امر، امر ملوکانه!
به قلم دامنه. به نام خدا. جناب محمد عبدی سنه کوهی در این پست (اینجا) مطالبی دربارۀ شاه گفته اند که این پاسخی ست به آن مطلب. ضمن سلام به ایشان که رفیق خوب و بافکر من است، امید است به تنویر بینجامد.
یک: به آنچه در بند یکم آوردی باید بگویم مردم محترمی که از زابل سیستان به دشت ناز آورده شده بودند، نه برای رونق بخشی به اقتصاد کشاورزی منطقه، بلکه در اثر زلزله و بی خانمان شدن آنان بود که رژیم، آنها را در روستایی به اسم شاه آباد (=اسلام آباد فعلی) اسکان داد.
سه: من برخلاف شما معتقدم جنگل را با طرح هایی که اجرا کرده بودند غارت کردند. البته بومی ها را به کار گرفته بودند که دهان شان را ببندند. این شیوه ای آمریکایی و استعماری ست و واژۀ استعمار می دانی که از عالی ترین! کلمه هاست یعنی آبادانی و عمران کردن.
چهار: گفتی: «شاه هرگز متوهم پیشرفت نبود بلکه مدبّرانه و طبق برنامه های مدون و البته با الگوی مناسب از علم روز و بهرمندی از نتیجه علوم و تکنولوژی پیشرفته و رشد صنعتی واقعی، نه با آزمون و خطا و خلط مباحث، کشور را در مسیر رشد و تعالی و پیشرفت قرار داده بود... .»
من که در موضوع انقلاب اسلامی هم تحقیق کردم و هم کتاب نوشتم، به هیچ پژوهشگری برنخوردم که نسبت به شاه چنین دیدگاهی داشته باشد. شاه را ضعیف النفس می دانستند حتی بسیاری از انقلابیون سرشناس از فرار شاه تعجب کردند. شاهی که امرش، امر ملوکانه! تلقی می شد و اعلاحضرت همایون آریامهر لقب! داشت. اساساً کسی گمان نمی کرد انقلاب با این همه سرعت پیروز شود و سلطنت با آن همه شتاب واژگون شود. این نشان می داد شاه نه فقط مُدبّر نبود، بلکه به دلیل فساد عمیق و گندکاری های پشت پرده ایی که داشت پول و طلا و ثروت چپاول شده را زود برداشت و دررفت تا از قافلۀ تمدن! عقب نماند. فعلاً همین پاسخ بس است.
کبلاقا جان این همه دیر جواب دادی متصور بودم که از حالت کلیشه ای می خواهی خارج شوی و بدون خود سانسوری مطلب بنویسی اما همه این مطالبی که در جوابم مرقوم فرمودی نیازمند توضیحات دیگری هست که بزودی برایت خواهم نوشت .
البته جسارتا قصد یکی به دو کردن ندارم اما واقعا منطقی و به عنوان یک پژوهش بی طرفانه می خواهم مطلب بنویسیم .
البته نوع نگاه شما محترم و سر جای خودش طرفدارانی دو آتیشه یک دوره ای داشت و اکنون نیز دارد و ...
هستیم در خدمتتون با ادامه