مرحوم دکتر محمد مصدق در کتاب «خاطرات و تألمات» به کوشش ایرج افشار چاپ انتشارات علمی، (ص343) می گوید: «همه میدانند که سلسله پهلوی مخلوق سیاست انگلیس است، چون که تا سوم اسفند کسی حتی نام رضاخان را نشنیده بود.»
مرحوم دکتر محمد مصدق در کتاب «خاطرات و تألمات» به کوشش ایرج افشار چاپ انتشارات علمی، (ص343) می گوید: «همه میدانند که سلسله پهلوی مخلوق سیاست انگلیس است، چون که تا سوم اسفند کسی حتی نام رضاخان را نشنیده بود.»
به قلم دامنه. به نام خدا. سایت ها اینجا از قول شما [آیت الله شیخ محمد یزدی] نوشته اند به آیتالله العظمی سید موسی شُبیری زنجانی نوشته ای: «یادآور میشوم مقام و احترام شما در سایه احترام به نظام اسلامی حاکم، رهبری و شأن مرجعیت است، پس لازم است این احترام و شئون مرجعیت را رعایت فرموده و ترتیبی اتخاذ فرمائید این گونه مسائل دیگر تکرار نگردد».
من با اصل نامه نگاری ها مشلکی ندارم، با این طرز سخنگفتنهای شاهانه! با مرجعیت که هویت شیعه هستند، مخالفم. من هم به عنوان یک شهروند ایرانی به شخص شما آقای یزدی با صراحت می گویم: دیگر تکرار نگردد:
دیگر تکرار نگردد که مانند سال ۱۳۷۳ دستورمآبانه برخلاف سنّت رایج حوزه های شیعه، مراجع تقلید اعلام گردد! مراجع را خودِ مقلّدان، متشرّعان و باورمندان به مرجعیت بخوبی می شناسند، هیچ نیازی به نامه نگاری، تحکّم، تبعیض و حکومتی ساختنِ نهاد زعامتِ شیعه نیست. سیستانی و شُبیری چرا میان مردم محبوب شدند؟ چون حقیقت و اخلاص می ورزند.
دیگر تکرار نگردد که وقتی از سوی مردم برای خبرگان رأی نمی آورید، به جای آن خود را بازسازی کنید و بپرسید چرا از چشم ملت افتاده اید!؟ بیایید بازهم اقتدارمآبانه و برخلاف آداب مرسوم حوزه، به یک زعیم مُنزه و پاکدامن شیعه، این گونه مثل نامه های یک بالادست به یک زیردست، متنی را انشاء کنید و خشم مردم و آزاداندیشان را برانگیزانید.
دیگر تکرار نگردد که در شورای نگهبان هم برای یک عضو زرتشتی شهر یزد که با رأی مسلمانان و مؤمنان برگزیده شد و فقط می خواست به مردم و شهرش خدمت کند؛ شما و آیت الله شیخ احمد جنتی با آن که ربطی به شورای نگهبان نداشت، چه حرف هایی و چه استدلالاتی کرده بودید که مردم و حتی بسیاری از دست اندرکاران نظام را به تعجب، حیرت و انگشت بر دهان واداشته بودید.
خط امام خمینی رهبرکبیر انقلاب اسلامی هرگز این نبوده و نیست که فوری با افرادی که مخالف مشیء و آرای فکری و حکومتی تان هستند، با حالات دیکتاتوری و دستوری، دیکته بنویسد و بگویید چنین کنید! و چنان نکنید! کمی از روزگار بیاموزید. کمی دل به این انقلاب ستُرگ بسوزانید.
خوشتر آن باشد که درس روزگار
گفته آید از دلِ آموزگار
و برای شما چه آموزگاری
بهتر از مرجع شیعه؛ آقای شُبیری؟
اصل ۱۲۰ : جایگاه اصلی ایمان، قلب است و در صدق عنوان مسلمانی کافی است که انسان به خدای یگانه روز رستاخیز، رسالت پیامبر به طور اجمال ایمان بیاورد.
توضیح: ایمان یعنی تصدیق کردن. کفر یعنی پوشانیدن.
اصل ۱۲۱ : ایمان قلبی در صورتی اثربخش است که شخص آن را اظهار کند و یا لااقل تظاهر به خلاف آن ننماید. باور قلبی به تنهایی نجات بخش نیست، باید دستورات الهی را عمل کند.
اصل ۱۲۲ : هر مسلمانی که به اصول سه گانه معتقد باشد، تکفیر آن حرام است. هر چند در دیگر مسائل مخالف باشد.
توضیح: پیامبر (ص) فرمود: مسلمانی حق ندارد مسلمان دیگر را به خاطر انجام گناهی تکفیر کند یا او را مشرک بنامد.
اصل ۱۲۳ : بدعت (=کار نو و بی سابقه) عبارت است از این که انسان چیزی را که در شریعت وارد نشده، به آن نسبت دهد. بدعت نوعی تصرف در دین است.
اصل ۱۲۴ : جایی که اظهار عقیدۀ صحیح مایۀ توجه خطر به جان، مال، ناموس و آبروی انسان است، به حکم خرد و تصریح قرآن، شخص نباید عقیدۀ خود را اظهار کند بلکه احیاناً لازم است تظاهر به خلاف آن نیز بنماید. یعنی تقیّه. تقیّه نقطۀ مقابل نفاق است.
اصل ۱۲۵ : تقیه، در برخی از شرایط واجب است. ولی در شرایطی که مایۀ به خطر افتادن اصل دین باشد تقیه حرام است.
