یک چِلّه از برای شما ناله سر دهم
تا در مُحرّم بشوم مَحرَمت حسین
به نام خدا. سلام به مناسب فرا آمدن ماه محرم: یادم هست توی کتابخانهی پدربزرگم آخوند ملاعلی طالبی دفتر به خط خودش بود -که هنوز منزل هست- وقتی محرم میرسید این را منبر میخواند:
ای محرم ای محرم آمدی
ای محرم یاد اکبر کردهای
یاد حلق خشک اصغر کردهای
یاد عباس دلاور کردهای
همین طور ادامه داشت... . این ماه حزن و اندوه و مقاومت در برابر هر خصم، بر باورمندان شریف تسلیت و تعزیت.
به قلم دامنه. به نام خدا. کتاب ″نور علیٰ نور″ اثر آیتالله حسن حسنزادهی آملی از دسته آثاریست که اضافه بر دانش، به آدم نفَس هم میبخشد؛ عین انژکتور (=پاشانهی) موتور که وقتی شستوشو میشود قدرت و نفَس میاندازد به جان ماشین. این کتاب را جَسته و گریخته میخوانم چون یکباره نمیشود همه را هضم کرد؛ ثِقل میکند مُخ آدم. یک جا یعنی در صفحهی ۹۲ نوشته:
«بذر سعادت مراقبت است و مراقبت کشیکِ نفس کشیدن و پاسبان حرمِ دل بودن است... و تمام عبادات، ادعیه و اذکار برای به بار رساندنِ این تخم رستگاری است».
از نظر مرحوم حسنزادهی آملی انسان ثابتِ سیّال است. سیّال است در طبیعت خودش و ثابت است در گوهر روحش که از حقایق علمیه تغذیه میشود. علم و عمل دو گوهر انسانساز هستند. این مطلب را میتوان در صفحهی ۳۰۷ این کتاب کاوید.
حسنزاده در صفحهی ۲۹۴ نیّت خلاف را و قول کذب را عامل کجیِ و مُعوّجی خیال و نفس و فکر معرفی میکند و لذا به روایاتی آدرس میدهد که در آن نهی از کذب شده است هر چند به هزل و مطایبه (=شوخی) باشد. در نور علیٰ نور که اشاره است به آیهای از سورهی نور، آسمان قلم و زمین لوح معرفی شدهاند و امام علی ع عقلِ کل و فاطمهی زهرا س نفْسِ کل.
پارهی اول: سلطانِ شُرور. به نام خدا. سلام. این کتاب «نای و نی» (عکس پایین این متن) -که هنوز چهار فصلش باقی مانده است- از کتابهای نابی بوده که دندانم حسابی گرفته! افکار و آراء امام سید موسی صدر است. مرحوم حجت الاسلام علی حجتی کرمانی (برادرِ حجت الاسلام محمدجواد) آن را -بهزیبایی- به فارسی برگردان کرده و سیده حورا صدر (دختر امام سید موسی صدر) ترجمهاش را با اصل تطبیق و تدقیق داده است. ازین کتاب بازم خواهم نوشت، اما امروز این را مینویسم که صدر معتقد است مفهوم شیطان از دیدگاه اسلام با این نظر که وی مالکِ جهنّم است و رئیسِ این جهان و خدای دنیاست، اختلافات اساسی دارد. شیطان از نظر امام سید موسی صدر به منزلهی "یک ذاتِ مشخص، تبلور و تجسُّمی" است از "وحدتِ نیروهای شرّ در برابر نیروهای خیر." و همین "نبردِ ازلی و ابدی را میان حق و باطل از هر نوع و وصف و قدرت و اندازه موجب شده است". شیطان، سلطانِ شُرور است. از همین جاست که از نظر صدرآزادی و اختیار انسان در عمل آن گاه محقق خواهد شد که گرایشهای خیر و شرّ -هر دو- در نهاد وی وجود داشته باشد. و اسلام به همین خاطر "رأی و اظهارنظر و عقیده را بزرگ و گرامی" میدارد. میشود درینباره به صفحات ۲۹ و ۹۲ این اثر رجوع کرد. دامنه.
پارهی دوم:
دو جریان؛ مقاومت و مستمندان
به نام خدا. سلام. داشتم از کتاب «نای و نی» مینوشتم که کتابیاست از افکار و آراء امام سید موسی صدر. این ادامهی بحث: او مثل این کسانِ هُرهُری مسلک نبود که در کلامش تنازلی از اصول معرفتی و مبانی دینی کند تا طرفدار جذب و جمع نماید، با آن که به عنوان یک عالم دینی دائم در میان سنیها، مسیحیها، اروپاییها و فرقهها و جاهای مختلف سخن میگفت. در نگرش صدر تنها عمل است که تاریخ میسازد و جامعه را به حرکت درمیآورَد، نه تئوریِ صِرف. به گفتهی وی اگر ما تلاش نکنیم "همین دین و مذهب حق، پیش نمیرود". (صفحهی ۳۱۴) او این را که دل ببندیم دینِ ما حق است و خودبهخود راه خودش را باز میکند، اساسا" درست نمیداند. دقت فرمایید که سید موسی صدر حتی عمیقا" معتقد است دین "به بسیج انسان و آمادهسازی برای حرکت" بسنده نمیکند، بلکه "سعی میکند دستاوردهای بشری در قلمروِ علم و نظایر آن را در چارچوبی مقدس محافظت کند و به آنها احترام و قداست بخشد بدون آن که از آنها مطلقی جدید و کمالی محمود بسازد." (صفحهی ۱۷۶)
در صدرِ اندیشههای صدر، دین اسلام برای زندگی است و در کارخانه، مدرسه، بیمارستان، کشاورزی، بازار و در رخت و خواب همه جا با انسان است؛ لذاست که پیغمبر خدا ص میگوید: «حتی در خواب و خوراک قصد قربت کن.» چراکه به قول صدر "روح اسلام، نیت خوب است" (صفحهی ۹۲) و حتی در منظرش نهضت امام حسین ع برای بازگرداندن روح اسلام بود زیرا از اسلام فقط "نام" مانده بود. در واقع صدر هر فکر و تزی را که میخواهد از اسلام، فقط اسم در جامعه باشد و بس، رد میکند. این که از ایران رفت به لبنان و در آن جا دو جریان موازی راه انداخت -که در دیانت چون ریل عمل میکند- برای همین بوده است؛ جریان کمک به مستمندان تاریخ و جریان مقاومت در برابر فکر تجاوز. این جمله ازوست: «در برابر خطر خارجی ما میتوانیم فقط یک کلمه بگوییم و آن هم مقاوت تا مرگ است.» دامنه.
