دامنه‌ی داراب‌کلا

قم ، مازندران ، ساری ، میاندورود

دامنه‌ی داراب‌کلا

قم ، مازندران ، ساری ، میاندورود

درباره سایت دامنه
دامنه‌ی داراب‌کلا

Qalame Qom
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)
قم، مازندران، ساری، میاندورود

پیام مدیر
نظرات
موضوع
بایگانی
پسندیده
۱۰ خرداد ۱۳۹۷ ، ۱۰:۴۸

اگر خدا گذشت نمی داشت

پست مشترک کویریات و لیف روح: به قلم دامنه. به نام خدا. حق و سهم بدن. ما به مدَد اجزای بدن _از موی سر تا ناخن_ نفَس می کشیم و حیات داریم. آیا حق و سهم این نعمت های خدادادی را بدرستی می پردازیم؟ چندنمونه می آورم و به نظر شخصی خودم، بخشی از حق و سهم هر یک را می گویم، باشد تا مفید افتد؛ هم بر خودم، هم بر خوانندۀ شریف دامنه. این؛ اول نهیب بر خودم است و سپس اگر سزاوار بود بر خوانندگان شریف مان:

 

معده؛ که گوارش ما را برعهده دارد. حقّش کم خوری و بِه خوری ست. چشم؛ که دیدن و خواندن را بر ما مهیّا می کند. حقّش حیاء است و احیاء. گوش؛ که قدرت بی نظیر شنیدن را در ما می آفریند. حقّش پاکی در دریافت هاست و نقل ها. مغز؛ که نعمت مرموز تفکر را نصیب مان می سازد. حقش مطالعه است و فکرآفریدن، تا سلول خاکستری مغز دچار کهولت و زوال نگردد. عقل؛ قدرت خیره کننده در وجود بشر است. حقش استیفای هویت انسانی ست و نگرش توحیدی. روح؛ که امانت خدا نزد انسان است. حقش تغذیۀ معنوی ست و کمال طلبی. دست و پا؛ که بزرگترین عامل حرکت افقی انسان است. سهمش کردار پاک است و دست درازی نکردن به حقوق مردم و پانگذاشتن بر روی حق و پایمال نکردن چارچوب های شرع و عرف. جسم سالم؛ که کمک می کند رفتار را در خود قوام بخشیم. حقش کسب حلال است و دانش احکام خدا. (مثلاً قدیما، کاسب ها، در درس مکاسب علمای شهر شرکت می کردند، یک چیزهایی از معاملات حلال را کسب می کردند تا ربا نخورند و سوداگر نشوند و حرام خوری نکنند) زبان و لب و دندان؛ که بشر درمانده است از برکات فراوان آن. زبان بدون لب و دندان لال می ماند و در کام می چسبد. حق شان سکوت در جای خود، فریاد در مکان خود و صوت و صدا شدن در زمان خود است. و قلب و خون و خیال و ... قِس علی هذا و مانند اینها.

 

گاه به گاه، ما، به این حق و حقوق نمی پردازیم، ولی خدای مهربان چون بخشنده است، از تقصیر ما درمی گذرد. وای اگر خدا، گذشت نمی داشت. خدا، دوست دارد که دوستدارانش از گناه برگردند و متنبّه شوند و توبه کنند. توبه؛ راه که نه، بلکه اتوبان عریض حرکت به سمت خداست.

 

امام حسین ع در دعای عرفه، خیلی خیلی زیبا، این اجزای انسان را توصیف کرده اند، که وقتی بر روی آن، خیره می شویم و می اندیشیم، درمی یابیم حضرت سیدالشّهداء چه عرفان عمیقی داشتند. چه خداشناس بزرگی بودند. و همین بود که منتخَب و منتجَب خدا در عاشورا شد؛ تا عشق بیافریند. تا توحید بیاموزد. تا ندای عزّت و آزادی و حق طلبی سر دهد. هان! همین.

ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۰۹ خرداد ۱۳۹۷ ، ۱۷:۵۵

وقتی کسی می میرد

وقتی کسی می میرد

به قلم دامنه. به نام خدا. به مؤمن توصیه شده است در احوال مرگ، اندیشه کند. در این پست خواستم به عباراتی بپردازم که معمولاً پس از مرگِ افراد بر زبان زندگان جاری می شود. یعنی وقتی کسی می میرد، مردم معمولاً چینین می گویند:

جان به جان آفرین تسلیم کرد

 

دعوت حق را لبیک گفت

 

به رحمت ایزدی پیوست

 

رحلت کرد

 

به دیار باقی شتافت

 

دار فانی را وداع گفت

 

پَر کشید

 

عروج نمود

 

درگذشت

 

وفات کرد

 

فوت شد

 

مُرد

 

راحت شد

 

سکته کرد

 

قلبش ایستاد

 

تمام کرد

 

مرحوم شد

 

به شهادت رسید

 

به ملکوت اعلی پیوست

 

به هلاکت رسید

 

به قتل رسید

 

به درک واصل شد

 

برای همیشه خاموش گشت

 

لب از جهان فرو بست

 

به قبرستان گذر کردم کم وبیش

بدیدم قبر دولتمند و درویش

نه درویش بیکفن در خاک رفته

نه دولتمند بُرده یک کفن بیش

(بابا طاهر عریان)

 

همۀ این عبارات _چه وصفی و چه خبری، چه در مَدح و چه در ذَم_ نشان از آن می دهد که دنیا را باید گذاشت و رفت و در جایی دیگر رحل اقامت گُزید. دنیا را باید ترک کرد و در آخرت سُکنی کرد. دنیا فقط برای قیامت تعبیه شده. مزرعه است، البته این مزرعه را باید آباد کرد و کاشت و داشت و برداشت نمود و خود را در آن پرورش داد تا در آخرت _که زندگی جاودانه است_ آسایش داشت و به برکات و نِعم نوید داده شده در قرآن و پیام های پیامبران نائل آمد. آری دنیا بد نیست، دنیازدگی بد است. دنیازدگی یعنی فرعون شدن. یعنی قارون شدن. یعنی بَلعم باعورا گردیدن. یعنی زر و زور و تزویر هر سه. که خدای مهربان، راه زیبای توبه را برای رهایی از این سه گریزگاه توحیدی، پیش روی ما گذاشته. خدایا توبه. دامنه.

ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۰۸ خرداد ۱۳۹۷ ، ۰۹:۵۶

تدبیر و تقدیر

به قلم دامنه. به نام خدا. ایرانیان برای اوقات شرعی مشهد مقدس، اهمیت خاصی قائل اند و معمولاً سعی دارند بدانند وقتِ اذان صبح و ظهر و مغرب آن شهر دوست داشتنی، چه ساعاتی ست. این یعنی دل دادن به حرم. برای ایرانی، چندان مهم نیست مثلاً فلان استان ساعات شرعی اش کی است، اما قلب شان با تیک تیک ساعات نماز و اوقات شریف تکلیف های شرعی شهر مشهد می تپد. این یعنی عشق همه به آقا امام رئوف رضا.

 

در عادی‌ترین ایّام، حرم امام رضا ع مملوّ از مردم است و شیدایی زائران؛ چه رسد به روزهایی خاص و شب های ویژه، مثل شهادت حضرت رضا و لیالی قدر و ساعت قشنگ تحویل سال. شنیدم به گوشم، از آقای سید خلیل مُنبتی _معاون اماکن متبرکه و امور زائران و مسئول ستاد بحران آستان قدس رضوی_ که می گفت حتی در خلوت ترین ساعات، حرم امام رضا ع بیش از ۳۰۰ هزار زائر، مشغول زیارت و ذکر و خلوت گزینی و راز و نیازند. و هر ۲۴ ساعت، حدود ۱۰۰۰۰ نفر مشغول خدمت رسانی به حرم و زائران اند. و بالای ۵۵۰۰۰ نفر توی حرم شاغل اند.

