تازه ترین پست ها
پذیرفته ترین پست ها
پر بازدید ترین پست ها
پر بحث ترین پست ها
تازه ترین نظر ها
-
ناشناس : سلام آقای طالبی روز بهخیر در بازی با ورق، وقتی برگهای اصلی و به ویژه "آس" از دست کسی خارج شود، به قول معروف دست او برای رقیبان رو میشود. از آن به بعد، حریفان از برگهای باقیمانده در دست او و شرایط وی برای ادامه بازی، آگاهی کامل دارند و میتوانند حرکتهای بعدی او را با دقت بالا پیشبینی کنند. در چنین ... -
جعفر آهنگر دارابی : جناب آقای ابراهیم طالبی مدیر سایت دامنه از لطف و عنایت جنابعالی بسیار سپاسگزارم از اینکه نوشتار بنده و دوستان محترم و همچنین اظهار نظر خود را برای ثبت در تاریخ در سایت بارگذاری نموده اید.... موفق باشید. جعفر آهنگر دارابی تیرماه ۱۴۰۴ -
ناشناس : سلام استاد آقا ابراهیم عزیز، خاطرات مرا زنده کردی، اول از همه یادی کنم.از استاد خودم ابوی گرانقدر شما ، که بخشِ زیادی از دوران عمر مکتبخانه ای بنده پیش ایشان سپری شد . و به همین خاطر یکی جاهای ثابتی که قرائت فاتحه دارم مزار ایشان است ، خدا رحمتش کنه. واقعا خاطرات زیست مکتبخانه ای فراموش نشدنی است، ... -
جعفر آهنگر دارابی : سلام ✍ در تأیید بیانیه مهندس میرحسین موسوی؛ و نقد انفعال اصلاحطلبان قدرتمحور بیانیه اخیر مهندس میرحسین موسوی، با نگاهی دقیق، دلسوزانه و آیندهنگر، بار دیگر نشان داد که در میانهی هیاهوی سیاستورزیهای بیثمر، هنوز صداهایی هستند که دغدغهی مردم، نجات کشور و گذار مسالمتآمیز از بحرانهای ساختاری را دارند. ... -
مدرسه فکرت شعبهی ایتا : سلام چند نظر بازخورد روی این پست -
ناشناس : امیر رمضانی دارابی: با درود بر دوستان گروه . یک پرسش ایران در دویست و پنجاه سال گذشته در کدام جنگ با دو قدرت اتمی درگیر شده و بیش از ۲۴ ساعت مقاومت کرد !؟ و طرف مقابل تقاضای آتش بس کرد !؟ همین ما را کفایت الباقی وهمیات است . 🙏🙏 سید علی اصغر شفیعی دارابی به آقای امیر رمضانی: سلام مهندس تحلیل صحیح شرایط ... -
ناشناس : درود جناب طالبی حمله به سرداران نظامی در میانه ی جنگ بنظر شما سزاست . آنچه خود میگویی را قبول داری . !؟ اینکه تهدید بالفعل است و سرداری در حفاظت از فرمانده که نه رهبر و مرجعش اعلام پشتیبانی کند . این خطاست . تو به کدام قبله و محرم نگاه میکنی که اینچنین شدی !!!!! اصلن همه جمهوری اسلامی کارهایش خطا اندر خطا ... -
ناشناس : سلام پاسخی به نوشتار صریح بانو اُنظُر ✍️ در این روزگار که بیشتر، سکوت میکنند یا از کنارهگیری و محافظهکاری دم میزنند، گاه نوشتاری میآید که بیهیاهو، اما با شجاعت، تلنگر میزند و دردهای نهفته را به زبان میآورد. نوشتار ۱۳گانهی بانو «أنظر» خطاب به علی شمخانی، از جنس همان یادداشتهاست؛ تذکری زیرپوستی اما ... -
ناشناس : متن پیام مرجع تقلید معظم حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی به شرح ذیل است: بسم الله الرحمن الرحیم هر شخص یا رژیمی که برای ضربه به امت اسلامی و حاکمیت آن رهبری و مرجعیت را تهدید کند یا (لاسمح الله) تعرضی نماید حکم محارب دارد و هر گونه همکاری و تقویت آن توسط مسلمانان یا دولتهای اسلامی حرام است و لازم است عموم ... -
قاسم بابویه دارابی : خدا را شکر بعضی ها تازه از خواب ناز بیدار شدن باز هم شروع به حراحیف و شبهه افکنی برای رهبری حکیم نمودن و از اسرائیل تمجید تلخی او بعد ۱۵ روز که از جفت کوه خف شده بود و شبانه از انجا تا انار قلد را می رفت تا اوضاع را رصد کند او این ندت در شغال اباد بصرف اب گندیده بود زر بیحا نی زند عرضه نداشت تجاوز رژیم ...
