دامنه‌ی داراب‌کلا

قم ، مازندران ، ساری ، میاندورود

دامنه‌ی داراب‌کلا

قم ، مازندران ، ساری ، میاندورود

دامنه‌ی داراب‌کلا

Qalame Qom
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)
قم، مازندران، ساری، میاندورود

پیام مدیر
نظرات
موضوع
بایگانی
پر پسند
پر بحث

۱۴۲ مطلب با موضوع «قرآن» ثبت شده است

متن آیه: و مِن آیاتهِ اَنَّکَ تَری الأَرضَ خاشِعَةً فاذا اَنزَلنا علیها الماءَ اهْتَزَّتْ و ربَتْ اِنَّ الَّذی اَحیاها لَمُحیِ المَوتی‏ اِنَّهُ عَلی‏ کُلِّ شَیءٍ قَدیرٌ.

 

ترجمه‌ی آیه: و از نشانه‌های (قدرت) خدا این است که تو زمین را خشک و برهوت می‌بینی ، امّا هنگامی که (قطره‌های حیات‌بخش) آب بر آن فرو می‌فرستیم، به جنبش در می‌آید و آماسیده می‌گردد (و بعدها به صورت گل و گیاه و سبزه موج می‌زند) . آن کس که این زمین خشک و برهوت را زنده می‌کند، هم او مردگان را نیز (در قیامت) زنده می‌گرداند. چرا که او بر هر چیزی توانا است.‏ خرمدل.

 

تفسیر آیه: در این آیه بر مسئله‌ی معاد احتجاج شده و می‌فرماید: از نشانه‌ها و آیات الهی این است که زمینی را که در زمستان خشک و خموده است با بارش باران سرسبز و خرم می‌سازد، درست مانند شخص افتاده‌حالی که خواری و ذلت از سر و رویش می‌بارد اما به واسطه‌ی دسترسی به مالی، نارسائی‌هایش را اصلاح کرده و دارای نشاط و تبختُری شده که آثار خرّمی و نعمت از چهره‌اش هویداست. آنگاه می‌فرماید: همان کسی که زمین مرده را زنده و شاداب می سازد مردگان را نیز زنده خواهد کرد، چون او بر هر امری توانا و قادر است" المیزان.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ دی ۱۴۰۱ ، ۰۸:۰۸
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. مردم ایران با قرآن چه می‌کنند؟ برایم مانند روز، روشن است که مردم ایران تا چه میزان -بالا و درخشان- به قرآن احترام می‌کنند. من نمونه‌هایی نمایه‌وار می‌آورم:

 

قرآن به سر در شب‌های قدر که هر بار آغاز سال معنوی هر مؤمنی هست.

یک جلد آن جزوِ مقدس و دائمی مهریه‌ی زنان است.

بر بالین نوزاد می‌گذارند تا در پناه آن، از شیطان در امان بماند.

ناپاک از روی حرمت‌نهادن آن را لمس نمی‌کند.

مصحف مقدس را پایین نمی‌گذارند؛ همواره در بالاوبلندی و طاق می‌گذارند.

هیچ شیئی را بر روی جلدش جای نمی‌دهند.

معمولا" اگر دست کسی به قرآن رسید آن را می‌بوسد.

جایی که قرآن قرار دارد کسی پا را دراز نمی‌کند.

وقتی انسانی وفات می‌کند برای تلذّد روح او و عبرت خود، قرآن می‌خوانند.

در محاکم قضایی گاه کار به سوگند می‌رسد که قسم به قرآن ملاک داوری می‌شود.

مسئولان نظام برای وفا به عهد در مراسم سوگند، به قرآن قسم می‌خورند.

در صفحات اول و آخر قرآن، بزرگان خانواده، یادداشت‌های مهم زندگی شامل حج، تولد، ازدواج، اتفاقات، ممات و ... را می‌نویسند و زمانی بهترین سند برای سجّل احوال افراد بود.

در اعزام به جبهه، زیارت، مسافرت، تحویل عروس به داماد و ... از زیر قرآن عبور می‌کنند.

سوره‌هایی کوتاه از قرآن، جزوِ جدایی‌ناپذیر نماز است.

آیاتی از قرآن بخشی از اوراد و دعا و ذکر مردم است و آن را پیش از خروج از منزل زمزمه می‌کنند.

معمولا" -و بهتر است بگویم اغلب و به حتم- مردم جلسات خود را با ذکری از آیات کلام الله مجید آغاز می‌نمایند.

جلد کوچک و جیبی قرآن، نوعی حرز و پناه و ایمن‌جستن برای باورمندان است که با خود آن را حمل می‌کنند.

وقتی در کاری میان خیر و شر درمانند، با استخاره (=کسب خیر) خود و اغلب توسط یک فردِ پرهیزگار به قرآن رجوع می‌جویند تا قرآن را را نشان دهد.

حتی برای روزهای مهم مانند جشن عروسی‌گرفتن و مراسم نذر برپاکردن و ... ، از قرآن کسب تکلیف می‌کنند که خوب آمده یا بد. اگر به قول معروف بد بیاید از انجام آن منصرف می‌شوند و تاریخش را تغییر می‌دهند.

آیاتی از قرآن را از بَرند تا در استدلال‌ها و گپ‌وگفت‌های روزانه وارد کلام کنند تا حجت و ختم کلام باشد و به اقناع بینجامد.

 

نمونه‌هایی را آوردم که اگر بخواهیم تمامی آن را پس از تتبع و جمع‌آوری اطلاعات ذکر کنیم خود از یک جلد کتاب می‌گذرد. شاید خوانندگان شریف همین حالا نمونه‌های دیگری در ذهن‌شان جرقه زده باشد. اینک با ذکر یک نکته، بسیار می‌سزَد که یک آیه‌ی شریفه را هم تبرّک کنیم و تدبر.

 

اما نکته: وقتی معتقدات مردم نسبت به قرآن، این‌مقدار محکم و آکنده از قداست و حرمت است آیا نمی‌توان پرسید چرا هر گاه فرصت آشوب و آتش‌افروزی را برای خود فراهم می‌بینند به قرآن جسارت می‌کنند؟ و حتی آن را آتش می‌زنند!! اگر در اروپا و آمریکا هر از گاهی به قرآن اهانت شناعت‌آمیز می‌شود به خاطر دشمنی با فراگیرشدن اسلام  و بیداری مسلمین است، اما اینان که در مام وطن به ارتکاب چنین جسارت و گستاخی‌یی نسبت به قرآن و مقدسات و معتقدات، مایل می‌شوند چه اسمی دارند؟! خدا نیارد روزی را که به خاطر ناسپاسی به نعمات در انقلاب اسلامی، گرفتار هرج و مرج و مبتلا به بلایای خانمان‌سوز شوند که جز افسوس و ندامت گریزی دگر ندارند. هرچند به این آرزوی شُوم‌شان هرگز نائل نمی‌گردند. بگذرم.

 

و اینک آیه:

 

آیه‌ی ۲۸  صاد : اَم نَجعل الَّذینَ آمنوا و عمِلوا الصالِحاتِ کالمُفسدینَ فی الارضِ اَم نَجعل المتقینَ کالفُجّارِ.

مى‌گویند: حساب و کتابى در کار نیست. مگر ما آفرینش را بر عدل و حکمت استوار نکرده‌ایم؟! با این‌وصف، آیا کسانى را که ایمان آورده و کارهاى شایسته کرده‌اند مانند کسانى قرار مى‌دهیم که با باورهاى نادرست و کارهاى ناروا در زمین تبهکارى مى‌کنند؟! آیا تقواپیشگان را مانند بزهکاران قرار مى‌دهیم؟!

