مدرسه فکرت ۲

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت

قسمت دوم

 

اطلاعیهٔ مدرسهٔ فکرت
سلام دوستان
بخوبی آگاهید، قانونگذار، هر گونه تبلیغ  علیهٔ نظام را
جُرم دانسته و ...‌ ، بنابراین، در مدرسهٔ فکرت، فقط تحلیل و تفکر و انتقاد منطقی نسبت به نظام و نیز هر گونه راهکار عقلانی جهت برونرفت سیستم سیاسی از بحران و معضل ها، آزاد است، و سایر روش ها _چنانچه خود اعضای فرهیخته ی مدرسه نیز از آن آگاه اند_ ممنوع می باشد. قابل ذکر است بگویم، که تبلیغ در معنای واژگانی یعنی ترویج ، رواج دادن و اشاعه و پخش‌. لذا  از نظر قانونگذار و نیز قاضی مَحکمه، تبلیغ علیهٔ نظام معنا و مفهومی جز کوشش جهت براندازی ندارد. پس، محیط مدرسه را امن و بری از اقدام های مُجرمانه و در عین حال داغ و زنده و پوینده نگه داریم. سودهایی که در اندیشه سازی است، در هیچ چیز دیگری نیست.

 


اطلاعیه
دوستان بحث را دو به دو نکنید. معذرت. دو به دو اگر دوست دارید. دیگر چه لزومی داره در مدرسه به هم بگین که وقت همه ضایع بشه. وقت طلاست. آن را پیندواج! (=لحاف مُندرس و پاره پوره) نسازید! بِرام بِرام (=سریع و بِدو بِدو) پست بار نگذارید. چرا با شتاب و تند تند پست می ذارید؟؟؟ مگر اینجا را از دست شما می گیرن. پس آرام آرام سِسکه سِسکه (= جرعه جرعه)

 

 

پاسخم به بحث نهم مدرسهٔ فکرت: بر شهید ابراهیم عباسیان دلاور ررمندهٔ دفاع مقدس، در دارابکلا چه گذشت؟ که نمی بایست می گذشت.


جواب:


۱- درود می فرستم به روح آن شهید، که شاید امشب از بحث ما دربارهٔ خود آگاه شود کما این که در طبیعت مرموز خدای باری تعالی، ما نیز در رؤیا سیر آفاقی و انفُسی می کنیم.


۲-من در درجهٔ اول باید مردم را بری کنم.  چون که اولاً همهٔ نبودند که بر پیکر آن شهید آن جفا را روا بدارند. ثانیاً آن ها هم که آن رفتار شاذّ و به دور از هر گونه مروّتی را انجام دادند، نادانی کردند. و می توان گفت ممکن است تحریک شده بودند.


۳- من خود در مراسم تشییع آن شهید _که همسایه بودیم و رفیق کوچک تر وی_ بودم و با چشمان خود جسارت ها را دیدم، که می توانم بگویم از سر جهل و غیرت نابجا و حتی احساس تکلیف بسیار عوامانه،  و عصبانیت شدید و خشم کاذب بود که جوّ زمان بر آنها تحمیل ساخته بود.


۴- من جمهوری اسلامی را مقصر اصلی جسارت به این شهید می دانم: که،


تا مدت طولانی آن عزیز رزمندهٔ حاضر در جبههٔ جنگی را شهید محسوب نکرد که چرا او مثلا موضع چپ گرای فدایی اکثریت داشت. 


تا مدتی طولانی حق و حقوق مادر شهید را نمی داد. زجرآورترین تصمیم که بوی انسانیت در این کار نبود


و قبر آن شهید را دور از محوطهٔ شهیدان ۱۹ گانهٔ در ۲۵ متر پایین تر به خاک سپردند.


۵- من خود ۱۸ سال پیش به اتفاق و همآهنگی حمید نامه ای نوشتم به دفتر رهبری و تا چندماه پیگر حل قبر، حقوق، و شهید دانستن آن غیورمرد  و ... بودم که اسنادش موجود است


۶- نمی خواهم نقار بیفکنم، چون این خانواده شهید، خود آن قدر وقار دارند که رفتار مسالمت آمیزشان طی چندسال ستم، کمر خم نکردند و دست به پیش کسی دراز نکردند و عزت خود را با کسی معامله نکردند. من مادر شهید عباسیان که «کبرا خاله» صداش می کنیم،  تقدیس می کنم که چون حضرت زینب(س) صبر کرد و خون در دل گذاشت و زجرهای وارده بر پسرش را باکسی تقسیم نکرد.


۷- من سال ۱۳۹۲ در متنی با عنوان «کوچه های دارابکلا پر از شهیده» نام آن شهید را زنده کردم. و در مراسم سوم مرحوم محمد دارابکلایی در میان مردم برای نخستین بار نام شهید ابراهیم عباسیان را بردم و مظلومیت شان را تذکر دادم.


۸- یکی از دهها گزارش علیه من در پرونده ام، این بود من سر قبر شهید عباسیان فاتحه خوانی می روم. که با جرأت این کار را می کردم از کسی حساب نمی بردم. بله حتی فاتحه خوانی سر قبر آن عزیز قابل تعقیب بود و موجب سرزنش. سرزنش می کنم بر آن همه سرزنش که ننگ بود و عار. بازم خدا را شکر قضیهٔ بغرنج آن شهید گرم دشت خرمشهر حل شد نه منحل!


