به قلم دامنه. به نام خدا. وقتی تیتر امروز روزنامۀ همدلی را دیدم بشدّت شوکّه شدم. سه دهه ایی که در قم هستم و در دهۀ شصت نیز، دو سه سالی قم بودم، هرگز به چشم خودم ندیدم یک روحانی در کنار خیابان دستفروشی کند. دیدم کتابفروش بودند و هستند ولی در مغازه نه گوشۀ معابر.
روزنامۀ همدلی
چه به روزِ این گونه روحانی های عزّتمند و آبروخواه آمده که او حاضر شده است برای معاشش، کُنج معبری بساط پهن کند تا پیش خانواده اش خجل و شرمسار نباشد. حرفی ندارم وا می گذارم و رد می شودم و به برخی از آن بی دردهایی! فکر می کنم که چگونه این صحنه ها را می بینند، ولی غرقِ قدرت طلبی، مجامله گویی، مال اندوزی، چرب زیانی، فریب، ناحق گویی و ریاکاری اند. و هر سویی که چرب و نرم و رسمی بود، همان سو حاضرند و برای توجیه و وجیه سازی، جعل روایت می کنند و جهل و خیانت می خرند. کاش بمیرم و این صحنۀ دردناک و هشداربخش این شیخِ لباسِ پیامبر پوشیده ی باعزّت گوشه ی کوچه را نبینم که این گونه مجبور به اِمرار معاش شود.
جناب دارتوکِن دارکوب دیشب پرسش دیگری به دامنه ارسال کرده، چون شب، به مشیت خدای متعال، خواب بر انسان مستولی ست، پاسخ موکول شد به امروز که جمعه است به قول ایرانی ها آدینه. او پرسیده جناب اقای دامنه «در بارۀ معضل بقرنج به نام دست دادن به زنان چه دیدگاهی داری؟» جناب دارکوب حاشیه هایی هم نگاشته... و قِس علی هذا.
پاسخ دامنه
مسوول دفتر و شاگرد مرحوم آیت الله العظمی منتظری یعنی حجت الاسلام مجتبی لطفی در یادداشتی با عنوان «حرکت ورزشکار ایرانی و فتوای کارگشای آیت الله منتظری»، میگوید که آن مرحوم در سال ۱۳۸۱ در پاسخ به یک دانشجوی ایرانی ساکن اروپا، با شرایطی دست دادن را جایز دانسته بود.
حجت الاسلام مجتبی لطفی نوشت: «چند روز گذشته [علی هاشمی، قهرمان وزنه برداری] ورزشکار ایرانی هنگامی که خانمی مدال برگردنش می آویزد با حرکتی عجیب و غریب رغم دست دراز کردن آن خانم، برای چند ثانیه سوژه خبری پر سرو صدایی ایجاد می کند. از این دست موارد به ویژه در مراودات دیپلماتیک کم نداریم یا باید فدراسیونهای ما طی پروتکلی از پیش تعیین شده از تکرار این حوادث جلوگیری نمایند یا به فتوای مراجعی که در این موارد به جواز دست دادن با نامحرم فتوا داده اند مراجعه کرد.
پانزده سال پیش! در اردی بهشت ۱۳۸۱ ایمیلی به دست آیت الله منتظری رسید. پرسش کننده دانشجوی ایرانی ساکن اروپا بود که با سفارت ایران همکاری داشت. اما مشکلی دارد و آن این که کارمندان سفارت ایران با خانم هایی که روابط دیپلماتیک دارند دست نمی دهند و این امر نوعی توهین به اسلام و فرهنگ ایرانی و توهین به خانمی تلقی می شود که دست خود را دراز کرده است. اومی گوید ما مجبوریم حرکات عجیب و غریبی انجام دهیم! خواهشمندیم برای این معضل چاره ای اندیشیده شود.
آیت الله منتظری در پاسخ، با شرایطی دست دادن را جایز دانستند:
1 . زن غیرمسلمان برای خود حرمتی قایل نشده و ترک آن را بی حرمتی به خود تلقی کند.
2 . در دست دادن قصد لذّت و فساد نباشد که مطلقاً جایز نیست.
3 . حِلّیت مبنی بر ضرورت عرفی است که در ضرورت به همان مقدار ضرورت حلال می شود.
در پایان آیت الله منتظری از باب احتیاط میگوید اگر دست دادن با دستکش امکان دارد احتیاط خوب است.
