دامنه‌ی داراب‌کلا

ایران ، قم ، مازندران ، ساری ، میاندورود

دامنه‌ی داراب‌کلا

ایران ، قم ، مازندران ، ساری ، میاندورود

دامنه‌ی داراب‌کلا

Qalame Qom
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)
قم ، مازندران ، ساری ، میاندورود ، داراب‌کلا

پیام مدیر
نظرات
موضوع
آرشبو

توضیح دامنه: به نام خدا. قبلاً جناب حجت الاسلام شیخ مالک درباره‌ی سیزده نفر از طلبه های دارابکلا که طلبگی را ادامه ندادند، در همین پست توضیحاتی داده اند و جناب رنگین کمان هم به مرور عکس های آن طلبه های محترم را به دامنه ارسال کرده اند که منعکس شد. اینک با تغییر تاریخ همین پست به امروز، عکس دو نفر دیگر (ارسالی رنگین کمان) به عکس شش نفر قبلی ضمیمه می شود، یکی شیخ مهدی رمضانی برادر بزرگ رنگین کمان (عکس اول و دوم) و دیگری محمدحسن دارابکلایی فرزند ملاولی حسین (عکس سوم):

 


 

از راست: آقای شیخ مهدی رمضانی

شیخ حسن اسبوکلایی

 

 

با آرزوی توفیقات الهی

 

محمدحسن دارابکلایی فرزند ملاولی حسین

 

تن شیخ مالک و اسامی و عکسهای قبلی

 

به قلم حجت الاسلام مالک رجبی دارابی: سلسله مباحث روحانیت دارابکلا. بسم الله الرحمن الرحیم. سلام جناب آقای طالبی خدا قوت زیارت قبول در پستهای مختلف از جمله در این پست اینحا اسامی برادرانی که بخشی از عمر خودشان را در حوزه ی علمیه گذراندند و در ادامه بدلائلی نتوانستند در حوزه ی علمیه ماندگار بشوند و اسامی آنها باشرح و احوال مختصر به قلم بسیار خوب شما از نظر گذراندم و استفاده کردم. اما خیلی از افراد دیگر مثل آقای عبدالله درواری و اسماعیل طالبی (فرزند مرحوم حسنعلی) و اسماعیل رمضانی داریم و... که هم بنده زیاد اطلاع ندارم و هم شما. آنچه بنده کمی اطلاع دارم وشما اسمشان را نیاوردید خدمت شما مرقوم میدارم.

 

۱ : شیخ عیسی مهاجر برادر ناتنی مدیر محترم حاج اصغر مهاجر شاید ۵ الی ۶ سال در حوزه بودند.

۲ : هادی رجبی فرزند مرحوم حاج تقی رجبی پائین محله شاید به یک سال ادامه نکشید.

۳ : محمد حسن دارابکلایی فرزند ملا ولی حسین  شاید یک سال بود.

۴ : محمد تقی میرزایی داماد مرحوم سید علی سجادی چند سال پراکنده.

۵: عیسی رزاقی برادر ناتنی مرحوم یوسف رزاقی دوست دیرینتان بیش از دوسال.

۶ و ۷ : سید مجید شفیعی و سید محمد شفیعی برادران شهید روحانی سید جواد شفییعی و دوست شما سید عسکری شفیعی شاید ۷الی ۸ سال.

۸ : مهدی رمضانی برادرِ رنگین کمان بیش از ۳الی ۴ سال.

۹و۱۰: مصطفی جمالی و برادرش بیش از ۱ سال  دقیق اطلاع ندارم اطراف حمام قدیمی دارابکلا خانه ایشان است.

۱۱ : شفیع رضایی خانۀ ایشان در بالا محله؛ بیش از دو سال.

۱۲ : مختار آهنگر برادر حاج شیخ احمد آهنگر دوست شما شاید از ایشان نوشتی اطلاع ندارم.

 

 

شاید افرادی بودند در حوزه بعد بیرون رفتن الان اطلاع ندارم. وفقکم الله. مالک رجبی قم. دی ماه 96.

 

 

 

سید مجید شفیعی نفر وسط


 

از راست دوم محمدتقی میرزایی

 

 

شیخ عسکر رمضانی (حبیب الله) نفر راست


 

عیسی رزاقی برادر روانشاد یوسف

 

 

مختار آهنگر دارابی. عکاس: رنگین کمان

 

ذاکر اهلبیت (ع) سیدمحمد شفیعی.عکاس:یک دوست

  • ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

به قلم دامنه: به نام خدا. این حجت الاسلام سید محمد علی ابطحی ست. عضو مجمع روحانیون مبارز که رییس دفتر سید محمد خاتمی رئیس دولت مشهور به اصلاحات بود. او در برف بهمن نود و شش اتوبان قم-تهران گیر کرده بود. چند کلمه ای می گویم و از این شخص پرمسأله و حرّاف می گذرم. او اساساً هر جا گیر می کند حرف هایی! هم می زند. مثل آن حرف مُفتِ «اسم رمز» که نوعی دروغ بستن و مثلاً لودادنِ رفقا و همفکرانش در بحران هشتاد و هشت بود.