 

 

 

متن عکس:

«چندی ست هوای چشم من بارانی ست

هر خشت دلم بیانگر ویرانی ست

بیماری دوری از خراسان دارم

تجویز پزشک من حرم درمانی ست.»

 

 

ما هر ۳۶۵ روز، سال مان را نو می سازیم. هرچند در این تحویل و تحوّل، همیشه تدبیر را باید در کنار تقدیر نشاند؛ ولی معتقدم، ۳۶۰ روز را اگر تماماً به تدبیر خود بگذارنیم، بازهم حداقل ۵ روز آن را در شب های قدر باید به دست تقدیر خدا ببخشیم؛ تا آن حکیم دانای مهربان، قدر و اندازه و سرنوشت مان را معلوم نماید تا به قول شیخ محسن قرائتی بُرش مان در سه قدر دوخته شود. از بچگی یادمان داده اند که زیارت مشهدالرّضا، حج ضُعفاء و مستمندان است. ما که دست مان از مکه و مدینه کوتاه است، ولی در عوض، خدا به ما ایرانیان لطف عظیمی کرده، حرم رضوی را بخشیده، که اجر زیارتش حدّ ندارد و انسان از رفتن به مشهد سیر نمی شود و از بوسیدن و بوییدن آن حرم سرشار از شادی و شعَف می شود. خصوصاً بودن در مشهد مقدس، آن هم در شب های رمز و راز و نیاز قدر.

 

تلفن منزلم سه روز پیش صدا کرد. آن سوی گوشی، صدای خوشی آمد که با احترام و شادمانی گفت بیایید حرم حضرت معصومه س افطار دعوتین. برکت افطار حرم فاطمۀ معصومه نصیب مان شد. خوشحالم و شادمان که دی ۱۳۹۶ هم که در مشهد بودیم برکت ناهار حرم امام رضا به واسطۀ خیررسانی جناب حجت الاسلام آق سید محمد شفیعی مشهد، نصیب مان شد و از رزق رضوی خوردیم. با آرزوی تحقّق زیارت مشهد مقدس برای همۀ مشتاقان و دلسپرگان آن مکان مشرّف. دامنه. والسّلام. خدا نگه دار.

ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۰۸ خرداد ۱۳۹۷ ، ۰۳:۱۳

آنچه بر من گذشت ۶۹

قسمت ۶۹ : به نام خدای آفرینندۀ آدمی. سال ۱۳۶۸ سه رویداد برای من ملموس تر از رخدادهای دیگر زندگی ام بود: یکی، قضیۀ «برکنارکردن» مرحوم آیت الله العظمی منتظری از قائم مقام رهبری؛ دیگری، رحلت امام خمینی _رهبرکبیر انقلاب اسلامی_ و سومی جرقۀ ادامۀ تحصیل؛ که می خواهم نقش خودم را در این سه مسأله روشن کنم. برای پرهیز از تفصیل نویسی، خلاصۀ سه حادثه مهم آن سال، این بوده است:

 

قضیۀ اول: حجت الاسلام عبدالله نوری -که خود را لیدر حزب کارگزاران می داند- آن زمان نمایندۀ امام در سپاه پاسداران بود. آن شبِ کنارزدن مرحوم منتظری از ساختار نظام، من در محل کارم در ساری مسئول شب بودم. دیدم نیمه شب، از مقامِ مافوق تلفنی به من اطلاع دادند که باید تا صبح نشده، تمام عکس های آقای منتظری را از در و دیوار محل کار و همۀ مراکز تحت پوشش، پایین بیاوریم.

 

 

تیتر روزنامه کیهان

(که آن زمان در دست جناح چپ بود)

روز برکنارکردن آیت الله منتظری، ۱۳۶۸

 

من با آن که مقلد امام بودم و دلسپردۀ خط امام و شیفتۀ شخص امام، اما چون به آقای منتظری نیز به عنوان یک عالم دینی پاک و فقیه شجاع و مرجع مبارز و عدالت گرا ارادت خاص داشتم (هنوز نیز این گونه ام)، دست به هیچ عکس ایشان نزدم و از کنارش با بغض در گلو و ناراحتی در روحیه، عبور کردم. زیرا چنین کاری _پایین کشیدن و به زیرانداختن و پاره کردن عکس منتظری_ حتی تصوّرش هم برای من سخت و غیرقابل قبول بود.

 

صبح که بقیه همکاران آمدند، تن به این کار دادند و عکس های منتظری را برداشتند. حتی برخی ها شادی و خوشحالی هم کردند از این اتفاق، که آن را «عزل» نام نهادند. تا آن زمان، تمام ادارات و نهادها و حتی مساجد و تکایا و پایگاه ها و انجمن ها، عکس امام و منتظری را جفت هم، نصب می کردند و شعار محوری «قائم مقام رهبری- آیت حق منتظری» بود. حتی بر سینۀ دستۀ کفن پوشان بالاتکیۀ دارابکلا نیز این شعار حکّ بود.

 

ما آن زمان شنیده بودیم این دستور و نیز تخریب دیوارهای اطراف بیت منتظری در قم، از سوی عبدالله نوری صادر شده بود. بگذرم. این بخش از تاریخ انقلاب، همچنان غامض مانده است و ناگفته و نیز سانسورشده و یکسویه؛ و سران جناح چپ در این موضوع، از جناح راست هم بدتر و افراطی تر عمل کردند؛ که تاریخ هرگز از آن ها نمی گذرد.

 

اینان _جناح چپ_ در مقابل رهبری بارها و بارها موضع گرفته اند و هنوز هم راه خود را شفّاف نکرده اند، ولی در برابر امام، اساساً سامع و مطیع محض و تکبیرگو بودند و هرگز هیچ «اِن قُلت»ی نمی زدند. همه می دانیم در آن بحران، بیش از همه، آقای خامنه ای از حیثیت آقای منتظری دفاع می کرد و نزد امام برای ایشان آبروداری می نمود و خواهان راه حل های آرام تر و آسان تر بود. این تکّۀ تاریخ سیاسی قابل انکار نیست و اهل فنّ خیلی خوب باخبرند و نمی توانند انکار نمایند.

 

من قبلاً در تاریخ ۲۵ مهر ۱۳۹۶ با عنوان «نقدی بر آیت الله خوئینی ها» (اینجا) و در تاریخ ۲۳ آذر ۱۳۹۶ با عنوان «قضیۀ عزل آیت الله منتظری» در پاسخ به آیت الله ابراهیم امینی (اینجا) به این قضیۀ برکنارکردن شبانۀ مرحوم منتظری، بدون هیچ گونه پیش داوری دو پست نوشته بودم و مورد استقبال هم واقع شد و سایت انصاف نیوز نیوز نیز بازنشر شد (اینجا).

 

حادثۀ دوم: رحلت امام در ۱۴ خرداد ۱۳۶۸ بود. پیش تر از آن، خبر مریضی امام خمینی _رهبرکبیر انقلاب اسلامی_ و حادّ بودن حال عمومی امام، فضای عمومی کشور را به غم و اندوه و دعا و دست نیاز به درگاه خدا برده بود. ما، هم نیمه آماده باش بودیم و هم در روزهای آخر عمرشان در آماده باش کامل به سر می بردیم و لحظه به لحظه به وداع با ایشان نزدیک تر می شدیم.