به نام خدا. سلام. امروز با خوردن تا آمدم روی کامپیوترم دیدم خبرگزاری رسا -که اخبار حوزهی علمیه را نشر میدهد- حرفهای آقای حجت الاسلام محمد حاج ابوالقاسم دولابی "نمایندهی ویژهی رئیسجمهور رئیسی در امور روحانیت" را در گردهمایی طلاب شهرستان خدابنده و حومه -که در دفتر آیت الله جعفر سبحانی برگزار شد- اینجا و اینجا نشر داد. محمد حاج ابوالقاسم -که زمانی احکامگوی بین دو نماز حرم حضرت معصومه س بود و اینک علاوه برین پست در دولت دستور، عضو مجلس خبرگان رهبری نیز هست- گفت:
متأسفانه دولتهای ما در گذشته کارنامهی خوبی در حمایت از نهادهای دینی بر جای نگذاشتهاند و امروزه از بین حدود ۷۵ هزار مسجد در کشور، درب تعداد ۵۰ هزار مسجد بسته است که این فاجعهای است که باید بر آن خون گریست."
خُب؛ من میخواهم نظر خودم را روی این حرف بدون تعارف بگویم. به نظر من برای بررسی این حرف چند مطلب نیاز هست:
یکم: «گفتمانِ حرف!» یعنی فقط سخن و حرف که نه فقط عمل نمیشود، به کردار هم در نمیآید که صرفا" حرف هست، آنهم سُست و پَست. زندهیاد دکتر علی شریعنی در حسینیهی ارشاد تهران -که مخالفین روزگار او، آن را «یزیدیهی الحاد»!!! میخواندند، وقتی لب به سخن میگشود، شنونده در روی صندلی نرم حسینیه میخکوب میشد و اگر تا سه ساعت هم سخن به درازا میکشید (مانند آن نوارِ "آری این چنین بود برادر")، مستمع بازهم صاحبِ سخن را سرِ ذوق درمیآوُرد. آقا، بانو، گفتمانِ حرف، فقط حرف! همه را فراری داده است.
دوم: از سوی دیگر روی مثبت. روزی دوستی روحانی یک حرف قشنگی زده بود. بدین مضمون گفت:
"من سالیان سال در آن ارگان تجربهی سخن و منبر دارم، این مقدار را تشخیص میدهم که بیش از بیست و پنج دقیقه منبربودن بیفایده است چون بعد از بیست و پنج دقیقه مخاطبین خسته و هر کدام به کار ذهنی خود مشغول میشوند."
واقعا" چنین دغدغهای قدر دارد که خود روحانی تشخیص دهد توی بیست و پنج دقیقه منبر را تمام کند.
سوم: حالا خودِ رئیس امور روحانیت دولت سیزده گفته از ۷۵ هزار مسجد ایران، ۵۰ هزار مسجد بسته است؛ لابد ریشه دارد؛ ریشه در عیب در سخنان. ریشه در غیبت در سخنران. ریشه در دولتگرایی امامجماعتان. ریشه در تکیهکردن بر روحانیون دولتی در محرم و ماه رمضان. تا وقتی منبر را این گونه بین دولتیها و نهادیها و موسسهایها حراج میکنند، حال و روز مساجد همین میشود که شد. من بیشتر پیش نروم چون میدانم روحانیونی باپروا از دستِ این قماش همصنف خود -که کاری جز "گفتمان حرف" ندارند- بیش از خودِ ماها در رنج و ملامت و عذاباند. به نظر من تا زمانی که مسجدها به صورت تصمیم دستوری اداره میشوند، اوضاع بدتر ازین هم میشود. مسجد یعنی محل حضور بندگان برای توحیدورزی محض و آگاهی از حقیقت دین و جامعه و جهان و حساسشدن به سرنوشت حال و آینده، بدون ترس و واهمه از قدرت فائقه. هر کس ضد این رفتار کند، بداند مردم را فراری داده است. | ۱۲ خرداد ۱۴۰۲ |
به قلم حجتالاسلام شیخ مالک رجبی دارابی: حضرت ابوطالب (ع) سید بطحاء و رئیس مکه و پیر و بزرگ قبیله قریش بعد از پدر بزرگوارشان حضرت عبدالمطّلب (ع) بودند؛ ایشان جمیع فضایل اخلاقی را دارا بودند، به صورتی که همه قبایل عرب، شخصیت و مکارم اخلاقی آن مرد بزرگ را ستوده و برای ایشان احترام ویژهای قائل بودند؛ چنانچه از اکثم بن صیفی، حکیم معروف عرب پرسیدند: حکمت و ریاست و سیادت را از که آموختی؟ گفت: از حلیفِ (دوست) علم و ادب، سید عجم و عرب، ابوطالب بن عبدالمطّلب؛
شیخ مالک رجبی
حضرت ابوطالب (ع) مانند پدری فداکار، چهل و دو سال در نهایت وفا و صمیمیت به کفالت و حمایت و یاری پیامبر اکرم (ص) همت گماردند و همسر مکرمه ایشان حضرت فاطمه بنت اسد (س) نیز چون مادری مهربان به خدمت رسول خدا قیام کرده و پیامبر (ص) را از فرزندان خود بیشتر دوست و عزیز میداشتند؛ فرزندان شریف ایشان: «ام هانی، عقیل، جعفرطیار و امیرالمؤمنین (ع)» نیز از اولین مسلمانان بوده و همواره حامی و پیرو حقیقی رسول خدا (ص) و از مدافعان بزرگ دین مبین اسلام بودند؛ چنانچه به جرأت میتوان گفت که هیچ خاندانی به اندازه آنها به پیامبر اسلام (ص) خدمت نکرده و خدمات هیچ خانوادهای نیز برای اسلام، سودمندتر و با ارزشتر از آنها نبوده است؛ آنهم در سختترین دوران زندگی پیامبر خدا؛ حضرت ابوطالب (ع) حتی در آخرین لحظات عمر نیز دست از حمایت از پیامبر (ص) برنداشتند و در وصیت خود سفارش فرمودند: «ای جماعت بنیهاشم! محمد (ص) را تصدیق و اطاعت کنید تا رستگار و هدایت شوید» (الغدیر، ج ۷، ص۳۶۷)
به قلم دامنه. به نام خدا. سلام. چون شنبهی آینده مبعث مبارک رسول الله ص است، دیشب رُمان "محمد" ص را (که بر اساس زندگی آن حضرت توسط آقای "ابراهیم حسنبیگی" نوشته شده است) شروع کردم بخوانم. روزی بحیرا راهب نصرانی از محمد امین -که هنوز نوجوان بود و در کاروان ابوطالب س به سوی شام سوریه میرفت- پرسید: چه چیزی را بیشتر میپسندی؟ محمد امین پاسخ داد: تنهایی را.
ممنونم از دستاندرکاران
کتابخانهی یادگار امام ره قم
سرفصلهای این نوشتار شامل شرح:
۱. مفهوم تنهایی
۲. تشتی پر از خون!!!
