qaqom.blog.ir
Qalame Qom
Damanehye Dovvom
ابراهیم طالبی دامنه دارابی
دامنه‌ی قلم قم ، روستای داراب‌کلا
ایران، قم، مازندران، ساری، میاندورود

دامنه‌ی داراب‌کلا

ایران، قم، مازندران، ساری، میاندورود

۶۷ مطلب در تیر ۱۳۹۷ ثبت شده است

آنچه بر من گذشت ۷۲
اختصاصی

آنچه بر من گذشت ۷۲

جمعه تیر ۱۳۹۷

آنچه بر من گذشت. قسمت ۷۲ : به نام خدای آفرینندۀ آدمی. شبِ پیش از حرکت مان به قم، یک شب اخوی ام شیخ وحدت _که در نزدیکی ما شهر گرگان مقیم بودند و در حوزۀ علمیۀ نور آیت الله سیدکاظم نورمفیدی تدریس می نمودند_ به دارابکلا آمده بودند پیش والد و والده ی مان. کلیدِ منزلش در قم را به من دادند و گفتند برید آنجا ساکن شوید. لطف خدا بود و محبت برادر و حکمت بزرگ پرورگار علیم و مهربان.

 

 

دامنه. ایام دانشجویی. ۱۳۷۲. عارف. عادل. عاصم

 

اواخر شهریور ماه ۱۳۷۱ از محل کارم در ساری، تسویه کامل کردم و مجوّز تحصیلی گرفتم و آخرین روز همین ماه آمدیم قم و ساکن شدیم در همان منزلی که اخوی شیخ وحدت کلیدش را داده بود. منطقۀ خوب زنبیل آباد قم.

 

دو برادر با هم. من و خانواده و بچه هایم. اخوی ام دکتر شیخ باقر و خانواده اش. هال و پذیرایی مشترک. یک اتاقِ بالا مال ما. یک اتاقِ بالا مال ایشان. آشپزخانۀ بالا مال او. زیرزمین مال من؛ که در آن هم پخت و پز می کردیم با نهایت سادگی و زحمت و هم استراحت. اساساً زیرزمین در بلاد کویری، خنک ترین جاست و آرامبخش ترین نشیمن در فصل داغ.

 

تا آخر سال ۱۳۷۲ اینجا بودیم. سال ۱۳۷۳ به خانه ایی در منزل حاج صفدر فغانی _که لحاف‌دوزی ماهر و مؤمنی‌ست_ مستأجر شدیم. یک میلیون رهن، با ۱۰۰۰۰ ریال اجارۀ ماهانه. من طیِ چند ترم متوالی، در یک دورۀ بسیارسخت و خیلی خسته کننده و انرژی گیر، شنبه تا چهارشنبه ی هرهفته، از قم به دانشگاه تهران می رفتم و در خوابگاه دانشجویی در خیابان طالقانی، مقابل سینما عصرجدید، به همراه دوستان طلبه و دانشجویی ام زندگی مجرّدی داشتم. این، در حالی بود که باید هم درس می خواندم. هم خرج زن و بچه ها را درمی آوردم و هم کتاب می خریدم و هم نیازهای منزل را _از نون تا سیب زمینی و جعفری و مرغانه و زنجبیل_ تهیه می نمودم. که در قسمت های بعدی شرحش می کنم.

 

 

دامنه. ۱۳۷۱. دانشکدۀ علوم سیاسی دانشگاه تهران.

عکاس: رزّق ادبی فیروزجاهی

 

تا قبل از ورود به دانشگاه، مطالعاتم متمرکز در دین شناسی و سیاست و کتاب های مذهبی و قرآنی بود. همۀ کتاب های شریعتی و آثار منتشر شدۀ استاد شهید مطهری را پیش از دانشگاه از نوجوانی تا آستانۀ ورودم به محیط دانشگاه، مطالعه و خلاصه نویسی کرده بودم. حالا در دانشگاه خیالم از داشتن مبانی دینی و نلغزیدن در طوفان و امواج تزهای بیگانه و هجوم فرهنگی غرب، و نوشته ها و جریان های منحرفانه و گاه ضالّه راحت بود. تا قبل، فقط اسمی از حسین بشیریه و رضوی و زیباکلام و عمیدرنجانی و فرهنگ رجایی و سیف زاده و نقیب زاده و شاهنده... شنیده بودم و با کتاب ها و گفتارها و نوشته های منتشرشدۀ آنان و سایرین، در مجلات و ماهنامه ها و روزنامه های ایران و حتی در بولتن ها آشنا بودم و بی خبر نبودم.

 

 

حال، در آغاز دهۀ ۷۰، من، به لطف پروردگار و دعای مادر و رضامندی پدر و حمایت همسر و تشویق اطرافیان و خوشحالی رفیقان و اراده ی فولادین و شوق وصف ناپذیر خودم، در مهم ترین و سیاسی ترین و محوری ترین و پراستادترین و مشهورترین دانشکده های ایران یعنی دانشکدۀ علوم سیاسی دانشگاه تهران قرار گرفتم. یعنی در درون پرجنب و جوش ترین محیط آکادمیک کشور. با همۀ آن نخبگان سیاسی خیره کننده، که یا استاد بودند و یا در آن محیط مسئولیت را برعهده داشتند، یکجا و در یک کلاس و میز و صندلی قرار گرفتم و مستقیم، شاگردشان شدم و درس های مهم و محوری علوم سیاسی و روابط بین الملل و حقوق را با آنان گذراندم (= به قول دانشجویان پاس کرده ام) و مسائل غامض و پرسش برانگیز را با آنان در میان می گذاشتم: آقایان دکاتیر محترم: (=مُعرّبِ دکترها، که معمولاً این جمع مکسَّر غلط، استعمال می گردد و استعمال معمول، می گویند رواست)

 

حسین بشیریه. رضوی. صادق زیباکلام. حجت‌الاسلام عمید زنجانی. عبدالرحمن عالم. سید رحیم ابوالحسنی. مصطفی ملکوتیان. سیدحسین سیف‌زاده قمی. محمدرضا تخشید.  افتخاری. ستوده‌کار. فرهنگ رجایی. بهزاد شاهنده. احمد نقیب زاده. و متفکّران و سیاسیون و چهره های مطرح دیگری که گاه به گاه، به سالن اجتماعات شیخ انصاری دانشکدۀ علوم سیاسی دانشگاه تهران دعوت می شدند تا سخنرانی و مناظره کنند.