 


او نیز در بحران هشتاد و هشت -به دنبال دستگیری های عجیب و گسترۀ جناج چپ_ دستگیر، بازداشت، بازجویی، بر تنش لباس خالخالی و بر پایش دمپایی پوشانده شده بود. ولی او، طاقت نداشت و همان روزهای نخست، خیلی زود به حرف آمد. یا به حرف آمده شد. یا به حرفش آورده بودند. مصاحبۀ عجیب و غریبش در سیمای شخصی میلی عزت ضرغامی پخش شد. و شوی سیاسی آفرید و گفت: «تقلّب، اسم رمز ما بود». یعنی به عناصر اطلاعات خط داد، تقلبی نبود بلکه واژۀ تقلب ابزاری بود برای آنچه سال هشتاد و هشت رخ داد. آری؛ ابطحی برای خلاصی خود، با آن اعتراف سازی و اسم رمز بافی! به بقیه یاران و فعالان سیاسی دستگیر شدۀ در بند، چه کرد؟ شما بگویید چه کرد. او علاوه بر اوین، در برف اتوبان قم هم در بند شد. آنجا _در اوین_ اسم رمز بافت و از زنجیر، رها شد. اینجا _در اتوبان_ اسم جلاله گفت و زنجیر چرخ هم شاید بست، ولی رها نشد و شب را تا صبح پشت راه بندان و یخبندان ماند. کاش در اوین هم مثل اتوبان، در زنجیرچرخ روزگار می ماندی و سربلند می آمدی! و سرت را بلند! می داشتی مثل بهزاد نبوی؛ مردِ متدینِ مقاومِ تئوری های نظری و عملی. بگذرم از محمد علی ابطحی.
  • ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

به قلم دامنه. به نام خدا. امشب در آستانۀ فاطمیۀ اول که شاید شب شهادت حضرت فاطمۀ زهرا سلام الله علیها باشد؛ پنج درس از آن اُسوۀ بی همتا را -که سال های سال در لای کتاب ها، پای موعظه ها و جای جای های زیبای سیره خوانی ها یاد گرفته ام- می نویسم:





پیامبر خدا صلى الله علیه و آله:
دخترم به این دلیل فاطمه نامیده شده است که
خداوند  او و دوستدارانش را از آتش [دوزخ] به دور داشته است


 
یک: حضرت فاطمۀ زهرا (س) به حال بینوایان و پابرهنگان نه فقط غمخوار بلکه کمک کار بود. تاریخ، صحنه های درخشانی از این خصلت بانو صدیقۀ زهرا به ثبت رسانده است.


دو: آن حضرت، با آن که دختر رسول خدا (ص) و همسر امام علی مرتضی (ع) بود؛ اما ساده زیستی داشت و مردم گرا بود و مانند طبقات محروم _و حتی سخت تر از آنان_ زندگی می کرد.


سه: حضرت زهرا پس از رحلت پیامبر خدا با آن که عمری کمی کردند، اما در برابر حاکم وقت و سیاست های روز، مشیی شجاعانه، مستقلانه، بینا، روشن ساز و عدالت محورانه داشت و سخنِ حق را به میان مردم می کشانید و به دلیل عصمت و حق طلبی، ذرّه ای کتمان حقیقت نمی کرد.


چهار: گرچه خود معصوم و دانشمند و به اوضاع زمانه و به حال و روز مردم و معارف دین و انحرافات برخی ها خبیر و آگاه و صاحب نظر و اندیشه و خطابه بود، اما خانه داری پرورش گرانه را به یک فرهنگ تبدیل کرده بود.


پنج: دامنِ پاک آن یگانه زن معصوم و مظلوم، پرورشگاه مقدس امام حسن و امام حسین و حضرت زینب کبری _سلام الله علیهم_ بود. و این اوج قداست آن کوثر رسالت است.


خواندن زندگی و حکایات و رنج های فاطمه برای هر انسان شریف و حق گرایی، هم عبرت دارد و هم آگاهی بخشی و معرفت. هرچه از این معصوم (س) می خوانیم، باز هم تشنه تر می گردیم و به عمق و زوایای آن اقیانوس بی کران، اُمّ ابیها دست نمی یابیم. درود بر فاطمه و بر خانۀ گِلی فاطمه که یک ذرّه از خاک و غُبارش بر همه کاخ های عالم شرَف دارد و عزّت.
  • ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
 
دبیرستان
شهید سیروس اسماعیل زاده دارابکلا

 


عکس‌های برف ۹ بهمن ۱۳۹۶ داراب‌کلا

عکاس و ارسال: علیرضا

 

 
 برف خانه باغی علی میرزا.
ارسالی جناب حاج علی میرزا
 

 

عکس‌های ارسالی جناب یک دوست
بسیار ممنونم از این ذوق و زحمت
 
 

 
برف ۹ بهمن ۱۳۹۶ داراب‌کلا
  • ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

 

مقتدی صدر و ولیعهد امارات

 

...

