qaqom.blog.ir
Qalame Qom
Damanehye Dovvom
ابراهیم طالبی دامنه دارابی
دامنه‌ی قلم قم ، روستای داراب‌کلا
ایران، قم، مازندران، ساری، میاندورود

دامنه‌ی داراب‌کلا

ایران، قم، مازندران، ساری، میاندورود

۲۵۰ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «تریبون دارابکلا» ثبت شده است

تریبون

مدرسه فکرت ۲۴

شنبه بهمن ۱۳۹۷

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت

قسمت بیست و چهارم

 

شهر انقلاب

قسمت دوازدهم

به‌نام‌ خدا. سلام. در ابتداء بگویم سهم هیچ صنف و قشر و گروهی در بروز انقلاب را نادیده نمی‌توان گرفت. اما به‌گمانم کمتر کسی انکار دارد که شهر انقلاب، "قم‌" نبوده است. آری؛ شهر انقلاب، قم بوده است. شاه در طول سلطنت خود، از قم می‌هراسید. او در اصل، دلش می‌خواست قم در حمایتِ حکومتش باشد و یا دست‌کم ساکت بماند. وقتی می‌دید نه حمایت است و نه سکوت، دست به سرکوب می‌زد.

 

چهار سرکوب خون‌بار قم توسط شاه از همه برجسته‌تر و تأثیرگذارتر بود:
۱. سرکوب طلاب در درون فیضیه در دوم فروردین سال ۴۲ و روز شهادت امام صادق (ع)
۲. سرکوب قیام ۱۵ خرداد ۴۲.
۳. سرکوب شدید طلاب و دستگیری فراگیر آنان در قیام سال ۵۴ طلاب فیضیه.
۴. سرکوب قیام ۱۹دی ۱۳۵۶ قم که این چهارمین سرکوب، جرقه‌ی اشتعال اعتراضات و پیروزی انقلاب در ۲۲ بهمن ۵۷ گردید. و برگزاری مراسم چهلم شهدای قیام ۱۹دی۵۶ قم، شهر بزرگی چون تبریز را به قیام ۲۹ بهمن ۵۶ کشاند. و سپس یزد و شهرهای دیگر را به حرکت جسورانه، علیه‌ی رژیم واداشت و موج ۱۹دی قم، شهرهای دیگر ایران را یکی‌یکی، فرا گرفت.

 

شهر قم به دلیل حضور مرجعیت، مجتهدین، روحانیت، طلاب، مردم مؤمن و مذهبی و از همه مهمتر، قدرت اِفتاء، جلودار نهضت اسلامی بود. حتی چشم اغلب انقلابیون به قم بود و خط و ربط‌ها، اعلامیه‌ها و نوارها از این‌جا، جابه‌جا و شیوه‌ی مبارزه از این‌جا ترسیم می‌شد.

 

هنوز نیز قم بعد از چهل‌سال از استقرار نظام جمهوری اسلامی، همچنان شهری برای رایزنی‌ها، مشورت‌ها و حتی اجازه‌گرفتن‌ها برای پست‌هایی چون ریاست‌جمهوری‌ست.

 

قم، نماد واقعی انقلاب است. نام قم، همان قم باقی ماند و مانند شهر سن‌پترز بورگ، لنین‌گراد نشد و نیز مثل شهر استالین‌گراد، به ولگاگراد برنگشت. چون قم، بامُسمّی بود و به دور از خودخواهی‌های کمونیست‌ها. آری؛ قم در لغت یعنی "بپا خیز" و بپا هم خاست.

۱۳ بهمن ۱۳۹۷.
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)

 

بحث ۱۱۱ : این پرسش جناب ست که برای بحث‌ و نظر در پیشخوان مدرسه، سنجاق می‌شود:

"مسئولیت والدین درقبال نماز فرزندان چیست؟ و چه آثاری دارد؟"

 

پاسخم به بحث ۱۱۱

به‌نام خدا. سلام. سپاس از پرسشگر بحث ۱۱۱ جناب محمد عبدی که موضوعی دینی و تربیتی را به صحن مدرسه آورد.

 

۱. پرسش دو پاره دارد: مسئولیت و آثار.

 

۲. بلی؛ مادر و پدر به دلیل این‌که نقش اول تربیت فرزند را بر عهده دارند، طبق آموزه‌های دینِ مُرسل، باید وظیفه‌ی انسانی و تکلیف شرعی‌اش را عمل کند.

 

۳. یکی از صفات خدای باری تعالی، "پروردگار" است و پروردگار یعنی مربّی و پرورش‌دهنده. و حضرت پروردگار، خود، نماز را با فرو فرستادن وحی، به بشر آموخت و واجب ساخت، و ایمان حکم می‌کند پدر و مادر در برابر خدا عصیان نورزند و نماز را به فرزند بیاموزانند، یا خود مستقیم و یا از طریق آموزگاران قرآن.

 

۴. اساساً آموزش، به‌ویژه برای فرزندان، هزینه محسوب نمی‌شود؛ بلکه، سرمایه است. و آموختن نماز به فرزندان و گسترش فرهنگ نماز در کانون خانواده، آثار معنوی و روانی و روحی دارد.

 

۵. من با آن‌که وارد ۵۶ سالگی شدم، هنوز ذهنم و خاطراتم پر از عطر و بوی خاص مسجدرفتن‌ها در دوره‌ی نوجوانی است. یعنی آثار آن بر مجموعه‌ی زندگی‌ام قابل لمس است. گرچه، هرچه، اخلاص در نماز بالاتر رود، آثار آن نمایان‌تر می‌شود.

 

در واقع در این بند ۵ خواستم بگویم، جواب من به پاره‌ی دوم پرسش، مثبت است. حتی بالاتر از آن، نه فقط برای والدین، آثار معنوی و نشاط ایجاد می‌کند، بلکه خود فرد را در بزرگسالی آرامش و برکت می‌رساند.

 

به عبارت دیگر، هنوز درک می‌کنم که پدر و مادرم مرا به نمازخواندن واداشتند، یادم دادند، و در مسجد جامع داراب‌کلا پشت سر مرحوم "آقا" زیبایی‌های نمازخوانی را در خاطراتم مرور می‌کنم.

 

 

پاسخ:
جناب عرب خزائلی سلام. امور مذهبی، باورهای تردیدناپذیر مؤمنان است. نباید آن را تعبیر به اجبار کرد. همین الان اگر به مردم بگویند این گوساله، گوسفند، غاز و مرغ و هر ذبیحه‌ای، پشت به قبله ذبح و کشتار شده، هیچ‌ مسلمانی آن را لب نمی‌زند. چون این از امور مذهب اسلام است که باید رو به قبله و با ذکر بسم‌الله، ذبح شود. گفتن اذان در گوش نوزاد از استحباب‌های دینی‌ست. از نظر من، باورهای دینی را در بحث‌ها نباید مخدوش ساخت و جناب‌عالی هم همواره به این نیکویی، آراسته بودی. فقط خواستم، به‌طور کلی نظرم را بیان کرده‌ باشم.

 

نکته ها:

آنان که کتاب "کفایةالاصول" مرحوم آخوند خراسانی را به تعبیر شهید مطهری "چند لا" خواندند و از بر شدند، بازهم در ادبیات عرب، غَور می‌کنند تا بیشتر در فهم دینی پیش بیفتند. علامه طباطبایی، با آن‌‌همه فضل، ورع و تسلط در ادبیات عرب که تفسیر المیزان را در بیست جلد به زبان عربی نوشت، گاه برای برخی لغات ساعت‌ها و روزها جست‌وجو داشت تا به فهم دقیق برسد. عربی‌دانی، حدّ یَقف ندارد که "کفایت" کند! علم اساساً کفایت‌پذیر نیست. کسی از علم فارغ‌التحصیل نمی‌شود؛ از مهد است تا لحد. به قول ابوریحان بیرونی: دانستم که ندانستم. بیشتر بخوانید ↓

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰
ادامه ی مطلب
تریبون

مدرسه فکرت ۲۳

چهارشنبه دی ۱۳۹۷

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت

قسمت بیست و سوم

 

استان خیال (۱)

به نام خدا
در این استان، جمله وجود دارد، نه مُجامله.

