تازه ترین پست ها
پذیرفته ترین پست ها
پر بازدید ترین پست ها
پر بحث ترین پست ها
تازه ترین نظر ها
-
سید مهدی صباغ دارابی : سلام و عرض ادب، با عرض پوزش در نوشتار بالا مهندس سرایلو مدیر عامل شرکت نکاچوب نبود ایشون مدیر راهسازی شرکت بودبسیار توانمند بود که همکاران بهش میگفتن سرایلو بزرگ، مدیر عامل فک کنم یا آقای نجاتی بود یا آقای اهنگری. یاعلی مدد -
ناشناس : سلام آقاابراهیم، روز بهخیر فقط یک نکته؛ بر اساس کتاب " بررسی و تحلیلی از نهضت امام خمینی" نوشته حمید روحانی، یکی از دلایل اعتراض آیتالله خمینی به محمدرضاشاه پهلوی در ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ دادن حق رأی به زنان بود. جلیل قربانی -
ناشناس : سلام آقاابراهیم، روزتون بهخیر ۱- چند سال پیش تصمیم گرفتند تا بنای یادبودی با عنوان شهدای گمنام در پارک تفریحی وزرامحله در شهر سرخرود بسازند. ۲- این کار در آن زمان با مخالفت گسترده اهالی وزرامحله از جمله خانوادههای شهدای محل روبرو شد. ۳- مادر دو شهید یدالهی (مادرخانم بنده) گفته بود این دو شهید گمنام را در ... -
ناشناس : سلام متنی از آقای عمادالدین باقی: تاکر کارلسون یکی از چهرههای مشهور رسانهای در امریکا و چهره محوری در جنبش ماگا است. صفحهاش در یوتیوب بیش از ۵ میلیون دنبال کننده دارد. برخی مطالبش درباره ایران شگفت انگیز است. اگر از زبان یک ایرانی گفته میشد به توهم توطئه و غرب ستیزی متهم میشد اما از زبان شخصیتی مانند ... -
ناشناس : به ص ۳۳۸ تا ص ۳۴۳ کتاب جامعهشناسی سیاسی دکتر حسین بشیریه رجوع شود. -
از مدرسه فکرت : درود خواندنی و پر اهمیت -
ناشناس : درود بر شما آقای نور مفیدی در جنگل خواری استان گلستان معروفه و در حال حاضر مالک شرکت ممتاز! محمدحسین آهنگر دارابی -
ناشناس : پیام یک عضو مدرسه فکرت: سلام جناب آقای طالبی. مطلب شما عینا مشابه قطعنامه هائیست که اپوزیسیون خارج نشین درمیتینگهای تبلیغاتی که راه میاندازد پرسروصدا اما جمعیتی ازآن استقبال نمیکنند صادرشده. چندایراد کارشمارا باصراحت گوشزد کنم اولا.همچون گذشته بادیدگاه توام باتحقیر وشکست برای جبهه داخلی وغلبه وظفروپیروزی ... -
ناشناس : جمعی از فعالان سیاسی اجتماعی استان یزد جمعهشب با سید محمد خاتمی دیدار کردند. در این دیدار که در محل بیت تاریخی شهید صدوقی برگزار شد، سید محمد خاتمی طی سخنانی با تأکید بر شناخت دقیق مشکلات برای رسیدن به صورت راه حل واقعی، اظهار کرد: اگر معتقدیم اسلام جاودانه است باید به تمام پرسش ها و نیازهای روز به روز نو ... -
ناشناس : با سلام از زمانی که این پست جناب طالبی که با غلظت زیاد بیان شد را خواندم، واقعا حساس شدم تا ببینم قضیه از چه قرار است. این کتاب در درس یازدهم خود شرایط ظهور را تشریح میکند و در بخش زمینههای چهار عنوان را مطرح میکند: ۱. طرح و برنامه ۲. رهبر ۳. یاران ۴. آمادگی عمومی در بخش یاران، هفت ویژگی یاران آن حضرت را ...
موضوع های کلی سایت دامنه
کلمه های کلیدی سایت دامنه
- عکس ها
- چهره ها
- تریبون دارابکلا
- دامنه کتاب
- انقلاب اسلامی
- عترت
- تک نگاران دامنه
- اختصاصی
- مسائل روز
- مباحث دینی
- گوناگون
- ایران
- جهان
- فرهنگ لغت دارابکلا
- قرآن در صحنه
- روحانیت ایران
- مدرسه فکرت
- دارابکلایی ها
- جامعه
- لیف روح
- مرجعیت
- دامنه قم
- زندگینامه من
- شعر
- جبهه
- روحانیت دارابکلا
- امام رضا
- کویریات
- خاطرات
- خاورمیانه
- مشهد مقدس
- گفتوگو
- آمریکا
- سیاست
- اوسا
- روزبه روزگرد
- تاریخ سیاسی دارابکلا
- زندگی
- حومه
- شهرها
- کبل آخوند ملاعلی
- بیشتر بدانید
بایگانی های ماهانه ی سایت دامنه
-
آذر ۱۴۰۴
۸
-
آبان ۱۴۰۴
۲۰
-
مهر ۱۴۰۴
۱۸
-
شهریور ۱۴۰۴
۲۸
-
مرداد ۱۴۰۴
۳۳
-
تیر ۱۴۰۴
۱۶
-
خرداد ۱۴۰۴
۲۰
-
ارديبهشت ۱۴۰۴
۱۶
-
فروردين ۱۴۰۴
۱۴
-
اسفند ۱۴۰۳
۶
-
بهمن ۱۴۰۳
۱۱
-
دی ۱۴۰۳
۱۲
-
آذر ۱۴۰۳
۲۰
-
آبان ۱۴۰۳
۱۳
-