این فتوا وقتی صادر شد که آیت الله منتظری در حصر خانگی ناشی از سخنرانی ۱۳ رجب به سر می برد که در آن انتقاداتی را مطرح کرده بود. اما بیش از یکسال پس از آن که دیگر از حصر آزاد شده بود و کمتر کسی از این فتوا اطلاع داشت و پس از دست دادن خانم شیرین عبادی با یکی از فعالان سیاسی، این فتوا علَم شد که چه نشسته اید! منتظری به دنبال توجیه دست دادن یک خانم با یک آقاست و شروع حمله و پیش کشیدن مسایل سیاسی.
فقیه عالیقدرمرحوم آیت الله العظمی منتظری
آتش بیار معرکه روزنامه جمهوری، کیهان و برخی نشریات محلی چون ۱۹ دی قم بود. القصه فتوایی که که می توانست کارساز باشد و مورد بررسی علمی قرار گیرد و برای خارج نشینان، دیپلمات ها و ورزشکاران کارگشا باشد با هوچی گری رسانه ای، رفت تا موجی علیه آیت الله منتظری ایجاد نماید. و کم له من نظیر…!» (منبع)
یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا قِیلَ لَکُمْ تَفَسَّحُوا فِی الْمَجَالِسِ فَافْسَحُوا یَفْسَحِ اللَّهُ لَکُمْ وَإِذَا قِیلَ انْشُزُوا فَانْشُزُوا یَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَالَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجَاتٍ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ
هنگامی که گویند: در مجالس [برای نشستن دیگر برادرانتان] جا باز کنید، پس جا باز کنید، تا خدا برای شما [در بهشت] جا باز کند. و چون گویند: برخیزید، بی درنگ برخیزید تا خدا مؤمنانِ از شما را به درجه ای و دانشمندانتان را به درجاتی [عظیم و باارزش] بلند گرداند، و خدا به آنچه انجام می دهید، آگاه است.
سوره مجادلة
تفسیر علامه
«...منظور از فراخى دادن در مجالس این است که آدمى خود را جمع و جور کند تا جاى آن دیگرى فراخ شود، و (فسحت دادن خدا به چنین کس) به این معنا است که جاى او را در بهشت وسعت دهد. ایـن آیـۀ شـریـفـه ادبـى از آداب مـعـاشـرت را بـیان مى کند، و از سیاق آن برمى آید که قـبل از دستور، وقتى اصحاب در مجلس رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله و سلّم) حاضر مى شدند، بـه صـورتـى مـى نـشـسـتـند که جا براى سایرین نمى گذاشتند، و واردین جایى براى نـشـسـتن نمى یافتند که آیۀ شریفه ایشان را ادب آموخت.
البته این دستور اختصاص به مـجـلس رسـول خـدا (صـلى اللّه عـلیـه و آله وسـلم) ندارد، هر چند آیه شریفه در آن مورد نازل شده، لیکن دستور عمومى است... این جمله مُتضمّن یک ادب دیگر است. کلمه (نشوز) -بـه طـورى کـه گفته اند- به معناى بلند شدن از سر چیزى و برگشتن از آن است، و نـشوز از مجلس به این است آدمى از مجلس برخیزد تا دیگرى بنشیند، و بدین وسیله او را تواضع و احترام کرده باشد...
تجلیل از علماء امت. (یـرفـع اللّه الذین امنوا منکم و الذین اوتوا العلم درجات) در این معنا هیچ تردیدى نیست که لازمۀ ترفیع خدا درجه بنده اى از بندگانش را باعث زیادتر شدن قُرب او خداى تـعـالى اسـت، و ایـن خـود قرینه و شاهدى است عقلى بر این که مراد از اینهایى که موهبت عـلمـشـان داده اند، علمایى از مؤمنین است. بنابر این، آیه شریفه دلالت مى کند بر این که مؤمنـیـن دو طـایـفه هستند، یکى آنهایى که تنها مومنند، دوم آنهایى که هم مومنند و هم عالم، و طـایـفـه دوم بـر طـایـفـه اول بـرتـرى دارنـد.
هـمـچـنـان کـه در جـاى دیـگـر فـرمـوده : (هل یستوى الذین یعلمون و الذین لا یعلمون). بـا ایـن بـیان روشن گردید که مسأله بالا بردن درجاتى که در آیه شریفه مورد بحث آمـده، مـخـصـوص علماى از مؤمنین است. آنها هستند که کلمه (رفع درجات) در موردشان صـادق اسـت، و امـا بـقیه مؤمنین ارتقائشان به چند درجه نیست، بلکه تنها به یک درجه اسـت. بـنـابـر این، تقدیر آیه شریفه چنین است: (یرفع اللّه الذین امنوا منکم درجه و یـرفـع الذیـن اوتـوا العلم منکم درجات) و در آیه شریفه تعظیم و احترامى از علماى اُمت شـده کـه بـر هـیچ کس پوشیده نیست. و جمله (واللّه بما تعلمون خبیر) مضمون آیه را تاکید مى کند.» المیزان.
