دامنه‌ی داراب‌کلا

قم ، مازندران ، ساری ، میاندورود

دامنه‌ی داراب‌کلا

قم ، مازندران ، ساری ، میاندورود

درباره سایت دامنه
دامنه‌ی داراب‌کلا

Qalame Qom
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)
قم، مازندران، ساری، میاندورود

پیام مدیر
نظرات
موضوع
بایگانی
پسندیده

۳۳۵ مطلب با موضوع «تریبون» ثبت شده است

۰۱ ارديبهشت ۱۴۰۴ ، ۱۰:۱۰

مدرسه فکرت ۱۰۴

پیام‌هایم

در مدرسه فکرت

قسمت صد و چهارم

 

کامنت ها مشاهده شود:

ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۲۳ فروردين ۱۴۰۴ ، ۱۴:۴۲

تفکرات چپگرا در دارابکلا

به قلم جعفر آهنگر دارابی: با سلام. تفکرات چپ‌گرا در دوران انقلاب اسلامی. پس از مدتی کشمکش و تنش با نیروهای راست‌گرا که کنترل انجمن اسلامی را در اختیار داشتند و شرایط را برای همکاری و ادغام مساعد نمی‌دیدند، گروهی از جوانان چپ‌گرا تصمیم به انشعاب گرفتند. آنان برای پرهیز از تنش‌های بیشتر و حاشیه‌سازی‌های احتمالی، در سال ۱۳۶۱ شمسی بعد از چهار سال اتحاد و همبستگی با گروه جناح راست که بعدها به محافظه‌کاران و اکنون به اصول گرایان شهرت یافته اند؛ مسیر زندگی سیاسی و اجتماعی خود را جدا نمودند؛ و کلبه‌ای چوبی در جوار مدرسه حوزه علمیه امام جعفر صادق (ع) بنا نهادند و فعالیت‌های خود را تحت عنوان «حزب‌الله داراب‌کلا» آغاز کردند.

ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۱۸ فروردين ۱۴۰۴ ، ۰۶:۳۲

تاریخ انجمن اسلامی داراب کلا

 

به قلم جعفر آهنگر دارابی : سلام. قبل از اینکه به موضوع بحث که در گروه چشمه سار مطرح شده در رابطه با اوایل دوران انقلاب اسلامی بوده می پردازم. ذکر این نکته را ضروری می دانم، که اینجانب کلیات تحولات تاریخ قرن چهاردهم را تقریر و در سلسله نوشتار خود که در کانال سرزمین ما داراب کلا بارگذاری و البته در گروه های مختلف محل بازنشر شده است. لذا همین جا فرصت را مغتنم دانسته و از اهالی محترمی که مشتاق تاریخ روستایمون هستند، می توانند با عضویت در کانال فوق اتفاقات محل را پیگیری و مطالعه نمایند. و اما برگردم به موضوع بحث که سعی می کنم فرآیند مدیریت محل را در اوایل انقلاب اسلامی را شاید هم تکراری! بصورت خلاصه به رشته تحریر دربیاورم. امید است مخاطبان محترم پاسخ پرسش‌ را از لابلای نوشتارم بگیرند.

ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۱۶ فروردين ۱۴۰۴ ، ۱۹:۳۷

مرحوم فضل الله اوسا

روز ۶ ، ۱ ، ۱۴۰۴ در امامزاده عباس اوسا قبر مرحوم فضل الله اوسا را فاتحه‌خوانی کردیم. او دو برادر به اسم‌های محمد و حسن داشت. هرگز پیش کسی گدایی نکرد. یک لُ‌لِه (=سبد کولی) خرید بزرگ. می‌رفت روستاهای بالادست و دوردست مِرغانه محلی می‌خرید، می‌آوُرد میان مردم در کوچه‌ها و خونه‌ها می‌فروخت.
 
 
در دوره‌ی جوانی ما او فردی ۵۵ ساله بود اما فقط کار می‌کرد، ولو در حد فروش مِاغانه و چینکا و ترکوله و تَنشی؛ نه گدایی و تکدّی‌گری. افتخار کردم سر قبرش حاضر شدم. درین مورد باز عموحمید حسابی جانب مستضعفین را دارد. درود بر روحش و دوربینی که چهره‌هایی چون فضل‌الله اسماعیل نژاد اوسایی را از یاد نمی‌برد.
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۱۶ فروردين ۱۴۰۴ ، ۰۹:۵۳

احمد؛ مخ ریاضی محل

احمد؛ مخ ریاضی محل
احمد؛ مخ ریاضی محل
نگارش دامنه ۱۵ ، ۱ ، ۱۴۰۴
 
پنجشنبه‌ی پیش به اتفاق حاج سید رسول هاشمی در مزار، سر قبر «حاج‌قاسم احمد» حاضر شدیم تا ادای احترام کنیم. ازقضا، همسرش و خواهرش حاجیه نیّره -همسر حاج محمدتقی- نیز حضور داشتند. عکسی انداختم تا سه نکته گویم:
 
 
قبر احمد آهنگر حاج قاسم عکس دامنه
 

۱. احمد، آن زمان اتاقی در بالخانه‌ی سمت حیاط داشت که پر بود از آثار زنده‌یاد دکتر علی شریعتی. من و سید علی اصغر به آن اتاق نزد احمد آمدوشد داشتیم. اتاق نبود که! فقط کتاب بود.

