دامنه‌ی داراب‌کلا

قم ، مازندران ، ساری ، میاندورود

درگذشت حاج غلام آهنگر

به قلم دامنه: پیام تسلیت درگذشت. به نام خدا. سلام و تسلّا. از دست دادنِ پدر، مصیبت دردناک و اندوه‌باری‌ست. در منزلت و مقام پدر همین بس که حضرت ابراهیم (ع) در نبودِ پدرش، «آزر» عموی خود را پدر صدا می‌زد: «یا اَبَتِ» ای پدر. (سوره‌ی مریم، آیه‌ی ۴۲) چرا؟ چون می‌خواست تا جای خالی و فقدان پدر را پُر نماید. و در عظمت شأن و شخصیت والدین چه پیامی بالاتر از وحی قرآن کریم که آن دو را بعد از توحید کنار خود قرار داده است که حُب و حُرمت به آنان تا چه میزان ارزنده و ستوده است.

 

 

مرحوم حاج غلام آهنگر

( ۳۰ اسفند ۱۳۹۹)

آقاجعفر سر قبر پدر

 

 

آری؛ اینک پدر محبوب شما در آخرین روز قرن ۱۴ از میان‌تان پر کشیده و به سرای جاوید و زندگی مهمتر اُخروی نائل گردیده و شما بازمانده‌های این فراق را غمی جانکاه فراگرفته و دلتان را مالامال اندوه و فسوس ساخته؛ خصوصاً وقتی دانسته شود میان شما و ایشان یک عشق دائمی و یک دلباختگیِ ستودنی برقرار بوده. منِ مصیبت‌دیده -که هم پدر و هم مادرم را از دست داده- به‌ژرفی می‌فهمد چه روزهای دردمندی بر شما روی خواهد کرد؛ دوری با همه‌ی آن خوبی، حسرت در اوج آن پیوست، فکر پَکر در نهایت وداع با آن پیکر. پدر فقط یک پیکر نیست، پدر تاروپود به‌هم‌پیوسته‌ و پیراسته‌ی تمام پیامِ «بودن و پاییدن و پایداربودن» است. درین ساعات غمگین‌تان، تسلیت عمیق مرا و غیبتِ موجّه مرا در تشییع و شرکت در مراسم ترحیمش پذیرا باشید. پویا بماند نامش، جویا بمانید در مرامش. رحمت واسعه‌ی الهی شامل حال آن پدر که فرزندانش، این‌چنین، دلباخته‌ی اویند. خدا باقی بدارد مادر مهربان‌تان را. زین پس هیچ -حتی به حد ذرّه‌- کم نگذارید عشق به مادر را که قلبش در غیاب همسرش همچنان برای شماها آرام و میزان بتپَد. روح پدرتان مرحوم حاج غلام آهنگر دارابی -که مأنوس قرائت قرآن و دوستدار اهل‌بیت علیهم السلام بود- با آنان محشور باد. پیامم به دوستانم: آقامحمدحسین، آقاجعفر، آقاعارف و همه‌ی بازماندگان محترم این خاندان.

۳۰ اسفند ۱۳۹۹

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
درگذشت حاج غلام آهنگر
/post/1866
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۳۴۲
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

گرم دَکته اِچّی باهیته

به قلم دامنه. به نام خدا. گرم دَکته اِچّی باهیته. دارابکلایی ها در اغلب جاها از این عبارت، استفاده می کنند؛ هم برای آرام کردن عصبانیت، هم برای اثبات خالی بندی طرف. و هم برای خود اعترافی بعد از وقوع. با چندمثال این قضیۀ همه جایی و همه گیر را روشن می کنم:

 

مثال آرام کردن عصبانیت: یکی خشم می کنه و با لبی کَف کرده می گیه: من پدرشه درمی آرم. می رم درب داغونش می کنم. ون وچاره ره وِن عزا نیشنِمبه. می گن مگه چی گفته؟ می گه: به ناموسم فحش داده و سرکوچه حِوار کشیده و بدبیراه بارم کرده. می گن: خا، وِه گرم دَکته اِچّی باهیته. تِه کنار بِرو با وِه.

 

مثال خالی‌بندی: یکی ذوق زده می ره پیش محفل زنانه هر روزه اش. می گه مِه آقا خانِه مِره بَورِه مکّه و هون راهی آنتالیا. فردا هم خانِه مِوِه النگو و خِفتی و گردنی بَخرینه. جمع می خندن و غش غش بهش می گن: تِه رِه خدا چندِه ساده هاکاردِه. تِه مَردی گرم دَکته اِچّی باهیته. باور نکن خاخِر. خوش خیال نَووش دِدا. مثال خود اعترافی: چنان مِرافعه کانّنه همۀ همسایه دَرسِره اِشنانّه. بعد زن و شی پَشیمون وُونّه و سِمار کینگ نیشِرنِه و هردِه پِشت دِنّه کَت جِه و گوونّه: گرم دَکته مییُو اِچّی باهیته مِی.

فرهنگ لغت دارابکلا

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
گرم دَکته اِچّی باهیته
/post/428
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۶۸۰
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

چنشت

به قلم دامنه: به نام خدا. چِنِشت، آن هم چه چِنِشتی. همچنان پابرجا، در حفظ سنت‌های دیرپا و به‌جا. فقط کافی‌ست ۶۰ کیلومتر از بیرجند خراسان جنوبی به جنوب شرق بیرجند برانی، می‌رسی به چِنِشت؛ مابین بیرجند و سربیشه. (در نقشه مشخص است) مردمی با آداب و رسم‌های ویژه. مثلاً مانند پوشش زنان و دختران به «دامن پاچین‌‌دار، قبای بلند، روسری و سربند و شلیته‌های خراسانی». گونه‌گونی رنگ در لباس‌ چِنشتی‌ها موجب شده که روستا به «سرزمین رنگ‌ها» لقب گیرد.

 

چِنِشت هم به علت وجود ۴ رودخانه، چِنِشت (=چند شط) نامیده شده و هم به دلیل  هم وزن‌بودن با واژه‌ی «بهشت» چِنِشت را معادل بهشت می‌خوانند. چِنِشتِ بیرجند و سربیشه‌، ۲ غار دارد به نام‌های غار چنشت و غار چهل‌چاه، و یک امامزاده  (منبع) دارد به اسم سید حامد علوی -بنا بر نقلی از نوادگان امام باقر علیه‌السلام- که با بخشی از خاندان خود مشهور به «باقریه»، در حدود سال ۴۰۰ هجری قمری به چنشت آمده بودند.

 

 

چِنِشت

 

نقشه‌ی موقعیت جغرافیایی و راهی چنِشت

 

سه رسم چنشت را برمی‌شمُرم:  ۱. هیچ عکاس و فیلمبرداری هرگز اجازه ندارد از عروسی دختران این روستا تصویربرداری کند. این رسم خط قرمز شدید چنشتی‌هاست. ۲. هنگام عروسی که مراسم منحصر و ویژه است، یک پسر کنار داماد می‌ایستانند تا بر اساس باور دیرین‌شان، فرزند اول پسر باشد و در روز و روزگار عصای دست‌شان. ۳. داماد برای هزینه‌ی عروسی‌اش در هر صورتی باید تلاش و کار کند تا حاصل دسترنج خود را خرج عروسی کند و تن به قرض و کمک‌گرفتن از دیگران و اقوام ندهد. در واقع، پول مراسم عروسی الّا و لابُد باید محصولِ کار داماد باشد و از درآمدهای خود خانواده‌ی داماد. بس است و بگذرم و چه ایران زیبایی و چه ایرانیان دلربایی داریم.

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
چنشت
/post/1861
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۱
  • ۵۲۸
  • پست شده - دوشنبه, ۲۵ اسفند ۱۳۹۹، ۱۱:۳۶ ق.ظ
  • : برچسب ها
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

فرصت خدمت یا فرجهٔ غارت!