 

برگزاری چند مراسم دعا در مسجدجامع دارابکلا با حضور همۀ نیروها _از هر دو جناح_ برای سلامتی و شفای عاجل امام با حضور روحانیان محل و سپس تشکیل ستاد ارتحال امام در دارابکلا برای گرامی داشت امام تا اربعین امام و برگزاری مراسم بسیارباشکوه و وحدت بخش، همه و همه یک بار دیگر حسّ و حال فضای اتّحاد و همدلی و یکرنگی اول انقلاب را به انقلابیون محل بخشیده بود و همه درکنارهم، برای آن رهبر و مرجع کم نظیر تاریخ اسلام عزا و مجالس تجلیل بپا کردیم و که بعداً اگر توفیقی شد به ابعادی از آن اشاره می کنم.

 

اما رویداد سوم: که برای من یک بُرهۀ مهم و تاریخی گردیده بود، جرقۀ ادامۀ تحصیل بود که در یک نشست سیاسی و قرآنی با رفقا در منزل من در دارابکلا شکل گرفته بود. بدین طریق: آن شب خاص، شیخ وحدت به نشست ما آمده بود. جلسه و بحث ها و گفتارهای دوستان را به سکوت محض، گوش داد و سرآخر گفت: من برای شما _خطاب به جمع رفقا_ یک حرف دارم. جمع ساکت شدند که ببینند شیخ چه می گوید. تابعد ...

(آنچه بر من گذشت)

ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۰۷ خرداد ۱۳۹۷ ، ۱۹:۱۵

جادّۀ گلستان. گالیکش کلاله


 

جاده‌ی گلستان. گالیکش. کلاله

اردیبهشت ۱۳۹۷. به سوی مشهد. عکاس: دامنه

ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۰۶ خرداد ۱۳۹۷ ، ۱۹:۳۰

دامنه انارقلت داراب‌کلا



دامنه انارقلت دارابکلا. عکاس: جناب یک دوست

ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۰۶ خرداد ۱۳۹۷ ، ۱۱:۳۲

پندهای حاج محمد اسماعیل دولابی

۱- عقرب و مار سمّی بهترند از کسی که به اسم امر به معروف و نهی از منکر، به افراد نیش می زند و آنها را می‌آزارَد و از خدا و اولیا و دین بیزار می‌کند.

 

 

۲- یکی از اسم‌های خدا مؤمن است. یعنی به قدرت و به صنعت خودش ایمان دارد و می‌داند آن‌چه را می‌سازد و خلق می‌کند، درست از کار در می‌آورد. خدا به کار خودش ایمان دارد نه به کار ما. خدا می‌داند ما کج و اشتباه می‌رویم، ولی به کار خودش ایمان دارد. (منبع)

ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۰۶ خرداد ۱۳۹۷ ، ۱۱:۲۳

مشیت انسان‌ها

فَأَیْنَ تَذْهَبُونَ * إِنْ هُوَ إِلَّا ذِکْرٌ لِلْعَالَمِینَ * لِمَنْ شَاءَ مِنْکُمْ أَنْ یَسْتَقِیمَ * وَمَا تَشَاءُونَ إِلَّا أَنْ یَشَاءَ اللَّهُ رَبُّ الْعَالَمِینَ.

 

پس [با انکار قرآن و روی گرداندن از آن] کجا می روید؟ قرآن فقط وسیله یادآوری و پند برای جهانیان است؛ برای هرکس از شما که بخواهد [در همه شؤون زندگی مادی و معنوی] راه مستقیم بپیماید. و شما [طیِ راهِ مستقیم را] نخواهید خواست مگر آنکه خدا پروردگار جهانیان بخواهد.
 

سوره تکویر

آیات ۲۵ تا ۲۹

ترجمۀ انصاریان

 

تفسیر علامه طباطبایی

 

 

خداى سبحان در آیات هفتگانه قبل حق مطلب را در مورد قرآن به بیانى وافى روشن ساخت بطورى که هر شک و تردیدى را از مردمى که درباره آن جناب داشتند برطرف نمود و این مهم را در چند آیه کوتاه انجام داده، نخست فرمود:

 

قرآن کلام خدا است، و تکیه اش در این ادعاء بر آیات تحدّى است، که همه مردم قبلا از قرآن شنیده بودند، که اگر در آسمانى بودن آن شک دارید یک سوره مثل آن بیاورید. و سپس فرمود: نزول قرآن به رسالت فرشته اى آسمانى و جلیل القدر و عظیم المنزله و امین در وحى، یعنى جبرئیل صورت گرفته، که بین او و خداى عزّ و جلّ هیچ حاجز و مانعى، و بین او و رسول خدا هیچ واسطه اى نیست، و نه از ناحیه خودش، و نه از ناحیه هیچ کس دیگر انگیزه اى که نگذارد وحى را بگیرد، و یا اگر گرفت نگذارد حفظش کند، و یا اگر حفظش هم کرد، نگذارد آن را به رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله و سلم) برساند، وجود ندارد. و در مرحله سوم این معنا را روشن کرد که آن شخصى هم که قرآن بر او نازل شده، و براى شما آن را تلاوت مى کند، همان کسى است که سالها همنشین او بوده اید، و حال و وضع او بر شما پوشیده نیست، که امروز او را بُهتان جنون بزنید، و او فرشته حامل وحى را به چشم خود دیده، و وحى را از او گرفته و خودش هم چیزى از وحى را کتمان نکرده و نمى کند و آن را تغییر نمى دهد.

 

و در مرحله چهارم روشن مى کند که کلام آن جناب از مقوله تسویلات ابلیس، و لشکریان او، و نیز از القاآت بعضى از اشرار جنى نیست. و نتیجه این بیان این است که قرآن کتاب هدایت است، کتابى است که هر کس بخواهد بر طریق حق استقامت بورزد، بوسیله این کتاب هدایت مى شود (ان هو الا ذکر للعالمین...) س اینکه فرمود: فَأَیْنَ تَذْهَبُونَ، مقدمه و زمینه چینى است براى نتیجه گیرى از بیان سابق، و آن نتیجه اثبات گمراهى آنان، و خطاى نظریه شان درباره قرآن است، که آن را از عارضه هاى جنون، و یا از تسویلات باطل شیطانى مى دانستند.

 

پس استفهام در آیه شریفه توبیخى است، و معنایش این است که وقتى حقانیت قرآن به این روشنى است، پس دیگر کجا مى روید، و چرا حق را پشت سر مى اندازید؟!

 

إِنْ هُوَ إِلَّا ذِکْرٌ لِلْعَالَمِینَ: یعنى قرآن تنها تذکره اى است براى جماعات مردم، حال هر کس که باشد با قرآن مى تواند حق را ببیند، و به آن بینا شود، در سابق هم در نظیر این آیه مطالبى گذشت .

 

لِمَنْ شَاءَ مِنْکُمْ أَنْ یَسْتَقِیمَ: این جمله بدل است از کلمه (عالمین)، مى فرماید قرآن اهلیت آن را دارد که براى تمام عالم تذکره باشد، و اما در مقام فعلیت تنها کسانى از آن متذکر مى شوند که خودشان هم بخواهند بر صراط حق، مستقیم و پایدار باشند، و بر عبودیت حق و طاعت او استوار بمانند.