 

مقتدی صدر و ولیعهد عربستان محمد بن سلمان

 

مقتدی صدر. دیدار با ولیعهد عربستان

محمد بن سلمان و ولیعهد امارات

شیخ محمد بن زاید آل نهیان:

کامل این پست در: اینجا

 

  • ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

به قلم دامنه: حجت‌الاسلام صادق لاریجانی ۹ بهمن ۱۳۹۶ گفت: «قوه ‌قضائیه باید نقطه آخری باشد که همه در برابر آن تسلیم باشند و بر‌این‌اساس تا زمانی که اشتباه یا تخلفی در رأی یک قاضی محرز نشود، کسی حق ندارد به این رأی تعرض کند. این توهین‌ها و تخریب‌ها غیرقابل‌قبول است. ‌هزاران قاضی شریف، متدین، اهل فضل و پرتلاش در سخت‌ترین شرایط و با بالاترین حجم کار، در حال خدمت‌رسانی هستند، اما متأسفانه برخی همه این موارد را نادیده می‌گیرند و علیه قضات سخنان ناصحیح به زبان می‌آورند». (منبع) و (منبع)

 

حجت‌الاسلام

شیخ صادق لاریجانی

 

پاسخ دامنه: به نام خدا. این که رئیس یک قوه انتصابی، از زیرمجموعه‌ی منصوبی خود دفاع کند، حرفی نیست. این که نسبت به منتقدان آن قوه، واژه‌ی «سخنان ناصحیح» به کار می‌گیرد هم، حرفی نیست. ولی از این که با یک حالت حق‌به‌جانب، تحکّمی، دستوری، با خشم و تندی و از صندلی یک مقام مافوقِ ملت! و جامعه‌ی مدنی، بخواهد بگوید «کسی حق ندارد...»، نه تنها به هیچ‌وجه پذیرفته نیست؛ بلکه به‌شدّت تعجب‌برانگیز است. در نظام مردم ساخته‌ی «جمهوری اسلامی» که شاه را فراری داده و رژیم دستورمآب و دیکتاتوری‌اش را واژگون کرده، این‌گونه سخن‌گفتن با مردم و منتقدان و حتی با «هجمه‌آوران»، هیچ جایگاهی ندارد. و اتفاقاً «کسی حق ندارد» به مردم دستور بدهد که چه بکند چه نکند. چه بگوید چه نگوید. چه فکر کند چه فکر نکند. چه انتقادی بکند چه انتقادی نکند.

 

مردم حق دارند به رهبری -با آن جایگاه بسیار بالا و مهم و سرنوشت ساز- انتقاد کنند، چه رسد به یک قاضی و یا یک قوه که نوکر ملت است، نه آقای ملت. لطفاً خودتان را نقدپذیر نگه دارید، نه این که هر هفته در مقام سخنرانی در جلساتی بنشینید و به مردم و منتقدان و جامعه‌ی مدنی نهیب بزنید و ار نقد و حتی «تعرض به رأی قاضی»، اِن‌قُلت‌هایی ناپذیرفتنی و اعجاب‌آور بزنید. ۲۲ بهمن -جشن پیروزی خجسته‌ی ملت بر شاه و شاهی‌گری نزدیک است، همه‌ی دست‌اندرکاران نظام -که به قول امام خمینی رهبر کبیر انقلاب اسلامی، نوکران مردم‌اند_ از انقلاب و شعار استراتژیک مردم «استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی» درس بگیرند و بی‌جهت مردم را در منگنه و تنگنا، و اهل نظر را در ترس و واهمه و اخطار و به دور از آزادی و استقلال نگذارند. ملت با نظام است و نظام هم باید با ملت بماند تا این چرخ بچرخد و بگردد و تمدّن و توسعه و رشد بسازد.

  • ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

به قلم دامنه. به نام خدا. سلسله مباحث تریبون دارابکلا. آدابِ مُردگان و تسلیت دادن در سنّت دارابکلایی ها. قسمت سوم. در قسمت اول  و دوم (اینجا) و (اینجا) خاکسپاری و فاتحه خوانی را شرح دادم. اینک دنبالۀ بحث. نوشته هایم در این باره، کلّی و آسیب شناسانه است و ارتباطی با هیچ عزاخانۀ خاصی از محلی ها ندارد.

 

غم و اندوه و نواجش ها یک طرف، ریختن همۀ کارهای پُخت و پَز روی زن ها و خانم ها یک طرف. این روال که در عزاخانه، تمام کارهای سخت بر عهدۀ زنان است، نه فقط اصلاح و کم نشده است بلکه روز به روز به علت چشم و هم چشمی، بر آن افزوده می شود. مثلاً زن ها باید حلوا درست بکنند. ظرف بشویند. پذیرایی بکنند. علاوه بر آن، صبحانه و ناهار و شام خودی ها و گاه مهمان های ناخوانده و جاخوش کرده را مهیّا بکنند. حتی اگر کسی یک لیوان آب هم می خواهد، زنان را صدا می کنند اُوه بیار وره دِماسّه. گویا زنان ساخته شدند برای فله گی! تازه میان این همه کارهای تلنبار بر روی زنان، نواجش هم باید سر بدهند که مجلس را گرم و ماتم زده نگه دارند؛ اگر ندهند آن وقت عده ای می گویند رفتیم عزاخانه، اِتّا زن نواجش نِداهه. انگار از خداخواسّه بینه واشون مار پیَر بَمیره.

