نوشتهی مشترک دکتر عارفزاده و دامنه
سالیار: درختی که برخی از سالها بار میآورَد. سالِ آورِ درخت هر سال نیست، یک سال در میان است. سالیار در لهجهی محلی به معنای درختی که یک سال محصول میدهد و سال دیگه کممحصول و یا اصلا ثمره نمیدهد. سال آر. سالبیار. سالآور. سالآورنده. یک سال آورنده. یک سال بهرهدهنده. به درختی گفته میشود که یک سال در میان، میوهی چشمگیر و دلخواه بدهد و در سال بعدش میوه ناچیزی بدهد. چشمگیرشدن میوه در همان سال، همان هِنگِروم چنگروم است. گاهی این واژه در جواب درخواست کسی هم میآید البته اگر به صورت پرسشی طرح شود که در لحن مشخص میشود. یک سال؛ محصول و میوه میدهد؛ یک سال محصول و میوه نمیآورد. حالا ممکن است؛ یا یک سال میوه یا محصول ندهد و سالی بعد میوه یا محصول بدهد. یا دو سال ….؛ یا عکسش! سالیار: از کلمه سال + ی + آر تشکیل میشود. سال دلالت بر سالی محصولی دارد. نه شمسی و قمری و…. حرف ی: دلالت بر مجهولبودن سالی که میوه میآورد، دارد. “ی “ ی نکره است. یک سال نامعلوم. یا “ی” است ؛ که دلالت بر عدد یک دارد. سالی: یک سال. آر: آوردن. به بارآوردن. محصولدادن. ثمرهدادن. عموماً بر “درختان” و میوههای آن دلالت دارد. هر چند بر بوتههایی که ثمره میدهد هم میتوان استفاده کرد. نیز «ی» شاید احتمال این باشد جزوِ «یار» باشد، همان آورنده. هنگروم مقدار بیش از حد میوه در حجم و فضای کم را بیان میکند و سالیار ویژگی کلی و خاص یک درخت را. البته طبعاً احتمالش زیاده درختی که سالیار باشد، در نوبتی که میوه زیاد آورده، هنگروم و بلکه چنگروم هم بشود، ولی اگر نشود هم ویژگی سالیار مخدوش نمیشود و همان زیاد باردادن همگن هم اطلاق را حفظ میکند.
هِره؛ هِرهِرهِره، هِره، هرههههه ! : بلند شو. بلند شو برو. با لحنی تند. راس بووش هم میگویند: برو گم شو. این واژهی بسامدی (پشتِ سرِ همی) ، به قصد یک ترور رفتاریست و حاکی از عدم تحمل یک فرد در موضع پایینتر از سوی فردی در جایگاه بالاتر و قویتر (جسمی، فکری، اجتماعی، خانوادگی، روانی ...) است و به معنای: پاشو و دور شو. بلندشو و در رو. گم شو. از جلوی من گم شو برو. میتواند به دنبال خودش عبارات خوارکنندهتری هم داشته باشد که در آن صورت اثر تخریبیاش به بالاترین حد میرسد: هره پِس گند ره در بَوِر. «هره» در اصل «هرس» به معنی بلند شو است. علاوه بر معنای بالا گاهی برای آن که بگوییم بلند شو و عجله کن تا با هم برویم و یا کاری را انجام دهیم هم به کار میرود که البته به لحنش بستگی دارد. به کار بردن هره به این منوال و با لحن تند و میمیمک خاص: به صورت امری است. غیر مؤدبانه! عموما به شخص نشستهای گفته میشود. یعنی پاشو؛ از پیش من برو! دلالت بر تخفیف دارد. معمولاّ به کوچکتر گفته میشود. هِره: این به صورت تک کلمهای و با لحن مهربانه باشد؛ یعنی برو ؛ پاشو برو کاری انجام بده. هر بور نون بییی! هر بور سرکار! این کلمه؛ در ۳ حالت ساکن و در حال حرکت به کار میرود: ۱. پاشو برو- محل رو ترک کن: (فعلی انجام بده) برای کسی که نشسته است؛ بهش گفته میشود: هره: یعنی پاشو برو. از کنارم برو. محل رو ترک کن. ۲. وایسا. بایست. متوقف شو : (فعلی انجام نده) برای کسی که در حال رفتن و حرکت هست؛ هره؛ به معنای ایستادن و متوقف شدن است. طرف جلوتر دارد میرود. میگیم هر یا هرس! یعنی وایسا تا من بیام. به ایست ! ۳. سکوت کن. ادامه نده. حرف نزن (ترکِ فعل) کهگاهی لزوما به معنای انجام عمل نیست. به صورت ترک فعل است. طرف یک حرف نامربوط یا ناثواب میزند؛ بهش میگن هر! یعنی ادامه نده. سکوت کن. (ترک فعل) این کلمه در صورت غیر مؤدبانه؛ ممکن است؛ کلمات زشت را در پی داشته باشد. این کلمه به صورت هرس هم میآید. در غرب استان به صورت پرس هم استفاده میشود. گهگاهی ٫ی٫ به هر اضافه میشود. هِرّی! یعنی که ترککردن از محل به زبان تأکیدی بیشتری دلالت دارد. همراه با تخفیف و تحقیر بیشتری است. که در عموماّ مشاجرات و دعوت بیشتر اضافه میشود. البته در شوخیها و مزاح نیز گفته میشود. این کلمه از نظر معنایی ممکن است دال بر مخالفت از نظر طرفی که کنارش نشسته است دارد. مخاطب هِر؛ ممکن است انسان اشیا یا انسان باشد. از سوی دیگر هره معنایی دیگر هم دارد: میان صحبت دو عاشق و معشوق که از گفتهی همدیگر شگفتزده میشوند و با صوت و لحن و چهرگانی جذبنده میگویند: هره. این هره یعنی خوشحالی و شگفتی و رساندنِ خوشباشی به هم.
لِر: لام میان فتحه وکسره: همان لُر است. فرد صاف و ساده. بیآلایش. معنای تند هم دارد که درست نیست.
لِر: کسرهی کامل لام. : شیون. فریاد. دادوبیداد. فریاد ناله. صدای گوگ. گوسفند گرسنه. وره لر آمده. برمه.
کَله کله هاکاردن: شاخسار درخت را بد بریدن.
تاسوک: کاسهی خیلی حوچک. ماستخوری. پیالهی کمحجم. تاس یعنی کاسه. تاسوک مصغر تاس است.
عُذرا: در گویش مادری ما، علاوه بر معانییی که برای آن برشمردند مثل دختر باکره و لقب خاص حضرت مریم س، به نوعی از کاشت بوتهها اطلاق میشود که بهتنهایی رشد میکند نه جمعی.
خوارنههو دله رینّه: اموالت را میخورند و گورت را میرینند. اشاره به وُراث ناسپاس.
چِندوکی: حالتی از نشستن که ساق و باسن روی زمین نباشد. شبیه نیمخیز.
جا هادائه: جا داد. پنهان کرد. او را پناه داد. قایم کرد. مخفی کرد. پنهان کرد. نهان ساخت. یا جا هِداهِه. یا هاداهه. جملهی فعلیه است. نکته اینکه: جادادن در فارسی به معنای قراردادن، پناهدادن، مأوادادن، جاگذاریکردن است، ولی در زبان بومی یک معنی دیگر دارد که چنین معنایی در فارسی نیست و در بالا آوردم. پس ما هنگام تکلم به زبان فارسی برای پنهانکردن نباید بگوییم فلان چیز را پشت دیوار جا داد.
شِلا: هم ردا. هم شیش بلند. چنگیزدن. شلا بَکشیه، با ناخن یا جسم تیز روی پوست، سخت خراشیدن. خراش شدید، زخمیکردن بیش از انتظار. مثلاً میگن: اوو، وَه وِن پشت ره شلا بَکشیه! یا مثلاً میگن وَچه دس نَخون دیّه خاش دیم را شلا بَکشیه.
رِقو: آدمِ سطح پایین. کوچک. برای تحقیر.
بَکاشتِه بِنه بِیشتِه: بهشدت زد و بر زمینش گذاشت.
یَسِّه: اشاره به زمان دور، این لغت ریشه در ساعت دارد. یسه یعنی دیروقت. نشاندهندهی زمان دور و دراز است از سرِ شگفتی. نوعی بیان دیرکردن و از واژههای بیان تعجب. نیز جنبهی مسافت دور هم دارد علاوهی بر مقدار زمان. یسه پارسال، پسه دیروز، یسه امروز، یسه تاسا، یسه چند روز دیگه؛ یسه امشو. پیشنوندی؛ که برای زمان گذشته و حال و آینده به کار می رود. گرچه؛ استفاده آن در گذشته معمول است. می تواند پیشوند باشد؛ دلالت بر معنای خاصی نداشته باشد.. یسه: واسه- برای: پسه دیروز: یعنی واسه دیروز یا برای دیروز. یسه امروز: واسه امروز برای امروز. یسه فردا: واسه فردا و برای فردا. البته: دلالت بر تاکید زمان دارد. دلالت بر استمرار دارد. از یک نقطه حال یا گذشته ؛ تا گذشته یا حال یا آینده. بازه زمانی را شامل می شود. بیشتر بار معنایی منفی و تعجب دارد. کی انجام دادی؟ یسه پارسال! کی میری؟ یس فردا !کی انجام شد؟ یس امروز! نیز جنبهی مسافت دور هم دارد علاوهی بر مقدار زمان. ممنونم. باز هم ازین لغت زویایی مانده، که نگفتی هنوز. و همچنین جنبهی اعتراض: من که خونهی شما آمدهبودم! جواب میشنود: کی بِیومبیهی؟! یَسّه سه سال پیش یا حتی سی شال پیش. رسسه. راسسه. راسته. در محلهی ما رسسه بیشتر بکار میبردیم. برخی افراد بویژه با زبان کودکی یسسه هم میگفتند. پیشوندی به معنای دور، بعید، دیر، ابعد، غیرمنتظره، ناخواسته، نامطلوب برای زمان یا مکان است. رسسه ترون؟ تا تهران؟ اینهمه راه دور؟ رسسه فردا؟ تا فردا؟ اینهمه دیر بشه؟ رسسه سنگدره. رسسه پِرا.
شَبینه: شبهنگام، در دل تاریکی.
بِخواسّی: ریشه در خواستن دارد. معنی نزدیک آن یعنی عشقوعاشقی زمینی. دو نفر خاطر هم را خواستن. به هم دوستیِ پیش از عقد داشتن. اشاره به یک دورهی کوتاه یا بلند که دو نفر (مؤنث و مذکر) به هم دل میبازند تا به ازدواج برسند. معمولاً میپرسند: شما زنوشی با هم بخواسّی هم داشتین. این دوره برای دختر و پسری که به هم رسیدند باشکوه و برای کسانی که به هم نرسیدند باحسرت و حتی حیرانی است. بخواستی یا بخواسسی اگر موضوعش انسان باشد؛ بیشک به معنای عاشقی است. تفاوت در جنس ندارد. طرف بخواستی کانده: عاشقی میکنه. اگر موضوعش؛ اشیا و اجناس باشذ؛ به معنای طالببودن و خریداربودن و مشتریبودن است. در این معنی؛ نادر و شاذ استفاده میشود. اگر در انتهای کلمه؛ علامت سوال بیاید؛ دلالت بر خواستن دارد. یعنی میخواهی؟ بخواستی؛ عموماً دلالت بر طولانیمدت خواستن دلالت میکند. من خله بخواستی هاکاردمه! یعنی اگر تازه شخصی یا کسی را میخواهد؛ این کلمه به ذهن متبادر نمیشود. یعنی از یک زمان گذشته و بر مدت مدید و طولانی دلالت دارد. ازدواج یا در پی مدت زمان قابل ملاحظه مثلاً چند ماه یا سال رخ میدهد و یا در مدت زمان کوتاه و دلدادگی سریع و در پی یک برخورد آشوبساز دل و حال. در شق اول میگوییم آن زن و شوهر بخواسسی کردند یا دورهی بخواسسی داشتند. بیشتر بخوانید ↓