۳. پیکِ انسان چیست؟
۴. شکست دوست شَرور سران
۵. ۱۰۰ شتر جایزه !
یکم: مفهوم تنهایی
همین مفهوم تنهایی را کمی باز کنم. تنهایی از واژگانیست که معانی بسیاری در خود جمع دارد؛ مصل فردیت، فرید، منفرد، تک، یگانه، وحید. انسان زمانی به کشف و اشراق میرسد و دانش در ذهنش طلوع میکند که بتواند برخی از ساعات در خلوت خود بماند. اساسا" آدم فکور فرصت تنهایی را از دست دهد از تفکر باز میمانَد. خلوت فکری تجلیگاه خرَد است. فرض اگر زندهیاد علی شریعتی و استاد شهید مطهری فرصتِ تنهایی نداشتند مگر میتوانستند هر کدام بیش از ۹۹ کتاب بنویسند؟! (گفتار یا نوشتار) این قدرتِ تنهایی بود که این اثر روحی را در آن دو گذاشت.
هر آدمی که به خرَد خود اهمیت میدهد باید ساعاتی از جمع بگریزد و در سایهی پربار تفرد بتواند فکر کند، به حساب از خودش پردازد، با خدا نجوا کند، کتاب بخواند، در جانش فرو روَد. کشفی، شرَفی، شوری، شقوقی، شیدایی بیابد. واقعا" حضرت امین ص پاسخ شگرفی به بحیرا داد؛ از همان سرآغاز شکلگیری حیاتِ حیاتبخشش، عظمت تنهایی و خلوتکردن را میدانست، عاشق کوه و غار بود تا در نهایت آرامش تفکر کند. اُمیبودن از نظرم یعنی سوادِ درونی داشتن، از نزد کسی یاد نگرفتن. محمد امین اُمی بود؛ دانشش از آن خودش و لدُنّیاش. چه پیامآور "خاتم"ی؛ معجزهاش هم کتاب
دوم: تشتی پر از خون !!!
به نام خدا. سلام. مبعث نزدیک است و دارم سراغ صاحبِ مبعث میروم. باورِ زودگذر در پیروی از محمد بن عبدلله رسول خدا ص نداریم که با کمترین کار انکاریون، دست از آیین و دین او بشُوییم. پیامبر ما حتی پیش از مبعث به عنوان "امین" مرد مروّت و فتوّت بود. بودنِ او در پیمان جوانمردان مکه، بالاترین اطمینان میان مکیان ایجاد میکرد. آن روز وقتی محمد امین، در برابر عاص -زورگوی قُلدر مکه- ایستاد که اموال یک تاجرمردِ ستمدیده را به زور ربوده بود، کسی گمان نمیکرد محمدِ یتیم ص بتواند اِحقاق حق کند و اموال آن تاجر را از دست عاص شَرور درآورَد. اما درآوُرد، و چشمان همه را خیره نمود.
محمد امین ما، سالها به لقمهی نان و جرعهی آب قناعت مینمود. چنان خودساخته و حنیف (=راستین درستکار) بود که محلِ رجوع همگان شده بود. روزها به بالای کوه و داخل غار حرا میرفت تا تمرین خودسازی کند و خردمندی کند. خدا هم از بَدو، او را مصطفای (=برگزیدهی) خود کرده بود و شگفتانگیزتر این که از همان داخل غار -نه در قصر و کاخ- به پیامبری مبعوث شد و حیرتآور هم اینکه، با آن که اُمی بود، خدا اما به او در اولین وحی، فرمود:
به قلم دامنه. یادگاری آیا گرفتهاید؟ به نام خدا. سلام. یک یادگاری، سه روز پیش به من داده شده؛ سنگ متبرّک حرم امام علی ع. کتابخانهی "یادگار امام" محلهی ما کتابخوانهای منطقه را دعوت به میز گرد کرد؛ برای دادن گزارش آخرین کتابی که از آن کتابخانه به امانت برده و خواندهاند. از جمله من. آن روز رفتم گزارش به میز گرد هم دادم و این هدیه را هم گرفتهام. (عکس انداخته و دین پست بار گذاشتم) از جناب آقای نیکزاد مسئول متعهد و متفکر کتابخانه و همکاران محترم و زحمتکشش بسیار ممنونم.
خواستم گفته باشم یادگاری گرفتن را دوست دارم، معنوی باشد هنوز هم بیشتر. چون روی آن قیمت و حد نمیشود گذاشت. اگر مثلا" ۱۲۵ هزار تومان پول میدادند با خریدن دو قُلوِه گوسفند در شکم هضم میشد و تمام. و یا ۲۵۰ هزار تومان هم میدادند تازه میشد یک کیلو و اندی تخم کدو که بی ضررترین آجیل است. (اگر کسی نقیض آن را میداند، بگوید تا اطلاعات نادرستی در صحن نگذاشته باشم) اما یادگاری متبرّک بارِ معنایی بلندی دارد. نگاه هرباره به همین هدیه مرا میبرَد به حرم امام علی ع که وقتی رفته بودم زیارت، صحنِ U شکل حرم -که سه صحنِ باز را با هم بدون درِ داخلی متصل نگه میدارد- برایم خیلی جذبه داشت. خصوصا" سمت صحن ساعت که ضلع شرق و طلوع خورشید است. داخل حرم بخش رواق حضرت ابوطالب س را هم خیلی میپسندیدم، چون نشست زائر برای توجه و عبادت را آرامش مطلق میبخشید. قبور عالمان در حرم هم جِلوهی درخشنده دارد. بگذرم. با قال استاد نجفی یادگار مرحوم «آقا»: یا علی. شما چی؟ یادگاری آیا گرفتهاید؟ | ۲۱ بهمن ۱۴۰۱ | ابراهیم طالبی دارابی دامنه.
به قلم دامنه. به نام خدا. سلام. حزن و اندوه ابدی یک وفات غمبار تاریخ. در شب وفات رهبر عصر واقعهی عاشورا -حضرت زینب سلام الله علیها- یک نکته بگویم و بس که آن حضرت آن قدر احترام و حرمت داشتند که هر گاه به خانه وارد میشدند، امام حسین -علیه السلام- حتی اگر مشغول قرائت قرآن کریم هم بودند، قرآن را میبستند و به احترام مقام عظیم خواهرشان زینب عظما، بلند میشدند. الله اکبر.
از خدای باری تعالی مسئلت دارم تا شیفتگان آن بانوی عظیم دین و اخلاق و سیاست را در آن سرا، از شفاعتشوندگان ایشان قرار دهاد. با عرض تسلیت عمیق به وفاداران مکتب حضرت زینب. ابراهیم طالبی دارابی دامنه.