 

 

...

 

زن ها می پزند و می آورند،

مردها می آیند و می خورند.

گویی! جشن مَردگانه؟

نه ختم مُردگانه

 

هنوز عرق و اشک سرقبر و خاکسپاری خانوادۀ عزادار خشک نشده، باید به فکر شکم اطرافیان باشند. خصوصاً شکم کسانی که دست به سیاه و سفید نمی زنند. لاغر می شوند و ناخن دست شان می شکنه. حتی عزاخانه هم دَم به ساعت چخ چخ می گیرند خرما و نون خشک و میوه کِش می رند. و یا دَم به دَم آینه دیم، اسّانه که چی؟ که موهایش دجو بجو نشده باشد. کُت، کج نشده باشد. چارقد سِت شده باشد. آرایش! لیز نخورده باشد که یوقت دیم و دماغ را کَج و کوله نشون هاده. موبایلش اسمِسی نیامده باشد. تلگرامش جوکی دریافت نکرده باشد. بلاخره هی پَلی پَلی می گیرند و فقط می خورند و موقع کار در می رَن. این؛ واقعاً یک مُعضل است،  آمده عزا، ولی گویی آمده بخور بخور و چرون چرون و بگو بخن.

 

در اوج درد و شکستن کمر صاحبان عزا، باید از یک سو میان تسلیت دهندگان باشند که اخلاق هم همین را می گوید و از یک سو باید غُصۀ سوم و هفتم و سخنران و مداح و مقاله خوان و غذا و نون و زعفران و خرما و میوه و برنج طارم و هزار مشکل ریز و درشت دیگر را بخورد و حیران و سرگردان شود و حرص بخورد و افسرده گردد و میان انواع نظریه های! جورواجور اطرافیان که هی تز می دهند چیچی بکن چیچی نکن! گیج و گمراه می شوند. آن هم هر کس سعی دارد طوری مجلسش را پیش ببرد که خیالش جمعِ جمع باشد که از مجلس فلانی پرشکوه تر بشه و از فلانی غذایش لذیذتر. چنان ریز و متمرکز به دعوتی ها و افراد می شود که نکنه یکی را از قلم انداخته باشند و دعوتی اش به دستش نرسیده باشد.

 

حال اگر با همین دغدغه و دقت، چندتایی از محلی ها مثلاً دعوت نشوند؛ یا به دلیل فراموش شدن یا به علت فشردگی کارها و یا محدود بودن فضا و یا کم هزینه تر برگزارکردنِ مجالس و سوگواری ها. دیگه تا عمر باید تقاص پس بدهد. چون طرف می رود به این و اون می گوید: خاش وچه عروسی، به خاطر این که هدیه بَیره، کارت دعوت می فرسته! ولی عزاخانه مِره اعتنا نکارده و کارت نداده. همین باعث می شده تا قیام قیامت قهر می کند و دیم ره تا زنده است آن ور می کند تا او را نبنید. ریز و درشت های دیگر این بررسی در پست های بعدی... .

  • ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

متن دکتر سروش به خبر عارضه مغزی دکتر داریوش شایگان: «...تجربۀ زیسته به من آموخته می توان دو نوع موجودِ دو پا را از یکدیگر تفکیک کرد: «انسان شاکر» و «انسان شاکی».

 

به نزد انسان شاکر، هر چند بادهای ناموافق سنگینی در زندگی می وزد و ناکامی ها و تنگناهای معیشتی، شغلی، اجتماعی، سیاسی، روحی... بخشی از سرنوشت عموم ساکنان کرۀ خاکی را رقم می زند، هرچند کثیری از آرزوها و آرمان های دوران کودکی و نوجوانیِ فرد، در میانسالی محقق نمی شود و محدودییت ها و تضییقات زمخت و صلب زندگی، فرد را در چنبرۀ خود گرفتار می کند، هر چند برخی از اوقات معنا بخشیدن به زندگی سخت و طاقت فرسا می شود؛ اما می توان با دل خونین، لب خندان آورد و سُرمه ای بر چشم کشید و هنر زندگی کردن را آموخت و طُمانینه و آرامش  را لمس کرد و دنیا را به نحوی دیگرگون نظاره کرد و از زنده بودن و نفس کشیدن لذت برد...

 


مرحوم دکتر داریوش شایگان (Dariush Shayegan)

 

از سوی دیگر، انسان شاکی، اکثر اوقات بر نواقص و کاستی ها چشم می گشاید و از دیگران گله می کند و شکایت کردن از عَمرو  و زید و دیگران را مقصّر دانستن، بدل به بخشی از هویت او شده است. تو گویی که خاطر پاشان و پریشانش، جز با تخفیف کردن و طعن زدن در دیگران و از ایشان به بدی یاد کردن و عالم و آدم را در وضعیت کنونیِ خود مقصر دانستن، روزگارش نمی گذرد.

