دِمریس تا زنِ زر
سِسکه: ذرّه ذرّه = سِسکهسِسکه. شرحش این است: سِسکه چندین معنی دارد. بسته به جای به کار بردنش دارد. باران کم باشد میگویند اتا سسکه بارید. باران به کنارهی دیوار بپاشد میگویند وارش سسکه زد. یعنی چکه کرد. غذا کم بذارند پیش میهمان، میگویند اتا سسکه پیش ما غذا گذاشتند! چشمه آبش کم بیاد: میگویند سسکه سسکه او انه. یا مثلاً سسکه سسکه علف کانده. نیز یعنی شتک. ترشح یا پرتاب ذرات مایعات به اطراف. کم. ذره. پاشیدن ذرات آب و مایعات به پیرامون. مثل لبهی لباس، خصوصاً عبا و چادر و مانتو. یا پرتاب آب بر روی عابر پیاده با عبور ماشین از روی چالهچولهی آب.
تِ بِلارم: ت ضمیر است یعنی «تو» یا مخفف تو را. بلارم، قربانت شوم است. چون میم در بلارم، ضمیر متصل فاعلیست. پس این عبارت یعنی: قربات تو شوم. بگردم به رویت. فدایت شوم. خیلی هم خودمونیترش میشود: ت ره بَخوارم.
قارت و قاریم :شاید یا با املای غین. گرهدار. گرهگره. ناصاف. دارای برآمدگی و پستی بلندی. شاید به صداهای زیاد شکم و رودهها که از روی شکم شنیده میشود هم گفته شود. مثال مثل این دو تا: کدویی که رویش قارت و قاریم دارد، خصوصاً چو کهی. یا لحاف و دواجی که پنبهاش قارت و قاریم کرده باشد. برآمدگی. مثل برآمدگی تُشک خواب که پنبه در جاهایی برجسته میشود و مثل غده میزند بالا.
پیمبریک: خیلیخیلی کم. بسیاراندک. ناچیز. مثلاً اتّا پیمبریک برام عسل ریختی؟! یعنی کم. خیلیکم. ذره. کوچک. تکهریز.
عمرّ ره موندنه: برگرفته و باقیمانده از القاء دشمنی مذاهب شیعه و سنی، به منظور ابراز تنفر و توهین و تحقیر و برچسب بدشکلی، میگفتند مثل عمرخطّاب است. خطاب هم طوری تلفظ میشد که انگار معنای زشتی دارد.
عمِرکاشیماه: سنتی در دهههای قبل که پس از ماه «محرم و صفر» و احتمالاً واکنشی برای تخلیهی عصبانیت مذهبی، و شاید ایام سالروز کشتهشدن عمر بن خطّاب به دست فیروز ایرانی، تعدادی از مردم شیعه در شبها مترسک عمر را حمل و سپس آتش میزدند. چند مورد پژوهش شد گویا منظور عمر بن سعد در کربلا بود که کمکم به اشتباه به آن شخص دوم سرایت داده شد. البته این کار اختلافافکنانه بعد از استقرار جمهوری اسلامی به عنوان کاری وحدتشکنانه و به با تدبیر امام و مرحوم منتظری با اعلان هفتهی وحدت (میان شیعه و اهل سنت) بهکلی برچیده شد. کار نادرستی بود. درج این سه لغت و عبارت فقط برای ثبت بود. وگرنه نقارافکنی پدیدهای شُوم و منحط و ضدفرهنگ است.
به سر عمر: این در مناطق دیگر هم هست. زمانی که بخواهند با سوگند یک موضوع چندشآور مثل امعا و احشا و توالت و ... را گواهی و تصدیق نمایند به جای قسم مقدسات، این تعبیر را به کار میبرند. چون عیناً سوگند است از نوع ذم با این لحن و به شکل تعجبی و حیرت: به سر عمِر ! گاه سین را مشدد هم میگن تا تأکید را برسانند.
کالهرحم: با سکون ح. سنگدل. بیرحم. سختگیر. بیگذشت. در محل بیمروّت هم میگن با زمختی.
گوشخِس: نام حشرهای که به باور محلی گوش میرود و شبیه هزارپا است. بیشتر برای ترساندن و حذردادن این نام را بر آن حشره نهادند. پس گوشخس در زبان محلی یعنی: حشرهی شبیه هزارپا که بیشتر در شب حرکت میکند و چون گمان میکنند همیشه خطر ورودش به گوش وجود دارد به این نام شد. گوش خز هم گفته میشود. این نام دقیقتر است. چون خزیدن به درون گوش را میرساند. لذا هر دو وجه ثبت شد.
کوره فشاری هاکاردی؟! : دودیکردن زیاد محیط، بهویژه با مواد دخانی. این عبارت در محل زیاد رایج است.
کملدسّه در کانده! : اشاره به کسی که هنگام سیگارکشیدن زیاد دود هوا میکند. کمل بوتههای خشک شالی پس از خرمن و درو است. یعنی انگار کمل را آتش کردی. این چه وضعی از دودکردن است!
دار: درخت. آویزان. داشتهباش.
زیکزله: کنایه از آدم ترسو. کمجنبه. بیزهره. نادلیر چون زیک پرندهی خیلیکوچک است و با کمترین تهدید پا به فرار میگذارد. زیک بر اساس قانون آفریدگار درست عمل می کند اما آدمی باید جربزهی خود را بالا نگه دارد. زله همان زَهره در فارسی ست که جرئت معادل آن است.
سر ینّی! : جا میگذاری. فراموش میکنی.
دل به دله: تو در تو
زیکزله: کنایه از آدم ترسو. کمجنبه. بیزهره. نادلیر چون زیک پرندهی خیلیکوچک است و با کمترین تهدید پا به فرار میگذارد. زیک بر اساس قانون آفریدگار درست عمل می کند اما آدمی باید جربزهی خود را بالا نگه دارد. زله همان زَهره در فارسی ست که جرئت معادل آن است. بیشتر بخوانید ↓
اِتندِه شر: اینجا. این مکان. شر یعنی قسمتی از جا. مخفف شهر هم هست.
چوخس: با نوک چوب سوراخ خصوصاً لانهی مار و زنبور را تحریککردن. چو : چوب. خس: فروبردن.
طایره ! : اسم محلی طاهره. مثلاً: شخلکبرطایره!!! یعنی طاهره فرزند شیخ علیاکبر. طائره هم میگویند.
آمپوررزا ! : شکل غلط واژهی آنفولانزا
سِرخوسیو بیّه ! : سرخ و سیاه شد. شرمگین شد. خجالت کشید. آزرمگین شد. حیا کرد.
آمپوررزا ! : شکل نادرست و درهم آنفولانزا.
زنِ زر : بخش کوچکی از مبلغ مهریه که پیش از مراسم عروسی و ازدواج رسمی از طرف داماد به طرف عروس داده میشود تا برای خرید جهیزیه و تدارک مراسم عروسی بکار رود.
نکته مهم زبان شناسی:
دکترعارفزاده: اجازه بفرمایید یک نکته مهم زبان شناسی را درج نمایم. این نکته برای خودم هم بارها رخ داد و خواهد دادو میدانم یک قانون است. واژه هایی که مناسبتی رخ نداد یا فرصتی پیش نیامد تا مفهومشان برای ما تثبیت شود، اگر شنیده باشیم هم میپنداریم نشنیدیم. یک گواهش اینست بعد از زمانیکه آن واژه را شناختیم ، انگار حالا بیشتر میشنویم ،این نشان میدهد قبلا هم میشنیدیم ولی چون نمیدانستیم، در فایل حافظه ما جای نمیگرفت.