مراسم میلاد فرخندۀ پیامبر رحمت (ص)
و پیشوای صادق (ع)
چهارده آذر ۱۳۹۶ در مسجد جامع
روستای دارابکلا
عکسهای ارسالی جناب رنگین کمان
موسی بابویه. قاسم ملایی
حسین رمضانی (پسرخاله ام)
سید اسدالله سجادی. رضا آهنگر طالب
پیامبر صلی الله علیه و آله :
مسلمانان در سه چیز شریکاند:
آب، مَرتع، آتش (مواد سوختى)
امام صادق ع :
دانشمند سه نشانه دارد:
شناختن خدا
و آنچه خداوند دوست دارد
و آنچه دوست ندارد».
(الخصال)
به قلم یک دارابکلایی. با سلام خدمت آقای طالبی ییک:در مورد کلمه لِ [در راستای پست اینجا] حیفم آمد که از کلمه دیگری نام نبریم و آن هم "لَمه" است. همانطور که گفتید وقتی خی شب تمام کشتزار را لگدمال کرده کشاورز میگوید: "لِ لمه هاکارده بورده"، یعنی همه کشت را له و لورده کرد. دو: در مورد کلمه "هِدی" هم فکر نکنم کلمهای عربی باشد که از ریشه هدایت باشد. احتمالا کلمهای مازنی و ریشهای ایرانی داشته باشد. همانگونه که از مثالهای شما بر میآید به معنی نزدیک شدن دو قسمت است. در همین راستا، به معنی "همدیگر" هم در زبان ما به کار میرود؛ مثلاً به دو بچه که گاهی کنار هم بوده و احیاناً رابطه خیلی خوبی ندارند، بزرگترها نصیحت میکنند که "هدی رِ نزنین، هدی رِ دوس داشته بوشین"، همدیگر را نزنید، همدیگر را دوست داشته باشید.
کِهله یا کیله
سه: موضوع دیگری که چند سالی است ذهن مرا درگیر کرده و با دیدن کلمه "لِ" شما دوباره برانگیخته شده، موضوع دو صدای مصوت بسیار نزدیک به هم در زبان مازنی است که من تقریباً در زبانهای دیگر آنها را به این صورت تفکیک شده نیافتم؛ دو صدایی که حتی نوشتن آنها به شکل معمول هم بسیار سخت است. این دو صدا را با مثال بیان میکنم: دو کلمه بسیار شبیه از نظر تلفظ اما متفاوت از لحاظ معنی "کِهله" و "کِله" اول به معنی اجاق سنگی که قدیمها برای آشپزی از آنها استفاده میشد و بعدی به معنی جوی آب. به نظر میرسد برخلاف زبانهای دیگر مثل فارسی یا انگلیسی، ای دو مصوت دو صدای متفاوت در زبان مازنی هستند که باعث ایجاد کلمه جدید و در نتیجه معنی میشوند. با عرض پوزش از اطاله کلام.
پاسخ دامنه
به قلم دامنه. به نام خدا. خبر این بود: «یک مسؤول عالیرتبه در حزب الله لبنان اخیراً پیامی را از سید حسن نصرالله به سعد حریری [نخست وزیر مستعفی لبنان] منتقل کرده که نصرالله در این پیام تأکید کرده که از سعد حریری چه ظالم باشد و چه مظلوم حمایت میکند.» (منبع)
خواستم بگویم به نظر من این سخن سید حسن نصرالله _رهبر حزب الله لبنان_ یعنی قیدِ «چه ظالم» نادرست است و با نصّ و روایات معصومین (ع) نمی خواند. ما همواره سفارش شدیم: کُونا لِلظّالِمِ خَصماً و لِلمَظلُومِ عَوناً. (نهج البلاغه. از نامهی چهل و هفت) یعنی پیوسته دشمنِ ظالم و یاورِ مظلوم باشید. بنابراین، بی آن که کاری به فضای متعارض لبنان داشته باشم، این بخش از سخن حجت الاسلام سید حسن نصرالله خطاب به سعد حریری، اساساً اشتباه است.
