دامنه‌ی داراب‌کلا

قم ، مازندران ، ساری ، میاندورود

دامنه‌ی داراب‌کلا

قم ، مازندران ، ساری ، میاندورود

درباره سایت دامنه
دامنه‌ی داراب‌کلا

Qalame Qom
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)
قم، مازندران، ساری، میاندورود

پیام مدیر
نظرات
موضوع
بایگانی
پسندیده

ارسالی جناب علی روحی: آیت الله سید احمد روحانی (متوفای ۱۳۴۳. دایی نصرالله شاه آبادی): یک‌بار برای تبلیغ به بمبئی هندوستان رفتیم. بعضی از همراهان، از خُدّام حرمِ امام رضا _علیه السلام_ بودند. یک روز به رفقا پیشنهاد دادم به محل مُرتاضین برویم. یکی از مرتاضان تَشت بزرگی داشت که داخلش عُذره انسان بود و مشغول هم زدن آن بود. همین طور که هم می زد یک انگشتی زد و در دهان گذاشت و مزه مزه کرد. آن همسفر خادم، خیلی حالش بد شد. مرتاض به او رو کرد و با زبان فارسی گفت: «این بدتر است یا موقوفۀ امام [ع] را خوردن؟». (منبع: حدیث نصر. ص ۹۸، سیدحسین کشفی.  زندگینامه و خاطرات آیت الله نصرالله شاه آبادی. به کوشش سید حسین کشفی)

ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۱۷ شهریور ۱۳۹۷ ، ۱۸:۱۸

آنچه بر من گذشت ۷۵

قسمت ۷۵. به نام خدای آفریننده‌ی آدمی. گفتم که فقر احاطه‌ام کرده بود. گاه از تهران برنمی گشتم قم؛ منزل. و گاه از قم نمی رفتم تهران؛ دانشگاه. کرایه می خواست؛ که من نداشتم. روزهایی پیش می آمد که با جیب خالی با یک همدوره ایی روحانی ام می رفتم میدان ۷۲ تن قم، به امید این که او شاید کرایه داشته باشد و حساب مرا بکند. می دیدم، پس از ردّ کردن چندین اتوبوس، همچنان من و او در میدان ایستاده ایم! و همدیگر را می نگریم. معلوم می گشت او هم مانند من بی پول و پَر است و بدتر از من! و به امید جیب من، با من می آید. چقدر «هم سرنوشت»! بودیم. برمی گشتم منزل! به قول دارابکلایی ها «بور» می شدیم یعنی خیط!

 

در اسلام تا جایی که خوانده ام، ناامیدی، کفر و بدتر از کفر است. من، دل به گروِ خدای متعال و مهربان سپرده بودم و در حرم حضرت معصومه (ع) بارها و بارها در خلوت خودم، اشک ریختم و گریستم که چگونه سه فرزندم _عارف، عادل، عاصم_ را بزرگ کنم و کی می شود درسم را تمام نمایم.

 

آیا شده برای شما که خونه ی تان چیزی بشکنه که بارها و بارها نتوانی جای آن جایگزین کنی و نو بخری!؟ برای من بارها پیش آمده. قوری چای منزل شکست، ولی تا مدتی پول نداشتم با یک قوری نو، جایگزینش کنم. می توانستم؛ ولی اگر می کردم، آن گاه چاله ایی دیگر را نمی توانستم با پول پُر کنم. چقدر زیباست این خاطره ها. آدم را رویین تن می کند و عزتمند.

 

 

برای اوج فقرم در ایام دانشجویی با سه فرزند و خانۀ استیجاری، مثال عینی زیادی از خودم دارم که می توانم بزنم. در اینجا دو مثال را آفتابی می کنم. نه این که بخواهم یأس بدَمم، و یا از خودم برای این نداشتی ها تعریفی جابزنم و خودنمایی کنم و بگویم من هم با سختی بزرگ شدم، نه، می خواهم مفهوم شکیبایی، چشم امید به آینده، تحمل سختی ها و ارزش درس خواندن و ترجیح آن بر هر ناملایمات و سختی را برای جوانان و این نسلی ها جا بیندازم:

 

یکی این بود: پیراهن من آن مقدار نخ نما شده بود که روزی یک آدم در تهران که باهم یکجا بودیم و مشغول و رفیق و همدم که خدا رحمت کند به دیار باقی شتافت، بی آن که قصدی داشته باشد، ناخودآگاه به من رو زد و گفت: فلانی! موی قفسۀ سینه هایت از پشت پیراهنت پیداست! آن روز، مثل برف آب شدم رفتم زیر زمین. و خیلی سرافکندگی به من دست داده بود. آنقدر پیراهنم مُندرس شده بود پوست تنم از چشمان طرف مقابل پیدا بود.

 

 

دومی این بود: در ایام دانشجویی بارها و بارها از ترمینال جنوب تا میدان انقلاب و خیابان ۱۶ آذر را بیش از سه ساعت در مسیر بودم. علتش آن بود هرگز پول کرایۀ تاکسی را نداشتم و اتوبوس خط واحد، تنها وسیلۀ رفت و آمد مستضعفانی چون من بود؛ که دو چیز در آن سال ها -سال ۱۳۷۱ تا ۱۳۷۴- سخت آزارم می داد: ازدحام مردم در خط اتوبوس و فقدان کمترین اخلاق در رعایت نوبت و احترام گذاری به همدیگر. و دیگری سرمای سوزان و برف زمستان و کمبود اتوبوس و صف های طولانی انتظار برای سوارشدن اتوبوس که به سختی می توانستی صندلی خالی پیدا کنی و مسیر طولانی را باید سرپا و تودرتو و با سخت ترین حالت طی می کردی. من البته سعی می کردم این زمان را روزنامه بخوانم و می خواندم. که گاهی آنقدر با تأخیر به مقصد می رسید من تمام صفحات یک روزنامه را ایستاده تمام می کردم. بگذرم که با روزنامه بزرگ شدم.

 

تا این که روزی از روزهای زیبای پاییز، گشایشی رسید. برق درونم را مشتعل گردید. از طریق اخوی‌ام آقاباقر که آن زمان درس خارج فقه می‌خواند و دانشجوی حقوق دانشگاه تهران پردیس قم بود و هم‌اینک با عنوان دکتر شیخ باقر طالبی در دانشگاه ادیان تدریس می کند؛ با واسطه‌ی دوست روحانی دیگرمان -که اینک استاد دانشگاه مفید قم است- به پژوهشگاه اندیشه سیاسی اسلام دفتر تبلیغات اسلامی قم (واقع در میدان شهدای قم) متّصل شدم.

 

از همین جا و از همین نقطۀ سرنوشت ساز بود که من جهش در زندگی فکری و عملی ام را و نیز مزّۀ تحقیق و خواندن و فیش برداری فلسفه سیاسی غرب و اسلام را چشیده ام. و طی حدود ده سال حضور مدام در آن مکان عالمانه، و از هر نظر جاذب، چند مقاله ی علمی سیاسی و پروژه های وسیع تر که کتاب شد نگاشتم. که ثمرۀ آن هم تولیدات علمی بود و هم درآمد مالی. که در قسمت های آینده اشاره می کنم.

 

محل تحصیل من در تهران:

دانشکده حقوق و علوم سیاسی تهران «Tehran School of Political Science»

 

وقت های اضافه ایی که در زندگی دانشجویی برایم دست می داد را صرف تفریح نمی کردم، یعنی نمی توانستم بکنم؛ از این رو، با حضور در آن مرکز، -پژوهشگاه اندیشه سیاسی اسلام- در کنار سایر محققان و پژوهشگران و دوستان بافضل و دانشمندی چون حُجج اسلام آقایان: عبدالله نظرزاده، سیدنادر علوی، نجف لک‌زایی، رضا عیسی‌نیا، سیدمحمدعلی حسینی‌زاده، محسن مهاجرنیا، محمد پزشکی، فراتی، جواد امامی و ... به اغتنام فرصت تبدیل می‌کردم و زندگی طبیعی و علمی‌ام را با نهایت عشق و علاقه مطالعاتی می‌چرخاندم. مسئول وقت مرکز اندیشه نیز جناب حجت الاسلام فقیهی بود. خدا را از این بابت، همیشه شاکرم. و به سبب سازان این اتّصال که لطف و رحمت خدا را در آن می دیدم،  درود می فرستم. تا بعد.