به قلم دامنه: فرصت خدمت؟ یا فرجه‌ی غارت؟! به نام خدا. مگر جمهوری اسلامی ایران -بخوانید همان خون‌بهاء شهیدان- قرار نبود فرصتی برای خدمت به خلق باشد و زمینه‌ساز عبادتِ حضرت خالق و مقدمه‌چین ظهور حضرت صاحب (عج)؟ پس چرا برای «اکبر طبری»‌ها فُرجه‌ی شده برای غارت و ساعات خوشی شده برای حکومت و اِعمال قوت و ارتکاب خیانت؟! با مقایسه‌ی غارت اکبر طبری در حوزه‌ی حکمرانی و دستگیری‌های فراوان شهردارها و شوراها در شهرها در حوزه‌ی مدنی، اثبات شده که فساد چه در بخش‌های انتصابی حکومت و چه در بخش‌های انتخابی ملت، ریشه دوانده. این خوره‌ها آفتی هستند که اگر دفع نشوند تمام صید خود را می‌خورند و از درون می‌پوکانند. آیا می‌توان قصد برخورد با این آفات را قصدی واقعی و تام و بدون تبعیض دانست؟ اگر چنین قصدی باشد، انقلاب از آرمان خود دور نیفتاده است، و اِلّا فلا: پس نه. چرا ستون امروزم این شد؟ چون حکم طبری را دیدم:

 

 

اکبر طبری. شیخ صادق لاریجانی

 

او چون شبکه‌ی چندنفره‌ی ارتشاء «با وصف سردستگی و اخذ رشوه‌های متعدد» تأسیس کرد به گفته‌ی آقای اسماعیلی سخنگوی حجت‌الاسلام والمسلمین آقای سید ابراهیم رئیسی «به ۳۱ سال حبس تعزیری و ضبط اموال ناشی از ارتشا و انفصال دائم از خدمات دولتی و بیش از ۴۳۰ میلیارد ریال جزای نقدی محکوم شد.»  (منبع) حالا این اکبر طبری که «سردستگی‌»اش اثبات شده و به عنوان همه‌کاره‌ی حجت‌الاسلام شیخ صادق لاریجانی، دست به این‌همه خیانت و غارت زده، دیگه چه حکمی از دادگاه گرفته؟ اینها را: من خیلی‌خلاصه در زیر فشرده‌نویسی می‌کنم و می‌گذرم:

 

حکم جزای نقدی بابت پول‌شویی‌ها.

حکم ضبط سه دستگاه آپارتمان مسکونی در برج روما در کامرانیه‌ی تهران.

حکم ضبط یک واحد به مساحت ۶۳۳ متر.

حکم ضبط واحد دیگری به مساحت ۳۸۸ متر.

حکم ضبط واحد سوم به مساحت ۳۸۰ متر.

حکم ضبط یک واحد آپارتمان در خیابان پاسداران در یکی از برج‌های مجلل به مساحت ۶۳۳ متر.

حکم ضبط پنج قطعه زمین در شهرستان بابلسر که تبدیل به یک باغ ویلای بسیاربزرگ شده و ویلای مجللی در آن ساخته‌شده.

حکم ضبط یک قطعه زمین مشجّر به مساحت هزار و ۶۷۵ متر در نجارکلای لواسان.

حکم ضبط یک واحد آپارتمان اداری به مساحت ۱۰۸ متر در مجتمع اداری سانا.

حکم ضبط یک قطعه زمین به مساحت ۳۰۰ متر در بلوار کریم‌خان زند.

حکم ضبط طبقات پنج و شش ساختمان احداثی در بلوار کریم‌خان زند به‌عنوان بخشی از اموال و وجوه ناشی از ارتشا.

حکم محکومیت قریب به هزار‌میلیارد ریال جزای نقدی در حق دولت.

حکم محکومیت به حدود ۱۷۹ میلیارد ریال ضبط وجوه نقدی بابت ارتشا اخذ کرده و املاکی که اشاره شد.

حکم انفصال ابد از خدمات دولتی «!»

 

اینک سه نکته از میان هزاران نکته:

 

۱. آقای حجت‌الاسلام شیخ صادق لاریجانی که در طول صدارتش به همه داغ و درفش نشان می‌داد، و دائم با عصبانیت با مردم حرف می‌زد! چرا چشمش به اول‌نفر پهلُوی‌اش نمی‌چرخید؟! و چرا خود او تحت محاکمه‌ و استنطاق نرفت؟ مگر خون او سرخ‌تر است؟! اگر این تبعیض نیست، پس اسمش چیست؟

 

۲. چرا نوشتم «حکم ضبط»؟ نه «ضبط»؟ چون‌که بر من معلوم نگشت، آیا ضبط شد واقعاً؟ یا نه، فعلا فعلانا فقط حکم در ورقه مانده است و پای دادگاه و دادسرا؟!

 

۳. راستی این اکبر طبری دستِ راست حجت‌الاسلام شیخ صادق لاریجانی چه خدمت خدومی به انقلاب و قوه‌ی وقت قضاییه می‌کرد و ملت خبر نداشت! باز صد رحمت به آن احسان طبری که در تئوری‌های توده‌ای مارکسیستی و وابستگی به شوروی نَرد زد و باخت، ولی این اکبر طبری، نه تخته‌نرد، که هم نبرد می‌زد و هم نَوِرد. نورد را مازندرانی‌ها خوب بلدند که چه لغت زمُخت و اوپورنیست است! خصوصاً وقت پلوخوری‌های چرب و گرم و نرم! بگذرم. ولی بازگردم به اول متنم: جمهوری اسلامی فرصت خدمت بود؟ یا فرجه‌ی غارت؟! نکند مفهوم «فرصت» در نگاه این‌تیپ معمول‌ها و عمله‌ها همان اوپورنیست است؟! و «فرصت‌طلب». شاید.

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
فرصت خدمت یا فرجهٔ غارت!
/post/1862
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۱۶۷
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

کی گفته مدرنیته حاکمه؟!

به قلم دامنه: به نام خدا. امروز ( ۲۴ اسفند ۱۳۹۹ ) در یک منبع، (اینجا) آماری خواندم از سازمان ملل که در پایان سال گذشته، «بیش از ۸۸ میلیون نفر» از مردم جهان در «گرسنگی حاد» به سر بردند.

 

 

چند نکته:

 

۱. نمی‌دانم آیا جان سالم هم به در بردند؟!

 

۲. یاد سخن حکیمانه‌ی استاد محمدرضا حکیمی افتادم، آنجا که از «دره‌های فقر» در برابر «قله‌های ثروت» سخن می‌گوید.

 

۳. کی گفته مدرنیته حاکمه؟!!! جهان غرب، ازین عبارات و اصطلاحات، فقط دَم می‌زند، تا بیشتر غارت کند. جهانِ آنان، دیرزمانی‌ست، دیرزمان، که از غیرت و حَمیت تهی شده است. گویی حتی اساس و اصول مدرنیته‌ی خود را هم، از بُن وارونه و ویران نموده‌اند. بگذرم.

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
کی گفته مدرنیته حاکمه؟!
/post/1857
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۱
  • ۲۱۸
  • پست شده - يكشنبه, ۲۴ اسفند ۱۳۹۹، ۰۲:۵۴ ب.ظ
  • : برچسب ها
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

شرح لغت‌های ۲۶۶۷ تا ۲۷۷۷

شرح لغت‌های ۲۶۶۷ تا ۲۷۷۷

نوشته‌ی مشترک دکتر عارف‌زاده و دامنه

فرهنگ لغت داراب‌کلا ( لغت‌های ۲۶۶۷ تا ۲۷۷۷ )
 

ویژون‌ویژون لَ له ویژون: یک ساز دهنی کوچکی داریم بنام زنبورک. این آهنگ را دوره نسل پیشین از رادیو پخش میکردند و مورد اقبال عمومی قرار گرفته بود و بچه ها و جوانها تکرار میکردند. این ساز کوچک اغلب در جیب داشتند و می‌زدند. حتی بدون این ساز هم گاه با صوت دهن می‌زدند به حالت گینگ‌گینگ. احتمال این است این ساز چون به شکل زنبور شباهت دارد و یا به صدای زنبور شبیه است، به این اسم، مسمّا شد.

 

 

ساز « Zanbuorak » زنبورک

 

 

...

 

 

ساز زنبورک. عکس از دامنه از روی مستند «پارسین» آقای مهدی منیری

یک زن ترکمن استان گلستان در حین نواختن زنبورک

 

 

اوصول‌لولو: تمسخرکردن کسی. معمولاً انگشت وسطی را به شکل تیلا می‌کردند و بی‌آن‌که طرف بفهمد از پشت، روی کله‌اش می‌بردند و می‌گفتد اصول‌لولو!

 

بینج ور ورمزم اوه خانه: در کنار شالی،علف هرز هم آب میخورد. در کنار فرد اصلی، یکی دیگه هم سود میبرد. در کنار عنصر اصلی، بطور ناخواسته ، یکی دیگه هم بهرمند میشه.