طبیعتِ پاییز آذرین روستای دارابکلا
به دیدۀ لنز و جهان بینی
سید علی اصغر شفیعی دارابی
۱۳ آذر ۱۳۹۶
آذر یعنی اَخگر. یعنی آتش. یعنی مظهر نور و گرما
یعنی نُماد شُعله و سوز سرما. و به تسامح و تشبیه دامنه
یعنی روزهای دریافت رنگ ها و رنگینه ها
و نیز کشف راز و رمزینه های حضرت باری تعالی
بر روی زمین زیبای خدا
که خودِ سید علی اصغر در ضمیمۀ ارسال عکس ها
به تلگرام دامنه این تعبیر و توصیف را نگاشت:
سلام. نمایه هایی از فراگرد (محیط) جنگل پیمایی ما
در جنگل داراب کلا_اوسا
متن نقلی: توضیح دامنه. این متن، گفتوگویی ست میان سازندگان مستند «قائم مقام» با عمادالدین باقی. مستند قائممقام به زندگی فقیه عالیقدر،مرجع تقلید شیعیان جهان مرحوم آیت الله العظمی حسینعلی منتظری می پردازد. تهیهکننده اش مهدی صفارهرندی ست و کارگردانش سیدعلی صدرینیا. عمادالدین باقی -که از نزدیکان و علاقمندان به مرحوم منتظری بوده و هست- نیز در این مستند سخن گفته است. مستندی که می خواست، منحصر به فرد باشد، ولی هنوز کسی نمی تواند مرحوم منتظری را بدرستی بشناساند زیرا درک و بیان واقعیت ها و قضاوت ها در این باره بسیار حُرّیت و انصاف و از همه مهمتر آزاداندیشی و حق گرایی می خواهد. عکسهای منتخب این پست، از دامنه است.
آیات عظام مرحوم منتظری
مرحوم موسوی اردبیلی، شبیری زنجانی
متن نقلی: چرا بسیاری مواقع نمیتوانیم دیگران را دوست داشته باشیم؟ اینکه ما نمیتوانیم آدمها را دوست بداریم به دلیل این است که به «آشکاری حقیقت» قائل هستیم و میگوییم که حقیقت بسیار آشکار است و آن حقیقتِ آشکار هم پیش ماست و هرکس که به این حقیقتِ آشکاری که پیش ماست، معتقد نیست این مقابل حکم عقل است! خب، آدم با افراد دیگر نمیتواند دوستی کند، رابطه داشته باشد؛ اما اگر کسی بگوید آشکارگی حقیقت یک چیز غلطی است و حقیقت آنقدر آشکار نیست و این معنایش این است که هم من در تاریکیها درحال قدمزدن هستم و هم رفیقم که مخالف من است در تاریکی قدم میزند. اینکه مولانا میگوید:
ما که کورانه عصاها میزنیم
لاجرم قندیلها را بشکنیم
(مثنوی معنوی، دفتر دوم)
یعنی، همهی ما داریم قندیل میشکنیم. نگویید که ما قندیل نمیشکنیم و هر قندیلی را که در عالم است، بقیه شکستهاند؛ نه آقا، همهی ما در تاریکی عصا میزنیم.
مصطفی ملکیان
من بارها و بارها گفتهام که علت اینکه عدهای قدرت تحمل و دوستداشتن مردم را ندارند، نه بدان علت است که بدذاتاند؛ بلکه چون یک ایدهی غلطی دارند، آن ایدهی غلط این است که: حق، واضح است و هرکسی را که مخالف با این باشد، نمیتوان دوست داشت. برای همین همیشه طلبکارانه، همیشه از موضع بالا، همیشه با خشونت و همیشه با بگیر و ببند و زدن و بردن، رفتار میکند. ولی اگر گفتند که آقا، عالم تفسیرهای عدیده برمیدارد. عالم همچون نسخهای است که به تعبیر امیرالمؤمنین «حمّال ذووجوه» است، یک تفسیر را ما داریم، یک تفسیر را بوداییها دارند، یک تفسیر را وهابیها دارند، یک تفسیر را سنیها دارند و... اگر چنین گفتید، میتوان با همه یک زندگی با مدارا و با شفقت و با عشق و محبت داشت. باور کنید اگر شما معتقد باشید که حق پیش شماست، نمیتوانید اکثر انسانها را دوست داشته باشید و این توان را از خودتان میگیرید. اما اگر بگویید که همهی ما آدمهایی هستیم که در تاریکی قدم میزنیم، گاهی به حق میرسیم، گاهی به حق نمیرسیم، بعضی جاها درست میرویم و بعضی جاها درست نمیرویم و به کسی تنه میزنیم، آن وقت همه میتوانیم به همدیگر محبت و شفقت داشته باشیم. من واقعاً و جداً اعتقادم بر این است که اکثر خشونتهای موجود به خاطر یک تز غلط است و آن این است که حق، واضحِ واضح است و همانی است که ما داریم، پس هرکسی که با این مخالفت کرد، محارب حکم عقل است و نمیتوان با او آشتی کرد. چون با یک چیز واضح مخالفت میکند. منبع
درباری آیت الله العظمی سیدعبدالکریم موسوی اردبیلی. متنی از سعید حجاریان: ...آقای موسوی اردبیلی پس از رحلت امام علیرغم اینکه رهبری از وی خواست پیشنهاد ریاست قوه قضائیه را بپذیرد، این درخواست را نپذیرفت و در پاسخ به این پرسش که «چرا وقتی امام به شما چنین حکمی داد پذیرفتی اما اکنون از پذیرفتن همان پست ابا داری؟» پاسخ داد: «من از امام میترسیدم اما چنین حسی را نسبت به سایرین نداشته و ندارم». بنابراین پیشنهاد را نپذیرفت و به قم رفت و آنجا به تدریس در حوزه و تقویت و توسعه دانشگاه نوپای مفید مشغول شد تا اینکه سکته ناقصی کرد.
