قضیهی جمع ۴نفرهی حوزهی علمیه
يكشنبه, ۲۳ آبان ۱۴۰۰، ۱۱:۳۹ ق.ظ
به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. در مدرسهای که «طلبههایش اصلاً با شعر سر و کار نداشتند» جمع چهارنفره تشکیل دادند برای شعر. وقتی آن طلبهها شعر را مذموم میدانستند و چنانچه اگر حس میکردند که کسی شعر میگوید، وی را «به عنوان یک منحرف و یا درسنخوان و تنبل و منحرف از راه فقاهت» محکوم میکردند، دکتر دینانی و سه طلبهی دیگر، جمع چهارنفرهای تشکیل دادند و تلاش میکردند در شعر و سِرایشش «پنهانکاری» کنند. ر.ک: کتاب "سرشت و سرنوشت" گفتگوی کریم فیضی با دکتر غلامحسین ابراهیمی دینانی... ص ۱۳۶ . حالا شعر مگر چیست که نزد آن دیگر طلبههای آن حوزه، قبح داشت و اهلش منحرف از خط فقاهت خوانده میشد؟ شاید گمان میداشتند شعر و شاعری همان است که در سورهی شعرا در وصف شاعران و مشعارشان آمده است. اما این فکر، ظاهرگرایی نسبت به قرآن است. شعر به قول عطار گفتنِ چیزی است که هرگز به زبان دیگر نتوان گفت:
قصه چیست؟ از مشکلی آشفتن است
وآنچه نتوان گفت هرگز، گفتن است
و به قول ملکالشعرای بهار:
شعر دانی چیست؟ مرواریدی از دریـــای عقل
شاعر آن افسونگری کاین طرفه مروارید سُفت
صنعت و سجع و قوافی هست نظم و نیست شعر
ای بسا ناظم که نظمش نیست الا حرف مُفت
شعر آن باشد که خیزد از دل و جوشد ز لب
باز بر دلها نشیند هر کجا گوشی شنُفت
ای بسا شاعر که او در عمر خود نظمی نساخت
وی بسا ناظم که او در عمر خود شعری نگُفت
بهار درین شعر میخواهد بگوید در اعماق دریای عقل، «مروارید وجود دارد که شاعر با غواصی آن را» از ژرفای اقیانوس به سطح میآورَد. به قول ابراهیمی دینانی از میان ادبیات (شامل داستان، قصه، نثر، شعر و ...) مهمترین نوع آن، شعر است؛ زیرا زبان اول بشر، شعر بوده است. البته مرحوم علامه طباطبایی به خود آقای دینانی -شاگرد حلقهی شبانهی وی- فرموده بود تو حالا دیگه شعر نگو. پرسید چرا؟ فرمود: «چون حالا فلسفه میخوانی و میترسم ذهنت تخیّلی تربیت شود.» دینانی هم اطاعت کرد و دیگر شعر نگفت. نگاه شود به ص ۱۳۷ سرشت و سرنوشت. به نظر من دلیل علامه ممکن است این بوده باشد چون شعر در واقع یک نگاه تخیّلی غیر متناهی به جهان دارد که به زیباترین وجه بیان میشود. نکته این که: لابد این هم مسجّل بوده است که عقل، تُرمز دارد ولی تخیّل و خیال، نه.
یادآوری: گرچه دکتر دینانی اسامی آن سه طلبهی دیگر را نبردند، اما چون در آن زمان، طبق خاطراتی که از وی خواندهام، او با رهبر انقلاب آیتالله سیدعلی خامنهای در مدرسهی حجت قم همحجره و رفیق صمیمی بودهاند، بنابرین، بنده احتمال میدهم یکی از آن جمع چهارنفره، ″مُعظّم لَّه″ بودهاند؛ قرینه اینکه رهبری هم، در شعر طبعی روان و توانا دارند و یدی بیضا.
| لینک کوتاه این پست →
qaqom.blog.ir/post/1991
۱۴۰۰/۰۸/۲۳
وبلاگ خوبی دارید :)
لطفا به وبلاگ ما هم سر بزنید
https://instagramwatch.blog.ir