اصل ۱۲۶ : انسان موحّد تنها بایستی به اسباب به عنوان به وسیله نگریسته و برای آن استقلال در تأیر قایل نشود. وسلیه جستن آیهی ۳۵ مائده: وابتغوا الیه الوسیله... .
اصل ۱۲۷ : توسل به اَسمای الهی و نیز دعای صالحان یکی از اسباب غیبی و ماوراءالطبیعی است. آیهوهای ۱۸۰ اعراف، ۶۴ نساء، ۵ منافقون، ۹۷ و ۹۸ یوسف.
اصل ۱۲۸ : تقدیرات قطعی الهی تغییرپذیر نیست، ولی تقدیرات مشروط و مُعلّق وی قابل رفع و دگرگونی است: یعنی بداء. آیهی ۶۴ مائده.
اصل ۱۲۹ : همان گونه که در امت های پیشین طبق مشیت الهی گروهی به این جهان بازگشته اند، در آخرالزمان نیز گروهی خاص به این دنیا بازخواهند گشت. اصل: رجعت. آیهی ۸۴ و ۸۷ سورهی نمل.
ادامه دارد...
در بارهی جنگل شمال ایران. ورود ارزیابان پروندهی میراث جهانی طبیعی هیرکانی به ایران. این هیئت به مدت ۹ روز از چهار استان گلستان، مازندران، سمنان و گیلان و از ۱۵ منطقهی پیشنهادی و محدوده و حریم انتخابی، از وضعیت حفاظت و یکپارچکی و چگونگی مدیریت اثر، بازدید و نتیجهی بررسی را به اتحادیهی جهانی طبیعت یا «آ یو سی ان» گزارش میکنند. (منبع)
به قلم دامنه. به نام خدا. غرب، قتل یک ثروتمند و دلّال اسحله جمال خاشقچی، توسط عربستان سعودی را مثلاً می بیند و این همه به آن می پردازد! تا بازهم بیشتر، این ثروت های کشور مُنحط منطقه را بچاپد و بدوشد. اما قتل عام و به گرسنگی کشاندن آن همه کودکان یمنی به دست فاسدان آل سعود را مهم نمیداند! و از کنار آن بآسانی میوگذرد؛ چرا؟ چون یمن، کشور فقیریست و ارزش چپاولکردن ندارد!
گرچه قتل این شخص روزنامه نگار و تاجر اسلحه نیز، امری جنایتکارانه و محکوم است؛ ولی این کجا و آن همه بلا و بیداد بر سر ملت شیعه ی ستمدیده ی یمن کجا. غرب، حقیقتاً بیمار است. بیماری لاعلاج.
اصل ۱۱۳ : در روز رستاخیز حساب همهی افراد رسیدگی میشود. علاوه بر نامه ی اعمال هر شخص، گواهان متعددی نیز کارهای بد و خوب وی را در دنیا شهادت می دهند.
توضیح: گواهان عبارتند از: خدا، پیامبر هر امت، پیامبر اسلام، نخبگانی از امت اسلامی، فرشتگان، و زمین.
اصل ۱۱۴ : شفاعت شافعان از گنهکاران امت به اذن الهی در روز قیامت یک اصل مسلّم قرآنی است.
اصل ۱۱۵ : طلب شفاعت از کسانی که خدا به آنان اذن شفاعت داده است اشکالی ندارد. زیرا طلب شفاعت همان دعا است.
اصل ۱۱۶ : درهای توبه بر روی بندگان گناهکار همیشه باز است جز لحظه ی مرگ. آیه ی ۳۱ نور و ۵۴ انعام.
اصل ۱۱۷ : اعمال زشت انسان نوعا" اعمال نیک او را باطل نمی سازد، مگر در پاره ای از موارد نظیر ارتداد.
توضیح: این را حَبط اعمال می گویند. اعمالی مانند توبه و صدقه ی پنهانی و.. دارای اثر است یعنی گناهان را می شوید.
اصل ۱۱۸ : خلود و جاودانگی در دوزخ ویژه ی کافران است و مؤمنین گناهکار پس از مدتی تحمل عذاب در دوزخ، آمرزیده شده و از آتش نجات می یابند. آیه ۴۸ نساء.
اصل ۱۱۹ : دوزخ و بهشت هم اکنون نیز وجود دارد هر چند محل و جایگاه آنها بر ما روشن نیست.
توضیح: شیخ مفید بر این مسأله تأکید دارد.
ادامه دارد...
داستان کوتاه: از خانمی پرسیدند: شنیدهایم به سلامتی، پسر و دخترت هر دو ازدواج کردهاند، آیا از زندگی خود راضی هستند؟ خانم جواب داد: دخترم زندگی خوشی پیدا کرده که من همیشه برایش آرزو میکردم. ابداً دست به سیاه و سفید نمیزند. صبحانه را در رختخواب میخورد. بعد از ظهرها هم دو سه ساعتی میخوابد. عصر با دوستانش به گردش میرود و شب هم با تفریحاتی مثل سینما و تلویزیون سر خود را گرم میکند. یقین دارم که دامادم هم با داشتن چنین همسری سعادتمند است!
