رمان «مرگ در جنگل»
دوشنبه, ۱۵ فروردين ۱۴۰۱، ۰۶:۴۲ ب.ظ
به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. رمان «مرگ در جنگل» اثر «شِروود اندرسُن» با ۲۵ داستان دیگر این شبوروزها خوراکم شده، هنوز از ورق ۱۰۰ نگذشتم، ۳۸۵ صفحه است، وزنش هم سبک، با ترازوی خونه کشیدمش، کمی کمتر از ۳۰۰ گرم شد. یعنی خیلیسبک. جالب اینکه توی ص ۱۰ و ۱۶ شکار اَبیا در رودخانهی «ایزتا»ی روسیه آمده که چنین پرندهی کمیاب و حتی نایاب با اسم اَوییا، در زادگاه ما دارابکلا زمانی وفور بود و پرسروصدا. این رمان که جذب ادبیاتش شدم تُفنگ تکلولی نیست که لگدزنی کند، ساحل این کتاب بهسان سنگهاییست که کنار رودخانهای سرشار از آب و آبشار، نقطهچین شده باشد. عین رفیقِ موافق، میمانَد. البته مراقب نباشی در صفحاتی هم، این رمان اُریب میزند! یک جمله از کتاب را به سبک و سیاق خودم مینویسم که خیلی حرف بود: ارباب عادت نداشت به سگ غذا دهد، سگِ خوب باید خودش شکمش را پر کند. اما با این سفت و سختی، سگش هیچ اشتیاقی به ترکِ ارباب از خود نشان نداد... . بگذرم. شاید در آینده به متن، نکاتی دیگر افزودم.
| لینک کوتاه این پست →
qaqom.blog.ir/post/2068
۱۴۰۱/۰۱/۱۵
سلام
وسط خواندن توصیف ظریفتان از کتاب، طبع ویراستارانهام غلبه میکند و نمیگذارد نکتهای را ناگفته بگذارم:
بهنظرم این جمله حشو دارد: «عین رفیق موافق میمانَد.» درواقع اگر الف و ب را داشته باشیم و بخواهیم بگوییم عین یا شبیه هماند، بهتر است یکی از این دو راه را برویم: یا بگوییم «الف عین ب است» یا اینکه بگوییم «الف به ب میماند». البته معنای این دو جمله یکسان نیست؛ در اولی صحبت از عینیت است و در دومی سخن از شباهت، اما بههرحال آمیختن این دو انگار نارواست. تا نظر شما چه باشد.
ارادت