسی از اسلام و مسلمانی بود. دیگر نزد سید جمال اسدآباد یا پیش سید جلال آل احمد شرمسار نبودیم که گفته بودند آنجا اسلام دیدند و مسلمان ندیدند! اینجا مسلمان دیدند و اسلام ندیدند! بلکه راحت و آرام می‌گفتیم: نه. نه. این آقا یکی از آن مسلمانانی‌ست که اسلام در او هست؛ با درجه‌ی برجسته‌ای از دیانت، تقوا، اخلاق، عبادت، علائق و عقیده و از قضا از مُحبِان و مخلصان درجه‌ی اعلای امام رضا عالم آل محمد ص. به عنوان یک رفیق چهل و اندی ساله با او و نیز به عنوان یک هم‌زادگاهی‌یی که او را خوب می‌شناختم و علاقمندش بوده‌ام بی هیچ شل و پیله، گواهی می‌دهم که او در کشتی دین مبین نشسته بود و به گمانم در تمام عمرش غرق نشد و با کوله‌ای باتوشه، رهسپار معاد شد. آری آن مرحوم که دیروز ۴ آذر ۱۴۰۰ در هفته‌ی بسیج مستضعفین به خاک سپرده شد، خاکسارانه سخن حق ائمه ع را شنید و به تعبیر قشنگ امام هشتم ع «شایسته و پیرو» ماند و با همین صفت، با عزت و عفت مُرد.
۲ موافقين ۰ مخالفين ۰

به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. چندی پیش جناب ″...″ در «یاران دیار» متنی نگاشت که در آن حرف از دین و کشتی و شنا و «دستِک‌مَسّک» و «دَکتِه بَوین» (=افتاده بر زمین ببین) آمده بود. مثلاً نقل شده است که آقای مصطفی ملکیان مدعی شده «دین چیزی جز شناکردن نیست و هیچ کشتی‌ای وجود ندارد.» و سپس دلیل رو کرده که «ما باید ذره‌ذره به حقیقت نزدیک شویم.» چون «در اغلب حوزه‌های بشری حقیقت خیلی ناآشکار است و باید ذره‌ذره و با مساعی مشترک کل نژاد بشر به آن نزدیک شد.» آنگاه در دنباله، از پای یک منبری استشهاد نموده که آن جناب آقای «گدار میرشکار» گفته: «آق شیخ دستکی، مستکی هم داره؟ واعظ پاسخ داد، نه هیچی نداره. گداره گفت، حاج آقا، پس دکته بوین...!».

 

خواستم به جناب ′′...″  که اهل خرد است و عاشقِ پیوسته و پیرو دیانت، عرضی کرده باشم که بنده نگاهم این است، اگر اشتباه است بلاخره فهمم فعلاً چنین است. چیست؟ این است: من معتقدم مرحوم مهدی بازرگان درست گفت که «راه انبیاء، راه بشر» است، نه آقای ملکیان که منتظر است و می‌خواهد تازه ببیند که «مساعی مشترک کل نژاد بشر» چه عرضه خواهد کرد. دارد نقد را ول می‌کند به نسیه حواله می‌دهد. دلیلم این است آدم دیندار به علت ایمانی که آورده، در واقع یک منبع مقدس حقیقت را مأخذی معتبر و قابل اتکا دانسته که به آن رو آورده و محک و معیار زندگی و بندگی خویش ساخته. پس دین، هم کشتی و کشتیبان دارد و هم دستگیره‌ی محکم. دستگیره دارد چون وحی آمده ای بشر به عُروة‌الوُثقی چنگ بزن. و نیکوکار کسی است که چنگ بزند. به چی؟ به دستگیره. و رستگار کیست؟ کسی که در کشتی بنشیند.

 