مهر ۱۴۰۳
۱۲
-
شهریور ۱۴۰۳
۲۳
-
مرداد ۱۴۰۳
۱۷
-
تیر ۱۴۰۳
۱۷
-
خرداد ۱۴۰۳
۶
-
ارديبهشت ۱۴۰۳
۸
-
فروردين ۱۴۰۳
۷
-
اسفند ۱۴۰۲
۱۸
-
بهمن ۱۴۰۲
۲۰
-
دی ۱۴۰۲
۷
-
آذر ۱۴۰۲
۲۰
-
آبان ۱۴۰۲
۲۰
-
مهر ۱۴۰۲
۲۰
-
شهریور ۱۴۰۲
۱۹
-
مرداد ۱۴۰۲
۱۸
-
تیر ۱۴۰۲
۱۰
-
خرداد ۱۴۰۲
۱۴
-
ارديبهشت ۱۴۰۲
۸
-
فروردين ۱۴۰۲
۱۷
-
اسفند ۱۴۰۱
۱۲
-
بهمن ۱۴۰۱
۱۶
-
دی ۱۴۰۱
۲۰
-
آذر ۱۴۰۱
۳۱
-
آبان ۱۴۰۱
۲۳
-
مهر ۱۴۰۱
۲۱
-
شهریور ۱۴۰۱
۱۳
-
مرداد ۱۴۰۱
۱۳
-
تیر ۱۴۰۱
۱۱
-
خرداد ۱۴۰۱
۱۵
-
ارديبهشت ۱۴۰۱
۱۵
-
فروردين ۱۴۰۱
۲۷
-
اسفند ۱۴۰۰
۲۴
-
بهمن ۱۴۰۰
۳۰
-
دی ۱۴۰۰
۲۴
-
آذر ۱۴۰۰
۲۴
-
آبان ۱۴۰۰
۳۲
-
مهر ۱۴۰۰
۲۶
-
شهریور ۱۴۰۰
۱۷
-
مرداد ۱۴۰۰
۱۱
-
تیر ۱۴۰۰
۲۵
-
خرداد ۱۴۰۰
۱۶
-
ارديبهشت ۱۴۰۰
۱۴
-
فروردين ۱۴۰۰
۱۷
-
اسفند ۱۳۹۹
۳۴
-
بهمن ۱۳۹۹
۳۸
-
دی ۱۳۹۹
۳۵
-
آذر ۱۳۹۹
۳۵
-
آبان ۱۳۹۹
۲۳
-
مهر ۱۳۹۹
۳۱
-
شهریور ۱۳۹۹
۲۲
-
مرداد ۱۳۹۹
۳۲
-
تیر ۱۳۹۹
۳۰
-
خرداد ۱۳۹۹
۲۵
-
ارديبهشت ۱۳۹۹
۴۱
-
فروردين ۱۳۹۹
۴۰
-
اسفند ۱۳۹۸
۳۶
-
بهمن ۱۳۹۸
۴۷
-
دی ۱۳۹۸
۴۸
-
آذر ۱۳۹۸
۳۸
-
آبان ۱۳۹۸
۳۰
-
مهر ۱۳۹۸
۴۴
-
شهریور ۱۳۹۸
۳۷
-
مرداد ۱۳۹۸
۲۸
-
تیر ۱۳۹۸
۳۵
-
خرداد ۱۳۹۸
۱۸
-
ارديبهشت ۱۳۹۸
۱۸
-
فروردين ۱۳۹۸
۱۸
-
اسفند ۱۳۹۷
۳۰
-
بهمن ۱۳۹۷
۴۰
-
دی ۱۳۹۷
۴۰
-
آذر ۱۳۹۷
۳۴
-
آبان ۱۳۹۷
۴۵
-
مهر ۱۳۹۷
۵۵
-
شهریور ۱۳۹۷
۶۷
-
مرداد ۱۳۹۷
۶۷
-
تیر ۱۳۹۷
۶۴
-
خرداد ۱۳۹۷
۳۵
-
ارديبهشت ۱۳۹۷
۴۸
-
فروردين ۱۳۹۷
۴۸
-
اسفند ۱۳۹۶
۶۶
-
بهمن ۱۳۹۶
۶۵
-
دی ۱۳۹۶
۳۲
-
آذر ۱۳۹۶
۵۷
-
آبان ۱۳۹۶
۴۴
-
مهر ۱۳۹۶
۴۹
-
شهریور ۱۳۹۶
۲۸
-
مرداد ۱۳۹۶
۲۷
-
تیر ۱۳۹۶
۱۶
-
مهر ۱۳۹۵
۱
-
آذر ۱۳۹۴
۱
-
دی ۱۳۹۳
۱
-
تیر ۱۳۹۲
۱
پیوندهای وبلاگ های دامنه
پیشنهاد منابع
دامنهی دارابکلا
شیخ اسماعیل افشارزاده
...
...
به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. حجتالاسلام شیخ اسماعیل افشارزاده روحانی مبلغی که رمضان امسال -فروردین ۱۴۰۱- به همراه خانواده در روستای قتلیش از توابع بخش گرمخان شهرستان بجنورد حاضر شد. وقتی روحانی -که طبیب روح مردم باید باشد- اینگونه به قلب جامعه میرود لاجرَم در قلب هم میمانَد. بارها گفتهام طبق آیهی نفر قرآن، طلبه پس ار کسب علم و دانش دینی در حوزهی علمیه، به فرمان خدای باریتعالی باید به دل جامعه برود و روشنگری کند. ماندن اینهمه روحانی در قم و مشهد، حقیقتاً وافی به مقصود نیست. باید پس از مدتی درسخواندن و تهذیب نفس به جامعهی ناس برگشت و با اُنس ملت، دین را معرفی و تبلیغ کرد. سلام بر هر روحانییی که میان مردم میرود و با مردم میمانَد و به مردم هم میمانَد. خدا عمر دهاد به جناب شیخ اسماعیل افشارزاده و انشاءالله باقی بماند بر همین منهج.
آقای دعایی دست نبوس!
به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. خواستم بگویم آقای حجتالاسلام سیدمحمود دعایی چندی پیش -نمیدانم روز بود یا شب- تلاش کرد دستِ آقای حجتالاسلام سیدابراهیم رئیسی را ببوسد. کجا هم نمیدانم. به گفتهی آقای مهرداد خدیر عصر ایران، توی ضیافت افطاری. خُب، ستوده این بوده جناب رئیسی نگذاشته جناب دعایی دستش را ببوسه. این سید لابد صلاح آن سید ندیده که دستبوسیِ قدرت راه بیندازه. اساساً رفتار بوسیدن و لیسیدن دستِ قدرت، از بُن، کار خطایی است. عاطفی و علقهی طرفینی هم اگر بوده باشد، توی خلوت خودتان باید باشد، نه در معرض دیدِ ملت. آقای دعایی کرمانی که رسانهی بیتالمال روزنامهی اطلاعات از اول انقلاب تا اکنون هنوز هم مطلق در دست اوست! بهتر است حرف ملت را نمایندگی کند، نه اینکه بخواهد بکوشد دستِ آقای رئیسی نوغانی مشهدی را ببوسد به هر سور و ساز و نیّت. که گویا به قول خدیر، «نافرجام» مانده است. آری؛ آقای دعایی! حرفِ ملت بهتر از دستِ قدرت است. بوسه بر فهم ملت و حرف ملت بزنید که هم وفا به انقلاب کرده و هم خود را بر بقای آن فدا. کمی؛ فقط کمی علوی باشیم جناب دعایی. بگذرم.
