به قلم دامنه. به نام خدا. حجت الاسلام شیخ عبداللّه درواری فرزند مرحوم مَشد عباس است. واقع در تنگۀ بن بست مرحوم آقا دارابکلایی. او از خانواده ای فقرچشیده برخاسته است. ابتدا پیش همسایۀ گرانقدرشان مرحوم آیت الله شیخ محمدباقر دارابکلایی تلمُّذ کرد و سپس گویا به حوزۀ علمیۀ مشهد مقدس رفت و همچنان آنجا مقیم است.
شیخ عبدالله درواری
نفر دوم از راست. عکس از رنگین کمان
وی را مدتی ست که ندیده ام تا مطمئن شوم آیا همچنان در این کسوت مانده است یا نه. البته تا جایی که خبر داشتم هنوز خود را ملبّس به لباس روحانیت نکرده بود. این روزها را نمی دانم. به هر حال شیخ عبداللّه درواری جزوِ روحانیون دارابکلا و از میانِ خانواده ای محروم پا به این عرصه گذاشته است که نیازمند تشویق و حمایت هاست. اساساً روحانیون در طول تاریخ از قشر روستازادگان و از بینِ پابرهنگان و فقردیدگان برخاسته اند و همین امتیاز بزرگ موجب بوده است که اسلام را به مال و منال دنیا معاوضه نکنند و اغلب نیز نمی کنند.
من شیخ عبداللّه درواری را از همان جوانی فردی خوش اخلاق، خندان، سر به زیر و از خاندانی مذهبی، دیندار، آرام و مأخود به حیا می دانستم. پدرش از مذهبی ها و مسجدی های محل بود. نَسَب این خانواده ها _که در دارابکلا به چند خانواده در کنار هم در همان تنگۀ بن بست مرحوم آقا دارابکلایی محدود می شود_ از ناحیۀ پدری از تویه و دِروار _بالای کیاسر در منطقۀ استان سمنان_ است. تویه و دِروار دو روستای چِفت به هم است که من رفتهام، دیده ام.
در سالهای دور این چند خانواده به دارابکلا مهاجرت کرده اند و فامیلی شان نیز از همین روستای دِروار ریشه می گیرد. برای همۀ آنان سلامتی و توفیق آرزو می کنم و برای درگذشتگان شان رحمت و مغفرت الهی می طلبم. به جناب شیخ عبداللّه درواری در هر کجای ایران است، سلام ویژه دارم. ان شاء الله موفق و مؤیّد باشند. جهت مزید اطلاع، دارابکلایی ها این دو روستا را در تلفُظ جمع می کنند و مثلاً می گویند فلانی توتِرواری هَسّه. مثل مرحوم اصغر توتِرواری ساری، که تا سالهای اخیر هر روز به دارابکلا می آمد و به عنوان یک بازاری واسط و خُرده پا، به خرید گردو و جارو و کانجی از کشاورزان محل می پرداخت.
مراسم میلاد فرخندۀ پیامبر رحمت (ص)
و پیشوای صادق (ع)
چهارده آذر ۱۳۹۶ در مسجد جامع
روستای دارابکلا
عکسهای ارسالی جناب رنگین کمان
موسی بابویه. قاسم ملایی
حسین رمضانی (پسرخاله ام)
سید اسدالله سجادی. رضا آهنگر طالب
به قلم دامنه. به نام خدا. برای این که تحقیقم تکمیل تر گردد از روحانیون پُرشمار روستای دارابکلا، باید از چهار طلبۀ دیگر نیز نام ببرم که از این صِنف شریف بیرون آمدند و طلبگی را ادامه ندادند. آنان همگی از طلبه های مرحوم آیت الله آقا دارابکلایی بودند و در مدرسۀ امام صادق (ع) دارابکلا تحصیل می کردند و دو نفرشان به حوزۀ ساری و مشهد نیز رفته بودند اما در نهایت ادامه ندادند.