دامنه: نکتهی درخور اهمیتی بود. جالب هم بود. این را در معنای تخصصیتر، همان قرینه و قراین میگویند. مثال بزنم: پیامبر (ص) کسانی را فرستاد استعداد نیروی جنگطلب مکه را بشمارند. فرمودند فقط ببینید چند شتر نحر میکنند. از هر نحر شتر به قراین میفهمید تعداد آنان چند نفر است. چون هر نفر شتر مثلاً فلان نفر آدم را غذا میدهد. نکتهی شما قراین در واژهها بود. عالی هم بود. بهره بردم من.
نکتهی زبانشناسی بومی: شاهکار زبان ما که دهان مخاطب را الا میکند! در واژهی بتومبه و همخانوادههایش متجلیست: اگر فشار تلفظ روی حرف ب اول باشد یعنی نمیتوانم ولی اگر فشار تلفظ روی حرف ت باشد یعنی میتوانم. (د . ع)
یادآوری: موضوعاتی که باید در آینده بر روی چاپ فرهنگ لغت بحث شود: نحوه و تعداد دستههای واژگان. ثبت لهجه. واژههای به توافقنرسیده. واژههای ممنوعه. نحوه و شکل انتشار. هزینهها و بودجهها. واژههای القاب منحصر بهفرد. نحوهی حفظ بیطرفی در اثر از هر نوع رنگ غیرادبی.
شرح لغت قبلی:
به قلم دامنه. به نام خدا.. دِمریس. دارابکلاییها به خیط میگویند دِمریس. سرکوفت زدن را دِمریس می دانند. به زبان عامیه دمریس همان بور کردن است. یعنی طرف مقابل را با سخن ناخوش و داد و بیداد و طعنه و متلک از کوره به در کردن و حیثیت او را لکه دار نمودن. دِمریس مثل حالت سگ، که این حیوان وفادار وقتی از سوی صاحبش بور و خیط می شود، دِم (=دُم) اش را به سمت زیر خم می کند و خجلت زده نگاه می کند. البته دِمریس در محاورۀ دارابکلایی ها بیشتر برای دهان بستن طرف است. مثلاً تا طرف مقابلش می خواهد سخنی بگوید او را با اَصوات یا اطوار و یا با کلمات نیمه رکیک و یا با کمی فریاد و قال و قیل، خیط (=سرافکنده) می کنند. این درجایی ست که نمی توانند با صراحت و رُک او را بکوبند. البته دمریس فقط مال دارابکلایی ها نیست. در سیاست و میان حوزۀ قدرت و حکومت نیز دِمریس دادن به ملت، در حد اعلایش به وفور دیده می شود؛ مثلاً:
تا روزنامه ای بخواهد رانت و رابطه و فساد و آقازادگی و فرمول های ثروت اندوزی و ارادت سالاری ها را افشاء بکند، سخت مورد دِمریس قدرت پرستان مواجه می شود.
تا فیلمسازی بخواهد نقد اجتماعی خود را در قالب داستان به یک فیلم سینمایی تبدیل کند و اکران سازد، بشدت مورد دمریس اهالی توجیه گریان قدرت و ثروت قرار می گیرد.
تا جوانی بخواهد حق خود را آزادانه _و البته به صورت مدنی و در چارچوب اخلاق، انسانیت و قانون و رعایت نظم و پرهیز از آشوب_ مطالبه کند، با دِمریس تند و تیزِ هر دو جناحِ راست و چپ و نیز بادمجان دور بشقاب چین های آدم پرست، از حیثیت و آبرو و اعتبار و شغل و درآمد و زندگی باآسایش می افتد.
حکومت ها بدترین دِمریس کنندگان هستند؛ مگر حکومت هایی که عادل و مردمی و تابع حاکمیت ملت اند؛ که حقِ دِمریس ملت را ندارند، چون زادۀ خودِ ملت اند و تحت نظارت و اِشراف آنان. تا دامنه موردِ دِمریس قرار نگرفته! تمام. والسّلام.