دامنه‌ی داراب‌کلا

ایران ، قم ، مازندران ، ساری ، میاندورود

ایران ، قم ، مازندران ، ساری ، میاندورود

دامنه‌ی داراب‌کلا

Qalame Qom
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)
قم ، مازندران ، ساری ، میاندورود ، داراب‌کلا

منوی سایت
پیام مدیر
نظرات
موضوع
بایگانی
پسندیده

۰۸:۰۳۰۱
آذر
به قلم دامنه. به نام خدا. دیشب رفته بودم منزل شیخ وحدت؛ تا هم دیدار تازه شود، هم دربارۀ برخی دیگر از روحانیون و علمای پُرشمار قدیمی روستای دارابکلا که دانستنی هایم از آن اندک و ناقص بود، اطلاعات، توضیحات و مشورت هایی از ایشان اخذ گردد. چنین هم شد، توفیق نیز حاصل گردید.
 
 
بنابراین در سلسله مباحث روحانیت دارابکلا _که در اینحا، اینجا، اینجا ثبت و ذخیره می شود_ در طی روزهای آینده حدود بیست و پنج نفر روحانی و عالم دینی دیگر را مورد بررسی قرار می دهم و شِمّه ای از آنان می نویسم تا هم دین خود را نسبت این سلسله جلیله اَدا نموده باشم، هم مفاخر محل را به نسل جدید معرفی کرده باشم. بعون الله تعالی.
 
شامل این روحانیون و علمای دینی:
 
آق میرصادق نبوی الحسین
 
شیخ حاج آقا مهاجر
 
ملا محمدکاظم خراسانی
 
ملا مصطفی طالبی
 
ملا مرتضی طالبی
 
شیخ علی اکبر دارابکلایی مشهور به «کوچک آخوند»
 
شیخ اسماعیل پدر کوچک آخوند
 
شیخ عیسی پدر بزرگ کوچک آخوند
 
ملاعلی طالبی دارابی (کبل آخوند)
 
ملا حیدر طالبی
 
ملا طالب طالبی
 
شیخ حسین ملایی
 
اُسّا مراد
 
مرحوم مُلا. ساکن کوچه آغوزگاله یورمله جنب خونۀ میراحمد موسوی
 
ملا ولی دارابکلایی
 
ملا اصغر چلویی دارابی
 
شیخ تقی چلویی دارابی
 
آیت الله آق میرصالح صالحی
 
آق سیدعلی صالحی
 
مِلّا سحرخیز
 
شیخ محمد طالبی
 
شیخ باقر آفاقی
 
شیخ احمد آفاقی عموی حاج شیخ احمد آفاقی
 
شیخ محمدحسین شاهمیری
 
شیخ علی رمضانی (پدر شیخ باقر و شیخ محمود)
 
و ... .
 
البته روحانیان دیگری هم هستند که به مرور معرفی خواهم کرد از جمله طلبۀ جوان شیخ عبدالله درواری فرزند مشدعباس.
 
(در روحانیت دارابکلا: اینجا نیز منتشر کردم)
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۰۷:۰۷۳۰
آبان

وَمَا خَلَقْنَا السَّمَاءَ وَالْأَرْضَ وَمَا بَیْنَهُمَا بَاطِلًا ذَلِکَ ظَنُّ الَّذِینَ کَفَرُوا فَوَیْلٌ لِلَّذِینَ کَفَرُوا مِنَ النَّارِ *  أَمْ نَجْعَلُ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ کَالْمُفْسِدِینَ فِی الْأَرْضِ أَمْ نَجْعَلُ الْمُتَّقِینَ کَالْفُجَّارِ

 

و ما آسمان و زمین و آنچه را که میان آنهاست، بیهوده نیافریده ایم، این پندار کافران است، پس وای بر آنان که کافرند از آتش دوزخ. آیا کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام داده اند مانند مفسدان در زمین قرار می دهیم یا پرهیزکاران را چون بدکاران؟!

 
سوره صاد
 

 
توضیح دامنه: لازم است روشن سازم که تفسیر علامه در ذیل آیات در سلسله مباحث نورانی «قرآن در صحنه» خلاصه گُزینی امانت ورزانۀ من از متنِ المیزان است نه تفصیلی آن. به امید بهره گیری همیشگی از معارف عترت و قرآن.