تحلیل مدیر مدرسه

۱- رفراندم (به قول دکتر داریوش آشوری: همه پرسی)  یک راهکار است نه رویکرد. راهکار عقل جمعی می طلبد که وقتی مصوب شود، رویکرد می گردد. پس، جادهٔ منتهی به رویکردها، مبداء اش راهکارهاست. و رفراندم، بک راهکار است که ابزار مدرن دموکراسی‌ست. بیشتر بخوانید ↓


۲- رفراندم، در جایی ارزش پیدا می کند ، که حکومت ها،  به روی رأی ملت حساب باز کنند و احترام گذارند و لذت ببرند که دست به سوی رأی مردم دراز کرده اند، ترس حکومت ها از رفراندوم _ هر رفراندومی_  فقط ناشی از آن ترسی ست که میان حکومت گردانان و مردم  وجود دارد؛ یعنی شکاف.


۳- من فکر می کنم آقای «اعلاء الدین» در پی درو کردن گندم و جو و ذرّت سیاست!! است، که خیال می کند اگر در این بزنگاه، (=چهره منفور ترامپ در جهان و ایران) اختلاف رأی جناح خود _راست_ را با جناح مقابل آشکار کند، خود و همفکران حکومتی خود را چندین گام به پیش می راند. 
البته به لحاظ علم سیاست او دارد «رفتار سیاسی» می کند ولی به نگاه علم جامعه شناسی سیاسی، یک پیش دستی ماهرانهٔ جناحی.

 

 

 

مُجاز و مَجاز

متنی به قلم مدیر مدرسهٔ فکرت

به نام خدا
سلام و احترام

مُجاز یعنی روا. مَجاز یعنی غیرواقع غیرحقیقی. با همین تعریف واژگانی مطلب را تبیین می کنم:


۱- چند چیز، مُجازها را می سازند: دین، اخلاق، وجدان، قانون، پارادایم بین المللی.


۲_ ما همه، به این مُجازسازندگان نه فقط ایمان داریم که زندگی می کنیم. که هر چه روا داری ما افزون تر، به کمال نزدیکتریم.


۳_ اما مَجاز را هیچ کسی نمی تواند ، سر و سامان دهد چون رها و آزاد و بی در و دروازه است. که اگر کسی ظرفیت در خود جمع نکرده باشد در فضای مَجازی غرقاب می گردد که حتی غریق نجاتی هم ندارد.


۴- پس، مَجاز خود را با مُجاز ضمیمه کنیم، چون هر گونه رهایی از مُجاز، مَجاز ما را نه فقط نابود بلکه بدهکار و خسران دیده می کند.

 

 

تحلیل روانشناسی سیاسی مدیر مدرسه

دربارهٔ قضیهٔ شهید ابراهیم عباسیان

چند فرض متصور است:


۱- از روی جهالت و خشم کاذب: چون در ذهن آنان خوانده بودند ، او «....ونیست» است. پس نه فقط شهید نیست بلکه در قبرستان مسلمین نباید مدفون شود!


گواهی: دارم با اشک می نویسم، من و شهید ابراهیم عباسیان تابستان ها پیش حسن نجار کار می کردیم، چون هر دو فقیر بودیم باید هزینهٔ تحصیلی سال آینده مان را ذخیره می کردیم. من نمی توانستم روزه داغ تابستان را طاقت بیاورم ولی شهید عباسیان، در مرداد داغ قریب ۳۶ سال پیش هم روزه می گرفت و هم نماز اقامه می داشت. الهی بمیرم من این ستم را نبینم!

 

۲- از روی دستور امنیتی حکومتی: چون ممکن است روی تشییع این گونه شهدای سیاسی حساسیت می داشتند. مانند کشته شدگان بحران ۸۸ که هرگز هیچ خانواده ای حق تشییع و مراسم گیری نداشت. 


گواهی: حکومت اگر چنین امری را فرمان داده باشند از این شهید جهل داشتند:

من و شهید عباسیان هم بحث سیاسی بودیم. من از بازرگان دفاع می کردم ولی او ، وی را سازش کار آمریکایی می دانست. پس او حکومتی تر فکر می کرد در این رابطه تا من. و حکومت اگر مواضع افراد، را میزان بگیرد که می گرفت، به آن شهید در این رابطه نیز ستم کرد!!

تا بعد. چون چند تحلیل دیگر هم دارم. لطفاً در عمق واقعه بحث کنید نه در سطح آن

مدیر مدرسهٔ فکرت: ابراهیم

 

 

اطلاعیهٔ اِخطاریه
به نام خدا
آنچه در  پیشخوان امروز ملاک بوده و هست،
ارایه اطلاعات یک رویداد تلخ است، نه محاکمه ی کسانی که
در قضیهٔ شهید عباسیان آن کردند که نباید می کردند.
مدرسه ی فکرت را که اندیشکده است به دادگاه و سکوی انتقام و حرف های ناپخته زدن،  و وعده گاه و قرارگذاری روز فلان و بهمان تبدیل نکنیم. لطفاً قاعده پذیر باشیم نه آیین گریز.


درضمن, خدشه و خراش و پنجه انداختن به چهرهٔ پاک سید علی اصغر جفایی زشت تر از اقدام علیهٔ تشییع جنازه ی شهید عباسیان است. آن روزها سیدعلی اصغر جان خود با خدا از الست تا ابد معامله کرد، برخی از مدعیان متولی این روستا هنوز منعقَد هم نشده بودند.

 

و وقتی سید فرمانده رده بالای جنگ در کردستان شد و یک جبهه ی بشدت وحشتناک برفناک را می گرداند, سید میثم عزیزش در بطن پاک مطهر مادرش، داشت از بند ناف خون می مکید. پوزش و ختم کلام.

 

به قلم حمید عباسیان:
درود دوستان
غمی دارم در این دل که گر گویم زبان سوزد
وگر پنهان کنم آن را مغز و استخوان سوزد .


مقدمتا از دوست خوبم جناب مدیر به سبب حضور کم رنگم عذر خواهی میکنم چون روزی یکساعت در فضای مجازی هستم آنهم %۸۰ را اختصاص دادم به پیگیری اخبار و مسایل روز جامعه باقی مانده وقتم را به مطاله نظرات دوستان آنهم با تاخیر می پردازم .