 

مِره پیچه! :برایم سخته! آن کار برایم راحت نیست! راحت نیستم!

 

شوجن: جن شب. زشت. ترسناک. مخوف. بدترکیب.

 

نون‌رِزه: خرده ریزه‌ی نان. خرده‌های باقیمانده‌ی نان. گاه -حتی اغلب- نونزه هم می‌گن. خصوصاً چون جنبه‌ی برکت و حرمت دارد، مواظبت می‌شود بر زمین یا کف اتاق نریزد، که زیر پا رود. ازین‌رو دقت می‌کنند و می‌گویند: نون‌رزه ره جمع هاکان کیجا!

 

سنگه‌فرش: این عبارت بومی نیست؛ فارسی‌ست اما به عنوان یک نوع فرهنگ تمدنی و سازّه‌ی پیشرو لازم شد در کتاب لغات بیاوریم. چون این سازه در محل، رونق منحصری داشت، حتی با سبک‌ها نماهای جالب و مشارکت و تعاون مردم. مثلاً تنگه‌کوچه‌یی سنگ‌فرش کنار منزل مرحوم شیخ روح‌الله حبیبی تنها کوچه‌ی سنگفرش باقیمانده است که حدود ۴۶ یا ۴۷ سال پیش در محل مفروش شد.

 

 

تنگه‌ی حموم سنگه‌فرش

کنار منزل مرحوم شیخ روح‌الله حبیبی

عکاس: دکتر عارف‌زاده

 

 

حموم‌تنگه‌ی هفت‌روز داراب‌کلا

 

سرکتار بئیتن: کتار یعنی چونه. سرکتار بئیتن یعنی موقع احتضار، کتار آن فرد را می‌گیرند که دهن قفل نکند، یا بدقیافه جان ندهد، یا جان‌دادن تأخیر افتد.

 

اِنکرا : یک بازی جمع خودمانی معمولاً درون‌خانوادگی است، که با انکرا انکرا، انک مرد کتونه، کتون حاجیونه... شروع می‌کردند. شبیه اتل متل توتوله بود. هدف و نقطه‌ی عزیمت بازی به نظر می‌رسد برای تعیین نفر شروع کننده‌ی ابتدای بازی‌ها بود. انگرا انگرا، انگ مرد جوونه، جوون بی‌آشیونه، ... در آخر یه پا جمع می‌شد و به همین ترتیب تا فقط یه پا بمونه.

 

برفه : ابرو. مثال: کمون برفه مه دله تیر هاکاردی بانو بانو جان ای. پرفه هم گاهی می‌گن. یا حتی برخی ورفه.

 

پِل: گرمای بی‌اندازه‌ی هوا که انسان را در حد استیصال و تعریق شدید می‌کشانَد. وقتی هوا در چنین حالت ساکن و گرم ولو میا (=ابرناک) باشد، می‌گویند هوا پل دنه. گویا در چنین حالتی جریان هوا ساکن است. احتمال دارد پله که بر پوست بدن می‌زند، با پل هم‌ریشه باشد. واقعاً از پل کلافه می‌شوند. بدترین هوا، همین وضع پل است در نوع شدید مستأصل (=جان به تنه) پارسی‌اش می‌شود کلافه. قدیمی‌ها به این وضع از هوا در اینطی موقع می‌گفتند: هوا مول هاکارده. حتی آغوردار بِن سایه هم اکر هنیشی، هوا که پل داره، مستأصل می‌شوی. گرمای تابشی و سوزشی طاقت فرسا ناشی از هوای دم‌کرده، ساکن و بدون هیچ نسیمی، خواه ابری باشد یا آفتابی. مردم معتقد بودند در نین حالتی به‌زودی و طی روزهای بعد از این حالت، لابد بارش باران خواهد بود. توجیه علمی آن: در هنگام دم‌کردن هوا و گرما (پِل‌دادن) با هم یعنی تبخیر بالای آب خزر و این یعنی ابرهای آبدار در حال شکل‌گرفتن و این طبق روال طبیعی یعنی احتمال بارش به‌زودی. بیشتر بخوانید ↓

شرح لغت‌های ۲۶۶۷ تا ۲۷۷۷
ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
شرح لغت‌های ۲۶۶۷ تا ۲۷۷۷
/post/12
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۶۸۴
ادامه ی مطلب
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

ولیلای سوادکوه تا صحن امام رضا

مسیر راه‌آهن تهران به مازندران در سه فصل

 

 

مزار شهید مدرس در کاشمر خراسان رضوی

 

 

عکس تست روان‌شناسی: لانه‌. پرنده‌ها. چهره

بسته به این دارد چه کسی کدام را زودتر ببیند که شخصیت عاطفی

آن فرد مشخص می‌شود. مثلاً (طبق منبع فوف) اگر کسی ابتدا چهره را

درین عکس ببیند یعنی: «از اعماق وجود خود می‌داند که فردی با ارزشه»

البته اگر علم روانشناسی این تست را تأیید کرده باشد. من بی‌خبرم

 

 

نگاه جغد‌. هندوستان

 

 

قم شادترین استان کشور

 

 

نقشه‌ی صحن‌های حرم امام رضا (ع)

 

 

شغال: به زبان محلی ما: شال

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
ولیلای سوادکوه تا صحن امام رضا
/post/1860
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۳۲۶
  • پست شده - جمعه, ۲۲ اسفند ۱۳۹۹، ۱۰:۴۹ ق.ظ
  • : برچسب ها
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

۱۰۳ سخن از دکتر شریعتی

۱۰۳ سخن از دکتر شریعتی

گزیده‌ی افکار مرحوم دکتر علی شریعتی

 

گردآوری: جناب آقای ابوالقاسم کریمی ورامین

۱ انسان معتقد و مسئول، برای دشنام‌هایش نیز ارج و حرمت قائل است و من هرگز آن را در نثار به کسانی که اساسا وجود ندارند, تباه نمی‌کنم. ۲ آدم وقتی فقیر میشود خوبیهایش هم حقیر میشوند اما کسی که زر دارد یا زور دارد عیبهایش هم هنر دیده میشوند و چرندیاتش هم حرف حسابی به حساب می آیند. ۳ فقرهمان گرد وخاکی است که بر کتابهای فروش نرفته یک کتاب فروشی می نشیند، فقر شب را بی غذا سرکردن نیست، فقر روز را بی اندیشه سپری کردن است... ۴ ترجیح میدهم با کفشهایم در خیابان راه بروم و به خدا فکر کنم تا این که در مسجد بنشینم و به کفشهایم فکر کنم ۵ "سخت است حرفت را نفهمند" سخت تر این است که حرفت را اشتباهی بفهمند ۶ بدتر از توجیه‌های غلط توجیه‌های درست است ، یعنی تکیه کردن بر یک حقیقت تنها برای پایمال کردن حقیقتی دیگر ...!! ۷ گوسفندی ذبح کن! و لقمه‌ای به گرسنه ای ببخش! وه! که این حج, کلافه‌ام می‌کند! چهار سال است که هنوز از حج باز نگشته‌ام! ۸ راه تقرب خدا در اسلام تعقل است نه تعبد ۹ به شماره‌ی هر دلی, دوست داشتنی هست و دل‌ها هر چه شگفت‌ترند، عشق نیز در آن‌ها شگفت‌انگیزتر است. ۱۰ در روزگار جهل, شعور خود جرم است!

