دامنه‌ی داراب‌کلا

قم ، مازندران ، ساری ، میاندورود

تا در طلبِ گوهر کانی، کانی

تا در طلبِ گوهر کانی، کانی

به قلم دامنه. به نام خدا. قسمت. بنده مخالفم با تعرُّبی که اخیراً در ایران پا گرفته است که آن قدر تأکید می کنند که عین یا قاف را از کجا تلفُّط کنند. این جملۀ طعنه ای از گفته های دردمندانه و منتقدانۀ مرحوم محمدمهدی فولادوند (مترجم سرشناس قرآن) است در کتاب شریف قرآن شناسی، ص 511. منظورش کسانی اند که خیلی عربی بازی (=تعرُّب) می کنند و سعی دارند با خودنمایی، یا با مقدّس مآبی و یا با جهالت، نادانی، غفلت و بی خبری، کلمات قرآنی و عربی را حتی از عرب های عصر رسول الله (ص) هم غلیظ تر اداء کنند، تا بهشتِ عدن و فردوس بَرین را بخرند!

تا در طلب گوهر کانی، کانی

تا در هوَس لقمهٔ نانی، نانی

این نکتهٔ رمز اگر بدانی، دانی

هر چیزی که در جستن آنی، آنی

 

رباعی شمارهٔ ۱۸۱۵مولوی

 

این گونه افراد که در اِعراب ( اَ اِ اُ ) این همه وسواس اند و آن همه حسّاس، و بارها نمازشان را با شکّ های پی در پی، اِعاده می کنند و استخاره و استغاثه، نسبت به اساسی ترین دردهای جامعه بی اعتنا هستند. نه می دانند درد کیلویی چند است؟ نه می فهمند فقر و احتیاج چیست؟ و نه اساساً در می یابند ستم و بیداد و دروغ از چه ریشه هایی ناشی ست!

تا در طلبِ گوهر کانی، کانی
ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
تا در طلبِ گوهر کانی، کانی
/post/480
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۶۴۴
  • پست شده - دوشنبه, ۲۰ آذر ۱۳۹۶، ۰۸:۴۸ ب.ظ
  • : برچسب ها
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

یارانه حق ملّته

به قلم دامنه. به نام خدا. دولت حسن روحانی _که دولتِ حزب کارگزاران (=حزب طبقۀ داراها و مُتمکّنین) یعنی همان راست مدرن و به تعبیر دامنه، راست مُرفّه است_ باز نیز قصد کرده است به یارانه مردم دستی بزند. یعنی می خواهد (حداقل قصد و نیّاتش این است) از جیب ملّت بردارد و به کیسۀ دولتِ پرخرج بریزد. یارانه حق ملّت است و پولی ست که از منابع درآمدی عمومی، به ازای افرایش قیمت کالاهای اساسی مردم؛ مستقیم به جیب مردم می رود. حال اگر از میان این همه پولها که در جاهای خاص! خرج می شود، چشمتان فقط به این پولِ ناچیز یارانه دوخته است، این چند نکته را به گوش تان فرو کنید:


یک: اگر یارانه مردم را می خواهید حذف یا تصرّف کنید، بکنید! اما قیمت های نان، برق، آب، گاز، بنزین و گازوئیل و نفت و اقلام اساسی ملت را به همان قیمت سالهای پیش از اجرای یارانه بازگردانید. آری؛ قیمت های سرسام آور و سوداگرانه را به ارزانی معمول و مردم گرایانه برگردانید، آن گاه با یارانه مردم هر کاری دوست داشتید بکنید و نوش جان تان!


دو: تضمین دهید پول عظیم یارانه -که می گفتند هدیۀ امام زمان! است- به اختلاس های میلیاردی و فیش های نجومیِ دو دولت قبل و حال، نمی انجامد.


سه: قول دهید، آن هم قول سَدید، نه وعده های خنده دار انتخاباتی، که این پول یارانه را از ملت می گیرید خرجِ مدرسه سازی، درمانگاه سازی، خانه سازی مستضعفان می کنید و به سمینارها و آنجا و اینجا نمی دهید. و الّا، مردم هیچ اطمینانی به بازگشت پول شان به جیب دولت ندارند.


چهار: این را هم بدانید بسیاری از مردم، همین یارانۀ ناچیز را _که بارها از سوی دولتچی های حسن روحانی بر سر مردم منّت می گذارند، گویی مالِ پدرشان را می بخشند_ هزینۀ درمان شان، پرداخت قسط های بانک های رباخوارشان، شهریۀ دانشجوی دانشگاه آزاد و خوابگاه دانشگاه دولتی شان، نان و خوراک شان و حتی بدهی های پیشخورشان می کنند. دولت گویی کاری دیگر! ندارد هر روز بر سر یارانه به قول دارابکلایی ها «بِز رقص می دهد»!

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
یارانه حق ملّته
/post/146
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۵۵۰
  • پست شده - يكشنبه, ۱۹ آذر ۱۳۹۶، ۰۹:۵۹ ق.ظ
  • : برچسب ها
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

مردم‌شناسی ایرانی

به قلم دامنه. به نام خدا. اخیراً کتاب ۷۵۲ صفحه‌ای مردم‌شناسی ایرانی، نوشته‌ی علیرضا حسن‌زاده. تهران. افکار، ۱۳۸۵، را خوانده و نکته‌برداری کردم. این کتاب خواندنی حاصل ۲۶ نشست با قریب ۷۰ پژوهشگر و اساتید برجسته است. از میان یاداشت‌های خطی‌ام، چهار نکته را مطابق معمول معرفی کتاب در دامنه، به صورت برداشت آزاد ارائه می‌کنم:
 
 
مردم شناسی ایرانی
عکس از دامنه
 
در صفحه‌ی ۱۲۶ آمده است: ایرانی‌ها عطش شعر دارند... طبع شاعری از ویژگی‌های ایرانی‌هاست. ایرانی‌بودن ثروتِ عظیمی‌ست که ما داریم.
 
 
در صفحه‌ی ۱۲۴ آمده است: پرده‌پوشی از ویژگی‌های هویت ایرانی است. مثل غذاهای ما ایرانی‌ها که ساده و عیان نیستند. قیمه، قورمه‌سبزی، آبگوشت و...  که چقدر آمیخته و به هم پیچیده‌اند و آیینی.
 
 
در صفحه‌ی ۳۳۹ آمده است: ایران افسانه‌هایی مهم دارد. افسانه‌ها، انسانِ غرقِ در مصائب محیط را به کناری میکشد،‌ چشمش را باز می‌کند و همه‌ی خاطراتش را به او می‌نمایاند.
 
 
در صفحه‌ی ۳۹۱ آمده است: در کُردها و لُرها این باور است که هر کس اطرافِ نان را نخورَد، خُرده‌های نان در جهنّم مار می‌شود و آنها را آزار می‌دهد.
ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
مردم‌شناسی ایرانی
/post/476
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۷۴۰
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

جنگل پیمایی رفقا

 
...
 
زیرنویسِ سید علی اصغر شفیعی:
 
پاییز عروس فصل هاست
 
رنگارنگی اش جاودانه ست
 
حس انسان در دل پاییز
 
طعم انار را دارد
 
احساس شهر رنگین کمان
 
با نم شبنم و بازیش
 
با علف سبزفام بارور می شود
 
پاییز در طبیعت داراب کلا
 
مانند آزمایشگاه مدرنی است
 
که قشنگی رااثبات میکند
 
حس خوشایند گردش در سرزمین پاییز
 
دلپذیرتر از زیبایی است
 
جنگل پیمایی ما هم
 
افسردگی را
 
به لحظه های تغییر رنگ می دهد
 
و میرود
 
عکسهای ارسالی سیدعلی اصغر
 
هجده آذر ۱۳۹۶ داراب‌کلا


عکس ها در اینجا
 
ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
جنگل پیمایی رفقا
/post/483
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۷۹۱
۱
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

دستفروشی یک روحانی

به قلم دامنه. به نام خدا. وقتی تیتر امروز روزنامۀ همدلی را دیدم بشدّت شوکّه شدم. سه دهه ایی که در قم هستم و در دهۀ شصت نیز، دو سه سالی قم بودم، هرگز به چشم خودم ندیدم یک روحانی در کنار خیابان دستفروشی کند. دیدم کتابفروش بودند و هستند ولی در مغازه نه گوشۀ معابر.

 

روزنامۀ همدلی

 

چه به روزِ این گونه روحانی های عزّتمند و آبروخواه آمده که او حاضر شده است برای معاشش، کُنج معبری بساط پهن کند تا پیش خانواده اش خجل و شرمسار نباشد. حرفی ندارم وا می گذارم و رد می شودم و به برخی از آن بی دردهایی! فکر می کنم که چگونه این صحنه ها را می بینند، ولی غرقِ قدرت طلبی، مجامله گویی، مال اندوزی، چرب زیانی، فریب، ناحق گویی و ریاکاری اند. و هر سویی که چرب و نرم و رسمی بود، همان سو حاضرند و برای توجیه و وجیه سازی، جعل روایت می کنند و جهل و خیانت می خرند. کاش بمیرم و این صحنۀ دردناک و هشداربخش این شیخِ لباسِ پیامبر پوشیده ی باعزّت گوشه ی کوچه را  نبینم که این گونه مجبور به اِمرار معاش شود.

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
دستفروشی یک روحانی
/post/266
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۴۹۸
۱
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

دست‌دادن به زن

جناب دارتوکِن دارکوب دیشب پرسش دیگری به دامنه ارسال کرده، چون شب، به مشیت خدای متعال، خواب بر انسان مستولی ست، پاسخ موکول شد به امروز که جمعه است به قول ایرانی ها آدینه. او پرسیده جناب اقای دامنه «در بارۀ معضل بقرنج به نام دست دادن به زنان چه دیدگاهی داری؟» جناب دارکوب حاشیه هایی هم نگاشته... و قِس علی هذا.

 

 

پاسخ دامنه


به نام خدا. سلام من به شما «جناب دارتوکِن». اول این که مُلا لغتی دامنه بگوید بقرنج غلط است و املایش بُغرنج است. یعنی پیچیده. مُعقّد. بسیاردرهم. پیچ در پیچ. دشوار. مُعمّا. دوم آن که دامنه حتی به حدّ طلبه نیست، چه رسد به فقیه! این سؤال را باید به دفاتر مراجع تقلید در قم می فرستادی. ولی خوب، چون میان شما و دامنه نوعی تراضی و ترازو حکمفرماست پاسخی عرض می کنم و مستندی نیز ضمیمه.
 
 
1- از شما می پرسم اگر جای عکس بالا بودی با ملکه الیزابت چه می کردی؟ مثل علی هاشمی، قهرمان وزنه بردار ایران در عکس زیر پَنگ پینگ پونگ بازی!! می کردی؟ بله، ما آداب معاشرت داریم که هم از شرع ناشی ست و هم از عرف. هر دوی این شرع و عرف را، مصلحتی ثانویه قید می زند. همان مصلحتی که می تواند حج را _که از احکام قطعی قرآن است_ موقتاً تعطیل کند.

 
2- من شخصاً آداب فردی شرعی ام را در این جور مواقع بر حسب آرای مرجع اَعلم تقلیدم _که معمولاً مؤمنان آن مرجع را مخفی می دارند و من هم چنین می نمایم_ عمل می کنم. و شما می دانید باید از اَعلم تقلید کرد. اگر اعلَم را نشد تشخیص داد، به آن مرجعی که تفقّه و وارستگی اش زبانزد است باید رجوع نمود. البته رجوع به یکی از مراجع امری اختیاری ست، اما تقلید در فروع دین بر مؤمنان غیرمجتهد، امری واجب است.

 
 
3- پرسش شما را به فتوای آیت الله العظمی حسینعلی منتظری دربارۀ دست دادن به زنان، مستند و ضمیمه می سازم که آن فقیه مجاهد نستوه (=خستگی ناپذیر) در سال 1381، با شرایطی، دست دادن به زن را جایز دانستند که خواندن آن را بر خوانندگان شریف و شما جناب دارکوب توصیه می کنم:

 

 

مسوول دفتر و شاگرد مرحوم آیت الله العظمی منتظری یعنی حجت الاسلام مجتبی لطفی در یادداشتی با عنوان «حرکت ورزشکار ایرانی و فتوای کارگشای آیت الله منتظری»، می‌گوید که آن مرحوم در سال ۱۳۸۱ در پاسخ به یک دانشجوی ایرانی ساکن اروپا، با شرایطی دست دادن را جایز دانسته بود.

 

حجت الاسلام مجتبی لطفی نوشت: «چند روز گذشته [علی هاشمی، قهرمان وزنه برداری] ورزشکار ایرانی هنگامی که خانمی مدال برگردنش می آویزد با حرکتی عجیب و غریب رغم دست دراز کردن آن خانم، برای چند ثانیه سوژه خبری پر سرو صدایی ایجاد می کند. از این دست موارد به ویژه در مراودات دیپلماتیک کم نداریم یا باید فدراسیون‌های ما طی پروتکلی از پیش تعیین شده از تکرار این حوادث جلوگیری نمایند یا به فتوای مراجعی که در این موارد به جواز دست دادن با نامحرم فتوا داده اند مراجعه کرد.

 

پانزده سال پیش!  در اردی بهشت ۱۳۸۱ ایمیلی به دست آیت الله منتظری رسید. پرسش کننده دانشجوی ایرانی ساکن اروپا بود که با سفارت ایران همکاری داشت. اما مشکلی دارد و آن این که کارمندان سفارت ایران با خانم هایی که روابط دیپلماتیک دارند دست نمی دهند و این امر نوعی توهین به اسلام و فرهنگ ایرانی و توهین به خانمی تلقی می شود که دست خود را دراز کرده است. اومی گوید ما مجبوریم حرکات عجیب و غریبی انجام دهیم! خواهشمندیم برای این معضل چاره ای اندیشیده شود.

 

آیت الله منتظری در پاسخ، با شرایطی دست دادن را جایز دانستند:

 

1 . زن غیرمسلمان برای خود حرمتی قایل نشده و ترک آن را بی حرمتی به خود تلقی کند.

2 . در دست دادن قصد لذّت و فساد نباشد که مطلقاً جایز نیست.

3 . حِلّیت مبنی بر ضرورت عرفی است که در ضرورت به همان مقدار ضرورت حلال می شود.

در پایان آیت الله منتظری از باب احتیاط می‌گوید اگر دست دادن با دستکش امکان دارد احتیاط خوب است.

 

این فتوا وقتی صادر شد که آیت الله منتظری در حصر خانگی ناشی از سخنرانی ۱۳ رجب به سر می برد که در آن انتقاداتی را مطرح کرده بود. اما بیش از یکسال پس از آن که دیگر از حصر آزاد شده بود و کمتر کسی از این فتوا اطلاع داشت و پس از دست دادن خانم شیرین عبادی با یکی از فعالان سیاسی، این فتوا علَم شد که چه نشسته اید! منتظری به دنبال توجیه دست دادن یک خانم با یک آقاست و شروع حمله و پیش کشیدن مسایل سیاسی.

 

فقیه عالیقدرمرحوم آیت الله العظمی منتظری

 

آتش بیار معرکه روزنامه جمهوری، کیهان و برخی نشریات محلی چون ۱۹ دی قم بود. القصه فتوایی که که می توانست کارساز باشد و مورد بررسی علمی قرار گیرد و برای خارج نشینان، دیپلمات ها و ورزشکاران کارگشا باشد با هوچی گری رسانه ای، رفت تا موجی علیه آیت الله منتظری ایجاد نماید. و کم له من نظیر…!» (منبع)

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
دست‌دادن به زن
/post/573
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۹۳۱
  • پست شده - جمعه, ۱۷ آذر ۱۳۹۶، ۱۰:۳۳ ق.ظ
  • : برچسب ها
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

آداب مـعـاشـرت در قرآن

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا قِیلَ لَکُمْ تَفَسَّحُوا فِی الْمَجَالِسِ فَافْسَحُوا یَفْسَحِ اللَّهُ لَکُمْ وَإِذَا قِیلَ انْشُزُوا فَانْشُزُوا یَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَالَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجَاتٍ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ

 

هنگامی که گویند: در مجالس [برای نشستن دیگر برادرانتان] جا باز کنید، پس جا باز کنید، تا خدا برای شما [در بهشت] جا باز کند. و چون گویند: برخیزید، بی درنگ برخیزید تا خدا مؤمنانِ از شما را به درجه ای و دانشمندانتان را به درجاتی [عظیم و باارزش] بلند گرداند، و خدا به آنچه انجام می دهید، آگاه است.

سوره مجادلة

آیۀ یازده

 

علامه طباطبایی

 

تفسیر علامه

 

«...منظور از فراخى دادن در مجالس این است که آدمى خود را جمع و جور کند تا جاى آن دیگرى فراخ شود، و (فسحت دادن خدا به چنین کس) به این معنا است که جاى او را در بهشت وسعت دهد. ایـن آیـۀ شـریـفـه ادبـى از آداب مـعـاشـرت را بـیان مى کند، و از سیاق آن برمى آید که قـبل از دستور، وقتى اصحاب در مجلس رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله و سلّم) حاضر مى شدند، بـه صـورتـى مـى نـشـسـتـند که جا براى سایرین نمى گذاشتند، و واردین جایى براى نـشـسـتن نمى یافتند که آیۀ شریفه ایشان را ادب آموخت.

 

البته این دستور اختصاص به مـجـلس رسـول خـدا (صـلى اللّه عـلیـه و آله وسـلم) ندارد، هر چند آیه شریفه در آن مورد نازل شده، لیکن دستور عمومى است... این جمله مُتضمّن یک ادب دیگر است. کلمه (نشوز) -بـه طـورى کـه گفته اند- به معناى بلند شدن از سر چیزى و برگشتن از آن است، و نـشوز از مجلس به این است آدمى از مجلس برخیزد تا دیگرى بنشیند، و بدین وسیله او را تواضع و احترام کرده باشد...

 

 

تجلیل از علماء امت. (یـرفـع اللّه الذین امنوا منکم و الذین اوتوا العلم درجات) در این معنا هیچ تردیدى نیست که لازمۀ ترفیع خدا درجه بنده اى از بندگانش را باعث زیادتر شدن قُرب او خداى تـعـالى اسـت، و ایـن خـود قرینه و شاهدى است عقلى بر این که مراد از اینهایى که موهبت عـلمـشـان داده اند، علمایى از مؤمنین است. بنابر این، آیه شریفه دلالت مى کند بر این که مؤمنـیـن دو طـایـفه هستند، یکى آنهایى که تنها مومنند، دوم آنهایى که هم مومنند و هم عالم، و طـایـفـه دوم بـر طـایـفـه اول بـرتـرى دارنـد.

 

 

هـمـچـنـان کـه در جـاى دیـگـر فـرمـوده : (هل یستوى الذین یعلمون و الذین لا یعلمون). بـا ایـن بـیان روشن گردید که مسأله بالا بردن درجاتى که در آیه شریفه مورد بحث آمـده، مـخـصـوص علماى از مؤمنین است. آنها هستند که کلمه (رفع درجات) در موردشان صـادق اسـت، و امـا بـقیه مؤمنین ارتقائشان به چند درجه نیست، بلکه تنها به یک درجه اسـت. بـنـابـر این، تقدیر آیه شریفه چنین است: (یرفع اللّه الذین امنوا منکم درجه و یـرفـع الذیـن اوتـوا العلم منکم درجات) و در آیه شریفه تعظیم و احترامى از علماى اُمت شـده کـه بـر هـیچ کس پوشیده نیست. و جمله (واللّه بما تعلمون خبیر) مضمون آیه را تاکید مى کند.» المیزان.

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
آداب مـعـاشـرت در قرآن
/post/570
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۸۳۰
  • پست شده - پنجشنبه, ۱۶ آذر ۱۳۹۶، ۰۸:۲۸ ق.ظ
  • : برچسب ها
۱
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

مراسم میلاد پیامبر اسلام

مراسم میلاد پیامبر اسلام

 

مراسم میلاد فرخندۀ پیامبر رحمت (ص)

و پیشوای صادق (ع)

چهارده آذر ۱۳۹۶ در مسجد جامع

روستای دارابکلا

عکسهای ارسالی جناب رنگین کمان

 

عکسها در اینجا

 

موسی بابویه. قاسم ملایی

حسین رمضانی (پسرخاله ام)

سید اسدالله سجادی. رضا آهنگر طالب

 

مراسم میلاد پیامبر اسلام
ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
مراسم میلاد پیامبر اسلام
/post/569
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۷۹۰
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

سخن پیامبر و امام صادق

پیامبر صلی الله علیه و آله :

مسلمانان در سه چیز شریک‌اند:

آب، مَرتع، آتش (مواد سوختى)

(میزان الحکمه)

 

امام صادق ع :

دانشمند سه نشانه دارد:

شناختن خدا

و آنچه خداوند دوست دارد

و آنچه دوست ندارد».

(الخصال)

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
سخن پیامبر و امام صادق
/post/568
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۴۳۴
  • پست شده - چهارشنبه, ۱۵ آذر ۱۳۹۶، ۱۰:۵۷ ق.ظ
  • : برچسب ها
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

کِله، کیلِه، کِلا، کیلّاک

به قلم یک دارابکلایی. با سلام خدمت آقای طالبی ییک:در مورد کلمه لِ [در راستای پست اینجا] حیفم آمد که از کلمه دیگری نام نبریم و آن هم "لَمه" است. همانطور که گفتید وقتی خی شب تمام کشتزار را لگدمال کرده کشاورز می‌گوید: "لِ لمه هاکارده بورده"، یعنی همه کشت را له و لورده کرد. دو:  در مورد کلمه "هِدی" هم فکر نکنم کلمه‌ای عربی باشد که از ریشه هدایت باشد. احتمالا کلمه‌ای مازنی و ریشه‌ای ایرانی داشته باشد. همانگونه که از مثال‌های شما بر می‌آید به معنی نزدیک شدن دو قسمت است. در همین راستا، به معنی "همدیگر" هم در زبان ما به کار می‌رود؛ مثلاً به دو بچه که گاهی کنار هم بوده و احیاناً رابطه خیلی خوبی ندارند، بزرگترها نصیحت می‌کنند که "هدی رِ نزنین، هدی رِ دوس داشته بوشین"، همدیگر را نزنید، همدیگر را دوست داشته باشید.

 

کِه‌له یا کی‌له

 

سه: موضوع دیگری که چند سالی است ذهن مرا درگیر کرده و با دیدن کلمه "لِ" شما دوباره برانگیخته شده، موضوع دو صدای مصوت بسیار نزدیک به هم در زبان مازنی است که من تقریباً در زبان‌های دیگر آنها را به این صورت تفکیک شده نیافتم؛ دو صدایی که حتی نوشتن آنها به شکل معمول هم بسیار سخت است. این دو صدا را با مثال بیان می‌کنم: دو کلمه بسیار شبیه از نظر تلفظ اما متفاوت از لحاظ معنی "کِه‌له" و "کِله" اول به معنی اجاق سنگی که قدیم‌ها برای آشپزی از آنها استفاده می‌شد و بعدی به معنی جوی آب. به نظر می‌رسد برخلاف زبان‌های دیگر مثل فارسی یا انگلیسی، ای دو مصوت دو صدای متفاوت در زبان مازنی هستند که باعث ایجاد کلمه جدید و در نتیجه معنی می‌شوند. با عرض پوزش از اطاله کلام.

 

 

پاسخ دامنه

 

سلام جناب «یک دارابکلایی». بی حد و اندازه مشعوف شدم این گونه عالِمانه به پست های دامنه نظر می افکنی و قلم را با نوشته های خوب خودت که تکمیل بحث های صورت گرفته است، آغشته به واژه می کنی. ممنونم ممنون.

 
اول آن که لِ و لَمه را خوب و بجا مثال آوردی. آری؛ در گویش و مثَل های قدیمی ترها این عبارت کاربرد دارد. من زیاد دستور زبان فارسی مطالعه می کردم بنابراین معتقدم (یعنی به نظرم می رسد) لِ و لمِه مانند پیشوندها و پَسوندها بر زبان دارابکلایی ها جاری می شود. مانند فعلهای کمکی در انگلیسی و افعال مُعین در فارسی.
 
 
دوم این که افزوده ات به هِدی و به قول طلبه ها اِن قُلت شما را دقت کردم. اگر بر فرض ار ریشۀ عربی هدایت نباشد؛ آن گاه بر اساس رأی شما باید هِدی را با حرف «حاء» املا کنیم که می شود: حِدی. که ار ریشۀ حدّ و حدود است. که به مثالی هم که زدی بیشتر تطبیق می کند. یعنی حِدی آمدنِ چاکِ زخم، یا حِدی آوردن چاکِ زبان آدمهای دهن لَق. این که می گویند «ون داهون رِه حِدی بیار» یعنی همان جمع کن و ساکتش ساز. می پذیرم از شما. پس لغت شناسی بهتر از دامنه هم در دارابکلا هست که این گونه عالی و عالمانه با دامنه بحث می کند. حبّذا احسنت.
 
 
سوم آن که اما آن موضوع دیگری که گفتی: «چند سالی است ذهن مرا درگیر کرده و با دیدن کلمه "لِ" شما دوباره برانگیخته شده» باید تکمیلی تر بحث کنم. لذا عنوان پست را هم گذاشتم «کِله، کی لِه، کِلا، کیلّاک» تا نوشتۀ شما یک شمارۀ دیگر از فرهنگ لغت دارابکلا گردد، و گردید:
 
 
الف: چنانچه باید بدانید و به حتم می دانید _چون از نحوۀ بحث کردنت روشن است اهل فضلی و دست در قلم و چشم بر مطالعات داری_ زبان فارسی بر خلاف انگلیسی، حروف مصوَّت (=صدا دار) مانند «o- u» ندارد، پس باید واژه ها را هنگامۀ اَداکردن از سوی طرفِ مقابل شنید و با لَحنش فهمید منظور چیست. مثلِ لغت «خا» (این پست اینجا) که دَه پونزه معنی دارد بسیار تودرتو است:
 
 
ب: کِله (=تَش کِله) را کشف نکردم از چه مصدری ریشه می گیرد. ولی کی لِه (=جوی آب) را می دانم از کجا می آید. وقتی رودخانۀ دارابکلا رو به خشکی می گذاشت و ناگهان در بالادست ها باران می بارید و پس از مدتی آبش به رود، جاری می شد بزرگانِ محلۀ ما می گفتند دَره «کِه ل» سر هاکارده. یعنی اُوه جاری شده. پس کی لِه و به قول شما "کِه‌له" یعنی جایی که آب همچنان جاری ست. مثل کی لِه بینجسّون دارابکلا که از حموم پیش _سیدطالب رَف بِن_ کمی بالاتر از دامنه رَف بِن شُعبه می گیرد.
 
 
ج: کِلا همان خُمره است که محل ما در آن ترشی و سرکه و رب ذخیره می کردند و در برخی از جاهای ایران که تشرّعی کمتر داشتند شراب در آن می ریختند.

 
د: کیّلاک ظرف چوبی (مانند تشت پلاستکی) ست که برای پیمانۀ گندم، جو، بینج و ذرّت بکار می رفت. که با آن هم زکات را اندازه گیری می کردند و به نیازمند می دادند، هم حق سهم شریک را تساهُم و تقسیم می نمودند، هم آب روشنایی و بخت بِنی در آن می ریختند و هم در آن خمیر می کردند؛ چون آرد در آن فطیر نمی شد و خمیر، خوب ورز می آمد. اصلاً «اطاله کلام» نبود، خیلی هم بحثِ مُستوفایی بود
ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
کِله، کیلِه، کِلا، کیلّاک
/post/567
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۸۵۴
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

سخنِ نادرست سید حسن نصرالله

به قلم دامنه. به نام خدا. خبر این بود: «یک مسؤول عالی‌رتبه در حزب الله لبنان اخیراً پیامی را از سید حسن نصرالله به سعد حریری [نخست وزیر مستعفی لبنان] منتقل کرده که نصرالله در این پیام تأکید کرده که از سعد حریری چه ظالم باشد و چه مظلوم حمایت می‌کند.» (منبع)

 

خواستم بگویم به نظر من این سخن سید حسن نصرالله _رهبر حزب الله لبنان_ یعنی قیدِ «چه ظالم» نادرست است و با نصّ و روایات معصومین (ع) نمی خواند. ما همواره سفارش شدیم: کُونا لِلظّالِمِ خَصماً و لِلمَظلُومِ عَوناً. (نهج البلاغه. از نامه‌ی چهل و هفت) یعنی پیوسته دشمنِ ظالم و یاورِ مظلوم باشید. بنابراین، بی آن که کاری به فضای متعارض لبنان داشته باشم، این بخش از سخن حجت الاسلام سید حسن نصرالله خطاب به سعد حریری، اساساً اشتباه است. 

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
سخنِ نادرست سید حسن نصرالله
/post/565
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۴۶۲
  • پست شده - سه شنبه, ۱۴ آذر ۱۳۹۶، ۰۶:۴۶ ق.ظ
  • : برچسب ها
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

پاییز در لنز سید علی اصغر

پاییز در لنز سید علی اصغر

طبیعتِ پاییز آذرین روستای دارابکلا

به دیدۀ لنز و جهان بینی

سید علی اصغر شفیعی دارابی

۱۳ آذر ۱۳۹۶

آذر یعنی اَخگر. یعنی آتش. یعنی مظهر نور و گرما

یعنی نُماد شُعله و سوز سرما. و به تسامح و تشبیه دامنه

یعنی روزهای دریافت رنگ ها و رنگینه ها

و نیز کشف  راز و رمزینه های حضرت باری تعالی

بر روی زمین زیبای خدا

که خودِ سید علی اصغر در ضمیمۀ ارسال عکس ها

به تلگرام دامنه این تعبیر و توصیف را نگاشت:

سلام. نمایه هایی از فراگرد (محیط) جنگل پیمایی ما

در جنگل داراب کلا_اوسا

عکسها در اینجا

 

پاییز در لنز سید علی اصغر
ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
پاییز در لنز سید علی اصغر
/post/561
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۱
  • ۱۲۷۵
  • پست شده - دوشنبه, ۱۳ آذر ۱۳۹۶، ۱۰:۱۹ ق.ظ
  • : برچسب ها
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

ویژه نامۀ آیت الله منتظری

متن نقلی: توضیح دامنه. این متن، گفت‌وگویی ست میان سازندگان مستند «قائم مقام» با عمادالدین باقی. مستند قائم‌مقام به زندگی فقیه عالیقدر،مرجع تقلید شیعیان جهان مرحوم آیت‌ الله العظمی حسینعلی منتظری می پردازد. تهیه‌کننده اش مهدی صفارهرندی ست و کارگردانش سیدعلی صدری‌نیا. عمادالدین باقی -که از نزدیکان و علاقمندان به مرحوم منتظری بوده و هست- نیز در این مستند سخن گفته است. مستندی که می خواست، منحصر به فرد باشد، ولی هنوز کسی نمی تواند مرحوم منتظری را بدرستی بشناساند زیرا درک و بیان واقعیت ها و قضاوت ها در این باره بسیار حُرّیت و انصاف و از همه مهمتر آزاداندیشی و حق گرایی می خواهد. عکسهای منتخب این پست، از دامنه است.

 

آیات عظام مرحوم منتظری

مرحوم موسوی اردبیلی، شبیری زنجانی


متن روایت عمادالدین باقی: ... یکی از مسائلی که باعث شد آیت‌الله منتظری به عنوان نفر دوم مطرح شود، این بود که در بین روحانیون انقلابی قبل از انقلاب تنها کسی بود که در سطح عالی حوزه قرار داشت. نکته دیگر اینکه ایشان در محافل حوزوی از لحاظ صداقت و از این نظر که جاه‌طلب نبود بسیار شناخته‌شده است. مثلا در خاطرات آقای ابراهیم امینی در صفحه ٨٧ آمده است که وقتی آقای مطهری و آقای منتظری به درس امام می‌رفتند، بعضی از مخالفین می‌گفتند شما که خودتان در فقه و اصول از آقای خمینی باسوادترید. چرا به درس ایشان می‌روید؟ چون آن موقع امام به عنوان استاد اخلاق شناخته می‌شد و تا قبل از فوت آقای بروجردی هیچ‌کس ایشان را به عنوان استاد فقه نمی‌شناخت. آقای منتظری دنبال این نبود که برای خودش جایگاهی را تدارک ببیند و نوعا آدمی بود که اگر به این می‌رسید که کسی افضل است، دنبال او می‌رفت. اصلا دلیل اینکه ایشان و آقای مطهری به درس امام می‌رفتند، همین بود. درست است به شاگرد امام معروف شده‌اند و خود ایشان هم از خودش به عنوان شاگرد امام یاد می‌کند، ولی واقعیت این است که ایشان بیشتر شاگرد آیت‌الله بروجردی بود و با هدف جاانداختن درس امام و تثبیت موقعیت ایشان، اینها پای درس امام رفتند. خود این حرکت در اطرافیان، اثر مثبت داشت.
ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
ویژه نامۀ آیت الله منتظری
/post/560
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۱۱۰۹
ادامه ی مطلب
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

اندیشه های مصطفی ملکیان

متن نقلی: چرا بسیاری مواقع نمی‌توانیم دیگران را دوست داشته باشیم؟ اینکه ما نمی‌توانیم آدم‌ها را دوست بداریم به دلیل این است که به «آشکاری حقیقت» قائل هستیم و می‌گوییم که حقیقت بسیار آشکار است و آن حقیقتِ آشکار هم پیش ماست و هرکس که به این حقیقتِ آشکاری که پیش ماست، معتقد نیست این مقابل حکم عقل است! خب، آدم با افراد دیگر‌ نمی‌تواند دوستی کند، رابطه داشته باشد؛ اما اگر کسی بگوید آشکارگی حقیقت یک چیز غلطی است و حقیقت آنقدر آشکار نیست و این معنایش این است که هم من در تاریکی‌ها درحال قدم‌زدن هستم و هم رفیقم که مخالف من است در تاریکی قدم می‌زند. اینکه مولانا می‌گوید:

 

ما که کورانه عصاها می‌زنیم

لاجرم قندیل‌ها را بشکنیم

(مثنوی معنوی، دفتر دوم)

 

یعنی، همه‌ی ما داریم قندیل می‌شکنیم. نگویید که ما قندیل نمی‌شکنیم و هر قندیلی را که در عالم است، بقیه شکسته‌اند؛ نه آقا، همه‌ی ما در تاریکی عصا می‌زنیم.

 

مصطفی ملکیان

 

من بارها و بارها گفته‌ام که علت اینکه عده‌ای قدرت تحمل و دوست‌داشتن مردم را ندارند، نه بدان علت است که بدذات‌اند؛ بلکه چون یک ایده‌ی غلطی دارند، آن ایده‌ی غلط این است که: حق، واضح است و هرکسی را که مخالف با این باشد، نمی‌توان دوست داشت. برای همین همیشه طلبکارانه، همیشه از موضع بالا، همیشه با خشونت و همیشه با بگیر و ببند و زدن و بردن، رفتار می‌کند. ولی اگر گفتند که آقا، عالم تفسیرهای عدیده برمی‌دارد. عالم همچون نسخه‌ای است که به تعبیر امیرالمؤمنین «حمّال ذووجوه» است، یک تفسیر را ما داریم، یک تفسیر را بودایی‌ها دارند، یک تفسیر را وهابی‌ها دارند، یک تفسیر را سنی‌ها دارند و... اگر چنین گفتید، می‌توان با همه یک زندگی با مدارا و با شفقت و با عشق و محبت داشت. باور کنید اگر شما معتقد باشید که حق پیش شماست، نمی‌توانید اکثر انسان‌ها را دوست داشته باشید و این توان را از خودتان می‌گیرید. اما اگر بگویید که همه‌ی ما آدم‌هایی هستیم که در تاریکی قدم می‌زنیم، گاهی به حق می‌رسیم، گاهی به حق نمی‌رسیم، بعضی جاها درست می‌رویم و بعضی جاها درست نمی‌رویم و به کسی تنه می‌زنیم، آن وقت همه می‌توانیم به همدیگر محبت و شفقت داشته باشیم. من واقعاً و جداً اعتقادم بر این است که اکثر خشونت‌های موجود به خاطر یک تز غلط است و آن این است که حق، واضحِ واضح است و همانی است که ما داریم، پس هرکسی که با این مخالفت کرد، محارب حکم عقل است و نمی‌توان با او آشتی کرد. چون با یک چیز واضح مخالفت می‌کند. منبع

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
اندیشه های مصطفی ملکیان
/post/559
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۴۷۷
  • پست شده - يكشنبه, ۱۲ آذر ۱۳۹۶، ۰۷:۴۸ ق.ظ
  • : برچسب ها
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

انقلاب و موسوی اردبیلی

دربار‌ی آیت الله العظمی سیدعبدالکریم موسوی اردبیلی. متنی از سعید حجاریان: ...آقای موسوی اردبیلی پس از رحلت امام علیرغم اینکه رهبری از وی خواست پیشنهاد ریاست قوه قضائیه را بپذیرد، این درخواست را نپذیرفت و در پاسخ به این پرسش که «چرا وقتی امام به شما چنین حکمی داد پذیرفتی اما اکنون از پذیرفتن همان پست ابا داری؟» پاسخ داد:‌ «من از امام می‌ترسیدم اما چنین حسی را نسبت به سایرین نداشته و ندارم». بنابراین پیشنهاد را نپذیرفت و به قم رفت و آنجا به تدریس در حوزه و تقویت و توسعه دانشگاه نوپای مفید مشغول شد تا اینکه سکته ناقصی کرد.

 

 

پس از آن عارضه من و جمعی از دوستان به عیادت ‌ایشان رفتیم. وی با همان روحیه بشاش و در جواب احوال‌پرسی‌مان، پاسخ داد: «چپ رفت» او اشاره به آسیب‌دیدگی سمت چپ بدن‌اش داشت ولی ضمناً می‌خواست بگوید که دوره چپ‌ها به سرآمده است. ایشان در اواخر عمر کاملاً مواضع اصلاح‌طلبانه داشت و همگی را به آرامش دعوت می‌کرد. آن مرحوم در بازداشت‌های سال 88 نیز حامی حقوق بازداشت‌‌شدگان بود و صدای تظلم‌خواهی خانواده آنان را می‌شنید و برای حل مسأله حصر نیز یک بار با یکی از مقامات عالیرتبه صحبتی داشت که البته ناموفق بود...

 

دامنه: آن مرحوم در بحران هشتاد و هشت به اقدام آزادیخواهانه اش بخوبی عمل کردند، با آن که مرجع تقلید بودند، ولی پا پیش گذاشتند گویا تا تهران رفتند و دیدار هم کرد، برای حل مسأله حصر و تظلم خواهی ها، ولی حاصلی نداشت. مرحوم هاشمی رفسنجانی هم دو خطبۀ نمازجمعه اواخر تیرماه ۸۸ را به برون رفتِ از بحران ۸۸ اختصاص داده بود، ولی نه فقط مسموع واقع نشد، بلکه تا آخر عمر از نمازجمعه خلع شد و به جایش حجت‌ الاسلام شیخ کاظم صدیقی -یکی از وُعّاظ تهران- امام جمعه شد. بگذرم.

 

متن نقلی: «آیت‌الله عبدالکریم موسوی اردبیلی که خدایش رحمت کناد، خدمات زیادی به انقلاب و کشور کرد. آن مرحوم تا آنجا که او را شناختم، مردی آگاه و قطعاً مجتهدی مسلّم بود. مسجد امیرالمومنین(ع) واقع در خیابان نصرت نزدیک‌ترین مسجد به دانشگاه تهران به‌شمار می‌آمد که آقای موسوی اردبیلی تا پیش از پیروزی انقلاب امام جماعت آنجا بود و هر زمان دانشجویان مراسمی داشتند که امکان برگزاری‌اش در داخل مسجد دانشگاه فراهم نبود وی با آغوشی باز پذیرای آن‌ها بود و مسجد و امکاناتش را در اختیار دانشجویان می‌گذاشت. بیشتر بخوانید ↓

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
انقلاب و موسوی اردبیلی
/post/557
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۵۹۰
ادامه ی مطلب
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

اردوگاه مرگ آشویتس

به قلم دامنه. به نام خدا. این پست را با درد می نویسم نه فقط با قلم. اسکار گرونینگ حسابدار سابق آشویتس _اردوگاه آلمان نازی در شصت کیلومتری جنوب غرب کراکوف لهستان_ در سن ۹۶ سالگی در دادگاهی در آلمان به چهار سال !!! زندان محکوم شد. جرم او همدستی در قتل سیصد هزار نفر در آشویتس (= Auschwitz) است. او در زمان ارتکاب جرائمش جزوِ افسران و حسابداران وحشی آشویتس. در اعترافاتش گفته است قربانیان را به عنوان جاسوس در اختیار آشویتس قرار می داد. (منبع)

 

 

نمای ورودی آشویتس

لهستان

 

 

خواستم دو نکته بگویم و بروم؛ زیرا این روزها آراء دادگاه ها در جهان و حتی ایران خیلی مُحیرّالعقول و از عجایب روزگاران شده است. یکی این که در مَحکمه ای در تهران (اینجا) سعید مرتضوی به جُرم معاونت در قتل در بازداشتگاه جنایتگاه کهریزک فقط به دو سال !!! حبس محکوم می شود که هنوز به مردم نگفته اند قاتل کیست که او معاون (یا مباشر) او بوده است. دوم این که این اسکار گرونینگ نیز با آن که در قتل سیصد هزار نفر در آشویتس همدستی کرده است، فقط به چهار سال !!! زندان محکوم شده است. اینان به نظر شما آیا عجیب به نظر نمی رسد!؟ با آن که بارها قرآن را حداقل به قرائت نه به عمل! خوانده ایم، باز نیز لازم می دانم یادآوری کنم در قرآن کریم کشتن یک انسان بی گناه مانند کشتن همۀ انسان هاست:

 

مِنْ أَجْلِ ذَلِک کتَبْنَا عَلى بَنى إِسرءِیلَ أَنَّهُ مَن قَتَلَ نَفْسا بِغَیرِ نَفْسٍ أَوْ فَسادٍ فى الاَرْضِ فَکَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاس جَمِیعاً وَ مَنْ أَحْیَاهَا فَکَأَنَّمَا أَحْیَا النَّاس جَمِیعاً وَ لَقَدْ جَاءَتْهُمْ رُسلُنَا بِالْبَیِّنَتِ ثُمَّ إِنَّ کَثِیراً مِّنْهُم بَعْدَ ذَلِک فى الاَرْضِ لَمُسرِفُونَ. (آیۀ سی و دو سورۀ مائده)

 

یعنی: «به همین جهت بر بنى اسرائیل مقرر داشتیم که هر کس انسانى را بدون ارتکاب قتل یا فساد در روى زمین بکُشد چنان است که گوئى همه انسانها را کُشته و هر کس انسانى را از مرگ رهائى بخشد چنان است که گوئى همه مردم را زنده کرده است، و رسولان ما با دلایل روشن به سوى بنى اسرائیل آمدند، اما بسیارى از آنها، تعدّى و اسراف، در روى زمین کردند.» شرح و تفسیر این آیه برای اهل فضل در نسیم معرفت: اینجا.

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
اردوگاه مرگ آشویتس
/post/556
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۹۰۲
۱
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

سخنی صریح با مصباح یزدی

سخنی صریح با مصباح یزدی
به قلم دامنه. به نام خدا. محضر آیت الله محمدتقی مصباح یزدی عالِم، سیاست ورز و فیلسوف حوزۀ علمیۀ قم سلام علیکم. ضمن آرزوی صحت و سلامتی، چند کلمه ای به صراحت و صمیمیت جهت تنویر افکار عمومی، رساندن سخن به یک عالم دین و اَدای وظیفۀ فردی ام ارائه می کنم: بلاخره پس از سکوت های معنادار (شاید تحفُّظی و مصلحتی) شما دربارۀ محمود احمدی‌نژاد، خبرآنلاین -سایت محمد مهاجری عضو سابق شورای سردبیری روزنامه کیهان و بُریده از محفل کیهان- به‌خوبی توانست از زیرِ زبان شما حرفی بیرون بکشد و جمله ای از شما را وارد عرصۀ سیاست ایران بکند که در کمتر از ۲۴ ساعت به تمام ایران و میان جوان ترین موبایل به دستان، رسیده است، بدین شرح:

 

 

 

«خبرآنلاین: «پرسش: حضرت آیت‌الله مصباح یزدی! خیلی از مردم سؤال می‌کنند که آیت‌الله مصباح یزدی که معرف احمدی‎نژاد به جامعه ایران بود و از او طرفداری می‌کرد، امروز چه نظری راجع به اعمال و رفتار او دارد؟» پاسخ: اینجا یک جلسه علمی و فقهی است، نه سیاسی. پرسش: «بالاخره مردم از شخص شما به عنوان یکی از حامیان اصلی روی کار آمدن آقای احمدی‎نژاد و مطرح‌شدن او سؤال دارند.» پاسخ: ما هر کسی را تا مادامی که در مسیر اسلام کار می‎کند، حمایت می‎کنیم، طرفداری‎اش می‌کنیم، هر وقت منحرف شد، ما هم از او جدا می‎شویم.» پرسش: یعنی تحرکات اخیر او را تأیید نمی‌کنید؟ پاسخ: «نه، اعمال و رفتار امروز احمدی‎نژاد را تأیید نمی‎کنم چون اکنون یک حالت انحرافی در او می‎بینم.» منبع

 

 

با این مختصر درزِ موضع جدید شما، خواستم چند نکته ای بگویم و ردّ شوم. یعنی فقط می خواهم همین چند جملۀ تان را تحلیل محتوا کنم و به حمایت های فراوان گذشته شما دربارۀ این فرد -و به تعبیر من حلقه‌ی منهاییون- کاری نداشته باشم؛ گرچه جامعه و تاریخ بخوبی می داند شما گفته بودید «اطاعت از احمدی نژاد، اطاعت از خداست» (منبع) و دوست و پیرو سرسخت شما حجت‌الاسلام شیخ کاظم صدیقی -که از تیر ۸۸ به جای مرحوم هاشمی رفسنجانی امام جمعه تهران شده است- در خرداد ۸۸ گفته بود رأی به محمود احمدی‌نژاد «همانند جهاد در راه خدا»ست. (منبع) و سایر همفکران شما که در این (منبع) سخنان شان جمع آوری شده است.

 

یک: اول به مصاحبه گر گفته اید «اینجا یک جلسه علمی و فقهی است، نه سیاسی» یعنی باز هم نمی خواستید به عنوان یک عالِم دینی، انحراف را برملا کنید، در حالی که شما بارها و بارها در هر نوع جلسه ای و با هر نوع صبغه ای، با اشتیاق و اشتهاء به دلیل اشتهار، علیۀ جناح چپ به کنایه و یا تصریح سخن رانده اید. بنابراین دلیل شما، برای پاسخ نگفتن، قانع کننده نبود. و به نظرم همین تعلیل (البته نمی‌گویم تعلُّل)، مهمترین جای مصاحبۀ اخیر شماست.

 

دو: در پرسش دوم بازهم جمله ای ویژه گفته اید: «ما هر کسی... هر وقت منحرف شد، ما هم از او جدا می‎شویم». با این پاسخِ شما، به یقین بخشی از جامعه و از جمله من از شما می پرسد این «هر وقت» کی بوده است؟ به یقین دیروز و چندروزپیش نبوده است، پس چرا علناً راهِ و مواضع خود را به مردم نگفته اید و انحراف وی را گوشزد ننموده اید؟ آیا احساس مسئولیت نکرده بودید؟ شما؛ که از همان دهۀ شصت، دأب تان مبارزه با انحرافات بوده است. چون همیشه خود را صراط حق می دانسته اید و سایرین را ناحق و گمراه و حتی ضالّه. همین سکوتهای خاص! موجب شده، مردم میان دو مسألۀ حق گویی های «لل‍ّه» و تسویه حساب کردن های «لدّنیا» از سوی برخی ها دربمانند و سیاست ورزی در جمهوری اسلامی را آلوده و شخصی شده بپندارند.

 

سه: در انتها هم گفته اید «اعمال و رفتار امروز احمدی‎نژاد را تأیید نمی‎کنم چون اکنون یک حالت انحرافی در او می‎بینم». خواستم بپرسم اگر «اعمال و رفتار امروز احمدی‎نژاد» که سال ۸۸ از نظر آیت الله شیخ احمد جنتی «نمادی از انقلاب اسلامی» بوده است (منبع) به گونه ای شده است که «اکنون یک حالت انحرافی در او می‎بین»ی، پس چرا به عنوان یک عالِم سیاست ورز و فیلسوف حوزۀ علمیۀ قم و و ریاست مؤسسۀ آموزشی پژوهشی مصباح -که پرورش‌دهنده و صادرکننده‌یکادرِ روحانی نهادهای نظام است- احساس تکلیف نکرده اید نسبت به انتصاب وی در دورۀ جدید مجمع تشخیص مصلحت نظام نظری بدهید؟ زیرا عضویت قبلی وی ناشی از شأن حقوقی و خودبخودی و قانونی بوده است نه گزینش و نصب. آیا فرد منحرف، می تواند در نظام اسلامی حکمِ نصب هم داشته باشد؟

 

چهار: آیا فردی که به قول صائب شما «اعمال و رفتار امروزش» نمی تواند تأیید گردد، اساساً می تواند اهلِ تشخیص مصلحت کشور و نظام باشد؟ شما که بلاخره شجاعانه پذیرفته اید «اکنون یک حالت انحرافی در او» وجود دارد، پس چرا دربارۀ حضورش در یکی از مهمترین بخش های نظام که سیاست های کلان کشور را مصلحتاً و بر حسب مقتضیات زمان و مکان می سنجد و مشخص می کند، اعلام نظر نمی کنید؟

 

آیا مگر عُلمای شیعه در طول تاریخ پُربارشان، از استقلال خود در برابر دولت ها (=هر دولتی و هر قدرتی) حفاظت نکرده اند؟ پس چرا شما و حوزۀ قم نسبت به انحراف بیّن این فرد و آن باند، ساکت هستید؟ چرا آنچه زیر منبرها طی سال ها و بارها دربارۀ نصیحت به ائمۀ مسلمین شنیده ایم، جنبۀ عملی به خود نمی‌گیرد؟ گویا این روایت ها اساساً وجود نداشته است! آن هم نصیحت نه از سوی آحاد ملت که گفته شود متخصص امر نیسیتد و دخالت بیجا در امر نکنند، بلکه که از جانب خُبره ها و متفقّهین اجتهاد و دیانت که تذکراتشان در طی تاریخ تشیُّع، رسمی مألوف و روالی مرسوم بوده است.

 

 

...

تنفیذ حسن روحانی

مرداد نود و شش. بیت رهبری

 

پنج: محمود احمدی‌نژاد -که پیروان شما وی را «مرد هزارۀ سوم» توصیف می کردند- کارش به جایی رسیده است که دیگر حتی حاضر نیست کنار نُماد جدید جناح راست و تولیت حرم امام رضا (ع) -که از دید جامعه‌ی ایران باشرافت ترین شغل است- بنشیند. و دیده بودیم که چگونه جایش را در مراسم تنفیذ حجت الاسلام حسن روحانی در مرداد ۱۳۹۶ در حسینیۀ بیت رهبری، با حالت کودکانه و لجوجانه تغییر داده بود (دو عکس بالا) و آن چند لحظه هم که مجبور بود، کنار حجت الاسلام سید ابراهیم رئیسی بنشیند، چه چهرۀ درهم و برهم و اخمی به خود داده بود تا القائی به مردم کرده باشد که بله من، چنینم و آنان، چنان.

 

یاد آیت‌الله سید احمد علم‌الهدی -پدرخانم حجت الاسلام رئیسی و امام جمعه مشهد مقدس- افتادم که روزگاری، حامی سرسخت محمود احمدی‌نژاد بود و چندی پیش گفته بود «هرباری که به حرم امام رضا (ع) مشرّف می‌شود رئیس دولت‌های نهم و دهم را نفرین می‌کند.» (منبع)

 

دکتر عبدالکریم سروش و آیت الله مصباح یزدی

در برابر احسان طبری تئوریسین حزب توده

و فرخ نگهدار رهبر فدائیان خلق (اکثریت)

(مناظره تلویزیونی سال شصت)

 

شش:من و مانند من، شما را از همان ابتدای انقلاب دنبال می کردیم که چه می گویید و چه می کنید و چه می نویسید. از مناظره ها با کمونیست ها گرفته (عکس بالا) تا مخالفت ها و شدت هایت علیۀ معلم انقلاب مرحوم دکتر علی شریعتی. از رفاقت با دکتر سروش گرفته تا ردّ قرائت های دینی و قبض و بسط تئوریک شریعت. از مبارزۀ در دهه پنجاه و مسائلی دربارۀ نهضت امام خمینی گرفته تا تشکیل جبهه تندروی پایداری. از پیش خطبه های پرمسألۀ نمازجمعه های متوالی و سریالی تهران گرفته تا سخنرانی های ثابت میان دیدارکنندگان کلاس های اجباری دوره عقیدتی سیاسی و تعالی برخی نهادها. از مخالفت ها با مرحوم آیت الله اکبر هاشمی رفسنجانی گرفته تا انواع سخنرانی های شما در مشهد و قم و میان خواص و عوام. همه و همه اینها را با اختیار دنبال می کنیم که با تعجب دیدیم:

 

آیت اللهی که پیرامون همه چیز حرف می زند، دربارۀ یک موضوع مهمتر خیلی ساکت مانده است، آن هم باندِ محمود احمدی نژاد که استخوان در گلوی جناح راست شده است که همۀ نظام را برای وی هزینه کرده بود. تا این گفته اید: «اکنون یک حالت انحرافی در او می‎بینم» حالا منتظر می مانیم که بگویید انحرافش چیست؟ از چه چیزی منحرف شده است؟ مترصّدیم انحراف توسط شما تبیین شود، همانطوری که بسیاری از مسائل را در طول انقلاب در تربیون های بیت المال از منظر خویش تببین نموده اید. حال نیز توقُّع داریم به تلویزیون بروید و رُک انحراف را برای فضای کِدر کشور روشن نمایید.

 

هفت: آخرین نکته من این است، شما به عنوان فردی پیشرو و پیشوا و تئوریسین جناح راست بسیاردیر متوجۀ انحراف محمود احمدی‌نژاد شده اید. دیگر همۀ بقّال های کوچه پس کوچه ها و نقّال های قهوه خانه ها هم می دانند او منحرف است. همیشه از یک عالم دینی انتظار می رود جلوتر از جامعه، انحرافات را استشمام کند و ملت را روشن کند و عواقب سوء را از سر ملت و دین و اخلاق و انسان کم کند.

 

پس باید قاطعانه گفت بصیرت واقعی را مرحوم آیت الله اکبر هاشمی رفسنجانی داشت که در آن نامۀ «بی سلام» به رهبری، وی را «بنزینِ» روی آتش خوانده بود؛ همان کسی که پیروانِ شما و افراطی های جناح راست وی را «اکبرِ فتنه» و «فتنۀ اکبر» می خواندند. گرچه من هم منتقد هاشمی رفسنجانی بودم ولی وقتی به ملت پیوست و کمی حق را گفت، از رویکردش خرسند شده بودم که نمی دانم چرا آن گونه زود درگذشت. و نیز حق گویانه باید گفت تیزهوش و بصیرِ واقعی همان مهندس میرحسین موسوی بود که در آن مناظرۀ سال هشتاد و هشت (خوانده شود شوی ضرغامی در صداسیمای میلی!) صادقانه و دلسوزانه به ملت بدین مضمون گفت: این مرد -محمود احمدی نژاد- علناً چشم در چشم ملت دروغ می زند.

 

بگذرم و آخرین دعایم در حق شما این است که خدا شما را برای روشن شدن و روشن کردن بیشتر نگه دارد. سخنم را به قول حکیم حوزه آیت الله العظمی عبدالله جوادی آملی (اینجا) پیوند می‌زنم و بسنده می کنم که خیلی آن را پسندیدم: «از آه در جهاد اکبر، کاری ساخته است که از آهن در جهاد اصغر ساخته نیست.»

سخنی صریح با مصباح یزدی
ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
سخنی صریح با مصباح یزدی
/post/555
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۱
  • ۸۷۷
۱
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

ریش و ریشۀ داعش

هفت درس داعش در خاورمیانه. مصاحبۀ بسیارخواندنی با قدیر نصری استاد دانشگاه خوارزمی. دامنه، خواندن این پست را توصیه و تأکید می کند: متن نقلی: هفت درس استراتژیک داعش برای خاورمیانه: «شفقنا- حدود چهار سال پیش، داعش که ظهور کرد موجی از روایت‌های شورانگیز و عمیق محافل علمی – سیاسی را فراگرفت؛ در همان اوان کار یک محقق اندیشه سیاسی کاربردی سخنی گفت خلاف موج غالب! او گفت: خوف از داعش به زودی فروکش خواهد کرد! و داعش به دلیل زمان‌پریشی فکری به گروهی تبهکار تقلیل خواهد یافت.

 

قدیر نصری بعدها در گفت وگویی با شفقنا تصریح کرد: داعش نه دفن خواهد شد و نه دولت! اکنون و در پی حذف میدانی داعش به سراغ این استاد دانشگاه خوارزمی رفته و از او در باب روندهای فکری آینده می‌پرسیم و مشخصاً روی این پرسش تأکید داریم که به جای روایت و توصیف گذشته، بر تخمین آینده متمرکز بمانیم لذا، شاه‌بیت گفت وگوی شفقنا با مدیر گروه روندهای فکری این است که فکر داعشی در چه وضعی به سر می‌برد؟ آیا این اندیشه دفن شد؟ اگر پاسخ منفی است این فکر چگونه و در چه مواقع و کجاها به عمل بدل خواهد شد؟ آنچه در چه می‌خوانید گفتگوی شفقنا با قدیر نصری است:»

 

قدیر نصری

استاد دانشگاه خوارزمی

محقق اندیشه سیاسی کاربردی

مدیرگروه روندهای فکری

 

آیا می‌توانیم از دوران پساداعش سخن بگوییم؟ یعنی واقعا داعش از بین رفته است؟

نصری: پاسخ متعارفی که این روزها می‌خوانیم این است که داعش از لحاظ میدانی از بین رفته است ولی فکر داعشی هنوز زنده است! من می‌خواهم به سیاق دیگری پاسخ دهم: می‌دانید داعش در عرصه فکر حداقل چهار ابتکار فکری یا اصطلاحاً ابداع اندیشه‌ای داشت که به نظرم هنوز برای عده‌ای جذابند:

 

اولین ابتکار فکری داعش، احیای لفظ توحید و اجتناب از تفرق مذهبی بود، اینان هیچکدام از مذاهب اربعه (مالکی، شافعی، حنبلی و حنفی) را قبول نداشتند. موضع‌شان در قبال تشیع، تصوف، زیدی‌ها و پیروان سایر ادیان مشخص بود. به باور اینان می‌توان با احیای سلف صالح و نفی اقوال مجتهدان و بدعت مفسران، امت واحده را احیا کرد و عظمت از دست رفته مسلمین را باز یافت.

 

دومین ابتکار فکری داعش، واجب عینی (نه کفایی) خواندن امر به معروف و نهی از منکر در قالب جهاد جهانی بود. داعش این کار را با جاهلی خواندن اکثر جهانیان – بخصوص شیعیان – و تکفیر جمیع ملل و نحل انجام می‌داد اینان به خلاف امواج پیشین جنبش‌های اسلامی، امر به معروف و نهی از منکر و اصلاح دینی را واجب کفایی نمی‌شمردند و بر ضروری، فوری و عینی و وجوب این کار تأکید می‌کردند.

 

سومین ابتکار فکری داعش، اجتهاد آزاد، آسان و عملگرا بودن در مقابل اجتهاد محصور (به فقها)، پر تکلف و انتزاعی بود. البته چنین جدالی در قرون پیشین هم سابقه داشت اما داعش، اصل فتوا، حکم و رأی را در حد رویه‌ای آنارشیستی، فروکاست و ساده کرد. طبق این روال سهل‌گیرانه، احکامی در باب بیعت، عضوگیری، عملیات، مجازات، تکفیر و انتحار صادر شد که سابقه نداشت.  اجتماعی‌سازی اجتهاد، ابتکار نظری – عملی مهمی بود که از سوی داعش اجرا شد.

 

چهارمین ابتکار نظری داعش که به نظرم استراتژیک بود جایگزینی خیزش – شورش و تحرک به جای اتصال به سلاطین، محافظه‌کاری و اطاعت از امرا بود. می‌دانید که در فقه و عقبه نظری جنبش‌های اسلام‌گرا و اسلامی، اصل تغلب و استیلا جایگاه محکم و مستحکمی داشته است. طبق این اصل، حکام و امیرانی که نظم و امنیت ملی را برقرار کرده‌اند و کارآمد هستند لازم الأطاعت هستند و طغیان علیه آنها مجاز نیست. از نگاه داعش، هیچیک از حکام حاکم بر بلاد اسلامی، واجب الأطاعت نیستند و همگی نامشروع هستند و باید به زیر کشیده شوند.

با این وصف می‌خواهید بگویید که عصر پساداعش نرسیده و داعش هنوز زنده است؟ این که خلاف سخن قبلی شماست! 

نصری: ببینید در علوم انسانی بر خلاف علوم مهندسی و فنی نمی‌توان حرکت‌ها را مرحله‌بندی دقیق کرد. کافیه نگاهی به گذشته داشته باشید: بعد از رحلت رسول مکرم اسلام، دو جریان به موازات هم رشد کردند: جریان نص‌گرا و جریان عقل‌گرا که به تفسیر عقلانی نص علاقه داشت. بیشتر بخوانید ↓

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
ریش و ریشۀ داعش
/post/554
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۶۵۶
ادامه ی مطلب
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

سه جایی که باید برویم کجاست؟

سه جایی که باید برویم کجاست؟

یکی از بزرگان می گفت: ما یک گاریچی در محلمان بود، که نفت می بُرد و به او عمو نفتی می گفتند.  یک روز مرا دید و گفت: سلام. ببخشید خانه تان را گازکشی کرده اید!؟ گفتم: بله!  گفت: فهمیدم. چون سلام هایت تغییر کرده است! من تعجب کردم، گفتم: یعنی چه!؟ گفت:  قبل از اینکه خانه ات گازکشی شود، خوب مرا تحویل می گرفتی، حالم را می پرسیدی. همه اهل محل همینطور بودند. هرکس خانه اش گازکشی می شود، دیگر سلام علیک او تغییر می کند. از اون لحظه، فهمیدم سی سال سلامم بوی نفت می داد. عوض اینکه بوی انسانیت و اخلاقیات بدهد.  سی سال او را با اخلاق خوب تحویل گرفتم. خیال می کردم اخلاقم خوب است. ولی حالا که خانه را گازکشی کردم ناخودآگاه فکر کردم نیازی نیست به او سلام کنم. (منبع)

 

سه جایی که باید برویم. ثروتمندی از پنجره اتاقش به بیرون نگاه کرد و مردی را دید که در سطل زباله‌اش دنبال چیزی می‌گردد. گفت: خدا رو شکر فقیر نیستم. مرد فقیر اطرافش را نگاه کرد و فردی را با رفتار خشونت آمیز در خیابان دید و گفت: خدا رو شکر خشِن نیستم. آن خشن در خیابان آمبولانسی دید که بیماری را حمل می‌کرد گفت: خدا رو شکر بیمار نیستم. مریضی در بیمارستان دید که جنازه‌ای را به سردخانه می‌برند. گفت: خدا رو شکر زنده‌ام. فقط یک مُرده نمی‌تواند از خدا تشکر کند. چرا امروز از خدا تشکر نمی‌کنیم که یک روز دیگر به ما فرصت زندگی داده است؟ پس؛ برای اینکه زندگی را بهتر بفهمیم باید به سه مکان برویم: یک. بیمارستان دو. زندان سه. قبرستان. (منبع)  عکس بالا: بیچاره الاغ، این حیوانِ کاری خدا، که اسیر دست بشره.

سه جایی که باید برویم کجاست؟
ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
سه جایی که باید برویم کجاست؟
/post/553
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۵۸۴
  • پست شده - جمعه, ۱۰ آذر ۱۳۹۶، ۰۹:۳۲ ق.ظ
  • : برچسب ها
۱
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

پاسخ به یک ناشناس

درباره‌ی آیة الله مصباح و روحانیان دارابکلا: خواننده ای که ننوشت اسمش چیست دربارۀ پست (پاسخ به جناب رهگذر: اینجا) در بارۀ آیة الله مصباح و روحانیان دارابکلا چنین نوشت: «سلام بنده کاری به نظر شما و جناب یک رهگذر ندارم. اما همین قرد میدانم که شیخ مصباح یزدی یک فرد معمولی است که نتنها از شیوخ دارابکلا برتر نیست بلکه به نظر من بسی پایین تر نیز قرار دارد. اینکه با یه ایت الله گفتن فکر کنیم که ان شخص فیلسوف و دانشمند می باشد سخت در اشتباهیم. میتوان مثالهای فراوانی اورد که شیخ مصباح با وجود اینکه هم لباسانش ایت الله را یدک نمیکشن اما به مراتب برتر و باسوادنر و متشخص تر از ایشانند.»

 

 

پاسخ دامنه
 
 
به نام خدا. سلام من هم به شما جناب ناشناس. اول آن که ممنونم در وبلاگ حضور می یابی و نظر هم می گذاری. دوم این که اَکرم بودن هر کس پیش خداوند، به تقوا و پارسایی هاست نه به عناوین و اَلقاب. سوم آن که اگر به نظر شما برخی از روحانیان دارابکلا از آیة الله شیخ مصباح بالاترند، نمی شود بزور مانع دیدگاه شما شد و دیکته گفت؛ اما می توانم این را بگویم عناوین در حوزۀ علمیه برای خود سلسله مراتبی دارد و معمولاً اعتباری بوده است که من آن را یادآوری می کنم:
 
آیت الله العظمی: فقط به مراجع تقلید اطلاق می شود.
 
آیت الله: به مجتهدین و فقیهان گفته می شود.
 
حجت الاسلام والمسلمین: به کسانی که در حدّ اجتهادند و درس خارج فقه را خوب طی کردند و اسلام را به فهم خود قادرند استنباط کنند، اطلاق می گردد.
 
حجت الاسلام: به طُلابی که چند سالی را طی کردند و مُلبّس به لباس روحانی و عمامه شده اند گفته می شود. (البته این عنوانِ عمومی نظام حوزه است. و از نظر من این عنوام هم خلاصه است و هم بی آلایش و بدون القاب و لُعاب)
 
شیخ: عنوان عمومی برای روحانیونی که سادات نیستند.
 
آشیخ: عنوان صمیمانه تر و محترمانه تر برای روحانیان غیرسادات.
 
سیّد: عنوان عمومی به روحانیونی که سادات هستند.
 
آسید: عنوان صمیمانه تر و محترمانه تر برای روحانیان سادات.
 
علّامه: عنوانی ست که ارادتمندان یک روحانی برای او وضع و رایج می کنند و سعی می کنند در جامعه او را جا بیندازند. که به معنی بسیاردانا و بااحاطه است.
 
در قدیم البته روحانیان را ثقة الاسلام، مُلّا، شیخ الاسلام و آخوند می گفتند.
 
من از اصول اعتقادی ام این است اسلام با روحانیتِ وارسته شناخته می شود. و تزِ اسلام منهای روحانیت و یا فرمول لوتری «خودکشیشی» را اساساً مردود و خطرناک و انحرافی می دانم و شاید هم بعضاً ناشی از لُژهای مخفی ماسونی. اضافه کنم «ولی فقیه» هم عنوانی ست که از نظریه های برخی از عُلما نشئت گرفته است که برخی آن را مطلقه، و برخی دیگر آن را مقیّده و محدود می دانند و برخی هم اساساً قائل به آن نیستند مگر در حیطۀ خاص. خدا حافظ تان. والسّلام.
ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
پاسخ به یک ناشناس
/post/329
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۱
  • ۵۵۱
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

روستای دارابکلا در ۹ آذر ۱۳۹۶

روستای دارابکلا در ۹ آذر ۱۳۹۶
 
چفت سر
روستای داراب‌کلا. در ۹ آذر ۱۳۹۶

 

عکس ها در اینجا

 

روستای دارابکلا در ۹ آذر ۱۳۹۶
ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
روستای دارابکلا در ۹ آذر ۱۳۹۶
/post/551
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۱۲۲۹
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

دیو چاه

به قلم دامنه. به نام خدا.  دِو چا، دِب چا این مباحث لُغت محلی، آنچنان برای من و برخی از خوانندگان شریف دامنه، که به آداب و رسوم و فرهنگ بومی علاقه و توجه نشان می دهند، دارای اهمیت و ارزش ویژه ایی است که لازم دیدم برای حراست از آن وبلاگی پشتیبان نیز راه اندازی کنم با رویکردِ تفسیر واژه ها، جاها، مثَل ها، باورها و خاطره ها: (اینجا) بارها برخی ها به من شفاهی و یا پیام کوتاه و کامنت خصوصی و عمومی رسانده اند که سلسله مباحث فرهنگ لغت دارابکلا را بسیار می پسندند. ممنونم.

 

یکی از هفت خان

رستم و کشتن دیو و اژدها

 

اما دِو چا، یا دِب چا چیست؟ دیو (هیولای افسانه ای و اساطیری) در زبان دارابکلایی ها می شکند و به دِو و دِب تبدیل می شود. چا بدونِ تلفّظ هاء نیز همان چاه است. یعنی در آن قسمت یال شمالی روستای دارابکلا گودال عمیقی حفر است (نمی دانم چاه، طبیعی ست یا کَنده کاری) که از قدیم، دارابکلایی ها به آن می گفتند دِو چاه. و برای این که بچه ها را بترسانند، می گفتند حوالی اش نروید، اژدها شما را می بلعد و می برد تَهِ چاه پیش اژدها. نیز قصه ها برای آن بافته اند که اینجا جای نقلش نیست. آن یال شمالی دارابکلا در سمت روستای اسرم را به سمت چپ ادامۀ مسیر دهید، به «دِو چاه» در نزدیکی جادۀ بین المللی ساری_مشهد، میان مزارع دارابکلا و روستای اَسرم می رسید که بر بلندای آن گودالی عمیق حفر شده است که به آن دِو چا (=دیو چاه) می گویند. هم هولناک است و هم کمتر کسی جرأت دارد به تنهایی در آن مکان حضور یاید. گویی حسّی می گوید تو را می خورَد.

 

اساساً در تاریخ بشر حقیقت و اساطیر با هم پیش آمدند. بشر هم در طلبِ حقیقت است و واقعیت را جستجو می کند و هم در پی اساطیر است و افسانه و خیال را می خواهد. کتاب «علی، حقیقتی بر گونۀ اساطیر» دکتر شریعتی نمایان ساز این است شیعه امام علی (ع) را دارد که بر پیشانیِ اساطیر دروغین مهر ابطال می زند. البته تخیّل خوب، بخش جدانشدنی بشر بوده و هست. مهم آن است، خیالات، به خُرافات و خُزعبلات سنجاق نشود که بدجوری انسان را بَداعتقاد می سازد و نیز خالی بند و حرّاف و ورّاج.

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
دیو چاه
/post/550
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۱
  • ۱۲۵۶
۲
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
قبل ۱ ۲ ۳ ۴ ۵ ... ۱۰۳ ۱۰۴ ۱۰۵ ۱۰۶ ۱۰۷ ۱۰۸ ۱۰۹ ... ۱۱۴ ۱۱۵ ۱۱۶ بعد