به دیگرانِ جهان، کاری ندارم. خودم حرف رسول خدا ص را قبول کردم که فرمود: برادرم علی بن ابی طالب‌ عُروة‌الوُثقی است.  ر.ک: تفسیر نمونه جلد ۱۷ ، ص ۶۸ .  یعنی دستگیره‌ی محکم که باور پیروان علی ع این است چنگ‌زدن به راه و منش و مرام علی، باعث رهایی و رستگاری‌ست. از سوی دیگر تشبیه زیبای آن حضرت را هم قبول قلبی دارم که امام حسین ع را سفینه‌ی نجات و چراغ هدایت خواند؛ پس هم حرکت و هم حرف امام حسین ع به مثابه‌ی کشتی است و به مانند دستگیره‌ی محکم که باید به آن چنگ زد. ملکیان گویا دارد این چراغ‌ها و کشتی‌ها را از نظر دور می‌دارد تا در انتظار بنشیند او و «کل نژاد بشر» به چه حقیقتی می‌رسند. نه آقا. حقیقت برای ما روشن است و به همین خاطر ما پیامبران و امامان را نورِ راه می‌دانیم و آموزه‌های‌شان را راهنمای راه. آنان جاده را تابان کرده‌اند. حالا اگر کسی می‌خواهد مثل و مانند آقای ملکیان ازین جاده‌ی روشن و پر از نورافکن، بپیچد به جاده‌خاکی، نه فقط آزاد است، بلکه دستش برای رفتن به تباهی یا آمدن به رهایی بسط و باز است. تازه مهمتر این‌که خودِ دین خدا (شامل حضرت آدم ع تا حضرت خاتم ص) ندای آزادی سر داده که پذیرفتن دین، اجباری و اِکراهی نیست. خواستید بسم‌الله. نخواستید خود دانید. ولی داخل دین که آمدید، دیگر دلبخواهانه نیست هر روز ساز دیگر بزنید. دین هم آموزه دارد، هم پند. و هم حُکم و احکام دارد و هم اخلاق. و هیچ احدی را هم زور نمی‌کند وارد دین شود و هیچ انسانی را با زر نمی‌خرَد که بیا داخل دین. جبر نیست، «اختیار است، اختیار است، اختیار». بنابرین دین این بنده، دین مبینی است که هم کشتی دارد و هم دستک و چراغ و من درین کشتی نشسته‌ام و اگر هم قصد شنایی داشته باشم از همین عرشه به درون آب می‌پرم تا غرق نشوم. البته فعلأ که غرق گناهم و مستغرق در خطا. حرف من پایان. اما برای مطالعه‌ی کامل‌تر بشنویم از مولوی. در ذمِ جبر و مدح اختیار: بیشتر بخوانید↓

 

آن یکی بر رفت بالای درخت

می‌فشاند او میوه را دزدانه سخت

 

صاحب باغ آمد و گفت ای دَنی

از خدا شَرمت بگو چه می‌کنی؟

 

گفت از باغ خدا بنده خدا

می‌خورَد خرما که حق کردش عطا

 

پس ببَستش سخت آن دَم بر درخت

می‌زدش بر پشت و پهلو چوب، سخت

 

گفت آخر از خدا شرمی بدار

می‌کُشی این بیگُنه را زار زار

 

گفت کز چوبِ خدا این بنده‌اش

می‌زند بر پشتِ دیگربنده‌اش

 

چوب حق و پشت و پهلو آنِ او

من غلام و آلتِ فرمانِ او

 

گفت توبه کردم از جبر ای عیار

اختیار است، اختیار است، اختیار

۰ موافقين ۰ مخالفين ۰

گفت‌وگوی‌ دکتر عارف‌زاده و دامنه (۱۹ تا ۲۱)

پرسش ۱۹ : آیا با این شعر شیخ بهایی در نان و حلوا موافقید؟ اگر آری، چرا؟ اگر نه، به چه دلیل؟
 
هر که را توفیق حق آمد دلیل
 
عزلتی بگزید و رست از قال و قیل
 
عزت اندر عزلت آمد، ای فلان
 
تو چه خواهی ز اختلاط این و آن؟
 
پا مکش از دامن عزلت به در!
 
چند گردی چون گدایان در به در؟
 
گر ز دیو نفس می‌جویی امان
 
رو نهان شو! چون پری از مردمان
 
پاسخ دکتر اسماعیل عارف‌زاده:
 
در هنر و ادبیات ،از جمله شعر ،بویژه افراد بزرگ، درک منظور آفریننده اثر، مستلزم شناخت او، عصر و زمانه اش،شان و بهانه خلق آن اثر، و حال و هوای  آن لحظه و بسیاری عوامل دیگر است.در اینجا هم بعیدست منظور ایشان ،انزواگزینی باشد بلکه زمانی را به  تنهایی  و با خود اندیشیدن اختصاص دادن است. گاهی نیازست با خود خلوت کنیم و با آرامش در خود کنکاش کنیم و کارنامه خودمان را ارزیابی کنیم و از هیاهو رها شویم.
 