موضوع های کلی سایت دامنه
کلمه های کلیدی سایت دامنه
- عکس ها
- چهره ها
- تریبون دارابکلا
- انقلاب اسلامی
- دامنه کتاب
- عترت
- تک نگاران دامنه
- اختصاصی
- گوناگون
- مباحث دینی
- ایران
- مسائل روز
- فرهنگ لغت دارابکلا
- جهان
- قرآن در صحنه
- مدرسه فکرت
- دارابکلایی ها
- روحانیت ایران
- لیف روح
- جامعه
- مرجعیت
- دامنه قم
- زندگینامه من
- شعر
- روحانیت دارابکلا
- جبهه
- امام رضا
- کویریات
- خاطرات
- مشهد مقدس
- گفتوگو
- آمریکا
- تاریخ سیاسی دارابکلا
- اوسا
- روزبه روزگرد
- کبل آخوند ملاعلی
- بیشتر بدانید
بایگانی های ماهانه ی سایت دامنه
-
تیر ۱۴۰۴
۱۰
-
خرداد ۱۴۰۴
۲۱
-
ارديبهشت ۱۴۰۴
۱۶
-
فروردين ۱۴۰۴
۱۴
-
اسفند ۱۴۰۳
۶
-
بهمن ۱۴۰۳
۱۰
-
دی ۱۴۰۳
۱۲
-
آذر ۱۴۰۳
۲۰
-
آبان ۱۴۰۳
۱۳
-
مهر ۱۴۰۳
۱۲
-
شهریور ۱۴۰۳
۲۳
-
مرداد ۱۴۰۳
۱۷
-
تیر ۱۴۰۳
۱۷
-
خرداد ۱۴۰۳
۶
-
ارديبهشت ۱۴۰۳
۸
-
فروردين ۱۴۰۳
۷
-
اسفند ۱۴۰۲
۱۸
-
بهمن ۱۴۰۲
۲۰
-
دی ۱۴۰۲
۸
-
آذر ۱۴۰۲
۲۰
-
آبان ۱۴۰۲
۲۱
-
مهر ۱۴۰۲
۲۰
-
شهریور ۱۴۰۲
۱۹
-
مرداد ۱۴۰۲
۱۸
-
تیر ۱۴۰۲
۱۰
-
خرداد ۱۴۰۲
۱۴
-
ارديبهشت ۱۴۰۲
۸
-
فروردين ۱۴۰۲
۱۷
-
اسفند ۱۴۰۱
۱۲
-
بهمن ۱۴۰۱
۱۶
-
دی ۱۴۰۱
۲۰
-
آذر ۱۴۰۱
۳۱
-
آبان ۱۴۰۱
۲۳
-
مهر ۱۴۰۱
۲۱
-
شهریور ۱۴۰۱
۱۳
-
مرداد ۱۴۰۱
۱۳
-
تیر ۱۴۰۱
۱۲
-
خرداد ۱۴۰۱
۱۵
-
ارديبهشت ۱۴۰۱
۱۵
-
فروردين ۱۴۰۱
۲۷
-
اسفند ۱۴۰۰
۲۴
-
بهمن ۱۴۰۰
۳۰
-
دی ۱۴۰۰
۲۴
-
آذر ۱۴۰۰
۲۴
-
آبان ۱۴۰۰
۳۲
-
مهر ۱۴۰۰
۲۶
-
شهریور ۱۴۰۰
۱۷
-
مرداد ۱۴۰۰
۱۱
-
تیر ۱۴۰۰
۲۵
-
خرداد ۱۴۰۰
۱۶
-
ارديبهشت ۱۴۰۰
۱۴
-
فروردين ۱۴۰۰
۱۷
-
اسفند ۱۳۹۹
۳۴
-
بهمن ۱۳۹۹
۳۸
-
دی ۱۳۹۹
۳۵
-
آذر ۱۳۹۹
۳۶
-
آبان ۱۳۹۹
۲۳
-
مهر ۱۳۹۹
۳۱
-
شهریور ۱۳۹۹
۲۲
-
مرداد ۱۳۹۹
۳۲
-
تیر ۱۳۹۹
۳۰
-
خرداد ۱۳۹۹
۲۵
-
ارديبهشت ۱۳۹۹
۴۱
-
فروردين ۱۳۹۹
۴۰
-
اسفند ۱۳۹۸
۳۶
-
بهمن ۱۳۹۸
۴۹
-
دی ۱۳۹۸
۴۸
-
آذر ۱۳۹۸
۳۸
-
آبان ۱۳۹۸
۳۰
-
مهر ۱۳۹۸
۴۴
-
شهریور ۱۳۹۸
۳۷
-
مرداد ۱۳۹۸
۲۸
-
تیر ۱۳۹۸
۳۵
-
خرداد ۱۳۹۸
۱۸
-
ارديبهشت ۱۳۹۸
۱۸
-
فروردين ۱۳۹۸
۱۸
-
اسفند ۱۳۹۷
۳۰
-
بهمن ۱۳۹۷
۴۰
-
دی ۱۳۹۷
۴۰
-
آذر ۱۳۹۷
۳۴
-
آبان ۱۳۹۷
۴۵
-
مهر ۱۳۹۷
۵۵
-
شهریور ۱۳۹۷
۶۷
-
مرداد ۱۳۹۷
۶۷
-
تیر ۱۳۹۷
۶۴
-
خرداد ۱۳۹۷
۳۵
-
ارديبهشت ۱۳۹۷
۴۸
-
فروردين ۱۳۹۷
۴۸
-
اسفند ۱۳۹۶
۶۶
-
بهمن ۱۳۹۶
۶۵
-
دی ۱۳۹۶
۳۲
-
آذر ۱۳۹۶
۵۷
-
آبان ۱۳۹۶
۴۴
-
مهر ۱۳۹۶
۴۹
-
شهریور ۱۳۹۶
۲۸
-
مرداد ۱۳۹۶
۲۷
-
تیر ۱۳۹۶
۱۶
-
مهر ۱۳۹۵
۱
-
آذر ۱۳۹۴
۱
-
دی ۱۳۹۳
۱
-
تیر ۱۳۹۲
۱
پیوندهای وبلاگ های دامنه
پیشنهاد منابع
دامنهی دارابکلا
اسلامِ دستگاهِ حکومت، نه، هرگز!
