دامنه‌ی داراب‌کلا

قم ، مازندران ، ساری ، میاندورود

دامنه‌ی داراب‌کلا

قم ، مازندران ، ساری ، میاندورود

دامنه‌ی داراب‌کلا

Qalame Qom
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)
قم، مازندران، ساری، میاندورود

پیام مدیر
نظرات
موضوع
بایگانی
پر پسند
پر بحث

یازده عزاداری در ایران

پنجشنبه, ۱۵ آذر ۱۴۰۳، ۱۰:۲۲ ق.ظ

یازده عزاداری در ایران. دو منبر و دویست قار اِسکان. در ایران یازده عزاداری گسترده، برپا می‌شود: ۱. محرم ۲. رحلت پیامبر اکرم ص ۳. چهل و هشتم مشهدالرضا ع ۴. فاطمیه‌ی اول ۵. فاطمیه‌ی دوم ۶. بیست و یکم احیاء شب شهادت امام علی ع ۷. شهادت امام جواد الائمه علیهم السلام ۸. سفره‌ی ابوالفضل س در خونه‌ها ۹. شهادت شهدای گمنام دفاع مقدس که پلاک یا استخوان آنان کشف می‌شود ۱۰. مراسم برای چهارده خرداد ۶۸ و پانزده خرداد چهل و دو ۱۱. عزاداری حکومتی برای کسی که از سران نظام و یا فرد مشهور روحانیت حکومتی می‌میرد. درین پست ولی، من فقط فاطمیه‌ی دوم را کمی می‌گویم از بررسی بقیه می‌گذرم و یک خاطره از خونه درین راستا می‌نگارم و پایان یک روضه هم خودم می‌خوانم.

 

 

یک عضو داخلی دین، برای پیمان‌سِپُری حاکم -که خلیفه یعنی جانشین پیامبر اکرم ص خوانده می‌شد- خود را چنان مُحِقّ پنداشت که حتی حاضر شد خود را شتاب‌آلود! به درِ خانه‌ی گِلین فاطمه زهرا س «بَضعه‌» (=پاره‌ی تن، گوشت، تابعه، وصله‌ی تن) رسول الله ص برسانَد و به ساحت تقدس آن کوثر دین صدمات برساند، که چه؟ که خشونت‌وار برای ابوبکر، حضرت امام علی بن ابی طالب را به سقیفه (سقف زیر پرده، در منزل بنی ساعده) بِکشانَد و بیعت بِستانَد. فاطمیه، ریشه در خشونت این فرد علیه‌ی علی و فاطمه دارد که خود بعد از سه سال رهبری ابوبکر، به ده سال حکومت بر اسلام و مسلمین برسد. عمر از اسلام، حاکمیت نمی‌گرفت، او بر اسلام حکومت می‌کرد و بر مسلمین و حتی بلاد و اقالیم حکم می‌رانْد. عمر، تندخویی‌اش عام بود و در تاریخ ثبت است. تا آن حد خشن و مصلّب، که بر فاطمه س جسورانه و هتّاکانه رفتار کرد. صدمات، منجر به فاجعه شد و شیعه آن اتفاقات را وفات نمی‌داند، شهادت می‌داند زیرا ترور صورت داد، ترور جسارت به شخصیت یک زن و ترور شخص یک بانوی دین. شهادت فاطمه به دست کافرین و مشرکین نبود، ضربات یک عضو داخلی دین، آن هم صحابه پیکرش را جریح و به سمت جان‌دادن برد؛ یعنی کمتر از سه ماه پس از رحلت پیامبر اکرم ص پدر آن معصوم س.