به قلم دامنه. به نام خدا. سلام. کتاب "اسرار خاندان محمد رسول الله ص" (عکس پایین که از روی جلد انداختم) را از آن رو دیشب شروع کردم بخوانم که بدانم در مورد حضرت فاطمه س چه نقلهایی نموده. لابد سُلیم بن قیس هلالی عامری کوفی مُکنّا به اباصادق رجال شهیر شیعه را میشناسید؛ از تابعین بود؛ یار امام علی ع، محدثّی فقیه. مرحوم آیت الله خوئی فقیه برجستهی معاصر وی را ثقهی جلیل و عظیم معرفی کرد و صاحبِ الذریعه (مرحوم شیخ آقابزرگ تهرانی) کتاب او را تأیید و علمای زیادی از این کتاب نقلها کردهاند. کتاب سُلیم از اصول معتبر نزد شیعه است و قدیمیترین اثر.
البته سُلیم به ائمهی ۱۳گانه معتقد بود. (ر.ک: ص ۶۱) منظور او این بود ۱۲ امام با پیامبر ص از فرزندان حضرت اسماعیل ع جمعا" میشوند ۱۳ تن امام. برخی برین دیدگاهش خدشه وارد و برخی آن را بیعیب اعلان کردند. بگذرم. حرف امروزم در میلاد حضرت زهرا س این است:
حضرت فاطمه س انسان استدلالی
کمی توضیح: فاطمه س برای این که عمر (خ. دوم) را قانع کند از مردم دو پرسش مهم کرد: اگر من اموالی را در دست مسلمانان است ادعا کنم برای من است شما از من دلیل و بیّنه میخواهید یا از مسلمانان؟ آنان گفتند: از شما. سپس پرسش دوم را مطرح کرد: حال اگر مسلمانان آن چه در دست من است ادعا کنند آیا از من دلیل میخواهید یا از آنها؟ عمر وسط استدلال پرید و غضبناک شد (ر.ک: ص ۱۷۹) و باقی ماجرا.
نکته: فاطمه س خواست بفهمانَد "سیدهی زنان اهل بهشت" -که رسول خدا ص در وصفش شهادت داد- ادعای باطل نمیکند.
خطبهاى از آن امام علی (ع) هنگامى که در مدینه با او بیعت کردند: امتحان امت اسلامی. نهج البلاغه (نسخهی صبحی صالح)
ترجمهی آیتی: "آنچه مىگویم بر عهدهی من است و من خود ضامن آن هستم. آن کس که حوادث عبرتآموز روزگار را به چشم ببیند و از آن پند پذیرد، پرهیزگاریش او را از آلودهشدن به کارهاى شبههناک باز مىدارد. بدانید که بار دیگر همانند روزگارى که خداوند، پیامبرتان را مبعوث داشت، در معرض آزمایش واقع شدهاید. سوگند به کسى که محمد (ص) را به حق فرستاده است، در غربال آزمایش، به هم درآمیخته و غربال مىشوید تا صالح از فاسد جدا گردد. یا همانند دانههایى که در دیگ مىریزند، تا چون به جوش آید، زیر و زبَر شوند. پس، پستترین شما بالاترین شما شود و بالاترینتان، پَستترینتان. واپسماندگانتان پیش افتند و پیشىگرفتگانتان واپس رانده شوند. به خدا سوگند، که هیچ سخنى را پنهان نداشتهام و دروغ نگفتهام که من از چنین مقامى و چنین روزى آگاه شده بودم." متن عربی در ادامه:
ذِمَّتی بِما اَقُولُ رَهینَةٌ وَ آَنَا بِهِ زَعِیمٌ، اَنَّ مَن صَرَّحَتْ لَهُ العِبَرُ عَمَّا بَینَ یَدَیهِ مِنَ المَثُلاتِ حَجَزَتهُ التَّقوى عَن تَقَحُّمِ الشُّبُهاتِ، اَلا وَ اِنَّ بَلیَّتَکُم قَد عادَت کَهَیئَتِها یومَ بَعَثَ اللَّهُ نَبِیَّهُ (صلی الله علیه و آله)، وَ الَّذِی بَعَثَهُ بِالحَقِّ لَتُبَلبَلُنَّ بَلبَلَةً وَ لَتُغَربَلُنَّ غَربَلَةً وَ لَتُسَاطُنَّ سَوطَ القِدرِ حَتَّى یَعُودَ اَسفَلُکُم اَعلَاکُمْ وَ اَعلاکُم اَسفَلَکُم وَ لَیَسبِقَنَّ سابِقُونَ کانُوا قَصَّرُوا وَ لَیُقَصِّرَنَّ سَبّاقُونَ کانُوا سَبَقُوا، وَ اللّهِ ما کَتَمتُ وَشمَةً وَ لا کَذَبتُ کِذبَةً وَ لَقَد نُبِّئتُ بِهَذا المَقَامِ وَ هَذا الیَومِ.
به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. خودِ منابع معتبر تاریخی اهل سنت به مواردی که در زیر مطرح میکنم به انحای مختلف صحه گذاشتند. بنابرین شیعه نیازی نمیبیند چیزی را که مسلم و مبرهن است، تاریخسازی کند. من به چند مورد -گرچه همگان با آن آشنایند- وارد میشوم:
مورد نخست این است که فاطمه زهرا -سلام الله علیها- از ابوبکر خواستند تا باغ فدک را -که پیامبر ص به نام فاطمه قباله کردند- بازپس دهد. اما ابوبکر -خلیفه اول- ابا کرد و از خود به نقل از پیامبر ص روایت کرد "ما پیامبران چیزی را به عنوان ارث از خودمان باقی نمیگذاریم." حضرت زهرا س بر خلیفهی اول خشم گرفتند و دیگر با او تکلم نفرمودند. دستکم به دو علت: یکی بدعت و دیگری غصب. بدعت ازین که پیامبران طبق صریح قرآن (آیهی داوود ع که سلیمان ع را ارث گذاشت) از خود ارث باقی میگذارند و ابوبکر سخنی نادرست به پیامبر ص نسبت داد و راوی آن جمله هم فقط خودِ اوست. دیگری غصب، که مالِ در قبالهی حضرت زهرا س را به "ارث" تقلیل دادند که کار ناروایی بود.
مورد دوم نارضایتی حضرت فاطمه زهرا از عملکرد خلفای اول و دوم بود. وصیت دفن شبانه دلیلی است که آن حضرت با آنان رابطهی حسنه نداشت و خشمگین بود و اجازه نداد سران در نماز بر پیکرش شرکت کنند.