من ۱۲ آذر -سالروز زندهیاد تولد دکتر علی شریعتی- میخواستم بنویسم، اما، نشد. اینک، برداشتهایم را از کتاب «برگزیدهی آثار و اندیشههای شریعتی» به تدوین آقای محمد لامعی، در صحن مدرسه فکرت اشتراک میگذارم. زیرا معرفی و شرح بر کتاب از مباحث دائمی این مدرسه بوده و هست. در زیر دیدگاههایم از افکار دکتر علی شریعتی را با ابتنا برین اثر منتشرشدهاش که جزوِ کُتب معتبر و معظم کتابخانهی شخصیام است، فشرده و گذرا، مینویسم. امید میبَرم این متنم، موجب تنویر (=روشنشدن) شود؛ بهویژه، باعث تنظیر (=نگریستن)
شریعتی معتقد بود تشیع «اسلام به اضافه چیزهای دیگر»! به تعبیر من: من در آوُردی، نیست، بلکه ناب است، و «منهای خلافت و عربیت و اشرافیت». به ص ۱۹۸ رجوع شود.
او اعتقاد داشت علی ع بر محمد ص «اضافه نشد»، علی را گرفتیم تا «محمد ص را گُم نکنیم.» چرا؟ چون به نظرش مروان و متوکّل هم، «از محمد ص سخن میگویند»!
دکتر بر آن بود مردم شامات «همه قربانی دستگاه» اموی بودند و اسلام خود را از آن دستگاه گرفته بودند. و آن دستگاه هم اسلام را «طبق مصلحت حکومتش»! و «شخصیتهای خودش»! تبلیغ میکرد. به ص ۲۸۰ رجوع شود.
شریعتی انسان را یک «مهاجر ابدی در خویش» میدانست که «اگر ایستاد، دیگر نیست.» (ر.ک: ص ۴۴۶) و عبادت را «اتصال مستمر میان انسان و خداوند»، مقصود میگرفت.
وی باور داشت باطل میتواند «فتح کند، تسخیر کند، بکُشد»، اما نمیتواند پیروز باشد، «پیروز، نفْسِ حقبودن» است.
در امت، اقتصاد زیربناست، شریعتی برای این فکرش مثال «مَن لامعاشَ لَه، لامعادَ لَه» را میزد.
در نگرش شریعتی «دموکراسی رأسها» نفی میشود، فاشیسم رد میگردد، اُلیگارشی باطل میشود و هر دیکتاتوری ضد مردم، منحل. او جامعهی سه بعدی «کتاب، ترازو و آهن» به عبارتی «عرفان، عدالت، برابری» باور داشت؛ هر کدامش، در سر جایش.
لذاست محمد ص، حضرت رسولی است نزد دکتر شریعتی که به تعابیرش «به مجردِ بعثت، مخالفتش را با مَلاء، اشراف، بردهداران و باغداران طائف و تاجران قریش آغاز کرد.»
و اوست که چون از زیر تربیت پدرش استاد محمدتقی شریعتی، برخاست، خود هم میگوید: «و تو پسرم! اگر نمیخواهی به دست هیچ دیکتاتوری گرفتار شوی، فقط یک کار بکن: «بخوان! بخوان! و بخوان.» تمام. والسلام. آری؛ اسلامِ دستگاهِ حکومت، نه، هرگز!
تحریر مقدمه مُقنِعه
نوآور شویم
گزارش یک نشست قشنگ
نوشتهی ابراهیم طالبی دارابی دامنه
بخش ۱
روز ۲۶ ، ۹ ، ۱۴۰۳ به دعوت حجتالاسلام جناب سید کمالالدین عمادی رئیس پژوهشگاه معارج، در رونمایی کتاب در بنیاد وحْیانی اِسرا قم حاضر شدم. بزرگواران، حجج اسلام آقایان به ترتیب نشستن در ردیف صندلیها: سید محمد شفیعی مازندرانی، سید عمادی، شیخ مالک رجبی، شیخ مجتبی اکبری، شیخ حمید دارابینیا هم، دیدار و مصاحبت و مصافحت شدند. خشنودتر اما، در سالن با حجت الاسلام شیخ ذبیحالله رفیعی آمیختیم؛ جوار هم. نگریسته شود به عکسهایی که انداختم که اینان (به قول علمایی: «اَعِزّه») در صحنه مشاهده میشوند. به نظر من هر کس حوصله کند این گزارشم را بخواند، گمان نکنم بدون خوشهچیدن این متن را ترک کند.
اساساً فردی دارای انضباط در وقت، رعایت دقیق چارچوب نشست، و قول و قرار سرِ موعد هستم، و گواهی میدهم نشست مطلوبی بود؛ در اَشکال در محتویات.
اول مُقنِعه را بشکافم: از آثار اصولی و فروعی «شیخمفید» است. اصول، امامِ فروع است. و آقاجوادی آملی هر بار با آنکه خود در اوج دانش ایستاده، علم خود را با یکی از کتابهای مهم علما، به جان تشنگان و طالبین میریزد. مُقنِعه یعنی بسنده به تعبیر من خودبسندگی، که فرد دیندار متشرّع وقتی در غیاب فقیه، این کتاب را میخوانَد، به قناعت برسد و قانع علمی و شرعی شود.