 

اما خاطره‌ام از دو منبر و دویست قار اِسکان. خونه‌ی ما دو منبر و دویست قار اِسکان بود. یک منبر سنگین بود از کبل‌آخوند پدربزرگم. اما منبر دگر سبک ساخته شد توسط پدرم از چوب ملَج. این منبر را مردم سه محله‌ی ما (حموم‌پیش، یورمله، ببخیل) برای روضه‌خوانی نذری خونه‌های‌شان، شب به امانت می‌بردند و روز بعد باید برمی‌گرداندند، وگرنه پدرم دیگر به آنان منبر قرض نمی‌داد! اما روی منبر ملاعلی کبل‌آخوند پدربزرگم -که همیشه لاک تندیرنون‌مان روی آن جاساز می‌شد تا موش نزند- توی خونه‌ی ما هر سال، ساعت سه عصر، ده روز اول ماه محرم روضه‌خوانی برپا می‌شد. مجلسی فقط برای بانوان. سخنران دو روحانی خوشنام مرحومان: شخ‌احمدعمو آفاقی بود و آسید علی صباغ دارابی. چنان فراوان بانوان می‌آمدند که راهرو، حیاط، سکو، خان‌دله پر می‌شد. نون قندی، خرما، حلوا و چای، دائم خورانده می‌شد. به همین علت نوشتم دویست قار اِسکان. قار مخفف قوری، اِسکان زیر هم معلومه استکان و زیر یعنی نعلبکی. فاطمیه‌ی دوم هم والدینم با هزینه‌ی خود، با برپایی روضه در روستای سی و اندی خانواری مُرسم، به تمام اهالی آنجا درین روز آبگوشت نذری می‌دادند. از جزئیاتش بگذرم. عزاداری در ایران، مرسوم بوده و همچنان جزوِ فرهنگ دینی در آمده است. 

 

آخر متن فقط یک حرف از دفترهایم جویم و گویم، بس. من آموختم که حضرت زهرا س معتقد بودند خداوند عدالت را برای «آرامش دل آدم‌ها» خلق کرد و واجب نمود. هر جا عدل و عقل دیدید بندانیم دین هم همان است. این روز حزن، بر دل‌های مالامالِ حُبّ به حضرت فاطمه تسلا باد. به تعبیر رسای زنده‌یاد دکتر علی شریعتی «فاطمه، فاطمه بود». یعنی خودش، به‌تنهایی شخصیت خاص و کمال خاصش و خالصش را داشت.  اما روضه‌ی من، او را یک فرد داخل دین، زد، می‌گویند لگد زد، سیلی زد، حرف بد زد. آتش زد. خشونت کرد. هیاهو بلند کرد. اشکم جاری شد... روضه‌ی من واسه فاطمه زهرا س همین بود. دامنه

| لینک کوتاه → qaqom.blog.ir/post/904
موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۴۰۳/۰۹/۱۵
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

اختصاصی

خاطرات

عترت

نظرات (۴)

سلام جناب طالبی عزیز
تسلیت روز شهادت

چقدر خاطرات جالبی داری.
من تلاش می‌کنم خودم را در آن شرایط و حس و حال قرار دهم تا شیرینی آن دوچندان شود.


خدا اموات شمارو بیامرزه، واقعا چقدر عشق به اهل‌بیت داشتند.
پدرم چند سال به عنوان متولی تکیه مرکزی یا بزرگ گتاب بود، در سالهایی که مانند امروز به ده دوازده بخش و تکیه و مسجد تجزیه نشده بودند.
یادم می‌آید یکی دو روز قبل از آغاز محرم، بخصوص در سال‌های ۵۵ و ۵۶ و۵۷، باید تکیه را آب و جارو می‌کردیم و من با فرغون یا همان دستِچرخ، یک بشکه ۲۰ لیتری نفت را از منزل به تکیه می‌بردم تا سماورهای بزرگ را برای تهیه چایی آماده کنند.
بعدش هم از مغازه فلانی قند و چایی و ... تهیه می‌کردم.


چه افتخاراتی نصیب ما می‌شد، مانند مدال قهرمانی بر گردن ما آویزان است، اگر قدر بدانیم.

روضه آخرت خیلی زیبا بود، همراه با اشک و آه.