 

من علاوه این اساتید محترم، هرچندوقت، در سلسله گفتارهای دکتر عبدالکریم سروش _مشهورترین و بحث برانگیزترین چهرۀ روشنفکر دینی ایران و جهان_ شرکت می کردم. یکی از آن روزها که به سراغ سخنرانی های سروش می رفتم، پای یک سخنرانی جنجالی دکتر سروش _در دانشکدۀ علوم دندان پزشکی در ضلع شمال غربی دانشگاه تهران_ نشسته بودم، که با آن لحن پرجذیه اش داشت دربارۀ جامعۀ جاهلیت مدرن صحبت می کرد. سروش می گفت دراین گونه جوامع، عالمان مُلجم (=لجام زده) اند و جاهلان، معظّم، (یعنی بزرگ داشته شده و عزیز و ارجمند!)؛ اتفاق عجیبی افتاد که جرّقّۀ فشارِ خشونت بار گروه هدایت شده و خودسر گروه فشار علیۀ این اندیشمند دینی بوده که من... تابعد...

(آنچه بر من گذشت: اینجا)

۲ موافقین ۰ مخالفین ۰
دامنه | دارابی
روحانیت

حجت الاسلام حمید و حامد دارابی‌نیا

جمعه تیر ۱۳۹۷

به قلم دامنه. به نام خدا. از دیگر روحانیون روستای دارابکلا، حجت الاسلام شیخ حامد دارابی نیا و حجت الاسلام شیخ حمید دارابی نیا اند. این دو برادر، نوه های مرحوم آیة الله حاج شیخ عبدالله دارابی نیا هستند. که من آن مرحوم را در ۵ مرداد ۱۳۹۵ در (اینجا) معرفی کرده بودم. برادران شیخ حامد و شیخ حمید، فرزندانِ حجة الاسلام والمسلمین حاج شیخ مهدی دارابی نیا هستند؛ که ایشان را نیز در ۱۵ مهر ۱۳۹۵ (اینجا) معرفی کرده ام. این دو بردار _شیخیَن حمید و حامد_ اصالتاً دارابکلایی اند و مقیم قم؛ که نوۀ دختری مرحوم آیت الله طاهری گرگان می باشند.

 

 

شیخ حامد دارابی‌نیا

 

 

شیخ حمید دارابی ‌نیا

 

 

راست: شیخ حامد. وسط پدرشان

شیخ مهدی دارابی نیا. چپ: شیخ حمید

 

من از زندگی، اوضاع درسی و اشتغالات نوه های روحانی مرحوم حاج شیخ عبدالله از نزدیک آشنایی ندارم، فقط دو ماه قبل از طریق یکی از روحانیون محترم محل، دوست فاضلم جناب شیخ محمدجواد مهاجری کسب اطلاع کرده ام نوه های حاج شیخ عبدالله روحانی اند.

 

اخیراً در شب شهادت حضرت امام جعفر صادق (ع) در بیتِ پسرعمۀ مان حجت الاسلام سیدجواد (آق شفیع) شفیعی دارابی، ۱۷ تیر ۱۳۹۷ (تصاویر در اینجا) دعوت بودیم؛ که توفیقی شد از نزدیک با این دو برادرِ روحانی آشناتر شوم. آن دو فاضل، واقعاً بسیارمتواضع، نیکورفتار و خیلی شبیه به هم هستند. از گپ و گفت کوتاه و مختصری که با هردو بزرگوار داشته ام، به این برداشت رسیده ام آن دو اهل فضل، مطالعه و دانش اند و بیش ازحد، خلیق، خوشخو و ملایم. که مردم ملّایِ ملایم و لیِّن را با اشتیاق می پسندند و پیروش می گردند. چنین بادا. خدا سلامت شان بدارد و ان شاء الله تعالی برای نشر دین، معارف ائمۀ اطهار _علیهم السّلام_ و ابلاغ پیام های خدا، توفیقاتی روزافزون و سعادت داریَن نصیب شان شود. والسّلام.

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰
دامنه | دارابی
ایران

ستمگری رضاخان علیۀ قشقایی ها

پنجشنبه تیر ۱۳۹۷

به قلم دامنه: به نام خدا. وقتی رضاخان دیکتاتور بی سواد، در بی رحمانه ترین شکل، قشقایی ها و بختیاری ها را سرکوب، قتل عام، و اقتصاد ایلی ایران را ویران کرد و خود یک زمیندار بزرگ شد؛ این شاعر قشقایی بود که اَبیات زیر را برای آن غم و قساوت رضاخانی علیۀ مردم سخت کوش ایل و قبایل، سرود. سروده ای که زمزمه و مویۀ قشقایی شد، که با بدترین وضع آواره شده بودند و در کناز جاده ها تبعید و بی خانمان و بی مرتع و دام:

 

شعرِ شاعرِ قشقاییِ محزون

 