در "تفسیر نمونه"ی آیت الله العظمی مکارم، درباره‌ی این آیه آمده است: "نه بی‌هدفی در خلقت ممکن است، و نه مساوات صالحان و طالحان؛ چراکه، گروه اول در مسیر اهداف آفرینش گام بر می‌دارند و به سوی مقصد پیش می‌روند، اما گروه دوم در جهت مخالف قرار گرفته‌اند."

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ مهر ۱۴۰۱ ، ۱۱:۰۶
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. تردیدی ندارم هر یک اساتید کِرام و نیز اهل مطالعات مباحث قرآن، بارها با مفاد و حتی نکات این دو آیه -که در ادامه می‌نویسم- برخوردند و بر روی آن توقف و تفکر و تدبر و شاید حتی ایده‌پردازی کردند، اما از آنجا که پای منابر و لای ورقه‌های کتب آموختیم دقت در قرآن تکرار نیست، بلکه هر بار، گشوده‌شدن لایه‌ی نو به روی ماست، پس برای این نوشته هم، که پس از سه ساعت مطالعه، انجام شد لابد اگر دقایقی صرف شود گشایشی صورت خواهد گرفت و این خود از شگفتی قرآن است. درست است که به ظاهر ساده به ذهن می‌رسد، اما وقتی تفسیر دقیق مرحوم علامه را نگاه می‌اندازیم، گویی آثار آیه برای همین امروزروزِ ما نازل شده است. چکیده‌ای نوشته‌ام و درین شب عزیز که سالروز سرآغاز امامت حضرت موعود عج است ارائه می‌گردد. با تبریک و التماس دعا.
 

تفسیر علامه طباطبایی

 
آیه‌ی ۶۴ انفال. یا ایُّها النَّبیُّ حَسبُکَ اللَّهُ و مَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْمؤمنین.

ای پیامبر، خدا و کسانی از مؤمنین که از تو پیروی می‌کنند، تو را کفایت می‌نمایند.

 

علامه طباطبایی ازین آیه چنین تفسیری در المیزان ارائه فرمودند: این آیه در مقام آرامش و تسلیت خاطر رسول خدا ص است. نصرت خدا و یاری مؤمنان برای کفایت رسول خدا ص دو سبب مستقل از هم نیستند، چون استقلال مؤمنان در این امر با توحید منافات دارد.

 

 

آیه‌ی ۱۰ یونس. دَعواهُم فیها سُبحانَکَ اللّهمَّ و تَحِیَّتُهُم فیها سَلامٌ و آخِرُ دَعواهُم اَنِ الحَمدُ لِلَّهِ رَبِّ العالَمین.

تنها صحبت آنها در آنجا این است که می‌گویند: منزهی تو ای خدای ما و تحیت و درود آنها در آن بهشت‌ها سلام است و آخرین گفتارشان این است که ستایش فقط مخصوص پروردگار جهانیان است.

 

تفسیر مرحوم علامه ازین آیه چنین ناست:، اولیاء خدا که در جنات نعیم مستقر شده‌اند، خداوند با کرامت خود قلب‌هایشان را از هر شریکی برای خدا، پاکیزه کرده و در دل آنها هیچ محبتی غیر از محبت خدای سبحان نیست، لذا گفتارشان هم تسبیح و منزه دانستن خدا از هر امری است که شایسته‌ی ساحت کبریائی‌اش نیست، یعنی خدا را از هر شریکی در اسم یا معنی و از هر نقص یا عدمی منزه می‌دانند، و تسبیح آنها، هم زبانی و هم عملی و قلبی است و تسبیح اگر کمتر از این و در مرحله‌ای پایین‌تر باشد، در آن شائبه‌ی شرک وجود دارد. و چون اولیاء خدا دلهای‌شان مالامال از خیر و سلامتی است ، لذا درود آنها به یکدیگر نیز با سلام است و سلام در دنیا علامت امنیت نسبی از جانب یکدیگر است، اما در آخرت نشانه‌ی امنیت مطلق می باشد و آنان با احدی، به غیر سلام و خیر مواجه نمی‌شوند جز آن که طرف مقابل خیر و سلام را مبدل به شرّ و ضرر سازد که در این صورت اولیاء خدا نیز با شرّ با او برخورد می‌کنند و خیر و سلامی برای او نخواهد بود، و نیز اولیاء الله چون قلب‌هایشان کمال نعمات الهی را تمجید می‌کند، به هیچ نعمتی بر نمی‌خورند الّا این که به یاد مُنعم می‌افتند، و خدا را یاد می‌کنند و لذا هرگز از پروردگارشان غافل نمی‌شوند و نعمت‌هایی که از صفات جمال و کمال الهی حکایت دارد فورا" آنان را به ذکر عظمت و جلال حق وا می‌دارد و در نتیجه هر نعمتی را که به وصفی توصیف می‌کنند در واقع توصیف پروردگارشان به افعال و صفات جمیل اوست و در نتیجه ستایشی از آنان در باره‌ی خداست و حمد خدا محسوب می‌گردد، چون حمد یعنی ستایش به فعل اختیاری جمیل. لذا اولیاء خدا در بهشت یک دَم هم از تسبیح و تحمید پروردگارشان غفلت نمی‌کنند، چون خدا را حاضر می‌بینند و از حضرتش محجوب نیستند.

 

در سالروز شهادت حضرت امام حسن عسکری علیه السلام سخنی از آن امام همام هدیه می‌کنم: وجود شخص مؤمن براى دیگر مؤمنین، برکت و سبب رحمت مى‌باشد و نسبت به کفّار و مخالفین حجّت و دلیل است. منبع.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ مهر ۱۴۰۱ ، ۰۹:۳۹
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. در پناه آیه ، در سایه‌ی ائمه: در آیه‌ی ۳۶ ق می‌خوانیم: وکَم اهلکنا قبلَهم مِـن قرن هم اشدُّ منهم بَطشا فنقّبوا فی البلاد هل من مَحیص: و چه بسیار از امت‌ها که قبل از ایشان بودند و ما آنها را هلاک کردیم با این که از اینها نیرومندتر بودند و به شهرهای دیگر نیز رخنه کردند، آیا توانستند از هلاکت، گریزگاهی بیابند؟

 

نظر مرحوم علامه طباطبایی درباره‌ی این آیه در المیزان: می‌فرماید: "قبل از این مشرکین فعلی، چه بسیار اقوامی بودند که بسیار نیرومندتر از اینها بودند و با نیروی خود به سرزمین‌های دیگر سیر کرده و آنها را نیز فتح کردند، اما آیا توانستند از عذاب خدا گریزگاهی بیابند؟ یعنی اگر آنها توانستند، این مشرکین نیز می‌توانند، و این آیه در مقام انذار و تخویف مشرکین است." تدبر.

 

ویژگی‌های شیعیان: در سالروز شهادت عالم آل محمد امام رئوف حضرت رضا ع یک سخن از آن امام همام درباره‌ی ویژگی‌های شیعیان از این منبع نقل می‌کنم. شیعیان ما تسلیم فرمان ما هستند، از سخن ما پیروى مى‌کنند و با دشمنان ما مخالف‌اند. پس هر که چنین نباشد، از ما نیست. صفات الشیعه، ص ۸۲ ، ح ۲ ، گزیده‌ی حکمت‌نامه‌ی رضوی، صفحه‌ی ۲۹۶.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ مهر ۱۴۰۱ ، ۰۸:۵۴
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

ومَن عمِلَ صالحًا مِن ذَکَرٍ او انثى وهوَ مُؤمنٌ

فَلَنُحْیِیَنَّهُ حیاةً طیّبَةً ولَنَجزینَّهُم أَجرهُم بِأَحسَنِ ما کانوا یَعمَلُونَ

 

از مرد و زن، هر کس کار شایسته انجام دهد در حالی که مؤمن است، مسلماً او را به زندگی پاک و پاکیزه‌ای زنده می‌داریم و پاداششان را بر پایه‌ی بهترین عملی که همواره انجام می‌داده‌اند، می‌دهیم.

