پاسخ
سلام. سپاس. بلی؛ من هم برین نظرم که باید متعارَف باشد و همآره عزادارییی معرفتافزا، اصیل، خالص، عمومی، بهدور از تحریفات و خصوصاً بهاندازه و بیمزاحمت بر مردم باقی بماند. اما در بارهی کافیبودن تعطیلی جمعه، با شما جناب همنظر نیستم. بههرحال، کارگر و کارمند و کارکنان و اساساً همهی زحمتکشان به استراحت و تفریح ژرف و بهینه نیاز دارند. اگر توضیحی بر پاسخم دارید، خواهم خواند. درود.
پاسخ
سلام. در مورد جمعه، خُب، روز جمعه نمازجمعه و آداب شرعی دیگری دارد که برداشت فقهی و زمینهی فکری مسلمین و اساساً جامعهی دینی نمیتواند از تعطیلی این روز خاص خدا، چشمپوشی کند.
پاسخ
سلام. عموماً عارض به خوانندگان شریف هستم که بخشش و عفو اولیای دَم (=قاعدهی خونبهاء) کاری در ردیف کار حضرت پروردگار به حساب میآید و همین بخشش تساوی برقرار میکند، زیرا خدای عادل و متعال این حق را به صاحب خون داده، و برای آنان هم حق قصاص قائل شد و هم حق عفو. و این عظمت و عدالت خدا را نشان میدهد؛ که به همان اولیای دم سفارش میکند اگر عفو کنید، بر قصاص ارجح است. پس، وقتی آنان گذشت کردند، میان قاتل و مقتول در همان حقالناس تساوی ایجاد میشود، و الا مفهوم گذشت، امری صوری باقی میماند. مؤمنان میدانند در قانون قرآن و وحی الهی هیچ کم و کسری نیست، اگر هم گاه بد تفسیر میشود، مقصر مفسّران هستند.
زنگ شعر:
یک بیت از مرحوم نیما یوشیج:
قطرهی باران، که در افتد به خاک
زو بدمد بس گوهر تابناک
پاسخ
من هرگاه احساس کنم نظردادنم بر خودم واجب است، تردید نمیکنم. مثلاً وقتی ببینم کسی «مرگ بر آمریکا» را مورد نقد یا هَجو قرار دهد به او، در چارچوب نقد و بررسی یادآوری میکنم اگر شعار مرگ بر آمریکا را ناروا میدانی پس چرا قتلعام مردم جایجای جهان توسط آمریکا را نادیده میگیری. کشتار که قباحت و ستم آن اظهر من الشمس است. بگذرم. شما فرمودی آن نظرت با نظر امام خمینی تفاوت دارد، جوابم این بود، در پهنهی تفکر میتوان دیدگاه دیگری داشت. و این درس توحید و دیانت است که تفاوت دیدگاه اساس رونق بشریت است.
یادی از توتون و خاطرهها:
نظر حمید عباسیان: چه شد یاد توتم افتادی ، و خاطراتش را در ذهنمان زنده کردی، ترابوزان، بارلی، ویرجنیا، نام توتونهایی بود که میکاشتیم، البته نخبندی تن واگن سوچکه و بوم سر ، رج نخ و توتم سوزن ، بوقچه و عدل بندی و یک و یک و دو و سه و چار و پنج و شش و کبود سیاه و کبود تیلن و سم زنی توتم چینی ، کشه گیری و چارشو دوش گیری هم خاطراتی داشت، ممنون از اینکه با عنوان واژه های محلی خاطرات را نیز زنده نگه میداری. باسپاس.
پاسخ:
سلام. اساساً از هر نوشتاری که در آن واژگان دارابکلا صف بکشند، خوشم میآید، چون خون مرا تازهتر، رگ مرا بازتر، قلب مرا خوشضربانتر و روح مرا پرندهتر میسازد. پس، پُستی خوش نوشتی که با تمام بزرگشدمان آمیختگی دارد؛ لامصب! توتون، توتم! و من هم بیفزایم: اسب و توتمبار و سوچکهسر هیمهبزن را. و لِسکدوا و تیمجار، آن ولچو که سر تیمجار میذاشتند و مترسک جیکا رَم ده. و آن چوصندوق و کارشناش بد عُنق دخانیات. و آن کاوِهپوست، که بر گُردهی برگ توتم میبستند موقع تختکردن. و نیز آن زحمتی که خواهران و مادران دیارمان میکشیدند و هرگز یک اُف به خدا و خانواده نمیگفتند. و آن سرداب تاریک و نَمور که توتمشقهها را میذاشتن نم بکشه تا تخت بشه. و آن بدخریدنهای دخانیات. بیشتر بخوانید ↓