 

بحث ۱۰۵ : این پرسش جناب محمد عبدی‌ سنه‌کوهی‌ست که برای بحث‌ و نظر در پیشخوان مدرسه، سنجاق می‌شود:

 «در یک نگاه  کلی نه شخص محور، انقلاب اسلامی برای چه چیزی بود؟ مردم چه می خواستند نه رهبرانشان؟ آیا لازم بود حتما انقلاب شود؟ و چقدر در تحقق آن تغییرات مد نظر مردم موفق بوده اند؟»

 

پاسخم به بحث ۱۰۵

به‌نام خدا. سلام. سپاس از جناب محمد عبدی برای به صحن آوردن این پرسش در ماه بهمن. من نظرم این است:

 

۱. پرسیده شد برای چه؟ در پاسخ می‌گویم: انقلابات جهان از نظر کالبَدشکافی چند ویژگی مشترک و از نظر ماهیت‌شناسی، افتراقات مختلف دارند. پس؛ تا این دو وادی، تبارشناسی نشود، جواب کامل نمی‌گردد. یعنی با شناخت دقیق این دو پاره، می‌توان برای "برای چه" پاسخ متقن و مبرهن نوشت. اما چون بنای مدرسه بر فشرده نویسی‌ست، از آن چشم‌پوشی و به پاسخ کوتاه بسنده می‌کنم.

 

۲. من با مجموعه مطالعات منسجمی که در باره‌ی انقلاب اسلامی و تاریخ معاصر داشته‌ام، معتقدم، مردم برای آن انقلاب کردند که آن حکومت را دست‌کم در چهار جهت درست‌کار نمی‌دانستند: عدالت، آزادی، اسلام و نبرد با مبارزان و امام.

 

۳. پرسیده شد لزوم انقلاب؟ در پاسخ می‌گویم: بلی؛ لزوم داشت. نه این‌که الان لزوم‌تراشی کنم، در ظرف زمانی خود، رژیم و شاه، خودشان را با چهار جریان قوی، مواجه دیدند و با آنان سخت درافتادند:

کمونیست‌های پیشرو، قدَر و پولادین مانند بیژن جزنی و امیر پرویز پویان. ملی‌گراهای مصدّقی مانند یدالله سحابی  و مهدی بازرگان. مجاهدین خلق‌های اولیه‌ی مذهبی چون محمد حنیف‌نژاد، سعید محسن و علی‌اصغر بدیع زادگان. و روحانیان و مجتهدینی چون منتظری، خامنه‌ای، و در رأس نهضت اسلامی یعنی امام خمینی و نیز بازاریان و اسلام‌گرایان.

 

پاسخ:

سلام جناب شیخ عسکر. شرکت هر فرد در بحث و نظردادن و پست گذاشتن امری اختیاری‌ست. مدیر که نباید کسی را اجبار به نوشتن کند. بگذاریم هر عضو خود، به تشخیص خود عمل کند، یا بخواهد، بخواند و یا بخواهد، بنگارد. مهم این است آنان که می‌نویسند، بدانند دیگران روی خواندن وقت و زمان صرف می‌کنند، پس باید حقوق متقابل نویسنده‌ها و خواننده‌های مدرسه رعایت شود تا چیزی عاید شود و درس و علم بیفزاید. بیشتر بخوانید ↓

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰
ادامه ی مطلب
اختصاصیانقلاب

خاطره‌‌ی جبهه

شنبه دی ۱۳۹۷

به قلم دامنه: به‌ نام‌ خدا. بهمن ۱۳۶۴ بود. با رفقا در گردان ادوات لشکر ۲۵ کربلا بودیم؛ در عملیات والفجر ۸. یک روز مرحوم سید ابراهیم حسینی که راننده‌ی تویوتای گردان ما بود؛ من، یوسف رزاقی، سیدعلی‌اصغر، مرحوم سیدابوالحسن شفیعی را سوار کرد بُرد به سمت خدمات لشکر. پیاده‌مون کرد و گفت اینجا ایستگاه صلواتی آرایشگاه رزمندگان است. ما که مانند توابین سریال مختار باید غسل شهادت می‌کردیم، به پیشنهاد سید ابراهیم راضی شدیم هر پنج‌تا کلّه‌مون را تیغ کنیم.

 

اول سیدابوالحسن تیغ کرد، بعد سیدعلی‌اصغر، بعد من، که تیغ کال شده‌بود چندجای کله‌ام خون‌خون‌دار شد. بعد یوسف که تیغ کرد، سید ابراهیم پا به فرار گذاشت و ما چهارتایی کلّه‌تاس پیاده برگشتیم مقرّ. توراه که می‌آمدیم سرتَپ یَتّا یقِّران. یوسف بیشتر می‌زد. و حتی پنجه‌ی دستش را وسط سر من و سید می‌گذاشت مانند پیچ، چخ‌چخ می‌داد. رسیدیم سنگر، دیدیم سید ابراهیم از بس خنده و غش کرد، افتاد. او راحت ما را گول زد و خودش تن به تیغ نداد. ما چهارتا کله‌تاس در کل گردان دیدنی شده‌بودیم.


عکس کلّه‌تاس را هم دارم که چهارتایی رفته‌بودیم زیگورات چغازنبیل. با همین کله‌تاس، سیدعلی اصغر هر صبح کل گردان را آموزش صبحگاهی می‌داد و چهره‌اش در حین حرکات نرمشی فک و گردن، دیدنی و خندیدنی بود. شبیه سامورائی‌ها شده‌بودیم. مجبور شدیم کلاه نظامی با پول شخصی‌مان بخریم و از سرتَپ (=کشیده) این و اون در امان بمانیم. یوسف که سرتَپ می‌زد شوخی و جدّی را باهم جمع می‌کرد، چنان محکم شتَلخ می‌زد که گاه تا چنددقیقه سَرتُو سَرتُو می‌رفتیم. سیدابراهیم شوخ‌طبع، خندان و بسیارباروحیه و باسخاوت بود. درست است که با طبع شوخ‌اش ما را گول زده‌بود و تاس‌کلّه‌مون ساخته بود، ولی هر جا می‌رفت، غذا و خوراکی و نوشیدنی‌ها گیر می‌آورد هرگز تنها و خلوت‌خور نبود، می‌آورد داخل سنگر باهم می‌خوردیم. اینا بودیم آن سال:

 

روانشاد یوسف رزاقی، مرحوم سید ابراهیم حسینی، مرحوم سید ابوالحسن شفیعی، مرحوم حاج مرتضی آهنگر، سیدعلی اصغر شفیعی، من، سید محمد اندیک مُرسمی، حسنعلی لاری، احمد بابویه، ابراهیم رمضانی (موسی یورمله) علی‌بابا حسنی (کبل‌ولی)، اکبر ابراهیمی، اسماعیل بابویه (محمدقلی)، و حسین جوادی‌نسب که هرچه اصرار کردیم به گردان ادوات بیاید، قبول نکرد و در گردان خط‌شکن رفت و شربت شهادت را نصفه‌کاله خورد و از دو چشم باسو، جانباز دفاع مقدس شد و اینک در مدرسه‌ی فکرت، ناظر است و نویسنده و رِند‌نویس و مُستشکل (= یعنی فرد اشکال‌گیرنده در درس حوزوی) و خواننده‌ی قاطع. روح همه‌ی شهیدان و درگذشتگان غریق رحمت خداوند باد. خاطرات زیاد است. بگذرم و فقط بگویم اگر در جبهه، شادی و شوخی نبود، همه‌ی ما گَر می‌گرفتیم و گُر.

۱ موافقین ۰ مخالفین ۰
دامنه | دارابی
تریبون

از تولد تا موت

دوشنبه دی ۱۳۹۷

به قلم دامنه: به نام خدا. آیا با این واژگان، مأنوس‌اید؟ اگر آری، پس می‌دانم با اینا، تا به کجا سیر می‌کنید. اگر نه، پس گویا خیلی گردش روزگار نگذرانده‌اید.