 

وَمَا تَشَاءُونَ إِلَّا أَنْ یَشَاءَ اللَّهُ رَبُّ الْعَالَمِینَ: گفتار در اینکه انسان در مشیت [دامنه: مشیت «mašiyyat» یعنی اراده، خواست، خواهش، عزم، میل، سرنوشت، تقدیر. فرهنگ عمید] خود مستقل از مشیت خداى تعالى نیست، در آیات شبیه به این آیه گذشت.

 

و این آیه شریفه به حسب آنچه سیاق افاده مى کند به منزله دفع دخل، و پاسخ از سؤالى است که ممکن است به ذهن کسى بیفتد، و آن این است که کسى توهُّم کند جمله (لمن شاء منکم ان یستقیم)، انسانها را در مشیت و خواستن استقامت، استقلال دارند، هر کس بخواهد مى تواند مستقیم باشد، و هر کس نخواهد مستقیم نمى شود، پس در نتیجه خداى تعالى محتاج استقامتى است که از ایشان خواسته.

 

بنابر این، این توهم را دفع نموده مى فرماید: مشیت انسانها وابسته و موقوف بر مشیت خداى سبحان است، و انسانها استقامت را نمى خواهند، مگر اینکه خدا بخواهد که ایشان بخواهند، اگر خداى تعالى بخواهد، آنان هم مى خواهند، پس افعال ارادى انسان مراد خداى تعالى نیز هست، یعنى خدا هم در آنها اراده دارد، اگر خدا اراده کند که انسان فلان عمل را انجام دهد انسان آن عمل را مى خواهد، و انجام هم مى دهد، و وقتى که انجام مى دهد به اراده خودش انجام مى دهد. المیزان.

ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۰۵ خرداد ۱۳۹۷ ، ۱۲:۴۴

مقام رفیع حضرت خدیجه

سخنان مهم آیت الله العظمی مکارم دربارۀ حضرت خدیجه: ایشان حیات پیامبر اکرم (ص) را به دو دوران مکه و مدینه تقسیم کردند و فرمودند: دوران مکه، دوران مصیبت ها و رنج ها بود؛ و دوران مدینه، دوران پیروزی ها و شادی ها بود.

 

معظم له ادامه دادند: برخی از یاران پیامبر(ص) فقط دوران مکه را درک کردند که دوران مشکلات بود؛ اما برخی دیگر دوران انتصارات را هم دیدند و سختی های مکه تا حدودی برای آنان جبران شد.

 

آیت الله مکارم شیرازی با بیان بخشی از رنج هایی که حضرت خدیجه (س) در راه اسلام، گفتند: آن حضرت، یکی از کسانی بود که فقط دوران رنج و مصیبت در مکه را دید. ایشان از اولین یاران پیامبر اکرمد(ص) بود و یکی از کارهایش این بود که وقتی شوهرش به منزل می آمد، زخمهایی که در بدن حضرت به وجود آمده بود را ببندد، زیرا کفار بچه ها را اجیر کرده بودند تا به آن حضرت سنگ بزنند.

 

این مرجع تقلید شیعیان ادامه دادند: از همه سخت تر، دوران محدودیت شعب ابوطالب (ع) بود. در این دوران، مسلمانان تحت تحریمهای گوناگون مشرکین بودند؛ تحریم اجتماعی، تحریم معاشرت، تحریم غذایی و... ایشان ادامه دادند: من هنگامی توانستم رنج این تحریمها را بخوبی بفهمم که به زیارت قبر حضرت ابوطالب (ع) و حضرت خدیجه (س) رفته بودم. آنجا آنقدر گرم بود که ما به اندازه قرائت یک فاتحه نتوانستیم که در آفتاب بایستیم و به سایه رفتیم. در آن وقت با خود فکر کردم ما چند دقیقه نتوانستیم این آفتاب را تحمل کنیم، مسلمانان صدر اسلام چگونه سه سال در شعب ابی طالب، بدون پناهگاه، بدون غذا، بدون دارو، آن گرما و سرما و مشکلات را تحمل کردند؟ چه گذشت بر مردم و مسلمانان؟ در آن شرایط دشوار، مقاومت حضرت خدیجه (س) واقعاً ستودنی بود.

 

این اندیشمند اسلامی سپس با ذکر حدیثی درباره خواستگاری و ازدواج پیامبر اکرم (ص)، درباره سنّ حضرت خدیجه در هنگام ازدواج با پیامبر هم گفتند: مطابق تحقیقات ما، حضرت خدیجه در وقت تزویج با رسول اکرم (ص) یا ۲۸ ساله و یا ۲۶ ساله بوده است؛ و این که آن حضرت را ۴۰ ساله و بیوه معرفی کردند، توطئه ای بود که خواستند برخی زنان دیگر را در برابر ایشان بالا ببرند. سپس بنی امیه هم این جعل را تبلیغ کردند.

 

آیت الله مکارم شیرازی در پایان، با ذکر اینکه "انسان باید از زندگی بزرگان، برای امروز خود درس بگیرد" فرمودند: حیات حضرت خدیجه کبری (س) چند پیام برای زندگی ما دارد؛ از جمله این سه پیام را:

 

پیام اول: وقتی که اسلام در خطر است و جانبازی و فداکاری می خواهد یاری اسلام مهم است؛ نه زمانی که آرامش و راحتی وجود دارد. باید مانند حضرت خدیجه (س) که در زمان سختی و رنج، اسلام را یاری رساند، ما نیز در شرایط سخت، یاور دین خدا باشیم.

 

پیام دوم: کسی که به ما خدمت کرد، نه تنها در حیاتش بلکه پس از درگذشت او نیز به فکر او باشیم و برایش نیکی کنیم؛ همانطور که پیامبر اکرم(ص) پس از وفات همسرش، همواره به یاد او بود و حتی وقتی گوسفندی قربانی می کرد، از گوشت آن برای دوستان خدیجه (س) می فرستاد.

 

پیام سوم: در دوران سخت شعب ابی طالب، کفار و مشرکین فشارهایی زیادی آوردند تا جلوی پیشرفت اسلام را بگیرند. امروز هم کفار، با محاصره و تحریم ایران، می خواهند جلوی پیشرفت اسلام و انقلاب را بگیرند. اگر چه دشمن موفق نخواهد شد و همانطور که کفار قریش موفق نشدند اسلام را شکست دهند تحریمهای آمریکا هم شکست خواهد خورد، اما در این شرایط، ما نیز باید وضع زندگی خود را ساده‌تر کنیم تا بتوانیم در برابر این فشارها مقاومت داشته باشیم.

 

این استاد عالی حوزه علمیه قم همچنین در واکنش به سخنان میزبان مراسم، مسئله عدم هجرت علمای بزرگ به شهرستانها را از معضلات و مسائل درجه یک حوزه های علمیه برشمردند و فرمودند: باید فکری اساسی کرد تا فضلای برجسته ای که در قم، تدریس یا تحقیق خاصی ندارند به شهرستانها بروند. سابقاً چنین نبود و مجتهدین عالیرتبه ای در شیراز، اصفهان و شهرهای دیگر بودند که در نجف درس خوانده و به شهر خود برگشته بودند؛ اما هم اکنون آقایان در قم می مانند و شهرها از مجتهدین و علمای بزرگ خالی شده است. (منبع)

سه پست قبلی حضرت خدیجه: اینجا

ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۰۵ خرداد ۱۳۹۷ ، ۱۲:۳۲

قوی ترین پشتیبان پیامبر

متن نقلی: محمد امین (ص) برای تجارت، با کاروان بانو خدیجه به شام رفت، حضرت خدیجه غلام خود «میسره» را همراه او کرد و دستور داد تا همه جا، او را همراهی و مراقبت نماید. در شهر بصری در نزدیکی شام به راهبی به نام «نسطورا» برخورد کردند که او به غلام، از آینده پیغمبر و نبوّت او خبر داد و از طرفی سود بسیاری عاید آنها شد. بعد از برگشت از شام، میسره، احوالات و گفتار راهب و مشاهداتش را که از عظمت و معنویت محمد امین بود، برای خدیجه تعریف کرد و از همین جا بود که او را مشتاق همسری با «محمد امین» نمود.