 

 
علامه طباطبایی
 
 
تفسیر علامه: «بـعـد از آنـکـه کـلام بـه یـاد روز حـسـاب مـنـتـهـى شـد، عنان کلام را به سوى همین مسأله بـرگـردانـیـد تا آن را روشن سازد، لذا بر اصل ثبوتِ آن به دو حجت احتجاج نمود یکى احتجاجى است که سیاق آیه مورد بحث آن را مى رساند، و این احتجاج از طریق غایات است، چـون اگـر امر خلقت آسمانها و زمین و آنچه بین آن دو است -با اینکه امورى است مخلوق و مـؤجـل، یـکـى پـس از دیـگـرى موجود مى شوند، و فانى مى گردند- به سوى غایتى بـاقـى و ثـابـت و غـیـر مـؤجـل مـنـتـهـى نـشـود، امـرى بـاطـل خـواهـد بـود، و بـاطـل بـه مـعـنـى هـر چـیـزى کـه غـایـت نـداشـتـه بـاشـد، مـحال است تحقق پیدا کند و در خارج موجود شود، علاوه بر این صدور چنین خلقتى از خالق حکیم محال است، و در حکیم بودن خالق هم هیچ حرفى نیست.
 
 

و بسیار مى شود که کلمه (باطل) به بازى اطلاق مى گردد، و اگر در آیه مورد بحث هـم مـراد ایـن مـعـنا باشد، معناى آن چنین مى شود: (ما آسمانها و زمین و آنچه بین آن دو است به بازى نیافریدیم و جز به حق خلق نکردیم)، و این همان معنایى است که آیه (و ما خلقنا السموات و الارض و ما بینهما لاعبین ما خلقناهما الا بالحق ) آن را افاده مى کند.. این آیه حجت دومى را بیان مى کند که بر مسأله معاد اقامه کرده، و تقریرش این است که: بـالضـروره و بـى تـردیـد انـسـان هـم مـانـنـد سـایـر انـواع مـوجـودات کـمـالى دارد و کـمـال انـسـان عـبـارت اسـت از ایـنـکـه در دو طـرف عـلم و عمل از مرحله قوه و استعداد درآمده به مرحله فعلیت برسد، یعنى به عقاید حق معتقد گشته و اعـمـال صـالح انـجـام دهـد، کـه فـطـرت خـود او اگـر سـالم مـانده باشد این عقاید حق و اعـمـال صـالح را تـشـخـیص مى دهد، و عبارت مى داند از ایمان به حق و عملهایى که مجتمع انسانى را در زمین صالح مى سازد.

 
 
پـس تـنـهـا کـسـانـى کـه ایـمـان آورده و بـه صـالحـات عـمـل کـردنـد، و خـلاصـه مـردم بـا تـقـوى، انـسـانـهـاى کـامـل هـسـتـنـد، و امـا مـفـسـدان در زمـیـن یـعـنـى آنـهـا کـه عـقـایـد فـاسـد و اعـمـال فـاسـد دارنـد و نـام (فـُجـّار) مـعـرف آنـان اسـت، افرادى هستند که در واقع در انـسـانـیـتـشـان نـقـص دارنـد، و مـقـتـضـاى آن کـمـال و ایـن نـقـص ایـن اسـت کـه در مقابل کمال حیاتى سعید و عیشى طیب باشد و در ازاى آن نقص، حیاتى شقى، و عیشى نکبت بار باشد... [دامنه: فـُجـّار یعنی گنهکاران پرده دَر. نیز کافران هتّاک. به نقل از لغتنامۀ دهخدا]
 
 
در نـتـیـجـه هـر کـس عـمـل خـود را نـیـکـو و آن طـور کـه بـایـد انـجـام دهـد، و اسـبـاب مـادى هـم بـا عـمـل او مـوافـقـت داشـته باشد قهراً زندگى مطلوبى خواهد داشت، و هر کس بر خلاف این باشد، زندگى تنگ و ناراحتى خواهد داشت. و بنابراین اگر زندگى منحصر در همین زندگى دنیا باشد، که گفتیم نسبتش به هر دو طـایـفـه یـکـسان است، و دیگر حیات آخرت با زندگى مختص به هر یک از این دو طایفه و مـنـاسـب با حال او نبوده باشد، با عنایتى که خداى تعالى نسبت به رساندن هر حقى به صـاحـب حـقش دارد، منافات دارد، و با عنایتى که آن ذات اَقدس به دادن مقتضاى هر چیز به مقتضیاش دارد نمى سازد. و اگر بخواهى مى توانى از بیان قبلى که حجتى است برهانى صرفنظر نموده، حجتى جـدلى اقـامـه کـنـى، و بـگـویى: یکسان معامله کردن با هر دو طایفه، و لغو کردن آنچه صلاح این و فساد آن اقتضا دارد، خلاف عدالت خداست.
 