نشر همزمان در «آنچه بر من گذشت» : (اینجا)

ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

به قلم دکتر فتح الله دهقان. من اطلاع ندارم، نمی دانم،در تخصصم نیست، واژگان غریب و نا آشنا!  «لویاتان عظیمی که کشور یا دولت ... خوانده می شود به کمک فن و صناعت ساخته شده است و صرفا انسانی مصنوعی است، که از انسان طبیعی عظیم تر و نیرومندتر است». توماس هابز.

 

خالق هستی کائنات، کرات و موجودات را بر اساس نظم خاصی آفریده که در چارچوبی منظم با توجه به نقش و کارکرد خود به ایفای نقش می پردازند. به عنوان مثال بدن انسان از اعضاء و جوارحی تشکیل شده که هر کدام با توجه به نقش خود انجام وظیفه می نمایند. اگر عضوی از بدن قادر به ایفای نقش خود نباشد یا خارج از چارچوبی که برای آن تعریف شده نقش آفرینی کند. کارکرد طبیعی سیستم بدن را مختل و حتی ممکن است منجر به مرگ شود. جامعه نیز که از انسانها تشکیل شده موجودی زنده، پویا و دینامیک بوده و هر یک از اعضای آن دارای وظیفه خاصی می باشند.

 

اظهار نظر افراد در مسائل غیر مرتبط و قرار گرفتن در جایگاهی که صلاحیت لازم را برای تصاحب آن ندارند، تضییع حقوق دیگران و چرخه طبیعی جامعه را مختل می کند . جوامعی که افراد در چارچوب نقش و جایگاهی که دارند به انجام وظیفه می نمایند، جوامعی سالم، پرنشاط و برآیند آن پیشرفت و توسعه آن کشورها می باشد. ولی جوامعی که افراد به هر دلیل قادر به ایفای نقش در جایگاهی که برای آنها تعریف شده نیستند، پژمرده، بی انگیزه، بی تحرک بوده و توسعه نیافتگی ثمره آن است. با پیشرفت حیرت انگیز و تخصصی شدن امور در جهان متمدن و صنعتی امروزی،نقش افراد هرچه بیشتر تخصصی شده و خواهدشد و نیازمند قرار گرفتن افراد در جایگاه تخصصی خود میباشد.

 

اظهار نظرهای غیر کارشناسی وغیر مرتبط و قرار گرفتن افراد در جایگاهی غیر مرتبط با تخصص آنها، خسارات و صدمات زیادی را به تاریخ وتمدن بشری وارد نموده است. این مسائل معضلات ومشکلات زیادی را برای کشورها فراهم نموده حتی ممکن است منجر به بحران برای آنها شود و در مرحله حاد منجر به اختلافات و شورش  و... شود. همان طور که توماس هابز در لویاتان (هیولای قدرتمند و غول) می گوید: «اجماع و توافق در حکم تندرستی، فتنه و شورش درحکم بیماری و جنگ داخلی در حکم مرگ آن موجود است»

 

کشورمان ایران نیز به عنوان پازلی از شطرنج جهان کنونی با این معضلات دست به گریبان می باشد. اظهار نظرهای غیر کارشناسی و خارج از صلاحیت افراد و قرار گرفتن آنها در جایگاهی که تخصص و صلاحیت آن را ندارند، یکی از معضلات اساسی تاریخ ایران است که خسارات زیادی را به کشور وارد کرده است . مشکل مضاعف این است که این افراد در جایگاهی همچون کنشگران سیاسی، دولت  مردان، مدیران و ... قرار گرفته و با اظهار نظرهای و تصمیمات غیر کارشناسی خود مشکلات عدیده ای را برای کشور در سطوح محلی ، ملی، منطقه ای و جهانی فراهم می کنند.

 

متاسفانه اظهار نظر در همه امور و مسائل و قرار گرفتن افراد در جایگاهای غیرمرتبط معمول بوده و به صورت عادت و فرهنگ در امده است. آیا سراغ دارید فردی به دلیل اظهار نظر غیرکارشناسی و غیر مرتبط عذرخواهی و از موقعیت و جایگاه خود بر کنار شده باشد؟ آیا سراغ دارید مسئول و صاحب و منصبی به دلیل نداشتن تخصص کنار رفته و یا کنار گذاشته شده باشد؟ در حالی که لازمه زندگی در جهان امروزی اظهار نظرهای کارشناسی و مرتبط و قرار گرفتن افراد در جایگاهی که تخصص و صلاحیت آن را دارند، می باشد. جامعه ما نیاز به تغییر روال، عادت ،تحول و به روز شدن فرهنگ در این زمینه است.

 

وقتی ما یاد گرفتیم و پذیرفتیم، در خصوص مسائلی که اطلاع نداریم و حوزه کاری دیگران است اظهار نظر نکنیم، دیگر اینکه در مناصب و جایگاهایی که تخصص و صلاحیت آن را نداریم، قرار نگیریم، این امور مهم و اساسی مورد پذیرش اکثریت جامعه ی ایرانی قرار گرفته و به صورت فرهنگ درآید زمینه پیشرفت و توسعه کشور فراهم می شود. به امید آن روز!!

ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۱۷ شهریور ۱۳۹۷ ، ۱۰:۲۸

طَفرۀ سوسیالیسم تخیّلی

طَفرۀ سوسیالیسم تخیّلی

به قلم دامنه. به نام خدا. ضمن سلام، این سخن جالب توجه و آموزشی را از یادداشت های سال های گذشته ام از ص ۳۱ کتاب «قیام و انقلاب مهدی از دیدگاه فلسفۀ تاریخ» اثر استاد شهید آیت الله مرتضی مطهری به صورت بردداشت آزاد می نویسم. ایشان طفره روی در میان سوسیالیست ها را این گونه شرح داده اند:

 

فلاسفه «طَفره» را مطرح کردند. یعنی عبور از نقطه ای به نقطه ایی دیگر بدونِ عبور از یکی از راه هایی که آن ها را به یکدیگر متّصل می کند. پس طفره مانند این است که نُطفۀ انسان قبل از عبور از مرحلۀ جنینی به مرحلۀ تولد برسد...

 

شهید مطهری برای طفره یک مثال سیاسی می زند و شرح می دهد: یا به عبارتی عبور از فئودالیسم به سوسیالیسم بدون عبور از کاپیتالیسم. که امر محال است. این معنی طفره رفتن! مثلاً برخی از سوسیالیست ها بدون توجه به جبر تاریخ و تسلسُل منطقی حَلقات تاریخ می خواستند سوسیالیسم را پایه گذاری کنند که به آنها سوسیالیست های ایده آلیست و سوسیالیسم آنها را سوسیالیسم تخیّلی نامیدند. یعنی بر خلاف سوسیالیسم  مارکسیسم که بر شناخت تسلسل منطقی حلقه های تاریخ [فئودالیسم، کاپیتالیسم، سوسیالیسم، کمونیسم] مبتنی است.

ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

وَالَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنَا هَبْ لَنَا مِنْ أَزْوَاجِنَا وَذُرِّیَّاتِنَا قُرَّةَ أَعْیُنٍ وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِینَ إِمَامًا

و آنان که می گویند: پروردگارا! ما را از سوی همسران و فرزندانمان خوشدلی و خوشحالی بخش، و ما را پیشوای پرهیزکاران قرار ده.

سوره فرقان آیه‌ی۷۴

 

تفسیر علامه طباطبایی

 

راغب در مفردات مى گوید: وقتى مى گویند (فلان قرت عینه)، معنایش این است که: فلانى خوشحال و مسرور شد، و به کسى که مایه مَسرّت آدمى است نور چشم و قره عین گفته مى شود، همچنان که در قرآن کریم فرموده: قره عین لى و لک و نیز فرموده: (هب لنا من ازواجنا و ذریاتنا قرة اعین).

 

بعضى از علما گفته اند: اصل این کلمه از (قر) به معناى خنکى و سردى گرفته شده و معناى (قرت عینه) این است که: دیدگانش خنک شد و از آن حرارتى که در اثر درد داشت، بهبودى یافت. بعضى دیگر گفته اند: از باب بهبودى یافتن از حرارت درد چشم نیست، بلکه از این بابت است که اشک شادى خنک، و اشک اندوه داغ است، و به همین جهت به کسى که به او نفرین مى کند مى گویند: خدا چشمش را داغ کند. بعضى دیگر گفته اند: این کلمه از قرار گرفته شده، و معناى جمله (قرت عینه) این است که : خدا به او چیزى داد که چشمش آرامش و قرار یافت، و دیگر چشمش به دست این و آن نمى افتد.

 

و مراد بندگان رحمان، از اینکه در دعاى خود در خواست مى کنند به اینکه همسران و ذریه هایشان قره عین ایشان باشد، این است که : موفق به طاعت خدا و اجتناب از معصیت او شوند و در نتیجه از عمل صالح آنان، چشم ایشان روشن گردد. و این دعا مى رساند که بندگان رحمان غیر از این، دیگر حاجتى ندارند. و نیز مى رساند که بندگان رحمان اهل حقند و پیروى هواى نفس نمى کنند، (زیرا هر همسر و هر ذریه اى را دوست نمى دارند، بلکه آن همسر و ذریه را دوست مى دارند که بنده خدا باشند).

 

وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِینَ إِمَامًا: یعنى ما را توفیق ده تا در راه انجام خیرات و به دست آوردن رحمتت از یکدیگر سبقت گیریم، در نتیجه دیگران که دوستدار تقوایند از ما بیاموزند و ما را پیروى کنند، همچنان که قرآن کریم درباره ایشان فرموده: (فاستبقوا الخیرات ) و نیز فرموده: (سابقوا الى مغفرة من ربکم و جنة) و نیز فرموده: (و السابقون السابقون اولئک المقربون). و گویا مراد از دعاى مورد بحث، این است که : بندگان رحمان همه در صف واحدى باشند، مقدم بر صف سایر متقین. و به همین جهت کلمه (امام) را مفرد آورد و نفرمود: (و اجعلنا للمتقین ائمه).

 

بعضى از مفسرین گفته اند: مفرد آوردن کلمه مذکور از این جهت بوده که این کلمه هم در یک نفر و هم در جمع، مفرد مى آید. بعضى دیگر گفته اند: امام در اینجا، جمع (آم) به معناى قاصد است، همچنان که کلمه (صیام) جمع صائم مى آید و معناى آیه این است که: خدایا ما را قاصدین متقین قرار ده تا همواره ایشان را قصد کنیم، و به ایشان اقتدا نماییم، همچنان که اهل بیت (علیهم السلام) آیه را (و اجعل لنا من المتقین اماما) قرائت کرده اند. المیزان.

ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۱۶ شهریور ۱۳۹۷ ، ۰۷:۲۹

عملکرد ناجا در ترازوی انصاف

به قلم دکتر فتح الله دهقان. امنیت در طول تاریخ حیات بشری از اساسی ترین دغدغه و نگرانی انسان ها بوده است. همچنین بستر پیشرفت و توسعه جوامع و کشورهاست . سازمان و ارگان های متعددی بانی و دست اندر کار تامین امنیت می باشند . بعضی از آنها به صورت پنهان و برخی به صورت آشکار انجام وظیفه می نمایند. اگر عملکرد آنها را به کوه یخی تشبیه کنیم، آن بخشی از کوه که زیر آب است بخش پنهان و قله و نوک کوه نمایانگر بخش آشکار می باشد. نیروی انتظامی به عنوان نماد و بخش آشکار در پیشانی و صف اول مواجهه با حوادث و رویدادها می باشد.

 

بر همین اساس در زیر ذره بین قضاوت افکار عمومی قراردارد. با توجه به این که انسان موجودی پیچیده است. برنامه های پلیس بایستی جامع وهمه جانبه باشد.افرادی که در راس ناجا قرار گرفته اند با توجه به صبقه نظامی شان، نظامی گری بر دیگر جوانب برنامه های آنها سایه انداخته بود. به نظر می رسد فرمانده وتیم مدیریتی فعلی ناجا، همانطور که فرمانده جدید ناجا در ابتدا شروع مسئولیت خود اعلام نمود، مردم محور و اجتمایی رفتار بوده، اخلاق مداری برای آنها مهم است.

 

نگاهی به روند حوادث و عملکرد ناجا حکایت از آن دارد که عملکرد ناجا منطقی تر و کم هزینه تر شده است (هم برای حاکمیت و هم برای شهروندان) عملکرد آنها در شورش های کور دی ماه ۱۳۹۶ که حدود ۱۰۰ شهر کشور را فرا گرفت ، حادثه دراویش و اعتراض های صنفی و ...، که از نظر حجم با قبل قابل مقایسه نمی باشد ، شواهد این مدعا می باشد. اهمیت این مسئله وقتی بیشتر می شود که به این اصل توجه شود، که رویارویی مردم با حکومت خسارات جبران ناپذیری را به بار آورده و منجر به شکاف ملت-دولت می شود، که به مشروعیت حکومت ها خدشه وارد می کند. به نظر می رسد عوامل زیر در تغییر و نوع عملکرد ناجا موثر بوده و زمینه رسیدن به نقطه مطلوب را فراهم می نمایند.

 

تغییر نگاه حاکمیت : به نظر می رسد سعه صدر حاکمیت در برخورد با این مسائل بالا رفته است .


نقش افکار عمومی : با توجه به تاثیر غیر قابل کتمان قضاوت افکار عمومی در دنیای کنونی ، عکس العمل افکار عمومی در این مورد موثر بوده است.


استفاده از تجربیات : یکی از عوامل می تواند کسب تجربه ی ناجا باشد . شایسته است آنها از تجربیات دیگر کشورها در این خصوص بهره بگیرند .


نقش آموزش: بخشی از این موفقیت رابطه مستقیم با آموزش نیروهای ناجا دارد . مسئولین بایستی به امر آموزش علمی در ناجا توجه نمایند .


شیوه مدیریت : روند حوادث و رویدادها و نوع مدیریت که هزینه ی مدیریت و کنترل حوادث و اعتراضات را کمتر نموده ، حاکی از عملکرد موفق تر و دیدگاه مثبت مسئولین فعلی و تیم تصمیم ساز ناجا نسبت به گذشته می باشد.


مسئولین ناجا بایستی توجه نمایند: شروع این حرکت میمون و مبارک است ولی تا رسیدن به نقطه مطلوب راه درازی در پیش دارند . این تغییر بایستی به: استراتژی و پلت فورم(برنامه ریزی) و چراغ راهی برای آینده ی ناجا تبدیل شده، ریل گذاری برای عملکرد بهینه و بهتر انجام شود، اگر حرکتی  پاندولی و مقطعی باشد، ارزش آنچنانی ندارد. در این راستا برنامه ریزان و تصمیم سازان ناجا شایسته است از علوم مختلف روز برای این امر مهم استفاده نمایند.


مجموعه ی ناجا که فرزندان این مردم بوده: و بخشی از وظیفه ی سخت تامین امنیت به آنها سپرده شده است ، بایستی بین معترضین که به قانون پاینده بوده . و احساس می کنند حق و حقوقشان ضایع شده و آشوب گران و قانون شکنان تفاوت قائل شوند ، هرچند باید اعتراف کرد که تشخیص و تفکیک و تمایز قائل شدن بین آنها  کار سختی است.

 

حاکمان، دولتمردان و ساستمداران: بایستی به این امر توجه خاص نموده و زمینه و امکانات را برای ناجا فراهم نمایند. چون که خیر مُلک و مَلک در این است که هزینه ی مدیریت بحران ها به حداقل برسد.

چاپ: روزنامه آفتاب یزد.

ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۱۵ شهریور ۱۳۹۷ ، ۰۸:۵۸

لُقَطه چیست؟

به قلم دامنه. به نام خدا. این مطلب را از علامه طباطبایی یاد گرفته و خوانده‌ام. اینک در اینجا می‌نویسم. ایشان در ص ۲۸۷ کتاب «تعالیم اسلام» نوشته‌اند: «هر مالی که پیدا شود و صاحبش معلوم نباشد «لُقَطه» نامیده می‌شود. ۱. مالی که یافته می‌شود و صاحبش معلوم نیست اگر در قیمت، از یک مثقال نقره و کمتر باشد، بی‌مانع می‌توان برداشت و تصرُّف نمود. ۲. اگر مالی در ویرانه‌ها که سکَنه‌ی آن منقرض شده‌اند، یا در بیغوله‌ها و زمین‌های بایر بی‌مالک پیدا شود، حکم «لُقَطه» را دارد. ۳. اگر حیوان بی‌صاحب پیدا شود، حکم «لُقَطه» را دارد. ۴. اگر بچه‌ی بی‌صاحب در سر راه یافته شود، به همه‌ی  مسلمانان واجب کفایی‌ست که او را برداشته و بزرگش کنند. ۵. اگر مال دزدی به عنوان امانت به کسی سپرده شود، حکم «لُقَطه» را دارد و باید به مالک اصلی آن تسلیم شود و نمی‌توان به دزد تحویل داد.

ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۱۵ شهریور ۱۳۹۷ ، ۰۶:۵۶

مُرابطۀ اخلاق با دینداری

به قلم حجت الاسلام مالک رجبی دارابی: سفرنامۀ تبلیغی. قسمت سوم. نظرات برادر گرامی آقای طالبی مدیر دامنه را در پاسخ به قسمت دوم سفرنامه در (اینجا) احترام می کنم. و در پیوست آن، پیام ها و نکات آموزنده دینی را تقدیم می دارم.

 

 

حجت الاسلام مالک رجبی دارابی

۱۳ تیر ۱۳۹۷ روستای دارابکلا


۱ : اکثریت انسانها هر چند دیندار نباشند اما اخلاق را قبول دارند و می پسندند که آدم باید اخلاق مدار باشد. آدمی که پُز میدهد یا قیافه می گیرد یا خشک است و گرم نمی گیرد یا روحیه ی اخلاقی ندارد، هرچند دیندار هم باشد، مورد توجه قرار نمی گیرد. این جور آدمها، در تصحیح اخلاقشان باید کوشا باشند تا الگو باشند برای دیگران و غیردینداران. مثل پیغمبر عزیز ما (ص) که با اخلاق بسیار خوبشان خیلی از یهودی ها و کسانی که دین ما را دارا نبودند، مسلمان کردند.

 

غرض و منظور، اخلاق فرماندهان بود که برای اینجانب لذت بخش بود. آنها با رفتار بسیارخوبشان ما را شرمنده ی اخلاق خودشان قرار می دادند با توجه به اینکه بنده چندها سال از نظر سِنی از آنها کوچکتر بودم و از نظر قوت و قدرت و شجاعت در کارهای رزمی از من واردتر بودند، اما در مقام احترامریال بدون اغراق و چاپلوسی به این جانب هنگام ورود و خروج در کلاس یا تشرُّف به جایگاه نمازجماعت و سخنرانی  اگر نشسته بودند، تمام قد، بلند می شدند. یا در مسیر رفت و آمد مورد احترام قابل توجهی، قرار می گرفتیم؛ چنان با ادب بودند، که اصلاً مسخره و مَضحکه در وجودشان راه نداشت.


۲ : پیام دوم از این سفر اینکه اگر پیام پیغمبر را در فلسفه ی بعثت (انتشار اخلاق و اعتقادات و احکام و تفسیر قرآن) آن عزیز سفرکرده را جامه ی عمل بپوشانیم، به ضرس قاطع می توانم بگویم که  یک تبلیغ تمام عیار و کمال خواهیم داشت و در پیشگاه الهی مأجورِ بی حد و حصریم. و این اجر قابل احصاء نیست.


۳ : بنده در این سفر تنها بودم علتش این بود که بتنهایی دعوت شده بودم. خوب است در هر سفری رفیق داشته باشیم و روایات معصومین (ع) هم به این امر تاکید دارند. مخصوصاً در سفر تبلیغی. البته یکی از رفقای دودونگه ایی رَسکََتی، قبل از من، ارومیه رفته بود و در پادگان مالک اشتر مستقر شد و آنجا بعضی ازمواقع، همدیگر را می دیدیم و زیارت می نمودیم.


۴ : خوب است زبانهای مختلف کشورمان و دیگر زبانها را بلد باشیم، که برای تبلیغ خیلی تاثیرگذار است. مثلاً یک اتفاق که در گردان مهندسی افتاده بود این بود که از روستای مجاور آن گردان آمده بودند که شبها بروم در محل و مسجدشان سخنرانی کنم. قبول کردم. اما فهمیدم آنها زبان فارسی! را بلد نیستند، باید برایشان تُرکی صحبت کنم، ولی مع الاسَف جواب رد دادم  و از فیض ابلاغِ اسلام به مسلمین محروم ماندیم.


۵ : طبق آموزه های دینی ما، خوب است با بزرگان آن شهر و دیار ملاقات داشته باشیم. برای بنده این توفیق حاصل شد که با فرماندهان ارشد آن منطقه خدمت بعضی از بزرگان ارومیه، مثل امام جمعه ی شجاع و نترس ارومیه حجت الاسلام حاج آقا حسنی (که اخیراً به رحمت خدا رفتند) و خیلی مورد توجّۀ مقام معظم رهبری بود، و نیز با حاج آقا صاحب زمانی، که نماینده ولی فقیه در سپاه آذربایجان غربی بود، ملاقات داشتیم.

 

در آخر کلام، تبریک به تمام دهیاران مخصوصاً دهیار محل ما آقای محمد دباغیان و همکارانش به جهت سالروز دهیاری در ۱۴ تیر و همچنین روز «روز قلم و اهل قلم» بر شما صاحبان قلمِ متخلِّق به اخلاق، مبارک باد. والسلام.


 

پاسخ دامنه

 

به نام خدا. سلام جناب شیخ مالک روحانی بااخلاق و پر جنب و جوش و آگاه.

 

اول این که زیاد ممنونم پیشنهاد مرا مندرج در [اینجا] مورد پذیرش قرار داده اید و قسمت سومِ سلسله بحث های تبلیغی ات را بدرستی سامان دادید که مُنتِج و مُثمِر شد.

 

ربط ِدینداری را به اخلاق، خیلی عالی و به زبان ساده و رسا و صمیمی ترسیم کرده ای. بهره دهنده بود و خوراک روح.

 

این که مردم به روحانیون ساده زیست و مردم دار، احترام می کنند ناشی چند چیز است که دوتایش مهم تر است: لباس تان ردای رسول الله (ص) است که نزد مردم، مقدّس و بسی معتبر است. و دوم این که مردم ایران اساساً معنویت و پیامداران دینی را احترام می کنند. خدا را شکر چنین روحیه ای دیدی و ذکر خیرشان را نمودی.

 

این  که در تبلیغ، چندنفره بودن روحیه بخش است و نیز دیدار با بزرگان شهر اهمیت دارد و نیز فرمودی تسلط به زبان بومی و جهانی لازم و ضرور است، همه را با شما هم عقیده و هم باور و هم ذوقم. در ضمن خوشگل افتادی در جَوف مُرداب و برکه و به قول محلی اَسطِلّ. بازهم منتظر می مانیم کجا کجاها رفتی و چه خاطره هایی داری و چه نکته هایی می افزایی. تا آن قسمت، خدا کنه قسمت.

ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۱۵ شهریور ۱۳۹۷ ، ۰۶:۴۹

علت رجوع ایرانیان به امام علی

به شرح دامنه> من از این نکاتی که از این منبع می آورم، خودم را مانند شما دامنه خوانان شریف، در حس و حال قشنگی که با خواندنِ این پست اتفاق می افتد، شریک و هم نوا و خوشحال و دردمند می دانم. با هم بخوانیم: تشیّع به گونه ای شایان توجه، مساوات طلب است. سپَر نیرومندی به توده ها در برابر نخبگان می دهد،.. عدالت از محمد ص نشأت می گیرد... آموزه های او از جمله عبارتند:

 

تمام مؤمنان در پیشگاه احدیّت، باهم برابرند.

زن و مرد تسلیم اسلام، در قدرت کُل سهیم اند.

محمد اغنیاء را مُخل همآهنگی جامعه می دانست، لذا رباخواری را ممنوع کرد.

محمد هشدار داد جامعه ای که نسبت به نیازمندان بی اعتناست، نه به تقوا دست می یابد و نه به فضیلت.

 

عدالت اسلامی شیعی در ساده ترین مفهومش، به معنای محدودیت شرّ برای خیر همگان است. در چشم شیعیان، علی ع  رهبر درخشان ترین نهضتی سیاسی و اعتراضی باقی ماند که خواهان برابری، شفقت و عدالت در دنیای غرق بی عدالتی و سرکوب و ظلم بود... شیعیان هنوز هم علی را قهرمان محرومان می دانند و نمادِ عدالت و نشانِ خیر محض.

 

 

علت رجوع ایرانیان به علی ع این است: رهایی از سال ها سُلطۀ حکومت های ظالم و غارتگر. و علی را مدافع حقوق زنان و مردان محروم می دانند.... و حسین ع جایگاه رفیعی در میان ایرانیان دارد. در ضمیر ناخودآگاه جمعی ایرانیان، رنج و مظلومیت امام حسین ع  نمادِ مظلومیت و سرکوبی ست که سال ها ایرانیان به طور فردی و جمعی، خود از دستت بیگانگان جبّار و نظام های سیاسی اجتماعی خودشان، متحمل شدند. آنان با شرکت در مراسم عاشورا، دهم روز مُحرّم، برای عزای امام حسین  جسماً و روحاًٌ شهید می شوند.

ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۱۴ شهریور ۱۳۹۷ ، ۱۰:۱۲

تعطیلی جلسات علامه و کُربَن

چگونه جلسات علامه طباطبایی و هانری کُربَن

د ر اوائل انقلاب توسط عده‌ای به تعطیلی کشانده شد؟

این دو صفحه برملا می‌کند:

 

 

کتاب سرشت و سرنوشت. ص ۲۴۸ و ۲۴۹

ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۱۴ شهریور ۱۳۹۷ ، ۱۰:۰۴

اقدامات زشت رژیم شاه

به قلم دامنه. به نام خدا. محمدرضا پهلوی، دیکتاتور خیانت‌پیشۀ رژیم منحطّ سلطنتی، علاوه بر این که پول های مملکت را خود و خاندانش تاراج می کردند؛ برای نمایش ژاندارمی منطقه و پُز قدَرقدرتی، پول های را میان برخی کشورهای عرب وابسته به رژیم غاصب اسرائیل، حراج می کرد، (مثل اهدای ۱۲۵ میلیون دلار به مصر: (منبع). آن رژیم سفّاک و وابسته به آمریکا در زشت ترین اقدام ضد حیثیتی، برخی از زنان و دختران ایرانی را نیز در اختیار سران عرب قرار می‌داد. به عنوان نمونه، در صفحه ۱۶۹ - ۱۷۰، جلد ششم کتاب خاطرات اسدالله علم (نخست وزیر و سپس وزیر دربار سلطنت) نوشته شده است: «شاه خطاب به اسدالله علَم: [سلطان قابوس] در این دو شب خوشگذرانی چه کرد؟ [علم گفت]: هر شب چهار پنج خانم در اختیارش بود. دخترهای ایرانی خیلی هم تمیز شده‌اند و او هم خیلی دوست دارد!» منبع

ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۱۴ شهریور ۱۳۹۷ ، ۰۹:۴۶

مدرسه فکرت ۶

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت

قسمت ششم

 

پاسخم به جنابان قربانی، جوادی، محمدحسین آهنگر
به نام خدا. با سلام و احترام و تشکر از طرح سؤال. من در جواب با این پرسش دیدگاهم این است، امید است درست گفته باشم:
امام حسین (ع) به علت مقام عصمت، عالِم به امور خود و جامعه بودند و هر آنچه انجام دادند، همان بود که خدا خشنود بود و هیچ خدشه، ایراد، نقص و کوتاهی در آن نبود. شئوون امامت ایشان ایجاب می کرد به اقدام علیه ی یزید برخیزند ولو با ترک انقلابی حج و مکه و مدینه.


کوفه مرکز حکومت امام علی (ع) بود و مردم آنجا از امام دعوت کردند. همین عزیمت به کوفه خود عالمانه ترین و مردمی ترین و شجاعانه ترین و شاید بهتر است بگویم رمزآلودترین حرکت امام بود. اگر راه را سدّ نمی کردند و اگر موانع و انحرافات پدیدار نمی شود و زور، با زر و تزویر، نیرو نمی گرفت، حضرت سیدالشهداء (ع) مانند پدرش و جدّش، در کوفه حکومت هم تأسیس می کرد، امری ثانوی پس از امر امامت، که در تفکر شیعه ی امامیه فقط با بیعت مردم و رضایت و رأی عموم، شکل عملی به خود می گیرد.


هیچ امامی بی درخواست مردم و ایمان واقعی جامعه، برای برقراری حکومت پیش نمی افتاد که این شأنی مردمی ست، نه الهی. امام، در همه ی حیاتش امام است، چه مردم آنان را به حکومت بر جامعه فرابخوانند، و چه نخواهند. که دیدیم بر همه ی امامان ما سخت ترین روزگار گذشت که حتی نمی گذاشتند با امت اسلام در ارتباط باشند چه رسد به قیام و حکومت. و شهادت همه ی امامان و غیبت ولی عصر امام زمان (عج) همگی نشان دوران فشار بر امامان و رونقِ بازار جهالت عمومی و همپیوندی با ظالمان بود. بگذرم.


حدس من این است اگر مثلا" امام حسین (ع) سمت مردمان کوفه نمی رفتند، امروز در جامعه، خصوصا" در همین مدرسه ی فکرت، سؤال می شد! چرا امام به ندای انقلابیون غیور و ضد ظلم کوفه پاسخ مثبت ندادند!؟ اگر می دادند، کار ظلم در جهان تمام می شد و فلان و بهمان. و قِس علی هذا. با آرزوی قبولی عزاداری ها و معرفت ها. ابراهیم طالبی دارابی.
 


پاسخم به آقای امیر رمضانی

به نام خدا. سلام. ضمن احترام به شما چند کلمه ای جهت جواب به این متن شما، کتابت می کنم:

 

۱_ گفتی : "روضه ی امام حسین خواندی". جوابم این است: من هرچه متن پاسخ بالایم را خواندم حتی یک واژه به سمت روضه خوانی نرفته ام. گرچه روضه برای شخص من امری فوق العاده عرفانی و هِجرانی و حَیرانی ست، اما طعنه ی شما جناب امیر به مفهوم "روضه" در این متن، کمی زمُخت بود . امید است هر واژه در جای خود، محفوظ باشد، خصوصا" واژگانی که در میان من و شما و همه ی ماها، امری احترام آمیز و آشنا و انیس است.

 

۲_ گفته ای : "نمی دانم این چه رویه ای است که شما درمدرسه  انداختید ." جوابم این است: خودت داوری کن من چه رویه ای راه انداختم؟ من نمی دانم منظورت از این راه انداختن چیست؟ کجای کار من لنگ می زند که خودم خبر ندارم. صدها انتقاد به من شد، من به رسم وفا و رفاقت حتی ورود نکرده ام. مدرسه جز بحث، پرسش، متن نویسی، مناظره، پاسخ به همدیگر، و تبادل بهترین شیوه برای ارائه ی افکار و از همه مهمتر تحمل همدیگر و جوشش قلم و به پیش نهادنِ انگیخته، چه رویه ای باطل و بدی را راه انداخته! که شما تا این حد برافروخته ای امیر!؟ بگو تا ما هم مطلع شویم.

 

۳_ فرموده ای: "یا اسم مدرسه را بردارید . اگر پاسخ درخور ندارید .سکوت فرمایید" جوابم این است: اسم مدرسه از واژه اش پیداست که همه از هم درس بگیریم. اینجا همه با هم "درس خواننده" ایم. نه کسی معلم و آموزگار خاص این مدرسه است و نه شخصی تئوریسین و مقام فصل الخطاب.  فروتنی میان همه موج می زند، آن گاه شما با شیوه ای که برای من تعجب داشت مرا به چوب عِتاب می کوبی و به ضربِ داد و فریاد مضروب و مجروح می سازی!؟ شلاق می زدی دردش شیرین تر بود امیر!

 

۴_ نیز گفته ای: "از شخص دانا تری استعلام بعمل اورید" جوابم این است؛ چرا من استعلام کنم؟ هر کس سؤال دارد خود باید از شخصی که فکر می کند جواب او را بلد است استعلام کند. اساسا" پرسش ها برای این طرح می شود که جواب ها جست و جو شود. هر کس به وُسع خود. آن گاه شما از من می خواهی سکوت کنم و از داناتر استفهام کنم!؟ من معنی این گونه مواجهه ی علمی ات را حقیقتا" درک نمی کنم.

 

درضمن، این را بگویم اگر بر سر این گونه مسائل پیش پا افتاده (یعنی همین برافروختگی شما) بخواهیم وقت همدیگر تلف کنیم، از اندیشه و تفکر و هدف گذاری های مدرسه ی فکرت، پس می افتیم. ان شاء الله، دروازه ی محبت را به روی همدیگر گشوده بداریم تا نگذاریم هیج متغیّر ناخواسته یا خودخواسته ای، اساس انسانیت ما را لطمه ای وارد کند. با احترام. برادرت ابراهیم.

 

 

پاسخم به بحث ۲۵

به نام خدا. سلام. با تشکر از جناب محمدحسین که این پرسش _شیطان_ را پیش کشیده اند. من سال ۱۳۶۸ درباره ی شیطان یک مقاله ای تألیف کرده بودم که فشرده ای از آن را اینجا بازنویس می کنم. که دامنه ای فراخ دارد و بحثی طُوال و گسترده است. ۱_ در لغت: هم از ریشه ی "شاط" است یعنی سوختن از آتش و هم از ریشه ی "شطن" یعنی سرکشی کردن. ۲_ در معارف: شیطان دو نوع است: شیطان جنّی و شیطان اِنسی. نوع جنّی آن از باطن و با ایجاد افکار فاسد و به شیوه ی وسوسه، (=شبیه جنگ روانی) آدمی را دعوت به انحراف و کژی و زشتی می کند و نوع اِنسی آن به صورت ظاهری و بیرونی چنین می کند. بیشتر بخوانید ↓

ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۱۴ شهریور ۱۳۹۷ ، ۰۶:۵۶

زایشِ انقلاب

زایشِ انقلاب

از نظر من، انقلاب «زائو»ست. هم می زاید و هم می زُداید؛ و انقلاب اسلامی ایران، به عنوان عالی ترین انقلاب معنوی و سیاسی جهان، باید زایش کند. باید بزاید. و باید بزُداید. در یک کلام انقلاب باید زاینده باشد. چرا و چگونه؟ ابتداء یک مقدمۀ چندسطری نیاز است: انقلاب، وَجه مُمیّزۀ مشخصی دارد یعنی هر تغییر و تحول و دگرگونیی انقلاب نیست. هر انقلاب باید حداقل 5 مشخصّۀ ذاتی داشته باشد تا نامِ انقلاب به خود گیرد؛ که نویسندگان داخلی و خارجی بر روی آن کتاب ها نوشته اند: مثلِ خانم نیکی کدی شرق شناش آمریکایی و دکتر مصطفی ملکوتیان (با استاد مصطفی ملکیان فیلسوف نامدار ایران اشتباه نشود که نظریه پرداز و استاد معنویت است). دکتر مصطفی ملکوتیان کاشانی در کتابش «تئوریهای انقلاب» بخوبی نظریه های انقلاب را تألیف کرده است که من شاگرد ایشان بودم در سال ۱۳۷۱ در دانشگاه تهران و در این درس از ایشان بسیار آموخته ام. بگذرم.

 

 

«سیری در نظریه های انقلاب»

از مصطفی ملکوتیان

 

اما بحث؛ همۀ حرفم این است: اگر انقلاب _هر انقلابی_ «زائو»بودنش را فراموش کند و به محض تثبیت، به قول دکتر علی شریعتی از نهضت به نهاد تبدیل گردد، اندک اندک زوال خود را می بیند. مثللاً اگر انقلاب پیشرفتۀ کمونیستی_سوسیایستی ولادیمر ایلیچ لنین روسیه شوروی، به جای ژوزف استالین _که خودخواه بود و دیکتاتور و بلکه دولتی توتالیتر (=تمامیت خواه)_ به لئون تروتسکی می رسید، شاید زایش می کرد و به عنوان یک موجود زاینده، حیاتش را تضمین می نمود. که دیدیم استالین همه چیز لنین را برباد فنا داد و این نظام با ۷۰ سال سابقه به موزه رفت.

ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۱۳ شهریور ۱۳۹۷ ، ۰۹:۳۲

زندگی اتکالی چیست؟

به قلم دامنه. به نام خدا. چندی پیش کتاب «تعالیم اسلام» علامه سید محمدحسین طباطبایی را می خواندم. سراسر کتاب خواندنی ست. برای کویریات دامنه این قسمت کتاب را یادداشت کرده ام و به اشتراک می گذارم. زندگی اتّکالی؛ که اگر جنبۀ سیاسی و حکومتی پیدا کند به خواری جامعه می انجامد. مثل وابستگی در نظام نژادی بنی امیه، که افراد را با سکّه و درهم و دینار زبون می کردند. و با وعدۀ پُست و مقام دیانت افراد را لکّه دار می ساختند. تا حدی که از علی (ع) می بُریدند به جرگه ی معاویه می پیوستند. بدین ترتیب، من امروز برای این پست دامنه، این فراز مهم کتاب را برگزیده ام و می نویسم. که اگر چنین زندگی یی، شیوع پیدا کند، مَضارّ و زیان هایش برای جامعۀ مسلمین زیاد و خطرناک است. مرحوم علامه طباطبایی در ص ۱۷۹ کتاب «تعالیم اسلام» می نویسد:

 

«زندگی اتکالی (وابسته) یعنی به امید و پشتیبانی دیگران زیستن، در حقیقت از دست دادنِ افتخار انسان و شرافت و استقلال و آزادی و منشاء همه گونه بزه و زشت کاری های اجتماعی است که از خواری و پستی، سرچشمه می گیرد. کسی که به امید دیگران نشسته چشم به دست این و آن می دوزد، در حقیقت اراده و شعور خود را در این راه می فروشد. باید تملُّق کند. باید هر چه بخواهند و بگویند _حق یا باطل، زشت یا زیبا_ انجام دهد. به هر عار و ننگی تن در دهد، بیگانه پرستی کند. به هر ستم و ناروایی راضی شود. و بالاخره همۀ حدود و مقرّرات انسانی را به هیچ شمُرد.

 

سؤال (=درخواستِ کمک) در غیر حالتِ ضرورت، در اسلام حرام است و مساعدت مال فقرا، که جزء مقررات اسلامی است، شامل حال فقرایی است که مزد کارشان با مخارج شان برابری نمی کند، یا از کار بازمانده اند و نیازمند واقعی هستند.»

ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

خویشاوندان ما از قریش مى ‏خواستند پیامبرمان صلّى اللّه علیه و آله و سلّم را بکُشند،  و ریشه ما را درآورند و در این راه اندیشه ‏ها از سرگذراندند، و هر چه خواستند نسبت به ما انجام دادند، و زندگى شیرین را از ما سلب کردند، و با ترس و وحشت به هم آمیختند، و ما را به پیمودن کوه‏ هاى صعب العبور مجبور کردند،  و براى ما آتش جنگ افروختند، امّا خدا خواست که ما پاسدار دین او باشیم، و شر آنان را از حریم دین باز داریم.

 

نهج البلاغه امام علی علیه السّلام

 

مؤمن ما در این راه خواستار پاداش بود، و کافر ما از خویشاوندان خود دفاع کرد، دیگر افراد قریش که ایمان مى ‏آوردند و از تبار ما نبودند، هر گاه آتش جنگ زبانه مى ‏کشید، و دشمنان هجوم مى ‏آوردند یا به وسیله هم پیمانهای شان و یا با نیروى قوم و قبیله ‏شان حمایت مى ‏شدند در امان بودند. پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله و سلّم اهل بیت خود را پیش مى‏ فرستاد تا به وسیله آنها، اصحابش را از سوزش شمشیرها و نیزه‏ ها حفظ فرماید، چنانکه عبیدة بن حارث در جنگ بدر، و حمزه در احد، و جعفر در موته،  شهید شدند. 

 

کسانى هم بودند که اگر مى ‏خواستم نامشان را مى ‏آوردم، آنان دوست داشتند چون شهیدان اسلام، شهید گردند، امّا مقدّر چنین بود که زنده بمانند، و مرگشان به تأخیر افتاد. شگفتا از روزگار، که مرا همسنگ کسى قرار داده که چون من پیش قدم نبوده، و مانند من سابقه در اسلام و هجرت نداشته است، کسى را سراغ ندارم چنین ادّعایى کند، مگر ادّعا کننده‏ اى که نه من او را مى‏ شناسم و نه فکر مى‏ کنم خدا، او را بشناسد در هر حال خدا را سپاسگزارم.

 

اینکه از من خواستى تا قاتلان عثمان را به تو بسپارم، پیرامون آن فکر کردم و دیدم که توان سپُردن آنها را به تو یا غیر تو ندارم. سوگند به جان خودم، اگر دست از گمراهى و تفرقه بر ندارى، به زودى آنها را خواهى یافت که تو را مى ‏طلبند، بى آن که تو را فرصت دهند تا در خشکى و دریا و کوه و صحرا، زحمت پیدا کردن شان را بر خود هموار کنى. و اگر در جستجوى آنان بر آیى بدان که شادمان نخواهى شد، و ملاقات با آنان تو را خوشحال نخواهد کرد، و درود بر اهل آن.

 

[نامۀ ۹ نهج البلاغه‌. نامه امام (ع) به معاویه در افشاى دشمنى ‏هاى قریش و استقامت پیامبر  ص و افشاى ادّعاى دروغین معاویه در خونخواهى عثمان]

منبع: موعود اُمم

ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۱۲ شهریور ۱۳۹۷ ، ۰۶:۳۶

با خود بی‌پرده شویم

به نام خدا. وقتی آتشِ ایمانی در روح ها مشتعل می‌شود...هر کس با خود، صریح و بی‌پرده می شود... (منبع: فاطمه، فاطمه است، دکتر علی شریعتی. نشر آیت. ۱۳۷۵. ص ۱۳۱ .

ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۱۱ شهریور ۱۳۹۷ ، ۱۹:۵۹

مشکل ایران مدارا است

به قلم دامنه. به نام خدا. با سپاس از دوست فاضلم جناب دهقان، چندنکته را دربارۀ مقالۀ ایشان _منتشرشده در (اینجا) بیان می دارم:

 

۱. جناب دهقان در مقاله اش مشکلات دیگر کشور را انکار نکردند اما معتقدند مشکل در فرهنگ است که همین بر مشکلات دیگر بار می شود. و این فرضیۀ ایشان، ادعای جالب و کاملا علمی و بر مبنای متدلوژی ست و حتی می تواند با بسط تحقیق و بررسی متغیرها، آن را تبدیل به یک نظریه دقیق علمی نماید.

 

۲. جناب دهقان بدرستی مطرح کرده است که انفجاراطلاعات در عصر ارتباطات، دنیا را ریز در حدّ یک دهکده کرده است. و مثال ملموسی آورده که همان گونه رنسانس در فلورانس در سال ۱۴۰۰ میلادی بر جهان و مشخّصاً اروپا اثر عمیق گذاشته، دهکده شدن جهان نیز فرهنگ ایران را بشدّت درنوردیده و آن را در معرض آسیب قرار داده است، که آفات آن بر عاقلان پوشیده نیست و نمی توان سر ما کلاه گذاشت و آن را پنهان نگه داریم. آیا این دو پدیده رنسانس و انفجار اطلاعات، جز پدیدۀ علمی و فرهنگی مگر نامی دیگری هم دارد!!؟ پس؛ مدعای دهقان، درست و بر مبنای تجربه تاریخی و نشانه های جاری جوامع انسانی و ایرانی ست.

 

3- آقای دهقان به نظرم نکته ایی درست آورده است که گفته است: «ما نیاز به رفرم در همه زمینه‌ها به ویژه در خصوص فرهنگ» داریم. و انکار نکرده اند بخشی از تاریخ کهن و معاصر و جاری ما، از فرهنگ غنی فارسی فاصله گرفت و آسیب دید. لذا می خواهد بگوید این معضلات، راهش رفورم است نه انقلاب. اصلاح فکر. اصلاح حوزه. اصلاح دانشگاه. اصلاح نقد و اقتباس. و اصلاح استبداد پذیری و دنبال یک زورگوی مقتدر گردیدن.

 

۴. از نظر من متن جناب دهقان از انسجام علمی برخوردار است. چون متن کامل ایشان در چاپ روزنامۀ آفتاب یزد، دچار ویرایش شده، ناقد محترم جناب یک دارابکلایی در (اینجا) احساس کردند متن سَکت دارد و حتی پارادوکسیکال (=متناقض نما) است. من، این نوشتۀ دهقان را پژوهشگرانه و دارای بارعلمی می دانم.

 

سخن دیگر هم دارم ولی نمی خواهم بحث طول بکشد. یعنی من، مشکل اصلی ایران را «مدارای عقیده و سیاست» می دانم که نداریم!! یا کم و بسیار بخیلانه داریم. که ناشی از استبدادزدگی ماست. و هردو جناح مدعی کشور یعنی چپ و راست در آن بشدت غوطه ورند و با همین تز غلط شان، ایران را عقب نگاه داشته اند. بگذرم و برای هردو بزرگوار آرزوی توفیق دارم.

ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۱۱ شهریور ۱۳۹۷ ، ۱۷:۴۷

ادب چیست؟

به قلم دامنه. به نام خدا. آیت الله حسن حسن زاده آملی می گوید ادب را چنین معنا کردند «ادب یعنی نگاهداشت حدِّ هر چیز» این معنای خوبی است. ادبیات وجه تسمیه اش همین است. ادبیات، ما را آموزش می دهد که حدود زبان را رعایت کنیم. ادیب کسی است که حدود زبان را می داند و رعایت می کند. و مؤدّب کسی است که حدود اعضاءِ جوارح و جوانح را مراعات می نماید. (منبع: در محضر استاد حسن زاده آملی». تألیف محسن غرویان. ص ۲۲)

 

عکس از دامنه

 

بنابر تعریف بالا، دامنه معتقد است، ادب اقتضاء می کند اولاً به عنوان یک موجود عاقل حدّ هر چیزی را بشناسیم. این یعنی دانش. ثانیاً آن حد و حدود را تا می توانیم به وُسع خویش مراعات نماییم. این یعنی ارزش. که جمع آن می شود: دانش و ارزش. اتفاقاً دکتر عبدالکریم سروش نیز کتابی خواندنی و بسیارآموزنده دارد تحت همین عنوان «دانش و ارزش»؛ که در دهۀ شصت آن را نگاشته است.

ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۱۱ شهریور ۱۳۹۷ ، ۰۹:۵۹

دین ارتباط با خداست

به قلم دامنه. به نام خدا. اخیراً کتاب "سرشت و سرنوشت" را خواندم. که گفتگوی کریم فیضی با دکتر غلامحسین ابراهیمی دینانی ست، (انتشارات روزنامه اطلاعات. در ۴۳۲ صفحه) من مطابق همیشگی، چهارنکته از کتاب را به اشتراک می گذارم تا فرهنگ کتابخوانی و کتاب دوستی در این بمباران عجیب و غریب فضای مَجازی فراموش نشود.

 

در ص ۲۹۳ : راهِ بسط انسان از نظر من افزایش دادن به تفکر است. خوب فکرکردن. هر اندازه کسی خوب فکر کند، انبساط بهتری پیدا خواهد کرد... تضیُّق فکری [=تنگ نظری] عالَم انسان را تنگ می کند.

 

توضیح دامنه: مقابل بسط و انبساط، قَبض و انقباض و گرفتگی ست، که انسان خود هم نمی داند چرا دچار گرفتگی و قبض می شود. به قول دکتر دینانی صدها علت ناشناخته وجود دارد که بشر از آن سردرنمی آورد که چرا گاهی به گرفتگی مبتلا می شود.

 

ص ۳۷ : انسان محدوده ای ندارد... هر اندازه برود، راه برای سیر انسان باز است... پایانی برای سیر معنوی انسان متصوّر نیست.

 

عکس از دامنه

 

ص ۵۱ خوانده ام "ما مثل کتابی هستیم که به صورت مرتّب ورق می خوریم... تا ورق های کتاب مان تمام شود."

 

در ص ۲۰۳ : دیندار واقعی کیست؟ کسی که ارتباطش با خداوند درست برقرار شده باشد و نسبت به خدا به مرحله ی معرفت و آگاهی رسیده باشد. کسی که صادقانه به مرحله ی معرفت برسد او دیندار واقعی است... دین ارتباط با خداست.

ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۱۱ شهریور ۱۳۹۷ ، ۰۹:۴۹

شاه عباس، شیخ بهائی، میرداماد

در راه مشهد مقدس، شاه عباس صفوی تصمیم گرفت دو بزرگ را امتحان کند! [شاید هم دو به هم زنی نماید] به شیخ بهایی که اسبش جلو می رفت گفت: این میرداماد چقدر بی عُرضه است! اسبش دائم عقب می ماند. شیخ بهائی گفت: کوهی از علم و دانش بر آن اسب سوار است، حیوان کِشش اینهمه عظمت را ندارد. شاه عباس ساعتی بعد، عقب ماند، به میرداماد گفت: این شیخ بهائی رعایت نمی کند، دائم جلو می تازد. میرداماد گفت: اسب او از اینکه آدم بزرگی چون شیخ بهائی بر پشتش سوار است سر از پا نمی شناسد و می خواهد از شوق، بال در آورد.

ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۱۱ شهریور ۱۳۹۷ ، ۰۹:۲۹

مدرسه فکرت ۵

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت

قسمت پنجم

 

پاسخم به بحث ۲۲
به نام خدا. سلام. ضمن تشکر از اعضایی که به پرسش بحث ۲۲ پاسخ داده و یا خواهند داد، من هم دیدگاهم را ارائه می کنم تا در کنار آن بحث ها قرار گیرد:


۱_ از نظر من ایران می بایست کشاورزی را رونق دهد و صنعت کشاورزی را رشد می داد.


۲_ دو کشور بزرگ و کوچک را مثال می زنم؛ آمریکا و هلند. هردو کشور از کشاورزی و دام و باغ عقب نماندند بلکه ضمن صنعتی شدن، کشاورزی را سرنوشت ملت خود فرض کردند و در جهان پیشتازند.


 ۳_ تکنولوژی مزایا و مضار دارد. مزایای آن فراوان و مَضارّ آن کم نیست. اما کشاورزی و دام پروری با طبع بشر سازگار و با نیاز اصلی انسان مرتبط است.


۴_ ملت بی غذا، گرسنه و تلف می شود ولی بدون مُبل و پُز می تواند بر جاجیم و گلیم تاب آورَد. ضربه زدن به کشاورزی در طولانی مدت ملت را از پای درمی آورد.


۵_ از سوی دیگر در منابع دینی نیز بر کشاورزی به دلیل آثار و برکات آن تأکید فراوان رفته است.


۶_ با صنعتی شدن مخالف نیستم، ولی این نوع توسعه و رشد یکجانبه و ناقص و توأم با رانت و فساد و دلّالی، جامعه را به ماشینیسم می کشاند و بیکاری انسانی پدید می آورد. از نظر من ترویج کشاورزی مقدم و به نفع منافع ملی ایران است.

 


رنجِ راه ۲۱
به نام خدا. ویلیام شکسپیر می گوید: "دلِ افسرده، تاب زبانِ تند را ندارد". خواستم در این قسمت ستون رنج راه، گفته باشم که این نَهیب مَهیب شکسپیر بدین معناست در راهِ رفتن، دل از شادابی تهی نداریم. خود را جهانمند، عقل را جوشان، روح را دریافتگر معنا بداریم تا در ناملایمات و هجوم موانع و مشکلات بویژه زخم زبانِ ناملایمان درجا نزنیم و از طی مسیر، بازنمانیم که این، آغاز ایستایی و درماندگی ست. چنین مَباد. تابعد...
ابراهیم طالبی دارابی

پاسخ:

سلام و سپاس حسن آقا قاسمی. رئیسعلی دِرواری پیشتازی شجاع و مؤمن در برابر استعمار و چپاول گری غرب بود که در رأس آن، در آن زمان انگلستان زمین خوار و نفت خوار و "تفرقه انداز و حکومت کن" قرار داشت.


من دی سال ۱۳۹۳ در وادی السّلام نجف اشرف، بر سر قبر رئیسعلی رفتم و ادای احترام کردم و در وبلاگم دامنه، تصویر و خاطراتم را نگاشتم. روح این مبارز آگاه علیه ی دست درازی های غرب به شرق، جاویدان باد. ازت ممنونم یادش را تازه نگاه داشتی.
درضمن وطن دوست درست است نه "وطن پرست". پرستیدن فقط برای خداست و بس. پوزش.

 


زنگ شعر در مدرسه فکرت

بزرگی و افزونی و راستی
همه گیرد از خوی بد کاستی

حکیم شیعه ابوالقاسم فردوسی

 

قابل توجه ی دکتر عارف زاده که آن خبر را در مدرسه پست کرده بود. واقعیت از زبان خود آن فلسطینی کاراته کا:ذهفته گذشته و در رقابت های کاراته بازی های آسیایی «سجاد گنج زاده» در وزن به اضافه ۸۴۴ صاحب مدال طلا شد، اما حاضر نشدن رزاق طنطاش، حریف فلسطینی وی در اولین دیدارش حاشیه‌هایی را در فضای مجازی به وجود آورد. بیشتر بخوانید ↓

ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۱۱ شهریور ۱۳۹۷ ، ۰۷:۳۴

یک لغت یک اصطلاح در دارابکلا

به قلم دامنه: به نام خدا. گَت کال آغوزِ بی دله. اخیراً جناب «یک دارابکلایی» دامنه نویس محترم که لغات دارابکلا را خوب از بر است و یا از بزرگان خود در حافظه دارد، از دامنه خواسته بود (اینجا) این اصلاح بالا را، شرح دهم. این اجابتی ست برای آن دعوت.

 

 

گت کال آغوز

 

گت یعنی بزرگ. کال یعنی یک عدد، واحد شمارش است. یعنی یک دانه. آغوز یعنی گردو. و بی دله که در اینجا صفت است برای این مثالِ پردامنه ی دارابکلایی ها، یعنی بی مغز. یعنی پوک. یعنی مغز گردوی معیوب. یعنی پوسیده. یعنی خراباً در خراب. یعنی کِرموک. و یعنی تَلِ زهر و تلخ. اما این کنایه از چیست؟ یا مصداق مثالش کیست؟ یا خطاب به کیست؟ دارابکلایی به این افراد می گویند: گَت کال آغوزِ بی دله:

 

 

به آنهایی که تُهی مغزند.

به کسانی که وشیل اند. وشیل یعنی لوس و بی مزّه و ساده.

به شخصی که کودن است. نه البته آنهایی که نقصِ ژنتیکی دارند.

به آدم بی عقل و بی حریم و بی مرز.

به آدمی که فقط مزّه بی مزّه می ریزه.

به کسی که گویی بی وجه کرم می کُشد؛ یعنی اذیت و آزار می کند.

به ذهن های پوسیده.

به عقل های معیوب و شیشه خورده!

به هر کسی که ساده می نمایاند!

به افرادی که بی‌دله اند؛ که سرّی نمی توانند در دلشان نگه دارند. چون دل، فقط و فقط برای عشق و دوستی و بی زاری و بی عاطفی و تعقب و گریز عشقی نیست؛ دل، مخزن الاسرار آدمی و آدمیت است. امید است درست شرح کرده باشم. والسّلام.

فرهنگ لغت دارابکلا

ابراهیم طالبی | دامنه دارابی