این چهار تن از جوانان دهۀ شصت عبارتند از: یک: عبدالعلی دباغیان فرزند مرحوم میرزا احمد. دو: اسماعیل رمضانی فرزند مرحوم زکریاتقی. سه: عیسی رزاقی (برادرِ روانشاد یوسف) فرزند مرحوم حسینعلی رزاقی ذاکر پیشکسوت اهل بیت (ع) چهار: سید محمد موسوی دارابی فرزند حاج سیدکریم (شیشهبُر) طلبه گرامی و قاری خوشصوت قرآن. دو نفرِ اخیر به ترتیب در حوزه علمیهی مصطفی خان ساری و حوزۀ علمیۀ مشهد مقدس نیز تحصیل کرده بودند. برای این هر چهار نفر هم محلی، آرزوی سلامتی و بهروزی می کنم و بر رفتگان شان رحمت می طلبم. متأسّفانه هیچ عکسی از هیچکدام در دسترس نداشتم تا منعکس کنم.
عکس زیر از راست: حُجج اسلام سیدحسین شفیعی (مرحوم حجتالاسلام سیدمهدی). شیخ محمود رمضانی. غلامی نماینده ولی فقیه در سپاه استان. شیخ محمد جوادی نسب. طاهری رییس حوزه های علمیه مازندران. سیداحمد شفیعی دارابی مدیر حوزهی علمیهی مصطفیخان ساری (فرزند مرحوم آیت الله سید رضی شفیعی دارابی). حجتالاسلام دکتر فرازینیا معاونت ارتباطات حوزوی دفتر حجتالاسلام سید ابراهیم رئیسی (تولیت آستان قدس). آیت الله نورالله طبرسی امامجمعهی ساری. منزل حاج سیدتقی شفیعی. قبل از اربعین، آبان ۱۳۹۶. مراسم یادبود مرحوم آیتالله سیدرضی شفیعی دارابی (رئیس پیشین جامعه روحانیت مازندران و مدیر حوزۀ علمیۀ مصطفی خان ساری). روستای دارابکلا. ارسالی حجتالاسلام سیدمحمد شفیعی مشهد.
...
...
حجت الاسلام
سیدمحمد شفیعی دارابی مشهد
پسرش سید صدرا شفیعی دارابی
حُجج اسلام: شیخ مرتضی چلوئی دارابی امام جماعت مسجد جامع دارابکلا. شیخ مهدی شیردل. مسئول دفتر حوزه علمیه مازندران. قاسمی امام جمعه موقت ساری. اکبری قاضی دادگاه ویژه. و حاج سید تقی شفیعی ذاکر اهلبیت علیه السلام.
قلم دامنه. به نام خدا. سلسله مباحث روحانیت دارابکلا. از دیگر روحانیون روستای دارابکلا، فرزندانِ حجت الاسلام شیخ محمدرضا خراسانیاند که من سال قبل در ۲۹ آبان ۱۳۹۵ (اینجا) به شرح حالِ ایشان و خاندانشان پرداخته بودم. اینک در ادامهی معرفی روحانیون دارابکلا به فرزندان ایشان می پردازم.
همانطوری که مطّلع هستید، خراسانیها در دارابکلا از خاندانی مذهبی، مُلّا و دارای مکتبخانه و مورد وثوق جامعهی دارابکلا برخاستهاند. جدّشان مرحوم مُلامحمدکاظماند که از وجاهت خاصی برخوردار بودند. شیخ محمدرضا -که از روحانیون نسل دههی ۳۰ دارابکلا هستند و طلبگیشان را از نزد مرحوم آیة الله آقا دارابکلایی در مدرسهی علمیهی امام صادق (ع) دارابکلا آغاز کرده بودند- رهسپار مشهد مقدس شدند و همچنان در آنجا مقیماند و از فرزندان وی نیز، سه تن (شاید هم چهار یا پنج تن) روحانیاند و در همان شهر مقدس مشهد مقیم و مشغول به تحصیل میباشند.
