به قلم دامنه. به نام خدا. آیت الله شیخ محمد یزدی یکی از شش فقیه منصوب رهبری در شورای نگهبان در مصاحبه ایی که خبرگزاری تسنیم برایش ترتیب داد، گفت: «بنده در جلسه 6 نفره فقهای شورای نگهبان حضور داشتم و اکثریت اعضای فقهای شورای نگهبان به اتفاق آرا اعلام کردند که این اقلیت مذهبی برای مردمی که اکثرا مسلمان هستند، حق تصمیمگیری ندارد و این خلاف شرع است، یعنی اینکه یک اقلیت غیر مسلم، چه زرتشتی، مسیحی و یا یهودی نمیتواند برای امور شهری که اکثریت آن مسلمان هستند، تصمیم بگیرد و حاکم باشد... و هیچکس هم حق ندارد از این قانون تخلف کند...» (منبع)
دیدگاه دامنه
یک - در علم سیاست درسی ست به اسم «جامعه شناسی سیاسی». در آن بحثی ست به نام شکاف ها. در شکاف ها بحثی ست به عنوان شکاف های خُفته و ناخُفته. شکاف های خُفته، تا سر باز نکنند، جامعه به پیشرفت و توسعه نمی رسد. و این رویداد جدید در گُسترۀ حکومت ایران، از همان شکاف های خُفته بوده است که بلاخره از زیر زبانِ آقای یزدی و از رأی بالاتّفاق این شش فقیه شورای نگهبان، سر برآورده است. این، به نظر من نوعی برکت است. چون مردم را یک بار دیگر مثلِ دورۀ ابوالقاسم سرحدی زاده وزیر کار دولت مهندس میرحسین موسوی بر سر قانون کار و کارفرما، با تفکّر سنتیِ حکومت داری روشن تر نموده است.
دو - بی جهت نبوده است مرحوم مهندس مهدی بازرگان با آن صَبغۀ دینی و کوله باری از تجربه در مبارزه با رژیم استبداد و طاغوت شاه، و به عنوان یک دانشمند دینی مبارز و فردی فَحُّول و نَبیل (=هر دو لغت به معنی بسیاردانا و هوشیار) برای تضمین حاکمیت مردمی، طرح «جمهوری دموکراتیک دینی» را ارائه داده بود که امام خمینی رهبرکبیر انقلاب اسلامی، آن را رد کردند و گفتند: «جمهوری اسلامی نه یک کلمه کم و نه یک کلمه زیاد». به نظرم مرحوم بازرگان در خشت خام این روزها را می دید. که بسیاری در آینه هم نمی دیدند.
سه - یکی از آسیب های «اسلام فقاهتی» همین نوع رویکردهاست که برداشت های ظاهرگرانه و سنتی فقیهان، مانع از آن می شود که مقتضیات زمان و مکان را بخوبی ببینند. در این نوع گرایش اسلامی، از یک بُعد فقیهانی ظهور می کنند که رأی مردم را اساساً قبول ندارند و آن را رسماً «تزئینی» و زینتی و صوری و موقّتی می نامند و از سوی دیگر عالمانی میداندار می شوند که «شرع» را فقط ازدریچۀ تنگ سنت و قشرِ دین می فمهند.
همه می دانیم در همین عصر بسیار فرق هاست میان طرز نگاه اسلام فقاهتی آیت الله محمدتقی مصباح یزدی با اسلام شناسی مرحوم علامه سیدمحمد حسین فضل الله. بسیار متفاوت بود نوع نگاه دینی و سیاسی مرحوم آیت الله العظمی سیدابوالقاسم خوئی با امام خمینی. نیز بسیار اختلاف است میان نگرش های سیاسی و دینی و شرعی آیت الله العظمی سیستانی با برخی از روحانیون دست اندرکار نظام جمهوری اسلامی.
چهار - تا اینجا مذموم نیست، ولی از جایی به بعد که برخی متصلّبانه دیدگاه و تفسیر و اجتهاد و قرائت دینی خود را عین «شرع» و مُرّ قانون بدانند و برداشت های سایر علما و دین شناسان و مردم را ضدِّ دین و بیرون از دایرۀ شرع و دین تلقی کنند، تیرگی حاکم می شود و بن بست می آفریند و پایه های نظام را نزد عامه سُست و تضعیف و اندک اندک تخریب و ناکارآمد می کند. مثال تاریخی می زنم.
می خواهم بگویم در جایی و زمانی که عرب، هر چه غیرِ خود را با واژۀ زُمختِ عجَم، پایین تر و دورتر می دانست و نژادِ خود و قومِ خویش و قبیلۀ قریشی بودن را برای زعامت مسلمین اولی و ارجح می پنداشت، پیامبر اسلام در برابر آن جهل و غفلت، قاطع ایستاد و سلمان ایرانی را افضل از آنان کرد و اهلبیت رسول الله (ص) شد. آیا این کم درسی ست که در اوج حمیت ها و عصبیت های کاذب، آن رسول رحمت یک عجَمی ایرانی حق گرا سلمان پاک را نه فقط با عرب برابر کرد، بلکه وی را بر آنان فضیلت داد و بر صدر نشاند.
پنج - روحیه ام هیچگاه این نبوده و نیست که به خاطر تفضیل یا تخفیف یک نگرش و تفکری، حقِّ یک جریانی را برای تصاحب حکومتداری با شیوه های درست دموکراسی و گردش آزاد قدرت نادیده بگیرم. همگان از این تساوی حقوقی برخودارند تا اگر خواستند در نظام جمهوری اسلامی خدمتی انجام دهند، براحتی و عادلانه بتوانند با رأی مستقیم مردم در انتخاباتی آزاد، غیرمداخله گرانه و رقابتی واقعی و به دور از نظارت استصوابیِ کنترل گرانه به مصادر قدرت برسند؛ از شورای شهر گرفته تا رهبرشدن. این حق همۀ شهروندانی ست که شناسنامۀ ایرانی دارند.