 

۲. او به رایگان دانش‌آموزان محل را در کلاسی در شب، در دبستان دولتی داراب‌کلا در وسط محل، ریاضی می‌آموخت و کلاس تقویتی او اثرگذار بود.

 

۳. حاج‌قاسم احمد، عروسی پرباری گرفت. پس از من عروسی کرد. عروسی او شباهت زده بود به سنتی‌ترین عروسی محل که باز نیز در آن روز من و سید علی اصغر بسیار برایش نقش حضور ایفا کردیم.

 

خواستم فقط با عکس قبرش، نگذارم به همین میزان که نامش زنده کردم، اسمش فراموش شود. خدا بیامرزدش. اگر کسی خاطره ازو دارد، گوید.

ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۱۴ فروردين ۱۴۰۴ ، ۰۴:۴۸

آمار جمعیتی و نرخ رشد ۱۴۰۴ داراب کلا

به قلم حسن ابراهیمی: سلام. موضوع: آمار جمعیتی و نرخ رشد دارابکلا. طبق آخرین آمار (۱۰ فروردین ۱۴۰۴) جمعیت روستای عزیزمان (در آینده داراب شهر) ۵۶۶۴ نفر؛ (۲۸۳۶ نفر زن و ۲۸۲۸ نفر مرد) و افراد بالای ۱۸ سال هم ۴۱۷۵ نفر (۲۰۹۶ نفر زن و ۲۰۷۹ نفر مرد) با تعداد ۱۸۵۳ خانوار و تولد پارسال۶۳ نفر و فوتی ۳۹ نفر با نرخ رشد جمعیتی متوسط ۷۵ صدم که از استاندارد کشوری (۲.۱) عقب تر می باشد؛ جزء بزرگترین روستای استان مازندران می باشد.

ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۱۲ اسفند ۱۴۰۳ ، ۰۶:۲۶

نوشته های اُنظُر ۷

مندرجات این صفحه فقط نقل است، نه نظرات رد یا تأیید دامنه:

متن‌های "اُنظُر" و سایرها در دامنه:

جنبش اسلحه داران در سوریه

کاوش اُنظُر: بنده دیروز ۹ آذر ۱۴۰۳ دیده یک جنبش از میان جنبش اسلحه داران در سوریه نه از سمت شمال! که ترکیه قرار دارد بلکه از غرب این محدوده یعنی از مجاورت ادلب به  حلب رسید تا به حکومت حزب بعث سوریه نشان دهد پیوندی دوباره میان آنان شکل گرفت. این جنبش مسلح که اسمش "آزادسازی سوریه" (به زبان آنان: تحریر شام) است رئیسش از خود جولان سوریه است. افکار صدام حسین و حزب بعث از نوع عراقی را الگو می داند.
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۱۷ بهمن ۱۴۰۳ ، ۱۸:۲۴

تاریخ سیاسی داراب‌کلا قسمت ۹۹

تاریخ سیاسی داراب‌کلا قسمت ۹۹

خاطره‌های سیاسی من

زمان خاطره: اوایل دهه‌ی ۶۰

تاریخ نوشتتن: ۱۷ ، ۱۱ ، ۱۴۰۳

تا وقتی که از درون روحانیت داراب‌کلا -یکی از آنان بالای منبر- برخی از اعضای «انجمن اسلامی داراب‌کلا» را به عنوان افرادی «منحرف و مسئله‌دار و ضد روحانی» اسم نبرده بود، انقلابیون محل با تمام اختلاف فکری که داشتند، اما کنار هم به سر می‌بردند. پس از آن منبر در بالامسجد بود که جو محل به هم ریخت و نیروها به دو دسته‌ی چپ و راست تقسیم شدند، حتی محل دفتر هر کدام هم، از هم جدا افتاد. آخوندها اغلب اغلب، دو به‌هم‌زن می‌شوند؛ خواسته یا ناخواسته. علتش این است همواره خود را حقانی و سایرین را انحرافی تصور می‌کنند و این رَب‌گونگی آنان را جای خدا می‌نشانَد! زهی خیال باطل!