 

 

ویژگی های شخصیتی

حضرت خدیجه سلام الله علیها

 

ازدواج خدیجه با رسول خدا: با وجودی که مردان ثروتمندی از قریش چون "ابوجهل بن هشام" و "عقبة بن ابی معیط" از او خواستگاری کرده بودند؛ ولی خدیجه که شیفته درستکاری و امانتداری و مکارم اخلاقی و جهات معنوی محمد شده بود، خود، پیشنهاد ازدواج داد و برخلاف سنت های ازدواج در میان اعراب جاهلی آن زمان، مال و ثروت زیادی از دارائی اش را به محمد، هدیه کرد.

 

محمدامین نیز این پیشنهاد را پذیرفت و مراسم عقد آنها با حضور عموهای پیامبر و بستگان خدیجه که از همه مشهورتر پسرعموی او "ورقة بن نوفل" بود انجام و خطبه عقد توسط حضرت ابوطالب که بزرگ بنی هاشم و عمو و کفیل پیامبر بود، اجرا شد. مهریه آن حضرت بنا به نقل برخی تاریخ ۲۰ شتر و بنا به نقل بعضی ۱۲ اوقیه و نیم که پانصد درهم می شود، بود. بر سر این جریان زنان مکه رابطه شان را با خدیجه قطع و او را تنها گذاشتند. حضرت رسول در آن موقع ۲۵ سال و خدیجه بنا به اقوال مختلف بین ۴۰ تا ۲۸ سالگی بوده اند. مهریه را نیز خود حضرت خدیجه (س) تقبّل نمودند.

 

او اولین همسر رسول خدا بود و تا وقتی که حیات داشت هیچ زن دیگری اختیار نکرد و ثمره این ازدواج، دو پسر بنام قاسم و عبدالله که هر دو قبل از بعثت پیامبر از دنیا رفتند و ۴ دختر بنام زینب، ام کلثوم، رقیه و فاطمه زهرا سلام اله علیها بود. فاطمه زهرا _سلام الله علیها_، بعد از بعثت به دنیا آمد. خدیجه کبرا از فضایل زیادی برخوردار بود. او یک همسر فداکار و ایثارگر، بهترین یاور برای رسول خدا و در تمام مشکلات و سختی های پی در پی و تبعیدها و محاصره های پیامبر (ص)، قوی ترین پشتیبان و همراه او بود. اموال خود را در راه اهداف الهی و گسترش و تقویت اسلام، بخشش کرد و با ثروت بسیارش در راه تثبیت و پیشرفت اسلام، بسیارموثر بود. (منبع)

ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۰۵ خرداد ۱۳۹۷ ، ۱۲:۲۲

دیدگاه اورهان پاموک

متن نقلی: مریم شهبازی. «اورهان پاموک... نویسنده ترک تبار [برندۀ] جایزه نوبل... آن هم در ۵۴ سالگی. پاموک ۶۵ سال قبل در یکی از مناطق شمال شهر استانبول، در خانواده‌ای ثروتمند متولد می‌شود... سکان زندگی‌اش را به سوی دنیای بی‌انتهای ادبیات می‌چرخاند و خود را هفت سالی در خانه حبس می‌کند. «جودت بیک و پسران» حاصل همان خانه نشینی ست، اثری که برایش جوایز متعددی را به ارمغان آورد. «قلعه سفید»، دومین رمانش، سه سال بعد روانه کتابفروشی‌ها شد؛ داستانی که روایت آن در عصر عثمانی بود و سرآغازی برای مشهور شدن پاموک و ترجمه آثارش به زبان‌های مختلف. «جایزه بزرگ فرهنگ فرانسه»، «جایزه بهترین کتاب غیر فرانسوی زبان»، «جایزه ایمپک ایرلند» و «جایزه صلح کتابفروشان آلمان»

 

پاموک: تا غم نباشد

درکی از شادی نخواهیم داشت

منبع

 

برخی از جوایزی ست که در این سال‌ها از آن خود کرده است. علاقه‌مندان به آثار پاموک تنها به کشورهای اروپایی و امریکایی محدود نمی‌شود، درایران هم اغلب کتابخوانان آثار او را خوانده‌اند و پاموک را می‌شناسند. «خانه ساکت»، «کتاب سیاه»، «چهره پنهان»، «استانبول: شهر و خاطره‌ها»، «نام من سرخ» و «زنی با موهای قرمز» از جمله کتاب‌های اوست که اغلب آنها در ایران هم ترجمه شده‌اند.

 

خودش را سیاسی نمی‌داند اما اظهارنظرهای سیاسی‌اش با واکنش‌هایی از سوی بخشی از جامعه نویسندگان و ملی‌گرایان ترکیه روبه‌رو شده است. با این حال رمان «برف» او سیاسی ست، هرچند که

ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۰۴ خرداد ۱۳۹۷ ، ۱۸:۲۸

بازشناسی حضرت خدیجه

وفات حضرت خدیجه بنت خُوَیلد «Khadīja bint Khuwaylid» _سلام الله علیها_ به فاصله اندکی از رحلت اندوه‌بار حضرت ابوطالب (ع) رخ داد، پیامبر اکرم (ص) خود ایشان را در قبر نهاد و عبایش بر پیکرش به وصیت، تبرّک گذاشت. آن سال را «عام الحُزن» نام نهاد و در واقع یک سال اعلام عزای عمومی نمود.

 

 

مزار خدیجة الکبری در حَجُون مکه

 

آرامگاه حضرت خدیجه(س) در قبرستان حجّون مکه است. رحلت خدیجه برای پیغمبر (ص) مصیبتی بزرگ بود؛ زیرا خدیجه یاور پیغمبر خدا (ص) بود و به احترام او بسیاری به حضرت محمد(ص) احترام می‌گذاشتند و از آزار ایشان خودداری می‌کردند. ابن هشام می نویسد: «فرزندان خدیجه (س) از پیامبر (ص) عبارتنداز: رقیه، زینب، ام کلثوم، فاطمه[س]، قاسم، طیب و طاهر. (منبع) پیامبر خدا یک فرزند نیز به نام ابراهیم از همسر دیگرش «ماریۀقبطیه» داشت.

 

به نظرم جا دارد تا در روستای دارابکلا _که دارالمؤمنین میاندورود است_ جایی خوب، به نام نامیِ حضرت خدیجه (س) نامگذاری شود. تا نام درخشندۀ این بانوی مکرّم اسلام، بر قلب و جان مردم مؤمن دارابکلا نور افکند. ان شاء الله. در پست دیروز نیز با عنوان عطر عترت (اینجا) به بخشی از شأن بلند حضرت خدیجه _بزرگ زن تاریخ اسلام_ اشاره کرده بودم. وفات آن بانوی خَدوم اسلام تسلیت. تا بعد.

ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۰۴ خرداد ۱۳۹۷ ، ۰۸:۳۸

دامنه مسیر سنه‌کوه

دامنه. مسیر سنه‌کوه

خرداد ۱۳۹۷ ، عکاس: سید علی اصغر

ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۰۴ خرداد ۱۳۹۷ ، ۰۸:۰۷

آنچه بر من گذشت ۶۸

قسمت ۶۸ : به نام خدای آفرینندۀ آدمی. از خاطرات پُرمخاطرات و ریزریز سختی های جبهه کردستان عبور می کنم و فعلاً از نقل آن می پرهیزم و وارد مرحلۀ بعدی زندگی ام می شوم. تا در وقت خود _اگر عمری باقی بود_ به فراخور بنویسم. نوروز ۱۳۶۸ پس از ده ماه حضور مستمر در جبهه کردستان _مریوان_ به ساری برگشتم. دفعات قبل که شش بار به جبهه رفته بودم فاصله اش کوتاه تر بود. یا سه ماهه بود یا چهار ماه و یا ۴۵‌روزه و دو ماه. اما اعزام آخر، زمانش ۱۰ ماه به درازا انجامید که به عبارتی کل سال ۱۳۶۷ را در جبهه و دور از خانه ماندم. هم سخت بود و هم خیلی خطرآفرین، ولی بر حسب اَدای تکلیف بود.

 

وقتی برگشتم چندروز مرخصی تشویقی و مأموریتی داشتم. حسابی گشتم و دل را وا دادم. فرق جبهه با پشت جبهه خیلی زیاد است که مهمترینش این است که آنجا جان هر لحظه در تیررس کمین و کین و کینۀ دشمن و تیر و گلولۀ جنگ طلبان است اما پشت جبهه، زندگی است و حیات و امرار معاش و گشت و گذار. و همین، انسان را سرحال نگه می دارد. در جبهه اساساً مفهومی به نام پول نه وجود داشت و نه معنی می داد و نه کسی آن را حس می کرد. به هرحال، بازهم به قول معروف تیر نخوردیم و شهید نشدیم و به عبارت رایج «لیاقت شربت شهادت» را نداشتیم و بازگشتیم به سرزمین آبا و اجدادی و استمرار زندگی مادی و معنوی.

 

علاوه بر ادامۀ روند سیاسی و فکری که در محل با رفقا داشتیم، این بار پس از برگشت از جبهه، به بخشی دیگر از نهاد محل کارم به عنوان مسؤول سازماندهی گذاشته شدم که بخش بزرگی از روستاهای سمت شرق و شمال شرق شهرستان ساری را در حوزۀ نفوذ خود داشت. از پل تجن ساری گرفته تا جادّۀ گُلما تا انتها یعنی قادیکلاو از آنجا تا مسیر خارکش و زرین آباد و پایین کولا و از سمسکنده گرفته تا مرز رسمی نکا و از آنجا تا همۀ دریا و دشت ناز و سرتا، همه و همه منطقه ایی بود که طبق تفکیک مأموریتی نهاد، به این بخش از نهاد سپرده شده بود. و من که مسؤول سازماندهی شده بودم، با هزاران نفر از مردم خوب این حوزۀ استحفاظی وسیع مردمی مرتبط، در رفت و آمد و حتی با بسیاری از آنان رفیق و همدم شدم که برگ زرین دورۀ زندگی ام در ساری بود. می گویم؛ از خودم، از آنچه روی داد، و روی می داد و از دوست خوبم عباس و سایر سیرها و صیرورت‌ها و نامردی‌ها و نامرادی‌ها.

ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۰۳ خرداد ۱۳۹۷ ، ۱۲:۳۲

همسر عظیم الشّأن پیامبر رحمت

به قلم دامنه به نام خدا. سلام. خدیجه س عطر عترت است. دو روز دیگر، دهم ماه رمضان، سالروز وفات غمبار حضرت خدیجه _سلام الله علیها_ است. زن الگو و اُسوه‌ایی که «چون شمع در فروغ نبوت گداخت» زیرا از «پیش از نزول وحی، نبی را می‌شناخت». او -اولین زنِ مسلمان گرویده به اسلام و ایمان- اگر نبود، اسلام بآسانی پیش نمی‌تافت و مسلمانان در غربت و فقر جان می‌سپردند. خدیجه، همه‌ی دارایی‌های فراوان خود را به‌رغبت و طوع به پیام‌آور اسلام بخشید تا مکتب توحید بر مسلک کفر و شرک و فسق فائق گردد. این زن بزرگ تاریخ اسلام، این مادر محبوب حضرت فاطمه س را بیشتر بشناسیم و به او اقتداء کنیم. آری؛ حضرت خدیجه، عطر عترت است.

ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۰۳ خرداد ۱۳۹۷ ، ۱۲:۲۲

تفنگ یا قلم؟ کدام؟

به قلم دامنه. به نام خدا. برخی ها چنان غرب زده و مثلاً لیبرال مسلک! شده اند که از خودِ غرب هم جلو زده اند. اینان؛ گویی اساساً به تفنگ ویار! پیدا کرده اند و خود را منزّه و مُدرن پنداشته اند و فقط دَم از صلح و سازش و وِفق و مدارا و پذیرا و دوستی و گپ و گفت و تسلیم می زنند. و حتی خود را اسلام شناش! هم جا می زنند و می گویند: ما را چه به تفنگ!

 

این تیپ افراد _که میان شان حتی آخوند هم دیده می شود_ چنان غرب زده شده اند که متوهّمانه اسلام را چنان تفسیر و تعریف _بخوانید تحریف_ می کنند، که گویی اسلام فقط صلح مطلق بی قید و شرط _البته به معنای غلطش_ معنی می دهد و در آن تفنگ و دفاع و مقاومت و گلوله و حفظ حریم و حرمت ها نیست. فقط گُل است و هزاردستان بُلبل.

 

این غرب زدگی _به قول مرحوم جلال آل احمد_ از عقرب زدگی هم بدتر است. عین «سَن زدگی» ست که گندم را از درون پوک! می کند. من از این افراد خوباخته و غافل و خودشیفته، و به قول مرحوم علی شریعتی «اِلینه شده» یک پرسش ملموس و تجربه شده می پرسم و آن این است:

 

اگر ما نسل دهۀ شصتی ها، تفنگ به دست نمی گرفتیم و به جبهه ها سرازیر نمی شدیم و گلوله در نمی کردیم، مانند برخی ها فقط قُمپوز می دادیم و اَطوار درمی آوردیم! آیا صدام حسین به کمک روس و اروپا و آمریکا، تا فتح تهران و نابودی ایران و درهم کوبیدنِ انقلاب ضدِّ ستمشاهی ما و بدتر از همه، هتک حرمت نوامیس ایران زمین، پیش نمی آمد!؟

 

آیا در آن صورت، نسل امروز، نسل دیروز را نفرین نمی کرد که چرا شجاعانه به دفاع برنخیزیدید تا شرّ خصم و عدو را از سر ایران _این مرز پُرگهر_ دور نگه دارید و خاک پاک آن را حفظ و حراست نمایید؟

 

 

سالروز آزادسازی خرمشهر بر همۀ ایرانیان مبارک

 

آری؛ ما «تفنگ یا قلم؟ کدام یک؟» نداریم، بلکه همیشه تفنگ را با قلم داریم و قلم را با تفنگ. هر کدام را در وقت خاص خود. مسلمان، تسلیم است. تسلیم و مطیع خدا. و چون انسان مُسلم، مؤمن و مؤقن به خداست، هرگز از اصول و چارچوب های آن دست برنمی دارد و به صورت دستچین شده و دلبخواه اسلام را برنمی گزیند؛ بلکه قلم و تفنگ هر دو را کنار هم نگه می دارد.