 

درخصوص شهید مظلوم ابراهیم عباسیان : شهید مظلوم در سال۱۳۶۱ دربحبوحه جنگ نا برابر که توسط امپریالیسم امریکا وایادی واغمارشان وادبیات انقلابی وتحریک جوامه دیگر توسط کشور دوست و برادرمان عراق برما تحمیل شد . به خدمت مقدس سربازی اعزام وبعد نه ماه در جبهه گرمدشت خرمشهر عملیات رمضان حین کندن سنگر توپخانه با انفجار مین به شهادت و با خونش وظیفه اش را به جامعه ادا کرد یادش گرامی باد

 

در دوران سخت و طاقت فرسای دورانی که به دوش کشیدن غم سنگین شهید مظلوم از یک طرف و تحمل سخت  شلاق بی حرمتی ها به خانواده مان به خصوص مادرم که داغش را چند برابر وغیر تحمل مینمود و محرومیتهای اجتماعی از درس و تحصیل و حقوق حداقلی انسانها (نان) باشد باعث شد تا چرخه زندگی مان دگرگون و پس لرزه هایش سالها فکر و روح و روان خانواده مان را در گیر آن عمل غیر انسانی و زندگی را با چنگ و دندان و با سختی جان بدون هیچ انتظاری از هیچ کس  طی طریق کنیم .
عذر خواهی میکنم قصد مکدر کردن خاطر دوستان را نداشتم .


در تکمیل مطالب عده ای از دوستان باید عرض کنم به لحاظ موقعیت زمانی عمل انجام شده جنایت جنگی است و بلحاظ اجتماعی همانطور که جناب عارف آهنگر اشاره اشاره فرمودند جامعه که آگاه شود از شهیدش دفاع خواهد کرد !


درآخر از تمامی دوستان که ابراز همدردی کردند نهایت تشکر را دارم سپاس  .
از دوستان خوب و اندیشمند سید باقر شفیعی و جناب محمد حسین آهنگری و دیگر دوستانی که در آن دوران سخت و جاهلیت با تحمل نا ملایمات همراه خانواده مان بودند سپاسگزارم


از دوست دوران کودکی ام ، همسایه خوب و فکورم آقای ابراهیم طالبی که صادقانه ضمن همراهی و همدردی پیگیر ثبت هویت شهید مظلوم ابراهیم عباسیان تلاش بسیار و مکاتبات زیادی انجام داد و نا ملایمت های زیادی را تحمل کرد صمیمانه سپاس گزارم .


در آخر روی سخنم و جوابم به آن دسته از غیر آدمهایی که با تفکر داعشی و جاعشی چنین جنایتی را روا داشتند این است ، شما ها مقصر نیستید ، مقصر تفسیر به رای غلطی است که از اسلام داشتید و دارید آنگونه که من در این سی و اندی سال فهمیدم دینتان گونه ای از اسلام است که انسانیت را به رسمیت نمی شناسد وتیغه شمشیر را اهرم مقبولیتش میشناسد و در قاموس محمد (ص) چنین چیزی را نیافتم ▪ بدرود.

 

جمعبندی بحث نهم مدرسهٔ فکرت: دربارهٔ  شهید مظلوم ابراهیم عباسیان

به نام خدای دل ها و دلدادگی ها
سلام
۱- خدای باری تعالی را شاکریم که در مدرسهٔ فکرت، همهٔ اعضای گرانقدر، به ارزش مقام شهید در جامعه واقف بودند. مدیر مدرسه این غیرت و تفکر پیشرفته را تحسین می کند.


۲- این مبحث مهم چون که در محل ما رخ داده بود، بر اعضاء حس و درد را فزود و لذا گاه ناگزیر بودند، حس را موقتاً و _برخی ها تماماً_ جایگزین عقل و خرد کنند که تا حد زیادی باید طبیعی تلقی کنیم. همین امر موجب شده بود بر تن محیط علمی و آگاهی بخش مدرسه، لحظاتی دور از انتظار طولانی، تن پوش محاکمه مشاهده کنیم، و کم نمانده بود، گیوتین! روبسپیر  انقلاب فرانسه، در مدرسه جای قلم و اندیشه را تنگ کند، که البته نکرد و نمی تواند. زیرا حس، فقط تا یک جاهایی توان مانور دارد. ولی وقتی خرد، از روزنهٔ طبع بشری ورود کند، همهٔ بادهای حس ناروای بادکنک، می ترکد. و ترکید.

 

۳- حرف را حمید تمام کرد، جنایت جنگی در ظرف زمانی خود. و البته خویشتنداری و زندگی عزتمندانه در سایهٔ زمُخت مظلومیت. درود به حمید برادر اندیشمند آن شهید مظلوم دارابکلا.


۴- برخی دوستان خاطراتی از آن ستم بر آن شهید گفتند، برخی به ریشه ها رفتند، برخی در حسرت ها غوطهٔ فکری خوردند. برخی آن رویداد را یک تاریخ جهت بخش روستا تفسیر کردند، برخی میان ارزش شهید با آگاهی جامعه پل زدند.

برخی البته در سطح آن حادثهٔ رنج آور درجا زدند و بی آن که خود بدانند! بر چهرهٔ نجیب مدرسهٔ ما سیدعلی اصغر خراش زدند که به برداشت مدیر مدرسه خطایی در حد سرزنش شدید محسوب می شود و لذا از آن شخص می خواهد زیباترین تبصرهٔ اخلاق یعنی طلب بخشش و حلالیت از سید اهل قلم دارابکلا را اجرا کند که مدیر می داند در وجود جناب آقای «.....» که این روزها دردهای جانکاه، جا کرده، عشق و دوستی به سید علی اصغر موج می زند. موجی آکاهانه بسم الله.


