دامنه‌ی داراب‌کلا

ایران ، قم ، مازندران ، ساری ، میاندورود

ایران ، قم ، مازندران ، ساری ، میاندورود

دامنه‌ی داراب‌کلا

Qalame Qom
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)
قم ، مازندران ، ساری ، میاندورود ، داراب‌کلا

منوی سایت
پیام مدیر
نظرات
موضوع
بایگانی
پسندیده

۰۹:۱۹۰۱
بهمن
متن نقلی: «عصمت مانع بررسی عقلانی امور نیست. اینجور نیست که معصوم یعنی کسی که فکر نمی‌کند و نشسته همه چیز به او می‌رسد. یعنی به او خبر می‌دهند که این کار را بکن، آن کار را نکن. به این معنا معصوم یک ربات می‌شود. معصوم یعنی آدمی که از یک درجه‌ی بالایی از تحلیل عقلانی و تقوا برخوردار است؛ همین. هیچ چیز دیگری نیست.
 
 
 
 
یک تقوای فوق العاده‌ای دارد که او را از کار خلاف کردن، گناه کردن، کار حرام کردن باز می دارد. نه اینکه فلجش کردند که نتواند گناه کند. آخر معنی عصمت این نیست که. یا فلجش کردند که نتواند فکر کند و مثل اینکه همه اش یک تلفن و گوشی‌ای دست او است و از بالا به او می‌گویند این کار را بکن. این تصورات واقعا باطلی است. نه تنها غلو است اصلا اهانت هم است. یعنی شما یک نفر آدمی را که باید عقل و فکر داشته باشد، باید تصمیم داشته باشد، باید اراده‌ی خودش را بتواند کنترل کند همه‌ی اینها را کنار بگذاریم و بگوییم مثل اینکه او را همین جور نگهش داشته‌اند که اگر هم بخواهد از این [طرف] برود نمی‌گذارند برود.
 
 
آخر اینکه معنی عصمت نشد. شما عصمت را باید جوری معنی کنید که با اراده، با اختیار، با همه‌ی اینها سازگار باشد و بتواند همه‌ی اینها را با هم جمع کند. لذا عصمت به نظر من یک پارسایی و تقوای فوق العاده است. همین خیلی بیشتر از این نیست. و البته نعمت بزرگی است که خدا به آدم بدهد. منتها [همراه] این تقوا در شما کشمکش هم پدید می‌آید، کشاکش هم می‌آید، تحیر هم می‌آید و تردید هم می‌آید. همه‌ی اینجور چیزها هم هست.
 
 
این نواندیش دینی با ذکر داستان حضرت ابراهیم ع می‌گوید: ما در روایات داریم که وقتی قصه‌ی شک ابراهیم مطرح شد که در قرآن هم هست دیگر. ابراهیم راه افتاد و گفت این خدای من است بعد گفت این خدا نیست [بلکه] ماه است بعد گفت نه خورشید است بعد گفت اینها همه به کنار و انی لا احب الآفلین.

 
در روایات است که پیامبر گفتند: «نَحْنُ أَحَقُّ بِالشَّکِّ مِنْ إِبْرَاهِیمَ.» ما از ابراهیم به شک کردن سزاوارتریم. در واقع معنایش این بود که شک در ذهن کسی می‌آید که دچار ثبوت و سکون فکر نیست. وقتی که تلاطم است وقتی که تحرک هست آدم گاهی به این سو کشیده می‌شود و گاهی به آن سو. آدمی که هیچ فکری نمی‌کند خب هیچ شکی هم نمی‌کند. به همه چیز نگاه یکسان می‌کند. اینکه نَحْنُ أَحَقُّ بِالشَّکِّ یعنی یک چنین چیزی است. یعنی برای سطوح عالیه‌ی تفکر و تحیر است.

 
در مورد امامان هم به نظر من مساله همینجور است. هیچ چیزی در این وسط نباید بیاید که از شان انسانیت و بشریت آنها بکاهد و آنها را بدل به موجودات بی‌تصمیم و بی‌اراده یا فلج یا بی ‌فکر و بی‌عقل کند. شما در خود نهج البلاغه فراوان می‌بینید که امیرالمومنین مثلا در مورد مرگ اتفاقا چند سخن دارد دیگر.

یک خطبه‌ی خیلی خوبی در جلد چهارم نهج البلاغه دارد. من سالها پیش آن را ترجمه هم کرده بودم. آنجا ایشان می‌گوید: «کَمْ أَطْرَدْتُ الْأَیَّامَ أَبْحَثُهَا عَنْ مَکْنُونِ هَذَا الْأَمْرِ» مولا می‌گوید من خیلی راجع به سر مرگ فکر کردم کَمْ أَطْرَدْتُ الْأَیَّامَ أَبْحَثُهَا عَنْ مَکْنُونِ هَذَا الْأَمْرِ. در راز مرگ من روزهای بسیاری سپری کردم. فَأَبَى اللَّهُ إِلَّا إِخْفَاءَهُ خدا نخواست و آن را از من پوشیده نگه داشت. حالا این مرحوم فیض الاسلام که یک شیعه‌ی شیعی‌تر از خود امام علی است این جمله را که نوشته، اینگونه ترجمه کرده است: «من چه روزهای بسیار که در راز مرگ فکر کردم، پرانتز و خدا آن را به من گفت پرانتز بسته ولی گفت به دیگران نگو مخفی کن.» من چه روزهای بسیار که در راز مرگ فکر کردم (و خدا آن را به من گفت) ولی گفت به دیگران نگو مخفی کن.

 
آخر این چه جور ترجمه کردن است. ایشان خودش رسما می‌گوید که بنده سالهای سال در راز مرگ فکر کردم أَبَى اللَّهُ إِلَّا إِخْفَاءَهُ. خدا نخواست مگر اینکه این راز را از من نهان بدارد. خب این راز و هزارها راز دیگر هم بوده که از ایشان نهان بوده از پیامبر نهان بوده. مگر چیز عجیب و غریبی است. در قران خدا جزو دعاهایی که به پیغمبر می‌گوید [بکن]: «قل رب زدنی علما» خدایا علم من را بیشتر کن. معنی این چی است؟ معنی‌اش اینست که علم من الان کم است، نه اینکه من همه چیز را بلدم. کسی که همه چیز را بلد است دیگر به خدا نمی‌گوید به من علم بیشتر بده.

 
پس معلوم است که خیلی چیزها را نمی‌داند. علم ندارد و از خداوند می‌خواهد که به او بیاموزد. خب خود امام علی هم همینطور بود. ائمه‌ی دیگر هم همینطور بودند و تفسیرهای روشنی از اینها می‌شود کرد. غُلو کردن و اینها را به یک معانی عجیب و غریب کشاندن فکر می‌کنم قابل دفاع نیست.» (منبع)
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۰۸:۵۹۰۱
بهمن

به قلم دامنه. به نام خدا. قسمت دوم. در قسمت اول (اینجا) آدابِ مُردگان را در سنّت دارابکلایی ها از زمانِ جارّزدن از بلندگوی مساجد محل تا خاکسپاری توضیح داده ام. و رسیده بودم به سنت «فاتحه خوانی» در منزل فردِ درگذشته. اینک دنبالۀ بحث:

 

به محض ورود به اتاقِ فاتحه خوانی _که در دارابکلا به لحاظ رعایت دقیق قواعد شرع و هنجارهای عُرف، بخش زنان از مردان کاملاً جداست_ فردِ تسلیت دهنده، با صاحبِ اصلی عزا و یکایکِ بازماندگان اصلیِ حاضر در محفل، دست می دهد و دیده بوسی می کند و در نزدیکترین جا، با حالت تواضع و چهره ی غم می نشیند و بلافاصله می گوید:

 

«رحِمَ الله مَن یَقرأ الفاتحة مَع الصّلوات»

 

یعنی خدا رحمت دهد یا رحم کند بر کسی که سوره فاتحه (حمد) را با همراه ذکر صلوات بر محمد و آل محمد بخواند. که معمولاً افراد آن را خلاصه تر و محلی تر بیان می کنند. این گونه: «رحمالله فاتح مصّلواة» و برخی هم رحم الله را نمی گویند و خلاصه تر به گویش قدیمی تر می گویند: «فاتحه صّلواة»

 

با این ندا و درخواست؛ همۀ حُضّار دسته جمعی صلوات می فرستند و فاتحه و قل هو الله (حمد و توحید) را آرام و در دل می خوانند و سپس یکی یکی با او احوال پرسی می کنند و سرسلامت باد می دهند و خدابیامرزی به امواتش می دهند. و معمولاً این عبارات رد و بدل می شود:

 

عاقبت شِما به خیر. خدا شِم اموات ه بیامرزه. تِ پیَر مار رجه بَرسه. لطف هاکاردنی. زحمت دکتی. راضی یه زحمت نَی می. تِه جوون رِه خدا رحمت هاکانه. خَله سخته این غم. دردش خله زیاده. خدا شِ ماره صبِر هاده. شِما چطی تحمل هاکاردنی خاش جوون ره اون سال از دست هدانی. و ... .

 

بعد؛ افراد پذیرایی کننده، جزوۀ قرآن را _که معمولاً شامل یک حزب از کُل قرآن است_ به تازه وارد، به همراه گلاب و با دو دستی و حالت خشوع و تباکی (=گریان و محزون) هدیه و تقدیم می کنند تا نثار روح تازه درگذشته، بکند. یک آسیب معمولاً اینجا در همین بخش از تسلّا دهی وجود دارد که می گویم:

 

معمولاً _نه کلاً و همه_ جزوۀ قرآن را، با دل و جان نمی خوانند؛ حق هم دارند؛ چون فرصت کوتاه است و جا هم بسیار تنگ. و فضای مجلس نیز هم همهمه است و هم حالت بیا و برو را دارد. بنابراین؛ چنین وضع شلوغی اجازه نمی دهد، قرآن، با تمرکز و عمیق و بافهم خوانده شود. ولی به هر حال، چون تبرّک و تیمُّن است، در مجموع نافع و دلشادکنندۀ صاحب عزا و شادی روح مُرده است.

 

بماند از این که آسیب بزرگتر این است برخی ها حینِ جزوه خواندن با بغل دستی بلند بلند حرف می زنند و خاطره می گویند آن هم چه حرف های خارج از محفل عزایی که آدم، خود را می خورد از این همه سادگی ها و تشخیص ندادن های بعضی ها. و برخی ها هم به جای رعایت شأن محفل عزا، یکسره با کناری یا روبرویی پِک پِک می کنند، یعنی تا ننشسته، حرفش را شروع می کند و یک بند، سخن می راند و جزوه قرآن هم دستش می ماند و سرآخر خوانده_نخوانده، جزوه را می بندد و با فریاد بلند و به گویش محلی می گوید: «فاااااااااتَ صلوات».

 

بعد چای داغ و خرما و نون خشک و حلوا و ... پیش هر تازه وارد می برند، خوشآمد می گویند. در واقع حضور هر فرد چه فامیل، چه رفیق، چه آشنا، چه دور، چه زن؛ چه مرد، چه پیر، چه جوان و چه محلی و چه غریبه، همه و همه باعث خشنودی عزازدگان می شود و با کمال میل و از روی رغبت و طوع و خشوع و خضوع از آنها پذیرایی می کنند. حتی صاحبان عزا بعدها پیش خود واگویی می کنند آره فلانی فلانی فلانی برای تسلیت آمدند ولی فلانی فلانی فلانی چرا نیامدند. پیش خود حضور و غیاب می کنند. از آمدگان دلخوش اند و از نیامدگان دلگیر یا دارای سؤال و توجیه و علت یابی.  از اینجا به بعد، در قسمت بعد...

ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۱۰:۵۹۳۰
دی

حاج کبل سید محمد شفیعی و حاج علی غلامی

 

عکس ها در اینجا

 

مرحوم فیضی ذاکر اهل بیت (ع) در داراب‌کلا

ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۱۳:۳۳۲۹
دی
به قلم دامنه. به نام خدا. اوائل دی امسال ( ۱۳۹۶ )، به مدت چندروز در مشهد مقدس بودم. معمولاً هر بار، عینِ همۀ دفعات مسافرتم به آن مکان شریف، همۀ صحن های حرم رضوی را به قصد تبرّک و دیدار می گردم. در یکی از همان روزها چشمم به ستون های صحن کوثر حرم امام رضا علیه السلام افتاده بود، دیدم عکسی از مرجع بزرگ شیعیان جهان آیت الله العظمی سید علی سیستانی نصب است. تعجّب کردم. چون دست اندرکاران حرم رضوی سابقه نداشته است از این مرجع عالقیدر، عکسی، متنی یا سخنی نشر دهند. با کنجکاوی پیش رفتم که ببینم موضوع چیست؟ دیدم سخنی بسیارمهم و تکان دهنده از این فقیه آگاه، مرجع روشن ضمیر، عالم ساده زیست و شخصیت متنفّذ جهان اسلام، منعکس شده است. با گوشی همراهم، عکسی انداختم که اینک این پست بر مبنای همان عکس و سخن، شکل گرفته است. امید است مفید، نافع، درس عبرت و پند افتَد.

 

 

عکاس: دامنه. از روی ستون صحن کوثر
حرم امام رضا (ع) هفت  دی ۱۳۹۶
 

برخی از کلیدواژه های این سخن حکیمانۀ آیت الله العظمی سید علی سیستانی این گونه است: دین همان محبّت. تعجّب از تفرقه. دفاع شیعیان از حقوق اجتماعی و سیاسی سُنّی حتی قبل از حقوق خود. گفتمان شیعه دعوت به وحدت. نگویید برادرانِ اهل سنت؛ بگویید جانِ ما اهل سنت. حال مقایسه کنید دیدگاه مترقی و حکیمانۀ این مرجع محبوب را با دیدگاه های شاذّ و اختلاف افکنِ برخی از مقدس مآب های به دور از حکمت و مصلحت و حقیقت، که تمام مأموریت شان دویّت آفرینی میان مسلمانان و فِرَق دینی ست و دست گذاشتن روی رویدادهای خاص و آب و تاب دادن به استثناء های دین به جای نشر قواعد و مبانی و اشتراکات. خدا، آقای سیستانی را تندرستی و بقای عمر دهاد تا عِماد جهان اسلام برقرار و استوارتر بماند.

ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۱۳:۳۱۲۹
دی

قُلْ إِنِّی أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ اللَّهَ مُخْلِصًا لَهُ الدِّینَ * وَأُمِرْتُ لِأَنْ أَکُونَ أَوَّلَ الْمُسْلِمِینَ * قُلْ إِنِّی أَخَافُ إِنْ عَصَیْتُ رَبِّی عَذَابَ یَوْمٍ عَظِیمٍ * قُلِ اللَّهَ أَعْبُدُ مُخْلِصًا لَهُ دِینِی

 

بگو: من مأمورم که خدا را در حالی که ایمان و عبادت را برای او [از هر گونه شرکی] خالص می کنم، بپرستم. و مأمورم که [در این آیین از] نخستین تسلیم شدگان [به فرمان ها و احکام] او باشم. بگو: اگر پروردگارم را نافرمانی کنم از عذاب روزی بزرگ می ترسم. بگو: فقط خدا را در حالی که ایمان و عبادتم را برای او [از هر گونه شرکی] خالص می کنم، می پرستم.

 

سوره زمر

آیه‌ی یازاده تا چهارده

 

علامه طباطبایی

 

تفسیر علامه طباطبایی

 

در آیه مورد بحث مى خواهد بفرماید: به ایشان بگو آنچه من بر شما تلاوت کردم که باید خدا را بپرستم و دین خدا را خالص ‍ کنم، هر چند خطاب در آن متوجه من است، و لیـکـن بـایـد مـتوجه باشید که این صرفِ دعوت نیست که من فقط شنونده اى باشم و مأمور بـاشـم کـه خـطـاب خدا را به شما برسانم، و خودم هیچ وظیفه اى دیگر نداشته بـاشـم، بلکه من نیز مانند یک یکِ شما مأمورم او را عبادت نموده، دین را براى او خالص سـازم.

 

 

بـاز تـکـلیـف مـن بـه هـمـیـن جـا خـاتـمـه نـمـى یـابـد، بـلکـه مأمورم کـه قـبـل از هـمـه شـمـا در بـرابـر آنـچـه بـر مـن نـازل شـده تـسـلیـم باشم، و به همین جهت قبل از همه شما من تسلیم شده ام، و اینک بعد از تسلیم شدن خودم به شما ابلاغ مى کنم. آرى من از پروردگارم مى ترسم و او را به اخلاص مى پرستم، و به او ایمان آورده ام، چه اینکه شما ایمان بیاورید و یا نیاورید. پس دیگر طمعى به من نداشته باشید.

 

پس اینکه فرمود: قُلْ إِنِّی أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ اللَّهَ مُخْلِصًا لَهُ الدِّینَ اشاره است به اینکه آن جناب در اطاعت دستور خدا به اخلاص در دین و داشتن دین خالص مانند سایر مردم است.

 

و جـمـله وَأُمِرْتُ لِأَنْ أَکُونَ أَوَّلَ الْمُسْلِمِینَ اشـاره اسـت بـه ایـنکه در امرى که متوجه من شده زیادتى است بر امرى که مـتـوجـه هـمـه شـده اسـت، و آن زیـادتـى عـبـارت از ایـن اسـت کـه خـطـاب، قـبـل از شـمـا مـتـوجـۀ مـن شـده، و غـرَض از تـوجـه آن بـه مـن قبل از شما این است که من اولین کسى باشم که تسلیم این امر شده ام و به آن ایمان آورده ام...