 
و این آیه شریفه -به طورى که ملاحظه مى کنى- نمى خواهد بفرماید: مؤمن و کافر یـکـسـان نـیـسـتـنـد، بـلکـه مـى خـواهـد مـقـابـله بـیـن کـسـانـى کـه ایـمـان آورده و عـمـل صـالح کـرده انـد، بـا کـسـانـى کـه ایـنـطـور نـیـسـتـنـد بـیـان کـنـد، حـال چـه ایـنـکـه ایـمـان نـداشـتـه بـاشـنـد، و یـا ایـمـان داشـتـه و عمل صالح نداشته باشند، و به همین جهت دوباره مقابله را بین مُتقیان و فُجّار قرار داد.» اینجا
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۰۶:۵۹۳۰
آبان

 

جنگل گلستان. ۲۹ آبان ۱۳۹۶

 

عکس ها در اینجا

 

ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۰۶:۵۹۳۰
آبان

به قلم دامنه. به نام خدا. این پست را از روی درد و دردمندی می نویسم. حالا دیگر زمانی فرارسیده که رسانۀ رسمی ایران _صداوسیما_  سه واژۀ سرّی و امنیتی را علناً به کار می گیرد: زینبیون، فاطمیون، حیدریون. سه جریان مقاومت سازماندهی شده در جهان اسلام. اولی برای پاکستانی ها. دومی از آنِ افغان ها. و سومی از سوری ها. بعلاوه حشدالشعبی و جنبش نُجبای عراقی ها.

 

زینبیون

 

فاطمیون

 

حشدالشعبی

 

حیدریون. نُجبا

 

پرچم داعش (=دولت اسلامی عراق و شام)

 

روزگاری ساموئیل هانتینگتون در نظریۀ «جنگ تمدّن ها» _که کتاب هم شد به صورت انبوه پخش گردید_ نوشته بود از میان چند تمدن جهانی، سه تمدن به رویارویی باهم می انجامد. کنفوسیوس. اسلام. مسیحیت. ولی برخلاف پیش بینی وی، خون ریزی در خاورمیانه جای جنگ تمدن ها را موقتاً اشغال کرده است. به تعبیر من، به جای رویارویی سه تمدن، یک تمدن به نزاع درونی کشانده شد. و یقین است حداقل دو کشور مغرب زمین در این توطئه دستی آلوده و مخفی دارند: انگلیس، آمریکا و جوجۀ پروریدۀ شان نظام دینی یهودی شان رژیم حعلی و غاصب اسرائیل.

 

خلاصه بنویسم و در سه نکته فقط. زیرا، درازنویسی ها در این نوع موضوع ها خواننده ندارد و یا کم دارد:

۱. ریشه‌های فکری داعش نشان می دهد که باید خردِجمعی جهانی مسلمانان شکل بگیرد و این دُمل چرکین خبیث را به گونه ایی اساسی جرّاحی کند. تا افراطی گری هست، طالبان و القاعده و سپس داعش های جدیدی شکل می گیرد.

 

۲. شکل‌گیری زینبیون، فاطمیون، حیدریون به عنوان جبهۀ مقاومت در دو جنگِ نزاع های خونین داخلی سوریه و نزاع های خونین داخلی عراق، نتیجه و بازتاب عمکردِ غلط و خطرناک همان دو کشور مغرب زمین است که برای چپاول جهان، نیازمند فروش اسلحه اند. و چه بهتر که خون مسلمان ها ریخته شود و نظام جعلی اسرائیل خوش برقصد و خوب بدرخشد!

 

۳. آرزو و آرمان من و شاید بیشُمار انسان های فکور این بوده در موطِن پیامبران الهی یعنی خاورمیانه -که بر اساس مصوبّه ای به استناد سخن رهبری رسانه های رسمی باید به جای این لفظ «غرب آسیا» را به کار ببرند- احزابی قدرتمند با تفکراتِ توسعه یافته و با اعضای دانشمند و نظریه پرداز شکل بگیرد و این قطعۀ مهم کُره زمین را نُمادی از رشد، توسعه، تمدن، علم و دستآوردهای نوین سازد، حیف که نزاع ها و افراطی گرهای دینی و تکفیری و متصلّبانه و خشک، جایی برای این کار -فعلاً- نگذاشته است و بخشی از جهان اسلام را دچار بحران عظیم و ویرانی هولناک کرده است.

 

ضمن خداقوت به همۀ کسانی که برای مَجد و احیای اسلام و قرآن و سیرۀ مهربانانۀ معصومین (ع) می‌کوشند، خصوصاً به سردار حقیقی مقاومت حاج قاسم سلیمانی که در نامۀ امروزش به رهبری خود را «سرباز مکلّف شده‌ی» رهبری خوانده است (منبع نامه: اینجا)؛ امید است روزی زینبیون، فاطمیون، حیدریون و... از این شرّ و از این شَرورهای بی ریشه خلاصی یابند و به جای آموزش واجب و ضرور در پادگان ها، در دانشگاه ها و حوزه ها و مراکز علمی قدم گذارند و کام تشنۀ مسلمانان و جهانیان را سیراب نمایند و بدین طریق اسلام عزیر را بازهم در تمدن و آبادانی و معنویت ها و اخلاق نگاه دارند. چراکه غرب بسیاربسیار می کوشد و می جُنبد که ما را همچنان در نبرد باهم مشغول سازد. چیزی که معلم انقلاب مرحوم دکتر علی شریعتی در «مذهب علیۀ مذهب» گفت که خود اینک در جوارِ حرم حضرت زینب (س) به امانت دفن است و از این همه مصائب و بلیّه ها در بلاد اسلام و مسلمین در رنج و عذاب.

ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۰۶:۵۸۳۰
آبان

به قلم «یک دارابکلایی»: با سلام خدمت آقای دامنه، من تا آنجایی که یادم هست وقتی یکی از بچه ها بسیار کثیف به خانه می آمد مادرمان این اصطلاح را به کار می برد، به جای "لنده" شما از واژه "لِنجه" استفاده می کرد یعنی "لچر لنجه". (اینجا). البته من هم مثل شما حدس می زنم که این کلمه [لِنده] هم معنی خاصی داشته باشد که ما نمی دانیم. بهر صورت، بسیار سپاسگزار از کلمات زیر خاکی شما!!»
 

 

پاسخ دامنه:

 

به نام خدا. سلام جناب «یک دارابکلایی»

چهار نکته می گویم در این پاسخ:

 

یک - خیلی خُرسندم که شخصی پیدا می شود چون جنابِ شما، که این همه به پست های دامنه خصوصاً سلسله بحث های مهم و ماندگار «فرهنگ لغت دارابکلا» این همه توجه و دقت های عالی نشان می دهد.


 
دو - ذکاوت شما را می پذیرم. نیز ادبیات رسای شما را. چون اساساً به کسانی که به ادبیات و نوشتن بهاء می دهند ارزش والایی قائلم.

 
سه - قلم شما خوب است، پیشنهاد می کنم مطالب بیشتری در دامنه بنویس تا زکات کنی. و زکات یعنی پاک کردن و پاکیزه شدن. در ضمن اصطلاح «زیرخاکی» که نوشتی برام جالب بود. مثل کتاب «فضیلت های فراموش شده» شده است سلسله بحث فرهنگ لغت دارابکلا.