 

۱۱ حسین بیشتر از آب تشنه لبیک بود اما افسوس که به جای افکارش زخم‌های تنش را نشانمان دادند و بزرگترین درد او را بی آبی معرفی کردند. ۱۲ اگر باطل را نمی‌توان ساقط کرد می‌توان رسوا ساخت، اگر حق را نمی‌توان استقرار بخشید می‌توان اثبات کرد طرح کرد و به زمان شناساند و زنده نگه داشت. ۱۳ منتظر نمان پرنده ای بیاید و پروازت دهد، در پرنده شدن خویش بکوش. ۱۴ آزادی از درون مغز تو آغاز می‌شود چه بسیار انسان‌ها که دست و پایشان بسته نیست، اما زندانی افکار خویش‌اند. ۱۵ اگر تنهاترین تنها شوم باز خدا هست، او جانشین همه نداشتن‌های من است. ۱۶ باید انسان بودن، پاک بودن، مسئول بودن و در اندیشه سرنوشت دیگران بودن، وظیفه باشد. بالاتر از آن صفت آدمی باشد، باز هم بالاتر، وجود آدمی باشد. ۱۷ عشق یک جوشش کور است و پیوندی از سر نابینایی، دوست داشتن پیوندی خود آگاه و از روی بصیرت روشن و زلال ۱۸ سرمایه های‌ هر دلی حرف هایی است که برای نگفتن دارد. ۱۹ هر انسان کتابی است در انتظار خواننده اش. ۲۰ خداوندا به هر کس که دوست میداری بیاموز که عشق از زندگی کردن بهتر است و به هر کس که دوست میداری بچشان که دوست داشتن از عشق برتر است. بیشتر بخوانید ↓

۱۰۳ سخن از دکتر شریعتی
ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
۱۰۳ سخن از دکتر شریعتی
/post/1837
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۳۸۷
  • پست شده - جمعه, ۲۲ اسفند ۱۳۹۹، ۱۰:۴۴ ق.ظ
  • : برچسب ها
ادامه ی مطلب
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

انارقلت و سیدعلی چشمه

انارقلت و سیدعلی چشمه

  

 

عکس‌ها : اینجا

 

  

 

عکاس: جناب یک دوست

 

  

 

۱۹ اسفند ۱۳۹۹. از سیدعلی چشمه تا انارقلت داراب‌کلا

 

انارقلت و سیدعلی چشمه
ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
انارقلت و سیدعلی چشمه
/post/1858
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۱۹۹
  • پست شده - جمعه, ۲۲ اسفند ۱۳۹۹، ۱۰:۲۸ ق.ظ
  • : برچسب ها
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

حضرت جعفر طیّار

به قلم دامنه: مسرور به دیدار جعفر؟ یا فتح خیبر؟ به نام خدا. در آستانه‌ی خجسته‌عید مبعث، دلم بر آن شد که یادی از یک یار عارف و غیور و سلحشور رسول الله (ص) بکنم، جعفر بن ابی‌طالب برادر بزرگ‌تر امام علی -علیه‌السلام- مشهور به جعفر طیّار، ذوالجناحین، ابوالمساکین، و نیز ذوالهجرتین به خاطر هجرت به حبشه و هجرت به مدینه.

 

جعفر، آن سان مقام و منزلت نزد پیامبر اکرم (ص) داشت که آن حضرت وی را سرپرست کاروان مسلمانان در مهاجرت به حبشه کرده و پس از بازگشتش از حبشه نیز به او نماز مخصوص آموخت؛ نماز جعفر طیّار.

 

همچنین پیامبر (ص) در بازگشت از غزوه‌ی ظفرمند خیبر، جعفر را -که از حبشه بازگشته بود- ملاقات کرده، به آغوشش کشیده و میان دو چشمش را بوسیده و فرموده: به خدا قسم نمی‌دانم برای کدام یک مسرور باشم، دیدار جعفر؟ یا فتح خیبر؟

 

مزار جعفر طیّار در اردن (منبع)

 

جعفر، فردی خطیب، سخاوتمند، شجاع و عارف بود و حتی پیش از ظهور اسلام نیز انسانی پرهیزگار و آگاه بود. او در جنگ موته به شهادت رسید و به همین علت قبرش در اردن است. مدفن وی و دیگر شهدای موته در منطقه‌ای به نام مزار در نزدیکی موته (اردن) است. در قبر جعفر سه شهید دفن‌اند. این مقبره در سال ۱۳۹۲ خورشیدی توسط وهابیان تندرو و تکفیری‌ها به آتش کشیده شد.

 

در اینجا جا دارد یکی از سخنان درخشنده‌ی حضرت جعفر را نزد نجاشی -پادشاه مسیحی حبشه- بنویسم، آنجا که گویی به منزله‌ی سخنگوی اسلام به‌زیبایی گفت:

 

«من آن چه را از راهنما و پیامبرم شنیده‌ام خواهم گفت. ما را پیامبری آمده که ما را به کنار گذاردن بت‌ها، ترک رباخواری، حرمت ظلم و خونریزی به غیر حق، حرمت فحشا و پلیدی امر کرده و به نماز، زکات، عدل و احسان خویشاوندان ملزم ساخته است.»

 

مزار جعفر در اردن است (عکس بالا). لابد اهل معنا برای مقام شریف جعفر بن ابی‌طالب (ع) لحظه‌ای از جای برمی‌خیزند و برای این صحابه‌ی رسول خدا (ص) از راه دور و دلی، ادای احترام و ذکر صلوات تقدیم می‌دارند. سلام بر ایشان.

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
حضرت جعفر طیّار
/post/1856
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۱۸۹
  • پست شده - چهارشنبه, ۲۰ اسفند ۱۳۹۹، ۰۲:۴۰ ب.ظ
  • : برچسب ها
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

جریان جور و جریان ظهور

به قلم دامنه: جریان «جور» و جریان «ظهور». به نام خدا. جریان جور نمی‌گذاشت پیشوایان معصوم (ع) در جامعه با مردم روزگار خود «حضور» داشته باشند، چون از بیداری و آگاهی مردم واهمه داشتند. حضور معصوم (ع) در میان مردم، موجب وحشت و دهشَت جریان جور بود، زیرا به جبر و جُبن بر مردم حکومت می‌راندند و واهمه داشتند که ائمه (ع) مردم را به ماهیت واقعی قدرت و فساد، آشنا نمایند. بی‌حکمت نیست که خدا حضورِ «امام حاضر» را با مصلحتی که فقط خود از آن آگاه است، به امام «غائب» (عج) بدل کرده است تا جریان «ظهور» در وقت خود، جریان «جور» را متوقف یا دست‌کم مؤمنین را از چنگ و جنگ آنان برهاند و صلح مهدوی و آرامش حیات را به بشریت ارزانی نماید، هر چند باطل در برابر حق، هرگز باز نمی‌ایستد و به شیطنت و دسیسه‌چینی نو روی می‌آورَد، زیرا جریان حق همواره دشمن دارد، دشمنی که به آموزه‌های خدا ایمان و پناه نمی‌آورد. همین است که انسان «منتظر» در انتظار «موعود» (عج) مانده است و تا آن روز دست از حق و مقاومت در جریان ظهور برنمی‌دارد. مردم در نگاه جریان جور، همواره چونان گله‌ی گوسفندان حساب می‌شدند، اما مردم در منظر جریان ظهور دارای کرامت و شرافت و حتی «ولی‌نعمت» هستند. ازین‌روست که برای ظهور امام زمان (عج) روی میزان علایق و عقیده‌ی مردم حساب باز شده است.

 

 

ازجمله امامی که با سخت‌ترین سیاست جریان جور مواجه و سالیانِ سال در سیاه‌چال مخوف زندانی شدند تا مردم به ایشان دسترسی نداشته باشند، امام موسی کاظم -علیه‌السلام- بودند، امامی که در میان مردم مؤمن آن روزگار و این روزگار یک اُسوه و یک پیشوای محبوب و مَلجاء دردمندان ماند که پناه‌بردن روحی و معنوی به ایشان درمانگر و آرامش‌بخش است. امامی که سخنان شگفت‌انگیز فراوانی دارد که هر کدام خود یک نسخه‌ی رهگشاست. مانند این رهنمود در این (منبع) که فرمودند: «هر کس عقل دارد به حد کفاف بسازد، و هر که به مقدار کفایت قناعت نماید بی‌نیاز شود، و هر که به حد کفایت نسازد، هرگز بی‌نیاز نشود.» آری؛عقلِ کفاف، نه کفافِ عقل!

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
جریان جور و جریان ظهور
/post/1851
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۲۵۶
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

داروی درد من شهادت است

  

 

سردیس شهیدان سلیمانی و ابومهدی. دانشگاه بصره

 

 

سنگ قبر حاج قاسم

 

 

دست‌نوشته‌ی حاج قاسم: «داروی درد من شهادت است.»