اما پسرم بدبخت شده است. خدا نصیب نکند! یک زن تنبل و وارفتهای دارد که انگار خانه شوهر را با تنبلخانه اشتباه گرفته است. دست به سیاه سفید نمیزند. اصرار دارد که صبحانه را در رختخواب بخورد. تا ظهر دهن درّه میکند. بعد از ظهرها باز تا غروب خبر مرگش کپیده! عصر هم از خانه بیرون میرود و تا نصفه شب مشغول گردش است. (منبع)
جعفر رجبی دارابی
این تصویر و متن را جناب جعفر رجبی فرستاده
در این تصویر اگر ۴ نفر میبینید یعنی آلزایمر دارید، اگر ۶ نفر میبینید در حال گرفتن آلزایمر هستید، اگر ۸ نفر میبینید عادی هستید، اگر ۱۰ نفر دیدید یعنی مغزتون مثل ساعت فعاله.
دامنه: سلام آقا جعفر. من هر ۱۰ نفر را دیدم.
اما این که مغزم مثل ساعت فعّال باشه؛ اللهُ علمٌ.
مجموعه پیامهایم در مدرسه فکرت
قسمت چهاردهم
قلندر و قلعه
به نام خدا. سلام. این روزها مشغول "قلندر و قلعه"ام. وقتی حکیم سُهروردی به حلب میرفت در منزلی، یک فقیه قزوینی به دیدارش شتافت. بینشان بحث درگرفت. شیخ اشراق به قزوینی گفت:
"فقیهان غالباً به راه اشعری میروند و هر مشکلی را با "ما نمیدانیم" حل میکنند. من این را قبول ندارم. دانستن حق کسی است که توان دانایی دارد. افتخار بشر این است که بداند... کار انسان این نیست که عصارهی نعمتهای الهی را بمَکد و تبدیل به کثافات کند؛ او بار امانت را بر دوش دارد... نباید به عقلش نَهیب زنَد تو را فضولی نرسد!" (برداشت آزاد از: قلندر و قلعه. ص ۲۰۷)
مرد قزوینی در سکوت فرو رفت و شهابالدین سهروردی به راهش به سوی صحرا و سپس سمتِ حلب. که در نهایت با افکار روشنگرانهاش بهدست تکفیر، به دار شد و همانجا دفن!
خواستم با این نوشتهام رساندهام باشم، مشاهیر بلندآوازهی ایرانمان را غریبتر از زمانهیشان _که غریب، دربهدر، مغضوب پادشان و آوارهی سرزمین بودند_ نسازیم. افکار عمیقشان را بخوانیم و در آن غَور (=ژرفا) و وارسی کنیم. هم اویی که در قرن شش، حکمت ایرانی را با دقت و علم و درایت، آنهم به زبان شیرین فارسی نوشت.
۲۲ آبان ۱۳۹۷.
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)
سلام جناب دکتر عارفزاده
انتقاد از نظر من، چکش توانا بر سر فولاد است نه بر روی سِندان. فولاد هرچه بیشتر چکش بخورد، آبدیدهتر میشود. ولی این انتقاد شما به ما، همان چکش بر سِندان بود. بفرما چرا؟
چون در این موضوعِ پخش عکس یک چهرهی سیاسی و زنش، در یک گروه تلگرامی محل، من در جواب جناب امیر طی چهارپنج پست، نظرم را دادم. پس، ورود دوباره من به این قضیه، اساساً وجهی نداشت. اما جناب عبدی چون فقیه نیست نباید از ۵ حکم شرعی، دو حکم را اینجا آنهم با فتوای خودش! صادر کند. البته آقای عبدی به دلیل رفاقت چندین ساله کاملاً با نوع ادبیاتم آشناست. سالم و تندرست باشید. با احترام و درود
پاسخ بحث ۵۷
۱. انسان به سبب خُلق طبْعیاش باید طرَبناک باشد. شاد، بانشاط و خندان. ۲. منطقییون وقتی خواستند یک تعریف از انسان ارائه بدهند تا فصل مُمیّز او با حیوان باشد گفتهبودند: انسان حیوانِ ضاحک است، یعنی خندان. این یعنی اهمیت و مرکزیت نشاط در وجود انسان. بیشتر بخوانید ↓
به قلم دامنه: به نام خدا. مدتی قبل در منبع زیر خوانده بودم که در زمان سخت گیری های شدید رضاخان علیۀ عزاداری های محرم و ممنوع کردن فعالیت های سیاسی و اجتماعی روحانیان و قدغن کردم مراسم تاسوعا و عاشورا، آیت الله محمدعلی شاه آبادی (استاد عرفان و اخلاق امام خمینی) که عارفی سیاست شناس و اجتماعی بود در برابر این شاه مستبد ایستاد. تأسیس هیئت های سیّار در خانه ها که در آن ها از مسائل دینی و سیاسی گفتگو می شد از ابتکارات او بود. مرحوم شاه آبادی بارها به شهید مدرّس گفته بود که حمایت های بی دریغ از رضاخان مانند پرورش گرگ خطرناک است.
دایرة المعارف مصوّر تاریخ زندگی امام خمینی. ص ۲۶
مجموعه پیامهایم در مدرسه فکرت
قسمت سیزدهم
پاسخ دامنه به پرسش آقای محمد عبدی
برخی دوستان دربارهی "دینِ رحمانی" نظراتی بیان داشتند. از نقطهنظراتشان آموختم. اما من دیدگاه دیگری دارم:
اساساً ترکیب صفت و موصوفی دین رحمانی نادرست است. این اصطلاح که امروزه از سوی برخی روشنفکران در حال بحث است، به اعتقاد من خطاست. چون همهی دینها رحمانیاند، حتی دینهای غیروحیانی مانند بودایی.
