روز همهپرسی جمهوری اسلامی
دهم فروردین سال پنجاه و هشت در روستای دارابکلا
به قلم دامنه. به نام خدا. وقتی در ابتدای دهۀ هشتاد کتاب خاطرات حجت الاسلام علی اکبر ناطق نوری را می خواندم، به ص ۱۳۱ رسیدم تنم بشدّت لرزید: «از آن جایی که این جا [دفتر رهبری] آخرین ملجاء و مرجع تظلُّمات مردم است... » (بخشی از حکم رهبری به ناطق نوری به عنوان بازرس دفتر رهبری). وقتی به ص ۱۳۵ خاطرات رسیدم عزمم کاملاً جزم شد که به دفتر رهبری طرح تظلّم (=دادخواهی، فریادخواهی) کنم برای جفایی که برخی ها در روستای دارابکلا به شهید دفاع مقدس ابراهیم عباسیان کردند که شرحش مفصّل است و دردناک.
آقای ناطق در آن کتاب افزود مقام رهبری «پس از چند کار بازرسیِ مهم توسط دفتر بازرسی دفتر فرمود: وقتی من رهبر شدم نگران بودم که اگر کسی به من تظلُّم بکند چگونه رسیدگی کنم. خداوند لطف کرده این دفتر را راه انداختم و من خاطرجمع شدم که اگر موردی ارجاع شود تا آخر رسیدگی می شود.» (ص ۱۳۵ جلد دوم خاطرات ناطق نوری. انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی)
من در همان سال سریع دست به قلم شدم ماجرای ظلمی را که به پیکر شهید ابراهیم عباسیان در روز تشییع جنازه و محل قبر او و سالها مهجوریت آن شهید «گرمدشت خرمشهر» نمودهاند، به دفتر بازرسی رهبری نوشتم. باقی قضایای این نامه نگاری و ماجراها بر سر قبر شهید عباسیان، بماند برای داستان زندگینامهام به عنوان «آنچه بر من گذشت».
به قلم دامنه. به نام خدا. جناب یک دوست به من خبر داد شیرمحمد سحرخیز به رحمت خدا پیوست. مراسم تشییع آن مرحوم با حضور مردم داراب کلا در حال برگزاری ست. من خاطره ای با آن مرحوم دارم که در فرصت مناسب در پستی ویژه خواهم نوشت. خاطره ای مربوط به سال های دور که من و او و شیخ وحدت به قم رفتیم... .با تسلیت این مصیبت دردناک خصوصاً به دوست خوبم فرزند گرامی اش عباس سحرخیز.
به قلم دامنه. به نام خدا. در دارابکلا سه دوره شعارنویسی شکل گرفته بود که اغلب دیوارنویسی و گاه پارچ نویسی بود:
۱. قبل از پیروزی انقلاب
۲. دههی شصت
۳. سال ۸۸
قبل از پیروزی انقلاب: شعارها به صورت شبانه و مخفی و در مکانهای عمومی نوشته میشد. یادم است روی درِ فروشگاه حاج سید اسماعیل صباغ در تکیهپیش، شعارنویسی شبانه «مرگ بر شاه خائن» خیلی سر و صدا کرده بود. نیروهای پاسگاه دارابکلا ریخته بودند تکیهپیش (=میدان امام حسین علیهالسلام) تا شعارنویسان را شناسایی و دستگیر کنند.
آقای عیسی مهاجر به من گفت برو خونه چون روی تو شک دارند که تو نوشتی. من هم بهسرعت از صحنه دور شدم و به دامنِ اوسصحرای دارابکلا رفتم. این را بگویم که من البته در همان سالها مخفیانه تنِ دیوار کِبلمحمود ابراهیم شعارنویسی علیهی شاه کرده بودم که در بخش خاطرات دامنه آورده بودم. آن شعارنویسی تنِ در مغازهی صباغ نمیدانم کار کی بود.
دههی شصت: سه دسته در محل دیوارنویسی میکردند. حامیان گروههای مارکسیستی. جناح چپ. جناح راست. به دیوارنویسیهای جناح چپ خیلی گیر میدادند. چون اغلب از کتابهای معلم انقلاب مرحوم دکتر علی شریعتی بود. من و برخی از رفقا یکی از دیوارنویسها در روز روشن و در جلوی چشم مردم و به صورت عیان و رسمی بودیم. نوشتهها را اغلب با مشورت همدیگر یا از بزرگان انقلاب برمیگزیدیم و یا من آن را با ذهن خودم بر روی کاغذ مینوشتم، میدادم دیوارنویسی میشد. برخی از روحانیون دارابکلا نسبت به شعارهای جناح چپ مذهبی، واکنش شدید نشان میدادند و موضوع را به روی منبر میکشاندند. اساساً آنها با دکتر شریعتی میانهی خوبی نداشتند. که فعلاً از شرح و بسط آن بگذرم. میگذارم برای زمانهای بعد.