مورد سوم این است که عمر به ابوبکر گفت: بیا با هم به خانهی فاطمه برویم، چون "ما او را به خشم درآورده و غضبناک کردهایم". اما حضرت زهرا س به این دو، اجازهی ورود ندادند. تا این که امیرالمؤمنین امام علی -علیه السلام- را واسطه قرار دادند برای معذرتخواهی به خانهی حضرت زهرا رفتند. اما فاطمه س تا چشمشان به آن دو افتاد صورت خود را به سمت دیوار برگرداندند و حتی جواب سلام را هم ندادند. اول ابوبکر با حضرت فاطمه س مطالبی را مطرح کرد؛ اما حضرت زهرا رویشان همچنان به دیوار بود. تا این که این گونه به سخن آمدند و به ابوبکر و عمر فرمودند:
«نشدتکما الله ألم تسمعا رسولالله -صلّی الیه علیه و آله و سلم- یقول: رضا فاطمة من رضای، وسخط فاطمة من سخطی؛ فمن أحب فاطمة ابنتی فقد أحبنی ومن أرضی فاطمة فقد أرضانی ومن أسخط فاطمة فقد أسخطنی؟ قالا: نعم سمعناه من رسولالله صلیالله علیه وسلم. قالت: فإنی أشهدالله وملائکته أنکما أسخطتمانی وما أرضیتمانی ولئن لقیت النبی لأشکونکما إلیه»؛
یعنی: شما را به خدا سوگند! آیا از رسول خدا ص نشنیدید که فرمود: رضایت فاطمه رضایت من و خشم او خشم من است؟ آیا از پدرم نشنیدید که هر کس فاطمه را به خشم آورد، من را به خشم آورده؟ هر دو گفتند: بله ما از پیامبر این مطالب را شنیدهایم.
آنگاه فاطمه س فرمودند: هم خدا را و هم فرشتگان الهی را گواه میگیرم که شما دو نفر من را به خشم درآوردهاید و مرا راضی نکردهاید. بعد رو به خلیفهی اول کرده و فرمودند: «والله لأدعونالله علیک فی کل صلاة أصلیها»؛ بهخدا سوگند! از این پس بعد از هر نمازی تو را نفرین خواهم کرد.
مورد چهارم یورش به بیت وحی و آتشزدن خانهی فاطمه زهرا س است. اگر کسی شبهه وارد میکند به این سخن عبدالرحمن بن عوف چه میگوید؟ که گفت: هنگام بیماری ابوبکر بر او وارد شدم و پس از سلام و احوالپرسی، ابوبکر گفت: "در دوران زندگی تنها بر سه کاری که انجام دادهام، تأسف میخورم و دوست داشتم، اصلاً آنها را انجام نمیدادم؛ یکی از آن سه چیز، هجوم به خانه فاطمه [س] است. دوست داشتم که خانه او را مورد هتک حرمت قرار نمیدادم."
اما آتشزدن خانهی حضرت زهرا س باید بگویم خلیفهی دوم رفت دم در، آنها (امام علی ع و حضرت فاطمه س) را صدا زد که از خانه برای بیعت خارج بشوید؛ اما خارج نشدند. عمر این جمله را گفت: «وقال: والذی نفس عمر بیده»؛ یعنی قسم به کسی که نفس عمَر در دست اوست، یا از خانه برای بیعت بیرون میآیید یا خانه را با کسانش به آتش میکشم: «لتخرجن أو لأحرقنها علی من فیها». همان خانه که پیامبر ص بارها در آن، آیهی تطهیر را تلاوت کردند و بر دیدار پارهی تنش حضور مییافتد.
بنابرین حضرت زهرا س در برابر بدعت، غصب، انحراف، قدرتطلبی،در یک کلام به بیراههکشاندن اساس اسلام و نیز بنای احیای فرمان امامت وارد مبارزهی شفاف شدند و حقیقت را بدون تعارف و تکلف برملا کردند و نشان دادند سران اسلام اگر کژ روند با خاندان عصمت ع روبرواند. نباید برای افرادی که خود، به بخشی از کردهی خود در برابر فاطمه س نادم و بر بدی رفتار با ایشان معترفاند و حتی برای جلب رضایت آن حضرت، پا پیش گذاشتند، جامهی عصمت دوخت و به انتقاد سازنده و کاملا" علمی و عقلی و شرعی و تاریخی تن نداد. ۷ دی ۱۴۰۱ ابراهیم طالبی دارابی دامنه.
به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. خُب به خاطر فضیلت و شخصیت منحصر فاطمه س. او را خدا نشان کرد و همکُفوِ امام علی ع. پیشوایی فاطمه س از محبوبیت او سرچشمه میگیرد. نه منِ عادی، که همهی ائمه ع، فاطمه س را در صدر خود داشتند. او عصارهی حضرت خدیجه س و تمام وجود پیامبر ص است و پایهی دانش و ارزشش از رسول رحمت ص نشئت گرفته است. در محیط زندگی فردی و اجتماعی، تماما" به سادهزیستی و پارسایی حیات ورزید. در تعرّضها و تعارضات سران، جانب حق ایستاد و ذرّهای از اصول خط پیامبر ص عدول نکرد و درونِ ناپیدای سران را بر مدینهنشینان آشکار کرد. شاید علت اصلی کینه به او، همین رفتار بیتعارف او بود که به ارتکاب بدترین گستاخی و فراموشنشدنیترین شناعت با او منجر شد. جامعهی سرانزدهی مدینه که تاب دانش و عدل علی ع را نداشت، دچار دسیسهی سیاسی پس از رحلت نبی ص شد که حضرت وصی ع را علنا" و عاما" در کنار برکهی غدیر خم، برای پس از خود، پیشوا پیشنهاد کرده بود، اما سران، سر باز زدند و نصّ صریح نبوی را پس زدند. فاطمه س شاهد دسائس بود و دستِ سران را خوانده بود و از بیان حقایق حتی در رفتن به خانهبهخانه و نیز حضور سخنورانه در خانهی خدا -مسجد مدینه- ابا نداشت.
سران که سیرات سرابِ قدرت خود را میدیدند بر فاطمهی حضرت رسول ص رحم روا نداشتند و یکی از سران که اساسا" و طبعا" شخصیتی خیلیتندخو داشت، میزان را زیر پا گذاشت و نه فقط بر روح و روان فاطمه س که بر جسم نحیفش -که ذاتا" باریک و متوسط بود و در غم غروب غمگین رحلت جانسوز پدر، اندامش هنوز هم لاغرتر شده بود- خشم و خراش زد؛ تا آن حد شدید و شقیانه که به سقط و شهادت منتهی شد. فاطمهای را مجروح و زار کرد که سخن حق میزد، زندگی پاک داشت، به فکر تهیدستان بود، خود کم میخورد و خوراکش را به ضُعفا میبخشید، اسلامشناس بود، اگر بیشتر عمر میکرد مردم را بیشتر از خطر گمراهیها میرهاند. فاطمهای را مضروب کرد که اگر
به قلم دامنه. به نام خدا. سلام. مسائل دین: گِرِگ برگر و مارک برگر نویسندگانیاند که تقریبا" دور جهان چرخیدند و با مذاهب مختلف آشنا شدند. آنان از اسلام به این برداشت رسیدند. آنچه مینویسم محصول مطالعهام از پژوهش آن دو است.
