رمان گرگسالی
رُمان گرگسالی. آقای امیرحسین فردی این رمان را نوشته. من خواندمش؛ مثل کسی که نگاهش را میدوزد به کوه که از دور شبَح میبیند. مثلاً کُندهی درختِ نیمسوختهی شببه خرس. معلم میخواست به روستای "باللیجا" برود؛ نزدیک سبَلان. روزی برفی رفت که خود را برسانَد. از کف بقّالیِ پیرمردِ مشکینشهری -که یک پلّه پایینتر از پیادهرو بود- پایین رفت. پوزش! آقا! این مسیر وسیله ندارد؟ گفت: نه! فقط تراکتور دارد و قاطر. تنها هم نرو. گرگِ آدمخوار دارد. گرگ مگر آدم میخورَد؟! آره، این گرگ فقط آدم میخورَد. آمریکاییها آوردند توی کشت و صنعت دشت مُغان! برای اصلاح نژاد گرگا. شاه چه کارها میکرد!!! و دست آمریکاییها را وا. (بخوانید: آزاد و رها) حالا شد بلای جونِ آدما. آنقدر هراسید که از دور تکّه ابر جامانده بر قلهی سبَلان را، گرک تصور میکرد. چون شبح به گرکی میزد که وضع ترسناک به خود میگرفت. معلم ماندُ تنها توفانِ برفُ تکُ توکِ تکدرختان توتُ صنوبرِ لُختُ کمی هم، دود. ولی چون عهد کرد در شغلش متعهد به آموزش باشد، خود را هر طور بود رساند. ولی افتاد. مُلا -که شیخ روستا بود و برای مردم طبابت هم مینمود- آمد بالاسرش نجاتش داد. به دست ملا درمان شد. بلند شد گفت: یا اباالفضل. بارها گفتم حضرت ابوالفضل س برای همهی ایرانیان نامی برای مدد است. واقعاً چه عزت است.
مُلاها هم از قدیم و ندیم در همهجای ایران، ناجیِ مردم بودند و حامیشان و همپیمان و همپیالهیشان. مردم هم، آنان را هم طبیب روح خود و هم حکیم جسمشان میدانستند. بگذرم. این متنم کاملاً پردازش مختارانهی من است ازین رُمان. اگر ایرادی دارد از ادبیات من است، نه خودِ رمان، چون دست به برداشت آزاد زدمُ طبق علایق خودم نوشتم. رمان با ادبیاتی روان و رسا و شیوا و بر حسب دستور زیان فارسی و صنایع ادبی پیش رفته است. این جمله را از ص ۲۴۲ رُمان جا نگذارم؛ چون قشنگ است. بازم آزاد مینویسم: زمانی جایی میروید که از زبان و حرفِ مردم، چندان سر در نمیآورید، تحت تأثیرِ حالات صورتشان و لَحنُ صوتشان شوید؛ چون چنین مواقعی، تقریباً پی میبرید. دیدار دو انسان برای همین مهم است. زبان، زبان، زبان نعمتی که قدرش هدر میرود. شانزده آذر، روز دانشجو بود، من هم با این رُمان یاد از دانشجو کردم، هر چند او معلم شدُ در دل و دامنهی روستای نزدیک سبلان رفت. دیری نمیپاید هر دانشجویی، روزی وارد جامعه و کار و بار و تعلیمدادن میشود. تاریخ انتشار: پنجشنبه, ۱۶ آذر ۱۴۰۲، ۱۰:۳۳ ق.ظ. دامنه | ابراهیم طالبی دارابی.