 

بُزغاله‌ و بُز

بُقچه‌ی‌ حموم

صفِ‌ جلو ببنید

الهی‌ آمین

خواندنِ‌ سی‌پاره‌ و عمّ‌جزء

کُرسی‌ و قصّه‌ی‌ پدربزرگ

جانماز و چادرِ مادربزرگ

دُب‌ّاکبر و دُبّ‌اصغر

قنات‌ و چاه‌ و خیک

تیمجار‌ و آفتاب‌گردان‌ْ سَرگیر

آغوز و تیل‌ و مِرغانه

مکتب‌خانه‌ و فلک‌ و تِلا

خدا چند تا؟ یکی، امام؟ ۱۲تا، معصوم؟ ۱۴تا

یاامام‌زاده‌هاشم! از این‌ بند و کاتی‌ در باشم

نظامیه‌ و مدرسه

طناب‌ و تور و توپ

بلند بگو: لااله‌ الّاالله؛ به‌ حق‌ِّ شرفِ‌ لااله‌ الّاالله

رحِمَ‌الله‌ مَن‌قَرا الفاتحة‌ مَع‌ الصّلَوات

الصّلاة، الصّلاة

اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ، کَمَا صَلَّیْتَ عَلَی آلِ إِبْرَاهِیمَ، إِنَّکَ حَمِیدٌ مَجِیدٌ، اللَّهُمَّ بَارِکْ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ، کَمَا بَارَکْتَ عَلَی آلِ إِبْرَاهِیمَ، إِنَّکَ حَمِیدٌ مَجِیدٌ.

خدا بیامرزه! خار آدم بیهه!

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰
دامنه | دارابی
تریبون

مدرسه فکرت ۲۲

يكشنبه دی ۱۳۹۷

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت

قسمت بیست و دوم

 

فرق مدرسه‌ی فکرت با مدرسه‌ی فوریت

به‌ نام‌ خدا. سلام هم‌مدرسه‌ای‌ها

۱. در مدرسه‌ی فکرت، نوشتار اعضا باید با فکر و اندیشه و با نهایتِ دقت و وقت‌گذاری‌ها و با مرور و خواندن آن و سبُک‌سنگین کردن متنِ خود و نیز با صبر و حوصله و بدون هیچ عجله و شتاب و فوریتی پست بشود. تا نه‌فقط غلط املایی و تایپی و ویراستاری نداشته باشد و آراسته به ادبیات شیرین فارسی باشد، بل‌که خواننده هم بداند این پست از آن نوشته‌هایی‌ست که خود پست‌گذار روی آن وقت و فکر و اطلاعات اندوخته صرف کرده است نه فی‌الفور با تمام سرعت نوشته‌است. نوشتار سرعتی، معمولاً عاری از اِتقان و فخار است.

 

۲. اما مدرسه‌ی فوریت _که اینجا هرگز نباید باشد_ جایی می‌تواند باشد که علاوه بر دارا‌نبودنِ ویژگی‌های برشمرده‌ی بالا، فقط رگباری از نوشتن‌ها، اعلام‌نظرها و پشت‌سر هم پست‌گذاشت‌های کم‌اثر و بی‌بار و بَر باشد و در آن "فکرت و تأنّی طولانی" نشده‌باشد.

 

نتیجه: از نظر من وقتی در طی مثلاً دو ساعت حدود ۸۹ تا پیام در مدرسه جاگذاری می‌شود، علامت این است، "فکرت" نشده بلکه فوریت صورت گرفته که هیچ هم برازنده‌ی مدرسه‌ی فکرت نیست. ما گروه نیستیم، ما مدرسه‌ی فکرت هستیم. نام‌مان مدرسه است، یعنی همه در این درگاه، درس ارائه می‌کنیم. درس، هم باید پیش‌مطالعه داشته باشد و فکرت و اندیشیدن و سپس، پست کردن. یقین کنیم، فوریت، ضد فکرت است و فوریت و شتاب، هیچ‌هم علامت دانایی کسی نیست، فکرت است که نشان پختگی‌‌هاست. افزون بر این، من باورم این است حتی اگر چند ساعت در مدرسه، پست گذاشته نشود، خود علامت بزرگی‌ست که اعضای مدرسه در حال فکر و اندیشیدن هستند و نیز پختن متن و درس و سپس آوردن به آوردگاه فکری فکرت. پوزش.

 

ستون روزانه

فرهنگ فاطمی
قسمت دوم
به‌ نام‌ خدا. سلام.
حضرت فاطمه زهرا _سلام‌الله علیها_ درباره‌ی مولای متّقیان  امام علی _علیه السلام_ فرمودند:

"او پیشوایى الهى و ربّانى‌ست، تجسّم نور و روشنایى‌ست، مرکز توجّه تمامى موجودات و عارفان است، فرزندى پاک از خانواده پاکان مى‌باشد، گوینده‌اى حقّ‌گو و هدایت‌گر است، او مرکز و محور امامت و رهبریت است." (منبع)

۲۷ دی 1397.
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)

 

 

بحث ۱۰۰ : این پرسش جناب شیخ‌عسکر رمضانی دارابی‌ست که برای بحث‌ونظر در پیشخوان مدرسه، سنجاق می‌شود:

«سرَک کشیدن به زندگی دیگران از نظر شما چیست و چه بدی‌ هایی دارد؟»

 

پاسخم به بحث ۱۰۰
قسمت اول
سلام. سپاس از جناب شیخ‌عسکر که این بحث را برای مباحثه به مدرسه آوردند.


سرَک‌کشیدن، آفت بزرگ جوامع بوده و هست. در مجالس _خصوصاً در عزاداری‌ها_ اساساً اهل سکوت هستم، نه حرف و گپ با بغل‌دستی‌ها. شبی از شب‌ها، در تکیه‌ی بالا ،منتظر ماندیم تا دسته‌ها از مزار بازگردند. یکی، کنارم نشست و شروع کرد به گپ‌زدن از اختلافاتی که با یکی از فامیل‌هایش داشت... درجا با حالت کمی‌تند و نیمه‌خشم، گفتم:


"آقا... من اساساً اهل گوش‌کردنِ اخبار خانوادگی نیستم. نگید، گوش نمی‌دم."


بلی؛ یک راه مبارزه با سرَک‌کشیدن، مقابله با سرَک‌کِش است. رُک بگوییم: گوش نمی‌دم. ذهن، نباید تَلنبار اخبار خصوصی افراد و حرف‌های بی‌پایه و اساس شود. مگر کسی خود بخواهد ذهنش، مغازه‌ی سِمساری باشد!
ادامه می‌دهم...


پاسخم به بحث ۱۰۰
قسمت دوم
سرَک‌کِش‌ها بیشتر از این‌گونه جست‌وجو‌گریی‌ها (=به زبان دارابکلایی‌ها چِک‌پِرسی‌ها) آغاز می‌کنند:


چقدر حقوق می‌گیری؟ کجا کار می‌کنی؟ چه‌کار می‌کنی؟ آدرس محل‌کار شما کجاست؟ پس‌انداز هم برات می‌ماند؟ از کدام مغازه خرید می‌کنی؟ چک بانکی هم داری؟ کدام بانک؟ چندتا خونه داری؟ بچه‌هات چه‌کار می‌کنند؟ شنیدم باغ خریدی؟ شنیدی فلانی برای پسرش ماشین خرید؟ فهمیدم رفتی خواستگاری، ولی اَرِه (=بلی) ندادند؟ اصلاً دیار (=معلوم) نیستی، فکر کنم رفته بودی خارج. تِه‌ فشار روی چنده؟ قند هم داری؟ چرا دستت شُونِش می‌زند؟ آزمایش دادی؟ جواب چی بود؟ چربی داری؟ چی‌ شده اون روز جلوی بیمارستان بودی؟ بازار چی خرید کردی؟ راستی یک شام منو دعوت نمی‌کنی؟ دیشب خونه‌تون چندتا ماشین پارک بود؟ کی بودند؟ رفتند؟ 
ادامه می‌دهم...