آن دو دریافتند که سنت خدمت به دیگران، اصل اساسی اسلام است و خیرات یکی از چند ستون دین اسلام. زکات در نگاه آن دو، مستلزم بخشیدن سهمی از ثروت خود به فقرا و کمک مداوم به نیازمندان است. هر دو به این نتیجه رسیدند اسلام از این طریق موجب تصفیهی روح مؤمنان از خودخواهیها میشود. هم گِرِگ و هم مارک با مطالعهی میدانی در کشورهای اسلامی فهمیدند در بسیاری از سورههای قرآن خدمات اجتماعی توصیه شده است و اعتقاد برین است که کمک به دیگران دارای پاداش است. برای شناخت بیشتر ر.ک: ص ۸۲ کتاب آن دو با نام « من تا ما » که ۷ آذر ۱۴۰۱ در این پست معرفی کردهام.
به نظرم آن دو با این کار ستوده و مؤثرشان، اگر به سخنان و سیرهی حضرت فاطمه زهرا -سلام الله علیها- نیز دست مییافتند، هنوزم بهتر و بیشتر به ژرفای اسلام پی میبردند. زهرای مرضیهای (س) که بارها ندا میداد: "بارالها: نیرومندى در بندگیات و بینش روشن در کتابت و فهم و درک احکامت را از تو خواستارم."منبع.
و یا اگر به این نکته از سخنان تکاندهندهی فاطمه علیهاالسلام را که به محضر پیامبر صلی الله علیه و آله آمدند و گفتند: "یا رسول اللّه سلمان از لباس سادهی من تعجب مىکند! قسم به خدایى که تو را به پیامبرى برانگیخته است، مدت پنج سال است که زیرانداز شبانهی من و علی پوست گوسفندى است که روزها علوفهی شُترمان را بر روى آن مىریزیم، و بالش ما نیز قطعه پوستى است که درون آن از لیف درخت خرماست."
خواستم با این پست درین روز، ارادتم را به حضرت زهرای اطهر (س) نشان داده باشم و ادب و آداب ایام فاطمیه را پاسدار بوده باشم و همین نقل بالا خود ژرفترین ذکر مصیبت و روضه بود. درود و تسلیت. منبع. آذر ۱۴۰۱ آغاز فاطمیهی اول: ابراهیم طالبی دارابی دامنه.
ای پیامبر، خدا و کسانی از مؤمنین که از تو پیروی میکنند، تو را کفایت مینمایند.
علامه طباطبایی ازین آیه چنین تفسیری در المیزان ارائه فرمودند: این آیه در مقام آرامش و تسلیت خاطر رسول خدا ص است. نصرت خدا و یاری مؤمنان برای کفایت رسول خدا ص دو سبب مستقل از هم نیستند، چون استقلال مؤمنان در این امر با توحید منافات دارد.
آیهی ۱۰ یونس. دَعواهُم فیها سُبحانَکَ اللّهمَّ و تَحِیَّتُهُم فیها سَلامٌ و آخِرُ دَعواهُم اَنِ الحَمدُ لِلَّهِ رَبِّ العالَمین.
تنها صحبت آنها در آنجا این است که میگویند: منزهی تو ای خدای ما و تحیت و درود آنها در آن بهشتها سلام است و آخرین گفتارشان این است که ستایش فقط مخصوص پروردگار جهانیان است.
تفسیر مرحوم علامه ازین آیه چنین ناست:، اولیاء خدا که در جنات نعیم مستقر شدهاند، خداوند با کرامت خود قلبهایشان را از هر شریکی برای خدا، پاکیزه کرده و در دل آنها هیچ محبتی غیر از محبت خدای سبحان نیست، لذا گفتارشان هم تسبیح و منزه دانستن خدا از هر امری است که شایستهی ساحت کبریائیاش نیست، یعنی خدا را از هر شریکی در اسم یا معنی و از هر نقص یا عدمی منزه میدانند، و تسبیح آنها، هم زبانی و هم عملی و قلبی است و تسبیح اگر کمتر از این و در مرحلهای پایینتر باشد، در آن شائبهی شرک وجود دارد. و چون اولیاء خدا دلهایشان مالامال از خیر و سلامتی است ، لذا درود آنها به یکدیگر نیز با سلام است و سلام در دنیا علامت امنیت نسبی از جانب یکدیگر است، اما در آخرت نشانهی امنیت مطلق می باشد و آنان با احدی، به غیر سلام و خیر مواجه نمیشوند جز آن که طرف مقابل خیر و سلام را مبدل به شرّ و ضرر سازد که در این صورت اولیاء خدا نیز با شرّ با او برخورد میکنند و خیر و سلامی برای او نخواهد بود، و نیز اولیاء الله چون قلبهایشان کمال نعمات الهی را تمجید میکند، به هیچ نعمتی بر نمیخورند الّا این که به یاد مُنعم میافتند، و خدا را یاد میکنند و لذا هرگز از پروردگارشان غافل نمیشوند و نعمتهایی که از صفات جمال و کمال الهی حکایت دارد فورا" آنان را به ذکر عظمت و جلال حق وا میدارد و در نتیجه هر نعمتی را که به وصفی توصیف میکنند در واقع توصیف پروردگارشان به افعال و صفات جمیل اوست و در نتیجه ستایشی از آنان در بارهی خداست و حمد خدا محسوب میگردد، چون حمد یعنی ستایش به فعل اختیاری جمیل. لذا اولیاء خدا در بهشت یک دَم هم از تسبیح و تحمید پروردگارشان غفلت نمیکنند، چون خدا را حاضر میبینند و از حضرتش محجوب نیستند.
در سالروز شهادت حضرت امام حسن عسکری علیه السلام سخنی از آن امام همام هدیه میکنم: وجود شخص مؤمن براى دیگر مؤمنین، برکت و سبب رحمت مىباشد و نسبت به کفّار و مخالفین حجّت و دلیل است. منبع.
توضیح دامنه: دو متن اربعینی از جناب حجتالاسلام محمدرضا احمدی که خود زائر شدند و از بین راه نجف به کربلا برای ما فرستادند که به دلیل اهمیت متن و موضوع در سایت دامنه انتشار مییاید. با آرزوی بهروزی و سلامتی مردم متدین ایران و جهان که مطیع آموزههای الهیاند:
حجتالاسلام احمدی
به قلم حجتالاسلام محمدرضا احمدی: متن اول: مسیر بهشت. هر ساله با نزدیک شدن به اربعین حسینی، تب و تاب سفر به کربلا و نجف و پیاده روی، هوش و حواس دلدادگان اباعبدالله الحسین را می برد. هر کسی به هر طریقی تلاش می کند تا خود را به خیل مشتاقان اربعینی برساند. از طرف دیگر، میزبانان این مسیر هم در طول سال چشم انتظار قدوم زائران حسینی اند تا با خدمت بی منت، در ثواب زیارت اربعین سهیم شوند. نمی دانم چند میلیون زائر پیاده از نجف به کربلا می روند، اما این میلیونها زائر، یک ریال پول غذا نمی دهند، پول آب و نوشیدنی نمی دهند، پول میوه و شربت و ... نمی دهند، پول استراحت و خواب نمی دهند، از منزل خودشان هم بیشتر می خورند و می آشاماند، از همه مهمتر، احترامی که اینجا می بینی، فوق العاده است. خدمتی که می بینی منحصر به فرد است. مردم شتابان به سوی کربلا روان هستند، انگار گمشده ای دارند که به آنها آدرس کربلا را داده اند، هی قدم می زنند و راه می روند تا مراد خود را بجویند. حرارتی که در دلشان هست، این روزها شعله ور تر از همیشه شده است، این عشق الهی است، اگر غیر الهی بود تاکنون خاموش شده بود. واقعا این همه عشق و ارادت و زیبایی از کجا آمده است؟ هیچ کدام از عکس و فیلم و کلیپ و ... نمی تواند تصویرگر واقعه پیاده روی اربعین باشد، اگر کسی توانست بهشت الهی را به تصویر بکشد، این مسیر بهشتی را هم خواهد توانست. اینجا *مسیر بهشت* است که روندگان آن در راه تکامل روحی و معنوی خود گام بر می دارند و تا رسیدن به نقطه مرکزی، عمودها را پشت سر می گذارند، عمودهای خودخواهی، عمودهای جهالت، عمودهای کینه، عمودهای حرص و طمع، عمودهای ازخودگذشتن و ... ، آنچنان که حسین از "خود" گذشت و به "خدا" رسید. یا حسین بطلب.
پذیرایی بینراهی زائرین اربعین توسط مردم عراق. شهریور ۱۴۰۱
متن دوم: سردار دلها و راهپیمایی اربعین: با ظهور داعش، موجی از اضطراب و ناامنی کشورهای منطقه، بخصوص سوریه و عراق و حتی کشورهای اروپایی را فرا گرفت. آنها توانستند با پشتیبانی مالی و لجستیکی ابرقدرتها و بعضی از کشورهای منطقه، بخش های زیادی از این دو کشور را به اشغال خود در آورند. دمشق در حال سقوط بود که حضور بموقع سردار سلیمانی در سوریه و مقاومت دور از انتظار نیروهای محلی، داعش را در تصرف کاخ ریاست جمهوری ناکام گذاشت. از این مرحله بود که با تدبیر سردار دلها، معادله سیاست در منطقه عوض میشود. آنها که خواهان تشکیل دولت اسلام عراق و شام بودند، هم اکنون مانع بزرگی به نام ژنرال سلیمانی را در مقابل خود می دیدند، شخصیتی که در میدان حرف خود را می زد، نه فقط در روی میز مذاکره. او توانست با توکل بر خدای متعال و استعانت از نام حضرت زینب کبری سلام الله علیها و با به کارگیری نیروهای بومی، به مرور زمان، داعش را عقب رانده و شر آنها را کم کند. داعشیها با اعمال ناشایست جنایتکارانه خود، آنچنان رعب و وحشت ایجاد کردند، که شیعیان را در به جای آوردن شعائر دینی خود به زحمت انداختند ک در مواردی با تردید مواجه نمودند راهپیمایی اربعین نیز تحت تاثیر تهدیدات داعش قرار گرفته بود. اما سردار دلها توانست با دفع و رفع خطر داعش، آرامش را به کشورهای منطقه و از جمله راهپیمایی اربعین برگرداند، بیخود نیست که در سراسر مسیر هشتاد کیلومتری نجف به کربلا، همواره نام سردار سلیمانی میدرخشد، او به همراه شهید ابومهدی المهندس، پیامآور صلح و امنیت در منطقه بودند، مردم اکنون قدر امنیت را بیشتر از هر زمان دیگر می دانند. امنیتی که خونهای زیادی پای آن ریخته شد، امنیتی که یک بار دیگر راهپیمایی اربعین را به یکی از بزرگترین اجتماع مردمی تبدیل کرد. این راهپیمایی و این امنیت و آرامش حاکم بر آن را مدیون سردار دلها، سلیمانی بزرگ هستیم. راهپیمایی ما با لطف خدا و در امنیت و آرامش و آسایش کامل برگزار شد، اگر ثوابی هست، همه آن تقدیم به روح بلند مرد بزرگ، سردار دلها، حاج قاسم سلیمانی.
خاطره: به قلم دامنه به نام خدا. سلام. بنده تماما" دور نمیدارم که تمام رزمندهها، در تمام جبههها، تمامِ زمینها و تمام روزهای آنجا را کربلا و عاشورا و اساسا" محرّم میدانستند؛ میگویید نه! بسمالله به این خاطرهام: هفتتپه قرارگاه ل ۲۵ کربلا بهمنماه ۶۴ در گردان ادوات چادر زدیم؛ دارابکلاییها که جمیعا" بیش از ۲۵ نفر بودیم. محرّم هم نبود اما یوسف رزاقی دو ابتکار کرد؛ یک جمله دعای هر فرد در پایان هر سفرهی شام و ناهار و هر شب تشکیل حلقهی سینهزنی، که از سیدابوالحسن شفیعی مرثیه و نوحه و از ماها هم سر و سینه.
اینک از آن جمعِ جور و جوینده چندنفر در جوار خدایند. این را زانرو گنجاندم که بگویم فکر محرّم در سرشت رزمنده سرشته شده بود و حالوهوای هر روز او، محرّم بود و ذوبِ در ذَوات امام حسین و اهل بیت نبوت علیهم السلام.
قسمت ۱ تا ۱۲
سلسلهنوشتارم در پیامرسان
«هیئت رزمندگان اسلام دارابکلا»
حرارتِ حرکت ( ۱ ) به مناسبت ماه محرّم: شروع بحث را با قرآن درمیآمیزم که در دو آیهی ۸۷ و ۸۸ سورهی توبه نمود بارز دارد. اگر برای خواننده فرصت دست داد خود رجوع کند به این دو آیهی قرآن که پیام درخشندهای در آن هست. اما بحث: امام حسین ع حرکتی کرد که تاریخ، حرارت آن را همچنان به خود حمل میکند. در مدینه مانده بود تا مردم و مؤمنین را امامت کنند. اما درین میان معاویه مُرد و پسر نااهلش -که او را پیش از فوت، بر تخت سلطنت نشانده بود- دست به تعرُّض (=دستدرازی) زد. دستدرازی -دستکم- به سه حریم: به خاندان نبوت، به ساحت مذهب، به اساس حکومت. اما امام حسین ع -یک آنسان استثنای اُسوه در سراسر تاریخ دین و مؤمنین- در برابر این سه دستدرازی که گستاخی هولناکِ یزید بود ایستاد و "راه" را با حرکت نوین خود به بشر آن روز و بشریت همهی اَعصار نشان داد و حرارتِ آن حرکت هرگز به سردی نمیگراید.
حرارتِ حرکت ( ۲ ) فرمان بیعتِ بهزور، سختگیری شنیع و در نهایت قتل حسین ع همانا و هجرت معکوس امام حسین ع همانا. چقدر تاریخ محمد ص و حسین ع به هم شباهت گرفت. آن روز -یعنی ۶۱ سال پیشتر- ابوجهل سردمدار قتل پیامبر شد و محمدرسول الله ص شبانه از مکه به مدینه (=یثرب) هجرت کرد و اینک ۶۱ سال پس از آن هجرت، نوهاش حسین ع که در مدینه تهدید به قتل شد، او هم شبانه به مکه هجرت کرد؛ هجرتی معکوس؛ که اگر نبود هجرت محمد ص مبداء تاریخ، بهیقین هجرت امام حسین ع مبداء تاریخ شیعیان میشد. جَدّ و نوه، این دو اُسوهی حسنه، شبیه هم حرکت تاریخساز به یادگار گذاشتند تا رَهپویی مسلمین میّسر باشد. اینک حسین بن علی ع به مکه در جنوب رفت، ۳۴۰ کیلومتر پایینتر از مدینه در شمال حجاز. حرکتی که سرآغاز حرارت شد. چه دقیق فرمود پیامبر ص: انّ لِقتلِ الحسینِ حرارةً فی قُلوبِ المؤمنینَ لاتَبردُ اَبداً. شهادت امام حسین علیهالسلام یک داغ سوزانی است در دل مؤمنین که هرگز به سردی نمیگراید (و هرگز از بین نخواهد رفت). (جامع احادیث الشیعه، ج ١٢، ص ٥٥٦)
حرارتِ حرکت ( ۳ ) حال اباعبدالله ع به مکه آمد و سکونت کرد، مأمورین ایشان را همچنان تحت تعقیب دارند و حیلههایی در سر پرورانده تا حتی کنار کعبه ترورش کنند. گمان هم وارد نیست که کسی فکر کند دارودستهی حکومتی از داروغگی علیهی حسین ع دست برداشتند. حجم فشار پیچیدهتر شد. زیرا حاکم وقت اموی شام (یزید) با وجود امام حسین ع حس شکنندگی و خوف میکرد. درینحین یک آزمون بلکه یک حرکتِ پرحرارت -که عاقبتش تا ابد خاموشی ندارد- رخ داد؛ دعوت ملت دیگر از آقا ع. امام قصد یمن و ایران را داشتند -نمیدانم به قاطعیت، اما مورّخانی پرده برداشتند- اما نامهی فراخوان کوفه این دو انتخاب را از اولویت انداخت. چنین است که ملت شیعهی ایران و یمن هنوزم حسرت میخوردند کاش به دیار آنان هجرت کرده بود. چه کار بزرگی؛ مسلم را به عنوان ارزیابِ تیزبین به کوفه سفیر و روانه کرد تا دلسنجی کند. بیشتر بخوانید ↓
به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. کلمهی "عزیز" از نظر مفسران قرآن در اصل به معناى "امتناع" است و واژهی "عزیز" -که از صفات و اَسماء الهیست- در واقع به معنای کسی است که «به خاطر نیرومندی، امرش غالب و جاری است و مقهور و مغلوب نمیشود.» یعنی دارندهی صفتِ "عزیز" شکستناپذیر است. مثلاً وقتی کُلنگی بر سنگ رسوخ نکند، سفتی آن را "عزیز" میگویند. چون نفوذناپذیر است و در برابر ضربات کُلنگ، شکاف برنمیدارد. حتی به تعبیر برخی از کارشناسان قرآن "به چیزهای کمیاب یا نایاب″ نیز «عزیز» میگویند. خدا، عزیز است چون مقهور و هلاک نمیشود و عزّت و قوّتِ وجودی خدا مانع از نابودیاش است؛ کُلُّ شیءٍ هَالِکٌ إِلَّا وَجهَهُ: همه چیز نابودشونده است، جز ذات او. (آیهی ۸۸ قصص) و علت شکستناپذری خداوند متعال، عزیزالوجود بودن آن است.
گرچه صفت عزت مخصوصِ خداست، اما قرآنشناسان معتقدند خدای عزیز، صفت «عزتش» را "در میان مخلوقات نیز قرار داده است." منبع زیرا همهی آفریدهها جِلوهی عزت نظام آفرینش حضرت آفریدگارند وگرنه هرگز آفریده نمیشدند. ازینرو خداجویی و تسبیحکردن، در ذات آفریدهها نهاده شده است که وقتی موجودی به اصل خود رجوعی پاک و بیغش، داشته باشد مُروّج معنوی میشود، که از همین عزت نفس ریشه میگیرد.
و چقدر زیباست که وحی فرو آمده که عزّت زانِ خدا و رسولش و مؤمنان است: «ولِلهِ العِزَةُ ولِرسُولِهِ ولِلمُؤمِنینَ» (آیهی ۸ سورهی منافقون) به گفتهی رسای یکی از کارشناسان دینی "مصداق اَتمِ مؤمنین، اهل بیت رسول الله صل الله علیه وآله هستند".
امروز که روز میلاد امام رئوف حضرت رضا عالم آل محمد ص است، خواستم گفته باشم آن امام مدفون در خراسان، عزیزکردهی خداست و عزتبخش ملت رشید و «صبّار و شَکورِ» ایران. از کدام زَبون و ذلیل و گماشتهی اَغیار و کینهتوزان ساخته است که به نفوذناپذیری و عزت ملت ایران در ارادت و مَودّت و عقیدتِ بر منش و مرام رضوی ع خدشهای وارد کند و بر عزتوارگی ملت وارستهی ایران رسوخ کند؟! ملتی که پارسا باشد و همزمان فروتن و تَهمتن با هیچ حربه و نیرنگی به تنگ نمیآید. علت، مُبرهَن و هویداست: خدای عزیز وقتی کسی را عزت ببخشد و او هم از عزت خودش بهخوبی پاسداری و پاسبانی کند، هرگز به ذلت میل نمیکند و خدمهی متخاصمان نمیشود.
تصاویر دیگر حرم امام رضا ع : اینجا
عجیب حکمت داشت که در تنگناهایی که بر حضرت سیدالشهداء ع فرود آورده بودند، آن امام احیاگر اسلام راستین، ترسیم مسیر کرد که عزت را به ذلت نباید تاخت زد. عین آن این است به نقل آزاد از آیتالله العظمی ناصر مکارم: