یازده عزاداری در ایران. دو منبر و دویست قار اِسکان. در ایران یازده عزاداری گسترده، برپا میشود: ۱. محرم ۲. رحلت پیامبر اکرم ص ۳. چهل و هشتم مشهدالرضا ع ۴. فاطمیهی اول ۵. فاطمیهی دوم ۶. بیست و یکم احیاء شب شهادت امام علی ع ۷. شهادت امام جواد الائمه علیهم السلام ۸. سفرهی ابوالفضل س در خونهها ۹. شهادت شهدای گمنام دفاع مقدس که پلاک یا استخوان آنان کشف میشود ۱۰. مراسم برای چهارده خرداد ۶۸ و پانزده خرداد چهل و دو ۱۱. عزاداری حکومتی برای کسی که از سران نظام و یا فرد مشهور روحانیت حکومتی میمیرد. درین پست ولی، من فقط فاطمیهی دوم را کمی میگویم از بررسی بقیه میگذرم و یک خاطره از خونه درین راستا مینگارم و پایان یک روضه هم خودم میخوانم.
یک عضو داخلی دین، برای پیمانسِپُری حاکم -که خلیفه یعنی جانشین پیامبر اکرم ص خوانده میشد- خود را چنان مُحِقّ پنداشت که حتی حاضر شد خود را شتابآلود! به درِ خانهی گِلین فاطمه زهرا س «بَضعه» (=پارهی تن، گوشت، تابعه، وصلهی تن) رسول الله ص برسانَد و به ساحت تقدس آن کوثر دین صدمات برساند، که چه؟ که خشونتوار برای ابوبکر، حضرت امام علی بن ابی طالب را به سقیفه (سقف زیر پرده، در منزل بنی ساعده) بِکشانَد و بیعت بِستانَد. فاطمیه، ریشه در خشونت این فرد علیهی علی و فاطمه دارد که خود بعد از سه سال رهبری ابوبکر، به ده سال حکومت بر اسلام و مسلمین برسد. عمر از اسلام، حاکمیت نمیگرفت، او بر اسلام حکومت میکرد و بر مسلمین و حتی بلاد و اقالیم حکم میرانْد. عمر، تندخوییاش عام بود و در تاریخ ثبت است. تا آن حد خشن و مصلّب، که بر فاطمه س جسورانه و هتّاکانه رفتار کرد. صدمات، منجر به فاجعه شد و شیعه آن اتفاقات را وفات نمیداند، شهادت میداند زیرا ترور صورت داد، ترور جسارت به شخصیت یک زن و ترور شخص یک بانوی دین. شهادت فاطمه به دست کافرین و مشرکین نبود، ضربات یک عضو داخلی دین، آن هم صحابه پیکرش را جریح و به سمت جاندادن برد؛ یعنی کمتر از سه ماه پس از رحلت پیامبر اکرم ص پدر آن معصوم س.
اما خاطرهام از دو منبر و دویست قار اِسکان. خونهی ما دو منبر و دویست قار اِسکان بود. یک منبر سنگین بود از کبلآخوند پدربزرگم. اما منبر دگر سبک ساخته شد توسط پدرم از چوب ملَج. این منبر را مردم سه محلهی ما (حمومپیش، یورمله، ببخیل) برای روضهخوانی نذری خونههایشان، شب به امانت میبردند و روز بعد باید برمیگرداندند، وگرنه پدرم دیگر به آنان منبر قرض نمیداد! اما روی منبر ملاعلی کبلآخوند پدربزرگم -که همیشه لاک تندیرنونمان روی آن جاساز میشد تا موش نزند- توی خونهی ما هر سال، ساعت سه عصر، ده روز اول ماه محرم روضهخوانی برپا میشد. مجلسی فقط برای بانوان. سخنران دو روحانی خوشنام مرحومان: شخاحمدعمو آفاقی بود و آسید علی صباغ دارابی. چنان فراوان بانوان میآمدند که راهرو، حیاط، سکو، خاندله پر میشد. نون قندی، خرما، حلوا و چای، دائم خورانده میشد. به همین علت نوشتم دویست قار اِسکان. قار مخفف قوری، اِسکان زیر هم معلومه استکان و زیر یعنی نعلبکی. فاطمیهی دوم هم والدینم با هزینهی خود، با برپایی روضه در روستای سی و اندی خانواری مُرسم، به تمام اهالی آنجا درین روز آبگوشت نذری میدادند. از جزئیاتش بگذرم. عزاداری در ایران، مرسوم بوده و همچنان جزوِ فرهنگ دینی در آمده است.
آخر متن فقط یک حرف از دفترهایم جویم و گویم، بس. من آموختم که حضرت زهرا س معتقد بودند خداوند عدالت را برای «آرامش دل آدمها» خلق کرد و واجب نمود. هر جا عدل و عقل دیدید بندانیم دین هم همان است. این روز حزن، بر دلهای مالامالِ حُبّ به حضرت فاطمه تسلا باد. به تعبیر رسای زندهیاد دکتر علی شریعتی «فاطمه، فاطمه بود». یعنی خودش، بهتنهایی شخصیت خاص و کمال خاصش و خالصش را داشت. اما روضهی من، او را یک فرد داخل دین، زد، میگویند لگد زد، سیلی زد، حرف بد زد. آتش زد. خشونت کرد. هیاهو بلند کرد. اشکم جاری شد... روضهی من واسه فاطمه زهرا س همین بود. دامنه