پاسخم به بحث ۱۰۰
قسمت سوم
اگر با سرَک‌کِش‌ها مواجه شدید این داستان واقعی‌ام را می‌نمایانم:


نوجوان که بودم، تیم‌جار توتون را با آب‌پاش حلبی، آب می‌دادم تا نوج زند و برای نشاء آماده گردد. روزهای زیادی دیدم دو لِسک (=حلزون) شاخ‌به‌شاخِ هم، همآورد می‌طلبند. خوب و کنجکاوانه نگاه‌شان می‌کردم، بی‌آنکه چوب‌سیخ را بر تن‌شان فرو کنم، که همیشه توتون‌کاران از این‌کارها می‌کردند. می‌دیدم یکی از لسک‌ها _که زیرک‌تر و آینده‌اندیش‌تر بود_ راهش را زیرکانه کج می‌کرد، میان‌بُر می‌زد و به خود را با ولع به نوج بوته‌ی (=پی‌زا) توتون می‌رساند و شروع می‌کرد به جویدن و زندگی خود را استمرار بخشیدن، بدون جنگ و درآویختن و شاخ‌به‌شاخ شدن. بیشتر بخوانید ↓

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰
ادامه ی مطلب
مدرسه فکرت ۲۱
تریبون

مدرسه فکرت ۲۱

چهارشنبه دی ۱۳۹۷

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت

قسمت بیست و یکم

 


نکته‌ها: می‌دانم که می‌دانید سیاست مبتنی بر عقلانیت، تابعِ اقتضائات است که متغیّرهای پیچیده‌ای دارد. در سیاست، درست است که "منافع" عنصری ذاتی‌ست، اما منافع امری سیّال نیز هست. پس، ملاک، امنیت و منافع است، نه عمکرد طرف مقابل بازیگر.

 

ستون روزانه
اقبالِ اقبال
به‌نام‌خدا. سلام. مرحوم اقبال لاهوری، گاه، دیرتر به مکتب‌خانه می‌رسید. استاد پرسید: "اقبال! چرا دیر می‌آیی؟"
مرحوم اقبال گفت: "اِقبال، همیشه دیر می‌آید."


نکته‌ی اصلی: واژه‌ی "اقبال" در جواب مرحوم اقبال، یعنی بخت و خوش‌بختی‌ست که مشهور شده در افسانه‌ها، دیردیر هُمای سعادت آن را به ارمغان می‌آورد!


نکته‌ی کشکولی: اگر اقبال مکتب‌خانه‌ی مرحوم پدرم شیخ‌علی‌اکبر می‌آمد، به‌یقین از آن‌همه دیرآمدن‌ها هم فلِک می‌شد و هم به سقف اتاق آویزان!
۱۸ دی ۱۳۹۷
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)

 


تحلیل سیاسی

سوگیری جدید دو جناح چپ و راست

باور دارم _البته حدس می‌زنم_ سال ۹۸ انتخاباتی از نوع انتخابات عصر مشروطیت، پیش روی ملت است؛ صنفی، بومی، قومی، قبیله‌ای و حتی حواله‌ای. یعنی نه سیاسی و نه فکری و نه استراتژیک.

 

انتخاباتی که دو جناح آن را به انتخابات ۱۴۰۰ سنجاق کرده‌اند تا از طریق آن دورنما، صندلی‌های سبز مجلس یازدهم را رزرو (=ذخیره) و جانمایی کنند.

 

جناح راست از طریق گُل‌زدن‌های پی‌درپی به درون دروازه‌ی بی گولر باند حسن روحانی در جست‌وجوی نامی برای خود است، تا این بار، در بین مردم، منتقدگران محسوب شوند نه محافظه‌کاران.

 

آنان سعی دارند هم‌پیوندی جناح چپ با باند حسن روحانی را چون چشم اسفندیار نشانه بگیرند، تا وضع بی‌ریخت و نیمه‌فروپاشیده‌ی اقتصاد کلان و معیشت خُرد مردم را به‌حساب آن‌دو متّحدان صوری و مصلحتی بگذارند و خود را میان رأی دهندگان، غمخوار و ناجی آینده‌ی نزدیک مردم بنمایانند.

اما جناح چپ، چون همدست حسن روحانی تلقی شد، تلاش دارد دو اقدام را متلاشی کند:

 

۱. متلاشی سازی اتحاد استراتژیک میان خود و باند حسن روحانی.

۲. متلاشی ساختن شکل‌گیری مجلس صنفی و حواله‌ای از نوع صدر مشروطیت.

 

چپ از نظر من، برای این هدف میان‌بُرد، دست‌کم یک عملیات روانی را آغاز کرده‌است تا بر این تاکتیک جناح راست فائق آید. به جزئیات این جنگ روانی ورود نمی‌کنم. چنان‌چه خبرخوانی حرفه‌ای به‌عمل آورید، متوجه خواهید شد.

 

نکته‌ی آموزشی سیاسی : چون حالت دفاعی در عرصه‌ی علم سیاست یک ضعف و آسیب به‌حساب می‌آید، چپ فهمید برای برون‌رفت از این وضع تدافعی، باید عملیات روانی را ساز کند، که کرد. در عملیات روانی، تمرکز بر نقطه‌ی ایده‌ئال، محور کار است و حمله به همان سیبْل هدف. بس.

 

من تحلیل ارائه دادم، و تحلیل همیشه ممکن است به خطا رود و یا در فرصت پیش رو، صف‌بندی‌های دوجناح با انواع سوگیرهای فرعی، تغییر آرایش به‌خود گیرد.

۱۸ دی ۱۳۹۷
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)

 

نکته بگویم: وقتی واژه‌ی "ابوالفضل" (سلام الله علیه)، مُنادا واقع شود به حرفِ "ندا"ی "یا"،  اباالفضل نوشته می‌شود نه ابوالفضل: یعنی این گونه:


یا اباالفضل. این سه وجه " ابو، ابا و ابی" برای خود قواعد دارد که این‌گونه تغییر می‌کند. باید علم صرف و نحو را کمی مسلط بود تا دقیق متوجه شد که من وقت مدرسه را نمی‌گیرم.

 

نکته ها: شکاف‌های سیاسی صورت‌بندی کننده‌ی احزاب سیاسی‌اند، اما در ایران، احزاب، دولت‌ساخته‌اند و قدرت‌سایه.

 

نکته ها: مجلس ششم فقط ناشی از احزاب نبود، مهم‌تر این بود که قدرت‌سایه  و فائقه، در شوک دوم خرداد، به یک انتخابات منهای نظارت استصوابی! تن داد، آن مجلس شکل گرفت. البته جوّ جامعه هم از نظر کثرت‌گرایی سیاسی، بسیار متورّم و متلاطم بود. بگذرم بازم.

 

ستون روزانه

ماهیت استبداد
به‌نام‌خدا. سلام. مونتسکیو در روح القوانین در تعریف ماهیت استبداد می نویسد:
«وحشیان لویزیان [از ایالات آمریکا] چون می خواهند میوه به چنگ آورند، درخت را از بیخ قطع می کنند، این است ماهیتِ استبداد»
(منبع: تفسیر نوین. استاد محمدتقی شریعتی. ص ۳۴۷)

 

نکته: این ملت است که باید قدرت را هرَس کند؛ نه آن‌که، قدرت، ملت را در حصار نهَد؛ چنان آلِ نهیان.

۱۹ دی ۱۳۹۷
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)

 

نکته ها:

جای دوری نمی‌روم، همین ایران را می‌گویم که یک ملت، فریاد برآورد و سلطنت موروثی را واژگون کرد و اینک چهل است برای در امان‌ ماندن هویت اصلی آن انقلابِ برحق و دیدن عدالت، دغدغه دارد و هرگونه فساد، انحصار، امتیازطلبی، استبداد، انسداد، غرب‌زدگی، فقر و کجروی را آفت و سمّ مُهلکِ سلامتی و بقای آن می‌داند. بیشتر بخوانید ↓

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰
ادامه ی مطلب
نویسندگانتریبون

مسائل تاریخی داراب کلا

جمعه آذر ۱۳۹۷
به قلم محمدحسین‌ آهنگر دارابی: اولین تراکتور توسط حاج حسین دباغیان از بنگاه توسعه گرگان (مسی فرگوسن ساخت انگلیس) خریداری وارد محل شد. در سال ۱۳۳۸ از ۱۰ عدد تراکتور سهمیه مازندران دو عدد به دارابکلا آورده شد دومین تراکتور را میرزا احمد دباغیان به فاصله ده روز خریداری نمودند. اولین تراکتور در میاندورود توسط آقای شریفی در سورک که (لانس آلمانی) بود. به جای چرخ لاستیکی از چرخ آهنی استفاده می شد خریداری گردید. اولین راننده تراکتور که برای رانندگی به محل آمد آقای اصغر شجاعی بادله ای بود.

