به قلم دامنه. به نام خدا. آنچه در این پست بسیارمهم و ضروری می نویسم از حافظه ام است، لذا اگر خطایی دیده شد، پیشاپیش پوزش می طلبم. نیاز است کمی به عقب برگردیم. پیامبر اسلام (ص) رحلت کردند. دو تفکّر شکل گرفت: امامت و خلافت. اولی شیعیان شدند و دومی سُنیان. سُنّی ها حرف از خلافت زدند یعنی جانشین پیامبر و شیعه ها به امامت علی علیه السّلام تا ۲۵ سال برای حفظ وحدت اُمت و مکتب، سکوت کردند. اما سُنی های صحابه تا سه خلیفه _عبدالله بن ابی قحافه ملقّب به ابوبکر. عمربن خطّاب. عثمان بن عَفّان_ پیش رفتند و در چهارمین انتخاب مجبور شدند به علی بن ابی طالب رجوع کردند که امامت آن امیر مؤمنان و معصومین پس از آن بر شیعه حجت و عیان بوده و هست. داستانش مفصل و بُغرنج است که مشهور شده است به خُلفای راشدین یعنی راهِ راست یافتۀدیندار.
۱. امامت با ۱۱ امام (ع) با انواع سختیها و محرومیتها و شهادتها، به سالِ ۲۵۵ هجری قمری در سامرّای عراق رسید، یعنی میلاد امام دوازدهم مهدی موعود (عجّ) که سرانجام به مشیت خداوند، به غیبت (امامتِ پنهان امام زمان) ختم شد:
غیبتِ صُغرا _که هفتاد سال به درازا کشید_ و غیبت کبرا _که از سال ۳۲۹ قمری (۹۴۰ میلادی) تا آخرالزّمان به طول می انجامد_ و شیعه در این دورۀ طولانی که از ۱۰۰۰ سال هم گذشته است، از طریقِ مرجعیت به پیش آمده است و همچنان این نهاد به عنوان بالاترین نهاد متولّی دین و دیانت در عصر انتظار استمرار دارد تا ظهور حضرت موعود (عجّ) شکل بگیرد. شیعه در ایران البته در یک بُرهه با پیروزی انقلاب اسلامی ایران بر شاهنشاه ملقّب به آریامهر در ۲۲ بهمن سال ۱۳۵۷، نظریۀ «ولایت مطلقۀ فقیه» را در اندیشه سیاسی و حکومت داری وارد کرد و جمهوری اسلامی را با برگزاری رفراندم و با آرای نزدیک به ۱۰۰% مردم تأسیس نمود که همچنان ادامه دارد.
ریشِ بیریشه
سرآخر خنجر و شمشیر میشه
پرچم و نماد داعش (=دولت اسلامی عراق و شام)
۲. اما خلافت؛ در زمانی که امام علی (ع) با بیعتِ آزادانه مردمی به حکومت پرداخت و در حال ادامۀ کار بودند، با سه جنگ تحمیلی جمَل، صفین، نهروان (=ناکثین، قاسطین، مارقین) مواجه شدند که در نهایت با حربه و حیلۀ حکَمیت، خلافت به معاویه واگذار شد. بعد به یزید. و سپس تا بیش از ۱۰۰ سال میانِ نسل امویان -عموزادگان رقیبِ پیامبر اسلام- مانند دست انبُه چرخید و چرخید تا با انقراض این نسلِ ملعونه، به نسل عباسیان فرزندان عبّاس (عموزادگان رفیقِ پیامبر اسلام) رسید که هر دو نسل خلافت را به خون و خون ریزی و قساوت و شمشیر و تجاوز و اشغال و تصرّف سرزمین های مجاور آلودند و خود نیز به اضمحلال رسیدند.
اما اندیشۀ خلافت، همچنان امتداد یافت اول به مصر رفت و خللفای فاطمی بر جهان اسلام حکومت راندند و با انواع دگرگونی ها به دولت عثمانی -ترکیه سابق- ختم شد و با فروپاشی آن خلافت عظیم در جنگ جهانی دوم، جهان اسلام _خصوصاً خاورمیانه_ عملاً تکّه تکّه شد و رژیم های محلی و خاندانی و آل ها _آل سعود. آل نهیان. آل قابوس. آل خلیفه. آل هاشم اُردن هاشمی و... با توطئه انگلیسی ها سربرآوردند.
وقتی مکتب کمونیسم در شوروی به دولت رسید قوام یافت و در اروپای شرقی گسترش یافت، غرب با آن به جنگ سرد رسید. رقابتی که منجر شده بود به دو بلوک شرق و غرب. تا این که اوایل پیروزی انقلاب اسلامی ایران، ارتش سرخ مُسکو به افغانستان لشکر کشید و کشور را به اشغال در آورد. غرب به سرکردگی امپریالیسم آمریکا از این توسعه طلبی شوروی کمونیستی وحشت کرد و با اندیشۀ مرموز و احساس برانگیزِ مقابله با بی خدایی و الحاد کمونیستی، بخشی از مسلمانان منطقۀ خاورمیانه را برای جلوگیری از نفوذ و گسترش شوروی به آب های گرم اقیانوس هند تجهیز و مسلح و سازماندهی کرد. نبردها از آن زمان به بعد بی امان در جایی جای افغانستان علیۀ شوروی ادامه یافت. تا آن که کمونیسم در درون شوروی به بُن بست رسید و گلاسنوست و پروستریکای میخائیل گورپاجف _یعنی اصلاحات سیاسی و اصلاحات اقتصادی_ هم نتوانست آن رژیم را حفظ کند.
کمونیسم به موزه ها رفت؛ حادثه بزرگ قرن که جهان را بشدّت تکان داده بود. و این لشکر مسلّح عظیمی که غرب از میان مسلمانانِ مثلاً سلحشور و غیور! در برابر شوروی ساخته بود، شروع کردند به روی آوری به حکومت کردن. آنان چون سُنی بودند به اندیشۀ خلافت رجوع کردند یعنی جایی برای جایگزن شدن پیغمبر.
اول طالبان شکل گرفت و مُلاعمر را در افغانستان به خلافت رساند که سرانجام دولت شان توسط جرج بوش های پدر و پسر نابود شد و طالبان بازهم به بیابان برگشت و بخش های وسیعی از افغانستان را همچنان در تصرف خود دارد. کمی بعد یا همزمان با طالبان، القاعده شکل گرفت که اُسامه بن لادن شاهزادۀ میلیاردر سعودی و ایمن الظواهری تحصیلکردۀ الازهر مصر آن را راه انداختند که بازهم توسط آمریکای باراک اوباما مثلاً نابود شدند. و در نهایت از آن تفکر افراطی و از آن افراد چندین میلیتی (از چچن آسیا گرفته تا خودِ مَنهتن آمریکا) داعش شکل گرفت. دال: یعنی دولت. الف: یعنی اسلامی. عین: یعنی عراق. شین: یعنی شام نام قدیم سوریه.
با فروپاشی دیکتاتوری صدام حسین باز هم توسط آمریکا، عراق سرزمینی مستعد برای آن لشکر تجهیز شده با تفکر خلافت شد. کمی بعد در سال ۲۰۱۰ بهار عربی -در ایران به آن میگفته و می گویند بیداری اسلامی- از تونس آغاز شد و سراسر خاورمیانه و بخش وسیع شمال آفریقای مسلمان را فراگرفت. اغلب دیکتاتورهای منطقه به زیر کشیده شدند. امواج عظیم آن از هفت هشت سال پیش سوریۀ بعثی را نیز دربرگرفت. جنگ داخلی شکل گرفت و داعش (با ترکیبی عجیب از چندین گروه مسلح مسلمان از میلیت های گوناگون جهان) بر تمام خاک سوریه به جز دمشق مسلط شد و خلافت خودخوانده عراق و شام را اعلان کرد.
تا این که در روز ۲۹ آبان ۱۳۹۶ سردار حاج قاسم سلیمانی از البوکمال سوریه نامه ای به رهبری نوشت (منبع نامه: اینجا) و اعلام کرد: «حقیر به عنوان سرباز مکلّف شده از جانب حضرتعالی در این میدان، با اتمام عملیات آزادسازی ابوکمال آخرین قلعه داعش با پایین کشیدن پرچم این گروه آمریکایی-صهیونیستی و برافراشتن پرچم سوریه، پایان سیطره این شجره خبیثه ملعونه را اعلام می کنم.»
آیا داعش هم مانند طالبان که دولت را از دست داد و به بیابان شتافت، به بیابان می شتابد یا اساساً منتفی می شود. به نظرم آنچه در خاورمیانه و لانۀ آل سعود می گذرد حاکی از حیات باقی گذاری روح داعشی گری ست ولو آن که جسمش مضمحل گشته است. پیشنهاد می کنم با خواندن دقیق و چندبارۀ مُفاد همین نامه با ادبیات زیبای سردار سلیمانی و محتوای بسیارعمیق و اشارات و اَمثله های به کار رفته در آن، که ایدئولوژی و عملکرد این خلافتِ خشونت را به روشنی برملا می سازد، بر خطرات بروز این گونه تفکر ارتجاعی در بلاد اسلامی مطّلع شوید. ان شاء الله روزی فرا رسد که ریش از ریشه خط بگیرد نه از قَمه و دِشنه. پایان.