نحوهی بازدید بدنی حرم رضوی
عبداللطیف مرادی اُزبکتبار با اسمهای استعاری:
عبداللطیف السلفی، حسن مرادی، ابوالعاقب الموحّد
حجتالاسلام دارایی. حجتالاسلام پاکدامن. حجتالاسلام اصلانی
پنجشنبه ۱۸ فروردین ۱۴۰۱ ⟩ ۳. دامنه
خاطرهی نماز آقادارابکلایی در نکاچوب
متن نقلی از سیدباقر شفیعی دارابی فرزند مرحوم سید طالب: نماز گزاردن شما [دامنه] مرا یاد خاطره ای انداخت. آنزمان کمیته عمران طرح هادی دارابکلا بودیم. من به اتفاق آقای هادی آهنگر ومرحوم یوسف رزاقی همراه حاج آقای دارابکلایی به نکاچوب رفتیم برای گرفتن حق مردم داراب کلا. وجلسه ای با مسئولین نکاچوب داشتیم. وبحث بالا کشید حتی به مشاجره و در نهایت داشت قضیه به نفع دارابکلا تمام میشد که حاج آقای دارابکلایی به ساعتش نگاه کرد و گفت وقت اذان است وباید به نماز بروم. گفتم حاج آقا دیگر گاو را پوست کردیم و به دمش رسیدیم کمی صبر کنید. اما ایشان سماجت به رفتن داشت ومسئولین نکاچوب وابن الوقت دنبال چنین وقتی بودند که آنها هم با شدت تمام بر انجام چنین عملی پافشاری کردند وختم جلسه. سوال کردم گرفتن حق مردم واجبتر است یا ادای نماز؟ به سوالم آنروز جواب داده نشد ودیگر جلسه ای هم برگزار نشد ولی یک چیز را میدانم حق الناس توسط هیچکس بخشیده نمی شود.
شیخجعفر شوشتری
شهید مطهری در سه پرده
به قلم حجتالاسلام محمدرضا احمدی:
پرده اول:
فهم نهجالبلاغه؛ شرط لباس روحانیت
به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. در رُمان «سیّد بغداد» اثر دکتر محمد طعان -متخصص جرّاح لبنانی- خوانده بودم که مفهومش این بود درک و فهم نهجالبلاغه سرآمد تمام دُروس و به معنای پایان تعلیمات برای کسی بود که قرار بود لباس روحانی بر تن کند. (ر.ک: ص ۴۰)
نکته: در حوزهی علمیهی ایران اما، نهجالبلاغه این قرآن صاعد چندان مورد توجه نیست. حتی یک شعار انتقادی تند و تیز نیز، در پهنهی سیاست ایران شکل گرفته، که میگویند با نهجالبلاغه انقلاب کردیم، اما با رسالهی عملیه میخواهند ما را به پیش ببرند. بگذرم.
خاطرهای از آقا دارابکلایی
متن نقلی از سیدباقر شفیعی دارابی فرزند مرحوم سید طالب: بنده زمانی در روستای دارابکلا روستای مدیر محترم وبعضی از دوستان گروه عضو هیئت امنای تلفن همراه انسان وارسته حاج مهدی دباغیان از خیرین ومسئولین زمان شاه وفعلی بودم یک روز جهت کاری همراه مرحوم حاج آقای دارابکلایی که امام جماعت ورییس حوزه داراب کلا بود به بابل رفتیم وچون ایشان با آقای هادی روحانی امام جمعه بابل ونماینده ولی فقیه در حوزه نجف همدرس ورفیق بودند رفتیم البته در حدود سی سال پیش که ماشین هم کم بود و ما هم ماشین نداشتیم با ماشین شخصی به بابل رفتیم
سیدباقر شفیعی دارابی
مرحوم آیتالله شیخ محمدباقر دارابکلایی
و در برگشت پیش آقای روحانی رفته و هنگام برگشت آقای روحانی ماشینی را جهت اعزام ما به ساری در اختیار ماگذاشت ولی با واکنش سریع وعصبانی نه انقلابی حاج آقای داراب کلایی روبرو گردید که به زبان مازندران گفت هادی این ماشین مال کیه گفت از دفتر ما گفت شخصی شماست گفت نه دولتی است با عصبانیت اعتراض کرد و به من گفت برویم با مینی بوس میرویم این قضیه را گفتم که بیشتر روشن بشود باسپاس
ذینفوذان!
جامعهی خرافهزده
رطوبتی از اسلام باقی ماند!
قضیهی جمع ۴نفرهی حوزهی علمیه
لباس پیامبر بر تن کدام صنف؟
به قلم دامنه : به نام خدا. سلام. امروز زادروز کیست؟ زادروز آخرین برانگیخته. برترین مصطفای خدا. همو، که نهتنها ختم نبوت کرد و مُهر خاتمیت بر پیامبری زد و عقلانیت و وحیانیت را از روز مبعث -ببخشید از روز الست- کنار هم گذاشت، بلکه ختم مرتبت هم کرد؛ زیرا پس از او مرتبهای بالاتر و ژرفناکتری نیست که بتوان آن را فتح کرد؛ هر چه مکارم است در اوست؛ همه چه کمال است در اوست و هر چه مقام قُرب است در اوست؛ آری محمدبنعبدالله ص؛ که هر اذان و اقامه و نماز، ذکر و تشهد ماست: و اشهدُ اَنّ محمداً عبدُه و رسولُه. و علی آن حضرت وصی ع تالیتلوّ محمد ص و همهی امامان ع ما که اینک در عصر انتظار ظهور حضرت خاتم الاوصیاء مهدی موعود عج آن جریان حق را به قدرت غیب، امامت و هدایت میکنند، همه و همه در ظلِّ اویند که سایهسار مکتب اسلام و پیامرسان دین کامل است و مسلمان همهی اعتبار خود را در توحید و یکتاپرستی، جرعهنوش زمزم و کوثر او میداند؛ آری؛ محمد رسول خدا ص. نیز میلاد پیشوای صادق ع که اسلام را با افکار و دانش خویش به دینداران و اهل خرد معرفی کرد و آموزاند.