اولین راننده تراکتور داراب کلایی میرزا علی دباغیان و دومین راننده محمود دباغیان. مزد شخم و دیسک زنی در آن سال‌ها در ازای هر ۱۰۰۰ متر  (قفیز) هشت تومان (هشتاد ریال) بود. سومین تراکتور را حاج ولی آهنگر ( BM )خریداری نمود. بعد از آن تراکتوری (هانی ماک) توسط حاج مهدی دباغیان خریداری که رانندگی آن را ابراهیم دباغیان به عهده داشت.
 
 
اولین مکانیکی تراکتور را در ساری آقای سلیم خسروانی انجام می داد. اولین آپاراتی برای وسایل نقلیه در خیابان ۱۸ دی (شاه عباس) شخصی به نام عزیز خان بود. اولین گواهینامه رانندگی در دارابکلا را آقای علی غزلی (پدر مرتضی غزلی ) اخذ نمودند. اولین گواهینامه رانندگی تراکتور را آقای محمود دباغیان در سال ۱۳۴۸ دریافت نمودند. راوی مطالب بالا آقای حاج محمود دباغیان بود. شرح مختصر بیوگرافی ایشان را در ذیل می اورم. متولد ۲۰ بهمن ۱۳۲۱. و مدرک تحصیلی ششم متوسط قدیم. ۱۲ کلاس درس خوانده (دیپلم ردی) مدرسه ابتدایی حافظ خیابان فرح آباد (مدرس) دبیرستان پهلوی (آیت‌الله طالقانی فعلی)
 
 
محمدحسین آهنگر دارابی. ۱۰ مهر ۱۳۹۸. متکازین بهشهر
​​​​

 

کدخداهای داراب‌کلا

به قلم محمدحسین‌ آهنگر دارابی: (بحث ۸۰ مدرسه فکرت) را با عنوان وقایع تاریخ دارابکلا پی می گیرم: کدخدا. اولین کدخدا در محل در اویل حکومت رضا شاه ودر تعریف ساختار  جدید امور روستا در آن زمان شکل گرفت که فردی به نام نصراله کامشی که بعدا فامیلی رمضانی را برای خود برگزید که پدر بزرگِ پدر عسگر رمضانی است  که در دوره کدخدایی او اولین بار مردم دارابکلا شناسنامه دار شدند. و قبل از ان افراد به نام پدر و اجداد خود شناسایی می شدند و نام کسی در ثبت و احوال نوشته نبود.

 

دومین کدخدا سیدمحمد رئیس پدر سید باقر سجادی. سومین کدخدا اسد رمضانی پدر بزرگ موسی رمضانی معروف به قلیچی. چهارمی علی چلویی معروف به غلامعلی پدر بزرگ پدر آقای جواد غلامی همکلاسی ما در مدرسۀ فکرت. پنجمی شیخ حسن مهاجر. پدر ابراهیم مهاجر. ششمین کدخدا. میرزا هادی دارابی پدر عمو دارابی.  هفتمین حسن اهنگر معروف به داودحسن پدربزرگ عیسی اهنگر دبیر همکلاسی در مدرسۀ فکرت.  هشتمین کدخدا حاج گتی اهنگر  پدر اسماعیل اهنگر. نهمین محمد راستگو پدر ابراهیم راستگو البته به مدت کوتاه. دهمین میرزا حسن صالحی پدر مهدی صالحی. یازدهمین کدخدا صادق ملایی پدر محمد حسین ملایی که در دوره ایشان مصادف شد با پیروزی انقلاب. بعد از انقلاب ساختار از کدخدا به دهیار تغییر نام پیدا کرده است.


پاکار. پاکاربه کسی می گفتند پیام ارباب و کدخدا را به مردم ابلاغ می کرد: ۱. اولین پاکار حسین پاکار بالا محله پدر مرحوم علی رمضانی معروف به حسین سک علی. ۲. اسد عزیز. ۳. محمد عباسپور معروف به محمد کل. ۴. اکبر محسنی معروف به اکبر شاهزه پدر جلیل محسنی. ۵. محمد رضا چلویی پدر اکبر چلویی کارمند دارایی که با پیروزی انقلاب شغل پاکار حذف شد.

(تاریخ سیاسی دارابکلا)

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰
دامنه | دارابی
خاطرات انقلاب ۵۷ در دارابکلا
نویسندگانتریبون

خاطرات انقلاب ۵۷ در دارابکلا

پنجشنبه آذر ۱۳۹۷

به قلم حمید عباسیان:  متنی که امروز در «مدرسۀ فکرت» نوشت: «به نام خدا. پاسخ بحث ۷۸ مدرسۀ فکرت: با درود فراوان به اعضای مدرسۀ فکرت. از مدیر مدرسه بخاطر حضور کم رنگم با توجه به اینکه وقت کمی را به تلگرام اختصاص میدم، [پوزش می خواهم] دلم نیومد ازاین مبحث بگذرم. مبحثی که نسل ما درآن دوران بهای سنگینی دادند تا رسید به دست نسل فعلی ، کاری ندارم به اینکه قرار بود چه شود و چه شد.

 

حمید عباسیان و من. ۱۳۶۱

 

خاطرات و اتفاقهایی که داخل محل دوره انقلاب افتاد را دوستانی که سهم به سزایی در انقلاب داشتند گفتند و اما خاطره ای که نمی توانم فراموشش کنم فعالیتهای شهید مظلوم ابراهیم عباسیان بود ۰ تازه اوایل انقلاب بود هنوز تظاهرات شکل نگرفته بود شبی از شبهای انقلاب در منزل به اتفاق خانواده نشسته بودیم که شهید مظلوم سراسیمه وارد اتاق شد و به اتاق دیگه رفت منهم پشت سرش وارد اتاق شدم گفتم ابراهیم اینا چیه گفت حمید اینا اعلامیه های امام خمینیه گفتم اونی که داخل کاغذ پیچیدی چیه؟ گفت نوار کاست امامه  گفتم بده گوش کنم، ابراهیم گفت باید زیر لحاف گوش کنی اینجوری صداش میره بیرون ، خلاصه نوارو گرفتم و رفتم ریر لحاف نوارو گوش کردم، سرود خمینی ای امام بود. بالاخره شدیم انقلابی و اتفاقات دیگر. خاطره دیگری دارم اینه که به یک بنده خدایی به شوخی گفته بودم اینقر از شاه طرفداری نکن دارند اسم شاهدوستها را مینویسند اون بنده فلک زده ترسید و انقلابی شد. بدرود.

 

مزار دارابکلا. قبر شهید ابراهیم عباسیان

 

پاسخ دامنه

به نام خدا. سلام داش حمید. خاطره‌ی بسیار پرارزشی از شهیدمظلوم ابراهیم عباسیان درباره‌ی اعلامیه و نوار امام خمینی در آن سال سخت و کش‌مکش‌ها، گفتی. بخشی مهم از تاریخ‌سباسی دارابکلا به‌حساب می‌آید. من به دلیل اهمیت سیاسی این متن شما و نیز نقل خاطره از برادر شهیدت را که امروز در راستای (بحث ۷۸، خاطرات انقلاب ۵۷ در دارابکلا) در مدرسۀ فکرت نوشتی، در وبلاگم دامنه (بخش تاریخ سیاسی دارابکلا) نیز منتشر کرده ام. درود به او و تو و بر "مادرشهید"تان که اینک بر تخت است و هزاران درد.