۵- در انتها فاش کنم مشاور ارشد مدرسه جناب سید، شخصاً مرا از ورود به چالش دیروز بازداشت و استدلالش این بود مدیر باید در همان فضای گفتمان ساز بماند نه به حاشیه ورود نماید. که اساساً حاشیه، امری محتوم و ناگزیر در هر گونه مباحث تلخ و چالش برانگیز ست. لذا مدیر، شَور آن رفیق مشاور را برگزید و جز به بار گذاشتن همان یک اطلاعیهٔ اخطاریه هیچ اقدامی برای به تعطیلی کشاندن چالش ننمود، کار سکوت وَشی که بر من تحمیل شد و همین امر بر سیدمیثم عزیزم و سیدجواد نازنینم مشتبهه شد که لحظاتی مدیر را به چوب طعنه، فَلک کردند و گفتند مدیر مدرسه خویشاوندگرایی کرد! چیزی که پدرشان را نگران نمود و آن گون، بر آن دو فرزندش نگاشت. مدیر اصلا چنین نیست،

 

حداقل به یک دلیل:

من حتی در برابر آراء اخوی ام آقای وحدت هم -که فضل وسیع اش بر من  روشن تر از آفتاب روشن است- دست به سازش خویشاوندی نمی زنم و سال هاست در بحث ها با ایشان هیچ گاه بُز اخفَش نبودم و او هم همیشه ما را مستقل  و خردگرا بار آورد. بنابرین من چالش های حتمی الوقوع این مبحث نهم را که بخشی جدایی ناپذیر از ذهن و تاریخ روستایی مان است، در پیش زمینهٔ ذهنم داشتم. زیرا به عنوان کسی که ۸۸۸ پیراهن بیشتر از جوانان بسیار عزیز این مدرسهٔ فکرت و پویا پاره کردم، این مقدار از شمّ بهره دارم که بو بکشم!

 

سلام
دکتر سروش در باب وحی، از دید من خطا صورت داده، که البته خطا بخشی از وجود آدمی ست. دکتر سروش بگویند اگر این است، پس دادن الواح به دست حضرت موسی (ع) را چه می گوید!؟ آن که دیگر رؤیا نبود عین آمدن  الواح بود در طور سینا بر دست موسی نه بر قلب وی.ضمن این که نقل شما در جمله آخر کامل نیست. فقط رؤیا نگفت سروش. از جمله رؤیا گفت.

 


نظر آقای وحدت را. من هم می پذیرم نظر صائب ایشان در این مسأله را

این:


به نام خدا
پاسخ آقای وحدت به پست بارگذاری شدهٔ نقلی سیدعلی اصغر از رضا بابایی در موضوع ضرب بر زن:

شیخ وحدت:
آیه از باب دفع افسد { طلاق } به فاسد { ضرب } است.

 


این طنز سیاسی فضای وحشت عصر استالین است، دیکتاتورترین کمونیست که مکتب مارکس و لنین را به انحراف بُرد:

زمانی که استالین فوت کرد، نیکیتا خروشچف جانشین او در کنگره حزب کمونیست شروع به بازگویی جنایات استالین کرد. همه حاضرین تعجب کرده بودند که چگونه یک رهبر از رهبر پیشین این چنین تند انتقاد می کند. 

 

در حین سخنرانی که سالن مملو از جمعیت بود، ناگهان فردی خطاب به خروشچف فریاد زد: پس تو آن زمان کجا بودی؟ سالن ساکت شد. خروشچف رو به جمعیت گفت:  چه کسی این سوال را پرسید؟  هیچ کس جواب نداد. دوباره گفت:  کسی که این سوال را کرد، بایستد. اما هیچ کس بلند نشد. خروشچف در حالی که لبخند بر لب داشت، گفت:  در آن زمان من جای تو نشسته بودم! (منبع: حکایات حکیمانه)

 

@

مرجع تقلید را بر شما تحمیل نمی کنن. در انتخاب مرجع تقلید که تقلید نمی کنی. پس مرجع ایی باید برگزید که این گونه خشک مقدس نباشد. مثل مرحوم بروجردی. خود امام صادق (ع ) که مؤسس فقه جعفری ست در تشییع جنازهٔ دانشمند مُلحد شرکت فرمودند. پس، راه انحرافی آن راه اصیل اسلام نیست. مثال می زنم: صوفیه یک جنبش پارسایی بود ولی وقتی طی ۴۵۵ سال بعد به صفوییه منتهی شد، فاسد شد.

 

 

بحث دهم مدرسهٔ فکرت: آیا تاکنون در پروژه ای جمعی با هدف حل یک مسأله ی اجتماعی مشارکت داشته اید؟ از تجربه تان بگویید. آیا قائل به اهمیت مشارکت عملیِ فراتر از نقدهای کلامی هستید؟

به نام خدا
سلام بزرگواران. این پرسشی ست که جناب عارف آهنگر به مدرسه فکرت، پیشنهاد کرده است، که در پیشخوان سنجاق کردم. ضمن تشکر ویژه از این دوست فرهیخته، دعوت می کنم نهایت مشارکت را در پاسخ دهی داشته باشید. این مبحث تا ساعت ۱۰ امشب در پیشخوان می ماند. و از آن ساعت به بعد مبحث یازدهم سنجاق می گردد.

 

سلام جناب آقای وحدت
این اختلاف نظر شرعی میان عارف زاده و جوادی نسب را برای من روشن کنید: تا در مدرسه بذارم:
حسین جوادی نسب معتقد است و در یک پستی که نوشت گفت:
ناپدری بر دختر خانمش محرم نیست.

عارف زاده جواب داد:
محرم است

اینک پاسخ آقای وحدت:

 

شیخ وحدت:
سلام . ازدواج با ربیبه تا پیش از آمیزش با مادرش مجاز واز آن پس حرام است، به آیه 23 سوره نساء مراجعه شود.

ربیبه، نام دختر همسر است که معمولا با مادرش زندگی می کند تا وقتی که به خانه شوهر برود.
پایان نقل قول

 

آیه ی ۲۳ نساء را می آورم: حُرِّمَتْ عَلَیْکُمْ أُمَّهَاتُکُمْ وَبَنَاتُکُمْ وَأَخَوَاتُکُمْ وَعَمَّاتُکُمْ وَخَالَاتُکُمْ وَبَنَاتُ الْأَخِ وَبَنَاتُ الْأُخْتِ وَأُمَّهَاتُکُمُ اللَّاتِی أَرْضَعْنَکُمْ وَأَخَوَاتُکُمْ مِنَ الرَّضَاعَةِ وَأُمَّهَاتُ نِسَائِکُمْ وَرَبَائِبُکُمُ اللَّاتِی فِی حُجُورِکُمْ مِنْ نِسَائِکُمُ اللَّاتِی دَخَلْتُمْ بِهِنَّ فَإِنْ لَمْ تَکُونُوا دَخَلْتُمْ بِهِنَّ فَلَا جُنَاحَ عَلَیْکُمْ وَحَلَائِلُ أَبْنَائِکُمُ الَّذِینَ مِنْ أَصْلَابِکُمْ وَأَنْ تَجْمَعُوا بَیْنَ الْأُخْتَیْنِ إِلَّا مَا قَدْ سَلَفَ إِنَّ اللَّهَ کَانَ غَفُورًا رَحِیمًا ﴿۲۳﴾

 

[ازدواج با این زنان] بر شما حرام شده است: مادرانتان، و دخترانتان، و خواهرانتان، و عمه هایتان، و خاله هایتان، و دختران برادر، و دختران خواهر، و مادرانی که شما را شیر داده اند، و خواهران رضاعی شما، و مادران همسرانتان، و دختران همسرانتان که در دامان شمایند [و تحت سرپرستی شما پرورش یافته اند، البته] از آن همسرانی که با آنان آمیزش داشته اید، و اگر آمیزش نداشته اید، بر شما گناهی نیست [که مادرشان را رها کرده با آنان ازدواج کنید]، و [نیز] همسران پسرانتان که از نسل شما هستند [بر شما حرام شده است]. و هم چنین جمع میان دو خواهر [در یک زمان ممنوع است]، جز آنچه [پیش از اعلام این حکم] انجام گرفته باشد؛ زیرا خدا همواره بسیار آمرزنده و مهربان است. ترجمهٔ انصاریان

 

 

خبر و تحلیل خبر مدیر مدرسهٔ فکرت:

در ساعت خبرخوانی ام این جملهٔ آیت الله آقای مکارم، _شفقنا_ توجه ام را به خود جلب کرد:

«باید دانست آزادى هدر دادن نیروها و سرمایه ها نیست، بلکه وسیله شکوفائى و بارور شدن استعدادها است.

شرح مدیر: من مقالات، کتاب ها و درس گفتارهای فراوانی را از سر گذراندم، ولی تا امروز چنین نگاهی به آزادی را ندیده و نخوانده بودم. این تلقی از آزادی به نظرم خیلی نافع است.


تفسیر مدیر: جملهٔ آقای مکارم _که مرجعی متکلّم است_ سلبی  و ایجابی ست، سلب است چون گفت آزادی، هدر دادن نیست. ایجاب است، چون بیان داشت، آزادی، «وسیلهٔ شکوفائى» ست.

 

تحلیل مدیر: ۱- مکارم می خواهد آزادی غربی را نقد و آزادی اسلامی را ابلاغ کند. ۲- از این بیان آقای مکارم روشن نمی شود که او همین نوع آزادی را برای ایران اکنون می طلبد یا نه فقط نوعی ابراز عقیدهٔ کلامی ایشان است. ۳- به نظر من حتی این نوع آزادی _که مقیّد و باقوّت تعریف شده است_ از ایرانیان _خاصه از دانشجو و طلبه_ دریغ داشته شده است.

 

 

 

یک توضیح کوتاه دربارهٔ مَحرم و نامَحرم، در محیط مدرسه: ۱- محرم یعنی حرام اند همهٔ زنانی که با آنان نمی توان ازدواج (درآمیزیدن) کرد. مثلاً خواهر، مَحرم است یعنی ازدواج با او حُرمت و گناه و منع شرعی دارد و حرام قطعی ست. ۲- نامَحرم یعنی همه زنانی که ازدواج با آنان مُباح و روا و جایز است و اگر قصد ازدواج با آنان را کسی داشت گناهی بر او بار نمی شود. اللهُ عالم.

 

مدیر مدرسه و یک خبر: من در مرور اخبار امروزم در ایلنا خواندم که گفته شد: «برخی روستاییان با کارهای کوچک میلیاردر شده‌اند.»
توضیح: البته بحث این بخش ایلنا دربارهٔ گردشگری بود به گفتهٔ کارشناسان جهانی، «اقتصادسوم» دنیا شده است.

 

یادداشت های روزانهٔ مدیر مدرسهٔ فکرت
به نام خدا. جناب جوادی نسب طی بحث های روزهای گذشته به جای «سازش» واژهٔ «سازگاری» را پیشنهاد داد. ضمن سپاس از برادر صاحب اندیشه آقای حسین جوادی نسب، به مطلبی دربارهٔ کتاب مشهور مرحوم مهندس مهدی بازرگان به دوستان عرضه می کنم،:

 

۱- در دههٔ هشتاد من با یک انگیزهٔ شخصی درونی، شروع کردم تمامی آثار چاپ شدهٔ آقای بازرگان _چه چاپ دورهٔ شاه چه چاپ عصر انقلاب_ خواندم و یادداشت نوشتم. ۲- کتاب روح ملت‌ها نوشتهٔ بازرگان است که خُلقیات ملل مختلف را بررسی کرده است، فصل الحاقی آن «سازگاری ایرانی» ست. ایشان در این کتاب معتقد است ایرانیان بیش از هر صفت دیگری به سازگاری خو گرفته‌اند.

 

سازگاری ایرانی بنا به محتوای مهم آن، به دنبال پاسخی مستدل و بر پایه مشاهدات و شناخت «ما» از «ما» است. خوبی این اثر این است آنچه دراین کتاب می خوانیم گمان نخواهیم بُرد که گمانه های بازرگان است بلکه واقف می شویم بر روی آن اندیشه صورت گرفته است.
روح آن مرد بزرگ ناشناخته، جاویدان باد. ان شاء الله روزی فرارسد که خودم برای او همایشی برای شناخت زوایای وسیع اش برگزار کنم.

 

 

خبر و تحلیل خبر مدیر مدرسه
من طبق روال در سایت « رویداد ۲۴ » مروری داشتم، این خبر از سعید حجاریان برام مهم بود: 

«حجاریان: نمی‌توان با حرف‌های افرادی مانند جنتی، مؤمن، علم الهدی، روزنامه کیهان، نمایندگان، ولی فقیه در استان‌ها و ... به‌سان سخنان شخص رهبری برخورد کرد چرا که قول منصوب رهبری عین قول رهبری نیست»
تحلیل خبر: مدیر بلد نیست.

 


پاسخ من به بحث چهارم مدرسهٔ فکرت.
دعوت می کنم به عرایضم دقت شود:

۱- من معتقدم دین، هم کارکردی حکومتی دارد، و هم کارکرد حکومتی داشت. کارکرد، معادل فونکسیون «Funtion» است. که در اصلاح عامیانه همان «ته کار» ساختمان یا «پی» بِنا و سازه است. مجموعه خدمات و حسَناتی که دین در قوام و بقا و تعادل نهاد سیاست و جامعه ایفا می کند.

۲- دین از نظر من به مثابهٔ خون در تمامی اندام اجتماع است، و سیاست جزئی از اندام است. بنابراین، دین نمی تواند کارکردی حکومتی نداشته باشد.

۳- این بحث، منازعه ای دیرین میان دین مداری و سکولارها بوده و هست. در واقع سؤال منظری جامعه شناسی دارد، پاسخ هم همینطور. پس، بنده مانند پارسونز، معتقدم دین «کارویژهٔ» نیل به اهداف را انجام می دهد.

۴- با سه فراز بالا که ارائه کردم، جامعهٔ پیامبر (ص) و علی(ع) بر استوانه های دین استوار بوده است، پیروی از سیرهٔ آن اسوه های بی خطای روی زمین، هم عقلی ست و هم شرعی.

۵- اگر عقلانیت ابزاری را ملاک خود بگیریم، که امری خطاست، در جامعهٔ نوین، نهاد دین، باید کنار! بماند و به کُنج خانه ها روَد و وسط مساجد.


۶- حال اگر پاسخ مرا پذیرفته، یا دقت کرده باشید، دو مسأله باقی می ماند که بنده، اعتقاد خودم را بیان می دارم:
اگر همبستگی دین و سیاست به معنای وابستگی سیاست به دین باشد، درست است
اگر به معنای دنباله روی دین به سیاست باشد، مردود و باطل است.

۷- از نظر من استکهاوس درست گفته است که خرد و زور فقط تن و جسم انسان را به تمکین می آورد، ولی دین، روح و روان مردم را نیز به اطاعت می کشاند. پس جامعه و سیاست محتاج دین است. در یک کلام خرد و وحی با هم اند، نه بر هم.

 

نتیجه: دین کارکردی حکومتی دارد، اما به وجهی که برشمردم. حال اگر به جای دین، «روحانی سالاری» رخ بنماید، آن دیگر، نکوهیده است و محکوم. زیرا، در این شق، مقامات دنیوی، از روحانیت بدون چون و چرا باید تبعیت کنند؛ که ایندخلاف بزرگ و انحراف خطرناکی ست که ۱۰۰۰ سال قرون وسطی، تاریکخانه ی وحشت و استبداد آن روزها شُوم و تلخ و بسته و پس رفته و راکد است. پایان
من پاسخم را از داشته های ذهنی ام نوشتم، اگر خطایی بود ، متوقع نقد بی رحمانه و بی تعارف هستم. چون مدرسه ی فکرت ، مدرسه ی صوری نیست.

 

 

 

پاسخم به بحث ۱۳ مدرسه:
به نام خدا. ضمن سلام به همگان و تشکر ویژه از جناب آقا عارف آهنگر بابت طرح این پرسش، دیدگاه ام را در چندبند می آورم:


۱- پژوهشی در این باب نکرده ام، نیز پژوهشی در این قضیهٔ حیاتی کشور، من ندیده ام؛ اما بُرونداد این ادارهٔ آموزشی تعلیمی، تا حدّی _به حدّ وفور_ نمایان ساخته است، که وضعیتی نابسامان و نامناسب دارد.
۲- این عیب، بلکه آفتِ مَهیب را، پدیده ای متقابل می دانم. که پنج ضلعی ست: نظام، دانش آموز، آموزگار، خانواده، جامعه. هر پنج ضلع در این سیر قهقرایی تقصیرکار بوده و هستند.


۳- البته باید پای معلمان توانا و دانا را از این تقصیرات بیرون بکشم؛ چون که تا مزرعه و بوته و باغبان باهم، «همگِن» نباشند، ثمره ای پدیدار نمی شود. حتی در دنیای وحوش نیز برای اهلی سازی، این «انطباق سه وجهی» لازم است، مثلاً اگر به جای سگ، گرگ را اهلی کنیم، باخته ایم، چون طبع گرگ، درندگی ست و شکار و خون آشامی. پس، وقتی گرگ نمی خواهد در حیاط خانهٔ صاحبخانه، قلعه بانی کند و پاسبان گله باشد، هزار آموزشیار هم، قادر نیستند گرک را بسانِ سگ، همخانهٔ انسان  کنند و نگهبان جان شان.


۴- اگر «پرورش» مطلوب بود و آموزش «مورد قبول»، پس چرا نهادهای انقلاب وقتی می خواهند نیرویی استخدام کنند، دست  به گزینش می زنند و تعلیم یافتگان وزارت آموزش و پرورش را مجدداً در آموزشگاهای خودشان، «وَرز» و به قول برخی ها «شست و شوی مغزی و مُخی» می دهند؟ و تعلیم های مجدد!؟ پس، برونداد این وزارت از پای بست ویران است.


۵- سبک آموزش  و محتوا با هم همخوانی ندارد. هر دوره ای، هر کس هر طور خواست با این وزارت کرد.
۶- و آخر این که طی ۴۰ سال که از انقلاب می گذرد به گمانم بیش از ۴۰ بار این نظام آموزشی ایران دستخوش دگرگونی و اعمال سلیقه شده است و هنوز هم سنگ این آسیاب به دور خود _بی گندم و آرد_ می گردد! آنقدر تغییر! و آنقدر تحول! داد، که دادِ خودِ آموزگاران هم درآمد. من بدبینی را القا نمی کنم، ولی واقعیت آن است میان دانش آموز با آموزش و نیز پرورش رابطهٔ قهرآمیز حاکم است. کتاب می گوید مرا بخوان. دانش آموز می گوید سخت هستی! و معلم می گوید من هم این وسط مانده و درمانده ام. پایان
ابراهیم طالبی دارابی



مقدس سازی چرا؟
به نام خدا. همانطور که واقف اید، واژه ی «قدس» معنایی جز پاکی، پاکیزگی و طهارت ندارد. در کتاب شریف تفسیر مجمع البیان می خوانیم که  تقدیس در اصل به معنای تطهیر و پاک کردن است. به همین جهت، سطلى که به وسیله آن خانه قدس را تطهیر مى‏کردند، تقدیس مى‏گفتند. «بَیْتُ المُقَدَّس» نیز جائى است که از نجاست معنوى یعنى شرک پاک است.

 

حال با این توضیح چرا باید افراد، چهره ها و کسانی که جایگاهی را در قدرت یا فقه یا معرفت یا فلسفه یا حتی عرفان اشغال کرده اند را نه فقط تقدیس کرد بلکه آنان را قدس و مقدس دانست؟ به نظر من، تقدیس سازی در سیاست، زشت ترین اقدام است که آزادی را از هر دو طرف می ستاند، آن که می خواهد نقد و اشکال کند، نمی تواند و آن که مقدس سازی می کند هم نمی تواند. اولی از موانع (=بُت سازان) نمی تواند عبور کند یعنی عدم آزادی و دومی از رهایی درونی  بُت خویش نمی خواهد گذر کند که عدم آزادگی ست.


پس پیش به سوی هم آزادی و هم آزادگی در جامعه و چشمه سار امری خطاست، در جامعهٔ نوین، نهاد دین، باید کنار! بماند و به کُنج خانه ها روَد و وسط مساجد.


۶- حال اگر پاسخ مرا پذیرفته، یا دقت کرده باشید، دو مسأله باقی می ماند که بنده، اعتقاد خودم را بیان می دارم:
اگر همبستگی دین و سیاست به معنای وابستگی سیاست به دین باشد، درست است
اگر به معنای دنباله روی دین به سیاست باشد، مردود و باطل است.

۷- از نظر من استکهاوس درست گفته است که خرد و زور فقط تن و جسم انسان را به تمکین می آورد، ولی دین، روح و روان مردم را نیز به اطاعت می کشاند. پس جامعه و سیاست محتاج دین است. در یک کلام خرد و وحی با هم اند، نه بر هم.

نتیجه: دین کارکردی حکومتی دارد، اما به وجهی که برشمردم. حال اگر به جای دین، «روحانی سالاری» رخ بنماید، آن دیگر، نکوهیده است و محکوم. زیرا، در این شق، مقامات دنیوی، از روحانیت بدون چون و چرا باید تبعیت کنند؛ که ایندخلاف بزرگ و انحراف خطرناکی ست که ۱۰۰۰ سال قرون وسطی، تاریکخانه ی وحشت و استبداد آن روزها شُوم و تلخ و بسته و پس رفته و راکد است. پایان


من پاسخم را از داشته های ذهنی ام نوشتم، اگر خطایی بود ، متوقع نقد بی رحمانه و بی تعارف هستم. چون مدرسه ی فکرت، مدرسه ی صوری نیست.

 


پاسخم به بحث ۱۶ مدرسهٔ فکرت
دربارهٔ دنیا و دعا باورهایم اینهاست:
۱- دنیا بد نیست، دنیایی شدن بد است‌. دنیایی شدن مثل رفتار فرعون. مثل اعمال قارون. مثل تزویر بلعم باعورا. (سه چهرهٔ کریه و مثلت زور و زر و تزویر) اما دنیا مثل کار شکُفتن گُل. پس، دنیا محل رفتار و کردار است که چه بهتر عین شکوفایی گل و نغمه های بلبل باشد.


۲- دعا یعنی خواستن. چون میان پرورگار و آدم موانع و مشکلات رخ می تابد، انسان از طریق دعا (مناجات یا منادات) به خدا توکل می کند و در این راه، حق توسُّل (=وسیله یابی) نیز دارد. دعا حرکت عاشقانه و عاجزانه ماست به دستگاه رحمت بی انتهای خدا. که صدالبته پیش از هر چیز ایمان نیاز دارد و عشق به رُبوبیت. و این شیرین ترین لحظات یک انسان در اُنس با معبود مطلق و متعال و مهربان است که در آن رابطهٔ صمیمی میان خالق و مخلوق، هم حال لازم است و هم قال. هم راز نیاز است و هم نیاز.
 

 


۱- خدای علیم باخبر است، خود از ما خواسته: بخواهید مرا : اُدعونی....
۲- با توجه به «اُدعونی» من معتقدم دعاکردن در پیشگاه خدا، اوج دلدادگی و حذف هر نوع واسطه است.
۳- دعا اگر نباشد، خدا با ما متصل است، ولی ما از خدا بُریده.
۴- لازم نیست کسی دعا را فریاد کند و یا لزوماً جمعی ادا کند، دعا درخواست که خدا خود امر کرده در خفا و علَن و در حال تضرُّع مرا بخوانید. پس ربط هر کس با خدا با قلبش است نه با زبان. زبان ابزار زمزمه است.
۵- هرگز مزه دعا کم نمی شود وقتی کسی واقعاً عاشق و عابد خداست.
ممکن است پاسخ من از نظر شما نادرست باشد، ولی من به پرسش تو اهمیت دادم و تجربهٔ خودم را نقل کردم. پوزش.


 

خبر و تحلیل خبر مدیر مدرسه
در خبرخوانی ام از عصر ایران خواندم که : «در یکسال گذشته، بیش از ۲۴ هزار مسلمان در میانمار بر اثر اقدامات خشونت آمیز ارتش این کشور جان باخته‌اند.


آژانس توسعه بین‌المللی انتاریو در کانادا با انتشار گزارشی در این خصوص می‌گوید این تحقیق با مشارکت سازمان‌ها و پژوهشگرانی از کشورهای مختلف از جمله استرالیا، بنگلادش، کانادا، فیلیپین و ... تهیه شده است.
این گزارش می‌گوید همچنین بیش از ۴۰ هزار مسلمان هم به ضرب گلوله زخمی شده‌اند و بیش از ۳۱ هزار تن دیگر هم درون آتش انداخته شده‌اند. ضمن اینکه ۱۱۵ هزار خانه مسلمانان روهینگیایی به آتش کشیده شده است.»

 

تحلیل من:


این جنایت وحشتناک چیزی غامض ندارد که لازم به تحلیل باشد. این بودایی های از خدا بی خبر!  روح بودا هم را آزرده کردند که تمام مکتبش این بود انسان دوست باشیم نه آدم کُش. آنان با این نژادپرستی جراحتی عمیق بر قلب مسلمین جهان وارد ساختند. و من این را ننگ غرب می دانم که در فساد مدرنیته غرق شده است و فقط «آز» دارد و میل به انباشت و نظاره گر است و خودخواه. غرب، بدجوری به سراشیبی سقوط افتاده است. روزی برملا خواهد شد.
منبع:
http://www.asriran.com/fa/news/627838/ارتش-میانمار-در-یک‌سال-گذشته-24-هزار-مسلمان-را-کشته-است

 

عدل چیست؟

 

ضمن تشکر از جناب امیر رمضانی که سؤال را پیش کشیدند، چند جمله جواب می نویسم:
عدل، "ادا کردن حق دیگران است و استیفای حق خود از دیگران." عدالتگرا کسى است که حقوق دیگران را لگدمال نمى کند


۱_ عدل مجموعه همه فضائل است. به طور که تمامی فضیلت ها در آن اجتماع کرده است.  به عبارتی پُل عبور به آرمان مقدس است. 
۲_ عدالت هم ایفای حقوق است و هم استیفای حقوق.  اولی عدالت ورزیدن است و دومی عدالت طلبیدن. 
۳_  عدالت گرچه والاست، ولی فضیلتی مثل کرَم، یعنی از خودگذشتن، از عدل بالاتر است. 
۴_ عدل و آزادی چون که با حقوق سر و کار دارند،  به قول دکتر سروش قابلیت اجرایی لغزنده ای دارند.
۵_ عدل موجب می شود مانند مولوی بیندیشیم که گفت: ما همه لاشیم در چندان فراش
۶_ امام علی علیه السلام در تعریف عدل فرموده است: «العدل یضع الأمور مواضعها . و مرحوم علامه طباطبایی درباره عدل نظرش این است:
 حقیقت عدل عبارت است از برقراری تساوی و توازن میان امور به گونه‌‎ای که سهم شایستة هر یک بدان داده شود. در نتیجه، همگی در این جهت که در جایگاه شایستة خود قرار گرفته است، یکسان و برابرند.

 

خبر و تحلیل خبر


در خبرخوانی ام در سایت عصر ایران جناب جعفر محمدی خواندم که آقای حسن روحانی دیروز ۳۰مرداد ۱۳۹۷ از جریان‌های سیاسی درخواست کرد فعالیت‌های جناحی را کنار بگذارند و گفت: خواهش می‌کنم مدتی، حزب و جناح را فراموش کنیم و بعد دو سال دیگر شروع کنید؛ یک استراحتی به خودمان بدهیم. جناح‌ها لطفا به مرخصی بروند تا اختلاف و فشارها کم شده و اتحاد و وحدت بیشتر شود.

تحلیل من: شاه هم همین را می گفت! رستاخیز تأسیس کرد و گفت هرکه نمی تونه رستاخیزی بشه بره از این مملکت. حالا این جناب روحانی راست میانه، که هم از چپ وام گرفته و هم از راست دام! حالا شاهی گری می کنه. نمی تونه رأی نیابتی ملت را حفظ کنه، چنین می تراشه! عجب نکردم، اساساً این تیپ افراد، آن تیپی ! اند.

| لینک کوتاه این پست → qaqom.blog.ir/post/1097