سوره نحل

 آیه‌ی ۹۷

 

تفسیر علامه طباطبایی

 

وعده‌ی جمیلى است که به زنان و مردان مؤمن مى‌دهد، که عمل صالح کنند، و در این وعده جمیل فرقى میان زنان و مردان در قبول ایمانشان و در اثر اعمال صالحشان که همان احیاء به حیات طیبه، و اجر به احسن عمل است نگذاشته، و این تسویه میان مرد و زن على رغم بنائى است که بیشتر غیر موحدین و اهل کتاب از یهود و نصارى داشتند و زنان را از تمامى مزایاى دینى و یا بیشتر آن محروم مى دانستند، و مرتبه زنان را از مرتبه مردان پایین تر مى پنداشتند، و آنان را در وضعى قرار داده بودند که به هیچ وجه قابل ارتقاء نبود. پس اینکه فرمود: « مَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثَى وَهُوَ مُؤْمِنٌ» حکمى است کلى نظیر تاسیس قاعده اى براى هر کس که عمل صالح کند، حالا هر که مى خواهد باشد، تنها مقیدش کرده به اینکه صاحب عمل، مؤمن باشد و این قید در معناى شرط است، چون عمل در کسى که مؤمن نیست حَبط مى شود و اثرى بر آن مترتّب نیست همچنانکه خداى تعالى فرموده: (و من یکفر بالایمان فقد حبط عمله) و نیز فرموده: (و حبط ما صنعوا فیها و باطل ما کانوا یعملون).

 

و در جمله «فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیَاةً طَیِّبَةً» حیات، به معناى جان انداختن در چیز و افاضه حیات به آن است، پس این جمله با صراحت لفظش دلالت دارد بر اینکه خداى تعالى مؤمنى را که عمل صالح کند به حیات جدیدى غیر آن حیاتى که به دیگران نیز داده زنده مى کند و مقصود این نیست که حیاتش را تغییر مى دهد، مثلا حیات خبیث او را مُبدّل به حیات طیبى مى کند که اصل حیات همان حیات عمومى باشد و صفتش را تغییر دهد، زیرا اگر مقصود این بود کافى بود که بفرماید: (ما حیات او را طیب مى کنیم ولى اینطور نفرمود، بلکه فرمود: ما او را به حیاتى طیب زنده مى سازیم). پس آیه شریفه نظیر آیه (او من کان میتا فاحییناه و جعلنا له نورا یمشى به فى الناس) است که افاده مى کند خداى تعالى حیاتى ابتدائى و جداگانه و جدید به او افاضه مى فرماید...

 

و این علم و این قدرت جدید و تازه، مؤمن، را آماده سازند تا اشیاء را بر آنچه که هستند ببینند، و اشیاء را به دو قسم تقسیم مى کنند، یکى حق و باقى، و دیگرى باطل و فانى، وقتى مؤمن این دو را از هم متمایز دید از صمیم قلبش از باطل فانى که همان زندگى مادى دنیا و نقش و نگارهاى فریبنده و فتانه اش مى باشد اعراض نموده به عزت خدا اعتزاز مى جوید، و وقتى عزتش از خدا شد دیگر شیطان با وسوسه هایش، و نفس اماره با هوى و هوسهایش، و دنیا با فریبندگى هایش نمى توانند او را ذلیل و خوار کنند، زیرا با چشم بصیرتى که یافته است بطلان متاع دنیا و فناى نعمتهاى آن را مى بیند... و این حیات جدید و اختصاصى جداى از زندگى سابق که همه در آن مشترکند نیست، در عین اینکه غیر آن است با همان است، تنها اختلاف به مراتب است نه به عدد پس کسى که داراى آنچنان زندگى است دو جور زندگى ندارد، بلکه زندگیش قوى تر و روشن تر و واجد آثار بیشتر است، همچنانکه روح قدسى که خداى عز و جل آن را مخصوص انبیاء دانسته یک زندگى سومى نیست بلکه درجه سوم از زندگى است، زندگى آنان درجه بالاترى دارد.

 

این آن چیزى است که تدبر در آیه شریفه مورد بحث آن را افاده مى کند، و خود یکى از حقایق قرآنى است، و با همین بیان، علت اینکه چرا آن زندگى را با وصف طیب توصیف فرموده روشن مى شود، گویا همانطور که روشن کردیم حیاتى است خالص که خباثتى در آن نیست که فاسدش کند و یا آثارش را تباه سازد.

 

مفسرین، در آیه شریفه وجوهى ذکر کرده اند: بعضى گفته اند حیات طیب، حیات بهشتى است که مرگ ندارد، و فقر و بیمارى و هیچ شقاوت دیگرى در آن نیست. بعضى دیگر گفته اند: حیات برزخى است. و شاید این تخصیص را از اینجا پنداشته اند که ذیل آیه را حمل کرده به جنت آخرت و براى حیات طیبه جز برزخ چیزى به نظرشان نرسیده. بعضى دیگر گفته اند: همین حیات دنیوى است که مقارن با قناعت و رضا به قسمت خداى سبحان باشد، زیرا چنین حیاتى پاکیزه ترین زندگى است. و بعضى گفته اند: مراد از آن، رزق حلال است که در قیامت عقابى بر آن نیست. بعضى دیگر گفته اند: روزى روز به روز است... المیزان.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ شهریور ۱۴۰۱ ، ۱۰:۲۲
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. خاطره‌ای که چندی پیش بر من روی داد. وقتی جایی، مرکزی، اداره‌ای و حتی دفاتر و خانه‌ای بروم، که طرف، مرا منتظر و معطّل بگذارد، چندان که چه عرض کنم، هیچ خوش نمی‌دارم. نمی‌دانم این از بدیِ من پرده برمی‌دارد، یا نه؛ یک رفتار شیوع‌یافته‌ی نیمه‌همگانی‌ست. خُب، اگر مجبور باشم بهترین کارم این است به کتابی یا مجله‌ای مشغول می‌شوم.

 

پری‌روز چنین شد. این کتاب را یعنی "تفسیر قرآن مهر" اثر آقای دکتر محمدعلی رضایی اصفهانی را (عکسی هم از جلدش انداختم) از قفسه‌ی آن جا برداشتم شروع کردم به مرورکردن، تا واکنشی نشان داده باشم به رفتار ناپسند منتظرگذاشتن و معطّل‌ساختن. مطالعه که نمی‌شد کرد، تورُّق و مرور کردم اما دیدم چه جمله‌ی گوهرینی در متن هست: مِنّت. و معنی وسیع و دقیق مِنّت. سریع یادداشت کردم. در چی؟ در پشت برگه‌ی مقواییِ همبرگر "تامسین" اردبیل (تامسین در آذری یعنی چشیدن). و شد این؛ این متن و معنا:

 

تفسیر قرآن "مهر"

مِنّت در اصل به معنای سنگینی است که با آن وزن می‌کنند و نیز به بخشیدنِ هر نعمتِ سنگین و گرانبهاء مِنّت می‌گویند. مثلاً ما به موسی ع مِنّت نهادیم در آیه‌ی ۳۷ طه. البته این واژه در میان مردم به معنای بخشیدن نعمت و سپس به رُخ‌کشیدن است که در گویش محلی ما در روستای داراب‌کلا به وجه ترکیبی می‌گویند: مِنّت صِنّت.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ مرداد ۱۴۰۱ ، ۰۸:۱۹
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
اَ فمَن شرح اللهُ صَدرهُ لِلاسلامِ فهُوَ علی‏ نُورٍ مِن رَبِّه
فوَیلٌ لِلقاسیَةِ قُلوبُهمْ مِنْ ذکر اللهِ اُولئک فی‏ ضَلالٍ مُبینٍ
 
پس آیا کسى که خدا سینه‌اش را براى تسلیم‌شدن در برابر حق گشاده است در نتیجه او بر نورى از جانب خدا قرار دارد و حقایق را به وسیله‌ی آن مى‌بیند، همچون کسى است که سختدل است و نورى براى شناخت ندارد؟ پس واى بر کسانى که دل‌های‌شان از این که یاد خدا کند سخت شده است اینان در گمراهى آشکارند. 
 