 
چهار - معادل خوب و درستی برای واژۀ «لِنده» آوردی. بله، حال که از شما شنیدم، دقیق یادم است مرحوم والدینم _بیشتر پدرم_ این واژۀ لَچرلِنجه را زمانی که جوراب مان گند و بو می آمد، به ما می گفتند. پس؛ می پذیرم هم لِنده و هم لِنجه، پسوندی ست برای لَچر. گویی لِنجه بیشتر مسموع است. مثل لغت دچکلسن و جناب محمد قاسمی بالامحله‌ایی وقتی مرا دید به من گفت جناب دامنه بَچکلسن نیست، دَچکِلسّن است. پذیرفتم. در پاسخ کامنتت نیز این را درج کردم.
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۱۲:۳۳۲۹
آبان
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۱۷:۴۴۲۸
آبان

به قلم دامنه. به نام خدا. فرهنگ لغت دارابکلا. لَچِر لِنده. امشب آغاز ماه خُجستۀ ربیع است. ماهی که رسول خدا (ص) آن را دوست می داشتند. ماه ربیع ماه تمیزی ست و ماه عقد و عروسی. به یُمن این ماه در این قسمت از سلسله مباحث فرهنگ لغت دارابکلا به این لغت مهم می پردازم:

 

لَچِر یعنی چرک‌آلود. یعنی بشدّت لکّه دار. یعنی آلوده. و واژۀ لِنده هم به نظر من یک نوع پسوند صوتی است برای آن، تا لغت لَچر، زمُخت تر زیر زبان اَدا شود. شاید هم لغتی بامعناست. من نمی دانم. اما دارابکلایی ها وقتی لباس کسی، خانۀ کسی، آشپزخانۀ کسی و حتی کتاب و پول و کیف کسی تمیز نباشد، یعنی پاکیزه و شُسته و رُفته نباشد، به چنین افرادی به متلک و طعنه و رُک می گویند: لَچِر لِنده. نیز اگر کسی دیر دیر حمام برود و تنش به قول محلی ها «لیم» بیفتد،  و نیز ناخن اش را چندماه چندماه نگیرد، می گویند: لَچِر لِنده. لَچِر لِنده چیست و اساساً لچری چه عواقبی دارد. اساساً شلختگی و بیش از همه جهالت و بی نظمی و بی توجهی موجب «لَچِر لِنده»گی ست. وقتی بوم زیست، این گونه توسط انسان، لَچِر لِنده شود، حتی حیوانی به اسم سگ _که بزاق دهانش می تواند هر نوع میکروب و باکتریی را نابود کند_ این گونه بی رحمانه می میرد و تولّه هایش بی مادر می گردند.

ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۰۸:۴۸۲۸
آبان

به قلم دامنه. به نام خدا. در قسمت اول (اینجا) سه نکته از تفکرات و ویژگی های آیت الله العظمی سید علی سیستانی مرجع بزرگ شیعیان جهان را ارائه کرده بودم. اینک دنبالۀ آن را پی می گیرم:
 

قسمت دوم:

 

چهار - رویدادهای پیچیدۀ عراق پس از اشغال توسط آمریکا را بادقت و زیرکی تمام مدیریت کردند. و با نُسخۀ مرجعیت، علیۀ دیکتاتوری مُستبد پیروز شدند. هرگز نگذاشتند بدون برگزاری انتخابات، کسی بر عراق حکومت کند.

 

پنج - در پاسخ به سؤالات مختلف در زمان پس از سقوط صدام، همواره می گفتند آنچه اکثریت عراق بخواهند خواستۀ ما نیز همان است. (رک: آیت الله سیستانی و عراق جدید. ص ۱۴۸)

 

شش - ایشان هیچ گاه به حکومت ورود نکردند، اما از طریق مرجعیت (که عالی ترین نهادِ دینی مکتب شیعه است) ملت و حکومت را به اَحسن وجه و با مهربانی و عطوفت رهبری کرده و می کنند. در عراق نظریۀ «ولایت مطلقۀ فقیه» وجود ندارد، نهاد مرجعیت اُس و اساس حوزۀ نجف محسوب می شود و ایشان از طریق مرجعیت نفوذی بسیاربالا -حتی فراتر از قانون و ساختار سیاسی- در کل عراق و حتی بر منطقه دارند. در حقیقت ایشان از طریق مرجعیت رهبری می کنند نه به شیوۀ «ولایت فقیه».

 

هفت - آن مرجع خبیر بر حق ورود زنان و اقلیت های دینی و مذهبی به فعالیت های سیاسی و مسئولیت های اجتماعی و حکومتی تأکید کرده و می کنند. (همان: ص ۱۵۶)

 

هشت - در همان دورۀ انتقالی از طریق دفترشان به خبرنگار اشپیگل گفته بودند: «نیروهای اصلی سیاسی و اجتماعی در عراق به دنبال تشکیل حکومت دینی نیستند، بلکه در پی حکومتی اند که در آن آنچه از نظر مردم عراق اصول و مبانی دین محسوب می گردد محترم شمرده شوند. حکومتی که بر پایه کثرت گرایی، عدالت و مساوات استوار باشد.» (می توانید رجوع کنید به ص ۱۵۴ کتاب «آیت الله سیستانی و عراق جدید» نوشتۀ مسیح مهاجری) ادامه دارد...

ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۰۸:۴۵۲۸
آبان

عکس زیر از راست: حُجج اسلام سیدحسین شفیعی (مرحوم حجت‌الاسلام سیدمهدی). شیخ محمود رمضانی. غلامی نماینده ولی فقیه در سپاه استان. شیخ محمد جوادی نسب. طاهری رییس حوزه های علمیه مازندران. سیداحمد شفیعی دارابی مدیر حوزه‌ی علمیه‌ی مصطفی‌خان ساری (فرزند مرحوم آیت الله سید رضی شفیعی دارابی). حجت‌الاسلام دکتر فرازی‌نیا معاونت ارتباطات حوزوی دفتر حجت‌الاسلام سید ابراهیم رئیسی (تولیت آستان قدس). آیت الله نورالله طبرسی امام‌جمعه‌ی ساری. منزل حاج سیدتقی شفیعی. قبل از اربعین، آبان ۱۳۹۶. مراسم یادبود مرحوم آیت‌الله سیدرضی شفیعی دارابی (رئیس پیشین جامعه روحانیت مازندران و مدیر حوزۀ علمیۀ مصطفی خان ساری). روستای دارابکلا. ارسالی حجت‌الاسلام سیدمحمد شفیعی مشهد.

 

 

...

 

 

...

 

 

حجت الاسلام

سیدمحمد شفیعی دارابی مشهد

 

 

پسرش سید صدرا شفیعی دارابی

 

 

حُجج اسلام: شیخ مرتضی چلوئی دارابی امام جماعت مسجد جامع دارابکلا. شیخ مهدی شیردل. مسئول دفتر حوزه علمیه مازندران. قاسمی امام جمعه موقت ساری. اکبری قاضی دادگاه ویژه. و حاج سید تقی شفیعی ذاکر اهلبیت علیه السلام.

ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۲۰:۵۰۲۷
آبان
 
 
 
دارابکلایی‌ها در مشهد
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۰۹:۵۹۲۷
آبان

به قلم دامنه. به نام خدا. سلسله مباحث معرفی کتاب در دامنه. این کتاب «سیره و سیمای پیامبر اعظم» نوشته‌ی حجت‌الاسلام علی‌رضا طاحونی است، (نشر بخشایش، قم، چاپ دوم، ۱۳۸۷)، که دیروز در مراسم روضه‌خوانی رحلت پیامبر اکرم (ص) در منزل ابوی‌شان در محله‌مان در قم، به شرکت‌کنندگان حُزن و ماتم رحلت حضرت رسول الله (ص) اِهداء شد. دیشب توفیق شد آن را خواندم. ضمن سپاس از بذلِ و نشر زکات ایشان، با انداختن عکسی از جلد آن، طبق معمول همیشگی به چهار فراز از متن آن به صورت برداشت آزاد دامنه، اشاره می‌کنم:

 

 

در ص ۲۳ آمده است: حِلفُ الفُضول» پیمانی بود که با انعقاد آن، حقِّ هر فرد ستمدیده را از ستمگر می‌ستاندند. و پیامبر پیش از رسالت و نبوت، در این پیمان حضور داشت. [دامنه: پیمان‌نامه‌ای که بنیانگذاران آن همگی نام‌شان از ماده‌ی فضل بود. مانند: فضل بن فضاله، فضل بن حارث، فضل بن وداعه]

 

در ص ۷۸ آمده است: پیامبر (ص) از هیچ جلسه‌ای بلند نمی‌شد، مگر آن که ۲۵ بار استغفار می‌کرد هرچند که آن جلسه کوتاه بود.

 

در ص ۱۱۷ آمده است: نزدیک‌ترین فردِ هستی به ذات مقدّس خداوند، پیامبر اسلام است، تنها در باره‌ی او، آیه‌ی ۸ نجم نازل شد: «ثُمَّ دَنَا فَتَدَلَّى» یعنی پس [فاصله‌اش با پیامبر] به اندازه‌ی فاصله‌ی دو کَمان گشت یا نزدیک تر شد.

 

در ص ۱۹۹ آمده است: روزی پیامبر به ابوذر گفت جبرئیل به من خبر داد ابوذر دعایی دارد. پیامبر از ابوذر پرسید این دعایی که خدا را با آن می‌خوانی چیست که جبرئیل گفت دعایت نزد اهل آسمان معروف است. ابوذر گفت: می‌گویم. دعای حضرت ابوذر به نقل از -کافی جلد ۲. ص ۵۸۷- این بود:

 

خدایا من از تو می‌خواهم ایمنی و آرامش خاطر و ایمان و اعتقاد به تو، و تصدیق و باور به پیامبرت، و عافیت و دوری از تمام بلیّات، و توفیق شکرگزاری و سپاس بر عافیت، و بی‌نیازی از مردم شَرور را.

ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۱۵:۴۴۲۶
آبان

به قلم جناب یک دوست: «سلام. شب بخیر. ایام سوگواری رحلت حضرت محمد مصطفی (ص) و شهادت امام حسن مجتبی (ع) و امام رضا (ع) تسلیت. نائب الزیاره در جوار امام رضا (ع) هستم. انشاءالله از فردا عکسهای عزاداری برای عمو ارسال خواهد شد. التماس دعا. یک دوست». پاسخ دامنه: سلام من هم به شما جناب یک دوست

 

ارسالی جناب یک دوست
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۱۱:۱۱۲۶
آبان

به قلم دامنه. به نام خدا. سلسله مباحث تاریخ سیاسی دارابکلا. ضمن گرامی داشتنِ روز رحلت نبی مکرّم اسلام، پیامبر رحمت و شفقت (ص)، یک خاطرۀ تاریخ سیاسی دارابکلا را به اختصار ارائه می کنم:

 

اوائل انقلاب نیروهای مذهبی سیاسی روستاهای منطقۀ میاندورود مازندران از طریق رابطۀ هیأت های عزاداری ماه محرّم با همدیگر تبادل اتّحاد و افکار می کردند. دارابکلا با لالیم، اسرم، جامخانه، ماکران، ساری و ... تبادل هیأت و دسته می کردند و از همین طریق با همدیگر در راستای هویت انقلابی و عدالت خواهی متحد و هم آوا می شدند. روستای ماکران _به تلفُّظ محلی ماکِّرون_ آن سال یعنی سال پنجاه و نُه، در شب رحلت پیامبر اسلام (ص) دسته‌ایی باشکوه به تکیه داراب‌کلا آورده بود. من با آن که هنوز سنم به نوزده نرسانده بودم، در آن شب حضور داشتم و هنوز نیز فریادِ آهنگین با لحنِ و لهج‌ی غلیظ ماکرانی در گوش هایم نحوا می کند که می خواندند:

 

رحلتِ پیغمبرِ اکرم بوَد

جهان پُر از غم بوَد

شیوَن و ماتم بود

یاد همگان بخیر و یاد شهیدان آن

جمع‌ها و دسته‌ها و هیأت‌ها جاویدان

(تاریخ سیاسی دارابکلا: اینجا)

ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۰۶:۳۸۲۶
آبان

قلم دامنه. به نام خدا. سلسله مباحث روحانیت دارابکلا. از دیگر روحانیون روستای داراب‌کلا، فرزندانِ حجت الاسلام شیخ محمدرضا خراسانی‌اند که من سال قبل در ۲۹ آبان ۱۳۹۵ (اینجا) به شرح حالِ ایشان و خاندان‌شان پرداخته بودم. اینک در ادامه‌ی معرفی روحانیون داراب‌کلا به فرزندان ایشان می پردازم.