جناح راست اغلب پارچهنویسی میکرد. و گروههای مارکسیستی نیز جرأت دیوارنویسی نداشتند، ولی گهگاهی شبانه و در تاریکی و خلوت شب، آرم سازمانهای مورد حمایتشان را با رنگ بر دیوارها می پاشیدند و شعارهای لنین و تروتسکی و مائو را ترویج میکردند.
سال ۸۸ : این سال هم ما شب عاشورا داخل تکیه نشسته بودیم منتظر بودیم دستهها از مزار و امام زاده جعفر برگردند و سینه بزنیم. موسی آهنگر (فرزند شهید محمدحسین آهنگر) فرمانده پایگاه مقاومت دارابکلا و سیداحمد هاشمی کنارم بودند، داشتیم با هم صحبت میکردیم. همان لحظه که نیمه شب بود به موسی تلفنی خبر دادند در برخی از دیوارهای محلات دارابکلا، علیهی رهبری و ولایت فقیه شعارنویسی شده است. موسی از ما خداحافظی کرد و فوری خود را به قرار رساند... .
من از این قضیه همینقدر باخبرم و دیگر چیزی بیشتر از این نمیدانم. البته حاشیههایی هم برای این دیوارنویسی همان زمان و هفتههای بعد شنیدم که چون بر من روشن و مشخص نیست، مطرح نمیکنم.
(در تاریخ سیاسی دارابکلا: اینجا نیز منتشر میشود)
به قلم دامنه: در ادبیات دینی شیعه استعجال در اجابتِ دعا و استعجال در امر ظهور منجی (ع) ناپسند دانسته و از آن نهی شده است. این امر به عنوان شتاب و شتابزدگی ناخوشایند معرفی شده است. کما این که...
اما آیا منظور از «انتظار فرج» در روایات، اختصاصاً موضوع ظهور امام زمان ع است و یا امیدواری به خدای متعال داشتن؟ البته این در تخصص و دانش من نیست، کار اهل فن است. همین قدر سوادم قد میکشد که انتظار فرَج در معنای عام و ناب، «امید و رجاء» به خدا داشتن است و معنای خاصش در نزد تعدادی علمای بزرگ، مثل صاحب کمالالدین، صاحب احتجاج، در انتظار ظهور امام عصر بودن.
به قلم ابراهیم طالبی دارابی دامنه : به نام خدا. با سلام به خوانندگان محترم. روستای دارابکُلا، از روستاهای بزرگ ایران است؛ پرجمعیت و دارای تاریخ و قدمت در شهرستان میاندورود استان مازندران. میاندورود چون میانِ دو رودخانهی شهرستان نکا و ساری واقع است، بدیننام خوانده شده است: یعنی میانِ دو تا رود. روستای ما در مجاورت و جنوب شرقی شهر سورک قرار دارد و با جادهی بینالمللی مشهد مقدس، ۵ کیلومتر (از سمت جنگل به دریا) فاصله دارد. روستای دارابکلا یک ویژگی منحصربهفرد در منطقه و شاید در ایران و حتی جهان اسلام دارد و آن این است از دامن آن -که خود دارای حوزهی علمیه بوده است- حدود دویست و پنجاه روحانی و عالم دینی و طلبه برخاسته است. در این وبلاگم «روحانیت دارابکلا: اینجا» شرح حال روحانیان دارابکلا را نوشتهام:
بسم الله الرحمن الرحیم
دارابکلا به همین دلیل در تعبیر مردم محل و منطقه به دارالمؤمنین مشهور شده است. زنان این روستا چه نسل گذشته و چه نسل حال، همگی به چارچوبهای شرع مقدس انور و هنجارهای اخلاقی بسیار پایبندند و حجاب تمامی زنان و دختران دارابکلا، چادر و پوششهای بسیارمناسب و فاخر است. این روستا از لحاظ جغرافیایی موقعیت زیبایی یافته است. از سمت جنوب و جنوب شرقی به دامنههای جنگل البرز مرکزی امتداد دارد و این جنگل با انبوهی از چشمهها به مردم حیات و سرزندگی بخشیده است. و از دو سمت شرق و غرب نیز دو یال بزرگ و طولانی آن را احاطه نموده است و بر نقشهی زیبایی آن، افزوده است. و سمت دیگر آن تا شهر سورک و جادهی مشهد مقدس گسترش دارد.
جمعیت این روستا حدود پنج هزار نفر است. کشاورزی و باغداری از اشتغالات مهم مردم دارابکلاست. در روستای دارابکلا به دلیل مذهبیبودن بیش از نوزده هیأت مذهبی تأسیس گردیده است که در طول سال از هم نمیگسلند. بخش زیادی از مردم روستا خصوصاً نسل میانسال به امور اداری دولتی اشتغال دارند. از ویژگیهای خوب این روستا این است کسانی که به هر دلیل و علتی به شهرهای دیگر مانند ساری و نکا مهاجرت و سکونت کردهاند، هیچگاه روستا را به طور کامل و مطلق ترک نمیکنند. در دو شهر مذهبی و مقدس قم و مشهد و تهران نیز، تعداد زیادی از دارابکلاییها سکونت دارند که به طور متناوب و متوالی به زادگاه خود دارابکلا آمدوشد دارند.
...