مجرییی با اینهمه اهل رعایت وقت و تسلیم چکیدهگویی، نمیگویم اصلاً ندیدم؛ کم دیدم، فوقالعاده مختصر، هر مرحله را پیش میرانْد. سواد و تسلط، درو موج میزد. اسمش را نمیدانم. تا این جا ازین بخش نشست خشنود ماندم. برم کاتی بعد! کاتی: راهپلهی چوبین.
بخش ۲
پیام تصویری و گویا، از آیت الله العظمی عبدالله جوادی آملی در سالن مجلل و پرشکوه اِسرا به پردهی نمایش در آمد که من از فن بیان و احاطهی عقلی این حکیم همزبانم، حیرت کرده، اوج گرفته به به وجد آمدم. چکیده در صحنه یادداشت برداشتم. فرمود:
کتاب مقامات عرفانی نماز در قرآن
کتاب ساری از آغاز...
عکس روی جلد
فلکه ساعت ساری
میدان
«شش بهمن» (انقلاب سفید)
«میدان شهدا»ی فعلی ساری
از کتاب «ساری از آغاز...» مهرداد محرابی
نوشتهی ارسالی امیر رمضانی دارابی: «آخرین کتابی که در خصوص ساری چاپ شد، نسخه دسته من چاپ سال ۱۳۹۵ هست از آقای حقانی گرفتم. نویسندهی کتاب مهرداد محرابی. این جناب حقانی پیر روشن ضمیر که متولد ۱۳۰۴ یا ۵ هست . در قدیم آجان بوده همون شهربانی چی و امروز نیروی انتظامی یک نیروی خاص خاص اهل مطالعه و کتاب . رفتم خونه اش در ساری خیابان بعثت یه اتاق بزرگ از پایین تا بالا چهار طرف قفسه بندی شده پر از کتاب. اطلاعاتش زیادش هست. با اینکه تحصیلات دانشگاهی ندارد . تمام ۶ یا هفت دختر و پسرش دکترا دارند. چند باری که حال داشت و عاشورا به داراب کلا آم . بنده ی خدا یک چک در وجه مدارس داراب کلا نوشت و کمک مالی هم کرد . امروز من با نقل مکان به ساری همسایه اش شدم . کتابهای خوبی را معرفی کرد و خریدم و مطالعه کردم. اینبار اگر رفتم خونه اش با اجازه اش عکس میگیرم و برای گروه ارسال میکنم. توضیح اینکه این میدان از روزهای انقلاب سال ۱۳۵۷ که انقلابیون ساروی در روزهای ۲۹ آبان و ۷ دی مجسمه ی محمد رضا پهلوی را پایین میکشیدند و ۷ نفر در این روزها به شهادت رسیدند بعد از پیروزی انقلاب اسلامی اسم این مکان شده میدان شهدا . بعدها که از ابدان مطهر شهدا طی رژه ی نظامی با مارش و احترام از مسجد جامع ساری تا این مکان تشییع شده و انتهای رژه نظامی هم بود بر ارزش نامگذاری این مکان افزوده شد . و بعدها طی دو دوره، دور میدان را کمتر کرده تا مساحت آن به اندازه ی امروزی رسیده است.» پایان متن امیرجناب رمضانی.
نظر دامنه و مباحثهی صحن مدرسه در ادامهی مطلب:
قبل از خواب، خود را محاکمه میکردند!
مهم برام درین متن و عکس، نفر سمت راست آقای مسعود پزشکیان نیست؛ بلکه دقیقاً نفر جانب چپ جناب دکتر محمدعلی موحد عرفانپژوه عارف بزرگ و متخلق است که با برادرش آقای صمد موحد سهم زیادی در رونق کتابخواندن نسل شبیه نسل ما داشتند.
من تشنهی قلم او بودم خاصه، کتاب "فُصوص الحِکَم" او که از مرحوم «محییالدین ابن عربی» به فارسی شیرین، برگردان کرد و بر آن قویترین تعلیق، نوشت که «نشر کارنامه» آن را چاپ و انتشار داد. کتابی که هرگز نورش سوی خاموشی نمیروَد و برای من از بهترین کتاب بوده و هست. او به پزشکیان، رئیسکشور ایران -که روز کتاب به دیدارش رفته بود- به طبع شوخ و طنزش گفت:
"صوفیان در قدیم روزنامه داشتند، اما نه به معنی خبرهای روزانه. بلکه به عنوان نوشتن اعمال روزانه و قبل از خواب، خود را محاکمه میکردند. این روزنامه در سطوح بسیار مهمی بود.»
و سرآخر هم این شعر را به پزشکیان، پند داد: «خدمت میکن برای کِردگار / با قبول و ردِّ خَلقانت، چه کار!» یعنی کار برای کردگار کن که کار برای مردم حساب میآید این که مردم نقدت کنند یا بپذیرنت را به کار گره نزن. آن هم حق مردم است ردت کنند یا قبولت کنند. معیار، کردگار متعال است؛ اما حق نقد و رد، حق قطعی مردم است که باید مصون و در امان از تصرف و تعدّی حکومت و حاکمان بماند.
از کتاب خاطرات مردمشناسان ایران
به مناسبت روز کتاب این متن را ارائه میکنم: من آخرین کتابی که در دستم هست «خاطرات مردمشناسان ایران» است که به کوشش خانم ژیلا مشیری در «نشر افکار» در ۳۰۳ صفحه، چاپ و منتشر شد. درین کتاب آمده است بر طبق نظریهی امیل دورکیم، حافظهی خاطره، برابر است با دانش. دو مثال میزنم از ربط خاطره و حافظه:
زیارتگاه و مرقد، مضمون مکانی حافظه است. اما آئین و شیوهی زیارت فردی هر زائر، مضمون زمانی و ایمانی حافظه است. یا مثال سمنوپزی که هم آئین ایمانی است در حافظهی فرد و هم مکانی. اینکه کجا و در چه جایی سمنوپزون باشد، و با چه نیت و انگیزه. اجابت بود به شکوه روز کتاب.
