منو
درباره ی سایت دامنه
دامنه‌ی داراب‌کلا

qaqom.blog.ir
Qalame Qom
Damanehye Dovvom
ابراهیم طالبی دامنه دارابی
دامنه‌ی قلم قم ، روستای داراب‌کلا
ایران، قم، مازندران، ساری، میاندورود

پیشنهادهای مدیر سایت
آخرين نظرات
طبقه بندی موضوعي
بايگانی ماهانه
نويسنده ها

مدرسه فکرت ۶

چهارشنبه, ۱۴ شهریور ۱۳۹۷، ۰۹:۴۶ ق.ظ

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت

قسمت ششم

 

پاسخم به جنابان قربانی، جوادی، محمدحسین آهنگر
به نام خدا. با سلام و احترام و تشکر از طرح سؤال. من در جواب با این پرسش دیدگاهم این است، امید است درست گفته باشم:
امام حسین (ع) به علت مقام عصمت، عالِم به امور خود و جامعه بودند و هر آنچه انجام دادند، همان بود که خدا خشنود بود و هیچ خدشه، ایراد، نقص و کوتاهی در آن نبود. شئوون امامت ایشان ایجاب می کرد به اقدام علیه ی یزید برخیزند ولو با ترک انقلابی حج و مکه و مدینه.


کوفه مرکز حکومت امام علی (ع) بود و مردم آنجا از امام دعوت کردند. همین عزیمت به کوفه خود عالمانه ترین و مردمی ترین و شجاعانه ترین و شاید بهتر است بگویم رمزآلودترین حرکت امام بود. اگر راه را سدّ نمی کردند و اگر موانع و انحرافات پدیدار نمی شود و زور، با زر و تزویر، نیرو نمی گرفت، حضرت سیدالشهداء (ع) مانند پدرش و جدّش، در کوفه حکومت هم تأسیس می کرد، امری ثانوی پس از امر امامت، که در تفکر شیعه ی امامیه فقط با بیعت مردم و رضایت و رأی عموم، شکل عملی به خود می گیرد.


هیچ امامی بی درخواست مردم و ایمان واقعی جامعه، برای برقراری حکومت پیش نمی افتاد که این شأنی مردمی ست، نه الهی. امام، در همه ی حیاتش امام است، چه مردم آنان را به حکومت بر جامعه فرابخوانند، و چه نخواهند. که دیدیم بر همه ی امامان ما سخت ترین روزگار گذشت که حتی نمی گذاشتند با امت اسلام در ارتباط باشند چه رسد به قیام و حکومت. و شهادت همه ی امامان و غیبت ولی عصر امام زمان (عج) همگی نشان دوران فشار بر امامان و رونقِ بازار جهالت عمومی و همپیوندی با ظالمان بود. بگذرم.


حدس من این است اگر مثلا" امام حسین (ع) سمت مردمان کوفه نمی رفتند، امروز در جامعه، خصوصا" در همین مدرسه ی فکرت، سؤال می شد! چرا امام به ندای انقلابیون غیور و ضد ظلم کوفه پاسخ مثبت ندادند!؟ اگر می دادند، کار ظلم در جهان تمام می شد و فلان و بهمان. و قِس علی هذا. با آرزوی قبولی عزاداری ها و معرفت ها. ابراهیم طالبی دارابی.
 


پاسخم به آقای امیر رمضانی

به نام خدا. سلام. ضمن احترام به شما چند کلمه ای جهت جواب به این متن شما، کتابت می کنم:

 

۱_ گفتی : "روضه ی امام حسین خواندی". جوابم این است: من هرچه متن پاسخ بالایم را خواندم حتی یک واژه به سمت روضه خوانی نرفته ام. گرچه روضه برای شخص من امری فوق العاده عرفانی و هِجرانی و حَیرانی ست، اما طعنه ی شما جناب امیر به مفهوم "روضه" در این متن، کمی زمُخت بود . امید است هر واژه در جای خود، محفوظ باشد، خصوصا" واژگانی که در میان من و شما و همه ی ماها، امری احترام آمیز و آشنا و انیس است.

 

۲_ گفته ای : "نمی دانم این چه رویه ای است که شما درمدرسه  انداختید ." جوابم این است: خودت داوری کن من چه رویه ای راه انداختم؟ من نمی دانم منظورت از این راه انداختن چیست؟ کجای کار من لنگ می زند که خودم خبر ندارم. صدها انتقاد به من شد، من به رسم وفا و رفاقت حتی ورود نکرده ام. مدرسه جز بحث، پرسش، متن نویسی، مناظره، پاسخ به همدیگر، و تبادل بهترین شیوه برای ارائه ی افکار و از همه مهمتر تحمل همدیگر و جوشش قلم و به پیش نهادنِ انگیخته، چه رویه ای باطل و بدی را راه انداخته! که شما تا این حد برافروخته ای امیر!؟ بگو تا ما هم مطلع شویم.