در ایام سوگواری رحلت پیامبر رحمت (ص)، شهادت امامان حسن مجتبی و حضرت علی بن موسی الرّضا _علیهماالسّلام_ توفیقی شد تا این پست در ادامهی سلسله مباحث روحایت دارابکلا _که همچنان ادامه دارد و دنبالش می کنم_ ارائه گردد. با درود به همگی روحانیون دارابکلا و این خاندانِ خوب و وجیهِ روستایمان.
متن نقلی: خاطرهی خواندنی از عشق علامه طباطبایی به عزاداری امام حسین علیه السّلام: «دکتر مرتضی نجفی قدسی مدیر دارالقرآن علامه طباطبایی به خاطرهای پرداخته که چنین است. آیت الله علوی بروجردی نقل کردند: روزی به اتفاق پدرم و مرحوم ″علامه مدّاح″ که از تهران آمده بود، به دیدار حضرت علامه طباطبایی رفتیم. پس از صرف چای، علامه طباطبایی از آقای علّامه مداح که مداحی میکردند، درخواست کردند که روضهای بخواند. او هم روضهی حضرت علی اکبر (ع) را خواند و اشعار ایرج میرزا را در این زمینه میخواند و علامه هم استماع میکردند و متأثر بودند تا اینکه به این بیت رسید:
بعد از پسر، دل پدر آماج تیر شد
آتش زدند لانه مرغ پریده را
علامه طباطبایی در اینجا فرمودند: اَعِد. یعنی دوباره بخوان و او دوباره این بیت را خواند، دوباره علامه فرمودند: اَعِد و تا چهار بار درخواست کردند که این بیت را دوباره بخواند و پس از اتمام روضه هم علامه در حالی که از شدّت تأثُّر با دست به پای خود میزدند، این بیت را تکرار میکردند و آنگاه با حالی که شاید مخاطبشان ما هم نبودیم فرمودند:ذای کاش ایرج میرزا این بیت شعر را به من میداد و من تفسیر المیزان را به او میدادم!
آیت الله علوی بروجردی میگوید: من در آن هنگام جوان و کنجکاو بودم و از این جمله ایشان تعجب کردم و گفتم آقا شما ایرج میرزا را میشناسید؟! او شاعر هزلسرایی است! ایشان فرمودند: بله میشناسم و دیوان ایشان را دارم، معذلک من حاضرم تفسیر المیزان را با این یک بیت عوض کنم! و سپس ادامه دادند که من حتی توهُّم این معنا را ندارم که کسی این شعر را برای حضرت علی اکبر (ع) بگوید و فردای قیامت، امام حسین(ع) در حق او بیتفاوت باشد.
نجفی قدسی افزود: امروزه اهمیت تفسیر المیزان بر همگان روشن و مبرهن است و برترین تفسیر قرآن در عصر حاضر است و حتی حضرت آیت الله جوادی آملی فرمودند که این تفسیر تا قیامت باقی است. آنگاه میبینیم علامه طباطبایی (ره) چه عشقی و ارادتی به ساحت اهل بیت و مخصوصاً حضرت سیدالشهدا (ع) دارند که حاضرند بهترین اثر علمی خود را با یک بیت شعر که بیانگر علاقهی وافر حضرت امام حسین (ع) به فرزندشان علی اکبر است، عوض کنند.» منبع
به قلم دامنه. به نام خدا. سال ۷۶ بود. یک روز پدرم از یک نشست روحانیت در ساری -که اغلب برای شستشوی مغزی! منعقد میشد- به منزل بازمیگشت. عبور روستای سمسکنده را که ردّ کرده بودند، مرحوم حجتالاسلام سیدباقر رئیسی سجّادی از پشت فرمان نیسان -که به سوی دارابکلا به شوق و تند میراند- به او و مرحوم حجتالاسلام سید مهدی دارابی گفت: «جلسهی مهمی بود... دیدی فلانی چه هشدار مهمی داد... »
آن دو که چفت هم در کنار او نشسته بودند، سری تکان دادند و منتظر باقی حرفش ماندند. حاج سیدباقر که پیچ آقا اَسیو پیش روستای دارابکلا رسیده بود، ادامه داد و گفت: باید خیلی مواظب باشیم جوانها چپی مَپی! نشوند. سخنران نشست روحانیت آنها را از چپیها حسابی ترسانده بود و خط و ربط داده بود که چه کنند. چون تازه چند ماهی از برندهشدن میلیونی حجتالاسلام سیدمحمد خاتمی بر حجتالاسلام علیاکبر ناطق نوری با همهی آن قضایای انتخاباتی گذشته بود. پدرم گردن گرداند و به حال گِسکج! به سیدباقر -که خیلی باهم رفیق و در رَبط و رَفق بودند- با لحن ویژهی خادش! گفت:
تِه چیشی گونی؟!
من خادَم (=خودم) چپی هَسّمه
به خاتمی رأی هِدامِه
تِه مِره چپیترس دِنی؟
کی بایِته چپی بَده!
من خادِم، چپی مِه
روح آن هر سه رفیق همدرسِ همدورهی همپیاله شاد
به قلم دامنه. به نام خدا. سلسله مباحث روحانیت دارابکلا. یکی دیگر از روحانیون قدیم روستای دارابکلا مرحوم میرزاحسن صالحی فرزند مرحوم آق سیدعلی صالحی دارابی و از نواده های مرحوم آیت الله آق میرصالح صالحی بود. پدرش را قبلاً در اینجا و اینجا معرفی کرده بودم. او دائی زادۀ مرحوم مادرم است که رابطۀ بسیارگرمی با بیت مان داشت و از او خاطرات، داستان ها و نکته های پندآموز زیادی به یاد دارم.
آن مرحوم، لباس روحانیت بر تن نداشت، اما بسیاردانا، تاریخ دان، مسلّط به مسائل دینی، آشنا با قرآن و سخنوری دانشمند و شخصیتی زیرک و هوشمند بود. اطلاعات عمومی اش کم نظیر بود. مطالعه از کارهای مهمش بود. چهره ای خندان و صوتی بسیار زیبا داشت. از قدی بلند و لاغر برخوردار بود. خوش سخن و اهل حشر و نشر بود. مرحوم میرزا حسن صالحی _که در تلفّظ عامیانه «میرزحسن» خوانده می شود_ در ماه محرم در روستاهای سرتا، موسی کلا، جناسم و برخی دیگر از روستاهای ییلاقی بالادستِ دارابکلا منبر می رفت و روضه و خطابه می خواند. اما در تکیه و مسجد دارابکلا منبر نمی رفت. شاید هم توقّع داشت دعوت شود، که شاید دعوت نمی شد.
اما او هر چندوقت، به دعوت مرحوم پدرم شیخ علی اکبر طالبی و مرحوم حجت الاسلام والمسلمین شیخ روح الله حبیبی _که هر سه با هم رفیق بسیارصمیمی و دیرین بودند_ در برخی از شب های خاص ماه محرّم، در مُرسم و اوسا «تک منبر» می رفت و دَینِ خود به امام حسین (ع) و شهیدان دشت نینوا را اِداء می نمود. آن مرحوم در دهۀ 50 از مسئولان و دست اندرکاران محل بود و برای محل کوشش های فراوانی نمود. روحش شاد، نامش برقرار و بر خاندان ساداتش سلام و درود.
به قلم دامنه. به نام خدا. یکی دیگر از روحانیون قدیم روستای دارابکلا مرحوم آق سید علی صالحی دارابیست. پدرِ مرحوم میرزحسن صالحی. آن روحانی سادات و جلیلالقدر، دائی مرحوم مادرم بانو مُلّا زهرا آفاقیست. آق سیدعلی صالحی مشهور به «آق علی» شخصیتی مورد احترام مردم، مردی هوشیار و فردی زیرک و دانا و مردمپناه بود. این روحانی در میان خاندان خود محبوبیت و محوریت ویژهای داشت؛ چون از نوادی مرحوم آیتالله آق میرصالح صالحی (مؤسس نخستین مدرسهی علمیهی دارابکلا) بود. در معرفی آیتالله آق میرصالح -جدّ مادریِ مادرم- که بهزودی خواهم نگاشت، بیشتر شرح میکنم. روحشان شاد.