لیست کتاب های ممنوعه توسط طالبان
کتاب «۱۲ قانون زندگی»
این کتاب «۱۲ قانون زندگی» است، اثر جردن پیترسون. مشغولشم که تمامش کنم، کمی بعد، کمی از آن به صحن میریزم. آنچه مینویسم برداشت خودم ازین کتاب است، اگر نادرست نوشتم، گردنِ من، نه عُهدهی آقای پیترسون روانشناس بالینی اهل کانادا که بر «بودن» تأکید فراوان دارد، یعنی خود را ظهور دادن. اینک چهار فراز مینویسم:
وی معتقد است جستجوی یک هدفِ ارزشمند به صورت دستهجمعی، باعث ایجاد سلسلهمراتب میشود. و همین تعقیب اهداف است که عمدتاً به زندگی هدفی پایدار میبخشد. در واقع پیترسون دارد میگوید باید مراقب بود دُملِ ستمگری نیز از همین سلسلهمراتب، ممکن است سر باز کند. (ر.ک: ص ۳۲۳)
او معتقد است قابیل به خاطر طردشدنش خشمگین شد. و از همین رو، به مبارزه با خالق روی آوُرد. (ر.ک: ص ۲۰۴)
میگوید کسانی که در تکریم شخصیتها سخاوت! به خرج میدهند در واقع در وسوسهی قدرتِ تعقل خود هستند، نه ارزش واقعی تفکر. این کار، احتمال تغییر انسان را کند میکند و دیکتاتوری را به جای ایمانط جا میزند. (ر.ک: ص ۲۴۶)
کسانی که خود را ذات گناهآلود تصور میکنند، از نظر پیترسون خودآگاهی و غرورِ طبیعی خود را از بین میبرند و شخص دیگری را جایگزین اراده و آراء خود میکنند که از بینبَرندهی اعتمادبهنفْس است. به جای آن فرمول هم میدهد: با خداوند، دائم در باغ عدَن قدَم بزن. (ر.ک: ص ۱۰۰) ۱۵ شهریور ۱۴۰۳ دامنه دارابی
تفسیر نمونه و تفسیر نور چگونه نوشته شدند؟
سید کمال الدین عمادی به روایت دامنه دارابی
آن روز در طبقهی دو
مؤسسهی اسرا بر دامنه چه گذشت؟
دامنه و آقای سید عمادی
مسئول پژوهشگاه اِسرا
گوش راست بلوار عمار، سایهای خدا گویا برام جا کرده بود! درنگ نکردم پارک کردم. ریموت را برداشتمُ دم در به نگهبان اِسرا گفتم حاج آقا به دامنه فقط نشست داد. با چه احترامی واردم داشت به طبقهی دوم مؤسسهی عظیم بینالمللی اِسرا. ریش حاج آقا سید عمادی چنان نرم، صورتش عینِ اِسبِه پنبه روشن! و طرز معانقهاش هم (=بوس از گردن به بالا) با درجهای بالایی منظم. از همان بلوار پیامبر اکرم ص این حال در من پیدا شده بود که او را امرو به آغوش کشم! گریز زنم بازم: من زبانم نمیچرخد بگم: پیامبر «اعظم»، برای من، وصف آن حضرتِ ختمی مرتبت فقط پیامبر «اکرم» میگنجد. اکرم، اوج است. این اکرم برای آن وجود مقدس هستی برازندهترین وصف است. زینرو بلوار پیامبر اعظم قم را به ذوق و عقیدهی خودم دائم میگویم: اکرم. بگذرم. پس، شست شروع شد. میشود برای قسمت بعد... دیدار و گفتوگویی که وقتی نوشتم معلوم میشود در آن طبقه بر دامنه چه گذشت؟ و از آن نِشست، بر دامنه چه نَشست؟ تا بعد. ناخاتمه دامنه.
جناب حجتالاسلام استاد سید عمادی سلام
اول کلام بازگو کنم سراسر دیدار امروزمان را به کتابت خواهم کشاند و در صحن و سایت دامنه انتشارش میدهم. در ثانی ملاقات با آخوند صاحب کمالات درهای دانش و ارزش را بر روی آدم مفتوح میکند. ثالث این است شما برای من یک روحانی به معنای حقیقی کلمهاید. کلام که از شما صادر میشود به تعبیر من از فیلتر پاکی نفْست رایحه میگیرد و بعد وارد ابزاری به اسم زبان میشود که به قول فیلسوف منتقد آمریکا نوام چامسکی عامل ارتباط میان فهمهاست. ملاقات با فقیهی چون حضرت مستطاب عالی که از نظر من جمع سه ضلع فقه، فلسفه و معنویتی، برای من تداعی ملاقات با خدا را دارد. چرا، چون آن روایت را تجلی میبخشد که با کسی دیدار و جلوس کنید که شما را یاد خدا برَد و داناییتان را مزید کند. درود استاد. ارادت دامنه.
کتاب سیرهی خضر نبی ع
نوشتهی حجت الاسلام سید کمالالدین عمادی
معرفی سیرهی خضر نبی
به قلم دامنهی دوم: ایشان حجت الاسلام سید کمال الدین عمادی درین اثر دست بر سر مسائل گران میگذارد.