 

نذر    

 

نکته‌هایی از رفتارهای اخلاقی شهید سلیمانی

در کتاب: «فقظ برای خدا»

 

   

 

(منبع)

 

 

شهید حاج قاسم سلیمانی با دیدن تصویر بانویی که

قاب عکس پنج شهید عزیز خود را در دست دارد، گفته بود:

«من وقتی این تصویر را دیدم، خیلی تکان خوردم؛ این تصویر باید

در تاریخ ملت ایران و جهان در همه‌ی قلب‌‌ها و چشم‌‌ها حک شود» (منبع)

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
داروی درد من شهادت است
/post/1859
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۳۲۵
  • پست شده - شنبه, ۱۶ اسفند ۱۳۹۹، ۱۲:۴۲ ب.ظ
  • : برچسب ها
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

نکاتی بر دیدار پاپ و سیستانی

به قلم دامنه. نکاتی بر دیدار جناب پاپ فرانسیس و آقای سیستانی. به نام خدا. درباره‌ی جنبه‌های مختلف این دیدار سخنان زیادی از منابع و مجاری متعدد منتشر شده است. من هم به وسع و حق خود چند نکته‌ای می‌نویسم، باشد که حق مطلب را از دیدِ خودم ادا نموده باشم.

 

یکم: در بیانیه‌ی «مجمع مدرسین و محققین حوزه‌ی علمیه‌ی قم» -تشکّل سیاسی جناح چپ در حوزه‌ی قم- اصطلاحی آمده که جای تعجب شدید دارد، آنجای متن که این دو شخص را «جانشینان مُنجیان موعود» خوانده؛ که من احتمال می‌دهم در درج این عبارت، تعمدّ شده است؛ تا بتوانند بر جای دیگر و جایگاه دگر، تعریض -بلکه اعتراض- زده شود. بگذرم. سربسته گفته باشم و این ناسپاسی را از منظر اهل نظر، دور نداشته باشم.

 

 

دوم: ترتیب‌دهندگان این مسافرت و دیدار هر کس و جریان بوده باشد، (گویا حجت‌الاسلام «سید ابوالحسن نواب» (اینجا) بر نقش پیشین آقای سید جواد خوئی نوه‌ی مرحوم آیت‌الله خوئی (مسئول مدرسه‌ی دارالعلم نجف) در این باره پرده برداشته) نمی‌گویم فقط می‌خواستند از وزن و نقش بی‌بدیل ایران در منطقه بکاهند، اما نمی‌توان چندان خوشبین بود، که شائبه هم در میان نبوده باشد. شاید اشتباه محاسباتی من موجب است، چنین فکر کنم. اللهُ علمٌ.

 

سوم: آنچه میان دو رهبر مذهبی رد و بدل شد و آن میزانی که به تشخیص اهالی بیت، نشر یافت، اگر همین باشد که علنی گردید، باید بگویم از نگاه من فقط کلی‌گویی بوده و نیز پرهیز شدید از گفتار روشن و بیان آسان آن حقایق که دو سوی دیدارکنندگان در آن یا تعارف ورزیدند یا تکلّف و یا نخواستند نقش ایران را در نابودی تفکر خشونت، بگویند.

 

چهارم: کاش هر دو، یا دست‌کم یکی از آن دو، از سر آموزه‌ی اخلاقی یا ادیانی و یا حتی انسانی، از دو رهبر آزادیبخش حقیقی و رشید منطقه از ظلم و بیداد داعش و تکفیری‌ها یعنی سرباز شهید حاج قاسم سلیمانی و شهید ابومهدی المهندس یاد می‌کردند. فقدِ این فقره در بیان دو مقام مذهبی، نه فقط نیاوردن نام مؤثرین دفاع رهایی‌بخش بود، بلکه فقر فاحش این دیدار بود که بی‌حد آب و تاب داده شد. و من گمان نکنم از همین مقدار تبلیغی و‌ مانور فراتر رود و بر رهبران ناشایست غرب اثر گذارد. البته خوش‌بین بودن چندان هم آسیب‌زا نیست، اما مطلقِ آن نادرست است.

 

پنجم: البته دأب دائمی هر دو مقام مذهبی این بوده، که در جاهایی که سکوت سمّ است، سکوت محض می‌کنند. سکوتی که دست ستمِ ظالمین را مبسوط می‌دارد و مصون. بگذرم. خواستم فقط بگویم انتظارات و تبلیغات اصالت ندارد، کارِ زارِ این کارزار هولناک برای ایجاد امنیت و صلح پایدارتر را، ایران کرده، اما حالا موقع دروی! دیگران است که خرمن، کوپا کنند و محصول و ثمرات، کسب. ولی جهانی که من می‌شناسم با حرف حل نمی‌شود؛ اگر ایران و رهبر هوشمند آن آیت‌الله سید علی خامنه‌ای نبود؛ اکنون از عراق و صد البته از مرجعیت آنجا هم چندان چیزی باقی نمانده بود. به قول آقای افشین علا شاگرد مرحوم قیصر امین‌پور در سروده‌ی انتظاری انتقادی‌ اخیرش: بیشتر بخوانید ↓

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
نکاتی بر دیدار پاپ و سیستانی
/post/1854
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۲۸۷
ادامه ی مطلب
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

حق سکونت زن

پایگاه مجازی فقه و احکام رهبری

پاسخ استفتاء درباره‌ی «حق سکونت زن در خانه پس از وفات شوهر»

 

منبع عکس: اینجا

 

سؤال: اگر شوهر برای این که همسرش بعد از مرگ او بدون منزل نباشد، به همسرش بگوید: تا زمانی که زنده هستی سکونت در منزلم را برای شما قرار دادم و زن هم قبول کند و در آن سکونت کند، آیا پس از فوت شوهر، ورثه می‌توانند زن را از سکونت در منزل منع کنند؟

 

پاسخ: در فقه به چنین قراردادی «عمری» می‌گویند و با اجرای این قرارداد لازم، زن تا زمانی که زنده است حق سکونت در خانه را دارد -هر چند ارث منحصر در خانه باشد- و ورثه نمی‌توانند از سکونت او ممانعت کنند. (منبع)

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
حق سکونت زن
/post/1855
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۲۸۶
  • پست شده - شنبه, ۱۶ اسفند ۱۳۹۹، ۱۲:۰۲ ب.ظ
  • : برچسب ها
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

امبس‌مرز داراب‌کلا

منطقه‌ی جنگلی اَمبس‌مرز داراب‌کلا



تشنی‌سر. چهاردهم اسفند ۱۳۹۹. عکاس: جناب یک دوست


عکاس: حمیدرضا طالبی دارابی

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
امبس‌مرز داراب‌کلا
/post/1853
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۱۹۱
  • پست شده - پنجشنبه, ۱۴ اسفند ۱۳۹۹، ۰۷:۲۳ ب.ظ
  • : برچسب ها
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

زندگی خودنوشت حاج قاسم

زندگی خودنوشت حاج قاسم

این متن به تنظیم و آرایه‌ی دامنه: نگاهی به زندگی خودنوشت شهید حاج قاسم سلیمانی با عنوان «از چیزی نمی‌ترسیدم» از انتشارات «مکتب حاج قاسم». حقیقتاً خواندنی، آموزنده، عبرت‌انگیز، خاکی و خودمونی، و با ادبیات پاک مرد پارسا و پرواپیشه و اُسوه:

 

«عشیره‌ی ما را خواهرم هاجر می‌شناسد. او در علم نسَب‌شناسی طایفه، اول است. بنا به قول تمام بزرگان، جد  یعنی پسر قربان، به اتفاق برادرش که بنا به قولی برادر مادری بوده‌اند و بنا به قول دیگری از بزرگان منطقه‌ی فارس، معلوم نیست که آخرش تبعید شده‌اند یا نه بنا به دلایلی مهاجرت کرده‌اند. آنان از نی‌ریز فارس به سرچشمه‌های هلیل‌رود می‌آیند. این رود از سرچشمه‌های ارتفاعات بالای ۳۵۰۰ تا قریب ۴۰۰ متری شروع می‌شود و طی مسافت بیش از ۳۰۰ کیلومتر، به دریاچه‌ی جازموریان در انتهای استان کرمان و ابتدای مرز بلوچستان می‌ریخت. پس از سکونت، تمام سرزمین‌های اطراف این رودخانه را از ابتدا تا شعاع ۱۵ تا ۲۰ کیلومتر تصرف می‌کنند.

 

«از چیزی نمی‌ترسیدم»

 

میرقربان چهار پسر به نام‌های ولی، محمد، حسین و ابراهیم داشت و یک دختر که او را به شخصی به نام علیداد می‌دهد. این چهار پسر، هر یک، طایفه‌ای را به مرور شکل می‌دهند که در درون هر طایفه‌ای، تیره‌ای از پسرهای آنان شکل می‌گیرد؛ لذا ایل «سلیمانی» از میرقربان چهار طایفه‌ی پسری و یک طایفه‌ی دختری را شکل می دهد که هم اکنون به همان نام خوانده می‌شوند: محمدی، حسینی، ابراهیمی یا امیرشکاری، مش‌ولی، علیدادی.

 

پدر و مادر من از دو تیره زارالی هستند که از مش‌ولی است. پدرم از طایفه‌ی ابراهیمی و مادرش از طایفه‌ی لری است. تیره‌ی من طولی و عرضی، در ریشه و خویشاوندی به این شکل است. بنا به دلایلی، ابراهیمی‌ها از املاک بیشتری برخوردار بوده‌اند. البته پدرم، به مرور در زمان پدرش، برخی از املاک خود را می‌فروشد و آرام‌آرام در درون طایفه سه طبقه شکل می‌گیرد. طبقه‌ی حاکم خان‌ها بودند که پس از فوت میرقربان، هر خانی بزرگ ایل سلیمانی محسوب می‌شده است. شخصی بود به نام گرامی‌خان که بعد از او، چند پسر به نام محمدعلی‌خان، حسین‌خان، سیف‌الله‌خان، احمدخان و ولی‌الله‌خان بوجود آمده است. اقوام پدرم از تیره‌ی ابراهیمی‌ها، لشکرخان و ... بودند.

 

البته به دلیل ریشه‌های فامیلی، من در دوره‌ی حیات خودم از خوانین، فساد خاصی ندیدم. عموماً شکایات و حل اختلافات و حمایت عمومی طایفه و رابطه با حکومت را عهده‌دار بودند و املاک فراوانی داشتند؛ ازجمله یکی از بهترین ملک‌های آنان دست پدرم بود و پدرم هم، به دلیل همان وراثت فامیلی خود و مادرم، سهمی در این املاک داشت. مادرم دختر اسدالله و مادرش زهرا هر دو از تیره زارالی بودند...

 

اما ذکر نسبت‌های مادرم: علی‌الظاهر پس از مراسم خواستگاری، مادرم در سن چهارده سالگی به عقد پدرم در می‌آید.  معمولاً مدت عقد در عشیره تا دو سال هم طول می‌کشید و به هر صورت این دو با هم ازدواج می‌کنند.جهانگیر نقل می‌کند: «در روز عروسی پدرت او سوار بر شتر بود. شتر در رفت و فرار کرد و داماد هم سوار بر آن! پس از مدتی توانستند شتر را که داماد بر پشت آن سوار بود، بازگردانند.» در دوران اول زندگی مشترک وی گفت پدرم زندگی خیلی فقیرانه‌ای داشته است؛ اما آرام‌آرام صاحب دام‌هایی می‌شود به‌نحوی که بعضی وقت‌ها یک یا دو چوپان داشته است .اولین ثمره‌ی زندگی آن‌ها دختر می‌شود و به دنیا می‌آید، به نام سکینه که در سن سه سالگی به دلیل سیاه‌سرفه فوت می‌کند. پس از مدتی کوتاه، خواهرم هاجر و بعد برادرم حسین متولد می شوند و سپس من در سال هزار و سیصد و سی و پنج به دنیا آمده‌ام...

 

 

...

 

بهار برای ما فصل نعمت بود: اولاً فرار از سرمای جان‌سوز زمستان و دوم این‌که فصل کوچ ما بود. به محض این‌که نوروز تمام می‌شد، پس از اتمام سیزده که زن‌ها معتقد بودند نحس است، ایل  ما کوچ می‌کرد به سمت ارتفاعات تنگل: جنگلی تنُک با بادام‌های وحشی که در فصل بهار چادرکَن می‌شد. و باغ بزرگی در تنگل که انواع میوه‌ها را داشت. دره‌ی عمیق و سرسبز و پر از گردوی بندر که از شدت درهم‌تنیدگی درختان گردو، آفتاب داخل آن‌ها نمی‌افتاد و ده‌ها چشمه‌سار آب از دره‌های کوچک آن جاری بود و رودخانه‌ی کوچکی را تشکیل می‌داد. بیدهای بسیار بلند و سپیدارهای سربه‌فلک‌کشیده‌ی باغ، سایه‌ی بسیار بزرگی درست می‌کرد. مادرم پلاس را لب جوی آب می‌زد و جغ‌ها را می‌کشیدند. صدای شرشر و غلتان آب که از وسط چادرسیاه‌ی ما عبور می‌کرد، صفایی می‌داد؛ اگرچه فقر و زحمت زیاد، فرصت درک این صفا را نمی‌داد. بیشتر بخوانید ↓

زندگی خودنوشت حاج قاسم
ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
زندگی خودنوشت حاج قاسم
/post/1841
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۶۴۱
ادامه ی مطلب
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

دِمریس تا زنِ زر

دِمریس تا زنِ زر

سِسکه: ذرّه ذرّه = سِسکه‌سِسکه. شرحش این است: سِسکه چندین معنی دارد. بسته به جای به کار بردنش دارد. باران کم باشد می‌گویند اتا سسکه بارید. باران به کناره‌ی دیوار بپاشد می‌گویند وارش سسکه زد. یعنی چکه کرد. غذا کم بذارند پیش میهمان، می‌گویند اتا سسکه پیش ما غذا گذاشتند! چشمه آبش کم بیاد: می‌گویند سسکه سسکه او انه. یا مثلاً سسکه سسکه علف کانده. نیز یعنی شتک. ترشح یا پرتاب ذرات مایعات به اطراف. کم. ذره. پاشیدن ذرات آب و مایعات به پیرامون. مثل لبه‌ی لباس، خصوصاً عبا و چادر و مانتو. یا پرتاب آب بر روی عابر پیاده با عبور ماشین از روی چاله‌چوله‌ی آب.

 

تِ بِلارم: ت ضمیر است یعنی «تو» یا مخفف تو را. بلارم، قربانت شوم است. چون میم در بلارم، ضمیر متصل فاعلی‌ست. پس این عبارت یعنی: قربات تو شوم. بگردم به رویت. فدایت شوم. خیلی هم خودمونی‌ترش می‌شود: ت ره بَخوارم.

 

قارت و قاریم :شاید یا با املای غین. گره‌دار. گره‌گره. ناصاف. دارای برآمدگی و پستی بلندی. شاید به صداهای زیاد شکم و روده‌ها که از روی شکم شنیده می‌شود هم گفته شود. مثال مثل این دو تا: کدویی که رویش قارت و قاریم دارد، خصوصاً چو کهی. یا لحاف و دواجی که پنبه‌اش قارت و قاریم کرده باشد. برآمدگی. مثل برآمدگی تُشک خواب که پنبه در جاهایی برجسته می‌شود و مثل غده می‌زند بالا.

 

پیمبریک: خیلی‌خیلی کم. بسیاراندک. ناچیز. مثلاً اتّا پیمبریک برام عسل ریختی؟! یعنی کم. خیلی‌کم. ذره. کوچک. تکه‌ریز.

 

 

عمرّ ره موندنه: برگرفته و باقیمانده از القاء دشمنی مذاهب شیعه و سنی، به منظور ابراز تنفر و توهین و تحقیر و برچسب بدشکلی، می‌گفتند مثل عمرخطّاب است. خطاب هم طوری تلفظ می‌شد که انگار معنای زشتی دارد.

 

عمِرکاشی‌ماه: سنتی در دهه‌های قبل که پس از ماه «محرم و صفر» و احتمالاً واکنشی برای تخلیه‌ی عصبانیت مذهبی، و شاید ایام سالروز کشته‌شدن عمر بن خطّاب به دست فیروز ایرانی، تعدادی از مردم شیعه در شب‌ها مترسک عمر را حمل و سپس آتش می‌زدند. چند مورد پژوهش شد گویا منظور عمر بن سعد در کربلا بود که کم‌کم به اشتباه به آن شخص دوم سرایت داده شد. البته این کار اختلاف‌افکنانه بعد از استقرار جمهوری اسلامی به عنوان کاری وحدت‌شکنانه و به با تدبیر امام و مرحوم منتظری با اعلان هفته‌ی وحدت (میان شیعه و اهل سنت) به‌کلی برچیده شد. کار نادرستی بود. درج این سه لغت و عبارت فقط برای ثبت بود. وگرنه نقارافکنی پدیده‌ای شُوم و منحط و ضدفرهنگ است.

 

به سر عمر: این در مناطق دیگر هم هست. زمانی که بخواهند با سوگند یک موضوع چندش‌آور مثل امعا و احشا و توالت و ... را گواهی و تصدیق نمایند به جای قسم مقدسات، این تعبیر را به کار می‌برند. چون عیناً سوگند است از نوع ذم با این لحن و به شکل تعجبی و حیرت: به سر عمِر ! گاه سین را مشدد هم می‌گن تا تأکید را برسانند.

 

کاله‌رحم: با سکون ح. سنگدل. بی‌رحم. سختگیر. بی‌گذشت. در محل بی‌مروّت هم می‌گن با زمختی.

 

گوش‌خِس: نام حشره‌ای که به باور محلی گوش می‌رود و شبیه هزارپا است. بیشتر برای ترساندن و حذردادن این نام را بر آن حشره نهادند. پس گوش‌خس در زبان محلی یعنی: حشره‌ی شبیه هزارپا که بیشتر در شب حرکت می‌کند و چون گمان می‌کنند همیشه خطر ورودش به گوش وجود دارد به این نام شد. گوش خز هم گفته می‌شود. این نام دقیق‌تر است. چون خزیدن به درون گوش را می‌رساند. لذا هر دو وجه  ثبت شد.

 

کوره فشاری هاکاردی؟! : دودی‌کردن زیاد محیط، به‌ویژه با مواد دخانی. این عبارت در محل زیاد رایج است.

 

کمل‌دسّه در کانده! : اشاره به کسی که هنگام سیگارکشیدن زیاد دود هوا می‌کند. کمل بوته‌های خشک شالی پس از خرمن و درو است. یعنی انگار کمل را آتش کردی. این چه وضعی از دودکردن است!

 

دار: درخت. آویزان. داشته‌باش.

 

زیک‌زله: کنایه از آدم ترسو. کم‌جنبه. بی‌زهره. نادلیر چون زیک پرنده‌ی خیلی‌کوچک است و با کمترین تهدید پا به فرار می‌گذارد. زیک بر اساس قانون آفریدگار درست عمل می کند اما آدمی باید جربزه‌ی خود را بالا نگه دارد. زله همان زَهره در فارسی ست که جرئت معادل آن است.

 

سر ینّی! : جا می‌گذاری. فراموش می‌کنی.

 

دل به دله: تو در تو

 

زیک‌زله: کنایه از آدم ترسو. کم‌جنبه. بی‌زهره. نادلیر چون زیک پرنده‌ی خیلی‌کوچک است و با کمترین تهدید پا به فرار می‌گذارد. زیک بر اساس قانون آفریدگار درست عمل می کند اما آدمی باید جربزه‌ی خود را بالا نگه دارد. زله همان زَهره در فارسی ست که جرئت معادل آن است. بیشتر بخوانید ↓

دِمریس تا زنِ زر
ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
دِمریس تا زنِ زر
/post/805
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۹۲۱
ادامه ی مطلب
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

لغت‌های ۲۵۵۶ تا ۲۶۶۶

لغت‌های ۲۵۵۶ تا ۲۶۶۶

نوشته‌ی مشترک دکتر عارف‌زاده و دامنه

فرهنگ لغت داراب‌کلا ( لغت‌های ۲۵۵۶ تا ۲۶۶۶ )
 
 
تره باد دکفه: یک جمله‌ی دعاییه از نوع نفرینه است، به کس یا کسانی که کاری انجام می‌دهند که موجب شگفتی و یا انزجار طرف مقابل است. اغلب هم این عبارت از سر شوخ‌طبعی صادر می‌شود. یعنی ای تو را باد بیفتد. شکمت چنان باد بیفتد که بترکی و بمیری و نفله شوی! یک نوع مدح شبیه به ذم در صنعت ادبی است. لغت مأنوس و آبدار و رایجی است بین مردم.
 

دِله: مثل انار را دله می‌کنند. یا آفتابگردان را. بیرون آوردن تیم از درون لاپه‌ی انار و سر آفتابگردان. دله هاکون. دله دینگن. دله دانّه. دله هسه. دله دره. یعنی داخل اتاق است. اناردله‌گر و سایر معانی همپیوند با دله. مثلاً: این ماه دله مِه دس‌بال واز وونه. پول انه مِه دس.

 

 

چَپِر. ترسم دکتر عارف‌زاده

 

چَپِر: چپر وسیله‌ی کمکی _معمولاً شاخه‌ی بزرگ و محکم درخت_ است که دسترسی را آسان می‌سازد. مثلاً کسی بخواهد از بوته‌های انبوه و خاردار دور از دسترس تمشک، بخورد یا بچیند، باید چپر بگذارد تا بتواند. زیرا چپر با شاخه‌شاخه‌هایی که دارد مانند سپر و نردبان عمل می‌کند. کاش عکسی از آن مصور می‌کردیم زیر این پرونده. برخی از عکس‌ها اقدامی ماندگار می‌باشد. لابد آشنایان با این لغت اینک غرق چپر شدند و هوس تمش سرشان زد و خاطرات قشنگش. آری؛ هم می‌خوردیم، هم پُر سطل می‌کردیم و خونه می‌آوردیم که مربّا بَپجن. می‌گفتند بنه نیرین قرمز وونه. وِسّه دار هاکانیم. چرا؟ نمی‌دانم. برخی هم داخل کُل درخت (=پوست درخت)، تمش می‌ریختند. (پوست دو درخت کلقو و لرگ مناسب بود) نیز حتی وقتی سبد و سطل پر می‌شد، چپر را برای روزهای بعد، یک جا مخفی می‌کردیم که کسی از آن بالا نرود و تمش را پسو کند. فکر می‌کنم چپر مخفف چهار پر یا چند پر باشد که به مرور شد چپر. چون پر یعنی همان شاخ‌شاخ‌ها.شما کاملتر نوشتید. (ط. د) چپر: یک نردبان تک شاخه که با اصلاح سرشاخه‌های یک شاخه‌ی بزرگ دارای شاخه‌های فراوان کوچکتر در اطرافش از درختان با جنس چوب محکم تهیه می‌شود و آن شاخه‌های کوچک اصلاح‌شده، نقش پلکان چپر را دارند. از چپر برای دسترسی و چیدن میوه‌ها و محصولات دور از دسترس و ارتفاع زیاد درختان و نیز بوته‌هایی مثل تمشک و انجیر و انگور و ... استفاده می‌شود. بهترین چوب و شاخه برای تهیه چپر، لرگ است. چون هم محکم و نشکن است و هم سبک. هر کس در داراب‌کلا به پرچیم بگوید چپر، خودش یا مخاطبش دارابکلایی نیست. (د.ع) لرگ هم علاوه بر سه خاصیت که ذکر گردید، منعطف و لمس است.

 

 

«نو» از جنس تایر

 

نو: «نو» متاعی کَنده‌کاری و گود است برای خوراک گوسفند. البته اغلب از جنس تخته و دارکینگه است، اما این زمانه از تایر تراکتور هم استفاده می‌کنند که آن را می‌شکافند و خوراک مثل جو و علف ریز و سبوس را داخل آن می‌ریزند و دام به صورت ردیف در امتداد آن می‌چرد.پس؛ نو، همان چیزی است که داخل آن گوسفند را در منگل و چفت‌سر و یا در حیاط خانه‌ی روستایی، غذا می‌دهند. راستی احتمال می‌رود که این لغت با ناودون آبچک ربط داشته باشد؛ هم از نظر لغوی و معنایی و هم از نظر کارکردی که خیلی به هم متشابه‌اند.

 
دیگ‌دیگ: بازی‌گرفتن کودکان. فرد، روی کف اتاق به پشت، و رو به بالا دراز می‌کشد. بچه در سمت کف پای او می‌ایستد. دو دست بچه را با دو دست خود می‌گیرد. بالای شکم و قفسه‌ی سینه‌ی بچه را با کف پاهایش می‌گیرد و بلند می‌کند که باعث شادی و سرگرمی کودک می‌شود.
 
دِمبِده: بینداز. پرت کن. پرتاب کن. دور بریز. بنداز. دِم =دم، دنباله + بده.
 

کله کل جل بیته! : پارچه بدردنخور را از سرش برداشت. حجاب از سر برداشت. پوشش پارچه‌ای را از سرش برداشت. کنایه هم هست. کنایی: تن به خطر داد. دل به دریا زد. چنان وارد عمل شد که مپرس!