 

بحثی از تفسیر نمونه

قلب‌هاى سخت و نفوذناپذیرى دارند و ذکر خدا در آن اثر نمى‌گذارد. قسی‌القلب‌اند. در تفسیر نمونه آمده است که قاسیه از ماده‌ی قسوة به معنى خشونت و سختى و نفوذناپذیرى است، لذا سنگ‌هاى خشن را قاسى مى‌گویند، و از همین رو به دل‌هائى که در برابر نور حق و هدایت انعطافى از خود نشان نمى‌دهد، و نرم و تسلیم نمى‌گردد، و نور هدایت در آن نفوذ نمى‌کند قلب‌هاى قاسیه یا قساوتمند گفته مى‌شود، و در فارسى از آن به سنگدلى تعبیر مى‌کنیم. منبع
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ ارديبهشت ۱۴۰۱ ، ۱۰:۳۵
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

 

به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. قلب سلیم با ۲۲ برگردان فارسی ازین واژه‌ی قرآنی. بنده برای این کار، سه‌واندی ساعت وقت گذاشتم. باری، امید است حضرت باری خشنود شده باشد؛ ان‌شاءالله، شاید. با سلام و التماس دعا. قلبٍ سلیمٍ؛ صفحه‌ی ۴۴۹، آیه‌ی ۸۴ صافات . شنبه: ۲۰ فروردین ۱۴۰۱ ⟩ دامنه


عبدالمحمد آیتى: دلى رَسته از تردید

حسین انصاریان: دلى پاک

محمدحسین ابراهیمی: دلى پیراسته

برگرفته از تفسیر جامع: قلبى بى‌آلایش

تفسیر عاملى ابراهیم عاملى: صاف‌دل

محسن قرائتی: دلى سالم از هر عیب

محمد خواجوی: قلبى راست

صادقی تهرانی: دلی بس سالم

علی رواقی: دلى رسته از حبّ دنیا

محمود یاسرى: دلى خالص از غیر خدا

کرم‌خدا امینیان: دل طاهر یقین‌پَرورد

مصطفی خرمدل: قلب زدوده از شرک

سید محمدرضا صفوى: دلى پاک از کدورت گناه

عبدالمجید صادق نوبرى: قلبى پاک از اوصاف خبیثه

بهاءالدین خرمشاهی: دل پیراسته از شک و شرک‌

برگرفته از بیان‌السعادة: دل پیراسته از شکّ و شرک

برگرفته از تفسیر طبرى علماء ماوراءالنهر: دلى با سلامت

سید علی‌نقی فیض‌الاسلام اصفهانی: دل سالم و بى‌گزند

احمد بن محمد رشید‌الدین میبدی: دلى رسته از گمان و اَنبازان

تفسیر صفی محمدحسن صفی‌علی‌شاه اصفهانی: دلی درست

تفسیر خسروی علی‌رضا خسروانى: دل خالص و برى از غل و غش

ترجمه‌ی دهلوی احمد بن عبدالرحیم شاه ولی‌الله: دل مُبرّا از عیب

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۰ فروردين ۱۴۰۱ ، ۱۸:۱۳
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. کند‌وکاوی بر «لِیُظهِرَهُ». در آیه‌ی ۲۸ فتح «هُوَ الَّذی اَرسَلَ رَسولهُ بِالهُدی وَ دینِ الحَقِّ لِیُظهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ...» عمده‌بحث بر سرِ «لِیُظهِرَهُ» هست، که من با صرف حدود ۵ ساعت وقت، چند نمونه را از تفاسیر و ترجمه‌ها و نظرها در آثار، که به صورت مقایسه‌ای مطالعه کرده‌ام، می‌نویسم؛ کوتاه و گذرا، و خودم درین‌باره نظری بلد نیستم، زیرا درین دانش، خودم را در حد مطالعه‌گر می‌دانم و اهل جست‌وجو.
 
مترجمان -اغلب- لیُظهرهُ را به‌این‌صورت برگردان کرده‌اند که عاقبت، دین حق «بر همه‌ی ادیان فایق» می‌آید و سرانجام آن روشن است. ازجمله آقای بهاءالدین خرمشاهی که این جور برگردان کرد: «...تا آن را بر همه‌ی ادیان پیروز گرداند.» قرآن‌شناس معاصر مرحوم آیت‌الله محمدکاظم معزّی دزفولی (۱۳۴۸ - ۱۲۹۸ ش) آیه را چنین برگردان کرد: «او است آن که فرستاد پیمبَر خود را به رهبری و کیش حقّ تا چیره گرداندش بر کیش‌ها همگی و بس است خدا گواهی‌». مرحوم مجتبوی این‌چنین: «تا آن را بر همه‌ی دین‌ها چیره گرداند.» مرحوم مصطفی خرمدل اما این‌گونه: «تا آن را بر همه‌ی آئین‌ها پیروز گرداند.» مرحوم مشکینی ولی این‌طور: از نظر منطق و برهان، و یا پیروان واقعی آن را در حکومت بر جهانیان پیروز کند.» نظر مرحوم علامه هم این است: «این دین حق را بر همه‌ی ادیان و نظام‌های شرقی و غربی عالم غالب و قاهر سازد.»
 
 
  
 
 
اثر مرحوم آیت‌الله شیخ محمدثقفی تهرانی (پدرهمسر امام خمینی)
 
آقای قرائتی هم دیدگاهش این است: «وعده‌ی پیروزى اسلام بر همه‌ی ادیان، بارها در قرآن تکرار شده است. این پیروزى، هم مى‌تواند از جهت علمى، منطقى و غلبه در استدلال باشد، که همشیه چنین بوده، و هم اشاره به آینده‌ی تاریخ باشد که اسلام جهان را فراخواهد گرفت و وارثان زمین، بندگان صالح خواهند بود، چنانکه قدرت اسلام در نیم قرن اول هجرى، بخش بزرگى از زمین را فراگرفت... آینده‌ی تاریخ از نظر ما بسیار روشن و قطعى است و با ظهور حضرت مهدى علیه‌السلام آخرین امام معصوم از اهل بیت پیامبر، دنیا پر از عدل و داد خواهد شد.» تفسیر «روان جاوید» مرحوم آیت‌الله شیخ محمدثقفی تهرانی (پدرهمسر امام خمینی) نیز کتابی منبع، برای اهل فن است. بگذرم. اگر ادامه بخشم، زیاد می‌شود و خواننده ممکن است کوفته شود! اما من این مسئله‌ی چالشی در میان مفسران را برای درک مطلب، پیش کشیدم.
اول ماه مبارک رمضان > ۱۴ فروردین ۱۴۰۱ ← دامنه
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ فروردين ۱۴۰۱ ، ۱۴:۰۹
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

 

سوره‌ی بقره

 

با آمدن ماه رمضان، جان را به آیه‌های قرآن آذین ببندیم

 

یا ایها الناسُ اعبُدوا رَبَّکم الَّذی خَلَقَکُم و الّذین مِن قَبلِکُم لَعلَّکم تتّقُون

 

اى مردم! پروردگارتان را که شما و پیشینیانتان را آفریده، بپرستید، تا در امان مانید

 

درین آیه‌ی ۲۱ بقره، از نظر شیخ طبرسی صاحب تفسیر مجمع‌البیان، خداوند همه‌ی مردم را مخاطب قرار مى‌دهد، خواه توحیدگرا و دین‌باور یا شرک‌گرا؛ و مى‌فرماید: «هان اى مردم! اى انسان‌ها!»؛ زیرا هر آیه‌اى که با «یا ایّهاالنّاس» شروع شود، متوجّه‌ تمامى بشریت است و جز کودکان و کسانى که از نعمت خرَد محروم‌اند، همه را در بر مى‌گیرد، و هر آیه‌اى که با «یا ایّهاالّذین آمنوا» آغاز شود، روى سخنش در درجه‌ی نخست، مردم باایمان است.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ فروردين ۱۴۰۱ ، ۲۰:۲۲
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

حِکمَةٌ بالِغةٌ فما تُغنِ النُّذُر

این خبرها پندی رساست، ولی هشدارها

به این ستمکاران لجوج سودی نمی‌بخشد.

