به قلم دامنه: یادِ خدا میکنم سپس سلام. مِحراب -که صدرِ مجلس و جایی برای ستیز با دشمن خطیری به اسم هوایِ نفس است و حَریبشدن به معنای «بریده از کارهای دنیا و پراکندگی خاطر» و نیز بالایِ خانهی خدا و محل عبادتِ پیشنمار در مسجد است- مهترین بخش از مسجد است. در روز برانگیختهشدن پیامبر خدا ص ذهنم هدایتم کرده تا مِحرابِ مَسجد و مَسجدِ مِحراب را بَر بِرسم تا درین روز زیبای رستاخیز، خیزشِ دانشی و ارزشی برداشته باشیم. من، چند محور را بر اساس کنجکاویام میگشایم و رد میشوم:
۱. مِحراب، گرانیگاه (=مرکز ثقل) مَسجد است. این نباشد، مسجد گویی محور ندارد. محوری که یک خودرو را بر سر راه و جاده، قِوام نگاه میدارد. ۲. مِحراب، درِ نورِ خروجِ مَسجد است؛ گویی درهای مسجد برای ورودِ نمازگزار برای همین خروج است؛ خروج نورِ ستایش و پرستش از روزنهی انوار مِحراب به سمت خدا. ۳. مِحراب، نماد قبله و وحدت در جهت است، برای گمنگشتی مؤمن از وحدتِ در عبادت. ۴. محلِ زیرین مِحراب، کمی پایینتر از سجادهی نمازگزاران است تا امامجماعت دچار عُجب و خودپسندی نشود و خدا را فراموش نکند و به برتریجوی و استعلا مبتلا نشود. ۵. مِحراب، موجب شد هنر ایرانی اسلامی در آذینبندی آن رشد کند و هنرورزان را هرچه بیشتر به تعمیق هنر شوق دهد. ۶. مِحراب، نگاههای همه را به این دروازهی نور میدوزانَد تا دیدِ کسی تار و بینش کسی به تفرق و تُپُق نیفتد.
اما در مَسجد است که: یکم: یادِ خدا میشود تا از یاد نرود. دوم: در مَسجد است که: ذهن و روح پرتوافکنی میگردد تا مؤمن به تاریکی و ظلمات دچار نشود. سوم: در مَسجد است که: طهارت که اصل اساسی مسجد است با انسان چفت و وصل باشد. و چنین مکان مقدسی باید هرچه سادهتر ولی آراستهتر و زیباتر ساخته شود. چهارم: در مَسجد است که دانش -که سرعت میدهد- به ایمان -که جهت میبخشد- درهم آمیزد و آشتی میگیرند و در آغوش هم میافتند. پنجم: در مَسجد است که: اگر مؤمن در طولِ هفته وقت نکرد از مسائل جامعه و جهانش سر در آورَد، امامجماعت (یا در روزهای جمعه) امامجمعه، وی را در جریان بگذارد. ششم: در مَسجد است که: تعاون به همدیگر جوش میگیرد. هفتم: در مَسجد است که: مرکز حل و فصل مسائل مردم باید شود و محلی برای اخلاقآموزی و دانشبرگیری. هشتم: در مَسجد است که: مؤمنان خود را پشتِ امامجماعت میایستانند تا معنویت محافظت شود. به همین علت است امامجماعت باید از عدل متعارف برخوردار باشد وگرنه خودبهخود از اشتغال معنویاش منعزل (=برکنار) است.
۱. مِحراب، گرانیگاه (=مرکز ثقل) مَسجد است. این نباشد، مسجد گویی محور ندارد. محوری که یک خودرو را بر سر راه و جاده، قِوام نگاه میدارد. ۲. مِحراب، درِ نورِ خروجِ مَسجد است؛ گویی درهای مسجد برای ورودِ نمازگزار برای همین خروج است؛ خروج نورِ ستایش و پرستش از روزنهی انوار مِحراب به سمت خدا. ۳. مِحراب، نماد قبله و وحدت در جهت است، برای گمنگشتی مؤمن از وحدتِ در عبادت. ۴. محلِ زیرین مِحراب، کمی پایینتر از سجادهی نمازگزاران است تا امامجماعت دچار عُجب و خودپسندی نشود و خدا را فراموش نکند و به برتریجوی و استعلا مبتلا نشود. ۵. مِحراب، موجب شد هنر ایرانی اسلامی در آذینبندی آن رشد کند و هنرورزان را هرچه بیشتر به تعمیق هنر شوق دهد. ۶. مِحراب، نگاههای همه را به این دروازهی نور میدوزانَد تا دیدِ کسی تار و بینش کسی به تفرق و تُپُق نیفتد.
اما در مَسجد است که: یکم: یادِ خدا میشود تا از یاد نرود. دوم: در مَسجد است که: ذهن و روح پرتوافکنی میگردد تا مؤمن به تاریکی و ظلمات دچار نشود. سوم: در مَسجد است که: طهارت که اصل اساسی مسجد است با انسان چفت و وصل باشد. و چنین مکان مقدسی باید هرچه سادهتر ولی آراستهتر و زیباتر ساخته شود. چهارم: در مَسجد است که دانش -که سرعت میدهد- به ایمان -که جهت میبخشد- درهم آمیزد و آشتی میگیرند و در آغوش هم میافتند. پنجم: در مَسجد است که: اگر مؤمن در طولِ هفته وقت نکرد از مسائل جامعه و جهانش سر در آورَد، امامجماعت (یا در روزهای جمعه) امامجمعه، وی را در جریان بگذارد. ششم: در مَسجد است که: تعاون به همدیگر جوش میگیرد. هفتم: در مَسجد است که: مرکز حل و فصل مسائل مردم باید شود و محلی برای اخلاقآموزی و دانشبرگیری. هشتم: در مَسجد است که: مؤمنان خود را پشتِ امامجماعت میایستانند تا معنویت محافظت شود. به همین علت است امامجماعت باید از عدل متعارف برخوردار باشد وگرنه خودبهخود از اشتغال معنویاش منعزل (=برکنار) است.