پاسخ ابراهیم طالبی دارابی دامنه:
 
به نام خدا. چون در جواب جناب دکتر مقدمات درستی چیده شده، و مورد قبولم افتاده، کوتاه بگویم اگر منظور شیخ بهایی از عزلت گوشه‌افتادن و دست از کار و دانش شستن بود او خود از لبنان به ایران هجرت نمی‌کرد که در مرکز سیاست دولت صفوی آن‌همه حضور سازنده داشته باشد. بله خلوت‌کردن با خود بخش مهم زندگی هر فرد است. خصوصاً وقتی به قول ایشان پای وسوسه و سوداگری نفس به میان آید که باید با گوشه‌گرفتن و تفکر و خودسازی دست به محاسبه‌ی خود زد: گر ز دیو نفس می‌جویی امان / رو نهان شو! چون پری از مردمان. پس تفکری که دعوت می‌کند انسان عزلت محض گزیند نادرست است و مخرّب و مرضیّ خدا هم نیست.
 
 
پرسش ۲۰ و ۲۱ : به‌زودی...
 
۲ موافقين ۱ مخالفين ۰
به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. یک چیز غلط میان مردم رایج شد نمی‌دانم از چه وقت، که «حرف مرد یکی است»! نه، این طور نیست. بنده با چند مثال این مسئله را به این صحن می‌آورم. اول از خود خدا آغاز می‌کنم؛ دست‌کم در دو جا از چندین جای قرآن. مثلاً در آیه‌ی ۱۲ و ۱۳ سوره‌ی مجادله، اول خدا برای درگوشی حرف‌زدن و نجوا با پیامبر ص صدقه‌پرداختن به مستمندان را وضع کرد اما دید مردم از پرداخت آن مُشفق شدند. یعنی از سر پرهیختن، ترسیدند. خدا هم از حرف خود به عبارتی عقب نشست و آن را در آیه‌ی بعدی لغو و به عبارت فنی نسخ کرد. یا در آیه‌ی ۳۴ انفال، خدا حرف از عذاب متولیان کعبه زده اما در ادامه فرموده «متولیان کعبه جز پارسایان نمى‌باشند» ولی ما هنوز هم پس از هزار و چهارصد و اندی سال داریم می‌بینیم متولیان کعبه و حتی مدینه هرگز پارسایان نبودند و کلاً در کل تاریخ این خانه در دست بدان بود، الّا زمانی کوتاه، که بنی‌هاشم سقایت می‌کردند. و مثال سوم خود رسول خدا ص، که وقتی مُثله و پاره‌پاره‌شدن پیکر حضرت حمزه س را دید، قول داد بنا بر نقلی ۷۰ نفر آنان را به تلافی حمزه بکشد و تکه‌تکه کند. اما از حرف خود، نه فقط عقب نشست، حتی «وحشی» قاتل حمزه را هم عفو کرد. چرا دور برویم همین قانون آسان و قشنگ توبه، فرمول زیبای عقب‌نشستن است. و چقدر هم توبه شیرین و قشنگ است. اجازه نداری پیش هیچ کسی توبه کنی، چون شرافت داری، فقط باید در درگاه خدا بنشینی، نه پیشِ هیچ فقیه و کشیشی، و با بهترین حال آزاد خودت، انابه و بازگشت کنی. و این بالاترین عقب‌نشینی است. چقدر هم عظمت دارد بشر که خدا تشریفات توبه را آسان کرد: از کرده‌ی کردار بد برگردی و نزد خدا بازگردی و با وجدان آسوده از فکر و حرف و فعلِ بدت عقب‌نشینی کنی. به همین سادگی و آسودگی. بی‌علت نبود رسول رحمت ص فرمود بالاترین کار در اسلام استغفار است. و استغفار مفهوم حقیقی‌اش، همین قانون عقب‌نشینی است؛ که درسی‌ست برای همه‌ی رشته‌ها. پس عقب‌نشینی همیشه هم بد نیست.
۱ موافقين ۱ مخالفين ۰
به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. وقتی از درک اسلام درمانده شدند و آن را از دینِ عبادت و عدالت به مذهبِ ذَهَب و ذَب (به ترتیب یعنی: زر و طلااندود. دفع و راندن دیگران) دگرگون کرده‌اند، چاره‌ای ندارند جز آن‌که مسلمان را به ظاهری از اسلام اُنس و آشتی دهند و در واقع سرگرم نگه دارند. اسلام عربستان را بنگرید: کعبه، آن خانه‌ی ساده و سنگی خدا را معطر و مُطلّا می‌کنند ولی همزمان خانه‌ها و خون مردم یمن را با شیک‌ترین سلاح‌های زرّادخانه‌ی ثروتمندان آمریکا خراب کرده و درهم می‌ریزند. درین سو هم، اگر فقر و فلاکت مردم را هم دیدند به روی خود نمی‌آورند و از آن‌همه تأکید دین و سرپرست دین -حضرت محمد ص و حضرت علی ع- بر عدالت و برادری و برابری و آزادی، فقط و فقط می‌چسبند به برگزاری بی‌حال و احوالِ نُدبه‌ها، کمیل‌ها، جمکران‌بازی‌ها، ظهوربازی‌ها و ده‌ها مشغولیات من‌درآوردی دیگر که به بدعت بیشتر نزدیک است، تا به دین و آیین و مذهب. از برجسته‌ترین حدیث‌ها مثلاً در «عیون اخبار الرضا» که بر عظمت رسیدگی به امور مردم و اصل و اساس دین است، راحتِ راحت می‌پرهیزند و آسان سرمی‌پیچند، ولی همان‌ دم، به انواع روایت‌های بی‌پایه و سست که هیچ سنخیتی با دین ندارد و به اسرائیلیات نزدیک‌تر است تا به اسلام، مشغول می‌شوند. و یا این‌همه دانش‌آموخته‌ها، پس از سال‌ها درس خارج فقه خواندن، به جای این‌که به جامعه منتشر و مهاجر و حتی مقیم شوند و مردم را به دین آشنا و آگاه کنند، چسبیده‌اند به همان‌جایی که قرار بود فقط چند سالی، که به پیشنهاد شهید مطهری پنج سالی کافی‌ست- تفقه کنند و آنگاه به دل دیارها و دامنه‌ی بلادها رفته تا دست مردم را در دست دین بگذارند. شما تا قیامت همانجا بمانید و برای همدیگر هی استدلال و احتجاج کنید، اما بدانید که چیزی عاید نمی‌شود. تازه همینان به روایات خرافی دلخوش‌ترند تا به روایت‌های واقعی و آموزه‌های حقیقی. کتاب کفایه را به قول شهید مطهری چند لا از بَرند، اما به قرآن که می‌رسند از درک پیام آن لنگ می‌زنند. آخه چون خرافه راحت‌تر مردم را سرگرم نگه می‌دارد. لابد باخبرند (یا واهمه می‌گیرند) وقتی مردم هرچه بهتر، صحیح‌تر و عمیق‌تر از دین سر دربیاورند، ممکن است مطالبه‌گر شوند و طلبِ آزادی و آزادگی کنند و آنگاه نان اینان آجر می‌شود. لذاست آن جناب شیخ کاظم به جای این‌که خودشان را صدیقانه سرزنش کند، در عوض مردم را شماتت می‌کند. خودِ حوزویان خردمند و اهل خودسازی، بیش از همگان از عذاب این دسته‌ی خرافه‌جوی «مقدس‌مآب» در رنج‌اند. واقعاً؛ بگذرم.
۱ موافقين ۰ مخالفين ۰
پست ۸۰۳۹ : به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. نماز می‌خوانیم؛ پس کمی ازین بگوییم. هنگامی که این عبادت را انجام می‌دهیم همزمان احساس سه بزرگداشت می‌کنیم؛ دست‌کم، بزرگداشتِ: خدا، خودمان و خوشی‌های‌مان. به واژگان نماز وقتی می‌نگریم می‌بینیم از همان اَقامه تا اِقامه همه محکم است و مُتقن. هیچ واژه‌ای در آن پَست نیست. همه قشنگ، همه قایّم، همه فاخر و فخیم. نماز فرد را به فرا می‌برَد، چون سرشت فرد، فرومایه نیست، فرامایه است، گرانپایه. پس به نماز می‌ایستیم.
 
 
اما من خود، حق نماز را خوب نپرداخته‌ام، گرچه از کودکی‌ام به قبله ایستاده و هرگز تارک‌الصّلات نشده‌ام. بله، در نمازخواندن شتاب کرده‌ام که تا می‌توانم اولِ وقت را از دست ندهم ولی خواندنِ نماز را شتاب کرده‌ام که نباید می‌کردم؛ زیرا نماز را باید با تأنی گزارد نه به‌شتاب. من ولی نمازهایم را گُزاردم، اما نه به تأنی، بلکه به شتاب. البته به اعتقاد، برین نظرم نماز را باید در حد وسط اقامه نمود. نه تندِ تند و نه طولانیِ طولانی. بلکه عادیِ عادی. دیگر این که شخصاً علایقم این است نماز را به‌تنهایی باید گزارد، نه به جماعت. گرچه اعتقادات به استناد آیه‌ی ۴۳ سوره‌ی بقره، می‌فرماید وَ ارکعُوا مَعَ الرَّاکِعین: و همراه رکوع‌کنندگان رکوع کنید. یعنی محبوبیت جماعت. اما احساسات می‌فرماید فُرادا. چه کنم که من روحیه‌ام فًرادا را می‌پسندد؛ به‌تنهایی و تک‌وتنها نمازایستادن. خواهش من از خدا این است بر من ببخشاید و نمازهای سریع ولی از سرِ باور و دلباختگی مرا بپذیرد. می‌پذیرد؟ خدایی که من می‌شناسم چنان بخشنده و مهربان‌خدایی است که نه فقط می‌پذیرد بلکه می‌بخشد و حتی می‌بخشاید. رزق و روزی و فراوانی را.
۰ موافقين ۰ مخالفين ۰
۱ آذر ۱۴۰۰
پاسخ در «یاران دیار» :
با عرض سلام. بنده ازین رویکرد نوِی که احساس شد و شعله‌های فروزان آن بر تارَک این جمع تابان خواهد شد، خرسندم. و ازین‌که نوشته‌هایی از اعضا را درین درگاه می‌بینم و می‌خوانم بسیار خرسندترم و تشکر دارم که این بنده را دعوت دادید.
 
