ریشههای رومانتیسم

به قلم دامنه. به نام خدا. گزارشی از کتاب «ریشههای رومانتیسم»، نوشتهی آیزایا برلین، ترجمهی عبدالله کوثری. نشر ماهی. هیچ نوشته و گزارشنویسی یی، نمیتواند شیرینیِ لحظاتِ با کتاب بودن را پُر کند. با اینهمه، چون این فرصت و رخصت ممکن است بر همه یکسان دست ندهد، اینگونه نوشتههایم را با شوقی بیحد مینویسم، شاید بیشوکم، کسانی آن را بخواند. و همین مقدار هم خود خیلیست.
۱. از نظر نویسنده آیزایا برلین، که فیلسوف بود، کانون حرفش این بود رومانتیسم جنبشی است که در قرن ۱۸ از آلمان سر برآورد و تحول عظیم و بنیانی پدید آورد که بعد از وقوع آن، دیگر هیچ چیز به حال خود باقی نماند.
۲. برداشت من از کتابی _که دیشب خواندنش را تمام کردهام_ این است: از قرن ۱۸ بهناگاه جوشش و فوَرانی طوفانی در عواطف و احساسات رخ داد. یک یورش ناگهانی به دل، که مردم را به سمت «خودکاوی» پرواز داد.
۳. رومانتیسم این علائم را دارد: حسّ عاطفی، خودکاویِ عمیق، آفرینش زیبایی، رفتن به درونِ حیات آدمی، میل به آغوش طبیعت، کشتوزارهای سبز، زنگولههای گاو، جویبار زمزمهگر، آسمان آبی بیکران، زُهدورزی فعال، عقبنشینی از مادیگری به ژرفای درونی، تماشای پیچوتاب طبیعت، اقتصاد در جهت آرمان زندگی مشترک نه سود، زیست در سایهی معنوی، تمرکز در موسیقی، هنر، شعر، و در یککلام، هرگونه تلاش برای تحول زیباشناختی در قواعد هنر.
مدرسهی فکرت
۴. در رومانتیسم «انسانِ ساختگی»! کردار مصنوعی و اَطواری دارد (اَدا در میآورَد) که باید جای خود را به «انسانِ درونی» دهد که میخواهد بند بگُسَلد و بیرون بجهَد. «دیدرو» از متفکران این جنبش اینگونه میاندیشید.
۵. رومانتیسم بر ستون غرب ترَک انداخت، اما عبرت نگرفت. آن شکاف را رِفو نکرد. اما رومانتیستها گذشتهی زیبا را دوست میداشتند و «اکنونِِ یکنواخت و هراسانگیزِ» زمانهی خود را نقد مینمودند. و کارلایل نمایندهی بارز جنبش رومانیک، قرن ۱۸ اروپا را «قرنی کژ و کوژ و دستِ دوّم» نامید.
۶. و آخر اینکه رومانتیسم را نباید در زمان و مکان حبس کرد، زیرا «هربرت ریدو» و «کنت کلارک» این جنبش را «وضعیتِ دائمی ذهن» میدانند که در همه جا و همهی زمانها یافت میشود.