 

مسلمان، در همۀ ایام صلح طلب حقیقی ست؛ اما در وقت ضرورت اهلِ مقاومت و ایثارگری و جان نثاری. درود بی پایان و کران تا کران بر رزمندگان هشت سال دفاع مقدس، از جمله رشیدمردان حماسه ساز فتح خرمشهر که در نهایتِ قساوت غرب و صدام، خونین شهر گردیده بود. به احترام خون و پیام جاوید شهیدان لحظه ای از جای خود بلند شویم و دست به سینه به آنان درود و احترام بگذاریم؛ زیرا ما پیمان با آنان را هرگز نمی گُسلیم. هین! همین.

ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۰۲ خرداد ۱۳۹۷ ، ۱۹:۴۴

تعجّب از برانگیخته‌شدن پیامبر

ق وَالْقُرْآنِ الْمَجِیدِ

بَلْ عَجِبُوا أَنْ جَاءَهُمْ مُنْذِرٌ مِنْهُمْ فَقَالَ الْکَافِرُونَ هَذَا شَیْءٌ عَجِیبٌ

 

ق- سوگند به قرآن مجید. آنها تعجب کردند که پیامبری انذارگر از میان خودشان آمده، و کافران گفتند: این چیز عجیب است!

 

سوره ق

آیات ۱ و ۲

ترجمه مکارم شیرازی

 

 

 

تفسیر علامه طباطبایی

 

در مـجـمـع البـیـان مـى گـوید: کلمۀ (مجد) که کلمۀ (مجید) از آن اشتقاق یافته به مـعـنـاى شـَرف وسـیـع اسـت؛... و در اصـل ایـن کـلمـه از ایـن قـول گـرفـتـه شـده کـه مـى گـویـنـد: (مـجـدت الابل مجودا) یعنى شُتر آنقدر علف بهارى خورده که شکمش بزرگ شده. ...

 

جـمـله (وَالْقُرْآنِ الْمَجِیدِ) سـوگـندى است که پاسخش حذف شده، چون جمله بعدى مى فـهـمـانـد کـه پـاسـخ چـیست، ... یعنى (به قرآن مجید سوگند که قیامت حق است) و یا (تو از انذارکنندگانى) و یا (انذار حق است).

 

بَلْ عَجِبُوا أَنْ جَاءَهُمْ مُنْذِرٌ مِنْهُمْ فَقَالَ الْکَافِرُونَ هَذَا شَیْءٌ عَجِیبٌ: این آیه اعراض از مضمون جواب قسمى است که گفتیم حذف شده. پس گویا فرموده: به قـرآن مجید سوگند که ما تو را به عنوان نذیر فرستادیم، لیکن به تو ایمان نیاورده تـعـجـب کـردنـد کـه یـک نـفـر از خـود آنـان بـه عـنـوان بـیـم رسـان بـه سـوی ـشـان گـسـیل شود. و یا فرموده: به قرآن مجید سوگند که آن بعثى که از آن انذارشان کردى حـق اسـت، امـا بـه آن ایـمـان نـیـاورده بـلکه تعجب کردند و از آن به شگفت در آمده بعیدش دانستند. ...بـه طـور کلى مذهب وثنیت و بُت پرستى منکر این هستند که انسان بتواند پیامبر شود، کـه مـا در ایـن کـتـاب مـکـرر در ایـن باره سخن گفته ایم.

 

ممکن هم هست ضمیر به کفار بر گـردد، از ایـن جـهـت که عربند، آن وقت معنا چنین مى شود: بلکه تعجب کردند از اینکه بیم رسـانـى از قـوم خـودشان و به زبان خودشان به سویشان بیاید و حق را برایشان به زبانى وافى تر بیان کند. و بنا به احتمال دوم آیه شریفه در سرزنش عرب بلیغ ‌تر مى شود. ... و اشـاره در جـمـله (هذا شى ء عجیب) به مسأله بعث و بازگشت به سوى خدا است؛ مى گـویـنـد مسأله مـعـاد امـرى اسـت عجیب، همچنان که آیه بعدش همین را تفسیر مى کند. المیزان.

ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۰۲ خرداد ۱۳۹۷ ، ۱۲:۳۹

آنچه بر من گذشت ۶۷

قسمت ۶۷ : به نام خدای آفرینندۀ آدمی. حالا تیرماه ۱۳۶۷ است. من در جبهۀ مریوانم. جنگ به نقطۀ اوجش رسیده. ۲۹ تیر ۱۳۶۶ شورای امنیت سازمان ملل قطعنامۀ آتش‌بس۵۹۸ را تصویب کرده بود که امام آن را نپذیرفت. اما سرانجام یک سال بعد به دلایل و علل مختلف -که هنوز زوایای آن سرّی باقی مانده است- در ۲۷ تیر ۱۳۶۷ آتش‌بس را با صدور یک بیانیۀ مفصل قبول کردند که در اَفّوای برخی «جام زهر» نام گرفت. ما متن بیانیۀ بسیارمهم امام را از بلندگوی تبلیغاتِ قلّه ای در مسیر چناره_مریوان شنیدیم که از اخبار ۱۴ رادیو ایران پخش شده بود. اشک می ریختیم و واقعاً گریه می کردیم؛ بلند، بلند. بگذرم.

 

متن زندگینامه‌ام

مربوط به همان روز

دستنویس سال ۱۳۶۹

 

من با آن که ثانیه به ثانیه به فکر تولد اولین فرزندم عارف بودم، به همراه همسنگرانم از جمله آقای بهرام اکبری لالیمی (داماد مرحوم آقا دارابکلایی) آقای جعفر ضابطی قرتیکلایی، از این قلّه به آن قلّه و از این عملیات ایذایی، به آن خط نگه داری و مأموریت های آنی به آنی می رفتیم که سخت ترین دورۀ زندگی ام بود؛ سخت ترین، خطیرترین و مشکل ترین. چیزی شبیه محاصرۀ شِعب ابی طالب که با گفتنش هم مو بر تنم سیخ می شود.

 

من در یک محور عملیاتی با بهرام اکبری با جنازه‌ایی در نوک قلّۀ محور انجیران مریوان برخوردیم که بی حد وحشت آفرین بود. رفتم روی جنازه. گشتم که ببینم کیست. اسنادی همراهش بود. برداشتم و دیدم یک تبعۀ عربستان سعودی است که برای کمک به صدام به جنگ با ایران آمده و این گونه کشته و از سوی عراقی ها رها شده بود. بعد اسنادش را به حفاظت اطلاعات تحویل دادم. در دامنه نیز عکسش را سال های پیش منتشر کرده بودم.

 

خاطرات خشن آن روز تا مدت ها مرا به خود مشغول می نمود، که دم به دم از سوی جنگنده های بمب افکن عراق -ساخت روس و اروپا و آمریکا- بمباران می شدیم و لای سنگ و صخره ها پناه می گرفتیم و بی آب و علف و الوف شب را روز و روز را شب می کردیم. خاطرات زیاد است و نقلش زمان می برد و حوصلۀ خواننده را سر.

 

حالا روز ۴ مرداد ۱۳۶۷ است، که از قلّۀ جنگی برگشتیم سطح شهر مریوان. با جعفر ضابطی  کمی گشت زدیم. به دفتر مخابرات برخوردیم که نوبتی بود. نوبت زدیم یک زنگی به دارابکلا بزنم، ببنیم عارف من متولد شده یا نه.