 

و چند سال بعد، تا وقتی جناب حاج مهدی رمضانی -که به «گال‌ممدلی‌علی، مهدی» شهرت دارد- فرمانده بسیج مقاومت داراب‌کلا بود، تفکر دافعه و تنش وجود نداشت چون ایشان انسانی دارای روحیه‌ی گشاده و اخلاق پسندیده بود و همواره شایستگی از خود بُروز می‌داد و نمی‌کوشید سیاست دفع و رفتار انگ‌زدن را پیاده کند. اما از روزی که آقای سید عباس هاشمی مرحوم حاج سید ولی، فرماندهی پایگاه مقاومت داراب‌کلا را بر عهده گرفت، رفتار بسیار دافعه‌آمیز علیه‌ی نیروهای جناح چپ اتخاذ گردید. خود وی آدم نابلد و تازه‌وارد بود و بنایش را بر نزدیکی هرچه‌بیشتر با روحانیت راستگرای محل گذاشت که مثلاً چند صباحی بیشتر در صدر روستا بماند.

 

شبی در اتاق سمت غربی خانه‌ی جناب حاج گال محمد رمضانی در پیچ گلچین داراب‌کلا، نشستی ادغامی از راست و چپ برگزار شد. آن شب من بودم که توسط همین آق سید عباس به افراد جناح چپ داراب‌کلا با خشم و غیظ، انگِ «منافق جنگی» زده شد. که در آن زمان چنین تهمت وحشتناک، می‌توانست بنیاد نیروهای چپ را نابود کند و حتی خانواده را از هم بگسلانَد. اما آن انگ، بُردش تا همان شب بود. زیرا در همان نشست آقای موسی بابویه به‌شدت برآشفت و سخت در برابر انگ آن فرد ایستاد و جو جلسه را به‌هم ریخت. حتی افرادی از درون جناح راست هم، این افترای سنگین را برنتافتند، از جمله خود حاج گال محمد.

 

آن شب، شب تاری بود. خواستم گفته باشم، هر گاه هر مسئله‌ی بد و بیراهه‌ای در کشور پیش می‌آمد برخی از راستی‌های محل -که از آخوندهای تندروِ محل و کشور، حرف‌شِنَوی تقلیدوار داشتند- آن را به عنوان اتهام بر چهره‌ی جناح چپ محل می‌زدند تا دایره‌ی نظام را به زعم خود تنگ‌تر نگه دارند. تا خاطره‌ی بعد خدا حافظ.

ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

مباحثه سر منبر و مداح ۲۲ ، ۱۰ ، ۱۴۰۳ در هیئت. دامنه درین مبحث نه داوری دارد و نه ورود. عیناً در بخش تربیون داراب‌کلا در سایت دامنه انتشار داده می‌شود.

ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

به قلم امیر علیرضا رمضانی دارابی ، ۱۷ دی ۱۴۰۳  : یه خاطره از کشف حجاب در روستای داراب کلا میاندورود از پدرم  (حاج محمدرضا رمضانی دارابی) نقل میکنم. از پدرم متولد ۱۳۱۹ در خصوص کشف حجاب زنان ایران (مردم علوم و قاره ها را کشف میکردند پادشاه ما حجاب را) پرسش کردم!؟ راستش فکر نمیکردم که در روستای دورافتاده ی ما در زمان رضا خانی این دستور نافذ بوده باشد. از سر کنجکاوی و احتمال پرسش کردم. پدرم به نقل از مادر خودش (مادربزرگ پدری بنده به نام مشهدی فاطمه ی چلویی) که خواهر تنی مرحوم شیخ عبدالله دارابی نیا هستند. مادربزرگم (متوفی به سال ۱۳۳۶ شمسی طبق نوشته ی سنگ قبرش) گفت که بلی این قانون (دستور رضاخانی) در داراب کلا اجرا میشد. نفر مجری این کار برادرِ آقای علی سرهنگ عباسپور بود (من این علی سرهنگ عباسپور را دیدم ولی نمیدانستم برادری دارد. چون برادرش زن و‌ بچه نداشت یا داشت مرده بودند نمیدانم) این خانواده همسایه پدر و مادربزرگ ما بودند و امروزه هم فرزندانشان همسایه ی دیوار به دیوار خونه پدری ام در داراب کلا هستند.

 

نمایی از داراب کلا

عکاس: عمو حمیدرضا

 

پدرم از مادرش نقل میکرد که در آن زمان صحرای داراب کلا معروف به اربابی صحرا همه پنبه زاری بود و کشت غالب آن زمان هم پنبه بود. یک روز صبح زود اول پاییز که زنان روستا به همراه مادربزرگ پدری ام با پای بدون کفش (به محلی تیساپه لینگ) برای چیدن پنبه به اربابی صحرا میرفتند، از آب سرد رودخانه (مَمسِن دَکتِه) نقطه ای کم عمق آن حدی بود تا زانو آب بود که با پای پیاده قابل رفت و آمد بود، گذشتند. نزدیک امامزاده جعفر رسیدند. یک دفعه این غُول بی شاخ و دُم نماینده ی رضاخان پیدا شد. هوا تقریبن گرگ و میش صبحگاهی بود، زنان یکه خورده به همدیگر نگاه کردند. طرف با توپ و تشر به زنان گفت روسری را بدهید به من!! احتمالن با مدرک روسری فقط میتونست مزد کارش را بگیرد.