سوره‌ی قمر، آیه‌ی ۵

 

تفسیر علامه طباطبایی

 حـکمت به معناى کلمه‌ی حقى است که از آن بهره‌بردارى شود، و کلمه‌ی بالغه از مـاده‌ی بلوغ است که به معناى رسیدن هر رونده‌اى‌ست به آخرین حد مسافت، ولى به طور کـنـایـه در تـمـامیت و کمال هر چیزى هم استعمال مى‌شود، پس حکمت بالغه آن حکمتى است که کامل باشد، و از ناحیه‌ی خودش نقصى و از جهت اثرش کمبودى نداشته باشد...

 

کلمه‌ی نذر جمع نذیر و نذیر یا به معناى مُنذر و بیم‌رسان است، و یا به معناى اِنذار و بیم‌رساندن است، و هر دو معنا صحیح است، هر چند معناى اول به فهم نزدیک‌تر است. و مـعـنـاى آیـه ایـن اسـت کـه: ایـن قـرآن و یا آنچه به سوى آن دعوت مى‌کند، حکمتى‌ست بالغ، ولى آن را تکذیب کرده دنبال هواهاى نفسانى خود را گرفتند، و در نتیجه منذرین و یا انذارها سودى به حالشان نبخشید. المیزان

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ فروردين ۱۴۰۱ ، ۱۶:۵۵
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

فاتّقوا اللهَ ما استطعْتُم واسمَعوا واطیعوا

وانْفِقوا خیرًا لِانفُسِکم ومَن یُوقَ شُحَّ نَفسِهِفَ اولئِک هُم المفلِحون

 

آیه‌ی‌۱۶ تغابن

 

بنابراین به اندازه‌ی استطاعتی که دارید از خدا پروا کنید و [دعوت حق را] بشنوید و اطاعت نمایید و انفاق کنید که برای شما بهتر است؛ و کسانی که خو را از بخل و حرص بازدارند آنان رستگارند. ترجمه‌ی انصاریان.

 

 

تفسیر علامه طباطبایی

 

یـعـنـى بـه مـقـدار استطاعتى که دارید از خدا پروا کنید -چون سیاق جمله سیاق دعوت و تـشـویـق بـه اطـاعت خدا و انفاق و مجاهده در راه او است- معناى آیه چنین مى‌شود که ...بـه مـقدار استطاعت‌تان از خدا بترسید و از ذرّه‌اى از آن مقدار را از تقوا و ترس خدا کوتاه نـیـایید. در نتیجه آیه‌ی شریفه همان مطلبى را مى‌رساند که آیه‌ی شریفه اتقوا اللّه حق تقاته در مقام افاده آن است نه این‌که بخواهد بفرماید هر چه توانستید رعایت تقوى را بـکـنـیـد و هـر مـقـدار که نتوانستید تقوى را رها کنید، چون خداى تعالى به حکم آیه‌ی و لا تـحـملنا ما لا طاقه لنابه به بیش از مقدار طاقت از از ما نخواسته.

 

نـکـتـه‌ی اول این‌که: میان آیه فاتقوا اللّه ما استطعتم و آیه اتقوا الله حق تقاته هیچ منافاتى نیست، و اختلافى که بین آن دو هست چیزى نظیر اختلاف به مقدار و کیفیت است، در جـمـله اولى دسـتـور مـى دهـد تـقـواى شما همه‌ی مواردى را که در سعه و قدرت شما است فرا بـگـیـرد، و در دومـى دستور مى‌دهد تقواى شما در همه‌ی موارد متّصف به حقیقت باشد، تقواى صورى و ظاهرى نباشد، اولى راجع به کمیت و مقدار تقوا است، دومى مربوط به کیفیت آن است.


نکته‌ی دوم اینکه: سخن بعضى از مفسّرین که گفته‌اند: جمله‌ی فاتقوا اللّه ما استطعتم ناسخِ جمله‌ی اتقوا اللّه حق تقاته است، سخن درستى نیست، و فسادش روشن گردید. و اگـر فـرمـود: لانـفـسکم و نفرمود: لکم، براى این بود که مؤمنین را بیشتر خـوشـدل سـازد، و بـفـهـمـانـد اگـر انـفـاق کـنـیـد خـیـرش مـال شـمـا اسـت، و بـه جـز خـود شـمـا کـسـى از آن بـهـره‌مند نمى‌شود، چون انفاق دست و دل شما را باز مى‌کند، و در هنگام رفع نیازهاى جامعه‌ی خود، دست و دلتان نمى‌لرزد. المیزان.

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ فروردين ۱۴۰۱ ، ۱۹:۴۱
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
به قلم دامنه: یادِ خدا می‌کنم سپس سلام. مِحراب -که صدرِ مجلس و جایی برای ستیز با دشمن خطیری به اسم هوایِ نفس است و حَریب‌شدن به معنای «بریده از کارهای دنیا و پراکندگی خاطر» و نیز بالایِ خانه‌ی خدا و محل عبادتِ پیشنمار در مسجد است- مهترین بخش از مسجد است. در روز برانگیخته‌شدن پیامبر خدا ص ذهنم هدایتم کرده تا مِحرابِ مَسجد و مَسجدِ مِحراب را بَر بِرسم تا درین روز زیبای رستاخیز، خیزشِ دانشی و ارزشی برداشته باشیم. من، چند محور را بر اساس کنجکاوی‌ام می‌گشایم و رد می‌شوم:

۱. مِحراب، گرانیگاه (=مرکز ثقل) مَسجد است. این نباشد، مسجد گویی محور ندارد. محوری که یک خودرو را بر سر راه و جاده، قِوام نگاه می‌دارد. ۲. مِحراب، درِ نورِ خروجِ مَسجد است؛ گویی درهای مسجد برای ورودِ نمازگزار برای همین خروج است؛ خروج نورِ ستایش و پرستش از روزنه‌ی انوار مِحراب به سمت خدا. ۳. مِحراب، نماد قبله و وحدت در جهت است، برای گم‌نگشتی مؤمن از وحدتِ در عبادت. ۴. محلِ زیرین مِحراب، کمی پایین‌تر از سجاده‌ی نمازگزاران است تا امام‌جماعت دچار عُجب و خودپسندی نشود و خدا را فراموش نکند و به برتری‌جوی و استعلا مبتلا نشود. ۵. مِحراب، موجب شد هنر ایرانی اسلامی در آذین‌بندی آن رشد کند و هنرورزان را هرچه بیشتر به تعمیق هنر شوق دهد. ۶. مِحراب، نگاه‌های همه را به این دروازه‌ی نور می‌دوزانَد تا دیدِ کسی تار و بینش کسی به تفرق و تُپُق نیفتد.