شادباش برین زادروز
لباس پیامبر بر تن کدام صنف است؟ و حالا بیش از هزار سال است یک صنف میگوید لباس پیامبر خدا حضرت مصطفی ص بر تن اوست و مردم مؤمن و متدیّن نیز به این صنف باورمند است و پُراعتقاد و پشت سر این صنف نماز بپا میدارد (آیا اقامه هم میکند؟ من نمیدانم، زیرا اقامهی نماز به اقامهی عدل و حق میانجامد و اقامهداشتن نماز با خواندنِ نماز فرقِ بیّن دارد) و نیز پای منبر این صنف، گفتار میشنَود و پیرو مسلک و مرامِ اخلاق و فقه و دینشناسی این صنف پارسا، خود را بازسازی و خودسازی مینماید. یعنی صنف روحانیت که از حوزههای سرشناس و قدَری چون مشهد مقدس، قمِ مرکز، نجف اشرف و حتی کاشان و اصفهانِ نصفِ جهان سربرآوردند تا خَلق را به خُلق نبی ص و ملت را به اُمتی علوی درآورند و لابد خود پیشتاز حظّ و کسب این صفاتیاند که در محمد و علی و همهی اولیای الهی صلوات الله علیهم اجمعین جلوهی تامّ نموده بود.
صنف وارستهی روحانیت (که البته مثل پستهی درهم، در آن سربسته و تلخ و کرمو و سمّی و پوک و خندان و ناب و مقوّی و پرمغز جمع است) سلاح مقدسی دارد به نام منبر که از قضا این سازهی چوبین ساده نه طلاکوب و مجلل، مانند لباس (قبا و قدک و عبا و عمامه و لبّاده و دشداشّه و آخرش هم نعلین) یادگار آن حضرت ستوده ص است برگزیدهی اول و آخرِ حضرت حق جلّ جلاله که اول و آخر و ظاهر و باطن است و نور، آن آفریدگار مهربان متعالِ رحیم و رحمان.
ازین منبر، ملت ایران چه خاطراتی دارند که مَپرس. خصوصاً آن منبر سیاسی و انقلابی امام خمینی -رهبر کبیر انقلاب اسلامی- در فیضیهی دههی ۴۰ قم، که بنیاد سلسلهی سارقِ پهلوی را از اساس لرزاند و پایههای سُست و تُرد و ترَکخوردهی آن خاندان دزد و دغل و دُب را از بُن ویران، و سرانجام، واژگون کرد.
ممکن است شما خوانندگان محترم این متن مثل من پای منبر، زیاد رفتهاید که لبریز خاطرهایم از آن خطیبها، و سرشار گفتار و کردار و پنداریم از آن خطابهها. حالا از آن محتواها عبور میکنم و فقط چند خاطرهی گزارهوار، بر خاطر خوانندگان خطور میدهم: اینجا و اینا:
وقتی منبری مجلس را میگرفت و دهنها وا میشد و گوشها تیز، خطیب از پشت، عمامهاش را با کف دست میگرفت و چند سانتی بر پیشانیاش فرو میغلتاند و شمایلش تازه قشنگتر و گیراتر میشد. حالتی گویا ایپدیمی و همهگیر درین صنف.
وقتی به ذکر مصیبت نزدیک میشد مردم در خیال خود گپ میزدند خدا را شکر دارد دارد تمام میکند، اما ناگهان خطیب گریز وحشتناک میزد و یک باب دیگر در منبر میگشود و کش میداد و این پاهای پامنبریها بود که به پلَندِر (به قول شهریها: کزکز) میافتاد و خون در رگ به بند میآمد. مشمول ذمّه هم هستند آن خطیبان از باب صدمهزدن به لینگ و پای مخاطبان. شاید هم دیهبدهکار! بیشتر بخوانید ↓
چرایی دیدار مفتی الازهر مصر با آقای سیستانی؟
آقا و آقابزرگ و آقاجان
به قلم دامنه. به نام خدا. سلام. گرچه «آقا» پیشوند و پسوندی عام بر سر اسم در فارسیست برای مردان، اما کاربرد خاص آن در بومزیست فراخ ایران، فراتر از یک پسوند و پیشوند ساده، بخشی لاینفک از فرهنگ و باور مذهبی مردم گردیده است. مثلاً اطلاق لفظ «آقابزرگ» برای صاحبِ «الذریعه» و کتابشناس شهیر شیعه شیخ آقابزرگ تهرانی -البته اصالتاً گیلانی (منبع) و اسم اصلیاش محمدمحسن منزوی تهرانی- که این لفظ برای ایشان نشان عالمِ بزرگ بودن و علامت شأن و مقام دینی و جایگاه والایش نزد مردم بوده است. و یا مثلاً در محل ما دارابکلا، وقتی مردم از همدیگر میشنویدند و یا به همدیگر میگفتند آقا این را گفت. یا آقا را برای مجلس دعوت کردید. یا آقا شاهد عقد ما بود. و یا آقا خطبهی ازدواج ما را خواند. یا آقا دارد میآید، منظور فقط و فقط «آقا» دارابکلایی بود؛ یعنی مرحوم آیتالله حاج شیخ محمدباقر دارابکلایی عالم پرهیزگار منطقه و امامجماعت و رئیس حوزهی علمیهی امام صادق ع روستای دارابکلا، که همچنان در پیشگاه مردم محل و حومه و حتی منطقه، قداست و وراستگیاش محفوظ مانده است.
آقابزرگ تهرانی
مرحوم آقا دارابکلایی
نمیخواهم صبغهی مقدسبودن بدهم و کسی را بیعیب و نقص معرفی کنم، نه. خواستم گفته باشم مردم متدین و حتی کمتر پایبند هم، به عالم باورع و باتقوا و زاهدپیشهی محلات خود به چشم یک انسان بزرگ و ملجاء میدیدند که لفظ «آقابزرگ» و «آقا» و حتی لفظ صمیمیتر «آقاجان» (مثلاً برای مرحوم آقای کوهستانی در کوهسان و مرحوم آقای ایازی در رستمکلا) برای بروز حُب و ظهور تقدیس و تکریم به آنان اطلاق میگردید. امروزه پس از رحلت امام خمینی، در میان پارهای از مردم برای آقای خامنهای، ادای همین واژه و گاه با افزودن پیشوند «حضرت» بر سر آقا، مرسوم شده است: «حضرت آقا»، که من احتمال میدهم جهت تألیف قلوب و برجستهسازی حُبّ و جایگاه رهبری چنین میگویند تا جنبهی ولایی خود را آشکار کنند.