 

۳_ فرموده ای: "یا اسم مدرسه را بردارید . اگر پاسخ درخور ندارید .سکوت فرمایید" جوابم این است: اسم مدرسه از واژه اش پیداست که همه از هم درس بگیریم. اینجا همه با هم "درس خواننده" ایم. نه کسی معلم و آموزگار خاص این مدرسه است و نه شخصی تئوریسین و مقام فصل الخطاب.  فروتنی میان همه موج می زند، آن گاه شما با شیوه ای که برای من تعجب داشت مرا به چوب عِتاب می کوبی و به ضربِ داد و فریاد مضروب و مجروح می سازی!؟ شلاق می زدی دردش شیرین تر بود امیر!

 

۴_ نیز گفته ای: "از شخص دانا تری استعلام بعمل اورید" جوابم این است؛ چرا من استعلام کنم؟ هر کس سؤال دارد خود باید از شخصی که فکر می کند جواب او را بلد است استعلام کند. اساسا" پرسش ها برای این طرح می شود که جواب ها جست و جو شود. هر کس به وُسع خود. آن گاه شما از من می خواهی سکوت کنم و از داناتر استفهام کنم!؟ من معنی این گونه مواجهه ی علمی ات را حقیقتا" درک نمی کنم.

 

درضمن، این را بگویم اگر بر سر این گونه مسائل پیش پا افتاده (یعنی همین برافروختگی شما) بخواهیم وقت همدیگر تلف کنیم، از اندیشه و تفکر و هدف گذاری های مدرسه ی فکرت، پس می افتیم. ان شاء الله، دروازه ی محبت را به روی همدیگر گشوده بداریم تا نگذاریم هیج متغیّر ناخواسته یا خودخواسته ای، اساس انسانیت ما را لطمه ای وارد کند. با احترام. برادرت ابراهیم.

 

 

پاسخم به بحث ۲۵

به نام خدا. سلام. با تشکر از جناب محمدحسین که این پرسش _شیطان_ را پیش کشیده اند. من سال ۱۳۶۸ درباره ی شیطان یک مقاله ای تألیف کرده بودم که فشرده ای از آن را اینجا بازنویس می کنم. که دامنه ای فراخ دارد و بحثی طُوال و گسترده است. ۱_ در لغت: هم از ریشه ی "شاط" است یعنی سوختن از آتش و هم از ریشه ی "شطن" یعنی سرکشی کردن. ۲_ در معارف: شیطان دو نوع است: شیطان جنّی و شیطان اِنسی. نوع جنّی آن از باطن و با ایجاد افکار فاسد و به شیوه ی وسوسه، (=شبیه جنگ روانی) آدمی را دعوت به انحراف و کژی و زشتی می کند و نوع اِنسی آن به صورت ظاهری و بیرونی چنین می کند. بیشتر بخوانید ↓

۳_ در قرآن:  کار اصلی شیطان از نظر قرآن کریم، جلوه دادن بد در قالب خوب است، یعنی تزئین می کند. به استناد آیه ی ۶۳ سوره نحل: فزیّن لهم الشیطان اعمالهم.

 

۴_ در تفسیر: شیطان شخص واحدی نیست. (طبق آیه ۵۰ سوره کهف) دارای ذُرّیه است که کارگزاران شیطان اند؛ از جمله ی آنان اینان اند: قفندر، متکون، ولهان، رها، زوال، ثبر، زلنبور و... که هر یک مأموریت های خاص دارند مثلا یکی سعی می کند انسان را از خیر و نماز بازدارد و دیگری تلاشش این است انسان به سوی شرارت و عَبَث و بیهودگی و شراب برود. که همگی مشهورند به جنودالشیطان.

 

۵_ نقل قول: علامه طباطبایی در المیزان، و جوادی آملی در تفسیر موضوعی و ملاصدرا در "مفتاح الغیب قائل به این هستند که شیطان می تواند "مُمَثّل" شود. ممثل یعنی به مثل چیزی یا کسی درآمدن.