 

چنین افرادی، برخورداریهای خود را نمی بینند و اندک شمرده، آنرا به چیزی نمی انگارند و معتقدند خدا و فلک و طبیعت در حق شان جفا کرده و قدرشان دانسته نشده؛ از اینرو در مجموع تلخکام اند و خواسته یا ناخواسته، دانسته یا ندانسته، اطرافیان و نزدیکان را هم تلخ می کنند؛ که «افسرده دل افسرده کند انجمنی را».

 

دیروز از شنیدن خبر سکتۀ مغزی و بستری شدن استاد محترم داریوش شایگان در بیمارستان، عمیقاً متاثر شدم. روزگاری که ایران بودم، توفیق حشر و نشر با ایشان را داشتم و به اتفاق دوست عزیزم منصور هاشمی، به تفاریق در منزل شخصی که با هنرمندی تمام آراسته شده، خدمتشان می رسیدم. سه سال قبل، همزمان با هشتاد سالگی دکتر شایگان، دورۀ «شایگان شناسی» را در «بنیاد سهروردی» در شهر  تورنتو برگزار کردم و تفصیلاً به بازخوانی آثارِ این متفکر برجستۀ معاصر پرداختم. افزون بر لقمه های بسیاری که از خوان گستردۀ معرفتِ شایگان در سالیان متمادی برگفته و بهره های وافری که برده ام، از مشی و مرام و سلوک او نیز آموخته ام. شایگان، انسانی شاکر است که طمانینه را چشیده، با خود به صلح درونی رسیده و با خواندن و اندیشیدن و قلم زدن، شکوفایی را در عمق جان تجربه کرده و هم نورد افقهای دور گشته است.

 

در این نشست و برخاست ها، به رغم طرحِ ملاحظات انتقادی عالمانه و منصفانه، هیچگاه ندیدم در کسی طعن بزند و از سر تخفیف دربارۀ او قضاوت کند. همیشه نکاتِ قوت افراد را هم می بیند و یا به تعبیر دقیقتر می کوشد نقطۀ قوت فرد را بیاید و بازگو کند.

 

خاطرم هست یکبار در منزل ایشان که چند نفر دیگر هم حضور داشتند، سخن از یکی از اهالی روشنفکری به میان آمد، عموم حاضران ملاحظات انتقادی خود را طرح کردند، شایگان در آن دقایق سکوت کرده بود؛ پس از اتمام سخنان حاضران گفت: فلانی آدم خوش عکسی است و عکس هایش در نشریات فتوژنیک است... انسان شاکر، روی پای تر باران به بلندی محبت رفته و ریه را از ابدیت پر و خالی کرده و در به روی بشر و نور و گیاه گشوده ؛ از اینرو تنگ نظر نیست و از شنیدن خبر موفقیت های دیگران خرسند می شود و آنها را می بیند. انسان شاکر، با هستی در سلم و صفاست و با خود از در آشتی در آمده و به رغم همۀ نواقص و ناملایمات، قدر برخورداریها و داشته هایش را می داند و دریاصفت به نزدیکان گوهر می بخشد و به دوران باران...» (منبع)

  • ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
فردی چندین سال شاگرد نقاش بزرگی بود و تمامی فنون و هنر نقاشی را آموخت. استاد به او گفت که دیگر شما استاد شده ای و من چیزی ندارم ک به تو بیاموزم. شاگرد فکری به سرش رسید، یک نقاشی فوق العاده کشید و آنرا در میدان شهر قرار داد، مقداری رنگ و قلمی در کنار آن قرار داد و از رهگذران خواهش کرد اگر هرجایی ایرادی می بینند یک علامت × بزنند و غروب که برگشت دید که تمامی تابلو علامت خورده است و بسیار ناراحت و افسرده به استاد خود مراجعه کرد.

 

استاد به او گفت: آیا میتوانی عین همان نقاشی را برایم بکشی؟ شاگرد نیز چنان کرد و استاد آن نقاشی را در همان میدان شهر قرار داد ولی این بار رنگ و قلم را قرار داد و متنی که در کنار تابلو قرار داد این بود که : «اگر جایی از نقاشی ایراد دارد با این رنگ و قلم اصلاح بفرمایید» غروب برگشتند دیدند تابلو دست نخورده ماند. استاد به شاگرد گفت: «همه انسانها قدرت انتقاد دارند ولی جرأت اصلاح نه» منبع

  • ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

از خردمندی سؤال کردند که: می توانی بگویی زندگی آدمیان مانند چیست؟ وی در جوابشان گفت: زندگی مردم مانند اَلاکُلنگی است، که از یک طرفش سنّ آنها بالا می رود و از طرف دیگر زندگی آنها پائین می آید! (منبع)

  • ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

 

...

 

 

...

 

 

...

 

 

...

 

 

از دیشب  (۸ بهمن ۱۳۹۶) برف این برکت آسمانی، قم را فراگرفته 

مدارس همه‌ی مقاطع تحصیلی را به تعطیلی کشانده

صبح برف‌نوَردی کردم چندعکس هم برای ثبت

 قم‌شناسی

 

  • ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

نوشته های جناب توحید: بسم الله الرحمن الرحیم. دیروز جمعه ۶ بهمن ۱۳۹۶، سه اتفاق در سه نمازجمعه شهرهای تهران، تبریز و مشهد رخ داد که هر کدام قابل تأمل است؛ من هم پیرامون آن چند نکته ای می گویم و فعلاً از آن رد می شوم.