نکته: مردم باورمند، به علمای خردمند و از هر گونه آلودگیِ خانمانسوز ایمن، همآره احترام ژرف قائل بودند؛ این لازم میداشت روحانیت -که همواره و حتی هماکنون خوبان و مرزبانان خُلّصِ آن، مظلوم مانده و مورد هجوم بیرحمانه بودهاند- این فکر درستِ مردم را با پرهیز از دینار و دنیا و دربار و به قول یکی از اساتید محترم روحانی «حُطام» (=مال دنیوی) پاسداری میکردند تا دین و دَینِ دو سوی ماجرا محفوظ و اداءشده مانده باشد. آیا این زیبایی اعتقادی همچنان بر همین منهَج در حال پیشرویست؟ من حقیقتاً اطلاع و ارزیابی دقیق ندارم.
خاطرهای جالب از علامه حسن حسنزاده
به قلم حجتالاسلام محمدرضا احمدی: فهم ذکر و تسبیح موجودات. خداوند متعال در آیه ۴۴ سوره اسراء می فرماید: وَإِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلَّا یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَلَٰکِنْ لَا تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ و موجودی نیست در عالم جز آن که ذکرش تسبیح و ستایش حضرت اوست و لیکن شما تسبیح آنها را فهم نمیکنید. یکی از مقامات بلند عرفانی، فهم ذکر و تسبح موجودات عالم نسبت به خدای متعال است که آنها چگونه ذکر خدا می گویند؟ به چه زبان و حالتی؟ سجده شان چگونه است؟ ذکر لفظی؟ ذکر قلبی؟ ذکر عملی؟ ذکر خدا یعنی سکونت خدا در وجود انسان، آن چه را که می بیند به یاد خدا بیافتد، به نحوی که همه موجودات و اتفاقات را از زاویه الهی بنگرد. طبیعت را در حال یاد خدا و تسبیح گوی او ببیند، اتفاقات ارضی و سماوی را از زاویه الهی نظاره کند. ذکر دائمی خدا یعنی باور به این که جهان در محضر خداست و این حالت بالاترین ذکر خداست.
....
سال ۱۳۷۳ ، منزل مرحوم حسنزاده آملی
جهت مصاحبه با ایشان. سمت چپ به ترتیب:
حجتالاسلام محمدرضا احمدی
حجتالاسلام شیخ حسن رمضانی
عاقل به قوانین خِرد راه تو پوید
دیوانه برون از همه آئین تو جوید
تا غنچه بشکفته این باغ که بوید
هر کس به بهایی صفت حمد تو گوید
بلبل به غزل خوانی و قمری به ترانه
در سال ۱۳۷۳ به مناسبت برگزاری کنگره بین المللی شیخ انصاری، جهت مصاحبه در باره شخصیت شیخ انصاری به منزل مرحوم علامه در خیابان صفائیه قم رفتیم. خوش اخلاقی و روش نیکو در مواجهه با افراد، در وجود ایشان موج می زد. بعد از مصاحبه و هنگام خداحافظی، ناگهان صدای مرغ و خروس هایی که در حیاط منزل ایشان بودند بلند شد و ما از این همهمه با تعجب به یکدیگر نگاه کردیم. علامه فرموند: چیه؟ تعجب می کنید؟ اینها دارند ذکر و تسبیح خدا می گویند.
آری، موجودات ذکر می گویند و تسبیح الهی بر زبان دارند، اما افرادی مثل حسن زاده ها ذکر آنها را فهم می کنند. نامحرمان اسرار آفرینش توان درک تسبیح موجودات را ندارند، اما علامه حسن زاده محرم آستان الهی بود و اذکار موجودات را درک می کرد.
ما سمعیم و بصیریم و هُشیم
با شما نامحرمان ما خامُشیم
روح علامه ذوالفنون حسن زاده آملی
با امیرالمومنین محشور باد.
دامنه: سلام استاد احمدی. این متن شما -که بهدرستی مفهوم مهم ذکر و تسبیح را به تشبیه و خاطرهی خود و نقل قول آن استاد کم نظیر دهر بردهای- بر دلم نشست. دست مریزاد و رحمت واسعهی خدا بر روح پرستندهی آن علامهی روزگار که نمونه بود و پرهیزگار.
در رثای علامه حسن حسنزاده
درد دلم در غم رحلت علامهای «انسان»
به اسم بامسمّای حسن حسنزاده
به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. جهان از حضور یک «انسان» خالی شد؛ آری انسان، انسان. و همین است که وقتی انسانی در اندازهی درک مقامِ عینالیقین و حتی حقالیقین مثل حسن حسنزاده آملی، از محضر دنیا به محضر خدا پر میکشد در زمین ثلمه (=ترَک) رخ میدهد. اینک بشر از درک وجود برکات آن آیتاللهی اسوه به محرومیت و فقد افتاده؛ یعنی آیتاللهی بزرگ و بزرگ و بزرگ حسن حسنزاده. همان عالم آملی که در صفحهی ۶۳ پندهای حکیمانهی عظمیش الهینامه میگفت:
الهی! همه از تو دوا خواهند و حسن از تو درد.
الهی! همه گویند بده، حسن گوید: بگیر.
الهی! همه برهان توحید خواهند و حسن دلیل تکثیر.
الهی! هر چه بیشتر دانستم نادانتر شدم، بر نادانیام بیفزا!
الهی! گروهی کو کو گویند و حسن هُو هُو.
الهی! همه از مُردن میترسند و حسن از زیستن که این کاشتن و آن درویدن.
الهی شبپره را در شب پرواز باشد و حسن را نباشد.
همان حسنزادهای که خودم در اعیاد غدیر در منزلش میدیدم که هرگز نمیگذاشت مردم دستش را ببوسند، شرم میداشت ازین کار در پیشگاه خلق خدا. اما خود وقتی از کوچهی بیت علامه طباطبایی عبور میکرد، مدتی توقف مینمود و دیوار استادش مرحوم علامه طباطبایی را میبوسید و سپس میرفت. آری او «انسان» بود؛ انسان به سوی کمال و کامل. در رحلت آن روحانی حقیقی خود را حقیقتاً عزادار و غمبار میبینم. حوزههای علمیه کمکم دارد سرمایههای بیبدیل و عدیمالنظیر خود را از دست میدهد... . آیا شکاف برجای مانده و جای خالی آنان پر میشود؟ با این سبک و روال که میبینم بسیار بعید و حتی ابعد مینماید. عکس بالا: روز تشییع جنازهی حسنزاده در آمل.