 

پدرم به نقل از مادرش گفت چند زن با توپ و تشر روسری را در آوردند و تحویل دادند و چند زن هم با کتک کاری و فحش و ناسزا و بقول محلی (رِد به رِد) بَکش مَکش کردند و روسری را طرف از سرشان کشید و حتی دو سه نفر به زمین کشیده شدند. نوبت به مادربزرگم که رسید نماینده اَعلی هرزه!! گفت: مَش فاطمه تو برو. همسایه ی ماهستی. حق همسایگی را رعایت کرد. این خاطره ی بنده از کشف حجاب به نقل از پدر و‌ مادربزرگم بود.

ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۱۰ دی ۱۴۰۳ ، ۱۰:۲۳

مدرسه فکرت ۱۰۳

  پیام‌هایم

در مدرسه فکرت

قسمت صد و سوم

پیکر و پیکار در اسلام

اسلام بر پیکر به عنوان جسم انسان ارزش قائل است، چون پیکر جایی است که خدا از روح خود در آن دمید و به ودیعت نهاد. این امانت -پیکر و روح- باید توسط انسان مراقبت شود. کسب معاش و دریافت معارف و معنویت، این دو را سیراب می‌کند. البته باید دنبال انسان کامل و اندیشه‌های پاک آن هم باشد که راه را درست بپیماید. اما همین پیکر، اگر در پیکار قرار گیرد دو وجه پیدا می‌کند: حرام و ثواب. اگر پیکار در مسیر حق و حقیقت باشد، پیکار -آن‌هم فقط تحت شرائط اخلاق و آموزه‌های اسلام- برای پیکر، قداست نسبی می‌آفریند در غیر این صورت، پیکار مورد مؤاخذه است. هشت سال دفاع مقدس در برابر جنگ‌افروزی صدام، پیکر و پیکار در راستای حقانیت عمل کرد. پس، سلام بر آن عملکرد. و درود بر رزمندگان و شهیدان آن. چون عملیات کربلای ۴ و ۱۵ روز بعدش عملیات کربلای ۵ در دی‌ماه ۱۳۶۵ اتفاق افتاد این متنم را نوشتم. درین هیئت رزمندگان داراب‌کلا هم، به همرزمان و هم‌سنگرانم و تمامی بسیجیان محترم درود می‌فرستم که صحنه را با ایمان و علم و عمل نیکوکارانه تمیز و منطقی نگه می‌دارند و از تندروی پرهیز دارند. خوشا بر پرهیزگاران. ۲۳ ، ۱۰ ، ۱۴۰۳ دامنه.

خاطره‌ام در امروز ۲۳ دی ۱۴۰۳

از حرم -البته از حوالی حرم- برگشتم که برانَم در خیابان نواب.

ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۱۹ آذر ۱۴۰۳ ، ۰۴:۳۴

مدرسه فکرت ۱۰۲

پیام‌هایم

در مدرسه فکرت

قسمت صد و دوم

 

تصمیم ۲۰۲۵ !!!

چند سال پیش جامعه‌ی اطلاعاتی آمریکا (=سرویس‌های ۱۷ گانه‌ی اِط و اَم و جاس) استراتژی آمریکا در قرن ۲۱ را ترسیم کرده بودند. در آن راهبرد، در مورد کشورها تک تک راهبرد مصوب شد، و برای ایران هم سال ۲۰۲۵ تصویب شد که اثری از «جمهوری اسلامی ایران» نباید در خاورمیانه باشد.
 
من در تهران که شاغل بودم تمام آن کتاب را ریز ریز خوانده بوده و گزارش محتوایی نموده بودم و باری هم، درین صحن، متنی مرتبط به آن نوشته بودم.
 
آنان بنا را برین گذاشتند سال ۲۰۲۵ موعدشان هست. ۲۰۲۵ هم از ۱۱ دی ۱۴۰۳ شروع می‌شود که در دلش ۱۲ ماه را جای داده است. اما آن استراتژی جامعه‌ی اطلاعاتی آمریکا، همزمان شد با دوره‌ی ریاست جمهوری این بارِ دونالد ترامپ، که معلوم نیست اذیت خود را استارت می‌زند، یا اساساً آن راهبرد را منحل می‌کند.
 