 

یک: در تهران: حجت الاسلام سید احمد خاتمی در خطبه‌های نماز جمعه ۶ بهمن ۱۳۹۶ گفت: «به عنوان کسی که ۴۵ سال است طلبه هستم، به مردم می‌گویم که والله یک ریال از حقوق ماهانه طلاب که به آن «شهریه» می‌گویند، از بودجه کشور نیست؛ بلکه از وجوهات و سهم امام (عج) است که مردم می‌دهند.» (منبع)

 

دو: در مشهد: آیت‌الله سیداحمد علم‌الهدی در خطبه‌های نماز جمعه ۶ بهمن ۱۳۹۶ از استاندار درخواست کرد نرده های حایل میان مردم و مسؤولان را از نمازجمعه جمع آوری کنند. (منبع)

 

سه: در تبریز: حجت الاسلام آل هاشم، امام جمعه تبریز که دو هفته زودتر از آقای علم الهدی خواهان برداشتن نرده ها از نمازجمعه تبریز شده بود؛ در نمازجمعۀ این هفته ۶ بهمن ۱۳۹۶این سخن را عملی کرد و نمازجمعۀ بی نرده، برپا نمود که در عکس زیر نشان داده می شود.

 

 

سه نکته بر این سه سخن

 

یک - نیازی نیست آقای حجت الاسلام سید احمد خاتمی قسم جلاله بخورد. اتفاقاً سخن بر سر همین است چرا بودجۀ عظیمی که از خزانۀ دولت می گیرند را خرج مشکلات طلبه ها نمی کنند و شهریۀ زیر خط فقرشان را ارتقاء نمی دهند تا طلاب بزرگوار در تنگنای معیشتی مجبور باشند از زیِّ طلبگی خارج شوند و تن به کارهای مشقّت بار دیگری بدهند. هر چند به نظر برخی از مراجع، علما، و خصوصاً استاد شهید مرتضی مطهری، حوزه های شیعه _با تبار دیرین و فرخندۀ 1000 و اندی ساله_ برای حفظ هویت و استقلال فکری و آزادی اجتهاد و بیان نظرات سیاسی و فقهی، نباید به هیچ دولتی وابستگی مالی داشته باشند. پس، سخن آقای سید احمد خاتمی اساساً محل اشکال و ایراد است و نیازی به سوگند هم نیست که قرآن کریم سوگند خوردن های بی جهت را نهی نموده است.

 

دو - سالهاست خیراندیشان به نرده بندی و حصارکشی میان مردم و مسؤولان در نمازجمعه و جاهای خاص دیگر، اعتراض کردند و می کنند ولی هیچ اعتنایی نکردند. اساساً اگر نرده کشی ست چرا این نرده ها را در انتهای نمازجمعه نمی کشند که مردم در جلو بنشیند و خادمان ملت (دست اندرکاران) در ردیف های عقب تر؟ آیا ثوابی که می گویند ردیف های یک و دو و سه نماز دارد هرگز ردیف های بعدی ندارد، همیشه باید نصیب یقه سفیدان شود!؟ همین نرده کشی ها و حصارها و خصوصاً حصرها ملت را دلخور و منتقد و گاهی هم مأیوس کرده است. تبعیض های بی جهت که حتی در فرائض شرعی علیۀ بینوایان و مردم عادی روا می دارند!

 

سه - اگر واقعاً قرار شده است نمازجمعۀ بی نرده اقامه شود باید ردیف های جلو بر روی همۀ مردم نمازگزار باز باشد، نه این که باز هم خیال کنند هر کس شغل دولتی دارد، برتر و والاتر است و باید ردیف اول تا نهم و دهم بنشیند و الّا شأنش فرو می ریزد و پرستیژش ضایعه می گردد. طبق فرمول قرآن نزد خداوند، اَکرم کسی ست که تقوای بیشتری دارد نه شغل و مقام بالاتر: یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَأُنْثَى وَجَعَلْنَاکُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ خَبِیرٌ.  ای مردم! ما شما را از یک مرد و زن آفریدیم و ملت ها و قبیله ها قرار دادیم تا یکدیگر را بشناسید. بی تردید گرامی ترین شما نزد خدا پرهیزکارترین شماست. یقیناً خدا دانا و آگاه است. (سوره حجرات آیه‌ی سیزده ترجمۀ شیخ حسین انصاریان)

 

پس؛ ابوالمشاغل ها، هی راه نیفتند بروند ردیف جلو را برای خود ملک طِلق کنند، آنها بروند ردیف های آخر نماز و در میان ملت (=ولی نعمت) جا بگیرند تا این تبعیض های مُهلک دورۀ اموی و تزها و شیوه های ناروای معاویه ای، و نیز فخر و تفاخر و خودنمایی و ریاکاری! از جمهوری اسلامی رخت بر بندد. ایران. هفت بهمن. توحید.

  • ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

عکس بالا: مدرسۀ شهید سیدباقر صباغ  مرحوم سیدمحمد پدر شهید صباغ.  مرحوم طالب پدر طلبۀ شهید حسن آهنگر و ...  عکس پایین: حاج علی محمد غلامی دارابی و همسر گرانقدرش  والدین جناب حجت الاسلام شیخ محمدجواد غلامی دارابی  یک مصاحبه برای برنامۀ محلی شبکۀ تبرستان

 

 

متن حجت الاسلام محمد جواد غلامی دارابی  پس از انتشار پست:  درود خدا بر شما و بینندگان دامنه  با مشاهده عکس پدر و مادر مهربان و دلسوزم  دلشاد و خوشحال شدم  از جناب عالی بابت انتشار و از جناب رنگین کمان بابت ارسال   و از پسرعمه هنرمندم آقای تقی تبار بابت تصویربرداری  صمیمانه تقدیر و تشکر می کنم.  از خداوند منان درخواست می کنیم ارواح همه اموات مخصوصا  روح پدر و مادر مهربانتان را در برزخ خوشحال مسرور نماید.

 

پاسخ دامنه: سلام. از این که یادی از ارواح والدین محبوب من، کردید، از شما جناب شیخ غلامی ممنونم.

 

  • ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

متن‌های نقلی صرفاً جهت اطلاع در اینجا منتشر می‌شود: بخش‌هایی از یادداشت سعید حجاریان: هنگام تدوین قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران بحث از رابطه میان ملت و دولت به میان آمد. از آنجا که بنا بود این رابطه را در چارچوب نسبت امت و ولی فقیه تنظیم کنند به‌ناچار باید طرحی در می‌انداختند که رهبر توسط مردم تعیین شود اما به دلیل آنکه فقه شیعه ۱۲۰۰سال در فترت به سر می‌برد و در حد فقه خصوصی باقی مانده بود این امکان فراهم نشد که از آن، فقه عمومی آن هم در حد قانون اساسی استخراج کنند.... لذا درخصوص رابطه مردم و رهبر از پایه‌ای‌ترین الگویی که در اختیار بود یعنی همان قواعد اوایل رساله‌های عملیه که رابطه مجتهد و مقلد را تعیین می‌کرد، استفاده شد.

 

 

در رساله‌های عملیه آمده است که فرد مکلف باید برای رتق‌و‌فتق امور جاری زندگی‌‌اش که از احکام خمسه شامل وجوب، حرمت، استحباب، کراهت و اباحه خارج نیست مجتهدی را برگزیند و اگر خود استطاعت و قدرت تشخیص نداشت باید به اهل خبره (معمولا دو نفر) رجوع کند که آنان به وی بگویند در میان مراجع زمان، اعلم کیست و آنگاه فرد سائل مرجع خود را برگزیند. خبرگان قانون اساسی از این الگو گرته‌برداری کردند و آن را تعمیم دادند و چنانکه در قانون اساسی آمده است مردم برای تعیین رهبر، خبرگانی را انتخاب کرده و آن خبرگان به نیابت از مردم، رهبر را معرفی می‌کنند.

 

آقای [محمدتقی] مصباح یزدی درباره حکومت اسلامی می‌گویند: «در حکومت اسلامی رأی مردم هیچ اعتبار شرعی و قانونی ندارد نه در اصل انتخاب نوع نظام سیاسی کشورشان و نه در اعتبار قانون اساسی و نه در انتخاب ریاست جمهوری و انتخاب خبرگان و رهبری ملاک اعتبار قانونی تنها یک چیز است و آن «رضایت ولایت فقیه» است ... اگر در جمهوری اسلامی تاکنون سخن از انتخابات بوده، صرفا به این دلیل است که ولی فقیه مصلحت دیده است فعلا انتخابات باشد و نظر مردم هم گرفته شود... ولی فقیه حق دارد و می‌تواند هر زمان که اراده کند و مصلحت بداند نوع دیگری از حکومت را که در آن چه بسا اصلا به رای مردم مراجعه نشود انتخاب کند... مشروعیت حکومت نه تنها تابع رای و رضایت ملت نیست، بلکه رای ملت هیچ تاثیر و دخالتی در اعتبار آن ندارد.»

 

خبرویت اعضای مجلس خبرگان اول را مراجع تقلید تعیین کردند و از آن پس این کار به شورای نگهبان واگذار شده است. شورای نگهبان برای تعیین خبرویت کاندیداهای مجلس خبرگان مکانیسمی تعبیه کرده و امتحاناتی برگزار می‌کند که در آن از داوطلبان سوالات فقهی به صورت کتبی یا بعضا ‌شفاهی پرسیده می‌شود و آنگاه برای ممتحنین احراز می‌شود که در افراد ملکه اجتهاد وجود دارد یا خیر.