شش - رویّه ای که شش فقیه شورای نگهبان در برابر دین زرتشتی جناب آقای سپنتا نیکنام در شورای یزد در پیش گرفته اند، به یقین نه فقط به تقویت اسلام نینجامید و نمی انجامد، بلکه هم نظام را تضعیف کرده اند و هم بخش وسیعی از نسل جوان را بشدّت نسبت به رویکرد خود بدبین و نُخبگان و روشنفکران و انقلابیون باسابقه را از خود دور ساخته اند.
به نظر می رسد اگر امام خمینی الان حیات می داشتند، چون با کسی تعارفی نداشتند و استاد اعظم همۀ این روحانیون در فقه و سیاستمداری و حکومتداری بوده اند، در برابر این رویکرد شان می ایستادند؛ همانطوری که در برابر شورای نگهبان وقت در عصرِ دولت محبوب و خَدوم و به دور از حتی یک ریال فسادِ میرحسین موسوی، ایستاد، که می دانیم موجب بازگشت آیت الله لطف الله صافی به حوزۀ علمیۀ قم گردید. داستان حلّیت شطرنج، خراب کردن مسجد، تعطیلی حج، ایجاد مجمع تشخیص مصلحت در کنار شورای نگهبان جای خود دارد.
هفت - اگر واقعاً از دیدگاه شش فقیه، بودنِ یک زرتشتی در شورای شهر (که اساساً کار نهاد شورای شهر نوکری مردم و خدمت به خلق است نه حکم راندن و استیلای بر مسلمان، قاعدۀ نفی سبیل) «خلاف شرع» است، و «هیچکس هم حق ندارد از این قانون تخلف کند»، چگونه است برخی از آن فقیهان در برابر آن همه تأکیدهای مکرر امام خمینی و قانون و شرع، رسماً و علناً از محمود احمدی نژاد در کارزار انتخاباتی دفاع می کردند و در دو دورۀ حکمرانی محمود احمدی نژاد، به آن همه کارهای خلاف و اختلاس و بحران آفرینی هایش نه فقط اعتراض نکرده اند بلکه در تریبون های بیت المال از وی حمایت می کردند و او را نظرکردۀ امام زمان (عجّ) می دانستند؟ تاریخ، حافظه اش دستکاری شدنی نیست. بگذرم.
هشت - همگان شاهدیم آیت الله العظمی سیدعلی سیستانی مرجع خبیر و بزرگ شیعیان جهان و امید جهان اسلام و انسان، بر به کارگیری همۀ مردم از هر نوع دین و آئیین و قومی در حکومت عراق تأکید می فرمایند. به یقین دانش فقیهی آن مرجع از همۀ اینان که در مصدر کارند، بیشتر و وسیع تر و عمیق تر است و آنان شاگرد ایشان محسوب می شوند، چطور شیوۀ آقای سیستانی خلاف شرع نیست ولی حضور یک زرتشتی در شورای یزد خلاف شرع است! بیش از بیست هزار نفر از مردم یزد اعم از مسلمان و زرتشتی به سپنتا رأی دادند، رأی آزادانۀ مردم معنایش رضایت از اوست که در دورۀ شورای قبلی نیز چهار سال نماینده آنها بود. چرا باید کام مردم را تلخ کرد!
نُه - پیامبر اسلام (ص) از میان آن همه عرب دور و برِ خود، سلمان فارسی را از اهل بیت خود خواند و او را _که یک ایرانی در جستجوی حقیقت بود_ در مصدر امور گذاشت و حتی در جنگ و مسائل دیگر از وی مشورت ها گرفت و بالاتر آن که رأی سلمان در جنگ خندق یعنی حفر خندق در برابر احزاب را پذیرفت و عمل نمود.
این بماند که برخی ها! اساساً اصل شورا را که توسط مرحوم آیت الله طالقانی ایجاد شده بود و در دورۀ سیدمحمد خاتمی برای اولین بار در سطح کشور و شهر و روستا با شور و شعَف اجراء گردید، کمونیستی می دانستند! بگذرم و برمی گردم به اول کلامم: بازرگان در خشت خام می دید و دیگران در آینه هم نمیدیدند! و من این شکاف جدید را که فصلی بسیارمهم در تاریج چهل سالۀ انقلاب اسلامی ست، برکت می دانم و موجب روشن تر شدن مردم و جوانان. و همزمان به پنج عالم دینی و متفکر روشنفکر می اندیشم:
به مرحوم آخوند خراسانی فکر می کنم که چرا موافق نبودند دز عصر غیبت، حکومتی تأسیس کنند. به مرحوم آیت الله میرزا حسن نائینی می اندیشم که چرا مجبور شدند کتاب تنبیه الامه و تنزیه المله خود را خمیر کنند. به فقیه مترقی مرحوم آیت الله سیدمحمود طالقانی متمرکز می گردم که چرا از میان آن همه کتاب ها، همین تنبیه الامه و تنزیه المله نائینیِ این عالم بزرگ حامی مشروطه را ترجمه کرده اند و به طبایع الاستبداد کواکبی استناد می نمودند. به آیت الله شهید مرتضی مطهری خیره می شوم که چه رسا، نارسایی ها را می فهمید و در علل گرایش به مادیگری چه عالی تبیین کرد این اربابان کلیسا بودند که عامل گرایش بشر به بی خدایی بودند. و با معلم انقلاب دکتر علی شریعتی همراهم که چقدر به آینده آگاه بود و هشدارهایش نشان از نابغگی او داشت و مغز متفکر و بالنده و جهنده اش. روح شان شاد.