 

دلّاک: کیسه‌کش حمام. حجّام. حمامی. ماسوژر به زبان امروزی. کسی که در داخل حمام عمومی تن مردم را کیسه و صابون می‌کند و مزد می‌گیرد.

 

دِلّالی کانده! : واسطه گری میکند. فارسی است.

 

گاناهی ! : گناهی! طفلک! آخه! بیچاره! بی‌گناه! گناه داره!

 

 

والنگ وه

عکس از دکتر عارف‌زاده

 

زنده‌آدِم اینجه دَنیه! : انگار اینجا ادم زنده وجود ندارد. نفس‌کش نیست! وقتی در نال‌بن خانه‌ای می‌روند و یاالله یاالله می‌گن و هیچ جواب و سر و صدایی  نمی‌شنوند این زا می‌گن با لحن تعجب.

 

چلیک‌وچه: نوزاد. کوچک. اندازه‌ی کدو که کچّلیک نام دارد.

 

فِساد: چرک. آبسه. عفونت. چرک داخل گوش. بیشتر برای چرک گوش فقط استفاده می‌شود. اما اگر کورکی که آبش زرد می‌شد و بیرون می‌زد هم می‌گویند فساد در بزوهه. برای گوش: گوش فساد سر هاکارده. که مثالی شایع است. بیشتر بخوانید ↓

لغت‌های ۲۵۵۶ تا ۲۶۶۶
ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
لغت‌های ۲۵۵۶ تا ۲۶۶۶
/post/1839
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۴۲۱
ادامه ی مطلب
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

دگردیسی! در قاچاق چوب

به قلم دامنه: به نام خدا. دیشب در یک منبع خبری (اینجا) خواندنِ یک خبر شگرف، شگفتی مرا به‌شدت برانگیخت؛ آنجا که آقای علی عباس‌نژاد -فرمانده یگان حفاظت سازمان جنگل‌ها، مراتع و آبخیزداری کشور- افشا ! و هکذا برملا ! کرد که در برخی شهرها، قاچاق چوب از طریق «آمبولانس و ماشین‌های حمل گوشت» مشاهده شد. در استدلال وی این نکته جِلوه می‌کرد که به علت سود سرشار قاچاق چوب، و از سوی دیگر سخت‌گیری! یگان حفاظت جنگل، متخلّفان هراس دارند که با تراکتور، کامیون و نیسان دست به حمل چوب بزنند، ازین‌رو به گفته‌ی وی، گویی نحوه‌ی قاچاق و حمل آن، «به خودرو‌های سواری و بین‌شهری همچون خودرو‌های شخصی با خانواده و جعبه‌ی بغل اتوبوس» تغییر شکل یافت. جلّ ‌الخالق ! چه آمده بر سر خلایق؟! البته نه بر تنِ تمامی خلق و نه بر فرق همه‌ی اخلاق.

 

(منبع عکس)

 

نکته و نمونه: دیدیم مار و جینجیناری! پوست‌اندازی می‌کنند، تا جان تازه نمایند، صدا طنین‌اندازتر؛ اما ندیده بودیم قاچاقچیان چوب هم، پوست‌اندازی نوین کنند. نکند راه‌های مدرن‌تر! و‌ مخفی‌تری هم در حمل چوبِ نازنین و سودِ دلنشین وجود دارد و ما ازین ماجراهای فوقِ «مارکوپولو»یی، بی‌علم و بی‌خبریم؟! بگذریم

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
دگردیسی! در قاچاق چوب
/post/1850
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۱
  • ۱۴۰
  • پست شده - سه شنبه, ۱۲ اسفند ۱۳۹۹، ۱۲:۱۲ ب.ظ
  • : برچسب ها
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

داراب‌کلا در اسفندماه ۱۳۹۹

از زغال‌انبار داراب‌کلا تا قله‌ی دماوند

مسجد و تکیه‌‌ی داراب‌کلا. اسفند ۱۳۹۹.
عکاس: جناب یک دوست

 

بلوار روستای اوسا به سمت داراب‌کلا

 

 

طبیعت داراب‌کلا از هر زاویه زیباست؛ از جمله ازین زاویه در یال غربی

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
داراب‌کلا در اسفندماه ۱۳۹۹
/post/1852
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۱۷۱
  • پست شده - سه شنبه, ۱۲ اسفند ۱۳۹۹، ۱۲:۰۲ ب.ظ
  • : برچسب ها
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

کتاب دنیای سوفی

به قلم دامنه: با احتیاط باز شود! به نام خدا. «دنیای سوفی» کتابی‌ست از «یوستین گوردر» نویسنده نروژی، در قالب رمان». سوفی دختر ۱۵ساله است که روزی وقتی از مدرسه برمی‌گردد، نامه‌ای به دستش می‌رسد که در آن نوشته شده: «تو کیستی؟» سوفی به فکر فرو می‌رود که واقعاً «من کی‌ام؟» باز دوباره دنبال کارهای روزانه و تکالیف مدرسه‌اش می‌رود. تا این‌که باز نامه‌ی دیگر برای او می‌فرستند و در آن نوشته شده: «جهان چطور به وجود آمد؟» ذهن سوفی مشغول‌تر می‌شود، مدتی دیگر، پاکت سوم می‌رسد. روی پاکت نوشته: «درس فلسفه. با احتیاط باز شود!»

 

(منبع)

 

در معرفی کتاب در منبع فوق خوانده‌ام که «مهم‌ترین چیز در زندگی چیست؟ اگر این سؤال را از کسی بپرسیم که حسابی گرسنه است، می‌گوید غذا. اگر از کسی بپرسیم که دارد از سرما می‌میرد، می‌گوید گرما. و اگر از آدمی بپرسیم که تک و تنهاست، می‌گوید هم‌صحبتی با آدم‌ها. ولی اگر این نیازها برآورده شود، چیز دیگری هم باقی می‌ماند؟ فیلسوفان می‌گویند بله! آنها می‌گویند آدم نباید فقط در بند شکم باشد. همه‌ی ما خورد و خوراک لازم داریم. ولی یک چیز دیگر هم هست که همه لازم داریم: این‌که بدانیم کیستیم و در این دنیا چکار می‌کنیم.»

 

کتاب دنیای سوفی در ایران توسط چند نفر و از چند انتشارات به فارسی برگردان شده است؛ مانند: حسن کامشاد، انتشارات مروارید. مهرداد بازیاری، نشر هرمس. کورش صفوی، نشر دفتر پژوهش‌های فرهنگی. لیلا علی مددی زنوزی، نشر نگارستان کتاب. مهدی سمسار، نشر جامی. محمود معلم، نشر ادیب مصطفوی. و آرزو خلجی‌مقیم، نشر سپهر ادب.

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
کتاب دنیای سوفی
/post/1844
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۲۳۱
  • پست شده - دوشنبه, ۱۱ اسفند ۱۳۹۹، ۱۲:۲۲ ب.ظ
  • : برچسب ها
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

آمار تکان‌دهنده‌ی جنگ تحمیلی

نگاهی گذرا به آمار جنگ ۸ ساله‌ی عراق علیه‌ی ایران: جنگی که به «جنگ تحمیلی» و «دفاع مقدس ۸ ساله‌» مشهور شده است. صدام ۴۷۶۲ بار غیرنظامیان ایران را و با موشک‌های دوربرد مردم ایران را در شهرها مورد حمله و شهادت قرار داد. ۵۸۲ حمله‌ی شیمیایی به مناطق مسکونی کرد. بیش از صدهزار مصدوم شیمیایی شدید داریم و ۳۵۰ هزار نفر شیمیایی خفیف. دولت صدام حتی به مردم عراق هم رحم نکرد. حملات شیمیایی به حلبچه و دیگر مناطق عراق ۱۰ها هزار نفر را به شهادت رساند. او ۷۸۰ روستا در عراق را تخریب و تنها در کرکوک ۴۰ هزار خانه را ویران کرد. آمریکا، شوروی و کشورهای اروپایی مانند فرانسه، آلمان، انگلستان و کشورهای جنوبی خلیج فارس و جمعاً ۳۴ کشور از صدام حمایت می‌کردند و تجهیزات و تسلیحات نظامی را در اختیار آنها قرار می‌دادند. (منبع)

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
آمار تکان‌دهنده‌ی جنگ تحمیلی
/post/1846
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۲۱۴
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
۱ ۲ بعد