مُلایان انسان
به قلم دامنه: ۱۳ . ۴ . ۱۴۰۳ : بیاموزیم ( ۱۵ ) اسماعیل و سرخان. بِاذن اللهِ. سلام بر خدا و بندگان خوب خدا. رُمان «گرگسالی» را حتی میخوانیُ کنارشَم میگذاری، باز هوَستْ ترشح میزند که هان! برو بازم بگیردش بازش کن. گرفت من. و حالا خودم با دخل تصرف ۱۰۰ در ۱۰۰ از آن صفحهی ناب ۱۳۴ اش، چنین مینویسم در یادداشت امروزم:
اسماعیل و سرخان به هم گفتند این حیوون شومه. گرگ را میگویند. خدا امسال به دادمون برسه! سپس سعی کردند سگها را صدا بزنند کیش بدهند! بروند سمت سهند و سبلان.
دادند؟
نه.
صدایشون لرزید.
زبانش به کام چسبید.
سقف دهانشان خشکید.
رسید تا جایی که «سونا» نامزدش از پشت رسید. سرخان دستهایش را کاسه کرد. (=در گویش محل ما دارابکلا: چالوک کرد) سونا در کاسهی چالوکش، آب انداخت. آب، خنُک بود. حالا اسب را بهتاخت تاخت. چون سونا دستش شفا داشت! آخه چون نامزد است و نامزد مزهاش با هیچ مزهای قابل مقایسه نیست.
کجا تاخت؟ پیش مُلّا در روستا.
برای چه تاخت؟ تا ملا -که طبیب جسم و حکیم روح مردم روستا در سمت اردبیل است، درمانش کند. کرد. درود بر مُلاهای طبیب جسمُ جان. والسلام.
راستی راستی! داریم ازین سان انسان؟ این را دامنه میگوید آری داریم، داریم هر زمان آن سان، آسان. اما خیلی باید گشت، (=به زبان آقوزچینی در آقوزگاله: اَلوری اَلوری باید کرد) کمیاب شدند چون چنین مُلّایانِ انسان در لایههای پنهان ایران. خاتمه دامنه.
شرح یک لغت: اَلوری اَلوری: صوتجمله است آهنگین، هنگام پیدا کردن گردو در کف و پای درخت گردو که زیر خروارها برگ و خاشاک، پنهان شده باشد. با این نَوا، گردو را میگشتند، تا به زحمت پیدا کنند. ملت ایران هم دیربازی است که برای یافتن مُلّایان انسان و باوجدان در لایههای پنهان، به اَلوری اَلوری افتادهاند، تا گردوی مغزدار پیدا کنند، نه پیک و پوک!
اعترافات آگوستین
شرحی بر کتاب اعترافات
به قلم دامنه : ۱۸ . ۳ . ۱۴۰۳ : و اینی را که مینویسم دوست دارم با دقت خوانده شود. برای نوشتنش خیلی با کلمات کلنجار رفتم. کتاب «اعترافات» روزهایی از مرا این روزها خوب به سرانجام میرساند. ترجمهی سایه میثمی است. این فقیه سدهی میانه، اول به دین مانوی بود که از ایران بیناد گرفت. اما بعد به مسیحیت پیوست و چنان رشد کرد که او را «قدیس آگوستین» گفتند. معلم فن خطابه بود، ولی معشوقهای زیبا در تناسب بالا، وی را به آغوش عشق بُرد. دوزخِ عاشقان همانجایی شعله بر میافروزد که معشوق پندارَد و بیم برَد عاشقش آزردهدل شده است. ولی او آنقدر به او عشق بازید که حاضر شده بود از رسوایی جهان هم هول نکند. اعترافات کتابیست که انسان را در عشق با انسان، پابرجا، در رساندنش به خدا، پایدار و در موشکاف کردنش در عقیده، پرمغز میکند. آنقدر سر عشق ماند و سوی خدا هم، پیمان بست که سرانجام نوشت: خدایا آیا رُخصت؟! تا بدانم و بستایمت. و همین شد که تک تک گناهانی که مرتکب شد، پیش خود اعتراف، و آن را کتاب کرد. عجیب این که، این اعترافات را زمانی که اسقف ارشد کلیسا شده بود کرد و شگفتی دارد وقتی بدانید او با این گناهها، یک فقیه متلکم متألّه مسیح شد و هنوز هم اعتبار جهانی جایگاهاش خدشهای نخورد. یک جمله ازو این است: "خدایا بگذار جانم از شدت انضباطی که تو دستور فرمودهای، بپَژمُرَد." خوانندگان، جای شدت انضباط، بگذارند شریعت. این آنچه هست من فهمیدم. پس، شریعت واقعاً رودی است انسان را هم میشُوید، هم از عشق بازش نمیدارد، و هم میبَردش. به کجا؟ به اقیانوس کمال، که مقصد و نهایت انسان است. دامنهی توحید.
شیخ عوض!!!