 

قُلْ إِنِّی أَخَافُ إِنْ عَصَیْتُ رَبِّی عَذَابَ یَوْمٍ عَظِیمٍ. مراد از نافرمانى رسول خدا (صلّى اللّه علیه و آله و سلّم) نسبت به پروردگارش، به شهادت سیاق این است که: با امر او به این که دین را براى خداى اخلاص نماید، مخالفت ورزد. و مـراد از یـوم عـظـیـم روز قیامت است. و این آیه در حقیقت به منزله زمینه چینى براى آیه بعدى است.

 

قُلِ اللَّهَ أَعْبُدُ مُخْلِصًا لَهُ دِینِی. این آیه تصریح دارد به اینکه رسول خدا (صلّى اللّه علیه و آله و سلّم) امر پروردگار خود را اطاعت و اِمتثال کرده، بر خلاف آیه قبلى، که همین معنا را به طور کنایه مى رساند. در ایـن آیـه بـکـلى کـفّـار را مـأیـوس کـرده، و بـراى هـمـیشه از اینکه آن جناب در برابر خـواسـتـه هـایـشـان (کـه همان مخالفت با اوامر الهى است) روى خوش نشان دهد، نومیدشان ساخته است. و اگر کـلمـه اللّه را کـه از نـظـر تـرکـیـب بـنـدى کـلام، مفعول کلمه أَعْبُدُ است، و باید بعد از آن آمده باشد، جلوتر آورده، براى این است که انـحـصـار را افـاده کـند، و بفهماند که من تنها خدا را مى پرستم. و جمله مُخْلِصًا لَهُ دِینِی مـعـنـاى حـصـر را تأکید مـى کند. المیزان

ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۰۸:۴۸۲۹
دی

محسن دارابی: «سلام. بهتر بود نام مدیران مربوطه (اینجا) که چنین بودجه ایی رو دریافت می کنند رو به تصویر می کشاندی تا مردم بهتر بفهمند که سرمایه شان دست چه افرادی قرار دارد.»

 


پاسخ دامنه

 

به نام خدا. سلام جناب «محسن دارابی». ابتداء ممنونم به این پست دقت کرده ای. نشان می دهد شما به بیت المال و حقوق مردم اهمیت می دهید و دلت به حال ملت رشید و صبور ایران می سوزد. بله؛ پیشنهاد استفهامی شما معقول و پسندیده است. من علاوه بر این پستی که شما در زیرش دیدگاه ات را ارسال کرده ای، یعنی (اینجا)، پستی دیگر در آذر نود و شش، که در قالبِ مباحث عکس و حرف، گذاشته بودم، اسامی و چهره های برخی از این بودجه بگیران حکومتی را، منعکس کرده بودم، که بازتاب مناسبی داشت. حال در زیر، به پیشنهاد شما دو عکس آن پست را مجدداً می آورم. شامل تعدادی از آن لیست مفصّل از جمله:

 

حداد عادل (از سه بنیاد به طور جداگانه). علی معلم دامغانی، آیت الله سید حسن خمینی، آیت الله سید محمد خامنه ای. آیت الله العظمی ناصر مکارم شیرازی. آیت الله سید محمود شاهرودی. آیت الله  محمد امامی کاشانی. آیت الله محمد تقی مصباح یزدی. آیت الله سید محمود مرعشی. و افراد و جاهای خاص دیگر که معمولاً زبانزد مردم هستند و می باشند. خدا نگه دار. باید رُک بگویم متأسّفانه این بنای کجِ تزریق پول حکومتی به نهادِ حوزه و جاهای خاص را دولت سید محمد خاتمی _که می گویند دولت اصلاحات بوده_ گذاشته است. آیا چنین کاری اصلاحات بود؟ یا کژراهه و بی راهه؟ ممنونم.

ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۱۰:۵۴۲۸
دی

به نام خدا. دیشب به لحاظ خورشیدی سالگرد پدرم بود. هرچند سالگردش را در ماه قمری در دهه‌ی محرم می‌گیریم، اما این پست یادکردی‌ست از آنان؛ که تا بودند چیزی برای ما کم نگذاشتند، و وقتی هم که رفتند دلمان را مالامال عشق و شیدایی و غم فُرقت کردند.

 

...

 

خدا رحمت شان کناد. قدر والدین‌تان را به کمال و تمام بدانید. عکس راست: قبر پدرم شیخ علی‌اکبر طالبی و مادربزرگم کبل فاطمه طالبی. مزار دارابکلا. عکاس: دامنه.۲۱ دی ۱۳۹۶ . عکس چپ: قبر مادرم حاجیه زهرا آفاقی و مادربزرگم سیده زینب صالحی.

ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۱۰:۰۹۲۸
دی

به قلم حجت الاسلام مالک رجبی دارابی: عالی و دلنشین بود از طلا ب نجف. [این پست اینجا] درضمن از کلمه ی لسک و لسک دوا در مراسم فاطمه هم خنده کردم هم گریه کردم و همچنین از لفظ تلقین به تقویم هم خنده کردم.... پیشنهاد میکنم بقول خود چون سیاسی میاسی بلد نیستی نقد و نظر سیاسی میاسی به تشکلات نظام و به.... نداشته باشی سنگین تر هستی. بقول بعضی ها بادورود یا دورود بر شما.

 


پاسخ دامنه
 

به نام خدا. سلام جناب شیخ مالک. یعنی می فرمایی سیب زمینی بی رگ باشد دامنه!؟ درست است که سیاسی میاسی نیستم. ولی سوادِ اکابِری کمی بلد هستم! و دورۀ مربی گری نهضت سواد آموزی را هم طی کردم و مدرک دارم! راستی، اکابری کلمۀ عربی بزرگسالان است که در دورۀ شاه، کلاس های شبانه برای میانسالان و شاغلان برگزار می شد، تا سوادآموزی میان همۀ نسل ها گسترش یاید. ولی اسلام زدایی شاه و فساد او و دربارش کارش را ساخت. اساساً فساد، کار همه را می سازد! چه زود و چه شاید دیر. برخی سقوط می کنند و برخی ها از قلب مردم می افتند؛ ولی هر دو همان سقوط است. ممنونم که پست حوزۀ نجف چسبید. به قول مرحوم دکتر شریعتی پای هیچ قرارداد ننگین استعماری ، امضای آخوند نجف رفته، نیست. و دامنه حوزه نجف را نه فقط دوست می دارد بلکه مکتب فکری اش را پی می گیرد و مرجع بزرگ شیعیان آقای سیسانی و عملکرد و رویکردش را پاس می دارد. در امان خدا جناب شیخ مالک ما.

ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۰۹:۱۱۲۸
دی

نوشته های جناب توحید : بسم الله الرحمن الرحیم. در فرهنگ لغت ها غُلُوّ، از حد گذشتن است. و نیز گزافکاری و مبالغه. و شایعه یعنی خبر معمولاً نادرستی که شیوع پیدا کرده است. اما این دو در بدنۀ اجتماعی چه می کند؟ خوشبختانه یا بدبختانه حیوانات از غُلو و شایعه عاجزند و بهتر است بگویم از این دو زشتی دورند. اما انسان ها که به فطرت پاک مسلّح و تجهیزند و استعدادِ خلیفۀ خدا بر روی زمین شدن را دارا هستند، دست به این دو زشتی و پستی می زنند و اسیر آن اند. چرا؟

 

من ریشه اش را در فرهنگ ناپذیری و بی پرورشی می دانم. مقصر اصلی هم آموزش و پرورش است که نه توانسته است به کودک تا نوجوان، آموزش درستی بدهد و نه پرورش صحیحی بیاموزاند. ریشۀ ویرانی همینجاست که خروجی آن فقط محفوظات است و بس. و نمرۀ قبولی دادن و از شرّ شاگرد تنیل رها شدن. همین.

 

متأسفانه در دارابکلا نیز این دو خصیصه میان برخی ها و شاید اغلب شان رشد یافته است. اگر به کسی سخنِ درستی بگویی باور نمی کند، اما وقتی به عمد یک دروغ شاخدار یا یک غلوِّ عمیق بگویی از ذوق پَر در می آورد. چرا؟ چون دروغ و شایعه را از خبر صدق بیشتر خوش می دارد. دروغ و شایعه چون هیجان دارد او را بیشتر به باورهای غلط و تحلیل های تخیّلی اش وصل می سازد. مثلاً اگر طرف خواهان نابودی و براندازی جمهوری اسلامی باشد، هرچه رخدادهای شب های دی ۱۳۹۶ را برایش مخرّب تر می ساختی و آب و تاب می دادی، بهتر قبول می کرد تا واقعیت را برایش نقل می کردی که یک کشت و کال بیش نبودند.

 

این که رسانه‌ی بی‌بی‌سی و مراکز تبلیغی و جنگ روانی ضدانقلاب، هرچه ببیشتر بر شایعه و دروغ و غلو دامن بزنند، بینندگان خام و تهی مغز را بیشتر جذب می کنند نشان از آن دارد آنها نقطۀ ضعف برخی ها را بخوبی درک کردند و به همین دلیل خبر را به شایعه و آب و تاب دادن آغشته می سازند. زیرا اساساً شایعه و دروغ جاذبه و هیاهو دارد و با کمال تاسف باید گفت تا آن را می شنوند و یا می بینند به سرعت باد به سوی گوشی های شان پرتاب می شوند و با ولع و بی هیچ ترس و تحقیق و راستی آزماییی در تلگرام و مخاطبانشان روانه می سازند که بله چنین و چنان شد.

 

به نظرم تا مطالعه و اندیشه و تفکر عمیق و منطقی، جای خواندن های سطحی و زودگذر را نگیرد، بشر با همین شایعه ها نه تنها سرنوست خود را تباه می سازد بلکه زندگی آرام دیگران را نیز یا ناآرام و یا در بدترین حالت، تخریب می کند. و تخریب کردن دیگران، کارِ هیچ انسانی نیست؛ بلکه یک خویِ درندگی ست که جامعه و فرد را آفت زده و آسیب زا می سازد. ایران. دی. توحید.

ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۰۹:۰۵۲۸
دی

متن نقلی: کتاب «اسلام، علم، مسلمانان و فناوری»، نوشته سید حسین نصر با ترجمه مهدی کفائی حسین کرمی اخیرا از سوی انتشارات علمی و فرهنگی منتشر شده است. این کتابی است در دفاع از اجزاء و ارکان سنت اسلامی و نقد علم و تکنولوژی مدرن. حاوی هفت فصل است که چهار فصل آن به گفت‌وگوهای مظفر اقبال [اندیشمندی اسلامی و نویسنده‌ای پاکستانی-کانادایی] با سید حسین نصر اختصاص دارد.»

 

 

 

نصر در فصل سوم کتاب می‌گوید بیشتر مراکز قدرت در جهان اسلام، معتقدند علم بیشتر یعنی قدرت بیشتر؛ بنابراین جهان اسلام باید در فراگیری علم و تکنولوژی جدید کوشا باشد و حتی بکوشد که در این زمینه، همانند ژاپن، از غرب پیش افتد. اما «تمدن اسلامی نمی‌تواند بدون تخریب خود کاملا از علم و تکنولوژی غربی تقلید کند.» پس، با توجه به گریزناپذیر بودن پاره‌ای از وجوه زندگی تکنولوژیک جهان مدرن، «مسلمانان باید در تسلط بر علوم غربی بکوشند، ولی چنین تسلطی باید با یک دید انتقادی مبتنی بر سنت عقلانی اسلامی همراه شود.»

 

نصر رفتن از راهی جز این راه را سرآغاز مرگ تمدن اسلامی می‌داند. او شناخت مبانی علم و تکنولوژی جدید و سنجیدن آن‌ها در چارچوب جهان‌بینی اسلامی را شرط تداوم حیات اصیل اسلامی در روزگار کنونی می‌داند. نصر مثال می‌زند که تلفن همراه خلوت انسان با خدا را از بین می‌برد؛ چراکه «این وسیله کوچک کاربرانش را ملزم می‌کند همیشه به آشوب جهان خارج وصل باشند.»

 

 

نصر نیز همانند رضا داوری در مواجهه با جهان غرب، قائل به جراحی و تفکیک نیست. وی می‌گوید: «من جزو کسانی‌ام که اصلا عقیده ندارند تمدن اسلامی می‌تواند قسمتی از تکنولوژی غربی را که خوب پنداشته می‌شود، انتخاب و ادعا کند که کاملا بی‌ضرر است و سپس قسمت‌های دیگر را رد کند. هر صورتی از تکنولوژی مدرن که اتخاذ شود، حتی اگر در سطح خاصی مثبت باشد، با خود آثار منفی خواهد آورد، اگرچه می‌توان برای کاهش این تاثیرات عاقلانه عمل کرد.»

 

 

او می‌گوید: «ما به جای تقلید از موسسات آموزشی غربی... احتیاج داریم موسسات آموزشی اسلامی سنتی خودمان را تقویت کنیم... این همان چیزی است که باید در جهان اسلام، از مدارس مالزی گرفته تا مراکش، انجام شود». (منبع)

 

توضیح دامنه

 

لازم به ذکر است دکتر حسین نصر پدرِ ولی نصر (تحلیل گر در آمریکا) در دورۀ رژیم پهلوی با دفتر فرح پهلوی همکاری نزدیک داشت؛ اما پس از انقلاب در غرب زندگی می کند و از نظریه خود تحت عنوان سنت اسلامی دفاع می نماید و با انقلاب اسلامی نیز میانه ای ندارد.

ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۰۸:۴۲۲۸
دی

توضیح ضروری دامنه: به نام خدا. این مقاله را پریشب خواندم و دیدم نکات ظریف و لطیفی دارد و برای ما که شیعه اثنی عشری هستیم و به روحانیت مستقل شیعیه، علاقه و اعتقاد راسخ داریم، بسیار مفید است. من از خواندن آن لذت و بهره بردم. شما نیز تا آخرِ متن، امتحان کنید شاید هم نظر باشیم اگر این گونه هم نبود، لااقل بر اطلاعاتان نسبت به برترین و قدیمی ترین نهاد مذهبی شیعه _حوزه نجف_ افزوده می شود:

 

رابطه شاگرد و استاد در فضای حوزه نجف رابطه ای سنتی و مبتنی بر احترام و تفقد است. در نجف انتظار می رود طلبه پیش از اذان صبح برخیزد و پس از نماز صبح در درس استاد حاضر شود. دروس معمولا تا حدود ۱۰ صبح به طول می انجامد.

 

در نجف درس و بحث طلبگی در حد بالایی از آزادی صورت می پذیرد و اساسا طرح اشکال و انتقاد به استاد یک مزیت علمی تلقی می شود. لذا مستشکلین دروس مراجع و اساتید همواره از اعتبار خاصی در این حوزه برخوردار بوده اند... طلبه ها نیز معمولا بحث های خود را حداقل یک بار با طلبه قوی تر و یک بار با طلبه پایین تر بحث می کنند تا درس ها به اصطلاح به خوبی هضم شود.

 

در حال حاضر حدود ۱۴ تا ۱۵ هزار طلبه در نجف حضور دارند. اگر کسی بخواهد درس می خواند و فاضل می شود و اگر کسی نخواست تقریبا امکان عملی و نظام ارزشیابی برای وادار ساختن او به تحصیل علم وجود ندارد. بسیاری از طلبه ها برای تبلیغ و تبیین احکام به کشورها یا بلاد خود بر می گردند و انچه آموخته اند برای وظایف آنان در دور دست کافی است.

 

 

طلبه نجفی باید ساده زندگی کند. او برای گذران زندگی خود وابسته به شهریه اساتید است و در این حال برای درآمد بیشتر باید یا به پروژه های تحقیقی مرتبط با حوزه بپیوندد یا کلاس قرآن و حدیث بگذارد، یا نماز و روزه استیجاری بگیرد ویا اگر مقدور باشد حج نیابتی برود و  یا کمکی از خانواده دریافت کند یا میراثی از درگذشتگان داشته باشد. طلبه نجفی نمی تواند شغلی برای خود اتخاذ کند. برای همسرشان نیز امکان شغلی معتنابهی فراهم نیست. تبلیغ نیز چندان شایع نیست و تعداد زیادی را در بر نمی گیرد و اگر هم هست برای طلبه های غیر عراقی بسیار کم است.

 

نگاهی به میزان شهریه دریافتی طلبه های نجف در شرایط فعلی،  درک وضع معیشتی آنان را روشن تر می سازد. طبق اطلاع سقف دریافتی یک طلبه درس خارج خوان متاهل به عنوان شهریه حدود ۶۰۰ هزار تا ۶۳۰ هزار دینار عراقی یعنی نزدیک ۵۰۰ دلار است. این میزان برای طلبه ی  سطوح پایین تر به نسبت تجرّد و تاهّل بین ۳۰۰ هزار دینار تا ۶۰۰ هزار متغیر است. بیشترین پرداخت نیز مربوط به آیت الله سیستانی به مبلغ ۲۰۰ تا ۲۲۰ هزار دینار به پایین است.

 

به طلبه نجفی توصیه می شود به کارهای اجرایی وارد نشود و تصدی مسئولیت دولتی نکند. او برای نمایندگی و مناصب سیاسی و مشاغل اجرایی تربیت نمی شود. او باید فقیه شود و چنان که قبلا گفته شد نمی تواند انگیزه ای غیر از طلبگی داشته باشد و هیچ چیز در این حوزه نباید این هدف مهم را تحت الشعاع قرار دهد. چه علم باشد، چه سیاست و چه منصب و چه مسئولیتی اجتماعی.

 

 

روحانیت در نوع خود یک صنف متمایز است و به حریم خود حساس است. محترم بودن روحانیت از لوازم تاثیرگذار بودن این قشر است لذا دقت های زیادی در حفظ شأن خود دارند. نوع حیات و حضور اجتماعی آنان نیز از فرم و ویژگی های خاصی تبعیت می کند. در مجامع و مجالس عمومی معمولا در محل خاصی می نشینند و رعایت یکدیگر را می کنند و معمولا به کسی که فضل بیشتری دارد و یا از سادات است و یا معمّرتر است به احترام جای بهتری داده می شود. پیشتر گفته شد که طلبه باید از تجمل پرهیز کند و در سلوک اجتماعی متین و سنگین و موقر باشد. افتاده راه رفتن و آرام صحبت کردن و خوش حساب بودن لازمه این صنف است.

 

عموما پوشیدن ساعت مچی، بلند کردن موی سر، پوشیدن لباس گرانقیمت، رانندگی با موتور، رانندگی اساتید با ماشین، جر و بحث کردن در خیابان، پرسه زدن در بازار، خوردن غذا در خیابان و رفتن به قهوه خانه و امثال آن از این صنف پذیرفته نیست گرچه ممکن است طلبه های برخی بلاد خیلی مقید به همه این موارد نباشند.

 

در ازدواج٬ دیدار دختر و پسر قبل از عقد امری مذموم است. خواستگاری از طریق زنان صورت می پذیرد و آنها باید بپسندند. شاید دختر از دور و بدون اطلاع طلبه، او را ببیند. اما ملاقات رو در رو قبل از عقد پسندیده و رایج نیست. با خانواده بازار رفتن یا در پارک‌های عمومی قدم زدن برای طلبه پسندیده نیست. همسر طلبه نجفی همیشه پوشیه می زند حتی اگر تنها به خیابان برود و اگر با همسر خود به ضرورتی بیرون برود دو قدم از شوهر خود عقب تر راه می رود. صورتش را جز مَحارم نمی بیند. در مجالس خانوادگی اختلاط  با نامحرم وجود ندارد ومعمولا سفره ها و مجالس جدا بر پا می شود. طلاق بسیار نادر است و پسندیده تلقی نمی شود. اختیار همسر دوم نیز مخصوصا برای اساتید یک امر ناپسند شمرده می شود مگر آنکه همسر نخست دارای بیماری خاص و عذری کاملا پذیرفته شده باشد.

 

عمامه گذاری معمولا پس از گذراندن دوره سطح در محضر اساتید یا مراجع صورت می پذیرد. اندازه عمامه نیز خوب است با سطح علمی سازگاری داشته باشد.  در عموم مکان های اجتماعی  نیز انتظار می رود طلبه همواره پس از عمامه گذاری با لباس روحانیت در محافل حاضر شود. معمولا در یادکرد ها چه از مراجع و چه از اساتید عنوان آقا به کار می‌رود، نظیر آقای خویی، آقای خمینی، آقای سیستانی. در خطاب های رسمی برای استفاده از عناوین دقت می شود و  عبارات «حجت الاسلام و المسلمین» برای اساتید و مجتهدین مطرح و عنوان آیت الله برای مقامات بسیار بالای حوزوی استفاده می شود. (منبع)

ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۱۹:۴۲۲۷
دی

به قلم جناب یک دارابکلایی: با سلام خدمت جناب دامنه، یک - با عرض تسلیت خدمت شما و دوست خوب و دیرینه بنده آقا اسماعیل عزیز و خانواده ایشان و طلب صبر برای ایشان. دو - با تشکر از شما جهت ثبت مراسمات و آداب و سنن مردمان دارابکلا. [این پست اینجا]

 

سه - تا آنجا که بنده شنیده‌ام از مویه و زاری در زبان محلی به «نواجش» یاد می‌شود و نه «نوازش»؛ معمولاً در گویش مازنی به جای صدای «ز» از صدای «ج» استفاده می‌شود: مثلاً به جای «از من» یا «از اینجا» گفته می‌شود «مه جه» و «ایجه جه». پس «نوازش» شما فارسی شده «نواجش» می‌باشد.

 

چهار - به نظرم شایسته است دوستانی که در حوزه علوم انسانی در حال مطالعه هستند این موضوع را به عنوان تحقیق از مناظر مختلف بررسی کنند: از منظر مردم شناسی، زبان شناسی، ادبیات، آداب و رسوم عامیانه یا فلکولور؛ اینکه چگونه برخی افراد ـ غالباً زنان ـ به صورت فی‌البداهه شروع به سرایش جملات آهنگین و حزن‌آلود کرده که گاهی دل سنگ را هم پاره می‌کند. واقعاً این مراسم و شعرها و جملات باید با جزئیات دقیق ثبت و ضبط شود. با سپاس.

 

پاسخ دامنه

 

به نام خدا. سلام من هم به شما جناب یک دارابکلایی. از چند جهت خیلی خرسند گشتم با متن جالب توجۀ شما. یک: این که روی واژه گزینی های محلی دامنه این مقدار دقیق و عمقی ورود می کنید. بله درست همان «نواجش« است. من کمی کلاس گذاشتم و نوازش نوشتم. دو: این که تشویقم داشتی که که سُنّت ها و آداب دارابکلایی اهتمام کردم. این خصلت شما هم مخاطبین را به اهمیت مطلب هدایت می کند و هم مرا به سوژه هایی مهمتر سوق می دهد. سه: از این که در بند چهارم از اهل تحقیق خواستید به این فرهنگ زیبا و لطیف «نواجش» توجه ایی پژوهشی کنند. ممنونم.

 

من وقتی محارم و خانه مَحرم هایم در همین مصیبت نواجش می دادند، گاهی می شنیدم و خیلی دقت می کردم؛ هم متأثّر می شدم و هم قافیه ها و ردیف های وزن شعری شان را به حافظه می سپردم که می دیدم طبع بشر به شعر، آمیختگی دارد. بداهت که شما گفتی ریشه در همین طبع دارد. از شما ممنونم بایت این حُسن استقبال. این پست تا اینجا بازتاب خوبی داشته است. ان شاء الله ادامه اش را بزودی خواهم نوشت. در ضمن «تریبون دارابکلا» در دامنه آوایی ست برای آگاهی. و مهیا برای نظرات و دیدگاه های نویسندگان و دامنه خوانان شریف.

ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۱۹:۲۱۲۷
دی

به قلم جناب دارابی: «بسیار عالی جناب دامنه [این پست «زباله و زنیکه» اینجا]. منافقین با عملکرد زشت و ادمکشی زباله بودن خود و سازمان تروریست شان را به همه عالم وآدم خصوصا جوانان متدین وعاشق وطن بروشنی  اثبات نمودند. کسی گول زنِ چند مَرده را نمی خورد. این وطن فروشان باید پاسخگو به اربابان امریکایی وصهیونستی و ال سعود بخاطر دریافت دلارهای نفتی باشند. این اراجیف او گزارش مزدوریست»

 

 

زنیکه سرکرده؛ مریم قجَر عضدانلو،

زن چهارم مسعود رجوی جنایتکار

 

 

پاسخ دامنه: به نام خدا. سلام جناب دارابی. حتماً «جناب توحید» نویسندۀ متن «زباله و زنیکه» پاسخ دیدگاه خوب و انقلابی شما را می دهد. من از شما ممنونم که این گونه روشن هستید و هویت و ماهیت انحرافی و کثیف این سازمان ضدمردمی را می شناسید و دقیق آنچه آنان این روزها به آن آلوده اند را باخبرید. درود.

ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۱۸:۴۵۲۷
دی

آمار پول های بیت المال ایران

فقط جهت اطلاع و مورد مطالعه

 

(منبع)

هشت هزار و یکصد میلیارد تومان

دامنه در این باره، داوری را به مخاطبین شریف وامی گذارد

ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۱۱:۲۹۲۷
دی

به قلم دامنه. به نام خدا. تریبون دارابکلا ؛آوایی برای آگاهی در روستای دارابکلا سنت های پیشین ملی و مذهبی همچنان رعایت می شود. یکی از مهمترین آنها سنت ها، باورها و آداب فوت شدگان و تسلیت دادن است. این موضوع را کمی می شکافم. وقتی فردی از محل، فوت می کند از دوبلندگویی مسجدهای بالا و پایین محله، چندبار فراخوان و جارّ می زنند. مردم چه در منزل باشند و چه در صحرا (=زمین های زراعی و باغی) سعی می کنند خود را به تشییع جنازه برسانند تا هم همدردی کنند و هم ثواب مذهبی ببرند.

 

مویه و زاری _که همان نوازش به گویش محلی ست_ از سوی نزدیکترین افراد به فرد فوت شده، در همان سرآغاز درگذشت، آغاز می شود و مردم کم کم خود را به منزلِ فرد فوت شده می رسانند و به ناله های آهنگین و شعرگونه _که همیشه از سوی زنان سر داده می شود_ گوش فرا می دهند. بخش زنان و مردان همیشه جداست تا شرعیات و حدود عرفی رعایت گردد. بستگان دورِ فردِ فوت شده خود را از جای جای ایران به محل می رسانند و همین موجب می شود تشییع جنازه ها با تأخیر عمدی اجرا شود تا همه ی بازماندگان در وداع حضور داشته باشند.

 

 

 

مجلس ختم شادروان فاطمه دارابکلایی

بخش زنانه مجلس در تکیه بالا

عکاس: ام البنین دارابکلایی

 

 

پذیرایی معمولا با حلوا محلی دستی‌ست

 

 

معمولا پس از غسل میت، نزدیکان این گونه با پیکر وداع می کنند.

روز تشییع فاطمه دارابکلایی. داخل غسالخانه  شیون و وداع

 

مجلس ختم شادروان فاطمه دارابکلایی

خش زنانه مجلس در تکیه بالا

عکاس: ام البنین دارابکلایی

 

قبرکَنان پس از مطلع شدن به صورت خودکار به خاطر روحیه انسانی و ثواب اخروی خود را به مزار می رسانند و محل نشان کرده توسط صاحب عزا را با بیل و کلنگ می کَنند. در مزار دارابکلا قبرهای آماده وجود ندارد و هر کس سعی می کند مردگان خود را در اطراف قبرهای خاندان خویش دفن کند. مردم که معمولاً در دارابکلا از دو عصر تشییع جنازه آغاز می شود_ خود را به تشییع می رسانند و جنازه را به قصد احترام و تبرُّک از درون حیاط مسجد و تکیه بالا عبور می دهند و با نوحه و گاهی سنج و طبل به غسالخانه منتقل می کنند.

 

چیزی حدود یک ساعت کار تغسیل و تکفین به طول می انجامد و آن گاه پس از وداع نزدیکان با فرد فوت شده در تابوت می گذارند و با شعائر مذهبی و حزن و اندوه و مشارکت گسترده مردم به مزار می برند. دوخت کفن که بهتر است بگویم تنظیم کف؛ چون کفن دوخته نمی شود بلکه چند تیکه می شود، توسط حاج کبل سید محمد شفیعی و علی اکبر آهنگری (حاج موسی اکبر) صورت می گیرد. با اقامه نماز میّت توسط روحانی و اجرای تلقین توسط حاج کبل سید محمد شفیعی (که در زبان عامیانۀ مردم به اشتباه به گور تقویم مشهور است) آرام آرام توسط غیرخانواده عزادار بر روی مُرده خاک می ریزند. یکی از بستگان نزدیک مُرده و کبل سید محمد بر سر قبر می مانند و برای رعایت  آداب شرعی و مستحبی دیگر دفن شده، دعاها و اورادی را می خوانند.

 

از اینجا به بعد مردم یکی یکی و یا دسته دسته خود را به حالت محزون طی چند روز متوالی به منزل مصیبت دیده می رسانند و به عنوان همدردی و تسلیت به خانه اش وارد می شوند که به سنت «فاتحه خوانی» در میان دارابکلایی ها مشهور است. در بارۀ آداب و آسیب شناسی این قسمت سنت دارابکلایی ها این بحث را بزودی تکمیلی تر می نویسم. و نیز هزینه ها و برنامه هایی فراوان و خسته کننده ایی که بر دوش صاحبان عزا تحمیل می گردد. .. ادامه تا پست بعدی

ابراهیم طالبی | دامنه دارابی