پاسخ:
با عرض سلام. لفظ «داش ابراهیم» در ادبیاتت مثل همیشه‌ات، عطر مرحمت می‌پراکنَد. امید است بهره‌ام از محضر نوشته‌های شما همچنان زبانه‌های انوار باشد که جلوِ مرا روشن کند تا بهتر بیندیشم و ژرفتر فکر کنم.
 
پاسخ:
با عرض سلام. نه من، بلکه به گمانم تمام دوستان، می‌دانند شما عاطفه‌ی خود را همواره به‌سخا و به‌صمیمیت ارزانی (=پیشکش) می‌کنی. ممنونم. سه جمله‌ات هر سه، بار دارد. من هم عنصر پاینده‌ی «معنا» را در جمع «یاران دیار» مهم می‌بینم. نیز می‌دانم دوستان، گلستانِ مصفای عشق به هم هستند در شهری چون ابرَشهر رفاقت. و سپس این‌که بنده هم معتقدم لذت‌بخشی زیستن با دوستان، حضور قلب را پمپاژ و روح را لبریز شعف می‌کند. به گفته‌ی باجلان فرخی -مردم‌شناس ایران- باید هم «هستیِ زیستن» داشت و هم «هستیِ داشتن». اولی یعنی خور و خوراک و دومی یعنی معنویت و تحولات.
 
پاسخ:
با عرض سلام. عقیده‌ی نیکویی هست. به نظرم چون تو... روحیاتی اجتماعی‌تر از بنده داری، نمازجماعت را ترجیح می‌دهی. تحسین می‌کنم. نیز خواهش می‌کنم این نظر لطفت است که استقبال کرده‌ای. و همچنین به روی چشم، می‌کوشم روزانه‌نویسی را در «یاران دیار» بارگذاری کنم. اما اجازه می‌خواهم از تو و جمع «یاران دیار» که یک نکته‌ی ادبیات فارسی را در متن شما اشکال کنم که فکر می‌کنم مفید تلقی شود. بیشتر قصدم تلاش برای فارسی‌دانی‌های بیشتر است. نوشتید «حدالمقدور». اما درست آن حتی‌المقدور است. حتی به معنای «تا» و مقدور یعنی توان، توانایی، وُسع وجودی. البته از به کارگرفتن این واژه‌ها استقبال می‌کنم اما اگر می‌خواستید کمی فکر بیشتری کنید معادل فارسی آن را هم می‌توانستی استخدام کنی که خیلی هم قشنگ‌تره: یعنی این معادل: تا می‌شود. حالا یک خواهش: اگر فکر می‌کنید گفتن نکات ادبیاتی در صحن «یاران دیار» صحیح نمی‌باشد، باز هم قبول، که سعی می‌کنم در صفحه‌ی شخصی بگویم. اما در صحن گفتن، خوبی‌اش این است چنانچه نکاتی در آن بود دست‌کم مشتاقان اینجا هم خواهند خواند.
 
پاسخ:
با عرض سلام. خوشحال شدم؛ عمیقاً، که مقوله‌ی پرداختن به متن نماز را ستودی. چقدر زیباتر از بنده، این عبادت درجه‌ی یک بندگی را توسعه‌ی معنایی و مثالی دادی. تو ... در طعم خلوت با خدا بر سر سجاده یا جانمازِ نماز روحیات فرادایی داری و این را بارها با تو تجربه کردم. از تمام عبارات‌پردازی قشنگت خوشم آمد و اما ازین یکی بیشتر: ″راهِ ملاقاتِ بی‌واسطه با سببِ هستی″. خیلی عالی بود این یکی. موافقم  با تو که در دل و نیت، ثواب این حرف از نماز را هدیه‌ی همه‌ی «یاران دیار» کنیم. نیز کار ستودنی کردی که یاد یوسف را به میان آوردی؛ او عمیقاً دوست می‌داشت همیشه در جمع «یاران» باشد و یادکردن نام و مرام یوسف خصیصه‌ای خداپسند است و دل من خوشحال شد ازین سوق و صوت.
 
شب‌نوشت
لایه‌های سه‌گانه‌ی قدرت
به نام خدا. سلام. جهان با یک حرکت بطئیِ خاموش، با ترک عامدانه‌ی دموکراسی به سمت به کارگیری سه لایه‌ی قدرت به پیش می‌تازد. آنان فکر می‌کنند در شرائط اکنون جهان، سیاست چنانچه هرچه بیشتر به سوی دموکراسی سیر کند به همان میزان، با واقع‌گرایی وداع کرده است. چین به قطع متیقّن، به غول برتر بدل می‌شود و نظام آمریکا با فروپاشی به تجزیه نزدیک‌تر می‌شود. جابجایی قدرت حتمی‌ست و همین «بزرگ‌اتفاق»، پشت پرده‌ی سیاست را به سمت اعتماد عمیق به لایه‌ی زور به انضمام دو لایه‌ی پشتیبان، یعنی زر و تزویر مجبور ساخته است. درین میان، حکومت‌هایی که می‌خواهند همچنان کرشمه‌ی دموکراسی را به هر قیمت که شده، ولو گزاف، بخرند از شناخت دورنمای قدرت جهانی فاصله‌ی وحشتناک گرفته‌اند، اینان با اصرار بر دموکراسی، در آینده از مرکز جهان به پیرامون رانده می‌شوند. علت احتمالی تستِ موشک با بردی بالای ۱۳ هزار کیلومتر توسط ...، دادنِ روشن‌ترین علامت به اردوی وحشت بود. تحلیل وضعیت در دو سطح جهان و ایران، محتاج دست‌شستن از تعلق است؛ که بالاترین چسبِ آن احساسِ لبریز از خوش‌خیالی‌ست. پافشاری به دموکراسی عریان، امروزه سخت‌ترین عنصر شکننده‌ی قدرت سرزمینی است. مثال واضح این درکِ واقعیت را، در اقدامات سنجش‌شده‌ای می‌توان آدرس داد که آقای احمد وحیدی -همان چهره‌ی قدسی، سپس اطلاعاتی، حالا سیاسی- دارد در تمام کشور پازل آن را می‌چیند. میز سیاست مات است، یعنی شدیدتر از مشجّر. من البته حرکت وحیدی را تحلیل دارم که روزی اگر لازم دیدم ... خواهم نمود. بیشتر بخوانید ↓
۰ موافقين ۰ مخالفين ۰
به‌ قلم دامنه. به‌ نام خدا. سلام. در صفحه‌ی ۶۹ رُمان "مِسیا" اثر مصطفی موسوی گرمارودی خوانده بودم بلال حبشی که خود توسط خلیفه طرد و به لاذقیه‌ی سوریه تبعید شده بود، گفت: در دوره‌ی خلیفه‌ها، افراد شاخص یاران رسول خدا را می‌کُشتند، اما می‌گذاشتند گردنِ اَجنّه‌ و اَجانین.
 
 
توضیح: مِسیا (=موعود) نام حضرت محمد ص است در اِنجیل برنابا. در عِبری نیز «ایلیا» به معنای عالی، علی و عظیم است. این رمان را در تاریخ ۱۴ اسفند ۱۳۹۶ در این پست: اینجا معرفی و یادداشت‌هایی از آن نوشته و منتشر کرده بودم.
۰ موافقين ۰ مخالفين ۰
نوشته‌ی مشترک دکتر عارف‌زاده و دامنه
 

سِخپلِخ: سیخ‌زدن و فشاردادن به گوشت و پوست و بدن با انگشتان. چپّلیک گرفتن. اشاره است به کسی که بی‌جهت یا باجهت فردی را تحت فشار انگشت و ناخن خود قرار می‌دهد. مثلاً برخی موقع سرپاکردن کودک او را سِخپلِخ می‌کنند تا حتماً ادرار کند.

 

اَگینا: وگرنه‌.

 

اِت اِتّا ماقع: بعضی وقت‌ها. کنایه است به کسی که فرصت‌طلبی می‌کند. تک و توک مواقع. گهگاهی. گاهی.

 

رِزمه‌رِزمه: ریز ریز. خوردخورد. ریزریز. خرد و خمیر. له و لورده.

