به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. چندی پیش جناب ″...″ در «یاران دیار» متنی نگاشت که در آن حرف از دین و کشتی و شنا و «دستِک‌مَسّک» و «دَکتِه بَوین» (=افتاده بر زمین ببین) آمده بود. مثلاً نقل شده است که آقای مصطفی ملکیان مدعی شده «دین چیزی جز شناکردن نیست و هیچ کشتی‌ای وجود ندارد.» و سپس دلیل رو کرده که «ما باید ذره‌ذره به حقیقت نزدیک شویم.» چون «در اغلب حوزه‌های بشری حقیقت خیلی ناآشکار است و باید ذره‌ذره و با مساعی مشترک کل نژاد بشر به آن نزدیک شد.» آنگاه در دنباله، از پای یک منبری استشهاد نموده که آن جناب آقای «گدار میرشکار» گفته: «آق شیخ دستکی، مستکی هم داره؟ واعظ پاسخ داد، نه هیچی نداره. گداره گفت، حاج آقا، پس دکته بوین...!».

 

خواستم به جناب ′′...″  که اهل خرد است و عاشقِ پیوسته و پیرو دیانت، عرضی کرده باشم که بنده نگاهم این است، اگر اشتباه است بلاخره فهمم فعلاً چنین است. چیست؟ این است: من معتقدم مرحوم مهدی بازرگان درست گفت که «راه انبیاء، راه بشر» است، نه آقای ملکیان که منتظر است و می‌خواهد تازه ببیند که «مساعی مشترک کل نژاد بشر» چه عرضه خواهد کرد. دارد نقد را ول می‌کند به نسیه حواله می‌دهد. دلیلم این است آدم دیندار به علت ایمانی که آورده، در واقع یک منبع مقدس حقیقت را مأخذی معتبر و قابل اتکا دانسته که به آن رو آورده و محک و معیار زندگی و بندگی خویش ساخته. پس دین، هم کشتی و کشتیبان دارد و هم دستگیره‌ی محکم. دستگیره دارد چون وحی آمده ای بشر به عُروة‌الوُثقی چنگ بزن. و نیکوکار کسی است که چنگ بزند. به چی؟ به دستگیره. و رستگار کیست؟ کسی که در کشتی بنشیند.

 

به دیگرانِ جهان، کاری ندارم. خودم حرف رسول خدا ص را قبول کردم که فرمود: برادرم علی بن ابی طالب‌ عُروة‌الوُثقی است.  ر.ک: تفسیر نمونه جلد ۱۷ ، ص ۶۸ .  یعنی دستگیره‌ی محکم که باور پیروان علی ع این است چنگ‌زدن به راه و منش و مرام علی، باعث رهایی و رستگاری‌ست. از سوی دیگر تشبیه زیبای آن حضرت را هم قبول قلبی دارم که امام حسین ع را سفینه‌ی نجات و چراغ هدایت خواند؛ پس هم حرکت و هم حرف امام حسین ع به مثابه‌ی کشتی است و به مانند دستگیره‌ی محکم که باید به آن چنگ زد. ملکیان گویا دارد این چراغ‌ها و کشتی‌ها را از نظر دور می‌دارد تا در انتظار بنشیند او و «کل نژاد بشر» به چه حقیقتی می‌رسند. نه آقا. حقیقت برای ما روشن است و به همین خاطر ما پیامبران و امامان را نورِ راه می‌دانیم و آموزه‌های‌شان را راهنمای راه. آنان جاده را تابان کرده‌اند. حالا اگر کسی می‌خواهد مثل و مانند آقای ملکیان ازین جاده‌ی روشن و پر از نورافکن، بپیچد به جاده‌خاکی، نه فقط آزاد است، بلکه دستش برای رفتن به تباهی یا آمدن به رهایی بسط و باز است. تازه مهمتر این‌که خودِ دین خدا (شامل حضرت آدم ع تا حضرت خاتم ص) ندای آزادی سر داده که پذیرفتن دین، اجباری و اِکراهی نیست. خواستید بسم‌الله. نخواستید خود دانید. ولی داخل دین که آمدید، دیگر دلبخواهانه نیست هر روز ساز دیگر بزنید. دین هم آموزه دارد، هم پند. و هم حُکم و احکام دارد و هم اخلاق. و هیچ احدی را هم زور نمی‌کند وارد دین شود و هیچ انسانی را با زر نمی‌خرَد که بیا داخل دین. جبر نیست، «اختیار است، اختیار است، اختیار». بنابرین دین این بنده، دین مبینی است که هم کشتی دارد و هم دستک و چراغ و من درین کشتی نشسته‌ام و اگر هم قصد شنایی داشته باشم از همین عرشه به درون آب می‌پرم تا غرق نشوم. البته فعلأ که غرق گناهم و مستغرق در خطا. حرف من پایان. اما برای مطالعه‌ی کامل‌تر بشنویم از مولوی. در ذمِ جبر و مدح اختیار: بیشتر بخوانید↓

 

آن یکی بر رفت بالای درخت

می‌فشاند او میوه را دزدانه سخت

 

صاحب باغ آمد و گفت ای دَنی

از خدا شَرمت بگو چه می‌کنی؟

 

گفت از باغ خدا بنده خدا

می‌خورَد خرما که حق کردش عطا

 

پس ببَستش سخت آن دَم بر درخت

می‌زدش بر پشت و پهلو چوب، سخت

 

گفت آخر از خدا شرمی بدار

می‌کُشی این بیگُنه را زار زار

 

گفت کز چوبِ خدا این بنده‌اش

می‌زند بر پشتِ دیگربنده‌اش

 

چوب حق و پشت و پهلو آنِ او

من غلام و آلتِ فرمانِ او

 

گفت توبه کردم از جبر ای عیار

اختیار است، اختیار است، اختیار

| لینک کوتاه این پست → qaqom.blog.ir/post/1999