رُمان خواهران باربارن
به قلم دامنه. به نام خدا. سلام. رُمان «خواهران باربارن» اریک امانوئل اشمیت برگردان عاطفه حبیبی را خواندم برداشتم را مینویسم. لی لی باربارن زن مُسنی بود. زیباییاش به کوچههای دلفریب روستای سَن سُرلَن میآمد؛ با لبخندی روی لب البَت. بینی خوشتراش داشت، خوشنیت نیز بود، همیشه هم به فکر کمک به مردم. پابند الکترونیکی داشت. میدانید چرا؟ مورد حسادتها و اشتباه محاسباتیها واقع شده بود. همین، وی را به دادگاه کشاند. موربیمه دِ ژونکی -صاحب کارگاه کفشدوزی- ازو به دادگاه شکایت بُرد. متهم شد خواهرش -قلوی خود را- به چاه انداخت.
وکیلی گرفت غرق در فن سخنوری. از استعاره استفاده میکرد، مبالغهها را به مَجاز متصل. ولی وکیل شاکی هم، متخصص کلام و استادِ استدلال بود. در واقع دادگاه نزاع میان وُکلاست. صدای قیژقیژ درِ دادگاه -که حتی گربه را میرقصانَد؛ نه پوزش، میرَمانَد- عشوهی چشمی شاکی و متشاکی شده بود. اما دادگاه انسانیت را جریحهدار، عدالت را نابود کرد. نمیگویم لی لی تبرئه شد یا محکوم. بگذار سیر داستان در ذهنتان جولان کند. فقط بدانیم پیشوایان کینهتوز دنیا در آئین افراد زندگی کنند، عین گرگی میگردند که هرگز اهلی نمیشود. گویند گرگ است فقط، که اهلی نمیشود. زمانه، زمانهای است نصیحت هم جرئت میطلبد زیرا با سوءنیت (=از بزرگترین نیروی ذهن) احساسات درهم و یا بهتر است بگویم سرکوب میشود و شهر انباشتی از شرم و پاپوش، و گوش، تمام سوی پچپچ بیهود، بدونِ بهبود. برداشت کاملاً آزاد دامنه بود از صفحات ۸، ۹، ۷۳، ۷۴، ۸۸، ۱۲۲، ۱۵۵، ۲۰۶، ۲۶۴، ۲۸۶ِ کتاب. حالا برو به گُلِ آلاله زُل بزن و یا یک حراجی کتاب رُو و کتاب مقاومت بخَر.