 

هِه اینا اَم شانسه! : اشاره‌ی غمبار به سرگذشت و تقدیر و اقبال. هه، اینها از شانس ماست! اینها از بخت بد ماست! شانس درست و حسابی نداریم!

 

خاش دل ره شکر انار زنده !  : دلش را خوش کرده به انار شکرباره. بی‌جهت امیدواره. دلشو خوش کرده! خوش‌خیاله! خوش‌بینه! پیشاپیش به خودش وعده‌های خوب می‌ده!

 

انگار: تلفظ نادرستی از واژه‌ی انکار. منکرشدن. ردکردن. فلانی انگار کانده خاش کار ره. همچنین قید کسی یا چیزی را زدن. از مزایایی گذشتن به علت معایبش. عطا را به لقا بخشیدن. مثلاً: شِ زمین انگار ره گرمه زمبه ونه کله ره اشکنمبه.

 

زیل: آدم بد عُنوق. جای پرت و شیب تند. بد. سرسخت. نیز زیل به معنی خیلی سنگین. زمخت. همچنین محکم‌بستن طناب و نخ و کمربند به دور چیزی.

 

چش بورده پلور کینگ! : چشم رفت زیر سقف و پلور. اشاره‌ی تأسف‌بار واقعی از فرد محتضر است که در موقع جان دادن چشمش به سقف دوخته می‌شود و هر آن ممکن است بمیرد. نیز طعنه‌ای شوخ‌مانند و حتی جدی است به کسی که انگار چشمش را به سقف دوخته و متوجه‌ی اوضاع و اطراف نیست!

 

تَشوو بزوئن: تش یعنی آتش. او: یعنی آب. جمع آن می‌شود آتش‌وآب زدن. منظور هدر دادن اموال خود به دست خود است. نوعی خودهلاکتی اموال. دو چیز متضاد را کنار هم گذاشتن. نابود کردن. بر باد دادن.

 

پِلا بَشِن بَخو: پلو را بریز زمین بخور. اشاره دارد به خانه، خانم و خانواده‌ای که از بس تمیز است و اهل پاکیزگی و نظافت. بنابرین در چنین جایی حتی غذا را پلا را روی زمین هم بریزند بازم خوردن دارد از بس تروتمیز است و دل آدم می‌چسبد. بیشتر بخوانید ↓

۲ موافقين ۰ مخالفين ۱
به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. سلسله‌مباحث قرآن در صحنه. در مورد رازونیاز حضرت زکریا س با خدا که در آیه‌ی ۴ سوره‌‌ی مریم آمده است: «وَاشتعلَ الرَّأسُ شیبا» مرحوم محمدمهدی فولادوند مترجم سرشناس قرآن در ص ۵۰۹ کتاب «قرآن‌شناسی» می‌گوید اول برگردان کردم به «سرم از پیری شعله‌ور شد» اما بعد نوشته‌ام: «از لهیب پیری سرم فروزان شد.» چون موی حضرت زکریا ریخته بود و این عبارت کنایه از ریختگی مو است.
 
نکته: از نظر مرحوم فولادوند زبان فارسی ظرفیت مفاهیم قرآن را دارد. اما نمی‌تواند با متن اصلی قرآن پهلو بزند. مترجم از نگاه ایشان کمبود خود را در مقابل کلام خدا حس می‌کند. ضمن تأیید سخن ایشان البته باید دانست ترجمه، در کل نیازمند فهم قرآن است و چه بهتر است در مراجعه و مطالعه‌ی ترجمه‌ی آیه‌های قرآن،  به برگردان‌های چند مترجم توجه داشت که این هم مُمارست در الفاظ آیات را به ارمغان می‌آورد و هم مُؤانست با محتوا و پیام آیات را.
 
تکمله: واژه‌ی اشتعال به معناى «انتشار زبانه‌ی آتش و سرایت آن» است. در مجمع البیان شیخ طبرسی آمده که: جمله‌ی حضرت زکریا در آیه‌ی بالا «از بهترین استعارات» است، و معنایش این است که «سفیدى موى در سر من منتشر شده، آن‌چنان‌که شعاع آتش منتشر مى‌شود.» ر.ک: المیزان.
 
افزوده: علاقه و اعتقاد و عشق به قرآن را باید از همان کلمه‌کلمه‌ی کتاب‌الله آغاز و در اعماق آن کندوکاو کرد. داستانِ دلکش آغازین این سوره‌ اشاره به آن هنگامی‌ست که زکریا س «پروردگارش را با صداى آرام و آهسته خواند» و سرانجامش به نوید تولد حضرت یحیی س ختم شد.
۱ موافقين ۰ مخالفين ۰
به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. غفلت! و غارت! اولین کار برای ذهن‌های کنجکاو شناسایی واژه‌هاست. مثل روش ستودنی مفسّران قرآن که تا لغت را شرحه‌شرحه نکنند، وارد جمله نمی‌شوند. همانطور که تا «صرف» خوانده نشود، «نحو» فهمیده نمی‌شود. اولی به‌زیبایی بحث از فعل و کلمه می‌کند و دومی از جمله و گزاره. وقتی دیروز ۲۶ آبان ۱۴۰۰ دیدم «غفلت» را کنار «غارت» گذاشتند و بحث مهمی را هوشمندانه به نخبگان و دستگاه حکمرانی و ملت هشدار داده‌اند، مثل همیشه‌ی خودم نخستین کارم این شد لغت را هرچه ژرف‌تر بشناسم، و چه بسا بشکافم؛ ازین‌رو دهخدا و معین و کتاب‌های تفسیر قرآن، دروازه‌ی ورودی شناخت لغت‌هاست. صاف رفتم «کتابخانه‌ی مدرسه‌ی فقاهت» و این برداشت را ابتدا روی چرک‌نویس جمع‌بندی و سپس تایپش نموده‌ام؛ و شد این پست:
 
غفلت یعنی رفتنِ معنی از نفْس. کلمه‌ی ذکر بسا مى‌شود که در مقابل غفلت قرار مى‌گیرد. و غفلت عبارت است از نداشتن علم به علم، یعنى این که ندانم که می‌دانم، و ذکر در مقابل غفلت عبارت است از این که بدانم که می‌دانم. و بسا مى‌شود که در مقابل نسیان استعمال مى‌شود، و نسیان عبارت است از این که صورتِ علم، بکلى از خزانه‌ی ذهن زایل شود، و ذکر برخلاف نسیان عبارت است از این که آن صورت همچنان در ذهن باقى باشد و به همین جهت کلمه‌ی ذکر، مانند نسیان، در مواردى که خودش نیست ولى آثارش هست، استعمال مى‌شود، مثلاً وقتى من ببینم که شما دوست صمیمى خود را با این که مى‌دانى احتیاج به نصرتت دارد، نصرت ندادى و کمک نکردى، مى‌گویم: چرا پس دوستت را فراموش کردى؟ با این که او را فراموش نکرده‌اى و بر عکس همواره با او و به یاد او بوده‌اى، اما از آنجا که این یاد، اثرى نداشته و بر عکس، اثرِ فراموشى از شما سر زده، مثل این است که اصلاً در ذهن شما وجود نداشته و از یادش برده باشى. منبع
 
حالا بروم سراغ این جمله‌ی روشنگر رهبری در دیدار نخبگان کشوری: «وقتی ملتی از توانایی‌های خود غفلت کرد، غارت او آسان می‌شود. در واقع غفلت، مقدمه‌ی غارت و غارت، افزایش‌دهنده‌ی غفلت» است. منبع
 
نکته: دیدید حتی آثار غفلت و اثرِ فراموشی هم، در نظر علمای لغت، غفلت و نسیان و اهمال و بی‌توجهی محسوب می‌شود؛ چه رسد به خودِ غفلت و در غفلت غرق‌بودن و نهایتاً بن‌بستی به اسم دزدی در روز روشن، و یغما و چپاول و غارت در هر موقع و زمین و زمان.
۰ موافقين ۰ مخالفين ۰

متن نقلی: از آقای دکتر محمدحسین رجبی دوانی. با کمی ویرایش: حضرت محمد ص تا ۲۵سالگی ازدواج نکرد. حضرت خدیجه س پیشنهاد ازدواج با آن حضرت را داده بود. نقل مشهوری که از دیرباز در منابع بوده و در کتب درسی آمده است این است که حضرت خدیجه در هنگام ازدواج با پیامبر ص، ۴۰ساله بوده و قبلاً ازدواج کرده و فرزند داشته، که این مطلب غلط است. در نقل‌های متعدد سن ۳۹، ۳۳ و ۲۷ سال را برای حضرت خدیجه بیان کرده‌اند، ولی نقل ۲۷ سال معتبرتر است؛ یعنی اختلاف سنی این دو بزرگوار ۲ سال بوده... حضرت خدیجه قبلاً ازدواج نکرده بود. نکته‌ی دیگر اینکه بچه‌هایی که به خدیجه نسبت داده شده فرزندان خواهر او بودند که چون خواهرش از دنیا رفته بود، خدیجه سرپرستی آنها را بر عهده گرفته بود. منبع سلسله‌مباحث حضرت خدیجه س در دامنه: اینجا