جناح چپ و نظام از نگاه رفسنجانی
توضیح دامنه: مرحوم رفسنجانی درین نامه جناح چپ را -که بعداً بر خود نام اصلاحطلبان گذاشتند- «نمکنشناس» و «راهگمکرده» توصیف کرد و برداشت وی از روند حکومتداری این است که در نظام «انحرافات دلخراشی» پدید آمده است. او درین متن، آخرین خطبهی نمازجمعهی خود در تاریخ ۲۶ / ۴ / ۱۳۸۸ را نیز «شبیه وصیتنامه» توصیف میکند. بیآنکه به متن نامهی آقای هاشمی رفسنجانی داوری داشته باشم، صرفاً جهت اطلاعرسانی و ثبت در تاریخ بخشی از آن در اینجا بازنشر میشود:
متن نقلی: «...پس از رحلت امام راحل نقش اساسی در مجلس خبرگان برای ادامه یافتن راه امام در حفظ جایگاه ولایت فقیه ایفا کردم و پس از ریاست جمهوری در سمت ریاست مجمع تشخیص مصلحت و نایب اول ریاست خبرگان و چند سالی در سمت ریاست آن به خدمت ادامه دادم و با انتخاباتی سالم و آزاد جریان اصلاحطلب دولت را گرفت. متأسفانه با نمک نشناسی، راه را گم کرد. متأسفانه کم کم احساس کردم که نیروهای در کمین نشسته با انتخابات ریاست جمهوری سال ۸۴ دولتی از جنس خود را ساختند و چهار سال بعد نیروهای خالص انقلاب تار و مار کردند و من با نوشتن یک نامه تاریخی به رهبری و سپس در آخرین خطبه های نماز جمعه که چهارصد و پنجاه یکمین خطبه نماز جمعه من بود در تاریخ ۲۶ / ۴ / ۱۳۸۸ نصایح خود را که شبیه وصیت نامه است در حالی که جمعیت میلیونی در خیابانهای تهران اجتماع با شکوهی داشت و دهها میلیون نفر از طریق رادیو و تلویزیون آن را شنیدند اثبات کردم که خواست اسلام و امام [و] راه انقلاب، حاکمیت مردم است و نه یک گروه؛
و از آن به بعد در مسئولیت ریاست مجمع به خدمت ادامه میدهم و شاهد انحرافات دلخراشی هم هستم. و اخیرا چون دیدم ... سیاستی دیگر آغاز شده، برخلاف تصمیم در انتخابات ۲۴ خرداد ۱۳۹۲ ریاست جمهوری در آخرین لحظات نامنویسی کردم که زلزله در کشور انداخت و دنیا طلبان از ترس آراء به بهانه کهولت سن صلاحیتم را رد کردند ولی در حقیقت تثبیت کردند و با اشاره، آقای دکتر روحانی را حائز اکثریت آرا نمودم و در انتظار نتایج آن هستم اگر ... بگذارند. تابستان ۱۳۹۲» منبع
خاطرهی علامه حکیمی از امام خمینی
خاطرهی مرحوم علامه محمدرضا حکیمی: دقیقا یادم نیست که اولین بار چگونه با امام خمینی آشنا شدم. من در زمان طلبگی و تحصیل در مدرسه نواب مشهد بودم و متولی و مدیر مدرسه، آیت الله میرزا علی اکبر نوقانی بود که با امام خمینی دوست بود. امام هر سال تابستان ها به مشهد می آمد و اتفاقا بیشتر هم با علمای تفکیکی رفیق بود. با دیگران خیلی ارتباطی نداشت خصوص آنکه برخی نیز با شاه ارتباط داشتند. من در مشهد از جمله در مدرسه نواب، ایشان را می دیدم. امام خمینی، شخصیت فوق العادهای داشت. قطعی بود که برای خدا کار می کند. در زمان شاه، آیت الله بروجردی، نظرشان این بود که با حکومت و سلطنت در نیفتتد. اما من و عده ای از مذهبی ها، نظرمان این بود که باید با حکومت و سلطنت در بیفتیم و مبارزه کنیم.
وقتی امام خمینی، حرکت انقلابی خود را بر علیه حکومت و سلطنت آغاز کرد، آیت الله شیخ مجتبی قزوینی از این حرکت ایشان، حمایت کرد و به تبع ایشان، خراسان، انقلاب کرد و متوجه امام شدند. این در حالی بود که آن زمان در خراسان، چندان به امام، توجهی نمی کردند. شاگردان آیت الله شیخ مجتبی قزوینی نیز از جمله من به حمایت از انقلاب پرداختیم. آیت الله شیخ مجتبی قزوینی تا آنجا پیش رفت که حتی عکس امام را در منزل خود زده بود. یکی از علمایی که او را می شناسم و نمی خواهم نام او را ببرم، به ایشان گلایه کرد که چرا عکس آقای خمینی را زده اید؟ این در شأن شما نیست برای طلبه های جوان مناسب است. ایشان در پاسخ فرمود: دین داری برای من خوب نیست؟ و آن شخص دیگر سخنی نگفت.
من به امام خمینی، علاقه زیادی داشتم و از ایشان تبلیغ و ترویج می کردم تا آنجا که روی همین علاقه به خمین رفتم تا منزل ایشان را ببینم، وقتی آنجا رفتم متوجه شدم ساواک من را زیر نظر دارد... . در جریان مبارزه برای انقلاب، مکرر بازداشت و زندانی شدم؛ در تهران، ارومیه، خوی و... یک بار در ساواک، یکی از رؤسای آنها من را مؤاخذه می کرد و گفت: شما از آقای خمینی، تقلید می کنید.
در پاسخ گفتم؛ بله. من چه کسی هستم که از ایشان تقلید بکنم یا نکنم؟ فرقی به حال ایشان نمی کند. ایشان شخصیتی است که بسیاری از ایشان تقلید می کنند و بود و نبود من تاثیری برای ایشان ندارد. نمی خواستم ایشان را سبک کنم لذا در ساواک نیز با قاطعیت و محکم از ایشان حمایت می کردم. من سهم زیادی در انقلاب مشهد و خراسان داشتم ولی دنبال این نبودم و نخواستم سهمی برای این کارهای خودم مطالبه کنم چون برای خدا کار کردم. آنقدر عشق و ارادت به امام خمینی داشتم و حمایت می کردم که همه می دانستند و معروف بود که آقای حکیمی، طرفدار آقای خمینی است. یک عکس انحصاری نیز با امام خمینی و احمد آقا دارم. من با احمدآقا (خمینی) خیلی رفیق بودم. به نظرم در قم بود که خدمت امام بودم. احمدآقا گفت: می خواهی با امام عکس بگیری؟ امام ایستادند من و احمد آقا هم کنار ایشان ایستادیم و عکاس، عکس گرفت. معمولا یک عکاس همیشه آنجا حاضر بود.