پس از آن عارضه من و جمعی از دوستان به عیادت ایشان رفتیم. وی با همان روحیه بشاش و در جواب احوالپرسیمان، پاسخ داد: «چپ رفت» او اشاره به آسیبدیدگی سمت چپ بدناش داشت ولی ضمناً میخواست بگوید که دوره چپها به سرآمده است. ایشان در اواخر عمر کاملاً مواضع اصلاحطلبانه داشت و همگی را به آرامش دعوت میکرد. آن مرحوم در بازداشتهای سال 88 نیز حامی حقوق بازداشتشدگان بود و صدای تظلمخواهی خانواده آنان را میشنید و برای حل مسأله حصر نیز یک بار با یکی از مقامات عالیرتبه صحبتی داشت که البته ناموفق بود...
دامنه: آن مرحوم در بحران هشتاد و هشت به اقدام آزادیخواهانه اش بخوبی عمل کردند، با آن که مرجع تقلید بودند، ولی پا پیش گذاشتند گویا تا تهران رفتند و دیدار هم کرد، برای حل مسأله حصر و تظلم خواهی ها، ولی حاصلی نداشت. مرحوم هاشمی رفسنجانی هم دو خطبۀ نمازجمعه اواخر تیرماه ۸۸ را به برون رفتِ از بحران ۸۸ اختصاص داده بود، ولی نه فقط مسموع واقع نشد، بلکه تا آخر عمر از نمازجمعه خلع شد و به جایش حجت الاسلام شیخ کاظم صدیقی -یکی از وُعّاظ تهران- امام جمعه شد. بگذرم.
متن نقلی: «آیتالله عبدالکریم موسوی اردبیلی که خدایش رحمت کناد، خدمات زیادی به انقلاب و کشور کرد. آن مرحوم تا آنجا که او را شناختم، مردی آگاه و قطعاً مجتهدی مسلّم بود. مسجد امیرالمومنین(ع) واقع در خیابان نصرت نزدیکترین مسجد به دانشگاه تهران بهشمار میآمد که آقای موسوی اردبیلی تا پیش از پیروزی انقلاب امام جماعت آنجا بود و هر زمان دانشجویان مراسمی داشتند که امکان برگزاریاش در داخل مسجد دانشگاه فراهم نبود وی با آغوشی باز پذیرای آنها بود و مسجد و امکاناتش را در اختیار دانشجویان میگذاشت. بیشتر بخوانید ↓
به قلم دامنه. به نام خدا. این پست را با درد می نویسم نه فقط با قلم. اسکار گرونینگ حسابدار سابق آشویتس _اردوگاه آلمان نازی در شصت کیلومتری جنوب غرب کراکوف لهستان_ در سن ۹۶ سالگی در دادگاهی در آلمان به چهار سال !!! زندان محکوم شد. جرم او همدستی در قتل سیصد هزار نفر در آشویتس (= Auschwitz) است. او در زمان ارتکاب جرائمش جزوِ افسران و حسابداران وحشی آشویتس. در اعترافاتش گفته است قربانیان را به عنوان جاسوس در اختیار آشویتس قرار می داد. (منبع)
نمای ورودی آشویتس
خواستم دو نکته بگویم و بروم؛ زیرا این روزها آراء دادگاه ها در جهان و حتی ایران خیلی مُحیرّالعقول و از عجایب روزگاران شده است. یکی این که در مَحکمه ای در تهران (اینجا) سعید مرتضوی به جُرم معاونت در قتل در بازداشتگاه جنایتگاه کهریزک فقط به دو سال !!! حبس محکوم می شود که هنوز به مردم نگفته اند قاتل کیست که او معاون (یا مباشر) او بوده است. دوم این که این اسکار گرونینگ نیز با آن که در قتل سیصد هزار نفر در آشویتس همدستی کرده است، فقط به چهار سال !!! زندان محکوم شده است. اینان به نظر شما آیا عجیب به نظر نمی رسد!؟ با آن که بارها قرآن را حداقل به قرائت نه به عمل! خوانده ایم، باز نیز لازم می دانم یادآوری کنم در قرآن کریم کشتن یک انسان بی گناه مانند کشتن همۀ انسان هاست:
مِنْ أَجْلِ ذَلِک کتَبْنَا عَلى بَنى إِسرءِیلَ أَنَّهُ مَن قَتَلَ نَفْسا بِغَیرِ نَفْسٍ أَوْ فَسادٍ فى الاَرْضِ فَکَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاس جَمِیعاً وَ مَنْ أَحْیَاهَا فَکَأَنَّمَا أَحْیَا النَّاس جَمِیعاً وَ لَقَدْ جَاءَتْهُمْ رُسلُنَا بِالْبَیِّنَتِ ثُمَّ إِنَّ کَثِیراً مِّنْهُم بَعْدَ ذَلِک فى الاَرْضِ لَمُسرِفُونَ. (آیۀ سی و دو سورۀ مائده)
یعنی: «به همین جهت بر بنى اسرائیل مقرر داشتیم که هر کس انسانى را بدون ارتکاب قتل یا فساد در روى زمین بکُشد چنان است که گوئى همه انسانها را کُشته و هر کس انسانى را از مرگ رهائى بخشد چنان است که گوئى همه مردم را زنده کرده است، و رسولان ما با دلایل روشن به سوى بنى اسرائیل آمدند، اما بسیارى از آنها، تعدّى و اسراف، در روى زمین کردند.» شرح و تفسیر این آیه برای اهل فضل در نسیم معرفت: اینجا.
«خبرآنلاین: «پرسش: حضرت آیتالله مصباح یزدی! خیلی از مردم سؤال میکنند که آیتالله مصباح یزدی که معرف احمدینژاد به جامعه ایران بود و از او طرفداری میکرد، امروز چه نظری راجع به اعمال و رفتار او دارد؟» پاسخ: اینجا یک جلسه علمی و فقهی است، نه سیاسی. پرسش: «بالاخره مردم از شخص شما به عنوان یکی از حامیان اصلی روی کار آمدن آقای احمدینژاد و مطرحشدن او سؤال دارند.» پاسخ: ما هر کسی را تا مادامی که در مسیر اسلام کار میکند، حمایت میکنیم، طرفداریاش میکنیم، هر وقت منحرف شد، ما هم از او جدا میشویم.» پرسش: یعنی تحرکات اخیر او را تأیید نمیکنید؟ پاسخ: «نه، اعمال و رفتار امروز احمدینژاد را تأیید نمیکنم چون اکنون یک حالت انحرافی در او میبینم.» منبع
با این مختصر درزِ موضع جدید شما، خواستم چند نکته ای بگویم و ردّ شوم. یعنی فقط می خواهم همین چند جملۀ تان را تحلیل محتوا کنم و به حمایت های فراوان گذشته شما دربارۀ این فرد -و به تعبیر من حلقهی منهاییون- کاری نداشته باشم؛ گرچه جامعه و تاریخ بخوبی می داند شما گفته بودید «اطاعت از احمدی نژاد، اطاعت از خداست» (منبع) و دوست و پیرو سرسخت شما حجتالاسلام شیخ کاظم صدیقی -که از تیر ۸۸ به جای مرحوم هاشمی رفسنجانی امام جمعه تهران شده است- در خرداد ۸۸ گفته بود رأی به محمود احمدینژاد «همانند جهاد در راه خدا»ست. (منبع) و سایر همفکران شما که در این (منبع) سخنان شان جمع آوری شده است.
یک: اول به مصاحبه گر گفته اید «اینجا یک جلسه علمی و فقهی است، نه سیاسی» یعنی باز هم نمی خواستید به عنوان یک عالِم دینی، انحراف را برملا کنید، در حالی که شما بارها و بارها در هر نوع جلسه ای و با هر نوع صبغه ای، با اشتیاق و اشتهاء به دلیل اشتهار، علیۀ جناح چپ به کنایه و یا تصریح سخن رانده اید. بنابراین دلیل شما، برای پاسخ نگفتن، قانع کننده نبود. و به نظرم همین تعلیل (البته نمیگویم تعلُّل)، مهمترین جای مصاحبۀ اخیر شماست.
دو: در پرسش دوم بازهم جمله ای ویژه گفته اید: «ما هر کسی... هر وقت منحرف شد، ما هم از او جدا میشویم». با این پاسخِ شما، به یقین بخشی از جامعه و از جمله من از شما می پرسد این «هر وقت» کی بوده است؟ به یقین دیروز و چندروزپیش نبوده است، پس چرا علناً راهِ و مواضع خود را به مردم نگفته اید و انحراف وی را گوشزد ننموده اید؟ آیا احساس مسئولیت نکرده بودید؟ شما؛ که از همان دهۀ شصت، دأب تان مبارزه با انحرافات بوده است. چون همیشه خود را صراط حق می دانسته اید و سایرین را ناحق و گمراه و حتی ضالّه. همین سکوتهای خاص! موجب شده، مردم میان دو مسألۀ حق گویی های «للّه» و تسویه حساب کردن های «لدّنیا» از سوی برخی ها دربمانند و سیاست ورزی در جمهوری اسلامی را آلوده و شخصی شده بپندارند.
سه: در انتها هم گفته اید «اعمال و رفتار امروز احمدینژاد را تأیید نمیکنم چون اکنون یک حالت انحرافی در او میبینم». خواستم بپرسم اگر «اعمال و رفتار امروز احمدینژاد» که سال ۸۸ از نظر آیت الله شیخ احمد جنتی «نمادی از انقلاب اسلامی» بوده است (منبع) به گونه ای شده است که «اکنون یک حالت انحرافی در او میبین»ی، پس چرا به عنوان یک عالِم سیاست ورز و فیلسوف حوزۀ علمیۀ قم و و ریاست مؤسسۀ آموزشی پژوهشی مصباح -که پرورشدهنده و صادرکنندهیکادرِ روحانی نهادهای نظام است- احساس تکلیف نکرده اید نسبت به انتصاب وی در دورۀ جدید مجمع تشخیص مصلحت نظام نظری بدهید؟ زیرا عضویت قبلی وی ناشی از شأن حقوقی و خودبخودی و قانونی بوده است نه گزینش و نصب. آیا فرد منحرف، می تواند در نظام اسلامی حکمِ نصب هم داشته باشد؟
چهار: آیا فردی که به قول صائب شما «اعمال و رفتار امروزش» نمی تواند تأیید گردد، اساساً می تواند اهلِ تشخیص مصلحت کشور و نظام باشد؟ شما که بلاخره شجاعانه پذیرفته اید «اکنون یک حالت انحرافی در او» وجود دارد، پس چرا دربارۀ حضورش در یکی از مهمترین بخش های نظام که سیاست های کلان کشور را مصلحتاً و بر حسب مقتضیات زمان و مکان می سنجد و مشخص می کند، اعلام نظر نمی کنید؟
آیا مگر عُلمای شیعه در طول تاریخ پُربارشان، از استقلال خود در برابر دولت ها (=هر دولتی و هر قدرتی) حفاظت نکرده اند؟ پس چرا شما و حوزۀ قم نسبت به انحراف بیّن این فرد و آن باند، ساکت هستید؟ چرا آنچه زیر منبرها طی سال ها و بارها دربارۀ نصیحت به ائمۀ مسلمین شنیده ایم، جنبۀ عملی به خود نمیگیرد؟ گویا این روایت ها اساساً وجود نداشته است! آن هم نصیحت نه از سوی آحاد ملت که گفته شود متخصص امر نیسیتد و دخالت بیجا در امر نکنند، بلکه که از جانب خُبره ها و متفقّهین اجتهاد و دیانت که تذکراتشان در طی تاریخ تشیُّع، رسمی مألوف و روالی مرسوم بوده است.
...
تنفیذ حسن روحانی
مرداد نود و شش. بیت رهبری
پنج: محمود احمدینژاد -که پیروان شما وی را «مرد هزارۀ سوم» توصیف می کردند- کارش به جایی رسیده است که دیگر حتی حاضر نیست کنار نُماد جدید جناح راست و تولیت حرم امام رضا (ع) -که از دید جامعهی ایران باشرافت ترین شغل است- بنشیند. و دیده بودیم که چگونه جایش را در مراسم تنفیذ حجت الاسلام حسن روحانی در مرداد ۱۳۹۶ در حسینیۀ بیت رهبری، با حالت کودکانه و لجوجانه تغییر داده بود (دو عکس بالا) و آن چند لحظه هم که مجبور بود، کنار حجت الاسلام سید ابراهیم رئیسی بنشیند، چه چهرۀ درهم و برهم و اخمی به خود داده بود تا القائی به مردم کرده باشد که بله من، چنینم و آنان، چنان.
یاد آیتالله سید احمد علمالهدی -پدرخانم حجت الاسلام رئیسی و امام جمعه مشهد مقدس- افتادم که روزگاری، حامی سرسخت محمود احمدینژاد بود و چندی پیش گفته بود «هرباری که به حرم امام رضا (ع) مشرّف میشود رئیس دولتهای نهم و دهم را نفرین میکند.» (منبع)
دکتر عبدالکریم سروش و آیت الله مصباح یزدی
در برابر احسان طبری تئوریسین حزب توده
و فرخ نگهدار رهبر فدائیان خلق (اکثریت)
شش:من و مانند من، شما را از همان ابتدای انقلاب دنبال می کردیم که چه می گویید و چه می کنید و چه می نویسید. از مناظره ها با کمونیست ها گرفته (عکس بالا) تا مخالفت ها و شدت هایت علیۀ معلم انقلاب مرحوم دکتر علی شریعتی. از رفاقت با دکتر سروش گرفته تا ردّ قرائت های دینی و قبض و بسط تئوریک شریعت. از مبارزۀ در دهه پنجاه و مسائلی دربارۀ نهضت امام خمینی گرفته تا تشکیل جبهه تندروی پایداری. از پیش خطبه های پرمسألۀ نمازجمعه های متوالی و سریالی تهران گرفته تا سخنرانی های ثابت میان دیدارکنندگان کلاس های اجباری دوره عقیدتی سیاسی و تعالی برخی نهادها. از مخالفت ها با مرحوم آیت الله اکبر هاشمی رفسنجانی گرفته تا انواع سخنرانی های شما در مشهد و قم و میان خواص و عوام. همه و همه اینها را با اختیار دنبال می کنیم که با تعجب دیدیم:
آیت اللهی که پیرامون همه چیز حرف می زند، دربارۀ یک موضوع مهمتر خیلی ساکت مانده است، آن هم باندِ محمود احمدی نژاد که استخوان در گلوی جناح راست شده است که همۀ نظام را برای وی هزینه کرده بود. تا این گفته اید: «اکنون یک حالت انحرافی در او میبینم» حالا منتظر می مانیم که بگویید انحرافش چیست؟ از چه چیزی منحرف شده است؟ مترصّدیم انحراف توسط شما تبیین شود، همانطوری که بسیاری از مسائل را در طول انقلاب در تربیون های بیت المال از منظر خویش تببین نموده اید. حال نیز توقُّع داریم به تلویزیون بروید و رُک انحراف را برای فضای کِدر کشور روشن نمایید.
هفت: آخرین نکته من این است، شما به عنوان فردی پیشرو و پیشوا و تئوریسین جناح راست بسیاردیر متوجۀ انحراف محمود احمدینژاد شده اید. دیگر همۀ بقّال های کوچه پس کوچه ها و نقّال های قهوه خانه ها هم می دانند او منحرف است. همیشه از یک عالم دینی انتظار می رود جلوتر از جامعه، انحرافات را استشمام کند و ملت را روشن کند و عواقب سوء را از سر ملت و دین و اخلاق و انسان کم کند.
پس باید قاطعانه گفت بصیرت واقعی را مرحوم آیت الله اکبر هاشمی رفسنجانی داشت که در آن نامۀ «بی سلام» به رهبری، وی را «بنزینِ» روی آتش خوانده بود؛ همان کسی که پیروانِ شما و افراطی های جناح راست وی را «اکبرِ فتنه» و «فتنۀ اکبر» می خواندند. گرچه من هم منتقد هاشمی رفسنجانی بودم ولی وقتی به ملت پیوست و کمی حق را گفت، از رویکردش خرسند شده بودم که نمی دانم چرا آن گونه زود درگذشت. و نیز حق گویانه باید گفت تیزهوش و بصیرِ واقعی همان مهندس میرحسین موسوی بود که در آن مناظرۀ سال هشتاد و هشت (خوانده شود شوی ضرغامی در صداسیمای میلی!) صادقانه و دلسوزانه به ملت بدین مضمون گفت: این مرد -محمود احمدی نژاد- علناً چشم در چشم ملت دروغ می زند.
بگذرم و آخرین دعایم در حق شما این است که خدا شما را برای روشن شدن و روشن کردن بیشتر نگه دارد. سخنم را به قول حکیم حوزه آیت الله العظمی عبدالله جوادی آملی (اینجا) پیوند میزنم و بسنده می کنم که خیلی آن را پسندیدم: «از آه در جهاد اکبر، کاری ساخته است که از آهن در جهاد اصغر ساخته نیست.»