(تاریخ سیاسی دارابکلا: اینجا)

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰
دامنه | دارابی
تریبون

مدرسه فکرت ۲۰

دوشنبه آذر ۱۳۹۷

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت

قسمت بیستم

 

بحث ۸۶: این پرسش آقای محمد عبدی‌ست که برای بحث‌و‌نظر در پیشخوان مدرسه سنجاق می‌شود. «در مورد مکانیسم خواب و رویا و بیان خاطره ای از خواب و رویای صادقه قابل طرح و بیان در گروه اگر مطالبی دارید ، بیان فرمایید ؟»

 

پاسخم به بحث ۸۶

 

علاوه بر سلام و سپاس از پرسشگر، بابت طرح این سؤال مهم و آمیخته با زندگی و روح و روان آدمی، پاسخم به پرسش جناب عبدی به‌شرح زیر است:

 

۱. خواب بخش‌جدایی‌ناپذیر روح انسان است.

 

۲. در قرآن بر آن در سوره‌ی یوسف اشاره شده‌است.

 

۳. حتی کسانی‌اند که مقام مُعبِّر (=تعبیرکننده) خواب و رؤیا هستند. و به حضرت یوسف (ع) تأویل‌الاحادیث اعطاء شد:

 

الف. تأویل در یک معنا تعبیر خواب است «و یعلمک من تأویل الاحادیث» (آیه‌ی‌۷ یوسف) تو را تعبیر خواب آموزد.

 

ب. «نبئنا بتأویله» (آیه‌ی۳۸ یوسف) تعبیر آن خواب را به ما خبر ده.

 

۴. قدرت برون‌رفت روح و روان از کالبد است.

 

۵. حتی نوعی وحی (به معنای الهامات درونی) است.

 

۶. گاه کابوس وحشتناک و هشدار‌بخش است.

 

۷. اغلب پیام‌دار و نویددهنده است.

 

۸. حتی نشانگر و از عوامل بلوغیت در نوجوانی‌ و گذر از سنین بچگی‌ست.

 

۹. خواب‌هایی در انسان بروز می‌کند که از آموزه‌های کتاب هم ارزنده‌تر است؛ اگر بدان توجه شود.

 

۱. رؤیای‌صادقه یک نعمت‌ خَفی در وجود و نهادِ آدمی‌ست.

 

۱۱. به‌گمانم قدرتِ خواب‌دیدن، فصل مُمیّز انسان با حیوان است.

 

۱۲. برای همه‌ی انسان‌ها در طول عمر چنان خواب‌های باارزشی که ارمغان یا هشدار و یا دیدار با مقام‌های مقدس دینی و مکان‌های شریف است، رخ می‌دهد.

 

۱۳. گاه، خواب ارزش علم و آموزه دارد.

 

۱۴. البته برخی‌ها در خواب و گرایش به آن، اسیر خرافه‌ و جادو و جَنبل‌اند و حتی پاره‌ای مجامع علمی به‌جای تدوین و تصنیف کتاب‌های عقلانی و دینی، به‌سوی خواب‌ها و نقل این‌گونه قضایا روی‌آوردند که آیت‌الله سیستانی هم سال‌ها پیش، به این نوع گرایش‌های غلط، تذکر و تنذیر داده‌بودند.

 

ستون روزانۀ مدیر

نوشتن در خطر نابودی!

به‌نام‌خدا. خودکار و روان‌نویس و مداد را زمین نگذاریم. من خطر ازبین‌رفتن هنر خط فارسی را می‌بینم. از غلبه‌ی فضای مَجازی و تیک‌تیک تایپ‌ها، قلم و مداد از دستان ایرانیان بر زمین افتاد، دوری نخواهد بود، هنر نوشتن بر کاغذ، از میان‌مان رخت بربندد. من خود، تمام سعی‌ام بر این است، دست از نوشتن با روان‌نویس و خودکار، برندارم. مطالعاتم همیشه با یادداشت‌برداری‌ها همراه است. این را در عکس بالا نشان داده‌ام تا گفته‌باشم مراقب باشیم نوشتن بر صفحات کاغذ از بین‌مان نابود نشود. این زیبایی نگارش فارسی را پاس بداریم. با پوزش از جناب جوادی‌نسب که به‌علت جانبازی از نوشتن بر کاغذ، دور افتاده‌است.

 

 

برداشتم از کتاب "هرمنوتیک مدرن"

 

در این دستنوشته‌ام _که برداشتم از کتاب "هرمنوتیک مدرن" ترجمه‌ی بابک احمدی‌ست_ چندین نکته در آبان سال ۱۳۹۶ دراین‌باره نوشته‌ام، که چندتا را اینجا می‌نویسم:


میان زندگی درونیِ هر شخص با واژگانِ در دسترس، رابطۀ تنگاتنگ است.

فهمیدنِ یک نوشته به معنای سهیم شدن در معنای موجود است.

هرمنوتیک، خلاصی از »کژفهمی‌ها» و کنارزدنِ «بدفهمی‌ها»ست.

 هانس گئورک گادامر معتقد است که قدرت راستین، آگاهی هرمنوتیکی توانایی ماست در فهمیدنِ این‌که چه چیز پرسش‌پذیر است.

اشلایر ماخر هرمنوتیک را هنرِ اجتناب از بدفهمی‌ها توصیف می کند.

تأویل [=یعنی تفسیر، بیان، بازگردانیدن به چیزی] یک امرِ آموزشی نیست، بل خود کُنشِ فهم است.

استیفن میولهال بر این نظر است: چنان نیست که رابطۀ میان احساس و واژگانِ در دسترس، رابطه‌ای ساده باشد.

۶ دی ۱۳۹۷.
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)


بحث ۸۷ : این پرسش جناب حجت‌الاسلام شیخ علی‌اکبر دارابکلایی‌ست که برای بحث‌و‌نظر در پیشخوان مدرسه سنجاق می‌شود:

«آیاقدرت شیطان ازخدابیشتراست؟آگه نیست چراگناه کردن آسان تراز کارنیک است؟»


یادآوری مدیر: همکلاسی‌ها توجه داشته باشید که قبلاً در بحث ۲۵ به پرسش "مفهوم و مسأله‌ی شیطان" که توسط جناب محمدحسین آهنگر طرح شده‌بود، پرداخته‌بودیم؛ اینک فقط به همین پرسشی که مطرح شده‌است، پاسخ بفرمایید و از تکرار بحث کلی شیطان، خودداری ورزید. تا اصل سؤال جواب‌های روشن پیدا کند. تشکر.

 

پاسخم به بحث ۸۷
با سلام و تشکر از جناب حجت‌الاسلام داراب‌کلایی؛ چندنکته‌ی توضیحی ارائه می‌کنم. چون اگر دراین‌باره بخواهم بنویسم شاید یک کتاب شود: 
۱. شیطان و جنود آن از مخلوقات‌اند؛ پس مانند تمامی جُنبدگان و موجودات عالم، در ذیل قدرت خداوند قادر متعال‌اند اما توان نفوذ زیادی دارند. بیشتر بخوانید ↓

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰
ادامه ی مطلب
تریبون

مدرسه فکرت ۱۹

چهارشنبه آذر ۱۳۹۷

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت

قسمت نوزدهم

 

 

بحث ۸۳ : این پرسش آقای عبدی است که برای بحث‌و‌نظر در پیشخوان مدرسه سنجاق می‌شود.

«با دیدن و یا شنیدن خبر یا حادثه ای از تعجب شاخ درآوردید اگر قابل بیان است خاطراتی را در گروه به اشتراک بگذارید تا آموزنده باشد»

 

پاسخم به بحث ۸۳

جناب محمد عبدی سلام. بلی؛ من چندین مورد سراغ دارم، که از باخبرشدن آن قضیه _به قول مشهور_ از تعجب "شاخ‌ درآوردم".

 

۱. تابستان سال ۱۳۶۷ در جبهه‌ی مریوان و در عملیات چریکی انجیران بودیم. از طریق رادیو صدای آمریکا _که همیشه توسط یک همکار و همسنگر قائم‌شهری‌ام، به‌گوش بود_ شنیدم که امام خمینی قطعنامه‌‌ی ۵۹۸ را پذیرفتند. از این خبر شوکه شدیم و سازمان رزم‌مان در آن عملیات تا حدّی به‌هم ریخت. حال و احساس و تشویش آن روز سرنوشت، اینک برایم قابل نوشتن نیست.

 

۲. همین سال پیش وقتی شنیدم آقایان آیت الله جنتی و آیت‌الله محمد یزدی گفتند یک زرتشتی نمی‌تواند شورای شهر یزد شود، از اعجاب داشتم به قول شما "شاخ" در می‌آوردم.

 

۳. دوره‌ی‌ای که چالوس بودم، از‌این‌که می‌دیدم یک نفر یک نیمه‌ی صورتش را تیغ می‌زند و نیمه‌ی دیگرش را ریش بلند می‌گذارد، از تعجب دو تا شاخ در آورده‌بودم.

 

۴. تهران بودم، میان جمعی، ساعت دو بعد از ظهر که هنوز کسی رسماً خبردار نشد، خبر رسید شورای نگهبان آقای هاشمی رفسنجانی را رد صلاحیت کرد. که فوری به سیدعلی اصغر خبر دادم که او بیش از من تعجب کرد.

 

۵. در جمع دوستانم در قم بودیم، مخزن کتابخانه مشغول فیش‌برداری بودم، سیدعلی اصغر به من زنگ زد و گفت سعید حجاریان ترور شد. شاخ که خوبه، مُخ من سوت کشید. این پاسخ را ممکن است ادامه دهم.


پاسخم به بحث ۸۳

قسمت دوم

جناب مهندس محمد عبدی پرسشگر بحث ۸۳ سلام. من چند جای دیگر هم از تعجب به قول مشهور "شاخ در آوردم" که برمی‌شمارم:

 

۶. ازاین‌که دوره‌ی جدید مجمع‌تشخیص مصلحت (سال ۱۳۹۶)، انتصاب رئیس و اعضا قریب ۷ماه توسط رهبری مسکوت ماند و وقتی هم منصوبان را اعلان کردند از نصب محمود احمدی‌نژاد به عنوان عضو حقیقی مصلحت نظام، بسیار شاخ در آورده‌بودم!

 

۷. فروردین سال ۱۳۶۸ از عزل شبانه‌ی مرحوم آیت‌الله‌العظمی منتظری توسط امام خمینی رهبر کبیر انقلاب اسلامی شاخ در آورده‌بودم. زیرا؛ معتقد بودم که اگر هم آقای منتظری مستحق عزل و برکنارشدن است، این حق‌ذاتی مجلس خبرگان است که او را از قدرت پس بزند، چون آن مجلس ایشان را به قائم‌مقام‌رهبری انتخاب کرده‌بود. و مجلس خبرگان در برابر اقدام امام، سکوت‌محض کرده‌بود و از حق قانونی خود و منتخب خود هرگز دفاعی نکرده‌بود. بنابراین اگر فقط یک‌بار هم شده‌بود، مجلس خبرگان رهبری که ناظر کار رهبر است، به امام‌خمینی تذکر قانون اساسی می‌داد، روند مملکت دموکراتیک‌تر می‌شد و مردم بر جاری‌بودن و جدّی‌بودنِ نظارت، اطمینان بیشتری می‌کردند.

 

۸. از سادگی پیشنهاد آقایان حجت‌الاسلام سیدعلی‌اکبر محتشمی و تأیید آن توسط مرحوم آیت‌الله مشکینی در نمازجمعه‌ی‌قم نیز، شاخ در آورده‌بودم که هردو گفته‌بودند باید در کنار صدام‌حسین قرار بگیریم که کویت را یک‌شبه تصرف کرده‌بود و به قول آنان "خالدبن‌‌ولیدزمان" شده بود و بوش‌پدر، به جنگ با او برخاسته بود. درآن‌زمان، تدبیر و تیزبینی رهبری آیت‌الله خامنه‌ای را خیلی پسندیده‌ بودم که نگذاشتند ایران وارد معرکه و بازی باخت خطرناک شود.

 

۹. از چرخش یکباره‌ی آیت الله احمد آذری‌قمی که در روزنامه‌ی رسالت و مجلس شورا، صدها متن و نطق در اثبات ولایت مطلقه فقیه صورت داده‌بود و سپس باآن‌همه ادعا و تاختن به جناح چپ که ولایت‌پذیر نیستید، در برابر رهبری ایستاد، شاخ در آورده بودم.

 

۱۰. از این‌که مرداد سال ۱۳۶۷ اولین فرزندم (عارف) متولد شده‌بود ولی من در جبهه‌ی جنگ بودم و آماده‌باش ۱۰۰% بود و حق مرخصی‌گرفتن نداشتم، و هرگز روزهای نخستین و شیرینِ به‌دنیاآمدنِ فرزندم را ندیدم، شاخ در آورده بودم. بگذرم.

شاید این بحث "شاخ درآوردن‌ها" را بازهم ادامه دهم... ۲۹ آذر ۱۳۹۷.

 

پاسخ:

سلام جناب جوادی‌نسب. این‌که تعجب نکردی، جای حرف نیست. اما تحلیل شما نادرست است. همان‌طوری‌که جناب‌عالی علوم سیاسی خوانده‌ای، به‌یقین می‌دانی تحلیل جایی کاربرد دارد که که اطلاعات نداشته باشی و از طریق شمّ تحلیلی، موضوع را دقیق بشکافی و یا احتمالات را ارائه کنی.


ستون شبانه
امروز (۲۸ آذر ۱۳۹۷) در روزنامه‌خوانی روزانه‌ام خوانده‌ام که نمایش کمدی "یابو و چغندر" در دانشگاه آزاد اسلامی قوچان لغو شد. گویا به‌علت حضور بازیگران زن و مرد در این تئاتر.  (کد خبر: ۶۴۵۳۲۴)

نکته‌ی مدیر: کشکولی بگم نافع‌تره. باید اسمشو می‌گذاشتند یابو و سُس!  یا یابو و سیس‌تَلی! و یا یابو و سواری! تا تئاترشان به سن (=صحنه) می‌رفت.

 

 

عکاس: دامنه. قم. خیابان صدوقی، غرفه‌ی ۰۴۱ بازیافت.

قسمت دوم بحث ۸۲

جناب عارف آهنگر سلام. عکسی امروز (۲۸ آذر ۱۳۹۷) انداخته‌ام از یکی از غرفه‌های بازیافت قم. با چند توضیح بر روی عکس بالا (قم. خیابان صدوقی، غرفه‌ی ۰۴۱ بازیافت.) پاسخم را به پرسش شما، تکمیل می‌کنم: ۱. روزهای یک‌شنبه و سه‌شنبه ماشین حمل زباله‌های بازیافت به کوچه‌ها و در خانه‌ها می‌آیند با صدای آژیر خاص. هر خانه‌ای اگر زباله‌های بازیافتی جمع‌ کرده‌باشد، به مأمور بازیافت تحویل می‌دهد و چندبرگه جواز قرعه‌کشی می‌گیرد. بیشتر بخوانید↓

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰
ادامه ی مطلب
مدرسه فکرت ۱۸
تریبون

مدرسه فکرت ۱۸

شنبه آذر ۱۳۹۷

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت

قسمت هجدم

 

پاسخم به بحث ۷۸

سال: آبان ۱۳۵۷
من: ۱۵‌ساله
مکان: پیچ بب‌خِل
موضوع: شعارنویسی علیه‌ی شاه

در دارابکلا سه‌دوره شعارنویسی شکل گرفته بود که اغلب دیوارنویسی و گاه پارچه‌نویسی بود. 1- قبل از پیروزی انقلاب فقط توسط انقلابیون. 2- دهۀ شصت توسط همه‌ی نوع ‌گرایش‌های محل. 3- بحران سال 88، که همان‌شب تاسوعا جناب موسی‌آهنگر فرمانده پایگاه دارابکلا، که کنار هم در تکیه نشسته‌بودیم، تلفنی خبردار شد و رفتند با اعضای مقاومت محل، محو و اِمحا کردند.

 

اما قبل از پیروزی انقلاب را در اجابت به پرسش ۷۸ جناب مهدی ملایی یکی را می‌نویسم. شعارها به صورت شبانه و مخفی و در مکان‌های عمومی‌تر نوشته می‌شد.

 

در آبان ماه پاییز ۱۳۵۷ من همیشه در جیبم ماژیک دیوارنویسی جاسازی می‌کردم. یک‌شب مخفیانه تنِ دیوار "کِل‌محمودابراهیم طالبی" شعارنویسی علیه‌ی شاه کرده بودم: مرگ بر شاه‌خائن.

 

نمی‌دانم کی به او خبر داده‌بود که من شعارنویسی کردم. غروب روز بعد، در حالی‌که دو دستش دوتا چهار لیتری نفت بود، مرا گیر آورد و گفت:

اَم کَت تَن چِه وِه بَنویشتی مگ برشاه!؟ هِه... شِما مگه خادش کَت نِدارنی!؟ اَم کت تن نویسنی...

 

چند لگد محکم و درددار و پشتِ‌سرهم به‌من زد و من‌هم فقط می‌گفتم: دیگه نَنویسمبه! نزن. دیگه نَنویسمبه! که اگه روانشاد یوسف مرا از دستش نجات نداده‌بود، زیاد نمانده‌بود که کال‌وکورم کند! ولی مرا آی تُوش‌داد؛ (=یعنی زد)

 

سلام سیدعلی اصغر

خواندی؛ به لحن نیکو از دیوان مرثیه‌سُرای قرن ۱۲ هجری خورشیدی، صباحی بیدگُلی:

به هرکه می‌نگرم ، سرخوش از فسانه‌ی توست
فلک به وجد و زمین بی‌خود از ترانه‌ی توست

 

من هم، با اشک بر مولای‌مان امام حسین (ع) می‌نویسم از همان مأخذ که:

کبوتران حرم را هم از سر حسرت
ز بام کعبه نظر سوی بام خانه‌ی توست

 

اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ


امیدوارم این روضه و ذکر مصیبت کوتاه رهبر آزادگان جهان حضرت ثارالله (ع)، بر دل‌ها نشسته‌باشد.

 

نکته‌ی شبانه‌ی دامنه

دست‌کم به دو دلیل، بیشتر دانشمندان علوم اجتماعی، "یهودی" بودند: یکی این‌که؛ شناخت مشکلاتی که یهودیان در جوامع مختلف داشتند.دوم آن‌که می‌خواستند همیشه بر جوامع تأثیر بگذارند. بنابراین؛ نکته آن است، اگر هر یک از ما با تضاد و توسعه مواجه شویم، ممکن است تفکر اجتماعی‌مان بیش از هر حوزه‌ای، بالنده‌تر شود و شناخت‌مان واقعی‌تر.

۲۱ آذر ۱۳۹۷.
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)

 

خاطره‌ی دوم بحث ۷۸

جناب حجت‌الاسلام احمدی هر‌سه نکته‌ی خاطره‌ی جناب‌عالی جالب بود. درباره‌ی تصویر امام در کُره‌ی ماه، من خاطره‌ای دارم که به عنوان دومین خاطره به بحث ۷۸ اضاف می‌کنم:

 

بلی؛ شما درست گفتید. در گیر‌و‌دار انقلاب ۵۷، در دارابکلا نیز دو اتفاق روی داده بود: یکی در عامّه و دیگری در خواص. در عموم این بود که با قاطعیت می‌گفتند عکس امام در کُره ماه دیده می‌شود. شب‌ها در حیاط دو تکیه‌ی بالا و پایین‌محله، همه را به رؤیت سطح ماه فرامی‌خواندند و ناهمواری‌های سطح ماه را به شکل عمّامه‌و‌عبا و چهره‌ی امام تصویر می‌کردند و به دیگران القا می‌نمودند که دیدید راست می‌گوییم: یَه‌یَه دیار (=پیدا) هَسّه. مردم هم _البته برخی‌ها_ خوش‌باورانه می‌گفتند: اَره اَره بَدیمی‌بَدیمی. تا این که از ناحیۀ خود امام، این خرافه رد شد

 

بحث ۷۸ خاطره‌ی سوم

موضوع: صلوات برای امام خمینی
آن قضیۀ دوم که در قسمت دوم اشاره کردم که در جلسه‌ی خواصّ دارابکلا رخ نموده بود این بود:

​​​​

جلسه‌ای در دی ماه ۵۷ در منزل پسر‌عمه‌ام (=اتاق حجت‌الاسلام آق شفیع باجناق سیدعلی‌اصغر) با حضور انقلابیون تشکیل شده‌بود. من هم توی اغلب آن جلسات بودم. همه‌ جور افکار انقلابی شرکت داشتند. یکی از حاضرین محترم جلسه، (=نامش محفوظ) در آن شب مهم که انقلاب به کشتار و هیجان رسیده بود، از سر عشق شدید به امام خمینی _رهبر کبیر انقلاب اسلامی_ و در نهایت اخلاص پیشنهاد داده بود، وقتی نام «روح الله خمینی» در مجامع برده می‌شود از این پس به جای صلوات: الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد، بگوییم: «الّلهُمَّ صَلِّ عَلی خمینی و آلِ خمینی»! که البته بر روی آن مباحثه و چالش شده بود و رد گردیده بود. بگذرم. فقط خواستم میزان نفوذ امام بر قلب‌ها را بگویم.

 

سلام جناب آشیخ محمد بابویه

پرداختن وجوه‌شرعی به مرجع تقلید _مرحوم سیدعبدالله‌شیرازی_ توسط پدرت مرحوم شیخ‌قربان، آن‌هم در اوج درگیری و انقلاب ۵۷ در شهر مشهدمقدس، شنیدنی‌وخواندنی بود. چه حرام‌وحلال بلد بودند مؤمنین قدیم. روحش‌شاد.

 

نکتۀ دامنه:

سه‌شبِ پیش، در نشستی دعوت بودم. علاوه بر چندبرنامه، دو سخنران متضادّ و شاید هم مُستزاد! از چپ و راست هم آورده‌بودند. سخنران جناح‌راست، دست‌کم هفتادهشتاد‌ نکته‌ی شکوائیه گفت. من یکی را اینجا در مدرسه‌ی فکرت، بازگویانه، می‌گویم: او... به‌گلایه‌ و غُصّه‌مانند می‌گفت فضای مَجازی در دست اون‌وری‌هاست. (=یعنی جناح‌چپی‌ها). اونا ما (=جناح راستی‌ها) را گول زدند و همگی از تلگرام خارج شدیم و حسابی ضرر کردیم و حالا هنوز خودشون در تلگرام‌اند و فضای کشور را با آن، تغییروتحول و جهت‌دهی می‌دهند و چهل‌میلیون توش جمع‌اند! بیشتر بخوانید ↓

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰
ادامه ی مطلب
نویسندگانتریبون

همایش پیاده‌روی خانوادگی داراب‌کلا

پنجشنبه آذر ۱۳۹۷

به قلم خواهر رباب رنجبر: به نام خدا. سلام. توجه ... توجه. به اطلاع اهالی محترم روستای دارابکلا میرساند؛ همایش بزرگ پیاده روی خانوادگی، به همراه اجرای برنامه های ورزشی و مسابقه و همچنین اهداء جوایز‌ در صورت مساعد بودن هوا، روز جمعه ۱۳۹۷/۹/۲ از ساعت ۸ الی ۱۱ برگزار میگردد. شروع پیاده روی از مسیر میدان امام حسین (ع) دارابکلا به سمت امامزاده جعفر می باشد. لذا از کلیه خانواده های محترم جهت شرکت در این همایش بزرگ‌ دعوت بعمل می آید.

 

پاسخ دامنه


با سلام. به نام خدا. به دست‌اندرکاران این حرکت ورزشی و اجتماعی که موجب عطوفت، انسجام، دیدارِ چهره‌به‌چهره و برانگیختنِ شادمانی‌ست، خداقوت می‌گویم. اقدام پسندیده و خوشحال‌کننده‌ای‌ست. تفکر بانوان گرانقدر دارابکلا را _که در این مسأله، پیشرو، خوشفکر و تلاشگر هستند_ تحسین می کنم. درود.

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰
دامنه | دارابی