قم: عکس علامه حکیمی کنار
امام خمینی و مرحوم سیداحمد خمینی
من چند جلسهای نیز درس امام خمینی شرکت کردم. بعد از آزادی امام خمینی، در جریان ۱۵ خرداد سال ۱۳۴۲، آیت الله شیخ مجتبی قزوینی به همراه شاگردان خود و جمعی از علما برای دیدن امام به قم رفتند و من هم در خدمت ایشان رفتم و آنجا نیز حضور یافتم.
یک بار نیز در تهران که امام در تابستان ها به ییلاقات تهران رفته بودند،خدمت ایشان رسیدم. در جریان مبارزات انقلابیام در مشهد، در زمان شاه یکی این است که ایام عید، شاه به مشهد آمده بود و قصد رفتن به حرم داشت. من روایت: من رأی سلطانا جائراً مستحلا لحرمات الله... را دادم خوش خط نوشتند و به تعداد زیاد از آن تکثیر کردند و موقع خاموش و روشن کردن چراغهای حرم امام رضا -علیه السلام- گفتم رفقا از بالای پشت بام حرم به پایین بریزند و اینکار را در آن زمان خاص انجام دادند. مردم فکر می کردند دعا است و آن را بر می داشتند و بعد می دیدند که اعلامیه است بر علیهی شاه و... . ساواک متوجه شده بود و به دنبال من می گشتند تا من را دستگیر و بازداشت کنند (ظاهراً حدود سال ۱۳۴۳ بود)
ما در گروه کمین بودیم، ولی آنها...
به قلم دامنه: خاطرهی من. به نام خدا. سلام. بهار و تابستانِ من در سال ۶۱، در مریوان، آنهم در قلهها و شیارها و شکافهای دهشتناکِ «بوریدر» گذشت؛ سختِ سخت، با سُرب دشمن و سلّاخیهای ضدانقلاب. روزهای روشن و نورا را در سنگر بودیم، شبهای تار و تارا را از سرِ شب تا بعد از سپیدهی پگاه، در کمین. مثلِ منِ ۱۹ ساله -حتی سنین کمتر- فراوانفراوان بودند که خواب و خیال و خوشی را از خود دور کرده و ۱۰۰۰ کیلومتر به آنسوتر فراجسته و از مرز و مردم به دفاع برخاسته بودند.
حال وسط کار و کارزار، ناباورانه میشنوی یک جوان که خود را مدتی «آدم درسته» جا زده و به مسجد «ملا اسماعیل» یزد نفوذ کرده، یکی از نازنینترین روحانی این مرزوبوم را در محراب نماز، آن هم روز ۱۰ رمضان با دهن روزه در ۱۱ تیر ۶۱، به حکم یک جرثومه -که سرکردهی بدنامِ فاسدِ سازمان ترور است- ترور و غرقه در خون میکند؛ همان وارستهی پرهیزگاری که پیشتر از ترورش گفته بود: «به فرض آنکه مرا ترور کردید چه میشود؟ مرغابی را از آب میترسانید؟!» (منبع)
من و مانند من، خیلی این عالِم مردمدوست را دوست میداشتیم؛ شهید صدوقی را میگویم. کسی که، استاد مرتضی مطهری، شهید قدوسی و محمدتقی جعفری پیش او درس خواندند. کسی که، در سیرت و صورت واقعاً روحانی و معنوی بود و رازونیاز خالصانه، خصلت شبانهی وی. کسی که، حقیقتاً او میان مردم، و مردم میان او در رفت و آمدِ مدام بودند؛ آنقدر هم خدوم و محبوب، که ۱۸ مسجد ساخت، ۱۹ مدرسه تأسیس کرد، چندین سازمان خیریه و بیمارستان و هزاران خدمات عمومی بزرگ بنیاد نهاد. هم او که، برای سوادِ عالمانهی خواهران «مکتبةالزهراء» را بنا کرد و جوانان را در «گروه فرهنگ علوی» به دانش و ارزش، خوی و خویشاوندی و آشتی و اُنس داد.
ما کمین میرفتیم تا خونِ مردمِ مستضعف مرز، به دست صدام و گروهکهای سرافکن و پیکارجو نریزد، اینان کمین میکردند بهترین روحانیان و برترین ملجاء معنوی مردم را به خون غرقه کنند. در واقع آنان، مردم را جریمه میکردند و به خیال خام خود توبیخ؛ زیرا با ترور دهشتناکِ خوبان، دست مردم را از دسترسی به سرمایههای مذهبی و معنوی قطع میکردند.
صدوقی، آیتاللهی نمونهی واقعی بود؛ در علم، در مبارزه، در خدمت به خلق، در بناکردن تأسیسات عامالمنفعه، در اخلاق کریمه و در همپیوندی زیبا و راستین و درستِ دیانت و سیاست.
آری؛ ما در گروه کمین بودیم تا مرز و مرکز و ملت در کمین و کمند نیفتد، اما آن مردِ خوشنام ایران در محراب نماز در کمینِ بَردههای رجوی افتاد تا نانجیبانه پیکر نجیبترین شیخِ یزد و ایران را در خونش، سرخ کنند و خطِ قرمز مردم را نادیده بینگارَند؛ چه اِنگاره (=پندار و وَهم) کریهیی. صدوقی دوستداشتنی بوده و هست؛ چون صالح و صادق و صدوق بود. صالح و صادق هم، همآره جاوید است و خالد؛ پایدار و پاینده.
از ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ چه خبر؟
به قلم دامنه : ( ۱۵ / ۳ / ۱۴۰۰ ) به نام خدا. سلام. اول بگویم من آن روز هنوز نزدیک به ۹ ماه مانده بود که به دنیا متولد شوم. دوم نیز اعتراف کنم شما تاریخ را -بهویژه تاریخ معاصر را- بهتر از من بلدید. من فقط در ورای آن واقعه -که به قیام میماند- چند نکته میگویم و به همین اکتفا میکنم:
«بزرگداشت روز پانزدهم خرداد،
فریادی کوبنده است از مستضعفان بر سر مستکبران»
امام خمینی
پیشزمینهی بحث: عصر عاشورای آن سال ( ۱۳ خرداد ۱۳۴۲ ) امام خمینی به مدرسهی فیضیهی قم میرود. بر منبر مینشیند. همان آغاز، روضه میخوانَد و آنگاه سخنرانی میکند، آنهم با صراحت و شجاعت تمام، علیهی شخص شاه. چرا؟ چون دو ماه قبلش، رژیم، در فیضیه، فاجعه و جنایت آفریده بود، همان عصر خونین و معروفِ ۲ فروردین ۱۳۴۲ که به ابتکار فقیه اهل بیت عصمت و طهارت (ع) مرحوم حضرت آیتالله العظمی گلپایگانی، در سالروز شهادت امام جعفر صادق (علیهالسّلام) مجلس «عزاداری و روضهخوانی» در آن مدرسهی تاریخآفرین برپا گردیده بود. و در آن، به لایحهی دولت در «حذف اسلام از شرایط نمایندگی مجلس» اعتراض شده بود و خون طلاب به زمین ریخته... . و امسال این دو مناسبت عظیم، یعنی قیام ۱۵ خرداد و سالروز شهادت صادق آل محمد (ص) کنار هم قرار گرفت. هر دو مصیبت بر اهالی معرفت و مَودّت، تسلیت و تعزیت. روی همین اصل بود که امام، ۱۵ خرداد را برای همیشهی تاریخ این سرزمین، روز تعطیل و عزای عمومی اعلان کرد.
اما سه نکتهای که قرار است بگویم:
اول: هیچ دیدهاید یا خواندهاید که به ندای عالمانِ دین، اَعیان و اَشراف لبیک گفته باشند؟ همیشه این پابرهنگان و محرومان و طبقهی دیندار سادهزیست بودند که جان و مال و تمام هستی خود را حاضر بودند نثار اسلام و ندای مرجعیت دینی کنند. هان! ای دستاندرکاران نظام! دست بردارید از خوشخدمتی به اعیانی که عین زالو مکندهاند و استثمارکننده. در ۱۵ خرداد ۴۲ هم همین مستضعفان بودند که در قم و تهران و ورامین و پیشوا و ... به پیشوای شیعیان اقتدا کردند و حتی جان خود را تقدیم برپایی عدالت و پیادهشدن اسلام در جامعه کردند.
دوم: همان وقت که امام مبارزه با شاه را آغاز کردند، در درون خودِ حوزه عدهای بودند که مبادی ندای نادرستِ جدایی دین و سیاست بودند و اتفاقاً به فرمودهی خودِ امام خونِ دلی که از دست اینان خورد، از دست شاه نخوردهبود. جالب اینکه این منادیانِ فایدهنداشتنِ مبارزه و نهضت و سیاست، حالا میراثخوار هم شدند. بگذرم. بدتر از آنان کسانیاند که در درون انقلاب و با پیروی از امام خمینی رشد کردند، اما با شرمآورترین رفتار و گفتار از عقاید و باورهای خود، نادم شدند و مفت و مجّانی -و شاید بعضاً مزدوری- تز انگلیسی اسلام منهای روحانیت را سر میدهند که فتوکپیِ همان اسلام منهای سیاست است. یعنی جداساختنِ دین و محتوای سازندهی آن از پیامبران و امامان.
سوم: به قول اخیر رهبری در سخنان دیروزشان ( ۱۴ خرداد ۱۴۰۰ ) امام در همان سال ۴۱ (که مرحوم بروجردی رحلت کرده بودند و شیعیان زعیم عام خود را از دست داده و فصل غریبی و تنهایی و اوج فشار شاه علیهی علما و مبارزین شده بود) در جلسهی درسی اشاره کرده بودند که اگر همین الان هم ما از مردم بخواهیم که به میدان بیایند، این بیابانهای قم پر از مردم میشود.
آری؛ مردم ایران حقطلب هستند؛ و به ندای هر حقطلبِ بااخلاصی چون امام امت، لبیک میگویند. زیرا مردم میان دین و آزادی، دانش و ارزش و میدان و سیاست هیچ مرز جداکنندهی قائل نیستند و حق را میپویند که از زبان حقگو بلند شود. و میدانند در میداننبودن، زیان و خسران است. مگر در ۸ سال جنگ تحمیلی این ملت بردبار ندای امام را جانانه لبیک نگفت؟ گفت، چه خوب هم گفت. درود به ۱۵ خرداد و پیام جاویدان آن. والسلام.
نکاتی درباره علامه حسنزاده
نوشتهی ابراهیم طالبی دارابی دامنه: ( ۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۰ ) به نام خدا. با سلام و احترام به خوانندگان. چندی پیش عزیزی استاد، یعنی جناب حجتالاسلام شاکر در تالار نغمه، مخاطبان را به دیدنِ برنامهای زنده دربارهی علامه حسنزاده دعوت داده بود. من هم به خاطر عُلقه و اعتقاداتی که به آن علامهی آملی دارم، تنظیم کرده بودم خودم را در ساعت قرار، پای برنامه که شبکهی قرآن آن را به آنتن میبُرد، حاضر نمایم تا صحبت فرزندش حجتالاسلام عبدالله حسنزاده را بشنوم و ببینم که چه تازههایی بر من خواهد افزود. دیدم و شنیدم. اخلاقم در دیرباز این بوده و مانده که اگر برنامهای یا فیلمی را حاوی تفکر و اندیشه بدانم همزمان یادداشتبرداری کنم. پس شمّهای میگویم از برداشتهایم:
شعَف فرایم گرفته بود که فرزندش چقدر مسلط است و چه تازهها هم میگوید و چه صدای همسان پدر دارد و چه چهرهای بسان ایشان زیبا و باجذَبه. هماندَم، از قول پدر فرمود برخی از دانشها از جنس نور است، نه از حروف ظاهری الفبا. مانند نورِ علم کربلایی کاظم ساروقی اراکی. بیسواد؛ ولی حافظ کامل قرآن.
افتخار علامه به این بوده که گرچه از خاندانی روحانی برنخاسته، اما از مادری عفیف و پدری اهل یقین به دامن جهان رخ نموده و نگین حوزهی علمیهی آمل و تهران و قم شده و مرادی معنوی برای ایران.


