به قلم دامنه: ۷ . ۱ . ۱۴۰۳ ، کتاب "خاتون و قوماندان" را که باز کنی هر کجایش را بخوانی یک مروارید صید میکنی. سیر زندگی اُمالبنین حسینی است؛ همسر شهید علیرضا توسلی -بنیانگذار و فرمانده لشکر فاطمیون- متشکل از رزمندگان افغان. به قلم روان خانم مریم قربانزاده، نشر ستارهها در مشهد مقدس. من تا چهاردهم وقت دارم کتاب را (که چاپ سی و نهم آن دستم هست) به مخزن برگردانم. سخت مرا جذبش کرد. مثلاً این جاهاش که به روایت خودم مینویسم:
شهید علیرضا توسلی و اُمالبنین حسینی
مثلاً این جاش: شیخ عوض پدربزرگ اُمالبنین (دختر فیروزه و اُستاباقر بنّا) وقتی از افغانستان جنگزده به مرز سیستان رسیدند نخستین بار بود عکس امام خمینی را دید. تا دید، هان! همان آن، زیرِ عکس، روضه خواند و زیارت کرد.
مثلاً این جاش: اُستاباقر بنّا (که به او به خاطر اخلاق عالی حاجی اخلاقی میگفتند) در گلشهر مشهد، پس از چندین سال -که در یک اتاق سه در چهار، با فیروزه و شش فرزندش اُمالبنین، راضیه، رضا، مرجان، معصوم، و زهرا زندگی گذراند- یک خانهای خرید و در آن آشپزخانه و تشناب ساخت. جالب این است: تشناب یعنی دستشویی گرمابه.
مثلاً این جاش: فیروزه روزی دو مَن پسته از گلشهر میگرفت، خونه با اُمالبنین و راضیه مغز میکردند. مغز را مَنی دوازده تومان دستمزد میگرفتند روزگار میگذراندند. جالب این است پشم (پوست پسته) را اُستاباقر جمع میکرد زمستان در هیمهبخاری میسوزاند که گرم شوند.
مثلاً این جاش: ملاک اُمالبنین برای ازدواج اینها بود: مردش کتابخوان باشد. روابط فامیلی را محدود نکند. ادامه تحصلش را مانع نشود. دیندار باشد. به قول بیبیاش: باخدا و روبهقبله باشد. خوب شد مثل دختران ایرانی!!! نگفت: پولدار وچه باشد!!!
مثلاً این جاش: نه نه... بس است... متن طولانی میشود، گرچه هر چه بگویم شاید شیرین شود، حتی شیرینتر از شیرینُ فرهاد.
فقط بگذارید سهچهار نکته بگویم ۱. همین اُمالبنین همسر علیرضا توسلی میشود همان سردار با مستعار "ابوحامد" بنیانگذار و فرمانده لشکر فاطمیون رفیق حاج قاسم سلیمانی. ابوحامد سرگذشت جذابی دارد. در دفاع مقدس به کمک رزمندگان ایران شتافت و در سوریه شرکت کرد که نهایت ۹ اسفند ۱۳۹۳ در تپه تل قرین درعا شهید شد. آرامگاهش مشهد است. ۲. قوماندان واژهای اُزبک است اینجا، معادل فرمانده، مارشال، کُماندو. ۳. شیخ عوض و اُستاباقر از روستای بندِ امیر بامیان افغانستان بودند که پر از معادن و ذخایر زیرزمینی است. ۴. بالاترین بازی اُمالبنین بازی با دخترها در مدرسه سه شیفت گلشهر مشهد بود با سنگ بَلبلی. بَلبلی در گویش افغان و حتی محل ما دارابکلا: یعنی بَرّاق، سوسو دِه. راستی! گلشهر در کمربندی شرقی و در داخل شهر مشهد واقع است. بخشی ازین کتاب در سایت جنات فکه اینجا آمده است. ۷ فروردین ۱۴۰۳ دامنه.
اسلام سیاسی در ایران
به قلم دامنه: ۴ . ۱ . ۱۴۰۳ ، اولین کتاب امسالم که مشغولم. اسلام سیاسی در ایران. گرچه این اثر هدیهی دوستم به من استاد دانشگاه تحصیلکردهی حوزه دکتر سید محمدعلی حسینیزاده را ۱۳۹۱ خواندم، اما ترجیح دادم باز، بخوانم.
آنچه من فهمیدم ایشان معتقد است از دههی ۴۰ جریانهای گوناگونی در بازسازی سیاسی اسلام نقش داشتند که سه گفتمان سه شاخهی گفتمان اصلی اسلام سیاسی ایرانی شدند:
۱. اسلام سیاسی لیبرال به رهبری بازرگان
با شاخصهایی چون:
- اسلام به مثابهی ایدئولوژی
- نفی سکولاریسم
- آزادی و ضدیت با استبداد
- دموکراسی و حاکمیت مردم
۲. اسلام سیاسی چپ به رهبری دکتر شریعتی
با شاخصهایی چون:
- ایدئولوژی جامع انقلابی اسلام
- توحید و تساوی انسان
- شهادت الهام عاشورا
- انتظار برای ترسیم آرمان امام زمان ع
- تقیه با هدف امنیت اعضای تشکیلات
- اجتهاد و نوسازی فکری مکتب
- انقلاب در برابر رفرم (=اصلاح)
- شیعه به مثابهی یک حزب تمام علیهی زر و زور و تزویر
- امت و امامت با نفی دموکراسی ابتذالی غربی
۳. اسلام سیاسی فقاهت به رهبری امام خمینی
با شاخصهایی چون:
- نظریهی ولایت مطلقهی فقیه
- اسلام رکن جمهوری اسلامی
- علم فقه دایرهی اجرای احکام دینی
- عامگرایی و نقش همیشگی مردم در امور حکومت
کتاب در آرایش گفتمانها برین نظر است گفتمان اسلام سیاسی فقاهتی قدرتمندترین گفتمانها از بین گفتمانهای رقیب است و هیچ گفتمانی تا این جا قادر نیست برین گفتمان غالب، غلبه کند. یعنی توانمندی این گفتمانها آنقدرها نیست که بتوانند گفتمان اصلی جمهوری اسلامی را کنار بزنند و جای آن بگیرند. زیرا گفتمان فقاهتی ،هم تثبیت شد و همه بر سیاست، هژمونی یافت. ۱ . ۱. ۱۴۰۳ ، توحید.
سرباز سالهای ابری
به قلم دامنه: "خائن. میکُشمت...". کتاب "سرباز سالهای ابری" اثری جذاب از سید قاسم یاحسینی که توانست از پسِ خاطراتگیری آقای عبدالحسین بنادری خوب برآید. بنادری در شرکت نفت آبادان به عنوان رئیس حراست پالایشگاه کار میکرد (هنوز هم میکند) اما نقش بارزی در دفاع مقدس ایفا کرد.
او -که در شکست حصر آبادان شرکت مؤثر داشت- در ص ۲۵۲ کتاب از نشستی صحبت میکند که شهید حسن باقری -مخ اطلاعات جنگ- به فکر استراتژی تازه برای سپاه افتاده بود. باقری پس از حصر آبادان به این فکر افتاده بود جنگ فرسایشی میشود، پس سپاه میبایست تغییر سازمان دهد. یعنی از قالب خطِ محور جنگیدن، به تشکیل تیپ و گردان، تغییر سازمان دهد. یک سازماندهی نوین که اثربخش هم شده بود. شهید احمد کاظمی و آقامرتضی قربانی در همان نشست به شوخی به باقری گفتند: «سپاه کجا و تشکیل تیپ کجا!»
روزی بنادری و شهید مهدی باکری یک طرح عملیاتی نوشتند اواخر آبان ۱۳۵۹ که سید ابوالحسن بنیصدر هم آن روز آبادان رفته بود. در بانک ملی آبادان اتاق جنگ برپا شد. طرح عملیات را تا به بنیصدر نشان دادند گفت شبیه انشای بچهمدرسهایهاست! بنادری و باکری هر دو با ناراحتی جلسه را ترک کردند اما آقای مموئی مسئول جهاد سازندگی آبادان گفت سنگر را خالی نکنید. هر دو برگشتند به اتاق جنگ. ناگهان دیدند بنیصدر حین صحبت غش کرد.
پس از اندی بنادری بنیصدر را به خط مقدّم جنگ برد؛ ایستگاه هفت که مواضع دفاعی باکری همان جا بود. مصطفی هاشمی از کمیته کرج به بنیصدر گفت ما امکانات مهندسی نداریم؛ نیاز به لودر داریم. بنیصدر تمسخُری گفت لودر و بلدورز را باید از خارج وارد کنیم. ارز نداریم. مصطفی بیخ یقهی بنیصدر -که آن وقت فرمانده کل قوا هم بود- محکم گرفت فریاد زد:
"خائن. میکُشمت. بچهها اینجا دارند شهید میشوند و تو عین خیالت نیست، میکُشمت".
خلاصه عدهای ریختند و رئیسجمهور مغرور و واقعا" خائن را از دست مصطفی هاشمی نجات! دادند. بنیصدر هم فلنگ را بست از منطقه گریخت. این داستان در ص ۱۶۸ شرح شد. من به این کتاب دل سپردم؛ البته معقول. دامنه.
ببرِ نیمهکر
به قلم دامنه: هکتور هیو مونرو برمهای بزرگشدهی انگلستان -که نام مستعار ساکی (=ساقی) را از رُباعیات "عمر خیام" بر روی خود گذاشته و به ارتش فرانسه پیوسته بود و در میدان جنگ جهانی (=اروپاییِ) اول کشته شد- در رُمان خود -که خیلی زبردست خیال در آن میپرورانْد- به هوشِ جِبّلی (=ذاتی-فطری) زیرکانه، توجه و از تنگنظری پرهیز اکید میدهد؛ روی این تز -که دنیا بر دو محور پولادین گرسنگی و عشق میچرخد- جولان میدهد. او ببرِ نیمهکری را وارد داستان میکند که از سرِ سُستی و کهول، وادار شده بود از کُشتار حیوانات شکار، دست بکشد و در عوض اشتهای خود را با خوردنِ حیوانات کوچک خانگی!! فرو نشانَد!!! این وسط یک خانم هم، به اسم پگلتاید که نام دیانا (=الههی شکار) را روی خود مستعار ساخته بود، هر بار به شکار حیواناتی در جنگل و مرتع و بیشه میپرداخت که دَمِ دست بودند و خوراک و صید ببرِ نیمهکرِ پیر. او البته به جای دشمنِ دِشنهدست و تشنهلب، به خودی و داخلی تیر میکرد!!! گفتند چرا از تیرکردن حیوانات دشمن! دست برداشتی؟! جوابی بلوف با هدف اَخّاذی و دروغ! داد (که من به فهم خودم از زیروبَمِ رُمان فهمیدم) او گفت: مخارج متفرّقهاش خیلیزیاد است ولی شکارِ حیوانات داخلی (=اهلی) و دَمِ دستی! خیلی راحت است و به قول ما ایرانیها مَعونه نیاز ندارد. آری؛ او روزی به جای ببرِ نیمهکر! بُز را تیر زد و ببرِ ترسو و کر! شلیکش را شنید! و در دَم مُرد. رُمان بخوانیم. من ۱۵ فروردین ۱۴۰۱ این داستان را خواندم که در رمان «مرگ در جنگل» این پست مطرح و معرفی کردم. دامنه.