اما در مَسجد است که: یکم: یادِ خدا می‌شود تا از یاد نرود. دوم: در مَسجد است که: ذهن و روح پرتوافکنی می‌گردد تا مؤمن به تاریکی و ظلمات دچار نشود. سوم: در مَسجد است که: طهارت که اصل اساسی مسجد است با انسان چفت و وصل باشد. و چنین مکان مقدسی باید هرچه ساده‌تر ولی آراسته‌تر و زیباتر ساخته شود. چهارم: در مَسجد است که دانش -که سرعت می‌دهد- به ایمان -که جهت می‌بخشد- درهم آمیزد و آشتی می‌گیرند و در آغوش هم می‌افتند. پنجم: در مَسجد است که: اگر مؤمن در طولِ هفته وقت نکرد از مسائل جامعه و جهانش سر در آورَد، امام‌جماعت (یا در روزهای جمعه) امام‌جمعه، وی را در جریان بگذارد. ششم: در مَسجد است که: تعاون به همدیگر جوش می‌گیرد. هفتم: در مَسجد است که: مرکز حل و فصل مسائل مردم باید شود و محلی برای اخلاق‌آموزی و دانش‌برگیری. هشتم: در مَسجد است که: مؤمنان خود را پشتِ امام‌جماعت می‌ایستانند تا معنویت محافظت شود. به همین علت است امام‌جماعت باید از عدل متعارف برخوردار باشد وگرنه خودبه‌خود از اشتغال معنوی‌اش منعزل (=برکنار) است.
۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۰ اسفند ۱۴۰۰ ، ۰۹:۱۱
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
متن نقلی: انقطاع وحی. بعد از نزول آیات نخستین سوره «علق»، برای مدتی وحی الهی قطع شد مدت زمان آن را از سه روز تا سه سال نقل کرده‌اند. (الروض الانف، ج ۲، ص ۴۳۳) با انقطاع وحی اندوه و حزن نبی اکرم (ص) زیاد شد. بین مورخین و مفسرین در آیاتی که بعد از انقطاع وحی نازل شده است، اختلاف نظر وجود دارد. گروهی اعتقاد دارند آیات اولیه‌ی سوره‌ی مدثر به دوران انقطاع وحی خاتمه داده است؛ (سیره ابن کثیر، ج ۱، ص ۲۰۳، مجمع البیان، ج ۱، ص ۵۰۴) زیرا قُم فانذر را اعلام نبوت و دعوت‌کردن مردم و توجه‌دادن به عذاب الهی دانسته‌اند در صورت قبول این نظریه معلوم می‌شود قبل از شروع دوره‌ی انذار (انذاری سری) از بین اهل مکه نخستین ایمان‌آورندگان خدیجه (س) و حضرت علی (ع) و زید بن حارثه بوده‌اند و بقیه‌ی اسامی که در فهرست ابواسحاق موجود است پس از آغاز دوره‌ی انذار و پایان دوره‌ی انقطاع وحی ایمان آورده‌اند. عده‌ای نیز معتقدند آیات نخستین سوره‌ی والضحی بعد از انقطاع وحی نازل شده است. (منبع)
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۲ بهمن ۱۴۰۰ ، ۱۷:۲۳
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

به قلم دامنه. به نام خدا. سلام. کسانی که امروزه در تلاشند تا ریشه‌ی دیانت را متلاشی و یا باور مردم را سست کنند و یا ندانسته با آموزه‌های دین بازی کنند، دقیقاً همان حرف‌هایی را می‌زنند که مخالفان سرکش حضرت محمد ص در زمان پیامبری ایشان علیه‌ی وی می‌بافتند. آیه‌ی ۳۳ سوره‌ی طور دارد همین را می‌گوید: اَم یَقولونَ تَقَوَّلَهُ بَل لا یُؤْمنون. بلکه مى‌گویند: قرآن را محمّد خود بافته است. نه، او چنین قدرتى ندارد، بلکه آنان ایمان نمى‌آورند، از این رو به چنین تهمتى روى مى‌آورند. ترجمه‌ی سید محمدرضا صفوی.

 

علامه طباطبایی به نقل از مـجـمع‌البیان درباره‌ی این آیه برین نظرند که «کلمه‌ی تَقَوَّلَ به معناى این است که آدمى بخواهد چیزى را به زحمت بگوید، و تنها در مورد دروغگویى استعمال مى‌شود، چون دروغگو مى‌خواهد به‌زحمت، باطل را به صورت حق جلوه دهد، و به‌این‌منظور خود را به زحمت مى‌اندازد. و مـعـناى آیه این است که بلکه مى‌گویند: قرآن، ساخته و پرداخته‌ی خودِ او [محمد ص] است، که به دروغ به خدا نسبت مى‌دهد و بـه او افـتـراء مى‌بندد، نه، بلکه از آنجا که ایمان ندارند قرآن را با چنین سخنانى منسوب مى‌دارند. المیزان.

 

در واقع قرآن خود در مقام جواب برآمده است افرادی که قرآن را محصول خودِ پیامبر می‌دانند و فرآورده‌ی فکر وی، در حقیقت تَقَوَّلَ می‌کنند و دست به تهمت می‌زنند تا مؤمنان را از گِرد آیشان پراکنده و ایمانشان را شکننده و فرد مُسلم را خوار کنند. پس تهمت به پیامبر اکرم ص سابقه‌ی دیرینه دارد و کسانی چون آقای حامد ابوزید یا آقای دکتر عبدالکریم سروش یا هر تازه‌به‌دوران‌رسیده از «وحی» تلّقی غلط مثل «رؤیای صادقه» (کشف‌وشهود فردی) کرده یا بکند، چیزی تازه‌ای نیست. همان تهمت اسبق است، اما از سر جهل جدید و رنگ و لعاب تازه. نمی‌گویم جعل جدید، زیرا به نظر بنده آقای سروش هم، از سر باور به پیامبر ص، دست به خبط می‌زند، نه از سر جعل و بدعت و انکار. او برداشت خود را می‌بافد؛ اما به خَلط و غلط.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ دی ۱۴۰۰ ، ۱۸:۱۰
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

والذین لا یَشهدون الزُّور وإذا مَرّوا باللغو مرّوا کِراما

(۷۲ / فرقان)

 

و (بندگان خداى بخشاینده) آنانند که مجلس و نشیمنگاه غناء و سرود و آواز حاضر نمى‌شوند، و چون به کار بیهوده بگذرند مانند گذشتن مرد کریم و گرامى (که هیچ گونه روى به آن نیاورد) بگذرند.


والذین إذا ذُکروا بـٔایٰت ربِهم لم یَخرّوا علیها صُما و عُمیانا

(۷۳ / فرقان)


و آنانند که هر گاه به آیه‌هاى پروردگارشان (در قرآن کریم) پند داده شوند (هنگام شنیدن) بر وى نیافتند بر آن آیه‌ها (در آنها ننگرند) در حالى که کر و کور باشند (بلکه با دل آگاه و چشم بینا در آنها بنگرند)


ترجمه‌ی سید علی‌نقی فیض‌الاسلام اصفهانی
(جلد ۲ ، صفحه ۷۳۰)

منبع

 

ترجمه‌ی آیه‌ی ۷۳ بالا به صورت شعر:


و نیز آنان که چون بدهندشان یاد
ز سوى ربّشان آیات [انوَر]

چو کوران و کران وقت شنیدن
به آن برخورد ننمایند [یکسَر]

 

ترجمه‌ی شعری کرم‌خدا امینیان

از آیه‌ی ۷۳ فرقان. صفحه ۳۶۶

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۲ دی ۱۴۰۰ ، ۱۱:۳۹
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

به قلم دامنه. به نام خدا. سلام. قرآن مرز ندارد. در «کارنامه‌‌ی اسلام» از قرآن به عنوان «مرکز جامعه‌ی اسلامی» نکته‌ای وجود دارد که بسا خوب است در آستانه‌ی سالگرد شهید حاج قاسم از آن یادی کنم. زنده‌یاد عبدالحسین زرین‌کوب در صفحه‌ی ۳۰ این اثر گراسنگ نوشته است: «قرآن که در قلمرو آن نه مرزی موجود بود و نه نژادی، نه شرقی در کار بود و نه غربی، قانون اساسی است.»

این عبارات را نوشتم تا گفته باشم شهید والامقام حاج قاسم زندگی سراسر نمونه‌ی خود را به گونه‌ای پیمود که جز قرآن و محتوای اسلام چیزی در آن ارجحیت نداشت. از همان روزی که از طریق سه‌چند جمله‌ی فریادگر مرحوم دکتر علی شریعتی با اسم امام خمینی آشنا شد، تا روزی که «جمهوری اسلامی را حرم» خواند و برای حفظ سرحداد آن و نجات جان انسان و ستمدیدگان، در منطقه‌ی توطئه‌خیز مسلمین دست به فرماندهی رشیدانه و اخلاص‌گرانه زد و توانست بنیاد یک تفکر خشن و دولتی باطل به اسم جعلی خلافت داعش را از ریشه برکنَد، همه و همه ناشی از دستورالعمل‌هایی بود که از همین قرآنِ بدون مرز برگرفته بود. قاسم حقیقتاً چونان قرآن مسلمین، انسانی بدون مرز برای جهان اسلام بود. نامش جاویدان است و روحش شادمان. عکس بالا: صحنه‌ی نماز‌خواندنِ حاج‌ قاسم وسط کاخ کرملین

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ دی ۱۴۰۰ ، ۰۶:۰۵
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

وَ وَیْلٌ لِلْکافِرینَ مِنْ عَذابٍ شَدیدٍ

الَّذینَ یَسْتَحِبُّونَ الْحَیاةَ الدُّنْیا عَلَی الْآخِرَة

وَ یَصُدُّونَ عَنْ سَبیلِ اللَّهِ وَ یَبْغُونَها عِوَجاً أُولئِکَ فی‏ ضَلالٍ بَعیدٍ.

سوره‌ی ابراهیم . آیات ۲ و ۳

 

ترجمه‌ی سید محمدرضا صفوی: و واى بر کافران از عذابى سخت که دامنگیرشان خواهد شد. همانان که زندگى دنیا را با شیفتگى برمى گزینند و آن را بر آخرت ترجیح مى‌دهند و از راه خدا (آیینى که براى مردم مقرّر کرده است) بازمى‌مانند و کجِ آن راه را مى‌طلبند. اینان در بیراهه‌اى هستند که با حق فاصله‌اى دور و دراز دارد.
 
 
 
 
تفسیر علامه طباطبایی
 
توضیح: به نظر بنده اگر خواننده وقت بگذارد
تمام تفسیر زیر را بخواند و یک واو را هم جا نگذارد، نفع خواهد برد
 
راغب در مفردات مى گوید: استحباب کفر بر ایمان به معناى ترجیح‌دادن و مقدم‌داشتن است، و حقیقت معناى استحباب این است که آدمى جستجو کند تا چیزى را پیدا کند که دوستش بدارد. معناى استحباب دنیا بر آخرت، اختیار دنیا و ترک کامل آخرت است و در مقابل آن، اختیار آخرت بر دنیا است و معنایش این است که آخرت، غرض و هدف کوشش‌هاى دنیوى باشد و دنیا، مقدمه و پل رسیدن به آخرت دانسته شود چون دنیا را به کلى ترک‌کردن، علاوه بر اینکه ممکن نیست، باعث اختلال امر آخرت هم مى‌شود، و حتى باعث ترک آخرت مى‌گردد، آرى، زندگى دنیا منقطع و ناپایدار است، و زندگى آخرت دائمى است که سعادت آخرت، در دنیا کسب مى‌شود، پس هر که آخرت را اختیار کند، ناگزیر است دنیا را هم بگیرد و اثبات کند و منکر آن نگردد، چون در راه رسیدن و اثبات آخرت، بدان نیازمند است. بر عکس، کسى که دنیا را اختیار کند، چاره‌اى ندارد جز این‌که آخرت را انکار نماید، چون اگر آخرتى باشد به عنوان هدف خواهد بود و فرض این است که این شخص هدفى ندارد، پس آخرتى ندارد. حاصل کلام این‌که: پیش روى انسان یکى از دو راه بیشتر نیست: ۱. اختیار آخرت بر دنیا، و آخرت را هدف دنیا و دنیا را مقدمه‌ی آن گرفتن. ۲. اختیار دنیا بر آخرت، و دنیا را هدف قراردادن و آخرت را به‌کلى انکارنمودن.
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۴ دی ۱۴۰۰ ، ۱۵:۰۵
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
متن نقلی: از مرحوم دکتر علی شریعتی ( ۲ آذر ۱۳۱۲ - ۲۹ خرداد ۱۳۵۶ ) به مناسبت سالروز تولدش در ۲ آذرماه: «قرآن کتابی است که با نام «خدا» آغاز می‌شود و با نام «مردم» پایان می‌پذیرد. کتابی «آسمانی» است اما بر خلاف آنچه مؤمنین امروزی می‌پندارند و بی‌ایمانان امروز قیاس می‌کنند بیشتر توجهش به طبیعت است و زندگی و آگاهی و عزت و قدرت و پیشرفت و کمال. کتابی است که نام بیش از ۷۰ سوره‌اش از مسائل انسانی گرفته شده، و بیش از ۳۰ سوره‌اش از پدیده‌های مادی، و تنها ۲ سوره‌اش از عبادات، آن هم حج و نماز. کتابی است که نخستین پیامش «خواندن» است، و افتخارِ خدایش به «تعلیم انسان با قلم»، آن هم در جامعه‌ای و در قبایلی که کتاب و قلم و تعلیم و تربیت اصلاً مطرح نیست.
 
 
این کتاب از آن روزی که به حیله‌ی دشمن و به جهل دوست، لایش را بستند، لایه‌اش مصرف پیدا کرد. وقتی متنش متروک شد، جلدش رواج یافت. و از آن‌هنگام که این کتاب را -که «خواندنی» نام دارد- دیگر نخواندند و برای تقدیس و تبرک و اسباب‌کشی به کار رفت، (کلمه‌ی قرآن، از ریشه‌ی قرائت، به معنای خواندنی) از وقتی که دیگر درمان دردهای فکری و روحی و اجتماعی را از این کتاب، نخواستند، وسیله‌ی شفای امراض جسمی، چون درد کمر و بادِ شانه و … شد.» مرحوم دکتر علی شریعتی، برگرفته از سخنرانی و کتاب «پدر، مادر، ما متّهمیم» مجموعه‌آثار ۲۲.
۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۲ آذر ۱۴۰۰ ، ۱۹:۳۹
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. گاه افرادی را سراغ داریم که خود را نگهبان مردم فرض می‌کنند، در واقع اینان -از پرهیزگار و ناپرهیزگار- آن آیه‌ی مشهور قرآن را به نسیان سپرده‌اند که رسول خدا ص مورد خطاب و دلداری خدا قرار گرفت: تو نگهبان مردم نیستی. می‌گویید نه، بنگرید دیدگاه علامه طباطبایی درباره‌ی آیه‌ی شریفه‌ی ۴۸ شوریٰ در صفحه‌ی ۴۸۸ قرآن را:
 
در این آیه‌ی شریفه از خطاب به کفار عدول کرده و خطاب را متوجه‌ی رسول خدا (ص) نمود، تا به آن جناب اعلام فرماید مأموریتى که به دوش وى نهاده تنها تبلیغ رسالت است، نه بیشتر از آن، او را فرستاده تا دین خدا را به مردم ابلاغ کند، نه این‌که نگهبان مردم و مسئول ایمان و اطاعت آنان باشد، تا خود را موظف بداند ایشان را از اِعراض باز بدارد، و در این راه خود را به تعَب اندازد تا شاید مردم به وى روى آورند. فرح به رحمت کنایه است از اشتغال به نعمت و فراموش‌کردن مُنعم و مراد از سیئه مصیبتى است که انسان را بدحال سازد و جمله‌ی فَإِنَّ اَلْإِنْسٰانَ کَفُورٌ اگر دوباره کلمه‌ی انسان را تکرار کرد، براى این است که مذمت و ملامت انسان را مسجل کند. المیزان.
 
متن آیه و ترجمه: فإن أعرضوا فما أرسلنٰک علیهم حفیظا إن علیک إلا البلٰغ وإنا إذا أذقنا الإنسٰن منا رحمة فرح بها وإن تصبهم سیئةۢ بما قدمت أیدیهم فإن الإنسٰن کفور.
 
ترجمه‌ی احمد کاویانپور : (یا پیامبر، این آیات را براى مردم بخوان) اگر مردم قبول نکردند و از آن روى برگرداندند، تو را محافظ براى آنان نفرستادیم و براى تو جز ابلاغ رسالت آشکار تکلیفى نیست و چون به انسان بهره‌اى از رحمت خویش بچشانیم، بدان شاد و مسرور گردد و اگر به کیفر دستاوردهاى پیشین او، بلا و مصیبتى به او برسد آن گاه انسان به کفر روى مى‌آورد.
 
 
یک استناد شعری: باباطاهر هم عجب زیبا سروده که واقعاً حرفش را عریان می‌زد. فرشته‌وش خواستنِ انسان، امری محال یا دست‌کم سختِ‌سخت است، زیرا ما از آدم و حوا ریشه داریم، نه از فرشته‌ها و پَری‌ها:
 
مُو آن رِندم که عُصیان پیشه دیرُم
به دستی جام و دستی شیشه دیرُم
اگر تو بیگناهی رو مَلَک شو
مُو از حوا و آدم ریشه دیرُم
غزلستان
 
 
۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ آذر ۱۴۰۰ ، ۰۸:۴۸
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. یک چیز غلط میان مردم رایج شد نمی‌دانم از چه وقت، که «حرف مرد یکی است»! نه، این طور نیست. بنده با چند مثال این مسئله را به این صحن می‌آورم. اول از خود خدا آغاز می‌کنم؛ دست‌کم در دو جا از چندین جای قرآن. مثلاً در آیه‌ی ۱۲ و ۱۳ سوره‌ی مجادله، اول خدا برای درگوشی حرف‌زدن و نجوا با پیامبر ص صدقه‌پرداختن به مستمندان را وضع کرد اما دید مردم از پرداخت آن مُشفق شدند. یعنی از سر پرهیختن، ترسیدند. خدا هم از حرف خود به عبارتی عقب نشست و آن را در آیه‌ی بعدی لغو و به عبارت فنی نسخ کرد. یا در آیه‌ی ۳۴ انفال، خدا حرف از عذاب متولیان کعبه زده اما در ادامه فرموده «متولیان کعبه جز پارسایان نمى‌باشند» ولی ما هنوز هم پس از هزار و چهارصد و اندی سال داریم می‌بینیم متولیان کعبه و حتی مدینه هرگز پارسایان نبودند و کلاً در کل تاریخ این خانه در دست بدان بود، الّا زمانی کوتاه، که بنی‌هاشم سقایت می‌کردند. و مثال سوم خود رسول خدا ص، که وقتی مُثله و پاره‌پاره‌شدن پیکر حضرت حمزه س را دید، قول داد بنا بر نقلی ۷۰ نفر آنان را به تلافی حمزه بکشد و تکه‌تکه کند. اما از حرف خود، نه فقط عقب نشست، حتی «وحشی» قاتل حمزه را هم عفو کرد. چرا دور برویم همین قانون آسان و قشنگ توبه، فرمول زیبای عقب‌نشستن است. و چقدر هم توبه شیرین و قشنگ است. اجازه نداری پیش هیچ کسی توبه کنی، چون شرافت داری، فقط باید در درگاه خدا بنشینی، نه پیشِ هیچ فقیه و کشیشی، و با بهترین حال آزاد خودت، انابه و بازگشت کنی. و این بالاترین عقب‌نشینی است. چقدر هم عظمت دارد بشر که خدا تشریفات توبه را آسان کرد: از کرده‌ی کردار بد برگردی و نزد خدا بازگردی و با وجدان آسوده از فکر و حرف و فعلِ بدت عقب‌نشینی کنی. به همین سادگی و آسودگی. بی‌علت نبود رسول رحمت ص فرمود بالاترین کار در اسلام استغفار است. و استغفار مفهوم حقیقی‌اش، همین قانون عقب‌نشینی است؛ که درسی‌ست برای همه‌ی رشته‌ها. پس عقب‌نشینی همیشه هم بد نیست.
۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۳ آذر ۱۴۰۰ ، ۰۷:۲۹
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. سلسله‌مباحث قرآن در صحنه. در مورد رازونیاز حضرت زکریا س با خدا که در آیه‌ی ۴ سوره‌‌ی مریم آمده است: «وَاشتعلَ الرَّأسُ شیبا» مرحوم محمدمهدی فولادوند مترجم سرشناس قرآن در ص ۵۰۹ کتاب «قرآن‌شناسی» می‌گوید اول برگردان کردم به «سرم از پیری شعله‌ور شد» اما بعد نوشته‌ام: «از لهیب پیری سرم فروزان شد.» چون موی حضرت زکریا ریخته بود و این عبارت کنایه از ریختگی مو است.
 
نکته: از نظر مرحوم فولادوند زبان فارسی ظرفیت مفاهیم قرآن را دارد. اما نمی‌تواند با متن اصلی قرآن پهلو بزند. مترجم از نگاه ایشان کمبود خود را در مقابل کلام خدا حس می‌کند. ضمن تأیید سخن ایشان البته باید دانست ترجمه، در کل نیازمند فهم قرآن است و چه بهتر است در مراجعه و مطالعه‌ی ترجمه‌ی آیه‌های قرآن،  به برگردان‌های چند مترجم توجه داشت که این هم مُمارست در الفاظ آیات را به ارمغان می‌آورد و هم مُؤانست با محتوا و پیام آیات را.
 
تکمله: واژه‌ی اشتعال به معناى «انتشار زبانه‌ی آتش و سرایت آن» است. در مجمع البیان شیخ طبرسی آمده که: جمله‌ی حضرت زکریا در آیه‌ی بالا «از بهترین استعارات» است، و معنایش این است که «سفیدى موى در سر من منتشر شده، آن‌چنان‌که شعاع آتش منتشر مى‌شود.» ر.ک: المیزان.
 
افزوده: علاقه و اعتقاد و عشق به قرآن را باید از همان کلمه‌کلمه‌ی کتاب‌الله آغاز و در اعماق آن کندوکاو کرد. داستانِ دلکش آغازین این سوره‌ اشاره به آن هنگامی‌ست که زکریا س «پروردگارش را با صداى آرام و آهسته خواند» و سرانجامش به نوید تولد حضرت یحیی س ختم شد.
۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۱ ۲۸ آبان ۱۴۰۰ ، ۱۵:۰۹
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی