دامنه‌ی داراب‌کلا

قم ، مازندران ، ساری ، میاندورود

افکار و آراء امام سید موسی صدر

پاره‌ی اول: سلطانِ شُرور. به نام خدا. سلام. این کتاب «نای و نی» (عکس پایین این متن) -که هنوز چهار فصلش باقی مانده است- از کتاب‌های نابی بوده که دندانم حسابی گرفته! افکار و آراء امام سید موسی صدر است. مرحوم حجت الاسلام علی حجتی کرمانی (برادرِ حجت الاسلام محمدجواد) آن را -به‌زیبایی- به فارسی برگردان کرده و سیده حورا صدر (دختر امام سید موسی صدر) ترجمه‌اش را با اصل تطبیق و تدقیق داده است. ازین کتاب بازم خواهم نوشت، اما امروز این را می‌نویسم که صدر معتقد است مفهوم شیطان از دیدگاه اسلام با این نظر که وی مالکِ جهنّم است و رئیسِ این جهان و خدای دنیاست، اختلافات اساسی دارد. شیطان از نظر امام سید موسی صدر به منزله‌ی "یک ذاتِ مشخص، تبلور و تجسُّمی" است از "وحدتِ نیروهای شرّ در برابر نیروهای خیر." و همین "نبردِ ازلی و ابدی را میان حق و باطل از هر نوع و وصف و قدرت و اندازه موجب شده است". شیطان، سلطانِ شُرور است. از همین جاست که از نظر صدرآزادی و اختیار انسان در عمل آن گاه محقق خواهد شد که گرایش‌های خیر و شرّ -هر دو- در نهاد وی وجود داشته باشد. و اسلام به همین خاطر "رأی و اظهارنظر و عقیده را بزرگ و گرامی" می‌دارد. می‌شود درین‌باره به صفحات ۲۹ و ۹۲ این اثر رجوع کرد. دامنه.

 
 

 

کتاب

«نای و نی»

 
 

پاره‌ی دوم:

دو جریان؛ مقاومت و مستمندان

به نام خدا. سلام. داشتم از کتاب «نای و نی» می‌نوشتم که کتابی‌است از افکار و آراء امام سید موسی صدر. این ادامه‌ی بحث: او مثل این کسانِ هُرهُری مسلک نبود که در کلامش تنازلی از اصول معرفتی و مبانی دینی کند تا طرفدار جذب و جمع نماید، با آن که به عنوان یک عالم دینی دائم در میان سنی‌ها، مسیحی‌ها، اروپایی‌ها و فرقه‌ها و جاهای مختلف سخن می‌گفت. در نگرش صدر تنها عمل است که تاریخ می‌سازد و جامعه را به حرکت درمی‌آورَد، نه تئوریِ صِرف. به گفته‌ی وی اگر ما تلاش نکنیم "همین دین و مذهب حق، پیش نمی‌رود". (صفحه‌ی ۳۱۴) او این را که دل ببندیم دینِ ما حق است و خودبه‌خود راه خودش را باز می‌کند، اساسا" درست نمی‌داند. دقت فرمایید که سید موسی صدر حتی عمیقا" معتقد است دین "به بسیج انسان و آماده‌سازی برای حرکت" بسنده نمی‌کند، بلکه "سعی می‌کند دستاوردهای بشری در قلمروِ علم و نظایر آن را در چارچوبی مقدس محافظت کند و به آنها احترام و قداست بخشد بدون آن که از آنها مطلقی جدید و کمالی محمود بسازد." (صفحه‌ی ۱۷۶)

 

در صدرِ اندیشه‌های صدر، دین اسلام برای زندگی است و در کارخانه، مدرسه، بیمارستان، کشاورزی، بازار و در رخت و خواب همه جا با انسان است؛ لذاست که پیغمبر خدا ص می‌گوید: «حتی در خواب و خوراک قصد قربت کن.» چراکه به قول صدر "روح اسلام، نیت خوب است" (صفحه‌ی ۹۲) و حتی در منظرش نهضت امام حسین ع برای بازگرداندن روح اسلام بود زیرا از اسلام فقط "نام" مانده بود. در واقع صدر هر فکر و تزی را که می‌خواهد از اسلام، فقط اسم در جامعه باشد و بس، رد می‌کند. این که از ایران رفت به لبنان و در آن جا دو جریان موازی راه انداخت -که در دیانت چون ریل عمل می‌کند- برای همین بوده است؛ جریان کمک به مستمندان تاریخ و جریان مقاومت در برابر فکر تجاوز. این جمله ازوست: «در برابر خطر خارجی ما می‌توانیم فقط یک کلمه بگوییم و آن هم مقاوت تا مرگ است.» دامنه.

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
افکار و آراء امام سید موسی صدر
/post/2312
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۱
  • ۳۳۲
۵
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

عمران روح

به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. در کتاب "یکصد و ده سؤال از استاد مطهری" تنظیم مجید باقری که از بهمن ۱۳۷۹ زیر چاپ رفت و در زمستان ۱۳۸۳ به چاپ نهم رسید  -و من همین نسخه‌ی آخر را دارم- و اهل فن باخبرند که کتاب به چاپ‌های چندم می‌رسد چقدر، قدر می‌بیند و صدر می‌نشیند. باری؛ توی صفحه‌ی ۴۴ به نقل از ص ۴۳ تا ۵۸ کتاب "جاذبه و دفعه‌ی علی علیه السلام" بحث از اِکسیر است که من این را جمع‌بندی کرده و درین صحن به اشتراک می‌گذارم. اوضاع به‌سامانِ عشق که آن را اِکسیر -همان کیمیا که فلزی را به فلزی دیگر تبدیل می‌کند- این است:

 

 

مثلا" جَبان (=ترسو) را شجاع می‌کند.
مثلا" تنبل را چالاک و زرنگ می‌کند.
مثلا" کودن را هوشمند می‌کند.
مثلا" بخیل را بخشنده می‌کند.
مثلا" کم‌طاقت را شکیبا می‌کند.

 

آری؛ عالم متفکر استاد مطهری -که کتابی ازو نیست که نخوانده باشم یا زیر و زبَر ننموده باشم الّا فقهی محض یا فنی مطلق بوده باشد- معتقد بود اثرِ عشق از لحاظ معنوی «در جهتِ عمران و آبادیِ روح» است و از لحاظ مادی و بدنی، «در جهت گُداختنِ و خرابی».

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
عمران روح
/post/2310
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۱
  • ۱۵۹
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

جهان پسا آمریکا

به قلم علیرضا آهنگر دارابی حاج باقر موسی : سلام. معرفی کتاب جهان پس از آمریکا : نویسنده فرید زکریا. در این کتاب ظهور و یا شاید سقوط آمریکا رو از امپراطوری با اما و اگر به نگارش در آورده که مشتمل به ۹ فصل می‌باشد از جامعه جهانی گرفته تا به دیگر کشورها و سازمانها و مخصوصاً به قول خودشون کشورهای یاغی و شرور از جهان تک قطبی و چند قطبی پرداخته. در این کتاب نگرانی آمریکا در مورد از دست دادن جایگاه خود پرداخته البته این نگرانی در چند مرحله برای آمریکا پدیدار گشته که با مدیریت خود همه رو پشت سرگذاشته اولین آن در سال ۱۹۵۰ بعد پرتاب ماهواره اسپوتینک اتحاد شوروی دومین نگرانی در سال ۱۹۷۰ در راستای گران شدن نفت وکاهش رشد آمریکا و قدرت گرفتن  اروپا و عربستان که حتی رئیس‌جمهور وقت صحبت ظهور جهان چند قطبی خبر داده سومین موج آن در دهه ۱۹۸۰ که به نظر اکثر کارشناسان آن زمان بر این عقیده بودن که ژاپن به لحاظ فناوری و اقتصادی ابر قدرت آینده خواهد شد.

 

 

امروز هم چین تلاش اولی شدن رو در سر دارهاما چرا هیچ کدام عملی نشده بخاطر آن هستش نظام آمریکا انعطاف پذیر کارآمد و اصلاح پذیر می‌باشد البته باید متوجه باشیم آمریکا امروز در خیلی از اولین‌ها اول می‌باشد. در این کتاب سازوکارهای سنتی همکاری بین المللی که البته آرایش قدرت منسوخ شده اعضای دائمی شورایملل متحد پیروز شده که جنگی که حدود هفتاد سال پیش به پایان رسید که در این گروه ژاپن و آلمان دومین و سومین قدرت اقتصاد دنیا جایی ندارند ویا هیچ کشور آمریکا ی لاتین وافریقا دیده نمیشود .البته شورای امنیت یک ساختار کهنه و حاکمیت ( پوسیده ) جهانی می‌باشد.

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
جهان پسا آمریکا
/post/2305
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۱۷۵
ادامه ی مطلب
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

کنار کوچک خان

کنار کوچک خان

به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. اول: چرا اروپاییان به ایران آمده بودند؟! یکی از مسائلی که هنوز هم روشن نشده است این است که آن کسانی که از اروپا به ایران آمده بودند -تعداشان هم کم نبود- چه کسانی بودند و چرا به ایران آمدند؟! این بخش از تاریخ اروپا همچنان تاریک است. در یک تقسیم‌بندی می‌توان آنان را به سه دسته قسمت کرد: ۱. کسانی که حدود سال ۱۹۱۴ در خلال جنگ جهانی اول اروپا و قبل از آن توسط شرکت‌های بزرگ غربی به‌ویژه شرکت‌های آلمانی و اتریشی برای کار در شُعبات کارخانه‌ها به روسیه فرستاده شدند. ۲. آنها که نمی‌توانستند در خدمت دولتی که بر کشور حکومت می‌کرد باشند، بنابرین به شرق که در آن زمان بِکر، ثروتمند، امن و آرام‌تر بود، می‌رفتند. ۳. گروه اسیران جنگ جهانی اول اروپا بودند که در روسیه به سر می‌بردند و هر از گاهی تعدادی از آنها موفق می‌شدند به دنیای آزادِ ایران (برای آنها) پناه ببرند.

 

بیشتر:

ر.ک: کتابِ بیگانه‌ای در کنار کوچک‌خان

اثر یان کورلارژ، ترجمه‌ی دکتر رضا میرچی، ص ۲۳

 

توضیح: یان کورلارژ اهل چکسلواکی بود که به عنوان مهندس فنی در روسیه بود و به نهضت میرزا کوچک‌خان پیوست و به نیروهای نهضت در گیلان، ابزار نبرد می‌ساخت و تعمیرات می‌کرد. کتابی که در دست مطالعه دارم (عکس بالا) یک روایت ناب و خواندنی ازین نهضت و شخصیت میرزا کوچک‌خان و ازین‌دست مسائل است.

 

بخش دوم: ملل شرقی؛ آیا مللی‌اند اهل تعارف؟! در همان کتاب "بیگانه‌ای در کنار کوچک‌خان" نوشته‌ی یان کورلارژ اهل کشور چک -که کناردست میرزاکوچک‌خان به نهضت جنگل کمک می‌کرد- چند مطلب دیگر هم خواندم و نتوانستم از نوشتن آن برای عموم، صرف نظر نمایم. او -کورلارژ - ایرانیان را به عنوان مردمی بسیارکنجکاو که همه‌چیز را کاملا" برانداز می‌کنند و درباره‌ی همه‌چیز دقیق می‌پرسند؛ کاملا" به تعارف می‌افتند، میرزاکوچک‌خان را اما فردی می‌دانست که اصلا" جمله‌های "توخالی و اصطلاحات تعارفی" به کار نمی‌بُرد. در نگاهش:

 

میرزا اموال شخصی نداشت. روی حصیر می‌خوابید. هنگام نیایش به هیچ کس اجازه نمی‌داد خلوتش را برهم بزند. تا سرحدّ افراط به نظافت خود می‌رسید. به عنوان رهبرِ نهضت، مُلایم بود. هرگز دستور تنبیه شَدیدِ کسی را نداد. قوم حاکم قاجار را منبع شرّ می‌دانست. بهبودی زندگی مردم زحتمکش بالاترین هدفش بود. اهل گفت‌وگو و آخوند روشنی بود.

 

مسئله‌ی مهمی را می‌خواهم نخستین‌بار مطرح کنم هرچند پس‌زمینه‌ی ذهنم همواره این فکر وجود داشت و گاه اشاراتی داشتم، اما اینک من از لای این کتاب دریافتم از نظر یک آدمِ مغرب‌زمینی -که اگر بی‌آلایش و بدون شرارت باشد- از زبان ملل شرقی -خاصّه ایرانی- نمی‌توان به اصلِِ مطلب رسید، زیرا به باور آنان -از جمله همین یان کورلارژ- کاملا" جملات تعارفی دارند. منظورش این است وقتی کسی به تعارف بیفتد، اصلِ مطلب خود را پنهان می‌دارد، نمی‌گوید و لذا درکِ مطلب برای طرف یا تأخیر می‌افتد و یا بِالکُل به قول محلی: «بِن‌کال» ناممکن می‌شود.

 

نکته نگویم، عذاب می‌گیرم: خدا نیارد بر ما که مشاورین رأس -که به تعبیرم عقل منفصل محسوب می‌شوند- در بیان واقعیت و حقیقت به تعارف بیفتند و حرف خود را به نفع مقام بالاتر بزَک کنند، یا از آن بتراشند و لاغر و غلط تحویل دهند. طرفِ شَور باید با شجاعت مشورت دهد. بگذرم.

 

یادآوری: از عزیزان کتابخانه‌ی "یادگار امام" قم بی‌نهایت ممنونم که این مرکز فرهنگی و فکری را -که قلب تپنده‌ی محله‌ی ما در خیابان شیخ انصاری‌ست- مدیریت می‌کنند.

کنار کوچک خان
ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
کنار کوچک خان
/post/2298
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۳
  • ۴۷۰
۱
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

حرفِ خواجه نصیر

به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. سه روزه که "گُزیده‌ی اخلاق ناصری" به شرح شهرام رجب‌زاده، از معتبرترین اثر اخلاقی به زبان فارسی را تمام کردم. نمی‌توانم کتابی را بخوانم اما از آن، زکات! نپردازم (=نکات ناب از آن نگویم) خواجه نصیرالدین طوسی عالم دینی قرن ۶ و ۷ قمری درین کتابش -که برای ناصرالدین حاکم اسماعیلیه‌ی قُهستان خراسان نگاشت- به اخلاق پرداخت که اساس پرسش در اخلاق این است چه چیزی فضیلت است، چه چیزی رذیلت. ملاک خوب و بد چیست؛ به قول علمی حُسن و قُبح. او سعی دارد مثلا" عملِ اَعِفّا (=عفیفان، چه بانوان چه آقایان) و عملِ اَسخیا (=سخاوتمندان) را باز گویَد. یا مثلا" به سیاست مُدُن (=دیدِ تدبیری داشتن به جامعه) هم می‌پردازد. مثل دفع ضررِ اَعدا (=عَدوها، دشمنان) که از دیدش سه مرتبه دارد و به ترتیب باید طی شود:

 

- اول: اصلاح و صلح.

-دوم: احتراز (=دوری) از مخالطت (=آمیختگی) با دشمنان به بُعدِ جوار یا جابجایی. یعنی لشگر نظامی نزدیک دشمنان ساکن نشود. به قول امروزی قرارگاه نزند.

-سوم: قهر و قلع‌وقمع و این آخرِ همه‌ی تدبیرها باشد. که نصیرالدین شش پیش‌شرط برای آن قائل است که سعی کردم جملاتش را ساده‌تر سازم:

 

 

۱. دشمن، شَریر بُوَد و در ذات خود اصلاح به هیچ طریق نپذیرد.

۲. به هیچ وجه از وجوه جز قهر (=چیرگی با زور و جنگ) خود را از تعرّض او (بخوانید: کشور یا حزب یا گروه عدو) خلاصی نبیند.

۳. اظهار سعی در اِزالتِ (=دورکردن) خیرات از مشاهده کرده باشد. به زبان امروزی دشمن بخواهد مردم را از مذهب و معنویت تخلیه کند. به قول مشهور رهبری: «ناتوی فرهنگی» پیاده کند!

 

بگذرم سه تا دیگه پیش‌شرط حوصله نگرفت برداشتم را تایپ کنم. فقط بگویم در قدیم، زِمامداران و فرمانروایان، از فقیهان و دانشمندان قوی‌فکر می‌خواستند به آنان مشورت دهند، (مشورت واقعی نه مثل امروزه‌روز صوری و پُر از رودربایستی) که اغلب در قالبِ کتاب و مقالت عرضه می‌شد. مثل همین کتاب "اخلاق ناصری" که شیخ نصیرِ -فقیه- به ناصر، -فرماندار و مُحتشمِ قُهستان- به‌جِدّ و جهد توصیه می‌کند و خط می‌دهد و نیز ربط.

 

نکته‌ی دگر گویم و کامل ازین کتاب بگذرم: از نظر نصیرالدین یکی از مهمترین علائم جهل مرکّب (=یعنی کسی چیزی را نمی‌داند، به نادانی‌اش توجه نمی‌کند ولی خیال نماید می‌داند) این است که فرد "از صورتِ علم، خالی بوَد." خیلی حرف است، این حرف نصیر، نیست؟! همان نصیرالدین که با ذکاوت، مغولان را به بغداد کشاند و سلسله‌ی عباسیان را پس از چند قرن حکمرانی ستمگرانه، برانداخت.

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
حرفِ خواجه نصیر
/post/2288
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۱
  • ۲۳۰
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

کتابِ «گوش کن، انسانِ کوچک!»

به قلم دامنه. «گوش کن، انسان کوچک!» به نام خدا. سلام. کتاب "گوش کن، انسان کوچک! (عکس بالا) -که از دیشب با هم بر یک بالین خوابیدیم- یک اثر روانشناسی و سیاسی است، نویسنده‌اش ویلهلم رایش (۱۸۹۷ - ۱۹۷۵). مترجمش مریم نعمت‌طاووسی است در ۱۴۶ صفحه، مصوّر. (تهران: مس، ۱۳۸۲) اینک می‌خواهم فهمم ازین کتاب را، قسمت کنم؛ شاید بر کسی سودمند حساب شود. او که رانده از مدرسه‌ی روانکاوی فروید و نیز حزب کمونیست بود، در سال ۱۹۳۹ به آمریکا گریخت. اما آمریکا هم از نشر افکارش ممانعت کرد، به دادگاهش بُرد و در زندان مُرد. او درین اثر چه می‌خواست بگوید. من فهمم این‌گونه قد داد، که خواهم نگاشت:

 

 

او در اصل می‌خواهد (به تعبیر شخصی من) بگوید سرانِ قدرت (رهبران، سیاستمداران، فلاسفه‌ی توجیه‌کار، سندیکاها و ...) خرَدِ شما انسان را خُرد و خوار می‌خواهند و به همین خاطر، شما را انسانِ کوچک! و آدم معمولی! فرض می‌گیرند. این لُبّ حرف رایش هست. اما چند گزینه هم روی میزِ فهم می‌گذارم که ثمرات این کتاب، در گوارشِ فکر هضم شود. آنچه می‌نویسم برداشت آزاد من است، اگر بد فهمیده باشم، تقصیر از من است، نه از کتاب:

 

او معتقد است انسان تنها از یک نظر از آزادی بهره‌مند هست، و آن این که "آزاد از انتقاد از خود" باشد که درین صورت ممکن است به آدم "در فرمانروایی بر زندگی، کمک کند." (ر.ک: ص ۷) در واقع او دَوان‌دَوان خواننده را می‌کشانَد به سمتِ اندیشه در درون خودش، و چون از پِچپچه‌هایی که صاحبان قدرت نسبت به حکومت‌شوندگانِ خود، در گوشِ هم می‌کنند، اطلاع دارد، به انسان نهیب می‌زند کوچک نباش! و بدان که آنان عینِ "طاعونِ هیجانی" تو را خوار و خفیف می‌خواهند؛ لذاست دم از انسان بهنجار (در ص ۹۶) می‌زند و  نقاشی‌اش را نیز به تصویر می‌کشانَد. رایش حتی خود را در مقام جایگاهی چون جایگاه بیدارگری‌ی سقراط، می‌گذارد که گویی می‌خواهد "ستاره‌ی دریایی درونِ" انسان‌ها را کشف کند و آن را به روشنی وصف. (ر.ک: ص ۳۹) زیرا او قائل به "قلمروِ قدرتِ گسترده‌ی درون" است که خود معتقد است "به رویَت ای انسان، گشودم." (ر.ک: ص ۱۳۰) و آن‌گاه ضمیر بشر را زیرِ وعظ خود می‌گیرد که جنابِ "انسان کوچک!" حتما" بدان که "تو لحظاتِ عظمت هم داری!" (ر.ک: ص ۳۱) و او را به یاد صدای شِتلَخِ شلاقِ تاریخِ دُژَم‌های بَدرحم می‌اندازد که "نه قیصر، نه تزار و نه ...، هیچ یک تو را فتح نکردند." مرز و خاک را چرا، در نوردیدند، ولی تو را نه. البته رایش در این جا کمی تخفیف هم قائل است و می‌گوید: ″توانستند تو را به بردگی بکشانند، اما نتوانستند کَهتری را از تو برُبایند." (ر.ک: ص ۱۲۴)  که چون معتقد است انسان «جنسی حریص» هست (ر.ک: ص ۶۱) لذا هشدار می‌دهد هر کس زندگی‌اش را در دستان خود نگه داشته باشد و به هیچ کس دیگر، واگذار مَکند، خصوصا"پیشوایانی را که برمی‌گزیند. بنابرین شعارش را وارد صحنه می‌کند: «خودت باش»! (ر.ک: ص ۷۶) و برای این که انسان، خود، خرَد خود را خُردوخمیر نکند، باورش این است به عوضِ رفتن به هر جا، بهتر است "به کتابخانه" روانه شود تا به تعبیر او بی‌پرده بیندیشد و به آوای درونی‌اش که می‌گوید چه باید کرد، گوش فرا دهد. (ر.ک: ص ۷۵) امیدوارم توانسته باشم عمقِ عمیقِ این کتاب را کاوشگرانه به سطح رسانده باشم و در دیدگانِ خوانندگان، دیار (=معلوم) کرده باشم. والسلام. نامه تمام.

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
کتابِ «گوش کن، انسانِ کوچک!»
/post/2296
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۱
  • ۲۱۵
۱
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

سه نمونه از آئین‌ دیرین ایران

 به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. یکی از هفت کتابی که امسال تمام کردم کتاب "گاه‌شماری و جشن‌های باستانی ایران" نوشته‌ی آقای هاشم رضی چاپ دوم ۱۳۸۲ تهران انتشارات بهجت، بود که این یکی را بُرشی خواندم و همان وسط نوروز تمام کردم. گزارشی از آن را نوبت گذاشته بودم که بر برسم. اینک رسیدم. نکات که زیاد است سه تا بس است:

 

 

 یکی این که ایرانی‌ها روز برات داشتند؛ یعنی روز تقدیرات که اسلام در شب، شب قدر دارد. در آن روز باور به جهانِ پَسین رستاخیز مُردگان و تسلسُل زندگی یادآوری و گرامی داشته می‌شد. حتی در بابِل هم که چنین می‌کردند، از همین فرهنگ ایرانی آبشخور داشت. ر.ک: ص ۲۹ تا ۳۵ کتاب.

 

دوم این که مراسم توبه و آئین بیرون راندن بدی و دیوی از درون، یک رسم دیرباز بود. حتی ایام صوم (=روزه) و سوگواری منعقد می‌شد. ر.ک: ص ۲۹ کتاب.

 

سوم آن که برخی از جشن‌ها و آئین‌ها در ایران با عمر این ملت برابر است. یعنی تا ایرانی بوده، چنین بوده. یک نمونه از ابوریحان بیرونی مثال بزنم و به قول عرب‌های عزیز خوزستان و جنوب ایران و جهان اسلام، "خلاص"!

 

ابوریحان بیرونی از مردم آمُل در برپاداشتِ جشنِ تیرگان در میان ایرانیان چنین می‌گوید: "آمُلی‌ها در تیرروزِ تیرماه، به دریای خزر رفته و همه‌روزه را به شنا و آب‌بازی می‌گذرانند." ر.ک: ص ۶۶۲ کتاب. بگذرم.

 

تشکر می‌کنم از همه‌ی عزیزان کتابخانه‌ی "یادگار امام" قم که این نعمت بزرگ دستیابی به کتاب امانی را برای منطقه‌ی ما فراهم ساختند. >| ۳۰ فروردین ۱۴۰۲ |< دامنه.

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
سه نمونه از آئین‌ دیرین ایران
/post/2291
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۲۴۴
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

دولت موحّدین در آندلس

به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. در کتاب "زنده‌ی بیدار" درباره‌ی "حی بن یقظان" اثر ابن طُفَیل محمد بن عبدالملک، ترجمه‌ی مرحوم بدیع‌الزمان فروزانفر، یک بحث مهمی در مورد مردم مسلمان آندلس اسپانیا و کسانی که در مغربِ ممالک اسلامی به سر می‌بردند آمده است که واقعا" شگفتی‌ساز است. من این اثر را دو روز پیش، پایان بردم و حیف دانستم ازین قطعه، چیزی ننویسم که نُه راز در آن موج می‌زند؛ در "فنون و ادب و علومِ روایت، تبحّر داشتند." و در فروع مذهب "پیرو مالک" بودند و همین مطلب سبب شده بود که بر ظاهر جمود می‌ورزیدند و به علوم عقلی رغبت نشان نمی‌دادند و ازین‌رو به قول ابن طفیل از علوم یونانی تنها فنون ریاضی در آندلس رواج گرفت. لذا کسانی که فلسفه می‌دانستند از بیمِ عوام، دانش و معرفت خود را مستور می‌داشتند زیرا همین‌که عالِمی بدین رشته مشهور می‌شد مردم به دشمنی او برمی‌خاستند و زندیقش می‌خواندند و سنگسارش می‌کردند و یا حتی مُلوک و اُمرای آن سرزمین به رعایت خاطر عوام، او را می‌کُشتند. و به همین سبب «علی بن یوسف بن تاشفین متوفای ۵۳۷ قمری» حاکم وقت آن جا امر کرد تا کُتُب ابوحامد غزالی را سوختند. بااین‌همه؛ هوشمندانِ آندلس در نهان، این علوم را می‌آموختند و کُتُب فلسفه را هر جا که بود به دست می‌آوردند.

 

کتاب "زنده‌ی بیدار"


از خصائص اهل آندلس یکی عشق و دلبستگی به گردآوری کُتُب بوده است و اهل قرطبه (از شهرهای مهم آندلس و پایتخت مُلوک اموی آن ناحیه) به‌خصوص، حرص و ولعی شگفت بدین امر داشته‌اند چنان‌که مردم بی‌علم و بی‌اطلاع هم، به داشتنِ کتابخانه و نُسَخ معتبر و خطوط بزرگان افتخار می‌نموده‌اند. و "حکم بن عبدالرحمان" ملقب به "بالمستنصر بالله" از اُمرای اموی (۳۵۰ - ۳۶۶) کتابخانه‌یی بسیارمهم فراهم ساخت که فهرست آن ۴۴ مجلّد و مشتمل بر ۴۰۰ هزار نسخه کتاب در فنون مختلف بود.

 

ظهور محمد بن تومرت معروف به مهدی (۴۸۵ - ۵۲۴) و تشکیل «دولت موحّدین» (که بر مبنای دعوت جدید و مطالعه در اصول عقاید و علم کلام و تا حدی تمایل به مذهب شیعه و عصمت امام ع تأسیس شده بود) راهی برای بحث در اصول عقاید و اظهار مسائل فلسفی باز نمود. و به خصوص در روزگار حکومت ابویعقوب، فلسفه و علوم اوائل رواج گرفت و آن پادشاه خود نیز در علوم متداوله‌ی آن عصر، دستِ قوی داشت و از عقاید و آراء حُکَمای یونان اطلاع کافی به دست آورده بود و گمان می‌رود که گذشته از آمادگی محیط، ارتباط ابن طُفَیل با این امیر و قدرتی که در دستگاه حکومت داشت، نیز، زمینه را برای او آماده ساخت تا عقایدحُکما را نشر دهد و رساله‌ی "حی بن یقظان" را تألیف نماید.

 

حرف آخرسری: از پرده‌بردای نُه راز این متنم از آن قطعه‌ی دردناک اما طلایی و شکوفایی ولی توأم با عقب‌نشینی! بگذرم و به خواننده‌ی خواهان وا گذارم. والسلام.

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
دولت موحّدین در آندلس
/post/2285
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۱۵۱
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

معرفی کتاب از چیزی نمی‌ترسیدم

به قلم حجت‌الاسلام محمد رضا احمدی: معرفی یک کتاب "از چیزی نمی‌ترسیدم"، عنوان کتابی مختصر از زندگینامه سردار دلها، شهید سلیمانی است. این زندگی نامه، خودنوشت و بسیار مجمل و در واقع تلگرافی از دوران کودکی تا زمان پیروزی انقلاب ایشان می‌باشد. شرح کوتاهی از دوران فقر و نداری و در عین حال مهمان نوازی خانواده، گذری بر تدین خانواده، تقید پدر به حلال و حرام. مشدی حسنی که زکات مالش را به موقع می‌داد. پدری که اهل غسل در قنات ده و در سرمای زمستان بود. شرح مختصری از قربانی کردن چاق ترین گوسفند برای امام حسین علیه السلام، در حالی که خود به آن نیاز داشتند. شرح مختصری از نمازهای دوران کودکی و اهتمام پدر به نماز اول وقت و صدای آشنای شعری که پس از نماز می‌خواند:

 

الهی به عزت و جلالت، خوارم مکن
به جرم گنه شرمسارم مکن
مرا شرمساری به روی تو هست
مکن شرمسارم مرا پیش کس

 

حجت‌الاسلام

محمد رضا احمدی

 

شرح مختصری از کار در شهر کرمان جهت کمک به معاش خانواده، کوتاه و گویا از ورزشی که به گفته او تاثیر زیادی بر اخلاق دینی اش داشت و یکی از مهمترین موانع در کشیده شدنش به مفاسد اخلاقی بود، شرح مختصری از روزهایی که برای اولین بار کلمه شاه، آیت الله خمینی و دکتر شریعتی را شنید، از آشنایی با مساجد کرمان و انقلاب و شعارنویسی و کتک خوردن و ورود در تظاهرات و ... بر اساس این شرح مختصر، او همان گونه که بعد از انقلاب از وجود و حیثیت زنان در ایران و  ایزدی ها در سوریه دفاع کرد، از شخصیت زنان در دوره طاغوت نیز دفاع می‌کرد، گرچه بی حجاب باشند: "دختر جوانی با سر برهنه و موهای کاملا بلند در پیاده رو در حال حرکت بود که در آن روزها یک امر طبیعی بود. در پیاده رو یک پاسبان شهربانی به او جسارتی کرد. از این عمل زشت او در روز عاشورا بر آشفتم و تصمیم به برخورد با او گرفتم. به سرعت با دوستم از پله های هتل پایین آمدم. آنقدر عصبانی بودم که عواقب این حمله برایم هیچ اهمیتی نداشت. دو پلیس مشغول گفتگو با هم شدند، برق آسا به آنها رسیدم با چند ضربه کاراته او را نقش بر زمین کردم. خون از بینی هایش فوران زد. پلیس راهنمایی سوت زد. به سرعت فرار کردم و به ساختمان هتل پناه بردم. قریب دو ساعت همه جا را گشتند اما نتوانستند مرا پیدا کنند. از هتل خارج شدم و به سمت خانه مان حرکت کردم. زدن پاسبان شهربانی مغرورم کرده بود حالا دیگر از چیزی نمی ترسیدم". و بدین ترتیب نام کتاب از این جمله سردار دلها اقتباس شد. نمی دانم چرا شرح این کتاب مختصر، کمی مفصَّل شد. نمی توان از  نام سردار به راحتی و خلاصه وار گذشت، چه گوهری را از دست دادیم، روحش شاد. محمدرضا احمدی.

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
معرفی کتاب از چیزی نمی‌ترسیدم
/post/2270
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۱
  • ۳۱۹
۱
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

زندگی و بندگی ( ۱ تا ۴ )

زندگی و بندگی ( ۱ )

 

به نام خدا. سلام. زندگی و بندگی راهی به روی هم هستند. زندگی بدون بندگی نمی‌شود و بندگی بدون زندگی ممکن نیست که به فرموده‌ی رسول اکرم ص "دنیا، مزرعه‌ی آخرت است". در کتابی به همین نام : "زندگی و بندگی؛ بر پایه‌ی آموزه‌های قرآن و حدیث" (چاپ دوم / ۱۳۹۶) نوشته‌ی مرحوم رضا بابایی (زاده‌ی ۱ خرداد ۱۳۴۳ در قزوین و درگذشته‌ی ۱۸ فروردین ۱۳۹۹ در قم) نویسنده، طلبه، دین‌پژوه، شعری دیدم که نقلش خالی از لطف نیست:

 

ای دل اَر خواهی تو بهتر زندگی
بندگی کن، بندگی کن، بندگی

 

چون پایه‌ی زندگی سالم بر دو شاخه‌ی پیام آسمان و پیام خرَد استوار است، رستگاری حکم می‌کند زندگی در سایه‌ی بندگی باشد و بندگی در مسیر و بِستر زندگی روی دهد. پیامبران ع و امامان ع و بزرگان و پارسایان استدلال کردند و برای بشر بازگو، که به اوج نمی‌رسد آن کسی که خود را از آموزه‌های وَحیانی و دینی خالی کند. و صد البته هم اگر خود را با خرَد و دانایی بیگانه کند به دام بدعت و بدتر از آن خرافه و حتی تحریف می‌افتد. چند نمونه از مواردی که زندگی و بندگی را پیوسته‌به‌هم نگه می‌دارد، به نقل از همین کتاب نام می‌برم. لطفا" تک‌تک آن را بخوانیم و کمی فکر کنیم:

 

 

آراستگی، آزادگی، پاکی، بهداشت (که معجزه‌ی اسلام است)، ازدواج، نماز، کار ثواب، کار و کوشش، محبت، آرامش، ذکر، مدارا، اخلاص، پرهیزگاری، پرهیز از اسراف، اعتکاف، همگرایی، ساده‌زیستی، زیارت، نوع‌دوستی، معاشرت، بخشش، میانه‌روی، پیمان، پایداری، بردباری، مهارت، نظم، رایزنی، دانشوری، تغذیه، حق‌الناس، نشاط، توبه، قلب سلیم، امید به رستاخیز، عزای عاشورا، کمک، دعا، تفریح، گستراندن دعوت، شکرگزاری، مهربانی، ترک معصیت و ده‌ها کار و موارد دیگر.

 

اشاره: بالاترین اثر بندگی این است که انسان را در برابر دیگران، عزتمند (اما فروتن نه مغرور) نگاه می‌دارد و خضوع و خشوع را منحصرا" در پیشگاه حضرت باری‌تعالی صورت می‌دهد.

| ۲۵ اسفند ۱۴۰۱ |
ابراهیم طالبی دارابی

 
 

زندگی و بندگی ( ۲ )

 

به نام خدا. سلام. نوشته بودم آثار مرحوم رضا بابایی خواندن دارد؛ از جمله کتابِ «زندگی و بندگی» ایشان که عنوانِ این سری نوشتارهایم گردیده. برداشتم این است انسان باید در مجاورتِ این دو باشد، تا میانه‌روی کند، نه زیاده‌روی. این دو، همان زندگی و بندگی است. هر کدام ازین دو، نباشد جریان دنیا و عُقبی در هر فرد مختل می‌شود. شاید بی‌علت نبوده باشد که نویسنده از ۴۵۶ صفحه‌ی کتابش، نیمی را زندگی قرار داده و نصفی را هم بندگی.

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
زندگی و بندگی ( ۱ تا ۴ )
/post/2275
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۱
  • ۱۷۳
ادامه ی مطلب
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

سه امر و نهی داریوش یکم

به قلم دامنه: سه امر و نهی درخشنده‌ی داریوش یکم. به نام خدا. سلام. این روزها تا نوروز ۱۴۰۲ کتاب «حکومتی که برای جهان دستور می‌نوشت» را در دستِ مطالعه و یادداشت‌برداری دارم. نوشته‌ی دکنر ن. بختورتاش. کتابی درباره‌ی ایران که دو سده رهبری جهان را در دست داشت. در صفحه‌ی ۴۴۵ به نوع‌دوستی پرداخته است که چون مهم است، بدان می‌پردازم. آنچه من فهمیدم (البته به نقل این کتاب) تاریخ گواهی داده که داریوش هخامنش یکم از راه «نوع‌دوستی و گرایش به تکامل فکری و همچنین پرهیز از بت‌پرستی» نمایندگانی به کارتاژ (تونس فعلی در شمال آفریقا) فرستاد و از کارتاژی‌ها خواست از سه چیز بپرهیزند. آن سه چیز چه بود؟ در زیر ردیف می‌کنم:

 

- از قربانی‌کردن انسان در راه بت‌ها.
- از خوردن گوشت سگ.
- از دفن مُردگان خود به جای سوزاندن.

 

چیزی هم به این متن امروزم بیفزایم: داریوش یکم، چهارمین شاهنشاه هخامنشی بود در ۴۸۶ پیش از میلاد زاده شد و در ۵۲۲ درگذشت، داماد کوروش کبیر بود. او شورش‌های داخلی ایران را با قاطعیت سرکوب کرد و دایره‌ی وسیع فرمانروایی هخامنشی را در بیرون از مرزهای ایران، باز هم وسعت داد.

 

کتاب نوشته‌ی دکنر ن. بختورتاش

«حکومتی که برای جهان دستور می‌نوشت»

 

حالا با این یادآوری می‌خواهم برگردم به همان سه نهی او به تونسی‌ها. او تقریبا" پیش از ۱۱۰۰ و اندی سال قبل از تولد دین اسلام، دست به این سه توصیه‌ی جهانی زد؛ به عبارت امروزی، آمرانه "امر به معروف" نمود و مقتدرانه "نهی از منکر" کرد.

 

اسلام هم وقتی بر قلب آن عبادتگرِ امین و حنیفِ درون غار حرا، حضرت محمد بن عبدالله‌ی مصطفی -صلّی اللّه علیه و آله- نورِ پیامبری تابانده، پیش از هر چیز بر توحید و یکتاپرستی خدای باری‌تعالی، دست گذاشته و از بت و بت‌پرستی و همه‌ی آداب جاهلی آن، نهی اکید صادر کرده.

 

سگ (=کَلب) را کنار خوک (=خنزیر) حرام‌گوشت دانسته و حتی جزوِ نجاسات معرفی کرده تا جز در وادی دام و گله و پاسبانی و نیازهای ایمنی، کسی سگ را برای خوردن یا آمیزیدن پرورش ندهد. و فقط در نهی سوم داریوش نظر اسلام فرق دارد؛ همان دفن مردگان را امضاء کرده است که داریوش سوزاندن را توصیه می‌کرده که فرهنگی هندی بنگالی بوده.

 

نکته: به اسلامِ آسانگیر، گیر می‌دهند! حال آن‌که از دین ما نزدیک ۱۱۰۰ و اندی سال زودتر، خودِ داریوش بزرگ هم، خوردن گوشت سگ را نه فقط برای ایرانی که برای بیرونی نیز منع می‌نموده. حالا برخی‌ها با دورزدنِ تعالیم ایرانی و آموزه‌های اسلامی، سگ را تا به اتاق‌خواب‌های خود برده‌اند و این حیوان را -که کارهای ویژه ازو برای خدمتِ انسان، ساخته است- از شوهران و همسران و فرزندان و همنوعان خود نزدیک‌تر به خود، می‌بینند و نزاکت رفتاری خود را تعطیل و پُشت و به فرهنگ بیگانگان رو و خو کرده‌اند.

 

هان! زنهار! نمی‌گویم حضرت محمد امین مصطفای ما (ص) کجایی که ببینی برخی چه با خود  و دین‌آموزه می‌کنند؟! بلکه همان داریوش بزرگ هخامنش را صدا می‌زنم: که آی مردِ درنوردیدن مرزها و آی شاهنشاه جهان‌گشا، کجایی که بیایی ببینی آن زمان نه فقط مردم سرزمین خود را از سگ‌بازی، بازمی‌داشتی که تونسی‌ها را هم امر و نهی می‌نمودی از اکل سگ خودداری کنند، اینک همشهری‌های خودت سگ‌باز شدند و خیال می‌کنند مدرن‌بودن و نوبودن و مُدِ روز شدن در دنیای مدرنیته، یعنی پوشک‌پوشیدن به تن سگ و بامشی و گربه! و قلّاده بستن و کلاه‌دوختن بر سر سگ و شاهین و شامپانزه!

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
سه امر و نهی داریوش یکم
/post/2271
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۲۳۴
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

کتاب دَکَل

به قلم حجت‌الاسلام محمد رضا احمدی: دَکَل، نامی است که کسانی که دوره های آموزش نظامی را طی کرده و یا در جبهه حضور داشته اند، حتما به ویژگی های آن آگاه هستند. این کلمه گرچه در امور نظامی و دیدبانی کاربرد دارد، اما نام کتاب مستند داستانی است که در هفت زنگ (فصل) برای دانش آموزان تبیین شده است. این کتاب در واقع شرح بخشهایی از بیانیه گام دوم انقلاب است که فراخور حال دانش آموزان بیان شده است. این کتاب، مواجهه یک روحانی با دانش آموزانی است که برای خالی کردن دق دلشان از آخوند و نظام، کف دستشان را شلاق وار روانه پس گردن جلویی می‌کردند. در واقع اخراجی هایی بودند که در کلاس درس نشسته اند. اما این معلم روحانی خوش برخورد و خوش ذوق توانست در جلسات متعدد و با استدلال و منطق، به شبهه ها و سوالات متعدد از دوران پهلوی و انقلاب اسلامی و مسائل روز پاسخ دهد، پاسخی که در واقع بلسان قومه است.

 

حجت‌الاسلام

محمد رضا احمدی

 

 

در پایان کتاب، که دیگر با دانش آموزان رفیق صمیمی شده بود و انگار به شبهه ها هم پاسخ داده شد، از آنها می خواهد که همیشه مسائل انقلاب و نظام را از بالای دکل نگاه کرده و تحلیل کنند، نه از پشت خاکریز. از بالای دکل می توان شعاع انقلاب اسلامی را دید، نقاط قوت انقلاب را در داخل و خارج ارزیابی کرد و ترفندهای دشمن را بهتر شناخت، همچنین می توان دید کدام خط و جناح در خط انقلاب هست و کدام یک در مقابل انقلاب. علاوه بر این، نقاط ضعف خود را نیز می توانیم بهتر تشخیص دهیم. در مجموع باید کلان نگر باشیم و اسیر تحلیل های سطحی و کوچه بازاری نشویم. و بدین ترتیب نام کتاب دکل نام گرفت که در ۳۳۱ صفحه به نگارش در آمده است. محمدرضا احمدی.

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
کتاب دَکَل
/post/2266
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۳۰۲
۱
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

شکوه حضرت محمد صلوات الله علیه و آله

 به قلم دامنه. به نام خدا. سلام. چون شنبه‌ی آینده مبعث مبارک رسول الله ص است، دیشب رُمان "محمد" ص را (که بر اساس زندگی آن حضرت توسط آقای "ابراهیم حسن‌بیگی" نوشته شده است) شروع کردم بخوانم. روزی بحیرا راهب نصرانی از محمد امین -که هنوز نوجوان بود و در کاروان ابوطالب س به سوی شام سوریه می‌رفت- پرسید: چه چیزی را بیشتر می‌پسندی؟ محمد امین پاسخ داد: تنهایی را.

 

ممنونم از دست‌اندرکاران

کتابخانه‌ی یادگار امام ره قم

سرفصل‌های این نوشتار شامل شرح:

 

۱. مفهوم تنهایی

۲. تشتی پر از خون!!!

۳. پیکِ انسان چیست؟

۴. شکست دوست شَرور سران

۵. ۱۰۰ شتر جایزه !

 

یکم: مفهوم تنهایی

 

همین مفهوم تنهایی را کمی باز کنم. تنهایی از واژگانی‌ست که معانی بسیاری در خود جمع دارد؛ مصل فردیت، فرید، منفرد، تک، یگانه، وحید. انسان زمانی به کشف و اشراق می‌رسد و دانش در ذهنش طلوع می‌کند که بتواند برخی از ساعات در خلوت خود بماند. اساسا" آدم فکور فرصت تنهایی را از دست دهد از تفکر باز می‌مانَد. خلوت فکری تجلی‌گاه خرَد است. فرض اگر زنده‌یاد علی شریعتی و استاد شهید مطهری فرصتِ تنهایی نداشتند مگر می‌توانستند هر کدام بیش از ۹۹ کتاب بنویسند؟! (گفتار یا نوشتار) این قدرتِ تنهایی بود که این اثر روحی را در آن دو گذاشت.

 

هر آدمی که به خرَد خود اهمیت می‌دهد باید ساعاتی از جمع بگریزد و در سایه‌ی پربار تفرد بتواند فکر کند، به حساب از خودش پردازد، با خدا نجوا کند، کتاب بخواند، در جانش فرو روَد. کشفی، شرَفی، شوری، شقوقی، شیدایی بیابد. واقعا" حضرت امین ص پاسخ شگرفی به بحیرا داد؛ از همان سرآغاز شکل‌گیری حیاتِ حیاتبخشش، عظمت تنهایی و خلوت‌کردن را می‌دانست، عاشق کوه و غار بود تا در نهایت آرامش تفکر کند. اُمی‌بودن از نظرم یعنی سوادِ درونی داشتن، از نزد کسی یاد نگرفتن. محمد امین اُمی بود؛ دانشش از آن خودش و لدُنّی‌اش. چه پیام‌آور "خاتم‌"ی؛ معجزه‌اش هم کتاب

 

دوم: تشتی پر از خون !!!

 

به نام خدا. سلام. مبعث نزدیک است و دارم سراغ صاحبِ مبعث می‌روم. باورِ زودگذر در پیروی از محمد بن عبدلله رسول خدا ص نداریم که با کمترین کار انکاریون، دست از آیین و دین او بشُوییم. پیامبر ما حتی پیش از مبعث به عنوان "امین" مرد مروّت و فتوّت بود. بودنِ او در پیمان جوانمردان مکه، بالاترین اطمینان میان مکیان ایجاد می‌کرد. آن روز وقتی محمد امین، در برابر عاص -زورگوی قُلدر مکه- ایستاد که اموال یک تاجرمردِ ستمدیده را به زور ربوده بود، کسی گمان نمی‌کرد محمدِ یتیم ص بتواند اِحقاق حق کند و اموال آن تاجر را از دست عاص شَرور درآورَد. اما درآوُرد، و چشمان همه را خیره نمود.

 

محمد امین ما، سال‌ها به لقمه‌ی نان و جرعه‌ی آب قناعت می‌نمود. چنان خودساخته و حنیف (=راستین درستکار) بود که محلِ رجوع همگان شده بود. روزها به بالای کوه و داخل غار حرا می‌رفت تا تمرین خودسازی کند و خردمندی کند. خدا هم از بَدو، او را مصطفای (=برگزیده‌ی) خود کرده بود و شگفت‌انگیزتر این که از همان داخل غار -نه در قصر و کاخ- به پیامبری مبعوث شد و حیرت‌آور هم این‌که، با آن که اُمی بود، خدا اما به او در اولین وحی، فرمود:

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
شکوه حضرت محمد صلوات الله علیه و آله
/post/2262
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۱
  • ۳۴۰
ادامه ی مطلب
۱
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

یادگاری از کتابخانه‌ی "یادگار امام" قم

به قلم دامنه. یادگاری آیا گرفته‌اید؟ به نام خدا. سلام. یک یادگاری، سه روز پیش به من داده شده؛ سنگ متبرّک حرم امام علی ع. کتابخانه‌ی "یادگار امام" محله‌ی ما کتاب‌خوان‌های منطقه را دعوت به میز گرد کرد؛ برای دادن گزارش آخرین کتابی که از آن کتابخانه به امانت برده و خوانده‌اند. از جمله من. آن روز رفتم گزارش به میز گرد هم دادم و این هدیه را هم گرفته‌ام. (عکس انداخته و دین پست بار گذاشتم) از جناب آقای نیکزاد مسئول متعهد و متفکر کتابخانه و همکاران محترم و زحمتکشش بسیار ممنونم.

 

 

خواستم گفته باشم یادگاری گرفتن را دوست دارم، معنوی باشد هنوز هم بیشتر. چون روی آن قیمت و حد نمی‌شود گذاشت. اگر مثلا" ۱۲۵ هزار تومان پول می‌دادند با خریدن دو قُلوِه گوسفند در شکم هضم می‌شد و تمام. و یا ۲۵۰ هزار تومان هم می‌دادند تازه می‌شد یک کیلو و اندی تخم کدو که بی ضررترین آجیل است. (اگر کسی نقیض آن را می‌داند، بگوید تا اطلاعات نادرستی در صحن نگذاشته باشم) اما یادگاری متبرّک بارِ معنایی بلندی دارد. نگاه هرباره به همین هدیه مرا می‌برَد به حرم امام علی ع که وقتی رفته بودم زیارت، صحنِ U شکل حرم -که سه صحنِ باز را با هم بدون درِ داخلی متصل نگه می‌دارد- برایم خیلی جذبه داشت. خصوصا" سمت صحن ساعت که ضلع شرق و طلوع خورشید است. داخل حرم بخش رواق حضرت ابوطالب س را هم خیلی می‌پسندیدم، چون نشست زائر برای توجه و عبادت را آرامش مطلق می‌بخشید. قبور عالمان در حرم هم جِلوه‌ی درخشنده دارد. بگذرم. با قال استاد نجفی یادگار مرحوم «آقا»: یا علی. شما چی؟ یادگاری آیا گرفته‌اید؟ | ۲۱ بهمن ۱۴۰۱ | ابراهیم طالبی دارابی دامنه.

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
یادگاری از کتابخانه‌ی "یادگار امام" قم
/post/2253
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۱
  • ۲۶۶
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

ده مشرق در الفاظ از کتاب ابواب الهدی

به قلم دامنه: ده مشرق در الفاظ. به نام خدا. سلام. مرحوم آیت الله میرزا مهدی اصفهانی از بنیانگذاران مکتب تفکیک که با کسب اجازه از مرحوم نائینی از نجف اشرف به مشهد مقدس مقیم شده بود در یکی از فرازهای مشهورترین کتابش "ابواب الهدی" (عکسی که از آن انداختم و متن گذاشتم) به زبان‌شناسی می‌پردازد و سخن از الفاظ می‌کند که خداوند علوم خود را در قالب الفاظ ظاهر ساخت. از نظر او به واسطه‌ی همین الفاظ و کلمات است که هم تکلّم (=سخن‌گفتن) و هم تعلیم و تربیت ممکن می‌گردد. اساسا" ایشان دروازه‌ی تعالیم را «معرفت نفس» می‌خواند که از الفاظ عبور می‌کند. من بخش فارسی این کتاب را خواندم و فقط به ۱۰ مشرق (بر اساس برداشت‌های خودم) اشاره‌ی گذرا می‌کنم که ایشان آن را شرح کرده است. مشرق هم یعنی اِشراق و طلوع علم و معرفت:

 

کتاب ابواب الهدی

اثر آیت الله میرزا مهدی اصفهانی

با تحقیق و مقدمه‌ی حسین مفید

از انتشارات مُنیر، چاپ ۱۳۷۸ در ۷۳۶ صفحه

 

مشرق اول: کشف جایگاه زبان و خطابه‌ی زمان پیامبر ص است که خود لفظ پیامبر (=پیام بَر، پیغام بَر) نشانِ عظمتِ شأن لفظ و کلمه و حروف می‌باشد.

 

مشرق دوم: ناگزیربودنِ رسانیدن علوم الهی به تمام اعصار از طریق کلام. جز از طریق لفظ نمی‌شود آن را ابلاغ کرد.

 

مشرق سوم: کاهش احتمال سِحر و شعبده به سبب آشکاری لفظ با حس و ربطش با نفس و عقل.

 

مشرق چهارم: بیان علم و قدرت در قالب کلام از برترین مظاهر فرق انسان با حیوان است.

 

مشرق پنجم: الفاظ، تجلی علم است که مسائل و مُکوّنات (=مخلوقات) جهان را ظهور و بروز می‌دهد.

 

مشرق ششم: مزیت الفاظ، شکل معجزه‌آوری در انسان است با ساده‌ترین اَفعال.

 

مشرق هفتم: علم الهی در قالب الفاظ، بزرگترین برهان بر پیغامبری پیامبر ص است که دعوت و تبشیر و اندرز و حکمت بر عهده دارد.

 

مشرق هشتم: شناساندن پیامبر ص به عنوان آورنده و مخاطب اُولای علم الهی در قالب کلمه و الفاظ، که «سلطانِ» (=حجت و دلیل) شرافت‌یافته بر بشریت است. اوست که مخاطب خداوند قرار گرفته با قدرت کلمه.

 

مشرق نهم: حُسن ظهور لفظیِ علم الهی، در واقع خارج‌ساختن اُمت پس از غیبت، به قُربِ حضور و مخاطبه‌ی شفاهی از طریق شجره‌ی ختمیه‌ی احمدیه ص است (اشاره به خاتم الانبیایی آن اَشرف مخلوقات)

 

مشرق دهم: اعطای اَسرار خاتمیت به پیامبر ص از دریچه‌ی کاربرد الفاظ است که دروازه‌ی تربیت و تشرُّف به شریعت وی همین کلمات و الفاظ است؛ یعنی مسلمان با شنیدن الفاظ به دین درمی‌آید و دین را می‌فهمد، نه با زور و اکراه.

 

یادآوری مهم: مرحوم آیت الله میرزا مهدی اصفهانی یکی از کسانی بوده است که معتقد بود باید به قرآن "نظرِ جمعی" انداخت یعنی هم باید با جامعیت نگریست، نه تک به تک آیات، و هم باید اخبارِ وارده در نزول و شرح حالات پیامبر ص در هنگام فروآمدن آن آیه را با دقت دید و فهمید. ۶ بهمن ۱۴۰۱ ابراهیم طالبی دارابی دامنه.

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
ده مشرق در الفاظ از کتاب ابواب الهدی
/post/2256
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۱
  • ۲۳۵
  • پست شده - پنجشنبه, ۶ بهمن ۱۴۰۱، ۱۰:۴۸ ق.ظ
  • : برچسب ها
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

سیزده جام در نهاد پیامبران

به قلم دامنه. مباحث دینی. سیزده جام در نهاد پیامبران. به نام خدا. سلام. روشن سازم که جام در یک معنا، پیاله و آینه‌ی معاینه‌ی انسان در همه‌ی ابعاد است. من آنچه درین نوشته‌ام می‌بینید از خواندن و مطالعات آثار بیدل دهلوی آموختم، هم او که عقل را "روح اعظم" می‌دانست و برای آن، جام پیامبران -علیهم السلام- دنبال می‌نمود تا انسان را دینی و عرفانی نگه دارد. سیزده جام به برداشت بنده در آثار او:

 

جام حضرت آدم ع : اَسرار دو عالَم را در خود نهفته دارد.

 

جام حضرت ادریس ع : نشئه‌ی علم و درس و صنعت و آگاهی است.

 

جام حضرت نوح ع : به اعتدال درآوردنِ بی‌اعتدالی و ناموزونی است.

 

جام حضرت یونس ع : چلّه‌ی عروج به معراج یقین است.

 

جام حضرت ابراهیم ع : دو نشئه دارد: یقین و تسلیم.

 

جام حضرت یعقوب ع : وارستگی است.

 

جام حضرت یوسف ع : عشق و حُسن است.

 

جام حضرت داوود ع : عشق و طرَب (=شادی و شعَف و وجد درونی) است.

 

جام حضرت سلیمان ع : قدرت اعتباری عدل و داد و کرَم است.

 

جام حضرت ایوب ع : نشئه‌ی شکیبایی و بردباری است؛ صبر ایوبی.

 

جام حضرت موسی ع : نشئه‌ی معرفت و جوشش و تلاطم شگفت است.

 

جام حضرت عیسی ع : چگونگیِ رسیدن به مقام مسیحایی است.

 

جام حضرت محمد -صلی الله علیه و آله و سلّم- : قوس صعودی با وجود مبارکش به اِکمال می‌رسد؛ اَشرف مخلوقات.

 

در مورد سیزده جام پیامبران -علیهم السلام- توضیحی در زیر نوشتم:بنده به عمد لغت معاینه و پیاله را کنار جام آوردم. معاینه از ریشه‌ی عین (=چشم) می‌آید. یعنی با چشم چیزی را دیدن. در هر خانه‌ای چند جام آینه است هر کدام در جایی و چندین پیاله است و هر کدام برای کاری. در پیاله‌ی آب، آدم می‌تواند خود را مشاهده کند چنانچه در آینه. و هر بار هم، سر و وضع خود را مرتب نماید؛ از شانه تا هر آرایه. این دو متاع صورت را نشان می‌دهد اما جام و آینه‌ی پیامبران ع سیرت را. خواستم با این مثال گفته باشم انسان باید خود را در جام پیامبران ع ببیند و از هر پیامبری درس مخصوص خودش را بگیرد. مثلا" حضرت ابراهیم ع که برای یقین و تسلیم در بوته‌ی آزمون‌های بسیار سخت خدا گرفت و هر بار ظفرمند بیرون آمد. پس در جام ابراهیمی ع آدمی می‌تواند تمرین تسلیم و یقین کند و خود را بسازد و عیوب خود را درین جام ببیند و رفع کند. بگذرم. حالا بیا جام محمدی ص را ببین. دیگر تمام فضیلت‌ها و عصاره‌ی آورده‌های انبیا ع درین آینه و جام جمع است، چرا که رسول ما خاتم ص است. دیگر اگر کسی خود را در جام امام علی ع و حضرت اباعبدالله ع و حضرت زینب سلام الله علیها مشاهده کند حساب ندارد، از بس درین سه جام، حاصلِ جمع همه‌ی ظرافت‌ها و دستاوردهای انبیا ع و خودِ حضرت ختمی‌مرتبت رسول الله ص، دیده می‌شود.

 

پیش ازین سه شنبه، ۱۷ آبان ۱۴۰۱ متنی با عنوان انسان کامل از نظر بیدل و حافظ در همین دامنه نوشته بودم که رجوع به آن ممکن است بر خوانندگان شریف مفید باشد.

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
سیزده جام در نهاد پیامبران
/post/2254
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۱۴۶
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

کتاب اسرار خاندان محمد رسول الله ص

به قلم دامنه. به نام خدا. سلام. کتاب "اسرار خاندان محمد رسول الله ص" (عکس پایین که از روی جلد انداختم) را از آن رو دیشب شروع کردم بخوانم که بدانم در مورد حضرت فاطمه س چه نقل‌هایی نموده. لابد سُلیم بن قیس هلالی عامری کوفی مُکنّا به اباصادق رجال شهیر شیعه را می‌شناسید؛ از تابعین بود؛ یار امام علی ع، محدثّی فقیه. مرحوم آیت الله خوئی فقیه برجسته‌ی معاصر وی را ثقه‌ی جلیل و عظیم معرفی کرد و صاحبِ الذریعه (مرحوم شیخ آقابزرگ تهرانی) کتاب او را تأیید و علمای زیادی از این کتاب نقل‌ها کرده‌اند. کتاب سُلیم از اصول معتبر نزد شیعه است و قدیمی‌ترین اثر.

 

 

البته سُلیم به ائمه‌ی ۱۳گانه معتقد بود. (ر.ک: ص ۶۱) منظور او این بود ۱۲ امام با پیامبر ص از فرزندان حضرت اسماعیل ع جمعا" می‌شوند ۱۳ تن امام. برخی برین دیدگاهش خدشه وارد و برخی آن را بی‌عیب اعلان کردند. بگذرم. حرف امروزم در میلاد حضرت زهرا س این است:


حضرت فاطمه س انسان استدلالی

کمی توضیح: فاطمه س برای این که عمر (خ. دوم) را قانع کند از مردم دو پرسش مهم کرد: اگر من اموالی را در دست مسلمانان است ادعا کنم برای من است شما از من دلیل و بیّنه می‌خواهید یا از مسلمانان؟ آنان گفتند: از شما. سپس پرسش دوم را مطرح کرد: حال اگر مسلمانان آن چه در دست من است ادعا کنند آیا از من دلیل می‌خواهید یا از آن‌ها؟ عمر وسط استدلال پرید و غضبناک شد (ر.ک: ص ۱۷۹) و باقی ماجرا.

 

نکته: فاطمه س خواست بفهمانَد "سیده‌ی زنان اهل بهشت" -که رسول خدا ص در وصفش شهادت داد- ادعای باطل نمی‌کند.

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
کتاب اسرار خاندان محمد رسول الله ص
/post/2245
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۱۶۰
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

ملاقات در فکه سرگذشت حسن باقری

به قلم دامنه. به نام خدا. سلام. ملاقات در فکه نوشته‌ی آقای سعید علامیان چاپ هشتم ۱۳۹۶ از سوره (عکسی که از روی جلد کتاب انداخته و در بالا و لای متن گذاشتم) کتابِ سرگذشت حسن باقری است؛ (=اسم اصلی: غلامحسین افشردی) او همنشین کتاب بود. از ۱۳ سالگی دفتر یادداشت روزانه داشت. اشتهایش مطالعه بود. ( ر.ک: ص ۳۱ ) آن مُخ خردمند تیر ۱۳۵۹ به لبنان رفت که پنج گزارش تحلیلی برای روزنامه‌ی "جمهوری اسلامی" نوشت. وقتی در شهر بعلبک لبنان، آن سه معبد عظیم (ژوپیتر، باخوس، ونوس) را دید، نوشت: «به‌راستی در هنگام دیدن آن عظمت، انسان به یاد معلم شهید دکتر شریعتی و نوشته‌اش "آری این‌چنین بود برادر" می‌افتد».

 

اشاره‌ی حسن باقری به آن سخنرانی زنده‌یاد دکتر شریعتی است که اَهرام ثلاثه‌ی مصر را از نزدیک دید و آن را روایت انتقادی کرد. حسن هم از راهنما می‌پرسد مهم نیست این معابد دست کدام پادشاه رومی ساخته شد، به ما بگو چندین هزار مستضعف پای ساخت این معابد و اهداف شیطانی پادشاه جان باختند. ( ر.ک: ص ۷۵ ) حسن باقری در دفاع مقدس، شخصا" به شناسایی دست می‌زد ( ر.ک: ص ۱۹۴ ) عین حاج قاسم که چه قشنگ می‌گفت؛ فرمانده باید جلو باشد و بگوید: بیایید، نه آن که عقب بایستد و به رزمندگان بگوید: بروید بجنگید!

 

 

روز ۹ بهمن ۱۳۶۱ تلخ‌ترین روز ایران بود. مخ اطلاعات جنگ به شهادت رسید؛ آری شهید حسن باقری. حاج قاسم سلیمانی معتقد بود شهادت حسن باقری "برای جنگ ضایعه‌ای بود و این خلاء تا پایان جنگ باقی ماند". به این سخن شهید قاسم سلیمانی توجه بفرمایید:

 

"تعبیرم این است حسن باقری "شهید بهشتی" جنگ بود. همان نقشی که شهید بهشتی برای انقلاب و امام ره داشت، حسن همان نقش را برای جبهه و جنگ داشت." به روایت سلیمانی "هیچ روزی برای بچه‌های جنگ به اندازه‌ی شهادت او سنگین نبود." ( ر.ک: ص ۳۱۴ و ۳۱۵ )

 

حتی به روایت این کتاب، آقامحسن رضایی "به قدری ناراحت" بود که "سه روز لب به غذا نزد." ( ر.ک: ص ۳۱۴ )

 

مردی که خانه سه کتابخانه پُرِ کتاب داشت و آثار همه را می‌خواند؛ آثار دکتر شریعتی، استاد شهید مطهری، مرحوم بازرگان، شهید بهشتی، شهید دستغیب و کتاب‌های بی‌شمار را. او سیری‌ناپذیر کتاب می‌خواند و وقتش را تلف نمی‌کرد. همین بود که شد مخ و نابغه‌ی اطلاعات جنگ. جالب این است چند روز پیش از شهادتش، یک‌روزه به مشهد مقدس به زیارت امام رضا ع رفت و از

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
ملاقات در فکه سرگذشت حسن باقری
/post/2235
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۲
  • ۳۷۶
ادامه ی مطلب
۲
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

فتح خویشتن در جاده‌ی شخصیت

به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. کتاب "جاده‌ی شخصیت" اثر دیوید بورکس. ترجمه‌ امید کریم‌پور. تهران: مهرگان خرد، ۱۳۹۷، چاپ چهارم. ۴۱۶ صفحه. خمیرمایه‌ی کتاب "تجدید نگاه به خویشتن" است. فروتنی را درین راه صفتی کلیدی می‌داند. فروتنی در برابر دیگران و در برابر پذیرش کاستی‌های درونی خود. یعنی جهت رسیدن به شخصیتی تزلزل‌ناپذیر نخست باید ضعف‌های خود را به رسمیت شناخت تا قادر به مواجهه با آن شد. نویسنده افرادی را که به ذات خود فروتن‌اند، واقع‌گرایان اخلاقی می‌داند. او  به "فتح خویشتن" معتقد است. این کتاب می‌آموزد ما مفهوم گناه را کنار گذاشته‌ایم، به این دلیل که نگاه انتقادی به ذات بشر به عنوان ماهیتی که در معرض فساد و تباهی است را فراموش کرده‌ایم.

 

 

از نظر نویسنده‌ی کتاب بهره‌مندی از دانش برای رسیدن به آرامش و نیکی کافی نیست چراکه دانش انگیزه‌ی لازم برای خوب‌بودن را به همراه نمی‌آورد. تنها با عشق و معنویت به عمل منجر می‌شود. ما آدم‌های بهتری تبدیل نمی‌شویم، نه به این دلیل که اطلاعات تازه‌تری کسب می‌کنیم؛ ما به این دلیل آدم‌های بهتری می‌شویم که عشق و معنویت بهتری در زندگی‌مان می‌یابیم. آموزش فقط فرایند این راه است. در کل کتاب می‌خواهد یاد دهد معنای کلمه‌ی "شخصیت" عوض شده است، اکنون این واژه کمتر برای توصیف صفات واقعی انسان است؛ در عوض این کلمه بیشتر برای توصیف ویژگی‌هایی مانند خودداری، جرئت، انعطاف‌پذیری و سرسختی به کار می‌رود. روی‌گرداندنِ فرهنگِ منِ کوچک به فرهنگ منِ بزرگ، تغییری ناروا و نادرست نبود اما دچار افراط شد. چون نظام‌های کنونی از شما می‌خواهند خودتان را اثبات و تبلیغ کنید حتی با اغراق با هدف پاداش! برای اطلاعات بیشتر رجوع شود به صفحات ۳۳ ، ۱۰۱ ، ۳۳۰ ، ۳۹۱ ، ۳۹۲ کتاب.

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
فتح خویشتن در جاده‌ی شخصیت
/post/2236
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۱۶۸
  • پست شده - سه شنبه, ۶ دی ۱۴۰۱، ۱۱:۵۱ ق.ظ
  • : برچسب ها
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

گشتی در کتاب حاج جلال حاجی بابایی

به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. "حاج جلال" کتابی‌ست که الآن سه روزه سخت مرا به خود سرگرم کرده... . حتی اگر کنار شعله‌ی بخاری هم درازکش باشی و لبو و شلغم بخوری، باز دوست نداری کتاب را درین روزهای سرد پاییزی که بخار داغ چای و قهوه و آبجوش به هوا برمی‌خیزد، بر زمین بگذاری. خانم لیلا نظری گیلانده جذاب آن را نوشت. حاج جلال خود یک رزمنده بود از مریانج همدان. الان از هشتاد سالگی هم عبور کرد. پدرِ دو شهید است و مادرش هم جانباز؛ و دو دامادش هم شهید شد. لابد می‌شناسید. پدرِ آقای حمیدرضا حاجی‌بابایی (نماینده‌ی همدان در مجلس) است که زمانی هم وزیر آموزش و پرورش بود. حاج جلال حاجی‌بابایی آنقدر ارزش داشت که شهید حاج قاسم سلیمانی با وقت ضیقش و مقام معنوی و سیاسی بی‌نظیرش، پا می‌شد می‌رفت منزلشان در مریانج همدان. (تصویر هم انداختم از ص ۲۹۴ و ۲۹۵ کتاب درین متن)

 

  

 

حضور شهید حاج قاسم سلیمانی

منزل حاج جلال حاجی‌بابایی در مریانج همدان

 

 

کتاب حاج جلال نوشته‌ی:

خانم لیلا نظری گیلانده

 

ایشان -حاج جلال- زمانی که شاه، آیت الله سید اسدالله مدنی (شهید محراب) را به گنبد و نیز ممَسنی فارس و از آنجا به خرم‌آباد و سپس همدان تبعید کرد، با این عالِم شهیر و مبارز آشنا شد و تحت تأثیر و تعالیم شهید مدنی در آمد و در محافل مخفی وی، برای انقلاب تلاش می‌کرد. آیت الله مدنی آنقدر در همدان عظمت و نفوذ داشت (که به نقل از حاج جلال در ص ۱۰۸ کتاب) انقلابیون وی را "سید نورانی" و "امام" صدا می‌کردند. از همان زمان تبعیدها، آیت الله مدنی نماینده‌ی امام ره بودند و صاحب نفوذ در میان مردم و مؤمنان.

 

در جای دیگر کتاب (ص ۱۸۲) شرح حال پسرش شهید علیرضا را می‌گوید که واقعا" آموزنده و یک کلاس درس است. دچار فقر فلاکت‌بار بودند پیش از انقلاب. شانه‌های علیرضا در اثر شدت کار و کارگری، با ساقه‌های یونجه زخم می‌شد... همان شانه‌هایی که بعدها در حبهه با تیر بعثی‌های صدام زخمی شد و او برای اخلاص، آن را از همه پنهان می‌داشت که روزی پدرش در حمام محل زخمی‌شدن را دید و پرسید این چیه؟ گفت: "صلوات بفرست!" علیرضای او، انقلابی و ضد شاه بود. چند بار توسط ساواک تعقیب شد و پاشنه‌ی کفشش تیر خورد و گریخت. و سازمان منافقین نیز در دهه‌ی شصت -که به نیروهایش دستور قیام مسلحانه داد- در تعقیب و گریزش، وی را زخمی کرد. کارش به بیمارستان اکباتان همدان کشید و سرانجام در دفاع مقدس شهید شد.

 

خلاصه حاج جلال حرف‌های خواندنی دارد از انقلاب و جنگ و زندگی و شرح حال روزهایش. لیلا نظری گیلانده نویسنده‌ی کتاب وقتی  اردیبشهت ۱۳۹۶ به خانه‌اش در مریانج همدان (مسیر همدان به کرمانشاه) رفت تا مصاحبه را آغاز کند از همان دم حیاط، از دور دیدش و از همراه تیم (مرتضی سرهنگی) پرسید حاج جلال چند سالشه؟ گفت هشتاد را رد کرد. جا خورد و نگران گردید، پرسید حافظه‌اش پس چی؟ داره؟! جواب قشنگی شنید: «خیالت راحت... کشاورز است و هوای پاک، تنفس می‌کند و فشارِ متروی تهران! را تجربه نکرده که همه‌چی رو فراموش کنه!». بگذرم و همین مقدار به گمانم بس باشد. کتاب؛ کتاب، کتاب، که به من لذت ارزانی می‌کند.

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
گشتی در کتاب حاج جلال حاجی بابایی
/post/2231
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۱
  • ۴۸۹
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

نگاهی نو به شهید حسین شفیعی

به قلم دامنه. خاطرات جبهه و جنگ ( ۱۲۳ ) به نام خدا. سلام. دانشجوی علوم قضایی بود. فعال عملیات کربلای ۵ در منطقه‌ی شلمچه که پیکرش چند سال بعد پیدا و تشییع شد. جالب این که هم‌رسته‌ی ما بود، یعنی ادوات و خمپاره؛ شهید حسین شفیعی. او در خانواده‌ای بزرگ شده بود که پدرومادرش اعتقاد داشتند توی خانه‌ای که بچه هست باید اسم «پنج تن» آل عبا (ص» باشد، ازین‌رو پدرش محمد و اسم او حسین و بقیه هم علی و حسن و فاطمه و حتی به خاطر عشق به حضرت ابوالفضل س یکی هم عباس برگزیده شد. این خانواده‌ی مذهبی در جایی از تهران ساکن بودند که در آن محله، تماما" هموطنان محترم کلیمی و آسوری بودند و چند کوچه پایین‌تر فقط دراویش گنابادی هم زندگی می‌کردند. پدرش محمدحسین، ضد فرقه‌ی بهائیت بود. بهائی‌ها بهاءالله را اسم خاص خدا می‌دانند و حرام می‌دانند که کسی اسم بهاءالله برگزیند. روی هم اصل، پدر شهید حسین شفیعی اسم وی را در شناسنامه "بهاءالله" گرفت تا مرز عقیدتی و ضدیت خود را با بهائی‌ها که حکومت شاه را در تصاحب خود داشتند، نشان دهد.

 

در وصف این شهید می‌گویند عقلش از سنش بیشتر بود. مثل جمله‌ی ناب امام ره در حق شهید محمدعلی رجایی در برابر هجمه‌ی سید ابوالحسن بنی صدر و جبهه‌ی ملی علیه‌ی ایشان، که جمله‌ی مهمی در تاریخ سیاسی بود. این سخن امام: "هی نروید دنبال اینکه رجایی علم ندارد! این عقلش بیشتر از علمش است. و بعضی از شما علمتان بیشتر از عقلتان است!" منبع

 

دانشجوی علوم قضایی

رزمنده‌ی عملیات کربلای ۵ شهید حسین شفیعی

 

درباره‌ی شهید حسین شفیعی عبارت دیگری هم هست که با آن که «مظلوم مقتدر» بود، اما در کمالات این گونه وصف می‌شد، به قول عرَفا بعضی‌ها سالک واصل هستند و بعضی‌ها واصل سالک؛ این شهید هم هر کاری در سلوک عرفانی می‌کرد بعد از وصول و واصل‌شدن بود. باید هم این‌گونه می‌بود، چون از چهار سالگی پای منبر می‌نشست، بعد بزرگ که شد عضو هیئت شد. جالب این که عدد پنج تن در زندگی‌اش برجسته شد؛ مثلا" پلاک خونه‌ی‌شان ۵ است. ۱۵ بهمن ۱۳۴۴ به دنیا آمده. ماه ۵ سال یعنی مردادماه به جبهه رفت. روز ۵ اسفند جنازه‌اش برگشت. سال ۱۳۶۵ شهید شد. دوره‌ی پنج دبرستان مفید درس خواند. عملیات کربلای ۵ شرکت کرد. قطعه‌ی ۵۰ بهشت زهرا س دفن شد. آخرین نفر خانواده بود که عدد پنج تن را کامل کرد. بگذرم. ر.ک: ص ۳۱۱ کتاب عشق پنجم که جمعه ۱۸ آذر ۱۴۰۱ در دامنه این کتاب را معرفی کرده بودم. نشانه‌ها و آیت (به تعبیر آیت الله جوادی آملی در تفسیر سوره‌ی دخان) یا ذاتی است یا عرَضی. ذاتی مثل چمن و دود که نشان ذاتی وجود آب و آتش است و عرَضی و اعتباری مثل درجه، پرچم، تابلو، آرم، تاج. حالا گویا نشان و آیت عدد ۵ برای این شهید وارسته از حُسن تصادف و یا شاید از سرِ حکمت این گونه ردیف و رَج شده است. فاتحه‌ای خوانده شود سزاست. در عکس بالا سمت راست اوست و در عکس پایین خود بکاوید. یادآوری: امروز به مناسبت روز وحدت حوزه و دانشگاه این قسمت خاطرات جبهه و جنگ را نوشتم که یک دانشگاهی، تحت تأثیر تعالیم معنوی دین و آموزهای ارزنده‌ی حوزه و منبر، به مقام رفیع رزمندگی و شهادت راه خدا، نائل شد. امید است این دو بال علمی، حقیقتا" معین هم باشند و درها را روی هم گشوده و متبادل نگه دارند تا ثمرات آن را ایران به سهولت بچشد. ۲۷ آذر ۱۴۰۱ ابراهیم طالبی دارابی دامنه.

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
نگاهی نو به شهید حسین شفیعی
/post/2228
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۱
  • ۳۶۲
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

یک گوشه از کتاب شنبه آرام؟

یک گوشه از  کتاب شنبه آرام؟
به قلم حجت‌الاسلام محمد رضا احمدی: با سلام. من تاکنون از خواندن کتاب های خاطرات و زندگی‌نامه به اندازه کتاب "شنبه آرام؟" متاثر و دردمند نشده و افسوس نخوردم، چرا؟ چون همه نیروهای امنیتی می‌دانستند حادثه‌ای در حال وقوع است، اما نمی‌دانم چه شد تا آن اتفاق دردناک در بلوار ورودی شهر آبسرد افتاد. این کتاب روایتی کوتاه از زندگی و افکار و فعالیت دانشمند شهید محسن فخری‌زاده هست، اغلب از زبان همسر محترمشان. فصل اول این کتاب تکلیف همه چیز را مشخص کرد. هفت هشت ماه بود که یکریز حرف از رفتن می‌زد، وقتی با سوال خانم مواجه شد گفت: خانوم! باور کن بعد از حاج قاسم نوبت منه. اما حاج قاسم چی می‌گفت: منِ قاسم اگر شهید بشم، ده نفر جای من هستن، ولی برای ایشون جایگزین نداریم.
 

 

حجت‌الاسلام

محمد رضا احمدی

 
 
کتاب "شنبه آرام؟"
 
 

یادمان محل شهادت شهید

دکتر محسن فخری زاده ابتدای ورودی شهر آبسرد

 
سراسر این کتاب از علاقه شدید و زایدالوصف همسر شهید فخری زاده نسبت به
یک گوشه از  کتاب شنبه آرام؟
ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
یک گوشه از کتاب شنبه آرام؟
/post/2225
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۱
  • ۲۹۱
ادامه ی مطلب
۱
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
قبل ۱ ۲ ۳ ۴ ۵ ... ۱۰ ۱۱ ۱۲ بعد