می‌شود این احتمال را فقط از روی حدس و حساسیت زد که تحولات سوریه و لبنان بر روی تصمیم ۲۰۲۵ بار فوری می‌شود یا نه آن را به پژمردگی می‌کشاند. از نگاه تحلیلی من واژگونی خاندان اسد «پروژه» نیست، پروسه است. پروژه ابتدا و منتها دارد، اما پروسه یک راه بی‌انتها است. ایران آیا به این پروسه فکر می‌کند یا نه، من، از مطلّعان نیستم. متن من، بیرون از داوری و حتی بری از برآوُرد است، فقط خواستم از یک تصمیم حرفی به صحن رسانده باشم. بگذرم
۱۸ آذر ۱۴۰۳
ابراهیم طالبی دامنه دارابی
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۰۱ آبان ۱۴۰۳ ، ۱۹:۳۹

مدرسه فکرت ۱۰۱

پیام‌هایم

در مدرسه فکرت

قسمت صد و یکم

۱۴ ← می‌گن

اول، خبرگزاری «میزانِ» قوه‌ی قضا خبر داده بود جمشید شارمهد "در ۷ آبان ۱۴۰۳ به سزای اعمالش رسید". بعد دیروز (۱۵ آبان ۱۴۰۳) آقای اصغر جهانگیر سخنگوی همان قوه خبر داده جمشید شار مهد اعدام نشده، بلکه وقتی حکم اعدام خود را شنید، مُرد.

 

خُب؛ این که یک سرکرده‌ی گروه مسلح به اسم تندر باید محاکمه می‌شد، کاری سنجیده بود، حتی دستگیری قهّارانه‌ی فوری او در همان سال، ستودن دارد. اما طرز خبررسانی اخیر، با وضعی که پیش آمده، اصلاً سنجیده نبود هیچ، بلکه فضای فشار بر ایران را مهیا کرد و نشان داد بعضی بالایی‌ها چندان خِرد و خُبرگی کار نمی‌زنند که باری از دوش ایران بردارند. اگر خیال می‌کنید غرب از رفتارهای چندگانه‌ی خود، شرم می‌کند، سخت در اشتباه‌اید؛ آنان منافع خود را هر ساعت تعریف جدید می‌کنند. برای برخی از این کشورها کشتار فجیع ساکنین غزه به اندازه‌ی اعدام یک سرکرده‌ی مسلح مُجرم هم نیست. بنابرین، بازی سیاسی با یک نعش، به امنیت ملی ما خراش می‌زند. یادآوری این فرد «ایرانی - آلمانی» مرداد سال ۱۳۹۹ دستگیر شده بود که چند بار هموطنان ایرانی خود را توسط گروه مسلح‌اش، کشتار کرد، حتی در درون حسینیه. آلمان در دادگاه «میکونوس» نیز پیشگام خروج از ایران شده بود. ابراهیم طالبی دامنه دارابی.

ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

توضیح: دامنه در رد یا تأیید

این نوشته‌ها نظری ندارد.

 

  : (پروفایل نویسنده) سه شرط گردشگری: گردشگری (Tourism) مساوی با صلح و پول است. فرهنگ ها و دانش ها را هم جابجا می کند. دیدن، لذت، سفرنامه، زیارت، کسب و کار همگی در گردشگری بوی پول می دهد. صنعت توریسم درآمدزایی بی درد و سر کشورهاست. به عنوان نمونه عربستان سعودی صد میلیارد دلار از گردشگری امسال پول به دست آورد. گردشگری کشورها حداقل سه شرط دارد: تمدن یا طبیعت دیدنی و امکان تاریخی و یا هر سه را با هم داشته باشد. حکومت برای گردشگر کمترین قید و شرط بگذارد. امنیت کشور بالا باشد که هم سرمایه گذار خارجی جرئت کند کارخانه بزند و هم گردشگر اعتماد کند دست به سفر بزند. با توجه به یکی از عنوان های روزنامه "ابتکار جنوب" چاپ ۱۶ - ۷ - ۱۴۰۳ این متنم نوشته شد.  با احترام: نویسنده. والسلام.

ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۱۲ مهر ۱۴۰۳ ، ۰۴:۴۷

مدرسه علمیه داراب کلا

مدرسه علمیه داراب کلا

آدرس‌عکس

۱۲ مهر ۱۴۰۳ :شرح عکس: این آقامدرسه است؛ وسط روستای داراب‌کلا از فراز بام‌ها ( ۸ / ۱ / ۱۴۰۰ ) عکاسش عموحمید است. زمانی یک مدرسه‌ی علمیه‌ی پررونق منطقه بود. الآن نمی‌دانم چه کاربَری‌یی دارد و متولی آن کیست. طلاب ابتدا ازین مدرسه مقدمات عرب را شروع می‌کردند. مرحوم آیت الله آقا شیخ محمدباقر دارابکلایی رهبر مذهبی و مدرّس این مدرسه بود. عموحمید هنرت درین مدت به ثبت صحنه‌ها کمک کرد. دامنه توحید.

ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۰۲ مهر ۱۴۰۳ ، ۱۱:۰۷

شهید ابراهیم عباسیان

شهید ابراهیم عباسیان

شهید ابراهیم عباسیان را شرح می‌دهم: شهید مظلوم داراب‌کلا ابراهیم عباسیان به روایت ابراهیم طالبی دارابی دامنه. ابراهیم شهید در قلم ابراهیم طالبی. به مناست هفته‌ی دفاع مقدس:

 

شهید مظلوم محل

ابراهیم عباسیان

عکس ۱۸ مرداد ۱۳۹۷

عکاس: اسماعیل دارابکلایی

 

قبر شهید ابراهیم عباسیان

عکس ۱۹ مرداد ۱۳۹۷ عکاس: سیدمحمد موسوی دارابی وکیل

 

ابراهیم عباسیان عضو نخبه‌ی خاندان خود بود.

مغز تحلیلی داشت، پُرمایه و با دانش روز، و تحلیلگر.

در انقلاب بر ضد شاه شرکت کرد.

در گرایش سیاسی سوسیالیستی و مردمی فکر می‌کرد.

من خودم افکار سوسیالیستی را می‌پسندم.

با طبقه‌ی فرودست جامعه عشق و پیمان داشت.

در موضع‌گیری سیاسی ضد امپریالیستی عمل می‌کرد.

در تابستان داغ من روزه می‌خوردم، اما او روزه داشت.

هم اهل مطالعه بود و هم اهل کار.

در صنعت جوشکاری مخ بود.

در محله‌ی ما زبانزد بود در مهربانی و فروتنی.

دلسوز سالمندان بود.

دفاع می‌کرد از کسی که در هر جا مظلوم واقع می‌شد.

بهترین همسایه‌ی ما بود.

سن او از من سه سال بیشتر بود، اما خودش را نمی‌گرفت.

به مادرش بسیار حرمت می‌گذاشت.

در منزل نفوذ کلام داشت.

پدرش مرحوم دائی‌حاجی شهمیرزادی بزرگ‌مرد بود.

نقش ابراهیم عباسیان همیشه صلح‌آمیز بود در روابط.

در گرمدشت خوزستان توسط بعثی‌های صدام شهید شد.

محل به او پس از شهادت جفای بزرگی شد.

امروزه قبر دورافتاده‌اش علامت آن جفا است.

من برای شهادت او به همراه داداش حمید برادرش، با حجت الاسلام آقای ناطق نوری که بازرسی را بر عهده داشت، مکاتبه کردم. همیشه سر قبرش حاضر می‌شدم، حتی آن زمان تهمت می‌شنیدم. بگذرم. شهید متفکر و مظلوم محل آقا ابراهیم عباسیان سلام دارم به تو آن روح بزرگ. امروز در مدرسه فکرت یاد تو شد. ای رفیق مرا شفیع و میانجی باش پیش خدا. ابراهیم.

 

من از شهید هم‌نفْسم عزیزالله نصرآبادی یاد می‌کنم از نصرآباد شهر گرگان. او عارف فی‌الله بود. آنقدر خوب، که به او «مظلوم» می‌گفتم! یادش گرامی. از عارف‌ترین رفیق من بود. مشخصات دقیق این رفیق شهیدم: شهید عزیزالله قربانی نصرآباد. از روستای نصرآباد، سه کیلومتر بعد از گرگان به سمت مشهد مقدس سمت راست. متفکر و صاحب بینش بود. با هم سال ۱۳۶۳ نهج‌البلاغه را شب مرور می‌کردیم. نامش در دلم حک است محکم. عکسهایش:

 
 
...
 
 
 
اما دیگر رفقای شهیدم: علاوه بر ۱. شهید عزیزالله قربانی نصرآباد ۲. شهید مظلوم محل ابراهیم عباسیان ، بقیه‌ی رفقایم که شهید شدند پیش من یا در جبهه‌های دیگر بر حسب حافظه نام می‌برم، فضلیت همه‌ی آنان محفوظ:
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۳۱ شهریور ۱۴۰۳ ، ۲۳:۵۹

مدرسه فکرت ۱۰۰

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت

قسمت صدم

خانم «ربکا لیسنر» را بشناسیم

متنی از «آمی مک‌کینون» مطالعه کردم و با تزهای این زن «ربکا لیسنر» بیشتر آشنا شدم. آنچه من آشنا شدم را می‌نویسم. اول بگویم در آمریکا یک سنت است نامزدها تیم‌های خود را رو می‌کنند تا علاقمندی رأی‌دهندگان را به خود بیشتر کنند. او حالا دست دیگر خانم «کامالا هریس» نامزد هندی‌تبار انتخابات ریاست جمهوری آمریکاست؛ یعنی در صورت پیروزی کامالا هریس او رئیس شورای امنیت ملی‌ست. یک ضرب‌المثل هم در آمریکا رایج است: «پرسنل شما، همان سیاستِ شما هستند.»

ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۳۱ شهریور ۱۴۰۳ ، ۰۸:۲۸

رویدادنگاری های نیرو نیلوفر

توضیح سایت دامنه:

دامنه در رد یا تأیید متن‌های

رویدادنگار «نیرو نیلوفر» نظری ندارد

روز ۱۲ تا ۱۵ شهریور ۱۴۰۳ از نقل و قول های خبری و تحلیلی بر می آید در ایران بر بریدن درختان جنگل الیمالات نور در اثر ساخت پارکینگ گردشگری سد الیمالات سر و صدا شد. کودتای ژئوپولتیک روس نسبت به مرز ایران با ارمنستان دامن زده شد و روس با ترکیه و آذربایجان بست گازش به اروپا فروش شود. از سوی دیگر سفیر استرالیا حرمت شکست و همجنسگرایی را در ایران تبلیغ و ترویج کرد. یک منبع خبری داخلی، مردم ایران را دیندارتر از همیشه معرفی کرد. از دولت دکتر پزشکیان درخواست شد تعاون را حلال جادویی اقتصاد ایران بداند. دستمزد جدید کارگری به مطالبه جدی در کارگاه های کار ایران تبدیل شد. رفتار معنوی اربعین در مشهد توسط زیارت رفتگان بازتولید شد. مردم در خرداد گندم به سیلوهای کشور فروختند اما هنوز از طرف دولت به بیشتر کشاورزان پول پرداخت نشد. از سوی مبلغان خبری زیارت تحول به سوی کمال انسانی مطرح شد. عراقچی می خواهد از قاهره شروع کند. تعطیلی شنبه ها در ایران جنبه عقیدتی پیدا کرد. بهبود رابطه با غرب از خواسته ها در میان مردم مطرح شد. محمد سروش محلاتی دانشور حوزه در قم به ایران به خاطر پرداختن به منطقه انتقاد وارد کرد. یک دانشور دیگر حوزه در مشهد پیشنهاد کرد مردم خانه های خود را با افغانستانی ها قسمت کنند. پادشاه بحرین پیش افتاد ۴۵۷ زندانی سیاسی را عفو و آزاد کرد. و شعر قیصر امین پور که: "کیف و کفش من کجاست؟ مـدرسـه، مـا آمدیم."

💬 ۱ : رویدادنگار: نیرو نیلوفر

ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۲۶ شهریور ۱۴۰۳ ، ۰۸:۰۸

نوشته های اُنظُر ۶

   پروفایل اُنظُر

مندرجات این صفحه فقط نقل است، نه نظرات رد یا تأیید دامنه:

متن‌های "سلمان صالحی" ، "رضیَ الله"، "اُنظُر" و سایرها در دامنه:

۳۹ ٪ شرکت ، ۶۱ ٪ ترک شرکت

چرا؟

نوشته ی اُنظُر : اد ! درست در روز هشت تیر ۱۴۰۳ روز برگزاری برگزیدن نهمین رئیس جمهور ایران با رأی مردم، روی تپه های عباس آباد، حکومت شیخ کاظم رجبی مشهور شده به «صدیقی» را فرستاد مصلا برای مردم پایتخت (مردم که چه عرض کنم یک تعداد اندک بر اساس سهمیه ی حضور اجباری و بعضاً نیز از روی اراده و اختیاری) خطبه سرایی کند و خطیب بی آنکه از کرده ی زشت خود شرمی داشته باشد، طلبکارانه به مردمی که به او اقتدا کردند پند و اندرز دهد و غدیر را یاد دهد. این واعظ غیر متّعظ! تریبون بیت المال را در کمال پررویی بگیرد و بگوید :

 

«غدیر یک روز نیست بلکه ... اهرم حرکت به سوی مبدا اعلا و مدل حکومت صالحان و حکمرانی است. وجود یک مرزبان و آگاه که مرزهای دین را زیر نظر دارد و کشور دین را از تهاجم و تعرض شیاطین حفظ می‌کند، لازم و ضروری است.»

 

کسی از صالحان! حرف می زند که خود مخفی مخفی انگشت مهر بر سند کلاه برداری بزرگ باغ هزار میلیاردی (زمین ۴۲۰۰ متری حوزه ی علمیه ی ازگل شمال تهران) زد. به نام کی؟ به نام دو پسرش و عروسش! بعد دید رسوا شد دست به انواع دروغ زد تا از آن برهد. آن گاه همین حکومت، روز رأی گیری، وی را می فرستد نماز جمعه ی پایتخت را اقامه کند! کسی که خودش پرونده ی فساد دارد و دادگاه قوه ی قضائیه و حتی دادگاه ویژه و انحصاری روحانیت کاری به کارش نداشته باشد، اما در عوض اگر از میان فرودستان و تهیدستان کسانی را که قسط وام بانک رباخوار را نتواند بپردازند به غل و زنجیر می برند و در زندان محبوس می کنند. این تبعیض آشکار و این فرستادن یک فرد کلاه بردار به نام شیخ کاظم به نمازجمعه را مردم معترض و منتقد و حتی معتقد به نظام و وفادار به انقلاب، چگونه باید تحمل کنند! قدرت باید دقیق فهم کند که چرا ۳۹ ٪ شرکت کردند و ۶۱ ٪ ترک شرکت. این چرا، هزارها جواب و علت دارد و یکی از آن چراها همین است که ملت رفتار مماشات قدرت با شیخ کاظم کلاه بردار را، می بیند و آن را بدترین دهن کجی به خود تلقی می کند. شهروندان وقتی جایی که قدرتِ رأی دارند، آنجاست برای برخورد قهری با حکومت، خودشان را محبور می بیند رأی را دریغ دارند تا پیام محکمی منتقل کنند. حکومت باید روزی این پیام های متعدد ملت را در دستگاه فاهمه ی خود هضم کند. همین روز هم یک نقل می گوید یکی از نامزدها پشت شیخ کاظم در همین هفته ی اخیر نمازجمعه بست. حال آنکه شعارش در رقابت، «مبارزه با فساد» بوده است. کدام درست است؟ مبارزه با فساد در سیستم؟؟ یا پیوست پشت نمازی که یک فرد کلاه بردار، پیش ایستاده است و در محراب رفته است! اُنظُر

ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
آمار جمعیت روستای داراب‌کلا مرداد ۱۴۰۳

نوشته‌ی آقای حسن ابراهیمی ۱ . ۶ . ۱۴۰۳ : «اطلاعات عمومی. دارابکلا جزء یکی از بزرگترین روستاهای استان مازندران  و بزرگترین روستای شهرستان میاندورود می باشد؛ جمعیت فعلی روستای ما در ۳۱ مرداد ۱۴۰۳ برابر ۵ هزار و ۶۲۷ نفر با  تعداد ۱۸۴۳ خانوار ؛ جمعیت خانمها  ۲ هزار و ۸۲۲  و آقایان  ۲ هزار و ۸۰۵ نفر و کل افراد بالای ۱۸ سال هم ۴ هزار و ۱۳۱ نفر. سالم و  تندرست بمانید.»

ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۲۵ مرداد ۱۴۰۳ ، ۱۸:۱۹

رسم سنگرو در داراب‌کلا

نوشته‌ای از آقای موسی رمضانی دارابی شابا: یه خاطره ای با مرحوم باب‌قاسم رمضون دارم در دهه ۸۰ که هیئت اُمنای زمین شالیزاری حاجی دشت دارابکلا بودم، با کمبود شدید آب مواجه بودیم این بنده خدا برای کمک به جریان آب، به داخل رودخانه می‌رفت و با آن صفای قلب پاک اش عمل و رسم سنگرو را تنهایی انجام می داد. سنگرو یه رسمی بود که کشاورزان با پُر کردن چاله چوله های داخل روخانه که آب داشت با سنگ، آب را در مسیر رودخانه جریان می دادن، در صورتیکه این رسم فراموش شده بود.

ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

📝 به تاریخ ۲۵ . ۵ . ۱۴۰۳ ابراهیم طالبی دامنه دارابی: دستانت سید، باز، داستانِ فِراق گرفته است. دستی از دیرباز موته مویه بر پدر دراز شد. دیری گذشت، تا شبِ شامِ غریبان عاشورا دیدم دستت بر بالین احتضار عمویت بر پیکرش بال گشود. آن درد عمو با بوی پدر که نگذاشت کمر خم کنید، گذشتُ گذشت تا رسید زمانی که پیکر مادرت را دستانت لمس کرد که بین تو و او فقط عشق خالص حکمفرما بودُ آخرین حدِ خشوعُ خلوص. این غرقه در غم مادر، جدا از آن درد مشترک جانکاه بود که یوسفِ روانشاد بر تارُپودمان انداخت. تا خبر رسید غم‌انگیزترین غم بر قلبت، جراحتُ شکافُ صدمات بی‌التیام گذاشت؛ مهندست، قلبت، فرزند آخرت، دُرّ خانه‌ات آق سیدجواد.

 

مرحوم

سید اسماعیل شفیعی دارابی

 

حالا این دستانت باید برادرت را که یک روح بودید در دو کالبَد، آغوش کِشد، آغوش جدایی. آغوش شدیدترین دوری. چون «برادر» پشت «برادر» است. در کربلا به همین عُرف بود که شنیده شد حالا پشت من شکست، چون عباس برادر از اسب بر زمین افتاد... اَلانَ اِنکَسَرَ ظَهری و قَلَّت حیلَتی و انقَطَعَ رَجائی و شَمُتَ بِی عدوِّی و الکَمَدُ قاتِلی. «حالا کمرم شکست و چاره‌ام کم شد و امیدم قطع و دشمن مرا زخم زبان می‌زند و غصّه‌ی تو مرا می‌کشد.» دستانت دستانت داستانت سید. تسلیت. تسلیت بر غم سید اسماعیلت؛ چشنده‌ی فقر فقر فقر ولی دارنده‌ی شعَف شعَف شعَف. دستانت داستانت دستانت سید.دستانت داستانت دستانت سید. تسلیت تسلیت بر آحاد بیتت. خدا بیامرزاد، بیامرزاد. غمِ آخرِ آخرِ آخرت. عمرت زیاد بادِتَت و دستَت بر دوشُ سرُ کتف رفقایت سرمد بمانَد.

ابراهیم طالبی | دامنه دارابی