مجموعه پیامهایم در مدرسه فکرت
قسمت پانزدهم
اطلاعیهی مهم مدرسهی فکرت
امشب بهمناسبت میلاد خجستهی رسول رحمت (ص) و پیشوای صادق (ع) دعوت از بانوان برای ورود به "مدرسهی فکرت" را آغاز میکنم.
در این مدت، خصوصاً چندروزی در مدرسه، همهباهم زمینهسازیهای اخلاقی کردهایم و منشور اخلاقی مدرسه را نیز نگاشته و به اشتراک گذاشتهایم؛ اینک، محیط مدرسه به احترام و حرمت تشریففرمایی بانوان به مدرسه، مهیّای نزاکت رفتاری و گفتاری، همانند همیشه است. انشاءالله همهی ما به یُمن فرخندهشب امشب، منشور اخلاقی و شئون تبادل افکار و اندیشه را دقیقاً رعایت میکنیم.
امید و رجای واثق دارم، قلم و قدم همهی آن بزرگواران در مدرسهی فکرت مبارک میباشد و از افکار و دیدگاههایشان درس خواهیمآموخت.
همکلاسیهای بزرگوار اینک _از امشب به بعد_ میتوانید دعوتهای خود را برای ورود خانمها و خواهران ارجمند به مدرسه، جامهی عمل بپوشانید. چنانچه خود، مشتاق چنین اندیشه و رویکردی برای کمالبخشی به مدرسه بودهاید. و با افکار پویا و پاک خود، محیط مدرسه را برای آمدنِ آن خواهران، عطرافشانی و آمادهی خوشآمدگویی کردهاید.
من بر اساس دأب همیشگیام، رفاقت و رشتهی محبّت را با هیچکس پاره نمیکنم؛ ولی در حیطهی مدیریت مدرسه، از اِعمال و اجرای مقررات و منشور مدرسه دریغ روا نمیدارم. و قاطعیت و تدبیر را با هیچچیزی معامله نمیکنم. پس؛ از این پس، مدرسه را _که ظرفیتها و ظرافتها در آن بسیارحساستر و صدچندان میشود_ با اخلاق خوب، آداب ایرانی و آموزههای الهیمان، درخشندهتر، پاکیزهتر و آموزندهتر از هر زمان نگهبداریم؛ که میدانم، نگهمیداریم.
از خدا خاضعانه و با اِلحاح خواستهام این حرکت جدیدمان در مدرسه، موجب ترقّی و تعالی همهیمان گردد. آمین.
با بالاترین احترام و بیشترین تمنّا
برادرتان ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)
پاسخم به بحث ۶۶
سلام. با تشکر فراوان به جناب عبدالله طالبی که در این شب فرخنده پرسش خوبی را به میان آوردند. (خاطرهای از ایام دانشآموزی و دانشجویی از معلم و استاد) . اما خاطرهی کوتاه من.
عصر پاییز سال ۱۳۷۱ بود. کلاس درس تاریختحولات ایران به دکتر صادق زیباکلام گوش میکردیم. او در هنگام تدریس به تمام نقاط کلاس قدم میزد. حتی گهگاهی پیش دانشجوها لحظهای مینشست. با همه دوست میشد. لحظهای پیش من هم نشست. مرا به اسم میشناخت. (دارابی صدایم میکرد) ناگهان از پیشم باجهش برخاست و به کلاس گفت: اِه! نمازم را نخواندم. ولی وضو داشت. کنار تختهسیاه (هنوز وایتبُرد باب نشدهبود) در برآمدی جایگاه تدریس، کفش کتانیاش را درآورد و نماز گزارد. کمی با شتاب؛ چون زیاد به تنگی وقت غروب نماندهبود.
آری؛ این نماز ایشان، به عنوان استاد چند درس تخصصیام، برای من جذبه آفریدهبود. گرچه با برخی افکار او زاویه دارم ولی اینگونه آدمی بود.
صلوات بر محمد و آل محمد.
کلیدواژههای خاطرات اعضا در بحث ۶۶
بامشی؛ علی غزلی
لُغز: اگر ازت نام "زری زری مِه یار بورده کام وری" میپرسید، چی جواب میدادی؟ بلد بودی بگی کفشدوزک؟!
ولی؛ محمدحسین آهنگر
لغز: تِه اِسا هی "ولی" و "امّا" و "چرا" و "زیرا" را زیر بگیر!
قدرت و تقلّب؛ عیسی آهنگر
لغز: من که میدانم زدی به بُرجک انتخابات دونالد ترامپ. الحق ضد امپریالیستی تو!
استوار است استوار است استوار؛ سیدعلیاصغر شفیعی
لغز: خُب شد نرفتی ارتش! اونگاه کشور با خوابهای گران! تو با حملهی این و اون، اِتّا غازمرغانه قایده بیهی اونوقت!
ذوق ابتکار و خیطشدن؛ عبدالله طالبی
لغز: اگه ماشین الکتریکی میساختی مغز میشدی میرفتی آمریکا! جلای وطن میکردی!
جایزه و جیب خالی؛ سید ابراهیم موسوی
لغز: واسه همینه هنوز هم با گرسنگان زمین همدردی!
الْفیه (=هزارتا) و حافظه؛ شیخ مالک رجبی
حالا باز این منتقدین بیرحم! بگن "آقامدرسه" بد بیهه!
کفزدن محرّم و واکنش سریع مادر؛ جناب جوادینسب
لغز: تو پس همون روز الَست با امر و نهیهای سختمَخت خونگی دستوپنجه نرم میکردی!
کانهخرینی؛ حاجعلیمیرزا چلویی
لغز: چی میگفت؟ غازمرغانه، سیکاکاته، کانجیتیم، مِرْسی لَوِه خریمبی خریمبی؟!
فقط یک تشدید نذاشت؛ محمد عبدی
لغز: خُب شد استاندار زنجان نکردت!
نمره انضباط ۳ و نیم؛ مسعود داراب
لغز: باز سهونیم، برخیها همینو هم نمیگرفتن با نمره انضباط منهای زیر صفْر ، مردود میشدن!
فقر و کَلوش؛ جعفر آهنگر
لغز: خا همینهدیگه، تو هی، مظلومان تاریخ مظلومان تاریخ، میگی و دلت میخواد بیکلوشها در فرانسه انقلاب کنند که کردن الان!
اگه کسی را جاانداختم، بگن.
نمیخواستم ورود کنم به لُغز ولی چون درخواستی داشتم، اطاعت کردم.
پاسخم به بحث ۶۷
سلام. با تشکر از جناب عبدی بابت طرح این پرسش. جواب من نکات زیر است:
۱. مطالعهای در این زمینه نداشتم. سؤال جناب عبدی موجب شد، دست به کمی جستوجو بزنم. این شد که در این پست به فشردگی نوشتم.
۲. اگر بینش روشنتر دارید، بدانیدکه چشم سوم (= دید درونی) خود را فعال کردهاید.
۳. بازگشایی فیزیکی این چشم نیاز نیست، چشمسوم را میشود با هوشمندی باز نگهداشت. نشانه میدهم:
۴. اگر ورای مسائل را درک میکنید، چشمسوم شما باز است.
۵. اگر حس قویتری به برخی نادیدنیها داری، چشمسومات کار میکند. درک شهودی یعنی همین.
۶. اگر به نورهای درخشان حساس هستید و یا رنگها را زندهتر میبینید، در واقع روح بیدارتری دارید.
۷. چشم سوم کسی اگر باز باشد، سردردهای بیشتری نسبت به بقیه دارد.
۸. وقتی حس شما نسبت برخی لذتها دگرگون میشود و متفاوتنگر شدهاید، بدان که چشمدرونی فعال شدهاست
۹. و نیز چشم سوم در کسانی که مفتوح شد، از این توان برخورداند ورای برخی امور را زود بفهمند. مثلاً به قول دکتر سروش دگماتیسم نقابدار را قادری زودتر از همه تشخیص بدهی.
امیدوارم با اندکمطالعهای که در این موضوع کردهام و این پست، را با این اختصار نوشتهام، بر اهالی کنجکاو مدرسه مفید افتادهباشد.
بحث ۶۸ : به لحاظ امنیت عمومی محیط زندگی و محل سکونت خود، چقدر احساس امنیت، آرامش و شکر میکنید؟ و تأسیس بسیج از نظر شما چگونه میتواند امنیت پایدار در ایران را نگهبانی کند؟ این پرسش با توجه به سالروز تأسیس شجرهی طیبهی بسیج، تنظیم شده که برای بحث و نظر، به مدت ۲۴ ساعت در پیشخوان مدرسه سنجاق می شود. بیشتر بخوانید ↓