مجموعه پیامهایم در مدرسه فکرت
قسمت سی و دوم
فلکه فکرت (۱۴)
نگاه میکرو و نگاه ماکرو
به نام خدا. سلام. ما باید این دو نگاه _میکرو و ماکرو_ را یاد بگیریم و در بیشتر درگاه های زندگی به کارش ببریم، تا به قول آن کتاب مهم مرحوم عبدالحسین زرین کوب یعنی «نقش بر آب»، زندگی و دوران زیست مان، نقش بر آب نباشد. نگاه میکرو (=ریز) نگاه از نزدیک است. نگاهی که دقت بیشتری می آفریند. اما نگاه ماکرو (=درشت) نگاه از دور است و سطح بیشتری را در نظر می گیرد.
سه مثال می زنم از سه ساحت، تا توانسته باشم این دو نگاه را در این فلکه فکرت بیشتر بشناسانم:
1. مثلاً در ریاضیات نگاه میکرو به عالَم ریاضیات شاخۀ آنالیز را به وجود می آورد که احتمالات را بررسی می کند. و نگاه ماکرو شاخۀ جبر را که به ساختارهای جبری می پردازد.
2. و نیز در علوم طبیعی، نگاه میکرو انداختن به مادّه، موضوع بحث علم شیمی است که دانش به ساختار مواد و دگرگونی آن است. و نگاه ماکرو داشتن به مادّه، موضوع علم فیزیک است. یعنی علم طبیعت و حرکت و رفتار مادّه در زمان و فضا؛ از اتُم تا کهکشان.
3. یا در مباحث علوم انسانی که نگاه میکرو همان معرفت شناسی نوع اول است. معرفت شناسی یعنی شناخت برای توجیه باور و عقیده، که فلسفۀ شناخت نام دارد. و نگاه ماکرو یعنی نگاه از بیرون گود که معرفت شناسی نوع دوم است.
بنابراین؛ انسان _در هر زمان، زمانه و زمینه ای_ تا این دو نگاه را در خود جاری نکند، به چیستی های پیرامون خود و اقیانوس وجودی خویش پی نخواهد برد. پس؛ پیش به سوی پرهیز از تک نگاهی و پرداخت به دو نگاهی؛ میکرو و ماکرو؛ هر کس به وسع و توان و فهم خود. از همین اکنون اگر ملخی، مورچه ای، مرغی، ماری، موضوعی، مشکلی، موردی، مکانی، معرکه ای، مکتبی، مفاهیمی، مُخی، مغزی، مترسکی، منقلی، منقاری و منقولی دیده ایم، با دو نگاه میکرو و ماکرو بنگریم.
پیوست:معرفت شناسی نوع اول یعنی ذهنیت و بررسی ذهن آدمی. معرفت شناسی نوع دوم یعنی عینیت و توجه از بیرون به علوم و تجربۀ فکری بشری که تحلیل علل شناسانه به دست می دهد. مثلاً وقتی به دستاوردهای علمی بشر نگاه می کنیم یعنی داریم معرفت شناسی نوع دوم انجام می دهیم. 27 فروردین 1398.
انسان راستین (۱۲)
از زورگویی، دروغ و نادانی میپرهیزد.
فلکه فکرت (۱۵)
دیوانه و فرزانه
به نام خدا. سلام. واژهی دیوانه، ساختهای از اسم «دیو» و پسوند نسبتِ «آنه» است. دیو دستکم دو معنی داشت؛ در زبانهای هند و اروپا معنای «خدا» داشت اما در زبان پارسی از زمان زرتشت به بعد، به آورندهی بدی و دارندهی زشتی معنی میشد و کمکم در فرهنگ و ادب نوین ایرانیان، دیوانه در برابر فرزانه (=خردمند. بادانش) بهکار رفت و میرود. یعنی دیودیده، سودایی، نادان، جِنّی. اما آیا دیوانه فقط یعنی همین؟ بسیاری از اندیشهها، نکتهها، مضمونها (=درونمایه) و بیان نظرات را _که گفتنش از دید اجتماعی، سیاسی، اعتقادی و یا اخلاقی ممکن و مقدور نمیبود_ از زبان دیوانگان میگفتند. مانند گفتههای ناب و تکاندهنده که به بهلول و ملانصرالدین نسبت میدهند! حتی در میان ایرانیان یک ضربالمثل ساخته شد که:
«حرف راست را از دیوانه بشنو»
ادبیات عرفانی، دیوانه را به شیدایی و والِهشدن و مجنون عشق پیش راند و از زبان دیوانگان گفتار فرزانگان را آشکار میساخت. مانند این مثال در منطقالطیر (=زبان حیوانات) شیخ فریدالدین عطار در داستان عذرآوردن مرغان:
چون تُرا دیوانگی آید پدید
هرچ تو گویی ز تو بتوان شنید
(منبع)
در قرن ۱۶ نیز اراسموس فیلسوف هلندی با نوشتن کتاب «در مدح دیوانگی» بنیاد استبداد وحشتناک کلیسایی قرون وسطایی را لرزان کرد. او برای این هدف، ادبیات طنز و شوخی را بهکار بستهبود و قدرت هیولایی اربابان کلیسا را سُست کرده بود. من در سال ۷۱ در دانشگاه تهران در درسی که با استاد حسین بشیریه داشتم، با افکار و اندیشههای دِسیدریوس اراسموس آشنا شدم. بگذرم.
پیوست: دستمایهام برای این قسمت فلکه فکرت این پست سید علیاصغر بود که در پذیرش آن پست حمید به او نوشت: «دیوونه ام کردی حمید داداش» ازاینرو خواستم این واژه را شرح و تفسیر و تعلیل (=علّتیابی) کنم.
زنگ شعر:
«دیوانهدل» همان والِهشدن و حیرانیست. و چه خوب سروده حافظ و چه خوب خوانده محمد اصفهانی:
بنمای رُخ که خلقی والِه شوند و حیران
بگشای لب که فریاد از مرد و زن برآید
(منبع)
سنت های داراب کلا:یکی از آداب احوالپرسی دارابکلاییها. اینطوری بود:
میگفتند: دست دِرست.
جواب میدادند: دین محمد دِرست.
نکته ها: هگل فیلسوف قدَر آلمانی _که اول طلبهی دینی بود_ در یکی از آثارش میگوید دین فقط مراسم عشاء ربانی نیست، اینکه آبدهن به کف زمین نیندازی هم دینورزیست.
فلکه فکرت (۱۶)
سکّوی خطابه و پایهی بلند
به نام خدا. سلام. در صفحهی ۲۹۰ جامعهشناسی دکتر بشیریه خواندم که المپ دو گوژ _نویسندهی فرانسوی_ سال ۱۷۸۹ در اعلامیهی حقوق زن و شهروند اعلام داشته بود: «همچنانکه زنان حق دارند که بالای چوبهی دار بروند به همینسان نیز حق دارند که بالای سکّوی خطابه بروند.» بیشتر بخوانید ↓