 

پس از یک ساعت، نوبت من شد. زنگ زدم به دفتر مخابرات دارابکلا. آن سال محمد گرجی _همسایۀ ما_ متصدی دفتر تلفن محل بود. خونه ها هنوز هیچ کسی تلفن نداشت. تا زنگ زدم و پرسیدم، محمد با خنده و صدای بلند خبر داد: «آق ابراهیم پسرت به دنیا آمده». (عکس زیر دستنوشته من است در همان سال ها که زندگی ام را ماه به ماه می نوشتم)

 

اگر بگویم در آن مخمصۀ جنگ و به هم ریختن اوضاع جبهه ها و هجوم بی امان و مجدّد لشکریان صدام به همۀ محورهای جنگی -از جنوب تا غرب و شمال غرب- این خنده و صدا و خبرِ خوش محمد گرجی -که در دفتر تلفن دارابکلا هم فریادش پیچیده بود- از تاریخی ترین و لذت بخش ترین خبر راه دور زندگی ام بوده، گزاف نگفته ام.

 

به هر حال اولین فرزندم در غیاب من، در چهارم مرداد ۱۳۶۷،  در کلینیک مرحوم دکتر حسن‌زاده در خیابان امیر مازندرانی ساری به دنیا آمد که پدرم و برادرانم شیخ وحدت و شیخ باقر آن روز زحمت بردن به بیمارستان و رسیدگی به وضع و حال همسر و فرزندم را با نهایت توجه، بر عهده داشتند و همیشه هم برای این زحمت از آنان ممنونم و به خویشان خوب، مدیون. تا بعد...

(آنچه بر من گذشت)

ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۰۲ خرداد ۱۳۹۷ ، ۰۹:۴۶

جامۀ قناعت و خوددارى

به قلم دامنه. به نام خدا. برای هر یک از ما، یکی از خاطره های قشنگ ماه رمضان، دعاهای کوتاه و قصار روزهای ماه مبارک رمضان است، که هر کس با طبع و لحن و ذوق و حال درونی خود آن را زمزمه می کند و روحش را می نوازد. من دعای برخی از روزهای سی روزۀ این ماه را بیشتر دوست دارم، که یکی از آنها همین دعای روز دوازدهم است و نیز دعای روز سوم که از نوجوانی قنوتم نمودم. خیلی پُرمضمون، صمیمانه و پیام بخش و حرارت دهنده است. این دعا و ترجمۀ رسای آن تقدیم دامنه خوانان شریف می شود: خدایا زینت دِه مرا در آن، با پوشش و پاکدامنى؛ و بپوشانم در آن، جامۀ قناعت و خوددارى؛ و وادارم نما در آن، بر عدل و انصاف؛ و آسوده‌ام دار در آن، از هر چیز که می‌ترسم؛ به نگاهدارى خودت اى نگه‌دار ترسناکان. والسلام.

ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۳۱ ارديبهشت ۱۳۹۷ ، ۱۱:۵۷

گل‌چین باشیم، نه گناه‌چین

به قلم دامنه. به نام خدا. یادی از یک مرد بزرگ محل. یادم هنوز هست که چه نصیحت‌هایی به ما می‌کرد، چه شعرهای پرمغزی می‌خواند، و چه حکمت‌های زیبایی نقل می‌نمود. تنومند بود؛ سرخ‌فام. خندان و نیز به‌شدّت آرام. صدایش، خیلی طَنین داشت، وقتی سخن می‌آمد کم می‌گفت و به حدّ و حدود، حرف می‌زد. از ابوسعید ابوالخیر می‌گفت:

 

چون تیشه مَباش و جمله بر خود مَتراش

چون رنده ز کار خویش بی‌بهره مباش

تعلیم ز ارّه گیر در امر معاش

نیمی سوی خود می کش و نیمی می پاش

(رباعی ۳۶۷ ابوسعید ابوالخیر)

 

در پنج‌شنبه‌شب‌های دهه‌ی شصت، ما جمعی از رفقا، به خونه‌اش در تنگِ بالامحله‌ی داراب‌کلا می‌رفتیم و «دیدنی»های تلویزیون آن سال‌ها را می‌دیدیم. (برنامه‌ای از مجری زبردست مرحوم جلال مقامی) آن مرد بزرگ و خوب محل، در شب نشینی‌های‌مان در جوارش، از خوی و خصلت‌های بد برخی از مردم می‌گفت و بر ما تأکید داشت چنین نباشیم، بلکه همیشه:

 

گُل‌چین باشیم، نه گناه‌چین مردم

 

او خطّاط بود. بسیار خوش‌خط و خوش‌قلب.  تهران کار می‌کرد و آخر هفته به داراب‌کلا برمی‌گشت. او مرحوم آقای نصیری بود؛ پدرِ دوست‌مان جناب احمد نصیری. با آن که جوان بودم ولی این ذکر زیر او را که به ما یاد داده‌بود؛ هر صبح هفت‌بار به نیت خالص توحید بخوانیم، هنوز هم وِرد زبان و قلبم می‌کنم و حرز جانم:

 

یا هو یا مَن لا هوَ الا هو

 

همان دوره‌ی جوانی خیلی از شعرها و نکته‌های او را در دفترم نوشته‌ام و هنوز به یادگار نگه داشته‌ام. خدا او و همسر مهربانش را -که همیشه با قلبی پاک و اخلاقی خوش رفتار با ما برخورد شفقّت‌آمیز داشتند و با سخاوت تمام پذیرایی می‌کردند- غریق رحمت کناد. فاتحه مع الصّلوات.

 

اخیراً در (آب حیات) مرکز اطلاع‌رسانی غدیر، خوانده‌ام که در تفسیر مجمع البیان ذیل سوره اخلاص آمده است که علی (علیه السلام) قبل از غزوه بدر، حضرت خضر (علیه السلام) را در خواب مشاهده می‌فرمایند و به او می‌گویند چیزی به من بیاموز تا بدان وسیله بر دشمنان نصرت یابم.

 

جناب خضر (علیه السلام) به ایشان می‌گویند، بگو: یا هو یا من لا هو الا هو.

 

علی (علیه السلام) در صبح آن شب، حکایت رؤیای شب گذشته‌ی خویش را برای رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل می‌نمایند. حضرت رسول به ایشان می‌فرمایند، یا علی به تو اسم اعظم تعلیم داده شده است.

ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۳۰ ارديبهشت ۱۳۹۷ ، ۱۱:۳۹

فاصلۀ فوق جهنّمی معیشت مردم

... و جریانی پیش آمد _بخصوص در چگونگی اغلب مدّاحان و مدّاحی امروز_ که جوانان باید بدانند، این چگونگی ها و اخلاق عملی  برخی از متصدّیان این امور، هیچ ربطی به جوهر اصلی مذهب تشیّع، و ماهیّت منزّه تربیت شیعی و حسینی و جعفری ندارد.

 

علامه محمدرضا حکیمی

 

حالا چرا برخی مقامات از آن ترویج می کنند، آیا نوعی گرایش به جنجال‌طلبی است؟ نمی دانم. همانگونه که اکنون قضاوت ما، اقتصاد و فواصل فوق جهنّمی معیشت مردم ما، هرگز قرآنی و علوی و جعفری نیست، پاره ای بسیار از دیگر امور نیز همینگونه است یا نزدیک به اینگونه.

علامه محمدرضا حکیمی.عقل سرخ‌ص‌۴۳۴

ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۳۰ ارديبهشت ۱۳۹۷ ، ۱۱:۳۷

جنگل اردیبهشت ۹۷ دارابکلا

 

جنگل دارابکلا. پیش از ماه رمضان

اردیبهشت ۱۳۹۷

 

 

...

 

 

اینجا

 

عکاس: جناب یک دوست

 

 

پِتّلوس (=افعی) دارابکلا

 

ابراهیم طالبی | دامنه دارابی