محمد رضا احمدی

پاسخ مدیر دامنه ::

،،
آشیخ محمدرضا به این پست شما گویم:
برای بزرگی روح مذهبی والد مؤمن‌ات دست به آسمان بردم و در حقش دعا، ندا دادم. خاطره‌ی جدیدی بیرون دادی، به زیر ثبتش می‌برَم. ممنونم.

من اعتراف کنم دو جا، دین گرفتم:
۱. دامن مادرم و نزد پدرم
۲. پشت سرِ «آقا» در مسجدجامع و بالاتکیه‌ی داراب‌کلا

هر دو دین هم، بی‌پیرایه و ناآلوده.

بعدها اخوی‌ام آقای ابوطالب طالبی وحدت، در دین بر ما بینش دمید. او البته در اعتراض به عملکرد حاکمیت از رخت آخوندی رخت بست. که من منتقد این تصمیم او بودم و درین صحن مفصل هم بحثش را با حضور خودش راه انداخته بودم. بگذرم

آن روضه‌ی آخر خودم هم پیشکش شما دوست دانای منبری من. آخه ما در خونه در غیاب پدر، یواشکی لباسش را بر تن و عمامه‌اش را بر سر می‌کردیم می‌رفتیم روی منبر، مثلاً روضه‌خواندن تمرین می‌کردیم. بیشتر من و اخوی‌ام آق حیدر که شخی رفته بود حوزه‌ی سعادتیه‌ی ساری.



سال ۱۳۶۳

داراب‌کلا منزل مادر و پدر



من و برادرم حیدر رُل لباس روحانی پدر


موضوع عکس :: خاطره‌ی دامنه

سه عکس بالا من و اخوی‌ام مرحوم حِدِر است، البته دزدَکی! لباس پدر را توی تن‌مان کردیم☝️
متنم ویراش نیست. پوزش. همان چرک‌نویس به قول پدرم منوط! را گذاشتم

سلام آقای طالبی 
روز به خیر

۱- به تجربه سالیان دراز برایم ثابت شده است که عزاداری به صورت دسته‌جمعی، یک‌ کار نمایشی و کارناوالی است که بیشتر برای جلب توجه بر سر تظاهر به سوگواری برگزار می‌شود و عنصر رقابت و هم‌چشمی هم که در بین عزارادان آشکار است.

۲- از ابتدای دهه ۱۳۷۰ دسته‌های زنجیرزنی با همراهی طبل، سنج و شیپور با شکلی متفاوت از گذشته در کشور رونق گرفت‌. من به این دسته‌های عزاداری که کاری دیدنی و هنری انجام می‌دهند و خودم هم در آن شرکت می‌کنم، می‌گویم «مراسم جشن عزا».

۳- ریتم در دسته‌های زنجیرزنی قدیم، به صورت خودبه‌خودی و با نوای مرثیه‌خوان برقرار بود.
اما در برخی از این دسته‌جات جدید عزاداری یک نفر مانند رهبر ارکستر هم حضور داشت که ریتم موسیقیایی آن را کنترل می‌کرد و زنجیرزنان، تمام توجه‌شان به او بود نه مرثیه‌خوان. امروز دیگر این افراد به صورت آشکار نیستند.

۴- آن‌چه به سوگواری و عزاداری، رنگ واقعیت و باورپذیری می‌دهد، سوگواری شخصی و پرهیز از عزاداری در جمع است؛ حضور افراد در جمع عزاداران، برای آرامش سوگواران است و معمولاً آرامش‌بخشی، خاصیت جمع است و فرد سوگوار را آرام می‌کند.

۵- تقریباً در تمام مجالس عزا، نوحه‌خوان و سخنران به غگمین‌بودن تظاهر می‌کند و گریه آنان باورکردنی نیست؛ بیشتر یک لحن موسیقایی است تا حزن واقعی. نکته جالب آن است که سخنرانان حتی مردم را به تظاهرکردن و «تباکی/ نمایش گریه» تشویق می‌کنند.

جلیل قربانی

پاسخ مدیر دامنه ::

،،

جناب آقاجلیل قربانی سلام

آسیب‌شناسی پنج‌گانه‌ات مهم بوده است. چنین روایتی از مفهوم عزاداری نه ناشی از مخالفتت با اصل عزاداری که با سبک و شیوه‌ی «نمایشی» آن است. می‌شود روی آن بحث فکری کرد.


من خودم نظرم این است: کمی از روی حافظه‌ام برمی‌شمارم،مانند شما زیر اعداد می‌برم:


۱. اصل عزاداری ریشه‌ی آفرینشی و غریزی دارد.


۲. روان انسان با عزا و غم رابطه‌ی ارگانیکی دارد.


۳. اسدالله اسلام یعنی حضرت حمزه سیدالشهداء س در احُد که شهید شد پیامبر اکرم ص عزاداری را بنیان نهاد. البته برای حضرت خدیجه س و پیش از آن برای پسرش ابراهیم (همنامی هم‌مرامی با دین حنیف حضرت ابراهیم بدین نام نامیده شد) نیز گویند مویه کرد.


۴. در حکومت آل بویه برای غلظت به حب به اهل بیت علیهم السلام و گرفتن بیعت از پیروان عترت، عزاداری نموّ کرد. 


۵. صفویه برای تحکیم قدرت خود در قبال عثمانی سنی‌مذهب، به آئین عزاداری شکل و تظاهر داد.


۶. انقلاب مردم ایران از محرم و عاشورا و عزاداری منبع الهام ساخت.


۷. جمهوری اسلامی ایران از آن برای انسجام و نشان‌دادن پشتیبانی مردم از مذهب و حکومتش، بهره گرفت و همچنان می‌گیرد.


۸. عزاداری جمعی روح دارد، عزاداری فردی عرفان‌آمیزتر است.


۹. سنت عزاداری آئینی در سیاوشون هم بود، دل تاریخ کهن ایران به نقل شاهنامه.


۱۰. اگر مغزم را فهرست کنم از سیزده کف دست هم می‌گذرد. پس بسنده کنم و ازت بابت صراحت در بیان آسیب ممنونم.

طالبی جانحواست هست؟
بعضی از گروه‌های مجازی، مانند دوران جاهلیت بر طبل تکاثر می‌کوبند و در پی افزایش اعضا و مِمبِر هستند و بعضی هم از کوثر الگو می‌گیرند، درسته؟
اما آنچه تاکنون من از این گروه یافتم این است تلاش دارد که "کوثری" باشد، نه "تکاثری". شما در پی مِمبِر زیادی نیستید، اما از منبر نمی‌توان گذشت، چون همراه با ارزش فراوان است.


یاد آقای کوثری مداح افتادم.
آه از آن ساعتی...

محمد رضا احمدی

پاسخ مدیر دامنه ::
،،
سلام جناب حجت الاسلام آشیخ محمدرضا
بهره بردم از الفاظ و پیام درون آن. کوثر و تکاثر را متضاد مهمی گرفتی که واقعاً این تضاد، همچنان در تاریخ، عامل ماند. البته فرهنگ و فکر کوثر در همان صدر اسلام حبس شد و تکاثر خود را همچنان به داخل مسلمین رسوخ داد. این برداشت من از متضاد کوثر / تکاثر است. اختلاس و فساد در جمهوری اسلامی ایران هم ناشی از شق دوم یعنی تکاثر است. تکاثر را از کوثر سبقت داد این نظام البته عوامل فسادپذیر آن. با تشکر و امتنان از متن خوب‌تان.

سلام دوباره

✳️ دیدن برادر بزرگ‌تان جناب شیخ وحدت که الان دیگر دوست عزیز بنده است، برای بنده از نعمت‌های بی‌بدیل خداوند بود.

 

❇️ هر چند خیلی دیر نصیب من شد، اما غنیمتی بس بزرگ برای من است.

 

✅ در وصف او کافی است که بگویم که «قرآن‌شناس» است به معنای واقعی کلمه!

جلیل قربانی

پاسخ مدیر دامنه ::

،،

آقاجلیل مجدد سلام بر محضر آن رفیق صاحب قلم و اندیشه‌ام. از برشماری فکر و علایق خودت به اخوی‌ام آقای ابوطالب طالبی (مشهور به «معزالدین وحدت سمیعی» نامی در ایام شاه که از دست ساواک فراری بود بر روی خود گذاشت) ممنونم. دوستی شما با ایشان بسیار جلوه کرد در بین رفیقان. او روزی به من گفته بود: جلیل قربانی را از نزدیک دوست دارم ببینم. آن شب آن اتاق پشت همین پنجره درین عکس وقتی دیدت، فردا وقتی آخر شب همگی رفتین، به من گفت: قربانی را در اولین دیدار پسند کردم. او اولین پسند را معمولاً بهترین نمود عقلی می‌داند. بگذرم. من اما وقتی جلیل قربانی را در سازمان برنامه و بودجه دیدم چند سال زودتر از ایشان، در خاطرم سپردم جلیل را باید در فهرست رفقایم بگذارم که عقل و هوش دارند و خرد می‌ورزند. بگذرم. در تفاوت‌نظرها می‌دانی من اهل تعارف نیستم. ارادت: ابراهیم که انتقاد را جای علایق جا نمی‌زند.

سایر مباحث در این مطلب در زیر می‌آید:

،،
احمدی شیخ فرهیخته‌ی مدرسه‌ی فکرت و مدرسه‌ی فیضیه آنچه به زیر تعابیر بردی چنان دل‌آویز است که حیفم می‌آید آن را در پیشانی‌ام، تاج نکنم. مدرسه فکرت گمانم از یگانه‌ها گروه‌هایی هست که عضویت در آن فقط با دعوت و پذیرش مدیر مدرسه ممکن است. چون لینک ورود آن را عمومی نمی‌کنم. قِلّت با حفظ تکثُر، بله، کثرت، با غلیه‌ی تکاثر خیر!

،،

احمدی شیخ فرهیخته‌ی مدرسه‌ی فکرت و مدرسه‌ی فیضیه آنچه به زیر تعابیر بردی چنان دل‌آویز است که حیفم می‌آید آن را در پیشانی‌ام، تاج نکنم. مدرسه فکرت گمانم از یگانه‌ها گروه‌هایی هست که عضویت در آن فقط با دعوت و پذیرش مدیر مدرسه ممکن است. چون لینک ورود آن را عمومی نمی‌کنم. قِلّت با حفظ تکثُر، بله، کثرت، با غلیه‌ی تکاثر خیر!


شیخ محمد رضا احمدی:

بسیار زیبا و به یادماندنی

توفیق داشتم یک بار ایشان را زیارت کنم.

انشاالله در صحت و سلامت باشند.

کلا خانواده‌ای مومن، متعهد و اهل علم و تقوی.

،،

آشیخ محمدرضا

ایشان حیدر است. در رُل لباس هستیم درین نقش. وی اخیراً مرحوم شد.

شما آقای ابوطالب، اخوی ارشدم را دیدی. که هم اینک در ساری سکنی گزید و از قم پس از ترک رخت روحانیت، رفت!


شیخ محمد رضا احمدی:

بله

خدا بیامرزد.

همان شیخ وحدت را زیارت کردیم،

دکتر باقر را هم بارها زیارت کردیم.

ممنون از تذکر.


جلیل قربانی:

✅ به قول شاملو؛

چندان دخیل مبند 

که 

بخشکانی‌ام از شرم ناتوانی خویش...!


،،

با دخیل‌بستن خاطره دارم

آقا جلیل قربانی!

اندک، که بگذرد خواهمش نوشت.

کنار پنجره فولاد مشهد مقدس.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">