 

از زمان برقراری آزمون اجتهاد، شبهات زیادی در میان خواص و عوام به‌وجود آمد. فی‌المثل زمانی گفته‌ شد سوالات کتبی لو رفته است و بعضی آقایان از قبل به سوالات دسترسی داشته‌اند. یا مثلا در دوره ای مشخص شد که ابوالزوجه نفر اول آزمون، طرّاح سوال بوده است. یا در موردی دیگر یکی از ائمه جمعه را برای امتحان دعوت کردند و صفحه‌ای از مکاسب‌ را مقابل وی گشودند و گفتند بخوان؛ آن فرد در همان اولین سطر عبارت «ان المعاطاه ...» را به سه سبک مرفوع و مجرور و منصوب خواند و یکی از ممتحنین خطاب به وی گفت: «بالاخره بفرمایید کدام تلفظ صحیح است؟» ایشان پاسخ داده بود: «من شما [ممتحنین] را دیدم و هول شدم» و سپس آقایان سخن وی را پذیرفتند و مجوز ورود وی به خبرگان را صادر کردند.

 

 

اما در همان زمان اعضای مجمع روحانیون مبارز را به کلی قلع‌و‌قمع کردند و فقط از کنار نام آقای سیدمحمد موسوی‌ خوئینی‌ها گذشتند؛ چراکه اجتهاد وی از قبل توسط امام تایید شده بود. در زمان اعلام نتایج گویا اعضای مجمع روحانیون در محل مجمع نشسته بودند که لیست تایید شدگان به آنجا می‌رسد. فردی که نتایج را آورده بود به ترتیب نام‌ها را می‌خواند و پس از خواندن هر نام به سبک روضه‌خوان‌ها می‌گوید: قَد قُتِل، قَد قُتِل. این قصه ادامه پیدا می‌کند تا اینکه به نام آقای خوئینی‌ها می‌رسد و آنگاه روی به ایشان می‌کند و می‌گوید: عمه جان جز شما مردی در این خیام باقی نمانده است. البته در نهایت امر آقای خوئینی‌ها هم از شرکت در انتخابات انصراف دادند.

 

واقعیت این است از زمانی که این آزمون‌ها باب شده است عده‌ای که واقعا مجتهد هستند از ترس آبرو در آزمون شرکت نمی‌کنند؛ چراکه معتقدند شورای نگهبان عده‌ای را که به لحاظ سیاسی با آنها زاویه دارد با برچسب بیسوادی رد صلاحیت می‌کند و آنگاه افرادی که از فضلا هستند میان شاگردان‌شان شرمنده می‌شوند. (منبع)

  • ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

ﺯنی ﮐﻪ ﺩﺭ ﺍﺳﺘﺮﺍﻟﻴﺎ قهوه خانه ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ، ﺑﺮﺍﯼ ﺟﻠﺐ ﻣﺸﺘﺮﯼ ﻭ ﺿﻤﻨﺎً ﻭﺍﺩﺍﺭ ﮐﺮﺩﻥ ﻣﺮﺩﻡ ﺑﻪ ﺭﻋﺎﯾﺖ ﺍﺩﺏ ﻭ ﺍﺣﺘﺮﺍﻡ ﺑﯿﺸﺘﺮ، ﺍﺑﺘﮑﺎﺭﯼ به خرج ﺩﺍﺩ ﻭ ﺍﻋﻼﻡ ﮐﺮﺩ ﻧﺤﻮۀ ﺳﻔﺎﺭﺵ ﻭ ﺻﺤﺒﺖ ﮐﺮﺩﻥ ﺷﻤﺎ ﺭﻭﯼ ﻗﯿﻤﺖ ﻫﺎﯼ ﻣﺎ ﺍﺛﺮ ﻣﯽ ﮔﺬﺍﺭﺩ. مثلاً اگر بگویید:

ﯾﮏ ﻓﻨﺠﺎﻥ ﻗﻬﻮﻩ = ﭘﻨﺞ ﺩﻻﺭ.

ﯾﮏ ﻓﻨﺠﺎﻥ ﻗﻬﻮﻩ ﻟﻄﻔﺎً = ٤ ﺩﻻﺭ ﻭ ﭘﻨﺠﺎﻩ ﺳِﻨﺖ.

ﺻﺒﺢ ﺑﺨﻴﺮ، ﻳﻚ ﻓﻨﺠﺎﻥ ﻗﻬﻮﻩ ﻟﻄﻔﺎً = ٤ ﺩﻻﺭ

ﺻﺒﺢ ﺑﻪ ﺧﯿﺮ، ﺭﻭﺯ ﺧﻮﺑﯽ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﯿﺪ، ﯾﮏ ﻓﻨﺠﺎﻥ ﻗﻬﻮﻩ ﻟﻄﻔﻦ = سه‌ونیم ﺩﻻﺭ.

ﺑﺪﯾﻬﯽ ﺍﺳﺖ ﻫﻤﻪ ﺗﺮﺟﯿﺢ ﻣﯽ‌ﺩﺍﺩﻧﺪ ﻣؤﺩﺏﺗﺮ ﺻﺤﺒﺖ ﮐﻨﻨﺪ ﻭ ﭘﻮﻝ ﮐﻤﺘﺮﯼ بدهند. (منبع)

  • ابراهیم طالبی | دامنه دارابی