 

من معتقدم قدرت شیطان از قدرت انسان پیشی ندارد یعنی قدرت فائقه ندارد. انسان اگر بخواهد می تواند بر شیطان با همه ی کارگزارانش، پیروز شود. ما هر یک، روزانه با وسوسه های فراوان او درگیر می شویم و بر او چیره می گردیم؛ چون شیطان نشانی از شرّ است و بشر اگر خودساخته شود، از شیطان نمی بازد و خودباخته  نمی گردد. فکر کنم این مقدار بس باشد. با امید بر غلبه ی بر شیطان. برانیم این موجود نامرئی وسوسه گر را که رانده ی درگاه حضرت باری تعالی است.

 


آقامدرسه

به نام خدا. سلام

جناب دکتر اسماعیل عارف زاده درباره ی آقامدرسه چیزی انداخت که لازم می دانم به لحاظ اخلاق و تکلیف کمی از آن بگویم. البته خطاب من شخص خاص نیست، صرفا" بیان نظر است:

 

من بر این نظرم این مدرسه که انتهای دهه ی ۳۰ در دارابکلا توسط مرحوم آیت الله آقا شیخ محمدباقر دارابکلایی بازتولید شد _ که اصل آن توسط پدربزرگ مادری مرحوم مادرم آیت الله آق میر صالح صالحی بنیاد نهاده شد_ حرکتی بزرگ و آموزشی و ستودنی ست. و برگ زرین تاریخ علم و دیانت و ایمان روستای دارابکلا است.

 

در همین مدرسه بود که بیش از ۱۵۰ طلبه از محل و منطقه و حتی از ییلاقات دوردست و بلاد دورتر درس آموختند و الان هر کدام برای خود دارای فضل و آثار علمی و صدها مقالات اند. برخی از آنها به شهادت رسیدند مانند شهید سید جواد شفیعی، شهید گرجی، شهید صادقی و... . که من افتخار دارم همه ی آنها را در وبلاگم "دامنه دارابکلا" معرفی کنم و شرح حال بنویسم. نیز مقاله ی آقامدرسه را تدوین کنم.

 

جناب جعفر آهنگر دهیار پرافتخار دارابکلا در کتابی که نگاشته اند حق این مطلب _روحانیت و مدرسه علمیه_ را بدرستی ادا کرده اند و در این جا بجاست که از ایشان بابت این توجه، تشکر و قدردانی کنم.

 

باری، مدرسه علمیه دارابکلا که به آقامدرسه مشهور شد، یک نهاد آموزشی موفق و پربار دارابکلا بوده است که پرورش یافتگان آن به حضور در آن افتخار می کنند. زمانی این مدرسه، چنین حسنات و خدماتی کرد، که شماری از ما یا هنوز پدیدار نشده بودیم و یا داشتم وَگ کپّل! می زدیم و یا حتی "الف ب پ ت" هنوز در میان خیلی ها باب نشده بود و به گوش شان نرسیده بود و بسیاری از بهترین آدم های همین منطقه بزرگ اطراف دارابکلا جز بیل دسته و خال و واش و لَم لوار و چوب و چماز چیزی در چنته نداشتند و اندک اندک افتخار شد که بچه ها به مکتبخانه بروند و مدرسه ی علمیه و دارابکلا گرانیگاه آن دیار بزرگ شد. این جای سپاس دارد نه اعجاب!

 


@
سلام آقا سید علی اصغر. منظور من این است چون دین باید مصون بماند و از بدعت های زمانه بدور، انسان حاضر می شود برای حفظ آن حتی جان خود را فدا کند. اسلامِ بی مسلمین معنا ندارد؛ چنانچه مسلمینِ بی اسلام بی معناست. تفسیر تامّ "ثارالله" همین ایثار خون برای اصلاح دین بود. پس، انسان خود را فدای دین می کند تا راه برقرار باشد و تابلوی راهنمای بشر به روی بشریت چشمک بزند تا گُم نگردد و به گمراهی و کژراهه نرود.

 


@
جناب آقای دکتر عارف زاده
با سلام و احترام
این ترسیم شما را دیشب در انتهای شب خواندم، خواستم جوابی بنویسم دیدم دوستان آنچنان مدرسه و شیطان را، شِلاب باران کردند که کنار کشیدم، سِل (=سیلاب) مِه رِه غرق نکند! بنابراین، الان پاسخ نوشتم:


۱_ نیک می دانید که روزه را خدای حکیم بر مؤمنین واجب کرد تا پرهیزکار شوند. و از لفظ "کُتِبَ" استفاده کرد که از واجباب خاص محسوب می شود و در آن برکات و لذت نهفته است که اهلش آن را لمس می کنند. یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا کُتِبَ عَلَیْکُمُ الصِّیامُ کَما کُتِبَ عَلَی الَّذینَ مِنْ قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ (آیه ۱۸۳ سوره بقره)


ای افرادی که ایمان آورده اید! روزه بر شما نوشته شده ، همان گونه که بر کسانی که قبل از شما بودند نوشته شد تا پرهیزکار  شوید.


۲_ آداب روزه گرفتن هم در اسلام توسط پیامبر (ص) و ائمه (ع) و بزرگان دین ترسیم شد که اگر کسی آن را رعایت کند، آن گونه نمی شود که شما تصویر کرده اید. البته شما مشاهدات عینی خود را گزارش کرده ای و به هر حال به چشم خود دیده ای و یا شنیده ای و تصدیق هم می کنم، بسیاری یا حداقل تعدادی از مردم این گونه اند، یعنی زیاده خور و پُرخور.


۳_ این البته به فرهنگ ایرانی هم برمی گردد که به نظرم حجیم خور هستیم. یک دیس پلو می خورند برخی! این روزها هم هجمه ی بیگانه تا به غذا و پوشاک ایرانی هم سرایت کرده است و افراد برای پُز، غذاهای خارجی می خورند تا ایرانی و سنتی.


بگذرم جناب دکتر! فقط خواستم بگویم عیب از کسانی ست که افطار و سحری را حجیم می خورند و آداب کم خوری را زیر پا می گذارند که باید آگاهی سازی کنیم.
 

پاسخ به بحث ۲۶
به نام خدا. سلام. ضمن تشکر از جناب جوادی نسب که طرح این سؤال از اوست، چند جمله می نویسم:


من در این زمینه نه تخصصی دارم و نه حتی تا کنون مطالعه ای کرده ام، لذا با حتم و اقناع نمی توانم گزاره ای را انشاء کنم که بگویم صائب است. اما خود پیش خودم این گونه می اندیشم:


کودکان حضور و غیاب اشیاء را بخوبی در می یابند و حس کنجکاوی شدیدی دارند که آن بیابند از خوردنی گرفته تا ابزار و آلات بازی و .... همین خصوصیت به مراتب بالاتر و عاطفی تر، برای غیاب و نبودِ افراد و نزدیکان در نزد کودک وجود دارد و ذهنش را از فقدان کسان و بستگان و خویشاوندان مشغول می سازد و غیابشان را دقیقا" حس می کند و دست به حقیقت یابی می زند.


بنابراین؛ به نظر من، ضمن آن که کودکان خود تا حدی بو می برَند چه رخ داده است، بهتر است با کمال درستی و نهایت رعایت اصول روانشناختی و مهربانانه و نوازشگرانه او را باخبر کرد و واقعیت را کتمان نداشت. تأکید می کنم این فهم درونی من است و ممکن است خطا باشد.

 

بحث ۲۷. با توجه به روایت های موجود از روز عاشورا، سکانس های برتر در واقعه روز عاشورا چه صحنه هایی است و برداشت شخصی افراد چیست؟ این پرسش جناب معین آهنگر است که طبق نوبت، در پیشخوان سنجاق شد.



پاسخم به بحث ۲۷
به نام خدا. سلام. ضمن سپاس از جناب آقا معین که این پرسش را به پیشخوان مدرسه ارائه نمودند، جوابم که کوتاه است، این است:


من ریز ریز قیام امام حسین (ع) را خوانده ام، از نوجوانی تا الان. هیچ گاه هم، از دانستنی های بیشتر و عمیق تر از این واقعه، خسته نمی شوم. بنابراین، تمام رخدادهای این حرکت انقلابی، برای من عالی و آموزنده است. یعنی از آغازش که از ماه رجب شروع شد، تا سرانجامش که در عصر روز دهم محرم الحرام (= یعنی عاشورا) پایان یافت. پایانی که خود سرآغازی دیگر است و انتها و تمامی ندارد. نهضتی که بیش از شش ماه (رجب تا محرم)  به طول انجامید، ولی تا ابد پیام آور است و راه نِشان.


با آن که همه زوایای عاشورا زیبنده ی پیروی ست و همه ی کژی های نیروی خودباخته ی مقابل بایسته ی برائت و دوری ورزیدن، من سه سکانس زیر را زیاد در مقابل چشمام نظاره گرم:


۱_ تپّه و تلّ کنار گودی قتلگاه؛ یعنی صحنه ی دلخراش نگاه های جانسوز حضرت زینب کبرا _سلام الله علیها_ و برادرش امام حسین (ع). که من سال دی ۱۳۹۳ در تل زینبیه در کنار حرم امام حسین (ع) این جغرافیای عشق و سوز را با چشمانم از نزدیک دیده ام.


۲_ شبی که آقا امام حسین (ع) نورهای داخل خیمه را خاموش کردند و به همه خطاب کردند هر که می خواهد برود تا فردا به شهادت نرسد، آزاد است. که در بدترین وضعیت بحرانی نیز بر کسی چیزی تحمیل نکردند.


۳_ صحنه عرفانی بی مانند تاریخ بشریت یعنی نماز ظهر عاشورا به امامت امام حسین (ع) در زیر باران تیر و حملات و دشنام دشمن.


جناب معین! واقعا" من دلم نمی آید، سکانس های نهضت حسینی را اِحصاء کنم و یکی را بر دیگری برتر بنمایانم، بگذار این سه سکانس بس باشد، چون هر زاویه ای را باز می کنم می بینم یکی از دیگری پربارتر و آموزاننده تره. به امید رفتن در راه حسین (ع) و افتخار سربازی آن رهبر بی مانند همه ی روزگاران. ابراهیم طالبی دارابی.

 

پاسخم به بحث ۲۸

به نام خدا. سلام. خودم شخصا" از چندسال قبل این گونه رعایت می کنم و به خیلی از کسان نیز دوستانه تذکر داده ام و در وبلاگم دامنه دارابکلا نیز چندبار پست گذاشته ام:

 

۱_ ما مسلمان ها روزانه حداقل سه بار وضوی واجب می گیریم. چه لزومی دارد هنگام وضوگرفتن، شیر آب، باز بماند و آب به هدر رود!؟ در هر مرحله از وضو، دسته ی شیر را کاملا" ببندیم و مرحله به مرحله، کمی باز کنیم. که نهایتا" شاید از یک تا دو لیوان تجاوز نکند. حتی وضوی صحیح را با نصف لیوان آب هم می توان گرفت.

 

۲_ ما مسلمانان معمولا" غسل های واجب و مستحبی به گردن داریم. اگر بی ادبی نباشد شاید هر روز نیمی یا بیشتر مردم این مملکت، غسل واجب بر عهده دارند و استحمام می کنند. (خدایا! جناب قربانی فقط متلک نکند) بنابراین، چه نیازی ست هنگام غسل واجب و استحبابی، آن مقدار آب را شُرشُر هدر داد و گناه بدتر مرتکب شد. بهتر است در غسل ترتیبی، نهایت صرفه جویی انجام گیرد. درست است آب ولرَم و گرم حمام، خاش خاشی! می آید، ولی واقعا" اسراف آب کاری بی اندازه ناروا و شاید هم از نظر شرعی گناه است.

 

۳_ واقعا" اگر دیدیم کسی آب را اسراف می کند به ایشان تذکر دهیم. بارها به افراد در محل زیستم گفته ام آقا! خانم! این آب که داری ماشین می شوری، باغچه آب می دهی، دمِ درت را هی شست و شوی زاید می دهی، والله از دوردست ها می آید؛ از درون چندین کلیومتر تونل و لوله و گذر از سدّها. بگذرم. تأثیر هم می کرد.

 

درضمن، ما سعی کردیم در منزل این موارد را رعایت کنیم. از همه ی کسانی به پرسش مدرسه، پاسخ داده اند و نیز از کسانی که پاسخ ها را بادقت خوانده اند، ممنونم. ابراهیم طالبی دارابی.

 

دو نکته ی دیگر هم بیفزایم:
۱_ مرحوم بازرگان در وصیت نامه کوتاه خود جمله ای مهم دارد. او مُشفقانه به این مضمون می گوید: اگر برای برخی معاد اثبات شدنی نیست، ردّ معاد هم قابل اثبات نیست، پس عقل حکم می کند آن را انکار نکنند.


۲_ برخی نیز در باره ی معاد دچار اشتباه فهم شده اند که برخی از بزرگان از این که گفته اند اصول دین توحید و نبوت است، این عده خیال کرده اند یعنی معاد، نه. این عالمان دین، منظورشان آسان گیری دایره دیانت است و گسترش دادن سفره ی پذیرش مذهب. یعنی اگر کسی به همین دو تا را اعتقاد داشت، او دیندار محسوب می شود. نه این که خدای ناکرده آن عالمان می خواستند معاد را نادیده بگیرند. نه. معاد که از باورهای قطعی و مسلّم دین است و وحی مُنزَل الهی و از مسائل اصلی قرآنی.

| لینک کوتاه این پست → qaqom.blog.ir/post/1136

نظرات (۰)

هيچ نظري هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">