خُفته بودم، بیدارم کردی

خاطراتم آرام بود، آشفته کردیشان

قلبم می سوزد

و می خواهد از سینه بیرون آید

آه دوستان؛ بیایید جمع شوید

ببینید چه روی می دهد

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰
دامنه | دارابی
نویسندگان

قانع شدم علی را حق میدانم شیعه شدم

پنجشنبه تیر ۱۳۹۷

به قلم حجت الاسلام مالک رجبی دارابی: سفرنامۀ تبلیغی. قسمت ششم. با سلام و ارادت خدمت آقای طالبی و خوانندگان دامنه. در قسمت قبل گفتم خواستم خلاصه بنویسم نشد البته همین قسمت را تقدیم نمودم خلاصه است. خیلی از مطالب سفرنامه ی زابل را نیاوردم.. آنچه که اتفاق افتاد نوشتم. خیلی از جریانات را ننوشتم. جهت احترام به نظر برادر گرامی آقای طالبیِ پرمطالعه، محدودش نمودم. باز هم از نظرات سازنده همه ی خوانندگانی که وقت صرف کردند در مطالعه ی سفرنامه، بهره می بریم. در قسمت هفتم پیام ها و آموزه ها را سفرنامه را می نویسم. سخن شیر محمد عرب میزبانم را در غروب روز اول تبلیغی در آستانه ی شب اول محرم الحرام ۱۴۱۹ هجری قمری ادامه میدهم. شیر محمد عرب محله خودش را تشریح می کند . می گوید اهالی محل ما همه فقیرند . مجلس امام حسین را در همین  اتاق ما بر قرار می کنیم. بروم مردم را خبر کنم که بعد از شام امشب بیایند برای مجلس.

 

زنان زابل قدرتمندند

 

ایشان رفت همسایه ها را خبردار کردند . آمدند اذان مغرب شد . نماز را خواندیم شام آبگوشت آوردند بعد از صرف شام منتظر ماندیم مرد و زن بچه و بزرگ آمدند اتاق شلوغ شد . چای دادند و مراسم روضه خوانی شروع شد تا یک ساعت صحبت کردم نمی دانم موضوع بحث چه بود ولی رضایت بخش بود . مردم خوشحال مراسم را ترک کردند .  واین برنامه تا ده شب مرتب بر قرار شد.

 

روزها می رفتم در مدرسه ی ابتدایی صندلیها شکسته، پنجره ها شکسته و داخل اتاقهای مدرسه کثیف، بی در و پیکر. دانش آموزان هم خیلی فقیر. اصلا فقر مطلق  حاکم بود. کلاس بر قرار می شد .... محل استراحت و مطالعه ی من همان خانه ی شیر محمد عرب بود .خانه هایشان با زمین هم سطح بود چندتا جوانان در آن محل بودند روزها می آمدند پیش من درباره ی دین و زندگی از من سوال می کردند در ضمن تریاکی هم بودند .

 

اتفاق بسیار مهم و خوشحال کننده: یکی از جوانان سُنی بود . کارش نفت کَش بود . با من زیاد ارتباط داشت . یک روز بمن گفت من درباره ی شیعه و سنی هیچی متوجه نمی شوم . توضیح دهید کدام یک از دو مذهب حق است .. بنده داستان حاضر جوابی علی ع را در زمانی که یهودی آمد نزد علی ع و عُمَر که از سخنران معروف کافی شنیده بودم برایش صحبت کردم تا دو ساعت با هم بودیم . بگو مگو داشتیم ولی جوان چون جوان مستعد و آماده و متواضع بود و با معرفت و نصیحت پذیر بود. در آخر گفت:  قانع شدم علی و شیعه را حق میدانم و من شیعه شدم ولی باید پیش فامیلانم تقیه کنم . اگر آنها بفهمند مرا می کشند .. مخفیانه دیدگاه شیعه را عمل می کرد ... از آن روز بربعد این جوان سُنی و جوانان شیعه هر روز  صبح یا بعد از ظهر پیش من می آمدند . باز درباره مسائل مختلف صحبت می کردیم و شبها پای صحبتم می آمدند .شیر محمد عرب می گفت سُنی این اطراف زیاد هستند ولی متعصب نیستند. یعنی زیاد به مذهبشان توجه ندارند .

 

اتفاق دوم و جالب برای من: نزدیک روستای میر عبدالله روستایی بنام روستای شیطان محله وجود داشت و اهالی آن محل همه سُنی بودند. بنده را روز هفتم محرم دعوت کردند  جهت روضه خوانی رفتم  خانه ی یکی از آن سُنی ها. البته با میزبانم و عده ایی از اهالی محل  باهم رفتیم و سخنرانی و توسل به حضرت ابوالفضل داشتم و اینها (سنی ها) اعتقاد به محرم و حسین و عباس ع عزاداری داشتند جمعیت زیادی بود ۹۰درصد سنی بودند ۰ .. آن روز غذای سُنی ها برنج بود برای خوردن زیاد به دلم نمی چسبید . خیلی کم وناچیز خوردم ...ولی در زابل مخصوصا در میان شیعیان اکثر غذاها آبگوشت بود و گوشت در داخل آب گوشت که برای ما می آوردند بسیار زیاد بود  و خانه های دیگر هم ما را دعوت می کردند..استفاده از برنج بسیار ضعیف بود .. بنده تا روز دهم چون حمام نداشتند حمام نرفتم. و یک بار سرپاهی پشت خانه ی حیاتشان خودم را شستم. زیاد یادم نمی آید چی جوری بود

 

اتفاق سوم جالب: ایام تاسوعا و عاشورا فرزندان اهالی محل روستای میر عبدالله از زاهدان و از مشهد و از شهرهای مختلف دیگر آمده بودند در محل ولی همه مسئولیت سنگین داشتند. مثلا سردار و سرتیپ و دکتر و معلم ودبیر و حتی خلبان بودند. تعجب کردم که در یک روستای  فقیرنشین فرزندانشان باتلاش به مقاماتی رسیدند. خود میزبان ما شیر محمد عرب ۵ یا ۶ فرزند داشتند. همه ایشان چه دختر وچه پسر و داماتهایشان همه دکتر و معلم و دبیر بودند. بعضی در زابل و بعضی زاهدان و بعضی مشهد داماتشان و پسرشان در زابل ما را دعوت کردند .. پذیرایی مفصل از بنده داشتند خودشان می گفتند اکثر ازدواجها در زابل فامیلی می باشد..

 

اتفاق چهارم بهترین پذیرایی از نظر جوانان آن محل: روز آخر ماموریت غروب روز عاشورا چند جوان آمدند گفتند حاج آقا بیا بریم هوا خوری . قبول کردم .. بعداز هوا خوری و قدم زدن در خیابانهای محل شان یکی از این جوانان به من گفتند . امشب شب آخر شماست. تا ساعت ۲ شب بیدار باشیم می خواهیم بهترین پذیرایی از شما داشته باشیم. گفتم نه این حرفا چیه ما نمک پرورده هستیم. حالا پذیرایی چیه ؟  گفت ما مهمانانی که خیلی برایمان عزیزند و خیلی می خواهیم آن عزیز را احترام کنیم . ایشان را با تریاک!! و امثال تریاک!! تا ساعت ۲ شب پذیرایی میکنیم .. گفتم من اگر سیگار بکشم سرم درد میکنه ..اذیت میشم ..یعنی واقعا این تریاک را بهترین پذیرایی می دانستند برای هرکسی که خیلی دوست شان دارند .. بنده از آنها تشکر کردم .. و از اخلاقشان تعریف کردم ولی در کمین بودم .تا تلنگری داشته باشم در ترکِ تریاک آنها . اما ماموریت تبلیغی من به اتمام رسید .


گر کسب کمال میکنی می گذرد
ور فکرِ مجال میکنی می گذرد
دنیا همه سر به سر خیال است
خیال هر نوع خیال میکنی می گذرد

 

وحشی_بافقی

۱ موافقین ۰ مخالفین ۰
دامنه | دارابی
نویسندگان

آسیب‌شناسی روحانیت ایران

پنجشنبه تیر ۱۳۹۷

به قلم دکتر فتح الله دهقان: سلام. استاد گفتی گفتی گفتی... (اینجا). نظرم این است روحانیت شیعه در طول تاریخ، جایگاه خاصی در بین مردم داشته. در این مدت ی که خود من نیز بیاد دارم ودیده ام، این طور بوده مردم روحانیت را محرم اَسرار خود می دانستند. با مردم بودند. از مردم بودند و... . ولی متاسفانه همان طوری که حضرتعالی فقط از سر دلسوزی و لاغیر فرمودید، عملکرد بعضی ها به این جایگاه ضربه زده. بزرگان روحانیت وکل روحانیون بایستی چاره ای اساسی وعملی برای این معضل بیندیشند. یکی از راهها پیشنهاد هوشمندانه وعلمی حضرتعالی است. همانطور که خود شما مستحضرید در دنیای جدید مدیران خارج از اداره وگاهی اوقات اصلاً خارج از کشور اقدام به مدیریت کارتل ها و... .

 

مسئله بعدی اینکه به نقد دلسوزانه توجه نمایند، نه اینکه ناقد را مورد حمله قرار دهیم و با زدن انگ و ... تخطئه کنیم. من قبلا در مقاله فرهنگی در اینجا گفتم این توان در جامعه ایران و روحانیت که یکی از اقشار جامعه است، مقدور و میسّر است. البته قبل از آنکه کار، از کار بگذرد. حضرت عالی اطلاع دارید من سعی میکنم در قضاوت هایم عدالت وانصاف را رعایت کنم. واقعیت این که، در حال حاضر همه روحانیون درگیر قدرت و... نیستند و خیلی از روحانیون زندگی ساده وفقیرانه ای دارند؛ ولی همانطور که در مناسبتی، من در همین دامنه عرض کردم عوام الناس کاری به این حرفها ندارند، همان طور که آنچه استالین کرد به پای مارکس نوشته شد، متاسفانه عملکرد ناصواب عده ای دارد به نام روحانیت وحتی دین نوشته میشود ومن وشما متاسفیم ومتاثّر.

جواب دامنه

 

به نام خدا

سلام جناب دهقان

راست برم سر جواب

اول بگویم نکتۀ ظریفی فرمودی. همۀ روحانیت این گونه نیستند. بله حقیقتاً هم همین طور است. روحانیونی منزّه و وارسته داریم که هرگز حاضر نیستند خطاهای قدرت را امضاء کنند. و نیز هیچ گاه نمی پذیرند از ساده زیستی و پاکی و با ورع زندگی کردن شان، با هیچ امتیاز و وعده و وعیدی دست بردارند. این توجه دادنت به دامنه، نشان ذکاوت و انصاف شماست.

 

بقیۀ سخنان شما مؤید همان مسائلی ست که در آن متن برشمُردم و شما هم بر روی آن از سرِ خیراندیشی صحّه گذاشتی. که مهمترین آن مَحرم راز مردم بودنِ روحانیان است و طیب روح و دردهای آنان بودن. به همین خاطر است، که تز اسلام منهای روحانیت را باطل می دانیم. روحانیت، اساس شیعه است، اما نباید آسیب ها و حق پوشی ها او را بیالاید و از چشم مردم و مؤمنان بیندازد و تسلیم جوّی شود که که عوامل فاسدِ قدرت سیاسی، برایش می آفریند و یا می پیچند. ممنونم. به امید آن روز.

۱ موافقین ۰ مخالفین ۰
دامنه | دارابی
روحانیتانقلاب

دستآوردها و آسیب های انقلاب ایران ۲

چهارشنبه تیر ۱۳۹۷

به قلم دامنه: به نام خدا. بحث: در قسمت اول این مبحث (اینجا)؛ مقدمه ای نوشته بودم؛ که حتما! از نظر گذشت. اینک سرآغاز بحث. اول. روحانیت:

 

۱۰۱ : دستآورد: روحانیت ایران، با پیروزی انقلاب، عملاً و نظراً به صحنۀ قدرت و سیاست وارد شد؛ از جایگاه رهبری گرفته تا سه قوه و از امام جمعه بودن گرفته تا پیشنماز ادارات کوچک.

 

برای روحانیتی که به اجبار رژیم شاه _و یا بعضاً داوطلبانه و بر اساس بینش غیرسیاسی و سنت گرایی_ فقط بحث و درس در کُنج حوزه اهمیت داشت و سیاست «پدرسوخته بازی» تعبیر می شد، این ورود یک دستآورد محسوب می شود. چراکه؛ مردم نیز در اَوان نهضت، آخوندهای گوشه گیر و منزوی را قبول نداشتند و با صوت جمعی، یک مطالبۀ برحق را ندا می دادند که حضور روحانیت به صحنه، نه فقط لازم است بلکه رهبریِ جنبش و نهضت مردم علیۀ شاه توسط روحانیت موجب مشروعیت حرکت و اطمینان بخشی راه می گردد.

 

پس؛ انقلاب یک دستآوردش ابن بوده که روحانیت از حُجره و مَدرس و پرهیزکاری و انزوا و سنت گرایی، به جامعه و سیاست بپردازد و حکومت را در دست گیرد. در این راه، روحانیتِ مبارز و زندان کشیده و تبعید چشیده، البته پیشتاز بودند و به تبَع آن و مساعد شدنِ اوضاع، بقیۀ روحانیونی که از سیاست ورزی امتناع! می ورزیدند و از وضع وخیم و خطرناک و استبداد شاهی واهمه داشتند نیز، به صحنه آمدند و پست های دلخواه را پذیرفتند. از خبرگان گرفته تا شورای شهر و از سپاه و ارتش گرفته تا اوقاف و حج و نمازخانه ها و مساجد و امام زاده ها. بطوری که قدرت و نظام تا حد بسیاربالایی رنگ و صبغۀ روحانیت و مذهب به خود گرفت.

 

۲۰۱ : آسیب‌ها: اما آسیب این ورود چیست؟ گرچه این بحثی عمیق می طلبد و از ورد زبان های روز گردیده است، اما من چندنمونه را بیان می دارم: اولین آسیب این است اگر کارکردهای روحانیت در هر پست و مقامی مثبت نباشد _که بعضاً نیز چنین است_ بدی ها به اسم دین و شیعه تمام می شود. که خسران بزرگی ست و نسل آینده را ناامید و معترض و حتی متعرّض و خشمگین و بدتر از همه پُرنفرت علیۀ روحانیت نگه می دارد.

 

دومین آسیب را می توان در این دانست که وقتی مردم همۀ نابسامانی ها و فساد را به گردن روحانیت می اندازند و یا آنها را پاسخگوی فساد در نظام می دانند، آن شعار محوری «شاه و گدا برابرند در قانون» _خواستۀ محوری سیدمحمدطباطبایی از رهبران مذهبی انقلاب مشروطه ایران_ ممکن است در مردم گُل کند و آن ها را به غلیان و هیجان و جوشش و جنبش درآورد و به جدّ پرسشگرشان سازد که چی بود و چی شد؟ یا چی بودند و چی شدند؟ قانون برای ضعیفان شده است و روحانیت برای خود دادگاه ویژه! دارد، که این را یا تبعیض می داند و یا مانع آزادندیشی شان.

 

سومین آسیب را باید در این دید که ممکن است روحانیت شیعۀ ایران که آموزۀ اولش به تبعیت از امام علی و امام حسین _علیهماالسّلام_ عدالت است و ساده زیستی و مبارزه با هر نوع طاغوتی، مانند روحانیت زرتشتی عصر هخامنشیان تا ساسانیان، توجیه گر قدرت گردد و با فساد معامله و سازش کند و دین را از درون پوک سازد و مذهب را اسرارآمیز نشان دهد و خرافه و مناسک ظاهری را باب نماید و مکتب غنی را تهی.

 

چون که؛ خیال می کند اگر پی گیرِ فساد و انحراف و سوءاستفاده ها و کژی ها و خودرأیی ها شود، کیان نظام در خطر می افتد و شعار «حفظ نظام از اوجب واجبات است» نادیده انگاشته شود. چنانچه روحانیون زرتشتی نیز همین خیال و خطا را داشتند و آسان دین را به پول و تمکُّن و دنیای قدرت شاهان، فروخته بودند و ایران را از تمدُّن عقب انداختند.

 

چاره: روحانیت باید خود را بازسازی کند و خود پوست بیندازد تا پوست کسی کنده نشود. یعنی بر دستآوردهای حضورش در قدرت، شکل کارکردی، نظارتی و حق گویی و مردمی و ساده زیستی ببخشد. و در امر فساد و انحراف و خطاها و ناعدالتی ها، بی تعارف و با غیرتِ حسینی و مشیی علوی و پیام محمدی (ص) به مبارزه برخیزد و حق را بگوید؛ ولو آن که از هر پست و مقامی عزل شود و بر او سختی روَد. پس؛ راه حل فقط بازسازی روحانیت در قدرت است. بازسازی از درون. و قبول عیب ها و تقویت درستی ها و درستکارها.

۴ موافقین ۰ مخالفین ۰
دامنه | دارابی
عکس

طبیعت گردی تیرماه دارابکلا

چهارشنبه تیر ۱۳۹۷

اینجا

وَه چه خاطره‌ای جناب آقای یک دوست

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰
دامنه | دارابی
نویسندگان

شیرمحمدِ روستای میرعبدالله زابل

چهارشنبه تیر ۱۳۹۷

به قلم حجت الاسلام مالک رجبی دارابی: سفرنامۀ تبلیغی. قسمت پنجم. با سلام و ارادت خدمت آقای طالبی و خوانندگان دامنه. [دامنه: علیکم السّلام جناب شیخ مالک] خواستم خلاصه بنویسم نشد؛ البته همین قسمت را که تقدیم نمودم، خلاصه است خیلی از مطالب.

 

امید بی پناه وبی کسان است
به نام آن که یادآوردن او
تسلی بخش ،قلب عاشقان است
"به نام خداوند بخشنده مهربان"

 

در قسمت پنجم سفرنامه ادامه ی قسمت چهارم را تقدیم می کنم. مشهد را به مقصد زابل ترک کردیم از مشهد تا بیرجند ۹ ساعت تا نهبندان ۱۱ ساعت و تا زاهدان ۱۲ ساعت و تا زابل ۱۴ ساعت .. اما با شیخ علی با هم بودیم. و طلاب و فضلای دیگر هم حضور داشتند . چون همه با هم بودیم بُعدِ سفر برای ما آسان بود . شیخ علی هم رفیق خوب بود و همسفر خوب و متواضع خیلی با ایشان راحت بودم . .... خلاصه رفتیم سازمان زابل بعد از ناهار تقسیم شدیم چندین مینی بوس آمدند در هر مینی بوس ۲۰ نفر قرار گرفتیم.


از آقای علی رمضانی از اینجا یاد ندارم کجا رفت ...ولی ماشین ما ساعت ۲ بعد از ظهر به همراه یک روحانی خوش اخلاق بنام آقای اعرابی به سمت محله های مختلف تبلیغ عازم شدیم .تا دقائقی بعد در اولین روستا قرار گرفتیم یکی از روحانیون را آقای اعرابی پیاده کرد و تحویل شورای محل داد . چهره ی ظاهری مردم محل عجیب و غریب بود . همه می گفتن خدا بداد این روحانی برسه . باید اَشهد خودش را بخواند . چون ترس آور بود ... همین طور یک به یک روحانیون در مسیرها با روستاهایی که هماهنگ کردند پیاده می شدند با راهنمایی آقای اعرابی در محل تبلیغ قرار می گرفتند... برای همه می گفتیم خدا بدادشان برسه تا رسید بمن که آخرین نفر بودم . و آخر صندلی کنار پنجره ی ماشین نشسته بودم همه ی روحانیون پیاده شدند رفتند و الان من ماندم و آقای اعرابی و راننده ..گفتم آقای اعرابی محل تبلیغ من کجاست؟ گفت نیم ساعت یا بیشتر مانده تا به محل تبلیغ شما برسیم. ماشین در حال حرکت جاده خاکی هر چه نگاه میکنیم تا چشم ما کار می کرد همه جا صحرا بود .هوا گرم بود .ضربان قلب من گویا به شماره افتاده بود ..اصلا خانه و روستا معلوم نبود بالاخره ما را بردند سر مرز افغانستان. آنجا یک روستای کور بود خانه ها کاملا گِلی بهم ریختگی زیاد داشت . آقای اعرابی گفت اینجا محل تبلیغ شماست . اسم روستا میر عبدالله بود .بمن گفت. پیاده شو مجبور بودم پیاده بشم روز آخر ذالحجه بود چون برای تبلیغ امده بودم . و جای بهتر از آن سراغ نداشتم . از ماشین پیاده شدم با آقای اعرابی بناست بریم خانه ی شورا همینکه پیاده شدیم با یک مرد ژولیده روی، با لباسهای گشاد و مندرس و چین و چروک افتاده و موهای پیچیده و بلند و صورت سیاه و ترس آور مواجه شدیم. و جلوتر از ایشان یک سگ بزرگ به اندازه یک الاغ دیدیم ایستاده است

 

 

ما را نگاه می کند . گویا آماده ی شکار کردن ما بود آقای اعرابی از آن مرد سوال می کند . خانه شورا کجاست؟ او گفت بیائید همراه من همین که حرکت کردیم . آن سگ جلویی یک صدایی خشن و وحشتناک از خودش در کرد داشت می پرید بسوی ما و آقای اعرابی و آن مرد ژولیده جلوی سگ را گرفت در غیر این صورت سگ ما را جداً لطه پار می کرد.. تصویر ذهنم نسبت به آن مرد ژولیده کاملا منفی بود اما چند قدمی با ایشان به سمت خانه ی شورا حرکت کردیم و با ما صحبت می کرد دیدم مهربان است و اخلاق خوبی دارد. (آقای اعرابی خودش زابلی است و روحانی متواضع و تا الان هنوز در قم است و پیر مرد است شاید ۶۵ سال باشد) بالاخره با هم (ما سه نفر) به در خانه ی شورا رسیدیم .آقای اعرابی در زد یه خانم پیر زن آمد بیرون بعد از سلام احوال پرسی آقای اعرابی گفت این روحانی (بنده) را آوردیم برای شما حدیثی احکامی در این ایام محرم بگوید . خانم با معرفتی بود. گفت آقای من نیست رفته دامداری تا یک ساعت بعد می آید.

 

شاید دو ساعتی مانده بود به اذان مغرب خانم گفت پس بیائید توی اتاق بنشینید آقای اعرابی و آن آقای راهنما از من خداحافظی کردند . من رفتم خانه شورا و آن خانم مرا هدایت کرد به اتاق مهمانیشان. دیگه نزدیک غروب آفتاب شده بود . هیچ کس خانه ایشان نبودند ترجیح دادم بروم بیرون خانه ولی این خانم گفت نه تو مثل پسر من هستی (٢۴ساله بودم) مسافت ها راه آمدی الان تو اتاق استراحت کن . این خانم با معرفت از من پذیرایی نمود . تا آقایشان تشریف آوردند ۰ همینکه فهمیدند بنده در اتاق هستم مستقیم جهت خوش آمد گویی پیش من آمدند . بنده برای ایشان بلند شدم جهت ادای احترام ولی قدش بلند بود و ایشان خم شد مرا بوس کرد . یک احترام جانانه به من کرد. مخفی نماند ایشان اسمش شیر محمد عرب بود . شورای محل بود . سبیلش بلند بود . لباس گشاد و بلند زابلی تنش بود . خوش تیپ بود . به خودش می رسید . پارچه های ۶ یا ۷ متری سفید خیلی قشنگ و تمیز و با نظم درست روی سر خودشان می پیچاندند . صورتش را تیغ می کردند . و ۶۵ سال داشتند ولی سر حال بود.

 

دقائقی پیش من نشست .از من سوال کرد از کجا آمدم و کجایی هستم . اسمم را هم سوال کرد ..و علی رغم اینکه خانمش مرا پذیرایی کرد . دوباره رفت چای آورد به اینکه از غربت خارج شوم و بیشتر خودمانی شویم .. بمن گفت امشب اول محرم است ؟ گفتم بله . گفت باشه ما در محل خودمان نه مسجد داریم و نه حسینیه و نه حمام و نه مدرسه ی صحیح سالم. محل ما ۲۰ خانواده هستند . ادامه دارد...

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰
دامنه | دارابی
دیننویسندگان

حقیقت دیانت چیست؟

سه شنبه تیر ۱۳۹۷

متن نقلی: دیدگاه دکتر سروش: «در زمان پیامبر اسلام همه یک عنوان و دین داشتند و شیعه و سنی و این همه فِرقه مطرح نبود. ویژگی‌ها و مختصات انسان‌ها بگونه‌ای است که گونه‌گونی و اختلاف عقیده و فکر ذاتی حیات انسانی است و عرضه‌ی دین به عامل انسانی در گذرتاریخ و زندگی اجتماعی باعث شده تا برداشت‌های متفاوت و حتی متضاد از دین عرضه شده بوجود آید و این درمورد همه‌ی ادیان ازجمله اسلام و مسیحیت مصداق دارد.

 

دکتر عبدالکریم سروش

 

 

وقتی دین اسلام تاریخی شد فرقه‌ها تشکیل شدند و اشاعره و معتزله و سنی و شیعه و مالکی و حنبلی و… به وجود آمدند. و همین شد که مسلمانان نه ۷۲ فرقه که ۷۲ هزار فرقه شدند. لذا همواره نگاه به سرچشمه‌ی دین لازم و ضروری است... خداوند به پیامبر می‌گفت: «انتظار نداشته باش که همه به حرف تو گوش کنند و ایمان بیاورند. ایمان نیاوردن آدمها تو را محزون نکند.»... انشعاب دین اسلام به سنی و شیعه نیز بخاطر انسانهاست. اختلاف ارتدوکس و کاتولیک و پروتستان هم ربطی به حضرت عیسی ندارد. این دین بخاطر گذر از درون انسان به فرق و گروه‌های مختلف تبدیل شده است. و این اختلافات در همه‌ی ادیان و مکاتب طبیعی است...

 

با این مقدمات اختلاف میان آدمیان از سویی و دینداران از سوی دیگر کاری طبیعی است. شیعیان غالی کار بدی کرده اند که ۱۲۰۰ سال، بزرگان اهل سنت را لعنت میکنند. حتی امروز هم وقتی می گویند ناسزا به بزرگان اهل سنت نگوئید این واقعی نیست و بخاطر مصلحت اندیشی است و از همین رو اثر نمی کند و فایده ندارد. شیعه و سنی اصولا اختلاف زیادی ندارند. وقتی ملامحسن فیض کاشانی به عنوان یک عالم شیعه، کتاب غزالی سُنّی بنام احیاء علوم الدین را در مُحجه البیضاء شیعیزه [شیعه گرا] کرد، در حقیقت ۷۵ درصد آن کتاب دست نخورده باقی ماند و فقط ۲۵ درصد از کتاب تغییر کرد.

 

در حقیقت اختلاف میان شیعه و سنی همین ۲۵ درصد است. و به شهادت همین اثر غزالی و فیض کاشانی اختلافات میان شیعه و سنی تنها در مباحث کلامی و فقهی است. در حالی که حقیقت دیانت، اخلاق است. اگر شما خدا را به هزار زبان اثبات کنید، ولی وجودتان شیطانی باشد فایده ندارد. دین یعنی پاکیزگی اخلاقی. خلاصه دین این است: مجاهده با نفس و شَفقت بر دیگران.» (منبع)

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰
دامنه | دارابی
ایراننویسندگان

شاهِ ضعیفُ النَّفس

دوشنبه تیر ۱۳۹۷

به قلم دکتر فتح الله دهقان: سلام. در خصوص شاه نظراتی که من دیده ام موید نظر حضرت عالی است. (اینجا) شاه آدم ضعیف النفسی بود؛ برعکس پدرش که ادم فوق العاده جسور و شجاعی بود.

 

 

نکتۀ دامنه: شاه خودش را آریامهر!!! می پنداشت

و این لقب چاپلوسانه را تقدیس کرد:

جمع میان مهرورزی + نژاد آریایی

 

وقتی تاریخ را مطالعه میکنیم و خاطرات مثلا کودتا را، و یا در تصمیمات شاه ادم بی اراده ای بود. وهمه متفق القولند که اشرف خیلی قویتر از شاه بوده است. در جریان کودتا هم اشرف به صورت مخفیانه برای راضی کردن شاه به ایران فرستاده میشود. این ها واضحات تاریخ است. البته این ها خصلت های ذاتی وخدادادی است: جسارت. شجاعت. کیاست. سیاست. گذشت. و..... البته از نظر من بهترین نمونه مولا علی است. وقتی شب به جای پیغمبر خوابید. وقتی با عمر ابن عبدود هماوردی کرد. ووقتی به خاطر حفظ اسلام از حق مسلم خود گذشت. و بیست وپنج سال خانه نشینی کرد. وچه ها که...

۲ موافقین ۰ مخالفین ۰
دامنه | دارابی
کویریات

معبد الهۀ سلامت

دوشنبه تیر ۱۳۹۷
به قلم دامنه. به نام خدا. اختلال چیست؟ اول می رم سراغ دهخدا: اختلال یعنی: «تباه شدن و درهم‌و‌برهم شدن کار» و نیز یعنی: «به‌هم‌خوردگی؛ آشفتگی؛ نابسامانی؛ بی‌سروسامانی.»
 
 
کتاب «درمان اختلالات دیکته نویسی»
 
 
 
مثلاً در این عکس یک نوع اختلال نوشتاری را مشاهده می کنید که همۀ ما کمابیش به آن مبتلا هستیم و در املاء (=دیکته) نمود پیدا می کند. مثلاً خودِ من اغلب دندان، را «داندن» می نویسم و مازندران را «مازندارن». در تاریخ، این عقیده رواج داشته که اختلال، ناشی از مُختل شدن کارکرد بدن است. در یونان باستان، به درمان این اختلالات در معبد الهۀ سلامت می‌پرداختند. (منبع)
 
«بُقراط اهمیت مغز را در تبیین این اختلالات دریافت و درمان مبتنی بر استراحت، استحمام و رژیم غذایی را توسعه بخشید. حرکت به سوی توجیهات منطقی در تبیین رفتار را سقراط، افلاطون و ارسطو تقویت کردند.» (همان منبع)
 
 
از دامنه خوان محترم جناب جواد شریفی، متشکرم؛ که این زمینه را برای پست کویری تمهید نمودند. این گونه تعامل علمی با دامنه، هم برکات دارد و موجب خشنودی خدای رحمان می شود؛ و هم اثرات دارد و باعث تشویق و انرژی دامنه و تحریص و تحریک اندیشه ای دامنه خوانان. تا کویریات بعدی خدا نگه دار.
۱ موافقین ۰ مخالفین ۰
دامنه | دارابی
نویسندگانلغت

اِفتاب مار بُرده

دوشنبه تیر ۱۳۹۷

به قلم جناب یک دارابکلایی: اِفتاب مار بُرده. با سلام. شما همه چیز را در مورد اصطلاحِ [عَرِق چارکِل شُوونِه] (اینجا) تمام و کمال بیان کرده‌اید و جایی برای حرف من نمانده. دوست داشتم در اینجا از یک اصطلاح تشبیهی بسیار زیبا یاد کنم که از بس تکراری شده کسی به زیبایی آن چندان توجه نمی‌کند و آن اصطلاح «اِفتاب مار بُرده» هست. این اصطلاح معادل فارسی «آفتاب غروب کرده» است اما بسیار زیباتر و شاعرانه‌تر از شکل فارسی آن.

 

 

 

صحنۀ قبل از اِفتاب مار بُوره

غروبگاه دارابکلا. عکاس: جناب یک دوست


در ترجمه لفظ به لفظ «اِفتاب مار بُرده» یعنی خورشید در دامن مادر خود که مغرب یا همان زمین است -زمین مادر Mother Earth- فرو رفته است. خلق چنین اصطلاح خیال‌انگیزی برای یک اتفاق تکراری هر روزه نشانی است از روح لطیف و رقیق قوم خالق آن. پیشنهاد برای اصطلاح بعدی: «گت کال آقوز بی دله»

 

 

پاسخ دامنه

 

به نام خدا. سلام بر شما جناب «یک دارابکلایی». ۱.به من خیلی خوشحالی دست داده است وقتی این گونه، به استقبال فرهنگ لغت دارابکلا آمده ای. هم ارائۀ نظر به پست لغتی من می کنی و هم خود لغت و اصلاحی محلی را شرح. و این اوج تعامل است. پس از این پس بکوب بریم جلو، یک لغت و شرحش از تو یکی هم از دامنه. ۲. خیلی جالب و هنردوستانه، و تا حدی هم عرفان گونه، لغت_اصطلاحِ «اِفتاب مار بُرده» را شرح کردی. و تَحشیه و بهتر است بگویم تذهیب نمودی. برای من معادل یابی شما برای «مار» یعنی مادر، جالب بود. معلومه روی الفاظ، دقت داری. من هم الفاظ را خیلی دوست دارم خصوصاً «صرف» در ادبیات عرب را که اقیانوسی ست برای طلبه ها، جهت شناخت بیشر حرف و کلمه و اَفعال. ۳. من پیشنهادت را می پذیرم که فرمودی: «گت کال آقوز بی دله» را در نوبت بعدی لغت دارابکلا بگذارم و شرحش کنم. من هم برای شما یک پیشنهاد دارم: متمنّی ام شما «وِن لامیزه رِه میس دینگِن» را برای لغت آتی ات، شرح کنید. ممنون و سپاس و در اِبتهاج.

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰
دامنه | دارابی

طبقه بندی موضوعی