این، متدیّناناند که چهرهی دین را عبوس، اخمو، ترشرو و خشن میکنند. یا از سر جهل، یا از روی فریفتن خلق و یا برای ابزار قراردادن آن. دین، خود رحمت است و رهنما. این دیندار است که بر آن جامهی غیررحمانی میپوشاند، که چنین کاری دین را از درون میپوکاند و دینداران را به تردید و ردّ میکشاند.
البته بحث دفاع، حق مقاومت و حفظ امنیت مردم سرِ جایش محفوظ. زیرا میبینیم که همهی جهان، ارتش دارند و قدرت دفاعی تا کشور و ملت و دولت از هم فرونپاشد.
فکر کنم این پاسخ جناب عبدی در این بحث آزاد و میانبحث، به اقناع برساند. خدا داناتر است.
سلام جناب آزاد طالبی
تردید ندارم جنابعالی فردی آگاه و تیزفهم هستی. متنها و نوشتهها و حتی در پاسخها که بداههگویی نیاز است، مسلط ظاهری میشوی. از برداشت خیلیپختهات لذت بردم. جهت بخشیدی به متنام. بلی؛ تصدیق میکنم درست تشخیص دادی، دین را به این روز میکشانند.
قول میدهم در یک وعده دین زرتشت را دقیق یک تحلیل تفسیری بنویسم. آن روزی که آن دین هنوز خالص مانده بود و بعد آن شد که دیدیم. من روی همین قطعهی تاریخ ایران ما، شاید بیش از ۱۰۰ جلد کتاب در دفتر و بالینم خوانده و فیشبرداری کردهام. بماند بعد.
پاسخ به جناب حسن قاسمی
سلام. به نام خدا. از من خواسته بودی چهاردلیل بیاورم که چرا نگیم مرگ بر شوروی؟ (روسیه کنونی)
اینک پاسخ:
۱. من قائل به اصل "مجاورت" هستم. یعنی هرچه کشوری به خاک سرزمینی کشوری دیگر نزدیکتر است، مناسبات امنیتی الزام میکند، روابط مسالمتآمیزتری داشته باشند. مثل مجاورت دو همسایهی دیوار به دیوار.
۲. من کمونیسم را _علیرغم الحادی که دارد و از آن به لحاظ عقیدتی بیزاری میجویم_ دشمن صلح و بشریت نمیدانم. این ایدئولوژی در مبانی سیاسیاش مبارزاتی را با استعمار و نظام ظالمانهی سرمایهداری تئوریزه کرده، که در پارهای از آن با اصول اسلام مغایرتی ندارد.
۳. منافع ملی با آنکه امری مطلق است و همیشه بنیان کشور به حفظ و تأمین آن وابسته است، اما پدیدهای سیَلان و نسبیست. به عبارتی دشمن دیروز ممکن است دوست امروز گردد و دوست امروز، دشمن فردا.
۴. من به اصل "دتانت" باور دارم. یعنی تشنجزدایی لحظه لحظه در تمام حیطههای روابط بینالملل. و نیز به عنوان یک علاقمند به مطالعات سیاست خارجی، تأیید میکنم که برای بالانس قدرت و کاستن از ضربهی حریف خصوصاً حریفی که به آستانهی خصم نزدیک شده است، هر کشوری می تواند با دشمن کمخطرتر خود، پیمانهای گذر از بحران ببندد.
برای چهار دلیلم، وارد مصادیق نمیشوم. شما خود تطبیق کن. در بارهی روس و پوتین البته تحلیلها دارم که اینجا جای بسط آن نیست. البته عملکرد یک قرن اخیر شوروی دربارهی ایران را نیز موبهمو مثل بسیاری از شماها از بَرم. و با درنظر داشتن همهی این متغیّرها، این پاسخ را نوشتم. با احترام و سپاس.
میتولوژی و نیاز به مُربّی
به نام خدا. سلام. میتولوژی دورهایست که مردم، خدایانشان را عبادت و پرستش نمیکردند؛ فقط مینشستند هی، پیوسته و مُدام دربارهی آنها بحث میکردند. بیشتر بخوانید↓
علاوه بر آن، گاه گاهی به مدد دوست پژوهشگرم جناب رحمانی به مرکز تحقیقات راهبردی اسلام در خیابان صفاییه قم نیز می رفتم. مرکزی بود به ریاست حجت الاسلام محسن کدیور، که وابسته به مرکز تحقیقات استراتژیک نظام بود. منابع و مآخذی غنی داشت. بهره وری از آن منابع برای من خیلی نافع بود و لذّات آن را بخوبی درک می نمودم.
این حجم کارم در حالی بود که من آن را مازاد بر اشتغالم در تهران، به سرانجام می رساندم. فشار بی امان کار در سه شیفت صبح، عصر و شب، هم مرا می آزُرد و هم برایم بی نهایت لذّت می فُزود. زیرا در مطالعه، دانستن و نوشتن خاصیتی ویژه است که ذات انسان از آن خسته نمی شود. من هم با آن که سخت درگیر کارهایم بودم، اما همین انبوهی کار، یک حسّ زیبایی در من می آفرید. اِمرار معاش خانواده و استمرار زندگی علمی، پژوهشی و دانشگاهی.