 

همان‌طوری که مطّلع هستید، خراسانی‌ها در دارابکلا از خاندانی مذهبی، مُلّا و دارای مکتبخانه و مورد وثوق جامعه‌ی داراب‌کلا برخاسته‌اند. جدّشان مرحوم مُلامحمدکاظم‌اند که از وجاهت خاصی برخوردار بودند. شیخ محمدرضا -که از روحانیون نسل دهه‌ی ۳۰ داراب‌کلا هستند و طلبگی‌شان را از نزد مرحوم آیة الله آقا دارابکلایی در مدرسه‌ی علمیه‌ی امام صادق (ع) داراب‌کلا آغاز کرده بودند- رهسپار مشهد مقدس شدند و همچنان در آنجا مقیم‌اند و از فرزندان وی نیز، سه تن (شاید هم چهار یا پنج تن) روحانی‌اند و در همان شهر مقدس مشهد مقیم و مشغول به تحصیل می‌باشند.

 

در ایام سوگواری رحلت پیامبر رحمت (ص)، شهادت امامان حسن مجتبی و حضرت علی بن موسی الرّضا _علیهماالسّلام_ توفیقی شد تا این پست در ادامه‌ی سلسله مباحث روحایت داراب‌کلا _که همچنان ادامه دارد و دنبالش می کنم_ ارائه گردد. با درود به همگی روحانیون داراب‌کلا و این خاندانِ خوب و وجیهِ روستای‌مان.

ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۰۷:۲۶۲۵
آبان
به قلم دامنه. به نام خدا. فرهنگ لغت دارابکلا. گرچه برخی از واژه های محلی، آرام آرام از میان دارابکلایی ها رخت بربسته و کم کم فراموش شده _که من یواش یواش دارم در فرهنگ لغت دارابکلا به آنها می پردازم و احیاء می کنم_، اما هنوز هم برخی دیگر از واژه هاست که بر زبان دارابکلایی ها همچنان رایج و جاری و پُرکاربُرد است:
 
چماز: نماز بود یا چماز؟ اشاره به فردی ست که نمازش را تند و سریع می خواند. چماز بر وزن نماز، گیاه خودرُوی سرخس است که قدیما دارابکلایی ها بر پشت بام خانه ها و دیوارها و کالوم ها (= طویله های گاو و  اسطبل های اسب و کرِس های گوسفند) می آویختد تا از باران در اَمان بمانند.
 
وَچه ویلِه: اشاره به کم عقلی و کم خردی برخی ها دارد. وچه یعنی بچه. ویله هم پسوندی هموزن است بر پیِ آن. برخی هم از روی تعجّب به کار بچگانۀ برخی بزرگترها می گویند: وچه بَهی مگه؟ یعنی این چه کاریه که می کنی؟
 
اَم شانسه: اشاره دارد به موقعی که کسی دچار بدشانسی و بداقبالی شود و خبر ناگواری بشنَود و خود هم در آن خبر دخیل باشد. مثلاً کسی برای کسی یک تریلی هیزم آورده، طرف به جای این که از هیزم تعریف کنه، مادام می گیه: مُنجه ور بیهِه. بَپیسّه بیهه. خوب تَش و اَلوگ نینه هیمه. جوابش همینه که با لحن لُغزی می گن: اَم شانسه؟ یعنی نوعی بداقبالی و اِعجاب از رفتار عجیب طرف.
 
شوپَرپَری: نام خُفّاش است. ولی در متلَک به کار می رود. وقتی از ترکیب و لباس و چهرۀ مثلاً شخصی بدشان بیاد یا عجب کنند، می گن: بلا تُه هیکل بخواره، شوپَرپَری رِه موندِنه.
 
مِرغانه: تخم مرغ است، چه از مرغ محلی، چه از  بوقلمون، چه از غاز و چه از ماشینی کِرگ. وقتی خیلی عجله داشته باشند شدیداً گرسنه و هلاک و مونده باشن (یعنی وِشنایی حسابی صیب هاداهِه) می گن: دِکّال (=دو تا کال) مِرغانه بزن هاشّیم. زود بَخواریم دربُوریم.
 
تِه عقِل مگه کِساده: یعنی این چه اخلاقیه که داری؟ چه حرفایی که می زنی؟ مگه عقلت کمه کساده؟ کساد اشاره به همان کساد در بازار داره که آن روز کم مَشتری است و بی دخل.
 
وِم بازار دَکته: متلک به آن کسی ست که زیادی لوس شده باشد. یا لُغز به شخصی ست که زیادی دور وَرداشته و خیال می کند کدخدا شده. وِم، یعنی وی هم.
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی