نیایش به درگاه خدا
شنبه, ۱۶ بهمن ۱۴۰۰، ۰۵:۱۷ ب.ظ
قسمت یکم
زبان فقط در پیشگاه خدا از گِره وا میشود
نیایشی با زبان الکَن از ابراهیم طالبی دارابی دامنه
سلام بر «سلام»، که اسمِ دیگر توست ای خدا. دنیا را ای خدا زان رو آفریدی که آفریدهی عاقل و ناطقت، یک قرن -بیش و کم- در مزرعهات زرع کند. تمرین کند. ممارست ورزد. زیست کند، زیستن پاک. بکارد، بخورد. بدهد. بگیرد. از تفرُّد (فردبودن) به ازدواج درآید (زوج شود). زادوولد راه بیندازد تا ادامهبخشِ خقلت و آفرینش تو باشد و صدالبته زادِ معاد بردارد و توشهی فردا و غَدا.
دانش برگیرد. عشق بیاموزد. بفهمد ارزش چیست. بخواند آنچه را نمیداند. یاد گیرد چگونه در خیر و خوبی جلو بیفتد. سه رابطهاش را مثلث زندگیاش سازد: رابطه با خدا. رابطه با خود. رابطه با خلق. آنگاه سه ضلع وجودش را نیک گرداند: پندار، گفتار، کردار.
چه مهربانی خدا، چون رسول باطنی آدمی -عقلش- کفاف درک را نمیکرد به یاریاش شتافتی و رسول ظاهری فرستادی؛ پیامبرانت. تا با مدد اخبار انبیا و اتکای عقل و معرفت به عرفان نائل شود، یعنی شناخت و آنگاه ستایش و سپس پرستش. هفت جبههی وجودیاش را از پیشانی و دو دست، تا دو زانو، و از آنجا تا نوکِ دو پا بر خاک سایَد تا آرام بیآسایَد و بر هر آله و اِله «نه» گوید اما به «الله» آره. که عاری شود از هر شرک و انکار و اِدبار.
خدایا دست ما در دست خوبان گره زن تا گرهها، گریبان ما را نگیرند که گور ما را گم کنند و گام ما را شُل. ما را آفریدی که آباد شویم، آزاد باشیم، آرمان بجویم و در سیر انفسی و آفاقی خود به تنظیمات پیشفرض کارخانهی بیعیب و نقصت بازگردیم و ساعت نشست و برخاست، فراز و فرود، گفت و شنود، کردن و نکردن، خور و خواب و خوراک خود را به وقتِ منظم و منزه تو کوک کنیم. خدایا نگذار اهرم کوک ما بشکنَد و باطری گردش روزگار ما، ضعیف و صفحهی نمایش حیات ما مات و شطرنجی و سیاه شود. خدایا خشنودیم که از ما خشنود شوی.
ای خدا وقتی پیش تو سر میگذاریم تا سِرّمان را بگوییم و کمی خود را از خیال و خامی و خرتوپرت خالی کنیم، بر خود نمیلرزیم زیرا بازِمان میداری لب به اعتراف بگشاییم و منعمان میداری که فاش سازیم و خویشتن پنهانمان را وا سازیم که در طول روز چه زیاد بد و خَبط کردیم.
خدایا به خدایی خود خیال ما را از هر خجالتکشیدن و آزَرم، آسوده کن و با آبادترین پرونده و آبرومندانهترین ارزیابیِ عمکرد، ما را به روز حساب بَر، و بدون کمترین شماتت، راهمان دِه. و اگر دیدی در لای پروندهی قطورمان هزاران گزارشِ بدکرد و بدگفت، هست و به قلم ملائک و نُظّار تو امضاء گردیده، آنها را با میانجی میانجیگران بزرگت چونان حجتهای معصومت روی زمین و سماء و دیگر شفاعتگران عالم و به رحمت واسعهی خودت محو فرما و علاوه بر نادیدهگرفتن خطایا، حتی یکذره از خوبیهای ما را در یومالحساب به شمارگان بالا ضرب کن تا سئّیات ماذرا شستشو دهد و حسنات ما گل کند و روسفید به وعدهگاه باراندازیم و شیرِ بهشتت را نوش کنیم و دردِ دِهشَتِ زبانههای آتش دوزخ و وضع بد جاثیه را فقط و فقط نیوش.
قسمت دوم
بارخدایا ! در دل صدف دُر گذاشتی و در سرِ بشر برتر از دُر؛ عقل و گوهر؛ پس خدایا شُکرِ شُکر.
بارمعبودا ! در معدهی نوعی از گوزنِ لکلندِ سوئد، حُفرهای تعبیه کردی که با میلیونها باکتری، هضمناپذیرترین غذاها مثل گُلسنگ (خزهی سنگ) تخمیر میشود و هضم و در وجود بشر ظرایفی طراحی کردهای که همواره به لذیذترین اغذیه لذت میبرد و به کمحجمترین غذا اشباع، پس خدایا شُکرِ شُکر.
بارربّا ! در ایمپالا (گونهای آهو) بوی خاصی در قسمت سیاهرنگ دست و پایش گذاشتی که آن را به هوا میپراکنَند تا از گمشدن همدیگر هنگام تهدید و فرار جلوگیری کنند و در بشر اوج خرَد به ودیعه نهادهای که اگر بکارش بندد اساساً ضالّ و گُم نمیگردد؛ پس خدایا شُکرِ شُکر.
بارخالقا ! در میمونها مثل انسان، اثرِ انگشت آفریدی و دورهی قاعدگی و نیز چندین صفات و حرکات همگون و در انسان هم نیز، تا یادش باشد فرق او با میمون در نُطق و حُسن و حضور معنوی اوست نه صِرفِ وجود کالبدیاش؛ پس خدایا شُکرِ شُکر.
بارآفریدگارا ! در گرگ درندهی طبعی ۲۸۰ میلیون حسگر بویایی جاسازی کردی و در انسان فقط دو لولهی باریک دماغ تا بداند برای هر چیز ناچیزی! بو نکشد و به داشتههایش بسنده کند و برای خوردن، غارت و درندگی نکند. پس خدایا شُکرِ شُکر.
بارپروردگارا ! به مانتیس (=تور زَن به زبان مازندرانی) ۵ چشم دادی و به بشر فقط دو تا، که آن هم در یک خط صاف، تا یاد گیرد از خط صاف و صراط بیرون نرود؛ پس خدایا شُکرِ شُکر.
بار الها ! در حنجرهی شیر حفرهای گودالمانند ایجاد کردی که همان موجب میگردد غُرش و نعرهی شیر از سر خشم و خصوصاً در حالت تدافعی، برابر با غُرّش موتور جِت شود ولی به بشر نعمت شگفتانگیز نغمهی خوش قرار دادی تا اگر خواست برای دیگری صدا سر دهد و آواز بنوازد تا قانون جذب و عشق را پیاده کند، نه بیقانونی دفع بیجهت و غشّ و خَدش را؛ پس خدایا شُکرِ شُکر.
بارمعبودا ! در معدهی نوعی از گوزنِ لکلندِ سوئد، حُفرهای تعبیه کردی که با میلیونها باکتری، هضمناپذیرترین غذاها مثل گُلسنگ (خزهی سنگ) تخمیر میشود و هضم و در وجود بشر ظرایفی طراحی کردهای که همواره به لذیذترین اغذیه لذت میبرد و به کمحجمترین غذا اشباع، پس خدایا شُکرِ شُکر.
بارربّا ! در ایمپالا (گونهای آهو) بوی خاصی در قسمت سیاهرنگ دست و پایش گذاشتی که آن را به هوا میپراکنَند تا از گمشدن همدیگر هنگام تهدید و فرار جلوگیری کنند و در بشر اوج خرَد به ودیعه نهادهای که اگر بکارش بندد اساساً ضالّ و گُم نمیگردد؛ پس خدایا شُکرِ شُکر.
بارخالقا ! در میمونها مثل انسان، اثرِ انگشت آفریدی و دورهی قاعدگی و نیز چندین صفات و حرکات همگون و در انسان هم نیز، تا یادش باشد فرق او با میمون در نُطق و حُسن و حضور معنوی اوست نه صِرفِ وجود کالبدیاش؛ پس خدایا شُکرِ شُکر.
بارآفریدگارا ! در گرگ درندهی طبعی ۲۸۰ میلیون حسگر بویایی جاسازی کردی و در انسان فقط دو لولهی باریک دماغ تا بداند برای هر چیز ناچیزی! بو نکشد و به داشتههایش بسنده کند و برای خوردن، غارت و درندگی نکند. پس خدایا شُکرِ شُکر.
بارپروردگارا ! به مانتیس (=تور زَن به زبان مازندرانی) ۵ چشم دادی و به بشر فقط دو تا، که آن هم در یک خط صاف، تا یاد گیرد از خط صاف و صراط بیرون نرود؛ پس خدایا شُکرِ شُکر.
بار الها ! در حنجرهی شیر حفرهای گودالمانند ایجاد کردی که همان موجب میگردد غُرش و نعرهی شیر از سر خشم و خصوصاً در حالت تدافعی، برابر با غُرّش موتور جِت شود ولی به بشر نعمت شگفتانگیز نغمهی خوش قرار دادی تا اگر خواست برای دیگری صدا سر دهد و آواز بنوازد تا قانون جذب و عشق را پیاده کند، نه بیقانونی دفع بیجهت و غشّ و خَدش را؛ پس خدایا شُکرِ شُکر.
| لینک کوتاه این پست →
qaqom.blog.ir/post/2032
۱۴۰۰/۱۱/۱۶