آن زمان من ۳۵ ساله بودم و سنّم اقتضاء داشت که هرچه بیشتر بدانم، زندگی شیرین تر می شود و هرچه زیادتر کار کنم، نفع و عایداتش بر من افزون تر وارد می شود. و می شد. زیرا از انباشته هایی که در بانک مسکن قم برای خرید خانه، انجام داده بودم، به انضمام دو و نیم میلیون وامِ همان بانک، با اقساط ۱۵ ساله، توانستم در سال ۱۳۷۵ و ۱۳۷۶ خانهای در قم خریداری کنم و خرداد همان سال، از منزل استیجاری دوست گرامی ام جناب بنیفاطمی جانباز گرانقدر خرم بادی مقیم ۴۵ متری صدوقی قم، به خانه شخصی مان منتقل و ساکن شویم. این، یک رویداد بسیاربزرگ در زندگی مان بود و گشایش های بعدی ام رقم خورد. لطف خدا را در این باب و همۀ ابواب زندگی ام هرگز از ذهنم محو نمی کنم و نیز عنایات حضرت امام علی بن موسی الرضا _علیه آلاف التحیة والثناء_ را.
اصل ۹۸ : بخشی از وظایف امام زمان (عج) در دورهی غیبت ایشان، به فقهای جامع الشرایط واگذار شده است. فقیهان بزرگ نمایندگان او در امور شرعی و حکومتی اند.
اصل ۹۹ : غیبت آن حضرت راز است و ما نمی توانیم به کُنه آن پی ببریم. مثل غیبت موسی (ع) در آن چهل روز میقات (آیه ۱۴۲ اعراف)
اصل ۱۰۰ : وجود امام لطفی از الطاف بزرگ الهی است. عامل محرومیت از وجود امام زمان (عج) خود مردم اند نه خدا و امام.
اصل ۱۰۱ : عمر طولانی ولی عصر حجت بالغه ی الهی، با توجه به قدرت بی پایان خداوند، امر مشکلی نیست.
توضیح:
خدایی که جهان پاینده دارد
تواند حجّتی را زنده دارد
اصل ۱۰۲ : وقت ظهور امام زمان بر کسی روشن نمی باشد و لحظه ی آن مانند رستاخیز بر همگان پنهان است.
اصل ۱۰۳ : دین بدون اعتقاد به معاد مفهومی ندارد. باور به معاد از اصول مشترک شرایع سماوی است. اعتقاد به معاد از ارکان ایمان پ اسلام است.
اصل ۱۰۴ : تحقق عدل الهی در باره ی اشخاص نیکوکار و بدکار وجود معاد را در آینده ی هستی، طلب می کند.
اصل ۱۰۵ : قرآن به شُبهات موجود پیرامون معاد پاسخ می دهد. آیه های ۴ هود، ۵۱ اسراء، ۵ و ۶ حج، ۴ ق، ۱۰ و ۱۱ سجده، ۷۹ یس.
اصل ۱۰۶ : معاد انسان ها در روز قیامت، هم جسمانی است و هم روحانی. نفْس بار دیگر به بدن تعلق می گیرد.
اصل ۱۰۷ : مرگ، پایان زندگی نیست. از جهانی به جهان دیگر منتقل شدن است.
اصل ۱۰۸ : حیات برزخی با قبض روح از بدن شروع می شود. جهان برزخ برای مؤمنان مظهر رحمت و برای کافران و منافقان عرصه ی عذاب است.
اصل ۱۰۹ : تناسخ از نظر اسلامی، امری باطل و محال است.
توضیح: اهل تناسُخ معتقدند روح فرد مُرده به نُطفهی جنین دیگری برمی گردد. از نظر اسلام اعتقاد به تناسخ، کفر است.
اصل ۱۱۰ : مَسخ، تناسخ نیست. بلکه انسان ها فقط از نظر سیمای ظاهری به صورت خوک و میمون در می آیند. آیه ی ۶۰ مائده.
اصل ۱۱۱ : علایم رستاخیز، فروپاشی خورشید، ماه، دریا، کوه ها و زمین و آسمان است.
اصل ۱۱۲ : پیش از قیامت در دو نوبت "نفخ صور" انجام می گیرد. در یکی همه ی انسان ها می میرند و در دیگری زنده می شوند.
ادامه دارد..
به قلم دامنه. به نام خدا. از کتاب «آیینۀ صدق و صفا» تدوین آیت الله رضا استادی، به نقل از آیت الله العظمی محمدعلی اراکی چهار نکته را مینویسم:
با آمدنِ آیت الله حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی به قم، آقای میرسیدعلی یثربی کاشانی گفته بود که الآن خداوند نجف را به قم منتقل کرده است. ص ۱۱ .
عکس از دامنه
عَمرو عاص، امام علی _علیه السّلام_ را دُرّ و طلای مصفّا و بی غلّ و غش می دانست و می گفت: «علی دُرّ و طلای مُصفّا است و تمام مردم همگی خاک اند»... ولی همین عَمرو عاص که علی را این همه می شناخت، پشت سر معاویه و وزیر و همه کارهاش بود! ص ۱۳۶ .
خدا ما را از اصحاب قال قرار ندهد، اصحاب حال، قرار دهد. ص ۱۲۹ .
در تحقّق اسلام علاوه بر علم، اعتقاد قلبی جنانی و تن به زیرِ بار دادن، [=تعبّد] و قبولی معلوم خود معتبر است . این امری است وراء علم و وراء شهادت به لِسان و آن عقد قلب است. متمّم اسلام همان تن به زیر بار دادن و قبول کردن و عقد قلب نمودن است. ص ۲۳۶ .
به قلم حجت الاسلام محمدجواد غلامی دارابی. قسمت پنجم. موسیقی واژه یونانی است که با "غنا" در عربی برابر است. در رسائل اخوان الصفا آمده است: "موسیقی همان غنا و موسیقار خواننده است و موسیقات ابزار غنا و غنا آوای ترکیب یافته و آوا نغمه هایی پی در پی و نغمه همان صدای آهنگین است" دکتر معین در حاشیه برهان قاطع می نویسد: "موسیقی ماخوذه از "moosika" یونانی یا "musika" لاتینی است و ریشه "mosa" یا "misse" می باشد که نام یکی از رب النوع اساطیری یونانی و حامی هنرهای زیبا است". محمد بن محمود آ ملی می گوید: "معنی موسیقی در لغت یونانی لحن است و لحن عبارت است از اجتماع نغمه مختلفه است که آن را ترتیبی محدود باشد. وی لحن را به ملذه یعنی لذت بخش، ممله و انفعالیه تقسیم می کند". برخی موسیقی را مرکب از " موسی " به معنای نغمات و "قی" به معنای خوش آیند دانسته اند". با توجه به همسانی معنایی موسیقی و غنا و با توجه به این که در منابع اسلامی عموما از مفهوم غنا یاد شده است به تعاریف غنا از نظر واژه شناسان و فقیهان می پردازیم.
۱- خلیل احمد فراهیدی می گوید: "غنا کشیدن آواست"
۲- ابن منظور چنین آورده است: "غنا در آواز آن چیزی است که با آن طرب حاصل آید".
۳-فخرالدین طریحی می نویسد: "غنا بر وزن کساء آوای برخوردار از ترجیع و طرب است یا هر چیزی است که عرف غنا بداند، هرچند طرب آور نباشد".
۴- شهید ثانی در تعریف غنا آورده است: "غنا به مد(در مقابل غنی به قصر که به معنای لی نیازی است) کشیدن آواست، به گونه ای که در عرف به آن غنا بگویند، هر چند طرب آور نباشد".
۵- شیخ انصاری می گوید: "غنا آوایی که برخوردار از ترجیع و طرب باشد".
۶- در المعجم الوسیط چنین تعریف شده است: "غنا طرب آفرینی و خوش آوایی با کلام موزون، یا غیر موزون است، حال چه با موسیقی همراه باشد یا عاری از موسیقی باشد".
در زمانهای دور دو برادر در کنار هم بر سر زمینی که از پدرشان به ارث برده بودند کار میکردند و در نزدیک هم خانههایی برای خودشان ساخته بودند و به خوبی روزگار میگذراندند. برحسب اتفاق روزی بر سر مسئلهای با هم به اختلاف رسیدند. برادر کوچکتر بین زمینها و خانههایشان کانال بزرگی حفر کرد و داخل آن آب انداخت تا هیچ گونه ارتباطی با هم نداشته باشند.
برادر بزرگتر هم ناراحت شد و از نجّاری خواست تا با نصب پرچینهای بلند کاری کند تا برادرش را نبیند و خودش عازم شهر شد. هنگام عصر که برگشت با تعجب دید که نجار بجای ساخت دیوار چوبی بلند یک پل بزرگ ساخته است. برادر کوچکتر که از صبح شاهد این صحنه بود پیش خود اندیشید حتماً برادرش برای آشتی دستور ساخت پل را داده است و بیصبرانه منتظر بازگشت او بود. رفت و برادر بزرگ را در آغوش گرفت و از او معذرتخواهی کرد. دو برادر از نجار خواستند چند روزی مهمان آنها باشد. اما او گفت: پلهای زیادی هستند که او باید بسازد و رفت. (منبع)
به قلم دامنه: به نام خدا. در اوایل انقلاب، روزی شهید مطهری به احسان نراقی گفت میخواهد به همراه بهشتی و بازرگان به قم برود و از امام بخواهد که حاکم شرع آیتالله صادق خلخالی را عزل کند. رفتند و این کار را کردند. ولی روز بعد موسی خیابانی نفر دوم پس از مسعود رجوی، که خودش در زندان قصر چند اتاق داشت و پروندهها را معمولاً برای اعدام به وسیلهی خلخالی آماده میکرد، گروهی را جمع کرد و به همراه چند اتوبوس به قم رفت و پشت منزل امام تحصّن کرد، تا توانست با کمک سیداحمدآقا، خلخالی دوباره بازگردد.
دو ماه بعد، مهندس بازرگان به قم رفت و دوباره فرمان عزل خلخالی را گرفت. در این موقع، حزب توده هم آقای شیخ صادق خلخالی را کاندیدای مجلس کرد. اگر روزنامههای حزب توده مرور شود، مشخص است که تنها سازمانی که برای تودهایها اعتبار واقعی داشت، دادگاه انقلاب بود.
رجوع شود به کتاب آن حکایتها
گفتگوی هرموز کی با احسان نراقی
جلد ۱. ص ۲۹
اصل ۹۰ : خلیفه ی اول توسط خلیفه ی دوم تعیین گردید و خلیفه ی سوم توسط شورای شش نفره ی عمر. با این تفاوت که شیعه معتقد به تعیین و نصب الهی ست، نه تشخیص و تعیین خطاپذیر خلیفه ی پیشین. خلیفه، دست مردم را از مراجعه به افکار عمومی کوتاه کرد چون خود خلیفه ی بعد را تعیین کرد.
اصل ۹۱ : وظیفه ی امام از قرار زیر است: تبیین مفاهیم قرآن، بیان احکام شرع، بازداشتن جامعه از هر نوع انحراف، اجرای قسط و عدل و... .
اصل ۹۲ : امام باید از هر گونه خطا و گناه معصوم باشد. آیه ی تطهیر و حدیث ثقلین، به خوبی به عصمت ائمه ی اهل بیت (ع) گواه است.
اصل ۹۳ : اوصیای پیامبر اسلام (ص) ۱۲ نفر می باشند. و هر امامی امام پس از خویش را تعیین کرده است.
اصل ۹۴ : مودّت با خاندان رسالت یک اصل قرآنی و فریضه ی اسلامی است.
اصل ۹۵ : ظهور مهدی (ع) از خاندان پیامبر در آخرالزمان برای اقامه ی عدل یکی از عقاید مسلّم اسلامی ست. جمهور مسلمانان بر این اعتقاد اتفاق دارند و تعداد ۶۵۷ روایت در این باره وارد شده است.
اصل ۹۶ : خصوصیات دوازده گانه این مُصلح جهانی در روایات اسلامی آمده، و اختلاف برخی فِرَق نه بر سر اصل وجود آن حضرت بلکه فقط بر سر تولد و عدم تولد اوست. شیعیان معتقدند وی در نیمه شعبان سال ۲۵۵ متولد شده و در قید حیات و منتظر فرمان الهی برای قیام است.
اصل ۹۷ : اولیای الهی بر دو نوع اند: مرئی و غایب. قرآن در سوره کهف آیه ۶۵ و ۶۶ از هر دو نوع سخن رانده است. داستان خضر و موسی.
ادامه دارد...
اصل ۸۰ : از ویژگیهای شریعت اسلام، سهولت عقاید و نیز اعتدال و جامعیت آن در برنامهریزی است.
اصل ۸۱ : کتاب آسمانی مسلمانان، از هر نوع تحریف مصون مانده؛ نه چیزی به آن افزوده شده و نه چیزی از آن کاسته شده است.
اصل ۸۲ : برخی از روایات دالّ بر تحریف، که در کتُب فریقین وارد شده است، ارزش علمی ندارد.
اصل ۸۳ : گروهی که رهبری جامعه ی اسلامی را پس از رحلت پیامبر (ص) از آن علی (ع) و فرزندان معصوم او می دانند شیعه نامیده می شوند. چنانکه آن گروه از صحابه نیز که وصایت و خلافت امام علی (ع) را از لسان رسول خدا شنیدند و پس از رحلت وی بر این اصل باقی ماندند در تاریخ، شیعه علی نامیده می شوند. در حقیقت، شیعه تاریخی جز اسلام، و پیشینه ای جز پیشینه ای اسلام ندارد.
توضیح : مطابق اصل ۷۸، اسلام، ناسخ شریعت پیشین است و شریعت دیگری هم نخواهد آمد. افراد اصل ۸۳ مانند: سلمان، ابوذر.
اصل ۸۴ : مسأله ی امامت یک مسأله ی الهی و سماوی است. هرگز معقول نیست که فردی برای ابد، شریعتی را پایه گذاری کند ولی برای سرپرستی و رهبری آن که ضامن بقای شریعت است، طرحی نریزد.
اصل ۸۵ : شیعه معتقد است که پیامبر (ص) برای جلوگیری از تشتّت و سرگردانی امت جانشین تعیین کرد. (با نظر داشتن خطر مثلث روم، ایران، منافقان)
اصل ۸۶ : پیامبر (ص) با تعیین امام علی (ع) به عنوان جانشین، در مسأله ی رهبری، روش "تنصیص" را برگزید نه روش "انتخاب مردم" را.
اصل ۸۷ : در روز ۱۸ ذی حجّة الحرام سال دهم هجرت، آیه ی "یا ایّهاالرّسول بلّغ ما اُنزل الیک من ربّک" نازل شد و خدا پیامبر (ص) را مأمور ساخت رهبر آینده را تعیین کند و علی (ع) به امت معرفی شد.
اصل ۸۸ : حدیث غدیر از احادیت متواتر اسلامی است که ۱۱۰ تن صحابی و ۸۹ تابعی، آن را نقل کرده، و ۳۵۰ تنذاز دانشمندان اهل سنت آن را در کتاب های خویش آورده اند.
اصل ۸۹ : با تعیین علی (ع) توسط پیامبر (ص) جهت رهبری مسلمین، آیهی اکمال دین فرود آمد.
ادامه دارد...
به قلم دامنه: به نام خدا. در کتاب خاطرات ماندگار، این گفتۀ شهید مظلوم بهشتی توجه ام را جلب کرد که ایشان چقدر به آزادی بهاء می دادند. آزادی را «بزرگترین ویژگی چشمگیر جهانی» انقلاب اسلامی می داند و نقل می کند روزی «یکی از مارکسیست های چکسلواکی آمده بود می گفت ما فکر می کردیم دیکتاتوری نعلین و عمامه جانشین دیکتاتوری چکمه و تاج می شود، اما دیدیم که چنین اتفاقی هم نیفتاد»
عکس از دامنه
از نظر شهید بهشتی «آزادی همۀ اسلام نیست، آزادی از مسائل مهم بشری است و از ارکان اسلام، ولی همۀ اسلام نیست.» [ص ۲۶۴ خاطرات ماندرگار] بنابراین ایشان معتقد بود: «انسانها باید بتوانند که آزاد بیندیشند، انتقاد کنند و تصمیم بگیرند.» زیرا از نگاه شهید بهشتی که در سخنرانی سال ۱۳۵۲ با موضوع برخورد اسلام با آراء و عقاید دیگران ایراد کرد: «هر انسانی یک کتاب سربسته است که اوراق این کتاب با اوراق کتاب انسان دیگر تفاوت بسیار دارد.» [ص ۷۲ خاطرات ماندرگار] او حتی در مقایسۀامام خمینی -رهبر کبیر انقلاب اسلامی- با شهید مطهری معتقد است: «امام از مرحوم آقای مطهری وسیع النظرتر است». [همان، ص ۶۴] روحشان شاد.
خاطرهی شهید بهشتی
به قلم دامنه. به نام خدا. شهید مظلوم آیت الله بهشتی در کتاب «خاطرات ماندگار؛ از زندگی شهید بهشتی» -که به کوشش مرتضی نظری تدوین شده است- خاطره ای آموزنده می گوید. خلاصهاش را با برداشت آزاد، در این پست مینویسم:
هفت نفر یزدی بودند که در راهِ رفتن به یزد، با دو تا دزد مواجه می شوند. دو تا دزد، هر هفت نفر را غارت میکنند و بر آنان غلبه مییابند. آنان وقتی به شهر یزد رسیدند، مورد پرسش و سرزنش واقع می شوند؛ که پاسخ می دهند: درست است که ما هفت تا بودیم و آنها دو تا. ولی ما هفت تا بودیم "تنها" ولی آنها دو تا بودند "همراه". بعد شهید بهشتی از این داستان، این درس را میدهد: "حالا این یک واقعیت است، عدهای میخواهند شما هفت تا باشید تنها! هفت میلیون باشید تنها! تا چند همراه بیایند هرچه دارید بگیرند و ببرند." (ص ۲۶۲)
به قلم دامنه: به نام خدا. در اجابت به درخواست یکی از اعضای مدرسۀ فکرت، برداشت خودم را از نظریه ی قبض و بسط تئوریک شریعت دکتر سروش، در مدرسه ی فکرت و گروه های تلگرامی روستای دارابکلا و منطقه ارائه می کنم:
۱_ همیشه باید از الفاظ آغاز کرد. اگر به نظر من، جای قبض و بسط، دو واژه فارسی متضاد "تنگ و گشاد" را بگذاریم، بخش بزرگی از نظریه، دانسته و روشن می شود. پس؛ این نظریه در پی این است چگونه فهم دینی تنگ و گشاد می شود؟
۲_ سروش معتقد است قوّت فکر هرکسی، ناشی از شوق اوست. لذا میزان و زاویه ی دید هر فرد در معرفت و دینداری تأثیر دارد. او تفاوت دینداریِ عامیانه و عالمانه را مثال می زند که بر هاضمهی عوام، کثیری از معانی و فهم، گران است.
۳_ این نظریه مکانیسم "فهم دینی" را معین می کند. فهم و معرفت در هر عصری هندسه ای دارد و به اعتقاد سروش فهم دین هم، همیشه عصری ست و قبض یا بسط دارد. به تعبیر من تنگ و گشاد می شود.
۴_ سروش در جای جای نظریه اش، نام چندین نام آور را می آورد و با مثال از آنها دیدگاه اش را تبیین می کند. مثلا" دکتر شریعتی و شهید مطهری را دو دیندار عصر خود می نامد و می گوید دین هر کس از این دو شخصیت، فهم اوست از شریعت، چنانچه علم هر کس فهم اوست از طبیعت.
۵_ فهم دین عصری ست؛ ولی از نظر سروش _در صفحه ی ۳۶۱ کتاب_ این معنا فرسنگ ها فاصله دارد با این سخن عامیانه که حقیقت نسْبی و عصری است.
۶_ این نظریه قائل است هیچ فهمی از دین نیست که به معرفت بیرونی متّکی نباشد. البته این فهم به تصریح خود سروش باید روشمند و از سر تدبّر و خضوع باشد نه بُوالهوَسی و دل سپردن به کج دلان و نورسیدگان.
۷_ از نظر سروش آگاهی های پیشینی، بر آگاهی های پَسینی سه نوع تأثیر می گذارد: تأیید و اثبات، رد و ابطال، تغییر دایره ی معنا، همان قبض یا بسط.
۸_ در یک عبارت دیگر بگویم سروش بر درک عصری از دین، _که صامت است ولی بی زبان نیست_ تأکید دارد. دو مثال بلیغ می زند یکی اسلام اهل حدیث که علامه مجلسی را نمونه ای از آن می شمارد. دیگری اسلام اهل حکمت. و او علامه طباطبایی را نمادی از آن معرفی می کند که از نظر سروش این دو نگرش، نشان از دو فهم متفاوت از اسلام می دهد. همان قرائت های مختلف که سروش در جای دیگر از آن بحث کرده است.
۹_ سروش در کل بر این نظر است؛ ذهنِ خالی، هیچ کار نمی کند و برای شکار حقیقت، ذهن را باید هرچه تواناتر، غنی تر و مسأله دارتر ساخت. زیرا سروش این را مفروض می گیرد که "دانایی بیشتر، بینایی بیشتر به همراه می آورد". بینایی در معنای بینش. او به صراحت می گوید فقیه عصرِ خود بودن، با شناخت جدید جامعه، انسان و طبیعت میسّر است.
۱۰_ خلاصه این که قبض و بسط، نظریه ی تکامل معرفت دینی است. این نظریه به سیَلان فهم دینی و تحول شریعت شناسی باور دارد. و از تأثیر علوم دیگر بر فهم دینی صحبت به میان می آورد. حتی اثر خوردن یک حبّه قند بر میزان قند خون فقیه ودانشمند را هم از نظر دور نمی دارد.